مواعظ: سلسله مباحث اخلاقی مرحوم آیت الله حق شناس جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه: حق شناس، عبدالکریم 1298- 1386.

عنوان و نام پدیدآور: مواعظ: سلسله مباحث اخلاقی مرحوم آیت الله حق شناس (قدس سره) تحت اشراف محمد علی جاودان؛ ویرایش صدرالدین نخ چی.

مشخصات نشر: تهران.

شابک: 7-07-5515-600-978

یادداشت: کتابنامه واژه نامه.

موضوع: حق شناس عبد الکریم 1298 - 1386 -- وعظ.

موضوع: اخلاق اسلامی.

شناسه افزوده: جاودان محمد علی 1324

شناسه افزوده: نخچی صدرالدین، 1352- ویراستار.

شناسه افزوده: مؤسسه در راه حق.

رده بندی دیویی: 297/08

رده بندی کنگره: 10/5/ ح7م BP13888

شماره کتابشناسی ملی: 9502981

خیر اندیش دیجیتالی: موسسه مددکاری و خیریه ایتام امام زمان (عج) شهرستان بروجن

ویراستار دیجیتالی: سمانه جاوید

ص: 1

اشاره

ص: 2

مواعظ

سلسله مباحث اخلاقی مرحوم آیت الله حق شناس قدس سره.

جلد دوم

1390

چاپ اول.

ص: 3

سرشناسه: حق شناس، عبدالکریم 1298- 1386.

عنوان و نام پدیدآور: مواعظ: سلسله مباحث اخلاقی مرحوم آیت الله حق شناس (قدس سره) تحت اشراف محمد علی جاودان؛ ویرایش صدرالدین نخ چی.

مشخصات نشر: تهران.

شابک: 7-07-5515-600-978

یادداشت: کتابنامه واژه نامه.

موضوع: حق شناس عبد الکریم 1298 - 1386 -- وعظ.

موضوع: اخلاق اسلامی.

شناسه افزوده: جاودان محمد علی 1324

شناسه افزوده: نخچی صدرالدین، 1352- ویراستار.

شناسه افزوده: مؤسسه در راه حق.

رده بندی دیویی: 297/08

رده بندی کنگره: 10/5/ ح7م BP13888

شماره کتابشناسی ملی: 9502981

مواعظ (جلد دوم)

سلسله مباحث اخلاقی استاد آیت الله عبدالکريم حق شناس قدس سره.

تحت اشراف: حجة الإسلام محمد علی جاودان.

ویرایش: صدرالدین نخ چی.

ناشر: مؤسسه در راه حق.

سال نشر: چاپ اول 1390

شمارگان: 5000 جلد

قیمت: 52000 ریال

شابک: 7-07-5515-600-978

تلفن: 33552838 - 021

همراه: 09127253950

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

ص: 16

ص: 17

ص: 18

ص: 19

ص: 20

مقدمه جلد دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله كما هو أهله

والصلوة والسلام على سيدنا ونبينا محمد وآله الطاهرين واللعن على أعدائهم أجمعين إلى يوم الدين.

آنچه پیش رو دارید مجموعه ی دوم از مواعظ استاد فقید آیت الله حق شناس تهرانی می باشد. علاوه برآنچه در مقدمه جلد اوّل بیان شد، تذکر چند نکته ضروری است.

1. از آنجا که این دروس پیاده شده ی سخنرانی های حضرت استاد است و طبعاً در سخنرانی امکان سبق لسان یا فراموش کردن، یا جابجایی الفاظ و عبارات قرآنی و روایی و... وجود دارد، به همین دلیل تمامی آیات شریفه روایات، کلمات علما و اشعار تا حد امکان با مآخذ مقایسه و بر اساس آنها تصحیح و تکمیل گشته است.

2. روایات، کلمات علما و اشعاری که مآخذ آنها یافت نشده بدون نشانی و به همان ترتیبی که مرحوم استاد بیان فرموده اند در کتاب ثبت گردیده است.

3. ترجمه ی بسیاری از آیات و روایاتی که حضرت استاد حق شناس بیان نفرموده اند در متن و یا پاورقی افزوده شده است.

4. در تبدیل سخنرانی ها به متن، به ناچار جملات و عبارات از لحن خطابی و شکسته - البته با حفظ اصالت کلام - به طرز نوشتاری تبدیل شده و به فراخور حال، فعلی به جمله افزوده و یا حذف گردیده عبارات به صورت جمله بندی فارسی باز نویسی شده و اکثر تکیه کلام های استاد از قبیل عرض می شود، داداش جون، آقاجون من و ... حذف شده است.

5. کسانی که با سخنرانی های استاد فقید ما آشنایی دارند و یا مجالس موعظه ی آن بزرگوار را درک کرده اند به خوبی به یاد دارند که استاد گاهی در میان یک مطلب، بیان مطلب یا حدیث جدیدی را آغاز میفرمود و پس از پایان این جمله معترضه مطلب اوّل را تکمیل می فرمود و به -

ص: 21

هرحال گاهی هم ادامه مطلب اوّل را ترک می کرد. این گونه جملات معترضه را از لابلای مطالب بیرون کشیده و پس از اتمام مطلب اوّل، آن را قرار داده ایم.

با توجه به این نکات، معلوم است که اگر کسی کتاب حاضر را با نوار سخنرانی های استاد حق شناس مقایسه کند، متوجه وجود اختلاف بین متن کتاب و نوارها خواهد شد. البته واضح است که کتاب با نوار فرق دارد و نمی توان هرچه را که در نوار هست، عیناً در کتاب ثبت کرد و این کار علاوه بر خسته نمودن و سردرگم کردن خواننده موجب قلت افاده و استفاده می شود. اما می توان اطمینان داشت آنچه که در این کتاب ثبت شده مطالبی است که استاد حق شناس در درس های خود فرموده اند.

امتیاز این کتاب آن است که مطالب نوارها پس از پیاده سازی و تصحیح بدست استاد گرامی حجت الاسلام و المسلمین جاودان - که خود از اقدم تلامذه آیت الله حق شناس بوده و این مطالب را از گذشتههای دور از لسان مبارک ایشان شنیده اند - تصحیح و تنقیح گردیده است.

در پایان سپاس و تشکر داریم از مؤسسه محترم در راه حق که انجام امور چاپ این کتاب را تقبل نمودند. همچنین از آنجا که مسلماً این کار بدون عیب و ایراد نیست و با همه ی دقت توجهی که به کار رفته باز هم اغلاط و اشتباه های فراوانی وجود دارد، پیشاپیش از خوانندگان محترم پوزش می طلبیم و خدای متعال را بر این نعمت بزرگ شکرگزاریم که منت اتمام دومین مجموعه از مواعظ آیت الله حق شناس را به ما اعطا فرمود و از او توفیق می خواهیم که مجموعه ی سوم این مواعظ را در آینده ی نزدیک تقدیم نماییم.

وهو حسبنا ونعم الوكيل.

23 خرداد ماه 1390 شمسی.

مطابق با دهم رجب الخیر 1432 قمری.

ص: 22

مواعظ بخش دوم

اشاره

مواعظ

بخش دوم

ص: 1

ص: 2

درس سی و یکم

عشق وافر به استماع موعظه

بسم الله الرحمن الرحیم

أَلا بذكر الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب. (1)

اولاً من وقتی پای موعظه می نشستم به قدری عاشق بودم که فقط عشق وافر به استماع استادم را مد نظر داشتم - مثل این هایی که رصد می روند - ابداً گوشم به جایی بدهکار نبود، سراسر وجودی من متوجه استادم بود عاشق بودم آقا! حتی وقتی که می خواستم مطلب استاد را برای دیگران تقریر بکنم، می گفتم استادم اینجا سرفه کرد؛ تا این حد تمام صحبت های او را بدون ضبط صوت، حفظ و ضبط کرده بودم و این حرف ها را به رفقای عزیزم منعکس می کردم.

دنيا مطیع فرمان الهی است

خوب، یک حدیثی است از رسول الله صلى الله علیه و آله که ایشان فرمودند:

لَمَّا خَلَقَ اللهُ الدُّنْيَا أَمَرَهَا بِطَاعَته فَأَطاعَتْ رَبَّها؛ آنگاه که خداوند دنیا را خلق فرمود، تکویناً امر کرد که باید اطاعت مرا بکنی دنیا هم اطاعت کرد؛ فَقالَ لَها خالِفِى مَنْ طَلَبَكِ وَ وَافِقى مَنْ خَالَفَكِ فَهيَ عَلى ما عَهِدَ إِلَيْهَا اللهُ وَ طَبَعَهَا

ص: 3


1- رعد: 28: آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد.

عَلَيْه (1) به دنیا امر فرمود: هرکس که اطاعت تو کرد، یعنی اوامر و نواهی مرا در طول اطاعت تو قرار داد، اوّل دنیا را در نظر گرفت و دین و خدا و پیغمبر را در مرحله ی بعد قرار داد، مخالفت بکن؛ مثلا کسی که اوّل که صبح بیدار می شود و می گوید باید چک و سفته ها را حساب کنم، نرخ بازار را ببینم، چنده؟ پایین آمده، بالا رفته و کمتر یاد خدا و پیغمبر و نماز می کند... .

سؤال از نعمت ها در قیامت

یکی از رفقا از من پرسید که: کدامیک از موعظه های دیشب در نظر شما خوب آمد؟ البته همه اش خوب است، اما اگر بنا بشود که من بگویم برای شما، این است که وقتی در رابطه ی با نعمت ها می فرماید: ثُمَّ لَتَسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَن النعیم، (2) در روز قیامت چه خوردی و چه پوشیدی مطرح نیست (3)؛ منظور، نعمت ولایت اهل بیت است آقا! (4) که چقدر از امامت اطاعت کردی؟

امیرالمؤمنين صلوات الله و سلامه علیه می فرمود: مردم یک حقی شما بر گردن من دارید و یک حقی من بر گردن شما دارم، حقی که شما بر ما دارید این است که: معالم دینتان را به شما بگوییم و برای شما قضایای دینتان را بشکافیم (5) یک حقی هم ما برگردن شما داریم که شما باید در مقام عمل از ما اهل بیت متابعت و اطاعت بکنید. عرفان به ما اهل بیت پیدا بکنید - چون بنا عُرِفَ الله -. (6)

دیروز یک کسی آمد در اطاق و گفت: دیشب یک خواب عجیبی دیده شده، در خواب به یک شخصی گفته بودند تو اهل جهنّمی و باید بروی البته یک -

ص: 4


1- بحار الأنوار: 67/ 315؛ باب 58 - الزهد و درجاته؛ عن مصباح الشريعه.
2- تکاثر: آن گاه شما در آن روز از نعمت ها بازپرسی خواهید شد.
3- وسائل الشیعه: 24/ 298: باب 27 استحباب تقدير الطعام بقدر سعه المال و قلته وإجادة الطعام و إكثاره مع الإمكان: روايت 30598: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السّلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: «لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» قَالَ: إِنَّ اللهَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَسْأَلَ الْمُؤْمِنَ عَنْ أَكْلِهِ وَ شُرْبِهِ.
4- همان: روایت 30599.
5- نهج البلاغه: 79؛ خطبه 34 و من خطبه له عليه السّلام فى استنفار الناس إلى أهل الشام بعد فراغه من أمر الخوارج: طريق السداد.
6- الكافي: 1/ 145؛ باب النوادر؛ روایت 10؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.

ارزش مجالس موعظه

شخص خوبی بوده؛ اما خوب، همان شخص خوب، یک عمل جهنّمی انجام داده بود، (1) به من گفت: «آیا راهی برای من هست؟ آیا من مورد عفو واقع می شوم؟» در خواب به او گفته بودند، «حق شناس که حدیث می گوید، تو چرا نمی روی پای درسش؟ اگر نرفتی همان جهنّم است، اگر رفتی از آن جهنّم تو صرف نظر می شود». گفتم: «بله! باید بروی (=دستور است؛ باید انجام بدهی)» (2) حالا فهمیدی که این بیانات چه فایده ای دارد؟

اهمیت یادگرفتن دین

من چه بگویم برای شما که من وقتی می خواهم برای شما صحبت بکنم، تمام شراشر وجودی خودم را بررسی می کنم، مبادا غیر خدا در آن باشد، مبادا غیر از خدا در این صحبت ها باشد، مبادا اظهار معلومات باشد، مبادا یک الفاظی حساب نشده باشد، ذلک مع تمام قلب از گذشته و آینده در تحت نظر است. این را بدانید آقا فرمود: اگر من بدانم که جوانی از جوانان شیعه برای شناخت احکام، خودشان یاد گرفتن را حاضر نمی کنند آنها را با شلاق تنبیه می کنم! (3) در بعض جاها دارد بالسَّيف. یعنی همین طور که به حضرت رضا علیه السّلام عرض می کنیم: السَّلامُ عَلیکَ يَابنَ رَسول الله خطاب می شود ببرید این را شلاق بزنید! دیگر حساب خودت را بکش؛ فهمیدی؟ اگر حاضر نشوی از عالم غیب می زنندت مؤاخذه می کنند که چرا نمی آیی؟

برگردیم به حدیث خلق دنیا؛ می فرماید: یا دنیا خالِفِي مَنْ طَلَبَكِ وَ وافقى -

ص: 5


1- ببین داداش جون، خدا رحمت کند آقای آشیخ محمد حسین را می گفت بعضی ها که از قلم افتاده اند، موش را هم که اگر آب بکشند و بخورند هیچی نمی شود! کی به کیه کسی به آنها کاری ندارد انگار از قلم افتاده اند. اما بعضی ها را حساب می کنند، خود این هم خوبه حالا لازم نیست که بگویند تو سیر ملکوتی می کنی (بیان استاد).
2- شما بنده را که شناخته اید، بنده یک آدمی هستم که شما بیایید یا نیایید، من باید وظیفه ی الهیه را انجام بدهم. قسم هم هیچ وقت نمی خورم چون درصدد این نیستم که شما حرف من را اعتقاد بکنید؛ می خواهید اعتقاد کنید، می خواهید نکنید، علی السواء است! (بیان استاد).
3- الكافي: 1/ 31؛ باب فرض العلم و وجوب طلبه و الحث عليه؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السّلام؛ قَالَ: لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا.

مَنْ خَالَفَک. (1)به دنیا خطاب شده است که هرکس تو را طلب کرد، مخالفتش بکن، دنیای او را برخلاف میل و انتظارش پیش بیاور تا به خواسته هایش نرسد، اما آنکه مخالفت تو کرد - مشتری چهارصفه ایستاده ولی آنها را رها کرده و به نماز اوّل وقت آمد - با او همراهی و موافقت کن برکت بده به او!

اصلاح امر آخرت مقدم است

رحمت کند رهبر کبیر انقلاب را که می فرمود: ائمه را محصور می کردند که نتوانند معارف اسلامی را برای مردم بیان کنند، اما آنها این مطالب را به صورت دعا بیان می کردند به صورت دعا حقایق را القا می کردند به مستمعین! یک نمونه از آنها هم همین است: اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي دِينِي فَإِنَّهُ عِصْمَةُ أَمْرِى وَ أصْلِحْ لى آخِرَتي فَإِنَّها دارُ مَقَرِّى وَ إِلَيْهَا مِنْ مُجاوَرَةِ اللئام مَفَرّى وَ اجْعَلِ الْحَياةَ زيادَةً لى فى كُلِّ خَيْر وَ الْوَفاةَ راحَةً لى مِنْ كُلِّ شَرٌّ (2) خدایا دینم را اصلاح کن که دین نگاهدار من است اگر می خواهی واقعاً تحت الحفظ باشی دینت را درست کن. یا امیرالمؤمنین، من دنیایم در هم ریخته است؛ حضرت می فرمایند: مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللهُ لَهُ دُنْياه (3) آخرتت را اصلاح کن. هرکس امر آخرت را اصلاح کند، خداوند امر دنیایش را اصلاح می کند. اگر به عنوان ذى المقدّمه (=اصل مطلب) بیچارگی ها و مشکلات زندگیت باقی مانده است معلوم می شود که مقدمه خراب است.

راه بر طرف شدن فقر

عرض کردم یک وقتی در مقابل مزار میرزای قمی در آن مسجد حاج شیخ راه برطرف محمد علی، گفتم: ای پروردگار عزیز! من از تو پول نمی خواهم، نان نمی خواهم من فقر علمی دارم. آیا می شود این حاجت من برآورده شود؟ من یک قدری در خصوصیات رجالی سند روایات می خواستم تتبع بکنم و احدی مثل آقای -

ص: 6


1- بحار الأنوار: 67/ 315؛ باب 58 - الزهد و درجاته؛ عن مصباح الشريعه.
2- بحار الأنوار: 187/87؛ باب 9 أعمال الأسبوع و أدعيتها؛ مفاتيح الجنان : دعای روز سه شنبه؛ عن الامام السجاد عليه السّلام.
3- وسائل الشیعه: 298/15؛ باب 39 وجوب إصلاح النفس عند ميلها.

بروجردی رضوان الله علیه در این قسمت تبحر نداشت، و این تخصص برای دیگری احراز نشده بود. ایشان هم چند مرتبه می خواستند علم رجال را تدریس کنند، ولی گفتند: من نمی دانم نحوه ی تدریسش چگونه باید باشد، آن وقت دسترسی به ایشان هم خیلی مشکل بود و گوش ایشان هم سنگین بود؛ بنده رفتم منزل، خوب ایام جوانی بود وضو گرفتم و دعا کردم و استراحت کردم، اما به همین نیت بودم، دیدم در باز شد و آقا تشریف آوردند و گفتند: این قسمت روایت را خوب توجه کن!

يابن آدم! تَفَرَّغ لِعِبادَتى.

يَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِي أَمْلَأُ صَدْرَكَ غِنِّى وَ أَسُدُّ فَقْرَک (1) و (2) یعنی ای پسر آدم!اگر در مقام عبودیت و بندگی کوشا باشی تمام جهات فقر تو را ما جبران می کنیم، فقر علمی، مادی، مالی، بدنی، همه چیز! گفت: «فهمیدی؟» گفتم: «بله» گفت: دیگر انتظار چیز دیگری نداشته باش! من خیلی تعجب کردم، اینجا معطل مانده ای، چون آنجا را کم گذاشته ای.

صبح که شد من گفتم خوب، این خواب من چه بگویم؟ رفتم سر مقبره ی آقای آشیخ فضل الله نوری رحمه الله علیه در صحن نو، یکی از کبار آقایان اهل علم که از مشایخ بود و واقعا ضرب المثل بود در آن وقت، آنجا نشسته بود؛ گفتم: «آقا من یک خوابی دیده ام اجازه می دهید برای شما نقل کنم؟» گفتند: «بفرمایید» بنده خواب را گفتم و روایت را نقل کردم، ایشان اولاً فرمودند که: «این مکاشفه است، خواب نیست؛ بیان واقع است.» بعد فرمودند: «بنده قسمت دومش را هم برای شما بخوانم»، امام علیه السّلام می فرمایند «اگر تو از بندگی ما کم بگذاری: أَمْلَأَ قَلْبَكَ شُغُلا بالدُّنْيا ثُمَّ لَا أَسُدُّ فَاقَتَكَ وَ أَكِلُكَ إلى طلبک (3) گرفتارت می کنیم؛ یعنی از اوّل صبح ساعت 6 به بازار می روی تا دیر وقت شب، از من هم -

ص: 7


1- الكافی: 83/2؛ باب العباده؛ روایت 1؛ عن الامام الصادق عليه السّلام: يَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَّغْ لِعِبَادَتى أَمْلَأَ قَلْبَكَ غنى وَ لا أَكلكَ إلى طَلَبكَ وَ عَلَيَّ أَنْ أَسُدَّ فَاقَتَک.
2- البته این با نسخه ی کافی متفاوت است، اما چیزی که هست از لسان مبارک ایشان است (بیان استاد)
3- الکافی: 2/ 83.

می پرسی که نماز مغرب تا کی اداست؟!

دویدی، خسته شدی، گرفتاری ها و فرجه ها و شکاف های زندگی تو هم به حال خودش باقی است. اگر نکردی دست و بالت را می بندم و گرفتارت می کنم، از هر ناحیه گرفتاری به تو حمله ور خواهد شد و بیچارگی هایت هم سر جای خودش خواهد ماند.

ص: 8

درس سی و دوم

ثمره ثبات بر طریق

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ أَنْ لَو اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّريقَة لأَسْقَيْناهُمُ ماءً غَدَقاً. (1)

..خیلی متوجه باشید رفقای عزیز! چون غالب شنوندگان محترم اهل ثمره ثبات علمند، باید این مطالب برهانی بشود، آیه ای که عرض کردم، می فرماید: اگر شما بر این طریقه ثابت باشید، ما آن علم حقیقی را به قلب شما سرازیر می کنیم. (2) طریقه کدام است؟ طریقه ی اهل بیت طریقه ای که امیرالمؤمنین دستور داده اند، اولاد او دستور داده اند، یعنی پیروی از اهل بیت، ماء غدق می آورد. ای امام صادق! ماء غدق یعنی چه؟ یعنی: لأَفَدْنَاهُمْ عِلْماً كَثيراً يَتَعَلَّمُونَهُ منَ الأَثَمَّة. (3)

اكثر اهل الجنه البُله

ببینید، فرموده اند: أكثَرُ أهل الجَنَّةِ البُلَه. (4) حالا من روشن و ثابت می کنم اکثر اهل که مطلب چیست؟ مرحوم نراقی «بله» را معنی کرده اند؛ ایشان این قسم از آدمها را کسانی می دانند که متدین هستند، به مسجد می آیند اهل نماز و روزه -

ص: 9


1- جن: 16 و اگر انس و جن بر طریقه حق پایداری کنند، حتماً آنان را از آب فراوانی سیراب خواهیم کرد.
2- الكافى: 1/ 220؛ بابُ أنَّ الطَّريقَه التى حُثَّ عَلى الاستقامه عَلَيْها وَلايَهُ على عليه السّلام؛ روایت 1؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
3- بحار الأنوار: 2924؛ باب 25- آخر فى أن الاستقامه إنما هي على الولايه.
4- غوالی اللآلی: 1/ 71؛ الفصل الرابع في ذكر أحاديث رويتها بطرقي المذكوره...؛ روایت 131؛ عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.

هستند، اما در اعتقادات، یک دلیل اجمالی دارند؛ (1) نظیر آنچه در علیکم بدین العجائز (2) آمده است این «علیکم بدین العجائز» برای آنهایی است که درس نخوانده اند و از سطح بالای هوش برخوردار نیستند، پیامبراکرم پرسیدند پیرزن از کجا خدا را شناختی؟ می گوید: یا رسول الله! این چرخ را که من می گردانم اگر دست بردارم نمی گردد، چرخ آسمانها و زمین هم یک گرداننده می خواهد، اینجا می فرماید: بر شما باد به دین این پیرزن ها. این پیرزن یک دلیل ساده و محکم دارد که برای خودش خوب است، و کسانی هم که مثل او هستند اگر به همین مقدار اکتفا بکنند، برایشان خوب است.

یک عده ی مردم هم هستند، حتی بعضی از محصلین آقایانی که تحصیل می کنند کنند هم ممکن است داخل این دسته باشند، یک دلیل اجمالی نسبت به حضرت صانع و صفاتش - صفات ثبوتیه و سلبیه - یاد می گیرند و وقت اضافه ای برای بررسی بیشتر ندارند، اینها با اشخاصی که شبهه درست می کنند، ارتباط و دوستی و معاشرت ندارند؛ کتاب های فلسفی را هم مطالعه نمی کنند که مشکل فکری پیدا کنند. (3)

راه سرعت گرفتن در معنویت

البته یک عده هم با سرعت در عالم معنویت حرکت می کنند، این ها از راه حکمت عملی - نه نظری - وارد می شوند، تند و تند بالا می روند در نتیجه معارف و يقين به قلبشان إشراب می شود و أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لأَسْقَيْناهُمْ -

ص: 10


1- مرآة العقول: 11/ 195؛ (الحديث الثاني).
2- المحجة البيضاء: 134/6؛ بیان شروط الارادة و مقدمات المجاهده (پاورقی)* عبقات الانوار: 450/21؛ ذيل حديث عليكم بدين العجائز.
3- كتاب فلسفه درس می خواهد آقا حضرت آیت الله بروجردی که چکیده معقول و منقول بودند به بنده فرمودند که: درس فلسفه که می گویی باید امروز مسجد عشق علی باشد، فردا آن مسجد دیگر باشد، پس فردا یک جای دیگر، باید اشخاصی که در فلسفه وارد می شوند به روایات اهل بیت بر بخورند به مضامین ادعیه که حضرت امام فرمودند توجه کنید به مضامین ادعیه که چقدر بارور است از حیث علم؛ مثلا نگاه کنید آنتَ الَّذى أَشْرَقْتَ الأَنْوَارَ في قُلُوب أَوْلِيَائِكَ حَتَّى عَرَفُوكَ وَ وَحْدُوكَ (مفاتيح الجنان: دعای عرفه؛ بخش الحاقى) یعنی آی خدا تو آن کسی هستی که اشراق می کنی نور آن علم را در دلهای اولیاء خودت، تا اینکه تو را می شناسند و می گویند: خدا یکی است و دو نیست (بیان استاد).

ماءً غَدَقاً (1) یعنی: لأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الإِيمَان (2) که اینها هم جزو «بله» هستند، مرحوم نراقی رحمت الله علیه «بله» را فقط یک قسم معنی کرده است، ولی بلهاء قسم دیگری هم دارند، اینها کدامند که درباره ی آنها می فرماید: آن اشخاصی كه أقبلوا عَلى آخرَتهم وشَغَلُوا أَنْفُسَهُم لَها؟ این را دیگر مرحوم نراقی معنی نکرده است، این هم جزو «بله» است، یعنی آن اشخاصی که خانه ی دل را دادند به صاحب خانه.

تورا به خلوت دل بود مسکن و من غافل *** به هرزه در طلبت گرد هر دیار دویدم.

من یک شب با استاد اخلاقم مسافرت کردم،- خوب توجه کنید!- وسط خواب که یک کسی بالا سر من این شعر را می خواند، حالا کی است؟ یک ساعت، یک ساعت و نیم به اذان، دیدم هی یکی میزنه به شانه ام و شعر می خواند.

آمد سحری ندا زمیخانه ی ما *** کی رند خراباتی دیوانه ی ما.

برخیز که پرکنیم پیمانه زمی *** زان پیشکه پرکنند پیمانه ی ما. (3)

یعنی تا پیمانه عمر سر نیامده بلند شو از تسبیحات پروردگار، پیمانه قلب و دلت را پرکن، تا مصرع آخر را خواند، من بلند شدم، وقتی که پیمانه ات پرشد، رسول پروردگار می آید باید مهلت بگیری آقاجون من چقدر استادهای خوبی بودند، چقدر روشن ضمیر بودند، کجا را به کجا می زدند! «الرَّفیقَ ثُمَّ الطريق» (4) این است.

خطر مطالعه ی علوم عقلى بدون استاد

یک عده هم هستند، بین این دوتا، آن رفقای دانشگاهی ما حالا قبل از دیپلم بعد از دیپلم؛ این ها کتاب ها را می گیرند، بدون اینکه در فلسفه وارد بشوند و درس بخوانند، مثلا هدایه میبدی را مطالعه می کنند! آن چیست؟ - العیاذ بالله - داشتن -

ص: 11


1- جن: 16.
2- الکافی: 1/ 220؛ بَابُ أَنَّ الطَّريقَه الَّتِى حُتَّ عَلَى الإِسْتِقَامَهِ عَلَيْهَا وَلايَهُ عَلِيٌّ عليه السّلام؛ روایت 1؛ عن الامام الباقر عليه السلام.
3- دیوان سلمان ساوجی رباعیات.
4- ضرب المثل عربی است، اوّل رفیق پیدا کن، بعد در راه قدم بگذار.

خدا علم به جزئیات دارد؟ ندارد؟ این ها همش مزخرف است. بگویم برایتان: كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرُ إِلَيْكَ، أَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُور ما لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ؟ مَتى غِبْتَ حَتَّى تَحْتاجَ إِلَى دَلِيلِ يَدُلُّ عَلَيْكَ؟ وَ مَتى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الآثارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ؟ عَمِيَةً عَيْنٌ لا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً. (1) در رابطه با فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد (2) شیخ ابوالفتوح می گوید: وقتی که پرده افتاد آن وقت پروردگار یک حافظه ای به تو می دهد که آن فوتی هم که به چراغ کردی یادت می آید! (3) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ وَنَعْلَمُ ما تُوَسْوسُ به نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْل الْوَريد: (4) ذره ذره خطوراتی که در ذهن توست پروردگار می داند، اینها همه در دم مرگ به یاد تو هم می آیند.

حالا من من این را می گویم و رد می شوم، خدا رحمت کند حضرت آیت الله بروجردی را فرمودند: مشائین که قائل به عقول عشره شده اند، عقل اوّل، فلک اوّل؛ عقل دوّم فلک دوّم؛ ایشان فرمودند: مگر اینها آن بالا رفته اند و دیده اند؟ اینها چیست داداش جون؟ مبادا قبل از اینکه پیش استاد فلسفه بروی فلسفه بخوانی و مطالعه کنی - آن هم استادی که هرجا مخالف باشد، به تو اعلام کند، بگوید این درست نیست، آقا اینجا را درست نگفتند-. عرض کردم: إِنَّ الله عَليمٌ بذاتِ الصُّدُور (5) یعنی آن خطوری که در ذهنت آید که زن اجنبیه را ببینی، در حضور و محضر پروردگاری مبادا از اینها غفلت بکنی!

یکی از رفقا آمده بود و می گفت «علم» خدا، علم یعنی خدا است؟

ص: 12


1- بحار الأنوار: 95/ 226 و 225؛ باب -2 أعمال خصوص یوم عرفه و ليلتها * مفاتیح الجنان: دعای عرفه.
2- ق: 22 : ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملا تیزبین است.
3- روض الجنان و روح الجنان: 69/18
4- ق: 16: و ما انسان را آفریده ایم و می دانیم که نفس او چه وسوسه ای به او می کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم.
5- مائده 7: خدا به آنچه در سینه هاست، داناست.

خدا یعنی علم است؟ خوب اینها را چرا رفتی وارد شدی؟ پروردگار، تمام علم است؛ تمام قدرت است، تمام حیات است، در عین این که تمام علم است؛ تمام قدرت است؛ در عین این که تمام قدرت است، تمام حیات است، داداش جون معانی نیست، صفات پروردگار زاید بر ذاتش نیست. تو ذاتی داری و علمی داری؛ یک وقت جاهل بودی، عالم شدی، اما پروردگار، علم ذات مقدسش است. این طور نیست که - العیاذ بالله - یک وقتی عالم باشد و یک وقتی نباشد. اینها را دقت کنید؛ پای استدلالیان چوبین بود. (1)

بعضی از همین هایی که فلسفه خوانده اند به من گفتند: آقا میرداماد به این شعر جواب داده گفته:

پای چوبین را نماییم آهنین *** رو صراط المستقیمم را ببین.

یعنی این قدر دلایل اقامه می کنیم، تا این پای چوبین، آهنین بشود.

گفتم: به امام زمان صلوات الله و سلامه علیه قسم، خود میرداماد گفته دیگه میردامادی که همه ی ادله اش را رد کرده اند؛ تمام شد و رفت پی کارش، همانی که گفته پای چوبین را آهنین می کنیم، همان را علمای بعد رد کردند، اما کل تقی چطور؟ وقتی بهش گفت: کل تقی این گندم ها را که نوکش تیز است، چه کسی گفته این ها تیز بشود؟ گفت: پروردگار گفته! گفته- تک تیز - حالا با لهجه ی مازندرانی خوب در آید - گفت خوب کل تقی اگر کسی خلافش را بگوید؟ گفت: با همین بیل می زنم! اینجاش! - یعنی تو سرش - حالا قدرت تو هم همین قدر هست بابا؟ کجا؟ کجا هست؟ پس نه اینکه حالا در فلسفه نباید کسی وارد بشود، داداش جون.

نتیجه درس

پس نتیجه درس این شد که: اولاً یک عده هستند که دلیل اجمالی تحصیل می کنند و یک عده هم از راه حکمت عملی می رسند به آنجا که عرض -

ص: 13


1- مثنوی 100؛ بیت 2128؛ دفتر اوّل؛ نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه واله وسلم منبر ساختند؛ بیت 16.

کردم: یا مَنْ أَذاقَ أَحبَاءَهُ حَلاوَةَ الْمُؤانَسَة فَقَامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقين. (1) اى پروردگاری که در اثر حکمت عملی دوستانت را به جایی رساندی که حلاوت انس به خودت را در قلب آنها سرازیر کردی.

ثانیا راه صواب یعنی راه راست چیست؟ این است که اصل ایمان و عقاید خودمان را از صاحب وحی اخذ بکنیم، باطن خودمان را از صفات بد و خبیثه پاک بکنیم، و به اعمال صالحه مشغول بشویم و تفکر در آنچه که از طاقت ما بیرون است نکنیم، مگر اینکه تأیید الهیه بیاید. تأیید الهیه کدام است؟ أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِي قُلُوب أَوْلِيَائِكَ، در اثر استقامت اشراق بشود از طرف پروردگار: حَتَّی عَرَفُوکَ وَ وَحْدُوکَ (2) آن وقت یک عده هستند که خودیتشان را الغاء می کنند و محو پروردگار می شوند، آن وقت یقین و معرفت اشراب می شود به دلشان:

اندر آمد ز در خلوت دل، یار سحر *** گفت کس را مکن از آمدنم هیچ خبر.

گفتمش: هیچ توان در تو رسیدن؟ گفتا *** درمن آن کس برسد کو کند از خویش گذر.

ص: 14


1- بحار الأنوار: 22695 و 225 ؛ باب -2 أعمال خصوص یوم عرفه و ليلتها * مفاتیح الجنان: دعای عرفه.
2- بحار الأنوار: 95 226؛ باب -2 أعمال خصوص يوم عرفه و ليلتها * مفاتیح الجنان دعای عرفه.

درس سی و سوم

چند مسئله درباره قرائت نماز

بسم الله الرحمن الرحیم.

... آنهایی که اهل تجوید هستند، عقیده شان بر این است که در قرائت چند مسئله درباره جهريه، مثلاً در «اللهُ الصَّمَد» وقتی که می خواهی وقف کنی، باید یک کسره ی کوچک به دال بدهی تا این دال ظاهر بشود، ولی برحسب مذاق شرع این کار لازم نیست، آنچه اهل تجوید گفته اند، مربوط است به صورتی که بخواهی وقف بکنی؛ ولی وقتی که بخواهی به آیه ی بعد وصل کنی، چون دال حرکت دارد، خود به خود ظاهر می شود و مشکلی ندارد.

این یک مسئله؛ اما ملاک جهر(= با صدای بلند خواندن حمد و سوره) و اخفات (=آهسته خواندن حمد و سوره) چیست؟ هی می پرسند چقدر ما جهر بکنیم؟ چقدر اخفات بکنیم؟ جوابش این است که مسئله عرفی است؛ آقا آیا به نظر شما من جهر خواندم یا اخفات؟ علمایی که خودشان عرب هستند، می گویند این مسئله عرفی است. دیگر حالا یک کاری بکنم که مثلا خودم بشنوم، پهلوییم بشنود، سر این می نشینند یک ساعت بحث می کنند. نه قربانت بروم، این مسئله عرفی است. همین قدر که مردم گفتند: نه بابا! به جهر خواندی، به اخفات نبود، -

ص: 15

کافی است این نماز جهر را عمدا به اخفات خواندن باطل است، نماز اخفات را عمدا به جهر خواندن باطل است.

باید مسائل و احادیثی که در اینجا گفته می شود، مثل سکه ی صاحب قران در قلب شما منتقش بشود، چون همه اش مُسْتَدَل است؛ نه اینکه تعبّدی محض باشد؛ بلکه دلیلش هم پایش است. این خیلی قیمت دارد، هرچه من برای شما می گویم یاد بگیرید... تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی. (1) از جبهه یک نامه برای من نوشته اند که ما در کنار آب بودیم، در کنار فرات بودیم، قدر نمی دانستیم، اگر قدر این مواعظ را - که من شما را توجه می دهم به موقعیت خودتان - ندانید، بدانید که ناشکری کرده اید.

از کجا بفهمیم خدا با ماست؟

نترسید خدا با ما است. ان شاء الله - اما چه جور بفهمیم خدا با ماست؟ «قل إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» (2) بگو: «اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید، تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است».

دیدی نماز جمعه را مسلمان ها چه جوری خواندند؟ واقعا دیدید؟ با اینکه در مظان این بودند که مورد حمله ی آن بمب افکن ها واقع بشوند، اما اعتنا نکردند و نترسیدند و با استحکام نماز را بجای آوردند. (3)

ولی «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فيها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً». (4) این را بدانیم کسی که مؤمنی را عمداً -

ص: 16


1- دیوان سعدی 424؛ غزل 521: سَل المصانع رَكباً تَهيمُ في الفلوات...
2- آل عمران: 31.
3- صدام تهدید کرده بود که نماز جمعه را بمباران یا موشک باران می کند.
4- نساء: 93.

بکشد، او در آتش مخلد است، تا خدا، خدایی می کند. خدا اخساً (1) را هم به اینها می گوید: خفه شوید در جهنم را می بندند، البته یک عده هم به جهنّم می روند، برای اینکه یک قدری تصفیه بشوند؛ اما یک عده مخلدند این آدم کُش ها، منحرف ها؛ اما در برابر، مؤمنان را دیدید که چه جور نماز را خواندند؟ - واقعا این افتخار شما باشد - تکان نخوردند و حال آنکه از چند روز قبل همین طور داشتند می زدند؛ در مظان این بودند که یک بمب بر سرشان فرود بیاید؛ اما ایستادند مخصوصا گفتند: ما آمدیم برای شهادت، چه مسلمان هایی هستند امام زمان صلوات الله وسلامه علیه افتخار می کند.

لازم ترین علم

ببين جانم! أَوْجَبُ الْعِلْمِ عَلَيْكَ مَا أَنْتَ مَسْئُولٌ عَنِ الْعَمَلِ بِهِ. (2) اولى لازم ترین که ملائکه ی پروردگار می آیند، می پرسند: بگو ببینم راجع به علم معارف چه می دانی؟ راجع به علم خداشناسی چه می دانی؟ راجع به شناخت ائمه چه می دانی؟ راجع به مسائل حلال و حرام چه می دانی؟ واجب ترین علم ها برای تو آن چیزی است که از تو درباره ی آن سؤال می کنند.

وَ أَلْزَمُ الْعِلْمِ لَكَ مَا دَلَّكَ عَلَى صَلَاحٍ قَلْبِكَ وَ أَظْهَرَ لَكَ فَسَادَه. (3) لازم ترین علم برای تو آن علمی است که، تو را به صلاح و فساد قلبت راهنمایی می کند که مواظب قلب خودت باشی داداش جان! من همین قدر به شما بگویم که اوائل تحصیلم بود، سیوطی (4) می خواندم با آقای آیت الله حاج آقا یحیای سجادی می رفتیم گفت: فلان کار را نمی دانم کی انجام داده، گفتم: شاید فلانی انجام داده باشد، گفت: غیبت کردی! شاید همان وقت که من آن سخن را گفتم،-

ص: 17


1- اشاره به آیه 108 سوره مؤمنون.
2- حار الأنوار: 220/1 باب 6 - العلوم التي أمر الناس بتحصيلها؛ عن العالم الامام الكاظم عليه السّلام.
3- همان مأخذ.
4- كتاب البهجه المرضیه نوشته ملا جلال الدین سیوطی، در موضوع صرف و نحو، که متن درسی حوزه ها است.

بر صفحه ی قلبم دیدم که قلب تاریک شد - خوب اوّل جوانی بود دیگر - این اثر حرف است، اثر غیبت است. پس بنابراین باید مواظب باشید بر اینکه قلبتان را اصلاح بکنید.

ارزش ماه رجب

ماه رجب در پیش است؛ در این ماه شریف یا یک قدری از معصیتت کم کن یا یک قدری بر طاعتت اضافه کن، مثلاً وقتی اذان می گویند وقت اذان صحبت نکن، استاد من رحمه الله می گفت: هرکس موقع اذان، صحبت دنیا کند و متفرقه کند، زبانش هنگام مردن برای گفتن شهادتین لکنت پیدا می کند.اذان را حکایت بکن؛ مثلا وقتی مؤذن می گوید: الله اکبر، تو هم بگو: الله اکبر. یک چیزی اضافه کن! قرآنت را اضافه کن، توجّهت را به پروردگار اضافه کن، پروردگار می فرماید: فوق تصور شماست آن چیزی که من برای عباد صالح خودم ذخیره کرده ام.

این روایت را هم برای نماز شب خوان ها دارد و هم برای اهل ماه این قدر که من می ریزم بر سر بندگان صالح خودم از مغفرت و رحمت. حالا بیا و جلوی اراده های خودت را بگیر؛ اینقدر نگو من این همه عبادت کردم، اوّل گناه تو همین است. چون تو این روایت را نشنیده ای: إِذَا أرادَ الله بعَبْد خَيْراً أَلْهَاهُ عَنْ مَحاسِنِهِ وَ جَعَلَ مَساوِيَهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ كَرَّهَهُ مَّجَالَسَةَ الْمُعْرِضِينَ عَنْ ذکر الله. (1) اگر خیر متوجه یک بنده ای بشود، اصلا خودش را که هیچ می بیند، عبادتش را هم هیچ تصور می کند، اگر خداوند برای بنده ای خیر بخواهد، او را از عبادیات خودش منصرف می کند. چقدر من نماز جماعت خواندم، دیشب هم نماز شب خواندم، چقدر صدقه دادم، نه هیچ اینها را به حساب نمی آورد، اما بر عکس عیوبش را جلوی چشم هایش قرار می دهد.

شیخ انصاری که به خدمت امام زمان علیه السّلام مشرف می شد همیشه -

ص: 18


1- بحار الأنوار: 336/68؛ باب 81 - الحياء من الله و من الخلق؛ عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.

دائم الوضو بود - من التماس دعا دارم از اون عزیزانی که دائم الوضو هستند، یکی از چیزهایی که دوام وضو دارد، این است که وسوسه ها را از انسان دور کند. ایشان در ساعات آخر عمر دچار تردّد مزاج شده بودند، هرچه که ایشان را به طرف قبله می کشاندند ایشان خودش را به این طرف می کشید، چون نمی خواست که به خاطر آن بیماری و اسهال و اینها به طرف قبله باشد. آن وقت وقتی که دعا می خواندند يا مَن يَقبَلَ اليَسير (1) ایشان می فرمود: این الیسیر؟ یسیرش را هم ندارم!.

نا امیدی یکی از وسوسه های شیطان است

در بنی اسرائیل یک کسی هیچ چیز نداشت، یک کسی به او گفت: «من به تو کمک می کنم»، گفت: «من خانه هم ندارم»، گفت: «قسمتی از خانه ام را هم به تو می دهم». گفت «غذا هم ندارم» گفت: «غذا هم می دهم» شیطان سراغ این شخص آمد - آخر شیطان در امم سابقه شخصاً می آمد - به این گفت: «چرا این همه الله الله می گویید، پس چرا لبیک نمی آید جواب؟» این شخص عابد، عاقل و فرزانه بود، جواب داد: «پروردگار به من جان داده است، نعمت وجود داده است». آخر خدا تا آخر عمر هر چقدر هم که به تو اعتنا نکند، باز هم حق حیات به گردن تو دارد. ظهور وجود از جانب پروردگار است، الرَّحْمنُ اسم خاص لصفة عامه. پروردگار عقل داده، سلامتی داده، نشاط داده، فراغت داده، رزق داده؛ حق حیات به گردن تو دارد، حق اعطای عقل دارد، حق عمر دارد، عقل، شکر منعم را واجب می داند، من باید به او توجه کنم، جواب بدهد یا ندهد این وظیفه ی مولویت است،چه جواب بدهد چه جواب ندهد، من باید وظیفه عبودیتم را بجا بیاورم.

حکمای الهی می فرمایند: که علت محدثه (= پدید آورنده) وجود تو پروردگار است، که وجود تو را اعطا می کند یا دائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّة (2) خدا رحمت كند -

ص: 19


1- مفاتیح الجنان، اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان؛ دعای هفتم.
2- مفاتیح الجنان، اعمال شب جمعه؛ عمل نهم.

آسید مهدی قوام را ایشان یک شب این بیان را فرمود:

پس آی رفقای عزیز توجه داشته باشید:

آن یکی الله گفتی شبی *** تا که شیرین می شد از ذکرش لبی.

گفت شیطان: آخر ای بسیار گو *** این همه الله را لبیک کو.

این همه الله گفتی پس چه شد؟

می نیاید یک جواب از پیش تخت *** چند الله می زنی با روی سخت.

او شکسته دل شد و بنهاد سر *** دیده درخواب او خضر را در خُضر.

این آدم عاقل نبود، ولی آن فرد بنی اسرائیلی عاقل بود. می دانید که وقتی انسان علمیّت نداشته باشد، در جواب مجاب و مفهم بشود، از غصه می رود و می خوابد، حالا گوش بده: خضر آمد به خوابش:

دعا حتماً مستجاب است

گفت لبیکم نمی آید جواب *** زان همی ترسم که باشم ردّباب.

نکند که من را جواب کرده باشند، تا حالا این مسئله عدم استجابت دعا برای شخص بنده معنی نداشته است؛ دعاها مستجاب است، منتهی الأمر راجع به جنگ، این یک مصالح نوعیه (1) است که یک شب باید برایتان بگویم که من وقتی ختم زیارت عاشورا گرفتم، دو تا حاجتم داده شد و سومی که تمام شدن جنگ بود، این چون روی مصالح نوعیه است، بعدا برایتان می گویم.

گفت آن الله تو لبیک ماست *** وان نیاز و سوز و دردت پیک ماست.

ببین داداش جون؛ در آن مناجات حضرت سجّاد علیه السّلام می فرماید: وَ فِی مُناجاتِكَ رَوْحِی وَ راحَتی وَ عِنْدَكَ دَواءُ علَّتى وَ شَفَاءُ غُلَّتى وَ بَرْدُ لَوْعَتى كَشْفُ كُرْبَتی (2) شفای آن سوزش دل من پیش توست؛ فهمیدی؟ اینها همه پیک خداست.

ص: 20


1- معنى مصالح نوعیه این است که: منافع عمومی مردم و جامعه مطرح است و پای منافع و درخواست های شخصی درکار نیست؛ بنابراین گاهی مصلحت عمومی در ادامه جنگ بوده است.
2- مفاتیح الجنان؛ مناجات خمسه عشر؛ الثامنه مناجاة المريدين.

حیله ها و چاره جویی های تو *** جذب ما بود و گشاد این پای تو.

نی تو را در کار، من آورده ام؟ *** نی که من مشغول ذکرت کرده ام؟ (1)

فلانی یک دلش اینجاست، یک دلش هم خانه، کی او را اینجا نگه داشته؟ اینکه اینجا مشغول ذکری، من این توفیق را به تو داده ام.

این دعا و چاره جویی های تو، اینها همه کشش ماست، لیلی مجنون را می کشد.

گر قصه ی عشق من و یارم بنگارند *** صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل.

آقای حاج آقا یحیی تعریف می کرد که: یکی از علما، خانه اش نزدیک جنگل بود، وقتی که ذکر می گفت، تمام درخت و زمین و زمان با او ذکر می گفتند و صلوات می فرستادند. این است اثر ذکر.

ص: 21


1- مثنوی 344؛ دفتر سوم؛ بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است؛ بیت 189 به بعد.

درس سی و چهارم

اگر مشغول نافله بود و جماعت برپا شد.

بسم الله الرحمن الرحيم

قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهُ نُورُ وَ كِتابٌ مُبِينٌ * يَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطِ مُسْتَقيم. (1)

لو كانَ مُسْتَغِلاً بالنّافِلَةِ فَأقيمَتِ الجَمَاعَةُ وخافَ عَدمَ إدراكها اسْتُحِبَّ و جماعت قطعُها، و لو كان مُسْتَغِلاً بالفَريضَةِ مُنفَرداً اسْتُحِبَّ العُدولُ إلى النّافِلَةِ و إتمامها رَكَعَتَين إن لم يَتَجاوَزْ مَحَل العُدول كما لو دَخَل فى رُكوع الرَّكَعَةِ الثَّالِثَة. (2) اگر چنانچه شخص مکلّف مشغول به انجام نوافل بود، نماز نافله می خواند، آن نوافلی که ما بعداز نماز مغرب و یا عشا می خوانیم، قبل از نماز ظهر یا عصر می خوانیم، یا قبل از نماز صبح جزو نوافل مُرَتَّبه است، یعنی نافله هایی که دارای دستور خاصی می باشد؛ اما یک وقت می خواهم نماز مستحبی بخوانم غصه ای -

ص: 22


1- مائده 15 و 16: بی تردید از سوی خدا برای شما نور و کتابی روشنگر آمده است(15) خدا به وسیله آن نور و کتاب کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راه های سلامت راهنمایی می کند و آنان را به توفیق خود از تاریکی ها [ی جهل، کفر، شرک و نفاق] به سوی روشنایی [معرفت، ایمان و عمل صالح] بیرون می آورد و به جانب راه راست هدایت می کند. (16)
2- تحریر الوسیله: 273/1.

بر قلبم رو کرده است، دو رکعت نماز مستحبّی می خوانم؛ به این نمازها نوافل مُبْتَدَئه می گویند.

حالا که من مشغول نافله شدم، دیدم جماعت برپا شد، اینجا البته یک وقت می دانم که اگر نافله را بخوانم، از جماعت باز می مانم؛ در اینجا مستحبّ است که این نافله را قطع بکنی و بیایی به جماعت. اما اگر چنانچه اشتغال به نماز واجب داشت، مثلا نماز قضا می خواند یا امام جماعت دیر کرده است، شما نماز ظهرت را شروع کرده ای، اینجا اگر در رکعت اوّل و دوم هستی نیتت را عدول می دهی به نافله و نافله را تمام می کنی - فقط رکعت اوّل و دوم هنوز به رکعت سوم نرسیده - واگر به رکوع رکعت سوم رسیده از موقع عدول گذشته است، چون داخل در رکوع رکعت سوم شده و دیگر عدول از این نماز به نافله ممکن نیست.

به نظر بعضی از آقایان، اگر چنانچه من خیال داشته باشم آن نافله را قطع بکنم، این بازگرداندن نیت از نماز واجب به مستحبّ صحیح نیست. حالا شما این کار را بکن نماز واجبت را به نافله عدول بده، بعد نافله را تمام بکن؛ البته در صورتی که محل عدول نگذشته باشد، یعنی داخل رکعت سوّم نشده باشد.

مرحوم فشارکی رضوان الله علیه می فرمایند: اگر چنانچه کسی مسائل شرعی اش را درست کند، روز قیامت حلقه های نور به گردن او آویزان می کنند.

نور و کتاب مبین

می فرماید: قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ منظور از نور، نور رسول الله است، و منظور از کتابٌ مُبین، قرآن است. يَهْدی به الله ضمیر «به» را مفرد آورده و نور و کتاب، حال آنکه می فرماید: نور و کتاب مبین، از اینجا معلوم می شود که وحدت ضمیر نشانه ی اتحاد این دو است، قرآن با عترت یکی است. من در میان شما دو چیز گذاشتم: و لَنْ يَفْتَرقَا حَتَّى يَردَا عَلَى الْحَوْضِ (1) قرآن و عترت باهم اند و جدا -

ص: 23


1- الکافی: 2/ 414 ؛ باب أدنى ما يكون به العبد مؤمناً...؛ حديث 1؛ عن امير المؤمنين عليه السّلام.

شدنی نیستند. امام، قرآن ناطق است و قرآن، امام صامت. وحدت ضمیر کاشف است، از این که قرآن و عترت یکی است. نهایت یکی ثَقل اکبر و یکی ثَقَل اصغرند؛

مَن اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلام، یعنی خدا بواسطه ی عترت - که کلُّهُم نور واحد - آن کسی را که متابعت بکند، رضای خدا و عترت را به راه های آقا جان! آنجا امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرماید:

تَدَافَعَتْهُ الأَبْوَابُ إِلى بَاب السَّلامَة (1) هی از این در به آن در، هی از این راه به آن راه، خوب درجه دارد، داداش جون! هرچه زحمت بکشی نتیجه می گیری و اگر در این مسیر نیفتی، گرفتار سوء عاقبت می شوی.

سوء عاقبت چیست؟

سوء عاقبت یعنی چه؟ سوء عاقبت این است که - خدای نخواسته - در آن لحظه ی آخر - رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: به قدر فواق ناقه (2) به قدری که یک شتر را بدوشند - یک حالتی دست می دهد آن مألوفات آن چیزهایی که در سنین عمرش با آنها الفت گرفته است، با آنها مأنوس بوده و دوست داشته؛ همان ها متمثّل می شود و همه ی دلبستگی ها باز می گردد و جان می سپارد. هرچی به او می گویند بگو: أشهد أن لا اله الا الله محمد رسول الله، زبانش نمی چرخد، حالا من دوست دارم همان طور که من از خدا درخواست هدایت کرده ام، شما هم هدایت از پروردگار بخواهید؛ البته بر حسب دلخواهتان هرچه را می خواهید درخواست کنید، ولی من دلم می خواهد شما این را انتخاب بکنید، که ای پروردگار عزیز من! ارائه طریق بفرما.

امروز من گفتم شرح حال حضرت سلیمان على نبينا و عليه الصلوة و السلام را ببینم، آقا باد و خاک و حیوان و جن و انس و حیوانات همه در فرمان او بودند،-

ص: 24


1- نهج البلاغه: 337؛ خطبه 220.
2- الکافی: 1/ 154 ؛ باب السعاده و الشقاء؛ روایت 3؛ عن الامام الصادق عليه السّلام * بحار الأنوار: 79/ 167؛ باب 20 النوادر؛ روایت 2.

احوال حضرت سليمان عليه السلام

تمام ملک این عالم در حیطه ی قدرت او بود، بعد دیدم که از سلیمان در مورد این سلطنت پرسیدند، ایشان گفت :که من در عرض عمرم، فی الجمله هم یک راحتی استشمام نکردم، خیلی تعجبه ها، آی رفقای عزیز، یا آخرت است و یا دنیا. حضرت فرمودند: همین که قلب متوجه دنیا بشود و تعلق پیدا بکند، غم بر دل مسلط می شود؛ یک آرزو و آمال بلند و یک ترس از فقر او را تهدید می کند، اما اگر توجه و آرزو و امیدش به آخرت بود، حیات طیّبه نصیب او می شود. خوب من پیش خودم گفتم که چطور می شود این را تصوّر کرد، که همه ی کائنات را پروردگار عزیز در دسترس این پیغمبر گذاشته است، آن وقت بگوید من در تمام این سالها هیچ استشمام راحتی نکرده ام؟ (1)

حالا بنده - من - حواسم پیش این است که وقتی این همه کائنات در تسخیر اوست، می توانست بگوید که می خواهم یک باغ درست بکنم، یک باغ بسیار خوبی و یک دو روز آنجا استراحت بکنم.آیا شما تا حالا خیال می کردید بنده خیال می کردم که دیگه راحتی برایش ساخته شده است، باد در تصرف اوست، حیوانات به فرمان اویند، زبان حیوانات را می داند جن و انس مسخّر او هستند، در خدمت او، خدمتگزار او.

خوب، ایشان دستور داد یک بارگاهی را ساختند از هر نوع چیزی هم در آن به کار بردند، بعد هم دستور دادند که کسی نیاید؛ قدغن کردند، هیچ کس! من می خواهم یک قدری بروم آنجا و راحت باشم. همین که وارد باغ و قصر شدند، خواستند ساعتی را به راحتی بگذرانند، یک جوانی از این گوشه پیدا شد و گفت: سلام علیکم، جواب سلامش را داد و گفت شما کی هستی؟ کسی حق نداشت وارد شود تو به اجازه کی آمدی؟ گفت: مرا ربّ العالمین فرستاده است، همین الساعه من مجازم، من مأمورم که شما را قبض روح بکنم گفت: من بخوابم؟

ص: 25


1- بحار الأنوار: 136/14؛ باب 11 - وفاته عليه السّلام و ما كان بعده؛ روايت 1؛ عن الإمام الصادق عليه السّلام.

گفت: خیر، همین ایستاده باید قبض روح بشوی (1) این ملک الموت چه ملکی است بابا؟ تا نیامده کاری بکنید.

عظمت ماه رجب

یکی از رفقا اظهار می کرد: من مثلا نوافل خودم را یک قدری چرب تر کردم گفتم: بخاطر تعظیم این ماه رجب همان طور که خوابیدم به من گفتند: دو تا پایت را بلند کن - آخه دوتا پا را که نمی شود بلند کرد - گفتم: دوتا پا را که نمی توانم بلند کنم، گفت: تو اراده بکن بلند می شود، گفت: من اراده کردم و یک دفعه دیدم دوتا پا از زمین بلند شد من در آسمان حرکت می کنم و مردم هم به من نگاه می کنند. خوب این برای از خود گذشتگی است، همین که فی الجمله به خودش یک تکانی داد، پروردگار عزیز او را از عالم ملک منقطع کرد و پروازش داد:

طيران مرغ دیدی؟ تو ز پایبند شهوت *** به درآی تا ببینی طیران آدمیت. (2)

آیا کسی هست که بیدار شود؟

أَلا مُستَيقِظَ مِن غَفَلَته قَبلَ نَفادِ مُدَّته؟ (3) آیا کسی هست که پیش از تمام شدن مدت عمرش، از خواب غفلت بیدار شود؟ أَلا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمٍ بُؤْسِهِ وَ فَقْره؟ (4) ألا مُستَعِدَّ ِللقاءِ رَبِّهِ قَبلَ زُهوق نَفسه؟ (5) آیا عمل کننده ای هست که قبل از روز فقر و بیچارگی برای خود کاری بکند؟ آیا کسی هست که در صدد استعداد و آمادگی برای مرگ برآمده باشد؟ ألا مُتَزَوِّدَ لآخرَته قَبلَ أزوف رحلَته؟ (6) آیا کسی نیست که قبل از نزدیک شدن رحلتش زاد و راحله ای برگیرد؟

نباید بگویی پروردگارا زود عمر مرا به سر برسان، مگر من نخواندم برای شما این روایت را؟ هی می آید و می گوید آقا دعا کن من شهيد بشوم، دعا كن -

ص: 26


1- بحار الأنوار: 135/14؛ باب 11 - وفاته عليه السّلام و ما كان بعده.
2- دیوان سعدی، غزلیات عرفانی؛ شماره 16.
3- غرر الحکم 146؛ الیقظه و الاستعداد؛ روایت 2654.
4- فقيه من لا يحضره الفقيه: 1/ 517؛ باب صلاة العيدين؛ روایت 1482؛ عن امیرالمؤمنين عليه السّلام.
5- غرر الحکم 150؛ التأهب و الاستعداد؛ روایت 2743.
6- غرر الحکم 149؛ الزاد؛ روایت 2711.

از فرصت عمر استفاده کنید

شهید بشوم. مگر نبی اکرم صلی الله عليه و آله و سلّم نفرمود: أفضَلُ السَّعادَة طولُ از فرصت العُمر فى عبادَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ؟ بهترین سعادات این است که پروردگار مهلت بدهد تا انسان خدمت بکند، داداش جون! همان جا وسط نظامی ها چرا شهید بشوی؟ درس یاد بگیر حدیث یاد بگیر برو بین این نظامی ها بابا جان من! حرف ها را برای آنها بگو. آن بندگان خدا راجل اند، بنابراین کاغذهایی که برای بنده نوشته اند، راجل اند؛ خوب بنده اینجا دلم خوش است که اصل مثبت (1) درست می کنم! استصحاب کلی قسم سوم درست می کنم؛ اما آنها راجل اند! برای بنده نوشته اندکه هیچ کس را ندارند بین آنها صحبت بکند و معارف اسلامی را پیاده بکند.

چه مانعی دارد؟ البته یک عده از حوزه می روند، آقا اما آقایانی که در حوزه هستند، خوب کمتر برخورد با اجتماع دارند. بنده خودم آنجا بوده ام، اهل حوزه با یک ذهن صافی و در یک عوالمی دیگرند؛ اما در جبهه یک چیزهای دیگر لازم دارند، آقاجون من، قربانت بروم، چه مانعی دارد احکام را یاد بگیری و بروی آنجا پیاده بکنی و تعلیم بدهی؟ خیلی خوب اگر هم شهید شدی زهی سعادت! ولی چرا هی زور می آوری که نه من باید شهید بشوم، آیا خدمت به آنجا کردی؟ آنجا خدمت به نظام کردی؟ خدمت به جمهوری اسلامی کرده ای که می خواهی شهید بشوی؟ بگذار اقلا یک صد تا از آن خبیث ها را - عرض می شود اگر توبه نکنند و به اسلام نگروند - از بین ببری چرا شما هی زور می آورید برای اینکه زود شهید بشوید؟

گرفتاری دلهای دنیا دوست

مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْيَا تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِثَلاثِ خِصَالٍ هَمِّ لا يَفْنَى وَ أَمَل لا یُدْرَكُ وَ رَجَاء لا يُنَالُ (2) هرکس دلبسته ی به دنیا بشود، پروردگار او را به سه -

ص: 27


1- یکی از مباحث اصول فقه به این مضمون که آیا لوازم عقلی و عادی استصحاب حجیت دارد یا نه؟
2- الكافى: 2/ 320؛ باب حب الدنيا و الحرص عليها؛ روايت 17؛ عن الامام الصادق عليه السلام.

چیز مبتلا می کند؛ یک غصه بر قلبش وارد می شود که هیچ وقت از بین نخواهد رفت، یک آرزوی دراز دست نیافتنی و یک امیدی که هرگز به آن نخواهد رسید هم، بر او حکومت خواهد کرد. باید قلبت را ملاحظه کنی، وارسی کنی، که آیا چنین چیزهایی در او هست یا نه؟

دنیا محل عبور است و مردم در آن دو دسته اند

دنيا محلّ الدُّنْيا دارُ مَمَرٌّ إلى دار مَقَرِّ وَ النّاسُ فِيها رَجُلان: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ و مردم فَأَوْبَقَها وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها (1) مردم دو دسته اند: یکی خودش را به دنیا فروخت، آخرت و این ها را هم بوسید و گذاشت کنار، مسیر هلاکت را طی کرد؛ امّا یک عده ی دیگر خودشان را خریدند، راه سعادت را طی کردند و خودشان را آزاد کردند پدر عزیز من!

انشاء الله پروردگار عزیز بر توفیقات شما بیفزاید.

ص: 28


1- نهج البلاغه 493؛ قصار الحکم؛ کلمه ی 133 بحار الأنوار: 70 130؛ باب 122 حب الدنيا و ذمها.

درس سی و پنجم

قدر ماه رجب

بسم الله الرحمن الرحیم.

وَ قُل اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إلى عالم الْغَيْبِ وَالشَّهادَة فَيُنَبِّئُكُمْ بما كُنتُمْ تَعْمَلُون. (1)

در ماه رجب وارد شدیم در یک موقعیت زمانی ممتاز مثل این ماه، باید ببینید که مقررات آن چیست؟ تا با رعایت آنها هرچه بیشتر از این موقعیت استفاده کنید؟ اولاً یکی از اسامی این ماه شهر الله الأصبّ است، یعنی پروردگار، رحمت خودش را می ریزد بر سر بندگان. آن وقت باید مقتضیاتش را خودمان فراهم بکنیم. خوب! در آن بمباران هوایی، زیارت عاشورا را خواندید - الحمدالله بحمدالله والمنه - بمباران هوایی قطع شد؛ (2) این دفعه هم شروع کردیم، از برکات

اباعبدالله این هم مرتفع شد، حالا پشتش ماه رجب آمد، که خود موقعیت زمانی ماه رجب ایجاب می کند شما در معرض رحمت حق واقع بشوید.

چند عمل است که وقتی انسان آنها را بجا می آورد در معرض رحمت -

ص: 29


1- توبه: 105: و بگو: «[هر کاری می خواهید] بکنید که به زودی خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست و به زودی به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانیده می شوید. پس شما را به آنچه انجام می دادید، آگاه خواهد کرد».
2- شرح ماجرا در درس هشتم، جلد اوّل ذکر شده.

ارزش تردد به خانه خدا

ارزش تردد پروردگار واقع می شود، مثلا آمدن آقایان است در مسجد. هرکس که در خانه ی خدا رفت و آمد بکند، یکی از موقعیت هایی که نصیب او می شود آن است که در معرض رحمت پروردگار واقع می شود. (1) درست در برابر اینکه می گویند فلان کس یک عملی کرده است که در معرض غضب پروردگار است، اما رجب را باید قدر بدانید، یک عبارتی دارد که اهل جاهلیت، هرکس را که می خواستند مکافات بکنند، این قدر معتقد بودند به ماه رجب، که روی آن قوت ایمانیشان می گفتند: دعا کن که ماه رجب نیاید و گرنه من در ماه رجب تو را نابود می کنم!.

شب های ماه رجب

هر شب - نه درماه شعبان، نه در ماه های دیگر - این ملک داعی ندا کند: طوبي للذاکرین (2) یعنی خوشا به حال آن اشخاصی که متذکرند؛ شب ها تا صبح نگیر بخواب، حالا ولو به قدری شب ها کوتاه شد، فرصت را قدر ندانستی، اذان آمد طرف ساعت پنج دیگه، کوتاه ترهم می شود، هرچه کوتاه تر بشود، باید جدیت شما برای اهمیت به موضوع بیشتر باشد. خداوند می فرماید: یا أَيُّهَا الذینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللهَ ذكراً كَثِيراً (3)، فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُم. (4) اگر شما من را یاد کردید، من هم شما را یاد می کنم؛ به عنوان نمونه، علم پروردگار تعلق بگیرد به اینکه شمایی که اهل یک کار زشتی بودی، در این ماه رجب برای اینکه ماه بزرگی است، آن کار زشت را ترک می کنی یا اینکه به کارهای خوبت یکی اضافه می کنی. مثلا نمازت را یک قدری بهتر می خوانی این را خدای متعال بداند. این-

ص: 30


1- بحار الأنوار: 10875؛ باب 19 مواعظ الحسن بن على عليهما السّلام: مَنْ أَدامَ الإِخْتِلافَ إلى الْمَسْجِد أَصابَ إحْدى ثَمان: آيَةً مُحْكَمَةً وَ أَخاً مُسْتَفاداً وَ َعلْماً مُسْتَطْرَفاً وَ رَحْمَةً مُنْتَظَرَةً وَ كَلِمَةً تَذَلُّهُ عَلَى الْهُدى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدَى وَ تَرْكَ الذُّنُوبِ حَيَاءً أَوْ خَشْيَةٌ حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام فرمودند: هرکس که دائما به مسجد رفت و آمد داشته باشد لا اقل یکی از هشت چیز نصیبش می شود: 1. نشانه ای محکم از جانب پروردگار [که در دلش قرار می گیرد] 2. برادری [دینی] که از او استفاده کند. 3. دانشی که بدرد او خورد. 4. رحمتی از جانب پروردگار که آن را انتظار می کشیده. 5و 6. سخنی که او را به راه هدایت راهنمایی کند، یا از راه گمراهی بازش بدارد 7و8. ترک گناه از روی حیاء الهی و یا از خشیت الهی.
2- الإقبال بالأعمال الحسنه: 3/ 174؛ فصل 5 فيما نذكره من حديث الملك الداعى.
3- احزاب 41: ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را یاد کنید یادی بسیار.
4- بقره 152: پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.

یکی از قسمت هایی است که پروردگار شما را در معرض رحمتش قرار می دهد.

ماه خدا و رحمت خدا

ببین داداش جون! الشَّهرُ شَهري والعَبدُ عَبدى و الرَّحْمَةُ رَحمَتى (1) ماه خدا و ماه، ماه خودم است. رجب شهر الله است، عبد هم عبد من است، عبد یعنی چه؟ مرکب از سه تا حرف: عین، ب و دال «عین» یعنی پروردگارا من اگر تا به حالا بنده نبودم، حالا بنده شدم. حالا مقررات تو را در حد أنزل (=حداقل) که ترک محرمات و فعل واجبات باشد - ان شاء الله - در این ماه بروی چشم خواهم گذاشت و انجام خواهم داد «ب» بون است، یعنی دوری، یعنی از آن چیزهایی که عدم رضایت تو نسبت به آنهاست، من در این ماه از آنها دوری می جویم. «د» دنو است، یعنی علاوه بر اینکه از مبعدات تو دوری میجویم وسیله ی مقربات به سوی تو را هم فراهم می کنم.

استجابت دعا در رجب

در این ماه دعا مستجاب است فَمَن دَعانى فى هذا الشهر أجَبتُه (2) زنده باد ماه رجب، هرکس در این ماه مرا بخواند، من اجابت می کنم و مَن سَأَلَنی أعطيتُه، هر کس از من درخواست کند، به او عطا خواهم کرد. ما سر تا پایمان حاجت است دیگر! ... يَا أَهْلَ الأَرْضِ... هَلُمُوا إلى كَرَامَتِي وَ مُصاحَبَتِي وَ مُجالَسَتی وَ مُؤانَسَتى وَ آنِسُونى أَوَانِسْكُمْ وَ أُسَارِعُ إِلَى مَحَبَّتِكُم (3) اى اهل زمین! به سوی کرامت من، به سوی مصاحبت با من بسوی مجالست و مؤانست با من بیایید، با من مأنوس بشوید، با من همنشین بشوید، کسی که با من انس می گیرد، من هم با او انس می گیرم و به محبت با او سرعت می گیرم فَارْفُضُوا... مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ غُرُورها (4) این دنیا فریبنده است، هی رنگ و وارنگ است، باید فریب اینها را نخورید؛ بیاید با من مأنوس بشوید، وقتی که با من مأنوس شدید،-

ص: 31


1- الإقبال بالأعمال الحسنه: 3/ 174.
2- همان مأخذ.
3- بحار الأنوار: 67/ 26؛ باب -43 حب الله تعالی؛ روایت 28.
4- همان مأخذ.

من هم با شما مأنوس می شوم. و مَن استهدانی هَدَیتُه، (1) پروردگارا، ما حاجتی نداریم غیر از اینکه آن راه حقیقی که مرضی آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم است، به ما عطا فرماید، باید کوشش کنید، باید بکوبید در را: مَن استَدامَ قَرعَ الباب وَ لَجَّ وَلَج (2) هر (2) هرکس که دری را بکوبد و دست برندارد و مداومت و لجاجت کند، بالأخره يکی در را باز خواهد کرد.

خاطرم می آید که یک وقتی در قم زیارت عاشورا می خواندم، که البته چهل روز کشید، همان طور که در اطاق بالا بودم، گفتم: بی بی جان! اگر من چهل روز در خانه یک نفری را زده بودم بالأخره یک فحشی به من می داد! حالا یا حاجت من را بدهید يا من را از حالت انتظار خارج کنید، همین که از پله پایین آمدم، بین پله اول و پله آخر حاجت داده شد. غرض عرض این است که قدر موقعیت خودتان را بدانید!.

ماه رجب ریسمان خداست

وَ جَعَلتُ هذا الشَّهِرَ حَبلاً بَينى و بَينَ ،عبادی، فَمَن اعتَصَمَ به وَصَلَ إِلَيَّ (3) این ماه مثل یک ریسمانی بین من و بندگان من است که هرکسی به آن ریسمان چنگ بزند به من خواهد رسید آن ریسمان، عمل کردن به مقررات ماه من است. این ماه رجب است آقاجون! فراموش نکنید این لیالی را کدام ماه است که از اوّل شب ندا داده بشود: بیائید! بیائید! از سر شب تا به صبح همین طور ندا داده می شود، آن وقت من خواب باشم چه طور می شود؟

خصوصیات مؤمن در کلام امیرالمؤمنين عليه السلام

یکی دیگر از چیزهایی که انسان را در معرض رحمت پروردگار قرار می دهد، نماز در اوّل وقت خواندن است، که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: الصَّلاةُ قُرَّةُ عَيْنه (4) نماز! همان عملی که شما را نجات خواهد داد، همین نماز اول وقت است آقاجون!

ص: 32


1- الإقبال بالأعمال الحسنه: 3/ 174.
2- غرر الحکم 193؛ روایت 3758: إجابه الدعاء و موجباتها.
3- الإقبال بالأعمال الحسنه: 3/ 174.
4- مستدرک الوسائل: 174/11؛ باب -4 استحباب ملازمه الصفات الحميده؛ روایت 12675؛ عن أمير المؤمنين عليه السّلام.

در همین حدیث می فرماید: المؤمن... مَشْغُولٌ بِعُيُوبِ نَفْسِهِ فَارِغٌ عَنْ عُيُوبٍ غَيْره (1) مؤمن دائماً در خودش است، عیوب خودش را بررسی کند به عیوب دیگران بپردازد. بعد در ادامه فرمود: وَ الصِّيَامُ حِرْفَتُهُ وَ همَّتُهُ وَ الصِّدْقُ عَادَتُهُ وَ الشُّكْرُ مَرْكَبُهُ وَ الْعَقْلُ قَائدُهُ وَ التَّقْوَى زَادُهُ وَ الدُّنْيَا حَانُوتُهُ (2) مؤمن هم دکان دارد، دار التجاره دارد، دنیا دارالتجاره اش است. از پروردگار درخواست می کند که به او در طاعت و بندگی طول عمر بدهد تا بیشتر تجارت بکند زادش چیست؟ تقوی زاد و توشه ی سفرش است و قبل از اینکه وارد خانه ی قبر بشود، منزلش را درست می کند. و الصَّبْرُ مَنْزِلُهُ وَاللَّيْلُ وَ النَّهَارُ رَأْسُ ماله، سرمایه اش شب و روز اوست، در دقایقش بررسی می کند. همان طور که شما نسبت به پول هایتان چقدر دقت و بررسی می کنید؛ مؤمن هم عمرش سرمایه ی اصلیش است و الْجَنَّةُ مَأْوَاهُ وَ الْقُرْآنُ حَديثُهُ وَ مُحَمَّدٌ صَلّى الله عليه و آله شَفيعُهُ وَ الله جَلَّ ذكْرُهُ مُؤْنِسُهُ (3) بهشت جایگاه همیشگی او، قرآن سخنش، پیامبر شفیع او و خدای متعال مونسش می باشد.

توصیه مرحوم میرزا جواد آقا

پس بنابراین، داداش جون! مبادا این ماه را فراموش بکنید. خدا رحمت کند مرحوم حاج میرزا جواد آقا رضوان الله تعالی علیه را می فرماید: مراقب قلبت باش، که زنده باشد به ذکر پروردگار، که در حضور او هستی. مقصود از احیاء گرفتن در این لیالی، این است که قلب شما زنده باشد و حیات قلب منوط بر این است که متوجه پروردگار باشید، ذکر پروردگار بگوئید (4) این ماه را مغتنم بشمارید مؤمنین را دعا بکنید.

روایتی از امام هادی علیه السلام

چون امشب تعلّق به حضرت هادی علیه الصلاة و السلام دارد یک روایتی از -

ص: 33


1- مستدرک الوسائل: 174/11.
2- همان مأخذ.
3- همان مأخذ.
4- المراقبات: 1/ 80؛ الفصل السابع في مراقبات شهر رجب الحرام.

روایتی از ایشان بخوانم: اذْكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَيْ أَهْلِكَ وَ لا طَبيبَ يَمْنَعُكَ وَ لا حَبيبَ امام هادی عليه السلام يَنْفَعُک. (1) مد نظر بیاور آن وقتی که در بستر مرگ افتاده ای، و طبیب می گوید: دیگر از دست ما کاری ساخته نیست، دوستان و اهل بیتت هم از تو مأیوس شده اند؛ آن وقت چه کسی به یاد تو است؟ پروردگار عزیز جل وعزّ.

ص: 34


1- بحار الأنوار: 75 370؛ باب -28 مواعظ أبي الحسن الثالث عليه السّلام و حكمه.

درس سی و ششم

بهترین کار در شب های قدر

بسم الله الرحمن الرحيم

... افضل برنامه های این سه شب (شب های احیای ماه رمضان) مذاکره ی علم است، هم صدوق نوشته است (1) و هم صاحب اقبال که یک ساعت تحصیل علم، افضل از احیاء گرفتن یک شب تا صبح است. باید معارف اسلامی را یاد بگیرید، باید مسائل اجتماعیتان را یاد بگیرید، امشب باید به صورت کلی، ما وظایف را یاد بگیریم. الحمدلله به وظایف آشنا هستیم، اما خود من هم ممکن است غفلت بکنم از توجّه به حقیقت کار؛ چون در آن حدیث شریف فرمود: طوبی للطائعین خوشا به حال اطاعت کنندگان. (2)

امشب یک موقعیت خاصی دارد، عرض کرد یا رسول الله من اهل بادیه هستم، همیشه نمی توانم شرفیاب حضور بشوم، کدام شب بیایم؟ فرمود: «تو شب بیست و سوم بیا» - البته در شرایط مختلف، مختلف جواب می دادند - یکی دیگر سؤال کرد: «یا رسول الله! کدام شب، شب قدر است؟ شب بیست و یکم است یا بیست و سوم؟» فرمود: شب نوزدهم اسم اشخاص و مقدرات آنها -

ص: 35


1- الأمالی: 649 ؛ المجلس الثالث والتسعون: و مَن أحيا هاتين اللَّيلتين بِمُذاكَرَةِ العِلم فَهُو أفضل.
2- گفت: برو تو خانه ی دل را فرو روب *** مهیا کن مقام و جای محبوب (بیان استاد).

را می نویسند، شب بیست و یکم این مقدرات را بررسی می کنند که هنوز امکان عوض و بدل شدن وجود دارد - مثلا می بینند در گذشته یک قدری بر گناه ایستادگی کرده بوده اما حالا دیگر، به مهمانی آمده، به ضیافت خانه ی الهی خلاصه توبه کرده و آمده است، بسیار خوب سرنوشت عوض می شود و برای او خیر و خوبی ثبت می شود: يَمْحُوا الله ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أَمُّ الْكِتاب. (1) بعد در شب بیست و سوم تثبیت می شود.

ببین داداش جون! اینکه گفتم سوره روم و عنکبوت را بخوانید برای این است که حضرت فرمود: اگر این دو سوره را بخوانید من ضامنم که شما بهشت بروید! خوب برای این آیات آموزنده است: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبرِّ وَالْبَحْر كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ. (2) رفقای عزیز، خداوند می فرماید: ما شما را خیلی دوست داریم - درست است که زیارت عاشورا گرفتیم، برای اینکه این موشک ها قطع بشود، ولی موشک برای بعضی از اعمال بد من بوده، بقیه ی عذاب را در قیامت انجام می دهد و الا اگر پروردگار می خواست همه ی اعمال مرا مکافات بکند، باید جهان را کُن فیکون بکند؛ فرموده است: الظَّالِمُ سَيفى أنتَقِم به (3) ظالم شمشیر انتقام و لشگر من است، به سبب او از شما انتقام می کشم. عرض کردم، موشک پروردگار را می شناسد، بله! موجودات خدا شناسند و فرمانبردار هستند. می دانید وقتی که رسول الله دیگر برای سخنرانی به ستون تکیه نداد و بر منبر رفت ستون حنانه از مفارقت آن حضرت شیون کرد (4)

ارزش مجاهده در راه خدا

از این طرف وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ -

ص: 36


1- رعد 39 خداوند هر چه را بخواهد محو و هرچه را بخواهد اثبات می کند و «ام الكتاب» [الوح محفوظ] نزد اوست.
2- روم: 41: فساد در خشکی و دریا بخاطر کارهایی که مردم انجام داده اند، آشکار شده است، خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید بسوی حق بازگردند.
3- الشفاء الروحي: 86.
4- إمتاع الأسماع: 50/5.

الْمُحْسِنِین (1) این طور نیست که اگر شما مجاهده کردید، پروردگار راه های خودش را به شما ارائه ندهد؛ به جائی می رسید که آن شخص سؤال کرد: یا رسول الله! من المحسن؟ فرمود: المُحسِنُ لا يَرى إلا الحَقَّ، لا يَسْمَعُ إلا للْحَقِّ، لا يَفْعَلُ إلاّ بالحَقِّ. دیگر گوش و چشم و زبان همه حق می شود، یعنی به این درجه می رسید، من که در چاه طبیعت مانده بودم به این درجه می رسم آقا!

زعيم عالی قدر (2) فرمودند که: مضامین ادعیه بسیار آموزنده است، اشعار هم بسیار آموزنده است: إِنَّ فِى الْجِسْمِ لَمُضْغَةً إِذَا صَلُحَتْ صَلُحَ سَائِرُهُ وَ إِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ سَائِرُهُ وَ هِيَ القَلب (3) در جسد پسر آدم یک تکه گوشتی است که اگر خراب بشود، تمام بدن خراب می شود و اگر درست باشد، تمام بدن درست می شود. باید این قلب را درست بکنید، باید این را تصفیه بکنید.

آمدند پیش امام صادق علیه السّلام و عرض کردند: ما سؤال داریم. یابن رسول الله چرا ما دعا می کنیم مستجاب نمی شود؟ حضرت فرمود: لِأَنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لا تَعْرِفُونَه (4) شما کسی را می خوانید که نمی شناسید.

ص: 37


1- عنکبوت: 69 و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است.
2- منظور مرحوم امام خمینی قدس سره الشریف است.
3- بحار الأنوار: 103/58؛ المقصد الثانى الروح؛ عن على عليه السّلام.
4- بحار الأنوار: 368/9؛ باب 24 عله الإبطاء في الإجابه...؛ عن الامام الكاظم عليه السّلام.

درس سی و هفتم

وصیت حضرت امام صادق علیه السلام

بسم اللَّهُ الرَّحِيمِ

حافظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلوة الوسطى وَقُومُواْ الله قانتين. (1)

البته امشب تعلق به امام صادق علیه السّلام دارد، باید توجه کنید که امام رئیس دین است، رئیس مذهب است، باید عزاداری بکنیم. حاج آقا ماشاالله و دیگران هم هستند، اما ببین داداش جون! نقل این وصیت لازم است، شیخ صدوق (2) از ابوبصیر نقل می کند که بعد از وفات امام صادق علیه السلام، برای عرض تسلیت نزد امّ فروه، زوجه ی بزرگوار امام علیه السّلام رفتم.

ایشان فرمود: ای ابا محمّد - این کنیه ی ابوبصیر بود - اگر حضرت صادق را در هنگام وفات می دیدی یک امر شگفت آوری مشاهده می کردی؛ در آن ساعات دیدگان خود را گشود و فرمود: هرکس با من خویشاوندی و بستگی دارد، حاضر کنید. - معلوم می شود که این حرف خیلی مهم است - هیچ کس از خویشاوندان او را فرو گذار نکردیم، همه را جمع کردیم، آنگاه حضرت چشم هایش -

ص: 38


1- بقره :238 در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطی نماز ظهر کوشا باشید و از روی خضوع و اطاعت، برای خدا بپا خیزید.
2- فقيه من لا يحضره الفقيه 206/1؛ باب فرض الصلاة؛ روایت 618.

را باز کرد، به آنان نگریست و فرمود: إِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاةِ. (1) شفاعت ما نمی رسد به کسی که نماز را سبک بشمارد، خفیف بخواند.

در آن اوائل دوره ی جوانی که تازه به مسجد و مدرسه آمده بودم، یک وقتی مشرّف شدم حضرت عبدالعظیم - از اوّل بنایم این بود که نمازم در اوّل وقت و به جماعت باشد - همه جماعت ها خوانده شده ،بود فقط جماعتی که باقی مانده بود نماز آشیخ محمد تقی بافقی بود - که آن خبیث لامذهب (2) از بس به صورت ایشان زده بود، صورت او خرد شده بود - ما که نشسته بودیم گفت: شما برای چه نشسته اید؟ گفتم: «آقا ما نشسته ایم که نماز را با شما بخوانیم» گفت: «نماز من جریره(؟) است نزدیک سه ربع طول می کشد» ما گفتیم: «یک ساعت هم طول بکشد ما نشسته ایم!».

توصیه حضرت ولی عصر عجل الله فرجه

در این بین یک جوانی بود که ایشان از او پرسید تو اهل کجا هستی؟ گفت: «اهل همین دور و برها» - نگفت که اهل کجا هستم - گفت خوب تو چی می گویی بابا جان؟ ناهارت را خورده ای؟ گفت: «نه آقا! ما اوّل نماز می خوانیم بعد ناهار می خوریم» گفت: «خوب برای چی آمدی؟» گفت: «ما برای نماز اوّل وقت آمدیم و از خصوصیات امام زمان صلوات الله و سلامه علیه است». آشیخ محمد تقی هم از عاشقین امام زمان بود، گفت: «بارک الله! بگو ببینم مولای من چه فرمود؟» گفت: «آقا من مجاز نیستم همه را عرض کنم». گفت: «هرچه فرموده است بگو!» گفت: «مولای شما و من فرمودند که: «نمازت را باید در اوّل وقت بخوانی و جماعت را ترک نکنی» آشیخ محمد تقی گریه کرد، چون عرض کردم عاشق امام زمان بود.

گفت: «مولای من دیگر چه فرمود؟» گفت: «دوّمی را می گویم و از گفتن -

ص: 39


1- مشروح واقعه در وسائل الشیعه: 4/ 26؛ باب 6 - تحريم الاستخفاف بالصلاة ...؛ روایت 4418.
2- منظور رضا خان پهلوی است.

بقیه معذورم؛» فرمودند: «نوافلی را که می خوانی درصدد نباش که مثلا این یازده رکعت - نماز شفع و وتر با آن هشت رکعت - تمام بشود؛ اینها را خوب بخوان با توجه بخوان، در کیفیت نماز سعی بکن نه در کمیت». حالا من دیدم که همه نماز جماعت را خواندند، آمدیم خدمت شما».

دلهای مردم سه دسته اند

آی بچه ها! قلبها سه دسته هستند: قَلبٌ مَشغولٌ بالمَولى فَلَه الدُّنيا والعُقبى والمَولی (1) اگر قلب و دل متوجه پروردگار شد هم دنیا به او می دهند هم آخرت، من دنیایم این است که نمره اوّل بشوم؛ نمره اوّلت می کنند داداش جون! امّا قَلبٌ مَشغول بالدُّنيا فَلَهُ الشِّدَّةُ والبَلاءُ (2) یک کسی را دیدم نماز خواند، گفتم فهمیدم که رمز عدم موفقیت تو همین نماز توست. آخر این چه نمازیست که تو خواندی؟ قیام باید صحیح باشد، رکوع و سجود باید درست باشد، هنوز نایستاده زانوهایش خاک شد! آخر چه نمازی؟

نشانه های فرد عادل در کلام امام صادق عليه السلام

از امام صادق علیه السّلام درباره ی نشانه های افراد عادل پرسیدند: ایشان اولا فرمود: عادل آن کسی است که به پاکدامنی و عفاف و خودداری از گناه بین مردم مشهور است، بعد فرمود: و الدَّلالَةُ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ أَنْ يَكُونَ سَاتراً لِجَمِيع عُيُوبِه حَتَّى يَحْرُمَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ عَشَرَاتِهِ وَ عُيُوبِهِ وَ تَفْتِيشُ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ وَ يَجِبَ عَلَيْهِمْ تَزْكِيَتُهُ وَ إِظْهَارُ عَدَالَتِهِ فِي النَّاسِ (3) يعنى همه ی مسلمان ها وظیفه شان است که قُرق پروردگار را نشکنند، حالا وقتی کسی در ظاهر امر قُرق را نمی شکند، ظاهرا همه ی اوامر الهی را اجرا می کند، ذهن را مشغول او نکن؛ تفتیش امور پنهان او بر دیگران حرام است. تجسّس عیوبشان -

ص: 40


1- دلی که مشغول به خدا بود هم دنیا خواهد داشت، هم آخرت و هم خداوند را.
2- دلی که مشغول به دنیا شد به سختی و گرفتاری خواهد افتاد.
3- فقيه: 3/ 38؛ باب العداله؛ روایت 3280 * بحارالأنوار: 37/85؛ بیان و تحقيق مهم؛ عن الامام الصادق عليه السّلام و نشانه ی آن (عدالت) آن است که تمامی عیوبش را پنهان کند.

می شود حرام. این آدم شرعاً عادل است.

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله وسلم فرمودند: مثل آن شخصی باشید که هر روز که از خانه اش بیرون می آید، می گوید: ای پروردگار عزیز، هرکس من از او حقی دارم، مثلا بد گفته، مذمت کرده، تقصیر کرده، من از او گذشتم و تو هم از سر تقصيرات من بگذر.

صفات مؤمن

از صفات مؤمن این است که از همه ی لغزش های مردم چشم می پوشد: الصَّفْح عَنْ عَثَراتِ الْخَلْقِ أَجْمَع. (1) حواستان را پرت تفتیش عیوب دیگران نکنید، عمر دارد می گذرد، یک مرتبه رسول پروردگار می آید. مجرمان در قیامت می گویند: وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحاب السَّعِير؛ (2) اگر ما آنچه را که پیامبران گفته بودند، می شنیدیم و اگر فکر و عقل خودمان را به کار می انداختیم، اگر ما در مسموعات و معقولات تعقل و بررسی می کردیم به این روز نمی افتادیم، وقتی ملائکه می پرسند: ما سَلَكَكُمْ فِی سَقَر (3) چرا شما آمدید در آتش ها؟ جواب می دهند که ما جزء نماز خوانها نبودیم.

بعد امام عليه الصلوة و السلام، درباره ی دیگر نشانه های عادل می فرمایند: و يَكُونَ مَعَهُ التَّعَاهُدُ للصَّلَواتِ الْخَمْس. (4) مؤمن عادل را درهنگام نماز بشناسید، ببینید چگونه بر نماز تعهد دارند و مواظبت می کنند. (5)

إذا واظَبَ عَلَيْهِنَّ وَ حَفِظَ مواقيتهُنَّ بحُضُور جَمَاعَة مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ -

ص: 41


1- بحار الأنوار: 67 307؛ باب 57 - الورع و اجتناب الشبهات؛ عن مصباح الشریعه و گذشت از تمام لغزش های بندگان.
2- ملک: 10.
3- مدثر: 42.
4- فقیه: 38/3: متعهد و مقید به انجام نمازهای پنجگانه است.
5- بحار الأنوار: 23/80؛ باب 6- الحث على المحافظه على الصلوات...، روایت 42؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.

أَنْ لا يَتَخَلَّفَ عَنْ جَمَاعَتِهِمْ فِي مُصَلاهُمْ إِلا مِنْ عِلَّة. (1) مواظب نمازش، مواظب وقت نمازش هست، از جماعت و مسجد مسلمان ها تخلف نمی کند، چون صلوة کفاره ذنوب است.

درباره ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، فرمود که: حالشان آنقدر در هنگام نماز عوض می شد که نه ایشان ما را در وقت نماز می شناخت و نه ما ایشان را می شناختیم؛ و اهل بیت علیهم السّلام هنگام نماز رنگ و حالشان تغییر می کرد، اصلاً عوض می شدند (2) امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمود: جَاءَ وَقْتُ أَمَانَة عَرَضَهَا اللهُ تَعَالَى عَلَى السَّماوات و الأرْض (3) آمد وقت ادای امانت پروردگار که آن را بر آسمانها و زمین عرضه فرمود.

می فرماید: وَ إِنَّما جُعِلَ الْجَمَاعَةُ وَالإِجْتِمَاعُ إِلَى الصَّلاةِ لِكَيْ يُعْرَفَ مَنْ يُصَلِّى ممَّنْ لا يُصَلِّى وَ مَنْ يَحْفَظُ مَواقِيتَ الصَّلَوات ممَّنْ يُضَيَّعُ وَ لَوْلا ذَلكَ لَمْ يُمْكِنُ أَحَداً أَنْ يَشْهَدَ عَلَى آخَرَ بصَلاح لأَنَّ مَنْ لا يُصَلِّى لا صَلاحَ لَهُ بَيْنَ الْمُسْلمین (4) اگر نیامد جماعت درمیان مسلمین، ما چه می دانیم که نمازش را در خانه می خواند یا نه؟ اوّل صحیفه ی مؤمن نماز است. نکیرین که می آیند اوّل نگاه به نمازش می کنند، اگر نمازش درست بود به جهات دیگر نگاه می کنند. (5)

بدترین دزد

إِنَّ أَسْرَقَ النَّاسِ مَنْ سَرَقَ صَلاتَهُ. (6) یعنی سارق حقیقی کسی است که -

ص: 42


1- فقیه 38/3:به شرط آنکه بر نماز و وقت آن با حضور در جماعت مسلمانان مواظبت کند و اینکه بی دلیل از جماعت آنان در مصلایشان غایب نشود.
2- مستدرک الوسائل: 93/4؛ باب -2- تأكد استحباب الخشوع في الصلاه؛ روایت 4217.
3- بحار الأنوار: 1741؛ باب -101 عبادته و خوفه عليه السّلام.
4- فقیه 39:3 نماز جماعت به این دلیل قرار داده شده که نماز خوان از بی نماز و آنکه وقت نماز را مراعات می کند، از آنکه آن را ضایع می نماید شناخته شود و اگر این حکم (نماز جماعت) نبود، امکان نداشت کسی به نیکوکاری و صلاح کسی شهادت بدهد، زیرا کسی که نماز نمی خواند در میان مسلمانان صلاحیت ندارد.
5- الکافی: 3/ 268؛ باب من حافظ على صلاته أو ضيعها؛ روایت 4؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
6- وسائل الشیعه 4 36؛ باب -9 کراهه تخفیف الصلاه؛ روایت 4448؛ عن الامام الصادق عليه السّلام * بحار الأنوار: 263/81؛ باب 16 - آداب الصلاة؛ روایت 66؛ عن رسول الله صلّى الله عليه و آله وسلم: أَسْرَقُ السُّرَّاق مَنْ سَرَقَ مِنْ صَلاتِهِ يَعْنِى لا يُتِمُّهَا: دزدترین دزدها کسی است که از نمازش می دزدد، یعنی آن را درست نمی خواند.

از نمازش می دزدد.

چند حدیث راجع به اهمیت نماز

لا يَزالُ الشَّيْطانُ ذَعِراً مِنَ الْمُؤْمِن ما حافَظَ عَلَى الصَّلَواتِ چند حديث راجع به الْخَمْسِ فَإِذا ضَيَّعَهُنَّ تَجَرَّأَ عَلَيْهِ فَأَدْخَلَهُ فِى الْعَظائم. (1) شيطان جلو نمی آید و از کسی که مواظب نماز اوّل وقت است می ترسد، ولی وقتی که خدا نکرده کوتاهی کرد، نماز را ضایع کرد، آن وقت جرأت می کند و می تواند.

سبک و نادرست خواندن نماز

روایت دیگر: إِذَا قامَ الْعَبْدُ فِي الصَّلاةِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعالى لِمَلائِكَتِهِ. وقتی که بنده به نماز می ایستد و آن را سبک و نادرست می خواند، پروردگار به ملائکه می فرماید: أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی آیا بنده ی مرا می بینید که چگونه نماز می خواند؟ كَأَنَّهُ يَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائجه بيَد غَيْرى. آیا تصور می کند که برآمدن نیازهایش به دست دیگری است؟ أَمَا يَعْلَمُ قَضَاءَ حَوَائِجه بیدی (2) آیا نمی داند که قضای حاجتش به دست من است؟ خانه می خواهی؟ پیش من است؛ نان می خواهی؟ پیش من است؛ مَا الّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَک (3) کارت گیر کرده؟ بدان که نمازت خراب است.

بعد خطاب می رسد: انظروا یا مَلائِكَتی كَيفَ خَفَّفَ صَلاتَه لِيَتَدارَكَ حوائجه. ببینید آی ملائکه! چطور از نمازش زد تا به دنیایش برسد، درحالی که حاجات همه دست من است؟ و أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى الدُّنْيَا اخْدُمِي مَنْ خَدَمَنِي وَ أَتْعِبى مَنْ خَدَمَک. (4) ای دنیا خدمتگزار باش کسی را که خدمتگزار من است و به تعب و زحمت بینداز کسی را که فقط خدمت تو را می کند. حالا دیدی کلاه سرت رفته؟

و قال النّبيُّ عليه الصلاة والسّلام عند موته: لَيْسَ مِنِّى مَن اسْتَخَفَّ بصَلاته. پیامبر در هنگام مرگ فرمود: هرکس استخفاف به نماز کند، از امّت من نیست. و -

ص: 43


1- الکافی: 2693؛ باب من حافظ على صلاته أو ضيعها؛ روايت 8؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
2- همان؛ روايت 10؛ عن الامام الصادق عليه السلام.
3- بحار الأنوار: 22695؛ باب -2 أعمال خصوص يوم عرفه وليلتها * مفاتیح الجنان: دعای عرفه حضرت سيّد الشهدا عليه السّلام.
4- فقيه من لا يحضره الفقيه 4/ 362؛ باب النوادر و هو آخر أبواب الكتاب.

لا يَردُّ عَلَيَّ الْحَوْضَ ، لا وَ اللهِ (1) ولا يَنالُ شَفاعَتی. (2) در حوض کوثر بر من وارد نمی شود و از شفاعت من برخوردار نخواهد بود.

معجزه ای از نماز

من یک معجزه ای از نماز برای شما بگویم، یک وقتی در مشهد مسافرخانه رفته بودم و اتفاقاً آن اتاقی که من گرفته بودم حمّام هم داشت، یکی از این روزها وقتی می خواستم برای زیارت امام هشتم عليه الصلاة والسّلام و آن نمازی که قطب راوندی رحمت الله علیه برای رفع حوائج شخصیه (3) می فرماید (4) حرکت کنم به علاوه جسارت اس،ت این مستراح ها که درست می کنند گاه گاهی ترشح می کند. بنده غفلت کردم از این که ساعت 8 آب قطع می شود و دیگر رفت تا 5 بعد از ظهر! گفتم: پروردگار عزیز! من به نماز اوّل وقت می خواهم متوسل بشوم، غافل از اینکه آب قطع است، دوش هم که انسان وقتی باز می کند، یک ته مانده آب دارد. خوب تا ته دوش آب آمد و قطع شد یک وقت من متوجه شدم که آب به کلّی قطع است، ولی به کلّی توجهم رفت جای دیگر، گفتم: ای نماز اول وقت تو که می دانی من می خواهم بروم بالای سر مبارک، آن دو رکعت را بخوانم و به علاوه خودم را برای نماز اول وقت مهیا بکنم - آخر نماز اول وقت می گوید: حفظتنی حفظك الله (5) اما اگر تو مرا ضایع بکنی، خدا تو را ضایع می کند. پس نماز اوّل وقت هم صحبت می کند با شما - خدا شاهد است آب فراوان آمد، خودم را تطهیر -

ص: 44


1- وسائل الشیعه: 23/4؛ باب 6 - تحريم الاستخفاف بالصلاة و التهاون بها؛ روایت 4413؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
2- الكافي: 6/ 400؛ باب شارب الخمر؛ روایت 19.
3- این که عرض کردم حوائج شخصیه، چون حوائج نوعیه - مثل قضیهی جنگ - این تابع یک مصالحی است (بیان استاد).
4- ایشان به سند صحیح نقل کرده که اگر کسی برود خدمت امام هشتم و آن دو رکعت را با توجه در بالای سر بخواند قنوتش را که به زبان فارسی هم جایز است بگوید: مثلا پروردگارا حاجت من چنین و چنان است، پروردگار ان شاء الله حوائج شخصیه ی او را برطرف می فرماید (بیان استاد).
5- الكافي: 268/2 ؛ باب من حافظ على صلاته أو ضيعها؛ روایت 4؛ عن الامام الباقر عليه السّلام؛ مرا حفظ ،کردی خدا تو را حفظ کند.

کردم، غسل کردم، کاملاً مهیا کردم و گفتم: امروز بروم و یک تشکر از صاحب مسافرخانه بکنم رفتم پایین و سلام کردم گفتم: من تشکر میکنم از شما امروز آب قطع نشد و به نظرم تا ظهر ادامه دارد، گفت: آقا امروز آب از ساعت 7 قطع است. گفتم نه آب می آمد، گفت: اختیار دارید نکنه می خواهی ما را دست بیندازی آقای میرزا شما که شوخی نمیکنی هیچ وقت؟ اینجا آب از صبح قطع است.

بنده یک مرتبه متوجه شدم که مطلب از چه قرار است، دیدی داداش جون؟

بنده ای که نماز می خواند و حاجتی نمی خواهد

إِذَا فَرَغَ الْعَبْدُ مِنَ الصَّلاةِ وَ لَمْ يَسْأَلِ اللهَ تَعالى حَاجَتَهُ، يَقُولُ اللهُ تَعالى بنده ای لِمَلائِكَتِهِ: انْظُرُوا إِلى عَبْدِي فَقَدْ أَدَّى فَرِيضَتي وَ لَمْ يَسْأَلْ حَاجَتَهُ مِنِّي كَأَنَّهُ قَد اسْتَغْنَى عَنِّى خُذُوا صَلاتَهُ فَاضْرِبُوا بها وَجْهَهُ (1) باید صحبت بکنی و حاجت بخواهی، ابراهيم أوّاه بود (2) یعنی خیلی دعا می کرد. کانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السّلام رَجُلاً دَعَاءً. (3) یعنی حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام خیلی دعا می کرد.

پس معلوم شد، نماز را باید اوّل وقت بخوانی؛ بهتر از نماز چیزی نیست. عنوان صحیفه ی مؤمن است. هر چیزی را که بخواهی نگاه بکنی صورتش را نگاه می کنی وجه دین شما نماز است لِكُلِّ شَيْءٍ وَجْهُ وَ وَجْهُ دينِكُمُ الصَّلاةُ فَلا يَشيَنَنَّ أَحَدُكُمْ وَجْهَ دینه. (4) نماز بخوان حاجتت را هم بخواه. بالاتر از این نیست؛ می گویند این همان گدای همیشگی است، دست برنمی دارد.

ص: 45


1- بحار الأنوار: 325/82؛ باب 36 فضل التعقیب و شرائطه...؛ روایت 18؛ عن النبي صلى الله عليه و آله وسلم، اگر بنده از نماز فارغ شود ولی از خدا درخواستی نکند، خداوند متعال به ملائکه خطاب می فرماید: ای ملائکه ی من به بنده ی من نگاه کنید که چگونه نماز واجب را ادا کرد ولی از من درخواستی نکرد، شاید او از من بی نیاز است، نمازش را بگیرید و به صورتش بکوبید.
2- هود: 75 إِنَّ إبْراهيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهُ مُنيب: به راستی که ابراهیم بسیار بردبار و دلسوز و روی آورنده [به سوی خدا] بود.
3- الکافی: 2/ 467: باب فضل الدعاء و الحث عليه ؛ روايت 8 ؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
4- الکافی: 3/ 270: باب من حافظ علی صلاة أو ضیعها: روایت 16؛ عن الامام الصادق علیه السلام.

درس سی و هشتم

مؤمن در دین با قوت و قدرت است

بسم الله الرحمن الرحیم.

.. اميرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: فَمِنْ عَلامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ و قدرت قُوَّةً في دين. (1) جزء علامات مؤمن این است که در دین با قدرت و قوت است، با قوت و قدرت عمل می کند، سستی ندارد و سستی نمی کند؛ اصلا مؤمن مقتدر است آقا! همین امروز که امام جمعه خطبه می خواند، بعضی از مردم هم کفن آمده بودند که ما برای شهادت آمده ایم. این یک نمونه است؛ دشمنان اینها را نشناخته اند؛ توجه می فرمایید؟ منافقان این مؤمنین را نشناخته اند، اونها اصلا خود فروخته اند، اینها آدم های دیگری هستند یاران امام حسین علیه السّلام، در صحرای کربلا برای جانفشانی از هم سبقت می جستند، وقتی که سپاه عمر سعد از کربلا برگشت، بهشان گفتند: شما حیا نکردید سی هزار نفر در مقابل هفتاد نفر؟ گفتند: شما چه می دانید که اینها چه آدم هایی بودند؟ نه از نیزه، نه از تیر، از هیچ چیز نمی ترسیدند، آنها اصلا هدفشان چیز دیگری بوده است، آنها رجال دیگری بودند، ای کاش شما آنجا بودید و می دیدید که اصلا آنها از هیچ -

ص: 46


1- نهج البلاغه: 303؛ خطبه 193: و از نشانه های یکی از پرهیزکاران این است که او را اینگونه می بینی در دینداری نیرومند.

چیز نمی ترسیدند، تیر می بارید آنها خودشان را جلو می انداختند، هر نوع از ادوات جنگی که در آن زمان استفاده می شد، هرچه که بکار می بردند اینها روگردان نبودند. این طور جواب دادند.

برای ثبات قدم باید التماس کرد

وَ حَزْماً في لين و إيماناً في يقين. (1) نه اینکه مثل کسی باشید که پنجاه شصت سال از عمرش گذشته ولی هنوز راه و چاه را نمی داند و تردید دارد. آی رفقای عزیز! اگر بخواهید که ثابت قدم بمانید، باید به در خانه ی خدا التماس کنید؛ در دعای روز سه شنبه آمده است: اللهُمَّ أصْلِحْ لى دينى فَإِنَّهُ عِصْمَةُ أَمْرى وَ أَصْلِحْ لى آخِرَتي فَإِنَّها دَارُ مَقَرَى وَ إِلَيْهَا مِنْ مُجاوَرَةِ اللئام مَفَرِّى (2): یعنی دین مایه ی حفظ امر شماست، در سایه دین، شما محفوظ می.مانید دین متکفل سلامت و حفظ دنیا و آخرت شماست حضرت :فرمود آن کسی که برنامه ی دینی را پیاده نمی کند عمل نمیکند دنیا و آخرت او در مخاطره است؛ فرموده: أرنِى الْحَقَّ حَقَّاً حَتَّى أَتَّبِعَهُ وَأَرِنِى الْبَاطِلَ بَاطِلاً حَتَّى أَجْتَنبَهُ وَلا تَجْعَلْهُمَا عَلَيَّ مُتَشَابِهَيْن. (3) همان کسی که باید به شما ارائه ی طریق بکند و راه را نشان بدهد، همان می تواند راه را بر شما متشابه بکند، خروج شما را از حوادث مشکل کند.

خدایا در سایه عمل به فرامین تو من دنیای منوّر می خواهم. امیدوارم زندگی من در تحت عمل به عاصمه ی دین تو باشد، دنیای من در سایه عمل به قوانین تو باشد، اگر شما این جور عمل نکنید تا آخر عمر متحیّرید.

یقین مؤمن

حضرت فرمودند :که مؤمن همیشه ایمان ثابت و مستحکم دارد. این یقین مؤمن آفتاب را می بینید؟ مؤمن در اثر ایمان، یقینش به همین روشنی است. (4) این یقین -

ص: 47


1- همان مأخذ نرمخو و دور اندیش است، دارای ایمانی پر از یقین.
2- مفاتیح الجنان دعای روز سه شنبه.
3- بحار الأنوار 119/83؛ باب 42 تعقيب صلاة العشاء؛ روایت 3.
4- نهج البلاغه: 118؛ خطبه 87.

که از مطالعه ی کلمات حکما نمی آید! اما اگر استقامت در دین بکنی، در اوامر و نواهی شارع استقامت بکنی، و شب و نیمه شب التماس بکنی، آن وقت ایمان را در دلهای شما سرازیر می کنند. آن ایمان اشرابی (=افاضه ای) باید بیاید تا ثبوت و استحکامی پیدا شود. (1)

یا به زاهد هم قدم شو یا به شاهد هم نشین *** یا خریدار خزف یا گوهر یک دانه باش.

یا مسلمان باش یا کافر، دو رنگی تا به کی؟ *** یا مقیم کعبه شو یا ساکن بتخانه باش. (2)

تکلیفت را با خودت روشن کن، گوهر باش تا این رادار را از عالم غیب برایت بیاورند. آن رادارهای دنیا اشتباه می کند، ولی این رادار اشتباه نمی کند، آنجایی که دنیاست ولی مرضی رضای پروردگار نیست، شعله کوتاه می شود. اما اونجایی که مرضی رضای پروردگار است، چراغ هدایت در دلش شعله ور و روشن می شود.

قدر جوانی را بدانید

ای جوانها! قدر خودتان را خیلی بدانید من از شما التماس دعا دارم دو تا قضیه برای شما نقل بکنم که قدر خودتان را بدانید: یکبار تفألی من برای شما زدم که آی پروردگار، من که می روم آنجا، اینها خریدار خزف هستند یا خریدار گوهر؟ آخر من که گوهر فروش هستم آیا اینها هم خریدار گوهر هستند یا نه؟ آیه آمد: فيه رجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ. (3) يعنى برو! آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته تر است که در آن به عبادت بايستى: لَمَسْجِدُ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيه. (4)

این مسجد خیر است دیگر، یعنی در اینجا مردمانی هستند که می خواهند پاکیزه -

ص: 48


1- الكافي: 1/ 419؛ باب فيه نكت و نتف من التنزيل فى الولایه؛ روایت 39؛ عن الامام الباقر عليه السلام.
2- دیوان فروغی بسطامی بخش غزلیات؛ شماره 280.
3- توبه 108: در آن مردانی هستند که دوست می دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد.
4- توبه: 108.

بشوند واقعاً خریدار گوهرند، نه خزف.

قضیه دیگر اینکه پریشب که من می خواستم بیایم، یک قدری سر و صدای تیر بود، اهل منزل هم تنها بود من یک قدری اشکال شرعی کردم. (1) تصمیم گرفتم که دیگر شب ها نیایم. یک نیم ساعتی که چشمم را روی هم گذاشتم، فرمودند: باید بروی مسجد با اینکه رفقا قول داده بودند که شب دنبالم بیایند، از ترس اینکه مبادا شیطان وسوسه ای بکند، خودم فوری راه افتادم و به مسجد آمدم! ببین چقدر پروردگار شما را می خواهد! از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: به چه چیزی پروردگار خودت را شناختی؟ بِما عَرَفْتَ رَبَّكَ؟ قَالَ بِفَسْخ الْعَزْمِ وَنَقْضِ الْهِمَم لَمَّا أَنْ هَمَمْتُ حَالَ بَيني وَ بَيْنَ هَمِّى وَ عَزَمْتُ فَخَالَفَ الْقَضَاءُ عَزْمَى فَعَلِمْتُ أَنَّ الْمُدَبِّرَ غَيْرى. (2) من نیت کردم، تصمیم گرفتم! اما تصميم من عوض شد این چه عاملی بود که برش گرداند؟ خدا شاهد است اگر یک در هزار اینها معتقد بودند که در پس پرده یک خبرهایی هست، این کارها را نمی کردند، آن شخص گفت: می روم - العیاذ بالله - همین الساعه امام صادق را مجاب می کنم؛ محکومش می کنم. دو اشکال کرد: اگر خدا می آمد خودش را نشان می داد به مردم، دیگر این همه اختلاف بین ملل ظاهر نمی شد، فرمود: همین خدا ظاهر است؛ تو نمی بینی! عَميَتْ عَيْنُ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيباً. (3) کور باد آن چشمی که تو را نبیند:

اگرچه ذات پاکش لامکان است *** چو نیکو بنگری در دل نهان است.

خدا را چطور بخوانیم

موسى على نبينا و عليه السّلام عرض کرد: من چطور تو را بخوانم؟ خطاب رسید: نمی خواهد داد بزنی: ادْعُنِي فِي ظُلَم الليالِي تَجدني قَريباً مُجيباً. (4) ای -

ص: 49


1- پروردگار دینش را میخو اهد، ثقل اصغر باید فدای دین بشود، فدای ثقل اکبر بشود؛ حسین علیه السّلام هم باید کشته بشود تا دین محفوظ باشد، چون یزید ایجاد شکاف کرده بود (بیان استاد).
2- بحار الأنوار: 42/3؛ باب 3- إثبات الصانع؛ حدیث 17؛ عن الامام الصادق عليه السّلام عن آبائه عليهم السّلام.
3- مفاتيح الجنان: دعاء حضرت امام حسین علیه السّلام در روز عرفه.
4- بحارالأنوار: 361/13؛ باب 11 ما ناجی به موسی علیه السّلام؛ روایت 78؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.

موسی در تاریکی شب من را بخوان، مرا نزدیک خواهی یافت. حضرت فرمود: ای برادر عرب! وقتى صحيح المزاج هستی یک کاری کن ناخوش نشوی وقتی ناخوش هستی یک کاری کن زود سالم بشوی، اگر چنانچه روزگار ذلیلت کرد، یک کاری کن عزیز بشوی؛ اگر فقیر شدی یک کاری کن غنی بشوی آیا این عوامل و حوادث در دست توست یا دست دیگری است؟

گفت: آقا در دست من نیست! گفت: پس همین دلیل بر این است که خدا هست! یک تصمیمی گرفتی، یک ساعت بعد یکهو منفسخ شد، اینها دلیل بر این است که کار دست یکی دیگر است.

اخلاق مؤمنين

امير المؤمنين عليه الصلوة و السّلام فرمود: از نشانه های پرهیزگاران این است که در دینداری با قدرت و قوّت کامل عمل می کنند، ولی در اخلاق، نرم خو هستند، اهل دور اندیشی هستند: قُوَّةً فِی دِینِ وَ حَزْماً فِي لِين وَ إِيمَاناً فِي يَقِين وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ وَ قَصْداً فِي غِنىً وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلاً فِي فَاقَةٍ وَصَبْراً فِي شِدَّةٍ وَ طَلَبَا فِي حَلالٍ وَ نَشَاطَاً فِي هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع. (1) خدا شاهد است، استاد اخلاق من وقتی که روایات اخلاقی می خواند من زنده می شدم در آن وقتی که من رفتم ورقه ی خاتمه ی تحصیلم را از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بگیرم فرمود: الآن عشقت نسبت به تحصیل چطور است؟ گفتم: آقا آن طلبه ای که وارد حوزه می شود چقدر اشتیاق به تحصیل دارد؟ من همان طور اشتیاق دارم، المؤمِنُ فى المسجد كَالسَّمَک في الماء. (2) حضرت فرمود: مؤمن در مسجد مانند ماهی است در آب زندگی.

ص: 50


1- نهج البلاغه: 303؛ خطبه 193: و از نشانه های یکی از پرهیزکاران این است که او را اینگونه می بینی در دینداری نیرومند، نرمخو و دور اندیش است، دارای ایمانی پر از یقین، حریص در کسب دانش با داشتن علم، بردبارند، در توانگری میانه رو در عبادت فروتن، در تهیدستی آراسته، در سختی ها بردبار، در جستجوی کسب حلال در راه هدایت شادمان و پرهیز کننده از طمع ورزی می باشند.
2- کشف الخفاء: 2/ 294.

ببينيد آقا: لا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غايَةً إِلا أَمَّها وَ لا مَظنَّةً إِلا قَصَدَها. (1) اصلاً هر طریقی که از طرف خاندان عصمت آمده باشد، برای تقویت جهات روحی و معنوی آن را اتخاذ می کند و دنبال می نماید. خوب:

ربّنا گویند از او لبیک عبدی بشنوند *** جمله سرمست الست از جرعه ی این باده اند.

تا به دنیا آمدند از کلبه ی کتم عدم *** رو به حضرت جز نیاز و ناله نفرستاده اند.

نفس خود را قهر کرده روح کرده پر فتوح ***زاد تقوی برگرفته بهر مرگ آماده اند.

هر روز عملشان را محاسبه می کنند عرض کردم، آن روز یک عده ای کفن پوشیده بودند و گفتند: اصلا ما برای شهادت آمده ایم اینها چیست؟

روایتی درباره یقین مؤمن

روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم (2) نماز صبح را با مردم خواند چشمش روایتی به جوانی افتاد که چرت می زند، رنگش پریده است، بدنش لاغر چشم هایش به گودی فرو رفته - چون که شب بیداری می کشد؛ ولی ماها می خواهیم زندگی کنیم، نماز شب هم که بنده می خوانم می خواهم که رزقم زیاد بشود، توسعه در اخلاقم بشود، می خواهم روزم چنین و چنان باشد! کسبم رونق پیدا بکند - فرمود: «آی جوان! چطور صبح کردی؟» - آخر در حضور پیغمبر صرّاف میدان حقیقت اگر کسی یک قدری کم و زیاد صحبت بکند، حضرت به او خواهد فرمود که: این حرف درست نیست، می فرماید: دروغ نگو، آن شخص عرض کرد: یا امیرالمؤمنین من شما را خیلی دوست دارم، حضرت فرمود: «دروغ می گویی! اسم تو را در-

ص: 51


1- نهج البلاغه: 118؛ خطبه 87.
2- کتابی است به اسم سلسبیل که نسخه اش کمیاب است. این حدیث در آنجا آمده است، محدث کاشانی هم در وافی این را نقل کرده (بیان استاد).

آن اشخاص ندیده ام» یکی دیگر آمد عرض کرد: «من شما را از جانم بیشتر دوست دارم» حضرت فرمود: «درست می گویی» آنها علم به واقعیت دارند، علمشان ارادی است نسبت به واقعیات و احکام واقعی خدای متعال عالمند -.

حضرت فرمود: «كَيفَ أصْبَحت؟» عرض کرد: «أَصْبَحتُ موقناً» صبح کردم در حال یقین حضرت فرمودند: هر یقینی را حقیقتی است؛ حقیقت تو نشانه اش چیست؟ عرض کرد: «یقین من، مرا محزون کرده است.» - فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْف. (1) خوفی برقلب مسلط می کند ها! نه مثل سیب زمینی که رگ نداشته باشد نه اینکه غصه بخورد که فردا نان ندارم، هم آخرت در قلبش افتاده است.

عرض کرد: یا رسول الله «یقین من، شب مرا بیدار می کند - تو را چه کسی بیدار می کند؟ - روز، مرا به روزه وا می دارد، نفس من از دنیا و آنچه که فوق ضرورت است، من فوق ضرورت را می گویم که تو نترسی از دنیا و عوالم دنیا آن دنیای مذموم مرا برحذر می دارد یا رسول الله!».

یکی از رفقا که راضی نیست اسم او را بیاورم گفت: «پشت سر شما من در قنوت بودم که یک دفعه دیدم قضیه قیامت برپا شد و مردم را دارند حساب کشی می کنند، من هم دارم در یک گوشه ای نظاره می کنم. - حالت تجرد است دیگر - یک وقت دیدم شما گفتید: السّلام علیکم و رحمة الله وبركاته.» يعنى تا وقتی که من سلام نماز را گفتم، در قنوت مشغول نظاره بوده گفت: «وقتی که شما سلام دادید من بقیه نمازم را خواندم».

حالا می دانید که برای چه این عرایض را می گویم؟ برای اینکه بفهمید تا از حیث عقیدتی معارف اسلامی ترقی نکرده اید، می گویید تقصیر قند و شکر است، تقصیر نان و آب است؛ اما بدانید در میان شما این چنین افرادی هستند؛

ص: 52


1- نهج البلاغه: 118؛ خطبه 87.

پس تقصیر قند و شکر نیست.

در ادامه آن جوان عرضه داشت: من نگاه می کنم به عرش ربّ خودم، مردم را آماده و محشور برای حساب می بینم، آقا نه اینکه می دانم لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ * ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيم. (1) - اهل بهشت را یا رسول الله در بهشت متنعم می بینم اهل آتش را معذب می بینم و فریادشان را می شنوم - حضرت فرمود: هر کس قلبش چهار روزنه دارد، دو روزنه باز است (2) و دو روزنه بسته است و إذا أَرَادَ بِعَبْدِ خَيْراً فَتَحَ عَيْنَيْ قَلْبِهِ فَيُشَاهِدُ بِهَا مَا كَانَ غَائِباً عَنْه. (3) آن دو چشم قلب را هم باز می کند.

علامت بینا شدن چشم دل

علامت این شخص چیست؟ فرمود: كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لا يَرَى النَّاسُ وَ علامت بينا يَسْمَعُونَ ما لا يَسْمَعُون. (4) یک چیزهایی می شنوند که نوع مردم نمی شنوند و یک چیزهایی می بینند که نوع مردم نمی بینند - ولو بعضی از رفقا گفته بودند: اینها در سطح عالی صحبت می شود، ولیکن من این را می گویم که اوّل خودم بفهمم که چقدر عقبم و بعداً شما، و بنده و شما - هر دو با هم - یک فکری برای آینده بکنیم - الآن يا رسول الله صدای آتش در گوش من دور می زند، هوهو صدا می کند حضرت فرمود: «هذَا عَبْدُ نَوَّرَ الله قَلْبَهُ بالإيمان» خداوند على أعلى قلبش را روشن کرده (5) حالا تا زود است یک کاری برای خودمان بکنیم.

حالا یا از دسته اوّل می شوی (6) یا بالأخره همان وسط هایش هم برسی خوب است. سؤال فرمود: «چه کار می کنی؟» عرض کرد: «یا نبی الله! من-

ص: 53


1- تکاثر 5 تا 8 قطعا شما جهنّم را خواهید دید،(*) سپس (با ورود در آن) آن را به عین الیقین خواهید دید ( سپس در آن روز همه) شما از نعمت هایی که داشته اید، بازپرسی خواهید شد!
2- یعنی چشم سر.
3- مستدرک الوسائل: 297/5؛ باب 7 استحباب ذكر الله في الملأ؛ روایت 5909؛ عَنِ النَّبِيِّ صلّى الله عليه و آله وسلم.
4- نهج البلاغه 342؛ خطبه 222.
5- الکافی 53/2؛ باب حقيقه الإيمان واليقين؛ روايت 2؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
6- یعنی کسانی که یقینشان مانند روشنی خورشید است.

یک محبوبی دارم گفته: «اگر من را دوست داری، باید یکی یکی این گندم ها را برداری و از اینجا بگذاری آنجا!»» حضرت فرمودند: «عمر تو کفاف نمی کند». عرض کرد: «یا نبی الله یا باید انسان به هدف برسد یا اینکه در پیمودن صراط رسیدن به هدف جان بسپارد». (1)

ص: 54


1- خوب یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد، یک عده دویدند و به مقصد نرسیدند (بیان استاد). (دیوان فروغی بسطامی، بخش غزلیات؛ شماره 226).

درس سی و نهم

جبران ناشکری

بسم الله الرحم الرحيم.

... اگر خدای ناکرده از کسانی بودید که با نعمت های پروردگار معصیت او را کرده اید، برای جبران این ناشکری، آن چیزی را که به شما داده است، انفاق کنید؛ از انجام خیرات و مبرّات بهره بردارید، اهمیتی، موضوعیتی، برای مال قائل نباشید، فراموش نکنید که صحت و قوّت شما، همه اش از جانب خداست و او هروقت که بخواهد از شما می گیرد.

بارها به شما عرض کرده ام: وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرِى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ. (1) یک کسی از رفقا در یک ورطه ی هلاکت یعنی یک موقعیت خطرناک واقع شده بود، یک معامله ای انجام داده بود که ممکن بود او را نابود کند، متوسل شد چون قانوناً نمی توانست این معامله را فسخ کند، بالاخره کرامت شد، معجزه شد و معامله فسخ گردید؛ پروردگار او را نجات داد.

یک چندی که گذشت، باز همان رویه سابق را پیش گرفت می گفت: در عالم رؤیا گفتند ما تو را از این ورطه ی خطرناک نجات دادیم، برای اینکه طاعت بکنی، بندگی مرا بکنی، حداکثر استفاده را از امکانات و موقعیت خودت -

ص: 55


1- ذاریات 55 و پیوسته تذکر ده زیرا تذکر، مؤمنان را سود می بخشد.

بکنی، اگر چنانچه طاعت و بندگی را ترک بکنی، قلم دست ماست! دو مرتبه تو را عودت خواهیم داد به آن ورطه ی خطرناک گاهی هشدار می دهند!.

علت طول عمر

بارها به شما عرض کردم، دیشب هم عرض کردم، حاج محقق در همین منبر این حدیث را می خواند و قال علیه الصلاة والسلام: يَعيشُ النَّاسُ بِإِحْسانِهِمْ أَكْثَرَ مِمَّا يَعِيشُونَ بأَعْمارِهِمْ وَيَمُوتُونَ بذُنُوبِهِمْ أَكْثَرَ مِمَّا يَمُوتُونَ بآجالهم. (1) وقتى مال داده، باید به مقدار خودت منتفع باشی استفاده بکنی و ما بقی را در دسترس دیگران قرار بدهی؛ نه اینکه همه را برای خودت بخواهی و تمرکز بدهی پیش خودت و قال علی علیه السّلام به نقل از قول خداوند جل و عزّ: الفُقَراءُ عَيالى و الأغنياء وَكَلائى فَمَن بَخِلَ بمالي عَلى عيالى أدخِلُهُ النّارَ وَ لا أبالى. (2) یعنی پولدارها و کلای من هستند و فقیرها اهل و عیال من هر ثروتمندی که از دادن مال من به عیالات من بخل بورزد، او را به آتش وارد خواهم ساخت، و برایم مهم نیست!

تذکر برای مؤمنین سودمند است

باز تکرار عرض می کنم، چون: وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرِى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ. (3) هی می خواهم یادآوری کنم شما را و ذهن خودم را یک وقتی پشت سر من گفتند: این مسجد را فلانی گدا خانه کرده، هرکس اینجا می آید و.... یا الله! وقتی به گوش من رسید، گفتم: اگر من گدا خانه کردم، از این به بعد دیگر به کسی پول نمی دهم و دستم را هم جمع کردم.

شب در عالم رؤیا دیدم مشغول نمازم، یک سیّدی ،آمد و گریبان مرا گرفت و گفت چرا دستت را بستی؟ پس ما حقمان را از چه کسی بگیریم؟ فردا شب دو مرتبه گفتند: اگر چنانچه خسته شده ای و نمی خواهی که وکیل پروردگار باشی اموال را از تو می گیریم و این شتر را در خانه ی دیگری می خوابانیم که به وظیفه-

ص: 56


1- الدعوات: 291 * مستدركات الدعوات: روايت 33؛ عن الامام الصادق عليه السّلام * بحار الأنوار: 140/5؛ باب 4 الآجال؛ روایت 7.
2- جامع الأخبار: 80؛ الفصل السابع و الثلاثون في فضيله أداء الزكاة.
3- ذاریات: 55.

عمل کند آقاجون!

هفده شتر کلیدهای خزانه قارون را می کشیدند؛ هی موسی نصیحتش کرد، به موسی علیه السّلام گفت: خیر اینها را از کد یمین و عرق جبین خودم بدست آوردم. اینها را کسی به من نداده است آن وقت، زمین، قارون و ثروت قارون را فرو برد. (1) درست شد؟ صحتت را فراموش نکن، قوتت را فراموش نکن، فراغتی که پروردگار به تو داده! یک مرتبه پدرت به تو می گوید: نمی خواهم تحصیل کنی، بیا در مغازه، موقعیت از تو گرفته می شود، فراغت، شباب، عمر و نشاط تو گرفته می شود.

از دنیا برای آخرتتان استفاده کنید

قرآن می فرماید: وَ ابْتَغِ فيما آتاك الله الدَّارَ الآخِرَةَ وَ لَا تَنْسَ نَصِيبَكَ منَ الدُّنْیا. (2) و در مورد نصیب دنیا که نباید فراموش کنی، امیرالمؤمنین علیه السّلام توضیح داد که: «سلامتی، قوت، فراغت خاطر، جوانی، نشاط و بی نیازی خودت را فراموش نکنی، زیرا تو باید با اینها طلب آخرت بکنی». عن على عليه السّلام: لا تَنسَ صِحتَكَ و قُوَّتَکَ و فَراغَکَ و شَبابَکَ و نَشَاطَكَ و غِناكَ أَن تَطلُبَ بها الآخرَة (3) یعنی ای مردم این نعمت ها را که ما به شما داده ایم برای این است که به سبب اینها تحصیل آخرت بكنيد: وَ أَحْسَنْ كَما أَحْسَنَ اللهُ إِلَيْكَ. (4) البتّه همان طور که خدا به تو نیکویی کرد، تو هم به خلق خدا نیکویی کن.

احسان چیست؟

الإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاک. (5) احسان این است که همیشه خودت را در محضر و حضور پروردگار بدانی، بابا! یک مؤمن می آید اینجا استخاره می کند یک استخاره ی جزئی، و بعد شب که می رود، در -

ص: 57


1- قصص 78 و 81.
2- قصص 77 و در آنچه خدا به تو داده سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن.
3- مجمع البیان: 7/ 416.
4- قصص: 77 و همانگونه که خدا به تو نیکی کرده، نیکی کن.
5- بحار الأنوار: 196/67 باب 53 - النيه و شرائطها و مراتب ها * و 219/67: باب 54 - الإخلاص و معنى قربه تعالى؛ عَن النَّبيِّ صلى الله عليه و آله وسلم.

خواب می بیند که می گویند چرا استخاره ای که دیروز بعد از نماز ظهر کردی ترک کردی؟ این قدر دستگاه دقیق است آقا! من یک چیزهایی را جرأت نمی کنم خدمت شما بگویم.

اهل غفلت و فساد نباشید

وَ لا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ الله لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ. (1) يعنى غفلت از پروردگار نکنید، که ریشه اش را دیشب عرض کردم، طول أمل است، حرص است، کبر است.

حالا همان طور که قارون را - با این که پسر عم موسی بود - قومش نصیحت کردند و به او گفتند: لا تَفْرَحْ إِنَّ الله لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ. (2) حرف آنها را نشنید، و خداوند او را به عذاب مؤاخذه کرد، تو هم این قدر نناز که مال داری، اگر شکر این نعمت که اعطای او باشد نکردی، از تو می گیرند، این هشدار است آقا!

ابن بابویه از امام صادق علیه السّلام نقل کرده که این معصیت و غفلت تو حیوانات را هم اذیت می کند. در سوره روم است: ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بما كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ. (3)

ص: 58


1- قصص: 77 هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد.
2- قصص: 76: این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد!
3- روم: 41: فساد در خشکی و دریا بخاطر کارهایی که مردم انجام داده اند آشکار شده است، خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید بسوی حق بازگردند.

درس چهلم

نتیجه ی عمل به دانسته ها

بسم الله الرحمن الرحیم.

.. مَنْ عَمِلَ بمَا يَعْلَمُ وَرَّثَهُ الله عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ. (1) هرکس به آنچه می داند، عمل کند، خدای متعال به او علمی می دهد که نمی دانسته است، چون به دانستنی های خودش عمل می کند، به این علم می رسد، چون اگر عمل نکند علم برای او بعُد می آورد. اگر می خواهد سیر مقام انسانیت بکند، باید عمل کند. سیر مقام انسانیت هم به همین است که قبلاً گفتیم: رَبِّحُوا أَنْفُسَكُمْ أَنْفُسَكُمْ بِبَدِيعِ الْحِكْمَة فَإِنَّهَا تَكلَّ كَمَا تَكلَّ الأَبْدَان. (2) نفْس خودتان را با حکمت های تازه طراوت بدهید. ده دفعه هم رسائل و مکاسب بخوانید و درس بدهید، فایده ندارد؛ کفایه بخوانید و درس بدهید، فایده ندارد، علوم دیگر هم فایده ندارد، اینها طراوت روح و جان نمی آورد، «تکلُّ» یعنی سنگین می شود وقتی می گویند: فلان کس کَل بر اعضای خانواده شده، یعنی ثقلش را انداخته روی آنها، روح سنگین می شود و با حکمت های تازه از آل محمد صلی الله علیهم اجمعین سبک و تازه می شود. خوب این قلب در اثر محبّت دنیا، زود در حجاب می رود.

ص: 59


1- بحار الأنوار: 128/40؛ باب 93 - علمه علیه السّلام و أن النبي صلى الله عليه و آله وسلم، علمه ألف باب و أنه كان محدثا.
2- الکافی: 48/1؛ باب النوادر؛ روايت 1؛ عن أمير المؤمنين عليه السّلام.

اثر سخن لغو بر قلب

يا رسول الله: قُلُوبُنا فى أَكِنَّةِ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فِي ءَادَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بيننا و بینک حجاب. (1) مابین من و سرچشمه ی حقایق یعنی پیامبر اکرم که برای نشر حقایق آمده است، چه حجابی است، اما چه شد که این گوش من از شنیدن حقایق سنگین است؟ بخاطر برخوردهای غیر متعارف برخوردهای مشوب! خدا می داند، من، در این ایام عید هرچه ملاقات کردم، سر تا پا گوش بودم و مواظبت که این فامیل ها حرف متفرقه نزنند، غیبت نکنند، گناه نکنند، چون این آدم علاوه بر اینکه خودش در حجاب است، من را هم در حجاب می برد؛

مخصوصا یک کسی را می دانستم که این شخص زبانش قفل و بست ندارد؛ از آن نشیند شروع می کند به حرف های مفت زدن و اینها؛ تا آمد یک قضیه را شروع کند، بنده یک مطلب دیگر را شروع کردم، یعنی او اهل اینکه برایش حدیث و اینها بگویم نبود. احتیاج به مجالس عدیده ای بود که من با او برخورد کنم و برای او حدیث بخوانم.

رفقای عزیز! بارها عرض کرده ام، باز هم عرض می کنم: صاحب مقتنيات (2) و (3) می فرمود: اگر کسی مراقب باشد، همین حرف های مباح: خوب، حال شما چطور است؟ احوال شما چطور است؟ چند روز است شما را زیارت نمی کنیم؟... با همین حرف های عادی هم وقتی که شب نگاه به صفحه قلب می کند می بیند قلب کدر شده است، چون که قلب مثل تخم چشم، بلکه الطف است؛ لطیف تر است، فوری -

ص: 60


1- فصلت 5: ...قلبهای ما نسبت به آنچه ما را به آن دعوت می کنی در پوشش هایی قرار گرفته و در گوش های ما سنگینی است و میان ما و تو حجابی وجود دارد... .
2- تفسير شريف «مُقْتَنَياتُ الدُّرَر و مُلتَقَطَاتُ الثَّمَر» نوشته مرحوم آیت الله میر سید علی حائری تهرانی، فرزند مرحوم آیت الله سید حسین موسوی لاریجانی است، که در سال 1270 قمری در کربلا بدنیا آمد و در سال 1353) قمری (1313 شمسی) در تهران از دنیا رحلت فرمود و در بقعه ی شریفه ی امام زاده عبدالله در شهرری مدفون گردید، این تفسیر به زبان عربی است و در سال 1377 شمسی توسط دار الکتب الاسلامیه تجدید چاپ شده است (شرحی از احوال ایشان در مستدرکات أعیان الشیعه: 167/7 نوشته شده).
3- البته همه فرمایشات ایشان را در این تفسیر چاپ نکردند، چون نوعا نُسَخی که به دست این آقایان آمده نسخه اش غیر قابل خواندن بوده، هرچه را که توانستند بخوانند آنها را چاپ کرده اند (بیان استاد).

کدر می شود؛ آن وقت ایشان می فرمود: فکیف فی الفسق؟ یعنی پس چگونه است حال قلب در گناه؟ پس وقتی که برخوردهای مباح، برخوردهای متعارف نسبت به قلب این طور کند، وای به فسق و فجور!.

جانتان را خوشبو کنید

رَوِّحُوا أَنْفُسَكُمْ بِبَدِيعِ الْحِكْمَةِ فَإِنَّهَا تَكِلُّ كَمَا تَكلُّ الأَبْدان. (1) قلب سقيم می شود، وقتی که قلب در حجاب رفت، «تکل» آن کسی که یک قدری در مكتب امام صادق علیه السلام ورزش بکند، آن وقت معنی این حدیث را خوب می فهمد!

همین که قلب در حجاب رفت سنگین می شود؛ و این سنگینی مال آن عالم غیب است. معادله هر وقت به هم خورد، در حجاب می رود.

مبادا دنیا نهایت همت انسان شود

حسنم: «وَ لا تَكُن الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّک. (2) نگذار آن معادله به هم بخورد، لا أقل من التساوى. (3) خدا رحمت کند شیخ جعفر کاشف الغطاء را وقتی که در همین مدرسه سپهسالار که حالا به نام آقای مطهری معروف شده است منبر رفت، گفت: مردم آقایان سابق شما را به توحید دعوت می کردند، ولی من شما را به شرک دعوت می کنم، یعنی اقلا یک سهمی هم در عمل خودتان برای پروردگار قرار بدهید، یک سهمی برای امیال نفسانی، یک سهمی هم برای خدا! حالا على أى حال معادله نباید به هم بخورد؛ بلکه باید بیشتر فشار روی آخرت باشد: «وَ لا تَكُن الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّک» حسنم! اگر دنیا اکبر هم تو شد، آن وقت قلب شلوغ پلوغ می شود، خاطرات و افکار بر قلب شما هجوم می کند آن وقت شود یک مورد اشتراکی هم با ضعف اعصاب پیدا می کند؛ چون آنها که ضعف اعصاب دارند، خاطرات بر قلبشان هجوم می کند؛ افکار و اضطرابات و دلهره و از این چیزها بر دلشان هجوم می کند، آن وقت رجوع می کند، به طبیب بیرون، به طبیب -

ص: 61


1- الكافى: 1/ 48؛ باب النوادر؛ روايت 1؛ عن أمير المؤمنين عليه السّلام.
2- بحار الأنوار: 9875 باب 18 ما أوصى به أمير المؤمنين عليه السّلام؛ روایت 1.
3- منظور استاد این است که مبادا در دل تو محبت به دنیا و اهمیت کار آن بیش از اهمیت امر آخرت باشد، بلکه حداقل این است که اهمیت کار آخرت و امور دنیوی در نظرت برابر باشند و إلا هلاک خواهی شد.

اعصاب، و حال اینکه این هجوم از جانب پروردگار است.

باقی عمر را دریابید

«فَتَدَارَكْ مَا بَقِيَ مِنْ عُمُركَ وَ لا تَقُلْ غَداً أَوْ بَعْدَ غَدِ. باقی مانده ی عمر را دریابید! اینقدر برای این کار امروز و فردا نکنید. همین امروز همین امشب همین فردا باید من گذشته خودم را جبران بکنم. فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ بإِقَامَتِهِمْ عَلَى الأَمَانِيِّ وَ التَّسْوِيفِ حَتَّى أَتَاهُمْ أَمْرُ اللهِ بَغْتَةً وَ هُمْ غَافِلُونَ. حضرت می فرماید: آن سابقین که هلاک شدند، چون بر آرزوهایشان اصرار داشتند و هی امروز و فردا کردند، تا اینکه امر الهی ناگهان از راه رسید و آنها را ربود، در حالی که غافل بودند! فَنُقِلُوا عَلَى أَعْوَادِهِمْ إِلَى قُبُورهمُ الْمُظْلَمَة الضَّيِّقَة وَ قَدْ أَسْلَمَهُمُ الأَوْلادُ وَ الأَهْلُونَ. به ناچار سوار بر تابوت هایشان به قبرهای تاریکی منتقل شدند و زن و بچه آنها را به قبر تسلیم کردند. فَانْقَطِعْ إِلَى اللهِ بِقَلْبٍ مُنيبٍ مِنْ رَفْضِ الدُّنْيا وَ عَزْمِ لَيْسَ فِيهِ انْكِسَارٌ وَ لَا انْخِزَالٌ». (1) بنابراین با دلی که به اطاعت خدا روی آورده و به دنیا پشت کرده و با عزمی که شکست و خللی در آن نیستبه سوی خدا منقطع شو، دیشب تلفن کردند، برای بنده گفتند که فلان شخص، که یک مزاج فوق العاده قوی داشت و خیلی هم مواظب بود که فشار خون را اندازه بگیرد که تجاوز از حد متعارف نسبت به سنّ او نکند، سکته کرد! یک مرتبه از بین رفت غرض این است که مواظب باشیم آقا!.

شیوع مرگهای ناگهانی

قبلاً عرض کردم یکی از رفقای عزیز گفت: من وقتی رفتم جبهه، برای ارشاد این آقایان که در جبهه هستند، دیدم آقا آنها سه بعد از نیمه شب بلند می شوند، من چه بسا یک ربع به چهار یا پنج دیدم عوض اینکه من به آنها نیرو بدهم، آنها به من نیرو می دهند، خوب این چهره های مؤمن نماز شب خوان که -

ص: 62


1- الکافی: 2/ 136؛ باب ذم الدنيا و الزهد فيها؛ روايت 23؛ عن الامام الصادق عليه السّلام عن أمير المؤمنين عليه السّلام.

بدست آن خبیث کشته می شوند، اثر وضعی اش در خارج چیست؟ اثر وضعی اش شیوع همین شیوع سکته است: يَخْتَطفُ النَّاسَ اخْتطَافاً. (1) رسول پروردگار - ملک الموت - مردم را می رباید، ربودنی! «فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ وَجَبَ التَّقَدُّمُ فِي الْوَصِيَّةِ قَبْلَ نُزُول الْبَلِيَّةِ وَ وَجَبَ تَقْدِيمُ الصَّلاةِ فِي أَوَّل وَقْتِهَا خَشْيَةَ فَوْتِهَا فِي آخر وَقْتها». در آن زمان لازم است که قبل از نزول بلا وصیت خودتان را پیش بیندازید، نمازتان را حتما در اوّل وقت بخوانید؛ مبادا که در آخر وقت از دست برود. «فَمَنْ بَلَغَ مِنْكُمْ ذَلِكَ الزَّمَانَ فلا يَبيتَنَّ لَيْلَةً إِلا عَلى طُهْرٍ وَ إِنْ قَدَرَ أَنْ لا يَكُونَ فِي جَميع أحوالِهِ إِلا طَاهِراً فَلْيَفْعَلْ، فَإِنَّهُ عَلَى وَجَل لَا يَدْرِي مَتَى يَأْتيه رَسُول الله لَقَبْض رُوحه». (2) اگر این زمان را درک کردی باید با طهارت بخوابی! و اگر می توانی که در تمام حالات با طهارت باشی، این کار را انجام بده،

بخاطر اینکه نمی دانی ملک الموت علیه السلام کی برای قبض روحت می آید.

حالا یعنی وضو بگیریم یا امیرالمؤمنین؟ خیر یعنی ذمّه ی خودتان را از حق خلق خلاص بکنید، و بنده معتقدم که در این لیالی متبرکه، مسافرت را بگذار کنار، درآن حدیث که فرمود: « اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْس» (3) در یک روایت دیگر دارد: حضر را مغتنم بشمار قبل از سفر، حالا رفتی سفر، یک دفعه فهمیدی که آووو... چند قلم به فلان کس بدهکاری داری، خب حالا چه کسی هست که من اینجا به او وصیت بکنم؟ چه کسی هست که من مقاصدم را به او القا بکنم؟ آنجا دارد حضر را مغتنم بشمارید، از پروردگار عزیز جلّ و عز مهلت بطلبید که شما را مهلت بدهد تا شما بتوانید جبران مافات کنید.

ص: 63


1- بحار الأنوار: 304/93؛ باب 37 ما يثبت به الهلال...؛ حدیث 19؛ عن امير المؤمنين عليه السّلام.
2- بحار الأنوار: 306/93.
3- وسائل الشيعه 114/1؛ باب 27 استحباب تعجيل فِعْل الْخَيْر وَ كَرَاهَهِ تأخیره؛ روایت 285 عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم، ای اباذر پنج چیز را قبل از فرا رسیدن پنج چیز دیگر غنیمت بدان: جوانیت را پیش از فرا رسیدن پیری، سلامتیت را پیش از مریضی، ثروتت را قبل از فقر، آسودگیت را قبل از گرفتاری و زندگیت را پیش از رسیدن مرگ.

گوشه ای از حالات متقین

«فَالْمُتَّقَى لِدَوامِ تَوَجُهِه إلى اللهِ سُبحانه و عدم غَفْلَتِه يَصيرُ صِفاتُه مُضْمَحلاً في صفات الله» این قدر در خانه پروردگار را می زند تا صاحب خانه را به چشم دل می بیند، آن وقت حتّی «يَصِيرَ بَصَرُه بَصَرَ الحَقِّ» چشمش، چشم حق بین می شود؛ سمعش، گوشش، سمع حق و حقیقت می شود؛ آن وقت، همان طور می شود که در زیارت امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه می گوییم: یا امیرالمؤمنین تو عین الله ناظره هستی، تو اذن واعیه هستی (1) آن وقت است که دنیا را به چشم نفاد (= تمام شدن) می بیند: ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ الله باق، (2)خدا رحمت کند آقا میرزا باقر آشتیانی را عجب تقدسی داشت، ایشان یک روزی این حدیث را فرمودند: «ها أَنا يا ابْنَ عِمْرانَ مُطَّلِعُ عَلى أَحبائى إذا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِي قُلُوبِهِمْ وَ مَتَّلْتُ عُقُوبَتى بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ يُخاطِبُونِّى عَنِ الْمُشاهَدَةِ وَ يُكَلِّمُونِّى عَن الْحُضُور» (3) بعد این تکه ی «حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِي قُلُوبهمْ» را ایشان این طور معنا فرمودند: یعنی اشخاص متقی و متوجه را همین طور که - خدای ناکرده - دنیا مشغولشان کرده، یک نقشه هایی در قلبشان پیاده می کنم که یک مرتبه اینها را از توجه به آن افکاری که در قلبشان پیاده شده، متوجه خودم می کنم.

«حَوَّلْتُ» یعنی منتقل می کنم افکار آنها را از آن خاطرات واهی، که بفهمند «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللهِ باق» (4) پروگرام(= برنامه) عوض می شود، به -

ص: 64


1- بحار الأنوار: 97/ 305؛ باب 4 زياراته صلوات الله عليه المطلقه؛ روایت 23؛ عن الامام الصادق عليه السّلامِ * مفاتيح الجنان باب زيارات مطلقه أمير المؤمنين عليه السّلام؛ زيارت ششم: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الله النَّاظِرَةَ وَ يَدَهُ الْبَاسِطَةَ وَ أَذُنَهُ الْوَاعِيَة.
2- نحل 96: آنچه پیش شماست تمام می شود و آنچه پیش خداست پایدار است.
3- وسائل الشيعه 77/7؛ باب 30 - استحباب الدعاء فى الليل؛ روايت 8778؛ عن الامام الصادق عليه السّلام؛ از قول خداوند عزّوجل خطاب به حضرت موسی علیه السّلام.
4- نحل: 96.

آیا بی هدف خلق شده ایم؟

چشم دل می بینند که: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ؟ (1) آی مردم! آیا شما تصوّر می کنید بدون هدف خلق شدید؟ یکی را می بینی متوجه مقام، یکی متوجه پول و یکی متوجه اینکه چرا فلان کس پشت سر من بد گفت

و به من نه گفت و....! خدا باید تربیت بفرماید، پروردگار باید انسان را به سوی خودش متوجه بفرماید، که در روایت دارد در اسحار پروردگار به عموم دلهای مُتَيَقّظین (=بیدارها) نظر می کند و از انوار خودش، از آن انوار الهیه قلب اینها را پر می کند. (2) پس بناءً علی هذا، سخن حرام را نگو بابا جان و نکن آن کار را، چون که یک مرتبه امر خدا می رسد درحالی که غافل هستی. «فَانقَطِع إِلى اللهِ بقلب منیب» پس با قلبی که واقعاً به خدا متوجه است، با دل با توجه، از خلق به حق متوجه شو و با عزمی که «لَيسَ فيه انكسار ولا انقطاع». (3)

متقى بخاطر نورانیت دلش ماسوا را فانی می بیند

متقى، «لِشِدَّةِ نور قلبه» - آخر نگفت: أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِج مِنْها؟ (4)

یعنی قلبش را منوّر می کنیم؟ - متقی برای آن نورانیت قلبش، و آن انوار الهیه که پروردگار، در اسحار در قلب او می ریزد، ماسوای پروردگار را به عین فنا و زهوق(= بطلان) می بیند، آن وقت می فهمد که «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ الله باق» (5) یعنی چه؟!

متقى «يَركَضُ الدُّنيا و ما فيها بتخليته عن العلائق الجسمانيه» دنیا یعنی: «كُلَّما يَشغَلُكَ عَن الله الله فَهُوَ صَنَمُک» هرچه که تو را از خدا باز می دارد، همان دنیاست، داداش جان! نه اینکه دنیا آن فرشی باشد که زیر پایت انداختی نه آن -

ص: 65


1- مؤمنون 115 آیا پنداشته اید که شما را بیهوده و عبث آفریدیم، و اینکه به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟
2- حار الأنوار: 93 343؛ باب 46 وجوب صوم شهر رمضان و فضله؛ روایت 7؛ عَن النَّبيِّ صلى الله عليه و آله وسلم * مستدرک الوسائل: 420/7 ؛ باب 11 - تأكد استحباب الاجتهاد...؛ روایت 8584.
3- الکافی 2 136؛ باب ذم الدنيا و الزهد فيها؛ روایت 23.
4- انعام 122: آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟
5- نحل: 96.

خانه ای که در آن زندگی می کنی؛ تعلّق به اینهاست، باید آن تعلقات را بزنی. پس امشب ما این نتیجه را گرفتیم که یک قدری این خاطراتتان را کنترل کنید، گوشتان را کنترل، زبان، چشم؛ دید و بازدید هم که دیگر تمام شد، یک قدری حالا به خودتان بپردازید، صله رحمتان را هم که انشاء الله کرده اید، امر به معروف ها، نهی از منکرها را هم انشاءالله توجه فرموده اید.

پروردگار وجود نافع را نگه می دارد

یک قدری در این بیمارستان ها تفقد از معلولین کنید، یک قدری هم شیرینی و میوه بگیرید، مخصوصا در این اتاق های بیمارستانها، بیمارهایی هستند که احوالپرس ندارند، از آنها دلجویی کنید، احوالپرسی کنید. ارحام فقیر خودتان را پروردگار رسیدگی بکنید، انشاءالله پروردگار شما را نگه دارد، چون: وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُث را نگه فِي الْأَرْض. (1) آن وجود نافع را پروردگار نگه می دارد. انشاءالله در این بقیه ی ماه رجب، فرصت را قدر بدانید؛ اشتغال به درس و تحصیل، شما را از رسیدگی به خودتان باز ندارد، من گمان نمی کنم کسی در بین شما راجع به تحصیل و مباحثات علمیه، به شوق و اشتیاق من باشد، اشتیاق من به مباحثات و درس و تدریس شاید در ردیف اوّل باشد! ولی در این ماه رجب که پر از ایام متبرکه است، مثل مبعث و بیست و پنجم که وفات حضرت موسی بن جعفر عليهما السّلام است، یک مزایای خاصه ای برای این شبها مقرّر است، و پروردگار اجابت می کند، چون خودش فرمود که: اگر کسی در این ماه مرا بخواند من او را اجابت می کنم. (2) بنابراین از این ایام و لیالی بیشتر بهره بگیرید و استفاده کنید.

فروردین 64.

ص: 66


1- رعد: 13: ولی آنچه به مردم سود می رساند، در زمین می ماند.
2- الإقبال بالأعمال الحسنه: 174/3.

درس چهل و یکم

مبدأ سال خمسی برای کاسب ها

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُواوَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فِي الآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهى أَنفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ. (1)

در باب مبدأ سال، بعضیها منافعی که در طول سال کسب می کنند، تدریجی است، مثلا پینه دوز است، یا میرزای در حجره است، یا فرض بفرمایید کاسبی است که باید کسب بکند و منفعتی را بدست بیاورد، کسی که این گونه کسب می کند، باید بداند از چه روزی شروع به کسب کرده است و آن روز را شروع سال خمسی خودش قرار بدهد، یک سال که گذشت برنامه اش را رسیدگی کند؛ آنچه که زیادی دارد و مازاد از مخارج و هزینه های سالیانه اش هست -

ص: 67


1- فصلت 30 و 31 به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است! سپس استقامت کردند فرشتگان بر آنان نازل می شوند که نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است (30) ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم و برای شما هرچه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است و هرچه طلب کنید به شما داده می شود. (31)

خمس آن را می پردازد (1): «الْخُمُسُ بَعْدَ الْمَثُونَة». (2) هر روز هم می تواند خمس را از مالش جدا بکند و بپردازد، ولی شرع انور به عنوان ارفاق فرموده است بعد از یک سال پرداخت خمس لازم است. (3) اگر هم به حاکم دسترسی ندارد با وکلای او دستگردان می کند و خرده خرده آن را می پردازد.

مبدأ سال خمسی برای کارمندان

اما یک وقت این شخص کارمند اداره است، و حقوقش روز به روز نیست؛ برای آن شخصی که کاسب است، خوب اولین روز کسبش را به عنوان شروع سال خمسی حساب می کند، اما این که کارمند دولت است، همین که اولین حقوقش را به حساب ریختند، آن روز را به عنوان سال خمسی حساب می کند. (4)

سال خمسی برای کشاورزها

زارع و کشاورز هم قاعدتا حساب می کند که چه چیزهایی دارد، چه چیزهایی ندارد، برای اداره ی شغل خودش، چقدر پول خرج کرده، پول کارگر چقدر داده، برای بذر چقدر پول داده، اینها را بررسی می کند، خرج زندگیش را هم ملاحظه می کند، بعد نگاه می کند ببیند که چقدر برایش اضافه مانده است و خمس این اضافه ی باقیمانده را خارج کند. (5)

کسانی که کسبی ندارند

کسی هم که کسبی ندارد، اگر از یک راهی، درآمدی و منفعتی بدست آورد، اگر یک سال این منفعت در دستش ماند، آن وقت باید خمسش را بپردازد. (6) اگر ندهد و خمس در مال او باشد، و در این مال منفعتی بدست بیاورد، بنابر رأی مبارک حضرت امام مُدَّ ظله العالی، خمس، هم در اصل مال است و هم در فرع -

ص: 68


1- تحریر الوسیله 357/1: مسئله 10 * البته این مسئله بر اساس فتوای مرحوم امام (توضیح المسائل مراجع: 14/2؛ مسئله 1765) و مقام معظم رهبری (توضیح المسائل مراجع 96/2) می باشد ولی برخی دیگر از مراجع زمان حصول سود و منفعت را ابتدای سال خمسی می دانند. ر ک: توضیح المسائل مراجع: 14/2.
2- تهذيب الأحكام 123/4؛ باب 35 الخمس و الغنائم؛ روایت 9؛ عن الامام الجواد عليه السّلام.
3- تحریر الوسیله: 361/1: مسئله 24 * توضیح المسائل مراجع مسئله 1766: این مسئله مورد اتفاق نظر مراجع عظام تقلید می باشد.
4- توضیح المسائل مراجع: 95/2 و 96؛ مطالب متن مطابق با فتوای مقام معظم رهبری می باشد.
5- تحریر الوسیله 357/1: مسئله 11: این مسئله مورد اتفاق نظر مراجع عظام تقلید می باشد.
6- توضیح المسائل مراجع: مسئله 1765.

آن، یعنی سودش چون خمس بر این مال تعلق گرفته، یعنی پنج یک این مال اصلا مال این شخص نیست، مال فقرا و سادات است، و این آدم در مال دیگری تجارت کرده و منفعت برده، بنابراین هم خمس اصل مال بر ذمه ی اوست و هم خمس فرع آن.

مالی که بچه صغیر بدست می آورد

اگر بچه ی صغیر، مالی را بدست آورده است، مثلا از پدرش یک مغازه به او رسیده و در آن برایش کاسبی می کنند، آیا در اضافه سود، خمسش را باید بدست بپردازد یا نه؟ حضرت امام نظر مبارکشان این است که بعد از بالغ شدن خمس آن را بپردازد، اما آقایان مراجع دیگر می فرمایند: ولی او، خمس او را خارج بکند. (1)

نکته ای راجع به حدیث رفع

این مطلب هم که می گویم برای فضلای مجلس است، بنابر آنچه حدیث رفع می فرماید: حکم تکلیفی و حکم وضعی از صبی برداشته است و خمس هم یک حکم وضعی است؛ بنابراین اصلا خمس بر عهده طفل نابالغ نیست، و بر طفل نباید خمس تعلّق بگیرد، الآن که خمس بر او واجب نیست و بعد از آنکه به سنّ تكلیف رسید، باز هم مورد خطاب نیست چون آن پولها را خرج کرده است. «رَفَعَ القَلَمَ ... عَن الصَّبي» (2) حکم وضعی را بر می دارد و هم حکم تکلیفی را، پس صغیر نباید خمس بدهد، فتوای دیگر هم از دیگران بر این قسمت هست، ولی حضرت امام نظر مبارکشان این است که خمس را بعد از رسیدن به سن تکلیف خارج کند. (3)

الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا

آن اشخاصی که گفتند پروردگار ما خداست و در این راه استقامت کردند، ملائکه در هنگام موت بر آنها نازل می شوند که شماها نترسید، از عرق سرد مرگ و نزدیکی موت نترسید، غصه نداشته باشید، خیر مقدم به آنها می گویند، بشارت -

ص: 69


1- توضیح المسائل مراجع: 33/2؛ مسئله: 1794.
2- مستدرک الوسائل: 84/1؛ باب 3 اشتراط العقل في تعلّق التكليف؛ روایت 39.
3- توضیح المسائل مراجع: 33/2: مسئله 1794.

می دهند آنها را به جنّت، آن بهشتی که قبلاً به شما وعده داده می شد، بعد ابراز می کنند کنند که: ما بودیم که در دوران حیات دنیا و امروز، شما را حفظ می کردیم در برخورد با مشکلات، ناملایمات، گناهان و بدیها شما را حفظ می کردیم. این بیان آیه است که چقدر قیمت دارد، اگر انسان این چند روزه آینه ی دل را مواظبت کند. «قَلبُ المُؤمِن حَرَمُ الله و حَرامُ عَلى حَرم الله أن يَدخُلَ فيه غيرُه» این دل جای دلدار است.

یک مطلب دیگر اینکه:

بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را *** هرگز نتوان دید جمال احدی را. (1)

به موسی علیه السّلام خطاب شد «دَع نَفسَک و تعال» یعنی خودیتت را الغاء کن، پروردگار اولیاء خودش را طوری تربیت کرده است که مدح و ذم درباره ی آنها مساوی است. دیگر ذهنش مشغول نمی شود که چرا فلان کس، نسبت به من بد گفت؟

یک علم دیگری وجود دارد غیر از آن علومی که ما می دانیم

ماوراء این علومی که ما تحصیل می کنیم، یک علم دیگر هم هست که ائمه ی معصومین سلام الله عليهم أجمعین تأکید کرده اند که اگر این تن خاکی از خود صفت دیو و ددی و افکار شیطانی را با مجاهده بیرون کند - که البته پروردگار هم در این راه پشت شماست: «وَ الله مِنْ وَرائِهِمْ مُحيط » (2) - آن وقت انسان می تواند با آن علم آشنا بشود، باید خودت را از آن خود خواهی، پلنگ صفتی، کبر، صفات بد تخلیه کنی، خودت را هیچ بدانی:

تا زنگ سیه زآینه ی دل نزداید *** عکس رخ دلدار در او خوش ننماید. (3)

تا این قلب، به کمک پروردگار عزیز صاف نشود نور الهی در آن متجلّی نمی شود: «رخش زآیینه ی دل شد پدیدار».

اگر چه ذات پاکش لامکان است *** چو نیکو بنگری در دل نهان است.

ص: 70


1- دیوان وحدت کرمانشاهی: 151؛ غزل شماره 5.
2- بروج: 20: و خدا از همه سو بر آنان احاطه دارد.
3- دیوان وحدت کرمانشاهی: 170؛ غزل شماره 29.

موسی عرض کرد: بارالها داد بزنم؟ فرمود: نه موسی! من پیش تو هستم. (1)

دوست نزدیک تر از من به من است *** وین عجب تر که من از وی دورم. (2)

حالا چطور یک همچنین چیزی ممکن است؟ جوابش این است که محبوب در مقابل من هست ولی چشم من نابیناست. به همین دلیل است که سید الشهدا علیه السلام به درگاه الهی عرض می فرماید: «أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِي قُلُوب أَوْلِيَائِكَ حَتَّى عَرَفُوکَ وَ وَحْدُوک» و تو همان خدایی هستی که اغیار را از جلوی چشم دوستانت می بری تا اینکه آنها بجز تو چیز دیگری را نبینند. (3)

اثر نورانیت دل بر جوارح

ای پروردگار عزیزم! منتها من هم باید گیوه را ور بکشم، برسم به داد این امیر جوارح، چون امیر جوارح قلب است، دل که منوّر شد، تمام جوارح انسان هم منوّر می شوند، قلب به او دستور می دهد که چشم را ببند به محض اینکه اراده کرد چشم بسته شده، مناظر محرمه را نمی بیند، گوش نمی شنود، خدا رحمت کند مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی زاهد رضوان الله تعالی علیه را می فرمودند: از بس من تمرین کرده ام اگر کسی غیبت بکند، واقعا بدم می آید. اصلا اطاعت خدا ملکه می شود دیگر، ضد گناه و معصیت در وجود شما تبرُز پیدا می کند، ظاهر می شود. واقعاً دیگر نمی خواهی بد را بشنوی، گوشت تربیت می شود.

قرب بنده به پروردگار بوسیله نوافل

فرمود: وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بالنَّافِلَة حَتَّى أَحبَّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ-

ص: 71


1- الکافی: 2/ 496؛ باب ما يجب من ذكر الله عزوجل في كل مجلس؛ روایت 4؛ عن الامام الباقر عليه السلام.
2- گلستان باب دوم؛ حکایت 11.
3- بحار الأنوار: 226/95؛ باب 2- أعمال خصوص يوم عرفه و ليلتها * مفاتیح الجنان: دعای عرفه حضرت امام حسین علیه السّلام؛ بخش الحاقی.

بها إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُه. (1) وقتی که خدا بنده ای را دوست بدارد، چشمش چشم خدایی می شود، گوشش گوش خدائی می شود، زبانش، دستش، پایش، همه سر تا به پا خدایی می شود بابا جان من! أنتَ الّذى أزلْتَ الأغيار عَن قُلوب أحِبّائِكَ حَتَّى لَم يُحِبّوا سِواكَ و لم يلتجئوا إلى غَيرك. (2)

دل من از خواهش های گوناگون پر بود، اما...

كانَت لقلبي أهواءٌ مُفَرَّقَة *** فَاسْتَجْمَعَت مُذ رَأتْكَ العَيْنُ أهْوائى. (3)

ای پروردگار عزیزم! دل من از خواهش های متفرق پر بود، مقام می خواستم، پول می خواستم، همه چیز می خواستم. اما وقتی که قلب من منوّر شد، وقتی که تو دیده ی مرا منور کردی، آثار تو را که مشاهده کردم، جز دیدار تو خواسته ی دیگری ندارم! الله اکبر!.

رسول اکرم فرمود: این شخص را می بینید که یک پوست به دور خودش پیچیده و ایستاده؟ (4) فرمود: «این باید - مثلاً روی تشک پر قو بخوابد! از مغز قلم برای خوراک استفاده کند، حالا آن نورانیت پروردگار، که بر قلب او حکومت می کند، ببین با این شخص چه کرده؟ چه جوری شده؟».

اویس قرنی هسته جمع می کرد، می گفت: بچه ها به پای من سنگ نزنید، می خواهم نماز بخوانم.

كانَت لقلبي أهواءٌ مُفَرَّقَةٌ، برای دل من خواهش های متفرقه بود، هی چشمم به این و آن بود، فلان کس را دیدم مقام دارد، چرا من ندارم؟ آن یکی چرا پول دارد و من ندارم؟ چرا خانه ی چند اشکوبه دارد و من ندارم؟ فَاسْتَجْمَعَت مُذ رَأتْكَ العَيْنُ أهوائى. (5) وقتی که محبت پروردگار بر دل من -

ص: 72


1- الكافي: 2/ 352؛ باب من آذى المسلمين و احتقرهم؛ روايت 7؛ عن الامام الصادق عن رسول الله.
2- بحار الأنوار: 95/ 226.
3- أعيان الشیعه 6 272: شعر از سید حیدر آملی است.
4- ما این طور نمی شویم نترس، (بیان استاد).
5- أعیان الشیعه: 272/6.

حکومت کرد، آن وقت دیدم که جز دیدار تو خواسته دیگری ندارم.

حالا کسی که به او حسودی ام می شد، به من حسودی می کند

فَصار يَحسُدُنى مَن كُنتُ أحسُده *** و صرتُ مَولى الوَرى إذ صرتَ مَولائى. (1)

خوب گوش بدهید رفقا! ببینید چقدر ما عقبیم، هر کسی سرش به یک چیزی مشغول شده، من هم به این درس و بحث ها و تدریس ها و... اما از آن روز که تاج آقایی خودت را بر سر من زدی همه ی مردم، حلقه ی غلامی مرا بر دوش کشیدند. این را سید جزایری رضوان الله علیه در انوار نعمانیه ذکر کرده است، وقتی که پروردگار به ملائکه و سکان سماوات اعلام می فرماید: که فلان بنده را من دوست دارم، آی سماواتی ها! شما هم دوست داشته باشید، بعد حضرت می فرماید: مهر و محبتش را در آبها می اندازد. خوب، مردم این آبها را می خورند، پس هر کسی که با این شخص برخورد می کند، در همان برخورد اوّل دوستش خواهد داشت. اما در صورتی که با دو قبله پیش نرود:

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست *** یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن. (2)

اگر هوای خودت و امیال خودت را حاکم کردی، آن وقت دیگر از این قضایا محروم خواهی بود، بهشت ممکن است بروی همه ی ما را بالاخره بهشت می برند، اما از این عنایات خاصه ی پروردگار محروم می شویم.

دین و دنیای مردم را بخاطر تو رها کردم

تَرَكتُ لِلنَّاسِ دُنياهُم ودينهم *** شغلاً بذکرک یا دینی و دنیائی. (3)

پروردگار عزیز! از آن وقت که به یاد تو اشتغال ورزیدم، دین و دنیای مردم را به خودشان واگذار کردم، و کاملا به تو توجه کردم، ای وای! ... وعندک دوائی -

ص: 73


1- همان مأخذ.
2- دیوان سنایی غزنوی، بخش قصاید؛ مطلع برگ بی برگی نداری، لاف درویشی مزن.. .
3- أعیان الشیعه: 6/ 272.

هنوز این خاطره در ذهن من هست که یکی از رفقا گفت: من یک شغل بدی داشتم، توسلی پیدا کردم به پروردگار عزیز که من را از اینجا خلاص کن.

حتی یک کاغذ به امام زمان سلام الله علیه نوشتم. قانونا غیر ممکن بود بتوانم از آنجا تخطی کنم و خارج بشوم، هی می گفتم که من می خواهم از اینجا بروم، تا اینکه یک روز رئیس کارخانه گفت: خوب می خواهی بروی برو! از آنجا بیرون آمدم و رفتم سر یک کار دیگر. بعد در عالم رؤیا گفتند که: ما تو را از این ورطه ی هلاکت درآوردیم، برای اینکه مقرّرات ما را امتثال بکنی، فرمانبرداری کنی و روزی چند مرتبه مورد توجه ما واقع بشوی! اگر نکنی برت می گردانیم، حالا این آدم مرد خوبی است!

اینکه عرض می کنم سوره روم و عنکبوت را بخوانید و ختم کنید، آنجا دارد که: رسم این بنی آدم این است که وقتی که مضطر می شود خدا خدا می کند، وقتی که نجاتش می دهیم انگار نه انگار. (1) چرا باید این طور باشد؟

بالاترین لذتها در قیامت

بالاترین لذت ها در قیامت، محبّت پروردگار است. ولی ماها اغلب از قلم افتاده ایم، هر کاری دلمان بخواهد می کنیم بابا جان! آی رفقای عزیز! آن کس که راه می رود خوشا به حالش، ولی آن کس که متوقف شده است یا سیر قهقرایی می کند فکری به حال خودش بکند، الآن الآن بابا جان!

بندگان بی حیا

روایت شده که خداوند متعال به موسی وحی فرمود: ما أقلّ حَياءُ مَن يَطْمعُ في جَنَّتى بغَير عَمَل؛ ياموسى! كيف أجودُ برَحمَتى عَلى مَن يَبخَلُ بطاعتى؟ (2) موسی چقدر بی حیاست کسی که در بهشت من طمع دارد، اما بدون عمل! آخر من چه طور با رحمتم بخشش کنم بر کسی که بر بندگی من -

ص: 74


1- عنکبوت: 65 * روم: 36 و 37.
2- مقتنيات الدُّرَر وملتقطات الثَّمر: 276/2 * الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل: 465/1.

بخل می کند؟ نعمت را من داده ام، سلامتی را من داده ام، عقل را من داده ام، پول را من داده ام، دنیا را من داده ام، بابا جان!... ای داد بیداد! فرمود: وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ. (1) پروردگار عزیز می فرماید: گتره نیست! رحمت من واسعه هست، اما بی حساب و کتاب نیست، آن رحمت را من برای اهل تقوا واجب کرده و نوشته ام.

مرگ به یکباره سر می رسد

این شعر را هم برای شما بخوانم، خیلی شعر قشنگی است:

بر سر تلی سلیمان می گذشت *** دید موری می کشد خاکش به دشت.

پس سلیمانش بگفت ای بوالكُرَب *** چیست مقصود تو زین رنج و تعب.

گفت معشوقم بر این بگماشته *** وصل را موقوف بر این داشته.

او چو شیرین و منم فرهاد او *** می کنم این کوه از پندار او.

مگر جسم مورچه چقدر است که حالا باید این خاک ها را بردارد و بگذارد آن طرف؟ گفت: من یک محبوبی دارم به من گفته اگر می خواهی به من برسی باید اول این تل را جابجا کنی همین طور که کوه را می کند، نظرش به معشوقش بود و کوه را می کند. (2)

پس سلیمان گفتش ای مور ضعیف *** چون توانی با چنین جسمی نحیف.

خود گرفتم دوست داری، عمر کو؟ *** بگذر از خامی، ره باطل مپو.

مور گفتا خود همی دانسته ام *** لیک معذورم! که من دلبسته ام.

در ره معشوق باید جان سپرد *** چون به کوی وصل نتوان راه برد.

وقتی که رسول پروردگار، ملک الموت تشریف می آورد، باید پروردگار ببیند -

ص: 75


1- اعراف 156: خداوند گفت: «... و رحمتم همه چیز را فراگرفته و آن را برای آنها که تقوا پیشه کنند مقرّر خواهم داشت».
2- مجسمه شیرین و فرهاد را دیده اید که در کوه بیستون درست کرده اند؟ این قضیه لیلی و مجنون نه این است که بخواهند برای ما قصه بگویند، یعنی اگر بخواهید به آن هدفی که منظور آل محمد صلى الله علیهم اجمعین است، برسید باید مجنون وار بدوید، تا لیلی مقصودتان را در بر بگیرید چقدر قشنگ است (بیان استاد).

که من در صراط رسیدن به او هستم؛ دارم کارهایم را درست می کنم، محاسبه می کنم. آی رفقای عزیز! یک مرتبه رسول پروردگار می آیدها، قول نداده که فقط پیرمردها را ببرد، خیلی از پیرمردها هستند ولی جوانها رفته اند. أَو لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذیر. (1) فرمود: که این آیه برای افراد هجده ساله است. (2) آیا من این قدر به شما عمر ندادم که شما آن برنامه هایی که پشت پرده هست بدست بیاورید؟ بترس آقا! بترس آقا جان من!.

قدم اول در راه پروردگار

تو هم اگر بخواهی پروردگار را دریابی اوّل باید بدنت خراب بشود، نه اینکه خرابش کنی ها! نقش کردم رخ زیبای تو بر خانه ی دل، خانه ویران شد. فرمود: عنْدَ الْمُنْكَسرَة قُلُوبُهُمْ. (3) یعنی وقتی خانه شکست، آن وقت خدا تویش می آید، فهمیدی؟ تو هم باید این کار را بکنی داداش جان! بعد هم باید پروردگار عزیز را در نظر بگیری و راه را طی کنی آقاجان! اولیای خدا از همین فراز و نشیب ها و همین فشارهایی که بر آنها می آید لذت می برند، چون می دانند که بدون اینها قادر به هیچ پیشرفتی نیستند، پدر آقای صدر می گفت:

گر قصه ی عشق من و یارم بنگارند *** صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل.

در قتل من ای مه بکش آهسته کمان را *** حیف است که پیکان تو بیرون رود از دل.

آبان 64.

ص: 76


1- فاطر: 37 آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکر شود، متذكّر: می شد و [آیا] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد؟
2- مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 641/8.
3- بحار الأنوار 15770: باب 125 - الغفله و اللهو.

درس چهل و دوم

حضور قلب در نماز

بسم الله الرحمن الرحيم

فَمَن يُرد الله أَن يَهْدِيَهُ يَشرْحُ صَدْرَهُ لِلاسْلام وَ مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيَّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّمَاءِ كَذَالِكَ ُيجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ. (1)

البته این مسئله در اوائل کتاب الصلوة است که شخص مصلی باید در تمام حضور قلب نماز، چه کارهای آن و چه اقوال آن، رکوع، سجود تمام نماز، اقبال به پروردگار داشته باشد معنی حضور قلب همین است که به آنچه که می گوید التفات تام و توجه تام داشته باشد، نماز از بنده قبول نمی شود، مگر همان قدری که اقبال به پروردگار کرده است. (2) فقط همین مقدار از نمازش پذیرفته می شود.

نمازی که از فحشا و منکر جلوگیری می کند

البته باید توجه داشته باشید که همان نماز است که انسان را از فحشا و منکر باز می دارد، اگر می بینید فلان کس نماز می خواند و منهیات پروردگار را هم بجا می آورد، این آدم اقبال به نماز ندارد. این نماز مسقط تکلیف است همین قدر -

ص: 77


1- انعام: 125: آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای (پذیرش) اسلام گشاده می سازد و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد سینه اش را آن چنان تنگ می کند که گویا می خواهد به آسمان بالا برود؛ این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی آورند قرار می دهد!
2- بحار الأنوار: 61/46؛ باب 5 - مکارم اخلاقه و علمه....؛ روايت 19؛ عن الامام الباقر علیه السّلام (احوال امام زین العابدین علیه السّلام) * تهذیب الأحکام: 341/2؛ باب 16 - أحكام السهو؛ روایت 1؛ عن الامام الباقر علیه السّلام.

هست که این کافر نیست، مسلمان است، اما آن نمازی که ناهی فحشا و منکر است، آن نمازی است که در آن انسان به پروردگار اقبال تام داشته باشد، از نوک پنجه تا فرق سر تمام شراشر وجودی باید توجه پیدا بکند، خطاب «ایاک نعبد» به پروردگار است، این بود که نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: «أرحنا يا بلال (1)». یعنی وقتی من نماز می خوانم تمام تعلقات منقطع است. تمام توجه است به ساحت مقدّس پروردگار، باید مشعر باشد عظمت پروردگار را جلال او را دل را از ماسوی خارج کند، بداند که در برابر مالک الملوک است. نفس خود را مقصر بداند.

بگو بابا جان: «يا مَن يَقْبَل اليَسير». (2) - البته كلام الشيخ، شیخ الکلام است. استاد ما می فرمود: این الیسیر؟ یعنی همان عمل یسیر هم نیست. یعنی تو باید عملت را هیچ بدانی! خودت را هم هیچ بدانی، یک حالتی بین خوف و رجا برای تو حاصل بشود، صلوة تودیعی بخوان. اشخاصی را که می خواهند دار بزنند، یک دو رکعتی قبل از اعدام می خوانند و می گویند: بعد از این دیگر هیچ چیز نیست، خوب! این خیلی مشکل است، یعنی همه ی ما مکلفیم امکانات را تا هر درجه که می توانیم برای خودمان درست بکنیم. توبه بکنیم، استغفار بکنیم، صادق در مقال باشیم.

معنی ایاک نعبد

در خطاب «ایاک نعبد و ایاک نَستَعین» تقديمُ ما حقه التأخير، يُفيدُ الحصر. يعنى فقط تو را می پرستیم. مقام پرست نیستم، پول پرست نیستم، هوا پرست نیستم. وإلّا خطاب می آید: یا خادع! آی مکار! أتَخدَعُنى؟ (3) آى كاذب، چرا دروغ می گویی؟ چرا خدعه می کنی؟ باید نمازگزار، بنده ی امیال نفسانیه اش نباشد. وقتی که می گوید: «ایاک نَستَعین» از تو استعانت می جویم نه غیر به مردم نظری ندارم در این سخنی که می گوید صادق باشد. جدیت بکند، از موانع -

ص: 78


1- بحار الأنوار: 19379؛ باب -1 فضل الصلاه و عقاب تارکها.
2- مفاتیح الجنان اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان؛ هفتم: می خوانی این دعا را که مختصرترین دعاهای سحر است.
3- مستدرک الوسائل: 95/4؛ باب -2 تأكد استحباب الخشوع في الصلاة؛ روایت 4220 * مصباح الشریعه: 87؛ الباب التاسع والثلاثون في افتتاح الصلاة.

قبولی دوری کند، آخر استجابت دعا موانعی دارد این که فرمود: ادعونی استجب لكم. (1) من و تو باید خجالت بکشیم! موانع چیست که تا از خودمان دورش نکنیم، دعایمان مستجاب نمی شود؟

موانع استجابت دعا: اول عجب

اشاره

یکی از این موانع «عُجب» است. یعنی خودم را می بینم و از خودم خوشم می آید. یکی دیگر «حسد» است، نمی خواهم پیشرفت دیگری را ببینم، نمی خواهم او زنده باشد. یا اینکه «کبر» دارم، برای اینکه تکبرت از بین برود، سلام کن بابا جان! چه مانعی دارد؟ تو در خانه ات فرزند کوچک داری، عملا به او یاد بده به آنها سلام کن. اگر هم می بینی خانواده ات غافل است، تو به آنها سلام کن، بگذار یاد بگیرد، او دفعه ی اوّل خجالت می کشد، اما دفعه ی دوّم مواظب است که تا پدرش آمد، سلام کند.

دوم غیبت

یکی دیگر از موانع «غیبت» است. نگو داداش جان! غیبت نکن که حبط عملت بشود، زبانت را نگاه دار بابا جان! «حبس زکات و سایر حقوق واجب» از موانع قبول است. وقتی به آقای حجّت گفتند: آقا نماز باران بخوانید، ایشان فرمودند: هر وقت شما حقوق واجبه تان را دادید، مظالم، خمس، (2) آن وقت بیایید.

ادای حقوق اهل بیت علیهم السلام کلید رزق و برکت است

عرض کرد: یابن رسول الله چه مانعی دارد که شما حقوق خودتان را به ما ببخشید؟ حضرت فرمودند: برای چی ببخشیم؟ اداء حقوق ما: مِفْتَاحُ رِزْقِكُمْ وَ تَمْحِيصُ ذُنُوبَكُم. (3)، (4)، (5) این حقی که پرداختنش، گناه شما را بواسطه ی پرداختن آن می آمرزند و کلید رزق شماست، یعنی رزق شما در اطاقی است که کلیدش ادای حق آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین است.

ص: 79


1- غافر: مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم.
2- نه اینکه بیایی و دست گردان کنی و بعد ندهی، دو قسط بدهی و بعد ندهی به خودت خیانت کرده ای (بیان استاد)
3- این روایت متن ریاض است، این کتاب، شرح کبیر است دیگر؛ بعضی ها بجای مکاسب آن را می خوانند (بیان استاد).
4- ریاض المسائل: 5/ 261.
5- الکافی: 547/1؛ باب الفيء والأنفال و تفسير الخمس...؛ روایت 25؛ عن الامام الرضا عليه السّلام.

یادم نمی رود که یک کوزه فروشی بود در همسایگی این مدرسه ی خیام،که نزد بنده آمد و کارش را درست کرد؛ اولا گفت: من وقتی که معامله می کردم، وسط این کوزه ها چند تا کوزه ی ترک دار که خریدار نمی دید و من می دیدم آنها را هم داخل کردم. چون کوزه فروش است دیگر، می داند کوزه ی سالم کدام است، کوزه معیوب کدام است - گفتم: آن کوزه هایی که این طور بوده و شما به قیمت کوزه ی سالم فروخته ای، شما بدهکاری، آیا آن خریدار را می شناسی؟ اگر می شناسی که باید از او حلالیت بطلبی و اگر نمی شناسی باید مبلغ آن کوزه ها را از طرف صاحبش به عنوان مظالم بدهی.

بعد خمس مالش را حساب کرد، به او گفتم: من خمس مال شما را زیر این نعلبکی می گذارم تا فردا عصری. اگر رأیت آمد، من پولت را رد می کنم و اگر نیامد بیا پولت را بردار و برو. فردا عصر که آمد گفت: آقا من دیشب در عالم رؤیا دیدم که آقا فرمودند: آی پسر تو تا به حالا شیر را با آب مخلوط کرده و می خوردی! از دیشب که رفتی و کارت را درست کردی، شیر خالص شد. یعنی تا حالا مثل معامله غش دار معامله می کردی، (1) حق خدا و رسول در اموالت بود و اموالت یکدست نبود، الآن معامله ات خالص شد.

دیگر از موانع استجابت دعا، حبس حقوق واجب مال است.

پس بنابراین، یکی از چیزهایی که مانع دعاست این است که: شما آن حقوق واجب اموالتان خصوصا زکات را نپردازید، که این از موانع استجابت دعاست، یعنی حقوق نمی گذارد که دعایتان بالا برود، هی نگو آقا جان من که چرا دعا مستجاب نمی شود؟

ماجرای حملات شیطان به فرزند آدم

قبلاً از شما سؤال کردم که چرا شیطان از بالا سر و از پایین پا نمی آید؟ چون قرآن می فرماید که: شیطان از پیش رو و از پشت سر و از جانب راست و -

ص: 80


1- که اگر کسی معامله غشدار بکند با مؤمن، چایی خوب را با بد قاطی بکند و به نام چای اعلا بفروشد، روغن بد را با روغن خوب مخلوط کند به طوری که متمایز نباشد و به خریدار هم اعلام نکند معامله اش حرام است، با یهود و نصاری محشور خواهد شد (بیان استاد).

از طرف چپ سراغ انسان می آید. (1) اما کسی به من جواب نداد که چرا شیطان نمی تواند از بالای سر و از پایین پا بیاید؟ حتی گفتم: جایزه هم می دهم این چه دشمنی است که پروردگار می فرماید: إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا حَيْثُ لا حملات تَرَوْنَهُمْ. (2) ای فرزند بیچاره ی آدم! او شما را می بیند، ولی شما او را نمی بینید، با فرزند آدم این دشمن چه کار می کنید، اگر کمک و عنایت پروردگار نباشد و نظر نکند؟

به عنایت نظری کن که من دل شده را *** نرود بی مدد لطف تو کاری از پیش.

شیطان بر عده ای سلطنت ندارد

فقط فرموده است: إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانُ عَلَى الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكلون. (3) شیطان سلطنت ندارد بر کسانی که ایمان به پروردگار دارند و در قلعه ی توکل متحصنند، یعنی فقط خدا را می ینند، راضی هستند به کارهایی که پروردگار نسبت به آنها انجام می دهد.

از جلوی رو حمله می کند

حضرت فرمود: (4) از جلو می آید، یعنی شیطان هی راه آخرت را در نظر انسان، آسان جلوه می دهد: ولش کن بابا! آخوند ها کار را سخت کرده اند!. (5)

از پشت سر می آید

از عقب می آید: آمُرُهم بِجَمع الأموال و بخل ورزیدن به اداء حقوق واجبت. (6) آن چیزی که باعث استجابت دعای شماست، همان را نمی گذارد انجام دهی، هی در ذهنت می اندازد که اموالت را جمع کن، پیری داری، کوری داری، بچه داری، بچه ها را باید بیرون کنی، چرا پولت را بدهی به این آخوندها؟ اما دیگر نمی دانی که محل مصرف سهم امام علیه السّلام همین ها هستند، برای غیر اینها جایز نیست، برای اینکه این پول را باید داد به مرشد و مسترشد کسانی که بنای -

ص: 81


1- اعراف: 17.
2- اعراف: 27: او و همکارانش شما را می بینند از جایی که شما آنها را نمی بینید.
3- نحل: 99.
4- امام است دیگر، از احوال آنها مطلع است (بیان استاد).
5- مجمع البيان في تفسير القرآن: 623/4؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
6- همان مأخذ.

دین امام زمان علیه السّلام را نگاهبانی می کنند، یک کبر و حسدی در قلبت درست می شود که حقوق واجب مالت را ندهی، بشنو این حرف ها را از من.

از سمت راست وسوسه می کند

از دست راست می آید، یعنی شبهات را در نظرشان جلوه می دهد. (1) مثلاً می گوید: خدا ارحم الراحمین است! کوهی را به کاهی می بخشد، خیلی کار را سخت کرده اند بابا!

از سمت چپ می آید

چهارم، از سمت چپ می آید: (2) مشتهیات نفسانی، شهوات، لذایذ نفسانی را در نظر انسان جلوه می دهد.

شيطان از بالای سر و پایین پای مؤمنین نمی آید

یک نکته ی دیگر هم بگویم که جواب همان سؤال است در میدان های جنگ، نوعاً لشگر از این چهار طرف به انسان حمله می کند، یعنی از پیش رو و پشت سر و راست و چپ. البته این جواب، جواب بسیار خوبی است، یک جواب دیگر هم که بسیار جواب خوبی است، این است که گفته شده: از بالا نمی آید، چون ملائکه ی رحمت بالای سر انسان هستند، همان ملائکه ای که وقتی روز آخر دنیای انسان و روز اوّل آخرت او شد، به او می گویند: نحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ في الْحَيوة الدُّنْيا وَ فى الآخِرَة وَ فى الآخرَة. (3) ما ملائکه با شما بودیم، شما را از پرتگاه ها نجات می دادیم، از پایین هم نمی آیند، چون وحشت دارد و خائف است از اینکه از پایین وسوسه کند. (4)

67/4/15

ص: 82


1- همان مأخذ.
2- همان مأخذ.
3- فصلت 31 ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم.
4- همان مأخذ.

درس چهل و سوم

از خدا خواستم راهی بروم که پشیمان نشوم

بسم الله الرحمن الرحیم.

... من یک وقتی به درگاه خدا عرض کردم که ای پروردگار عزیز من! یک طوری بشود که من کاشکی نگویم. در یک راهی وارد نشوم که بعداً پشیمان بشوم، چون گاهی وقت ها انسان در یک کسبی، در یک عملی وارد می شود که آن کار تبعاتی دارد، می گوید کاش وارد نشده بودم. از حالا من متوجه باشم من را بیمه کنید. إذا أحبَّ الله عَبداً ألْهَمَهُ رُشده و وَفَّقَه لِطاعَتِه. (1) اگر خدا بنده ای را دوست بدارد، هدایت و رشدش را به قلب او الهام می کنند. و واقعاً اگر این چیزها را انسان نداند، درس خارج او هم به نتیجه نمی رسد. اصلا غایت درس خارج همین است.

دنیا تجارتخانه ی اولیای الهی است

دنیا متجر اولیا خداست، و من یک حدیث دیدم که اگر کسی در دهه ی ذی حجّه، در مجلسی از مجالس علم حاضر بشود، مانند آن است که در مجلس انبیا و مرسلین حاضر شده است. خیلی مهم است ها! این ارزش های شما در دهه ذی حجه است: وَ اذْكُرُوا اللهَ فِي أَيَّامٍ مَّعْدُودَاتِ، (2) ما مِنْ أَيَّامِ الْعَمَلُ الصّالِحُ فِيهَا أَحَبُّ إِلى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَيَّامَ الْعَشْرِ يَعْنِي عَشْرَ ذِي الْحِجَّةِ. (3) حالا در -

ص: 83


1- غرر الحكم: 184؛ الترغيب فى الطاعه؛ روایت 3476.
2- بقره 203 و خدا را در روزهای معینی یاد کنید (روزهای 11 و 12 و 13 ماه ذی حجه).
3- وسائل الشیعه: 273/14؛ باب 8 - استحباب كثرة ذكر الله فى عشر؛ روایت 19177.

خصوصیت دهه اول ذی حجه

این ایام عشر چه خصوصیتی وجود دارد؟ البته ما جواب مثبت گرفتیم برای اختتام دسته جمعی زیارت عاشورا، بحمد الله؛ اما بخاطر تسریع در جهت عبادت می خواهیم که زودتر زودتر حاجت ما برآورده بشود، اگر بناست دو ماه دیگر حاجت ما داده بشود، دو ماه، یک ماه بشود، اگر یک ماه است، پانزده روز بشود و بعضی از رفقا که در میان مردم یک حرف هایی می زنند و روحیه ی آنها را تضعیف می کنند، من از آنها خواهش می کنم کمی تاریخ مطالعه کنند، یک قدری به ایام گذشته مراجعه کنند.

یک ماجرای جالب از جنگ دوم جهانی

یک ماجرای اگر خاطر آقایان باشد در جنگ دوّم فرمانده آمریکایی ها که اسمش آیزنهاور بود و بسیار فرمانده ی کار آزموده ای بود، در شمال آفریقا به آلمان ها حمله کرد. (1) فرمانده ی لشگر انگلیسی ها (2) هم از طرف دیگر به اینها حمله کرد. آلمان ها هم یک فرمانده داشتند به نام مارشال رومل که اسمش را «روباه صحرا» گذاشته بودند! یعنی این شخص در فرماندهی طوری خبره بود که تمام فرماندهان عالم گفتند: این نمره یک است. (3) من یک وقتی در تاریخ آنها دیدم که در یکی از جنگ ها دستور داده بود یک آدم های مقوایی روی مرکب های مقوایی درست کنند جلوی دشمن، که آنها هرچه تیر می زدند این آدمک ها نمی افتادند.

فرمانده لشگر آلمان وقتی دید که از دو طرف بهشان حمله شده فرمان -

ص: 84


1- هيتلر رومل را برای کمک به نیروهای ایتالیا که در آفریقا متحمّل شکست های سنگین شده بودند، به آنجا اعزام کرده بود حضور نیروهای آلمان باعث تقویت روحیه نیروهای ایتالیا شد و این دو با یکدیگر در آفریقا پیشرفت های بسیاری کردند، تا آنجا که هیتلر به رومل لقب «فیلد مارشال» را اعطا کرد که بالاترین درجات ارتش آلمان نازی محسوب می شد. وقتی نیروهای دول محور به مصر و نزدیکی کانال سوئز رسیدند، رومل که متوجه اهمیت استراتژیک کانال سوئز شده بود از هیتلر درخواست نیروی کمکی برای تسخیر این منطقه نمود؛ ولی هیتلر که در روسیه مشغول نبرد با قوای روسی بود، به این درخواست اعتنایی نکرد به ناچار نیروهای آلمانی در منطقه ای به نام «العلمين» متوقف شدند و مورد هجوم نیروهای انگلیسی قرار گرفتند، آیزنهاور نیز از سوی دیگر به نیروهای آلمان حمله کرد و آنان را مجبور به عقب نشینی تا حوالی تونس نمود.
2- ژنرال مونتگمری.
3- به عنوان مثال از فرماندهی نیروهای بریتانیا یعنی مونتگمری نقل شده که گفته بود: افتخار من این است که در جنگ با مارشال رومل شرکت داشته ام.

عقب نشینی داد. هیتلر که در رأس آلمان ها بود، توجّه نداشت به دلیل عقب نشینی این فرمانده. گفت: چرا عقب نشستید؟ گفت: من اگر عقب نمی نشستم، تمام لشگر در محاصره واقع می شدیم، بخاطر همین من فرمان عقب نشینی دادم. البته تمام کارشناس های آنها هم تصدیق کرده بودند، ولی با این حال هیتلر آن فرمانده را گرفت و حبس کرد! چون موقعیت کار او را نفهمید.

آنهایی که در رأس امور مملکت هستند، مصالح را بهتر می فهمند

غرض عرض این است که شما هیچ وقت تضعیف نکنید، هیچ وقت نگویید که چرا اینها این منطقه را یکبار گرفتند و دو مرتبه خالی کردند، برای گرفتن اینجا چقدر ما شهید دادیم. آنجا همچین بود همچون بود. این حرف ها را نزنید بارها من به شما نصیحت کرده ام، به شما گفته ام که آقاجان! شما اولا: اطلاعاتتان محدود است. باید شما همه چیز را مطالعه کنید فوری قضاوت نکنید.

آنهایی که در رأس امور هستند، مصالح شما را - ان شاء الله - در نظر دارند. آخر ماها که اطلاعاتمان کافی نیست، ما چه می دانیم؟ آنها روز و شب در به کار سیاست و جنگ مشغولند، آنها درسش را خوانده اند و مطلعند و تاریخ را هم نگاه می کنند و مصالح مملکت را هم در نظر می گیرند، شما همین جا توقف کنید و برای دهه ی ذی حجه خودتان را آماده کنید.

من خواهش می کنم در این دهه ی ذی حجّه که شما می خواهید برای تسریع در اجابت که زود جواب داده شود، کاری بکنید زبانتان را کنترل کنید، تضعیف نکنید، ان شاء الله اختتام این جنگ هم به نفع اسلام و مسلمین بشود. اما شما برای اینکه از کارتان نتیجه بگیرید و اجابت دعایتان تسریع بشود، باید دهنتان و گوشتان را ببندید.

فضیلت شرکت در مجالس علم

آقا جان! العاقل بالإشاره اگر شما در مجلسی از مجالس اهل علم حضور پیدا کنید، مثل این است که شما در مجلس خاتم الرسل صلى الله عليه و آله وسلم -

ص: 85

حضور به هم رساندید. ببین داداش جان! دنیا متجر (محل کسب و تجارت) است.

ارزش رفتن به مسجد برای شرکت در جماعت

مَنْ مَشَى إِلى مَسْجِدِ يَطْلُبُ فِيهِ الْجَمَاعَةَ. همین الآن که شما حرکت کردی که بیایی مسجد نماز بخوانی، کانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَة سَبْعُونَ أَلْفَ حَسَنَة هر گامی که برمی داری هفتاد هزار حسنه است وَ يُرْفَعُ لَهُ مِنَ الدَّرَجَاتِ مِثْلُ ذَلكَ، هفتاد هزار درجه، فَإِنْ ماتَ وَ هُوَ عَلی ذلک، اگر در همین حالی که دارد می آید مسجد بمیرد، وَكَّلَ الله بهِ سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكِ يَعُودُونَهُ في قبره، هفتاد هزار ملک برای او پروردگار می گمارد که در قبرش از او عیادت کنند: وَ يُبَشِّرُونَهُ وَ يُؤْنِسُونَهُ فِي وَحْدَتِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لَهُ حَتَّى يُبْعَثَ. (1) تا روز قیامت به او بشارت بدهند و با او مأنوس باشند و برایش استغفار کنند. اما شما ببین وقتت را صرف چی می کنی؟ وقتی که می فرماید: اگر کسی به سمت مسجد برای جماعت برود هفتاد هزار حسنه برایش می نویسند و هفتاد هزار درجه بالا می رود، آن وقت ما به کارهای دیگر مشغول هستیم، از این معانی که امام علیه السّلام فرموده است، غافلیم!.

خدا شاهد است من یک دعا دارم می گویم: ای پروردگار عزیز من! از تو تمنا می کنم یک کاری کنی که هیچ کس سراغ من نیاید، تا من در این بقیه ی عمر مشغول تو باشم، مشغول اعمال خودم باشم، و آن وقت هم که باید بروم، یک مسأله ای بگویم، بروم و وظیفه ام را انجام بدهم.

حالت مؤمن در هنگام دعا چگونه باید باشد؟

خداوند متعال به موسای کلیم وحی فرمود: يا مُوسَى كُنْ إِذا دَعَوْتَنِي خائفاً مُشْفقاً وَجلاً. (2) البته این خطاب از باب «به در می گویم، دیوار! تو گوش کن» است ها! آنها معصوم بودند، فرمود: وقتی که من را می خوانی مشفق باش. مشفق یعنی خائف و ترسان. اولاً که گذشته ی ما که معلوم نیست چطور گذشته؟ آینده -

ص: 86


1- وسائل الشیعه: 287/8؛ باب 1 - تأكد استحبابها فى الفرائض... حدیث 10681؛ عن الامام الصادق عليه السّلام، عن رسول الله.
2- الكافي/ 42؛ حدیث موسی عليه السّلام.

هم که نمی دانیم چه بشود. بنابراین فَاعْتَنِم الفُرصَةَ بَينَ العَدَمَين. (1) ببين أن عدم و این عدم (گذشته و آینده) فرصت را مغتنم بشمار.

صورتت را برای خدا به خاک بمال

عَفِّرْ وَجْهَكَ لى فِى التُّراب. (2) صورتت را برای من خاک آلوده کن! صورتت را بر زمین بگذار داداش جان. شب ها بلند شو، حالا نمی گویم روی خاک؛ اقلأ روی همان فرش روی همان مهر این طرف و آن طرف صورتت را بر زمین بگذار. این حالت را پروردگار دوست دارد.

و اسْجُدْ لى بمَكارم بَدَنک، بهترین جاهای بدنت را بگذار به پست ترین جاها، یعنی روی زمین! سجده کن به من! پروردگار عزیز است دیگر!.

وَ اقْنُتْ بَيْنَ يَدَيَّ فِي الْقِيَام و با من مناجات کن و ناجني حينَ تُناجيني بِخَشْيَةِ مِنْ قَلْب وَجل. (3) یعنی بدان که تو در دید و محضر او هستی!

خدا شاهد است من همه اش می خواهم دل شما را توجه بدهم به استفاده از وقت سحر، مخصوصاً این دهه بلند شو نمی میری! اصلاً پروردگار به واسطه ی این برخاستن، درد را از شما، از بدن شما برطرف می کند. رزق شما توسعه پیدا می کند، دنیا و آخرت شما آباد خواهد شد. (4)

وسوسه ها را از خودتان دور کنید

محمدبن مسلم از امام صادق علیه الصلاة و السّلام نقل می کند که: فردی آمد خدمت پیغمبر و عرض کرد: یا رسول الله! شیطان من را رها نمی کند، هی القای شبهه می کند در ذهن من! من می ترسم گمراه بشوم و از بین بروم، حضرت به او فرمود: نه غافل نشدی! ذَاكَ وَ الله مَحْضُ الإِيمَان. (5) یعنی چون تو قدم گذاشته ای و می خواهی راه بروی، شیطان -

ص: 87


1- ما فات مضی و ما سیاتیک فاین؟ *** قم فاغتنم الفرصة بين العدمين. برخی از علما این شعر را منسوب به حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام دانسته اند.
2- الکافی: 428؛ حدیث موسى عليه السّلام.
3- همان مأخذ.
4- فقیه: 472/1؛ باب ثواب صلاة الليل؛ روایت 1363 بحار الأنوار: 161/84؛ باب 6؛ فضل صلاة الليل و عبادته؛ روایت 52؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
5- الکافی: 425/2؛ باب الْوَسْوَسَه وَ حَدِيثِ النَّفْس؛ حدیث 3.

دیگر دستپاچه شده است، می خواهد خودش را تکه تکه کند.

بنده ای که ظاهراً نماز می خواند، ولی در باطن از آن رویگردان است

به جمیل بن درّاج فرمود: بگو «لا اله الا الله» (1) یعنی حقیقتا «لا اله» این لای نفی جنس است دیگر، یعنی «لا إلهَ موجود إلا الله»، یعنی واقعاً این کلمه را که کلمه اخلاص است، بگو دیگر هوا پرستی را این دهه به کنار بگذار، مقام پرستی، پول پرستی، رفیق پرستی، همه ی جهات را کنار بگذار، می فرماید: فَإِنَّ بنده ای الله تَعَالَى إِذَا اطَّلَعَ عَلَى قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ يُكَبِّرُ وَ فِي قَلْبِهِ عَارِضٌ عَنْ حَقِيقَةِ ظاهر نماز تکبیره. (2) که الله اکبر گفتن من یعنی در واقع تمام چیزها را پشت سر انداخته ام. حالا آمدم اگر خدای نکرده در قلبت ماوراء این، فکری باشد، ندا می آید: یا كاذِبُ أَ تَخْدَعُنِي؟ وَ عِزَّتِي وَ جَلالِي لأَحْرمَنَّكَ حَلاوَةَ ذِكْرِى وَ لَأَحْجُبَنَّكَ عَنْ قُرْبى وَ الْمُسَارَّةَ بِمُنَاجَاتِی. (3) ای دروغگو با من خدعه می کنی؟ من حلاوت ذکر خودم را از تو می برم.

اصل عرایض من اینجاست، که وقتی موسی به کوه طور می رفت، آن شخص بهش گفت که: به این خدا بگو، من این همه معصیت می کنم، چرا من را عقاب نمی کنی؟ وقتی که جناب موسی به مناجات رفت، آن لذت مناجات، توجه ایشان را از جای دیگر سلب کرده بود، نه اینکه انبیا و ائمه غافل و ساهی باشند، خیر، در لذت مناجات بودند، خطاب شد پیغام آن عبد را چرا نرساندی؟ وقتی پیغام را رسانید، خطاب شد، خوب ما عذاب می کنیم تو را و تو نمی دانی همان که تو عبادت نمی کنی و ما لذت مناجات را از تو گرفته ایم، همین بدترین عذاب هاست.

خوب! پس بنابراین وقتی نماز می خوانی به قلب خودت مراجعه کن، اگر نماز را خواندی و کیف کردی، معلوم می شود که اهل صدقی ببین پیغمبر مکرم -

ص: 88


1- همان مأخذ.
2- مستدرک الوسائل: 95/4؛ باب -2 تأكد استحباب الخشوع في الصلاة؛ روایت 4220.
3- همان مأخذ.

اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: أرحْنَا يَا بلال. (1) ای بلال! ما را از تعلقات دنیا، از توجهات به دنیا، از توجه به زید و عمرو و بکر متوجه یک نفر کن! بگو اذان را! اما متأسفانه من وقتی تکبیر می گویم، گرفتارم: شیطان مرا در چک و سفته می برد، بازار می برد، نرخ چایی چقدر بود؟ امروز من چقدر گفتم؟ تا این که بگویی «السّلام عليكم» آن وقت می گویی قلبم راحت شد، اما پیغمبر همین که می خواست برود توی نماز، راحت می شد.

نشانه ی صداقت گفتار در نماز

اگر موقع نماز، به واسطه مناجات ربّ العزّه، در نفست و در قلبت ایجاد حلاوت شد، این را بدان که او تو را در تکبیرت تصدیق کرده است، بدان تو از آنهایی هستی که پروردگار گفته است: بارک الله راست می گویی! الله اکبر را درستی گفتی! اما اگر - خدای نکرده - دیدی حواست این طرف و آن طرف است، از مناجات لذت نبردی، بلکه وقتی سلام نماز را گفتی، لذت بردی بدان که خیلی ببخشیدها - از در ربّ العالمین مطرودی! بدان که این دلیل است بر این که بر تو خطاب یا «خادع» شده است. آن وقت باید توبه کنی داداش جان!

این دهه ی ذی حجه را مغتنم بشمار؛ صدقه در این دهه مثل این است که پول دادی به پیغمبر و گفتی این رو برای من انفاق کن، در این دهه هر عملی چند برابر رشد می کند. مواظب باشید.

دهه ی ذی حجه مغتنم

بعضی از آقایان برای این که این جنگ آن طوری که به نفع اسلام و مسلمین است خاتمه پیدا کند - البته تا حالا که جواب مثبت بوده؛ انشاء الله الرحمن تا آخر هم همین طور باشد - می خواهند از اوّل ذی حجه، مشغول زیارت عاشورا بشوند. یک طوری نباشد که شما مشغول کارهای دیگر باشید و آنها روزی یک ساعت و نیم دو ساعت خودشان را حبس بکنند.

67/4/22

ص: 89


1- بحار الأنوار: 19379؛ باب -1 فضل الصلاة و عقاب تاركها.

درس چهل و چهارم

فضیلت نقل حدیث برای مؤمنین

بسم الله الرحمن الرحيم.

يأيها الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَجِيبُوا الله وَ لِلرَّسُول إذا دَعاكُمْ لِما يُحييكُمْ واعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَينَ الْمَرْء و قلبه و أَنَّهُ إلَيْهِ تُحْشَرُون. (1)

هم شما این مطلب را بدانید و هم همکارهای من بدانند که وقتی بنده اینجا برای شما حدیث می گویم و وقتی آنها به شما خدمت می کنند، مثلا برای حدیث برای شما مسئله ای یا حدیثی می گویند، تمام جانوران زمین، ماهی های دریا، پرندگان آسمان، برایشان استغفار می کنند. (2) این مطلب را امام می فرمایند، آن کسی که زبان آنها را می داند، او می فرماید شماها را دعا می کنند، اما شما مستمعین هم مورد رحمت پروردگار هستید، مورد آمرزش پروردگارید؛ مخصوصاً در ماه ذی حجّه، که - عرض کردم - فرمود: کسی که در ماه ذیحجه علم یاد بگیرد - علم همین است دیگر - مثل این است که پای موعظه حضرت سلیمان، پای موعظه حضرت داوود عليه الصلاة والسّلام نشسته اند؛ فهمیدی؟

ص: 90


1- انفال: 24: ای کسانی که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد! و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می شود و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری می شوید.
2- بحار الأنوار: 17/2؛ باب 8 - ثواب الهدايه والتعليم...؛ عن الامام الباقر عليه السّلام عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.

ایمان سبب حیات قلب است

پروردگار عزیز و رسول گرامش صلّی الله علیه و آله وسلم شما را به ایمان می خواند، که این ایمان سبب حیات قلب شماست. یعنی اگر شما وقتتان را فقط در مغازه صرف کنید ضرر خواهید کرد، آی رفقای عزیز من! که معاملاتم با شماها تا به حالا نقدی بوده، در دکان شما هم که نیامده ام، خانه های شما را هم بلد نیستم و نمی خواهم یاد بگیرم، چون هیچ گاه نمی خواهم به دنیای شما نظر داشته باشم. ارباب ما شخص اوّل است، شخص اوّل عالم امکان است و به شما احتیاجی ندارد، این حرف هایی هم که من می زنم برای انجام وظیفه است، که ارباب دستور داده که باید ما برای شما مسئله بگوییم. بنابراین به دنیای شما هیچ چشم داشتی ندارم.ولی بدانید که ضرر می کنید.

دعوت خدا و رسول را اجابت کنید

آی کسانی که ایمان آورده اید! بشنوید این حرف ها را، دعوت خدا و رسول خدا را اجابت کنید! زیرا که شما را به حیات دائمی یعنی به زندگی دائم دعوت می کند. به ایمان که سبب حیات قلب شماست؛ یعنی اگر شما فقط وقتتان را صرف پول در آوردن بکنید، خدا می داند قلبتان از بین رفته است. اصلا انسلاخ (=جدایی، کنده شدن) از آدمیت پیدا می کنید، می شوید یک حیوان درست و حسابی. اما بدانید که پروردگار بالاخره کارهای شما را معلوم می فرماید، که آیا برای خدا بوده یا برای خود؟ قلابی ها و غیر قلابی ها تشخیص داده می شود.

و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می شود، که باطل را حق بفهمد و یا حق را باطل بفهمد. نمی گذارد! پروردگار خودش فرموده: سر مردم کلاه نگذارید، اون وقت ما هم نمی گذاریم کلاه سر شما برود انشاء الله.

وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ ُتحْشَرُون. (1) این را بدانید که به پروردگار ملحق خواهید شد و پروردگار جزای عمل شما را تمام و کمال خواهد پرداخت: إن خيراً فخير و إن شرًا فَشَرُّ. (2) جزای اعمال شما را آنجا بررسی می کنند، خوب یا بد!.

ص: 91


1- انفال: 24.
2- تفسیر القمی 22318؛ تفسير سورة الأعراف.

دلی که در آن حکمت نیست، خراب است

ليس فيه شيءٌ من الحكمة إلا كانَ خَراباً هر دلی که در او (1) دانش و علوم آل محمد صلوات الله عليهم نباشه خراب است. حالا آقا جون چی کار کنیم؟ وظیفه چیست؟ «فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ مِنْ حَمَلَةِ الْعِلْمِ» (2) خلق شدی برای چیز فهمیدن! اون پول رو پروردگار می رسونه، همین قدر که رفتی در مغازه رو باز کردی و آب و جارو کردی وظیفه ات را انجام دادی، (3) وقتی سؤال کرد یابن رسول الله ما چه جور کاسبی بکنیم؟ فرمودند: فَوْقَ كَسْب الْمُضَيّع وَ دُونَ طَلَب الْحَريص. (4) نه طوری باشد که بگویند چهار دست و پا به دنبال دنیا افتاده ای نه جوری که بگویند شل و وارفته است، بین این دو تا که البته عرف مشخص این مسئله است.

فَتَعَلَّمُوا، ياد بگيريد وَ عَلِّمُوهُ إِخْوَانَكُمْ كَمَا عَلَّمَكُمُوهُ الْعُلَمَاءِ. (5) ياد بدهید برید تو خونتون برای اهل و عیالتان هم بگویید. البته لازم نیست که آنها را ملزم کنید، نه بگویید، گوش دادند دادند؛ ندادند هم ندادند، کما اینکه شما هم گوش بدهید یا ندهید، من باید معارف دین را به شما بگویم.

اهل فهم در دین باشید

اهل فهم در و تَفَقَّهُوا فِى الدِّين. (6) فقه بیاموزید حالا یا مسائل علمی را بیاموزید و یا رموز اخلاقی را، مبادا جاهل بميريد! ولا تموتوا جُهّالاً، فَإِنَّ الله لا يَعذر على الجهل. (7) نکند مثل روزی که از مادر متولد شدید، چیزی ندانید و ندانسته از دنیا بروید، چون پروردگار از جهل نمی گذرد، می پرسد چرا نرفتی؟ همین برادر آقا کمال که اینجا بود و شهید شد - خدا رحمتش کند - یک روز آمد گفت: که مرا دیشب آقا هشت ضربه با چوب زد، در همان عالم گفتم: آقا چرا من رو چوب می زنید؟ گفت چرا مسجد امین الدوله نمی روی؟ آنجا مسئله گفته می شود -

ص: 92


1- مجمع البيان: 659/2؛ عن رسول الله صلّى الله عليه و آله وسلم.
2- الکافی: 35/1؛ باب ثواب العالم والمتعلم؛ روايت 2؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
3- الكافى: 5/ 79؛ باب الإبلاء فى طلب الرزق؛ روايت 1؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
4- الكافى: 81/5؛ باب الإجمال فى الطلب؛ روايت 8؛ عن الامام الصادق عليه السلام.
5- الکافی: 35/1؛ باب ثواب العالم والمتعلم؛ روايت 2؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
6- الکافی: 31/1؛ باب فرض العلم و وجوب طلبه و الحث عليه؛ روایت 6؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
7- كنز العمال: 10/ 147؛ روایت 28750.

روایت گفته می شود چرا نمی روی آنجا گوش بدهی؟ اگر این دفعه رفتی که رفتی، اگر نرفتی شانزده تا چوب بتو می زنم برادر عزیز من! این بساط که انشاء الله پهن است، بیایید و استفاده کنید و إلّا چوب می خورید.

راه خدا را باید با قلب بروی

یک روایت دیگر هم بخوانم: حضرت جواد علیه السّلام می فرماید: که این راه را باید با قلب بروی، نه با دست و پا! اگر قلب را اصلاح کردی، یک مرتبه، یک قدم برمی داری و به مقصد می رسی، یک قدم می زنی می رسی به خدا، اما چرا من در ورطه ی نادانی مانده ام؟ چون شما بدن را زحمت می دهی، این پیشانی را زحمت می دهی، نماز می خوانی، اما غیبت هم می کنی، به مسئولان مملکت هم اهانت می کنی، از مسئولان مملکت غیبت می کنی که باید حلالیت بطلبی، بد می گویی، زبانت بد است... .

بابا جان! ما در حضور و محضر امام زمان هستیم. عاشورا خوانده شد برای شما و موشک قطع شد، عاشورا خوانده شد و یک ندای غیبی گفت: بیست روز دیگر جنگ تمام است، در اثر برکت زیارت عاشورا! هیچ می دانی؟ باید خوب بشی داداش جان! و گرنه عذاب بازهم نازل می شود.

ادعای مسلمانی و غش در معامله

يك دفعه من رفتم یک گوسفند عقیقه بخرم، دیدم گوسفند فروش دارد فکر می کند! گفتم چرا معطلی؟ گفت: آقا! به این گوسفندها آب نمک می دهند که از قرار کیلویی 138 تومان، 8 کیلو به وزن این زبان بسته اضافه می شود، خوب! این گوسفند هم وقتی آب نمک خورد، باید هی آب بخورد دیگر! اون وقت به من مادر مرده می فروشه یک نفر هم آنجا بود گفت: آقای میرزا همین پولها موشک می شود و می خورد بر سر من و شما عجب!! واقعا یک همچین کارهایی می کنند؟ عجب آدم هایی هستند، عجب کاسب هایی هستند، عجب آقایانی هستند که می خواهند از رهبر انقلاب تقلید کنند، از رهبر انقلاب پشتیبانی کنند. یک گوسفند دیگر را هم کشتند، که قصاب گفت: بیا آقا میرزا ببین در شکمش -

ص: 93

چه چیزهایی است تقریباً یک مَن طناب! بله طناب آقایان! طناب و ریسمان با نایلون! حالا اینها رو چه جوری کردن توی شکم این حیوان من نمی دونم! ای خدا! عجب کسب های حلالی! عجب آقایانی که ما برای آنها عاشورا می خوانیم!.

قلب را باید معالجه کنی

قلبت را باید معالجه کنی؛ خوب چه جوری معالجه کنیم؟ یک پدر برای تو قرار داده که عمل است، که بیای مسجد امین الدوله یا در مساجد دیگر از آقایان استفاده بکنید:

عملت را پدر خودت قرار بده

وَ اجْعَلْ عَمَلَكَ وَالداً تَتَّبِعُهُ. (1) عملت را مثل پدر قرار بده و پیروی کن داداش جان! مسئله را یاد بگیر، غش در معامله نکن، این آقا شیخ محمد حسین می گفت: طرف وقتی شیر می آورد، فریاد می زند اُو شیر! ایشان می فرمود که: این می گوید: شیر و آب! برای اینکه به حساب خودش معامله اش صحیح باشد.

بابا جان من! قیمت چایی را که اضافه می کنی، شیر را هم که اضافه می کنی، امام صادق علیه السّلام فرمود: با یهود محشور خواهی شد، این کار حرام است؛ برکت از تو برداشته می شود. یک وقتی من می رفتم قم، اتوبوس در حضرت عبد العظيم علیه السّلام توقف کرد، راننده گفت: آقایان اینها از محال همدان هستند، اینها می خواهند بروند زیارت، یک وقت من دیدم پنج شش تا از این کیف ها پُر از شمع، شمع هایی که می برید حرم حضرت عبد العظیم روشن می کنید از اینها همراهشان بود، گفتم: این شمع ها رو چکار می کنید؟ گفت: اینها رو با روغن خوراکی مخلوط می کنیم و به خورد ملت می دهیم، توجه کردید؟ نکنید این کارها را.

نفست را دشمن و مال را امانت بدان

وَ اجْعَلْ نَفْسَكَ عَدُوّاً تُجَاهِدُهَا. (2) نفست را دشمن خودت بدان! هرچه که می خواهد، بر خلافش عمل کن. وَ اجْعَلْ مالَكَ عَارِيَّةً تَرُدُّهَا. (3) این مال امانت پروردگار است، نعمت پروردگار است، برای زندگانیت از آن استفاده بکن، که بعداً باید دو دستی تقدیم وارث بدهی.

67/4/29

ص: 94


1- الکافی 454/2؛ باب محاسبه العمل؛ روايت 7؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
2- همان مأخذ.
3- همان مأخذ.

درس چهل و پنجم

بیان احکام وظیفه است

بسم الله الرحمن الرحیم.

...اگر من نیایم و برای شما بیان احکام نکنم، پروردگار من را گرفتار خواهد کرد، و اگر شما هم نیایید گرفتار خواهید شد! بشنوید از من، این حرف را بشنوید!.

وقتی که بنده ای نمازش را تندتند می خواند

قُل لعبادى المُتَوَجِّهينَ إِلى بِمَحَبَّتى ما ضَرَّكُم إِذا احتَجَبْتُم عَن خلقى؟ (1)

تو در اثر عبادت من، از معاشرت با فلان کس وا ماندی، به جهنم بابا! اگر بدانی که در رو گرداندن از خلق و توجه به پروردگار چه چیزهایی برای تو نهفته است؟ آن دفعه عرض نکردم که وقتی دو رکعت نماز می خوانی یا نماز ظهر و عصر را که فرادی می خوانی، تند تند می خوانی، پروردگار به ملائکه می فرماید: «چرا این نمازش را تند می خواند؟ مگر رفع شداید او، مگر انجام حاجات و مقاصد او، به غیر از من در دست دیگری هست؟» این روایت را مرحوم حاج میرزا جواد آقا در اسرار الصلوة ضبط کرده. (2) أبا عبدالله می فرماید: «و مَا الَّذِى فَقَدَ مَن وَجَدَى؟». (3)

آخر چون لذت مناجات پروردگار را نمی چشیم، نماز برایمان اهمیتی ندارد. آی رفقایی که به نماز اوّل وقت عادت کرده اید، همین نماز اوّل وقت شفاعت-

ص: 95


1- المحجة البيضاء: 61/8 ؛ فی اخبار داوود عليه السّلام.
2- همان ضبط کردن ایشان برای حجیتش کافی است (بیان استاد).
3- مفاتيح الجنان، دعای عرفه امام حسین علیه السّلام.

می کند شما را نزد ملک الموت.

داستانی از شفاعت نماز نزد ملک الموت

یک کسی گفت: «من یک کسالتی گرفته بودم، - ظاهرا مثل اینکه یرقان گرفته بود، کسانی که یرقان می گیرند کبدشان حساس است؛ آنها باید از شیر و شیر برنج و اینها تجاوز نکنند. هرچه می خواهند غذا بخورند، باید شیر و شیر برنج بخورند، و آن وقت یک اشتهای قوی پیدا می کنند برای خوردن گوشت».

گفت: «همین که من دیدم در خانه گوشت کوبیده می خورند، گفتم: بابا یک لقمه گوشت هم به من بدهید، گفتند: اگر ما گوشت به تو بدهیم تو از بین می روی!» بالأخره من نشان کردم که ببینم آن گوشت کوبیده را کجا می گذارند!

رفتم و خوردم و تا خوردم، دلم درد سخت گرفت... گفتند: باید طبیب معاینه کند. طبیب که آمد، دیدم در خفا می گوید: «این در مخاطره است چه کار کرده؟» گفتند: «از خودش بپرس؟» از خودم پرسیدند: گفتم: «آقا من گوشت خوردم». خلاصه طبيب گفت: «امید درمانت نیست، دارو هم نمی دهم». به ناچار از همه جا قطع امید کردم و متوسل شدم به امام زمان صلوات الله و سلامه علیه، گفت: «همان شب دیدم یک شخص فوق العاده زیبا رو، با یک شخص دیگر که یک چنگک دستش بود وارد شد!» - خوب! این حضرت ملک الموت عليه الصلوة و السلام بوده و آن هم نماز اوّل وقت! - گفت: «در عالم رؤیا هرچه ملک الموت می خواست چنگک بیندازد و از نوک پنجه روح را بکشد آن شخص زیبارو جلوی دست او را می گرفت، می گفت: «نماز اوّل وقتت است ها!» تا بالاخره نگذاشت» این نماز اوّل وقت شما، بین شما و مرگ شفیع است؛ مبادا از دست بدهید ها!.

دلی که متوجه محبّت خدا شد چه ضرری می کند؟

قُل لعبادی: بگو به بندگان من، آن اشخاصی که به محبّت من متوجه هستند، آنها را ضرر نمی زند، اگر چنانچه بخاطر من از خلق روگردان شوند! خداوند علی اعلی این تنبیه را نسبت به کسانی که نمازشان در اول وقت است -

ص: 96

می کند. یک فرش فروشی که نماز اوّل وقت خوان بود، گفت: اتفاقا یک کسی آمد و فرشی می خواست، گفتم: آقا الآن وقت نماز من است. هي گفت: من وقت ندارم من مسافرم و می خواهم بروم این امتحان است دیگر! - هی این ور آن ور کردیم ... دیدم نه نمی شود! این مشتری خوبی است، و گول خوردم! اتفاقاً یک قدری که از اوّل وقت نماز گذشت، با اینکه خیلی شیفته ی این معامله بود، ولی گفت: این قیمتی که شما می گویید «فعلاً من باید تأمل بکنم!» بعد هم رفت. «هم دنیا از دستم رفت و هم نماز اوّل وقت» امیرالمؤمنين صلوات الله و سلامه علیه فرمود: «کسی که دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد، پروردگار او را از هردو باز می دارد و محروم می کند!».

پس بنابراین پروردگار می فرماید: چرا این نماز را تند می خواند؟ مگر رفع شداید و قضای حوائج او در دست دیگری غیر از من است؟

مهر ماه 67

ص: 97

درس چهل و ششم

متابعت از امام جماعت واجب است

بسم الله الرحمن الرحيم.

تَجِبُ عَلى المَأموم مُتابَعَةُ الإمام في الأفعالِ بِمعنى أَنْ لا يَتَقَدَّمَ فيها عَليه ولا يتأخَّرَ عَنه تَأخُراً فاحشاً و أما في الأقوال فالأقوى عدم وجوبها عدا تكبيرة الإحرام، فإنَّ الواجب فيها عَدَمُ التَّقَدُّم والتّقارُن، والأحْوَطُ عَدَمُ الشروع فيها قَبلَ تَماميَّةِ تَكبيرَةِ الإمام، مِن غَيرِ فَرقِ فيما ذُكِرَ بَين المسموع مِن الأقوال و غَيرِهِ و إن كانت أحوط في المسموع و في خُصوص التسليم (1) در افعال نماز جماعت مسائلی را باید مراعات کرد: إِنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ فَلا تَخْتَلِفُوا عَلَيْهِ فَإِذَا رَكَعَ فَارْكَعُوا... وَ إِذَا سَجَدَ فَاسْجُدُوا. (2) امام جماعت قرار داده شده است که از او پیروی شود، بنابراین پس و پیش رکوع و سجود نکنید؛ اگر رکوع کرد رکوع کنید و اگر سجده نمود، سجده کنید، تبعیت از امام جماعت شرط صحت جماعت است. اگر متابعت کرد جماعتش صحیح است، غرض عرض این است که در کارهای نماز مثل: رکوع و سجود تبعیت از امام -

ص: 98


1- تحرير الوسيله 272/1؛ مسأله 9.
2- مستدرک الوسائل 4926؛ باب -39 وجوب متابعه المأمومُ الإمام؛ ذيل روایت 7336؛ عن النبي صلى الله عليه و آله وسلم* صحيح البخارى كتاب الصلوه؛ باب الصلوه في السطوح والمنْبَر وَالْخَشَب؛ روایت 365 *صحیح مسلم: 19/2؛ باب ائتمام المأموم بالأمام؛ روایت 625.

تبعیت از امام جماعت در افعال نماز

جماعت لازم و واجب است، یعنی نباید در انجام این کارها از امام جماعت جلو بیفتد و یا مقدار زیادی عقب باشد، که صدق متابعت نکند. افعال نماز را یا همراه افعال نماز امام جماعت و یا کمی بعد از او انجام بدهید، (1) مثلا امام جماعت برای رکعت بعد ایستاده، هنوز بعضی ها دارند در سجده دعا می خوانند! اینها به عقیده ی خودشان یک مراتبی برای خودشان از خدا گرفته اند، ولیکن تأخیر از امام جماعت را بیشتر فقها معصیت می دانند، یک وقت می بینید که اصلا جماعتش باطل می شود، امام جماعت وسط حمد رکعت دوم است، تو داری دعاهای سجده ات را می خوانی؟ این کارها را نکنید بابا جان من! همان سجده را بیاورید، اسکلت سجده را بیاورید، بلند شوید و متابعت از امام جماعت بکنید، برای رسیدن به درجات بهتر است! یک طوری نشود که جماعتت باطل بشود!

تبعیت در اقوال نماز

اما در اقوال نماز، مثلا امام در حال خواندن تشهد است، او اوّل تشهد است و من در وسط یا در آخر آن؛ خوب البته متابعت بهتر است، اما لازم نیست. آنچه که متابعتش واجب است، در تكبيرة الإحرام است، مخصوصا وقتی که امام جماعت گفت: الله اکبر، چون رکن است، شما صبر کنید تا تكبيرة الإحرام تمام شود، بعد تکبیر را بگویید هنوز «ر» «الله اکبر» تمام نشده، بعضی ها تکبیر می بندند. در حالی که باید تکبیر امام جماعت که داخل در نماز می شود تمام شود، شما بعدش تکبیر بگویید و اقتدا کنید. این قاعده اش است. قبل از امام جایز نیست، مقارن با امام هم نمی شود تکبیر گفت، باید بعد از تمام شدن آن باشد.

یک وقتی بنده در یک جلسه ای صحبت می کردم، همه مرا نگاه می کردند ها! ولی وقتی که سؤال می کردم به من جواب ندادند، یک مدیحه خوان آنجا بود، گفتم: آقا شما بفرمایید: گفت: «آقا راستش من هم داشتم اشعارم را برای بعد از -

ص: 99


1- توضیح المسائل مراجع: 796/1؛ مسئله 1470.

شما منظم می کردم». این خوب نیست، حالا ببینم در میان شما کسی هست که بتواند این مسائل را بگوید؟

اگر خدا برای بنده ای خیر بخواهد، قفل دلش را باز می کند

و قال صلى الله عليه وآله وسلم: «إذا أرادَ الله بعبدِ خَيْراً فَتحَ له قُفَلَ قَلبهِ» (1) حالا برای توضیح، این مطلب را عرض کنم: بنده دیشب در عالم رؤیا دیدم که به من گفتند: «باید بروی به یک شخصی که الآن این جا نشسته است و بسیار مرد خوبی است بگویی که او دعا بکند، تا این قفل گشاده بشود». من هم رفتم به آن شخص گفتم من از تو تقاضای این مطلب را دارم، چون همه ی ما به یکدیگر محتاجیم و البته به ایشان تذکر دادم که یک همچین سمتی از عالم غیب به شما داده اند کلاس شما را عوض کرده اند، حالا شما در حال مراقبه باش و گوش و چشم و زبانت را حفظ کن، تا اینکه این قفل ما را با آن کلید خودت - همان دعایی که می کنی - بگشایی و - ان شاء الله - می گشاید. امام سجاد علیه السّلام همیشه دعا می کرد که: پروردگارا مهر و محبت مرا در قلوب مؤمنین بیانداز. (2) من به استادم عرض کردم: آقاجون! اینکه مهر و محبّت من در قلوب مؤمنین بیفتد چه نتیجه دارد؟ فرمودند: فایده اش این است که آنها برای تو دعا می کنند. چون امام هم محتاج دعاست، پیغمبر هم محتاج دعاست، همه محتاج خدای متعال هستند.

بعد از این رؤیا هم به این حدیث برخوردیم و عجیب است که می فرماید: إذا أراد الله بعبدِ خَيْراً فَتحَ له قُفَلَ قَلبه. (3) حالا ممکن است در قلب های ما سابقاً باز بوده، اما فعلا اغلب قفل است، برای مقامات بالا قفل است.

قبلا مکرّر عرض کردیم: کسی که آن چه را یاد گرفته است، عمل بکند، -

ص: 100


1- الجامع الصغير: 62/10؛ روایت 387؛ عن النبي صلى الله عليه و آله وسلم.
2- مستدرک الوسائل: 2/ 235؛ باب -28 نوادر ما يتعلّق بأبواب الكفن؛ روايت 1877؛ عن الْبَلَدِ الأمين؛ النَّبيِّ صلى الله عليه و آله وسلم.
3- الجامع الصغير: 62/1؛ روایت 387؛ عن النبي صلّى الله عليه و آله وسلم.

پروردگار علم مرتبه بالا را به او عنایت می کند. (1) آن وقت پس چرا ما به آن کلاس دوم و سوم نمی رسیم؟ فرمودند: برای این است که در کلاس اول به دانسته ها عمل نشده است، اینکه شما برنامه ی کلاس دوّم را نمی دانید و حال اینکه زمینه مهیا بوده، برای این است که برنامه کلاس اوّل را عمل نکرده اید.

چقدر حدیث قشنگی است.

و در آن یقین و صدق قرار می دهد

خوب! بعد که قفل قلب باز شد حضرت می فرماید و جَعلَ فيه اليَقين والصِّدقَ. (2) اوّل چیزی که به او اعطا می کنند ایمان است، آن هم ایمان دو دو چهارتا و قطعی!، نه ایمانی که مخلوط با شک باشد، نه! ایمانی به او می دهند که به ماوراء عالم طبیعت علم پیدا می کند. علاوه در این قلبی که قفلش باز شده راستی و درستی می نهند.

ظرفیت دلش را بالا می برد

این اول؛ اما دوم: وجَعلَ قَلبَه واعياً لما سَلكَ فيه، وعَينَه بَصِيرَةً قلب و دل او را نسبت به رفتارش آگاه می کنند و هشدار می دهند که این راهی که می روی درست هست یا نه؟

قلبش را سالم قرار می دهد

سوم: وَجَعل قَلبَه سَليماً. (3) قلبش را سلیم قرار می دهند. قلب سالم می شود. سالم می شود یعنی چه؟ یعنی دیگر توجهش را از «ما عدا الحق» منصرف می کنند. قلب سالم به او می دهند، یعنی در آن فقط پروردگار است و به تمام ممکنات به نظر عبره، به نظر طریقی، به نظر طولی، نگاه می کند. قرآن درباره ی روز قیامت می فرماید که: آن روز، روزی است که مال و فرزند سودی ندارد و تنها قلب سليم نفع خواهد داد: لا يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ * إِلا مَنْ أتى الله بِقَلْب سَلیم. (4) قلب سلیم یعنی: آن دلی که غیر از پروردگار در آن نباشد، شک -

ص: 101


1- بحار الأنوار: 128/40؛ باب 93- علمه عليه السّلام؛ عن النبي صلّى الله عليه و آله وسلم.
2- الجامع الصغير: 62/1؛ روایت 387؛ عن النبي صلى الله عليه و آله وسلم.
3- همان مأخذ.
4- شعرا 88 و 89 روزی که هیچ مال و اولادی سود نمی دهد (88) مگر کسی که دلی سالم از رذایل: و خبایث به پیشگاه خدا بیاورد، (89).

شرک نباشد؛ بداند که ما عندَكُمُ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ الله باق. (1) آنچه پیش شماست تمام می شود و آنچه پیش خداست پایدار است.

زبان صدق و اخلاق نیکو و گوش شنوا به او می دهند

ولسانه صادقاً، وخَلِيقَتَهُ مُستَقِيمَةً، وَجَعلَ أَدْنَه سميعَةً، (2) زبانش را راستگو و اخلاقش را مستقیم و معتدل و درست و گوش و دل او را باز می کنند.

سالها در جهان زیستم من *** ره نبردم که کیستم من. (3)

طوری نباشد که ما هم این طور باشیم ها! سالها در جهان زندگی کردم، اما خودم را درک نکردم، اگر می خواهی خودت را درک کنی، باید رویه ای غیر از این که داری انتخاب کنی! زبانت باید لال باشد! گوش کر؛ چشم کور، زبان باید لال باشد از غیر خدا، گوش کر باشد از شنیدن غیبت، اهانت، توهین، مذمت، چشم از دیدن ماورای پروردگار، اما:

سال ها در جهان زیستم من *** ره نبردم که کیستم من.

چند پرسی زمن چیستم من *** نیستم، نیستم، نیستم من.

هی از من می پرسی که تو چی هستی؟ من هیچی نیستم، خدا رحمت کند آقا سید عبد الهادی (4) را گفتیم: آقا شما آقا هستید؟ گفت: من هیچ ابن، هیچ ابن هیچ! این قدر!

تا بدان جا رسید دانش من *** که بدانم همین که نادانم.

ص: 102


1- نحل: 96.
2- الجامع الصغير: 62/1؛ روایت 387؛ عن النبي صلّى الله عليه و آله وسلم.
3- شعر مال میرزا حبیب الله خراسانی است (بیان استاد).
4- آیت الله سید عبدالهادی فرزند آیت الله سید اسماعیل شیرازی در سال 1305 قمری در سامرا بدنیا آمد. پس از وفات مرحوم میرزای شیرازی با خانواده به نجف اشرف مهاجرت کرد و در این شهر و همچنین در کربلا از محضر بزرگان و اساتیدی چون آخوند خراسانی میرزا محمد تقی شیرازی و شیخ الشریعه اصفهانی کسب فیض نمود و مدارج علمی را به سرعت پیمود و با وجود از دست دادن بینایی ظاهری، از مدرسین طراز اول نجف گردید. در سال های پایانی عمر نام ایشان به عنوان یکی از مراجع مهم شیعه در شهرهای عراق و ایران مشهور شد و بالأخره در سال 1382 قمری در شهر نجف اشرف از دنیا رفت و در مقبره مرحوم میرزای شیرازی بخاک سپرده شد (اعیان الشیعه 129/8).

مگر ما که هستیم و چه هستیم؟

سخت در گمان و تشویش مانده *** یک قدم پس یکی پیش مانده.

نمی دانم قدم هایم را چه طور بردارم خلاصه اش:

خسته و زار و درویش مانده *** بینوا با دل ریش مانده.

«ریش» در فارسی به معنی زخم است.

ای خدا ره سوی خود گشایم.

ای پروردگار! یک راهی یک، چاهی به من نشان بده چند سال است داداش جون؟ چند سال است که پشت در مانده ایم؟ باید هی در بزنی، هی در بزنی، تا اینکه - ان شاء الله - در باز شود.

چهار موعظه را عمل کنید و به بهشت بروید

اشاره

آن حکیم گفت: هفت هزار کلمه حکمت یاد گرفتم، اما وقتی موعظه کرد، چهار موعظه را خوب مردم توجه نداشتند و گوش نمی دادند به ناچار رفت. بعدا در خانه پسرش را نشاند و او را موعظه کرد. گفت: پدر در قلب من هم اثر نمی کند! گفت: این قدر می گویم تا اینکه دریچه قلب تو باز شود و حکمت در آن مستقر بشود، آخر به او گفت که از این هفت هزار حکمت، چهارتای آن را یاد بگیر و با من به بهشت بیا!.

1. کشتی را محکم کنید که دریا عمیق و خطرناک است

اولین آنها این بود: أَحْكِمْ سَفِينَتَكَ فَإِنَّ بَحْرَكَ عَمِيقٌ. (1) کشتی خودت را محکم کن که دریای حوادث زندگی عمیق است. باید امام بیاید، خدا شاهد است، اگر من ذره ای به اعمالم امیدوار باشم! باید ابا عبدالله بیاید. باید امیرالمؤمنین و خمسه طیبه بیایند، مگر بدون ایشان می شود؟ غیر ممکن است آقا! یک قدری که انسان می رود جلو، شیطان انسان را غافل می کند. نفس و شیطان ما را به طرف خودش می خواند، آن وقت اعمال ما چیست داداش جون؟ نماز اول وقت ما کدام است؟ نماز شبمان چه جوری است؟.

ص: 103


1- بحارالأنوار: 431/13 و 432؛ باب 18 قصص لقمان و حکمه؛ روایت 23.
2. بارتان را سبک بردارید که گردنه سخت است

دوم: وَ خَفِّفْ حِمْلَكَ فَإِنَّ الْعَقَبَةَ كَثُودٌ. (1) فرمود: بار خود را سبک کن! گردنه گردنه ای سخت در پیش داری: لالْقِيَامَة خَمْسِينَ مَوْقفاً كُلُّ مَوْقف مقْدَارُهُ أَلْفُ سَنَة. (2) برای نماز انسان را نگه می دارند، حج هم موقف است، امربه معروف، نهی از منکر، مظالم.

3. زاد و توشه را زیاد بردارید که راه دور است

سوم: و أَكْثر الزَّادَ فَإِنَّ السَّفَرَ بَعِيدٌ. (3) توشه سفر بردار، که سفر تو پسرم، دور و دراز است، که امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه می فرماید: مَنْ تَذکرَ بُعْدَ است السَّفَر اسْتَعَدَّ. (4) به اندازه ی دوری راهت، توشه بردار، به زیارت حضرت عبدالعظیم که می روی، مسافرت قم که می روی، آن چنان بار و چمدان نمی خواهی چون راه نزدیک است، اما مشهد که می خواهی بروی باید یک قدری چمدانت را بیشتر کنی، سفرحج باز هم بیشتر؛ چون راهش دورتر است، سفر دنیای دیگر بسیار طولانی تر است. برای قیامت چه چمدانی باید ببندیم؟

4. عمل خود را خالص کنید که نقادان خبره اند

چهار اینکه: وَ أخْلص الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقدَ بَصِيرٌ. (5) اعمالت را خالص کن که ناقد بسیار خبره و بصیر است؛ دقت می کنند. داستان آن آقا را که یادتان هست؟ خبره اند وقتی دید بجز یک زیارت امام رضا علیه السّلام، هیچ کدام از اعمالش پذیرفته نشده گفت: من کربلا هم داشتم فرمودند: «کربلا؟ حاج سید رضا آمد درخانه گفت:

کربلا می آیی؟ گفتی که البته می آیم، هم زیارت است هم سیاحت تو این کلمه را گفتی یا نه؟» گفت: «بله» گفتند: چون گفتی سیاحت، آن عمل از بین رفت، تمام اعمالت عکس برداری می شود.

67/7/5

ص: 104


1- همان مأخذ.
2- الکافی: 143/8؛ حدیث محاسبه النفس؛ روايت 108؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
3- بحار الأنوار: 431/13 و 432.
4- نهج البلاغه: 525؛ قصار الحكم؛ حکمت 280.
5- بحار الأنوار: 431/13 و 432.

درس چهل و هفتم

فضیلت قرائت قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم.

... بعضیها چون نمی توانند متهجد باشند، نمی توانند بیدار خوابی بکشند، خداوند متعال آنها را از راه قرائت قرآن به سعادت آینده شان متوجه می فرماید. و قال صلى الله عليه وآله وسلّم: «إِنَّ الْقُلُوبَ تَصْدَأَ كَمَا يَصْدَأُ الْحَدِيدُ» قيلَ: يا رَسُولَ الله وَ ما جَلاؤُها؟ قَالَ: «قراءَةُ الْقُرْآن وَ ذِكْرُ الْمَوْت». (1)

علم بدون اخلاق

عرض کردم: اگر اخلاق در کنار علم نباشد، همین وضعیتی است که امروز در دنیا مشاهده می کنید! علم است و اخلاق نیست، هرکس کمال و برتری خودش را در این می داند که بیشتر آدم بکشد! این علوم که علم نیست! این علم، غایت خلقت بشر است؟ این که دلهای شما در حجاب می رود، دلها را گرد و غبار می گیرد، چرک می شود، حجاب می گیرد، پرده می گیرد، اینها نتیجه ی صحبت های متفرّقه و برخوردهای غیر مرضی و - العیاذ بالله - برخوردهای نامشروع است. آن وقت علاجش قرائت قرآن است. قرآن را که خواندید یک قدری تفقه کنید. فرمود: «تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ صَاحِبَهُ فِي صُورَةٍ شَابٌ جَمِيل شاحِب -

ص: 105


1- مستدرک الوسائل: 2/ 104؛ باب 17 استحباب كثرة ذكر الموت وما بعده و الاستعداد لذلك؛ روایت 1548؛ عن غوالی اللئالی: پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمودند: این دلها کدر و تیره می شود، مانند آهنی که زنگ می زند. گفته شد یا رسول الله جلای آن به چیست؟ فرمودند: خواندن قرآن و یاد مرگ.

قرآن در قیامت شفیع است

اللوْن» (1) قرآن را بیاموزید؛ چرا که قرآن در روز قیامت به صورت جوانی زیبا و رنگ پریده، سوی صاحبش می آید. یعنی شما که بعد از سحر قرآن می خوانید از خوابتان میگذرید، با چشم خسته، با رنگ پریده قرآن هم به همان صورت نزد شما می آید. این است که فرمود: «شيعَتُنَا هُمُ الشَّاحِبُون» (2) یعنی معلوم است، چون اینها بعضی هایشان روزه می گیرند و بعضی هایشان شب زنده داری می کنند، نوعاً چشم هایشان خسته است.

پس بناءً على هذا، قرآن را یاد بگیرید، قرآن روز قیامت پیش صاحبش (3) می آید و می گوید: هر کجا که تو بروی، من هم می آیم «وکُل تاجِرٍ مِنْ وَراءِ وَ تِجارَتِهِ وَ أنا الْيَوْمَ لَكَ مِنْ وَرَاءِ حِجَارَةِ كُلَّ تاجر»، هر کس به تجارت خودش دل خوش کرده است، اما من یگانه تجارت تو هستم. حالا ببینید آقا! این لسان قرآن است که به صورت یک جوان زیبارو مُتَمَثل می شود و می فرماید: «وَ سَيَأْتِيكَ كَرَامَةٌ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَأَبْشِرْ» کمی صبر داشته باش که به زودی کرامت پروردگار نصیب تو خواهد شد «فَيُؤْتَی بِتَاجِ فَيُوضَعُ عَلَى رَأْسِه» (4) یک تاجی می آورند و روی سر این قاری قرآن می گذارند. یعنی این فرد، نسبت به اشخاصی که در عرصات قیامت حضور به هم می رسانند، مقام پادشاهی دارد. خوب گوش بدهید رفقا! آی جوان ها! کسی در ابتدای جوانی نبود که این حدیث را برای من بخواند.

هی من به شما تذکر می دهم؛ این هم مشوّق شما، که اگر در جوانی قرآن بخوانید، قرآن با خون و رگ و پی شما مخلوط می شود. (5)

شیطان در رگ و خون فرزند آدم جریان دارد

إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيَجْرِى -

ص: 106


1- الکافی 2/ 603؛ باب فضل حامل القرآن؛ روایت 3؛ عَنْ أبى عَبْدِالله عليه السّلام عن رَسُول الله.
2- الكافى: 2332؛ باب المؤمن و علاماته و صفاته؛ روايت 7؛ عن أبي عَبْدالله عليه السّلام: شيعَتُنَا الشَّاحِبُون الذّابلُونَ النَّاحِلُونَ الَّذينَ إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلَ اسْتَقْبَلُوهُ بحُزْن: شيعيان ما افرادی رنگ پریده، لاغر و نازک هستند، هنگامی که شب فرا می رسد با حزن و اندوه از آن استقبال می کنند.
3- منظور از صاحب، کسی است که در دنیا با قرآن مأنوس بوده است.
4- الکافی: 603/2.
5- الکافی: 603/22؛ باب فضل حامل القرآن؛ روایت 4؛ عَنْ الامام الصادق عليه السّلام.

مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ. (1) شیطانی که طوری انسان را وسوسه می کند، انگار از راه جریان خون وارد می شود و قلب را وسوسه می کند، اما این جوانی که قرائت قرآن کرده است، کتاب باری تعالی با خونش ممزوج شده است، کجا شیطان چنین قدرتی پیدا می کند؟

خوب! تاج را روی سرش می گذارند، «وَ يُعْطَى الأَمَانُ بيَمينه» امان نامه را به دست راستش می دهند تو در امنی، هیچ غصه نخور، هیچ در ذهنت آتش خطور نکند! «وَ الْخُلْدَ فِی الْجِنَان بيَسَارِهِ» سند بهشت در دست چپت است بابا! «وَ يُكْسَى حُلَّتَيْن» دو تا لباس بهشتی به او می پوشانند.

قرآن بخوان و بالا برو

«ثُمَّ يُقَالُ لَهُ: اقْرَأْ وَ ارْقَهُ فَكُلَّمَا قَرَأَ آيَةً صَعِدَ دَرَجَةً» همان قرآن هایی که می خواندی، بخوان و برو بالا، لایتناهی است دیگر! پروردگار خودش که فوق ما لایتناهی است، عدةً و مدةً و شدةً، جوایزش هم لایتناهی است. وَ يُكْسَى أَبَوَاهُ حُلَّتَيْنِ إِنْ كَانَا مُؤْمِنَيْن ثُمَّ يُقَالُ لَهُمَا هَذَا لِمَا عَلَّمْتُمَاهُ الْقُرْآن» (2) - حالا باز کج سلیقگی کن ها! بگو اگر بچه ام شب بیاید مسجد، درسش می ماند، ای بیچاره حالا ببین وقتی این را گوش دادی آن وقت می زنی توی سرت - دو تا حلّه بهشتی هم به پدر و مادرش می پوشانند. - حالا هی باز نگذار پسرت بیاید مسجد - به پدر و مادر این بچه می گویند: این جزای آن قرآن هاست که به او آموخته بودید.

راه دور است؛ فکری بکنیم

قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلّم: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ فِي دَارِ هُدْنَةٍ راه دور أَنْتُمْ عَلَى ظَهْر سَفَر وَ السَّيْرُ بكُمْ سَريعُ. (3) به اندازه ی بعد سفر زاد و توشه -

ص: 107


1- مستدرک الوسائل: 168 220؛ باب -2 كراهه الشبع و الأكل على الشبع؛ روایت 19650 عن غوالی اللئالى، عَن النَّبيِّ صلى الله عليه و آله وسلم.
2- الكافی: 603/2؛ باب فضل حامل القرآن؛ روایت 3.
3- الکافی: 12 / 598؛ کتاب فضل القرآن؛ روایت 2؛ عن الامام الصادق عليه السّلام عن رسول الله صلّى الله علیه و آله وسلم فرمود: مردم بی شک شما در خانه ای نابود شدنی بسر می برید، در حالی که در پیش روی شما سفری دور قرار دارد که بسرعت در آن قدم بر می دارید.

بردارید، چون برای قیامت پنجاه موقف است، در هر کدام از این مواقف از شما سؤال می کنند، بگو ببینم راجع به نمازت، راجع به معارف اسلامی، راجع به حَجَّت!.

خدا رحمت کند آقای جاپلقی را، گفت: یک کسی را من نصیحت می کردم که بابا جان! تو واجب الحَجّى، مبادا غفلت بکنی، هی امروز فردا می کرد، تا مریض شد، آقای جاپلقی گفت: من در عالم رؤیا دیدم که دو نفر به منزل ایشان وارد شدند، یکی از اینها به این فرد گفت که: باید از این دو کار یکی را انتخاب بکنی: یا باید بروی جزء نصرانیت یا بروی جزء یهودیت، ببین داداش جان! بعد این فرد در همان عالم رؤیا دو مرتبه گفت: «نصارا، نصارا» و جان داد!. ایشان گفت: من فردا بروم برای ایشان تعریف کنم که اگر حج نروی، می روی در صف نصارا! - حالا غافل از اینکه او از دنیا رفته است - صبح جنازه را از در خانه درآوردند!.

مبادا فريب نفس را بخورید

«وَ قَدْ رَأَيْتُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ بمليان كل جديد». (1) شما پریروز پانزده سالت بود، حالا ببین مرد شدی ها! شب و روز می آید، شمس و قمر شما را کهنه می کند؛ «وَ يُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يَأْتِيَان بِكُلِّ مَوْعُود فَأَعدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ». (2) نفس هی به شما وعده و وعید می دهد که فردا توبه

می کنم، پس فردا توبه می کنم.

یک کسی گفت: من كاغذ محاسبه ام را روی پیش بخاری گذاشته بودم، رفتم که رویه ی پیش بخاری را بردارم آن محاسبه پارسال را دیدم که آن زیر است و نوشته که من در مرحله چندم هستم؛ زدم توی سرم دیدم این یک سال نفس به من حقه زده و من همان کلاسم و حتی یک قدم هم ترقی نکرده ام!.

ص: 108


1- همان مأخذ: شما دیده اید که شب و روز و آفتاب و ماه هر نوی را کهنه می سازند.
2- همان مأخذ و هر دوری را نزدیک می کنند و هرچه را که وعده داده شده، می رسانند؛ پس کوله بار خود را برای سفری دوردست آماده کنید.

دار هدنه یعنی چه؟

در ادامه ی روایت، حضرت می فرمایند: «مقداد بن اسود بلند شد، فَقالَ یا رَسُولَ اللهِ وَ ما دارُ الْهُدْنَةِ؟ قَالَ: «دارُ بَلاغ وَ انْقِطاع » یعنی خانه ی رسیدن و حرکت کردن» باید زاد و توشه ات را در همین فاصله ی اندک درست کنی، این شعر را من همیشه می خوانم:

خواهی وصال دوست «عُمانی»؟ در آن بکوش *** وز هرچه غیر اوست، تو باید جدا شوی.

خدا شاهد است، اگر درست بیایی، همه ی آن علم هایی که منتظرش هستی به تو خواهند داد، نترس بابا جان!.

بر شما باد به قرآن

«فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَع اللَّيْلِ الْمُظْلِم فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ» وقتی که شب شما، افق شما تاریک می شود، آی جوانها! - من دست به دامن شما هستم، بخاطر همان روایت ها که درباره جوان ها هست - شما سحرها بلند شوید و قرآن بخوانید، ما را هم دعا کنید؛ اما تا اذان نگفتند باید برخیزی آره جانم! «فیه مَصَابِيحُ الْهُدی» چراغ های هدایت را نمی خواهی؟ نمی خواهی - انشاء الله - به آن غایت سیر استکمالیت برسی؟ اسباب این رسیدن در قرآن است.

چراغ روشن حکمت در قرآن است

«وَ مَنَارُ الْحِكْمَة وَ دَليلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ» (1) دلیل معرفت هم در قرآن هست، چراغ های هدایت در قرآن است.

حقیقتا دوستانی که تشریف آوردند اینجا، می گویند: ما از دیدن این جوان ها و از استقبال اینها به دین لذت بردیم، خوب آیا غیر از این است که اینها آمده اند عرض بکنند خدمت امام زمان صلوات الله و سلامه علیه، که آقا! ما قرآن را قائد خودمان قرار دادیم، ما قرآنی که خیر سبیل است، در آن چراغ های هدایت است، منازل حکمت است، ما جلوی خودمان قرار دادیم غیر از این است؟

آبان 67

ص: 109


1- همان مأخذ.

درس چهل و هشتم

حتماً خدا امتحان می گیرد

بسم الله الرحمن الرحیم.

أَحَسبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَتُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ منْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الكاذبين. (1)

در این آیه شریفه پروردگار عزیز می فرماید: ای نبی محترم من! اینها تصوّر کردند که همین که گفتند: ما ایمان آوردیم، ما اینها را رها می می کنیم و در معرض آزمایش نمی گذاریم؟ قطعاً از اینها امتحان می گیریم، تا اینکه علم پروردگار درباره این گروه عملاً در خارج پیاده بشود. یعنی خارجاً معلوم بشود که اینها مؤمن واقعی هستند یا نه؟ فرمودند: «يُفْتَنُونَ كَمَا يُفْتَنُ الذَّهَبُ ثُمَّ قَالَ يُخْلَصُونَ كَمَا يُخْلَصُ الذَّهَب» (2) دائماً شما را در معرض امتحان قرار می دهند تا مثل طلا ناب و خالص بشوید.

راه وصل با حق، هجرت از نفس است

عرض کردم: اینکه انسان بخواهد با پروردگار رابطه پیدا بکند و بدون -

ص: 110


1- عنکبوت 293: آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم» به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟! (2) ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان می کنیم) باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد. (3)
2- الكافي: 370/1؛ باب التمحيص و الامتحان؛ روایت 4؛ ظاهراً از حضرت امام رضا علیه السّلام.

رابطه با پروردگار نمی تواند این راه را برود، این کار دو راه دارد: که یک راهش مال اولیاء خداست و یک راهش هم مال نوع ماست: «يا رَسُولَ الله فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى وَصْل الْحَقِّ؟ قَالَ هجر النَّفْس» از نفس و امیال نفسانی فاصله گرفتن که این راه رسیدن مال همه ماست؛ راه ایجاد رابطه با خدای متعال است. می گویند: نفس است امام صادق عليه الصلاة والسّلام به آن شخص فرمودند: تو این علمی که پیدا کردی از کجا پیدا کردی که از اسرار غیب مطلع شدی؟ گفت: یابن رسول الله، هرچه دلم خواست برخلاف آن کردم، با امیال نفسانی مبارزه کردم. البته این یک راهی است که باید پروردگار مساعدت بکند.

راه خاص اولیای الهی

یک راهی هم خاص اولیاء خداست، که هر چه عمل می کنم برای خدا باشد. نماز می خوانم برای خاطر پروردگار، وضویی که می گیرم همان طوری باشد که در منزل وضو می گیرم، خدا رحمت کند مرحوم حاجی انصاری را، گفت: من رفتم منزل یک کسی، مهمان بودم؛ بعد خواستم بخوابم برای من آب وضو آورد. گفت: شما قبل از خواب وضو نگرفتید! ایشان گفته بود: من منزل خودم هم وضو نمی گیرم اینجا چرا وضو بگیرم؟ این است ها! اما اگر منزل خودت وضو نمی گیری، اینجا وضو بگیری این شرک است دیگر، این شخص مشرک است. (1)

چهل روز اخلاص عمل

البته برای هردو راه مثال وجود دارد داداش جان! برای دومی آقای جاپلقی رضوان الله تعالی علیه که اهل جاپلق (2) بود گفت: من درس را درست ملتفت نمی شدم، هرچه که حرف می زدم استادم در حضور دیگران می گفت: جناب شیخ تو اهل کجا هستی؟ گفتم اهل جاپلق، گفت: برو جاپلق، آخر تو این درس ها را چه می فهمی؟! البته سرزنش کردن کسی در جلوی اشخاص، انسان را خیلی می کوبد -

ص: 111


1- البته اگر با خودش قرار بگذارد که در خلوت و تنهایی هم آن عبادت را انجام بدهد، دیگر گرفتار شرک نخواهد شد.
2- جاپلق یکی از ییلاقهای اطراف بروجرد است که با این شهر دوازده فرسخ فاصله دارد، لغت نامه دهخدا.

ایشان گفت: چون استاد بود، چیزی نگفتم اما درصدد برآمدم که یک علاجی بکنم، دیدم زیارت عاشورا که نمی توانم بخوانم، چون روزی دو ساعت، یک ساعت و نیم وقت می خواهد و من محصلم؛ بعد هی تفکر تفکر و تفکر، تا اینکه این حدیث به نظرم آمد: «مَنْ أَخْلَصَ اللهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَة مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ» (1) - هر کسی اعمال خودش را چهل روز خالصاً برای خدا انجام بدهد، خداوند چشمه های حکمت را از دلش بر زبانش می جوشاند. عرض کردم: یعنی رفاقتش برای خدا باشد، اگر حرف می زند برای اظهار علمیت نباشد، اجتهاد و ملائی و این حرف ها را بگذارد کنار، درست خودش را در حضور امام زمان صلوات الله سلامه علیه بداند. لله و فی الله صبحت بکند و بهترین روش صحبت کردن همانی است که امام علیه الصلاة و السلام داشته اند. ایدئولوژیک و میدئولوژیک و اینها هیچ کدام لازم نیست، اینها لازم نیست آقا! همان محاسن کلامی ائمه را بیان بکنید.

حالا چطور شده ایشان این چهل روز را انجام داده اند؟ چون خیلی مشکل است که انسان چهل روز اعمالش را خالص کند. چون در همین آیه که من خواندم پروردگار می فرماید که انسان را در معرض امتحان قرار می دهد، مثلاً یک کسی می گفت: من در صدد برآمدم اعمالم را از غیر پروردگار خالص کنم، یک دختر عمه داشتم که هیچ وقت با من کاری نداشت، حالا که این چند روزه من می خواهم عملم را از غیر خدا خالص کنم، این گفته من یک مسائلی دارم که باید از ایشان بپرسم، خدا شما را در معرض امتحان قرار می دهد - گفت: بعد از چهل روز هرچه استاد گفت، من به بهترین صورت جواب می گفتم. گفت آقا تو چه کار کرده ای؟ آقای جاپلقی، تو امروز غیر از روزهای دیگر هستی؟ گفتم:

خیلی خوب! حالا شما هرچه می خواهید بگویید، من هستم و شما و خدا و امام -

ص: 112


1- بحار الأنوار: 249/67؛ باب 54 - الإخلاص و معنی قربه تعالی؛ روایت 25 عن عُدَّة الدَّاعِي، عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وسلم.

زمان. در این اخلاص، پروردگار حکمت و علوم حقیقیه را بر قلب سرازیر می کند.

پروردگار هم درد را بیان کرده و هم دارو را

درد و دوای شما و علت عدم پرش شما، تمام را پروردگار معرفی می کند، داداش جان! اما باید گفت مواظب باشید یک وقت خدای نکرده از سفر الی الله متوقف نشوید. سفر الى الله این است که آن رابطه ی نصف شبت را قطع نکنی، حالا یا به قصد تقدّم یا اینکه قضا بکنید، چون فرموده اند: قضای نماز شب افضل است، از زودتر خواندن آن. مهم این است که آن رابطه برقرار باشد آقا جان من! هی تصفیه ی قلب، هی خلوص عمل، چون که «اتَّقُوا اللهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ الله». (1) هی رابطه قلبی نصف شب برقرار باشد، تا اعمال انسان به آن درجه برسد. حالا هم که شب ها دیگر دارد دراز می شود فرمود: «الشّتَاءُ رَبِيعُ الْمُؤْمِن» (2) یعنی زمستان بهار مؤمن است.

حوادث و اتفاقات شما را باز ندارد

اگر مردی برون آی و سفر کن؛ آخر نمی شود بدون سفر به سوی پروردگار:

اگر مردی برون آی و سفر کن *** هر آنچه پیشت آید، زان گذر کن. (3)

امیال نفسانی، حوادث روز، خویشاوندان، شما را از سیر الی الله باز ندارد. ای بنازم آن جوان را که شاگرد در مغازه بود اجیر شده بود چهار ساعت مانده به ظهر بیاید و اوّل وقت برای نماز جماعت برود، این صاحب مغازه برای اینکه این جوان را از نماز اوّل وقت باز بدارد، به پنجه گیر گفته بود، شما این جوراب ها را اوّل ظهر بیاور - چون آن هایی که اهل جوراب بافی هستند می دانند که اولی که جوراب را می بافند، پنجه ندارد، پنجه گیر می آید جوراب ها را می برد، پنجه می دوزد -.

این شخص گفت: تا جوراب ها را آوردند، اوّل ظهر شد و صدای اذان بلند. گفتم: من دیگر مأمور به شمارش اینها نیستم، من تا حالا شاگرد شما بودم، الآن -

ص: 113


1- بقره 282 از خدا بپرهیزید و خداوند به شما تعلیم می دهد.
2- بحار الأنوار: 64 304؛ باب 14 علامات المؤمن وصفاته؛ عن الامام الصادق عليه السّلام
3- گلشن راز: قاعده در شناخت عوالم پنهان؛ بیت 22.

باید بروم نماز فهمیدی؟ باید همین طور باشی، گرفتار اینکه ای بابا حالا امروز نشد فردا؛ حالا یک دقیقه دیر یک دقیقه زود، بالأخره می خوانیم، اینها همه چرند است، چرند است داداش جان! من مأمور رسیدگی به این میکرفون بودم، همین الآنی که گفتند: الله اکبر، دیگر باید بروم برای نماز، اگر بخواهید من بعد از نماز دوباره می آیم، باید بروم نماز. باید این طور مستحکم باشی داداش جان! نه اینکه اینها مقدّسی باشد ها! مردم در دنیاشان عاقل هستند و در آخرتشان حمقی، باید حرف های آنها را گوش نکنیم.

داستان ثعلبه

همان فرمایش رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به آن شخص که در اوّل وقت می آمد و نماز می خواند، وقتی گفت یا رسول الله کار من درهم و برهم است، حضرت به او فرمود: تو به همین وضعیت کنونی قناعت کن؛ اگر دنیای تو وسعت پیدا بکند، خطرناک است ها! گفت: نه من بالاتر از این حرف ها هستم یا رسول الله! گفت: خیلی خوب! یک در هم داد، که این سرمشقت باشد، بعد از مدتی گوسفندهایش آن چنان زیاد شد که دیر به نماز جماعت می رسید؛ صف اوّل، دوّم شد و دوّم، سوّم شد و چهارم شد و نماز جماعت یک روز در میان شد، هفته ای یکبار جمعه ها می آمد، بعد از مدتی این قدر گله اش زیاد شد که دیگر حتی هفته ای یکبار هم نتوانست بیاید.

حضرت فرمود: این شخص کجاست؟ گفتند: بله، مشتری ها زیاد شده و قضای حوائج برادران ایمانی است و.... وقتی که حکم زکات نازل شد، پیامبر کسی را فرستاد پیش این شخص که زکات اموالت را بده، گفت: مگر ما کافریم که جزیه بدهیم؟ آخر هم زکاتش را نداد و رفت جزو منافقین. (1)

آبان 67

ص: 114


1- مجمع البيان في تفسير القرآن: 5/ 81 * عنه بحار الأنوار: 40/22؛ باب -37 ما جرى بينه و بين أهل الكتاب و المشركين بعد الهجره * روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن: 299/9 * عنه مستدرک الوسائل: 256/13؛ باب -11- اسْتِحْبَابِ مُبادَرَة التاجر إِلى الصَّلاة فِى أوَّل وَقتِها و كراهه اشتغاله بالتجارة عَنْهَا ؛ روایت 15289.

درس چهل و نهم

برای هر کاری باید از راهش وارد شد

بسم الله الرحمن الرحيم.

إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَماءُ. (1)

یک قضایایی است که برای انسان تذکر است، مثلا وقتی که به طبیبی مراجعه می کنید، اوّل یک کسی می آید فشار خون شما را اندازه می گیرد، درجه ی حرارات بدن شما را اندازه می گیرد، اینها را درست می کند و به دست آقای دکتر می دهد. دکتر هم اینها را نگاه می کند و برای انسان نسخه می دهد این است که برای رسیدن به هر مقصدی باید از راهش وارد شد.

در آداب المتعلّمین هست که همین که انسان تحصیل می کند و نتیجه نمی گیرد، بخاطر این است که از راه درستش وارد نمی شود «وَأتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أبوابها» (2) هر کاری را باید از راهش وارد شد. دیدم در آداب المتعلمین که اگر انسان مثلا به استادش (با کمی تندی) بگوید این چیست اینجا؟ این شخص رستگار نمی شود.

بنده می رفتم به درس خارج کفایه ی مرحوم آقای سید محمد تقی -

ص: 115


1- فاطر (28) آری حقیقت چنین است از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او می ترسند.
2- بقره 189 و از در خانه ها وارد شوید.

خوانساری، آقای آشیخ محمد علی (1) که الآن هم هست - ببینید چقدر عمر ایشان طولانی شده، چون که به علما احترام می کرد - وقتی می خواست به ایشان اشکال کند، می گفت: آقا این قضیه را اگر ما این طور بگوییم به نظر مبارک شما چطور است؟ حالا آقای آشیخ محمد علی اراکی شاید از نظر علمی از ایشان کمتر هم نبود، اما این طوری احترام می گذاشت. ایشان هم در پاسخ می فرمود: نه! مطلب همین طور است. باز ایشان مثلا تذکر می دادند که مرحوم آقا (2) هم در کتاب دُرَر همین طوری مطلب را فرموده اند!.

همراه با تحصیل، تقوا و صدق هم لازم است

کسی که تحصیل می کند، باید از همه گناهان و زشتی ها روی گردان باشد. یعنی گناه و معصیت نکند، کارهای بد انجام ندهد. مرحوم آقای شاه آبادی نوشته اند که صدوق باشد، یعنی معدن صدق و راستی باشد. وقتی به آدم گفتند: مگر پروردگار نفرموده است: وَ لا تَقْرَبا هذه الشَّجَرَة. (3) پس چرا رفتی؟ گفت: من اصلا فکر نمی کردم که کسی قسم دروغ به خدا بخورد، صدوق یعنی این! عملأ، لساناً، از حیث رفتار، گفتار، در تمام مراحل راست و درست باشد. لازم نیست توریه بکنیم، می خواهی کلاه بر سر خودت بگذاری یا بر سر من؟ قضيه شريف العلما را یادت نرود ها! یک دفعه بی احترامی به علما، هشتاد سال عمر انسان را می کند چهل سال، چرا؟ چون انسان، مخصوصاً اگر از نظر معنوی پیشرفت هم بکند، باید احترام استادش را نگه بدارد بابا جان من! خوب! شما می خواهی امر به معروف بکنی، خوب این کار را انجام دادی، دیگر لازم نیست که مرا الزام بکنی بابا جان! ای کاش انسان ها بنشینند و بدون تعصبات با هم بحث بکنند.

نگه داشتن احترام علم و علما بر محصلین واجب است

از همه ی بدیها باید دوری کند. احترام علم و علما را نگه بدارد، اکمال شما در همین نکته است. واقعاً شما احتیاج دارید به اینکه هفته ای نیم ساعت -

ص: 116


1- منظور مرحوم آیت الله العظمی، حاج شیخ محمد علی اراکی رضوان الله علیه است.
2- منظور مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی رضوان الله علیه است.
3- بقره 35: و به این درخت نزدیک نشوید.

اگر همراه درس، علم اخلاق نخوانید فاسد می شوید

یک ساعت درس اخلاق بخوانید و بشنوید و إلا فاسد می شوید آقا جان! در کتاب «منيةُ المرید» دارد که اگر صدایت را بالاتر از صدای استاد ببری، اصلا رستگار نمی شوی! خیلی مواظب باشید ها! اصلاً خواندن یک دوره آداب المتعلمین برای طلبه لازم است، یک آقایی یک کتابی نوشته که در آنجا آثار وضعی اعمال را ذکر کرده، این عمل چه اثری دارد، آن یکی چطور، در آنجا می نویسد که اگر احترام عالم را نگه نداری، نتیجه اش خذلان (خواری) است، یک اثر دیگر هم این است که ظالم بر شما مسلط می شود، خیلی قضیه دانشمندان و رهبران دین مشکل است، هزار نفر می روند تحصیل می کنند، یکی در این رشته، یکی در آن رشته، در میان اینها یکی هم مجتهد می شود؛ چقدر باید زحمت بکشد و خون جگر بخورد تا به این درجه برسد، پس نباید به علما بی احترامی کرد، بترسید آقا از خذلان!.

اوّل باب ارث کتاب مسالک، این حدیث را از پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله وسلم نقل کرده است که: زمانی برسد که عالمی نباشد تا یک مسئله ای از این فرائض و ارث را حل کند (1) چطور خواهد شد وقتی که رهبران دین کم می شوند؟

غُرور و غرور

نبی اکرم صلّی الله علیه و آله وسلم فرمود: بهترین مردم آن کسی است که وقتی قدم بر می دارد آن قدم اولش به طرف رضای پروردگار باشد، فرمودند: یا ايُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزى والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جاز عَنْ والده شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ الله حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُم بالله الْغَرُورُ. (2) یک غَرور داریم و یک غُرور، غَرور شیطان است و غُرور چیزی است که حقیقت ندارد. شیطان فریب ندهد شما را، مبادا شما بواسطه ی محبت دنیا و به -

ص: 117


1- مسالک الأفهام 8/13 * غوالی اللآلی: 491/3؛ باب المواريث؛ حدیث 2.
2- لقمان 33 ای مردم، از پروردگارتان پروا بدارید و بترسید از روزی که هیچ پدری به کار فرزندش نمی آید و هیچ فرزندی [نیز] به کار پدرش نخواهد آمدو آری، وعده خدا حق است. زنهار تا این زندگی دنیا شما را نفریبد و زنهار تا شیطان شما را مغرور نسازد.

کار نینداختن عقل، فریب شیطان را بخورید. بترسید از آن روزی که هیچ کسی نمی تواند به دیگری کمکی بکند نه پدر نه فرزند. باید انسان بفهمد که به چه کسی باید دست بدهد، استادش را باید احراز بکند که این چه شخصی است، چه جور آدمی است؟ مراحل را چگونه وارد شده است؟

هشدار مهم قرآن كريم

این آیات سوره ی تبارک اصلا موی تن انسان را راست می کند: کلّما ألقى قرآن كريم فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ * قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ * وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في أَصْحاب السعير*. (1) هی می ریزند میان آتش و آنها هم جزع و فزع می کنند. به آنها می گویند: آیا منذری نیامد؟ یک کسی نیامد که شما را از امروز بترساند؟ جواب می دهند: بله نذیر آمد، ولی ما گفتیم: این آخوندها دروغ می گویند! راه این طوری نیست.

از کجا بدانیم که شما درست می گویی؟

یک کسی برای من نوشته بود که: از کجا بفهمیم این حرف هایی که تو می زنی همه اش راست است؟ بهش گفتم: آخر داداش جان! اولا بنده از مراجع عظام اجازه اجتهاد دارم و در ثانی اینها امضا کرده اند که باید تو برای مردم صحبت بکنی. - سابقاً اگر کسی می خواست برای مردم صحبت بکند، باید از مراجع تقلید یک تصدیقی داشته باشد - اگر اینطور نباشد که انسان باید در همه چیز شک بکند، شما رفته ای نزد طبیب، طبیب می گوید: بابا جان! مثلاً بیماری تو تب مالت است، این هم دوایش، حالا تو بگو ما از کجا بفهمیم که تو راست می گویی؟ خوب این شک در همه چیز می آید داداش جان! راه مراجعه به خبره فنّ است: فَسْتَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. (2) اگر انسان به اهل خبره -

ص: 118


1- ملک 8 الی 10: هربار که گروهی در آن افکنده شوند، نگاهبانان آن از ایشان پرسند: «مگر شما را هشدار دهنده ای نیامد؟» (8) گویند: «چرا هشدار دهنده ای به سوی ما آمد و [لی] تکذیب کردیم و گفتیم خدا چیزی فرو نفرستاده است، شما جز در گمراهی بزرگ نیستید» (9) و گویند: «اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقل کرده بودیم [در میان] دوزخیان نبودیم.» (10)
2- نحل: 43: اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید.

رجوع کرد باید بپذیرد. علاوه بر همه ی این اجازه ها و فلان و.... تمام این کلمات مستند و مستدل است، اینجا دیگر شیطان دارد در شناخت تو رخنه می کند. وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في أَصْحاب السَعير. (1) اى كاش که ما در آنچه که می شنیدیم، تدبر می کردیم. آن چیزی که فکری بود، یک قدری تأمل می کردیم! اگر ما می شنیدیم و فکرمان را به کار می انداختیم، از اهل سَعير (=جهنم با آتش افروخته و سوزان) نبودیم.

کسانی که از حق روی گردان می شوند

وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظَّلَل دَعَوُا الله مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْإِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلا كُلُّ خَتَارٍ كَفُور. (2) در تفسیر آیه آمده است که این آیه برای معرضین از حق است. کسانی که از حق روی بر می گردانند، یک طوری نشود که بر اثر بدقولی ها، ظالمین بر سر ما مسلط بشوند.

نکند دوباره این سنگ را بیندازند، موشک ها را فراموش نکنید ها! دو مرتبه نرویم سر خانه ی اوّل اقلاً کار درست و عبادت نمی کنی هی سوراخ های گونی را زیاد نکن! حداقل این در را ببند. معصیت دیگر بکن، معصیت که امروز زیاد پیدا می شود، لازم نیست که ما به علما و رهبران دین اهانت بکنیم، اصلا در این قسمت را گل بگیر بابا جان من!.

عمل به دانسته ها، علم جدید می آورد

وقال صلى الله عليه و آله وسلم: مَنْ عَمِلَ بِمَا يَعْلَمُ وَرَّثَهُ الله عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ. (3) عمل به وقتی که انسان عمل می کند، به آنچه م یداند خداوند آنچه را که نمی داند به علم جدید او اعطا كند: إذا أحبَّ الله عبداً أَلْهَمَهُ رُشْدَهُ وَ وَفَّقَه لِطاعَتِه. (4) اگر بنده ای را

خدای متعال دوست بدارد، یک استادی دم دستش می گذارد، بلکه بالاتر، راه -

ص: 119


1- ملک: 10.
2- لقمان 32: و هنگامی که (در سفر دریا) موجی همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالای سرشان قرار گیرد) خدا را با اخلاص می خوانند، اما وقتی آنها را به خشکی رساند و نجات داد بعضی راه اعتدال را پیش می گیرند (و به ایمان خود وفادار می مانند در حالی که بعضی دیگر فراموش کرده راه کفر پیش می گیرند) ولی آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمی کنند.
3- بحار الأنوار: 128/40؛ باب 93 - علمه عليه السّلام.
4- غرر الحکم: 184؛ الترغيب في الطاعه؛ روایت 3476.

رشد و تعالی او را به قلبش الهام می کند. حالا یک مطلب عجیب: إنّ الذى نَرى مِن جَهلِنا بما لا نَعلَم إِنَّما هُو من تقصيرنا فيما نَعلَم. (1) علت اینکه فعلاً این کلاس را رد نمی کنی و همین طور در کلاس اول مانده ای، این است که به آن دانستنی هایت عمل نکرده ای، اگر به دانسته هایت عمل کنی، قاعدتاً باید این کلاس را رد کنی، هرکس به آنچه که می داند عمل کند، پروردگار آنچه را هم که نمی داند به او یاد می دهد، یعنی آن کلاسی را هم که باید قاعدتاً رد کند در دسترس او قرار می دهد، اما این، خیلی ورزش عملی می خواهد.

قلب مؤمن نورانی است

فرمود: قَلْبُ الْمُؤْمِن أَجْرَدُ فِيهِ سِرَاجٌ يَزْهَر. (2) قلب مؤمن خانه ای است

که یک چراغ درخشنده در آن روشن است. اگر چراغ روشن است دیگر این همه اختلاف چطور پدید آمده است؟ معلوم می شود که چراغ روشن نیست أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَريبُ الْمَسَافَة وَ أَنَّكَ لا تَحْتجبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلا أَن تَحْجُبَهُمُ الأَعْمَالُ السَّيِّئَةُ دُونَک. (3)

تو خود حجاب خودی «حافظ» از میان برخیز.

ای پروردگار عزیزم! تو که حجاب نداری، دلهای ما بواسطه ی کثرت معاصی در حجاب است. من واقعاً این حدیث را زیاد مطالعه می کنم به رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلم گفته شد: یا رسول الله! خدا کجاست؟ در زمین است؟ در آسمان است؟ فرمود: بلکه در قلب بندگان مؤمن است. (4) چقدر این حدیث زیباست، ببین

داداش جان!

اگرچه ذات پاکش لا مکان است *** چو نیکو بنگری در دل نهان است.

دلی در سینه صاحبدلان است *** که آن دل جای آن آرام جان است.

ص: 120


1- الكشاف 465/3؛ سوره العنكبوت؛ آیه 69؛ بالفظ قيل.
2- بحار الأنوار 59/67؛ باب -44 القلب و صلاحه و فساده؛ روایت 39؛ عَن النَّبيِّ صلى الله عليه و آله وسلم.
3- بحارالأنوار: 82/95؛ باب 6 - الأعمال و أدعيه مطلق لیالی شهر رمضان؛ روایت 2 *مفاتیح الجنان اعمال سحرهای ماه رمضان؛ دعای ابوحمزه ثمالی.
4- المحجة البيضاء: 5/ 26.

این دل که دل نیست. این دل که جای مزخرفات است این شعر را بارها برایتان خوانده ام:

نداری گرکه این دل تاکه زود است *** بزن بر دامن صاحبدلی دست.

که تا از قید نفست را رهاند *** تو را تا منزل جانان رساند.

تا زود است یک کاری بکن بابا جان من!

خطاب رسید: موسی در تاریکی های شب مرا بخوان: فَإِنَّكَ تَجِدُني قَرِيباً مُجيباً. (1) من نزدیک به تو هستم اما وقتی که گناه کنی دور می شود داداش جان! هم به تو نزدیکم هم جواب تو را می دهم!

فقط دل مؤمن جای خداست

خدا شاهد است که این حدیث را بارها نوشته ام و مطالعه کرده ام لا يَسَعُنى أرضى و لا سَمائى و لكن يَسَعُنى قَلبُ عَبدى المؤمن. (2) این دنیا جای من که هیچ، جای جبرئیل هم نیست، رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ای جبرئیل ممکن است به صورت اصلی خودت تمثل پیدا بکنی؟ عرض کرد: یا رسول الله! من در دنیا جا نمی گیرم باید بروی بالا، جسمیّت را رها کنی، برزخیت را رها بکنی، ملکوتیت را، تا برسی به مقام جبرائیلیت، این جبرائیل چیست؟ آن وقت خدای متعال کدام است؟ زمین جای من نیست، آسمان هم جای من نیست، پس کجا جای توست؟ دلی که تو داری چقدر وسعت دارد؟

راه رسیدن به نور، استفاده از تاریکی شب است

إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا تَخَلّى بسَيّده فِي جَوْفِ اللَّيْلِ الْمُظْلِم وَ نَاجَاهُ أَثْبَتَ الله النُّورَ فِي قَلْبه. (3) حالا این تاریکی شب که شما خلوت می کنید با خدا، با شما چه می کند؟ نور را در قلبت ثابت می کند. فَإذا قالَ يا رَبِّ يا رَبِّ ناداهُ الْجَليلُ جَلَّ جَلالُهُ لَبَّيْكَ عَبْدِى سَلْنِي أُعْطِكَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيَّ أَكْفك. (4) از من سؤال کن تا به تو ببخشم و به من تکیه کن بابا جان!

ص: 121


1- وسائل الشيعه 77/7؛ باب 30 - استحباب الدعاء في الليل؛ روايت 8778؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
2- غوالى اللآلى: 7/42؛ الجمله الأولى فى أحاديث متفرقه؛ روایت 7.
3- بحار الأنوار: 99/38؛ باب 61 - جوامع الأخبار...؛ روايت 18؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
4- همان مأخذ.

تا من کفایت کنم تو را، دنیای تو را، آخرت تو را، خانه می خواهی، آب، نان، پول بخواهی به تو می دهم، هرچه بخواهی می دهم و اشباعت می کنم، به خدا قسم این فقره ی دعای ابوحمزه میلیاردها ارزش دارد: وَ أَبْوَابَ الدُّعاءِ إِلَيْكَ لِلصّارِخينَ مَفْتُوحَة. (1) نفرموده است برای شب زنده دارها، نفرموده برای بندگان خالص، یا مجاهدین، نه، فرموده برای کسانی که داد می زنند تو هم داد بزن، درها برایت باز می شود بابا جان.

67/8/7

ص: 122


1- بحار الأنوار: 82/95؛ باب 6 - الأعمال و أدعيه مطلق لیالی شهر رمضان؛ روایت 2 * مفاتیح الجنان، اعمال سحرهای ماه رمضان؛ دعای ابوحمزه ثمالی.

درس پنجاهم

مسئله ی نیت در غسل

بسم الله الرحمن الرحیم.

وَإِذا مَسَّ الإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعداً أَوْ قائماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إلى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ. (1)

کسی که برایش آب لازم شده است و می رود برای حمام این شخص البته اولا نیت غسل دارد، ولی در حین عمل غفلت می کند، آیا آن نیت ارتکازی اوّل برای عمل کافی است؟ خیر، باید در حین عمل معلوم باشد که چه کار می کند. اگر از او بپرسند که چه می کند؟ باید بداند که چه کار می کند، مثلا وضو می گیرم، غسل می کنم و... آن نیت اوّلی کافی نیست.

مسئله ی دیگر این است که من نیت غسل کرده ام، ولی نیت من مطلق است، حالا سبب آن چیست، جنابت است یا چیز دیگر، آیا این کافی است؟ بله همان کافی است.

ص: 123


1- یونس: 12: هنگامی که به انسان زیان (و ناراحتی) رسد ما را (در هر حال) در حالی که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است، می خواند امّا هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم، چنان می رود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود نخوانده است، این گونه برای اسراف کاران اعمالشان زینت داده شده است. (که زشتی این عمل را درک نمی کنند)!.

اسراف در غسل

مسئله ی دیگر این است که من احتیاطاً چند مرتبه غسل می کنم؛ خوب آب حمّام مفت است، متوجه نیست که چقدر این آب خرج برمی دارد تا تهیه شود و گرم بشود، هی می ریزد، خوب، این چطور است؟ جواب، این است که آن عملش اسراف و محرَّم است، ولی غسل، در همان دفعه ی اوّل که شما سر و گردن را شستید، طرف راست را شستید، احتیاطا هنگام شستن سمت راست، قدری از طرف چپ را هم داخل کردید، طرف چپ را هم شستید، یک قدری از طرف راست را داخل کردید، گردن را احتیاطأ با هردو طرف شستید، همان دفعه ی اوّل غسل شما انجام شد. دیگر همه چیز را نباید انسان سؤال کند. مثلا آقا غسل جنابت چقدر باید قاعدتاً طول بکشد؟ آخر این گونه سؤال ها را که نباید از فقیه پرسید، هر عملی یک حد متعارفی دارد، وقتی که از آن حد متعارف گذشت، شما اسراف کار خواهید بود.

خدا رحمت کند مرحوم حاج مقدّس را، هر وقت که از حمام بیرون می آمد قیمت را از حمّامی می پرسید و همیشه مبلغی بیشتر به او می پرداخت، که آقا شما کاملا راضی هستید؟ که اگر از این آب زیادتر از معمول مصرف شده یا احتیاطی کرده ام مدیون نباشم. (1)

وقتی سختی می رود، خدا فراموش می شود

البته پرورگار گله می کند، که نوع مردم این طور هستند، وقتی که موشک می آمد، قلب های شما را ناراحت می کرد، همه رو به طرف مسجد و التجا و ختم و دعا و...! وقتی که آن بلاها برطرف شد، مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا. خدا می فرماید: پشت می کنند و می روند، مثل اینکه اصلا موشکی نبوده؛ دعا و التجا تمام شد و رفت!

ص: 124


1- خدا رحمت کند مرحوم آقای فیض را می گفت: وقتی ما می رویم مشهد، هرچه به این راننده ی اتوبوس می گوییم برای نماز نگهدار، به حرف ما توجه نمی کند. وقتی می گفتیم کجا نگه می داری؟ می گفت: قسمت آباد! حالا قسمت آباد کجاست؟ به این راننده اگر یک قدری پول بدهید او هم برای نماز نگه می دارد؛ برای دین باید یک مقدار پول خرج بکنید! آره جانم، (بیان استاد).

ماه رجب است. توجه کنید به موقعیت خودتان، کدام شب است در شب های سال که از اول شب ندا شود: الشَّهْرُ شَهْرِى وَ الْعَبْدُ عَبْدِى وَ الرَّحْمَةُ رَحْمَتى؟ (1) چه خدای خوبی! عَادَتُكَ الإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِينَ وَ سَبيلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدین. (2) باید این دعاها را بخوانی و گریه کنی! اوّل نماز می گوییم: یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسَيءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الْمُحْسِنَ أَنْ يَتَجاوَزَ عَن الْمُسِيءِ. (3)

داستانی از مصباح شیخ کفعمی

در همین کتاب دعای کفعمی از محمّدبن رافع دارد که گفت: دوست من فوت کرد، من خیلی ناراحت شدم، نمی دانستم که پروردگار عزیز با این چه کرد؟ پروردگار هم زود درخواست بنده را اجابت می کند، این قسمت ها را زود جواب می دهد، گفت: دوستم را در عالم رؤیا دیدم، گفت: «پروردگار از سر تقصیرات من گذشت!چون قبل از مرگ به درگاهش شعری گفتم: پروردگار عزیزم، من هر کاری که کرده ام اما عفو تو اعظم است، اگر ذنوب و گناهان من بزرگ است، عفو و بخشش تو اعظم است، برای همین شعری که من گفتم، از سر تقصیر من گذشتند». گفت: این شعر کجاست؟ دوستش جواب داد: «این شعر را زیر فلان بالش گذاشته ام، اگر در منزل ما رفتی، سؤال کن که آن کاغذی که ایشان آن شعر را نوشته کجاست؟» (4) عادت او نیکی با بدکاران است آقا!.

از ماه رجب غافل نشوید

از ماه رجب غافل نشوید داداش جان! الشَّهْرُ شَهْرِى وَ الْعَبْدُ عَبْدِي، عبد، از ماده ی عبودیت است، یعنی بندگی. (5) همین که شما می روید در حمام و چند مرتبه غسل می کنید جان دلم! این آبها را که می ریزید، این کار حرام است، تبعیت کردن -

ص: 125


1- الإقبال بالأعمال الحسنه: 174/3؛ فصل 5 - فيما نذكره من حديث الملك الداعى...؛ عن النبي صلى الله عليه و آله وسلم* بحارالأنوار 377/95؛ باب -22 الأعمال المتعلقة بأول يوم من هذا الشهر: ماه ماه من و بنده، بنده ی من و رحمت، رحمت من است.
2- مفاتیح الجنان اعمال مشترکه ماه رجب؛ دوم بخواند این دعا را که حضرت صادق عليه السّلام... .
3- بحار الأنوار: 375/81؛ باب -22 آداب القيام إلى الصلاه...؛ روايت 29؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
4- مصباح کفعمی: 382 و 383.
5- «ع» در کلمه ی عبد، عبودیت است، «ب» بون است، یعنی دوری کردن از آنچه پروردگار نمی خواهد، «د» هم دُنُو است، یعنی نزدیک شدن به پروردگار (بیان استاد).

از شیطان خواهد بود و آن وسوسه و ترتیب اثر دادن به آن هم حرام است.

خدا رحمت کند حاج محقق را

خدا رحمت کند حاج محقق را، یک سالی در ایام صادقیه ما از ایشان دعوت کردیم که بیاید اینجا. ایشان فرمودند: چرا ده شب دعوت کردی؟ می خواستی بیست شب دعوت کنی، چون من خیلی راجع به امام صادق علیه السّلام نوشته ام، عرض کردم: اشکالی ندارد، ولی حاج آقا بانی اش دوتاست! ده شب مال یکی و ده شب هم مال یکی، ایشان اینجا که نشسته بودند عرض کردند: بارالها من پنجاه سال است که منبر می روم با من چه خواهی کرد؟ (1) خیلی این کلمه در ذهن من فرو رفت من گفتم: خدایا خیلی از منبری ها از دنیا رفته اند، مثل آقای قوام و دیگران، اما ای پروردگار من! خیلی دلم می خواهد بفهمم تو با این حاج محقق که گفت من پنجاه سال است منبر می روم، با ایشان چه کار می کنی؟

ایشان دهه ی اوّل منبرش را رفت، دهه ی دوّم نیامد تلفن کردم، گفتند: ایشان بیمارستان بازرگانان است. چون مستحب است من چند تا کمپوت خریدم و برای عیادت ایشان رفتم، اما همین که به این سه راه سیروس رسیدم، دیدم جنازه حاج محقق را از توی مریض خانه خارج کردند. خیلی متأثر شدم، اتفاقاً آن روز بنده رفته بودم تجریش برای صله رحم، وقتی نزدیک ظهر شد گفتم: من باید مسجد امین الدوله بروم، گفتند: بابا جان من! اینجا دزاشیب است، مسجد امین الدّوله کجا، اینجا کجا؟ گفتم نه. چون می دانستم آنها فعلا نمی خواهند جماعت بخوانند، می خواهند عصری جماعت بخوانند، من هم از آنجا حرکت کردم و آمدم. آنها به من گفتند: آخر اتومبیلی نیست گفتم من اتومبیل را تهیه می کنم.

یک سواری داشت می رفت، گفتم بابا جان من! من یک دردی دارم شما بلدی دوا بکنی؟ هر چقدر هم که بخواهی به تو می دهم (2) گفت: شما چه دردی -

ص: 126


1- مزارشان هم در قبرستان بیات قم است (بیان استاد).
2- مقدس اردبیلی هم یک وقتی رفت دم حمام، گفت: آی حمامی! بلند شو من آب لازم دارم. گفت: برو بابا جونم! حالا کو تا اذان؟ گفت: نه، آخه من کاری هم قبل از اذان دارم. بلند شو دو برابر می دهم گفت: باز نمی کنم گفت: سه برابر چهار برابر هر چقدر پول در کیسه دارم می دهم تا حمامی در را باز کرد، آن وقت شد مقدس اردبیلی (بیان استاد).

داری؟ گفتم: درد من نماز اوّل وقت است، هرچه بخواهی به تو می دهم، من را تا جلوی بازار سید اسماعیل ببر، گفت: دردت همین است؟ گفتم: آره! گفت: من نوکرتم، غلامتم قربان تو با این دردت.

ما را نشاند و آورد سمت مسجد امین الدوله، بین راه گفت: چون تو با اخلاص آمدی، من هم با اخلاص آمدم؛ آنجا دعوت داری؟ گفتم: بله آنجا ناهار دعوت دارم، گفت: من دوباره شما را بر می گردانم! کجا؟ از اینجا تا دزاشیب، اوّل دربند. هرچه بنده پول به ایشان دادم، گفت: من قبول نمی کنم، باید مرا دعا کنی.

شب اول قبر حاج محقق

آن شب از اوّل شب می گفتم: پروردگارا! تو را به همین نماز اول وقت بگو با این حاج محقق چه کار کردی؟ دیدم در همین مسجد جامع ایستاده ام و یک آقایی کنار من است. دیدم از طرف وضوخانه مسجد جمعه می گویند: «لا اله الا الله» گفتم: آقا این جنازه ی کیست؟ گفتند: این جنازه حاج محقق است. همان حاج محققی که تو برای او نگران بودی پروردگار آورد و در جوار رحمت خودش قرارداد! فهمیدی داداش جون؟ حالا این ماه رجب را تعظیم بدار، بزرگ بشمار،یک عبادتی بر عبادت دیگرت اضافه بشود از پروردگار هدایت بخواه.

روزتان را با قرآن آغاز و با تضرع ختم کنید

فعليكم بتَلاوَةِ القُرآنِ في صدره و بالتَّضَرُّع و الإستغفار في آخره. (1) الله

اکبر! چه بیانی! تا ریشه های دل انسان را آبیاری می کند، در بیداری اوّل شب، بر شما باد به خواندن قرآن و در آخر شب به تضرع و استغفار، روح خود را غذا دهید. آخر روح هم غذا می خواهد، قلب های ما مرده است، روح های ما مرده است.

بین روز هم گناه نکنید

و إذا وَرَدَ النَّهارُ فَأحسنوا مُصاحَبَتَهُ بفعل الخيرات و ترک المُنكَرات و تَركِ ما يُرديكُم مِن مُحَقَّراتِ الذُّنوبِ فَإنَّها مُشرِفَةٌ بِكُم عَلى قَبائِحِ العُيوبِ. (2)

ص: 127


1- إرشاد القلوب: 83/1؛ الباب الحادى والعشرون في الذكر و المحافظه عليه؛ عن الامام السجاد عليه السّلام.
2- همان مأخذ.

روز که شد مصاحبتش را مغتنم بشمارید و به گناهان متعرض نشوید که آن گناه های کوچک، شما را به گناه های بزرگ نکشاند.

هنگام کوچ نزدیک است

بعد حضرت می فرماید: وكَأَنَّ الرَّحْلَةَ قد أظَلَّتكُم، وكَأَنَّ الحادى قد حَدابكم، جَعَلَنا الله وإيَّاكُم مِمَّن أعْبَطَهُ فَهُمُه ونَفَعَه علمُه. (1) ساعت به ساعت، لحظه به لحظه، لوحه جلوی حضرت ملک الموت است و برنامه ی شما را مطالعه می کند. فقط کسانی که برنامه دینی را پیاده کرده اند، نمازهایشان را در اوّل وقت خوانده اند، فقط با اینها رفق و مدارا می کند. آخر یک آبرویی داشته باش که موقع آن حالات نزع همین نماز اوّل وقت بیاید جلو. اوّل کسی که بعد از مقام عصمت می آید، نماز اوّل وقت شماست؛ شفاعت می کند نزد ملک الموت قرآن هایی که شما خوانده اید، نماز شب هایی که خوانده اید، چراغ قبر شما می شود.

نمی خواهم بیشتر از این مزاحم شما بشوم و اوقات شما را تلخ بکنم، اما ساعات رجب را مغتنم بشمارید؛ از اوّل شب تا آخر شب، ندا می شود آیا مستغفری هست؟ آیا قرض داری هست؟ آیا کسی هست که حاجاتی داشته باشد؟ از پروردگار، خود پروردگار را بخواهید، آن هدایت خاصه را بخواهید.

زمستان 67

ص: 128


1- الدر النظیم: 586.

درس پنجاه و یکم

احكام وصيت و ثلث

بسم الله الرحمن الرحیم

کسی که بخواهد برای بعد از خودش وصیّت کند، پروردگار به او اجازه داده است، که تا اندازه ی ثلث مالش را وصیّت کند. یعنی وصیت شما نسبت به اموالتان، به اندازه ی ثلث نافذ است. اگر زیادتر از ثلث شد، این اضافه منوط به اجازه ی ورثه است، اگر ورثه اجازه دادند درست است و إلا مردود است. البته مصرفش هم باید واجبات بدنیه باشد، مثل نماز و روزه و خیرات و مبرّات. اما واجبات مالی، مثل بدهکاری میّت، مهریه زنش، خمس مالش، باید از اصل ماترک برداشته بشود.

قضای نمازهای میت

اگر وصیت نکند، نسبت ثلث هم حق ندارد، چون ثلثی که پروردگار برای او قرار داه است، مربوط به وصیّت است، اگر وصیّت ندارد، ثلث هم ندارد؛ فقط وَلَد اکبر، اگر بداند که نماز و روزه ای بر عهده ی این شخص هست، باید نماز و روزه را بجا بیاورد یا اینکه کسی را اجیر بکند تا آن شخص نماز و یا روزه را بجا بیاورد. چون تعینی ندارد بر اینکه ولد اکبر حتما خودش انجام بدهد.

خوب چه نمازهایی را بخواند؟ آن نمازها و روزه هایی که از روی لغزش یا -

ص: 129

مریضی از پدر - فقط پدرها، مادر نه - فوت شده است اما حالا اگر پدر کاهل نماز بوده است، یک نمازهایی را نمی خوانده، اینجا دیگر بر پسر بزرگتر واجب نیست که ضامن جریره ی او بشود و نمازهای او را قضا کند.

لزوم رعایت احترام استاد

قبل از موعظه، من یک تذکری عرض بکنم که: آقایان تلامذه، نسبت به احترام اساتیدشان باید احترام بگذارند، اگر من بشنوم شاگردی با معلم خودش، تندی کرده است، جواب سؤالی کرده است، البته حق اینکه ما کسی را از این مسجد بیرون کنیم نداریم، اما بنده عدم رضایت خودم را نسبت به درس اخلاق اعلام می کنم که باید در درس اخلاق حاضر نشود.

علت اینکه ما از رفتارمان و از عملیاتمان نتیجه نمی گیریم چیست؟ این روایت را مرحوم آقای بروجردی از کنز العرفان مرحوم فاضل مقداد رحمت الله عليهما نقل می کردند که: عملی که ما انجام می دهیم، باید استاد تصدیق کند که این عمل اصابه ی با سنت می کند، یعنی با سنت سنیه ی خاتم المرسلين صلى الله عليه و آله وسلم مطابق است. (1) خود درآری که نیست! عمل شما اصابت با سنت نکند، آن عمل مقرب نیست، بلکه مردود است. لا قَوْلَ إِلاّ ِبعَمَل وَ لا قَوْلَ وَ لا عَمَلَ إلا بِنِيَّةٍ وَ لا قَوْلَ وَلا عَمَلَ وَ لا نِيَّةَ إِلا بِإِصَابَةِ السُّنَّةُ. (2) یکی از علت های اینکه عملیات شما مردود می شود این است که خودتان اعمال رأی می کنید و حال اینکه در اوّل جامع السعادات دارد که باید شما عملیاتتان را پیاده کنید و استاد خبیر تصدیق بکند که اعمال شما مطابق دین است. حتی استاد فاسد بهتر از جاهل متنسّک است، چون آن علميّتش، بالأخره او را نجات می دهد، اما این جاهل، جهلش او را در همان چاه طبیعت باقی خواهد گذاشت.

ص: 130


1- كنز العرفان فی فقه القرآن: 34/1.
2- الکافی: 1/ 70؛ باب الأخذ بالسنه و شواهد الكتاب؛ روایت 9؛ عن الامام الصادق عليه السّلام؛ عن آبائه عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم.

آیا قلب می می رد؟

فرمود: باید مراقب قلبتان باشید، که قلبتان را زنده نگه بدارید، یابن رسول الله! آیا این قلب می میرد؟ بله، وقتی شما به بدنتان خوراک ندهید، می میرد و کار نمی کند! به قلب هم اگر خوراک ندهی د آنهم از کار می افتد! خوراک قلب چیست؟ خوراک روحی است. عرض نکردم که: إِنَّ حَدِيثَنَا يُحْيِي الْقُلُوبَ. (1) قلب های شما را حدیث اهل عصمت زنده می کند. قلب مرده چیست؟ قلب مرده قلبی است که حرف های پیغمبر خدا را گوش نمی دهد، کم کم کارش به جایی می رسد که اشخاص متدین را بد می داند و از آنها متنفر است، بالاتر آیات پروردگار را تکذیب می کند! بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فيها خالدون. (2) وقتی که گناه دور تا دور قلبش را گرفت آن وقت چکار می کند؟ آن وقت آیات حق را تکذیب می کند: ثُمَّ كَانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أساؤا السُّواى أَنْ: كَذَّبُوا بآيات الله و كانوا بها يَسْتَهْزون. (3) هی می گوید: این حرف ها چیست؟ این کیه؟ قلابیه! این فلان است... العیاذ بالله.

واجب ترین دانش

پس بنابراین، توجه بفرمایید که بارها عرض کرده ام واجب ترین علم برای واجب ترین شما، آن علمی است که شما در برابر آن مسئول هستید، شب اول قبر یکی یکی از شما می پرسند، عملیاتت چگونه بود؟ بگو ببینم چه مسئله ای یاد گرفته ای؟ پروردگارت را چگونه شناختی؟ وقتی که شب اوّل قبرت، امام علیه السّلام نیاید، مجتهد باشی، عالم باشی، هرچه که می خواهی باش؛ مگر علی بیاید؛ و برحسب بعضی از روایات پنج تن حضور بهم برسانند و الا کار خراب است، شما را در -

ص: 131


1- وسائل الشیعه 93/27؛ باب 8 - وجوب العمل بأحاديث النبى صلی الله علیه واله وسلم و الائمه...؛ روایت 33302؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
2- بقره 81: آری، کسانی که کسب گناه کنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود.
3- روم 10: آن گاه فرجام کسانی که بدی کردند [بسی] بدتر بود [چرا] که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند می گرفتند.

رسیدن به درجات بدون ترک رذایل اخلاقی ممکن نیست

بند محاکمه خواهند کشید آقا جان من! این است که فرمود: یک عده آنهایی هستند که یقینشان مثل آفتاب درخشندگی دارد، بارها خدمت شما عرض کرده ام: اگر می خواهید به آن برسید: طَهِّرُوا أَنفُسَكُم مِن دَنَس الشَّهَواتِ تُدركوا رَفِيعَ رذايل الدرجات. (1) تا جان شما از این آلودگی ها پاک نشود به درجات عالیه نخواهید رسید، ذى المقدّمه، موقوف بر مقدّمه است. آیا نماز بی وضو می شود؟ خود مقدّمه جزو ذى المقدمه است. تا مادامی که قلب را از رذایل اخلاقی تزکیه نکردی غیر ممکن است درجات رفیع را درک بکنی!

طفل جان از شیر شیطان باز کن *** بعد از آنش با ملک انباز کن.

تا تو تاریک و ملول و تیره ای *** دان که با دیو لعین همشیره ای. (2)

هم همشیره هستی، هم همسایه ای، هم هم رنگی باباجان من! چون تاریک است، فحش می دهد، بد می گوید، زبانش چفت و بست ندارد، اهانت می کند. پس بناءً على هذا اینها را باید مواظب باشیم.

فرعون وار بانگ انا الحق همی زنی *** وانگه مقام موسی عمرانت آرزوست؟

عرض نکردم که آن شخص به محضر ثامن الحجج عليه السّلام رفته بود می گفت: یابن رسول الله مقام من را به من بنمایانید؛ مقام! مقام کدام است؟ گفت: این شعر را برای من خواندند: از جان برون نیامده جانانت آرزوست؟

هستی اسیر چاه طبیعت چگونه باز *** قرب و مقام موسی عمرانت آرزوست؟

تو مقامت را خواستی بفهمی؟ ته چاه هستی! حضرت دارد این را به تو اعلام می کند. تا حالا شده است که از این حاجت ها از ایشان بخواهی؟ چون ایشان -

ص: 132


1- غرر الحکم 240؛ تهذيب النفس؛ روایت 4851.
2- مثنوی 80؛ دفتر اوّل؛ تعظیم ساحران مر موسی را؛ بیت 1640 و 1641.

زود جواب تو را می دهد و مقام تو را به تو می گوید. هر بار که می روی مشهد خواهش های دنیوی داری، آن خواهش های دنیوی تابع مصالح است، این خواهش ها را از حضرت بخواه، اما نگو مقام، مقام کجا بود؟ نوعا همه مثل هم هستیم، فکر این چیزها نباشی داداش جان!

مؤمن بدنبال مظنه ی خیر هم می رود

آن مؤمن که منظور خاندان عصمت است، فقط بدنبال مقاصدی نمی گردد، که یقینی و قطعی باشد، همین که مظنّه ی این باشد که به نتیجه می رسد، دنبال خواهد کرد. مثلا همین که احتمال بدهد اگر پای وعظ فلانی بروم ترقیم بیشتر می شود، پای وعظش می رود مظنه ی این باشد که فلان کار را بکند پیشرفت می کند، آن کار را انجام می دهد وَ لا مَظنَّةٌ إلا قَصَدَهَا. (1) اما جناب عالی، نگاه می کنی که کدام راه امیال نفسانیه ی تو را امضا می کند، او می خواهد ببیند که رضای خدا در کدام طرف است، ولو مظنّه اش، اما جناب عالی ممرّت، برخلاف است، می بینی آراء نفسانیت چگونه ایجاب می کند، همان راه را انتخاب می کنی! العیاذ بالله.

بعضی ها اسمشان عالم است ولی...

امیرالمؤمنین درباره ی گروهی هم فرموده: وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عالماً وَ لَيْسَ فَاقْتَبَسَ جَهائِلَ مِنْ جُهّال وَ أضالِيلَ مِنْ ضُلال. (2) این اسمش عالم است، ولی عالم نیست؛ یک بیانات اشتباهی برای خودش جمع کرده و دستورالعمل قرار داده.

در شبهات دست و پا می زنند

يَقُولُ أَقفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَفِيها وَقَعَ وَيَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبَدَعَ وَبَيْنَهَا اضْطَجَعَ. (3) می گوید: من بعد از این فازم بالاست! این قدر ایمانم بالاست که در مشتبهات خودم را کنترل می کنم. حضرت می فرماید: اما خبر ندارد که در شبهات دست و پا می زند! مثل همانی که می خواست مقام معلوم بکند، ته چاه بود ها! می گوید: من کسی هستم -

ص: 133


1- نهج البلاغه: 118؛ خطبه 87.
2- نهج البلاغه: 119.
3- همان مأخذ.

که در نزد شبهات توقف می کنم، این است که استاد می خواهد داداش جان!

مؤمن همواره از سوء عاقبت هراسان است

حالا یک کسی که شبهه ی اجتهاد در او می رود، باید چه کار کند؟ باید خودش را عرضه کند بر یک مجتهد: آقا! شما مرا امتحان بکنید، ببینید من مجتهد هستم یا نه؟ حضرت عبدالعظیم علیه السّلام ایمانش را عرضه کرد بر امام زمانش، حضرت امام هادی علیه الصلوة والسلام هم گوش داد و برای او دعا کرد، (1) من چی چی هستم؟ ای وای! لا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ وَلَا يَتَيَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى سوء عاقبت رضْوَانِ اللهِ حَتَّى يَكُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَكِ الْمَوْتِ لَه. (2) چرا این قدر به خودمان خوش گمان هستیم؟ مؤمن همیشه از عاقبت به شرّی می ترسد و یقین از رسیدن به رضوان الهی ندارد، تا آن جایی که ملک الموت را ببیند.

فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَان وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَان، قیافه، قیافه ی انسان است، اما قلباً حیوان است! لا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدى فَيَتَّبَعَهُ وَ لا بابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء. (3) این شخص شخص تاریکی است، راه هدایت را نمی شناسد، که در آن راه برود، راه گمراهی را هم نمی شناسد که از آن اجتناب بکند، این یک مرده است که در میان زنده ها راه می رود - زود باشید رفقا تا فرصت باقی است خودمان را اصلاح کنیم.

به کجا چنین شتابان؟

بعد حضرت می فرماید: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ» (4) «وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ» (5) وَ الأَعْلامُ شتابان قائمَةٌ وَالآيات واضحةٌ وَ الْمَنارُ مَنْصُوبَةٌ ؛ کجا می روید؟ به کدام طرف روی می آورید؟ چطور از راه حق منحرف می شوید؟ در حالی که تمام براهین حق به روشنی منصوب است. از شما نمی پذیرند -

ص: 134


1- وسائل الشيعه: 20/1؛ باب 1 - وُجُوب العبادات الخمس..؛ روایت 20؛ عن امالي الصدوق.
2- بحار الأنوار: 6/ 176؛ باب 7 ما يعاين المؤمن والكافر عند الموت...؛ روایت 2؛ عن تفسير الامام العسكرى عليه السّلام؛ عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.
3- نهج البلاغه: 119؛ خطبه 87.
4- تکویر: 26.
5- انعام: 95.

فَأَيْنَ يُتاهُ بِكُمْ؟ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ؟ می دانی «عَمَهَ» یعنی چه؟ یعنی پروردگار می فرماید: وقتی که راه راست را به شما ارائه کردیم، هی پشت سر انداختی در این وقت شما را واگذار می کند، دیگر تا آخر عمر متحیر می مانی!

وقتی عترت هست، چرا حیرت

فَأَيْنَ يُتاهُ بِكُمْ؟ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ؟ وَ بَيْنَكُم عشرة نبيكُمْ وَ هُمْ أَزمةُ الْحَقِّ أَعْلامُ الدِّين وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ. حضرت می فرماید: چرا شما باید در وادی حیرت بمانید، درحالی که عترت پیغمبر در میان شما هست؟ عترت پیامبر، زمامداران حق و یقینند، پیشوایان دین شما هستند، زبان های راستی و به تمام معنی کلمه راستگویانند، فَأَنْزَلُوهُمْ بأَحْسَن مَنازل الْقُرْآن وَ ردُوهُمْ وُرُودَ الهيم الْعِطَاش. (1) پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان بدهید و همانند افراد تشنه که به سوی آب می دوند به طرفشان هجوم ببرید.

خدا رحمت کند آقای شاه آبادی را می فرمودند: شما بذر فهم هستید. پروردگار عزیز شما را در این دنیا آورده است که بفهمید، شناخت پیدا کنید به پروردگار؛ چرا شما عمدا به راه گمراهی می روید؟

امام زمان علیه السلام در امور مؤمنین تصرف می فرمایند

یک استادی من داشتم، خدا رحمتش کند، استاد معالمم بود. (2) از آن اساتید بسیار قوی که تا به حالا من به یک همچنین آدمی بر نخورده ام. ایشان می گفت: شما در همین معالم که می خوانید باید اجتهاد کنید! و إلا پای درس من نیایید. ما هرچه می گفتیم که نمی توانیم، ایشان می فرمود: نه، و از ما می پرسید و ما را وادار می کرد به فکر کردن. می گفت: صاحب معالم، زبده ی اصول است، شما هم باید بتوانید مجتهد بشوید. از جمله کلماتی که به ما فرمودند: این بود که امام زمان صلوات الله و سلامه علیه در زمان غیبت تصرُّف می کند، در امور اولیا، یعنی هرچه که در امور آنها بخواهند خودشان را به آب و آتش بزنند، هرچه که بخواهند سمت دنیا بروند، -

ص: 135


1- نهج البلاغه 119 و 120؛ خطبه 87.
2- کتاب معالم الدین و ملاذ المجتهدین اثر شیخ حسن ابن زین الدین (شهید ثانی) که مقدمه ی آن در اصول فقه به عنوان معالم الاصول مشهور است و در سال های پیش متن درسی حوزه های علمیه بود.

نمی گذارد حق را باطل و باطل را حق بفهمی

می بینند که یک دست آمد و اینها را برشان گرداند، قلباً برشان گرداند، گفت این را در دفتر خاطراتتان بنویسید و یک روزی که در مظان این واقع شدید، مرا یاد کنید!.

پس امام زمان علیه السّلام اگر در پس پرده است، نسبت به اولیای حق، نسبت به دوستان خودش، نمی گذارد اینها را دنیا با خودش ببرد. وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبه. (1) نمی گذارد که حق را به عنوان باطل بفهمد، و باطل را به عنوان حق ادراک کند. به شما می فهماند. اگر یک دری نسبت به پروردگار باز بکنی، پروردگار به شما می فهماند این باطل است ها! این شخصی که با او رفاقت کردی، قلابی است. همه را به تو می گویند یک کسانی در میان شما بودند و هستند که در ابتدای جوانی این را از خدای خودشان دریافت کردند. می فهمیدند این آدمی است که به دنبال دنیا می دود، می گفتند: به آن آدم اقتدا نکن! پیش آن آدم درس نخوان، تمام جزئیات را بهشان می فهماندند، اما من از بس تاریکم هنوز در چاه طبیعتم.

اسفند 67

ص: 136


1- انفال 24 و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می شود.

درس پنجاه و دوم

گوشه هایی از آداب متعلمان

بسم الله الرحمن الرحیم.

يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادح إلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه * فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَةَ بيمينه * فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً وَيَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرهِ * فَسَوْفَ يَدْعُوا تُبُوراً * وَيَصْلَى سَعِيراً. (1)

بسیاری از رفقای ما از آقایان اهل علم هستند و شاید فرصت نداشته باشند کتاب هایی را که در زمینه ی آداب تعلیم و تعلم نوشته شده است، مطالعه کنند، من یک قدری از آداب متعلّمان را می گویم بعداً سراغ موعظه می روم. خدا رحمت کند استاد اسفار ما، دائما توصیه می کرد به آداب المتعلمین.

مرحوم شهید ثانی کتابی در این باب دارد به نام «مُنْيَةُ المُريد في آداب المُفيد و المُستفید»؛ ایشان در آنجا می نویسد (2): أن يعتقد المُتَعَلِّمُ فِي شَيخِهِ إِنَّه -

ص: 137


1- انشقاق 6 الی 12: ای انسان، حقاً که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد * اما کسی که کارنامه اش به دست راستش داده شود بزودی اش حسابی بس آسان کنند * و شادمان به سوی کسانش بازگردد * و اما کسی که کارنامه اش از پشت سرش به او داده شود * زودا که هلاک [خویش] خواهد * و در آتش افروخته درآید.
2- در باب أول فى آداب المعلم والمتعلم، نوع سوم فى الآداب المختصه بالمتعلم، قسم دوم: آدابه مع شیخه و قدوته و ما يجب عليه من تعظيم حرمته؛ صفحه 240.

الأبُ الحقیقی - شاگرد باید استادش را پدر حقیقی خود بداند، پدر واقعی انسان استاد اوست - و هو أعظَمُ مِن الوالدِ الجسمانی - و معتقد باشد که او از پدر جسمانی بالاتر است -.

باید در ادب نسبت به او مبالغه بکند؛ در کمال ادب در حقش رفتار کند، کما این که نسبت به ابوینش که والد جسمانی هستند، باید در احترامشان مبالغه بکند، از یک شاگرد هوشمند سؤال کردند که: تو چرا معلمت را بیش از پدر جسمانیت احترام می گذاری؟ فقال: لأنَّ المُعلَّمَ سبب للحياة الباقية. معلم زندگی ابدی مرا متکفل است، یعنی به عبارت دیگر پدر جسمانی مرا به زمین گذاشت، ولی پدر روحانی مرا از زمین به عالم بالا سوق داد، به عالم ملکوت، پدر من تکمیل این وجود جسمانی مرا می کند، که این هم در قبر خوراک مار و مور و سوسک است، اما پدر روحانی من، کمالات مرا تکمیل می کند.

من علم العلم كان خير أبٍ *** ذَاكَ أَبُ الرّوح لا أَبُ النُّطَف.

آن پدر نطفه است، این پدر روح است، روح، من را به عالم بالا سوق می دهد، پس بناءً على هذا باید خیلی انسان استاد خودش را مورد احترام قرار بدهد، این برای آقایان اهل علم از کلمات شهید.

انسان کیست؟

آیاتی که ابتدای عرایضم تلاوت کردم، خطاب به انسان است، به عنوان «انسان» پروردگار عزیز جلَّ و عزّ شما را مورد خطاب قرار داده است، ای انسان! انسان کیست؟ ابوالفتح بستی می گوید: (1)

«أقبل عَلى النَّفس و استكمل فَضائلها فَأَنتَ بالنَّفس لا بالجسم إنسان». (2)

ص: 138


1- سلطان محمود غزنوی یک وزیری داشت به نام ابوالفتح بستی که البته اشعارش از بس بلند است اینها را در کتاب هایی مثل مجانی الأدب و کتاب های ادبی ضبط کرده اند (بیان استاد).
2- أدب الدنيا و الدين: 357؛ الفصل الثامن في آداب منثوره.

هرچه هیکل را بزرگ بکنی که انسان نمی شوی، انسانیت انسان مربوط به داشتن بزرگواری های اخلاق است بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الأَخْلاق، (1) در روز قیامت که امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه میزان اعمال است نگاه می کنند، که چقدر از بزرگواری های اخلاق دارید، عفت، شجاعت و دیگر مکارم اخلاق.

کدح کدام است؟

مراد از «کدح» این است که این قدر انسان زحمت بکشد که اثر عملی آن در قلبش ظاهر بشود، وقتی کارد را به یک قسمتی از بدن می کشند که جراحت ایجاد می کند به این حالت می گویند: «كَدَحَ»؛ یعنی کارَت، زحمتت باید اثرش ظاهر بشود، در روی قلبت، یعنی باید نتیجه بگیری آقاجان من!

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِساباً يَسيرا * (2) کسی که نامه ی عملش را به دست راست می دهند، البته شادمان و خوشحال به سوی اهلش باز می گردد، اما آن کسی که کتابش و نامه ی عملش را از عقب سر به او می دهند، چون احکام دین را جدی نگرفته است، یک دستی گرفته و پشت سر انداخته است از پشت سرش سرنوشتش را به دستش می دهند که آن وقت چگونه می شود؟ وَ يَصْلی سَعيراً. (3) آتش افروخته در ابدیت ملازم اوست، یعنی ملازم بدن اوست.

خدا رحمت کند ابوالزوجه ی ما (4) ایشان هیچ وقت غیبت نمی کرد، من ندیدم غیبت کند؛ همیشه کلمات را به نحو کلی به من القا می کرد، که مثلاً با این دسته نباید معاشرت کرد، منزل این اشخاص نباید رفت، وقتی در عالم رؤیا ایشان را دیدم، گفتند: اینجا پوست آدم را می کنند، اما پوست چه کسی را؟ آن کسانی که نسبت به امر الهی سهل انگار هستند داداش جون! إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَه. (5)

ص: 139


1- بحار الأنوار: 372/67 ؛ باب 59 - الخوف والرجاء... مستدرک الوسائل: 11/ 187؛ باب 6 - استحباب التخلق بمكارم الأخلاق؛ حدیث 12701؛ به نقل از مجمع البیان 10 500؛ تفسیر آیه 4 سوره نون.
2- انشقاق 8 و 9.
3- انشقاق: 12.
4- حاج میرزا احمد فرهومند.
5- انشقاق 14: او می پنداشت که هرگز پس از مرگ به حیات دوباره باز نخواهد گشت.

تصوّر کرده است که حشر و نشری درکار نیست.

هر چشمی در قیامت گریان است، مگر سه چشم

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليهِ السَّلام قَالَ: كُلُّ عَيْنِ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلا ثَلاثَةً: عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارم الله؛ هر چشمی در قیامت گریان است، مگر سه چشم، اول: چشمی که از محرّمات پروردگار پوشیده باشد، خصوصا جوانی که وقتی به محرمات الهی می رسد، چشم بپوشد، امام زمان صلوات الله و سلامه علیه افتخار می کند.

وَ عَيْنٌ سَهرَتْ فِى طَاعَةِ الله؛ دوّم: چشمی که در سحر بیدار می شود. اطرافیانش می گویند: بابا جان! حالا زود است بخواب، می گوید: من بیشتر از اینها به پروردگار احتیاج دارم. کسی را ندارم در قبر برای من چیزی بفرستد من از حالا باید چراغ قبرم را روشن کنم. پروردگار، در اسحار به دلهای ما نگاه می کند. سوم: آن چشمی که از احساس عظمت محضر و حضور پروردگار گریان است. چقدر اینها خوب است؟

وَعَيْنٌ بَكَتْ في جَوْفِ اللَّيْلِ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ. (1) بعضی ها را بلند می کنند، بعضی ها را صدا می کنند. این شیطان بی مروّت می آید، اما دیگر حرف هایش نسبت به اولیای خدا اثری ندارد! یعنی پروردگار آن خواب را موجب حفظ بدن نمی داند، که تو را قبل از اذان در یک ساعتی بیدار می کند، این همه شب به این بلندی را خوابیده ای، مگر چند ساعت خواب لازم است؟ پنج شش ساعت خواب لازم است، چقدر خواب؟ این قدر در آن آرامگاه ابدی بخوابی که بدنت پوسیده شود.

بعضی ها که جزو اصحاب لیل هستند، برای من نقل می کردند که ما کسل بودیم از این پهلو به آن پهلو می شدیم، یک وقت دیدیم به ما گفتند: گوش بده، دیدیم یکی می گوید: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين. (2) ملائکه برایش می خواندند،

ص: 140


1- الکافی: /2 /482؛ باب البكاء؛ حدیث 4.
2- حمد: 5.

باز دوباره من توجه نکردم، شنیدم مثلاً می گویند: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيم. (1) این جور اشخاص را بلند می کنند داداش جان!

حالا اگر می خواهی که چشمت در قیامت روشن باشد، ان شاء الله جزو دسته سوم باش.

67/11/5

ص: 141


1- حمد: 6.

درس پنجاه و سوم

قضای نماز والدین بر پسر بزرگتر

بسم الله الرحمن الرحیم.

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بذكر الله أَلا بذكر الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب . (1)

کسی که مریض بوده و نمازهایش را نخوانده است ولو وصیّت هم نکند، قضای نمازهایش بر پسر بزرگش واجب است، قضای آن واجب های بدنی، بر آنها واجب است، البته اگر وصیت نکرده باشد، هیچ حقی در ثلث ندارد، ثلث اموال را در صورتی حق دارد که وصیّت به ثلث بکند و اگر وصیت نکند حقی ندارد. به هر حال باید پسر بزرگتر - نه دختر بزرگتر بر دختر بزرگتر واجب نیست - آن نمازهایی را که فقط از پدر - نه نمازهای مادرش، فقط پدر - ترک شده است، ولی عمدا نبوده، مثل آن نمازهایی که مریض بوده، چه وصیت کرده باشد و چه وصیت نکرده باشد، باید پسر بزرگتر آنها را بجا بیاورد، اگر پسر بزرگتر نمی تواند واجب است اجیر بگیرد و نمازهای پدرش را که در حال مریضی از دست رفته، آنها را قضا کند.

البته قبلاً عرض شده است که اگر کسی نشانه های مرگ را در خود -

ص: 142


1- رعد 28: آنها کسانی هستند که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا مطمئن و آرام است، آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد.

ملاحظه کرد، واجب است آن چیزهایی که در نزد اوست و ورثه اطلاع ندارند، آنها را وصیّت بکند، اگر مال مردم است، شاهد بگیرد که مثلا این مال مردم نزد من است، یا فلان چیز که مال مردم است آن را من دادم به فلان کس، شما شاهد باشید، واجب است بر او که اینها را وصیت کند.

تا دیر نشده کاری بکنید

تا وقت آن نشده است که برود در آن دنیا و خطاب «کلا» بیاید: حَتَّی إذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونَ * لَعَلَّى أَعْمَلُ صالحاً فيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ. (1) بايد عمرش را که رأس مالش هست، مغتنم بشمارد، رأس المال چیست؟ همان است که شما سرمایه قرار می دهید و با آن کار می کنید، حالا عمر شما سرمایه شماست، باید با این تجارت بکنید.

ألا بذكر الله تطمئن القلوب

پروردگار عزیز جل و عزّ می فرماید: ألا بذكر الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب. (2) هرچه شاگردهای در مغازه ات را برای سهولت کار اضافه بکنی، هرچه اتومبیل شخصی را بالاتر و بهتر بکنی، راننده بگیری، ملک شمیران تهیه کنی، هرکاری بکنی کارت که حل نمی شود، فکرت که آسوده نمی شود، بلکه بر تقیدات ذهنی و گرفتاری هایت اضافه می شود. آن افکار مختلفه بر قلب و عقل شما هجوم می کند. وقتی که خوب کلافه شدی، از آن گوشه ی قلب ندا می شود: «أَلا بذکر الله تَطْمَئِنُّ القلوب» یعنی ای بنده ی من! که هی این طرف و آن طرف برای رفع گرفتاری خودت می زنی! آنها رفع گرفتاری تو را نمی کند، باید توجه به من بکنی، به قدری که توجه به من می کنی آرام هستی و گرنه آن راننده ای که می آوری -

ص: 143


1- مؤمنون: 99 و 100: (آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرارسد، می گوید: پروردگار من! مرا بازگردانید (99) شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم!» (ولی به او می گویند) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند (100)
2- رعد: 28.

باعث آفت جان تو می شود!

هنوز از خاطرم نرفته، یک تاجری که در ده سال پیش بنده را دعوت کرد یک راننده ای آورده بود برای رفع گرفتاریش، غافل از اینکه آن راننده به ناموس او نظر سوء داشت. در آن اطاق که من بودم و آن راننده هم حضور داشت، بهش گفتم چرا هی این پرده ی اطاق را کنار می زنی؟ مگر نمی دانی که ناموس او در حیاط است؟ گفت: نه، من نگاه نمی کردم، گفتم شما حقی نداری اونها را نگاه کنی بیا و پیش من بنشین - البته من دیدم او نگاه کرد - حالا این یک نمونه اش بود. هرچه که از دنیا دور خودت جمع کنی، باعث گرفتاری شما خواهد، شد اما ألا بذكر الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب.

برای رسیدن به آرامش باید با محبّت همسفر بشوید

باید سوار بر مرکب محبت پروردگار بشوید و این راه را طی بکنید: خَسرَتْ آرامش باید صَفْقَةُ عَبْدِ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصيباً. (1) متضرر باد آن کسی که از محبت خودت برای او سهمی قرار نداده ای! که باید با محبت او در این مسیر حرکت کنید و به هدف نائل بشوید. اما باید اوّل سرمایه عمرتان را مغتنم بشمارید، گفت:

چو سرمایه ام سوخت از کار ماندم *** که بازی است بی مایه بازارگانی. (2)

خوب! مانع کار چیست؟ ببین داداش جون! فرمود: إذا أرادَ الله بعَبْد خَيْ خَيْراً جَعَلَ لَهُ واعظاً مِنْ قَلْبه. (3) وقتی که فرمود: ما عَلامه ایمانک؟ عرض کرد: یا رسول الله! کسی در قلب من است که مرا دائماً از روز واپسین برحذر می دارد. یعنی می گوید در پس پرده داستان دیگری است، اتکا نکن به ورثه، اتکا نکن به پسرت، عیالت، آنها می گویند خاک بر سرم شد که نان آورم رفت. او غصه ی نان آورش را می خورد نه غصه ی تو را -

ص: 144


1- مفاتيح الجنان دعاء حضرت امام حسین علیه السّلام در روز عرفه.
2- دیوان پروین اعتصامی، قطعه ناتوانی.
3- بحار الأنوار: 327/70؛ باب -137 - الذنوب و آثارها...؛ ذيل روايت 10؛ عن النبي صلى الله عليه و آله وسلم.

وقتی که در قلب آدم واعظی بوجود آمد، ذکر پروردگار در آن مستقر می شود؛ اما گناه همه چیز را از بین می برد.

اعمال زشت مانند دود سیاه است

علمای اخلاق گفته اند: و أمّا الآثارُ المَذمومَةُ فَإنّها مثلُ دُخان مُظلم يَتصاعد إلى مِرآةِ القَلب، و لا يَزالُ يَتراكم عَليه مَرّةً بعد أخرى إلى أن يسود و يظْلِمَ ويَصير بالكليّةِ مَحجوبا عن الله تعالى، و هو الطبع و الرَّينُ قال الله تعالی: «كلاً بَل رانَ على قلوبهم ما كانوا يكسبونَ» (1)، (2) خدا نکند!... وقتی که معصیت کند، آن ذکر الهی و آن واعظ نفسانی دیگر از بین می رود آقا جان من! آن معصیتی که می کند، غیبتی که می کند، اهانتی که می کند، نسبت به برادران ایمانی، اینها واعظ نفسانی و ذکر را از بین می برد.

خدا رحمت کند حضرت آیت الله العظمی بروجردی را فرمود: یک بوی تعفنی از بنده متصاعد می شود، که ملائکه آن را استشمام می کنند و ملک دست چپ به دست راستی می گوید: این اهتمام دارد در اینکه معصیت بکند. یک دود مظلمی هم بلند می شود که غبار آن بر دل صاف شما - که پروردگار این دل را برای خودش قرار داده و جای ذکر اوست - می نشیند و آن را مکدر می کند، آن وقت محجوب می شوی داداش جان! آن وقت از آن کسانی می شوی که به دنبال دنیا افتاده اند، هی فکر می کنند که باید دکان را بزرگتر کرد چه کرد و چه کرد... قال الله تعالى: لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ. (3) گناه که کرد، گوش او دیگر نمی شنود، آیات حق را نمی شنود.

البته با این اشخاص برخورد کرده اید که دیگر مواعظ قال الباقر و قال الصادق عليهما السّلام به گوش او اثر نمی کند. پروردگار عزیز این گوش ندادن و -

ص: 145


1- مطففین 14: این چنین نیست که می گویند: بلکه گناهانی که همواره مرتکب شده اند بر دلهایشان چرک و زنگار بسته است، که حقایق را افسانه می پندارند.
2- المحجّه البيضاء: 21/6: بیان مجامع أوصاف القلب و أمثاله.
3- اعراف: 100: اگر ما بخواهیم آنان را به کیفر گناهانشان می رسانیم و بر دلهایشان مهر می زنیم، پس آنان [بعد از آن دعوت حق را] نشنوند؟

نپذیرفتن حق را فرموده که دائر مدار گناه است یعنی بواسطه ی ذنوب، گوش او دیگر حق را نمی شنود، اما اگر - انشاء الله - در کلاس و مکتب امام صادق علیه السّلام قدم گذاشتی و ترک محرمات و فعل واجبات را که مرحله ی اولی است، انجام دادی، مصداق این آیه می شوی که: وَ اتَّقُوا الله وَ يُعَلِّمُكُمُ الله. (1) آن وقت به تو می گویند که: مورد بازیچه این و آن واقع نشو، گول این چیز و آن چیز را نخور!.

باز این را بگویم - و این را در کتابچه ات بنویس - که بعضی ها را برده بودند در قسمت بالای شهر، ییلاق های شمال شهر؛ گفت: «وقتی که رفتم در عالم رؤیا گفتند: شما بروید در همان پایین شهر، پُست خودتان و کار خودتان را انجام بدهید، اگر اینجا بمانید، در این هوای لطیف، به پست خودت و به وظیفه ی شرعی خودت عمل نکرده ای، یک مرتبه دیدم قلبم سنگین شد، فهمیدم که این آثار همان غضب است. عرض کردم که: ای پروردگار عزیزم! من اینجا نمی مانم می روم وظیفه ام را انجام می دهم». پس معلوم شد حفظ کردن پروردگار، دائر مدار اینکه تو از پایین شهر بروی در بالای شهر نیست و این را بنویس در صحیفه خاطرت و یک روز تفکر کن و بفهم.

وقتی گناه بر دل متراکم شد

«و مهما تَراكَمَت الذُنوبُ طُبِعَ عَلى القَلب». (2) اگر به گناهان توجه نکرد و گناه بر گناه بار شد آن وقت راه هدایت برای او مسدود می گردد؛ عینکش عوضی می شود، آن وقت می رود در مجامع اهل ایمان بمب می گذارد. آن وقت می گوید: اینها را باید کشت، آن وقت مطهری ها را می کشد، دکتر مفتح را می کشد که: وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالداً فيها وَ غَضَبَ الله عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً. (3) هرکس که مؤمن مسلمانی را بکشد مخلد در عذاب خدا خواهد بود.

ص: 146


1- بقره: 282.
2- المححه البيضاء: 22/6.
3- نساء 93: هرکس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است، در حالی که جاودانه در آن می ماند و خداوند بر او غضب می کند و او را از رحمتش دور می سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.

دل کور می شود

وقتی که گناهان متراکم شد، به قلب مهر می خورد: «و عند ذلك یَعمی القَلبُ عَن إدراكِ الحَقِّ و صلاح الدین» (1) و در اینجاست که قلب از ادراک حق کور می شود و دیگر نمی تواند مطالب حق را درک بکند، صلاح در دینش را نمی داند چیست؟.

امر آخرت را سبک می گیرد

«و يَستهين بأمرِ الآخِرةِ ويَستَعظِمُ أَمْرَ الدُنيا الدنيا و يَصيرُ مَقصورَ الهَمِّ علیه». (2) دیگر امر آخرت را یک دستی می گیرد و بی اهمیتی می کند و امر دنیا را بزرگ می شمارد، بلکه همه ی هم و غمش منحصر می شود به دنیا و دیگر بجز دنیا چیزی نمی فهمد، یک وقتی بنده در نزد یکی از تجار در منزلشان داشتم حدیث می خواندم، که یکی از همین ها وارد شد گفت: حالا حدیث باشه، فعلا بگویید آن ارهه ایی که وارد شد، نرخش چند است؟ اصلا وقتی بنده حدیث می خواندم، آن آدم کلافه بود.

گوش شنوا ندارد

«فإذا قَرَعَ سَمْعَه أَمرُ الآخِرَةِ و ما فيها من الأخطار، دَخلَ من اذن و خَرجَ من الأخرى» وقتی که مواعظ الهیه به گوشش می خورد، از این گوش وارد می شود و از گوش دیگر خارج می شود و لم يَستقرَّ في القلب، دیگر موعظه در قلب استقرار پیدا نمی کند «ولم يُحَرِّكْهُ إلى التّوبة و التدارک» و دیگر این شخص را به سمت توبه حرکت نمی دهد. أولئك الذين «يَئِسوا مِن الآخِرَةِ كَما يَئِسَ الكُفَّارُ مِن أصْحابِ القُبور» (3) و هذا هو معنى اسودادُ القَلبِ بالذُّنوبِ كَما نَطَق به القرآنُ والسُّنّة. (4)

پس رفیق عزیز من! تا مادامی که رسول پروردگار نیامده است و در -

ص: 147


1- المحجه البضاء: 22/6.
2- همان مأخذ.
3- ممتحنه 13: آنان از آخرت مأیوسند، همان گونه که کفار مدفون در قبرها مأیوس می باشند!
4- المحجه البیضاء: 22/6.

مرگ خبر نمی کند

دارالتجاره تو باز است، قدر فرصت را بدان اینکه من باید قاعدتا 80 سال عمر بکنم و هنوز خیلی جا دارم، اینها نیست آقاجون من! حاج آقا جواد بین ما نبود که بنده تا به حالا دو دفعه بر سر مزارش رفته ام، تاریخی که روی قبر اوست نشان می دهد که 55 سال عمر کرده، برای هیچ کس عمر طولانی را ننوشته اند، باید دائما التماس کنی: ای پروردگار عزیز من! مبادا در دارالتجاره ی مرا ببندی، هیچ چیز مانع ورود امر پروردگار نیست داداش جون! شمال شهر، پایین شهر، اینها هیچ کدام موضوعیت ندارد، این را در دفتر خاطراتت بنویس پروردگار عزیز، در همین هوا با همین تشکیلات، در همین گوشه مسجد امین الدوله شما را حفظ می کند.

اما اگر رفتی، هر چقدر هم که عرض و طول زندگی را زیاد بکنی، باغ در فلان جا تهیه بکنی، ماشین فلان... این چیزها مانع نیست. خدا رحمت کند مرحوم اشراقی را، می گفت: هر چقدر این ها را زیادتر کنی، مثل عنکبوتی که تار به دور خودش می تند، گرفتاریت زیادتر می شود.

تو که ناخوانده ای علم سماوات *** تو که نابرده ای ره در خرابات.

تو که سود و زیان خود ندانی *** به وصلش کی رسی؟ هيهات هيهات! (1)

67/11/19

ص: 148


1- تصرفی در شعر بابا طاهر.

درس پنجاه و چهارم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُم. (1)

در مسئله وصیّت، همین که نشانه های مرگ برای انسان ظاهر شد، البته واجب است، اگر چنانچه اماناتی از مردم در نزد اوست، اعلام بکند و بر این کار شاهد بگیرد، و یا آنها را به صاحبانش برگرداند، علاوه بر این که رد می کند، شاهد هم بگیرد که آقا من این امانات را ردّ کردم.

یک مسئله دیگر هم این است که عالم نباید امانت داری بکند.

اگر مردم ارزش معرفت خدا را می دانستند

وقال الصادق عليه الصلوة و السلام: لَوْ يَعْلَمُ النّاسُ مَا فِى فَضْلِ مَعْرِفَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ. اگر مردم می دانستند که چه چیزهایی در معرفت خدا وجود دارد، ما مَدُّوا أَعْيُنَهُمْ الی ما مَتَّعَ الله بِهِ الأَعْداءَ مِنْ زَهْرَةِ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ نَعِيمِها. دیگر به آن بهره ها و نعمت هایی که خداوند به دشمنان اعطا کرده است، چشم نمی دوختند؛ وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأرْجُلِهِمْ؛ حتى دنیایی که خودشان دارند هم در نظرشان کم ارزش تر می بود، از آنچه زیر پا می گذارند. وَ لَنُعَمُوا بِمَعْرِفَةِ الله جَلَّ وَ -

ص: 149


1- مائده: 105: ای کسانی که ایمان آورده اید، مراقب خود باشید!

عزُ وَ تَلَذَّذوا بهَا تَلَدُّذَ مَنْ لَمْ يَزَلْ فِي رَوْضات الجنان مَعَ أَوْلِيَاء الله. (1) اگر انسان شناخت نسبت به پروردگار پیدا کند، که پروردگار چقدر به او رئوف و مهربان است، باید دقیقه ای از اطاعت او غفلت نکند، در روز قیامت انسان از هیچ چیز غم و غصه ندارد، مگر ساعتی که در غیر شناخت پروردگار بر او گذشته است. (2)

از ایام نوروز استفاده معنوی بکنید

بنده اسم این ایام عید را ایام غفلت گذاشته ام، اما در همین ایام هم آقایان می توانند، حداکثر استفاده را بکنند، نه اینکه به پسته خوردن و پرتقال خوردن و امثال اینها ایام عمر شان را بگذرانند، آخر این عمر شما سرمایه شماست. همین طور بیهوده، ما می خواهیم کیف کنیم، عمر را بگذرانیم در حالی که باید از عمر حداکثر استفاده را کنیم.

شما که در ایام سال وقت ندارید صله ارحام کنید، ترک این کار هم که کبیره ی موبقه و هلاک کننده است، شما که وقت ندارید و این قطع رحم از عمر شما کم می کند، کوتاه می شود، بنشینید در خانه هایتان یا شما به دیدن ارحام بروید و یا آنها بیایند، بالاخره در هر طایفه ای فقرایی هستند، باید آنها را مورد شفقت قرار دهید، مورد اهمّیت قرار دهید، بزرگ و کوچکی هم نکنید، شما به دیدن آنها بروید و در ضمن دیدن، آنها را موعظه کنید، نصیحت کنید، به سعادت آینده شان متوجه بکنید.

فضیلت ماه شعبان

در این ماه شعبان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله وسلم شما را دعا فرموده که: خدا رحمت کند کسی که مرا اعانت کند در ماه من (3) البته اعانت به ترک گناه اجتهاد است. (4) پیغمبر و امام که از ما پول نمی خواهند، نان نمی خواهند! یعنی ما -

ص: 150


1- الكافي: 8/ 247؛ حدیث 347.
2- إرشاد القلوب: 51 و 52؛ الباب الثالث عشر في المبادره في العمل.
3- وسائل الشیعه: 10/ 492؛ باب 28- استحباب صوم شعبان كله أو بعضه؛ روایت 13934؛ عن الإمام الباقر عليه السّلام.
4- نهج البلاغه: 417؛ نامه 45؛ به عثمان بن حنيف الأنصاري.

را کمک کنید به طاعت خدای متعال، به ورع، به اجتناب از محرمات پروردگار.

سراغ نیمه شعبان بروید

به شما ابلاغ می کنم «سراغ بهار بروید» یعنی چه؟ این حرف ها چیست؟ این ها جفنگ است! سراغ نیمه شعبان بروید، که شب قدر است؛ معیشت شما، عمر شما، طاعت شما، تمام این ها عرضه می شود به حضرت ولی عصر عليه الصلوة و السّلام و در آن شب تقدیر شما ثبت می شود، چرا باید در این دنیا که متجر اولیای خداست، سرمایه را تلف کنیم؟ عرض کرد یا رسول الله! مَن أَفضلُ النّاس؟ برترین مردم چه کسی است؟ فرمود: برترین مردم آن شخصی است که عمرش را که سرمایه اش هست، غنیمت بشمارد و در طاعت خدا صرف کند، (1) این افضل مردم است؛ این کار افضل سعادات است داداش جان! باید از هر دقیقه ی عمرت استفاده کنی.

تجسّس ممنوع

وقتی رفتی خانه اقوامت، حالا یا اینها خمس می دهند یا نمی دهند؛ تا یقین به خمس ندادن آنها پیدا نکردی، نمی توانی با آنها ترک مراوده بکنی، شاید پولی قرض کرده و این طعام ها را تهیه کرده است؛ یا از یک مال دیگری غیر از آن چه که خمس به او تعلق گرفته این غذا و میوه را تهیه کرده باشد، همین احتمال برای شما کافی است، در ثانی، وقتی که به خانه اقوام وارد شدید، لازم نیست - تا مادامی که اطمینان پیدا نکردید - حتماً از آن میوه ها بخورید. نه، البته به یک لسان هایی که آزردگی آنها هم فراهم نشود، مسئله را حل کنید.

به قدر وسع در رفع معصیت بکوشید

می فرماید: باید ببینید از چه دری در ماه شعبان وارد می شوید؟ مثلا از باب رحمت، بر عباد و بندگان خدا ترحم کنید، آنها را با وعظ و نصیحت از طریق غفلت به طریق تذکر وادارید، باید یک چنین حسی در شما باشد، حتی می فرماید: اگر چنان چه معصیتی در عالم واقع شد، کأنه معصیت از شخص شما صادر شده است، بنابراین، به قدر وسعتان در برطرف کردنش تلاش بکنید. چرا باید این -

ص: 151


1- فقیه: 358/4؛ بابُ النَّوادر و هو آخِرُ أبواب الكتاب؛ حدیث 5762.

شخص عاصی بخاطر معصیت، در معرض سخط و غضب پروردگار واقع بشود؟ این که حضرت امام مد ظله العالى اعلام فرمودند: بر این که: این کسی که به مقدسات اسلام اهانت می کند، باید نابود بشود، باید اعدام شود، (1) اصلا درباب حدود، بیان شده که حکم کیفری این شخص، همین است که باید اعدام بشود؛ اصلا حکم حاکم هم لازم ندارد مرتد است. خوب، ببینید آقا! حالا یک معصیتی در عالم واقع شد، من الآن فقط به فکر نان و گوشت خودم باشم؟ یا نه وظیفه ای به عهده دارم؟ حتی المقدور وظیفه داریم که اعلام بکنیم که این شخص چه شد؟ این شخصی که به مقدسات مسلمین اهانت کرده، مرتد و محکوم است، آزادی قلم ملازمه ندارد، که به مقدسات مردم اهانت بکند. آزادی قلم و آزادی اشخاص محدود است، نباید به مقدسات دینی کسی اهانت کنند. آن هم دینی که پایه اش روی عقل است. وقتی که سؤال کردند: یا رسول الله! پایه دین شما بر چیست؟ فرمود: برعقل است، (2) برشفقت، جدیت، عاطفه و مهربانی، این یک مسئله.

مسئله ی دیگر اینکه: حتی المقدور در این ایامی که سال نو می شود - ان شاء الله - تا آن درجه که امکانات شما اجازه می دهد فقرا را مورد شفقت قرار بدهید و آنها را مورد توجه قرار بدهید.

بهترین مردم

قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: خيارُكُمْ اولو النُّهى؛ قيلَ يا رَسُولَ الله مَنْ أُولُو النُّهَى؟ فَقَالَ الْمُتَهَجِّدُونَ باللَّيْل وَ النَّاسُ نِيَامٌ. (3) فرمود: بهترین شما صاحبان عقل هستند؛ عرض شد: یا رسول الله! صاحبان عقل کدامند؟ فرمود: آن اشخاصی که در شب به تهجد بیدار می شوند در حالی که مردم خواب هستند: تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ -

ص: 152


1- منظور سلمان رشدی مرتد است.
2- الشفا بتعريف حقوق المصطفى: 289/10؛ الفصل الثالث والعشرون الخوف من الله و الطاعه له و شدة العباده.
3- بحار الأنوار: 158/84؛ باب 6 - فضل صلاة الليل و عبادته؛ روایت 46.

يُنْفِقُونَ. (1) آن اشخاصی که در دل شب برمی خیزند، حالا یک ربع، نیم ساعت زودتر از اذان، این کار، آتش ها را خاموش می کند. این کار شما را جزو اهل بیت قرار می دهد.

فواید نماز شب

می فرماید: نماز شب اصل ایمان است، دعای شب شما را در معرض اجابت قرار می دهد، شفیع بین شما و ملک الموت است، مونس و زائر شماست تا روز قیامت، سلامت بدن شما را تأمین می کند. (2) این هم یک قضیه که باید - ان شاء الله مغتنم بشمارید.

تقوا دو بخش دارد

- ان شاء الله - درصدد تهذیب نفس بربیایید. با نفس و امیال نفسانی خودتان مبارزه کنید، این همه که در نماز جمعه ناصحین می فرمایند: تقوا، تقوا، می فرماید: تقوا دو جزء دارد: شطر الاكتساب وشطر الاجتناب، (3) بخش اکتساب و بخش اجتناب؛ شما نماز می خوانید، روزه هم می گیرید، اینها و امثال اینها کسب و اکتساب خوبی است؛ اما جهاد با نفس، آن بخش اجتناب است؛ اگر چنانچه شما از محرمات پروردگار، کناره گیری نکنید، (4) آن فعل طاعات برای شما نتیجه بخش نیست، زیرا فرموده اند: و شطْرُ الإِكتِسابِ لا يَنفَعُ مَع تَضييع شَطْرِ الإجتناب؛ (5) خوبی هایی که کسب می کنید با کوتاهی در پرهیز از گناه نفعی ندارد؛ این است که دین شما دین «الورع عن محارم الله» (6) است:

ص: 153


1- سجده: 16: [ملازم بستر استراحت و خواب نیستند بلکه] پهلوهایشان از خوابگاه هایشان دور می شود، درحالی که همواره پروردگارشان را به علت بیم [از عذاب] و امید [به رحمت و پاداش] می خوانند و از آنچه آنان را روزی داده ایم، انفاق می کنند.
2- بحار الأنوار: 161/84؛ باب 6 - فضل صلاة الليل و عبادته؛ روایت 52؛ عن الامام الصادق عليه السلام.
3- عدة الداعی: 312.
4- حتی ممکن است همتتان بالاتر برود از مکروهات هم پرهیز کنید.(بیان استاد).
5- عدة الداعی: 312.
6- وسائل الشیعه: 314/10؛ باب -18 تأكد استحباب الاجتهاد في العباده...؛ روایت 13494؛ عن الامام الرضا عليه السّلام.

اوّل ای جان دفع شرّ موش کن *** بعداز آن در جمع گندم کوش کن. (1)

برو بزدای اوّل خانه ی دل *** که تا گیرد ملک نزد تو منزل. (2)

از فرصت استفاده کنید

باید خانه دل را از این کدورات، از حجابها - ان شاء الله پاک کنید در همین تعطیلات صله ی رحم کنید. هرکس با شما نقاری(=دشمنی، کدورت) دارد، شما برای دیدن او بروید، سبقت بجوئید به جنّات عدن، نه اینکه آنها به دیدن شما بیایند.

کسی که نفس خودش را تهذیب نکند، از عقل خودش استفاده نمی کند. پس بنابراین، بر عهده ی هر عاقلی است که در عرض روز، یک ساعتی را اختصاص به مناجات با پروردگارش بدهد، ساعتی را هم فکر کند، یک ساعتی را هم خودش را محاسبه بکند و البته یک ساعتی را هم از حلال الهی بهره ببرد، که فرمودند: این ساعت کمک برای آن ساعت هاست. (3) بر طبق روایات اعمال شما هر شب و روز بر ثامن الحجج عليه السّلام عرضه می شود؛ (4) همین طور اعمال بندگان هر روز صبح بر رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلم هم عرضه می شود. (5)

روش محاسبه نفس

پس بنابراین، یک دفتر تهیه می کنید و در آخر شب اعمالتان را در دین، رأی، اخلاقیات، ادب، چه طور نسبت به پروردگار کرنش کرده اید؟ آیا غیبتی از شما سرزده است؟ سوء ظنی از شما ناشی شده است؟ در شناخت پروردگار کوتاهی کرده اید؟ تمام اعمالتان را در یک دفتری ضبط می فرمایید و بعد درصدد ازاله ی مساوی خودتان بر می آیید، یعنی ان شاء الله بدی های خودتان را یکی بعد از دیگری کنار می گذارید، خدا عاقبت شما را به خیر بکند.

67/12/17

ص: 154


1- مثنوی 28؛ دفتر اوّل؛ متابعت کردن نصاری وزیر را؛ بیت 380.
2- گلشن راز: تمثیل در بیان ماهیت صورت و معنی؛ بیت 27: برو بزدای روی تخته ی دل.. .
3- بحار الأنوار: 71/12؛ باب -3 إراءته عليه السّلام ملكوت السماوات؛ حدیث 14.
4- وسائل الشیعه: 114/16؛ بَاب 101 - وُجُوب الْحَذر مِن عَرضِ الْعَمَلِ عَلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ عليهم السلام؛ روایت 21126.
5- الکافی: 219/18؛ باب عَرْض الأعْمَال عَلى النّبيِّ و الأئمة؛ روايت 1 عن الامام الصادق عليه السلام.

درس پنجاه و پنجم

چگونه دنیا و آخرت خود را منور کنیم؟

بسم الله الرحمن الرحیم.

بَلِي مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيَتُهُ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ. (1)

وقتی که این آیه را در سوره بقره را مطالعه می کردم، می دیدم اگر چنانچه انسان بخواهد یک آخرت منوّر و یک دنیای منوّر داشته باشد، باید امراً و نهیاً در پیشگاه فرامین اسلام کرنش بکند.

برای طی طریق، استاد و رفیق لازم است

در گذشته برای شما عرض کردم که برای طی طریق، یک رفیق لازم است و یک استاد، گفته اند: «الرَّفيقَ ثُمَّ الطَّريقَ»؛ اوّلاً حضرت فرمود: وقتی که انسان اوامر و نواهی پروردگار را درست امتثال کرد، پروردگار آن رفیقی را که باید به مصاحبت و مرافقت او طی طریق بکند، به او می شناساند، ببین داداش جان! فرمود کسی که اوامر و نواهی ما را امتثال کرد، پروردگار در قلب او نسبت به کسی که وا زده و نادرست باشد، نفرت ایجاد می کند، می شناساند به او؛ که این کسی که با او مصاحبت کردی منحرف است، آیا ارزش ندارد که انسان در مقابل -

ص: 155


1- بقره: 81: آری، کسانی که کسب گناه کنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود.

این شرع کُرنش بکند.

تأثیر رفاقت بر سوء عاقبت

وَ كَرَّهَهُ مُجَالَسَةَ الْمُعْرِضِينَ عَنْ ذِكْرِ الله. (1) هر چقدر که این شخص می خواهد آن رفیق را تحویل بگیرد، هرچه او بخواهد و جدیت بکند که با این رفاقت بکند، پروردگار با قلب شما کاری می کند که نتوانید او را تحویل بگیرید و نتوانید رفاقت را ادامه بدهید، شما تصوّر می کنید آن کسانی که اعمال بد ازشان سر می زند بمب می گذارند، اینها چطوری به اینجا رسیده اند؟ ببینید آقا: وَ مَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالداً فِيهَا وَغَضِبَ اللهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذابًا عَظيما. (2) خدا شاهد است از وقتی که این خبر را شنیدم، اصلا ذهنم کار نمی کند.

خوب، اینها با یک قلب پاکی می روند برای نماز جمعه، زن و مرد، مسافتی را پای پیاده می روند، از قراری که یکی از رفقا گفت: «وقتی که بمب منفجر شد، یک تکه جگر افتاد در بغل من!» حالا این آدم چه جوری به اینجا رسیده است؟ آیا اگر یک در هزار، اینها به خیالشان بگذرد یا حتی احتمالش را بدهند که پس این پرده، پرده ی دیگری است، آیا آن کار را می کنند؟ حاشا و کلاً.

شرع به کمک عقل آمده است

زنهار! مزن دست به دامان گروهی *** کز حق ببریدند و به باطل گرویدند. (3)

پناه می برم به خدا! عرض کردم: امام صادق علیه السّلام فرمود: ای برادر عرب من! ما که به دستورهای دین عمل می کنیم، اگر پس این پرده چیزی نباشد، ما ضرر نکرده ایم، اما اگر پس پرده چیزی باشد، شماها چقدر ضرر خواهید کرد؟ اندازه ندارد: الواجباتُ الشَّرعيّه ألطاف للواجبات العقلیه، یعنی شرع به کمک عقل آمده است، یعنی قبل از دستورات شرعی در مورد گناه، عقل راهنمایی -

ص: 156


1- مستدرک الوسائل: 463/8؛ باب 93 - استحباب الحياء؛ روایت 10021؛ عن مصباح الشريعه -.
2- نساء: 93 و هرکس فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است در حالی که جاودانه در آن می ماند و خداوند بر او غضب می کند و او را از رحمتش دور می سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.
3- دیوان فروغی بسطامی، بخش غزلیات؛ شماره 226.

می کند به بدی و خوبی، می گوید: این بدی است، نکن و این خوبی است انجام بده، وقتی که آن پیوند شرع به این عقل خورد، آن وقت عقلش رحمانی می شود. آن وقت دیگر درست فکر می کند. حضرت فرمود: معلمش را تشخیص می دهد، ناصح را از غیر ناصح تشخیص می دهد، راه کج را از راه مستقیم تشخیص می دهد، آن کسی که برای او خیرخواهی می کند، می داند که او واقعا خیرخواه است یا نادرست است؟ آیا یک همچنین شرعی را نباید کرنش کرد؟

انبیا گنجینه های عقل را برای بشر کشف می کنند

و در تفسير آيه ى سوره الذاريات: إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ، مفسّر نوشته است یعنی قبل از اینکه فرمان شرع به گوش این شخص بخورد، آن چیزهایی که بد بوده و قبح عقلایی دارد، آنها را هم مرتکب نمی شود

در همین شرح نهج البلاغه محمد عبده با آن که ایشان سنّی است در ذیل عبارت: وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول. (1) فرموده است (2) که: به واسطه ی آمدن انبیاء و امتثال فرامین آنها برای انسان، اسرار کائنات کشف می شود و یقین به حضرت صانع پیدا می کند، بعد می نویسد: وقَد تَحجُبُ هذه الأنوارَ غيومٌ مِن الأوهام و حُجُبٌ من الخيال، فيأتى النَّبيِّونَ لإثارة تلك المعارف الكامنة و إبراز تلك الأسرار الباطِنَةِ. (3) این انوار در پس پرده ی اوهام و خیال ها و حجاب هایی که به واسطه ی برخوردها و معاشرت های کثیف، به واسطه ی اعمال کثیف ایجاد شده، مانده است؛ این انوار طیّبه در پشت سر این حجاب ها مستور شده است، آن وقت انبیاء می آیند این پرده ها را برطرف می کنند و به واسطه ی فرمانبرداری از انبیاء این پرده ها برداشته می شود و انسان این گنج هایی را که پروردگار در باطنش به ودیعه گذاشته ظاهر می کند.

ص: 157


1- نهج البلاغه 43؛ خطبه 1؛ اختيار الأنبياء.
2- این که بنده عرض می کنم فرموده است: چون مقام علمی هر کس محترم است. نقل می کنند که شيخ رحمه الله علیه سر قبر ابوحنیفه از مرکب پیاده می شد، از ایشان سؤال کردند، گفتند: اکراما للعلم است. انسان باید قانون ادب را نسبت به اهل علم مراعات بکند (بیان استاد).
3- شرح نهج البلاغه: 17/1.

پس این رفیق معین شد که اگر انسان بخواهد طی این مرحله بکند:

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن *** ظلمات است بترس از خطر گمراهی. (1)

یک رفیق می خواهد و یک استاد، رفیقش را عرض کردم که وقتی عقل پیوند خورد با فرامین شرع، آگاهی می دهد به من که چه کسی عوضی است؟ کی عوضی نیست؟ اما البته درست است که شما خوب و بد را تشخیص می دهید، ولی زبان شما را میبندند. دیگر یک همچین انسانی نباید پرده ی اشخاص را ظاهر بکند. آن وقت نسبت به مصاحبت با کسی که عوضی است در قلب شما نفرت ایجاد می کنند.

سیئه ی محیطه

آن وقت قلب خودت باید چه طور بشود؟ حضرت در بیان این آیه: بلی من كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحَاطَتْ به خَطيتَتُهُ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيها خَلِدُون. (2) می فرماید: السَّيِّئَةُ الْمُحِيطَةُ بهِ أَنْ تُخْرِجَهُ عَنْ جُمْلَةِ دِينِ اللهِ وَ تَنْزِعَهُ عَنْ وَلايَةِ اللهِ الَّتِى يُؤْمِنُهُ مِنْ سَخَط اللهِ وَ هِيَ الشِّرْكُ بالله وَ الْكُفْرُ به وَ الْكُفْرُ بنُبُوَّة مُحَمَّد رَسُول الله وَ الْكُفْرُ بوَلايَة عَلىّ بن أبى طالب عليه السّلام وَ خُلَفائه، كُلُّ واحد منْ هَذه سَيِّئَةٌ تُحيط به أَيْ تُحيط بأَعْماله فَتَبْطِلُها تَمْحَقُه. (3) سیئه ی محیطه آن گناهی است که برای تو کافی است تا تو را از دین پروردگار خارج کرده و از ولایت الهی بیرون بیاورد، که این ولایت، امان از سخط و غضب الهی است و آن عبارت است از کفر به خدا و پیغمبر و ولایت امیر المؤمنين عليه السّلام و اولاد او.

سیاهی دل

فرمود: ما مِنْ عَبْدِ إِلا وَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيْضاءُ فَإِذا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِي -

ص: 158


1- دیوان حافظ، غزل شماره 488.
2- بقره: 81: آری، کسانی که کسب گناه کنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود.
3- بحار الأنوار: 300/8؛ باب 24 النّار أعاذنا الله وسائر المؤمنين من لهبها...؛ روایت 55؛ به نقل از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السّلام.

النُّكْتَةِ نُكْتَةٌ سَوْداءُ فَإِنْ تَابَ ذَهَبَ ذَلِكَ السَّوادُ وَ إِنْ تَمَادَى فِي الذُّنُوبِ، زادَ ذَلكَ السَّوادُ حَتَّى يُغَطِّيَ الْبَياضَ فَإِذا غَطَّى الْبَياضَ لَمْ يَرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَيْرِ أَبَداً. (1) در این دل من و شما یک نقطه ی سفید و نورانی هست، گناه که کردی، یک حجاب می آید. اگر آن گناه را قلع کردی - یعنی باید ریشه اش را دربیاوری - و الا در اثر کثرت گناه این تاریکی تمام قلب را فرا می گیرد و وقتی که این طور شد، دیگر صاحب این قلب روی عاقبت به خیری را نمی بیند.

مشکلات کیفر گناهان است

اگر بعضی از رفقا این چند روزه گرفتار هستند، بابا جان من! حضرت فرمود: «وَ أَيْمُ اللهِ» این عبارت در موضع قسم است: «مَا كَانَ قَوْمُ قَط في غَضٌ نِعْمَةِ مِنْ عَيْش فَزالَ عَنْهُمْ إِلا بذُنُوب اجْتَرَحُوهَا ل «أَنَّ اللهَ لَيْسَ بظَلام للعبيد». (2)،(3) به خدا سوگند هرگز از ملتی ناز و نعمت زندگی گرفته نشد، مگر به کیفر گناهانی که انجام داده اند، زیرا خداوند بر بندگان خود ستم روا نمی دارد. «ظلام» نه این است که پروردگار بسیار ظلم کننده نیست، ولی کم ظلم می کند! خیر، به اعتبار اشخاص است. به هیچ کس ظلم نمی کند، اما اگر یک ابتلائاتی متوجه شد این قضایا منبه است! نبی اکرم صلّی الله عليه و آله وسلم فرمود: من طبیب دوّارم، (4) یعنی ما سلسله ی انبیاء، در این دنیا، اطباء نفوس هستیم. آنجا که باید مرهم بگذاریم مرهم می گذاریم، آنجا هم که باید نیشتر بزنیم، نیشتر می زنیم.

بیدار شوید

مردم بیدار شوید! قدری توجه به خودتان بکنید. این فکر عید و اینکه عید چه کار کنیم و... شما را به خودش غافل نکند، همین عصری در وضوخانه به یک کسی گفتم: آقا اسمش را هم نیاور! عید چیست بابا جان! قربانت بروم! -

ص: 159


1- الکافی: 273/2؛ باب الذنوب؛ روایت 20؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
2- آل عمران: 182.
3- نهج البلاغه 257؛ خطبه 178؛ و من خطبه له عليه السّلام فى الشهادة و التقوى.
4- امیرالمؤمنین سلام الله علیه درباره ی پیامبر مکرم صلی الله علیه و آله وسلم این عبارت را فرمودند: (نهج البلاغه: 156؛ خطبه 108) به این معنی، که آن بزرگوار منتظر نمی ماند تا کسی برای مداوا نزد ایشان برود خودش به میان مردم می رفت و دردهای روحی و آلام انسانی آنان را معالجه می فرمود.

عید به این نیست که لباس نو بوشی، آن روزی که همچنین چیزهایی برداشت کردی، یک همچنین استادی برای خودت اختیار کردی، یک همچنین رفیقی هم پروردگار برایت قرار داد، همان روز برای تو عید است داداش جانم! از کجا فردا تو زنده باشی که حالا فکر شب عید و این حرف ها هستی؟

ریشه گناه را باید بکنید

ببین جانم! فيض رحمة الله علیه می گوید که: اگر دیدی حضور قلب در نماز نداری از پروردگار بخواه که تو را آگاهی بدهد: إذا أحبّ الله عبداً أَلْهَمَهُ رُشْدَهُ (1) إذا أرادَ بعَبد خيراً ... ألهَمَهُ الیقین. (2) اگر خدای متعال در اثر عملت به تو نظر خیر داشته باشد، مُلهَم می شوی که خوب چیست و بد کدام است؟ پروردگارا! به من آگاهی بده تا من در خودم تجسّس کنم؛ اما چرا من نمی توانم تجسّس کنم؟ چه چیزی در من وجود دارد که مانع من می شود؟ آمده به من می گوید: آقا! هرچه می خواهم تصمیم بگیرم بر اینکه آن کار را نکنم، یک آدم خوبی باشم، نمی توانم، بنده این طور جواب دادم که علت این است که آن حجاب های قبلی قلب، آن گناهان گذشته، هنوز مرتفع نشده، هنوز حل نشده است، آنها باید حل مشکل بشوند، فیض رحمة الله علیه می گوید: باید این شجره را قطع کنی.

عرض کردم: یک روز برای شما که حضرت آیه الله العظمی بروجردی عصرها درسشان در مدرسه فیضیه بود، در حیاط مدرسه هم چند درخت زبان گنجشک بود. به محض اینکه ایشان درس را شروع می کرد، گنجشک ها - شاید پانصد تا تقریباً - جیرجیر می کردند و مانع بودند از اینکه ایشان تدریس بکند، باید ده نفر از این خدّام بیایند و چوب ها را بردارند هی کیش کنند تا اینها بروند، گفتند: آقا چون می خواهید تدریس را اینجا ادامه بدهید دیگر ما هر روز ده نفر استخدام نکنیم، تولیت حاضر است که درخت از بیخ بکنیم و جای دیگر بکاریم.

ص: 160


1- غرر الحكم: 184؛ الترغيب في الطاعه؛ روایت 3476.
2- غرر الحکم 49؛ فی الفقه و الفقاهه؛ حدیث 265.

اگر گناه بر دل مسلّط شد

یا درخت را ارّه کنیم برود پیکارش! ببین جانم! درخت گناه رو باید اره کنی، باید ریشه کن کنی! آنچه که منشأ است، آن را باید اره کنیم؛ اگر گناه را ادامه دادی و ریشه اش را از دلت در نیاوردی، مرحوم فیض می فرماید: تو را جری می کند به اینکه گناه بعدی را به جا بیاوری، و رفته رفته منحرف بشوی! به «ارتکاب ما هو أكبر» (1) گرفتار شوی، غیبت کردی، بعدش تهمت هم می زنی، دزدی هم می کنی، تا آنجا که: «حتی تستولى عَليهِ الذُّنوبُ وتَأخُذُ تَأْخُذُ بمَجامِع قَلبه» یعنی اون نقطه ی اصلی قلب که مرکز ادراکات و احساسات است، آن را ضایع می کند داداش جون!

اهل گناه همه چیز را طور دیگر می بینند

گناه چه کار می کند؟ بر قلب استیلا پیدا می کند «فَيَصيرُ بطبعه مائلا إلى المعاصى» ميل به معصیت را در او به صورت طبیعت و خصلت در می آورد و طبیعت ثانوی برای او درست می شود، هی حجاب ها یکی پس از دیگری متراکم می شود «مُستَحسناً إيّاها» (2) آن وقت دیگر اصلاً عینکش عوض می شود، همه چیز را یک طور دیگر می بیند.

بعد مرحوم فیض می نویسد: «مُعتقداً أن لا لَذَّةَ سِواها مُبغِضاً لِمَن يَمَنَعُه عَنها مُكَذِّباً لِمَن يَنصَحُه فيها كما قال الله تعالى: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بآیات الله» (3) ، (4) کم کم به این نتیجه می رسد که بهتر از این کارها، کاری نیست. حَجّاج از کشتن لذت می برد، می گفت: اولیای خدا، دوستان امیرالمؤمنین علیه السّلام را که می آورید و من می کشم، لذت می برم، مگر الآن اسرائیلی ها غیر از اینها هستند؟

مراقب فضایل نفسانی باش

أى رفقا! به امام زمان صلوات الله و سلامه علیه بی سیاست ترین دول دنیا اسرائیل است و آمریکا و این هایی که به ضرب چماق می خواهند بر عالم حکومت -

ص: 161


1- انجام گناهان بزرگتر.
2- تفسیر صافی: 149/1.
3- روم: 10: سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند، به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند.
4- تفسیر صافی: 149/1.

کنند. با توپ و تانک و طیّاره و ضد هوایی و اینها می خواهد مردم عالم را وادار کنند که در برابرشان کرنش بکنند و این نمی شود، با زور حکومت نمی شود! ولیکن نبی اکرم صلّی الله و علیه و اله و سلم آمده است آدم بسازد:

أقبل على النَّفس و استكمل فَضائلها *** فَأنتَ بالنَّفس لا بالجسم إنسان. (1)

به خودت توجه کن، مراقب فضائل نفسانی خودت باش، چرا که تو بواسطه ی این نفس، انسان هستی، نه بخاطر آن هیکل، که وقتی پرسیدند یا رسول الله! بنیاد دین شما چیست؟ فرمود: بنیاد دین من عقل است، (2) شفقت است، علم است، حلم است؛ مردم را برادر تصور کردن است، جامعه را به منزله ی یک شخص تصور کردن است. توجه کردید رفقا؟ شارع آمده آدم درست بکند، مرکز عطوفت درست بکند، وقتی که روز قیامت بر پا می شود، تمام سلسله ی انبیاء از شدّت هول عذاب «نفسی نفسی» می گویند، ولیکن جناب خاتم الرّسل «وا أمَّتاه وا أمتاه» می فرماید.

فرمود: غمّى لأجل أمَّتی. (3) می خواهد انسان درست بکند نه سبع، نه درنده، نه هار! هر چقدر می توانید در جامعه بیفتید، اشخاص را نصیحت بکنید و آنها را با قواعد انسانیت آشنا بکنید، حضرت فرمود: بدترین اشخاص اون کسی است که در معامله اش غش می کند. این آدم با یهود محشور خواهد شد، (4) اگر کسی این عمل درونش درست ،شد مثل آن انگشتی است که انگشتر در آن گیر کرده و باید دکتر و طبیب آن انگشت را قطع بکند!.

مراقبه، مراقبه، مراقبه

ببین داداش جون! قربانت بروم! آنهایی که منحرف شدند، چطور کارشان -

ص: 162


1- أدب الدنيا والدین: 357؛ الفصل الثامن في آداب منثوره.
2- الشفا بتعريف حقوق المصطفى: 289/1؛ الفصل الثالث والعشرون الخوف من الله و الطاعه له.
3- همان مأخذ.
4- وسائل الشیعه: 283/17؛ باب 86 - تحريم الغش...؛ روایت 22529؛ عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.

به اینجا کشید؟ یک آقای کشفی بود - خدا رحمتش کند - می گفت: بابا، مؤمنین! شما از مسجد بیرون بروید، هرچه بی عقیده است، کمونیست است، مخالف منحرف است، اینها را اینجا پیش من بیاورید، شماها دیگر از این بهتر چه کاری می خواهید بکنید؟ باید همون راه را که یاد گرفته اید با مراقبه - اوّل مراقبه، وسط مراقبه، آخر مراقبه - اینها را پیاده کنید، ایشان می فرمود: بروید اینها را برای من بیاورید! آخر چرا این آدم باید بمب بگذارد؟ چرا باید حتی احتمال هم ندهد که در پس این پرده پرده ی دیگری هم هست؟ مگر این بمبی که گذاشتند، آقای دکتر بهشتی و هفتاد و دو نفر، چه اشخاص نماز شب خوانی در وسط اینها بودند، چه اشخاصی بودند، یک نفر جوان دیپلمه اینها را شهید کرد، این دیپلم ها حجاب ها را برنمی دارد. آی رفقای عزیز! آی دانشگاهی ها! آی دیپلمه ها! من استدلالأ با مدارک قویه به شما عرض می کنم، که اگر بخواهید پروردگار نظر شما را بصیرت بدهد تا حق و باطل را درک کنید، مواظب همنشین باشید، همان طور که فرمود: در معاشرت با اشخاص بد، نظرت عوضی می شود، یعنی خوب را بد می بینی؟ فرمود: المجالسةُ مَع أهلِ الدُّنيا تُنسى الآخِرَةِ، فرمود: مُجَالَسَةُ الأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بالأَخْيَار. (1) امام عليه الصلوة و السّلام فرمود: اصلاً اصل مجالست با اشرار باعث سوء ظن نسبت به خوبان می شود، همین طور هم همنشینی با خوبان انسان را عوض می کند.

علم هدایت، علم دیگری است

آی رفقای عزیز! این یک علم دیگر است، طبیب هم هستی باش، مهندسی، تکنسینی، شیمیدانی، فیزیکدانی، هرچه هستی، این علم که طلبش بر تو واجب است، یک علم دیگری است، آن علمی است که به تو تنبه بدهد، علمی که تو را از زندگانی حیوانی به سوی زندگی انسانی رهبری کند، آن چیزی است که در -

ص: 163


1- وسائل الشیعه: 265/16؛ باب 38 - تحریم المجالسه لأهل المعاصى؛ روایت 21526؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.

فرمایش امیرالمؤمنین علیه السّلام، آمده است که فرمود: دنیا تجارت خانه ی اولیای حق است. (1)

آیا فکر می کنی عبث آفریده شده ای؟

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبْداً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنَا لا تُرْجَعُونَ. (2) آيا على عبث خلق شده است؟ آیا علی - العیاذ بالله - مثل حیوانی است که آنجا بسته اند: كَالْبَهِيمَة الْمَرْبُوطَة هَمُّها عَلَفُها أَوِ الْمُرْسَلَة شُغْلُها تَقَمُّمُها تَكْتَرشُ مِنْ أَعْلافها عَمّا يُرادُ بها. (3) حیوان پرواری که او را بسته اند، تمام شب و روز همش این است که چی باید بخورد و چگونه نشخوار کند! و یا چون حیوان رها شده آزادی که شغلش چریدن و پر کردن شکم بوده و از آینده خود بی خبر است. آیا مرا بیهوده آفریدند؟ آیا مرا به بازی گرفته اند؟ اگر بخواهید انسان بشوید و این تنوّعات را پیدا بکنید در مقابل فرامین شرع باید امتثال کنید ،آن وقت رفیقت را به تو می شناسانند، استادت را به تو می فهمانند، راهت را به تو نشان می دهند و إلا عاطل و باطلى.

68/1/1

ص: 164


1- نهج البلاغه: 492؛ قصار الحكم؛ شماره 131.
2- مؤمنون 115: آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و بسوی ما باز نمی گردید؟
3- نهج البلاغه 418؛ نامه 45؛ و من كتاب له عليه السّلام إلى عثمان بن حنيف.

درس پنجاه و ششم

احکام تسبیحات اربعه

بسم اللهُ الرَّحِمن الرحیم.

إِنَّمَا يَخْشَى اللَّه من عباده الْعُلَماءُ. (1)

يَتَخَيَّرُ فيما عدا الرَّكَعَتَين الأولَيَيْن مِن الفَريضَةِ بَين الذكر و الفاتحة. (2) در دو رکعت آخر نماز چهار رکعتی، شما مخیر هستید که یا یک حمد بخوانید و یا اینکه تسبیحات اربعه را بگویید یعنی: سبحانَ الله والحَمْدُ لله و لا إلهَ إلاّ الله والله أكبر. البته مراجع فعلی نوعاً یک تسبیح را کافی می دانند. (3) اما شما به لحاظ آن روایتی که فرمود سه تا تسبیحات بخوانید، (4) بهتر است که سه بار بخوانید و حضرت آیت الله العظمی بروجردی بر اساس این روایت احتیاط مطلق، (5) می فرمودند که: سه تا خوانده شود.

اگر چنانچه انسان در جماعت باشد، سه تا تسبیح اربعه را گفت، ولی هنوز امام جماعت به رکوع نرفته، در اینجا استغفار را هم اضافه می کند و می گوید: استَغفِرُ الله ربّى و أتوبُ إليه. اگر بعد از سه بار تسبیحات، ذکر دیگری گفت، اینجا دیگر -

ص: 165


1- فاطر: 28: از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می ترسند.
2- تحریر الوسیله: 168/1؛ مسئله 17.
3- توضیح المسائل مراجع: 555/18؛ مسئله 1005.
4- وسائل الشیعه: 123/6؛ روایت 2.
5- یعنی احتیاط واجب.

ذكر مطلق می گوید، نه اینکه دستوری برای گفتن این ذکر رسیده باشد.

آهسته خواندن تسبیحات

البته آهسته خواندن واجب است، حتی اگر قرائت را انتخاب کردی، حتی در بسم الله هم باید اخفات داشته باشی. نه اینکه مستحب باشد به صورت آشکار بگویی، اینجا باید آهسته ادا شود، اگر ذکر را هم انتخاب کردی، یعنی اگر تسبیحات اربعه را انتخاب کردی، باید یواش بگویی. اگر چه روایت شده است که الله را با صدای آشکار و بلند بگویید، (1) ولی در این مورد، باید حتی بسم الله را هم آهسته بگویی. آن روایت در اینجا تخصیص خورده است.

ضابطه جهر و اخفات

خوب! البته این مسئله را هم می پرسند، که مناط در جهر و اخفات چیست؟ جواب این است که اشخاصی را دیده اید که مریض می شوند و قریب به رفتنشان می شود و می خواهند از دنیا بروند؟ این افراد دیگر صدایشان جوهره ندارد و آشکار نیست، جوهره یعنی چی؟ یعنی صدا آشکار و بلند است، وقتی صحبت می کند از فاصله ی دورتری صدا شنیده می شود، جهر این است. اخفات هم یعنی ملایم، یعنی صدای من جوهره ندارد و کسی که با فاصله ای از من ایستاده است، صدای من را نمی شنود، ملاک این نیست که بغل دستی من بشنود یا نشنود و یا خود من بشنوم یا نشنوم.

از نماز کم نگذارید

از نماز نزن! ملک الموت که موکل قبض روح شماست، در اوقات نماز شما را نگاه می کند که آیا اشتغال به نماز داری یا خدای ناکرده به کارهای کثیف دیگر مشغول هستی؟! (2) لقمان حکیم به پسرش فرمود: پسرم! آن کسبی که مزاحمت بکند با نماز اوّل وقت تو، آن کسب شیطانی است، آن وقتی که رسائل و مکاسب می خواندم، بهترین معلم ها برای من پیدا شد، ولی گفت: باید اوّل ظهر -

ص: 166


1- الإستبصار: 310/1؛ باب 170 - الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم.
2- وسائل الشیعه: 2/ 455؛ باب 36 - استحباب تلقين المحتضر الشهادتان؛ روایت 2632؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.

بیایی، از بس این استاد خوب بود، من إغفال شدم، نماز اول وقتم را هیچ وقت ترک نمی کردم ها! ولی به خاطر اینکه این استاد خیلی خوب بود، نماز را عقب انداختم و به درس رفتم! باز روز اوّل یک خورده درس را فهمیدم، ولی از آنجا که پروردگار می خواست مرا هدایت کند و نجات بدهد، روز دوم هیچ نفهمیدم، پروردگار به لحاظ لطف لایتناهی خودش از من سلب شعور کرد! به استاد گفتم: آقا! من نمی آیم!

اگر شما علامه دهر هم باشید، خدا می خواهد شما را امتحان کند، درست همان اوّل وقت نماز، یک مشتری می آید و نگهت می دارد و... بالأخره شیطان کار خودش را می کند، هم مشتری از دست می رود و هم نماز!

بعد از نماز قدری بنشینید

بعد از این هم که نماز تمام شد، زود ندو برو خانه، پیغمبر به أباذر فرمود: یا أباذر! مادامی که تو در مسجد نشسته ای و تنفس می کنی، تنفست عبادت است. در مقابل این روایت چه می کنی؟ مثلا می خواهی خانه بروی که چکار کنی؟ پای تلویزیون بنشینی؟ چه قدر تلویزیون؟ من نمی گویم آقایان از اخبار روز اطلاع نداشته باشید، البته اطلاع داشته باشید، اما این صحبت ها هر روز و هر شب نیست، رسول پروردگار در انتظار توست، فرمود: اوقات نماز شما را نگاه می کند. عرض کرد: یا رسول الله! گاه گاهی برما یک لرزه ای خود بخود اتفاق می افتد، حضرت فرمودند: همان وقتی است که ملک الموت به تو نگاه می کند!

همین عصر که من می آمدم دیدم که بعضی از دوستان مثل اینکه دارد سوار اتومبیل می شود که برود منزل، گفتم: ای کاش به ایشان می گفتم که برگردد نرو منزل، بیا اینجا مطالب دینت را یاد بگیر، بیا استفاده کن.

بندگانیم جان و دل برکف

آی پروردگار عزیز! شاهد باش تا آنجا که قدرت داریم برای اقامه ی نماز تو می آییم. تا آنجا که قدرت داریم، احکام تو را نشر می کنیم، بنده خدمتگزار هستم. اما بدانید حضرت فرمود: اگر من بدانم که جوانی از جوانان شیعه در احکام -

ص: 167

و در تعلیم احکام و معارف اسلامی کوتاهی می کند او را با تازیانه می زنم. مبادا جزء آنها باشی خدا شاهد است - هنوز یادم نرفته - وقتی که به آن جوان گفتم: «باباجون! آقا میرزا جواد آقا رضوان الله تعالی علیه فرموده: یک ساعت به اذان صبح بلند شو، تو هم که جوانی، بگیر بخواب!» گفت: آقای میرزا با خدا خیلی کار دارم، حرفش خیلی در من اثر کرد، خیلی موعظه خوبی بود!.

مراقب عمر باشید

مهمان هایی که منزل ما می آیند، اگر چایی باشد، یک چایی یا یک خوراکیی، چیزی جلوشان می گذارم، یا یک کتاب دستشان می دهم یا قرآن به آنها می دهم تا بخوانند، چون از عمر ما خیلی گذشته است! حضرت فرمود: بیش از آنچه که شما تصوّر کنید عمر شما در غفلت گذشته است و یک مقدار کمی ازش مانده است. (1) نمی توانی که اوقات خودت را هم کنترل بکنی داداش جان! فقط یک نفر را بنده دیدم یعنی حضرت آیت الله العظمی بروجردی که ایشان روزی دو ساعت در کتابخانه می رفت و هیچ کس حق نداشت بیاید بالا! هیچ کس، شاه، نخست وزیر، ،پایین، بالا، آیت الله، هیچ کس حق نداشت بیاید چون در این دو ساعت باید مطالعه بکند، تا بتواند جواب مسلمان ها را بدهد. بنده هم شاگرد ایشان هستم، اگر من وقت خودم را کنترل نکنم، پس از کجا می توانم این مطالعات را انجام بدهم که برای شما مطالب را بگویم؟ وقت مال شماست، من هم خدمتگزار شما هستم؛ اما به غیر از امام علیه الصّلوة و السلام همه باید مطالعه کنند، چون علم ما اکتسابی است آقا جان!

حسن معاشرت

امام صادق علیه السّلام فرمود: حسن معاشرت با خلق خدا، البته در غیر معصيت من مَزيد فَضل الله عزّوجل، (2) از زیادتی فضل خدا بر بنده است؛ اما -

ص: 168


1- نهج البلاغه: 117؛ خطبه 86.
2- بحار الأنوار: 160/71؛ باب -10 حسن المعاشره و حسن الصحبه؛ روایت 17 ؛ عن مصباح الشريعه.

حضرت فرمود: نمی شود کسی خوش برخورد بشود، مگر اینکه: وَ مَنْ كَانَ خَاضعاً فى السِّرِّ. اگر فرد در باطن، میانه اش را با پروردگار صاف کند، در این صورت، آداب معاشرت را از خدا دریافت خواهد کرد: کانَ حَسَنَ الْمُعاشَرَةِ فِي الْعَلانِيَة. (1) اگر در باطن با خدا راهی باز بکند، پروردگار او را خوش برخورد می کند؛ یعنی در همه جا روش ملاقات و برخورد با اشخاص را به او یاد می دهد، حتی در خانه!

ای پیغمبر مکرَّم! تو آمدی که دین تو جهانی باشد نه اینکه فقط توی مسجد امین الدوله باشد! این خوش برخورد بودن، موکول بر این است که در پنهان خاضع الله باشی؛ پروردگار عیوب تو را بگوید، فضائل اخلاقی را در قلب تو سرازیر کند.

با مردم بخاطر خدا معاشرت کنید

آن وقت امام علیه السّلام می فرماید: فَعَاشر الْخَلْقَ لله. (2) مبادا با آنها معاشرت کنی، برای اینکه چیزی از قبل آنها بدست آوری! نه اینکه از جاه و حشمت آنها استفاده کنی، نباید در معاشرتت از حدود شرعی خارج بشوی نه؛ تا آنجا که مراعات شرع و شریعت می شود و الا هیچی! واقعاً برخورد کن و ببین! این مصاحبه ها را دیده ای که در تلویزیون نشان می دهند؟ خب، آقا سلام عليكم، - عليكم السلام - شما اونجا معامله کردید؟ - معامله کردم، ولی کلاه سر مردم گذاشتم، حالا گیر افتاده ام.

پیغمبر فرمود: بدترین اشخاص آن کسی است کلاه سر مردم بگذارد و بهترین مردم خدمت گزارترین افراد به مردم است. (3) والله من خجالت می کشم! این بنده خدا که مصاحبه میک رد چه حرف هایی باید می شنید، همه اش کلاه گزاری، همه اش کم فروشی، نه آقا جون! اینها اخلاق اسلامی نیست، خدا شاهد است که اگر رویه این باشد، شما منقرض می شوید، اصلا برچیده خواهید-

ص: 169


1- همان مأخذ.
2- همان مأخذ.
3- فقیه: 396/4؛ و من ألفاظ رسول الله الموجزة.... روایت 5840.

شد! بابا! اخلاق اسلامی را یاد بگیرید، اسلام می فرماید افراد باید مثل برادر تو باشند، مثل پدر تو باشند، شما باید اینطور حساب بكنيد: وَ اجْعَلْ مَنْ هُوَ أَكْبَرُ مِنْكَ بمَنْزلَةِ الأَبِ وَالأَصْغَرَ بِمَنْزِلَةِ الْوَلَدِ وَ الْمِثْلَ بِمَنْزِلَةِ الأَخ. (1) آیا شما با پدر و برادر و فرزندتان هم کلاهبرداری می کنید؟

فَإذا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنفُسِكُمْ تَحَيَّةٌ مِّنْ عند الله مُبارَكَةً طَيِّبَة. (2) هیچ معقول است که من داخل خانه رفتم، به خودم سلام کنم؟ یعنی تمام شما به منزله ی اعضای یک پیکر و یک شخص هستید، اگر به دیگران سلام کنی، انگار که به خودت سلام کرده ای، باید این طور رفتار کنید.

بد ترین روز عمر من

ای پروردگار عزیز! اون روزی که علمی به من ندهی که من به واسطه این علم، تقرب به سوی تو بجویم، آن روز بدترین روز عمر من خواهد بود، چون یک علم نافع داریم، یک علم غیر نافع هم داریم آقاجون! وقتی داوود پیغمبر سؤال کرد که علم نافع کدام است، خطاب رسید: یا داوود اون علمی که راه مرا به تو بنمایاند، تو را به من نزدیک کند، (3) اون علمی که اصلاح کند تو را:

علمى بطلب که تو را فانی *** سازد ز علایق جسمانی. (4)

اون علمی که تو را وادار کند تا هم نوع خودت را به منزله برادر خودت بدانی خوب، این علم چه چیزهایی می خواهد آقا جون؟ این علم کجاست؟ آن وقت می فرماید: البته طریق تحصیل این علم، صفای قلب است و این علم حاصل نمی شود، إلا بصرف القلب عن الاُمور الدُّنيويَّةِ، وتطهير النَّفْسِ عَن -

ص: 170


1- بحار الأنوار: 160/71.
2- نور: 61: هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتی از سوی خداوند سلامی پربرکت و پاکیزه.
3- فيض القدير: 23/2.
4- کلیات شیخ بهایی 184؛ شیر و شکر فی العلم النافع في المعاد.

الصِّفات الدّميمَة الدَّنيَّة. (1) مگر به خالی شدن قلب از صفات زشت، باید استاد یکی یکی تزریق کند! در ابتدای تحصیلم به استادم گفتم: آقا من یک دایی دارم میلیاردر است، چرا باید این دایی به من اعتنا نکند و متوجه من نباشد؟ گفت: چی گفتی؟ این حرف چی بود زدی؟ گفت: این شعبه ای از شُعَب محبّت دنیاست!

فوری باید ریشه اش را بکنی! اون قدر ایشان جدیت کرد تا این که باطن را تصفیه کرد! تا به اونجا رسید که گفتم: خیر او نباید به من پول برساند! من باید به دایی ام کمک برسانم او حق ندارد به من پول بدهد، اینجا منعکس شد، قلب عوض شد، استغناى طبع آمد: مَن اسْتَغْنى أغناه الله. (2) می فرماید: خودکفایی، استقلال، آزادی؛ استقلال چیست؟ یعنی روی پای خودت بچرخی، استقلال داشته باشی؛ امام سجاد می فرمود: اگر من در یک طرف باشم و تمام عالم در یک طرف دیگر باشد، من باکی ندارم، چون قرآن با من است، قرآن نیرو می دهد، آقا! این استقلال است.

آیا آزاد مردی پیدا می شود؟

آزادی کدام است؟ أَلا حُرٌّ يَدَعُ هذه اللُّماظَةَ لأَهلها. (3) لماظه: سُور (=باقیمانده ی غذا) بز است! یعنی آیا یک حرّ و آزاد مردی نیست که آن کاسه لیسیدن را واگذار کند به کاسه لیس ها؟ پس باید قلب از صفات ذمیمه تخلیه شود، راه تخلیه شدن هم به ضد آن است، ضد دنیا طلبی، زهد به دنیاست، یعنی بی رغبتی و بی اعتنایی ضد ترسو هم شجاع است؛ ببین امام صادق علیه السلام فرمود: تا مادامی که مطلا نشوی، یعنی زینت خودت را اخلاق اسلامی قرار ندهی، آن آدمی که باید برخورد با افراد جامعه بکند تو نیستی!

و الانقطاعُ عَمّا سوى الله، چقدر روح بالاست؟ آن شخص به سپهبد امیرالمؤمنين - مالک اشتر - یک جسارتی کرد، دوستش بهش گفت: تو فهمیدی -

ص: 171


1- رياض السالكين: 283/3.
2- الكافي: 138/2؛ باب القناعه؛ روايت 2؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
3- نهج البلاغه 556؛ قصار الحکم 456.

نسبت به کی اهانت کردی؟ باید دستت را قطع کنند! گفت: مگر این کی بود؟ گفت: این شخص مالک اشتر بود، دوید بدنبال او که عذرخواهی بکند، آقا! جسارتی کردم ببخشید! آیا تو هم همین طوری؟ یا یک کسی اگر حرفی زد تو ولش نمی کنی، اینکه اخلاق اسلامی نیست، گفت: من نیامدم مسجد مگر اینکه برای تو طلب آمرزش کنم! (1) آن اخلاقی که کافر را مسلمان می کند این است.

خوب، دوم: تحصیل تقوا و عمل به وظایف شرعیه با اخلاص در نیت است. هی نپرس که چه کار کنیم؟ همین کار را بکن اخلاص در نیت؛ نمازت را هر طوری می خوانی بخوان؛ ولی مسجد بیا اگر هم گفتند: ریا می شود، تو باز هم بیا، شیطان اذیت می کند، باید بیائی اینجا که نفس کشیدنت عبادت باشد، آی چقدر من تنبلم.

اخلاص رمز موفقيت

فَمَن كانَ يَرْجُواْ لقاءَ رَبِّه، هر کس که می خواهد لقاء پروردگار را بچشد، باید عمل صالح بیاورد: فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالحاً وَ لا يُشْرِكْ بعبادَة رَبِّهِ أَحَداً؛ (2) و يَصيرُ العَمَل صالحا إلا بالإخلاص؛ و عمل صالح نمی شود، مگر با اخلاص. فرمود: الإخلاص سِرُّ مِنْ أَسْرَارِي اسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبادِى. (3) هرکسی نمی تواند این کار را بکند، خدا باید مرحمت کند، خدا باید اخلاص بدهد. خدا رحمت کند حاج انصاری را گفت: من یک شب مهمان کسی شدم که خیلی مقدّس بود وقتی می خواستم بخوابم، قوری آب و کاسه را آورد و گفت: حاج آقا اگر می خواهی وضو بگیری که با وضو وارد رختخواب بشوی، من آب آماده کرده ام، گفت: نه من در خانه هم وضو نمی گیرم، مثل یک مرد! حالا بنده باشم مثلا: بله خیلی اظهار لطف دارید - حالا خانه خودمان وضو نمی گیرم، ها! ولی اینجا انجام می دهم - خیر، خلوص نیت آن است که گفت من وضو -

ص: 172


1- بحار الأنوار: 157/42؛ باب 124- أحوال سائر أصحابه عليه السّلام...؛ روایت 25.
2- کهف: 110: پس هرکه به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.
3- بحار الأنوار: 249/672؛ باب 54 - الإخلاص و معنی قربه تعالی؛ عن رسول الله صلّى الله عليه و آله وسلم.

نمی گیرم! این که گفت وضو می گیرم، این شرک است.

تضرع به درگاه خدا

وقتی که متمکن شدید، باید گریه بکنید داداش جون! امام صادق فرمود: هرچه قدر از فضائل اخلاقی را واجدی که واجدی؛ ولی هر چه قدر را که واجد نیستی، باید شب و نیمه شب گریه کنی، اهل بیتت را کاری نداشته باش داداش جان! روز قیامت از اهل بیت تو می پرسند که خوب شوهرداری کردی؟ جهاد الْمَرْأَة حُسْنُ التَّبَعُل. (1) و می گویند برو بهشت، تو باید به فکر خودت باشی؛ خیلی خوب! ما چه کنیم؟ إِنَّ لِلَّه فِي أَيام دَهْرِكُمْ نَفَحاتِ أَلا فَتَرَصَّدُوا لَها. (2) آن افاضاتى که پروردگار نسبت به اولیای خودش دارد و تو در دار دنیا از اینها می مانی و محرومی اینها را چه کار بکنیم؟

الهى! زاهد از تو حور می خواهد، قصورش بین! زاهد اینجا رو می دهد، از دنیا می گذرد، که اونجا حورالعین را بهش بدهند! وأمّا القَلبُ المَشغولُ بالعُقبى فَلَه الدَّرَجاتُ العُلى، وأمّا القَلبُ المَشغولُ بالمَولى فَلَه الدُّنيا والعُقبى والمَولى. (3) روز قیامت خطاب می رسد آی بهشتی ها! همه چیز را گرفتید؟ جواب می دهند بله، همه را گرفتیم، خطاب می شود: خوب! چیز دیگری انتظار دارید؟ عرض می کنند: خدايا ما تو را می خواهیم، در دنیا تو را می خواستیم، حالا هم تو را می خواهیم.

مؤمن عقلش را زنده می کند

قَدْ أَحْيا عَقْلَهُ وَ أَماتَ نَفْسَهُ، مؤمن عقلش را زنده کرد و نفس خودش را کشت، حَتَّى دَقَ جَليلُهُ وَ لَطُفَ غَليظُهُ، تا آنجا که جسمش لاغر و خشونت اخلاقش به نرمی گرایید، حالا یک قدری لاغر می شوی، خوب بشوی! اما عوض آدم می شوی! خوب می شوی! تازه برحسب رأی اطبای امروزی خیلی هم خوب است! قلب کمتر فعالیت می کند و عمر تو بیشتر می شود. آنهایی که چاقند -

ص: 173


1- الکافی 507/5؛ باب حق الزوج على المرأه؛ روایت 4؛ عن الامام الكاظم عليه السّلام.
2- بحار الأنوار: 168/74؛ باب 7 ما جمع من مفردات كلمات الرسول و جوامع کلمه.
3- المواعظ العددیه: 146؛ عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.

دکتر می گوید: باید وزنت را کم کنی، وزن زیاد برای قلب خطرناک است، لاغر بشوی بهتر است.

وَ بَرَقَ لَهُ لامعُ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ، برقی پر نور برای او درخشید و راه را برای او روشن کرد و در راه راست او را کشاند، تَدافَعَتْهُ الأَبْوابُ إلى باب السَّلامَةِ وَ دار الإقامة و از دری به در دیگر برد، تا به در سلامت و سرای جاودانه رساند، و ثَبَتَتْ رجلاهُ بطَمَأَنِينَة بَدَنه فِي قَرار الأمن و الرّاحَةِ، که دو پای او در قرارگاه امن، با آرامش تن استوار شد. این، پاداش آن بود که دل را درست به کار گرفت و پروردگار خویش را راضی کرد: بما اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضى رَبَّهُ. (1) وقتی این درشتی ها نرم شد، حجاب برداشته می شود و برقی پر نور برای شما می درخشد، یعنی چراغ را برای شما در قلبتان روشن می کنند؛ اون وقت راه خدا را خوب می بینی!.

معنى اعرفوا الله بالله

«و هذا هُوَ المُرادُ من قوله عليه الصلوة والسلام: «اعرفُوا الله بالله (2)»» خدا را با خدا بشناسید، چه کسی بود که در قلب من این چراغ را روشن کرد؟ همون خدا خوبه بود دیگ،ر اون وقت می فهمی که:

تو را به خلوت دل بود مسکن و من غافل *** به هرزه در طلبت گرد هر دیار دویدم.

این دل دیوانه را هیچ چیز ساکت نمی کند مگر پروردگار، ای پروردگار عزیز:

امروز امیر دل دیوانه تویی تو *** فریاد رس این دل دیوانه تویی تو.

مرغ دل ما را که به کس رام نگردید ***آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو.

68/1/8

ص: 174


1- نهج البلاغه: 337؛ خطبه 220.
2- الكافي: 1/ 85؛ باب أنه لا يعرف إلا به؛ روايت 1؛ عن أمير المؤمنين عليه السّلام.

درس پنجاه و هفتم

مدارا با مردم نیمی از عقل است

بسم الله الرحمن الرحیم.

وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذكرنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا. (1)

فرمود: التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ. (2) يعنى رفاقت کردن با مردم نصف عقل است و یک وقتی این دعا را می خواندم که امام سجاد عليه الصلوة و السلام عرض می کند: بارالها!... وَ اجْعَلْ لَنَا فِي صُدُور الْمُؤْمِنينَ وُدّا. (3) البته در فروق اللغه دارد که فرق بین «ودّ» و «حبّ» چیست: حبّ و محبّت این است که من به شخصی ارادت دارم و او را دوست دارم، اما ود این است که: علاوه بر این که او را دوست دارم، دشمنان او را هم دشمن دارم، این مطلب را صاحب فروق ذکر می کند. پروردگار هم وعده داده است که کسانی که اقبال به او می کنند در-

ص: 175


1- كهف: 28: و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می خوانند [و] خشنودی او را می خواهند، شکیبایی پیشه کن و دو دیده ات را از آنان برمگیر، که زیور زندگی دنیا را بخواهی و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیاده روی است، اطاعت مکن.
2- الكافي: 643/22؛ باب التحبب إلى الناس و التودد إليهم؛ روایت 4؛ عن الامام الصادق عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.
3- الصحيفه السجادیه: 180؛ دعای 42؛ و كان من دعائه عليه السّلام عندختم القرآن.

نماز، پروردگار به واسطه ی مودّت با مؤمنین آنها را کمک می کند. نماز وسیله است دیگر! لازم نیست شما بروید و یک گوشه بنشینید تا آدم خوبی باشید، باید احکام اسلام را یاد بگیرید و در میان مردم پیاده کنید آقاجان!

شارع در باب نجاست سهل گرفته است

مکرراً عرض کرده ام که: شارع باب نجاست و طهارت را در أسهل طرق بیان فرموده است؛ مثلا رفتن در این رستوران هایی که صاحبش مسلمان است سهل گرفته، ولی همه جور آدمی در اینها می آید، ارمنی می آید، عرض می شود که یهودی می آید، آدم های لا ابالی می آیند، بعض افراد می آیند که اصلاً نجاست سرشان نمی شود؛ جنابعالی هم می روید، واقعاً غذای اینها نجس است یا نه؟ می شود خورد؟ قاعده ی اسلامی در اینجا چیست؟ احتیاط و اینها را کار نداریم، بنابر قاعده ی اسلامی، آیا می شود غذای اینها را مصرف کرد؟ در صورتی که در مظان نجاست هست؟ جواب این است که بله می شود. بنابر قاعده ی شرع، تا مادامی که علم به نجاست پیدا نکرده باشی، نمی شود از اینها پرهیز کرد.

يا مثلا فرض بفرمائید شخصی که خون را پاک می داند و اصلا نجس نمی داند و یا نجس و پاکی سرش نمی شود، لا أبالی است، حالا من منزل این شخص بروم و غذایی برای من بیاورد آیا این غذا پاک است؟ بله؛ تا مادامی که علم به نجاست نداشته باشی پاک است.

در قسمت لباس که آلوده به خون یا نجاست دیگری بوده بعد از تطهیر آن، جرم نجاست رفته ولی رنگش مانده است؛ چه مانعی دارد؟ پاک است.

نحوه تعلق خمس به مال

یکی هم قضیه ی خمس است. بعضی ها نحوه ی تعلق خمس را در مال، به نحو کلّی در معین می دانند، البته این مطالب به درد شما نمی خورد، برای برادران و آقایان اهل علم عرض می کنم اگر به نحو کلّی در معین باشد، من می توانم در این مال تصرف بکنم تا مادامی که به قدر یک خمس مانده باشد یکی خمس را به صورت حق بر ذمّه می داند، از قبیل حق الرّهانه، که صاحب خمس ذمّه اش-

ص: 176

رفتن به مهمانی کسی که خمس نمی دهد

مشغول است. بنابراین در عین مال می توان تصرف نمود و فقط ذمّه اش مشغول است. پس این غذایی که در مقابل شما گذاشته حلال است و اشکالی ندارد، به علاوه، اگر هم تعلق خمس به نحو اشاعه باشد، باز هم من یقین ندارم که این غذا از عینی است که مورد خمس است یا خیر؟ ممکن است معاملاتش را به نحو کلی انجام داده باشد نه به نحو شخصی و هر مسلمانی هم وقتی که به نحو کلّی معامله می کند، بنا ندارد که از مال غیر مخمس یا از آن مال حرام بدهد، می گوید ان شاء الله اگر خدا به من تمکن داد، از یک مال حلالی که کسب کردم، خمس هم می دهم، این چه اشکالی دارد آقاجون؟

یک وقتی ما از پله های مدرسه فیضیه بالا می رفتیم، به سمت صحن کهنه یک شخصی از مرحوم آیت الله آقای سید محمد تقی خوانساری رضوان الله تعالی علیه همین مسئله را پرسید؛ آن قدر ایشان احتمالات القا کرد، که احتمال نمی دهی این مال را به او بخشیده باشند؟ احتمال نمی دهی به صورت کلی معامله کرده باشد؟ نسیه از دکان بقالی آورده؟ از یکی پول قرض کرده و این اجناس را خریده، این قدر احتمالات را برایش گفت که طرف گفت: آقا اگر این طور باشد به این زودی ها برای کسی یقین حاصل نمی شود که طرف مقابل خمس نداده، پس آنچه که مانع معاشرت شماست، یکی نجاست و طهارت است، یکی هم مسئله ی خمس.

باید بروی داداش جون! باید بروید و امر به معروف و نهی از منکر کنید. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِن تَنصُرُوا اللهَ يَنصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدَامَكمُ. (1)

مضمون آیه مبارکه این است که از بس نبی اکرم صلّى الله عليه و آله وسلم، حريص بودند بر اینکه مردم به اسلام بگروند، بنابراین تمام تلاش خودشان را بکار -

ص: 177


1- سوره ی مبارکه محمّد صلی الله عليه و آله و سلم: 7: ای مؤمنان اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می کند و گامهایتان را محکم و استوار می سازد.

می بردند که کسی از ایشان دور و دلخور نشود، خوب یک کسانی دور ایشان می آمدند که مثلاً فقط یک عبا دوششان هست، مثل ماها متشخص نیستند، این عبا هم لحافش است، هم یک قدری زیر اندازش است، هم سفره اش هست، از همه ی جهات با این عبا روزگارش را گذران میک ند، خوب این آدم یک قدری بویناک می شود، عرض می شود این اشخاصی هم که اهل دنیا بودند، می خواستند بیایند خدمت پیغمبر و اینها را مانع می دیدند، مثلا اینها میکروب دارند، بو می دهند...!، دیدند که نمی شود، آخر عرض کردند: یا رسول الله! یک روز اینها باشند و یک روز ما! ما نمی توانیم همراه اینها در خدمت شما باشیم و احکاممان را اتخاذ بکنیم. خوب، واقعا هم همین طبقه ی چهارمی ها هستند که کارها را پیش می برند، همین کلاه نمدی ها، همین لباس چرک ها، آن اعیان و اشراف و کراواتی و فلان و اینها که نشسته پاکند آنها همین جوری هم کنار هستند.

بر معاشرت با مؤمنین صبر کن

عرض کردم: برای اینکه حضرت خیلی کوشا بودند در اینکه مردم به اسلام بگروند، نزدیک بود این امر را قبول کنند که حضرت جبرئیل امین نازل شد که: یا رسول الله! وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ، با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می خوانند، خشنودی او را می خواهند، شکیبا باش، با همین اصحاب صفه، همین طبقه ی پا برهنه ها، لباس چرک ها، که صبح و شام پروردگار را می خوانند باید با همین ها سر کنی، مبادا از اینها تجاوز بکنی و با این اشخاص دنیا پرست همنشین بشوی: وَ لَا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْیا، و چشمت را از آنان به سمت زیور زندگی دنیا برنگردان، وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَن ذِكْرنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا. (1) نسبت به حرف آن کسی که قلبش را از یاد خودمان غافل کرده ایم، آدمی که از -

ص: 178


1- کهف: 28.

هوس خودش پیروی می کند و اساس کارش بر زیاده روی است، اطاعت نکن.

مخصوصاً مرحوم حاج میرز جواد آقا رضوان الله تبارک و تعالی علیه همین تکه ی آیه را در آداب رفاقت ذکر می کنند که انسان الْمَرْءُ عَلى دين خليله فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ مَنْ يُخالل. (1) بالأخره اگر انسان بخواهد سیر طریق بکند، یک رفیق و یک استاد لازم دارد: «الرّفيقَ ثُمَّ الطَّريقَ» آن وقت در شرایط - به قول شما! - دوست یابی و رفیق یابی از بس اهمیت دارد، فرمودند که: اطْلُبْ مُؤاحَاةَ الأَثْقِياءِ وَ لَوْ فِي ظُلُماتِ الأَرْضِ. (2) رفاقت با اهل تقوا را بطلب!.

رفيق عاقل...

آن کسانی که در مساجد رفت و آمد می کنند، پروردگار هشت چیز به آنها مرحمت می کند: یکی از آنها: أخاً مُسْتَفَادا، (3) است؛ یعنی یک رفیق عاقل، بینا و متدین که سراغش را بگیرد و بهش بگوید که کجا بودی رفیق جون؟ امروز مسجد نیامدی؛ امروز نماز جماعت نبودی؛ آن حرف و آن رفتاری که با فلان کس کردی زننده بود ها! من آیینه تو هستم ها! آن حرکت که کردی خوب نبود ها! یک رفیقی که تمام عیوب او را آفتابی می کند و تذکر می دهد. بعد از شناخت مقام مقدس پروردگار و انبیا دیگر عبادتی بالاتر از این طلب کردن دوستی با اهل تقوا نیست؛ حتماً باید از خدا بخواهی که یک چنین رفیق عاقل و متدیّنی برای شما بیاورد.

اطاعت نكن اى نبى أكرم! من از این اشخاصی که قلبشان از ذکر من غافل است؛ اینها هواهای نفسانی خودشان را پیروی می کنند. حالا یک روز آمده اند مسجد و به خیال خودشان مسجد هم مثل - فرض بفرمایید - این -

ص: 179


1- بحار الأنوار: 192/71؛ باب 14 من لا ينبغى مجالسته...؛ روایت 12؛ عن الامام الصادق عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.
2- بحار الأنوار: 282/71؛ باب -19 - عله حب المؤمنين بعضهم بعضا؛ روايت 3؛ عن الامام الصادق عليه السّلام (مصباح الشريعه).
3- بحار الأنوار: 10875؛ باب -19 مواعظ الحسن بن على عليهما السّلام.

مهمانخانه ها و هتل ها است که مثلاً برای آنها یک اطاق متشخصانه درست کنند که حالا می خواهند بیایند دینشان را درست کنند و...! نه باباجان من! باید قاطی همین اینها بیایید، اسلام این چیزها را ندارد، داداش جان!

داستانی از حضرت موسى عليه السلام

بنده امروز قضیه موسی بن عمران على نبينا و عليه الصلوة و السلام را مطالعه می کردم که ایشان رفت مدین و در آنجا دید که یک چاهی است و این گله بان ها، شبان ها، می آیند و از آن چاه آب می کشند، ولی دلو به قدری سنگین بود که در روایت دارد ده نفر باید به هم کمک کنند تا آب بکشند. ایشان گرسنه و تشنه آمده بود به سمت مَدْيَن - که امروزه این شهر در حوالی اردن است - دید بله اینها همه، یکی از دیگری سبقت می گیرند که آب بیاورند؛ اما چیزی که هست این است که دو تا دختر خانم میان آنها ایستاده اند و هم می خواهند از گله شان حفاظت کنند و هم می خواهند که این گله بانها به گله ی خودشان آب رسانی بکنند، بعد اینها بیایند!

حضرت موسی دید که نه خیر! اینها هر چه منتظر شدند اصلا این چوپان ها متوجه این زن ها نیستند و کار خودشان را می کنند. یک قدری آنها را نصیحت کرد و به آن خانم ها گفت: شما چه کار دارید؟ گفتند: ما می خواهیم این گوسفندها را آب بدهیم، حضرت با اینکه خودش تشنه بود اون چوپان ها را نصیحت کرد و از آب ردّ کرد و البته آنها هم کمکش نکردند! گفتند: بگذار حالا ببینیم این یک تنه چه کار می کند؟ چطور یک نفری می خواهد کاری را که ده نفر انجام می دهند انجام بدهد؟ بالأخره حضرت با همان گرسنگی و تشنگی دلو را انداخت و آب را بیرون آورد و آن گوسفندها را آب داد، خوب دیگه ایشان کسی است که باید پیغمبر بشود!

غرض عرض این است بعد از آن ایشان این جمله را عرض کرد: فَقالَ رَبِّ -

ص: 180

إني لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٌ فَقير. (1) پروردگارا! من محتاج خیر و احسان تو هستم. دیگر مصداق را معین نمی کند؛ فقط می فرماید: من محتاج خیر و احسان توأم.

آن دو نفر هم رفتند و به پدرشان شعیب گزارش دادند که یک چنین مردی آمد و برای ما آب تهیه کرد و بعد رفت، یک گوشه ای نشست. حضرت شعیب فرستاد دنبال ایشان و بعد اینها آمدند و گفتند: إِنَّ أَبي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا. (2) که پدر ما می خواهد اجر سقایت تو را بدهد. آن وقت در ازای یک خدمتی که در این جا کرد، در ازای یک کار خیر و یک نصیحت پروردگار او را تا کجا رساند!

خدا رحمت کند در حوزه علمیه قم، در دهه ی عاشورا، آقایان جمع می شدند، تمام مراجع تقلید همه می آمدند و البته آن اشخاصی هم که منبر می رفتند، رتبه علمی همه ی آنها در حدّ اجتهاد و یا قریب به اجتهاد بودند، و آن وقتی که بنده آنجا بودم، مرحوم آقای حاج میرزا ابوالفضل رضوان الله تعالى عليه منبر می رفت، جمله ای که به مناسبت فرمود این بود که:

شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد *** که چندسال به جان خدمت شعیب کند. (3)

ده سال در مدین بود و خدمت شعيب عليه الصلوة و السّلام کرد تا اینکه مورد عنایت شد و عصای موسوی را به او دادند! عصای پیغمبری را به او دادند؛ بعد ایشان می فرمود: آقایان طلاب هم درخدمت این شعیب ها باید زحمت بکشند و خودشان را در تحصیل به مدارج عالیه برسانند تا انشاء الله مورد همان عنایات ازلی واقع بشوند.

ص: 181


1- قصص: 24 و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی به آن نیازمندم».
2- قصص: 25: گفت: «پدرم از تو دعوت می کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد».
3- دیوان حافظ، غزل شماره ی 188.

مواعظ حضرت ثامن الحجج عليه السلام

.. حضرت ثامن الحجج در اواخر ماه شعبان این نصیحت را می فرمایند که: استغفار بکنید، حتی المقدور امانات را به صاحبانش رد بکنید، از گناهان توبه کنید، توجه کنید، بعد دیدم که چه قدر خوب است انسان همین مضامین ادعیه را در لسان خودش دائما داشته باشد، چون امام سجاد علیه الصلوة و السلام نظر به این که سلاطين جور مانع بودند از این که ایشان ارشاد بفرمایند، همان نصایح و ارشاد را به صورت دعا درآوردند و بیان فرمودند مثلاً: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد و آله، وَ بَلِّغْ بإيمانى أَكْمَلَ الإيمانِ، وَ اجْعَلْ يَقينى أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أحْسَن النّيّاتِ، وَ بِعَمَلى إلى أَحْسَن الأَعْمال. (1)

مرا به کاری و ادار که فردا از من سؤال می کنی

حالا خوب توجه بفرمایید: و اسْتَعْمِلْنی بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ فردا از أيامى فيما خَلَقْتَنى لَه. (2) پروردگار عزیز من! این چشم و زبان و گوش و دست و پا که امانات تو هستند و تو از این امانات سؤال می کنی: عبدى ما ذا صَنَعتَ فى أمانتي؟ (3) به من توفيق بده که این امانت های تو را در همان مسیری استعمال بکنم که تو فردای قیامت درباره ی آنها از من سؤال می کنی. چشم را در چه راهی باید استفاده بکنم؟ گوش را برای شنیدن مواعظ حسنه باید بکار ببرم، عرض می شود، چشم را برای قرآن خواندن و آیات حق را دیدن.

روزگارم را در مسیری خرج کن که برای آن خلقم کرده ای

وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فيما خَلَقْتَنى لَهُ. (4) ايام عمر من را در آن چیزی که خلق کردی قرار بده، عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِى بِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ، فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَان. پروردگارا! اگر عمر من مرتع شیطان است و من، هر روز عوض اینکه قوس صعودی را طی بکنم، قوس نزولی را طی می کنم، فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ

ص: 182


1- صحیفه سجادیه، دعای 20؛ دعای مکارم الاخلاق.
2- همان مأخذ.
3- جامع السعادات: 60/3: فصل (عموم وجوب التوبه).
4- صحیفه سجادیه، دعای 20؛ دعای مکارم الاخلاق.

من را قبض روح كن، قَبْلَ أَنْ يَسْبقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ، أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَى. (1) قبل از اینکه غضب تو محکم بشود بر من.

مرا مبتلا به کسالت در عبادت نکن

وَ وَفِّقْنِي لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِي، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِی، یک استادی برای من قرار بده و من را موفق بکن به اینکه او را طاعت و پیروی بکنم، وَ لا تَبْتَليَنى بالْكَسَل عَنْ عِبادَتِک، ببین داداش جونم! این یک بلایی است ها! وقتی که در این لیالی متبرکه، پروردگار به انسان توفیق می دهد، باید بلند شود و إلا دچار کسالت و محرومیت می شود. می فرماید: خدایا مرا در اثر عمل بد، به کسالت از بندگی خودت مبتلا نکن.

به کوریم نینداز

وَلا الْعَمَى عَنْ سَبيلكَ، ای پروردگار عزیز من! طوری نشود که من راه توبه را گم بکنم، وَ لا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلافِ مَحَبَّتِك، وَ لا مُجامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْكَ، وَلا مُفارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَیک، یک طوری نشود که - خدایی نکرده - من گرفتار کسانی بشوم که مخالف حقایق هستند، کما اینکه بعضی ها شدند، طوری نشود که من از اهل خیر مفارقت کنم. خوب گوش می دهید رفقا؟ این هم دعا لازم دارد: پروردگارا! من را موفق بکن که با اهل خیر تماس پیدا بکنم با مؤمنین تماس داشته باشم.

به راه درست هدایتم کن

وَفِّقْنى إِذَا اشْتَكَلَتْ عَلَيَّ الْأُمُورُ لأَهداها، وَ إِذا تَشابَهَتِ الأَعْمَالُ لأَزْكاها، وَإِذا تَناقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضاها. یک بار می بینی چند تا کار شاخ به شاخ شده، پروردگار عزیز! به آن راهی که در نظر تو خیر من است، مرا رهبری کن.

از غفلتها حفظم کن

اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ نَبِّهنى لِذِكْرِكَ فِي أَوْقاتِ الْغَفْلَة، (2) اوقات غفلت مثل همین عید دیدنی هاست داداش جان! که بعضی ها در همین ایام چه کارها که نمی کنند و چه حرف هایی که نمی زنند، آخر فرمود: انْتَهرُوا فُرَصَ الْخَيْر. (3) چون یک مرتبه در همین ایام غفلت، رسول پروردگار می آید چه -

ص: 183


1- همان مأخذ.
2- همان مأخذ.
3- وسائل الشیعه: 84/16 باب 91: استحباب انتهاز فرص الخير؛ روایت 21044؛ عن أمير المؤمنين عليه السّلام.

می کنی داداش جون؟ آخه چی چیه؟ مثل اینکه فقط در این عید می خواهی ایام را بگذرانی، یه خورده پسته بخوریم، یه خورده آجیل بخوریم، هرهر، کرکر بکنیم، یک قدری مثلا همین تلویزیون که بعضی از صفحه هاش برای بچه های کوچک، پنج ساله، هفت هشت ساله و اینهاست، آن وقت تو هم میری قاطی بچه ها، مثلا می خواهی ایام را بگذرانی؟ این برای تو غفلت است! وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطاعَتِكَ فِي الْمُهْلَة. (1) ايّام مهلت فعلاً همین عمر و روزگاری است که پروردگار به شما مرحمت فرموده است.

ارزش صلوات

هیچ گاه فراموش نکنید - البته اگر شما متوجه باشید - که وقتی پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم آن ملکی را که مأمور شمارش است، ملاقات کرد، آن ملک گفت که: من شمارش همه چیز را دارم که چقدر است، مثلا چقدر از این باران در مزارع می ریزد، چقدر در شهرهای معموره می ریزد، چقدر در دریاها می ریزد، چقدر در کویر می ریزد، تمام شمارش اینها را من دارم، ولی آن چیزی که من نمی توانم شماره اش را ضبط کنم ثواب صلوات بر محمد و آل محمد است. صلواتی بفرستید.

68/01/11

ص: 184


1- صحیفه سجادیه، دعای 20؛ دعای مکارم الاخلاق.

درس پنجاه و هشتم

فقط متقین می توانند از قرآن بهره ببرند

بسم الله الرحمن الرحيم.

إِنَّمَا تُنذِرُ مَن اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بمَغْفِرَة وَ أَجْر كَريم. (1)

پروردگار عزیز جل و عز در قرآن از این خطاب ها زیاد دارد، مثلاً: الم * ذلك الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِین. (2) با اینکه قرآن برای تمام اهل عالم نازل شده است، اما آن کسی که واقعا از قرآن می تواند استفاده کند، متقین هستند. من که هر کار بدی به نظرم می رسد انجام می دهم، من چه لیاقت دارم از این قرآن استفاده کنم؟! «هُدًى لِلْمُتَّقین» است. تو فقط کسی را می توانی انذار کنی که از این قرآن پیروی بکند و در نهان از خداوند رحمان بترسد، چنین کسی را به آمرزش و پاداشی پرارزش بشارت بده!

رابطه شب إحيا با نيمه شعبان

ریشه ی شب احیا در شب نیمه شعبان است، که حالا طول و تفصیلش را خدمت شما عرض نمی کنم، ولی در شبهای نیمه (ماه شعبان) درهای مختلفی باز -

ص: 185


1- يس: 11: تو فقط کسی را انذار می کنی که از این یادآوری (الهی) پیروی کند و از خداوند رحمان در نهان بترسد چنین کسی را به آمرزش و پاداشی پرارزش بشارت ده!
2- بقره: 1و2: الم (بزرگ است خداوندی که این کتاب عظیم را از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (1) آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزگاران است. (2)

درخواست خشیت از خدا

می شود. در این شب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم چه چیزی از پروردگار خواست؟ آنچه که ایشان خواست، برخلاف خواسته های شماست، ایشان از درگاه پروردگار درخواست می کند که: اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَنا مِنْ خَشْيَتِكَ مَا يَحُولُ بَيْنَنا وَ بَيْنَ خدا مَعْصِيَتِک، (1) پیغمبری که فرمود: عُرضَت عَليَّ كُنوز الأرض و دُفعَت إِلَيَّ مَفاتيحُ خَزائِنِها فَكَرهتُها و اخْتَرتُ الدّارَ الآخِرَةَ. (2) البته دارد كه: حَلاوَةُ الدُّنْيا مَرارَةُ الآخرَة وَ مَرارَةُ الدُّنْيَا حَلاوَةُ الآخِرَةِ. (3) تمام استفاده ها را از دنیا کرده ای عزیز من! دیگر چیزی طلب کار نیستی! قاعده کلی این است که هر چقدر شما از اینجا استفاده کردید از استفاده ی آخرتتان کم می شود. این قاعده ی کلی است، اما جبرائیل به نبی اکرم صلّی الله علیه و آله وسلم عرض کرد: یا رسول الله! هرچه شما از دنیا استفاده بکنید از آخرتتان کم نمی گذارند، شما استثنایی هستید، با این حال فرمود: تمام گنج های زمین را به من نشان دادند و کلیدهایش را در اختیار من قرار دادند؛ ولی من هیچ کدام را قبول نکردم.

دنیا را به پیغمبر دادند ولی نپذیرفت

یا رسول الله! اجازه می دهید همان طور که برای داوود آهن را نرم قرار دادیم، تا زره ببافد و از آن راه ارتزاق بکند و از بیت المال استفاده نکند: أَلَنَّا لَهُ الحدید. (4)، (5) برای شما جبل یمامه را طلا بکنیم که شما دست بیندازی و مثلا یک تکه بدهی به فلان کس، یک تکه به فلانی..؟! حضرت سؤال کرد که بعدش چیست؟ فرمود: آخرش موت است. در نهج البلاغه دارد که امیر المؤمنين عليه السّلام فرمود: عُرضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيا فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَها. (6) إبا کرد از اینکه قبول بکند فرمود: نمی خواهم، من می خواهم یک روز را روزه بگیرم که از حال -

ص: 186


1- مستدرک الوسائل: 285/6؛ باب 6 - صلاة ليله النصف من شعبان...؛ روایت 6853.
2- شرح نهج البلاغه 230/9؛ شرح خطبه 161.
3- بحار الأنوار: 119/70؛ باب 122 - حب الدُّنيا و ذمها...؛ ذیل روایت 111؛ عن أمير المؤمنين عليه السّلام.
4- سباً: 10: آهن را برای او نرم کردیم.
5- همین طور که شما دَم پهن و دم باریک را می گذارید و مفتول را از این طرف از آن طرف راست کج می کنید، دست ایشان یک چنین قدرتی داشت خدا به او این قدرت را داد (بیان استاد).
6- نهج البلاغه: 227؛ خطبه 160.

مستضعفین مطلع باشم و یک روز هم شکر گذاری کنم. نه قبول نمی کنم! جبرئيل عرض كرد: وَفَقتَ لكل خَيْر؛ (1) يا رسول الله! همین عدم قبول شما کلید تمام خیرات عالم است، حالا اگر بنده باشم...، نه خیر! کلید خزائن زمین را می دهد، ده تا مریض خانه می سازم، ده تا رو عروس می کنم، آنها را داماد می کنم، فلان... از این حرف ها! وقتی که دنیا اکبر هم شد، اوّل بلاست آقا! وقتی که دل متوجه دنیا شد، اوّل بلا و غصه است، غصه بر قلب مسلّط می شود.

خشیت یعنی چه؟

اینکه در آیه فرمود: خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ. (2) خشیت چه معنا دارد داداش جون؟ چه گونه تحقق پیدا می کند؟ فیض قدس سره می فرماید: اگر چنانچه انسان از محرّمات پروردگار اجتناب بکند و بر خودش واجبات را لازم بدارد و نسبت به محاسن اخلاقی هم تخلق عملی پیدا بکند، در اثر مراعات این دو علم و تخلق عملی پیدا کردن نسبت به این دو علم، دیگر هرگز از خشیت جدا نخواهد شد. خشیت درک عظمت است عزیز من! نبی اکرم صلّی الله علیه و آله وسلم در شب نیمه شعبان، که پی ریزی شب های قدر در آن تحقق پیدا می کند، می فرماید: اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَنا منْ خَشْيَتِكَ مَا يَحُولُ بَيْنَنا وَ بَيْنَ مَعْصِيَتِک. (3) پروردگار عزیز! من خشیت تو را می خواهم! خشیت خودت را نصیب من کن. رَبِّ زدنی علما. (4) اون روزی که آفتاب غروب بکند و بر علم من زیاد نشود، اون روز مبارک نباشد، بفهمید داداش جون که پیغمبر چه چیزی خواست؛ اون کسی که فرمود: أَوَّلُ ما خَلَقَ الله نُوری، (5) یا به عبارت دیگر: خَلَقَ الله الْمَشِيئَةَ بِنَفْسِها ثُمَّ خَلَقَ الأَشْيَاءَ بِالْمَشِيئَة، (6) كه -

ص: 187


1- بحار الأنوار: 276/42.
2- پس: 11.
3- مستدرک الوسائل: 285/6؛ باب 6 - صلاة ليله النصف من شعبان...؛ روایت 6853.
4- طه: 114.
5- بحار الأنوار: 97/1/2؛ باب -2 حقيقه العقل و کیفیته؛ روایت 7.
6- الکافی: 1/ 110؛ باب الإراده أنها من صفات الفعل...؛ روایت 4.

حضرات فلاسفه به امکان اشرف تعبیر می کنند، نسبت به ذات مقدسش.

خوب! یک وقتی همین طور که در اتومبیل نشسته بودم، چون اتومبیل گاهی حرکت می کند و گاهی نگه می دارد من هم وقت را مغتنم شمردم، چون ما طلبه هستیم، متعلمیم، باید از تمام اوقاتمان استفاده بکنیم و یک نعمتی که پروردگار به بنده داده این است که اگر چند نفر هم اینجا صحبت بکنند، من مطالعه ام را می کنم، یعنی حرف زدن آنها حواس من را پرت نمی کند. این را دیگر مرحمت کرده، البته علی الظاهر هرچه از من تصدیق بخواهند، خوب، من صورتاً بله بله می گویم، اما حواسم پیش همان مطلب است.

امر خدا را محافظت کنید

آنچه که در اتومبیل نوشتم این بود که: احفظ اللهَ يَحْفَظْكَ وَاحْفَظ اللهَ تَجِدْهُ أَمامَكَ تَعَرَّفْ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الرَّخَاءِ يَعْرِفُكَ فِي الشِّدَّة. (1) همان جمله ای است که هر روز برای شما عرض می کنم. نوعا باید مقررات پروردگار را حفظ بکنید تا پروردگار شما را حفظ کند، گتره نیست، همانی که ارحم الراحمین است، اشد المعاقبین هم هست، اما هر کدام در موضوع خودش عزیز من! رحمت من سبقت می جوید به طرف آن اشخاصی که متقی هستند، ملاحظه ی مرا می کنند.

مرا با بندگانم آشتی بده

به موسی بن عمران خطاب می شود که مرا با بندگانم آشتی بده، پروردگارا چه جوری آشتی بدهم؟ نعمت های مرا، نعمت های ظاهری، باطنی و عقلی که به آنها داده ام را تذکر بده. یا موسی! اگر چنانچه یک بنده را با من آشتی بدهی، افضل از این است که یک سال قائم الليل و صائم النّهار باشی. حالا یک سالش قدر متیقن است که در خاطر من هست، ولی متن روایت بیشتر است که یک راهی با بندگان من نسبت به من باز بکنی، سؤال کرد که آخر چه جوری باز بکنم؟ خطاب شد: ذَكِّرْهُمْ آلائِی وَ نِعْمَتی. (2) متذکرشان کن به این خدایی که به شما -

ص: 188


1- فقیه 412/4؛ و من ألفاظ رسول الله صلی الله علیه واله وسلم، الموجزه...؛ روایت 5900؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
2- الكاف: 42؛ حدیث موسی.

نعمت های ظاهری و باطنی داده، عقل داده عزیز من! چقدر این عبارت قشنگ است؟ آی اهل دنیا! بیایید با من مصاحبت بکنید، با من انس بگیرید، من سریع هستم، سرعت می کنم در انس گرفتن با شما.

رو آر سوی ما

چند ماه قبل وقتی که مشهد مقدّس مشرّف شدم همین طور که آمدم استراحت بکنم، عرض کردم: پروردگارا! این مرتبه یک چیز تازه ای من از ثامن الحجج عليه السّلام تحفه بگیرم، خیلی دلم می خواهد این قضیه مقدّر بشود، همین که چشمم گرم شد این بیت را خواندند:

رو آر سوی ما که به سوی تو رو کنیم *** وز غیر ما به سوی تو رو آورد بلا.

پس تمام گرفتاری ها از این است عزیزم! یا من رو به قبله حقیقت هستم یا پشت به قبله هستم! این را باید استاد تصدیق بکند که حالا من مقبلم یا مدبر؟ رو آر سوی ما که به سوی تو رو کنیم، آن وقت تمام معضلات حل می شود.

ما با توییم گر تو ز ما می روی به خلق *** بازاً هر آن چه هستی بر آشتی گرا.

اگر تو یک قدم به طرف پروردگار بیایی، پروردگار ده قدم به سوی تو می آید:

ناز ار کنی به ناز تو ماراست اشتیاق *** معشوق نازکش که بود غیر من تو را.

کسی که ملک و ملکوت تمام ذرّات ممکنات، همه، از عالم بالا از عقل اوّل گرفته تا هیولای اولی که هیچ فعلیتی ندارد، از آنجا، تمام در حیطه ی تصرف اوست - خدا رحمت کند آقای شاه آبادی را - اون وقت این خدا می گوید: تو ناز هم اگر کنی به ناز تو ماراست اشتیاق، هی صدا می زند: وَ الله يَدْعُوا إلى دار السَّلام؛ (1) صدا می زند: فَارْفُضُوا يا أَهْلَ الْأَرْضِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ غُرُورها وَ -

ص: 189


1- یونس: 25 و خداوند به سرای صلح و سلامت دعوت می کند.

مردم فریب دنیا را رها کنید

هَلُمُّوا إِلى كَرامَتى وَ مُصاحَبَتِی وَ مُجالَسَتی وَ مُؤانَسَتی. (1) غرور همان پستانکی است که در دهان بچه می گذارند، این بچه طفلک، این پستانک را می مکد و تصوّر می کند کند که شیر می دهد، تا عمر باقیست عزیز من، وا گذارید!

وجود نافع در زمین می ماند

عرض کردم، آن صاحب منصب شاید با یک دستش بنده رو بلند می کرد، آدمی بود که باید صبح زود هوای آزاد تنفس بکند، بدو از این طرف، از اون طرف، گلدان ها را آب بدهد، فلان، ،اینها... خوب! حالا ورزش کرد می خواست صبحانه بخورد، از پله نتوانست بالا بیاید داداش جون! این کارها خوب است اما نه اینکه تمام موضوع در مطلب باشد! ورزش را بکن، اما اضافه ات به سوی پروردگار باشد: وَ أَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُتُ في الأَرْضِ. (2) کسی که وجودش نافع است انشاء الله، نگهش می دارند! خوب، حالا شما ورزش کردی، یک آدم فوق العاده شدی، اما چه قدر از اسلام برداشت داری؟ چه قدر برداشتت از معنویات است؟ آمدی روی پله، ولی از پله نتوانستی بالا بیایی، تا به بیمارستان برسانند، در بین راه فوت کرد!.

وَ أَمّا ما يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْض، باید وجودت برای افراد جامعه نافع باشد، مردم را پدران و برادران و فرزندان خودت بدانی، اگر چنانچه غیر از این باشد نظر خاندان عصمت را اعمال نکرده ای، یک وقتی زُهْری آمد خدمت حضرت علی بن الحسين عليه السّلام حضرت فرمود: چرا اوقاتت تلخ است؟ (3) جواب داد: صنّار سه شاهی کسب کرده ایم، مردم چشمشان برنمی دارد که این صنّار سه شاهی را ببینند، با اینکه ما به اینها می رسانیم! فرمود: خیلی اشتباه کردی، اولا کی چشم ندارد؟ مردم یا پدر تو هستند یا برادر تو و یا پسر تو چرا افراد جامعه را -

ص: 190


1- بحار الأنوار: 26/67؛ باب 43 - حب الله تعالى؛ روایت 28.
2- رعد: 17: آنچه به مردم سود می رساند [آب یا فلز خالص] در زمین می ماند خداوند این چنین مثال می زند.
3- همین است دیگر! حالا ما این را فکر نمی کنیم که در مقابل امام علیه السّلام واقع شده ایم و باید خیلی مؤدبانه صحبت کنیم، همین طوری که من عرض می کنم گفت (بیان استاد).

این طور نگاه می کنی؟ چشم ندارد، یعنی چه؟ چرا خودت را دیدی؟

نهایت سعادت انسان در زندگی دنیا

و قال صلى الله عليه و آله وسلم : السَّعادَةُ كلّ السَّعادَة طول العُمر فى طاعة الله عَزوجل. (1)یک عبارتی از مرحوم حاج میرز جواد آقا رضوان الله علیه دیدم که خدا قسم می خورد که من شما را دوست دارم، اما: أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ سَلَكَ الطَّرِيقَ الْواضِحَ نهايت وَرَدَ الْمَاءَ وَ مَنْ َخالَفَ وَقَعَ فِی التِّيه. (2) اگر شما طريق واضح را که راه عترت است طی بکنید به آبادانی می رسید عزیز من! هرکس هم که مخالفت بکند در وادی حیرت و سرگردانی می افتد. تا آخر عمر، وقتت همین طور می گذرد؛ چون فرمود: كُنْ لى أكُن لَک. (3) برای من باش تا من برای تو باشم. همین طور است! یک کسی دائماً خیره سری کرد تا اینکه از نماز شب محروم شد، ده سال نماز شب نخواند، یک شب دید یک کسی قرائت می کند: أَ لَمْ يَأْن للذينَ ءَامَنُواْ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الحُق. (4) آیا وقت آن نرسیده است که قلبتان در برابر پروردگار خاشع بشود؟ الآن الآن؛ اگر حالش را داری بلند شو؛ حالش را هم نداری بلند شو، بالأخره حال پیدا میک نی عزیز من!

یک کسی برای من نقل کرد که من می خواستم بروم زیارت حضرت ثامن الحجج عليه السّلام، شب در عالم رؤیا دیدم که حضرت در حرم مطهر روی ضریح نشسته است. هرچه من می رفتم روبروی حضرت، ایشان رویش را برمی گرداند، باید ببینی عزیز من! باید ببینی که وضعیّاتت چه طوری است داداش جون!

پروردگارا به ما شناخت و عرفان را خودت مرحمت بفرما.

68/2/7

ص: 191


1- مسند الشهاب: 206/1.
2- نهج البلاغه: 319؛ خطبه 201.
3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 183/16.
4- حدید 16 آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟

درس پنجاه و نهم

فضیلت مذاکره علم در شب های قدر

بسم الله الرحمن الرحیم.

وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بَايَاتِنَا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءً بجَهالَةِ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيم. (1)

درباره ی شب بیست و یکم و بیست و سوم وارد شده است که اگر کسی این دو شب را به مذاکره ی علم بگذراند، هر یک ساعتش ثواب احیای یک احیای تام و تمام را در بردارد، بنابراین یکی از برنامه های امشب آگاهی دادن به شماست: وَ مَن أَحْيا هاتين اللَّيْلَتَين أحْيا هاتين اللَّيْلَتَين بمُذاكَرَة العِلم فَهُو أَفْضَل. (2) علم همين است دیگر، همین قال الصادق و قال الباقر است؛ و امیرالمؤمنين صلوات الله و سلامه علیه همین طور که مشغول جنگ بودند یک کسی - مثلا - مسئله ای پرسید، (3) :گفتند بابا حالا وقت این کارها نیست، آخر هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد؛ حضرت فرمود: خیر! تمام شمشیرهایی که ما می زنیم برای این است که مقام -

ص: 192


1- انعام 54: هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آنها بگو: «سلام برشما، پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا می شود چرا که) او آمرزنده مهربان است».
2- الأمالی: 649؛ المجلس الثالث و التسعون بحار الأنوار: 401/10؛ باب 25 - نادر فيما بَيْنَ الصدوق.
3- بحار الأنوار: 29؛ 483؛ باب 14 - العله التي من أجلها... عن الامام الصادق عليه السّلام.

زنده است و ما باید زنده نگهش داریم.

افضل اعمال در رمضان

غرض عرض این است که متوجه باشید رفقای عزیز من! اگر بخواهید امیرالمؤمنین را تبعیت کنید، همان جمله را یاد بکنید که: برخاست و سؤال فرمود: یا رسول الله! افضل عمل در این ماه کدام است؟ حضرت فرمودند: الْوَرَعُ عَنْ مَحارِم الله، (1) من، مدتی فکر می کردم که امام علیه الصلوة و السلام می فرماید: أَعينُونى بِوَرَع و اجتهاد و عفة وَ سَداد. (2) حالا ببینید ورع درجات و مراتبی دارد؛ آیا انصاف هست که از اوّل ماه رمضان تا به حالا ما نسبت به امیرالمؤمنین حتی در مقام اوّل هم تشبه پیدا نکنیم؟ اقسام مقام ورع را برای شما عرض کرده ام، یکی از مراحلش این است که فرد از نادانی، فسق و عمل بد، به عمل صالح عودت کند.

معنى توبه نصوح

فرمودند: توبه نصوح آن توبه ای است که فرد خودش را اصلاح کند، علاوه، آن حجاب های طبیعت را از روی قلب بردارد، اگر پایین ترین مرتبه ی ورع را به کار بستی، شباهت به امیر المؤمنين عليه الصلوة و السلام داری، این که فرمود: حُبُّ علىّ بن أبى طالب حَسنَةُ لا يَضُرُّ مَعها سَيِّئَةُ. (3) یک کسی عبای امیرالمؤمنین را بوسید گفت: نه بابا جان من! این معنای حبّ نیست! معنای حبّ تأسی به امیرالمؤمنين صلوات الله و سلامه علیه و مقام عترت است.

مراتب ورع

مرحله ی دوم ورع: از مشتبهات است و سوم مقام متقین است، که مثلاً حرف نمی زند، مبادا اگر از کسی تعریف بکند و یک کسی بگوید که نه این شخص فلان اشکال را دارد.

مقام توبه

جناب خاتم الرُّسل باید بروی به تائبین سلام کنی! به به! این شخص اوّل امکان که فرمود: أَوَّلُ مَا خَلَقَ الله نُوری، (4) می رود به استقبال تائبین و به آنها -

ص: 193


1- بحار الأنوار: 190/42؛ باب 126- إخبار الرسول صلى الله علیه و آله و سلم بشهادته.
2- نهج البلاغه: 417؛ نامه 45: با پرهیزکاری و تلاش فراوان و پاکدامنی و راستی مرا یاری دهید.
3- كشف الغمه 105/1؛ فی محبه الرسول صلی الله علیه واله وسلم إياه.
4- بحار الأنوار: 97/1/8؛ باب -2 حقيقه العقل و کیفیته؛ روایت 7.

سلام بکنم. و عرض شد که حضرت ثامن الحجج عليه الصلوة و السلام وقتی از در مسجدی می گذشتند، شنیدند که شخصی گفت: أستغفرُ الله با مقام ولایتی که به قلب او نگاه کردند فرمودند: تو مستغفر نیستی! از برای اینکه خیال بازگشت به همان معصیت را داری!

خوب توجه بفرمایید: دو ملک با یکدیگر مجاوبه می کردند: ای کاش مردم خلق نمی شدند، حالا که خلق شدند، ای کاش بدانند که برای چه خلق شدند، آخر برای چه کاری شما را در دنیا آوردند؟ و حالا که نمی دانند برای چه خلق شده اند، ای کاش عمل کنند به آن دانسته های خودشان؛ حالا که عمل به دانسته های خودشان نمی کنند، ای کاش توبه کنند از آن بدی هایی که کرده اند.

اوّل توبه است آقاجون من! اگر توبه نکنی تلاش هایت هم بی فایده می ماند: لا يَنْفَعُ اجْتِهادٌ لا وَرَعَ مَعَه. (1) ورع هم یعنی اینکه زبانم را نگه دارم. مرحوم علامه طباطبایی که در معقول و منقول مجتهد بود، یک کلمه صحبت نمی کرد، همیشه لسان ذاکر داشت، مگر اینکه مورد سؤال واقع می شدند و جواب می دادند، آن وقت من چرا این قدر حرف می زنم؟

ارزش خودداری از سخن گفتن فراوان

خدا رحمت کند آقای مطهری را که این روایت را بسیار می خواندند: لولا تکثیر فی كَلامِكُم وتَمريج فى قُلوبكم لرأيتُم ما أرى، و لَسَمِعتُم ما أسْمَعُ. (2) اگر شماها یک قدری از حرف زدن خودداری می کردید، اگر این دلها را به دلدار می دادید، کینه، حسد، بخل و تمام صفات رذیله را خارج می کردید، گوش شما را عوض می کردند، شما که نمی توانی درست صحبت بکنی، صحبت هایت یا غیبت است، یا خدایی نکرده اهانت است، یا مذمّت است، خوب کمتر حرف بزن، آن کسی می تواند صحبت بکند که تمام و کمال به این جهات توجه داشته باشد.

ص: 194


1- الكافى 168/88؛ روایت 189.
2- الميزان في تفسير القرآن: 271/5.

آمدم، یکی از رفقا گفت: آقا راجع به غیبت و اهانت و تهمت یک قدری صحبت بکنید، من انتظار نداشتم که شب بیست و یکم ماه رمضان این آقا به من بگوید راجع به غیبت و اهانت و اینها صحبت بکن.

خدا شاهد است من در عالم رؤیا دیدم که رفتم در مسجد، (1) دیدم یک آقای سیّد محترمی سر حوض وضو می گیرد، گفتم: آقا اگر من بخواهم همیشه به زیارت شما نائل بشوم چه کار کنم؟ فرمودند: مذمّت کسی نکن، بد گویی نکن، زبانت را از بدگویی مواظبت بکن، تازه این که مقام اوّل است.

شرایط توبه

همین طور که امروز داشتم مقام توبه را نگاه می کردم، دیدم که در شرایط آن نوشته اند که یکی اخلاص سریره است، یعنی نیت و حواسم جز پروردگار جایی نباشد، یکی دیگر هم معرفت مسئول است، یعنی ببینم که پروردگار چه قدر با من مهربان است، من چه پروردگاری دارم؟ توبه نصوح یعنی: پروردگارا من بالقطع و الیقین از این معصیت صرف نظر کردم، قاطعاً دیگر بر نمی گردم، خوب!

نتیجه توبه

یک چنین کسی را نداریم، بالاخره انسان در معرض حوادث است، یک مرتبه باز ممکن است که مرتکب شود؛ ولی حضرت فرمودند: مانع ندارد؛ اوّل باید قاطعا تصمیم بگیرد، تصمیم قاطع که گرفت خطاب می رسد: آی ملکین فراموش کنید، ملكين را انساء می فرماید، یعنی معصیت شما را از یاد ملکین می برد، به اعضا و جوارح هم خطاب تکوینی می شود که در قیامت حق ندارید شهادت بدهید، خوب!

چون که: وَ إِن مِن شَيْءٍ إِلا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِن لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم. (2) همه چیز، حتی در و دیوار هم حیات دارند.

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم *** با شما نامحرمان ما خامشیم. (3)

ص: 195


1- همان مسجدی که خدا رحمت کند آقای شاه آبادی را قبلا ایشان در آنجا نماز می خواند و بعد آقای رفیعی آنجا نماز می خوانند (بیان استاد) منظور مسجد جامع بازار است.
2- اسراء: 44: وهیچ چیزی نیست مگر اینکه همراه با ستایش تسبیح او می گوید، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید.
3- مثنوی: 376؛ دفتر سوم؛ حکایت مارگیر که اژدهای افسرده را مرده پنداشت...؛ بیت 1019.

آن وقت بقعه های زمین خطاب می رسد که باید از شهادت دادن علیه این آدم خودداری کنید، یک چنین خدائیست باباجان من!

آیا ما را بیهوده آفریده اند؟

امیرالمؤمنین می فرماید: أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أَهْمَلَ عَابثًا. (1) آيا مرا بيهوده آفریده اند؟ آیا مرا به بازی گرفته اند؟ آیا علی بدون هدف خلق شده است؟ آخر تنها گریه کردن برای علی نیست که بابا جان من! عمل علی را باید نصب العین و در برابر چشم قرار داد، حضرات صوفیه که البته خوب نوعاً در اشتباهند اینها گویند وقتی که: إِيَّاكَ نَعبُدُ و إِيَّاكَ نَستَعین می گویید، علی با نور را باید مد نظر بگیرید، علی با نور که مفهوم ندارد، عمل علی را باید نصب العین قرار داد. در عيون اخبار الرضا علیه السّلام می فرماید: شما باید عمل علی را سر لوحه ی زندگی خودتان قرار بدهید که چه فداکاری هایی کرد؛ می فرماید: من می خواهم فدک را چه کنم؟ من تنها باید به قدر درازی قبرم برای خودم احراز بکنم: وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكِ وَ غَيْرِ فَدَكِ، وَ النَّفْسُ مَظاتُها فِى غَدِ جَدَتْ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغيبُ أخْبارُها، در حالی که جایگاه فردای آدمی گور است که در تاریکی آن آثار انسان نابود و اخبارش پنهان می گردد و حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِى فُسْحَتها وَ أَوْسَعَتْ يَدا حافرها لأَضْغَطَها الْحَجَرُ وَالْمَدَرُ وَ سَدَّ فَرَجَها التُّرابُ الْمُتَراكِمُ. (2) گودالی که هر چه بر وسعت آن بیفزایند و فراخش نمایند باز هم سنگ و کلوخ آن را پر کرده و خاک رخنه هایش را مسدود می كند.

باید نفس را با تقوی تربیت کرد

وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِى أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى را با تقوی تربیت کرد لتَأْتِيَ آمِنَةٌ يَوْمَ الْخَوْفِ الأَكْبَر. (3) اما من باید نفسم را تربیت بکنم.

ص: 196


1- نهج البلاغه 418؛ نامه 45؛ و من كتاب له عليه السّلام إلى عثمان بن حنيف.
2- همان مأخذ.
3- نهج البلاغه 417؛ نامه 45؛ من نفس خود را با پرهیزگاری می پرورانم تا در روز قیامت که هراسناک ترین روزهاست در آمان، و در لغزشگاه های آن ثابت قدم باشد.

مقام اهل بیت عصمت

ببینید آقا جون من! در زیارت مطلقه أبا عبدالله علیه السّلام دارد: إِرادَةُ الرَّبِّ في مقادير أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم. (1) خوب اگر اراده ی پروردگار در خانه ی من بیاید، که باید بروی ولی من جای چانه زدن نداشته باشم چه فایده ای دارد؟ امام زمان علیه الصلوة و السلام که می خواهد عمر امسال شما را خواهش بکند - حالا بعضی ها رفته اند و بعضی هم در مظان رفتن هستند - اگر امام زمان بخواهد برای شما - به قول بعضی بازاری ها - چانه بزند چه جور چانه بزند؟ جا دارد یا خیر؟ آخر باید یک محلی داشته باشید، یک فایده ای داشته باشید، که اگر خواستند شما را ببرند، ایشان بتواند برای شما از خداوند متعال مهلت بگیرد.

باید انسان را نگه بدارند

باید شما را نگه بدارند نه اینکه شما می توانید خودتان را نگه دارید، کسی خود نگهدار نیست؛ باید نظر امام علیه السّلام را درک بکنی، افراد جامعه را برادران خودت بدانی؛ این نظر، نظر امام است و گرنه من عزیز بی جهت باشم؟ امام زمان من را نگه دارد که آخر چی بشود؟ آن کسی که وجودش نافع است، برای افراد جامعه او را نگه می دارد، حالا اگر بعضی ها را نگه نداشتند، یک خلل دیگری در کار است؛ آنها موانع دیگری شاید داشته اند، ولی خود انسان باید موانع را به کمک پروردگار مرتفع بکند.

برای اینکه یک تنوّعی بشود این ماجرا را نقل کنم: یک دکتر مدرسی بود در قم، ایشان هرجا که می رفت مرض را تشخیص می داد و اگر مریض رفتنی بود، به اطرافیان می گفت: این را اذیتش نکنید، این روی قاعده تا عصری بیشتر محل ندارد! اتفاقا نظرش هم مصاب در می آمد.

یک زنی از اهل کهک را آوردند پیش ایشان، پسرش نقل کرد که تا مدرّسی گفت: این را باید به حال خودش بگذارید، این رفتنی است، من خدمت دختر موسی بن جعفر حضرت معصومه سلام الله علیها رفتم، از این اشخاصی که در -

ص: 197


1- الکافی: 577/4؛ باب زیارة قبر أبي عبد الله الحسين بن على عليهما السّلام؛ روايت 2؛ عن الامام الصادق عليه السّلام * مفاتیح الجنان باب زیارات مطلقه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السّلام؛ زیارت اول.

کنار حرم بودند، مثل خادمین و.... خواهش کردم که روضه ی حضرت اباالفضل عليه السّلام بخوانند و توسل پیدا کنند که من مادرم رو دریابم، آمدم سراغ مادر، گفتم: مادر من چطور است؟ گفتند: وضعیتش هنوز همان طور است. باز دوباره آمدم و پول دادم و گفتم این دفعه روضه ی موسی بن جعفر بخوانید و نوحه دم بدهید و...، یک مرتبه من از حال عادی خارج شدم، دیدم که از داخل حرم مطهر یک خانم مجلله درآمد، همان لحظه یک مرتبه گفتند: حضرت ثامن الحجج عليه الصلاة والسّلام آمده اند برای زیارت ایشان و ایشان هم تجليلا لمقام ولایت، آمدند برای استقبال، تا رسیدند به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردند که: برادر! این شخص کهکی ما را رها نمی کند و دائماً تشبث پیدا می کند. فرمودند: محلّ این فرد گذشته است، محل این فرد پر شده است، گفتند: حالا ما تقاضا می کنیم چون این فرد مُلتجی است، حالت التجا دارد، فرمودند: بسیار خوب، ما دعا می کنیم و شما هم آمین بگویید، بعد حضرت دعا می کنند و خانم هم آمین می گویند و بعد به آن فرد کهکی می گویند بلند شو برو! مادرت شفا داده شد!

قبض روح حضرت الياس عليه السلام

وقتی که حضرت قابض الأرواح آمد و خواست که جان حضرت الیاس را بگیرد، ایشان گریه کرد؛ گفت: چرا شما گریه می کنید؟ مگر لقاء الله نیست؟ مگر شما از لقاء خدا کراهت دارید؟ فرمود: خیر ولی من می خواهم در دنیا بمانم که خدا را پرستش بکنم؛ نه اینکه از موت بترسم، بالأخره كُلِّ نَفْس ذائقَةُ المُوْت. (1) اما می خواهم در این دارالتجاره بمانم و تجارت کنم. چرا در دنیا بمانم؟ رسول گرامی اسلام صلی الله عليه و آله وسلم فرمود: السَّعادَةُ كلّ السَّعادَة طول العُمر فى طاعة الله عزَّوجَلٌ. (2) طول عمرى که در طاعت پروردگار باشد، افضل سعادت است؛ نه هر طول عمری!

ص: 198


1- آل عمران: 185: هر کسی مرگ را می چشد
2- مسند الشهاب: 206/1.

رحمت واسعه الهى

ای قربان این پروردگار:

گر گبر رو کند به درت بهر التجا *** هر دم ز لطف حاجت او را روا کنی.

هرکس به هرلباس که باعجز و التماس *** بر حضرت تو رو کند او را رضا کنی.

چندین هزار مجرم و عاصی و تیره بخت *** در یک نفس ز آتش دوزخ رها کنی.

جز تو طبیب نبود، باید به هر دو کون *** این دردهای بی حد ما را دوا کنی.

یا ارحم الراحمین!

حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و عليه الصلوة و السلام هر وقتی که می خواست غذا میل بکند یک کسی را صدا می زد: آی حسن علی! حسین علی! بیاین برای ناهار، برای طعام، اما سؤال می کرد، اسمش را می پرسید، مذهبش را می پرسید، ما مَذْهَبُک؟ یک روز آن مهمان گفت: من گبرم، گفت: خوب اگر گبر هستی راضی نیستم در طعام من شرکت کنی!

وقتی که رفت، خطاب رسید: آی ابراهیم! این گبر را هفتاد سال است که ما داریم نان می دهیم، معیشتش را اداره می کنیم، برای چه از سر طعام او را طرد کردی؟ حضرت ابراهیم دوید عقب این گبر! این طوری است آقا! این سیّد الآداب است، باید شما خدا را به مهربانی بشناسید رفقای عزیز من!

با اینکه قارون نسبت به حضرت موسی اهانت کرد، نسبت به پیغمبر اولوا العزم اهانت کرد، پروردگار به ذات اقدس خودش قسم خورد که اگر یک مرتبه من را صدا زده بود، من نجاتش می دادم، آی رفقای عزیز! مبادا شما مأیوس بشوید، ابدا یأس درکار نیست، فرعونی که این همه ادعای خدایی کرد خطاب -

ص: 199

رسید: اگر یک مرتبه من را صدا می زد، نجاتش می دادم، حالا ادعای خدایی کرده این حرف ها نیست! این خدا را بشناسید رفقای عزیز من! باید تدارک ببینید انشاء الله؛ هم تصمیم بر توبه و هم تصمیم بر عدم عود ان شاء الله تبارک و تعالی!.

مناجات با قاضی الحاجات

گفت: اللَّهُمَّ إِنْ كانَتِ الذُّنُوبُ تَكُفٌ أَيْدِيَنَا عَن انْبِساطِهَا إِلَيْكَ بِالسُّؤالِ، وَ الْمُداوَمَةُ عَلَى الْمَعاصِي تَمْنَعُنا عَنِ التَّضَرُّع وَ الإِبْتِهالِ. (1) آخر ما آبرو نداريم! جوانی است، غفلت است، عدم توجه به آینده است، ای پروردگار من! ما از بس روسیاه هستیم نمی توانیم دست دراز بکنیم، مداومت بر معاصی بر روی دلهای ما اثر گذاشته و نمی توانیم از تو خواهش و تمنا بکنيم، فَالرَّجاءُ يَحُتُنا إِلَى سُؤالكَ يا ذَا الْجَلال، فَإِنْ لَمْ يَعْطف السَّيِّدُ عَلَى عَبْدِهِ فَمَمَّنْ يَبْتَغى النَّوالَ، فَلا تَرُدَّ أكُفَّنا الْمُتَضَرَعَة إلا ببلوغ الآمال. (2) اما پروردگارا! ما از ته دل از تو درخواست می کنیم، چون خداوند علی أعلی کوهی را به مویی می بخشد!

همه ی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد *** بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند.

الهى العفو!

یاد خیر از دوستان

رفقای عزیز! هیچ فهمیدید که هر سال آقا سید علی آقا اینجا بود، یعنی شما او را فراموش کردید: هر سال با این آقایان میرخانی ها یک لنگه پا اینجا می ایستاد، واقعاً اگر امکانات مزاجی من اجازه می داد، هر شب باید ما اینجا باشیم، چون هر شب رفقای عزیز از ایشان بهره ور می شدند. ببینید امسال چقدر از رفقای ما رفتند، ملک الموت قول نداده است که حتما عمر شما به هفتاد سال برسد. متوجه باشید! از امام زمان بخواهید، به خود امام زمان علیه السّلام قسم امروز داشتم به این آیه فکر می کردم: وَ اللهُ أَعْلَمُ بأَعْدائِكُمْ وَ كَفى باللهِ وَلِيًّا وَ كَفى بالله -

ص: 200


1- بحار الأنوار: 93/91؛ باب 32 أدعيه المناجاه؛ ذيل روايت 8؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
2- همان مأخذ.

آنکه دشمنان مرا می شناسد خداست

نَصِيرًا. (1) خدا دشمنان شما را خوب می شناسد؛ یکی از دشمنان من، نفس من است که من را 24 ساعت بیچاره کرده، حالا در ماه رمضان شیطان و شیاطین در غل و زنجیر هستند، (2) اما نفس من چی؟ پس چرا شما را مظفر و پیروز نمی کند؟

به حضرت داوود خطاب شد چقدر یاد بهشت می کنی؟ جنّت چی چیه؟ من را بخواه. یکی از رفقا گفت: ما چی از خدا بخواهیم؟ گفتم: بارک الله تو اهل معنا هستی! پیغمبر برای امیرالمؤمنین چه چیزی خواست؟ عرض کرد: بارالها و ارزُقُهُ من خَشْيَتِكَ، یعنی به علی خشیت بده که خودش را در حضور و محضر تو ببیند. بارک الله! خوب، اگر می خواهی تشبه به علی پیدا کنی، باید خودت را در حضور و محضر پروردگار بدانی و ببيني و إلا به مقام عالی نخواهی رسید.

در شب قدر چه بخواهیم؟

خوب حالا که این طور است ما چی بخواهیم؟ ببین جانم! این حدیث در اثنی عشریه است، یادت نرود: أمّا القَلبُ المَشغول بالدّنيا له الشَّدة والبَلاء؛ قلبی که مشغول به دنیاست، پر از شدّت و بلا است. وسط این شدّت و ابتلائات غلت و واغلت می زنم! یکی هم بهشت می خواهد: وأمّا القَلبُ المَشغولُ بالعقبى فَلَه الدّرجاتُ العُلى، خوب، آن هم بد نیست، بهشت می دهند، اما یکی مولا را می خواهد، از خدا خودش را می خواهد و أما القَلبُ المَشغولُ بالمَولى فَلَه الدُّنيا والعُقبى والمَولى. (3) ابا عبدالله علیه السّلام در دعای عرفه عرض می کند: بارالها کسی که تو را دارد چه ندارد؟

فَتَدارَكْ مَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِكَ وَ لَا تَقُلْ غَداً أَوْ بَعْدَ غَدٍ فَإِنَّما هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ بإقامَتِهِمْ عَلَى الأَمانِي وَ التَّسْوِيفِ حَتَّى أَتَاهُمْ أَمْرُ اللهِ بَغْتَةً وَهُمْ -

ص: 201


1- نساء: 45: خدا به دشمنان شما آگاهتر است (ولی آنها زیانی به شما نمی رسانند) و کافی است که خدا ولی شما باشد و کافی است که خدا یاور شما باشد.
2- الکافی 67/4؛ باب فضل شهر رمضان؛ روایت 6؛ عن الامام الباقر عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم: إذا طَلَعَ هلالُ شَهْر رَمَضانَ غُلَتْ مَرَدَةُ الشَّياطين * وسائل الشیعه: 313/10؛ باب 18 تأكد استحباب الاجتهاد في العباده...؛ روایت 13494؛ عن الامام الرضا عليه السّلام عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم: الشَّيَاطِينُ مَغْلُولَةً فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أنْ لا يُسَلِّطَها عَلَيْكُم.
3- المواعظ العددیه: 146؛ عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.

کار امروز را به فردا نینداز

غافِلُون. (1) نگو فردا و پس فردا، فردا در ظرف خودش یک کارهایی دارد، کارهای امروز هم ضمیمه می شود؛ هیچی! بعد حضرت می فرماید: مردم هی گفتند: امروز، فردا، یک دفعه رسول پروردگار آمد، درحالی که این ها غافل بودند: فنقلوا عَلی أَعوادهم إلى قُبُورِهِمُ الْمُظْلِمَةِ الضَّيِّقَةِ وَ قَدْ أَسْلَمَهُمُ الأَوْلادُ والأَهْلُون. (2) آن جنازه کش و تابوت را آوردند، اولاد آنها را قشنگ و با تشریفات بردند در همون قبری که برای خودش درست کرده بود، تحویل دادند.

شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان 1409.

سحر هشتم اردیبهشت 1368.

ص: 202


1- الکافی: 136/2؛ باب ذم الدنيا و الزهد فيها؛ روايت 23؛ عن الامام الصادق عن اميرالمؤمنين.
2- همان مأخذ.

درس شصتم

اگر از عمر استفاده نکنیم آن را می گیرند

بسم الله الرحمن الرحیم.

وَ ابْتَغِ فيما آتاك الله الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِن كَما أَحْسَنَ اللهُ إِلَيْكَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إنَّ الله لا يُحِبُّ الْمُفسدين. (1)

ما طلبه هستیم و صحبتمان هم طلبگی است، اما قبل از اینکه وارد دعای شب قدر بشویم، باید اوّل بگوییم که چه باید کرد و چه باید تصمیم بگیریم؟ اگر از عمرمان استفاده نکنیم این عمر را از ما می گیرند، حالا امشب ما آمرزیده شدیم، هر خطایی کردی، هر گناهی کردی، امشب غفور رحیم وعده داده که می گیرند همه را می آمرزد: قُلْ يا عبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسهمْ لا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَة الله إِنَّ الله اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم. (2) با ضمير فصل هم آورده که برای تأکید بیشتر است، غفور را هم با رحیم ذکر کرده، این برای گذشته ها؛ اما برای آینده، یابن رسول الله! ما چه کنیم؟ ببین جونم! باید وقتت -

ص: 203


1- قصص: 77: و در آنچه خدا به تو داده سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد.
2- زمر: 53: بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

باید وقت را چند قسمت کنی:

اشاره

را را چند قسمت کنی: حَقٌّ عَلَى الْعاقِلِ أَنْ لا يَغْفُلَ عَنْ أَرْبَع ساعاتِ فَسَاعَةٌ كني فيها يُناجى رَبَّهُ. (1)

1. زمانی برای مناجات
اشاره

اوّل فرموده است که یک ساعت را به مناجات با پروردگار بگذرانی، باید این اولی را درست کنی، یا یک قدری بعد از اینکه اهل بیت به بستر آرامش رفتند، یک ربعی قبل از خواب یا اینکه اگر خدا با تو مساعدت کرد از این طرف بلند بشوی؛

تهجد زینت آخرت است

زینت آخرت تهجد است، کما اینکه زینت دنیا، مال است و بچه: الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابًا وَ خَيْرٌ أَمَلاً. (2) البته پروردگار برای بعضی ها جمع می کند، یعنی هم زینت دنیا به اینها می دهد و هم زینت آخرت، اینها را هم مُتَهَجِّد می کند و هم از اموال دنیا به آنها می دهد! آن دیگر با خودش است.

2. زمانی هم باید به خودت برسی

پس یک ساعتی را برای مناجات، دیگر چه؟ یک ساعتی را هم باید به به خودت برسی، که چه کار کنی و چه کار نکنی. پاش ننوشته ها! اگر این کارها را نکنی، خدا شاهد است می برندت.

3. یک وقتی را هم باید به خلق برسی

یک ساعتی را هم باید به مردم خدمت کنی و بدرد مردم بخوری. باید مردم را برادران و پدران خودت بدانی، باید افراد جامعه را این طور ببینی، باید سعی کنی که به آنها کمکی برسانی بابا جان من!

4. زمانی را برای معاشرت با مؤمنین

خوب، وَ سَاعَةً لِمُعاشَرَةِ الإِخْوانِ وَ الثّقاتِ الَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُم وَ معاشرت با يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِى الْبَاطِن. (3) یک ساعتی را هم باید برنامه درست کنی، و بروی پیش اشخاصی که عیوب شما را به شما نشان بدهند و باطنا با شما خالص باشند، نه در ظاهر! تو نزد کدام عالم رفتی که بگویی آقا من درد دین دارم و او به شما بگوید شما اگر درد دین داری، باید روزی پنجاه تومان بدهی تا من از شما -

ص: 204


1- بحار الأنوار: 41/14؛ باب - ما أوحى إلى داوود علیه السّلام؛ روایت 27.
2- کهف :46: مال و فرزند زینت زندگی دنیاست و باقیات صالحات [ارزش های پایدار و شایسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش تر است.
3- بحار الأنوار: 75/ 321؛ باب 25 - مواعظ موسى بن جعفر عليهما السّلام و حکمه؛ ذیل روایت 3.

پذیرایی کنم و شما را درمان کنم؟ تا حالا یک چنین حرفی کسی به شما زده است؟ همه به رایگان، همه ی آقایان خدمتگزار شما هستند، چون همان عهدی که امام زمان صلوات الله و سلامه علیه از شما گرفته است که در قیامت سؤال می کنند: هلا عملت و هَلاّ تَعَلَّمت؟ همان عهد را هم از عالم گرفته است.

سؤال قیامت را از یاد نبرید

در قیامت نمی گذارند قدم از قدم برداری، تمام زندگیت را از تو سؤال می کنند، جوانیت را از تو می پرسند، جوانیت را صرف چه کردی؟ عرض می شود که عمرت را صرف چه کردی؟ مال را از کجا بدست آوردی، و در کجا صرف کردی؟ تمام اینها را یکی یکی از تو می پرسند داداش جون!

نصیب دنیا را از یاد نبرید

معنی آیه را توجّه بفرمایید: وَ لا تَنسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْیا. (1) یعنی شما یک نصیب معینی داری، شما یک مقداری از عمر نصیب داری، یک مقداری از مال، یک مقداری از نشاط، یک مقداری از فراغت، اگر اینها را قدردانی کردی بهش اضافه می شود و اگر نکردی، همه را از تو می گیرند و تو را پایین می آورند، به تو

مال داده اند اگر به وظیفه ات عمل نکردی، شتر را در خانه ی دیگری می خوابانند، تمام شد و رفت، مال خودت نیست، این را به تو بخشیده اند، پولدارها وکلای خدا هستند، این نصیب را فراموش نکن؛ نشاطت در حد معینی است؛ عمرت درحد معینی است، فراغتت، جوانیت، همه و همه درحد معینی است، نبادا این نصیب را به غفلت بگذرانی، نشاط را به غفلت بگذرانی، همین طور پسته بشکنی، پرتقال بخوری و فلان...، و به این چرت و پرت ها و وقتت را بیهوده بگذرانی، این ساعات ماه رمضان که هر یک دقیقه و یک ثانیه اش را نمی توانم بگویم چه قدر قیمت دارد، میلیاردها ارزش دارد، نمی شود قیمت تعیین کرد را مبادا به غفلت بگذرانی، که اگر این طور باشد همه را از تو می گیرند.

ص: 205


1- قصص: 77 و بهره ات را از دنیا فراموش مکن.

راحتی روان در ارتباط با خداست

یک وقتی می رفتم سمت تجریش برای صله رحم، سوار یک ماشینی شدم، دیدم این فرد اتومبیلش خیلی مجهز و خیلی قشنگ است؛ گفتم آقای راننده الحمدلله هیچ غصه ای نداری! - خوب توجه کنید - گفت: آقا من حاضرم که این اتومبیل را بدهم، یک ثلث از اموال خودم را هم بدهم که این اضطرابات قلبی من برود! وقتی این اضطرابات باشد نه دنیا راحتی روان داری و نه آخرت، بخاطر همین است که فرموده: وفی مناجاتک روحی و راحتی، (1) روح یعنی چه؟ یعنی رحمت: وَ لا تَأْيْسُواْ مِن رَّوْح الله. (2) هم به معنی راحت است و هم به معنی رحمت؛ یعنی رحمت خدا به سر تو می آید، راحت می شوی این اضطرابات که رفت، قلبت راحت می شود.

گفتم: باباجان من! من حالا تا تجریش درخدمت شما هستم، اتومبیلت مال خودت، آن ثلث اموالت هم مال خودت، اما این درد علاج دارد، همان طور که اگر یک قدری پوست پشت دستت زبر شد، فوری می دوی پیش طبیب پوست که علاج این چیست؟ همین طور هم وقتی که قلبت مریض شد که این درد اعظم مصائب است، باید قلبت را معالجه بکنی، داداش جون!

یک چیزی به شما عرض کنم: به یک طبیبی گفتم: آقا من چه کار کنم که شب های احیاء موفق به انجام اعمال بشوم؟ چون یک قدری این اعصاب من ناراحت است، گفت: چون نرفتی اعصابت ناراحت شده، اگر بروی ناراحت نمی شوی! گفتم: بارک الله! عجب طبیب خوبی است، زنده باد این طبیب، فهمیدی؟ خوب اینها از عنایات پروردگار است. چرا شما تا این ساعت معطّل شده اید؟ وظیفه ی من است که باید بیایم و برای شما بگویم همان تعهدی که از -

ص: 206


1- مفاتيح الجنان، مناجات خمسه عشر؛ مناجات هشتم.
2- یوسف: 87: و از رحمت خدا مأیوس نشوید.

خداوند وجود نافع را نگه می دارد

شما گرفته اند. از من هم گرفته اند اگر من فرمایشات اهل بیت را گفتم و به شما رساندم، امام زمان مرا نگه می دارد و أما ما يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الأَرْضِ.(1) اگر خدا نکرده خدا آن روز را نیاورد، نگفتم و نکردم یک وقت می بینی یک لجامی هم به دهان من می زنند.

همان وقت ها که موشک می آمد، رفتم زیارت حضرت ثامن الحجج عليه السّلام، عرض کردم: آقا شب نمی شود برای مردم صحبت کنم باید روز باشد. فرمودند: که آقا می فرماید ما ارزاق این مردم را دست شما داده ایم، این ارزاق را شما باید برسانی، یکی این قدر رزق دارد، آن یکی فلان قدر دارد همین طور...، اینها را باید برسانی گفتم، آخر بعضی ها نمی گذارند، گفت: آقا فرموده: آن بعضی ها دیگر بر عهده ماست! ما جلوگیر آنها هستیم.

آن وقت بنده آمدم اینجا و گفتم: آی اشخاصی که پارازیت می اندازید! حالا اگر مرد هستید جلو بیایید! غرض عرض این است که آنها نگهداری می کنند؛ اما شما هم باید حرف گوش بدهید، اگر ما به تعهدمان عمل کردیم، طیور آسمان ما را دعا می کنند، ملائکه دعا می کنند، دوابّ زمین و ماهیان بحر ما را دعا می کنند. (2) وقتی که اینها دعا کردند آن وقت ما کارمان راه خواهد افتاد، اما اگر نکردیم - خدایی نکرده - همان تشتت امور و ذهن که مردم به آن گرفتارند، نصیب ما هم خواهد شد، آن وقت دیگر امام و پیغمبر جلوگیر نیست آقاجون من! چون حقانیت جلو گیر ماست!

پس آقا! چرا من رابطه با امام زمان ندارم؟ چرا این اضطرابات قلبی مرا دارد می کُشد؟ من چه کار بکنم؟ دوای علت من پیش کیست؟ این اضطرابات چگونه رفع می شود؟ همه اش - داداش جون - مال این قسمت است که من -

ص: 207


1- رعد: 17: آنچه به مردم سود می رساند در زمین می ماند خداوند این چنین مثال می زند.
2- بحار الأنوار: 17/2؛ باب 8 - ثواب الهدايه والتعليم...؛ عن الامام الباقر عليه السّلام عن رسول الله صلّى الله عليه و آله وسلم.

وظیفه ام را درست انجام نمی دهم.

گر خواهی بیابی فیض دیدار *** به جز این دل، دلی دیگر به دست آر.

دلی در سینه ی صاحب دلان است *** که آن دل، جای آن آرام جان است.

نداری گر که این دل، تا که زود است *** بزن بر دامن صاحب دلی دست.

که تا از قید نفست وارهاند *** تو را تا منزل جانان رساند.

اگر پوینده ی راه خدایی *** نباشد جز محمد رهنمایی.

دوای درد من پیش توست

فى مُناجاتكَ رَوْحی و راحتی و عندک دواء علَتی، ای پروردگار من! دوای درد من پیش تو است. این فرجه ها و شکاف هایی که در زندگی من پیدا شده، خانه ندارم، لانه ندارم، نان ندارم، پول ندارم، دکان ندارم، سرمایه ندارم، همش منفی؛ آن وقت یک جواب می آید: يَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَّغْ لِعِبادَتی، قلبت را خالی كن، متوجه من بكن: أَمْلَأُ قَلْبَكَ غِنَى وَ لا أَكِلْكَ إِلى طَلَبكَ وَ عَلَيَّ أَنْ أَسُدَّ فاقَتَكَ وَ أَمْلَأَ قَلْبَكَ خَوْفاً مِنِّى. (1)

از خدای بزرگ حاجت بزرگ بخواهید

یک موجود لایتناهی، امکاناتش هم لایتناهی است، تمام فرجه ها را پُر می کند. آیا شده است در این شب های قدر این حاجات را از خدا بخواهیم؟ این چند شبه که من آمدم هر کسی یک التماس دعایی به من گفته، البته من توقع ندارم، ولی حاجات هر کسی به قدر همتش است؛ آقا من یک قدری اسکناس از خدا می خواهم، بسیار خوب! یکی دیگر می گوید من در دانشگاه قبول بشوم! اینها خیلی حاجات بچه گانه ایست باباجون من! پیش شخص بزرگ باید حاجت بزرگ خواست، تو نمازت را اوّل وقت بخوان، اگر این جور حاجت هایت عملی نشد، بیا آب دهان بینداز در صورت من، بگو چرا وقت من را تلف کردی؟ يَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَغ -

ص: 208


1- الکافی: 83/2؛ باب العباده؛ روایت 1؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.

فراغت برای عبادت

لِعِبَادَتِي أَمْلَأُ قَلْبَكَ غِنىً وَ لا أَكِلْكَ إِلى طَلَبَكَ وَ عَلَيَّ أَنْ أَسُدَّ فَاقَتَک، نیاز مادی، نیاز معنوی، نیاز علمی، هرچه باشد همه را پروردگار برطرف می کند، اگر نکردی: وَ إِنْ لا تَفَرَّغْ لِعِبادَتِي أَمْلَأُ قَلْبَكَ شُغْلاً بالدُّنْيا ثُمَّ لا أَسُدَّ فَاقَتَكَ وَ أكلْكَ إِلى طَلَبک. (1) اگر عبودیت و بندگی نکردی، شکاف ها تا آخر عمر باقیست! تمام فرجه ها باقیست!.

واقعاً این چند فراز را از علی ابن الحسین علیهما السّلام توجّه بفرمایید: فی مُناجاتِكَ رَوْحی و راحتی وَ عِنْدَكَ دَواءُ علّتی وَ شِفَاءٌ غُلَّتِي وَ بَرْدُ لَوْعَتِي وَ كَشْفُ كُرْبَتی. (2) پس اینکه غم و غصه از دل من برود، دائر مدار عبودیت است. اما غُلّة و لَوْعَة یعنی چه؟ عرض می شود که آن سوزش هایی است که در قلب ما حکم فرماست. منتها در ممالک خارجه چون همه ی آنها مادی هستند، وقتی که گرفتار می شوند به همدیگر رحم نمی کنند و حتی شکم خودشان را پاره می کنند؛ اما ما این طور نیستیم باباجان من! توجّه به مقام اقدس پروردگار آن سوزش های دل را می خواباند قربانت بروم؛ اینها را یاد بگیر!.

داستانی از مرحوم شیخ مرتضی زاهد

خدا رحمت کند آقای آقا شیخ مرتضی رضوان الله تعالی علیه را روزی فرمودند: من یک داستانی دارم - آقای حاج میرزا عبدالعلی رحمت الله علیه بود، دیگران بودند -گفت: من یک بدهی پیدا کردم - مثلاً - چون به فقرا پول می دهم مخارج دیگر هم هست، ولی من از امام زمان علیه السّلام خواستم، کاغذ را برداشتم و یک رقعه = نامه به محضر ایشان نوشتم. گفتم: آقاجان! من که نمی توانم نامه را در آن چاه های راه امام زاده ابوالحسن بیندازم، الآن هم کسی ندارم که نامه ام را ببرد و در حرم ثامن الحجج سلام الله علیه بیندازد، رفتم در بازار حلبی سازها -

ص: 209


1- همان مأخذ.
2- مفاتيح الجنان، مناجات خمسه عشر؛ مناجات هشتم.

آنجا سابقاً یک نهر بود که آب هم جریان داشت - نامه را نوشتم و آن دستورات را هم عمل کردم و نامه را در آن نهر انداختم. عصری جوابش آمد.

حالت منتظران واقعی حضرت ولی عصر عليه السلام

حالا یک روایت را برای شما تیمناً و تبرکاً می خوانم که واقعاً تحفه است: إِنَّ أَهْلَ زَمَانٍ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بإمَامَتِهِ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْل كُلِّ زَمان. شما أفضل افراد کل زمان ها هستید، چون امام زمان در دوره ی آخر الزمان است که ما هستیم، لأَنَّ اللهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَالأَفْهام وَ الْمَعْرِفَةِ ما صارَتْ بهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشاهَدَةِ، اصلاً اگر کسی بگوید وجود امام زمان، مسخره اش می کنند یعنی خدا به قدری فهم به شما می دهد که با امام زمان مکاتبه می کند. خوب حالا چطور می شود که اشخاصی این منزلت را پیدا می کنند؟ می فرماید: اینها مقامشان مثل کسانی است که: وَ جَعَلَهُمْ فِى ذلكَ الزَّمان بمَنْزلَة الْمُجاهدينَ بَيْنَ يَدَى رَسُول الله صلى الله عليه و آله وسلم بالسَّيْف، کسانی که در حضور نبی اکرم مشغول مجاهده شدند و جهاد کردند: أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِيعَتا صدْقاً وَ الدُّعاةُ إلى دينِ الله سرّاً جَهْراً. (1) آنها حتماً شیعیان ما هستند، آنها مخلصون هستند، آنها دعوت کنندگان به دین الله هستند. حالا فهمیدی؟

آیا تا به حال دفتر داری کرده ای؟ دفتر صادرات، دفتر واردات؟ ببین آخر چه داری؟ رابطه با امام زمان که نداری، همه اش منفی است؛ ولی تا فرصت باقی است، باید تدارک کنی. مرحوم فيض در احياء الإحیاء می فرماید: باید از پروردگار سؤال کنی تا به تو این رابطه را کرامت کنند.

از پروردگار درخواست کنید

از خودت باید سؤال کنی که پروردگار عزیز من! چرا من را مورد اعانت قرار نمی دهی؟ اگر مورد اعانت قرار داده باشد که باید نشانه هایش را داشته باشی: فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَتَجَلْبَبَ الْخَوْف. درباطن اندوه و در ظاهر خوف دارد؛ خوب، خوفت کو؟ حزنت کجاست؟ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبه. (2) چراغ هدایت در -

ص: 210


1- بحار الأنوار: 122/52؛ باب -22 فضل انتظار الفرج...؛ روایت 4؛ عن الامام السجاد عليه السّلام.
2- نهج البلاغه: 118؛ خطبه 87: آن کس که جامعه زیرین او اندوه و لباس رویین او ترس از خداست، چراغ هدایت در قلبش روشن شده.

دلش روشن می شود، این آثار کجاست؟ خوب اینها را نداری قربانت بروم! اینها را باید تهیه بکنی حتماً حتماً.

در پیشگاه خدا کوچکی کنید

اینها تذكرات قبلی بود، تازه ما سر منبر رفتیم که تذکرهای امشب را بگوییم. یکی از مهمترین کارها این است که کوچکی کنی! یعنی عملت را نبینی! بیضاوی در تفسیر آن آیه که خداوند علی اعلا در روز قیامت به فضلش با ما معامله می کند، ایشان در آنجا می نویسد: یعنی چه که با فضلش معامله می کند؟ ما عمل کرده ایم باید اجرت بگیریم، این مطلب را سنّی می گوید! حالا ببینید آقا! نورانیت آل محمد صلوات الله و سلامه علیهم را آن کسی که مذاقش مذاق اهل بیت علیهم السّلام است، او چه می گوید: شیخ انصاری رضوان الله علیه صاحب رسائل و مکاسب، ایشان می فهمید که الساعه امام زمان صلوات الله و سلامه علیه در خانه ی چه کسی تشریف دارند، مثلا کربلایی علی! ایشان می رفت پشت در زیارت جامعه را می خواند، اگر چنانچه در باز می شد، می رفت خدمت امام زمان و اگر باز نمی شد برمی گشت، وقتی که در آخر عمر مریض شد، گفتند: یا شیخ بگو: یا مَن يَقْبَلُ اليَسير. (1) فرمود: أين اليسير؟ یَسیر هم نداریم! فهمیدی؟ باید این جوری بگویی برادر من!

یک شب به طاعت تو نیاورده ام به صبح *** بیهوده رفت روز و شب و سال و ماه من.

در حشر اگر تو پرده ز رویم بیفکنی *** محشر شود سیاه، ز روی سیاه من.

در آشتی را با خدا نبندید

باید تا آخر همین طور باشد؛ اما متأسفانه ما اشتهای کاذب پیدا کرده ایم، اما در قدیم هر کاری که می کردند، هر فرقه ای می زدند، ولی تمام درها را نمی بستند، -

ص: 211


1- مفاتیح الجنان، اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان؛ دعای هفتم.

یک در آشتی هم باقی می گذاشتند. ماها اگر همین الآن امام جماعت محل خواب ببیند که من مردود شده ام، دیگر اصلا مسجد نمی آیم.

داستانی از توبه واقعی

شخصی یک عمل فجیع بجا آورده بود، آمده بود کنار در مسجد النبی صلّى الله علیه و آله وسلم؛ معاذبن جبل او را دید و آمد خدمت خاتم النبيين صلى الله عليه و آله وسلم عرض کرد: یا رسول الله! در این جا یک جوانی است که بکاء ثَکلی می کند و مثل مادر بچه مرده گریه می کند و چنین و چنان می کند و...، پیغمبر فرمود: خوب! گناه تو اگر به مقدار ریگ های زمین باشد، به تعداد اشجار زمین باشد، هرچه باشد همه را پروردگار می آمرزد؛ دید این دست بر نمی دارد آخر فرمود: گناه بزرگ تر است یا خدای عظیم؟ عرض کرد یا رسول الل! خدا أعظم از كل شيء است، فرمود: خوب، گناه عظیم را خدای عظیم می آمرزد. بعد فرمود: یا شاب ألا تُخْبِرُنِي بِذَنْبِ واحِدٍ مِنْ ذُنُوبِک؟ یک کمی از گناهت را می گویی؟ وقتی قضیه را فی الجمله نقل کرد، حضرت او را طرد کرد! - گوش بدهید آقا! این ریزه کاری ها را یاد بگیرید، مگر این جوان از میدان در رفت؟ حالا که پیغمبر او را طرد کرده باید رفت؟ - آمد یک غل و زنجیری تهیّه کرد، دست و پایش را در غل و زنجیر کرد و یک پلاسی پوشید و یک قدری هم آذوقه برداشت و رفت سر اون کوه و عرض می شود که شروع کرد به توبه و انابه. چهل شبانه روز تضرع کرد:

بكوب حلقه در را که عاقبت ز سرای *** سری برآید چون حلقه را بجنبانی. (1)

حلقه را درست نمی زنی؛ چون اگر در بزنی، بالاخره یکی میگ وید که تو چه کاره هستی؟ حالا توجّه کنید: بعد از چهل روز گریه و زاری و توبه و انابه به درگاه خدا عرض کرد: اللهُمَّ مَا فَعَلْتَ فِي حَاجَتِی؟ ای پروردگار! نسبت به حاجت من چه کردی؟ إِنْ كُنْتَ اسْتَجَبْتَ دُعَائِي وَ غَفَرْتَ خَطِيئَتِي فَأَوْحَ إِلَى نَبِيِّكَ ...

ص: 212


1- دیوان قاآنی بخش قصاید و قصیده در مدح اسد الله الغالب على ابن ابی طالب علیه السّلام و... .

خوب گوش بدهید رفقا! اوه...، چه ادعای بزرگی! نه پیش نماز محل، اگر گناه مرا آمرزیده ای باید وحی بفرستی به پیغمبر خودت! وَ إِنْ لَمْ تَسْتَجِبْ لى دُعائى وَ لَمْ تَغْفِرْ لي خَطيئَتي وَأَرَدْتَ عُقُوبَتِي فَعَجِّلْ بنار تحرقنى أَوْ عُقُوبَة في الدُّنْيا تُهْلِكُنى وَ خَلَّصْنِي مِنْ فَضِيحَةِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

بابا! اگر من هر بامبولی زدم، ولی به آخرت معتقدم، پروردگارا! اگر می خواهی من را بسوزانی، اگر می خواهی مرا در حضور خلق اولین و آخرین رسوا کنی، همینجا یک آتشی بیاید و مرا بسوزاند و من را از آبرو ریزی قیامت نجات بدهی! با من چه می کنی؟ آیا إِلَى الْجَنَّةِ تَزِفُّنِي أَمْ إِلَى النَّارِ تَسُوقُنِي؟ بالآخره چطور شد؟ می خواهی از من در جنّت ضیافت بکنی یا من را می خواهی در آتش غضبت بسوزانی؟

یک مرتبه خطاب آمد که یا محمد صلی الله علیه و آله وسلم! ببینید آقا! چه قدر وحی قشنگی آمد: أَتَاكَ عَبْدِى يَا مُحَمَّدُ تائِباً فَطَرَدْتَهُ فَأَيْنَ يَذْهَبُ وَ إِلى مَنْ يَقْصِدُ وَ مَنْ يَسْأَلُ أَنْ يَغْفِرَ لَهُ ذَنْباً غَيْرى. (1) جناب خاتم الرُّسُل این جوان پیش تو آمد، اما تو طردش کردی، پس در کدام خانه برود؟ از چه کسی بپرسد که گناهش را بیامرزد؟ الله أكبر!

إلهي عَبْدُكَ العاصي أتاكا *** مُقرّاً بِالذُّنوب و قَد دَعاكا.

بندگان بیچاره بر درگاه الهی

إلهى وَقَفَ السائلون ببابک ولاذَ الفُقَراءُ بجنابک و وَقَفَ سَفِينَةُ المَساكين إلى ساحِلِ بَحرِ كَرَمِكَ يُريدونَ الجِواز إلى ساحَةِ رَحمَتِكَ و نِعْمَتِک. پروردگارا! من اینها را با خودم آورده ام پروردگارا! من این گداها را آورده ام، پروردگارا! من تائبین را آوردم، خود رو سیاهم هم جلو دارشان هستم، آمدم پروردگارا!

الهى إلاّ تَرْحَم اگر ترحم نكنى إلا مَن أخلَصَ لَه في صيامه وقيامِهِ فَمَن لِلْمُذنِبِ المُقَصِّر إِذا غَرَقَ فِى بَحرِ ذُنوبه و آثامه: ای پروردگار عزیزم! اگر تو -

ص: 213


1- بحار الأنوار: 23/6؛ باب -20 التوبه و أنواعها و شرائطها؛ روایت 26.

اگر رحم نکنی

بجز یک عده از مخلصین را مورد رحمت قرار نمی دهی، پس گناهکاران چه کار کنند؟ اگر چنانچه رحم نمی کنی، مگر اهل اطاعت را، پس معصیت کارها چه کار كنند؟ إِن كُنْتَ لا تَقبَلُ إلا من العاملين، فَمَن للمُقَصِّرين؟ اگر تو فقط از عمل کنندگان قبول می کنی، پس مقصرین چکار کنند؟

إلهى رَبحَ الصّائمون و فاز القائمونَ و نَجَى المُخلصون أمّا نَحنُ عَبيدُك المُذنبون فَارحَمنا بِرَحْمَتِكَ يا أرحم الرّاحمين.

چشم امید سوی تو دارند کائنات *** آن کس که بوده است و بود تا بقا تویی.

در پرده ی مهالک و آلام سر به سر *** یاری دهنده ی همه در هرکجا تویی.

ما مجرمیم و عاصی و مردود و تیره بخت *** بخشنده ی معاصی و جرم و خطا تویی.

الهى العفو.

ای امام زمان من! مردم را به وظایف آینده شان متوجه کردم آقا! خوب پس معلوم می شود که معصیت - انشاء الله - آمرزیده است، باید برای بعد تصمیم بگیری!.

توبه جناب حر

ابتدای تمام قضایای کربلا حرّ بود، وقتی که از منزل آمد، دید از عقب سر بهش بشارت می دهند که ای حرّ! ما تو را بشارت می دهیم به بهشت، ببین آقا! اینها بیدار بودند گفت: هرگز کسی که به جنگ جگر گوشه ی زهرا می رود، هیچ وقت جنّت جای او نیست! خوب یک تکانش دادند. پروردگار است دیگر آقا! برای چی تکانش دادند؟ برای آن ادبی که در مقابل ابا عبدالله کرد. خوب حالا میخ واهد پیش ابا عبدالله بیاید، ولی نمی داند که چه جوری بیاید، چه کار بکند، چه کسی را واسطه قرار بدهد.

ص: 214

در تفکر آنکه عذر آورد؟ *** با کدامین دیده شه را بنگرد.

باز کرد از شرم، دستار سرش *** هم بدان پوشاند چهر انورش

با چنین هیئت سر آزادگان *** بوسه زد برپای شاه انس و جان.

پیاده شد و شرط ادب را بجا آورد، آمد، همین طور پیاده آمد، جلوی حضرت، شمشیر را انداخت؛ حضرت فرمود: من أنت؟ ارفَع رَأْسَكَ، عرض کرد: یابن رسول الله! من اوّل کسی بودم که جگر گوشه های شما را آزردم، کاری کردم که آنها بترسند، یابن رسول الله، من نمی دانستم عاقبت کار این طور می شود؛ فرمودند: عیبی ندارد.

گر دو صد جرم عظیم آورده ای *** غم مخور رو بر کریم آورده ای.

غصه نخور! إمضِ وقتى این را گفتند: یعنی توبه ی تو قبول شد؛ حرّ گفت: یابن رسول الله! اجازه بده همان طور که من اوّل کسی بودم که جلوی شما را گرفتم، اوّل کسی باشم که خون خودم را در رکاب شما بریزم و جانم را فدا کنم، فرمودند: آخر تو مهمان هستی، باید یک قدری استراحت کنی، اما حرّ اجازه گرفت و رفت و کار را تمام کرد.

ذکر مصیبت حضرت ابا عبدالله عليه السلام

عرض بنده همین جاست! ای ابا عبدالله! آقاجان! توهم مهمان کوفیان بودی! خدا نکند که این جمله درست باشد، مرحوم حاج میرز جواد آقا رضوان الله تعالی علیه می فرماید که حضرت فرمود: قَد تَفَتَّتَ كَبدى مِن الظُّمَأ. (1) «تَفَتَّتَ» یعنی این گچ های نیمه خشک را دیده اید، که وقتی نم بهش می رسد تا دست می زنید پوش می شود؟ گفت: مردم! از عطش تَفَتَّتَ کبدی؛ کبد من از تشنگی طوری شده است که اگر دست بزنید همه اش گسیخته می شود، یک قطره ی آب... ای حسین عزیز:

گر بر سر کوی عشق ما کشته شوی *** شکرانه بده که خون بهای تو منم.

ص: 215


1- أسرار الصلاه: 153؛ فصل «در اهتمام به اوقات شریفه».

بر روی زمین دو امان بود

فرمود: كانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللهِ، وَقَدْ رُفِعَ أَحَدُهُما فَدُونَكُمُ الآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ، أَمَّا الأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه و آله وسلم وَ أَمَّا الأَمَانُ الْباقِي فَالإِسْتِغْفارُ قَالَ اللهُ تَعالى: «وَ ما كانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ الله مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُون». (1) ، (2) ما اینها را دقت نمی کنیم، اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: در زمین دو امان بود. دو چیز در زمین مایه ی امان از عذاب خدا بود: یکی از آن دو برداشته شد، پس دیگری را دریابید، اما امانی که برداشته شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بود و آمان باقی مانده استغفار کردن است، که خدای بزرگ به رسولش فرمود: «خدا آنان را عذاب نمی کند درحالی که تو در میان آنانی و عذابشان نمی کند تا آن هنگام که استغفار می کنند».

حالا صیغه ی استغفار را بر زبان جاری می کنیم - انشاء الله - با تصمیم قاطع؛ فَانْقَطِعْ إِلَى اللهِ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ مِنْ رَفْضِ الدُّنْيا وَ عَزْم لَيْسَ فِيهِ انْكِسارٌ وَ لا انخزال. (3) آن تعلقات را بزن جان دل من! لفظ و معنای استغفار را با هم بیاور، انشاء الله قبول باشد از همه ی شما:

أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا إله إلا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ذُو الْجَلال و الإكْرَام وَأَسْأَلُهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيَّ تَوْبَةَ عَبْدِ ذَليل خاضع فقير بائس مِسْكِينِ مُسْتَكين مُسْتَجِير لا يَمْلكُ لنَفْسه نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا مَوْتاً وَلا حَيَاةً وَلا نُشُوراً. (4)

شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان 1409.

سحر دهم اردیبهشت 1368.

ص: 216


1- انفال 33 ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند.
2- نهج البلاغه: 483؛ قصار الحكم؛ شماره 88.
3- الکافی: 136/2؛ باب ذم الدنيا والزهد فيها؛ روايت 23؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
4- مفاتیح الجنان: تعقیب نماز عصر.

درس شصت و یکم

خمس اموالی که با استفاده از بین نمی رود

بسم الله الرحمن الرحیم.

وَ مَن يَخْرُجُ من بَيْتِهِ مُهَاجِراً إلى اللهِ وَ رَسُوله ثُمَّ يُدْرِكْهُ المَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى الله وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَّحِيماً. (1)

در باب مسائل خمس، بعضی چیزها هست که بعد از استفاده و مصرف، اعیانش باقی می ماند، در این جور چیزها، ملاک خمس، نیاز و عدم نیاز است، نه استفاده و عدم استفاده، خوب، هرکسی یک شأنی دارد؛ یعنی هرکس یک نیازی دارد، یک احتیاجی دارد، یک کسی فرض بفرمائید ده تا داماد دارد، یک دفعه ممکن است ده تا داماد باهم یک شب آمدند و ماندند، خب این آدم ده دست لحاف و تشک لازم دارد، شأنش این است، یک کسی دو تا داماد دارد، خوب سه دست لحاف و تشک دارد، چهار دست دارد، دو دست دارد، ملاک اینها نیاز فرد است. دیگر پرسیدن نمی خواهد که آقا ما واقعا چند دست لحاف و تشک باید بگیریم؟ خوب، این معلوم است، این نظر، نظر عُرف است، نه نظر فقیه، فقیه می گوید: ملاک نیاز و احتیاج توست. مثلا من فرش می خرم، لحاف، تشک، اما ملاک، نیاز من است.

ص: 217


1- نساء: 100: و هر کس بعنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبر او از خانه خود بیرون رود سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست و خداوند، آمرزنده و مهربان است.

بعضی از همکارهای بنده تصور می کنند که مثلا این لحاف و تشک ها را که امسال گرفته، باید همین امسال هم مصرف فعلی داشته باشد، اگر مصرف فعلی نداشته باشد، باید خمسش را بدهد، ولی این برخلاف فتوای مرجع تقلید است، لااقل همان هایی که این کار را می کنند، یک دفعه هم از مرجع تقلید سؤال کنند، این غلط است. رهبر، ملاک مؤونه را نیاز می داند، دیگران هم همین طور، من چون این فرش را نیاز داشتم گرفتم، ولی امسال از این فرش استفاده نشد، اشکالی ندارد، سال دیگر؛ این مال در معرض استفاده هست. ملاک نیاز مکلف است.

خمس اموالی که با مصرف از بین می رود

اما آن چیزهایی که اعیانش مصرف می شود مثل: برنج؛ بنا بود چهار تا گونی مصرف کنی، ولی مهمانی یا مسافرت رفتی، اینها استفاده نشد. خوب این جور چیزها هر چقدرش مانده باشد به قیمت فعلی اش باید خمس بدهید، ولو از تعاونی گرفته ای، اون ملاک نیست؛ به قیمت فعلی باید خمسش را بپردازی.

اوّل قدم سير الی الله

گفته اند وقتی آیت الله حاج آقا نورالله رحمه الله می خواست حرکت کند و با پهلوی در بیفتد، استخاره کرد، دید این آیه آمد: «وَ مَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ...»؛ گفت: معلوم می شود که من دیگر در این سفر از بین خواهم رفت. بالأخره همان طور هم شد و آن خبیث ایشان را شهید کرد.

آن کسانی که اهل عرفان و شناخت هستند، از قبیل فیض رحمه الله می فرمایند: اوّل شرط و اوّل قدم کسی که بخواهد سیرالی الله کند، چیست؟ این است که از بیت مظلم نفس و از این حجاب مفارقت بکند. از این خانه ی تاریک نفس الى الله مسافرت بکند. خدا رحمت کند آقای شاه آبادی رضوان الله تعالی علیه را، ایشان می فرمود: یعنی نظر به کثرت نداشته باشد، نظر به تعینات نداشته باشد. خودخواهی، خودبینی، همه ی اینها توجه به مقام کثرت است، یک قدم جلو بیا داداش جان! آن وقت مسافر هستی و إلا مدعی سیر هستی، مدعی سفر هستی.

ص: 218

این آدم سفر نکرده است.

اینکه حضرت ابراهیم علی نبینا و علیه السّلام فرمود: إني ذاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَیَهدین. (1) می خواهم مهاجرت بکنم و بروم پیش پروردگارم؛ در کلام اهل بیت هست، که یعنی از روش شما نفرت دارم و مصلحت این است که من از شما مفارقت کنم.

توجه از کثرت ها به مقام پروردگار

از قضا امشب مطلب خیلی بلند است، حالا اگر فوق ذهن بعضی ها هست، اما دیگر ما در این قسمت وارد شدیم، ولیکن از آن مقام تنزلش می دهیم درخور استعداد شما و آن این است که توجه به مقام کثرت، مثل اولاد و مقام و پول و بازار و دکان و...، نداشته باشد، باید توجهش فقط به پروردگار باشد و به بقیه ی چیزها باید به نظر طریقی توجه بکند، یعنی مثلا این ساعت را برای این می خواهم که وقتم منظم بشود و گرنه این ساعت پیش من موضوعیتی ندارد، هر چیزی را رنگ خدایی می زنه! پسرش هم اگر درس بخواند و واقعاً توجه به طاعت داشته باشد، پسرش است، اگر نیست نه...، فرمود: حسین عزیزم! تو را دوست دارم، عرض کرد: یا أب مرا دوست داری، خدا را هم دوست داری؟! فرمود: تو را دوست دارم، ولی اگر در قبال فرمان خدا معصیت کردی، علاقه ام را از تو می برم و تو را رد می کنم.

آمد خدمت آقای بروجردی عرض کرد: پدر من شراب می خورد؛ ایشان به او فرمود: به او گفته ای که شراب نخورد؟ سه بار این جمله را به او گفت؛ بعد فرمود: قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفَتُمُوها و تجارَةٌ َتخْشَوْنَ كَسَادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادِ فِي سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللهُ بِأَمْرِهِ وَ اللهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ. (2) اگر پدر احترام دارد، بخاطر شرع است، اگر دستور شرع را -

ص: 219


1- صافات: 99: من به سوی پروردگارم می روم، او مرا هدایت خواهد کرد.
2- توبه: 24: بگو اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، خویشانتان و اموالی که فراهم آورده اید و تجارتی که از بی رونقی و کسادی اش می ترسید و خانه هایی که به آنها دل خوش کرده اید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبترند، پس منتظر بمانید تا خدا فرمان عذابش را بیاورد و خدا گروه فاسقان را هدایت نمی کند.

رعایت نمی کند، او را رها کن! نه اینکه با او بی ادبی کنی نه، با ادب با او رفتار کن، ولی سنگین باهاش برخورد کن که پدر! من از عمل تو بیزارم؛ این قطع علاقه است یعنی هیچ بستگیی در برابر مقرّرات پروردگار احترام ندارد.

احترام افراد به خاطر اطاعت پروردگار است

خدا رحمت کند حاج آقا یحیی را که وکیل اوّل مرحوم آیت الله آقای آقا سید ابوالحسن رضوان الله تعالی علیه بود، و واقعاً بعضی ها می گفتند اگر مقام علمی ایشان شامخ بود ما از ایشان تقلید می کردیم؛ ایشان یک پسری داشت که - حالا نمی خواهم او را معرفی کنم، این پسر یک قدری بی دین شد، ایشان او را رها کرد. قطع علاقه این است ها! یعنی علاقه به این پسر دارم، ولی تا مادامی که مقررات پروردگار را عمل می کند، اگر عمل نکرد باید بیرون برود، ولو پسر من باشد!

خوب، این پسر حاج میرزا عبدالله چهل ستونی رو واسطه قرار داد که پدر با او آشتی کند؛ ایشان گفت: خیر! این پسر من هست، اما چون عملش منطبق با شرع نیست، باید از من فاصله بگیرد بالأخره پسر دور شد و رفت تا بیست سال بعد که حاج آقا حاج آقا یحیی مریض شد.

آن پسر گفت: «آخر من پدرم را می خواهم ببینم باباجون من! لا أقل پدرم را یک دیدار بکنم!» بالأخره دوباره آمد پیش آقای حاج میرزا عبدالله - پدر آقای سعید - ایشان گفت که: دیگر بعد از بیست سال که شما از ایشان مفارقت کرده ای، دیگر شما را نمی شناسد، خوب، ایشان کسالت پیدا کرده و می خواهد بیمارستان برود؛ شما اتومبیل خودت را بیاور ایشان را بیمارستان ببر، در ضمن پدرت رو هم می بینی و او هم تو رو می بیند و نمی شناسد، بالأخره همین کار را کردند و نقشه رو ریختند و آقای حاج آقا آمد و سوار اتومبیل شد، آقای حاج میرزا عبدالله اظهار داشتند که آقا! ایشان از آن مریدهای شش دنگ شماست! - حالا پسرش است ها! - گفت: بله بله خدا عاقبتش را بخیر کند!! خوب -

ص: 220

حق هم دارد، بیست سال از پسرش دوری کرده.

اینها یک موضوعاتی است که شاید در نظر اول، به نظر ما خیلی بد بیاید! یعنی چه؟ چرا پسرش را از خودش راند؟ حالا دیگر زیاد نمی شود در این وادی وارد شد.

دل بستگی به خاطر غیر خدا

این قطع تعلقات است، اما علاقه کدام است؟ این است که اگر پسر من نماز هم نخواند، نخواند! من پسرم را می خواهم، این همان علاقه ی مذموم است که باید آن را بزنی! تمام چیزها محترم است، تا مادامی که معصیت خدا را مرتکب نشود، غرض عرض این است که نظر به تعینات نداشته باشد نظر به کثرت نداشته باشد:

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی *** غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد. (1)

«غبار ره بنشان» یعنی چه؟

عرض کردم حضرات فلاسفه و آقایان اهل علم می فرمایند این که می گوید: غبار راه، یا می گوید چشم من غبار آلود است، یعنی من توجه به مقام کثرت دارم؛ مقام کثرت مقابل مقام وحدت است؛ وقتی به مقام کثرت توجه داشته باشی، دیگر دلت گنجایش این را ندارد که به پروردگار متوجه بشوی آقاجون من! این است که عرض می فرماید پروردگار عزیز: أنتَ الَّذى أَزَلْتَ الأغيار عَن قُلوب أحبّائِكَ حَتَّى لَم يُحبّوا سواكَ ولَم يَلْتَجبُوا إِلى غَيرك. (2) باید این كثرت به مدد پروردگار از قلب شما مرتفع بشود.

نهایت ادراک عقل بشر عادی

عرض می کند یابن رسول الله! اگر پیغمبران نمی آمدند آیا عقل ما کافی بود برای این که ما را سیر بدهد؟ - این متجدد ها هم همین را می گویند، درحالی که کجا عقل بشر عادی می تواند؟ - حضرت فرمودند: که اولا عقل در کلیات -

ص: 221


1- دیوان حافظ، غزل شماره 144.
2- بحار الأنوار: 22695؛ باب 2- أعمال خصوص يوم عرفه و ليلتها * مفاتیح الجنان: دعای عرفه حضرت امام حسین علیه السّلام؛ بخش الحاقی.

دخالت دارد، عقل می گوید: برای من خالقی است، هیچ معلولی بدون علت نیست، برای من مدبری است «البَعْرَةُ تَدُلُّ عَلَى البَعیر» پشگل دلالت می کند بر اینکه یک گاوی، گوسفندی، از اینجا عبور کرده، چگونه ممکن است که این آسمان و زمین بدون خالق باشند؟ «اثر الأقدام تَدُلّ على المسیر» اگر جای پا دلالت می کند بر اینکه یک کسی از اینجا گذشته باشد، این آسمان و زمین دلالت بر لطیف خبیر نمی کند؟ (1) من مالک سلامتی خودم نیستم، من مالک مرض خودم نیستم، مالک ثروت خودم نیستم؛ نمی توانی یک کاری کنی که فقیر نشوی؛ یک کاری کنی ثروتمند بشوی؛ یک کاری کنی سلامتی خودت رو نگهداری، من که مالک هیچ کدام اینها نیستم.

خصوصیات بندگی را باید آموخت

خوب؛ حضرت می فرماید: اگر بخواهید که خصوصیات بندگی و خوب و بد را در این راه بفهمید، باید طلب علم بکنید، چون: لا يُوصَلُ إِلَيْهِ إِلاّ بالعلم فوجب على العاقل طلب العلم و الذى لا قوام للعقل إلا به. (2)

داستان ثعلبه

حالا کجا عقل انسان به تنهایی می تواند این را بفهمد؟ چه می فهمیم جزئیات طرق بندگی را؟ وقتی که از پیغمبر درخواست کرد که آقا من وضع زندگیم خراب است، حضرت فرمود: به همین مقداری که خدا برایت خواسته راضی باش، این رفت و دوباره آمد و اصرار کرد و پیغمبر هم به او دو درهم داد. این شخص مالش برکت پیدا کرد و کم کم مشتری ها زیاد شد، مشتری ها که زیاد شد، صف اوّل جماعت مبدل شد به صف دوم، صف دوم به سوم و ... دوم به سوم و ... بعد دیگر نتوانست هر روز بیاید.

کم کم هفته ای یکبار می آمد، یک روز پیغمبر ایشان را خواستند و سؤال فرمودند چطور شد؟ تو که هر روز می آمدی، چرا مدتی است که نمی آیی؟ عرض -

ص: 222


1- وقتی که مرحوم آقا شیخ مهدی مازندرانی این حدیث را برای دکتر میر خواند، ایشان گفت: عجب! عجب دلیل قاطعی! با عقلش می سنجد دیگر (بیان استاد).
2- الكافي: 28/1؛ كتاب العقل و الجهل؛ حدیث 35؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.

کرد یا رسول الله! کار مردم را راه می اندازم، قضاء حاجت برادران ایمانی می کنم!. (1) بین داداش جان! چطور فریبندگی می کند، خوب نماز جماعت مستحب است، آن کارهای مردم را راه می اندازم! اینجا کدامتان می توانید تشخیص بدهید؟ اینجا باید اهل بیت دخالت بکنند! و گرنه عقل ما کجا تشخیص می دهد؟ عقل ما که می گوید: چهار دست و پا بچسب به دنیا!.

دخالت عقل فقط در کلّیات است

خوب پس معلوم شد که عقل به تنهایی فقط می تواند مطالب خوب و بد را به صورت کلی به انسان تذکر بدهد، اما جزئیات چطور؟ مثلاً همین جنجالی که راه افتاد. (2) او می گوید فعلا عقل اقتضا کند به آنجا حمله بکنیم، آنها رو بکُشیم، خودشان را مالک الرّقاب می دانند، اینها حیوانیت است که به لباس عقل درآمده است و آن وقت که چهار دست و پا افتادی روی دنیا، همان طور موسی بن جعفر علیهما السّلام فرمود: اوّل هلاکت توست، حضرت فرمود: این مورچه، وقتی که مشیت پروردگار تعلّق بگیرد بر اینکه هلاکش کند، دو بال به او می دهد، وقتی پرید بالا، گنجشک او را می گیرد و می خورد.

«خوبی» چیست؟

چند مرتبه تذکر داده ام وقتی که از امیرالمؤمنین علیه السّلام می پرسند که: خیر و خوبی کدام است؟ خوب، الآن یکی یکی از این رفقا می پرسیم، مَثَل عرض می کنم، یکی می گوید خیر این است که من یک اتومبیل داشته باشم، یک خانه مجلل داشته باشم، یک راننده داشته باشم، یک زمین ییلاقی هم در تجریش داشته باشم که تابستان ها با اهل بیتم بروم و....، ثروت کلانی داشته باشم، حضرت فرمودند: این خیر نیست؛ این نیست که مال و اولاد تو زیاد بشود: وَ لَكِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ وَ أَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ. (3) خیر و خوبی این است که علم تو زیاد -

ص: 223


1- روض الجنان و روح الجنان 299/9 * مستدرک الوسائل: 256/13؛ باب 11 استحباب مبادرة التاجر...؛ روایت 15289.
2- ظاهرا مقصود استاد، جنگ تحمیلی است.
3- نهج البلاغه: 484؛ قصار الحكم؛ حکمت 94.

بشود، حلم تو زیاد بشود، به بندگی پروردگار مباهات کنی!

خدا رحمت کند مرحوم اشراقی را ایشان می فرمودند: هرچه من این قسمت ها را عریض و طویل می کنم میبینم در عوض این که رفع حجاب بشود، عوض اینکه اشتغالات ذهنی من مرتفع بشود، مثل تار عنکبوت در من پیچیده می شود، غصه های من روز به روز زیادتر می شود. این که خیر نیست.

تاریک ترین حجاب بین بنده و پروردگار

یک کسی به من گفت: از اوّل خیلی جدیت کردم، ولی شکست خوردم، حالا خیلی ناراحتم، گفتم: هیچ ناراحت نباش، همین الساعه الرّحمن الرّحیم بگو و تلاش کن چون بر حسب فرمایش امام باقر عليه الصلوة و السّلام، پروردگار اولیای خودش را که با نفس مبارزه می کنند کمک می کند، خوب، نفس است دیگر: وَ لا حِجَابَ أَظْلَمُ وَ أَوْحَشُ بَيْنَ الْعَبْدِ وَ بَيْنَ الرَّبِّ مِنَ النَّفْس وَ الْهَوی. (1) من اگر بخواهم این حجاب را بر طرف بکنم و سفر بکنم، بخواهم از این بیت تاریک که پرده ای وحشتناکتر و ظلمانی تر از این نفس و تمایلات نفسانی بین بنده و پروردگار نیست، - تو خود حجاب خودی «حافظ» از میان برخیز - اگر من بخواهم از این گذر بکنم، باید کمک پروردگار باشد آقا!

إِنَّ الْوُصُولَ إِلى اللهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَكُ إلا بامتطاء اللَّيْل. (2) نمی شود داداش جون! مگر اینکه سحر بلند بشوی. الآن ولو شب ها کوتاه شده، ولی پاشو؛ حالا تو هم مختصر بخوان نمی خواد 300 مرتبه «العفو» بگویی، استغفار هم نمی خواهد. فقط چون در روایت دارد، شب های جمعه استغفار را ترک نفرمایید. همین اسکلت نماز شب را بیاورید برای اینکه امام عسکری علیه السّلام فرمود: إِنَّ الْوُصُولَ إلى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَک، اوّل قدمش این است -

ص: 224


1- بحار الأنوار -67 69؛ باب -45 مراتب النفس و عدم الاعتماد عليها؛ روایت 15؛ عن مصباح الشريعه حجاب و مانعی ظلمانی تر و وحشتناکتر از نفس و تمایلات او، بین بنده و پروردگار نیست.
2- بحار الأنوار: 380/75؛ باب -29 مواعظ أبي محمد العسكرى عليه السّلام.

که پروردگار مساعدت بکند.

امتحان در سفر الى الله

اگر مردی برون آی و سفر کن *** ز هرچه پیشت آید زان گذر کن.

اما همین که خواستی سفر بکنی، پروردگار شروع می کند به امتحان کردن! تعلّق به این بگو: لا أحبُّ الأفلين. (1) و ولش کن! مقام، هی دعوت به مقام، هي دعوت به پول، هی دعوت به فلان، اما شما:

خلیل آسا برو حق را طلب کن *** شبی را روز و روزی را به شب کن.

دهد حق مر تو را هر چه تو خواهی *** نمایندت همه اشيا كما هی. (2)

پس بنابراین: و أن الرّاحل إليك قريبُ المَسافه پروردگار عزیز من! کسی که بخواهد به سمت تو بیاید - به یک قدم بتوان رفت از سمک به سماک - این افراد دائماً با امیال نفسانی مبارزه می کنند:

نفس خود را قهر کرده روح کرده پر فتوح *** زاد تقوا برگرفتند بهر مرگ آماده اند.

اما و أَنَّكَ لا تَحْتَجبُ عَن خَلقِكَ إلا أن تَحْجُبَهُم الأعمال دونك. (3) آن چیزی که حجاب است بین من و پروردگار آن عمل من است.

68/2/26

ص: 225


1- انعام: 76: غروب کنندگان را دوست ندارم.
2- شرح گلشن راز: قاعده در شناخت عوالم پنهان و شرایط عروج به آن عالم.
3- مفاتيح الجنان، اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان؛ دعای ابوحمزه ثمالی.

درس شصت و دوم

بهترین هدیه

بسم الله الرحممن الرحيم.

فرمودند: بهترین هدیه ای که مؤمن نسبت به مؤمن اهدا بکند آن حدیثی است که بر هدایت او اضافه کند، یا از غوایت و گمراهی او بکاهد. این سرنوشت آینده انسان است آقا! بسیار بسیار باید به این موضوع اهمیت بدهید!

امام امیرالمؤمنین علیه الصلوة و السلام فرمودند: حسن جان من: أَحْيِ قَلْبَكَ بالْمَوْعِظَة. (1) حساب اینکه من کتاب اخلاق بردارم و بخوانم نیست، باید در مجالس علم شرکت کنم که مجالس علم همان مجالس ذکر است.

راه برطرف شدن کسالت قلب

قلب شما کسالت پیدا می کند بخاطر همین هم باید از سرچشمه ی صاف قال الباقر و قال الصادق عليهما الصلوة و السلام اشراب بشود؛ قال على عليه الصلوة والسلام: إنَّ هذه الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَما تَمَلُّ الأَبْدانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرائِفَ الْحِكَم. (2) این دلهای شما ملول می شود، چرک می گیرد، کسل می شود، در حجاب می رود، إِنَّ القُلوبَ لَتَرينُ كَما يَرينُ السَّيْفُ جلاؤُها الْحَديثُ. (3) قلبها زنگ می زند، آن وقت باید برایش به دنبال بیانات ما آل محمّد بگردید تا این زنگ ها و مریضی ها از بین برود.

ص: 226


1- نهج البلاغه: 391؛ نامه 31.
2- نهج البلاغه: 483؛ قصار الحكم؛ کلمه 91.
3- الکافی: 41/1؛ باب سؤال العالم و تذاکره؛ روایت 8؛ عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.

راه مستقیم

وَ أَن اعْبُدُونی، مرا بپرستید هذا صراطٌ مُّسْتَقیم، (1) راه مستتقیم تبعیت از خاندان عصمت است، چرا؟ چون فرمود: بنا عُرفَ الله (2) و لَوْلانا ما عُرفَ الله. (3) اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد.

اولین شرط تحقق عبودیت

عرض شد که اوّل شرط تحقق عبودیت و سیر الی الله یعنی بسم الله این کار خروج از بیت مظلم نفس است، چون نفس تاریک و تیره است و علت اینکه پروردگار این نفس ناطقه ی نوریه را از عالم امر آورده است و در این بدن کثیف ظلمانی جا داده است، برای این است که بدن منوّر بشود آقا جان من؛ پس اوّل شرط تحقق سير إلى الله بسم الله الرّحمن الرّحيم:

اگر مردی برون آی و سفر کن *** هر آنچه پیشت آید زان گذر کن. (4)

خوب، از چه چیزی برون بیاییم؟ برون از امیال نفسانی، از خودخواهی، از توجه به مقام کثرت.

من نمی گویم که عاقل باش یا دیوانه باش *** گر سر تحقیق داری مو به مو جوینده باش.

از جهان بیگانه باش، ویرانه باش، مشغول صاحب خانه باش، چون وقتی که به دیوار این خانه نقش الله منتقش شد، دیگر خانه ویران می شود، ولی آن نقش می ماند، یک شعر یک شخص عارفی گفته است که:

نقش کردم رخ زیبای تو بر خانه ی دل *** خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند.

قدم اوّل توسل است

خوب، بنابراین معلوم شد که قدم اوّل کدام است، یعنی از کجا سیر را شروع کنم؟ جواب این است که باید بروی در خانه ی اهل بيت عليهم السلام، اهل -

ص: 227


1- یس: 61 و اینکه مرا بپرستید راه مستقیم این است.
2- الکافی: 145/1؛ باب النوادر؛ روايت 10؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
3- بحار الأنوار: 4/25؛ باب -1 بدو أرواحهم و أنوارهم...؛ روايت 7؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
4- شرح گلشن: راز قاعده در شناخت عوالم پنهان و شرایط عروج بدان عوالم؛ بیت 22.

بیت هم می گویند که رفتن به این سفر بجز با شب زنده داری ممکن نیست، سفر اگر خواستم بکنم باید از نیمه شب شروع بکنم، خدا رحمت کند آقای یاسری را، وقتی که از آقای بروجردی یک مسئله ای پرسید، ایشان فرمودند که: «فردا صبح جواب می دهم». ایشان عرض کردند که «آقا من عجله دارم». ایشان فرمودند: «خوب، حالا شما یک شب دعای کمیل را نروید!» بعد که ایشان سؤال کردند که چرا شما جواب را به فردا موکول کردید؟ ایشان در جواب گفتند که: «استمداد از سحر می جویم».

سحر از اوقاتی است که پروردگار به دلهای افراد بیدار نظر می کند. اولیای خدا به این شب زنده داری خیلی اهمیت می دادند. قبلا هم برای شما عرض کردم که حساب یک ساعت و اینها نیست تا چه وقت شما را بیدار بکنند، تا چه وقت خطاب «انفروا» به شما بگویند؛ یعنی کوچ کنید سفر کنید.

گرفتاری خواهش های نفسانی

این خواهش های نفسانی پدر آدم را در می آورد آقا! این خاطرات ذهنیه، این هجوم افکار بر قلب و عقل و دل پدر انسان را در می آورد؛ فقط یگانه چیزی که معالج است ألا بذكر الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب. (1) تمام این خطوراتی که به ذهن حمله می کند، لازم نیست به روانشناس و روان پزشک رجوع بکنی، نه، به خاطر این است که از عبودیت کم گذاشته! برای نابود کردن اینها هم راهی جز روی نیاز به درگاه بی نیاز و بیداری شب که اینها را می کوبد وجود ندارد و الا نمی توانی اینها را از بین ببری، نمی توانی از این نفس سفر بکنی داداش جون!

بر طرف شدن فقر، در اتصال با پروردگار است

به فرموده امام حسن عسگری علیه السّلام، باید بر مرکب شب سوار شوی. (2) یعنی آن وقت را بیدار باشی تا بتوانی از کثرات چشم بپوشی و چشمت -

ص: 228


1- رعد: 28: آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد.
2- بحار الأنوار: 380/75؛ باب -29 مواعظ أبي محمد العسكرى عليه السّلام.

را به قبه ی ربّانی بیندازی و آن وقت مصداق آن حدیث شریف بشوی که: مَنْ كانَ هَمُّهُ هَمّاً واحداً كَفاه الله هَمَّه. (1) یعنی هر کس که تنها یک هم داشته باشد و فقط خدا را بخواهد، تمام همومش را متکفل می شود، دیگر نقطه ی خالی ندارد داداش جان! اگر تو عبودیت کردی، من فقر تو را برطرف می کنم.

آقایان اصولیین می فرمایند: اگر مولا در مقام بیان باشد و خصوصیتی را ذکر نکرده باشد ما به اطلاق کلام تمسُک می کنیم؛ بنابراین فقرت را بر طرف می کنم، یعنی چه فقر مالی و چه علمی؛ هرچه که باشد، پول نداری، نان نداری، آب نداری، خانه نداری، همه را برایت فراهم می کنم، اما اگر نکردی تمام صفحات دلت را خاطرات می پوشاند و من فقرت را برطرف نمی کنم. (2)

حیات دنیا چیست؟

پس بنابراین، با اختیار خودم و با کمک پروردگار چشم از کثرات می پوشانم. باید توجه داشته باشید که دنیا همین است آقا! همین توجه به مقام کثرت است؛ همین است که تعلّق خاطر می آورد، یک شب یکی از این آقایان گفت: من خواب دیدم که چندین ریسمان به من بسته شده است، یک ریسمان از پایم، یک ریسمان از دستم، یکی از زانویم و این ریسمان ها را دارم یکی یکی قطع می کنم، این همان توجه به مقام کثرات است، همین توجهات و تعلقات دنیاست، دنیا که این پول و قالی و قالیچه نیست، دنیا توجّه و دلبستگی به اینهاست، این است که امیرالمؤمنین فرمود: فَانْقَطِعْ إِلَى اللهِ بِقَلْب مُنِيبٍ مِنْ رَفْضِ الدُّنْيا وَ عَزْمٍ لَيْسَ فيه انكسار و لا انخزال. (3) تعلقات را با یک نیت قاطع ببر.

سخنی از امام خمینی قدس سره

رهبر کبیر انقلاب در درس اخلاقشان که شب های جمعه در قم ایراد می فرمودند، بیاناتی داشتند که من عبارات ایشان را برای شما می خوانم، خیلی -

ص: 229


1- الکافی: 246/2؛ باب الرضا بموهبه الإيمان و الصبر...؛ روایت 5؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
2- الكافى: 83/2؛ باب العباده؛ روایت 1؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
3- الکافی: 136/2؛ باب ذم الدنيا و الزهد فيها؛ حديث 23؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.

عبارات لطیفی است، آخر «کلامُ الملوک ملوک الکلام» یعنی ایشان پادشاه سخن است، مرد ادب است، مرد عرفان است، باید کلامش را گوش کرد آقا؛ بعلاوه پند را هرجا که نوشته باشد، باید انسان بگیرد! بیان ایشان حجّت است، فرمایش ایشان متَّخَذ از معصوم است آقا! متخذ از عرفان است، متخذ از فلسفه و فقه است. (1) اما فرمایش رهبر انقلاب «مادامی که انسان در بیت مظلم نفس است، در این خانه ی تاریک است و بسته ی به تعلقات نفسانیه است» - اصلا اگر در این بیت تاریک بودی، تعلق داری؛ اگر نه، پس چرا در اینجا مانده ای؟ باید به عالم بالا پرواز کنی - جمیع ابواب معارف و مکاشفات به روی او مغلق (=بسته) است و همین که از این بیت مُظلم به قوت ریاضات و انوار هدایات خارج شد و منازل نفس را طی کرد - یعنی مشغول شد به شب زنده داری و نماز اوّل وقت و... و نفس را کوبید - و سفر الى الله کرد، فتح باب قلب می شود - آن وقت صدایش می کنند «انفروا» کوچ کنید، سفر کنید - و معارف قلب در قلب او ظهور می کند، آن وقت صاحب مقام قلب می شود و این را فتح قلبی گویند، زیرا که فتح قلب اوّل إدراك فيوضات است: «ألا إِنَّ نَصْرَ الله قَريب (2) و (3)».

68/2/29

ص: 230


1- اینکه حضرت فرمود: تَفَقَّهُوا فِی الدِّين فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهُ مِنْكُمْ فِى الدِّينِ فَهُوَ أَعْرَابي (الكافي: 31/1) همین است آقا! کسی که تفقه در دین نکند، عمل تزکیه شده ندارد، خدا هم در قیامت به او نظر نمی کند، تفقه معنیش نه آن طوری است که صاحب معالم فرموده که فقه به معنی أخص باشد خیر! همان طور که مرحوم مامقانی رضوان الله علیه فرموده اند: تفقه به معنى الأعم منظور است (بیان استاد).
2- بقره: 214: آگاه باشید یاری خدا نزدیک است.
3- چهل حدیث: 341.

درس شصت و سوم

معیار و ملاک تعلّق خمس

بسم الله الرحمن الرحیم.

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمَى. (1)

در مسئله ی خمس، سؤال این است که ملاک و معیار در تعلق خمس چیست؟ مثلا اگر من یک رختخواب هایی برای منزل گرفتم، از اوّل سال خمسی - که به عنوان مثال - اوّل محرّم است، تا سال بعد، اگر از آنها استفاده ای نشود مورد خمس است؟ یا خیر؛ ملاک و معیار نیاز من است؟ یعنی من اوّل سال، آیند و روند دارم، به قدری که اگر این هفت دست رختخواب در منزل من باشد، برای نیاز اوّل سال من کافی است؛ یا مثلا سؤالی شده بود که یک جوانی برای رفتن به جلسات، برای یاد گرفتن احکام، یک موتور می خرد؛ اما در اوّل سال به این موتور نیاز دارد، بعد رفت جبهه و تا پایان سال به آن موتور دیگر نیازی نداشت؛

اگر اینجا می ماند، این مورد نیازش بود، این جوان یک سال در جبهه ماند و این موتور یک مرتبه هم استفاده نشد، آیا این موتور مورد خمس است یا خیر؟

ص: 231


1- طه: 124 «و هرکس از یاد من روی گردان شود، زندگی سخت و تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم».

جواب این است که نه این خمس ندارد، چرا؟ چون ملاک تعلق خمس، نیاز و احتیاج و شأن من است. شأن من این است که من این هفت دست رختخواب را در منزل داشته باشم، نیاز شأن و احتیاج من ایجاب می کند که من این موتور را داشته باشم، بنابراین این رختخواب ها و یا آن موتور خمس ندارد.

مقام شامخ طالب علم

وَ قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم مَنْ جَاءَهُ الْمَوْتُ وَ هُوَ يَطْلُبُ الْعِلْمَ لِيُحيي به الإِسْلامَ كانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الأَنبياء دَرَجَةً واحدةً في الْجَنَّة. (1) هرکسی که تحصیل علم می کند، و غرض از طلب علمش این است که احیای اسلام بکند، یعنی دین اسلام را زنده کند، بین این شخص و بین انبیاء مرسلین، در جنت و بهشت یک درجه فاصله است. عُلَماءُ أَمَّتی كَأَنْبياء بَنى إسْرائيل هستند. (2)

این حدیث شریف هنوز در گوش من طنین انداز است که: اشخاصی که علم را یاد می گیرند، اگر مقصودشان و هدفشان پروردگار باشد، البته بهره اش همینی است که روایتش را من برای شما قرائت کردم، اما اگر چنانچه خدای ناکرده همان طور که شیخ بهائی رحمت الله علیه می فرماید: «علم رسمی سربه سر قیل است و قال». (3) از طلب علم، هدف این که اسلام را زنده بکند نداشته باشد، هدف بحثی دارد، هدفش مناظرات علمی است، می خواهد تفوّق علمی داشته باشد، این علم آموختن او در عالم برزخ و در آخرت این شخص نقشی ندارد.

علم بر سه قسم است.

حال ببینیم علم چیست؟ إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أو سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْل. (4) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: علم -

ص: 232


1- بحار الأنوار: 184/1؛ باب 1- فرض العلم و وجوب طلبه و الحث عليه و ثواب العالم و المتعلم؛ روایت 97.
2- البته یک روایت هم دیگر هم دارند که عُلماء أمَّتى أفضل من أنبياء بني إسرائيل (المزار: 6) امّا کلمه ی علماء در این روایت مربوط به امام علیهم السّلام است از برای اینکه اگر این روایت صحیح باشد و ما کلمه ی علماء را برای غیر معصوم هم بگیریم لازمه اش تفضیل غیر معصوم بر معصوم است و این غلط است. آن روایت اوّل صحیح است (بیان استاد).
3- کلیات شیخ بهایی: 154؛ مثنوی نان و حلوا:... نه ازو کیفیتی حاصل نه حال.
4- الکافی: 32/1؛ باب صفه العلم..؛ روایت 1؛ عن الامام الكاظم عليه السّلام عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.

بر سه نوع است، آیت محکمه و فریضه ی عادله و سنت قائمه؛ و غیر از این سه قسم، همه فضل است و علم نیست، حالا من این آیه ی محکمه را برای شما معنی می کنم داداش جان: وقتی که این شخص را می آورند در عالم آخرت، اعتراض می کند که من در عالم دنیا، بینا بودم چرا من را کور محشور کردید؟

میزان کوری و بینایی در آخرت

به او جواب می دهند که: تو در آن عالم هم کور بودی و آیات آفاقی و آیات انفسی را ندیدی، نظر نکردی و مطالعه نکردی! و میزان در بینایی عالم آخرت، بینایی و بصیرت قلب است؛ یعنی تمام این اعضا و جوارح در ظل حمایت قلب تبرز پیدا می کنند و ظاهر می شوند.

وقتی که رهبر انقلاب مُدَّظله العالی در مدرسه فیضیه درس اخلاق می فرمودند، و همین طور آقای شاه آبادی رضوان الله تبارک و تعالی علیه، که استاد در فقه و فلسفه عرفان بودند، اینها میفرمودند که: میزان در بینایی عالم آخرت، بینایی و بصیرت قلب است. ببین آقا جان: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذكرى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمَى. (1) چرا در آخرت نابینا می شود؟ چون در دنیا احکام عترت را نادیده گرفت، پشت سر انداخت، در عالم آخرت کور است و کوردل است، چون تمام اعضا و جوارح تابع قلب اند و چون این آدم قلبش کور است، در عالم آخرت هم بصیرت ندارد: وَ مَنْ كانَ فى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبيلاً. (2) هركس در این دنیا کور بود، در آخرت هم کور است و راه را نمی یابد.

اگر انسان اخلاق خودش را تهذیب کرد، در دلش آیه ی محکمه پیدا می شود. در این آیه ی شریفه هم می فرماید: إن في ذلك لآيات لأولى النُهَی. (3) وقتی که پروردگار در قرآن عزیز درباره ی عوالم بحث می فرماید، بعداز آن -

ص: 233


1- طه 124: «و هر کس از یاد من روی گردان شود زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم.
2- اسراء: 72.
3- طه: 128: مسلما در این امر نشانه های روشنی برای خردمندان است.

می فرماید: مسلّماً در این امر نشانه های روشنی است برای «اولی النُّهى». «أولى النُّهى» چیست؟ صاحبان عقول مفرد «نهی» چیست؟ «نُهیه» است؛ یعنی نیرویی که صاحبش را از رذائل اخلاقیه باز می دارد.

آیه محکمه چه وقت در دل تحقق پیدا می کند؟

پس آیت و نشانه چه وقت تحقق پیدا می کند؟ وقتی که علم به مرحله قلب برسد. اگر شما در طریقه ی حضرت علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام، در اوامر و نواهی امام علیه السّلام استقامت بکنید، ایمان شما اشرابی می شود؛ ایمان، یقینی می شود؛ یعنی یقین، سراسر قلب شما را فرا می گیرد، این است آیه ی «محکمه» نه اینکه من تمام مسائل فلسفی را بحث و حلّ بکنم. (1) اما ملكات اخلاقیه را یاد نگیرم و نداشته باشم همینها در عالم برزخ و ماورای طبیعت برای

من ظلمت و حجاب است.

خوب! پس معلوم می شود که اگر من علم را یاد گرفتم، ولی آن فرمایش ها و دستورهایی که امیرالمؤمنین میفرماید که باید در دانشجو و متعلّم باشد، در من نباشد، تمام آن چیزهایی که من یاد گرفتم در عالم آخرت برای من ظلمت است؛ مگر اینکه آن علوم آیت باشد، آیه ی محکمه باشد، که به واسطه ی توجه به مقام اقدس حق، به واسطه اینکه روی مرکب حکمت نظری و عملی - هر دو - سوار شده، پروردگار عقاید نسبت به ماوراء الطبیعه را در قلب او تثبیت کرده و یقین را در قلب او پیاده کرده باشد.

یک کسی آمد پیش ابن سیرین گفت: من در عالم رؤیا دیدم که قلب من زیر این آبشارها قرار گرفته - شما آقایان اغلب که کوه می روید این آبشارها را دیده اید - گفت: دیدم که این آبشار محاذی با قلب من قرار گرفته است؛ گفت معلوم می شود تو خوب آدمی هستی، آن علم است و یقین است که پروردگار در -

ص: 234


1- حالا مَثَل بزنم برای آقایان مثلا اینکه انسان حیوان ناطق است، عقل تحلیلش می کند به جنس و فصل؛ آن وقت در این بحث می کند که آیا در خارج هم دو وجود دارد؟ دو تا صنف ماهیت است یا یک وجود است؟ (بیان استاد).

اثر رعایت حکمت عملی قلب تو را اشراب کرده است.

پس بنابراین، اگر من علم را یاد گرفتم و تمام مسائل فلسفی را قشنگ از عهده برآمدم ولیکن توأم با تهذیب اخلاق نبود، این آیت نیست، علم صحیح آن است که به واسطه نورانیتش، قلب مرا روشن بکند، قلب مرا مطمئن بکند.

اگر درخانه امیرالمؤمنین برویم و سؤال کنیم که یا امیرالمؤمنین آیه ی محکمه چگونه است؟ می فرماید: این آدم درس را خوانده است، ولی در اثر تهذیب اخلاق، یقینش به جایی رسیده است که می فرماید مسائل عقیدتی برای او مثل نور آفتاب است: «کالشمس في رابعة النهار» یعنی آیه ی محکمه شده است.

خوب، پس اگر آیت و علامت و نشانه شد، این آدم دیگر خودیت ندارد، إنانیت ندارد.

بر در میکده رندان قلندر باشند *** که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی. (1)

چه چیز را می ستانند؟ خودیّت را! یعنی اگر بخواهی داخل این مهمانخانه بشوی، حسد، بخل، عُجب، إنانيّت، تكبر، همه اینها را باید رها کنی.

مهمانخانه ی خدا

خدا شاهد است در ماه رمضان دیدم: یک مهمان خانه ای است که تزئینات مهمان خانه ی حرم ثامن الحجج عليهم الصلاة والسلام اصلا نسبت به او چیزی نبود! هرچه هم نگاه کردم انتهای این مهمان خانه را ببینم، چشمم یاری نکرد یک طرف در مهمان خانه یک شخص زیبارو ایستاده است، این طرف در هم یک نفر موکل است! به آن موکل فرمودند: هر کس که جواز دارد آنها را در مهمان خانه وارد کن، هرکس که جواز ندارد آنها را جلوگیری کن عرض کرد، (2) آقا بعضی از اینها اهل علم اند، فرمودند: اهل علم باشد! هرکسی می خواهد باشد جواز دارد یا نه؟ خوب، اگر بخواهی جواز داشته باشی، ای متعلم و دانشجو - که من هم یک -

ص: 235


1- دیوان حافظ: غزل 488: ...قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن *** ظلمات است بترس از خطر گمراهی.
2- عین عبارتش در ذهن من است (بیان استاد).

متعلم هستم درخدمت شما - باید تخلّق به این صفات داشته باشد تا برود در مهمان خانه.

اوصاف متعلّم

متعلم و دانشجو باید این امتیازات را داشته باشد که حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام این امتیازات را به جسم کامل انسان تشبیه فرموده است که رأسش تواضع و فروتنی است:

تواضع

فَرَأْسُهُ التَّواضُع؛ ای نبی اکرم من، برای مؤمنین متواضع باش: وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ. (1) مَثَل تواضع چیست:

تواضع کند هوشمند گزین *** زند شاخ پرمیوه سر برزمین. (2)

که هرچه میوه ی من و علم و دانستنی های من زیادتر می شود، باید من سربزیرتر بشوم، شخص اوّل امکان که درباره اش فرمودند: إِنَّ الله أَوَّلَ مَا خَلَقَ خَلَقَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله و سلّم (3) - دستور داشت به گناهکارانی که توبه کرده اند

سلام کند.

برائت از حسد

چشم این انسان برائت از حسد است، چشم تجسّم علم دوری از حسادت است، گوشش برای تعالیم اسلامی مهیا است، لسانش صدق است، دروغ نمی گوید آقا جان!

کنجکاوی

وَحِفْظُهُ الْفَحْصُ. (4) یعنی کنجکاو باشد نسبت به معالم دینش، دنبال کند

و جستجو بنماید.

حسن نیت

قلب این انسان یعنی تجسم علم حسن نیت است؛ باید حسن نیت داشته باشد، وگرنه علم علم نخواهد بود.

نرم زبانی

سلاحُهُ لِینُ الْكَلِمَةِ. (5) نرم زبان باشد، خوش برخورد باشد، با این سلاح به جنگ برود، وقتی که موسی و هارون رفتند پیش فرعون، پروردگار فرمود: قُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنًا. (6) یعنی با نرمی با او تکلم بکنید.

ص: 236


1- حجر: 88: و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنین فرود آر!.
2- بوستان سعدی ابتدای باب چهارم (در تواضع)؛ گزین، به معنی پسندیده و گزیده است.
3- الکافی: 1/ 442؛ باب مولد النبى صلى الله عليه و آله وسلم و وفاته؛ روایت 10؛ عن الامام الباقر عليه السّلام.
4- الکافی:481؛ باب النوادر؛ روایت 2؛ عن الامام الصادق عليه السّلام، عن أمير المؤمنين عليه السلام.
5- همان مأخذ.
6- طه: 44.

ورع و خودداری از گناه

وَ حِكْمَتُهُ الْوَرَعُ، یعنی اگر بخواهد علم او حکمت بشود، باید پرهیزگار باشد. وَ ذَخيرَتُه اجْتِنابُ الذنوب ذخیره چه دارد؟ اجتناب از گناهان؛

ادب

مالش چیست؟ ادب داشته باشد، آداب اسلامی را متخلق باشد.

احسان

زادش چه باشد؟ معروف؛ توشه اش نیکی کردن به برادران ایمانی.

پیروی از قرآن و رفاقت با خوبان

دلیلش چیست؟ رهبرش چیست؟ قرآن است، کتاب پروردگار است، رفیقش چیست؟ رَفِيقُهُ مَحَبَّةُ الأَخْيَار. (1)

اگر چنانچه طالب علم دارای این قضایا بود، به آیه ی محکمه رسیده است؛ یعنی این علم آیت می شود و به واسطه تخلق عملی، پروردگار یقین را در قلب او تثبیت می کند. دانشجو باید این امتیازاتی که بنده شمردم واجد باشد.

سه خصلت برگزیده

یک حدیث کوچک دیگر هم برایتان بخوانم، فرمود: أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلى مُوسى عليه السلام أَنَّ عِبادِى لَمْ يَتَقَرَّبُوا إِلَيَّ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ ثَلَاثِ خصال، بندگان من بهترین چیزی که با آن به من توجه بکنند این سه خصلت است: قَالَ مُوسى: يا رَبِّ وَ ما هُنّ؟ قالَ: يا مُوسَى الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا وَالْوَرَعُ عَن الْمَعَاصِي وَ الْبُكَاءُ مِنْ خَشْيَتى قالَ مُوسَى يا رَبِّ فَمَا لِمَنْ صَنَعَ ذا؟ پاداش کسی که اینها را انجام بدهد چیست؟ فرمود: فَأَوْحَى اللهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَيْهِ: يَا مُوسَى أَمَّا الزَّاهِدُونَ فِى الدُّنْيَا فَفِى الْجَنَّةِ؛ آن کسانی که زهد داشته باشند، زاهد کیست داداش جان؟

جایگاه زاهد حقیقی

سیّد بن طاووس فرمود: زاهد حقیقی آن است که ترک محرّمات بکند، جوان است، غرائزش تمام مهیاست، برای هر چیزی! اما این جوان کنترل می کند؛ خب این خیلی مهم است! زاهد حقیقی همین است!.

مقام چشمی که از خشیت خدا بگرید

گروه دوم: وَ أَمَّا الْبَكَّاءُونَ مِنْ خَشْيَتِي فَفِي الرَّفِيعِ الأَعْلَى لَا يُشَارِكُهُمْ أَحَدٌ؛ این کسانی که خودشان را در محضر و حضور من می دانند، و محضر و حضور -

ص: 237


1- الکافی: 1/ 48.

مرا بزرگ می شمارند، در مقام مراقبه هستند، البته مقام آنها مشارک با احدی نیست.

عاقبت کسی که گناه نکند

اما قسمت سوم: وَ أَمَّا الْوَرِعُونَ عَنْ مَعَاصِيَّ فَإِنِّى أَفَتِّشُ النَّاسَ وَ لا أَفَتِّشُهُمْ. (1)

آن اشخاصی که از معاصی، از محرمات الهی خودشان را کنترل می کنند، من همه مردم را تفتیش می کنم و این آقایان را تفتیش نمی کنم، پس انشاءالله امیدواریم داداش جان که قلب ما متوجه دنیا نباشد که شدّت و بلا به او رو می آورد.

کسی که خواهان عزت است

عَن النَّبيِّ صلى الله عليه و آله وسلم قَالَ إِنَّ رَبَّكُمْ يَقُولُ كُلّ يَوْم، هر روز پروردگار شما خطاب می کند که: أَنَا الْعَزِيزُ فَمَنْ أَرَادَ عزَّ الدَّارَيْن، هرکس عزت دنیا و آخرت می خواهد، فَلْيُطِع الْعَزِیز باید عزیز را اطاعت بکند. (2)

68/3/5

ص: 238


1- الكافي: 2/ 482؛ باب البكاء؛ روایت 6؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
2- بحار الأنوار: 120/68؛ باب 63 - التوكل و التفويض و الرضا * مجمع البيان: 128/8.

درس شصت و چهارم

وصیت پیامبر صلى الله عليه و آله وسلم

بسم الله الرحمن الرحيم.

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذكرى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً ونَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى. (1)

.. في وَصِيَّةِ النَّبيِّ (2) صلى الله علیه و آله و سلّم که حدیث مفصلی است، فرمود: وصیت مالت و جانت را دون دین خودت، برای حفظ دین خودت بذل بکن؛ که «دونَ دینک» اینجا به معنی نزد دین خودت است؛ چون دین، ثقل اکبر است. به اباعبدالله فرمود: باید بروی و جان خودت را فدا کنی، چون یزید می گوید: «لا خبرٌ جاءَ، و لا وَحْيٌ نَزَل» (3) باید بروی شکافی که یزید در دین ایجاد کرده، با ریختن خون خودت ترمیم کنی! یعنی ثقل أصغر، فدای ثقل أکبر می شود.

اساتید ما دائما می فرمودند که: میزان در علم آن است که آیه ی محکمه بشود؛ علم صحیح آن است که روشنایی در قلب احداث بکند، بزرگانی مثل صدرالمتألّهین که واقعاً اگر کسی بخواهد فلسفه را به طور مفصل بخواند، باید -

ص: 239


1- طه: 124: «و هرکس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم».
2- الکافی: 79/8؛ وصيه النبي صلى الله عليه و آله وسلم لأمير المؤمنين عليه السلام.
3- تاریخ طبری: 10/ 60؛ ذكر كتاب المعتضد في شان بنی امیه.

اسفار را ملاحظه بکند، یا حاج ملا هادی سبزواری که منظومه ی ایشان ملخص أسفار است، که بعضی ها اوّل أسفار می خوانند و بعد ملخصش را و بعضی ها بالعکس و یا مثلاً شهید اوّل که آقای حجّت رحمه الله می گفت: من مانده ام بین شهید اوّل و محقق اول که اینها تالی تلو معصوم بودند بابا جان من! اینها کسانی بودند که همان چیزهایی که ما می خوانیم آثارش را در عمل اینها می بینیم، این علوم را که سر به سر قیل و قال است، این علوم رسمی را می فرمایند طریقیت دارد؛ یعنی مثل نردبانی است که بگذاری بالای پشت بام بروی! رسیدن به آن بالا و پشت بام مقصد است.

اگر رسیدی به جایی که تواضع و حسن نیت آمد و در مقام تفهیم و تفه- برآمدی، در مقام ملایمت لسان و برخورد به نحو صحیح با اجتماع بودی، صحبت اخیار، نرم زبانی، ادب، حکمت، به اینها رسیدی، البته آن آیه ی محکمه درست شده است، اگر غیر از این باشد نه؛ هنوز آیه ی محکمه درست نشده!.

ارزش اخلاص

اگر چنانچه آن اخلاص درکار من باشد، فرمود: «مَنْ أَخْلَصَ الْعِبادَةَ للَّه أَرْبَعِينَ صَباحاً ظَهَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسانِه» (1) اگر چنانچه واقعاً حسن نیت داشتی، پس چرا چهل سال است تحصیل می کنی، اما هیچ آگاهی دل پیدا نشده است؟ فرمایش امام بزرگوار رضوان الله علیه این است که چهل سال است من دارم درس می خوانم این اصطلاحات را مطالعه می کنم، اما این درس ها آیه ی محکمه نشده است، چون قرآن می فرماید: «إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَاتٍ لأَوْلِي النُّهى» (2) نُهى جمع نُهیه است، یعنی آن قدرتی که مرا از منهیات پروردگار نهی بکند و تثبیت

در قلوب بکند، این قلب من رنگ خدایی بگیرد؛ خوب پس چرا نشده؟

جواب این است که اخلاص در عمل لازم است؛ انسانی که می خواهد -

ص: 240


1- بحار الأنوار: 326/53؛ الثانيه؛ عن النبي صلى الله عليه و آله وسلم.
2- طه: 54: مسلما در این امر نشانه های روشنی برای خردمندان است.

علمش الهى بشود، وارد هر علمی که شد، مجاهده کند و قصد خود را تخلیص کند، بگوید: پروردگارا! من علم را تحصیل م یکنم برای اینکه به افراد جامعه خدمت بکنم؛ نه اینکه بروم دانشگاه و مدرک بگیرم و فلان مقام را احراز کنم. اینها همه اش باد هواست! اینها نتیجه ندارد، علم چراغ است، غایت برای یک چیز نورانی نمی توان در نظر گرفت، خود علم غایت است، خود علم روشنایی است. «العِلْمُ نور» (1) دیگر برای علم غایت معین کردن، کوچک کردن آن است. آن هم غایت های مادی که مثلا من بروم فلان مقام را احراز بکنم، نه! غایتش فقط خدمت به خلق و خدمت به دین باشد.

اگر اخلاص نباشد

اخلاص در عمل اگر نباشد، نتیجه اش این است که آن وقت شما کهچهل سال تحصیل می کنید این عبارت ایشان است «پس شما که چهل سال یا بیشتر در جمع اصطلاحات و مفاهیم در هر علمی کوشیدید، و خود را علامه در علوم می دانید و از جندالله محسوب می کنید» - در قلب شما آیا اثری از این حکمت آمده است؟ - «و در قلب خود اثری از حکمت و در لسان خود قطره ای از آن نمی بینید، بدانید تحصیل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده، بلکه برای شیطان و هوای نفس کوشش کردید». (2)

بصيرت مؤمن

استقامت اگر برای خدا باشد دلهای شما را از ایمان اشراب می کند: «لأشربنا قُلوبَهُم الإيمان» (3) ما اشراب می کنیم قلب شما را.

امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرماید: مؤمن طریقی که هدف انبیاست می بیند آقاجان من!: قَدْ أَبْصَرَ طَريقَه. (4) اینقدر شب ها بیدار خوابی می کشد، آن وقت آن نور برق می زند که راهش را روشن می کند و او را در راه به جلو می برد، در آن آخر -

ص: 241


1- مصباح الشریعه: 16؛ الباب السادس في الفتياء.
2- چهل حدیث: 394.
3- همان مأخذ.
4- نهج البلاغه: 118: خطبه 87.

چرا در قلب اثری از نور حکمت نمی بینی؟

خطبه می فرماید که: چرا همچین شد: بما اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضى رَبَهُ. (1) هی درصدد برآمد پرده ها و حجاب ها را از سر راه قلبش بردارد و مورد رضایت پروردگار فراهم بکند، اما چرا تو در قلب خود اثری از حکمت نمی بینی؟

ایشان می فرمایند: «بدانید تحصیل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده، بلکه برای شیطان و هوای نفس کوشش کردید» (2) بابا، یک وقتی بنده می روم یک صحبتی می کنم، یک وقت یک مرجع عالی قدری که همه ی عالم قبولش دارند و اینها را مضمضه کرده و چشیده آن وقت می فرماید: «پس اکنون که دیدید از این علوم، کیفیت و حالی حاصل نشد چندی - برای تجربه هم باشد - به اخلاص نیت و تصفیه قلب از کدورات و رذایل بپردازید، اگر از آن اثری دیدید، آن وقت بیشتر تعقیب کنید».

آن وقت ایشان چه قدر خوب می گوید: «گرچه باب تجربه که پیش آمد در اخلاص بسته می شود، ولی باز شاید روزنه ای به آن باز شود و نور آن تو را هدایت کند» (3) تجربه یعنی می خواهیم خدا را امتحان بکنیم! تجربه یعنی حالا یک کاری بکنیم ببینیم چطور می شود، خدا را می خواهی امتحان کنی؟ خب وقتی یک چنین شخص بزرگی سخنی گفت، دیگر مطلب تمام است؛ اگرچه وقتی که بگویی تجربه، از مقام اخلاص شما کاسته می شود، ولی باز ممکن است دری باز شود و پروردگار شما را به آن نقطه ی حقیقی رهبری کند.

فريضه عادله

بعداز آیه ی محکمه هم فریضه عادله است که آن علم اخلاق است جان دلم! آخر منی که در مدرسه فیضیه قوانین درس می دهم، آن وقت اسرار الصلاة مرحوم حاج میرزا جواد آقا رضوان الله تبارک و تعالی را که کلامش نور بود، زندگی اش نور بود، اطوارش نور بود، اگر دست شاگردم دیدم، بگویم این کتاب -

ص: 242


1- نهج البلاغه: 337؛ خطبه 220.
2- چهل حدیث: 394.
3- همان مأخذ.

چیه دست تو؟ و وقتی که فهمیدم أسرار الصلاة است، بگویم نه دیگر! تو پای درس من نمی آیی! خب، این اصطلاحاتی که یاد گرفتی، نتیجه اش همین است؛ اصلا در نزد چنین استادی شاگردی کردن ظلمت است، فهمیدی داداش جان؟

فضایل اخلاقی باعث نجات انسان است، انسان را به سعادت ابدی می رساند، رذائل اخلاقی سبب هلاکت انسان می شود، در این کار کوتاهی هم نمی شود کرد، آن وقت من تا کتاب را دست شاگردم دیدم بگویم تو دیگه نیا؟

ببین داداش جان! می گویند: محی الدین - همان ابن عربی - گفته است که: در عالم مکاشفه دیدیم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم حرکت می کنند و اوّلی و دوّمی راست و چپ اند، امیرالمؤمنین علیه السّلام در عقب سر پیغمبر حرکت می کند. «الْيَمِينُ وَالشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطى هِيَ الْجَادَّةُ» (1) چپ و راست ضلالت است، باید قدم بگذاری جای قدم پیغمبر! فضائل اخلاق یعنی حد تعادل. یعنی مثلاً بعضی از این جوان ها یا ترسو هستند یا متهور و گستاخ؛ خوب، حدّ وسط کدام است؟ شجاعت است آقا! یا بخیل اند یا تبذیر و بریز و بپاش می کنند، حد وسط چیست آقا؟ وسط این است که این حقوق را به اهلش برساند. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْمُؤْسِ وَ الْفَقْرِ وَ مِنْ غَلَبَةِ الدَّيْنِ وَالسُّقْمِ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُعينَنِي عَلَى أَدَاء حَقَّكَ إِلَيْكَ وَ إِلَى النَّاسِ» (2) این دعا را صبح ها بعداز نماز بخوانید.

کوری در آخرت

وَ مَن كانَ في هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فى الآخرَة أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبيلاً. (3)

چون تو کورکورانه نسبت به دین و احکام من نگاه کردی، امروز هم کوری! در قرآن دارد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذكرى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَمَة أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَ قَدْ كُنتُ بَصِيرًا» (4) فردی را در قیامت -

ص: 243


1- نهج البلاغه: 58؛ خطبه 16.
2- بحار الأنوار: 132/83؛ باب 43 - التعقيب المختص بصلاة الفجر؛ روايت 8؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
3- اسراء: 72: اما کسی که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است.
4- طه: 124و 125.

کور می آورند، سؤال می کند که من در دنیا که بصیر بودم، چرا من را کور آوردید؟ جواب گفته می شود که «قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسى» (1) همان طور که تو آیات و نشانه های مرا فراموش کردی، امروز هم ما تو را از یاد می بریم.

تمام قوا تابع قلب است

امام بزرگوار می فرمود: تمام قوا تابع قلب انسان است، یعنی کور بودن هم تابع کور بودن قلب است، وقتی که در دنیا کورکورانه حرکت کردی، مبانی اسلام عزیز را که این همه ایشان زحمت کشیدند و چقدر زحمت کشیده شد و چقدر خون ها ریخته شد، پای این شجره طیبه، آن وقت تو به دیده ی سهل انگاری بنگری و با سهل انگاری برخورد کنی؟ اگر تو در دنیا نسبت به دین و احکام من کور بودی در قیامت هم کور محشور خواهی شد و اگر فراموش کردی فراموش خواهی شد.

وَ كَذلِكَ نَجْزِى مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِن بآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الأخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى أَبقی. (2) و این گونه جزا می دهیم کسی را که اسراف کند و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد و البته البته عذاب آخرت شدیدتر و پایدارتر است!.

28/3/19

ص: 244


1- طه: 126.
2- طه: 127.

درس شصت و پنجم

دنیا محل عبور است

بسم الله الرحمن الرحیم.

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَاز وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَار. (1)

ای مردم بدانید که دنیا سرای رفتن است و آخرت خانه جاویدان شماست. فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ، پس اگر می خواهی کاری انجام بدهید، از این گذرگاه برای سر منزل جاودانه توشه بردارید نه اینکه تمام هم و غمّتان جمع کردن دنیا باشد! وَ لا تَهْتَكُوا أَسْتارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ، و پرده های خود را در نزد کسی که بر اسرار شما آگاه است پاره نکنید؛ بگذار یک پرده ای بین خودت و خدای خودت باقی بماند!.

پیش از بدن ها، دلهایتان را از دنیا خارج کنید

وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْل أَنْ تَخْرُجَ مِنْها أَبْدانُكُمْ، پیش از آن که بدن های شما از دنیا خارج شود، پیش از آنکه حضرت ملک الموت از راه برسد و فرمان الهی بیاید و علاقه ها را قطع کند، دلهایتان را خارج کنید، فَفيها اختبرْتُمْ، (2) در اینجا آزمایش می شوید داداش جان! مال به تو می دهند، مکنت به تو می دهند، پرده های مختلف به تو نمایش می دهند، اگر عمل کردی، کردی، -

ص: 245


1- نهج البلاغه: 320: خطبه 203.
2- همان مأخذ.

و إلا از تو می گیرند؛ و لِغَيْرهَا خُلَقْتُم. (1) برای اینجا خلق نشده اید، به این مَركَب مغرور نشو داداش جان!

به خدا پناه ببر

وَ أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ فَإِنَّكَ تُلْجِتُهَا إِلَى كَهْفِ حَریز و مانع عَزیز. (2) باید پناه ببری به پروردگار عزیز؛ هی در را بزنی، بگویی ای خدا! من را بیمه کن، تو پناهگاه مطمئن منی؛ من را در این کهف و پناهگاه جا بده، اگر به من مال داده ای، چشم! ان شاء الله به توفیق تو به مقررات عمل می کنم. نشاط داده ای، عمر داده ای، فرصت و فراغت داده ای، به روی چشم، همه را در راه تو خرج می کنم، بینداز خودت را توی آن کهف حصین، هی شب و نصفه شب التماس کن که: ای پروردگار عزیز! من را دریاب، من نمی توانم خودم، خودم را نگه دارم، خود نگهدار نیستم خدایا!

برنامه دهه محرم

خوب گوش بدهید ها! اینکه اوّل دهه محرم درس های ما تعطیل می شود، این یک رمزی دارد، یک وقتی بنده دیدم شب اول محرم است، خوب، یک قدری هم از شب های دیگر بیشتر خوابیدم، اما این غلط است؛ بی برنامه است؛ امام حسین عليه السّلام، عزیز الله است، باید در این دهه برنامه عوض بشود، وضعیت عوض بشود، دیگر آن صبحانه ی مفصل و آن کره و مربا و اینها را ولش کن، حالا این مطلب را گوش بده، آن وقتی که من در آن حجره مسجد جمعه بودم و مرحوم آقای آشیخ محمد حسین هم در حجره عقب بودند، و یک دیوار نازکی هم بین این حجره و آن حجره قرار داشت، در حجره هم کلون داشت، من با هم مباحثه ام قرار گذاشتم که بابا جان! هم مباحثه می کنیم هم در عزاداری ابا عبدالله شرکت می کنیم - خدایا چه بگویم؟ - آمدم مطالعه کنم، چرتم برد خوابیدم؛ -

ص: 246


1- همان مأخذ.
2- نهج البلاغه: 393: نامه 31.

آمدم پایین صورتم را آب زدم و رفتم بالا که مطالعه کنم، بازهم خوابم برد، دو مرتبه و سه مرتبه این اتفاق افتاد، دیگر به کلی خوابم برد، یک مرتبه دیدم که دیوار شکافت و هفت خانم که در جلوی آنها یک بانوی محترمه با قد رشید - که خود انسان می شناسد که حضرت زینب سلام الله علیها بودند - وارد شدند فرمودند: چرا در عزاداری اهل بیت شرکت نمی کنید؟ عرض کردم: بی بی جان! من قرار گذاشته ام که هم مباحثه بکنم و هم در عزاداری حسین شرکت کنم، فرمود: خیر! مباحثه هیچ! باید این دهه تنها در عزاداری ابا عبدالله شرکت بکنید، یک کوزه ی خشک آن کنار بود، ایشان آن کوزه را برداشتند و از آن قدری آب میل کردند و تشریف بردند قبل از اینکه به در برسند، آن کلون و قفل در افتاد و در باز شد

ببین داداش جان! این بزرگواران متصرّف در کون هستند، در تمام عوالم كائنات متصرّفند - بعد بنده دیدم که کف شبستان چهل ستون بالا آمد تا اینکه با آن بالاخانه ای که ما بودیم هم سطح شد، این بزرگواران روی آن قرار گرفتند، و دوباره کف شبستان پایین رفت و اینها پایین رفتند، بعد که از خواب بیدار شدم، دیدم که مرحوم شتر داران و آسید کاظم درویش رضوان الله تعالى عليهما اینها مشغول عزاداری هستند، نبادا در این دهه مسافرت بروی، چون در این مسافرت ها بالأخره یک تنوعی هست، به شما خوش نخواهد گذشت، شما در عزاداری اباعبدالله شرکت کنید، این مجالس شکسته که گوشه و کنار برپا می شود به اینها بروید و کار را صورت بدهید.

مرداد 68

ص: 247

درس شصت و ششم

دلیل نیاز به استاد

بسم الله الرحمن الرحیم.

قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْيِيكُمُ اللهُ وَ يَغْفِرُ لَكُمْ ذُنُوبَكم والله غَفُورٌ رَّحِيم. (1)

بنده فکر می کنم که انسان باید به این نکته توجه داشته باشد که اولا من در مقابل شیطان و هوای نفس و عوامل محیط قرار دارم و با اشخاص مختلف العقیده ای هم برخورد می کنم؛ و در ثانی مایه ای هم که ندارم تا ببینم این آقا درست می گوید یا آن آقا درست می گوید، خوب، اینجا چه باید کرد؟ جواب این است که اینجا استاد لازم است؛ باید انسان استاد داشته باشد تا راه را از چاه بشناسد.

استاد من، هر روز به من این موعظه را می کرد که هر حرفی به تو زدند باید به من ارائه بدهی تا من صحت و سقم آن را به تو بگویم، بعلاوه از بس این استاد اخلاق قوی بود، می گفت بابا جان من! این درس هایی که می خوانی قدم اوّل است، علّت مُحدثه است، باید قدم اوّل را بردارید، حدوثش از جانب شما است، اما ابقاء این مربوط به این است که یک رشته ای مابین من و پروردگار برقرار بشود.

ص: 248


1- آل عمران:31: بگو «اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است».

اوّل نصیحتی که معلم دوّم (1) رضوان الله تبارک و تعالی علیه می فرماید این است که باید تأیید یزدانی باشد. آخر معلّم بر کسی اطلاق می کنند که همه ی علوم زمان خودش را بداند. غرض عرض این است که اوّل توصیه ای که می کند، می گوید: باید تأیید یزدانی بیاید، خدا نیامرزد آن اشخاصی را که نگذاشتند انسانها سیر تکاملیشان را بکنند، عکس معلم دوم را در روزنامه ها می کشیدند اما صحبت هایش را پخش نمی کردند.

دانش به تنهایی کافی نیست

در آن ایامی که در قم بودم، در ایام هفته که با کتب درسی مشغول بودیم، وقتی که پنج شنبه و جمعه می شد، کتب تحصیلی را می بستیم و یک جلسه اخلاق درست کرده بودیم که بعضی از آقایان جمع می شدند و بنده هم یکی؛ دور هم جمع می شدیم و معارف دین را مطالعه می کردیم. مثلا فرض بفرمایید هر روزی در یک رشته مثلاً یک روز درباره ی این آیه ی شریفه: إِنَّمَا يَخْشَى اللَّه مِنْ عباده الْعُلَماء، (2) بحث و اشکال می شد که خوب، چطور شده است که من در علم ورود دارم، در انحای مختلفه علوم واردم، اما از نظر معنوی رادع و مانعی ندارم، از اینکه مثلا زبانم را از بعضی کارها امساک و جلوگیری کنم؟ یا مثلا آیا این خطوراتی که در دل مؤمن می شود آیا اینها را می شود کنترل کرد؟ چگونه می شود کنترل کرد؟ پنج شنبه و جمعه ما مباحثه اخلاق می کردیم و می دانستیم که اگر بخواهیم تحصیلات ما باقی باشد، اعم از اینکه تحصیلات جدید باشد یا معارف اسلامی، بقائش منوط است به اینکه روحیات من سیر تکاملی بکند.

علائم محبت به پروردگار

عرض کردم از برای محبّت نسبت به پروردگار، دو سه علامت است که بزرگان آن را شمرده اند. اوّل اینکه من باید فکر بکنم که دو محبّت در یک دل جا -

ص: 249


1- منظور از معلم دوم ابونصر فارابی (محمدبن احمدبن طرخان) فیلسوف بزرگ شیعی قرن چهارم هجری است، اعیان الشیعه: 103/9.
2- فاطر: 28 از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او می ترسند.

نمی گیرد: ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَينُ في جَوْفِه. (1) برای هیچ کس، دو تا دل در جوف قرار داده نشده است؛ هرکسی یک دل دارد و باید یک دوست داشته باشد:

اندر یک دل دو دوستی ناید خوش *** ما را خواهی خطی به عالم درکش. (2)

چرا؟ از برای اینکه دو دلبر در یک دل جا نمی شود، امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه وقتی که به حسنین فرمود: من شما را دوست دارم، عرض کردند یا أب ما را دوست داری، خدا را هم دوست داری؟ فرمودند که: شما را به خاطر خدا دوست دارم، اگر شماها برخلاف مقرّرات عمل بکنید شما را دوست ندارم، شفقت نسبت به شما دارم، اما دوستی شما موضوعیت ندارد؛ دوستی شما برای دوست داشتن پروردگار است، این حرف مَثَل است ها!.

کسی که خدا را دوست داشته باشد

حالا ببینید چقدر عبارت لطیف است «مَن أحَبَّنى لا يَسكُنُ إِلى غَيرى» هر کس که مرا دوست داشته باشد، به چیزی تعلق خاطر و دلبستگی پیدا نمی کند، یعنی چه؟ یعنی به هر چیزی که تعلق پیدا کند، می بیند او را اشباع نمی کند؛ خوب، آن وقت این روایت هم هست که: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَسْكُنُ إِلَى الْمُؤْمِن كَمَا يَسْكُنُ الظَّمْآنُ إِلَى الْمَاءِ الْبَارِد» (3) من تشنه هستم و وقتی که به یک آب گوارای سرد برخوردم دیگر تشنگی ام برطرف می شود. معاشرت با مؤمن هم همین طور است، تشنگی مرا بر طرف می کند. مؤمن وقتی که می خواهد رفیق انتخاب بکند - چون انسان یک رفیق لازم دارد و یک استاد - هی معاشرت می کند و می بیند که این اشباعش نکرد، یکی دیگر را انتخاب می کند، یکی دیگر را انتخاب می کند، تا بالاخره می بیند آن رفیقی که باب میلش بود گیر آورد و پروردگار برای او این رفیق را پیدا کرد.

ص: 250


1- احزاب: 4: خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده.
2- دیوان ابوسعید ابوالخیر: بخش رباعیات.
3- الکافی: 247/22؛ باب في سكون المؤمن إلى المؤمن؛ روايت 1؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.

خوب اینجا یک سؤال پیش می آید که شما گفتید پروردگار فرمود: اگر کسی من را دوست دارد به چیزی تعلق پیدا نمی کند. از یک طرف هم می گویید که مؤمن با مؤمن آرامش پیدا می کند. آن روایت با این روایت منافاتی ندارد، مؤمن از شئون حق است، این هم همین خدا است، یک همچنین رفیق خوبی را هم خدا برای او تعیین کرده است و برای او معین و کمک کار راه خداست و عیوب او را نشان می دهد.

فریب نفس و شیطان

غرض این است که ببینید این حدیث چقدر لطیف است که فرمود: موسی برو به بُرُخ تذکر بده که نسیم سحری تو را از عبادت ما مشغول کرده! برو به این شخص بگو اگر تو ما را دوست داری نباید با چیز دیگری سکون و آرامش پیدا کنی! (1) اتفاقا خدا شاهد است که یک دو شب است وقتی که باد هنگام سحر می وزد، یاد این حدیث می افتم گاهی هم نفس و شیطان انسان را فریب می دهند، که خوب، حالا یک قدری آرامش پیدا کنید، خدا میخ واهد بالأخره ما را خنک کند، این باد مرکب ما است چه باد قشنگی می آید، چه باد خوبی می آید، اما خیر؛ آن وقت، وقت مناجات با قاضی الحاجات است، نسیم سحری نباید مرا متوقف بکند! گفت: موسی برو به این بنده ی ما بگو اگر ما را دوست داری چرا این نسیم سحر، ده دقیقه ای تو را معطل کرد؟ - الله اکبر - به او بگو هرکس که ما را دوست دارد، تعلق به چیزی پیدا نمی کند.

عرض کردم یک روز به قاضی عیاض گفتند که اگر یک کسی از ما پرسید آیا خدا را دوست داری یا نه، در جوابش چه بگوییم؟ فرمودند: اگر بگویی دوست ندارم که وای به حال تو! این نزدیک به کفر است. اما اگر هم بگویی خدا را دوست دارم، آخر عمل تو با دوستان خدا چه شباهتی دارد؟

یک وقت من رفتم حرم حضرت عبدالعظيم عليه الصلاة و السلام که -

ص: 251


1- المحجة البيضاء: 71/8.

آقای شیخ محمد تقی بافقی که از دوستداران امام زمان علیه السّلام بودند، در آن اواخر عمر شریفشان، آنجا بودند، بنده هم یک لباس کت و شلواری پوشیده بودم، این کت ها را دیده اید که رفقا می پوشند که آن قسمت یقه اش برگردان دارد؟ خوب ابتدای طلبگی بود، (1) وقتی به محضر ایشان رفتم و سلام و احوال پرسی کردم، گفت: شما اهل علمی؟ گفتم: بله، گفت: اگر جزو اهل علم هستی، این لباست را عوض کن، این لباس شباهتی به اهل علم ندارد، بلکه شباهت به دشمنان خدا دارد، حالا کاری ندارم ها، مقصودم این است که می خواهم حرف قاضی عیاض را برای شما معنا بکنم که اگر بگویم بله، اعمال من که شباهت به دوستان خدا ندارد؛ اگر بگویم نه، دوست ندارم که کافر می شوم، خب، پس چکار کنم؟ جوابش این است که ساکت باش بگو انشاءالله پروردگار قسمت بکند که ما تشبه به اولیای خدا پیدا کنیم.

دلی که خالی از محبت دنیا و آخرت باشد

این حدیث را هم برای شما بخوانم: «إن الله تعالى أوحى إلى بعض الأنبياء: إذا اطَّلَعتُ عَلى قَلب عبد» قلب شما همیشه در محضر و حضور پروردگار است، پروردگار به نبیی از انبیائش وحی فرمود: اگر بر قلب بنده ای آگاهی يابم «إذا اطَّلَعْتُ» یعنی علم به معلوم، یعنی قلب پاک تعلق گرفت، «فلم أجد فيه حُبَّ الدُّنيا و الآخرَة» و در آن محبّت دنیا نیافتم، خوب، دنیا دیگر چیست؟ به شما عرض کرده ام: دنیا تعلقات است آقاجان! و گرنه کسی ممکن است پول هم داشته باشد، اما تعلق نداشته باشد، چون إنفاق في سبيل الله معلوم می شود که دل بسته ی دنیا نیست، تعلقات را باید قطع کنی، مثلا تعلق و دل بستگی به مال، حالا مال را دوست دارم، برای اینکه می خواهم فی سبیل الله انفاق کنم؛ اما حالا گم شد خوب به جهنّم که گم شد، باز دو مرتبه پروردگار می دهد، چرا ناراحت و غصه دار می شوی؟ این تعلق نباید باشد همین ها را باید -

ص: 252


1- تازه از دبیرستان به حوزه آمده بودم.

بزنی و قطع کنی داداش جان! فهمیدی؟ اگر ببینم در دل بنده ی من محبّت دنیا و آخرت نباشد «مَلاتُهُ من حُبّى» (1) قلب او را از محبت خودم پر می کنم.

ببین آقا جان! سؤال فرمود: یا أب ما را دوست داری؟ بله دوست دارم، خیلی هم شما را دوست دارم، اما این چنین نیست که تعلق داشته باشم، این یعنی چه؟ تعلق معنایش این است که خوب، نماز هم نخواند نخواند، خوب بچه ام است آقا؛ این نمی شود! این تعلق است آقا جان من! نه، بچه ام هست، اولادم هست، پاره جگرم هست، اما اگر اطاعت نکند از خانه ام بیرونش می کنم، فقط یک نفر را حقیقتاً دوست دارم و تمام تعلقات را از دلم بیرون می کنم.

خواهی وصال دوست «عمانی»؟ در آن بکوش *** و از هرچه غیر اوست تو باید جدا شوی.

بابا! آن یک شخص عابد یک مختصر تعلقی پیدا کرده بود که آخ چه نسیم سحری می آید، یک پنج دقیقه معطلش کرده، پیغام می دهد که برو به او بگو اگر تو ما را دوست داری، چرا به نسیم سحری تعلق خاطر پیدا کرده ای؟

دو دلبر در یک دل جا نمی شود

«إن الله تعالى أوحى إلى داود عليه السّلام: إنى حَرَّمتُ عَلَى القُلوب أن يَدخُلَها حُبّى و حُبَّ غَيری» (2) حرام کردم، نمی شود داداش جان! دو تا دلبر که در دل من جا نمی شود؛ فقط یکی آقاجان! آن هم پروردگار عزیز است.

علائم محبت به پروردگار

اوّل تسلط بر نفس

پس یکی از علائم محبّت این است که محبت پروردگار و هوای نفس من، این دو تا با هم مخالف هستند آقا جان من! آن وقت مخالفت با هوای نفس اثرش این است که بر نفس خودش مسلط می شود دیگر، خدمت امام علیه السّلام گفتند: آقا یک کسی آمده است که از غیب خبر می دهد، این چگونه است؟ وقتی که امام عليه الصلاة و السلام از او سؤال کرد که از کجا به این مقام رسیدی؟ گفت:

ص: 253


1- شرح نهج البلاغه: 79/11؛ ذكر بعض أحوال العارفين و الأولياء.
2- شرح نهج البلاغه: 80/11.

هرچه که دلم خواست برخلاف او کردم، چون می دانستم هر چیزی که دل من می خواهد، خدا برخلاف آن می خواهد آقاجان! توجه کردید؟

دوم محبت به آنچه ما را به محبوب برساند

دوم از علائم محبّت، دوست داشتن وسائل، رفتن و رسیدن به سوی محبوب است، اگر من بخواهم به محبوب برسم، باید در نماز جماعت شرکت بکنم داداش جان! آخر وقتی به طبیب مراجعه می کنی یک اغذیه ای می نویسد که اینها ممنوعه است، مثلاً کسانی که زخم معده دارند، ترشی نخورند، ترید نخورند، کله پاچه نخورند، دل و قلوه نخورند، سبزی خام، اینها اغذیه ممنوعه است؛ باید اینها را نخورید و اغذیه مجوّزه را رعایت بکنید، مثلا سوپ بخورید، البته كم باشد، ترید هم نباشد؛ غذا سفت باشد؛ مثلا بیسکوئیت بخورید، نان سوخته نخورید، نان برشته بخورید، چون معده ضعیف است، باید هضم بکند؛ اغذیه مجوّزه را به شما می گوید داداش جان! اغذیه ممنوعه را هم می گوید؛ حالا که من می خواهم اطاعت بکنم، یا رسول الله! اگر من بخواهم به طرف پروردگار بروم، باید چکار بکنم؟ باید یک قدم از «دلم می خواهد» کنار بروی.

ز منزلات هوس گر برون نهی قدمی (1) *** نزول در حرم کبریا توانی کرد.

ولیک این عمل رهروان چالاک است *** تو نازنین جهانی کجا توانی کرد؟ (2)

نمازم را باید اوّل وقت بخوانم، غیبت نکنم، اهانت نکنم، مذمّت و بدگویی نکنم، نسبت به استاد احترام بکنم، نسبت به مقام روحانیت کرنش بکنم، پس وسایل حرکت به سوی محبوب را که طاعت و بندگی است، باید از صاحب شرع دستور بگیریم. این هم تمام شد داداش جان!

ص: 254


1- در این کلمه ی «قدمی» یاء ش یاء وحدت است؛ یعنی اگر حتی یک قدم! (بیان استاد).
2- کشکول شیخ بهایی، دفتر اوّل؛ قسمت دوم؛ بخش دوم؛ به نقل از بوعلی سینا.
سوم دوری جستن از موانع

سوم دوری جستن از موانع است؛ موانع کدام است؟ یعنی سوراخ کیسه را باید بدوزی.

موانع تا نگردانی از خود دور *** درون خانه دل نایدت نور. (1)

آخر من چرا نمی توانم بپرم؟ معلوم می شود یک مانعی درکار من هست، یک مانعی وجود دارد که نمی گذارد من اوج بگیرم، یکی از رفقا می گفت: مدت ها بود که من از پروردگار درخواست می کردم، پروردگار عزیز من! موانع کار مرا که نمی گذارد من پرش بکنم به من نشان بده گفت: یک مرتبه برخورد کردم با یک شخصی که وجودش واقعاً منبه (=آگاهی دهنده، تذکر دهنده) بود و ایشان مرا در تحت کنترل قرار داد، یعنی رفتم پیش طبیب مثلا گفت: حق شناس! تو برنامه ات را از اوّل صبح تا آخر شب که چه ساعت می خوابی چه ساعت بلند می شوی، چطور غذا می خوری، چقدر بعد از غذا مطالعات فکری داری، کل برنامه هایت را برای من ابراز کن، همین طور هم شد؛ وقتی که عرضه کردم خودم را به طبیب روحانی، او مشکل را نشان داد و به اصطلاح موش را گرفت!

گرنه موشی دزد در انبان ماست *** گندم اعمال چل ساله کجاست؟ (2)

اگر موش دزد در انبان ما نیست، پس این چهل ساله که من هی اعمال حسنه به جا آورده ام، اینها کجاست؟ حاصل این گندم چهل ساله کجاست؟ پس اول باید موش را گرفت.

این حضرت عبدالعظیم علیه الصلاة والسّلام خدمت امام رفت و عرض کرد: آقا عقاید من این است، عملیات من هم این است، امام هادی عليه الصلاة و السلام هم عقاید ایشان را تأیید کرد و ایشان را دعا فرمود. (3) همان طور که طبیب جسمانی می گوید باید احوالتان را عرضه کنید، شما هم باید احوالتان را به یک طبیب -

ص: 255


1- گلشن راز: سؤال از شرایط شناخت وحدت و موضوع شناخت عرفانی؛ بیت یازدهم جواب.
2- معراج السعاده: 29/2 مثنوی: 28؛ بیت 382.
3- بحار الأنوار: 268/3؛ باب 10 - أدنى ما يجزى من المعرفه فى التوحيد و أنه لا يعرف الله إلا به؛ روايت 3.

روحانی عرضه کنید، تا - انشاء الله - آن موش را بگیرد، آن وقت رفع موانع بکند؛ این دستورات محبّت نسبت به پروردگار است.

نتیجه و خلاصه درس

نتیجه این شد که اوّل باید تعلقات را بزنید و از خودتان دلبستگی ها را دور کنید و در ثانی همان طوری که طبیب به آدم زخم معده ای اغذیه ممنوعه و اغذیه مجوّزه را می گوید، همین طور هم باید بروید پیش طبیب روحانی، که آقا علت این که من که نمی توانم بپرم چیست؟ آن طبیب هم اغذیه ممنوعه و اغذیه مجوزه را برای شما بگوید، تا انشاءالله پرواز کنید و این قفس تن را بشکنید و به طرف صُقع (=ناحیه، جانب، جایگاه) سماواتیان بروید.

68/5/10

ص: 256

درس شصت و هفتم

شیطان بر متوکلین سلطه ندارد

بسم اللَّهُ الرَّحْمن الرحیم.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُم. (1)

در گذشته برای شما عرض کردم، شیطان بر کسانی که به پروردگار توکل می کنند، سلطنت ندارد: إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانُ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلون. (2) یعنی خدا را باید صدا بزنی، اما عمل شما چه کسی را صدا می زند؟ برای اینکه بفهمی عملت درست هست یا نه، این را باید به استاد عرضه کنی، چون یک عده ای پیدا شده اند و این اشخاصی که ضعیف العقل و ضعيف الإيمان هستند را با چند تا خواب جعلی و امثال اینها گمراه می کنند و من از باب وظیفه ی شرعی به شما توصیه می کنم که نبادا گیر اینها بیفتید، که رهبر انقلاب، شما را از این افراد برحذر داشتند، چند تا خواب جعلی دروغ به شما می گویند که ما رسول الله را خواب دیده ایم و مثلا نماینده رسول الله هستیم، شاگرد کسی جز پیغمبر نیستیم، از این حرف های دروغ به شما می زنند، خواهش می کنم اینها را به من معرفی کنید، نبادا گیر اینها بیفتید!.

ص: 257


1- مائده: 105: ای کسانی که ایمان آورده اید مراقب خود باشید.
2- نحل: 99: یقینا او بر کسانی که ایمان آورده اند و همواره بر پروردگارشان توکل می کنند تسلطی ندارد.

مراقب نفس باشید

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُم؛ (1) باید مواظب خودتان، مواظب عقیده تان، مواظب دینتان باشید، نباید با هرکسی رفاقت بکنید. امام باقر صلوات الله و سلامه علیه فرمودند: آن شخصی که می خواهید با او رفاقت بکنید، باید احراز بکنید که او چطور آدمی است، بر حذر باشید از اشخاص ناشناس، رسول الله را خواب دیدم چیه؟ همه اش دروغ است، مگر ما می توانیم با اولیای خدا به همین سادگی ارتباط برقرار کنیم؟ تازه آن کسی هم که رسول الله یا امام زمان علیه السّلام را در خواب می بیند که به کسی نقل نمی کند: «آن را که خبر شد، خبری باز نیامد» (2) اینها می خواهند شما را بربایند، اگر شما شاگرد رسول الله هستی باید زانو بزنی و حرف رسول الله را گوش بدهی، همین حرف ها را باید گوش بدهی، اگر گوش نکردی، وای به حالت! غرض این است که برحذر باشید از این اشخاص، شما را برحذر می دارم. این تذکری بود که باید عرض می کردم داداش جان! همین قدر بود که ذهن ما را مشغول کرد و وقت شما را گرفت، از شما عذر می خواهم.

ارزش ایام عرفه

شب عرفه در پیش است، یک چند روزی است که در دهه ی اوّل ذیحجه قرار داریم، که از ایام متبرکه است، رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند که: ما من أَيَّامِ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِيها أَحَبُّ إِلى اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَيَّامِ الْعَشْرِ. (3) در ايام عشر ذى حجّه، عمل صالح محبوب تر از سایر ایام است، این ایام یک خصوصیتی دارد که صاحب شرع به ما توصیه کرده است.

فرمود: مَلأُتُ سَماواتِى مِمَّنْ لا يَمَلُّ منْ تَسْبيحى وَأَمَرْتُهُمْ أَنْ لا يُغْلِقُوا الأَبْوابَ بَيْنِي وَ بَيْنَ عبادی. (4) من آسمانها را پر کرده ام از کسانی که دائماً تسبیح -

ص: 258


1- مائده: 105.
2- گلستان سعدی، مقدمه اوّل: این مدعیان در طلبش بی خبرانند... .
3- وسائل الشیعه: 273/14؛ باب 8 - استحباب كثرة ذكر الله فى عشر ذى الحجه؛ روایت 19177.
4- الکافی: 66/22؛ باب التفويض إلى الله والتوكل عليه؛ روايت 7؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.

مرا می گویند و از این کار ملول نمی شوند و به آنها امر کرده ام درهای رحمت مرا بین من و بین بندگان من نبندید که هرکس هرچه می خواهد از من سؤال كند. وَ الشَّدائِدُ بيَدی، ایجاد شدائد از طرف پروردگار است، وضعش بدست اوست و رفعش هم بدست اوست، البته در اثر عمل من است، عبد من باب غیر مرا می کوبد، درحالی که کلید تمام درهای بسته به دست من است! و بابی مَفْتُوحُ لِمَنْ دَعانی. (1) برای کسانی که مرا می خوانند، باب من مفتوح است.

دعا در شب نهم

دعا و ادعیه در شب نهم مستجاب است آقا! کسی که در آن شب بندگی بکند، یک قدری از شب را بیداری بکشد، پروردگار ثواب 170 سال عبادت را به او مرحمت می کند. شب عرفه شب مناجات است، که پروردگار بر سر شما منت می گذارد و انشاء الله توبه ی شما را قبول می کند: إِنَّ لَيْلةَ عَرَفَةَ يُستَجابُ فيها ما دعا من خير، و للعامل فيها بطاعة الله تعالى أجْرُ سَبْعِينَ و مِائَةَ سَنَةٍ، و هيَ لَيْلَةُ المُناجاة وفيها يَتوبُ الله عَلى مَن تَابَ. (2)

ارزش مجالس علم

ای بی خرد آیا غیر از این است که این را رسول الله فرموده و تو باید گوش بدهی؟ فرمود: مَن حَضَرَ مَجلِساً من مجالس العِلم، کسی که در مجلسی از مجالس علم شرکت کند: فَكَأَنَّما حَضَرَ مَجالس أَنبياء الله وَ رُسُله، کسی که در این شب ها، این ایام عشر، در مجلسی که قال الصادق و قال الباقر علیهما السّلام گفته می شود شرکت کند، مثل این است که در مجالس رسول الله شرکت کرده است، و تا بنده زنده ام نمی گذارم حنای این اشخاص رنگ بگیرد، این حرف ها یعنی چه؟

نماز شب ذکر جامع است

خدا رحمت کند حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی رضوان الله علیه را وقتی که خدمت ایشان عرض کردم که: آقا! یک ذکری، وردی به ما بگویید؛ ایشان فرمودند: ذکر مؤمن و اشخاص مطیع نماز شب است، این ذکر پروردگار است، -

ص: 259


1- همان مأخذ.
2- الإقبال بالأعمال الحسنه: 49/2؛ فصل 11- فیمانذكره من فضل ليله عرفه؛ عن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم.

تمام اذکار را هم در بردارد؛ استغفار دارد، دعای مؤمنین را دارد، العفو می گویی داداش جان! اگر مردی همین شب ها - ان شاء الله تبارک و تعالی - یک قدری از آن خواب های شیرین صرف نظر کن و برخیز و ذکر پروردگار را بگو، حیف وقت که صرف آن اباطیل بکنیم.

تعلیم و تعلم برای خدا

وَ قالَ أبو عبد الله عليه السّلام: مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بهِ وَ عَلَّمَ لِلهِ، کسی که علم را یاد بگیرد و به آن علم عمل بکند و به دیگران بیاموزد، دُعی فی مَلَكُوت السَّماوات عَظيماً. (1) اتفاقاً فلاسفه که به این زودی ها به روایتی عقیده مند نمی شوند، آنها هم این روایت را ذکر کرده اند، ببین که این روایت چه قیمتی دارد!.

خدا رحمت کند، مرحوم آقای بروجردی می فرمودند که: وقتی برای مردم منبر می روید یک قدری از جامع السعادات می خوانید، ولى جامع السعادات تنها نباشد، یک قدری روایات هم در کنارش هست، فهمیدی بابا جان؟ استاد من می دانست که یک همچین دغل هایی هستند، آدم هایی که می آیند و چند تا خواب جعلی و دروغ برای شما سر هم می کنند و نقل می کنند و این اشخاصی را که ضعيف الإيمان هستند، می ربایند. و اینها یک سلسله هستند که موجبات انحراف را فراهم می کنند. به من می گفت: «آخه بابا جان من! معلم تو یک نفر است، قال الصادق را باید از دهان من بشنوی، نبادا اگر کسی برایت حدیث گفت، به حرفش گوش بدهی!» بنده هم تعبّد می کردم، البته اگر کسی هم حرفی می زد، می شنیدم، اما جان و قلب من به او اقبالی نداشت، استاد من یک نفر بود، ایشان به من گفت اگر چیزهایی مابین تو و دیگران رد و بدل شد واجب است به من بگویی، همین است داداش جان! آن وقت من را بر حذر می داشت.

علم تهذیب اخلاق در رأس علوم است

خواب رسول الله چیه؟ مگر هر کسی رسول الله را خواب می بیند؟ اگر خاطرتان باشد یک شب رهبر انقلاب رضوان الله تبارک و تعالی علیه آن کسی که ده -

ص: 260


1- الكافي: 35/1؛ باب ثواب العالم و المتعلم؛ روایت 6.

میلیون نفر تشییعش کرد، آن کسی که ای کاش - آن قدری که خارجی ها او را شناختند، من او را می شناختم، یک چنین کسی فرمودند: تهذیب اخلاق در رأس علوم است. اگر آیه ی محکمه که علم توحید است، در کنار فریضه ی عادله که رأس علوم علم اخلاق است، نباشد، حتی آن علم هم ظلمت و تاریکی است. اگر حرف ایشان را گوش نمی دهی دیگر حرف چه کسی را می خواهی گوش بدهی؟

واقع عرض می کنم امام زمان صلوات الله و سلامه علیه مرا برای همین نگه داشته است که این مطالب را برای شما عرض کنم البته من نمی گویم که مثلا معلوماتی دارم، خیر، من یک شخصی هستم خدمتگزار شما که صحبت ها را از روی مدارک به شما ارائه می دهم، ولی وای به حال شما اگر نشنوید، وای به حال شما! واجب است بر شما که آیه ی محکمه را در کنار فریضه ی عادله بیاموزید، فریضه است! فضائل اخلاق است.

ارزش کتاب «جامع السعادات»

یک وقتی بنده رفته بودم به قم و یک نفر از مراجع عراق هم به قم آمده بود؛ آن وقت حضرت آقای جاپلقی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند که ایشان از مراجع قم جلوتر است اتفاقا این شخص خیلی به کتب اهل تسنن علاقه داشت، بخاطر ربط در مرجّحات سندی، با اینکه فرموده اند آن حدیثی که مخالف با عامه است، آن را بگیرید، (1) وقتی که من وارد منزل ایشان شدم، پیش خودم گفتم ببینم اول از همه در این برخورد صحبت از چه کتابی پیش می آید؟ دیدم صحبت از جامع السعادات پیش آمد، به ایشان گفتم: شما این کتاب جامع السعادات را می خوانید؟ گفت: من که قابلیت ندارم این کتاب را بخوانم بالاتر و بالاتر از من محتاج به این کتاب هستند.

گوشه هایی از کتاب جامع السعادات

اشاره

حالا من یک چند دقیقه ای از این کتاب جامع السعادات برای شما بخوانم:

اهم واجبات

«فَضائِلُ الأخلاق مِن المُنجياتِ المُوصِلَةِ إلَى السَّعادَةِ الأبَدِيَّةِ»، دارا بودن -

ص: 261


1- الکافی: 67/1؛ باب اختلاف الحدیث؛ روايت 10؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.

فضائل اخلاق باعث سعادت ابدی می شود «و رذائلُها مِن المُهلكات الموجبة لِلشَّقاوَةِ السَّرمَديَّةِ»، اگر چنانچه رذائل اخلاق را از خودت دور نکردی، هلاک خواهی شد! این دیگر گفتگو ندارد! «فَالتَّخَلّی عَن الثَّانِيَةِ وَ التَّحَلّى بالأولى من أهَمِّ الواجبات» (1) بابا جان! وقتی که نزد طبیب می روی، می گوید که من اغذیه ی ممنوعه را برای شما نوشته ام، آن غذاهایی را هم که می توانی مصرف کنی، آنها را هم برایت نوشته ام؛ اینجا هم همین طور است دیگر، هم مهلکات

وجود دارد و هم منجیات.

رسیدن به زندگانی حقیقی

«و الوصول إلى الحَياة الحقيقيَّة بدونهما من المُحالات» این که در قرآن می فرماید «مَنْ عَمِلَ صالحًا مِّن ذَكَر أو أنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَیبَه» (2) حیات حقیقی همین حیات طیبه است دیگر و رسیدن به این زندگی بدون این دوتا ترک رذایل و برخورداری از فضایل از محالات است. «فَيَجِبُ عَلى كُلِّ عاقِلِ أَنْ يَجتَهِدَ في اكتساب فَضائل الأخلاق، التى هى الأوساط المُشتَةُ صاحِبِ الشَّرِيعَةِ والإِجْتِنابُ عَن رَدَائِلِها التي هي الأطرافُ»، چون جاهل يا زیاده روی می کند و یا کم می گذارد؛ (3) یا از این طرفی می افتد و یا از آن طرف! مثلاً به بنده که می رسد می گوید: آقا حرف که می زنی مواظب باش غیبت نشود ها! در ضمن این نهیی که می کند یک توهین هم کرد! آخر آقاجان من! ما که حرف نزدیم و در ثانی بالأخره ما اینقدر مواظب هستیم که غیبت و اهانت نشود!

خلاصه بابا جان من: «وَ لَو قَصَّرَ أَدْرَكَتْهُ الهَلاكَةُ الأَبَدِيَّةُ» (4) اگر در این امر کوتاهی کرد، هلاکت ابدی او را دربر خواهد گرفت.

68/5/11

ص: 262


1- جامع السعادات: 41/1؛ فصل فی فضائل الأخلاق و رذائلها.
2- نحل 97: هر مرد یا زن مؤمنی که عمل صالح انجام دهد او را به حیاتی پاک زنده می داریم.
3- نهج البلاغه: 479؛ قصار الحكم؛ حکمت 70.
4- جامع السعادات: 41/1؛ فصل فی فضائل الأخلاق و رذائلها.

درس شصت و هشتم

هدف از خلقت چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم.

من اهْتَدى فَإنَّما يَهْتَدى لنَفْسه وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضلُّ عَلَيْها... (1)

بحث امشب ما در این مطلب است که چرا پروردگار ما را خلق کرده است و هدف از خلقت چه بوده است؟ و اینکه اگر اطاعت بکنیم، نتیجه اش چیست و اگر استنکاف و تمرُّد و سر پیچی از فرمان الهی بکنیم چه تبعات فاسدی دارد و چه بلا و ابتلائاتی به ما متوجه خواهد شد؟

عن الصادق عليه الصلاة والسّلام أنَّه سُئل لمَ خَلَقَ الله الْخَلْقَ؟ يابن رسول الله! چرا خدا ما را خلق کرد؟ فَقالَ: إِنَّ الله تَبارَكَ وَتَعالى لَمْ يَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْهُمْ سُدَّی. (2) خداوند بدون دلیل مردم را نیافریده. خلقت که بدون هدف نبوده، هدف دارد! امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه می فرماید: فما خَلَقْتُ لِيَشْغَلَنى أَكْلُ الطَّيِّباتِ، من آفریده نشده ام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا به خودش سرگرم سازد، آیا من مثل یک حیوان چهارپا هستم که آنجا بسته اند و

چشمش به این است که چه وقت صاحبش علوفه را می آورد، کاه و یونجه را چه -

ص: 263


1- اسراء: 15: هر کس هدایت شود برای خود هدایت یافته و آن کس که گمراه گردد به زیان خود گمراه شده است.
2- بحار الأنوار: 313/5؛ باب 15 عله خلق العباد و تكليفهم؛ روایت 2.

وقت می آورد؟ كَالْبَهِيمَة الْمَرْبُوطَة هَمُّها عَلَفُها أو الْمُرْسَلَة، یا اینکه مثل حیوانی که رهایش کرده اند: شُغُلُها تَقَمُّمُها تَكْتَرشُ مِنْ أَعْلافِهَا وَ تَلْهُو عَمّا يُراد بها. (1) که همه ی مشغولیتش چریدن و پرکردن شکم بوده و از آینده ی خود بی خبر است، شکمش را پر بکند و هیچ هدفی هم نداشته باشد؟ أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أَهْمَلَ عابثاً أَوْ أَجْرٌ حَبْلَ الضَّلالَة أَوْ أَعْتَسِفَ طَريقَ الْمَتاهَة. (2) آيا مرا بيهوده آفریده اند؟ آیا مرا بیهوده به بازی گرفته اند؟ آیا ریسمان گمراهی را در دست خودم بگیرم؟ و یا در راه سرگردانی قدم بگذارم؟

اگر این طور باشد آن وقت ما به الامتیاز بین حیوان و انسان چیست بابا جان من؟ یعنی فقط شکم و خورد و خوراکی برای خودمان مهیا کنیم و یک محل سکنایی برای خودمان انتخاب بکنیم و داخل زندگی اجتماعی بشویم همین؟ تمام شد رفت پیکارش؟ خوب حیوانات هم که به اعلی درجه همین کار را می کنند!.

قدرت نمایی پروردگار

بَلْ خَلَقَهُمْ لإظهار قُدْرَته. (3) «بل» برای اضراب است، یعنی نه، این طور نیست؛ اگر این طور نیست، پس برای چیست؟ پروردگار می خواهد به تمام جهانیان بنمایاند، به ملک و ملکوت بفهماند که این مصنوعات من است، او نمی خواهد که شماها جهنّم بروید! ببین آقا جان! حتی فرعون هم که ادعای خدایی کرد و موسی عرض می کرد بارالها این ادعای خدایی می کند، نابودش بکن، همان فرعون را هم نمی خواهد هلاک شود، حالا یک ادعایی کرده تو سرش بخوره، ولی نمی خواهد که حتی او هم جهنّم برود.

بالأخره سی سال گذشت، موسی گفت: پروردگارا! این تا حالا می گفت خدایم؛ حالا می گوید اصلا غیر از من کسی نیست، چرا از میانش نمی بری؟

ص: 264


1- نهج البلاغه 418؛ نامه 45: و من كتاب له عليه السّلام إلى عثمان بن حنيف.
2- همان مأخذ.
3- بحار الأنوار 313/5؛ باب 15 عله خلق العباد و تکلیفهم؛ روایت 2.

رحمت واسعه پروردگار

خوب! حالا یک نکته ی اخلاقی است که پروردگار فرمود: این یک صفتی از صفات رحمانی را داراست که بنایش این است که هرکس به او مراجعه کند کارش را راه بیندازد، هر وقت که از این صفت دست برداشت من جانش را می گیرم، آن وقت، وقتی که می خواست غرق بشود، موسی را صدا زد، پروردگار قسم خورد به ذات مقدس خودش که اگر یک مرتبه من را صدا زده بود من نجاتش می دادم، (1) ببین چقدر شما را دوست دارد، این را چه کسی نوشته آقا جان؟ مرحوم حاج میرزا جواد آقا که در فقه و اصول و اخلاق و مراتب دیگر علمی مجتهد بوده است!.

قارون با اینکه با موسی علیه الصلاة و السلام خویشی داشت و با اینکه بسیار بدی و هرزگی کرده بود و به نبی مرسل اسائه ادب کرده بود، مع ذلک وقتی موسی به کوه طور رفت، خطاب رسید که چرا این همه ملتجأ شد، حاجتش برنیاوردی؟ اگر یک مرتبه مرا صدا زده بود من نجاتش می دادم. (2)

ببین آقا یک وقت خدای ناکرده هرچه معصیت می کنی پروردگار نعمت بیشتری در دسترس تو می گذارد، مثل پهلوی که مثلا وقتی بهش گفتند در این کهریزک درخت سبز نمی شود گفت: به اسم من بکارید سبز می شود، این نعمت استدراج (3) است که ظاهرش نعمت و باطنش نقمت است و باید از این نعمت پناه برد به پروردگار.

یک وقت نه، یک آدم رامی است ولی جاهل است، عصری به من می گفت که: «آقای میرزا! من گفتم: خوب حالا که پروردگار به من سلامت نفس داده، سلامت مزاج داده، فی الجمله قدرتی داده، خب واقعا انصاف نیست که من یک چنین خدای مهربانی را مخالفت بکنم:

ص: 265


1- المراقبات: 189.
2- الأصفى فى تفسیر القرآن 937/2 به نقل از تفسیر قمی 146/2.
3- یعنی به تدریج صاحب این نعمت از خدا غافل و مستوجب عذاب می شود.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند *** تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخور.

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار *** شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری». (1)

ماه و خورشید و تمام کائنات را مسخّر فرزند آدم قرار داده، خوب، پس یکی این شد که انسان ها را آفریده تا قدرت نمایی کند.

رسیدن به رضوان الهی

وَلِيُكَلِّفَهُمْ طَاعَتَهُ فَيَسْتَوْجِبُوا بذلِكَ رِضْوانه. (2) یک تکلیفی هم برعهده شما گذاشته، مثلا نماز بخوانید، روزه بگیرید، با همدیگر در کارهای خیر تعامل بکنید، حجّ و امر به معروف و این کارها را انجام بدهید تا اینکه مستوجب رضای او بشوید و شما را بهشت ببرند. وقتی که نبی اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم با جبرئیل در بهشت گشتی زد فرمود: یا جبرئیل! عجب جای خوبی است، عرض کرد: ببخشید - حالا ببخشید را من می گویم - یا رسول الله! اینجا جای آدم هاست؛ نه جای حیوان، جای آدم هاست؛ آنهایی که به لباس مکارم اخلاق متلبس باشند به اخلاق های انسانی متخلق باشند.

خیلی خوب! وَ ما خَلَقَهُمْ لِيَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَ لا لِيَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً، من شما را خلق نکردم که از شما سودی بدست بیاورم، مثلا از قبل شما نانی بگیرم، من خلق نکردم که شما از خدای خودتان دفع مضرت بكنيد! بَل خَلَقَهُمْ لِيَنْفَعَهُمْ وَ يُوصِلَهُمْ إِلى نَعِیمِ الأَبد. (3) پروردگار می خواهد به شما نفعی برساند، و الی أبد الآباد، تا خدایی می کند شما متنعم باشید داداش جان!

برای آخرت آفریده شده اید

پروردگار نفس انسانی را به گونه ای خلق کرده است که: «يَكْمُلُهُ الفَضائل»

ص: 266


1- گلستان سعدی، مقدمه اول.
2- بحار الأنوار: 313/5؛ باب 15 عله خلق العباد و تکلیفهم؛ روایت 2.
3- همان مأخذ.

یک طوری است که وقتی فضائل اخلاقی آمد، این خوراک روح شماست، به شما می افزاید و به شما کمال می بخشد و شما را زنده می کند و اگر رذائل اخلاقی آمد، شما را هلاک می کند «و تُهْلکه الرَّذائل».

یک خمیره ای خلق کرده است که اگر به مکارم اخلاق، به بزرگواری های انسانیت متخلّق شدی، احسان کردی، هم نوع خودت را برادر خودت حساب کردی، بزرگان را پدر خودت حساب کردی، اطفال و کوچکترها و جوانان را اولاد خودت حساب کردی، به جامعه این طور نظر کردی، خوب انسانی داداش جان بارک الله!.

خوب! حالا اگر یک هشداری هم به ما می دهند برای این است که ما حواس خودمان را جمع کنیم و مراقب باشیم که از جاده خارج نشویم فرمودند:

إن الدُّنيا خُلقَت لَكُم و أنْتُم خُلقتُمْ للآخِرَةِ. (1) شما که برای اینجا خلق نشده اید:

که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین *** نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است.

تو را از کنگره ی عرش می زنند صفیر *** ندانمت که در این دامگه چه افتاده است. (2)

تو باز هستی، باید طیران بکنی، مغربی چندتا شعر قشنگ می گوید که من هم برای شما گفته ام:

نجات تو به تو است و هلاک تو از تو *** ولی تو باز ندانی نجات را ز هلاک.

تویی خلاصه ی ارکان و انجم و افلاک *** ولی چه سود که خود را نمی کنی ادراک.

ص: 267


1- مجموعه ورام: 131/18؛ باب ذم الدنيا.
2- دیوان حافظ، غزل 37.

غرض تویی ز وجود جهان، همه ورنه *** لَما يُكَوَّنُ في الكَوْن كائن لولاک.

اگر چو «مغربی» آیی ز کائنات آزاد *** به یک قدم بتوان رفت از سمک به سماک.

اوّل باید خودیّتت را الغا بکنی، منم منم چیست بابا جان من؟ دو نفر باهم هم مباحثه بودند، مباحثه شان به هم خورد، سر اینکه یکی از اینها گفت: به من گویی «تو»؟! تو نفهمیدی؟ خوب این آدم باید آداب المتعلمین بخواند داداش جان! هیچ کدام این درس ها تا آخر کفایه و تا آخر اسفار، برای شما تهذیب اخلاق درست نمی کند آقا! تهذیب اخلاق راهش اصلا راه دیگری است.

بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را *** هرگز نتوان دید جمال احدی را. (1)

اوّل باید خودیّت را الغاء کنی

یا موسی دَعْ نَفْسَكَ و تعال، موسی! اگر می خواهی پیش ما بیایی، باید خودیتت را الغاء بکنی؛ منم چیست برادر من؟ منم کدام است؟

خود را چو ذرّه هیچ بدان در هوای دوست *** گر مهر روی درخشانش آرزوست.

اگر آرزو داری پروردگار را ببینی، باید خودت را هیچ فرض کنی داداش جان! خوب بعد در بیت دوم خیلی اشعار بلندی می گوید:

جانها فلکی گردد اگر این تن خاکی *** بیرون کند از خود صفت دیو و ددی را. (2)

صفت دیو و ددی کدامند؟

اگر شهوات و «من دلم می خواهد» را از خودت دور کنی، به همه جا می رسی آقا جان! صفت دیوی چیست؟ باید چشم شما کنترل بشود، گوش کنترل، زبان کنترل، آزاد نیستی که هرکجا چشمت را بیندازی، هرچه دلت بخواهد بگویی و هرچه دلت خواست بشنوی، شنیدن عیوب مردم حرام است، گفتن عیب مردم حرام -

ص: 268


1- دیوان وحدت کرمانشاهی: 151؛ غزل شماره 5.
2- همان.

است، دیدن مناظر محرّمه حرام است؛ اینها را باید بیرون کنید داداش جان!.

آن یکی چیست؟ صفت ددی کدام است؟ درندگی، غضب، تکبر و سبعیت، اینها را باید از خود دور بکنی داداش جان! خوب پس باید نفس خودت را متخلق به آداب انسانیت بکنی که حضرت فرمود: أعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ إِصْلاح نَفْسه. (1) نگو نمی توانم، اگر گفتی «نمی توانم»، نمی توانی؛ اگر گویی که بتوانم، برو بنشین که بتوانی! باید در مکتب امام صادق وارد بشوی آقا جان! با قال الباقر و قال الصادق متأدب و انسان بشوی داداش جان! ابوالفتح بستی (2) می فرماید:

أقبل عَلَى النَّفْس واستَكْمِل فَضائِلَها *** فَأَنْتَ بالنَّفْس لا بِالْجِسْمِ إنْسانُ. (3)

انسانیت انسان به این است که چقدر از اخلاق و فضائل انسانی برخوردار است. نه اینکه مثلا یک کمی چاق باشی، بلند قدی، زلف هایت چنین و چنان است! انسانیت انسان به این نیست جان دلم!.

راه نجات در قیامت چیست؟

از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است که وقتی از آن حضرت سؤال کردند: فی ما النَّجاةُ غَداً؟ فردای قیامت راه نجات ما چیست؟ فَقَالَ إِنَّما النَّجاةُ فى أَنْ لا تُخادِعُوا الله، حضرت فرمودند: این است که نسبت به خدای متعال خدعه نکنید، به شما نگفتم؟ گفتم یا مقیم کعبه شو، یا ساکن بتخانه باش. (4) برو در بتخانه و بگو من بت پرستم تا مردم تکلیفشان را بفهمند، آن وقت شاعر قبلش می گوید دو رنگی تا به کی؟ منافق نباش! بگو مردم من همینم!.

لا تُخادِعُوا الله فَيَخْدَعَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ يُخادِع الله يَخْدَعُهُ، هرکس با خدا -

ص: 269


1- مستدرک الوسائل: 324/11؛ باب 39 - وُجُوب إصْلاح النَّفْس عِنْدَ ِميْلِهَا إِلى الشَّر؛ عن غرر الحكم.
2- ابوالفتح على بن محمد بستی، از علما و شعرای قرن چهارم هجری (360-400) و از مادحین اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام بوده است در وصف ذوق و طبع شعر او گفته اند که آن چنان در کلام نظم و نثر مهارت داشته که گویی کلمات و ابیات بر او الهام می شده اند، در تاریخ ذکر شده که بستی در دستگاه دولت سامانیان و از وزیران آنان بوده است.
3- أدب الدنيا و الدين: 357.
4- دیوان فروغی بسطامی، غزل 280.

نیرنگ و خدعه کند، خدا هم با او خدعه می نماید: وَ يَخْلَعْ مِنْهُ الإيمان يعنى ایمان را از او میگیرد وَ نَفْسَهُ يَخْدَعُ لَوْ يَشْعُرُ، این آدم اگر حواسش باشد، دارد به خودش نیرنگ می زند و خودش را فریب می دهد. فَقِيلَ لَهُ: وَ كَيْفَ يُخادِعُ الله؟ قالَ: يَعْمَلُ بِما أَمَرَ اللهُ بِهِ ثُمَّ يُرِيدُ بِهِ غَيْرَه. (1) خدعه چیست؟ خدعه این است که من یک عملیاتی انجام می دهم، مثلا نماز می خوانم، اما غیر از پروردگار را در نظر دارم؛ مثلاً به مثال واضح: خدعه کردن یعنی وقتی که می گوید: الله اکبر، این جمله یعنی: «الله اکبر من أن يوصف» آخر دیگر چیزی که نیست، پروردگار من از همه بزرگتر است، در مقابل او طرفی وجود ندارد؛ خوب این الله اکبر یعنی: پروردگارا من دیگر همین الآن که می خواهم نماز بخوانم همه چیز را پشت سر انداختم.

اگر غرض غیر خدا باشد

اگر غرضت غیر خدا باشد و آن وقت بروی در نقشه ی دنیا، خطاب می آید:ای عبد من! با من خدعه کردی و من بالاترین عذاب ها را به تو خواهم کرد، آن عذاب ها چیست؟ مثلا لذت مناجات را از تو می گیرم، (2) آن وقت نماز می خوانی داداش جان! ولی خسته می شوی و حال اینکه نبی اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم وقتی که می خواست به نماز وارد شود، دارد که وقتی اوقات صلات می شد ما نبی اکرم را نمی شناختیم و ایشان هم ما را نمی شناختند، (3) اصلاً یک بیگانه می شد، حالتش فرق می کرد، رنگ چهره اش عوض می شد و بعد حضرت می فرمود: «أرحنا یا بلال» (4) يا بلال! ما از این تعلقات دنیا خسته شدیم، اذان بگو، تا ما با پروردگار مناجات کنیم. امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمود: «جاءَ وَقتُ أَمانَةِ عَرَضَ الله عَلَى السَّماواتِ وَ الأَرض وَ حَمَلَهُ الإِنسانُ» (5) وقت ادای امانت آمده، باید ادای امانت -

ص: 270


1- بحار الأنوار: 295/69؛ باب 116 - الرياء؛ روايت 19؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
2- مستدرک الوسائل: 95/4؛ باب -2 تأكد استحباب الخشوع في الصلاة؛ روایت 4220؛ عن مصباح الشریعه.
3- مستدرک الوسائل: 100/4؛ باب -2 تأكد استحباب الخشوع فى الصلاة؛ روایت 4228؛ عن عائشه.
4- بحار الأنوار: 19379؛ باب - 1- فضل الصلاة و عقاب تاركها.
5- مستدرک الوسائل: 93/4؛ باب -2 تأكد استحباب الخشوع فى الصلاة؛ روایت 4216.

کنیم. پس اینکه لذت مناجات با خودش را از من بگیرد، بالاترین عذاب است، وقتی که موسی به کوه طور می رفت آن شخص گفت: وقتی رفتی به خدا عرض کن، این همه من معصیت می کنم چرا من را عذاب نمی کنی؟ خطاب رسید به آن شخص پیغام دهنده بگو: ما عذابت می کنیم تو نمی فهمی، چهل سال است عبادت می کنی اما وقتی به مسجد می آیی، مثل مرغ سر کنده دلت می خواهد یک طوری بشود که زود نماز را سلام بدهی بروی داداش جان! مثل ماهی در آب نیستی.

اگر کسی با خدا خدعه کند

حالا که این طور شد اگر چنانچه خدعه کردی، خدا را مسخره کردی، خدا هم روز قیامت تو را مسخره می کند: «الله يَسْتَهْزِئُ بهمْ وَيَمُدُّهُمْ طُغْيانِهِمْ يَعمَهُون» (1) در بهشت را باز می کند و می گوید: این هایی که خدعه کردند بیایند! یک مرتبه جهنّمی ها هجوم می برند که در باز است، بفرمایید! یک مرتبه درها بسته می شود فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُواْ مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ. (2) آن اشخاصی که ایمان آوردند، از دست کفار می خندند، به قول شما می گویند بور شد! دماغشان سوخت، فهمیدی داداش جان؟ اگر خدعه کردی، خدا را هم مسخره کردی، روز قیامت وسیله ی مسخره تو را فراهم خواهند کرد! حالا که این طور است داداش جان: «فَبادِرُوا بِصِحَّةِ الأَجْسامِ فِي مُدَّةِ الأَعْمارِ» تا پروردگار به شما صحت مزاج داده است به کارهای خیر مبادرت کنید، بچه، اولاد، اینها هیچ به کار نمی آید و به درد نمی خورد داداش جان! «كَأَنَّكُمْ ببَغَتات طوارقه» (3) بغتاة چيست؟ جمع بغته است، یعنی در مقابل جهره است آن بلاهایی که شب، مخفیانه می آید مثل همان خبیث که خدا مسلطش کرده بود؛ نه خدا مسلط نکرده بود، عمل من ایجاب کرده بود که او بیاید اینجا را بمباران کند، در آن خواب شیرین «طوارق» این است که در دعا نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ -

ص: 271


1- بقره: 15.
2- مطففین: 34.
3- بحار الأنوار: 120/75؛ باب 20 مواعظ الحسين بن أمير المؤمنين؛ روايت 3.

طوارق ليل

بكَ مِنْ طَوَارِقِ اللَّيْل» (1) عرض می شود وقتی که دو لشکر در مقابل هم قرار می گیرند، یک دفعه در وسط شب، یکی از این دو تا حمله می کند به آن دیگری، و به قاعده ی هزار نفر یا دو هزار نفر را می کشند! این را در اصطلاح نظامی می گویند شبیخون؛ این طوارق لیل که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خدای متعال پناه می برد، یعنی پروردگارا طوری نباشد که شبانه، یک دفعه بلایی بیاید، یک سکته ای بیاید، یک پدیده ای اتفاق بیفتد؛ بابا! این آقای اسلامیه گفت: پدر من رفت در اتاق که نماز بخواند اما بیرون نیامد - البته ایشان نماز شب خوان هم بود - وقتی رفتیم سراغش دیدیم همان در سجده از دنیا رفته است داداش جان! آن وقت خدا نکرده این بلا بیاید: «فَتَنْقُلُكُمْ مِنْ ظَهْر الأَرْضِ إِلى بَطْنها وَ مِنْ عُلُوّها إِلَى سُفْلها» از روی زمین در آن گودال ببرد «وَ مِنْ أَنْسِها إلى وَحْشَتِها وَ مِنْ رَوْحِها وَ ضَوْئِها إِلَى ظُلْمَتِها» با یک عده فامیل و عشیره و اقوام مأنوس بودیم یک جای تاریک و وحشتناک «وَ مِنْ سَعَتها إلى ضيقها حَيْثُ لا يُزارُ حَمِيمٌ وَ لا يُعادُ سَقِيمٌ وَ لا يُجابُ صَريخ أعانَنا الله وَ إِيَّاكُمْ عَلى أَهْوالِ ذلِكَ الْيَوْم وَ نَجانا وَ إِيَّاكُمْ مِنْ عِقابِهِ وَ أَوْجَبَ لَنا وَ لَكُمُ الْجَزيلَ منْ ثَوابه» (2) از وسعت دنیا به ضیق قبر، آنجا که دیگر خویشاوندی به دیدار نمی آید و مریضی عیادت نمی شود و ناله ای فریاد رسی نمی شود، خداوند ما را در هول های آن روز کمک کند.

68/5/27

ص: 272


1- بحار الأنوار: 113/83؛ باب -42 تعقيب صلاة العشاء؛ روایت 1؛ عن اميرالمومنين.
2- بحار الأنوار: 120/75؛ باب -20 مواعظ الحسين بن أمير المؤمنين؛ روايت 3.

درس شصت و نهم

مسواک

بسم الله الرحمن الرحيم

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسُوسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْه منْ حَبْلِ الْوَريد *...لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَة من هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ. (1)

دندان پزشک ها عقیده شان بر این است که شب ها دندان مسواک کردن واجباست و صبح ها مستحب، على أي حال، بعضى ها ممكن است بعداز هر غذایی دندان هایشان را مسواک بزنند یا خلال هم بکنند؛ چون ممکن است مسواک آن ذراتی که لای دندان رسوب کرده را بیرون نیاورد؛ این است که بعضی خلال کنند و ذرات گوشت یا غذا را بیرون می آورند، مسئله این است که اگر چنانچه من در روز ماه رمضان مسواک کردم، اولا مواظب باشم که اگر مسواک مرطوب را از دهان بیرون آوردم و دوباره در دهانم بردم، نباید آب دهان را فرو ببرم، علاوه در مسئله خلال دندان ها، بعضی ها لای دندان هایشان باز است -

ص: 273


1- ق: 16 و 22: ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم! (16)... تو از این غافل بودی ما پرده از برابرت برداشتیم و امروز چشمانت تیزبین شده است (22).

کیپ نیست؛ ممکن است اگر خلال نکنند این ذرات اغذیه در روز پایین برود، یعنی كأنه بعضی از افراد یقین دارند که در طول روز غذای مانده لای دندان ها پایین خواهد رفت؛ این است که حضرت امام قدس سره الشریف می فرمودند: اگر یقین داشته باشد که چنانچه خلال نکند، ذرات اغذیه در طول روز پایین می رود، ولو اینکه پایین هم نرود، ایشان احتیاط مطلق (1) می فرمودند: که باید روزه اش را قضا بكند. (2) بعضی دیگر از مراجع هم با ایشان هم عقیده هستند. (3) غرض عرض این است که یا شب ها مسواک بزنید و یا سحرها و خلال هم بکنید، تا ذرات غذا بیاید، چون مسواک آنها را خارج نمی کند، این را متوجه باشید.

خواهش اهل بیت علیهم السلام در ماه شعبان از خداوند متعال

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم و خاندان طاهرین ایشان در این ماه شعبان چه می خواستند؟ بنده آنجا - پایین منبر - که نشسته بودم از من پرسیدند که شما شب عید (4) هم می آیید؟ اولاً : لَيسَ ذلكَ اليوم بعيدِ مَن لَبِسَ الجَديدَ وَ إِنَّما هُو متعال عيدُ مَن أَمِنَ مِنَ الوَعید. (5) بنده به ایشان جواب دادم که عید ما لُباً (= از نظر حکم عقل) آن موقعی است که مخالفت پروردگار نکنیم، هروقت که ما گناه نکنیم، آن روز برای ما عید است؛ و إلا معانی دیگر آن چنان مهم نیست.

و بنده به شما عرض کردم، اگر در این ایام شما به دیدن ارحام بروید آنها به دیدن شما بیایند بر عمر شما اضافه می شود در هر فامیلی، طائفه ای، بالأخره یک اشخاص تهی دست پیدا می شوند، همین که شما به آن بچه ها عیدانه می دهید یا به آن اشخاص تهیدست کمکی می کنید، هم یک موقعیت روانی دارد و هم بسیار بسیار در نزد پروردگار محبوب است، خصوصا اگر شما در این -

ص: 274


1- یعنی احتیاط واجب.
2- رساله توضیح المسائل مراجع: 893/18؛ مسئله 1578.
3- فتوای مقام معظم رهبری و آیت الله سیستانی نیز همین است.
4- منظور عید نوروز است.
5- المحجة البيضاء: 47/3 ؛ الأولى صلاة العيدين.

مجالس خودتان را کنترل کنید، صحبت های متفرقه را جلوگیری بکنید و وظایف الهیه تان را در این مورد انجام بدهید، البته لازم نیست آنقدر توقف بکنید که او هرچه دلش خواست بگوید.

بنده چند سال قبل در یک مجلسی بودم، بعضی از دوستان هم بودند، ولی به لحاظ اینکه بعض آقایان اهل علم هم بودند من یک قدری در امر به معروف و نهی از منکر ملاحظه می کردم، یکی از این حاضران حرف هایی می زد با اینکه بعضی هایش را هم آن آقای اهل علم تأیید می کرد ولی قابل تأیید نبود؛ من آن حرف ها را رد می کردم، هرچه او می گفت من ردّ می کردم، چون مذاقش برخلاف مذاق حضرت امام قدس سره الشریف بود و من می فهمیدم که اینها بعضی هایشان اشتباه کرده اند. شب در عالم رؤیا به من گفتند چرا آنجا نشستی؟ - با این که من همه اش را رد کرده بودم - گفتم: من هرچه را که آنها گفتند و من آنها را برخلاف رضایت پروردگار تشخیص دادم رد کردم گفتند: رد کردن تو منتج نبود باید بلند می شدی و می رفتی، من فهمیدم که اووه... مطلب خیلی دقیق تر از این حرف هاست.

دوست نزدیک تر از من به من است

پروردگاری که ما را خلق کرده است و از رگ قلب هم به ما نزدیک تر است:

دوست نزدیک تر از من به من است *** وین عجب تر که من از وی دورم. (1)

حالا این را رفقایی که اهل ذوق هستند به من جواب بدهند که چطور می شود که او به من نزدیک باشد، ولی من از او دور باشم؟ (2)

خدا رحمت کند رهبر کبیر انقلاب قدس سره الشریف می فرمودند: این مضامین ادعیه چقدر واجد حکمت است، اصلا ائمه از جهت اینکه خلفای جور جلوگیری می کردند از این که اینها به مردم تعلیم بدهند و یا نصیحت و موعظه -

ص: 275


1- گلستان سعدی 59؛ باب دوم؛ حکایت یازدهم.
2- خداوند به من نزدیک است، یعنی احاطه علمی و قیومی به من و همه ی اشیاء دارد؛ اما من از خدا دورم، یعنی از نظر روحی و معنوی و اخلاقی از محضر مقدس او دورم و او را فراموش می نمایم.

بکنند، در لباس ادعیه مواعظ حقهی الهیه را به خورد مردم داده اند؛ خصوصا امام سجاد علیه السّلام که صحیفه ی ایشان زبور آل محمّد عليهم السّلام است.

در ادعیه ای که در ماه شعبان وارد شده است یک جمله ای دارد که: اللهم اقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْيَتِكَ مَا يَحُولُ بَيْنَنَا وَبَيْنَ مَعْصِيَتِكَ وَ مِنْ طَاعَتِكَ مَا تُبَلِّغُنَا بِهِ رضْوَانَكَ وَ مِنَ الْيَقِين مَا يَهُونُ عَلَيْنَا بِهِ مُصِيبَاتُ الدُّنْيَا. (1) آنقدری از خشیتت به ما ببخش که ما معصیت تو را نکنیم و حائلی بین ما و معصیت تو باشد.

فرق بین خوف و خشیت

در فروق اللغات، (2) فرق بین خشیت و خوف را این می گذارد که خشیت بخاطر درک عظمت است. (3) مثل توجّه ائمه عليهم الصلوة و السلام که خودشان را در حضور و محضر الهی می دانستند. خدا رحمت کند امام را، ایشان می فرمودند: همه ی عالم محضر حق تعالی است و ما در حضور و محضر آن ذات مقدّس هستیم. غرض اینکه خشیت برای درک عظمت است، نه اینکه العیاذ بالله آنها دقیقه ای از ذکر حق غافل بشوند.

پروردگارا برای من خشیت قرار بده، خشیت برای انسان کی حاصل می شود؟ وقتی که مقررات پروردگار را بداند و عمل کند؛ آن وقت آیه شریفه ی: إِنَّمَا يَخْشَى اللَّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَماء. (4) درباره اش تحقق پیدا می کند، آن وقت می فهمد که «خشیه الله را نشان علم دان» (5) نشان علم خشیت است و برای رسیدن به این مقام باید امتثال امر کند، باید امرا و نهیا از خدای تبارک و تعالی اطاعت کند؛ اگر این کار را کرد، آن وقت بخل و حسد و کینه و عجب و ریا و اینها از صفحه ی قلب پاک می شود و آن وقت علم بالاتری که «لا يَنْفَكَ عَن الخَشْيَه»

ص: 276


1- مفاتيح الجنان، اعمال شب نیمه شعبان؛ عمل ششم.
2- یکی از کتاب های لغت که به فرق میان معانی کلمات مشابه می پردازد؛ نوشته ی سید نور الدین بن سید نعمه الله جزایری متوفی 1158.
3- معجم الفروق اللغويه: 218؛ رقم 850.
4- فاطر: 28: (آری) حقیقت چنین است از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او می ترسند.
5- کلیات اشعار شیخ بهایی: 157؛ مثنوی نان و حلوا... «إنّما يخشی» تو در قرآن بخوان.

است، نصیب شما می شود.

پس معلوم شد که پیامبر محترم حاجتش در این ماه چیست؟ همین است که: پروردگارا از خشیت خودت به ما قسمتی بده، وقتی امیرالمؤمنين عليه السّلام عرض می فرماید: یارسول الله! دعایی درباره ی من بفرمایید، حضرت عرض کرد: بارالها اللَّهُمَّ فَقِهْهُ فِى الدّين. يعنی پروردگارا علی را فقیه در دین قرار بده؛ یعنی آن رموزات، نه اینکه فقه به معنی أَخَصّ (=فقه اصطلاحی یا همان علم به احکام دین) باشد نه بابا جان من! آن هم هست، ولی معنی این است که در کشاکش دهر آن پیچ و خم هایی که برای انسان از حوادث روز پیش می آید، آن را چه جور باید حل کرد؟

آن مسائل را باید پروردگار عزیز حل بکند، باید پروردگار به بنده اش الهام بکند.

یک خاطره

خدا رحمت کند مرحوم آقای حجّت را که من چندی نزد ایشان در قم شاگردی کردم، مزار ایشان هم در همان مدرسه ی خودشان است، که آن مدرسه را با پول خودشان خریدند و آنجا را آسایشگاه آقایان اهل علم قرار دادند، یک روز دوستانی که در آنجا حجره داشتند، درخواست کردند که من مهمان آنها بشوم. خوب من هم اجابت کردم و رفتم.

در راه، همه اش این شعر را می خواندم: هست از پس پرده گفتگوی من و تو. (1) قبل از مهمانی رفتم سر مزار استادم آیت الله حجت رضوان الله علیه از ایشان درخواست کردم که بازدید من را پس بده، عکس ایشان را که اتفاقا به قدر قامت ایشان بود، بزرگ آنجا نصب کرده بودند؛ بعد از فاتحه هم به حجره ی آقایان رفتم، بعد از صرف ناهار، همین که یک قدری چشم بنده گرم شد، گفتند: بلند شو! آقای حجت تشریف آوردند، برای دیدن! دیدم بله ایشان تمام بدنشان برهنه -

ص: 277


1- دیوان ابوسعید ابوالخیر، رباعیات؛ قسمت پنجم:...چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من.

ولی از کمر حوله ای بسته بودند. (1) همین قدر فرمودند که: «من برای بازدید آمده ام» - پشت پرده چه خبر است؟ - زیارت که محقق شد، آن کسانی که ایشان را آورده بودند، دوباره ایشان را بردند.

غرض عرض این است که رفقا در آن مهمانی شکایت می کردند که: «دنیا در نظر ما بزرگ شده است و آخرت کوچک؛ هیچ علمی هم نیست که بتواند تعادل را برقرار بکند، مگر علم اخلاق» (2) این آقایان نوعا درس خارج می رفتند،

درس اجتهاد می خواندند، ولی می گفتند: «نه اینکه ما مثلا برویم و مادی بشویم! خیر، وقتی که دنیا در نظر ما بزرگ و مهم شد، درس را رها کرده و می رویم کاسب می شویم، مثلا فرض بفرمایید در دکان کتاب فروشی باید حضرت آیت بروجردی یک استاد اخلاق برای ما تعیین بکنند». بعداً که بنده خدمت آقای بروجردی عرض کردم آقایان درخواستشان این است، فرمودند که من برای ده هزار اهل علم چطور استاد اخلاق تهیّه بکنم؟

در قیامت غفلت از بین می رود

غرض این است که قرآن می فرماید: ما پرده از برابرت برداشتیم و امروز چشمانت تیزبین شده است: لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَة منْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ عَطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ. (3) در هنگام موت وقتی که پرده برداشته شد آن وقت می فهمی که تا به حال خواب بودی هی می گفتی که این آخوندها از کجا این حرف ها را می زنند؟ بعد معلوم می شود که پشت پرده فوق آن چیزهایی است که آخوندها می گفتند! فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ، یعنی علم تو امروز صد درصد است! علم تو نافذ است در امروز.

اللهم أَمْتعْنا بأَسْماعنا وَأَبْصارنا وَ قُوَّتنا ما أَحْيَيْتَنا، ای پروردگار! طوری -

ص: 278


1- این علامت تجرد ایشان است از علایق و عوایق، وقتی که انسان در عالم رؤیا ببیند که برهنه شده به شرطی که عورتین پوشیده باشد، این علامت تجرد اوست از علایق و عوایق (بیان استاد).
2- اینکه حضرت امام قدّس سرّه الشّریف فرمودند: علم تهذیب اخلاق در رأس علوم است به همین جهت است (بیان استاد).
3- ق: 22.

بشود که دست ما چشم ما و قوه ی سامعه ی ما نورانی بشود، چشم من منوّر بشود، تمام اعضا و جوارح من منوّر بشود، این همان است که فرموده اند: مرتبه چهارم ایمان است، سیر نهایی سالک و سائر الی الله است، که پروردگار گوش او را در اثر متابعت و توجه به مقام اقدس حق نورانی فرموده است؛ دست نورانی می شود، دیگر مس اجنبیه نمی کند، چشم نورانی می شود، دیگر مناظر محرَّمه را نمی بیند، گوش نورانی می شود، دیگر غیبت نمی شنود، دیگر حرف های لاطائل را گوش نمی دهد.

نکند دنیا مهمترین چیز در نظر ما شود

وَ لا تَجْعَل الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّنَا وَ لا مَبْلَغَ عِلْمَنَا وَلا تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لا يَرْحَمُنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمین. (1) پروردگارا طوری نشود که معادله به هم بخورد و دنیا در نظر من ارزش بیشتری پیدا بکند، یعنی اینکه امیرالمؤمنین به حضرت امام حسن علیهما السّلام فرمود - البته از باب این که به در می گویم دیوار گوش کن است ها! - وَ لا تَكُن الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمَّک؛ (2) نکند معادله به هم بخورد، اگر معادله به هم بخورد آن وقت غصه و غم بر قلب مسلط می شود و اضطرابات بر قلب و دل شما حکومت خواهد کرد.

نصایح امام رضا علیه السلام در پایان ماه شعبان

در جمعه ی آخر ماه مبارک شعبان حضرت رضا عليه الصلوة و السلام بیاناتی فرمودند که: فَتَدَارَكْ فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ تَقْصِيرَكَ فِيمَا مَضَى مِنْه. (3) خوب، ما کوتاهی کردیم در این ماه؛ شب ها گرفتیم و خوابیدیم، شب نیمه شعبان که باید بیدار شوی و خودت را در معرض نفحات الهی قرار دهی تا آن مراحل الهیه شامل حال شما بشود، آیا شما این کارها را انجام دادید؟ اگر این طور هست خوشا به حالتان!

تلاوت قرآن و استغفار فراوان

حالا على أى حالٍ: وَ أَكْثِرُ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللهِ مِنْ ذُنُوبك،َ حالا مثلاً روزی پنجاه آیه می خوانی؛ برای اینکه امتثال -

ص: 279


1- مفاتيح الجنان اعمال شب نیمه شعبان ؛ عمل ششم.
2- بحار الأنوار:42/ 202؛ باب 127 - كيفيه شهادته عليه السلام...، روایت 7.
3- وسائل الشيعه: 301/10؛ باب 17 استحباب التهيؤ عند دخول شهر رَمَضَان؛ روایت 13471.

کرده باشیم، فرمان امام علیه السّلام را فرمان برداری کرده باشیم، پنجاه تا را در این باقیمانده ی ماه شعبان بکن صد تا! از گناهانت که یعنی رعایت محضر و حضور پروردگار را نکرده ای توبه کن.

امانت مردم را ادا کنید

بعد حضرت تأکید فرمودند که: امانتی در نزد خودت نگذار؛ اگر امانتی نزد تو است، حتی المقدور آنها را به صاحبانش برگردان؛ وَ لا تَدَعَنَّ عُنُقكَ إِلا أَدَّيْتَهَا، چه بسا آنها مانع استجابت دعای شما بشوند.

کینه را از دل بیرون کنید

وَ لَا فِي قَلْبِكَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِن إِلَّا نَزَعْتَه. (1) نبادا در قلبت حقد و کینه ای بر مؤمنی باشد؛ یکی از رفقا می پرسید: حالا من در قلبم حقدی، حسدی دارم، علاجش چیست؟ خوب؛ حسد بکنی خودت از بین رفتی؛ آیا بواسطه ی اینکه تو در قلبت حقد و حسد آن طرف مقابل را داری پروردگار نعمتش را از او می گیرد؟ به غیر از اینکه این حسد به تو و بدنت آسیب م یزند چه فایده ی دیگری برای شما دارد؟ پس علاجش چیست؟ علاجش به ضدّش است. (2) وقتی که نفس امر می کند که مناظر محرّمه را نگاه کن، به خودت بگو نگاه نمی کنم، امام صادق علیه الصلوة و السلام وقتی که از آن شخص پرسید که به این مقامات از کجا رسیدی؟ عرض کرد: هرچه دلم خواست، برخلافش عمل کردم فرمود: الْمُؤْمِن... مَيِّتَةً شَهْوَتُه. (3) از بس اعمال امیال نفسانی نمی کند، انگار شهوتش مرده است. دینش در حرز است، محفوظ است، امیال نفسانی را حتی المقدور اعمال نمی کند.

از گناهانتان توبه کنید

در وَلا ادامه حضرت رضا علیه السّلام می فرماید: وَ لا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَكبُهُ إِلا أَقْلَعْتَ عَنْه، اگر گناهی بود ریشه اش را بکن و در دلت آن را از میان بردار، وَ اتَّقِ الله وَ تَوَکل عَلَيْهِ فِي سَرَائِرِكَ وَ عَلانِيَتِک. (4) هرکه باشد یا نباشد، تو باید از خلق دل بکنی و -

ص: 280


1- همان مأخذ.
2- به این معنی که از آنجا که انسان حسود خواهان آن است که نعمت طرف مقابل از بین برود برای مبارزه با این صفت باید دعا و تضرّع به درگاه خدا بکند که خدایا نعمت آن طرف را نگه دار و زیاد کن.
3- الکافی: 230/2: باب المؤمن و علاماته و صفاته؛ روايت 1؛ عن الامام الصادق عليه السّلام.
4- وسائل الشیعه: 301/10؛ باب 17 استحباب التهيؤ عند دخول شهر رَمَضَان؛ روایت 13471.

به آنها امید نداشته باشی؛ بدان که پروردگار عزیز تو را کفایت خواهد کرد.

ثمره توكل حقيقى

مرحوم آیت الله شیخ محمد حسن ممقانی رضوان الله علیه که حاشیه بر مکاسب دارد، به پسرش شیخ عبدالله رضوان الله علیه می فرماید: این که فرموده اند: زانوی اشتر را ببند و توکل به خدا بکن، این برای حفظ نظام أتم است، اگر تو حقيقتا منقطع بشوی خداوند تبارک و تعالی خودش تو را کفایت خواهد کرد، بعد ایشان این روایت را می خوانَد (1): لَوْ تَوَكَّلْتُمْ عَلَى اللهِ حَقَّ تَوَكَّلِهِ لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدُو خماصاً وَ تَرُوحُ بطاناً. (2) اگر چنانچه واقعاً بر خداوند متعال توکل کنید، همان طور که پرنده ها را روزی می دهد شما را هم روزی می دهد، آخر گفته اند: وز سبب سوزیش من سودائیم. (3) سبب را هم ولش کن! هرچه هست، ربّ الأرباب است؛ اینکه سبب را قرار داده است، برای حفظ نظام عالم وجود است، ففی نِظام الكُلِّ كُلَّ مُنتَظَمُ. (4) در نظام أتم باید اسباب بر قرار باشد.

موسی علیه السّلام مریض شد، بنی اسرائیل گفتند: باید گل بنفشه را بجوشانی گفت: خیر همان کسی که مرض را داده است من را شفا خواهد داد؛ خطاب آمد چرا می خواهی معادله نظام جهان را به هم بزنی؟ حفظ نظام من این است که این دوا را که اینها گفته اند بخوری! دوا از من اجازه می گیرد که من شافی بشوم یا خیر و کی این شفا عائد او بشود؟ تو نظام من را بر هم نزن، ولی این غیر از این مطلب است اگر شما توکلتان درست باشد، مانند این چلچله که از خانه بیرون می آید و گرسنه است وقتی که بر می گردد به منزل،؛ در چینه دانش پر از دانه است، خوب او سببی دارد. اگر شما هم توکل کنید، همان طور شما را هم روزی می دهد، چه کنم که من و شما حوصله این حرف ها را نداریم.

ص: 281


1- البته آن روایتی که مرجع تقلید بخواند دیگر انسان باید رویش حساب کند(بیان استاد).
2- مستدرک الوسائل: 11/ 217: باب -11 وجوب التوكل...؛ روایت 12789؛ عن عوالى اللئالى.
3- مثنوی 35؛ دفتر اوّل؛ بیان خسارت وزیر در این مکر؛ بیت 548.
4- شرح المنظومه: 422/2؛ 48 - غرر فی دفع شکوک عن الغايه ما ليس موزونا لبعض من نغم... .

دعا در باقیمانده ماه شعبان

در پایان روایت، امام رضا علیه السلام می فرمایند: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ َبالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» (1) وَ أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِيمَا بَقى منْ هَذَا الشَّهْر. در باقیمانده ی این ماه این دعا را زیاد بخوانید: اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِي مِنْهُ فَإِنَّ ماه شعبان اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُعْتَقُ فِى هَذَا الشَّهْر رقاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَةِ شَهْرِ رَمَضَان. (2) چرا که خداوند متعال بخاطر احترام ماه مبارک رمضان، در ماه شعبان افراد زیادی را از آتش جهنم آزاد می کند.

مصیبت بزرگ

این روایت را هم بخوانم: یابن آدم لَیسَ مَن انكَسْرَ مَرَ كَبُه و بَقِيَ عَلَى لَوحِهِ فِي البحر بأعْظَمَ مُصيبَةً منک، فرمود: ای فرزند آدم! کسی که کشتیش در دریا شکسته و از بین رفته است و بر یک تکه چوبی در دریا مانده است، مصیبت تو از او بیشتر است؛ چرا؟ چون او امیدوار است که به ساحل برسد، اما تو: لأنّك مِن ذُنوبک عَلی یقین، گناهان من یقینی است، اما عمل من که منجی است کو و کجاست؟ نمی دانم؛ آن فعلاً در فال است: وَمِن عَمَلِكَ عَلى خَطَر. (3)

باز هم عرض می کنم طبیعت لباسش را عوض کرد، به یکی گفتم: تو هم لباست را عوض کن؛ گفت: آقا! من پول ندارم! گفتم: من که نمی گویم مثل بچه ها لباس نو بخر، آقا جون من! من می گویم آن لباس مخالفت را بکَن، عید حقیقی را در خارج نشان بده، که آن چه باشد؟ طاعت و بندگی پروردگار. آن وقت ببین که چطور استقرار و آرامش در بدن تو حاکم می شود.

اسفند 68

ص: 282


1- طلاق: 3.
2- وسائل الشیعه: 301/10؛ باب 17 استحباب التهيؤ عند دخول شهر رَمَضَان؛ روایت 13471.
3- الجواهر السنيه: 80.

درس هفتادم

ایام نوروز

بسم الله الرحمن الرحیم.

...الا بذكر الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. (1)

خوب نزدیک سال جدید و عید است، البته در قضایای روز، حدیث «كُلُّ شَيْءٍ مُطْلَقُ حَتَّى يَرِدَ فِيهِ نَهْى» (2) حاکم است، یعنی در مورد هر چیزی، تا مادامی که نهی شرعی برای آن نیامده ما مجاز هستیم و مشکلی در عمل به آن وجود ندارد؛ خدا رحمت کند آقای حاجی محقق را ایشان می فرمود: اگر این عید نوروز را تحلیل کنیم، در آن چند چیز وجود دارد: اولا یک فرمایشی کردند که واقعا منبه بود به اینکه حالا که طبیعت لباسش را عوض می کند، ما هم تصمیم قاطع بگیریم بر اینکه لباسمان را عوض کنیم و مخالفت پروردگار نکنیم.

در ثانی صله رحم می کنیم، بچه ها و بزرگترها را خوشحال می کنیم؛ البته قضایایی هم در این بین هست که خوب نوعاً صحبت که می کنند، آن کف لسان که باید از گفتن بعضی از مطالب خودداری بکنند، گاهی از بین می رود، بنابراین اگر - انشاء الله - بتوانید در هر مجلسی که وارد می شوید همین که می بینید-

ص: 283


1- 1 رعد: 28: آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد.
2- وسائل الشيعه 289/6؛ باب -19 جواز القنوت بغير العربيه؛ روایت 7997؛ عن الامام الصادق عليه السلام.

زمینه ی صحبت های مختلف است، شما یک حدیثی بخوانید و مجلس را عوض بکنید.

در این ایام مراقب زبانتان باشید

عرض کردم مطلب خیلی بالاتر از آن چیزهایی است که ما خیال می کنیم! یک وقتی بنده در مجلسی بودم و با اینکه از حریم آن شخصی که غایب بود، دفاع کردم و هرچه گفتند، گفتم: آقا اشتباه شده است؛ آن آدم اهل این حرف ها نیست، او مرد سالمی است، خوب است، حالا ممکن است یک اشتباهی شده باشید، هرچه گفتند: من ردّ کردم، ولی با این حال شب در عالم رؤیا گفتند که چی شد شما از آن مجلس برنخاستید؟ گفتم: من هر چه گفتند در مقابلش دفاع کردم، گفتند: خیر! آیا حرف شما را قبول کردند یا نکردند؟ گفتم: نه! گفتند: چرا بلند نشدی؟... ناهار دعوت دارم یعنی چه؟ چرا بلند نشدی؟ یا می پذیرند یا نمی پذیرند؛ همان اعراض تو جواب قاطع آنها است، غرض عرض بنده هم همین است که مطلب خیلی ظریفتر از آن است که من و شما فکر می کنیم.

حالا که در این زمینه وارد شدیم این مطالب را هم عرض کنیم که: برحسب آنچه وارد شده دارد که پاکیزه ترین جامه های خودتان را بپوشید، بنده همین جا فکر کردم که: لَيْسَ العيدُ لِمَن لَبسَ الجَديدَ بَل العيدُ لمَن أمنَ من الوعيد، هر روزی که من مخالفت پروردگار نکنم همان روز برای من عید است. (1) همچنین خودتان را خوشبو بکنید و در روایت دارد که آن روز هم روزه بگیرید (2) و 366 مرتبه آن دعاى «يا مُقَلِّبَ القُلوب والأبصار يا مُدَبِّرَ اللَّيل و النَّهار يا مُحَوِّلَ الحَول و الأحوال حَوِّلْ حَالَنَا إِلى أَحْسَن الحال» (3) را بخوانید البته نوعاً آقایان که بیدار هستنند، یک عده هم برحسب این که رسوماتی است، روی عقاید -

ص: 284


1- نهج البلاغه 551؛ قصار الحکم 428.
2- وسائل الشیعه: 172/8؛ باب -48- استحباب صلاة يوم النيروز...؛ روایت 10338؛ عن الإمام الصادق علیه السلام.
3- با وجود جستجوی فراوان مأخذی یافت نشد.

خودشان بیدار می مانند تا آن ساعت را درک بکنند؛ البته ما که با آن عقاید مبارزه نداریم، اما اگر خواب بودی ممکن است یک نیم ساعتی بلند شوید و این آداب را به جا بیاورید و دو مرتبه استراحت بفرمایید.

امیدوارم به حق عصمت زهرا سلام الله علیها چیزی که پروردگار به ما عیدانه مرحمت می کند، انشاءالله خودش باشد، ذکر خودش باشد که: ألا بذکر الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. (1) ، (2)

«سر تا پا گوش» به چه معنی است؟

من یک وقتی ریشه این مطلب را پیدا کردم که گاهی معلمین در سر کلاس می گویند: آقایان سر تا پا گوش، ریشه ی این مسئله چیست؟ این است که قلب، سلطان بدن است؛ رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلّم فرمودند که: اینجا یعنی در میان بدن، یک مضغه ای، یک تکه گوشت پاره ای است که إِن صَلُحَتْ صَلُحَ الْجَسَد، اگر صالح و درست باشد، همه ی بدن درست خواهد بود، و اگر فاسد بشود همه ی بدن، چشم، گوشت، دست و زبان و... فاسد فاسد می شود؛ (3) یعنی صلاحیت بدن در چه وقت است؟ وقتی است که شما - ولو یک دقیقه - تصمیم قاطع بگیرید اطاعت پروردگار بکنید؛ هرچه قلب بگوید، از فرق سر تا نوک پنجه پا، تمام اعضا و جوارح فرمان می دهند و گوش می دهند؛ یعنی پا گوش می دهد، زانو گوش می دهد، دست گوش می دهد، چشم، زبان، تمام اعضا و جوارح.

آن وقت در هنگام قرائت نماز، تمام بدن گوش می شود. بسْمِ اللهِ الرَّحْمن الرَّحيم را از نوک پنجه پا تا فرق سر همه اعضا می شنوند. پا می شنود، دست می شنود. ولی اگر - خدای نخواسته - آن اعضا و جوارح از سطان قلب، که -

ص: 285


1- رعد: 28.
2- فعلا کتاب هایی نوشته اند که: «یکی بود یکی نبود» یعنی چه! یک کتاب راجع به این در علم فلسفه نوشته اند (بیان استاد).
3- غوالى اللآلی: 8/4؛ روایت 8.

با آن نفس ناطقه ی ملکوتیه رابطه دارد خارج بشود، دیگر وقتی که بسم الله الرَّحْمن الرّحیم را می گویید اصلا درک هم نمی کند، نه پا گوش می دهد، نه دست گوش می دهد و نه هیچ عضو دیگر قلب با آن نفس ناطقه ی ربانیه رابطه دارد و تا امروز و تا این دقیقه معلوم نشده است که رابطه آن نفس ناطقه با این قلب کوچک عضلانی صنوبری چیست، که اگر از انسان اخلاق حیوانی سر بزند، آن قلب کدر می شود و این قلب هم در حجاب می رود. قلب که در حجاب رفت، کاشف از این است که این نفس ناطقه که پروردگار از عالم ملکوت در این بدن مستقر کرده است که این بدن کثیف مادی را اداره بکند، گرفتار شده است.

با یاد خدا دل آرام می شود

پس بنابراین ألا بذكر الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ یعنی اگر قلب انسان ذکر خدا را دریافت و قبول کرد، تمام بدن نیز در آرامش و سکون قرار می گیرند، پس این حرفی که آقایان اساتید در سر کلاس به متعلمین می زنند سر تا پا باید گوش باشید، حرف بسیار صحیحی است؛ اگر سلطان بدن اطاعت بکند، تمام بدن هم اطاعت می کنند.

چگونه قلب معارف الهیه را پذیرا می شود؟

اما این که قلب بپذیرد راهش چیست: «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» باید احیای قلب بشود تا «حَتَّی دَقَ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ» (1) یعنی امیرالمؤمنین عليه السّلام می فرماید: مؤمن برای اینکه این سلطان مملكت را احيا كند و برتخت بنشاند و نفس خبیث را از حکمرانی پایین بیاورد اینقدر امیال نفسانی اش را تضعیف می کند که میفرماید: مَيِّتَةً شَهْوَتُه. (2) از بس اعمال شهوت و نفسانیت نکرده است، دیگر امیال نفسانی اش به کلی از بین رفته است، آن وقت آن راهی را که هدف انبیای عظام و راه پروردگار است آن را نشانش می دهند؛ البته ضعیف می شود، حجابش هم از بین می رود، آن وقت: «وَ بَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ، -

ص: 286


1- نهج البلاغه: 337؛ خطبه 220: عقلش را زنده کرد و نفس خویش را کُشت.
2- نهج البلاغه: 303؛ خطبه 193؛ و من خطبه له عليه السّلام يصف فيها المتقين (مشهور به خطبه همام).

فَأَبَانَ لَهُ الطَّريقَ. (1) أبان یعنی آشکار می شود آن راهی که هدف انبیا است معلوم می شود. آن وقت حضرت در آخر خطبه می فرماید: «بما اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضى رَبَّهُ» (2) این بخاطر آن است که از قلبش استفاده کرد و بر روی قلب خود کار کرد و درصدد برآمد حجاب های قلب را برطرف بکند، هی درصدد برآمد که در اثر توجه به مقام مقدّس حق حجاب ها و کدورات نفسانی را از بین ببرد، این حجاب را همه دارند آقا! خود نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از هر مجلسی که برمی خاستند 25 مرتبه استغفار می فرمودند. (3) می فرمودند: «إِنَّهُ لَيُعَانُ عَلَى قَلْبِي» (4) یعنی در اثر توجه به غیر خدا پرده رقیقی صفحه قلب مبارک ایشان را می پوشاند و برای برطرف شدن این، روزی هفتاد بار استغفار می فرمودند.

راه رسیدن به اخلاص

اشاره

یک مطلبی هم پیدا کردم برای این قسمت که حجاب ها را چگونه باید برطرف کرد، گفته اند که: این بنی آدم عملش خالص نمی شود تا چهار مرحله ی موت را طی کند: «مُت بالإرادَةِ تَحْيا بالطبيعة» (5) يعنی آن اراده ی حیوانیت را اماته کن و بمیران، تا اینکه مرد زنده ای باشی آقا جان من! ولی حالا معلوم نیست که من یک مرد زنده باشم؛ من اصلا با نفسم که مثل یک گوسفند پرواری است زندگی می کنم؛ او هرچه می گوید اطاعت می کنم.

اول: مرگ سفید

خیلی نکات جالبی است، شاید دفعه اوّلی است که بنده به این برخورده ام؛ خوب حالا مطلب چیست؟ می گوید: مرگ اول، «موت ابیض» است، یعنی انبار شاه را زیاد پر نکنی، انبار شاه کدام است؟ همین شکم است، حتی المقدور هي مهمانی نروید رفقا؛ اگر می روید مقرّراتی باشید؛ یعنی بگویید ما باید ساعت -

ص: 287


1- نهج البلاغه 337؛ خطبه 220: تا آنجا که جسمش لاغر و خشونت اخلاقش به نرمی گرایید.
2- همان مأخذ.
3- الکافی 504/2؛ باب الاستغفار؛ روايت 4؛ عن الإمام الصادق عليه السّلام.
4- مستدرک الوسائل: 320/5؛ باب -22 استحباب الإستغفار فى كل يوم؛ روایت 5987.
5- مفاتیح الغیب: 7؛ سخن از افلاطون است.

مشخصی بیاییم و ساعت معینی هم برویم، آخر یکی از آداب نماز شب این است که در طول روز خودت را خسته نکرده باشی، معصیت نکرده باشی، شب وقتی می خوابی، یک قدری انبار شاه را کم بگیر آقا! خورشت قیمه و کباب و مرغ و امثال اینها، دیگر حالی برای نماز شب شما نمی گذارد! دیگر خیالش را هم نکن داداش جان! مگر شیطان بیاید من را صدا کند و گرنه رحمان که صدا نمی کند.

این آدابش است آقاجان! شکم که پُر شد، قشنگ می خوابی، پس بنابراین توجه داشته باشید؛ نه اینکه ریاضت متصوّفه را بکشید، خیر، وقتی که من به آقای دکتر واثقی گفتم: آقای دکتر! شما شب چه می خورید؟ گفت: من شب یک دانه کمپوت می خورم و راحت می خوابم - از این کمپوت ها، کمپوت سیب یا گلابی - ولی شما آقا جان من! تا نیمه شب بیداری، تا یک بعد از نیمه شب بیداری، شما نوعاً اهل این معنا نیستید آقا جان!

دوم: مرگ قرمز

دوم: «موت احمر» است که این مخالفت نفس و هوی است «وَ لا تَتَّبع الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَن سَبيل الله» (1) مبادا داداش جان متابعت نفس بکنی؛ از برای اینکه آن نفس، تو را از صراط حق منحرف می کند.

سوم: مرگ زرد

خوب سوم هم: «موت اصفر» است. (2) یعنی تقلیل کردن معاشرت، به قدری که اگر من کاسبم به کسبم برسم؛ اگر معلمم و یا متعلمم مباحثات و تحصیلم را بچرخانم، بعد ساعت ها و وقتمان را جمع و تفریق می کنیم، ببینیم چند ساعت صرف غذا و امثال اینها خواهد شد، اگر چنانچه مازاد داشتیم هرچه بود درخدمت شما هستیم.

روایت شده که: المرءُ لِنَفْسِهِ ما لَمْ يُعْرَفْ فَإِذا عُرفَ صَارَ لِغَيْره. (3) وقتى -

ص: 288


1- ص: 26: و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد.
2- در اصل مطلب در کتاب فتوحات موت اخضر گفته شده است و آن را به «طرح الرقاع في اللباس بعضها على بعض» تفسیر کرده است.
3- ارشاد القلوب: 100: الباب الخامس و العشرون فى مدح الخمول و الاعتزال (رأى بَعْضُ العلماء بعض الأئمه في المنام).

که بنده این حدیث را برای حضرت آیت الله العظمی بروجردی خواندم، ایشان یک آهی کشید! (1) وقتی که زیاد معاشرت کردی آقاجان من، دیگر نه به دنیایت می رسی و نه به آخرت، آخر زندگی داری، یک مقدار داخل خانه ات، یک مقدار در مغازه، اگر من محصلم حساب کنم که چقدر باید درس بدهم و مباحثه بکنم، وقت غذا هست، وقت آسایش هم هست، بسیار خوب! آن وقت تفریق می کنیم هر چه ماند در خدمت شما هستیم.

خانواده ی یکی از همین زمامداران دولت در زمان پهلوی، به او گفته بود: که نخست وزیر هستی، چرا زن گرفتی بابا؟ تو که نخست وزیر شده ای، اصلا وقت نداری، ساعت دوازده شب می آیی خانه و صبح اوّل وقت می گویی من باید نخست وزیری باشم؛ بالأخره طلاقش را گرفت آقا! آخر زن و بچه هم یک حقوقی دارند! یکی از این مدیحه خوان ها گفت: - البته آقای کمیلی اینجا تشریف دارند و می شنوند، برای همکارهایشان می گویم! خوب، این منبر آن منبر... منبر داغ می شود دیگر! آن وقت خانواده چطور می شود؟ - گفت: من آمدم خانه تا آمدم کتاب را برداشتم که مطالعه کنم، چون اوّل طلوع فجر باید منبر بروم، تا کتاب را برداشتم، زنم زد زیر کتاب! گفت «بابا جان من! پس تو چرا عیال گرفتی؟ عیال تو همان کتاب ها است!» آخر او هم یک حقوقی دارد بابا جان من! او هم می خواهد یک حرفی با تو بزند، من امروز جارو کردم، پارو کردم؛ آداب اجتماعی را شما باید در همه جا رعایت بکنید، حقوق او را باید حفظ بکنید واجب است!.

چهارم مرگ سیاه

چهارمی هم: «موت اسود» است؛ موت اسود کدام است؟ یعنی تحمل اذیت مردم؛ خدا رحمت کند حضرت آیت الله العظمی کند، حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سید محمد تقی خوانساری را، یک وقتی ایشان با آیت الله العظمی آقای اراکی از پله های مدرسه فیضیه بالا تشریف می بردند برای صحن کهنه و صحن نو، گفتم: «آقا -

ص: 289


1- اگر کسی نزد ایشان حدیث می خواند و حدیث ضعیف بود نهی می کرد که این حدیث را نخوان (بیان استاد).

من به تحصیل مشتغلم، حجره ای هم دارم که خوب حجره دو نفری است، این تهرانی ها (=رفقا یا قوم و خویش تهرانی) که می آیند، بعضی هایشان وقتی حرم می روند، دیر می آیند، من هم مطالعه و درس دارم، باید زود بخوابم تا صبح زود بلند شوم، این کار اینها باعث اذیت من می شود، مرحوم آقای سید محمد تقی فرمودند: «اگر آقا میرزا عبدالکریم ما بخواهد به مقام عالی برسد، باید اذیت های مردم را تحمّل بکند!» و بعد فرمودند که: نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده اند: «عندالله مقامی است که انسان به آن مقام نمی رسد «إلّا بتَحَمُّل الأذى عَن العَبْد» اگر برای خداست، صبر کن».

مثلاً خانه می روی زنت بد می گوید، یک وقتی عصبانی می شود، بالأخره زن های خانه، گاهی عصبانی می شوند یا شاید ضعف اعصاب دارند، حالا زنم به بنده گفت: ای دیوانه! اگر تو باشی چکار می کنی؟ یقه اش را می گیری؟ یا - العیاذ بالله - مشت می زنی؟ من فقط با یک کلمه او را خاموش کردم گفتم: من کی ادعای عقل کردم که حالا دیوانه باشم؟ من اصلاً عاقل نبودم، این یکی و بعداً نصیحت کردم که حضرت فرمود: اگر سجده بر غیر خدا جایز باشد زن ها باید به شوهرها سجده کنند.

رعایت حقوق

اما حقوق طرفینی است ها! فرمود: این زن ها در دست شما همچون اسیری هستند؛ بهترین شما در روز قیامت کسانی هستند که با خانواده شان بهتر سلوک کرده باشند. اگر یک بار کسبت سنگین شد و در آن سراشیب زندگی واقع شدی، یک قدری به اهل بیت رفاه و آسایش بده، تا آن گره کارت گشوده شود.

پس بناءً على هذا:

خود را چو ذرّه هیچ بدان در هوای دوست *** گر مهر روی درخشانش آرزو است.

اگر می خواهی پروردگار عزیزم در دل تو تجلی بکند، باید خودت را هیچ -

ص: 290

تصوّر بکنی، هیچ هیچ! پس بنابراین، مرگ چهارم هم تحمّل جفا عن الانام است.

خوب الحمدلله که امروز ما موفق شدیم که یک مقداری از این مطالعاتی که کردیم به شما بگوییم.

انشاء الله آقایان ماه رمضان را درک می کنند و روزه می گیرند، ولی بدانید آن خودداری و کف از طعام و شراب که کار همه کسی است، آن مرتبه أعلای روزه این است که دل را از ما سوى الحق خالی بکنید، آن وقت دارد که هرکس این کار را بکند من محبّت خودم را در دل او می گنجانم و چشم قلب او را باز می كنم. «أَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إِلى جَلالي فَلا أَخْفى عَلَيْهِ خَاصَّةَ خَلْقَى فَأَناجيه في اللَّيْل و نور النَّهار» وقتی که او با من در تاریکی شب مناجات می کند، من هم جوابش را می دهم؛ آن وقت کلام خودم را به او می فهمانم و أسْمعُهُ کَلامی». (1)

و کلام خودم را هم در همان تاریکی شب به او می فهمانم

گر از طریق صدق کنی راز دل به من *** من هم بگویمت همه راز دل از صفا.

گر تشنه ای به عشق من از عطش بمیر *** تا زندگی دهم به تو از چشمه ی بقا.

68/12/29

ص: 291


1- إرشاد القلوب 204؛ الباب الرابع و الخمسون فيما سأل رسول الله...؛ عن امير المؤمنين عليه السّلام.

خدا را قسم می دهم به اباعبدالله علیه السّلام که توفیق جوان های ما را روز به روز بیفزاید.

پروردگارا تو را به عصمت زهرا سلام الله علیها بر توفیقات این جوان های ما بیفزا!

پروردگارا همه ماها را از آن راه های ضلالت و گمراهی به دور نگاه بدار!

خدایا پروردگارا تو را به عصمت زهرا سلام الله عليها ما را متوجه معارف اسلامی و وظایف اسلامی خودمان بفرما!

پروردگارا حاجت مؤمنین و مؤمنات روا بفرما!

پروردگارا اموات این جمع و من رو سیاه را بیامرز!

پروردگارا اسلام و اسلامیان را یاری بفرما!

مسلمانان را در دنیا سرافراز بفرما!

پروردگارا علم کفر را سرنگون بفرما!

پروردگارا زمامداران و کسانی که متصدّی رتق و فتق مملکت ما هستند و وسایل رفاهیت ما را فراهم می کنند آنها را ابقا بفرما!

پروردگارا امام زمان ما را یاری بفرما!

پروردگارا امام زمان را از ما راضی بفرما!

بالنبي وآله الفاتحة مع الصلوات. (1)

ص: 292


1- این دعاها را مرحوم استاد در پایان دو تا از درس ها فرموده اند.

اهم مراجع تصحیح و تحقیق

اهم مراجع تصحیح و تحقیق.

ص: 293

ص: 294

1. قرآن کریم کلام الله المجيد. امام أمير المؤمنين على بن ابی طالب علیه السّلام:

2. دیوان اشعار منسوب (جمع آوری اشعار)؛ انتشارات پیام اسلام؛ قم؛ 1369 ش امام سجاد على بن الحسين عليهما السلام:

3. الصّحيفة السجاديه: دعا؛ دفتر نشر الهادى؛ قم؛ اوّل؛ 1376 ش امام صادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام:

4. مصباح الشريعة منسوب؛ مؤسسة الأعلمى للمطبوعات؛ اوّل؛ 1400 ق ماوردی، ابو الحسن علی بن محمّدبن حبيب البصري؛ شافعی؛ 364- 450 ق:

5. أدب الدنيا والدين: اخلاق؛ دار إقرأ؛ بيروت؛ 1421 ق؛ همراه با شرح و تعليقات محمد كريم راجح دیلمی، حسن بن ابی الحسن؛ بعد از قرن هشتم.

6. إرشاد القلوب إلى الصّواب المُنجى مَن عَمِل به من أليم العقاب: اخلاق؛ انتشارات شریف رضی؛ 1412 ق، طوسی، ابوجعفر محمّدبن الحسن؛ قرن پنجم.

7. الإستبصار فيما اختلف من الأخبار: دار الكتب الإسلاميه؛ تهران؛ اوّل؛ 1390 ق.

8. تهذيب الأحكام دار الكتب الإسلاميه؛ تهران؛ 1365 ش، ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا بن میرزا شفیع؛ قرن سیزدهم و چهاردهم.

9. أسرار الصلوة پیام آزادی؛ تهران؛ هشتم؛ 1378 ش.

10. المراقبات دار الإعتصام؛ اوّل، فیض کاشانی، محمّد محسن بن مرتضی، قرن یازدهم.

11. الأصفى فى تفسير القرآن، دفتر تبلیغات اسلامی؛ قم؛ اوّل؛ 1418 ق.

ص: 295

12. تفسير الصافى صدر؛ تهران؛ دوّم؛ 1415؛ تحقیق حسین اعلمی..

13. المحجَّةُ البَيضاء في تهذيب الإحياء، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ 1417 ق؛ چهارم، امین عاملی، سید محسن بن عبد الكريم حسینی عاملی؛ 1284 - 1372ه ق.

14. أعيان الشّيعه: دار التعارف للمطبوعات؛ بیروت؛ اول؛ 1406 ق، رضی الدین علی بن موسی بن طاوس حلی؛ قرن هفتم.

15. الإقبال بالأعمال الحسنة فى ما يُعْمَل مرة فى السنة: دار الكتب الإسلاميه؛ دوم؛ تهران؛ 1367 ش، صدوق، محمّد بن علی بن حسین بن موسی ابن بابویه قمی؛ قرن چهارم.

16. الأمالي: احادیث مختلف؛ انتشارات کتابخانه اسلامیه؛ تهران؛ 1362 ش.

17. فقيه مَن لا يَحضُرُه الفقيه: انتشارات جامعه مدرسین؛ قم؛ 1413 ق، مقریزی تقى الدين أحمدبن على؛ شافعی؛ 766-845 ق:

18. إمتاع الأسماع بما للرّسول من الأبناء و الحَفَدَة و المتاع: سیره نبوی؛ تحقيق، محمّد عبد الحميد النّميسى؛ دار الكتب العلميّه؛ بيروت، اوّل ؛ 1420 ق، مجلسی، محمّد باقربن محمّدتقی؛ قرن یازدهم و دوازدهم.

19. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار: مؤسسة الوفاء؛ بيروت، 1404،

20. مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول: شرح کتاب کافی مرحوم کلینی؛ دار الكتب الإسلاميه؛ تهران؛ دوم؛ 1404 ق، کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی؛ قرن دهم.

21. البلد الأمین چاپ سنگی؛ احتمالاً سال 1321 قمری.

22. جُنَّةُ الأمان الواقية و جَنَّة الإيمان الباقية: (معروف به مصباح)؛ انتشارات رضی (زاهدی)؛ قم؛ 1405 ق؛ دوم؛ افست از چاپ سنگی، سعدی، مشرف الدين بن مصلح الدین شیرازی؛ قرن هفتم.

23. بوستان تصحيح محمد علی فروغی؛ نشر محمد؛ تهران؛ ششم؛ 1370 ش.

ص: 296

24. دیوان اشعار تصحیح محمّد علی فروغی؛ نشر محمد؛ تهران؛ ششم؛ 1370.

25. گلستان، تصحیح محمد علی فروغی؛ نشر محمد؛ تهران؛ ششم؛ 1370 ش، خمینی، سید روح الله بن سید مصطفی موسوی 1320-1409 ق:

26. تحریر الوسیله احكام؛ دار العلم؛ قم؛ اوّل.

27. چهل حدیث اخلاق و عرفان؛ مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛ تهران؛ بیستم؛ 1378ش، انصاریان حسین؛ معاصر.

28. ترجمه قرآن کریم، انتشارات اسوه؛ قم؛ اوّل؛ 1383 ش، فولادوند، محمد مهدی؛ معاصر.

29. ترجمه ی قرآن کريم: دار القرآن الكريم، (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامی)؛ تهران؛ اوّل؛ 1415 ق؛ تحقیق هیئت علمی دارالقرآن الكريم مکارم شیرازی، ناصر؛ معاصر.

30. ترجمه ی قرآن كريم: دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامی)؛ قم؛ دوم؛ 1373 ش، قمی، علی بن ابراهیم؛ قرن سوم و چهارم.

31. تفسير القرآن الكريم: روایی؛ دار الكتاب؛ قم؛ چهارم؛ 1367 ش؛ تحقيق سيّد طيّب موسوی جزایری حرّ عاملی، محمّدبن حسن بن علی؛ قرن یازدهم.

32. تفصيل وسائل الشّيعة الى تحصيل مسائل الشّريعه: حديث؛ مؤسسه آل البيت عليهم السّلام؛ قم؛ 1409 ق؛ اوّل.

33. الجواهر السَّنيّة فى الأحاديث القدسية روايات قدسی (کلمات خداوند متعال، نقل شده از پیامبر و ائمه) النعمان؛ نجف؛ 1384 ق، ورام بن ابی فراس؛ قرن ششم.

34. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر: (مشهور به مجموعة ورام)؛ مكتبه الفقيه؛ قم؛ افست از چاپ 1376 ق بیروت-

ص: 297

سید محمد حسن بنی هاشمی خمینی؛ معاصر.

35. توضيح المسائل مراجع، مشتمل بر فتاوی سیزده نفر از مراجع معظم تقلید؛ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه؛ قم؛ نهم؛ 1383 ش، شعیری، تاج الدین محمّدبن محمّدبن حیدر؛ قرن ششم.

36. جامع الأخبار روایات موعظه و اخلاق؛ انتشارات رضی؛ قم؛ 1363 ش؛ عکس برداری از چاپ کتابخانه حیدریه نجف اشرف 1385 ق، نراقی، محمد مهدی بن ابوذر کاشانی؛ قرن سیزدهم.

37. جامع السعادات: مؤسسة الأعلمى للمطبوعات؛ چهارم؛ بیروت؛ مسلم بن الحجّاج، ابوالحسين النيسابورى؛ قرن سوم.

38. الجامع الصحيح: دار الفكر؛ بيروت؛ سیوطی جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر؛ قرن دهم.

39. الجامع الصغير من أحاديث البشير النذير: مکتبه و مطبعه مصطفی بابی الحلبى و اولاده؛ قاهره؛ 1373 ق، جمال الدين يوسف بن حاتم الشّامی العاملی؛ قرن هفتم.

40. الدّرّ النّظيم في مناقب الأئمّة اللهاميم: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة الجماعة المدرسين؛ قم؛ ابوسعید، فضل الله بن ابوالخیر؛ قرن چهارم و پنجم.

41. دیوان اشعار گردآوری شده در نرم افزار شعری درج؛ مهر ارقام رایانه؛ ویرایش سوم؛ تهران؛ 1389 ش، بابا طاهر عریان، قرن پنجم.

42. دیوان اشعار گردآوری شده در نرم افزار شعری درج؛ مهر ارقام رایانه؛ ویرایش سوم؛ تهران؛ 1389 ش، اعتصامی، پروین؛ قرن چهاردهم.

43. دیوان اشعار گردآوری شده در نرم افزار شعری درج؛ مهر ارقام رایانه؛ ویرایش سوم؛ تهران؛ 1389 ش-

ص: 298

حافظ، شمس الدين محمّدبن بهاء الدین؛ قرن هشتم.

44. دیوان اشعار تصحیح محمد قزوینی، قاسم غنی؛ مؤسسه انتشارات نگاه تهران؛ اول؛ 1372ش، سلمان ساوجی جمال الدین سلمان بن علاء الدین؛ قرن هشتم.

45. دیوان اشعار: گردآوری شده در نرم افزار شعری درج؛ مهر ارقام رایانه؛ ویرایش سوم؛ تهران؛ 1389 ش، سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدودبن آدم؛ قرن پنجم و ششم.

46. دیوان اشعار گردآوری شده در نرم افزار شعری درج؛ مهر ارقام رایانه ویرایش سوم؛ تهران؛ 1389 ش، فروغی بسطامی میرزا عباس بن آقا آقا موسی؛ قرن سیزدهم.

47. دیوان اشعار گردآوری شده در نرم افزار شعری درج؛ مهر ارقام رایانه؛ ویرایش سوم؛ تهران؛ 1389 ش، قاآنی، میرزا حبیب الله بن محمّد علی گلشن کرمانشاهی شیرازی؛ قرن سیزدهم.

48. دیوان اشعار گردآوری شده در نرم افزار شعری درج؛ مهر ارقام رایانه ویرایش سوم؛ تهران؛ 1389 ش، وحدت کرمانشاهی، طهماسب قلی خان بن رستم خان کلهر؛ قرن سیزدهم.

49. دیوان اشعار چاپ شده به ضمیمه دیوان عمان سامانی؛ انتشارات نهاوندی؛ دوم؛ قم؛ 1388 ش، آقا بزرگ، محسن بن علی بن محمد رضا المنزوى تهرانی؛ قرن چهاردهم.

50. الذريعة إلى تصانيف الشيعة: اسماعيليان؛ قم؛ ابوالفتوح، حسین بن علی رازی؛ قرن ششم.

51. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی؛ مشهد؛ 1408 ق؛ اوّل؛ تحقیق دکتر محمّد جعفر یاحقى. دکتر محمد مهدی ناصح،

ص: 299

مدنی، صدرالدین علی بن احمد حسینی دشتکی شیرازی کبیر؛ قرن یازدهم.

52. رياض السالكين شرح صحیفه سجادیه؛ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ اوّل؛ 1409 ق؛ تحقیق سید محسن حسینی امینی، سید علی بن محمّدبن ابی معاذ؛ قرن سیزدهم.

53. رياض المسائل فقه استدلالى؛ مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث؛ قم؛ 1418 ق؛ اوّل، راوندی، قطب الدین سعيدبن هبه الله؛ قرن ششم.

54. سلوة الحزين (الدعوات) ادعیه؛ انتشارات مدرسه امام مهدی عجل الله تعالى فرجه الشريف؛ قم؛ اوّل 1407 ش؛ مستدرکات این کتاب در پایان آن چاپ شده است، عبد اللطيف البغدادی؛ معاصر:

55. الشّفاء الروحى اخلاق؛ اوّل قیصری، شرف الدین داودبن محمود؛ قرن هشتم.

56. شرح فصوص الحكم (مطلع خصوص الكلم في معانى فصوص الحكم) شرکت انتشارات علمی و فرهنگی؛ تهران؛ 1375 ش؛ بحرانی، میثم بن علی بن میثم؛ قرن هفتم.

57. شرح نهج البلاغة: دفتر نشر الكتاب؛ 1362 ش؛ دوم، ابن ابی الحدید، ابو حامد عبد الحميدبن هبه الله؛ قرن هفتم.

58. شرح نهج البلاغة: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی؛ قم؛ 1404 ق؛ افست از چاپ دار احياء الكتب العربي، عیاض بن موسی بن عیاض اندلسی؛ قرن پنجم و ششم.

59. الشّفا بتعريف حقوق المصطفى صلى الله علیه و آله وسلم: تاریخ پیامبر صلی الله عليه و آله وسلم؛ دار الفيحاء؛ عمان؛ 1407؛ دوم، بخاری محمّدبن اسماعیل؛ قرن دوم و سوم.

60. الصّحيح دار الفكر للطباعه و النشر والتوزيع؛ بیروت؛ اوّل؛ 1401 ق -

ص: 300

ابن فهد حلی، احمدبن محمد؛ قرن نهم.

61. عُدَّةُ الدّاعى و نَجاح الساعى دار الكتب الإسلامي؛ اوّل؛ 1407 ق، ابن ابی جمهور احسائی، ابو جعفر محمّدبن علی بن ابراهیم؛ قرن نهم.

62. عوالی اللئالی (غوالى اللآلى): انتشارات سيد الشهداء عليه السّلام؛ قم؛ 1405 ق؛ اوّل، آمدی، عبد الواحدبن محمّد تمیمی؛ قرن ششم.

63. غُرَرُ الحِكم و دُرَرُ الكَلِم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی؛ قم؛ 1366 ق، سبزواری هادی بن مهدی؛ قرن سیزدهم.

64. غرر الفوائد (شرح المنظومة): منطق و حکمت متعالیه؛ نشر ناب؛ تهران 1369 - 1379 ش؛ اوّل؛ تصحیح و تعلیق از آیت الله حسن زاده آملی نعمانی، ابو عبدالله محمدبن ابراهيم بن جعفر کاتب، قرن چهارم.

65. الغيبه مكتبه الصدوق؛ تهران؛ اول؛ 1397 ق، ابن عربی محی الدین محمدبن علی بن محمد؛ قرن ششم و هفتم.

66. الفتوحات المكيه (4 جلدی) دارصادر؛ بیروت، سجادی، سید جعفر؛ معاصر.

67. فرهنگ معارف اسلامی انتشارات دانشگاه؛ تهران؛ سوم؛1373 ش، مناوی، محمّد عبدالرؤوف؛ قرن دهم.

68. فيض القدير في شرح الجامع الصغير دار الكتب العلميه؛ بيروت؛ لبنان: اوّل؛ 1415 ق؛ تصحیح و ضبط احمد عبدالسلام؛ کلینی، محمّدبن یعقوب بن اسحق؛ قرن چهارم.

69. الکافی دار الكتب الإسلاميه؛ تهران؛ چهارم؛ 1365 ش، زمخشری، محمودبن عمربن محمد خوارزمی حنفی؛ قرن پنجم و ششم.

70. الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل: تفسير ادبى؛ دار الكتاب العربى؛ بيروت؛ سوم؛ 1407 ق -

ص: 301

العجلونی، اسماعیل بن محمد جراحی؛ قرن دوازدهم.

71. كشف الخفاء ومزيل الألباس عمّا اشتهر من الأحاديث على ألسنة النّاس دار الكتب العلمية؛ بيروت؛ سوم؛ 1408 ق: إربلى، على بن عیسی؛ قرن هفتم.

72. كشف الغُمَّة فى معرفة الأئمه عليهم السّلام: مكتبة بنى هاشمى؛ تبریز؛ 1381 ق، خراسانی، آخوند محمد کاظم بن ملا حسین هروی؛ قرن سیزدهم و چهاردهم.

73. كفاية الأصول مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث؛ قم؛ اوّل 1409، بهایی، محمّدبن حسین بن عبدالصمد عاملی؛ قرن دهم و یازدهم.

74. کلیات شیخ بهایی، نشر چکامه؛ تهران؛ اول؛ 1372 ش.

75. کشکول، گردآوری شده در نرم افزار شعری درج؛ مهر ارقام رایانه؛ ویرایش سوم؛ تهران؛ 1389 ش، فاضل مقداد جمال الدین مقداد بن عبدالله؛ قرن نهم.

76. کنز العرفان في فقه القرآن مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی؛ تهران؛ 1419 ق؛ اوّل؛ تحقیق سید محمد قاضی متقی هندی، علاءالدین علی بن حسام الدین؛ قرن دهم.

77. كنز العمّال فى سنن الأقوال والأفعال مؤسسه الرساله؛ بیروت؛ 1405 ق؛ پنجم؛ تصحيح شيخ صفوة السّقا شبستری، سعیدالدین محمود بن عبدالکریم؛ قرن هفتم و هشتم.

78. گلشن راز، گردآوری شده در نرم افزار شعری درج؛ مهر ارقام رایانه؛ ویرایش سوم؛ تهران؛ 1389ش، دهخدا، علی اکبربن خان بابا؛ قرن چهاردهم.

79. لغت نامه لوح فشرده؛ دانشگاه تهران؛ ویرایش چهارم،-

ص: 302

مولوی، جلال الدّین محمّدبن بهاءالدین محمد بلخی؛ قرن هفتم.

80. مثنوی معنوی تصحیح رونالد نیکلسون؛ نشر سهیل و نشر علم؛ تهران؛ اوّل؛ 1370 ش، طبرسی، فضل بن حسن؛ قرن ششم.

81. مجمع البيان في تفسير القرآن: اجتهادی؛ عربی؛ انتشارات: ناصر خسرو؛ تهران؛ 1372 ش؛ سوم؛ با مقدمه محمد جواد بلاغی مفید، ابو عبدالله محمدبن محمّدبن النعمان العُكْبُرى المعروف بابن المعلم؛ 336-413 ق.

82. المزار: دارالمفيد للطباعة والنشر والتوزيع؛ بیروت؛ اوّل؛ 1414 ق؛ حکیم، سید محسن بن مهدی الطباطبایی؛ قرن چهاردهم.

83. مستمسک العروة الوثقى: دار التفسير؛ قم؛ اوّل؛ 1416 ق؛ شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد عاملی؛ قرن دهم.

84. مسالک الأفهام إلى تنقيح شرايع الإسلام: فقه استدلالى؛ مؤسسة المعارف الإسلامية؛ قم؛ اوّل؛ 1413 ق.

85. منية المُريد فى أدب المفيد و المستفيد، انتشارات: دفتر تبلیغات اسلامی؛ قم؛ 1409 ق؛ تحقیق رضا مختاری نوری، حسین بن محمّدتقی؛ قرن سیزده و چهارده.

86. مُستدرک الوسائل و مُستَنبَط المسائل مؤسسه آل البيت عليهم السّلام؛ قم؛ 1408 ق، ابن سلامه ابی عبدالله محمدبن سلامه القضاعی؛ قرن پنجم.

87. مُسند الشهاب حديث؛ مؤسسة الرسالة؛ بيروت؛ اوّل؛ 1405 ق، بيت الله بیات؛ معاصر.

88. معجم الفروق اللغويه: تفاوت کاربرد و معنای لغات مترادف؛ مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين؛ قم؛ اوّل؛ 1412 ق، قمی، عباس بن محمّدرضا؛ قرن چهاردهم.

89. مفاتيح الجنان: کتاب دارای چاپ های متنوع و متعدد می باشد-

ص: 303

صدرالمتألهین، محمّد بن ابراهیم شیرازی؛ قرن یازدهم.

90. مفاتيح الغيب حكمت متعالیه؛ عربی؛ مؤسسه تحقیقات فرهنگی؛ تهران؛ 1363 ش؛ اوّل؛ ملاحظات، مقدّمه و تصحیح از محمد خواجوی، مفسر، میر سید علی بن سید حسین موسوی لاریجانی حائری؛ قرن چهاردهم.

91. مقتنيات الدرر و ملتقطات التّمر: تفسير؛ دار الكتب الإسلاميه؛ تهران؛ 1377 ش، مشکینی، علی؛ معاصر.

92. المواعظ العدديه: سبحانی، جعفر بن محمّد حسین بن محمد جعفر؛ معاصر.

93. موسوعة طبقات الفقهاء: مؤسسه امام صادق عليه السلام؛ قم؛ 1418 ق، محمّد محمّدی ری شهری؛ معاصر.

94. ميزان الحكمه دار الحديث؛ قم؛ چاپ اول از ویرایش دوّم؛ 1375 ش، طباطبایی، سید محمد حسین ابن سید محمد قاضی؛ 1321 - 1402 ق.

95. الميزان في تفسير القرآن: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه ی علمیه؛ قم؛ پنجم؛ 1417 ق؛ شریف رضی، محمّدبن حسين بن موسى الموسوی؛ قرن چهارم.

96. نهج البلاغه: دار الهجره؛ قم؛ تحقیق دکتر صبحی صالح.

ص: 304

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109