تاریخ بیست ساله ایران

مشخصات کتاب

سرشناسه : مکی ، حسین ، 1290 - 1378 .

عنوان و نام پدیدآور : تاریخ بیست ساله ایران / نگارش و تالیف حسین مکی .

مشخصات نشر : تهران : علمی ، 136 - .

شابک : 1100ریال ( ج .7 )

یادداشت : فهرستنویسی بر مبنای جلد هفتم .

یادداشت : ج. 1 ( چاپ اول ) : بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1324.

یادداشت : مجلدهای مختلف این کتاب در سالهای مختلف توسط ناشران مختلف منتشر شده است .

مندرجات : ج .7 . شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری پهلوی . --

موضوع : ایران -- تاریخ -- پهلوی، 1304 - 1320.

رده بندی کنگره : DSR1488/م 7ت 2 1360ی

رده بندی دیویی : 955/0822

شماره کتابشناسی ملی : م 64-

تاریخ بیست ساله ایران جلد اول

کودتای 1299

نگارش و تألیف: حسین مکی

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم مریم محققیان

تهران 1361

ص: 1

جلد 1

اشاره

وَالنَّاشِرَاتِ نَشْراً ( سوره مرسلات آیه سوم)

چاپ اول 1323

چاپ دوم: 1358

چاپ سوم: 1361

( با ملحقات)

از این کتاب پنج هزار نسخه در چاپ خانه کاویان به طبع رسید

حق چاپ مخصوص «ناشر» است

خیابان انقلاب نرسیده به پارک دانشجو پلاک 1092

ص: 2

خواننده عزیز

بسمه تعالی

(ناشر) خوشحال است که در این فرصت، نخست بار یا باری دیگر، با شما آشنا می شود هر چند از نزدیک شما را نمی شناسد از شما بیگانه ،نیست زیرا خود در زمره کتاب خوان ها بوده و هنوز هست و می داند که نسل انقلابی امروز تا مایه به خوراک معنوی نیاز دارد و با چه عطشی در آرزوی آن است که از آبشخور علم و معرفت سیراب شود این نسل در جوّی زیست می کند که از عناصر انقلابی و سیاسی اشباع شده است این نسل مشتاق دانستن و آموختن و بالیدن است و به همین سودا بیش از هر چیز به کتاب روی می آورد «ناشر» خواسته است در برآوردن این نیاز حیاتی سهمی داشته باشد.

لیکن ادای این سهم مستلزم آن است که نخست ذایقه خریداران دانش و هنر را بشناسد و دیگر آن که به جلب همکاری نویسندگان نایل آید و به همّت آنان آن چه را که به ذوق کتاب دوستان خوش و گوارا و در عین حال برای پرورش معنوی آن ها سودمند است فراهم آورد.

راهنمای «ناشر» در این راه، مکتب اوست که مکتب قاطبه افراد نسل انقلابی کشور اسلامی ما نیز هست - مکتب قرآن و اسلام اصیل که ما را به کسب علم موظّف می سازد و شعارش این است:

﴿ فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ (سوره زمر، آیه 18)

این مکتب میان دین و سیاست نه به جدایی بلکه به پیوندی زنده قایل است که به قول مدرس شهید «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست».

در جهان ،امروز که ارتباطات بدین غایت فشرده و گسترده است و رسانه های گروهی نقشی با این دامنه و وسعت ایفا می کنند سرنوشت های افراد بهم گره خورده اند. در چنین جهانی انزوا و بی خبری از دنیا و مافیها از مسلمانان واقعی پذیرفته نیست از این رو، «ناشر» می کوشد تا

ص: 3

نسل کنونی را با جریان های فکری و سیاسی جهان امروز و تحوّلات آن آشنا سازد و در کنار کتب اسلامی، متون و ادبیات فارسی تاریخ و سیاست کشور اسلامی خودمان، پیرامون کشورهای جهان سوم و به تناسب سایر ملل و نحل معلومات معتبری در دسترس او بگذارد.

در عین حال «ناشر» معتقد است که نسل جوان ما اگر بخواهد معنا و اهمیّت تاریخی انقلاب اسلامی را بخوبی در یابد و شخصیّت ها، نیرو ها و جناح هایی را که در این انقلاب نقش های مثبت یا منفی داشته اند درست بشناسد و تأثیر آن ها را در جناح های سیاسی و اجتماعی کشور نیک ارزیابی کند باید نخست به تاریخ تحوّلات دست کم یک قرن و نیم اخیر ایران آشنا گردد، یعنی به اوضاع و احوال دوره ای که در آن میان قدرت های استعماری و ایادی و نوکران آن ها از سویی، و عناصر و جنبش ها و سازمان های ضد استعماری و استقلال طلب از سوی دیگر نبردی بی امان در جریان بوده است. «ناشر» آثاری را که خواننده را به این مقصود نزدیک سازد، بویژه وجهه همّت خود قرار داده است و از همکاری نویسندگانی که در این باب مطالعه و پژوهش کرده اند استقبال می نماید.

«ناشر» در راه نیل به هدف های خود و در اجرای برنامه ای که هر چند بلند پروازانه به نظر آید به درگیری با آن دل نهاده است لطف الهی و اقبال نسل انقلابی و تشریک مساعی ارباب قلم و مردان تحقیق و اهل ذوق را یار و مددکار خود می خواهد.

اینک کتاب ،حاضر به سیاق سخنی که رفت تقدیم خوانندگان گرامی می شود. با عنایت به این نکته که چنان چه نقدی و یا سخنی پیرامون مطالب کتاب دارند، مستدل مستند، ما و را از آن آگاه سازند تا با رعایت حق جواب در چاپ های بعدی درج شود.

باشد که خدمات «ناشر» از رضا و تأیید خداوندی بهره ور گردد، ان شاء الله .

و بالله التوفيق وعليه التكلان.

ص: 4

تاریخ بیست ساله ایران

جلد اول

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

عنوان صفحه

فصل اول - مقدمات کودتا...17-177

1. زمامداری مشیر الدوله...18

قرارداد نهم اوت 1919 بین دولتین ایران و انگلیس...20

يك دور نما از اوضاع...23

2. معرفی کابینه...26

3. كابينه مشير الدوله چه می کند؟!...27

اولین بیانية رئيس الوزراء...29

4. مجلس ؟! ... آيا انتخابات وثوق الدوله باطل است؟!...31

رئيس الوزراء توپ می زند و بازی را می برد!...31

متحد المآل از طرف وزارت کشور...32

بیانیه ریاست وزراء راجع به تجدید انتخابات...33

5. قیام خیابانی...34

شیخ محمد خیابانی که بود؟!...38

چگونگی واقعه قتل خیابانی از منابع دولتی...41

6. قیام چاکوتاهی ها و تنگستانی ها بر علیه انگلیس ها...55

7. جراید لندن؟!...59

8. مشیر الدوله پلیس جنوب را برسمیت نشناخت...62

9. قرارداد منشأ و موجد تاریخ اخیر ایران است...63

الف

ص: 7

عنوان صفحه

10. نخستین قدم در شاهراه...67

11. علل سقوط كابينة مشير الدوله...69

نظر انگلیس ها به کابینه مشیرالدوله...72

گاهی پول عاشقی هم به کیسه بر می گردد...75

انگلیس ها نعل وارونه زدند ولی نگرفت!...76

ابلاغیه ریاست وزراء...77

12. رگ حساس قطع می شود!!...78

آقا خان محلاتی هم مخالف است...79

13. اقدام برای جلب نظر ميرزا كوچك خان...81

تجهيز قوا...82

14. عقب نشینی قزاق ها از رشت و سقوط كابينة مشير الدوله...85

ابلاغیه سفارت انگلیس...87

علت سیاسی برکناری استار وسلسکی...88

فشار انگلیس ها باعث استعفای کابینه می شود...90

اسناد سیاسی پس از چهل و چند سال افشا می شود...90

خورده گیران وكابينة مشير الدوله...93

15. کابینه سپهدار سپهدار می آید استار و ساسکی می رود...95

انفصال استار و سلسکی...96

بیانیه سپهدار اعظم...99

بیانیه ریاست وزراء...104

16. نغمه تجدید می شود - تسلیم یاد داشت به کابینۀ سپهدار...105

بریتانیا توپ می زند ولی با احتیاط!...107

17. مجلس مشاورۀ عالی...107

در محضر شاه...108

صورت مشروح مذاکرات مجلس مشاورۀ عالی...108

18. روابط ایران و شوروی و قرارداد 1921...122

علت تشکیل جلسه مشاوره عالی...123

جلسات اعیان...128

تخلیه گیلان - اقدامات وزیر مختار ایران راجع به گیلان...130

امید به ختم غائله گیلان - استعفای سپهدار...131

وخامت اوضاع - از این ستون به آن ستون...134

ب

ص: 8

عنوان صفحه

دست کش احمد شاه چه نقشی بازی می کند؟!...135

19. اعلام حکومت نظامی - بیانیه رئيس الوزراء - کودتا برای جلوگیری از کودتاها...136

متن بيانيه رئيس الوزراء...139

بریتانیا برای بردن بازی تکخال نشان می دهد!...141

20. نامزد های کودتا...143

در تجسس عامل کودتا...166

پی جوری عامل قلمی...167

21. رفع بحران کابینه سپهدار...173

22. حرکت سیدضیاء الدین از تهران بطرف قزوین...173

حرکت اردوی قزاق...174

او امر هیئت وزراء...175

فصل دوم- کودتای سوم اسفند 1299...177-407

1. مقدمه

دور نمای زندگی سیاسی سید ضیاء الدین...180

سفارت انگلیس ابلاغیه می دهد - اينك متن ابلاغيه...188

کمیته آهن!...188

2. رابطه کودتا با سیاست عمومی خاورمیانه...190

3. حلقه فولادین در پیرامون شوروی...191

مأموریت آیرن ساید در ایران و ماجرای عقب نشینی قوای دولتی...193

4. ملاقات رضا خان با آیرن ساید...195

شاید این هم ظاهرسازی بوده است!!...196

5. بسمت تهران- پیش مارش...197

سپهدار می لرزد...200

6. سرنوشت ایران در مهمان خانه قزوین تعیین می شود...202

7. کودتای 1299، تصرف تهران...214

متحدین کودتا...214

در کودتای مصنوعی هم صدای گلوله لازم است!...225

گزارش به لندن...227

8. شاه لب گزه می کند و فرمان ریاست وزراتی سید ضیاء را صادر می نماید...229

حکم می کنم...233

ج

ص: 9

عنوان صفحه

گزارش وزیر مختار انگلیس به وزیر خارجه درباره کودتا...234

9. توقیف شدگان...236

حبس و تبعید مدرس...239

10. اولين بيانيه رئيس الوزراء سید ضياء الدين...244

11. اشتباهات سید ضیاء الدین...251

بيانيه رئیس دیویزیون قزاق...253

12. مخالفت دکتر مصدق با سید ضياء الدين...258

رونوشت متن تلگراف سید ضیاء الدین به دکتر مصدق...260

13. معرفی وزراء به پیشگاه شاه...263

14. انحلال وزارت خانه ها...265

انحلال اداره حکومتی - اصلاحات اداره ژاندارمری - کمیسیون بلدیه -افتتاح دوایر دولتی...266

جمع آوری اسلحه - اعلان...267

وضع جراید مرکز - ضبط اسلحه...268

15. امضای پیمان ایران و روسیه...269

انحلال وزارت جنگ - فرار سالار جنگ و ختم غائله او...269

کودتای سوم حوت...270

22 فوریه 1921 چهارم حوت 1299...277

16. قبول عضویت ایران در مجمع اتفاق ملل..284

دومین گزارش – سومین گزارش...286

چهارمین گزارش...287

نطق نماینده ایران در مجمع اتفاق ملل...288

17. تأثير بيانيه رئيس الوزراء در مردم تهران - تشکر اصناف و کسبه...293

اثر کودتا در مردم خارج از مرکز...294

18. راجع به تصرف فیروزه و جزایر واقعه در خلیج استرآباد...294

تخلیه گیلان از طرف روسها - افتتاح بعضی از محاکم عدليه - تصویب نامۀ دیگر راجعبه حقوق مستخدمین...295

تصویب نامه دیگر - تصمیم مهم...296

تأثیر بیانیه سید ضیاء الدین در مطبوعات انگلستان - قضیه خلع سلاح پلیس جنوب - مقدمة الغاء كاپيتولاسيون...297

د

ص: 10

عنوان صفحه

مقدمات دستگیری جهان شاه خان - منع ورود مسكرات و مواد الكلى...298

19. رفتار سید ضیاء الدین نسبت به شاه...299

20. افکار سید ضیاء الدین...300

21. علت توجه شاه نسبت به سردار سپه...301

22. قبول الغای قرارداد ایران و انگلیس...303

اعلامیه ریاست وزراء راجع به الغاء قرارداد ایران و انگلستان...303

تأثير بيانية سيد ضياء الدين...311

23. وضع مالی كابينة سيد ضياء الدين...311

24. دستگیری قوام السلطنه والی خراسان و صارم الدوله والى غرب...313

سؤال مجلس مبعوثان انگلیس- روایت دیگر...318

روابط قوام السلطنه با کلنل محمد تقی خان...319

دستگیری والی غرب (صارم الدوله)...321

دستور توقیف والی آذر بایجان...323

25. دستورات هیئت وزراء...323

مانور نظامی...325

26. قصد اعدام چند نفر از محبوسین...325

نگارش آقای اوحدی...328

27. اختلاف نظر فيما بين رئيس الوزراء و سردار سپه...331

28. لندن اظهار رضایت می کند!...333

بهبودی اوضاع ایران - 24 حمل 1300...333

29. مجلس ضیافت شب 20 حمل (معروف به مجلس دوغ)...334

ترجمة نطق رئيس الوزراء...334

ترجمة نطق مستر کالدول وزیر مختار امريكا و شيخ السفراء...339

ترجمة نطق مسيو ريموند وزیر مختار بلژيك...341

ترجمه متن نطق مستر نرمان وزیر مختار انگلیس...343

ترجمه متن نطق مسيو هوپ نوشارژ دافر فرانسه...344

30. اوضاع آذربایجان...345

31. قتل خليل طورزنی - ورود به خدمت افسرانی که از خدمت خارج شده بودند...346

توقيف مدیر روزنامه نوروز...347

32. تلگراف وزیر مختار شوروی...347

تخلیه نواحی شمالی ایران از قشون انگلیس...348

ص: 11

عنوان صفحه

ابلاغیه ریاست وزراء...349

33. منع استعمال ترياك...350

34. اولین بحران کابینه سیاه...351

35. ورود وزیر مختار دولت شوروی به تهران...354

معرفی وزیر مختار شوروی - ترجمه نطق وزیر مختار...355

نطق سلطان احمد شاه...356

36. مردم و دولت...358

رفتار حکام با مردم شهرستان ها...359

37. اقدامات کابينه سيد ضياء الدين...360

جلوگیری از بیماری مسری - تشکیلات بلدی...360

جمع آوری اطفال بی صاحب - حمل گوسفند به مرکز - تخلیه قوای انگلیس...361

ازدیاد ساعت عبور و مرور - مشاجره وزیر مختار انگلیس با رئیس نظمیه...362

مراسم سلام - نطق وزیر مختار روسیه...363

مجلس ضیافت...364

دومین بحران کابینه...365

38. تغییر محل اردوی قزاق...365

قانون مرور زمان - سلطان احمد شاه قاجار - عوام فریبی سردار سپه...366

برای حفظ شرافت نظام...367

39. قلع و قمع اشرار خراسان توقیف مرسل، تعقیب زبردست خان...368

40. رفع بحران کابینه

دعوت به سفارت شوروی - دعوت به باغ بهارستان - تغییر حاکم نظامی تهران -قانون ثبت اسناد...370

41. شدت تیره گی روابط سید ضیاء الدین با سردار سپه...372

42. یکی از عوامل مؤثر سقوط كابينه...372

مسافرت ولیعهد به اروپا...373

43. تظاهرات بر علیه کابینه...374

آخرین ملاقات رئيس الوزراء با سلطان احمد شاه...374

شاه با ترور سید ضیاء الدین موافقت نکرد...376

44. اقدامات سید ضیاء الدین برای ابقای مقام خود...376

دست خط شاه...377

و

ص: 12

عنوان صفحه

اطلاعات دیگر راجع به کودتای دوم...378

45. اقدامات وزیر جنگ...379

اقدامات مشار الملك وزير دربار...382

46. سقوط کابینه...383

47. نمونه ای از قضاوت نویسندگان درباره سيد ضياء وكابينه او...388

موافقين...388

تصنیف شور...389

از جراید فرانسه...393

مخالفين - وکلای مجلس شورای ملی...397

ابراز مخالفت مدیران جراید...402

فصل سوم - وقایع بعد از کودتا...407-567

1. تشكيل كابينه قوام السلطنه...408

دست خط شاه...409

تعهدی که احمد شاه از قوام السلطنه گرفت...410

2. استخلاص محبوسین...411

قوام السلطنه ورجال زندانی در حضور احمد شاه...415

3. مسافرت وليعهد...418

اوضاع خارجی...419

4. اوضاع گیلان - اعلام جمهوری...419

5. معرفی هیئت وزراء...419

بيانية رئيس الوزراء...420

6. اقدامات سردار سپه در کابینه جدید - قزاقخانه و ژاندارمری...423

7. وضع مالی کابینه...424

8. مقدمات افتتاح دوره چهارم تفنینیه - نطق افتتاحی احمدشاه در مجلس شورای ملی...425

تظاهرات مردم - افتتاح مجلس یا فاتحه آزادی...428

تظاهرات بر له مجلس...429

انتخاب هیئت رئیسه مجلس...431

9. دور نمائی از زندگی مدرس...432

تدریس مدرس در اصفهان - سوء قصد نسبت به مدرس - مدرس در دوره دوم مجلس شورای ملی...434

ز

ص: 13

عنوان صفحه

ورود مدرس و مهاجرین ایرانی به خاک عثمانی...435

ملاقات مدرس با رجال سیاسی دولت عثمانی...438

ملاقات مدرس با هیئت وزرای عثمانی...439

بازگشت مدرس از مهاجرت...440

علت مخالفت مدرس با كابينه صمصام السلطنه - مخالفت مدرس با قرار داد 1919...441

10. اقدامات كابينة قوام السلطنه - آزادی عبور و مرور در شب - راجع به جنگل...443

تخلیه رشت چگونه صورت گرفت...444

وضعیت میرزا كوچك خان - وضعیت خالو قربان - وضعیت احسان الله خان...445

اوضاع مالیاتی - اقدامات دولت راجع به آذر بایجان - عده قوای سمیتقو...446

شکست اشرار آذربایجان...447

11. مخالفت با اعتبار نامه ها...447

12. جنگ های مازندران...448

خاتمه کار امیر مؤید سواد کوهی...449

13. عزاداری در تکیه قزاق خانه تظاهرات مذهبی...450

14. مساعدت با قحطی زدگان روسیه...453

15. الغای کنترات مستشاران انگلیسی...453

استعفای رؤسای وزارت دارائی...454

16. انحلال قسمتی از پلیس جنوب...454

17. سرگذشت کلنل محمد تقی خان پسیان - اوضاع خراسان- نهضت کلنل محمد تقی خان...455

تصدی کفالت خراسان...456

تعیین والی خراسان...459

تلگرات دیگر کلنل محمد تقی خان به صمصام السلطنه...461

آخرین تلگراف صمصام السلطنه...463

اوه... من این را می شناسم خیلی کله شق است...463

متن مراسلة كلنل...468

بعرض خاکپای اقدس همایونی می رساند...469

تلگراف رئیس دولت (قوام السلطنه)...471

آغاز جنگ...473

خاتمه کار کلنل محمد تقی خان...475

معلومات نظامی و شخصیت کلنل محمد تقی خان...478

تشکیلات نظامی و هدف کلنل محمد تقی خان...479

انعکاس خبر قتل کلنل در مردم و مطبوعات...480

دندان روزنامه نویس را بشکنید...484

ح

ص: 14

عنوان صفحه

مرگ کلنل به همکاری دو حریف خاتمه داد...494

19. جلسه خصوصی - تثبیت کابینه...496

20. دستگیری سید یوسف از اشرار اصفهان...497

21. نفوذ در شهربانی...497

جنگ های تنکابن یا خاتمه نهضت جنگل...498

اقدامات ساعد الدوله - اقدامات احسان الله خان...499

تفرقه قوای احسان الله خان - اوضاع رشت...500

قوای جدید احسان الله خان...501

مراسلة رتشتین وزیر مختار روسیه به میرزا کوچک خان...503

پاسخ ميرزا كوچك خان به نامۀ رفیق رتشتین...509

پایان کار و زندگی میرزا كوچك خان...511

مختصری از زندگی میرزا كوچك خان...513

جنگ با قوای روسیه تزاری...514

مبارزه با انگلیس ها...517

ما حق دفاع داریم...523

کشف کمیته سری...537

24. بازهم يك مانور...540

25. اعتصاب معلمين...541

26. كمك به قحطی زدگان روسیه...542

27. وتفويض امتیاز نفت شمال به کمپانی استاندار داویل امریکائی...545

یاد داشت های دولت شوروی...549

خوشتاریا !...551

جواب یاد داشت های دولت شوروی...552

اتمام حجت انگلیس...553

تظاهرات عمومی بر که امتیاز نفت شمال- کنترات نفت شمال با کمپانی آمریکائی...554

اقدامات سردار سپه برای متحد الشکل کردن لباس ژاندارم و قزاق...555

نطق سردارسپه در برابر افسران ژاندارم...556

دومین مسافرت احمدشاه به اروپا...557

دست خط احمد شاه...558

تصویب عهد نامه ایران و روس...560

تصويب عهد نامه ایران و افغانستان...564

استعفای کابینه قوام السلطنه...564

تشكيل كابينة مشير الدوله...565

ط

ص: 15

ص: 16

گر روی زشت، زشت نماید در آینه *** مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه

مقدمه

وقتی جنگ جهانگیر اول خاتمه یافت و حکومت کمونیستی جایگزین استبداد مخوف تزاری شد، نهضت های فکری جدیدی در جهان پدیدار گردید که انعکاس آن در بعضی کشور ها از جمله ایران بسیار شدید و لرزاننده بود؛ این جنبش فکری در سرزمین ستم دیده و بلا کشیده ایران بزودی منجر به قیام سیاسی گردید و دست هایی که در نتیجه فشار ممتد و متمادی استبداد خسته و سست شده بود از آن ارتعاشات فکری جدید نیرو گرفت و برای در هم شکستن دستگاه فرسوده حکومت و ايجاد يك ايران توانا و فعال به حرکت در آمد. در چند نقطه از کشور قیام های اجتماعی که کم یا بیش مسلحانه بود آغاز شد و ترانه آزادی خواهی و زمزمه حکومت اشتراکی در فضای چند ایالت مهم منعکس گردید. دستگاه مشروطیت که (با تبدیل اسم و صورت) بدست رجال دوره استبداد و ملتزین رکاب (قبله عالم) اداره می شد فرسوده و زنگ زده بود و نمی توانست آرزو های نسل جوان را برآورده سازد طبقه حساس و روشن فکر که به ترقیات حیرت زای غرب و ژاپن خیره شده بود نمی توانست با اوضاع اسفبار عهد کهن بسازد. امواج امید و تمايلات طوفان نسل جوان به صخره نابود کننده ای بر می خورد و با صورتی رقت آور متلاشی و محو می گردید. این سخره نابود کننده عبارت از سستی و تسامح و ضعف نفس رجال کشور بود که فاقد جسارت و جرأت بودند و از تجدد و تحولات شدیدی که در سراسر شئون اجتماعی جهان متمدن نمودار شده بود تغافل می کردند

جریان عمومی اوضاع جهان متمایل بتجدد و زیر نفوذ تحول محسوسی بود که ذهن طبقه جوان را فریفته و آن را مسحور خود ساخته بود افکار ملت ایران خاصه طبقه ای که به امور سیاسی دلبستگی داشتند متمایل به ايجاد يك حكومت توانا بود که بساط کهن را در هم پیچد و طرحی نوین بریزد. از فرصتی که گردش روزگار بدست ملل شرق داده بود استفاده کند و ایران را در

ص: 1

شاه راه تکامل هدایت نماید عقاید عمومی ملت ایران دیگر نمی توانست به رجال امتحان داده قدیم اعتماد داشته باشد و کسانی را که سال های دراز آزموده بود بار دیگر به قیمت يك بد بختی ممتد و طولانی بیازماید قضا را در آن ایام سیاست لندن نیز بتکاپو افتاد و برای جلو گیری از نفوذ معنوی شدیدی که با امواج متلاطم بحر خزر به سواحل ایران رسیده بود معتقد به ايجاد يك حكومت قوى شده و ناچار شده بود دفتر سیاست کهن را در آتش مقتضیات و حوادث ناگهانی بسوزاند و روش نوین پیش گیرد بساط خان خانی را که غالباً از طرف عمال همان سیاست تقویت می شد برچیند و تسلط حکومت مرکزی را در سراسر نقاط کشور بسط دهد. در آن روز ها قرار داد نیز که چندی پیش مرده بود در مدفن خود پوسیده و امیدی به احیای آن نبود ولی لندن نمی توانست بفنای روح قرار داد معترف شود و می خواست مفهوم و مصداق قرار داد را در لباس برازنده تر زنده و عملی سازد.

در چنین محیط و با این مقتضیات و اوضاع بود که نطفه کودتا منعقد شد و لندن برای آن که نگذارد کودتای طبیعی که زائیده احتیاجات حقیقی ملت و نتیجه جریانات عادی اجتماعی بود انجام پذیرد به دست عمال و متصدیان انگلیسی لندن و تهران و قزوین دست بکار کودتا سازی شد و کودتائی را که منشأ و موجد تاریخ اخیر ایران است، بوجود آورد.

تاریخ 25 ساله ایران زائیده کودتا است حمله نیمه شب قزاق ها به تهران که نقشه آن بدقت تهیه شده بود، تاریخ ایران را ناگهان تغییر داد. این حمله شبانه قزاق ها به تهران خواب آلود بی خبر این همه حوادث مهم از پی داشت و چنان جنبش به ایران داد که ارتعاش آن نه فقط تا امروز بلکه تا مدتی طولانی باقی خواهد بود و مورخین آینده ناچارند فلسفه و هسته تاریخ معاصر و آینده را در آن حمله شبانه جستجو کند کودتا مسلماً و بی تردید ساخت لندن بود. لندن برای ساختن کودتا دستگاهی منظم و وسیع بوجود آورد و نقشه جامعی که هم آهنگ با سیاست عمومی لندن در شرق باشد طرح کرده بود. دستگاهی که کودتا را بوجود آورد بقدری منظم و ماهرانه و بی صدا کار می کرد که هیچ کس جز سازندگان کودتا از این ابداع!؟ مطلع نشدند و چنان نعل وارونه زدند که حریف هم از ظواهر کار فریب خورد با جریانی که مولود کودتا و ضمناً شالوده مخالفت شدید و قطعی با سیاست همین حریف (روسیه) بود موافقت نمود!

صحنه هائی که پس از کودتا نمایش داده می شد غالباً مصنوعی و ظاهری و برای آن بود که قدم قهرمان کودتا را استوار سازد و او را مطلوب و پسند خاطر حریف گرداند. همین صحنه های فریبنده بود که سیاسیون شوروی را به اشتباه انداخت و با آن که در آغاز کار مارك لندن را بر روی کودتا نمایان می دیدند اندك اندك آغوش خود را برای پذیرائی قهرمان اصلی کودتا گشودند و او را که سر سخت ترین دشمن باطنی آن روز و ظاهری بعد از آن روز بود در دامان مساعدت و اعتماد خود پرورش دادند

آن ها که با نظری عمیق و حقیقت بین به قضایای 20 ساله حکومت پهلوی می نگرند می دانند

ص: 2

که نهضت خزعل و نغمه جمهوری و شرکت وزیر سوسیالیست (سلیمان میرزا اسکندری) در کابینه پهلوی و تمایلات تجدد خواهانه او و بسیاری دیگر از حوادث مهم سال های نخست این دوره فقط برای جلب موافقت حکومت نوزاد شوروی بود که انگلیس ها می خواستند بهر وسیله باشد تا موقعی که قهرمان کودتا قدم های خود را محکم نساخته است مخالفتی از طرف حکومت مسکو ابراز نگردد.

کودتا همان گونه که در تاریکی مطلق طرح و پی ریزی شده ،بود حوادث بعدی آن نیز در محیطی نیمه روشن صورت می گرفت و تا شهریور 1320 که کاخ پوشالی استبداد رضا شاهی با غرش چند توپ و طیاره ویران شد کودتا و تاریخ آن مستور در پردۀ ابهام بود و از آن حادثه مهم جز اطلاعات پراکنده ای که غالباً متناقض بود در دسترس هیچ کس جز بازیگران اصلی کودتا نبود ولی شکسته شدن زنجیر سانسور مطبوعات مجال مناسبی بجویندگان حقیقت داد و راز های نهفته يكايك از پرده برون افتاد. منابعی که برای روشن ساختن این نکات تاريك لازم بود متدرجاً در دسترس قرار گرفت و نگارنده که از چند سال پیش مشغول تهیۀ مدارك لازم برای تحقیق تاریخ معاصر بودم و سعی در این راه را فریضه همت خود دانست و با رنج طاقت فرسا کتابی را که اينك بهمت کتاب خانه محمد علی علمی که یکی از مهم ترین ناشرین کتاب می باشد به چاپ می رسد، تدوین نمودم این کتاب در سال گذشته بصورت مقالاتی در جریده مهر ایران چاپ شد. منظور نگارنده از نشر مطالب کتاب بر صفحات مهر ایران آن بود که مطالب تاریخ بر نظر مطلعین عرضه شود و پیش از آن که بصورت کتابی منتشر گردد تا آن جا که ممکن است منقح گردد

این کتاب برای نسل جوان که می خواهد با نظری صائب و دقیق درباره سیاست عمومی اخیر ایران و تمایلات دول خارجی نسبت به این کشور و سرچشمه حوادث معاصر و آینده قضاوت کند امیدوارم راهنمای خوبی باشد که بتواند سیاست کلی دوره اخیر ایران را با علل و منابع آن شرح دهد و جوانان امروز را که زمامداران و مسؤلین فردايند بحقایق اوضاع آشنا سازد مهم ترین پاداش نگارنده نیز همین خواهد بود که نتیجه زحمات ممتد طاقت فرسایم بتواند نسل جوان را راهنمائی کند و مشعلی باشد که افق تاريك تاريخ دوره اخیر را روشن سازد.

در این جا یاد آوری چند نکته لازم است.

نخست این که مندرجات کتاب حاضر پیش از ورود سید ضیاء الدین به ایران جمع و تدوین شده و برای آن که بر نظر و قضاوت اهل اطلاع عرضه گردد و پیش از آن که بصورت کتابی مستقل بطبع رسد و تا سر حد امکان منقح شود از تاریخ هشتم شهریور 1321 تا تاریخ 15 فروردین ماه 1322 در مهرایران منتشر ساختم. اگر هم این کتاب پس از ورود سید ضیاء الدین طباطبائی یا هر موقع دیگر و با هر گونه شرایط و محیطی تدوین می شد، نگارنده جز حقیقت پروری و شرح وقایع شعاری نداشت و روشی پیش نمی گرفتم زیرا تاریخ آینه سراپا نمای حقیقت است و مورخ نمی تواند جز حقایقی که زائیده تتبع و تحقیق او است، سخنی بگوید و

ص: 3

کلمه ای بنگارد احساسات شخصی نگارنده دربارۀ سید ضیاء الدین هر چه باشد خواه مثبت و خواه منفی در نگارش تاریخ کمترین تأثیری نخواهد داشت ولی اکنون که سخن بدین جا رسید از تذکار این نکته نا گزیرم که تا سال 1317 که عقایدم در نتیجه تلقینات دیگران و انعکاس از گفتار این و آن بود یکی از هوادران متعصب سید ضیاء الدین بودم و ایشان را فرزند برومند و بی نظیر ایران می دانستم که قهرمان سیاست و مجموعه ای از فضایل و تقوای ملی بوده و فقط فداکاری مردانه و حس وطن خواهی ایشان می توانست ایران را نجات دهد و به اوج عزت و عظمت رهنمائی کند. ولی هنگامی که به تصفح منابع تاریخی آغاز کردم هر قدمی که بر می داشتم دلیل قوی بر بطلان رأى سابقم می یافتم و هر چه بیشتر تتبع می کردم سخافت عقیده پیشینم نمودار تر می گردید و رنگ خارجی کودتا روشن تر می شد سرانجام چنان که خوانندگان محترم در متن همین کتاب ملاحظه خواهند نمود دریافتم (و کودتا چی های خارجی نیز اعتراف کردند) که حادثه سوم حوت 1299 یعنی کودتا محصول دستگاه سیاست لندن بوده و پس از آن که چند نفر نامزد بازی گری آن تراژدی شده اند سید ضیاء الدین بیش از دیگران مقبول صاحب نظران گردیده و او را مأمور ایفای نقش اصلی کودتا ساخته اند. مقصود آن که احساسات شخصی نگارنده را در نگارش این کتاب راهی نبوده و هر عقیده ای در سراسر کتاب اظهار شده متکی بدلایل و قرین با منطق می باشد.

نکته دیگر آن کهچون کودتا زائیده قرارداد است و احمد شاه در رد قرار داد که منجر به کودتا گردید و در کودتا نیز نقش مؤثری بعهده داشته و قسمتی از آن حوادث و مدارکی که درج عین آن از لحاظ اهمیتی که داشت لازم بود در کتاب دیگری آورده شود، بنابر این کتابی بنام مختصری از زندگانی سیاسی و خصوصی سلطان احمد شاه قاجار، تألیف و تدوین نمودم به خوانندگان محترم توصیه می کنم که پیش از خواندن این کتاب تاریخ احمد شاه را مطالعه نماید تا بتوانند با نظری صائب درباره کودتا قضاوت کنند.

نگارنده یقین دارد که پس از نشر این کتاب کسانی که از کودتا و پهلوان کودتا منتفع شده و بنغمه پشتیبانان او می رقصند از آن جا که جز سود شخصی هدفی ندارند و از کشف حقایق تاریخ بیزار و نگرانند با من مخالفت خواهند کرد و آزرده خاطر بر من خواهند تاخت ولی نگارنده جز حقیقت هدفی نداشته و همواره مدافع حق بوده ام و در پاسخ این اشخاص بذکر این اصل مهم قناعت می کنم که ملت قضاوت می کند و آیندگان در پیشگاه حقیقت سر تعظیم فرود خواهند آورد.

نکته دیگری که باید ذکر شود این است که این کتاب همان طوری که قبلا سابقه داده شد در روزنامه مهر ایران بچاپ رسیده و اگر کسانی اعتراضی یا ایرادی نسبت بمندرجات آن داشته اند همین که کتباً متذکر شده اند ما برای مزید اطلاع خوانندگان در همان روزنامه درج نموده و سپس چنان چه وارد ندانسته ایم بجواب مبادرت ورزیده ایم. در این کتاب عین آن

ص: 4

اعتراضات ضمن پاورقی آمده و جواب هم داده شده است.

خوانندگان ما پس از مطالعه این کتاب متوجه خواهند گردید که کتاب زندگانی سلطان احمد شاه بمنزله مقدمه ای بوده که بر این کتاب نوشته شده است و خوانندگان محترم تا آن کتاب را مطالعه نفرمایند نمی توانند از چگونگی کودتا و رابطه مستقیم آن با قرارداد 1919 آگاهی حاصل نمایند و چون عده ای از آقایان دانشمندان و مدیران محترم جراید تهران در اطراف آن کتاب ( زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه) نسبت به این جانب با نظر مهربانی و تفقد و محض تشویق این جانب مقالات و تقریظ هائی نوشته اند نگارنده ضمن سپاس گزاری و اظهار تشکر از روزنامه های ایران ،مهر ایران ،ایران ما ،ستاره ،داد، پند، شفق، رگبار، مجله سخن، مجلۀ آینده و غیره باطلاع بعضی از نویسندگان محترم می رساند که تذکرات و انتقاداتی را که از لحاظ نگارش تاریخ فرموده بودند در این جا کاملا پیروی کرده و بکار بسته و امیدوار است مقبول نظر هموطنان و نسل های آینده واقع شود.

تهران اسفند ماه 1323 حسین مکی

نظریه جراید و مجلات مهم تهران راجع به جلد اول تاریخ بیست ساله

تاریخ بیست ساله ایران (جلد اول) کودتای 1299 نگارش و تألیف حسین مکی

*تاریخ بیست ساله ایران (جلد اول) کودتای 1299 نگارش و تألیف حسین مکی (1)

«در 372 صفحه بقطع وزیری با تصاویر متعدد و يك مقدمه در 12 صفحه و فهرست اعلام قیمت یا کاغذ اعلا 150 ریال و با کاغذ روزنامه 100 ریال

تا آن جا که ما اطلاع داریم این کتاب سومین تألیف آقای حسین مکی در سال 1323 است زیرا در همین سال دو کتاب زندگانی امیر کبیر و مختصری از زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه قاجار نیز از طرف این نویسندۀ محقق تاریخ اوضاع معاصر ایران انتشار یافت. در کتاب کودتای 1299 تاریخ اوضاع سیاسی ایران از 12 سرطان ،1299 که مرحوم مشیر الدوله به ریاست وزرایی منصوب شد تا بهمن ماه 1300 که احمد شاه قاجار به اروپا رفت، مفصلا تشریح گشته و بسیاری از اسرار سیاست های داخلی و خارجی ایران فاش گردیده است.

مطالعۀ این تألیف جامع فاضلانه را به عموم دوستداران تاریخ توصیه می کنیم و آرزومندیم که مؤلف محترم زودتر بطبع و انتشار بقیه مجلدات آن توفیق یابند.

در یکی از شماره های آینده نیز راجع به این تألیف نفیس عقیده خود را مفصل تر خواهیم نگاشت.»

ص: 5


1- نقل از روزنامه امید ( که در آن موقع زیر نظر نصر الله فلسفی استاد دانشگاه اداره می شد) شماره 63 مورخه سه شنبه 28 فروردین ماه 1324

کودتای 1299 نگارش و تألیف آقای حسین مکی

*کودتای 1299 نگارش و تألیف آقای حسین مکی(1)

«جلد اول از تاریخ بیست ساله ایران 370 صفحه مصور ناشر کتاب فروشی محمد علی علمی با کاغذ اعلا150 ریال با کاغذ روزنامه 100 ریال

این کتاب که با نهایت پاکیزگی بطبع رسیده مشحون از مطالب تاریخی مهمی است. مطالعۀ آن هم مفید است هم لذت بخش و مطالبی را که کم و بیش هر کس بطور سر بسته می داند یا شنیده است در آن با توضیحات کافی می خواند. پشتکار و سلیقه مخصوص آقای مکی در جمع آوری اسناد و مطالب تاريخي حقيقة قابل تمجيد است و توفیق ایشان را خواهانیم.»

تاریخ کودتای 1299 تألیف آقای حسین مکی

*تاریخ کودتای 1299 تألیف آقای حسین مکی(2)

«اخيراً يك نسخه از جلد اول کتاب تاریخ بیست ساله ایران راجع بوقایع کودتای 1299 تألیف آقای حسین مکی که اخیراً منتشر شده باداره روزنامه چند رسیده است.

میشله مورخ معروف فرانسوی در تعریف تاریخ می گوید که تاریخ احیای صادقانه ایام گذشته می باشد این تعریف نسبت بمطالعات تاریخی آقای حسین مکی کاملا صدق می کند و می توان گفت که در نتیجه زحمات ایشان بسیاری از صفحات زندگانی معاصر ایران که مثل زندگانی قرون گذشته در شرف فراموشی بود و بتدریج جنبۀ افسانه بخود می گرفت احیا گردیده است.

گر چه وقایع قبل و بعد از کودتا مربوط بتاریخ معاصر است و بسیاری از اشخاصی که بازیگر یا ناظر وقایع آن دوره بوده هنوز زنده هستند و خاطره های آن روز ها در ذهن آن ها هنوز باقی است ولی در نتیجه بعضی احساسات و اغراض ومنافع بتدریج حافظه آن ها کدر شده و اثراتی از آن وقایع در خاطر آن ها مانده که با حقیقت خیلی فرق دارد.

بعضی از آن ها ذکر حقایق را با تعریف های مبالغه آمیز و برخی با تکذیب هایی که بی انصافانه است مخلوط می کنند

آقای مکی این خدمت را بتاریخ ایران کردند که در طی مجموعه ای که با دقت و مطالعه بسیار تهیه شده کلیه حقایق را از روی نهایت بی طرفی و متكى بدلایل و اسناد محکم گنجانده اند و بهر صاحب ذوقی وسیله می دهند خود مثل این که ناظر مطلع تمام وقایع بوده به کم و كيف

ص: 6


1- نقل از شماره 5-7 جلدسوم مجله آینده
2- نقل از روزنامۀ چند شماره 37 مورخۀ جمعه 7 اردیبهشت 1324

آن ها پی برد و قضاوت سیاسی در اطراف آن ها بنماید.

انشای این کتاب بسیار سلیس و با فارسی ساده نوشته شده و طوری جالب است که وقتی خواننده شروع بقرائت يك فصل از آن نمود تا آن را تمام نکرده نمی تواند به زمین بگذارد

این را هم باید اضافه کرد که در عصری که خرابی اوضاع و عدم اطمینان نسبت به آینده و مشاهده بسیاری ناملایمات هر ادیب صاحب ذوقی را از مطالعه باز می دارد و دماغی برای تفحصات علمی نمی گذارد آقای حسین مکی با این که در دنیای سیاست وارد هستند و مثل بسیاری از خواص ناملایمات را از نزدیک مشاهده می کنند ابداً تحت تأثیر آن ها نمی روند و با فعالیت تمام نشدنی به جمع آوری اسناد تاریخی مشغول هستند و پشت کار و قوۀ تولید ایشان بقدری زیاد است که سه جلد تاریخ مفصل که نزد دیگران حاصل يك عمر زحمت است در مدت یک سال از نوک قلم ایشان تراوش می کند زیرا علاوه بر این کتاب تاریخ سلطنت احمد شاه و زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر را نیز در این یک سال اخیر منتشر کرده اند. این فعالیت و سرعت در کار و ذوق در مطالعه در محیطی که هیچ کس کار مفیدی انجام نمی دهد قابل تقدیر است.

ما بنوبت خود از ایشان قدر دانی می کنیم و خوانندگان را به قرائت این کتاب مفید توصیه می نمائیم.» (پند)

تاریخ کودتا

*تاریخ کودتا(1)

«چندی قبل کتاب مختصری از زندگانی سلطان احمد شاه تألیف آقای حسین مکی منتشر گردید کتاب مزبور علاوه از آن که بواسطه بحث كامل راجع بقرارداد 1919 وثوق الدوله با انگلستان شایان توجه است بعلت متکی بودن به اسناد و مدارک زیادی ارزش تاریخی و سیاسی خاصی دارد ولی در انتخاب اسم کتاب بعقیده این جانب سلیقه بکار نرفته و حق این بود اسم کتاب قرارداد 1919 یا «مقدمۀ تاریخ کودتا» خوانده شود زیرا جنبه تاریخی آن به موضوع زندگی سیاسی و خصوصی مرحوم احمد شاه غلبه دارد.

بفاصله کمی از انتشار کتاب مزبور کتاب دیگری باز به تألیف آقای حسین مکی راجع بتاریخ کودتای 1299 در چهار صد صفحه انتشار یافته که آن هم مورد استقبال علاقمندان بتاريخ ایران واقع شد.

مؤلف مزبور در این کتاب جدید خود بکودتای 1299 اهمیت خاصی می دهد و این واقعه

ص: 7


1- نقل از روزنامه ستاده شماره 2056 مورخه 10 اردیبهشت ماه 1324

را در تاریخ ایران مهم و منشاء تاريخ سنوات اخیر ایران می داند.

در این قسمت این جانب با مورخ محترم هم عقیده هستم و معتقدم باید به این قسمت از تاریخ ایران با توجه و دقت خاصی نگریست و سعی کرد حقایق اوضاع سیاسی ایران را در زمان قبل از کودتا و بعد از آن دانست و اشخاصی که موفق باین مقصود شوند در اوضاع سیاست مثل اشخاصی خواهند بود که در روشنایی چراغ گام بر می دارند و می توانند جلوی پای خود را ببینند

اشخاصی که کتاب آقای مکی را خوانده اند تصدیق خواهند نمود که آقای مکی در این راه یعنی روشن ساختن روش سیاسی در ایران از مدتی قبل و بعد از کودتا زحمتی بسزا کشیده و کتاب ایشان راهنما و چراغ خوبی برای اشخاصی است که در راه سیاست قدم می گذارند و با مطالعه این کتاب به بسیاری از امور سیاست در کشور ایران می توانند آشنائی پیدا نمایند.

آقای مکی با صراحتی خاص عقاید و نظریات خود را نوشته و بدیگران سرمشق می دهد که در نوشتن کتاب ملاحظات سیاسی را به کنار بگذارند.

البته اشخاصی که با ایشان در بعضی از قسمت ها اختلاف نظر دارند می توانند نظریات خود را به اطلاع عامه برسانند.

مخصوصاً این جانب این اخلاق آقای مکی را پسندیده ام که اعتراضات یا اطلاعات معترضین و مطلعین را در کتاب خود می نویسد تا خوانندگان بتوانند با توجه به نظریات مختلف قضاوت صحیح نمایند.

لذا اشخاصی که خود وارد در سیاست بوده یا اطلاعات و اسناد صحیحی دارند حق این است از فرصت استفاده کنند و اطلاعات خود را به آقای مکی بدهند و هرگاه ایراداتی به کتاب تاریخی آقای مکی دارند ایشان را از آن مطلع سازند.

اشخاصی که باید مسائل تاریخی را به اتكاء اسناد و دلائل بنویسند می دانند تاریخ بیست ساله اخیر نوشتن که بیشتر مسائل در آن مخفیانه و با صورت سازی انجام گرفته و با فقدان وسائل مطالعه و تحقيق و جمع آوری اطلاعات و مدارک چه کار مشکلی است.

بدین جهت باید از زحمات آقای مکی که با وجود این مشکلات موفق به نوشتن چنین کتابی نفیس شده اند قدردانی نمود

بعضی ایرادات می توان از ذکر وقایع در این کتاب مزبور نمود مثلا مؤلف در بعضی جاها تاریخ را در قمری و جاهای دیگر شمسی ذکر نموده که برای خواننده مشگل است بتواند تاریخ را تشخیص وضبط نماید.

در بعضی جاها اشاره باقوال اشخاص شده بدون این که اسم گوینده ذکر شده باشد.

بنظر این جانب مورخین وقتی از اشخاص اطلاعات گرفتند و خود تشخیص دادند اطلاعاتشان صحیح است باید اسم گوینده را ذکر کنند و لو آن که خود او راضی نباشد.

ص: 8

زیرا آن ها ممکن است ملاحظاتی داشته باشند ولی ما می دانیم که گفتن اطلاعات تاریخی باعث کدورت کسی نخواهد شد و اگر هم باعث کدورت شود فقط کوتاهی فکر اشخاصی را که می رنجند ثابت می کند

بهترین نمونه را می توانم از نویسندگان انگلیسی ذکر کنیم.

بعد از جنگ گذشته عده ای از ژنرال ها و رجال سیاسی انگلستان کتب متعددی در ذکر مسائل محرمانه آن روز و انتقاد از رویۀ دولت خود نوشته اند و در خود انگلستان کسی به آن ها اعتراض نکرد زیرا آن چه آن ها نوشته اند مربوط به سیاست گذشته است و جزو تاریخ است مفید هم می باشد و باعث اصلاح و تنبه خواهد شد.

امیدواریم آقای مکی بتوانند در جلد های بعدی این منظور را تأمین نمایند تا از لحاظ مدارك کتاب ایشان قوی تر باشد.» ارسلان خلعت بری

به قلم نوشاد دو کتاب مفید

مختصری از زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه قاجار کودتای 1299

*مختصری از زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه قاجار کودتای 1299(1)

«من همیشه افسوس می خورم که چرا نسل معاصر ایران این قدر تنبل است که تاریخی از مهم ترین حوادث روز خود را نمی نویسد بزرگ ترین انقلاب سیاسی در کشور ما رخ داد، سلطنت مطلقه به حکومت مشروطه مبدل گردید «سایه خدا و خلیفه او در روی زمین» محمد علی شاه قاجار از کشور فرار کرد روس و انگلیس در مملکت ما هزاران عملیات جنایت آمیز کردند، تمام مردم آن حوادث شوم را دیده و از هیبت آن ها لرزیدند، هیچ کس همت نکرد که آن ها را در يك كتابی جمع آوری کرده و برای عبرت و بیداری نسل آینده از آن ها تاریخ جامعی بنویسد.

انقلاب مشروطیت ایران بتمام زبان ها نوشتند ولی به زبان فارسی کسی ننوشت و اگر هم نوشت يك مطالب مختصر و راجع باشخاص معینی بود بطوری که اگر شما بخواهید حوادث مهم مشروطیت ایران را به تفصیل بخوانید بايد يك زبان خارجی بدانید

جنگ عالم گیر در گرفت بساط حکومت مشروطه ما را پیچید روس و انگليس و ترك و آلمان کشور ما را عرصه تاخت و تاز و زد و خورد با یک دیگر قرار دادند ایرانی ها خودشان در آن زد و خورد ها شرکت کردند گروهی بطرف متحدين و جمعی بسمت متفقین رفتند، مهاجرت روی

ص: 9


1- نقل از روزنامه کیهان مورخه 18 اردیبهشت ماه 1324

داد حکومت مستقلی در مقابل حکومت مرکزی تشکیل دادند ولی هیچ کتابی نوشته نشده است که آن حوادث را یک جا جمع کرده و پرتوی از حقیقت بر آن ها بیفکند که آدم بداند کی خدمت کرده است و کی خیانت و چه کسی دچار اشتباه بوده و کدام يك عامداً عالماً بزیان کشور خود قدم برداشته است.

کودتای 1299 پیش آمد سلسله قاجاریه منقرض گردید و سلسله نوینی جای آن را گرفت و تبدل عظیمی در تمام شئون زندگانی ما حاصل شد ولي يك تاريخ جامع و معتبری راجع به هیچ کدام آن ها نوسته نشده است.

از این مقدمه می توانید نتیجه بگیرید که وجود آقای حسین مکی که به جمع آوری تاریخ معاصر همت گماشته اند چقدر مغتنم و قابل تقدیر است.

اخیراً دو کتاب از نوشته های این مورخ معاصر بدست ما افتاده است که یکی کودتای 1299 می باشد و دیگری تاریخ زندگانی احمد شاه من آقای مکی را قبل از ورود به میدان نویسندگی می شناختم آثار حمیت و همت و يك تفوقى نسبت به همسران همیشه در چهره او هویدا بود، در مدرسه او را دیده بودم از شاگردان دیگر با حرارت تر و سرکش تر و به حقوق و حرف های خود معتقدتر بود (1) ولی هیچ تصور نمی کردم که او روزی قلم برای نوشتن تاریخ بردارد و ترازوی سنجش اشخاص و وقایع را در دست بگیرد.

مکی بعد از شهریور 1320 وارد جرگه نویسندگان جراید شد و نوشتن تاریخ معاصر را بعهده گرفت از شما چه پنهان من اول از نوشته های او خوشم نمی آمد، معتقد بودم بسیاری از وقایع را تحقیق نکرده می نویسد چون در حوادث گذشته نبوده است آن ها در کتابی هم جمع نشده که در نتیجه مطابقه و سنجش وقایع با یک دیگر حقیقت را از میان آن ها بیرون بکشد، اشخاص آن ایام را نیز درست نمی شناسد و تمیز مغرض از بیغرض نمی دهد تحت تأثیر اشخاصی که خودشان و کثافت کاری و بی ایمانی خودشان موجب پیدایش دیکتاتوری شد قرار می گیرد. بدین جهت زحمت خواندن نوشته های او را بخود نمی دادم.

دست اتفاق کتاب «کودتا» را بدستم داد خواندم دیدم مکی از آن تصوری که درباره او می کرده ام مبراست.

سعی می کند که وقایع را با نهایت بی طرفی بنویسد مطالب را سبك و سنگین می کند، بد

ص: 10


1- نویسنده محترم مقاله استاد معظم جناب آقای عبدالرحمن فرامرزی در سال سوم دبیرستان معلم ادبیات این جانب بوده و همواره با طرح نکات ادبی شاگردان خود را در معرض آزمایش قرار می دادند و این که در این جا مرقوم داشته اند که در مدرسه... منظور از لحاظ معلم و شاگردی است و نگارنده هم شاگردی ایشان را افتخار دارد. مکی

را دور می اندازد و خوب را قبول می کند

آن بود عقیده اولی من درباره مکی و این است عقیده دومی من درباره او تو خواننده عزیز هر يك از دو تصور مرا داری داشته باش ولی یقین بدان که برای دانستن تاریخ معاصر از کتاب های مكى مستغنی نخواهی بود»

وقایع بعد از کودتا 1299

*وقایع بعد از کودتا 1299(1)

«در روزنامۀ مهر ایران يك سلسله مقالات تحت عنوان: وقایع بعد از کودتا بقلم آقای حسین مکی بچاپ می رسید و حیف بود که این سلسله مقالات بصورت کتابی نشر نگردد و علی هذا ایشان باین امر تشویق شدند و اخیراً که کتاب مزبور نشر یافت ملاحظه شد که مطالب و اسناد تازه ای در آن هست که در آن سلسله مقالات وجود نداشت و دانستیم که آقای مکی با پشتکار فراوان و تعلق خاطر زیادی که بادب و دانش دارند بذل مساعی نموده اند و کتاب را با منظم ساختن اسناد تاریخی جدیدی تکمیل کرده اند و يك كتاب قابل استفاده ئی تألیف شده است.

این کتاب حتماً برای کسانی که بعد ها بخواهند يك تاريخ كامل از جریان قضایای سیاسی ایران بعد از حوت 1299 بنویسند محل رجوع خواهد بود و در نوشتن این تاریخ، مؤلف دانش پژوه این شیوه را پیش گرفته است که بنقل قضایا و وقایع اكتفاء می کند و وارد به قضاوتهای تاریخی نمی شود یعنی این کار را در عهده خوانندگان گذارده است. مسلم است که این شیوه تاریخ نویسی برای مؤلف بهتر است زیرا، بندرت اتفاق می افتد که از معاصرین یکی بخواهد تاریخی بنگارد و قضاوت در مطالب و وقایع نماید بی آن که عواطف شخصی را در آن دخالت بدهد و قضاوت صحیح در مطالب و وقایع معاصر و جارى لا محاله در رنگ عواطف مؤلف بی بهره نخواهد ماند پس برای احتراز از ورود در قضاوت مطالب همان شرح و سر وقایع بضميمة اسناد و مدارك يك تابلوی کامل در مقابل خوانندگان می گذارد جستجوی سایه و روشن و نقاط تاريك و لامع آن بسته بميزان بصیرت و بینائی خوانندگان و مقدار ادراکات عقلی آنان است و این شیوه در نگارش کتاب وقایع بعد از کودتا آقای حسین مکی بکار رفته است.

واضح است که آقای مکی در این راه زحمت فراوان کشیده است و از 1321 در خط جمع آوری اسناد و مدارك و نوشتن مطالب خود بوده است و چنان نیست که زمان کوتاهی این تألیف مفید را ساخته و پرداخته باشد و حق این است که زحمات ایشان در این راه مورد تقدیر قرار گیرد و برای جوانان دوستدار فضل و دانش که در راه خدمت به مملکت و فرهنگ عمومی قدم بر می دارند سر مشق خوبی باشد که اوقات فراغ را ببطالب و بیهوده نگذرانند.

ص: 11


1- نقل از روزنامۀ مهرایران شمارۀ 914 مورخۀ سه شنبه 18 اردیبهشت ماه 1324

هر فردی در اجتماع بایدش منشأ اثر مفیدی باشد و اثری که بیادگار باقی خواهد ماند تأليفات مفید است بخصوص که هم معاصرین از آن فایده برگیرند و هم نسل های آینده از مطالعه آن متمتع شوند و کتاب مورد بحث ما از همین گونه تألیفات مفید بشمار می رود که هم برای معاصرین بویژه طبقه جوان و درس خوانده که در زمان وقایع مذکور را نکرده اند و یا اگر در وجود بودند سن آن ها اقتضای درک آن وقایع را نداشته است و هم برای نسل های آینده، که این کتاب بعمده مطالبی که از لحاظ سیاسی کمال اهمیت را دارد پی می برند و مطلع می شوند که آزادگان این مرز و بوم با چه مشکلاتی برای حفظ استقلال و آزادی این ملك رو برو بوده و چگونه فداکاری می کردند و ایثار نفس را در این راه بچیزی نمی شمردند و مواقعی را خواهند دید که چگونه مردان شجاع سیاسی استقامت رأی داشتند و نور ایمان از افکار و عقاید سیاسی و معتقدات اجتماعی آن ها تا بان بوده است در خلال سطور این کتاب از این گونه مواقف ،زیاد هست و ما گذشته از این که عمل آقای مکی را در ایثار چنین تألیفی مفید صمیمانه تقدیر و ستایش می نمائیم هموطنان عزیز خود را نیز سفارش بمطالعه و قرائت این کتاب می کنیم...»

نسل جوان چه کتابی را باید حتما بخواند؟!

*نسل جوان چه کتابی را باید حتما بخواند؟!(1)

«جلد اول کتاب کودتای 1299 بقلم آقای حسین مکی در اسفندماه 1323 طبع و توزيع شده يك نسخه از آن هم برای کتاب خانه روزنامه داد ارسال شد.

کتاب جلد اول کودتا هم مثل دو کتاب دیگر تألیف آقای حسین مکی «میرزا تقی خان امیر کبیر و زندگانی سلطان احمد شاه» پر است از اسناد تاریخی و اطلاعات مهم که برای استحضار همۀ مردم مخصوصاً نسل جوان از این اسناد و جریانات کمال لزوم را داشته و دارد.

آقای مکی با جدیت هر چه تمام تر با متد و سبك تازه ای در کشف زوایای تاریخ معاصر ایران اقدام نموده با تألیف این سه کتاب پرده از روی بسیاری اسرار سیاسی این کشور برداشته اند.

کسانی که با بایگانی وزارت خانه ها سر و کار دارند می دانند یکی از معایب مهم ادارات ما نداشتن آرشیو منظم می باشد وقتی در ادارات و وزارت خانه ها آرشیو موجود نباشد و سوابق محفوظ نگردد و تاریخ حقیقی هر عصر و زمان تألیف نشود و سیاست استتار شعار حکومت های ایران گردد و نه تنها حقایق را حکومت ها مستور کنند بلکه تمام قضایا را معکوس جلوه دهند قهری است نه تنها نسل جوان امروز ما از تاریخ معاصر کشور بی اطلاع می مانند بلکه از پیر و جوان همگی متذکر اشتباهات گذشته نشده و در صدد جلوگیری از تکرار آن اشتباهات بر نمی آیند.

حوادث و تحولات قرن 14 هجری در نظر نسل جوان يك شبح كم رنگ و يك دور نمای

ص: 12


1- نقل از شماره 448 روزنامۀ داد مورخه 26 اردیبهشت 1324

تاريك بيشتر بنشر نمی رسد مخصوصاً برای کسانی که بزبان های اروپائی آشنا نیستند و نمی توانند از تألیفات سیاحان و یا رجال سیاسی خارجی استفاده نمایند.

نسل جوان همین قدر می داند که تخت سلطنت خانواده قاجاریه در اثر کودتای 1299 متزلزل شد و در نتیجه احساسات و تمایل مصنوعی مردم سلطنت از خانواده قاجاریه به خانواده پهلوی منتقل گردید چون مأخذی در دست ندارد نمی تواند درک کند جنگ بین المللی گذشته و شکست روسیه تزاری و از بین رفتن همسایه شمالی موجب طرح چه نقشه شومی بنام قرارداد 1919 گردید و انقلاب اکتبر و پیدایش يك حكومت شوروی بجای دولت تزاری و پاره شدن عهد نامه های گذشته و الغای تعهدات مالی با دولت تزاری چه تأثیری نموده و چگونه تغییر و تحول حکومت و الغاء قرارداد 1919 بنظر رجال سیاسی مغرب زمین لزوم پیدا کرد و با چه نقشه مقدمات کودتا تهیه گردیده و با چه نقشه ماهرانه ای پایه های حکومت دیکتاتوری گذشته استوار گردید.

خواندن کتاب کودتای 1299 مخصوصاً فصل دوم آن کتاب تمام این مسائل را روشن می کند

گذشته از این که اساسا فعالیت خستگی ناپذیر آقای مکی قابل هر گونه تقدیر است مخصوصاً از این که در این موقع که جنگ خانمان سوز دوم قرن بیستم خاتمه یافته ممکن است باز نقشه دیگری طرح گردد این کتاب منتشر گردیده باید گفت آقای مکی حقاً يك خدمت سیاسی قابل تحسینی به ملت ایران نموده اند.

مثل معروفی است تاریخ نیست مگر وقایع مکرر جنگ جهانگیر گذشته با کیفیت تازه تری تکرار گردید ملت ایران و این سرزمین پهناور در آن جنگ دچار مصائب و بد بختی هائی شد که ذکر آن ها فعلا مورد بحث نیست جنگ تمام شد نزديك بود ما طعمه فاتحین جنگ گردیم.

يك حادثه، يك پيش آمد تاریخی یعنی انقلاب اکتبر صورتاً ما را نجات داد حالا باید دید با خاتمه جنگ دوم و با این که نایل به پیروزی شدیم چه سهمی می بریم و با ما چه معامله می کنند

برای این که نسل جوان و علاقمند به کشور و سعادت ایران و دوستداران استقلال و عظمت مهد نياكان يك مرتبۀ دیگر آلت اغراض سیاسی نشده بدبختی های تازه تری برای ما تهیه نکنند لازم است هر دو کتاب آقای مکی زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه و کودتای 1299 را بدقت بخوانند تا در اثر تکرار وقایع تاریخی آن ها دیگر خبطه ای خود را تجدید ننموده بلكه با ايجاد يك ديكتاتور و تشكيل يك حكومت مستبد حق حاکمیت ملت را سلب ننمایند.»

ص: 13

کتابهای تازه

*کتابهای تازه(1)

کودتای 1299 نگارش و تألیف حسین مکی از انتشارات کتابخانه علمی 370-1323 صفحه

«از موقعی که بقول یکی از نمایندگان شوخ طبع و پر جوش و خروش دوره سیزدهم دوباره مطبوعات ما منقار پیدا کرده اند نویسندگان ایران توجه مخصوصی به وقایع دوره بیست ساله حکومت رضا شاه مبذول می دارند بدیهی است آثار همۀ ایشان یکسان نیست و در این که اغلب آن ها صفحه ای چند سیاه می کنند تا حقایق را مکتوم سازند و یا احیاناً تحریف نمایند تردید نمی توان کرد ولی این خود يك خوشبختی است که با وجود ضخامت پرده تاریخ و ناچیز بودن وسائلی که در اختیار محققین قرار دارد و اشکالاتی که هنوز برای بیان صریح و بی آلایش قضایای گذشته باقی است باز کسانی پیدا می شوند که هم خود را مصروف کشف چهرۀ حقیقی بازیگران صحنه سیاست ایران می نمایند آقای حسین مکی از این گروه است و چنان که همه می دانند روزی نیست که مقاله ای از ایشان در یکی از جراید پایتخت انتشار نیابد و سالی نیست که بگردد و کتاب تازه ای از ایشان نبینند در سال 1323 سه رساله پشت سر هم بامضای مشار الیه انتشار یافت که هر سه جنبه تاریخی داشت ولی شاید هر سه را در يك رديف نتوان شمرد «زندگی امیر کبیر» بیشتر مجموعه ای از حکایات و روایات بود.

در «مختصری از زندگانی سلطان احمد شاه قاجار» باسناد و مدارک بیشتر توجه شده بود. «کودتای 1299» نسبت به دو کتاب مزبور از هر حیث جامع تر و کامل تر جلوه می کند و با وجود نقائصی که دارد از این لحاظ که مشتمل بر اسناد غیر قابل ردی راجع به ماهیت کودتای سوم حوت می باشد بیشتر مورد استفاده است. در این رساله مؤلف قصد دارد سرپوش از آن واقعۀ شوم ( که هنوز عواقب پر رنج و دردش دامان ایران را رها نکرده) بردارد در این کتاب آقای مکی بیشتر جرأت بخرج می دهد و پوست کنده تر سخن می گوید گویا این دفعه خواسته است ملاحظات سیاسی را کنار گذارده آن چه دربارۀ این فصل از تاریخ ایران می داند و تا آن جا که منابع تحقیق وی اجازه می دهد قضایای بیست سال پیش را برای عبرت آیندگان روشن کند؛ اگر مضامین این اثر جدید را با مفاهیم «زندگانی احمد شاه» توأم کنیم علت این که حمله قزاق های گرسنه قزوین به پایتخت خواب آلود در شب سوم حوت به تغییر سلطنت و تبدیل رژیم حکومت منجر گردید بدست می آوریم و راستی این ها نکاتی است که بر هر فرد ایرانی دانستن آن ها لازم و واجب است. تا عامه مردم به حقیقت این گذشته تیره و تار آشنا نگردد یعنی تا موقعی که ملت ایران دیباچه کتاب بدبختی کنونی خویش را که نخستین صفحه اش در شب سوم حوت بدست بیگانه نوشته شد نخواند

ص: 14


1- نقل از شماره 5 مجله سخن

و برای جلوگیری از رجعت آن دورۀ منحوس از يك قدرت ملی متجدد و آزادی خواه سدی محکم نسازد بعید نیست که در اولین فرصت باز آنان که در کمین آزادی نیمه جان ما نشسته اند شبیخون نامردانۀ دیگری باهالی تهران بزنند و يك دفعه دیگر ببهانۀ «نجات میهن» و مبارزه با هرج و مرج کشور را دچار عفریت استبداد و هیولای زشت نا پاکان قدرت فروش جاه طلب و بي باك نمايند.

خواننده کتاب مکی پی می برد که در آن ایام کودتا نامزد های «نجات مادر وطن» چند نفر بودند و سبب این که بالاخره زنجیر اسارت بدست دو تن از آنان بگردن این مادر پیر درد کشیده بسته شد چه بود و چگونه این کار انجام پذیرفت «کودتای 99» جلد اول «تاریخ بیست ساله ایران» است گویا نویسنده این مجموعه قصد دارد در جلد های دیگر داستان غم انگیز حکومت دیکتاتوری را تا سوم شهریور 1320 نقل کند و یادگاری از اسناد این دوران برای نسل های آینده باقی گذارد اساس این فکر بسیار متین و مفید است ولی من هر وقت نوشته جدیدی از آقای مکی می بینم در ضمن این که به پشت کار ایشان آفرین می خوانم تا اندازه ای هم از نقائص کار او متأسف می شوم

البته بی عیب خداست و کار بی نقصیه از عهده هیچ فرد بشری بر نمی آید. اما تأسف من این است که این جوان زحمت کش باصول تاریخ نویسی غربی توجه نمی کند، مسائل مهم را از قضایای بی اهمیت منفک نمی سازد مطالب کتاب خو د را طبقه بندی نمی نماید سخنان منطقی و قضاوت های صحیح را با روایات و مسموعات بی پایه گاهی می آمیزد: اصلا مثل این است که انتقاد را بی حاصل می داند و هرچه می خواند و می شنود بدون توجه به تناقض و تضاد مطالب نقل می کند. تردیدی نیست که تاریخ نویسی کاری سودمند و دشوار است و علاوه بر احاطه به رموز زندگانی سیاسی و اجتماعی و مطالعات کافی در باب حوادثی که در دل «زمان» مستور مانده است لازم است مورخ هر سانحه ای را به محک مدارک بی غل و غش انتقاد بی غرضانه بزند و سپس درباره آن حکم کند.

بنابراین اگر نویسنده فقط به بیان وقایع اکتفا نماید و شانه از زیر بار سنگین قضاوت و انتقاد علمی خالی کند و جا برای بحث و جدال و تکذیب و تصحیح بگذارد البته نوشته اش کمتر مورد استفاده قرار می گیرد

از این گذشته امروز تاریخ رفیق شفیق روان شناسی و یار غار جامعه شناسی است.

آقای مکی بدین نکته توجه ندارند که باید هویت قهرمانان داستان خود را معرفی نمایند و عقاید و آرزو ها و احتیاجات و صفات ممیزه آن ها را تشریح کنند و از این مطالعه روحی نتایج مفیدی برای بیان مطالب و نفوذ در ذهن خوانندگان بدست آورند این کار را دیگران می کنند و با این روش است که امروز عموم مورخین اروپائی تاریخ می نویسند و نوشته های آنان به تمام معنی کلمه تاریخ است.

دونکنه دیگر نیز در بارۀ «کودتای 99» بنظر می رسد که ذکر آن ها شاید بی فایده نباشد. نخست این که مؤلف از نوشته های بی شمار و شهادت های نویسندگان آزاد و بی طرف و ایران

ص: 15

دوست اروپایی که ناظر وقایع ایران بوده اند استفاده نکرده اند و کتاب های امیل لوسوثور (فرانسوی) (1) وستیند میشو (سویسی) و یا آثاری که در ممالك اروپا راجع به ایران انتشار یافته است ندیده اند. اگر مؤلف از این کار مضایقه نمی کرد قطعاً دلائل جدیدی برای اثبات مدعای خود می یافت و خواننده را بتمام و کمال راضی می ساخت. نکته دیگر این است که نویسنده از ذکر منابع خود در ذیل صفحات دریغ می ورزد جا داشت که برای جلب اطمینان خواننده مآخذ خود را ثبت نمایند و چیزی ننویسند که با چند ابهام و استفهام قرین باشد.

راجع به اشتباهاتی که در ثبت اسماء و اعلام رخ داده و درباره سبك فارسی نویسی مؤلف «کودتا» صحبتی نمی کنم و از سنگلاخ های ادبی بی فایده ای که ایشان برای پیمودن راه همواری عبور کرده اند بحثی نمی نمائیم شاید دیگران بتفصيل متعرض این موضوع شوند و نقائص لفظی و عبارتی مؤلف را که گاه بگاه در نوشته های ایشان مشاهده می شود یادآوری نمایند.

با این وصف تصور می رود مطالعۀ این 370 صفحه برای کسانی که به تاریخ کودتا علاقه مند هستند بی فایده نباشد و در هر حال چون قسمت اعظم این رساله از مدارك و اسناد معتبر ترتيب داده شده تحصیل آن به اشخاصی که به جراید بیست سال قبل دسترسی ندارند قابل توصیه است.

باید امیدوار بود که نویسنده محترم تجاربی را که در حین تألیف «امیر کبیر» و «احمد شاه» و «کودتا» بدست آورده اند هنگام تنظیم جلد های دیگر «تاریخ بیست ساله ایران» مورد استفاده قرار دهند و مجموعه نفیس اسنادی را که تا کنون در دسترس خوانندگان خود قرار داده اند بترتیبی تکمیل نمایند که از هر حیث کامل و جامع باشد.» ا.م

ص: 16


1- در این چاپ از آن کتاب استفاده شده است و مآخذ در خود صفحه ذکر گردیده.

فصل اول: مقدمات کودتا

ص: 17

بخش اول: زمامداری مشیر الدوله

1. مشیرالدوله می آید تا افکار عمومی را که بر اثر قرارداد بهیجان آمده بود، تسکین دهد

اشاره

انعقاد قرارداد 1919 یکی از حوادث مهم تاریخی اخیر ایران است ؛ این قرارداد بمنزله مضراب محکمی بود که برشته های ساز ملت زده شد و از همه طبقات نغمه مخالف سخت برخاست؛ باستثنای چند نفری که دوست نزديك و محرم راز وثوق الدوله ،بودند همۀ افراد ملت جداً با قرارداد مخالف بودند بطوری که مخالفت با آن تاحدی «مد» شد و اغلب کسانی که می خواستند در صحنه سیاست روز کسب وجاهت کنند بدینوسیله تشبث جستند.

احمد شاه در دوره زمامداری وثوق الدوله به فرنگ رفت. ملیون ایران معتقد بودند مسافرت شاه به فرنگستان نتیجه تحریکات سیاسی بوده و شاه را به فرنگ برده اند تا قرارداد را به او بقبولانند.

احمد شاه چنان که تفصیل آن در کتاب مختصری از زندگانی سیاسی و خصوصی سلطان احمد شاه نوشته شده است در برابر نفوذ و تمایل انگلیس ها مقاومت کرد و با همان روش و تدبیری که شعار خود ساخته بود از امضای قرارداد استنکاف ورزید.

روزی که شاه از سفر فرنگ به تهران باز می گشت در مسیر موکب شاه قالی های قیمتی فرش کرده از طرف اهالی تهران احساسات شدیدی ابراز شد و فریاد های «مرده باد وثوق الدوله» و «مرده باد قرارداد» در خیابان های پایتخت طنین انداز گردید

ص: 18

مخالفت جدی ملت ایران به انگلیس ها نشان داد که قرارداد به آن صورتی که منعقد شده قابل اجرا نیست و دیپلماسی لندن باید در خط مشی خود تجدید نظر کند و بهمین جهت انگلیس ها مجبور شدند در صدد چاره بر آیند و از طریقی دیگر منظور خود را بانجام رسانند. از این روی تصمیم گرفتند همان مواد قرار داد را که به عقیده سیاسیون بریتانیا، ضامن مصالح اساسی انگلستان است از راه دیگری عملی سازند.

کابینه وثوق الدوله که جز چند نفر دوست صمیمی و متجاهر انگلستان پشتیبانی نداشت، بر اثر مخالفت جدی وطن پرستان سقوط کرد (1) و دیده نمایندگان سیاسی انگلستان برای جستجوی شخصی که در آن لحظه پر هیجان و مهم شایسته برای زمامداری باشد بگردش افتاد

شاه نیز مایل بود شخصی را که مورد اعتماد ملت باشد مأمور تشکیل کابینه کند تا هیجانی را که از عمل وثوق الدوله پدید آمده است، تسکین بخشد.

مشير الدوله مأمور تشکیل کابینه شد و در آن روز های بحرانی که صفحه سیاست کلی و عمومی ایران در کار عوض شدن بود و دیپلماسی بریتانیا می خواست وضع چند ساله ایران را واژگون سازد و تغییرات عمده ای در آن ایجاد کند زمام مقدرات کشور را بدست گرفت.

مشیرالدوله دارای وجهه ملی و حیثیت خانوادگی بود. ملیون ایران به او

ص: 19


1- بلافاصله پس از سقوط کابینه وثوق الدوله از طریق همدان و غرب و بغداد به اروپا فرار کرد و کاکس وزیر مختار انگلیس نیز که دوست وثوق الدوله و عاقد قرارداد بود ، از ایران احضار و مأمور عراق عرب گردید. وثوق الدوله در همین سفر بود که اتومبیلش با گاوی تصادف می کند، منظومه معروف خود را سروده که چند بیت آن در زیر ذکر می گردد: چون بد آید هر چه آید بد شود *** يك بلا ده گردد و ده صد شود آتش از گرمی فند، مهر از فروغ *** فلسفه باطل شود ، منطق دروغ پهلوانی را بغلطاند خسی *** پشه ای غالب شود بر کرکسی کور گردد چشم عقل کنجکاو *** بشکند گردونه ای را شاخ گاو

اعتماد داشتند و دامانش از اتهاماتی که معمولا متوجه وثوق الدوله و امثال او می شد مبری بود؛ از طرف دیگر آن قدر جسور و افراطی نبود که فرضاً پنجه در پنجه انگلیس ها اندازد و برای حفظ مصالح ایران دست بکار کشمکش یا انقلاب شود.

قرارداد نهم اوت 1919 بین دولتین ایران و انگلیس

قبل از ذکر قرارداد نهم اوت 1919 باید متذکر شد که فعلا اصل این قرارداد در هيچ يك از دستگاه های دولتی و حتی وزارت خارجه وجود ندارد (1) و معلوم نیست پس از امضا، وثوق الدوله آن را چه کرده و یا به چه کسی سپرده است و چون این قرارداد چنان که خواهیم دید منشأ بسیاری از حوادث و وقایع در این کشور شده است و یکی از اسناد مهم و تاریخی است درج عین آن ضروری است

نظر به روابط محکمۀ دوستی و مودت که از سابق بین دولتین ایران و انگلیس موجود بوده است؛ و نظر به اعتقاد کامل به این که مسلماً منافع مشترکه و اساسی هر دو دولت در آتیه تحکیم و تثبیت این روابط را برای طرفین الزام می نماید و نظر به لزوم تهیه وسائل ترقی و سعادت ایران به حد اعلی؛ بین دولت ایران

ص: 20


1- خوب بخاطر دارم هنگامی که دکتر مصدق عازم آمریکا برای طرح دعوای ایران در شورای امنیت سازمان ملل بودند ضمن اسنادی که لازم بود ببرند و صورت برداری شده یکی همین قرارداد بود پس از مراجعه به وزارت خارجه و کوشش برای یافتن آن هر چه تجسس شد نتوانستند اثری از آن بدست آورند بالاخره کتاب سلطان احمد شاه نویسنده را گرفتند و خود کتاب را نیز جزو اسناد با خود به شورای امنیت بردند و ضمن تسليم اسناد مداخله انگلیس ها در ایران کتاب مزبور را که شامل قرار داد نهم اوت 1919 بود و در بارۀ آن قرارداد بحث مفصلی شده است تسلیم شورای امنیت نمودند و اکنون در ضبط شورای امنیت سازمان ملل می باشد

از یک طرف و وزیر مختار اعلی حضرت پادشاه انگلستان به نمایندگی از دولت خود از طرف دیگر مواد ذیل مقرر می شود:

1. دولت انگلستان با قطعیت هر چه تمام تر تعهداتی را که مکرر در سابق برای احترام مطلق استقلال و تمامیت ایران نموده است تکرار می نماید

2. دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار متخصص را که برای لزوم استخدام آن ها را در ادارات مختلفه بین دولتین توافق حاصل گردد به خرج دولت ایران تهیه خواهد کرد؛ این مستشار ها با کنترات اجیر و به آن ها اختیارات متناسبه داده خواهد شد؛ کیفیت این اختیارات بسته به توافق بین دولت ایران و مستشار ها خواهد بود

3. دولت انگلیس به خرج دولت ایران صاحب منصبان و ذخاير و مهمات سیستم جدید را برای تشکیل قوه متحد الشکلی که دولت ایران ایجاد آن را برای حفظ نظم در داخله و سرحدات در نظر دارد تهیه خواهد کرد؛ عده و مقدار ضرورت صاحب منصبان و ذخایر و مهمات مزبور بتوسط کمیسیونی که از متخصصین انگلیسی و ایرانی تشکیل خواهد گردید و احتیاجات دولت را برای تشکیل قوه مزبوره تشخیص خواهد داد، معین خواهد شد.

4. برای تهیه وسائل نقدی لازمه بجهت اصلاحات مذکوره در ماده 2 و 3 این قرارداد دولت انگلستان حاضر است كه يك قرض کافی برای دولت ایران تهیه و یا ترتیب انجام آن را بدهد. تصمیمات این قرض باتفاق نظر دولتین از عایدات گمرکات یا عایدات دیگری که در اختیار دولت ایران باشد، تعیین می شود.

ص: 21

تا مدتی که مذاکرات استقراض مذکور خاتمه نیافته ، دولت انگلستان بطور مساعده وجوهات لازمه که برای اصلاحبات مذکوره لازم است خواهد رسانید.

5. دولت انگلستان با تصدیق کامل احتیاجات فوری دولت ایران به ترقی وسائل حمل و نقل که موجب تأمین و توسعه تجارت و جلوگیری از قحطی در مملکت می باشد حاضر است که با دولت ایران موافقت نموده اقدامات مشترکه ایران و انگلیس را راجع به تأسیس خطوط آهن و یا اقسام دیگر وسائل نقلیه تشویق نماید در این باب باید قبلا مراجعه به متخصصین شده و توافق بین دولتین در طرح هائی که مهم تر و سهل تر و مفیدتر باشد، حاصل شود.

6. دولتين توافق می نمایند در باب تعيين متخصصين طرفین برای تشکیل کمیته که تعرفه گمرکی را مراجعه و تجدید نظر نموده و با منافع حقه مملکتی و تمهيد و توسعه وسائل ترقی آن تطبیق نماید.

سواد مراسله ضمیمه قرارداد فوق

جناب مستطاب اجل اشرف افخم.

امیدوارم که حضرت اشرف در دوره زمامداری با موقعیت خودتان در امور مملکت ایران تعیین کرده اید که دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان همیشه سعی نموده است که آن چه در قوه دارد كابینه حضرت اشرف را برای این که از یک طرف اعاده نظم و امنیت در داخله مملکت تکمیل و از طرف دیگر روابط صمیمانه بین دولتین ایران و انگلستان محفوظ باشد، تقویت نماید.

ص: 22

برای ابراز جدید این احساسات که همواره مکنون خاطر کابینه لندن بوده است من حالا مأذون هستم که به حضرت اشرف اطلاع دهم که در موقع امضای قراردادی که مربوط به رفورم هائی است که کابینه حضرت اشرف اجرای آن را در نظر گرفته اند دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان حاضر خواهد بود با دولت علیه ایران برای اجرای تقاضا های ذیل موافقت نماید

1. تجدید نظر در معاهدات حاضر بين دولتين.

2. جبران خسارات مادی وارده به مملکت ایران بواسطه دول متخاصم دیگر

3. اصلاحات خطوط سرحدی ایران در نقاطی که طرفین آن را عادلانه تصور نمایند.

انتخاب ترتیب قطعی و زمان و وسائل مقتضيه تعقیب مقاصد فوق در اولین موقع امکان موضوع مذاکره ما بین دولتین خواهد گردید.

این موقع را برای این که احترامات فائقه خود را به حضرت اشرف تقدیم نمایم مغتنم می شمارم پ.ز.کاکس

يك دور نما از اوضاع

مشیرالدوله موقعی روی کار آمد که وضع کشور ایران بر اثر وقایع جنگ بین الملل (1914) پریشان و بی سامان بود؛ یاغیان و راهزنان در اطراف کشور علم طغیان بر افراشته بودند؛ برخی از ایلات و عشایر علاوه بر این که مالیات نمی پرداختند، سر از اطاعت حکومت مرکزی پیچیده ، ضعف دولت تهران یا سقوط آن را آرزو

ص: 23

می کردند؛ وضع مالی کشور بسیار متزلزل و بطور کلی وصول در آمد دولت مختل گشته بود؛ خزانه تهی و حکومت مرکزی ناتوان شده؛ پرداخت حقوق به مستخدمین دولت بطوری دچار تأخیر می شد که اغلب چندین ماه طلبکار بودند؛ اوضاع ارتش وقت نیز بی اندازه اسف انگیز بود؛ قوای نظامی آن زمان بترتیب ذیل تشکیل می شد :

1. يك ديويزيون قزاق که از زمان قبل از جنگ تحت نظر افسران روسیه تزاری اداره می شد این افسران معمولا در خدمت دولت ایران بودند و در این زمان ریاست دیویزیون را استار و سلسکی بعهده داشت (هشت هزار نفر)

2. عده ای ژاندارم که در زمان مستر شوستر امریکائی (1) مستشار مالی ایران و رئيس خزانه داری کل بمنظور جمع آوری عواید دولت، استخدام شده بودند. این عده در سال 1329 قمری هجری بوجود آمده و بعد ها هسته مرکزی اداره ژاندارمری را تشکیل داد که بوسیله کلنل یال مارسون و چند افسر سوئدی دیگر با تشکیلات جدیدی تأسیس گردیده بود (مجموعاً هشت هزار و چهار صد نفر).

ص: 24


1- مستر مورگان شوستر امریکائی بر طبق تلگراف رسمی حسین قلی خان نواب وزیر خارجه ایران به سفیر ایران مقیم واشنگتن در سال 1328 قمری و برحسب رأی نمایندگان دوره دوم مجلس شورای ملی (دوم صفر 1325 برابر دوم فوریه 1911) با چند نفر امریکائی دیگر برای اداره امور خزانه داری ایران استخدام شده بودند. مستر شوستر و همراهانش که عبارت بودند از: شارل مکالسکی ( CHARLES MECALSKEY) و رالف هيلز ( RALPH HILLS ) و بروس دیکی (BRUCE DICUEY) و کر نز (CAIRNS ) که در تاریخ 12 جمادی الاول 1329 در کابینه میرزا حسن خان مستوفی الممالك وارد تهران شدند و محل کار آن ها پارك اتابك (سفارت فعلی شوروی) اختصاص داده شد. مستر شوستر از بدو ورود خود به ایران با مخالفت و کارشکنی های مستر بار کلی ( SIR GEORGE BARCLAY ) وزیر مختار انگلیس و پاکلیوسکی کزیل ( PAKLEWSKY KOZYELL ) وزیر مختار دولت روسیه تزاری در ایران مواجه گردید و تا بالاخره به اولتیماتوم 1911 منجر گردید و ناگزیر به خدمت مشار اليه خاتمه داده شد.

چندی بعد در اثر فشار هائی که از طرف همسایگان شمالی و جنوبی به ایران وارد می آمد دولت مجبور شد عده ای از افسران سوئدی را از خدمت خارج نماید و فقط چند نفری از آنان را نگاه بدارد و ریاست آن را به کلنل گلروپ محول سازد.

در قسمت شمال ایران (سواحل بحر خزر، مخصوصاً رشت) قوای متجاسرین (1) با اردوی قزاق مشغول نبرد بودند در آذربایجان اسماعیل آقاسمیتقو قیام کرده و با قسمتی از اردوی ژاندارم مشغول زد و خورد بود هم چنین اکراد کردستان قسمت دیگری از اردوی ژاندارم را به خود مشغول ساخته و در جنگ و گریز بودند.

در سایر نقاط ایران غالباً زد و خورد هائی بوقوع می پیوست، در چنین موقع وخیمی کابینه مشیرالدوله روی کار آمد (هفتم سرطان تیرماه 1299 خورشیدی) تا افکار عمومی را که شدیداً بر ضد قرار داد اوت 1919 بهیجان آمده بود، تسکین بخشد.

زمامداری مشیرالدوله دنباله مذاکرات مفصلی بود که با شرکت مستوفی الممالك در حضور شاه بعمل آمد و چهار ساعت تمام بطول انجامید.

وزیر مختار انگلیس اوضاع ایران را برای وزیر خارجه انگلیس این طور تشریح می کند (نقل از جلد سیزدهم خلاصه مکاتبات و مخابرات رسمی وزارت خارجه انگلیس سال 1921-1920):

تلگرام نرمان چنین گزارش می دهد نظر ژنرال ديكسون رئیس کمیسیون نظامی این است برای دفاع از دشمنان داخلی و خارجی قوای فعلی ایران از این قرار است ژاندارم و پلیس که هر دو تربیت نظامیشان ناقص است. قزاق را می توان بر علیه میرزا کوچک خان وا داشت مسائل داخلی ایران عبارت است از نا امنی لرستان طغیان گیلان و مازندران و آذربایجان؛ نظر آرمیتاژ اسمیت رئیس کمیسیون مالی ایران این است برای جلوگیری از سقوط حكومت بايد كمك مالی داد برای امور لازم ،حکومت برای پیشرفت امور نیز اشخاص فنی داده شود.»

ص: 25


1- کابینه مشیر الدوله به کسانی که با دولت ایران در جنگ بودند و گیلان را تهدید می نمودند و خود را بالشویک می نامیدند متجاسرین نام نهاده بود.

2معرفی کابینه

روزشنبه 16 شوال 1338 برابر 12 سرطان 1299 میرزا حسن خان مشیر الدوله در قصر صاحب قرانيه بحضور شاه رسید و اعضاء کاینه خود را شرح ذیل معرفی نمود.

1. میرزا حسن خان مستوفی الممالك، وزير مشاور

2. میرزا حسین خان مؤتمن الملك (پیرنیا) وزیر مشاور

3. حاج مخبر السلطنه (مهدی قلى هدایت) وزیر دارائی

4. مشار السلطنه، وزیر امور خارجه

5. حشمت الدوله (والا تبار) وزیر کشور

6. حكيم الملك (ابراهيم حکیمی) وزیر فرهنگ

7. نیر الملک هدایت وزیر پست و تلگراف

8. اعتلاء السلطنه، وزیر فوائد عامه

9. دکتر محمد خان مصدق السلطنه، وزیر عدله

10. وثوق السلطنه (دادور) کفل وزارت جنگ

دکتر محمد خان مصدق چون در این موقع در اروپا بود تلگرافا احضار گردید. مستوفي الممالك و مؤتمن الملك از لحاظ وجاهت ملی که داشتند در این کابینه وزیر مشاور بودند.

مجلس شورای ملی از اواسط دوره سوم که قضیه مهاجرت پیش آمد ( 22 عقرب

عکس

میرزا حسین خان عشير الدوله

ص: 26

1294) هم چنان در حال تعطیل و فترت بود؛ انتخابات دوره چهارم از زمان کابینه وثوق الدوله شروع شده و عده ای از وکلا انتخاب شده بودند که اغلب در مرکز حضور داشتند و انتخابات بعضی نقاط نیز در جریان بود.

قوائی زیر فرمان افسران انگلیسی پلیس جنوب ایران ایجاد شده بود که به «اس. پی. آر» موسوم شد یعنی پلیس جنوب ایران

منظم ترین عایدی دولت پولی بود که انگلیس ها بعنوان كمك خرج و مساعده به دولت ایران می دادند (ماهی سی صد و پنجاه هزار تومان) و دولت ایران حقوق قزاقخانه را از آن محل می پرداخت.

گذشته از نیرو هایی که اشاره شد، يك دسته سرباز انگلیسی به فرماندهی ژنرال ایرن ساید از قزوین تا رشت و زنجان گسترده شده بود

3.کابینه مشیرالدوله چه می کند؟!

اشاره

نخستین اقدام کابینه مشیر الدوله نشر بیانیه ای بود که در ضمن آن تصریح می کرد تا وقتی قرارداد ایران و انگلیس بتصويب مجلس نرسد قابل اجرا نیست و به ملت ایران وعده می داد که سفارت بریتانیا با این نظر موافق است و قصد اجرای قرارداد را ندارد

این بیانیۀ رئيس الوزراء که حاوی عبارات صریح بود (متن بیانیه ذيلا درج می شود) افکار عمومی را تا حدی تسکین داد و موفقیت بزرگی نصیب کابینه نمود.

یکی دیگر از نتایج و آثار مفید این بیانیه آن بود که ملت را تا درجه محسوسی متمایل و موافق با عملیات آیندۀ دولت در مبارزه با متجاسرین گیلان و انقلابات آذربایجان و مازندران و غیره کرد.

اگر بیانیۀ دولت با عبارت صریح و اطمینان بخش منتشر نمی شد، موفقیت دولت در رفع غائله تبریز و سایر نقاط قطعی نبود؛ چون کسانی که در شهرستان های شمالی و غربی قیام کرده بودند بزرگ ترین بهانه شان قرارداد بود و بعنوان جلوگیری

ص: 27

از اجرای قرارداد بود که مردم را دعوت بهمکاری با خود می نمودند وقتی دولت تعهد می کرد که اجرای قرارداد متروك شده، خصوصاً که شخص موثقی چون مشير الدوله در رأس دولت باشد قدرت مادی و معنوی نهضت کنندگان ضعیف می شد و آرای عمومی که ممکن بود جداً و بطرز مؤثری طرفدار نهضت کنندگان و غیره باشد متمایل به دولت می شد و خواهان استقرار امنیت می گردید.

عمل رئيس الوزراء بسيار خوب و مفید بود و احساسات تهییج شده ملت را آرامش بخشید.

روزی که مشیر الدوله کابینه خود را تشکیل داد نه فقط در گیلان بلکه در چند شهرستان دیگر هم عده ای قیام کرده و دسته های نیرومندی تشکیل داده بودند قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز باوج شدت رسیده و خطر مهمی جهت ایجاد وحدت کشور شده بود. در مازندران دسته های مسلح مخل امنیت بودند در خراسان نیز انقلاباتی برپا شده بود (که با سعی کلنل محمد تقی خان بسرکوبی یاغیان و امنیت آن استان اقدامات سریع بعمل آمد.)

مشیرالدوله مواجه با مشکلات بی شمار و عدم وسایل کافی بود ولی حسن سیاست او نتایج خوبی داشت و بطوری که خواهیم دید مشیرالدوله در مدت کوتاه زمامداری خود (تقریباً سه ماه) چند غائله مهم را رفع نمود و امنیت را در نقاط مهمی چون آذربایجان و مازندران برقرار ساخت و شهر رشت را مجدداً بتصرف قوای دولتی در آورد و خدمات مهمی انجام داد که مورد توجه کامل احمد شاه و ملت شد و شاه در روز عید فطر که سلام رسمی در حضور شاه منعقد بود، يك قطعه نشان تاج كيان درجه اول با حمایل آن به مشیرالدوله اعطا کرد.

اينك نخستین بیانیه مشیر الدوله مبنی بر تعویق اجرای قرارداد تا تصویب مجلس:

ص: 28

اولین بیانیۀ رئيس الوزراء

بسمه تعالی در این موقع که زمامداری امور مملکت از طرف قرين الشرف اعلی حضرت اقدس شاهنشاهی روحنا فداه بعهدة این کابینه واگذار شده که ابتدای اشتغال هیئت وزراء به امور مملکت است لازم است مطالب ذیل را برای مزید استحضار هموطنان خود متذکر شوم:

بدائتاً تصور می کنم که بر اکثر از هموطنان که آگاهی بر اوضاع کنونی ایران دارند و از احوال اعضاء این کابینه بی اطلاع نمی باشند پوشیده نباشد که تقبل این خدمت در موقع چنین سخت مملکت در مقابل امر ملوکانه و انتظار هموطنان به تو کل الهی و حکم وظیفه شناسی بوده و یگانه چیزی که اعضاء این کابینه را به قبول این خدمت وا می دارد همانا سختی موقع و اراده قوی اعلی حضرت اقدس شاهنشاهی روحنا فداه است که کاملا معطوف به اصلاح و بهبودی اوضاع موافق مصالح مملکتی می باشد.

نظر به این اصل و توجهی که از طرف هموطنان مشاهده می شود رجاء واثق دارم که کوشش وجد وجهد این جانب و آقایانی که در زمامداری امور و عهده داری بار سنگین آن شرکت جسته اند در نیل به مقصود عالی که تزئید امنیت و رفاهیت اهالی و سعادت مملکت است با فضل الهی بی نتیجه نماند .

پس از اظهار این مقدمه از آن جا که تشکیل این کابینه مصادف با زمانی است که مجلس شورای ملی هنوز منعقد نیست ناچار باید بوسیله این مختصر بعضی از خطوط رئيسه منظورات دولت را باطلاع عامه برسانم تا هموطنان از مشی دولت در غیاب

ص: 29

مجلس بی اطلاع نباشند.

راجع به سیاست خارجی مشی دولت بر حفظ و تشیید مبانی و داد و تحکیم روابط دوستانه با دول متحابه است.

راجع به قراردادی که موسوم به قرارداد انگلیس و ایران از تاریخ نهم اوت 1919 است، چون بدیهی است که قرارداد مزبور باید به تصویب مجلس شورای ملی موکول شود بنابر این عجالتاً عملیات اجرائیه آن موقوف می ماند(1) و مساعدتی که راجع به مسائل مطروحه ما بین دولتین از طرف دولت فخیمه انگلستان و وزیر مختار محترم آن دولت با كابينه حاضره بعمل آمده باعث خرسندی و موجب امیدواری است رجاء واثق دارم که با حسن نیتی که از طرف اولیای دولتین ایران و انگلستان مشاهده می شود روابط و داد و همسایگی در تزاید و رشته های مودت و صمیمیت محکمتر گردد.

راجع به سیاست داخله در میان موضوعات مهمه ای که مربوط به این قسمت می باشد تسریع انعقاد مجلس شورای ملی و تشييد مبانی مشروطیت موافق قانون اساسی و تزئید امنیت و رفاهیت مملکت و اهالی بوسیلۀ اصلاحات مالیه و تشکیل قوای تأمينيه مورد توجه مخصوص هیئت دولت حاضره و جالب فعالیت آن خواهد بود.

در خاتمه توفیقات هیئت وزراء را در خدمت گزاری به ذات اقدس شاهانه و ملت از خداوند منان خواهانم. حسن مشیرالدوله - رئيس الوزراء

ص: 30


1- کلیه مشاوران نظامی و مالی انگلیسی که بموجب قرارداد وارد خدمت ایران شده بودند باستثنای آرمیتاژ اسمیت که به او مأموریت رسیدگی به حساب شرکت نفت را داده به انگلستان فرستاده بود از کار برکنار کرد.

4.مجلس ؟!...

آیا انتخابات و ثوق الدوله ای باطل است؟!

یکی از مسائل پرپیچ و خم و دشواری که کابینه مشیر الدوله با آن مواجه بود؟ مسئله انتخابات بود گفته می شد وکلائی که پس از انعقاد قرارداد انتخاب شده اند وکیل «قراردادی» هستند و انتخابشان روی جریان طبیعی نبوده و باید انتخابات تجدید شود.

اتفاقاً در میان وکلائی که تا اوایل کابینه مشیرالدوله انتخاب شده بودند، استثنائاً چند نفر از معاریف و مشهور به وطن پرستی و دارای وجهه ملی نیز بودند و شخص رئيس الوزراء و سایر اشخاص مطلع می دانستند که انتخابات بعضی نقاطی که خاتمه یافته است، چندان ربطی به قرارداد نداشته وزیر تأثیر انگلیس ها نبوده و اگر هم انتخابات بعضی نقاط زیر نفوذ و دخالت انگلیس ها جریان یافته باشد مخالفت ملت با قرارداد بقدری جدی و قطعی و شدید است که هیچ کس جرأت موافقت با قرارداد را ندارد؛ مگر آن که پای بند شهرت و موقعیت ملی خود نباشد ولی مشیرالدوله و دو وزیر مشاور او «مستوفی الممالك» و«مؤتمن الملك» نقشه بسیار ماهرانه ای طرح کرده بودند که حقاً حاکی از کمال درایت و حسن تدبیر ایشان است و در نظر تاریخ حائز اهمیت و شایان تقدیر می باشد

رئیس الوزراء توپ می زند و بازی را می برد!

این نقشه بسیار مدبرانه طرح شده و مبنی بر این بود که دولت عنوان بطلان انتخابات و لزوم تجدید آن را مطرح کند و ضمناً همدستان رئيس الوزراء که متنفذ و کار آزموده بودند از راه غیر مستقیم زمینه سازی کنند ؛ وکلائی هم که به میل وثوق الدوله و انگلیس ها انتخاب شده مخالفت جدی خود را با قرارداد اعلان نمایند و چون عده وکلاء حاضر در مرکز بالغ بر 39 نفر بودند نمایندگانی که بعداً انتخاب می شوند نیز ناچار هم فکری و موافقت خود را با این عده ابراز خواهند داشت و

ص: 31

بالنتیجه پیش از آن که مجلس مفتوح شود نمایندگان مجلس مخالفت خود را با قرارداد اعلام داشته اند و رد شدن قرارداد قطعی می باشد

روز شانزدهم سرطان 1299 وزیر داخله اعلامیه ای صادر کرد که بموجب آن جریان انتخابات در تمام مملکت متوقف می شد و تصمیم دولت را مبنی بر تجدید انتخابات نقاطی که انتخابات آن خاتمه یافته است گوش زد می نمود این نخستین قسمت از نقشه مدبرانه رئيس الوزراء بود و نتیجه ای که منظور بود از آن عاید شد.

متحد المآل از طرف وزارت کشور

20 شوال 1338 برابر 16 سرطان 1299

نظر به این که هیئت دولت در نظر گرفته اند در انتخابات ولایات تجدید نظر نمایند به ولایاتی که انتخابات آن تا بحال شروع نشده و نقاطی که انتخاباتش در جریان است، تلگرافاً ابلاغ می شود که انتخابات را توقیف نمایند تا دستور ثانوی ابلاغ گردد.

روز ششم اسد رئيس الوزراء بیانیه ای صادر کرد که ذیلا متن آن درج می شود.

در آن بیانیه سخن از اعتقاد بسیاری از افراد ملت ببطلان انتخابات بمیان آورده و با حسن سلیقه و زبر دستی کامل بدون آن کهعقیده صریح اظهار کند و کلای انتخاب شده را تهدید ببطلان انتخابات می نماید و از ملت می خواهد راه قانونی برای حل قضیه پیدا کنند.

این نقشه بنتیجه مطلوب رسید پس از مباحثات مفصلی که جریان یافت وکلائی که تا آن روز انتخاب شده و عده شان در مرکز به 39 نفر بالغ می شد بعداً مجبور شدند اعلامیه ای صادر نموده مخالفت خود را با قرارداد اظهار داشتند. این تدبیر مشیرالدوله در عین حال که وثیقه معتبری برای رد شدن قرارداد تحصیل نمود افکار عمومی را آرام کرد و به نتیجه منظور نایل گردید. اينك متن بیانیه رئيس الوزراء :

ص: 32

بیانیه ریاست وزراء راجع به تجدید انتخابات ششم اسد 1299

چنان که در بیانیه مورخه 13 سرطان 1299 خاطر نشان عموم شده یکی از مسائل مهمه داخلی که جالب دقت هیئت دولت است امر انتخابات و افتتاح مجلس شورای ملی است که به اسرع و سائل و به هر زودی که ممکن است باید انجام شود، هیئت حاضره هم از بدو تشکیل با وجود تراکم امور و حوادث ولایات شمالی که مستغرق تمام اوقات بوده معذلك در انجام این مقصود آنی خود داری ننموده است.

ولی چیزی که مانع سرعت تصمیم و اقدام در تسویه این امر بود شکایات و اعتراضاتی است که پیوسته راجع به انتخابات گذشته به هیئت می رسد؛ متشکیان به دلائلی که شرح و تفصیل آن گنجایش این جا را ندارد الغاء انتخابات و تجدید آن را خواستار هستند. تقاضای این جماعت هر چند سهل و ساده است لکن طریق قانونی برای انجام این مقصود پیشنهاد نشده است که راه حلی برای اصلاح این امر بدست دهد

زیرا در قانون انتخابات و در قوانین دیگر چیزی دیده نشده که دولت را مجاز دارد که خود بشخصها انتخابات را، و لو این که معیوب باشد لغو کرده به تجدید آن حکم دهد و آنان که تمایلات قانونی دارند البته راضی نخواهند شد که دولت خود سر مبادرت به این امر نموده و سابقه ای بدست دهد که مورد سوء استعمال گردد در عین این حال هیئت دولت انصراف نظر از شکایات را هم برای حفظ حیثیت همان مجلسی که محور امور این مملکت خواهد بود دور از اندیشه دانسته و تصور می نماید

ص: 33

که برای رفع تشویش افکار عامه و طریق اصلاح امر باید ترتیبی اتخاذ شود که جامع هر دو نظر بوده باشد، یعنی تسریع در افتتاح مجلس و ضمناً اتخاذ طريق صحیحی برای تعیین تکلیف انتخابات گذشته به این نظر هیئت وزراء تصمیم کرده اند که اولا در حوزه هائی که هنوز انتخابات بعمل نیامده از تاریخ نشر این بیانیه به حکام امر شود که مشغول انجام انتخابات بوده باشند.

ثانياً در عین این که انتخابات بقیه وکلاء بعمل می آید؛ ضمناً نیز در حوزه هایی که تا امروز وکیل معین کرده اند مراجعه ای به آراء اهالی که حق انتخاب کردن دارند، خواهد شد؛ هر گاه اهالی حوزه های مذکوره انتخابات گذشته را تقویت نمودند مجلس شورای ملی با همان و کلاء منتخبه حالیه وعده دیگری که از امروز به بعد انتخاب می شوند، افتتاح خواهد گردید.

ولی در نتیجۀ آراء عموم چنان چه معلوم گردد که مردم از انتخابات گذشته رضایت ندارند حکم خواهد شد که نسبت به وکلاء انتخاب شده تجدید انتخابات بعمل آید. حسن مشیرالدوله - رئيس الوزراء

5.قیام خیابانی

اشاره

قیام خیابانی یکی از حوادث مهم تاریخ ایران است که درباره آن عقاید متضادی ابراز شده است.

مشیر الدوله (رئيس الوزرای وقت) و طرفداران دولت، قیام خیابانی را نهضتی بر ضد مرکزیت ایران می شناختند مخصوصاً که محمد حسن میرزا ولیعهد را با طرزی موهن و افتضاح آمیز از تبریز خارج و روانه تهران کرده بودند؛ با توجه به این که در در دوران سلطنت قاجاریه همواره مقر ولیعهد در تبریز و آذربایجان بوده است.

ص: 34

طرفداران خیابانی و عناصر مهم نهضت معتقد بودند که آذربايجان يك جزو پیوسته و تجزیه ناپذیر ایران است و چنین می گفتند که برای اجرای مبانی مشروطیت قیام کرده اند؛ خیابانی در نطق های روزانه اش همه جا بر این اساس تکیه می کند که ...هدف قیام ما عظمت ایران است و آذربایجان قسمت لاینفکی از ایران می باشد...»

ناگفته نباید گذاشت که قیامی ها اسم آذربایجان را به آزادی ستان تبدیل کرده بودند و در کتاب راهنمای تمبر ایران می نویسد: خیابانی تمبر آزادی ستان هم منتشر کرده بود؛ کلیشه تمبر را چاپ کرده و در زیر آن چنین نوشته است؛ آزادی ستان، 1298 شمسی سپتامبر 1920.

در این تاریخ شیخ محمد خیابانی در مقام ریاست دستجات مخالف دولت مرکزی در تبریز قیام و تمبر هایی که ستارخان در سال 1908 میلادی آماده نموده بود سور سارژ آزادی ستان نموده ولی بمصرف پست نرسیده است.

خیابانی در رأس حزب دموکرات تبریز قیام کرد و مدت شش ماه زمام شهر را در دست گرفت نهضت خیابانی تدریجاً توسعه می یافت، ولی در نهضت خیابانی باید يك نكته مهم را در نظر داشت که روزنه اصلی برای دیدن حقیقت و روح نهضت است.

خیابانی مردی دانشمند بود، به علوم فقه و حکمت و ادبیات آشنائی کامل داشت و از روزنه زبان روسی و ترکی قفقازی و عربی به علوم مثبت عصر حاضر و مبادی سوسیولوژی واقف بود و غالباً در خطابه هایش به مبادی این علوم و قوانین ثابت اجتماعی اشاره می کرد.

خیابانی به قدرت اعجاز آسای تحول فکری و تکامل اعتقاد راسخ داشت و بدین جهت بود که تفاوت محسوسی میان قیام او با قیام های مسلحانه خراسان و جنگل و مازندران و ارومیه وجود دارد. او که به قوانین علمی آشنا بوده می دانست هر نهضتی که بر تکامل فکری و تحول عمیق مبتنی نباشد یا زودگذر است یا بنتیجه منظور نایل نمی گردد.

ص: 35

بر روی این عقیده بجای آن که در صدد مسلح ساختن مردم و ايجاد يك قدرت نظامی بر آید به تربیت معنوی مردم همت گماشته بود و همه روزه عصر خطابه ای بر آید، برای بیداری و تکامل فکری مردم ایراد می نمود که در جريدة تجدد ارگان حزب دموکرات منتشر می شد و بعداً بصورت کتاب جداگانه ای تدوین شده است. (1)

خصایص و مشخصات قیام خیابانی را در این نکته باید جستجو کرد. بهمین جهت بود که قیام خیابانی با یک حمله قزاق ها خاموش شد و خودش فدای مرام خویش گردید.

این نکته مهم را باید همواره در نظر داشت که تبریز مدت شش ماه در دست خیابانی بود و اگر خیابانی در علم و فکر و آشنائی به قوانین اجتماعی هم پایه میرزا كوچك خان و کلنل پسیان و سالار مؤید و غیره بود از روز نخست در صدد ایجاد يك قوۀ نظامی بر می آمد و با استفاده از قورخانه دولتی تبریز و مهماتی که در اثنای قیام معلوم شد در کنسول گری آلمان انباشته شده و حتی شامل توپ و مسلسل است، يك نيروی توانا بوجود می آورد که نگهبان قیام باشند و قیام شش ماهه با حمله دو سه ساعته دویست نفر قزاق از میان نرود.

کتابی که در سال 1304 خورشیدی از طرف مجله ایران شهر چاپ شد روح نهضت و مقصود خیابانی و شخصیت فردی و اجتماعی او را تا حدی معرفی می کند ولی بهترین نمایندۀ شخصیت خیابانی و مقصود او از قیام آذربایجان همان خطابه های روزانه اوست که در سال 1323 بطبع رسیده و حاوی نطق های او در دوره شش ماهه قیام است.

اينك قسمتی از رساله چاپ برلین که از طرف مجله ایران شهر بطبع رسیده (شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی) را ذیلا نقل و پس از آن نطقی را که مشیرالدوله در مجلس چهارم سال 1300 خورشیدی موقعی که نماینده مجلس بوده

ص: 36


1- مجموعه نطق های خیابانی در سال 1323 از طرف کتاب فروشی علمی چاپ رسیده است.

است. درباره خیابانی ایراد نموده عینا درج می نمائیم و در خانه چند قسمت از نطق های او را برای نمایاندن شخصیت وی، هدف قرد آذر بایجان نقل می کنیم:

... آن هانی که نه تنها برای القای انقلاب سیاسی بلکه برای تلقین انقلاب فکری در ایران کار کرده اند بهمان اندارد که شماره آن ها کم است قیمت و اهمیت آن ها زياد است. شیخ محمد خیابانی یکی از آن ها بود و قدرش از این نقطه نظر بند است و گمان دارم قیمت او را جوانان ایران تاز بهتر خواهند دانست

عکس

قائد قیام آذربایجان شیخ محمد خیابانی

یک سال از کشته شدن شیخ می گذشت که به آذربایجان آمدم، نشانه ذکاوت و نور صفا و صمیمیتی که شیخ در چهره های بعضی از جوانان تبریز از خود به یادگار گذاشته و گذشته بود بزرگی او ر در یک نظر در چشم من مجسم نمود

حقیقت آن که شیخ از معدودترین مجاهدین معنوی و جنگیان فکری بوده است که او را در نظر آیندگان بزرگ خواهد نمود. قیام او را نباید حرکتی دانست. بر ضد فلان وزیر یا فلان امیره و مقصودی عالی تر داشت قیام آذربایجان مقدمه یک نهضت فکری بود

آن روز که شیخ در زیر زمینی خانه همسایه اش به دست قزاق های آزموده روسی

ص: 37

کشته گردید، همان روز نیز او را سروش آزادی تاج شاهی بر سر نهاد و زمام حکومت در عالم افکار را به دستش داد.

سلطنت اشرار کجا و سلطنت افکار کجا!

کار تجدد حتمی و ضروری است صدای شیخ محمد خیابانی خوابیدنی نیست... (1)

شیخ محمد خیابانی که بود ؟!

شیخ محمد خیابانی فرزند حاجی عبد الحمید در سال 1297 هجری قمری در قصبه خامنه متولد شده پس از تحصیل فقه و اصول (قريب بحد اجتهاد) هیئت و نجوم را فراگرفته از علم کلام و حکمت و طبیعیات و تاریخ و ادبیات بهره کافی برگرفته است.

خیابانی در اخلاق نیز دارای مقام بس بلندی بوده، مدتی امامت مسجد جامع تبریز را بعهده داشته است. می توان گفت خیابانی در زمان خود اورع و ازهد هم قطاران خود از ائمه جماعت بوده است. قزاق های تزاری عموی خیابانی را کشته و تمام دارائی او را غارت کردند...

شیخ محمد خیابانی در دورۀ دوم (1327 قمری) به وکالت مجلس انتخاب شده و روزی که اولتیماتوم مشهور روس به ایران داده شده و در مجلس شورای ملی مطرح شد خیابانی در خطابه بلیغی که تقريباً يك ساعت طول کشید مخالفت خود را با قبول اولتیماتوم اعلام داشت.

پس از آن که دولت وقت اولتیماتوم را قبول کرد و مجلس تعطیل شد، خیابانی در سبزه میدان تهران میتینگ مفصلی داد که نطق او طولانی بود و خیلی مؤثر واقع شد پس از چند روز به خراسان رهسپار گردید زیرا یقین داشت وثوق الدوله (2) در صدد

ص: 38


1- نقل از: دیباچۀ دکتر شفتی بر رساله ایران شهر
2- وثوق الدوله در آن موقع وزیر خارجه بوده است.

دستگیری او بر می آید؛ چنان که در صدد دستگیری رفقای او بر آمد.

خیابانی در شش سال فترت که مجلس تعطیل بود مشغول تجارت شد تا روزی که اعلان تاج گذاری احمد شاه در ایران منتشر گردید و در تبریز عمال شجاع الدوله (صمدخان) که وابسته و متکی به روس ها بودند اعلان تاج گذاری احمد شاه را پاره کردند. شیخ دید دیگر سکوت جایز نیست مشغول فعالیت شد و چند نفر از دوستان خود را بهمکاری دعوت نمود و پروتست نامۀ شدید اللحنی به نام آزادی خواهان آذربایجان منتشر نمود.

بعد به تهران آمد و پس از يك ماه توقف در تهران و ملاقات با رجال و وزراء که دید از طرف آن ها سودی عاید ملت نمی شود به تبریز بازگشت و مشغول تجارت شد، ولی با انعقاد مجالس ادبی و مذاکرات فلسفی در محافل انس ذهن جوانان مستعد را باز می کرد و زمینه را برای قیام مهیا می ساخت.

پس از آن که روس ها آذربایجان را تخلیه کردند خیابانی دایرۀ فعالیت خود را توسعه داد و تشکیلات حزب دموکرات را تقویت نمود شالوده تشکیلات ژاندارمری در آذربایجان از نتایج فکر او بود؛ در اندک مدتی پانصد نفر ژاندارم به ریاست افسران ایرانی مهیا شد؛ می خواستند این عده را تقویت کنند و آن را هسته مرکزی يك نيروى قوى سازند که ورود قشون عثمانی مانع از انجام آن نقشه شد.

در اواخر شعبان 1337 قشون عثمانی وارد تبریز شد و در سراسر آذربایجان شروع بتاراج انبار های غله نمود ترک ها می خواستند آذربایجان را ضمیمه عثمانی کنند و نقشه «پان ترکیزم» را عملی سازند خیابانی جداً مخالفت کرد و عثمانی ها او را دستگیر و به ارومیه فرستادند. پس از تخلیه آذربایجان از قشون عثمانی شیخ محمد خیابانی و رفقای او آزاد شدند.

موقعی که قرارداد وثوق الدوله (1919 میلادی) علنی شد و وثوق الدوله دست بکار انتخابات مجلس گردید دموکرات های تبریز واکنش سختی نشان دادند و در انتخابات آذربایجان با آن که وثوق الدوله مداخلات جدی می نمود شش کرسی را تصاحب نمودند

ص: 39

وثوق الدوله متوجه شد که اگر خیابانی و سایر نمایندگان آزادی خواه تبریز به تهران بیایند نقش مؤثری در مجلس شورای ملی بازی خواهند کرد؛ بدین جهت تصمیم گرفت حزب دموکرات تبریز را منحل و رؤسای آن را مغلوب کند دموکرات ها تصمیم به مقاومت گرفتند و قیام شروع شد (روز هفدهم حمل 1299) و در مدت دو روز تمام شهر و ادارات دولتی بدست حزب دموکرات افتاد در مدت شش ماهی که قیام دوام داشت شهر خیلی منظم بود و خیابانی سعی داشت انتظامات عمومی کاملا برقرار باشد.

در اثنای قیام بود که کابینه وثوق الدوله سقوط کرد و مشیرالدوله روی کار آمد و او هم در صدد خاموش کردن قیام خیابانی برآمد و حاجی مخبر السلطنه (1) را به ایالت آذربایجان منصوب نمود والی جدید به تبریز وارد شد و خیابانی هرگز حدس نمی زد و باور نمی کرد مخبر السلطنه که خود را مخالف وثوق الدوله و طرفدار آزادی معرفی می کند متوسل به اسلحه شود بدین جهت بود که خیابانی در صدد تهیه قوای مسلح برنیامد.

مخبر السلطنه پس از چند روز مذاکره عصر روز 28 ذیحجه به قزاق خانه رفت و به فرمانده قزاق های ساخلو تبریز فرمان عملیات مسلحانه و قلع و قمع قياميون را داد.

فردا صبح مقارن طلوع آفتاب قزاق ها مراکز قیامیون و کمیته حزب راکه آماده برای دفاع نبود بمباران کرده پس از سه ساعت قیامیون را منکوب ساخت. خیابانی به خانه یکی از دوستانش پناهنده شد قزاق ها محل اختفای او را یافتند و در زیر زمین همان خانه او را با چند گلوله کشتند(2)

ص: 40


1- حاج مخبر السلطنه در بدو تشکیل کابینه مشیرالدوله وزیر دارائی بوده، ولی نظر به وخامت اوضاع آذر بایجان و نظر به وجاهت ملی که در آذربایجان داشت برحسب تصویب هیئت دولت به ایالات آذربایجان و دفع قیام خیابانی منصوب گردیده بود مخبر السلطنه در آن زمان رئیس کمیته محلی پایتخت حزب دموکرات و نامزد وکالت و وزارت حزب نامبرده بود.
2- اقتباس از نشریه ایران شهر
چگونگی واقعۀ قتل خیابانی از منابع دولتی

«هیئت دولت تصمیم گرفت حاج مخبر السلطنه را به ایالت آذربایجان منصوب نماید. مخبر السلطنه روز 17 برج سنبله به تبریز وارد شد؛ رؤسای ملیون و احزاب او را نپذیرفتند و حتی با وی ملاقات هم نکردند؛ محل دار الایاله را نیز تخلیه نکردند. مخبر السلطنه ناگزیر به منزل یکی از دوستان خود می رود و پس از دو روز توقف با شیخ محمد خیابانی و سایر رؤسای حزب داخل مذاکره می شود و موقعیت کشور را تشریح می کند و آن ها را به اطاعت اوامر دولت و مساعدت در اجرای منویات خودش دعوت می نماید

رؤسای حزب بهیچ وجه حاضر نمی شوند سپس والی آذربایجان توسط بعضی از نمایندگان خارجه با آن ها داخل مذاکره می شود در جواب والی آذربایجان پیغام می دهند که نمی توانیم پاسخ مثبت بدهیم.

پس از تبادل پیغامات و مذاکرات مفصل مخبر السلطنه هم از صلح و رویه مسالمت کارانه مأیوس می گردد

روز یکشنبه 28 ذیحجه از تبریز خارج و به محل اردوی قزاق می رود و با رئیس آتریاد قزاق داخل مذاکره و امر به دستگیری اشخاصی که در عمارت عالی قاپو (محل استانداری) متوقف بودند صادر می نماید

قوای قزاق شبانه تهیه کار را دیده قبل از طلوع آفتاب قزاق ها عالی قاپو را تصرف کردند، مستحفظين و افراد مسلح حزب تجدد که در آن جا بودند، دست در آورده؛ ولی بزودی قلع و قمع و هشت نفر از آن ها کشته می شوند. بعداً شهربانی و اداره ژاندارمری را نیز متصرف می شوند تمام این عملیات در حدود سه ساعت بطول انجامید والی آذربایجان به دارالایاله وارد و شیخ محمد خیابانی هم پنهان می گردد.

پس از رفع غائله دکاکین و بازار ها باز می شود و اعلامیه ای از طرف والی آذربایجان منتشر می شود؛ پس از تصرف ادارات دولتی دستور دستگیری شیخ محمد خیابانی و رفقای وی صادر می گردد

ص: 41

روز سه شنبه سی ام ذیحجه به ادارۀ ایالتی خبر می دهند که شیخ محمد خیابانی در خانه ای مخفی شده بود قزاق ها برای دستگیری وی اعزام و داخل خانه می شوند. يك نفر قزاق بزیر زمینی که شیخ محمد مخفی شده بود می رود و شیخ محمد خیابانی هم با هفت تیر خود بطرف قزاق شليك می کند.

سپس چند نفر قزاق وارد زیر زمین می شوند و چون به قزاق ها حمله می شود آن ها هم چند تیر بطرف شیخ محمد شلیک می نمایند؛ سر تیر خیابانی فوت می کند (29 ذیحجه 1338).(1)

خلاصه قضیه خیابانی خاتمه یافت و خبر این واقعه در جراید مرکز منتشر شد

ص: 42


1- میرزا عبدالله خان مستوفی نویسندۀ تاریخ اجتماعی و اداری قاجاریه در جلد سوم (صفحة 175) راجع به این قیام چنین می نویسد: «مشير الدوله حاجی مخبر السلطنه را که در دو مورد دیگر از موارد مشکل والی آذربایجان شده و مردم به بی غرضی و بی طمعی او کمال اطمینان را داشتند به ایالت آذر بایجان انتخاب و مأمور کرد تصور می رفت و جاهت والی جدید و اعتماد عامه نسبت به او قیامی ها را نیز سر جای خود بنشاند ولی این آقایان این والی را به دار الایاله راه ندادند بطوری که حاجى مخبر السلطنه مجبور شد به یکی از خانه های شهری فرود آید هر قدر این والی وجیه و طرف اعتماد عموم با آقایان از در مسالمت در آمد آن ها بی مزگی را زیادتر کرده، حتی والی را در خانه خود تهدید به اخراج از شهر نمودند. مخبرالسلطنه مجبوراً به نظامیه پادگان نظامی در باغ شمال رفت قیامی ها این کار را مقدمه فرار والی دانستند و به رعونت ترکی خود افزودند؛ ولی مخبر السلطنه در دو سه هفته اقامت خود در تبریز بخوبی اطلاع حاصل کرده بود که اهالی از این اقدامات آقایان تبری جسته و همگی هواخواه وحدت ملی هستند و قوه جنگی این آقایان هم چیز مهمی نیست و قلع و قمع آن ها در کمال سهولت ممکن است این بود که به قزاقان نظامیه امر داد به شهر به مرکز قیام حمله و آن ها را متفرق و از آن ها خلع اسلحه کردند... شیخ محمد خیابانی چه می گفت و مقصود جمعیت قیام چه بود؟ این آقایان می خواستند مأمورین ادارات دولتی را از طرف خود معین کنند و مالیات به مرکز نفرستند؛ سهل است از مرکز دستی هم بگیرند و هيچ يك از اوامر دولت مرکزی را اطاعت نکرده حتی والی ایالت راهم به دار الایاله راه ندهند و «خود مختار» باشند حتى اسم آذربايجان را هم تغيير داده و «آزادی ستان» اسم تازه بالای کاغذ های رسمی خود چاپ کرده بودند.

و یک سال هم از این جریان گذشت؛ در سال 1300 خورشیدی فرخی مدیر روزنامۀ طوفان در شماره چهارم روزنامه مذکور در سر مقاله خود پس از درج این شعر :

پرد ز افق بر چرخ فواره خون هر روز *** تا غوطه زند خورشید در خون خیابانی

وزیر عنوان «مخبرالسلطنه و مرحوم خیابانی» به مناسبت یکمین سال قتل وی مقاله مفصلی نوشته و به مشیرالدوله هم حمله کرده بود مشیرالدوله نیز پس چند روز در مجلس قضیه را مطرح و نطق زیر را ایراد می کند و ما از نظر تشریح اوضاع عین آن را بنظر خوانندگان می رسانیم. (نقل از صورت مذاکرات مجلس مورخه 14 سنبله 1300 خورشیدی برابر سوم محرم 1340 قمری):

«مشیرالدوله - بدواً از آقایان نمایندگان معذرت می خواهم که به این عرایض خودم تضییع وقت فراهم می کنم؛ ولی ناگزیرم عرایضی که دارم عرض کنم در شمارۀ چهارم جریده طوفان شرحی راجع به مرحوم آقای شیخ محمد خیابانی مندرج بوده که قسمتی از آن راجع به کابینه بنده است و چون بکلی عاری از حقیقت است، لازم می دانم که در این جا بعضی توضیحات برای اطلاع خاطر آقایان نمایندگان عرض کنم؛ اگر چه در موقع خود و زمان کابینه بنده تمام وقایع را کما هو حقه در بیانیه هائی که صادر شده بود بتوسط جراید به اطلاع عامه رسیده، یقیناً آقایان نمایندگان از آن بیانیه ها بی اطلاع نیستند؛ ولی چون یك چیز های تازه در روزنامه نوشته شده است ناگزیرم آن اظهارات را بلا جواب نگذارم و شرح بدهم، بنده را با سابقه مرحوم خیابانی هیچ کاری نیست.

ایشان چه نیتی داشتند و چه اقداماتی قبل از تشکیل کابینه در آذربایجان کرده اند به بنده مربوط نیست و اطلاع کاملی هم ندارم و اولیاء امور وقت بهتر از چگونگی آن اطلاع دارند؛ توضیح و تصدیق و تکذیب آن مسائل راجع به کابینه بنده نیست؛ آن قسمتی که راجع به کابینه بنده است بنده ناگزیرم و لازم می دانم حاق مسئله را بعرض برسانم.

در شمارۀ چهارم همان روزنامه که اسم بردم مطالبی نوشته شده و این طور جلوه

ص: 43

داده شده است که مسئله آذربایجان در زمان کابینه بنده در اطراف شخص مخبر السلطنه دور می زده و مرحوم خیابانی اصرار داشته است که مخبر السلطنه به آذربایجان نرود؛ بنده و کابینه بنده اصرار داشته ایم او برود.

خیر این طور نیست و بکلی عاری از حقیقت است؛ تلگرافاتی که مکرر در مکرر با حضور تمام اعضاء کابینه و در مدت يك ماه با مرحوم خیابانی و اعضاء هیئت قیام کننده بعمل آمده و صورت آن ها در کابینه ریاست وزراء در تلگراف خانه ضبط است مسئله را معلوم می دارد؛ صریحاً به ما می گفتند که ما والی نمی پذیریم ما از مرکز می خواهیم که به کار آذربایجان دخالت نکنند ولی هر قدر پول می خواهیم بدهید. بدیهی است که آقایان نمایندگان تصدیق می نمایند که رژیم مشروطیت یعنی همان رژیمی که مرحوم خیابانی بقول هوا خواهانش اجرای او را از کابینه ما می خواست همان رژيم آيا به يك هیئت دولتی اجازه می دهد که اصل و اساس لامرکزیت و تجزیه ایران را قبول کند؟ (جمعی از نمایندگان گفتند - خیر) ما گفتیم آذربایجان جزء لا يتجزای ایران است اگر حرف در شخص والی آذربایجان بوده برای حل مسئله آذربایجان اشکالی باقی نمی ماند؛ بالاخره پس از اقدامات زیاد وقتی دیدیم هیچ منطقی را گوش نمی دهند و هیچ حرف صحیحی بخرجشان نمی رود، مصمم شدیم و والی را که خودمان صلاح می دانستیم فرستادیم در همان روزنامه این طور نوشته شده که توطئه و نقشه فوت خیابانی در مرکز کشیده شده بوده است. این مسئله را بنده تکذیب می کنم وقتی که والی از این جا حرکت کرد، باز امیدوار بودیم که مرحوم خیابانی آن قدر دارای عقل سلیم است که بعد از ورود والی نظر به اوضاع آن روزه دست برادری بطرف والی دراز کرده و با هم کار بکنند. ابدأ يك همچه نقشه ای در این جا کشیده نشده والی هم کمال جد و جهت را داشت که وقتی وارد محل می شود بطور مسالمت و مصالحه خاتمه به این کار بدهد و اگر موفق نشد بواسطه اولتیماتومی بود که مرحوم خیابانی به والی داد.

آقایان نمایندگان این مطالبی را که عرض می کنم فقط از طریق راپورت های

ص: 44

رسمی نیست؛ بلکه غیر از راپورت های رسمی راپورت های خصوصی هم به بنده می رسید از طرف دیگر هم بنده از اوضاع آذربایجان بی اطلاع نبودم و مخصوصاً می دانم والی ما که وارد شد باندازه ای حوصله و برد باری کرد که هیچ کس منتظر نبود این اطلاعات از يك منبع موثق بی طرفی است که اگر مجلس شورای ملی یک وقتی بخواهد به این کار رسیدگی کند کاملا می توانم آن منبع را بدست بدهم؛ ولی حالا هیچ نخواهم گفت و باز عرض می کنم این که نوشته شده است نقشه در این جا کشیده شده بود ،خیر مسئله آذربایجان و مرحوم خیابانی چنان چه بعضی ها تصور می کنند این قدر ها اهمیت در نظر دولت نداشت؛ دولت جد و جهد می کرد که مسئله به مسالمت بگذرد

دولت در کمال خوبی می دانست که در آذربایجان غیر از عده معدودی هیچ کس با دیکتاتوری مرحوم خیابانی همراه نیست و بخاتمه دادن این مسئله هیچ اهمیت نمی داد که نقشۀ آن را بکشد. مسئلۀ جنگی در کار نبود که کابینه دولت، وقت خودش را صرف نقشه کند مقصود این بود که حتی المقدور کار بمسالمت بگذرد؛ زیرا آن ها همه تبعه داخله و ایرانی بودند والی هم نهایت جد و جهد را بخرج داد که به مسالمت بگذرد؛ ولی موفق نشد و بعد از ورود به تبریز بعد از آن که اولتیماتوم از طرف آقا شیخ محمد خیابانی به او داده شد او مجبور شد که به قوه قزاق متوسل شود و فوت خیابانی هم چنان که والی آذربایجان می گوید بواسطه انتحار بوده بهر حال وقایعی که اتفاق افتاد خوب ثابت کرد که دولت در نظریه خودش صائب بود و مسئلۀ آن اهمیتی نداشته برای این که ورود دویست نفر قزاق به تبریز بتمام این اوضاع خاتمه دهد؟ اگر قلوب آذربایجانی ها با خیابانی بود، آیا دویست نفر قزاق می توانست به این اوضاع خاتمه دهد؟ آیا فراموش کرده اید اهالی آذربایجان با ستارخان چقدر همراهی کردند و در مقابل اردوی دولتی چقدر مقاومت و ایستادگی نمودند و بالاخره فاتح بیرون آمدند؟

آذربایجانی که خود را همیشه دست راست و قوی هیکل ایران دیده؛ آذربایجانی که عادت کرده همیشه جوی های خون برای حفظ حدود و ثغور ایران

ص: 45

برای حفظ قومیت و ملیت ایران جاری کند به این حرف های مشعشع گول نمی خورد (احسنت ، احسنت).

تاریخ سه هزار ساله ایران آذربایجان را با ایران چنان ممزوج کرده است که بهیچ وجه قابل تجزیه و انفكاك نیست (احسنت، احسنت)

شخص عاقل و مآل اندیش می داند که فقط سعادتمندی آذربایجان در پرتو اتحاد و جزء ایران بودن است آذربایجانی ها گول این حرف ها را نمی خورند و می دانند که اگر آذربایجان از ایران مجزی شود، قائم بالذات نخواهد بود؛ دیر یا زود جزء این یا آن خواهد شد (صحیح است.)

من وكابينه وزرای من در مجلس شورای ملی در پیشگاه کلام الله مجید قسم یاد کرده بودیم اصول مشروطیت را حفظ کنیم (احسنت احسنت)

قسم برای این نبود که ملوک الطوایفی در این مملکت تأسیس کنیم؛ پس ما به وظیفه خودمان رفتار نموده ایم؛ حالا هر چه می خواهند بگویند؛ این مطالب را برای این عرض کردم که آقایان نمایندگان اگر چه تا اندازه ای هم مسبوق بوده اند بهتر مسبوق شوند؛ بالاخره قسمتی در روزنامۀ مذکور راجع به شخص بنده است، چون مطلب شخصی است بنده وقت مجلس را به دفاع شخصی تضییع نخواهم کرد، بخصوص که تصور می کنم بنده صلاحیت قضاوت را درباره خود ندارم؛ ولی در عین حال می گویم و البته آقایان نمایندگان نیز تصدیق خواهند نمود که مخالفین من هم که در خارج مجلس هستند چنین صلاحیتی را ندارند؛ قضاوت درباره بنده و اولیای امور ایام فترت راجع به محکمه صالح بی غرضی است.» (پایان نطق مشير الدوله).

چند سال پس از انتشار کتاب کودتا یعنی در سال 1325 روزی برحسب وقت قبلی به ملاقات حاج مخبر السلطنه در قریه دروس رفتم و راجع به مسئله خیابانی سئوالاتی نمودم هدایت جزوه ای در اختیارم گذارد که عنوان آن بر من چه گذشت از خاطرات حقیر مهدی قلی هدایت که در سال 1323 بچاپ رسیده بود. در آن جزوه

ص: 46

قسمتی هم مربوط به وقایع آذربایجان و خیابانی بود که چند سطر آن بقرار زیر است:

«تبریز از تهران پول می خواست و حاکم نمی خواست؛ مشیرالدوله دوبیست هزار تومان و يك پانزده هزارتومان برای خیابانی فرستاد؛ در تهران تصور می شد که قیام تبریز پایه و مایه ای دارد و سلیمان میرزا و سید کمره ای هر روز دو ساعت وقت مستوفی را بصحبت خیابانی می گرفتند بالاخره در فرستادن وجوه خودداری شد. من وزارت مالیه را داشتم و صحبت رفتن من به آذر بایجان بود خیابانی به وثوق السلطنه تلگراف کرده بود که فلانی تنها بیاید من هم يك نفر بیشتر همراه نبردم چه می دانستم در تبریز محتاج عده نیستم روز هفتم ذیحجه 1338 در هیئت دولت تصمیم گرفته شد و روز نهم ذیحجه از تهران حرکت کردم.

از باسمنج تلفن کردم که حاضرم با شما کار کنم؛ چه معلوم بود مخالفتی در بین است؛ جواب دادند که ما حاضر نیستیم خواستم به یکی از منازل دولتی فرود آیم مخالف تصمیمم بودند؛ به منزل حاج ساعد السلطنه فرود آمدم.

سوار های گرم رودی را از باسمنج مرخص کردم قزاق اجازه خواست دسته ای باستقبال بفرستد؛ منع کردم که لدى الورود اشکالی پیش نیاید.

ده روز در منزل ساعد السلطنه مشغول نصیحت بودم؛ مفید نیفتاد و هر چه از مقصد پرسیدم گفتند مرامی عالی در نظر داریم و گفتنی نیست. می خواستند من به تهران برگردم و حامل پیغامات باشم.

قنسول انگلیس و قنسول آمریکا خیابانی را نصیحت کرده بودند. قنسول انگلیس برای من پیغام کرد که خیابانی حاضر برای ملاقات شما نیست؛ که فلانی سخن آور است مرا مغلوب می کند؛ و اگر ده هزار قوه هم از تهران بیاید، جواب می دهم؛ قنسول آمریکا پیغام کرد خیابانی به تهران یاغی است.

آن چه بر من معلوم شد تشکیل حکومت آذربایجان در باکو، خیابانی را بخیال انداخته بود که همان بازی را در تبریز در آورد. اسم آذربایجان را آزادی ستان نهاد که عوام را خوش آید و انتهاز فرصت می کرد این بود مرام نا گفتنی نه دولت نه

ص: 47

حامیان قیام این را دوست نمی داشتند و آن بازی را محمل های دیگر می نهادند و بسا بود که به خراب کاری هائی بکشد و من نمی توانستم آزاد با تهران گفت و شنید کنم؛ اگر آن چه بر من معلوم شد در تهران می دانستند سلیمان میرزا با اعتبار نامه من مخالفت نمی کرد.

در راه کسی قادر به بیرون کردن گله نبود؛ در شهر هم نان کم بود؛ چهار نفر از تجار محترم به مراغه رفتند، گندم بیاورند؛ عدل الدوله نوادۀ حاجی کبیر آقا مانع شد که با این اوضاع من گندم برای شهر نمی گذارم حمل شود؛ اگر او خیابانی است من بیابانیم.

با وجود قزاق و ژاندارم چهار صد نفر اهل شهر را لباس مخصوص پوشانده قشون ملی نام نهاده بودند؛ معلوم نبود در مقابل کدام دشمن و برای چه از غرائب این است که اعتماد خیابانی به عمیدالسلطنه تالش دزد چپاولچی بود تهران بواسطه سانسور از حقایق بی خبر بود؛ من هم نتوانستم مخابره کنم؛ تصور می کردند قیام اساس ملی دارد؛ يرى الحاضر مالا يرى الغائب

رشت و تبریز گول تقسیمات قفقاز را خوردند که باکو تفلیس ایروان هر کدام دم از استقلال می زدند؛ اگر حقیقت به تهران معلوم بود سلیمان میرزا آن اشتلم را در مجلس نمی کرد و سید کمره ای ختم (مجلس ترحیم برای خیابانی) نمی گذاشت و امثال صمصام السلطنه و مستشار الدوله بختم نمی رفتند.

من گله ای ندارم بیسمارک گفت: هر چه به این مردم خدمت کنی هر گز راضی نخواهند شد. و سعدی بهتر گفته است.

اگر بر پری چون ملك بآسمان *** به دامن در آویزدت بد گمان

خدا را که مانند و انباز نیست *** نباشد ندیدی که ترسا چه گفت

يك نفر نگفت تبریزی كه يك سال بر سر آزادی با دولت جنگید و هزار تلفات داد چه شد که برای اعلای علم آزادی خیابانی هیچ کس حاضر نشد و صد نفر قزاق بدون زد و خورد عالی قاپو را متصرف شدند اگر همسایه های خیابانی با او موافق

ص: 48

بودند خانه او چاپیده نمی شد قیام چاپی بود و نگرفت.

هیچ معلوم نیست مسلك ما مردم چیست؟ چه می خواهیم و بکجا می رویم؛ قرار دادی بین ایران و انگلیس بسته شد بد بود می بایست از آن برائت جست لیکن جنگ خانگی چه چاره می کرد و جز خرابی چه نتیجه داشت؛ بجز این که جمعی از اهالی تلف شدند با معاهده 1907 و قرارداد 1919 از برای ایران راه نجاتی نبود؛ اگر معاهدۀ شوروی پیش نیامده بود قرارداد 1919 عملی می شد به این قیام کسی اعتنا نمی کرد؛ چنان که در نظام اقدام شده بود و میرزا عیسی خان هم در مالیه بساط مداخله را چیده بود مصادف شد با وزارت مالیه من دفتر را بستم در صورتی که به آرمیتج اسمیط (آرمیتاژ اسمیت انگلیسی) معتقد بودم کاش او را به اختیار دعوت کرده بودیم ربطی به دیگران نداشت، مردی دانا بود.

باری مجاهدین ستارخان پیغام کردند ما حاضریم؛ گفتم من حاضر نیستم . رئیس قزاق نزد من آمد ،گفت يك سال است من در این شهر هستم؛ این بازی اساس ندارد؛ اگر ژاندارم دست در نمی آورد و سایرین بمختصر بادی متفرق می شوند روز های یک شنبه مجلس چای داشت قرار شد من به قزاق خانه بروم با ساعد السلطنه شور کردم؛ گفت همه می روند خودش کسالت داشت؛ با هدایت قلی خان و لطف الله خان پسر عمو و فرزندی به قزاق خانه رفتم؛ آن ها هم آگاه نبودند: یکشنبه 28 ذیحجه مطابق 26 شهریور 01299

صبح یک شنبه سید المحققین نزد من آمد که خیابانی می گوید: نشسته ای این جا که چه؟ گفتم می خواهم بروم امنیت من در راه چیست؟ گفت سوار همراه می کنیم؛ گفتم به سوار شما اعتماد ندارم؛ گفت قزاق همراه ببرید؛ گفتم حرفی است حسابی.

شب پس از آن که مهمان ها متفرق شدند رئیس قزاق تکلیف خواست؛ خبر آوردند که ژاندارم هم از شهر بیرون رفت رئیس قزاق کسانی را بر سر راه خیابانی گماشته بود که او را به قزاق خانه بیاورند؛ منع کردم؛ معلوم شد خیابانی سلامت به خانه رسیده است؛ با تجدید اتمام حجت اجازه اقدام دادم

ص: 49

سید المحققین به گمان آن که من به قزاق خانه آمده ام که بروم (به تهران) به خیابانی گفته بود هیچ وسیله نداریم فلانی هم رفت؛ بگذار برویم او را بیاوریم ؛ گفته بود: «بگذار برود.» این بود عقل و رأى پهلوان قيام من خودم تصور نمی کردم اساس (قیام) به این درجه پوشالی باشد و قزاق بدون مزاحمت بر عالی قاپو دست یابد.

حالا شب از نیمه گذشته است احتیاطاً سفارشی به سوار های مراغه خواستند نوشتم. سحر ظفر الدوله تلفن کرد که عالی قاپو و مرکز نظمیه و تلفن خانه در تصرف ماست. در اطراف عالی قاپو يك نفر قزاق و ده نفر مجاهد کشته شده بود. من به عالی قاپو رفتم هیچ کس نبود؛ تلفن کردم اصحاب آمدند. پرده ها را کنده بودند، فرصت نکرده بودند ببرند مسئله بر حاضرین هم بقدری مشتبه بود که به صدای تیر ناظم الدوله گفته بود شش ماه گرفتار زد و خورد خواهیم بود. در این ضمن بهاء السلطنه شیرازی رسید و گفتم برو به خیابانی بگو من باز حاضرم با شما کار کنم؛ اگر میل دارید نزد من بیائید والا در بنشینید و در را باز بگذارید؛ گفت بنویسید؛ نوشتم ، رفت و برگشت که در خانه نبود و منزل او را هوا خواهان غیور چاپیده بودند؛ حتی در و پنجره را برده اند گفتم باز برو و سعی کن او را ببینی و مکتوب را برسانی؛ موفق نشد، شاید اگر در خانه خود مانده بود باز خانه را می چاپیدند، اما کشته نمی شد.

روز دیگر مقارن ظهر از طرف نظمیه هیاهوئی شنیدم گفتم چیست گفتند نعش خیابانی است که مردم با هلهله پذیرائی می کنند و می خواهند در بازار بگردانند؛ منع کردم و در سید حمزه دفن شد کاشف بعمل آمد که دختر بچه ای به پست سه نفر قزاق می گوید خیابانی در فلان خانه در زیر زمین پنهان است. قزاق سر خود وارد خانه می شود از زیر زمین به حیاط و بر عکس تیر تفنگ شليك مي شود و دست يك قزاق و پای خیابانی تیر می خورد؛ تیری هم به سرش خورده بود گفتند به قرائن باید خودش زده باشد؛ مؤید این ظن مکتوبی از بغل او در آمد مشعر بر این که «چون نخواستم تسلیم شوم انتحار کردم» و العلم عند الله ».

تا این جا از جزوۀ «بر من چه گذشت» نقل شده است و در کتاب مفصل خاطرات

ص: 50

و خطرات موضوع قیام خیابانی را مفصل تر نوشته ولی نوشتجات مخبر السلطنه اصولا طوری نوشته شده که فقط کسانی که در آن عصر زندگی کرده اند می توانند استفاده نمایند؛ زیرا درباره اشخاصی که اسم می برد سمت و موقعیت آنان را ذکر نکرده و غالباً جملاتش پیچیده و در پاره ای از مواقع دو سه جمله را با يك فعل تمام می کند و نامفهوم می شود.

اما در کتاب خاطرات و خطرات این تلگراف را ذکر کرده و مطالب زیر را در بارۀ قیام خیابانی نوشته است:

«تلگراف مشیر الدوله به مخبرالسلطنه

ایالت جلیله تلگراف جناب مستطاب عالی بعرض پیشگاه اقدس ملوکانه روحنا فداه رسید؛ موجب مسرت و خرسندی خاطر مهر مظاهر گردید؛ برای تکمیل مرحمت نشان اقدس با حمایل مخصوص آن به حضرت عالی اعطا فرمودند تبریکات صمیمانه خود را زحمت می دهد 23 سنبله 5426 مشیر الدوله - ریاست وزراء

این نوشته از جیب بغلش در آمده است (عین نوشته) : «رفقا خداحافظ، چون تنها ماندم و تصمیم نموده بودم که دستگیر نشوم خودم را کشتم ؛ بعد از این سست نشوید؛ مرام را تعقیب کنید؛ از بازماندگان من غفلت نکنید؛ کسی را ندارم؛ تمام دارائی مرا بغارت بردند؛ این بود آزادی خواهی مخبر السلطنه؛ 22 سنبله، محمد خیابانی»

... منزل خیابانی را دادم تعمیر کردند؛ اثاثیه برای اولادش تدارك كردم؛ حقوق برای اولادش خواستم؛ شش هزار تومان از هر محل نزد ناظم الدوله جمع شده بود، به اولادش دادم؛ جعبه عیالش را گماشته خودش که مسبوق بود، از زیر خاك در آورده بود، بدست نظمیه آمده بود، رد کردم؛ هشت هزار تومان به اسم خیابانی از عوارض قراردادی در گمرك جمع شده بود که جزء عایدات رسمی نبوده؛ رئیس گمرك از من تكلیف خواست گفتم داد به دار التربیه که مقروض بودند؛ در تشریفات هفته و سال او مساعدت کردم؛ در سال او تمام اجزای ادارات حاضر شدند، در تهران سید کمره ای برای او ختم گذارد.

ص: 51

صمصام السلطنه ها و مستشار الدوله ها بختم رفتند؛ برای ارادت به خیابانی نبود برای تظاهر بود و دماگوژی مستشار الدوله آذربایجانی بود؛ صمصمام السلطنه رئیس ایل بختیاری که مکرر ریاست دولت داشته هم می رود به ختم نظمیه مانع می شود؛ در کوچه می نشیند اقلیت مجلس و فتنه جویان شهر حامی قیام بودند. مشیر الدوله در محظور واقع شد و من در دادن گزارش واقعه به تهران غفلت کرده بودم. وثوق الدوله و مشیر الدوله؛ هر دو اسمشان حسن است. ملك الشعراء بهار در ترجیح بندی می فرمایند :

کشت آن حسن از بهر وطن گر دو سه کاشی *** کشت این حسن احرار وطن را چو مواشی

نظر ها مختلف است.

نظر به بی خبری از کیفیات حادثه و نظر به شکرانه از سهم ناز شست قرارداد 1919 طغیان قلم آقای ملک مغتفر است در تجاوز از نعم الخلفان به اسلاف تالله باشی قافیه را باخته اند تاریخ نه قضایای مرور را فراموش می كند(1) نه 1919 را، نه قطع عضو فاسد را نه سید عبدالحسین لاری را کسی سر بریده نه خیابانی را، آن به قشقائی فرار کرد این در لجاج انتحار»

نظر مورخ سید احمد کسروی درباره قضایای خیابانی چنین است:

«پس از وثوق الدوله، مشیرالدوله سر و زیر گردید؛ خیابانی به او خوش گمان بود و از او جز نیکی در بارۀ خود امید نمی داشت راستی هم مشیر الدوله با آن ترسناکی و به آن پروائی که به نیک نامی خود می داشت جز نيك رفتاری با خیابانی نمی خواست؛ و بی گمان به رنجش آزادی خواهان آذربایجان خرسندی نمی داد. لیکن درخواست های خیابانی در خور پذیرفتن نمی بود؛ چنان که گفته ایم خیابانی این می خواست که آذربایجان در دست او باشد که جدا سرانه فرمان راند و سپس که نیرومند

ص: 52


1- منظور شکست ایران از تراکمه و تصرف روسیه تزاری ترکستان شرقی است که معروف است بواسطه سوء تدبیر و خيانت معتمد السلطنه پدر وثوق الدوله در دوره ناصر الدین شاه است.

گردید ، بسر تهران رفته آن جا را هم اصلاح کند این می بود آرزوی خیابانی، ولی چون نمی توانست آن را بزبان آورد به تهران می گفت باید آذربایجان را بر سمیت بشناسد؛ دولت آگهی می داد که برای آذربایجان والی فرستاده خواهد شد؛ خیابانی پاسخ می داد به والی نیازی نیست شما پول برای ما بفرستید! پیداست که این درخواست ها در خور پذیرفتن نمی بود؛ این ها چیز هائی می بود که خیابانی بایستی با زور و نیرو بدست آورد و گرنه چشم پوشد.

ما از گفتگوهائی که میانه خیابانی و کابینه مشیرالدوله رفته آگاه نگردیده ایم؛ این اندازه می دانیم خیابانی پا فشرد که قیام هم چنان بر پا و دست او در آذربایجان گشاده باشد از آن سو مشیر الدوله در کار خود درمانده چاره نمی دانست سرانجام چنین نهاده شد که مخبر السلطنه را که در آن کابینه از وزیران می بود به نام والی گری آذربایجان فرستند... خیابانی به این نیز خرسندی نمی داد. این بود که از مخبر السلطنه به پیشواز و پذیرائی نپرداخت خیابانی می خواست دست او را ببندد و به هیچ کارش آزاد نگذارد سستی کار خیابانی بیش از همه از رهگذر بی ارجی پیرامونش می بود در 28 ذیحجه مخبر السلطنه به قزاقخانه رفت؛ روز بعد دسته های قزاق از قزاق خانه در آمده رو بشهر آوردند پیروان خیابانی اندک ایستادگی نشان دادند و با اندك جنگی برخاستند... خیابانی شب را به خانه خود رفته بی باک و آسوده خوابیده بود. بامدادان هنگامی برخاست که قزاقان بشهر در آمده بودند و چون بیم گرفتاری می رفت به خانه یکی از همسایگان رفته، در آن جا پنهان گردید. قزاقان به نهان گاه او پی برده چند تن بسرش رفته و او را با چند تیر ،کشته جنازه اش را بروی نردبانی انداخته بیرون آوردند؛ در این باره سخن دو گونه است:

مخبر السلطنه می گفت قزاقان چون نزديك شده اند خیابانی خودش را کشته دیگران می گفتند خیابانی در زیر زمینی می بوده و تفنگی بدست می داشته، قزاقان آن را دیده از بیرون شليك كرده خیابانی را از پا انداخته اند؛ و همانا این راست تر است بدینسان شادروان خیابانی کشته گردید می باید او را کشته آن نمایش های ریا -

ص: 53

کارانه مردم و آن کف زدن ها و زنده باد گفتن های دروغین دانست. يك پستی فراموش نشدنی که در داستان خیابانی از این دسته مردم نمایان گردید آن بود که چنان که در پای گفته های خیابانی کف زدند و در رفتاری بسیار از خودشان نشان دادند.

اینک چند جمله از نطق های خیابانی:

«ما چرا قیام کردیم ؟ اگر وضعیت مقدم بر قیام را از نظر مطالعه بگذرانیم حالت اسف آمیز مملکت و اختلاسات بی حد و حصر مالیه و اقدامات بی ناموسانه و جانیانه نظمیه را در نظر بگیریم لزوم، فوری قیام را احساس می نمائیم...

... دزدانی که از تبریز رانده می شوند نباید در تهران صدر نشین امارت بشوند؛ جانی ها که از مرکز آذربایجان فرار می نمایند نباید زمام حکومت ایالت و ولایت دیگر را در دست بگیرند؛ زیرا که تمام خاک آذربایجان ایران مقدس و مجموع کل دموکراسی ایران صاحب حقوق است ...»

... فعلا می دانیم که صدای «ایران» را در خارج تبریز ، در تهران در شرق و غرب و شمال و جنوب با يك موفقیت خفه می کنند ولی این مشاهده ما را عصبانی نمی کند و در تاكتيك ما عوامل وقت و زمان نیز منظور شده است ...» (از نطق روز یکشنبه 12 ثور 1299)

«اما روزنامۀ ایران آن جریده بی وفا و حقیقت از طریقی مستقیم تر از رعد به مطالعه این قیام پرداخته و نفهمیده حرف هائی زده است ؛ روزی که آزادی خواهان در این ایالت بد بخت دچار هزار گونه زجر و شکنجه می شدند، سردار می رفتند صدای روزنامه ایران در نمی آمد ؛ وقتی که مرد و دین تبریز می رفتند و در تهران نایل تکریم و تقدیر می شدند ، جریده ایران ساکت و صامت بوده ، نه قلم او و نه رگ غیرت او بحرکت نمی آمد ...» (نقل از نطق شب دوشنبه 3 جوزای 1299)

ص: 54

6. قیام چاکو تاهی ها و تنگستانی ها بر علیه انگلیس ها

اشاره

این قیام از سال 1323 قمری شروع شد و پس از شش سال جنگ های متوالی و محاربات خونین بالاخره در سال 1339 قمری برابر 1300 خورشیدی تقریباً پایان یافت. شیخ حسین خان چاکوتاهی از قائدین قیام در جنگ با پلیس جنوب در كابينة مشير الدوله مقتول شد (شوال 1338 قمری ) و تلگراف تسلیتی از طرف رئیس الوزراى وقت به خانواده مشارالیه مخابره گردید (تلگراف تسلیت اکنون در اختیار شیخ عبدالرسول خان چاکوتاهی می باشد.)

اساس این قیام از توقیف نمایندگان سیاسی آلمان (و اسموس و غیره) و عثمانی شروع می شود و پس از مبادلۀ چندین نامه بین شیخ حسین خان چاکوتاهی و کنسول انگلیس مقیم بوشهر بالاخره به جنگ منتهی می گردد.

نمونه ای از آن نامه ها و تلگرام ها در زیر نقل می گردد:

تلگرام کاکس بالیوز انگلیس به شیخ محمد حسین تنگستانی

«جناب مستطاب علام فهام شیخ محمد حسین زیدت افاضاته ، چون یقین دارم که رعیت صادق ایران هستید ، مقتضی می دانم که حقایقی را که شاید نزد خودتان هم به آن دوستدار اطلاع بدهم. دولت انگلیس از سابق دوست صادق ایران بوده و در اشکالاتی که ایران داشته مساعدت نموده، دولت آلمان و عثمانی سعی دارند که بی طرفی ایران را پایمال نمایند معلوم شد که قنسول آلمان در بوشهر سعی دارد که اهالی تنگستان را تحريك بحمله به بوشهر نماید؛ لازم شد که از بوشهر دفع شود؛ از اوراق موجود معلوم شد که سفیر آلمان به دستیاری مأمورین سوئدی ژاندارمری بدون اطلاع ایران امراء و اعیان جنوب را می خواهد برانگیزاند به مخاصمه با دولت انگلیس که هیچ قصد غیر از دوستی با خودتان ندارد . نه تنها خودتان را دچار مصیبت خواهد کرد بلکه ثلث دولت خود را نیز مال المصالحه قرار خواهید داد ... کاکس بالیوز انگلیس مقیم بوشهر»

ص: 55

جواب شیخ محمد حسین خان به کنسول انگلیس

« جناب مستر کاکس بالیوز انگلیس مقیم بوشهر ، تلگراف شما رسید؛ اگر چه با صداقت در تابعیت دولت علیه ایران حق مخابره مستقیم با شما که نماینده اجنبی هستید نداشتم؛ کما این که مخابره شما هم می بایست بتوسط حکومت جلیله باشد؛ ولی بملاحظه ضرورت وقت بجواب مبادرت می نماید. در این موقع که دولت جلیله ایران مسلك بي طرفی اختیار ،نموده ملت نیز با وصف معلوم بودن احساساتش ، متابعت دولت را کرده است، دست از پا خطا ننموده . اگر به دیده انصاف ملاحظه شود ، دولت انگلیس و روس این بی طرفی را محترم شمرده و مداخلات دولت متبوعه شما وروس در خلیج فارس و نقاط شمالی ایران شاهد صدق به این مطلب است این که آلمانی ها در خیال فریب دادن عشایر ایران هستند مطلبی است که تا کنون برهان قوی بر صحتش بدست نیامده و برخی صحت مشترك الورود بوده، بلکه شما این طریقه غير مرضیه را به آن ها آموختید و کمال اسف را دارم که بدون مراعات نزاکت مستخدمین ژاندارمری را متهم به بعضی حرکات کرده و حال آن که بخوبی مستحضر هستید که تا کنون حرکتی که منافی بی طرفی باشد از آن ها بروز ننموده . اما این که دولت خود را فرمانده بزرگ مسلمانان یاد نموده اند ، خیرخواهانه اعلام می نماید که شایسته دانش و بینش شما نبوده و این عبارت احساسات دینی مسلمانان را جریحه دار می نماید

... ملت ایران را عقیده این است که صدمات وارده از شمال به تصدیق دولت انگلیس بوده؛ هتک احترام ارض اقدس خراسان و سکوت دولت متبوعه شما این عقیده را تأیید نمود. بخوبی می دانید که ملت ایران بعد از متابعت دیانت دوستدار دولت و استقلال خود بوده و کمال احتراز را از مخالفت با دولت خود دارد ، ولی در عین حال همین که از ناحیه مقدسه شریعت حکمی و امری صادر گردید ، مال جان در راه انفاذش صرف می کند ؛ بواسطه خلف قول و هجوم به بصره بود که علمای عراق با شما مخالف شدند

ص: 56

این جانب بملاحظه وقت تا کنون توانسته ام جلوگیری از هیجان مخالفت آمیز نمایم ولی با کمال اسف به شما اطلاع می دهم که عملیات اخیر شما در خلیج فارس و ناصری و محمره و بردن قنسول آلمان که بکلی مخالف بی طرفی ایران بوده ، بیشتر افکار را بهیجان آورده است. بر شما است كه ترك مهاجمه بکنید و به ارجاع قنسول آلمان روابط را محفوظ بدارید. اگر عملیات جنگجویانه شما دوام پیدا کرد جلوگیری از ملت ممتنع گردد ، ملامت و مسئولیت راجع به شماست که از خط بی طرفی تخطی نمودید و این جانب را هیچ ملامت و مسئولیتی نیست . لقد اعذر من انذر خادم الشريعه. محمد حسین برازجانی

بالاخره شیخ حسین چاکوتاهی (سالار اسلام) و زایر خضرخان تنگستانی (امیر الاسلام) كه هر يك رئيس طايقه بلوك چاکوتاهی و رئیس طايفه بلوك تنگستان بودند، پس از توقیف نمایندگان سیاسی آلمان و عثمانی بعنوان این که کنسول انگلیس نقض بی طرفی ایران را نموده جداً نمایندگان عثمانی و آلمان را از کنسول انگلیس خواستار شدند که آن ها را تحویل داده به شیراز بفرستند تا هر طور والی فارس صلاح دانست با آن ها رفتار شود

اما كنسول انگلیس قبول نکرده در جواب نوشته بود که چون کنسول های آلمان و عثمانی بر علیه دولت انگلیس اقداماتی کرده اند نمی توان آن ها را تسلیم کرد.

از طرف چاکوتاهی ها و تنگستانی ها (دشتستانی ها) نسبت به این عمل وجواب مراسله کنسول انگلیس پروتست می شود که چنان چه از تحویل نمایندگان سیاسی مزبور خود داری شود جبراً آن ها را تحویل خواهیم گرفت و یا برای جبران این عمل کنسول انگلیس را دستگیر و زندانی خواهیم کرد.

پس از مبادله این قبیل جواب های خشن جنگ شروع می شود و مهم ترین این

ص: 57

سلسله محاربات جنگ کوه گزی (1) می باشد که از دشتستانی ها در حدود 200 نفر کشته و زخمی شده و از طرف انگلیس ها در حدود 1900 نفر کشته و زخمی گردیدند، ولی سرانجام این جنگ قوای انگلیس ها پیش بردند و شیخ عبدالحسین خان چاکوتاهی ( فرزند شیخ حسین خان) مقتول گردید (شوال 1333 قمری)

پس از يك هفته مجدداً جنگ آغاز شد و به فاصله دو سه ماه انقلابات بوشهر به شیراز هم سرایت کرد یاور علی نقی خان پسیان فرزند (ژنرال حمزه پسیان) رئیس ژاندارمری فارس بر علیه انگلیس ها قیام کرد و کنسول انگلیس (کلنل اکونور) مقیم شیراز و چند نفر دیگر را دستگیر و نزد دشتستانی ها فرستاد که تا یک سال در زندان آن ها توقیف بودند و چون ژاندارمری فارس قوام شیرازی را وابسته به انگلیس ها می دانست، به خانه وی حمله کردند؛ قوام تاب مقاومت نیاورده از راه لارستان به بندر لنگه و از آن جا به بوشهر فرار کرد و در بوشهر انگلیس ها به او اسلحه و مهمات دادند که به شیراز مراجعت نماید

این بود که قوام هم به شیراز مراجعت کرده و ژاندارمری شیراز هم چون عده ای از آن ها به قوام پیوسته بودند کلنل علی نقی خان پسیان و پسر عمش غلام رضا خان راه فراری برای خود ندیدند ناچار در صدد برآمدند که یک دیگر را بوسیله اسلحه دستی هدف قرار دهند.

در نتیجۀ اجرای این تصمیم علی نقی خان کشته و غلام رضا خان مجروح گردید، قوام شیرازی نیز چند فرسخی شیراز از اسب در غلطیده فوت کرد فرزند او ابراهیم قوام (قوام فعلی) وارد شیراز شد و چند نفر از ژاندارمری وعده ای از ملیون و احرار فارس را اعدام نمود ( مانند سلطان مسعود خان (2) و سلطان معاضد السلطان و چند نفر دیگر)

ص: 58


1- کوه گزی 12 کیلومتری بوشهر و کنار کنسول گری انگلیس می باشد
2- مسعود خان پولادین در اوایل سلطنت پهلوی متهم به توطئه ،شده به اعدام محکوم گردید.

اما کنسول انگلیس هم چنان در توقیف تنگستانی ها بود تا این که موقتاً متارکه برقرار و بین انگلیس ها و چاکوتاهی ها و تنگستانی ها اسراء مبادله شدند. ولی پس از يك سال مجدداً جنگ بر سر خط آهن بین بوشهر و برازجان آغاز گردید (خط آهن نامبرده را در کابینه سید ضیاء الدین، انگلیس ها برچیدند)

خلاصه این سلسله جنگ ها همواره ادامه داشت تا این که در کابینه مشیرالدوله در سال 1299 شیخ حسین خان چاکوتاهی کشته شد و طبیعتاً این نبرد پس از چندی دیگر خاتمه یافت.

کتاب فارس و جنگ بین الملل و کتاب دلیران تنگستانی صحنه های تراژدی این وقایع را نشان می دهد

7.جراید لندن؟!

از اوایل تشکیل کابینه مشیر الدوله بعضی از جراید لندن زمزمه را آغاز کردند که قرارداد انگلیس و ایران در مخاطره افتاده و منافع عالیه انگلستان در خطر است؛ دولت انگلیس نباید به این قسمت از جهان با نظر بی اهمیتی بنگرد و با این که دولت انگلیس در نظر گرفته روح قرارداد را در قیافه دیگری ظاهر سازد معهذا تصور نمی رود که منافع انگلستان کاملا تأمین شود.

از جمله مقالاتی که در این زمینه منتشر شد مقاله ایست که اتفاقاً ترجمه آن هم به نقل از جراید انگلیسی و از قول مخبر تایمز در روزنامه عد ، شماره 78 سال یازدهم مورخۀ 28 شوال 1338 منتشر شده بود.

اگر با نظر دقت در این مقاله دقت شود نکات مهم و حساسی ذکر شده است که مطالعه آن خالی از اهمیت نخواهد بود (اينك متن مقاله):

«نقار در ایران» انحطاط نفوذ انگلستان در مخاطره افتادن قرارداد انگلیس و ایران

تهران 16مه - پس از سقوط بادکوبه وضعیات این جا با نهایت سرعت رو

ص: 59

بفساد نهاده و پاره ای احتمالات برای قرارداد انگلیس و ایران و منافع انگلستان ظاهر گشته و لهذا لازم است بطور صریح و علنی وضعیات را بیان نمود.

اگر چه واضح و مبرهن است که حکومت هندوستان هیچ گاه طرفدار عقد قرارداد مذکوره نبوده و بیم آن داشت دچار مسئولیت هائی چند گردد و علاوه بر این یقین نداشت ملت ایران آن را با حسن نظر تلقی کرده و بپذیرند؛ معذالك قرارداد مذکور بر زمینه وسیعی وضع گشته و صرف نظر از آن که احتمال دارد وضعیات عمومی و سیاسی مساعدت نماید تصور می رفت مطلوب واقع شود.

نظر به این که وزیر مختار انگلستان خویش را محل وثوق و اطمینان دولت ایران قرار داد و فهماند که ایرانی که و تنها می باشد و ممکن است در پرتو چنین قراردادی ایران يك دوست مقتدری مانند انگلستان برای خود تحصیل نماید و منافع وی را مصون و محفوظ دارد لهذا دولت ایران نیز بطور ناگهانی تصمیم بعقد آن داد؛ این واقعه اساساً ترتیبی بود که می توان گفت مجاهدتی بعمل آمده است که اقدام جدیدی در شرق وسطی معمول شده باشد و بهترین مشابه آن اتحاد انگلیس و پرتقال می باشد؛ هیچ هیئت دولتی اعم از سلطنت خواه جمهوری طلب، روحانی و ضد روحانی هیچ گاه به فکر الغای آن نیفتاده است.

بدبختانه ملت ایران باندازه ملت پرتقال اعتماد و اطمینان نسبت به انگلستان ندارد بناء علي هذا هرگاه تصور کنیم که چون آن قرارداد منعقد شده است و ما می توانیم آن را بحال خود واگذاشته و آن هم نتیجه داده و بارآور می شود، موجبات خرابی آن را فراهم ساخته و با هیچ پایه و بنائی جز قوای مادی برای آن باقی نخواهیم گذاشت.

با پیشرفت قوای بالشویزم در شرق وسطی چنان که ما بچشم خویش مشاهده می کنیم نفوذ روسیه که موقتاً رو با نحطاط نهاده بود، مجدداً جان گرفته؛ ولی چون این مرتبه قسمت اعظم اهالی طرفدار آن هستند تحت سرپرستی و مراقبت اشخاص جدید و نیروئی تازه با کمال سرعت رو باتساع نهاده است. هر عنصر حقیقی روسی

ص: 60

اعم از بالشویکی و غیر آن با کمال صراحت مخالف قرارداد انگلیس و ایران می باشد و بغایت مسرور است از این که روس ها مجدداً به بادکوبه آمده و امیدوار است که بار دیگر نفوذ روسیه در شمال ایران مستقر گردد.

يك قسمت دیویزیون ایرانی که متمایل به «دنیکین» بود، حالیه با دیده هم دردی به بالشويك ها می نگرد

سابقاً وطن خواهان ایران مؤسسه قزاق را تکفیر می نمودند؛ ولی اکنون قهرمان آزادی ملت گردیده و فرمانده آن «استار و سلسکی» که یک نفر از وطن خواهان قابل روسیه و منفرداً باکمال شایستگی مشغول کار است، شخص بسی قوى الاراده می باشد.

اغتشاش طوفان آسائی که از شمال ظهور کرده و اگر چه غیر مترقبه نبود، معهذا کشتی ایران را دچار تلاطم ساخته؛ در صورتی که ناخدا بشدت مريض و ملاحان آن با وجود اشتیاق به رهائی آن فوق التصور ضعیف و نحیف می باشند. یک مرتبه دیگر دموکرات های تبریز بر وفق دلخواه مشغول اقدامات گردیده و مخالفین سیاست انگلستان و قرارداد انگلیس و ایران که در تهران هستند با نهایت چالاکی از موقعیت استفاده نموده اند.

هیئت دولت هدف حملات پیاپی واقع گشته و عدم رضایتی که عموم از آن دارند به سفارت انگلیس هم سرایت کرده است؛ در صورتی که انگلستان بطور ناگهانی خود را حافظ و پرستار ایران معرفی نموده؛ و اينك بنظر می آید که انگلستان در نظر چنان مستغرق گرداب عدم تمایل عمومی خواهد گشت که آن را به هیچ چیز نمی توان تشبیه کرد مگر به روسیه تزاری قبل از حدوث جنگ

بعضی از این اشکالات را سفارت انگلیس به دست خود ایجاد ننموده است؛ يك عده ایرانیان بواسطه وطن خواهی و تنفر از روسیه در ظرف جنگ طرفداری از مخالفین ما نموده و اينك يك فهرست بیهوده از اسامی آن ها بر سفارت تحمیل گشته در صورتی که با مخالفت و بدون مساعدت آن ها استقرار صلح سیاسی در ایران که

ص: 61

برای اصلاحات ضرورت دارد امکان پذیر نمی باشد

در ایران و اروپا يك عده ایرانیانی وجود دارند که مردود وزارت امور خارجه انگلستان می باشند

در صورتی که سابقاً جزو دوستان حقیقی ما بشمار می رفته و حالیه ممکن است در پرتو مساعدت آن ها قرار داد نتایج مطلوبی ببار آورد. من جمله تقی زاده است که عجالتاً مخالف اصول هر اتحادی بود، اكنون بالشويك ها اسم وی را ورد زبان ساخته و واقعاً بایستی به تهران آمده و آن چه را که به جریده تایمز گفته است برای هموطنان خویش شرح دهد.

واقعاً جای تأسف است که در چنین موقعی بایستی عمداً یا اتفاقاً وزیر مختار انگلیس مأمور دربار تهران تغییر یابد (1) باید دانست وزیر مختار جدید که به صوب مأموریت خود عزیمت نموده و عموماً او را مرد قابل و نیکوئی می دانند، در موقع فوق العاده مشکلی مشغول انجام وظیفه می گردد

من واجب می دانم که هموطنان خود را از ماجری آگاه سازم، ولی در این جا عموماً می دانند که پس از عزیمت «سرپرسی کاکس» خلف وی قرار داد را بی روح یافته و برای این که هوای جدید در ریتین آن داخل نموده و بهوشش آورد، لازم است مساعی جمیله بعمل آورده و مشکلات چندی را مرتفع سازد.

بد بختانه نمی تواند در اجرای وظیفه خویش چندان چشم داشتی به هم قطاران خود یعنی نمایندگان دول معظمه داشته باشد.»

8. مشیر الدوله پلیس جنوب را برسمیت نشناخت

پس از تشکیل پلیس جنوب انگلیس ها خیلی اصرار داشتند که از طرف مقامات رسمی ایران برسمیت شناخته شود؛ ولی هنگامی که فرمان فرما والی فارس بود، در

ص: 62


1- منظور نویسنده سرپرسی کاکس می باشد.

مواقع رسمی هر موقع بهانه ای می تراشید و از سر باز می کرد هنگامی که دکتر مصدق هم والی فارس بود بهمین نحو عمل می نمود؛ تا این که رئیس پلیس ژنرال سايكس به تهران آمد و در همان اوان هم از طرف دربار برای سلطان احمد شاه مراسم سلامی ترتیب داده و اعلان ترتیبات سلام داده شده بود.

رئیس پلیس جنوب بدون آن که دعوت شده باشد به دربار آمد و خواسته بود با هیئت دیپلماتیک در مراسم شرکت نماید مشیرالدوله در موقعیت بسیار حساس و ناراحتی قرار گرفته بود؛ زیرا نمی خواست بدین وسیله پلیس جنوب را برسمیت بشناسد مشیر الدوله رفت در اتاقی نشست؛ فرستاد عقب ژنرال سایکس که بیائید رئيس الوزراء شما را كار دارد؛ وقتی سایکس داخل اتاق رفت رئيس الوزراء در آن جا نبود قبلا دستور داده شده بود درب اتاق را از بیرون بستند. هر چه در زد کسی در را باز نکرد تا سلام تمام شد؛ دیدند کسی در می زند؛ در را باز کردند و گفتند کیست و چه می کند، معلوم شد معذرت خواستند؛ برای صورت ظاهر هم آن کسی که در را بسته بود از خدمت خارج کردند.

9. قرارداد منشأ و موجد تاریخ اخیر ایران است.

همه حوادث اخیر ایران کلیۀ وقایعی که تاریخ ایران را از زمان انعقاد قرار داد تا سقوط رضا شاه پهلوی تشکیل می دهد عموماً از قرار داد سر چشمه گرفته و بطور کلی زائیده قرارداد می باشد

انگلیس ها پس از خاتمه جنگ جهانگیر اول که حکومت کمونیستی جای امپراتوری تزار را گرفت و اوضاع نوینی پیش آورد؛ با جریانی نوین مواجه شدند که بایستی برای مقابله و مقاومت با آن روش جدیدی پیش گیرند قرارداد مشهور 1919 پایه و زمینۀ آن سیاست نوین بود که از طرف عقلای قوم «اینتلیژن سرویس» وحكومت لندن پذیرفته شده بود این سیاست محور کلیه فعالیت مأمورين بريتانيا در این منطقة جهان بود و هر اقدامی که از طرف کارمندان سفارت انگلیس بعمل

ص: 63

می آمد با این سیاست کلی «پلتيك ژنرال» تطبیق می شد کسانی که بطرز کار انگلیس ها آشنائی دارند می دانند معمولا سیاست کلی بریتانیا در هر يك از ممالك جهان از طرف مشاورین سیاسی دولت بریتانیا تعیین می شود و دولت وقت آن را می پذیرد.

این سیاست کلی به نمایندگان انگلستان در آن کشور ابلاغ می شود؛ ولی دست نمایندگان سیاسی انگلستان در اجرای آن سیاست کلی تا حدی باز است و می توانند با رعایت مقتضیات محلی هر کشور روش مناسبی (البته از دریچه چشم رجال بریتانیا) پیش گیرند.

منتهى رجال سیاسی بریتانیا از لحاظ پیشرفت سیاست خود و از نظر این که اگر سیاستی را که پیش گرفته اند و می خواهند آن را در معرض آزمایش و یا اجرا بگذارند و یا حدس زده شود که ممکن است به نتیجه مطلوب نرسند؛ بين مأمورين انگلیسی که عامل اجرای آن سیاست می باشند اغلب تبانی می شود و دو سه دسته تشکیل می دهند که دسته ای در اکثریت بوده و موافق اجرای سیاست منظور می باشند و دسته ای در اقلیت با آن سیاست ظاهراً ابراز مخالفت می نمایند مجموعاً این دو دسته عده ای از اهالی را که معناً با خودشان سر و سری دارند به موافقت و مخالفت با آن وادار می نمایند تا اگر احیاناً در اجرای سیاست مورد نظر موانعی پیش آمد و یا به اشکالاتی مواجه شوند و یا انگلستان از لحاظ منافع خود از اجرای آن صرف نظر کند دسته مخالف (اقلیت) بروی کار می آیند؛ و سفیر انگلیس که ظاهراً طرفدار اجرای سیاست منظور بوده از طرف وزارت خارجه انگلستان احضار و دیگری بجای وی فرستاده می شود و این طور وانمود می کنند که سیاست انگلستان در اجرای فلان تصمیم عوض شده است؛ چنان چه در مورد قرارداد نهم اوت 1919 همین نظر اجرا شد؛ زیرا دیده می شد در بین مخالفین قرار داد استثنائاً چند نفری هم یافت می شدند که اتفاقاً بطور محرمانه و در خفا با سفارت انگلیس دوستی داشته و مخالفت آن ها هم بر اثر اشاره محرمانه عمال سفارت انگلیس بوده است و همین که سیاست انگلیس راجع به قرارداد در ایران خواست عوض شود، «سرپرسی کاکس» وزیر مختار انگلیس

ص: 64

احضار گردید و «نرمان» بجای وی مأمور شد تا روح قرارداد را در قیافه دیگر که شاید بمراتب از سیاست قرارداد شدید تر بود ظاهر سازد. اتفاقاً بعضی ایرانی هائی که به اشاره انگلیس ها مخالفت با قرار داد را سرمایۀ کسب وجاهت ملی قرار داده بودند، در این تغییر سیاست نه تنها از تبعید و توقیف خارج شده مصدر کار شدند، بلکه در تمام دوره سلطنت پهلوی هم مشاغل مهم و بزرگی را مانند ریاست مجلس شورای ملی و غیره اشغال کردند!

هم چنین در مورد کودتا هم در سفارت انگلیس دو نظر بود؛ «مستر نرمان»، «هاوارد» و «کلنل اسمایس» و عده ای دیگر که در اکثریت بودند موافق کودتا و «ژنرال دیکسن» و دو نفر دیگر مخالف آن بودند. پس از آن که کودتاچی ها پیش بردند دیکسن این طور وانمود کرد که با تعرض از ایران خارج می شود و پس از رسیدن به لندن بر علیه «مستر نرمان» و موافقین وی در وزارت خارجه انگلستان اقامه دعوی خواهد کرد، که شرح این قضایا را در فصل دوم این کتاب بطور مفصل خواهیم دید. همین نظر در مورد جمهوری بازی حمل 1303 هم اجرا شد.

بنابراین سیاست انگلستان در کشور ها و مخصوصاً در ایران که سنگر حساسی بمنظور حفظ هندوستان بوده است قضایای سیاسی که پیش می آید و مخالفت و موافقت هائی که می شود ، غالباً جنگ زرگری بوده و حقیقت غیر از آن است که در بادی نظر تظاهر و جلوه گری می نماید . بنابراین داوری در اطراف آن خیلی مشکل و فهم و درك آن هم برای هر کس مقدور نیست؛ زیرا در باطن جریان های سیاسی جز آن که تظاهر می کند صورت دیگری نهفته است و درست مثل این است که زاغی را در لباس طاوس و يا طاوسی را در لباس ،زاغ، آراسته باشند ؛ این است که تشخیص بی اندازه مشکل می شود و بالنتیجه باید گفت کلیه حوادثی که در این کشور بروز می کند ، ظاهری دارد و باطنی ؛ و گاه هم هست که ظاهر و باطن قضایا یکی باشد ، ولی از بس اشخاص در مسائل سیاسی شك زده بوده و از بس فریب خورده اند ، نسبت به هر حادثه غیر سیاسی که به هیچ جا هم مربوط نبوده، بدبین می باشند؛ بدین لحاظ در قضاوت های خود اغلب دچار اشتباه می شوند و یا بدون آن که متوجه باشند ، آلت اجرای سیاست

ص: 65

و مقاصد دیگران می گردند.

در ایران پس از آن که حکومت بالشویکی در روسیه تثبیت شد ، انگلیس ها با مطالعه اطراف و جوانب اوضاع کلی جهان و خصوصاً شرق ، تصمیم گرفتند حکومت نوینی در ایران روی کار آورند که یارای مواجهه با حوادث احتمالی را داشته باشد. این حکومت مطابق نقشه انگلیس ها بایستی قوی باشد؛ فعال باشد ؛ ظاهراً ارتشی نیرومند مجهز کند؛ به ملوك الطوایفی خاتمه داده و نفوذ حکومت مرکزی را تا دورترین نقاط کشور بسط دهد ؛ صنایع جنگی برای تهیه مهمات نظامی ایجاد نماید و...

حکایتی که سید جلیل اردبیلی که از معاریف آزادی خواهان ایران و در دوره دوم سمت نمایندگی مجلس را داشت، برای نگارنده نقل کرد و قرائن خارجی و جریان اوضاع نیز آن را تأیید نمود با اعتماد کاملی که به صحت قول این آزادی خواه پاک دامن دارد قابل توجه و حاکی از روح سیاستی است که انگلیس ها در آن مرحله از تاریخ ایران اتخاذ نمودند.

اردبیلی حکایت کرد و از من خواست تا وقتی در قید حیات است، این حکایت را نقل نکنم، اکنون که او وفات یافته است من از قید سوگندی که یاد کرده ام ، آزادم .

اردبیلی عضو هیئتی بود که از طرف مشیرالدوله برای حل و تسویه قضیه میرزا كوچك خان مأمور رشت شده بود . یک هفته قبل از سقوط کابینه از طرف مشیر الدوله فوراً به تهران احضار گردید؛ پس از بازگشت به تهران روز بعد مشیرالدوله (رئيس الوزرای وقت) اردبیلی را با يك نفر دیگر از اعضای آن هیئت به منزل خود دعوت می کند و قبلا آن ها را با قید سوگند متعهد می کند که آن چه برای آن ها می گوید تا او زنده است برای کسی نقل نکنند؛ سپس بسته کاغذی به ایشان نشان می دهد و می گوید: پست میان بوشهر و شیراز که متعلق به انگلیس ها بوده است، سرقت شده؛ دزدان آن چه به دردشان می خورده انتخاب کرده و برده و کاغذ ها را کنار جاده ریخته اند. ژاندارم ها که در تعقیب سارقین رفته اند، کاغذ ها را ضبط و به تهران فرستاده اند که

ص: 66

اینک مشاهده می کنید. در ضمن این کاغذ ها نامه مفصلی از نایب السلطنه هندوستان خطاب به سفارت بریتانیا است که حاوی نقشۀ کلی راجع به ایران می باشد

نقشه آینده انگلیس ها ، بطوری که از این نامه استنباط می شود ، این است که يك حكومت دست نشانده قوی روی کار بیاورند و قشون منظمی ایجاد کنند و کارخانجاتی احداث نمایند و عمران شهر ها خصوصاً شهر های شمالی را توسعه دهند و در مرکز نیز ابنیه بزرگی بمنظور مراکز ستادی ارتش انگلیس ایجاد شود؛ به نفوذ رؤسای عشایر و ایلات مشكوك خاتمه داده شود و مخالفین سیاست انگلیس را مرعوب و منکوب نمایند و راه آهنی از شمال به جنوب کشیده شود و...

مشير الدوله پس از آن که نامه را برای ما خواند، کلیه کاغذ ها را در بخاری افکنده در حضور ما سوزانید

بطوری که دیدیم جریان اوضاع بر همان زمینه بود و بدین جهت باید گفت : قرارداد منشأ و موجد تاریخ اخیر ایران است کودتا و سقوط احمد شاه و سلطنت پهلوی نیز زائیده قرارداد می باشد

10. نخستین قدم در شاه راه

انگلیس ها پس از استعفای کابینه وثوق الدوله درصدد برآمدند قرارداد را بصورتی که ملایم تر و بی غوغاتر باشد اجرا کنند؛ و بجای آن که مأمورین انگلیسی برای انجام مقصود خود به ایران بفرستند همان مقصود را بدون خرج به دست ایرانی عملی کنند.

نقشه عمیق و مفصل انگلیس ها برای ایجاد يك دولت قوی که بتواند سپر هندوستان در برابر بالشويك ها باشد مستلزم آن بود که قزاق خانه از دست افسران روسی خارج شود...

شکست سخت قزاق ها از متجاسرین بالشویکی که گفته می شد نتیجه سستی

ص: 67

و یا خیانت افسران روسی بوده است اجرای این ماده از نقشه را تسریع می کرد(1) انگلیس ها برای آن که نخستین قدم را در راه این مقصود اساسی خود برداشته باشند، فرصت را مغتنم شمرده به دولت مشیرالدوله پیشنهاد کردند استار و سلسکی را از فرماندهی قزاق خانه برکنار سازد.

مشیرالدوله این پیشنهاد را نپذیرفت و تصمیم به مقاومت و مخالفت گرفت.

دیپلماسی بریتانیا در صدد مخالفت با کابینه بر آمد و به شاه فشار آورده که مشیرالدوله را مجبور باستعفاء سازد.

بالفور (2) در کتاب خود راجع به این مسئله چنین می نویسد :

«در اواخر ماه، مسئله صاحب منصبان روسی و ادامۀ استخدام آن ها برای قزاق خانه بواسطه تخلیه ناگهانی رشت؛ بدون این که حتى يك تير هم خالی شود، کسب اهمیت کرده. «ژنرال آیرن ساید» فوری به تهران آمد و چون ضیق وقت اجازه مراجعه مسئله را به وزارت خارجه انگلیس نمی داد وزیر مختار انگلیس از صدر اعظم وقت (مشير الدوله) تقاضای انفصال تمام افسران روسی را از قزاق خانه نمود. رئيس الوزراء هم بر حسب معروفیت خود و برای آن که تصمیمی اتخاذ نکند که منجر به استخدام افسران انگلیسی شود فوری استعفا داد؛ ولی شاه با انفصال این افسران موافقت کرد.

نظر به مسئلۀ فوق سئوال و جواب ذیل که در مجلس مبعوثان انگلیس در این وقت مطرح شده؛ بخوبی ثابت می کند که دولت از دادن يك جواب بی آلایشی خودداری داشت.

«مستر واترستن» از معاون وزارت خارجه سئوال نمود که آیا واقعات و بحران

ص: 68


1- اگرچه برخی از سیاسیون معتقدند که عقب نشینی قزاق ها تا آق بابا براثر تبانی انگلیس ها با فرماندهان قزاق بوده و منظور از این جنگ زرگری تزلزل روحیه اهالی تهران و حاضر کردن زمینه برای کودتا بوده است.
2- M. Balfour انگلیسی از جمله مستشارانی بود که پس از قرارداد 1919 با آرمیتاژ اسمیت به ایران آمده بود و يك كتاب مفصل راجع به ایران نوشته است.

اخیری که در ایران تولید شده در اثر اقدامات وزیر مختار انگلیس راجع به قشون ایران بوده یا خیر؟

«مستر هارمزورت» جواب داد که بحران اخیر کابینه ایران بواسطه عدم میل کابینه ایران در اجرای تصمیم شاه دائر به اخراج افسران روسی که فرماندهی دیویزیون قزاق های ایرانی را داشته بوده است.

اگر واقعاً اظهارات فوق دارای يك معنی حسابی است می رساند که وزیر مختار انگلیس ابداً دخالتی در استعفای کابینه نداشته؛ در حالی که علت حقیقی سقوط کابینه همان شخص وزیر مختار بوده و بس آیا ممکن است بیش از این هم مغلطه کرد؟

مسئله به این زودی هم خاتمه پیدا نکرده زیرا بواسطه عقب نشینی قزاق ها تا اندازه ای مردم متوحش بودند و بعضی ها هم تصور می کردند که روس ها ممکن است تولید اشکالاتی بنمایند. افراطیون هم شهرت می دادند که عقب نشینی قزاق ها بواسطه يك حیله ای بود که از طرف انگلیس ها تهیه شده بود.

در تاریخ 29 اکتبر کلنل «استار و سلسکی » به تهران مراجعت نمود. يك چند صد نفری از قزاق ها هم در خیال مراجعت بودند ولی «ژنرال آیرن ساید» با كمك اتومبیل های زره پوش از اجرای خیال آن ها ممانعت نمود.

در تاریخ سی ام ماه کلنل استار و سلسکی حضور شاه رسیده، در حالی که رئیس الوزرای جدید (سپهدار اعظم) هم حضور داشت حکم انفصال خود را دریافت داشت...»

11. علل سقوط کابینه مشیر الدوله

رازی که پنهان نمی ماند!

گفته می شد شاه دو یا سه دفعه به مشیرالدوله تکلیف کرده استعفاء دهد و مشير الدوله اخذ تصميم قطعی را موکول به نظر هیئت وزیران ساخته است.

ما از مذاکرات محرمانه ای که در آن موقع میان شاه و مشیر الدوله جریان یافته، اطلاع صحیحی نداریم؛ شاید بیشتر یا نیمه ای وزرای کابینه نیز بی خبر بوده اند؛ ولی

ص: 69

ظواهر کار و خبری که در بین خواص سیاسی منتشر شد حکایت می کرد که شاه مشیر الدوله را دعوت باستعفاء کرده و مشیر الدوله نپذیرفته است. ممکن است این روایت منطبق با واقع و نیز ممکن است (باحتمال ضعیف) كه يك عمل تبلیغاتی برای تحکیم موقعیت و کسب وجاهت بیشتری بوده است بعقیده نگارنده، رفتار مشیرالدوله و شاه تا حدى يك مانور سیاسی بوده و در زیر ظاهر ساده و عادی خود، باطن دیگری داشته است یعنی مقاومت در برابر خواسته های انگلیس ها از جمله عزل رئیس دیویزیون قزاق و غیره بوده است.

شکست قزاق ها و عقب نشینی ایشان از جبهه رشت به نقطه ای موسوم به «آق بابا» تقریباً 35 کیلومتری قزوین حمل بر این می شد که فرماندهی قزاق خانه خیانت یا مسامحه کرده است.

این پیش آمد فرصت بسیار مناسبی به دست مخالفین استار و سلسکی و مخصوصاً انگلیس ها داد که با عزل این فرمانده روسی قزاق خانه نخستین قدم مهم و مؤثر را رو به هدف اساسی خود بردارند عقب نشینی قزاق ها موجب تجرى متجاسرین شمال شده؛ بیم آن می رفت که متجاسرین رو به تهران پیشروی و پایتخت را تهدید کنند

این جریان بهانه خوب و خوش ظاهری به دست انگلیس ها داد که جداً عزل استار و سلسکی را تقاضا کنند.

ولی دیپلماسی بریتانیا در این کار هم به روش معمول سیاست، مقصود حقیقی خود را زير يك ظاهر زیبا و فریبنده ای مستور داشت و لرد کرزن وزیر خارجه انگلستان در نطق مفصل و بسیار مهمی که روز هفدهم نوامبر 1920 (مطابق 25 عقرب 1299) در مجلس اشراف انگلستان ایراد کرد چنین وا نمود ساخت که استار و سلسکی متهم به اختلاس اموال دولتی شده و احمد شاه (از چند هفته قبل!) تصمیم گرفته است از خدمات هم چو مستخدم خطرناکی صرف نظر نماید.

این نطق یکی از اسناد بسیار مهم سیاسی است که «پليتيك ژنرال» انگلستان را

ص: 70

نسبت به ایران روشن می کند و مقاصد اساسی بریتانیا را از خلال آن می توان دریافت.

همین سیاست عمومی که در این نطق عجیب و فراموش نشدنی منعکس شده محور فعالیت های آیندۀ بریتانیا گردید و زمینه ایران آینده را بر شالوده کودتا استوار ساخت

و هم چنین در این نطق نسبت به مشیر الدوله چنین می گوید: «وثوق الدوله که مؤسس قرارداد بود از کار افتاده کابینه جدید در تحت ریاست شخصی که مشهور به مشیرالدوله و معرف آن چیزی است که من نمی توانم فرض کنم؛ آن يك چيز منفی یا مخالفی محسوب می شود و شاید بالاتر معرف و نمایندۀ دسته ملیون بتوان نامید بروی کار آمده و سیاست او تقریباً تا درجه ای با سیاست سلف خود مخالفت داشت.

کابینه مشیرالدوله ترجیح داد که اجرائیات مقدماتی معاهده را، که اکنون برای شما شرح دادم، تا تصویب مجلس بعهده تعویق اندازد.

من تصور نمودم كه اين يك سياست پوچ و ابلهانه ایست که دولت ایران اتخاذ نموده و ...»

متن این نطق در صفحه 131 چاپ دوم کتاب مختصری از زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه قاجار درج شده و با آن که ناطق زبر دست به شیوۀ معتاد دیپلماسی در بعضی موارد آن نعل وارونه زده ورد گم کرده است باز هم یکی از اسناد معتبری است که شایان اهمیت فوق العاده می باشد و خوانندگان را بخواندن متن نطق که 7 صفحه از کتاب نامبرده را اشغال کرده است توصیه می کنیم

لرد کرزن در این نطق خود مخالفت جدی انگلستان را با کلنل استار و سلسکی ابراز داشته و دو کلمه «خائن» و «نالایق» را نثار نام او کرده است.

پس از آن که مشیر الدوله از قبول تقاضای انگلیس ها مبنی بر عزل استار وسلسکی استنکاف ورزید شاه بصورت علنی و بطرزی که در محافل سیاسی منعکس گردد به مشیر الدوله تکلیف کرد استعفاء دهد. مشیرالدوله اخذ تصمیم را موکول به نظر وزیران ساخت و موضوع را در هیئت دولت مطرح کرد مستوفي الممالك و مؤتمن

ص: 71

الملك دو وزیر مشاور کابینه جداً مخالف استعفای کابینه بودند و مشیرالدوله را تشجيع به مقاومت صریح نمودند

مشیر الدوله نظر وزرای مشاور خود را پذیرفت و از استعفاء امتناع نمود و تصمیم قطعی دولت را بعرض شاه رسانید.

نظر انگلیس ها به کابینه مشیرالدوله!

از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه سیاست عمومی دولت ایران آن بود که همواره در روابط خود با دو همسایه شمالی و جنوبی جانب اعتدال را رعایت کند و موازنه سیاسی را برقرار سازد این اصل شعار سیاسی و پر نسیپ کلی دولت ایران بود؛ سیاستمداران وطن خواه ایرانی با این فکر و عقیده پرورش می یافتند و اغلب پادشاهان نیز پای بند این اصل کلی بودند مشیر الدوله که پرورش یافته همین مکتب و با این عقیده و فکر مأنوس بود هنگامی که کابینه خود را تشکیل داد مقدم بر همه چیز توجه او معطوف به شعار قدیمی سیاست شد و خواست موازنه را که بعللی چند مختل شده بود، مجدداً برقرار سازد.

سقوط حکومت تزاری و زمامداری بالشويك ها در روسیه جنگ های داخلی آن کشور گسیخته شدن شیرازه ای که ممالک جزو امپراتوری از قبیل ارمنستان و گرجستان و آذربایجان قفقاز را به حکومت مرکزی می پیوست، استقرار سربازان انگلیسی در چند نقطه ایران این ها عللی بود که موازنه را مختل ساخته و نفوذ همسایه جنوبی را افزایش داده بود ولی حکومت نوزاد بالشویکی روسیه متدرجاً قوت می گرفت و تسلط خود را در روسیه استوارتر می ساخت مشیرالدوله از روزی که به سیاست چشم گشوده بود دیده اش به سیاست موازنه باز شده و این شعار سیاسی را محور فعالیت های سیاسی رجال ایران دیده بود تصور سیاست يك جانبی و اختلال و موازنه میان روابط با دو همسایه برای این پرورش یافته مکتب حفظ توازن بسیار دشوار و هراس انگیز بود. مشیرالدوله نخستین کاری که انجام داد بر روی این اصل و

ص: 72

برای استقرار مجدد توازن بود.

مشير الدوله از آغاز زمامداری خود در صدد بر آمد رابطه سیاسی میان ایران و شوروی را برقرار سازد و با موافقت نظرا حمد شاه به مشاور الممالك انصاری دستور داد از اسلامبول به مسکو رهسپار شود و مقدمات انعقاد پیمان میان ایران و حکومت سویت را فراهم سازد (روز هفتم ذیقعده، مطابق دوم اسد 1299 خورشیدی). دوات روسیه از این تصمیم دولت که تلگرافاً به او اطلاع داده شده بود اظهار مسرت کرد و تقاضا نمود، تاریخ و خط سیر مشاور الممالك تعيين شود تا احترام لازم مبذول گردد.

این اقدام مشیر الدوله مطبوع خاطر انگلیس ها نیفتاد و فعالیت دیپلماسی بریتانیا را بر ضد او تحريك نمود.

این جریان داستانی دارد که اینک از قول فرمند (آقای ضیاء الملك) دوست نزديك ومحرم اسرار مشیر الدوله نقل می شود این داستان را فرمند از مشیرالدوله شنیده اند و از این جهت مورد اعتماد و حائز اعتبار می باشد.

مشیرالدوله گفته بود (1) : «هنگامی که تصمیم به استقرار رابطه مودت با حکومت

ص: 73


1- در یاد داشت های مشیر الدوله قریب به این مضمون نوشته شده است که برای آماده کردن زمینه جهت برقراری رابطه با شوروی ها که انگلیس ها هم نگران و متوحش نشوند، ضمناً هم بفهمانم که عدم رابطه حسنه و سیاسی مورد اعتراض مردم واقع شده ام به یکی از جراید تهران مخفیانه اشاره کردم و مبلغی هم از جیب شخصی پرداختم که در روزنامه خود از کار های کابینه انتقاد و ضمن آن به من اعتراض نماید که چرا حالا که دولت جدید روسیه سویت شوروی می خواهد زنجیر اسارت ایران را پاره کند پای پیش نمی گذارید و عهد نامه ننگین ترکمان چای و امتیازات استعماری را الغا نمی کنید؛ لابد کاسه ای زیر نیم کاسه ای هست ؟! این روزنامه هم پارا فراتر گذاشته مطالب زننده و حتی به من هم اهانت کرده بود. شب که به خانه آمدم خانم خیلی ناراحت بود علت را پرسیدم روزنامه را نشان داد که خیلی به من هتاکی کرده بود من هم مطلب را با نرمان وزیر مختار انگلیس در میان گذاشتم نرمان چون در این مورد باید از وزیر خارجه انگلیس کسب تکلیف نماید، سکوت تلخی کرد و چیزی نگفت من هم سکوت او را دلیل قبول تلقی نموده به مطالب دیگر پرداختم. فردای آن روز به مشاور الممالك دستور دادم که به مسكو برود چند روز بعد سفیر انگلیس نسبت به اعزام مشاور الممالك اعتراض نموده، اظهار داشت: وزارت خارجه ما با ایجاد رابطه سیاسی مخالفت کرده است.

سویت شوروی گرفتم با «مستر نرمان» وزیر مختار بریتانیا مذاکره کردم و لزوم این اقدام را خاطر نشان ساختم او روی در هم کشیده سکوت تلخی کرد و مخالفتی ابراز نداشت. من تجاهل کردم و سکوت او را حاکی از رضایت خاطر و موافقت با نظر خود پنداشتم و با تصور این که مقامات انگلیسی نیز موافق این روش و پشتیبان من خواهند بود شروع به انجام نظریه ام نمودم مشاور الممالك بدستور من رهسپار مسکو شد و مذاکره را آغاز کرد.

پس از آن که مذاکرات مسکو شروع شده بود ناگهان از طرف مقامات انگلیسی نسبت به این عمل ابراز مخالفت شد سفارت بریتانیا تصميم من و جريان مذاکره را به لندن گزارش داده بود. لندن با این تصمیم مخالفت نموده و سفیر بریتانیا مخالفت لندن را به من ابلاغ نمود و از همان روز ابر از نظرية منفى نسبت بكابينة من آغاز گردید.»

مشاور الممالك نتيجه اقدامات خود را از مسکو چنین گزارش داده است.

1. مأمورین رسمی دولت ایران را که توقیف کرده بودند، مرخص کرده و رسماً معذرت خواسته اند.

2. اموال اتباع ایرانی که غارت شده بود تحت نظر کمیسیونی به ریاست ساعد مراغه ای تحویل و آن چه مفقود شده بود قیمت آن را مسترد داشتند.

3. راجع به فرا خواندن قوا از ایران، دستور مراجعت داده اند.

4. از محبوسین ایرانی آن ها که بی تقصیر بودند مرخص و مقصرین سیاسی را به ایران اعزام داشتند

پس از آن که مشیرالدوله استنکاف صریح خود را از عزل استار وسلسکی اظهار داشت از طرف انگلیس ها یاد داشتی در تأیید همان تقاضا به مشیرالدوله تسلیم شد؛ ولی این یادداشت هم نتوانست عزم راسخ مشیرالدوله را تغییر دهد.

انگلیس ها آخرین و نافذترین تیری که در ترکش داشتند؛ بکار بردند. پولی را که بعنوان كمك خرج می پرداختند به بهانه این که مدت مقرر انقضاء یافته، نپرداختند و

ص: 74

با قطع این رشته که رگ حساس دولت آن روز بود کابینه را مجبور به استعفاء ساختند.

گاهی پول عاشقی هم به کیسه بر می گردد

«انگلیس ها ماهی سی صد و پنجاه هزار تومان (1) از بدو کابینه قرارداد به وثوق الدوله پرداخته بانضمام پول هائی که در کابینه اول وثوق الدوله بعنوان «موراتوریم » داده بودند و هم چنین دم جائی هائی (رشوه هائی) که برای بستن قرارداد از کیسه شان پریده بود، با فرع صدی هفت همواره از دولت ایران مطالبه داشتند؛ بر اثر یکی از مطالبه ها کمیسیونی در وزارت مالیه منعقد شده بود که در طرز جوابی که باید داده شود مذاکره کنند من هم عضو این کمیسیون بودم هر يك چيزی گفتند نوبت به من رسید. گفتم جواب این مطالبه را با يك ضرب المثل عامیانه خودمانی می توان داد؛ منتها باید به این مثل ساده لباس دیپلماسی پوشانید پرسیدند آن مثل چیست؟ گفتم کابینه محافظه کار انگلیس برای پیشرفت دادن به سیاست شکست خورده خود عاشق للگی ایران بود و در راه این عشق و بر پا نگاه داشتن کابینه های وثوق الدوله که دلال محبت بوده است پول هائی خرج کرده است «پول عاشقی به کیسه بر نمی گردد.»

آن چه من در نظر دارم جواب ایران در مطالبه های انگلیس ها از این هفده میلیون همیشه از روی همین مثل بود و هیچ وقت این پول را بدهی دولت ایران نشناخته بودند بعد ها به امر دیکتاتور يك وزير محرمانه این بدهی را تصديق كرد و يك وزير دیگر این قرض را پرداخت؛ و کلا هم با خبر نشدند؛ یا داخل آدم نبودند؛ یا از ترس این که دفعه دیگر و کیلشان نکنند لب تر نکردند و بالاخره بر خلاف مثل معروف پول

ص: 75


1- از این مبلغ ماهی 15 هزار تومان حقوق رسمی احمد شاه و دربار پرداخت می شده ولی کسی که تلگرافات متبادله وزیر مختار انگلیس و وزیر خارجه انگلیس از روی اسناد سیاسی انگلیس ترجمه کرده تعمل داشته که 15 هزار تومان را 150 هزار تومان قلمداد کرده و نیز طوری نوشته است که وانمود شود این یک صد و پنجاه هزار تومان بعنوان رشوه يا حق السکوت داده شده است

عاشقی با فرع صدی هفت به کیسه برگشت؛ یا بعبارت ساده ما این قرض بی وجه را که جز يك ميليون و چهار صد هزار تومان اقساط چهار ماهه پرداختی به کابینه مشیرالدوله باقی آن بی حساب بود بالکلکانه عاقدین قرارداد و با فرع صدی شش چند ساله و خود وزیر دیگر که سر به هفده میلیون تومان زد بالاخره پرداختیم؛ منتهای خشك و تو خالی لرد کرزن از بالای سر ما رفت.»

انگلیس ها نعل وارونه زدند ولی نگرفت!

پس از آن که مشیرالدوله با اعزام مشاور الممالك به مسكو باب مذاکره با حکومت شوروی را باز کرد انگلیس ها که از این عمل ناراضی بوده درصدد فعالیت برآمدند. نخستین عملی که به دست عمال سفارت انجام گرفت آن بود که انتشار دادند دولت مشیر الدوله در صدد خصومت با حکومت ساویتی (بالشویکی) روسیه است و می خواهد جداً باشوروي ها وارد مبارزه شود.

این شایعه با شهرت کاملی که دربارۀ وابستگی متجاسرین شمال به شوروی ها وجود داشت، خیلی زود در ذهن ملت جای می گرفت و نیز ممکن بود رشته مذاکرات مسکو را قطع کند و دولت شوروی را نسبت به حسن نیت و صداقت مشیرالدوله بد گمان سازد؛ ولی مشیرالدوله که مردی مجرب و ورزیده بود فوراً این اقدام عمال سفارت را خنثی کرد و بیانیه ای انتشار داد که چند نتیجه مثبت داشت.

یکی آن که در بیانیه تصریح شده بود دولت ایران نه فقط خیال طرفیت با حکومت شوروی را ندارد بلکه خواهان بسط و تقویت رابطه مودت است و برای حصول این مقصود شروع بکار کرده و نماینده فوق العاده ای اعزام نموده. دیگر آن که در بیانیه ای اشاره ای به «سوء انتشارات» شده بود مهم تر از این ها آن بود که مشیرالدوله در بیانیه خود از اظهارات رسمی کمیسر خارجه دولت ساویت روسیه اتخاذ سند کرده بود که شوروی در جریانات گیلان و اعمال بالشويك ها و متجاسرین شرکت ندارند و این ها ر امنتسب به خود نمی دانند

ص: 76

این اتخاذ سند و تصریح دولت طبعاً موجب ضعیف ساختن و متزلزل کردن روحية متجاسرین می شد ولی مشیر الدوله در پایان بیانیه اش پس از آن که این ضربت معنوی را بر «متجاسرین» زده بود دست صلح و آشتی بسوی ایشان دراز کرده و گفته بود از جنگ خانگی و خونریزی نفرت دارد و آرزومند است با متجاسرین از راه مسالمت و اصلاح مذاکره نموده سوء تفاهم را مرتفع سازد.

امروز تاریخ قضاوت می کند که اعمال مشیر الدوله منطبق با حسن تدبیر و مصلحت کامل بوده و نقش يك ديپلمات مجرب را بازی می کرده است.

اينك بيانية مشير الدوله : 26 شوال 1338

ابلاغیه ریاست وزراء

بواسطه سوء انتشاراتی که در ظرف این چند روزه در شهر پیدا شده و گفته می شود که دولت تصمیم نموده با دولت سویت روسیه طرفیت نماید برای رفع هر گونه سوء تفاهم، هیئت وزراء لازم می داند باطلاع عامه برساند که دولت ایران هیچ گونه حسیات خصومت آمیزی نسبت به دولت سویت روسیه ندارد بلکه در صدد است باب مناسبات دوستانه را با دولت هم جوار مفتوح نماید و در این زمینه اقداماتی شروع کرده؛ ولی در این موقع نیز لازم است خاطر عامه مستحضر باشد که موافق اظهارات رسمی کمیسر خارجه دولت سویت روسیه از شرکت در اوضاع و پیش آمد های حدود گیلان تبری جسته و بروز این نمایشات را منتسب به بعضی عناصر ایرانی می دارد به این لحاظ دولت بر حسب وظیفه ای که در تمهید موجبات آسایش اهالی دارد مکلف است از بروز این گونه بی نظمی ها جلوگیری بعمل آرد

ص: 77

لیکن در عین این احوال چون دولت حاضره جز حسیات شفقت و مسالمت محرك دیگری ندارد و حتی المقدور از سفك دماء و جنگ خانگی محترز و آرزومند است هر جراحاتی که در ظرف این سنوات اخیره بخصوص در جنگ عالم سوز بین المللی بر اهالی بیچاره این مرز و بوم وارد آمد، التیامی داده باشد تصمیم نموده است با مسببین حوادث سواحل بحر خزر از طریق مسالمت و اصلاح مذاکره نموده هر گونه سوء تفاهم را مرتفع سازد و نظر بهمین مقصود عملیات نظامی را منحصر به اقدامات دفاعیه کرد تا شاید از طریق مسالمت منظور خود را حاصل و محتاج به عملیات دیگری نشود. حسن مشیرالدوله رئيس الوزراء

12.رگ حساس قطع می شود!!

اشاره

چند ماه پیش از آن روز (روز 25 عقرب که تاریخ ایراد نطق لرد کرزن است) قرارداد مشهور 1919 عملا لغو شده و در واقع مرده بود.

انگلیس ها دریافته بودند که انجام قرارداد به آن صورت که در نظر داشتند تقریباً غير ممكن و خلاف مصلحت است دیپلماسی بریتانیا به این نکته پی برده بود؛ ولی مواد قرارداد که متضمن سیاست اصلی و هدف اساسی بریتانیا در این گوشۀ جهان بوده نمی توانست لحظه ای از نظر زمامداران لندن دور شود سیاست بریتانیا بر این مواد تکیه داشت و تصمیم رجال انگلستان برای رسیدن به هدفی که موجد و موجب قرارداد بود قطعی بنظر می رسید لندن که با هنگامه و غوغائی سخت و بر خلاف انتظار مواجه شده بود دست فولادین خود را در دستکش مخمل پنهان ساخت و نقاب تازه ای بر رخسار مخوف و منفور قرار داد زد لندن تصمیم گرفت مواد قرارداد را ظاهراً بصورتی که کمتر زننده و مخالفت انگیز باشد عملی سازد و کار هائی را که بموجب قرارداد بایستی به دست مأمورین انگلیسی انجام یابد به دست ایرانی انجام

ص: 78

دهد تشکیل نیروئی که سپر هندوستان باشد؛ تقویت خزانه دولت که بتواند آن نیرو را اداره کند؛ ایجاد دولت مقتدری که بر آن نیروی نظامی تکیه کنند؛ و سایر مواد قرارداد چرا به دست ایرانی صورت نگیرد و چرا کاری کنیم که بهانه ای به دست مخالفین خود دهیم و افکار عمومی آزادی خواهان دنیا را بر ضد خود برانگیزیم؟ چرا کاری کنیم که اعضای پارلمان انگلستان هم در حسن نظر ما بتردید افتند و از این که استقلال ایران را متزلزل ساخته ایم از من بازخواست کنند؟!

این ها خلاصه ای از افکار جدید وزیر خارجه بریتانیا بود که طرز عمل خود را تغییر داده و تصمیم گرفته بود مواد قرارداد را به دست ایرانی اجرا کند و طولی نکشید از برکت کودتا به مقصود خود نایل گردید.

لرد کرزن نطقی را که اشاره کردیم در پاسخ سئوالی ایراد کرد که یکی از نمایندگان پارلمان در موضوع سیاست انگلیس در ایران از او نموده بود. بطوری که از متن این نطق نمایان است قرارداد مشهور ایران و انگلیس مورد مخالفت عده ای از انگلیس ها شده و باقرار صریح لرد کرزن (سیاست انگلستان در ایران را مورد طعن و لعن قرار داده اند) و گفته اند:

«این سیاست یکی از جسور ترین هنگامه طلبي ها و يك نوع از سیاست جهانگیری است »

لرد کرزن در این نطق تاریخی پس از آن که اظهار دوستی و صداقت نسبت به ایران می کند و از این که طرف اعتماد و دوستی زمامداران ایران است ابراز مسرت می نماید. سخن از «یک ایران آرام» و «يك ايران مستقر» به میان می آورد و روح قرارداد را در عبارت مختصری خلاصه می کند.

آقا خان محلاتی هم مخالف است.

از گفتار لرد کرزن پید است که آقا خان محلاتی نیز جزو مخالفین سیاست بریتانیا در ایران بوده و نسبت به سیاست ما در ایران تردید نموده است. آن گاه لرد کرزن به

ص: 79

مشیرالدوله اشاره کرده و روش مشیرالدوله را که اجرای قرارداد را تا تصویب مجلس بعهده تعویق انداخته است تخطئه می کند و آن را سیاستی پوچ و ابلهانه می خواند من تصور نمودم که این یك سیاست پوچ و ابلهانه ای است که دولت ایران اتخاذ نموده و این همه منافع كثيره قرار داد را که به استفاده از آن شروع نمودند رد و انکار نمایند» (از متن نطق لرد کرزن)

بطوری که گفته شد نخستین واکنش مؤثر انگلیس ها در برابر مشیرالدوله که تقاضای انگلیس ها را مبنی بر عزل استار و سلسکی نپذیرفته و در مقابل یادداشت نیز تسلیم نشد، این بود كه كمك خرج را قطع کردند و دولت ایران را به مضیقه مالی طاقت فرسائی گرفتار ساختند این واکنش تأثیر شدیدی در اوضاع دولت داشت كمك خرج انگلیس ها چنان که اشاره شد منظم ترین در آمد نقدی خزانه بود. بودجه قزاق خانه نیز از همین محل پرداخت می شد. قطع این مساعدت ضربت بسیار سختی بود که بر مقاومت مشیر الدوله زده شد نرسیدن پول به قزاق ها دست استار و سلسکی را می بست و قزاق ها را بعصیان وا می داشت.

سر انجام نیز چنان که می دانیم قزاق ها به بهانه این که گرسنه مانده و حقوق نگرفته اند عازم تهران شدند و مسبب کودتا را تقویت نمودند برای آن که درجه تأثیر این واکنش را بسنجیم کافی است اخطاریه ای را که وزیر مالیه کابینۀ سپهدار در تاریخ هفتم قوس 1299 (دوازده روز پس از نطق لرد کرزن) انتشار داده است عیناً از روزنامه ایران شماره ،787 سال چهارم بتاریخ 4 شنبه 13 ربیع الاول نقل نمائیم.

اخطار

نظر به فقدان وجه در صندوق مرکزی خزانه و لزوم پرداخت مخارج فوری دولتی، عدم پرداخت كمك نقدی همه ماهه (چنان که با کابینه های قبل می شد) به اداره محاسبات کل دستور داده شد، عجالتاً در صدور پاره ای حوالجات و مخارج غیر فوری از جمله

ص: 80

شهریه خود داری نموده تا وضعیت صندوق خزانه داری کل اقتصادی صدور آن را بنماید و بدیهی است اهمیت موقع و رعایت مصالح مملکت از نقطه نظر مساعدت عمومی با وزارت مالیه اجازه می دهد که به عموم صاحبان شهریه اعلام و تقاضا شود که در این مضیقه فعلی مالیه از مراجعه به ادارات مربوطه (خزانه داری کل محاسبات کل مالیه) خودداری فرمایند تا وزارت مالیه به فضل الله موفق شود که رفع دست تنگی دولت را بنماید.

وزارت مالیه

13.اقدام برای جلب نظر ميرزا كوچك خان

اشاره

مشیرالدوله تصمیم گرفت هیئتی مأمور مذاکره با میرزا كوچك خان كرده و او را كه مردی وطن دوست و خدا پرست مسلمان و آزادی خواه می دانست راهنمائی و وادار سازد که حساب خود را از متجاسرین و کمونیست های بادکوبه ای جدا کرده بطرف خود سوق دهد. ميرزا كوچك خان هم که از عملیات ناراضی بود، اظهار اعتماد و و فاداری به کابینه مشیرالدوله کرده از 700 نفر دیگر از باد کوبه ای ها که با کشتی به انزولی (بندر پهلوی فعلی) آمده و دو هواپیما هم همراه داشتند که پیاده شوند، جلو گیری نموده؛ در کمیته هم اظهار داشت ما به كمك شما می خواهیم انگلیس ها را بیرون کنیم. اکنون شما می خواهید جای آن ها را گرفته ایران را بتصرف خود در آورید، آن هم با این مرام.

کتاب سیاست شوروی در ایران (تألیف .م. ع. منشورگر کانی) در این مورد چنین می نویسد:

«پس از آن که میرزا كوچك خان نتوانست موافقت احسان الله خان همکار قدیمی خود را در اظهار اعتماد به کابینه مشیرالدوله جلب کند غفلتاً از آن ها جدا شده با پنج میلیون فشنگ که از روس ها برای حمله به تهران گرفته بود و دو میلیون تومان وجه نقد که اعانه گرفته بود... از احسان الله خان جدا شده و به جنگل رفت. بلافاصله یاران او از قبیل سید جلال مشهدی ،نام نعمت الله خان و غیره از پی او رفتند. احسان الله خان پس

ص: 81

از اطلاع 15 هزار تومان پول باقی مانده میرزا را تصرف و کمیته ای به نام «جوانان کمونیست ایران» تشکیل داد و برای زد و خورد با میرزا چهار دسته تشکیل ... قشون به فرماندهی قاپوك اف به حدود پسیخان فرستادند. در آن جا با کربلائی حسین و مشهدی انام زد و خورد کردند. میرزا باتفاق احمد کسمائی در جنگل تشکیلات داد.»

تجهیز قوا

مشیرالدوله به موازات اقدام سیاسی جهت جلب نظر میرزا کوچک خان دست به بسیج قوای نظامی زده تا متجاسرین مازندران و گیلان را دفع و در قلع و قمع آنان اقدام فوری نماید.

کتاب سیاست شوروی در ایران در این مورد چنین می نویسد :

«انگلیس ها پس از آن که از کیلومتر 14 جاده انزلی به طهران بدون دفاع تا منجیل عقب نشستند؛ در منجيل يك موضع دفاعی که از لحاظ زمین مناسب دفاع بود، اختیار کردند دولت ایران تصور می کرد که با وجود این قوا که عبارت از چندین هنگ سواره نظام انگلیسی با توپ خانه سنگین و مقدار زیادی مهمات می باشد (1) در شمال تأمین دارد، بعد از وقوف به اشتباه خود تصمیم گرفت قوای ایرانی جمع آوری نماید؛ لذا مشير الدوله واحد های ذیل را تشکیل و تجهیز کرد قزاق هائی که گارد مخصوص سلطنتی را تشکیل می دادند؛ ژاندارمری دولتی؛ چند واحد پیاده نظام؛ چندین آتش بار توپ خانه صحرائی از نوع شنیدر فرانسوی فرماندهی این قوا به سرهنگ استار و سلسکی افسر تزاری که در خدمت ارتش ایران بود واگذار کرد در 23 تیر فرمان شاه (2) خطاب به استار و سلسکی رئیس کل قزاق خانه صادر و مأمور دفع متجاسرین گیلان و مازندران

ص: 82


1- فرماندهی این قوا با ژنرال آیرن ساید انگلیسی بوده است
2- در آن موقع طبق قانون اساسی فرماندهی کل قوا با سلطان احمدشاه بود و هنوز این اختیار را از او سلب نکرده بودند

گردید و به مقتضای سیاست وقت وی به لقب سرداری مفتخر گردید؛ کلیه قوا تحت فرمان او و تصویب نامه ای از طرف هیئت دولت در 18 ماده اختیارات سردار را تعیین کرد. این تصویب نامه در 19 تیر ماه تصویب و در 22 تیر به سردار ابلاغ شد در هیئت وزراء تصمیم گرفته شد که قبلا مازندران را از عناصر بلشويك كه در بنادر بار فروش مشهد سر و بندر گز هم پیاده شده بودند پاك كنند بلشويك ها به مازندران هجوم کرده خیال داشتند ساری را تصرف کنند. لذا روز 27 تیر اردوئی مختلط از قزاق های ایرانی و ایلات که در بندر گز حاضر شده بودند تحت فرمان لواء الدوله به متجاسرین حمله و به آن ها شکست سختی داد؛ بطوری که عده ای از آن ها کشته شده بقیه به کشتی های خود پناهنده شدند. در بین کشته شدگان مشهدی صفر لتکاچی رئیس فرقه بندرگز و سه نفر دیگر از رؤسای آن ها بودند که یکی هم روسی بود. بدین ترتیب بندر گز و آمل از متجاسرین پاك و قوای نظامی به بابل وارد شد.

در همین روز ها سردار استار و سلسکی ستاد خود را در قصبه دماوند تشکیل و سه ستون به مازندران اعزام داشت روز 24 تیر قوای دولتی ساری را پس گرفت و در 28 تیر به مشهد سر رسیدند.

اولین عمل نظامی با موفقیت قرین و شاه بپاس خدمات سردار او را به اعطای يك قبضه شمشیر مرصع كه متعلق به یکی از سلاطین سابق بود، مفتخر کرد.»

قوای اعزامی به گیلان نیز روز 27 مرداد منجیل را تصرف کرد، مردم يك گاو قربانی کرده و استقبال شایان از ارتش کردند صبح 28 مرداد يك عرابه توپ و چهار مسلسل غنیمت گرفته شد؛ در کنار جاده نزدیکی ملا علی دو توپ دیگر و چهار مسلسل اخذ شد کمونیست ها بطرف رشت عقب نشستند قوای دولتی در حملات بعدی اطراف رستم آباد زد و خورد سختی کرده بالاخره فاتح شده، امام زاده هاشم و کهدم را نیز تصرف 200 نفر اسیر واسلحه بسیار غنیمت گرفتند؛ بطوری که جمعاً تا این تاریخ 1600 نفر اسیر (جزو اسرائی که گرفته شد يك نفر پرستار صلیب سرخ دستگیر شد که با مسلسل تیراندازی می کرد) و 12 عرابه توپ صحرائی و کوهستانی روسی و

ص: 83

60 مسلسل و مقدار زیادی تفنگ و فشنگ و چندین گاری مهمات و یک هواپیما غنیمت گرفته شد. در حدود ساعت هشت و نیم صبح 31 مرداد قوای دولتی وارد شهر رشت شد در حالی که شهر می سوخت.

استار و سلسکی به سلطان احمد شاه به مضمون زیر تلگرافی مخابره کرد:

«22 اوت ساعت هشت و نیم شهر تصرف مردم استقبال شایان کردند؛ بلشويك ها ؛ شهر را آتش زده و عقب نشستند بهترین قسمت بازار سوخته و آن چه انقلابیون توانستند غارت کرده برده اند؛ مخصوصاً اسب و قاطر های مردم را...»

ضمن غنایم اسنادی بدست آمد که حاکی از نقشه اشغال تهران و تصرف تمام ایران بود.

بر اثر این فتوحات سردار ،استار و سلسکی از طرف شاه به درجه امیرتومان (سر لشگری) و نشان و حمایل آبی مفتخر می گردد خانم نامبرده نیز که در عملیات خدمت کرده بود به اخذ نشان مفتخر گردید.

در این مورد طبق گزارش نرمان وزیر مختار انگلیس (که دل خوشی نسبت به استار و سلسکی نداشتند و همواره به شاه فشار می آوردند که او را از کار بردارد) به وزیر خارجه انگلیس چنین گزارش می دهد: «یک گردن بند مروارید که سی و پنج هزار تومان ارزش داشته احمد شاه به رئیس دیویزیون قزاق داده است.»(1)

در این موقع فاصله قوای ایران از بندر پهلوی 13 کیلومتر بود.

احسان الله خان و خالو قربان فرماندهی کمونیست ها را عهده دار بودند؛ چهار کشتی عده ای از متجاسرین را به باد کوبه برد

در رشت حکومت نظامی اعلام شد؛ در طارم نیز امیر افشار متجاسرین را شکست داده عقب نشاند؛ بطوری که گفته شد میرزا كوچك خان نیز در جنگل مشغول تجهیز

ص: 84


1- از جلد سیزدهم اسناد رسمی سال 1920 و 1921 میلادی وزارت خارجه انگلستان که اخیراً منتشر شده و هنوز به فارسی ترجمه نشده است.

قوای خود می باشد و بین او و احسان الله خان سخت تیره می باشد

دوم شهریور در شمال زد وخورد شد و همین طور ادامه داشت؛ توپ خانه زمینی و دریائی متجاسرین از کشتی ها اردوی دولتی را زیر آتش گرفته بود؛ با آن که یکی از کشتی ها توسط قوای دولتی آسیب دید و خالو قربان هم زخمی شد، مع ذالك قوای دولتی نتوانست مقاومت کند مجدداً به منجیل عقب نشست؛ زیرا در 24 مهر کمونیست ها با كمك توپ خانه قوی بر علیه قوای دولتی حمله سختی نمودند و این حمله موقعی آغاز شد که دو گردان بلشويك به بندر پهلوی پیاده شده بودند که مقدار زیادی برنج و ارزاق جمع آوری شد به بادکوبه حمل نمایند بعضی را عقیده بر این است که در این عقب نشینی دست از ما بهتران در کار بوده برای آن که روحیه قوای دولتی و اهالی پایتخت را متزلزل و زمینه را برای برداشتن استاروسلسکی آماده و بالاخره نقشه کودتا را در آینده عملی سازند.

14.عقب نشینی قزاق ها از رشت و سقوط کابینه مشیرالدوله

اشاره

در اواخر کابینه مشیر الدوله و پس از نشر ابلاغیه دولت مورخه 26 شوال که عیناً در صفحه 77 این کتاب درج گردیده، يك مانور سیاسی ماهرانه ای بمنظور سقوط کابینه از طرف انگلیس ها داده شد.

این مانور عبارت از این بود که قوای قزاق که در رشت نفوذ خود را مستقر کرده بود و حتی بطرف بندر انزلی هم در حال پیشروی بود ناگهان و بدون آن که تعرضی از طرف متجاسرین آغاز شود فرمانده قزاق ها (استاروسلسکی) فرمان عقب نشینی داد و مجدداً شهر رشت و اطراف آن بدست متجاسرین افتاد.

گفته می شد که این عقب نشینی بر حسب تبانی فرمانده قوای نظامی انگلیس (ژنرال آیرن ساید) با استاروسلسکی بوده و منظور از این مانور این است که روحیه دولت مرکزی را متزلزل کرده وادار باستعفاء نمایند.

ص: 85

این خبر بدواً در شهر بین خواص و بعداً هم بین عوام بسرعت برق منتشر شد و حتی خبری هم در همان موقع در برخی از روزنامه های تهران انتشار یافت که حاکی از این بود؛ قوای انگلیس هم که در اطراف رشت بودند، بدون آن که مقاومتی نشان بدهند و یا با متجاسرین بجنگند مواضع نظامی خود را ترك گفته از منجیل بطرف قزوین عقب نشستند.

هم چنین شایع شده بود که قزوین را نیز تخلیه خواهند کرد. این اخبار مجموعاً نشان می داد که انگلیس ها در عقب نشینی تعمد دارند و نمی خواهند در مقابل متجاسرین مقاومت کنند. در همین موقع عده خیلی زیادی از اهالی رشت، شهر را تخلیه و پای پیاده و برهنه بطرف تهران حرکت کردند.

ورود اهالی رشت با وضعی بس خراب و اسفناك به تهران و از طرفی انتشار این قبیل اخبار کار خود را کرد و آن طوری که لازم بود در روحیه اهالی پایتخت تزلزل کامل پیدا شود راه یافت

نیز فرمانده قزاق ها (استاروسلسکی) هم تلگرافی - که بعد ها عدم صحت آن ثابت شد - به دولت مخابره کرد که عده ای از قوای متجاسرین بطرف طارم خمسه و عده ای دیگر بسمت منجیل متوجه شدند این خبر نیز عیناً بوسیله ابلاغیه ای از طرف وزارت جنگ در تهران منتشر شد.

مردم از این پیش آمد ها کاملا نگران شدند و انتشاراتی داده می شد که متجاسرین قصد تصرف تهران را دارند بنابراین مردم روحیه خود را پاک باخته بودند.

انگلیس ها در صدد برآمدند يك عمل تبلیغاتی دیگر انجام دهند و بگویند ما با متجاسرین جنگ کرده و از عهده جلوگیری آن ها بر نیامده ایم؛ ولی قصد تخلیه قزوین را نداریم

این عمل تبلیغاتی بوسیله ابلاغیه ای که ذیلا ذکر می شود، از طرف وزیر مختار انگلیس انجام یافت و اگر بدقت در آن مشاهده شود نکات مهمی برای ما کشف می شود؛ از جمله این است که رسماً می گویند ما با متجاسرین جنگیده و بر اثر شکست

ص: 86

عقب نشسته ایم؛ یعنی جلوگیری متجاسرین از حوصله قوه و قدرت نظامی ما خارج است؛ ولی قصد تخلیه قزوین را نداریم و ...!

17 ذیقعده 1338 برابر 12 اسد 1299

ابلاغیه سفارت انگلیس

چون از قرار ظاهر عده ای از مفسدین مشغول انتشار شهرتهائی هستند که اسباب اضطراب مردم شده لازم می دانم اعلان نمایم که اشتهاراتی که قشون انگلیس می خواهد در این وقت قزوین را تخلیه نمایند بکلی بی مأخذ است تمام مردم می توانند مطمئن باشند در مدت چهار روز جنگی که در حوالی منجیل اتفاق افتاده هیچ کس از قشون دولتی انگلیس کشته نشده؛ فقط هفت نفر زخم برداشته اند؛ ولی از آن طرف اجساد پانزده نفر از متجاسرین و مفتنین خارجه بدست آمده و از قرار راپورت واصله عده زیادی بواسطۀ توپ و بمب که از طیارات انداخته شده مقتول شده اند

در خصوص بعضی تغییراتی که در قشون فيما بين منجیل و قزوین اتفاق افتاده این مسئله لشگری است که توضیح آن برای کشوری ها لزومی ندارد هر کس در امور نظامی مجرب باشد ملتفت آن خواهد شد تمام مردم می توانند مطمئن باشند که مقصود و نتیجه این تغییرات برای ازدیاد امنیت مردم می باشد که به قشون مزبور اطمینان دارند.

این که مفسدین انتشار داده اند که تخلیه منجیل نتیجه قراردادی فیمابین دولت انگلیس و سویت روسیه است، بکلی بى مأخذ و اشخاص با فکر به آن اهمیتی نخواهند داد. نرمان - وزیر مختار انگلیس

پس از صدور ابلاغیه فوق سفارت انگلیس شاه را تهدید کرد که اگر مشیرالدوله استعفا نکند قزوین را هم تخلیه خواهیم کرد؛ بر اثر این مانور های سیاسی و مذاکرات

ص: 87

متبادله بین شاه و سفارت انگلیس شاه مجبور شد به مشیرالدوله فشار بیاورد که استعفا بدهد؛ مشیرالدوله نیز با آن که صلاح را در استعفا نمی دید معهذا مجبور به استعفا شد و کابینه سقوط کرد (1)

بنابراین سقوط کابینه بر اثر فشار انگلیس ها بوده و بس؛ زیرا کودتائی که در حال تکوین بود با بودن مشیرالدوله عقیم می ماند و بایستی کابینه ای لرزان و محللی روی کار بیاید تا آن چه در پشت پرده نهان است هویدا شود.

علت سیاسی برکناری استار و سلسکی

«انگلیس ها می خواستند و انمود کنند که عقب نشینی بی دلیل آتریاد رشت به آقا بابا بر اثر دستور این سر کرده روسی (استار وسلسکی) بوده است؛ شاید در ضمن بدشان هم نمی آمده که استاروسلسکی را بالشويك هم قلم بدهند؛ در صورتی که بزودی خواهیم دید که این عقب نشینی بموجب دستور غیر رسمی و دوستانه مأمورین خودشان به رؤسای ایرانی قزاق بوده که اولا برای برپا داشتن کودتا آتریاد رشت را که برای این کار در نظر گرفته بودند به شهر تهران و محل کود تا نزدیک تر کنند و ثانیاً تقصیر این عقب نشینی بی جهت را به گردن افسران روسی وارد کرده و به این گناه آن ها را از کار خارج نمایند؛ تا کودتاچی های ایرانی در آینده بی موی دماغ بتوانند منویات آن ها را در زمینه کودتا بی سر و صدا انجام دهند.

ص: 88


1- به عقیدۀ نگارنده جمله ای را که آقای ملک الشعراء بهار مؤلف تاریخ احزاب سیاسی در ایران راجع به سقوط كابينه مشیرالدوله نوشته است با حقیقت تطبیق نمی کند؛ زیرا در صفحه 55 کتاب نامبرده چنین نوشته است: «و بالجمله مشیرالدوله نیز بهمان گناه که سلف او افتاده ،بود سقوط کرد» چنان که گفته شد این جمله با حقیقت تطبیق نمی کند؛ زیرا کابینه سلف وی کابینه وثوق الدوله بوده که انگلیس ها از آن کاملا پشتیبانی می کردند و سقوط آن هم بر اثر فشار ملیون ایران و شخص شاه بوده است و با کابینه مشير الدوله ملیون ایران و شخص شاه معناً موافق بودند ، ولی بر اثر این قبیل تظاهرات و فشار هائی که از طرف انگلیس ها وارد آمده، سقوط کرد. پس نتیجه می گیریم که کابینه مشیر الدوله به گناه کابینه سلف خود نیافتاده است.

شاید مشیرالدوله هم از همین راز به مقصود اصلی، یعنی فکر برپا داشتن کودتا پی برده و استعفا نموده باشد؛ زیرا اگر غیر از این تصور کنیم، باید یا این رئيس الوزرای وطن پرست را طرفدار بالشویک ها بدانیم یا او را مردی گاگیر و غیر جدی و بوالهوس بشماریم؛ در صورتی که مشیر الدوله از این هر دو ذمیمه کاملا بدور بوده است. گرچه ممکن است دور نرویم و بگوئیم مشیر الدوله حس کرده بوده است که پا فشاری انگلیس ها در عزل این روس های تزاری برای آن است که در آینده نزدیکی افسران خود را بجای آن ها پیشنهاد کنند و این هم حقاً مخالف سیاست دو طرفه منفی او بوده و به این جهت استعفاء داده باشد.

اما چرا شاه به این امر راضی شده و میل انگلیس ها را بر عقیده رئيس الوزراء ترجیح داده است؟ برای این که انگلیس ها اقامت قشون خود را بین منجیل و قزوین فقط برای نجات ایران از حمله بلشويك ها وانمود می کردند و شاه هم بواسطه بی اطلاعی از کنه قضیه آن ها را مدافع پایتخت و بنابراین مدافع تاج و تخت خود می دانست. همین قدر که آن ها اطمینان می دادند که بموجب اطلاع خدشه ناپذیر دانسته اند که سبب این عقب نشینی بی دلیل افسران روسی بوده اند کافی می شده است که مقاومت مشير الدوله را از راه اشتباه بداند و بعد از استعفای او دست خط اخراج آن ها را به رئيس الوزرای جدید صادر نماید.

در هر حال استار و سلسکی که در قزوین بود امر سپهدار را در باب تحویل دیویزیون به سردار همایون دریافت و اطاعت کرده فوراً از راه بغداد از ایران خارج شد؛ و همین خروج (1) بدون هیچ اعتراض او دلیل دیگری برای مطالب سابق الذکر است که انگلیس ها به تهدید و تطمیع خود مانع شده باشند که مبادا سرگرد روس به تهران آمده بی گناهی خود را ثابت کند و در ضمن محاکمه روابط افسران انگلیسی با افسران ایرانی آتریاد رشت راز کودتا بر ملا و افشاء گردد و آن چه رشته اند ، پنبه شود.» (2)

ص: 89


1- حقیقت این است که او را فوراً از ایران خارج کردند
2- میرزا عبدالله خان مستوفی، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه ، ج 3، ص 238
فشار انگلیس ها باعث استعفای کابینه می شود

انگلیس ها به شاه و مشیرالدوله فشار می آورند که حتماً باید رئیس دیویزیون قزاق استاروسلسکی که از روس های سفید تزاری بوده عوض شود و بجای آن نصرت السلطنه عموی سلطان احمد شاه که مورد تمایل و قبول انگلیس ها بود بجای نامبرده انتخاب شود و معاونت او را يك نفر افسر انگلیسی داشته باشد؛ ولی شاه و مشیرالدوله که نمی خواستند قوای قزاق یک باره در دست انگلیس ها باشد، مقاومت می کنند وحتى مشیر الدوله با تبانی شاه می گوید اگر انگلیس ها در این مورد زیاد پا فشاری نمایند مستعفی خواهد شد انگلیس ها تهدید می کنند که اگر رئیس دیویزیون قزاق را عوض نکند ماهيانه كمك خرج قزاق خانه را قطع خواهند کرد بالاخره شاه از لحاظ این که وضعیت مالی قوای قزاق بهم نخورد مجبور می شود استعفای مشیرالدوله را قبول کند و با سیاست از این ستون به آن ستون فرج است با پیشنهاد سفیر انگلیس دائر بر ریاست وزرائی سپهدار رشتی موافقت کند.

اسناد سیاسی پس از چهل و چند سال افشا می شود از تلگرافات زیر که نرمان وزیر مختار انگلیس به لرد کرزن وزیر خارجه مخابره می کند قضایا کاملا روشن می شود (از جلد سیزدهم اسناد رسمی سال 1920 و 1921 میلادی وزارت خارجه انگلستان که اخیراً در انگلستان منتشر شده)

نرمان وزیر مختار انگلیس مقیم دربار ایران به لرد کرزن وزیر خارجه چنین گزارش می دهد:

«از قرار معلوم رئیس دیویزیون قزاق استعفا کرده؛ ولی شاه مایل نیست که استعفای او را قبول کند من پیشنهاد کردم که نصرت السلطنه رئیس دیویزیون شود و معاونت او را به يك نفر افسر انگلیسی بدهند؛ چون پیشنهادم مورد قبول واقع نشد، گفتم از این به بعد دیگر پول به دیویزیون قزاق نخواهیم داد؛ همین طور هم به بانك شاهنشاهی دستور دادم که دیگر پول داده نشود. احمد شاه می گوید؛ من باید مستعفی شوم؛ زیرا

ص: 90

اگر این عمل بشود (یعنی رئیس دیویزیون عوض شود) مشیرالدوله استعفا خواهد داد در این صورت خوب است کسی را در نظر داشته باشیم؛ من سپهدار اعظم را برای تشکیل دولت اسم بردم شاه می گوید خوب است تا اعضاء کابینه او چه کسانی باشند قرار شد فردا باز شرفیاب شوم.»

نرمان وزیر مختار انگلیس به لرد کرزن گزارش می دهد (از جلد سیزدهم اسناد رسمی وزارت خارجه انگلستان):

«در موقع عقب نشینی رئیس دیویزیون قزاق - استار و سلسکی- از رشت ژنرال آیرن ساید به مشیر الدوله پیشنهاد کرد که او را از کار بردارند و يك افسر ایرانی به معاونت يك نفر افسر انگلیسی در رأس رژیمان قزاق بگذارند. با این تغییرات ممکن است اردو به رشت مراجعت نماید؛ زیرا رئیس دیویزیون قزاق پول از انگلستان می گیرد و آن را بر علیه انگلستان خرج و تبلیغات می کند»

در تلگراف دیگری نرمان به کرزن تلگراف می کند (از جلد سیزدهم اسناد رسمی وزارت خارجه انگلیس) :

«احمد شاه وعده می دهد که رئیس دیویزیون قزاق را عوض کند؛ ولی طفره می رود. »

نرمان در گزارش دیگر به کرزن چنین می گوید: «با کمیسیون های مالی و نظامی و همکارانی که سابقه در امور ایران دارند صحبت کردم؛ عقیده من این شده است که عقب نشستن قشون انگلستان و ندادن كمك مالی و مهمات به حکومت ایران باعث شده که ملیون و دموکرات ها از انگلستان آزرده شوند؛ علاوه بر این برای تجارت و سیاست ما بسیار مضر خواهد بود به عقیده من باید برای این که حیثیت خود را در شرق حفظ کنیم و سیاست و تجارت خود را محفوظ داريم، كمك مالی و نظامی نموده از هر گونه تقویتی کوتاهی نکنیم. »(1)

ص: 91


1- از جلد سیزدهم اسناد رسمی وزارت خارجه انگلستان این کتاب تا این تاریخ به فارسی ترجمه نشده است در سالهای بین 1340 تا 1345 خورشیدی نسخه ای از آن به ایران آمد و در دسترس مختار الملك صبا ( نصر الله صبا ) قرار گرفت و معظم له قسمت هایی از آن را برای نگارنده خواند و یادداشت برداشته شد.

در جلد سیزدهم صفحه 668 کتاب خلاصه ای از مفهوم مخابرات و مکاتبات رسمی وزارت خارجه انگلستان راجع به قرارداد 1919 در سال 1920 و 1921 در یادداشتی چرچیل (وابسطه شرقی سفارت) برای وزارت خارجه تهیه نموده چنین می نویسد « آوریل 1921، وقتی قشون ما شمال غربی ایران را ترک کند بنظر می رسد که قوای بلشویک در ایران پیشرفت نماید و نماینده ایران در مسکو مشغول عقد قرارداد است؛ قواى بلشويك با كمك ميرزا كوچك خان بجای قشون ما به قزوین خواهد آمد شاه و حکومت ایران نمی توانند ممانعت کنند. ممکن است قوای آن ها از قزوین پایتخت را اشغال کنند و با اشخاصی که با آن ها هم دردی دارند وارد شوند. در این صورت شاه بطرف اروپا فرار خواهد کرد و ایالات شمالی ممکن است به آن ها متمایل شوند و حکومت بالیدری دموكرات ها مجذوب بلشويك ها شوند. قزاق ها كه در شمال هستند، قابل اعتماد نیستند. در تهران هم به پلیس و ژاندارم و بریگارد مرکزی نمی توان اطمینان داشت ممکن است مهماتی که به آن ها داده شود، بدست اشخاص بیفتد و باعث ناامنی راه و غارت گری شود منافع تجارتی و مالی و سیاسی انگلیس و محافظت عراق و هندوستان در خطر افتد؛ وضعیت ایران مثل افغانستان شود، ممکن است بواسطۀ مسلمانان هند و عراق اوضاع ناگوار پیش آید. شركت نفت و بانك شاهنشاهی و مؤسسات تجارتی کوچک تری که در ایران داریم، باعث ضرر و زیانشان شود و قروضی که به ایران داده شده و مخارجی که شده است و تأسیس پلیس مخفی و مصارف دیگری که شده است بکلی از میان برود تشکیلات مالی و قرارداد بدون آن که در پشت سر آن قشون باشد پیشرفت نخواهد داشت؛ زیرا تنها قوائی که هست آن هم در جنوب، پلیس جنوب خواهد بود ، لا غیر. اگر این پیش بینی ها صحیح در آمد، حکومت ما باید دستور بدهد وزیر مختار بیرون برود به بطرف همدان و بغداد، بلکه به اصفهان؛ و سعی کند شاه و حکومت هم به آن جا بروند. دستور داده شود به خوانین بختیاری که از دوستان ما هستند شاه و حکومت را حفظ کنند افسران انگلیسی فرستاده شود که بختیاری ها را هدایت کنند و عده ای از پلیس جنوب به اصفهان اعزام گردد. این تدابیر

ص: 92

برای آنست که قسمت ایران مرکزی و جنوب ایران را حفظ کنیم و شاه بتواند اقتدار خود را در شمال عودت دهد حکومتی از اشخاص مقتدر و سران ایلات جمع نموده در میان اشخاص مقتدر شاید عین الدوله بهتر از سایرین باشد.»

در تلگرام دیگر وزارت خارجه انگلستان به نرمان چنین می گوید:

«کاکس از بغداد شرحی به مستر مونتانگ نوشته و اظهار عقیده کرده که اگر شمال را بلشويك ها اشغال کنند شما هم از خانقین کرمانشاه خرم آباد، بختیاری اصفهان، یزد و کرمان تا بندر عباس را اشغال کنید و به بختیاری و شیخ محمره و والی پشت کوه استقلال داخلی بدهید و این ها را با هم متفق کنید که با هم متحد شده از حکومت تهران جدا شوند.»

نرمان در تلگرام دیگر به وزارت خارجه چنین گزارش می دهد:

«از ژنرال آفیس (دفتر مرکزی) قشون شمال ایران خبر می دهند که هر چه زودتر زن ها را از ایران بخارج بفرستید؛ ولی من عقیده دارم خارجی ها همین جا باشند. اگر لازم شد که پایتخت اصفهان شود آن ها به اصفهان بروند.»

تلگرام دیگر نرمان به وزارت خارجه انگلیس می گوید: « ژنرال قنسول اصفهان با خان های بختیاری صحبت نموده من (نرمان) معتقدم اگر چیزی از زیر دست بلشويك ها در رفت و باقی ماند بدست خان ها می افتد و خان ها جواب صریحی ندارند می خواهند توسط قوام با قشقائی ها مذاکره کنند. ما می توانیم پولی که شرکت نفت به حکومت می دهد باید بدهد ،بخان ها بدهیم تا حفظ امنیت را بنمایند. همین طور از این پول به قوام داده شود تا شیراز را حفظ نماید هر چه زودتر دستور دهید ماژور نوئل به این جا بیاید؛ بدون این که با بختیاری ها داخل مذاکره گردد.»

خورده گیران و کابینه مشیرالدوله

طرز رفتار مشیر الدوله و علاقه شدیدی که به استقرار آرامش داشت و از ماجرا جوئی دوری می گزید، بهانه ای بدست بعضی نکته گیران و لطیفه پردازان داده بود که بگویند:

ص: 93

اگر دو خروس در سیستان بانگ بی موقع بر آوردند، مشیرالدوله استعفا می کند و می گوید: در غوغا و هنگامه نمی توان حکومت کرد.

ولی این لطیفه همیشه نماینده روحیات مشیر الدوله نبود، مشير الدوله استثنائاً از روزی که کابینه را تشکیل داد تا اواخر کابینه اش همواره مصدر خدمات مهم بوده و کار های مؤثری انجام داده است؛ زیرا هنگامی که پس از وثوق الدوله مأمور تشكيل ،کابینه ،شد شاهسون های اردبیل اکراد ارومیه شرارت سوار های خلخالی، شرارت الوار لرستانی، قیام خیابانی قیام جنگلی ها حملات متجاسرین در گیلان و استرآباد اشرار خراسان محاربات تنگستانی ها با انگلیس ها و غیره امنیت پاره ای از نقاط را مختل کرده بود و تقریباً توان گفت که ایران در حال تجزیه بود با این همه مشیرالدوله موفق شد که تا حدی امنیت را در اغلب نقاط مستقر سازد و قوائی برای سرکوبی یاغیان تجهیز نماید.

از این ها گذشته مشیرالدوله قسمت مهمی از اوقاتش را در تلگراف خانه برای مخابرات حضوری صرف می کرد؛ کابینه وی طرف اعتماد شاه بود و مشیرالدوله در مقابل فشار های شدید که از هر طرف به او وارد می شد جداً مقاومت نمود؛ ولی آن ها که نقشه های مفصل برای انجام کار های بزرگی چون کودتا داشتند بالاخره او را مجبور باستعفا نمودند و شخصی چون سپهدار ( فتح الله اکبر) را زمامدار ساختند که ضعف و مسامحه و عدم اطلاع او زمینه کودتا را فراهم سازد اگر مشیرالدوله زمامدار بود، کودتاچی ها موفق بمقصود خود نمی شدند و کودتا شاید از حدود خیال و تصور هم خارج نمی شد بدین جهت بود که شاه را سخت زیر فشار گذاشتند و او را مجبور ساخنتد که مشیرالدوله را دعوت باستعفا نماید.

مشیرالدوله استعفا داد و سپهدار (فتح الله اکبر) (که بنابر عقیده وزارت خارجه مرد ضعیف ولی مورد قبول وزارت خارجه انگلستان است) نیز بدون آن که خودش بداند و متوجه باشد زمینه را برای کودتا فراهم ساخت.

باید اعتراف کرد که مشیر الدوله در کابینه هائی که پس از کودتا تشکیل می دهد

ص: 94

- چنان که خواهیم دید - باندازه این کابینه اش استقامت بخرج نداده، زیرا در کابینه های ديگر با يك جريان ساده و قضیه جزئی تعادل از دست می داده فوراً استعفا می کرده .است.

مرحوم میرزا عبدالله خان مستوفی در باب خدمات مشیر الدوله در این کابینه در کتاب شرح زندگانی من گوید:

«مشیرالدوله از پانزده سال پیش تا این وقت همواره یکی از ارکان سیاست دولت بوده و در اکثر کابینه های دوره مشروطه شرکت کرده و یکی دو بار هم رئيس الوزراء شده و طرف اعتماد عامه بود و رجال کشور همگی به دانش و تجربه او معتقد بودند و نظریات سیاسی او را تصدیق داشتند.

مشیرالدوله در هيچ يك از کابینه هائی که تشکیل کرده است بقدر این کابینه کم دوام خود کار نکرده است. »

باز هم يك نقاب

در این تاریخ بطوری که گفتیم قرارداد 1919 عملا لغو شده بود؛ ولی لرد کرزن وزیر خارجه انگلستان برای آن که این عمل بریتانیا را تأویل کند و علت خود داری از پرداخت كمك خرج را بیان نماید در همان نطق تاریخی خودش اشاره به قرارداد کرده و می گوید نظر به این که دولت ایران اظهار داشت چهار ماه فرصت لازم است تا انتخابات مجلس شورای ملی پایان پذیرد و مجلسی که بایستی قرار داد را تصویب نماید، مفتوح ،گردد در این چهار ماهه كمك خرج مقرر را پرداختیم و اکنون که چهار ماه منقضی شده است از پرداخت مساعدت مالی خودداری نموده ایم.

کابینه مشیرالدوله ناچار استعفاء کرد سوم عقرب 1299 و جای خود را به سپهدار اعظم وا گذاشت.

15.کابینۀ سپهدار، سپهدار می آید استاروسلسکی می رود.

اشاره

دست مشیر الدوله که نسبت به سپهدار بسیار تواناتر و قادر بر مقاومت بیشتری بود

ص: 95

اداره کشور را بدست های لرزان و ضعیف سپهدار اعظم سپرد ( چهارم عقرب 1299)

میان استعفای کابینه قدیم و انتخاب صدر اعظم جدید بیش از يك روز فاصله نبود ولی بطوری که رئیس الوزرای جدید در نطق خود در مجلس مشاوره عالی (شرح آن خواهد آمد) اشاره کرده است.

پس از سقوط کابینه مشیرالدوله اشخاص متعددی نامزد تشکیل کابینه و بکار دعوت شده اند ولی هیچ یک حاضر به تعهد این وظیفه دشوار نشده و بالأخره سپهدار در نتیجه اصرار شاه تشکیل کابینه را بعهده می گیرد (چهارم عقرب 1299)

نخستین عملی که سپهدار اعظم انجام داد (در نخستین روز های انتصابش به ریاست وزراء و پیش از تعیین و معرفی وزیران) عزل ستاروسلسکی فرمانده روسی قزاق خانه بود.

انفصال استاروسلسکی

استاروسلسکی که به قزوین رفته بود رئیس الوزراء دستور داد در آن جا توقف نموده سرویس اداری خود را به سردار همایون تحویل داده از خدمت قشون دولت ایران خارج شود.

شخص نامبرده پس از تحویل سرویس اداری از طریق همدان عازم بغداد گردید.

عکس

فتح الله اکبر - سپهدار اعظم

ص: 96

رفتن مشیرالدوله و آمدن سپهدار انعکاس شدیدی در آرای عمومی ملت یافت و موجد شایعات زیادی شد که تدریجاً حائز اهمیت گردید. بار دیگر کلمه قرارداد نقل محافل و نقل مجالس شد و مردم احتمال می دادند آمدن سپهدار که معروف بسستی و ضعف نفس و از همه مهم تر متمایل به انگلیس ها بود برای تهیه مقدمات اجرای قرارداد است.

این گونه شایعات برای دولتی که هنوز تشکیل نشده بود مشکلات جدیدی ایجاد کرد و اذهان عمومی را مخالف دولت ساخت این مخالفت سریعاً شدت یافت و منجر بهیجان عمومی گردید بازار تعطیل شد و جمع انبوهی از طبقات ملت مبادرت بدادن نمایش و اظهار تعرض نمودند تعطیل بازار و مخالفت عملی ،مردم سه روز طول كشيد و مأمورین انتظامی عده ای از سر دسته های نمایش دهندگان را توقیف کردند. سپهدار برای تسکین اذهان و جلب اعتماد ملت اعلامیه ای صادر کرد. در این اعلامیه به ملت اطمینان می داد که دولت جدید در سیاست خارجی ، روش دولت سابق را تعقیب خواهد کرد و قرارداد پیش از آن که بتصویب مجلس شورای ملی برسد، اجرا نخواهد نمود. در خاتمه این اعلامیه خبر عزل استاروسلسکی درج شده و رئيس الوزراء اخذ تصمیم و هرگونه اقدامی را موکول به تشکیل هیئت دولت ساخته بود.

نرمان وزیر مختار انگلیس در گزارش تلگرافی خود به کرزن مورخ اول نوامبر 1920 درباره عزل استاروسلسکی چنین گزارش داده است:

«چند ساعتی بعد از این قضایا کاردار سفارت روس (روس تزاری) بملاقاتم آمد و در حالی که احساساتش بشدت منقلب شده بود اظهار تأسف و گلایه کرد که چرا قبلا با خود وی تماس نگرفته و ترتیب بازگشت استاروسلسکی را به قزوین بطوری دوستانه نداده ام. البته دلیل اصلی من برای بی خبر نگاهداشتن سفارت روس از اقداماتی که می خواستیم انجام دهیم همین بود که می ترسیدم اگر استاروسلسکی از نقشه ما دایر به اخراج فوری وی از تهران مسبوق گردد و با وقت و فرصت کافی دست به عملیات متقابل برای خنثی کردن اقداماتمان بزند و همین دلیل را با کمال صراحت به اطلاع

ص: 97

کاردار سفارت روس نیز رساندم و معلوم بود که جوابی قانع کننده در مقابل استدلال من ندارد. مشارالیه سپس سؤال کرد که آیا دولت انگلستان خیال دارد تشکیلات قزاقخانه را بکلی از بین ببرد یا این که پس از رفتن استاروسلسکی به دیگر افسران روسی اجازه داده خواهد شد که کماکان در مناصب خود باقی بمانند. جواب دادم که نمی توانم به این گونه سؤالات پاسخ بدهم کاردار پس از مقداری مذاکرات دیگر از پیش من رفت که استاروسلسکی را ملاقات و تصمیم سفارت را به او ابلاغ کند

ساعتی بعد دوباره بدیدنم آمد و اعلام کرد که استاروسلسکی گفته حاضر است همین امشب تهران را ترك كند بشرطی که سفارت بریتانیا تأمین نامه کتبی در اختیارش بگذارد که با ارائه آن بتواند بدون برخورد به مزاحمت مقامات نظامی انگلستان ایران را ترك كند و از راه بین النهرین به پاریس (مقر حکومت مهاجر روسیه) برگردد. تقاضای دیگر استاروسلسکی این بود که به وی وقت و فرصت کافی داده شود تا از شرافت نظامی اش در قبال اتهاماتی که به او وارد کرده و گفته اند که پول های لشگر قزاق را تفریط کرده است دفاع کند (اطلاع پیدا کرده ام که در عرض 12 ساعت گذشته استاروسلسکی مقداری از اسناد مهم مالی را که ممکن بود به ضررش تمام شود سوزانده و از بین برده است.) من قسمت اول تقاضای او را دایر به مسافرت از راه عراق به پاریس قبول کردم بشرطی که در عرض راه از هرگونه اقدام مستقيم و غير مستقيم علیه ما که ممکن است باعث ناراحتی مقامات ایرانی یا بریتانیایی گردد خودداری کند؛ ولی نسبت به تقاضای دومش جواب دادم که این قضیه مربوط به من نیست و ترتیب آن را خودش باید با مقامات ایرانی بدهد.

کاردار سفارت روس پیشنهاد مر ا پذیرفت و من تضمین نامه ای صادر کردم که کسی سر راه مزاحم استار و سلسکی نگردد؛ مشارالیه پس از اخذ این تضمین نامه ساعت یازده دیشب تهران را ترك كرد

به فرماندۀ نور پرفورت (ژنرال آیرن ساید) که فعلا در قزوین است دستور داده ام که از بازگشت مجدد استاروسلسکی به تهران جلوگیری کند و تا مدتی که از مرز

ص: 98

ایران خارج نشده است مراسلات و کاغذ های او را تحت سانسور قرار دهد و بطور کلی مواظب اعمال و حرکاتش باشد. از قراری که کاردار سفارت روس می گفت، علت اصرار سرهنگ استاروسلسکی برای اخذ تأمین نامه این بوده که می ترسیده مقامات نظامی انگلیس او را در عرض راه به دستور من ترور کنند افسر عالی رتبه ایرانی که قرار است فرماندهی نیروی قزاق را موقتاً بعهده بگیرد دیشب در معیت استاروسلسکی به قزوین حرکت کرد.» (1)

بیانیه سپهدار اعظم

* بیانیه سپهدار اعظم(2)

در موقعی که بواسطه بحران های اقتصادی و تحولات سیاسی رشته امور مملکت از هر طرف درهم و آشفته و از هم گسیخته، امور تجارتی و معیشت عمومی گرفتار ارتعاشات شدیده، اوضاع اداری بکلی خارج از ترتیب انتظامات امور دچار تزلزل و پيكره يك بی نظمی معیشتی و فکری با زشت ترین عاقبتی در حال نمایش است.

در حالتی که دستجات مختلفه با اراده های تحریک شده در زیبا ترین و نفیس ترین سرحدات و سواحل شمالی این مملکت در کار آشوب و يغما و انهدام اساس امنیت و آسایش عمومی بوده در اوقاتی که اردوی مأمور گیلان در نتیجه قصور در خدمت و نظریات منفعت طلبانه بعضی از صاحب منصبان روسی با تفرقه و کم کردن حالت روحیه و شکستن دیسیپلین عمومی عقب نشینی اختیار نموده بودند و از سوء اتفاق در همین موقع که

ص: 99


1- سری اول جلد سیزدهم سند شماره 574 از جواد شیخ الاسلامی استاد دانشگاه در مجله -خواندنی ها
2- این اعلامیه چون یادگاری از يك حادثه مهم و يك هيجان احساسات عمومی و دارای ارزش تاریخی است عیناً نقل می شود

می توان آن را تلخترین مواقع سیاسی و اجتماعی و حتی غیر قابل جبران ترین موارد حیاتی این کشور بیچاره دانست!

کابینه وقت از کار کناره جسته و مسئولیت صیانت کرورها زارع و دهقان و پیشه وران و قاطبه طبقات مملکت و بلکه ضمانت های مشروطیت و قوانین اساسی مملکت در عهده قضا و قدر محول گردیده بود در چنین موقعی اختیار مسئولیت عمومی و خدمت گزاری این مملکت در بین نامزد های عدیده از جانب ذات مقدس ملوکانه ارواحنا فداه متوجه این جانب شده با وجود این که نظر به فقدان استعداد مزاج و کسالت های روحانی و سابقه تصمیم مسافرت بجهت اصلاح مزاج استدعای معافیت نموده و نخواستم در این مورد سنگین ترین و خطیر ترین بار مسئولیت را در میان رجال ایران این جانب بدوش کشیده باشم درخواست های عدیده ام مقبول پیشگاه ملوکانه نیفتاده و بالاخره در نتیجه اوامر قطعيه ذات مقدس شهریاری چاره ای جز اطاعت ندیده، استنکاف از تحمل بار اعتماد و توجه ملوکانه را انصاف ندانسته متوکلا علی الله این خدمت را در عهده گرفت؛ زیرا پس از عنایت پروردگار و توجه اولیای اطهار تنها اعتماد من بر نفس و بر توجهات عمومی و مساعدت وطن خواهان واقعی و توده حقیقی و صالح ملت را نیز در اولین قدم بخود جلب کرده و با این که در این هیئت اجتماعی کمتر افکار حقیقی ملت حاکم قضایا بوده و بهمین سبب قدر و قیمت خدام واقعی مشهور نگردیده، معذالك كله امیدوارم در این موقع که مخاطرات ملی و اخلاقی در پیش است افکار و عقول را جلب و رویۀ طبیعی ملل را که در موقع سخت همه گرد هم آمده متحداً در قضایا هم دردی می کنند در نفوس عمومی

ص: 100

خیر خواهان و پیشوایان اجتماعی دمیده و خودرا عقلا و وجداناً در اجرای اصلاحات عمومیه با دولت شريك بدانند.

نظر بر این که در این چند روزه پاره ای شایعات بی مأخذ از طرف عده ای راجع به تصمیمات هیئت دولتی که در شرف تشکیل است انتشار یافته برای رفع هر گونه سوء تفاهمی لازم می دانم افکار هموطنان خود را مستحضر سازم که راجع به اجرائیات دولت در سیاست خارجه و داخله هنوز هیچ گونه تصمیمی اتخاذ نگردیده و در موضوع قرارداد ایران و انگلیس هم عیناً همان سیاست کابینۀ سابق تعقیب شده و قبل از ارجاع آن به مجلس شورای ملی بهیچ وجه اقدامی بعمل نخواهد آمد و بعد از تشکیل کابینه بیان نامه هیئت دولت بطور تفصيل انتشار یافته و خط مشی معلوم خواهد شد.

فقط برای خاتمه دادن به عواقب وخیمه اردوی دولتی که در جبهه جنگ مشغول مدافعه وطن است، برحسب اراده ذات مقدس ملوكانه و لزوم موقع اجرائیاتی بعمل آمده که فقط عبارت از انفصال فرمانده روسی و تحویل و انتقال قزاقخانه به رئیس و فرمانده ایرانی است

8 عقرب 1299 فتح الله سپهدار اعظم - رئيس الوزراء

«علت صدور این بیانیه آن بود که مردم چون از سپهدار اطمینان نداشتند، از استعفای مشیرالدوله بازار ها را بسته و تظاهراتی کردند تا از سیاست خارجی سپهدار مطمئن شوند راجع به انفصال افسران قزاق حقیقت آن بود که چون نقشه کودتا در این تاریخ طرح شده بوده است و چون عده زیادی افسران قزاق در رأس قوائی که با دست آن ها باید کودتا بعمل آید (و بهیچ وجه حاضر به متابعت نظر

ص: 101

انگلیس ها نمی شده اند) مانع از اجرای نقشه بود، لذا بهانه ای لازم بود تا جميع آنان از کار منفصل و بیرون بروند و بجای استاروسلسکی يك آلت در رأس قوا گذاشته شود و قزاق ها هم ضمناً اداره شوند؛ زیرا مذاکرات با سویت در لندن ممکن بود بطول انجامد. شاید در عملیات آینده هم بکار آیند برای این کار سردار همایون (قاسم خان والی) انتخاب شد و به قزوین حرکت تا در ستاد حضور یابد. استاروسلسکی هم با فشار سپهدار يك ساعت پس از نیمه شب 6 آبان به قزوین عزیمت نمود که قوارا تحويل و باتفاق خانمش از قزوین به کرمان شاه و بغداد عزیمت نماید. حتی به مشارالیه مهلت داده نشد که از اتهام وارده دفاع نماید نهم آبان نوزده نفر افسران روسی که در خدمت ایران بودند همگی منفصل شدند سردار همایون بجای آنان چند نفر ،سردار ،مخصوص سردار ،رفعت سردار ارشد و غیره گماشت.

16 آبان صد هزار تومان از بابت حقوق بین افراد تقسیم و هم چنین مقداری جو و گندم داده شد دلال وصول این پول سید ضیاء بود ژنرال دیکسن انگلیسی رئیس جدید قزاق ها را به آن ها معرفی کرد و ضمن نطقی خطاب به افراد اظهار داشت که امروز برای قزاق ها يك روز افتخار است که از چنگال افسران دربار تزاری آزاد می شوند؛ از چنگال کسانی که چهل سال در چنگ آن ها گرفتار بودند. فعلا نه روسی به شما فرماندهی می کند و نه انگلیسی و در رأس شما يك افسر ایرانی است؛ ولی قزاق ها بخوبی می دانستند که فقط ارباب هاشان عوض شده اند.. قوای قزاق تحت فرماندهی رضا خان میر پنج اطراف قزوین در دهات نظام آباد مستقر گردید.» (1)

پس از یک رشته فعالیت ها و مذاکرات مفصل به بحران خاتمه داده شد و هیئت دولت بشرحی که در پائین آمده تعیین و معرفی گردید.

روز 17 عقرب نیز به دستور رئيس الوزراء عده ای دیگر از افسران قزاق

ص: 102


1- از جلد اول سیاست شوروی در ایران که مؤلف آن منشور گرکانی می باشد که متأسفانه جلد دوم آن را منتشر نکرده اند.

روسی تزاری که در کنترات دولت بودند از خدمت خارج گردیدند؛ و در روز 22 عقرب سپهدار اعظم وزرای کابینه خود را به پیشگاه شاه در قصر فرح آباد بشرح زیر معرفی نمود:

1. سپهدار اعظم رئيس الوزراء و وزير داخله

2. نصر الملك، وزير مشاور

3. امین الملك (دكتر اسماعيل مرزبان)، وزیر دارائی

4. میرزا سلیمان خان وزیر دادگستری

5. وحيد الملك، وزیر فرهنگ

6. امیر نظام وزیر جنگ

7. شاهزاده سالار لشگر وزیر فوائد عامه و تجارت و فلاحت

8. سردار معتمد، وزیر پست و تلگراف

9. فهيم الدوله، کفیل وزارت امور خارجه

در این کابینه سید ضیاء الدین طباطبائی مدیر روزنامۀ رعد و سید محمد صادق طباطبائی با آن که رسماً سمتی نداشتند ولى باطناً و معناً طرف مشورت سپهدار اعظم بوده، در تمام کار های دولتی بطور غیر رسمی با رئيس الوزرا تشریک مساعی می کردند. (چنان چه در سال قبل هم در زمان ریاست وزرائى وثوق الدوله ، سید ضیاء الدین طباطبائی سمت ریاست هیئت نمایندگان اعزامی ایران را عهده دار شد و در تاریخ 2 قوس 1298 خورشیدی برای عقد قرارداد تجارتی و غیره به باکو مسافرت کرده بود.)

روز 25 عقرب 1299 کابینه سپهدار اعظم خط مشی و برنامه خود را تلو بیانیه ای منتشر ساخت. اگر بدقت به مفاد آن بیانیه مراجعه نمائید، نکات حساسی را ملاحظه خواهید کرد که وضع خراب آن روزۀ کشور را تا اندازه ای نمایان می سازد و علل ضعف و موجبات تغيير و تحول اوضاع و عوامل کودتائی که در حال تکوین بود روشن می کند و کودتائی در کشور پیش بینی می شده و در این موقع عده ای از رجال وطن دوست را بفکر انداخته بود که فقط با نیروی ملی تحولی ایجاد شود که شاید

ص: 103

بتوانند اندکی وضع کشور را تغییر دهند در آن مشهود است. چنان چه بعداً خواهیم دید این کودتا عملی شد اما افسوس که با اتکاء به نیروی ملی نبود. متن بیانیه بشرح زیر است:

بیانیه ریاست وزراء

در طوفان حوادث هولناك عالم حوادثی که هر لحظه حیات ملل و ممالك را گرفتار تشنجات نیستی می سازد این جانب بر حسب امر و اراده مقدسه اعلی حضرت اقدس ملوکانه ارواحنا فداه مأمور تشکیل کابینه گشتم.

وخامت وضعیات کنونی مملکت ما ، مرا مستغنی از توضیح سختی درجه مسئولیت و تشریح وضعیات عمومی دولت و ملت می نماید؛ فقط با اعتماد به عنایات ربانی، خویشتن را حاضر برای قبول بار مسئولیت نمودم و بدیهی است غیر از دل سوزی و غم خواری ملت مشوق دیگری ندارم

شکر می کنم خدا را که با یاری و حس وطن پرستی همکاران صدیق موفق به تشکیل کابینه گردیدم؛ اينك كه افکار عامه بواسطه آشفتگی احوال عمومی انتظار داشتن خط مشی دولت را دارند به اشاعه این بیان نامۀ مختصر مبادرت می ورزم

در سیاست داخله: هیئت دولت کنونی موقع را مناسب این نمی داند که راجع به اصلاحات مملکتی تعهدات قطعی در پیشگاه ملت بعهده بگیرد. بدیهی است آن چه که لازمه جد و جهد است بعمل خواهد آورد؛ تا بقدر امکان آسایش و رفاهیت عامه را تأمین و جریان امور دوائر دولتی بنحو مطلوب تری باشد؛ زیرا تمام سعی خود را مصروف افتتاح مجلس شورای ملی

ص: 104

خواهد نمود که به اسرع اوقات مقدرات مملکت را تسلیم نمایندگان ملت بنماید.

در سیاست خارجه: بمناسبت افتتاح مجلس شورای ملی در آتیه نزدیکی هیئت دولت کنونی کوشش خواهد نمود که مناسبات و دادیه را با تمام دول متحابه محکم تر نموده؛ امیدوار است زمینه های امید بخش تری را نیز تدارک نماید.

راجع به قرارداد ایران و انگلیس معلوم است قبل از افتتاح مجلس شورای ملی چنان چه در کابینه سابق تصمیم اتخاذ شده بوده مسکوت عنه خواهد ماند و مبادرت به اجرای مواد آن نخواهد شد.

هم وطنان روزگار ایران بسی تیره و احوال عمومی مملکت گرفتار اندیشه است؛ لکن شعاع بهبودی از روزنه امید هنوز هویدا می باشد؛ فقط نجات ملت و مملکت ما و شما از ورطه های بدبختی بسته به اتحاد و احساس درجه مسئولیت هر فردی و بالاخره اعتماد به خود و کوشش در رسیدن به اصل سعادت است؛ تا بیاری خدا ایران قدیم بتواند در دنیای آشفته برای زندگانی ،آتیه خود را آراسته نماید.

فتح الله سپهدار اعظم - رئيس الوزراء

16.نغمه تجدید می شود - تسلیم یاد داشت به کابینۀ سپهدار

اشاره

کابینۀ سپهدار که در آن محیط متشنج و روی اوضاع بی ثبات و عوامل بیم انگیز تشکیل شده بود نخستین روز های عمرش را طی می کرد که یادداشت دولت انگلیس بسراغ او آمد

در آن یادداشت نکات مهم زیر خاطر نشان شده بود:

ص: 105

1. قوای قزاق خانه بایستی در تحت فرماندهی و نظارت خرج مأمورین انگلیسی در آید

2. در موضوع رسانیدن پول به دولت ایران از طرف مجلس مبعوثان و سایر رجال سیاسی دولت انگلیس اعتراضات شده و هم چنین در عودت قوای نظامی انگلیس از ایران فشار هائی بکار آمده و در عین این که سختی اوضاع و احتمالات سوء راجعه به انقلابات جاریه و حملات متواتره را در دربار ایران خاطر نشان نموده است. این را هم یاد آور می شود که در صورتی که دولت ایران نخواهد با ما دوستی کند و از مساعدت ما بی نیاز باشد ما نیز غنیمت شمرده خود را کنار خواهیم کشید.

این یادداشت را روزنامۀ ایران (شماره تاریخ 9 قوس) «یاد داشت تازه» می خواند؛ و همین «یاد داشت تازه» است که موجب تشکیل جلسه مشاورۀ عالی گردید این یادداشت را نمی توانستند نادیده انگارند این یادداشت مقدمه و زمینه اساسی برای سیاست آینده بریتانیا بود که سرنوشت قطعی ایران را بایستی تعیین کند انجام یافتن نقشه های اساسی بریتانیا موکول بانجام تقاضا هائی بود که در این یادداشت درج شده بود

عملی که سپهدار اعظم در نخستین روز های ریاست وزرایی خود انجام داده بود، یعنی «انفصال فرمانده روسی قزاق ها» با آن که قدمی در راه انجام مقاصد بریتانیا بود، نتوانست مانع از تذکر ماده اول یادداشت شود یادداشت انفصال فرمانده روسی را کافی نمی دانست؛ بلکه تقاضا داشت قزاقخانه زیر فرماندهی و نظارت خرج افسران انگلیسی باشد

برای کسانی که به روح سیاست روز آشنا بودند مفهوم و غایت اصلی از این ماده معلوم بود قزاق ها یگانه نیروئی بودند که بایستی ایشان را بحساب گذاشت تعلیمات کامل دیده و بار ها رشادت قابل تحسین از خود نشان داده بودند. قزاق ها وزنه محسوسی بودند که کفه ترازو را به یک طرف تمایل می داد

آشنایان به سیاست حقیقی وقت می دانستند نقشۀ بریتانیا محدود به این تغییرات

ص: 106

سطحی نیست؛ بلکه پروژه های کلی عمیقی طرح شده که فعالیت روزانه انگلیس ها با آن منطبق می گردد نخستین بخش آن نقشه این بود که خاطرشان از طرف قزاق های رشید و جنگ دیده راحت شود.

بریتانیا توپ می زند ولی با احتیاط

نکته مهم دیگر این بود که دولت بریتانیا نمی خواست بی احتیاطی کرده و راه تغییر روش را بر روی خود بسته باشد چون بريتانيا مواجه با يك رشته حوادث تازه ای شده بود که معلول عوامل غیر عادی بود و هنوز نمی دانستند چه روش قطعی در برابر آن خواهند داشت؛ وضعیتی که بریتانیا با آن مواجه شده بود وابستگی کامل با اوضاع حکومت مرکزی بالشویکی داشت و اوضاع ایران فرع و تابع اوضاع کلی روسیه بود؛ وانگهی رجال بریتانیا نمی دانستند ملت ایران که اکثر مردان رشیدش مسلح است چه واکنشی خواهد داشت و آیا احساسات ملی ممکن است عشایر ایران را زیر پرچم - یا مرگ یا استقلال - و بعنوان مخالفت با یادداشت مجهز کند یا آن که بی زحمت و فقط از راه نفوذ در رجال سیاسی بمقصود خود نایل خواهند شد. به این جهت بود که یاد داشت بریتانیا جای آشتی و فسخ عزیمت باقی گذاشته بود و اشاره می کرد که از طرف مجلس عوام با روش دولت بریتانیا مخالفت شده است.

17.مجلس مشاورۀ عالی

اشاره

وقتی یاد داشت تسلیم دولت سپهدار شد مجلس شورای ملی در حال فترت بود. احمد شاه که خود را سلطان مشروطه می خواند نمی خواست تعهدی بگردن گرفته باشد؛ دولت می خواست پاسخ یادداشت را بتأخیر اندازد. بهترین وسیله ای که می توانست همه این مقاصد را تأمین کند انعقاد جلسه عالی و مشاورۀ ملی بود که چند دفعه در تاریخ ایران سابقه داشته است.

ص: 107

در محضر شاه

این جلسه روز شنبه 16 ربیع الاول يك ساعت و نیم بعد از ظهر در عمارت بادگیر بفرمان شاه تشکیل شد. شاه از فرح آباد به عمارت بادگیر آمده، لباس مشکی ساده بتن داشت و عده ای از شاه زادگان و درباریان با او همراه بودند وزراء و رجال و محترمين و علما و آن چند نفر نماینده دوره چهارم که انتخاب شده و در مرکز حضور داشتند، به جلسه دعوت شده بودند. طرز ورود شاه و صف آرائی مجلس بطوری بود که شکوه كامل و صورت غیر عادی به انجمن دهد و هیئتی شایسته این نام داشته باشد.

شاه با بیانات مختصر و جامع خود مقصود از انعقاد جلسه را اظهار داشت و پس از افتتاح مجلس به قصر فرح آباد مراجعت نمود. پس از مراجعت شاه، نخست وزیر مطالبی ایراد کرد (متن بیانات شاه و رئيس الوزراء و ساير مدعوین از این قرار است) :

صورت مشروح مذاکرات مجلس مشاور عالی
بیانات شاه

«چنان چه مسبوقید حوادث دنیا یک مرتبه دیگر مملکت ما را مواجه با اشکالات بزرگ و مخاطرات سترگ کرده؛ هیئت دولتی که در چنین موقع خطر عهده دار مقدرات مملکت شده اند خود را بتنهائی برای حل معضلات پلتیکی خارجی و مشکلات داخلی کافی نمی بیند. نظر به این که مجلس شورای ملی که مرجع رسمی این امور است، هنوز افتتاح نشده و از طرف دیگر حل و عقد بعضی مسائل بفوریت لازم و تأخیرش ممکن است موجب وخامت اوضاع و ندامت شود؛ لذا وزراء ضرورت استمداد از افکار و آراء عقلا و خیرخواهان مملکت را احساس نموده تشکیل و انعقاد مجلس مشورت عالی را پیشنهاد و درخواست نمودند.

ما نیز نظریه هیئت را تصویب کرده مطابق سوابقی که در این قبیل مواقع فوق العاده داشتیم امر بتشکیل این مجلس عالی فرمودیم.

اینک با اطمینانی که به دولت خواهی و خیر اندیشی تمام شما داریم انتظار داریم

ص: 108

که پس از استحضار کامل از وضعيات هولناك کنونی که هیئت وزراء بتفصیل شرح خواهند داد با ملاحظه تاریکی موقع و مطالعه در اشکالات عظیمه که ما و دولت را احاطه کرده نظریات و آرای خیرخواهانه خود را اظهار دارند. در خاتمه از فضل و عنایت پروردگار امیدواریم که نیات مقدسه ما و خير خواهان صمیمی را در اصلاح امور ملت و صیانت مملکت تأیید فرماید.

پس از ختم بیانات ملوکانه بعضی از علماء بذات همایونی و شوکت ایران و قوت اسلام دعا کرده شهریار و درباریان از جلسه خارج و موکب همایونی عازم قصر فرح آباد گردید.

سپس رئيس الوزراء نطاق ساده ای نمود که علت از این دعوت را اعلی حضرت همایونی در بیانات خودشان فرمودند؛ اینک هم شرحی مبسوط تر برای تکمیل اطلاعات آقایان قرائت می شود

اديب السلطنه سميعي ( معاون نخست وزیر) برحسب اشارة رئيس الوزراء ایستاده و بیانات ذیل را قرائت نمود:

«بیش از دو هفته نیست که دولت حاضره تشکیل شده و مهام امور را بدست گرفته؛ براستی هنوز در موقع و مقر خود استقرار نیافته که مواجه با يك سلسله اشکالات مهیب گردیده است.

ر است است که قبل از تصدی کار و پیش از قبول این موقع مهابت امور و مشکلات روز افزون این مملکت را تا يك اندازه تخمین و برآورد کرده بودیم و حس فداکاری بود که ما را بمقابله این بد بختی ها سوق داده ولی هرگز تصور نمی شد که حوادث تا این پایه سهمگین و مشکلات تا این اندازه متراکم و لا ینحل باشد.

معلوم است که در های اطلاع و روزن های آگاهی آن طور که شاید وقتی برای اشخاصی باز می شود که وسایل اخبار و استطلاع دولتی در ید اقتدار آن ها گذاشته شود چنان چه هیئت دولت در عرض همین دو هفته زمامداری خود توانست به بسیاری از حقایق اطلاع حاصل نماید.

ص: 109

پس از تحصیل این اطلاعات، مراتب را به پیشگاه معدلت پناه همایونی معروض داشت و ارادۀ علیه به تشکیل مجلس شورای عالی مرکب از وجوه عناصر مبرزه مملکت تعلق گرفت؛ اينك در تعقیب دست خط همایونی و فرمایشات شاهانه، دولت نیز بنوبت خود اجمالا به تشریح حقایق و توضیح واقعات مبادرت می ورزد.

حدود شمالی و شمال غربی و شرقی ما در معرض تهدید است و تصور می شود که در فاصله نزدیکی این تهدید صورت واقعی بخود گرفته و تجاوزاتی که از شش ماه قبل در گیلان شروع شده از این ببعد در اطراف بحر خزر و سایر ثغور شمالی توسعه پیدا نماید. اگر موجبات و وسایل جمع آوری قوای ملی و طبیعی که در اطراف مملکت پراکنده است فراهم می بود؛ البته دولت می توانست تا حدی قوای دفاعیه را تهیه نماید؛ لکن چون جمع آوری قوای خارج فعلا غیر مقدور و قوه ای که عاجلانه می توان از آن استفاده کرد منحصر به قوه ژاندارم و قزاق است؛ نمی توان بوسیله آن از چنین مخاطرات جلوگیری نموده زیرا آن چه ژاندارم است اغلب مأمور ولایات و مشغول حفظ امنیت طرق و شوارع و انتظامات نقاط لازمه هستند و آن چه قزاق است بواسطه پیش آمد های اخیر گیلان و نتیجه دو دفعه شکست در حالت روحیه آن ها اختلالی حاصل شده است؛ شاید تصور شود که تجهیز قوه جدیدی در حدود اقتدارات دولت حاضره امکان داشته باشد برای رفع چنین تصوری دقت آقایان را به اوضاع حاضره مالیه معطوف داشته و تأخیر حقوق همین قوه موجوده را نصب العین می کند و بر آن می افزاید که با کسر بودجه و عدم امکان اصلاح و تعدیل آن در فاصله نزدیکی غیر ممکن است؛ زیرا که آن مساعدت های مالی که از خارج به کابینه های قبل می شد با این کابینه نمی شود و دولت قویاً با تضییقات مالیه مواجه شده است.

در چنین موقع باریکی مراسله ای هم از سفارت دولت فخیمه انگلیس به دولت داده شده و پریشانی فکر دولت را افزون و اشکالات سیاسی را مضاعف ساخته است. دولت حاضره پس از وصول این مراسله و استحضار از وضعیات براستی بی اندازه دشوار و غیر ممکن دانست که بار مجموع این حوادث را به شانه خود حمل کرده و

ص: 110

ملت را از مقدرات مملکت بی اطلاع بگذارد.

اگر مجلس مقدس شورای ملی گشوده و مهیا می بود، تکلیف دولت روشن و مرجع این مشاوره مشخص می شد؛ ولی حالا که متأسفانه مجلس شورای ملی مفتوح نیست یگانه چاره همان رجوع به افکار اشخاص منورالفکر و استفاده از آراء آقایان حاضر است که به عقاید آراء صائبه خود دولت را معاضدت و مملکتی را معاونت فرمائید.

اينك مراسله دولت انگلیس قرائت می شود پس از شور مقدماتی؛ تصور می رود که اگر عقیدۀ آقایان موافقت داشته و اعتراف فرمایند که این قضایا بسی دقیق و قابل مطالعه است از میان خود چند نفر را انتخاب فرمایند که کمیسیونی تشکیل داده و در اطراف این مطالب مطالعه و نظریات خود را با ملاحظه فوریت کار به دولت اعلام فرمایند.»

فتح الله سپهدار اعظام - رئيس الوزراء

پس از ختم قرائت لايحه رئيس الوزراء اظهار داشت چنان چه در یادداشت ذکر شده بهتر این است کمیسیونی از میان آقایان انتخاب شود که با دولت مشارکت جويد؛ عين صورت یادداشت سفارت هم گمان می رود دیگر لازم بقرائت نباشد و بهتر این است که در کمیسیونی که انتخاب خواهد شد، قرائت گردد.

از طرف بعضی از حضار گفته شد برای تکثیر معلومات حضار بهتر این است که یادداشت هم قرائت شود؛ بنابر این عین یادداشت را ادیب السلطنه قرائت نمود. پس از ختم یادداشت نصر الملك، وزير مشاور نطق مفصلی در تأیید بیانات هیئت دولت و این که هیئت دولت بدون مجال و فراغتی که برای دقت و تصمیم در امور لازم است یک دفعه مواجه با این قضایا شده و چون نمی خواهد بدون اطلاع عامه قدمی در سیاست بردارد لازم دید از آقایان استمداد جوید ایراد نمودند. در این بین از چندین جا اجازه نطق خواسته شد (گفته شد، خوب است، اجازه ها مرتب شود و نظمی به نطق ها داده شود)

ص: 111

شاهزاده شهاب الدوله که ایستاده مراقب انتظامات بودند اجازه ها را ضبط نموده و صحبت شروع شد.

بعضی صحبت های در هم از اطراف شده و سپس آقا میر سید هادی مجتهد افجه ای (مطالبی) بشرح ذیل ایراد نمودند:

از اوایل جنگ بین المللی اعلی حضرت همایونی و هیئت دولت وقت بعد از تصویب اکثریت مجلس شورای ملی بی طرفی خود را رسماً اعلان فرمودند و چون این رأی از مقام اکثریت مجلس صادر شده بود ملت ایران هم کاملا همین رویه را تعقیب می نمود ملتی که معنی این لفظ را فهمید که حق حاکمیت با ملت است این را هم بخوبی دانسته که مداخله همه افراد در امورات سیاسیه و ملکیه برای همه غیر ممکن است؛ پس تصدیق همین معنی ایجاب می نماید وجود نمایندگانی را که حل و فصل این گونه امور بر عهده ایشان است فقط پس عرض می کنم که رسیدگی در این امر از وظيفه ما خارج و بر عهده مجلس شورای ملی و وکلائی است که اعتبار نامه ایشان از مجلس گذشته باشد؛ پس اولا به این برهان این مجلسی که امروز تأسیس شده غیر رسمی و صالح برای مداخله در این امر نمی باشد و بر فرض این که مطابق بیانیه دولت این مجلس مشاورۀ عالی قائم مقام مجلس شورای ملی باشد، عرض می کنم امروز دو سیاست مهم خارجی متوجه ما و مملکت ما شده ما اگر بخواهیم قضاوت کنیم، منوط است به این که اظهارات و نظریات هر يك از این دو را کاملا بدانیم؛ متأسفانه بنده و غالب این آقایان حاضرین همین قدر اجمالا می دانیم و در جراید می خوانیم که آقای مشاور الممالك، نماینده دولت ایران مذاکراتی با دولت سویت روسیه نموده که ما و بلکه خود هیئت محترم دولت هم که مجری و مصدر سیاسی می باشند اطلاعات کافیه نداریم؛ پس وجداناً تصدیق باید نمود که با این بی اطلاعی قضاوت نمی توان در ترجیح سیاستی بر سیاست دیگر نمود.

در این موقع شیخ بهاءالدین بیانیۀ ذیل را با امضا های آن ها که از طرف شش نفر از علماء بود، قرائت نمود:

ص: 112

بنده از طرف آقایان حجج اسلام انظار محترمشان را بعرض می رسانم:

بسم الله الرحمن الرحیم

داعیان که بر حسب امر اعلی حضرت همایونی خلد الله سلطانه در این مجلس حضور یافته ایم در زمینه ای که طرح شده این طور عرض و اظهار می نمائیم:

دولت علیه ایران مکرر از مقامات رسمی مطابق تمایلات عامه ملت تصمیم قطعی بر بی طرفی گرفته و نسبتاً تمام دول خصوص دولتين مجاورین بنظر دوستانه می نگرد؛ مطابق آن تصمیم بر دولت و ملت لازم است که تصمیم خود را محترم دانسته و نقض ننمایند و در خصوص مسئله ای که اخیراً از طرف دولت فخیمه انگلیس دوستانه پیشنهاد شده است، داعیان بعد از اطلاع از مسائل جاریه و بالخصوص اقدامات مأمورين دولت ایران در روسیه با مطالعات لازمه عقیدۀ خود را در صورت لزوم اظهار خواهیم نمود.

آقایان : امام جمعه تهران حاج امام جمعه خوئی، آقا میر سید محمد بهبهانی، حاج شیخ مرتضی آقا سید حسن مدرس آقا علی نجم آبادی و میرزا هاشم آشتیانی

پس از ختم لایحه فوق آقا میرزا ابوالقاسم امام جمعه و آقا سید حسن شوشتری اظهاراتی داشته که خلاصه اش این بود:

بی طرفی دولت علیه ایران که مذکور می شود در مواقعی بود که دول دیگر با هم جنگ داشتند، ولی امروز دیده می شود که خود دولت ایران طرف هجوم فعلی و احتمالی واقع شده است؛ در این صورت بی طرفی در این مورد معنی ندارد؛ بلکه بایستی از طریق دیگر فکری اندیشید»

این جا باز صحبت ها قدری مکرر و تداخل شده و اجازه های جدیدی از اطراف خواسته شد.

پس از انتظام ثانوی حاج آقای شیرازی نماینده فارس نطق مفصل و مشروحی نموده و علل اصلی بد بختی ها و بریدگی های امور در انحراف قضایا از محور طبیعی خود دانسته و تاریخچه ای از قبیل جلسات که در موارد عدیده دعوت شده و بلا نتیجه

ص: 113

بر گذاره شده، ذکر کرده و اظهار داشت: اگر عموم علاقه مندان به مملکت، این عادت را که طفره از ارجاع کار ها به محور طبیعی خود باشد بر حقیقت ترجیح نمی دادند و از حق این عمومی طفره نمی زدند و در موقع عدیده در کار های مهم و پیش آمد های اساسی بغیر اهل مراجعه نمی نمودند تا این اندازه اشکالات پیش نمی آمد و شاید امروز ما بدین اشکال دچار نمی شدیم و بالاخره در این جا نتیجه گرفت که «نه تنها ما نمایندگان که هنوز در مقر رسمی خود ننشسته ایم حق دخالت در این امر را نداریم بلکه سایر آقایان حضار محترم نیز صلاحیت دار در دخول این مسئله نخواهند بود.»

(صحیح است صحیح است)

پس از ایشان تدین نماینده تهران هم اجازه خواسته نطق مفصلی در همین زمینه ایراد نموده و گفت:

«ما وكيل بالقوه ایم نه بالفعل ، بدین جهت از نقطه نظر وکالت حق مداخله در این امور را نداریم و از نقطه نظر انفراد نیز یک عده مردم تهران حق ندارند مقدرات سی کرور یا کم تر یا زیاد تر نفوس ایران را تعیین نموده و در عهده بگیرند باید دولت این مسائل را بگذارد بعهده مجلس و تمام سعی خود را در افتتاح مجلس شورای ملی مبذول دارد تا قضایا در مقر خود حل گردد.» (صحیح است، صحیح است)

در همین موقع در صفوف طرف راست مذاکرات شخصی زیاد جریان داشت و اوراقی تبادل می شد؛ پس از خاتمه نطق تدین حاجی میرزا یحیی اجازه خواسته از منتهای صف راست جلو آمده در تأیید نطق ناطقین قبل شروع به مطلب نمود که: «ایران تهران نیست؛ تهران هم ایران نیست.» و چنان چه در بالا درج شد - نطق ایشان از اصل موضوع که آیا این مجلس برای دخالت در این امر صلاحیت دارد یا نه؟ خارج شده و داخل يك سلسله قضایائی که به شخصیات و حملات جزئی بیشتر شباهت داشت خواستند بشوند و دیده شد که قضیه ممکن است مربوط به تحریکات و بعضی مسائل خصوصی دیگر بشود.

این بود که اتفاقاً در نتیجه اعتراضات شدید از طرف نمایندگان جمعی از مجلس

ص: 114

خارج شده و طبیعتاً تنفس داده شد.

این تنفس يك ربع ساعت تقریباً طول کشید؛ سپس مدعوین شروع به مذاکره نمودند آقا سید حسن مدرس شروع بصحبت کرد.

نطق مدرس در تأیید لایحه آقایان علماء و تأیید اظهارات نمایندگان و مربوط به يك سياست نفی بود که در تلو بیانات خود بخوبی ادا می شد و پیدا بود که مشارالیه به نتیجه مذاکرات نماینده ایران در مسکو امیدوار است و برای این که این امیدواری ایشان از نقطه نظر يك سياست مثبت دیگری سوء تلقی نشود در خاتمه اظهار داشت که دولت ایران باید با تمام قوای خود که ممکن الحصول است در دفع و رفع جماعتی که متجاسرین یا متمردین و اسامی دیگر معروف شده اند، سعی نماید و دولت باید در این مسئله از ملت ایران استمداد نماید و اگر ملت حاضر نشد، باقوه ملت را برای دفاع حاضر کند.»

در این موقع فقیه التجار اجازه خواسته نطقی نمود که نظریه ارجاع امر به مجلس شورای ملی را تأیید می نمود و آن این بود که چون دولت انگلستان ایران را مشروطه می داند ، البته خود تصدیق این امر را خواهد نمود. پس از آن سردار معظم خراسانی اجازه خواسته نطق ذیل را پس از مقدمه مختصری ایراد نمود:

«ملل مختلفة عالم بعد از تجربه قرون عدیده، بعد از تجربیاتی که اکثر آن ها بسی گران بها خریده شده است معتقد به این اصل و این حقیقت شده اند که مداخله عناصر غیر مسئول در امور اجتماعی و فقدان مسئولیت در هیئت اجتماع جز ضرر و جز سوء جریان امور عمومی نتیجۀ دیگری را حاصل نمی نماید.

بهمین علت است که هر يك از ملل عالم دایره مسئولیت هريك را معلوم و حدود مداخله در امور اجتماعی را محدود و برای ابراز اراده ملت وسائل و طرق مشخصی را اتخاذ نموده است؛ طریق ابراز اراده ملت ایران پس از برقرار شدن مشروطیت نیز معین و آن آراء مجلس شورای ملی است

ص: 115

مجلس شورای ملی است که مرکز واقعی سیاست عمومی مملکت شده و فقط آراء واقعی ملت ایران است که می تواند ذی مدخل در مقدرات مملکت بشود.

هر چه موقع مشکل تر، هر چه مشکلات زیاد تر می شود، حس احتیاج به مجلس شورای ملی نیز شدید تر می گردد. بواسطه اعتقاد بهمین اصل است که عناصر وطن دوست واقعی ایران همان عناصری که سعادت و ترقی وطن را آرزومند بود مشتاق استخلاص وطن از ورطه های هولناک هستند و منافع عمومی را بر منافع خصوصی خود ترجیح می دهند یگانه درمان درد ها و چاره بیچارگی ها در افتتاح مجلس شورای ملی و سپردن کار بدست نمایندگان ملت ایران می دانسته اند. بهمین جهت است که در موقعی که عده قلیلی به نام ملت ایران اظهار عقیده کرده و خود را ذی حق در حل و عقد امور می دانستند توده واقعی ملت و ایران دوست های حقیقی می گفتند که مملکت محتاج به مرکز ثابت سیاست و مرکز ثقل معینی بوده؛ باید مجلس شورای ملی بدون طی کردن ادوار فترت زودتر منعقد گردد و با وجود مصادف شدن با مشکلات عدیده در رسیدن این نیت مقدس و شدت عمل مخالفین باز هم از تعقیب نظریه خود منصرف نمی شده اند. آیا می دانید موانع واقعی و مخالفین جدی افتتاح مجلس چه اشخاص هستند؟

مخالفین واقعی و مولدین اشکالات در مقابل استقرار اساس مشروطیت همان زالوها همان پارازیت های اجتماعی هستند که از نبودن و نظارت ملی استفاده کرده ابواب استفاده های غیر مشروع را برای خود باز می کنند.

اگر يك نگاهی به صف نمایندگان حاضره در این مجلس بکنید خواهید دید نمایندگانی را که دو سه سال است انتخاب شده اند و مواجه شدن به انواع مصائب و مشکلات منتظر افتتاح مجلس شورای ملی بوده و هسته واقعی ایران دوستانی را که ذره ذره اساس منهدم شده مشروطیت و حکومت ملی ایران را دوباره تأسیس می کنند تشکیل داده اند؛ با وجود این که از طرف اشخاصی که افتتاح مجلس شورای ملی مخل منافع آن هاست مورد انواع حملات شده و می شوند؛ با وجود این که حکومت های مختلفه که تا حال بوده اند برای تأخیر افتتاح مجلس شورای ملی متوسل به انواع

ص: 116

بهانه حتی زیر پا گذاشتن قوانین اساسی و عادی می گردید و مرتکب قانون شکنی هائی شده اند و ملت ایران هم که این قانون شکنی ها را که مملکت ماست با سکوت تلقی می کرده است. باز هم نمایندگان دورۀ چهارم با نهایت بردباری از نیل به مقصود مأیوس نشده در هر مورد این حقیقت را گوش زد می کرده اند

واقعاً اگر مجلس شورای ملی دائر می بود اگر سیاست مملکت ما مرکز ثابتی می داشت بسیاری از مشکلات متوجه مملکت ما نمی شد؛ ولی بد بختانه به هر بهانه که بوده است مجلس مقننه ایران تا بحال منعقد نشده و فقط رئيس الوزرای فعلی است که قدم های جدی و صمیمانه برای احضار وکلاء و افتتاح مجلس شورای ملی برداشته است و من در این مجلس از اقدامات معظم له در تسریع افتتاح مجلس تشکر می کنم.

من بیش تر از این نمی خواهم در علل تعويق مجلس بحث کنم، فقط یک مرتبه دیگر برای رفع هر نوع سوء تفاهم و تعبیری می گویم که یگانه مظهر اراده ملت ایران مجلس شورای ملی خواهد بود؛ و هر نوع اراده و رأی که در خارج از مجلس اظهار شود، رأی و اراده ملت ایران محسوب نخواهد شد.

حکومت حاضره در نتیجه یادداشتی که از طرف سفارت انگلیس رسیده است با داشتن مسئولیت در پیشگاه پادشاه و ملت ایران خودش را ذی صلاحیت در اتخاذ تصمیمی در این باب ندانسته و حکمیت مطلب را به مجلس محول نموده است؛ در مجلس امروزه که از علماء اعیان نمایندگان ملت تجار و سایر خیرخواهان ملت ایران منعقد است بعد از وزراء که در پیشگاه شاهنشاه مسئولیت دارند عنصری که بیشتر از سایرین صلاحیت در مداخله سیاست مملکتی را دارد همان نمایندگان ملت می باشند؛ که انشاء الله در آتیه نزدیکی مقدرات مملکت را در دست گرفته با اطلاع کامل بسنگینی وظیفۀ خود با توکل به خدای حافظ ،ایران بدون هیچ نوع ترس و ملاحظه با در نظر گرفتن مصالح و منافع وطنی بار سنگین مسئولیت را به شانه های خود خواهند گرفت؛ با وجود این همان نمایندگان ملت که من به نام آن ها در این مجلس محترم اظهار عقیده

ص: 117

می کنم فعلا خود را دارای صلاحیت مداخله در سیاست مملکتی ندانسته سایر آقایان حاضر را نیز به طریق اولی فاقد این صلاحیت می شمارند.

نتیجه مجلس امروزه نفیاً یا اثباتاً دارای هیچ نوع اعتباری نبوده و نمی تواند اراده واقعی ملت ایران محسوب شود؛ و بالنتيجه ذره ای از مسئولیت دولت را در مقابل ملت ایران تخفیف نداده و نمی کاهد.

بنابراین نمایندگان مجلس چهارم که خود و سایر اجزاء مجلس امروز را دارای صلاحیت در مداخله در مقدرات مملکت نمی دانند، منطقاً خود را ممنوع از مداخله در هر نوع عملیات این مجلس دانسته و اگر بر فرض رأی مجلس منجر به انتخاب کمیسیون و یا عملیات دیگری شود شراکت در آن نخواهند نمود و در عوض از دولت حاضر تمنا کنند که هر چه زودتر موجبات انعقاد مجلس شورای ملی را فراهم کرده پیش از این که موقع فوت شود مقدرات آتیه ایران را به دست خود ملت و به دست نمایندگان ملت بسپارند.» (احسنت، احسنت، صحیح است. صحیح است.)

پس از ختم نطق مزبور رئيس الوزراء ،اظهار داشت، در این صورت که آقایان داخل حل قضیه نشده اند دولت وظیفه خود و مطابق مسئولیت خود عمل خواهد نمود؛ مجلس مقارن غروب خاتمه یافت.

مجلس مزبور سومین جلسه ای بود که در غیاب مجلس شورای ملی در موضوع حل قضایای مهمه در عمارت بادگیر انعقاد یافت

اول در سه شنبه 11 ذیحجه 1331 در زمان ریاست وزرائی علاء السلطنه، برای این که پس از اعلان انتخابات برای دوره سوم از مردم اجازه بگیرد که سه ماه انتخابات را عقب بیندازد

در مجلس مزبور سید حسن مدرس با رأى مزبور مخالفت کرده مجلس با بی ترتیبی و بد گوئی ها بهم خورد و دولت رسماً نتیجه نگرفت؛ ولی از پیش خود انتخابات

ص: 118

را تا ماه صفر 1333 عقب انداخت.

دوم در یازدهم رجب 1335 در زمان ریاست وزرائی وثوق الدوله برای تجدید نظر در قانون انتخابات که از طرف بعضی از اعیان تهران به دولت پیشنهاد شده بود و از نمایندگان سه دوره تقنینیه انتخاب و با مخالفت دموکرات ها در باقی ماندن قانون انتخابات به حال خود مجلس بی نتیجه ختم شد.

و سومین جلسه این جلسه بود که شانزدهم ربیع الاول 1338 برای مشاوره و مشارکت در اتخاذ تصمیم بطریقی که ذکر شد دعوت شده و با بهترین اسلوبی بدون همهمه با اخذ يك نتيجه خلاف قانون مثل دعوت اول و دوم با نهایت وحدت نظر ختم گردید.

مجلس شورای ملی برای روزی که پیش بینی شده بود، افتتاح نگردید، و چنان که خواهیم دید حتی چند ماهی هم بتأخیر افتاد؛ پاره ای شایعات و اکاذیب برای مشوب کردن اذهان مردم از نواحی مختلف انتشار یافت که دولت برای تسکین خاطر عمومی و رفع سوء تفاهم مجبور شد اعلامیه زیر را منتشر نماید:

اگر چه اخلاقاً از بعضی تظاهرات و خودنمائی ها احتراز دارم ولی چون بعضی مغرضین در اطراف بعضی قضایا که ذیلا ذکر می شود در این چند روزه پاره ای انتشارات می دهند لازم می دانم توضیحات ذیل را باطلاع افکار عمومی برسانم:

1. گفته می شود که دولت تلگرافاتی را که از آقای مشاور - الممالك (وزير مختار ایران در مسکو) رسیده است مستور داشته و شاید بنظر لا قیدی می نگرد؛ البته قابل تردید و انکار نیست که اولا این قبیل مسائل سیاسی و مملکتی و زمینه هائی که به مساعی دولت تهیه شده است نمی تواند بهیچ وجه طرف لا قیدی و سهل انگاری واقع شود. ثانیاً مسلم است که این گونه مطالب محتاج به يك مطالعات دقيقه و مذاكرات و مشاورات عمیقه است

ص: 119

و قبل از شور و حل قضايا با نظر اشخاص متخصص و معتمد عليه و تهيه يك زمینه روشن انتشار آن نتیجه نخواهد داشت؛ چنان که هنوز هم به تلگراف آقای مشاور الممالك جواب قطعی داده نشده است و البته دولت این قضایا را پس از حل و تسویه باطلاع عمومی خواهد رسانید.

2. در باب تسعیر لیره که سوء تفاهماتی برای مردم حاصل شده است، توضیح می شود که دولت اگر وجهی گرفته است، به پول رایج ایران و از منافع عایدات دولتی ایران بوده و تسعیری درمیان نبوده است

3. بتازگی انتشار داده اند که دولت عده ای از صاحب منصبان نظامی انگلیس را استخدام کرده است.

ايضاحاً نوشته می شود که دولت به تصمیم اولی خود است و تا حال هیچ نوع مذاکرات و اقداماتی در این باب نشده است.

18 ربیع الثانی 1339

فتح الله اعظم - ریاست وزراء

چند تلگراف که بین نرمان وزیر مختار انگلیس در تهران درباره سپهدار، با لرد کرزن وزیر خارجه انگلستان مبادله شده است بقرار زیر است:

نرمان به کرزن گزارش می دهد: «سپهدار مرد راست و سالمی است؛ زیادتر از رئیس الوزراء های قبلی در دست ماست و اگر بداند که ما او را نگاه می داریم هر کاری که بخواهیم خواهد کرد رؤسای وزراء سابق از مبلغ 350 هزار تومان کمکی که ما می دادیم به اشخاص شهریه می دادند که جلو گیری از اقدامات و گفته های آن ها بکنند؛ ولی سپهدار بودجه ای ترتیب داده و این قبیل مخارج را کسر کرده که اگر کسی تحريك كند حبسش می کند و رویه این شخص مؤثر واقع شده است، به این درجه که اگر کسی طرفدار قرارداد هم باشد جرأت خواهد کرد که اظهار

ص: 120

عقیده کند.» (1)

در صفحه 649 کتاب اسناد رسمی نرمان به کرزن چنین گزارش می دهد:

«سپهدار به من گفت: آیا حقیقتاً دولت انگلیس می خواهد این قرارداد از مجلس بگذرد؟ در جواب گفتم تمام مخابرات و مكاتبات دولت انگلیس دلالت دارد که دولت انگلستان مایل است قرارداد بتصویب مجلس برسد. سپهدار می گوید اگر واقعاً دولت انگلیس برای حفظ منافع خود در تصویب قرارداد اصرار دارد، باید یک صد هزار لیره یا شاید کمتر مخارج تصویب این قرارداد بکند؛ زیرا من که با وكلاء و اشخاص صحبت نموده یقین حاصل کردم بدون رشوه پیشرفت نخواهد کرد. من خودم هیچ چیز نمی خواهم صورت اشخاصی که باید به آن ها رشوه بدهید به شما می دهم؛ خودتان مستقیماً به آن ها بدهید؛ من بهیچ وجه دخالت نخواهم کرد و توقعی هم نخواهم داشت من در جواب گفتم شاید برای کمپانی نفت انگلیس و ایران ممکن باشد برای حفظ منافع خودشان این اقدام را بعمل آورد؛ ولی این پول را نمی شود داد؛ مگر این که قرارداد تصویب شود بعد پول داده شود؛ ممکن است بانك شاهنشاهی اعتباری به آن ها بدهد که پس از اتمام عمل قابل انتفاع باشد.»

در تلگراف دیگری نرمان از وزارت خارجه انگلیس می پرسد: «چرا سپهدار را نمی پسندید در صورتی که او بسیار شخص مطمئنی است و از رئیس الوزراء های سابق بیشتر قابل اعتماد است؟!»

از وزارت خارجه انگلستان مستر اولیفتون جواب می دهد او مرد خیلی ضعیفی است.»

در گزارش دیگر نرمان به کرزن می گوید: «بر حسب دستور شما به سپهدار گفته شد جدی و با اقتدار باشد بطوری که شاه گفته است بعضی اشخاص کابینه را تغییر بدهند و مجلس را زودتر دعوت کنید که تشکیل شود وعده کرده است که

ص: 121


1- از جلد سیزدهم اسناد رسمی وزارت خارجه انگلیس (سال 1921-1920)

26 ژانویه اعلامیه می دهد و يك هفته بعد مجلس را تشکیل دهد چند نفر از وکلا را برای مطالعه قرارداد تشویق خواهد نمود. سپهدار می گفت استخدام افسران انگلیسی در میان مردم خوب تلقی نمی شود؛ چطور است از بعضی ممالك بي طرف استخدام شود. گفتم بلژيك بي طرف و خوب است؛ کلنل اسمایس در این دو ماهه اخیر غیر رسمی و محرمانه به امور رژیمان قزاق رسیدگی می کند و احتیاج زیاد به پول دارد.»

کرزن به فرمان جواب می دهد: «افسران بلژیکی خوب نیستند؛ شما گفته آن ها را تأیید نکنید.»

نرمان به کرزن گزارش می دهد: «می گوئید افسران روسی در قزوین هستند. دو نفر طبیب روسی آن جاست کسی را ندارند جای آن ها بگذارند. يك نفر رئيس محاسبات روسی در تهران است که مشغول بستن حساب هاست چند نفر افسر جزء در تهران در منازل خودشان هستند و دخالتی در کار ندارند که باید ظرف يك هفته وسائل حرکت خودشان را فراهم کنند. متأسفم از این که می گوئید هرگز مجلس تشکیل نمی شود من هر روز مشکلات جمع آوری وکلا را مشاهده می کنم من سعی دارم که به رئیس الوزرا حالی کنم که وکلاء باید بدون ترس بیایند و با آزادی، عقیده خودشان را اظهار کنند هیچ تشابهی فیما بین توقیف اشخاصی که وثوق الدوله کرده با توقیف اشخاصی که رئیس الوزرا های بعدی نموده اند نیست؛ زیرا وثوق الدوله مردمان برجسته و سیاسی و سرشناس را توقیف کرده و این ها تروریست ها و هوچی و جنجال کنندگان را حبس کرده اند من با نهایت جدیدیت سعی می کنم که حکومت فعلی (حکومت سپهدار) را تقویت کرده و نگاه بدارم.»

18.روابط ایران و شوروی و قرارداد 1921

اشاره

مشاور الممالك انصاری، وزیر مختار دولت ایران مقیم مسکو بر اثر حسن خدمت و مساعی خویش موفق گردید که قرارداد مفیدی با جلب نظر کمیسر خارجۀ شوروی

ص: 122

تنظیم نماید و برای اطلاع هیئت دولت ایران از چگونگی و تصویب آن منشور الملك، کنسول دولت ایران مقیم باکو را مأمور کرد که از باکو با کشتی مخصوص بطرف آستارای ایران حرکت نموده با هیئت دولت ایران مخابرات حضوری بنماید و از نظریه دولت در این مورد مستحضر گردد.

تقریباً روز 12 جدی 1299 خورشیدی منشور الملك وارد آستارای ایران گردید؛ وی نظر به لزوم اظهار گزارشات مهمه و کسب تکلیف قطعی و جواب مخابرات مشاور الممالك از هیئت دولت تقاضای مخابرات حضوری را نمود

از طرف هیئت دولت فهیم الدوله كفيل وزارت خارجه و اديب السلطنه معاون هیئت وزراء به تلگراف خانه رفته از دو ساعت به غروب الی سه ساعت از شب گذشته مستقیماً از خط اردبیل به منشور الملک در آستارای ایران مخابرات حضوری نمودند؛ و چون مطالب خیلی مهم بود منشور الملك تقاضای ورود به مرکز را داشت، ولی پذیرفته نشد. بالاخره در جواب گزارشات مشارالیه اظهار شد که مطالب ایشان بعرض هیئت دولت خواهد رسید. بعد از ظهر فردای آن روز نتایج تصمیمات دولت را به وی مخابره نمودند

روز بعد رئيس الوزراء (سپهدار اعظم) شخصاً به تلگراف خانه رفته، بامنشور الملك كنسول باکو که در آستارای ایران توقف داشت مشغول مخابرات حضوری گردید و به وی دستور داد که در آستارا همین طور توقف نموده تا هیئت دولت تصمیمات و تعلیمات لازمه صادر و مخابره نماید.

علت تشکیل جلسه مشاوره عالی

«بیچاره گيلك مرد بقول دهاتي ها » «تا روباه شده بود به چنین راه آبی گیر نکرده بود» که نه راه پس داشته باشد و نه راه پیش از یک طرف بخوبی می داند که حامیان خارجی او چقدر از تجدید روابط بین دولتین ایران و روس بدشان می آید و کسی که در این راه حتى يك قدم بردارد الى الابد منفور آن هاست و بهیچ خدمت و معذرتی

ص: 123

این گناه را بر او نخواهند بخشید. از طرف دیگر مواد ارسالی هم چیز هایی است که سراسر بر نفع ایران است و در این کشور کمتر کسی پیدا می شود که آن ها را بتواند رد کند برتر از همه این مشاور الممالك خوش جنس این بار یک نفر محصل هم برای دریافت جواب فرستاده و این محصل سمج در آستارا نشسته منفك نشود «الا بادای کل دین» و اگر احیاناً در استخراج «تلگراف» هم غلطی پیدا شود، فوراً تصحیح کرده تحویل خواهد داد بن بست خطرناکی!!

فردای این روز خود بشخصه به تلگراف خانه رفت و با منشور الملك مذاكره ای بعمل آورد که شاید بتواند راه تعلل و مماطله ای پیدا کند ؛ آن هم بجایی نرسید و منشور الملك به او فهماند که بین رد و قبول هر کدام را اختیار کند، باید جواب قطعی بدهد؛ زیرا بالشويك ها از این مماطله ها حقاً عصبانی هستند.

پس چه باید کرد که این بار که در هر حال باید کشید، لا محاله قدری سبک تر شود؟ باز باید به مجلس مشاورۀ عالی متوسل شد و شریکی در جرم بدست آورد و تخفیفی در عذاب تحصیل نمود.

بنابر این مطلب به شاه عرض شد و جلسه مشاوره عالی از سران قوم تشکیل گردید.

اما سفارت انگلیس که آن چه سعی کرده و در جوش نخوردن میانه دولتین ایران و روس مجاهده بی نتیجه نموده بود همین که دید مجلس شورای ملی مشغول رسیدگی در مواد است چون می دانست که مواد ارسالی چیزی نیست که این مجلس بتواند آن را رد کند، دست به نغمه دیگری زد و امر داد اتباع انگلیس دست و پای خود را جمع کرده ایران را ترك بگویند تاریخ این امریه معلوم نیست، ولی از قراری که بالفور(1) نوشته است در ششم ژانویه 1921 مقارن 16 جدى ( يك روز قبل از تاریخ تصویب مواد 26 گانه) این موضوع بین اتباع انگلیس در تهران مطرح بوده است؛

ص: 124


1- بالفور انگلیسی یکی از مستشارانی است که با آرمیتاژ اسمیت بموجب قرار 1919 به ایران آمده بود.

هم چنین بانک شاهنشاهی در همین روز ها اعلانی منتشر کرد که مردم بیایند سپرده های خود را از بانک خارج کنند؛ مقصود سفارت از این دو اقدام مشوب کردن افکار عامه بوده است که مردم تصور کنند که به مجرد گذشتن قرارداد بالشويك ها به ایران خواهند ریخت و بهیچ کس ابقا نمی کنند؛ یا می خواستند به اعضای مجلس مشاورۀ عالی حالی کنند که حالا که شما با شوروی ها می خواهید رابطه پیدا کنید باید از ما صرف نظر نمائید؛ ولی این تهدید بجائی برنخورد و مجلس مشاورۀ عالی کار خود را کرد.» (1)

روز 18 جدی 1299 خورشیدی هیئت دولت برای تصویب و تصمیم قطعی درباره قراردادی که مشاور الممالك متن آن را فرستاده بود مجلس مشاورۀ عالی مرکب از رجال و نمایندگان دوره چهارم که در مرکز بودند و وزراء سابق و سایر محترمین تشکیل داده مواد قرارداد را مطرح کرد

در این مجلس در پاره ای از مواد آن مختصر جرح و تعدیل شد و بالنتيجه آن را با اختیارات تامه برای پاراف به مشاور الممالك بوسيلة كنسول ايران منشور الملك مخابره نمود که مشارالیه از آستارای ایران به باکو حرکت نموده از آن جا بوسیله مخابرات رمز به مشاور الممالك اطلاع دهد.

مواد عمده قرار داد که در مجلس مشاوره عالی تصویب گردید و بوسیله منشور الملك به مشاور الممالك مخابره شده بشرح زیر می باشد:

ماده 1. دولت جمهوری روسیه تمام معاهدات و قرارداد های دولت سابق روسیه را به ایران لغو نمود

ماده 2. دولت جمهوری روسیه تمام معاهدات و قرارداد های سابق روسیه را با دولت ثالثی راجع به ایران لغو می نماید.

ماده 3. دولتين متعاهدین از دخالت در امور داخلی یک دیگر احتراز می ورزند.

ماده 4. دولت جمهوری روسیه قروض ایران را به روسیه باطل می شمارد و در

ص: 125


1- میرزا عبدالله مستوفی، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج3

هر محلی که برای تأدیه قروض مزبور معین شده بود دخالت نخواهد نمود.

ماده 5. دولت روسيه بانك استقراضی را با نقود و اشياء و محاسبات و اموال منقول و غیر منقول آن را به ایران تفویض می نماید

ماده 6. دولت روسیه شوسه انزلی- تهران - قزوین - همدان و کلیه متعلقات آن و اسکله و وسائل نقلیه در راه ارومیه را و تمام خطوط تلگرافی که روسیه در ایران کشیده و پرت انزلی و تمام متعلقات آن را به ایران تسلیم و تفویض می کند.

ماده 7. دولتین متعاهدین در کشتیرانی در بحر خزر حق متساوی خواهند داشت.

مادۀ 8. تمام امتیازاتی که دولت سابق روسیه و اتباع آن از ایران گرفته اند از درجه اعتبار ساقط است؛ اراضی و املاکی که روسیه سابق دارا بود، فقط عمارت سفارت در تهران و زرگنده و عمارت قنسول گری ها به ملکیت روسیه می ماند. دولت ایران هم وعده می دهد که امتیازات مزبوره را به دولت خارج دیگری یا اتباع دولت دیگر ندهد.

دولت روسیه در اداره کردن قریه زرگنده مداخله نخواهد داشت الغای امتيازات البته شامل راه آهن جلفا و تبریز و کشتی های دریاچه ارومیه هم خواهد بود.

ماده 9. جزیره آشوراده و فیروزه به دولت ایران اعاده می شود در رود اترك طرفين متعاهدتین حق تساوی دارند برای رفع اجحاف از حیث اراضی و میاه در طرف خراسان کمیسیونی از اعضای روسی و ایرانی معین و اختلافات را رفع خواهند کرد.

دولت ایران مالکیت دولت روس را در سرحد روس تصدیق می نمایند.

ماده 10. دولت روس تمام ادارات روحانی روس را در ایران منحل و عمارت آن ها را به ایران واگذار می نماید که برای تأسیسات ملی بکار برند.

ماده 11. حق قضاوت قنسول ها بکلی باطل شده و رعایای طرفین روس و ایران تابع قانون محلی خواهند بود.

ماده 12. اتباع طرفین در خاک یک دیگر از خدمت نظامی و پرداخت عوارض

ص: 126

جنگی معاف هستند.

ماده 13. در مسافرت اتباع طرفین در خاك طرفین رعایای روس و ایران و رعایای ایران و روس حقوق کامله خود را خواهند داشت.

ماده 14. تجارت و حقوق گمرک امتعه روس در ایران بموجب نظام نامه ای علی حده در کمیسیونی مرکب از طرفین معین خواهد شد.

ماده 15. طرفین حق ترانزيت در خاك يك ديگر خواهند داشت.

ماده 16. طرفین متعاهدین هر چه زودتر باب مخابرات پستی و تلگرافی را باز خواهند کرد و قرارداد آن توسط کمیسیون علی حده معین می شود.

ماده 17. طرفین در پایتخت یک دیگر با رعایت حقوق بین المللی نماینده سیاسی خواهند داشت.

ماده 18. طرفین در نقاطی که لازم بدانند تأسیس قنسول گری خواهند نمود و باید این تأسیس و تعیین قنسول گری قبلا به اطلاع و تصویب طرفین رسیده باشد.

ماده 19. اگر قشون دشمن روسیه بخواهد از ایران به روسیه حمله کند، پس از آن که دولت روسیه توجه دولت ایران را به این مسئله جلب کرد و اتمام حجت خواهد نمود در صورتی که دولت ایران قادر به جلوگیری نشد ممانعت از ورود قشون روس نخواهد کرد و روسیه از آذربایجان و ارمنستان در تجاوز به ایران ممانعت خواهد نمود.

ماده 20. هر گاه صاحب منصبان بحری که دولت ایران استخدام نماید؛ از خدمت دولت ایران بخواهند سوء استفاده نمایند و بر علیه روسیه اقدام نمایند روسیه انفصال آن ها را از ایران خواهند خواست.

ماده 21. دولت ایران وعده می دهد که در باب اعطای امتیاز شیلات با کمپانی های مرکب از تبعه دولت ایران و روس داخل مذاکره شود و برای فروش و حمل و نقل ماهی به روسیه موجبات تسهیل در قرارداد تجارتی و گمرکی فراهم خواهد نمود.

ماده 22. در هر شهری که بانك استقراضی خانه داشته باشد و در آن جا قنسول گری

ص: 127

روسیه منزل نداشته باشد یکی از خانه های بانک برای قنسولگری داده خواهد شد.

ماده 23. دولت روس متعهد می شود تمام خساراتی که از قشون روس به ایالت گیلان وارد شده جبران کند برای تعیین خسارات کمیسیونی از طرفین منعقد خواهد شد.

ماده 24. عهد نامه در مدت سه ماه بتصويب دولتین خواهد رسید.

ماده 25. عهد نامه به روسی و فارسی نوشته شده و در هر دو مضمون سندیت خواهد داشت.

ماده26. عهد نامه بعد از امضاء فوراً مجرا خواهد شد.

این عهد نامه در موقعی که مجلس به حال فترت و تعطیل بود از طرف دولت ایران پذیرفته شد و چنان چه دیدیم دولت هم برای آگاهی و تصویب ملت مجلس مشاوره عالی تشکیل داد پس از افتتاح مجلس شورای ملی نیز برای تصویب رسمی به مجلس - شورای ملی برده شد و در آن جا تحت نظر کمیسیون خارجه که یکی از نمایندگان تیمور تاش بود در بعضی از مواد آن جرح و تعدیل بعمل آمد که در اثر آن جراید آن روز به مجلس سخت اعتراض کردند که به چه علت مجلس پاره ای از مواد آن را تغییر داده است.

جلسات اعیان

اوضاع آشفته تر و موقع کود تا نزدیک تر می شد؛ برای آن که جریان اوضاع را بترتیب وقوع آن ها تعقیب کنیم و محیطی را که نطفه کودتا در آن پرورش می یافت، نشان دهیم، حوادثی را که در آن ایام رخ داده است بترتیب نقل می کنیم.

اگر کابینه مشیرالدوله باقی می ماند شاید می توانست تدریجاً از آشفتگی اوضاع جلوگیری کند؛ ولی زمامداری سپهدار رشتی که مشهور بسستی و بی حالی بود و مخصوصاً شیوع این که انگلیس ها یادداشت داده و كمك خرج را قطع كرده اند، مردم را نگران ساخت و بحران سختی در افکار عمومی پیدا شد و عده ای از اهالی تهران و

ص: 128

سایر شهرستان ها مبادرت بتظاهراتی نمودند و چون احمد شاه معتقد بود که باید واقعاً پادشاه مشروطه و قانونی باشد و نمی خواست که بهیچ وجه در امور کشور مداخله مستقیم نماید بنابراین برای رفع بحران و جلوگیری از عواقب وخیم آن، دستور داد که متناوباً جلساتی تشکیل گردد تا بدینوسیله با كمك فكرى رجال بي طرف و صالح کشور بتوان به رفع تزلزل و نگرانی عمومی و اصلاحات اقتصادی و سیاسی موفق گردید و به بحران های خطر ناک پی در پی خاتمه داد.

بنابراین دستور بود که در ظرف شش روز (از 19 جدی الی 24 جدی 1299 خورشیدی) سه جلسه یک روز در میان تشکیل گردید.

این جلسات بطور سیار تشکیل می یافت و کسانی که در آن شرکت می جستند عبارت بودند از اعیان و شاهزادگان و سایر محترمین و رئیس الوزراء های سابق و هیئت دولت و وزراء اسبق و عده ای از روحانیون

اولین جلسه در منزل صمصام السلطنه و جلسه دوم و سوم در منزل مشیرالدوله و عین الدوله تشکیل یافت.

پس از ختم جلسه سوم کابینۀ سپهدار اعظم در نتیجه وخامت اوضاع نتوانست دوام یابد و استعفا داد.

در جلد سوم تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجار در این مورد چنین می نویسد:

«اما سفارت انگلیس آن چه که سعی کرده در جوش نخوردن میانه دولتین ایران ،و روس ، مجاهده بی نتیجه مانده بود همین که دید مجلس شورای عالی مشغول رسیدگی در مواد است خوب می دانست که مواد ارسالی چیزی نیست که این مجلس بتواند آن را رد کند، دست به نغمه دیگری زد و امر داد که اتباع انگلیس دست و پای خود را جمع کرده ایران را ترك بگویند؛ تاریخ این امر نامه معلوم نیست، ولی از قراری که بالفور (یکی از ته مانده های مأمورین انگلیسی اجرای قرارداد وثوق الدوله) نوشته است در ششم ژانویه 1921 (16 جدی 1299) (يك روز قبل از تاریخ تصویب مواد

ص: 129

26 گانه) این موضوع بین اتباع انگلیس در تهران مطرح بوده است.» (1)

استعفای دو نفر از وزراء

روز 26 جدى 1299 فهيم الدوله كفیل وزارت امور خارجه استعفای خود را به مقام ریاست وزراء تقدیم و از کار کناره گرفت؛ از طرف سپهدار اعظم نیز استعفای مشارالیه پذیرفته شد.

نیز روز 17 جدى نصر الملك وزیر مشاور از کار کناره جوئی کرد و استعفای خود را تقدیم رئیس دولت نمود

تخلیه گیلان

روز 19 جدی بوسیلۀ نمایندۀ دولت ایران از مسکو خبر به دولت داده شد که قوای روسیه (حکومت سویت) تخلیه گیلان را از قوای سرخ منوط به انعقاد و معاهده ندانسته و می گویند که تا تهدید نظامی قوای انگلیس در خط گیلان و باکو باقی است قوای خود را از گیلان و ساحل انزلی بر نخواهند داشت؛ در پاسخ از طرف نماینده ایران اظهار شد که دولت قول صریح خواهد داد که قوای نظامی انگلیس بمحض اخطار و تمایل دولت ایران مواضع خود را ترک خواهند گفت و در این صورت بهیچ وجه نگرانی و بهانه جوئی مورد نخواهد داشت.

اقدامات وزیر مختار ایران راجع به گیلان

روز بیست و چهارم جدی 1299 (دی ماه)

بر اثر اقدامات مشاور الممالك انصاري سفير كبير ایران در مسکو، دولت روسیه

ص: 130


1- بر خلاف نظریه بالا آمیل لوسوئور فرانسوی معتقد است که بیرون بردن اتباع انگلیسی مانوری بوده که اتباع سایر دول از ایران خارج شوند تا در موقع وقوع کودتا در تهران نباشند و از نقشه کودتا مطلع نشوند؛ ولی اتباع فرانسوی و سایر کشور ها خارج نشدند و هم چنان در موقع وقوع کودتا در تهران باقی ماندند و از چگونگی توطئه مطلع گردیدند.

به یک نفر از افسران ارشد خود مقیم باکو دستور داد که بفوریت به بندر انزلی عزیمت نموده تمام عده قشون روس مقیم ایران را جمع کرده به روسیه عودت دهد و ذخائر و مهمات متعلق به روسیه را نیز از انقلابیون (متجاسرین) محلی مسترد داشته؛ سپس به دولت ایران اطلاع دهد تا مأمورین دولت وارد گیلان شده مهام امور را در دست گرفته دوائر آن سامان را تحویل بگیرند.

امید به ختم غائله گیلان

پنج روز بعد یعنی 29 جدی 1299 تلگرافی از گیلان رسید که پس از ورود مأمورین دولت روسیه برای خلع سلاح و جمع آوری قوای خود در غازیان و تسلیم آن ناحیه به مأمورین دولت ایران عده ای از جنگلی ها و متجاسرین ایرانی که مقاومت را در مقابل تصمیم روس ها بی فایده دیده اند از شهر خارج و بسمت جنگل فرار کرده اند و دسته دیگر هم بنواحی و اطراف گریخته اند؛ نیز خبر دیگر رسید که از طرف کمیته متجاسرین ایرانی بواسطه این پیش آمد تقاضا شده است که مأمورین دولت روس با دولت ایران مذاکره نموده و برای آن ها عفو عمومی تحصیل نمایند. با این ترتیب تصور می رفت که متجاسرین تسلیم گردند و قضیه گیلان بزودی خاتمه یابد.

استعفای سپهدار

روز 25 جدی احمد شاه جمعی از محترمین و اعیان و رجال را احضار کرد راجع به امور جاریه کشور مدتی با آن ها مذاکره نمود و چون رئیس الوزراء حضور نیافته بود بنا به دستور شاه بوسیله تلفن فوراً سپهدار را به قصر فرح آباد احضار کردند ؛ ولی مشار اليه تمارض نموده، حاضر نشد؛ بعلاوه ورقه استعفای خود را به قصر فرح آباد ارسال داشت.

روز 26 جدی قبل از ظهر از طرف احمد شاه بوسیله تلفن از قصر فرح آباد

ص: 131

به کلیه معاونین وزارت خانه ها ابلاغ گردید که تا تعیین تکلیف كابينه، هر يك كليه امور مربوط به وزارت خانه خود را رسیدگی نمایند؛ هر گاه مطالب مهم یا تلگرافات رمزی برسد فوراً به دربار (قصر فرح آباد) ارسال دارند.

در همین روز احمد شاه فوراً مستوفی الممالك را احضار کرده قبول مقام ریاست وزرائی را به وی تکلیف نمود؛ ولی مشارالیه چون به انگلیس ها گفته بود که قادر نخواهد بود قرار داد را به مجلس ببرد انگلیس به او روی خوش نشان نداده و مستوفی ناگزیر از قبول پست ریاست وزرائی امتناع نمود.

نرمان وزیر مختار انگلیس به وزیر خارجه انگلیس در این باره چنین گزارش می دهد:

«بسیار- فوري مستوفی الممالک در تاریخ 16 ژانویه با اکراه حاضر شد دولت جدید را تشکیل دهد و روز بعد به من اطلاع داد که قادر نخواهد بود قرارداد ایران و انگلیس را برای تصویب به مجلس ببرد جواب دادم که به من اختیار داده نشده است دربارۀ الغاء قرارداد با او مذاکره نمایم. مستوفی الممالك موضوع را به شاه گزارش داد و به او گفت اگر رئيس الوزراء شود تشکیل مجلس را به تعویق خواهد انداخت و مستعفی گردید.»

روز 29 جدی احمد شاه مشیر الدوله را به دربار احضار و تشکیل کابینه را به وی تکلیف کرد؛ ولی مشیرالدوله هم در این موقع زیر بار نرفت؛ به عین الدوله تكليف شد ولی چون احساسات عمومی سخت بر علیه وی بر انگیخته شده بود مشار الیه هم نتوانست قبول ریاست وزرایی بنماید.

بالاخره روز اول دلو 1299 برحسب امر احمد شاه از نمایندگان حاضر در تهران دعوتی شد که برای دو ساعت و نیم بعد از ظهر در عمارت بهارستان حاضر شوند که شاه در مورد تشکیل کابینه جدید و جلب نظریۀ نمایندگان آتیه مذاکره نماید.

در این روز شاه نیامد؛ شاه زاده شهاب الدوله از طرف احمد شاه حاضر گردید؛ پس از انعقاد و تشکیل جلسه نطق مشروحی از طرف احمد شاه بعنوان پیام ایراد

ص: 132

نمود که خلاصه آن بدین قرار است:

نظر به استعفای آقای سپهدار اعظم و لزوم رفع بحران، تقبل ریاست وزرائی به آقای مستوفی الممالك محول گردید و پس از آن که معظم له عدم قبولی خود را به پیشگاه همایونی عرضه داشتند تشکیل کابینه به آقای مشیرالدوله تکلیف گردید؛ ایشان نیز قبول ننمودند این بود که نظر به مصالح وقت تقبل مقام ریاست وزرائی بار دیگر به آقای سپهدار اعظم تکلیف شده نظر بر این که عده نمایندگان ( در این روز عدۀ نمایندگان حاضر 67 نفر بوده) محترم تقریباً کافی و عن قریب بایستی مجلس شورای ملی مفتوح گردد اعلی حضرت همایونی این مطلب را بشور آقایان نمایندگان مراجعه فرمودند هر گاه نظریات آقایان نمایندگان با این تصمیم موافق شود، برای قبول شدن تکلیف مزبور از طرف آقای سپهدار اعظم كمك و اطمینان دیگری خواهد بود.»

پس از نطق شاه زاده شهاب الدوله قریب دو ساعت دیگر جلسه به صحبت و مذاکرات که تحت ریاست سنی شاهزاده سردار مفخم نماینده قزوین قرار داشت بطول انجامید و بیش از 15 نفر از ناطقین بنوبت اجازه خواسته صحبت داشتند که خلاصه آن مذاکرات بدین قرار بوده است بدواً کلیه ناطقین تشکر از شاه کردند که در این موقع وخیم در این شور مخصوص نظر نمایندگان را مورد مراجعه قرار داده اند و با این که هنوز نمایندگان برسمیت قانونی معرفی نشده و مجلس مفتوح نگردیده وحق مداخله جمعی و مستقیم در سیاست کشور نداشته و ندارند و با این که در غیاب مجلس حق تعيين رئيس الوزراء با شخص شاه می باشد و دیگران حق مداخله نخواهند داشت؛ مع ذلك چون فقط از نقطه نظر شور مراجعه به آراء نمایندگان آتیه شده است عموم نمایندگان رأی و نظریه اعلی حضرت را تأیید و تقدیر نمودند و نیز متذکر شدند که هیچ کدام از نمایندگان نظر سوء و بد بینی به شخص آقای سپهدار اعظم نداشته و نیز اعتراضی بر طرز رویه شخص معظم له ندارند.

ص: 133

وخامت اوضاع

چنان که قبلا اشاره شد، قبل از تشکیل کابینه سپهدار نیز اوضاع و احوال قسمتی از آذربایجان و قسمتی از کردستان در اثر قیام و یاغی گری اسماعیل آقا سمیتقو خوب نبود و همین طور روز بروز وخامت اوضاع آن جا شدت می یافت.

قوای دولتی که در آن جا بودند عبارت بود از یک عده معدودی قزاق و عده زیاد تری ژاندارم؛ قوای نام برده با تمام فقد وسائل و عدم تجهیزات کافی، مع هذا مردانه پایداری می کردند و دائماً در نبرد و زد و خورد بودند؛ تا این که از تاریخ 11 جدی ببعد اوضاع آذربایجان بر وخامت خود افزود و کار بدان جا کشیده شد که بیم آن می رفت شاید شهر تبریز هم بدست اکراد افتد.

این اوضاع از یک طرف و قضایای رشت و گیلان و آشوب استراباد از طرف دیگر و از همه مهم تر فشار هائی که از خارج وارد می آمد کار را بحدی دشوار کرده بود كه هيچ يك از رجال حاضر نمی شدند قبول پست ریاست وزرائی بنمایند. بهمین مناسبت هم به چند نفر تکلیف شد و هيچ يك قبول ننمودند؛ تا این که سپهدار بر اثر اصرار شاه در روز دوم دلو با توجه به نظر موافقتی که نمایندگان در جلسه غیر رسمی مجلس در پاسخ پیام شاه نسبت به او ابراز داشته بودند ریاست وزرایی را بعهده گرفت و برای دومین بار مأمور تشکیل کابینه شد.

از این ستون به آن ستون...

تشکیل کابینه دوم سپهدار مدت 26 روز بطول انجامید و تا روز 28 دلو 1299 وزراء تعیین نشده بودند این تعلل و مسامحه در کار تشکیل کابینه هم مطابق میل شاه بود و هم منطبق با مصلحت سپهدار و هم آن که با نقشۀ انگلیس ها راجع به کودتا سازگار بود؛ ولی هر يك از این سه دارای نظر و هدف جداگانه ای بودند.

شاه می خواست هر چه بیشتر تشکیل کابینه بتأخیر افتد تا کمتر مواجه با تقاضای بیگانگان باشد انگلیس ها منتظر بودند نصرت الدوله از اروپا برگردد و با اتکاء

ص: 134

به تعالیمی که در لندن گرفته بود کودتا کند سپهدار میل داشت بهانه ای برای مقاومت در مقابل تمایلات خارجی داشته باشد و شاید هم به او اشاره ای شده بود و بدون آن که خود متوجه باشد چشم براه نصرت الدوله بود!

روح مماطله و از این ستون به آن ستون فرج است، در این موقع کار خود را کرده و چند نفر متباین صلاح خود را در عمل واحد می دیدند.

احمد شاه به راز های پشت پرده و علت تأخیر کابینه چندان آشنا نبود، ولی چون این جریان را به صلاح و میل خود می دید ایرادی نداشت.

سیاست دفع الوقت یکی از پناه گاه های رجال ایران در پنجاه سال اخیر بود.

دستکش احمد شاه چه نقشی بازی می کند؟

احمد شاه خود را پادشاه قانونی و کشور را مشروطه می پنداشت و نسبت به کلیه امور کشوری بنظر بی طرفی می نگریست و خیلی مایل بود همان طوری كه ناصر الملك نایب السلطنه اش در زمان طفولیت به وی تعلیم داده بود در مملکت مشروطه زیر بار هیچ مسئولیتی نرفته و بر علیه مصالح و منافع کشور خود مرتکب خیانتی نشده باشد و در ضمن میان دو سیاست متضاد و قوی همسایگان توازن را حفظ نماید و این سیاست هم با منافع بعضی از همسایگان ما درست در نمی آمد؛ زیرا آن ها درخواست هائی داشتند و می خواستند بهر طریقی که ممکن باشد مقاصد خود را عملی سازند؛ بنابر این احمد شاه هم صلاح خود را در این دانسته بود که اغلب اوقات تمارض نماید و یا عمداً خود را به وسواس و بر اثر آن بکناره گیری از مردم مشهور کند و بهمین جهت بود که اگر از مشار الیه تقاضای ملاقات می کردند اغلب بدفع الوقت می گذرانید و اگر مجبور می شد که آن ها را بپذیرد بر اثر وسواسی که از خود نشان داده بود، در مواقع ملاقات از نمایندگان خارجه نوشته یا پاکتی که حاوی درخواست و غیره بوده نمی گرفت و اگر اصرار می کردند اظهار می کرد بگذارید روی میز که به هیئت وزراء بفرستم و تأکید کنم که دولت جواب آن را زودتر بدهد و اگر احیاناً خواهی

ص: 135

نخواهی مجبور می شد که آن نوشته یا پاکت را دریافت نماید و بدست بگیرد فوراً دستکش خود را بعنوان این که ممکن است آلوده به میکرب شده باشد، از دست خارج و بدور می افکند و دستکش دیگر می خواست و عوض می کرد.

بهمین لحاظ احمد شاه از موقعی که بحد رشد رسید تا موقعی که از ایران خارج شد، با این طریقه سیاستی که اتخاذ کرده بود، موفق شد به این که کوچک ترین سندی يا تجدید امتیازی که به زیان کشور تمام شود به کسی ندهد و اگر جداً از وی خواستار می شدند، در پاسخ اظهار می داشت مملکت مشروطه است باید بتصویب ملت باشد. خلاصه احمد شاه در سیاست کشور طوری رفتار نمی کرد که در پس پرده و محرمانه کار خطرناکی انجام داده باشد که اگر احیاناً کشف شود، موجب ندامت و پشیمانی گردد بهمین جهات بود که اغلب - چنانچه اشاره شد - در مواقع باريك و سخت دستور می داد مجلس مشاورۀ عالی تشکیل شود؛ یا در موقع فترت مجلس از نمایندگانی که انتخاب شده ولی هنوز رسمیت پیدا نکرده اند کسب تکلیف و مشورت می نمود تا به خارجی ها بفهماند که شاه در مملکت مشروطه سلطنت می کند نه حکومت.

عده ای این طرز سیاست را که شاه پیش گرفته بود حمل بر اهمال و سستی او می کردند؛ ولی اینک قضاوت چگونگی به عهدۀ افراد منور الفکر است که به داوری پرداخته حقایق را تشخیص دهند

19.اعلام حکومت نظامی، بیانیۀ رئيس الوزراء (سپهدار) کودتا برای جلوگیری از کودتا ها

اشاره

سپهدار در چهارمین روز کابینه جدیدش بیانیه ای صادر و برقراری حکومت نظامی را در مرکز اعلام نمود

آن روز ها اکثر افراد ملت از اصلاح اوضاع خراب کشور نومید شده بودند؛ يك نومیدی سرد و خسته کننده ای بر دل های حساس تسلط یافته بود هرج و مرج و آشفتگی بی حد و حساب و فقر خزانه و ضعف روحیه ملت و احساس زبونی و عجز از

ص: 136

اداره کشور قیافه کریه خود را نشان داده و اشخاص معدودی را که هنوز مغلوب حوادث و گرفتار یأس نشده بودند به چاره جوئی و اداشته بود. اصلاح از راه عادی و قانونی ممتنع بنظر می رسید و افکار تند و فعال جمعاً متوجه يك تحول ناگهانی و شدید بود

فکر (کودتا) در سر های اصلاح طلب دور می زد و نظر ها متوجه افق بود که ناگهان دستی از غیب بر آید و ریشه پوسیدۀ آن دولت ضعیف و حکومت های پوشالی عاجز را با يك ضربت قاطع بر کند و اگر اعمال خارق عادت و اعجاز آسا انجام نمی دهد اقلا امنیت را محفوظ دارد و دست تعرض راهزنان و یاغیان را از مال و جان و ناموس مردم بی گناه کوتاه نماید.

این فکر در هر سری بصورتی که مناسب با روحیات و اخلاق آن شخص بود خلجان داشت. شیوع این فکر را از این جا می توان دریافت که اشخاصی از طبقه روحانی (مدرس) و روز نامه نویس (سید ضیاء الدین) هم در صدد توسل به اسلحه و انجام کودتای مسلحانه بودند و اندیشه کودتا از دایرۀ سربازان و اهل شمشیر خارج شده و تقریباً عمومیت یافته بود.

مدرس برای کودتا نقشه می کشید؛ سردار اسعد بختیاری و عده ای از خوانین - چنان که بعد خواهیم دید - در چهل ستون متمرکز می شدند و سالار جنگ تفنگ چی فراهم می کرد نصرت الدوله با فکر کودتا می خواست بسرعت باد از قله های پر برف غرب بگذرد؛ به تهران برسد سید ضیاء با مراکز قدرت سازش می نمود و استاروسلسکی نیز این خیال را در سر داشت

خلاصه آن که مسابقه ای بطرف هدف (کودتا) جریان داشت هر کس سعی می کرد زودتر و مطمئن تر بمقصد برسد.

در توده ملت نیز فعالیت شدیدی مشهود بود.

عده ای از سیاستمداران خودمانی و مطرودین کاشان حاجی محتشم السلطنه، ممتاز الدوله، مستشار الدوله و دیگران از بد گمانی طبیعی که مردم تهران به انتخابات

ص: 137

دوره چهارم داشتند، وکلای انتخاب شده را وکیل «قرارداد» و مولود آن سیاست و مأمور تصویب آن می دانستند استفاده کرده و غوغائی راه انداخته بودند؛ مردم تهران مخالف با انتخابات دورۀ چهارم بودند و آن را طبیعی و قانونی نمی دانستند و اظهار می داشتند که انتخابات دوره چهارم فرع سیاست کلی «قرارداد» بوده و نمایندگانی که در آن جریان انتخاب شده اند مورد اعتماد هواداران قرارداد می باشند و به این جهت نمی توانند طرف وثوق ملت قرار گیرند تمایلات فردی چند نفر از رجال به این غوغا دامن می زد و مردم ساده لوح را بازیچه نظریات شخصی خویش ساخته بودند.

در این محیط و با این اوضاع و برای فرو نشاندن هیجان ملت بود که بیانیه رئيس الوزراء انتشار یافت.

معلوم است کودتاچی ها که فکر کودتا را در سر خود می پروردند، مراقب یک دیگر بودند و فعالیت رقیبان را زیر نظر داشتند می گویند سید ضیاء الدین گفته بود اگر من کودتا نمی کردم مدرس کودتا می کرد و ما را می کشت

ولی آن حریفی که دست تقدیر حکم موفقیت در این مسابقه را به نام او صادر کرده بود با آن که شخصاً اطلاع کاملی از جریانات نهائی و اسباب چینی ها نداشت حامیان او بیش از سایر رقیبان اسباب کار و وسیلۀ کسب اطلاع داشتند و بدون شك برای جلوگیری از موفقیت حریفان و تهیه زمینه لازم بود که نفوذ خود را اعمال نموده تا دولت حکومت نظامی را برقرار سازد سپهدار در چهارمین روز صدارت جدیدش بیانیه ای منتشر و حکومت نظامی را اعلان نمود. اتفاقاً همان روز خبر شکست سالار جنگ که علم طغیان برافراشته و با عده ای تفنگ چی به سیاه کوه ورامین آمده بود به تهران رسید نیروی ژاندارم سالار جنگ را شکست داده بود. خودش به کاشان فرار کرده و چهار نفر از اتباعش دستگیر شده بودند اعلان حکومت نظامی مصادف با خبر شکست سالار جنگ بود.

در بيانية رئيس الوزراء شاید بدون آن که خودش متوجه باشد چون بیانیه

ص: 138

های او به قلم سید ضیاء الدین و تابع سیاست معین و معلومی... بود) دور نمائی از حوادث کلی آینده ترسیم شده بود این بیانیه دم از لزوم يك حكومت مقتدر و خاتمه دادن به نفوذ مقامات غیر صلاحیت دار می زند و مژده می دهد که سیاست جدیدی اتخاذ خواهد شد و بعد از این اجازه نخواهند داد که مقدرات يك ملتي فداى هوا و هوس معدودی شود و افراد آشوب طلب باید تکلیف خودشان را بدانند و از همین اشاره ها به کنه مطلب متوجه گردند.

بموجب این بیانیه حکومت نظامی اعلان شد تا آزادی عمل کودتاچی ها محدود شود و بازیگر اصلی بتواند از برکت حکومت نظامی با فراغ خاطر اسباب چینی کند.

متن بیانیه رئيس الوزراء

در تحت تأثیر تهاجم مشکلات و موانعی که هر روز با قیافه جدیدی صحنه سیاست ایران را تیره و تار می ساخت و در عین حال اغراض شخصی معدودى محرك تظاهرات مخالف جويانه می گشت و هیئت حاکمه که بجای این که تمام هم خود را صرف حل معضلات امور بنماید ناگزیر از مدافعه تشبثات و اقناع ارباب توقع می گردید این جانب صلاح شخصی خود را در کناره جوئی دانسته استعفای خویش را بحضور باهر النور اعلی حضرت اقدس ملوکانه ارواحنا فداه تقدیم و از روی خلوص نیت و صافی عقیدت استدعا نمودم که در این موقع خطرناك وظیفه خدمت گزاری به ملت و مملکت را بعهده اشخاص دیگری واگذار نمایند.

بر خلاف انتظار این جانب کسانی که صلاحیت زمامداری این موقع را داشتند از قبول مسئولیت خودداری

ص: 139

فرمودند بنابراین اعلی حضرت اقدس شهریاری که همواره اراده و تصمیمات ملوکانه خود را مبتنی بر افکار و تظاهرات ملت خویش قرار داده اند مجدداً این جانب را احضار و امر اکید به تشکیل هیئت دولت فرمودند؛ اطاعت امر ملوکانه و تمایلاتی که متعاقب استعفای این جانب از طبقات مختلفه اهالی مشهود گردید مرا بر آن داشت با تمام موانع و مشکلات فوق التصور بار دیگر زمامداری را عهده دار شده خدماتی را که شروع کرده بودم انشاء الله به اختتام آن موفقیت حاصل نمایم.

اکنون پس از تشکر از احساسات قدر شناسانه هم وطنان بی غرض بوسیله این بیانیه خاطر عامه را مستحضر می سازم

موقع کنونی مملکت ما مقتضی اقتدار حکومت و خاتمه دادن به نفوذ مقامات و اشخاص غیر صلاحیت دار است؛ مصالح ملت اجازه نمی دهد که عناصر هنگامه طلب، نفع پرست از آشفتگی اوضاع عمومی استفاده های سوئی نموده و موجبات تشویش افکار عامه را فراهم سازند.

علاقه من به مملکت مرا وادار می سازد نسبت به حوادثی که خلاف مصالح و منافع هیئت اجتماعیه است لا قید ننشسته يك سياست جدیدی اتخاذ نموده مقدرات يك ملتی را فدای هوی و هوس معدودی قرار ندهم؛ از همین نقطه نظر به افراد آشوب طلب اكيداً اخطار می نمایم که حکومت نظامی تا زمان افتتاح مجلس شورای ملی برقرار و برای استقرار انتظامات کامله به دوائر پلیس و مأمورین نظامی تعلیمات و اختیارات غير عادي داده شده تا هر کس بر خلاف امنیت حرکتی بنماید و یا موجبات تزلزل افکار را فراهم سازد بدون ملاحظه مورد تعقیب واقع

ص: 140

شده و به مجازات برسد.

در ایفای وظایف خود، پس از فضل الهی و مراهم ملوکانه اتكاء من به وجدان خویش و احساسات قدر شناسانه عناصر صالح وطن پرستی است که با بیانات بی غرضانه من موافقت نمایند

فتح الله اعظم - رئيس الوزراء

بریتانیا برای بردن بازی تک خال نشان می دهد!

موقع كودتا نزدیک می شد؛ بریتانیا برای تضعیف و تزلزل روحيه حريفان، مجبور بود آخرین نقش را بازی کند و با يك تير چند نشان بزند تا زمینه کودتا را از هر حیث کاملا فراهم سازد.

بهترین حیله ای که آن ها را بمقصود نزدیک می کرد انتشار تخلیه ایران از اتباع انگلیسی و برچیدن شعبات بانک شاهی در بعضی از شهرستان ها بود؛ بهمین لحاظ در شهر شهرت پیدا کرد که اتباع انگلیسی و زن و بچه آن ها ایران را تخلیه خواهند کرد.

بانك شاهی نیز اعلان نمود کسانی که در بانک امانتی دارند برای دریافت آن حاضر شوند و اسکناس های خود را آورده به قران نقره تبدیل کنند؛ بعضی از اتباع انگلیسی مشغول حراج کردن اثاثیه خود شدند؛ فعالیت سیاسی وزیر مختار انگلیس بیش از سایر مواقع بنظر می رسید و اغلب از روز ها با شاه ملاقات می کرد؛ ما از گفتگوی بین شاه و وزیر مختار انگلیس هی چگونه اطلاعی در دست نداریم؛ ولی نتیجه این شد که شاه کاملا بهراس افتاده روحیه خود را باخته بود و در صدد بود که پایتخت را به شیراز انتقال دهد و خودش هم به اروپا و یا به جنوب ایران مسافرت نماید؛ مردم از شنیدن این قبیل اخبار وحشت زده و بیمناک شده بودند. عده ای از رجال با شاه ملاقات کرده و او را مانع شدند که از پایتخت بخارج برود؛ ولی

ص: 141

این تبلیغات سفارت انگلیس کاملا کار خود را کرده بود و آن طوری که لازم بود در روحیه مردم و شاه تزلزل پیدا شود رسوخ یافته بود و شاه را بیش از هر چیز از نفوذ بالشويك ترسانیده بودند؛ بهمین مناسبت هم شاه قصد مسافرت خارج را داشت و این موضوع یعنی تضعیف روحیه شاه چندین مرتبه تکرار شده بود و این مرتبه بیش از سایر مواقع شاه ترسیده بود.

بالفور انگلیسی که در آن موقع در تهران بوده راجع به این وقایع چنین نوشته است:

«... در نظر شاه موقعیت به اندازه ای سخت جلوه گر شده بود که او مصمم حرکت از ایران بود؛ مگر این که پایتخت را به شیراز انتقال دهند و در نتیجه اظهارات بعضی دستجات بالاخره راضی شد که عجالتاً این تصمیم را بموقع اجرا نگذارده و صبر کند تا ببینند چه می شود

با وضعیاتی که در فوق ذکر شد مسلم شد که اروپائیان باید وسائل حرکت خود را فراهم نمایند؛ ولی این کار آسانی نبود؛ زیرا بعضی از سفارت خانه ها مدعی بودند که توصیه وزارت خارجه انگلیس راجع به حرکت اروپائیان، خود يك حیله ایست برای آن که مدعیان خود را از ایران خارج نمایند. با این حال تعلیمات رسید که تمام زن ها و بچه ها و مردانی که ممکن است از خدماتشان صرف نظر نموده و اتباع انگلیسی هستند به اسرع اوقات حرکت نمایند، يك جلسه ای مرکب از رؤسای ادارات و تجارت خانه های انگلیس در تهران در ششم ژانویه در سفارت انگلیس تشکیل شد و این تعلیمات به آن ها ابلاغ گردید و تا اندازه ای باعث تعجب بود که احتمال وقوع يك چنين پيش آمدی را غالب حاضرین آن جلسه در نظر نگرفته بودند. نتیجه این جلسه بفوریت معلوم شد و اغلب از این ادارات مستخدمین ایرانی خود را جواب گفتند

خبر حرکت اتباع انگلیسی باعث شد که احساسات عمومی را عصبانی نموده و مخالفت با انگلیس را نیز زیاد نماید؛ ازدیاد احساسات ضد انگلیسی بواسطه

ص: 142

اتخاذ يك رويه مخصوصی از طرف بانک شاهنشاهی ایران در این موقع بود که شاید بتوان آن را نداشتن رویه و تدبیر هم نامید.

مثلا يك روز این مؤسسه حوالجات مردم را تا میزان معینی می پرداخت و روز دیگر هیچ اشکالی برای گذاردن پول در بانک نبود. يك روز پول نقره را قبول می کرد این رویه تا حدی تعقیب شد كه يك وقتي اسکناس ها صدی سه بیش از معمول قیمت پیدا کرده بود...»

20.نامزد های کودتا

اشاره

فکر کودتا ، در ذهن سیاستمداران بریتانیا قطعی و پخته شده بود. دیده کارکنان سفارت بازیگر این کمدی را جستجو می کرد. از روزی که این تصمیم قطعی شد تا روزی که انتخاب عملی گردید و پرده بالا رفت، چند نفری نامزد این نقش شدند که نامزدی هر يك مواجه با مشکلاتی گردید. سید ضیاء الدین شاید آخرین کسی بود که نامزد این بازیگری شد ، ولی ظاهراً استعداد و صلاحيت کامل او این جامه را به قامت او برازنده تر از دیگران ساخته است. شاید هم این حدس ضعیف است دلالان و مأمورین سفارت می خواسته اند چند نفر را به این امید و آرزو آرام نگاه دارند و از روز اول نظرشان قطعاً متوجه سید ضیاء بوده است.

اينك دربارۀ هر يك از نامزدان و داوطلبان کودتا مختصری می نگاریم .

اولین کسی را که نامزد کودتا کرده بودند ( طبق یادداشت هائی که نویسنده نزد یکی از دانشمندان و محترمین معاصر بختیاری دیده است ) سردار اسعد بختیاری بود که جریان تاریخی آن بدین شرح بوده است

از چند نفر مطلعین شنیده شده که تقریباً اواخر کابینه وثوق الدوله موقعی که بختياري ها بعنوان كمك با اردوی دولتی برای رفع غائله و تعقیب رضای جوزدانی برخاسته بودند با آن که تقریباً دو سه ماه هم از واقعه قتل رضای جوزدانی گذشته بود، مع هذا بنام این که در تعقیب رضای جوزدانی خواهند رفت، دسته دسته وارد اصفهان

ص: 143

شده در آن جا متمرکز گشتند تا آن که شبی در عمارت چهل ستون اصفهان مجلس مشاوره ای بین تمام سران بختیاری تشکیل یافت و موضوع فرماندهی این اردوی چريك بختیاری مطرح گردید؛ بالاخره سردار اسعد نامزد فرماندهی اردو شد؛ ولی این رأی بتصويب نرسید.

برای تعیین سرکردگی این اردوی چندین هزار نفری بین آن ها اختلاف نظر پیدا شد حتی کار بنزاع و مناقشه کشید؛ در اثر این اختلاف، صبح هر يك از سران بختیاری قسمت های خود را برداشته روانه خاک بختیاری گردیدند و بالنتيجه نتوانستند به ایجاد اتحاد موفق گردند تا بر اثر آن بتوانند مقدمات حمله به تهران و کودتا را فراهم سازند (شاید این موضوع هم مقرون بصحت نباشد)

گویا بر اثر همین نامزد بودن سردار اسعد بود که وی پس از آن که سال ها از این مقدمه گذشته و سردار اسعد نهایت درجه خود را به شاه سابق نزديك و بی اندازه اعتماد به وی پیدا کرده بود، ناگهان گرفتار دژخیمان مرگ گشته با فجیع ترین وضعی در زندان قصر(1) شربت شهادت را نوشید

یکی دیگر از نامزد های کودتا سالار جنگ پسر بانو عظمی می باشد که خودش هم داوطلب بود؛ يك ماه پیش از کودتای سید ضیاء دست بکار شد؛ با قوای مسلح چريك که از یک عده ارمنی و مقداری سوار بختیاری و عده ای از نفرات جنگجوی روزمزد تشکیل یافته بود از اصفهان حرکت کرده در حدود سیاه کوه و رامین بیاغی گری برخاسته بود و چنین تصمیم داشت که با عده خود تهران را تصرف نماید؛ ولی پایداری سخت عده ای از نیروی ژاندارم مانع از پیشرفت وی بطرف تهران گردید؛

ص: 144


1- زندان قصر را می توان مقتل هزاران نفوس و به نام مؤسس آن محمد درگاهی نامید؛ زیرا همین شخص است که آن بنای شهربانی را که افسران پلیس سوئدی با حسن ظنی که نسبت به ایران داشتند و با بهترین طرزی اداره می کردند از بین برد و بعوض آن مقتل هزاران نفوس را ایجاد کرد.

برای دفع شر او بود که در تاریخ 6 برج دلو 1299 کلنل گلروپ رئیس تشکیلات ژاندارمری شخصاً برای سرکشی پست ها و بازدید و دادن دستورات به اردوی ژاندارم و دفع غائله از تهران بطرف ورامین حرکت کرده و سالار جنگ را در سیاه کو شکست داد خودش به کاشان فرار کرد و چهار نفر از همراهانش دست گیر شدند.

یکی دیگر از کودتاچی ها استاروسلسکی فرمانده روسی قزاق خانه بود که می خواست پیش دستی نماید و قبل از انگلیس ها کودتا کند شاید این نقشۀ او باطلاع انگلیس ها رسیده و به بهانۀ سستی و اختلاس اموال دولت برای عزل او اقدام کرده اند.

اينك جریان این داستان را از زبان فرمند آقای ضیاء الملك قراگوزلو که در دورۀ چهار دهم مجلس شورای ملی موقع طرح اعتبار نامه سید ضیاء الدین گفته است بشنوید:

«در اواخر پائیز 1299 بنده با میرزا اسماعیل نوبری که یکی از انقلابیون دوره مشروطه بود و همیشه يك شخص انقلابی بود؛ آقایان تبریزی ها مخصوصاً آقای دکتر شفق آن مرحوم را می شناسند؛ ایشان یک نفر وطن پرست حقیقی بود؛ مخصوصاً از آن وطن پرست هائی که بنده به ایشان کاملا معتقد بودم؛ در رشت متجاسرين بقول مرحوم مشیر الدوله آمده بودند به بندر پهلوی؛ از آن جا هم جاده ها را قطع کرده بودند و سعی کرده بودند تا به شش فرسخی قزوین برسند؛ در آن وقت نیروی ارتشی انگلیس در قزوین بود و اجازه مبارزه نداشت؛ به آن ها امر بعقب نشینی از قزوین داده شده بود

بنده و مرحوم میرزا اسماعیل نوبری وارد قزوین شدیم؛ تمام مأمورین دولت از ترس متجاسرین به شش فرسخی قزوین فرار کرده بودند و متجاسرين منتظر بودند وارد شهر شوند.

وقتی ما وارد تهران شدیم، قزوین بکلی از مأمورین دولت و قشون انگلیس تخلیه شده بود.

در این ضمن کابینه مشیر الدوله در تهران تشکیل یافته بود و یک عده قزاق فرستاده بود به آن جا که وقتی ما به تهران می آمدیم آن ها را در راه می دیدیم که به قزوین

ص: 145

برای دفع متجاسرین می رفتند آن ها به قزوین رفتند و جلو متجاسرین را هم گرفتند و البته يك امر سیاسی که مرحوم مشیر الدوله اعمال کردند، این بود که میان میرزا كوچك خان و متجاسرین را بهم زدند و میرزا كوچك خان را بطرف خود کشیدند و متجاسرین را هم نگذاشتند از قزوین جلوتر بیایند.

مرحوم میرزا اسماعیل نوبری و بنده وارد تهران شدیم؛ در این وقت سه جریان کودتائی در تهران بود که شاید آقایان اطلاع داشته باشند

یکی همان مرحوم مدرس بود که در تهران يك جريان داشت و دیگری مربوط به نوبری بود که به اقدامات مجدانه خود «استاروسلسکی» را از مقام خودش خلع کرد.

و جریان آن این بود که روزی در منزل بنده آقای میرزا اسماعیل نوبری تشریف داشتند؛ کسی آمد با ایشان صحبت کرد که در اثر آن رنگ رویشان پرید و بعد فرمودند دو ساعت دیگر می آیم وقتی که برگشتند خیلی گرفته و پکر بنظر می رسیدند و بعد اشخاصی که آن جا بودند رفتند.

مرحوم میرزا اسماعیل نوبری فرمودند که استار و سلسکی به من می گفت که راجع به سیاست خارجی انگلیس ها مشغول و در فکر کودتائی هستند؛ شما بیائید من قزاق خانه را در تحت نظر شما قرار می دهم و شما یک نفر انقلابی هستید، بیائید کودتا کنید.

مرحوم میرزا اسماعیل نوبری جواب داده بود که من به دست خارجی مخصوصاً به دست نظامی انقلاب نمی کنم و اگر بخواهم انقلاب کنم بدست افرادی انقلاب می کنم که وطن پرست و انقلابی باشند.

چون خودش وطن پرست بود به وطن پرست ها اهمیت می داد و می گفت با کارد و طپانچه انقلاب نمی کنم

من به دست یک نفر خارجیى و يك ميسيوني كه بعداً معلوم نیست، در تحت اختیار من باشد یا نه و مطيع من به شود یا نه انقلاب نمی کنم؛ و قبول نکرده بود که کودتا

ص: 146

بکند. بعد آمده بودند و صحبت کرده بودند که ممکن است بروند یکی دیگر را پیدا کنند که به مقام ریاست علاقه داشته باشد و این کار را بکند و او گفته بود، من باید بروم به مرحوم مشیر الدوله اطلاع دهم و او را از این امر آگاه سازم

مرحوم مشیرالدوله در این وقت نخست وزیر بود؛ وقت گرفته، رفت منزل او آقای نوبری که خدا رحمتشان کند به مرحوم مشیر الدوله چگونگی را گفت. مرحوم مشیرالدوله فرمودند که ما با انگلیس ها در مذاکره هستيم كه يك ماده از قرارداد را لغو کنیم و آن ماده ایست که مربوط به صاحب منصبان قشونی و نظمیه است و از يك مملکت خارجی برای ایران مستشار می آوریم؛ ولی هنوز مذاکرات ما تمام نشده است؛ مرحوم مشیرالدوله فرموده بودند که من خیلی خوش وقت هستم که شما مرا مستحضر کردید و بهمین جهت فوراً اقدام کردند و گویا سردار همایون را در قزاق خانه گذاشتند و دست آن ها را از آن جا کوتاه کردند و یک عده زیادی را هم به جاهای دیگر گذاردند و از آن خیالی که استار و سلسکی در سرش پخته بود؛ جلو گیری کرد.

مرحوم مدرس را هم که البته شنیدید که وارد بودند و يك كمیته ای بود در ایران به نام کمیته آهن که آن ها هم مشغول بودند؛ در صدد کودتا بودند و البته آقایانی که آن زمان بودند اطلاع دارند که کودتا بدست کمیته آهن اجرا شد و مکرر این لقب را شنیده اند آن هائی که سنشان اقتضا دارد آن موقع در سیاست وارد بودند، می دانند (عماد السلطنه فاطمی - همه سنشان اقتضا دارد).

حالا موضوع می رسد به کودتای سوم حوت کودتای سوم حوت از نقطه نظر سیاست خارجی می توان گفت مداخله ای بوده است و در روزنامه های خارجی هم نوشته شده است که جنرال «اسمایلز» در این کار مداخله داشته است و این را روزنامه های اروپا - البته می دانید که بی ربط نمی نویسند در آن موقع نوشتند و خود ما ایرانی ها هم در آن زمان شنیدیم و بحد شیوع هم رسید که «کلنل دیکسن» که در وزارت جنگ بود و اسمایلز که برای ژاندارمری استخدام شده بود و این شخص و آقای سید ضیاء الدین را گفته اند (البته ممکن است تهمت باشد) که 5 یا 6 مرتبه مسافرت

ص: 147

کرده به قزوین و البته مقدمۀ کودتا از قزوین فراهم شد و قزاق ها یک عده در میدان جنگ و يك مقداری هم در قزوین بودند و بیشتر میدان جنگ و مبارزه با متجاسرین در رشت بوده و سردار سپه رضا خان هم در همان موقع در فرونت بوده؛ این مقدمات که ما شنیدیم همگی انتظار يك انقلاب و کودتائی در تهران داشتیم و آن شبی که قزاق ها وارد شدند همان موقع شنیدیم که آقای سید ضیاء الدین در شاه آباد عمامه شان را به کلاه تبدیل کرده بودند و با قزاق ها وارد تهران شدند.

در این جا به يك نقطۀ حقوقی و قضائی بر می خوریم که در آن شب ایشان در قزاقخانه ،بودند همۀ ایرانیان ایشان را در قزاق خانه دیده بودند که مشغول کار هستند و تا روزی که می فرمائید رئیس الوزراء شدند

چون می فرمائید که احمد شاه از روی استیصال می خواست فرار کند و به اصفهان برود برای این که متجاسرین می آمدند ایشان را رئیس الوزراء کردند در آن زمان این ها را این طور شنیدیم جور دیگر نشنیدیم که احمد شاه معتقد بود كه يك حکومت مقتدری باید باشد و صحبت روی این بود؛ صحبت اصفهان رفتن و تغییر پایتخت دادن نبود

ما شب خوابیده بودیم که صدای توپ بلند شد و آقای سید ضیاء الدین و رضا خان مشغول شدند بگرفتن مردم و توی خانه های مردم فرستادند و اسلحه بیرون آوردند و در ضمن بسیاری از اشیاء را قزاق ها بجیب زدند و در آن موقع بود که تهران سه روز بی حکومت بود و یک عده ای در این شهر در این مدت دو سه روز یعنی آقای سید ضیاء الدین با قزاق ها هر کار که می خواستند می کردند و از خانه مردم اسباب می کشیدند اسلحه می کشیدند و آن سه روز ایشان رئيس الوزراء نبودند و رضاخان هم سمتی نداشتند و يك صاحب منصبی بود؛ این موضوع حالا از نظر حقوقی برای ما اهمیت دارد؛ زیرا این موضوع که برخلاف شئون ملی و حکومت ملی عمل شده است در آن دو سه روز بوده است.

بعد هم ما نمی دانیم که آیا احمد شاه بمیل و رغبت و به آزادی تمام این فرمان

ص: 148

ریاست وزرایی ایشان را داد یا این که مجبورش کرده اند و ترساندند؛ این را نمی دانیم و در این موضوع هم شك هست، باید حل و روشن شود.

او که مرحوم شده است و وزیر دربارش هم که مرحوم شده است و ما نمی توانیم حل کنیم که این حکم ریاست وزرائی ایشان از طرف احمد شاه برغبت داده شده یا این که جبراً گرفته شده (صحیح است) ممکن است بگوئیم که ایشان برای مدت سه ماه رئيس الوزراء بودند، ولی اگر بزور قلم ریاست وزرای ایشان داده شده باشد، آن سه ماه ریاست و زرائی ایشان را غصب کرده اند باید قضایا را روشن کنند تا بفهمیم چه جور باید رأی بدهیم چنان چه ایشان شهامت اخلاقی بخرج بدهند و قضایای گذشته را از روی صداقت بیان کنند ممکن است کار وکالت ایشان در خطر بیفتد ولی از طرف دیگر ما به مقام اخلاقی و صداقت ایشان معتقد خواهیم شد (خنده نمایندگان) بلی آقایان بخندید.

ایشان فرمودند که من وقتی که رئیس الوزراء بودم یک عده را توقیف کردم یک عده از دوله ها و سلطنه ها؛ ولی آن ها را توقیف نکرده بودند بلکه حبس کرده بودند و علت این امر هم بواسطه گرفتن پول بوده است خود ایشان نوشته بودند که این زالو ها را باید رویشان نمک پاشید تا خون هائی را که خورده اند پس بدهند.

از طرف دیگر یک عده ای از آزادی خواهان روز نامه نویس ها راهم که این طور دفاع از روزنامه نویس ها می کنند گرفته بودند و حبس کرده بودند؛ و مدرس هم در حبس ایشان بود. خلاصه یک عده صد يا صد و پنجاه نفر در حبس ایشان ماندند. ایشان یک عده آزادی خواهان را گرفته و حبس کرده بود و این چیزی نبود جز برای این که آزادی خواهان بر ضد ایشان بودند؛ کابینه ایشان کابینه سیاه می دانستند و شخص ایشان را مرتبط با مقامات خارجی می دانستند و ایشان می خواستند به این وسائل که اعمال کرده بودند، قدرت وجودشان را به این مملکت تحمیل کنند؛ چنان که این اشتباه را هم کرده بودند که با نظامی در ریاست مملکت نشستن کار مشکلی است؛ چون قدرت دست نظامی ها بود و هر ساعت ممکن بود برخلاف ایشان عمل کنند و البته این اشتباه

ص: 149

را کرده بودند و در آن وقت ایشان تاریخ نخوانده بودند و درست نفهمیده بودند که بدست نظامی نمی شود انقلاب کرد انقلاب باید بدست اشخاصی باشد که معتقد و با ایمان باشند نه با افراد نظامی؛ این ها انقلاب نمی توانند بکنند؛ این ها روح انقلاب را می کشند و اتفاقا هم همان طور شد و این روح انقلاب در آن موقع در ایران خاموش شد و متجاسرین که آمدند يك روح انقلاب در ایران ایجاد شده بود.

پس حالا بر آقاست که برای ما يك توضیحات مفصلی بدهند و ما را قانع کنند که آیا خودشان شخصاً مسبب بوده اند؟ و این موازین قانونیش چه بوده است که ما بتوانیم رأی بدهیم...

آقای سید ضیاء الدین فرمودند من فرارم را نمی دانم چطور شد؛ مگر خدا می داند توضیح نفرمودند که چطور شد رفتند؛ برای اطلاع آقایان عرض می کنم که بنده يك چيزي شنيدم و بعرض می رسانم و آن این است که وقتی که این کودتا شد، آرمیتاژ اسمیت موافق بوده است با کودتا؛ ولی ژنرال دیکسن که مستشار وزارت جنگ ما در آن زمان بوده است مخالف بود و وقتی که کودتا می شود ژنرال دیکسن بقدری عصبانی از این پیش آمد می شود که به بغداد مسافرت می کند و در بغداد با سرپرسی کاکس ملاقات می کند و در آن جا و یا در جای دیگر به وزارت خارجه انگلستان از این پیش آمدی که در ایران شده است شکایت ها می کند. آقای سید ضیاء الدین فرمودند من کودتا کردم و يك گوشه ای زدند که دوباره استدعا می کنم توضیح بدهند. مستر نرمان سفیر انگلیس که در آن زمان تغییر یافتند با ایشان موافق بودند یا مخالف، بنده نفهمیدم؛ بنده برای آقا و رفقای دیگر توضیح می دهم که آقای نرمان چرا آمده بود و چرا احضار شد بر این که این کودتا در این جا پخته شده بود؛ بدون این که وزارت خارجه انگلستان از آن اطلاع داشته باشد خبری داشتند؛ ولی جزئیات آن را نمی دانستند و مستر نرمان وقتی که خبر می دهد در وزارت خارجه انگلستان مورد تعجب شده است که این چه اوضاعی است؛ در صورتی که نقشۀ دیگری در کار بوده است و آن نقشه مربوط بوده است به شخص نصرت الدوله

ص: 150

این قضیه يك بند و بست محلی بوده است به این واسطه مستر نرمان مورد ایراد واقع می شود و بعد احضار به وزارت خارجه انگلستان می شود و از ایران خارج می گردد...»

در همان جلسه سید ضیاء الدین در پاسخ چنین می گوید:

«... آقای ضیاء الملك اشاره فرمودند به مستر نرمان؛ بنده لازم می دانم فقط يك چیزی را عرض کنم که مستر نرمان (1) از کودتا اطلاعی نداشت شرکت هم نداشت واقف هم نبود فقط يك تقصير داشت و آن این بود که گفته می شود می توانست این وقایع را پیش بینی کند ولی نتوانست پیش بینی کند و چه چیزی مانع پیش بینی او شد؛ این هم یکی از اسراری است که مربوط به خود بنده است و در نتیجه این اغفال شدن مورد مؤاخذه دولت انگلیس واقع شد و از خدمت وزارت خارجه استعفا داد...

... اما مسئله کودتا قضایا را بايد تفكيك كرد يكى صورت ظاهر امر است یکی صورت باطن امر است.

اما صورت ظاهر امر این است که دسته ای از قوای قزاق در شب دوشنبه به تهران وارد شدند و شهر تهران را اشغال کردند و سه روز بعد من رئيس الوزرای تهران شدم یعنی اعلی حضرت مرحوم احمد شاه معین الملک را فرستادند به منزل من و مرا دعوت کرد و من رفتم به قصر فرح آباد و پس از دو ساعت مذاکره دست خط ریاست وزراء را با اختیارات تامه به من تفویض کرد.

در آخر مذاکرات خودتان فرمودید با تحريك و دست دیگران من این کار را کردم بر خلاف اظهار شما و بسیاری با آن که چند ماه بعد از کودتا وقتی که آقای سردار سپه وزیر جنگ بودند اعلامیه منتشر کردند و مسئولیت کودتا را بعهده خود

ص: 151


1- این گفتۀ سید ضیاء الدین صحیح نیست زیرا در یاد داشت های روزانه آیرن ساید موجد کودتا نوشته است كه يك هفته قبل از کودتا وزیر مختار انگلیس را از چگونگی کودتا مسبوقش کرده است و وزیر مختار انگلیس از چگونگی آن اطلاع کامل داشته است که در همین کتاب در یاد داشت های آیرن ساید ملاحظه می شود

گرفتند و چون در آن موقع آن اعلامیه را در تهران دیدید و خواندید نمی بایست دیگر از من سئوال کنید؛ ولی بعلت آن اظهاری که کردم این مسئولیت را بعهده می گیرم؛ وضعیت قبل از کودتا را باید در نظر بیاورید؛ مملکت ایران در تحت اشغال قشون اجنبی بود در بعضی از ایالات مايك تشكیلاتی بود که با حکومت مرکزی در حال جنگ و ستیز بود؛ در همان موقع خزانه مملکت خالی بود؛ در همان موقع عده ای از افراد قشونی و ژاندارمری و امنیه و نظمیه که در حدود چهل هزار نفر بود حقوق آن ها هشت ماه و ده ماه عقب افتاده بود؛ چندین صد نفر و چندین هزار نفر مهاجر از گیلان و مازندران آمده بودند که می بایست از خزانه دولت زندگانی کنند و چون در خزانه دولت پولی نبود همه ماهه وزراعو رئیس الوزرا های ایران باید به سفارت انگلیس ملتجی شوند؛ برای دویست هزار تومان قرضه ماهیانه به اسم «موراتوریوم»(1) گدائی بکنند و این دویست هزار تومان را بین این و آن تقسیم کنند؛ عدلیه، نظمیه و ژاندارمری هشت ماه مواجبشان عقب افتاده و تمام تشکیلات هیئت اجتماعیه مختل شده بود؛ شاه مملکت که تازه از اروپا برگشته بود بواسطه این وضعیات و بواسطه خبر رفتن قشون انگلیس از ایران هراسان بود و مرحوم احمد شاه می خواست ایران را ترك كند و مراجعت کند و وقتی که گفته شد که چرا مراجعت می کنید گفت من در امان نیستم اگر قشون انگلیس برود چگونه می توانم در پایتخت خودم که قشون و پلیس و ژاندارم ده ماه مواجب نگرفته اند زندگانی کنم؛ و اگر متجاسرین به من هجوم کنند؛ چه کنم ؟

احمد شاه مرحوم به سفارت انگلیس ملتجی ،شد از وزیر مختار انگلیس تقاضا کرد که برای این که او بتواند در ایران بماند قشون انگلیس حرکت خودش را از ایران بتعويق اندازد.

مستر فرمان وزیر مختار انگلستان پس از مخابره با لندن به شهریار ایران جواب داد که چون مجلس مبعوثان انگلیس بودجه این قشون را تصویب نمی کند قشون نمی تواند در ایران بماند. احمد شاه گفت: حالا که قشون نمی تواند بماند

ص: 152


1- MORATORIUM

من می روم؛ گفتند نباید بروی؛ گفت حالا که نباید بروم پس در تهران نمی مانم؛ مذاکره تغییر پایتخت بمیان آمد و تهران گرسنه تهران خواب آلود، دوله ها و ملک ها و سلطنه های غفلت کار و سیاسیون نادان همه خواب بودند.

ما 600 هزار لیره پول داشتیم در بانک شاهنشاهی از بابت منافع عقب افتاده کمپانی نفت جنوب و این 600 هزار لیره آن وقت شاید ده میلیون تومان می شد؛ در حالی که دولت ایران برای صد هزار تومان باید از سفارت انگلیس گدایی بکند بانك شاهی این پول را نمی داد و در خزانه هم پول نداشتیم از گمرک نمی توانستیم چیزی بگیریم چون که وسیله نبود تا دولت هم حرف می زد می گفتند آقا تکلیف قرارداد را معین کنید یا بگیرید یا بدهید قرار داد اگر عملی نشده بود ولی يك بغرنجی بود؛ يك مانعی بود که اولا افکار عموم را متزلزل داشت؛ هیچ کس نمی دانست قرارداد هست یا نه؟ و کلا نمی دانستند به مجلس شورای ملی می روند آیا قرارداد را قبول کنند با رد کنند.

من آمدم این را الغاء کردم و اما این که فرمودند آیا از لرد کرزن مشاوره کردم و استیذان کردم این نکته بین ماست...

بدون مشاوره با دولت انگلیس بدون استشاره با سفیر انگلیس و لرد کرزن من با مسئولیت خودم (1) این قرارداد را الغاء کردم تا معلوم شود که می توان کرد. بهمین جهت لرد کرزن از من رنجید تا هفتم حمل یعنی یک ماه و سه روز حکومت مرا نشناخت... اما این که چه نوع کودتائی بود؟ آقای دکتر (مصدق) حکومت ملی یعنی چه؟ حکومت ملی مرکب است از قوه مقننه و قوه قضائیه و قوه مجریه ؛ قوه مقننه وجود نداشت

ص: 153


1- در این مورد سید ضیاء الدین خلاف واقع گفته زیرا از مضمون تلگرافات نرمان و کرزن معلوم می شود قبل از اعلام الغا سید ضیاء الدین با سفیر انگلیس مذاکره نموده که وقوع کودتا و گماردن مستشاران نظامی و مالی منظور قرارداد اجرا شده و برای جلوگیری از نفوذ شوروی در ایران دیگر قرارداد لزومی ندارد و سفارت هم با کسب اجازه از وزارت خارجه انگلیس موافقت کرده است.

پارلمانی ،نبود مؤسسات مشروطه در بین نبود.

دکتر مصدق - مستشار مالیه را که آوردند، نفرمودید.

سید ضیاء الدین صبر کنید جوابش را عرض می کنم... پس از تعطیل دوره سوم، و کلا کرسی خودشان را ول کردند و مملکت را به پیش آمد و اگذار کردند تا آن روزی که من رئیس الوزرای ایران شدم تمام رئيس الوزرا ها و دولت های شمار اسفارت روس و انگلیس تصویب و تشکیل می داد؛ تنها رئيس الوزراء و دولتی که بشهادت خدای متعال بدون مداخله سفارت اجنبی تشکیل شد دولت من بود.

اعلی حضرت مرحوم احمد شاه مرا احضار فرمود، دست خط هم به من داد و اختیار تام هم به من داد؛ حالا داخل این بحث نمی شوم که این مقدمه را من چیده بودم یا دیگران چیده بودند به عقیدۀ حضرت عالی صحیح بوده یا غلط نتیجه اش را ببینیم چه بوده دکتر مصدق - فرار بود نتیجه کودتا چه بود؟ چهل هزار نفر قشون پراکنده ایران از ژاندارمری و قزاق و پلیس و امنیه در تحت اداره یک نفر سرباز لایق که اسمش رضا خان میر پنج بود، جمع کردیم ؛ اداره شدند امنیت در مملکت فراهم شد طهران از خطر گذشت شاه راضی شد بماند. شاه هم که مرعوب بود، دید در تهران هم قوه ای هست در تهران هم کسانی هستند که جرأت دارند بگویند که ما زنده هستیم با این اراده ما و از جان گذشتگی ما شاه ایران هم جرأت گرفت، فقط وقتی که دست خط ریاست وزراء را به من داد از من قول گرفت پس از آن که امنیت در مملکت مستقر شد وسائل مسافرت او را به اروپا فراهم کنم. من هم وعده دادم و بعد نتوانستم و همان که نتوانستم بین بنده و آن مرحوم بهم خورد، بیچاره مرحوم احمد شاه در نتیجه بی قابلیتی و عدم لیاقت دوله ها و ملك ها و سلطنه ها، قبل از تشکیل کابینه این جانب و پس از آن که از سفارت انگلیس مأیوس شد تلگرافی به دربار انگلستان و به مقامات عالیه مخابره نمود که اگر ممکن است احضار قشون انگلستان را از ایران بتعویق بیاندازد؛ جوابی نیامد کودتا بپا شد

يك كار دیگر هم کردم که در آن جا فراموش کرده بودم و حالا در نتیجه تذکر

ص: 154

آقای دکتر خیلی خوشحال شدم توضیح می دهم؛ زیرا من آن را فراموش کرده بودم و آن مسئلۀ پلیس جنوب بود.

بطوری که می دانید کابینه های دوله ها و ملک ها و سلطنه ها اجازه تشکیل پلیس جنوب را چند سال قبل از این داده بودند؛ پس از آن که من رئيس الوزراء شدم، یکی از اقداماتم این بود که به وزیر مختار اظهار کردم من نمی توانم پلیس جنوب را تحت اداره افسران انگلیسی قبول کنم و باید منحل بشود و منضم ژاندارمری ایران گردد. ژنرال فریزر را به تهران احضار کردم (آن وقت ماژور فریزر بود) و جلسه ای در هیئت وزراء تشکیل دادیم و مذاکره کردیم و اصولی را با هم موافق شدیم که پلیس جنوب تسلیم ایران بشود و از بابت مخارج گذشته قبول کردند که دولت انگلستان از ایران ادعائی نکند؛ ولی ژنرال فریزر گفت: که این اردو را کی تحویل خواهد گرفت آیا افسر های طهرانی شما که دیروز همدست آلمان ها بودند؟

گفتم نه من از دولت سوئد پنجاه نفر صاحب منصب برای ایران احضار کردم که تشکیلات ژاندارمری را منظم کنند و به آقای علا که در آن موقع در لندن بودند در این باب تلگرافاً دستور دادم که برود و به استکهلم و با دولت سوئد داخل مذاکره بشود گفت خوب حالا تا وقتی که صاحب منصبان بیایند چه کنیم؟

بین بنده و ماژور فریزر موافقت حاصل شد عده صاحب منصبان انگلیسی که دویست نفر بودند به چهل نفر تنزل یابد و تا مدت يك سال در خدمت دولت ایران باشند و بمجرد این که صاحب منصبان سوئدی به ایران آمدند صاحب منصبان انگلیسی مواجب خودشان را بگیرند

زیرا اگر هم خود ژنرال فریزر آن تکلیف را به من نمی کردند، نمی دانستم چه کنم چون تشکیلات آن ها طرز مخصوصی بود من توانستم يك قوه که در آن موقع امنیت جنوب را عهده دار بود بدون سرپرست بگذارم و اگر چه جناب عالی ملاقات رسمی با آن ها نمی کردید ولی تشریف داشتن جناب عالی در فارس به تکیه آن ها بود؛ پس من پلیس جنوب را به این ترتیب منحل کردم

ص: 155

دکتر مصدق - احضار فرمودید.

سید ضیاء الدین - منحل کردم وثلث یا نصف آن را هم به اصفهان احضار کردم و در اصفهان ماندند

دکتر مصدق - به تهران احضار فرمودید

سید ضیاء الدین- خیر به اصفهان احضار کردم و چنان چه گفتم علاقه من در انحلال پلیس جنوب بود

گذشته از این که به استقلال و سلامت مملکت ما لطمه وارد می آورد در بدو امر که ما با دولت همجوار شوروی دارای مناسبات حسنه شده بودیم نمی خواستیم در ایران دولت يك تشكيلات را داشته باشد که در تحت اداره افسران يك مملكتي باشد که در آن موقع با دولت شوروی دارای مناسبات حسنه نبودند و هم دیگر را نشناخته بودند.

دکتر مصدق - پس چرا به تهران احضار کرده بودید

سید ضیاءالدین- عرض کردم کی آمدند به تهران؛ حالا عرض می کنم تازه هم به تهران احضار کرده باشم از وظایف من بود.

وقتی که شما رئيس الوزراء شدید احضار نکنید؛ من بودم کردم به شما هم مجبور نیستم توضیح بدهم؛ به شما هم اجازه نمی دهم که در شئون رئيس الوزرائی من داخل بحث شوید؟! و از من استیضاح کنید که چرا آن کار را کردید؟ و چرا آن کار را نکردید؟

لازم نمی دانم به جنابعالی هم توضیح بدهم؛ جنابعالی از اوامر شهریار ایران سرپیچی کردید من به شما چیزی نگفتم حکم دولت مرکزی را دور انداختید.

دکتر مصدق - پاره کردم

...امتیاز راه شوسه تهران به قم را یک کمپانی انگلیسی سال ها بود اشغال کرده بود الغاء کردم و ژنرال های انگلیسی و کولونل های انگلیسی که برای قرارداد به تهران آمده بودند، از تهران بیرون کردم

ص: 156

دکتر مصدق - شما انگلیس ها را عاجز کردید!

سید ضیاء الدین- اگر عاجز نکرده بودم آقای دکتر مصدق السلطنه مستر نرمان شریف ترین وزیر مختار انگلیس در ایران از خدمت وزارت خارجه انگلیس در ایران از خدمت وزارت خارجه انگلیس خارج نمی شد بله من کردم...

تا بودم با آقای سردار سپه وزیر جنگ وقت با کمال و داد با هم کاری می کردیم و من شخصاً از ایشان گله های شخصی ندارم و اختلافاتی شخصی ندارم اگر اختلافاتی هست در نظریات سیاسی است و من پس از این که از ایران حرکت کردم مقتضیاتی پیش آمد که آن هم از اسرار کودتاست که من بودن خود را در ایران برای مصالح ایران مقتضی ندیدم؛ با طيب خاطر ایران را ترك كردم؛ کسی مرا بیرون نکرد و اگر اطلاع ندارید به شما می گویم روزی که من از تهران حرکت کردم، شش هزار ژاندارم در تحت امر من بود در تهران قوه قزاق نبود؛ قزاق ها را به قزوین و منجیل مراجعت داده بودم در تحت امر سردار سپه هزار و هشت صد و یا دو هزار نفر افراد بریگاد مرکزی بودند؛ در همان موقع من قادر بودم هر چه می خواستم بکنم؛ کسی مرا بیرون نکرد طرد نکرد و این هم یکی از اسراری است که من فقط می دانم و مجبور هم نیستم به شما توضیح بدهم (1)

ص: 157


1- سید ضیاء الدین در دفاع از خود و کودتا بار ها گفته است که وقایع از اسرار است و مجبور نیستم درباره آن مطلبی بگویم و بدین طریق مطلبی از اسرار را افشا نکرده است. غافل از این که تلگرافات متبادله بین وزیر مختار انگلیس و وزیر خارجه انگلیس و نگاهی به یاد داشت های روز نه آیرن ساید دیگر جای هیچ گونه شبهه و ابهامی باقی نمی گذارد که کودتا مارك لندن را داشته است و بطوری که حاج میرزا یحیی دولت آبادی در حیات یحیی صریحاً از قول سردار سپه چنین نوشته است که سردار سپه در حضور مستوفی الممالك ميرزا حسن مشير الدوله دکتر مصدق تقی زاده ،علاء حاج میرزا یحیی دولت آبادی و دو تن از وزرای دولت یعنی مخبر السلطنه و فروغی اظهار داشته «مثلا خود مرا انگلیس ها روی کار آوردند؛ ولی وقتی روی کار آمدم فقط به وطنم خدمت کردم.» همین مطلب را هم دکتر مصدق با کمی اختلاف بدین عبارت گفته است «... بخاطر دارم سردار سپه نخست وزیر در منزل من با حضور مرحومان مشیر الدوله و مستوفی الممالك وحاج ميرزا يحيى دولت آبادی و آقایان مخبر السلطنه هدایت و تقی زاده و علا اظهار کرد مرا انگلیس ها ،آوردند ولی ندانستند با چه کسی سرو کار دارند ...»

من از ایران رفتم ولی اقدامات سه ماهه من روحی در ایران دمید که تا ده سال بعد از من ایران در عداد ملل زنده دنیا بشمار آمد؛ هر چه در ایران امروز دیده می شود مولود کودتاست؛ اگر در طرح اساسی کودتا من بانی بوده ام، اما در وقایع ناگوار آن حاضر نبوده ام و شرکت نداشتم؛ در انتخابات دورۀ پنجم اهالی تهران مرا به وکالت انتخاب کردند رأی دادند؛ پس از آن که دیدند من وکیل می شوم همین آراء حومه که امروز جنابعالی را به این جا آورد (1) ، آوردند در آراء انتخابیه و نگذاشت من اکثریت حاصل کنم؛ جنابعالی آقای دکتر فعلا موضوع دیگری را بمیان آوردید؛ موضوع سلطنت را بمیان آوردید؛ شما بعد از 23 سال از مرحوم احمد شاه مدافعه می کنید، در صورتی که شما همان کسی بودید که در همین تریبون آن چه فحش و نا سزا و بی احترامی بود، به احمد شاه کردید در نطقتان نا سزا گفتید ( دکتر مصدق- کی؟) دیشب در نطقتان دیدم و بعد این جا آن چه توانستید مدح و تملق و چاپلوسی از والا حضرت پهلوی کردید (دکتر مصدق کی؟) در صورتی که علا و تقی زاده مخالفت خودشان را اظهار کردند بدون این که تملقی بگویند؛ پس از مجلس شما رفتید چکمه بوسیدید و در نتیجه چکمه بوسی شما این بود که داماد شما برادر زاده شما که مجرم ترین رئیس الوزراء این مملکت بود (دکتر مصدق - به من چه) شما می خواستید دختر خودتان را بفرستید بوسیله دختران به او نصیحت کنید؛ بلی همان داماد شما که جوان های این مملکت را بمحبس کشید قوه قضائیه این مملکت را محو کرد (دکتر مصدق - هو چی گری نکنید) قوۀ اجرائیه را در قضائیه مداخله داد... شالوده سعادت ایران طرح ریزی شده بود ولی من سردار سپه را رئیس الوزراء نکردم من ریاست وزراء را به ایشان ندادم من ایشان را به پادشاهی برنگزیدم؛ تمام ملت تمام مملکت خدمات او را تا پنج سال بعد از حرکت من تقدیر می کردند و امروز هم مقتضیات مملکت را

ص: 158


1- این مطلب صحیح نیست زیرا آراء حومه در انتخاب دکتر مصدق تأثیری نداشت؛ زیرا دکتر مصدق نماینده اول تهران بود.

مناسب نمی دانم که یک قضیه ای که چند سال پیش در غیبت من پیش آمده و امروز شما برای دشمنی من و عوام فریبی خودتان تجدید می کنید پیش کشیده و در اطراف آن توضیحات زیاد تری بدهم امروز مادر مملکت مواجه با يك بدبختی هائی هستیم... و فقط سزاوار است از قضایائی بحث کنیم که مجرمیت مرا ثابت کند نه این که کی شاه بود و چطور بود و چطور رفت.

این که مصائب بیست ساله را ذکر می کنید و مرا مسبب بدبختی های ایران می دانید من هم مسئول فجایع بیست ساله هستم مطلبی را با کنایه فرمودید، ولی جرأت نداشتید و جرأت نکردید وقایع را روشن بگوئید و اشاره به يك نفری کردید و من جرأت دارم و با جرأت می گویم؛ گفتید کودتای انگلیسی بود و این کودتا را انگلیس ها کردند؛ قضیه خیلی مضحک است؛ انگلستان برای اجرای قرارداد کودتا نکردند برای الغای آن چرا کودتا می کنند؟ مردم بشنوید تعجب کنید.(1)

... آمدند به بنده گفتند که وضعیات قزاق این طور است اگر این طور نشود این طور می شود چه می شود چه می شود که این هم از اسرار خود بنده است که هیچ الزامی هم ندارم به کسی توضیح بدهم؛ آمدیم رفتیم پیش آقای سپهدار مذاکره کردیم، گفت: انگلیس ها به ما پول نمی دهند چه کنم؟ گفتند ما می رویم مذاکره می کنیم، بلکه به شما پول بدهند؛ رفتم پیش مستر نرمان از ایشان خواهش کردم و گفتم وضعیت این طور است؛ وضعیت خراب است؛ شما يك ماه دیگر دو ماه دیگر هم به دولت پول بدهید؛ ایشان گفتند می دهم بشرط این که به دوائر دولتی هم داده شود؛ گفتم چطور مگر به کی می دهند؛ گفت این مهاجرین که آمده اند به تهران پول به آن ها داده می شود؛ گفتم پس مهاجرین که مستأصل هستند بیچاره ،هستند چه بکنند؟ گفت خود دولت خود مردم با اعانه به هم وطنان خودشان چیزی بدهند و كمك كنند؛ رفتیم با مرحوم

ص: 159


1- پس از آن همه آثار و علائم و مدارك مثبته تكذيب سيد ضياء الدين باعث تعجب است؛ زیرا پس از کودتا منظور از امضاء و روح قرارداد عملی گردید و در تن کودتا حیاتی تازه بخشید!

سپهدار مذاکره و صحبت کردیم گفت نمی شود کسی به این ها اعانه نمی دهد؛ با سپهدار مذاکره کردیم؛ بنده سپهدار را راضی کردم به این ترتیب که اگر دولت انگلیس راجع به «مراتوریم» چیزی دادند يك قسمت از آن را به قزاق خانه بدهند؛ ایشان هم قبول کردند؛ ولی از چاه درآمد توی چاله افتاد و بالاخره بعد از مذاکرات زیاد حاضر شدند که پنجاه هزار تومان به قزاق خانه بدهند در این قسمت هم چیز هائی است که لازم نیست عرض کنم (خدا بیامرزد اموات را) چون مرده اند لازم نیست اسم ببرم این پنجاه هزار تومان را به قزاق خانه دادند حالا سردار همایون می خواهد همه را صرف پانصد نفر قزاق تهران بکند و به قزوین چیزی ندهد خلاصه ایشان را راضی کردم که دو ثلث برای تهران و يك ثلث برای قزوین داده شود.

خلاصه بیست یا سی هزار تومان بود که به قزوین رسید؛ قزاق ها فهمیدند که این کار را که کرده است؛ فهمیدند تشخیص دادند؛ این تشخیص آن ها سبب شد که در مراجعاتشان در آتیه به بنده مراجعه کنند؛ این وضعیت همین طور ادامه پیدا کرده و ماه آینده بیشتر شد؛ ماه سوم که ماه کودتا بود بنده گفتم که باید صد هزار تومان داده شود و آقای سپهدار اگر این مبلغ را به قزاق خانه ندادند، من قبول نمی کنم و باید از آن پولی که دولت انگلیس به «مراتوریم» می دهند، صد هزار تومانش را به قزاق خانه بدهند؛ و بالاخره این کار راهم کردند و در همان موقع بود که سردار همایون مجبور شد نظریه بنده را قبول کند؛ زیرا بین او و مرحوم سپهدار بهم خورد و اگر من به او مساعدت نمی کردم در مقام خودش باقی نمی ماند. بعد به او گفتم که از این صد هزار تومانی که گرفته می شود بهرۀ پسری به قزوین و بهره دختری به تهران باید داده شود خلاصه گویا شصت هزار تومان به قزوین دادند و در همان موقع بود که اعلی حضرت سلطان احمد شاه مرحوم خیال حرکت از تهران را داشت و مذاکره تخلیه تهران بود در این مطالعه بودند که در موقع تخلیه تهران چه دسته قوائی با شاه به اصفهان و شیراز بروند؛ به ژاندارم اطمینان نبوده زیرا هشت ماه بود که حقوق نداشت؛ به پلیس هم اطمینان نبود؛ صد نفر قزاق گارد شهریار ایران در فرح آباد

ص: 160

گرسنه بودند؛ 6 ماه هم بود که مواجب دربار نرسیده بود و حتی بقال و عطار هم که چند ماهی به اعتبار موثق الدوله مرحوم نسیه می دادند دیگر نمی دادند (1) در آن موقع بود کسی که موازنه ملکات عقلیه نداشت (یعنی خود سید ضیاء الدین) به مرحوم احمد شاه پیشنهاد کرد که از این قزاق های متلاشی که در قزوین هستند پانصد نفر را بیاورند به تهران که در رکاب همایونی به اصفهان حرکت کنند و شاه این پیشنهاد را پسندید و راضی شد و دستور هم دادند و البته يك چيز هائی شد که این جزئیات را هم ملزم نیستم به کسی بگویم؛ در موقع خودش خواهم گفت و خواهم نوشت؛ اين جايك كلياتي را می گویم چون مصالح عالیه مملکت در نظر من اهمیتش بیشتر است تا تصویب اعتبار نامه من این چیز هائی است که مربوط به ایران است، در آن موقع خودش البته يك حقایقی را خواهم گفت حالا برای رفع سوء ظن حضرت عالی چون حضرت عالى را يك شخص پاك و درستی می دانستم (خطابش به فرمند است) سؤالاتی را از من کردید و حس کردم که واقعا می خواهید چیز بفهمید و قصدتان غرض شخصی نیست، با کمال مسرت این اطلاعات را دادم در صورتی که اگر آقای دکتر می خواستند من نمی دادم؛ دسته ایشان هم مانعی ندارد که به من رأی ندهند خلاصه این پیشنهاد تصویب شد و حكم احضار قزاق باریاست رضا خان میر پنج برای این منظور به امضای سردار همایون با آن که مخالف بود اظهاراتی می کرد این هم یك چیز هائی است که مربوط

ص: 161


1- در تلگرافات متبادله بین نرمان و لرد کرزن ذکری از ماهی 15 هزار تومان از بابت «مراتوریم» به دربار و احمد شاه داده شده است. متأسفانه مترجم روی نظر خاصی جلوی این 15 هزار تومان يك صفر اضافه نموده و در چندین جا 150 هزار تومان قلمداد نموده است و این 15 هزار تومان هم برای مخارج دربار و حقوق در باریان بوده که طبق تصویب مجلس، دربار بودجه معینی داشته؛ ولی بواسطه بروز جنگ جهانی اول و لا وصول بودن مالیات و عوايد دولت شش ماه حقوق در بار داده نشده بود؛ بنابراین وقتی قرار شد که ماهی 350 هزار تومان انگلیس ها بعنوان مساعده به دولت پرداخت شود سهمی هم به دربار که ماهیانه 15 هزار تومان بود تعیین شده است؛ ولی مترجم طوری نوشته مثل این که احمد شاه از سفارت انگلیس حقوق و مستمری می گرفته است!

به کسانی است که یکیش حالا مرده است و یکی دیگر هم از بلاد ما دور است(منظورش رضاشاه است) و شایسته نیست که بنده بگویم و به آن ها بر بخورد. خلاصه حکمش را داد و قرار بود از آن پولی که صد هزار تومان از دولت داده شده بود به قزاق خانه هفتاد یا هشتاد هزار تومان به قزوین فرستاده شد (1) که خرج تدارکات ضروری قزاق ها شد و بیست هزار تومان هم در صندوق ماند و از این جریانات در قزاق خانه قزوین سه نفر مسبوق بودند کاظم خان و مسعود خان و رضا خان زمان خان مرحوم خبر نداشت.

بموجب امر شاه و رئیس دیویزیون قزاق حرکت کردند ولی بجای هفت صد نفرد و هزار نفر حرکت کردند؛ این را هم بگويم كه يك هفته پیش از حرکت آن ها هر روز از قزوین می رفتند بیرون بعنوان مانور و برای این که سوء ظن قشون انگلیس(؟!) را جلب نکنند این کار را می کردند و کلنل اسمایلز مخصوصاً چند شب پیش به تهران حرکت کرد و موقعی که او آمد مانور روزشان را به شب تبدیل کردند؛ پس از حرکت آن ها سیم بین قزوین و تهران هم قطع شد ژنرال آیرن ساید صبح فهميد كه يك عده قزاق از قزوین دور شده و مخابرات با تهران هم که قطع بود آدم فرستاد پیش این افراد؛ آن ها هم حکم تهران را به او ارائه دادند؛ کلنل آیرن ساید هم اغفال شد (2) و قزاق وارد کرج شد؛ دو روز پیش از کودتا من رفتم به شاه آباد جلسه تشکیل شد؛ در شاه آباد از بنده و آقای رضا خان میر پنج و از آقای احمد آقا خان که آن وقت گویا سرهنگ و از آقای ماژور مسعود خان و از آقای کاظم خان من آن ها را دیدم چه دیدم و چه صحبت کردم و چه تصمیم گرفتم از اسرار ماست؛ ولی يك چيزی را به شما می گویم و آن این است که ما 5 نفر قسم خوردیم ...»

ص: 162


1- حامل این پول خود سید ضیاء الدین بوده است.
2- یاد داشت های روزانه آیرن ساید خلاف گفته بالا را اثبات می کند؛ زیرا آیرن ساید صریحاً می نویسد که طراح نقشه کودتا او بود و در همین کتاب قسمتی از آن یاد داشت ها نقل شده است و از قرار اطلاع اساس نقشه کودتا از ژنرال ماژور دنسترویل بود که با آیرن ساید در میان گذارده و دستور اجرای آن را داده است.

یکی دیگر از نامزد های کودتای 1299 خورشیدی نصرت الدوله (1) بود که در لندن هم برای ایفای این نقش در نظر گرفته شده بود و بسرعت بطرف ایران باز می گشت تا در تهران کودتا را علم کند.

اما گوئی دست توانای طبیعت قرعۀ این فال را به نام او نزده بود و از هر طرف در راه پیشرفت وی موانع ایجاد می کرد؛ زیرا نصرت الدوله با يك شتابی خود را به همدان رسانید و با این که بر اثر کولاک سخت و برف زیاد از همدان به قزوین مجبور شد چندین شب و روز با همراهان خویش که از جمله ذکاء الملک فروغی بود، در بین راه توقف نماید و با لشگر برف و سرما جداً بمبارزه پردازد و با مخارج زیاد و استخدام چند دسته عمله به سپاه برف فایق آید و گردنه های پر برف را بشکافد و بسمت تهران عزیمت نماید.

با این همه کار شکنی طبیعت موفق گردید که روز 18 دلو 1299 وارد تهران گردد.

در این جا بعضی از نویسندگان دچار اشتباه شده تصور کرده اند که نصرت الدوله پس از کودتا وارد تهران گردیده است؛ در صورتی که اسناد و مدارکی که در دست است این موضوع (یعنی ورود نصرت الدوله بعد از کودتا) با حقیقت وفق نمی دهد

از جمله کسانی که دچار اشتباه شده اند مؤلف کتاب آرزو، و آقای ملک الشعرای بهار می باشند که در صفحه 63 تاریخ احزاب سیاسی در ایران در این مورد چنین برشته تحریر کشیده است:

«می گویند که شاهزاده نصرت الدوله وزير خارجه حکومت وثوق الدوله که در

ص: 163


1- فیروز میرزا نصرت الدوله فرزند فرمان فرما و از طرف مادری نواده دختری میرزا تقی خان امیر کبیر صدر اعظم مقتول دوره ناصرالدین شاه می باشد و قبل از این تاریخ هم وزیر عدلیه و خارجه کابینه وثوق الدوله بوده است؛ مشارالیه از طرف دولت انگلیس بدریافت نشان «شوالیه صاحب صلیب بزرگ میشل و جرج مقدس» نائل آمده بود نصرت الدوله در انقراض سلسله قاجار و کندن ریشه احمد شاه شاید در خانواده قاجاریه منحصر بفرد باشد؛ زیرا آن قدر جلادت بخرج داد که هرگز تصور آن نمی شد پس از انقراض قاجاریه او این نقشه ای که طرح شد از بین بردن نصرت الدوله می باشد که با کمال مهارت بموقع اجرا گذارده شد و در زندان سمنان مقتول گردید

هنگام مسافرت با شاه در فرنگستان مانده بود و از فرنگستان با شتاب و تعجیل برای اداره کردن کودتائی که در اروپا مقدمات آن را فراهم آورده بودند، به ایران تاخته و تا همدان رسید ولی بسته شدن جاده همدان - قزوین بسبب بارش برف مانع گردید که شهزاده بموقع خود را به مرکز برساند و سید ضیاء الدین به مساعدت مستر «هاوارد» کنسول انگلیس در تهران که مردی صاحب نفوذ و با نصرت الدوله نیز میانه خوبی نداشت، پیش افتاده کودتا را اداره کرده و شاهزاده روزی وارد پایتخت شد که پدر و برادر سالار لشگر دستگیر و حبس بودند و مشارالیه را با اتومبیل او ضبط کردند و نزد پدر و برادرش بردند.

چنان که در بالا گفته شد این قسمت از تاریخ احزاب سیاسی آقای بهار با حقیقت وفق نمی دهد؛ زیرا اسنادی که در دست است حاکی است که نصرت الدوله چند روز به کودتا مانده وارد تهران شده و عدم موفقیت وی جهت دیگری داشته است برای تأیید این نظر خبری که در شماره 834 مورخه 20 دلو روزنامه ایران منتشر شده کافی است و ما عیناً آن را نقل می کنیم:

«ورود شاهزاده نصرت الدوله که از مسافرت اروپا بطریق بغداد مراجعت نموده و بواسطه برف و کولاک از کرمانشاه بدین طرف چندی مجبور بتوقف شده بودند دو روز قبل به مرکز وارد شدند

آقایان ذكاء الملك و انتظام الدوله و سایر همراهان بواسطه کثرت برف بین قزوین و همدان متوقف مانده اند.»

این خبر صریحاً حاکی از ورود نصرت الدوله در تاریخ 18 دلو به تهران است. پس نصرت الدوله چند روز به کودتا مانده یعنی 15 روز به سوم اسفند مانده به تهران وارد شده ولی بعللی که ذکر می شود به مقصود خویش موفق نگردیده است.

انگلیس ها با نصرت الدوله موقعی که در لندن بود مذاکره کرده و او را مأمور انجام نقش اصلی (کودتا) نموده بودند او نيز با يك جهان اشتیاق عازم تهران شده بود؛ پس از ورود به تهران بفاصله چند ساعت مستر نرمان وزیر مختار انگلیس از او ملاقات می کند و در حدود دو ساعت و نیم با او مذاکره می نماید راوی این خبر که

ص: 164

در منزل نصرت الدوله حضور داشته و یکی از دوستان بسیار نزديك و محرم (1) وی بود می گوید که سفیر بریتانیا در ضمن بحث نقشه کودتا و شرایط آن که باید رهبر انقلاب انجام دهد توقیف و دستگیری عده ای از محترمین را تعیین می کند.نصرت الدوله جداً مخالفت می کند و می گوید:

در لندن من و لرد کرزن (وزیر خارجه انگلستان) در کلیات نقشه کودتا موافقت کرده ایم ولی در جزئیات امر و این قبیل عملیات من باید کاملا آزاد باشم؛ بنابر این نمی توانم این پیشنهاد را بپذیرم توقیف جمعی از محترمین و معاریف تهران که غالباً با من قرابت یا دوستی دارند برای من میسر نیست؛ اما سایر شرایط کلی شما را بعهده می گیرم.»

این پاسخ تند بر طبع نرمان گران آمده پس از بازگشت به سفارت خانه و تبادل افکار با سایر مستشار های سفارت ،مخصوصاً مخالفت هاوارد با نصرت الدوله که از مخالفین نامبرده بوده است بفکر می افتد شخص دیگری را که بدون چون و چرا تسلیم باشد پیدا نمایند.

بهمین مناسبت دکور سازان این صحنه تراژيك و كميك در انتخاب سر بازیگر نمایش تجدید نظر می کنند و چون هاوارد با سید ضیاء الدین رفاقت زیاد داشته قرعه فال به نام وی زده می شود و برای ایفای رل اساسی این بازی انتخاب می گردد گویا بر اثر همین زبان درازی نصرت الدوله پس از کودتا به سید ضیا دستور داده می شود که نصرت الدوله را توقیف و زندانی نمایند.

پس عدم موفقیت نصرت الدوله مربوط به دیر رسیدن او به تهران نبوده و همان مخالفت او با نرمان وزیر مختار انگلیس کار را خراب کرده و بهمین جرم هم زندانی شده است.

ص: 165


1- ابو تراب پزشکیان مشاور اعظم قزوینی اواخر حیات خود برای نویسنده بیان نموده است.

نصرت الدوله هم بواسطه همین سوء رفتار وزیر مختار انگلیس، پس از استخلاص از زندان جداً مخالفت با انگلیس ها را پیشه می سازد و بالاخره کار بجائی کشیده می شود که به قیمت جان او تمام می گردد.

مستوفی در جلد سوم تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه می نویسد: برای علم کردن کودتا دو عامل باید در نظر گرفته شود اول عامل نظامی دوم عامل قلمی و پس از بیان مقدمه ای بدین طریق بحث را ادامه می دهد:

در تجسس عامل کودتا

بنابر آن چه گذشت آقایان (مقصود انگلیس هاست) از اواسط كابينة مشير الدوله بفكر یافتن افسر قزاق خود نیفتاده اند و شاید در این روز ها بوده است که با آتریا درشت سر و کار پیدا کرده و راه مراوده را با آن ها باز نموده اند طبیعی است افسران ارشد این آتریاد همگی از دور، مورد اختیار امتحان آن ها واقع شده و رضا خان میر پنج قزاق معروف به رضا خان ماکسیم را برای این کار مناسب دانسته اند زیرا این همان افسر بود که توانسته بود بدون هیچ تشریفات زیر پای رئیس آتریاد همدان (1) را جاروب کند؛ بنابراین لیاقت و کفایت که اصل کار است در این افسر امتحان شده و از این حیث مشکلی در کار نیست ولی ممکن است این افسر با جربزه از آن وطن پرست های خیلی خشك و خيال باف باشد و نخواهد دستور خارجی ها را در کار وطن خود بپذیرد و این قدر ساده باشد که بمجرد شروع مذاکره قال و قیل راه بیندازد و از راه خود نمائی هم که باشد این سر و آن سر حرف هائی بزند که موجب افشای قضیه و بر هم خوردن اصل نقشه شود. فهمیدن درجه ظرفیت رضا خان این قدر ها مشکل نیست اشخاصی که با او وارد مذاکره می شوند مردمان پخته ای هستند اگر هم از در وطن پرستی در آید می توان بلشويك های ساحل

ص: 166


1- قيام يا کودتا بر علیه سرهنگ کلرژه (افسر روسیه تزاری و رئیس قزاق خانه) و برکناری او از کار قزاق خانه که به کودتا علیه کلرژه معروف شد.

انزلی را برخش کشید و از راه وطن پرستی وارد کارش کرد

اگر بخواهیم معتقد شویم که مأمورین نظامی و سیاسی انگلیس که مأمور پخت و پز این افسر قزاق بوده اند از همان ملاقات اول توانسته باشند آینده عجیب رضا خان آن روز و سردار سپه فرد او رضا شاه پهلوی پس فردا را پیش بینی کنند، یا لامحاله لیاقت و فعالیت های او را تفرس نمایند؛ هوش ماوراء الطبیعه ای برای آن ها قائل شده ایم که خود آن ها هم مدعی آن نیستند... پس باید بگوئیم که مأمورین نظامی و سیاسی انگلیسی در ملاقات های اولیه خود و اختیار ها و امتحان هائی که به مرور از رضا خان میرپنج قزاق کرده اند اجمالا او را برای رساندن بی سر و صدای آتریاد رشت به تهران و راه انداختن کودتا لایق دانستند و مطلب را در میان گذاشته و او را به نکات کار تا اندازه ای که برای پیشرفت عمل لازم بوده است واقف کرده اند البته یکی از دستور ها هم عقب نشینی از رشت تا آقا بابا بوده است تا هم قزاق ها بصحنه بازی نزديك تر شوند و هم جلوی متجاسرین باز شود و به شهر رشت و حتی بسمت تهران بیایند تا قرار داد دوستی ایران و شوروی که با وجود عزیمت مشاور الممالك به مسكو عن قریب سر خواهد گرفت بتأخير افتاده توافق بین طرفین حاصل نشود...

پی جوری عامل قلمی

از جهت عامل نظامی کودتا اطمینان حاصل شد ولی برای عامل قلمی یعنی رئیس الوزرای آن هنوز فکری نشده است برای این کار چه باید کرد؟ سپهسالار (محمد ولی خان خلعت بری) چطور است؟ این همان کسی است که در پانزده سال قبل که این قبیل کار ها بی سابقه بوده با يك مشت مجاهد که اسلحه حسابی هم نداشتند از رشت به تهران آمده و محمد علی شاه را از تخت بزیر کشیده است پس تهور و بی باکی او بی سوسه است، ولی منقصت هائی هم دارد از جمله تلون مزاج و از این بدتر قدی و خم نشوی است و خیلی ممکن است که همین که بر خر خود سوار شود دیگر اعتنائی به دستورات ما نکند و کار بطوری که مایلیم انجام نگیرد یا بین او و عامل نظامی اختلافی حاصل

ص: 167

شود که دعوای آن ها را نتوانیم بمسالمت ختم کرده بین آن ها را بگیریم. چطور است یکی را زیر دست او بگذاریم که او را اداره کند.

ولی این شخص کیست که با وجود ترك بر نداری بتواند او را رام کند و زنگ کودتا را به گردن این گربه ببندد؟ سید ضیاء الدین برای این لله گی چطور است؟ این سید از حیث اجرای منویات ما بسیار خوب است. این همان است که به میل و اراده ما تا توانست سنگ قرار داد را به سینه زد حتی به سفیر آمریکا در تهران سهل است به رئیس جمهوری آن دولت که می خواستند در کار ایران دماغی چپانده و ایرانی ها را به حقایق آشنا و ضدیت خود را با قرار داد اظهار کنند هزار لچر گفت و بدو بی راه نوشت؛ در صمیمیت او حرفی نیست ولی می تواند سپهسالار را اداره کنند؟

خیلی مشکل است امتحان بکنیم؛ ولی باید سید را که محرم است به اسرار آگاه کرد و او را واداشت با سپهسالار وارد مذاکره شود؛ البته نباید تا قبل از وقوع کودتا سپهسالار از نقشه بوئی ببرد؛ بلکه باید سید ابتدا وارد مذاکره رئيس الوزرائی او بشود و خود را بدینوسیله نزد او محبوب کند تا بعد از آن که جای خود را در دل او وا کرد و کودتا هم در شرف وقوع بود خرد خرد مطلب را حالی نماید و در حقیقت او را غافل گیر کرده این زنگ را به گردن او بیندازد مؤید این جمله واقعه ذیل است که یکی از منسوبان من (مرحوم حسن علی مستشار) که بگفتۀ او کمال اعتماد را دارم برای من نقل کرده است:

این شخص محترم می گوید در این دوره من با سپهسالار خصوصیت داشتم و منزل من هم سردم و محل رفت و آمد سیاست چی ها بود و چون به هیچ حزبی بستگی نداشتم همه گونه اشخاص بدون هیچ قید و شرط به منزل من می آمدند و من هم از راه خصوصیت بدم نمی آمد که خدمتی به سپهسالار بکنم؛ او هم مرا در اسرار خود وارد می کرد واسطه بین ما هم میرزا عبد الحسین خان مهذب الملك، منشی او بود.

می دانید در این دوره کاندیدا های ریاست وزراء البته غیر از مشیرالدوله و مستوفی الممالك هر شب خواب ریاست وزراء می دیدند و هر روز تا شب برای رسیدن

ص: 168

به این مقام تلو اس می زدند خالی بودن محل ریاست وزراء هم شرط اقدام آن ها نبود و اکثر اتفاق می افتاد که از فردای تعیین یك نفر رئيس الوزراء ساير كانديدا هر يك بحساب خود شروع بکار می کردند؛ اگر رئیس الوزرای حاضر مثل سپهدار مرد بی کفایت بی وجه ای بود آقایان هر يك ریاست وزرای خود را پیش پا افتاده می دانستند.

در ایام ریاست وزرای سپهدار يك روز مهذب الملك نزد من آمده اظهار داشت که سپهسالار کاندیدای ریاست وزراء است و سید ضیاء الدین هم واسطه بین او و سفارت انگلیس شده است سپهسالار می گوید لازم است در مجالس شما هم چیز هائی که مناسب با مقصود باشد گفته شود. من سید ضاء الدین را هم از محرمیت شما در این امر خبر دار کرده ام، با هم دیگر هم کاری کنید، یکی دو روز گذشت و من بوسیله مهذب الملك با سید مربوط شده اقدامات مشترکی می کردیم و قرار کار از هر حیث داده شده و مقرر بود چند روز دیگر مطلب آفتابی شود.

يك روز مهذب الملك نزد من آمده گفت : سید ضیاء الدین می گوید انگلیس ها به این شرط برای این کار حاضر می شوند که من (سید) وزیر داخله کابینه جدید باشم و از شما خواهش دارد که با سپهسالار وارد مذاکره شده و قول این کار را بگیرید به مهذب الملك گفتم سپهسالار را می شناسیم او هرگز به این امر رضا نخواهد داد، نه من و نه تو هيچ يك صلاح نیست در این موضوع وارد شویم؛ به سید بگوئید خود شما مذاکره کنید شاید سرم حضور و خدمتی که در این امر به او کرده اید به این مقصود سر و صورتی بدهد

بعد از یکی دو روز مهذب الملك با حال خراب از راه رسید و گفت تمام کار ها خراب شده و همه قرار مدار ها بر هم خورد چگونگی را این طور شرح داد که من جواب شما را به سید دادم؛ سید هم نظر شما را پسندید من برای او از سپهسالار وقت گرفتم و او را به اتاق سپهسالار هدایت و در را رخنه کرده برای استراق سمع پشت در ایستادم.

بعد از ورود و طی تعارفات معمول سید اظهار داشت که این ها می خواهند کابینه حضرت اشرف دولت مقتدر و با دوامی باشد که مدتی بر سر کار بماند و به کار ها سر و صورتی

ص: 169

بدهند و می گویند باید جمعی از فضول ها و پر چانه ها را هم توقیف و تبعید کرد. سپهسالار به این جمله از بیانات سید جواب هائی می داد که تماماً بخصوص در قسمت اخیر مثبت بود. سید گفت ولی راجع به وزارت داخله نظر دارید که کسی متصدی آن بشود که منویات حضرت اشرف و آن ها را بخوبی بتواند اجرا کند و بطرفین محرم بود و بلا واسطه هر دو طرف را ملاقات و دستورات را اجرا نماید. سپهسالار هر قدر خواست در جریان صحبت این قسمت را نشنیده و کم اهمیت گرفته سر مطلب را هم بیاورد، نشد و سید پافشاری کرد. من از پشت در متوجه شدم که تشنجات عصبانی سپهسالار دارد شروع می شود، زیرا یکی دوباری دستش بسمت کلاه رفت و حرکت های کوچکی به کلاه داد؛ بالاخره به سید گفت: اگر من باید این کار را عهده دار شوم باید لا بشرط باشد.

سید گفت: البته آن ها در لا بشرطی کابینه حضرت اشرف حرفی ندارند، منتها می خواهند از طرف وزیر داخله ای که خود حضرت اشرف انتخاب خواهید فرمود خاطرشان آسوده باشد سپهسالار گفت اگر شخص معینی را در نظر گرفته و توصیه ای نسبت به او کرده اند اسم ببرید شاید با نظر من هم موافق باشد؛ در صورتی که خیلی نا مربوط نباشد البته من هم رعایت نظر ایشان را می کنم سید گفت نظر آن ها به بنده است، بمجرد ادای این جمله دست سپهسالار بسمت کلاه رفت و يك دور پای کلاه را بدور سر چرخاند و مثل این که می خواهد با کسی کشتی بگیرد کلاه را به سر محکم کرد گفت بتو؟ بتو؟ !هرگز بهیچ وجه من از ریاست وزرایی که تو سید جیمبو وزیر داخله اش باشی عاردارم.

عجب روزگاری شده است؟ این سید دو قازی هم می خواهد وزیر داخله بشود آن هم در کابینه ای که من رئیس الوزرایش باشم! پاشو برو پی کارت! برخیز ! معطل نشو! این ها همه تقصیر مهذب الملك... است که مرا به این کثافت کاری ها وا می دارد و برای من از این دوست ها و کار چاق کن های نکره می تراشد. البته سید از همان «پاشو برو پی کارت» اولی برخاسته بود و این جمله های آخری که مربوط به من بوده و ضمناً به سید هم بر می خورد بدرقه راه او می شد؛ من دیدم ماندن من و مواجه با سید خیلی بی مناسبت خواهد شد، خود را از پشت در کنار کشیدم؛ سید رفت ولی سپهسالار هم چنان در خشم خود باقی است؛

ص: 170

و دم بدم می گوید این مهذب الملك... کجاست؟ بطوری که ناچار شدم عمارت و باغ را ترك گویم حالا آمده ام از شما خواهش کنم که نزد حضرت اشرف بروید و چیزی بگوئید که از سر خشم پائین بیاید ما که از آتش ریاست وزرایی ایشان گرم نشده ایم از دود خاموش شدنش کور نشویم؛ من همان روز به منزل سپهسالار رفتم و آن چه لازم بود گفتم و میان آن ها را بهم بستم(1)

بنابراین سپهسالار بید لعابی خود کار را از خویش گذراند باید دیگری را فکر کرد خود سپهدار که فعلا سر کار هست چطور است؟ اطاعت او خیلی خوب، ولی ساده تر از آن است که بتواند این کار را اداره کند! چه عیبی دارد سید ضیاء الدین را لله درست و حسابی او کنیم که اسم اسم او باشد و سید کار ها را بهم ببندد؟ البته همین که سپهدار مسبوق شود که ما به سید نظر داریم در مقابل دستورات او مقاومتی نشان نخواهد داد ولی این مرد بقدری ساده است که ممکن است از بی قدرتی و صاحب اختیاری سید. ضیاء الدین همه جا حتی در نزد ارباب رجوع هم شکوه کند و پوشالی بودن خود را اعتراف و بر ملا نماید؛ بهر حال این قسمت چندان اهمیتی ندارد و در آینده هم می توان برای آن فکری کرد اگر مصمم شدیم که سپهدار بر سر کار بماند و بالله گی سید عامل قلمی کودتا شود تحمیل سید بر او کار مشکلی نیست و گيلك مرد آدم بردباری است و سید خودش هم می تواند خود را لله او کند.

مؤید این نظریه شرحی است که آقای دهخدا برای من نقل کرده است.

ایشان می گویند در اوقاتی که سپهدار دوباره رئیس الوزراء شده و بقول خودش مشغول مطالعه برای تعیین وزرای خود بود، روزی برای دیدار دوستانه به منزل امین الملك (جناب آقای دکتر اسماعیل مرزبان) رفتم؛ پیش خدمت آمدن مرا به آقای دکتر اعلام

ص: 171


1- این قضیه (یعنی ملاقات سید ضیاء الدین و سپهسالار را) آقای ارسلان خلعتبری نواده پسری سپهسالار هم تأیید کردند و اظهار کردند که این داستان را من از شوهر عمه خود شنیدم که در همان اوان شاهد این گفتگو و مجادله بوده است؛ منتها اضافه کردند که در موقع رفتن سید ضیاء الدین به سپهسالار گفته بود که پشیمان خواهد شد.

کرد، ولی برخلاف معمول همیشه برگشت و گفت قدری تأمل کنید و مرا به اتاق دیگر راهنمایی کرد پنج شش دقیقه معطل شدم؛ از صاحب خانه خبری نشد؛ مناعت گریبان گیرم شد که برخیزم و بروم؛ همین که از اتاق بیرون آمدم دو نفر را که قبل از من از اتاق دیگری خارج شده بودند دیدم که در راهرو بعجله دنبال هم تقریباً می دویدند و عقبی دنبال عبای جلوئی را در دست دارد و می خواهد از رفتن او مانع شود. بالاخره جلوئی نزديك در توانست عبای خود را خلاص کرده از در عمارت خارج شود. همین که عقبی مأیوس شده برگشت دیدم امین الملک صاحب خانه است با عذر خواهی از معطلی مرا به اتاق خود برده و گفت گرفتار سید ضیاء الدین بودم؛ این آقا می خواهد در کابینه جدید وزیر داخله شود، آن چه سعی کردم به او حالی کنم این کار بی سابقه است و تا زمینه هائی برای آن تدارك نشود ،میسر نیست بخرجش نرفت و بالاخره چنان که دیدید با قهر از من جدا شد که خط و نشان های خود را درباره ما عملی کند.

پس باید گفت که تا قبل از شروع کودتا در نظر مؤسسین هم سید ضیاء الدین با وجود وارد بودن در قضیه برای نمایندگی قلمی کودتا خیلی مناسب نبوده و الا منطق نداشته است که سید اولاد پیغمبر را بزحمت انداخته این ور و آن ور بدوانند که فقط برای وزارت داخله کوفتی گاهی گرفتار پرخاش سپهسالار و زمانی دچار تعنت آقای دکتر مرزبان بشود. شاید تا دو شب قبل از ورود قزاق ها هم تصمیم قطعی راجع به ریاست وزرایی او نگرفته بودند؛ ولی سید کاملا وارد کار بود و برای روبراه کردن کار های کودتا دوندگی می کرد و تك ودو هائی می زده که لیاقت خود را برای احراز مقام عاملی قلمی کودتا ثابت نماید.

این جمله را واقعۀ ذیل که من از گفته یکی از مطلعین درباره شاه سابق در این جا نقل می کنم تأیید می نماید. این شخص محترم از قول یکی از نظامیان حول حوش رضا خان میر پنج فرمانده نظامی کودتا می گوید:

اردوی ما تازه درینگی امام قائم شده بود، آقای میر پنج فرمانده، تنها در اتاق خود و ما افسران ارشد در اتاق مجاور بودیم؛ یکی از خرده افسران وارد شد و گفت سید جوانی به نام سید ضیاء الدین با اتومبیل از تهران آمده پشت خط زنجیر مستحفظین است

ص: 172

و می گوید با فرمانده کل کار دارم؛ ما که سید ضیاء را نمی شناختیم یکی از ما نزد جناب میر پنج فرمانده کل رفت و نام و نشان سید را همان طور که خرده افسر (افسر جزء) پیام آورده گفته بود به فرمانده عرض کرد؛ رضا خان میر پنج بعد از کمی تأمل گفت: «بیاید! بسپرید احترامش کنند شاید بخواهند این جلت را رئیس ما کنند.»

از این «شاید بخواهند» پیداست که «جلت» تا دو شب قبل از ورود قزاق ها به تهران هنوز ریاست وزرایی آینده اش مسلم نبوده است.

21.رفع بحران کابینه سپهدار

اشاره

سپهدار در تاریخ 28 دلو 1299 وزراء خود را معین و بشرح پائین در قصر فرح آباد به شاه معرفی نمود:

1. سپهدار اعظم رئيس الوزراء ووزير كشور

2. محتشم السلطنه، وزیر خارجه

3. نصر الملك هدایت وزیر فوائد عامه و تجارت و فلاحت

4. امين الملك، وزیر فرهنگ (معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه)

5. شاهزاده سالار لشگر وزیر دادگستری

6. امیر نظام، وزیر جنگ

7. سردار معتمد، وزیر پست و تلگراف

8. میرزا عیسی خان، کفیل وزارت دارائی

22. حرکت سید ضیاء الدین از تهران بطرف قزوین

روز 25 برج دلو سید ضیاء الدین مخفیانه و بدون آن که حتی اعضای روزنامه رعد هم متوجه شوند برای دومین مرتبه از تهران بطرف قزوین حرکت کرد که در آن جا مقدمات حمله قزاق ها را به تهران فراهم نماید.

روز اول حوت از ینگی امام به هیئت دولت خبر رسید که عده ای از قزاق ها

ص: 173

که تعداد آن ها در حدود پانصد و یا شش صد نفر می باشند، بریاست و سر کردگی رضا خان سرتیپ با چهار ارابه توپ و مقداری تجهیزات از قزوین حرکت و روز 29 دلو به ینگی امام وارد شده و روز اول حوت بطرف مرکز حرکت کردند.

عده نامبرده موقع حرکت اردو از ینگی امام تمام سیم های تلگراف و تلفن بین تهران و قزوین را قطع کردند.

بر اثر همین خبر در این روز سردار همایون رئیس دیویزیون قزاق از تهران بطرف قزوین حرکت کرد که از جریان حمله قزاق ها به تهران جلوگیری نماید!!؟

ولی شخص نامبرده را قزاق ها در بین راه توقیف نموده و پس از توهین به وی او را مرخص کردند

روز دوم حوت 1299 خورشیدی قریب به ظهر رئيس الوزراء به دربار آمده و وزراء خود را با تلفن احضار کرد وزراء بتدریج در جلسه حضور بهم رسانیدند و جلسه رسمی تشکیل یافت؛ مذاکره هیئت وزیران تا مقارن غروب امتداد داشت.

پس از ختم جلسه هیئت وزراء، وزیر جنگ (امیر نظام) برای انجام کار های مهم و فوری به وزارت جنگ رفته تا مدتی از شب گذشته با حضور معاون خود به صدور تعلیمات لازم و انجام امور مهم که پیش بینی می شد اشتغال داشت.

حرکت اردوی قزاق

صبح روز 2 حوت، خبری در تهران انتشار یافت که اردوی قزاق متوقف در قزوین که عده آن ها بطور تقریب 1500 نفر می باشند و در تحت ریاست رضا خان میر پنج می باشد بدون آن که از طرف مقامات مربوطه به مرکز احضار شوند از قزوین حرکت نموده، عازم مرکز شده اند و روز گذشته پیش قراول آن ها قریب به شهر نو (بیرون دروازه قزوین) اردو زده اند و چون در اطراف این قزاق ها و ورود آن ها به تهران پاره ای انتشارات بین مردم شایع شده بود چند نفر مخبر از طرف جراید برای تحقیق رفته و پس از معاودت گزارش دادند که آتریاد قزاق تهران به دلائلی ،چند از جمله عقب افتادگی حقوق و

ص: 174

بعضی تکدر های دیگر که اظهار می داشتند عازم مرکز شده اند. رفتار این عده بطوری که شایع بود با اهالی خصمانه نمی باشد

عصر همین روز، دو نفر افسر ژاندارم برای ملاقات بستگان خود بطرف این اردو حرکت کردند؛ ولی از طرف بعضی افراد قزاق از معاودت آن ها جلو گیری شد تا پس از ختم عمل! بنا به امر افسر ارشد قزاق، آن ها را مرخص کردند.

اوامر هیئت وزراء

بر اثر این انتشارات از طرف رئیس دولت دستور داده شد که در اطراف شهر نو و نواحی آن هرگونه وسائل لازمه برای حفظ امنیت اتخاذ و در شهر هم مقررات حکومت نظامی کاملا مرعی گردد و پاسبانان سوار و پیاده مرتباً در حفظ انتظامات شهر کوشش نمایند.

روز دوم حوت اعلامیه ای از طرف رئيس الوزراء منتشر شد که: حسب الامر همایونی، سردار همایون از ریاست کل دیویزیون تغییر نمود. نیز اعلام گردید که چون عده ای از افسران ارشد قزاق که بواسطه حصول اختلاف نظر با رئیس خود استعفا داده بودند و از طرف سردار همایون استعفای آنان بدون مراجعه به ما فوق پذیرفته شده است مجدداً به مقامات خود خواهند برگشت.

ص: 175

ص: 176

فصل دوم: کودتای سوم اسفند 1299

اشاره

ص: 177

1.مقدمه

اشاره

نگاشتن تاریخ معاصر دشوار ترین اقسام تاریخ نگاری است و مشکلاتی در کار مورخ وجود دارد که فقط اهل فن از اهمیت و شدت آن مستحضرند.

نگاشتن تاریخ معاصر گذشته از آن که منابع تحقیق منظم و معلومی ندارد و هنوز مطالب پخته و منقح نشده که بتوان از آن استفاده نمود، مورخ را دچار محظوراتی می کند که نویسندگان تاریخ گذشته از آن بر کنارند.

نگاشتن تاریخ معاصر نویسنده را مواجه با شکایت ها، بی مهری ها و گله های بی مورد اشخاص می کند کسانی که حقایق تاریخی بر خلاف میل و نفع ایشان است از این که حقایق را بر صفحات تاریخ منعکس می بینند ناراضی هستند و زبان بشکایت آغاز می کنند.

من روزی که به تتبع در تاریخ معاصر شروع کردم این دشواری ها را در نظر داشتم و محظوراتی را که در کار بود و مشکلاتی که بر سر راهم خود نمائی می کرد، همه را پیش بینی می نمودم ولی مشاهده می کردم نسل جوان در اثر استبداد 20 ساله از تاریخ معاصر و حوادثی که پیوستگی مستقیم با اوضاع فعلی و آینده ایران دارد غافل و بی خبر است و پرده ای از تاریکی و ابهام بر تاریخ ایران در دوره مشروطیت کشیده شده که دست بی آلایش و حق پژوه يك مورخ باید آن را بدرد و سیمای حقیقت را

ص: 178

مکشوف سازد.

امروز عده ای از عوامل کودتا- که مهم ترین حادثه در تاریخ معاصر است - بار دیگر قدم بصحنۀ سیاست نهاده و قهرمان اصلی کودتا نیز دوستان و مخالفین بسیار دارد و بطوری که از ظواهر کار پیداست و با احتمال نزديك به یقین بار دیگر به کشور ایران بازگشته و نقشه های مؤثری بعهده خواهد گرفت.(1)

من بحکم وظیفه ای که بعهده گرفته ام ناچارم آن چه را استنباط می کنم بدون شبهه و عاری از هر نظر و آلایش بر صحیفۀ تاریخ ثبت کنم و غیر از حق و وجدان خویش رهبری ندارم و راهی پیش نمی گیرم

تحلیل و تعلیل قضایای مهمی که در سال های دوره مشروطیت رخ داده برای بیداری و تنبه نسل جوان که باید مقدرات کشور را در دست گیرد و برای تنازع در عرصۀ جهان آماده شود بسیار لازم است و در این کار جز پیروی از ندای وجدان وظیفه ای ندارم اگر در مندرجات این کتاب مطلبی بر خلاف میل و نفع اشخاص باشد چون آینه حقیقت و نتیجه تتبع و کنجکاوی دقیق است نباید موجب گله مندی گردد.

چه بسا ممکن است قضاوت تاریخ با میل قلبی این جانب نیز مخالف باشد و شخصی که مورد علاقه و محبت من است در محکمه تاریخ متهم بجرم و یا سستی و مسامحه گردد. از این رو یاد آور می شوم که مندرجات این کتاب ممکن است، احیاناً، با میل قلبی نویسنده نیز منطبق نباشد؛ ولی حق و حقیقت بالاتر از همه چیز و حاکم بر همۀ نظر ها و تمایلات بشری است.

همه کس می داند که حوادث کودتا در پیرامون نام سید ضیاء الدین طباطبائی دور می زند سید ضیاء الدین عامل اصلی و قهرمان کودتا است و برای روشن شدن و کامل بودن تاریخ کودتا باید فصلی را بشرح حال و سوابق و شخصیت فکری و اخلاقی مشار اليه اختصاص داد نظر به این که شخصاً از زندگانی سید ضیاء الدین اطلاع جامعی ندارم و زمان فعالیت اجتماعی او را درک نکرده ام این فصل را عیناً از کتاب تاریخ مرحوم احمد شهریور نقل می کنم چه کتاب نامبرده معتبر ترین کتابی است که راجع به حوادث

ص: 179


1- در این هنگام سید ضیاء الدین قرار بود به ایران مراجعت نماید.

این دوره نوشته شده و مندرجاتش نسبتاً مورد وثوق و اعتبار کافی می باشد.

دور نمای زندگی سیاسی سید ضیاء الدین

*دور نمای زندگی سیاسی سید ضیاء الدین(1)

در سال 1326 (هجری قمری) که محمد علی شاه مجلس شورای ملی را بتوپ بست آقای سید ضیاء الدین در سن 22 سالگی بود؛ چون مشار الیه ملا زاده، بعلاوه دارای قریحه سیاسی و فکر آزاد بود ،سیاسیون بدور وی گرد آمدند. این جوان نو رسیده (برای این که پدرش را) به آزادی خواهان همراه نماید بقدری به پدر خود سید علی آقا اصرار نمود که پدر برای حب فرزند خود با این که هوا خواه شاه مخلوع و وظيفه خوار او بود، معذلك بجانب آزادی خواهان متوجه شده و در منابر خود بر ضد مشرب دولت مستبده سخن می راند

در ماه جمادی الآخر سنه 1327 که مجاهدین تهران را فتح کردند آقای سید ضیاء و چند نفر از سیاسیون (دیگر موفق شدند) که با سرمایه مختصری تأسيس يك روز نامه ای به نام روزنامه شرق بنمایند.

(سید ضیاء الدین از این تاریخ ببعد ) رفته رفته از پدر کناره کرد...

به این جهت سیاسیونی که به مذهب علاقه داشتند از وی دوری کردند و (او) با ارامنه داشناکسیون (مربوط) شد و دیگر در هيچ يك از احزاب سیاسی ایرانی داخل نشد و مشرب تند (نویسی) و تنقید به دولت را تعقیب نمود چنان چه این مشرب تنقید در بدو انقلاب هر مملکتی شیوع دارد و چون در ایران اصول محافظه کاری رواج نام دارد و اصول محاکمات و قانون حق گذاری و عدالت كساد است لهذا اغماض و مسامحه کاری و عفو را بهتر ترجیح می دهند تا به تقاضای احقاق حق و مجازات بنابراین دولت و متمولین محترم ترجیح دادند که به سید روزنامه نویس (از در دوستی در آیند) و (بدینوسیله) دهان او را ببندند.

ص: 180


1- نقل از تاریخ احمد شهریور (با حذف بعضی از کلمات تند و زننده)

آقای سید ضیاء الدین علاوه از بدگوئی مأمورین دولت در دورۀ دوم تقنینیه مجلس شورای ملی هم شروع کرد به بدگوئی و تنقید بعضی از وکلا(1)

بعضی از وکلا که پول نداشتند بدهند و تملق از سید را منافی با اعتبارات خود می دانستند عرض حالی به محکمه جنائی دادند. (2)

و آقا سید ضیاء را محاکمه کردند (ولی) محکمه پس از دو جلسه محاکمه چون دید سید ضیاء اسنادی بر ضد وکلا تحصیل نموده و شاید بعضی از وکلا از اعتبارات ساقط شوند،(3) به این جهت محکمه در خفا به وکلا فهماند که آقا سید ضیاء نباید تعقیب شود؛ از طرفی هوا خواهان سید در خفا نزد وکلا واسطه شده به شفاعت برخاستند و نتیجه اش این شد که آقای سید ضیاء به پاریس برود و روزنامه شرق را ترك گوید و وکلا از تعقیب محاکمه با او دست بردارند

مخارج سید جوان از روزنامه نویسی و هدایای مأمورین نمی گذشت؛ زیرا همۀ مشترکین وجه آبونه خود را نمی پرداختند؛ (بعلاوه) روزنامۀ او هم زیاد طبع نمی شد؛ زیرا خریدار کمتر داشت و از طرفی مخارج ادارۀ روزنامه هم زیاد بود و از طرفی خرج خود سید ضیاء هم با این دخل ها وافی نبود؛ زیرا عیاشی هم مخارج زیادی لازم داشت؛ لهذا آقای سید ضیاء زود خود را جمع آوری کرده مقداری پول تهیه کرد و با یکی دو نفر از ایرانیان سرمایه دار بمنظور هایی رهسپار اروپا شد.

اولا فرنگستان رفتن و عنوان تحصیل کردن در نزد سیاسیون و مأمورین ایرانی اهمیت داشت؛ مانند نجف رفتن علمای روحانی که هر قدر هم تحصیلات شخصی آن ها

ص: 181


1- من جمله مقاله ای نوشت که عنوانش این بود «روح ملت از این وکلا خبر ندارد»
2- آقای نقیب زاده مشایخی از طرف مجلس وکیل شد.
3- من جمله از تبریز به میرزا محمد مدیر روزنامه نجات که معروف به نجات بود تلگرافی بعنوان تبريك وکالت مشار الیه از تبریز مخابره شد که عنوان او را نجات الملك ذكر كرده بودند و این سند دلالت کامل بر بی اطلاعی موکل از وکیل داشت.

در ایران زیاد بود و چه بسا اتفاق می افتاد که در ایران مردی تحصیلاتش از اشخاص نجف رفته و اروپا گشته بیشتر بود لیکن اهمیت و اعتبار آن اشخاص در نزد عامه مذهبي ها و سياسيون و مأمورین دولتی از مرد تحصیل کرده در ایران بیشتر بود و سید ضیاء هم برای تحصیل این اهمیت و اعتبار به اروپا مسافرت کرد

قصد دوم سید تحصیل زبان (خارجه) بود؛ زیرا تصور می کرد که تحصيل يك زبان خارجه (براى يك روزنامه نویس لازم می باشد) و او را از اجرت دادن زیاد به مترجمین اخبار و تلگرافات و کتب سیاسیه مستغنی می سازد؛ لیکن سید چندان موفق به این کار نشد؛ زیرا یک سال تحصیل کردن مشارالیه را مستغنی از رجوع به مترجمین نکرد.

خلاصه آقای سید ضیاء روزنامه شرقش شد برق (منظورش روزنامه برق) بوده و برق او هم نیز همین طور (گویا مقصود این است که توقیف شد) لیکن پس از مراجعت از اروپا به انتشار روزنامه ای به نام رعد شروع کرد

آقا سید ضیاء همین که دید از راه تحصیل زبان فایده ای برای تقلیل مخارج اداره عاید نشد بفکر افتاد كه يك كاری بکند شاید چاپ خانه ای از سرمایه شخصی خود تحصیل نماید؛ زیرا برای مخارج طبع هر شماره روزنامه او سی و گاهی 60 تومان باید به مطبعه بدهد.

از کجا باید تحصیل پول کرد؟ ولی راه تحصیل پول را آقا سید ضیاء قبلا پیدا کرده بود از جمله این که در تحت عنوان این که دخل تحدید ترياك يزد چند برابر مال الاجاره آن است که به دولت می دهند يك فقره چهار هزار تومان از مشیر الملك يزدى مستأجر تحديد ترياك يزد گرفت خلاصه سرمایه خریداری مطبعه را تحصیل کرده و در اواسط جنگ بین المللی برای خرید یک دستگاه مطبعه و کاغذ زیاد رهسپار روسیه شد؛ اتفاقاً کاغذ های زیاد و ارزانی بدست آورد و یک دستگاه مطبعه خوب به قیمت مناسب تهیه کرد و پس از چندی به ایران مراجعت و رویه خود را در روزنامه نگاری دنبال نمود

رفته رفته موقعیت سید خطر ناک (مهم) شد زیرا محترمین از پول دادن خسته و

ص: 182

کمیته مجازات(1) هم طلوع کرده بود و آقا سید ضیاء احساس مخاطره را برای خود حتمی می دانست؛ لهذا اولا جز در خیابان های وسیع آن هم در میان روز روشن دیگر خیلی کم دیده می شد و بیرون نمی آمد؛ بعلاوه همیشه دو نفر فدائی یا ترور با اسلحه همراه خود داشت؛ مع الجمله آقا سید ضیاء بهمین منوال مشغول روزنامه نویسی خود بود تا سنه 1337 موقع ریاست وزرائی وثوق الدوله که حکومت بادکوبه یا بقول خودشان آذربایجان قفقاز که تازه از بند سلطنت روسیه جسته بودند، برای خود حکومت علی حده ای تأسیس کرده بودند؛ برای دولت ایران از حیث مخابرات تلگرافی و مبادله«محمولات» پستی و تجارتی و عبور مال التجاره اتباع ایران موجبات زحمت را فراهم نموده بودند.

در این موقع از طرفی وثوق الدوله (نه تنها) به رجال درجه اول بلکه نسبت به بعضی از رجال درجه دوم هم اعتماد نداشت؛ و از طرف دیگر آقا سید ضیاء بواسطه عواید و منافعی که از خارج به او می رسید زیاده از حد در روز نامۀ خود راجع به قرارداد دولت

ص: 183


1- كميته مجازات مؤسس آن ابوالفتح زاده و منشی زاده و عماد الکتاب و میرزا علی اکبر خان ارادقی و رشيدا لسلطان و کریم دواتگر و سید مرتضی و اکبر خان کمال الوزاره محمودی و احسان الله خان وحسين لله نیز بعداً به آن ها ملحق شدند. این کمیته در اواخر كابينه اول وثوق الدوله به سال 1336 شروع و در کابینه های مستوفی الممالك و علاء السلطنه و صمصام السلطنه شهرت یافت و جمعی از قبیل میرزا اسماعیل خان رئیس انبار و کریم دواتگر و متین السلطنه مدیر روزنامه عصر جدید و میرزا محسن برادر صدر العلما و منتخب الدوله را بقتل رسانیدند و قصدشان نفوذ کامل در هیئت دولت و بلکه تشکیل دولتی از اعضای منتسب به خودشان بود. علامت آن ها در بیانیه هائی که با عبارات ادبی نشر می دادند، صورت يك فشنگ بود که در وسط آن فشنگ «کمیته مجازات نوشته بود» احمد شاه ابتداء از این کمیته چندان بدش نمی آمد ولی کابینه صمصام السلطنه مجبور شد در نتیجه توطئه هائی سران کمیته را دستگیر کند «وستاهل» سوئدی رئیس شهر بانی وقت به امر احمد شاه آن ها را دستگیر کرد لیکن تحقیقات و بررسی بطور ملایم و با کمال ملاحظه و جانبداری از آن ها بعمل می آمد تا کابینه دوم وثوق الدوله به روی کار آمد؛ در این کابینه کلیه اعضای کمیته نامبرده توقیف شدند چند نفری معدوم و بقیه حبس یا تبعید گردیدند بعضی از آن ها هم پس از چند سال حبس، مرخص شدند.

ایران و انگلیس که وثوق الدوله منعقد کرده بود جانفشانی ها می نمود؛ حتی در چندین شماره از روزنامه رعد ادله و براهین بر وجوب انعقاد چنین قراردادی اقامه نمود؛ و بالنتيجه خاطر طرف متعاهد قرارداد دو دولت را کاملا به خود جلب کرده بود؛ بدین جهت وثوق الدوله مشار اليه را مأمور فوق العاده برای عقد قراردادی راجع به مسائل فوق الذکر با دولت آذربایجان قفقاز نمود

سید ضیاء الدین در بدو ورود خود به بادکوبه اولین گزارش خویش را به دولت ایران تلگراف کرد؛ این گزارش یکی از اسناد سیاسی این تاریخ می باشد و از خوانندگان اجازه می خواهیم متن گزارش مذکور را در این جا نقل نمائیم و سپس دنباله مندرجات تاریخ مرحوم شهریور را بنظر خوانندگان برسانیم

مقام منیع ریاست جلیله و زرات عظام دامت شوکته
متن گزارش

29 قوس 1298 - 28 ربیع الاول 1338

پس از حرکت از تهران و توقف يك شب در قزوين و يك شب در بین راه و يك شب در رشت عصر یک شنبه 6 وارد انزلی شده و با حضور عموم رؤسای ادارات رشت و انزلی وعده زیادی از مردم بیرق ایران را بر فراز کشتی که متعلق به کمپانی قفقاز مرکوری بود، نصب کرده و غروب از آن جا حرکت و بعد از نوزده ساعت طی مسافت، مقارن ظهر دوشنبه هفتم وارد اسکله بادکوبه شدیم. جماعتی از اتباع ایران و شاگردان مدارس ایرانی و عده زیادی از اهالی بادکوبه در سرپل قفقاز مرکوری انتظار ورود هیئت اعزامیه را داشتند. بعلاوه در بولوار کنار دریا و اطراف و در کشتی هائی که لنگر انداخته بودند، جمع کثیری برای تماشا حضور داشتند؛ بعد از ایستادن کشتی آقای ساعد الوزراء قنسول دولت علیه در بادکوبه باتفاق محمد خان تکینسکی معاون وزارت خارجه و عادل خان زیاد خائف نماینده دولت آذربایجان در ایران و آزاد بيك وزير اف ميرآلای و عزيز بيك طاهر اف نماینده رئيس الوزراء و حکومت و محمود بيك صفى كرويسكي معاون کمیته مبارزه و عکس

ص: 184

انقلاب به کشتی آمده، مأمورین حکومت آذربایجان از طرف حکومت خود با لهجه شعف و صمیمیت مخصوصى تبريك ورود گفته اعضاء هیئت اعزامیه با تفاق آن ها از کشتی پیاده شدند.

یک دسته گارد تشریفات در سرپل صف کشید و موزيك نیز به سرود ملی ایران مترنم بود شاگردان مدرسه اتحاد هم با موزيك خود در طرف دیگر ایستاده و در هر يك از آن ها آثار هیجان مسرت و شور وطن پرستی ظاهر بود نمایندۀ آن ها و نماینده انجمن خیریه و جمعیت معارف ایرانیان (ترقی) و اتفاق ایرانیان هر يك بنوبه خود باظهار مسرت فوق العاده خیر مقدم گفته و اعضاء هیئت اعزامیه از میان جمعیت باتفاق مأمورین حکومت آذربایجان عبور نموده و به مهمان خانه متروپل که قبلا در آن جا تهیه منزل شده بود ورود نمودند.

حاکم شهر و نمایندگان تجار ایرانی نیز در مهمان خانه آمده تبریکات خود را با نهایت مسرت و صمیمیت اظهار می داشتند

در موقع ناهار که همان روز ورود از طرف حکومت آذربایجان در مهمان خانه داده شد و از طرف حکومت آذربایجان محمد خان تکینسکی و عادل خان زیاد خان اف و عزيز بيك طاهر اف حضور داشتند، آقای ساعد الوزراء ابتدا شرحی از لزوم موافقت تمام بین دولت علیه و حکومت جمهوری آذربایجان و اثرات جمیله این هیئت اعزامیه و توجه دولت در استحکام رابطه دوستی اظهار و بعد از آن رئیس هیئت اعزامیه و عادل خان زیاد خائف هر يك در تأیید اظهارات آقای ساعد الوزراء فصلی بیان کردند

روزنامه آذربایجان در اولین شماره خود بعد از ورود هیئت اعزامیه تفصیل ورود هیئت را نگاشته و از مأمورین ایران تجلیل نموده است. امروز قرار است با رئيس الوزراء و وزیر امور خارجه و شیخ الاسلام و مفتی وغیره ملاقات بنمایند.

بدیهی است که تفصیل ملاقات در راپورت جداگانه معروض خواهد شد.

سید ضیاء الدین - رئیس هیئت اعزامیه

ص: 185

اينك دوباره به مندرجات تاریخ مرحوم شهریور در باب حیات سیاسی سید ضیاء الدین برمی گردیم:

آقا سید ضیاء، میرزا علی قمی را مدیر موقتی روزنامه رعد معرفی کرده و خود رهسپار قفقاز شده با زحماتی موفق بعقد قرارداد با دولت قفقاز گردید.

«بیشتر زحمات مشارالیه این بود که حکومت قفقاز در اثر تحریکات و تزریق ترک های عثمانی منکر عقد قرارداد دولت ایران با دولت انگلیس بودند و سید ضیاء طرفدار قرارداد بود بعلاوه فیما بین آقا سید ضیاء و محمد امین رسول زاده (1) سر دسته حزب مساوات بادکوبه که حکومت را در دست داشتند از قدیم الايام بعلت اختلاف مسلك و مشرب نقار و خصومت بود و سید ضیاء با مایه گذاشتن پول زیاد حتی از سرمایه خود و بعلاوه با سازش محرمانه با رؤساء بالشويك بادكوبه حتى با دائر كردن يك روزنامه به نام صدای ایران که از مسلك سوسیالیستی سخن می راند موفقیت حاصل کرد.

سید ضیاء پس از مراجعت صورتاً دیگر مدیریت روزنامه را به اسم خود نکرد و به نام همان میرزا علی آقا بود؛ لیکن میرزا علی آقا مواجب معینی داشت و اضافه دخل متعلق به خود سید ضیاء بود

(از این تاریخ ببعد) سید ضیاء الدین به انتظار وزارت در تهران نشسته هواخواه کابینه ای بود که با او مشورت نماید و از صوابدید او خارج نشود؛ لهذا بعد از کابینه وثوق الدوله با كابينة مشير الدوله خوب نبود؛ زیرا مشیرالدوله به او اعتماد نداشت؛ ولی بالعکس با کابینۀ سپهدار تا چندی که به مشورت او کار می کرد، خوب بود.

چنان كه وحيد الملك وزير معارف اظهار کرده بود که تا داخل کابینۀ سپهدار بودیم و رئيس الوزراء در حالیکه باید با ما مشاوره کند شبها بتنهائی و مخفی از ما، با سید ضیاء

ص: 186


1- محمد امین رسول زاده در سال 1327 هجری قمری سر دبیر روزنامه ایران و ارگان دموکرات های ایران منطبعه تهران بود و حزب دموکرات در آن هنگام با افراد خارج از حزب مخالفین خود که یکی هم آقا سید ضیاء بود، مناقشه داشتند.

و میرزا محمد صادق طباطبائی و امین الملک مشاوره می کرد و روزها در هیئت وزراء با ما در بعضی امور مقاومت می کرد و مقاومت او موجب تحیر ما می شد؛ تا بعد مسئله بر ما كشف شد؛ لیکن اجتماع آن ها طولی نکشید و سید در پاره ای از امور با رفقای خود اختلاف نظر پیدا کرد و از اجتماع با آن ها کناره گیری کرده به خیال ریاست وززائی مشغول تهیه نقشه شد.

بنابر این از کابینه سپهدار هم سرخورده بخیال ریاست وزرایی افتاد، در حالی که مناسبات او با سفارت انگلیس در کمال استحکام بود

این مختصر را از حال او گفته باشم که سید ضیاء در دو ماه قبل (منظورش اوایل کابینه سپهدار بود) سرپرستی اسرائی که قزاق ها در رشت از متجاسرین گرفته و به تهران فرستاده بودند از رئیس الوزراء گرفته بود (و منظورش از گرفتن این سمت این بوده) در ظاهر برای جلب افکار و توجه عمومی ولی در واقع برای خود، فدائی و ترور درست کردن القصه موقعی که انگلیس ها از مسافرت شاه مأیوس شدند. (1)

چون سپهدار مرد ملایم و ملاحظه کاری بود و در مقابل ضدیت مطرودین به کاشان و هواخواهان آن ها موفقیت به تشکیل کابینه پیدا نمی کرد و انگلستان هم علاقه تامی به ارتباط با ایران داشت در این فکر افتادند که با یکن فر متهور بي باك صاحب عزمی وارد مذاکره گردند و او را رئیس دولت قرار بدهند؛ لیکن با احراز صمیمیت آن شخص نسبت به دولت انگلستان بدیهی است جز سید ضیاء الدین کسی دیگر را سراغ نداشتند به این مناسبت محرمانه با سید وارد يك سلسله مذاکره شدند و هر قدر موافقت نظر بین طرفین دست می داد همان اندازه از تهیه حرکت بانک و مسافرت اتباع انگلیس کاسته می شد (2) تا این که موافقت کامل بین طرفین حاصل شد،

ص: 187


1- در این اوان شهرت یافته بود که احمد شاه به مسافرت اروپا خواهد رفت؛ ولی در اثر پاره ای ملاحظات شاه از مسافرت صرف نظر کرد.
2- مردم از رفتن انگلیس ها مضطرب شدند؛ در این موقع انگلیس ها برای آن که سیاست خود را پیش ببرند در جراید اعلان کرده اند که چون شعبات بانك شاهنشاهی برچیده خواهد شد مردم اسکناس های خود را به بانک برده قرآن دریافت نمایند.

آن وقت نقشه کودتای تهران را کشیدند (تا این جا از تاریخ مرحوم احمد شهریور نقل شده است.)

سفارت انگلیس ابلاغیه می دهد

پس از آن که انگلیس ها از مهاجرت اتباع انگلیس و بانك شاهنشاهی منصرف شدند از طرف سفارت انگلیس ابلاغیه ذیل صادر شد که ظاهراً تشویش افکار عمومی را مرتفع سازد و اهالی تهران را اطمینان بخشد که از تهران مهاجرت نمی نمایند.

اينك متن ابلاغیه

«باطلاع وزیر مختار اعلی حضرت پادشاه انگلستان رسیده است که نظر به شهرت های بی مأخذی که داده شده که بواسطه امکان آمدن متجاسرین بسمت پایتخت سفارت و کلنی انگلیس بزودی از تهران خارج خواهند شد اهالی تهران در نهایت اضطراب می باشند؛ لهذا سفارت انگلیس لازم می داند قویاً این شهرت را تکذیب نموده و به اهالی دار الخلافه اطمینان کامل بدهد. »

این ابلاغیه با گفته بالفور انگلیسی که در صفحه 142 این کتاب عیناً بچاپ رسیده کاملا منافات دارد زیرا در آن جا بالفور صریحاً می گوید که از طرف سفارت به اتباع انگلیس دستور داده شده بود ایران را ترك گویند.

با تطبیق این قسمت با ابلاغیه سفارت کاملا معلوم می شود که تمام این ها بازی بود و منظور دیگری داشته اند.

کمیته آهن!

هنوز آن طوری که باید و شاید راجع به تشکیلات و مرام نامه و عده کارکنان و اعضای کمیته آهن اطلاعات جامع و مفیدی بدست نیامده ولی آن چه را که جسته جسته برخی از مطلعین بی طرف ذکر می کنند بشرح زیر می باشد:

ص: 188

می گویند اولین کسی که طرح تشکیل کمیته آهن را ریخت حسین کی استوان و محل آن در اصفهان بود؛ ولی بعداً رنود نقشه وی را ربوده در تهران به تشکیلات مخفی و سری به همان نام موفق گردیدند.

محل انعقاد جلسات این کمیته در ولی آباد و منزل آبکار ارمنی بوده است.

ریاست این کمیته را سید ضیاء الدین طباطبائی مدیر روزنامه رعد عهده دار بوده و کسانی که شهرت دارد در کمیته نامبرده عضویت داشته اند عبارتند از:

1. اپیکان ارمنی 2. آبکار ارمنی 3. ماژور اسفندریان خان 4. عدل الملك (دادگر) (این شخص در دوره دیکتاتوری چند دوره ریاست مجلس شورای ملی را عهده دار بوده است) 5. سلطان محمد خان عامری (موقعی که کابینه سید ضیاء الدین تشکیل گردید مشارالیه ریاست کابینه ریاست وزراء را عهده دار گردید.)

6. میر موسی خان 7. میرزا کریم خان رشتی 8. ماژور مسعود خان کیهان (ایشان در کابینه سید ضیاء الدین عهده دار پست وزارت جنگ بوده است) 9. معزز الدوله 10. غفار خان سالار منصور قزوینی (وی در کابینه کودتا حکومت زنجان را داشت) 11. کلنل کاظم خان (از بدو تشکیل کابینه آقای سید ضیاء الدین حکومت نظامی شهر تهران را داشت). 12. دکتر منوچهرخان 13. سلطان اسکندر خان (سمت آ جودانی ریاست وزراء را داشته است ).14. منصور السلطنه (1) بدیهی است غیر از این عده اشخاص دیگری هم

ص: 189


1- عباس اسکندری نماینده همدان در دوره پانزدهم تقنینیه هنگامی که با کابینه حکیمی که محمود جم بسمت وزیر جنگ معرفی شده مخالفت می کند در جلسه رسمی درباره کمیته آهن چنین گفته است: «آقایان نمایندگان آقای محمود جم یکی از 11 نفر عضو کمیته آهن هستند که در این مملکت کودتا کردند این کمیته هشت نفر (بعضی از نمایندگان - این طور نیست) من سندش را نشان می دهم این کمیته هشت نفر عضو ایرانی و سه نفر هم عضو خارجی داشت، ژنرال آیرن ساید، کلنل اسمايس، و سر والد اسمارت این سه عضو خارجی کمیته آهن بودند و هشت نفر عضو داخلی کمیته ایرانی بودند...»

در این کمیته عضویت داشته اند که ما از نام آن ها اطلاعی نداریم

ضمناً باید متذکر شد که بعضی از این اشخاصی که نام بردیم عضویت خود را در کمیته آهن تکذیب می کنند

ولی چیزی که مسلم است این کمیته از بدو تشکیل در خیال تشکیل دولتی از اعضای خود بوده و چنان چه دیدیم موقع تشکیل کابینه سید ضیاء الدین اعضای کمیته آهن مشاغل مهمی را دارا شدند و پست های مهم را میان خودشان تقسیم کردند.

2.رابطه کودتا با سیاست عمومی خاورمیانه

سیاست کلی هر کشور معمولا با سیاست عمومی قاره ای که شامل آن کشور است پیوستگی عمیق و مستقیم دارد خصوصاً در قرن حاضر که ارتباط میان قاره ها آسان وسريع شده و فاصله دو کشور در عصر حاضر از فاصله دو شهر در آغاز قرن گذشته کمتر و کوتاه تر گردیده و روابط تلگرافی فاصله و مسافت را از قاره های پراکنده جهان برداشته است

معمولا در موقعی که می خواهند سیاست عمومی يك كشور و تحولات آن را قضاوت کنند سیاست کلی ممالک مجاور آن کشور را با نظر جامع و کلی مورد دقت قرار می دهند و تأثیر و تأثر این سیاست ها را در یک دیگر می سنجند.

تجربه نشان می دهد که سیاست داخلی و حتی قوانین قضائی و اجتماعي يك کشور نیز از نفوذ و تأثیر سیاست ممالك مجاور بر کنار نیست و چنان که در نیمه دوم دوره سلطنت پهلوی مشاهده کردیم غالب قوانین و مقرراتی که وضع می شد و تبدلاتی که در آداب اجتماعی ما راه می یافت انعکاس از روش و رفتار کشور های همسایه بود و کار این تقلید و پیروی بجائی رسید که رهبران اجتماع نمی توانستند آن را منکر باشند و تقلید خود را بصورت ابتکار نمایش دهند. رئیس دولت (فروغی) یک بار به این نکته اشاره کرد و انکاری رندانه نمود که در دیده اهل بصیرت روشن تر از اقرار بود

ص: 190

فروغی گفت: این که می گویند تحولات اجتماعی ما نتیجه تقليد از يك كشور همسایه (مقصودش ترکیه بود) است سخنی گزاف و خلاف حقیقت می باشد. ما این تبدلات اجتماعی را که سر چشمه سعادت و نماینده ترقی و تکامل ماست خودمان ابداع کرده ایم و هیچ گاه گرد تقلید نگشته ایم!!

ولی مردم مطلع و صاحب نظر بحقیقت آشنا بودند و غالباً پیش بینی می کردند که فردا فلان کار و پس فردا فلان تحول صورت خواهد گرفت.

پس کودتا که مهم ترین حادثه در تاریخ اخیر ایران است، طبعاً پیوستگی کاملی با سیاست عمومی خاورمیانه و مخصوصاً روش کلی انگلیس ها در این منطقه جهان داشت این مطلب یکی از ارکان تاریخ معاصر ایران است که باید مورد نظر دقیق و كامل محققین آینده و جوانان امروز و فردا باشد و ما نیز فصلی از این کتاب را به این موضوع اختصاص می دهیم.

3.حلقه فولادین در پیرامون شوروی

اشاره

وقتی فرماندهان امپراتوری روسیه از قبیل دنیکن و یاران او نتوانستند انقلاب شوروی را در گهواره نابود سازند و از بسط و توسعۀ آن جلوگیری کنند و پس از آن که حکومت شوروی بحد کافی نیرومند شد و بدرجه ای رسید که ناچار بایستی آن را بحساب آورد و در توازن سیاسی جهان اهمیتی شایان یافت انگلستان ناچار شد - چنان که شیوۀ دیرین اوست - سیاست خود را با مقتضیات نوین تطبیق کند انگلیس ها پس از مطالعۀ خیلی دقیق تصمیم گرفتند دیواری از دوستان مقتدر خود در پیرامون روسیه جوان ایجاد کنند و روسیه را در آن حصار فولادین محصور سازند.

سیاست انگلستان در همین عبارت خلاصه می شد و اوضاع 15 ساله ممالك مشرق و مجاور شوروی انعکاس همین سیاست بود پس از چند سال که از زمان مقارن کودتا گذشت ناگهان دنیا دریافت که در هر يك از ممالك همسایه شوروى يك ديكتاتور، مقدرات کشور را در دست توانای خود گرفته و از این دیکتاتور ها حلقه ای

ص: 191

فولادین در پیرامون روسیه ایجاد شده است.

ما نمی گوئیم و نمی خواهیم بگوئیم که این دیکتاتور ها عموماً دست نشانده انگلستان بودند؛ ولی عمل دیکتاتور ها نشان داد که عموماً پيرو يك سياست بودند و همگی با نفوذ شوروی مخالفت داشتند و با کمال خشونت و شدت از سرایت افکار ملت شوروی جلوگیری می کردند طرز حکومت این دیکتاتور ها یکسان بود و در تمام این کشور ها شهربانی و دوایر مخفی جاسوسی شهربانی قدرت واقعی را در دست داشت و حتی وزیران نیز بازیچه امیال و هوس های مأمورین آگاهی بودند. در ایران پهلوی و در ترکیه کمال آتاتورک و در لهستان پیلودسکی و در فنلاندما نرهایم و در آلمان ژنرال های ارتش و بعد از ایشان هیتلر فرمانروای مطلق بودند. روش کلیه این زمامداران مخالفت با نفوذ کمونیسم و سرایت افکار آنان به کشور خود بوده ، همآهنگی کاملی میان روش کلیۀ این زمامداران مطلق العنان که در محیط های متفاوت و بر مللی که از لحاظ رشد فکری و صنعتی متفاوت بودند حکومت می کردند یکسان بود انقلاب اکتبر که بنیان حکومت تزاری را واژگون ساخت باید موجد حقیقی این حکومت های دیکتاتوری شناخت

دیکتاتور هائی که فرمانروای این کشور ها شدند قلباً و عملا مخالف با کمونیست ها بودند. پهلوی چند فقره با کمونیست ها جنگیده و یک بار از ایشان شکست خورده بود. مانرهایم بطوری که دیدیم دو بار بر ضد شوروی وارد جنگ شد و یکی از دشمنان بزرگ و کینه جوی شوروی شناخته شد.

مرام و عمل هيتلر و موسوليني (او همسایه شوروی نبود، ولی برای دولت های بالکان که همسایه شوروی بودند تکیه گاه بود) را دیدیم. پیلو دسکی در آغاز تشکیل لهستان جدید، با روس ها جنگیده بود.

سیاست بریتانیا اشخاصی را نامزد این مقام می کرد که قلباً تمایل منفی و مخالفت صمیمانه نسبت به شوروی ها داشتند کودتا نیز از آن سرچشمه آب می خورد و قهرمان کودتا بهمین دلیل انتخاب شده بود.

ص: 192

مأموریت آیرن ساید در ایران و ماجرای عقب نشینی قوای دولتی

*مأموریت آیرن ساید در ایران و ماجرای عقب نشینی قوای دولتی(1)

«دولت انگلستان در اواخر سال 1920 به ملاحظه صرفه جوئی در بودجه ارتش خود تصمیم گرفت که نیرو های خود را که در ایران بودند فرا خواند و مقامات سیاسی و نظامی بریتانیا ضرب الاجل فرا خوانده شدن این نیرو ها را برای اول آوریل 1920 (دهم فروردین 1300 خورشیدی) تعیین کرده بودند اما پیش از آن که این تصمیم وارد مرحله اجرا گردد وقایع بسیار مهم و سرنوشت زا از نوع وقایعی که سرنوشت ملت ها را یک سره و دگرگون می سازد در قزوین و تهران بوقوع پیوست و خطراتی را که رفتن این قوا بدنبال داشت از بین برد

نیروی انگلیسی مقیم (نورپرفورت) چنان که دیدیم تا اول اکتبر 1920 تحت فرمان ژنرال «چم پین» بود و در این تاریخ انگلیسی ها فرمانده مزبور را عوض کردند و ژنرال «سرادموند آیرن ساید» را به جای وی به ایران فرستادند

قوای مسلح انگلیسی که ظاهراً برای حفظ استقلال کشور ، و دفع خطر بالشویزم در ایران مانده بودند به هنگام پیاده شدن نیرو های ارتش سرخ در انزلی به طرزی عجیب و خفت بار از جلوی مهاجمان فرار و یا عقب نشینی کردند و چگونه رشت و بندر انزلی را تقریباً بی هیچ گونه مقاومت به دست بالشويك ها سپردند در نتیجه این عقب نشینی روحیه سربازان به شدت لطمه دید و اعتماد به نفسشان از بین رفت، بطوری که اولیای وزارت جنگ بریتانیا جدا نگران این وضع شدند که شاید این نیرو ها با توجه به این لطمه بزرگ روانی که دیده اند دیگر هرگز نتوانند از عهده مقابله با سربازان بالشويك بر آیند و جلوی پیشروی آن ها را بسوی تهران و جنوب کشور بگیرند.

وظيفه عمده فرمانده جدید یعنی ژنرال آیرن ساید که به ایران اعزام شده بود

ص: 193


1- بطوری که آقای اسماعیل رائین در لندن دیده است و به نگارنده اظهار داشته است، آیرن ساید در خاطرات روزانه خود نوشته و روی آن هم عبارتی به این مضمون قید گردیده است تا زمانی که خاندان پهلوی سلطنت می کنند نبایستی منتشر گردد ولی اخیراً منتشر گردیده است.

در درجه اول این بود که روحیه افسرده سربازان انگلیسی را تقویت کند و نگذارد كه بالشويك های گیلان از منجیل پیش تر بیایند مأموریت بعدی وی این بود که پس از سد کردن راه پیشروی قوای سرخ به تهران مقدمات تخلیه خاک ایران را از نیرو های نظامی بریتانیا فراهم سازد.

فرمانده جدید نورپرفورت افسری بود برازنده بلند قد، پر سطوت که شهرت داشت خیلی زود تصمیم می گیرد و فی الفور هم روی تصمیم خود عمل می کند.

وی روی هم رفته از تمام آن صفات و خصوصیات که برای جلب احترام و اعتماد زیر دستان لازم است برخوردار بود. نیرو های تحت فرماندهی وی در این تاریخ جمعاً در حدود شش هزار نفر بودند که به سه قسمت تقسیم می شدند: يك گردان هندی از این نیرو در زنجان موضع گرفته بود که در صورت لزوم به کمک ژاندارم های آذربایجان بشتابد. ولی گردان های انگلیسی که قسمت عمده این نیرو را تشکیل می دادند در معبر منجیل موضع گرفته بودند و بخشی از این گردان ها بعنوان نیروی ذخیره در قزوین توقف داشتند.

اندکی پس از ورود آیرن ساید به ایران فاجعۀ شکست قزاق ها در مازندران صورت گرفت و علت اصلی این شکست مداخله ارتش سرخ به نفع متجاسرین بود و گرنه قزاق های رشید ایرانی که به امر مشیر الدوله به شمال اعزام شده بودند چیزی نمانده بود که خطه شمال را از متجاسرین پاک و حکومت گیلان را سرنگون سازند.

پیشروی قوای دولتی تاخمام و پیر بازار با موفقیت انجام گرفت و پیش قراولان نیروی قزاق به خانم حوریه که محلى نزديك غازيان است، رسیدند.

در جریان زد و خورد با متجاسرین دو تن از سران آن ها یعنی خالو قربان و خالو میرزا علی یکی در پیر بازار مجروح و دیگری در همان جا مقتول گردید و در این هنگام بود که کار متجاسرین داشت یک سره می شد که يک کشتی جنگی روسی از پشت حسن رود در محلی موسوم به انار کله نیرو های دولتی را زیر آتش توپخانه خود گرفت و اندکی بعد عده ای سرباز سرخ در محلی میان حسن رود و غازیان پیاده شدند.

ص: 194

با ورود این عده آتریاد همدان بفرماندهی سرتیپ رضا خان که شماره آن ها در حدود 700 نفر بود، پس از تلفات سنگین بفرمان استار و سلسکی عقب نشینی اختیار نمود

شهر رشت بلافاصله از قوای دولتی تخلیه شد عده زیادی از ساکنان شهر بطور دسته جمعی و پراکنده شروع بفرار بطرف قزوین و تهران نمودند جاده رشت به قزوین پر از فراریان و مهاجرین گیلانی بود که پیاده و گرسنه و بی پول در حرکت بودند.

قوای دولتی نیز از راه و بی راهه بطرف منجیل عقب نشینی کردند و بالاخره در آق بابا متمرکز گردیدند در این محل بود که آیرن ساید دو سه نوبت با سران قوای دولتی ملاقات و با آن ها بمذاکره پرداخت که شرح آن گفته شده است. (این قسمت از نوشته دکتر جواد شیخ الاسلامی که در مجله یغما و خواندنی ها نوشته شده اقتباس گردیده است.)

4.ملاقات رضا خان با آیرن ساید

قد بلند او جلب توجه می کند

چنان که گفتیم دولت مشیر الدوله از لحاظ دفع یاغیان و سرکش ها به موفقیت مهمی نایل شد و بطوری که اشاره کردیم مازندران را از وجود یاغیان پاك كرد؛ در نقاط دیگری نیز امنیت را برقرار نمود و رشت را که مدتی از تصرف دولت خارج شده بود به نیروی قزاق مجدداً متصرف شد ولی در اواخر کابینه مشیرالدوله، متجاسرين با مساعدت کمونیست های مهاجر که از روسیه آمده بودند رشت را تصرف کردند و حملات پر دامنه ای شروع نمودند قزاق ها از جبهه رشت عقب نشینی کردند و در« آق بابا » متوقف شدند نیروی انگلیس هم منجیل را تخلیه کرده و در عقب پل منجیل مستقر شد.

نظر به این که انگلیس ها در اواخر کابینه مشیرالدوله از پرداخت كمك خرج امتناع نمودند وضع مالی قزاق ها خراب شد و روحیه ایشان نیز در اثر شکست شدیدی

ص: 195

که متحمل شدند ضعیف گردید نیروی انگلیس به فرماندهی ژنرال آیرن ساید از منجیل تا قزوین گسترده شده بود ولی این گسترش نیروی انگلیس نیز نتوانست تأثیر منفی شکست را جبران نماید.

چند روز قبل از این که کابینه مشیرالدوله استعفا ،نماید ژنرال نامبرده ناگهان و بدون سابقه قبلی اطراف قوای قزاقی را که در آق بابا اردو زده بودند، محاصره نموده و برای احتیاطات لازمه و پیش بینی از حوادث سوئی چند مسلسل اطراف آن ها می گذارد؛ سپس ژنرال نامبرده باتفاق کلنل کاظم خان وارد اردوی قزاق شده افسران ارشد آن ها را می خواهد که راجع به پاره ای از مسائل مهمه با آن ها مذاکره کند.

روز دوم نوامبر 1920 که افسران ارشد قزاق اطراف ژنرال آیرن ساید و کلنل کاظم خان گرد آمده بودند، کلنل کاظم خان بعنوان مترجمی از زبان ژنرال نامبرده شروع به صحبت کرده به افسران ارشد قزاق ظاهراً پیشنهاد، ولی در حقیقت تکلیف هائی می نماید؛ من جمله می گوید ما می خواهیم با شما كمك كرده افسران روسی که در استخدام دولت هستند از خدمت ایران خارج نمائیم؛ بعوض آن بوسیله افسران انگلیسی که به شما داده می شود تشکیلات نظامی مرتبی داده از هر حیث وسائل آسایش و راحتی و نیرومندی شما را فراهم نمائیم.

شاید این هم ظاهر سازی بوده است

در این هنگام هيچ يك از افسران قزاق در پاسخ اظهارات مشار الیه چیزی نمی گویند و همه بسکوت برگزار می نمایند؛ فقط رضا خان میر پنج سکوت را در هم شکسته با کمال تهور و درشتی جواب می دهد که ما قزاق اعلی حضرت شاهنشاهی هستیم و خدمت گزار دولت ایران و در تمام موارد کاملا مطیع و فرمان بردار او امر و دستوراتی می باشیم که از مرکز به ما داده می شود و در این موردی که پیشنهاد می نمائید هیچ گونه پاسخ مثبتی نمی توانیم اظهار نمائیم. اگر شما فرمایشی و یا پیشنهادی دارید به هیئت دولت برده مطرح نمائید تا اگر مورد تصویب واقع شد دولت به ما دستور خواهد داد، البته در این صورت

ص: 196

اجرا خواهیم نمود.

ولی فعلا با این کیفیت نمی توانیم کوچک ترین دستور شما را بموقع عمل بگذاریم

در این موقع ژنرال نامبرده یک مرتبه تغییر قیافه داده، در حالی که متبسم می شود، خیلی بطور مهربانی و ملایمت به زبان فارسی شروع به تکلم نموده، می گوید: ببخشید آقا، مترجم من نتوانست مقاصد مرا به شما بفهماند زیرا منظور من ابداً چنین نبود که ایشان گفتند چه اولین مقصودی که می خواستم عرض کنم، این بود که ما باید با یک دیگر دست اتحاد داده کشور شما را از پریشانی نجات دهیم ژنرال نام برده همین که دید از این مجلس و مذاکره نتیجه ای گرفته نشد از اردوی قزاق خارج شده، آن ها را بحال خود می گذارد

ولی در این پیش آمد و ملاقات ، ژنرال آیرن ساید از تهور رضا خان میر پنج خوشش آمده و مشارالیه را بخاطر می سپارد که در موقع لزوم از وجود وی استفاده نماید.

چند روز پس از این واقعه تقریباً همان اظهاراتی را که ژنرال آیرن ساید به اردوی قزاق در آق بابا کرده بود، بصورت پیشنهاد و یادداشتی از طرف سفارت دولت انگلستان به کابینه مشیر الدوله داده می شود که از آن جمله پیشنهاد می شود بایستی فوراً افسران روسی قزاق را که در استخدام دولت ایران هستند از خدمت خارج نموده بعوض آن ها افسران انگلیسی استخدام نمائید.

کابینه مشیرالدوله چون مخالف با این پیشنهادات بود ناگزیر گردید که مقاومت و بالنتيجه استعفا نماید. سپس کابینۀ سپهدار روی کار آمد و همان تقاضا ها چنان که گفته شد در این کابینه بصورت یادداشت به دولت ایران فرستاده شد که در مجلس مشاوره عالی مطرح گردید و شرح آن را در چند صفحه قبل ذکر کردیم.

5.بسمت تهران - پیش مارش

اشاره

بعد از آن که داوطلبان و نامزدان کودتا به دست انگليس ها سبك و سنگین شدند و فقط سيد ضیاء الدین مقبول و نامزد قطعی گردید و بقیه از میدان خارج یا مردود شدند، موجدین کودتا شروع بکار کردند و نقشه حمله به تهران را که با جزئیات آن طرح شده بود، به

ص: 197

معرض اجرا گذاشتند؛ نخست بطوری که شیوۀ باستانی و معمولی ایشان بوده آزمایش های کوچکی کردند و آن گاه دست بکار انجام قطعی نقشه حمله به تهران شدند.

واضح است که بدواً این نقشه بایستی بقدری عاقلانه و عملی و در عین حال محرمانه طرح شود که صد در صد بنتیجه برسد و برای حصول این منظور بایستی کاملا جنبه حزم و احتیاط را در نظر گرفت و از خطا هائی که ممکن است عمل را بتعویق بیندازد یا نتیجه بعکس بخشد دوری جست؛ سپس برای نیل بمقصود کسانی را باید در نظر گرفت که این کار از عهده آنان ساخته باشد؛ بعلاوه داوطلب بوده و خود را از هر حیث برای این کار آماده کرده باشند. بنابراین لازم بود که چند چیز در درجه اول مورد دقت قرار گیرد. اولا مسئله ریاست دولت و تشکیل کابینه بود که قبلا با سید ضیاءالدین این موضوع را حل و كاملا توافق نظر حاصل کرده بودند.

ثانیاً از پیش بینی هائی که لازم بود قبل از هر چیز رعایت شود، مسئله فرماندهی قوای قزاق بود که باید به تهران حمله نمایند؛ و برای این کار ابتدا با ماژور فضل الله خان وارد مذاکره شده بودند و پس از تبادل افکار و موافقت یک دیگر و جلب نظر سید ضیاء الدین مشارالیه را از تهران به قزوین برده بعنوان فرماندار نظامی شهر «کماندان آنویل» چند روزی او را نگاه داری کردند؛ ولی بعداً در اثر مخالفت کلنل کاظم خان با شخص نامبرده ژنرال آیرن ساید از این فکر منصرف و ماژور فضل الله خان روانه تهران گردید.

سپس به غلام رضا خان میر پنج تکلیف شد که فرماندهی قوای قزاق مهاجم را عهده دار شود ولی مشارالیه از قبول این کار سر باز زده زیر بار نرفت

به محمد صادق خان سردار مخصوص هم پیشنهاد می شود، نامبرده قبول نمی کند. سردار مخصوص عضو کمیسیون مختلط ایران و انگلیس بود برای متحد کردن ارتش ایران بوده با افسران انگلیسی که در کمیسیون مختلط بوده اند به سردار مخصوص در باره کودتا مذاکره می کنند که خود را برای کودتا حاضر کند، ولی سردار مخصوص خود را بتجاهل می زند و محرمانه موضوع را به احمد شاه اطلاع می دهد. احمد شاه دستی به پشت سردار مخصوص می زند و می گوید سردار مخصوص خوابی دیده اید؟

ص: 198

بعداً به امیر موثق پیشنهاد و تکلیف شد مشار الیه نیز زیر بار نرفت ولی چون این موضوع را حتمی الوقوع می دانست رضا خان میر پنج را معرفی کرده اظهار داشت که این کار فقط از عهده ایشان ساخته است.

بدیهی است با سوابق تهوری که قبلا از رضا خان میر پنج در آق بابا دیده بودند مشارالیه مورد قبول واقع گردید.

ثالثاً بایستی در مرکز زمینه طوری آماده باشد که بدون مصادمه و بدون جنگ و خونریزی بین قوای قزاق و ژاندارم ساخلو تهران با قوای مهاجم عمل ورود آن ها انجام شود.

برای این کار و جلوگیری از این تصادف قبلا به وسائل ممکنه ذهن احمد شاه را حاضر کردند که چون عده ای از افسران ژاندارم با عده ای از دولتی ها متحد شده و خیال کودتا دارند خوبست اعلی حضرت برای جلوگیری از این امر دستور بدهند تعداد پان صد نفر از قزاق هائی که در قزوین هستند به تهران آمده مواظبت کامل بنمایند که حوادث سوئی رخ ندهد تا اگر شاه حاضر شد به این بهانه و بنام 500 نفر 2500 نفر از قزاق ها را برای حرکت به تهران آماده نمایند

همین که با این تظاهر به احمد شاه فهماندند که ژاندارم ها چنین قصدی دارند، شاه متوحش شده فوراً موافقت نمود و شبانه دستور داد پانصد نفر از افراد قزاق که در قزوین هستند بطرف تهران حرکت کنند و بهانه آن ها این باشد که برای دیدن خانواده و دریافت حقوق خود می آیند.

بعلاوه شاه را مجبور کردند که چون ممکن است دولت وقت از ورود آن ها جلو گیری نماید به بعضی از افسران ارشد سوئدی ژاندارم شاه شخصاً محرمانه دستور دهد که از ورود قزاق ها جلوگیری ننمایند.

ناگفته نگذاریم موقعی که به رضا خان تکلیف شد فرماندهی قوای مهاجم را عهده دار شود مشارالیه ابتدا اندکی وحشت داشت و تصور نمی کرد که جریان حمله به تهران و تصرف آن به این سادگی صورت بگیرد لذا زیر بار نمی رفت، ولی بعد مطالب را به وی حالی کردند و حتی می گویند تلگراف ساختگی از طرف شاه به او نشان دادند

ص: 199

که قوای قزاق را احضار کرده است و او بالاخره قبول کرد.

رابعاً با بعضی از افسران ژاندارم ایرانی و سوئدی تبانی کردند که در موقع ورود قزاق ها به شهر از آن ها ممانعت بعمل نیاورند و از نظر محکم کاری موقعی که بازدیدی از توپخانه ژاندارمری بعمل می آمد سوزن توپ ها را کشیده بودند که اگر احیاناً افسران ژاندارم ایرانی خواستند دست در بیاورند توپ خانه آن ها از کار افتاده باشد. بعلاوه برای پیش بینی حوادث غیر منتظره و اتفاقات غیر مترقبه دستور دادند که يك قسمت از نیروی انگلیسی مقیم قزوین را به کرج حرکت داده در آن جا متوقف شوند که اگر اتفاقاً بین افسران و افراد ژاندارم و قزاق تهران با قوای مهاجم قزاق که از قزوین وارد می شوند نزاعی در گرفت قوائی که در کرج هستند به حمایت قزاق های مهاجم حرکت کرده و در تصرف شهر تهران کمک های لازمه را بنمایند.

این بود نقشه کودتا و عملیاتی که برای نیل به این مقصود انجام داده بودند و تمام این قضایا قبلا حل و فصل شده بود.

لذا روز 25 دلو، سید ضیاء الدین برای آن که مقدمات کار را فراهم نماید از تهران بطرف قزوین حرکت کرد و تا ورود مشارالیه به قزوین تمام این جریانات کاملا مخفی و مستور بود و هیچ کس از آن خبر نداشت.

سپهدار می لرزد...

ولی از آن طرف رئيس الوزراء که از جریانات اطلاعی نداشت و از بازی پس پرده آگاه نبود همین که خبر حرکت قزاق ها از قزوین به مشاراليه رسید، فوراً جلسه فوق العاده هیئت وزراء را تشکیل داد و در آن جلسه تصمیمات جدی برای جلوگیری از ورود آن ها گرفته شد و فوراً دستورات لازمه برای ممانعت و جلو گیری آن ها صادر کرد و چنان که قبلا گفته شد حکومت نظامی را در شهر اعلام نمود، بعلاوه سردار همایون رئیس دیویزیون قزاق را بمنظور ممانعت بجلوی آن ها فرستاد، ولی عملیات سپهدار کاملا بی نتیجه می ماند؛ زیر ادست قوی تری در کار بود و سپهدار را یارای مقاومت

ص: 200

با آن نبود. بالاخره عصر سوم حوت سپهدار دستور داد که شش نفر از افسران ژاندارم در حدود شهر نو هر يك با عده های خود بمنظور جلوگیری از قزاق ها حاضر برای کارزار باشند.

مقارن غروب آفتاب روز سوم حوت در جلسه فوق العاده هیئت وزراء به سپهدار اعظم خبر رسید منظور قزاق ها باین سادگی نیست که تصور شده است و برای دیدن خانواده یا در اثر مرتب نبودن وضع زندگی عازم تهران نشده اند. چون افکار عمومی بواسطه این پیش آمد متشتت بود حدس های موحشی هم زده می شد که مزید بر وخامت اوضاع بود «من جمله انتشار یافته بود که قزاق ها با متجاسرین ساخته اند و مرام آن ها را پذیرفته اکنون در صدد غارت شهر هستند» بدین لحاظ اشخاصی که اندکی از این جریانات و اخبار موحش بو برده بودند فوق العاده نگران و پریشان احوال بنظر می رسیدند.

سپهدار اعظم را نیز این اخبار بیشتر متوحش ساخته در نظر گرفته بود بهر طریقی میسر و ممکن است به این قضایا خاتمه دهد بالاخره یکی دو ساعت از شب گذشته دستور می دهد که دو نفر از افسران انگلیسی باتفاق معاون هیئت وزراء (اديب السلطنه و معين الملك) برای اخذ توضیحات و مذاکرات لازم از تهران حرکت کنند و به جلوی قزاق ها که گویا در مهر آباد اردو زده بودند بشتابند و بهر طریقی که ممکن است از ورود آن ها به شهر جلوگیری بعمل آورند؛ ولی از این عده که سپهدار اعظم مأمور کرده بود، فقط ادیب السلطنه بود که از جریان پس پرده و بازی خطرناك آن (كه حوادث کودتای مصنوعی بود) اطلاعی نداشت زیرا سایر همراهان مشار الیه قبلا از پیش آمد آن شب و نقشه قبلی که منتهی به حمله قزاق ها می شد کاملا آگاهی داشتند؛ لذادر موقع برخورد با پیش قراول قزاق ها طوری سؤال می شد که مفهوم صحیحی نداشت؛ بعلاوه قزاق ها نیز در پاسخ طوری اظهار می کردند که مفهوم واضح نداشت. بلکه تمام جملات مكرر و يك نواخت و مغلطه آمیز بنظر می رسید بنابراین معاون نخست وزیر نتوانست نتیجه مثبتی بگیرد؛ ناگزیر به شهر مراجعت کرد و مشاهدات خود را بعرض

ص: 201

رئيس الوزراء رسانید.

همی نکه این اخبار به سپهدار رسید فوق العاده متوحش شده دیگر هیچ تدبیری بخاطرش نمی رسید و رفته رفته این افکار بیم انگیز و خیالات درونی طوری بر وی غلبه می کند که بفکر فرار می افتد که برای مدتی خود را از انظار مخفی بدارد ( گویا برای چند ساعتی هم در سفارت انگلیس تحصن اختیار کرده است.)

نا گفته نگذریم بعد از آن که قزاق ها از قزوین حرکت کرده و خود را تاینگی امام رسانیده بودند احمد شاه از قضایای پس پرده هیچ گونه اطلاعی در دست نداشت؛ ولی همین که قزاق ها به ینگی امام رسیدند و تعداد آن ها را به 2500 نفر تخمین زدند، شاه از حرکت آن ها سوء ظن پیدا کرد و جسته گریخته هم بعضی اطلاعات به وی رسید که روی هم رفته می رسانید صحبت این که ژاندارم ها خیال کودتا دارند دروغ بوده و حرکت قزاق ها به تهران طبق نقشه ای می باشد که او را می خواهند خام نگه دارند تا کار از کار گذرد.

لذا شاه متوحش می شود و شخصاً به ینگی امام تلفن می کند و رئیس اردو را می خواهد و دستور می دهد قزاق ها به قزوین برگردند؛ ولی هر کس پای تلفن می رود و با شاه صحبت می کند می گوید رئیس اردو جلو رفته است و خود را مسئول معرفی نمی کند خلاصه بهمین بازی ها جواب صحیحی به شاه داده نمی شود تا قزاق ها وارد تهران می شوند

6.سرنوشت ایران در مهمان خانه قزوین تعیین می شود

یکی از افسران ارشد (1) قزاق که ما بصحت گفتار ایشان اطمینان داریم راجع به ملاقات

ص: 202


1- این شخص مرحوم سرهنگ باقر خان مویان معروف به «بمبی» بود که در موقع حیات خود اصرار داشت نام وی برده نشود زیرا در خدمت ارتش بود ولی اکنون که رخت از این جهان بربسته است معرفی نامبرده نه تنها اشکالی ندارد بلکه از لحاظ روشن شدن نکات مبهم تاریخ ضرورت دارد

رضا خان و انگلیس ها و طرح نقشه کودتا چنین می گوید

چند روز قبل از حرکت قزاق ها از قزوین بطرف تهران نزديك غروب آفتاب در یکی از خیابان های قزوین باتفاق رضا خان میر پنج قدم زنان از هر دری صحبت می کردیم رضا خان میر پنجه پس از تشریح وضع عقب نشینی خود در جنگ های رشت شروع به انتقاد از وضع سیاسی و اجتماعی و فقد اعتبارات مالی دولت کرده می گوید که: باید ما دست بدست یک دیگر داده کشور عزیزمان را از این حال فلاکت و بد بختی نجات بدهیم و دیگر اجازه ندهیم که اجانب در آن تسلط داشته باشند و...

افسر مزبور می گوید چون من از جائی خبر نداشتم و از بند و بست رضا خان میر پنجه با اجانب بی اطلاع بودم این اظهارات وی در من هیجانی تولید کرده گفتم تا جان در بدن باشد در پیشرفت چنین منظور مقدسی خودداری نخواهم کرد.

بالاخره پس از پیمودن یکی دو خیابان نزدیك گراند هتل قزوين رسيديم. رضا خان میر پنجه که در آن روز فرمانده قسمتی از آتریاد تهران بود، اظهار داشت که من در این میهمان خانه با یکی دو نفر وقت ملاقات داده ام خواهش می کنم شما نزديك درب مهمان خانه بایستید تا من ملاقات کرده زود مراجعت نمایم و باتفاق به سربازخانه برگردیم.

من در پاسخ گفتم مانعی ندارد رضا خان میر پنجه از پله ها بالا رفت و بیش از نیم ساعت بطول انجامید.

من آهسته از پله ها بالا رفته بجستجوی رضا خان از شکاف درب اتاق ها نگاهی دزدیده می انداختم تا این که مشاهده کردم رضا خان میر پنجه با ژنرال آیرن ساید (1)

ص: 203


1- سرپرسی سایکس در کتاب تاریخ خود راجع به رضاخان در زیر عنوان «صعود رضا خان به تخت سلطنت» در صفحه 827 چنین نوشته است: «سلسله های سلاطین ایران غالباً توسط سربازان موفق و کامیاب تأسیس شده است ولی رضا خان افسر دیویزیون شکست خورده قزاق بود این قشون پس از آن که به خفت و افتضاح در مقابل باشويك ها عقب نشست و در امان خطوط انگلیس ها قرار گرفت نزديك قزوین اردو زد این افسر انگلیسی (سایکس نام این افسر انگلیسی نبرده ولی ما می دانیم که این افسر جز ژنرال آیرن ساید کس دیگری نبوده است.) مأمور اعاده روحیه خراب شده آن ها گردید و تحقیقاً در این وظیفه موفق گردید چه وقتی سید ضیاء الدین طباطبائی با افسران این قشون ارتباط حاصل کرد پیشنهاد تسخیر تهران را نمود رضا خان سه هزار نفر از قزاق های ایرانی را به تهران آورد و در فوریه 1921 میلادی بقسمی که نوشته شد زمام حکومت را در دست گرفت يك افسر انگلیسی که در 1920 میلادی رضا خان را در قزوین دیده بود، این قسم او را توصیف نموده است: «یکی از مبرز ترین خوش سیما ترین و مقبول ترین ایرانیانی بود که من تا آن وقت دیده بودم خویشتن دار بود ولی وقتی من تعارفش کردم که با وسیله موتوری خودم اطراف اردو را به او نشان بدهم شکفته شد و بیش از یک ساعت پیاپی از من سؤال می کرد و من متعجب بودم که چطور به این سرعت مشکل ترین مطالب و نکات را متوجه می شود

و کلنل اسمایس و یکی دو نفر از افسران انگلیسی دیگر مشغول مذاکره می باشد؛ پس از مشاهده این احوال آهسته از پله ها پائین آمدم؛ تقریباً نیم ساعت دیگر رضا خان میر پنجه هم پائین آمد و من ابداً به روی خود نیاوردم که او را در چنین حالی دیده ام. رضا خان میر پنجه گفت خیلی ببخشید مذاکرات ما قدری بطول انجامید و شما سر پا قدری خسته شدید؛ امیدوارم جبران نمایم سپس قدم زنان بطرف سرباز خانه حرکت کردیم در بین راه رضا خان میر پنجه دنباله اظهارات قبلی خود را گرفته گفت: باید کلیه افسران قزاق قزوین و تهران با یک دیگر متحد شده اجنبیان را از ایران خارج و ایرانیان اجنبی پرست را معدوم سازند.

این اظهارات تا اندازه ای سوءظن مرا رفع کرد و با خود خیال کردم که شاید ملاقات او هم با افسران انگلیسی برای اجرای این منظور بوده است.

دو روز بعد من از رئیس کل اردو ها (امیر موثق) مرخصی گرفته برای دیدن خانواده خود عازم تهران شدم

ص: 204

هنگام حرکت رضا خان میر پنجه از من ملاقاتی کرده اظهار داشت که پس از ورود به تهران محرمانه با افسران ارشد قزاق مذاکره نمائید که با ما در این زمینه همآهنگ شوند و مساعدت نمایند؛ من هم که چند روز قبل به تهران رفته بودم بعضی از افسران را دیده بودم قول مساعدت داده بودند.

من در پاسخ رضا خان گفتم که با افسران ژاندارمری هم مذاکره نمایم؟ رضا خان میر پنجه گفت ،خیر خیر ابداً لازم نیست؛ زیرا کسانی دیگر با آن ها مذاکره کرده از طرف آن ها خاطر جمع هستیم.

مذاکرات به این جا خاتمه یافت و من با اتومبیلی بطرف تهران حرکت کردم پس از ورود به تهران و ملاقات چند نفر از افسران ارشد ،قزاق، دو روز بعد به قزاق خانه رفته درب اتاق سردار همایون رئیس دیویزیون ،قزاق پیش خدمت اتاق از ورود من به اتاق مشارالیه جلوگیری کرد و من این را بهانه کرده داد و فریاد راه انداختم و چند نفر از افسران قزاق از اتاق های مجاور بیرون آمده که ببینند چه خبر شده است. بدیهی است که این حرکت من حاکی بود که روح انضباط نظامی از من سلب شده است و بر اثر این سردار همایون نیز دستور داد که مرا زندانی نمایند تا جلسه محاکمه تشکیل شود. ولی چون روز بعد چند نفر از افسران عالی رتبه قزاق خانه بوساطت آمدند، مرا مرخص کرده 250 تومان هم بعنوان حقوق عقب افتاده و خرج سفر به من دادند که فوراً بطرف قزوين حركت نمایم روز بعد از این واقعه بطرف قزوین حرکت کردم هنگامی که در دروازه قزوین ،رسیدم رضا خان میر پنجه را دیدم که با 2500 نفر قزاق عازم بطرف تهران می باشد من به رضا خان میر پنجه رسیدم جریان تهران را شرح دادم؛ مشار الیه گفت: بروید به رئیس كل اردو ها خبر ورود خود را بدهید و فوراً با آتریاد خود که به اتفاق ما حرکت می کنند ملحق شوید (افسر مزبور در آن موقع فرمانده آتریاد... بوده است).

من پس از آن که نزد رئیس کل اردو ها رفتم بلافاصله بطرف تهران حرکت کرده در شریف آباد به اردو ملحق شدم و همین طور هم با رضا خان میر پنجه

ص: 205

حرکت می کردیم تا ینگی امام و از افسرانی که در این اردو حرکت می کردند عبارت بودند از: سر تیپ احمد آقا (امیر احمدی)، سرهنگ مرتضی خان (یزدان پناه) سرهنگ جان محمد خان معروف به قصاب سرهنگ باقر خان مویان بمبى (نيك اندیش)، سرهنگ شاه بختی (معروف به زکریا) سرهنگ حسن آقا آذر برزین (معروف به نجار) یاور رحیم آقا نادری ( که بعداً در شهربانی خدمت می کرد و تا درجه سرهنگی ارتقاء یافت) یاور محمود خان ( که بعداً به شهربانی منتقل شد) نایب سرهنگ اسد الله خان نایب سرهنگ رضا خان نوری (1) ، یاور رضا قلی خان (امیر خسروی) و چند نفر دیگر

درینگی امام رضا خان میر پنجه افسران ارشد را خواست و گفت من جلو می روم و بیرق فرماندهی را به سرهنگ باقر خان سپرده دستور داد که اگر از تهران خواستند تلفن کنند و یا دستوری رسید بگویید رئیس اردو نیست و ما نمی توانیم دستورات شما را اجرا نمائیم.

سپس مشارالیه تنها با اتومبیل خود حرکت کرده و شب ما در ینگی امام اردو زدیم که سرباز ها استراحت نمایند.

پاسی از شب گذشته بود تلفن چی آمد که شاه از قصر فرح آباد رئیس اردو را پای تلفن احضار کرده است.

ص: 206


1- نایب سرهنگ نوری تا درجه سرهنگی ارتقا یافت و به داد رسی ارتش منتقل گردید و هنگامی که محاکمه متهمین واقعۀ مشهد و پرونده ای که سرهنگ نوائی برای عده ای بی گناه ساخته بود نامبرده عضو محکمه مزبور در داد رسی ارتش و به اتفاق سرگرد ابو تراب مجد و سروان نادری رأی به برائت متهمین می دهند بلافاصله تحت تعقیب قرار می گیرد و در محکمه نظامی به 6 سال زندان محکوم می گردد ولی پس از آن که محکمه تجدید نظر به ریاست سر تیپ زاهدی نسبت به متهمین واقعۀ مشهد رأى محكمه بدوی را تأیید می نماید بر حسب امر رضا شاه مورد عفو و از زندان مستخلص و به وزارت کشور منتقل و چندین مرتبه بفرمانداری های مختلفه شهرستان ها انتخاب و بعداً بازنشسته شد.

به تلفن چی گفته شد که در جواب شاه بگوید رئیس اردو بجلو رفته است.

مجدداً تلفن چی آمد که شاه قائم مقام رئیس اردو را احضار کرده است. جواب داده شد قائم مقام معین نکرده است. بالاخره شاه گفته بود هر کس از افسران ارشد هست فوراً پای تلفن بیاید. گویا سرهنگ باقر خان پای تلفن می رود. بدواً مدتی بین سرهنگ نامبرده و شاه مذاکره از این بود که چون مذاکره با تلفن رسمیت ندارد و ما نمی توانیم تشخیص بدهیم که واقعاً شاه است پای تلفن یا دیگری به نام اعلی حضرت همایونی برای اغفال ما دستور می دهد، نمی توانیم اوامر شفاهی تلفنی را اجرا نمائیم ؛ لذا بهمین عذر از قبول امر شاه سر باز می زند. بالاخره شاه عصبانی شده می گوید: پس دیگر بطرف تهران حرکت نکنید تا امر کتبی مبنی بر مراجعت شما به قزوین صادر نمایم گویا فرستادن سردار همایون هم راجع بهمین منظور بوده است.

سرتیپ جهانبگلو می نویسد:

با رفتن استار و سلسکی از ایران و انفصال سایر فرماندهان روسی اختیار لشگر قزاق ایران عملا بدست انگلیس ها افتاد که البته منظور هم همین بود. طبق نقشه عاقدین قرارداد (1919) قدم اول در تأسیس ارتش جدید ایران که می بایست از ادغام چهار نیروی مستقل نظامی ژاندارمری ،قزاق اسپیارو بریگاد مرکزی تشکیل شود اخراج استار و سلسکی و خاتمه دادن به خدمت سایر فرماندهان روسی لشگر قزاق بود که اينك با موفقيت عملی شده بود در مرحله بعدی کلیه اختیارات نظامی کشور می بایست به مستشاران بلند پایه انگلیسی سپرده شود و افسران انگلیسی جای فرماندهان اخراج شده روسی را بگیرند. خود ژنرال آیرن ،ساید چنان که دیدیم فرماندهی موقت لشگر قزاق ایران را پذیرفته بود تا این که افسران انگلیسی از راه برسند و نوسازی ارتش ایران را شروع کنند اما انگلیس ها به افسران ایرانی لشگر قزاق اعتماد نداشتند، زیر افکر می کردند که این افسران بعلت همان ارتباط های سابق صنفی با فرماند هان روسی خود، ممکن

ص: 207

است تحت تأثیر تحولات انقلابی روسیه قرار گرفته و کمونیست شده باشند، نیز نمی شد از این امکان غفلت کرد که بعضی از فرماندهان ایرانی این لشگر که به داشتن احساسات ضد روسی معروف بودند عین همان احساسات را نسبت به انگلستان نیز داشته باشند و به این سادگی زیر بار تحکم نظامی انگلیس ها نروند

خطر شورش نظامی در ایران خیلی جدی بود که می بایست با آن مقابله کرد و مؤثر ترین راهی که انگلیس ها برای جلوگیری از این خطر اندیشیده بودند، خلع سلاح افسران و قزاقان ایرانی مقیم قزوین بود که قسمت عمده آن ها در این تاریخ در آق بابا منزل داشتند و عملا در زنجیر محاصره انگلیسی ها بودند.

در روز دوم ماه نوامبر 1920 ژنرال آیرن ساید باتفاق کاظم خان سیاح از اردوگاه قزاقان ایرانی در آق بابا دیدن کرد و در آن جا حادثه ای اتفاق افتاد که مسلماً از عجیب ترین و سرنوشت ساز ترین حوادث این دوره باید شمرده شود و همین اتفاق بود که ژنرال آیرن ساید را نسبت به رضا خان علاقه مند کرد.

جریان قضیه از این قرار بود که ژنرال انگلیسی پس از ورود به قریه آق بابا اولا دستور داد که پیرامون اردو چند مسلسل انگلیسی گذاشتند و به دژبان هایی که با خود آورده بود امر کرد که در صورت لزوم از آن ها استفاده کنند و سرباز یا افسری که خواست از اردو خارج شود با مسلسل بزنند.

بعد از دادن این دستور باتفاق مترجم خود (سروان کاظم خان) وارد اردوگاه شد و از ارشد افسران اردو میر پنج محمد قلی خان درخواست کرد که فرماندهان ایرانی لشگر را جمع کند زیرا وی مطلبی دارد که می خواهد با همۀ آن ها در میان گذارد. میر پنج محمد قلی خان دستور داد که تمام افسران اردو را با شیپور احضار کنند. بزودی همۀ آن ها گرد آمدند و ژنرال آیرن ساید بیاناتی خطاب به این افسران ایراد کرد که ماحصلش این بود که قزاقان و فرماندهان ایرانی باید موقتاً خلع سلاح شوند تا مربیان انگلیسی از راه برسند و وظایف خود را عهده دار گردند. بیانات آیرن ساید بوسیله سروان کاظم خان برای افسران ایرانی ترجمه شد و همه شان از مقصود و علت

ص: 208

حقیقی آمدن او به اردوگاه آگاه شدند.

هنگامی که بیانات مترجم بپایان رسید، سکوتی محض بر مستمعان چیره شد و کسی نخواست یا جرأت نکرد حرفی بزند اما غفلتاً افسری بلند قد و سیاه چرده که جای زخمی محسوس در ناحیه فوقانی دماغ (زیر ابرو) داشت از صف افسران جدا شد و قدم به پیش نهاد؛ مشارالیه به روایت شخصی که خود ناظر این صحنه بوده است چوب دستی از از گیل که غالب نفرات قزاق هنگام عقب نشینی از جنگل های گیلان با خود حمل می کردند در دست گرفته بود و هنگامی که شروع بصحبت کرد بهمین چوب دستی تکیه داشت. وی اول رو به کاظم خان کرد و از او پرسید: شما که هستید و این افسری که با خود همراه آورده اید کیست؟ کاظم خان خود را معرفی کرد و گفت از افسران ژاندارمری دولت شاهنشاهی است و افسری که همراه وی برای بازدید آمده ژنرال آیرن ساید فرمانده کل قوای انگلیس در ایران است.

بسیار خوب پس خواهش می کنم حرف های ما را هم برای ایشان ترجمه کنید افسران لشگر قزاق عموماً مطیع احکام اعلی حضرت شاهنشاه ایران هستند و اصولا دیویزیون قزاق گارد مخصوص اعلی حضرت پادشاه ایران است و همه افسران و فرماندهان آن از اوامر حکومت مرکزی که بنام شاهنشاه ایران صادر می شود تبعیت می کنند بنابراین از قول ما به حضرت ژنرال عرض کنید که اگر ایشان درخواست یا فرمایشی دارند باید آن را قبلا با هیئت دولت مطرح کنند و اگر تصویب شد دستور اجرای آن را خود دولت به ما ابلاغ کند و نه يك فرمانده خارجی.

اما در مورد تحویل اسلحه ما اگر در قبال توقیف افسران روسی و گرفته شدن اسلحه آنان سکوت اختیار کردیم برای این بود که اطلاع داشتیم که این افسران به امر پادشاه و فرمانده متبوع ما از خدمت منفصل شده اند و بعلاوه همه آن ها را خائن می دانستیم و آرزوی قلبیمان همین بود که روزی از قید تحکم و قدرت آن ها خلاص شویم و به این دلیل موقعی که شما افسران روسی را خلع سلاح کردید، حتی سر انگشتی برای كمك كردن به آن ها بلند نکردیم.

ص: 209

اما در مورد افسران ایرانی وضع چنین نیست و ما اسلحه خود را به کسی تحویل نخواهیم داد.

سپس در حالی که متغیر شده بود عصای از گیل خود را بزمین کوبید و گفت: کسی که بخواهد اسلحه مان را از دستمان بگیرد باید قبلا از روی نعشمان بگذرد...

جواب های افسر ایرانی را سلطان کاظم خان عیناً برای فرمانده انگلیسی ترجمه کرد و آیرن ساید که بعداً معلوم شد تا حدی نیز به زبان فارسی آشنا بوده است آناً مطلب خود را برگرداند و با چهره ای متبسم که معلوم بود خیال دل جوئی از افسران ایرانی را دارد از همه آن ها معذرت خواست و گفت که کاظم خان نتوانسته است منظور او را درست برای شنوندگانش تشریح کند.

ببخشید گفته هایم بد ترجمه شد نظرم توهین به شما نبود و ابداً چنین خیالی نداشتم که نفرات این اردو را خلع سلاح کنم؛ منظورم فقط این بود که هر کدام از شما ها که به قزوین می آیند یا اسلحه با خود نیاورید یا این که اگر آوردید آن را تا موقعی که در شهر هستید موقتاً به دژبان انگلیسی مقیم قزوین تسلیم نمائید. ،

رفقا ما باید همکاری کنیم زیرا دشمنان مشترك، كمونیست های گیلان هنوز سرکوب نشده اند و هر گونه سوء تفاهمی میان ما به ضرر هر دومان تمام خواهد شد.

پس از گفتن این کلمات به صف افسران ایرانی که برای شنیدن بیاناتش جمع شده بودند نزديك شد؛ با يكايك آن ها دست داد و خواهش کرد هر کدام اسم خود را بگویند و به این ترتیب هویت افسری را که با آن لحن شجاع و میهن پرستانه با او صحبت کرده بود کشف کرد و فهمید نامش سرتیپ رضا خان است. در دفتر خاطرات ژنرال آیرن ساید (ذیل وقایع روز دوم نوامبر 1920) جمله زیر ثبت شده است:

«... رضا خان فرمانده آتریاد تبریز (اشتباه است آتریاد همدان) مسلماً یکی از بهترین افسران ایران است اسمایس می گوید که: بین صاحب منصبان مقیم قزوین این مرد از همه لايق تر و در عمل فرمانده حقیقی لشگر قزاق است؛ گرچه بظاهر تحت او امر يك فرماندۀ سیاسی (سردار همایون) که از تهران منصوب شده است انجام وظیفه

ص: 210

می کند. »(1)

دربارۀ ملاقات آیرن ساید با رضا خان میر پنج در گراند هتل قزوین از قول سرهنگ باقر خان مویان مطلبی گفته شده بود، بیست و چند سال گذشت و در این مورد دیگر مطلبی بدست نیامد تا این که یاد داشت های آیرن ساید منتشر گردید، معلوم شد که چندین ملاقات صورت گرفته است اخیراً یاد داشت های آیرن ساید نخست در مجله یغما و سپس در مجله خواندنی ها در سال 38 قسمت هائی از آن یاد داشت ها نقل گردیده است. اینک نقل قسمتی از یاد داشت های آیرن ساید ذیل وقایع دوم نوامبر 1920:

«... امروز باز هم برای سرکشی به اردوی قزاق ایرانی رفتم و وضعیتشان را از نزديك ديدم اوضاع نسبت به دفعه پیش خیلی فرق کرده و روحیه سربازان در نتیجه دقت و توجه اسمایس خیلی بهتر شده است حقوقشان اکنون مرتب می رسد و سر وضع و لباسشان هم تمیز است... لباس های جدید به تن داشتند و از حیث منزل و خوابگاه نیز راحت بودند فرمانده لشگر قزاق سردار (همایون مردی) است ضعیف الجثه و بی مصرف؛ ولی نیروی محرك، روح فعال و اکسیر حیات این لشگر سر تیم به رضا خان است که سابقاً نیز با او برخورد کرده و از همان تاریخ خیلی مریدش شده ام... اسمایس می گوید که این افسر ایرانی فرماندهی خوب و برازنده است و با بودن او در قزوین دیگر وجود سردار همایون زاید است. به اسمایس گفتم همایون را مرخص کند که سر املاکش در تهران برود. عقیده شخصی من این است که نباید این سربازان و افسران آن ها را عاطل و باطل در این جا نگاه داشت بلکه باید راهشان را بسوی تهران پیش از آن که من از صحنه خارج شوم بازگذاشت ... به حقيقت يك ديكتاتور نظامی در ایران تمام اشکالات کنونی ما را حل خواهد کرد و به قوای انگلیس مجال خواهد داد که بی هیچ زحمت و خطر خاک این کشور را ترك كنند...»

به این ترتیب سردار همایون را از قزوین دور کردند و زمام امور لشگر قزاق

ص: 211


1- خواندنی ها، سال 38، شماره 26، «سیمای احمد شاه» جواد شیخ الاسلامی، استاد دانشگاه

ایران را بدست رضا خان سپردند ملاقات سوم آیرن ساید در 31 ژانویه 1921 صورت گرفت و در دفتر خاطرات روزانه اش چنین نوشته است:

«... رضا خان خیلی عجله دارد به کاری مشغول شود و از این که وجودش در قزوین عاطل و باطل بسیار ناراحت است...»

آخرین ملاقات میان این دو نفر در 12 فوریه 1921 (23 دی ماه 1299) در گراند هتل قزوین صورت گرفته است که سرهنگ با قر خان مویان هم خبر آن را داده است و آیرن ساید در دفتر خاطرات خود بدینسان نوشته است:

.«.. پس از مصاحبه ای که امروز با رضا خان داشتم اداره امور قزاقان ایرانی را بطور قطع به او واگذار کردم تا کنون افسر ایرانی ندیده ام که این اندازه صریح اللهجه و بی غل و غش ،باشد برایش توضیح دادم که خیال دارم بتدریج از قید نظارت خودم آزادش کنم و او هم از همین حالا باید ترتیبات و تدارکات لازم را با سرهنگ اسمایس بدهد که اگر شورشیان گیلان پس از رفتن ما از منجیل، خواستند به قزوین یا تهران حمله کنند جلوشان را بگیرد در حضور اسمايس يك فقره مذاكره طولانی با رضا خان داشتم اول می خواستم تعهد نامه کتبی ازش بگیرم ولی بالاخره به این نتیجه رسیدم که سند کتبی در این مورد فایده ندارد چون اگر بخواهد قول هائی را که به ما داده زیر پا بگذارد همین قدر کافی است ادعا کند که در دادن آن سند مجبور بوده و هر چه نوشته چون تحت فشار بوده باطل و بلا اثر است. مع الوصف دو مطلب را کاملا برایش روشن کردم:

1. یکی این که مبادا به این خیال بیفتد که همین اسلحه ها و مهماتی که در اختیارش می گذاریم خود ما را از پشت سر مورد حمله قرار دهد. چنین عملی منجر به اضمحلال کاملش خواهد بود

2. باید قول بدهد که پس از ورود به تهران شاه را به هیچ عنوان از سلطنت بر ندارد.

رضاخان هر دو درخواست مرا با خوش روئی و میل آشکار پذیرفت. پس از

ص: 212

ختم مصاحبه با هم دست دادیم و او رفت به اسمایس گفته ام که جلو اقدامات این مرد را نگیرد و بگذارد که او قوای خود را به تهران ببرد..»

دو روز بعد از این ملاقات آیرن ساید با تلگراف به بغداد احضار شد که مأموریت جدید خود را در آن جا تحویل بگیرد. اما پیش از ترک ایران سفر کوتاهی به تهران کرد و برای تودیع بحضور احمد شاه شرف یاب شد. وی در این شرفیابی درباره قول و قرار هائی که با رضا خان در قزوین گذاشته بود حرفی پیش شاه نزد و همین خدمتشان عرض کرد که حیف است اعلی حضرت از افسری چنین لایق (سرتیپ رضا خان) که وجودش در قزوین عاطل و باطل افتاده استفاده بهتری نکند اما روز بعد که برای خداحافظی پیش نرمان (وزیر مختار انگلیس) رفت جریان نقشه کودتا و قول و قرار هائی را که با سرتیپ رضاخان گذاشته بود به اطلاع وی رسانید عکس العمل وزیر مختار در قبال این خبر مهم که در آخرین لحظه برایش فاش می شد در دفتر خاطرات آیرن ساید به این شرح منعکس است:

«... در وضع کنونی ایران، کودتا از هر درمانی دیگر بهتر است آزادی عمل نور من را ازش گرفته ام وقتی تفصیل قول و قرار خود را با رضا خان برایش نقل کردم بی نهایت وحشت زده شد و گفت این مرد پس از ورود به تهران شاه را حتماً از تخت سلطنت پائین خواهد کشید گفتم این طور نیست و من به حرف رضا اعتقاد دارم بالاخره دیر یا زود می بایست تکلیف قزاق ها را معلوم کنیم برای همیشه که نمی شد آن ها را در قزوین نگاه داشت...»

سرد نیس رایت (سفیر سابق بریتانیا در دربار ایران) تحت عنوان «انگلیس میان ایرانیان» می نویسد:

«رضا خان در گراند هتل قزوین به آیرن ساید قول داده بود که احمد شاه را از سلطنت بر ندارد با اعزام یکی از محارم نزديك خود به لندن از ژنرال انگلیسی خواهش کرد که او را از تعهد قولی که در آن شب تاریخی 12 فوریه 1921 به وی داده است معاف سازد آیرن ساید با سپاس از این خوی به او اطمینان داد که چون شخصاً از

ص: 213

مجاری بسیار موثق اطلاع حاصل کرده است (!؟) که ملت ایران خواستار تغییر سلسله است لذا با کمال میل سرتیپ پهلوی را از قید قولی که داده معاف می دارد...»

7.کودتای 1299، تصرف تهران

اشاره

کودتای 1299 خورشیدی که برخی آن را انقلاب سفید نیز نام نهاده اند مقدمه اسف انگیز وضع نوینی بود در تاریخ چند هزار ساله ایران که حوادث مهمی ایجاد کرد و منتهی به اختناق تدریجی و اعمال تأسف انگیز مستبدانه ای گردید که بر اثر آن اولا عده ای از مردان پاک سرشت آزادی خواه را پس از سالیان دراز در زندان و تبعید بسر بردن (مانند مدرس و غيره) بالاخره با دلی مملو از عشق و علاقه وطن در کام اژدهای استبداد و بیداد نابود ساخت.

ثانياً، عده ای از رجال شریف و سیاستمداران ارجمند ایران را خواه و ناخواه و بد بختانه از صحنه سیاست ایران خارج ساخته کشور ما را به گردابی بس مخوف و هولناک راهنمایی کرد.

ثالثاً، وضع سیاستی که تمام رجال آزمودۀ ایران مانند مستوفی الممالك و مشير الدوله و ناصر الملك وغیره رعایت آن را می کردند، از حال تعادل خارج کرده و اثرات وخیم آن طرز حکومت را امروز با تلخی هر چه تمام تری می چشیم.

خلاصه هزاران موانع و مصائب و مشکلات دیگر را فراهم نمود که فعلا از بحث در آن می گذریم.

از آن نیمه شب سیاه و مشئوم که زنگ کودتا صدا کرد، این بدبختی ها شروع شد که تا سال های دراز آینده اثر شوم آن باقی خواهد بود و اینك می رویم که بطور مفصل از این حوادث بحث نمائیم:

متحدین کودتا

می گویند پنج نفر برای انجام کودتا با یک دیگر متحد شده و هم قسم شده پشت قرآن را

ص: 214

هم مهر کرده اند؛ این قرآن اکنون در دست مسعود خان کیهان است.

این پنج نفر عبارت بودند از: سید ضیاء الدین رضا خان میر پنجه، ماژور مسعود خان، سرهنگ احمد آقا خان (امیر احمدی) و کلنل کاظم خان (سیاح).

سید ضیاء الدین هم هنگام طرح اعتبار نامه اش در مجلس دوره چهاردهم چنین بیان کرده است

«دو روز پیش از کودتا من رفتم به شاه آباد جلسه ای تشکیل شد، در شاه آباد از بنده و آقای رضا خان میر پنج و از آقای احمد آقاخان که آن وقت سرهنگ بود و از آقای ماژور مسعود خان و از آقای کاظم خان من آن ها را دیدم چه دیدم و چه صحبت کرده و چه تصمیم گرفتیم از اسرار ماست، ولی يك خبری را به شما می گویم و آن این است که ما پنج نفر قسم خوردیم که به ایران خدمت کنیم...»

ولی از همان اوایل تشکیل کابینه اختلاف بین حضرات ایجاد شد و مدلول قسم نامه فراموش گردید.

در سال 1328 خورشیدی موقعیتی بدست آمد که با یکی از این 5 نفر متحدین یعنی سید ضیاء الدین که در مورد کودتا هم قسم شده بودند راجع به کودتا مذاکراتی بین نویسنده و او صورت گرفت و در اطراف کتاب کودتا بحثی پیش آمد و سؤالاتی از سید ضیاء الدین ،شد بیانات زیر را از زبان ایشان بدون کم و زیاد ضبط نموده عيناً نقل می گردد:

«يك هفته قبل از حرکت قشون افراد برای مانور از شهر بیرون می رفتند زیرا بعد از شکست قوای قزاق و فرار افسران روسی و خلع آن ها از سمتی که داشتند نفرات قوای قزاق در دهات اطراف قزوین بطور پراکنده سکونت اختیار کردند و تا يك ماه بلا تكلیف بودند و اگر کمکی هم برای زندگانی آن ها می شد از طرف قوای انگلیسی و هندی بود؛ تا این که کابینۀ سپهدار برای سرپرستی قزاق های پراکنده، هیئت ارکان حربی تشکیل داد در تحت ریاست آقای امیر موثق و عضویت ماژور مسعود خان و کاپیتن کاظم خان (کاظم خان شب کودتا کلنل شد) و زمان خان بهنام برای این که رابطی بین قوای

ص: 215

قزاق و قوای انگلیسی باشد کلنل اسمیت (1) که به سمت افسر ژاندارم از طرف دولت استخدام شده بود به سمت افسر رابط معین شد (نامبرده طبق قرارداد 1919 استخدام شده بود) این هیئت مدت چند ماه امور قزاق های قزوین را اداره و برای وصول حقوق عقب افتاده قزاق ها ماژور مسعود خان و کاپیتن کاظم، منظماً با تهران آمد و رفت داشتند. پس از آن که ترتیبی در جمع آوری نفرات پراکنده قزاق داده شد، برای آن که بی کار نمانند روز ها این ها را در نقاطی که توقف داشتند به مشق های نظامی وادار می کردند. تقریباً دو هفته قبل از حرکت به تهران این مشق های نظامی صورت عملیات و حرکات نظامی را پیدا کرد و باصطلاح در بیرون منطقه سکونت خود به مانور می پرداختند. شب جمعه آخر دلو دو هزار نفر از قوای قزاق تحت ریاست رضا خان میر پنج و یک صد نفر ژاندارم تحت ریاست اسفندیار خان بطرف تهران حرکت کردند. صبح شنبه به کرج وارد شدند و پیش قراولان آن ها با احمد آقا خان سرتیپ (امیر احمدی) با توپی به شاه آباد آمدند. دو ساعت بعد از ظهر سید ضیاء الدین و ماژور مسعود خان که از تهران عازم بودند به شاه آباد وارد کاپیتن کاظم خان در انتظار ورود آنان بود، بلافاصله به رضا خان میر پنج خبر دادند، از کرج با اتومبیل آمد و ساعت سه بعد از ظهر مجلس مشورتی از اشخاص زیر در اتاق غربی قهوه خانه شاه آباد تشکیل یافت: 1. سید ضیاء الدین 2. ماژور مسعود خان 3. کاپیتن کاظم خان 4. رضا خان میر پنج 5. احمد آقا خان سرتیپ مذاکراتی صورت گرفت که اهم آن ها این بود که این 5 نفر قسم خوردند که برای حفظ استقلال مملکت و تخلیه ایران از قشون بیگانه و نگاهداری سلطنت احمد شاه با هم عهد و پیمان کردند.

صبح روز یکشنبه ساعت 7 صبح، رضا خان میر پنج و کاظم خان به شاه آباد آمدند ، در حالی که سید ضیاء الدین، ماژور مسعود خان و کاظم خان و رضا میر پنج در ایوان قهوه خانه ایستاده بودند پیاده نظام از مقابل آنان دفیله داده بطرف مهر آباد رهسپار شدند. پس از خاتمه دفیله جلسه مشورتی دیگر از اشخاص نامبرده بالا باضافه سرتیپ احمد آقا خان تشکیل و تصمیماتی اتخاذ گردید که از آن جمله طرح حمله به پایتخت و تصرف نقاط لازمه بوده

ص: 216


1- Smithe

است در این جلسه آن چه سید ضیاء الدین پیشنهاد می کرد بدون مذاکره زیاد قبول می شد.

دیگر از تصمیماتی که گرفته شده این بود که از آن لحظه حکومت نظامی در شاه آباد اعلام و هر کس از طرف تهران بیاید برای مسافرت وی بطرف غرب و قزوین مانعی نباشند ولی هر کس از قزوین بطرف تهران حرکت کند ممانعت شود.

سپس مقرر شد نفرات قزاقی که در کرج هستند امشب را استراحت کنند و صبح بطرف شاه آباد و مهر آباد حرکت و مقدمات عزیمت به تهران برای فردا شب دوشنبه فراهم گردد در همین جلسه مقرر شد پنجاه نفر قزاق سوار از بیراهه بطرف كهريزك حرکت کنند تا در صورت عزیمت احتمالی شاه بطرف جنوب جلوگیری شود؛ و عده ای هم برای محافظت دروازه های شهر و سفارت خانه ها برگزیده شوند که حاضر برای حرکت به تهران بشوند. فرماندهی این دستجات با کاظم خان خواهد بود؛ تصمیمات دیگری هم اتخاذ شد که حوادث بعدی (توقیف اشخاص) نشان داد مربوط به مشاوره این جلسه بود.

ساعت 3 بعد از ظهر روز یک شنبه شاه آباد از تمام قوای قزاق تخلیه فقط یک صد نفر قزاق سواره با یک صد نفر ژاندارم سواره باقی مانده بود که هنگام حرکت سید ضیاء الدین و ماژور مسعود خان همراه آن ها باشند .(اسکورت) ساعت سه و نیم بعد از ظهر سید ضیاء الدین با اتومبیل در حالی که ماژور مسعود خان هم همراه شان بود به معیت اسکورت بطرف مهر آباد حرکت و ساعت چهار بعد از ظهر وارد مهر آباد می شوند. هنگام ورود رضا خان میر پنج و افسران قزاق از آن ها استقبال ولد الورود سید ضیاء الدین، اعلام می کنند که از این لحظه آقای رضا خان میر پنج رئیس دیویزیون قزاق و فرمانده قوای قزاق باید شناخته شود.

معلوم است این خبر با حسن استقبال پذیرفته شد بلافاصله جلسه مشورت در ایوان خرابه جنوب مهرآباد (همان 5 نفر که با هم قسم یاد کرده بودند) تشکیل و پس از نیم ساعت رضا خان میر پنج تمام افسران قزاق را جمع و بیانات مؤثری که قبلا مذاکره شده بوده است برای حاضرین ایراد و تمام نفرات با فریاد زنده باد ایران زنده باد شاه زنده باد قزاق های فداکار ،وطن ناطق را روی دست گرفته نزد سید ضیاء الدین می آورند.

ص: 217

مقارن مغرب 20 نفر از سردار ها امیر تومان ها افسران عالی رتبه دیویزیون قزاق که گویا از طرف شاه مأموریت داشتند که قزاق ها را مانع از ورود به تهران شوند، وارد مهر آباد می شوند. ورود این افسران عالی رتبه برای سید ضیاء الدین نگرانی تولید می کند و در نتیجه مدت نیم ساعت مانع می شود که رضا خان با آن ها ملاقات کند، ولی پس از تحصیل اطمینان که در تحت تأثیر واقع نشود در پذیرفتن و ملاقات با آن ها موافقت می کند. ساعت 7/5 بعد از ظهر منظره مهر آباد در آن شب تاریخی بسیار رقت آور و تأثر انگیز بود زیرا دو هزار نفر قزاقی که پس از شش ماه جنگ های خونین در میدان های گیلان و چهار ماه آوارگی در دهات قزوین اکنون که به خانه و لانه خود بر می گردند از طرف صد ها بستگان خود که پیاده و با وضع اسفناکی به استقبال جوانان خود آمدند، مواجه می شدند و این جنگجویان چه ره آوردی برای استقبال کنندگان و هدیه ای برای مسافرین خود داشتند.

در مهر آباد و غیر از دیوار های خواب و سرمای سخت زمستان با باد سوز آور شهریار هیچ گونه وسیله پذیرائی میسر نبود. این وضع مهر آباد بیشتر بر تأسف و رقت هر تماشاچی بصیری می افزود وقتی که متوجه می شد تهران غفلت زده، خواب آلود از هجوم این انبوه ناچیز در اضطراب و نگرانی است جز يك يا دو فانوس نیم سوخته و گاه گاهی جرقه های کبریت هیچ روشنائی و اثر زندگانی در این جمع پریشان و آشفته دیده نمی شد. فقط دو سه نفری که معتقد بودند و می دانستند چه راهی را در پیش دارند و برای رهبری و پیشرفت نقشه ای که در خیال خود می پروراندند مشغول کنکاش و یا اندیشۀ جمعی و فردی بودند.

مقارن ساعت هفت و نیم بعد از ظهر نورافکن های دو اتومبیل که از تهران بطرف مهر آباد می آمد اضطراب خاطری برای اداره کنندگان این قافله ایجاد کرد. طولی نکشید که سرهنگ باقر خان (معروف به بمبی) آمد در حالی که سید ضیاء الدین، کاظم خان و مسعود خان پهلوی هم ایستاده بودند، اطلاع داد که دو اتومبیل یکی حامل نمایندگان شاه و رئيس الوزراء ويك اتومبيل حامل نمایندگان سفارت انگلیس آمده می خواهند با فرمانده قوای قزاق ملاقات کنند، بدون لحظه ای تأمل سید ضیاء الدین می گوید: آقایان

ص: 218

را ببرید در اتاق تشریف داشته باشند تا فرمانده قوا به ملاقات ایشان بیاید بیانات سید ضیاء الدین با حرکت سر حاضرین تأیید شد گفتم ،اتاق ضرری ندارد اگر از این اتاق هم توصیفی بشود. اتاقی بود رو به شمال كه يك پنجره و درب آن بسمت ایوان شمالی و يك درب آن بطرف جنوب و تمام فاقد در و پنجره و اگر گفته شود صورت مذبله ای را داشت باز حقیقت حال را بیان نکردیم.

يك فانوس در درگاه پنجره تنها روشنائی این محوطه بود. بدیهی است واردین در انتظار ملاقات فرمانده قوای قزاق جز تسلیم و اطاعت چاره ای نداشتند این حالت انتظار گویا درست يك ساعت دوام پیدا کرد به دفعات مقتضی نبودن طول انتظار را به سید ضیاء الدین تذکر دادند ولی بنا بجهاتی که قسمتی از آن بعداً معلوم می شود سید ضیاء الدین ملاقات فرمانده قوای قزاق با نمایندگان شاه و رئيس الوزراء و سفارت انگلیس را تعمد داشته است.

نظر به نقشه ای که در جلسه بعد از ظهر روز پیش در شاه آباد طرح ریزی شده بود، نفرات قزاق ساعت 9 بعد از ظهر از مهر آباد حرکت کنند تا مقارن نصف شب به تهران وارد شوند.

سید ضیاء الدین می خواسته ملاقات هنگامی رخ بدهد که همه در برابر يك عمل انجام شده قرار گیرند

مذاکراتی که در این جلسه چهار نفری (زیر احمد آقا خان سرتیپ دیگر در این مذاکرات شرکت نداشت و مواظب نفرات خود بود) صورت گرفت طرز برخورد و مذاکره با نمایندگان شاه و سفارت از طرف سید ضیاء الدین به رضا خان تلقین شد. ساعت هشت و سه ربع سید ضیاء الدین تقاضا کرد از رضا خان میر پنج که شیپورچی را در تحت اختیار او بگذارند که هر وقت او بگوید شیپور حرکت زده شود.

از حسن اتفاق پیدا کردن شیپورچی ربع ساعت طول کشید. مقارن ساعت نه رضا خان میر پنج در حالی که کلاه پوستی قزاقی و یا پونچی طویل را پوشیده بود وارد اتاق نمایندگان شاه و سفارت شده پس از سلام نظامی می گوید؛ فرمایشی دارید؟

ص: 219

نماینده شاه معین الملک و نماینده رئيس الوزرا اديب السلطنه سميعي (1) هر يك پس از مقدماتی از علاقه اعلی حضرت و دولت و فداکاری افراد قزاق و غفلتی که در این مدت شده بیاناتی اظهار و سپس کلنل ها يك مستشار سفارت انگلیس و کلنل ها دسلتون آتاشه میلیتر (وابسته نظامی) سفارت انگلیس بیاناتی در تأیید میل اعلی حضرت و نظر دولت در ضرورت توقف نفرات قزاق در مهر آباد و عدم ضرورت حرکت به تهران ایراد می نمایند. پس از این بیانات رضا خان میر پنج شرح مفصلی از جنگ های با متجاسرین و فداکاری های افراد قزاق و غفلت اولیای دولت بیان و در خاتمه می گوید: ما ها غیر از خدمت به شاهنشاه مملکت قصدی نداریم و از آمدن به تهران هم جز این که عرایض خود را بعرض همایونی و دولت برسانیم منظوری در کار نیست دوباره معين الملك و اديب السلطنه با بيانات صريح و قطعی تری تکلیف انصراف از حرکت به تهران را تأکید بلافاصله کلنل ها يك بنام سفارت انگلیس از طرف خود و از طرف کلنل ها دسلتون ضرورت اطاعت امر شاه و دولت را به رضا خان خاطر نشان می نماید

تماشاچیان این مذاکرات و مناظرات تمام افسران قزاق بودند که در ایوان ایستاده و شاهد مذاکرات بودند بیش از همه سید ضیاء الدین که دم در ایستاده بود علاقه به جریان مذاکرات داشت، زیرا بمجرد این که نمایندگان شاه و دولت و کلنل ها يك لحن آمرانه و تهدید را پیش کشیدند، سید ضیاء الدین از دم در دور رفته و شیپورچی را از محوطه خارج و دستور شیپور را می دهد. صدای شیپور در این جمع دو هزار نفر که مترصد حرکت بودند ولوله ای ایجاد کرد سید ضیاء الدین بدون تأمل وارد

ص: 220


1- این موضوع را خود ادیب السلطنه سمیعی در حیاتش برای نویسنده این طور ذکر کرده که بر حسب اصرار نماینده شاه معین الملك و تلفن شاه به سپهدار دو نفری به سفارت انگلیس رفتیم پس از رساندن پیغام شاه و رئیس دولت و مذاکرات مختصری خواستیم که سفارت هم نماینده بفرستد و وزیر مختار هم دو نفر كلنلها يك (HAIK) وكلنل ها دسلتون ( HADSLTON ) آتاشه نظامی سفارت را باتفاق ما مأمور کرد که پیام شاه و رئیس دولت به رئیس قوای قزاق برسانند.

اتاق شد زیرا احساس کرده بود که ممکن است این تهدیدات در رضا خان مؤثر واقع شود؛ خصوصاً به امید هائی که نمایندگان شاه می دادند ممکن بود تمام نقشه ها زایل گردد و فرمانده قوای قزاق سر تسلیم فرود آورد بیانات ها يك كه تمام شد ادیب السلطنه و معين الملك تأیید کردند که بطوری که ملاحظه می کنید سفارت انگلیس هم حرکت قوای قزاق را تجویز نمی نماید.

در همان لحظه ای که فرمانده قزاق می خواست جواب مثبت یا منفی بدهد سید ضیاء الدین وارد صحنه شد و به حاضرین با خطاب سلام و علیکم آغاز سخن می کند؛ چند ثانیه حالت بهت در همه حاضرین مشهود بود زیرا این تازه وارد را که با کلاه بود همه می شناختند؛ ولی در آن موقع شب با آن قیافه و در تحت تأثیر آن مقتضیات ولوله حرکت قزاق ها و صدای چرخ های توپ کسی نتوانست فوراً بجای آورد.

سید ضیاء الدین پس از چند ثانیه کلاه را از سر برداشته و به آقایان می گوید مرا نمی شناسید؟ من سید ضیاء الدینم بدون لحظه ای تأمل ادیب السلطنه، معين الملك هايك و هادسلتون وی را استقبال کردند همه به یک زبان استفسار می کنند شما این جا چکار می کنید؟ وفوراً تغییر قیافه داده با لحن شدیدی از روش تهران و غفلت اولیای امور سخن آغاز و پس از بیاناتی دست فرمانده قزاق را گرفته از اتاق بیرون می برد

باید در نظر داشت که رضا خان میر پنج سید ضیاء الدین را نماینده شاه می دانست و بعلاوه طرز استقبالی که نماینده شاه و سفارت انگلیس در برخورد با سید ضیاء الدین کردند بر نفوذ معنوی و حیثیت وی در نظر افسران و خاصه فرمانده قزاق افزود، خصوصاً وقتی که سید ضیاء الدین وارد صحنه شد و این بیانات را ایراد نمود که شیپور حرکت زده شد و اگر در واقع تمام افسر ها مایل بجلو گیری نفرات قزاق بودند؛ در آن وقت شب و با آن وضع غیر عملی و غیر ممکن بود. صدای حرکت پای نفرات قزاق و گردش چرخ های توپ خانه، تدریجاً تخفیف پیدا می کرد؛ در همین موقع در آن تاریکی شب مراسم وداع و روبوسی بین سید ضیاء الدین و فرمانده قزاق با کاپیتن کاظم خان انجام اینان هم رهسپار تهران شدند نمایندگان شاه و سفارت در اتاق انتظار ایستاده نمی توانستند بیرون

ص: 221

بیایند تقریباً بعد از نیم ساعت سید ضیاء الدین تنها به اتاق مراجعت می کند؛ این مرتبه با قیافه متبسم و بشاشی شروع بصحبت با حاضرین می نماید در حالی که آثار گرفتگی و نگرانی از بشره نمایندگان شاه هویدا بود.

ماژور مسعود خان با یک صد نفر قزاق و یک صد ژاندارم سواره حاضر برای ساعت حرکت سید ضیاء الدین در بیرون هستند ادیب السلطنه از سید ضیاء الدین می پرسد بالاخره چه خواهد شد؟ سید ضیاء الدین جواب می دهد خدا می داند، اگر مقاومتی از طرف قوای دولتی بشود احتمال دارد جنگی بشود.

معین الملک از شنیدن این خبر در حالی که تسبیحی در دست داشته پشت به حاضرین و رو بقبله ایستاده شروع بخواندن آیة الکرسی می کند.

ادیب السلطنه سمیعی هم سر را پائین انداخته در فکر فرو می رود. هايك و هادسلتون به زبان انگلیسی نجوا می کنند و از سید تقاضا می کنند که به تهران مراجعت کنند.

سید ضیاءالدین جواب می دهد نفرات قزاق در تمام عرض راه هستند و نمی توانند ضمانت بکند که بسلامتی می توانند از بین صف قزاق ها عبور کنند، شاید در زد و خورد احتمالی آسیبی به اینان وارد شود.

در این موقع ماژور مسعود خان از بیرون وارد اتاق شده و حرفی به گوش سید ضیاء الدین گفت و سید از اتاق خارج شد رضا خان فرمانده قزاق از دروازه تهران با اتومبیل بسرعت آمده خواهان ملاقات سید ضیاء الدین بود. معلوم می شود که رضا خان با اتومبیل از مهر آباد تا امام زاده حسن رفته و در آن جا از اتومبیل پیاده می شود؛ زیرا پیش قراولان بریگاد مرکزی که تحت فرماندهی سرتیپ شهاب برای جلوگیری از ورود قزاق ها از دروازه شهرنو (دروازه قزوین) مأموریت داشتند پیش قراولان آن ها تا امام زاده حسن جلو آمده بودند و اولین پیش قراول که با رضا خان مواجه می شود می گوید مأمور جلوگیری از ورود نفرات قزاق هستم و در همان جا به رضا خان اطلاع می دهند که افراد ژاندارم و پلیس از دروازه باغ شاه تا اکبر آباد تمام بلندی های

ص: 222

خندق (سابقاً دور شهر تهران خندق عمیق بود) را اشغال کرده مستعد تیر اندازی هستند. در مقابل این اخبار رضا خان لازم دیده بود که فوراً بیاید کسب تکلیف کند.

مذاکره رضاخان با سید ضیاء الدین طولانی نبود ولی معلوم شد که سید ضیاء الدین بوی دستور مقاومت و حمله را داده بود رضا خان میر پنج و کاظم خان بلافاصله مراجعت کردند و مجدداً سید ضیاء الدین به اتاق نمایندگان مراجعت کرد كلنل هايك و هادسلتون اصرار داشتند که بروند بلکه از خونریزی جلوگیری کنند ولی سید سرگرم صحبت های متفرقه بود و متوالیاً ساعت را نگاه می کرد ساعت 11/5 سید ضیاء الدین اجازه داد که این دو کلنل رهسپار تهران شوند، زیرا اطلاع پیدا کرده بود که نفرات قزاق (بدون زد وخورد) از دروازه تهران عبور کرده اند. مقارن نصف شب خود سید و ماژور مسعود خان سوار اتومبیل و پشت اتومبیل آن ها اتومبیل اديب السلطنه و معين الملك و يك صد نفر قزاق با يك صد نفر ژاندارم آهسته بطرف تهران حرکت کردند در خیابان امیریه سید ضیاء الدین از اتومبیل پیاده و سوار اسب شده با تاخت بطرف قزاق خانه حرکت می کنند بعد از ورود سید به قزاق خانه (باغ ملی فعلی و عمارات دادرسی ارتش فعلی) و ملاقات با رضا خان دستور داده می شود ارابه های توپ با هم شليك كنند چون در آن موقع اشخاص متفرقه در حیاط پشت میدان مشق جمع شده بودند امر داده می شود اشخاص متفرقه را بیرون بکنند؛ زیرا قزاق ها می خواستند ادیب السلطنه و معین الملک را هم بیرون بکنند؛ سید تقاضا می کند خوب است آقایان را در اتاق پذیرائی کنند تا پس از استقرار آرامش به منزلشان بروند.

در این موقع رضا خان فرمانده قوا و سید ضیاء الدین و ماژور مسعود خان می روند در یکی از اتاق های حیاط و می نشینند و راجع به جریانات، تبادل نظر می کنند.

نیم ساعت بعد قزاقی می آید و خبر آمدن فرمان فرما را می دهد که می خواهد رضا خان میر پنج را ملاقات کند (1)

ص: 223


1- در دوره ای که فرمان فرما والی غرب بود مدت دو سال رضا خان از افراد اسکورت فرمان فرما بود و سوابق زیادی با هم داشتند.

گویا رضا خان میل داشت از فرمان فرما پذیرایی کند که سید مجال نداده به قاصد می گوید:

به حضرت والا عرض کنید در اتاق تشریف داشته باشند. معلوم شد شاهزاده فرمان فرما در آن وقت شب نگران شده به سفارت انگلیس رفته بوده است که در آن جا متحصن شود ولی قزاق های مأمور حفظ سفارت اجازه نداده بودند.

طولی نکشید که کاپیتن کاظم خان که در این شب درجه وی به کلنلی ارتقاء یافت و سمت حاکم نظامی تهران را پیدا کرد با ژنرال و ستاهل (1) سوئدی رئیس شهربانی وارد اتاق ستاد کودتا گردید. کلنل کاظم خان گزارش تصرف کمیسری های (کلانتری) شهر و اشغال نظیمه (شهربانی) را داد ژنرال و ستاهل با حالت اضطراب علت این پیش آمد ها را سؤال می کند سید وی را به سکوت و آرامش دعوت کرده می گوید:

حکومت نظامی در تهران برقرار شده و از این لحظه شما راجع به امور نظمیه فقط تابع دستور های کلنل کاظم خان خواهید بود و برای تقویت نظمیه هم دویست نفر قزاق مأمور کلانتری های مرکز خواهند بود و ستاهل سؤال می کند آیا این جریان بر خلاف اعلی حضرت شاه است؟ جواب منفی می شنود و سید می گوید شما می توانید فردا صبح زود حضور شاه شرف یاب شده و خاطر معظم له را مطمئن سازید و به کلنل کاظم خان دستور داده می شود که اجازه خروج از شهر را به وستاهل بدهند (در این موقع شاه در فرح آباد بسر می برده است) زیرا تمام دروازه ها بسته و احدی حق خروج از شهر را نداشت. در این موقع اطلاع رسید که محمد حسن میرزای ولی عهد قصر سلطنتی را ترك و از طرف جنوب شهر قبل از ورود قزاق ها بسمت فرح آباد حرکت کرده است.

در همین موقع ادیب السلطنه را دسر (سرتیپ را دسر شهربانی) که سمت ریاست

ص: 224


1- وستاهل VESTAHEL کلنل سوئدی و ژنرال ایران بود.

پلیس سوار را داشت مأمور توقیف رجال و وزراء و سایر توقیف شدگان کودتا می گردد...»

این یاد داشت ها به این جا که رسید وقت تمام شده بود یعنی ساعت در حدود نصف شب بود قرار شد بقیۀ آن برای هفته بعد بماند که دیگر مجال ملاقاتی برای ادامه این یاد داشت ها بدست نیامد.

در کودتای مصنوعی هم صدای گلوله لازم است

در حدود نصف شب قزاق ها به شهر وارد شدند و با این که عده ژاندارم (1) ساخلوی تهران باندازه ای بود که کاملا می توانستند از ورود آنان جلوگیری نمایند و تمام آن عده را اسیر سازند؛ مع هذا در اثر تبانی های قبلی با رؤسای سوئدی ژاندارم در موقع ورود هیچ گونه مقاومتی بعمل نیامد و قزاق ها بدون سر و صدا و تصادمی از بیرون دروازه قزوین وارد شهر شدند و پس از آن که در میدان مشق موضع گرفتند، صدای شلیک توپ مردم تهران را هراسان از خواب بیدار کرد

اولین اقدام رؤسای قزاق این بود که چند دسته قزاق برای اشغال کلانتری های شهر و دستگیری نفرات پلیس مأمور کردند و اغلب کلانتری ها بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم شدند فقط در مرکز شهربانی که محل آن در میدان توپ خانه (میدان سپه فعلی) است اندك مقاومتی بعمل آمد و دیگری کلانتری بخش شش بوده که در حدود يك ساعت مقاومت کرد زیرا عصر همان روز به کلانتری ها دستور های لازمه صادر و اسلحه و فشنگ به تمام پاسبانان داده شده بود.

ص: 225


1- در این موقع عده ژاندارم که حاضر در مرکز بودند شش صد نفر بود بعلاوه بریگاد مرکزی را هم دولت برای نگاهداری خندق و همراهی با ژاندارم مأمور ساخت ژاندارم ها مقارن غروب از شهر خارج و در باغ شاه و یوسف آباد که مقر آن ها بود مستقر شدند، ولی به آن ها تفنگ بی فشنگ داده شده بود؛ اگر رؤسای ژاندارمری با کودتا همراه نبودند آن ها با تکیه به شهر می توانستند قوای خسته قزاق را در همان ساعت اولیه متفرق سازند خاصه که بریگاد مرکزی برای كمك فرستاده شده بود.

بر اثر مقاومت پاسبانان شهربانی و زد وخوردی که بوقوع پیوست، چند نفر کشته شدند و این جنگ و خونریزی بواسطه سوء تفاهم و انجام وظیفه پاسبانان بوده که از شهر دفاع می کردند زیرا از یک طرف احکام و اوامر قطعی از طرف اداره پلیس صادر نشده بود که با قزاق ها مقاومت نشود و از طرف دیگر عصر همان روز دستوراتی برای حفظ امنیت شهر صادر شده بود بهمین مناسبت ده نفر پاسبان و سه نفر قزاق مقتول و یک نفر قزاق هم مجروح شده بود که جریان این زد و خورد بشرح زیر می باشد:

همین که قزاق ها خود را به میدان سپه رسانیدند بنابر امر ما فوق شروع به شليك تفنگ کرده حتی دو تیر توپ نیز شليك شده و چیزی نمانده بود که رئیس پلیس كه يك نفر سرگرد سوئدی بود، بقتل برسد، زیرا گلوله توپ سقف اتاقی را که در آن توقف داشت، خراب کرده بود و پس از مدت 15 دقیقه تقریباً جنگ خاتمه پیدا کرد.

اهالی تهران در این موقع شب که بخواب رفته بودند بر اثر صدای شليك توپ و مسلسل هراسان از خواب پریده از همه جا بی خبر و نمی دانستند که چه بسر آن ها آمده است. صدای هولناك توپ و شليك مسلسل و تفنگ بطوری فضای تهران را هراس انگیز کرده بود که عده ای از زنان حامله سقط جنین نمودند.

می گویند هنگامی که کلانتری شش مقاومت می کرد، رضا خان خیلی وحشت زده بنظر می رسید و به یکی دو نفر گفته بود که اگر یکی دو کلانتری دیگر هم به کلانتری شش تأسی کنند و مقاومت نمایند و ما تا صبح نتوانیم شهر را بتصرف در آوریم، صبح گرفتار خواهیم شد و خوب است فرار کنیم؛ ولی او را از این قصد منصرف می نمایند.

قزاق ها همین که به مرکز شهربانی دست یافتند، درب زندان ها را بازو کلیه محبوسین را آزاد نمودند؛ می گویند یکی از محبوسین بتصور این که متجاسرین تهران را تصرف کرده اند، پس از آزادی جلوی در شهربانی که می رسد فریاد می کند: زنده باد بلشويك ها. ولی هدف گلوله قرار می گیرد و سر تیر مقتول می شود.

در این هنگام ملاقاتی بین رئیس کل شهربانی و رؤسای قزاق مهاجم دست داد و از طرف رؤسای قزاق به رئیس شهربانی تکلیف شد که دستور دهد افراد شهربانی با

ص: 226

افراد قزاق همکاری نمایند ولی رئیس شهربانی پاسخ داد که بایستی صبح زود از شاه اجازه تحصیل شود در صورتی که شاه اجازه داد آن وقت افراد پلیس در حفظ انتظامات شرکت خواهند نمود. بعلاوه از رئیس شهربانی قول گرفته شد که مطلقاً در جریان وقایع جدید مداخله ننماید.

از آن طرف ژاندارم ها همین که قزاق ها وارد شهر شدند آنان نیز بر حسب تبانی های قبلی به آسایش گاه های خود واقع در باغ شاه و یوسف آباد رفته استراحت نمودند.

صبح زود رئیس شهربانی نزد شاه رفت و از جریان مذاکرات شب، شاه را آگاه گردانید احمد شاه نیز اجازه داد که پاسبانان با قزاق ها در حفظ انتظام شهر و آسایش عمومی شرکت جویند.

گزارش به لندن

از قراری که در اسناد سیاسی وزارت امور خارجه انگلیس ذکر گردیده است روز سوم حوت وزیر مختار انگلیس در تهران با سلطان احمد شاه ملاقات نمود و شرح ملاقات خود را به وزیر خارجه انگلیس (کرزن) چنین تلگراف کرده است:

«اعلی حضرت از من کسب تکلیف فرمودند که حالا چه باید بکنند. اعلی حضرت فوق العاده مشوش و ناراحت بنظر می رسید ولی تشویش و نگرانیش کمتر از روز قبل بود زیرا روز پیش در حضور اسمارت نتوانست از ابراز نگرانی و تشویش خودداری کنند. دلیل آن هم این بود که ورود قزاق ها به تهران صدمه ای به شاه نرسیده بود و دیگر کلمه ای راجع بترك تهران بر زبان نیاوردند.

در جواب سؤال ملوکانه قبلا فکر شاه را از مقاصد رهبران کودتا نسبت به شخص اعلی حضرت راحت و سفارش کرده بودم که فوراً با رهبران آن ها ارتباط بگیرند، و از نیات درونی و خواسته های او آگاه شوند و هر تقاضائی که داشته باشند همه را بی چون چرا و بی درنگ بر آورند زیرا در وضع کنونی پایتخت قزاق ها حاكم مطلق بر اوضاع شده اند تنها رویه عملی که مقام سلطنت میت وانند اتخاذ نمایند، همین است و لا غیر.

ص: 227

اعلی حضرت موافقت کردند که توصیه مرا بپذیرند.

نرمان در گزارش دیگر می نویسد:

«سید ضیاء الدین در بادی امر و ملاقات با اعلی حضرت پیشنهاد می کند که در عنوانی که در فرمان شاه عنوان رسمی او را بجای رئیس الوزراء دیکتاتور ایران بنویسد، ولی اعلی حضرت زیر بار نمی رود و ابراز مخالفت می کنند و می گویند عنوان چنین سمت و عبارتی به حیثیت مقام سلطنت لطمه می زند و باعث تحقیر شئون سلطنت و تاج و تخت است. سید ضیاء الدین که مردی واقع بین است نظر اعلی حضرت را در این مورد پذیرفته و قبول کرد که همان عنوان سنتى رئيس الوزراء را در فرمانش نوشته شود...»

صبح چهارم حوت در هر دروازه شهر و هم چنین در سفارت خانه های تهران يك عده قراول ایستاد و از ورود و خروج کلیه مردم جلوگیری بعمل آمد؛ فقط کسانی می توانستند به سفارت خانه ها وارد شوند که عضویت آن جا را داشتند.

در این هنگامه چندین نفر به سفارت امریکا پناهنده شدند؛ و خود سپهدار هم پیاده بدون آن که کسی متوجه شود به سفارت انگلیس شتافت در آن جا به سپهدار خبر رسید که نام او جزو اسامی دستگیر شوندگان نیست؛ لذا همان روز از سفارت خارج گردید.

صبح روز چهارم تا مدت دو سه ساعت کسی جرأت نمی کرد که از خانه های خود بیرون بیاید تا این که رفته رفته عبور و مرور شروع شد؛ ولی يك درشکه در تمام شهر دیده نمی شد؛ زیرا اشخاصی که طبق نقشه بایستی دستگیر شوند ممکن بود فرار نمایند و یا به وسائلی از شهر خارج شوند؛ بنابراین برای پیش گیری از فرار آن ها اولا در دروازه ها از عبور و مرور اشخاص بطور کلی جلوگیری می شد بعلاه از حرکت کلیه وسائط نقلیه جلوگیری بعمل آمد

از ورود اعضای ادارات به وزارت خانه ها بطور عموم جلوگیری بعمل آمد در تمام وزارت خانه ها و ادارات را بستند کلیه جراید مرکز حتی روزنامه رعد توقیف شد. تمام تلفن های شهر را قطع کردند؛ هم چنین کلیۀ تلفن های نقاط خارج از تهران را نیز مهر کردند که کسی نتواند با نقاط خارج از تهران صحبت نماید با وقایع تهران به ولایات

ص: 228

اطلاع داده شود فقط سیم قم را چون دیرتر از سایر نقاط مهر و موم کرده بودند، خبری به قم رسیده بود که متجاسرین به تهران ریخته اند و پایتخت را تصرف کرده اند؛ این خبر موجب تشویش اهالی آن جا گردید؛ گویا مردم در اثر این شایعه پریشان احوال شده تمام دکان های خود را تخلیه کرده بودند و اموال آن را نیز به خانه های خویش حمل کرده بودند.

از همان اول آفتاب روز چهارم مشغول گرفتن اشخاص شدند و عده ای را به زندان های مختلف برده زندانی نمودند.

عصر روز چهارم حوت مردم سید ضیاء الدین را دیدند که در اتومبیل ریاست وزراء سوار است در حالی که سر و صورت را اصلاح نموده و عمامه را برداشته کلاه پوست بر سر گذاشته در خیابان های تهران در حال ایاب و ذهاب بود.

8.شاه لب گزه می کند و فرمان ریاست وزرایی سید ضیاء را صادر می نماید.

شاید زیر کاسه نیم کاسه ایست؟!

سرهنگ با قرخان همان کسی که بیرق دار اردو بود روز چهارم حوت 1299 به قصر فرح آباد رفته و نخستین رابط علنی میان شاه و کودتاچیان بوده است؛ جریان مأموریت خود را چنین نقل می کند:

روز چهارم حوت نزديك غروب با مأموریتی که از طرف سید ضیاء و رضا خان میر پنج به سرهنگ باقر خان داده شده بود؛ به کاخ فرح آباد می رود و تقاضای تشرف به حضورشاه می نماید شاه او را بار می دهد.

شاه همین که دانست نماینده پیشوایان کودتاست پرسید:

شما ها چرا به تهران آمدید؟!

جواب داد بمنظور تقویت حکومت مرکزی و اجرای اوامر اعلی حضرت همایونی

شاه پرسید این رضا خان میر پنج کیست و چطور آدمی است؟

ص: 229

- شخصی است کاملا شاه دوست و وطن پرست

شاه: پس می گویند شما بالشويك شده اید؟

- خیر قربان خلاف عرض کرده اند؛ ما همه شاه دوست و وطن پرست هستیم و برای اجرای او امر اعلی حضرت همایونی و حفظ استقلال وطن حاضر بجان بازی می باشیم.

شاه اظهار داشت: پس چرا بدون اجازه من حرکت کردید؟!

-قربان اولا با آن که مدتی مدید در سنگر ها و بیابان ها تا آن جا که توانستیم فدا کاری و جانبازی کردیم؛ جراید هو چی مرکزی جانفشانی ما را منظور نداشتند و همه گونه تهمت به ما می زدند اینك آمديم كه مراتب را بعرض خاک پاى مبارك برسانیم و استدعا کنیم که سرباز های شاه دوست بیش از این طاقت توهین ندارند. دوم این که حکومت مرکزی را تقویت نمائیم تا اوامر شاهنشاه در تمام کشور بدون هیچ گونه تأملی اجرا شود. (در این موقع ولی عهد وارد شد و تعظیم کرده شاه اشاره کرد و ولی عهد بسمت مشرق اتاق رفته ایستاد.) سوم آن که ما خود را برای سرکوبی یاغیان و دشمنان شاه و دولت حاضر کرده ایم و آماده ایم که قشون منظمی تشکیل دهیم.

شاه: شما که چنین نیت و اراده ای دارید چرا شب پیش بازار را غارت کردید؟(1)

- خیر ،قربان خلاف عرض شده این هم یکی از همان موارد است که حقیقت را بر خلاف عرض کرده اند (صدق السلطنه که با سرهنگ نامبرده بحضور شاه شرف یاب شده بود گفتار او را تصدیق کرد)

- در این صورت خاطر ما خوش وقت است این طور که شما می گوئید

سرهنگ باقر خان عرض کرد غیر از آن نیست شاه اظهار کرد خیلی خوب بروید.

ص: 230


1- شبی که قزاق ها تهران را تصرف نمودند عده ای از قزاق ها به بازار رفته یکی دو دکان زرگری را غارت می کنند.

بعد سرهنگ باقر خان عرض کرد استدعائی هم دارم اگر اجازه بفرمائید بعرض برسانم شاه گفت: بگو. سرهنگ باقر خان اظهار داشت: برای این که خاطر مبارك آسوده گردد بایستی دولتی تشکیل و جبران گذشته بشود.

شاه پس از اندکی حالت تفکر و قدم زدن می گوید خیلی خوب کی را در نظر دارید سرهنگ باقر خان اظهار داشت به عقیده غلامان سید ضیاء الدین مدیر روزنامه رعد بد نیست شاه باز اندکی تأمل کرده و دندان را بر روی لب خود فشار داده و با قیافه گرفته شروع بقدم زدن کرده گفت بگوئید به کابینه حکم او را بنویسند. بعد سرهنگ نامبرده اظهار داشت عرض دیگری هم دارم شاه گفت دیگر چه می گوئی؟ جواب داد رضا خان میر پنج هم اگر اجازه بدهید ملقب شود به سردار سپهی. شاه گفت: سردار سپه لقب تازه ای است؟ بگوئید بنویسند. سپس سرهنگ باقر خان عرض کرد: برای آن که مردم متوجه شوند و یقین کنند که ما مطیع اعلی حضرت همایونی هستیم اگر اجازه بفرمائید اعلی حضرت تشریف بیاورند، سلام بنشینند که تمام سربازان دفیله بدهند شاه گفت خیلی خوب فلان روز به شهر خواهم آمد.

دست خط شاه

نظر به اعتمادی که به حسن کفایت و خدمت گزاری جناب میرزا سید ضیاء الدین داریم معزی الیه را به مقام ریاست وزراء برقرار و منصوب فرموده و اختیارات تامه برای انجام وظایف ریاست وزرائی به معزی الیه مرحمت فرمودیم. جمادی الاخری 1339

دستخط زیر نیز روز سه شنبه 4 حوت از طرف احمد شاه از قصر فرح آباد صادر و مقرر گردید که بتمام ایالات و ولایات مخابره شود:

حکام ایالات و ولایات در نتیجه غفلت کاری و لا قیدی زمامداران دوره های گذشته که بی تکلیفی عمومی و تزلزل امنیت و آسایش

ص: 231

عکس

فرمان ریاست وزرائی جناب آقای سید ضیاء الدین طباطبائی

ص: 232

را در مملکت فراهم نموده ما و تمام اهالی را از فقدان هیئت دولت ثابتي متأثر ساخته بود مصمم شدیم که به تعیین شخص دقیق خدمت گزاری که موجبات سعادت مملکت را فراهم نماید به بحران های متوالی خاتمه بدهیم

بنابر این به اقتضای استعداد و لیاقتی که در جناب میرزا سید ضیاء الدین سراغ داشتیم عموم خاطر خود را متوجه معزى اليه دیده ایشان را به مقام ریاست وزراء انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرایی به معزی الیه مرحمت فرمودیم

شهر جمادى الاخر 1339 - محل صحة احمد شاه

غروب سه شنبه از طرف رضا خان میر پنج که به فرماندهی دیویزیون قزاق منصوب شده بود دو ورقه اعلامیه منتشر شد یکی دارای نه ماده که این متن آن را نقل می کنیم و در و دیوار خیابان ها و کوچه ها و بازار را سیاه کرده ولی صاحب فهم و درایتی که به جمله اول و کلمۀ اول حکم می کنم نظر می انداخت به فراست در می یافت که روزگار آینده از چه قرار است و با چه نوع حکومتی مواجه خواهند شد.

شیر و خورشید
حکم می کنم

*حکم می کنم(1)

مادۀ اول- تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند.

ص: 233


1- در جلد سوم تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه تألیف عبدالله مستوفی در صفحه 289 درباره این اعلامیه چنین نوشته است:« اعلانی که همان ساعت به در و دیوار شهر چسبانده بودند آوردند؛ هنوز رطوبت چسبی که برای الصاق به آن زده بودند باقی بود. این همان حکم می کنم رضا خان رئیس قزاق های مهاجم است که بعضی از رنود جلو «حکم می کنم» با مداد... می خوری گذاشتند که فردا آژان های نظمیه هر جائی این جمله اضافی راجلو «حکم می کنم» اعلانات دیدند اصل اعلانات را از دیوار ها کندند، بطوری که بعد از 24 ساعت دیگر اثری از این اعلان ها در و دیوار شهر باقی نماند؛ زیرا مردم هم اکثر همین که حکم می کنم اول اعلان را دیده بودند خوانده یا نخوانده آن ها را کنده بودند...»

مادۀ دوم- حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعد از ظهر غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر کسی نباید در معابر عبور نماید.

مادة سوم - کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.

مادۀ چهارم - تمام روزنامه جات اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت بکلی موقوف و بر حسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد، باید منتشر شوند.

مادۀ پنجم - اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه بکلی موقوف در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند با قوه قهریه متفرق خواهند شد.

ماده ششم - در تمام مغازه های شراب فروشی و عرق فروشی تآتر وسینما فتوگراف ها و کلوپ های قمار باید بسته شود و هر مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد.

مادۀ هفتم - تا زمان تشکیل دولت تمام ادارات دوائر دولتی غیر از اداره ارزاق تعطیل خواهد بود؛ پست خانه تلفون خانه تلگراف خانه هم مطبع این حکم خواهند بود.

مادۀ هشتم- کسانی که در اطاعت از مواد فوق خودداری نمایند به محکمه نظامی جلب و بسخت ترین مجازات ها خواهند رسید.

ماده نهم - كاظم خان بسمت کماندانی شهر انتخاب شد و معین می شود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود. 14 جمادی الثانی 1339

رئیس دیویزیون قزاق اعلی حضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا - رضا

گزارش وزیر مختار انگلیس به وزیر خارجه درباره کودتا

نرمان به لرد کرزن درباره کود تا چنین گزارش داده است:

«22 فوریه 1921 ساعت پنج و نیم بعد از ظهر واحد های قزاق مقیم قزوین شامل دو هزار و پانصد الی سه هزار نفر با هشت ارابه توپ صحرائی و 18 مسلسل تحت

ص: 234

فرماندهی سرهنگ رضا خان از قزوین بطرف تهران حرکت کرده و کمی بعد از نیمه شب 21 فوریه وارد پایتخت شدند هنگامی که افراد قزاق در خارج شهر اردو زده بودند نمایندگان شاه و دولت باتفاق دو نفر اعضای سفارت انگلستان نزد فرمانده رفته و سعی کردند از مقاصدش آگاهی یابند و شاید از ورود قزاق ها به پایتخت جلوگیری کنند؟! ولی در این کار توفیق حاصل نکردند.(1)

رضا خان گفت: قزاق ها بلشويك ها را خوب می شناسند و به مقاصد آن ها آگاهی کامل دارند و از این که می بینند پشت سر هم دولت های نا لایق سرکار می آیند و هیچ کس کوچک ترین اقدامی برای دفاع کشور و پایتخت از حملات بلشويك ها بعمل نمی آورد خسته و منزجر شده اند و بیش از این نمی توانند آشفتگی اوضاع را تحمل کنند. رضاخان گفت: شکی نیست که پس از خارج شدن نیرو های انگلستان از ایران بلشويك ها حملۀ خود را آغاز خواهند کرد لذا به تهران آمده است تا دولت نیرومندی تشکیل دهد و به آشفتگی اوضاع خاتمه بخشد رضا خان گفت: افراد قزاق به شاه وفا دارند ولی مصمم اند مشاورین موذی و نالایق را که دور شاه را گرفته اند کنار بزنند.

قزاق ها اکنون در قصر (قصر قاجار) مستقر شده و تمام مؤسسات دولتی را اشغال کردند دولت دست از کار کشیده و سپهدار امروز در سفارت بست نشست... انقلابیون احتمالا سید ضیاء الدین را به ریاست دولت انتخاب خواهند کرد. انقلابیون می گویند قصد دارند نیروی نظامی مقتدری بدون كمك مالی خارجی تشکیل دهند و می دانند از کجا پول تهیه کنند به این منظور عده ای از متمکنین شهر را بازداشت کرده اند متأسفانه فرمان فرما و پسرش نصرت الدوله جزء این دسته می باشند و می کوشم تا شاید بتوانم کمکی به آن ها بکنم؟! امروز صبح با شاه ملاقات کردم. به شاه

ص: 235


1- طبق یاد داشت های روزانه آیرن ساید سفیر انگلیس قبلا از همه چیز اطلاع داشته و بخوبی می دانسته که نقشه خودشان عملی می شود با این کیفیت معلوم نیست چرا تجاهل نموده است

توصیه گردید تا با رهبران انقلاب رابطه برقرار سازد و پیشنهاد ها و تقاضا های آن ها را بپذیرد؛ زیرا جز این چاره ای ندارد در بارۀ تأمین جانی به او اطمینان دادم و اگر چه ترس او را فرا گرفته بود ولی صحبت از فرار نکرد... »(1)

9.توقیف شدگان

اشاره

قبل از کودتا سید ضیاء الدین صورتی از اسامی متنفذین تهیه کرد و آن را به سردار سپه سپرد؛ کسانی که باید توقیف و زندانی شوند در آن صورت ذکر کرده بود، که برای دستگیری این عده سردار سپه نیز افسران قزاق را مأمور نماید که هر چه زودتر هر يك از افسران طبق صورتی که به آن ها سپرده شده آن ها را گرفتار و به زندان تحویل نمایند.

بنابراین از ساعت چهار بعد از نصف شب روز چهارم حوت (روز اول کودتا) شروع بگرفتن اعیان و اشراف و متنفذین و آزادی خواهان و مخالفين و مغرضين قرارداد (اوت 1919) و برخی از علما کردند.

بطوری که در ظرف مدت پنج و یا شش روز اول در حدود شصت و یا هفتاد نفر از معاریف را مانند فرمان فرما، نصرت الدوله عين الدوله، سعد الدوله، سهام الدوله، حشمت الدوله قوام الدوله حاج مجدالدوله ،ممتاز الدوله، حاج محتشم السلطنه، حاج نصير السلطنه، مشار السلطنه، وثوق السلطنه، ممتاز الملك، لسان الملك، يمين الملك سردار رشید، سردار معتضد، سرهنگ گیگو ، امیر نظام (2) ، کلهر، میرزا یانس وکیل ارامنه محمد قلی سهراب زاده ،اسعد سهراب زاده سید محمد اسلام بولچی، محمد ولی خان سپهسالار سالار لشگر، سید حسن مدرس شیخ محمد حسین یزدی، شیخ محمد حسین استر آبادی ،آقا ضیاء سید محمد تدین و غیره را گرفته در قزاق خانه قدیم (محل آن در باغ ملی فعلی بود) زندانی کردند

ص: 236


1- اسناد سیاسی وزارت خارجه انگلیس
2- امیر نظام با پرداخت 250 هزار ریال آزاد شد

تعددی را که نیز جزء صورت نبودند اشتباهاً بجای دیگران دستگیر کرده بودند که من جمله باقر نامی را بجای حاج محمد تقی بنکدار گرفته بودند.

اشخاصی از قزاق خانه زندانی بودند. تحت نظر نایب کریم آقا محبوس بوده که روز دوم کودتا كريم آقا بدرجة سروای ارتقاء یافت

عکس

سید ضیاء الدین طباطبائی

(سر لشگر کریم آقا بوذرجمهری) و نیز صورت دیگری تهیه کرده که در آن مبلغ هائی ذکر شده بود که از اغلب این عده مطالبه نمایند. این صورت هم در دست سروان کریم آقا بود ولی بین تمام الى محبوسين فقط يك نفر حاضر شد که مبلغ 25 هزار تومان که قبلا تعیین شده بود، بدهد. بقیه از دادن پول است امتناع نمودند لذا دستور داده شد که به منزل های آن ها رفته شروع به بازرسی نماینده من جمله به منزل فرمانفرما رفته پنج صندوق آهن بیرون آوردند؛ ولی پس از گشودن صندوق ها جز يك مشت كاغذ چیز دیگری در آن ها یافت نشد.

و در بعضی منزل ها مانند منزل سپهسالار نیز مقداری اثاثیه و چند رأس اسب بیرون آورده ضبط کردند.

ص: 237

غیر از عده بالا همه روزه کسانی دیگر را که حس می کردند با کابینه وقت مخالف باشند و یا مشاهده می شد که بر علیه کابینه تظاهراتی خواهند نمود فوراً دستگیر و به زندان می فرستادند؛ بطوری که پس از يك ماه که از عمر کابینه سید ضیاء گذشته بود عده ای از آزادی خواهان و شاگردان مدرسۀ سیاسی و مدیران جراید و غیره که شئون اجتماعی و سیاسی کشور خود را در خطر می دیدند و بر علیه کابینه تظاهراتی می کردند فوراً بنا بر امر سید ضیاء الدین آن ها را نیز که قریب هشتاد نفر بودند، دستگیر و چون زندان شهر جا نداشت آنان را بیرون دروازه دولت در باغ سردار اعتماد محبوس نمودند؛ این اشخاص عبارت بودند از فرخی مدیر جريدة طوفان، علی دشتی (1) که بعداً امتیاز جریده شفق سرخ را گرفت، لسان السلطنه مؤدب همایون، میرزا قوام وکیل ،عدلیه، میرزا هاشم آشتیانی، سید غلامحسین خان، دکتر مشعوف حاج محمد حسین معین الرعایا، رهنما مدیر روزنامۀ رهنما، فدائی عباس خان رأفت یاور اکبر میرزا باشی و عده ای از شاگردان مدرسه سیاسی و غیره و عده ای دیگر از قبیل ملك الشعراء بهار و غيره را در همین اوان تبعید نمودند؛ من جمله ملك الشعراء بهار تا آخر كابینه در اشوب شمیران تبعید بود سردار معظم خراسانی (تیمور تاش) را به کاشان تبعید کردند.

رفته رفته زندان های شهربانی و قزاق خانه و باغ سردار اعتماد پر شد و چون سردار سپه پس از آن که در این کابینه به مقام وزارت جنگی رسیده بود و به محل قزاق خانه احتیاج داشت لذا عده ای از محبوسین را به نقاط مختلف تبعید کردند که از آن جمله نصیر السلطنه را به شریف آباد قزوین و فرمان فرما را به عشرت آباد بردند و بقیه را نیز به باغ مجيديه نزديك قصر قاجار انتقال داده تحت نظر سرهنگ جان محمد خان محبوس

ص: 238


1- در آن موقع دشتی معروفیت نداشته و مخالفتی هم با کودتاچی ها نکرده، گرفتاری او هم برحسب اشاره حاج آقای شیرازی بوده که درباره دشتی گمان بد داشت و این موضوع يك تاريخچه مفصلی دارد که فعلا از زمینه بحث این کتاب خارج است و بجای دیگر محول می نمائیم.

کردند و نصرت الدوله و سالار لشگر ابتدا در قصر قاجار زندانی بودند ولی بعداً آن ها را نیز به مجیدیه آوردند که پس از 20 روز چون جان محمد خان باغ مجیدیه را برای بیمارستان قشون لازم داشت آن ها را در اوائل ماه رمضان به مبارک آباد نزديك سلطنت آباد منتقل کردند و چون آن جا هم مخروبه بود در اواسط ماه رمضان (نزديك سقوط کابینه) به باغ سپهسالار بیرون دروازه شمیران بردند، ولی فرمان فرمان فرما و سالار لشگر و نصرت الدوله را به فرمانیه برده تحت نظر نگاه داشتند.

حبس و تبعید مدرس

مدرس نیز در این رستاخیز مخوف و چنین ورطه هولناکی گرفتار شد و در عداد محبوسین سیاسی قرار گرفت و ابتدا در محل قزاق خانه قدیم در همان اتاقی که فرمان فرما حبس بود برای مدت چند روزی زندانی گردید ولی بعداً او را به اتفاق شیخ حسین یزدی (سوابق دوستی این دو نفر با هم خوب نبود) بوسیلۀ گاری پست به قزوین تبعید و حبس کردند.

مدرس نیز تا آخر عمر کابینه سیاه در آن جا محبوس بوده است.

«مدرس در عزت نفس و مناعت طبع آیتی بود و بدون شبهه کمتر نظیر داشت، چنان چه اطلاع صحیح در دست است که مشارالیه دوره ای که در زندان قزاق خانه بسر می برده مطلقاً برای استخلاص خود تشبئی نکرد فقط از ترس این که مبادا کابینه وقت شئون سیاسی کشور را متزلزل کند اندوه بسیار داشته و بار ها این موضوع و دست هائی را که در کودتا شرکت داشته به رفقای خود در زندان متذکر می شده و تمام وقایعی را که کودتا در برداشت پیش بینی می کرده حتی گفته بود از روزی که سيد ضياء رئيس الوزراء شده استقلال کشور در مخاطره افتاده است.

برای اثبات عزت نفس مشار الیه همین قدر کافی است که مانند سایر محبوسین سیاسی از بستر زندان استفاده نمی کرد بلکه تمام مدت را هنگام خواب عمامه خویش را بزیر سر می نهاده و در زیر عبای خود می خفته است.

ص: 239

چنانکه بعداً خواهیم دید مدرس هم پس از افتتاح دوره چهارم مجلس موقع گذشتن اعتبار نامه ها با کسانی که در کمیته آهن و یا در کابینه سید ضیاء الدین عضویت داشتند سخت مخالفت کرد و بالاخره نگذاشت که اعتبار نامه عده ای از آن ها تصویب شود. علاوه بر حبس و توقیف رجال و اعیان و اشراف و آزادی خواهان عده ای از متمولین را نیز مانند حاج حسین آقا امین الضرب و امیر نظام همدانی و غیره را تهدید و آزار می کردند و از آن ها هم وجوهاتی مطالبه می کردند. من جمله در زندان بر اثر فشار هائی که به امیر نظام همدانی وارد آمد مجبور شد 25 هزار تومان پول نقد بدهد و پس از يك هفته زندانی بودن آزادش نمایند خلاصه تمام محبوسین باستثنای چند نفری تا آخر کابینه سیاه در زندان بودند

چنانکه گفته شد، عموم زندانیان محبس شهربانی در شب چهارم حوت مرخص شدند ولی صبح چهارم حوت از طرف رئیس شهربانی امر به دستگیری پاره ای از آن ها که لازم بود حبس باشند صادر گردید و عده ای را که بایستی زندانی شوند، دستگیر و به زندان شهربانی تحویل داده شدند.

می گویند علت این که سید ضیاء الدین اعیان و اشراف و شاه زادگان و آزادی خواهان و متنفذین را زندانی کرد این بود که چون سید ضیاء الدین دارای شخصیت برجسته ای نبود و مردم او را یک نفر روزنامه نویس و آخوند زاده تصور می کردند، لذا پیش خود فکر کرده بود (و در حقیقت درست حدس زده بود) که رجال و متنفذین به این سادگی تسلیم ارادۀ او نخواهند شد و نخواهند گذارد که سرنوشت و مقدرات کشوری بدست او تعیین گردد و سید ضیاء الدین هم این موضوع را بخوبی دریافته بود و پیش خود فکر می کرد با مقاصد و نقشه هائی که او دارد از اولین گام باوی مخالفت خواهند کرد و نخواهند گذارد که او به این سادگی و آسانی ناگهان از روزنامه نویسی به مقام ریاست وزرایی برسد.

بعلاوه از نظر دماگوژی و رعایت تمایل توده پیش خود فکر کرده بود که عده ای از رجال را که مردم کم و بیش از آن ها ناراضی و به چشم بدبینی به آن ها می نگریستند حبس نماید تا بدینوسیله او لا تحصیل و جاهتی برای خود کند و بدین عنوان قبح عمل خویش را از انظار مخفی سازد. سید ضیاء الدین بهمین نظر عده ای از رجال و آزادی خواهان

ص: 240

حبس و تبعيد رجال / 241

که بخوبی پی برده بود با هیچ قیمتی حاضر نخواهند شد که او زمام اداره کشور را بدست گیرد از هیچ چیز پروا ندارند و با کابینه وی سخت مخالفت خواهند کرد، بزندان انداخت مانند مدرس و شیخ حسين يزدى و محتشم السلطنه (حاج محتشم السلطنه در آن تاریخ از وجه ای ملی بود و مردم نسبت به او صمیمیت داشتند، زیرا از مخالفین قرارداد محسوب می شد و در اثر مخالفت با قرارداد مدتی به کاشان تبعید شده بود، حتی موقعی که در کابینه سپهدار بسمت وزارت خارجه تعیین گردید تمام مردم و جراید این انتخاب را با حسن قبول و حسن نظر تلقی می کردند چه مخالفت او با قرارداد وجاهتی برایش ایجاد کرده بود) ثانیاً رجال صالح کشور حساب کار خود را بکنند و از ترس این که مبادا آن ها هم گرفتار زندان شوند از خانه های خود متواری و مخفی گردند ( چنان که بر اثر همین سیاست عده خیلی زیادی از رجال و متنفذین در تمام دوره کابینه سید ضیاء الدین مخفی شده و در کوچه و بازار دیده نمی شدند).

ولی این سیاست دور اندیشی سید ضیاء الدین نتیجه معکوس بخشید، زیرا تمام آزادی خواهان و روشن فکران گرفتاری رجال صالح را تقبیح و انتقاد می کردند و طرز اداره امور کشور را به دست این کابینه به دیده اعتماد نمی نگریستند و در اعماق قلوب آن ها روز بروز نا رضایتی بیشتر می شد و باطناً با این رویه مخالف بودند. در حین کار، سید ضیاء الدین پی برد که ممکن است در اثر این رویه وی انقلابی ایجاد شود، لذا عده ای از عناصر صالح و متنفذ را از تهران تبعید نمود تا تحریکاتی از طرف آن ها صورت نگیرد، ولی این کار رفته رفته در انظار مردان روشن فکر خیلی قبیح بنظر رسید، ولی از تمام این عملیات تنها فکر سید ضیاء الدین این بوده که رجال و متنفذین و آزادی خواهان را تا آن جائی که میسر است مرعوب کند که سایرین حساب کار خود را داشته باشند و او بدینوسیله بتواند مدتی مدید با تمام اختیار و اقتدار زمام امور کشور را در دست داشته باشد و هیچ کس قدرت کوچک ترین اعتراض و مخالفت نداشته باشد و او بتواند بآسانی مقاصد درونی خود را بر وفق دل خواه عملی سازد.

دیگر این که سید ضیاء الدین در نظر گرفته بود که چون این عده مدتی در زندان

ص: 241

مانده اند، هر يك حاضر خواهند شد که مبلغ هنگفتی پول بدهند تا از قید زندان خلاصی یابند و پس از استخلاص چون نقره داغ شده اند دیگر قدرت مخالفت و دم زدن نخواهند داشت و این پول ها روی هم رفته مبلغ گزافی خواهد گردید؛ شاید سید ضیاء الدین تا حدی از لحاظ نقشۀ سیاسی که طرح کرده بودند درست فکر کرده بودند؛ ولی از لحاظ سیاست عمومی کشور و قضاوت تاریخ و جریان سریع تحولات و دگرگونی سیاست بزیان وی تمام شد و ما چون در مقام قضاوت و اظهار عقیده شخصی نیستیم این واقعه را از نظر نتایجی که ببار آورد به مورخین محقق واگذار می نمائیم.

اعلام حکومت نظامی در تمام ولایات و ایالات از همان عصر چهارم که حکومت نظامی در شهر تهران اعلام گردید و حاکم نظامی تهران را نیز کلنل کاظم خان ( که قبلا در کمیته آهن نامی از وی برده شده) معین کردند به کلیه شهرستان ها دستور هم داده شد که حکومت نظامی را در تمام نقاط ایران برقرار نمایند چنان که در این موقع نایب محمد در گاهی افسر ژاندارم که در قم اقامت داشت بوی دستور داده شد که حکومت نظامی قم را بعهده گیرد هم چنین برای سایر شهرستان ها نیز حاکم های نظامی را از تهران معین و به ایالات و ولایات ابلاغ می کردند.

چنانکه قبلا اشاره شد، سید ضیاء الدین که برخی کابینه او را کابینه سیاه نیز نام نهاده اند عصر روز چهارم حوت 1299 خورشیدی برابر 13 جمادی الثانی 1339 قمری، دست خط ریاست وزرایی خود را گرفت و با اقتدار و اختیار تام روی کار آمد و با فعالیت و پشتکار خاصی برای انجام مقاصد خود مشغول کار گردید، ولی تمام وزارت خانه ها و هم چنین جراید هنوز بحال تعطیل بود و رئیس الوزراء (با این که وزراء قبلا در نظر گرفته شده بود) مع هذا مشغول بررسی و انتخاب وزراء کابینه خود گردید و تا چند روز از معرفی وزراء به پیشگاه شاه خودداری نمود.

روز هشتم حوت قبل از این که سایر وزراء معین شده باشند، از طرف رئیس الوزراء يك بيانيه مفصل و بلند بالائی که بقلم خود سید ضیاء الدین انشاء شده و دارای نکات بسیار حساس و دلچسبی بود روى يك ورقه کاغذ بزرگ به در و دیوار معابر شهر نصب

ص: 242

گردید علاوه بر آن بر حسب امر رئیس الوزراء دستور داده شد که مفاد آن بوسیله تلگراف به تمام شهرستان ها مخابره شود و در شهرستان ها حکام نظامی مفاد آن را به هر صورتی که ممکن است به عموم مردم ابلاغ نمایند ( اغلب از حکام نظامی مردم را به مساجد دعوت می کردند و در آن جا روی منابر مفاد بیانیه را می خواندند) که ما از نظر این که یکی از اسناد سیاسی تاریخ کودتا می باشد و از جهت آن که برای بیداری نسل های آینده ضرورت خواهد داشت ذیلا بدرج رونوشت عین آن بیانیه مبادرت می ورزیم و انتظار داریم که مخصوصاً خوانندگان گرامی تمام جملات آن را مورد دقت قراردهند و در عین حال متوجه باشند که تمام بیانیه ها و عموم اعلامیه ها و یا مرام نامه هایی که در ادوار مختلف پس از مشروطه منتشر شده و می شود دارای جملات دلپسند و خیلی خوش نما و مواد درخشان و مشعشع می باشد که هر وطن دوستی آن چه آمال و آرزوی اوست در آن مشاهده می نماید

ولی عملا مشاهده شده که اغلب آن ها برای جلب توجه عمومی و عوام فریبی بوده است که بدان صورت زیبا در آمده بود؛ زیرا بیانیه و اعلامیه و برنامه یعنی تعیین خط مشی و پیش بینی امور مفید و ممکن الاجرا و هیچ بیانیه و اعلامیه و برنامه ای قاعدتاً بد نوشته نمی شود و هر دولتی و لو این که هر قدر هم بد باشد در بیانیه خود نخواهد نوشت که برای خرابی کشور آمده است و یا نخواهد گفت که آلت چه سیاستی می باشد و هم چنین نخواهد گفت که ملعبه و عروسك است بلكه خواهد نوشت که ما برای ترقی و تعالى ملت خود را حاضر کار کرده ایم و با همسایگان و اجانب نظر خاصی نداریم و فقط نظر ما حفظ استقلال ایران است و بس.

پس تنها نباید به جملات بیانیه ها و اعلامیه ها و حتی مرام نامه های احزاب و برنامه های دولت های وقت نظر داشت بلکه باید نسبت به چگونگی اعمال اشخاص و عناصری که زمامدار امور هستند اهمیت داد و دید که آیا کسانی که داد وطن خواهی می زنند واقعاً از روی ایمان است یا برای وصول به مطامع و شهوات خود کشمکش دارند و یا بعبارت دیگر

ص: 243

مملکت را برای خود می خواهند یا خود را برای مملکت فعلا به اندازه ای که لازم بود به شرح مقدمات کودتای حوت 1299 پرداختيم اينك اولین بیانیه مسبب کودتا را منتشر می نمائیم و قضاوت امر را به ارباب بصیرت واگذار می کنیم:

10.اولین بیانیه رئيس الوزراء سید ضیاء الدین

اشاره

هشتم حوت 1299

هموطنان

پس از پانزده سال مشروطیتی که بقیمت گران بها ترین خون فرزندان ایران خریده شد.

پس از پانزده سال امتحانات و تجربیات و تحمل انواع محن و مصائب.

پس از پانزده سال کشمکش با اشکالات غیر قابل تصور داخلی و خارجی، وطن ما به روزگاری افکنده شد که نه تنها هيچ يك از سیاستمداران وقت نخواستند بار گران مسئولیت زمامداری را بعهده گیرند، بلکه حتی مبعوثين و وکلا جرأت ننمودند که به وظایف خویش اقدام نمایند و از قبول تحمل این بار استنکاف ورزیدند، آیا مسبب و مسئول این وضعیت و بی تکلیفی چه اشخاصی بودند؟

کسانی که ملت را به وعده های مشروطیت و آزادی و استقرار قانون و عدالت فریب داده در همان حال این مواعید را حجاب قرار دادند تا در سایه آن رویه هرج و مرج اساس انتفاع شخصی و لجام گسیختگی اصول ملوك الطوایفی قرون وسطی، اصولی که سیاهی و تیرگی های فجایع و جنایات احاطه شده بود، مستقر سازند.

چند صد نفر اشراف و اعیان که زمام مهام مملکت را به ارث در دست گرفته بودند، مانند زالو خون مردم و ملت را مکیده ضجه وی را بلند می ساختند و حیات سیاسی و اجتماعی وطن ما را به درجه ای فاسد و تباه نمودند که حتی وطن پرست ترین عناصر معتقد ترین اشخاص به زنده بودن روح ملك و ملت امید خود را از دست داده کشور ایران را در میان خاك و خاکستر سرنگون می دیدند

ص: 244

پژمردگی و افسردگی و بالاخره نزديك شدن آخرین لحظات اندیشه آور، ادامه وضعیات را غیر ممکن می ساخت موقع رسید که این وضعیات خاتمه یابد، موقع فرا رسید که عمر حکومت این طبقه سپری گردد.

مسببین فلاکت و پریشانی ایران که باز هم دست نالایق خویش را از عمارت فرو ریخته ایران نمی کشیدند بحساب دعوت شوند.

بالاخره روز واژگون شدن و انتقام فرارسید در این روز تاریخی و هولناك است که اراده نیرومند اعلی حضرت اقدس شاهنشاه زمام امور را در دست من جای می دهد مراروی کار می آورد

اکنون قضا و قدر مرا تعیین کرده است که مقدرات و سرنوشت ملت خود را در این موقع بحران و خطر ناک در دست گرفته وی را از آن پرتگاهی که حکومت های بی اراده و نالایق پرتاب کرده بودند، نجات بخشم. با احاطه و اطلاع از مشکلات سهمگین وقت، من اطاعت امر تاج دار ارجمند و این پیش آمد را وظیفه مقدسه وطن پرستی و انسانیت دوستی گرفته شانه های خویش را حاضر برای قبول این بار می نمایم.

من امر خسر و متبوع معظم خویش را اطاعت و این بار را قبول می کنم، نه از آن جهت که به لیاقت شخصی خود اعتماد می کنم بلکه اعتمادم اول به خدای متعال بخشنده نیرو و دلیریست که خدمت گزاران و پاک نیتان را هدایت و راهنمائی می نماید

دوم به شاهنشاه ایران که پرتو علاقه وی بر سعادت و طن مانند خورشیدی درخشان و قلبش از فرسودکی و ضعف ملت و مملکتش خونین است.

سوم برقشون شجاع وفاداری که دشت و هامون را با خون های خویش در راه وطن گلگون کرده و بالاخره به حس فداکاری هم وطنان عزیزی است که با چشم های باز گذشته را نگریسته و آینده را منصفانه قضاوت و حکمیت خواهند نمود!؟

هم وطنان

لازم است عمارات متزلزل و لرزانی که مفت خواران در آن آشیانه نهاده اند،

ص: 245

سرنگون گردد؛ لازم است اداراتی که تأسیس آن ها برای اسراف و تبذیر مال و پولی است که با قطرات عرق توده ملت تحصیل شده یا بالاتر و بدتر از همه به قیمت شرافت و استقلال ایران از اجانب قرض شده است از میان برود و بجای آن مبانی محکمی استوار گردد که وظیفه به مملکت را از عهده برآید، موقع فرا رسیده که شرافت و استقلال وطن بشكل پول در جیب مفت خواران فرو نرود ، باید سعی و کوشش نمود که مملکت با عواید داخلی خود اداره شود و برای گردش دوایر مفت خواری محتاج به قرض از اجانب نگردد.

انجام این امر یعنی محو و انهدام مفتخواری و مبانی امنیت و رفاه استفاده کارگران از مشقت خویش اولین وظیفه من خواهد بود.

لازم است بنیان عدلیه ما که مرکز فجایع و جنایات است واژگون و معدوم گشته برروی خرابه های وی يك عدالت خانه حقیقی که ارکانش مبنی بر عدل و نصفت باشد، بنا کرد؛ زیرا فقط چنین عدالت خانه ای می تواند شالوده يك حكومت عالى باشد.

لازم است قیمت زحمت و مشقت کارگران و دهقانان سنجیده گشته و دوره فلاکت و بد بختی آنان خاتمه یابد برای حصول این مقصود اولین اقدامی که باید بعمل آید تقسیم خالصجات و اراضی دولتی ما بین دهقانان و همین طور وضع قوانینی که زارع را از املاک اربابی بیشتر بهره مند سازد و در معاملات ارباب با دهقانان تعدیلی شود و موجبات صحی و زندگانی آنان را تأمین کند.

لازم است وضعیت هرج و مرج کنونی مالیه و تشکیلات سوئی که مهمترین عامل اختلال آن بوده است محو گشته بجای آن تشکیلاتی برقرار گردد تا مالیات هائی که از ملت گرفته می شود با رعایت کمال اقتصاد و صرفه جوئی صرف حوائج ملت گردد.

لازم است که اخلاق قوای روحیه و احساسات ابناء ما بوسيلة تعليمات ملية وطن پرستانه نمو و ترقی نماید تا وطن ما موطن فرزندان لایق فداکار گردد.

لازم است مدارسی تأسیس گردد که برای کشور ایران - آری برای ایران که مانند خورشید فروزان و آبادان بود و اکنون از تمدن و ترقی دور افتاده است -

ص: 246

تدارك فرزندان لایق و شایسته نماید بهره مند شدن از نعمت تعلیم و تربیت نباید از حقوق مختصه طبقات متمول اولاد ظالمان بی لیاقت گردد، بلکه بر عکس تمام طبقات مردم و دهقانان از نعمت تعلیم و تربیت بهره مند شوند.

لازم است تجارت و صناعت بطریق عملی تشویق گشته حیات تجارتی و صنعتی ما از ورطه کنونی که نتیجه ضعف اداری است خلاصی یابد لازم است سختی و گرانی زندگانی که بواسطه فقدان وسائل حمل و نقل و شدت احتکار و در عین حال زينت تجملات بیهوده غیر قابل تحمل گردیده خاتمه یابد.

لازم است وسائل ترقی را که با استقرار وسایل حمل و نقل و ارتباطات میسر می گردد برقرار نمود.

علاوه بر مراتب فوق و توأم با تغييرات متحتمه مقرر خواهد شد که اقدامات جزئیه برای خاتمه دادن به وضعیات فلاکت آمیز پایتخت و سایر مراکز ایران بعمل آید. برای این مقصود بلدیه (شهرداری) معاصری با تشکیلات وسیع و مهمی تأسیس خواهد شد که تا پایتخت ایران منظری شایسته كرسى يك دولت شاهنشاهی را داشته و فلاکت های بیحد و حصر سکنه آن خاتمه یابد.

همین اقدام نسبت به سایر بلاد ایران بعمل خواهد آمد، زیرا نباید محروم از نعمتی باشد که پایتخت از آن متمتع است

اما برای این که تمام این اقدامات میسر گردد باید قبل از همه چیز و ما فوق هرگونه اقدامی مملکت دارای قشونی گردد که دشمنان داخل و خارج را بحساب دعوت نماید. لازم است امنیت در محوطه شاهنشاهی ایران حکم فرما گردد و این فقط در پرتو قشون و قوای تأمینیه میسر می شود.

فقط سپاهیان دلیر قادرند که حیات هستی مملکت را تأمین نموده، ترقی و سعادت و اقتدار را فراهم سازند. قبل از همه چیز و بالا تر از همه چیز قشون هر چیزی اول برای قشون و باز هم

ص: 247

قشون این است اراده و مرام زمامداری که قشون به درجات عالیه خود نائل گردد.

اما سیاست خارجی ما

در این جا نيز يك تغيير اساسی لازم است.

لازم است يك سياست شرافت مندانه بر مناسبات ما با ممالك خارجه حكومت داشته باشد.

در این ایام هیچ مملکتی بدون ارتباط با جامعه ملل نمی تواند زندگانی نماید، بعد از جنگ بین المللی که مبانی تشکیلات جدیدۀ دنیا اصول مشارکت و دوستی شده است.

اصول مزبوره در وطن صلح جوی ما بیش از سایر نقاط قابل اتخاذ است؛ ملت ما انسان دوست است نسبت به جميع ملل خارجه مهربان و شفیق و صمیمی است ملت ما وارث حکم و اندرز های اعصار و قرون متوالیه است.

حکمی که حسن مناسبات بین المللی را مقرر می دارد

ولی بدیهی است دوستی ما نباید وسیله استفاده های غیر مشروع اجانب گردد که در جامعه ملل به شرافت و استقلال ایران لطمه وارد آورد.

مناسبات ما با هر يك از دول خارجه نباید مانع از حسن مناسبات و دوستی با سایرین گردد بنام همین دوستی کاپیتولاسیون را که مخالف استقلال يك ملت است الغاء خواهم نمود و برای موفقیت در این مقصود و این که اتباع خارجه از عدالت تام بهره مند بوده حقوق خود را بتوانند حقاً دفاع نمایند ترتیبات و قوانین مخصوصه ای با محاکم صلاحیت داری وضع و ایجاد خواهد شد تا همه نوع وثيقه داشته باشد.

بر طبق اصول فوق الذکر اعلام می دارم که بعضی از امتیازاتی که در گذشته به اجانب داده شده است، باید اساساً مورد تجدید نظر واقع گردد؛ ما باید بتمام همسایگان بنظر دوستی نگریسته و با همۀ آن ها مناسبات حسنه هم جوارانه داشته باشیم و روابط

ص: 248

مودت و تجارت را محکم کنیم؛ در این تجدید تشکیلات، ما بایستی در استفاده از مساعدت های جمیع دول اعم از آن که مساعدت های مزبور بصورت مستشار یا سرمایه باشد آزاد باشیم و هیچ ملتی هر قدر قوی و نیرومند باشد، نباید آزادی ما را محدود نماید؛ ما آزادیم و آزاد باقی خواهیم بود.

بنام همین اصول و بخاطر همین اصول است که الغاء قرارداد ایران و انگلستان مورخۀ اوت 1919 را اعلام می دارم(!!!)

قراردادی که موقع انعقاد آن وضعیات دنیا دگرگون بود و موجباتی که ما را ناگزیر به استفاده از آن می نمود دیگر وجود ندارد(!!!)

اراده قطعی اصلاحات داخلی و تصمیم به عظمت و نیرومندی قشون مارا از احتیاج به قرارداد هائی که در نتیجه وضعيات تغییر یافته دنيا وحوادث بر ما تحميل گشت مستغنی می سازد.

من الغاء قرارداد ایران و انگلستان را اعلام می دارم تا تأثیرات سوئی بر سیره ما نداشته باشد(!!!)

زیرا در ظرف مدت صد سال اخیر در سخت ترین و تیره ترین دقایق تاریخ ما انگلستان به دفعات دست دوستانه خود را برای مساعدت نسبت به ایران دراز کرده و از طرف دیگر ایران نیز به دفعات نسبت به انگلستان صداقت و وفا داری خود را ثابت نمود؛ بنابراین نباید گذارد يك چنین دوستی تاریخی بواسطه عقد قراردادی کدر گردد. الغاء قرارداد هر نوع سوء تفاهمی را که ما بین ملت ایران و انگلستان وجود داشته معدوم و شالوده جدیدی را برای طرح مناسبات صمیمانه ما با تمام ممالك طرح ریزی خواهد نمود.

تخلیه ایران از قشون اجانب بهترین موضوعی است که اساس مناسبات دوستی ما را با دول هم جوار مستحک متر خواهد نمود.

انتظار داریم پس از تصدیق قرارداد هائی که نمایندۀ ما با حكومت مسکو منعقد نموده باب روابط ودادیه با روسیه مفتوح و نگرانی توقف قشون اجانب بوسیله

ص: 249

تخلیه هر دو طرف بعمل آید .

هم وطنان

بنام شاهنشاه جوان بخت ما که از اعلی حضرت وی جمیع احکام ساطع است. بنام قشون دلیر و فداکار وی من شما را به انتظام و سعی و کوشش در نجات وطن دعوت می نمایم.

من اعتماد به وطن پرستی شما دارم من اعتماد به مشارکت شما دارم؛ از تمام شما ها درخواست می نمایم که بوسیله طرح پیشنهاد ها و تقدیم افکار و مشورت هائی که در نزد من كمال وقع و تعظیم را خواهد داشت مرا مساعدت کنید.

اکنون اعلام می دارم که از این ببعد فرصت ملاقات کمتر خواهم داشت، لکن هر گونه مسائلی که کتباً ارسال گردد مورد توجه و مطالعه کامل واقع خواهد شد، در همان حال اعلام می دارم که هیچ چیز و هیچ ملاحظه ای مرا از مهمی که بر عهده گرفته ام باز نخواهد داشت؛ زیرا پس از تفضلات سبحانی و تأییدات اولیای اسلام به توجهات قاهرانه شهریار ارجمند مستظهر و به نیات پاک متکی هستم حتی اگر برادرم در نجات مملکت از مصائب کنونی مخالفت ورزد به او رحم نخواهم کرد.

هم وطنان شمارا به انتظام و کار دعوت می نمایم

هشتم حوت 1299 شمسیس ضیاء الدین طباطبائی- رئيس الوزراء

علاوه بر این که از طرف رئيس الوزراء دستور داده شده بود که مفاد بیانیه و دست خط شاه به کلیه نقاط ایران بوسیله تلگراف مخابره شود، نیز رئيس الوزراء دستور داده بود که عیناً مفاد بیانیه به آستارای ایران مخابره شود تا منشور الملك كه در آن موقع در آن جا توقف داشت فوراً به باکو حرکت نماید و از آن جا مفاد بیانیه را بوسیله تلگراف به مشاور الممالك سفیر فوق العاده ایران در مسکو مخابره کند که مشارالیه نیز مفاد آن را با طلاع دولت روسیه برساند.

ص: 250

11.اشتباهات سید ضیاء الدین

اشاره

یکی از اشتباهات سیاسی سید ضیاء الدین که خودش هم تا اواسط عمر کابینه سیاه متوجه آن نشد و در حقیقت می توان آن را یکی از علل سقوط کابینه اش شمرد، مسئله اهمیت فوق العاده دادن به قشون و تکیه کردن وی به نیروی قزاق بود چه مشارالیه پیش خود تصور کرده بود که اگر مردم را از قشون بترساند و توجه عموم را به این موضوع جلب نماید و به تقویت قشون بپردازد بدینوسیله خواهد توانست که برای مدت های مدید پایگاه خود را استوار و مستحکم دارد بعلاوه قشون خواهد توانست استحکام مرز های شمالی را کاملا بعهده گیرد؛ ولی غافل از این که دست نیرومند دیگری پشتیبان کابینه وی بود و همین که استنباط کردند که از شخص دیگری ممکن است بیشتر استفاده کرد سید ضیاء الدین را رها نموده و به يك چشم بر هم زدن او را از بین خواهند برد و کسی را که بیشتر ممکن است به آن ها فایده بدهد روی کار خواهند آورد.

بهرحال چه سید ضیاء الدین عمداً چنین اشتباهی را کرده باشد و یا سهواً و بدون تأمل این خبط سیاسی از وی سر زده باشد و یا در اثر تلقینات دیگران که او باید به قشون و مخصوصاً از اولین گام به سردار سپه اهمیت بدهد، در این مورد راه خطا پیموده است.

بعلاوه برای این که قشون مهاجم را از خود راضی کرده باشد، قبل از حرکت قوای مهاجم از قزوین پول زیادی از بانک گرفت و بین افسران و افراد قزاق به نسبت های مختلفی تقسیم کرد.

هم چنین پس از آن که قزاق ها مصنوعاً تهران را فتح کردند، روز دوم کودتای سید ضیاء الدین نیز مبلغ هشت صد هزار ریال پول نقد از بانک شاهی و از موجودی خزانه دولت گرفت و بین افسران و افراد قزاق به نسبت های مختلفی تقسیم کرد و مازاد آن را نیز بین پاسبانان شهر تهران بطوری تقسیم کرد که به هر یک نفر مبلغ یک صد ریال بنام انعام داده شد.

بعلاوه سیدضیاءالدین برای آن که توجه سردار سپه وقشون را به خود جلب

ص: 251

نماید موقعی که برای دریافت فرمان ریاست وزرایی به قصر فرح آباد نزد شاه رفته بودند پس از آن که فرمان مزبور را گرفتند لقب سردار سپه و مقام ریاست دیویزیون قزاق اعلی حضرت شاهنشاهی را جهت رضا خان میر پنج گرفت و خودش برای آن که صمیمیتی نشان داده باشد در همان روز چهارم حوت که از فرح آباد فرمان فرستاده می شد به قزاق خانه آمده روی منبری رفت و فرمان شاه را در مورد رضا خان میر پنج قرائت نمود و دستور داد که هنگام آویختن حمایل بر دوش رضا خان ریاست دیویزیون موزيك آهنگ ملی را بنوازد.

از این مراحل گذشته باز سید ضیاء الدین در صدد بود که سردار سپه و قشون را قدری بیشتر جلوه داده و بزرگ تر نشان بدهد؛ لذا خود او بیانیه ای با عبارات و الفاظی زیبا و جذاب برشته تحریر کشید و محرمانه به سردار سپه داد که مشارالیه بنام خود منتشر سازد؛ ولی غافل از این که نکته سنجان فوراً در خواهند یافت و از سیاق انشاء پی خواهند برد که آن بیانیه بقلم سید ضیاء الدین نوشته شده منتهی بنام سردار سپه است که منتشر می شود و از این ها گذشته کسانی که حدود معلومات سردار سپه را می دانستند و پی برده بودند که این الفاظ از دهان چه شخصی خارج می شود مستهزآنه به آن عظمت و جلال مصنوعی پوز خند می زدند

چنان چه پس از دو روز که از نشر این بیانیه گذشت اغلب از روشن فکران که در سیاست مملکت وارد بودند؛ همین که به یک دیگر می رسیدند از هم سؤال می کردند بيانية سيد ضياء را كه بنام سردار سپه منتشر شده بود، خواندید؟

خلاصه در این بیانیه هم باز جملاتی دیده می شود که بعضی خوانندگان آن روز که از جریان حقیقی قضایا آگاه نبودند بی اختیار نسبت به قشون مهاجم و کابینه سیاه علاقه مند می شدند و تصور می کردند که واقعاً آن ها از روی ایمان حاضر شده اند که برای وطن فداکاری نمایند.

در این جا از خوانندگان اجازه می خواهم که نسبت به يك موضوع تاریخی دیگر اشاره شود و باز بسر مطلب خود برگردم

ص: 252

در تواریخ اسلامی مسطور است موقعی که سپاه معاویه در جنگ صفین شکست خود را بچشم می دیدند حیله ای بخاطر عمرو عاص رسید که قرآن ها را سر نیزه بزنند تا سپاه علی بن ابیطالب (علیه السلام) دست از جنگ بکشند و بین آن ها اختلاف ایجاد شود.

بر اثر همین تدبیر بود که بین لشگر علی بن ابیطالب علیه السلام اختلاف ایجاد شد زیرا عده ای از سپاه می گفتند که باید بجنگ پایان داد و عده زیاد تر من جمله علی بن ابیطالب می فرمودند به این حیله ها نباید اهمیت داد و باید بجنگ مبادرت ورزید. بالاخره بر اثر این اختلاف لشگر علی بن ابیطالب علیه السلام دو دسته شدند و خوارج از این جا پیدا شدند. علی بن ابیطالب علیه السلام برای هدایت و نصیحت آن ها فرمود: ﴿كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا الْبَاطِلُ﴾ یعنی ظاهر عبارت و عمل لشگر معاویه حق است ولی نتیجه ای که می خواهند بگیرند باطل و نا حق است

پس همان طوری که گفته شد نباید به بیانیه ها و اعلامیه ها و مرام نامه احزاب و اشخاص غیره اهمیت داد بلکه باید دید که آیا گوینده آن عبارات کیست و منظورش چیست آیا برای وزارت و یا رسیدن بهدف خود آن عبارت زیبا و فریبنده را می گوید يا حرف او از روی وطن دوستی است؛ این ک متن بیانیه ریاست دیویزیون قزاق را ملاحظه فرمائید

بیانیه رئیس دیویزیون قزاق

هموطنان

«وظايف مقدسة فداکاری نسبت به شاه و وطن ما را به میدان های جنگ هولناک گیلان اعزام نمود، همان میدان های خونین مرگ باری که قشون دشمن برای تسخیر ایران و تهدید پایتخت با قوای فزون تر و اسلحه مکمل تر تشکیل نموده بود

افراد دلاور قزاق این وظیفه مقدسه را با جان و دل استقبال

ص: 253

نمودند؛ زیرا تنها قوه منظم ایرانی که می توانست وظیفه مدافعه وطن را ایفاء نماید همین قوه و افراد آن بودند که بدون لباس بدون کفش بدون غذا بدون اسلحه کافی سینه و پیکر خودرا سپر توپ های آتشفشان نمودند غیرت و حمیت ایرانی را ثابت و دستجات انبوه متجاسرین را از پشت دروازه قزوین تا ساحل دریا راندند. اگر فداکاری و خدمات جانبازانه اردوی قزاق نتیجه مطلوب را حاصل نکرد و نتوانستیم خاك مقدس وطن و عصمت برادران گیلانی خود را از دست دشمن نجات دهیم، تقصیری متوجه ما نبود؛ بلکه خیانت کاری صاحب منصبان و کسانی که سرپرستی و اداره امور به آن ها محول شده بود، موجب عقيم ماندن نتیجه خدمات ما گردید؛ ولی باز افتخار می کنیم که فوراً خون قزاق دلیر توانست پایتخت وطن مقدس ما را از استیلای دشمن نجات دهد اگر خیانت کاران خارجی توانستند نتیجه فداکاری های اولاد ایران را خنثی نمایند، برای این بود که خیانت کاران داخلی ما را بازیچه دست و آلت شهوت خود و دیگران قرار می دادند

هنگام عقب نشینی از باطلاق های گیلان ، در زیر آتش توپ دشمنان احساس نمودیم که منشأ و مبدأ تمام بدبختی های ایران ذلت و فلاکت قشون خیانت کاران داخلی هستند.

در همان هنگامی که خون خود را در مقابل دشمن مهاجم می ریختیم به حرمت همان خون های پاک و مقدس قسم خوردیم که در اولین موقع فرصت خون خود را نثار نمائیم تا ریشه خیانتکاران خود خواه تن پرور داخلی را بر انداخته ملت ایران را از سلسله رقیت مشتی دزد و خیانت کار آزاد نمائیم.

مشیت کردگاری و خواست حضرت خداوندی این فرصت

ص: 254

را برای ما تدارک دیده اینک در تهران هستیم

ما پایتخت را تسخیر نکرده ایم زیرا نمی توانستیم اسلحه خود را در جائی بلند کنیم که شهریار مقدس و تاج دار ما حضور دارد.

فقط به تهران آمدیم که معنی حقیقی سرپرستی مملکت و مرکزیت حکومت بدان اطلاق گردد(!)

حکومتی که در فکر ایران باشد، حکومتی که فقط تماشاچی بدبختی ها و فلاکت ملت خود واقع نگردد.

حکومتی که تجلیل و تعظیم قشون را از اولین سعادت مملکت بشمار آورد نیرو و راحتی قشون را یگانه راه نجات مملکت بداند.

حکومتی که بیت المال مسلمین را وسیله شهوت رانی مفت خوران تنبل و تن پروران بی حمیت قرار ندهد

حکومتی که سواد اعظم مسلمین را مرکز شقاوت ها، کانون مظالم و قساوت نسازد(!)

حکومتی که در اقطار سرزمین آن هزار ها اولاد مملکت از گرسنگی و بدبختی حیات را بدرود نگویند.

حکومتی که ناموس و عصمت گیلانی تبریزی کرمانی را با خواهر خود فرق نگذارد.

حکومتی که برای زینت و تجمل معدودی، بدبختی مملکتی را تجویز ننماید(!)

حکومتی که بازیچه دست سیاسیون خارجی نباشد (؟!)

حکومتی که برای چند صد هزار تومان قرض هر روز آبروی ایران را نریزد و مملکت خود را زیر بار فروتنی نبرد.

ص: 255

ما سرباز هستیم و فداکار حاضر شده ایم برای انجام این آمال، خون خود را نثار نمائیم و غیر از قوت و عظمت قشون برای حفظ شهریار و وطن مقدس آرزوئی نداریم؛ هر لحظه چنان حکومتی تشکیل شود و موجبات شرافت وطن آزادی، آسایش و ترقی ملت را عملا نمودار سازد و با ملت نه مثل گوسفند زبان بسته رفتار نماید (؟!) بلکه به معنی واقعی ملت بنگرد، آن لحظه است که ما خواهیم توانست به آتیه امیدوار بوده و چنان چه نشان دادیم وظیفه مدافعه وطن را ایفاء نمائیم با تمام برادران نظامی خود، ژاندارم افواج پلیس که آن ها هم با دل های دردناك شريك فداکاری اردوی قزاق بودند، کمال صمیمیت را داشته و اجازه نخواهیم داد که دشمنان سعادت ،قشون بین ما ها تفرقه و نفاق بیافکند؛ همه شاه پرست و فدا کار وطن همه اولاد ایران همه خدمت گزار مملکت هستیم.

زنده باد شاهنشاه ایران زنده باد ملت ایران پاینده باد ملت ایران قوی و با عظمت باد قشوق قزاق دلاور ایران

رئیس دیویزیون قزاق اعلی حضرت شهریاری

و فرمانده کل قوا - رضا

پس از صدور اعلامیه بالا در حکم ارتش از طرف رضا خان میر پنجه حکم زیر صادر و ابلاغ می گردد

حكم

«دیویزیون قزاق اعلی حضرت همایون شاهنشاهی

نمره 19 مورخه 8 برج حوت 1299

ماده 1- این جانب از طرف قرین الشرف اعلی حضرت شاهنشاهی به منصب سرداری و لقب سردار سپه مفتخر و سر افراز گردیده تشکرات غلامانه خود را به خاک پای مهر اعتلای ملوکانه تقدیم و از درگاه حضرت احدیت توفیق و استمداد می جویم که با تمام

ص: 256

عکس

ص: 257

قوی از عهده هرگونه خدمت گزاری و جان فشانی بر آمده پاس حق شناسی را بجای آورم. رضا »

12. مخالفت دکتر مصدق با سید ضیاء الدین

اشاره

تلگراف سلطان احمد شاه مورخه عصر چهارم حوت 1299 که عیناً در صفحه 262 این کتاب درج گردیده است که به دکتر مصدق السلطنه والی ایالات فارس رسید، مشار الیه در جواب این تلگراف را به سلطان احمد شاه مخابره کرد:

تهران دست خط تلگرافی بواسطه تلگراف خانه مرکزی زیارت شده در مقام دولت خواهی آن چه می داند بعرض خاک پای مبارک می رساند که این تلگراف اگر در فارس انتشار یابد، بسی انقلابات و اغتشاش خواهد شد و اصلاح آن خیلی مشکل خواهد بود، چاکر نخواست در دولت خواهی موجب این انقلابات شود و تاکنون آن را مکتوم داشته هرگاه تلگراف مزبور بموجب امر ملوکانه و انتشارش لازم باشد، امر مبارك صادر شود که تلگراف خانه انتشار دهد.

حوت 1299 - مصدق السلطنه

قبلا گفته شد که سید ضیاء الدین به این نکته پی برده بود که برخی از رجال ایران که در ایالات و ولایات هستند زیر بار ریاست وزرای او با این کیفیت نخواهند رفت، بعلاوه ممکن است بهر عنوانی که میسر گردد در مسیر وی ایجاد مانع و اشکال نموده یا اساساً در برابر او مقاومت نمایند.

بنابر این فرشته های غیبی!! قبلا کسانی را در ایالات و ولایات محرمانه گماشته بودند که اگر احیاناً اقداماتی بر علیه دولت وی صورت گیرد، فورا بوسیله آن ها به سید ضیاء الدین خبر داده شود.

بطور کلی برائر انتشار دست خط شاه اغلب مردم کابينه جديد را تقريباً با حسن نظر استقبال نمودند، به استثنای ایالت فارس که والی آن (دکتر مصدق السلطنه) روی

ص: 258

موافقت با كابینه کود یا نشان نداد و در لفافه با کمال زبر دستی مخالفت نمود. مخالفت دکتر مصدق السلطنه نخستین ضربتی بود که بر شالوده حکومت کود تا وارد شد و دیگران را جرأت و جسارت بخشید.

دکتر محمد مصدق (مصدق السلطنه) تا اندازه ای از جریان واقعی قضایا ،اطلاع داشت و کودتا را يك واقعه مصنوعی می پنداشت. بنابر این نسبت به اوضاع آینده کشور خوش بین نبود. موقعی که تلگراف شاه دائر بر ابلاغ ریاست وزرائی سید ضیاء الدین بتمام شهرستان ها مخابره گردید به فارس هم مخابره شد، منتهی دکتر مصدق السلطنه در انتشار آن تلگراف خودداری نمود رنود این موضوع را به سید ضیاء الدین اطلاع دادند.

رئيس الوزراء (سید ضیاء الدین) را از بدو اشغال مقام ریاست وزرانی عادت بر این بود که اغلب شب و روز در عمارت هیئت وزراء (عمارت باد گیر ) بسر می برد و مشغول رتق و فتق امور بود فقط در پاره ای از موارد هنگام شب که ... می کرد به تلگراف خانه برای مخابرات و دستور های حضوری به بعضی از ایالات و ولایات می رفت

روز نهم حوت به رئيس الوزراء اخیر رسید که والی فارس نسبت به کابینه ایشان خوشبین نیست و تلگراف شاه را که دائر بر اعلام ریاست وزرایی وی بوده هنوز به اهالی فارس ابلاغ نکرده است.

بدیهی است این خبر که اولین نغمه مخالفت بر علیه کابینه بود، موجب تشویش خاطر سید ضیاء الدین را فراهم نمود و فوراً در صدد افتاد که بهر نحوی ممکن است قضیه فارس را خاتمه دهد. از طرفی دکتر مصدق السلطنه در آن روز هم دارای وجاهت ملی بود و اگر رئیس الوزراء امر به توقیف ایشان صادر می کرد این کار عواقب خوبی نداشت و ممکن بود در فارس انقلابی ایجاد گردد که به صلاح و صرفه وی تمام نشود. از طرف دیگر نمی توانست فارس را همان طور به حال خود باقی بگذارد و این مخالفت را نادیده انگارد

ص: 259

لذا پیش خود فكر كرد، يك تلگرافی که جنبۀ بیم و امید داشته باشد به فارس مخابره نماید شاید بدینوسیله بتواند والی فارس را موافق نماید بنابراین روز نهم، هنگامی که سید ضیاء الدین برای مخابرات به تلگراف خانه آمد بود تلگراف ذیل را که خود یکی از اسناد سیاسی این تاریخ است به والی فارس مخابره نمود:

رونوشت متن تلگراف سید ضیاء الدین به دکتر مصدق

ایالت جلیله فارس، آگاهی یافته ام اکل از قفا تلگراف تصدی مرا به شغل ریاست وزراء انتشار نداده و گفته اید که از حدوث اشکالات احتراز نموده اید.

این خبر به این جانب معلوم داشت که حضرت عالی از وضعیات بی اطلاع وافق تهران را همان تصور کرد اید که قبلا ديده و عيناً مشاهده کرده اید؛ نه چنین نیست؛ دوری مسافت و بی اطلاعی از جریان حضرت عالی را از اطلاعات مفیده محروم داشته است.

این حکومت جدید التشکیل که به اسلحه و آتش يك سر کرده و نماینده اقتدار قشونی است به کسانی که در معبر او ایجاد اشکالات نمایند جز مشت چیزی نشان نمی دهد و در هر لحظه واحد ، جان ،مال ،عائله علاقه اشکال کنندگان بعنوان رهینه صداقت آن ها در تحت تهدید قرار گذاشته می شود و این زبری و خشونت نه برای مصالح شخصی است، بلکه برای مصالح وطنی است که هر اقدامی را مجوز و مشروع می سازد؛ بنابر این تصور این که قرائت دست خط اعلی حضرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواحنا

ص: 260

فداه محتمل است حدوث اشکالی را تولید کند، بالمره فکری نارسا بوده است؛ با کمال اقتدار و نهایت نیرومندی هیچ کس جز خیانت کار نمی تواند تردید کند آن هم فوراً تنبیه می شود

من در این جا تمام رجال پوسیده دروغین را توقیف کردم؛ ندای اصلاحات داده و با تهور و جسارت قشونی که در تحت امر دارم هر مانع و مشکلی را به هیچ می شمارم؛ حضرت عالی نیز اگر می خواهید نمایندۀ يك چنين دولتی باشید با جسارت قدم برداشته اصلاحات را در خطه مأموریت خودتان شروع کنید و از تقویت بی نهایت این جانب استفاده نمائید و باور کنید که اشخاص دانشمند و بی غرض را مجالی شایسته بدست آمده است؛ راست و بی پرده همان طور که عادت من است بحضرت عالی سابقه می دهم که نسبت به شخص شما خوش بین و خیلی مایلم که از چون حضرت عالی شخص شایسته در اصلاحات فارس استفاده کنم؛ بنابراین منتظرم که خودتان برای خودتان تعیین تکلیف نمائید؛ ولی در همین حال خود را از ذکر نکته ای که باز شمه ای از صمیمیت و صداقت من است ناچار می بینم و آن این است که انتخاب طریقی جز صداقت و راست گفتاری برای اشخاصی که مرجع این سؤالات من می شوند، مصلحت نیست و موجب زیان خودشان می شود؛ امیدوارم بنام وطن و بنام اصلاحات حضرت عالی از آن فاصله بعید آغوش گشوده مرا برادرانه در بغل گرفته كمك و مظاهرت خودتان را به احترام منافع ملی به من اهداء نمایند روش و منشور خودم را در بیانیه ای که امر داده ام به ولایات مخابره کنند؛ لا محاله ملاحظه فرموده اید و از عقاید این جانب آگاهی یافته اید.

9 حوت 1299 - س. ضیاء الدین طباطبائی - رئيس الوزراء

ص: 261

ولی این تیر بهدف نخورد و تلگراف بی اثر ماند سید ضیاء الدین که دید دکتر مصدق حریف میدان است و با عبارات بیم آمیز و امید بخش تسلیم نمی گردد، در صدد بر آمد با خدعه و نیرنگ و اگر نتواند با قوه قهریه دکتر مصدق را مغلوب سازد نخست به قوام الملك حكم ایالت فارس و دستگیری دکتر مصدق السلطنه را داد. این نقشه هم باطل شد زیرا قوام الملك به پاس مساعدت قبلی دکتر مصدق حاضر به دستگیری او نشد و همان طور که دکتر مصدق السلطنه حاضر نشده بود به امر سید ضیاء الدین قوام الملک را دستگیر سازد، قوام الملك نيز پاس مساعدت دکتر مصدق را نگاه داشت و به او گفت: سید ضیاء الدین مرا به ایالت فارس منصوب نموده و ضمناً مأمور دستگیری تو ساخته است. اينك صلاح در آن است که از فارس خارج شوید که هم جانب مودت را رعایت کرده باشم و هم متهم بتمرد از امر صريح رئيس الوزراء نگردم

پس از این که سید ضیاء الدین تلگراف 9 حوت 1299 را به مصدق السلطنه مخابره نمود و ایشان را تهدید و دعوت به همکاری کرد مجدداً این تلگراف را مصدق السلطنه به سلطان احمد شاه مخابره نموده است:

نظر به آثار پیش آمد های محتمل الوقوع و کسالت مزاجی که بغتتاً عارض شده چاکر را از تحمل زحمت فوق العاده و مقاومت ممنوع می نماید و تا ورود آقای قوام الملک از ابو ابجمعی خودشان به هر زحمت باشد حوزۀ ایالتی را مراقبت می نماید و بعد از ورود ایشان امر، امر مبارک خواهد بود 16 حوت1299»

پس از 26 روز انتظار این جواب به مصدق السلطنه رسیده است تلگراف سلطان احمد شاه:

«استعفای شما از ایالت فارس بتصويب جناب رئيس الوزراء قبول شد؛ لازم است کفالت امور ایالتی را به قوام الملك تفویض نموده فوراً حرکت نمائید. 2 حمل 1300»

جواب مصدق السلطنه به این تلگراف:

دست خط تلگرافی راجع به احضار چاكر يك ساعت از ظهر گذشته، دوم

ص: 262

حمل زیارت شد تهیۀ خود را دیده هر چه زودتر حرکت خواهد نمود، سواد دست خط تلگرافی راهم برای آقای قوام الملک که در فسا است می فرستد.»

پس از این که سلطان احمد شاه استعفای ایالت را قبول نمود باز در مدت یک ماه در سیدان 12 فرسنگی شیراز ملك نصير الملك مانده و پس از ورود نصرت السلطنه والی فارس به شیراز دیگر اقامت خود را در خاك فارس صلاح ندیده و در اوایل ثور (اردیبهشت) بطرف تهران حرکت و در بین راه بدعوت خوانین بختیاری به چهار محال رفته و تا سقوط کابینه سید ضیاء الدین در آن جا متوقف و در کابینه بعد بسمت وزارت مالیه منصوب و از چهار محال به تهران آمده چندی از قبول این مقام خودداری نمود تا این که در نتیجه تصویب ماده واحده که مدت آن سه ماه بوده و بآخر نرسید متصدی وزارت مالیه گردید

چنان که گفتیم دکتر مصدق السلطنه پس از چند روزی که در املاک متعلق به نصیر الملك اقامت می کند از خاک فارس خارج و بنا بدعوت خوانین بختیاری مدتی در میان ایل بختیاری اقامت می نماید تا آن که کابینه سیاه سقوط می کند و قوام السلطنه که خود از آسیب دیدگان سید ضیاء الدین ،بود دکتر مصدق السلطنه را به وزارت مالیه انتخاب می نماید حکم وزارت دکتر مصدق السلطنه را در خاك بختیاری به او ابلاغ می کند.

13.معرفی وزراء به پیش گاه شاه

سید ضیاء الدین پس از دریافت فرمان ریاست وزرایی بدون دقیقه ای فوت وقت در دربار شهری مشغول صدور تعلیمات گردید و غالباً تا اواخر شب به مراجعه مسائل جاری اشتغال داشت و چنان که گفته شد شب ها را نیز در همان جا بسر می برد. ضمناً برای تشکیل کابینه و انتخاب اعضای متجانس و صمیمی که بتوانند کار کنند مشغول مطالعه و تبادل آراء بود تا آن که روز 10 حوت وزرای خود را معین کرد و صبح روز 11 حوت رئيس الوزراء باتفاق وزرای خود به قصر فرح آباد رفته بترتيب ذيل وزراء كابينه

ص: 263

خودر بحضور احمد شاه معرفی کرد

1.سید ضی الدین، رئيس الوزره و وزیر داخله به تغالب عدل الملك (دادگر)

2. مدير الملك (جم)، وزیر امور خارجه

3. میرزا عیسی خان وزیر مالیه

4. مسعود خان (کیهان): وزیر جنگ

5. منصور السلطنه وزیر عدلیه

6. نیر الملك ، وزیر معارف و اوقاف و منابع متعارفه

7. متوقر الدولة، وزیر فوائد عامة و فلاحت و تجارت

8. مشیر معظم وزیر پست و تلگر في

9. مؤدب الدوله (نفیسی) وزیر صحيه و خیریه

پس از معرفی به حضور شاه به شهر معاودت کرده و از همان روز مشغول کار شدند و سلطان محمد خان عامری که در کمیته آهن هم نامی از وی برده شده به سمت ریاست کابینه ورزاء منصوب و از عصر چهارم حوت مشغول کار گردیده بود و تمام مدتی را که رئيس الوزراء در کاخ ریاست وزراء توقف داشت مشار الیه نیز در آن جا مشغول کار بود

عکس

ص: 264

بالفور انگلیسی در کتاب خود راجع به این کابینه چنین نوشته است:«... این دولت در بادی امر دارای عناصر لین الاریکه سستی بود که عاقبت باعث سقوط آن گردید و باستثنای دو نفر اعضای قدیمی وزارت مالیه تماماً بی تجربه و ناشی بوده و معلوم بود که در ترتیب اداره کردن امور حتماً مرتکب خطا هائی خواهد گردید. دو چیز نیز بیشتر بر تقویت این عقیده می افزود و آن عبارت از این بود که اولا کلیه وزارت خانه ها در موقع ایجاد اصلاحات تعطیل کرده و ثانیاً واقعاً در مورد امور کشورى يك دولت یک نفرى محسوب می شد...»

موقعی که کابینه سید ضیاء الدین روی کار آمد و وزرای خود را معرفی کرد، برخی از دولت ها پس از یکی دو روز دولت جدید را برسمیت شناختند، ولی تعجب در این جاست که دولت انگلستان پس از مدت 15 روز که از عمر کابینه گذشت، آن را برسمیت شناخت؛ ولی از روز سوم و چهارم کودتا اغلب سفیر دولت نامبرده به هیئت وزراء می آمد و رئيس الوزراء را ملاقات می کرد

14.انحلال وزارت خانه ها

اشاره

گفته شد که پس از حمله قزاق ها به تهران از روز چهارم حوت دیگر ادارات مفتوح نشد و رئيس الوزراء بدواً وزارت عدلیه را منحل کرد که بطور کلی در آن وزارت خانه در تهران و تمام نقاط، قضات آن را بر طبق تصویب کمیسیونی که معین کرده بود، تعیین نمایند.

وزارت مالیه را نیز به امر رئیس الوزراء تعطیل کردند؛ فقط چند نفری از اعضای صندوق ومحاسبات استثنائاً مشغول کار بودند.

به ادعای خودشان تعطیل وزارت مالیه نیز برای اجرای اصلاحات لازمه بوده لذا کمیسیونی تحت نظر میرزا عیسی خان برای تهیه نقشه و مقدمات اصلاح آن منعقد گردید.

هم چنین در وزارت جنگ نیز کمیسیونی تشکیل گردید که شروع بطرح نقشه کرده و در ضمن طبق تصویب کمیسیون نام برده بریگاد مرکزی جزء قزاق خانه گردید.

ص: 265

انحلال اداره حکومتی

برای آن که رئیس الوزراء بتواند بخوبی نقشه خود را عملی نماید و در هيچ يك از نقاط اشخاص نتوانند متعرض کابینه وی شوند دستور داد اداره حکومتی شهر تهران و بعضى نقاط را منحل و بدواً حكام نظامی نامبرده پائین تعیین و به محل مأموریت های خود اعزام شدند.

کلنل کاظم خان به سمت فرمانداری نظامی تهران و توابع

کلنل منوچهرخان به سمت فرمانداری نظامی شهر قزوین

هم چنین حکومت های سمنان و دامغان و قم و کاشان نیز نظامی و به اداره ژاندارمری و افسرانی که در آن نقاط بودند تفویض شد.

اصلاحات اداره ژاندارمری

در اداره ژاندارمری نیز بر حسب دستور رئيس الوزراء ماژور علی خان ریاضی بریاست ژاندارمری ،مؤدب همایون بریاست دفتر و لسان السلطنه بریاست ملزومات منصوب شدند ماژور فضل الله (رئیس گروهان نمره شش) که در چند صفحه قبل ذکری از وی کردیم، توقیف گردید.

کمیسیون بلدیه

روز 12 حوت کمیسیونی در بلدیه تهران مرکب از: حکیم اعظم، مسیومات، مسیو البرت ،مسترونسن ،مسیوتیکران میرزا نصر الله خان (مختار الملك صبا)، مسيو ايكيان معتمد الممالك و میرزا عبدالله خان در وزارت داخله تشکیل و مشغول تهیه نقشه ای راجع به اصلاحات بلدیه گردیدند

افتتاح دوایر دولتی

از روز 12 حوت مخابرات تلگرافی و مراسلات پستی پذیرفته شد و مخابرات تلفن های

ص: 266

شهری نیز دائر گردید.

راجع به عبور و مرور شب که قبلا تا ساعت 8 بعد از ظهر بدون پروانه مانع از عبور و مروز اشخاص بودند از 12 حوت ببعد ساعت ممنوعیت عبور و مرور يك ساعت دیرتر شد. بدین معنی که از ساعت 9 ببعد از عابرین جلوگیری بعمل می آمد.

جمع آوری اسلحه

روز دهم حوت سید ضیاء الدین به مأمورین پلیس و حکومت نظامی دستور داد که بدون خبر به منازل اشخاص متنفذ رفته کاملا بازرسی ،نمایند چنان چه اسلحه و یا فشنگ مشاهده کردند ضبط نمایند

روز 12 حوت از طرف حکومت نظامی تهران اعلان زیر منتشر گردید

اعلان

بر حسب امر و اشارۀ بندگان حضرت مستطاب اشرف آقای رئیس الوزرا دامت شوکته برای اطلاع عامه به نشر این اعلان اقدام و به عموم اهالی دار الخلافه مواد پنج گانه ذیل اخطار و اعلام می گردد

مادۀ اول- نظر به این که حکومت نظامی در شهر دار الخلافه حکم فرماست، باستثنای طبقات نظامی عموم صاحبان اسلحه از اسلحه فروش و غیره مکلفند که اسلحه موجوده در حجرات و امکنه منازل خود را بانضمام فشنگ بدون فوت وقت به کمیساریای محلی خود تسلیم و قبض چاپی که تهیه شده است، دریافت نمایند.

ماده دوم- در قبض مزبور نمره و نوع تفنگ و مقدار فشنگ و اسم صاحب آن تصریح خواهد شد.

مادۀ سوم- شش روز بعد از نشر این اعلان کلیه اسلحه های موجوده که قبلا به کمیساریای محلی تسلیم نگشته باشد بدون

ص: 267

قبض اخذ و ضبط دولت علیه خواهد شد.

مادۀ چهارم- هر گاه ده روز از تاریخ نشر این اعلان بگذرد و صاحبان اسلحه در اجرای مواد این اعلان خودداری و تخلف نموده باشند علاوه بر اخذ و ضبط اسلحه مرتکب به مجازات های سخت حتی ممکن است محکوم به اعدام شوند

مادۀ پنجم- به مأمورین نظمیه و قوای تأمینیه حق داده شده و می توان در هر موقع امکنه و منازلی را که مورد سوء ظن واقع شود ورود و تفتیش نمایند.

تبصره- تفنگ های ساچمه زنی و شکاری از مواد فوق مستثنی و برای حمل آن باید در این فاصله از اداره نظمیه جواز تحصیل نمایند. رئیس تشکیلات نظمیه و حاکم نظامی شهر مأمور اجرای مواد فوق هستند.

12 حوت پیچی ئیل 1299 حکومت نظامی شهر - کاظم

وضع جراید مرکز

از صبح روز چهارم حوت که جراید مرکز تعطیل و توقیف شد همان طور در تعطیل باقی بودند تا سقوط کابینه که دوباره شروع به انتشار جراید نمودند؛ فقط روزنامه ایران از 12 حوت و دو سه روزنامه دیگر استثنائاً منتشر گردید و در اطراف بیانیه سید ضیاء الدین و اقدامات کابینه شروع بقلم فرسائی کرد و اعمال دولت اعم از خوب و بد را مجبور بود که تمجید و تحسین نماید و تا آخر عمر کابینه ناگزیر بود که به رویه خود ادامه دهد.

ضبط اسلحه

در اثر بازرسی که در منازل اشخاص بعمل آمد مقادیر مهمی اسلحه از خانه های مردم بیرون آورده ضبط نمودند و در منزل فرمان فرما دو قبضه مسلسل و مقداری فشنگ نیز

ص: 268

بیرون آوردند؛ بعلاوه مقدار زیادی تفنگ از وی گرفته بودند که فرمان فرما قبلا گلنگدن های آن ها را به بانک شاهی اصفهان سپرده بود.

15.امضای پیمان ایران و روسیه

اشاره

روز چهارشنبه 28 جمادی الثانی منشور الملک نماینده سیاسی ایران در آذربایجان قفقاز به آستارای ایران آمده تقاضای مذاکره حضوری می نماید از طرف دولت نیز وزیر امور خارجه و مهذب الدوله (کاظمی) رئیس کابینه به تلگراف خانه حاضر و از دو ساعت بعد. از ظهر الی سه ساعت از شب گذشته مشغول مخابرات حضوری بودند؛ در این مخابرات منشور الملك امضای پیمان ایران و روسیه را که در تاریخ 17 جمادی الثانی بر ابر 8 حوت 1299 در مسکو به امضای اولیای امور دولت روسیه رسیده بود با اطلاع دولت ایران رساند.

انحلال وزارت جنگ

روز 15 حوت اعلانی از طرف ماژور مسعود خان وزیر جنگ در شهر منتشر گردید که به موجب آن وزارت جنگ را منحل کرده بود و برای تجدید افتتاح آن وزارت خانه کمیسیونی را معین کرده که وزارت جنگ را با تشکیلات تازه و بنحو دل خواه تشکیل دهد!!

فرار سالار جنگ و ختم غائله او

سابقاً گفته شد که کلنل گلروپ برای جلوگیری از تجاوزات سالار جنگ به حدود ورامین رفت و پس از مصادمه مختصر و دستگیری چهار نفر از اتباع وی سالارجنگ نیز فرار را بر قرار ترجیح داد و به حدود کاشان فرار اختیار کرد.

از طرف کلنل گلروپ رئیس ژاندارمری به افسران ژاندارمری دستور داده شد که برای دستگیری او بوسیله خط زنجیر در تمام نقاط ورامین خوار تا سمنان - و دیر و مسیله تا قم و کاشان مرتباً دائر و اقدام شود؛ پس از فرار سالار جنگ قوای ژاندارم در تعقیب

ص: 269

وی بود و زد و خورد های مختصری هم می شد تا این که کابینه سید ضیاء الدین روی کار آمد؛ پس از آن که سالار جنگ از این موضوع خبر دار شد، فوراً دست از یاغی گری برداشت و غائله وی بدین صورت خاتمه یافت.

فصل سوم: کودتای سوم حوت (21) فوریه 1921)

اشاره

*کودتای سوم حوت (21) فوریه 1921)(1)

«انگلیس ها بخطر پی بردند دست بلشويك ها را در انقلاب بخارا و تنفر و بی مهری افغان ها و مقاومت های ایرانیان را حس می کنند به این جهت تصمیم گرفتند ضربه بزرگی وارد آورند و بوسیله اشخاص تازه کاری که سرسپرده آن ها باشند و حاضرند انگلیس ها را مثل قیم خود قبول کنند قدرت را در دست بگیرند.

هیچ وقت مقتضیات تا این اندازه برای چنین اقدامی مساعد نبود. براى يك «ژست» و حرکت جدی زمینه کاملا حاضر شده است. کابینۀ سپهدار قادر نیست به امور عمومی سر و صورتی بدهد با يك فلاکتی خود را در میان تحریکات و رقابت ها با بدترین وضعی روزی به شب می آورد و بنا بر شیوه شرقی ها با تمام دستجات تعارف می کند و به هیچ طرف تمایل قطعی نشان نمی دهد این دوست قدیمی روس های تزاری می خواهد با افتتاح باب مذاکرات با مسکو اعتبار جدیدی برای خود تهیه کند؛ در حالی که به انگلیسی ها ناز و کرشمه می کند می توان گفت که در ایران حکومتی وجود ندارد و نقشه انگلیس ها در چنین وضعی با سهولت عجیبی قابل اجرا می باشد

از همان اولین روز های آغاز سال 1921 (نیمه اول دیماه 1299) سفارت انگلیس از لحاظ پیش بینی حوادث و وقایعی که خود فقط اطلاع دارند اروپائیان مقیم تهران را دعوت به ترک تهران می کند

ص: 270


1- نقل از کتاب Les Anglais an Perse دیکتاتوری و سقوط سید ضیاء الدین نوشته امیل لوسوئور فرانسوی استاد دانشکده حقوق که در ایام کودتا در تهران اقامت داشته است.

عکس

ص: 271

عکس

علامت× رضا خان است

ص: 272

بهانه ای که به آن متوسل شده اند خطر پیشرفت بلشويك ها به تهران می باشد. در 21 ژانویه اتباع فرانسه در سفارت تجمع می کنند تحت سرپرستی شارژ دافر آقای هوپنو که در غیاب آقای بونن سفیر فرانسه جانشین مشار الیه است جلسه تشکیل می دهند نماینده ما پس از تشریح وضعیت بدون این که بخواهد اعمال نفوذی در آراء اشخاص ذی نفع بکند پیشنهاد انگلیس ها را به آنان ابلاغ می کند انگلیس ها از تاریخ پیشنهاد تا مدت يك ماه تسهیلاتی برای کسانی که بخواهند ایران را ترك گویند قائل شده بودند (باید متذکر شد که درست يك ماه بعد بی کم و زیاد کودتا بعمل آمد و این مسئله خیلی جالب توجه است) انگلیس ها برای حمل بار ها و مسافرین کامیون هایی به اختیار اشخاص می گذارند که اثاثیه شان را تا راه آهن بغداد برسانند. درب مخازن خواربار و بنزین را هم بروی آنان باز می کنند.

يك بخش نامه چاپی هم بین همه توزیع گشت که جزئیات مسافرت را شرح می دهد؛ ولی شرایط بقدری خرج تراشی و زیان آور بود که هم وطنان ما حتی در صورت تمایل هم عده کمی می توانند از آن استفاده کنند.

مباحثه برخاست و من از کار دار سؤال کردم که آیا واقعاً شما خطری از ناحیه بلشويك ها احساس می کنید؟ پس از آن که از او جواب مثبت شنیدم، گفتم: «من عقیده دارم که این یک مانور انگلیس هاست که می خواهند قرارداد 1919 را بقبولانند؛ بعد از آن که بوسیله سرپرسی کاکس با خشونت عمل کردند و موفق نشدند و پس از آن که مستر نرمان مذاکرات نزاکت مآبانه بعمل آورد و نتیجه نگرفت؛ اکنون می خواهند به این وسیله به دولت ایران فشار وارد بیاورند. در این موقعی که دولت ایران از هر زمانی بیشتر به مستشاران فني و مستخدمين بلژیکی و سوئدی و فرانسوی خود احتیاج دارد چنین وضعی پیش آورده و ایرانیان را با عزیمت آنان تهدید می کنند بعد وقتی که این مستشاران و مأمورین رفتند جای آن ها را گرفته و فعال ما يشاء مالك الرقاب دوائر مختلفه ایرانی بشوند.»

هم وطنان ما این طور تصمیم گرفتند که قبل از آن که بعنوان نمونه چند خانواده

ص: 273

انگلیسی از شهر بیرون نروند زن ها و اطفال فرانسوی پایتخت را ترک نکنند سایر سفارت خانه ها هم همین روش را پیش گرفتند و من در 25 ژانویه 1921 ضمن یادداشت های خود نوشتم:

«آخرین مانور انگلیس ها بواسطه تیز هوشی سفرای خارجه که حاضر نشدند برای بهتر اجرا شدن نقشه انگلیس ها اتباعشان را آواره کنند انگلیس ها دنده عقب زدند و ناچار شدند از این نقشه صرف نظر کنند؛ حتی شایعاتی را هم كه بانك شاهی خیال دارد به بوشهر منتقل کند تکذیب کردند

زمان بنفع ما کار کرد؛ روز بعد به دانش جویان مضطرب و نگران خود اطلاع دادم که استادان فرانسوی شان همان طور که در روز های خوشی و شادی بین آن ها بودند در ایام تلخی و مصیبت کشور ایران هم آنان را ترك نگفته و وظیفه خود را انجام خواهند داد.

انگلیس ها در فوریه 1921 وقتی که اتباع خارجه را دعوت بترك تهران کردند، منظورشان حفظ حیات آنان و یا منافع مادی ایشان نبوده، هدف دیگری داشتند.

آن ها می خواستند خانه برایشان خالی از اغیار باشد و تمام مأمورین اروپائی را از ایران دور سازند؛ زیرا نظارت آن ها بر جریان حوادثی که مشغول تدارك آن بودند اسباب ناراحتی خیال انگلیس ها و مزاحمت ،بوده تصمیم ما هم به ماندن در تهران بر عليه نقشه آن ها بود؛ اما خیلی بعید بود که آن چیز اجتناب ناپذیری را که در شرف انجام بود، بتأخیر بیاندازند.

عصر 20 فوریه در تهران اطلاع حاصل شد كه يك عده 2500 نفری قزاق متمرد از قزوین خارج و بسوی پایتخت می آیند در کاخ ریاست وزراء سعی می کردند که بیم و هراس را از دل ها بدر کرده و مراجعین را آرام کنند؛ می گفتند ژاندارم ها و سرباز های پادگان مرکز تحت سلاح بوده برای مواجهه با عاصیان خواهند رفت. صبح آن روز من سپهدار اعظم را دیدم که با طرز دموکرات منشانه در بازار خرید می کرد و به من گفت که بهیچ وجه به این جنبش نباید اهمیت داد

ص: 274

برای این که شرح صحیحی از این ایام پرشر و شور بدهم بهتر است وقایعی را که در دفترچه بغلی خودم یادداشت کرده ام این جا نقل کنم:

21 فوریه 1921 (سوم حوت) در حدود دو ساعت بعد از نصف شب از صدای تیراندازی شدید و چندين شليك توپ بیدار شدم آشپزم علی اصغر موقع صرف صبحانه به من خبر داد که شهر در دست قزاق هاست؛ این آشپز هم مثل سایر هم قطاران فرانسویش از اوضاع با خبر است ساعت ده من به سفارت روان شدم مسیو پرنی (معلم سلطان احمد شاه و استاد دانشکده حقوق) را هم ملاقات کردم؛ دو نفری بسمت میدان توپ خانه (میدان سپه فعلی) رفتیم؛ در کوچه ها مردم زیاد رفت و آمد می کردند؛ ایرانی ها با قیافه مرموزی بهم برخورد می کردند؛ مدیر الملك خزانه دار كل مالیه که ما با او آمد و شد داشتیم، بنظر غمگین می آمد ما از پله های عمارت شهربانی که دیروز نظام نامه اش را رسیدگی می کردیم بالا رفتیم افسوس در وضع اسف انگیزی افتاده است؛ تصور می کنم تمام زحمات من هدر رفته انسان گمان می کند يك چنین کاری بزرگ زیر و رو کردن اوضاع باید با تلفات زیادی صورت بگیرد. ولی در ایران از هیچ چیز نباید تعجب کرد.

وارد اتاق ها شدیم شیشه های درب و پنجره و میز و صندلی ها خورد شده کشو های میز ها را بیرون کشیده کاغذ ها کف اتاق پراکنده بودند و هیچ چیز دست نخورده نمانده بود؛ در اتاق کار رئیس پلیس ژنرال و ستداهل لکه های خون دیده می شد؛ مستشاران سوئدی همگی باتفاق او ناپدید هستند يك افسر ایرانی از آشنایان من دستورات قزاق ها را اجرا می کرد؛ من از او پرسیدم باز هم معلوم نیست بنفع کی کودتا شد؟ او گفت دیشب ژاندارم ها برای تعقیب متمردین حرکت کردند و از يك دروازه شهر بیرون رفتند؛ قزاق ها هم از دروازه دیگر وارد شدند! بعد تمام کمیسر ها از وزارت داخله بوسیله تلفن دستور می گرفتند که مقاومت نکنند؛ فقط ما بی اطلاع بودیم و بالنتیجه این مبارزه که اثرش را می بینید بوقوع پیوست بعد گفت من گمان می کنم که همه با هم کنار آمده اند و اين يك كودتائی است که بدست قائد وقت و

ص: 275

رفقای انگلیسی او بر پا شده باشد.

پاسبانان راهنمای قزاق ها شده به هر سو روانند و صورتی در دست دارند که از پیش تهیه شده و بر طبق آن بتوقيف اشخاص و ضبط اموال پرداخته اند من از راهنمای خود منشأ و علت عصيان قزاق ها را پرسیدم جواب داد:

«چهار ماه است مواجب نگرفته اند و برای مطالبه آن به تهران آمده اند؛ ولی همه می دانند که این بهانه است.»

بعد به سفارت فرانسه رفتم. اعضای سفارت و فرانسوی ها در اتاق شارژ دافر جمع شده بودند و با خون سردی وضعیت را تحت مطالعه قرار داده مشغول تبادل نظرند. از هر دو دسته عده ای توقیف شده و می شوند ممتاز الملك دموكرات و فرمان فرمای انگلوفیل زندانی شده اند سپهدار که دیروز نخست وزیر بود، گویا از طرف مسببین کودتا بی خطر شناخته شده و فقط در خانه اش تحت نظر گرفته شده است.

می گویند یکی از وزرا عده ای را امشب به منزلش دعوت کرده بود از زندان از مدعوین عذرخواهی کرد.

عده ای از فرانسوی ها برای کسب تکلیف و اطلاع به سفارت مراجعه کرده به آن ها اطمینان داده شد و کاردار سفارت سوار شده در شهر گردش کرد که اضطراب و نگرانی اتباع را رفع کند از ما چیزی نمی خواهند نه از جانمان و نه از مالمان.

سرتیپ رضا خان که تا دیروز يك افسر معمولی بود و موفقیت کودتا باعث ارتقاء سريع مشار الیه شده است در ظاهر به ما اطمینان هائی داد.

بدیهی است انگلیس ها می گویند که ابداً داخل این زد و بند نبوده اند فقط این را اقرار می کنند که شب گذشته با متمردین در تماس بوده اند؛ مستر اسمارت مترجم اول سفارت با اتومبیل باستقبال متمردین رفته است گوئی خواسته است از طرف شاه، نفری 5 تومان به هر قزاقی پول تقسیم کند و این عناصر نا مطلوب را از پایتخت دور کند آیا علت حقیقی اقدام او همین بوده است؟

امشب يك آرامش نسبی در تهران حکم فرماست گشتی ها مرکب قزاق و پاسبان

ص: 276

در داخل شهر در حرکتند تمام شب صدای تیر شنیده می شد.

22 فوریه 1921 چهارم حوت 1299

توقیف اشخاص ادامه دارد؛ امروز صبح با پسر ارشد امام جمعه خونی که از روحانیون برجسته است، برخورد کردم؛ رفته بودند پدرش را بگیرند، اما او شاه عبد العظیم بست نشسته بود؛ وزیر جنگ سابق سالار لشگر و برادرش شاهزاده فیروز (نصرت الدوله) در قزاق خانه گرفتارند؛ طرح این نهضت که از دیر باز با دقت تدارك شده از طرف دست نشانده های سفارت انگلیس بموقع اجرا گذارده شد که بهر نحوی هست مواد اساسی قرارداد 1919 را عملی کنند و اگر بطور استثنا چند نفر انگوفیل های معروف را هم دستگیر کرده اند یا برای این است که دیگر آنان مورد استفاده ممکن نیست قرار گیرند و یا این که چشم طمع به مال و منال آنان دوخته اند.(1)

امروز صبح بازار باز بود ولی در اثر يك مشاجره که بين يك قزاق و يك نفر درشکه چی رخ داد مردم دخالت کردند قزاق ها خیال مداخله داشتند، فوراً دکاکین بسته شد. حکومت نظامی در شهر اعلام شد، از ساعت 8 عصر ببعد کسی حق خروج از خانه را ندارد و در معابر عمومی هم نباید بیش از سه نفر یک جا جمع شوند. جراید منتشر نمی شود و همگی توقیف هستند.

روزنامه رعد که از بدو انتشار بر له منافع بریتانیا مبارزه می کند، اطلاع داده است که چون منظورش انجام شده و بهدف خود رسیده است دیگر منتشر نخواهد شد.

بیانیه ها به امضای ژنرال رضا خان و سید ضیاء الدین طباطبائی نخست وزیر حکومت موقتی رسیده بود دموکرات ها و ملیون را به نقاط مختلفه تبعید کرده اند.

1.

ص: 277


1- و یا برای رد گم کردن که وا نمود کنند اگر انگلیس ها در کودتا دخالت داشته اند پس چرا دوستان و پادو های آن ها را هم گرفته اند.

آیا همان طور که مردم می گفتند خیال داشتند جمهوری اعلان کنند؟ من که گمان نمی کنم

يك چيز محقق است؛ دولت کودتا تمام مخالفین خود را زندانی می کند و آنان هم کم ترین مقاومتی نشان نمی دهند؛ اجتماعات آنان را منحل می کنند و زعما را تبعید و توقیف می کنند.

بجای این که تصور کنم که این اشخاص لش و بی حال باشند بهتر است که فکر کنم خود را برای آینده نزدیکی حفظ می کنند سیم های تلگراف قطع شده؛ تمام ادارات و حتی اداره پست بسته است مسیو مولیتور مدیر کل این اداره به من گفت که به عقیده او «يك چيز از ماشین دولت شکسته است» ما درس را تعطیل نکرده ایم ولی در کلاس دوم فقط 15 نفر دانشجو حاضر بودند و از دانشجویان کلاس اول حتی یک نفر هم نیامده بود فردا هم جشن سالیانه مجلس شوراست

23 فوریه پنجم اسفند

دو پسر امام جمعه خوئی بملاقات من آمده بودند از من تقاضا کردند به سفارت فرانسه مراجعه و استعلام کنم آیا چند تن از رجال که احساسات دوستانه نسبت به کشور ما داشتند می توانند در سفارت بست بنشینند یا نه؟

بست، یکی از عادات قدیمۀ ایران است؛ وقتی مأمورین دیوان کسی را بعلت سیاسی مورد تعقیب قرار می گیرند یا در مسجد - خانه خدا - متحصن می شوند و یا بقدرت های این دنیا یعنی سفارت خانه ها و قنسول گری ها و یا حتی تلگراف خانه های خارجه پناهنده می شوند.

ظرف سه سالی که انقلاب مشروطیت ایران طول کشید، بست نشستن عمومیت پیدا کرد؛ روز هائی بود که باغ سفارت انگلیس که در آن زمان مرکز مقاومت در مقابل استبداد بشمار می رفت، منظره عجیب کاروان سرا های وسیع را پیدا کرده بود. در آن جا اعضای بسیاری از خانواده ها پناهنده شده بودند و میتینگ و کنفرانس دایر می شد. در آن جا زندگی می کردند و بحث می کردند و توطئه می چیدند. آزادی خواهی

ص: 278

انگلیس ها در آن دوره توانست برای مدت چند سال دل ملت ایران را بدست آورد و فقط اشتباهات قرارداد 1919 بود که باعث شد مردم این کشور از انگلیس ها متنفر شوند.

می شود تصور کرد که دولت فرانسه هم در این موقع يك چنان رلی را بازی کرد مردان سیاسی که می خواستند در صورت ضرورت به ما پناهنده شوند تمام از رجال مهم بودند مشیر الدوله رئيس الوزراء سابق مؤتمن الملك برادرش که در چند کابینه عضویت داشت مستشار الدوله ممتاز الدوله معين التجار و تمام وزرای سابق و بالاخره رئیس ایل بختیاری صمصام السلطنه. بعضی ها خودشان را پنهان کرده بودند، برخی دیگر می ترسیدند که توقیف شوند.

خواهشی را که از من شده بود انجام دادم اما به من گفتند که به هیچ کس ممکن نیست پناه داده شود مگر آن که مورد تعقیب قرار گرفته و جانشان در خطر باشد و به این ترتیب عملا از بست جلوگیری شود ما برای این که باعث رنجش متفق دیروزمان نشویم و با نقشه هایش مخالفت نورزیم از اجرای یکی از جوان مردانه ترین سنن خود امتناع ورزیدیم

با این که سفارت خواهش نمایندگان رضا خان را که تقاضا داشتند ما تعقیب شدگان سیاسی را نپذیریم ظاهراً قبول کرده بود؛ بهر حال چنین وانمود کردیم که خواهشش را قبول کرده ایم و یک بار دیگر دنبال انگلیس ها افتادیم.

آن ها طبيعتاً از نقطه نظر ضعف بود که چنین خواهشی از ما می کردند؛ چند روز بعد عده ای قزاق مسلح اطراف سفارت ما را مثل سایر سفارت خانه ها گرفته و بهانه شان این بود که برای حفظ جان نمایندگان سیاسی آمده اند؛ ولی در واقع دیکتاتور می خواست راه التجاء و بست را مسدود کند؛ به این ترتیب نماینده فرانسه در خانه خود زندانی شده بود!

پسر امام جمعه امروز صبح از من پرسید:

«شما این جا چه می کنید؟ این اصول حقوقی که شما به ما درس می دهید هر روز نقض می شود آن هایی که از اصول دموکراسی و مشروطیت دفاع می کنند و

ص: 279

شما آن ها را مردمان پاکی می شمارید می آیند به شما پناهنده شوند ولی شما آن ها را از خود می رانید پس آن صفات شوالیگی (سنن جوان مردانه نجیب) فرانسه کجا رفته است؟» اما ما این جا چکار می کنیم؟ خودم هم در پاسخ این سؤال سرگردانم.

24 فوریه ششم اسفند امشب شدت تیراندازی کمتر بود، تنها سوانح روز توقيف هائی بود که بعمل آمد و تعداد کل زندانیان فعلا به 200 نفر رسیده است.

دولت جدید تشکیل شده، رئیس آن ضیاء الدین طباطبائی کسی است که مدافع مشهور و جدی سیاست بریتانیا در ایران است دیکتاتور (نمی توان او را طور دیگر خواند زیر اتمام هم کارانش از اشخاص غیر مشهور و بی نام هستند) تقریباً چهل ساله است و صورتی لاغر و محاط با ته ریش سیاهین دارد. کم کم اوضاع و احوالی که در اطراف کود تا جریان داشت معلوم می شود و روشن می گردد که در حقیقت چه کسانی از آن منتفع می شوند.

قزاق ها از قزوین که پایگاه اصلی ارتش بریتانیا در شمال ایران است براه افتادند کدام احمق باور می کند در شهری که همه چیز حتی نام کوچه ها هم انگلیسی شده است (1) انگلیس ها از عزیمت 2500 سرباز بی خبر و از نیات ایشان بی اطلاع بوده و نتوانسته باشند از اجرای نقشه آنان جلوگیری بعمل آورند!

ص: 280


1- ژنرال ماژورد نسترویل در کتاب خود بنام امپریالیزم انگلیس در ایران و قفقاز می نویسد: وقتی ما وارد قزوین شدیم و آن جا را اشغال کردیم کوچه ها و خیابان ها را به انگلیسی نام گذاری کردیم دنسترویل در کتاب خود مطالب مفصلی درباره روابط خود با میرزا كوچك خان و مسائل جنگل نوشته است و تلاش بسیار نموده که عوامل انگلیسی و انتلیجنت سرویس مانند کلنل نوئل معروف که نزد جنگلی ها اسیر و زندانی بوده نجات دهد و بالاخره طبق قرادادی که با میرزا کوچک خان منعقد نمود موفق گردید با مبادله اسرای جنگل که در دست انگلیس ها بوده مبادله نماید. بعضی از نویسندگان و مطلعین ژنرال ماژور دنسترویل را پدر بزرگ کودتا می دانند و اظهار نظر کرده اند که طرح کودتا از طرف او پی ریزی شده است. ح. مکی

علاوه بر این چند روز قبل از حرکت این متمردین ساختگی به تهران 3000 نفر سرباز انگلیسی به قزوین احضار شده بودند که جای خالی قزاق ها را که به تهران خواهند رفت پر کنند.

دیکتاتور مرتباً از سفارت انگلیس دستور می گیرد و بهیچ وجه پنهان هم نمی کند هر روز اتومبيلش با يك اسكورت سوار مسلح (اسکورت مرکب از داشناک ها) داخل باغ مشجر سفارت می شود. همان جایی که 15 سال پیش ملیونی که امروز زندانی شده اند بر علیه استبداد پناهنده شده و تهیه حمله قطعی را که می بایستی وطنشان را آزاد می کرد، فراهم می آوردند.

باضافه چند روز پیش از خروج این (غاصبان ساختگی) سه هزار سرباز انگلیسی به قزوین احضار شدند که جای خالی قزاق ها را پر کنند.

اکنون بریتانیای کبیر دوستان قدیمی خود را رها کرده است شاهزاده فرمان فرما که شواهد بی حد و حصری از وفاداری خود به انگلستان نشان داده و یکی از ارکان سیاست آن دولت در جنوب بشمار می رفت اینک با پسرش زندانی شده و به قلعه قصر قاجار منتقل گشته است؛ شایع بود چنان چه مبلغ هنگفتی را که از او مطالبه می کنند نپردازد حیاتش در خطر خواهد بود؛ زنش پس از اطلاع از این شایعات خواست حمایت بریتانیا را تقاضا و جلب کند این بانوی پیر ایرانی دختر مظفر الدین شاه هیچ وقت از اندرون بیرون نیامده بود کالسکه هایش را ضبط کرده بودند. در يك درشکه کرایه بهمراهي يك كلفت به سفارت انگلیس رفت می خواست به پای سفیر افتاده و مساعدت او را استغاثه کند؛ زحمت بیهوده کشید، او را نپذیرفتند و وابسته نظامی سفارت مؤدبانه بیرونش کرد

اولین اقدام سید ضیاء الدین نشر اعلامیه ای بود خطاب به ملت ایران؛ تاریخ این اعلامیه 26 فوریه 1921 است.

در این اعلامیه به الغاء قرارداد 1919 ورژیم کاپیتولاسیون اشاره شده بود،

ص: 281

نمایندگان دول اروپائی بلافاصله بر علیه لغو یک طرفی رژیم کاپیتولاسیون اعتراض کردند به آنان جواب داده شد که محاکم مختلفی برای رسیدگی به اختلافات اتباعشان با ایرانیان تشکیل خواهد شد.

این وعده مبهم موجب رضایت آنان را فراهم نکرد. بلافاصله دولت دست به اقدامات خصمانه بر علیه اروپائیان به استثناء انگلیس ها زد؛ بزودی بر همه مسلم شد که الغاء قرارداد 1919 فقط يك وسیله ساده لوحانه بود که افکار عمومی را فریب دهند؛ ولی مردم بهیچ وجه فریب نخورند در واقع قدرت دست انگلیس ها بود. آنان نیز برای استقرار استیلای خود در این کشور و دور کردن حریفان از آن قدرت استفاده می کردند.

ارتش در اجرای کودتا نقش مهمی بازی کرده بود و بعد متفق الرأى به ارباب زور پیوست و مورد عنایت بسیاری گشت؛ وقتی صحبت تجدید تشکیلات ارتش بمیان آمد بالطبیعه طرحی را که وابسته نظامی سفارت انگلیس قبلا تهیه کرده بود، برگزیدند.

تشکیلات مالیه هم باید تجدید شود کارمندان آن را اخراج کردند و وزیر جدید عیسی خان که مورد اعتماد وزارت خارجه انگلیس بود، فقط کارمندان (مطمئن) را نگاه داشت و از کارشناسان انگلیسی که هنوز تمامشان به کشور خویش عودت نکرده بودند، استمداد جست.

به این طریق دو مزیت اصلی که بموجب قرارداد 1919 برای بریتانیای کبیر قائل شده بودند (یعنی کنترل ارتش و مالیه) عملا تأیید گشت و بموقع اجرا گذاشته شد.

در عین حال دیکتاتور نسبت به بنگاه های فرهنگی و علمی فرانسویان کینه و بغض مخصوصی نشان داد از جانب دیگر چون در آینده نزدیکی ورود سفیر شوروی روتشتین را منتظر بودند و مشارالیه از طریق ترکستان و مشهد بسوی تهران می آمد

ص: 282

شروع باخراج عده بسیاری از اتباع روس کردند تا نماینده شوروی را در مقابل امر انجام شده ای قرار دهند.

ظاهراً چنین بنظر می آمد که سلطۀ بریتانیا بطور قطع در ایران استقرار یافته ولی در واقع چنین نبود.

فردای وقایع سوم حوت یکی از وزرای قدیمی ملی به من گفت این کودتا ساخت انگلیس است ما مخالفت خواهیم کرد من اظهارات او را با شك و ترديد تلقی کردم مشارالیه که چنین دید گفت:

بیاد بیاورید که ما ایرانی ها بعد از سال ها تشنج رژیم مشروطه را در کشور خود مستقر ساختیم ایرانی ها هرگز شتاب نمی کنند معذلک گاهی نقشه های خود را عملی می کنند سه ماه به ما وقت بدهید سقوط این شبانان خائن را به شما نشان خواهیم داد.

پیش بینی های او بعد ها تحقق یافت مردم تهران از فرستاده بلشويك ها حسن استقبال کردند

آیا این نتیجه حسن توجهی بود که به اصول کمونیسم داشتند؟ بهیچ وجه! اما شور و شعفی که بر له روس ها ابراز شد میزان بغضی را که مردم نسبت به انگلیس ها داشتند معین می کرد

نمایندگان ساویت ها برای این که خود را شایسته استقبال صمیمانه پایتخت قاجاریه نشان دهند آبرومندانه زندگی کردند و دست گرم گشودند و در صدد تبلیغات سوسیالیستی بر می آمدند و بهیچ وجه برای دولت اشکالاتی تولید نکردند بعد از حریقی که در مقر موقتی سفارتشان روی داد به کاخ سفارت قدیم منتقل شدند و سعی کردند که جلال و شکوه پیشین آن را باز گردانند؛ باز وقایع بیم و هراس انگلیس ها را تکذیب کرد و بی جا بودن تلقینات آنان را ثابت نمود

روحانیان در مساجد عمال ملیون در بازار ها و کوچه ها و در محافل و مجامع خصوصی افکار مردم را روشن کرده و از خیانت بزرگ سید صحبت می داشتند.

ص: 283

چیزی نگذشت که سید ضیاء الدین فقط بوسیله افراط کاری های جدیدی در اعمال زور مقام خود را حفظ می کرد

کم کم هم دستان روز های نخست که جزو هم کارانش شده بودند از او ناراضی شدند سرتیپ رضا خان که در واقع بازوی توطئه ای بود که سید می خواست مغزش باشد، در مقابل استبداد مفرط سید عصیان کرد حذف و الغای تمام آزادی ها و توقيف مخالفين و اعمال دائم زور و مسائلی است که نمی توان همیشه بکار برد.

عزیمت ارتش انگلیس (که بر طبق مفاد موافقت حاصله ایران را تخلیه نمودند) دیکتاتور را از آخرین نقطه اتکایش محروم کرده دوستان قدیمی رهایش کرده بودند افکار عمومی بنظر تحقیرش می نگریست نمایندگان دول خارجه از او دوری می جستند دیگر ملجأ و پناهی جز شاه برایش باقی نمانده بود.

نقل می کنند که قوام السلطنه (یکی از رجالی که سید محبوسش کرده بود) بوسیله ای به اعلی حضرت احمد شاه در طی نامه وضع حقیقی کشور را برای شاه شرح داد. اوضاع در نظر شاه جوان روشن شد و در 14مه 1921 باطلاع دیکتاتور رساند که باید از زمامداری صرف نظر کند سید بلافاصله استعفا داد روز بعد سید از ایران فرار کرد و تنفر عامه از او بحدی بود که مجبور شدند تا سرحد بین النهرین محافظینی همراهش کنند در آن جا دوستانی که به بهترین وجهی کمر خدمتشان را بمیان بسته بود و بایستی در بد بختی ملاحظه اش را بکنند یافت

بزودی مستر نورمان هم که مقام خود را در نتیجه عدم موفقیت سیاستش از دست داد بدنبال سید رفت...»

16.قبول عضویت ایران در مجمع اتفاق ملل

اشاره

در کابینه مشیر الدوله، ذكاء الدولة غفاری و پرنس ارفع به سمت نمایندگی دولت ایران در جامعه ملل انتخاب شده بود و در تاریخ پنجم شهریور ربیع الاول 1339 برابر 26 عقرب آبان 1299 و برابر 18 نوامبر 1920 خود را به جامعه ملل معرفی کرده، اولین گزارش اقدامات

ص: 284

خود را برای آگاهی دولت ایران بوسیله پست در تاریخ نامبرده بالا ارسال داشتند که در تاریخ 8 حوت 1299 به وزارت امور خارجه ایران رسیده است؛ رونوشت آن را عیناً نقل می کنیم:

«پس از وصول تلگراف فوراً اسناد و اوراق لازمه راجع به مجمع را به دفتر کل در ژنو فرستاده و آقای پرنس ارفع الدوله و خود این جانب را بسمت نمایندگی از طرف ایران رسماً معرفی نمودم؛ (سير ارايك دورومنت) رئیس دار الانشای مخصوص مجمع پس از شور در کمیسیون مشاوره مجمع اتفاق ملل به این جانب اطلاع دادند که باید روز چهاردهم به ژنو آمده و شعبه مخصوص به ایران را در مجمع اتفاق ملل افتتاح نمایم و روز 15 در جلسه افتتاحیه حضور بهم رسانیم در روز مذکور به ژنو رفته و شعبه مخصوص به ایران را در مجمع افتتاح نموده و صبح روز 11 به (تالار اصلاحات) حاضر شده و جلسه اولی با حضور نمایندگان چهل و دو ملت باشکوهی بسیار مجلل افتتاح گردید

ناقوس های کلیسا ها در تمام شهر بصدا در آمده و طیاره های مختلفه در آسمان شهر ژنو در جولان و پرواز بودند.

بدواً مسيو هيمانس رئيس الوزرای سابق بلژيك كه اخير اسمت ریاست مجمع را در بروکسل داشت، نطق بلیغی در باب وظایف اصلیه مجمع ملل ایراد نمود و افتتاح آن را در شهر ژنو اعلام نمود پس از نطق مسیو هیمانس مسیومو تا رئیس جمهوری سوئیس خطابه غرائی راجع به تاریخ اتحاد ملل دنیا و اهمیت فوق العاده این مجمع اظهار داشته از هیئت شورای عالیه کنفرانس صلح تشکر نمود که محل و مکان دائمی مجمع را در ژنو قرار داده اند که موجب افتخار ابدی و مباهات دائمی برای ملت سوئیس و مخصوصاً برای اهالی شهر گردید.

پس از آن شروع به مذاکرات برای انتخاب رئیس گردید به اکثریت آراء مجدداً مسيو هیمانس به سمت ریاست منتخب و برقرار شدند.

از آن جائی که هر يك از هیئت ها فقط حق دادن يك رأى داشتند و ابداً توفیری در بین هیئت ها نبوده همه در حکم واحد و به میزان تساوی و برابر بودند و این نکته خیلی اسباب

ص: 285

امیدواری است که بعد ها ملت ایران می تواند حقوق خود را مثل سایرین محفوظ داشته و برای آسایش و خیر عامۀ نوع بشر کار کرده و وظایف خود را بجا آورد.»

دومین گزارش

مورخۀ هفتم ربیع الاول 1339 برابر 18 نوامبر 1920

در جلسه روز گذشته و امروز مسئله قبول عضویت پاره ای ملل از قبیل اتریش بلغار ،ارمنستان آذربایجان قفقاز، آلبانی، گرجستان و غیره مورد بحث واقع گردیده و چنانچه قبلا را پرت داده شده است کلیه ملل در رأی دادن مساوی بوده و هر کدام فقط داراى يك رأی می باشد ولی این مسئله برای دول صغیره حایز کمال اهمیت می باشد.

امشب «سيرار ايك دور و منت» تمام نمایندگان را بصرف شام دعوت نموده است.»

سومین گزارش

مورخه 12 ربیع الاول 1339 برابر 23 نوامبر 1920 برابر اول آذر 1299

«روز یک شنبه یعنی دو روز قبل در حوالی ظهر مجمع اتفاق ملل یگانه اکلیل ریاحین بافتخار «ژان ژاک روسو» مصنف نامدار کتاب کنترا سوسیال تقديم نموده و يك ساعت به ظهر مانده همان روز «مسیو هیمانس» با چند نفر دیگر از اعضای مجمع، دسته گل مزبور را برداشته و بجانب جزیره «ژان ژاک روسو» که در وسط رود «رون» و مقابل مهمان خانه «دبرك» واقع است روان گشتند. «سیرارا يك دور ومنت» منشی کل مجمع هم با مسیو «هيمانس» همراهی می نمود؛ متعاقب آن ها نمایندگان سایر ملل با لباس های رسمی حرکت نمودند.

از طرف حکومت شهر «ژنو» نیز «مسیو برنارد پونر» معلم دار العلم «ژنو» و رئیس انجمن «ژان ژاک روسو» هم مأمور شرکت در تشریفات بودند.

چون کلیه نمایندگان و غیره وارد جزیره گشتند «مسیوهیمانس» اکلیل گل را بر پای مجسمه نهاده و سپس نطق بلیغی ایراد کرده اظهار داشت که پس از انقضای دو قرن

ص: 286

و کسری افکار و عقاید وی صورت فعلیت پیدا نموده است.

پس از آن «ژول موسسا» رئیس شورای مملکتی نطقی دائر بر اظهار امتنان از رئیس و اعضای مجمع انشاء نموده و مراسم خاتمه یافت.

رئیس انجمن «ژان ژاک روسو» برای نماینده ایران شرحی از تاریخ نویسنده مشهور بیان کرده و اظهار داشت برادر «ژان ژاک روسو» در عصر سلطنت شاه عباس کبیر به ایران آمده و در محله جلفای ایران توطن جسته و زنی از ارامنه آن جا را به حباله نکاح در آورده و يعقوب خان پدر پرنس ملکم از اعقاب او می باشد از قراری هم که استنباط می شود «ژان ژاک روسو» در اواخر عمر گاهی لباس ایرانی در بر می نموده است.»

چهارمین گزارش

مورخه 13 ربیع الاول 1339 برابر دوم آذر 1299 برابر 24 نوامبر 1920

«پریروز و روز قبل از آن در جلسات عمومی مجمع اتفاق ملل که در «سالن - دور فرماسیون» منعقد می شود، مسئله قبول دول اروپای مرکزی مطرح مذاکره واقع گردید و بقدری در دو جلسه مزبور در آن باب مشاجرات بعمل آمد که سایر قضایا را بکلی تحت الشعاع قرار داد.

پریروز لرد «رابرت سسیل» شرح مبسوطی در موضوع استقرار صلح و صفا بین ملل ایراد نموده و سپس «مستر بارنز» رئیس کارگران انگلیس نطقی در تأیید آن انشاء نموده اظهار داشت بدون قبول عضويت ممالک اروپای مرکزی ممکن نیست در امور اقتصادی پیشرفتی حاصل گردد و تصور می کنم کارگران جميع ممالك در اين عقيده موافق باشند.

سپس نمایندگان بعضی از ملل متخاصم و کلیۀ نمایندگان بی طرف اظهار موافقت نموده ،بالاخره بعد از مذاکرات طولانی مقرر شد حل آن به کمیسیون نمره 5 واگذار شود و این جانب نیز در آن کمیسیون عضویت دارم

پریروز «مسیونی تننی» نماینده محترم ایتالیا نیز شرحی در آن باب بیان کرده

ص: 287

اظهار داشت مجمع اتفاق ملل در حقیقت وقتی صورت واقعیت و فعلیت پیدا خواهد کرد که نمایندگان جمیع ملل جهان در آن شرکت جویند، سپس نماینده استرالیا هم با آن عقیده موافقت نمود»

نطق نماینده ایران در مجمع اتفاق ملل

روز 6 دسامبر 1920 مطابق دوشنبه 25 ربیع الاول 14 آذرماه 1299 نماینده ایران در مجمع اتفاق ملل نطق زیر را ایراد نموده است:

«آقای رئیس، آقایان؛

يك ملت قدیمی که پشت آن را مرور ایام و فشار روزگار خم کرده است با نهایت احترام تشکرات و تمایلات خود را نسبت بدین مجمع نامی اظهار نموده و موفقیت کامل آن را خواستار است.

ایران که واسطه بین اروپا و آسيا و منشاء و مركز عقايد و افکار عالیه دنیا است با کمال خوشوقتی بدین عدالت خانه بین المللی می نگرد که مانند خورشید خاور از افق سر بر زده و بایستی مثل اشعه جان بخش و روح افزای آن وظیفه مقدس و بزرگ خود را انجام داده حقوق هر ملتی را مسترد داشته و تمام درجات زندگانی بشر را توافق دهد.

ایران با فعالیت و حساسیت خود که جبلی روح ایرانی است فکر مستر ویلسن را در 15 نوامبر 1920 در ژنو (مرکز بزرگ ملیت) از قلمرو قوه بسرحد فعل رسیده از صمیم قلب تقدیس می نماید که برای نیل بمقصد واحد که تهیه موازنه در دنیا از راه معاضدت عموم می باشد عقاید ملل مختلفه در آن جا مجتمع شده و با جدیت و قوای فکری خود نمایندگان مشهور ملل متمدنه عالم اند یک دیگر را مساعدت کنند.

رجال سیاسی و دانشمندان فرهمند مسببین خوشبختی بشر! نمایندگان محترم چهل و يك دولت دنیا که در این جا مجتمع شده اید باری که بر دوش ماست و باید

ص: 288

به منزل برسانیم خیلی سنگین است و کاری که باید انجام بدهیم، خیلی مقدس است.

خسارت های وارده که باید ترمیم شود لا تعد و لا تحصى است و در کلیه اقداماتمان منزل بس خطرناك است و مقصد ناپدید.

گوش فرا دهید و استغاثه های مللی را که گرسنگی و سرما و نا خوشی با آن ها دست به یقه شده و بسر منزل مرگ سوقشان می دهد، بشنوید.

دیدگان خود را باز نموده اندکی به این سرشک ها که از چشم زن ها و کودکان و پیرمردان بی پشتیبان می ریزد بنظر دقت بنگرند

امیدوار چنانم که نوع بشر که این محوطه مقدس نماینده افکار اوست، گذشته هولناك و وحشت انگیز خود را فراموش نموده از نمونه های زندگی بربریت صرف نظر کرده دریچه قلب خود را بسمت عدالت و حس رأفت و رقت که لطیف ترین احساساتی است که در این دنیای فانی ممکن است انسان دارا شود، باز نمایند.

ایران که من با نهایت افتخار نماینده او هستم بواسطة اوضاع جغرافیائیش قرن ها است که مرکز بزرگ عالم گردیده است و نقطه مهم اتصال و اختلاط نژاد ها و افکار و رابط بین آسیا و اروپا است.

ملت ایران نظر بوحدت ملی خود در تمام دوره سیر تاریخی خویش تمایل کامل خود را نسبت به صلح و ترقی نمایانده است زیرا واضح است که بقاء موازنه همسایگان مستقیم او منوط به برقراری تمامیت خاک و استقلال سیاسی و اقتصادی او بود (در این باب به اسناد و مدارک دیپلماسی که هیئت نمایندگان ایران در کنفرانس صلح در پاریس طبع نمودند مراجعه شود).

از بدو ظهور جنگ 1914 تا 1918 دولت ایران برای ادامه سابقه تاریخی خود رسماً بی طرفی خود را اعلام داشت؛ ملت و دولت ایران که دارای يك مقصد بس عالی بودند خواستند ملل و دول عالم میل کامل خودرا بصلح و امنيت بنمایانند ولی ایران با وجود بی طرفی خود در طول این هنگامه جهان گیر میدان جنگ بوده است.

ص: 289

ایالات پر ثروت شمال و شمال غربی آن در نتیجه عملیات قشون روس و عثمانی رشته اموراتش از هم گسیخته و زیر پا رفته است.

خرابی هائی که از ماکو (شهر واقع در منتها اليه شمالی ایالت آذربایجان ایران) تا نواحی جنوبی اراضی ایران وارد شده است، فوق العاده است.

بلاد و دهکده های متعدده را غارت کرده و سوزانیده اند، صدهزار نفر مجبور شده اند از اوطان عزیز خود دست کشیده و در بلاد دور دست از گرسنگی و سرما جان بجان آفرین تسلیم کنند.

در تهران که تقریباً پانصد هزار نفر جمعیت دارد نود هزار نفر از سر سفره گرسنگی بدار باقی شتافتند زیرا مهاجمين طرق و شوارع ارتباطیه را قطع نموده و وصول آذوقه ممکن نبود.

تمام حکومت هائی که در طول مدت جنگ بین المللی در ایران تشکیل شد دچار اشكالات چاره ناپذیری که در نتیجه نقض بی طرفی ایران پیش آمده بود گردید.

ایالاتی که انبار غلۀ ایران محسوب می شدند و برنج و سایر حبوبات زیاد تهیه می کردند مانند مازندران و گیلان و همدان و آذربایجان و کرمان شاه بعلت فقدان کارگر و امنیت به امر تولید ثروت نپرداختند.

قحطی که از رحم و مروت بویی نشنیده در يك قسمت عمده مملکت حکم فرما بوده و در همه جا آثاری از مرگ و خرابی باقی گذاشته است.

مجموع خسارات مادی که در نتیجه نقض بی طرفی ایران بدان مملکت رسیده فوق العاده زیاد و معادل چهار صد و سی و شش میلیون و چهل و پنج هزار و ده تومان تخمین شده است که تقریباً معادل چهار میلیارد فرانک سوئیس می شود و برای ذکر عده کسانی که در تحت فشار مهاجمین به وادی خاموشان شتافتند و عده آن ها تقریباً به سی صد هزار نفر بالغ می شود دچار احساسات غریبی می شوید.

ایران برای این که صدای خود را به گوش جهانیان برساند، عده ای نماینده در تحت ریاست جناب آقای مشاور الممالك وزير امور خارجه سابق به کنفرانس صلح

ص: 290

فرستاد ولی متأسفانه هیئت مزبور نتوانست مقصد خود را انجام دهد و تقاضای دولت ایران به درجه دوم موکول گردید.

دولت ایران که از تاریخ 21 نوامبر 1919 به عضویت مجمع اتفاق ملل پذیرفته شد که دعاوی حقه نژاد ایران را که این همه مصائب باستحضار شورای مجمع اتفاق ملل رسانید.

روابط ایران با دولت امپراتوری انگلیس که همسایه عظیم الشأن او است ملت و دولت ایران که به فواید معنوی مساعدت انگلیس بخوبی پی برده اند، همواره مایل بوده اند که در تشیید روابط بین انگلیس و ایران کوشیده و آن را به يك اساس دوستی خلل ناپذیر و صادقانه استوار نمایند.

در ماه اوت 1919 عهد نامه ای در تهران ما بین کابینه ایران و نماینده اعلی حضرت پادشاه انگلستان منعقد گردید از آن ببعد اشکالات متعدده داخلی انتخابات جاری را مانع شده و تشکیل پارلمان ایران امکان پذیر نگردیده و اجرای مواد مختلفه عهد نامه مزبور معوق مانده است.

دولت کنونی ایران برای تسریع در امر انتخابات ولایات احکامات قویه صادر نموده است تا یک ماه دیگر پارلمان در ایران قطعاً تشکیل خواهد شد. دولت در صدد است که عهد نامه مذکور را به نمایندگان ملت ایران عرضه دارد و میل ملت پس از تصمیم قطعی پارلمان معلوم خواهد شد. نتیجه مشاوره باستحضار مجمع اتفاق ملل خواهد رسید.

شورای مجمع اتفاق ملل از حوادث اخیره شمال ایران بخوبی مطلع است. دولت سویتی مسکو رسماً دوستی صادقانه خود را نسبت به دولت ایران اعلام داشتند و مکرر اظهار داشته است که پیش آمد های شمال ایران بهیچ وجه مربوط به قوای سرخ نیست دولت ایران کوشش می نماید که امنیت را در آن صفحات بزودی بر قرار سازد تا بتواند با تمام همسایگان خود با صلح و مسالمت زندگی کند.

ایران مایل است که با مساعدت و حمایت مجمع اتفاق ملل با کمال سرعت

ص: 291

بسمت ترقی و تمدن سیر کند تا بتواند خسارات فوق العاده که در نتیجه جنگ به او وارد شده جبران کند.

ایران بواسطه استخراج علمی معادنی که در يك قسمت عظيم خاک ایران واقع شده اند و بواسطه محصولات فراوانی حبوبات و سایر ثروت های طبیعی خود می تواند در بهبودی اوضاع مادی تمام مللی که دچار عدم موازنه شده اند، مقام مهمی را حائز شود

پس از استقرار حکومت مشروطه پارلمان ایران تعلیمات را اجباری نمود و مدارس مقدماتی و متوسطه ترویج و انتشار روز افزون تعليمات عقاید آزادی طلبانه در اعماق قلب ایرانی ها فرو رفته است.

ایران بعلاوه وحدت ملی خود بوحدت فکری نیز که متکی به احساسات آزادی طلبانه می باشد نیز رسیده است و بدین ترتیب وحدت افکار و عقاید و وجدان ملت ایران تشکیل شده است.

ایران که وارث يك تمدن قدیمی و يك سابقه پر افتخاری که در صورت رجوع به تاریخ شکی در آن باقی نمی ماند مایل است با تمام فکر و قوای خود در انجام این کار بزرگ شرکت جوید و می خواهد بر روی اساس محکم شوش و پرسپلیس و پازارگاد مجدداً ایرانی ترتیب دهد که با سایر نقاط عالم توافق داشته باشد.

وجدان عمومی سکنۀ ایران از انجمن عمومی مجمع اتفاق ملل خواهان است که دعاوی حقه او را شنیده و آن ها را کاملا تحت دقت آورد تا ایران بتواند بتمامیت آزادی و اقتصادی خود نائل آمده راه ترقی و زندگانی عادی پوید.

در این جا بشرح مختصری از تاریخ مجمع اتفاق ملل و گزارش های آن که وصول آن مقارن کابینه سید ضیاء الدین بوده پرداختیم که هم از نظر تاریخی مختصری از تاریخ افتتاح مجمع اتفاق ملل گفته شده باشد و هم وقایع و گزارش های سیاسی دورۀ کابینه های مشیرالدوله سپهدار سید ضیاء الدین را ذکر کرده باشیم.

ص: 292

17.تأثیر بیانیه رئيس الوزراء در مردم تهران

اشاره

جملات زیبا و جالب اولین بیانیه رئيس الوزرای جدید و وعده تقسيم كردن املاك و اراضی بین رعایا و مردم برخی از مردم وطن دوست را که از جائی خبر نداشتند و از جریان سیاست بی اطلاع بودند و تصور می کردند در اثر کودتا فرشته رحمت و خوشبختی و عدل و داد در آسمان این کشور ستم دیده بپرواز آمده است، سخت احساسات آنان را برانگیخت و از صمیم قلب طرفدار کابینه و اقدامات مفیدی که در بیانیه وعده داده شده بود گشته وجود چنین کودتائی مغتنم شمردند.

تشکر اصناف و کسبه

«عرض و استدعای این بندگان رنجبران و کسبه بازار بحضور انور مبارك این است که پس از ملاحظه بیان نامه از بندگان حضرت مستطاب اشرف اقدس اعظم خدایگان معظم حامی شرع شریف و حافظ ملت حنیف که خدایش به همه ناصر و معین و از هر بلیه و آفت حافظ و نگهبان باد که در حقیقت حاوی جميع مطالب و آرزومندی اهل ایران از هر طبقه و صنف است نمی توانیم بر آمد. در واقع از روی انصاف و بصیرت و حقیقت ملاحظه شود مفاد این بیان نامه همان است که این مردم بیچاره تا بحال از خدا می خواستند و هر طبقه از طبقات مردم و هر صنف از اصناف این مملکت را از رنجبر و غیره امیدوار و فرح بخش می سازد و مژده می دهد که انشاء الله تعالى من بعد در ظل عنایت و عاطفت اعلی حضرت اقدس شهریاری ارواحنا فداه و به دستیاری و اقدامات کافیانۀ آن یگانه دستور معظم اهالی مملکت از کشوری و لشگری از ذلت و خواری و مسکنت و بیچارگی رهائی یافته و فارغ البال شوند خصوصاً که رأی مبارک به اصلاح دوایر دولتی و دفع خائنین از وزارت عدلیه و ماليه و غیره تعلق گرفته است که نوید حصول آمال و آرزومندی های چندین ساله و مایه امید يك مشت خلق بیچاره است و امیدواریم انشاء الله بجای آن ها از مردمان صحیح العمل و صالح و معتمدین انتخاب فرمایند.

ص: 293

عاجزانه مستدعی هستیم که تشکرات این یکمشت رنجبران و کسبه بازار قبول فرموده و انشاء الله زودتر مفاد بیانیه را بموقع اجرا گذارند. امضای 250 نفر» این بود عقاید مردم در بدو ظهور کابینه ولی پس از مدتی که از عمر کابینه گذشت رفته رفته حس خوش بینی که در بدو امر نسبت به هیئت دولت وجود داشت، مبدل بحالت خمودگی و یأس گردید و مالیات هائی بر ضروریات زندگی مردم وضع شد و از همه مهم تر روز بروز تضییقاتی بر مردم تحمیل گردید و بالنتيجه طرز کار کابینه کم کم در نظر عموم نسبت به دولت سوء تأثیر می نمود و برعده ناراضی ها افزوده می گشت، تا جریان مسجد شاه را که بعداً بشرح آن خواهیم پرداخت پیش آورد.

اثر کودتا در مردم خارج از مرکز

گفته شد که مردم تهران در بدو پیدایش کابینه سید ضیاء الدین عدة طرفداران بر عدة مخالفین کابینه بمراتب افزون بود ولی در شهرستان های دیگر بعکس عده مخالفین کابینه بیش از عده موافقین بود زیرا در اثر قطع شدن ارتباط پستی و تلگرافی و تلفنی و ممانعت مردم از مسافرت کردن به شهرستان ها سخت متوحش شده بودند و این موضوع رفته رفته توجه دولت را نیز جلب کرد و در اثر همین بدبینی های اطراف و شهرستان ها بود که از 12 حوت دستور داده شد ارتباط پستی و تلگرافی و تلفنی دوباره برقرار شود.

مخصوصاً آذربایجانی ها مخالف با طرز عمل و افکار کابینه بودند و در این مورد بالفور انگلیسی در کتاب خود راجع به آذربایجانی ها نوشته است: «ملیون تبریز خود را بين المحظورین یافته زیرا از یک طرف خط مشی دولت مشتمل کلیه مواد مرام نامه آن ها بود و از طرف دیگر بدوستی او با انگلستان ایراد داشتند.»

18.راجع به تصرف فیروزه و جزایر واقعه در خلیج استرآباد

اشاره

پس از آن که خبر امضای پیمان دولتین ایران و روسیه از طرف سفیر فوق العاده ایران

ص: 294

در مسكو (مشاور الممالك) به دولت ایران داده شد و دولت روسیه نیز مقدمات تخلیه آن قسمت هائی که در مادۀ سوم قرارداد 1921 ذکر کرده بودند، فراهم نمود از طرف دولت ایران دستور تصرف ولایت فیروزه در مرز خراسان و اشغال جزیره ( آشوراده ) واقع در خلیج استراباد که سال ها در تصرف دولت روسیه بود صادر گردید و مأمورین دولت روسیه جزیرۀ مذکور را تسلیم مأمورین دولت ایران کرده خود خارج شدند؛ ولی از تصرف فیروزه بعلت سوء ظنی که به کابینه جدید داشتند امتناع نمودند.

تخلیه گیلان از طرف روس ها

پس از امضای پیمان دولتین ایران و روسیه دولت روسیه مقدمات تخلیه رشت و انزلی (بندر پهلوی) را فراهم کرده قشون خود را خارج نمودند.

افتتاح بعضی از محاکم عدلیه

روز 24 حوت 1299 در اثر لزوم افتتاح عدلیه و تضییقاتی که وارد می شد بر حسب تصويب نامه ریاست وزراء يك شعبه از محاكم استيناف و يك شعبه از محاكم بدايت و دو محکمه صلح در شهر تهران بطور موقت تأسیس و افتتاح گردید که محاکم مزبور به کار های متراکم و دعاوی مردم رسیدگی نماید ولی برای طرح آن دعاوی نظام نامه مخصوصی هم در هیئت وزراء تصویب گردیده بود که مطابق آن به دعاوی اشخاص رسیدگی بعمل آید

تصویب نامۀ دیگر راجع به حقوق مستخدمین

بر طبق تصویب هیئت وزراء مورخه 22 برج حوت، مقرر شد که حقوق برج جدی و دلو اعضاء و اجزاء وزارت خانه ها پرداخته شود و راجع به برج حوت نیز حقوق مستخدمين جزء از قبیل فراش و پیش خدمت و غیره را بپردازند، ولی نسبت به اعضای

ص: 295

پشت میز نشین تا تشکیلات وزارت خانه ها تکمیل نشود هر عضوی که از خدمت منفصل شد حقوق برج حوت را دریافت نماید و هر عضوی که در خدمت باقی ماند از حقوق برج حوت صرف نظر نماید ولی وزارت پست و تلگراف استثنائاً از این ترتیب معاف گردید.

تصویب نامه دیگر

برای پیشرفت امور و سرعت جریان کار های ادارات بر طبق تصویب هیئت وزراء مقرر گردید که روز های دوشنبه بعد از ظهر دیگر تعطیل نشود و مستخدمین مانند سایر روز های ایام هفته مشغول انجام وظایف مرجوعه باشند.

تصمیم مهم

بر حسب تصویب هیئت وزراء عده ای مستشار از ممالک مختلف اروپا و آمریکا به ترتیب ذیل استخدام کردند

1. یک نفر افسر عالی رتبه سوئدی که اقلا دارای درجه سرهنگی باشد با 24 نفر افسر سوئدی که دارای درجات مختلفه نظامی باشند با نظر وزارتین داخله و جنگ در درجات آن ها از مملکت سوئد برای تشکیلات اداره ژاندارمری

2. یک نفر مستشار عالی رتبه و ده نفر متخصص مالیه از انگلستان که تناسب آن ها با مشاغل منظوره بایستی با مشاوره وزارت مالیه در نظر گرفته شود.

3. یک نفر مستشار عالی رتبه و ده افسر متخصص امور فلاحتی از آمریکا با موافقت وزارتین مالیه و فوائد عامه برای اصلاح امور فلاحت و تقسیم و آباد کردن اراضی خالصه

4. يك نفر مستشار عالی رتبه و چهار نفر متخصص قضائی با موافقت وزارت عدلیه از فرانسه

برای انجام این مأموریت مهم و استخدام مستشاران و متخصصين، علائی

ص: 296

وزیر مختار دولت ایران در اسپانیا در نظر گرفته شد و مراتب نیز به مشارالیه از طریق وزارت خارجه ابلاغ گردید که اقدامات فوری برای انجام این منظور بعمل آورد.

تأثیر بیانیه سید ضیاء الدین در مطبوعات انگلستان

طبق گزارش تلگرافی که از طرف وزیر مختار دولت ایران در لندن رسید خلاصه بیانیه رئیس الوزرای ایران و پرگرام آن در مطبوعات انگلستان منتشر شد و کلیه مطبوعات آن جا اوضاع جدید و نسخ قرارداد ایران و انگلستان را بطور خوبی تلقی کرده ولی معاون وزارت خارجه انگلستان در پارلمان اظهار داشت که دولت انگلیس خیال ابطال قرارداد ایران و انگلیس را ندارد. اگر قرارداد مزبور ابطال شود مسئولیت آن بعهده دولت ایران خواهد بود

قضية خلع سلاح پلیس جنوب

اخبار رویتر 9 مارس 1921

«در مجلس مبعوثان مستر هارمس ورت اظهار داشته بود که حکومت با نهایت دقت و جدیت قضیۀ خلع سلاح قشون یا بعبارت دیگر پلیس جنوب ایران را مورد دقت قرارداد و فعلا بطور قطعی نمی توان گفت که آیا تا 31 مارس تخلیه و عقب نشینی قشون کامل خواهد شد یا خیر.»

مقدمة الغاء کاپیتولاسیون

بر حسب تصمیم هیئت وزراء بایستی محاکمات اتباع آذربایجان قفقاز گرجستان ارمنستان و سایر دولی که از روسیه مجزا شده اند (در آن موقع هريك از قسمت های بالا تشکیل دولت مستقلی داده بودند) و هم چنین محاکمات اتباع عثمانی به عدلیه رجوع شود و در محاکم وزارت خارجه بعمل نیاید (در آن موقع هر گاه یکی از اتباع دول

ص: 297

خارجه در ایران مرتکب بزه یا تقصیری می شد محاکم عدلیه حق مداخله در کار های آن ها را نداشت هم چنین محاکمات اتباع بین النهرین و شامات و سایر دولی که از امپراتوری سابق عثمانی مجزی شده اند، به عدلیه ارجاع گردد.

مقدمات دستگیری جهان شاه خان

26 حوت بر طبق تصویب و امر رئيس الوزراء، سالار منصور قزوینی که در کمیته آهن هم نامی از وی برده شد بحکومت زنجان انتخاب گردید که مشار الیه هر چه زود تر به محل مأموریت خود برود تا بر طبق دستورات سری که به او داده شده مقدمات دستگیری جهان شاه خان از متنفذین زنجان را فراهم نموده او را تحت الحفظ به تهران بفرستند.

(چنان که بعداً خواهیم دید یکی از موجبات تیره گی بین سردار سپه و سید ضیاء الدین موضوع دستگیری جهان شاه خان بوده است).

منع ورود مسکرات و مواد الکلی

روز 27 حوت طبق تصویب هیئت وزراء ورود کلیه مشروبات الکلی از خارج به ایران اكيداً قدغن گردید و به وزارت مالیه دستور داده شد که مفاد تصویب نامه را فوراً به اطلاع اداره گمرك برساند تا مأمورین اداره گمرك در سر حدات از ورود این قبیل نوشابه ها جداً جلو گیری بعمل آورند.

بعلاوه پس از چند روز از طرف رئيس الوزراء استعمال كلية مشروبات الكلى اعم از فرنگی یا ایرانی برای کلیه طبقات مردم قدغن گردید و دستور داده شد که کلیه دکان های مشروب فروشی نیز تعطیل نمایند و در میهمانی های رسمی دولت نیز بعوض مشروبات الکلی دوغ و شربت قند و نظیر این ها استفاده نمایند و اگر کسی بر خلاف این دستورات رفتار می نمود گرفتار می شد دیگر کسی جرأت استفاده مشروبات الكلى را نداشت؛ بدیهی است این اقدامات کابینه را مردم با حسن نظر تلقی می کردند و وانمود می شد یکی از کار های پسندیده کابینه ایشان بود که از نظر بهداشت و جلو گیری از فساد

ص: 298

خیلی بحال جامعه ایرانی مفید بوده است.

ولی بالفور انگلیسی اقدام کابینه را از منع مسکرات دو چیز دانسته: یکی آن که هر گاه مسکرات بحالت آزاد باقی بماند ممکن است قزاق ها زیاد روی بنمایند و موجبات مزاحمت مردم را فراهم نمایند و دیگر احساسات ملی و دینی و مذهبی را در مقابل بالشویزم تقویت نمایند. (1)

19.رفتار سید ضیاء الدین نسبت به شاه

سید ضیاء الدین چون رویه تسلط آمیز داشت فوق العاده موجبات تكدر خاطر سلطان احمد شاه را فراهم کرده بود، زیرا از بدو تشکیل کابینه رفتار او طوری بود که روز بروز بر نارضایتی شاه افزوده می شد، از طرف دیگر عملا بر خلاف میل و اراده شاه نیز عده ای از شاه زادگان و رجال را بدون تقصیر حبس کرده و این رفتار عملا توهین به خانواده سلطنتی بود و نیز سید ضیاء الدین اغلب از مواقع بی وقت به ملاقات شاه می رفت و سلب آسایش شاه را می نمود و با طرزی که پیش گرفته بود شاه را بهراس انداخته مجبور می شد از استراحت خود صرف نظر نماید و رئیس الوزراء را بپذیرد؛ لذا شاه کراراً این موضوع را به مشار الیه تذکر داده حتی خواهش هم کرده بود که مشارالیه موقعی به حضور برود که موقع استراحتش نباشد ولی سید ضیاء الدین در پاسخ گفته بود:

چه کنم جریان اداره امور کشور وقتی غیر از این مواقع برای من باقی نگذاشته است با این کیفیت بخوبی معلوم بود که منظور سید ضیاء الدین از این اعمال و رفتار فشار به شاه می باشد.

ص: 299


1- از مضمون تلگراف نرمان وزیر مختار انگلیس به لرد کرزن این مفهوم تأیید می گردد که قبلا سید ضیاء الدین با نرمان صحبت کرد که برای جلوگیری از نفوذ بلشويك ها باید مبانی مذهبی را در ایران تقویت کرد و لازم است استعمال مسکرات قدغن گردد

20.افکار سید ضیاء الدین

سید ضیاء الدین برای آن که کاملا به اجرای افکار و مقاصد درونی خود موفق شده باشد در صدد افتاده بود که ایجاد رقابت و خصومت و نفاق بین احمد شاه و برادرش محمد حسن میرزای ولی عهد کرده باشد تا بدین وسیله کشمکش و مبارزه ای بین آن ها ایجاد کرده در نتیجه خود بتواند بخوبی بر آن ها فایق گردد لذا از حقوق شاه و درباریان بعلت تقليل بودجه مبلغی کسر کرد و بر عکس به حقوق ولی عهد محمد حسن میرزا مبلغی افزود بعلاوه در ملاقات هائی که از ولی عهد می کرد کاملا مشار الیه را تجلیل و تکریم می نمود ولی در ملاقات هائی که از شاه می نمود شوکت مقام سلطنت و لزوم احترامات لازمه را مرعی نمی داشت و این رویه را نیز شاه دریافته و دائماً بر مخالفت باطنی خرد نسبت به وی می افزود منتهی منتظر موقع بود که جبران نماید.

درباریان و اطرافیان شاه از رفتار سید ضیاء الدین چنین استنباط کرده بودند که منظور سید ضیاء الدین از این عملیات این است که ظاهراً از سلطنت خلع و برادرش را به سلطنت برساند.

درباریان نیز مشاهدات و مکنونات قلبی خود را به شاه خاطر نشان کرده و مقاصد سید ضیاء الدین را به مشار الیه فهمانده بودند لذا روز بروز احمد شاه نسبت به رئيس الوزراء بدبین تر می شد.

ولی حقیقت امر و مقصود سید ضیاء از این رفتار و کردار غیر از این بوده زیرا بطوری که گفته اند منظور سید ضیاء الدین از این عملیات این بوده که بین دو برادر خصومتی ایجاد نماید تا بدینوسیله بتواند آنان را مرعوب و در نتیجه خودش به ریاست جمهور برسد. گویا منظور از طرح نقشه کودتا هم این بوده از قرائن هم معلوم می شود که این حدس تا حدی صحت داشته است منتهی سردار سپه قبلا دست حریف را خوانده و از نتیجه تصمیماتی که اتخاذ شده بود اطلاع داشته و یا شخصاً در موقع طرح نقشه حضور داشته یا بعداً برای مشار الیه نقل کرده بودند. بهرحال

ص: 300

سردار سپه از جریان کار و عواقب کودتا خبر داشته است؛ از این رو خودش بفکر افتاد كه بدواً با كمك شاه و درباریان سید ضیاء الدین را از بین بردارد سپس نقشه وی را خودش عملی سازد و چنان که خواهیم دید در حمل 1302 خواست که نقشه جمهوری را عملی نماید ولی چون زمینه حاضر نبود و با مخالفت شدید ملت مصادم گردید موفق به اجرای نقشه خود نشد.

سید ضیاء الدین نیز برای نیل به مقصود و اجرای نقشه طرح شده، قبلا زمینه را فراهم کرده بود و تمام رجال و اعیان و اشراف و متنفذین و آزادی خواهان را زندانی و با ترتیبی که اتخاذ کرده بود دیگر احدی قدرت مخالفت باوی را نداشت این بود که شاه نسبت بطرز اداره و زمامداری سید ضیاء الدین کاملا بد بین شده و به مقاصد باطنی او پی برده بود درباری ها نیز کاملا با بی میلی شاه موافق بودند و حتی الامکان سعی وافی بعمل می آوردند که تخم نفاق بین سردار سپه و سید ضیاء الدین بیفشانند؛ لیکن چون مشاهده شده بود که در مزرعه دماغ سید ضیاء الدین چنان بذری بار آور نخواهد شد بنابراین ناگزیر شدند برای ربودن سردار سپه توجهات خود را بسوی مشارالیه معطوف نمایند؛ زیرا تقریباً تمام قوای قزاق و قدرت آن ها در دست سردار سپه بود و اگر سردار سپه با سید ضیاء الدین دست اتحاد و یگانگی را که از اول بیک دیگر داده بودند همین طور حفظ می کردند حتماً سید ضیاء الدین موفق به اجرای نقشه خود شده بود تند روی مشار الیه و مساعی و اقدامات درباریان برای اختلاف بین آن ها مانع از این شد که او بتواند به اجرای افکار خویش موفقیت حاصل نماید.

21.علت توجه شاه نسبت به سردار سپه

این بود جریان اوضاع و افکار سید ضیاء الدین که شاه مجبور شد در مقابل سید ضیاء الدین حریف زورمندی بتراشد؛ لذا بفكر افتاد که سردار سپه را قدری تحبیب نماید و نسبت به مشار الیه رویۀ ملاطفت آمیزی پیش بگیرد و بهمین منظور سلطان احمد شاه در روز اول حمل 1300 خورشیدی برای انجام مراسم سلام عید نوروز از قصر

ص: 301

فرح آباد به قصر گلستان آمد و در انظار حضار شرحی اظهار تلطف و مهربانی و قدر دانی از خدمات و زحمت و مراتب شایستگی سردار سپه كرده يك قبضه شمشیر مرصع كه از مهم ترین عطایای نظامی و سلطنتی بود به مشار الیه اعطا کرد و در ضمن اعطای شمشیر سردار سپه چنین گفت: «شما این نکته را ثابت و آشکار کردید که ایرانی لیاقت اداره کردن قشون را دارد»

بنابر آن چه اشاره شد احمد شاه برای از بین بردن سید ضیاء الدین و حفظ سلطنت خود چاره ای جز این نداشت که توجه خود را مصنوعاً هم شده به سردارسپه معطوف نماید و او را به هر طریقی که ممکن است در مقابل سید ضیاء الدین بزرگ جلوه بدهد و الا احمد شاه پس از چند روز که از کودتا گذشته بود از جریان پس پرده و دست هائی که در کودتا شرکت داشت بی اطلاع نبود؛ لذا نسبت به کلیه کارکنان کودتا بدبین بود؛ ولی در مورد سردار سپه نا گزیر بود که او را برای مخالفت با سید ضیاء الدین آماده نماید.

غافل از این که سردار سپه همان نقشه سید ضیاء الدین را عملی خواهد کرد، منتهی قدری ملایم تر و عاقلانه تر ولی احمد شاه برای جلوگیری از اجرای این نقشه کوشش بی موردی می نمود؛ زیرا در موقع طرح نقشه کودتا قرعه فال را بنام انقراض سلطنت قاجاریه زده بودند

در این مورد گناهی برای احمد شاه نمی توانیم قائل شویم، جز این که پادشاه قانونی و مشروطه خواه بوده و در محظور غریبی واقع شده بود؛ زیرا اگر با سید ضیاء الدین موافقت می کرد در اندک مدتی از سلطنت ایران خلع و یا ممکن بود ترور بشود؛ بنابراین چاره جز این که به سردار سپه نزديك شود نداشت؛ منتهی پس از آن که سردار سپه را بزرگ کرد همان محظور اولی برایش پیش آمد و راه گریزی جز مسافرت به اروپا ندید.

از آن طرف سردار سپه هم این موارد را دریافته بود؛ لذا نسبت به سید ضیاء الدین خوش بین نبود و در صدد مقامات عالی تری بود و چون سید ضیاء الدین را رقیب خود می دانست منتظر فرصت گردید که قدری جای پای خود را محکم تر و تسلطش را در کار های نظامی زیاد تر کند تا بتواند با سید ضیاء الدین وارد مبارزه گردد.

ص: 302

22. قبول الغای قرارداد ایران و انگلیس

اشاره

روز چهارشنبه 3 حمل 1300 خورشیدی مراسله ای هیئت دولت ایران راجع بملی کردن قرارداد نوشته و بوسیله وزارت خارجه تسلیم سفارت انگلیس نمود، پس از یکی دو روز از طرف سفارت انگلیس جواب موافق داده شد. بعلاوه خاطر نشان گردیده بود که دولت انگلستان با نقشه تجدید تشکیلات و اصلاحات مملکتی و عملیات کابینه موافق است و اعتراضی نخواهد داشت.

پس از دریافت خبر فوق بیانیه ای که ذیلا درج می شود از طرف رئيس الوزراء (سید ضیاء الدین) در تهران منتشر و نیز رونوشت مفاد آن عیناً بوسیله تلگراف به کلیه ایالات و ولایات مخابره گردید.

اعلامیه ریاست وزراء راجع به الغاء قرارداد ایران و انگلستان

«هموطنان،

با مواعیدی که این جانب در طی بیانیۀ اول خود دادم وظیفه مقدس خویش می شمارم قدم هائی که برای اجرای نقشه های منظوره بر می دارم و هر گونه نتایجی که در پرتو مجاهدات برای نیل به آمال ملیه حاصل می گردد به سمع عامه برسانم، اعم از این که این مجاهدات با موفقیت مقرون شود یا بواسطه ظهور موانع و اشکالات نيل بمقصود تأخير افتد.

از آن جائی که من نسبت به اصول مشارکت ملی و فادار هستم و همواره این رویه را تعقیب خواهم کرد؛ لازم می دانم اقداماتی که برای سعادت ملت بعمل می آید برای قضاوت به پیشگاه وی تقدیم دارم

اکنون مسرورم که در ایام شعف و شادمانی نوروز می توانم فرح و انبساط عامه را از اعلام این قضیه افزون نمایم که پس از آن که قرار داد را در بیانیه خود الغاء نمودم و این تصمیم را در هیئت وزراء مذاکره و متفق الرأى تعقيب مقصود را همگی تصویب و متعاقب آن وزارت امور خارجه در طی مراسله رسمی تصمیم دولت را به سفارت انگلیس

ص: 303

ابلاغ نموده موافقت دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان را در الغاء قرارداد خواستار شده بود.

اينك در نتيجه مذاکرات مبسوط و طولانی که در عرض چند هفته برای انجام این مقصود جریان داشت، دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان سفارت خود مقیم تهران را مأمور نمودند که موافقت آن ها را در الغاء قرارداد رسماً به وزارت امور خارجه دولت علیه ایران ابلاغ نماید.

روح موافقتی که از طرف دولت انگلستان در موضوع الغاء قرارداد ابراز گشته بار دیگر نیات حسنه و مودت دیرینه بریتانیای کبیر را ثابت می نماید

من وهيئت من مخصوصاً از دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان امتنان داریم که در همان حال که الغاء قرارداد را قبول نموده اند هیچ گاه در احساسات مودت آمیز دولت علیه تردیدی ننموده و با وجود الغاء قرارداد حاضر بودن خود را برای مساعدت به ایران تأکید و تکرار کرده اند.

ملت و دولت ایران این علامت و برهان مودت صمیمانه دولت انگلستان و حس احترامی که از طرف دولت معزی الیها نسبت به مصالح و آمال ایران و سیاستی را که دولت کنونی برای تجدید تشکیلات و اصلاحات مملکتی خود اتخاذ نموده اند ابراز داشته از صمیم قلب تقدیر می نماید.

بنابراین اقدام مهم سیاسی نه تنها رشته های دوستی را که ما بین دو ملت موجود است ضعیف نمی نماید بلکه بر عکس نظر به احتراماتی که ملتین نسبت به احساسات یک دیگر می نمایند رشته های مودت مستحکم تر می گردد

ضمناً وظیفه خود می دانم که در این موقع به استحضار عامه برسانم که در حصول این نتیجه درخشان وزیر مختار محترم انگلستان و اعضای سفارت معزی الیه بوسیلۀ بیان و تشریح حقیقت وضعیت ایران به دولت متبوعه خودشان مساعدت خویش را بعمل آورده و وظیفه مأموریت حقیقی خود را که عبارت از تحکیم مناسبات بین دولتین و ملتین ایران و انگلستان است بطرز کمال ایفاء نموده اند.

ص: 304

من ملت ایران را برای این موفقیت دوگانه یعنی الغاء قرارداد با موافقت طرفين و در عین حال تحکیم روابط دوستانه با همسایه عظیم الشأن تاریخی خود که نیات حسنه وی همواره برای ما گران بها بوده است تبريك می گويم.

امروز ملت ایران می تواند مطمئن باشد که نه تنها فى حاکمیت و استقلال وی بطوری که انتظار داشت حفظ گشته بلکه دوستی های دیرینه باقی و ارکان اصلاحات بر مبانی مشیده استوار می باشد

امیدواریم پروردگار متعال ما را در سایه سعی و فداکاری در پرتو مجاهدت و وطن پرستی به آمال بزرگ خویش که عبارت از استقلال سعادت، آزادی و عظمت ملت و مملکت تاریخی شاهنشاه ایران است نائل فرماید و به اجراء و انجام سایر مواعيد موفق نماید.»

مورخه 7 حمل 1300 شمسی مطابق 17 رجب 1339 قمری

س. ضیاء الدین طباطبائي - رئيس الوزراء

در این مورد تلگرام نرمان وزیر مختار انگلیس به لرد کرزن وزیر خارجه انگلستان مطلب را بخوبی روشن می سازد که قبلا دربارۀ الغای قرارداد با وزیر مختار انگلیس مذاکره و موافقت او را جلب نموده است.

(نقل از خلاصه مخابرات و مکاتبات رسمی دولت انگلیس راجع به قرارداد 1919 از جلد سیزدهم اسناد رسمی 1920 و 1921.)

نرمان به کرزن در کابینه سید ضیاء الدین تلگرام می کند:

«تصور می رود لغو قرارداد هیچ وضع را تغییر ندهد، برای این که مستشاران ما در مالیه مشغول خدمت و افسران انگلیسی در امور قشونی مداخله دارند. انتقال پلیس جنوب به دولت ایران عملی می شود و عملا قرارداد اجرا شده است موافقت خودتان را دریغ نفرمائید.

در تلگرام دیگر نرمان به وزیر خارجه انگلستان می گوید:

ص: 305

«رئيس الوزراء (منظور سيد ضياء الدین است» به من اظهار کرد که من يك ماه است منتظر موافقت شما شده که بتوانم اعلان الغاء قرار داد را بکنم و حال آن که عملا قرارداد اجرا شده موافقت شما در فسخ قرار داد ضروریست.»

(نقل از جلد سیزدهم اسناد رسمی سال 1920 و 1921 میلادی مخابرات و مکاتبات دولت انگلستان که اخیراً در لندن منتشر شده است. )

نرمان وزیر مختار انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر خارجه چنین تلگراف می کند

«در ملاقات با شاه سید ضیاء الدین با اختیارات تام رئيس الوزراء شد. سید به من گفت: حتی المقدور برای وزارت خانه ها وزیر تعیین نخواهم کرد با معاونین امور را انجام می دهم قرارداد مبتذل شده بدون اعلان رد آن حکومت جدید کاری نمی تواند انجام دهد؛ فوراً بدون فوت وقت قوای پنج هزار نفری تحت نظر افسران انگلیسی تشکیل می دهم و 500 نفر به عده پلیس اضافه می کنم به اسم محافظت سفارت خانه ها ولی در حقیقت نمایندگان بلشویک ها را زیر نظر خواهم گرفت مستشاران انگلیسی برای نظارت به امور مالی مشغول کار خواهند شد. این مستشاران مالی و افسران نظامی با قرار داد شخصی بدون این که به قرارداد ایران و انگلیس اشاره شود، استخدام خواهند شد؛ برای سایر وزارت خانه های غیر مهم رسماً اعلان می شود از ممالک دیگر مثل فرانسه و آمریکا و شاید از روسیه مستشار دعوت خواهد شد. دو وزارت خانه مهم مالیه و ارتش تحت نظر مستشاران و افسران انگلیسی خواهد بود، اردوی 5 هزار نفری به سر کردگی کلنل «هندل استون» در قزوین تشکیل می دهد به رئیس سوئدی ژاندارمری دستور داده خواهد شد اشخاص نا لایق را از ژاندارمری اخراج نماید و اشخاص لایق بجای آن ها بگمارد پلیس جنوب را رسماً بخدمت دولت خواهم پذیرفت و سعی می شود حتی المقدور مخارج آن ها کمتر بشود. عده افسران انگلیسی به ده نفر تقلیل داده شود میل دارم که قشون انگلیس تا چند ماه دیگر در قزوین بماند تا قوائی تهیه و بجای آن ها فرستاده شود حکومت جدید می خواهد

ص: 306

مبلغ کافی از اشخاص توقیف شده بابت مالیات های عقب افتاده وصول نماید برای احتراز از دشمنی بلشويك خصوصیت با انگلستان باید پوشیده و پنهان بماند. سید ضیاء الدین ضمن صحبت گفت اگر انگلستان می خواهد حفظ مصالح و سیاست خود را حفظ نمایند باید به ایران كمك كنند تا منافعشان در این جا محفوظ بماند.»

در تعقیب تلگراف بالا مجدداً نرمان به لرد کرزن تلگراف می کند: «حکومت ایران (منظور حکومت سید ضیاء الدین می باشد) می خواهد 20 افسر و ده مستشار مالی از انگلستان و 15 نفر افسر سوئدی برای ژاندارمری و يك نفر مستشار فرانسوی با چهار معاون برای دادگستری و يك مستشار امریکائی برای فلاحت استخدام نماید. پست و گمرکات تحت نظر مستشاران بلژیکی کما کان خواهد بود. لازم است این مطلب گفته شود که بدون كمك اخلاقی انگلستان کار حکومت جدید ایران پیشرفت نخواهد داشت.»

نرمان در تلگرام دیگری به وزیر خارجه انگلیس توصیه می کند که دستور دهد از مازاد مهمات و لوازم قشون انگلیس در شمال ایران به حکومت ایران برای استفاده قشون داده شود.

و لرد کرزن در پاسخ می گوید شورای نظام با دادن مهمات موافق نیست؛ ممکن است به دست بلشويك ها بيفتد، با دادن افسر هم موافقت نشد، ولی چرچیل عقیده دارد باید به حکومت سید ضياء كمك شو دو راجع بقرضه و افسر و مهمات هم تجدید نظر شود.»

نرمان مجدداً به لرد کرزن تلگراف می کند اگر كمك مالي نكنيد و افسرانی که خواسته اند ندهید ایران ممکن است از فرانسه استمداد کند و اگر تأخیر شود، تسليم بلشويك شوند در آوریل قشون انگلیس از قزوین و همدان خواهند رفت و اين بضرر منافع انگلستان است.

نظر به این که در موضوع الغاء قرارداد به تفصیل در چاپ دوم زندگانی سیاسی احمد شاه تألیف نگارنده که از صفحه 27 تا صفحه 194 بچاپ رسیده است در

ص: 307

این جا از تفصیل بیشتری صرف نظر می کنیم و خوانندگان می توانند به آن کتاب مراجعه نمایند.

تأثیر بیانیه سید ضیاء الدین

پس از انتشار بیانیۀ رئيس الوزراء در تهران بلا فاصله مفاد آن بوسیله تلگراف بتمام ایالات و ولایات مخابره گردید و حکام نیز برای ابلاغ آن اغلب در مساجد و محلهای عمومی و پر جمعیت مردم را جمع کرده مطالب بیانیه را باطلاع عموم می رسانیدند.

پر واضح است که انتشار این بیانیه تأثیر بسیار نیکوئی در توده کرد؛ زیرا الغای قراردادی که مدت ها در اطراف آن هیاهو بلند بود و تظاهراتی بر علیه آن صورت می گرفت و بر هم خوردن آن یکی از آرزو های ملی و آمال ایرانیان بود، بوسیله این بیانیه انجام گردید و ناگهان مژدۀ الغای آن به گوش همه رسید و احساسات مردم را که سخت برانگیخته شده بود، فرو نشاند و با حسن نظر و توجه مخصوصی تظاهراتی برله آن بوقوع پیوست و بوسیله تلگرافات متعدد تبریکات مفصلی به رئیس هیئت دولت گفتند. حتی جراید مرکز که کم کم دست به انتشار گذاشته بودند، مفاد و مواد آن را تشریح کرده چند روز روی آن قلم فرسائی می کردند که اگر بخواهیم تمام آن مقالات و تلگرافات را ذکر نمائیم از حوصله این کتاب خارج خواهد شد؛ ولی برای نمونه فقط به درج رونوشت یکی از آن ها که از طرف عده ای از تجار و اعیان و کسبه و عموم طبقات دیگر کردستان به هیئت دولت تقدیم شده، مبادرت می ورزیم:

چنان که در کتاب زندگانی سلطان احمد شاه ،گفتم قرار داد لغو شده بود و دیگر حاجت به الغاء آن از طرف سید ضیاء الدین نبوده ولی رنود برای آن که ایجاد و جاهت برای سید ضیاء کرده باشند سید ضیاء الدین بصدور بیانیه و تظاهر در اطراف آن مبادرت ورزیده است.

ص: 308

«آیات منزله، پیام مقدس را توسط تلگراف زیارت کردیم و در پاسخ این چند فراز ذیل را با يك سلسله احساسات صمیمانه معروض پیشگاه مقدس می داریم:

از طلیعه شوکت این فرخنده سال همایون فال در غرۀ غرای این نوروز فیروز عدیم المثال که تاریخ ایران نظیر آن را سراغ ندارد؛ از طلوع کوکبه خورشید، کابینه سيادت و ظهور دبدبه زمامداری آن دلاور شناور دریای سیاست آن یگانه عنصر فعال، آن بهین اخشیج قدرت و توانائی که همواره آب و خاک ایران این گونه نوادر طبیعی را در پردۀ اخفا ذخیره دارد تار و پود نسج دل های آرزومندان نجات ایران به ارتعاش طبیعی در آمده يك آتيه مشعشع امید بخشی عکس انداز آئینه خاطر ها گردید؛ روان پاک شاهنشاه لولاك از آن فرزانه فرزند نیرومند خود تجدید حیات ملت ایران را چشم داشت و منتظر است که از پرتو اقدامات نیرومندانه و مجاهدات فداکارانه آن پاکیزه گوهر دریای سیادت بار دیگر ملك كيان سعادت گم گشته خود را که کلمه شاهنشاهی و نشان شیر و خورشید از آن حکایت می کند با شکوه و جلال هر چه تمام تر تازه و تکرار می نماید و روزگار دیگر نسیم شوکت و عظمت، رسماً پرچم دولت ایران را در اقطار جهان باهتزاز طبیعی در آورد؛ انکار نداریم مملکتی که سالیان دراز است كه يك دل سوز صمیمی ندارد مملکتی که فضای آن از تراکم ابر های غلیظ سیاه مقاصد و خیالات فاسده تیره و مظلم ،گشته مملکتی که در نتیجه لا قیدی های مصادر امور بیرق شرافت سرنگون و تمام دفاتر افتخارات و اوراق اعتباراتش ورق به ورق پاره پاره گردیده معین است زمام سیاست چنین مملکت خراب در هم برهمی را اگر بدست عیسی بن مریم یا موسی بن عمران هم بسپارند، ممکن نیست بسرعتی که ملت عقب افتاده ایران آرزو دارند موفق به اصلاحات لازمه و ترمیم خرابی های متراکمه این سنوات طولانی ماضیه بشوند که اندک زمانی ایران رشك جنان یا نزهت بخش گلستان گردد.

اما نظر به فعالیتی که در وجود آن یگانه رب النوع زبردستی آن مملکت و آن سرنگون ساز اساس لا قیدی سراغ داریم که بالاتفاق آخرین مرکز اميدواري ها و دلاور.

ص: 309

ترین پهلوانان عرصه سیاست شناخته می شود و از آن ذات نیرومند تری سراغ نداریم که امروز بتواند تکه پاره های کشتی شکسته مملکت را از این دریای آتشین و از این طوفان سهمگین به ساحل نجات برساند از هم چو عنصر نیرومندی انتظار قطعی داریم که در ظل توجهات شاهنشاه معصوم جوانبخت شاهنشاهی که تا کنون دامن عصمتش به هیچ قسم آلایش لکه دار نشده شاهنشاهی که در این طوفان های هولناک در این امواج دهشت انگیز از باد های جنوب و شمال متزلزل نگشته

شاهنشاهی که بهیچ وجه وقعی به افسانه و افسون بازیگران خارج و داخل نداده بالاخره شاهنشاهی که عدم مسئولیت خود را تسلیم ملت فرموده و خصایص سلطنتی را هم بدون شور و صلاح دید ملت متصدی نمی شود.

در ظل توجهات ممدوح شاهنشاه محبوبی خاتمه به سلسله طولانی فلاکت و بد بختی ملت ایران داده شده کشتی واژگون مملکت از پرتگاه عدم به ساحل نجات عودت و سیاست سیاه لا قیدی و وجدان کشی همان سیاستی که در نتیجه آن مقر اریکه شهریاری سیروس و داریوش ملعبه دست اجانب همان سیاستی که در پایان آن بجای درفش کاویانی صلیب احمر نمودار گردید.

آن سیاستی که کاسه چشم کیکاوس و دارا را لگد کوب سم ستوران بیگانه نموده.

آن سیاستی که اطراق گاه قشون نادر و کریم خان زند را خیمه گاه اردوی اجانب ساخته

بالاخره آن سیاستی که بیگانگان ما را در خانه خود به چشم خفت و خواری نگاه می کردند و ما را صاحب خانه نمی دانستند هر چه زودتر خاتمه به بقای آن سیاست سیاه داده شده رخسار پاک مادر وطن از لگد معاملات بی شرمانه و دست اندازی های بی رحمانه نا محرمان منزه و مبرا کرده و شرافت و آبروی یغما شده دولت جمشید و فریدون که اوراق تاریخ شاهد آن است و تمام علائم آسمانی ثبوت آن را تصديق دارند با يك سلسله افتخارات که آن مقدار برای ایرانیان تدارك و جبران شود تأمین گردد و در خاتمه با يك قلب مملو از حقیقت و صمیمیت موفقیت کارکنان این کابینه سیادت را از خلاق ذو الجلال

ص: 310

خواستار و ترقیات کاملۀ آن ذات وطن دوست را بجانب تکمیل نواقص و اصلاحات کردستان جلب می نمائیم.» به امضای تمام معاریف علماء و تجار و اصناف کردستان.

23.وضع مالی کابینه سید ضیاء الدین

در کابینه مشیرالدوله مستر آرمیتاژ اسمیت انگلیسی مستشار مالیه ایران از طرف دولت ایران مأمور شد که به لندن رفته مطالبات دولت ایران را از بابت منافع و عایدات صدی شانزده نفت جنوب از کمپانی نامبرده وصول نماید.

پس از آن که مشار الیه به لندن عزیمت کرد و طرح دعوی بر علیه کمپانی نمود و چندین جلسه تشکیل داد بالنتيجه موفق گردید که مطالبات دولت ایران را که در بوته اجمال مانده بود بالغ بر يك ميليون و يك صد هزار لیره (چون لیره در آن موقع خیلی ارزان بود و تقریباً به حساب آن روز پنج میلیون تومان می شده است) ثابت و دین مسلم کمپانی نفت جنوب به دولت ایران گردید.

کمپانی نفت جنوب نیز از این بابت در اواسط کابینه سپهدار (در تاریخ اول جدی 1299) يك كرور تومان به دولت ایران پرداخت و پرداخت بقیه دین خود را به آینده نزديك احاله نمود.

در بدو تشکیل کابینه سید ضیاء الدین منافع این عایدی سرشار به اختیار دولت ایران گذارده ده شد و قرار شد از آن تاریخ ببعد چون بهره برداری نفت جنوب شروع شده بود مرتباً سهم منافع دولت ایران پرداخته شود؛ بعلاوه کمپانی متعهد شد قروض خود را نیز پرداخت و این عایدات در حقیقت كمك مؤثری بود به مالیه ایران که قبل از آن کابینه های ایران فاقد این در آمد بودند.

علاوه بر این درآمد جدید و وصول در آمد های سابق نیز مالیات های جدید وضع شد که تا حدی به پریشانی مالی ایران خاتمه می داد؛ معهذا سید ضیاء الدین در صدد افتاده بود كه يك سرمایه هنگفتی که کسی نمی دانست برای چه منظور و مصرف می خواهد جمع آوری نماید و برای این مقصود اقداماتی کرد که منجمله بالفور انگلیسی معاون

ص: 311

آرمیتاژ اسمیت می گوید:

«... يك روز صبح نگارنده در وزارت مالیه احضار شده و به بنده اطلاع دادند رئيس الوزرا (سيد ضياء الدين) تصمیم گرفته است معادل مبلغ 20 میلیون تومان اسهام خزانه اشاعت یابد و لازم است ترتیب اجرای آن را بدهم، بنده هم مشغول استطلاع و تحقیق وثیقه آن گشته در نتیجه فهمیدم هیئت دولت ابداً بفکر چنین چیزی نیفتاده و لهذا با نهایت زحمت و مشقت این نکته را حالی کردم که نمی توان این کار را سرسری انگاشت و اسهام خزانه را بطبع رسانید.

يك مرتبه دیگر از نگارنده استفسار شد که آیا در باب ازدیاد اسکناس بانك هیچ ایرادی دارم یا خیر؟ بنده جواب دادم عیبی در این اقدام نمی بینم جز آن که چون دولت ایران اهتمام دارد از منابع خارجی قرض نکند؛ لهذا تصور نمی کنم فایده داشته باشد. در جواب این اظهار نگارنده اظهار شد که خوب است اسکناس های جديد الطبع تحويل خزانة عامره شود و چون بنده متذكر شدم كه بانك بموجب امتیاز نامۀ خود باید معادل هر مقدار اسکناس جديد الطبع وجه الضمانه تهیه نماید و چون موجود ندارد این اقدام حکم قرض را پیدا می کند. جواب شنیدم که این کار ضرورتی ندارد زیرا جميع اسکناس های موجوده در مملكت يك مرتبه برای تبدیل به وجه نزد بانك برده نخواهد شد و لهذا بکلی از اجرای این نیت صرف نظر شد.

پس از این واقعه رئيس الوزراء دیگر به کسی مراجعه ننموده و اعلام کرد که اشکال مالی را مرتفع داشته

نگارنده از استماع این خبر به جستجو و استطلاع از چگونگی درمان جدید الاكتشاف مالی بر آمده و در نتیجه شنیدم رئيس الوزراء خیال دارد یک عده لوله های چدن توپ های قدیمی را ذوب و از آن ها مسكوك رایج تهیه نماید و مانند مسكوك نقره رواج دهد.

نگارنده قانون موسوم به (کرشام) را دلیل قرار داده و ایراداتی نمودم ولی معزی الیه جواب داد: يك نفر ترك، متجاوز از یک قرن پیش به چنین اقدامی مبادرت ورزیده

ص: 312

و هیچ جهت ندارد، من هم همان کار را نکنم عاقبت نگارنده موفق شدم اجرای این نیست را بتعويق اندازم تا مستشار مالی وارد شود و اگر چه پذیرفت ولی یقین دارم استدلالات و ایرادات بنده را بی معنی و خارج از موضوع می دانست؛ از آن ببعد هم با نگارنده مشورتی بعمل نیامد.»

24.دستگیری قوام السلطنه والی خراسان و صارم الدوله والى غرب

اشاره

قوام السلطنه (احمد قوام) در حدود سه سال و اندی والی ایالت خراسان بود و در این مدت تقریباً نفوذ خود را در آن ایالت برقرار کرده بود حتی در موقع تشکیل کابینه جديد (كابینه سید ضیاء الدین) نیز همین طور پایگاه خود را حفظ و على الظاهر روابط حسنه میان او و رئيس الوزراء برقرار بود تا این که از خراسان به سید ضیاءالدین خبر رسید که والی خراسان با یکی از سرکردان به نام زبر دست خان که دارای قوای مسلح غیر نظامی (در حدود هفت صد یا هشت صد سوار) می باشد در صدد طرح نقشه بر علیه نفوذ و قدرت کابینه می باشد.

این خبر سید ضیاء الدین را بهراس می اندازد و کاملا نسبت به والی خراسان سوء ظن پیدا می کند لذا در صدد برآمد که هر چه زودتر برای دستگیری والی ایالت خراسان تدابیری اتخاذ و اقدامات مؤثری بنماید که در عین حال هم اشکالی تولید نشود و هم به عدم موفقیت مواجه نگردد.

اما گرفتاری قوام السلطنه کار مشکلی بود زیرا مشار الیه با کلنل محمد تقی خان رئیس ژاندارمری خراسان هم قسم شده بودند و روابط بین آن ها حسنه بود؛ با این کیفیت گرفتاری و توقیف قوام السلطنه کار مشکلی بنظر می رسید و از طرفی هم سید ضیاء الدین نمی توانست مخالفت قوام السلطنه را نادیده انگار دو خراسان را بحال خود بگذارد بنابر این سید ضیاء الدین در صدد بر آمد که قضیه خراسان به يك صورتی که بزد و خورد منجر نشود خاتمه دهد.

برای اجرای این منظور معتصم السلطنه (فرخ) را بعنوان کار گذار خراسان مأمور مشهد کرده به او دستور داد که در آن جا محرمانه با کلنل محمد تقی خان وارد

ص: 313

مذاکره شود و او را هر طوری هست راضی نماید که در توقيف قوام السلطنه طبق نقشه های طرح شده و دستور تهران عمل و اقدام نماید.

اتفاقاً کلنل محمد تقی خان موافقت کرد و سید ضیاء الدین (بوسیله تلگراف رمز) به رئیس ژاندارمری خراسان (کلنل محمد تقی خان) دستور داد که با پلتيك و سياست ملایم و مخصوصی طرح نقشه ای نماید و بدون تصادم و نزاعی موفق گردد که قوام السلطنه را دست گیر و تحت الحفظ به تهران بفرستد.

کلنل محمد تقی خان نیز با نهایت زبردستی مأموریت خود را انجام داد، به این معنی که روز 13 فروردین 1300 خورشیدی قوام السلطنه با يك عده از نزديكان خود بخارج شهر (کوه سنگی) رفته بود؛ در موقع ورود به شهر ناگهان بوسیله یک عده ژاندارم با کلیۀ همراهان دستگیر و بدون کوچک ترین مصادمه و خونریزی در اداره ژاندارمری زندانی گردید و پس از چندین روز بر حسب دستور مرکز بوسیله کالسکه تحت الحفظ به تهران فرستاده ولدى الورود در تهران زندانی می شود بطوری که تا آخر عمر کابینه سیاه در زندان بسر می برده حتی موقعی که ابلاغ ریاست وزرائی بنام مشار الیه صادر می شود نیز در زندان بسر می برد و از صدور چنین ابلاغی بی سابقه بوده است.

ولی این مسئله در کابینه بعد (کابینه قوام السلطنه) برای کلنل محمد تقی خان تولید اشکال نمود زیرا کلنل محمد تقی خان شاید شرط عقل ندانست و یا از بیم انتقام یا در اثر افکار دیگری بود که نتوانست با کابینه قوام السلطنه کار کند. بالنتيجه كابينه قوام السلطنه را تقریباً برسمیت نشناخت و بر اثر آن چنان که بعداً خواهیم دید مخاصمه شروع می گردد.

علی آذری در کتاب قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان چنین می نویسد: ...

«در همین اوقات که هفته اول نوروز 1300 بود، سید ضیاء الدين رئيس الوزرای وقت وسیلۀ رمز وزارت امور خارجه از معتصم السلطنه فرخ کار گذار خراسان، سؤال می کند که روابط کلنل محمد تقی خان با قوام السلطنه چگونه است؟

فرخ هم به رمز پاسخ داده بود که چون قبلا رئیس ژاندارمری خراسان محمد

ص: 314

حسین میرزا جهانبانی داماد معتمد السلطنه برادر قوام و بودجه ژاندارمری در بست در دست آن ها بود ولی بعد از آمدن کلنل پسیان بودجه ژاندارمری با فعالیت و پشتکار و حتی زد و خورد های قلمی که کلنل کرد منحصراً به مصرف ژاندارمری می رسد به این لحاظ و بمناسبت عدم اعتنا به تمثال همایونی در دفیله نوروز ! و اعتراض کلنل محمد تقی خان و هم چنین عدم شرکت ژاندارمری در رژه روابط آن ها باطناً بکلی تیره می باشد.

پس از مخابره این رمز دستور رمز مجدد مبنی بر دستگیری و توقیف قوام السلطنه از همان مجرای رمز وزارت امور خارجه و وسيلة معتصم السلطنه فرخ به کلنل محمد تقی خان مخابره شد که کشف آن را فرخ حضوراً تسلیم کلنل کرد(1)

از روز وصول این تلگراف، کلنل با یکی دو سه تن از صاحب منصبان محرم و با وفای خود مشغول تبادل افکار، راجع بنحوه دستگیری قوام السلطنه بودند، به عقیده یکی از آن ها انجام این کار نیاز به مطالعه زیاد نداشت ولی کلنل معتقد بود که دستگیری قوام با وجود عده ای فدا کار و دیسیپلینه در ژاندارمری باید بدون خونریزی انجام شود. یکی دوبار هم برای دستگیری آزمایش هائی بعمل آمد فی الجمله يك شب عده ای داوطلب از باغ مستوفی به عمارت ایالتی رفتند اما وجود قراول های چريك خوافی و باخزری مانع از انجام مقصود شد تبادل نظر برای دستگیری پیوسته ادامه داشت تا روز 11 و 12 فروردین 1300 یک نفر فدائی کلنل، باتفاق نایب داود خان سینکی برادر مرحوم میرزا جواد خان سینکی وزیر مختار سابق ایران در قاهره برای دیدن عبدالحسین خان ملکی پسر عمه و پیشکار حاج حسین آقا ملک می روند، در ضمن ملاقات، تقاضا می کنند که موافقت شود روز سیزده این دو نفر باتفاق دوستان خود در ملک آباد بیتوته کنند عبد الحسین خان جواب می دهد که طبق مذاکره قبلی برای روز سیزده ملك آباد به اختیار حضرت اشرف گذارده شده و معذرت می خواهد همان فدایی پس از خروج از منزل

ص: 315


1- نظیر این تلگراف وسیلۀ کلنل پریدا کس ژنرال کنسول انگلیس مقیم مشهد هم به کلنل شد شاهزاده امجد الملك (اعتضادی) و خان بهادر تلگراف را به کلنل تسلیم نمودند.

حاج حسین آقا، بلا درنگ نزد کلنل رفته جریان را گزارش می دهد، کلنل گفته بود، خدا کند از من اسکورت بخواهد و اتفاقاً همین طور هم شد، يك اسكورت 12 نفری تحت فرماندهی نایب محمود خان تعیین و اعزام می شود تا این جا نقشه دستگیری بطور دقیق به نظم و محرمانه در دست جریان و انجام بود.

عصر روز سیزده نوروز 1300 در دروازه ارگ مشهد، چند نفر ژاندارم کاملا مجهز و خیلی بشاش و در عین حال اندکی هم مصمم بنظر می رسیدند.

در نزدیکی ژاندارمری ژاندارم های کار آزموده و مجرب تری دیده می شدند ماژور اسماعیل خان بهادر نیز در جلوی اداره ژاندارمری قدم می زده از قیافه او هیچ گونه تصمیمی هویدا نبود؛ خیلی خون سرد و بحال عادی گام بر می داشت.

سید اسد الله با یکی از دوستان مکتبی به من گفت دو سه بار تصمیم گرفتم جلو رفته تحصیل اطلاعی کنم باز در جای خود ایستاده با خود گفتم چون روز سیزده نوروز است قوای انتظامی ژاندارمری بیشتر شده اند این دلیل هم مرا قانع نساخت، لذا در جای خود ایستاده به تماشا پرداختم.

پشت بام ژاندارمری صاحب منصبی را دیدم که با دوربین مسیر دروازه ارگ وجاده خارج دروازه را مورد دیده بانی قرار داده بود حس كنجكاويم تحريك و جهت دید خود را عوض کردم ناگاه اتومبیل شیکی از دور نمایان شد.

با اشاره ماژور اسماعیل خان شیپور حاضر باش را نواختند، بلافاصله ماژور بهادر فرمان خط زنجیر داد و عبور و راه عبور وسائط نقلیه و حتی پیاده رو نیز مسدود گردید.

در این موقع اتومبیل رسید؛ چون متعلق به کنسول انگلیس بوده، اجازه عبور دادند؛ در همین اثنا متعاقباً اتومبیل حضرت اشرف رسید و خط زنجیر را شکافت و چند قدمی هم رد شد ناگهان ماژور اسماعیل خان بهادر از عقب اتومبیل دوید و فرمان ایست داد. اسکورت هم طبق دستور قبلی دور اتومبیل را محاصره کردند.

قوام السلطنه در اتومبیل را باز و به ماژور بهادر گفت: ماژور بهادر منم منم.

ص: 316

ماژور بها در می گوید می دانم شما هستید من هم با شما کار دارم و بلا درنگ دستور توقیف را ابلاغ می کند قوام السلطنه با حال برافروخته و عصبانی به این اقدام اعتراض می نماید در این موقع کلنل محمد تقی خان از بالکن ژاندارمری با صدای بلند می گوید حضرت اشرف امر دولت است و صلاح هم در اطاعت.

از اتومبیل پیاده می شود در یکی دو قدمی اتومبیل جوی آبی بود و چون در حال طبیعی نبود پایش می لغزد و میان جوی می افتد بلندش می کنند می گوید بسیار خوب کجا باید رفت؟

ماژور بهادر بدرون ژاندارمری اشاره می کند این جا بفرمائید

اتومبیل و اسکورت نیز متعاقب قوام السلطنه وارد ژاندارمری می شود، قوام در یکی از اتاق های ژاندارمری که قبلا آماده شده بود، محبوس می گردد

هیجان آمیخته به انبساط و سرور در مردم دیده می شد، طبق نقشه قبلی، عده ای دیگر نیز دستگیر شدند ادارات نظمیه قشون و هم چنین قشون چريك به اختیار و تصرف صاحب منصبان ژاندارمری در آمد و مهام امور را رسماً بدست گرفتند و به این ترتیب فرمان روائی مطلق سه سال و چند ماهه قوام السلطنه خاتمه پذیرفت.

دربارۀ قضیۀ دستگیری قوام السلطنه روایات دیگری نیز نقل شده که ذیلا یکی از آن ها را (نقل از تاریخ احمد شهریور) چون معتبر است، عیناً نقل می کنیم:

«... و نیز در این روز طرف عصر بر حسب حكم رئيس الوزراء مرحوم كلنل محمد تقی خان رئیس ژاندارمری مشهد ، قوام السلطنه والی خراسان و اتباع او را توقیف کردند و علت توقیف اطاعت تامه نداشتن قوام السلطنه بود از رئيس الوزراء (سید ضیاء الدین) زیرا در جواب بیانیۀ هشتم حوت رئيس الوزراء، قوام السلطنه، تلگراف کرد که نیات و مطالب مندرجه در بیانیه بسیار خوب است لیکن رژیم حکومت دولت معلوم نیست که آیا حکومت شوروی است یا استبداد و ثانیاً وقتی که قوام السلطنه فهمید اعیان درجه اول شهر تهران محبوس و تبعید شده اند در فکر تدابیری بر آمد از آن جمله از شهر خارج شد و با بعضی از رؤسای ایلات وارد مذاکره شد. بعلاوه به دولت پیشنهاد کرد که

ص: 317

این عده قوای «نظامی» برای نگهداری سرحدات خراسان کافی نیست و چون تشکیل قشون پول لازم دارد و دولت هم ندارد از این جهت خود اهالی حاضر شده اند مواجب یک عده قشون هزار نفری را بدهند و از مرکز امر شد بگیرند و در این ضمن خداوردی کرد که در تابستان فرار کرده به ترکستان رفته بود (پس از جنگ و شکست خوردن از قوام السلطنه و اسیر شدن کسان مشارالیه) مراجعت به محل خود نموده و قوام السلطنه جلوگیری از او نکرده بود این مسائل اسباب تو هم سید (رئیس الوزراء) شد و پس از مشاوره امر بتوقیف او صادر شد.

سؤال مجلس مبعوثان انگلیس

در پارلمان یکی از نمایندگان از دولت سؤال می کند:

«آیا صحت دارد عده ای از وزرای سابق ایران محبوس شده اند و مشغول هستند آن ها را برای تفریط مال ملت محاکمه نماید و آیا دولت انگلیس از این قبیل اشخاص حمایت برای امنیت جان و مال آن ها کرده است؟ نماینده وزارت خارجه جواب داده است که دو نفر وزرای کابینه وثوق الدوله به این تهمت دستگیر شده و هم چنین جمعی دیگر این دو نفر وزیر سابقاً از دولت انگلیس اطمینان برای حمایت در موقع لزوم داشته اند(1) ضرورت اظهار نخواهد بود که دولت انگلیس مایل نیست، به اقداماتی که مخالف عدالت است، مداخله نماید.»

روایت دیگر

*روایت دیگر(2)

فرخ خراسانی (شاعر) روایت می کرد که بعد از سوم اسفند تا مدت ده روز خراسان هیچ خبری از تهران نداشت تلگراف هر چه می زدند جوابی نمی رسید قوام رجال شهر را گرد آورد و گفت در تهران خبری است ما باید دست یکی کنیم و خراسان را از خطر حفظ نمائیم. بعد از ده روز تلگرافی به امضای سید ضیاء الدین بنام قوام رسید به این عنوان: «خدمت جناب اجل اکرم آقای قوام السلطنه والی ایالات خراسان» در تلگراف سید ضیاء الدین خواسته بود که اعلامیه کودتار در خراسان منتشر کنند، قوام جواب تلگراف را بجای این که بعنوان رئيس الوزراء مخابره کند چنین نوشت:

ص: 318


1- طبق ضمیمه محرمانه 7 قرارداد اوت 1919 سه نفر از وزراء : وثوق الدوله صارم الدوله و نصرت الدوله تأمین داده شده بود که در موقع لزوم از آن ها حمایت خواهد شد.
2- تلاش آزادی ،صفحه 316

«جناب آقای سید ضیاء الدين مدير جريدة رعد. مادام که از طرف اعلی حضرت همایونی فرمانی صادر نشود، نمی توانم اعلامیه را منتشر کنم.»

چون تلگراف خانه در دست قوام بود، روز بعد بتوسط تلگراف اختصاصی قنسول گری به کلنل محمد تقی خان پسیان دستور داده شد که قوام را دستگیر کنند»

روابط قوام السلطنه با کلنل محمد تقی خان

کلنل محمد تقی خان از آلمان که مراجعت کرد برای ورودش به اداره ژاندارمری و واگذاری پست حساسی به مشار الیه انگلیس ها کار شکنی می کردند ولی چون خطه خراسان دچار تهدید بود و در اغلب نقاط آن شرارت هائی بوقوع می پیوست و از طرفی بلشويك ها هم به مرز های آن جا تعرضاتی می نمودند، دولت تصمیم گرفت یکی از افسران لایق و خدمت گزار خود را به آن ایالت اعزام دارد.

کلنل محمد تقی خان بهترین افسری بود که از عهده این خدمت بر می آمد. بنابر این با موافقت والی خراسان (قوام السلطنه) او را به ریاست ژاندارمری خراسان انتخاب و مأمور کردند می گویند در بدو ورود کلنل محمد تقی خان به خراسان، مشار اليه نزد قوام السلطنه می رود و شمشیر خود را از کمر بازو به قوام السلطنه می دهد و می گوید من جز این شمشیر چیز دیگری را ندارم که تقدیم کنم؛ اگر اجازه می دهید من شمشیر را از طرف شما به کمر بندم قوام السلطنه اظهار ملاطفت می کند و به او می گوید شمشیر تان را ببندید؛ اما وضعیت خراسان از حیث قوای تأمینیه و ژاندارمری خوب نبود، قوام السلطنه براى تشكيل يك ادارة ژاندارمری نیرومندی شروع باقدامات کرد و مقداری اسلحه در حدود پنج هزار قبضه تفنگ از انگلیس ها خریداری نمود و شالوده يك اداره ژاندارمری نیرومندی را ریخت. این دو نفر دست بدست هم داده عده ای از یاغیان و گردن کشان خراسان را از بین بردند و امنیت را تا حدی در ایالت خراسان برقرار نمودند و از حملات بلشويك ها هم جلوگیری بعمل آوردند. روابط والی خراسان با کلنل هم چنان حسنه بود تا این که کودتا در تهران علم شد.

کنسول انگلیس در ملاقات های متعددی که از قوام السلطنه می کند به مشار الیه توصیه می نماید که از حکومت سید ضیاء الدین پشتیبانی کند و تلگراف تبریکی هم به رئيس الوزرا مخابره نماید . کنسول نامبرده صریحاً به قوام السلطنه اظهار کرده بود که این حکومت از طرف انگلیس ها پشتیبانی خواهد شد و مدت ها دوام خواهد نمود، بنابراین

ص: 319

مخالفت شما بی اثر خواهد بود.

اما قوام السلطنه تسلیم نشد و به کنسول نام برده می گوید این حکومت دوام نخواهد کرد زیرا بمحض این که توقیف شدگان را آزاد نمایند، آن ها راحت نخواهند نشست و نمی گذارند که سید ضیاء رئيس الوزراء ،باشد و همین طور اشخاص را هم در توقیف نمی تواند الی الابد نگاه دارد؛ بایستی آزاد کند. آن وقت مردم نمی گذارند حکومتی را که انگلیس ها روی کار آورده در ایران باقی بماند این مذاکرات بین کنسول انگلیس و والی خراسان چندین مرتبه جریان یافت و بالاخره قوام السلطنه تسلیم نشد. (1)

در یکی از روز ها که کلنل محمد تقی خان نزد قوام السلطنه بود قوام السلطنه از او سؤال کرد که اگر از تهران تلگرافی به شما رسید که مرا دستگیر کنید چه خواهید کرد؟

کلنل محمد تقی خان جواب داد که من اجرا نمی کنم و می گویم من تابع والی خراسان می باشم و غیر ممکنست که این امر را اجرا نمایم.

تهران هم از این روابط بی اطلاع نبود و با این کیفیت گرفتاری والی خراسان کار مشکلی بنظر می رسید. بهمین نظر هم فرخ را بعنوان کارگذاری مأمور خراسان کردند و او چندین جلسه محرمانه با کلنل محمد تقی خان مذاکره کرد تا توانست او را بپزد و همین که زمینه حاضر شد آن وقت از مرکز دستور داده شد که والی را دستگیر نمائید.

پس از دستگیری قوام السلطنه او را در اداره ژاندارمری توقیف کردند. قوام السلطنه چندین مرتبه تقاضای ملاقات با کلنل محمد تقی خان را کرد کلنل رو نشان نمی داد؛ بالاخره قوام السلطنه پیغام داد که کار لازمی مربوط به خودتان دارم کلنل محمد تقی خان ناگزیر شد که از قوام السلطنه ملاقات کند در این ملاقات قوام السلطنه از سوابقی که در بین بود یاد آوری کرده و حتی مذاکره ای که بین آن ها رد و بدل شده بود، ذکر نمود و به کلنل گفت قول نداده بودی که اگر از مرکز تلگراف دستگیری

ص: 320


1- این مطلب را قوام السلطنه برای نگارنده گفته است.

من به شما برسد اجرا نخواهی کرد؛ من به اطمینان قول شما ایستادگی کردم و...

کلنل پس از استماع اظهارات قوام السلطنه سر بزیر افکنده جوابی نداد و از نزد قوام السلطنه رفت.

مدت ده دوازده روز قوام السلطنه در مشهد توقیف بود تا دستور حرکت او به تهران از مرکز رسید و او را با کالسکه در حالی که مبتلا به مالاریا و تب بود به تهران حرکت دادند.

دستگیری والی غرب (صارم الدوله)

در همین اوان والی غرب (صارم الدوله) نیز مشغول طرح و تهیه نقشه ای بود که بر علیه کابینه سيد ضياء الدين اقدامات مؤثری بنماید؛ اگر چه ظاهراً صارم الدوله اظهار اطاعت و انقیاد می کرد ولی دلائلی بدست سید ضیاء الدین افتاده بود که کاملا شالوده توطئه ای را بر علیه مشارالیه نشان می داد

بنابر این سید ضیاء الدین دستور دستگیری صارم الدوله را نیز صادر و مأمورینی گماشت که این امر را بدون تصادم و زد و خوردی انجام دهند، ولی چون نقشه دستگیری خوب طرح نشده بود و صارم الدوله قبلا نسبت به موقعیت خود ظنین بود نتوانستند او را بسادگی قوام السلطنه دستگیر نمایند؛ زیرا هنگام دستگیری جنگی بوقوع پیوست و مدتی زد و خورد بین اطرافیان صارم الدوله و قوای دولتی ادامه داشت و در نتیجه 15 نفر از طرفین مقتول گشتند و دستگیری مشار الیه با این ترتیب خاتمه یافت و صارم الدوله نیز به تعداد زندانیان کابینه سیاه افزوده شد.

نیز احمد شهریور در مورد صارم الدوله چنین می نویسد:

12 آوریل

«اکبر میرزا صارم الدوله پسر ظل سلطان که حاکم کرمانشاه بود، به دست ژاندامری ها دستگیر شد. توضیح آن که مشارالیه در موقع کودتا و استماع دستگیر شدن اعیان و اشراف درجه اول در مرکز تهران هجرت کرده و از کرمانشاهان بسمت سرحد

ص: 321

و تا قصر «شیرین» رفته بود؛ از آن جا انگلیس ها او را خام کرده و غافلش نمودند یعنی به او گفته بودند که به شما کاری ندارند زیرا آن کسانی را که در مرکز تهران گرفته اند، بعلت این بود که نمی گذاشتند کابینه تشکیل شود و هر کدام برای خود ریاست وزرایی را درخواست می کردند و شما که داخل این عناوین نبودید و حالیه اگر مطیع به او امر مرکز باشید ابداً کسی به شما کاری ندارد صارم الدوله پذیرفت لیکن احتیاطاً صد و پنجاه نفر از سوار های سنجابی و ایل گوران را برای حفاظت شخصی خود مستخدم گرفت و مراجعت به مقر حکومت خود نمود و در روز سلام عید نوروز هم به هر صاحب منصب يك لیره و هر تابین «ژاندارمری» يك اشرفی عیدی داده به خیال خود جلب توجه آن ها را کرده بود و از قرار می گویند به این کار اکتفا نکرده و برای فصل تابستان با پسر فرمان فرما (محمد ولی میرزا) که مشار الیه نیز در حدود کرمانشاهان سر دهات پدر خود بود و نیز با والی پشت کوه بلکه با ایل کلهر داخل يك سلسله مذاکرات شده بود که تهیه دیده بسمت مرکز تهران براند. سید (رئیس الوزراء) از اقدامات مشار الیه مسبوق شده و چند نفر از رؤسای ژاندارمری را از مرکز با تعلیمات مخصوص بسمت کرمانشاهان فرستاد که از آن جمله ماژور محمود خان فولادین بود بالجمله مشارالیه با همراهان خود همین که به کرمانشاهان رسید، دید دستگیر کردن شاه زاده کار مشکلی است و از عهده او خارج است، لهذا تدبیری کرد و با ایل کلهر که سابقۀ عداوت با سنجابی داشتند وارد مذاکره شدند. پس از چند روز ماژور محمود خان تهیۀ خود را دیده ارك دولتی و مقر شاهزاده را محاصره کرد؛ مستحفظین شاهزاده مقاومت کردند؛ کار به جنگ منتهی شدو بالاخره شاهزاده دستگیر می شود و او را روانه تهران می کنند»

و در مورد دستگیری تیمور تاش چنین می نویسد:

«و نیز همین روز سردار معظم خراسانی (تیمور تاش) را دستگیر کردند. می گویند علت دستگیری این بوده که سه روز قبل مشارالیه با وزیر مختار انگلیس (مستر نرمان) ملاقات نموده بود و در ضمن محاوره به وزیر مختار مزبور گفته بود: «مردم نخواهند نشست که شما مملکت ایران را ببرید و برای مقدمه این کار سید -

ص: 322

ضیاء الدین را رئيس الوزراء قرار دهيد.»

دستور توقیف والی آذربایجان

سردار سپه به امیر فضلی فرمانده قوای قزاق آذربایجان تلگرافاً دستور می دهد که مخبر السلطنه والی آذربایجان توقیف و تحت الحفظ به تهران بفرستد امیر فضلی جواب می دهد که اطاعت می شود ولی این کار ممکن است آذربایجان را بهم بزند و اغتشاش خواهد شد. در این مورد سردار سپه که با سید ضیاء الدین مشورت می کند سید ضیاء الدین گفته بود که در این صورت به مخبر السلطنه هیچ گونه ایرادی نیست و ضرورتی ندارد او را هم دستگیر و از کار برکنار کنیم

25.دستورات هیئت وزراء

اشاره

دولت برای پیشرفت سیاست خود از نظر مردم داری و جلب توجه عمومی دائماً دستوراتی صادر می کرد که موافق تمایلات عمومی باشد و طبقه عوام از طرز اداره کابینه راضی باشند؛ بنابراین دستور داده شد که غیر از دو سه صنف (مانند خباز و قصاب و نظيراين ها) كلية طبقات اصناف حتى ملل متنوعه روز های جمعه را تعطیل عمومی نموده و پرچم ملی ایران را در موقع تعطیل بر فراز مغازه ها و دكان ها وخانه های خود نصب نمایند.

بعلاوه دستور داده شد که عبارت روی تابلو مغازه ها فقط به زبان فارسی باشد و از نوشتن حروف لاتین خودداری بعمل آورند نیز قدغن کرد که زنان خدمت کار ایرانی و مسلمان در خانه های اروپائیان و خارج مذهب خدمت گزار نشوند.

چیزی که بیشتر توجه عمومی را جلب می کرد و در ذائقه عده ای شیرین آمده بود و آن را دال بر حسن نیت کابینه می دانستند این بود که به کلانتری ها دستور داده شده بود که زن های مسلمان در معابر عمومی و غیر عمومی کاملا حجاب داشته باشند و اگر احیاناً دیده شود که کسی بدون «چاخچور»!! از خانه بیرون بیاید و یا پیچه اش

ص: 323

بالا باشد به کلانتری جلب گردد و زنان ایرانی مسلمان مجبور بودند که رو بند جلوی صورت بکشند و چاخچور در بر نمایند و زن هائی که بعوض چاخچور جوراب در پا داشتند دستگیر می شدند. (1)

هم چنین دستور داده شده بود که کلیه دکاکین و خانه های مشروب فروشی را تعطیل کنند و از فروش مشروبات الکلی خودداری نمایند و اولین بار برای ترسانیدن مردم یکی از مشروب فروشان ارمنی که به جرم فروش مسکرات دستگیر شده بود، بر حسب امر حکومت نظامی او را محکوم به صد تازیانه نمودند و در ملاء عام حکم حکومت نظامی را بموقع اجرا گذاردند. بدیهی است با این ترتیب دیگر احدی جرأت نمی کرد بر خلاف دستور و اوامر دولت عمل کند.

معروف است (و حتی در کتاب فال های حافظ هم ذکر شده) که یک عده از معتادین مشروبات الکلی از این دستور حکومت نظامی سخت بتنگ آمده بودند و چاره ای جز سکوت نداشتند تا این که روزی دسته ای از آن ها دور هم جمع بوده از دیوان خواجه حافظ شیرازی در این مورد تفالی زده اتفاقاً این بیت آمد:

در میخانه بیستند خدایا مپسند *** که در خانه تزویر وریا بگشایند!

اگر واقعاً از روی ایمان این دستور بموقع اجرا گذاشته می شد، یکی از کار های خوب کابینه بود؛ ولی افسوس که چنین نبود.

نیز به وزارت خارجه دستور داده شد در میهمانی های رسمی بعوض مشروبات الکلی در سر میز دوغ و نظیر آن داده شود.

هم چنین قیمت اجناس را حکومت نظامی معین کرده بود و کسبه موظف بودند که بر طبق نرخ معین شده از طرف حکومت نظامی اجناس خود را بفروش برسانند و متخلفین از دستور به تازیانه محکوم می شدند؛ چنان که روز 15 حمل یکی از

ص: 324


1- در آن موقع زن های ایرانی حجاب داشتند منتهی بعضی از آن ها بعوض چاخچور جوراب با می کردند و متجددین آن ها هم کاملا صورت خود را نمی پوشانیدند.

قهوه چی های خیابان علاء الدوله (خیابان فردوسی فعلی) را دستگیر کردند که چای خود را اعلاوه بر نرخ حکومت نظامی بفروش رسانیده بود. لذا بر طبق حکم حکومت نظامی وسط روز در سبزه میدان وی را 50 تازیانه زدند و نظایر این قضیه در حکومت سید ضیاء الدین در سبزه میدان زیاد دیده شده است.

مانور نظامی

عصر روز شنبه 21 حمل 1300 خورشیدی از طرف سردار سپه بیرون دروازه دولت در حضور احمد شاه و هیئت وزراء مانور نظامی مفصلی داده شد که در آن مانور مأمورین سیاسی خارجی نیز حضور داشتند.

در این مانور سردار سپه نیروی نظامی و استعداد سربازان ایرانی را نشان داد و در حقیقت منظورش این بود به رئیس دولت بفهماند که فعلا عنان اختیار قوای نظامی قزاق و فعالیت هائی که از او بر می آید در دست او است.

26.قصد اعدام چند نفر از محبوسین

اشاره

گفته شد که عده زیادی از اعیان و اشراف و آزادی خواهان و متنفذین وغیره از روز اول کود تا (صبح چهارم حوت) بزندان افتادند و همین طور هم در زندان بسر می بردند و برای خلاصی خود از آن بندگران چاره ای نداشتند جز آن که دوستان آن ها در خارج اقداماتی بنمایند تا آن ها را آزاد نمایند

هواخواهان و اقوام و دوستان توقیف شدگان نیز دائماً در تقلا بودند و برای استخلاص آن ها به هر طریقی که ممکن بود می کوشیدند منتهی موفقیت حاصل نمی کردند.

از طرف دیگر دولت صورتی در دست داشت که طبق آن هر يك از محبوسين بایستی مبلغی بدهند تا از زندان خلاصی یابند من جمله از فرمان فرما هشت صد هزار تومان مطالبه می شد و فرمان فرما در پاسخ گفته بود که فعلا این مقدار در خزانه دولت

ص: 325

نمی باشد تا چه رسد به من

بالاخره دولت برای ترسانیدن سایرین و یا مرعوب ساختن شاهزادگان و اعیان یا به لحاظ دیگر تصمیم می گیرد که عده معدودی از محبوسین را که شاید عده آن ها بیش از 16 یا 17 نفر نبوده، اعدام نماید.

چند نفر از دوستان فرمان فرما و نصرت الدوله و سپهسالار نقل می کنند که يک روز صبح به هیئت وزراء رفته شاید برای خلاصی آن ها اقدامی بعمل بیاورند. در این اثنا یکی از اعضای هیئت وزراء محرمانه می گوید که فردا صبح قبل از آفتاب عده ای از این زندانیان من جمله فرمان فرما و نصرت الدوله و سپهسالار و غیره از زندان راحت خواهند شد و دیگر جلسه محاکمه را (چون سید ضیاء الدین در نظر گرفته بود که برای این زندانیان محکم های تشکیل بدهد و تمام زندانیان را محاکمه نماید) نخواهند دید. سؤال می شود که به چه کیفیت؟ آن شخص در پاسخ اظهار می کند که رئيس الوزراء دستور داده فردا صبح قبل از آفتاب عده ای از آن ها را در باغ شاه اعدام نمایند و به اداره ژاندارمری هم دستور داده است که این امر را بموقع اجرا گذارند.

بدیهی است این خبر اسباب وحشت شنوندگان را فراهم می نماید و برای جلوگیری از این عمل خود سرانه ناچار می شوند که بدون فوت وقت به قصر فرح آباد رفته چگونگی را بعرض سلطان احمد شاه برسانند.

سلطان احمد شاه نیز وقتی این خبر را شنید ناگهان رنگ چهره اش تغییر کرده بی اختیار می گوید چه حق دارند در مملکت مشروطه مردم را بی گناه و بدون حکم محکمه ای اعدام نمایند؟ بعلاوه اگر این عده را اعدام نمایند این دسیسه ایست که بدین وسیله می خواهند به خانواده سلطنتی و شاهزادگان اهانت وارد آورند فوراً زنگ می زند و یکی از محارم خود را می خواهد و می گوید: تلفن کنید سردار سپه بدون فوت وقت این جا حاضر شود.

پس از یک ساعت سردار سپه حاضر می شود و در مقابل شاه بحالت خبردار و دست بالا می ایستد؛ سلطان احمد شاه جریان اعدام محبوسین را ذکر می کند و می گوید

ص: 326

فوراً از این اعمال قبیح جلو گیری نمائید و نگذارید که چنین اتفاقی رخ بدهد. سردار سپه در جواب عرض می کند اطاعت می شود و عقب گرد محکمی کرده از اتاق شاه خارج می شود.

چون این زندانیان در قصر قاجار تحت نظرجان محمد خان محبوس بودند ، سردار سپه از همان قصر فرح آباد به قصر قاجار تلفن می کند؛ جان محمد خان را پای تلفن احضار و از جریان اوضاع زندانیان سؤال می نماید جان محمد خان در پاسخ اظهار می کند که هنوز آن ها را تحویل نگرفته اند، ولی شاید تا یکی دو ساعت دیگر تحویل بگیرند و به باغ شاه ببرند.

سردارسپه دستور می دهد که اگر آمدند تحویل ندهید تا بعداً به شما دستور بدهم و كاملا مراقبت نمائید که آسیبی متوجه آنان نشود.

این اقدام سردارسپه اولین قدمی بود که علناً بمخالفت سيد ضياء الدين برداشته شد و کاملا نشان داد که سردار سپه به طرفداری از شاه و شاهزادگان وزیر پا گذاشتن دستورات سید ضیاء الدین اقدام کرده و نقشه وی را در این مورد بلا اثر گذاشته است.

با این کیفیت سید ضیاء الدین دیگر موفق باعدام آنان نشد و سردار سپه بدین وسیله توانست که کاملا رضایت خاطر سلطان احمد شاه را جلب و توجه عده ای از رجال و متنفذین را بطرف خود معطوف سازد پس از سقوط کابینه نیز عموم زندانیان مستخلص گشتند.

توضیح: پس از مراجعت سید ضیاء الدین به ایران مطالبی به مدیر روزنامه اتحاد ملی (هاشمی) گفته بود که راجع به اعدام محبوسین خلاف واقع است و چنین قصدی نداشته است؛ ولی او حدی که نماینده اسبق اصفهان و رئیس محکمه جزای دادگستری بود این نامه را به روز نامه مزبور نوشته که در شماره 664 مورخ سه شنبه 16 خرداد 1340 درج که عیناً نقل می گردد:

ص: 327

نگارش آقای اوحدی اصفهانی نماینده اسبق مجلس و رئيس محكمه جزای دادگستری در زمان کودتای 1299

«جناب آقای هاشمی، پس از مطالعه مقاله «ساعتی در آلاچیق سید ضیاء در سعادت آباد» مندرجه در شماره 663 اتحاد ملی چنان مبهوت و متحیر شدم که به زمین و زمان نفرین نموده و گفتم این محیط ایران چگونه است که با مختصر مرور زمان و یا تغییر و تحول مختصر صوری و مادی اشخاص تمام حقایق غیر قابل تردید و انکار را فراموش و یا مورد تکذیب قرار داده و عقاید و صفات ممدوجه بشریت را قلب و آن ها را جزء سخريه و استهزا شمرده اند؟!

چون من در زمان کودتای 1299 رئیس محکمه جزای دادگستری بودم و بخوبی در جریان امر صاحب اطلاعم حیفم آمد که سکوت کنم؛ بگذارید این ها گفته شود تا چیزی از آن جریان تاریخی مکتوم نماند.

پس از گذشتن چند روزی از کودتا و توقیف شدن شصت هفتاد نفر از طبقات مختلفه پیش خدمت اتاق وزیر به محکمه آمده و گفت آقای سید مصطفی عدل کفیل وزارت دادگستری شما را احضار کرده است.

در شرف یابی فرمودند که جناب آقای سید ضیاء الدین نخست وزیر بوسیله من شما را احضار فرموده که لازم است فردا ساعت ده حاضر شوید که باتفاق شرف یاب شویم. در ساعت مقرر به عمارت گلستان وارد اتاق انتظار شدیم که آقایان عدل الملك و فروهر و چند نفر دیگر هم بودند. بنده از آقای دادگر که سابقه دوستی داشتم سؤال کردم که با بودن شما جناب آقای نخست وزیر چه احتیاجی به من دارند؟ جواب فرمودند شاید در شما چیزی بدانند که ما فاقد آن هستیم.

در این بین پیش خدمت آمد و اعلام کرد که اوحدی شرف یاب شود. پس از تشرف بنده جناب آقای سید ضیاء الدین نخست وزیر با بشاشت و گرمی فرمودند آقای اوحدی علت این که بین تمام قضات دادگستری شما را برای منظور خود انتخاب کردم برای این است که شما را از حيث شجاعت و شهامت و صحت عمل و بی طمعی

ص: 328

و وطن پرستی بهتر و بالاتر تشخیص دادم؛ بنابر این انتظار دارم این اشخاص خیانت پیشه و جنایت کار را که من توقیف کرده ام شما آن ها را باعدام محکوم نمائید تا من آن ها را بدار بزنم تا ملت و مملکت از شر آن ها نجات یابد؟!

بنده از جناب آقای نخست وزیر سؤال کردم که آیا محاکمه این اشخاص که فرمودید باید محاکمه شوند بطریق آزاد و عادی و داشتن حق انتخاب وکیل و حق استيناف و تمیز باید صورت گیرد یا خیر؟

جناب آقای نخست وزیر فرمودند ،بلی بطریق آزاد و داشتن حقوق قانونی باید انجام شود.

بنده خدمتشان عرض کردم آیا با این قانون جزای عرفی و این وضع خراب دادگستری و این وکلا که اغلب قضات چون موم در دست آن هاست، تصور می فرمائید که ممکن است یک نفر از این اشخاص را محکوم باعدام نمود؟

جناب آقای نخست وزیر از این جملات اخیر بنده بر آشفته شده و صورت ایشان تغییر کرد و فرمود پس چه باید کرد؟!!

بنده عرض کردم شما با قوای نظامی تشخیص داده اید که بسبب يك عده جنایت کار شیاد سر تا سر مملکت دچار هرج و مرج و نا امنی و راهزني و هتك نواميس و رشوه خواری و فساد و جرائم دیگر شده و شما برای دفع آن ها انقلاب نموده و کودتا کرده اید و این اعمال مورد رضایت تمام افراد ملت شده است؛ بنابراین باید يك محكمة انقلابی تشکیل بدهید تا محکمه انقلابی هر يك از این اشخاص را مستحق اعدام دانست حکم اعدام و هر کس را مستحق حبس دید، حکم حبس بدهد و این احکام هم فوری اجرا گردد.

جناب آقای نخست وزیر باشنیدن این پیشنهاد بنده از هم شکفته شد و رنگ صورتش تغییر کرده و زنگ زد؛ پیش خدمت حاضر شد و فرمود وزیر جنگ را بگو حاضر شود. پس از حضور ماژر ،کیهان آقای نخست وزیر مذاکرات را بازگو کرده و فرمود این پیشنهاد آقای اوحدی مورد تصدیق من است و فوراً بروید و از قوانین

ص: 329

فرانسه موادی تهیه کنید که محکمه انقلابی تشکیل و این توقیفی ها در آن محکمه محاکمه شوند.

آقای وزیر جنگ بنده را سوار اتومبیل نموده به منزلش که در خیابان عین الدوله بود، برد و با اردناس خود که او هم زبان فرانسه می دانست مشغول مطالعه شدند؛ ولی بنده به آقای وزیر جنگ عرض کردم چون زبان فرانسه نمی دانم مرخص می شوم. شما پس از این که مواد را تهیه کردید اگر لازم شد به من اطلاع دهید و من به دادگستری بر گشتم و آن ساعات بهترین ساعت های عمر من بشمار رفت.

آقای هاشمی اگر آقای سید ضیاء الدین جریان را فراموش و تکذیب نماید آقای ماژر کیهان فراموش نکرده؛ زیرا در این جشن آخری مجلس شورای ملی که نزديك من نشسته بود تمام جریان را بازگو کرد که جمعی شنیدند و شما می توانید با تلفن از ایشان استعلام نمائید.

چرا این محکمه انقلابی تشکیل نشد و توقیفی ها محاکمه نشدند؟ بنده تصور می کنم برای عدم همآهنگی افراد کابینه سید ضیاء بود که با سید هم عقیده نبودند؛ و روی این اصل من معتقدم که هر دولتی که افراد آن با هم اختلاف عقیده داشته باشند نمی توانند موجب رضایت ملت و عمران مملکت واقع گردند و این یکی از اشتباهات سید ضیاء بود.

نکته ای که در نظر من لا ینحل مانده گفته سید ضیاء الدین است که گفته من نمی خواهم به قصابی معروف بشوم (یعنی آدم کش) اگر مقصود سید ضیاء از این عبارت کشتن مردم بی گناه است که این عقیده مخصوص ایشان نیست و تمام مسلمانان بر این عقیده هستند و اگر مقصود ایشان قتل جنایت کاران و گناه کاران است، این عقیده برخلاف اوامر و احکام الهیه است؛ چه خداوند برای بعضی گناه کاران قتل و رجم را واجب فرموده و پیغمبر اسلام صلوات الله عليه نيز بعثت بالسيف فرموده و اولادش در شام موقع معرفی خود فرموده: ﴿ أنا ابنُ مَنْ ضَرَبَ خَراطِیمَ الخَلقِ حَتّی قالُوا لا إلهَ إلَّا اللّهُ﴾ بنابراین چگونه کسی که خود را اولاد پیغمبر می داند می تواند دارای چنین عقیده

ص: 330

باشد؛ مگر این که گفته شود يك عقيده سیاسی است به عقیده بنده آقای سید ضیاء علاوه به این که در زمان کودتا چند اشتباه کرد پس از مراجعت نیز اشتباهاتی را مرتکب شد که قطعاً خودشان هم متوجه آن شده اند متمنی است این چند سطر را برای حفظ تاریخ امر به درج در روزنامه اتحاد ملی فرمائید.

27.اختلاف نظر فیما بین رئیس الوزراء و سردار سپه

گفته شد سالار منصور قزوینی که از اعضای کمیته آهن بود، روز 16 حوت به حکومت زنجان انتخاب و به انجام مأموریت محرمانه ای مأمور گردید و آن مأموریت عبارت از این بود که پس از ورود به زنجان مقدمات دستگیری جهان شاه خان (امیر افشار) که یکی از متنفذین آن جا بود فراهم نموده سپس او را تحت الحفظ به تهران بفرستد؛ ولی همین که سالار منصور به زنجان رسید جهان شاه خان نیز از طرح نقشه گرفتاری خود مسبوق گردید؛ لذا قبل از آن که وی را محاصره نمایند، از بیراهه بطرف قزوین حرکت کرد و نظر به روابط دوستی که با سردار سپه داشت، لدى الورود به قزوین تلگرافی بعنوان مشار الیه مخابره کرده که برای وی تأمین بگیرد تا از گرفتاری او جلو گیری بعمل آید و خودش نیز محرمانه از قزوین بطور نا شناس بطرف تهران حرکت کرده پس از ورود به تهران مستقیماً به منزل سردار سپه ورود نمود.

سید ضیاء الدین از این جریان اطلاع پیدا می کند، منتهی موضوع را مسکوت گذاشته بود که ببیند از طرف سردار سپه در این مورد اظهاری می شود یا نه

یکی دو روز از این مقدمه می گذرد تا روز دوم عصر در هیئت وزراء که سردار سپه حاضر می شود و چند نفر از وزراء هم حضور داشتند بین رئيس الوزراء و سردار سپه روی کار های مربوط به قشون مدتی مذاکره می شود؛ در خاتمه مذاکرات سید ضیاء الدین از سردار سپه سؤال می نماید خبر تازه ای ندارید؟ سردار سپه در پاسخ اظهار می کند چرا چند روز قبل جهان شاه خان از قزوین به من تلگرافی کرد و امان خواسته بود و خودش هم دو روز است به تهران آمده و در منزل من اقامت دارد.

ص: 331

سید ضیاء الدین به سردار سپه می گوید که: خوب است شما به کار های مربوط به خودتان مشغول باشید و از دخالت به کار های سیاسی خود داری نمائید هنوز حرف رئيس الوزراء تمام نشده بود که سردار سپه متغیر شده وجواب های درشت اهانت آمیز و حتى فحش هم می دهد و بلافاصله از اتاق هیئت وزراء در حالی که درب اتاق را با شدت هر چه تمام تر به یک دیگر می کوبد، از اتاق خارج می شود

پس از خروج مشارالیه سایر وزراء از این پیش آمد اندیشناک می شوند سید ضیاء الدین می گوید که چون تمام قدرت قشون فعلا در دست سردار سپه می باشد ممکن است بر علیه کابینه اقداماتی بنماید که بضرر دولت تمام شود. مدتی در این باب مذاکره می شود، بالاخره تصمیم می گیرند که وسائل آشتی را فراهم نمایند و نگذارند طرفین مشغول فعالیت بر علیه یک دیگر شوند؛ زیرا صلاح خود را در این تصمیم دانسته بودند؛ لذا دو سه نفر از وزراء به منزل سردار سپه می روند و مشار الیه را به صلح و صفا دعوت و خواهش می کنند که باتفاق آن ها به هیئت وزراء برود تا وسائل آشتی را فراهم و کدورت حاصله مرتفع گردد.

ولی سردار سپه نه تنها از رفتن نزد سید ضیاء الدين جداً خودداری می نماید و جواب منفی می دهد بلکه در پاسخ وزراء شروع به فحاشی کرده و سید ضیاء الدین را تهدید می نماید که ...!

بالنتيجه وزراء مجبور می شوند که به هیئت وزراء مراجعت نمایند و مراتب را بعرض رئيس الوزراء برسانند مجدداً در این باب مدتی مذاکره می شود؛ بالاخره چنین نتیجه می گیرند که خود سید ضیاء الدین به منزل سردار سپه رفته از وی استمالت کرده، صلح نمایند.

رئيس الوزراء بدین ترتیب موفق می شود که ظاهراً دوباره روابط دوستی را برقرار نماید؛ ولی در صدد بر می آید که به هر طریقی ممکن است رفته رفته از قدرت سردار سپه بکاهد و ناگهان او را دستگیر و زندانی نماید بهترین راهی که برای نیل بمقصود بنظر می رسید این بود که موقتاً مشارالیه را وزیر جنگ نماید و بعداً پست

ص: 332

ریاست دیویزیون را به یکی از دوستان خود واگذار کند تا بدین وسیله موفق گردد بغتتاً قدرت سردار سپه را بگیرد.

28.لندن اظهار رضایت می کند !

اشاره

مورخه 7 و 8 مارس 1921

«لندن، خبر گزاری رویتر

از قراری که اعلام گردیده اعلی حضرت پادشاه ایران آقای آقا سید ضیاء الدین را که یکی از قائدین نهضت قوای نظامی می باشد به قبول مقام ریاست وزراء و تشکیل دولت امر فرموده اند.»

بهبودی اوضاع ایران

خبرگزاری رویتر مورخه 12و13 آوریل 1921

«لندن در جواب کنوردی در مجلس مبعوثان للويد جرج اشعار داشت بموجب راپرت و اخباری که از تهران به حکومت بریتانیا واصل شده، پس از تشکیل کابینه و حکومت جدید در ایران وضعیت و امور آن جا رضایت بخش گردیده است؛ دولت انگلستان با نهایت صمیمیت و دل سوزی ناظر و مراقب مساعی کابینه جدید می باشد و کابینه جدید می تواند مطمئن باشد که هر گونه اقدامی که برای حفظ انتظامات و استقرار وضعيات عادی در ایران بعمل آورد از طرف حکومت اعلی حضرت پادشاه انگلستان تبريك و تهنیت گفته خواهد شد.»

24 حمل 1300

تلگرافی از خراسان به هیئت دولت رسید که خداوردی و همراهان وی که اخیرا در صفحه خراسان پیدا شده و شروع به یاغی گری کرده اند از طرف کلنل محمد تقی خان قوای کافی بصوب قلعه کلیان که محل آن ها بود اعزام شد و پس از رسیدن قوا به آن جا بین

ص: 333

طرفین جنگ سختی در گرفت که بالنتیجه در اثر پایداری و شجاعت نظامیان، قلعه بتصرف قوای دولتی در آمد و خدا وردی و همراهانش شکست خورده و فرار کردند، ولی در نتیجه اقدامات رئیس ژاندارمری کلنل «محمد تقی خان» و حاکم نظامی خراسان برای دستگیری و قلع و قمع خداوردی پس از يك جنگ دیگر قوای وی بکلی مضمحل و در هم شکست و خدا وردی شخصاً به بجنورد ورود نموده و تسلیم حاکم آن جا شد.

29.مجلس ضیافت شب 20 حمل (معروف به مجلس دوغ)

اشاره

پس از انتشار اعلامیه الغای قرارداد رئيس الوزراء در صدد تهیه و تدارك مهمانی با شکوهی بر آمد و شب بیستم حمل 1300 وسایل آن را مهیا کرده در دربار ، مجلس ضیافت رسمی انعقاد یافت کسانی که در این مهمانی دعوت به شام شده بودند، عبارت بودند از: نمایندگان خارجه و هیئت وزراء و عده ای از محترمین دربار و بعضی از رجال که گرفتار حبس نشده بودند.

می گویند از مستوفی و مشیر الدوله و مؤتمن الملك كه دعوت بعمل آمده بود حاضر نشده بودند. در این مهمانی بعوض مشروبات الکلی دوغ و شربت قند به مدعوین داده شد و روز 20 حمل روزنامۀ ایران يك ورقه فوق العاده روی اهمیت این مجلس ضیافت که متضمن نطق رئيس الوزراء و سایر نمایندگان خارجه بود، منتشر ساخت. بعلاوه جرایدی که در آن روز منتشر می شد، چندین روز روی اهمیت این مجلس ضیافت قلم فرسائی کرده نطق رئيس الوزراء را تفسیر می کردند.

اینک از نظر این که متن این نطق ها یادگاری از حکومت 3 ماهه سید ضیاء الدین می باشد عیناً بدرج آن ها پرداخته می شود:

ترجمه متن نطق رئيس الوزراء

«خانم ها مهمانان عزیز،

با يك انبساط و مسرت بسیار عمیقی است که شرافت مند ترین نمایندگان دول معظمه

ص: 334

دوست و همسایگان را در این مجلس و اطراف این میز مشاهده می کنم

مجلس ضیافتی که از دو حيث نزد من عزیز است زیرا از یک طرف علائم خاتمه يك دوره کشمکش اغتشاش محسن و مصائب را نشان داده و از طرف دیگر سیره و عادات از منه صلح و اوقات عادی را جلوه گر می سازد.

من مطمئن هستم در عین آن که احساسات خالصانه خویش را عرضه می دارم، مفسر و مترجم احساسات سایر اعضای دولت نیز واقع گشته ام

خانم ها مهمانان بسیار محترم و عزیزم،

از همان لحظه که اعلی حضرت اقدس شاهنشاه شهریار محبوب ما که علاقه اعلی حضرتش به نیرو و سعادت ملت و مملکت ما فوق گفتار است به من امر فرمودند که زمام حکومت مملکت خویش را در دست گیرم دوستی صمیمانه و مناسبات خالصانه مملو از حسن نیت و موافقت با جميع دول را اصل و مرام و هادی سیاست خارجی خود قرار دادم

با وفاداری به این مرام و برای نیل به این آمال بود که فوراً شروع به برطرف کردن تمام علل و شبهاتی نمودم که ما بین من و نیات من حايل يا افکار مرا مزاحم بودند.

اينك مسرورم با آن که چند هفته بیش نیست که اجرائیات منظوره شروع گشته و هنوز از عمر جوان این حکومت زمانی نگذشته مع هذا در پرتو مشارکت یکی از اعضای هیئت محترم نمایندگان ،سیاسی مجاهداتم به تاج موفقیت مزین گشته، یعنی به حل قضیه قرار داد ایران و انگلستان نایل گردیده

قرارداد مزبور با رضایت و موافقت طرفین دیگر وجود خارجی ندارد. موفقیتی که برای مملکت من حاصل شده عبارت از این است که نسخ قرارداد هر گونه سوء تفاهمات ممکنه را ما بین ایران و انگلستان مرتفع و در عین حال يك مرتبۀ دیگر دوستی تاریخی این دو امپراطوری و این دو ملت را محکم تر نموده است.

ص: 335

اکنون بیش از هر موقع ارکان این دوستی و مودت بر روی حسن اعتماد و اطمینان متقابله که از جمیع اسناد دیپلماسی محکم تر است، اسناد و نوشتجاتی که اغلب حاکی احساسات حقیقی واقع نمی شوند، جایگزین گردیده.

من دارای این طالع بودم که این موضوع بسیار باريك ولطيف را با جناب مستر نرمان که خویشتن نیز بهره مند از همان روح مودت و مناسبات تاریخی است که از قرون متوالیه بین این دو امپراطوری وجود داشته، در میان آورم.

اینک از مساعدت گران بهای ایشان امتنان خود را اظهار می دارم و آیا شرافت مندانه ترین وظیفه دیپلماسی این نیست که رشته های دوستی را ما بین ملل محکم تر ساخته و از هر گونه علل و موجبات ایجاد سوء تفاهمات جلوگیری نمایند؟

متعاقب این موفقیت و با صرف فکر دائم برای تحصیل مزایای ترقی و تمدن دورۀ جدید حکومتی که زمام آن را در دست دارم تصمیم نمود که مستشاران خارجی را دعوت نماید تا بدون تأخیر وظیفه اصلاحات را ایفا نمایند.

بهمین نظر دولت برای تجدید تشکیلات مالیه به دولت انگلستان مراجعه نمود و اجابت این تقاضا یک مرتبه دیگر وجود احساسات موافقی را بین دو ملت مبرهن ساخت

فلاحت که امروز مهم ترین منبع عايدات مملکت ما است، با اعتماد و تجربیات درخشنده مستشارانی که از جمهوری كبير دول متحده امریکا خواسته شده، محول خواهد گشت.

من خوش بخت هستم که می توانم در این موقع احساسات حق شناسانه تمام هم وطنان خویش را نسبت به این ملت انسانیت پرور اظهار دارم که در مدت قحط و غلای اخیر هزار ها از قحطی زدگان بدبخت را یاری و معاونت نمودند که الى الابد احسان کنندگان خویش را تقدیس و احترام خواهند نمود.

ص: 336

تشکیلات عدليه با يك ميزان وسیع تری به اعتماد مستشاران فرانسوی محول خواهد گشت؛ فرانسه بزرگ ترین مبلغ افکار عدالت اجتماعی، مربی بزرگ مشرق - حتی دنیا- از روی شایستگی دعوت شده است که یک بار دیگر این خدمت بزرگ رازیب صفحات خدماتی نماید که از سنوات متمادی در عالم علم و معرفت نسبت به ایران نموده است.

اين يك حقيقت مسلمی است که «عدالت اساس و بنیان هر حکومتی است» و حقاً می توان گفت که در سرزمین ایران قریحه و درایت فرانسه اساس معدلت را استوار خواهد ساخت.

در این موقع که از افکار عدل و داد سخن می رود، بر خلاف انصاف خواهد بود اگر از دولت بلژيك برای خدمات نفيس مستخدمین بلژیکی که از طرف آن دولت داده شده اند اظهار قدر شناسی و امتنان ننمایم

از دوست خود، دولت سوئد درخواست خواهیم کرد، برای تشکیلات ژاندارمری ایران که عامل درجه اول استقرار امنیت و انتظامات داخله است و مبانی سعادات مادی ،اقتصادی، اداری و مالی مملکت بر روی این مؤسسه استوار است عده ای از صاحب منصبان دلیر و توانای خود را که وظیفه تعلیم و تنظیم تشکیلات را بر عهده خواهند داشت، اعزام دارد

در همان حال که ایران از مزایای ترقی و تمدن اروپا بهره مند خواهد گشت در پرتو صلح عمومی نعمت تجدید فعالیت تجارتی نیز وی را با تمام ممالك اروپا حاصل خواهد گشت، چه با ممالکی که نام آن ها ذکر گشت و هم چنین با ممالك اروپای مرکزی و مخصوصاً ایران خوشبخت خواهد شد از این که مناسبات تجارتی خود را با جمهوری آلمان تجدید نماید؛ مناسباتی که زمینه رشته های دوستی ما بوده است.

ص: 337

در عین آن که این سیاست دوستی و مؤالفت با تمام دول تعقیب خواهد گشت دولت ایران هیچ گاه علایق و منافع مخصوصی که وی را با دو همسایه بزرگ خویش انگلستان و روسیه مرتبط ساخته فراموش نخواهد کرد و من متأسف هستم که در این موقع از مسرت حضور نماینده محترم دولت دوست ما روسیه - که ورود وی قريباً انتظار می رود محرومم

هم چنان از نظر دور نخواهیم داشت رشته هایی که ما را با ملل برادر و همسایه متصل داشته از آن جمله ملت افغان که وجهه های ارتباطیه ما فقط منحصر بيك رشته نیست و هم چنان ملت ترك كه من آرزومندم بزودی از اشکالاتی که وی را فرا گرفته نجات یابد تا بتواند حیات عادی و موقعیت خویش را احراز نماید

همین طور جمهوریت های جوان قفقازیه که میوه های جنگ بین المللی هستند و در يك عصر جديد در عالم سیاست تولد یافته اند.

من خواهانم مهمان بسیار محترم و عزیزم که بوسیله مشارکت و معاضدت های صمیمانه مشاهده کنم که دورۀ سعادت و عصر رفاهیت مملکت من تجدید گردد تا بعد از این همه ایام تیره گی و تیره روزی که وی را مهیای يك حیات نوینی ساخته است بتواند در ترقیات عالم شرکت جسته و به احراز مقامی که از روی استحقاق و شرافت در تاریخ دنیا عموم و در قطعه آسیا خصوصاً اشغال نموده بود، در ظل عنایات پروردگار توانا و توجهات مخصوصه شاهنشاه معظم محبوب اينك مجدداً نایل گردد

مدعوین بسیار عزیز و محترمم من این شربت شیرین و پاك را بنام و به سعادت دول و مللی که شما در نهایت شرافت سمت نمایندگی آنان را دارید و هم چنین بسلامتی شما ها می نوشم»

پس از پایان نطق رئيس الوزراء (سید ضیاء الدین) مستر کالدول وزیر مختار امریکا که مقام شیخ السفرائی را دارا بوده برخاسته از طرف خود و سایر نمایندگان سیاسی مقیم تهران نطق ذیل را به زبان انگلیسی ایراد نمود:

ص: 338

ترجمه نطق مستر کالدول وزیر مختار امریکا و شیخ السفراء

«خانمها ،حضرت اشرف جنابان اجل رفقا (!)

كلمات مؤثر و فصيح حضرت اشرف نه تنها بر من بلکه بر هر مستمع و دوست هوشیار تأثیراتی عمیق بخشیده است اعمال شما حاکی از نیروی اراده و افعالتان حاکی از صمیمیت خاطر می باشد مرام و آمال نیکو و با عظمت حضرت اشرف را ما متفقاً با يك صدا چنین پاسخ می دهیم:

خداوند متعال شما را توفیق عطا فرماید و تا وصول به مقصود همراه و نگهبان شما باشد.

امروز نه تنها ایران بلکه تمام دنیا محتاج به رجال است؛ رجال بزرگ، رجال وسیع الفكر؛ رجال علاقمند؛ رجال توانا؛ رجال درستکار که موفقیت را زمانی وقع و عظم نهند که نیات و مقاصد آن ها بلند باشد؛ زیرا عدم موفقیت همه وقت جنایت نیست؛ لیکن مقصد های پست را هیچ گاه جز جنایت نتوان دانست؛ ما محتاج به رجالی هستیم که شعشه جاه و جلال و مقام نتواند آن ها را بخرد با تملق و چاپلوسی آنان را از خط مستقیم منحرف سازد؛ رجالی که دارای عمق قلب وسعه صدر و صاحبان فکرت و بینش باشند.

این صفاتی که بطور ندرت در رجال یافت می شود ما در سیرت و ذات شما مشاهده می کنیم ما به حضرت اشرف معتقد هستیم و می دانیم که بیش از حد وظیفه نسبت به ما و خودتان و وطن محبوبتان صداقت کار هستید، ما به پادشاه عظیم الشأن محبوب شما محبت و علاقه و اطمینان داریم؛ علاقه و اشتیاق ذات همایونش را به سعادت ملک و ملت و مجاهدات دایم اعلی حضرت معظم له را برای نیل بدین مقصود، مشاهده می نمائیم.

نیات عالیه و اشتیاق حضرت اشرف بیشتر مشهود و آشکار می گردد از اخلاق و سیرت مشاورین و همکارانی که برگرد خود جمع فرموده اید، احتیاجی نیست که من آن ها را بستایم؛ زیرا حسن عقیدت در اعمال آن ها صحایف روشنی هستند.

ص: 339

اخلاق هر کس از رفقایی که اختیار می کند، معلوم و واضح می گردد؛ بنابر این آیا کدام يك از كسانی را که لیاقت و شایستگی هیئت دولت و هم قدمان شما را مشاهده می نمایند مجال باقی خواهد ماند که نیات شما را تردید نمایند.

بدون شبهه برای شما موانعی هستند مرئی و واضح که غلبه بر آن ها سهمگین و دشوار است علاوه بر این اشکالاتی هستند در زوایا مستور که درک آن ها بر قوی ترین فكرت ها دشوار است؛ لیکن در پرتو استقامت و اراده نیرومند بر جمیع مشکلات غلبه می توان کرد؛ همان قسم که پروردگار کسانی را که دوست می دارد، همواره قرین محن و مصائب می نماید متاعب و سختي ها غالباً سعادت و برکاتند که در لباس دیگر جلوه گر شده اند؛ بنابراین بیم و خوف بخاطر راه ندهید بلکه بسوی مقصود بشتابید و پیوسته به عون و عنایت حضرت باری اعتماد کنید که اوست منبع برکات و مطلع سعادات.

امتنانات شما را تشکر می گوئیم حق شناسی های شما را سپاس گزاری می کنم و این سخن را با اطلاع کامل از مقاصد و نیات باطنی نمایندگان دیپلماسی اظهار می دارم که ذات اشرف مطمئن باشد که هرگز از مساعدت با شما و با هر گونه نیاتتان که موجب سعادت ایران است امتناع نخواهند نمود.

امپراطوری ها نیز مانند اشخاص طلوع می کنند به اوج شوکت می رسند و سپس افول می نمایند و حتی بعضی اوقات نقاب فراموشی پوشیده از خاطر ها محو می گردند ما يك ارادۀ شرافت مندانه يك مجاهدت نيكو و بلند مانند روح لم يزل و لایزال باقی است که پیوسته در اعصار آینده ثمر می بخشد.

در همان حال نباید در آن واحد انتظاراتی فزون از حد داشت زیرا با يك جنبش به آسمان نتوان رسید بلکه اعمال روزانه ما بمثابه نردبانی است که پله های آن را يك بيك طى کرده از حضیض خاك ما را به آسمان می رساند.

در خاتمه ما پیاله های خود را بسلامتی میزبان شرافتمند و عالی فکر خود و هم قدمان وی از وزراء و صاحبان مقامات دولتی و به سعادت ایران عزیز کهن سال

ص: 340

بلند کرده از جامی که نیات حسنه آن را لبریز کرده است ،شربت حیات بخشی را که ما امریکائی ها آن را شراب ملی خود قرار داده ایم و بسلامتی خانم ها می نوشیم. سپس مسیوریموند وزیر مختار بلژيك نطق ذیل را به زبان فرانسه ادا کرد

ترجمه نطق مسیوریموند وزیر مختار بلژيك

حضرت اشرف ،خانم ها ،آقایان،

پس از جواب بلیغ مقدم السفراء جناب مستر كالدول به نطق جامع و جالب توجه آقای رئیس الوزراء من نمی بایستی دیگر چیزی بیان نمایم؛ چنان چه من خواسته باشم از حق جواب دادن سوء استفاده نمایم و اين يك نوع تهوری است که در مقابل يك هیئت دولتی که حقیقتاً سوء استفاده را دوست ندارد، مبادرت بهمان موضوع نموده ولی در این جا مطلب مربوط به سایرین است؛ در حقیقت من يك نوع دين سپاس گزاری نسبت به رئیس محبوب دولت امپراطوری ایران برای ابراز توجهات کریمانه ای که معظم له به هم وطنان من فرموده است دارم و دوست می دارم که این دین را فوراً ادا نمایم؛ مخصوصاً در این موقع که ادای آن نیز مطلوب است، و همه وقت چنین موقعی بدست نمی آید

حالا موقع آن فرارسیده است زیرا من از مدت مدید آقای رئيس الوزراء و بسیاری از هم قدمان معظم له افتخاراً از مدت های متمادی با ایشان دوست هستم می شناسم و بی نیاز از آن هستم که در بین بعضی از این آقایان علائم مهر و مودت را نسبت به هموطنان و مملکت خود تفحص نمایم.

سی سال است که از جانب حکومت پادشاهی بلژيك مستخدمين بلژيكي به ایران داده شده است و مشار الیهم در این سرزمین دوایری تأسیس کرده اند که مزايا و فواید آن غیر قابل تردید است. بعلاوه مستخدمین مزبوربین مملکتین ایجاد یك نوع مناسبات دوستانه نموده اند که محسنات آن نیز قابل انکار نمی باشد و این روابط دوستانه هیچ گاه معدوم نخواهد گشت؛ نطق مودت انگیز رئیس دولت ایران را

ص: 341

استوارتر خواهد ساخت.

مستخدمین بلژیکی مملکت ایران را بتمام اقطاع بلژيك آشنا ساخته و مهر اين سرزمین را در قلوب آنان راسخ نموده اند؛ تاریخ سراسر افتخار ملک ایران که مانند تاریخ عالم باستانی و قدیم است؛ در تمام قطعات بلژيك مورد تحسین و شگفت می باشد افتخارات محو ناپذیر ادوار ماضیه ایران در طی اعصار و دهور گذشته را در تمامت بلژيك، كسی یافت نمی شود که از آن مطلع نباشد و صفحات تاریخ ایران زمین را با يك علاقه و توجه خاص ورق نزند

احساسات مودت انگیزی که در مملکت من نسبت به ایران ابراز می گردد سال گذشته بتوسط پذیرائی شگفت آمیزی که در بروکسل از تاجدار محبوب و متبوع ایران اعلی حضرت شاهنشاه که در نهایت احترام از این جا سلامم را به آن اعلی حضرت تقدیم می نمایم - قدر کفایت مبرهن گشت.

این احساسات پیوسته و تا هر وقت که دولت ایران به معاونت مستخدمین بلژیکی مراجعه نماید در ازدیاد خواهند بود و مستخدمین مزبور کما فی السابق صمیمانه نسبت به ایران خدمات خود را مداومت خواهند داد؛ مشار الیهم با نیات حسنه همان مملکتی که از آن جا می آیند برای توسعه رفاهیت ایران کوشش خواهند کرد و همان خط مستقیم دوستان صحیح العمل و صمیمی نسبت به همه کس را تعقیب خواهند نمود و پیوسته همان اصول معروف این فلسفه را که دوستان دوستان ما دوستان خودمان هستند در مد نظر خواهند داشت.

خواتین محترمات آقایان محترم،

قبل از آن که دو مرتبه به کرسی خود قرار گیرم میل دارم برای آن که یک مرتبه دیگر اظهار تشکر نمایم بطرف حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء متوجه گردیده و مایلم که در خاتمه از صمیم قلب ادعیه خالصانه خود را برای سعادت ملت با افتخار ایران تقدیم دارم»

ص: 342

همین که وزیر مختار بلژيك نطق خود را بپایان رسانید مستر نرمان وزیر مختار انگلستان برخاسته بیانات ذیل را به زبان فرانسه ایراد نمود

ترجمه متن نطق مستر نرمان وزیر مختار انگلیس

آقای رئيس الوزراء

نطق های فصیحی که از طرف جناب شیخ السفراء و وزير مختار بلژيك ايراد شد مرا محروم ساختند از فرصتی که اگر بیان بلیغ آنان نبود، آن را مغتنم می شمردم؛ برای اظهار تکریم و تحسین خود از عملیات تابناك وطن پرستانه ای که به مشارکت هم قدمان لایق حضرت اشرف با شجاعت و شهامتی زاید الوصف بر عهده گرفته و با موفقیتی فروزان تعقیب می فرمائید حقیقة زاید می دانم و حتی گستاخی می شمارم در يك موضوعی که جناب مستر کالدول آن را منصفانه تقدیر کرده است، سخن برانم.

بنابراین اگر من دقیقه ای چند وقت شما را مشغول دارم، فقط از يك نقطه نظر شخصی است که نمی توانم از تقدیم تشکر به حضرت اشرف برای اشاراتی که نسبت به من فرموده و در قلب من تأثير و نفوذی عمیق نموده است، خودداری نمایم.

آقای رئیس الوزراء از همان لحظه ورود من به پایتخت این امپراطوری تاریخی که سرنوشت وی اکنون با بازوان ثابت و توانای شما هدایت می شود فكر من منحصراً مشغول و معطوف تحکیم رشته هائی بوده که از سه قرن قبل ایران را با مملکتی که من افتخار نمایندگی آن را دارم متحد می ساخته است؛ بنابراین با نیات حسنه ای که همواره در خاطر داشته ام اگر مساعی من در تحکیم مناسبات بين دولتين موفقیتی حاصل نماید و لو این که آن موفقیت هم مختصر باشد، پاداش غیر از آن تقاضا ندارم

اما راجع به آتیه عصر نوینی که شما آقای رئیس الوزراء به فرخندگی و میمنت شروع فرموده اید یقین دارم که برای ما يك مشارکتی که همواره نزدیک تر و مؤثرتر و با ثمرتر باشد فراهم خواهد ساخت؛ بنابراین از حضرت اشرف تمنا دارم

ص: 343

که مرا یک نفر مساعد و معاضدی بدانید که هم چنان وفادار و از گذشته ساعی تر خواهد بود.

من برای شما و همکاران عالی مرتبت شما همان موفقیتی را که سزاوار هستید خواهانم و ممتنع است غیر از این و عالی تر از این برای شما آرزویی داشت.

در این موقع مسیو «هوپ نو» شارژ دافر فرانسه برخاسته نطق ذیل را با زبان ملی خود ایراد کرد.

ترجمه متن نطق مسیو هوپ نو شارژ دافر فرانسه

آقای رئيس الوزراء،

برای من موجب بسی مباهات و افتخار است که تشکرات خود را برای کلماتی که بنام ایران خطاب به فرانسه فرمودید و در قلوب جميع فرانسویان صلاى يك دوستی تزلزل ناپذیری را تلقی و منعکس خواهم کرد، تقدیم نمایم.

سیاست مؤالفت و مودت با دول خارجه و عمل اصلاحات داخله که دولت حضرت اشرف با موفقیت بزرگ عهده دار شده است، در هیچ نقطه مثل فرانسه نیرومند و صلح طلب که افکار عالیه عصر جدید را به دنیا هدیه کرده و اکنون نیز سرمشق سعی و عمل آزادانه را به گیتی می دهد طرفدار نخواهد داشت.

ایران یا وارث شکوه و مفاخر قرون بسیار که در دهلیز آسیای وسطی وظیفه فراهم نمودن صلح و سلم ما بین نژاد ها و نشر تمدن را عهده دار است با اطمینان کامل می تواند با مقدرات عالیه خود كه يك ملت بزرگ آزادی است مواجه گردد.

حضرت اشرف مساعدت هائی را که فرانسه در عالم معارف ایران نموده است، بخاطر آورده اعلام فرموده اید که ایران دایره مساعدت را برای فرانسه وسیع تر نموده از مملکت من تقاضا خواهند نمود که در تأسیس مؤسسات قضائی مشارکت نماید

ص: 344

دوستی مقدسی که فرانسه را به سه دولت بزرگ بلژيك، انگلستان و اتازونی که به مساعدت ایران دعوت شده اند مرتبط و متحد می سازد؛ عهده دار شدن این امر را نزد فرانسه عزیزتر نموده است.

حضرت اشرف می تواند اطمینان داشته باشید که با وفاداری به سیره قدیمی خویش فرانسه این دعوت را با مسرت تمام اجابت خواهد کرد و مانند سایر اوقات با کمال بی غرضی پاسخ خواهد داد.

اکنون پیاله خود را در تکریم و تعظیم اعلی حضرت امپراطوری شاهنشاه ایران بلند کرده و به سعادت مملکت و خوشبختی هیئت محترم دولت آن اعلی حضرت معظم می نوشم

پس تمام حضار بسلامتی اعلی حضرت اقدس شهریاری پیاله شربت قند و دوغ را بلند نموده نوشیدند و مشغول صرف شیرینی و میوه های خاتمه غذا گردیدند.

ساعت یازده شب از اتاق شام میزبان و مدعوین به تالار پذیرائی رفته و تا یک ساعت بعد از نصف شب به تفرج و تفریح مشغول بودند؛ این مسئله قابل ذکر است که دستجات موزيك نظامی در تمام مدت شام و بعد از آن نه تنها نوا های ملی را به نیکو ترین طرزی نواخته بلکه آهنگ های اروپایی را خوب از عهده بر آمده فوق العاده جالب توجه حاضرین گردیدند.

30.اوضاع آذربایجان

سابقاً گفته شد که قبل از تشکیل کابینۀ سپهدار اعظم اکراد آذربایجان از ضعف حکومت مرکزی سوء استفاده کرده انتظام قسمتی از ایالت آذربایجان را بهم زده و کابینه های وقت را دچار زحمت کرده بودند و همین طور هم دائماً جنگ و گریز بین قوای طرفین (قوای ژاندارمری و اکراد) ادامه داشت تا این که در تاریخ 20 حمل 1300 خورشیدی بین اتباع اسماعیل آقا سمیتقو و قوای ژاندارمری جنگ سختی در گرفت که بالنتیجه

ص: 345

قوای دولتی در اثر شجاعت فوق العاده خود موفق گردید که شکست سختی به اکراد داده و در حدود دویست نفر تلفات به آن ها وارد آوردند.

پس از این شکست قوای اسماعیل آقا کاملا روحیه خود را از دست داده و تمام سنگر های آن ها بتصرف قوای دولتی در آمد ولی چنان که بعداً خواهیم دید بکلی قلع ماده نشد و باز اسماعیل آقا و اتباعش دائماً مزاحم کابینه های وقت می شده اند.

31.قتل خلیل طورزنی

اشاره

نیز در خراسان بر اثر اقدامات رئیس ژاندارمری (کلنل محمد تقی خان) که پس از دستگیری قوام السلطنه سمت حکومت نظامی آن جا را هم عهده دار بود، اقدامات مؤثری برای حفظ انتظام و رفع اختلال یاغیان آن ایالت بعمل آمد و رفته رفته در منطقه خراسان که یکی از قسمت های پر آشوب ایران محسوب می شد آرامش پیدا شد و یکی از یاغیان آن جا که موسوم به خلیل طور زنی بوده در اثر جنگی که در نزدیکی طبس بین قوای ژاندارمری و اتباع وی بوقوع می پیوندد خلیل طورزنی مقتول و اتباعش متواری می گردند (23 حمل فروردین ماه 1300 خورشیدی).

ورود به خدمت افسرانی که از خدمت خارج شده بودند

در دوره ریاست افسران قزاق روسی که در استخدام دولت ایران بودند، عده ای از افسران ایرانی که از وضع آن روز ناراضی بوده از خدمت قشون خارج شده بودند، ولی سردار سپه که روی کار آمد و همواره خیال مبارزه با سید ضیاء الدین را در مغز خود می پخت بفکر افتاد که توجه عده ای از این افسران ایرانی را که از خدمت قشون خارج شده بودند بسوی خود معطوف و جلب نظر آنان را بنماید تا بدینوسیله در مقابل نفوذ و اقتدار سید ضیاء الدین بتواند پایگاه خود را کاملا مستحكم و محفوظ بدارد؛ بعلاوه متحدینی را ایجاد کرده در اثر آن تحصیل قدرتی نموده باشد؛ لذا در صدد آمد که دوباره این عده افسران را در خدمت قشون وارد نماید و اولین مرتبه با سرتیپ خدایار

ص: 346

خان وارد مذاکره شد و او را داخل در قزاق خانه نموده بسمت ریاست کل تفتیش دیویزیون قزاق خانه برقرار کرد و در ضمن طبق اسنادی که نگارنده دیده است ورقه اتحاد نامه ای که سوگند هم در آن یاد شده بود بین سردار سپه و سرتیپ خدا یار خان و يك نفر دیگر بامضاء رسید که بر طبق آن کاملا با یک دیگر متحد و حقوق خود را حفظ نموده در راه ترقی وطن خویش بکوشند.

توقیف مدیر روزنامه نوروز

روز 23 حمل (فروردین ماه) روزنامۀ نوروز که گویا بر علیه اقدامات کابینه مقاله ای درج کرده بود از طرف حکومت نظامی مدیر روزنامه توقیف و پس از چند روز که وی در زندان شهربانی بسر برد بنام مرض جنون او را به دارالمجانین فرستادند.

32.تلگراف وزیر مختار شورو

اشاره

روز چهارم رجب 1339 قمری برابر 26 حوت (اسفند ماه) 1299 شمسی وزیر مختار دولت شوروی (مسیورتشتين) مأمور دربار ایران وارد عشق آباد گردید و از آن جا تلگرافی به مضمون ذیل به وزارت امور خارجه ایران مخابره کرد:

«با این که قشون روسیه رشت را تخلیه کرده و رفته اند هنوز قشون انگلیس از خاک ایران مراجعت نکرده و معلوم هم نیست که کی باز گشت خواهد کرد. با این ترتیب چگونه می توان به خاک ایران قدم گذارد»

کابینه در صدد بر آمده بود که بعناوین مختلفه پذیرفتن وزیر مختار نامبرده هر اندازه ممکن است تعویق بیفتد ولی چون فشار روس ها در شمال زیاد شد و دوباره قوای روسیه به رشت آمده و پاره ای از نواحی شمالی را اشغال کردند، دولت مجبور شد که وزیر مختار دولت شوروی را هر چه زودتر بپذیرد بر اثر این اقدامات بود که در تاریخ 20 حمل 1300 خورشیدی تلگرافی از زنجان و قزوین و اصل گردید که قوای انگلیس نواحی فوق را تخلیه و عقب نشینی کرده اند.

ص: 347

و نیز در تاریخ اول ثور تلگرافی به مضمون ذیل از طرف کارگذاری اردبیل به تبریز و از آن جا به وزارت امور خارجه مخابره شد که بر حسب دستوری که قبلا از طرف روسیه داده شده کلیه قوای روسیه اراضی ایران و سر حدات مغان را در این چند روزه تخلیه نموده از خاک ایران خارج شده اند. بعلاوه زد و خورد با دستجات نیز متارکه شده است.

تخلیه نواحی شمالی ایران از قشون انگلیس

گفته شد که در کابینه مشیرالدوله و سپهدار اعظم در مجلس مبعوثان انگلیس راجع به مخارج قشون انگلیس در ایران اظهارات و اعتراضاتی می شد که یا باید مخارج قشون نامبرده را دولت ایران بپردازد یا آن که از ایران خارج خواهند شد. روی این موضوع مذاکراتی هم با دولت ایران شد ولی کابینه های وقت هیچ گونه پاسخ مثبتی نمی دادند و از طرفی دولت انگلستان میان دو مشکل گیر کرده بود؛ زیرا از طرفی دولت انگلستان برای حفظ هندوستان و پیش بینی از جلو گیری نفوذ دولت شوروی مجبور بود قوائی در سرحدات شمالی ایران داشته باشد و از طرف دیگر برای آن که بهانه ای به دست دولت شوروی نداده باشد مجبور بود قوای خود را از ایران خارج نماید؛ چه در یکی از مواد عهد نامه ایران و شوروی تصریح داشت که اگر قوای دشمن شوروی در ایران باشد، دولت شوروی برای خارج کردن آن ها اقدام خواهد نمود.

لذا همین که دولت نسبتاً مقتدری در ایران بوجود آوردند و کابینه حاضر شد که این منظور را بعهده گیرد و برای اجرای چنین منظوری قزاق خانه نفرات جدیدی استخدام کرد و از وضع نظامی ایران تا اندازه ای اطمینان حاصل شد دولت انگلستان تصمیم گرفت قوای خود را از نواحی شمالی ایران خارج نماید. بنابر این سید ضیاء الدین این خروج اجباری قشون انگلیس را بنفع خود تمام کرده و اعلامیه ای در روز 27 حمل 1300 خورشیدی بشرح زیر منتشر کرد تا مردم تصور کنند در اثر مساعی و اقدامات کابینه مشارالیه قشون انگلیس ایران را ترک خواهند گفت:

ص: 348

ابلاغیه ریاست وزراء

هموطنان

قشون انگلیس که وضعیات جنگ بین المللی آن ها را به ایالات شمال مملکت ما آورده بود اینک ایران را تخلیه و ترك كرده به مملکت خویش رهسپار می گردند.

در خدمات این قشون مجال انکار نیست اما بزرگ تر از تمام خدمات درس عبرتی است که ورود قشون مزبور به ما داد و آن درس عبارت از این است که ما باید از جوانان خویش برای حفظ وطن سربازانی داشته باشیم تا دیگر از ضعف ما استعفاده نکرده،خاك مقدس ایران را معرض تجاوز خود قرار ندهند.

حرکت قشون دولت عظیم الشأن انگلستان بار دیگر ثابت می نماید که همسایه بزرگ ما قصد ندارد به حقوق ایران تخطی نماید و بایستی همگی به استقلال وطن و به محترم شمرده شدن حقوق ملی خود اطمینان حاصل نمائیم.

من سر افراز و مسرورم که این واقعه در دوره زمامداری من رخ می دهد لیکن سرافرازی و افتخار من بیشتر از این است که دلاوران ملی خون گرم ما ندای وطن را اجابت کرده خندق ها و خطوطی را که سپاهیان انگلیس تخلیه نموده اند، اشغال کرده اند.

از دو هفته قبل قشون دلیر ایران با نغمه انبساط متدرجاً از قزوین حرکت کرده و اکنون چند روز است که خطوط مقدم و مواقع دفاعیه را از منجیل تا رشت اشغال وظایف پاسبانی و حراست مملکت را ایفاء می کنند

این مسئله ثابت می نماید که روح وطن پرستی و سلحشوری هنوز در خاطر جوانان ایران مشتعل و فروزان خون های ما گرم و سوزاند و حاضر است که خاک وطن را برای سعادت و آزادی وی لعل گون کند.

گر چه مرا اطمینان حاصل است که از جانب همسایه شمال همسایه ای که در جرگه دوستان ما داخل شده و نماینده محترم وی تا چند روز دیگر به پایتخت وارد خواهد شد برای ایران خطری متصور نیست.

نمایندگان ما هم برای تصفیه مناقشات گذشته بطرف گیلان عازم شده بودند، به

ص: 349

حدود رشت رسیده و مذاکراتشان با رؤسای قوای محلی شروع شده است.

انتظار دارم که وضعیات غم انگیز آن جا را اصلاح و جراحات وارده را التیام بخشند.

مرا عقیده این است که تقریباً اندیشه و دغدغه ما از آن سوی بر طرف شده سپاهیان دلاور ما مجال خواهند داشت که آسایش و راحت اختیار نمایند، آسایشی که بواسطه مهیا بودن در ایفای وظیفه آن را حاصل خواهد شد.

هم وطنان اکنون آن موقع بزرگ و مهمی است که همگی باید وظیفه خود را که عبارت از قربانی نمودن موجودیت خویش است تشخیص دهیم

به نیروی اراده و قوت عزم خویش باید تکیه کنیم. اکنون لازم است عملیات درخشنده سپاهیان ایران چشمان ما را باز و قلوبمان را مسرور و شادمان سازد.

اکنون موقع آن است که اعتماد بنفس و شجاعت در حراست مملکت حق زندگانی فرزندان ایران را تثبیت کند

اما شما اهالی تهران

می توانید مطمئن و راحت باشید که در پرتو فداکاری دولت و قشون پایتخت ایران محفوظ خواهید بود (27 حمل 1300 شمسی)

س. ضیاء الدین طباطبائی - رئيس الوزراء و وزیر داخله

33.منع استعمال ترياك

روز 29 حمل 1300 خورشیدی تصویب نامه زیر از طرف هیئت وزراء صادر و دستور داده شد که فوراً مفاد آن بموقع اجرا گذارده شود:

«نظر به این که از قرار معلوم در طبقات مستخدمین کشوری و لشگری عده زیادی معتادین به استعمال تریاک می باشد که وجود آن ها علاوه بر این که بدرد خدمت دولت نمی خورد تأثیرات سوء و تصرفات مضری در احوال و اخلاق روحیه سایرین خواهد کرد نظر به این که استعمال ترياك بخصوص در طبقات نظامی روح شهامت و

ص: 350

عرق حمیت را زبون و فانی و دوام این عادت پلید آتیه مملکت را تهدید می کند بالضروره مقرر می دارد که از این تاریخ استعمال تریاک برای مستخدمین لشگری و کشوری از هر درجه ای که هستند قویاً و اكيداً ممنوع و هر كس از این ببعد در سلك نظام و یا در ادارات دولتی مرتکب گردد بموجب این حکم از خدمت منفصل خواهد بود.

اجرای این حکم را علی الفور در تمام تشکیلات نظامی مرکز و ولایات و هم چنین در کلیه ادارات و دوایر آن وزارت خانه خواستارم.»

34.اولین بحران کابینه سیاه

در بدایت امر سردار سپه (رئیس دیویزیون قزاق) کاملا از سید ضیاء الدین متابعت می کرد ولی همین که کم کم به اوضاع آشنا شد و قدری پایگاه خود را مستحکم کرد و رفته رفته با درباریان و کسان محبوسین و سلطان احمد شاه ارتباط پیدا کرد و بازار ایران را از هر طرف آشفته یافت اندکی سطح فکرش بالا گرفت و به خیال ارتقاء مقام خویش افتاد؛ لذا بنای مخالفت با رئیس الوزراء و مخصوصاً با ماژور مسعود خان وزیر جنگ را گذاشت و عملیات و اقدامات خصمانه خود را بدین طریق آغاز نمود:

روز 12 حمل از طرف دولت به حسین قلی خان امیر تومان مأموریت داده می شود که برای سرباز گیری سمنان و دامغان برود. از طرف وزیر جنگ نامه ای به سردار سپه نوشته می شود که حسب الامر رئيس الوزراء صد نفر سرباز به وی داده شود. حکم نامبرده را به قزاق خانه می برند که سردار سپه اجرا نماید سردار سپه اطاعت نمی کند و می گوید من نمی توانم بیش از سی نفر قزاق بدهم بالاخره پس از مذاکرات زیاد قرار شد 50 نفر پیاده نظام بدهد.

هم چنین در روز 26 حمل دستور دیگری از وزارت جنگ به سردار سپه داده می شود که فوراً آن را اجرا نماید.

ص: 351

سردار سپه حکم را پاره می کند و محمدحسین میرزا را با چهل نفر قزاق مأمور می کند که بروند وزیر جنگ را دست بسته به قزاق خانه بیاورند؛ ولی بر اثر این که جمعی از افسران واسطه می شوند نمی گذارند امر صورت اجرا به خود گیرد و پس یکی دو روز که از این مقدمه می گذرد سردار سپه در حضور رئيس الوزراء با وزیر جنگ نزاع می کند و به وی حرف های درشت و اهانت آمیز می زند.

سید ضیاء الدین نیز برای جلوگیری از این اوضاع در صدد جلوگیری و چاره جوئی بر می آید و برای کاستن قدرت وی ابتدا با کلنل کاظم خان و ماژور مسعود خان مشورت می نماید که به هر طریق ممکن است این شخص را کنار بگذارند؛ پس از مذاکرات زیاد برای اجرای این عمل متفقاً صلاح در این می دانند که بدواً سردار سپه وزیر جنگ بشود تا بتوان بدین وسیله ریاست دیویزیون را بعهده دیگری واگذار کرد و پس از آن که رئیس دیویزیون بکار مسلط گردید و قدرت را در دست گرفت، سردار سپه را کنار بگذارند. روز بعد از این مذاکرات مسعود خان از پست وزارت جنگ استعفا کرد و روز بعد پس از برگذاری مراسم سلام عید حضرت حجت (15 شعبان 1339 برابر چهارم ثور 1300 خورشیدی) رضا خان سردارسپه به سمت وزیر جنگ به پیشگاه همایونی معرفی شد.

بیش از یکی دو روز از این جریان نگذشته بود که حضرات به اشتباه خود واقف شدند؛ زیرا سردار سپه علاوه از شغل وزیر جنگی ریاست دیویزیون قزاق را نیز كما كان عهده دار شد و از این تاریخ ببعد نفوذ سردار سپه روز بروز زیاد شد و این در حقیقت اولین شکستی بود که به کابینه سید ضیاء الدین وارد آمد.

عباس میرزای اسکندری در کتاب آرزو راجع به این موضوع چنین می نویسد ...

«... مذاکراتی بین دو آجودان اسمایس با سید ضیاء الدین بعمل آمد و مصمم شدند این شخص را کنار بگذارند و برای این امر صلاح دیدند وزیر جنگ بشود؛ مخصوصاً وقتی از هم جدا می شدند نتیجه مذاکرات را با خنده به یک دیگر می گفتند و آن جمله ذیل بود باید جبه را به دوشش انداخت»

ص: 352

فردای آن روز مسعود خان از کابینه خارج شد ولی چند ساعتی نگذشت که بر اشتباه خود واقف شدند ارباب آینده وزیر جنگ و رئیس دیویزیون گردید و جبه را زیر لباس نظامی بتن کشید!!»

مسعود کیهان وزیر جنگ کابینه سیاه و استاد دانشگاه امروز مطالب فوق را بوسیله نامه ای تکذیب نموده و اينك عين آن نامه را با جوابی که از طرف نگارنده داده شده بنظر خوانندگان گرامی می رساند :(1)

ص: 353


1- . آقای مدیر محترم روزنامه مهر ایران «چون در ضمن تاریخی که راجع به کودتای 1299 به قلم آقای مکی در روزنامۀ مهر ایران نشر می شود مطالبی در شماره 255 درج شده بود که با حقیقت وفق نمی دهد اينك بدون این که خواسته باشد وارد بحث در جزئیات و تمام مسائل بشود ذیلا توضیحاتی می نگارد که خواهشمند است برای رفع شبهه خوانندگان محترم آن جریده امر بدرج آن فرمائید. اولا - علت استعفای این جانب از مقام وزارت جنگ بقراریست که عیناً از استعفا نامه خود بتاریخ هفتم حمل 1300 در زیر نقل می نمایم: «اينك واضح شده است که تغییر وزارت جنگ سابق به يك اداره ای که مفهوم حقیقی و واقعی وزارت جنگ را دارا باشد به ملاحظات بعضی مسائل سیاسی برای هیئت محترم دولت میسر نیست. چون با ادامه وضعیت سابقه وزارت جنگ بقای خود را در پست مزبور بی مورد می دانم لهذا استعفای خود را تقدیم حضور حضرت اشرف نموده و استدعای قبول آن را می نمایم.» بدین وجه استعفای این جانب نه تنها معلول اتفاقاتی که نویسنده محترم مقالات راجع به کودتا ذکر کرده اند و مسبوق به قرار قبلی نبوده بلکه برحسب مراسله ای که آقای سید ضیاء الدین به این جانب نوشته اند و عین آن حاضر است این کناره گیری موجب گله مندی معظم له از این جانب نیز گردید. ثانياً - تاریخ استعفای این جانب بر طبق رونوشتی که از استعفا نامه خود به مقام ریاست وزراء در دست دارد هفتم برج حمل 1300 بوده است و در این صورت حکایاتی را که تاریخ گذار کودتا نقل فرموده اند از 12 حمل تا اوایل ثور اتفاق افتاده دیگر مورد نداشته است؛ گذشته از این که رفتار آقای سردار سپه نسبت به این جانب طبق مقررات و انضباط نظامی در کمال احترام و ادب بود و نسبت خلافی که در این باب به ایشان داده شده مقرون بحقیقت کیهان نیست.» اينك جواب به آقای مسعود کیهان که در شماره 258 همان روزنامه داده شده است: «برای آن که سوء تفاهمی ایجاد نشود ناگزیر شدیم مختصر توضیحی داده شود تا حقیقت مطلب بخوبی روشن گردد. آقای کیهان در نامه خودشان مرقوم فرموده بودند: «ثانیاً تاریخ استعفای این جانب بر طبق رو نوشتی که از استعفا نامه خود به مقام ریاست وزراء در دست دارد هفتم برج حمل 1300 بوده است و در این صورت حکایاتی را که تاریخ گذار کودتا نقل فرموده اند از 12 حمل تا اوائل ثور اتفاق افتاده دیگر مورد نداشته است...» تصور می رود آن چه را که نگارنده نوشته است بدون اعمال نظر بوده و مدارکی که در دست داشته این طور حکایت کرد و حال برای مزید اطلاع ایشان و سایر خوانندگان گرامی مأخذ آن را ذیلا ذکر می کند: نقل از سال پنجم روزنامه ایران شماره 880، چهارشنبه 18 شعبان 1339 برابر 7 ثور 1300 خورشیدی برابر 27 آوریل 1921 معرفی «آقای سردار سپه رئيس كل ديويزيون قزاق قبل از ظهر دوشنبه 15 شهر جاری (15 شعبان) پس از ختم مراسم سلام به سمت وزارت جنگ حضور مبارك اعلی حضرت همایونی معرفی شدند.» نیز در همان شماره جزء اخبار داخلی چنین درج شده است: تبدیل سمت «آقای مسعود خان وزیر جنگ سابق به سمت وزیر مشاور در هیئت وزراء عضویت خواهند داشت.» بنا بر این ممکن است آقای مسعود خان دو مرتبه استعفا داده اند که اول تاریخ آن 12 حمل بوده که مورد قبول واقع نشد و معظم له هم چنان وزیر جنگ بوده اند و دیگر در تاریخی بوده که نگارنده در شمارۀ قبل ذکر کرده است. اعتراض دیگر ایشان راجع به مناسبات ایشان با سردار سپه بوده که این جانب اصراری ندارم حسن مناسبات یا تیره گی روابط ایشان را با خلف خودشان اثبات نمایم و اگر این مناسبات خوب بوده یا تیره بوده قضاوت آن با مورخین محققی است که بعد ها یاد داشت های مربوط به این قضایا و سایر مدارک دیگر را بررسی می نمایند نگارنده می گوید انشاء الله این روابط حسنه بوده است.» حسین مکی

35.ورود وزیر مختار دولت شوروی به تهران

اشاره

روز 6 ثور 1300 خورشیدی وزیر مختار دولت شوروی (مسیورتشتین) وارد

ص: 354

تهران شد و از طرف دولت دستور داده شد که مراسم استقبال رسمی بعمل آید و یک عده ژاندارم تا خارج شهر به استقبال فرستاده تا مراسم احترامات نظامی را بعمل آورند.

معرفی وزیر مختار شوروی

روز 8 ثور سه ساعت بعد از ظهر نماینده سیاسی دولت شوروی با کالسکه سلطنتی و عده ای قزاق باتفاق معاون اداره تشریفات سلطنتی به قصر فرح آباد رفته در آن جا قبلا در چادر مخصوصی که شاهزاده شهاب الدوله رئیس تشریفات دربار سلطنتي و ساعد الملك رئيس تشریفات وزارت امور خارجه حضور داشتند، پذیرائی شد. پس از رفع خستگی و صرف چای به حضور احمد شاه تشرف حاصل نمود در این معرفی وزیر خارجه نیز حضور داشت.

بدواً وزیر مختار نامبرده اعتبار نامه خود را با آلبومی که حاوی عکس های برخی از کارمندان و رؤسای دولت شوروی بود در سینی طلا گذارده تقدیم حضور ملوکانه نمود.

سپس نطقی که قبلا تهیه کرده بود به زبان روسی قرائت کرده و ساعد الملك ترجمۀ آن را که ذیلا ذکر می شود به فارسی بعرض رسانید:

ترجمه نطق وزیر مختار

اعلی حضرتا پس از تقدیم نامه ای که دولت خواه را در دربار آن اعلی حضرت به سمت نمایندگی مختار معرفی می کند اجازه فرمائید که چند کلمه ای هم از طرف خود بعرض برسانم:

این جانب از دیپلومات های متخصص نیستم یعنی روسیه کارگران و دهاقین بطور کلی هنوز دیپلومات های متخصص تربیت ننموده شاید هم هیچ وقت مهیا نکند بدین جهت با يك میل مفرطی سمت نمایندگی مختار دولت جمهوری روسیه را در دربار ایران پذیرفت زیرا سال های سال دولت خواه به سمت نویسندگی اقدامات جدی بر علیه تجاوزات

ص: 355

و مظالم امپریالیستی دول عظیمه نمود، مخصوصاً نسبت به تجاوزاتی که بموجب توطئه عظیمه 1907 کارکنان غارت گر تزاری بر علیه ایران بی حامی طرح کرده بودند با قلم خود جداً از استقلال و آزادی ایران دفاع می نمود.

مخصوصاً بدین سبب دولت جمهوری روسیه برای اجرای سیاست خود نسبت به ایران این افتخار عالی را به این جانب محول نمود برای اطمینان اعلی حضرت عرض می کند که این دولت خواه سعی خواهد کرد که وظائف خود را نه فقط با نهایت صمیمیت بلكه با يك دنيا عشق فوق العاده انجام دهد.

روسیه کبیر کارگران و دهاقین طوق عبودیت تزاریزم را از گردن خود خارج نموده و بهمین واسطه ایران را هم از مخاطراتی که استقلال آن را تهدید می نمود مستخلص و آزاد کرد این بود که دولت جمهوری روسیه در بدو تشکیل تاریخ خود زبان رفیق تروتسکی کمیسر خارجه وقت راجع به مظالم و عملیات شرم آور دولت تزاری روس در ایران انزجار و تنفر خود را اظهار و صداقت گفتار و وعده های خود را در این قرارداد منعقده با دولت اعلی حضرت همایونی ثابت کرد محسنات قرارداد مزبور لازم بشرح نیست و دولت خواه حاضر است جداً بموجب مفهوم همین قرارداد با دولت علیه ایران رفتار نماید امیدوار است اعلی حضرت همایونی هم نسبت به مقاصد حسنه این دولت خواه بذل مساعدت و مکرمت فرماید مستدعی است این دولت خواه را نه فقط مثل يك نماينده دوست صمیمی تلقی فرموده بلکه مانند يك نفر طرفدار صمیمی منافع ملل محنت دیده مشرق منظور نظر اعتماد خسروانه خود قرار دهند.»

سلطان احمد شاه نیز در پاسخ نطق وزیر مختار نامبرده بیانات زیر را که شاه زاده شهاب الدوله آن را به فرانسه ترجمه کرد ایراد نمود.

نطاق سلطان احمد شاه

«آقای نماینده مختار با نهایت خرسندی و مسرت اعتبار نامه ای را که مسیولنین رئیس

ص: 356

کمیسرها برای معرفی شما به سمت نماینده مختار جمهوری اجتماعی شوروی متحده كل ممالک محروسه روسیه در دربار ما داده اند دریافت می نمائیم. احساساتی که در دورۀ زندگانی ادبی خود نسبت به مملکت ما ابراز داشته و علاقه مندی صادقانه ای که همواره در مدافعه مصالح و منافع ایران نشان داده اید اسباب امتنان خاطر ما را فراهم ساخته و ما را مطمئن می سازد که همان توجه و دقت نظر را در انجام وظیفۀ بزرگی که بعهده شما محول است منظور خواهید داشت از استقرار رژیم آزادی در روسیه فوق العاده مسرور و امیدواریم در آتیه روابط حسنه بین دولتین بر مبانی مستحکمی استوار گردد و یقین داریم که قضیه تأسف آور گیلان در نتیجه مساعی و اهتمامات شما هر چه زودتر خاتمه یافته و طوری نخواهد شد که سکته ای به روابط و دادیه بین دو ملت وارد آورد. آرزومندم که معاهده جدید منعقده بین ایران و دولت شوروی روسیه موجب افتتاح عصر جدیدی در روابط دولتین گردیده و نظر به همین اطمینان خاطر به هیئت دولت خود دستور داده ایم که نهایت مساعدت و همراهی را در انجام مأموريت عالية شما بعمل آوردند.»

پس از پایان نطق سلطان احمد شاه در ضمن احوال پرسی و مراسم معمولی از وزیر مختار نامبرده پاره ای سؤالات راجع به اوضاع کرد و وزیر مختار نیز جواب هر يك از سؤالات ملوکانه را مشروحاً بعرض رسانید. سپس وزیر مختار اجازه مرخصی گرفته با کالسکه سلطنتی و همان تشریفات به قصر گلستان به ملاقات ولیعهد (محمد حسن میرزا) رفته و در قصر ابيض شرفیابی حاصل نمود و پس از چند دقیقه توقف در آن جا مراجعت و به عمارت باد گیر با رئیس الوزراء ملاقات کرد در این ملاقات باستثنای وزیر خارجه کلیه وزراء حضور داشتند پس از صرف چای از آن جا مراجعت و به عمارت وزارت خارجه آمده با وزیر خارجه ملاقات و از آن جا ساعت 6 بعد از ظهر به سفارت خانه مراجعت کرد.

ص: 357

36.مردم و دولت

اشاره

پس از آن که به روزنامۀ ایران اجازه انتشار داده شد دولت رفته رفته و به مرور ایام به بعضی جراید دیگر هم مانند نوروز، ناهید ، گل ،زرد، قرن بیستم و غیره اجازه انتشار داد، منتهی برخی از این جراید مجدداً توقیف شدند. روی هم رفته جرایدی که در مرکز منتشر می شدند مجبور بودند خواهی نخواهی اعمال دولت اعم از خوب و بد را تمجید و تحسین نمایند، ولی برخی از جراید ایالات و ولایات که از مرکز قدرت دور بودند، جسته جسته نسبت بوضع کابینه اعتراض کرده عملیات دولت را مورد انتقاد قرار می دادند.

حتی بعضی از جراید صریحاً و شدیداً حمله می کردند. بهمین لحاظ دولت دستور داد که روزنامه استخر فارس مورخه 22 رجب را توقیف و شماره هایی که بوسیله پست خانه فرستاده شده بود در پست خانه تهران توقیف نمایند؛ فقط نسخه هائی که جوف پاکت ها فرستاده شده بود از دست سانسور جان بسلامت برده بدست مردم افتاده بود. علت توقیف این روزنامه آن بود که مردم ایران را برای بر هم زدن اساس کابینه دعوت و نسبت به کابینه سخت حمله کرده پیش بینی می نمود که اگر این وضع طاقت فرسا ادامه یابد، استقلال کشور در مخاطره خواهد افتاد.

در مرکز نیز شب نامه هائی منتشر می شد که برخی از آن ها کاریکاتور هم داشت. این احساسات برخی از مردم بخوبی حاکی بود که دائماً بر تعداد ناراضیان افزوده می شود

هم چنین شب در بیرون دروازه دولت ناگهان بمبی منفجر گردید که هر چه دولت و شهربانی بازرسی و تفحص کردند نتوانستند به هویت استعمال کنندگان آن واقف گردند.

بعلاوه برخی علما و عده ای دیگر از مردم محرمانه اجتماعاتی تشکیل داده بین آن ها مذاکره از رفتن به حضرت عبد العظيم يا قم و يا يك سفارتخانه می شد؛ منتهی از قدرت کابینه و اقداماتی که ممکن است دولت بر علیه آن ها بنماید، اندیشناک بوده می ترسیدند از این که عملیاتی بنمایند که به نتیجه مثبت نرسد و آن ها در حین عمل گرفتار شوند؛ لذا اقدامات آن ها کاملا در پرده اختفا صورت می گرفت.

ص: 358

این اوضاع در مردم شهرستان ها نیز تأثیر کرده و در بعضی نقاط تظاهراتی بر علیه کابینه صورت می گرفت من جمله در قم مردم بر علیه اقدامات شهرداری دکان های خود را تعطیل کرده در صحن حضرت معصومه اجتماع کردند نیز در مازندران انقلاباتی بوقوع پیوست که دولت برای رفع آن اقدامات مجددانه بعمل آورد.

رفته رفته وضع سیاسی کشور برای یک عده مخصوص تحمل ناپذیر گردید و برخی از سفراء گزارش هائی به دربار های خودشان داده مداخلاتی در امور کشور می کردند؛ چنان که وزیر مختار دولت شوروی بطور غیر رسمی به دولت ایران اعتراض و در ضمن سؤال کرد که آیا طرز اداره حکومت ایران چیست؟ اگر رژیم مستبده است پس من بایستی مستقیماً با شخص شاه طرف مذاکره باشم و اگر حکومت مشروطه است بایستی کلیه کار های کشور و عملیات دولت با تصویب مجلس شورای ملی باشد نه آن که دولت خود سرانه کار ها را انجام دهد.

همچنین احمد شاه از عواقب وخیم کار های کابینه اندیشناك گرديد و رئيس الوزراء را احضار و در این موضوع مدتی با مشار الیه مذاکره کرد ولی سید ضیاء الدین در پاسخ سلطان احمد شاه گفته بود همین مداخلات اعلی حضرت همایونی است که مانع پیشرفت کار ها می شده است بموجب قوانین مملکتی شاه حق مداخله در امور کشور را ندارد و بایستى رئيس الوزراء را آزاد گذارد تا بتواند مرکزیت قوی ایجاد کند و دست گردنکشان را کوتاه نماید

رفتار حکام با مردم شهرستان ها

برخی از حکام که در کابینه سید ضیاء الدین انتخاب شده بودند، مانند کلنل محمد تقی خان و غیره نسبت به مردم کاملا با حسن سلوک رفتار کرده از اختیاراتی که به آن ها داده شده بود حسن استفاده کرده با يك علاقه مخصوصی به انتظام و بسط عدل و داد حوزه های حکومتی خویش می کوشیدند؛ ولی بعکس برخی از حکام از اقتدار کابینه و اوضاع آشفته سوء - استفاده کرده به فکر پر کردن جیب خود افتاده از هرگونه ظلم و تعدی خودداری

ص: 359

نمی کردند چنان که حاکم قزوین نسبت به مردم آن جا خیلی تعدی می کرد و کاملا مردم را در فشار گذاشته بود هم چنین حکومت زنجان میرزا غفار خان سالار منصور که سابقاً هم نامی از وی برده شد موقعی که به حوزه حکومتی خود برای دستگیری امیر افشار ورود می کند پس از دستگیری کسان وی دستور می دهد کلیه اثاثيه و اموال او را تاراج نمایند و مأمورین هم برای پسند خاطر فرماندار (زیرا سوابق آن ها با یک دیگر خوب نبوده) با شدید ترین وضعی مأموریت خویش را انجام می دهند می گویند بطوری در موقع غارت عجله بخرج داده بودند که هنگام جمع آوری فرش اتاق ها طفل شیرخواری که در وسط اتاق خوابیده بود بدون آن که طفل را به مادرش بسپارند، فرش را جمع کرده بودند؛ وقتی که فرش را در قزوین باز می کنند طفل مرده را از وسط فرش بیرون آوردند

روی هم رفته وضع اداری حکام و مأمورین خارج از مرکز آن روز نسبت به این چند ساله اخیر دوره دیکتاتوری خیلی بهتر بود؛ زیرا اگر احیاناً به کسی بی جهت ظلمی وارد می شد و به رئیس الوزراء شکایت می کرد فوراً دستور رسیدگی می داد.

37.اقدامات کابینه سید ضیاء الدین

جلوگیری از بیماری مسری

گزارشاتی به دولت داده شد که بیماری تیفوس در قسمتی از نواحی خراسان من جمله سرخس بروز نموده و عده زیادی از مردم را مبتلا کرده است. دولت نیز برای رفع و دفع این بیماری خانمان سوز فوراً شروع به اقدامات مؤثر کرد و روز 12 ثور کمیسیونی تشکیل داد و دستورات مفیدی صادر نمود و برای جلو گیری از انتشار این بیماری خطرناک قرنطین و ترتیبات طبی برقرار گردید بیش از چند روزی طول نکشید که نقاط مبتلا شده از این بیماری رهایی یافتند و این خود خدمتی بود از هر جهت شایسته تقدیر

تشکیلات بلدی

پس از انحلال بلدیه دولت موفق گردید که در اندك مدتي يك تشكيلات منظم وسيعى

ص: 360

بدهد و عواید دروازه ها و غیره را صرف نظافت و روشنائی معابر نماید.

برای اولین مرتبه خیابان های لاله زار ،ناصریه، علاء الدوله، باب همایون، احمدیه (سپه فعلی) چراغ گاز، خیابان اسلامبول و چند خیابان دیگر مطابق اصول جدید سیم کشی و با چراغ الكتريك روشن گردید.

بعلاوه دستور داده شد که شهرداری در نظافت مجاری آب مشروب نهایت دقت را بعمل آورد

جمع آوری اطفال بی صاحب

یکی از اقدامات مفید کابینه این بود که به شهرداری دستور داد هر کجا اطفال بی صاحب در کوچه ها دیده و یا هر طفلی که خانوادۀ آن قادر به نگاه داری وی نباشد، به دار الایتام بفرستد تا شهرداری از آن ها نگاهداری و به آن ها مطابق اصول مدارس تدریس شود و دولت بتواند بدینوسیله پس از چندین سال یک عده جوان تحصیل کرده تربیت کرده باشد.

حمل گوسفند به مرکز

پس از قحطی معروف (1335 قمری) وضعیت گوشت گوسفند در تهران مردم را دچار اشکال کرده بود زیرا گوسفند به مقدار کافی به مرکز وارد نمی شد و دولت برای رفاهیت اهالی به حوزه های حکومتی گروس و لرستان و قزوین و غیره دستورات اکید داد که مرتباً همه روزه مقداری گوسفند به مرکز بفرستند. بعلاوه حکومت نظامی مراقبت کامل در امر خواربار می کرد و متخلفین را شدیداً مجازات می نمود با این ترتیب در اندك مدتی قیمت خواربار رو به تنزل گذارد و دولت توانست از اجحاف محتکرین و استفاده چیان تا اندازه ای جلو گیری نماید و این خدمات از هر جهت شایان تقدیر می باشد

تخلیه قوای انگلیس

دهم اردیبهشت 1300 قشون انگلیس بفرماندهی ژنرال آیرن ساید قزوین را تخلیه و

ص: 361

بطرف همدان حرکت کرد این قشون عبارت بودند از 2300 نفر انگلیسی، 9300 نفر هندی وجود این قوا دیگر در ایران ضرورت نداشت زیرا علاوه بر این که موجب مخارجی برای دولت انگلستان بود دیگر لزومی نداشت در ایران بمانند زیرا خطر بلشویزم مرتفع شده اطمینان داشتند که کود تا کنندگان منافع آنان را تأمین می نمایند. از این ها گذشته نمی خواستند با وجود این قوا از طرفی دستاویزی بدست مخالفین داخلی خود داده و از لحاظ خارجی وسیله تبلیغات و بهانه بدست شوروی ها داده باشند.

ازدیاد ساعت عبور و مرور

روز 13 ثور 1300 بر حسب اعلامیه حکومت نظامی یک ساعت بر منع عبور و مرور که تا ساعت 10 بعد از ظهر بود اضافه شد و به ساعت 11 موکول گردید.

مشاجره وزیر مختار انگلیس بارئیس نظمیه

نقل از یاد داشت های م.م.ا ( مهندس مسعود انصاری)

چند روز قبل از کودتا در یکی از میهمانی ها مسیووستاهل رئیس نظمیه به وزیر مختار انگلیس «مستر نرمان» می گوید در قزوین چه خبر است. این هیاهو چیست و چه می خواهید بکنید؟

وزیر مختار انگلیس تجاهل کرده می گوید: من خبر ندارم، مگر قزوین چه خبر است؟ چون رئیس نظمیه متقاعد نمی شود وزیر مختار انگلیس قول شرف می دهد که من از اوضاع قزوین بکلی بی اطلاع هستم و هیچ خبری نیست.

بعد از کودتا رئیس نظمیه اوامر هیچ کدام را آن طور که با اطاعت نکرده و در غالب موارد می گوید اعلی حضرت احمد شاه باید مستقیماً به من امر بدهد تا این که کار به جا های باریکی رسیده بود.

در یکی از ملاقات ها وستاهل به وزیر مختار انگلیس می گوید: در خاطر دارید که شبی به من قول شرف دادید که از جریان های قزوین هیچ اطلاعی ندارید و از

ص: 362

اوضاع بکلی بی خبرید؟ حالا که من می بینم هر طرف قضیه مربوط به شما و شما در آن مداخله دارید آیا معنی شرف این است و قول شرف را این طور می دهند. در این مباحثه کار آن ها به جنجال کشیده و ستاهل بدون خداحافظی از وزیر مختار انگلیس جدا می شود. خلاصه این وقایع تدريجاً بخاتمه خدمت کلنل وستاهل گردید و یک سال بعد ایران را ترک می کند و سرهنگ محمد خان درگاهی رئیس نظمیه می شود.

مراسم سلام

روز جمعه 27 شعبان (اردیبهشت) برابر 16 ثور بمناسبت تاج گذاری سلطان احمد شاه مراسم سلام منعقد گردید و كورديپلوماتيك دو ساعت قبل از ظهر نزد شاه رفته، ابتدا وزير مختار ممالك متحده امریکا که مقام شیخ السفرائی را نیز داشت، نطقی از طرف خود و سایر همراهان ایراد و از طرف سلطان احمد شاه نیز جواب داده شد سپس وزیر مختار شوروی نطق زیر را ایراد کرد

نطق وزیر مختار روسیه

«بمناسبت این روز فیروز وجشن با عظمت تبریکات صمیمانه خود و هم قطاران محترم خویش را به پیشگاه همایونی تقدیم داشته آرزومند است که ذات اقدس ملوکانه سالیان دراز چنین روز با شکوهی را برای سعادت ملت ایران و افتخار سلطنت آن اعلي حضرت درك فرمایند.

با اجازۀ آن اعلی حضرت علاوه می نماید که دولت متبوعۀ این جانب ذات اقدس همایونی را مظهر تمامیت استقلال ایران می داند و نظر به این که با نهایت اشتیاق و از صميم قلب بتمامیت و استقلال این مملکت علاقه مند است علی هذا منظوری غیر از این ندارد که مراتب مودت و اعتماد آن اعلی حضرت را جلب نماید

بنابر مراتب معروضه خاطر اعلی حضرت همایونی را مطمئن می سازد که دولت متبوعه دوستدار نظر به تعهداتی که در موقع انعقاد قرارداد نموده است، با نهایت صمیمیت

ص: 363

اقدامات لازمه در تسریع تصفیه مسئلۀ گیلان اتخاذ خواهد کرد.»

پس از پایان نطق وزیر مختار شوروی سلطان احمد شاه جواب نطق را بدین مضمون ادا کرد:

آقای نماینده مختار

«... آرزوی ما این است که بر تشیید روابط و داده موجوده بین دو ملت که اساس آن بر روی معاهده ای که اخیراً منعقد شده قرار گرفته است، افزوده گردد. در این موقع به شما اطمینان می دهم که ما و هیئت دولت ما مساعی جمیله برای اجرای این مقصود بعمل آورده و یقین داریم که حل و تصفیه فوری قضیه گیلان چنان که اظهار نمودید، فوق العاده موجب تسهيل منظور ما خواهد گردید.»

مجلس ضیافت

شب 28 شعبان وزراء و نمایندگان سیاسی خارجه و معاونین وزارت خانه ها و رؤسای دوایر از طرف رئیس الوزراء برای صرف شام و شب نشینی در عمارت گلستان دعوت شده بودند.

بدین ترتیب که کلیه مهمانان در حدود شش صد نفر بوده ولی بیش از 130 نفر برای شام دعوت نشده بقیه را به شب نشینی دعوت کرده بودند.

در این مهمانی عده ای از سفراء حاضر نشدند من جمله وزیر مختار فرانسه بعلت این که اولا تمام اعضای سفارت را به شام دعوت نکرده بودند و ثانیاً برای این که بنا بر مذاکرات با نماینده مختار شوروی قرار شده بود که مارش فرانسه و مارش ملی شوروی زده نشود بلکه فقط مارش ملی ایران را بنوازند؛ لذا وزیر مختار فرانسه قهراً به مجلس جشن حاضر نشد.

هم چنین وزیر مختار بلژيك نيز ابتدا در مجلس ضیافت شرکت کرد ولی

ص: 364

بلافاصله بعنوان کسالت عذر خواسته خارج گردید.

دومین بحران کابینه

روز 17 ثور مذاکراتی از بحران کابینه بود و علت آن را مخالفت سردار سپه با رئيس الوزراء می گفتند بعلاوه روز 16 ثور نیز وزیر فوائد عامه (موقر الدوله) فوت کرده بود.

38.تغییر محل اردوی قزاق

اشاره

گفته شد دوباره اختلافاتی بین رئیس الوزراء و وزیر جنگ (سردار سپه) بوجود آمد و در خلال این اختلاف نظر گویا سردار سپه حس کرده بود و یا به او رسانده بودند که به تحريك كابینه ممکن است سوء قصدی نسبت به وی اعمال شود سردار سپه هم برای حفظ جان و مقام خویش تصمیمات ذیل را اتخاذ کرد

1. از تاریخ اختلافات نظر ببعد دیگر در جلسات هیئت وزراء حاضر نشد که مبادا در آن جا گرفتار و مانند سایر محبوسین با وی رفتار شود.

2. دستور داد گارد هیئت وزراء را عوض کردند و همه روزه عده ای برای آن جا فرستاده می شد که کاملا طرف اعتماد وی بودند.

3. از نظر احتیاج و اتکاء به قوۀ نظامی با آن که هنوز موقع ییلاق قزاق ها نرسیده و هوای شهر کاملا خوب بود سردار سپه دستور داد در روز 17 ثور (17 اردیبهشت) اردوی قزاق از قزاق خانه تهران به قصر قاجار تغییر مکان دهند تا در آن جا موقعیت نظامی مستحکمی داشته باشند.

4. سردار سپه کاملا دریافته بود که رئیس الوزراء منتظر فرصت است و به محض این که تفوق پیدا نماید ممکن است بوسیله عده ای از افسران ژاندارمری که در آن روز نسبت به افسران قزاق به چشم رقابت نگاه می کردند اقداماتی بنماید و او را بدین وسیله از بین ببرد بعلاوه درباریان هم او را بیشتر از سید ضیاء الدین ترسانیده

ص: 365

بودند لذا در تمام طول مدتی که سردار سپه از قزوین به تهران آمده و کابینه سید ضیاء الدین روی کار بود شب ها را در قزاق خانه بسر می برد هم چنین عده ای از افسران قزاق را دستور داده بود که شب ها در سرباز خانه استراحت نمایند و برخی از افسران قزاق را نیز من جمله یاور رضا قلی خان (امیر خسروی) دستور داده بود که در نزدیکی اتاق او استراحت نماید.

قانون مرور زمان

روز 20 ثور 1300 خورشیدی دولت قانون مرور زمان را که در تحت 53 ماده تنظیم یافته بود از نظر سلطان احمد شاه گذرانید و بطریق ذیل به صحه همایونی رسید:

ما سلطان احمد شاه قاجار

نظر به پیشنهاد جناب مستطاب اجل میرزا سید مصطفی خان منصور السلطنه كفيل وزارت عدلیه و تصویب هیئت وزراء مقرر می فرمائیم:

«ماده واحده - قانون مرور زمان که در ذیل این دست خط همایونی ما مندرج است ملاحظه و باید مثل قوانین مملکتی بموقع اجرا گذاشته شود تا در موقع افتتاح پارلمان به تصویب قوه مقننه برسد. محل صحه شاه»

عوام فریبی سردار سپه

روز 26 ثور 1300 خورشیدی سردار سپه برای جلب توجه عمومی و عوام فریبی اعلانی منتشر کرد که به مردم بفهماند که او یک نفر افسر قزاق قانونی وظیفه شناس بوده و جز خدمت به کشور و درست کاری هیچ منظور دیگری ندارد، در صورتی که این عمل احتیاجی به این که بوسیله اعلان و الصاق به در و دیوار نداشته و اگر برای تذکر افسران قزاق بوده می بایستی بوسیله متحد المآل به افسران ابلاغ شود نه این که عموم مردم از آن مستحضر گردند شاید منظور دیگری هم داشته که بر نویسنده پوشیده است.

ص: 366

بهر حال آن اعلان بشرح زیر بوده است

برای حفظ شرافت نظام

«بموجب راپرت واصله از طرف رئیس بریگاه گارد سوار، سلطان مهدی خان صاحب منصب سابق بریگاد مرکزی که جدیداً در دیویزیون پذیرفته شده از شغلی که رئیس بریگاد سوار برای مشارالیه تعیین نموده ناراضی و خواسته است میل و توجه ریاست بریگاد سوار را نسبت به خود جلب نماید که شغلی موافق میل خود او رجوع شود، علي هذا عریضه تملق آمیزی که محتوی بیست عدد اشرفی بوده به رئیس بریگاد سوار عرض و تقدیم داشته نظر به راپورت و اصله ناگزیرم از وخامت این عمل شنیع که حیثیت دیویزیون قزاق اعلی حضرت همایونی را لکه دار و سلب شرافت و افتخارات نظامی را می نماید تنفر خود را اعلان و متذکر شوم که افتخار شرافت درجات نظامی تا موقعی است که به لیاقت و جان فشانی در راه دولت و ملت و خدمت گذاری در راه وطن تحصیل شود نه به رشوه و تعارف زیرا که اگر درجه و مقامات نظامی را بشود مثل سایر امتعه خریداری نمود دیگر وقع و افتخاری نخواهد داشت؛ در آن صورت هر متمول پول داری می تواند بطور رشوه و خریداری تحصیل چنین مقام شریفی را بنماید؛ آن وقت دیسپلین نظام متزلزل و اساس قانون نظامی آلت اجرای خیالات متنفذین خواهد گردید. چون تا کنون این قبیل حرکات و رشوه خواری در دیویزیون معمول نبود بهیچ وجه من الوجوه در خاطرم خطور نمی کرد که آیا ممکن است کسی خیال چنین فعل مذمومی را بنماید تا چه رسد به این که مرتکب شود. حضرات صاحب منصبانی که سابقه خدمت در دیویزیون را داشته و دارند بخوبی مطلع اند که این نوع حرکات تا کنون معمول نبوده ولی اشخاص جديد الورود در دیویزیون نظر به عدم اطلاع ممکن است خیال این قبیل حرکات را بنمایند، لهذا برای جلوگیری این نوع افعال مذمومه چون سلطان مهدی خان جدید بوده تنبیه مشارالیه را فقط باخراج کردن از دیویزیون اکتفا می نماید و بیست عدد اشرفی مذکور را نیز به ابراهیم حسین،

ص: 367

قزاق سابق قسمت مازندران که در بندر جز گلوله خورد و تا کنون معالجه آن تمام نشده است انعام داده می شود ولی از این تاریخ ببعد چنان چه دیده یا شنیده شود يك نفر اعم از صاحب منصب یا تا بین مرتکب رشوه دادن یا رشوه گرفتن شوند و لو به اسم تعارف یا هدیه و غیره به این مختصر تنبیه قناعت نکرده راشی و مرتشی را به مجازات سخت خواهم رسانید(!!) وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق رضا ، 6 رمضان 1339.»

39.قلع و قمع اشرار خراسان، توقیف مرسل، تعقیب زبر دست خان

کلنل محمد تقی خان والی نظامی و رئیس ژاندارمری خراسان از بدو تصدی امورات حکومتی جدیتی بخرج می داد که به اوضاع و خیمه در جز و سایر نقاط پر آشوب خراسان بطور ملایمت و مسالمت خاتمه دهد و وسائل رفاهیت اهالی آن سامان را بدون خونریزی فراهم نماید در تعقیب همین مقصود پس از یک رشته مذاکرات طولانی با اشرار خراسان قرار می شود مرسل به مشهد آمده مطالب خود و زبردست خان (این دو نفر از یاغیان معروف و اشرار نسبتاً نیرومند خراسان بوده اند) را حضوراً مذاکره نماید؛ لکن زبر دست خان در خلال این احوال از طرفی مرسل را برای اصلاح به مشهد اعزام داشته و از طرف دیگر خود به عملیات سوء ادامه می دهد، من جمله روز 19 برج ثور از پست ژاندارم اعزامی به (در بند) چهار فرسخی راه قوچان به در جز نیز مسلحاً جلوگیری می نماید.

در نتیجه این اقدام از طرف رئیس ژاندارمری امر می شود که مرسل و همراهان وی را در مشهد توقیف و از چندین راه قوای ژاندارم کافی به قوچان و باج گیران اعزام می شود. بالاخره پس از جنگ سختی که در حدود «دربندی» بوقوع می پیوندد و مدت شش هفت ساعت دوام پیدا می کند و چندین نفر از اشرار دستگیر و چند نفر از اقوام زبر دست خان تسلیم می شوند و خود زبر دست خان پس از تسلیم ده و محل خویش بطرف کوه الله اکبر فرار اختیار می کند

روز 22 ثور از طرف کلنل محمد تقی خان تلگراف فوری به دولت مخابره

ص: 368

می شود که وزارت خارجه با وزیر مختار شوروی مذاکره کرده تا از طرف سفارت دولت شوروی تلگرافی به عشق آباد مخابره شود و به مأمورین سر حدی دستور بدهند اولا اشرار را به خاک روسیه پناه ندهند و ثانیاً از عملیات اردوی دولت ایران در آن حدود ممانعت بعمل نیاورند تا به قضیه زبر دست خان خاتمه داده شود.

40.رفع بحران کابینه

اشاره

یکی دو روز قبل از فوت وزیر فوائد عامه اختلافاتی بین رئیس الوزراء و وزیر جنگ پیدا شده بود و در خلال این بحران در نتیجه کسالتی که وزیر مالیه (میرزا عیسی خان) پیدا کرده بود مجبور شد برای معالجه به اروپا برود

رئيس الوزراء برای مرتبۀ دیگر هر طور بود اختلاف نظر با سردار سپه را رفع وصلح بدین طریق برقرار شد که اولا قوای ژاندارمری یعنی مهم ترین قوای ایران بعد از قزاق از تحت نظر و اداره وزارت کشور خارج شده و به وزارت جنگ انتقال یابد در این صورت زمام اختیار تام و وظیفه نظامی به دست سردار سپه اداره شود. در حقیقت از این زمان ببعد وجود و اختیار آن دولت و دولت های آتیه بمیل و اراده سردار سپه گردید.

ثانياً طرفين (رئيس الوزراء و وزیر جنگ) بقيد قسم قرآن قرار گذاشتند نسبت به یک دیگر خیانت نکنند بحران بدین ترتیب پایان یافت و مدير الملك وزير خارجه به وزارت مالیه و معز الدوله به وزارت خارجه معین و روز 4 رمضان (23) ثور بحضور سلطان احمد شاه در قصر فرح آباد معرفی شدند.

چیزی نگذشت که روابط بین سید ضیاء الدین و سردار سپه باز تیره گردید به این معنی که سردار سپه اطلاع حاصل می نماید که مبلغ 50 هزار تومان از عوائد نواقل و غیره در صندوق شهرداری جمع شده است سردار سپه می فرستد که آن وجه را برای مخارج قشون دریافت نمایند ولی شهرداری ابتدا بعلت آن که دستور ندارد از پرداخت این مبلغ خود داری می کند ولی بعداً سردار سپه چند نفر قزاق می فرستد و جبراً آن پول را دریافت می نمایند و این حرکت عملا بمنزله مخالفت و اهانتي

ص: 369

بود که از طرف سردار سپه معمول گردید این مرتبه اختلاف باقی ماند تا آن که کابینه سقوط کرد.

دعوت به سفارت شوروی

روز چهارم رمضان از طرف سفارت شوروی اعلانی در تهران منتشر شد که عصر های جمعه باغ پارك اتابك (که محل سفارت خانه شوروی گردیده بود) برای گردش و تفریح عموم مردم آزاد است و اولین جمعه پس از نشر اعلان نامبرده قریب پانصد نفر از مردم تهران در آن جا برای گردش و تفریح رفته بودند.

دعوت به باغ بهارستان

در همین اوان اعلانی نیز از طرف ادارۀ مباشرت مجلس شورای ملی منتشر شد که حسب الامر ملوکانه عموم ملت اجازه دارند که روز های تعطیل در بهارستان محل مجلس شورای ملی برای تفرج بروند و این موضوع برای جلوگیری مردم بود از رفتن به سفارت شوروی

تغییر حاکم نظامی تهران

روز 8 رمضان برابر 27 ثور کلنل کاظم خان آجودان سابق کلنل اسمايس و حاكم نظامی تهران را سردار سپه به وزارت جنگ برده بسمت ریاست کل (ستاد ارتش) اركان حرب وزارت جنگ معرفی کرد حکومت نظامی تهران به عهدۀ کلنل حبیب الله خان واگذار گردید.

قانون ثبت اسناد

یکی دیگر از کار های خوب کابينه سيد ضياء الدين تنظيم قانون ثبت اسناد و تأسیس آن اداره می باشد که به خراب کاری های برخی از محاضر و شیادان که اتفاق می افتاد

ص: 370

عکس

یکی از عمارات سلطنتی در طهران

داخلی شمس العمارة

ص: 371

يك ملك را چندین جا گرو می گذاشتند خاتمه داد و در روز 10 رمضان 1339 برابر 28 (اردیبهشت ماه) ثور قانون مزبور که در 142 ماده تنظیم یافته بود برای صحه به نظر سلطان احمد شاه رسید که تا افتتاح مجلس شورای ملی بر طبق آن عمل شود.

41.شدت تیره گی روابط سید ضیاء الدین با سردار سپه

روز 28 ثور (اردیبهشت ماه) سردار سپه ذخائر و مهمات قزاق خانه را بازدید می کند و چون چند گلوله توپ و مقداری تجهیزات دیگر کم داشتند فوراً از قزوین می خواهد تا با اولین وسیله به تهران حمل نمایند و بلافاصله چهار گاری از قزوین فرستاده می شود

ولی سید ضیاء الدین از این موضوع خبر دار شده به فرمانده قوای قزوین امر می کند که گلوله های توپ و غیره را پس بخواهند در این اثناگاری ها به ینگی امام رسیده بود. افسر مأمور پست ینگی امام در موقع عودت گاری ها را توقیف و از سردار سپه کسب تکلیف می نماید؟

سردار سپه نیز فوراً یکنفر افسر ارشد را با اتومبیل مأمور می کند و گاری ها را به تهران می آورد این قضیه بر شدت تیره گی روابط رئيس الوزراء با سردار سپه می افزاید

رئیس الوزراء پس از این جریان تصمیم می گیرد که به هر نحوی ممکن است قدرت سردار سپه را در هم شکند و شروع به يك سلسله اقدامات محرمانه می نماید من جمله بین افسران ارشد قزاق قزوین و سردار سپه را به وسائلی تیره و اختلاف نظری ایجاد و چیزی نمانده بود بین آن ها سخت بهم بخورد، ولی در خلال این احوال کابینه سقوط می کند و سوء تفاهم بین آن ها خواهی نخواهی بر طرف می شود.

42.یکی از عوامل مؤثر سقوط کابینه

اشاره

موافق یاد داشت هایی که از وقایع آن دوره بدست است یکی از عوامل مؤثر سقوط

ص: 372

كابینه سید ضیاء الدین سیاست خارجی بود که نتوانست جلب اعتماد همسایه شمالی را ،بنماید از جمله این که پس از ورود وزیر مختار شوروی به تهران مسیو رتشتین از رئيس الوزراء خواهش می کند که نادر میرزا مهمان دار) و کار گذار عشق آباد که از سر حد خراسان تا تهران همراه مشارالیه بوده) چند روزی دیگر در معیت او باشد ولی سید ضیاء الدین در پاسخ می گوید: شما منشی های خوب در سفارت خودتان دارید، خوب است کار هایتان را به آن ها مراجعه نمائید.

این اظهارات موجب سوءظن وزیر مختار دولت شوروی شده دستور می دهد که فوراً عذر هر دو منشیان ایرانی را بخواهند سید ضیاء الدین پیش از ورود سفیر شوروی با دو نفر از منشی های ایرانی سفارت که یکی بنام میرزا یوسف خان و دیگری بنام میرزا عبدالله خان بوده قرار می گذارد اخبار سفارت را محرمانه به او اطلاع دهند؛ این سوءظن بعد ها بیشتر می گردد و چنان که دیدیم وزیر مختار دولت شوروی در آغاز و رود خود راجع بوضع حکومت ایران سؤال و بعداً اعتراض می کند و سپس ملاقات هائی از سلطان احمد شاه می نماید و چون احمد شاه هم شخصاً با اقدامات کابینه مخالف بود و دل خوشی از رئيس الوزراء نداشت این ملاقات ها و مذاکرات مؤثر واقع می شود و از طرفی مشار الملك این جریانات را نزد شاه تأیید و تأکید می کند که بر علیه کابینه اقدامات مخالفی بنماید؛ با این کیفیت معلوم می شود که یکی از عوامل سقوط کابینه سید ضیاء الدین و بهم خوردن اوضاع آن روز، سیاست خارجی بود.

مسافرت ولی عهد به اروپا

روز 12 رمضان در شهر شهرت پیدا کرد که ولی عهد همین دو سه روزه به اروپا مسافرت خواهد کرد و علت مسافرت را می گویند سازش ولی عهد با سید ضیاء الدین بوده که مورد سوء ظن شاه واقع شده بود و شاه برای مخالفت با سید ضیاء الدین او را بدینوسیله تبعید می کرده است ولی پس از سقوط کابینه موقتاً حرکت ولی عهد به اروپا مدتی بتأخیر می افتد.

ص: 373

43.تظاهرات بر علیه کابینه

اشاره

روز 16 رمضان (روز قبل از سقوط کابینه) در مسجد شاه که بمناسبت ایام ماه رمضان جمعیت زیادی جمع بود عده ای از این اجتماع استفاده کرده تظاهراتی بر علیه کابینه کردند که ما بترتیب ذکر خواهیم کرد.

ابتدا سيد يعقوب (انوار) بالای منبر رفته و عمامه خود را بزمین زده، اظهار کرد که: من چه گناهی کرده ام که مرا بدون جهت حبس نموده بودند. سپس انتقاد از سیاست انگلستان و رفتار رئيس الوزراء كرده و از منبر پائین آمد.

بعداً مدیر روزنامه حلاج به منبر رفته و اظهار داشت که: من اگر اظهاری می کنم من باب خیرخواهی مردم است و نظر حکومت سید ضیاء الدین بدین مناسبت با من مساعد نبود... و از منبر پائین آمد.

سپس محمد مشکوت حضرت (مشکوت سادات) به منبر رفته اظهارات شدیدی بر علیه سید ضیاء الدین نمود و این اظهارات و گفته ها سبب شد مردم که در حدود دو سه هزار نفر بودند فریاد کردند سید ضیاء الدین را نمی خواهیم... نمی خواهیم...

آخرین ملاقات رئيس الوزراء با سلطان احمد شاه

آخرین ملاقات سید ضیاء الدین با احمد شاه گویا روز 30 ثور (اردیبهشت ماه) یا اول جوزا بوده است که می گویند ایشان در حالی که سیگار بر لب خود داشت وارد اتاق سلطان احمد شاه می شود و بدون اجازه روی درگاه اتاق می نشیند شاه در حالی که دور اتاق قدم می زد متوجه حرکات مشار الیه شده متغیر می گردد، فوراً زنگ می زند و صدا می کند دو نفر بیایند سلیمان خان ناظم خلوت وارد می شود شاه می گوید: «این سیگار را از دهن این سید بگیرید بیندازید دور» پس از اجرای این امر سلطان احمد شاه عذر آقا را می خواهد و دیگر با سید ضیاء الدین ملاقات نکرد تا از ایران خارج شد.

پس از آن سلطان احمد شاه می گوید تلفن کنید سردار سپه حاضر شود. چیزی

ص: 374

نمی گذرد که سردار سپه نزد شاه حاضر می شود و سلطان احمد شاه جریان ملاقات سید ضیاء الدین را برای سردار سپه ذکر می کند و می گوید دیگر نمی توان با این شخص بمدارا و مسالمت رفتار نمود و من از این اوضاع خسته شدم سردار سپه می گوید ما تصور می کردیم که این اقدامات موافق میل شاه است حال که مخالف میل اعلی حضرت همایونی است هر طور امر بفرمائید اطاعت می شود؛ زیرا من یک نفر سرباز مطیعی بیش نیستم و هر وقت امر کنند شمشیرم را تقدیم خواهم کرد. سلطان احمد شاه می گوید بروید وسائل حرکت سید ضیاء را فراهم نمائید.

میرزا عبدالله مستوفی در جلد سوم تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه (1) در مورد رفتار سید ضیاء الدین با شاه چنین می نویسد:

«در موقعی که سید ساقط شد و محبوسین از حبس نجات یافتند برای استمالت آن ها مردم دسته دسته بدیدار آن ها می رفتند حاجی حسین آقا امین الضرب (مهدوی) یکی از محبوسین بود من نظر به سوابق دوستی شب همان روز خلاصی بدیدار او رفتم مرحوم مهدوی مردی ملایم و با ادب و مردم دار و بنابراین مجلس او در این شب از مجلس اکثر آزاد شدگان پر جمعیت تر بود وارد حیاط که شدم مرحوم مشیر الدوله (حسن پیرنیا) هم از راه رسید و با هم وارد مجلس شده، من و ایشان پهلوی هم اتفاق افتادیم از این که در این دو سه ماهه جز عید نوروز آن هم بوسیله گذاشتن کارت خدمتشان نرسیده بودم عذرخواهی کردم ایشان گفتند من هم هیچ جا نرفته و حتی شاه را هم تا امروز در فرح آباد ملاقات نکرده بودم گفتم واقعاً از شاه نپرسیدید چه شد که ایشان دست خط ریاست وزرای سید ضیاء الدین را امضا کردند؟ گفت حاجتی به پرسش نداشت خود ایشان بدون سؤال گفتند سید آمد این جا دستش را بکمرش زد و با سماجت و تشر قوۀ نظامی دست خط ریاست وزرایی خود را گرفت و رفت

ص: 375


1- این کتاب چهار سال پس از انتشار چاپ اول تاریخ کودتای نگارنده بچاپ رسیده است و مشوق مرحوم مستوفی هم در چاپ کتاب تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه نویسنده بوده است.

البته شاه قبلا از کاندیدا شدن سید ضیاء الدین برای ریاست وزراء خبر داشته و می دانسته است که نظر رؤسای نظامیانی که وارد تهران شده اند در ریاست وزراء به سید است و شاید نمایندۀ نظامیان هم که بحضور شاه رفته این تقاضا را کرده و حتی مؤسسين کودتاهم بوسایل مختلفه مطلب را به شاه حالی کرده بودند، در این صورت دست بکمر زدن و تشر و تشدد چه لزومی داشته است و بر فرض این که دفعه اول برای پیشرفت مقاصد آینده این طرز رفتار لازم شمرده شود دفعات بعد دیگر هیچ دلیل و سببی نمی تواند داشته باشد تا چه رسد به این که سید سیگار به لب وارد خدمت شاه می شده سهل است بدون اجازه می نشسته و گاهی اگر عمداً صندلی در اتاق نمی گذاشتند روی آستانه مرتفع پنجره جلوس می کرده است.»

شاه با ترور سید ضیاء الدین موافقت نکرد

مخبر السلطنه در خاطرات و خطرات می نویسد ظاهراً در کابینه میرزا سید ضیاء الدین هم این نقشه (ترور) در نظر بوده است احمد شاه اجازه نمی دهد و این را من از یکی از وزرای آن کابینه شنیدم.»

44. اقدامات سید ضیاء الدین برای ابقای مقام خود

اشاره

روز 28 شور سید ضیاء الدین از دوام حیات سیاسی خود در ایران مأیوس می شود و برای آخرین مرتبه جهت ابقای خویش شروع به اقداماتی می نماید که ذیلا ذکر خواهد شد:

1. با ارامنه تهران وارد مذاکره می شود که عده ای از آن ها را مسلح نموده و برای دومین مرتبه کودتائی بر علیه شاه و سردار سپه بنماید، ولی عده ای از ارامنه با خیالات او موافقت نکردند چون عدۀ آن ها کافی برای این کودتا نبود لذا از این خیال منصرف می شود

2. اقداماتی است که در تاریخ احمد شهریور صريحاً ذکر شده است که ذیلا

ص: 376

درج می گردد:

«... سید ضیاء الدین از حرکات رضا خان و بی میلی شاه مأیوس شد و چون میل نداشت استعفا کند و هر طور هست مقاصد خود را در ایران انجام دهد لهذا در فکر چاره شد و دید چاره منحصر ببرداشتن شاه است و یا به کشتن و یا خلع او و چون دید مملکت ایران فعلا استعداد جمهوری ندارد بنابراین خواست محرمانه با یکی از شاهزادگان درجه اول که بالنسبه قابلیت دارد برای سلطنت عهد و میثاقی ببندد و چون دید محمد حسن میرزا قابلیتش از شاه بیشتر است و بعلت این که او خود را ولیعهد موقتی می داند (چون اگر شاه اولاد ذکور می داشت ناچار ولایت عهدی با او خواهد بود) شاید راضی شود به این که پس از قتل شاه یا خلع او سلطنت را قبول کند و كمك به خیالات سید ضیاء الدین بدهد به این جهت خیلی محرمانه با ولیعهد وارد مذاکره شد اتفاقاً بوسیله همان قزاق های مستحفظ ولیعهد را پرت ملاقات های محرمانه رئيس الوزرا با ولی عهد ابتدا به سمع رضا خان و سپس به گوش شاه رسید و شاه مصمم به عزل سید و تبعید ولی عهد شد.

روز شنبه 14 رمضان طرف عصر از طرف شاه به سید ضیاء امر شد که استعفا بدهد سید ضیاء از نیات خود وزیر مختار انگلیس را مستحضر کرد، لذا سید ضیاء الدین به اعتماد وزیر مختار جواب داد که من چون خود را مفید از برای سعادت این مملکت می دانم و تا بحال خیانتی هم نکرده ام استعفا نمی کنم و از طرفی تمارض کرده و به دربار حاضر نشد؛ از طرف دیگر وزیر مختار برای ابقای رئيس الوزراء با شاه شروع به مذاکرات نمود ولی مفید فایده نشد.»

دستخط شاه

نظر به مصالح مملکتی، میرزا سید ضیاء الدین را از ریاست وزراء منفصل فرمودیم و مشغول تشکیل هیئت وزراء جدید هستیم باید کمال مراقبت را در حفظ انتظامات بعمل آورید و مطالب مهمه را مستقیماً بعرض برسانید.» شاه

ص: 377

دست خط بالا روز چهارم جوزا از طرف سلطان احمد شاه بعنوان عموم ولایات و حکام تلگرافاً مخابره شد.

اطلاعات دیگر راجع به کودتای دوم

طبق اطلاعاتی که بدست آمده چند روز قبل از سقوط کابینه برای فراهم کردن وسائل کودتای دوم از طرف رئیس الوزراء تلگراف رمزی به رئیس ژاندارمری های شهرستان های نزدیک تهران من جمله قم، قزوین، سمنان و غیره می شود که نفرات خود را فوراً جمع آوری و به نقاطی که در تلگراف های نامبرده معین شده بود، حرکت نمایند و در آن نقاط متوقف باشند تا هر وقت که یک نفر از تهران به آن ها برسد و اسم مرموزی به زبان بیاورد آن وقت رؤسای ژاندارمری خود را در تحت فرمان آن ها بگذارند و به هر طرفی که اشخاص مزبور امر می دهند حرکت نمایند چنان چه به ماژور محمد درگاهی رئیس ژاندارمری و حاکم نظامی قم تلگراف رمز می شود که در نزدیکی رودخانه شور بین قم و تهران توقف نماید تا از تهران آن شخص مخصوص برسد؛ ولی پس از حرکت اردوی ژاندارم قم بطرف تهران هنوز بیش از دوازده فرسخ راه نپیموده بودند که تلگراف سقوط کابینه بتمام نقاط مخابره می شود و ابتدا اردوی متحرك متوقف و سپس بطرف حوزه های خدمتی خود مراجعت می نمایند.

برای تأیید این موضوع مقاله ای را که آقای علی اکبر ارداقی نوشته است، عيناً بنظر خوانندگان می رساند (1)

ص: 378


1- راجع به کودتای 1299 مدیر محترم روزنامۀ مهر ایران آقای مکی راجع به سقوط کابینه سید ضیاء الدین (در ماه رمضان) يك عللی را ذکر کرده اند که این جانب نه تنها در آن تاریخ بلکه تا پریروز هم از علل مذکوره مسبوق نبوده مع هذا می دانستم کابینه ایشان در ماه مزبور سقوط خواهد کرد و منبع اطلاع خویشتن را پس از يك توضيح مختصر تذکر خواهم داد که: تقریباً پنجاه روز قبل از کودتا ما یعنی این جانب و آقایان عماد الكتاب و مشكوة الممالك از محبس مستخلص وروز دویم استخلاص در هیئت وزراء حاضر شده و پس از گفتگو قرار شد مرحوم مشكوة به مازندران و من و عماد به قم تبعید گردیم، مضافاً به این که برای هر يك هم ماهی شصت تومان شهریه برقرار کردند. پس از ورود به قم اولین کسی که شب دویم ورود موقع باریدن برف بديدن من وعماد آمد آقای ماژور محمد خان در گاهی (رئیس ژاندارمری) آن جا بود که این تفقد بی سابقه ایشان دوستی خیلی عمیقی ما بین ما ایجاد نمود. گویا سی و پنج و شش روز بعد کودتای سیم حوت صورت گرفت که آقای در گاهی هم حاکم نظامی آن جا شدند. قهراً این حادثه باعث تأخیر پرداخت شهریه ما یعنی متجاوز از دو ماه بود حواله آن از مرکز نرسیده بود که بعلاوه سختی معیشت شب و روز ها با يك نگرانی شدیدی سپری می گشت که قابل توصیف نمی باشد در اوائل ماه رمضان بعد از ظهر از خواب بیدار شده در ضمن يك مسرت آلوده به تحیر از مستخدم خود پرسیدم آقای عماد هست؟ جواب داد بیرون رفته؛ در همان آن در زدند و عماد وارد شد پرسیدم چه خبر داری؟ گفت هیچ گفتم پس من دو خبر مهمی دارم که اولی این است حواله حقوق ما قریباً خواهد رسید و دیگر این که پس از انقضاء ماه كابينه سيد ضیاء سقوط خواهد کرد. خوابی که دیده بودم برای او نقل کرده ولی نظر به فوت آن مرحوم اجازه دهید تفصیل آن را برای اشخاص دیگری که فعلا حیات دارند بیان نمایم که: پس از رسیدن حواله حقوق، آقای در گاهی بعقب من فرستاده وقتی که به منزل ایشان وارد شدم گفت: يك مطلب محرمانه ای دارم که حواسم خیلی پریشان است یعنی مطابق تلگراف رمز رئيس الوزراء تمام ژاندارم های ساوه و زرند و اطراف را احضار و خیال داریم پس فردا حرکت کنیم و مفاد تلگراف این است که روز حرکت خودتان را اطلاع و پس از رسیدن به رود خانه شور، شخصی از تهران به شما خواهد رسید و هر چه امر کرد اطاعت کنید». حالا نمی دانم از آن جا ما را به کجا مأموریت خواهند داد. گفتم شما را به کجا مأمور خواهند نمود نمی دانم ولی نظر به اطلاعی که دارم تصور می کنم تغییر مأموریت برای شما پیش آید؛ زیرا بعد از حرکت شما كابينة سيد ضياء الدين سقوط خواهد کرد. چشمان دقیق و نافذ آقای درگاهی در حدقه شروع به گردش غیر عادی و با يك نظر پلیسی که خیال کرد من اطلاعات مخفی از مرکز دارم با کمال تعجب پرسید چطور؟ گفتم چند روز قبل خواب دیدم ماه رمضان است و من در سالون قدیم وزارت مالیه می باشم که یکی از اعضای آن جا اظهار تشنگی و جواباً اشاره به لیوان آب یخی نمود که روی بخاری قرار داشت گفت این مال روزه خور ها است پس از برداشتن لیوان دید در زیر آن يك شماره روزنامه رعد گذاشته شده که مشار الیه گفت این آخرین شماره روزنامه رعد است. در گاهی پس از راحتی خیال که فهمید این جانب اطلاعات مخفی ندارم خود ایشان نیز خوابی که گویا در کرمان دیده بود برای این جانب نقل نمود که جواباً گفتم تعبیر آن يك ارتقاء و ترقی بزرگی است که بیش از انتظار خودت می باشد. تصور می کنم يك دو روز بعد از حرکت ایشان خبر رئيس الوزرائی آقای قوام السلطنه و حرکت سید ضیاء الدین از تهران به اهالی قم ابلاغ و غرض از توضيح اين سابقه يك منظور مهم تری دارم که متأسفانه مجال و حواس تشریح آن را نداشته و فقط بطور اجمال اشاره می کنم که اساساً سقوط اشخاص و یا اقوام دنيا بعلاوه علل ظاهری داراى يك علت اصلی و ریشه دیگری که دوای آن فقط و فقط منحصر بدارا بودن تقوا و پاکدامنی است که بدون آن ممکن نیست هیچ قوم و هیچ احدی از سقوط مصون گردد. علی اکبر ارداقی

45.اقدامات وزیر جنگ

اشاره

قبل از ماه رمضان 1339 سردار سپه وزیر جنگ در صدد بر می آید که برای پیشرفت مقاصد خود با عده ای از متنفذین ارتباط پیدا کرده که در عین حال هم برای انجام مقاصد

ص: 379

آینده خود نفوذ سیاسی را بسط داده باشد و هم در مقابل اقتدار سید ضیاء الدین بوسیله آن ها خویش را مجهز کرده باشد؛ لذا بوسیله عده ای از هم قطاران قزاق خود من جمله سرتیپ خدایارخان و غیره دستور داده بود که با متنفذین ارتباط کامل حاصل کرده و به وسائل مقتضی زمینه را حاضر نمایند.

چنان چه رفقای سردار سپه هم برای اجرای این منظور با متنفذین بنای مراوده را گذاشته و اظهار می کنند که رضا خان شخصی است وطن پرست و با حقیقت و با این

ص: 380

اوضاع مخالف است برای پیشرفت مقاصد خود می خواهد با عده ای از ملیون و متنفذین ارتباط مستقیم و کامل داشته باشد تا بهتر بتواند در این راه موفقیت حاصل نماید.

عده ای از صلحا و متنفذین که از ضمیر سردار سپه آگاه بودند در پاسخ می گویند اگر سردار سپه راست می گوید باید امتحانات خود را بدهد، چنان چه خوب از عهده بر آمد آن وقت ما با او موافقت و مرافقت خواهیم کرد و فعلا بهترین امتحان او این است که برای زندانیان اقدام و آن ها را مرخص گرداند تا طبیعتاً نفوذ سیاسی را تحصیل نماید.

عده ای دیگر از متنفذین در جواب رفقای وزیر جنگ پاسخ مثبت داده و از همان موقع شروع به آمد و رفت با سردار سپه كرده يك سلسله اقدامات نمودند. از جمله کسانی را که می گویند برای برداشتن سید ضیاء الدین با وزیر جنگ همراهی کرد میرزا هاشم آشتیانی و چند نفر دیگر بودند که ما در طی مطالب آینده خود ذکری از این اشخاص می نمائیم که بدون قضاوت شخصی مطالب صحیح از سقیم تمیز و تشخیص داده شود.

بطوری که از یاد داشت های موجوده استنباط می شود گویا سید ضیاء الدین چند روز قبل از سقوط کابینه (شاید ششم رمضان بود) استعفا کرده باشد، منتهی در اثر فشار هائی که از خارج وارد می آمده و از سید ضیاء الدین پشتیبانی می شده است احمد شاه را مجبور کردند که استعفا را موقتاً به جریان نگذارد ولی همین که سیاست خارجی در این زمینه سست شد و همسایه شمالی سخت از کابینه ظنین شده بود آن وقت احمد شاه توانست امر به سقوط کابینه بدهد.

برای تأیید مطالب فوق اسنادی در دست نگارنده می باشد که تا اندازه ای این موضوع را تصریح و تأیید می نماید و ما برای مزید اطلاع خوانندگان گرامی شمه ای از آن را ذیلا ذکر می کنم (نقل از یاد داشت های مهندس مسعود انصاری پسر عموی مشاور الممالك انصاري: )

«از قراری که شنیده می شود تفصیل استعفای سید ضیاء الدین به این قسم بوده که روز قبل از تاجگذاری (27 شعبان) اعلی حضرت بواسطه رنجش هائی که از رئیس الوزراء داشته جداً اظهار می کند که بعد از جشن من حتماً به اروپا مسافرت خواهم کرد. پس از

ص: 381

آن که آقا سید ضیاء الدین از متقاعد کردن شاه مأیوس می شود به مستر نرمان مراجعه و چاره جوئی می کند نرمان شرف یاب شده داخل مذاکره با شاه می شود.

شاه جد می کند که باید به اروپا بروم نرمان می پرسد آیا از سید ضیاء الدین دلتنگی دارید؟! شاه می گوید نه نرمان می گوید با اوضاع راه ها و انگلستان ما نمی توانیم به شما تأمین بدهیم شاه می گوید: من از شما تأمین نمی خواهم؛ نرمان می پرسد: آیا خیال استعفا دارید؟ شاه می گوید بلی؛ نرمان می گوید پس چرا همین جا استعفا نمی دهید؟ شاه اظهار می کند بجهت این که در این جا علت استعفای خود را نمی توانم بنویسم؛ ولی در اروپا می توانم بالصراحه علت استعفای خودم را به دنیا اعلام کنم. بالاخره با اصرار زیاد علت را سؤال می کند. شاه می گوید همین مداخلات بی رویه تو در امور ایران موجب استعفای من شده است نرمان نگران شده در مراجعت استعفا نامه سید ضیاء را گرفته برای شاه می برد و شاه استعفا را گرفته نگاه می دارد.

نرمان می گوید: حالا خوب است اگر می خواهید رئيس الوزرای جدید را انتخاب کنید سردار سپه را انتخاب بفرمائید (شاه می گوید او خوب است همین طور وزیر جنگ باشد.) »

اقدامات مشار الملك وزير دربار

می گویند مشار الملك وزير دربار سلطان احمد شاه برای بر هم زدن اوضاع کوشش های مؤثری نموده است و دو جلسه شاه را وادار می کند که با نرمان وزیر مختار انگلیس بر علیه سید ضیاء مذاکره نماید و یک مرتبه خودش به سفارت انگلیس رفته و در این زمینه مذاکراتی کرده است گویا مؤثر واقع نمی شود، ولی پس از جلب نظر وزیر مختار دولت شوروی سلطان احمد شاه توسط مشار الملك به سید ضیاء الدین پیغام داده تا دیر نشده نزد سردار سپه رفته تأمین جانی گرفته برود والا توقیف خواهد شد.

عصر 6 رمضان سید ضیاء الدین به منزل سردار سپه می رود؛ ابتدا در خارج این طور انتشار پیدا می کند که رئیس الوزراء جلب نظر سردار سپه را کرده و اختلافات را مرتفع

ص: 382

نموده، ولی صبح روز بعد معلوم می شود که رفتن سید ضیاء به منزل سردارسپه از نظر تأمین جان خویش بوده است.

دیگر از جمله کسانی که می گویند در بر هم زدن اوضاع دست داشته و اقداماتش مؤثر واقع شده خانم فخر الدوله (عمۀ سلطان احمد شاه) بوده است که با مشار الملك وزير دربار و عده ای دیگر محرمانه مشغول فعالیت بوده است. (1)

46.سقوط کابینه

اشاره

بالاخره پس از نود و سه روز زمامداری و چندین مرتبه کشمکش با سردار سپه صبح روز چهار جوزای 1300 خورشیدی برابر 17 رمضان 1339 قمری پس از چهار روز تمارض ناگهان و بدون سابقه اهالی تهران کم کم آگاهی یافتند که کابینه مقتدر سید ضیاء الدین سقوط کرد و خود او هم معلوم نیست که در کجا و چه حال می باشد. در صورتی که صبح روز 17 رمضان سردار سپه باتفاق دو سه نفر از افسران ارشد قزاق و چند نفر قزاق به منزل سید ضیاء الدین رفته مشار الیه را باتفاق اپیکیان (رئیس بلدیه و از رفقای سید ضیاء الدین) و دو سه نفر دیگر به معیت قزاق ها بطرف قزوین حرکت می دهند که تا سر حد ایران مواظب و مراقب مشارالیه باشند روز قبل از حرکت سید ضیاء الدین، بعلت آن که پول برای مخارج مسافرت نداشته از رفتن استنکاف کرده مراتب را به شاه گزارش می نمایند. فوراً امر می شود مبلغ 15 هزار تومان از صندوق شهرداری گرفته تسلیم مشار الیه بنمایند.

می گویند پس از حرکت سید ضیاء الدین از تهران سردار سپه از رهایی او پشیمان شده چنان چه طبق اسنادی که نگارنده دیده است پس از 3 ساعت خدایار خان را بطرف قزوین حرکت می دهد که او را در قزوین توقیف نماید و تلگرافی هم به قزوین می کند که از

ص: 383


1- خانم فخر الدوله دختر مظفر الدین شاه زوجه امین الدوله می باشد که در فعالیت و پشت کار نظیر او را در بین خاندان قاجار کمتر می توان پیدا کرد؛ اما امین الدوله همان کسی است که هنگامی که محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و عده ای به خانه او یعنی پارك امین الدوله پناه برده بودند به برادر زن خود خبر داد و او هم آن ها را گرفته بعضی را به دیار عدم فرستاد.

خروج سید ضیاء جلوگیری بعمل آورند تا خدا یارخان برسد ولی سلطان احمد شاه حاضر نمی شود که مزاحم سید ضیاء الدین بشوند و می گوید بگذارید هر چه بود از ایران خارج شود.

لذا مجدداً تلگرافی به قزوین می شود که مزاحم سید ضیاء نشده، بگذارند خارج شود؛ بنابراین خدایار خان وقتی به قزوین می رسد که مشار الیه دو ساعت قبل از آن جا حرکت کرده بود.

بالفور در کتاب خود راجع به سقوط کابینه چنین می نویسد :

«... فاتح این جنگ چون چنان دید حکم داد او را در قزوین نگاه دارند ولی پس از مطالعه در اطراف قضیه راضی شد حکم مزبور را الغاء سازد.

سید ضیاء الدین از چند نقطه نظر برای اقدامی که بعمل آورد مناسب نبود و مخصوصاً بواسطة حس لجاجتی که داشت نصایح اشخاص مجرب را نمی پذیرفت در صورتی که هر گاه اندرز می پذیرفت از غالب اشتباهاتی که در نتیجه آن ثابت گردید جلوگیری می شد؛ بقول یک نفر از هم وطنانش سید ضیاء الدین از کفایت خود و به اطلاع و معرفت خویش زیاد راضی و هرگز خطا های خود را اذعان نمی نمود؛ اما انصاف را نیز باید رعایت کرد؛ زیرا بواسطه آن که در میان طرفداران وی عناصر مبرز پیدا نمی شد حق داشت دارای چنان احساساتی گردد»

همان روزی که صبح آن سید ضیاء الدین باتفاق اپیکیان و کلن اسمایس و غیره بطرف قزوین حرکت کرد ملیون و آزادی خواهان قرار گذاشته بودند که عصر در مجلس شورای ملی مجتمع شده و نطقی دایر بر تشکر از اقدامات سلطان احمد شاه ایراد نمایند ضمناً تقاضا کنند که در افتتاح مجلس شورای ملی تسریع بعمل آورد؛ ولی بر اثر این که بعد از ظهر همان روز (17 رمضان) از طرف محمود خان حاکم نظامی تهران اعلانی منتشر کردید که حکومت نظامی کما کان برقرار و اجتماعات بکلی ممنوع خواهد بود نتوانستند که چنین نطقی را بنمایند.

هم چنین عده ای خواسته بودند که در مسجد شاه نطق هائی ایراد نمایند؛ ولی

ص: 384

بعلت آن که پلیس جداً مانع شده بود، موفق نگردیدند.

صبح روز 17 رمضان مشار الملک وزیر دربار به مقر ریاست وزراء آمده درب اتاق کابینه و سایر قسمت های هیئت وزراء را تا تعیین کابینه جدید مهر و موم کرد

رفقای سید ضیاء الدین هم یکی بعد از دیگری توقیف و یا تحت نظر قرا گرفتند، من جمله می گویند کلنل کاظم خان همان روز 17 تحت توقیف قرار گرفت و اسفندیار خان موزر بند سید ضیاء الدین را نیز توقیف می نمایند

بالفور در کتاب خود راجع بخروج سید ضیاء الدین چنین نوشته است:

«ثمرة عمدة غير مستقيم عملیات و خارج شدن سید ضیاء الدین این بود که انگلستان در ایران تقریباً بدون دوست گردیده و نه تنها يك دسته بلکه چهار دشمن برایش ایجاد گشت

1. حزب اشراف که قائدین آن در زمرۀ محبوسین بودند، از حبس خود بی نهایت بر آشفته و چون تصور می کردند سفارت انگلیس بایستی آن ها را از چنگال دولت رهائی بخشیده باشد بهر وسیله و طريقه ممکنه کینه خویش را نسبت به انگلستان بمنصة ظهور می رسانیدند؛ در صورتی که می دانستند هرگاه اقدامات سفارت مشار اليها نبود حال و روز آنان مغایت سخت تر و صعب تر گشته بود و شاید هم به دیار بوار گسیل شده بودند

دسته دوم دشمنان انگلیس طرفداران دولت سید ضیاء الدین بودند که تصور می کردند دولت انگلیس به آن ها خیانت کرده است.

دسته دیگر، حزب مصلحین حقیقی که در نبرد و مباره برای استرداد آزادی انتظار مساعدت اخلاقی از انگلستان داشتند قهراً مجبور باتخاذ رویه خصمانه نسبت به دولت انگلیس گشتند.

بعلاوه يك حزب دمکراسی منظمی که همواره مخالف انگلستان هستند افراطیون نیز که متکی و مستظهر به مساعدت بالشویک ها بودند، البته مخالفت می کردند.»

ص: 385

جراید لندن

از اواسط کابینه سید ضیاء الدین عده ای از رجال انگلستان بر علیه سیاست لرد کرزن وزیر خارجه انگلستان اعتراضات کرده در جراید لندن مقالاتی نوشتند و سیاست دولت انگلیس را در ایران مورد انتقاد قرار داده چند مقاله آن هم پس از سقوط کابینه به تهران آمد و در جراید آن عصر نشر گردید. گویا همین باعث گردید که پس از کودتا دولت انگلستان ناگزیر شد که مستر نرمان وزیر مختار انگلیس در ایران را عوض کرده بعوض مشار الیه سرپرسی لرن را مأمور ایران نماید.

«در ایام کود تا که جمعی از متنفذین در محبس قزاق خانه زندانی بودند، روزی آقای مدرس پیغام داد که کریم آقا بیاید. پس از آن که سروان کریم آقا آمد مدرس به او گفت: آیا ممکن است پیغام مرا به بنی عمم برسانی؟ کریم آقا می پرسد کدام بنی عمتان؟ آقای مدرس می گوید: سید ضیاء الدین جواب می دهد چرا نمی توانم بفرمائید می رسانم، آقای مدرس می گوید به سید ضیاء الدین از قول من سلام برسان و بگو حق تو این بود به محض این که ما را گرفتی همه را بکشی و بدار بزنی حالا که این کار را نکردی دیگر هیچ کاری نمی توانی بکنی و خودت را خسته می کنی

فرمان فرما و نصرت الدوله و عده ای دیگر بصدا در می آیند که آقا این چه پیغامی است؟ چرا سرود یادش می دهی؟ آقای مدرس می گوید: مطمئن باشید که دیگر سید ضیاء الدین هیچ کاری نمی تواند بکند خیالتان بکلی آسوده باشد.

چند سال بعد از این وقایع که ذکاء الدوله وزیر مختار ایران در سویس بود و میرزا علی محمد خان شیبانی عضو سفارت سوئیس و سید ضیاء الدین برای ویزای تذکره به سفارت ایران رفته بود، در ضمن صحبت های گوناگون گفته بود من خیال داشتم و می خواستم همه را بکشم ولی چه کنم که سفارت انگلیس راضی نشد و مانع شد از این که این عمل انجام بگیرد. نقل از یاد داشت های .م.م. الف

«سید ضیاء الدین در تاریخ چهارشنبه 17 رمضان 1339 از تهران از راه بغداد (همان بغدادی که چندی قبل سید ضیاء الدین در موقع مراجعت از فرنگ به ایران چند هفته در آن جا توقف کرده و همه جای آن را گردش کرد ) از بصره - محمره عازم اروپا

ص: 386

شده انگلیس ها و سائل حرکت او را به اروپا فراهم کرده بودند به این ترتیب که قبلا کشتی جنگی لارنس را که متعلق به کنسول گری آن ها در بوشهر بود به محمره فرستاده بودند.

مسترلین کن کنسول انگلیس در محمره (خرمشهر) از او پذیرائی کرده کفیل حکومت و کار گذار و شیخ خزعل و یکی دو نفر دیگر را به ناهار دعوت کرده بود، در این مهمانی دو نفر ژنرال جوان انگلیسی نیز حضور داشتند.

پس از صرف ناهار سید ضیاء الدین و شیخ خزعل به اتاق دیگری رفته، مدتی خلوت داشته اند. در این موقع کفیل حکومت به کنسول می گوید: با این که سید ضیاء الدین از کار بر کنار است آیا خلوت کردن او با شیخ خز عل مقتضی هست؟ کنسول جواب می دهد چه مانعی دارد در امور سیاسی که صحبت نخواهند داشت؛ ولی آن چه از صحبت های آن ها شنیده بود این بود که سید ضیاء الدین می گفت من خبط کردم که همه آن ها را نکشتم و الا نمی توانستند این بازی را در بیاورند. کنسول انگلیس با کمال احترامی که از مشار الیه نگاه می داشت مراقبت می نمود که اهالی از او ملاقاتی ننمایند تا بالاخره سر ساعت معین ژنرال های جوان موقع حرکت را اطلاع داده همه باتفاق بعنوان مشایعت به تکلیف کنسول نامبرده به کشتی رفته پس از مراسم تودیع از کشتی خارج و کشتی (کشتی مزبور كوچك و به شش توپ مسلح بوده است) بحرکت در آمد...» نقل از یاد داشت های آقای م. م. الف

«... پس از کودتا يك افسر انگلیسی که مخالف کودتا بود (موقعی که نقشه کودتای 1299 طرح می شود، عده ای از سیاستمداران انگلیسی(گویا دیکسن بوده) معتقد بودند که این نقشه بهترین طریقه ایست که بایستی فوراً به موقع اجرا گذاشته شود؛ ولی برخی دیگر از سیاسیون انگلیسی مخالف اجرای این نقشه بودند و می گفتند که این عمل بالاخره بزیان دولت انگلستان تمام خواهد شد) از ایران به انگلستان می رفت هنگام عبور در قزوین در حالی که در اتومبیل خود نشسته بود، زمان خان بهنام نزد او رفته از او ملاقات می کند؛ صاحب منصب انگلیسی متغیرانه به او می گوید: آیرن ساید به مملکت انگلیس خیانت کرد و همۀ شما ها هم به مملکت ایران خیانت

ص: 387

کردید. من پس از رسیدن به لندن خیانت آیرن ساید را به دولت انگلیس ثابت خواهم کرد دیگر حرفی نزده و رویش را از زمان خان بر می گرداند»

47.نمونه ای از قضاوت نویسندگان دربارۀ سید ضیاء و کابینه او

اشاره

پس از سقوط کابینه و حرکت سید ضیاء از ایران نظریات مختلفی نسبت به کابینه و شخص او ابراز می شد برخی او را می ستودند و عده ای نیز اعمال او را مظهر بیگانه پرستی معرفی می کردند؛ بطور کلی دو عقیده متضاد دربارۀ او ابراز می شد اينك نمونه ای از هر دو عقیده را در این جا می آوریم منشاء این اختلاف عقاید آن بود که کودتا در پرده ای از ابهام مستور مانده و کسی از اسرار آن اطلاع نداشت، پس از چند ماه که از سقوط کابینه گذشت بعضی از جراید شروع بنوشتن مقالاتی درباره کودتا و عامل آن نمودند و خواستند پرده از اسرار این (درام) بر گیرند، ولی رضا خان که می دانست طبعاً در این میانه نام سید ضیاء بمیان خواهد آمد و کودتا بنام او معرفی خواهد شد و این خلاف میل سردار سپه بود که می خواست سید ضیاء از خاطره ها فراموش شود با يك اعلاميه خشن و مستبدانه ای جراید را از بحث درباره کودتا ممنوع داشت و تهدید بمجازات نموده و خود را صریحاً عامل کودتا معرفی کرد و اعلامیه اش را با این جمله ختم نمود که آیا با وجود من مسبب کودتا را جستجو کردن مضحك نيست؟

الف - موافقين

عارف قزوینی نسبت به سید ضیاء الدین با وجود تمام مخالفین مشار الیه احساسات مخصوصی از خود ابراز داشته است به این معنی پس از مدتی که از سقوط کابینه می گذرد تصنیف معروف خود را با مقدمه ای که بقلم خود در صدر آن نوشته انتشار می دهد و همان تصنیفی است که تا مدت ها در مجالس عیش و طرب نقل مجالس قرار گرفته بطوری ورد زبان ها شده بود که حتی اطفال خورد سال هم آن را از بر می خواندند و اینک، برای مزید اطلاع خوانندگان ذیلا آن تصنیف درج می گردد:

ص: 388

تصنیف شور

«در مسافرت اول ذیحجه 1340 به کردستان بعد از آن که احساسات طبقات زحمت کش ایران را نسبت به سید ضیاء الدین ،دیدم این را ساختم در تهران مخالفین «کابینه سیاه» اسنادی نماند که از این جهت به من ندهند ولی من تصور می کنم اغلب این ها آن هائی بودند که سید نفی و یا زجرشان کرده بود!

علت طرفداری من از سید ضیاء اول این است که از طبقه عامه به مقام وزارت رسیده و طلسم اعیانی را در هم شکست دوم آن که بواسطه فعالیت و جدیت خود نمونه بزرگی از این که لیاقت يك وزير يا مدبر چيست نشان داد و برای آبادی کشور قدم های بزرگ برداشت و شالوده کار های مفید ریخت که دوست و دشمن معترفند. سوم آن که داغ باطله به اشراف زد و می رفت گریبان ما را از دست این طبقه رها نماید. افسوس که کارش ناقص ماند؛ می گویند سیاست خارجی او خوب نبود، چون دشمنانش زیادند و تهمت در ایران فراوان است و آسان پس من در واقعیت این اسناد شبهه خواهم نمود اگر وقتی این اسناد صورت حقیقی پیدا کرد البته گفته های خودم را پس گرفته و سید را خائن خواهم شناخت.»

(1)

ای دست حق پشت و پناهت باز آ *** چشم آرزومند نگاهت باز آ

وی توده ملت سپاهت باز آ *** قربان کابینه سیاهت باز آ

سرخ و سفید و سبز و زرد و آبی *** پشت گلی و قهوه ای عنابی

یک رنگ ثابت زین میان کی یابی *** ای نقش هستی خیر و خواهت باز آ

باز آی که شد باز - باد زد دمساز - یک عده غماز

کرسی نشین دور از بساط بارگاهت باز آ

(2)

کابینه اشراف جز ننگی نیست *** این رنگ ها را غیر نیرنگی نیست

دانند بالای سیه رنگی نیست *** قربان آن رنگ سیاهت باز آ

از گرگ ایران پاره کن تا اشرار *** دلال تا یوسف فروش دربار

ص: 389

از دزد تا یعقوب آل قاجار *** افتاده در زندان چاهت باز آ

کردی تو رسوا - هر فرقه ای را - شیخ و مکلا

عمامه شد سیلی خور طرف کلاهت باز آ

(3)

این آن قوام السلطنه است ایمن شد *** زن بود در کابینه مرد افکن شد

اسکندر اشراف بنیان کن شد *** ای آه دل ها خضر راهت باز آ

چون افعی زخمی رها شد بد شد *** گرگ از تله پا در هوا شد بد شد

رو به گریزان از بلا شد بد شد *** جز این دگر نبود گناهت باز آ

ز اشراف بیحس - ز اشرار مجلس - ما با مدرس

سازیم شان قربانیان خاک راهت باز آ

(4)

ایران سراسر پایمال از اشراف *** آسایش و جاه و جلال از اشراف

دلالی نفت شمال از اشراف *** ای بی شرف گیری گواهت باز آ

کابینه ات از آن سیه شد نامش *** هر رو سیاهی را تو بودی دامش

بر هم زدی دست بد ایامش *** منحل شد از چند اشتباهت باز آ

بذری فشاندی - تخمی نشاندی - رفتی نماندی

باز آ که تا گل روید از خرم گیاهت باز آ

عارف قزوینی در منظومۀ دیگری گوید:

ضیاء دیده روشن دلان توئی و حسود *** چو موش کور زخود کی توان عنان گیرد

موافقین سید ضیاء الدین مشارالیه را یک نفر از انقلابیون بزرگ مشروطیت ایران و اولین مجاهد راه آزادی و یکی از رجال شجاع صاحب پر نسیب و دارای عقاید مثبت و صاحب عزم و اراده آهنین متين و قائد تجدد و پروانه شمع اصلاحات و خراب کننده بنیان اشرافیت و الغاء کننده قرارداد و یکی از رجال وطن پرست فعال و جدی می دانند و کابینه مشار الیه را مبدأ يك نهضت و جنبش جدیدی در تاریخ چندین هزار ساله ایران معرفی می کنند و حیات سیاسی و دوره زمامداری او را فصل برجسته و نوینی در تاریخ سیاسی ایران می خوانند و ارتباط مشار الیه را با اجانب نه از نقطه نظر خیانت به کشور بلکه از نظر لزوم وضع آن روز ایران می دانند و معتقدند که

ص: 390

موقعیت ایران همان طوری اقتضا می کرده که او عمل کرده و تمام اقدامات کابینه اش را صرفاً روی وطن خواهی محض می دانند.

خلاصه برخی از موافقین سید ضیاء الدین را یک نفر طبیب ماهر اجتماعی می دانند که پس از صد و پنجاه سال توانسته است مرحمی بر زخم مهلك ايران بگذارد و او را از پرتگاه مرگ و زوال نجات بدهد.

میر زاده عشقی شاعر شهید ایده آلیست يك احساسات فوق العاده موافقی نسبت به مشار الیه داشته و در زمان صدارتش او را ستایش کرده درباره وی چنین برشته نظم در آورده است: (1)

پی تجدید فیروزی نسل پاک ساسانی *** مهین سید ضیاء الدین خجسته صدر اعظم شد

شد او اندر شجاعت آن کزو درمانده ضیغم شد *** شد او اندر سخاوت آن کزو شرمنده حاتم شد

ندانم این طبیب اجتماعی را چه درمان بود *** کز آن صد ساله زخم مهلك اين قوم مرحم شد

من اضمحلال ایران را به چشم خویش می دیدم *** کنون در مغزم استقلال این کشور مجسم شد

ملك محكم سزد رأی تو محکم رأی را داند *** کش از احکام تو بنیان سست ملك محكم شد

تو فوق العاده ما فوقی به فوق العادگان یک سر *** ز فوق العادگی ات فوق فوق العادگان خم شد

چنان تاریخی ایران شد ز تاریخ تو تاریخی *** که این تاریخ تاریخی ترین تاریخ عالم شد

ص: 391


1- ولی پس از آن که میر زاده عشقی که از حقیقت کودتا و دست هایی که در آن دخالت داشته اطلاع حاصل می نماید این گفتار خود را پس می گیرد.

که می پنداشت ایران را منظم سازد ایرانی *** بنام ایزد اکنون با دست ایرانی منظم شد

ببین عشقی که هر کابینه را نفرین نمود اينك *** چنان در مدح این کابینه قدرت مصمم شد

می گویند خود سید ضیاء الدین هم در سوئیس کتابی راجع به وقایع کودتا و دوره زمامداری خویش بنام کتاب سیاه تألیف کرده و در همان جا امانت گذاشته است.

برخی از رفقای او اصرار کرده بودند بچاپ برساند ولی بطوری که می گویند او اظهار کرده تا موقعی که رضا خان در ایران سلطنت می کند از چاپ آن خودداری خواهد کرد؛ ولی حال که این مانع مرتفع شده امیدواریم این کتاب نیز بچاپ برسد بلکه اسنادی در آن یافت شود که به تاريخ معاصر كمك مؤثرى بنماید (1)

بعلاوه می گویند یکی از مسافرین ایرانی در سال 1301 خورشیدی به سوئیس رفته و در مهمان خانه ای که سید ضیاء الدین سکونت داشته او را ملاقات کرده سؤالاتی راجع به زمامداری وی نموده است و سید ضیاء الدین سؤالات او را پاسخ داده که ما برای مزید اطلاع خوانندگان زیلا درج می نمائیم که شاید برای برخی موشکافان تاریخ مورد استفاده قرار گیرد. مخصوصاً قسمتی از آن برای تأیید تاریخ استعفای ایشان که در روز 6 رمضان بوده و نقل از تاریخ «.م. م .الف» کرده بودیم مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

(نقل از سال دوم شماره 17 روزنامه کوشش سوم حوت 1302 به نقل از جراید فرانسه) (توضیح آن که متن این مصاحبه موقعی در روزنامه کوشش چاپ شده که عده ای از دوستانش او را نامزد وکالت تهران کرده بودند و با بودن سردار سپه در رأس کار

ص: 392


1- سيد ضياء الدين ضمن دفاع از اعتبار نامه اش در مجلس هم اشاره به چنین کتابی کرده است، ضمن یکی از ملاقات ها به نگارنده هم اظهار نموده است که یادداشت هایی درباره کودتا نوشته است ولی تا کنون کم ترین اثری از این کتاب یا یادداشت ها مشهود نگردیده است.

جز انتشار این قبیل مقالات چاره دیگری نداشته اند تا به این وسیله روابط او را با سردار سپه التیام دهند.)

از جراید فرانسه

مصاحبه با سید ضیاء الدین: در اواخر دسامبر سال گذشته که از سوئیس می گذشتم جند روزی در شهر لوزان توقف نمودم و چون می دانستم که سید ضیاء الدین رئيس الوزرای اسبق ایران در نزدیکی آن جا در «تریته» اقامت دارد خواستم ملاقاتی با معظم له بنمایم...

بالاخره پس از ملاقات سؤال می کند

سؤال نمودم چه کتابی تصنیف می نمائید؟

جواب - يك كتابی که کتاب سیاه نام دارد که در آن طابق النعل بالنعل تفصيل کودتا و شرح سه ماهه زمامداری خود را می نگارم؛ روزی که این کتاب طبع و نشر شود ایرانیان خواهند فهمید چه خدماتی در راه مملکت خود انجام داده ام و چه خدماتی را نگذاشتند صورت بدهم.

گفتم جراید تهران گاهی خبر ورود شما را به بغداد می دهند و نوبتی شما را در کشمیر حاضر می دانند آیا خیال مراجعت دارید؟

جواب - مادامی که وضعیت فعلی در ایران برقرار است، بهیچ وجه نسیم امیدی نمی وزد مراجعت من به ایران فعلا چه نتیجه دارد؟

س - علت واقعی سقوط کابینه شما چه بود؟

ج - عده ای بر ضد من نزد سردار سپه بد گوئی و آنتریک کردند به قسمی که سردار سپه سوء ظن حاصل نموده کیفیت را به سمع شاه رسانید؛ بمحض این که وقایع باطلاع من رسید با وزیر جنگ ملاقات نموده مدلل داشتم اراجیفی را که نقل نموده اند عاری از حقیقت و صورت خارجی ندارد اما چون دیدم اعتماد همکار اصلی خودم متزلزل شده و دیگر نخواهم توانست بطور دل خواه کار کنم استعفا نمودم؛ شاه از قبول

ص: 393

آن امتناع ورزید و آقای سردار سپه هم که از صحت قول و پاکی عقیده من اطمینان حاصل نموده بود بقدری اصرار نمود استعفای خود را پس بگیرم که ناچار از قبول آن شدم اما وضعیات تغییر کرده بود و می دیدم دیگر کار کردن مانند سابق برای من مقدور نیست؛ مجدداً از برای شاه و سردار سپه سوء ظن تولید شده بود و به این جهت پس از يك هفته دوباره استعفا کردم.

س - آیا راست است که شما خیال داشتید تمام این اشخاص را بقتل برسانید؟

ج - چنین قصدی را نداشتم چون این اشخاص مقصر بودند نیتم این بود که قانوناً محاكمه بشوند و يقيناً حکمی که از محکمه در موضوع هر يك از ايشان صادر می شد به موقع اجرا می گذاردم

س - یکی از ایراداتی که در ایران به شما وارد می نمایند این است که شما در لباس ملیت در حقیقت با مساعدت و دستیاری انگلیس ها کار می کرده اید؟

ج - اشخاصی که از حاق مطلب مسبوق نیستند ممکن است چنین تصوری را نمایند؛ اما اگر بدانند تا پانزده روز بعد از کودتا هنوز انگلستان حکومت مرا برسمیت نشناخته بود عقیدۀ خود را تغییر خواهند داد.

س - پس چگونه عاقبت برسمیت شناخته شد؟

ج - اعضای سفارت تهران می دانستند من نظر مخالفی نسبت به انگلیس ندارم. همیشه من مخاصمت با انگلستان را مضر و وخیم برای ایران دانسته ام و عقیده ام بر این بود که بدون این که دست بسته خود را به دامان انگلستان بیافکنم همواره لازم است تا درجه ای طریق وفق و مدارا پیش گیرم اما آیا می توان این عقیده مرا انگلیسی پرست نام نهاد؟ وانگهی اگر من با مساعدت انگلستان کار می کردم پس چگونه مهم ترین طرفداران او را به حبس می انداختم؟

س - ایراد دیگری که هوا خواهان شما می نمایند این است که شما برای معاونت و معاضدت خود عموماً اشخاص نالایقی را انتخاب نمودید؟

ج - باید اعتراف نمایم که این ایراد تا درجه ای و اردو بجاست اما چه می توانستم

ص: 394

بکنم؟؟ کس دیگری را نداشتم قطعی است در ایران اشخاصی لایق تر و جدی تر بودند اما بد بختانه من نمی توانستم اعتمادی به آن ها داشته باشم در صورتی که نسبت به معاونینی که اختیار نموده بودم لااقل می توانستم از درستی و وطن پرستی ایشان مطمئن باشم و این هم که چیزی نبود.

س - ما بین پیر ها و قدما آیا اشخاصی نبودند که بتوانند با شما کار کنند؟

ج- خیر! خیر! من از آن ها کاملا مأیوسم تمام این بی چاره ها بی کاره و نالایق هستند قبل از این که آن ها را حبس نمایم تا درجه ای منهم پاره ای تصورات در موضوع ایشان می نمودم اما در این امتحان درجه لیاقت آن ها به من معلوم شد

س - اگر چه جاهل و نالایق هم باشند بعضی از آن ها تجربیاتی دارند که ممکن بود از آن استفاده کرد.

ج- خیر بهیچ وجه این تجربه ای را که هم تصور می نمائید فاقد آن هستند، اشتباه بزرگی است که جوانان می نمایند در این که به این اشخاص اهمیت می دهند و خود را حقیر می شمارند

امروزه هر کدام از جوانان تحصیل کرده ایرانی را که ملاحظه کنیم برای اشغال مقام وزارت یا حکومت یا هر مقام دیگری صد درجه بهتر از این کنده های پوسیده هستند.

س- پاره ای عملیات دیگر شما به عوام فریبی تعبیر شده، من جمله قدغن استعمال مسكرات جوانان مخصوصاً البته می دانید که اغلب طرفداران شما هم در این زمره هستند از این که تمایل زیادی نسبت به روحانیون نشان داده اید شمار امورد ملامت قرار می دهند؟

ج- اولا می دانید که در نزد ما مذهب و روحانیون دو چیز مختلف هستند. ثانیاً من بهیچ وجه روحانیون را تکیه گاه خود قرار نداده ام بلکه بالعکس من سعی نموده ام که نگذارم روحانیون از جادۀ خود خارج شوند و در امور سیاسی مداخله نمایند. بهترین دلیل هم چند نفر از متنفذین آن ها که امر به توقیف ایشان دادم و اما قدغن استعمال مسكرات اين يك مسئله ایست راجع به صحت عمومی که در نزد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم کاملا

ص: 395

مکشوف بوده چنان چه اتازونی را که یکی از بزرگ ترین ممالك متمدنه دنیاست امروز می بینیم همین اقدامات را در موضوع نموده است.

س - مسئلۀ دیگری که به شما ایراد می نمودند و آن را لطمه نسبت به آزادی می دانستند پاره ای تصمیمات و عملیات شماست که شما مدعی بودید برای حفظ تقویت و احساسات ملی و ناسیونال سوسیالیسم خود را موظف به آن می دانید، من جمله فرستادن مدیر روزنامه گل زرد به دار المجانین و برداشتن تابلو هایی که به فرانسه نوشته شده از بالای مغازه ها و غیره؛ اگر چه قضیه اخیر چندان اهمیتی فی حد نفسه نداشت ولی موجب عدم رضایت اروپائیان مقیم تهران مخصوصاً فرانسوی ها شده بود که این عمل را دور از مراسم نزاکت نسبت به مملکت خود می پنداشتند؟

ج - در این قضیه هم مانند بسیاری قضایای دیگر او امر من صحيحاً مجری نشده. آژان ها برای ابراز غیرت و حمیت فوق العاده یا به جهت این که درست ملتفت دستور های من نشده بودند غالباً از حدود اختیارات خود تجاوز می نمودند. جلوگیری از آن هم برای من مقدور نبود زیرا نمی توانستم در هر کاری نظارت داشته باشم من روزی شانزده ساعت کار می کردم و مهام امور مملکت را شخصاً اداره می نمودم و بنابر این دخالت در جزئیات برایم میسر نبود مثلا راجع به تابلو هایی که به زبان فرانسه نوشته شده بود، دستور من این بود که اعلاناتی که با السنه خارجی نوشته شده در بالای آن ترجمه فارسی نیز مرقوم گردد نه آن که اساساً این قبیل اعلانات برداشته شود...

این چیز ها اهمیتی ندارد من کار های بزرگی را شروع نموده بودم، حیف که نگذاشتند موفق به انجام خیالات خود شوم والا ایران در مدت قلیلی ترقیات عظیمه نموده بود!

با وصف این اگر چه بیش از سه ماه مصدر امور نبودم، خدماتی را که در این مدت کم انجام دادم غالب کسانی که قبل از من زمامدار بوده اند انجام ننموده اند یکی از دوستان من می نویسد

«قهوه چی های خیابان ناصریه و درشکه چی هائی که از خیابان لاله زار می گذرند

ص: 396

می گویند: خدا پدر سید را بیامرزد که اقلا خیابان ها را ساخت و چراغ برق در معابر کشید.»

همین اظهارات کافی است که مدلل دارد لا اقل عامه مردم نسبت به عملیات من قدردان هستند. همه کس می داند که من برای منافع شخصی کار نمی کرده ام، بلکه محرک من منافع مملکت بوده است؛ حیف که نگذاردند اقدامات خود را بپایان برسانم (صدای شرق منطبعه پاریس)

ب.مخالفين

مخالفین کابینه سید ضیاء الدین عبارتند از: يك عده و کلای دوره چهارم مجلس شورای ملی و عده ای از مدیران جراید تهران و شهرستان ها و برخی از اعیان و اشراف و شاهزادگان قاجاریه و تمام محبوسین دورۀ کابینه سیاه و دسته ای از آزادی خواهان و مطلعين وجمعی از طبقات مختلفه که از طرز کار و عملیات کابینه ناراضی بوده اند و ما همان طوری که در مورد ابراز احساسات موافقین اسنادی ارائه دادیم همین طور هم مدارك ابراز مخالفت مخالفین را نیز ذکر می کنیم

1.وکلای مجلس شورای ملی

پس از سقوط کابینه و قبل از افتتاح مجلس شورای ملی بیانیه ای بر علیه اقدامات و عملیات کابینه سیاه که تقریباً جنبۀ تاریخی و سیاسی داشت چهل نفر از نمایندگان مجلس در تاریخ سه شنبه 14 شوال بچاپ رسانیده در تمام ایران منتشر کردند.

چنان که در این بیانیه مشاهده می شود از این تاریخ است که وکلای مجلس بنای تملق گوئی های بی جا را نسبت به سردار سپه گذاشته و او را يك سردار بزرگ ایرانی معرفی می کنند؛ ما برای مزید اطلاع خوانندگان ذیلا به درج متن آن بیانیه مبادرت می ورزیم:

بیان حقیقت

به تاریخ سه شنبه 14 شهر شوال 1339

«وقایع غیر مترقبه نود روزۀ اخیر ایران یعنی دورۀ حکومت نا مشروع سید ضیاء به

ص: 397

درجه ای غیر مکشوف و مورد اشتباه واقع شده و به اندازه ای سیاست خارجی ذی نفع در این وقایع افکار و جراید را مشوب نموده که کشف حقایق برای اعاده حیثیات و حفظ شرافت ملی ایران لازم آمد و رفع شبهه و موکول کردن حکمیت وقایع به افکار عمومی دنيا و جمهور ملل متمدنه از وظایف اولیه ایرانیان شمرده می شود

بملاحظه این که مبادا بوسیله نیرنگ دیگری باز آزادی شکایت از دست ایرانیان برود، ما امضاء کنندگان ذیل مبعوثان ملت ایران قبل از افتتاح مجلس و عهده داری عضو مجمع اتفاق ملل، یعنی همان مجمع عالی مقامی که برای کم شدن ظلم و جلوگیری از حرص ورزی سیاست امپریالیزم (مستعمراتی) تأسیس شده و خود را مکلف به حراست در حقوق صغیره در مقابل تجاوزات ملل دیگر می داند در چه حال تأسف آوری واقع شده با نهایت نفرتی که از مداخلات اجنبی در کار های داخلی خود دارد و بواسطه ابراز همین نفرت چگونه مورد تضییقات و سختی های گوناگون واقع می گردد! درک این حقیقت و پی بردن به علل اصلی فجایع حکومت سید ضیاء محتاج به ذکر تاریخچه مختصری است.

چندی پس از سقوط کابینه آقای مشیر الدوله که بواسطه درخواست سفارت انگلیس راجع به خارج کردن صاحب منصبان روسی از دیویزیون قزاق اعلی حضرت همایونی واقع شده و تعیین سپهدار اعظم به ریاست وزراء که این مقصود سفارت انگلیس را انجام داد سفارت مزبور در شهر ربیع الاول 1339 هجری در ضمن نت مشروحی که به دولت ایران داد رفتن قشون خود را از ایران در بهار وعده کرده ضمناً تکلیف نموده که دولت ایران از حضور قشون انگلیس استفاده كرده يك ديویزیون قشون ایرانی در تحت ریاست صاحب منصبان انگلیسی در حدود قزوین که مرکز توقف قشون دولت بریتانیا بود تشکیل دهد؛ در صورت تخلف از این تکلیف ایران را مخاطرات انقلابی و زوال ملیت تهدید می نمود؛ حکومت وقت حل قضیه را به مجمعی مرکب از وجوه علما و محترمين و وكلاء و سایر سیاسیین مملکت محول نمود.

مجلس مزبور در تاریخ 16 ربیع الاول در عمارت سلطنتی منعقد گردیده و همان

ص: 398

طوری که قبلا هم پیش بینی می شد حضار رد و قبول تقاضای سفارت انگلیس را از حد صلاحیت خود خارج دیده و موکول به اراده مجلس شورای ملی نمود.

با وجود مسامحه ای که از طرف حکومت وقت در افتتاح مجلس بعمل می آمد متدرجاً عده و کلا که برای افتتاح مجلس لازم بود در تهران گرد آمده و قانوناً افتتاح مجلس ایجاب می نمود

در این موقع اکثریت نمایندگان حاضره در مرکز در ضمن پروگرام آتیه خود الغای قرارداد انگلیس و ایران را گنجانده و آن پروگرام را طبع و منتشر نموده بودند

باتفاق کلمه وکلای حاضره در تهران ملغی شده و خالی از هر نوع اعتباری گردید. از همین اوقات یعنی پس از یاس از اسارت ایران بوسیله دسایس عادیه، نقشه کودتای سيد ضياء و توسل به جبر و مشت قطعی شد این بود که در شب دوازدهم جمادی الثانی (20 فوریه 1921) در تحت حمایت تاریکی و مسامحه کاری عمدی و یا سهوی حکومت وقت دست جنایت کار، فرزند نا خلف ایران سید ضیاء مدیر روزنامۀ رعد برای سرقت دراز گردید یک عده ای از دیویزیون قزاق شاهنشاهی را که در قزوین متوقف و موقتاً در تحت اداره یک نفر صاحب منصب انگلیسی(اسمایس) بودند، بعنوان احضار از طرف اعلی حضرت مشتبه نموده بطرف تهران حرکت در نزدیکی پایتخت روزنامه نویس مزبور که معروف به بی وجدانی و مزدوری اجنبی است به این قوه الحاق و اداره کردن سیاست آن را عهده دار گردید.

فرماندهی ایرانی این قوه بدون اطلاع از حقایق و به اشتباه این که نیات خفیه پادشاه خود را مجری و برای جلوگیری از خطرات تهدید کننده تخت و تاج سلطنت اقدام می نماید قوه خود را برای اجرای او امر سید ضیاء حاضر نمود و سيد ضياء بوسيلة دسیسه و فشار موفق به تحصیل فرمان ریاست وزرائی خود گردید؛ در پایتخت و سایر نقاط حکومت نظامی را با نهایت شدت برقرار نمود مخابرات تلگرافی و پستی بین پایتخت و سایر ولایات مدتی مقطوع و بعلاوه تحت سانسور شدید واقع گردید.

عده کثیری از محترمین و روحانیون و وکلاء و آزادی خواهان که گناه آن ها

ص: 399

هوا خواهی استقلال ایران و تنفر از سلطه اجنبی و مزاحمت در پیشرفت نقشه نا مشروع او بود، توقیف و در پایتخت و ولایات در زوایای تاریك محبس افتادند. قواعد اسلامی قوانین اساسی مملکتی پایمال و مجلس شورای ملی که باید مفتوح می شد تعطیل گردید. خیانت کاران داخلی به هم دستی عده ای ارمنی و غیره و دستیاران خارجی آن ها طوری گلوی ایران را فشردند که حتی قدرت بلند کردن صدای پروتست از ایرانیان سلب گردید و در هر موقعی هم که صدای ضعیف مخالفتی در گوشه ای بلند می شد، فوراً عده دیگری بر محبوسین و تبعید شدگان اضافه می شدند

با این رویه در ایران سکوت قبرستان خاموشی مرگ و بهت عمومی برقرار گردید و مسببين خارجی این قضایا این سکوت و خاموشی ایران را در اروپا بعنوان رضایت از استقرار حکومت مزدور اجنبی جلوه دادند و جراید را پر از اشتباه کاری های گوناگون نمودند!...

برای مزید اغفال افکار عامه و پوشانیدن عقاید باطنی خود و تقلیل سوء ظن و عدم اعتماد ملت ایران که از دیرگاهی وی را اجیر و خریده شده اجنبی می دانست سید ضیاء شروع بانتشار بیانیه های دروغین خود نموده در صدد بر آمد که به حکومت خود رنگ حکومت اصلاح طلب حکومت انقلابی ملی حکومت حامی رعایا بدهد. در بیانیه های خود می نوشت که ایران را از شر مداخلات اجانب خلاص خواهد کرد؛ دشمنان خارجی و داخلی را به حساب دعوت خواهد کرد.

قرارداد انگلیس و ایران را که عملا از درجه اعتبار ساقط شده بود، صورتاً الغاء نموده ولی دیری نگذشت که حقایق عمل غالب بر تلفیق عبارات و الفاظ گردید؛ نیات سوء باطنی و تصمیم خیانت کارانه او هویدا و مواد مضره قرار دادم زبور عملا اجرا گردید.

در عوض حمایت از زراعت و تجارت بر طبقات زارع و تاجر مملکت مالیات های سنگینی که بالنتيجه تجارت و فلاحت مملکت را نابود کرده باعث ترویج زراعت خارجی می گردید، تحمیل شد.

در عوض اصلاح ماليه مملکت مبالغ کلی از عواید مملکتی صرف مخارج

ص: 400

بیهوده و لگد کوب کردن حقوق آزادی مردم و توسعه نفوذ اجنبی فروگذار نکردند ولی خوش بختانه حیثیت ایرانی نیت و تعصب دیانت اسلامی این رویه بی شرمانه و این سیاست مبنی بر دروغ و تزویر را مقهور و به جادۀ عدم سوق داده تضییقات به افراد هر طبقه عوض تسلیم نمودن آن ها به قبول این رژیم و متوسل شدن آن ها به دامان اجنبی به درجه ای تولید حس مقاومت نمود که مخاطرات جانی تضییقات شرافتی و تضييقات ثروتی را بر خود هموار کرده قبول مرگ را به تسلیم در مقابل این وضعیت ترجیح دادند سردار محترم ایرانی نیز ملتفت شد که صداقت و شجاعت او اسباب اجرای اغراض اجنبی و زمامداری يك نفر دزد وطن فروش گردید.

احساسات وطن خواهانه خود را پس از توجه به این مطلب ظاهر نمود. پادشاه محبوب ایران که کاملا متوجه این دسیسه ها بود موقع را از دست نداده و از کشف حقایق و بروز نفرت و انزجار عمومی استفاده فرموده حکومت سید ضیاء خائن وطن فروش را ساقط فرمودند و سید مزبور از بیم مجازات و انتقام احساسات عمومی همان طوری که با کمک و راهنمائی اجنبی شبانه بر ملت ایران شبیخون زده موجب این مصائب شده بود باز در تحت حمایت آن ها شبانه فرار و خود را سلامت به بغداد رسانید.

این است حالت ایران در قرن بیستم که ملل عالم برای حفظ آزادی و حقوق نوع بشر از بذل انواع مجاهدت خود داری نمی نمایند این رفتاری که با ایرانیان روا می دارند در صفحه تاریخ مدنیت دنیا لکه بد نامی است که باقی و برقرار خواهد بود. ما می خواهیم که در سایۀ عدالت دنيا حق حيات خود را حراست نمائیم؛ ما می خواهیم آزادی خود را حفظ کنیم که زیر بار مداخلات اجنبی نرفته در وطن خودمان به میل خود زندگانی بکنیم ما منافع کسی را تهدید نمی کنیم و با کسی کاری نداریم ولی می خواهیم که ما را خفه نکنند و برای سلب آزادی ترویج خیانت و حمایت از خیانتکاران ننمایند؛ ما می خواهیم سید ضیاء و هم دستان او را در تأسیس این خیانت ایران بر باد ده محاکمه و مجازات بنمائیم و فقط می خواهیم که نسبت به قضایای داخلی،

ص: 401

بی طرفی محفوظ مانده حمایت های غیر مشروع از میان برود. ما یقین داریم که افکار آزاد دنیا در تقبیح این قبیل تجاوزات با ما اشتراك كرده و آن هائی که بر خلاف مصلحت و میل ملت آزادی خواه خود هتك احترام روابط بین المللی به خرق قوانین و عادات جاریه می نمایند محکوم سازند

امضاء نمایندگان مجلس میرزا هاشم ،آشتیانی شیخ محمد جواد فهيم الملك محمد هاشم ميرزا ملك الشعراء، عدل السلطنه، آصف الممالك، رفعت الدوله معتضد الدوله نصرت الدوله نصیر دیوان قوام الدوله احتشام الدوله منتصر الملك سید یعقوب، محقق العلماء امین الشریعه شیرازی میرزا علی کازرونی، مدرس تدین مستشار السلطنه ركن الملك حاج میرزا علی محمد سدید الملك، عماد السلطنه، سید حسن جليل الملك، سهام السلطان بيان الملك عميد الملك، ميرزا ابراهیم خان سردار ،مفخم حاج شیخ اسد الله محلاتی، امیر ناصر، صدرائی، بیان الدوله ، صدر الاسلام شیخ الاسلام میرزا ابراهیم قمی و سید فاضل. (1)

ابر از مخالفت مدیران جراید

پس از سقوط کابینه ناگهان اغلب از جراید مرکز و شهرستان ها شروع به انتقاد از کابینه سید ضیاء الدین کرده در این زمینه مقالات آبدار و اشعاری منتشر می کردند چنان که بلافاصله پس از انتشار تصنيف عارف روزنامه قانون بر علیه تصنيف عارف تصنيف دیگری بهمان آهنگ منتشر کرد. این تصنیف جدید تا مدتی ورد زبان ها و نقل مجالس طرب بود و می توان گفت که تقریباً تصنیف عارف را منسوخ گردانید.

اينك آن تصنيف: (2)

ای اجنبی پشت و پناهت باز آ *** بد خواه ایران خیر و خواهت باز آ

ص: 402


1- بطوری که شایع است این بیانیه به قلم نصرت الدوله نوشته شده، ظاهراً عین عبارتی که او نوشته بامضا سیده است.
2- نقل از روزنامه قانون

عارف به قربان نگاهت باز آ *** لعنت به کابینه سیاهت باز آ

حرص خیانت کاریت مجنون کرد *** دست طبیعت نقشه ات وارون کرد

بعد از سه ماه از مملکت بیرون کرد *** اردنگ سردار سپاهت باز آ

از تو شد و از حال تو ناساز باز آبه صد ناز

تا سیلی ملت دهد مزد گناهت باز آ

چندی وزیر اشتباهی گشتی *** بر صفحه ایران سیاهی گشتی

عمامه ای بودی کلاهی گشتی *** ننگ کله داران کلاهت باز آ

گشتی سوار دوش ملت چندی *** چاهی به دستور اجانب کندی

هر زشت و زیبا را بچاه افکندی *** تا سرنگون بینم بچاهت باز آ

شد راه اشراف ای بی شرف صاف از بس زدی لاف

فكر تجدد شد شهید حب جاهت باز آ

شد ده کرور اندر زمانت يغما *** دادی اجانب را تسلط بر ما

آخر بجای پول فرمان فرما *** پر شد کلاه از اشک و آهت باز آ

بعد از کله برداری ساله سی *** گفتی که این ملت بود گوساله

جستی ز چنگ هوچی و رجاله *** «اسمارت» و «نرمان» پیر راهت باز آ

ما مرد کاریم رنگی نداریم، نقشی گذاریم

از رنگ چون بالای آن رنگ سیاهت باز آ

در اجنبی خواهی تو را ثانی نیست *** کس چون تو دلال بریتانی نیست

فکر تو غیر از محو ایرانی نیست *** نفرین بر افکار تباهت باز آ

در «منترو» با حاصل کلاشی *** سر گرم عیش و عشرتی خوش باشی

با پول دزدی می کنی عیاشی *** ای بزم عیشت قتل گاهت باز آ

ای یار عارف غم خوار عارف اشعار عارف

آورده ملت را برون از اشتباهت باز آ (1)

ص: 403


1- می گویند این تصنیف را ملک الشعرای بهار سروده است.

بعلاوه روزنامۀ طوفان تأسیس گردید که در آن نیز مقالات و اشعار آتشینی بر علیه کارکنان کودتا منتشر می شد؛ من جمله مربع ترکیبی است که بیتی از آن را ذیلا ذکر می کنیم

مربع ترکیب

ما بزرگی بحقارت ندهیم *** گوش بر حرف سفارت ندهیم

سلطنت را به حقارت ندهیم *** چون که ما تن به اسارت ندهیم

لرد کرزن عصبانی شده است

داخل مرثیه خوانی شده است

تا بود جان گران مایه به تن *** سر ما و قدم خاك وطن

بعد از ایجاد صد آشوب و محن *** بهر ایران ز چه رو در لندن

لرد کرزن عصبانی شده است

داخل مرثیه خوانی شده است

حال «مارلینگ» تو را فهمیدیم *** «کاکس» را گاه عمل سنجدیم

کودتا کردن نرمان دیدیم *** آن چه رفتیم چو برگردیدیم

لرد کرزن عصبانی شده است

داخل مرثیه خوانی شده است

و چون این اشعار نسبتاً زیاد است از درج آن می گذریم و خوانندگان را به دیوان فرخی یزدی که در سال 1320 نگارنده زحمت جمع آوری و تصحیح آن را بر خود هموار نموده، احاله می کنیم؛ تا اگر خوانندگان مایل باشند بدان جا مراجعه فرمایند.

هم چنین در شماره 137 روزنامۀ شفق سرخ مورخه 29 حمل 1302 مقاله ای بلند بالا به قلم دشتی بعنوان دور نمای زندگی سیاسی سید ضیاء الدین طباطبائی بچاپ رسیده که اگر خواننده تیز هوشی در آن مقاله دقیق شود ضمن این دور نمای سیاسی بسیاری از مطالب را نیز می تواند درک نماید

ص: 404

یکی دیگر از شعرائی که درباره سقوط سید ضیاء الدین قطعه ای سروده است، عباس فرات می باشد که پس از سقوط کابینه سیاه قطعه زیر را سرود است:

سینی شب بر اسب بخت سوار *** وندرین عرصه چند روزی تاخت

چون سواری نکرده بود او را *** اسب در حین تاختن انداخت

خانه ها را خراب و ویران کرد *** گفت برید عمارت نو ساخت

دیدار عهده بر نمی آید *** رفت و منزل به دیگری پرداخت

عکس

ص: 405

ص: 406

فصل چهارم : وقایع بعد از کودتا

اشاره

ص: 407

1. تشکیل کابینه قوام السلطنه

اشاره

گفته شد که صبح 17 رمضان 1339 قمری برابر چهارم جوزای 1300 خورشیدی کابینه سید ضیاء الدین طباطبائی سقوط کرد در همین روز «رتشتین» نماینده سیاسی دولت شوروی با احمد شاه ملاقات کرده مدتی راجع به تعیین رئيس الوزرای جدید مذاکره کرد، ضمناً اظهار داشت که دولت شوروی با تعیین هر کس که اراده شاه تعلق بگیرد مخالفت نخواهد نمود.

در همین روز هم از طرف شاه ریاست وزرایی به مشیرالدوله تکلیف شد؛ ولی از طرف مشار الیه پاسخ منفی داده شد به این معنی که جواب داده بود هنوز مرکب دست خط شاه خشک نشده که رجال ایران را نالایق معرفی کرده بودند.

سپس قبول مقام ریاست وزرائى به مستوفی الممالك تكليف شد. مستوفی نیز در چنین موقعی از قبول ریاست وزرایی خود داری کرده هر چه اصرار کردند زیر بار نرفت.

بعداً مشار الملك وزیر دربار از طرف شاه نامزد گردید ولی چون از طرف انگلیس ها نسبت به ریاست وزرائی او مخالفت شد مشار الیه نیز نتوانست رئيس الوزراء شود و چون ممکن بود این بحران تا چند روز دوام یابد تا رئیس دولت جدید معین گردد و نمایندگان دولتین در انتخاب و تعيين رئيس الوزراء مخالفت نمایند، احمد شاه به مشار الملك دستور داد که به کلیه معاونین وزارت خانه ها ابلاغ نماید تا انتخاب رئیس هیئت دولت جدید به کار های مربوطه به وزارت خانه های خویش رسیدگی نموده در مواقع ضروری مستقیماً به دربار مراجعه نمایند بعلاوه حفظ انتظامات شهر را نیز به عهده سردار سپه وا گذاشت که اختلالی روی ندهد.

ص: 408

در همین اوان از طرف انگلیس ها پیشنهاد می شود که سردار سپه رئیس الوزراء بشود ولی چون علاوه این که احمد شاه شخصاً با این امر مخالف و سوء ظن نسبت به عمال کودتا نیز موجود بوده و به هر صورت این کار صورت نگرفت و چنان که بعداً خواهید دید. سردار سپه برای احراز مقام ریاست وزرایی آتیه خود شروع به زمینه سازی کرد تا با این ترتیب بتواند توجه همسایه شمالی ایران را پس از طی مدتی جلب نماید و بعداً بلا مانع رئيس الوزراء بشود.

بحران پنج روز بطول انجاميد و احمد شاه نیز در اثر بعضی فعالیت ها دچار زحمت شده بود بالآخر بحران به این طریق خاتمه یافت که قوام السطنه زمام امور را بدست بگیرد لذا در روز 2 رمضان سلطان احمد شاد وی را احضار و از نیم ساعت مغریب مانده الي سه ساعت از شب گذشته مشغول مذاکره در اطراف تشکیل کابینه بوده ریاست وزرانی به مشار الیه محول گردید و صبح روز 22 رمضان نیز دست خط زیر از طرف شاخص در گردید.

دست خط شاه

نظریه حسن کفایت و خدمت گزاری اشرف قوام السلطنه و امتحانات عدیدۀ کافیه كه در این موقع در استقرار از انتظامات ممکنی داده و اعتضاد کامل خاطر همایون ما را به صداقت و دولت خواهی و شاه پرستی خود جلب نموده است محض اهمیت موقع و برای تهیه آسایش عمومی معزی الیه را به صدور این دست خط مهر طلعت مبارک به ریاست وزراء منصوب فرمودیم که هیئت وزراء را تشکیل داده در انتظامت مملکتی و اعادۀ امنيت و

عکس

قوام السلطنه (احمد قوام)

ص: 409

آسایش عمومی مساعی جمیله بعمل آورده مزید رضامندی و اعتماد خاطر ملوکانه را جلب و تحصیل نمایند.

22 رمضان 1299 - شاه

تعهدی که احمد شاه از قوام السلطنه گرفت

*تعهدی که احمد شاه از قوام السلطنه گرفت(1)

«بعد از زمامداری صد روزه سید ضیاء الدین روزی طرف عصر سردار سپه که در آن موقع فرمانده قوا بود در فرح آباد به ملاقات احمد شاه آمد و مدتی دور از ما با هم صحبت کردند. پس از باز گشت سردار سپه احمد شاه مرا احضار کرده فرمودند:

شهاب الدوله چنان که می دانید قوام السلطنه بنا بر دستور نخست وزیر پیشین یعنی سید ضیاء الدین در عشرت آباد زندانی است؛ امر و اراده ما بر این است که شما بروید و به او ابلاغ کنید وی را برای نخست وزیری و زمامداری در نظر گرفته ام چه که کفایت و کاردانی او را آزموده ام فقط يك تعهد از وی می خواهم و لازم می دانم قبلا گوشزد کنم، تعهد این است که در تحت هیچ صورتی تسلیم سیاست انگلیس نشود و روش خود را با دل خواه آن ها همآهنگ ننماید؛ در صورت موافقت با این سیاست قوام را با خود به فرح آباد بیاورید تا فرمان زمامداری او صادر شود؛ پس از اصغای فرمایشات شاهانه با يك اتومبیل درباری که از کارخانه فیات بود بسوی شهر و از آن جا بسمت عشرت آباد رهسپار شدم عشرت آباد در آن هنگام مرکز پادگان مهمی بود که در تحت فرمان سر تیپ جان محمد خان قرار داشت و يك عده از بزرگان نامی از قبیل عين الدوله و قوام و غيره در آن جا زندانی بودند؛ سردار سپه فرمانده قوا بنا بر موافقت قبلی که با احمد شاه کرده بودند، دستورات به جان محمد خان فرستاده بود که شهاب الدوله از جانب شاه به مأموریت ویژه بدیدار قوام السلطنه می آیند؛ مانع نشوند و او را راهنمائی و احترام کنید؛ به محض ورود این جانب جان محمد خان خود حضور یافت و پس از تعارفات و خوش باش

ص: 410


1- از خاطرات اسد الله میرزا (شهاب الدوله) شمس ملك آرا

مرا به جایگاه قوام السلطنه راهنمائی ، زندان یا باز داشتگاه آقای قوام در قسمت بالای عمارت زیبا و آینه کاری بود که ناصرالدین شاه برای سوگلی حرم خود انیس الدوله تخصيص داده بود، هنگام ورود من قوام السلطنه مشغول نماز و تضرع به درگاه خداوند بی نیاز بود؛ پس از پایان فریضه با شایعه خصوصیت و همکاری که با ایشان داشتم روبوسی کردیم. بدیهی است ورود من در آن هنگام بر خلاف انتظار در آغاز، باعث شگفتی و آشفتگی آقای قوام گردید ولی این حالت دیری نپائید پس از ابلاغ فرمایشات شاه شکفتند و از شگفتی رستند و در پاسخ گفتند با نهایت افتخار و سر بلندی اوامر شاهانه را می پذیرم و بر طبق دستور رفتار می کنم؛ بنا بر این متفقاً از زندان حزن آور بزرگان بیرون آمدیم و مستقیماً شرفیاب پیشگاه شاه شدیم؛ احمد شاه با اطمینان از روش و سیاست ضد انگلیسی یا به اصطلاح امروز ضد استعماری قوام السلطنه فرمان نخست وزیری ایشان را صادر فرمودند.

بدین طرین قوام السلطنه به حکم قضا از زندان خواری به مسند زمامداری انتقال یافت... »

2.استخلاص محبوسين

اشاره

روز 22 رمضان احمد شاه رئيس الوزراء جديد را احضار و مدتی راجع به اوضاع کشور و استخلاص محبوسین مذاکره کرد بالاخره قرار شد که روز 23 رمضان کلیه زندانیان آزاد گردند؛ لذا عصر روز 23 رمضان درب زندان ها باز و کلیه توقیف شدگان را مرخص نمودند که در همان موقع باتفاق رئيس الوزراء به قصر فرح آباد به حضور شاه رفته مورد الطاف ملوکانه واقع گردیدند و پس از مدتی از طرف شاه اجازه مرخصی و بازگشت به شهر صادر گردید ولی آزاد شدگان در موقع مراجعت به شهر در عمارت بهارستان مجتمع شدند. در آن جا نطق هائی ایراد گردید که خلاصه آن بشرح زیر می باشد

آزاد شدگان با حالت تأثر آوری که هر بیننده ای را محزون می نمود به مجلس وارد شده در حالتی که برخی از آن ها مو های سرشان بلند و لباس هایشان مندرس و برخی دیگر پیر و ناتوان و بیچاره و کسل، عصازنان در صحن دوم مجتمع گشته بودند. بعلاوه

ص: 411

عده ای از کسان محبوسین و آزادی خواهان و ملیون نیز حضور بهم رسانیدند.

ابتدا سید محمد تدین بپا ایستاده تقریباً چنین اظهار کرد: آقایان تمام این صدمات چند ماهه نتیجه اعمال و رویه خود شما ها بوده است و احدی تقصیر ندارد؛ من بعد از این بایستی از رویه گذشته صرف نظر کرده طوری رفتار نمائید که چنین پیش آمد هائی رخ ندهد.

سپس مشکوة حضرتی بپا ایستاده اظهار نمود که چون این رویه را که در این چند ماهه مشاهده شد ما از ناحیه ایرانی نمی دانیم؛ بلکه تصور می کنیم بر حسب دستورات خارجی انجام شده است برای هر مملکتی طبقات مختلفه لازم است و رجال ایران هم برای ایران لازم است که در مواقع سخت به درد این ملت و مملکت می خورند و چون خفت اشراف و نجبای مملکت را اما از ناحیۀ غیر می دانیم؛ همین اشراف و نجبا را وجودشان را مغتنم شمرده آنان را می خواهیم زنده باد اشراف

محبوسین آزاد شدند ولی نکته قابل مطالعه و توجهی که در اطراف توقیف این عده باید ذکر کرد این است که غالب از این محبوسین بدون جهت و دلیل سیاسی توقیف نشده بودند و از دو سه روز قبل از سوم حوت 1299 صورتی در سفارت انگلیس تهیه شده بود که بمحض این که حکومت در دست کودتاچی ها افتاد به دستگیری آنان مبادرت شود.

علت اصلی دستگیری عده ای از اشخاص اولا بواسطه این بود که متنفذین ایران را برای همیشه مرعوب و منکوب کرده باشند تا امثال سید ضیاء الدین ها بتوانند براحتی زمام امور را در دست بگیرند و هر طور که دولت انگلستان دستور می دهد این قبیل زمامداران انجام دهند؛ ثانیاً علت دستگیری غالب اشخاص مهمی که گرفتار شده بودند، این بود که انگلیس ها با آن ها باطناً عداوتی داشته و دل خوشی از دست آن ها نداشتند؛ به این معنی برخی از این اشخاص در موقعی که مصدر کار های مهمی بوده، در لباس دوستی با انگلستان در خفیه برای انگلیس ها بازی در آورده و با آن ها با پلتيك رفتار می کردند یا این ترتیب در مقابل تقاضا های آن ها تسلیم نمی شدند که بعضی از مواقع برای انگلیس ها

ص: 412

گران تمام می شده است و انگلیس ها از کنه این قضایا بوسیله جواسیس خود اطلاع حاصل می کرده ولی ظاهراً ابراز مخالفتی نمی نمودند اما يك كدورت فراموش نشدنی را در دل مخفی می نمودند تا در موقع تلافی جبران نمایند من باب مثال علت دستگیری فرمان فرمارا ذیلا ذکر می کنیم:

فرمان فرما موقعی که والی فارس بود پلیس جنوب در ایران تشکیل شده بود؛ ولی دولت ایران این مؤسسه نظامی را بر سمیت نمی شناخت؛ انگلیس ها کوشش می کردند که از مقامات دولتی نوشته ای به هر صورت که باشد مبنی بر شناسائی پلیس جنوب دریافت دارند

برای این منظور هنگامی که پاره ای از نقاط فارس دچار آشوب بود انگلیس ها از فرمان فرما خواسته بودند که بوسیله یادداشتی از پلیس جنوب برای رفع آشوب فارس فرمان فرما كمك بخواهد و انگلیس ها با دریافت این یادداشت و مداخله در امور رسمیت خود را از طرف دولت ایران تصدیق گرفته باشند فرمان فرما با توجه به این یعنی تقاضای كمك از پلیس جنوب بمنزله شناسائی دولت ایران از این مؤسسه نظامی می باشد خود داری کرده استنکاف ورزید

انگلیس ها پس از این که از دریافت یادداشت نا امید شدند از فرمان فرما خواستند که حتی تقاضای شفاهی استعداد از پلیس جنوب را برای سرکوبی اشرار فارس بنماید باز فرمان فرما حاضر نشده بود از این گذشته انگلیس ها يك حساب دیگری با فرمان فرما داشتند و آن مسئله قیام تنگستانی ها و چاه کوتاهی ها بود که فرمان فرما معناً از آن ها تقویت و حمایت کرده بود؛ چگونگی این قضیه بشرح ذیل بوده است:

در موقعی که سلطان احمد شاه در مسافرت اول خود از فرنگ به بوشهر وارد شد، از طرف شیخ حسین خان چاه کوتاهی (که شرح قیام او را در صفحه 55 تا صفحه 59 این کتاب آورده ایم) که از بدو مقاومت او با انگلیس در بوشهر یک باره ترك مراوده و مكاتبه با مأمورين جزء ایرانی به تصور این که مطیع و دست نشانده دولت انگلیس هستند کرده بود.

ص: 413

وقتی که شاه وارد بوشهر شد شیخ حسین خان چاه کوتاهی عریضه ای بوسیله قاصد مخصوص به پیشگاه شاه ایران تقدیم و در آن نامه بدون هیچ گونه اغماض و کتمانی صریحاً شرح فداکاری ها و جنگ های خود را در برابر عملیات انگلیس ها نسبت به هتک بی طرفی ایران در بنادر خلیج فارس کرده و ضمناً بمناسبت ورود شاه ایران تقاضا کرده بود که با این تفصیل هر گاه اعلی حضرت همایونی مقتضی می دانند شخصاً به هر جا که اعلی حضرت امر فرمایند حاضر بتسلیم می باشم و چنان چه الطاف خدیوانه شامل حالم باشد امر فرمایند که وسائل آسایش خود و بستگانم را فراهم نمایند شاه نامه را دریافت و پس از ملاحظه قاصد را جلو طلبیده بدون آن که کسی ملتفت بشود به وی می گوید دستور می دهم و اطمینان داشته باشید. (1)

شاه به فرمان فرما محرمانه دستور می دهد که باید چاه کوتاه را از قوای خارجی خالی کرده ادارۀ آن را به شیخ حسین خان بدهید.

فرمان فرما نیز بوسیله قاصد مخصوصی به شیخ حسین خان محرمانه کتباً شرحی جواب می دهد که حسب الامر بلوك بوشكان و پوسکان به شما واگذار می شود و شفاهاً هم بوسیلۀ همان قاصد پیغام می دهد که اگر چه شاه دستور تخلیه چاه کوتاه راداده، لكن اشکالاتی فعلا در پیش است و علاوه بر این برای خود شما هم صلاح نیست؛ زیرا چاه کوتاه نزديك بوشهر و در جلگه واقع است و ممکن است که از طرف توپ خانه قوای انگلیس برای شما خطرات جانی و صدمات زیاد پیش آورد؛ بنظر من صلاح شما این است موافقت نمائید که بلوك بوشكان و پوسکان را در دست بگیرید بعداً قضیه چاه کوتاه هم درست خواهد شد و حتی این پیغام را هم داده بود که چون بلوك سه چهار مقابل بیش از خاک چاه کوتاه است مثل این می ماند که شما سوار اسب شده و الاغ خودتان را در جلو داشته باشید. لیکن با این تفصیل شیخ حسین خان ننگ

ص: 414


1- چگونگی این قضایا را شیخ عبدالرسول خان چاه کوتاهی (فرزند شیخ حسین خان) تصدیق دارد

خود می دانست که چاه کوتاه محل موروثی و وطن معروف او که تمام اجدادش در آن جا مدفون بودند به این ترتیب در دست و سلطۀ اجانب باشد به این نصیحت و سیاست عاقلانه گوش نداده برای تصرف چاه کوتاه اقداماتی کرد تا بالاخره مقتول گردید. خلاصه انگلیس ها از این جریان ها مسبوق بوده و دل پری از دست فرمان فرما داشتند منتهی منتظر فرصت بودند.

این فرصت در کودتا بدست آمد و آن ها تلافی کردند منظور از ذکر این قضیه این بود که خوانندگان این کتاب به فراست دریابند که دستگیری و توقیف عده ای در کودتا از چه قرار بوده است. البته این موضوع را نیز باید ذکر کرد که در حدود چهار صد و یا پانصد نفر در کودتا حبس شده بودند که می توان عده ای از آن ها را بواسطه دستور سفارت انگلیس دانست و عده دیگر را می توان بواسطه مخالفت هائی که در حین کودتا باسید ضیاء الدین کرده اند دانست و عده ای را نیز مجوزی جز ایجاد رعب و هراس در مردم نداشته است

و عده ای را هم برای اغفال مردم نعل وارونه دانست، زیرا در بین توقیف شدگان افرادی از طرفداران پا قرص و عمال سیاست انگلیس در ایران بوده و توقیف آنان نوعی خدعه و فریب افکار بوده است تا مارک انگلیسی از روی کودتا پاک کرده باشند و وانمود کنند که اگر دست انگلستان در کار کودتا بوده و نقشه اصلی را آن ها طرح کرده اند پس چرا طرفداران آن ها را گرفته زندانی کرده اند

قوام السلطنه و رجال زندانی در حضور احمد شاه گفته

*قوام السلطنه و رجال زندانی در حضور احمد شاه گفته(1)

«گفته شد که پس از استنکاف مشیر الدوله از قبول زمامداری فرمان نخست وزیری قوام السلطنه صادر گردید و دستور آزادی زندانیان صادر گردید و مقرر شد زندانیان در دوشان تپه شرف یاب گردند. قوام السلطنه ساعت 4 بعد از ظهر روز دوم نخست وزیری

ص: 415


1- اقتباس از تاریخ بیداری ایران

در چادری که در جلو باغ عمارت سلطنتی دوشان تپه بر پا شده بود، تنها با مشار الملك وزیر دربار نشسته مشغول صحبت بودند كه يك يك توقیف شدگان را با لباس های چین و چورك خورده وكثيف و نامرتب و كلاه های نمدی و پوستی چرک و شکسته با قیافه های خسته و رنگ پریده و ریش های بلند و مو های ژولیده تحت نظارت مأمورین از زندان آزاد و یک سره به آن جا می آورند و روی صندلی ها دور تا دور چادر جامی دادند.

پس از نیم ساعت که گذشت سردار سپه وزیر جنگ با شاه زاده عبدالحسین میرزای فرمان فرما که شخصاً برای آزاد نمودنش از زندان رفته بود، در اتومبیل رویس رویس شخصی نصرت الدوله پسر فرمان فرما که جزو اتومبیل های ضبط شده دولت در روز کودتا می بود به مجلس وارد و در صندلی مقابل نخست وزیر جای گرفت.

هنگامی که عموم زندانیان جمع و حاضر شدند اسدالله میرزای شهاب الدوله رئيس تشریفات سلطنتی وارد و در چادر قرمزی که در وسط باغ بر پا شده بود وارد و از طرف سلطان احمد شاه همگی را احضار و شرفیابی عموم زندانیان بطور دسته جمعی اعلام نمود.

بلافاصله همه از جا برخاسته در پشت سر قوام السلطنه بداخل باغ دوشان تپه در چادر قرمزی که در وسط باغ بر پا شده بود وارد و در مقابل سلطان احمد شاه که در قسمت شمالی چادر ایستاده بود در دو صف ایستادند. سلطان احمد شاه خطاب به آن ها بیاناتی به این مضمون ایراد نمود

«از توقیف شدن عموم شما ها متأثريم و علت این عمل این بود که پس از انجام کودتا و تعیین آقا سید ضیاء الدین به مقام نخست وزیری برای مساعدت و موافقت با عملیات و افکار او که مدعی بود برای نجاح و فلاح کشور توقیف عموم کارمندان پیشین ضروری است با کمال اکراه پذیرفته شد و منتظر شدیم ببینیم در قبال این عملیات چه نتایج سودمندی برای مملکت حاصل خواهد شد. سه ماه گذشت نه آن که نتایج صحیحی از هیچ طریقی حاصل نشد بلکه ملاحظه کردیم نیات خوبی هم در مقابل ندارد و کار های او بزیان کشور است لذا تصمیم به تبعید او گرفتیم و از ایران

ص: 416

خارجش نمودیم حال از این پیش آمد که برای خود من هم بی نهایت تأثر آور است نبایست دلتنگ شده دست از خدمات خود بردارید و منتظر جبران و تلافی باشید...»

پس از بیانات سلطان احمد شاه شاهزاده عین الدوله که در اواخر سلطنت مظفر الدین شاه صدر اعظم و اتابك اعظم و در زمان مشروطیت و جنگ بین المللی هم به مقامات وزارت جنگ و ریاست وزراء و غیره منصوب گردیده بود و از دیگران معمر تر بود با تحصیل اجازه مبادرت بجواب نموده اظهار داشت:

چون از دیگران مسن تر هستم هم قطارانم به من اجازه می دهند جواب عرض کنم. اولا فرمایشات ملوکانه باعث تشکر است بطوری که فرمودند سید ضیاء الدین طباطبائی روی عدم لیاقت ما زمامداران و کارمندان پیشین دولت را توقیف بلکه اعدام همه را با جدیت جایز و صلاح می دید و عدم علاقمندی ما ها را به امورات مملکت باعث خرابی ملك و مملکت معرفی نمود. حال می خواهم بدون تشریفات با بیان ساده بعرض برسانم اگر ما به کشور ایران و سلطنت اعلی حضرت همایونی علاقه نداشته باشیم پر واضح است به مقام و دارائی و هستی و شئون و مقامات ما روی بستگی به خاندان سلطنت قاجاریه و مراتبی است که از پرتو سلطنت اعلی حضرت همایونی پیدا کرده ایم اگر اعلی حضرت همایونی در مقام سلطنت باقی نباشند معلوم است بطریق اولی ما از میان خواهیم رفت؛ پس اگر برای صلاح و مصلحت خود ما هم باشد به سلطنت اعلی حضرت همایونی و بقای عظمت آن و استقلال کشور ایران علاقمند می باشیم حال چطور شده است ما ها که سال ها خود و اجدادمان صاحب مقام و دارائی و نفوذ و قدرت بوده ایم به آب و خاک ایران علاقه نداریم ولی یک نفر «سید» که در تمام ایران دارای هیچ گونه زندگانی نیست و هیچ وقت هم مقامی را دارا نبوده، علاقه مند به آب و خاک ایران شده است ولی موضوع قابل اعتراف این است که اگر ما لایق بودیم و در کار پیش آمد بیدار می ماندیم ممکن نبود یک نفر سید ضیاء الدین شبانه ما را توقیف و زندانی نماید.

پس می بایست از این پیش آمد به عدم لیاقت خود اعتراف کنیم و برای بعد ها

ص: 417

متوجه باشیم که چنین پیش آمدی نکند؛ اما موضوعی که مقتضی است اعلی حضرت همایونی بدانند این است؛ ما اگر بقول سید ضیاء الدین بی لیاقت هستیم، امروزه که جنگ عالم سوز تمام افکار عقلا و بزرگان و فلاسفه و سیاسیون وقت دنیا را بخود مشغول و در کار خود حیران نموده است و همان زمامداران و سیاستمداران لایق مملکت خود را در آتش جنگ محو و نابود نموده اند و امروز سرتاسر دنیا را آتش جنگ فرا گرفته است. مملکت ایران در زمان زمامداری ما اشخاص با کمال خوبی و با حسن عمل اداره شده نه يك وجب از خاک ایران از میانه رفته و نه یک شاهی به اوضاع مالی و اقتصادی آن ضرر و زیان وارد گردیده است بلکه نتایج سودمندی هم حاصل شده است؛ پس روی فکر و لیاقت و سیاست زمامداران ما ها بوده است که مملکت به این صورت پیشرفت نموده و از آتش جنگ نجات یافته است حال هم از این پیش آمد برای خود تجربه حاصل کرده و بر اطلاعات خود افزودیم عرضی هم نداریم »

3.مسافرت ولیعهد

اشاره

روز جمعه 26 رمضان اعلامیه زیر از طرف رئيس الوزراء منتشر شد که حاکی از خبر مسافرت ولیعهد محمد حسن میرزا به اروپا بوده است:

«نظر به این که مدت هاست والا حضرت اقدس ولیعهد دامت ولایته بواسطه درد پا و کسالت مزاج برای معالجه محتاج به مسافرت خارجه شده اند و در این مدت وسائل آن میسر نبوده و این ایام با مراجعه به اطبای حاذق تصمیم به این مسافرت ضرورت حاصل کرده لهذا مراتب بعرض خاک پای مهر اعتلای بندگان اعلی حضرت قوی شوکت اقدس همایونی شاهنشاهی ارواحنا فداه رسیده اجازه مرخصی مرحمت فرموده اند؛ بنابر این خاطر عموم را بموجب این اعلامیه قرین استحضار می دارم که مسافرت والا حضرت اقدس معظم له که بطور غیر رسمی و محض از برای معالجه و مدت آن فقط چند ماه خواهد بود و انشاء الله تعالی روزشنبه 27 ماه جاری از تهران بخارج شهر نقل مکان و روز یک شنبه از آن جا بطرف بغداد حرکت خواهند فرمود.»

ص: 418

اوضاع خارجی

روز 28 رمضان سفیر کبیر دولت شوروی در باب تصرف راه شوسه و عمل نکردن بشرایط آن که از جمله عدم پرداخت حقوق پس افتاده مأمورین بوده به دولت اعتراض می نماید؛ هم چنین راجع به تسلیم اسرای روسی که در سمنان و غیره بودند و در حکومت سید ضیاء اشکال تراشی شده بود که تا قضیه گیلان و امور آن جا خاتمه نیابد، اسراء تسلیم نخواهند شد شدیداً به دولت ایران اعتراض می کند.

4.اوضاع گیلان - اعلام جمهوری

روز 24 رمضان اعلامیه ای از طرف میرزا كوچك خان در رشت منتشر می شود که دوباره اعلام جمهوریت کرده و خود را بریاست و زمامداری معرفی می نماید و عده ای نیز مانند سردار محیی و حاج میرزا احمد و غیره را دستگیر و محبوس می نماید؛ بعلاوه کمیته ای از طرف میرزا كوچك خان بعضویت احسان الله خان و خالو قربان و یک نفر روسی و میرزا محمد علی خان و دو نفر دیگر در رشت تشکیل و برای تسخیر تنکابن قوائی بطرف آن حدود فرستاده که تنکابن را تصرف نماید.

5.معرفی هیئت وزراء

اشاره

بعد از ظهر روز 14 جوزا 1300 خورشیدی، رئیس الوزراء کابینه خود را به قصر فرح آباد برده به ترتیب ذیل به پیشگاه شاه معرفی می کند:

قوام السلطنه، رئيس الوزراء و وزير داخله

مستشار الدوله وزیر مشاور

محتشم السلطنه، وزیر امور خارجه

سردار سپه، وزیر جنگ

ممتاز الدوله وزیر معارف و اوقاف

مصدق السلطنه وزیر مالیه (در این معرفی دکتر مصدق السلطنه بعلت آن که هنوز

ص: 419

وارد تهران نشده بود حضور نداشته است.)

مشار السلطنه، وزیر پست و تلگراف

عميد السلطنه، وزیر عدلیه

اديب السلطنه سمیعی وزیر فوائد عامه و فلاحت و تجارت

حكيم الدوله، وزير صحيه و امور خيريه

روز 30 رمضان اعلامیه خط مشی و تعیین برنامه دولت بترتیب ذیل منتشر شد:

بيانيه رئيس الوزراء

«هم وطنان در موقعی که وطن عزیز ما با مشکلات بی شمار تصادف نموده از طرفی ضرورت مقاومت با مشکلات و از طرف دیگر لزوم ایجاد اصلاحات این جانب و همکاران محترم مرا دعوت نموده که بر حسب امر بندگان اعلی حضرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه بتصدى مهام مملکت اشتغال ورزم.

بدیهی است در قبول چنین مسئولیت خطیر اتکاء و استظهارم به مراحم ملوکانه و وجدان پاک و بی آلایش خیر خواهان ملت و عناصر صالحه مملکت است که وضعیات را تحت مطالعه آورده از پیروی نظریات دولت راجع به اصلاحات اجتماعی و کمک های لازمه در ترقی اوضاع اقتصادی دریغ ننمایند.

پر واضح است که حوادث عبرت انگیز عالم و وقایع تاریخی ادوار گذشته مخصوصاً قرن حاضر ثابت نموده است که سعادت هر قوم و ملت متناسب است با حس وطن خواهی و فداکاری افراد و در هر مملکت که این احساسات شدید تر و اثرات آن ظاهرتر باشد؛ حسن اداره امور و ترقی و سعادت هیئت جامعه بیشتر و اقتدار و استقلال مملکت بهمان درجه ثابت تر و محترم تر خواهد بود.

هم وطنان عزیز ایران وطن شما که افتخار و اعتبار تاریخی آن محتاج به تذکار نیست دیر گاهی است بواسطه حوادث گوناگون از آن چه لایق مقام عظمت آن است محروم مانده و تنها همین غفلت های گذشته است که مشکلات و مخاطراتی را برای

ص: 420

وطن عزیز ما تدارك نموده لكن از آن جا که تجربه ایام گذشته سر مشق عبرت است امیدوارم بعد از فضل الهی در پرتو نیات مقدسه اعلی حضرت اقدس همایون شاهنشاهی و با همت و فداکاری هم وطنان محترم خبطه ای گذشته ترمیم یافته مقام ایرانیت و استقلال مملكت بعون الله تعالى محفوظ بماند و سعادت و موفقیتی را که همواره از اصول مشروطیت انتظار داشته ایم بوجه اتم و اکمل فراهم گردد.

بالخصوص که در این موقع روابط حسن هم جوارى و مناسبات يك جهتي و عوالم و داد و دوستی ما بین دولت شاهنشاهی ایران و دول معظمه همسایه و غیر همسایه بر وفق مطلوب در جریان بوده و امید هست که دولت علیه بارعایت بی طرفی و کمال اطمینان به اصلاحات داخلی پرداخته در اقدامات خود موفقیت تامه حاصل نماید؛ مهم ترین مسائلی را که دولت حاضره در نظر دارد ساعت افتتاح مجلس شورای ملی است که اساس نیات اصلاح جویانه دولت با شرکت و موافقت نمایندگان محترم ملت تحکیم یابد و قوانین لازمه برای حسن اداره امور مملکت وضع و تدوین شود و از آن جا که حفظ استقلال و انتظامات و بالاخره حیات و سعادت مملكت منوط بحفظ و تکمیل قوای نظامی است؛ لهذا اولین منظور دولت بسط و توسعه قشون خواهد بود و کمال سعی را در مزید رفاهیت و سعادت قشون خواهد نمود و نظر به این که مقصد و نیت دولت حاضره ترفیه و آسایش حال توده ملت است و علت اصلی فقر و پریشانی طبقات زارع و اصناف که اکثریت ملت را تشکیل می دهند طبقات ناشی از عدم توجه در امر فلاحت و آسایش زارعین و دهاقین و عدم رعایت در تسهیل وسائل حمل و نقل و ساختن راه و بکار انداختن منابع ثروت و تهیه کار برای افراد بوده است، لهذا دولت حاضره در نظر دارد:

اولا - در توسعه و اصلاح امر فلاحت بوسیله متخصصین فنی اقدام نموده موجبات ازدیاد منافع زارعين و بهبودی اوضاع معیشت آن ها و اصلاح مناسبات آن ها بین زارعين و مالکین را فراهم نماید.

ثانياً - نظر به این که بانك استقراضی و کلیه شعب آن به دولت ایران انتقال

ص: 421

یافته است و برای راه انداختن بانك مزبور كه در واقع بانك دولتی شناخته خواهد شد تهیه و تکمیل سرمایه لازم است؛ لهذا دولت در نظر دارد از منابع داخلی سرمایه لازمه را تهیه نموده شعب بانک دولتی را در مرکز و ایالات و ولایات حسن جریان دهد.

ثالثاً - بكار انداختن منابع ثروت از قبیل معادن وغیره بتوسط شرکت های عمومی بطوری که منافع کارگران محفوظ و برای بی کاران تهیه کار نماید.

رابعاً - تهيه منافع و اعتباراتی برای استقراض داخلی و تحصیل سرمایه های کافی برای تأسیسات ضروریه مملکت

خامساً - نظر به این که اصلاحات مالی مملکت برای تکمیل قوای نظامی و اصلاح سایر دوایر تأسیسات لازمه مملکتی بر سایر مسائل مقدم است دولت جداً در نظر دارد که اولا مخارج غیر ضروری را حذف نموده و از مخارج غیر لازم که بر بودجه مملکت تحمیل شود اجتناب ورزد اساس ثابتی را برای بودجه مملکت ایجاد نماید؛ ثانیاً بوسیله تکثیر عایدات توازن جمع و خرج را کاملا مراعات نموده و حتی الامکان کسر بودجه مملکت را از منابع و استقراضات داخلی تأمین نماید.

سادساً - از مقاصد اهم دولت توسعۀ معارف است که علاوه بر مصارفی که بودجه دولت متحمل می شود متمولین اهالی نیز حقاً مدیون مساعدت های لازمه خواهند بود؛ زیرا پیشرفت این مقصود که یگانه وسیلۀ نجات و سعادت مملکت است تکلیفات و اختیاراتی را بر آن ها وارد می نماید که البته از کمک های مالی در این موضوع خودداری نخواهند نمود.

سابعاً - از آن جا که از اهم مرام دولت اصلاح دوایر عدلیه و نسخ كاپیتولاسیون است لهذا در اصلاحات عدلیه سعی وافی بعمل خواهد آمد که موجبات حسن اداره امور قضائی بوجه اتم و اکمل فراهم گردد

ثامناً - ایجاد تأسیسات صحی در ایالات و ولایات بقسمی که فوائد آن به طبقه زارعين و فلاحین که تا کنون وسائل صحیه را بکلی فاقد بوده اند عاید گردد.

ص: 422

این است نظریات اساسی دولت حاضره که در سایه توجهات اعلی حضرت اقدس همایونی و با مساعدت مادی و معنوی هموطنان محترم بعون الله تعالى بموقع اجرا گذارده خواهد شد؛ بدیهی است در ضمن اجرای نظریات فوق با اعتماد کاملی که به افراد صالح مملکت و عموم هم وطنان محترم خود دارم چنان چه بر خلاف انتظار دسایسی برای خنثی نمودن مقاصد و نیات صالحۀ دولت مشاهده گردد ناچار از جلوگیری و تأدیب مرتکبین خواهم بود.

بتاریخ 16 برج جوزا 1300 قوام السلطنه رئيس الوزراء

6.اقدامات سردار سپه در کابینه جدید

اشاره

از بدو تشکیل حکومت جدید سردار سپه سعی وافری می نمود که در امر انتخاب حکام ایالات و ولایات مداخله نماید به این معنی که حکومت هائی که انتخاب می شوند با صلاح دید وی از کسانی باشند که او قبلا تصویب نموده باشد تا بدینوسیله بخوبی بتواند در کلیه نقاط ایران نفوذ داشته باشد و بعد ها دولت های وقت نتوانند او را بآسانی از کار کنار بگذارند بهمین لحاظ هم که بلافاصله پس از سقوط کابینه سیاه سرتیپ خدایارخان را به حکومت قزوین فرستاد و برای سایر شهرستان ها نیز همین نظر را داشت

قزاق خانه و ژاندارمری

روز 4 شوال سردار سپه به اداره ژاندارمری می رود که چند نفر از افسران ژاندارم را به قزاق خانه منتقل نماید.

افسران ژاندارمری آن طوری که باید از سردار سپه پذیرائی نمی نمایند. بعلاوه موقعی که سردار سپه نطقی در آن جا مبنی بر اتحاد و یگانگی بین افراد قزاق و ژاندارم و لزوم مساعدت ژاندارم ها در توسعه قزاق خانه ایراد می نماید

ص: 423

هیچ کس جواب نطق او را که حاکی از رضایت و یا عدم رضایت باشد نمی دهد و مجلس بسکوت ختم می شود؛ سپس سردار سپه اصرار می کند که صورت تشکیلات ژاندارمری را بنویسند که اگر عده افسران ژاندارم در آن جا علاوه بر تشکیلات باشند به قزاق خانه انتقال یابند ولی پس از چند روز که صورت می نویسند ترتیب کار طوری داده می شود که 67 نفر افسر اداره ژاندارمری کسری خود را صورت می دهد تا اساساً به قزاق خانه افسری داده نشود

از این پیش آمد سردار سپه کاملا ملول می شود و برای پیشرفت مقاصد خود در نظر می گیرد همین که موقعیت مساعدی پیدا شود به هر عنوانی شده بکلی اداره ژاندارمری را منحل و ضمیمه قشون نماید تا افراد ژاندارم نتوانند از اوامر و دستورات او سرپیچی نمایند.

چنان که بعد ها خواهیم دید سردار سپه در کابینه بعد بالاخره موفق می شود که بکلی اداره ژاندارمری را منحل نماید؛ بدیهی است این کار یکی از خبط های بزرگی بود که از دولت وقت به منصه ظهور رسید و به سردار سپه قدرتی داد که دیگر هیچ کس تاب مقاومت با او را نداشت

7.وضع مالی کابینه

سردار سپه بتدریج تشکیلات قزاق خانه را وسعت می داد؛ بودجه کشور و در آمد دولت هم باندازه ای نبود که بتواند مرتباً مبالغی به قزاق خانه بپردازد. سردار سپه هم برای پول به دولت فشار می آورد و در اثر این فشارها هیئت وزراء دستور می دهد که موقتاً تمام درآمد دولت به ادارات قشونی تخصیص داده شود و هر مخارجی غیر از مخارج قشونی باید اجازه مخصوص هیئت وزراء را داشته باشد تا تأدیه شود، ولی با این ترتیب باز این پول ها کفاف مخارج قشون را نمی داد بالاخره در هیئت وزراء موضوع مطرح می شود و تصمیم می گیرند که از دولت انگلستان بعنوان وام وجهی دریافت نمایند؛ ولی انگلیس ها صریحاً جواب می دهند که دولت انگلستان با این تقاضا موقعی

ص: 424

موافقت خواهد کرد که دولت ایران اولا عده ای از مستشاران انگلیسی را در وزارت جنگ و وزارت دارائی بخدمت بگمارد. ثانیاً مجلس شورای ملی را بفوریت افتتاح نماید.

بالنتيجه قرار می شود که مجلس باز شود تا هر چه مجلس شورای ملی درباره مستشاران انگلیسی رأی داد همان را دولت اجرا نماید.

8.مقدمات افتتاح دوره چهارم تقنینیه

اشاره

افتتاح دورۀ چهارم مجلس شورای ملی خالی از اشکال نبود؛ زیرا: اولا همسایه شمالی با افتتاح مجلس که اغلب وکلای آن در کابینه وثوق الدوله انتخاب شده بودند، موافق نبوده؛ ثانیاً مردم هم زمزمه هائی می کردند که این عده وکلای انتخاب شده وکیل ملت نبوده بایستی انتخابات تجدید شود؛ بعلاوه تظاهراتی هم بر علیه افتتاح مجلس می شد؛ حتی یکی دو مرتبه در بهارستان عده ای خواسته بودند میتینگ بدهند پلیس ممانعت کرده بود هم چنین شب نامه هایی هم بر علیه افتتاح مجلس از طرف عده ای منتشر می شد هیئت دولت مجبور بود تمام قوای خود را صرف افتتاح مجلس نماید و اغلب شب ها هم در هیئت وزراء مذاکره از افتتاح مجلس بود؛ بالاخره برنامه افتتاح مجلس را دولت تنظیم و برای روز چهارشنبه اول سرطان 1300 خورشیدی برابر 15شوال 1339 قمری، افتتاح مجلس اعلام گردید.

یکی از قدم های بلندی که لازم بود برداشته شود همان افتتاح مجلس بود، زیرا اگر مجلس دائر بود اوضاع کود تا هرگز پیش نمی آمد و مردم با تمام انتقاداتی که راجع به دوره چهارم می کردند یکی از دوره های خوب تقنینیه همان دوره چهارم بوده است.

نطق افتتاحی احمد شاه در مجلس شورای ملی

1.مسرت کامل داریم که بعد از مدت طویلی که حوادث عمومی دنیا و اوضاع خصوصی ،ایران متأسفانه باعث تعطیل مجلس شورای ملی و تعويق و تطويل انتخابات جديدة نمایندگان ملت و افتتاح پارلمان گردیده بود بعون الله تعالی امروز چهارمین دوره مجلس

ص: 425

شورای ملی را باليمن و السعاده افتتاح می نمائیم؛ امیدواریم اصول مشروطیت که اساس سلطنت و مدار دولت ما است و از چندی به این طرف بواسطه توالی غوائل حادثه از جنگ بین المللی متزلزل شده است با افتتاح مجلس مستحکم و برقرار گشته فوائد آن بوجه اکمل عاید حال مملکت و دولت ما گردد و قانون مجلس سنا که مکمل اساس مشروطیت است در این دوره وضع و تدوین شود.

2. جنگ عدیم النظیر بین المللی که اساس تمدن و معنویت دنیا را متجاوز از پنج سال در تحت تهدید شدید داشت لله الحمد خاتمه یافته و امید است بر اثر نیات صلح جویانه و اهتمامات مسالمت کارانه دول عالم عموماً و دولی که در جنگ بودند خصوصاً وسيلة تقويت و تشييد اساس مجمع اتفاق ملل در آتیه صلح پایدار عمومی موجب سعادت و آسایش دنیا گردد. دولت ما نیز عضویت این مجمع عالی را قبول نموده باقتضای وظیفه ای که در پیشگاه بشریت عهده دار است بتوسط نمایندگان خود در پیشرفت این مقصود مقدس از بذل مساعی ممکنه غفلت نخواهند ورزید.

3. نهایت خوشوقتی را داریم که دولت ما توانست بی طرفی را که در اول جنگ اعلام کرده بود تا آخر حفظ نماید، مع التأسف با همه مشکلاتی که در طریق حفظ بی طرفى ما مصادف شد خاک ایران و مخصوصاً صفحات شمالی و غربی از خسارت فوق الطاقه جانی و مالی مصون نماند و اتباع ایران مقیمین خارجه به انواع صدمات و ضرر ها مصادف شدند. در تقاضای جبران خسارات وارده دولت ما اقدامات مؤثره بعمل آورده و در تعقیب آن ها هیچ وسیله ای را از دست نداده و نخواهد داد.

4. روابط ما بادول متحابه در نهایت صمیمیت و وداد است؛ مناسبات و دادیه و يك جهتی ما با دولت انگلستان مثل همیشه با کمال صمیمیت برقرار است. قرارداد نهم اوت 1919 با توافق نظر دولتین ملغی گردید و از این جهت نیز حسیات صمیمانه و مناسبات دوستانه بین دولتین بیش از پیش تشیید شده است.

5. تغییرات عظیمه روسیه و حوادثی که از آن تولید شد، البته در حدود ایران نمی توانست بی اثر بماند لهذا از این بابت هم بر خسارات وارده افزود؛ ولی مناسبات

ص: 426

حسنه و دوستانه ای که با دولت جمهوری ساویت روسیه برقرار و بموجب معاهدة جدید که باطلاع مجلس خواهد رسید تثبیت شده است. اطمینان کامل می دهد که خسارات واقعه با حسن وجوه ترمیم یافته در صفحات غارت دیده ایران دورۀ سعادت و سلامتی شروع شود.

کمال مسرت را داریم که با دولت افغانستان روابط مستقیمۀ دوستی و وداد دایر گشته عهد نامه ای متضمن مصالح دولتین امضاء شد و باطلاع مجلس خواهد رسید. .

6. بر هیچ کس پوشیده نیست که در هريك از شعب امور مملکت دولت ما محتاج به اصلاحات عمده است؛ تناسب عايدات معموله و مخارج لازمه بکلی مختل گشته و اشد ضرورت داعی است که در موازنه بودجه مملكت مداقه كامل بعمل آید؛ امیدواریم نمایندگان ملت با ملاحظه مقتضیات وقت در این موضوع اساسی اهتمام وافی منظور دارند.

7. اهمیت تکمیل و تهیه موجبات آسایش قشون و قوای تأمینیه از فرایض اوليه دولت است؛ لازم است مجلس شورای ملی در ضمن بودجه کل مملکت برای تأمین مخارج حتمية آن وسائل مقتضیه اتخاذ نماید.

8. از اهم مسائلی که در این دوره به اهتمام و توجه خاص نمایندگان ملت سفارش می کنیم ترقی و توسیع زراعت و بهبودی حال فلاحين و اصلاح تعديل مناسبات بین ملاکین و زارعین است؛ ترویج و تشویق فلاحت اولین و مؤثر ترین چارۀ تکثیر عایدات است در ایران و دولت ما مصمم است با كمك و مساعدت نمایندگان ملت در این شاه راه ملی با قدم های سریع مقصود را استقبال نماید.

9. در خاتمه زاید نمی دانم بطور خاص خاطر نشان نمایندگان ملت نمائیم که در نتیجه وضعیاتی که از جنگ بین المللی ایجاد و خسارت و غوائلی که از آن تولید شده مشکلات دولت ما در اداره کردن امور مملکت نسبت به سوابق قابل قیاس نیست

تصفیه این مشکلات استقرار اصلاحاتی که حالت عمومی دنیا و پریشانی

ص: 427

خصوصی ایران را لازم ساخته و ضرورت حتمیه حفظ مقام و احیای شئون تاریخی که بر ایران وارد است عموم ایرانیان را به اتخاذ وسعی و عمل دعوت می نماید.

نمایندگان ملت راست که از اختلافات بی موقع و بی فایده که ادوار گذشته را جز بطريق غفلت و خطا سوق نداده و تجربه آموخته به اهمیت و متانتی که در خور سمت عالی نمایندگی ملت است دولت ما را در پیمودن این طریق مشکله مساعدت و همراهی نماید؛ امیدواریم عنایات و تفضلات ربانی ما و شما را در خدمت به وطن عزیز مؤید و موفق فرماید...» (خاتمه نطق)

تظاهرات مردم

همان روزی که مجلس شورای ملی افتتاح گردید از طرف برخی طبقات و فرق مختلفه احزاب تظاهراتی بر علیه افتتاح مجلس شد و دو ورقه شب نامه که بوسیلۀ ژلاتین چاپ شده بود در تهران انتشار یافت که عنوان یکی از آن ها نوشته شده بود: «افتتاح مجلس یا فاتحه آزادی» و متن شب نامه نیز با عباراتی تند و مهیج نوشته شده بود؛ چند جمله از اول آن را ذیلا ذکر می نمایم:

افتتاح مجلس یا فاتحه آزادی

مجلسی که با مجاهدت و فداکاری اهالی تأسیس یافته کعبه آمال ایرانیان نامیده می شد، امروز بر خلاف میل اهالی افتتاح می یابد روزی بزور سرنیزه «لیاخوفها» بسته شده ،بود امروز در سایه حمایۀ سر نیزه حکومت نظامی باز می شود

مردمی که این مجلس را با تمام قلب خواسته امروز رد می کنند؛ سر نیزه ای که این مجلس را بسته بود حالا باز می کند همان مردم و همان سر نیزه است ولی فرقی که هست در ماهیت مجلس و در هویت و کلای آن روز و امروز است؛ و کلای آن روز را خود مردم از میان افرادش برگزیده بود و کلای امروز را حکومت های متوالیه نظامی و دولت های تحت الامر انگلیس تعیین نموده؛ مجلس آن روز مدافع آزادی بود؛ مجلس

ص: 428

امروز بانی رقیت اهالی است. اهمیت این مجلس و هویت این وکلا را جراید و مطبوعات داخله و خارجه در عرض دو سال واندی یعنی از آن روزی که افتتاحش مطرح شده کاملا معرفی نموده اند... الخ»

نیز در همان روز شب نامۀ دیگر از فرقۀ دیگری منتشر شد که تیتر آن نوشته بود «کوسه و ریش پهن»

تظاهرات بر له مجلس

از طرف دیگر قبل از افتتاح مجلس و پس از افتتاح آن تظاهرات شدیدی از طرف عموم توقیف شدگان کابینه سیاه بر علیه عمال كابینه سید ضیاء الدین و بر له معتقدین به افتتاح مجلس شورای ملی می شد مخصوصاً بیانیه ای که عنوان آن را به مقام ریاست هیئت وزراء نوشته بودند به امضای 7 نفر از معاریف اعیان و اشراف و رجال و روحانیون رسانیده در روز 30 جوزای 1300 خورشیدی در تهران منتشر کردند

در این بیانیه علاوه بر این که سریعاً افتتاح مجلس را خواستار شده بودند، نکات قابل توجه دیگری ذکر شده بود و چون این بیانیه مفصل بود در این جا از ذکر تمام آن خودداری شد فقط بذکر برخی از قسمت های حساس آن پرداخته می شود

پس از ذكر يك مقدمۀ نسبتاً مفصل توجه دولت را به نکات ذیل معطوف ساخته با نهایت ابرام تقاضا های لازمه خود را بشرح ذیل یاد داشت کرده بودند.

«...1. بمناسبت دروغ هائی که در این مدت جعل شده و مخصوصاً در بیانیه ها و جراید داخله و خارجه انتشار یافته و حتی در پارلمان انگلیس مطرح شده که دولت جدید ایران از نقطه نظر اصلاحات و رفع مقاصد قديمه طبقات خاصی را به حساب دعوت کرده و می خواهد عدالت را مجری دارد و نیز تظاهراتی که بنام موافقت روحی و حقیقی ملت با حرکات مزبوره بعمل آمده، لازم است و بلکه تقاضا و تمنا می شود که بفوریت از طرف دولت به مراکز رسمی و به معرض افکار عمومی اروپا و مخصوصاً به مجمع بین المللی تلگراف متحد المآلی صادر شود و هویت عمال مزبور و عملیات آنان و

ص: 429

مبادی اجنبی و مغرض این اعمال مکشوف و معلوم گردد که چگونه صمیمی ترین قوای نظامی ایران را به تردید و اشتباه کاری بر صلاحیت خود مطمئن ساخته و آنان را بطرف مقصود خود سوق داده و سببی بر خلاف اطمینانات صوری خود داخل حرکات و عملیات مجنونانه گشته اند و مخصوصاً توضیح شود که اگر نظر شخص اعلی حضرت اقدس شهریاری در کشف سیاست و جلو گیری از اثرات مملکت بر باد ده اعمال دقیق نشده و مستقيماً مداخله نفرموده بودند نتایج این اقدامات چه اندازه از حيث حیات عمومی و بین المللی این مملکت و خیم می گردید

2. علل اصلی وقوع این ضربت و این حرکت و هویت و مرام محرکین اصلی که بر همه اهالی تهران مکشوف است رسماً و واضح به تمام ایالات و ولایات ایران اعلام گردد.

3. احضار سید ضیاء الدین برای محاکمه مخصوصاً این مسئله بایستی بیشتر از سایر تقاضا ها و مستدعيات فوق الذكر جالب توجه شود؛ زیرا این شخص در اعلامیه های خود ذکر کرده است و این اظهار عیناً در پارلمان انگلیس از مجرای یک نفر وزیر دولت بریتانیای کبیر منعکس گردیده است که حکومت ایران اعیان مملکت را به حساب دعوت کرده است؛ در حالتی که این شخص عوض رسیدگی به حساب خود با بی حساب ترین حرکات گروه بسیاری از اعیان روحانیون و مبعوثان ملت و تمام طبقات آزادی خواه و تجار و كسبه و ملاك و غيره را بدون استنادی محبوس نموده و بی دلیل مصادره کرده و با بدترین طرزی در مدت فرمانروائی خود با آن ها معامله کرده است؛ باید سید ضیاء الدین تحت محاکمه در آمده و اکیداً از اعمال خود بازخواست شود.

4. اعلامیۀ مبسوط و جامعی حاوی قضایای چند روزه و معرفی سوابق اخلاقیه و حیثیت ملیه و توضیح اعمال سید ضیاء از طرف دولت اشاعت یافته و در این ضمن حیثیات از دست رفته محبوسین را اعاده داده و تأثیر نگارشات و شایعات جراید همدست وی را دربارۀ اکثر طبقات جبران فرموده و حقیقت نیات فاسده و کلمات مزورانه او را توضیح و بالاخره این ابلاغیه در ایران و هم چنین توسط سفارت خانه ها در خارج ایران

ص: 430

بفوريت اشاعه و توضیح گردد.

5. و بالنتیجه برای آخرین مرحله اطمینان و جبران خسارات ملی و مملکت استدعا می شود دولت وسائلی بدست دهد که از ایجاد نظایر این قبیل تفننات مرتجعانه و خائنانه جلوگیری بعمل آمده و آتیه مملکت و ملت و مقام مقدس سلطنت مشروطه تأمین یا بدو برای تثبیت این قضایا به عقیده این جانبان بایستی دولت اعتنای کامل به مسائل ذیل فرماید:

1. افتتاح فوری مجلس شورای ملی.

2. تعقيب اعوان و هم دستان ظاهری و باطنی و داخلی و خارجی سید ضیاء الدین.

3.تشخيص دزدي ها و مأخوذی مشار الیه و رسیدگی به حساب و مؤاخذه از او به نام مشروطیت و قانون اساسی

4. تهیه وسائل جبران خسارات مادی که در این مدت بالنسبه به تمام طبقات و عناوين عديدة مختلفه در تهران و ایالات و ولایات ایران وارد شده و غارت ها و تعدی های فراوانی که بالنسبه به هر صنف و طبقه به دست مأمورین بی وجدان حکومت سیاه سید ضیاء الدین بعمل آمده است.»

انتخاب هیئت رئیسه مجلس

گفته شد که روز اول سرطان مجلس شورای ملی افتتاح گردید و شاه پس از نطق افتتاحیه در کالسکه 6 اسبه سلطنتی سوار شده در حالی که با فریاد زنده باد مردم و کف زدن تماشاچیان بدرقه می گردید بطرف قصر صاحب قرانیه حرکت کرد.

سپس انتخاب هیئت رئیسه موقتی شروع گردید و بطریق ذیل خاتمه یافت:

مؤتمن الملك به اکثریت 51 رأی از 65 رأی از وکلای حاضر در مجلس بریاست موقتی انتخاب گردید سید حسن مدرس به اکثریت 48 رأی از 65 رأی به نیابت اول رئیس مجلس انتخاب گردید. حكيم الملك به اکثریت 44 رأی از 65 رأی بسمت نیابت دوم ریاست مجلس معین گردید

چون از این جا به بعد دائماً با سید حسن مدرس مواجه می شویم و قبلا بایستی دور نمای

ص: 431

زندگی او را از مد نظر گذرانید، بنابراین بشرح مختصری از زندگانی مشار الیه پرداخته می شود:

9.دور نمائی از زندگی مدرس

اشاره

یکی از وکلای شجاع دوره چهارم سیدحسن مدرس بود که وی در دوره چهارم علاوه بر این که مقام نایب رئیسی اول مجلس را داشته؛ لیدر اکثریت مجلس هم بوده است و چنان که بعداً خواهیم دید در این کابینه (کابینه قوام السلطنه) و کابینه های بعدی وظایف بسیار مهمی را بعهده گرفته که در تاریخ سیاسی قرن اخیر ایران، سطور پر افتخاری را اشغال کرده است؛ زیرا مدرس از جمله کسانی بود که برای جلوگیری از حکومت خود مختاری و دیکتاتوری و برای جلوگیری از قدرت روز افزون و خطر ناك سردار سپه با رفقای هم دست خود نقش های بسیار خطرناکی را بازی کرد که بالنتیجه بقیمت خون او تمام شده، به این معنی که پس از سالیان دراز در زندان و تبعید بسر بردن بالاخره شربت شهادت نوشیده و با کفنی خونین به خاک تیره این سرزمین مدفون و برای ابد در کام اژد های ارتجاع و بیداد بلعیده و نابود شده است ما برای این که از روی تاریخ شخصیت او را نشان بدهیم ناگزیریم از بدو زندگی وی تا افتتاح دوره چهارم را در این جا بطور خلاصه ذکر نمائیم و از این تاريخ ببعد را مرتباً ضمن ذکر وقایع خواهیم گفت تا شخصیت تاریخی مشار الیه کاملا مشخص گردد.

سید حسن مدرس متولد بسال 1287 هجری قمری در قریه سرابه کچو (از توابع اردستان) از سادات طباطبا اصلا زواره ای فرزند سید اسماعیل جدش میر عبد الباقی از طایفه میر عابدین که فعلا اکثر آن طایفه هم در قریه نامبرده ساکن می باشند؛ شغل پدر و جدش تبلیغ احکام الهی میر عبدالباقی مهاجرتی به قمشه کرده مدرس را که بیش از شش سال نداشته با خود به قمشه می برد.

مدرس تا سن چهار ده سالگی که جدش فوت می کند در شهر نامبرده اقامت اختیار می کند

ص: 432

تا جور و تقلب بقضا راهبر است *** آزاده دلیل و راست گو در بدر است

خون تو مدرسا هدر گشت بلی *** خونی که شبی گذشت بر وی هدر است

بهار خراسانی

عکس

سید حسن مدرس

ص: 433

در سن 16 سالگی بنا بر وصیت جدش برای ادامه تحصیل به اصفهان رفته مشغول می گردد در سن 21 سالگی پدرش فوت می کند.

مدرس مدت 13 سال در اصفهان تحصیل می کرده است و اساتید برجسته را که در علوم معقول و منقول نزد آنان در اصفهان تلمذ می نموده عبارتنداز: میرزا عبد العلی هرندی که عربی را تدریس می کرده است و معقول را نزد جهان گیر خان قشقائی و آخوند ملا محمد کاشانی حکیم فرا گرفته است.

مدرس در حدود سال 1309 هجری قمری برای ادامه تحصیلات عالیه به عتبات می رود ولدى الورود در آن جا میرزای شیرازی را ملاقات کرده سپس در نجف اقامت می نماید و در جلسات درس آسید محمد کاظم یزدی و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی حاضر می گشته از شاگردان برجسته آنان بشمار می رفته است.

تدریس مدرس در اصفهان

مدرس پس از هفت سال توقف و تحصیل در نجف به اصفهان باز می گردد و در مدرسه جده كوچك (مدرسه ایست بدین نام در اصفهان) مشغول تدریس فقه و اصول می گردد تا انقلاب مشروطه ایران (1324 هجری قمری).

سوء قصد نسبت به مدرس

اولین مرتبه ای که سید حسن مدرس مورد سوء قصد و حمله قرار گرفت در اصفهان و در صحن مدرسه جده بزرگ بوده که در وسط روز چهار تیر به وی شلیک می شود، ولی هيچ يك اصابت نمی کند

مدرس در دوره دوم مجلس شورای ملی

در دوره دوم مجلس شورای ملی (1327 هجری قمری) چون مدرس دارای درجه اجتهاد بود و در حقیقت هم مجتهد مسلم بشمار می رفت بعنوان یکی از روحانیون

ص: 434

طراز اول و برای نظارت شرعیه در امور مجلس شورای ملی از طرف علمای نجف انتخاب و از اصفهان به تهران آمده است.

ورود مدرس و مهاجرین ایرانی به خاک عثمانی

مدرس نمایندگی دوره دوم مجلس شورای ملی را از طرف علمای نجف قبول کرده و تمام دوره دوم حتی یک ماه هم از موعد قانونی (یعنی دو سال) اضافه تر به نمایندگی مجلس اشتغال داشت.

در دورۀ سوم مجلس هم از طرف مردم به نمایندگی مجلس انتخاب شد؛ منتهی اواسط دورۀ سوم جنگ جهانگیر گذشته (جنگ بین المللی در سال 1914 میلادی) بروز کرد و دولت ایران در کابینه مستوفی الممالك بي طرفي خود را اعلام نمود؛ ولی قوای روسیه تزاری به بی طرفی ایران وقعی ننهاده به سرحدات شمالی ایران تجاوز کرده اغلب از نقاط شمالی را اشغال نمودند و حتی دامنه پیشرفت خود را تا کرج ادامه داده بیم آن می رفت که پایتخت را نیز اشغال نمایند.

براثر این تهاجم نفوذ همسایگان شمالی و جنوبی در مرکز رو بتوسعه رفته، احمد شاه به صواب ديد رئيس الوزراء بخیال افتاد که پایتخت را به اصفهان انتقال دهد ولی ملیون و آزادی خواهان سخت در مخاطره افتاده از هر طرف در صدد چاره جوئی بر آمدند.

بالاخره آزادی خواهان در عمارت هیئت وزراء ازدحام نموده تعیین تکلیف قطعی را خواستار گردیدند.

هیئت دولت نیز تا پاسی از شب گذشته مشغول مذاکره بودند و بالنتيجه نتوانستند تصمیمی اتخاذ نمایند. فقط رئيس الوزراء از اتاق هیئت بیرون آمده چنین گفت: «شما هنوز این جا هستید؟» و محرمانه به چند نفر گفت: تا زود است مهاجرت نمائید سپس به اتاق جلسه بازگشت.

در اثر این مذاکرات ملیون قرار گذاشتند که صبح تهران را تخلیه کرده بطرف

ص: 435

قم مسافرت نمایند.

صبح آن شب 27 نفر از وکلای دورۀ سوم و عده زیادی از اعیان و اشراف و كسبه و غیره تهران را ترك گفته سواره و پیاده بطرف قم رهسپار گردیدند و در آن جا گرد آمده کمیته دفاع ملی را تشکیل داده چنین تصمیم گرفتند که با دولت عثمانی ایجاد اتحاد نموده و به كمك قوای ژاندارم استقلال کشور را حفظ نمایند.

تشکیل این کمیته درقم تقریباً از پیشرفت قوای روسیه تزاری که قصد تصرف تهران را داشت تا اندازه ای جلوگیری کرد؛ ولی روس های تزاری قوائی از قزوین بطرف ساوه فرستاده که اولا ارتباط ملیون را با تهران قطع نموده؛ ثانیاً آزادی خواهان را از قم متفرق سازند بالاخره قوای چريك مليون و عده ای ژاندارم با قوای روسیه تزاری در رباط کریم مصادف شده در اثر زد و خوردی که در گرفت ملیون شهر قم را تخلیه کرده به سه دسته تقسیم گردیدند:

دسته اول به همراهی سلیمان میرزا از راه کاشان به اصفهان و از طریق کوه های بختیاری خود را بغرب ایران رسانیدند.

دسته دوم، به همراهی مساوات بطرف اراک و از آن جا به همدان حرکت کرده در کرمانشاهان و پشت کوه اقامت گزیدند.

دسته سوم، نیز بطرف تهران مراجعت کرده از مهاجرت صرفنظر نمودند.

قوای روسیه تزاری بقصد تسخیر بغداد تا قصر شیرین آخرین نقطه مرزی ایران پیش رفتند؛ ولی در آن جا از قوای عثمانی شکست سختی خورده تا آوج (بین همدان و قزوین) بعقب رانده شدند.

موقعی که قوای روسیه تزاری کرمانشاهان و همدان را تخلیه کرده به آوج عقب نشستند ملیون دوباره مجتمع گشته در کرمانشاهان تحت ریاست نظام السلطنه تشکیل هیئت دولتی دادند به اسم حکومت مستقل موقتی ( 1335 هجری قمری).

اعضای این دولت و کابینه عبارت بودند از:

ص: 436

عکس

1.نظام السلطنه رئیس هیئت دولت موقى (رئيس الوزراء)

2. مدرس ، وزیر عدلیه و اوقاف

3. ادیب السلطنه سمیعی ، وزیر کشور

4. عباس مبرز سالار لشکر فرمان فرئیان وزیر جنگ

5. میرزا قاسم خان صوره، وزیر پست و تلگراف

6. عز الملک اردلان، خزانه دار

7. محمد علی کلوب (فرزین)، وزیر دارائی

کابینه مزبور همین طور بحال خود باقی بود تا این که انگلیس ها با قوای عثمانی در بین النهرین جنگ سختی کرده در اثر این که به قوای عثمانی تلفات سنگین وارد می شود ناگزیر بغداد را تخلیه و عقب نشینی اختیار می نماید

مهاجرین ایرانی نیز به همراهی قوای عثمانی همی نطور عقب نشینی کرده تا بالاخره از طریق سوریه خود را به اسلامبول می رسانند مدت این مهاجرت تقریبا دو سال بطول می انجامد.

ص: 437

شخصیت مدرس را از اقامت در اسلامبول و ملاقات های رسمی وی با رجال برجسته و سیاسی آن کشور بخوبی می توان تشخیص داد؛ زیرا مدرس در این مهاجرت تقريباً جنبه ریاست روحانی مهاجرین ایرانی را داشت و از طرف دیگر سمت نمایندگی روحانیون ایران را داشته بعلاوه در کابینه متشکله در کرمانشاهان و اسلامبول مقام وزارت عدلیه و اوقاف را نیز بعهده داشته است.

مذاکرات مدرس با رجال سیاسی دولت عثمانی - ملاقات مدرس با سلطان محمد خامس پادشاه دولت عثمانی سابق

پس از دو سه روز که از ورود مدرس در اسلامبول گذشت سلطان محمد خامس پادشاه دولت عثمانی در قصر دلمه باغچه مدرس را برای مذاکره و ملاقات دعوت می نماید

مدرس در ساعت مقرره به قصر خلیفه حاضر می شود و با سلطان ملاقات می نماید. بعد از انجام تشریفات معمولی به پادشاه اظهار می کند که خیلی معذرت می خواهم از این که می خواهم بصراحت صحبت نمایم چه ما روحانیون در زمان حکومت استبداد ایران آزاد بودیم و هیچ قیودی برای ما در کار نبود و من نیز پس از استبداد در حکومت مشروطه هم بعلت آن که نماینده مجلس شورای ملی بودم آزاد صحبت می کردم از این رو در این جا هم بیانات خود را آزادانه اظهار می نمایم.

مقصود از مهاجرت ما ایرانیان به این کشور این است که اولا دولت عثمانی صحبت الحاق قسمتی از خاک آذربایجان را به خاک عثمانی موقوف نماید تا ثانیاً در موضوع صمیمیت بین برادران مسلمان ایرانی و ترک مذاکراتی بعمل آوریم.

بالاخره در پایان مذاکره پادشاه (سلطان محمد خامس) به مدرس می گوید شما در حکومت مشروطه ایران آن طوری که باید و شاید کاری انجام نداده اید؛ مدرس در پاسخ می گوید خیر این طور نیست که می فرمائید زیرا ما يك اداره پست خانه تأسیس کرده ایم که با نقاط دنیا ارتباط پستی بین المللی دارد و حال آن که

ص: 438

در اسلامبول (مرکز خلافت اسلامی) هر دولتی جداگانه پست خانه تأسیس کرده است و ببرخی از کشور ها که در آن جا پست خانه ندارند مراسلات و محمولات پستی را نمی توان رد و بدل کرد.

ملاقات مدرس با هیئت وزرای عثمانی

هم چنین در هنگام ملاقات رسمی که با پرنس سعید حلیم پاشا و طلعت پاشا وزیر کشور وقت (طلعت پاشا پس از مدتی صدر اعظم می شود) و انور پاشا وزیر جنگ و دیگر وزرای دولت عثمانی در هیئت وزراء )باب عالی) ورود می نماید، با آن که اتاق مبله بود مع هذا مدرس روی زمین می نشیند و تمام وزراء به احترام وی مجبور می شوند صندلی ها را ترك گفته روی زمین بنشینند.

پس از انجام تعارفات معمولی صدر اعظم (نخست وزیر) دستور می دهد چای عجمی بیاورند سید حسن مدرس به مترجم خود ( معظم السلطنه دولت و در آن موقع سمت نایب اول سفارت کبرای ایران را در دربار عثمانی دارا بود و در تمام ملاقات های رسمی مدرس از طرف سفیر کبیر ایران احتشام السلطنه مأمور بود که حضور داشته باشد) می گوید:

بگوئید که بجای کلمه عجم لفظ ایرانی استعمال نمایند، زیرا ماده لغوی کلمه عجم از عجمه می باشد و اشتقاق آن به کلمات مختلفه حاکی از تحقیر نژاد غیر عرب ( یعنی حتی ملت ترک) و ایرانی می باشد و ما ایرانیان که دارای نوابغ و دانشمندانی بودیم که به زبان و تمدن عرب و اسلام خدمات شایانی کرده اند سزاوار نیست که تحقیر شويم، لذا خواهشمندم لفظ را از قاموس زبان خودتان خارج کنید و بجای آن کلمه ایرانی را انتخاب فرمائید.

پس از ترجمه این کلمات صدر اعظم اظهار می کند که: خوب است لباس سربازان ایرانی و ترك يك سان و متحد الشکل شود مدرس تبسمی کرده در پاسخ می گوید خیلی چیزهاست که بایستی بشود؛ ولی متأسفانه نمی شود و من هم خیلی

ص: 439

چیزها دلم می خواهد ولی ممکن نیست و از طرفی در وسط دانه گندم هم خطی است ما همان لباسی را که داریم خوب است ولی چقدر خوب بود که صدر اعظم می گفتند بجای آن که لباس سربازان ایرانی و ترك يك سان و يك شكل شود می گفتند «برادران ایرانی و ترك يك دل شوند زیرا ممکنست از حیث لباس هم رنگ بشویم، ولی یک دل نباشیم.»

مذاکرات دیگری هم که حاکی از عظمت روح ایرانیت و آزادی خواهی مدرس می باشد در بین بوده که ما در این جا فعلا برای اختصار مطلب از ذکر آن چشم می پوشیم و بجای دیگر احاله می نمائیم(1)

بازگشت مدرس از مهاجرت

مدرس پس از بازگشت از اسلامبول به تهران ورود می کند و همان طوری که قبلا اشتغال داشت به تدریس فقه و اصول مشغول می گردد ضمناً در مسائل سیاسی کشور بطور مؤثری مداخله و اظهار نظر می نماید.

چنان که در همان اوانی که تازه مدرس با مهاجرین ایرانی بازگشته بود، در كابينه صمصام السلطنه که مردی وطن دوست بود بواسطه ضعف سیاستی که کابینه نامبرده از خود نشان داده بود وضع امنیت کشور بخوبی اداره نمی شد از هر طرف صدای نا امنی بلند بوده است بهمین مناسبت عده ای از مردم تهران در مسجد شاه تجمع کرده عزل کابینه صمصام السلطنه را خواستار شدند؛ مدرس نیز با عده ای از یاران خویش در حضرت عبد العظیم متحصن گردیده در خواست مجتمعین در مسجد شاه را تأیید کرد

بالاخره روی همین مخالفت ها و اجتماعات در مسجد شاه و حضرت عبدالعظیم كابينة صمصام السلطنه سقوط کرد و کابینه وثوق الدوله روی کار آمد.

ص: 440


1- برای شناسائی مدرس خوانندگان گرامی می توانند به کتابی که نگارنده بنام قهرمان آزادی یا بازیگر عصر طلائی؟ نوشته است و تمام نوشتجات خواجه نوری نویسنده بازیگران عصر طلائی را تکذیب کرده است مراجعه فرمایند.
علت مخالفت مدرس با کابينه صمصام السلطنه

مدرس و عده ای دیگر از رجال سیاسی ایران که از ابتدای بروز جنگ بین المللی و در دوره مهاجرت نسبت به اوضاع دنیا و وضع سیاسی دولت عثمانی آشنا بودند و اوضاع درهم و برهم ایران را نیز بچشم خویش دیده بودند، در این فکر افتادند که بايد يك حكومت مقتدرى ولو این که وجاهت ملی هم نداشته باشد، در مرکز ایجاد کنند.

(عقیده تقی زاده هم در برلن بر این بود) تا از نا امنی های داخلی کشور بخوبی جلوگیری نموده بتوان کشور را بترقی سوق داد.

بدین لحاظ مدرس و سایر هم فکرانش نسبت به ضعف سیاستی که کابینه صمصام السلطنه از خود نشان داده بوده بدبین بودند و می خواستند کابینه نسبتاً نیرومندی روی کار آید تا خرابی های وارده را بزودی ترمیم کند.

بدین مناسبت هم مدرس در ابتدای امر با تشکیل کابینه وثوق الدوله مخالفت نمی کرد و تا موضوع قرارداد اوت 1919 پیش نیامد با کابینه وی در پاره ای از موارد تا اندازه ای توافق نظر داشته است

مخالفت مدرس با قرارداد 1919

مدرس با این که مجلس شورای ملی بحال تعطیل بود و فقه و اصول تدریس می کرده مع هذا در سیاست کشور کاملا وارد و با تمام رجال سیاسی ایران حتی احمد شاه ارتباط داشت و به اوضاع سیاسی ایران آشنا بوده با اراده ای خستگی ناپذیر جداً در امور سیاسی مداخله می کرد و تا اندازه ای هم نسبت به عمليات كابينه وثوق الدوله توافق نظر داشته تا این که صحبت قرار داد اوت 1919 بین مردم شایع گشت و تقریباً تمام مردم نسبت به این قرارداد بد بین بودند و رسماً در مجامع و محافل مخالفت با وثوق الدوله را ابراز می داشتند.

مدرس نیز که با این قرارداد اصولا مخالف بوده از هر طرف پی چاره و دستاویز

ص: 441

می گشت و می خواست با تدابیر سیاسی و عملی وسیله ای پیدا کرده نگذارد قرارداد بمرحله عمل برسد لذا همواره سعی می کرد که نیروی ملی را تقویت کرده بوسیله آن از قدرت کابینه کاسته گردد تا مآلا کابینه سقوط نماید و چنان که شرح آن را در کتاب مختصری از زندگانی سیاسی و خصوصی سلطان احمد شاه قاجار دادیم، بالاخره از عواملی بود که در سقوط کابینه بی اثر نبوده است.

در کابینۀ سپهدار هم که موضوع یادداشت دولت انگلیس پیش آمد و چنان که در جای خود گفته شد در مجلس مشاورۀ عالی مدرس نطق مهمی ایراد کرد و در مسائل سیاسی کابینه وارد بوده است؛ در کودتا هم گفته شد که تمام عمر کابینه در حبس و تبعيد قزوین و تهران بسر برده است پس از کودتا همان طوری که گفته شد مجلس افتتاح گردید و مدرس علاوه بر این که سمت نیابت ریاست مجلس را داشته لیدر اکثریت و طرفدار جدی کابینه قوام السلطنه نیز بوده است حتی چنان که بعداً خواهیم دید برای جلوگیری از قدرت سردار سپه از مستوفی استیضاح کرده و کابینه را از کار انداخت برای آن که کابینه قوام السلطنه را روی کار بیاورد؛ زیرا مدرس بخوبی پی برده بود که تنها حریف میدان سردار سپه قوام السلطنه می باشد و او بدینوسیله می تواند از نفوذ روز افزون و قدرت خطرناک سردار سپه بکاهد؛ منتهى نتيجه بعكس گرفت؛ باین معنی که بعوض کابينه قوام السلطنه كابينه مشیرالدوله روی کار آمد و در آن روز بواسطه حسن ظن نسبت به مستوفی الممالك این عمل اکثریت مجلس و مدرس را مردم تقبیح کرده در جراید به مدرس و اکثریت مجلس حمله های شدید کردند؛ در صورتی که امروز معلوم می شود که مخالفت مدرس و اکثریت مجلس نه از نظر مخالفت با مستوفی بوده بلکه از نظر حفظ منافع ملت و جلوگیری از قدرت خطرناك و طرز عملیات خود مختاری سردار سپه بوده که بالاخره بقیمت خون هزاران امثال مدرس تمام شد و ایران پس از تحمل 16 سال حکومت دیکتاتوری بوضع امروز در آمد

ص: 442

10.اقدامات كابينه قوام السلطنه

شکست حاجی بابا اردبیلی

کلنل لاسن سوئدی حاکم نظامی و فرمانده ژاندارمری زنجان روز 5 سرطان 1300 تلگرافاً به هیئت وزراء گزارش داد که حاجی بابا اردبیلی که از یاغی های معروف بوده بطرف زنجان برای قتل و غارت حرکت کرده است و کلنل لاسن با قوای خود برای جلوگیری از وی صبح سوم برج سرطان از زنجان عزیمت و در يك فرسخی شهر به آن ها مصادف می شود و پس از جنگ سختی که چند ساعت دوام داشته حاجی بابا شکست خورده و بطرف اردبیل فرار می نماید قوای ژاندارم نیز او را تعاقب می کند

آزادی عبور و مرور در شب

روز 19 شوال از طرف حکومت نظامی اعلانی در شهر منتشر می گردد که بموجب آن عبور و مرور در شب آزاد می شود و مردم می توانند تا صبح در معابر شهر تهران عبور و مرور نمایند.

بعلاوه از طرف کابینه دستور داده می شود که حکومت نظامی اطراف تهران و شمیرانات را بردارند.

راجع به جنگل

گفته شد که از مدت ها پیش رابطه رشت بواسطۀ قیام میرزا كوچك خان و انقلابات آن سامان با مرکز خوب نبود و اغلب حکامی که بدان جا فرستاده می شدند دچار اشکالات بوده نمی توانستند در شهر رشت اقامت نمایند این بود اوضاع گیلان، ولی پس از آن که كابينه قوام السلطنه روی کار آمد فوراً هیئتی مرکب از نصیر السلطنه و سید جلیل اردبیلی و میرزا هاشم خان و سعد الله خان به رشت فرستاد که با ميرزا كوچك خان وارد مذاکره شده قضیه گیلان را بطور دوستانه خاتمه دهند.

در ابتدای امر ميرزا كوچك خان نیز نمایندگان دولت را با حسن قبول پذیرفته

ص: 443

بوسیله آن ها پیشنهاداتی به دولت نمود. من جمله گفته بود که بایستی در کشور اصلاحات اساسی نموده از نفوذ و دخالت بیگانگان کاست و مقدرات ملت را مستقلا در دست گرفت.

هم چنین کابینه با نمایندۀ دولت شوروی برای تخلیه نواحی شمالی وارد مذاکره شد و در اثر اقدامات کابینه و مذاكرات مشاور الممالك سفير فوق العاده ایران در مسکو و حسن نظر اولیای دولت شوروی دولت ایران موفق گردید که برای آخرین مرتبه روس ها نواحی شمالی را تخلیه و بطرف روسیه حرکت نمایند.

تخلیه رشت چگونه صورت گرفت

در تاریخ نهم ژوئیه 1921 برابر 17 سرطان 1300 برابر اول ذیقعده 1339 دو فوج از قشون روسیه در شهر رشت اقامت داشتند فوج اول موسوم به «244» و فوج دوم موسوم به «یادگار 26» بوده است. فوج اخیر به یاد گار 26 نفر از افراد مهم بلشويك ها که در بادکوبه به امر ژنرال دنیکن در تاریخ مظفریت سردار مذکور مقتول شده بودند تشکیل شده و افراد آن از روس های آذربایجان قفقاز و ارامنه و گرجی ها و سایر ملل قفقاز مرکب بوده اند فوج 244 بالغ بر هشت صد نفر بوده اند که علاوه بر اسلحه و مهمات، هر دو فوج دو توپ صحرائی داشتند. روز چهارم ژوئیه بر اثر تلگرافی که به آن ها رسید که در آن امر شده بود چهار ساعت بعد از ظهر چهارم ژوئیه بایستی شهر را تخلیه نمایند هر دو فوج از شهر حرکت کرده و در ساعت مذکور شهر و اطراف شهر بکلی از قوای روسیه تخلیه گردید هنگام عزیمت کیکانو کماندان عمومی در سبزه میدان رشت يك نطق و داعیه برای اهالی ایراد نمود که در ضمن آن از این که ممکن است در ظرف اقامت این قشون در گیلان زحمتی از طرف آن ها به مردم متوجه شده باشد معذرت و پوزش خواسته و گفت ما حاضریم هر گاه لازم باشد، برای بار دوم نیز به كمك شما ها بشتابیم.

در هنگام نطق در سبزه میدان خالو قربان و عده ای از سواران وی نیز

ص: 444

حضور داشتند

قوای مزبور بطرف انزلی حرکت کرده و در آن جا متوقف شدند.

وضعیت میرزا كوچك خان

در این هنگام میرزا كوچك خان در شهر رشت نبود و حدود حکومت وی از پل کسماء شروع می شده بر تمام جنگل تا نزدیکی رود بار امتداد می یافت. فقط نمایندگان ميرزا كوچك خان که عبارت بودند از میرزا محمدی و سید حبیب الله در شهر آمد و رفت می کردند؛ ولی خود میرزا کوچک خان بهیچ وجه به شهر رشت نمی آمد در منطقة حكومت ميرزا كوچك خان وضعیت اداری خوب بود و مأمورین حکومت جنگل با مردم حسن سلوك داشتند.

وضعیت خالو قربان

حدود حکم روائی خالو قربان عبارت بود از شهر رشت امام زاده هاشم تا پل کسماء و از آن طرف نیز تا زنجیر انزلی (پهلوی) امتداد می یافت عده قوای خالو قربان در حدود هشت صد نفر بوده و دو ارابه توپ صحرائی که روس ها به او داده بودند و شش مسلسل دستی داشتند.

وضعیت احسان الله خان

احسان الله خان عدة قوايش بالغ بر سه هزار نفر بوده و لیکن توپ خانه نداشت و حدود حکومت وی شامل بود از لاهیجان و لنگرود و رود سر منتهی مکان و محل سکونت خودش معلوم نبود که در کدام نقطه توقف کرده است. بعضی ها عقیده داشتند که وی در باد کوبه و یا مسکو می باشد.

ص: 445

اوضاع مالیاتی

ترتیب وصول و ایصال مالیات از این قرار بوده است که هر يك از سه حکومت های مذکوره (قسمت میرزا كوچك و خالو قربان و احسان الله خان) مالیات منطقه حکمرانی خود را گرفته و بمصرف خود می رسانیده اند.

بعلاوه از مال التجاره هائی که از تهران و قزوین و گیلان حمل می شده هر يك از حکومت ها در منطقه نفوذ خود عشریه می گرفتند.

اقدامات دولت راجع به آذربایجان

روز هشتم برج سرطان هیئت دولت تصمیمات مقتضی برای تأمین امنیت صفحه آذربایجان و قلع و قمع اشرار اتخاذ می کند و به وزارت جنگ نیز دستور داده می شود که قوای مکفی بدان جا اعزام نماید روز 9 برج سرطان عده ای قزاق و چندین نفر از افسران ایرانی و سوئدی را بطرف آذربایجان مأمور می کنند بعلاوه روز 8 برج سرطان نیز رئيس الوزراء برای خاتمه دادن به اوضاع آذربایجان و رفع شرارت اشرار آن جا اقدامات سریعی بعمل می آورد؛ من جمله با نمایندگان ملیون عثمانی وارد مذاکره می شود که از کمک های با اسماعیل آقا خودداری بعمل آورند.

هم چنین دولت با فقد اعتبارات مالی معهذا کوشش می نماید و مقداری پول تهیه و برای مخارج اردوی آذربایجان می فرستد.

عده قوای سمیتقو

قوای محلی سمیتقو با سید طه تقریباً سه هزار نفر بودند بعلاوه عده ای هم از فراریان ترکیه که تقریباً در حدود چهار صد نفر بوده با او هم کاری می کرده اند. تجهیزات آن ها نیز عبارت بوده از دو ارابه توپ کوهی از کارخانه کروپ آلمان و سه متر الیوز که قسمت توپ خانه را افسران عثمانی اداره می کرده اند.

در محاربات بین دولت و اشرار اقبال السلطنه ماکوئی با قوای خود کمک های

ص: 446

مؤثر و خدمات قابل توجهی به اردوی ژاندارم می نماید و دوش بدوش قوای دولتی با اسماعیل آقا می جنگیده است.

ولی متأسفانه چنان که بعداً خواهیم دید سردار سپه این شخص را معدوم و کلیه جواهرات و اموال وی را غارت می نماید.

در همین هنگام که دولت مشغول تهیه قوا بطرف تبریز بود، بین بستگان سمیتقو و اعیان شهر ارومیه (رضائیه) اختلاف نظری پیدا می شود و در نتیجه اتباع سمیتقو به خانه ها ریخته برای دفعه بیست و پنجم بقیه هستی و بقیة السیف اهالی را بیغما می برند و چندین محله را نیز آتش می زنند

شکست اشرار آذربایجان

همین که اشرار آذربایجان متوجه می شوند که دولت در صدد بر آمده که برای قلع و قمع آن ها اقدامات مؤثری بنمایند، عده قوای سمیتقو و عده قوای متحد وی (پسر شیخ عبید الله کرد) نیز از طرف جنوب و شمال غربی دریاچه ارومیه به تعرضات شدید اقدام می نمایند و لیکن در دو حملۀ اولى مقدمة الجيش کرد ها در مقابل اردوی دولتی تاب مقاومت نیاورده و شکست فاحشی می خورند.

سپس دسته ای که تحت ریاست دائی سمیتقو بوده با قوای دولتی مصادف می شود و در روز 23 سرطان 1300 خورشیدی پس از جنگ سختی که فیما بین اتفاق می افتد اشرار مغلوب و عقب نشینی اختیار می نمایند ستاد اردوی دولتی نیز موقع را برای پیشرفت و تحکیم پست های خود مناسب دیده شروع به پیشروی می نماید.

11.مخالفت با اعتبار نامه ها

مجلس شورای ملی صورت رسمیت بخود گرفت و در جلسه اول و دوم یک عده اعتبار نامه های نمایندگان را تصویب کرد؛ ولی از جلسه سوم که در روز 5 برج اسد بوده اعتبار نامه عدل الملك (دادگر) که از اعضای کمیته آهن و کفالت وزارت داخله کابینه

ص: 447

سید ضیاء الدین را عهده دار بوده مطرح می شود از طرف سردار معظم خراسانی (تیمور تاش) نطق مفصل و فصيحى بر علیه وی بعنوان این که عدل الملک در کودتا شرکت داشته و خود کودتا چه زیانی برای مملکت داشته ایراد می شود و به مادۀ چهار قانون انتخابات استناد نموده آن گاه حاج شیخ اسد الله بیاناتی کرد، بالاخره رئیس اسم مجلس اظهار داشت که مذاکرات کافی است و رأی می گیریم به نمایندگی عدل الملك، آقایانی که نمایندگی ایشان را تصویب می کنند قیام نمایند (کسی قیام نکرد)

رئيس - تصویب نشده (اعتبار نامه عدل الملك رد شد.)

سپس راپرت نمایندگی سلطان محمد خان عامری مطرح گردید و از طرف مشار الیه عریضه ای که مبنی بر دفاع خود در حکومت سید ضیاء الدین بود بمقام ریاست مجلس تقدیم و قرائت شد پس از خاتمه قرائت عریضه عامری مدرس بعنوان این که سلطان محمد خان ریاست کابینه سیاه را داشته نطق مفصل نموده و سلطان محمد خان نیز بدفاع پرداخت و پس از آن سردار معظم نطق مفصلی بر علیه عامری ایراد کرد و مجدداً از طرف عامری جواب داده شد بالاخره پس از مذاکرات زیاد رئیس مجلس اظهار کرد رأی گرفته می شود آقایانی که نمایندگی سلطان محمد خان را تصویب می کنند قیام نمایند (کسی قیام نکرد)

سلطان محمد خان در حالی که نزديك درب خروج ایستاده بود، اظهار کرد: همه وجدان کش (از مجلس خارج شد)

بعضی از نمایندگان گفتند به مجلس توهین می کند جسارت می کند....

12.جنگ های مازندران

اشاره

از مدت ها پیش امیر مؤید فیروز کوهی سر از اطاعت مرکز برداشته يك دسته قواي چريك اطراف خود جمع کرده بود، بطوری که می توان گفت شهرستان مازندران هم مانند شهرستان رشت برای دولت اسباب زحمت گردیده بود در این مدت از طرف کابینه های وقت برای برقراری امنیت آن خطه و تسلیم و یا پراکنده کردن قوای وی اقداماتی بعمل

ص: 448

می آمد منتهی نمی توانستند چندان کاری از پیش ببرند بالاخره در کابینه قوام السلطنه از طرف وزارت جنگ اردوئی در تاریخ 16 برج سرطان 1300 خورشیدی بریاست احمد آقا خان میر پنج فرماندۀ بریگاد سوار از تهران به فیروز کوه اعزام می گردد.

پس از ورود اردوی نامبرده به فیروز کوه تمام کوه ها و جنگل های سرخه و رباط سواد کوه را الی دو آب متصرف می شوند و قوای امیر مؤید پس از چند ساعت جنگ و دادن در حدود پنجاه نفر تلفات و اسیر به جنگل عقب نشینی اختیار می نمایند و همین طور زد و خورد های مختصری بوقوع می پیوسته تا این که در روز 18 اسد جنگ از ساعت 5 صبح شروع می شود و قوای امیر مؤید در قله کوه های خرج که محکم ترین سنگر های طبیعی بوده برای خود موضع اختیار می نمایند؛ ولی در ساعت 5 بعد از ظهر همان روز قزاق ها سه سنگر از قوای امیر مؤید می گیرند و روز 19 برج اسد مجدداً از ساعت 7 صبح جنگ از طرفین آغاز می شود. پس از چند ساعت ادامه جنگ 19 نفر به قوای امیر مؤید و پنج شش تن به قوای دولتی تلفات وارد می شود؛ در نتیجه قوای امیر مؤید سنگر های خود را رها کرده عقب نشینی می نمایند و در ضمن اردوی وی متواری و پراکنده می گردد. روز 20 قوای اکتشافی دولت محل فراری ها را تعیین نموده آن ها را تعاقب می نمایند و در چلچال به آن ها می رسند و پس از مصادمه مختصر دیگری بکلی قوای امیر مؤید پراکنده و از بین می روند خود امیر مؤید و دو پسرانش و چند نفر از گماشتگانش موفق بفرار می گردند و تقريباً غائله فیروز کوه و مازندران خاتمه می یابد.

خاتمه کار امیر مؤید سواد کوهی

پس از عقب نشینی و فرار امیر مؤید سواد کوهی به جنگل ها دولت دریافت که مشارالیه علاوه بر این که از ملیون و آزادی خواهان بشمار است، در مازندران نیز دارای نفوذ معنوی بوده با این کیفیت هنوز قلع ماده نشده است و ممکن است اردوی مشارالیه دوباره نضج گیرد و باز با دولت بنای ستیزه را گذارد، لذا دولت صلاح در این است که از راه خدعه وارد شود که گفته اند الحرب خدعة به این معنی که عده ای از ملیون و وجیه المله های تهران را

ص: 449

مانند مستعان الملك و دیگران که از اصل موضوع هم خبر نداشتند، برای صلح به مازندران فرستاده که در موضوع صلح با امیر مؤید وارد مذاکره شوند و به مشارالیه بگویند که چون دولت شوروی ، ایران را فعلا بحال خود گذاشته و دیگر مانند دوره تزاری مزاحم ایران نمی شود و انگلیس ها هم مجبورند مانند همسایه شمالی ما را بحال خود گذارند؛ لذا موقعیت مناسبی برای ایجاد مرکزیت قوی بدست آمده نباید این فرصت را از دست داد و باید با دولت صلح نمائید و به مرکز بیائید و از دولت پشتیبانی نمائید و به شما هم تأمین داده شده است چون امیر مؤید هم آدم وطن پرستی بود، بدیهی است این مذاکرات در مشار الیه تأثیر نموده، فریب این حرف ها را خورده تسیلم می شود و بلافاصله به تهران ورود می نماید و سردار سپه بعنوان این که مشارالیه رئیس طایفه «راست پی» بوده ابتدا در خانه خود از او پذیرائی می کند و بعداً به او پیشنهاد می نماید که خوب است پسران شما وارد قشون شده خدماتی به دولت بنمایند.

امیر مؤید تسلیم و این پیشنهاد را پذیرفت؛ دو فرزند رشید خود را داخل ارتش نمود. محل مأموریت این دو نفر در گرگان معین گردید. مدتی هم مشغول انجام وظایف سربازی بودند؛ ولی پس از چندی که سردار سپه خود را بریاست وزرایی رسانیده بود، دو پسر امیر مؤید را بنام این که از محل خدمت خود فرار کرده اند دستاویز بهانه قرارداد و در وسط راه شبانه آن ها را اعدام می کنند پس از وقوع این فاجعه امیر مؤید حالت نسیان و فراموشی و بهت زدگی پیدا می کند و پس از چندی در تهران بدرود حیات می گوید و چون سردار سپه هم در مازندران شروع به فتوحات و غارت املاك مردم کرده بود، کلیه دارائی و املاك آن بیچاره را ضبط می نماید.

13.عزاداری در تکیۀ -قزاق خانه تظاهرات مذهبی

از روز دوم محرم 1340 قمری در تکیه قزاق خانه واقع در میدان مشق قدیم (باغ ملی) شروع بروضه خوانی و عزا داری و ذکر مصیبت خامس آل عبا گردید. دسته های سینه زن و سنگ زن محلی و صنفی که به آن جا می رفتند از طرف وزیر جنگ

ص: 450

(سردار سپه) نسبت به آن ها تحبیب و به هر يك از سران و مؤسسين آن يك طاقه شال داده می شد و پذیرائی گرمی بعمل می آمد و وزیر جنگ برای آن که در تمام طبقات نفوذ کرده باشد بدون استثناء تمام ذاکرین و روضه خوان ها را برای اقامه ذکر مصیبت دعوت کرده بود پس از اتمام روضه به هر يك مبلغی پول می داد. در این روضه خوانی از طرف قزاق ها و شخص سردار سپه تظاهرات صمیمانه ای نسبت به ائمه اطهار و شهداء و مقدسات مذهبی ابراز می شد و مردم نیز گروه گروه، دسته دسته به روضه قزاق خانه می رفتند حتی روز هشتم محرم هم بر حسب دعوتی که قبلا بعمل آمده بود احمد شاه به آن مجلس رفت و در آن جا به عده ای از افسران ارشد ژاندارمری که نزديك شاه ایستاده بودند اجازه نشستن داد و این اظهار مهربانی شاه نسبت به افسران ژاندارمری اسباب رنجش و عدم رضایت افسران قزاق گردید و در همان جلسه بین خودشان نسبت به شاه اظهار مخالفت نمودند.

این تظاهرات سردار سپه برای رخنه کردن در قلوب مردم خیلی مفید واقع شد و از همۀ این ها مهم تر این که روز دهم محرم (روز قتل) دسته قزاق ها با يك هيئت و نظم و تشکیلات مخصوصی به بازار آمده و چند دسته موزيك در حالی که آهنگ نوا و عزا می نواختند اسب و يدك همراه داشتند و خود سردار سپه نیز در حالی که سر خود را برهنه کرده بود و کاه روی سرخود می پاشید در جلو دسته دیده می شد سایر افسران قزاق هم عقب سر مشار الیه به عزاداری مشغول بودند دسته ای از قزاق ها هم به سرو صورت خود گل و لجن زده عزاداری می کردند پر واضح است که مشاهده این حال در مردم عوام خالی از تأثیر نبود و شخص وزیر جنگ از این پس بین عامه مردم يك شخص مذهبی و پابند به عزاداری که ایرانیان خیلی به آن علاقه مند هستند معرفی شد و غالباً سردار سپه تنها به مجلس روضه اصناف می رفت. در عزاداری بعضی از وعاظ و روضه خوان ها هم روی منبر از او تعریف و او را دعا می کردند و مردم متوجه می شدند که وزیر جنگ به روضه آمده است.

روز عاشورا هم پس از بهم خوردن دسته عزادار قزاق ها، عده ای از آنان که

ص: 451

معلوم نبود به چه منظور این کار را کرده اند به زندان شهربانی ریخته متجاوز از 300 نفر محبوسین بزور مستخلص کردند که بلافاصله از طرف رئیس شهربانی وقت به دستگیری آن ها مبادرت شد.

هم چنین شب یازدهم قزاق ها شام غریبان گرفته بودند و خود سردار سپه سر و پا

عکس

برهنه شمع بدست گرفته به آن ها همراه بود قزاق ها به مسجد جامع تهران و مسجد شيخ عبد الحسین که از بزرگ ترین مجالس روضه آن روز بود آمدند و یک دور دور مجلس گردش کردند

این تظاهرات نشان می داد که سردار سپه فوق العاده نسبت به مقدسات مذهبی اهمیت می دهد و تا دو سه سال هم همه ساله این تظاهرات بر قرار بود تا این که رئيس الوزراء شد و از آن پس رفته رفته بکلی روضه و سینه زنی و دستجات آن ها را قدغن کرد.

رفته رفته هر سال نسبت به مجالس عزاداری سخت می گردید تا آن جا که هر کس مجالس روضه خوای برپا می کرد به شهربانی جلب و توقیف می گردید و از

ص: 452

سال 1315 و شانزده در ماه محرم از طرف دولت از سران اصناف و بنگاه ها اجباراً خواسته می شد که کارناوال براه بیاندازند و سال 1319 روز کارناوال مصادف با دهۀ اول ماه محرم (عاشورا) بود و شب قتل کارناوال مفصلی براه انداختند که در کامیون ها عده ای عمله طرب و فواحش را جمع کرده بودند که در کامیون ها به پای کوبی و رقص می پرداختند! و این عمل در نظر مردم بسیار سوء اثر داشت.

14.مساعدت با قحطی زدگان روسیه

پس از انقلاب کبیر روسیه و سلسله محارباتی که در داخله آن کشور بوقوع پیوست، قحطی موحشی در سرزمین روسیه یعنی همسایه شمالی ایران پدیدار گشت و گروهی از مردم بی گناه آن سرزمین را به خاک ناتوانی نشانید. بدین لحاظ از اغلب کشور های جهان برای آن جا اعانه جمع می شد؛ دولت ایران نیز با آن که تازه مملکت ایران هم از زیر بار مجاعه و قحطی خلاص شده بود در تاریخ 25 اسد 1300 خورشیدی تصویب نمود که بعنوان مساعدت با اهالی قحطی زده روسیه و نجات آن ها از چنگال مجاعه مقدار دو هزار خروار گندم و یک هزار خروار برنج به روسیه حمل و بین اهالی تقسیم نمایند.

هم چنین سایر طبقات مردم هم هر يك به فرا خور توانائی خود مقداری پول به کمیسیون اعانه دادند که به روسیه فرستاده شود.

15.الغای کنترات مستشاران انگلیسی

اشاره

طبق قرارداد اوت 1919 رئيس الوزراء وقت (وثوق الدوله) عده ای از مستشاران انگلیسی را برای مستشاری در وزارت دارائی از انگلستان استخدام و در وزارت خانه مزبور بخدمت گمارده بود ریاست این هیئت را آرمیتاژ اسمیت بعهده داشت اعضای دیگر آن عبارت از بالفور و چند تن انگلیسی دیگر بودند. این هیئت در کابینه های وثوق الدوله، مشیرالدوله سپهدار اعظم سید ضیاء الدین و تقریباً تا اواسط کابینه

ص: 453

قوام السلطنه یعنی تا تاریخ 11 سنبله 1300 خورشیدی همین طور در وزارت دارائی مشغول کار بود و چون قوام السلطنه در نظر گرفته بود که امتیاز نفت شمال را به کمپانی امریکائی واگذار نماید و خیلی مایل بود که روابط سیاسی و تجارتی ایران را با آمریکا توسعه دهد؛ لذا در نظر گرفت که برای مستشار مالیه هم متخصصینی از آمریکا استخدام کند. بنابراین در تاریخ نامبرده بالا به کنترات هیئت مستشاری مذکور در وزارت دارائی خاتمه داد و آنان نیز روانه انگلستان شدند و چنان که بعداً بذکر آن خواهیم پرداخت استخدام دکتر میلسپو و سایر همراهانش بجای عده مذکور بوده است.

استعفای رؤسای وزارت دارائی

در خلال الغای کنترات مستشاران انگلیسی عده ای از رؤسا و مدیران کل وزارت دارائی منجمله محمد علی فرزین خزانه دار و مفتاح الملك و مؤسس خان ارمنی و دیگران از خدمت وزارت دارائی استعفا کرده دیگر بخدمت حاضر نشدند؛ بالاخره پس از يك سلسله مذاکرات که رئيس الوزراء وقت با آنان بعمل آورد آن ها را متقاعد ساخت و آنان مجدداً بخدمت حاضر و مشغول کار گردیدند.

16.انحلال قسمتی از پلیس جنوب

خرج از کیسه مهمان!

انگلیس ها وقتی دیدند دسته ارتش نیرومندی که بایستی در ایران ایجاد شود، تشکیل شد و دولت ایران در حدود چهل هزار نفر سرباز دارد و ممکن است سربازان ایرانی را بجای پلیس جنوب مورد استفاده قرارداد تصمیم گرفتند پلیس جنوب را منحل کنند. انگلیس ها با یک تیر سه نشان زدند:

1. اعتراض ملیون ایران را که مایل نبودند نیروی بیگانه در ایران باشد مرتفع ساختند.

2. با این عمل نشان دادند اعتراضاتی که چند ماه پیش از آن از طرف نمایندگان

ص: 454

پارلمان انگلستان به دولت شده بود طبیعی و حقیقی بوده است نه ظاهر سازی و به اشاره محرمانه دولت انگلستان!

3. چون روس ها نواحی شمال ایران را تخلیه کرده بودند، طبعاً انتظار داشتند انگلیس ها نیز نیروی نظامی در جنوب ایران نداشته باشند و با انحلال پلیس جنوب این نظر نیز تأمین می شد روی این نظر ها بود که در اوایل برج سنبله 1300 يك ثلث از پلیس جنوب را که در اصفهان اقامت داشت منحل کردند و تعداد این قسمت در حدود 1500 نفر بود. افراد این قسمت که بی کار شده بودند، غالباً رهسپار خراسان و در نیروی کلنل محمد تقی خان وارد خدمت شدند.

17.سرگذشت کلنل محمد تقی خان پسیان

اشاره

یکی از حوادث بسیار مهمی که در دورۀ حکومت قوام السلطنه اتفاق افتاده نهضت و قیام کلنل محمد تقی خان در خراسان بود که در آغاز کار حقیقت و علل و هدف آن تا حدی مبهم و نیمه روشن بود؛ ولی تدریجاً اسرار و جریان آن معلوم شد که اينك جریان این قضیه را می نگاریم:

اوضاع خراسان - نهضت کلنل محمد تقی خان

سابقاً گفته شد که در کابینه سید ضیاء الدین پس از دستگیری قوام السلطنه والی خراسان به امر سید ضیاء الدین موقتاً کار های مربوطه ایالتی و امور حکومت ایالت خراسان بعهده کلنل محمد تقی خان واگذار گردید.

پس از سقوط کابینه نامبرده و تشکیل کابینه قوام السلطنه موقتاً نجد السلطنه به کفالت حکومت و کلنل محمد تقی خان هم كما في السابق بریاست اداره ژاندارمری خراسان منصوب گردیدند و در اوایل امر هیچ اختلافی در بین نبود، ماهی چند هم بر این منوال گذشت ولی پس از آن کلنل محمد تقی خان مشکلاتی برای کفیل ایالت خراسان فراهم می کند بطوری که نجد السلطنه چندین مرتبه تقاضای استعفای خود

ص: 455

را از هیئت دولت نمود؛ ولی استعفای مشاء الیه پذیرفته نمی شد بالاخره در نتیجه احتراق و انفجار چندین بمب در شهر مشهد و توقیف چند ساعته نجد السلطنه بطور قطعی مشارالیه مجبور باستعفا گردید پس از استعفای نجد السلطنه از طرف اهالی تلگرافاتی دائر بر تقاضای واگذاری حکومت خراسان بعهده کلنل محمد تقی خان به دولت و شاه مخابره شد و متعاقب آن نیر خود کلنل محمد تقی خان بعرض رسانید که در نتیجه اصرار اهالی مقام ایالت را عهده دار شده است.

تصدی کفالت خراسان

پس از استعفای کفیل ایالت خراسان برای رسیدگی به امور و عدم تعویق کار های مهمۀ حوزۀ ایالتی آن جا و هم بر طبق تقاضای اهالی خراسان برای سرپرستی رسیدگی به کار ها تا تعیین یک نفر والی و ورود او به خراسان از طرف رئيس الوزراء موقتاً کلنل محمدتقی خان رئیس ژاندارمری خراسان برای رسیدگی به امور حکومتی معین گردید تا والی جدید خراسان از تهران تعیین و بطرف حوزه حکومتی خویش حرکت نماید.

بهار در تاریخ مختصر احزاب سیاسی می نویسد:

«آن چه از خارج و غیر از تاریخ ملك زاده بدست آورده ایم و حافظه هم چیزی از آن بیاد می آورد شرحی است که از آقای امیر تیمور نماینده مجلس شنیدم و اينك نقل می کنم:

بعد از رفتن سید ضیاء الدین و قبل از وصول خبر ریاست وزرایی قوام به خراسان تلگرافی از تهران به مشهد رسیده میرزا صدرا ملقب به نجد السلطنه را نایب الایاله کرد و کلنل را بسمت ریاست قوای تأمینه و قشون نامزد می نماید

این خبر به کلنل که تا آن روز از طرف سید ضیاء الدین نایب الایاله و فرمانده قوای خراسان شناخته شده بود می رسد عصبانی شده رئیس تلگراف خانه و نجد السلطنه را توقیف می کند.

ص: 456

بعد از این عمل جمعی از وجوه اعیان و علما و تجار شهر را به دارالایاله دعوت می کند و کلنل برای مدعوین نطقی ایراد می کند که مفادش چنین بود که من به خراسان خدمت کرده ام و من مردی خدمت گزار دولتم و اگر یک روز قوام السلطنه را توقیف کردم به امر دولت مرکزی بوده است و حتی به من امر شد که او را تلف کنم؛ ولى من این امر را اطاعت نکردم؛ زیرا قوام السلطنه در هیچ محکمه رسمی محکوم بمرگ نشده بود و کشتن او را وظیفه خود ندانستم و تحت الحفظ وی را به مرکز فرستادم تا خودشان هر چه می خواهند بکنند غرض آن است که من تا جایی که ممکن بود اطاعت امر دولت را فرض ذمۀ خویش دانسته و اکنون نیز مطیع دولت می باشم

اما شنیده می شود که دولت به قوام السلطنه واگذار شده است و من سوء ظن دارم که مبادا احساسات ایشان داعی انتقام شود و طرز رفتاری که هم اکنون با من شد و بدون این که به خود من تلگراف کنند و تکلیف مرا معین بنمایند بدون هیچ اعتنائی مرا از کار منفصل و دیگری را بجای من تعیین کرده اند این سوء ظن مرا تأیید می کند

آقایان بدانند که هر گاه قصد دولت توهین و آزار و تمام کردن من باشد در صورتی که من مطیع دولت بوده و هستم کمال ظلم خواهد بود، من حاضر نیستم که خونی از بینی یک ایرانی بریزد و راضی تر دارم گلوله به سینه ام بخورد تا آن گلوله به دیوار قلعه ای از قلاع ایران اصابت کند مع هذا در صورت بی لطفی دولت و قصد انتقام و تصمیم بر تمام کردن من ناچار خواهم بود با قوائی که در تحت اطاعت دارم مقاومت نمایم.

اکنون آقایان را از قضایا آگاه کردم باقی خود دانید.

در همان شب کمیسیونی شش نفری از میان جمعیت برگزیده شد که عده اعضاء آن این ها بودند:

1. حاج فاضل مجتهد

2. میرزا مرتضی قلی خان 3. حاج شیخ محمد کاظم

ص: 457

تاجر 4. سردار نصرت (امیر تیمور کلالی حالیه) 5. حاج حسین آقا ملك 6. شیخ حسن پائین خیابان. این عده همان شب به تلگراف خانه رفتند و موضوع اظهارات کلنل محمد تقی خان را با دربار سلطنتی توسط تلگراف در میان نهادند و شرایطی که کلنل آن ها را شرط موافقت و اطاعت قرار داده بود بعرض شاه رسانیدند و شرایط بقرار ذیل بود:

1. بودجه ژاندارمری خراسان مطابق آن چه فعلا هست باقی بماند و نقصانی در آن روی ندهد

2. درجات افسران ژاندارم مطابق آن چه پیش بینی گردیده و در کابینه قبل به تصویب رسیده است اعطا شود.

3. اسب و اسلحه شخصی قوام السلطنه که به ژاندارم تعلق گرفته و اسب ها داغ ژاندارمری خورده اند متعلق به این اداره باشد و مسترد نگردد.

4. دولت به کلنل محمد تقی خان دو ساله مرخصی با استفاده از حقوق بدهد که در فرنگستان نواقص تحصیلات خویش را تکمیل کند

5. يك اسكورت ژاندارم کلنل را تا سر حد مشایعت نماید و خرده ریز های دیگر که بیاد آقای امیر تیمور نمانده بود.

همان شب از دربار جواب رسید که اعلی حضرت همایونی تمامت شروط کلنل را پذیرفته اند جز این که اجازه نمی دهند که مشار الیه از ایران خارج شود و مقتضی می دانند که در سر خدمت خود با امیدواری و استظهار کامل مشغول باشد.

نزديك سحر جواب دربار به کلنل رسید و کلنل شکر کرد و گفت الحمد لله که باری بزرگ از دوش من برداشته شد و بفور نجد السلطنه را احضار کرده او را مرخص نمود و شغل کفالت را به مشارالیه واگذار کرد و خود از دارالایاله به باغ خونی خارج شهر انتقال نمود و به خدمات مرجوعه قیام کرد.»

ولی پس از تشکیل کابینه قوام، حکم انفصال کلنل را صادر نموده و موضوع دنباله پیدا

ص: 458

کرد تا بقتل كلنل خاتمه یافت.

تعیین والی خراسان

روز هشتم اسد 1300 خورشیدی صمصام السلطنه بختیاری از طرف رئيس الوزراء به ایالت خراسان منتخب و تعیین گردید تا هر چه زودتر به محل مأموریت خویش حرکت نماید.

صمصام السلطنه مصلحت در آن دانست که بر علیه کلنل محمد تقی خان داخل اقدامی نگردد و او را بسمت نیابت حکومت نامزد و مراتب را به مشار الیه ابلاغ نماید. کلنل محمد تقی خان در پاسخ تلگراف صمصام السلطنه با کمال ادب و معقولیت اظهار کرد که من با نهایت مسرت میل دارم شما را والی خراسان مشاهده نمایم، لكن بشرط آن که مطلقاً بختیاری همراه نیاورید.

بالاخره خود رئيس الوزراء روز دوشنبه 9 اسد 1300 خورشیدی ناگزیر گردید که با کلنل محمد تقی خان مخابرات حضوری(1) نماید، ولی نتیجه ای گرفته نشد.

متن آن تلگرافات عیناً نقل می گردد:

مورخۀ 10 اسد نمره 414

از مشهد به تهران

حضور مبارك بندگان حضرت مستطاب اشرف آقای صمصام السلطنه والی معظم خراسان دامت شوکته

پس از تقدیم عرض بندگی و فدویت، اينك عرایض خود را عرضه داشته و استدعای توجه مخصوص را می نماید پس از یک رشته تلگرافات متقابله در تحت شرایط و اطمینانی به این که هیچ حاضر خدمت نبودم و یقین داشتم هیچ کس در خیال استفاده

ص: 459


1- مخابره حضوری را خود قوام برای نگارنده نقل کرده است.

از خدمات من نیست فقط و فقط به احترام امر ملوکانه در تاریخ 13 جوزا از امورات حکومتی کناره گرفته و بریاست قوای نظامی خدمات صادقانه خود را ادامه دادم اينك همان طوری که پیش بینی شده بود از روز اول در هر دو مورد نا مساعدت هائی منحوس که شرحش موجب اطاله کلام است مرا از کار بازداشته و بزرگ ترین قسمت وقت را که بایستی به اصلاحات قوای نظامی مصروف شود، بدفاع گذراندم.

کفیل ایالت با این که در سایه قدرت قوای نظامی فرمان فرمائی کرده و با کمال گرمی بعزل و نصب حکام و گرفتن تقدیمی مشغول بود از ادب و انسانیت و بردباری و اطاعت فوق العادة من سوء استفاده نموده بعناوین مختلفه زبان طعن و لعن مردم را بسوی قوای نظامی دراز نموده و از دادن راپورت های غلط و مجعول خودداری نمی نمود.

جواب پیشنهادات و مستدعیات از مرکز همه بطوری بود که هر طفل شیر خواری مخالفت تامه را احساس نموده و بایستی خود را در هر آن دچار مخاطرات و صدمات بداند بالاخره آن چه در مدت این دو ماه در خراسان شد همه مبتنی بر نظریات خصوصی شخص آقای رئيس الوزرا و حس انتقام بوده لا غیر پس از یاس کامل از موفقیت در 28 سرطان رمزاً استدعا کردم که یا از خدمت معافم فرموده و یا این ترتیبات را خاتمه دهند جواب قاطعی داده نشد.

خلاصه حیثیت و شرافت خود و زیر دستانم و امنیت ایالت مهمی را در خطر دیده پس از آن همه استغاثه ها بر حسب تقاضای اهالی پس از کناره گیری کفیل ایالت داخل عملیات مستقیم شدم و چون بکلی از حضرت اشرف آقای رئیس الوزرا و آقای کفیل تشکیلات مأیوس بودم با فدویت خانوادگی که به حضرت اشرف آقای مشیر الدوله داشتم در لیله هفتم اسد توسط حضرت معظم له مراتب را بعرض خاک پای همایونی رسانید و بدبختانه بصدور دست خط جوابیه نائل نگردیدم غرض از استدعای تشریف فرمائی (1) این است

ص: 460


1- یعنی حضور در تلگراف خانه برای مخابره حضوری

که علاوه بر این که عملیات دولت حاضره و شخص آقای رئیس الوزراء اقلا آن قسمتی که در خراسان شده منافی با مصالح مملکتی است بنده شخصاً هیچ اعتماد و اطمینان به حضرت ایشان ندارم و بهمین دلیل حاضر قبول هیچ خدمتی نیستم و نمی توانم با داشتن اقتدار ظلم را دیده و چشم پوشی کنم

از حضرت معظم استغاثه و استرحام می کنم وسایل معافی از خدمت بنده را فراهم فرموده و یا این که مستدعیات همراهی فرمایند خدا شاهد است که این وضع پایدار نمی ماند و ممکن نیست که با این ترتیب امورات مملکت اصلاح شود.

من آن چه تکلیف سربازیم بود عرض کردم و در مقابل هر پیش آمد ناگواری خود را بکلی بی گناه می دانم و حاضرم در هر محکمه که از روی عدالت قضاوت شود اظهارات خود را با اسناد مثبته بثبوت برسانم. محمد تقی

تلگراف دیگر کلنل محمد تقی خان به صمصام السلطنه

از مشهد به تهران

مورخه 16 اسد 1300

بعد العنوان - كراراً عرض شده قوای ژاندارمری دیسیپلینه برای اجرائیات قانونی در این جا موجود است مردم از آمدن سواران بختیاری بیمناکند و ناراضی چنان چه عده ای بختیاری همراه نخواهد بود اطلاع فرمائید تا بتوان اهالی را خاموش و مطمئن سازم؛ ثانياً ژنرال قنسول انگلیس اظهار می دارد بندگان حضرت اشرف به سفارت دولت فخمیه اطمینان داده اند که نسبت به بنده اعتماد خواهید داشت فدوی طرفدار جنگ داخلی نیستم و نسبت به حضرت اشرف با این که تا کنون خدمت نرسیده ام حضور مبارك عقيده پاک و بی آلایش دارم ، لیکن چنان چه در تلگراف حضوری عرض کردم نسبت به دولت و مخصوصاً شخص رئيس الوزراء (قوام السلطنه) به دلائل کافی که در دست است اعتماد و اطمینان ندارم اگر بندگان حضرت اشرف ضمانت فرمائید که کابینه حاضره به مواعید خود وفا خواهد نمود؛ بنام شرافت و درست قولی ایلیاتی که

ص: 461

در حضرت اشرف سراغ دارم تسلیم محض خواهم شد و در این صورت استدعائی که خواهم داشت همان ابقاء مسیو «دبوا» رئیس مالیه است و بس و امیدوارم از بذل توجه در این موقع فدوی را مفتخر فرمائید. محمد تقی

از تهران به مشهد

18 اسد 1300

جناب اجل آقای کلنل محمد تقی خان کفیل ایالت جلیله خراسان دام اقباله از مفاد دو فقره تلگراف مرموز و مكشوف جناب عالی مستحضر، این که اظهار داشته اید مطابق شایغات این جانب با عده ای بختیاری و قوای دیگر خیال حرکت به آن صوب دارم این شایعه را بکلی تکذیب می نمایم چه که با بودن جناب عالی و عده ای ژاندارم مأمورین مشهد دولت و ایالت از قوای دیگر مستغنی و احتیاجی نخواهد داشت؛ لازم است جناب عالی با اطمینان قول ایل خانی من اشخاصی را که از این بابت دچار توهم و تشتت خیال شده اند بکلی مطمئن نمائید؛ این جانب با کالسکه چاپاری قریباً حرکت می نمایم؛ اما جواب قسمتی که به خودتان اشاره نموده اید این جانب به شرافت ایل خانی خودم به جناب عالی اطمینان می دهم که کاملا مورد اعتماد من هستید از طرف دولت و این جانب ابداً مورد اعتراض و بی محبتی نخواهید بود بلکه از لازمه محبت و مهربانی درباره شما اغماض نکرده زحمات و خدمات شما منظور نظر خواهد بود.

در موضوع «دبوا» با این که قانون امور کلیه وزارت خانه های دولت را - چنان چه می دانید - مجزا و کلیه وزارت خانه ها در امور یک دیگر موظف به مداخله نخواهند بود؛ مع هذا نظر به عوالم محبتی که به شخص جناب عالی دارم حتى القوه کوشش می کنم با این حال از این ببعد رشته این مذاکرات را مقطوع و با کمال اطمینان خاطر و امیدواری مشغول حفظ انتظامات بوده مزید اطمینان این جانب و رضایت دولت را فراهم دارید نجف قلی بختیاری

ص: 462

آخرین تلگراف صمصام السلطنه

از تهران به مشهد 21 اسد 1300

جناب اجل آقای کلنل محمد تقی خان کفیل ایالت جلیله دام اقباله.

هزار نقش بر آرد زمانه و نبود *** یکی از آن که در آئینه تصور ماست

بملاحظاتی قول ایل خانی خود را مسترد می دارم.

نجف قلی بختیاری

عصر روز سه شنبه 10 اسد نیز کفیل وزارت داخله (منصور الملك) باتفاق صمصام - السلطنه به تلگراف خانه رفته با کلنل محمد تقی خان مخابرات حضوری کردند، از طرف کلنل محمد تقی خان قبول و تصدی ایالت خراسان به صمصام السلطنه تبريك گفته شد، ضمناً به صمصام السلطنه اظهار کرد خواهش می کنم تنها به خراسان بیائید؛ هر گاه سواران بختیاری را بخواهید همراه بیاورید شما را برسمیت نخواهم شناخت.

این مخابرات تا دو ساعت از شب گذشته دوام داشت و بالاخره نتیجه مثبتی بدست نیامد

دولت پس از استماع این مطلب تصمیم به تغییر کلنل محمد تقی خان گرفت و محرمانه برای حل قضیۀ کلنل گلروپ رئیس اداره کل ژاندارمری و کلنل فتح علی خان توپ چی (ثقفی) و ماژور عزیز الله خان (ضرغامی) و ماژور سالار نظام و یکی دو نفر دیگر را با اتومبیل بطرف مشهد اعزام داشت

مقارن این حال کلنل محمدتقی خان نفوذ خود را به سمت مغرب توسعه داده در سبزوار با گلروپ و رفقایش ملاقات نمود گویا کلنل محمد تقی خان هنگام مواجه شدن با آن ها به مراعات نزاکتی را که باید نسبت به یک نفر افسر ارشد اعمال نماید، معمول و مجری نداشته بود؛ زیرا اظهارات کلنل گلروپ را دائر بر این که برای بازرسی می رود نپذیرفته بیان رفقای وی را نیز راجع به این که قصد زیارت دارند با استهزاء تلقی کرده بود. باری مدت قلیلی آن ها را توقیف و سپس به آن ها اجازه مراجعت به تهران می دهد.

هنگام خداحافظی با حضرات کلنل محمد تقی خان می گوید: امیدوارم من در

ص: 463

میدان جنگ با شما روبرو نشوم.

دولت با مشاهده این واقعه دیگر نمی توانست پرده پوشی کند و ناچار شد اذعان نماید که کلنل محمد تقی خان از اوامر مرکز سرپیچی و علناً به طغیان مبادرت ورزیده است؛ با این ترتیب ناگزیر بود بر علیه مشار الیه اقداماتی بعمل آورد.

پس از بازگشت کلنل گروپ و سایر همراهانش از خراسان در اثر سوابق تيره سردار سپه وزیر جنگ در همدان (موقعی که رئیس آتریاد همدان بود، بین او و کلنل محمد تقی خان نزاعی در می گیرد و در نتیجه کلنل محمد تقی خان با 65 نفر ژاندارم رضا خان میر پنج را محاصره می نماید و با آن که سردار سپه ارشد بوده از طرف کلنل به او اهانت می شود) و خاطرات خود رئيس الوزراء در موقع توقیف و دستگیری مشار الیه به امر سید ضیاء الدین وزیر جنگ زمینه را مساعد دیده جداً به جنگ تصمیم می گیرد و چون کار مازندران خاتمه یافته بود يك اردوی منظم قزاق از تهران و مازندران به سرکردگی حسین آقا خان خزاعی بصوب خراسان اعزام می شود

اولین واحد این اردو در روز نهم سنبله 1300 خورشیدی از تهران حرکت می کند

اوه... من این را می شناسم خیلی کله شق است

خاطره ای که از رشادت و تهور کلنل محمد تقی خان در ذهن سردار سپه باقی بود برای قوام السلطنه مفید واقع گردید؛ از روز هشتم محرم (22 برج اسد) کابینه قوام السلطنه گرفتار تزلزل شد عده ای می خواستند کابینه را ساقط کنند مشاور الملك را روی کار بیاورند؛ ولی سردار سپه علی رغم کلنل محمد تقی خان و برای آن که از هم دستی قوام السلطنه و هم فکری او در سرکوبی کلنل استفاده کنند از قوام السلطنه پشتیبانی کرد و نفوذ خود را برای بقای کابینه بکار برده و بالنتیجه کابینه موفق به جلب موافقت مجلس گردید و از سقوط نجات یافت

سردار سپه با کلنل محمد تقی خان خرده حساب شخصی داشت افسر رشید

ص: 464

ژاندارمری را شناخته بود که چقدر کله شق و متهور و سخت گیر است. موقعی سردار سپه فرمانده قسمتی از آتریاد همدان بود و کلنل نیز فرماندهی ژاندارمری آن جا را بعهده داشت میان سردار سپه و کلنل مشاجره ای رخ داده بود. کلنل با 65 نفر ژاندارم سردار سپه را محاصره می کند و با آن که سردار سپه از لحاظ رتبه نظامی نسبت به او ارشد بود به او اهانت می نماید کلنل با آن عمل خود را به سردار سپه معرفی کرده بود و سردار سپه که افکاری بلند و نقشه های وسیع داشت، می دانست نمی تواند با کلنل همکاری کند. عجالتاً موقع را مناسب یافته و خصومت شخص قوام السلطنه نسبت به کلنل را که ناشی از توقیف او بدست کلنل بود مغتنم شمرده و میل داشت با همکاری قوام السلطنه غائله خراسان را مرتفع و کلنل را سرکوب کند.

اتفاقاً در آن روز ها عده ای از نیروی قزاق که از شمال بازگشته برای مأموریت جدید حاضر بودند رئيس الوزراء و سردار سپه تصمیم می گیرند برای خاتمه دادن به قضية خراسان متوسل به قوه قهریه شوند و چنان كه گفتيم يك اردوی 1000 نفری (1) قزاق به فرماندهی حسین آقای خزاعی مأمور خراسان می گردد. قوام السلطنه هم که مانند اغلب رجال قدیمی در بند و بست کردن و انتريك و اشخاص را بر روی یک دیگر وا داشتن مهارت کامل داشت جداگانه دست بکار می شود و فعالیت سیاسی قوام السلطنه نیز به موازات فعالیت نظامی سردار سپه شروع می گردد قوام السلطنه که سال ها والی خراسان بود و معاریف خراسان و رؤسای طوایف و عشایر آن سامان را می شناخته است، بوسیله تلگراف و نامه و قاصد مخصوص عده ای از متنفذین خراسان را بر ضد کلنل تحريك مى كند و به یکی دو نفری که خود را مأمور دولت می دانسته اند امر رسمی می دهد و خلاصه آن که چند نفر از خوانین متنفذ مشرق خراسان را بر ضد کلنل تجهیز می کند تا کلنل را گرفتار جنگ در چند جبهه سازد در نتیجه تحریکات و اوامر قوام السلطنه خوانین ذیل:

سالارخان بلوچ، سید حیدر خان ،بربری سالار ،شجاع، رئیس ایل تیموری

ص: 465


1- در کتاب قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان این عده را 700 نفر ذکر کرده است.

ایل بیکی گودانی با یک دیگر متحد می شوند عده ای که شجاع الملك حكمران با خزر تجهیز کرده بود در آغاز کار بیش از هزار نفر نبود ولی تدریجاً تعدادشان بیشتر شد و شروع بفعالیت بر ضد ژاندارم های کلنل نمودند کلنل که به روحیه قوام السلطنه و سماجت و کینه توزی او آشنا بود و می دانست تا وقتی او را مغلوب نکند راحت نتواند نشست و از طرفی نیزیقین داشت نمی تواند با رؤسای عشایری که بازیچه قوام السلطنه شده و به وعده های او دلبسته اند سازش نماید؛ ناچار تصمیم بجنگ می گیرد و خود را حاضر برای جلو گیری از تجاوز عشایر می نماید. ظاهراً نقشه کلنل این بوده است که در جبهه ها حالت دفاعی بگیرد و فقط در يك جبهه حمله کند. وقتی كار يك جبهه را بپایان برد بسراغ جبهه دیگر رود؛ ولی در ضمن این که برای اجرای تصمیم خود مهیا می شد از مبارزه های سیاسی غافل نبود و سعی می کرد خود را مظلوم و حق بجانب جلوه دهد؛ تبلیغات حکومت تهران که او را یک نفر یاغی و متمرد معرفی می نمود، خنثی سازد.

به این جهت شروع به مخابره تلگراف های پیاپی به شاه و سفارت خانه ها و محترمين تهران نموده تا بگفته خودش مظلومیت خود را به گوش جهانیان برساند. این جنگ که کلنل شروع کرده بود منجر به فیروزی نگردید. تلگراف های او بی پاسخ ماند و نیروی چهار هزار نفری قزاق که مأمور خراسان شده بود روز بروز به مشهد نزدیک تر می شد کلنل آخرین تیری را که در ترکش داشت رها کرده پیشنهادی که مواد آن دیلا نوشته می شود تقدیم نمود ظاهراً کلنل احساس کرده بود که اگر جنگ با قزاق ها شروع شود او حتماً شکست خواهد خورد. چون اولا قزاق ها فقط در يك جبهه می جنگیدند و او گرفتار چند جبهه بود. دوم آن که عشایر و ایلات خراسان خیلی قوی بودند و روز بروز بر تعداد چریک ها که تجهیز می کردند افزوده می شد سوم آن که کلنل می دانست و بار ها دیده بود که هیچ کس در طغیان بر ضد دولت فاتح نشده و همۀ یاغیان و سرکشان بالاخره شکست خورده اند چون منابع دولت بی پایان و منابع مخالفین دولت محدود است کلنل وقتی دید پیشنهادش مقبول واقع نشد گویا به مرگ خود یقین کرد. اطمینان داشت که از این غائله جان بسلامت نخواهد برد. این احساس نو میدی و دل به مرگ بستن

ص: 466

در نامه هایی که آن ایام به دوستانش نوشته منعکس است و روحیات او را نمایش می دهد.

اينك مراد پیشنهادی کلنل که مقبول واقع نگردید و از طرف دولت رد شد و با یکی از نامه هائی که کلنل در آن ایام نگاشته و آئینه سراپا نمای روحیات او است، درج می نمائیم.

قسمت های مهم پیشنهاد او بشرح ذیل برده است:

1- عفو و تأمين تمام افسران و عده ای که با مشار الیه بودند.

2. تادیه دو سال حقوق خود کلنل محمد تقی خان که این مبلغ در بانک گذارده شود و مرتبا به او برسانند.

عکس

كلنل محمد نقی خان پسیان

3. تادية حقوق دو ساله معتصم السلطنه و حقوق پس افتاده افراد ژاندارمری خراسان

4. پس از اختتام مذاکرات و قبول پیشنهادات کلنل محمد تقی خان بطرف اروپا حرکت نماید

ص: 467

متن مراسله کلنل

مشهد - لیلۀ هفتم سنبله 1300 خورشیدی

دوست عزیز من کارت مورخه 16 و مراسله 22 ژوئن زیارت گردید؛ از 13 حمل تا 13 جوزا حاکم نظامی ایالت خراسان و ریاست کلیه قوای این ایالت را داشتم؛ پس از تغییر کابینه از حکومت منفصل : لیکن مجبوراً بریاست قوای نظامی برقرار شدم مایل خدمت نبودم یعنی کسی را طالب خدمت نمی دیدم بالاخره در 15 اسد مجدداً بخواهش اهالی و به امر وجدان خود امورات حکومتی را نیز عهده دار شدم؛ لیکن بغرض رئیس۔ الوزراء ودولت تقاضای اهالی را تا کنون قبول نکرده و آقای صمصام السلطنه را به ایالت تعیین کرده اند که در تهران هستند و ایشان بنده را کفیل فرموده اند. خلاصه به امر مرکز كفيل و رئيس کل قوا و بخیال اهالی و خودم فرمان فرمای ایالت خراسان و عهده دار امورات لشگری و کشوری می باشم و دیشب آخرین تلگراف اتمام حجت را به مجلس و وزرای مختار و تمام جراید مخابره کرده ام و انشاء الله همان طورى كه يك نسخه از «رد داد خواهی» فرستاده ام و البته تا وصول این مراسله خواهد رسيد، يك نسخه دیگر نیز از مخابرات که عن قریب بطبع خواهم رسانید ارسال می دارم همسایه جنوبی و دولت فشار می آورند که من به خارجه مسافرت کنم؛ لیکن من تا ممکن است دست از وطنم نخواهم کشید و در همین جا بگور خواهم رفت این بود مختصر از تفصیل و انشاء الله اگر سلامتی باقی ماند (چیزی که گمان نمی کنم) مشروحاً صحبت خواهم کرد و در غیر این صورت این آخرین یادگار من خواهد بود...

بنده فعلا برای خاریدن سر هم وقت ندارم؛ يك اردوی چهار هزار نفری بدون كمك و تنهای تنها اداره کرده ضمناً حکومت ایالتی را نیز عهده دار می باشم و اقلا روزی یک صد کاغذ و لایحه می نویسم و دویست مراسله خوانده جواب می دهم؛ رجز خوانی نیست حقیقت دارد و این فقط محبت شماست که مرا در این وقت تنها در میان تل کاغذ ها به آن وا می دارد که به این تفصیل چیز می نویسم بجان خودت شق القمر است و باید قدر این دوست را بدانید که خیلی نادر است، بلکه هیچ نیست!

ص: 468

خدمت آقای تقی زاده سلام رسانده عرض كنيد كمك كنید ایران را از تحت نفوذ همسایه جنوبی خلاص کرده ریشه اشراف پوسیده را از بیخ و بن بکنیم؛ اگر حالا استفاده نکنیم کی استفاده خواهیم کرد.

به همۀ ایرانی ها سلام برسانید و بگوئید خواهش دارم اولا پس از شنیدن خبر کشته شدن من در راه وطن هر كدام يك كاغذ تبريك به مادرم عزت الحاجیه در تبریز و يك تبريك نامۀ دیگر به عمویم ژنرال حمزه خان در تهران بنویسید؛ خوب می فهمید تبريك نه تعزيت.

دور کاغذ نباید سیاه باشد بلکه گلی ،رنگ ،خوب حال دوباره خواندن را ندارم امیدوارم بتوانید بخوانید و اگر کلمات افتاده و عبارات نا مفهوم داشته باشد عفو فرمائید؛ خدمت آقای طاهر زاده سلام دارم . قربانت محمد تقی

در همان روز ها «ژنرال حمزه پسیان» (ژنرال آجودان مظفر الدين شاه - والد سرتیپ حیدر قلی خان پسیان) عموی کلنل محمد تقی خان ملاقاتی از سلطان احمد شاه نمود و عریضه ای که عیناً رونوشت آن ذیلا درج می شود به شاه نگاشت و رونوشت آن را به روزنامۀ طوفان داد که در شمارۀ هفتم سال اول آن روزنامه منتشر گردید.

بعرض خاک پای اقدس همایونی می رساند

دو چیز تیره عقل است دم فرو بستن بوقت گفتن گفتن بوقت خاموشی.

بعد از آن که از تشرف به خاک پای همایونی و تظلمات حضوری (بتوسط شاه زاده شهاب الدوله رئیس تشریفات درخواست کرده منوط به امر اجازه شخص اول داشتند) مأیوس شدم؛ برای حفظ شرافت سربازی اسلاف و اخلاف و افتخار به شغل سربازی پنجاه سالۀ خود بوسیله قلب پاک و امیدواری به حق گذاری اقدس ملوکانه بعرض تظلم و داد خواهی مبادرت می نماید

اعلی حضرتا، کلنل محمد تقی خان که از پدران باسارت رفته در مرو جانبازی

ص: 469

کرده در واقعات ایران در جنگ روسیه و هرات و تمام سرحدات برای دولت یادگار مانده؛ در مقابل وظیفه شناسی و اجراء و اوامر دولت (در کابینه سابق) دچار مشکلات گردیده و می خواهند او را متمرد و متکی به اجانب معرفی نمایند؛ اعلی حضرتا، این هتك ناموسی که از یک نفر سرباز ایرانی می شود يك توهین معنوی از نوامیس مقدسه اسلام است.

اعلی حضرتا، کلنل محمد تقی خان برای تثبیت عرایض حقه خود در پیشگاه اقدس به اشخاص درجه اول مملکت از قبیل آقایان مستوفی الممالك و مشير الدوله و مؤتمن الملك و غيرهم متوسل گردید؛ اهالی ایالت خراسان هم خدمات و ایرانیت و صداقت سربازی کلنل محمد تقی خان را در خاک پای همایونی بوسیله همان اشخاص و آقایان علماء تصدیق نمودند، معذالك مورد هیچ گونه توجه واقع نشده اند.

اعلی حضرتا خدمات کلنل محمد تقی خان از قزوین و همدان و بروجرد و کرمان شاهان تا اسلامبول و برلن ممتد و روزنامجات تیوس لندن و نویه رومیای پطروگراد ناظر است.

اعلی حضرتا، کلنل محمد تقی خان فرزند پدران مهاجر است که بنام اسلام و ایران به دولت علیه جانبازی ها کرده در هرات و مرو و فتنه سالار و زنجان همه جا کشته شده اند هر گاه رضایت خاطر و ترفيه حال عامه اهالی نسل خراسان ایالت مهمی بصداقت و خدمت گزاری کلنل محمد تقی خان مدخلیت نداشته و صلاح دولت و استقلال مملکت مقتضى قتل و اضمحلال يك نفر سرباز مهاجر خانه زاد باشد، در مذهب خانه زادان سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست ای کاش امر ملوکانه صادر و این چاکر پنجاه سال سربازی کرده مأمور می شدم پسر یا برادر زاده خود را برای تصدق خاک پای همایونی حاضر و به خود می بالیدم که خدمت و صداقت را بپایان رسانیده و اگر اجدادم در راه دولت کشته شده و یا فرزند سیمی را به امر ولی نعمت تاج دارم سر می بریدم دولت قوی شوکت در چنین روزی امر به سوق الجیشی و حمله عشایر و ایلات سرحدی ایالت معظم خراسان ننموده ابناء وطن مقدس و برادران اسلامی دچار خسارت جانی

ص: 470

و مالی نشوند.

اعلی حضرتا، بحقوق سربازی چاکرت بنظر رحم و عنایت نگریسته خدمات دویست سالۀ فدویان را الغاء شبهات دیگران محو و نابود نفرمایند.

برتست پاس خاطر بیچارگان شکر ***بر ما و بر خدای جهان آفرین جزا

سرباز 50 ساله واقعی ایران

ژنرال حمزه پسیان

چنان که گفتیم مذاکرات صلح بجائی منتهی نگردید و دولت جداً تصمیم به جنگ داشت و چنان که گفته شد اردوی نسبتاً مهمی از قزاق ها را بطرف خراسان اعزام کرد و اردوی نامبرده روز 29 سنبله 1300 خورشیدی از دامغان بطرف شاهرود حرکت کرده و دائماً هم قوای نظامی بطرف خراسان فرستاده می شد. بعلاوه به حکام شهرستان های خراسان حکم شد که برای جنگ با کلنل تهیه قوای نظامی نمایند. در بجنورد سردار معزز بجنوردی به كمك ایل زعفران لو و ایل شادلو قوای مسلحی از عشایر و ایلات آن حدود بدستور مرکز نیروئی تشکیل داده با کلنل محمد تقی خان وارد جنگ گردیدند. برای تأیید این موضوع حکم تلگراف رئیس دولت به رؤسای خراسان کافی است.

تلگراف رئیس دولت( قوام السلطنه)

از تهران به بیرجند:

جناب مستطاب اجل آقای امیر شوكت الملك حكمران قاینات و سیستان دام اقباله. البته از رفتار اخیر کلنل محمد تقی خان مطلع شده و می دانید با وجود مساعی دولت در این که مشار الیه از طریق اطاعت خارج نشود و حرکات بی رویه و مجنونانه خود را دوام داده بنای خودسری و تمرد را گذارده اسباب اختلال اوضاع خراسان گردیده است؛ بر حسب امر قدر قدرت بندگان اعلی حضرت اقدس شاهنشاهی ارواحنا فداه، اردوی قزاق مرکب از پنج هزار نفر رهسپار خراسان است بدیهی است در این موقع وظیفه

ص: 471

دولت خواهی و شاه پرستی سر کردگان و رؤسای خراسان و سیستان جز این نیست که با تمام قوا بر ضد محمد تقی خان متمرد اقدام و خدمات صادقانه خود را بمنصه ظهور برسانند.

لهذا حسب الامر به جناب عالی مقرر می شود که محمد تقی خان نایب سرهنگ را متمرد شناخته و بهیچ وجه به اقدامات و اظهارات او اعتبار ندهید و قوای خود را هر چه ممکن شود حاضر عملیات خود سرانه او را قویاً جلوگیری نمائید و مراقبت کامل نمائید که عمال محمد تقی خان بهیچ وجه در عایدات مالیاتی حوزۀ حکومتی جناب عالی مداخله نکرده و نگذارید دیناری از نقد و جنس عایدات دولتی به مشهد ارسال گردد؛ باید اردوی کامل از سوار و سرباز و توپ خانه تهیه نموده حقوق آن ها را بموجب این تلگراف از عواید مالیاتی و غیره مأخوذ داشته و يك عده کافی به خواف فرستاده از تجاوزات ژاندارم به آن حدود قویاً جلو گیری نمائید؛ از افراد ژاندارم و صاحب منصبان هر کدام به اردوی جناب عالی ملتجی شوند به آن ها تأمین بدهيد والا در قلع و قمع آن ها اقدام نمائید سواد این تلگراف را با سوار مخصوص بفوریت برای جناب حاجی شجاع الملك ارسال دارید.»

5 سنبله نمره 8425- قوام السلطنه رئيس الوزراء »

در این جا يك خبط کوچکی نیز از طرف احمد شاه شد و آن عبارت از این بود عده ای از خیر خواهان که برادر کشی را جایز نمی دانستند و ضمناً معتقد بودند که ممکن است قضايا بدون تصادم و خونریزی بطور مسالمت تصفیه شود، نزد احمد شاه رفته پیشنهاد کردند که چون کلنل محمد تقی خان سرباز مطیع شاه می باشد، اگر اعلی حضرت همایونی شخصاً تلگرافی به مشارالیه بنمایند که سرباز من بفوریت به مرکز حرکت کن و در امان خواهی بود مسلماً کلنل محمد تقی خان بدون اندك تأملي خواهد آمد.

ولی چون رئيس الوزراء و سردار سپه و سایر مخالفین کلنل محمد تقی خان احمد شاه را ترسانیده بودند و مشار الیه هم پادشاه قانونی بوده و همواره می خواست که هر کار از مجرای خود در جریان باشد در این مورد اندکی قصور نمود و این موضوع

ص: 472

را به هیئت وزراء محول و کسب تکلیف نمود.

رئیس دولت هم با سوابقی که در بین بود در پاسخ شاه اظهار کرده بود که پیشنهاد دهندگان را به هیئت وزراء بفرستید تا در آن جا با حضور وزیر جنگ در این موضوع مذاکره نمائیم این بود که شاه چنین تلگرافی را مخابره نکرد و سرانجام به جنگ منتهی گردید

از طرفی هم هیچ کس تصور نمی کرد که جنگ به آن زودی خاتمه یابد و بقتل کلنل محمد تقی خان تمام شود؛ زیرا با تجهیزاتی که طرفین پیش بینی و تهیه دیده بودند، بیم آن می رفت که جنگ مدت ها دوام یابد.

آغاز جنگ

جنگ از چند جبهه آغاز گردید به این معنی که اردوی ژاندارم تحت امر کلنل محمد تقی خان در سبزوار بودند و با قشون اعزامی قزاق که به سرپرستی و ریاست حسین آقا - خزاعی اعزام شده بود نیز از عباس آباد بطرف سبزوار حرکت کردند.

از طرف قوای ژاندارم در شهر سبزوار حکومت نظامی اعلام گردید و پیش قراول دو طرف با یک دیگر تلاقی کردند

از طرف دیگر در قوچان و بجنورد بین قوای محلی دولت و اردوی ژاندارم که تحت امر کلنل محمد تقی خان بودند زد و خورد آغاز گردید؛ بعلاوه در سرحد با خزر و جام نیز قوای محلی دولت با قوای ژاندارم بمصادمه مبادرت ورزیدند. کلنل محمد تقی خان در آن روز ها فعالیت عجیبی از خود نشان می داد؛ دائماً کار می کرد؛ بمحض آن که از کار های نظامی فراغت می یافت مشغول انجام کار های کشوری می شد نامه هایی که از آن روز ها به یادگار مانده شایان دقت و مطالعه است؛ چون روحیات این مرد رشید را که در عین حال واجد جنبه شاعری بود، نشان می دهد، ذیلا یکی از نامه های او را که معرف احوال او است برای ضبط در تاریخ نقل می کنیم این نامه در همان روز هائی نوشته شده که اردوی دولتی و عشایر مخالف کلنل از چند

ص: 473

جهت بر او فشار وارد آورده بودند.

رونوشت مراسله ایست که کلنل محمد تقی خان پسیان در موقع جنگ باخزر از مشهد به سلطان علی رضا خان شمشیر در جواب نامه اش نوشته است:

و الخيل و الليل و البيداء تعرفنا *** السيف و الضيف و القرطاس و القلمى

برادر عزیزم بدت مباد و گزندت مباد و درد مباد، ساعت 10 بعد از ظهر 26 برج است در میان توده کاغذ های متفرقه سرشک چشمم را که از اثر عبارات مکتوب خصوصی شما روان شده بود پاک کرده می خواهم جواب بگویم؛ آه چقدر ناگوار است که نمی توانم عملیات نظامی پاره های قلب خود را به رأی العین مشاهده کرده و در پهلوی هم قطاران با شرفم روی زمینه ای لم یزرع خراب دراز کشیده و به هر صدای آخ که از اصابه گلوله دشمن غارت گر تولید می شود شاید یکی هم بالاخره مردانگی کرده به من مصادف شود؛ افسوس و هزار افسوس که مشهد و طبقه ممتازه آن مانع نیل این آرزو است.

چنان چه اگر چند ساعت دیر رسیده بودم دیگر کار از کار گذشته بود، رسیدم و بمثل معجزه سحر ها را باطل نمودم و شكر الله ثم شكر الله على ما هدانا لشكراً لنعم .

قربانت شوم

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور *** کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

بلی شرافت و سعادت دیر یا زود بر می گردد ایرانی نمی میرد و محو نمی شود؛ اگر ما هم نبینیم اخلاف ما خواهند دید؛ بر ما است که آن ها را از ننگ ذلت خلاص نمائیم؛ آری ما باید جانبازی کنیم ما باید با هر کس که خائن وطن است بجنگیم و لو اکثریت تامه داشته باشد؛ بی شبهه ما در این راه به موانع سهمگین برخواهیم خورد، ما بایست ریشه های سنگین خیانت را از جا کنده اصول آریستوکراسی را از مملکت نابود سازیم لیکن امیدوارم عزم آهنین ماسلاسل و قیودات ارتجاعی را از هم گسسته و تمام موانع و عوائق را برهم شکند اتكال و اتكار ما بیاری خدا و ائمه اطهار است و بس، اما عزیزم شما نخواهید مرد نه دزدان باخزری را قدرت و یارای آن است که تو را هدف

ص: 474

گلوله خود قراردهند و نه گلوله را آن اجازه است که خط سیر خود را بسمت وجود نازنینت امتداد دهد؛ نه، نه فقدان تو بر من خیلی خیلی دشوار و ناگوار است و جبرانش غیر ممکن تو بمان ای آن که جز تو پاك نيست. خواهشمندم قبول زحمت نموده از کلیه افراد من و از زخمي ها خصوصاً از طرف من دل جوئی و احوال پرسی نمائید. محمد تقی پسیان

خاتمه کار کلنل محمد تقی خان

بالاخره معلوم شد که حکمیت قطعی بعهده شمشیر محول شده و در های آشتی و صلح یک باره بسته است قوام السلطنه و لو آن که کلنل حاضر به تسلیم و استعفاء از مأموریت خراسان و یا حاضر به مسافرت به خارجه می شد روی موافقت نشان نمی داد. قوام السلطنه مخصوصاً وقتی کینه سردار سپه را نسبت به کلنل مشاهده کرد در تصمیم خود راسختر شد و راه آشتی را مسدود نمود.

مؤید این نظر همان پیشنهاد کلنل است که حاضر شد از ایران برود و فقط تقاضا داشت حقوق دو ساله او و یکی دو نفر دیگر پرداخته گردد. همه شرایط صلح کلنل در این تقاضای مختصر خلاصه می شد

مجموع پولی که دولت در این مصالحه بعهده می گرفت بپردازد از مخارج يك روز اردو كشي كمتر بود ولی حکم تقدیر بر نیستی کلنل صادر شده بود.

ناچار جنگ شروع شد عده زیر دست شجاع الملك بسوى مشهد حمله کرد و سربازان منظم و آزموده ژاندارم در جنگی که روی داد عدة شجاع الملك را مغلوب و متواری ساختند.

چند روز بعد کرده ای اطراف قوچان و بجنورد شروع به پیشروی بسوی مشهد نمودند کلنل عده مختصری ژاندارم برای جلوگیری از آن ها به قوچان فرستاد. ولى بمحض ورود بعلت برتری نیروی آنان ژاندارم ها را خلع سلاح کردند و این خبر فوراً به گوش کلنل محمد تقی خان رسیده با شتاب شخصاً با نه گاری ژاندارم

ص: 475

پیاده و یک صد نفر سوار بطرف قوچان حرکت کرد و خود را به جعفر آباد دو فرسخی قوچان رسانید تپه ای که موسوم به تپه نادری است مورد حمله قرارداد و با يك مسلسل همراه داشت مشغول شليك شدند اکراد از چهار طرف تپه را محاصره کردند در نتیجه ادامه جنگ فشنگ مسلسل تمام شد کلنل محمد تقی خان عده خود را هفت قسمت کرده اطراف تپه گماشت؛ بالاخره فشنگ آن ها هم تمام شد و جمعی فرار کردند؛ فقط کلنل محمد تقی خان با سه نفر در وسط تپه باقی ماندند؛ اکراد خود را به تپه رسانده آن سه نفر را هدف گلوله قرار داده آن ها را کشتند؛ فقط کلنل زنده ماند و با تفنگ شلیک می کرد؛ در این اثنا از اطراف هفت گلوله به مشار الیه اصابت کرد که در اثر جراحات وارده کلنل محمد تقی خان بی تاب شده بپشت افتاد. اکراد دور وی جمع شده مسلسل و سایر اسلحه های قوای کلنل را ضبط و سر کلنل را با چند ضربت جدا نمودند (غره صفر 1340 هجری قمری)

می گویند موقعی که سر کلنل را با شمشیر و در چند ضربت جدا می کردند در ضربت اول که هنوز جان داشت گفته بود وطن وطن ایران و در ضربت دوم گفته بود اسماعیل خان (مقصودش اسماعیل خان بهادر بوده است.)

در این جنگ تلفات اردوی کلنل متجاوز از یک صد نفر ژاندارم بوده است بقیه اردوی وی نیز بدست اکراد اسیر می شوند

پس از آن که اکراد سر کلنل محمد تقی خان را جدا کردند، برای اولین مرتبه به تلگراف خانه قوچان برده از آن جا روز دوم صفر به منزل تاج محمد خان که بهمین لحاظ چند روز بعد از این واقعه لقب سطوت الملکی گرفت برده به درخت آویزان نمودند و بدنش را نیز به منزل حبیب الله خان که بعد ها ناصر لشگر لقب یافت برده دو روز انداختند و چند نفر دیگر از قاتلین کلنل محمد تقی خان به لقب های ضیغم الملك و ضیغم السلطان ملقب گردیدند ابراهیم خان زعفران لو هم به مظفر الملك ملقب گردید.

این خبر به مشهد رسیده یوم جمعه 5 صفر سه ساعت بغروب مانده جنازه را با تجلیل مخصوصی وارد شهر مشهد کردند.

ص: 476

روز شنبه ششم صفر اهالی مشهد از پیر و جوان کلیه بازار ها را تعطیل و شاگردان مدارس اجتماع نموده دسته های گل بدست گرفته عقب جنازه کلنل محمد تقی خان حرکت می کردند.

نعش را روی توپ گذارده بودند و موزيك نوای عزا را می نواخت. سپس نعش را بطرف مقبره نادری برده در آن جا مدفون کردند از ابتدای حرکت دادن نعش شليك توپ تا موقع دفن دوام داشت.

تقریباً متجاوز از یک ماه از دفن کلنل محمد تقی خان در مقبره نادری گذشته بود که قوای قزاق وارد شهر مشهد گردید و عده ای را دستگیر نمود، سکوت و آرامش در شهر برقرار گردید سپس با وجود این که نبش قبر در مذهب اسلام حرام است بر حسب امر مركز يك كلاه شرعی برای این عمل شنیع تراشیده در لیله 13 عقرب 1300 خورشیدی شبانه قبر کلنل محمد تقی خان را نبش نموده جنازه را از مقبره نادری بیرون آوردند و در یکی از قبرستان های معمولی موسوم به قبرستان سراب بدون هیچ آثاری مدفون نمودند.

پس از چندی که از این جریان گذشته بود مردم نظر به علاقه ای که نسبت به کلنل داشتند؛ قبر وی را پیدا کرده سنگ بزرگی بر روی آن گذاشتند و بصورت قبری ساختند که مزار آزادی خواهان و صاحب دلان بود یکی دو سال هم روز قتل کلنل عده زیادی از مردم خراسان به زیارت قبر کلنل می رفتند و خطابه هایی ایراد می شد که در روزنامه های آن دوره مندرج است.

ولی چند سال بعد که دست دیکتاتور آثار گذشتگان و مخالفین سابق خود را محو می کرد و نام سلاطین قاجار را از جبهه عمارت ها و آثار قدیم بر می داشت و حك می کرد چون پهلوی می دانست که قبر کلنل روزی زیارتگه آزادی خواهان ایران و جهان خواهد شد امر بمحو آن داد و مأمورین محلی ایجاد باغ ملی را بهانه کردند قبرستان سراب را زیر و رو نمودند تا ضمناً آن کانون وطن پرستی و مهد شجاعت و ایمان ویران گردد امروز دیگر نمی توان محل قبر کلنل را تعیین کرد و بقعه ای شایان

ص: 477

این سرباز رشید را بناء نمود

روز دوازدهم میزان ابلاغیه ذیل در تهران انتشار یافت:

ابلاغیه ریاست وزراء

«بعد از جنگ اخیر قوچان که بین قوای محلی دولتی و قوای متمردین واقع شده و در نتیجه قوای دولتی قوچان را متصرف گردیدند کلنل محمد تقی خان شخصاً با عده کثیری از مشهد برای تقویت افراد متمرد بسمت قوچان حرکت نموده در جعفر آباد دو فرسخی قوچان بین مشار الیه و قوای دولت جنگ سختی واقع و پس از شکست قوای متمرد خود کلنل محمد تقی خان نیز در جنگ مقتول گردید

در نتیجه قضیه فوق الذکر صاحب منصبان و افراد ژاندارم خراسان اطاعت و تمکین کامل خود را تلگرافاً اظهار داشته و از طرف دولت نیز بتمام آن ها عفو عمومی داده شد و به سر کردگان خراسان تلگرافاً اخطار شد که صاحب منصبان و افراد ژاندارم را مطیع و خدمت گزار دولت شناخته بهیچ وجه نسبت به آن ها تعرضی و مزاحمتی نرسانند.»

12 میزان 1300 خورشیدی قوام السلطنه - رئيس الوزراء

معلومات نظامی و شخصیت کلنل محمد تقی خان

کلنل محمد تقی خان از خانواده پسیان که اجداد وی پس از شکست فتحعلی شاه در قفقازیه وطن خود را ترک کرده به ایران مهاجرت نموده همیشه در خدمت ارتش ایران مشغول خدمت گزاری بوده اند و خود کلنل محمد تقی خان نیز از افسرانی بود که فنون نظامی را تحت نظر افسران سوئدی در اداره ژاندارمری فرا گرفته همیشه مورد تشویق آنان واقع می گردید بعلاوه مدتی در خارجه به تحصیل فنون نظامی اشتغال داشته است و از نقطه نظر عملیات و اطلاعات نظامی دارای سوابق درخشانی بوده در موقع جنگ بین المللی هم در جنگ های قزوین و همدان و بروجرد و کرمانشاهان رشادت های نمایانی از خود بروز داده سرانجام با مهاجرین ایرانی به اسلامبول مهاجرت و پس از

ص: 478

پایان جنگ بین الملل به ایران بازگشته است.

از نقطه نظر خانوادگی نیز دارای شخصیت برجسته ای بوده و در مأموریت های مختلف با اهالی و عموم مردم رویه مسالمت آمیز و عادلانه ای پیشه می ساخت و هرگز لکه ننگی از خود به یادگار نگذاشته است.

تشکیلات نظامی و هدف کلنل محمد تقی خان

تشکیلات نظامی کلنل محمد تقی خان در بدو نهضت خراسان عبارت بود از سه هزار نفر ژاندارم و دوا را به توپ و پنج هزار قبضه تفنگ پنج تیر انگلیسی که دولت انگلیس مدت ها قبل از این واقعه به دولت ایران فروخته بود.

بعلاوه حیدر قلی خان پسیان برادر زاده کلنل محمد تقی خان (سرتیپ پسیان بعدی) فرمانده ژاندارمری ساخلو بانهایت جدیت از نفرات قوای پلیس جنوب که دچار انحلال شده بود قوائی استخدام و داخل ژاندارمری می نمود

پیش از آن که جنبش از طرف کلنل سر زند تصور نمی رفت که با این تشکیلات نظامی بآسانی شکار شده خرده حساب های سابق سردار سپه و خود رئيس الوزراء تصفيه گردد.

لیکن احتمال می رفت که هر گاه قوای اعزامی دولتی بسمت مشرق مغلوب شود و دولت لاعلاج یک عده دیگر از قزاق های ساخلوی پایتخت را برای مساعدت آن ها اعزام دارد، باز بر ضعف دولت افزوده خواهد شد و ممکن است کلنل محمد تقی خان از فرسودگی و زبونی دولت استفاده کرده با قوای خود که دائماً رو به ازدیاد بود بطرف تهران حرکت نماید.

بالفور انگلیسی در کتاب خود در این مورد چنین نوشته است:

«... واقعاً بطور تحقیق نمی توان گفت که مقصود از نهضت کلنل محمد تقی خان چه بوده است و آیا تدافعی و یا تهاجمی و یا تجدید حکومت سید ضیاء الدین بوده لیکن در صورت موفقیت شاه از مقام سلطنت خلع می شد از قول کلنل هم مکرر گفته می شد

ص: 479

که هر گاه موفقیت حاصل نماید سید ضیاء الدین مجدداً زمامدار خواهد گشت.

این نکته نیز قابل انکار نبود که حکومت جدید انقلابی در افکار طبقات پائین تولید کرده بود که در صورت موفقیت وی در تهران طرفدار کثیری پیدا می کرد، ولی البته چنان وقایعی روی نداد...»

ولی بطوری که از تلگراف کلنل محمد تقی خان که به محمود خان نوذری مخابره نموده چنین بر می آمد کلنل محمد تقی خان خیال داشته اگر موفق شد قسمت خراسان را مجزا نموده حکومت جمهوری را اعلام نماید. اينك متن تلگراف: (1)

«... آقای ماژور محمود خان راپورت تلگرافی نمره را ملاحظه کردم همان طوری که سابقاً هم دستور داده ام در راه شیروان پست بگذارید و کاملا اقدامات و عملیات سردار بجنوردی را بتوسط قاصدین مخصوص تحت تفتیش آورید تا بحال که کلیه امور بر وفق مرام گذشته امیدوارم بیرق جمهوری خراسان را من بدوش بکشم محمود و اسماعیل هم جناهین او را محافظت بکنند همه روزه منتظر اقدامات شما هستم.» محمد تقی

انعکاس خبر قتل کلنل در مردم و مطبوعات

پس از آن که خبر قتل کلنل محمد تقی خان منتشر شد اغلب از مردم احساسات شدیدی از خود بروز می دادند و هر کس خبر قتل او را می شنید، تأسف می خورد

برخی از جراید بطور کنایه و در لفافه بر علیه دولت چیز های تندی منتشر ساخته بدین وسیله ابراز احساسات می نمودند من جمله فرخی یزدی مدیر روزنامه طوفان در روزنامه خود غزلی منتشر ساخت که در دیوانی که نگارنده از فرخی جمع آوری و به چاپ رسانیده تمام غزل ضبط است و در این جا چند بیتی از آن را ذکر می نماید

پول تصویب مجلس نبدار ماه بماه *** گرد آن کهنه حریف این همه کلاش نبود

با چنین زندگی آری بخدا می مردم *** اگر آن جانی بی عاطفه نباش نبود

ص: 480


1- تاریخ احزاب سیاسی

معنی دولت قانونی اگر این باشد *** نامی از دولت و قانون به جهان کاش نبود

گر به نقادی کابینه نمی راند سخن *** خامه فرخی این قدر گهر پاش نبود

نیز این رباعی را در سر مقاله خود نوشته انتشار داد:

روزی که شهید عشق قربانی شد *** آغشته بخون مفخر ایرانی شد

در ماتم او عارف و عامی گفتند *** ایام صفر محرم ثانی شد

هم چنین موقعی که سر کلنل را به نیزه زده بودند عکس سر را برداشته و این رباعی ذیل آن نوشته بین مردم منتشر ساختند:

این سر که نشان سرپرستی است *** امروز رها زقید هستی است

با دیده عبرتش ببینید *** این عاقبت وطن پرستی است

ایرج میرزا گفته است:

به احترام به این سر نظر کنید ای خلق *** که بی حیات ولی در حیات جاوید است

بدل به این سربی تن شود دو روز دگر *** نشان بیرق ایران که شیر و خورشید است

عارف قزوینی از رفقای نزدیك کلنل چندین مرثیه برای کلنل ساخته که معروف ترین آن ها دو قسمت پائین می باشد:

زنده به خون خواهیت هزار سیاوش *** گردد از آن قطره خون که از تو زند جوش

عشق به ایران به خون کشیدت و این خون *** کی کند ایرانی ارکس است فراموش

دارد اگر پاس قدر خون تو زیبد *** گردد ایران هزار سال سیه پوش

همسری نادرت کشاند بجائی *** کار که تا نادرت کشید در آغوش

پی کسب شرف کشید شرافت *** تا نفس آخر از تو غاشیه بر دوش

شعله شمع دلاوری و رشادت *** گشت در این مملکت ز بعد تو خاموش

جامه ننگین لکه دار به تن کرد *** دوخت هر آن بی شرف به قتل تو پاپوش

سرّسر خود بخاك بردی و برداشت *** از سر و سرّ تو نبش قبر تو سرپوش

قبر تو گر نبش شد چه باک بیادت *** ریخته در مغز ها مجسمه هوش

مست شد از عشق گل بنغمه در آمد *** بلبل و عارف ز داغ مرگ تو خاموش

ص: 481

مگو چسان نکنم گریه گریه کار من است *** کسی که باعث این کار گشته یار من است

متاع گریه به بازار عشق رایج و اشک *** برای آبرو و قدر اعتبار من است

شده است کور ز دست دل جنایت کار *** دو ديده من و دل هم جریحه دار من است

چو کوه غم پس زانو بزیر سایه اشک *** نشسته منظره اشک آبشار من است

به تیره روزی و بد روزگاریم یک عمر *** گذشت و بگذرد این روز ، روزگار من است

میان مردم ننگین آن قدر ننگین *** شدم که ننگ من اسباب افتخار من است

تگرگ مرگ بگو سیل خون ببار و ببر *** تو رنگ ننگ که آن فصل خوش بهار من است

مدام خون دل خویشتن خورم زین ره *** معیشت من و از این ممر مدار من است

بسر چه خاک بجز خاك تعزيت ريزم *** به کشوری که مصیبت زمامدار من است

بدان محرم ایرانی اول صفر است *** که قتل نادر ناکام نامدار من است

فشار مرگ که گویند بهر تن پس مرگ *** به من چه من چه کنم روح در فشار من است

تدارك سفر مرگ دید عارف و گفت *** در این سفر کلنل چشم انتظار من است

ص: 482

غزل ذیل را نیز میرزا علی اکبر خان گلشن آزادی مدیر روزنامه آزادی در مرثیه کلنل سروده است:

ریخته شد که تا خون پاک تو در طوس *** همدم ما گشت آه و ناله و افسوس

مرگ تو ماتم سرای روی زمین کرد *** مملکت داریوش و کشور کاووس

خانۀ آن خائنی خراب که از کین *** سوخت بقتلت روان نادر و سیروس

بعد تو باید که از ترقی ایران *** صرف نظر کرد و بود از همه مأیوس

با همه جانبازی ای دریغ ندیدیم *** هیچ ز مشروطه جز نتیجه معکوس

خاك قدوم کسی که مهر تو دارد *** گلشن آشفته دل ز شوق زند بوس

پس از قتل کلنل محمد تقی خان که یکی از اصیل ترین نهضت های پس از مشروطیت بوده است نظر به سوابق و خدماتی که کلنل محمد تقی خان انجام داده بود بسیاری در سوك او اشعاری ساخته اند که از حوصله این مقال خارج است، ولی نمی توان از چکامه زیر که ایرج میرزا ساخته که چه سلیس و روان گفته است غافل شد:

دلم بحال تو ای دوستدار ایران سوخت *** که چون تو شیر نری را در این کنام کنند

تمام خلق خراسان بحیرتند اندر *** که این مقاتله با تو را چه نام کنند

بچشم مردم این مملکت نباشد آب *** و گرنه گریه برایت علی الدوام کنند

مخالفین تو سر مست بادۀ گلرنگ *** موافقین تو خون جگر بکام کنند

نظام ما فقط از همت تو دایر بود *** بیا ببین که چه بعد تو با نظام کنند

رسید نوبت آن کز برای خون خواهی *** تمام عده ژاندارمری قیام کنند

دروغ و راست همه متهم شدند بجبن *** بهر وسیله ز خود دفع اتهام کنند

مرام تو همه آزادی و عدالت بود *** پس از تو خود همه ترویج این مرام کنند

کسان که آرزوی عزت وطن دارند *** پس از شهادت تو آرزوی خام کنند

بجسم هیئت ژاندارمری روانی نیست *** و گر نه جنبشی از بهر انتقام کنند

تو را سلامت از آن دشت کین نیاوردند *** كنون بمدفن تو رفته و سلام کنند

پس از تو بر سر آن میز های مهمانی ** پی سلامت هم اصطکاک جام کنند

ص: 483

پس از تو بر سر آن اسب ها سوار شوند *** عروس وار در این کوچه ها خرام کنند

سبیل ها را تا زیر چشم تاب دهند *** بقد و قامت خود افتخار تام کنند

خدا نخواست که این مملکت شود آباد *** وطن پرستان بیهوده اهتمام کنند

از این سپس همه مردان مملکت باید *** برای زادن شبه تو فکر مام کنند

سزد که هر چه بهر جا وطن پرست بود *** پس از تو تا به ابد جامه مشک فام كنند

دندان روز نامه نویس را بشکنید

پس از انتشار خبری که حاکی از بخشیدن لقب های مضحک و مسخره آمیز به قاتلین کلنل بود روزنامه ها مقالات انتقادی متعددی نوشتند از جمله روزنامه ستاره ایران نوشته بود: که چون قافیه لقب تنگ شده تصمیم گرفته اند شجاع قوچان و زعفران نظام بدهند این موضوع به سردارسپه (وزیر جنگ) برخورده دو نفر قزاق به اداره ستاره ایران فرستاده و میرزا حسین خان صبا مدیر روزنامه ستاره ایران را به قزاق خانه برده سردار سپه او را فحش زیادی می دهد و سپس او را شلاق زیادی می زند بطوری که بیچاره مدیر روزنامه ستارۀ ایران دو دفعه غش کرده بود و بعد از شلاق دستور داده بود او را در طویله حبس نمایند بر اثر این واقعه فرخی مدیر روزنامۀ طوفان و عده ای به سفارت روس متحصن شدند و جمعی هم من جمله موسوی زاده یزدی در مجلس شورای ملی مدتی متحصن گردیدند و اجرای قانون اساسی را خواستار شدند و منظورشان از این تحصن این بود که جلوی زیاده روی و بی قانونی های وزیر جنگ وقت را بگیرند.

در باب زندگانی کلنل محمد تقی خان پسیان خیلی چیز نوشته شده که برخی از آن ها هم بچاپ رسیده است؛ مخصوصاً کتابی بنام کلنل محمد تقی خان می باشد که در برلن بچاپ رسیده است در این کتاب يك قسمت مؤثر از زندگانی کلنل محمد تقی می باشد بنام رد داد خواهی که بقلم خود کلنل بطور مفصل نوشته شده است. و چون خیلی بطور تفصیل نوشته از نقل آن خود داری می نمائیم و بدان کتاب محول می کنیم فقط يك قسمت مختصر از آخر آن را ذیلا ذکر می نمائیم:

ص: 484

« ... اكنون حسب الامر اعلی حضرت قوی شوکت همایونی ارواحنا فداه فرماندهی کلیه قوای خراسان را عهده دار و تا موقعی که بر خلاف تعهدات و مواعيد صریحه ای که از طرف دولت داده شده رفتاری نبینم در صداقت و وفا داری نسبت بذات ملکوتی صفات همایونی دولت و ملت پایدار بوده و اقدامی برخلاف اوامر صادر نخواهم نمود و امیدوارم هیئت دولت نیز احترام دست خط تلگرافی ملوکانه مورخۀ لیله 25 رمضان 1339 و موقع باريك و خطرناك مملکت را در نظر گرفته و خدا نکرده به وسوسه سیاستمداران مركز فساد و آنتريك اقدامی بر خلاف انتظار نفرمایند. من خود برای هر قسم محاکمه و در صورت ثبوت تقصیر برای هر گونه مجازات حاضرم بشرط این که قضاوت محکمه معلوم و همه بنوبت محاکمه شویم: «تا سیه روی شود هر که دروغش باشد »

در خاتمه حق ناسپاسی می دانم که بدون تشکر از دوستان غیر نظامی و صاحب منصبان و افراد رشید قسمت خود لایحه دفاعیه یا تاریخچه مختصر زندگانی خود را بانتهی برسانم و در این نصف شب از پشت میز تحریر در حالی که قطرات اشك زير پلك ها حلقه زده آن ها را در جلو چشم های از تحریر خسته ام مجسم نساخته و نگویم دوستان و هم قطاران عزیزم تصور نکنید که من از نسبت دادن تمام این عملیات بخود خود پسند شده و نا سپاسی کرده باشم؛ خیر ،خیر ،هرگز هرگز بلکه من خودم را شما دانسته و شما را خودم می بینم؛ فداکاری صداقت، لیاقت و وفاداری شما چیزی نیست که بتوان فراموش کرد هیچ قوه مقتدر نیست محبت شما را از من گرفته و رشته اتحاد را از هم بگسلد و ممکن نیست که من ناسپاس و فراموش کار باشم؛ خداوند همواره من و شما را در پناه و امان خود نگاهداری فرموده و در خدمت به وطن مؤيد و منصور و مظفر فرماید:

«هم وطنان این دفاعیه را ننوشتم که کسی را بیازارم بلکه خواستم یک مرتبه در عمر خود خواهش دلم را انجام داده و خود را راضی کرده باشم من ایران را نه فقط دوست داشته بلکه پرستش می کنم و بهمین دلیل اگر کسی در مقابل من بد گفته

ص: 485

و یا بنویسد جواب نخواهم داد.

مرا اگر بکشند قطرات خونم کلمۀ ایران را ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد.

مشهد ليلة سرطان 1300 - محمد تقی

چون ضمن نگارش تاریخ قیام کلنل محمد تقی خان و نهضت خراسان آقای قدرت منصور که یکی از افسران نزديك كلنل محمد تقی خان بوده و کم و بیش از این حوادث اطلاعاتی دارند از ایشان خواستیم که اطلاعات خودشان را برای خدمت به تاریخ معاصر ایران بنویسند؛ اينك شرح ذیل كه مربوط به يك قسمت از عملیات نظامی و غیر نظامی قضایای خراسان است بدون تأثیر و تأثر از رویه ای را که ایشان در آن روز ها اتخاذ کرده بودند و یا در مقام دفاع از آن جریان بر آمده باشند، نوشته که عیناً بنظر خوانندگان گرامی می رساند:

ضمناً از شرحی که آقای قدرت منصور مرقوم داشته اند، چنین نتیجه گرفته می شود که کلنل محمد تقی خان خیال عزیمت از ایران را داشته است ولی گوئی دست تقدیر نمی خواست که این افسر رشید فداکار از معرکه جان بسلامت بدر برده باشد.

«... آقای مکی

چون امر شما دیر اجرا شده طلب عفو می کنم

به من فرمودید هر گونه اطلاع از جریان حوادث خراسان مربوط به زمان مرحوم کلنل محمد تقی خان پسیان دارم برای شما بنویسم

من از سربازی تا نایب دومی زیر دست و تحت تعلیمات مرحوم کلنل محمد تقی خان ارتقاء یافتم و بواسطه مختصر ذوقی که در کار نویسندگی داشتم، علاوه بر خدمات سربازی در همان اوان به کار های ادبی هم مشغول بودم و صرف نظر از مقالاتی که در جراید مشهد می نوشتم در اردوئی که عضو آن بودم يك نامه منظم بنام: «حيوة

ص: 486

«سربازی منتشر می کردم که مدیری من بر فراز نامه قید می شد، ولی چون اردو سیار بود و چاپ خانه ای در دسترس نداشتیم طبع اوراق این نامه با ژلاتین بود.

همین نامه بعد ها باعث گرفتاری سخت برای من شد که چون این موضوع مربوط به شخص من است در آن باب چیزی نمی گویم

پس از شهادت مرحوم کلنل نیز در تهران به قلم و امضای من مقالاتی مخصوصاً در روزنامه ستادۀ آن عهد «به مدیری مرحوم حسین صبا» راجع به حوادث خراسان و تذكار صفات عالیه مرحوم کلنل محمدت قی خان چاپ شده که آن مقالات نیز مصائبی متوجه من نمود.

اکنون باجرای امر شما تا جائی که حافظه ام یاری کند حوادثی را که دانسته ام شرح می دهم و در این کار تنها بصورت يك گواه به توضیح وقایع می پردازم و پیرو احساسات نیستم:

بعد از آن که کلنل محمد تقی خان بسمت ریاست ژاندارمری خراسان انتخاب شد و به مشهد آمد. تا زمانی که در مرکز حادثه «کودتا» وقوع یافت، رئيس يك ادارة نظامی بود و بعد از کودتا در روز 13 حمل 1300 «سیزده بدر معروف» آقای قوام السلطنه والی خراسان و افرادی از طبقات عالیه محل را توقیف کرد.

ناگزیرم در همین جا بار دیگر توضیح بدهم که تمام تحریرات من در این زمینه عبارت خواهد بود از تشریح جریان امور در حدود اطلاع و نظری دیگر در کار نیست و چون می دانم توجه دقیق شما صرفاً معطوف بروشن ساختن صحایف تیره تاریخ است من نیر بهمین منظور آن چه در خاطر داشته باشم می نویسم و پیروی از احساسات نمی کنم.

پس از دستگیر ساختن قوام السلطنه کلنل حکمران نظامی خراسان شد و بر وسعت تشکیلات ژاندارمری افزود.

چه گفت گو ها بین او و مرکزیان بود به گفتار کنونی من مربوط نیست

کلنل قوای تحت فرمان خود را به «اردو هائی» تقسیم و هر «اردو» را بجانبی

ص: 487

مأمور کرد.

اولین و مهم ترین اردوی او اردوی بهادر و تحت فرماندهی کلنل اسمعیل خان بهادر بود که در طریق منتهی به تهران به حرکت در آمد

من رئیس دفتر این اردو بودم

این اردو از شهر مشهد حرکت کرد و در قریه طرق «دو فرسخی مشهد» توقف نمود.

روزی کلنل محمد تقی خان به مقر این اردو آمده و ضمن مذاکره با کلنل بهادر چنین دستور داد:

«چون از مرکز، صاحب منصبی برای بازدید قسمت می آید سعی کنید این قسمت از هر گونه نقص بر کنار باشد.»

البته این دستور نظامی جزئیاتی در برداشت و تمام را ذکر نمود، حتی وضع قرار دادن چادر های سربازان را

روز بعد باز به مقر اردو آمده و با حضور من به فرمانده اردو چنین گفت:

«من تصور می کردم که برای سرکشی می آیند ولی اکنون فهمیده ام نظری دیگر در کار است.»

پس از این بیان دقایقی چند با فرماندۀ اردو بخلوت صحبت کردند و خود به مشهد مراجعت نمود

فرمانده اردو بر اثر این مذاکرات در حدود يك اسواران سرباز و افسر انتخاب کرد و بی صدا این عده عازم حرکت شد.

من نیز از آنان بودم

هيچ يك از افراد مقصد را نمی دانستند تا این که به «شریف آباد» رسیدیم شریف آباد تقریباً در چهار فرسخی «طرق» مقر اردو و شش فرسخی شهر مشهد و بطرف تهران واقع است.

پس از ورود به شریف آباد سواران راحت کردند فرمانده اردو «کلنل اسمعیل

ص: 488

خان بهادر» در میدان آبادی منتظر بود تا افراد هیئت اعزامی از مرکز رسیدند

آن قدر که حافظه من یاری می کند افراد این هیئت این آقایان بودند:

کلنل گلروپ سوئدی رئیس کل ژاندارمری ایران کلنل عزیز الله خان ضرغامی کلنل سالار ،نظام کلنل فتح علی خان ثقفی ماژور صادق خان و افسری که در آن زمان رتبه نایبی داشت و معروف به «شیخ حسین خان نمره يك» بود.

این آقایان که وارد شدند کانل گلروپ به کلنل بهادر دستور داد که عده ژاندارم را این جا هر چه هست حاضر کنید بازدید کنیم.

کلنل بهادر با احترام نظامی توقع کرد: قدری راحت کنید تا عده حاضر شود.

آقایان به منزلی که قبلا تهیه شده بود راهنمائی شدند و در آن جا کلنل بهادر پرسید که منظور این هیئت از این مسافرت چیست؟

کلنل گلروپ بر آشفته و گفته شد:

معلوم می شود شما آئین خدمت و دیسپلین را فراموش کرده اید و نمی دانید که مادون حق ندارد از مافوق توضیح بخواهد!

بهادر در پاسخ چنین گفت: مطابق همان آئین و دیسپلین، من سوگند یاد کرده ام که به ایران خیانت نکنم و امروز این روش شما را خیانت نسبت به ایران می دانم زیرا در موقعی که مرکز کشور از هر طرف مورد تهدید است، تمام صاحب منصبان ژاندارمری به يك منطقه امن آمده اند و اگر مقصود بازرسی بود يك صاحب منصب کافی بود به این دلائل بنام صیانت مصالح وطن و به امر کلنل محمد تقی خان شما را توقیف می کنم

بهادر این سخنان گفت و دور شد و سپس صاحب منصباني نزديك رفته و مطابق دستور، آقایان را خلع سلاح کردند.

بعد از این حوادث، کلنل بهادر به من دستور داد که شخصاً به مشهد بروم و جریان امور را بعرض کلنل محمد تقی خان برسانم.

در این باب تأکید کرد که من نباید در مقر اردوی خودمان «قریۀ طرق» خود را

ص: 489

به کسی نشان بدهم و نباید هیچ کس از افراد اردو از این ماجرا با خبر شود.

علت این بود که خبر محرمانه برسد زیرا در اردوی ما افسرانی بودند که با افراد هیئت اعزامی از مرکز نسبت های نزدیک داشتند و بیم آن می رفت که در صورت با خبر شدن آنان از ورود چنین هیئت بند و بست های مغایر مصلحت، صورت بگیرد.

من تمام شش فرسخ راه را که در خم و پیچ کوهستان است سوار یورتمه و چهار نعل پیمودم در «طرق» اسبم را عوض و پس از رفع خستگی بدون این که کسی متوجه ورود و خروجم شود (جز گماشته و مهتر که مورد اعتماد بودند) بطرف مشهد حرکت کردم.

چنان بر طبق دستور در تاخت و تاز شتاب داشتم که وقتی به مشهد رسیدم و مقابل بنای حکومتی «دار الاياله» از اسب پیاده شدم خود و مرکب بد شواری نفس می زدیم

به اتاق کلنل محمد تقی خان که وارد شدم عارف قزوینی شاعر معروف معاصر هم آن جا بود.

من پس از سلام نظامی به کلنل، قدرت تکلم و ایستادن نداشتم تاخت و تاز به آن شتاب با اسلحه و دوربین و تجهیزات کامل جنگی بطوری نا توانم کرده و از پایم در آورده بود که کلنل با دست به شانه ام فشار آورده و مرا بر صندلی نشاند.

در این حال عارف برخاست و دستی بر کتف من زد و چنین گفت: «امیدوارم خبر فتح تهران را بیاوری»

هنوز کلنل نمی دانست من چه خبری دارم و مجال داد تا قدرت تکلم پیدا کنم، آنگاه پرسید چه خبر آورده ای؟

من شرح بازداشت هیئت اعزامی را گفتم.

در آن موقع خیلی میل داشتم که یکی دو روز در شهر بمانم و بهمین واسطه از کلنل توقع کردم اجازه دهد دو يا يك روز راحت و سپس خود را به اردو معرفی کنم، اما موافقت نکرد و فرمود الساعه با هم به شریف آباد می رویم.

ص: 490

اتومبیل کلنل حاضر بود و حرکت کردیم.

در اتومبیل کلنل بود و بنده و آجودان کلنل و راننده و در تمام مدت عبور همه ساکت بودیم

بین راه چارپا داری برروی قاطری نشسته و الاغ های خود را که باری نداشتند می راند.

هر قدر راننده ماشین بوق زد که چارپادار مال ها را به کناری برد و راهی دهد با این که کاملا متوجه ما بود تکانی نخورد تا ماشین آهسته به قاطری که چارپادار سوار آن بود برخوردی کرد آن گاه بزمین جست و به قطار کردن مال ها پرداخت

کلنل در این موقع با این جمله سکوت را در هم شکست.

«برای این ملت کار کردن مشکل است».

به شریف آباد رسیدیم افراد ژاندارم هورا کشیدند.

دهقانان و کشاورزان و اهل محل قربانی ها نمودند و کلنل با این وضع بدیدار بازداشت شدگان شتافت.

نیم ساعتی در اتاق آنان بود با یک دیگر چه گفتند نمی دانم زیرا در آن مجلس حضور نداشتم اما همین که همه از اتاق خارج شدند، کلنل ضمن تودیع به ایشان چنین گفت: «امیدوارم ما در میدان جنگ با هم روبرو نشویم.»

قرار بر این شده بود که آقایان از همان جا به تهران بازگشت کنند آقای ضرغامی چنین توقع کرد که چون در این مسافرت قصد زیارت هم داشته از این فیض محروم ،شود کلنل موافقت کرد

بنابراین باقی افراد هیئت اعزامی از شریف آباد بسمت تهران بازگشتند و کلنل محمد تقی خان، کلنل بهادر، کلنل ضرغامی، آجودان کلنل محمد تقی خان، این جانب با راننده ماشین در اتومبیل کلنل بطرف مشهد بازگشتیم.

بطرق «مقر اردوی بهادر» که رسیدیم کلنل بهادر و من از ماشین پیاده شدیم و کلنل محمد تقی خان با ما خداحافظی نموده ضمناً به من چنین فرمود:

ص: 491

از طرف من در حکم از تمام افراد خداحافظی و به همه خاطر نشان کنید که این اردو از فردا در خط آتش است اما همه مطمئن باشید که من خود در هر خطری پیش قدم خواهم بود.»

کلنل بهادر و من در طرق ماندیم و آقایان به مشهد رفتند و فردا اردو از طرق بطرف نیشابور حرکت کرد.

هنگامی که اردو براه افتاد اتومبیل کلنل از دور نمایان شد ما تصور کردیم خود او به اردو می آید ولی جز راننده درون ماشین کسی نبود و یاد داشتی ارائه داد که مرا به شهر احضار کرده بودند.

ماشین کلنل برای بردن من به شهر آمده بود و فوری به مشهد رفتم.

احضار به این جهت بود که من پاره ای حوادث را برای جراید می نوشتم و چون شرح بازگشت هیئت اعزامی را هم نوشته بودم کلنل خواسته بود که در این باب پرسشی کند.

پس از آن که به شهر رسیدیم و کلنل نظر خود را اعلام داشت متوجه شدم که مایل نیست مدح و ثنای بی اندازه از وی بشود.

تفصیل این واقعه در همان موقع بقلم من در روزنامه بهار (منطبعة مشهد بمديرى آقای احمد بهار) مندرج و ذیل آن چنین امضاء شده «مخبر نظامی بهار - قدرت منصور» از شهر به اردو باز گشتم تا به نیشابور رسیدیم و مدتی در آن جا متوقف بودیم.

بین مرکز و کلنل چه مطالبی رد و بدل می شد ما نمی دانستیم تا یک روز که کلنل، فرمانده و افسران اردو را به تلگراف خانه احضار کرد.

ضمن این مخابرات چنین گفت:

تحت تأثیر امر ژنرال حمزه خان و بیانات دوستان آماده حرکت از ایران هستم نظر خود را بگوئید و هر کس عکس مرا به یادگار می خواهد بگوید.

این مطلب را به سایر اردو ها نیز مخابره کرده بود و اردوی مأمور قوچان تحت

ص: 492

فرماندهی کلنل محمود خان نوذری قبل از هر جا چنین پاسخ داده بود:

«صبر بسیار بباید پدر پیر فلك را *** تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید»

و پس از شعر در حدود این معنی ابراز نظر شده بود که شما نباید از ایران بروید و اگر بروید دور از آئین فتوت است ما زیردستان شما و جان نثاران شما هستیم.

نظریه اردوی قوچان به ما هم اعلام شد و کلنل خواست که افراد این اردو نیز ابر از نظر کنند.

تمام صاحب منصبان اردو که در تلگراف خانه نیشابور حضور داشتند گفتند : ما هم بر همین عقیده هستیم مگر چه چیز ما از افراد اردوی اعزامی به قوچان کمتر است.

من نظر آقایان را نوشتم و برای همه خواندم ناگهان یکی از افسران بر من با لحنی خشن چنین گفت: ما شنیده بودیم تو نویسنده هستی، این چه قسم نویسندگی است؟ طوری بنویس که کلنل بفهمد ما آماده ایم خون خودمان را در راه او نثار کنیم.»

من هم چنان که او گفت و دیگران تصدیق کردند بهمین مضمون مطلبی نوشتم و مخابره شد و کلنل فوری جواب داد: «من تسلیم نظر شما شدم ولی امیدوارم این ساعت و دقیقه را فراموش نکنید»

همین که از تلگراف خانه بیرون آمدیم من به رئیس اردو گفتم: «متأسفانه بعضی آقایان از همین حالا گفتار خودشان را فراموش می کنند»

رئیس اردو به من گفت: تو خیلی بد بین هستی

زمانی گذشت و برای شخص من حوادثی پیش آمد که مرا به دهلیز مرگ آورد اما نجات یافتم.

ضمن جریان بسیار سخت زندگی شگفت انگیزم که خود داستانی مفصل است، روزی فهمیدم که همان افسر معترض بر تحریر من نخستین کس بوده است که راه فراموشی می پیموده!

بعد ها نیز - چنان که همه شنیده اند - شنیدیم کلنل محمود خان نوذری نخستین

ص: 493

موافق با قیام کلنل محمد تقی خان سرپیچی از اوامر وی نموده

اکنون آقایان در گذشته اند و البته هر کس در خور اعمال و افعال پاداشی خواهد داشت

بعد ها در تهران روزی خدمت مرحوم ژنرال حمزه خان بودم و صحبت از حوادث گذشته بود مرحوم ژنرال با وضعی بسیار تأثر انگیز ولی دلیرانه با ابهت و شکوه يك سر باز پیر چنین گفت:

«ما برای ایران تا توانسته ایم و تا داشته ایم کشته داده ایم.»

آقای مکی این بود مختصری از اطلاعات من، ولی هر گاه بتوانید به روزنامه های آن ایام خراسان و روزنامه های ستارۀ ایران چاپ تهران تحت مدیری «مرحوم صبا» دسترس پیدا کنید آن طور که بنده در خاطر دارم به قلم و امضای من مطالب بتفصیل نوشته شده. قدرت منصور

18.مرگ کلنل به همکاری دو حریف خاتمه داد

کلنل از میان برداشته شد و همکاری میان قوام السلطنه و سردار سپه که مولود خطر کلنل بود طبعاً پایان یافت کابینه متزلزل شد و اختلاف میان قوام السلطنه و سردار سپه که هر دو آن ها قلدر و کله شق بودند تزلزل کابینه را شدید تر ساخت، ولی احمد شاه و مدرس و عده ای از وکلای مجلس سعی داشتند قوام السلطنه را نگاهدارند، چون او را یگانه حریف میدان سردار سپه می دیدند

روز بیستم محرم 1340 قمری برابر 31 سنبله 1300 خورشیدی در اثر اختلافاتی که بین سردار سپه و رئيس الوزراء قوام السلطنه ایجاد شده بود و در مجلس شورای ملی هم عده ای از دسته اقلیت نسبت به کابینه اعتراضاتی کرده بودند کابینه دچار بحران شد و رئيس الوزراء در روز نامبرده تصمیم باستعفا گرفت؛ ولی احمد شاه برای این که بحران طولانی نشود و از طرفی چون دریافته بود که تنها حریف میدان سردار سپه فقط

ص: 494

عکس

ص: 495

قوام السلطنه می باشد لذا رئيس الوزاء و وزیر جنگ را احضار و مدتی به آن ها نصیحت کرد که با یک دیگر سازش نمایند سپس تمایل خود را نسبت بریاست وزرائی قوام السلطنه باطلاع مجلس رسانید.

19.جلسه خصوصی - تثبیت کابینه

بالاخره روز اول میزان یک ساعت قبل از ظهر جلسه خصوصی نمایندگان در مجلس شورای ملی تشکیل و تا ظهر مذاکرات مبسوطی راجع به تثبیت موقعیت کابینه نموده بعلت آن که نتیجه مثبتی گرفته نشد به جلسه خصوصی دیگری موکول گردید.

غروب همان روز مجدداً جلسه خصوصی تشکیل و در تعقیب مذاکرات قبلی مشغول گفتگو شدند. در خاتمه به اکثریت 55 نفر از نمایندگان حاضر نظر بموقعیت مملكت و مخاطره بحران رأی به تثبیت کابینه قوام السلطنه داده شد و در روز هشتم میزان دو ساعت بغروب مانده قوام السلطنه وزرای کابینه خود را بقرار ذیل بحضور شاه معرفی نموده روز 16 میزان هم وزرای خود را به مجلس شورای ملی آورده بترتیب ذیل معرفی نمود:

1. رئيس الوزراء و وزیر کشور، قوام السلطنه

2. وزارت دارائی، دکتر مصدق السلطنه

3. وزارت جنگ سردار سپه

4. وزارت خارجه، مشار السلطنه

5. وزارت دادگستری، عمیدالسلطنه

6. وزارت پست و تلگراف، شاهزاده شهاب الدوله

7. وزارت فوائد عامه نیرالسلطان

8. وزارت فرهنگ امیر اعلم

ص: 496

20. دست گیری سید یوسف از اشرار اصفهان

قبل از تشکیل کابینه قوام السلطنه، سید یوسف نام که از اشرار و یاغیان اصفهان بود، مشغول دستبرد قوافل و دزدی و شرارت در اطراف اصفهان گردیده در اواخر زندگی خود که مصادف با کابینه قوام السلطنه بوده راه اهواز را مغشوش می نماید و از مال التجاره باری يك تومان بعنوان باج دریافت می نمود قوای ژاندارمری نیز برای تأمین آسایش مردم به تعاقب وی برخاسته بالاخره او را محاصره و در جنگ گلوله می خورد؛ ناگزیر از محل خود بطرف اردستان فرار می نماید. قوای ژاندارمری و سواران بختیاری که در اختیار دولت بودند او را تعقیب و در عباس آباد قوای نامبرده یوسف و کسانش را دستگیر می نمایند

روز ششم برج اسد 1300 خورشیدی او را به اصفهان وارد و چون زخم داشت در بیمارستان اداره ژاندارمری او را تحت معالجه می گذارند که بعداً به محکمه برای محاکمه تسلیم گردد.

21.نفوذ در شهربانی

سابقاً گفته شد که سردار سپه روز بروز بر نفوذ و قدرت خویش می افزود و به قزاق خانه هم ظاهراً رنگ و روئی داده تشکیلات نظامی آن جا را تا حدی رسانیده بود که در حدود سی هزار نفر قزاق و افسر تحت اختیار و انقیاد خویش در آورده، ضمناً برای توسعه نفوذ در اداره شهربانی بذل مساعی می نمود اداره شهربانی هم تحت نظر افسران سوئدی اداره می شد بهمین مناسبت سردار سپه روز دوم ذی الحجه 1339 برابر 15 اسد 1300 خورشیدی سیاست ماهرانه ای اتخاذ کرده جداً تصمیم گرفت که بدون فوت فرصت در شهربانی تحصیل نفوذ نماید و بدینوسیله بعد ها آن را ضمیمه قشون و یا تحت اختیار خود در آورد؛ لذا ابتدا عده ای از افسران قزاق را بعنوان این که پیر شده و از کار افتاده اند برای آن که بودجه ارتش سنگین نشود آن ها را به کلانتری ها انتقال داده و در عوض عده ای از پایوران جوان شهربانی را که نسبت به افسران پلیس سوئدی حسن ظن داشتند به ارتش

ص: 497

منتقل کرد

این تدبیر در آن روز کاملا بنفع او تمام شد؛ زیرا چنان چه بعداً خواهیم دید. خیلی در پیش آمد ها و وقایع تأثیر داشت.

22.جنگ های تنکابن یا خاتمه نهضت جنگل

اشاره

هنگامی که خطه رشت دچار ملوك الطوايفي و ميرزا كوچك و ديگران در آن جا قیام کرده بودند اوضاع تنکابن نیز خراب شده بود و بواسطه پیدایش عده ای از انقلابیون که عده آن ها هم نسبتاً زیاد بود، آن قسمت از ایران هم سر از اطاعت مرکز برداشته و یاغی گری را آغاز کرده بودند. در بدو تشکیل کابینه قوام السلطنه هم چنین در کابینه های قبل برای برقراری امنیت و آسایش اهالی آن حدود اقدامات مؤثری بعمل می آمد ولی در کابینه قوام السلطنه اقدامات مؤثرتری بعمل آمد به این معنی که اردوئی به تنکابن اعزام داشت و در نتیجه با متمردین مشغول جنگ گردیدند.

قوای مسلح و انقلابیون تنکابن دارای سه رئیس متحد که عبارت از احسان الله خان ساعد الدوله (پسر سپهسالار) و شجاع السلطان بودند هر يك از اين سه نفر يك فرونت مخصوصی برای خود تشکیل داده بودند شجاع السلطان که کنار دریا را داشته، همین که صدای شلیك توپ اردوی دولتی را می شنود فرار را بر قرار ترجیح داده قوایش متواری می شوند

اردوی انقلابیون در آن طرف رود چالوس در موقع بیرون یشم روی تپه ها و جنگل های انبوه مواقع مستحکمی داشتند ابتدا از طرف اردوی دولتی چند نفر برای مذاکره و اتمام حجت با رؤسای آن ها اعزام می شوند، لیکن انقلابیون نمایندگان دولتی را محبوس کرده و روز بروز بر شرارت خود می افزودند و از هر طرف به قوای دولتی تعرض می کردند تا این که روز چهارم برج اسد توپ های کالیبر بزرگ و مهمات کامل برای اردوی دولتی

ص: 498

می رسد و همان روز هم از طرف دشمن حملات شدیده به قوای دولت می شود. بالاخره روز 15 برج اسد 1300 خورشیدی از طرف اردوی دولتی به بمباردمان مواقع و استحکامات و سنگر های انقلابیون شروع می شود و در نتیجه تأثیر توپ خانه که یاغیان فاقد آن بودند بفاصله دو ساعت تمام استحکامات و سنگر های آنان بتصرف قوای دولتی در می آید بقية السيف قوای انقلابیون فرار کرده خود را بسمت قشلاق می کشانند.

اقدامات ساعد الدوله

همین که فراری های عده شجاع السلطان که به قشلاق فرار کرده و وارد شهسوار می شوند از طرف ساعد الدوله به خلع سلاح آن ها مبادرت گشته پس از گرفتن اسلحه آن ها را خارج می نمایند.

اقدامات احسان الله خان

احسان الله خان که قوایش را در قله کوه جای داده بود همین که خبر جنگ را می شنود بفوريت براي كمك متحدین خود شتافته و چون از مغلوبیت و خلع سلاح آن ها مستحضر می شود برای جنگ با متحد دیگر خود یعنی ساعد الدوله عازم شهسوار می شود. ساعد. الدوله نیز هر قدر از توپ های شصت تیر و تفنگ و مهمات که می توانسته بوسیله دو هزار اسب حمل می کند و بطرف اردوی دولتی عقب نشینی می نماید و فوراً بوسیله سردار کبیر و اردوی دولتی به دولت اطلاع می دهد که او و برادران جنگجوی وی برای اطاعت و انقیاد او امر دولت حاضر هستند و بدین وسیله تسلیم دولت می گردند.

احسان الله خان نیز وارد شهسوار می شود و از آن جائی که از امکان مقاومت خود مأیوس بود، دستور می دهد که تمام تجهیزات خود که عبارت از مقداری توپ های بزرگ و كوچك و گلوله های تفنگ و غیره را به لحاف های کهنه پیچیده آتش بزنند، می گویند صدای انفجار و احتراق آن ها به (کنگا) رسیده بود. يك كرجی هم که از توپ های بزرگ و اسلحه پر کرده بود در دریا غرق می کند

ص: 499

تفرقه قوای احسان الله خان

قوای متعلق به احسان الله خان در نتیجه ورود به تنکابن بکلی از هم متفرق و پراکنده می گردد به این معنی که عده ای از آن ها توسط قوای ساعد الدوله خلع سلاح می شوند فقط عده معدودی در اطراف احسان الله خان باقی می مانند.

در خلال همین احوال هم ورقه چاپی به امضای کمیته شورای انقلاب در شهر رشت منتشر می گردد که مبنی بر این بود چون احسان الله خان فضولانه و بدون دستور از رشت به تنکابن رفته لذا مشارالیه از دایرۀ اتحاد ما خارج و ابدا ایشان را به سمتی نمی شناسیم

اوضاع رشت

سابقاً گفته شد که هیئتی از طرف دولت مأمور شد که با میرزا كوچك خان وارد مذاکره شده به اوضاع آشفته و در هم و بر هم گیلان خاتمه دهند؛ هیئت مزبور بالاخره پس از مذاکرات طولانی موفق گردید که بطریق ذیل به اصلاح امور آن خطه پردازد:

حکومت شهر رشت تا آخر برج اسد تحویل میرزا كوچك خان گردد و راه عبور و مرور از تهران به رشت آزاد بشود و نیز بندر انزلی (بندر پهلوی) به قوای میرزا كوچك خان تحویل داده شود و حفظ امنیت کلیه نقاط رشت بعهده قوای نامبرده واگذار گردد. و نیز از طرف خالو قربان هم شهر رشت تخلیه و تحویل قوای میرزا كوچك خان داده شود و خود میرزا كوچك خان در تحت تعلیمات و اوامر صادره از مرکز مشغول کار گردد؛ پس از پایان این مذاکرات میرزا كوچك خان نهایت کوشش را بعمل می آورد که هر چه زود تر طریق مرابطات عمومی گیلان و تهران را مفتوح و ایاب و ذهاب بشكل عادى جریان یابد

پس از تفرقه اردوی احسان الله خان در تنکابن احسان الله خان چند روزی در اطراف رشت توقف نموده در اثر نقاری که ما بین احسان الله خان و زعمای انقلابیون حادث شده بود، احسان الله خان بعنوان تعرض عازم باکو می شود؛ ولی همین که به انزلی (بندر

ص: 500

پهلوی) می رسد از طرف میرزا کوچنگ خانه سایرین به تعقیب او فرستاده بهشهر رشت برمی گردانند و پس از مذاکرات و گفتگو هایی که فیمابین می شود نقار حاصله مرتفع قشته نقشه جنگ جدیدی را در تنکابن طرح ریزی می نماید پس از این جریان از طرف مأمورین دولت از مذاکرات صلح با ميرزا كوچك خان موقتاً خودداری می شود.

قوای جدید احسان الله خان

از طرف ميرزا كوچك یک عده پانصد نفری و از طرفی خالو قربان یک عدة هفت صد نفری به احسان الله خان كمك داده می شود. این عده باضافة قواي موجد حسان الله خان از دو هزار نفر متجاوز بوده اند.

قوای نام برده در تحت فرماندهی احسان الله خان فرونت خود را از لاهیجان تا سفید رود امتداد داده بودند.

عکس

میرزا کوچک خان

قوای دولتی عبارت بودند از یک اردوی قزاق که در تحت فرماندهی سرهنگ محمد خان اداره می شد بعلاوه قشون تنكابن هم در تحت فرماندهی ساعد الدوله فرزند

ص: 501

سپهسالار و ساعد الملك اداره می شد؛ پس از يك سلسله محاربات طولانی انقلابیون بطوری دچار شکست می گردند که از دو هزار و چند صد نفر عده فقط یک عده پانصد شش صد نفری موفق بعقب نشینی و فرار می شوند و احسان الله خان نیز خود را به رشت می رساند؛ چون این شکست سکته بزرگی به موقعیت انقلابیون وارد کرده بود احسان الله خان مردم را در سبزه میدان رشت دعوت می نماید و يك نطق مفصلی دائر بر این که البته جبران این شکست خواهد شد، ایراد می کند.

در خلال این احوال بین خالو قربان و ميرزا كوچك خان برای تحویل گرفتن مالیه رشت نزاع می شود و متعاقب آن هم عمو اوغلی در رشت مقتول می گردد

بعلاوه خالو قربان در اوایل برج میزان 1300 خورشیدی از رشت فرار می نماید و اردوی دولتی نیز متوجه شهر رشت و تصرف آن می گردند؛ پس از ترمیم و تشكيل كابينة قوام السلطنه وزیر جنگ از تهران بطرف رشت حرکت می کند و در موقع حرکت می گوید یا از رشت مراجعت نخواهم کرد یا کار گیلان را یک سره می کنم.

قبلا در صفحه 444 گفته شد که شهر رشت از قوای بیگانه تخلیه شد و دولت بوسیله اعزام هیئتی به رشت در صدد بر آمد که با قوای جنگل بطریق مدارا وارد شده آن ها را خلع السلاح نماید.

دولت برای آن که کاملا در تصمیم خود موفق شده باشد بارتشتین وزیر مختار روسیه نیز وارد مذاکره شد که مشارالیه هم در این زمینه با دولت كمك كرده به قضيه گیلان خاتمه دهد.

وزیر مختار روسیه نیز بعلت آن که طرق تجارتی روسیه به ایران را از راه گیلان امن شده باشد یك سلسله اقداماتی در این مورد بعمل آورد و بوسیله قاصد های مخصوص خود و مبادله نامه ای با میرزا کوچک خان وارد مذاکره شد تا قضیه گیلان خاتمه یابد.

اينك متن دو نامۀ متبادلة بين طرفین که عیناً از روزنامۀ پرورش شماره 6 و 7 نقل

ص: 502

شده ذیلا برای مزید اطلاع خوانندگان درج می نمائیم:

مراسله رتشتین وزیر مختار روسیه به میرزا كوچك خان

رفیق محترم كوچك خان

من زیاده از حد از الطافی که بتوسط رفیق سعد الله درویش اظهار کرده و موافقت با سیاستی که من از طرف دولت شوروی مجری می کنم در نظر دارید، خوش وقت گردیدم و هم چنین متشکرم از شرایطی که بتوسط کلانتراف فرستاده بودید و لازم می دانید که به دولت پیشنهاد کنید با پروگرام شرایط و درخواست هائی که در نظر من نماینده مختار دولت جمهوری شوروی اشتراکی روس می گذرانید با دقت هر چه تمام تر خواندم لازم می دانم يك دفعه دیگر شما را متقاعد کنم بر این که من سعادت ایران را می خواهم و از برای استقلال و آزادی خارجی و داخلی این ملت می کوشم از برای همین مقصود من لا ينقطع در بیرون بردن قوای مسلح اجنبی از خاک گیلان می کوشیدم

من بمقصود خود رسیدم، یعنی قشون انگلیس و روس که عبارت باشد از قوای روس و آذربایجانی رفتند و خوش وقتم از این که اقدامات من بی نتیجه نماند و این اقدامات با نظریات تشکیلات دولتی و حزبی مسکو موافق آمد، در موقع انجام این کار فقط فکر من این بود که تنها امنیت می تواند ایران را از چنگ امپریالیست های خارجی که نسبت به ایران نظریات طمع کارانه دارند خلاص کند. من فکر می کردم که نظریات انگلیس ها این است که در شمال يك مخالفتی پدیدار کنند یا این که نا امنی را ادامه دهند و عملیات آن ها افکار مرا ثابت می کرد و بواسطه این نا امنی ها آن ها می توانند خودشان را حافظ تشکیلات دولتی و اقتصادی معرفی کنند؛ با منافع روسیه ضدیت کنند ایجاد خوف در میان درباریان و زمامداران بکنند و موقعیت خودشان را در جنوب مستحکم سازند تا سدی در جلوی خطر روسیون باشد و لازم نیست من از برای شما شرح بدهم که تا چه اندازه وضعیات سال گذشته گیلان نفوذ انگلیس ها را زیاد کرده و بنام نيك ما لطمه وارد آورد؛ حتی اخیراً هم اقدامات خود سرانه ساعد الدوله و

ص: 503

احسان الله خان در تنکابن کار مرا تأخیر انداخته اند و بازار آن ها را در تهران رواج دادند.

از برای همین مقصود من سعی کردم و می کنم که ترتیبی در رابطه شما با دولت تهران داده باشم هر چند سعادت من یاری نکرده است که شما را شخصاً ببینم، اما با سابقه خوب شما آشنا هستم و خدمات سابقۀ شما و پوزیسیون کنونی یعنی: مسروستکی ملیون را بسیار قیمتی می شمارم با آن امیدی که بدوستی شما دارم به خودم اجازه می دهم که گوشزد بکنم که بواسطه وضعیت مخصوص بین الملل از برای شما ممکن نشد با تاكتيك خودتان دولت را ترسانیده یا مجبور به بعضی تغییرات بکنید یا این که مملکتی را از نفوذ و حضور انگلیس ها آزاد نمائید باز هم تکرار می کنم که این تقصیر شما نیست بلکه بواسطه وضعیت بین الملل است و از زمان جنگ به این طرف روی داده است، چون که ما یعنی دولت شوروی در این موقع عملیات رولسیونی را نه تنها بی فایده بلکه مضر می دانیم

این است که فرم سیاست خود را تغییر و طریق دیگری اتخاذ می کنیم، هر چند از زمان عقد قرارداد ما با ایران که تغییر سیاست ما را نشان می دهد چند ماه بیش نگذشته است و قلیل مدتی است که من در ایران توقف دارم با وجود این همه پیشرفتی در سیاست خودمان ملاحظه می کنم؛ شکی نیست که نفوذ روحی آن ها نه تنها در شمال بلكه تا يك اندازه هم در جنوب متزلزل شده است؛ اما هنوز از حيث وسایل مادی نفوذشان زیاده است. باوجود، این گمان می رود که به كمك توده های حساس ملت بتوانیم این نفوذ را هم بر طرف سازیم این نظریات مرا وادار کرد که در رابطه شما با دولت مداخله نمائیم شما ملتفت هستید که از روی مواد قرارداد ما مجبور هستیم که دولت را از وجود و عملیات رولسیون های ایرانی مستخلص سازیم اجبار ما منحصر بود فقط بخارج کردن قوای انقلابی روسی و آذربایجانی از گیلان؛ از طرف دیگر از روی همان مواد قرارداد ما دعوت نشده ایم که در مقابل دولت از قوای انقلابی ایران را محافظت کنیم پس از آن که ما عدم مداخله در کار های داخلی ایران را قبول کردیم نمی بایستی در مقابل دولت از هيچ يك از اهالی دفاع کنیم؛ اگر چنان چه من يك هم چه

ص: 504

نقطه نظری را که حق من است اتخاذ می کردم حق داشتم که خود را کنار کشیده اعلان کنم که در رابطه دولت ایران و كوچك خان انقلابی، هیچ مدخلیتی ندارم.

این بود که در ملاقات اولی که من با سعد الله درویش کردم او را از نظریات خود یعنی ضرر امتداد عملیات انقلابی در شمال مستحضر ساخته و خواهش کردم که شما را از نظریات آگاه ساخته تا عملا مجری دارید.

بعد، پس از آن که از سعد الله درویش شنیدم که در میان ما توافق نظری پیدا شده است و شما حاضرید که سیاست خود را با سیاست من مطابق کنید زیاده از حد مشعوف شدم با وجود تمام شرایط من بالطبع گمان می کردم که پس از خروج قوای اجنبی و صدور تأمین از برای شما به توسط من شما یا خلع سلاح شده و يا به يك نقطه ای خودتان را کنار می کشیدید و در آن جا منتظر موقعی خواهید بود که شاید ملت ایران شما را بیاری خود بطلبند، اما شما این طور نکردید؛ از برای کنار کشیدن خودتان ترك عمليات شرح مبسوطی مبنی بر تقاضا به دولت ایران و به من پیشنهاد کردید مثل این بود که شما فقط بهمین شرایط حاضرید که به وعده های خودتان وفا کنید سیاست خودتان را با سیاست من مطابق نمائید و از دخالت اجنبی که بر ضد استقلال مملکت است جلوگیری کنید؛ این پزیسیون بنظر من مخالف می آمد؛ زیرا مانند این بود که شما در صورت عدم قبول این شرایط حاضرید که با انگلیس ها در عملیاتی که بر ضد استقلال آزادی این ملت مجری می دارند کمک نمائید؛ در موقع تخلیه گیلان از قشون روس و آذربایجان يك مسئله دیگری هم بروز کرد

این مسئله باز شدن راهی بود که نه تنها ایران را به روسیه بلکه با تمام دنیای خارجی متصل می سازد؛ بنظر من هر ملت پرست و وطن پرستی بیش از همه چیز باید آرزوی باز شدن این راه را داشته باشد بواسطه این که پس از باز شدن این راه نفس راحتی خواهد کشید

این راه ایران را از حیث اقتصاد با تمام دنیا متصل خواهد ساخت. این راه احتیاج اقتصادی ایران را با انگلیس کم خواهد کرد و بهمین درجه ضربت به نفوذ آن ها وارد خواهد آورد به شما پوشیده نیست که از فقدان روابط تجارتی

ص: 505

بسيار ممالک تا به چه اندازه فقر به ایران روی داده است و همین فقر مهم ترین حربه سیاسی و اقتصادی در دست آن ها خواهد بود بهمین جهت من گمان می کنم که اولین وظیفه شما كه يك شخص وطن پرست و ملت پرستی هستید این است که از هیچ گونه سعی در باز کردن راه گیلان دریغ نکنید و از برای کسانی که در این طریق کار می کنند، اشکالات فراهم نکنید؛ عوض تمام این ها من متأسفانه می بینم که شما بواسطه پروگرام تقاضا های خودتان در باز شدن يك هم چو دریچه ای که از برای حیات ایران لازم است جلوگیری می کنند حتی پس از غور در مواد تقاضا نامه شما، من به نقطه نظر رسمی بر نمی گشتم

اگر آن تقاضا نامه بهمان فرمی که نوشته شده بود و رفیق کلانتراف به من رسانید باقی می ماند؛ من گمان می کنم در آن فرمی که او نوشته شده بود تا يك اندازه قابل قبول بود چه از برای دولت و چه از برای من

البته شما ملتفت هستید که تقاضا های شما بهمان ترتیب که توسط رفیق کلانتر اوف پیشنهاد کرده بود، در ظرف يك شب صورت پذير نيست و يك مدت كم و بيش و كشمكش لازم دارد یقیناً شما منتظر اجرای کامل آن ها پیش از دست کشیدن از عملیات و تخلیه راه رشت نبودید همین طور هم از من منتظر اجرای فوری آن ها نبودید، زیرا بدون مقدمه و ارجاع به ادارات متفرقه دولت امکان پذیر نیست.

من گمان می کردم که در زمینه تقاضا هائی که بتوسط رفیق کلانتر اوف فرستاده بودید ممکن بود توافق نظری پیدا کنیم اما در ردیف این تقاضا های نوشته پیشنهادات دیگری بتوسط رفیق سعد الله درویش فرستادید که مشکل الاجری ترند، شما می خواهید که قزاق های ایرانی عقب بنشینند بطرف قزوین و ایالت گیلان را بکلی در دست شما باقی بگذارند.

می خواهید حکومت گیلان در دست یکی از رفقای نزديك شما باشد و به او حکومت با استقلال این ایالت داده شود هم چنین می خواهید که منافع این ایالت

ص: 506

مطلقاً راجع به شما باشد الی آخر ...

گذشته از آن مسئله ای که تا چه اندازه مجزا شدن ایالتی مثل گیلان برای آزادی و ترقی این ملت نافع و یا مضر است، من می خواهم اشاره بكنم كه يك هم چه تقاضائی از برای هیچ دولتی قابل قبول نیست.

وقتی که دولت شوروی در سنه 1919 حاضر بود که بطور صالحانه جنوب را به دنیکین و سیبری را به کلچاك واگذار نماید. «تصمیم کنفرانسی که در جزایر پولس تشکیل یافت» بواسطة لا علاجی بود و او را به مسائلی به این کار وادار می کردند که از دایره تفتیش او خارج بود آیا می توان امیدوار شد که دولت ایران با وجود شکست نخوردن از شما حاضر شده که مملکت و قدرت دولتی را این طور تقسیم کند، واقعاً هم وقتی که من يك هم چو معامله ای را به رئيس الوزراء حالیه قوام السلطنه پیشنهاد کردم بکلی رد کردند.

در این صورت از برای من واضح است که با یک هم چه شرایطی اگر شما در اجرای آن ها اصرار داشته باشید صلح در میان شما و دولت امکان پذیر نیست؛ این را بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق رضا خان سردار سپه چندین دفعه هم از من تقاضای اجازه کرد که این مسئله را بدستور قوام السلطنه به زور اسلحه بخاتمه برساند، هر دفعه من از او جلوگیری می کردم و وعده می دادم که مسئلۀ گیلان را بدون خونریزی خاتمه دهم.

اگر چنان چه حالا پس از رد قطعی پیشنهادات شما از طرف رئیس دولت من خود را کنار کشیده اعلان می کردم که در کار های داخلی ایران مداخله ندارم، یورش قزاق ها به فرونت شما حتمی بود و گیلان مبدل می شد به یک صحنه جنگ داخلی و خونریزی ملی اما من این کار را نمی توانم بکنم

بواسطه احساساتی که چه نسبت به شما و چه نسبت به ملت ایران دارم در همان جا من به رئيس الوزراء پیشنهاد کردم که از برای آخرین قدم و يك تخفيفى هم نسبت به شما حاضر شده ام از برای همین است که این کاغذ را می نویسم پیشنهادات من از

ص: 507

قرار ذیل است:

قزاقها عقب بنشینند بطرف قزوین و شما هم قوای خود را به جنگل عقب می برید.

من به شما اطمینان می دهم که قزاق ها مجدداً پیش نیایند و هم چنین از طرف شما هم به دولت اطمینان خواهم داد.

حکومت رشت با توافق نظر ما هر سه خواهد بود و قونسول من در رشت ملتفت خواهد بود که از طرف او و شما تجاوزاتی نشود.

به حکومت از برای حفظ امنيت يك قوه جزئی ژاندارم داده خواهد شد. و هم چنین قوای شما باید در يك عدد معین باشد که از طرف آن ها از برای دولت يا حكومت خطری متصور نباشد و لیکن آن عدد باید برای محافظت شما کافی باشد، معلوم است که نه از برای حکومت و نه از برای شما از خارج نباید کمکی برسد.

بالاخره به شما اطمينان يك مبلغی داده خواهد شد و بتوانید با آن مبلغ مخارج خود و قوای خود را عهده دار شوید

این مبلغ را یا از تمام ایالت بطور سرشکنی جمع خواهد شد و یا عبارت خواهد بود از این كه يك قسمت از مالیات ها را اختصاص خواهند داد.

من يك هم چه پیشنهادی را از هر دو طرف قابل قبول می بینم و با افتخارات و احتياجات هر دو طرف موافق می دانم نه دولت از شما و نه شما از دولت هیچ کدام از یک دیگر بهیچ وجه واهمه ای نخواهید داشت؛ گذشته از این شما دارای قوائی خواهید بود از برای موقعی که دولت ایران بطور قطعی خودش را به اجنبی بفروشد باید رفیق محترم خود را مستحضر بدارم و اطمینان بدهم از این که وضعیات شما و مسائلی را که ممکن است در آتیه از برای شما روی بدهد تمام را من در نظر دارم

من بکلی مطمئنم از این که این پیشنهاد از برای آتیه مذکور بهیچ وجه مضر نخواهد بود. در عوض کمکی خواهد بود از برای برقرار داشتن امنیت در شمال و بهمین مسئله گردش اقتصادی که از برای ملت ایران ضرری نخواهد داشت زیرا از روی تجربه دیده ایم که از سستی قوای مرکزی ملت ایران بهره مند نمی شد بلکه

ص: 508

استفادۀ آن ضعف فقط متوجه اجنبیان ستمگر بود.

فقط يك دولت قوی مرکزی می تواند عملیات امپریالیستی را در ایران مسدود نماید و چون که دولت مزبور لا علاجانه به ما متکی خواهد بود.

این است که عقب نشینی و تسلیم از برای او سخت تر از پیش می شود.

رفیق محترم را تصدیع می دهم از این که آخرین دفعه ایست که من در روابط شما با دولت ایران مداخله می نمایم

من از شما خواهش و التماس می کنم که مداخله مرا رد نکنید و باور بکنید که من از روی صمیمیت فقط می خواهم در این موقع سخت به ایران کمکی کرده باشم و همین شخص شما را که یک نفر سر دسته رشید ملیون می دانم فوق العاده محترم می شمارم اگر شما پیشنهاد مرا قبول نمائید و جوابش را بتوسط قاصدی که مراجعت می کند ،بفرستید من مطمئنم هیچ وقت پشیمان نخواهید شد اما اگر پیشنهاد مرا رد کنید من مجبور می شوم از اقدامات دست کشیده خودم را مجبور بكنم «با يك دردی در قلب» به تماشای يك جنگ و يك برادر کشی این که لطمه بزرگی به آزادی ملت ایران وارد خواهد آورد.

در خاتمه از صمیم قلب احترامات فائقه خود را تقدیم می دارم.» رتشتين

پاسخ میرزا كوچك خان به نامه رفیق رتشتین نماینده مختار جماهير متحده شوروی اجتماعی روسیه

رفیق محترم

خیلی خرسندم در مراسله اخیری که توسطه رفیق کلانتراف مرقوم فرمودید کاملا تصدیق دارید که ایران میدان غرضرانی اجانب و متعدیان عالم بشری بوده و حیات اجتماعی دست خوش استفاده سرمایه داران خارجی و منفعت پرستان داخلی است ضعف و لاابالیگری زمامداران دوره های متوالیه مرکز، لزوم اصلاحات داخلی را تأیید و هر گونه قیام و نهضتی را که متضمن اصلاحات اساسی مملکتی باشد، مشروع

ص: 509

می سازد.

من و یارانم در مشقت های فوق الطاقه چندین ساله هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرضات و فشار خارجی و خائنین داخلی، تأمین آزادی و آسایش رنجبران ستمدیده مملکتی و استقلال حکومت ملی و همه فداکاری بنده و احرار جنگل برای همین مقصود عالی بود و بس. شما که نماینده رسمی دولت جمهوری شوروی روسیه هستید و دولت شما را یگانه حامی و پشتیبان این مسلك و عقیده دانسته و می دانیم همین عقیده و اعتماد بود، دو سال قبل قشون سرخ ساوت روسیه را که بدون دعوتی به ایران آمدند با يك عالم اميد پذيرفتيم.

متأسفانه رؤسای بی احتیاط قشون شما و مفسدین داخلی نگذاشتند که استفاده کامل از این قوه کرده انقلاب را پیشرفتی دهیم اگر نظريه ما برخلاف مندرجات فوق الذکر بود شاید به اختلافات و هرج و مرج را که تولید کرده بودند وقعی نداده همان مصائب و زحمت را که به گیلان وارد شده بر تمام ایران تحمیل می کردیم ، ولی سعادت مملکتی و طرفداری رنجبران مجبورم کرد که از تعرضات آنان جلوگیری کرده انقلاب را در زمینه اساسی موافق با حوصله وحوائج عموم سوق دهم، من علاج قطعی و نجات واقعی ملت را از کلیه متاعب و موفقیت انقلاب مقدس می دانم ولی امروز که شما با نظریات صائبه حکومتی ساوت و اطلاعات وسیعه ای که در سیاست جارية مملكت و قضایای بین المللی دارید و کاملا در مراسله شریفه شرح دادید صلاح در سکوت وقوف این جمعیت در امر انقلاب می دانید من به اطمینان صداقت و آزادی خواهی شما هم عقیده می شوم که امروز ادامه انقلاب، استقلال سیاسی و اقتصادی مملکتی را جریحه دار نموده و نفوذ امپریالیست انگلیس را تقويت و ملوك الطوايفي را در اکناف ایران معمول می سازد

بنابر این ناچارم برای در هم شکستن پنجه های دسیسه کارانه آن ها سکوت و وقفه را گوارا شمرده و امید حکومت ساوت روسیه که محل رجاء تمام احرار عالم است جمعیت خود را به آرامش تشویق و توصیه نموده «و با دزدان اجتماعی که مخالف این

ص: 510

توصیه صمیمانه بودند مخالفت نمودم و چنان چه در مراسله خود تصریح کرده اید منتظر می مانم که سیاست دولتی تا چه پایه منافع توده اصلیه را در نظر گرفته و استقلال ایران را دفاع می کند

بعلاوه مترصدم که حکومت ساوت تا چه اندازه در زمینه آزادی خواهی خود و ملت ستمدیده ایران اظهار مساعدت و تعهدات کتبی شما در حیات اقتصادی مملکت چه تأثیری وارد خواهد کرد

بنابر این شرایطی را در زمینه پیشنهادات شما که متضمن بقاء و صلاح جمعیت و جلوگیری از حدوث بد نامی در انظار احرار خواهد کرد پیشنهاد و حتمی الاجراء می داند البته هیئت نمایندگان جمعیت آن را به نظر شریف خواهند رسانید یقین کنید که تأیید سیاست مشروحه در مراسله شما بحفظ مصالح مملکت مرا و جمعیت را تا حدی قانع کرده و امیدوارم که دولت ایران نیز از سکوت جمعیت استفاده سوء نکرده اصلاحات منظوره را در مملکت وجود خارجی دهد، در خاتمه تذکر می دهم مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز است، تجزیه گیلان را که مقدمات ملوك الطوایفی و ضعف ایران است خیانت صریح دانسته و می دانیم چنان چه پیشنهادات همیشگی ما به دولت رفع این توهم را می نماید ایام موفقیت مستدام باد.

كوچك جنگلی

در خلال این احوال شهر رشت بتصرف قوای دولتی در می آید (روز 22 برج میزان 1300 خورشیدی) وزیر جنگ وارد شهر رشت می گردد خالو قربان یکی از سران متحدین جنگل هم به دولت اظهار اطاعت و انقیاد می نماید و بکلی تسلیم دولت می گردد (پس از چندی هم با درجه سرهنگی وارد قشون می شود).

پایان کار و زندگانی میرزا کوچک خان

ميرزا كوچك خان نيز با قواى چريك خود به پسیخان ، يك فرسخی شهر رشت عقب نشینی می نماید پس از مصادمۀ دیگر به صومعه سرا عقب نشینی می کند قوای مشار الیه هم

ص: 511

رفته رفته از دور وی پراکنده شده و میرزا كوچك خان ناگزیر بعقب نشینی ادامه و تصمیم می گیرد که بطرف کوه های خلخال رفته به امیر عشایر معروف ملحق شود، ولی قبل از رسیدن بمقصد در قلعه رودخان محصور شده، ولی قوای نظامی نمی تواند آن جا را تصرف نمایند تا این که میرزا كوچك خان آن جا را تخلیه و بعقب نشینی ادامه می دهد.

نا گفته نگذریم که روز 29 صفر شبانه عده ای از قزاق ها را به قزاق خانه احضار و آن ها را فوراً بطرف رشت اعزام می نماید قبل از ورود قوای جدید به رشت قرار شده بود که از طرف میرزا كوچك خان نماینده ای به رشت فرستاده شود که با وزیر جنگ مذاکره نماید؛ بنابر این از طرف میرزا كوچك خان میرزا عبد الحسین خان شفائی به نمایندگی از طرف مشار الیه اعزام می شود و بمجرد ورود به رشت سردار سپه بعلت مخالفت با میرزا كوچك خان او را دستگیر و تحت الحفظ به تهران می فرستد و خود سردار سپه پس از چند روزی که در رشت توقف می نماید بطرف مرکز عزیمت می نماید و همین طور بین قوای دولتی و میرزا كوچك زد و خورد های مختصری بوقوع می پیوسته است حقیقت این است که دولت به هیچ ترتیب با ميرزا كوچك خان كنار نیامد، زیرا کینه ای که انگلیس ها نسبت به او داشتند مانع از این کار بود میرزا هم نه می توانست با دولت کنار بیاید و نه می توانست با دولت بجنگد و نه می خواست به خاک شوروی پناهنده شود، لذا بقیه قوای خود را مرخص کرد و چون مورد تعقیب دولت بود از طریق طالش بطرف کوه های خلخال بعزم رفتن نزد سردار عشایر در کوه ها میان بوران و برف گیر کرد بدواً رفيق با وفایش كائوك را سرما زد و خودش هم بهمان سرنوشت گرفتار شد تا این که عصر روز سه شنبه ششم ربيع الثاني ( تاریخ فوت میرزا كوچك خان روز دوم ربیع الثانی 1340 برابر یازدهم دلو 1300 خورشیدی می باشد) فوق العاده ای منتشر شد که میرزا كوچك خان و کائوک آلمانی در نتیجه تعقیب قزاق و پناهنده شدن آن ها به کوه ها از سرما یخ زده و مرده اند و سوار های طالش سر او را بریده به رشت فرستادند

ص: 512

تن بی سر او را همان جا دفن کردند و سرش را به تهران آورده در خیابان حرکت دادند و بعد در قبرستان حسن آباد (اداره آتش نشانی فعلی) دفن کردند نمایش سر میرزا خیلی مورد تنفر قرار گرفت زیرا مردم او را آزادی خواه با ایمان می دانستند، بهر حال بعد از شهریور 20 آزادی خواهان سر و تن را بنابر وصیت خود میرزا در سلیمان داراب مدفون ساختند

مختصری از زندگی میرزا کوچک خان

یونس معروف به میرزا كوچك فرزند میرزا بزرگ در محله استاد سرای رشت در سال 1298 قمری متولد گردید، یکی از طلاب علوم دینیه بود و مدتی از عمر را در تهران برای تحصیل علوم قدیمه صرف کرده و در ضمن تا دوره دوم مجلس شورای ملی با آزادی خواهان و مجاهدین تهران رفیق و در موقع خود همکاری می نمود. پس از آن که ناصر الملك (نایب السلطنه) بعلت آن که باید انتخابات تجدید شود؛ در مجلس را بست و عده ای از آزادی خواهان را به نقاط مختلف تبعید کرد من جمله میرزا كوچك خان باتفاق سردار محیی و ناصر الاسلام بطرف یزد تبعید شدند؛ ولی در این ضمن 5 نفر دیگر از دموکرات های تهران من جمله سید جلیل اردبیلی و مساوات و منتصر السلطان و دو نفر دیگر مجدداً به یزد تبعید شدند، حضرات موقعی که به قم رسیدند به بهانه این که راه امن نیست به وزارت داخله ( که در آن وقت بعهده قوام السلطنه بود) تلگراف کردند، جواباً دستور داده شد که در قم توقف نمایند تا دستور ثانوی فرستاده شود.

پس از هفت ماه اقامت در قم قضیه نهضت سالار الدوله در کرمانشاهان در گرفت و چون یار محمد خان که از دموکرات ها و آزادی خواهان بود، در این موقع با سالار الدوله در کرمانشاهان موافقت نموده بود؛ قبل از این پیش آمد مشار الیه با دموكرات ها كاملا در هر عملی و نهضتی موافقت می کرد به این سبب دولت به خیال این که عده ای از تبعید شدگان در قم از حزب دموکرات بودند ممکن است به یار محمد خان ملحق شوند، لذا فوراً تبعید شدگان به قم را شبانه به تهران می آورند و ابتدا برای مدت چند روزی در اداره

ص: 513

ژاندارمری (باغ شاه) تحت نظر قرار می دهند.

میرزا کوچک خان نیز در تمام این مدت همراه این عده بوده است در این اثنا قضيه سالار الدوله خاتمه پیدا می کند و این عده محبوسین را دولت مرخص می نماید نا گفته نگذریم موقعی که محمد علی شاه به حمایت دولت روسیه تزاری وارد گرگان شد و خیال داشت که به تهران آمده اوضاع مشروطه را بر هم زند، مجاهدین ایران از همه جا بهیجان آمده و برای جلو گیری از وی بطرف استرآباد حرکت کردند. ميرزا كوچك خان جزو این مجاهدین بوده و در استر آباد هدف گلوله مستبدین قرار می گیرد و در میدان جنگ می افتد. در موقع جمع آوری کشتگان بهداری صلیب سرخ روسیه تزاری ميرزا كوچك خان را که بواسطه جراحت وارده بی حال شده بود تحت معالجه قرار می دهد و او را به بادکوبه می فرستد میرزا کوچک خان پس از معالجه به ایران مراجعت می کند در همین اوان هم بهاء بيك و حسن روشنی به تهران آمده شروع به تشکیلات «اتحاد اسلام» می نمایند. میرزا كوچك خان هم داخل این جمعیت گشته تا اوایل جنگ عمومی که بطرف رشت و جنگل حرکت می کند و در آن جا با موافقت رفقای خود تشکیلات اتحاد اسلام را می دهد (1333 قمری) این تشکیلات چندین سال هم ادامه داشت و ضمناً در این اثنا ميرزا كوچك خان يك عده قوای مسلح اطراف خود جمع و اغلب با قوای انگلیس ها و روس ها جنگ و گریز می کرده است که شرح و عملیات وی را ذیلا از نظر خوانندگان می گذرانیم:

جنگ با قوای روسیه تزاری

انقلاب اکتبر 1917 کاخ امپراتوری تزار را واژگون ساخت (1336 قمری) جنگ های داخلی در روسیه بین انقلابیون و منشويك ها در گرفت انقلابیون روسیه با مخالفین خود سخت به مبارزه پرداختند.

قوای روسیه تزاری در ایران تحت فرماندهی ژنرال باراتوف همین که شنیدند در کشور روسیه انقلاب اکتبر اوضاع آن جا را دگرگون ساخته شیرازه انتظام آن از

ص: 514

هم گسیخت و نظم و ترتیب قشونی که در شمال و شمال غربی ایران داشتند، بهم خورد. این قشون که از دو دسته تشکیل شده بود تصمیم گرفتند به اوطان خود مراجعت نمایند دسته ای از این قشون تشکیل می شد از قزاق های سواره داوطلب و دسته دیگر از افراد پیاده غیر داوطلب در موقع مراجعت قزاق های پیاده غیر داوطلب به روسیه در پاره ای از شهر ها بقتل و غارت و چپاول اموال مردم پرداخته يك هرج و مرج و آنارشی مخصوصی در ایران ایجاد کرده بودند هنگام مراجعت این قوا همین که به حدود گیلان رسیدند ميرزا كوچك خان برای آن که از قتل و غارت آنان جلوگیری کرده باشد سر راه را به آن ها گرفت و يك سلسله جنگ هائی بین طرفین بوقوع پیوست. بالاخره قوای منهزم روسیه تصمیم گرفت که با میرزا كوچك خان و قوای جنگل وارد مذاکره شده طبق شرایطی از حدود گیلان عبور و ایران را تخلیه نمایند. نمایندگان طرفین - بطوری که در روزنامه پرورش درج شده چنین مذاکره و توافق نمودند که:

«اولا - نمایندگان جنگل اظهار نمودند عملیات روس های تزاری در ایران در اساس مودت فیما بین خلل وارد کرده و با این رویه ممکن است روابط همسایگی بکلی منقطع گردد و ضروری می دانیم که از این ببعد اقدامات لازمه برای جلوگیری از قطع روابط بعمل آید.

ثانياً- فرمانده قشون رشت «پالكونيك لرد كيپانیدزه» اظهار داشت که مطالب اظهار شده نمایندگان جنگل را به ژنرال باراتوف عرض کرده ام و ژنرال معظم الیه ریاست کل اردوئی که مقیم هستند و اردوئی خارج می شوند و اردوی مستحفظ را به ژنرال فشنگه داد و ژنرال فشنگه در رشت متوقف خواهد بود و قشون را بر طبق دستور معین روانه روسیه می نماید و اما راجع به رشت بر حسب پیشنهاد و تکلیفی که من کردم یک دسته پیش قراول ملی روس تشکیل گردد و از روی جدیت کار کرده و خلاف کاری ها را مرتفع سازد و درب های دکان مشرب فروشی بسته شود تا نظامیان روس در موقع استعمال شرب مرتکب خلاف کاری نشوند و در خصوص وقایع منجیل و خسارتی که متوجه مردم آن حدود شد پروتکلی تهیه کنند تا به کسانی که خسارت وارد شده به ژنرال فشنگه دستور داده شد

ص: 515

که خسارت را تأدیه و از خلاف کاری های نظامیان روس جلوگیری بعمل آورند پس از مذاکرات قرار بر این شد:

الف- یک عده پانزده نفری از طرف احرار جنگل بعنوان كمك به پيش قراول ملی روس که تشکیل یافته بعلت کمی عده داده شود.

ب- به رئیس ملی پیش قراول روس دو دستگاه درشکه شهری بدهند.

و- یک دستگاه تلفن منزل رئیس قشون رشت بگذارند و مصارف آن ها بعهده احرار جنگل است.

گ- در نقطه وسط شهر رشت منزلی برای اقامت پیش قراول های ملی روس و رئيس قشون تعیین گردد.

نمایندگان اظهار تمایل کردند که برای حفظ امنیت دائمی شهر قرار شود از ساعت هشت بعد از ظهر احدی از افراد نظامی روس و قشونی که از خط عراق برای عزیمت به روسیه عبور می نماید داخل شهر نشود؛ بعلاوه اقدامات مذکوره نمایندگان روس بعهده می گیرند که در ساعت لازم برای حفظ بقای امنیت اقدامات سریعه در صورتی که اخلال این قرارداد از طرف روس ها نشود بنمایند و در صورت اجحاف به اهالی چه شخصی و چه مالی باید پروتکلی از طرف پیش قراول ملی روس باتفاق نماینده جنگل نوشته شود و تأدیه خسارت که وارد شده بعمل آید.

در نتیجه این مذاکرات قرارداد بشرح بالا به زبان های روسی و فارسی نوشته شد، یکی برای رئیس قشون شهری دومی برای هیئت اتحاد اسلام و سومی به کمیته مجمع روسیون داده شد و قرار داد تا مدت دو ماه که تقریباً عبور قشون روس از خط رشت طول خواهد ،کشید مجری و معمول خواهد بود.

امضای این قرارداد باعث شد که قوای روسیه صفحه گیلان را مانند همدان و قزوین مورد قتل و غارت و چپاول قرار ندهند و با يك انتظام و هیئت مرتبی دسته دسته از خاك گيلان عبور و از بندر انزلی رهسپار روسیه گردند ضرب دستی که قوای جنگل بر قوای روسیه تزاری نشان داده بود چون بمب در فضای ایران صدا کرده و ملیون ایران

ص: 516

این عمل ميرزا كوچك خان را با دیده تحسین می نگریستند؛ میرزا كوچك خان نیز بر تشکیلات جنگل توسعه داد و در گوراب زرمخ مدرسۀ نظام تأسیس کرد و عده ای از جوانان گیلانی را در این مدرسه و اردو آن ها را به فنون نظامی آشنا ساخت.

مبارزه با انگلیس ها

ژنرال باراتوف از ایران خارج شد بین النهرین به تصرف انگلیس ها در آمد، عده ای از قوای روس که در تحت امر ژنرال پیچراخوف بودند از قصر شیرین و کرمانشاهان مراجعت کرده از طریق همدان و قزوین و گیلان خیال بازگشت به روسیه را داشتند. در این موقع عده ای از قوای عثمانی به قفقاز حمله کرده قسمتی از آن جا را اشغال کرده بودند و قصد داشتند که قوائی هم به ایران اعزام دارند.

در این موقع انگلیس ها از وضعیت داخلی روسیه هم چنین از وضعیت قوای عثمانی و آلمان نگران بوده درصدد برآمد در ایران حکومت مقتدری که با مقاصد آن ها توافق داشته باشد بوجود آورند؛ اما این حکومت با بودن يك عده قوای چندین هزار نفری در گیلان تقریباً غیر ممکن بنظر می رسید انگلیس ها درصدد برآمدند که با احرار جنگل با تدابیر سیاسی طرح دوستی ریخته آنان را با خود همراه نمایند و چون انگلیس ها قصد حمله به قفقاز را داشتند ناگزیر بودند عده ای قوا از طریق گیلان به قفقاز اعزام دارند اما با بودن ميرزا كوچك خان عبور این عده خالی از اشکال و بدون مصادمه و خونریزی بنظر نمی رسید.

بنا بر این کلنل استوکس انگلیسی را جهت مذاکره و عقد قراردادی به جنگل فرستادند شخص نام برده در باغ آتشگاه (3 کیلومتری رشت) با ميرزا كوچك خان و سران جنگل ملاقات نمود در این ملاقات طولانی شکست قطعی عثمانی ها در بین النهرین و وضعیت متحدین اروپای مرکزی و سیاست بین المللی مطرح مذاکره واقع گردید و نیات انگلیس ها تا اندازه ای برای جنگلی ها واضع شد انگلیس ها به ميرزا كوچك خان پیشنهاد کردند که حکومت ایران را به او واگذار نمایند و دولت انگلیس نیز نهایت

ص: 517

مساعدت را با چنین حکومتی خواهد نمود. اما ميرزا كوچك خان و سران جنگل فریب این قبیل و عده های پر مکر و ریب انگلیس ها را نخورده تسلیم افکار و عقاید و نظریات آن ها نشدند کلنل استو کس بدون اخذ نتیجه به قزوین مراجعت کرد و انگلیس ها بعلت آن که می بایستی قوائی به بادکوبه برسانند ناگزیر از جنگ بودند؛ اما چون موقعیت جنگلی ها مستحکم بود و از حیث افراد هم بر قوای انگلیس برتری داشتند، ژنرال دانسترویل فرمانده قوای انگلیس در ایران مجبور شد با ژنرال پیچرا خوف وارد مذاکره شده و او را به هر طوری ممکن است متقاعد نماید تا وی اقوای خود به كمك انگليس ها شتافته از خط گیلان عبور کند پیچرا خوف فرمانده سوار نظام تا نزدیکی منجیل رسید ولی همین که مشاهده کرد کوه های اطراف جاده بدست قوای جنگل می باشد و بدون جنگ ممکن نیست عبور کند پیشنهاداتی به میرزا كوچك خان نموده 48 ساعت ضرب الاجل معین کرد میرزا كوچك خان پیشنهادات ژنرال پیچر اخوف را رد کرد و جنگ در روز چهارم رمضان 1336 هجری در دو طرف رودخانه وینحل آغاز گردید. ژنرال پیچراخوف بعلت آن که توپ خانه و زره پوش ها و هواپیما های انگلیس از او حمایت می کرد بر قوای جنگل تلفاتی سنگین وارد کرد و عده ای در حدود 25 نفر اسیر از قوای جنگل گرفت و قوای میرزا كوچك خان ناگزیر شد مواضع خود را ترک و به جنگل عقب نشینی نماید، ولی دائماً بین دستجات ميرزا كوچك خان و قوای ژنرال دانسترویل انگلیسی و پیچرا- خوف روسی زد و خورد هائی بوقوع می پیوست. بالاخره انگلیس ها خود را به بندر انزلی رسانیدند.

ژنرال «دانسترویل» انگلیسی فرمانده قوائی بود که از بین النهرین به خاک ایران آمده از طریق کرمانشاهان و همدان و قزوین و گیلان خیال حمله و عزیمت به آذربایجان قفقاز را داشت ژنرال نامبرده با قوای خود به قزوین که می رسد متوجه می شود که ميرزا كوچك خان دارای قوای زیادی است و از عبور وی جلوگیری خواهد نمود، در صدد بر می آید که با میرزا كوچك خان هر طور هست کنار آمده خود را به بندر انزلی برساند ژنرال دانسترویل راجع به روابط خود و میرزا کوچک خان در كتاب مفصلی

ص: 518

که راجع به این جریانات نوشته در صفحه 39 چنین می گوید:

«در قزوین ما اطلاع پیدا کردیم که ادامه مسافرت عملی نخواهد شد. میرزا كوچك خان سرکرده گیلانی ها اخطار کرده بود که خیال ندارد به انگلیس ها از منطقه عملیات خودش اجازه عبور بدهد کمیته جنگلی ها با موافقت کمیته انقلابيه بالشويك ها كار می کرد و آن ها تصمیم گرفته بودند که از عبور مانع شود.»

نیز در صفحه 41 می نویسد:

«نهضت جنگل از طرف میرزا كوچك خان انقلابی معروف كه يك ايده آليست با شرف و منصفی است تشکیل یافته؛ پروگرام او حاوی همان افکار و اصول و مرام های مبتذل و غير قابل تحمل می باشد. من جمله:

«آزادی ،مساوات ،اخوت ایران مال ایرانیان است دور باد خارجی!» تصریح و سایر مواد پروگرام فایده ای ندارد همان اندازه که دروغ و کذب محض است بهمان نسبت هم زیاد می باشد دنیا از دست این مرام ها به ستوه آمده است.

پردۀ دوم این نمایش هم از آن نمایش کهنه و مبتذل است، ميرزا كوچك خان کمیته اجرائیه تشکیل می دهد؛ کمیته فوراً اختیارات او را در دست خود می گیرد. او خیال می کند که کمیته تحت اختیارش می باشد در صورتی که کمیته او را به جلو می راند...

قوای میرزا كوچك خان تحت فرماندهی فن پاسشن صاحب منصب آلمانی قرار گرفته و مشاقان اطریشی آن ها را تعلیم می دهند.

توپ های مسلسل و فشنگ های ساخت عثمانی عمده ترین قسمت اسلحه آن ها را تشکیل می دهند بنابر این، ما اولا در مقابل خودمان میرزا كوچك خان را داريم كه از حيث معلومات و اطلاعات خیلی محدود و بی نهایت هم خود پسند است.

میرزا كوچك خان خوشبخت بود از این که قوای روس از طریق گیلان اراضی ایران را تخلیه می کنند و امیدوار بود که روس ها برای همیشه دست از ایران کشیده و خواهند رفت و این پیش آمد به آن ها فرصت خواهد داد که در مقابل پرداخت مبلغ مختصری ذخاير و مهمات و اسلحه روس ها را از دستشان بگیرند.

ص: 519

بنابر این برای عقب نشینی و حرکت قوای روس تسهیلات ممكنه راحتى المقدور فراهم می نمودند.

کمیته های بلشویک ها و جنگلی ها در انزلی متفقاً کار می کردند و تعلیمات می دادند مقصود عمده آن ها هم جلوگیری از پیشرفت انگلیس ها بود.

بالشويك ها خیال می کردند که انگلیس ها مخصوصاً دنباله جنگ را ادامه می دهند و جنگلی ها هم خوف آن ها را داشتند که مبادا پس از طرد اسارات روس ها انگلیسی ها جانشین آن ها بشوند و بعلاوه آن ها تحت تأثیر مرام ایران مال ایرانیان است عمل می کردند و هر دو دسته فریب خورده آلت تحریکات ماهرانه دیگران شده بودند.

میرزا كوچك خان می گوید که پنج هزار سوار دارد، احتمال می رود که این مقدار را هم داشته باشد ولی چه مقدار قوا توانست در میدان جنگ حاضر کند و استعداد قوای مذکور از چه قرار بود؟ این ها سؤالاتی است که جواب های آن را حوادث آینده خواهد داد.»

هم چنین در صفحه 78 کتاب نام برده می نویسد:

در این موقع نهضت میرزا كوچك خان رو بتوسعه گذاشته بود. عقب نشینی ما پر و بالی به آمال و آرزو های او داده و حیثیتش در انظار بعد از این پیش آمد رو بفزونی گذاشت.

پروگرام عمل او در همان حالی که با مقاصد و آرزو های دموکرات های واقعی و حقیقی و جدی موافقت پیدا کرده بود؛ با مقاصد سيئه عوامل و عناصر بد عمل هم که فقط قصد قتل و غارت داشتند مساعد شده بود در طبقات اعیان و ممتازه هم میرزا كوچك خان طرفدارانی پیدا کرده و عمال و آژانس های او در قزوین و همدان و سایر شهرستان ها با نهایت جدیت مشغول تبلیغ و كار بودند؛ میرزا كوچك خان را در واقع ناجی ایران دانسته و یقین داشتند که قوای اجانب را از مملکت بیرون خواهد کرد و عظمت گذشته و دوره طلائی ایران را مسترد خواهد نمود

علاوه بر همۀ این ها این نکته را نیز باید تذکر بدهم که در آن موقع روح بالشویزم

ص: 520

در فضای عالم در پرواز بود و میکرب انقلاب را میان کلیه اقوام و ملل منتشر می نمود بنابر این نمی شد اطمینان حاصل کرد که ایران از سرایت این مرض محفوظ و در امان بماند؛ تصور می رفت درسی را که قشون روس در موقع اقامت خود داده بود، مانند تازیانه عبرت در افکار و روحیات جامعه تأثیرات لازمه را بخشیده باشد و لیکن طولی نکشید بعکس آن انتظار عیناً مشاهده شد با شرایط موجوده و وضعیت از هر جهت مساعد چیزی که باقی مانده بود این بود که میرزا كوچك خان بیرق های فتح و فیروزی خود را بر افراشته بطرف قزوین پیشرفت کند و پس از تصرف آن جا به تهران رفته مستقلا حکومت انقلابی خود را در مرکز تشکیل بدهد.

ميرزا كوچك خان با داشتن سرکردگان با نفوذ و تمایل عموم اهالی اگر چنان چه در همان موقع اقدام کرده بود، پیشرفت و موفقیتش کاملا تأمین بود. موعد عمل و اقدام هم رسیده بود، لیکن اوضاع جوی مساعد نبود و وقتی که هوا مساعد شد و او تصمیم گرفت که قوای خودش را بطرف مرکز حرکت بدهد ما این قدر ها قوت و قدرت پیدا کرده بودیم که به او اخطار کنیم (شه مات) میرزا كوچك خان در عقب خود مساعدت های مادی و معنوی آلمان و ترک ها را همراه داشت و از طرف دیگر توجهات کمیته اتفاق و ترقی هم با او بود.

«در سر راه او مطلقاً مانعی وجود نداشت ولی موقع عمل را از دست داد و ایران نجات یافت...»

هم چنین در صفحه 165 کتاب نام برده می نویسد:

«یکی از علل عمده پیشرفت ما این شد که قوای ابواب جمعی پیچراخوف نتوانستند در موقع عقب نشینی عمومی روس ها اراضی ایران را تخلیه کنند و من موفق شدم تصفیه قضایای مهم جنگل را در همان موقعی که لازم و ضروری بود بعهده آن ها واگذار نمایم؛ پیچراخوف روز 28 ماه مارس یعنی در همان روزی که میرزا كوچك خان بدون هیچ مانع و رادعی خیال داشت قزوین را تحت تصرف قوای خود در آورد وارد شهر شد.

ص: 521

اگر آن روز ميرزا كوچك خان موفق بتصرف قزوین شده بود در تهران بطور قطع بیرق جنگلی ها را باهتزاز در آورده و روز بعد سرتاسر شمال ایران از تحت نفوذ ما خارج می گردید.

در مشرق زمین موفقیت و پیشرفت های کوچک خیلی اهمیت پیدا می کند و مانند حریق در مدت قلیلی شعله ور می شود؛ بعلاوه جنگلی ها عده ای از اعضای کابینه وزراء را بطرفداری خود جلب و حاضر کرده بودند.

پیشرفت جنگلی ها قطعاً عامه مردم را به هوا خواهی آن ها جلب می نمود و دوره انقلاب تجدید می شد

این نکته را نبایستی فراموش کنیم که پیچراخوف با این که در جنگ ها مداخله نداشت معذلک به تنهائی گریبان مملکت را از اوضاع فلاکت بار نجات داد.

من خیلی میل داشتم شخصاً با ميرزا كوچك خان ملاقات بعمل آورده و راجع بپاره ای مسائل با او مذاکره کنم و لیکن عمال و آژانس های آلمان جدا مانع پیشرفت این مقصود بودند

عجالتاً من جدیت دارم زمینه ملاقات استوکس را با نمایندگان ميرزا كوچك خان فراهم کنم احتمال قوی می رود بتوانیم با آن ها کنار بیائیم و فيما بين موافقتی حاصل شود، وقتی قشون و قوای مکفی در تحت اختیار نداریم ناچاریم با مرور زمان وحربة زبان کار را از پیش ببریم

ميرزا كوچك خان شخصاً از طبقات پست و بقراری که شهرت دارد در مذهب خیلی متعصب است و از لحاظ هوش و عقل هم چندان مبرز نیست

بعقيدة من ميرزا كوچك خان از وطن پرستان حقیقی است و امثال او در ایران نادر و کمیاب است ولی مشار اليهم مانند همۀ وطن پرستان واقعی خط مشی غلطی را پیش گرفته و نمی تواند تشخیص بدهد که دیگران او را آلت پیشرفت مقاصد خود قرار داده اند قریب بیست نفر صاحب منصبان آلمانی و عثمانی و روس اطراف او را گرفته اند.

ص: 522

ميرزا كوچك خان معتقد است که این اشخاص در خدمت او هستند و برای پیشرفت مقاصد او کار می کنند غافل از این که آن ها مقاصد او را خنثی نموده و به اصل کار او ضرر می رسانند و تمام جدیت و همتشان مصروف به پیشرفت اغراض و مقاصد خودشان می شود

عجالتاً بطوری که قرائن کار نشان می دهد ميرزا كوچك خان آن قدر ها تشخيص داده است که خودش را به نفع دیگران به يك پرتگاه مهیب نیفکند و در لب پرتگاه خودش را نگاه دارد و اگر وسیله فراهم می شد و من می توانستم چند کلمه به گوش او بخوانم یقین دارم میرزا كوچك خان از سقوط قطعی نجات پیدا می کرد...»

در طی این سلسله جنگ ها از طرف انگلیس ها و هم چنین از طرف قوای جنگل بیانیه هایی منتشر می شد و منظور این بود که هر يك از طرفین عمل دیگری را خنثی نمایند و چون ژنرال دانسترویل انگلیسی در کتابی که راجع به این وقایع نوشته تنها به قاضی رفته و هر چه خواسته در آن کتاب بدون آن که محاکمه تاریخی شده باشد، ذکر کرده است که ما در این کتاب قسمت هائی از آن را ذکر کرده ایم.

در این کتاب ژنرال دانسترویل این طور وانمود کرده که میرزا كوچك خان و جنگلی ها آلت دست آلمان و عثمانی بوده اند؛ ما از نظر این که دفاع ميرزا كوچك خان را در این مورد گفته باشیم عیناً متن یکی از بیانیه های جنگل که عین آن از روزنامه پرورش شمارۀ 20 مورخ 26 اسفند 1322 درج شده نقل می نمائیم:

ماحق دفاع داریم

«هیچ با حسی نمی تواند کسی را که خانه و ناموس خود را حفظ می کند ملامت نماید، دفع ضرر از حقوق مشروعۀ هر ذی روحی است کسی که از خود دفع ضرر نکند کسی که حق مشروع خود را حراست ننماید کسی که در دین و وطن و ملیت خود را حفظ ننماید بلاشبهه بی دین و بی وجدان است؛ سفسطه و اشتباه کاری دشمن ضعیف آزار ما را اگر چه همه مسبوق هستند ولی ما هم لزوماً توضیح واضح می

ص: 523

نمائیم چرا فداکاری می کنیم چرا جوانان خود را بکشتن می دهیم، چرا سه سال است مشقت های گوناگون را تحمل می کنیم؟

چرا آسایش و زندگانی براحت را پشت پازده ایم؟

آیا برای دولت آلمان و عثمانی است؟

آیا برای بسط قدرت دیگران است؟

زهی حق سوزی که چنین نسبت بی شرمانه را دشمن به ما می دهد، پول گرفتن از غیر و فنا شدن طریقه اشخاص دنی و فرو مایه است آن هم مخصوص بعضی از درباری های امروزی ایران است ساحت تمام فدائیان گیلان مقدس تر از آن است که به چنین رذالت ها تن دهند باز هم مقالات سابق خود را مکرر می کنیم که ما فقط برای حفظ دیانت و شرافت خود قیام کرده ایم؛ ما برای استقلال وطن فدا می شویم برای آزادی و حریت ایران قربانی می دهیم دشمنان بزور اسلحه و پول و فریب دادن مردم نادان و بعضی از بی حمیتانی که در غیاب مجلس شورای ملی در مملکت ایران بغارت و يغما مشغول گشته می خواهند استقلال مارا محو کنند می خواهند قومیت ما را پایمال نمایند در این حال آیا ما حق دفاع نداریم؟

آیا کسی ما را در این دفاع مقدس ملامت می کند؟

آیا کسی ما را از این مبارزۀ حیاتی نهی خواهد کرد؟ زهی بی انصافی، تکلیف دشمن متجاوز تهمت و افترا است که تا بدین وسیله ظلم خود را مستور سازند، ولی این گونه مسائل چیزی نیست که مستور بماند؛ عملیات غدارانه این دشمن حقیقی ما را هر طفل غیر بالغی هم فهمیده است؛ انگلیس است که در ایران مداخله می کند و مداخله او سبب مداخله کردن دیگران شده است؛ انگلیس است که نمی گذارد ایرانی به اصلاحات مشغول شده و استقلال خود را محکم نماید؛ در این صورت اشتباه کاری و اباطیل او را رونقی نخواهد بود ما برای پاس حقوق این آب و خاک برای حفظ مدفن نیاکان بزرگوار و بالاخره برای حفظ قوانین اسلامی تا آخرین سر حد امکان دفاع کرده، فدا می شویم؛ یقین داریم که هر حساس منصفی تصدیق خواهد نمود که ما حق دفاع داریم.» هیئت اتحادیه اسلام

ص: 524

چون در این سلسله جنگ ها برای انگلیس ها جز تلف کردن مهمات و تلفات افراد و خستگی نتیجه دیگری نداشت جنگ با قوای جنگل را موافق مصلحت خود تشخیص نداده در صدد آشتی بر آمدند.

بهمین منظور اکشوت رئیس بانک شاهی و ویس کنسول رشت از جنگلی ها تقاضای ملاقات و متارکه جنگ را کرد در این مورد يك سلسله نوشتجات و اسنادی بین طرفین مبادله گردیده است؛ انگلیس ها برای آن که میرزا كوچك خان را متقاعد کرده باشند، در توشتجات خودشان تأکید و تصریح نموده اند که دولت انگلیس هیچ گونه نظر ارضی و مقاصد نظامی در ایران نداشته و با اجازه دولت ایران برای جلوگیری از دشمنان خود (آلمان - عثمانی) به قفقاز می روند و در اولین فرصت خاك ایران را ترك و تخلیه خواهند کرد و چون موقعیت ایران از لحاظ قطعی وموقعیت جنگلی ها از لحاظ کمی اسلحه و مهمات خوب نبود؛ جنگلی ها جز این که با انگلیس ها بطور شرافتمندانه ای کنار بیایند راه دیگری نداشتند؛ لذا متارکه نامه ای در هشت ماده در قريه صفه سر (يك كيلومتری رشت) امضا شد.

متن این متارکه نامه در روزنامه پرورش شماره 20 عیناً بچاپ رسیده و ما از نظر مزید اطلاع خوانندگان در این جا هم نقل می نمائیم:

«بتاریخ دوازدهم ماه اگوست 1918 که مطابق با ششم ذی القعده الحرام 1336 می باشد آقایان کلنل مایتوز رئیس قشون و جناب مستر مایر نماینده سیاسی انگلیس از طرف قشون انگلیس در شمال ایران برای اصلاح حاضر شدند، در باغ صفه سر با نمایندگان کمیته اتحاد اسلام که عبارت از آقای دکتر ابو القاسم خان و آقای میرزا رضا خان می باشند داخل مذاکره شده بشرایط ذیل عقد ائتلاف بستند:

1. نمایندگان کمیته اتحاد اسلام متعهد می شوند که قوای مسلحه در راه قزوین و انزلی که معروف راه عراق است و نزدیکی های آن نگاه ندارند.

توضیح آن که هرگاه قوای مسلحه دیگری سوای نظامیان انگلیس یا نظامیان دولت ایران عازم گیلان از راه عراق باشند نمایندگان نظامیان انگلیس قبول

ص: 525

می کنند که در جمال آباد آن ها را نگاه داشته تا کمیته اتحاد اسلام از مقاصد آن ها مستحضر شده در صورتی که بر علیه آن ها هستند حق دارند که در همان راه با قوه مسلحه ممانعت نمایند

2. نمایندگان اتحاد اسلام متعهد می شوند که صاحب منصبان خارجه را اخراج نموده و از دولت هائی که با دولت انگلیس در حال جنگند صاحب منصب استخدام ننمایند.

3. نمایندگان کمیته اتحاد اسلام متعهد می شوند تهیه خوراك لازمه برای قوة موجودۀ انگلیس در گیلان بنمایند و نمایندگان نظامی انگلیس هم متقبل می شوند که افراد مسلحه و غیره مسلحه برای جمع آوری آذوقه به صفحه گیلان اعزام ندارند.

4. نمایندگان اتحاد اسلام متعهد می شوند که اسرای دولت انگلیس را که عبارت از کاپیتان نوئل و لیوتنان موریس و کلنل شامالوف و کاپیتان استريك و صمصام الکتاب می باشند رد کرده اسرای کمیته اتحاد اسلام را در هر نقطه ای هست تحویل بگیرند.

5. نمایندگان قشون انگلیس متعهد می شوند که در داخلی ایران مداخله ننمایند مگر در صورتی که ایرانی ها با دشمنان انگلیس مساعدت کرده برضد انگلیس قیام نمایند.

6. نمایندگان قشون انگلیس قول دادند که بهیچ وجه در مقاصد کمیته اتحاد اسلام مادامی که مربوط به پیش بردن منافع دشمنان انگلیس نیست، ضدیت ننمایند. از اهالی دعوت بشود که برای حفظ خود حاکمی موقتاً انتخاب نمایند تا حکومت ایران نماینده خود را بفرستد.

7. نمایندگان طرفین متعهد می شود که قوای مسلحه آن ها بهیچ وجه داخل شهر نشوند.

محل امضاء كلنل ماتيوز - رئيس قشون

محل امضاء مستر مایر نماینده سیاسی انگلیس

محل امضاء نمایندگان هیئت اتحاد اسلام گیلان

دکتر ابوالقاسم خان - میرزا رضا خان 27 برج اسد دوازدهم ذی القعده یونت ایل 01336

ص: 526

هنگامی که بین میرزا كوچك خان و قوای انگلیس هنوز متارکه نشده بود و جنگ ادامه داشت دولت تهران برای این که از قوای میرزا كوچك خان بوسیله تشتت و تفرقه کاسته باشد، سید محمد تدین را که سابقه آشنائی با امیر عشایر خلخالی داشت به رشت روانه نمود تا با او وارد مذاکره شده و او را از اتحاد و همکاری با میرزا كوچك خان منصرف نماید تدین در این زمینه تا اندازه ای موفقیت نصیبش شد.

مدتی بین قوای جنگل و ارتش انگلیس صلح برقرار بود و انگلیس ها بلا مانع طبق شرایط منعقده می توانستند از خطه رشت بطرف بادکوبه رفت و آمد نمایند. در خلال این احوال حکومت وثوق الدوله روی کار آمد و چیزی نگذشت که قرارداد معروف اوت 1919 بین دولت ایران و دولت انگلستان منعقد شد، انگلیس ها مایل بودند که حکومت مرکزی را تقویت نمایند و نفوذ آن را در کلیه ایران بسط دهند. وجود میرزا كوچك خان یکی از موانع بزرگی بود که دولت انگلیس ناگزیر بود آن را به هر طوری هست مرتفع سازد بنابراین به ميرزا كوچك خان پیشنهاد کرد که تسلیم حکومت مرکزی شده او امر دولت تهران را اطاعت نماید؛ اما با انعقاد قرارداد 1919 که ملیون ایران را به مخالفت با آن بر می انگیخت میرزا کوچک خان و همراهانش محال بود اطاعت از چنین دولتی را بنماید؛ بعلاوه سران ملیون ایران هم از گوشه و کنار محرمانه به میرزا كوچك خان پیغام می دادند که با دولت تهران مخالفت و با انگلیس ها نیز بجنگ مبادرت نماید.

در این موقع انگلیس ها نامه ای به میرزا كوچك خان می نویسند که با تسلیم اوامر وثوق الدوله شده و یا در صورت عدم قبول وسائل راحتی او را انگلیس ها در عراق عرب فراهم نموده بدان جا مهاجرت نماید

اينك متن نامه انگلیس ها:

«آقای میرزا كوچك خان

در ماه اوت 1918 در وقتی که دشمنان ما عثماني ها بدون جهت خاک ایران را

ص: 527

528 / تاریخ کودتای 1299

محل تاخت و تاز خود قرار می دادند کارگذاران نظامی انگلیس که بملاحظه منافع ایران و خودشان مشغول حفظ خاک گیلان از این تاخت و تاز بودند با شما که میرزا كوچك خان می باشید و نمایندگان هیئت اتحاد اسلام برای موافقت فیما بین خودشان و قشون ما برای جلوگیری از خصم قراردادی منعقد نمودند.

مقصود از این قرارداد بطوری که در فوق ذکر شد - حفظ ایران از تاخت و تاز بود نه حفظ رعایای یاغی ایران از پادشاه و دولت ،آن ها قرارداد مزبور را چندی با صداقت مراعات نموده ولی بالاخره کراراً مدلول آن را نقض نموده اید؛ بدین جهت کار گذاران انگلیس حال خاتمه آن را اعلام می دارند

ثانياً بر کارگذاران دولت انگلیس مشهود است که قصد شما نسبت به دولت خودتان مشئوم و برخلاف صداقت است و اگر چه نمایندگان ما کراراً به شما تأکید نموده و نصیحت داده اند که با دولت کنار بیائید و شروط پیشنهاد شده بنظر ما عادلانه بوده و به شما هم اطلاع داده شد معهذا چنین صلاح دیده اید که به نصایح دوستانه ما اعتنا ننمائید و به مسلك شما نسبت به دولت خودتان اثری نبخشیده است.

بنابراین محض این که راه عذری و سوء تفاهمی نبوده باشد، چنین مناسب می دانم که توضیح صادقانه واضحی از وضع کار بدهم؛ چون قصد دولت انگلیس نسبت به مسلك شما کاملا دوستانه و مساعد می باشد؛ ملتفت خواهید بود که برای کار گذاران دولت انگلیس غیر ممکن است با رعایای ایران که عدم اطاعت و اطمینان از آن ها نسبت به دولت و پادشاه مشاهده می شود حفظ دوستی خود را بنمایند.

دولت انگلیس در کوشش برای اصلاحات ادارات ایران و اعاده نظم با دولت مشار اليها مشارکت دارد؛ بنابر این اگر شما در مسلك حاليه خودتان اصرار ورزید نه فقط دوستی کارگذاران انگلیس را از دست خواهید داد بلکه باید منتظر باشید که این ها برای ترتیب امور گیلان با دولت ایران همراهی نمایند

ولی نظر به روابط دوستی که سابقاً فیما بین بوده است، چنین مناسب می دانم که یک دفعه دیگر به شما نصیحت مشفقانه نمائیم و تأکید کنیم که با دولت ایران کنار

ص: 528

بیائید می توانید به مساعی جمیله ما مطمئن باشید که نگذاریم به شما صدمه وارد آیدو به شما و همراهان شما از روی توجه رفتار شود در صورتی که نتوانید خود را وادار به اطاعت دولت خودتان نمائید پس اگر وطن خواه با دیانت هستید از ایران خارج شوید تا وقت تغییر کند؛ در آن صورت ما حاضر هستیم که به شما در بین النهرین پناه داده و با شما آبرومندانه رفتار کنیم و در آن جا می توانید از مشاهده ترقیاتی که در تحت دلالت مشفقانه دولت انگلیس حاصل شده است، استفاده نمائید.

امید واثق حاصل است که بملاحظة مصالح خودتان و نظر به فواید قانون و نظم یکی از این دو فقره را قبول نمائید؛ اگر بعکس بدبختانه از اندرز دوستانه ما تغافل نمائید آن وقت اگر وضع ما نسبت به شما تغییر لون نماید، نباید ما را مورد اتهام آن قرار دهید لازم است جواب این مکتوب را کتبا در ظرف پنج روز که آخر روز پنج شنبه 13 حمل که مطابق با دوم رجب است بدهید و اگر در ظرف مدت جواب نرسد، هم چو خواهیم دانست که نصیحت ما قبول نشده است.(1)

از طرف کاپیتان ویکهم رئیس اداره سیاسی

ميرزا كوچك خان تسليم اولتیماتوم انگلیس ها نشد و بالاخره کار بجنگ منتهی گردید قوای قزاق ایرانی در تحت فرماندهی کلنل استار وسلسکی بطرف رشت حرکت کرد؛ عده قوای انگلیس نیز بطرفداری قوای قزاق از قزوین بطرف رشت حرکت کرد

وثوق الدوله برای یک سره کردن کار جنگل متوسل به ساعد الدوله پسر سپهسالار شد که از تنکابن عده ای قوا تهیه کرده به جنگل حمله نماید؛ اما قوای ساعد الدوله در مقابل دکتر حشمت که فرماندهی قسمتی از قوای جنگل را داشت، نتوانست پایداری کند. قوای ساعد الدوله سخت شکست خورد در خلال این احوال نفوذ انقلابیون

ص: 529


1- رونوشت این سند از آقای مظفر زاده که یکی از احرار جنگل بود و فعلا نماینده محترم گیلان (دورۀ چهاردهم) می باشد گرفته شده است.

روسیه مستقر گردید و در داخله آن کشور موفقیت هائی نصیب ارتش سرخ شد دیر یا زود قفقازيه بتصرف آنان در می آمد و با سر حدات شمالی ایران تماس حاصل می نمودند. بنابراین انگلیس ها و حکومت وثوق الدوله این حوادث را پیش بینی نموده و پی برده بودند که قوای جنگل اگر هم منهزم و یا پاشیده شود سران آن پس از چندی دوباره گردهم جمع شده ایجاد نیروئی خواهند کرد بهترین راهی که آن ها را به هدف نزدیک می کرد این بود که با میرزا كوچك خان کنار آمده یک طوری او را راضی نمایند؛ لذا وثوق الدوله عده ای را از طرف خود به جنگل اعزام نمود و به میرزا كوچك خان تکلیف کرد در صورتی که اطاعت اوامر مرکز را بنماید فرمان فرمائی گیلان و سواحل بحر خزر را به او واگذار خواهند کرد میرزا كوچك خان نتوانست در این موقع با دولت کنار بیاید و پیغام داده بود که من با دولت های دست نشانده اجنبی کار نخواهم کرد؛ جنگ از چند جبهه آغاز گردید و عده زیادی تلفات بطرفین وارد شد؛ دکتر حشمت که از فرماندهان قوای نظامی جنگل بود در قلعه گردن تنکابن محصور شد و در مقابل قوای قزاق هم چنان پایداری می نمود و رتمیستر تیکا چنکوف بفکر خدعه بر آمد و به دکتر حشمت پیشنهاد متارکه و تسلیم نمود با این که تأمین جانی و اطمینان به دکتر حشمت و افراد او داده شده بود معهذا وی را تحت نظر گرفته به رشت آوردند و در آن جا پس از يك جلسه محاکمه او را بدار آویختند. قوای جنگل نیز منهزم گردید. میرزا کوچک خان با عده ای به جنگل عقب نشینی کردند در خلال این احوال حکومت آذربایجان قفقاز سقوط کرد و سفاین جنگی انقلابیون روسیه به سواحل انزلی نزديك شده با صدای چند شليك توپ اوضاع گیلان را دگرگون و قوای پراکنده جنگل نیز از نو گرد هم آمده قوام گرفتند.

بهانه روس ها برای پیاده شدن به سواحل ایران این بود که چون عده ای از سفاین روسیه به سواحل ایران پناهنده شده زیر نظر قوای انگلیس قرار گرفته است؛ برای استرداد آن ها آمده اند و دیگر این که قوای روسیه انقلابی می گفتند به چه مناسبت قوای انگلیس که در قفقاز كمك به دشمنان ما کردند و ما با آن ها زد و خورد کرده ایم و فعلا

ص: 530

هم از قوای دشمنان ما حمایت و پشتیبانی می نمایند؛ این قوا برای تخلیه نفوذ انگلیس به سواحل ایران آمده است.

اوضاع گیلان با ورود قوای ارتش سرخ دگرگون گردید و انقلابیون گیلان نیز ورود این قوا را به سواحل ایران مغتنم شمرده چنان که گفتیم مجدداً دور هم جمع شده حکومت جمهوری را در رشت اعلام و نفوذ خود را در آن خطه بسط دادند؛ ارتش سرخ پس از پیاده شدن به سواحل ایران با میرزا كوچك خان در كشتی كورسك در مرداب انزلی شفاهاً قراردادی بسته و از او تا اندازه ای حمایت کردند.

نکته قابل توجه این است که کلیه کابینه های ایران عملیات جنگل و اقدامات میرزا كوچك خان را تا كابينه سلف خود بجا و بمورد دانسته و حتی برسمیت شناخته و مدارک و اسنادی هم در این مورد زیاد دیده شده که اینک برای مزید اطلاع خوانندگان بدرج دو سند می پردازیم.

كابينه وثوق الدوله خواست که با جنگلی ها کنار بیاید کسانی را مأمور کرده بود که با میرزا كوچك خان وارد مذاکره شوند از جمله میرزا احمد خان آذری کفیل حکومت رشت چند ماهی در رشت توقف نمود و چون مذاکراتش بجایی نرسید و از طرفی و ثوق الدوله هم تصمیم گرفت که او را بواسطه عدم موفقیت از گیلان احضار نماید؛ آذری متوجه شده در صدد بر آمد که بمركز الغاء شبهه نموده این طور وانمود کند که ميرزا كوچك خان اظهار اطاعت و انقیاد به دولت کرده است.

لذا تلگراف ساختگی که حاکی از اظهار اطاعت میرزا كوچك خان بوده از طرف مشارالیه به وثوق الدوله مخابره می نماید و وثوق الدوله چون از جریان قضا یا خبر نداشت؛ بتصور اين كه ميرزا كوچك خان تسلیم شده است تلگرافی به مشارالیه می نماید؛ اينك متن این دو تلگراف را با این که یکی از آن ها ساختگی است، بنظر خوانندگان می رسانیم:

رونوشت متن تلگراف میرزا كوچك خان به وثوق الدوله

«حضور مبارك بندگان مستطاب اشرف اعظم آقای وثوق الدوله رئيس الوزراء مملكت

ص: 531

ایران دامت شوكة العالي.

در این موقع که حضرت اجل میرزا احمد خان آذری کفیل محترم ایالت گیلان ابلاغ او امر مطاعه و نیات مقدسه بندگان حضرت اشرف دامت عظمته را به این جمعیت فرمودند به مقام جسارت آمده خاطر مقدس را مستحضر می دارد؛ این جمعیت از چندین سال به این طرف با فداکاری ها و جان فشانی های فوق العاده که متحمل شده اند بغیر از خدمت گذاری به ابناء وطن و حفظ استقلال مملکت و رفاهیت و آسایش عامه به هیچ اقدامی مبادرت نورزیده همیشه آرزومند قدرت و سطوت اولیای دولت بودند، ولی متأسفانه بعضی از عناصر مغرض این نیات پاک جمعیت را در حضور مبارك سوء تفسير نموده و بدبختانه موقعی به ایجاد يك نوع سوء تفاهمی گشته فدویان را متمرد و مخل آسایش مملکت قلمداد نموده و بالاخره باعث همه خسارات و خون ریزی گشتند در تمام این مراحل باز هم جمعیت بهیچ وجه قصد مخاصمه نداشتند، در مقابل قشون دولتی همیشه راه دفاع را پیش گرفته در این موقع که جمعیت مقاصد مقدسه بندگان حضرت اشرف را برای حفظ قومیت و شرافت مملکت تصدیق می نماید؛ با کمال افتخار و صمیمیت بحضور مقدس اطمینان کامل می دهم که چاکر و تمام افراد جمعیت از این تاریخ کاملا مطيع اوامر دولت معظم خود بوده و بكلى ترك مخاصمه نموده ایم و به هیچ وجه در اجرای اوامر مطاعه و در جان فشانی و خدمت گذاری مملکت قصور نخواهیم ورزید، عموم جمعیت از طرف قرين الشرف امیدوار بمراحم عالیه بود و یقین دارند که در سایه مکارم وافیه در آتیه شرافت آن ها کاملا تأمین خواهد شد.» كوچك

تلگراف وثوق الدوله به میرزا كوچك خان

توسط جناب اجل آقای میرزا احمد خان کفیل حکومت گیلان زیده اقباله

جناب آقای میرزا كوچك خان زیده اقباله تلگرافی که بعد از ابلاغ مقاصد دولت و ترك مخاصمه بتوسط آقای کفیل حکومت مخابره نموده بودید و اصل گردید با هیچ بیانی نمی توانم از این پیش آمد مسرت قلبی خود را اظهار نمایم؛ زیرا مناقشات اخلاقی

ص: 532

عکس

ص: 533

که موجب این همه زحمت و بد بختی شده بحمد الله مرتفع گردید؛ باید به شما و خود تبريك بگویم که مساعی و اهتمامات من در رفع این بدبختی که هر دقیقه دوام آن متضمن ضرر جدیدی برای مملکت بود مؤثر واقع شده و شما هم با حسن نیت و صمیمیت مقاصد خیرخواهانه دولت را استقبال نموده اید؛ لازم می دانم جناب عالی را مستحضر نمایم که هیچ وقت این جانب مایل نبودم این مناقشات و اختلافات دوام پیدا کند، بلکه به حسن ظن و اطلاعی که به وطن خواهی و صمیمیت شما پیدا کرده بودم نمی خواستم حقیقت را بر جناب عالی مکشوف نموده نگذارم قوای اخلاقی و فکری و مادی خودتان را بیهوده صرف نمائید؛ عملیات جناب عالی که در موقع برای رفع خطر از مملکت بموقع و مفید بود در موقع دیگر بالعکس جز خرابی و خسارت و خونریزی نتیجه ای نداشت و تلفات اموال و اشخاص از هر طرف تضبیع بیهوده مال و جان فرزندان مملکت بود؛ پس باید عناصر عاقل و علاقمند مملکت مصلحت را تشخیص داده هیچ وقت نگذارند نیت خالص و وجدان پاک آن ها به اشتباه و اغراض مفسدین آلایش پیدا کند، این جانب همان طور که بوسیله آقای کفیل حکومت در ضمن ابلاغ مقاصد دولت نوشته ام با جناب عالی نظر مساعد داشته همه طور همراهی و مساعدت خواهم نمود و امیدوارم حالا که خودتان حقیقت را دانسته و تشخیص خیر و صلاح مملکت را داده اید دولت هم از احساسات وطن پرستانه و غیرت و عصبیت ملی شما استفاده نموده اتحاد صمیمیت نتیجه مطلوب خود را که سعادت مملکت و آسایش اهالی است بدهد البته در باب اجرای شرایط بطوری که به آقای کفیل حکومت قرار داده اید زودتر تشکیل کمیسیون نموده برای تفرقه جمعیت و تسلیم اسلحه و تعیین تکلیف افراد اقدامات خواهند نمود. وثوق الدوله - ریاست وزراء

جنگلی ها همین که فهمیدند میرزا احمد خان آذری کفیل حکومت رشت تلگرافی از طرف آن ها به دولت مخابره نموده و بواسطه پاره ای جریان های دیگر نسبت به وی بد گمان شده او را گرفته و در جنگل محبوس نمودند.

حکومت وثوق الدوله چنان که شرح آن در کتاب زندگی سیاسی سلطان احمد شاه

ص: 534

قاجار آمده سقوط کرد و کابینه مشیر الدوله بطور مسالمت با ميرزا كوچك خان وارد مذاکره شد؛ کابینه مشیر الدوله هم چنان که در این کتاب دیدیم ساقط شد و کابینه سپهدار و سپس کابینه سیاه هر يك بعد از دیگری روی کار آمدند و اوضاع گیلان هم چنان بحال خود باقی بود تا کابینه قوام السلطنه که در آخرین روز های عمر خود به وقایع گیلان خاتمه داد

ميرزا كوچك خان شخصاً آدم وطن پرست مذهبی و درستی بوده و زمانی که زمام امور قسمت هائی از گیلان در دستش بوده بطور عدالت و مسالمت با مردم رفتار می کرده و هرگز تعدی و اجحافی از طرف شخص او نسبت به اشخاص نمی شده است.

تا آن جائی که می توان قضاوت کرد روی هم رفته قیام جنگل منافع و مضاری برای ایران داشته است ولی بتصور من منافع قیام جنگل بیش از مضار آن بوده و شاید تا حدی هم در حفظ استقلال ایران دخالت داشته است راجع به جنگل بیش از این ها می توان چیز نوشت ولی چون طبق اطلاعی که نگارنده این کتاب دارد اخیراً آقای مدنی مدیر روزنامه پرورش و جمعی دیگر از احرار سابق جنگل در صددند که راجع به این وقایع کتاب جامعی تألیف نمایند.

سال ها پس از انتشار این کتاب چند جلد کتاب در باره وقایع جنگل بچاپ رسیده است.

محمد ساعد مراغه ای کنسول تفلیس و باکو و نخست وزیر اسبق ضمن بازگو کردن خاطرات خود به روزنامه اراده آذربایجان در آذر ماه 1352 درباره میرزا كوچك چنین بیان داشته است:

«او را می شناختم خیلی خوب و از نزديك آشنائی من و ميرزا كوچك خان بطرز عجیبی آغاز شد من کنسول تفلیس بودم و برای بازرسی به باد کو به آمده بودم به من اطلاع دادند که چهار نفر ایرانی مجروح در يك كشتی روسی بسر می برند و کشتی در باد کوبه لنگر انداخته است و از من تقاضا شد که بروم و آن ها را تحویل بگیرم به این طریق من با میرزا کوچک خان که یکی از این چهار تن بود آشنا شدم. آن ها

ص: 535

چنان زخمی و باصطلاح آسیب دیده بودند که هوش و حواسی نداشتند، حتی تا دو سه روز بعد از آن که آن ها را در بیمارستان بستری کردیم به هوش نیامدند و دو تن از آن ها در همان حال فوت کردند میرزا کوچک خان جزو دو تن باقی مانده بود، آن ها آن قدر در بیمارستان ماندند تا حالشان جا آمد و شفا یافتند بعد ها میرزا كوچك خان برای من تعریف کرد که علت زخمی شدنش آن بوده است که جزو مخالفان با سپاه محمد علی میرزا در جنگ ترکمن صحرا نبرد کرده است و این همان جنگی است که منجر به شکست قطعی محمد علی میرزا و فرار او برای همیشه شد میرزا كوچك خان به من گفت که از هواداران آزادی و شیفتگان مبارزۀ آزاد کننده در راه حفظ استقلال ایران است.

ایرانی وطن پرستی بود و دولت هم از تهران دستور داد که مخارج معالجه او تمام و کمال پرداخته شود، روس ها هم خلق و خوی او را سخت می پسندیدند و خیلی به وی علاقه داشتند؛ روزی که میرزا كوچك خان از بیمارستان مرخص شد، یک راست بسراغ من آمد و به من گفت که هرگز دوستی مرا از دست نخواهد داد و همواره مترصد آن خواهد بود که خدمتی برای من انجام دهد.

این گذشت روزی در باد کوبه بودم خبر دادند که کنسولی از طرف میرزا - كوچك خان به بادکوبه آمده و سفیری نیز به مسکو اعزام شده است تا موجودیت حکومت جنگل را اعلام دارد من بشدت ناراحت شدم نامه ای توسط حاج محمد علی داود زاده برادر مرحوم پور داود برای میرزا كوچك خان نوشتم به او نوشتم که تو با آن همه وطن پرستی که داشتی به چه دلیل حاضر شدی که در ایران آن هم در بخشی از ایران جمهوری اعلام کنی این کار تو به وحدت و استقلال ایران لطمه خواهد زد دیری نخواهد گذشت که در کنار جمهوری گیلان جمهوری خراسان و جمهوری آذربایجان و غیره تشکیل خواهد شد و دیر یا زود کار ایران به تجزیه قطعی و انفصال همیشگی خواهد انجامید. خلاصه آن چه وظیفه میهنی و علاقه ام در حق ایران بود نوشتم میرزا كوچك خان آدم وطن پرستی بود ولی داعیه های فراوان داشت و مهم تر از همه

ص: 536

این ها با همه علاقه و عشقش به ایران متأسفانه در مبارزاتش جهت مشخص و معینی نداشت. بنابراین جوابی نداد اما کنسولش را احضار کرد و برای من پیغام فرستاد که از طرف من شما در بادکوبه و در مسکو سفیر ایران هستید. بعد ها هم تا زمان مرگ روابط ما حسنه بود و او برای من برنج و ماهی و اردک می فرستاد و من هم تحفه هایش بی جواب نمی گذاشتم روی هم رفته ميرزا كوچك خان مردی مذهبی بود که می خواست افکار انقلابی را در جامعه مذهب عرضه کند فوق العاده تیز هوش سریع الانتقال و برنده و قاطع بود.

23.کشف کمیته سری

اشاره

روز 22 محرم عده ای از رجال و محترمین بنام این که کمیته سری بمنظور سوء قصد نسبت به دو نفر از اعضای کابینه (سردار سپه و قوام السلطنه ) داشته جلب و تحت توقیف و باز پرسی در اداره قزاق خانه در آمدند و جمع کثیری را بنام اعضای کمیته نامبرده بشرح ذیل بازداشت نمودند:

1. ظهير الاسلام 2. ضياء السلطان 3. میرزا احمد خان برادر سالار فاتح 4. عون السلطنه 5. میرزا اسحق خان رهبر 6. سالار منصور قزوینی 7. هشترودی 8. میرزا احمد خان تنکابنی 9. معدل الملك شیرازی 10. مشاور اعظم 11. مشار الملك (موقعی که برای دستگیری مشار الملك می روند مشار الیه به دربار سلطنتی متحصن می گردد ولی بعداً تحت بازداشت در می آید) 12. نیر السلطان 13. نصير الملك 14. معزز السلطان 15. منتخب السلطان و چند نفر دیگر که گویا از نظامیان هم بین آن ها بوده است.

برای بازپرسی از اعضای این کمیته کمیسیونی در اداره قزاق خانه در تحت نظر نمایندگان وزارت دادگستری و شهربانی و قزاق خانه منعقد گردید، ولی در بازپرسی اولیه برخی از این عده با خشونت و تشدد جواب داده بودند. بالاخره روز 14 میزان در اثر بازپرسی برائت عده ای از آقایان حاصل گردید و آن ها را در روز نامبرده آزاد کردند.

ص: 537

رضا خان می خواست به موازات سیاست تحبیب و تطمیع که پیش گرفته بود ملت و خصوصاً مخالفین خود را مرعوب سازد تاکسی بفکر ترور کردن و توطئه بر ضد او نیفتد به این جهت مترصد فرصت بود که موضوعی بدست آورد و با ابراز شدت عمل و تنبیه سخت زهر چشمی از مخالفین خود بگیرد؛ توطئه ظهیر الاسلام فرصت مناسبی بدست او داد که منظور خود را عملی سازد. وقتی توطئه ظهیر الاسلام و رفقایش کشف شد حاکم نظامی تهران اعلامیه ای منتشر ساخت (متن اعلامیه ذیلا چاپ می شود) و توطئه کنندگان را تهدید به تعقیب جدی قضیه (واحاله پرونده به محکمه) نمود. راست است که توطئه ظهیر الاسلام ومشار الملك اهميت كامل داشت و سردار سپه نیز در جستجوی چنین قضیه ای بود که زهر چشم از مردم و دشمنان خود بگیرد؛ ولى ظهير الاسلام يك شخصیت برجسته و از خاندان روحانی درجه اول و منتسب به خاندان سلطنتی داماد (مظفر الدین شاه) بود و کشتن او عده ای دشمن متنفذ و قوی برای سردار سپه ایجاد می کرد و ممکن بود، دربار را نیز بر ضد او بر انگیزد، وانگهی این قضیه در موقعی اتفاق افتاد که هنوز پای سردار سپه بحد کافی استوار نشده و متزلزل کردن و از ریشه کندن او چندان دشوار نبود به این جهت قضیه توطئه را با آن که اعلامیه ای درباره اش منتشر شد برای حصول منظور اصلی کافی ندید و باز هم مترصد فرصت بود اتفاقاً این فرصت خیلی زود فرا رسید و بهانه خوبی بدست سردار سپه داد که حکم تیر باران صادر کند و مردم را متوجه تیر باران سازد. دو نفر ژاندارم که متهم به دست اندازی بهتك عصمت و عفاف يك دختر شده و دو نفر قزاق که بر خلاف وظیفۀ سپاهی گری پشت بخدمت مملکت و وطن!! کرده بودند، بحکم سردار سپه تیر باران شدند و در این موضوع هم اعلامیه ای صادر شد؛ ولی این اعلامیه که خیلی شدید اللحن و حاوی عبارات خشن تهدید آمیز بود، برخلاف اعلامیه مربوط به قضیه ظهیر الاسلام به امضای شخص سردار سپه بود، او این نکته معرفت الروحی رارعایت کرده و این اعلامیه را بنام خود منتشر ساخته بود.

اينك متن هر دو اعلامیه که اولی بامضای حاکم نظامی تهران و دومی به امضای شخص سردار سپه است

ص: 538

ابلاغیه حکومت نظامی

برای استحضار خاطر عامه اعلام می دارد که در تعقیب اقرار اشخاصی که مأمور سوء قصد به دو نفر از اعضاء محترم هیئت دولت حاضر بودند کشف توطئه و دسته بندی مفصل و خطیری گردیده و مباشرت و ریاست ظهیر الاسلام و مشار الملك در این دسته بندی ها و اقدام به این سوء قصد بموجب دلایل و امارات کثیره و اقاریر صريحة خود ظهیر الاسلام محقق گردیده است هیئت استنطاقیه برای تکمیل این امر در صدد جلب مظنونین و استنطاق آن هاست البته پس از ختم استنطاق احاله امر به محکمه و وسائل استحضار عامه کاملا فراهم خواهد گردید. سرتیپ دوم محمود آقا انصاری

کمیته نامبرده گویا چنین تصمیم داشته که پس از مبادرت و اجرای منظور خود از طرف عموم اعضاء كميته يك نفر را به ریاست وزرای انتخاب که زمامداری را بعهده گرفته بقیه عملیات خویش را ادامه دهند ضمن بازپرسی و یا متعاقب آن کشف می شود که گویا ترور هایی که می بایستی مبادرت به عملیات تروری نمایند از نظامیان بوده ( معلوم نیست که این عده ترور جزو کمیته سری در بالا بود و یا بشخصه قصد ترور کردن سردار سپه را داشته اند) دستگیر و نظامیان نامبرده را سردار سپه بعنوان این که این نظامیان بر خلاف دیسپلین و مقررات رفتار کرده اند، بنا بر حکم محکمه امر تیر باران می دهد و ابلاغیه ذیل را نیز برای گرفتن زهر چشم نظامیان و اشخاص ذی نفوذ صادر می نماید و سه ساعت بظهر مانده روز 5 میزان چهار نفر نظامی را نیز تیر باران می کنند

اينك متن دومين اعلاميه:

مجازات در کار است

چون نخستین شرایط حسن سیاست اهتمام در مجازات و کیفر اعمال مقصرین و متمردين و پاداش اعمال نیکو کاران است رعایت این نکته مهم همیشه ملحوظ نظر این جانب می باشد؛ هر کس در هر رتبه و تقصیری که متهم شود به هیچ وسیله و واسطه از

ص: 539

مجازات او صرف نظر نخواهم نمود؛ لهذا از همین نقطه نظر دیروز اقدام در مجازات و اعدام دو نفر ژاندارم که دست اندازی به هتك عصمت و عفاف يك دختر عفیفه بی گناه کرده و نظر به این که افراد نظام بالاخص ژاندارم اساساً برای حفظ ناموس و انتظام مملکت وضع شده است و همین که خود مرتكب هتك ناموس گردند، مکافاتی جز اعدام نخواهند داشت و هم چنین دو نفر قزاق که بر خلاف وظیفه سپاهی گری پشت به خدمت مملکت و وطن کرده و راه فرار از خدمت را اختیار و مأمورینی که در تعقیب مشار اليها اعزام شده بود زد و خورد کرده و یک نفر از آن ها را بقتل رسانیده بودند؛ حکم تیر باران هر چهار نفر را دادم؛ این است نتیجه اعمال و افعال نظامیانی که بر خلاف وظیفه رفتار نموده و همین طور است سزای اشخاصی که بخواهند نسبت به نظامیان که همشان مصروف به امنیت و حفظ حدود مملکت و وطن است ضدیت نمایند. رضا

24.باز هم يك مانور!

انگشت ملائکه در کار است:

رو بسوی شمال!!

مشار الملك كه در توطئه ظهیر الاسلام بموجب نص صریح اعلامیه حاکم نظامی متهم بود که محرك و سر دسته بود و نسبت به دو نفر از اعضای دولت که بمنزله قلب و دماغ کابینه بودند (قوام السلطنه و سردار سپه) سوء قصد داشته است روز دوازدهم میزان به بغداد تبعید می شود ولی این متهم تبعیدی در بغداد بی کار ننشسته و مرتباً تلگراف مخابره می کند و به تبعید خود اعتراض می نماید ولی با وجود این اعتراض رسمی و ناله های غیر رسمی در تبعید می ماند تا پس از چند ماه که فرمان آزادی او صادر می گردد و به ایران مراجعت می کند همین شخص در کابینه ای که سردار سپه تشکیل داد به وزارت نایل شد و با آن که روزی دشمن خونی سردار سپه بود!! اينك عضو کابینه او شده است!

ص: 540

ظاهر قضیه چنان نشان داده می شد که مشار الملك تمایلات روسی دارد و سردار سپه برای آن که به روس ها نشان دهد که جداً متمایل به شمال است و کابینه اش رنگ بی طرفی و دو رنگی یا بی رنگی دارد مشار الملك را وارد کابینه کرده است ولی کسانی که نظری عمیق تر و بد گمان تر داشتند معتقد بودند که اساساً توطئه بیش از يك نمایش بی حقیقت نبوده و منظور از این مانور که نقشه اش به دست «ملائکه آسمان ها» طرح شده بود آن بوده است که مشار الملك را «روس فیل» نمایش دهند، زمینه سازی کنند که روس ها با کابینه سردار سپه موافق باشند و آن را از مصنوعات لندن نپندارند. این نقشه خیلی مفصل و دقیق بود و با کمال زبر دستی اجراء شده است. موضوع توطئه هم يك قسمت از آن نقشه مفصل بود و بطوری که بعد ها می بینیم این تظاهرات در روس ها مؤثر واقع شد و با كابينه سردار سپه روی موافقت نشان دادند و او را جز آن چه بود پنداشتند و در ایجاد زمینه برای دیکتاتوری او از راه غیر مستقیم مساعدت کردند.

25.اعتصاب معلمین مدارس

روز 16 صفر 1340 قمری برابر 25 میزان 1300 خورشیدی بعلت عقب افتادن حقوق معلمین مدارس دولتی بیانیه ای منتشر گردید که در آن از تأخیر حقوق شش ماهه خود شکایت نموده بودند و چون قبلا هم چندین مرتبه موضوع نرسیدن حقوق را باطلاع رئيس الوزراء رسانیده و به نتیجه نرسیده بودند در 18 صفر عموم معلمین مدارس دولتی اعتصاب کرده و مدارس را تعطیل نمودند و در مسجد سپهسالار اجتماع کردند؛ در خلال این احوال یک نفر از طرف معلمین مأمور می شود که به وزارت فرهنگ رفته با وزیر فرهنگ مذاکره نماید ولی وزیر فرهنگ به نماینده معلمین اظهار می کند که مخارج قشون بر همه چیز مقدم است معلمین هم بیانیۀ آتشینی که عنوان آن نوشته بر همه شده بود «دیوار آهنین» منتشر می سازند و دیگر حاضر نمی شوند سر کار خود رفته مشغول شوند. بالاخره روز 24 صفر دو برج حقوق به معلمین داده می شود که سر کار

ص: 541

خود بروند، ولی معلمین بعنوان این که حقوق چهار ماهه دیگر را مطالبه می کردند و حاضر نمی شدند که به کار خود مشغول شوند بالنتيجه عميد الشعراء (پدر آقای عمیدی) نوری مدیر روزنامه داد که از دبیران محترم مدارس تهران بود پشت میز خطابه رفته باالبدیهه با این بیت شروع بسخنرانی می کند:

باید که از دو کار یکی اختیار کرد *** يا ترك كار خويش و یا عزم کار کرد

پس از بیانات مؤثر عميد الشعراء معلمين بكار خود مشغول و از روز 25 صفر مدارس دولتی تهران باز می شود.

26.كمك به قحطی زدگان روسیه

اشاره

سابقاً گفته شد که پس از سقوط کابینه سید ضیاء الدین از طرف بعضی مقامات خارجی ابتدا به احمد شاه پیشنهاد و سپس فشار آوردند که سردار سپه را بریاست وزرائی انتخاب نماید ولی احمد شاه زیر بار نرفته - چنان که شرح آن گذشت - او در پاسخ گفته بود که سردار سپه بایستی همان وزیر جنگ باشد از طرف دیگر سردار سپه هم در خط ریاست وزرایی کار می کرد که بهر قیمتی ممکن است زمینه را برای ریاست وزرائی خویش حاضر سازد.

بدیهی است انجام این منظور اشکالات بی شماری داشت که مهم تر از همه آن ها جلوگیری از مخالفت خارجیان یا بهتر گوئیم همآهنگی با سیاست خارجی بود و چون این مسئله خالی از اشکال بنظر نمی رسید لذا سردار سپه برای نیل بمقصود خویش نا گزیر بود كه يك نقش ماهرانه ای در صحنه سیاست ایران بازی بنماید و خود را ظاهراً از همه جهت طرفدار همسایه شمالی قلمداد کند. پر واضح است که بازی کردن چنین رل مهمی کار آسانی نبود ولی با این همه وی نقش خود را خوب بازی کرد! با این ترتیب بهترین موقعی که برای مقدمۀ این کار در نظر گرفته شد موضوع جمع آوری برای قحطی زدگان روسیه بود که سردار سپه بایستی کاملا حواس خود را جمع نموده تظاهرات و اقدامات و مساعدت های زیادی بنماید.

ص: 542

امید و انتظار ریاست وزرایی حواس او را کاملا متمرکز در يك نقطه نمود و در این کار پیش قدم شده روز شنبه 18 ربیع الاول 1340 برابر 25 عقرب 1300 خورشیدی ریاست کمیسیون قحطی زدگان روسیه را عهده دار گردید و یک عده از اعیان و اشراف و تجار را به عمارت دیویزیون قزاق خانه دعوت نمود كه هر يك به فرا خور حال خویش مساعدت به قحطی زدگان روسیه جوان که در چنگال مجاعه گرفتار آمده، بنمایند. در این دعوت سردار سپه فوق العاده اظهار نوع پروری و انسان دوستی و علاقه به قحطی زدگان روسیه کرد؛ متعاقب آن هم اعلامیه ای رسمی در روز 27 عقرب 1300 خورشیدی منتشر ساخت كه اينك رونوشت آن اعلامیه را ذکر می نمائیم:

متن اعلامیه

هم وطنان عزیز

البته همه شما ها از فجایعی که بواسطه قحطی و گرسنگی متوجه همسایه ما روسیه شده است، مطلع هستید.

ملت ایران و ملت روس همیشه دارای روابط صمیمی برادرانه و حسن جوار بوده و همیشه در مواقع ابتلا دست كمك برادری را بسوی یک دیگر دراز کرده اند. اینک نیز که زن ها و بچه های روسیه از گرسنگی جان می دهند و در تحت تأثیر احساسات نوع خواهانه دست های ملل عالم برای كمك بطرف روسیه دراز شده است، ملت ایران نیز باید دست كمك خود را بطرف آن ها دراز کرده در نجات آن ها از مرگ و گرسنگی بقدر مقدور با سایر ملل عالم مشارکت نماید.

هم وطنان عزیز

البته فراموش نکرده اید که:

بنی آدم اعضای یک دیگرند *** که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار *** دگر عضو ها را نماند قرار

اينك يك عضو خانواده بشری، ملت روسیه را روزگار دچار بلای گرسنگی

ص: 543

کرده است.

ما باید در جلوگیری از فجایع وارده به سکنه روسیه با تمام وسائل ممکنه اقدام و اهتمام نمائیم.

البته محتاج شرح نیست که امروز ملت ایران خود گرفتار بحران شدید اقتصادی و تجارتی است.

خود ملت ایران احتیاج به كمك مادی شدید داشته بهمین جهت شاید بقدری که احساسات انسان دوستانه اش آرزومند است نتواند كمك مادی به قحطی زدگان روسیه بنماید ولی فراموش نکنیم که کمال الجود بذل الموجود، اگر هر يك از افراد مردم بقدر قوه و وضع خود در تحت تأثیر نوع دوستی که از صفات طبیعی ملت ایران است بذل مساعدت نمایند علاوه بر مساعدت معنوی که در نظر ملت روس بی قدر نخواهد بود كمك مادى مؤثری نیز بعمل خواهد آمد.

برای این که مساعدت و اعانت ملت ایران بقحطی زدگان روسیه به قالب عمل ریخته شود لازم بود که وسائل اجراء آن در تحت مطالعه قرار داده شود و با مشارکت عناصر خیرخواه و امین تصمیمات لازمه اتخاذ و حسن جریان جمع آوری اعانه تأمین گردد.

این بود که این جانب برای ابراز مساعدت از طرف ملت ایران به سکنه روسیه پس از استجازه از ساحت مقدس اعلی حضرت اقدس شهریاری ارواحنا فداه از آقایان محترم ذیل طلب مساعدت در این امر خیر نمود.

حضرت آقایان:

حاج امام جمعه خوئی، امام جمعه تهران شاهزاده عین الدوله، سپهسالار اعظم، شاهزاده فرمان فرما میرزا محمد صادق طباطبائی ارباب کی خسرو، آقا میر وارطان طومانیانس اوانس خان تاجر باشی قزوینی جبرئیل بوداغیان، خاش چاپ، دکتر با کرفسکی مارکف، میرزا یانس

و آن ذوات محترمه با قبول خود بر من منت نهاده و کمیسیونی برای جمع آوری

ص: 544

اعانه تشکیل دادند و امید است که با موافقت احساسات ملی زحمات و مساعی جمیله ایشان مقرون به حسن نتیجه خواهد شد یقین است که کلیه هموطنان عزیز نیز از بذل كمك و همراهی خود دریغ نفرموده و يك بار ديگر درجه نوع پرستی خود را بقدر امکان در ردیف ملل عالم ثابت نمایند.

رئیس کمیسیون جمع آوری اعانه برای قحطی زدگان روسیه وزیر جنگ - رضا»

27.تفویض امتیاز نفت شمال به کمپانی استاندارد اویل امریکائی

اشاره

یکی از اقدامات سریع و عاجل کابینه قوام السلطنه واگذاری امتیاز استخراج نفت شمال به کمپانی استاندارد اویل امریکائی بود که دولت با يك مهارت و سرعت فوق العاده ای که در تاریخ مشروطیت و قانون گذاری ایران بی سابقه بود بطور محرمانه مواد قرارداد را تنظیم و در جلسه سری مجلس شورای ملی تقدیم ریاست مجلس نمود، برای انجام آن هم قبلا با نمایندگان اکثریت و لیدر آن یعنی مدرس و سایر رفقای مشار الیه من جمله حائری زاده یزدی و غیره صحبت شده بود؛ ضمناً در جلسه سری مجلس شورای ملی رئيس الوزراء در اطراف فوائد واگذاری چنین امتیازی سخن رانده در خاتمه اظهار کرده بود چنان که در فوریت تصویب چنین امتیازی کوتاهی شود و در جلسه رسمی مذاکراتی در اطراف آن بشود، ممکن است از طرف همسایگان ذی نفوذ و ذینفع اقدامات دیپلماسی بر علیه آن آغاز گردد و با هیاهو و جنجال مردم عوام مصادف گردد و بالنتيجه نگذارند این امتیاز که منافع آن بر هيچ يك از نمایندگان پوشیده نیست، صورت عمل به خود بگیرد.

پس از مذاکرات رئیس، هیئت دولت در جلسه سری اکثریت قریب باتفاق پیشنهادات دولت را صمیمانه پذیرفته قرار شد فوراً جلسه رسمی تشکیل و در آن جا تصویب نمایند.

بعضی از سیاستمداران پیش بینی می کردند که اگر دولت ایران امتیاز نفت شمال را به آمریکا بدهد در اثر منافعی که امریکائی ها در این کشور پیدا خواهند

ص: 545

کرد دولت ایران می تواند توازنی در سیاست خارجی خود ایجاد و منافع ایران را تأمین کند (چون در آن زمان امریکائی ها در آزادی خواهی و حمایت از ملل ضعیف حسن شهرت داشتند.)

پس از ختم جلسه سری بلافاصله جلسه رسمی مجلس شورای ملی عصر سه شنبه 21 ربیع الاول 1340 برابر 29 عقرب 1300 خورشیدی بریاست مؤتمن الملك تشکیل و رئیس الوزرا پشت میز خطابه رفته اظهار داشت که: چون غالباً اوضاع مملکت رو به بهبودی و امنیت در نقاط مختلفه حکم فرما می باشد، لازم بود دولت در کشف معادن برای تولید ثروت و تهیه کار برای اشخاص بی کار عطف توجهی نماید؛ به این نظر امتیاز استخراج نفت شمال که سابقاً به خوشتاریا داده شده بود و بواسطه قانونی نبودن آن نقض گردیده بود از طرف دولت مذاکره شد که به کمپانی «استاندارد اویل» امریکائی واگذار شود و لایحه آن تهیه شده تقدیم مجلس می شود و چون به جهات فوق دولت در نظر دارد که اقدام نموده در اسرع اوقات ممکنه شروع شود، تقاضا می شود که مجلس رأی بفوریت در لایحه مزبور داده و آن را تصویب نماید.

نظر به تقاضای رئیس الوزراء در فوریت لایحه مزبور رأی گرفته شد و فوریت آن تصویب گردید و به کمیسیون خارجه و فوائد عامه ارجاع شد که در موقع تنفس دقت لازمه را در لایحه مزبور نموده گزارش خود را به مجلس تقدیم نمایند و برای انجام این مقصود از طرف رئیس مجلس تنفس اعلام شد.

جلسه پس از يك ساعت مجدداً تشکیل و گزارش کمیسیون که حاوی 4 ماده پیشنهادی دولت و يك مادة الحاقی کمیسیون بود به مضمون ذیل قرائت شد:

1. مجلس شورای ملی ایران واگذاری امتیاز حق استخراج نفت ایالات مفصلة الاسامی شمال ایران را به کمپانی «استاندارد اویل» امریکائی تصویب می نماید؛ نقاط مزبور شامل ایالات آذربایجان ،استراباد ،مازندران، گیلان و خراسان خواهد بود.

2. مدت این امتیاز پنجاه سال خواهد بود.

3. حقوق دولت ایران زائد بر صدی ده از کلیه نفت و مواد نفتی مستخرجه

ص: 546

از چاه ها قبل از آن که هرگونه خرجی به او تعلق بگیرد خواهد بود.

4. شرایط دیگر امتیاز از قبیل تسعیر سهم دولت از پرداخت آن و طرز نظارت دولت در عواید کمپانی و شرایط ابطال کننده این امتیاز و سایر شرایط دیگر را دولت پس از مذاکره تهیه و برای تصویب به مجلس شورای ملی تقدیم خواهد نمود.

5. کمپانی مزبور حق نخواهد داشت این امتیاز را به دولت يا يك شركت خارجی واگذار نماید و در صورت تخلف از این مادۀ امتیاز مزبور ملغی خواهد بود.

از طرف رئیس مجلس شور در کلیات لایحه مزبور اعلام و شیخ اسد الله اظهار نمود در صورتی که با فوریت این لایحه موافقم رسیدگی فوری در قضایا را موافق مصالح مملکت نمی دانم و نظر دولت و مجلس را از قضایا و لوایحی که بعد ها تقدیم می شود به این نکته متوجه نموده از مخبر کمیسیون سؤال کرد که آیا کمیسیون در شروطی که بعد ها باید تعیین شود نظریات دولت را می داند و برای حفظ منافع اتباع ایران حقوقی ملحوظ و منظور گردیده یا نه؟

نصرت الدوله مخبر کمیسیون جواباً بیان نمود که چون در مادۀ چهار مطرح است که شروط بعد ها تعیین و به مجلس تقدیم خواهد شد، البته در آن موقع آقایان وزراء و کمیسیون و خود و کلاء دقت های لازمه برای آن که قضایا به منافع دولت و ملت ایران انجام پذیرد خواهند نمود و برای مزید اطلاع آقایان اظهار می شود که مطابق اطلاعات واصله (از آقای میرزاحسین خان علاء) نماینده دولت در آمریکا مذاکراتی که بعمل آمده کاملا موافق با منافع ایران بوده و اطمینان بخش می باشد چون مخالفی نبود در کلیات لایحه مزبور رأی گرفته شد و تصویب گردید؛ سپس شور در جزئیات در مادۀ اول و دوم چون مخالفی نبود در هر يك جداگانه رأی گرفته و تصویب شد.

در مادۀ سوم یکی از نمایندگان اظهار کرد که خوب است حق دولت کاملا تصریح و به حداقل قناعت نشود و ثانیاً چون منافعی که برای دولت تعیین شده کمتر از

ص: 547

منافعی است که در امتیاز نفت جنوب و غیره برآورد شده خوب است علت آن توضیح شود مخبر کمیسیون جواب داد که حداقل معین شده و از آن بالا بسته به مذاکرات و توافق نظری است که فیما بین حاصل شود و چون تصریح شده که حقوق مزبور بیش از صد ده خواهد بود رأی دادن به آن کورکورانه نخواهد بود؛ این که گفته شد حق دولت کمتر از سایر امتیازات در این امتیاز ملحوظ شده چون در این جا منافع دولت از عایدات حاصله بدون صرف مخارج اخذ می شود و علاوه حساب هائی را که نماینده ما در آمریکا باتفاق مستر شوستر و سایرین نموده منفعت اخذ صد ده به این ترتیب بهتر از صد شانزده نفت جنوب است که ممکن است خرج تراشی در اطراف آن شود و این طریق بنظر بهتر آمده این ترتیب اتخاذ و گمان می رود از این راه یعنی صد ده از کلیه نفت استخراجی بدون قبول مخارج بیش از صدی بیست و بیست و پنج خواهد شد.

کمپانی نفت جنوب که صدی شانزده می دهد پس از وضع کلیه مخارجی است که خود کمپانی مزبور صورت می دهد و این رویه بر ضرر ما بوده به این جهت در این کنترات بیش از صدی ده از اصل نفت استخراجی بدون قبول مخارج حق ایران خواهد بود و بدین طريق منافع ما بیشتر تأمین می شود در این موقع بر حسب پیشنهاد محقق العلما نفت زائد به کلمه بیشتر تغییر و به ماده رأی داده و تصویب شد.

در ماده 4 نیز تبادل آراء بعمل آمده بر حسب اظهار تدین چون ذکر کلمه تسعیر سهمی فقط دولت ممکن بود سوء تفاهمی ایجاد نماید و نظارت دولت را فلج سازد و با موافقت رئيس الوزراء و مخبر كميسيون ماده مزبور به ذکر جمله «تسعیر حق دولت اگر دولت صلاح بداند» تصحیح و تصویب شد.

در ماده 5 نیز اخذ رای بعمل آمده به اکثریت قبول گردید، سپس در تصویب لايحه مزبور اخذ رأی بعمل آمده به اکثریت آراء تصویب گردید، مجلس يك ساعت و نیم از شب گذشته ختم شد.

جلسه 21 ربیع الاول 1340 قمری یکی از جلسات مهم تاریخی مشروطیت

ص: 548

ایران می باشد زیرا نمایندگان مجلس چهارم متفقاً فوریت این امر را تصدیق کرده در مدت تنفس ، لایحه دولت به کمیسیون خارجه و پست و تلگراف و فوائد عامه که متفقاً در این موضوع مهم جلسه واحده تشکیل داده بودند، رجوع گردید و پس از يك ساعت مجلس مجدداً تشکیل و گزارش کمیسیون که مبنی بر تصویب پیشنهاد مهم دولت بود قرائت شد سپس مجلس شورا به اکثریت لایحه دولت و اعطای این امتیاز و مواد پنج گانه آن را تصویب نمود

این قدم جدی و مهم که مجلس شورا و دولت و ملت ایران برداشت نوید می داد که سرمایه مهم به ایران وارد می شود و گشایش بزرگی در امور اقتصاد کشور حاصل می گردد، زیرا اگر کمپانی استاندارد اویل موفق می گردید که در شمال ایران مؤسسات فنی و تجارتی ایجاد نماید وضع اقتصادی و سیاسی کشور بهبود می یافت، اما چنین نشد و چنان که بعداً خواهیم دید یک نفر امریکائی بطریق استمهال به تهران وارد و شرائط ظاهر فریبی پیشنهاد کرد

بین برخی از جراید پول هائی تقسیم شد که بر علیه امتیاز نفت مقالاتی درج نمایند بعلاوه نمایندۀ دولت شوروی هم بوسیلۀ یادداشتی به دولت ایران اعتراض کرد و بالنتيجه موضوع از میان رفت.

یاد داشت های دولت شوروی

روز 23 ربیع الاول 1340 قمری برابر دوم قوس 1300 خورشیدی دو فقره یاد داشت اعتراض آمیز که یکی از آن ها تقریباً لحن اولتیماتوم را داشت از طرف سفارت دولت شوروی به وزارت خارجه ایران فرستاده شد که اولی راجع به واگذاری امتیاز نفت شمال به کمپانی استاندارد اویل امریکائی و مفادش بقرار ذیل بوده است:

بموجب فصل سیزدهم معاهده اخیر ایران و روسیه مورخه 26 فوریه 1921 دولت ایران نباید امتیازات شمال را که دولت جمهوری روسیه به ایران واگذار می کند به دیگری بدهد و چون امتیاز نفت شمال را یکی از کابینه های ادوار فترت به خوشتاریا

ص: 549

که تبعه گرجستان است طبق ورقه ای که صورت امتیاز نامه داشته داده است، بنابر این معادن نفت شمال ایران چنان چه خود ملت و دولت ایران استخراج ننماید باید در زیر خاک باقی بماند.

یاد داشت دومی راجع به تسریع تصویب مجلس شورای ملی ایران معاهده دولتین ایران و شوروی بوده است.

قبل از این که جواب دولت ایران را ذکر نمایم توجه به این نکته و سوابق امر لازم است اصولا چنین امتیازی (امتیاز خوشتاریا) از نخستین روز تحصیل بدون رسمیت بود و صورت قانونی نداشت زیرا در کابینه اول وثوق الدوله در ادوار فترت در نتیجه فشار و تهدید و انواع تحمیلات و با اطلاع به این که اعطای امتیاز بدون تصویب مجلس شورای ملی برخلاف اصل 24 قانون اساسی است و از درجه اعتبار ساقط است اجباراً به خوشتاریا واگذار نمود. (1)

ص: 550


1- در کتاب سیاست شوروی در ایران می نویسد: «شخصی بنام خوشتاریا اهل گرجستان تبعه دولت روسیه تزاری بنابر سفارشی که پونس الدن بورسکی نایب السلطنه قفقاز به سفیر دولت تزاری در ایران نموده بود موفق باخذ امتیاز قطع اشجار در جنگل های شمال شد و بعداً پس از مسافرت هائی مجدداً برای تحصیل امتیاز نفت به ایران آمد این شخص به كمك پول هائی که خرج کرده بود موفق شد امتیاز نامه ای از وثوق الدوله نخست وزیر وقت در تاریخ 22 ژانویه 1917 (2 بهمن 1295) برای استخراج نفت در 5 ولایت شمال ایران شامل اجازه استخراج كلية معادن از نفت و آهن و مس وغیره بدست آورد. این امتیاز برای مدت هفتاد سال تنظیم شده بود که از نفع خالص آن فقط 12 درصد به دولت ایران بدهد از جمله پول هایی که به اعضاء کابینه بعنوان رشوه داده بود مبلغی هم به ممتاز الملك وزیر فرهنگ تعلق یافته ولی این وزیر با شرف مبلغ مزبور را بعنوان كمك به فرهنگ به آن وزارت خانه تقدیم کرد و این موضوع باعث شد که راز آشکار و مشت حضرات باز شود؛ این موضوع در روزنامه ستاره ایران شماره های 25 و 29 رمضان 1335 درج و بعد ها در مجلس شورای ملی دوره پنجم مطرح گردید. این ورقه در دو نسخه تهیه شده بود یکی بامضای خوشتاریا به وثوق الدوله داده شده بود و دیگر بامضای وثوق الدوله و به خوشتاریا تسليم بعداً در هیئت وزراء تصویب شده بود. در این موقع مجلس تعطیل و مشروطیت در حال فترت بود؛ چون مطابق اصل 24 قانون اساسی هر گونه امتیاز باید بتصویب مجلس شورای ملی برسد؛ پس این امتیاز موقعی می توانست رسمیت یابد که به مجلس پیشنهاد و تصویب شود ولی پس از سقوط كابينه وثوق الدوله نخست وزیر بعدی زیر بار تصدیق آن نرفت بعلاوه چون امتیازات معادن مربوط به وزارت فوائد عامه و فلاحت بود آن وزارت خانه در مجله خود موسوم به فلاحت شماره های اول خرداد 1297 واول مرداد 1297 بطلان آن را که در غیاب مجلس شورا اخذ شده باطلاع عموم رساند و در شماره های مجله مزبور تصریح شده بود که امتیازاتی که در غیاب مجلس و بزور و فشار از دولت گرفته شده ملغی است و کسی حق معاملات آن را ندارد؛ زیرا شنیده شده بود که خوشتاریا ورقه خود را به شرکت نفت انگلیس و ایران فروخته است.

پس از آن کابینه های بعد عدم اعتبار آن مراسله و امتیاز را رسماً به سفارت روس و سایر سفارت خانه های مقیم تهران اعلام نمودند حتی یک بار دیگر که همان کابینه روی کار آمد خوشتاریای مزبور هر چه تقاضای تجدید امتیاز نامه لغو شده را نمود مزبور حاضر نشد و بکلی در ثانی الغای آن را رسماً به سفارت دولت روسیه تزاری و به خود خوشتاریا اطلاع داد.

خوشتاریا پس از آن که کاملا از دولت ایران مأیوس شد به اروپا مسافرت کرد و ابتدا با يك كمپانی نفت هلندی داخل مذاکره فروش این امتیاز نامه شد کمپانی مزبور به وزیر خارجه ایران مراجعه کرد وزیر خارجه ایران نیز عدم اعتبار امتیاز مزبور را به کمپانی هلندی اعلام نمود او را از خرید این امتیاز نامه بی اساس منصرف کرد.

خوشتاریا!

خوشتاریا از این مرحله هم مأیوس شد و به فرانسوی ها برای فروش مراجعه کرد. آن ها نیز به وزیر خارجه ایران مراجعه کرده همین جواب را شنیدند و صرف نظر از خرید آن کردند.

ص: 551

تا بالاخره خوشتاریا به انگلیس ها متوسل شد لرد کرزن مراسله ای به وزارت خارجه ایران نوشت. همین جواب را شنید ساکت ماند پس از چندی یک مرتبه معلوم شد که کمپانی نفت جنوب این امتیاز را که اصلا مراحل قانونی را طی نکرده و بکلی از درجه اعتبار ساقط بود خریداری کرده به دولت ایران هم اطلاع داد دولت ایران پس از استماع این موضوع فوراً همان جواب را به آن ها داده حتی آخرین یاد داشت سفارت انگلیس در موضوع امتیاز خوشتاریا که به کمپانی نفت جنوب واگذار شده بود، در اوایل کابینه اول قوام السلطنه به دولت ایران رسید و دولت هم با صریح ترین عبارتی عدم اعتبار آن را به سفارت انگلیس خاطر نشان نمود (1)

با این کیفیت دولت شوروی یادداشت مذکور را داد و دولت ایران هم بوسیله یاد داشت ذیل جواب اعتراض دولت شوروی را داد.!

جواب یاد داشت های دولت شوروی

روز 27 ربیع الاول از طرف وزارت امور خارجه مراسله ای به سفارت دولت اتحاد جماهیر شوروی فرستاده شد مشعر بر این که ملغی بودن نوشته ای که در دست خوشتاریا بوده مربوط به عهد نامه دولتین ایران و روس نیست، زیرا نظر به این که نوشته مزبور بهیچ وجه طی مدارج قانونی را نکرده و بتصویب مجلس شورای ملی نرسیده است قانوناً باطل و از درجه اعتبار ساقط و کان لم یکن بوده است و بهمین نظر بوده است که در موضوع اظهارات کمپانی نفت جنوب بعنوان این که معامله با خوشتاریا نموده دولت علیه مکرر باطل بودن نوشته را که در دست خوشتاریا بوده خاطر نشان ساخته و

ص: 552


1- قوام السلطنه در جلسه 23 آبان 1300 خورشیدی در مجلس درباره بطلان ورقه خوشتاریا اظهار کرد ورقه ای که در دست خوشتاریا می باشد باطل و بطلان آن را دولت ایران همواره اعلام کرده و در مجله فلاحت شماره های اول خرداد و اول مرداد 1297 باطلاع عموم رسانیده است در این صورت جای تردید نیست که خوشتار يا مالك امتیازی نبوده که آن را بغیر واگذار کند.

اعلام کرده است.

در جواب مراسله دومی مبنی بر اظهار تکدر از تأخیر تصدیق عهد نامه ایران و روس وزارت خارجه مراسله ای به سفارت دولت شوروی فرستاد حاکی از این که دولت بهیچ وجه مایل تأخیر انجام مطلب نبوده و بمحض این که مجلس شورای ملی از ترتیبات داخلی خود و تصویب پروگرام هیئت دولت فراغت حاصل نمود، عهد نامه مزبور به مجلس تقديم و از طرف مجلس به کمیسیون خارجه ارجاع گردید، در کمیسیون اختلافاتی بین نسخه فارسی و نسخه روسی عهد نامه مشاهده گردید و نيز يك دو فقره اشکالی در متن عهد نامه بنظر کمیسیون رسیده بود و چون کمیسیون خارجه با اساس عهد نامه موافقت داشت برای ابراز کمال موافقت و نظر به علاقه مندی که به حسن روابط دولتین داشت می خواست را پرتی بدهد که کاملا موافق باشد این بود در صدد برآمد بوسیله مذاکرات خصوصی اختلاف ترجمه بین نسختین فارسی و روسی را اصلاح و رفع اشکال را نماید آن وقت را پرت خود را به مجلس تقدیم دارد و بهمین جهت از طرف دولت با سفارت روس برای رفع چند فقره اختلافات راجع به عهد نامه مذاکرات شروع گردید، نظر به این که تأخیری که به ملاحظات فوق پیش آمده بود حمل بر عدم میل دولت به تسریع انجام مطلب شده بود کمیسیون حاضر گردید برای رفع این توهم راپرت خود را هر چه زودتر به مجلس تقدیم دارد.

اتمام حجت انگلیس

متعاقب یاد داشتهای سفارت دولت شوروی یعنی روز 25 ربیع الاول 1340 قمری در مراسله شدید اللحن هم راجع به اعطای امتیاز نفت شمال به کمپانی استاندارد اویل از طرف سفارت انگلیس به وزارت خارجه ایران واصل گردید مبنی بر این که چون خوشتاریا امتیاز خود را به کمپانی جنوب که اتباع دولت انگلیس است فروخته بنابر این دولت ایران حق ندارد که آن را به کمپانی امریکائی واگذار نماید

عصر همین روز رئيس الوزراء (قوام السلطنه) نمایندگان مجلس را برای تشکیل

ص: 553

جلسه سری و علنی خبر کرده و تا پاسی از شب در اطراف یادداشت های اخیر دولتین روس و انگلیس مذاکره نموده بالاخره قرار بر این شد که دولت جواب یاد داشت های دولت انگلیس را نیز هر طوری که صلاح می داند تهیه و ارسال دارد و چون مذاکرات طولانی شده بوده جلسه علنی تشکیل نشد و این مذاکرات در آن جلسه مطرح نگردید.

تظاهرات عمومی بر له امتیاز نفت شمال

پس از آن که امتیاز نفت شمال در مجلس تصویب و مفاد آن بوسیله جراید منتشر گردید اغلب از ایالات و ولایات ایران بوسیله تلگراف این اقدام دولت و مجلس را تقدیس و ابراز احساسات نمودند حزب دموکرات ایران که از احزاب نیرومند و درجه اول آن روز بشمار می رفت اعلامیۀ ذیل را در تاریخ 9 قوس 1300 خورشیدی در تهران منتشر ساخت

کنترات نفت شمال با کمپانی امریکائی

«دولت ایران و آقای قوام السلطنه رئيس الوزراء حاضر در سنه 1340 هجرى يك قدم رو به سعادت این مملکت برداشته و اتفاق آراء نمایندگان مجلس شورای ملی دوره چهارم آن قدم را عملی دانسته و منافع او را نسبت به این آب و خاك سنجيده و رأى اعتماد در این موضوع دادند.

سفارت جمهوری شوروی روسیه و نایب سفیر دولت بریتانیا اظهار تکدر از این اقدام دولت نموده با الحان مختلفه یادداشت به دولت ایران می فرستند

از شرح تاریخ گذشته این مسئله و بطلان دعوای پوسیده خوشتاریا و ناحق گوئی نمایندگان شمال و جنوب هم صرف نظر نموده و قضاوت این قضیه را به افکار عمومی باید واگذار کرده هیئت نمایندگان محترم دموکرات تهران با آن که قبل از انتخاب نقطه ثقل حقیقی خود موظف به مداخله در سیاست مملکتی قانوناً نخواهد بود ولی از بابت اهمیت موضوع و مهم ترین خدمتی که از هیئت محترم دولت وقت به نفع این مملکت

ص: 554

بعمل آمده ناچار است که اولا اظهار عقیده و علناً بگوید که بهترین اقدامی که در دوره مشروطیت برای سعادت ایران شده همین است.

و در ثانی هیئت محترم دولت را تهنیت گفته و خاطر نشان می نماید که به پاداش يك چنین خدمت مهم جمعیت دموکرات تهران تا آخرین دقیقه امکان حاضر است قوای خود را صرف پیشرفت این مقصود عظیم کرده و رسماً نسبت به یاد داشت های همسایگان در این موضوع اظهار تکدر قوی بنماید.»

هیئت نمایندگان حزب دموکرات ایران

28.اقدامات سردار سپه برای متحد الشکل کردن لباس ژاندارم و قزاق

اشاره

سردار سپه بخوبی دریافته بود که با اختلاف نظر و عدم وحدت فکری که بین افسران و افراد ژاندارم و قزاق حکم فرماست آن طوری که باید و شاید نمی تواند نفوذ کامل را تحصیل نماید چه ممکن است ژاندارم ها علاوه بر این که در موقع لزوم اوامر او را بموقع اجرا نگذارند و با اقدامات قزاق ها و بالنتيجه سردار سپه هم مخالفت نمایند و با این ترتیب در راه اجرای مقاصد درونی وی سد بزرگی ایجاد گردد این بود که در صدد برآمد اداره ژاندارمری را که بهترین قسمت قوای نظامی آن روز ایران بود منحل و افراد و افسران آن را داخل صفوف مختلفة قشون نموده لباس متحد الشکل قزاق ها را در بر آنان بنماید با توجه به تلگرافاتی که بین نرمان و کرزن رد و بدل گردیده بخوبی معلوم می شود که عقیده انگلیس ها از اول این بود که ژاندارمری و قزاق متحد الشکل شده در تحت فرماندهی یک نفر قرار گیرد، بعلاوه قوای پلیس جنوب هم داخل قشون متحد الشکل گردد.

ولى رئيس الوزراء (قوام السلطنه) با این تصمیم سردار سپه باطناً مخالفت می کرد و نمی خواست که دست به ترکیب تشکیلات اداره ژاندارمری بخورد زیرا اگر ژاندارمری منحل می شد قدرت سردار سپه بحد اعلی می رسید و با این ترتیب دیگر ممکن نبود از اعمال نفوذ وی در کار ها و قدرت خطرناکی که تحصیل می کند بسادگی جلو گیری نمود و این موضوع را سردار سپه هم دریافته بود که تا کابینه قوام السلطنه

ص: 555

روی کار باشد این کار عملی نخواهد شد؛ لذا در صدد مخالفت با کابینه بر آمد و بین او و رئيس الوزرا کار بمناقشه کشیده شد؛ در خارج هم انتشاراتی داده شد، بالاخره شاهزاده شهاب الدوله چگونگی را به سلطان احمد شاه اطلاع داد؛ مشار الیه هم با این که باطناً دل خوشی از دست وزیر جنگ نداشت مع هذا رئيس الوزراء و وزیر جنگ را احضار و بیاناتی ایراد کرد و سردار سپه هم ظاهراً در حضور شاه عرض می کند که کدورتی نیست؛ ولی پس از خروج از قصر سلطنتی در موقع سوار شدن اتومبیلش نسبت به رئيس الوزراء درشتی کرده از طرف حریف هم جواب مقتضی دریافت می نماید.

نطق سردار سپه در برابر افسران ژاندارم

بالاخره روز 14 قوس 1300 خورشیدی برابر هفتم ربیع الثانی، سردار سپه افسران ژاندارمری را به اداره قزاق خانه احضار می کند و نطق مفصلی را که از روی یادداشتی قرائت می کرد ایراد می نماید؛ در این نطق می گوید باید تمام قشون ایران داراي يك لباس متحد الشکل باشد بنابر این باید ژاندارم ها لباس قزاق ها را بپوشند و اداره ژاندارمری منحل شود. در پایان نطق این جملات را ادا می نماید:

آقایان، ایران وطن عزیز من و شما به وجود فرزندان رشید خود فوق العاده محتاج است بر شماست که در راه خدمت وطن و استقلال وطن مردانه کمر همت ببندید و بطور قطع و یقین منتظر باشید که اصول تمرکز و وحدت کلمه بهترین ثمرات بزرگواری را به استقبال شما خواهد فرستاد زنهار خاک اردشیر شما را نگاه می کند، مراقب باشید. وزیر جنگ - رضا

روز 15 قوس بخدمت کلنل گلروپ رئیس اداره ژاندارمری خاتمه داده شد و خود وزیر جنگ ریاست آن را عهده دار و کفالت آن را بعهده کلنل عزیز الله خان ضرغامی وا گذاشت.

ص: 556

دومین مسافرت احمد شاه به اروپا

از روز 13 ربیع الاول 1340 احمد شاه بفکر مسافرت اروپا افتاد، چه روز بروز در اثر رفتار و حرکات سردار سپه و سوء نیت او نسبت به مشارالیه این فکر را تقویت می کرد؛ چاره ای هم بخاطرش نمی رسید که بعد ها مورد ملامت و خوردگی واقع نشود، جز این که موقتاً به اروپا مسافرت نماید و در این بین شاید افق سیاسی تغییر نماید و ملت بتواند سردار سپه را کنار بگذارد؛ رفته رفته خبر مسافرت شاه به اروپا در تمام محافل پیچیده شد رتشتین نماینده سیاسی دولت شوروی بر اثر این شایعات نزد احمد شاه رفته مدتی مذاکره نمود و هر چه خواست شاه را متقاعد نماید که این مسافرت صلاح نیست، موفق نگردید؛ حتی به شاه از نظر خیر خواهی و دوام سلطنت اطمینان داد که دولت روسیه استثنائاً از ماده عهد نامه ترکمان چای راجع به حمایت دولت روسیه از خانواده عباس میرزا استفاده خواهد کرد و از شما کاملا حمایت خواهد نمود؛ معهذا مفید واقع نگردید؛ زیرا شاه مرعوب شده بود و هم از اظهارات سفیر شوروی اطمینان قطعی نداشت.

لذا رتشتین هم در میهمانی که در سفارت افغانستان برپا بود، نزد بعضی از رجال ایران از مسافرت شاه و تفصیل ملاقات مفصل خود مذاکره و در پایان از شاه گله می نماید.

درست يك ماه از این مقدمه گذشت و هر چه به سلطان احمد شاه اصرار کردند که فعلا مسافرت صلاح نیست نشنید و می خواست تصمیم خود را عملی نماید؛ بنابر این روز 13 ربیع الثانی عده ای از وکلای مجلس شورای ملی راجع به حرکت شاه به اروپا اظهار نگرانی کرده با مؤتمن الملك رئيس مجلس مذاکره نمودند که شخصاً شاه را ملاقات و به او نصیحت نماید که از این مسافرت منصرف شود و اگر متقاعد نشد آن وقت مجلس در انتخاب نایب السلطنه و ترمیم کابینه نظر خواهد داشت.

هم چنین عده ای از علمای تهران به شاه پیغام دادند که این مسافرت صلاح نیست و متوقع هستیم که از آن منصرف شوید.

علما با مسافرت احمد شاه مخالف بودند و سردار سپه بوسیله قائم مقام الملك به علمای تهران پیغام داد که با مسافرت شاه مخالفت ننمایند ولی اغلب آن ها جواب دادند

ص: 557

که ما نمی گوئیم شاه نرود، ولی می گوئیم ملت ایران راضی نیست؛ صلاح مملکت و شاه هم در این است که این اظهار عدم رضایت بشود که اگر سوء نیتی بر این مسافرت مترتب شد می توان گفت این مسافرت به تحريك اجنبی بوده است.

هم چنین عده نسبتاً زیادی از نمایندگان مجلس شورای ملی هم تصمیم گرفتند که در صورت تحقق مسافرت شاه اظهار عدم اعتماد به کابینه قوام السلطنه نموده خویش را مبرا و مسئولیت را به گردن هیئت نمایندگان مجلس بگذارند.

خلاصه هر چه اظهار نارضایتی و نصیحت به احمد شاه کردند نتیجه ای نبخشیده خیال مسافرت را از مغز خویش خارج نمی کرد؛ حتی عده ای از درباریان و نزدیکان و منسوبان شاه هم نزد مشارالیه رفته هر چه خواستند که او را از این تصمیم منصرف نمایند موفق نگردیدند و این مذاکرات همین طور دوام داشت تا روزی که از طرف شاه رسماً دست خط ذیل صادر گشت که روز 26 جمادی الاولی بواسطه کسالت و برای معالجه به اروپا خواهد رفت و تا مراجعت ولیعهد (در این هنگام محمد حسن میرزا ولی عهد به اروپا رفته بود) نیابت سلطنت بعهده اعتضاد السلطنه خواهد بود.

دست خط احمد شاه

از چندی قبل نظر به کسالت مزاجی و لزوم معالجه به مسافرت اروپا تصمیم گرفته بودیم؛ لیکن علاقمندی به امور مملکت ما را مترصد می داشت که پس از استقرار نظم و تأمین آسایش عمومی این تصمیم را بموقع اجرا گذاریم.

اينك كه به عون الله تعالى انتظام کامل برقرار و نگرانی های سابق مرتفع و امور دولت با موافقت مجلس شورای ملی قرین جریان است ضرورت معالجه سرعت مسافرت را ایجاب نموده روز چهارشنبه 26 جمادی الاولی 1340 از تهران از راه بغداد بطرف اروپا حرکت خواهیم کرد و تلگرافاً مقرر داشته ایم برادر کامکار ولی عهد مراجعت به پایتخت نماید و در غیاب ما مراقب امور مملکت باشد و قريباً وارد خواهد شد. تا زمانی که ولیعهد وارد نشده است به برادر خودمان اعتضاد السلطنه مقرر فرموده ایم

ص: 558

عکس

سلطان احمد شاه قاجار

ص: 559

که باتفاق جناب اشرف رئيس الوزراء مطالب مهمه را بعرض ما رسانیده و ما را از مجاری امور مطلع سازند؛ از خداوند متعال سعادت اهالی مملکت را مسئلت می نمایم و اطمینان داریم در غیبت ما موجبات نظم و آرامش عمومی کاملا محفوظ و برقرار خواهد بود و امر و مقرر می فرمائیم که عموم ادارات از قشونی و کشوری با حس شاه پرستی و وظیفه شناسی که در هر مورد از خودشان بروز داده اند طوری مراقب وظایف خدمت باشند که در مدت غیبت ما وجهاً من الوجوه خلاف نظم و خلاف انتظاری در امور مملکت حادث نشود؛ انشاء الله تعالی پس از شش ماه خودمان هم به مملکت و پایتخت مراجعت خواهیم نمود. 15 ماه جمادی الاولی 1340

پس از نشر دست خط احمد شاه روزنامه اتحاد مقاله ای تند بر علیه مسافرت شاه منتشر کرده و سردار سپه هم از این بابت عصبانی شده روزنامه را توقیف کرد

تصویب عهد نامۀ ایران و روس

روز 24 قوس 1300 خورشیدی شور دوم عهد نامۀ ایران و شوروی در مجلس بعمل آمد و در جواب اعتراضاتی که برخی از نمایندگان کرده بودند از طرف سفارت دولت شوروی بوسیله مراسله ای که در تاریخ 24 قوس به وزارت خارجه رسیده بود جواباً توضیح داده شد؛ سپس باتفاق آراء عهد نامه مزبور بتصویب مجلس شورای ملی ایران رسید و بلافاصله هم بصحة ملوکانه رسیده بوسیلۀ نماینده فوق العاده ایران در مسکو (مشاور الممالك انصاری) به کمیسر خارجۀ دولت اتحاد جماهیر شوروی اطلاع داده شد.

درباره تصویب قرار داد 1921 ایران و شوروی در مجلس شورای ملی باید اضافه نمود که پس از تسلیم قرارداد به مجلس عده ای از نمایندگان نسبت به بعضی از مواد قرارداد مزبور مانند ماده 5 و شش و ماده 3 و 20 اعتراضاتی شد و در کمیسیون خارجه هم که مطرح گردید اعتراضات را وارد دانسته لذا طبق نامه ای از طرف مجلس شورای ملی به وزارت خارجه نیز نوشته شد که در اصلاح مواد مذکور اقدام نماید.

ص: 560

وزارت خارجه نیز نامه زیر را به سفارت شوروی ارسال داشت:

شماره 2654 مورخ 20 قوس (آذر ماه) 1300

آقای نماینده مختار،

«چون در فصول پنجم و ششم عهدنامه بین دولتین بنظر دولت و مجلس شورای ملی ابهامی موجود بوده هم چنین عقیده مجلس بر این است که فصل 13 که راجع به برگشت امتیازات است بدون قید و شرط مقرر گردد و فصل بیستم بترتیبی نوشته شود که ترانزیت صادرات و واردات برای دولت ایران منظور گردد؛ در این مسائل شفاهاً با آن جناب مذاکراتی شده نسبت به فصول پنجم و ششم توضیحاتی داده بودند و نسبت به فصول 13 و 20 وعده داده بودند که اگر عهد نامه از مجلس بگذرد، آن جناب مساعی جمیله را بعمل آورده و مساعدت خواهند فرمود که این دو فصل بر وفق میل دولت و مجلس اصلاح شود چون دولت و مجلس شورای ملی علاقه تامی باستقرار روابط و دادیه بین دولتین دارند و مایل هستند که هر چه زود تر عهد نامه ای که حائز اساس روابط حسنه بوده باشد منعقد گردد این است که باطلاع آن جناب می رساند که بطوری که وعده فرموده اند توضیحات راجع به فصول پنجم و ششم و وعده مساعدت نسبت به اصلاح فصول 13 و 20 را به دولت کتباً اعلام فرمایند تا موفق شوند عهد نامه را به تصویب مجلس شورای ملی برساند و هم چنین راجع به اشتباهی که در فصل سیم مشاهده شده و در عوض لفظ معاهده کمیسیون نوشته اند چون در سنه 1881 فقط عهد نامه سرحدی منعقد شده بود و مقصود این فصل همان عهد نامه و عبارت مندرجه در فصل سوم غلط بینی است بدیهی است در رفع آن غلط عبارتی هم اقدام مقتضی خواهند فرمود در این موقع احترامات را تقدیم می دارد» مشار السلطنه

ص: 561

جواب سفارت شوروی به وزارت امور خارجه:

مورخ 20 قوس 1300

آقای وزیر امور خارجه:

«در جواب مراسله محترمه مورخه 20 قوس هذا السنه. جناب مستطاب عالی با کمال احترام توضیحاً زحمت افزاست که مقصود از مواد 6و 5 قرارداد ما فقط درصورتی است که شروع بعملیات و مبارزه مسلحانه بر ضد روسیه و جمهوری های شوروی متحده با او از طرف طرفداران رژیم واژگون شده یا یاران آن ها در بین دول خارجه آن هائی که بغیر از كمك نمودن به دشمنان جمهوری های کارگران و دهاقین می توانند به بهانه یا هم چنین جبراً قسمتی از خاک ایران را تصرف نموده و در آن جا محلی برای حملات مستقیمه خود یا بوسیله قوای ضد انقلابیون به جمهوری های شوروی و یا بخود روسیه حمله نمایند تشکیل داده شود که بهیچ وجه مبارزه شفاهی و ادبی با رژیم شوروی از طرف دستجات ایرانی و دستجات فراریان روسیه تا حدی که معمولا در بین دو دولت دوست اجازه داده می شود در مواد مزبوره در نظر گرفته نشده است؛ ولی در خصوص مواد 13 و 20 و هم چنین مادۀ سوم آن جائی که بقول دولت متبوعه جناب مستطاب عالی در تعیین قرارداد 1881 مختصر اشتباهی رخ داده است دوستدار بدون تزلزل بطوری که بدواً هم اظهار می نمود دولت دوستدار با نهایت احساسات صادقانه نسبت به ملت ایران هیچ وقت سد غیر لازمی را در طریق ترقی و تعالی ایران در نظر نداشته و خود دوستدار بر طبق این احساسات با کمال میل مشروط به محفوظ ماندن مناسبات دوستانه کامله بین دولتین حاضر است در مذاکرات راجعه به تغییر مواد فوق الذکر و قسمت های علی حده در مواد بمیل دولت علیه ایران و بر طبق منافع روسیه مساعدات لازمه را بعمل آورد پس از این اظهار دوستدار منتظر است که دولت متبوعه جناب مستطاب عالی و مجلس شورای ملی در نزدیک ترین اوقات قرارداد را بطوری که در مراسله محترمه جناب مستطاب عالی وعده داده شده به تصویب برسانند در این موقع احترامات...» نماینده مختار دولت جمهوری شوروی روسیه در ایران - رتشتین

ص: 562

ولی باز هم در این نامه يك كلمة غير لازم در جمله دولت دوستدار با نهایت احساسات صادقانه نسبت به ملت ایران هیچ وقت سد غیر لازمی را در طریق ترقی و تعالی ایران در نظر نداشته...» ذکر شده بود که باصطلاح سوسه دوانده شده بود و ممکن بود كه يك زمان سد لازمی در مقابل ترقی و تعالی ایران در نظر بگیرند؛ لذا در مجلس مورد ایراد واقع و طبق مذاکرات شفاهی کلمۀ غیر لازم حذف شده و قرارداد در تاریخ 23 قوس 1300 در مجلس شورای ملی بتصويب رسيد و نامه زیر به وزارت خارجه ارسال گردید

شماره 2174 مورخ 29 قوس 1300

وزارت امور خارجه:

بموجب مراسله شماره 3361 ماده واحده راجع به اجازه مبادله عهد نامه بین دولت علیه و دولت جمهوری شوروی روسیه و بموجب مراسله 3362 قطع نامه مجلس - شورای ملی راجع به بی اعتباری امتیاز غیر قانونی خوشتاریا ریاست محترم وزراء عظام ابلاغ و ارسال شد ولی به موجب مذاکرات شفاهی که بین نماینده مختار دولت جمهوری شوروی روسیه و اولیای آن وزارت جلیله شده و فی المجلس از طرف دولت اعلام شد لازم است یادآوری شود که مراسله شماره 1600 مورخ 20 قوس 1300 نماینده مختار روسیه با قید حذف کلمه (غیر لازم) بعد از کلمه (سد) در مجلس شورای ملی تلقی شده و مقتضی است با وسائل مقتضیه در اصلاح مراسله مزبور اقدام و اهتمام شود. رئیس مجلس شورای ملی - مؤتمن الملك

جواب وزارت امور خارجه

شماره 2971 و 1026 مورخ 6جدی 1300

مجلس شورای ملی:

«در جواب مرقومه 29 برج قوس 1300 نمرۀ 2174 که اشعار فرموده اند مراسله

ص: 563

مورخه 0 2 قوس شماره 1600 نماینده مختار جمهوری روسیه در باب عهدنامه دولتین در مجلس شورای ملی با حذف کلمۀ (غیر لازم) بعد از کلمه (سد) تلقی شده است و در اصلاح آن اقدام لازم بعمل آید احتراماً باستحضار مجلس محترم می رساند بطوری که تقاضا نموده اند اقدام شده و مسیو رتشتین نماینده مختار دولت جمهوری شخصاً روسیه در متن مراسله کلمه (غیر لازم) را حذف نموده و در ذیل مراسله نیز حذف کلمۀ مزبور را قید و امضاء نموده اند.» امضاء وزیر امور خارجه

بالاخره کلمۀ غیر لازم از مراسله مزبور حذف گردید ولی نماینده شوروی چنان که وعده داده بود و مجلس ایران به آن وعده ها قانع شده بود عمل نکرد؛ مخصوصاً در باب ترانزیت واردات کالای اروپا از راه روسیه به ایران بالاخره موافقت نکردند و راجع به ماده 13 مربوط به واگذاری شیلات نیز قید را حذف نکردند و وعده ها صحت نداشت و اشکالات زیادی از بابت ترانزیت و شیلات پیش آمد. فقط از لحاظ مواد 5 و 6 بالصراحه اطمینان کامل حاصل شد.(1)

تصویب عهد نامه ایران و افغانستان

روز 14 قوس 1300 خورشیدی شور دوم عهدنامه ایران و افغانستان بعمل آمد و باتفاق مورد تصویب واقع گردید و پس از یکی دو روز فاصله بصحه شاه رسید و به وزارت خارجه افغانستان اطلاع داده شد.

استعفای کابینه قوام السلطنه

روز چهارشنبه 20 جمادی الاول کابینه قوام السلطنه در اثر مناقشاتی که در مجلس بین

ص: 564


1- سیاست شوروی در ایران تألیف منشور گرکانی

یکی دو نفر از نمایندگان با وزیر دارائی کابینه مزبور (دکتر محمد مصدق السلطنه) بعمل آمد کابینه استعفا داد و علت آن هم این بود که دکتر مصدق لایحه ای در باب اختلاس غضنفر خان (نماینده مجلس بوده) به رئیس مجلس می دهد و مؤتمن الملك هم غفلتاً آن را در دستور می گذارد و در جلسه علنی هم قرائت می شود و کار بمشاجره می کشد. در تنفس هم مبارزات شروع می شود و با سابقه اظهار عدم اعتماد نمایندگان از مسافرت شاه رئيس الوزراء مجبور باستعفا می گردد.

تشکیل کابینه مشیر الدوله

پس از استعفای کابینه قوام السلطنه از طرف شاه به مشیرالدوله اصرار می شود که ریاست وزرائی را قبول نماید؛ ولی مشیرالدوله در ملاقات اولیه خود باشاه از قبول این مقام خودداری می نماید بالاخره پس از اصرار زیاد و مشورت با عده ای از نمایندگان بشرط این که اکثریت و اقلیت بی طرف مجلس برای مساعدت و همراهی با دولت حاضر باشند در تاریخ سوم بهمن ماه 1300 خورشیدی برابر 23 جمادی الاول 1340 قمری قبول ریاست وزرائی می نماید و روز 25 جمادی الاولی هم وزرای کابینه خود را در قصرح فرح آباد به حضور شاه معرفی می نماید.

در خلال سقوط کابینه قوام السلطنه و تشكيل كابينة مشير الدوله سردار سپه موقع را مناسب دیده برای تحصیل نفوذ بیشتری دستور داد که محمد طاهر خان میر پنج که از افسران قزاق بوده انبار غله دولتی را در تحت اختیار خود بگیرد و مستقیماً تحت امر و اراده سردار سپه اداره شود تا بدینوسیله بتواند رشته حیاتی مردم تهران را در دست داشته باشد و در مواقع مقتضی و هنگامی که سیاست مشارالیه اقتضا می نماید در گندمی که به خباز ها برای پخت نان شهر داده می شود بنفع پیشرفت سیاست خود اعمال نفوذ نماید و چنان که بعداً خواهیم دید این مسئله در ریاست وزرایی وی کاملا بنفع او تمام شد و وسیله ای برای اعلام حکومت نظامی بدست وی داد.

ص: 565

مسافرت احمد شاه به اروپا

روز 26 جمادی الاول احمد شاه باملتزمین رکاب خود از تهران بطرف اروپا از راه بغداد حرکت کرد و سردار سپه هم تا قصر شیرین بعنوان بدرقه همراه شاه رفت.

پایان جلد اول

ص: 566

فهرست اعلام

آ

آبکار ارمنی 189

آتاتورك ، كمال 192

آخوند ملا محمد کاشانی حکیم 434

آذر برزین ، حسن 206

آذری، میرزا احمد خان 532،531، 534

آذری ، علی 314

آرمیتاژ اسمیت 25 ، 30 ، 49 ، 68 ح ،124 ح ،150، 312،311، 353

آزاد بيك وزيراف میر آلای 184

آشتیانی ، میرزا هاشم 238 ،113 ، 381، 402

آصف الممالك 402

آقا ضیاء 236

آفیس (ژنرال) 93

آقا میر 544

آیرن ساید (ژنرال) 27، 68، 69، 82 ح 98،91،85، 151 ح 157، ح 162 ، 189 ح 193، 194، 195، 196، 197، 198، 203، 204، ح 207، 208، 209، 210، 211، 212، 213، 235، ح 361، 387، 388

الف

ابو الفتح زاده 183 ح

ابو القاسم خان (دکتر) 525 ، 526

اپیکیان ارمنی ،189 266 ، 383، 384

احتشام الدوله 402

احتشام السلطنه 439

احسان الله خان 81 ، 84 ، 85 ، 183 ح ،498 ،446 ،445 ، 419 ، 502،501،500،499 ،504

احمد شاه (قاجار) 18 ، 20، 28 ، 39 ، 63، 67، 70، 71، 73، 75 ح 84، 90، 91، 107، 135 ، 132 ، 131 ، 129 ،151 ، 149 ، 148 ، 136، 160 ، 158 ، 154 ، 152 ،

ص: 567

161 ، 163 ح 183 ح 187 ح 198 ، 199 ، 202، 211 ح ، 231 ،227، 216 ، 213 ،263 ،262 ،258 ،233 ،299 ،284 ،275، 264،307،302،3010300 ،327 ،326 ،325 ،308 ،357 ،356 ،355 ،351 ،362 ،363 ،362 ،359 ،373 ، 272 ، 369 ،366 ،378 ،376 ،375 ،374 ،408 ،384 ، 382 ،381 ،413 ،411 ،210 ،209 ،225 ،217 ، 416 ،415 ،451،422 ، 241 ،435 ،534 ،294 ، 272 ، 269 ،558، 557 ،556 ، 542 ،566، 560، 0559

ادیب السلطنه رادسر 224

ادیب السلطنه سمیعی ، 123 ،111،109 ،222 ،221 ،220 ،201 ، 420،223

ارباب کیخسرو 544

ارداقی علی اکبر 183 ح 378 ، 380 ح

استار وسلکی 61، 68، 69، 71،70 ،84،83 ،82،80،74 ،90، 89، 88، 86 ، 85، ،98،97،96 ،95 ،91 ،135 ، 137 ، 102 ،99، 207،195، 147 ، 146، 529

اسد الله خان 206

اسفندیار خان 216، 385

اسکندری، عباس 189 ح ، 352

اسلامبولچی ، سید محمد 236

اسمارت ، (سر) والا 189 ح ، 227 ، 403 ،276

اسمایس ، کلنل 65، 122 ، 189 ح 202 ،213 ، 212، 211،210 ،399 ،382 ،370 ،352 ،162 ، 137

اسمایلز 147، 162

اسمیت (کلنل) 216

اعتضاد السلطنه 558

اعتضادی ، شاهزاده امجدا لملك 315 ح

اعتلا السلطنه 26

اقبال السلطنه ماکوئی 446

اکشوت 525

اکونور (کلنل) 58

امیر احمدی 162 ، 206، 215، 216 ، 219

امیر اعلم 396

امیر افشار ، جهان شاه خان 84، 298 ، 331، 360

امیر تومان ، حسین قلی خان 351

امیر تیمور 456، 458

امیر شوكت الملك 271

امیر فضلی 323

امیر ناصر 402

امیر کبیر ، میرزا تقی خان 163 ح

امیر موثق 215 ،204 ،199

امیر نظام 236 ، 174 ، 173 ، 103 ، 240

اميل لوسوتور 130 ، 270

امین الدوله 383 ح

امین الشریعه شیرازی 402

امین الضرب ، حاج حسین آقا 240 ، 375

امين الملك (دكتر اسماعیل مرزبان) 103 ، 187 ، 173 ، 172 ، 171

انتظام الدوله 162

انصاری، مهندس مسعود 362، 381، 392 ،387 ،386

ص: 568

،236 ،235 ،234 ،233 ،256 ،252،251،238 ،279 ، 277 ،276 ،258 ،301،300،298،282 ،326،325 ،323 ،302 ، 333 ، 332 ،331 ،327 ،352 ،351 ،327 ،326 ،353 ح 352 ح 365 ، 366 ، ، 372 ، 370 ، 369 ،368 ،377 ،376 ،375 ،372 ،382 ،381، 380 ، 379 ،393 ، 392 ، 388 ،383 ، 408، 403، 397، 394، 419، 416، 410، 409، 442، 432، 424، 423، 452، 451، 450، 447، 475، 472، 465، 464، 492، 484، 479، 477، ،5120507، 497 ، 496 ،540،539 ،538 ، 537 ،525 ،523،522،521 ،560،557،556،555 ،566، 565

پهلوی ، محمد رضا شاه 158

پیچر اخوف (ژنرال) 521،518،517، 522

پیلودسکی 192

ت

تاج محمد خان 276

تدين 412 ،402 ،236 ، 114، 548، 527

تروتسکی 356

تقی زاده 62، 157 ح 158 ، 441 ، 469

تنکابنی، میرزا احمد خان 537

توپچی ، (کلنل) فتح علی خان (ثقفی) 463 ، 489

تیکران (مسیو) 266

جان محمدخان 206، 238، 239، 327 ، 410

جليل الملك 402

جوزدانی ، رضا 143

جهانبانی، محمد حسین میرزا 315

جهانبگلو (سرتیپ) 207

چ

چرچیل 92، 307

چمپین 193

ح

حائری زاده یزدی 545

حاج آقای شیرازی 113 ، 238 ح

حاج امام جمعه خونی 113 ، 278،277، 544

حاجی بابا اردبیلی 443

حاج ساعد السلطنه 47 ، 49

حاج شیخ مرتضی 131

حاج شیخ محمد کاظم تاجر 458

حاجی عبدالحمید 38

حاج فاضل مجتهد 457

حاج مجدالدوله 236

حاج میرزا احمد 419

حاج میرزا علی محمد 402

حاج مخبر السلطنه (مهدی قلی هدایت) 26 ،40، 41، 42، 43، 44، 46، 51، 53، 157ح ، 323، 376 ،

حسين الله 183 ح

حسن علی مستشار 168

حشمت (دکتر) 529 ، 530

ص: 569

انیس الدوله 411

انوار ، سید یعقوب 374

انور پاشا 439

اوحدی 329 ،328،327

اولیف تون (مستر) 120

ایرج میرزا 481، 483

ب

باراتوف (ژنرال) 514، 517،515

بار کلی (وزیر مختار انگلیس) 24 ح

بارنز 287

باقر 237

الفور ، 142 ، 129 ، 124 ،68 ،299 ،294 ، 265 ، 188 ،453 ،385 ،384 ، 311 ،479

بربری، سید حیدرخان 465

بمبی مویان باقرخان

بنکدار ، حاج محمد تقی 237

بوداغیان ، جبرئیل 544

بوذرجمهری ، سرلشگر کریم آقا 237

بورسکی ، پونس الدن 550 ح

بونن 273

بهاء بيك 514

بهاء السلطنه شیرازی 50

بهادر ، اسماعیل خان 476 ، 480 ، 488 ، 491،489

بهار ، احمد 492

بهبهانی، میر سید محمد 113

بیان الدوله 402

بیان الملك 402

بيسمارك 48

پ

پرسی لون سر 386

پرنی (مسیو) 275

پرنس ارفع 284، 285

پریداکس (کلنل) 315 ح

پزشکیان ، ابوتراب 165 ح

پسیان، (ژنرال) حمزه خان 58، 469 ، 494،492 ،471

پسیان، حیدر قلی خان 469 ، 479

پسیان ، (کلنل) محمد تقی خان 28 ، 36 ،316 ،315،314 ،313 ،321،320 ، 319 ،317 ، 359 ، 346 ، 334 ، 333 ،457، 456 ،455 ، 368 ،462،461 ،459 ،458 ،466،465 ، 464 ،463 ، 470 ، 469 ، 468 ، 467 ،474 ،473 ،472 ،471 ،478 ، 477 ، 476 ،475 ، 482 ، 481 ، 380 ، 479 ،487، 486 ،484 ،483 ،491،491 ،489 ،488 ، 494 ،493 ،492

پسیان، یاور علی نقی خان 58

پورداور 536

پونر ، (مسیو) برنارد 286

پهلوی ، رضاشاه 58، 67،65،63 ،154 ، 151 ، 148 ، 102 ، 162 ، 161 ، 158 ، 157 ، 173 ، 172 ، 167 ، 166 ، 174 ،198،197 ، 196 ، 195 ،205 ،204،203 ،199 ،211 ، 210 ،208،206 ،215 ،214 ،213 ، 212 ،219،218 ،217 ، 216 ،223،222 ،221،220 ،231،229 ،226 ،224

ص: 570

حشمت الدوله 236

حشمت الدوله ( والاتبار) 26

حکیم اعظم 266

حكيم الدوله 420

حكيم الملك (ابراهيم حکیمی) 26 ، 189 ، 431

حلیم پاشا 439

خ

خاش چاپ 544

خان بهار 315

ح خان بهادر ، ماژور اسماعیل 316 ، 317

خالو قربان 84 ، 85 ، 194 ، 419 ، ،446 ،445،444 ،511،502 ،501

خالو میرزا علی 194

خداوردی 318، 333، 334

خدا یارخان 346 ، 347 ، 380 ، 383 ، 423،384

خراسانی، آخوند ملا محمد کاظم 434

خراسانی، بهار (شاعر) 433

خراسانی، فرخ (شاعر) 318 ، 320

خزاعی، حسین آقاخان 464 ، 465، 473

خلعتبری، ارسلان 171 ح

خوشتاریا 546، 549 ،551،550 ، 563،554،553،552

د

دانسترویل (ژنرال) 280 ح ، 518، 523

دبوا 462

در گاهی ، محمد 144 ح 242 ، 363 ،378، 379ح، 380ح

دشتی، علی 238 ، 404

دنيكن 444،191

دواتگر ، کریم 183 ح

دورومنت (سیر) ارايك 285 ، 286

دولت آبادی، میرزا یحیی 114 ، 157 ح

دهخدا 171

ديكسن (دیکسون) 25 ،65، 102 ،147 ،387،150

دیکی ، بروس 24 ح

ذ

ذكاء الدوله غفاری 284 ، 386

ر

رأفت ، عباسخان 238

رالف هیلز 24 ح

رایت ، دنیس 213

رائين ، اسماعیل 193 ح

رتمیستر تیکا چنکوف 530

رتشتین 373،354 ،347 ،282 ،509، 503 ،502 ،408 ، 564،562 ،557

رسول زاده ، محمد امین 186

رشيد السلطان 183 ح

رفعت الدوله 402

ركن الملك 402

روسو ، ژان ژاك 286، 287

روشنی ، حسن 514

رهبر، میرزا اسحق خان 537

رهنما (مدیر روزنامه رهنما) 238

ریاضی، ماژور علی خان 266

ریموند 341

ز

زاهدی (سرتیپ) 206 ح

زایر خضرخان تنگستانی 57

زبر دست خان 313، 368، 369

زمان خان 388 ،387 ،215 ، 162

زیاد خائف ، عادل خان 184 ، 185

ص: 571

س

ساعد الدوله (پسر سپهسالار) 498، 499 ، 529،503 ،5010500

ساعد مراغه ای 74 ، 535

ساعد الملك 355 ، 502

ساعدا لوزراء 184 ، 185

سالارجنگ 137 ، 138 ، 144 ، 145 ، 270،269

سالار خان بلوچ 465

سالار الدوله 513، 514

سالار شجاع 465

سالار لشگر 164 ، 236، 239، 277، 437

سالار مؤید 36

سالار نظام 463، 489

سایکس 203063 ح

سپهدار ،89 ،80 ،94 ،91،90 ،101،99 ،97 ،96 ،91 ،106 ، 105،103 ،121،120 ،111،107 ،129 ، 128 ، 123 ، 122 ، 134 ، 133 ، 131 ، 33،131،130 ،141،138 ، 136 ، 135 ،171 ، 169 ، 160 ، 159 ،197،187 ، 186 ، 173 ،215،202،201،200 ،448،322 ،238 ،128 ، 220 ح 228، 235، 241، 241،235 ،292،276 ، 274 ،270 ،398،348 ،345 ،311 ،535،453 ،442

سپهسالار اعظم 544

سپهسالار (محمد ولی خان خلعتبری) 167 ، ،171 ، 170 ، 169 ، 168 ،239،237 ،236 ، 172، 326

ستارخان 49 ،45 ،35

سديدا لملك 402

سردار ارشد 102

سردار اسعد بختیاری 137 ، 143 ، 144

سردار اعتماد 238

سردار رشید 236

سردار رفعت 102

سردار محیی 419، 513

سردار معتضد 236

سردار معتمد 103 ، 173

سردار معزز بجنوردی 471

سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) 115 ،128،238،322،448،

سردار مفخم 133 ، 402

سردار نصرت ، امیر تیمور کلالی 458

سردار همایون 96 ، 102 ، 147 ، 160 ، 200،175 ، 174 ،161 ، 211،210،207 ،205

سرهنگ گیگو 236

سرهنگ نوائی 206 ح

سسیل ، رابرت 287

سعد الله خان 443 ، 506،505، 503

سعد الدوله 236

سعدی 48

سلطان اسکندر خان 189

سلطان محمد خامس 438

سلطان مسعود خان 58،

سلطان معاضد السلطان 58

سلطان مهدی خان 367

سلیمان میرزا 47 ، 48، 436

سميتقو ، اسماعیل آقا 25 ، 134 ، 345 ، 447، 446 ،346

سهام الدوله 236

سهام السلطان 402

سهراب زاده ، اسعد 236

ص: 572

سهراب زاده ، محمدقلی 236

سید اسدالله 316

سيد اسماعيل (پدر مدرس) 432

سید جلال 81

سید جلیل اردبیلی 66، 443، 513

سید حبیب الله 445

سید حسن 402

سیدطه 446

سیدضیاء الدین 59، 102 ، 103 ، 137 ، ، 144 ، 143 ، 139 ، 138 ،150، 148،147 ،145 ،151 ، 153 ح 154 ، 156 ، 157 ، 159 ح 161 ، 162 ح ،169 ، 168 ، 165 ، 164 ، 173 ، 172 ، 171 ، 170 ،182 ، 181،18 ، 180 ، 179 ،186 ، 185 ، 184 ، 183 ،326،325 ،323 ،322 ،،331،330 ، 328 ،327 ، 338 ،334 ، 333 ، 332 ،351 ، 350 ، 348 ،31 ،360،359 ،353 ، 352 ،370،396 ، 366 ، 365 ، 375 ، 374 ،373 ،372 376 ، 377 ، 378 ح 379 ح ،383،382 ، 381 ، 380 ، 387 ،386 ،385 ، 384 391،390، ،389 ، 388 ،398،397 ،393 ،392 ،404،402،401 ،399 ،412،410 ،408،405 ،418،417 ، 416 ،415 ،431،430 ،429،419 ،456،455 ، 453 ،448 542،480 ، 479 ،464 197،190 ،189 ، 187 ،198 ، 200، 204 ح 215 ، ،219،218 ،217 ،216 ،223،222، ،221،220 ،231،229 ،228 ،224 ،236،2350233 ،232 ،240 ، ،239،238،237 ،250،244 ، 242 ، 241 ،259،258 ،252 ، 251 ،263،262 ، 261 ،260، ،268،267 ،265 ،264 ،281 ،28 ،277،27 ،294،292 ، 284 ، 283 ،299،298،297 ،305،303،302،301 ،317،314 ،313 ،312 ،321،320،319 ،318

سید غلامحسین خان 238

سید علی 180

سید فاضل 402

سید کمره ای 47 ، 48، 51

سيد المحققین 49 ، 50

سید مرتضی 183 ح

سید یعقوب 402

سید یوسف 497

سینکی، میرزا جواد خان 315

سینکی ، نایب داود خان 315

ش

شامالوف (کلنل) 526

شاه بختی 206

شاهزاده سالار لشگر 103 ، 173

شاهزاده شهاب الدوله 112 ، 132 ، 133 ،416 ،410 ، 356 ، 355

ص: 573

556 ،496 ،469

شجاع السلطان 498، 499

شجاع الملك 466 ، 472 ، 475

شفائی، میرزا عبد الحسین خان 512

شفق (دکتر رضا زاده) 38 ، 145

شمشیر ، سلطان علیرضا خان 474

شوستر ، مورگان 24 ، ح ، 548

شوشتری ، سید حسن 113

شهاب (سرتیپ) 222

شهریور ، احمد 179 ، 180 ح 184 ، ،3210317 ، 188 ، 186 ،376

شیبانی، میرزا علی محمد خان 386

شیخ الاسلام 402 شیخ الاسلامی، جواد 99 ح 195 ، 211 ح

شیخ بهاء الدین 112

شیخ حسن پائین خیابان 458

شیخ حسین خان چاکوتاهی 55 ، 58 ، 59 ، 414،413

شیخ حسین خان نمره يك 489

شیخ خزعل 387

شیخ عبدالحسین خان چاکوتاهی 58

شیخ عبدالرسول خان چاکوتاهی 55، 414 ح

شیخ محمد جواد 402

شیخ محمد حسین استر آبادی 236

شیخ محمد حسین تنگستانی 55 ، 56 ، 57

شیخ محمد حسین یزدی 236 ، 239 ، 241

شیخ محمد خیابانی 28 ، 34 ، 35 ، 36 ، 41،40 ،39 ،38،37 ، 46 ،45 ، 44 ،43 ،42 ،51،50 ، 49 ،48 ،47 ،94،54،53 ،52

ص

صارم الدوله 313 ، 318 ح 321، 322

صبا ، میرزاحسین خان 484 ، 487، 494

صدرائی 402

صدر الاسلام 402

صدق السلطنه 230

صمصام السلطنه ، نجفقلی بختیاری 48، 52 ، 129 ، 183 ح 279 ، 440 ، ،462 ،461 ،459 ،441 ،468،463

صمصام الكتاب 526

صور ، میرزا قاسم خان 437

ض

ضرغامی، عزیز الله خان 463 ، 489 ، 556،491

ضياء السلطان 537

ضیغم السلطان 476

ضيغم الملك 476

ط

طاهر اف ، عزیزبيك 184 ، 185

طاهرزاده 469

طباطبائی، میرزا محمد صادق 103 ، 187 ، 544

طلعت پاشا 439

طورزنی ، خلیل 346

ظ

ظفر الدوله 50

ظهیر الاسلام 537 ، 538 ، 539 ، 540

ع

عارف قزوینی 388 ، 402 ، 481 ، 482 ، 490

عامری ، سلطان محمد خان 189 ، 264 ، 448

ص

عباس میرزا 557

عدل الدوله نوادۀ حاجی کبیر 48

عدل السلطنه 402

ص: 574

عدل ، سید مصطفی 328

عدل الملك دادگر 189 ، 264، 328 ، 448،447

عزت الحاجیه 469

عز الملك اردلان 437

علاء ، میرزا حسین خان 155 ، 157 ح 547،158

علاء السلطنه 118 ، 183 ح

علائی 296

علی اصغر 275

علی بن ابیطالب (علیه السلام) 253

عماد السلطنه فاطمی 147 ، 402

عماد الكتاب 183 ح 378 ح 379 ح

عمرو عاص 253

عميد السلطنه 48 ، 420، 496

عميد الملك 402

عمو اوغلی 502

عميد الشعراء (پدر آقای عمیدی نوری) 542

عون السلطنه 537

عیسی بن مریم 309

عين الدوله 93 ، 129 ، 132 ، 236 ، 544 ،417 ،410

غ

غلام رضا خان 58

غضنفرخان 565

ف

فتح علی شاه 478

فخر الدوله (عمه احمد شاه) 383

فدائی 238

فرات ، عباس (شاعر) 405

فرخی یزدی 43 ، 238 ، 404 ، 480 ، 484 ،481

فرزین ، محمد علی کلوپ 437، 454

فرمان فرما 62، 223 ، 224، 235 ، ،239،238 ،237 ، 236 ،281،276 ،269 ، 268 ،403 ،386 ، 326 ، 325 ،416 ،415 ،414 ،413 ،544

فرمان فرما (محمد ولی میرزا )پسر فرمان فرما 322

فرمند (ضياء الملك) 73 ، 145 ، 151 ، 161

فروغی ، محمد علی 157 ح 163 ، 164 ، 191، 190

فروهر 328

فریزر (ژنرال) 155

فشنگه (ژنرال) 515

فقيه التجار 15

فن پاشن 519

فهيم الدوله 103 ، 123 ، 130

فهيم الملك 402

فیروز کوهی، امیر مؤید 448، 449 ، 450

ق

قائم مقام الملك 557

قابوك اف 82

قدرت منصور 486، 492، 494

قزوینی، اوانس خان تاجر باشی 544

قزوینی، میرزا غفارخان سالار منصور 165 ح ، 360 ، 331 ،298 ، 189 ، 537

قشقائی ، جهانگیرخان 434

قمی ، میرزا ابراهیم 402

قمی ، میرزا علی 186

قوام، ابراهیم (قوام فعلی) 58

قوام الدوله 236 ، 402

قوام السلطنه (احمد قوام 263 ، 284 ، ، 316 ، 315 ،314 ،313

ص: 575

،320 ،319،318 ،317 ، ،321 ، 346 ، 380 ح 390 ، ،411،410 ،409 ،408 ،423 ،419 ،416 ،415 ،449 ،443 ، 442 ، 432 ،457 ،456 ،455،454 ، 464،461 ،459 ،458 ،472 ،471 ،466 ،465 ،494 ،487 ، 478 ، 475 ،502،498 ،497 ، 496 ،537،535 ،513،507 ،553،552 ،545 ،540 ،564،558،555 ،554 ،565

قوام شیرازی 58، 93

قوام الملك 262 ، 263

ک

كائوك 512

کاپیتان استريك 526

کازرونی ، میرزا علی 402

کاپیتان نوئل 526

کاپیتان و یکهم 529

کاظم خان 162 کاظم خان سیاح 208 ، 209، 210، 215، ،2210218 ،217 ،216، 234،224 ،223

كاكس باليوز 55 ، 56

کاکس، (سر) پرسی 19 ح 23 ، 62 ح ، ،273 ، 150،93،64 404

كالدول 343 ،341 ،339 ،338

کربلائی حسین 82

کرزن ، لرد 70، 71، 76، 78، 79، ،97،95،91،90،80 ، 153 ، 122 ، 121 ، 120 ،161 ح 165 ، 227 ، 234، 299 ح 305، 306، 307، 555،552 ،404 ،386

کرنز 24 ح

کریم آقا 386 ،237

کریم خان زند 310

کزیل ، پاکلیوسکی 24 ح

کسائی ، احمد 82

کسروی ، سید احمد 52

کلانتراف 509،5060503

کلرژه 166 ح

کلنل استوکس 517، 522،518

کلنل حبیب الله خان 370

کلنل کاظم خان 189 ، 196 ، 198 ، 242 ،370،352 ، 268 ،266 ، 385

کلنل منوچهرخان 266

کلهر 236

كمال الوزراره محمودی ، اکبر خان 183 ح

کن وردی 333

کی استوان ، حسین 189

کیکانو 444

گلروپ (کلنل) 25، 145 ، 269 ، 463 ، 556 ،489 ،464

گلشن آزادی ، میرزا علی اکبرخان 483

ل

لاری، سید عبد الحسین 52

لاسن (کلنل) 443

لتكاچی ، مشهدی صفر 83

لرد کیپا نیدزه ، پالكونيك 515

لسان السلطنه مؤدب همایون 238 ، 266

لسان الملك 236

ص: 576

لطف الله خان 49

المويد جرج 333

لنين 356

لواء الدوله 83

لین کن (مستر) 387

م

مات (مسیو) 266

ماتيوز ( کلنل) 525 ، 526

ماركف ، با کرفسکی (دکتر) 544

مارینگ 404

ماژور اسفندر یان خان 189

ماژور صادق خان 489

ماژور محمودخان 322 ، 384

ماژور فضل الله خان 198 ، 266

ماژور مسعود خان کیهان 162 ، 189، 215 ،222،218 ،217 ، 216 ،329،269، 264 ، 264،223 ،353 ،352،351 ، 330 354 ح

مانرهایم 192

ماير (مستر) 525 ، 526

مؤتمن الملك ، ميرزا حسن خان پیرنیا 26 ، 334 ،279،71،31 ،557،546 ، 470 ، 431، 565،563

مؤدب الدوله (نفیسی) 264

مؤدب همایون 266

مؤسس خان ارمنی 454

متين السلطنه 183 ح

مجد ، ابوتراب 206 ح

محتشم السلطنه 137 ، 173 ، 236 ، 241 ، 419

محقق العلماء 402، 548

محلاتی ، آقاخان 79

محلاتی ، حاج شیخ اسد الله 402 ، 448 ، 547

محمد حسن میرزا (ولیعهد) 34 ، 224 ، ،418 ،377 ،357 ، 300 ،558

محمد حسین میرزا 352

محمد خان 501

محمد خان تکینسکی 184 ، 185

محمد صادق خان 198

محمد علی شاه 167 ، 180 ، 383 ح 514

محمد علی میرزا 536

محمد قلی خان 208 محمد هاشم میرزا 402

محمود بيك صفى كرويسكي 184

محمود جم 189

مختار الملك صبا ( نصر الله صبا ) 91 - 266

مدرس ، سید حسن 113 ، 115، 118، 146 ، 138 ، 137 ،147 ، ،239،236 ، 214 ، 149 ،390 ،386 ،241،240 ،433،432 ،431 ،402، ،438 ،437 ، 435 ، 434 ،442 ،441 ،440، 439، 545، 494 ،448

مدنی 535

مدير الملك (جم) 264، 275 ، 369

مرسل 368

مساوات 513 ،436

مستشار الدوله 52 ، 137 ، 279 ، 419

مستشار السلطنه 402

مستعان الملك 450

مستوفی ، میرزا عبدالله خان 42، 89 ح 95 ، 125 ح 166 ، 233 ح 375

مستوفی الممالك ، ميرزا حسن خان 24، 25 ، 132،71 ، 47 ، 31 ، 26

ص: 577

133 ، 157 ح 168 ، 183 ح ،435 ،408 ،334 ، 214 470 ،442

مسیو البرت 266

مشار السلطنه 26 ، 236 ، 420، 496 ، 561

مشار الملك 373 ، 382 ، 383 ، 385، ،538 ،537 ، 416 ،408 ، 541،540،359

مشاور اعظم 537

مشاور الملك 464

مشاور الممالك انصاری 73، 74، 76 ، ،119،112 ، 122،120 ،130،125 ،125 ،124 ،123 ،295،290 ،250 ، 167 ، 560،444 ،381

مشعوف (دکتر) 238

مشکوة، محمد 374 ، 412

مشكوة الممالك 378 ح 379 ح

مشهدی انام 81، 82

مشير الدوله 18 ، 19 ، 23، 25 ، 26 ، ،32،31 ،30 ، 28 ،27 ,43 ،42 ،40 ، 36 ، 34 ،53،52،51،47 ، 46 ،67،66 ،63 ،62 ،59 ،55 ،72،71 ،70،69،68 ،77،76 ،78، 75 ، 74 ، 73 ،85،82،81،80، ،91،9 ،89 ،88، 87 ،،97،96،95،94 ،93 ، ،132 ،129 ، 128 ، 101 ، 147 ، 146 ، 145 ، 133 ، 157 ح 166 ، 168 ، 186 ، ،197 ،196 ، 195، 194 ،292،284 ، 279 ، 214 ،، 375 ، 348 ،334 ، 311 ،442،415 ،408 ،398 ،565،535،470،460،453

مشیر معظم 264

مشير الملك 182

مصدق السلطنه ، (دكتر) محمد خان 26 ، 63 ، ،158،157 ،156 ،154 ،153 ،262،260،259 ،258 565،496،419 ،263

مظفر الدین شاه ، 281 ، 383 ح 417 ، 538 ، 469

مظفر زاده 529 ح

مظفر الملك ، ابراهیم خان زعفران لو 476

معاويه 253

معتمدا لسلطنه 315،52

معتمد الممالك 266

معتصم السلطنه (فرخ) 313، 314، 315 ، 467

معتضد الدوله 402

معدل الملك شیرازی 537

معز الدوله 369

معزز الدوله 189

معزز السلطان 537

معظم السلطنه دولت 439

معین التجار 279

معين الرعايا ، حاج محمد حسین 238

معين الملك 151 ، 201 ،220،221، 223،222

مفتاح الملك 454

مکالسکی ، شارل 24

مکی ، حسین (مؤلف کتاب) 354 ح 378 ح ،494 ،486

ملك ، حاج حسین آقا 315 ، 316، 458

ملك زاده 456

ملك الشعرای بهار 52، 88 ح 163 ،

ص: 578

402،238، 403 ح 456

ملکی ، عبدالحسین 315

ممتاز الدوله 137 ، 236 ، 279 ، 419

ممتاز الملك 276 ، 550 ح

منتخب الدوله 183 ح

منتخب السلطان 537

منتصر السلطان 513

منتصر الملك 402

منشور گرگانی 81، 102 ح 564 ح

منشور الملك 123 ، 124 ، 125 ، 250 ،269

منشی زاده 183 ح

منصور السلطنه 189 ، 264 ، 366

منصور الملك 463

منوچهرخان (دکتر) 189

موثق الدوله 161

موریس (لیوتنان) 526

موسسا (ژنرال) 287

موسولینی 192

موسی بن عمران 309

موسوی زاده یزدی 484

موقر الدوله 264، 365

موليتور (مسيو) 278

ممویان، باقرخان 202 ح ، 206، 207،229 ،218 ،212 ، 211،231،230

مهذب الدوله (کاظمی) 269

مهذب الملك ، ميرزا عبد الحسين خان 168 ، 171،170 ، 169

میر پنج ، احمد آقاخان 449

میرپنج ، محمد طاهرخان 565

میرزا ابراهیم خان 402

میرزا ابوالقاسم امام جمعه 113

میرزا احمدخان برادر سالار فاتح 537

ونتانگ (مستر) 93

میرزا اسماعیل خان 183 ح

میرزاده عشقی 391

میرزا رضا خان 525 ، 526

میرزا سلیمان خان 103

میرزای شیرازی 434

میرزا عبدالله 266

میرزا عبدالله خان 373

میرزا عیسی خان 49 ، 265،264، 173 ،369 ،282

میرزا قوام وکیل عدلیه 238

میرزا کریم خان رشتی 189

میرزا کوچک خان 25 ، 36 ، 66 ، 81 ، ،146 ، 92 ،84،82 ،280 ح 419، 443 ، 445، ،498 ، 446 ،501،0509،505،503،502 ،514،513،512،511 ،519،518 ،517 ، 515 ،523،522،521 ، 520، ،529،528،527 ، 525 ،535،532،531،530 ،537،536

میرزا محسن (برادر صدر العلما ) 183 ح

میرزا محمد 181 ح

میرزا محمد علی 419

میرزا محمدی 445

میرزا مرتضی قلی خان 457

میرزا هاشم خان 443

میرزا یانس وکیل ارامنه 236 ، 544

میرزا یوسف خان 373

میر سید هادی مجتهد افجه ای 112

میر عابدین 432

مير عبد الباقی (جد مدرس) 432

میر موسی خان 189

میلیسپو 454

ص: 579

ن

نادر (نادر شاه افشار) 310

نادر میرزا 373

ناصر الاسلام ، 513

ناصر الدین شاه 52، 72 ، 163 ج 411

ناصر لشگر ، حبیب الله خان 476

ناصر الملك 135 ، 214، 513

ناظم الدوله 51،50

ناظم خلوت ، سلیمان خان 374

نایب محمود خان 316

نجد السلطنه 455، 458،456

نجم آبادی ، علی 113

نرمان 73،65ح،87،84 ،74 120،97 ،121،93، 91،90 ، 150 ، 132 ، 132 ،122 ،121 ،151 ، 152 ، 153 ح 157 ، 161 ح 164 ، 165 ، 213، 228 ، 234 ، 273 ، 299 ح ،322،307 ،306 ،382،362 ، 343 ، 336 ،555،403 ،386

نصرت الدوله 134 ، 135 ، 137 ، 150 ، 166،165 ، 164 ، 163 ، 277 ، 239 ، 236 ، 235 ،318 ح 326 ، 402،386، 547، 416

نصرت السلطنه 90 ، 263

نصر الملك 173 ، 130 ، 111 ،103

نصیر دیوان 402

نصیر السلطنه 236، 238 ، 443

نصیر الملك 537

نظام السلطنه 436 ، 437

نعمت الله خان 81

نقیب زاده مشایخی 181 ح

نواب ، حسینقلی خان 24 ح

نوئل (ماژور) 93 ، 162 ، 280

نوبری، میرزا اسماعیل 145 ، 146 ، 147

نوذری، محمود خان 480، 493

نورمان 283

نوری ، رضاخان 206

نی تننی 287

نير السلطان 496 ، 537

نير الملك هدایت 26 ، 264

و

واترستن (مستی) 68

وارطان طومانیانس 544

وثوق الدوله ،31،27،20 ،19،18، ،67،52،40 ، 39 ، 38 ،75،71، 88 ح 94، 103، ،143 ، 129 ، 122 ،119 ،،186 ، 184 ، 183 ، 163 ،،441 ،440،425،318 ، 530، 529 ، 527 ، 453 ،550، ،534،532،531 551 ح

وثوق السلطنه (دادور) 26 ، 47 ، 236

وحيد الملك 103 ، 186

وستاهل 183 ح 224 ،275، 362، 363

وسنن (مستر) 266

ویس 525

ویلسن 288

ه

ها دسلتون ( کلنل) 220 ، 223

هار مزورت 297،69

هاشمی مدیر روزنامه اتحاد ملی 327 ، 328،330

هاوارد 165 ، 164 ،65

ص: 580

هايك (كلنل) 220 ، 223

هدایت قلی خان 49

هرندی، میرزا عبدالعلی 434

هشترودی 537

هندل استون 306

هو پنو 344،273

هيتلر 192

هيمانس (مسیو) 285 ، 286

ی

یار محمد خان 513

یال مارسون 24

ياور ، اکبر میرزا باشی 238

یاور رحیم نادری 206

یاور رضا قلی خان 206 ، 366

رضا قلی یاور محمود خان 206

یزدان پناه، مرتضی خان 206

یزدی ، سید محمد کاظم 434

یعقوب خان (پدر پرنس ملکم) 287

يمين الملك 236

ص: 581

ص: 582

ملحقات و اضافات

هنگامی که دست بکار تألیف تاریخ بیست سالۀ ایران شدم هنوز اسناد وقایع بیست ساله از پس پردۀ استتار بیرون نیفتاده بود با زحمات طاقت فرسا و ملاقات با رجال ذی مدخل در وقایع سیاسی و تطبیق گفته های آنان با یک دیگر و مراجعه و مطالعه جراید همان عصر و مجله رسمی مجلس شورای ملی توانستم تاریخ کودتا و مقدمات آن را بی طرفانه به رشته تحریر درآورم. ولی پس از گذشت زمان کم و بیش اسناد و اسرار دیگری از آن همه وقایع بدست آمد که غالباً تأیید مطالب تاریخ بیست ساله بود.

آخرین مرتبه هم کتابی بود که توسط وزارت خارجه انگلیس بنام جلد سیزدهم سیاسی که مربوط به وقایع سالهای 1919 و 1920 و 1921 بود منتشر گردید. این کتاب را مرحوم نصر الله صبا (مختارالملک) بدست آورده بود و بطور خلاصه پاره ای از مطالب آن را برای نگارنده ترجمه نمود که در چاپ دوم جلد اول این تاریخ از آن استفاده و نقل گردید.

بعداً این کتاب را مورخ الدوله سپهر از مرحوم صبا گرفت و قسمت هایی از آن را در سال نامه دنیا بنا بر دلخواه مترجم و یا برحسب تقاضای زمان که در دوران محمد رضا شاه ملاحظاتی در کار بود در پاره ای از مطالب آن تحریف هائی بعمل آورده منتشر گردید؛ من جمله مبلغ 15 هزار تومان ماهیانه احمد شاه که در چندین جای ترجمه 150 هزار تومان بچاپ رسیده است. هم چنین قسمت هائی دیگر این کتاب توسط سمونیان ترجمه و در همان سال نامۀ دنیا بطبع رسیده است.

باید متذکر شد آن چه سفرای انگلیس (کاکس و تُزمان وزرای مختار انگلیس) و وزیر انگلستان و دیگران در تلگراف های متبادلۀ خود مخابره نموده اند متأثر از سیاست استعماری آن زمان بود و در بعضی از موارد نیز حقایق را کتمان نموده اند با این وجود وزارت خارجه انگلیس هم متن پاره ای از تلگراف ها را تماماً منتشر نکرده است مثلاً قسمتی از تلگراف را ذکر نموده و مقداری جای مطالب را سفید گذارده و یا در تلگراف های متبادله اشاره به شماره های تلگرافی می کند

ص: 583

که در کتاب اسناد سیاسی آن تلگراف ها دیده نمی شود و هم چنین قرارداد محرمانه قرضه ای که دولت انگلستان به ایران داده ولی شرایط آن در این کتاب دیده نمی شود و هنوز محرمانه است. مع هذا بعضی از این تلگراف ها گویای حقایقی است که مطالب و محتویات تاریخ بیست ساله ایران را تأیید و تکمیل نموده زوایای تاریک تاریخ را روشن می نماید.

اکنون که چاپ سوم جلد اول تاریخ بیست ساله تجدید می شود دریغ بود که پاره ای از این تلگراف ها نادیده گرفته و از نقل آن خودداری شود.

البته بهتر آن بود که این مطالب و تلگراف ها در چاپ جدید در جای خود قرار داده شود ولی این کار ترتیب صفحه بندی و تبویب کتاب را دگرگون می کرد و موجب صرف مخارج و وقت زیاد می شد؛ لذا تصمیم گرفته شد که به نام ملحقات و اضافات در پایان کتاب آورده شود.

عمده مطالب از سال نامۀ دنیا نقل شده است و مسئولیت صحّت و سقم آن در عهده مترجمین آن سال نامه می باشد

مسئله 150 هزار تومان

گفته شد در ترجمه هائی که از کتاب اسناد سیاسی وزارت خارجه انگلیس دیده می شود. مبلغ 15 هزار تومان کمک خرجی که به احمد شاه داده می شده صد و پنجاه هزار تومان ذکر شده است، بعلاوه طوری وانمود کرده اند که این مبلغ بعنوان رشوه یا حق السکوت برای قبولاندن قرارداد 1919 بوده است و حال آن که چنین نبوده است. پرداخت این مبلغ فقط برای این بوده که بواسطه فقد اعتبارات مالی و کسر بودجه دولت چند ماه حقوق دربار و احمد شاه که ماهیانه سی هزار تومان بوده عقب افتاده است و کارمندان دربار حدود شش ماه حقوق طلبکار بودند.

قبل از این که قرارداد بامضاء برسد قرار می گذارند از قرض های که دولت انگلیس به ایران می دهد ماهیانه 15 هزار تومان به احمد شاه داده شود.

تنها سندی که در مورد این کمک وجود دارد تلگراف وزیر خارجه انگلیس به وزیر مختار آن دولت است که سه روز پس از امضاء قرارداد مخابره شده که در زیر نقل می گردد

شماره 715

تلگراف کرزن وزیر خارجه انگلیس به سرپرسی کاکس سفیر انگلیس در تهران

شماره تلگرافی 433- لندن 12 اوت 1919.

عطف بتلگراف 526

گمان می کنم سوء تفاهم رخ داده باشد اظهارات من در تلگراف شماره 416 مبنی براین که نامه پیشنهادی در تلگراف 507 می بایستی «كان لم يكن» تلقی شود بدین معنی بود که وجوهی که در حال حاضر به شاه پرداخته می شود فوراً قطع گردد در واقع اظهار شما مبنی بر این که تعهدات راجع

ص: 584

به پرداخت کمک مالی به شاه کتباً مورد تأیید قرار گرفته (موضوعی که تا کنون من از آن بی اطلاع بوده ام) دلیل بر این است که عدم کمک مزبور غیر ممکن است.

بطوری که شما می گوئید این کمک هیچ گونه ارتباطی با پیمان جدید ندارد و بهمین دلیل بود که در پیمان از آن ذکری به میان نیامده است.

اصل موضوع از این قرار است که چون گمرکات و سایر منابع مالی ایران با ترتیباتی که طبق پیمان داده شده بمرور بهبود می یابند و عواید دولت ایران از منابع خود بتدریج افزوده می شود پس از مدتی پرداخت کمک مزبور غیر ضروری خواهد بود (رجوع شود به تلگراف شماره 225 مورخ 17 آوریل).

مورد ندارد که راجع به چیز هائی که قبلاً گفته شده دوباره اظهار نظر شود و هم چنین قصد نداریم دوباره موضوع کمک مالی به شاه را عنوان کرده یا با گنجاندن آن در پیمان آن را مورد تأکید قرار دهیم.

حالا که پیمان بامضاء رسیده شما باید مطالب بالا را صرفاً برای اطلاع خود فرض نمائید. بهتر است این موضوع را بحال خود واگذارید و دوباره این مطلب را عنوان کنید. این تلگراف راهنمای شما در این قضیه خواهد بود ضمناً برای این که بعداً تولید در دسر نشود مواظب باشید در مذاکرات خود ما را بیش از این پابند تعهداتی نکنید»

تلگراف زیر مربوط است به اعلام جمهوری از طرف میرزا کوچک که در صفحه 419 این جلد چگونگی آن ذکر گردیده است.

شماره 457- تلگراف سرپرسی کاکس سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاريخ وصول 11 ژوئن ساعت 10/5 بامداد)

شماره 361 تلگرافی (203108/150/34)

تهران- 10 ژوئن 1920 ساعت 10 بامداد.

امروز صبح سه فقره تلگرام از رشت بتهران رسید ولی دولت ایران فعلاً دستور داده است از انتشار آن ها جلوگیری شود تلگرام اول چنین اشعار می دارد:

«اطلاعیه بتمام مردم ایران»

«کمیته انقلاب سرخ ایران پس از تشکیل دولت جمهوری شوروی اشخاص زیر را بعنوان کمیسر امور اداری منصوب کرده تا همۀ افراد شکایات خود را مستقیماً بآنان رجوع نمایند».

(در تلگرام نام چند نفر از رهبران گیلان ذکر شده است.)

«میرزا کوچک خان جنگلی رهبر حزب سمت نخست وزیری و وزارت جنگ را بعهده خواهد داشت بتاریخ 8 ژوئن (امضاء) کمیته انقلاب سرخ ایران

ص: 585

تلگرام دوم از طرف همان کمیته برای سفارت خانه های امریکا و فرانسه و سایر نمایندگان خارجی در تهران مخابره شده است. متن تلگرام مزبور از این قرار است.

«انگلیس ها پس از آغاز جنگ جهانگیر برای آن که بتوانند مقاصد نامشروع خود را عملی سازند بی طرفی ایران را نقض کرده قوای نظامی خود را بایران فرستادند و باعث خرابی مملکت و بدبختی مردم ایران شدند در پاسخ اعتراض های پی در پی ملیون انگلیس ها رسماً تعهد کردند که پس از پایان جنگ ایران را از تحمل بار سنگین قوای نظامی انگلستان رها خواهند ساخت.

«جنگ بپایان رسید و صلح برقرار گردید ولی در اثر فشار انگلیس ها در غیاب مجلس شورای ملی بزور و تهدید و بضرب سرنیزه یک دولت نظامی در پایتخت و ولایات برقرار شد و وضع شومی در سراسر مملکت بوجود آمد که با حیثیت و احترام و آمال و آرزوی ملت ایران بکلی مباینت دارد وضع بجائی رسید حتى نگذاشتند ناله ها و اعتراضات مردم بدبخت و رنج دیده ایران بگوش جوامع و سازمان های جهانی برسد.

«اکنون شورای جمهوری ایران که موقتاً قبل از انتقال بتهران در گیلان تشکیل یافته است بنام ملت ایران تمام قرارداد هائی را که دولت انگلستان با دولت ایران منعقد ساخته است غیر قانونی و باطل اعلام می کند بتاریخ 9 ژوئن »

و تلگرام سوم چنین اشعار می دارد:

«توسط سفارت جمهوری آمریکا و وزیر مختار محترم فرانسه و نمایندگان تمام دول در تهران

کمیته سرخ ایران در تاریخ 6 ژوئن بنام مردم ایران تشکیل شد و رژیم سلطنتی منحل گردید و دولت موقتی شورای جمهوری تشکیل و اعلام شد تقاضا دارد این اعلامیه بوسیله سفارت خانه های فوق الذکر بتمام سفارت خانه های دول خارجی مقیم تهران اطلاع داده شود ما امیدواریم و تقاضا داریم که سفارت خانه های مزبور نیز مراتب را بدول متبوع خود گزارش دهند. امضاء - کمیته انقلاب سرخ ایران».

تلگرام ذیل مربوط به زمانی است که قاره هند مستعمره بزرگ انگلستان و عراق هم در تصرف انگلستان بوده و هنوز صورتاً استقلال نداشته و دولتی در آن جا وجود نداشته و حکومتش با انگلستان بوده است.

شماره 468- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاریخ وصول 19 ژوئن ساعت 1/20 بعد از ظهر)

شماره 392 تلگرافی (204772/150/34)

تهران- 18 ژوئن 1920 ساعت 11 بامداد

ص: 586

بسیار فوری

وضع سیاست انگلستان در ایران که مدت چند ماه بعد از امضاء قرارداد مساعد بنظر می رسید اکنون بسیار وخیم است.

دولتی که قرارداد را امضاء کرد محبوبیتش را بکلی از دست داد و نظر مردم نسبت بانگلستان نیز بطور کلی تغییر کرده است زیرا می گوید اگر ما از این دولت پشتیبانی نمی کردیم مدت ها پیش سقوط می کرد

اکنون ما را طرفدار مستبدترین عوامل مملکت معرفی می کنند و حتی دموکرات های ملی نیز که دوستان ما بوده اند و مشروطیت را مدیون ما هستند از ما روی گردان شده اند.

کار بجائی رسیده است که در نظر مردم ایران ما جانشین روس های تزاری شده ایم.

عقب نشینی ما از بحر خزر و آذربایجان و گیلان تأثیر بدی در افکار عمومی ایران داشته است و مردم تصور می کنند ما می خواهیم منطقه شمالی ایران را در اختیار اشغال گران اجنبی بگذاریم ایرانیان می گویند که ما قادر نیستیم حتی از پایتخت دفاع کنیم و حقیقت هم همین است زیرا با نیرو هائی که در اختیار داریم اگر قوای دشمن تعدادشان زیاد باشد و از هر جهتی حتی از تبریز و رشت بخواهند حمله کنند ما نخواهیم توانست در مقابل آن ها ایستادگی کنیم.

باین ترتیب مردم ایران حتی آن احترامی را که نسبت به قدرت و نیروی روس های تزاری منفور احساس می کردند نسبت بما ندارند و هنگامی که معلوم شود قصد داریم نیرو های خویش را از مشهد هم عقب بکشیم اعتماد مردم ایران نسبت به قدرت ما و حسن نيت ما بكلى متزلزل خواهد شد. ایرانیان کاملاً اشتیاق دارند اقدامات لازم را برای دفاع از مملکت بعمل بیاورند ولی اگر ما پول اسلحه مهمات جنگی و تجهیزات در اختیار مردم ایران نگذاریم بهیچ وجه قادر باین کار نخواهند شد. یک ماه پیش دولت ایران از ما تقاضای کمک کرد و چون تا کنون جوابی داده نشده است يك نوع احساس نگرانی و یأس در ایران ایجاد شده است. اگر این کمک داده نشود پس از سقوط دولت کنونی سیاستمدار دیگری حاضر نخواهد شد کابینه جدید را تشکیل دهد در نتیجه هرج و مرج و بلوا و آشوب سراسر مملکت را فرا خواهد گرفت و محتملاً بلشویک ها وضع را مساعد خواهند دید و بکشور رسوخ خواهند کرد و خلاء ای را که در نتیجه تخلیه ایران از نیرو های انگلستان ایجاد می شود پرخواهند کرد. دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان با وضع ناگواری رو برو خواهد شد تمام پولی که در ایران تا کنون خرج شده بهدر خواهد رفت تجارت ما از بین خواهد رفت منافع و علائق ما در این کشور معدوم خواهد شد قرارداد ایران و انگلیس لغو خواهد گردید. بین النهرین مورد تهدید قرار خواهد گرفت و وضع ما در هند بمخاطره خواهد افتاد. در غیر این صورت دولت انگلستان مجبور خواهد شد برای جلوگیری از تمام این وقایع متحمل هزینه های سرسام آور و تلفات جانی افراد انگلیسی بشود تا وضع را بحال اول برگرداند در صورتی که اگر اکنون کمی پول خرج

ص: 587

شود و اقدامات عاجل بعمل آید چنین وضع ناگواری هرگز پیش نخواهد آمد ...

اگرچه من اطلاع دارم که دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان در سراسر جهان با مشکلات و مسائل زیادی روبرو می باشد و نمی تواند تمام وقت و هم خود را صرف مسائل ایران نماید معهذا نظر به فوریت امر و وخامت اوضاع استدعا دارد هر چه زودتر به این تقاضا جواب مساعد داده شود.

علاوه بر این اگر چه طبق قرارداد ما موظف نیستیم از خاک ایران دفاع کنیم از لحاظ اخلاقی و وظیفه وجدانی لازم است منتهای کوشش خود را در این امر مبذول داریم و اگر این کار را نکنیم بر حیثیت ما در سراسر شرق لطمه وارد خواهد آمد.

مربوط به صفحه 26 این جلد:

شماره 492- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاریخ وصول 27 ژوئن ساعت 11/40 بامداد)

شماره 428 تلگرافی (201099/150/34)

تهران- 26 ژوئن 1920 - ساعت 12/30 بعد از ظهر

بسیار بسیار فوری

دیشب طبق تقاضای مشیر الدوله نزد او رفتم او گفت شاه باو اجازه داده است قبل از اتخاذ تصمیم نهائی برای تشکیل کابینه مدتی فکر کند و با من مذاکره نماید این ملاقات دو ساعت و نیم طول کشید و درباره مطالب زیر گفتگو بعمل آمد:

1- برنامه دولت:

قرار شد به شاه توصیه شود سران قوم را به حضور بپذیرد و رسماً اعلام دارد که بزودی پارلمان تشکیل خواهد شد مشیر الدوله گفت که قبل از تشکیل پارلمان باید انتخابات مجدد بعمل آید و من موافقت کردم گفتم دولت در اعلامیه خود باید تذکر دهد که قرارداد ایران و انگلیس پایه و اساس سیاست دولت جدید را قرار می دهد مشیرالدوله مخالفت کرده و گفت برعکس باید تذکر داد که تا تشکیل پارلمان و تصویب قرارداد اجرای آن بتعویق خواهد افتاد...

2- به مشیرالدوله گفتم

طبق اختیاری که به من داده شده است می توانم اجازه بدهم قسمتی از وام انگلستان را بمصرف امور دفاعی کشور برساند.

از اختیاری که دولت انگلستان در این زمینه بمن داده است بسیار ممنونم ولی این نکته را باید تذکر بدهم که برای تأمین دفاع ایران احتیاج به بودجه زیادی خواهیم داشت و حتی دو میلیون لیره ای که برای این کار در نظر گرفته شده است کفاف اصلاحات مورد نیاز را نخواهد داد.

در هر حال به مشیر الدوله گفتم که اجازه دارم مبلغ 266 هزار تومان برای ماه جاری بعنوان کمک بودجه بپردازم ولی برای ماه های بعد پرداخت پول موکول بگزارش و توصیه مستشار مالی

ص: 588

خواهد بود.

3-اعضاء کابینه

مشیرالدوله گفت که برادرش مؤتمن الملک یکی از اعضاء کابینه خواهد بود و یک نفر هم از سران بختیاری باید بعضویت کابینه تعیین شود و برای این کار صمصام السلطان را در نظر دارد ولی من این پیشنهاد را رد کردم بعد امیر مفخم را پیشنهاد کرد و اگر چه از دست امیر مفخم کاری ساخته نیست پیشنهادش را پذیرفتم زیرا از این ناحیه ضرری متوجه ما نخواهد شد.

از او خواستم که نصرت الدوله را سر کار نگاه دارد و وزیر مالیه کنونی را نیز با همان شغل دعوت کند. مشیر الدوله ضمناً گفت در نظر دارد دو نفر از ملیون را بوزارت منصوب کند يكي مستوفی الممالک که مرد با نفوذی است و مردم باو اعتماد دارند و دیگری مخبر السلطنه چون در آذربایجان قدرت و محبوبیت دارد.

مشیرالدوله گفت بوفاداری دو نفر اطمینان کامل دارد جواب دادم نظر به پرونده سیاه این دو نفر و فعالیت های آن ها در زمان جنگ دولت انگلستان نسبت بهر دوی آن ها بسیار بدبین است و من تا زمانی که از دولت خود کسب تکلیف نکرده ام نمی توانم آن ها را بپذیرم (تصادفاً این دو نفر همان کسانی هستند که بوجودشان اطمینان داریم زیرا این ها بیش از هر کس دیگری می توانند برای سیاستمان در ایران محبوبیت کسب کنند و من اطمینان دارم که هر دو اشتیاق دارند که روش دوستانه ای نسبت بما اتخاذ کنند.)

4-لشكر قزاق:

مشیرالدوله گفت او همیشه اشتیاق داشته است که افسران روسی فوراً از کار بر کنار شوند ولی در این موقعیت حساس انجام این کار صلاح نیست هر چه کوشیدم نتوانستم نظر او را تغییر دهم اظهار داشت که شاه امیدوار است دولت انگلستان تا سه ماه دیگر مستمری آن ها را بپردازد. گفتم دولت انگلستان حتی یک ماه هم نخواهد پرداخت.

5-او گفت

شاه می خواهد هیأتی را به مسکو بفرستد تا شاید مسکو دستور دهد بلشویک ها از ایران خارج شوند و به تبلیغات خود خاتمه دهند از من سؤال کرد که آیا دولت انگلستان با این کار موافق است؟ جواب دادم تصور نمی کنم دولت انگلستان با چنین کاری موافقت کند. علاوه بر این فرستادن هیاتی به مسکو فایده ای نخواهد داشت زیرا دولت شوروی اعلام کرده است که بلشویک ها در ایران بدون اجازه مسکو فعالیت می کنند و دولت شوروی نمی تواند آن ها را کنترل کند. مضافاً اگر هم قول دهند که تبلیغات را متوقف خواهند ساخت پس از مدت کمی قول خود را نقض خواهند کرد...

انگلیس ها برای این که موافقت احمد شاه را با قرارداد گرفته و او را جلب نموده باشند، شاه

ص: 589

را به انگلستان دعوت نمودند و قرار بود که مخارج این مسافرت از بودجه مملکتی پرداخت شود ولی چون احمد شاه زیر بار قرارداد نرفته بود مخارج مسافرت شاه و همراهانش را نپرداخته بودند. بعلاوه انگلیس ها هم مقرری ماهیانه کمک خرج 15 هزار تومان را (که مترجمین آنرا 150 هزار تومان قلمداد کرده اند) نپرداخته بودند.

شماره 499- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاریخ وصول 5 ژوئیه ساعت 5/15 بعد از ظهر)

شماره 453 تلگرافی (3456/82/34)

تهران 3 ژوئیه 1920 - ساعت 8/50 بعد از ظهر

بعد از ظهر امروز با مشیرالدوله صحبت کردم ولی او دربارۀ مقرری ماهانه ای که به شاه پرداخت می شود اطلاعی نداشت فقط گفت که اگر این مقرری قطع شود اعلی حضرت بسیار ناراحت خواهند شد.

دربارۀ مطالبه هزینه سفر شاه به اروپا مشیر الدوله اظهار داشت تا زمانی که در رأس دولت قرار دارد اجازه نخواهد داد حتی یک شاهی از خزانه دولت باین گونه مصارف برساند.

من از تصمیم مربوط به مقرری متأسفم زیرا با قطع مقرری تصور نمی رود که شاه با دولت صمیمانه همکاری کند اگر مشیر الدوله کابینه تشکیل دهد پشتیبانی و حمایت شاه باعث خواهد شد که خدمات بزرگ تر و مؤثرتری هم بما و هم به ایران انجام دهد خدماتی که حتی وثوق الدوله نیز با تمام حسن نیتش نمی توانست انجام دهد. لذا بنفع ما خواهد بود که نظر مساعد اعلی حضرت را جلب کنیم.

مضافاً با قطع مقرری روابط دوستانه ای که بین من و شاه برقرار شده است بسردی و کدورت خواهد گرائید و کار من دشوارتر خواهد شد...

تلگراف زیر هم برخلاف واقع می باشد زیرا بمحض روی کار آمدن کابینه مشیر الدوله تصمیم گرفت موارد اجرائی قرارداد 1919 که در کابینه وثوق الدوله بمرحله عمل گذارده شده بود متوقف نموده و آرمیتاژ اسمیت را بعنوان این که باید به لندن برود و درباره محاسبات و طلب دولت ایران از شرکت نفت اقدام نماید دست او را از کار وزارت دارائی کوتاه نموده است

شماره 500- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاریخ وصول 8 ژوئیه ساعت 11/20 بامداد)

شماره 453- قسمت دوم تلگرافی (791/82/34)

تهران 3 ژوئیه 1920 - ساعت 8/30 بامداد

دربارۀ وام دو میلیون لیره ... مشیرالدوله اطلاع دارند که قسمتی از آن بایستی بمصارف نظامی برسد. نظر به خطر عظیمی که مملکت را تهدید می کند شاید مشیر الدوله موافقت کند که

ص: 590

درباره تقویت قوای نظامی با استفاده از وام اقدامات عاجل بعمل آورد و منتظر تصویب قرارداد بوسیله مجلس نشود....

مشیرالدوله بخوبی می داند که چرا دولت انگلستان از انتخاب بعضی از اعضاء کابینه جدید من جمله مخبر السلطنه نگران است.

تقاضا دارد که من توضیح بدهم که علت انتخاب مخبرالسلطنه آن است که وجود او در کابینه برای جلب نظر موافق مليون ضرورت دارد علاوه بر این مخبرالسلطنه خودش هم راضی نیست در تهران اقامت کند و موافقت کرده است پس از اشغال پست وزارت مالیه برای مدت کوتاهی که از 2 هفته تجاوز نکند و در این مدت کوتاه قول داده است با مستشار مالی صمیمانه همکاری کند بعنوان حاکم کل ایالتی به آذربایجان اعزام خواهد شد زیرا در آن ایالت نفوذ و قدرت زیادی دارد

مشیرالدوله اطمینان دارد که مخبرالسلطنه و سایر عناصر مشکوک صادقانه و با کمال وفاداری در کابینه خدمت خواهند کرد زیرا می داند تنها امید برای نجات ایران همکاری با دولت است علاوه بر آن مشیرالدوله قول داده است که اجازه ندهد همکارانش کوچک ترین عدم وفاداری نسبت به بریتانیای کبیر از خود ابراز دارند.

از لحاظ لیاقت دولت جدید بی نهایت بر کابینه قبلی برتری خواهد داشت کابینه مزبور بجز وزیر امور خارجه تماماً از اشخاص نالایق و بی عرضه و فاسد تشکیل یافته بود و همۀ آن ها در واقع دست نشاندگان رئیس الوزراء بودند. مشیرالدوله قصد ندارد که حتماً هیئتی بمسکو بفرستد ولی می گوید مردم ایران معتقدند که اگر هیئتی به روسیه برود دولت شوروی موافقت خواهد کرد که قوای خود را از ایران عقب بکشد و به تبلیغات سوء خاتمه دهد...

شماره 501- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاریخ وصول 5 ژوئیه ساعت 3/30 بعد از ظهر)

شماره 458 تلگرافی (458/458/34 c)

تهران- 4 ژوئیه 1920 - ساعت 8 بعد از ظهر

خیلی فوری

اخیراً گزارش های بی شماری دربارۀ فعالیت های بلشویک ها در دو سمت مرز خراسان واصل شده که موجب نگرانی فراوان است چنین استنباط می شود که اگر نیروهای نظامی انگلستان از مشهد خارج شوند بلشویک ها ایالت خراسان را اشغال خواهند کرد در این صورت نه تنها ایران یکی از بهترین ایالات خود را از دست خواهد داد و موقعیت هند بخطر خواهد افتاد از لحاظ سیاسی نیز وضع بسیار خطرناک خواهد بود.

ص: 591

پس از مذاکرات زیاد من مشیرالدوله را متقاعد کردم که دولت انگلستان آماده است برای مدتی دولت او را مورد آزمایش قرار دهد و او با این اطمینان حاضر شده است که کابینه جدید را تشکیل دهد. اکنون اگر ما نیرو های خود را از مشهد عقب بکشیم اطمینان او از ما سلب خواهد شد و خواهد گفت بمجرد تشکیل دولت جدید شما نیرو های خود را از ایران خارج کردید و ایران را در معرض خطر حمله بیگانگان قرار دادید.

شماره 507- یادداشتی درباره وضع ایران از: ج - پ - چرچیل وزارت خارجه انگلستان- 9 ژوئیه 1920

محرمانه

طی ماه ژوئن وضع ایران بکلی تغییر یافت شاه در تاریخ 20 ژوئن بتهران بازگشت بزودی معلوم شد که قصد دارد وثوق الدوله امضاء کننده قرارداد ایران و انگلیس را برکنار سازد.

بلشویک ها در اواسط ماه مه در انزلی قشون پیاده کردند و وثوق الدوله تقاضا کرد که انگلستان برای دفع حملات آن ها به ایران کمک کند ولی این کمک باو داده نشد. در عوض ما تصمیم گرفتیم نیرو های خود را از شرق ایران عقب بکشیم و نیرو های انگلستان در غرب ایران نیز در اثر فشار بلشویک ها به قزوین عقب نشینی کردند آقای نورمن در تاریخ 10 ژوئن به جانشینی کاکس امور سفارت خانه را در دست گرفت و باین نتیجه رسید که ادامه پشتیبانی از سرپرسی وثوق الدوله که محبوبیتش را بکلی از دست داده بود و قصد داشت استعفا کند بیهوده و بی نتیجه خواهد بود.

وثوق الدوله استعفا کرد و مشیرالدوله که افکار و تحصیلات غربی دارد ولی فاقد اراده و تصمیم است به جانشینی او تعیین شد سیاست مشیرالدوله آن طور که خودش می گوید از این قرار است:

1- ادامۀ همکاری ایران - انگلیس بر اساس مقررات قرارداد

2- بتعويق انداختن اجرای مواد قرارداد تا هنگامی که بتصویب مجلس برسد.

3- تشکیل پارلمان و تسلیم قرارداد برای تصویب

4- اداره امور مملکت بر مبنای قانون اساسی و با همکاری پارلمان

5- کسب محبوبیت بین مردم با تشکیل کابینه ائتلافی با عضویت رهبران ملیون

6- تقاضای کمک مالی از انگلستان

ضمناً بلشویک ها اکنون پایتخت را مورد تهدید قرار داده اند بلشویک ها در سواحل بحر خزر مستقر شده و با کمک افراد ناراضی محلی من جمله میرزا کوچک خان رهبر مبارزان جنگلی از جاده های کوهستانی بطرف جنوب پیشروی می کنند در نتیجه ترس و وحشت تهران را فرا گرفته

ص: 592

عده ای از ساکنین خود را برای عزیمت از پایتخت آماده می سازند.

آقای نورمن تقاضا کرده است که نیرو های انگلستان در شمال ایران در صورت لزوم از پایتخت دفاع کنند. قوای نظامی ایران در تهران قابل اعتماد نیستند و شاید لازم باشد برای تخلیه تهران از افراد اروپائی مجبور شویم نیروی نظامی بتهران بفرستیم.

ولی این گونه وقایع برای تهران تازگی ندارد و شاید تا پائیز اوضاع بحال عادی بازگردد.

مجلس احتمالاً امسال تشکیل نخواهد شد کابینه فعلی نیز محتملاً چندان دوامی نخواهد داشت چگونگی کابینۀ آینده و سرنوشت قرارداد ایران و انگلیس منوط بر این است که چه مقدار کمک مالی و نیروی نظامی خواهیم توانست بایران بفرستیم

دربارۀ شناسائی روسیه شوروی

تلگرام زیر مؤید مطلبی است که در صفحۀ 74 این جلد نوشته ایم که مشیرالدوله برای ایجاد روابط سیاسی با دولت روسیه شوروی بدون موافقت انگلیس ها به مشاور الممالک که در اسلامبول بوده دستور داده است که فوراً بمسکو رفته در مورد شناسائی و ایجاد رابطه مذاکره نماید.

شماره 521 - تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاريخ وصول 26 ژوئیه ساعت 1035 بامداد)

شماره 519 تلگرافی (2235/56/34)

تهران- 23 ژوئیه 1920 ساعت 9/30 بعد از ظهر مشاورالممالک (انصاری) سفیر کبیر ایران در قسطنطنیه بعنوان فرستاده مخصوص دولت ایران بمسکو اعزام خواهد شد. او دستور دارد از دولت شوروی بخواهد از هر گونه مداخله در امور داخلی ایران و از دادن هرگونه کمک و حمایت مادی و معنوی به یاغیان ایران و از ادامۀ هر گونه تبلیغات در داخل کشور ایران خودداری کند. اگر دولت شوروی با این تقاضا ها موافقت کند فرستاده ایران به آن دولت اطلاع خواهد داد که دولت ایران آماده است پیمان مودت با دولت شوروی منعقد سازد.

من با دادن چنین دستوری به فرستاده مخصوص مخالفت کردم و گفتم مفهوم این امر آن است که دولت ایران رژیم شوروی را از لحاظ سیاسی برسمیت می شناسد در صورتی که هنوز دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان آن دولت را برسمیت نشناخته است.

لذا دولت ایران دستور های جدیدی برای سفیر خود خواهد فرستاد به طوری که فرستاده مخصوص ایران به مقامات شوروی خواهد گفت دولت ایران آماده است با روسیه شوروی روابط بازرگانی برقرار سازد و قرارداد های پستی و تلگرافی با دولت مزبور منعقد نماید. نماینده ایران ضمناً دربارۀ مسائل مرزی و اجرای وعده های دولت شوروی من جمله الغاء معاهده ترکمن چای در مسكو مذاکره خواهد کرد و تقاضا خواهد نمود دولت شوروی با مسلمانان قفقاز رفتار بهتری داشته باشد...

ص: 593

شماره 529 - تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاريخ وصول 31 ژوئیه ساعت 9/5 بعد از ظهر)

تهران- 31 ژوئیه 1920- ساعت 2/40 بعد از ظهر

بسیار فوری

ژنرال فرمانده نیرو های نظامی انگلستان در شمال ایران بمن اطلاع داده است که پس از بازدید خط جبهه تصمیم گرفته است از منجیل عقب نشینی کند حرکت واحد های نظامی از دیشب آغاز شد.

گویا دولت انگلستان بار دیگر با نمایندگان دولت شوروی وارد مذاکره شد.

اگر چنین باشد ممکن است یادآور شد که دولت شوروی تعهد کرده است در امور ایران مداخله نکند در صورتی که هم اکنون با کمک آنان در نقاط مختلف ایران عملیات نظامی ادامه دارد و تبلیغات شدید بلشویکی هنوز قطع نشده است.

شماره 531- تلگراف لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس به نورمن سفیر انگلیس در تهران شماره 401 تلگرافی (2785/12/13 c)

وزارت خارجه انگلستان- 31 ژوئیه 1920 - ساعت 10 بعد از ظهر محرمانه

خیلی فوری

اکنون وقت آن رسیده است که وضع ایران کاملاً مورد بررسی قرار گیرد. در این مورد راهنمائی شما و دولت ایران لازم خواهد بود.

قبل از ورود شما بتهران و مراجعت شاه سیاست مشترک دولتین انگلیس و ایران حمایت از کابینه وثوق الدوله و اجرای قرارداد ایران و انگلیس بود از آن وقت ببعد وضع بكلی تغییر کرده است... وثوق ناپدید شده و یک اقلیت ملی سر کار آمده است. مخالفین سرسخت انگلستان و قرارداد ایران و انگلیس بایران احضار شده اند استار وسلسکی که قرار بود معزول شود بر اوضاع انگلستان در ایران بسیار وخیم و افتضاح آمیز است. قرارداد هم مثل این که مسلط است و وضع منتفی شده است.

در زمانی که از خارج به خاک ایران حمله می کنند و لازم است کمیسیون نظامی انگلستان در ایران با قدرت هر چه تمام تر تشکیلات جدیدی به قشون ایران بدهد در ها از همه سو بسته شده و تیپ جدیدی که بکمک ما تشکیل شده بود بکلی از هم پاشیده است و تعداد زیادی از افسران لایق انگلیسی باید بی کار بنشینند تا این که دولت ایران تصمیم بگیرد که تعهدات خود را بموقع اجرا درآورد.

مستشار مالی که کار خود را بخوبی آغاز کرده بود و خدمات ذی قیمتی به مالیه ایران انجام می داد اکنون اجازه ندارد بکار خود ادامه دهد و گزارش می دهد تمام اقدامات برای انجام اصلاحات

ص: 594

مالی اکنون عقیم مانده است.

برخلاف آن چه قبلا وعده داده بودید رئیس الوزراء ایران روش خود را اکنون بکلی عوض کرده و برخلاف تعهدات قبلی خود رفتار می کند علاوه بر این دولت ایران بعللی که مفهوم آن برای ما دشوار است از استفاده ای که برای تهیه اسلحه و مهمات در اختیارش گذاشته شده خودداری می کند.

با وجود اتخاذ این روش باز هم دولت ایران چه از طریق شما و چه از طریق کاردار سفارت ایران در لندن تقریباً همه روزه تقاضای کمک مالی بیشتری می کند ادامه پرداخت مستمری شاه، کمک برای خرید تفنگ و فشنگ پرداخت یک میلیون لیره برای منکوب کردن ياغيان شمال باقی ماندن افراد نظامی انگلیسی در تهران و مناطق بحر خزر و قزوین و خراسان پرداخت پول برای تبلیغات ضد بلشویکی و پرداخت پول برای تأمین مخارج افراد قزاق و غیره و غیره... این روش دولتی است که ظاهراً ادامه حیاتش به پشتیبانی و حمایت دولت انگلستان بستگی دارد - دولتی که قسمت مهمی از مخارجش را پول انگلیس تأمین می کند - دولتی که ما اخیراً با سلفش قراردادی امضاء کردیم تا منافع و استقلال ایران تأمین گردد.

اکنون از ما می خواهد با این وضع بامید این که تا سه ماه دیگر پارلمان ایران تشکیل خواهد شد (در صورتی که تاکنون اقدامی در این زمینه نشده است) و قرارداد را تصویب خواهد کرد (در صورتی که دولت ایران خود را نسبت به قرارداد خیلی بی اعتناء نشان می دهد) موافقت کنیم و به تقاضا های پی در پی دولت ایران جواب مساعد دهیم.

قدر مسلم آن است که ادامه این وضع نمی تواند نه به نفع ایران و نه بنفع بریتانیای کبیر باشد. علاوه بر آن دولت ایران نمی تواند از تمام مزایای قرارداد بنفع خود استفاده کند و هیچ کدام از تعهدات خود را در قبال آن انجام ندهد

دولت انگلستان در تمام این مدت از دولت ایران تقاضا و استدعا کرده است مجلس را تشکیل دهد و قرارداد را بمجلس تسلیم نماید اگر مجلس قرارداد را رد کند و یا آن را بکلی تغییر دهد ما با کمال میل از ادامه سیاستی که مورد تصویب قاطبه مردم ایران نیست خودداری خواهیم کرد در این صورت قرارداد لغو خواهد شد

تمام نیرو های انگلیسی از ایران عقب نشینی خواهند کرد و ایران پس از آن هر طور که صلاح بداند می تواند از منافع خود دفاع کند ما هنوز اطلاع نداریم که آیا واقعاً دولت ایران چنین چیزی را می خواهد. اگر از طرف دیگر دولت کنونی نسبت به قرارداد وفادار باشد و بخواهد مواد آن را بمورد اجرا درآورد صلاح نیست که تا تصویب نهائی آن طوری رفتار کند که گوئی این قرارداد أصلاً وجود خارجی ندارد علاوه بر آن دولت ایران نباید انتظار داشته باشد که دولت انگلستان افسران نظامی خود را در ایران بدون آن که شغلی به آن ها محول شده باشد نگاه دارد. اگر دولت

ص: 595

ایران برای این افراد شغلی در نظر نگیرد ما مجبور خواهیم شد آن ها را به انگلستان احضار کنیم. شما باید دربارۀ این مطالب با مشیرالدوله جدا صحبت بکنید و باو توضیح دهید که دولت انگلستان تا کنون نهایت دوستی و همکاری را نسبت به او و دولتش مبذول داشته ولی بیش از این نمی توانیم این همکاری را نسبت به دولتی که برای ما کوچک ترین احترامی قائل نیست ادامه دهیم.

شماره 533 - تلگراف لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس به نورمن سفیر انگلیس در تهران

شماره 407 تلگرافی (2920/56/34 c)

وزارت خارجه انگلستان- 5 اوت 1920 - ساعت 2 بعد از ظهر- درباره منجیل نظر شما صائب است و طرز رفتار شاه اکنون بما اجازه می دهد که با صراحت صحبت بکنیم و قضایا را کاملاً برای اعلی حضرت روشن سازیم.

این که می گویند با بلشویک ها سازش کرده ایم البته همان طور که می دانید کاملاً پوچ و عاری از حقیقت است.

ولی اگر دولت فعلی (1) ایران نسبت به قرارداد سال 1919 وفادار نماند ما مجبور خواهیم شد از ادامه کمک مالی و نظامی به ایران خودداری کنیم و حتی نیرو های نظامی انگلستان را از ایران خارج سازیم... در این مورد باید تأکید کنم که شما باید وضع را چنان برای شاه روشن کنید که برای او جای کوچک ترین شک و شبهه باقی نماند که اگر کابینه جدید نتواند صمیمانه با ما همکاری کند و در مورد قرارداد اقدامات لازم بعمل بیاورد اعلی حضرت و بطور کلی ایران نمی توانند انتظارات زیادی از ما داشته باشند و در نتیجه بیم آن خواهد رفت که ایران در نتیجه بد قولی خودش دست خوش حوادث سوء و ورشکستگی کامل قرار گیرد ما دیگر بامید آن که سه ماه دیگر آیا مجلسی تشکیل شود یا نشود و آیا قرارداد را بتصویب برساند یا نرساند نمی توانیم بی کار بنشينيم من تصور می کنم که اکنون وضع بجائی رسیده است که شما بتوانید اعلی حضرت (2) را متقاعد سازید به دولت دستور دهد با ما صمیمانه همکاری کند..

تلگراف لرد کرزن برای اطلاع و راهنمائی آقای نورمن

شماره -535 محرمانه 19/ 363

محرمانه شخصی

مخابره تلگرام های مفصل و متعدد از جانب شما در کابینه انگلستان عکس العمل نامساعد

ص: 596


1- دولت مشیرالدوله.
2- احمد شاه

و نامطلوبی از خود باقی گذاشته است. تغییراتی که هر روز درباره وضع تهران گزارش می دهید و اخبار ضد و نقیضی که می فرستید باعث می شود که دولت انگلستان نتواند درباره اوضاع ایران قضاوت صحیح کند و وضع خود را روشن سازد. علاوه بر این وخامت اوضاع و مسائل بی شمار که در سراسر جهان نظر دولت انگلستان را بخود معطوف ساخته بما اجازه نمی دهد که وقت زیادی را صرف رسیدگی باوضاع ایران نمائیم.

لذا اگر مطالب را خلاصه تر بما اطلاع دهید و از تعدد تلگرام ها بکاهید کار ما را سبک تر و آسان تر خواهید کرد زیرا گزارش های شما از لحاظ تعداد و طول متن از گزارش هائی که از سایر مناطق بحرانی و حساس جهان بما می رسد بمراتب بیشتر است.

شماره 542- تلگراف لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس به نورمن سفیر انگلیس در ایران

شماره 435 تلگرافی (4542/910/34 c )

وزارت خارجه انگلستان- 21 اوت 1920 ساعت 4 بعد از ظهر

بسیار محرمانه.

منابع بسیار موثق به من اطلاع می دهند که وزیر مختار ایران در واشنگتن به وزارت خارجه آمریکا اطلاع داده است که دولت ایران ترجیح می دهد که امتیازات نفت شمال ایران بشرکت های آمریکائی داده شود و اگر از طرف شرکت های آمریکائی پیشنهاد خوبی برسد دولت ایران با آن موافقت خواهد کرد منابع مزبور ضمناً اطلاع می دهند که وزیر مختار آمریکا در ایران قرار است بزودی در این باره با دولت ایران وارد مذاکره شود. (1)

شماره 544- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاریخ وصول 30 اوت ساعت 9 بامداد)

شمارۀ 600 تلگرافی (5030/56/34 c )

تهران 29 اوت 1920 - ساعت 8 بعد از ظهر

خیلی خیلی فوری

نظر به شکست لشکر استار وسلسکی در انزلی لازم و واجب بنظر می رسد که نیرو های نظامی انگلستان از سرازیر شدن قوای بلشویک از جاده کوهستانی منجیل جلوگیری کنند و سپری تشکیل بدهند که پشت سر آن واحد های نظامی ایران بتوانند متشکل و تقویت بشوند. سرنوشت ایران و منافع انگلستان در این کشور بستگی به اقدامات عاجل نیرو های نظامی انگلستان دارد...

ص: 597


1- از قراری که از این تلگراف معلوم می شود مشیرالدوله برای آن که سیاست یک طرفی را کنار بگذارد می خواسته است امریکائی ها را وارد سیاست ایران نماید تا کمتر دچار تحمیلات انگلیس ها گردد.

شماره 555- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاريخ وصول 25 سپتامبر ساعت 10 بعد از ظهر)

شماره 650 تلگرافی (C7225/82/34)

تهران - 24 سپتامبر 1920- ساعت 12/50 بعد از ظهر

از قرار معلوم دولت ایران درباره آغاز انتخاب مشغول اقدام است و رئيس الوزراء امیدوار است مجلس سر موعد مقرر تشکیل گردد.

نباید انتظار داشت که شرقی ها مانند اروپائیان غربی برای وقت اهمیت قائل شوند ولی دولت ایران به این نکته پی برده است که اقدام برای تشکیل پارلمان بیش از حد بتأخیر افتاده است و سعی دارد بهر ترتیبی شده است تاخیر را جبران کند (1)

مقامات ایرانی ضمناً تذکر می دهند که علت تأخیر اقداماتی است که برای دفاع کشور علیه قوای بیگانه که هنوز هم مملکت را تهدید می کند لازم بود بعمل آید...

شماره 556- تلگراف نورمن سفیر کبیر در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

شماره 654 تلگرافی (7278/82/34 C)

تهران- 25 سپتامبر 1920- ساعت 12/30 بعد از ظهر

متأسفم از این که سیاستی را که مجبور شدم در این جا تعقیب کنم مورد پسند دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان واقع نشده است.

هنگامی که وارد ایران شدم دولتی (2) سرکار یافتم که به شدت مورد نفرت عموم مردم بوده است. اعضای دولت همه غلام و زرخرید رئیس الوزرائی بودند که در نتیجه بیماری نیروئی برایش باقی نمانده بود و فقط می توانست جیب خود را از پول مردم و دولت پر کند در نتیجه سیاست او نزدیک بود که آذربایجان از ایران جدا شود و گیلان و مازندران تجزیه گردد... پایتخت دست خوش تبلیغات و دسائس بلشویک ها قرار گرفته بود و عوامل ذی نفوذ مدام از بلشویک ها دعوت می کردند که پایتخت را اشغال کند اگر بلشویک ها فوراً اقدام می کردند احتمال می رفت که عده ای از مردم در تهران قیام کنند و راه را برای ورود آن ها باز نمایند... قرارداد ایران و انگلیس اسماً به موقع اجراء درآمده بود ولی عملاً کاغذ پاره ای بیش نبود و دولت نه قصد داشت و نه جرئت که مجلس را تشکیل دهد و قرارداد را بتصویب برساند مردم نسبت به سیاست و مقاصد دولت

ص: 598


1- فاد این تلگراف با اعلامیه های مشیرالدوله مغایرت دارد زیرا مشیرالدوله اعلام نموده بود که انتخابات وثوق الدوله بايد تجديد شود بنابراین وعده افتتاح مجلس به وزیر مختار انگلستان صحیح نیست و تلگراف وزیر مختار انگلیس بر خلاف واقع است.
2- منظور حسن وثوق الدوله می باشد

انگلستان بدبین بودند و مخالفت شدید خود را با قرارداد ابراز می داشتند- نه بخاطر موادی که در قرارداد گنجانیده شده است بلکه بخاطر شخصی که آن را از جانب ایران امضاء کرده شخصی که منفور ملت ایران است ...

اگر حتی می توانستم چنین دولتی را سر کار نگاه دارم و بعللی که در آن زمان ارائه دادم این کار غیر مقدور بود، مطمئناً انقلاب بلشویکی در تهران آغاز می شد و آذربایجان بصورت یک جمهوری شوروی در می آمد و بلشویسم سراسر شمال ایران را فرا می گرفت و باین ترتیب دولت شوروی بر تمام استان های شمالی و مرکز ایران به جز خراسان که نیروهای انگلستان هنوز در آن ایالت قرار داشتند مسلط می شد.

از طرف دیگر اگر دولت مشابهی را سر کار می آوردم همان وقایع منتها کمی دیرتر بوقوع می پوست.

لذا چاره ای نداشتم جز این که دولتی (1) ، سر کار آورم که اعضاء آن عموماً از ملیون میانه رو باشند. اگر چه چنین دولتی زیاد مورد اعتماد و دلخواه دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان نبود ...

من باز معتقدم که هیچ دولت دیگری نمی توانست تا این حد اطمینان مردم ایران را بخود جلب کند و امیدوارم دولت بتواند قرارداد را بتصویب مجلس برساند لذا در نظر دارم نهایت کوشش را بعمل آورم تا این دولت بتواند در رأس امور باقی بماند و بکار خود ادامه دهد و فرصت داشته باشد قول و تعهد خود را بانجام برساند.

اعضاء کابینه فعلی به جز یک نفر از افرادی صادق و درستکار تشکیل یافته است.

این دولت مقدمات اصلاحات دامنه دار را فراهم آورده آذربایجان و مازندران را نجات داده است و انتظار می رود بتواند با قدرت نظامی ناچیزی که در اختیارش دارد گیلان را از چنگ بلشویک ها درآورد دولت ضمناً توانسته است به دسائس و تبلیغات سوء بلشویک ها در پایتخت خاتمه دهد و در ضمن اقداماتی برای تشکیل مجلس بعمل آورده است...

اگر این سیاست که مورد انتقاد آن جناب قرار گرفته است عوض شود مطمئنم پیشرفت هائی که ظرف سه ماه گذشته حاصل شده بی نتیجه خواهد ماند.

من از 8 اوت تا کنون شاه را ندیده ام ولی برای هفته آینده که مراسم محرم به پایان خواهد رسید تقاضای شرفیابی کرده ام در این ملاقات از افکار و نظریات او اطلاع حاصل خواهم کرد و وخامت اوضاع را برایش شرح خواهم داد تا آن جا که می دانیم شاه از دولت فعلی راضی است و اخيراً عالي ترين نشان سلطنتی را که تاکنون بهیچ کدام از افراد مملکت داده نشده به رئیس الوزراء اهدا نموده است.

ص: 599


1- منظور كابينه مشیرالدوله می باشد که مورد ایراد وزیر خارجه واقع گردیده است.

شماره 557- تلگراف لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس به نورمن سفیر انگلیس در ایران

شماره 489 تلگرافی (7228/82/34 C)

وزارت خارجه انگلستان- 20 سپامبر 1920 ساعت 7 بعد از ظهر

خیلی فوری

دربارۀ آن که گفته اید چون از من دستور صریح نداشته اید اجباراً دولت کنونی را سر کار آورده اید من وقت ندارم تاریخچۀ گذشته را در طی تلگرام برای شما شرح دهم. ولی یادآور می شوم که در تلگرام شمارۀ 387 مورخ 15 ژوئن بمن اطلاع دادید که منتهای کوشش را بعمل خواهید آورد که دولت سابق سر کار باقی بماند در تاریخ 23 ژوئن طی تلگرام شماره 342 بشما دستور دادم از وثوق الدوله پشتیبانی بکنید در همان روز 9 فقره تلگرام از شما دریافت شد که در آن راجع به بحران کابینه گزارش داده بودید ضمناً معلوم شد که جناب اشرف استعفا کرده و شما با انتصاب مشیرالدوله موافقت نموده اید در تاریخ 24 ژوئن بشما اجازه دادم که اقدام دربارۀ تلگرام شماره 342 را مسکوت نگاه دارید و روز بعد نظر باین که وثوق الدوله استعفای قطعی خود را تقدیم کرده بود من اجباراً موافقت کردم که اقدامات لازم را در مورد وضع جدیدی که پیش آمده بود بعمل آورید.

شماره 591 - تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاريخ وصول 4 دسامبر ساعت 12/10 بعد از ظهر)

شمارۀ 778 تلگرافی (12941/267/34 c )

تهران- اول دسامبر 1920- ساعت 11/10 بامداد

مجمع رهبران و شیوخ ایران در 27 نوامبر در حضور شاه تشکیل شد. شاه جلسه را افتتاح کرد و دربارۀ وخامت اوضاع مختصر توضیحاتی داد و بعد از رهبران خواست که درباره سیاستی که در قبال وضع خطرناک کنونی دولت باید اتخاذ کند اظهار نظر نمایند. شاه جلسه را ترک کرد و رئيس الوزراء اوضاع را بار دیگر بتفصیل بیان کرد.

بنابه تقاضای بعضی از روحانیون یادداشت من قرائت شد و یکی از آقایان تأکید کرد که در وضع کنونی لازم است ایران نسبت به بریتانیا و بلشویک ها بی طرفی کامل خود را حفظ کند. رئيس الوزراء در جواب گفت برای حفظ بی طرفی قدرت نظامی لازم است که متأسفانه ایران فاقد آنست.

مذاکرات بدین منوال ادامه یافت تا بالاخره رهبران قوم باین نتیجه رسیدند که درباره تشکیل یک ارتش واحد تحت رهبری افسران انگلیسی این جلسه صلاحیت ندارد اظهار نظر کند و تصمیم بگیرد این گونه مسائل باید به مجلس احاله شود لذا هر چه زودتر لازم است مجلس تشکیل گردد

ص: 600

اگر چه پیشنهاد های من مورد تصویب قرار نگرفت نتیجه خوبی که از این جلسه حاصل شد این بود که همۀ ریش سفیدان قوم متفق الرأی بودند که مجلس باید هر چه زودتر تشکیل شود ....

شمارۀ 939- تلگراف لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس به نورمن سفیر انگلیس در ایران

شماره 12 تلگرافی (E191/2/34 )

وزارت خارجه انگلستان - 7 ژانویه -1921 - ساعت 2 بعد از ظهر

بسیار فوری

شاه بخوبی از مقاصد و سیاست دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان اطلاع دارد و می داند که این دولت همواره اشتیاق داشته است که مجلس قرارداد را بتصویب برساند ولی بیش از این نمی تواند منتظر بماند.

متأسفانه نگهداری نیرو های انگلستان در ایران غیر ممکن است.

سه تلگرام زیر مربوط به زمانی است که قوای قزاق و قوای انگلیس از رشت تا منجیل و قزوین عقب نشینی کرده و احتمال حمله به پایتخت پیش بینی می شد و عده ای از رجال معتقد بودند که پایتخت باید به اصفهان یا شیراز منتقل گردد و احمد شاه در مقابل انگلیس ها با سیاست خاص خود مقاومت می کرد و زیر بار دستورات و تقاضا های آن ها نمی رفت و صبر و بردباری نژاد انگلیسی را کنار گذارده با عصبانیت تمام یا و ناسزا گفته اند:

شماره 641 - تلگراف نورمن سفیر انگلیس در ایران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاریخ وصول 12 ژانویه- ساعت 11/45 بامداد)

شماره 16 تلگرافی (584/221/34 C)

تهران - 8 ژانویه 1921 -ساعت 11/30 بامداد

من طبق دستور و هم چنین بمسئولیت خود شاه را تشویق کردم در پایتخت بماند و برای این کار بوطن پرستی و وظیفه شناسی او متوسل شده ام...

ولی شاه از ترس دیوانه شده است شرم و حیا سرش نمی شود و هیچ نوع استدلال و منطق نمی فهمد. او از لحاظ مالی استقلال دارد و بهیچ وجه به تاج و تخت علاقه ای از خود نشان نمی دهد او نه از ما می ترسد و نه به کمک ما امیدوار است و دلیلی نمی بیند که از راهنمائی های ما پیروی کند.

همه می دانند که شاه بزودی از ایران فرار خواهد کرد و عده زیادی از ایرانیان عالی مقام از شاه تبعیت خواهند کرد.

ص: 601

شماره 644 - تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاریخ وصول 13 ژانویه 1921 - ساعت 10 بامداد)

شماره 27 تلگرافی (621/221/34 E )

تهران- 12 ژانویه 1921 - ساعت 5/20 بعد از ظهر

محرمانه خیلی فوری

دیروز شاه بمن گفت نظر به این که بیشتر رهبران ایران با انتقال پایتخت به شیراز مخالف اند او از این فکر صرف نظر کرده است.

نظر باین که دولت انگلستان حاضر نیست به او اجازه دهد برای معالجه به اروپا برود و در غیاب او ولی عهد به نیابت سلطنت منصوب گردد و چون خطر حمله بلشویک ها بتهران افزایش یافته چاره ای ندارد جز این که از سلطنت استعفا کند و بعنوان یک فرد عادی به خارج از ایران عزیمت نماید.

او کوشش کرده است ولی عهد را راضی کند که بجای او بتخت سلطنت جلوس نماید ولی ولی عهد حاضر باین کار نیست شاه می گوید که اگر ولی عهد نمی خواهد سلطنت کند شاید بهتر باشد رژیم جمهوری در ایران اعلام شود...

هر چه اصرار کردم التماس کردم تهدید کردم استدلال کردم بی نتیجه ماند... شاه بار دیگر از من خواهش کرد کوشش نمایم تا شاید دولت انگلستان با عزیمتش به اروپا برای معالجه موافقت کند جواب دادم مطمئنم دولت انگلستان نظرش را در این مورد تغییر نخواهد داد و چنین تقاضائی از دولت انگلستان نخواهم کرد ولی قول دادم اظهاراتش را بشما گزارش دهم. شاه گفت قبل از استعفا چهل روز منتظر جواب شما خواهم بود...

اگر شاه استفعا کند حتماً باید یکی دیگر از اعضاء خاندان سلطنتی بجانشینی او تعیین شود زیرا تشکیل رژیم جمهوری عواقبی بس وخیم و خطرناک در بر خواهد داشت.

شماره 645- تلگراف لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس به نورمن سفیر انگلیس در ایران

شماره 22 تلگرافی (584/221/34 E)

وزارت خارجه انگلستان- 13 ژانویه 1921 - ساعت 2/15 بعد از ظهر

بسیار فوری

لازم است شاه را بر تخت سلطنت نگاه داريد. زيرا تغییر سلسله مشکلات فراوان و وخیمی در بر خواهد داشت. اگر در این مورد سرسختی نشان دهد من فورا با پیشنهاد تلگرام شماره 14 مورخ 7 ژانویه شما موافقت خواهم کرد.

اگر با او جدی و محکم صحبت کنید شاید مانند دفعات گذشته که تهدید به خروج از پایتخت نموده بود از این کار صرف نظر کند.

ص: 602

شماره 651- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاريخ وصول 16 ژانویه ساعت 12/30 بعد از ظهر)

شماره 34 تلگرافی (718/2/34 )

تهران- 15 ژانویه 1921 - ساعت 5/30 بعد از ظهر

بسیار فوری

شاه امروز بمن گفت بمجردی که مردم از قصد عزیمت او به خارج باخبر شدند نمایندگانی از تمام طبقات نزد او فرستاده اظهار اخلاص و وفاداری نموده و از وی التماس کردند که ایران را ترک نکند شاه از این ابراز احساسات بسیار خشنود است و می گوید احساسات گرم مردم باو ثابت کرده است که طرفداری او از سیاست انگلیس برخلاف آن چه که فکر می کرد محبوبیتش را نزد مردم از بین نبرده است و افراد ملت اکنون باین حقیقت پی برده اند که برای نجات ایران به کمک انگلستان احتیاج دارد شاه گفت که تصمیم راسخ دارد در تهران بماند.

اعلی حضرت ضمناً اظهار داشت که ظرف چند روز اخیر رئیس الوزراء دو بار استعفای خود را بشاه تقدیم داشته و هر دو بار شاه آن را رد کرده است ولی اکنون رئيس الوزراء قهر کرده و به خانه ییلاقی خود رفته است شاه تذکر داد که در بحران کنونی بشخصی قوی تر و با عرضه تر از سپهدار احتیاج داریم و از من سؤال کرد که آیا حتماً اصرار دارم که دولت کنونی سر کار باقی بماند.

جواب دادم که من با استعفای سپهدار مخالفتی ندارم ولی نمی خواهم تصور بکند که علیه او می خواهم اقدامی کرده باشم

شاه گفت که سپهدار چنین شکایتی نخواهد کرد و خود اعلی حضرت حاضر است تمام مسئولیت این کار را تقبل کند...

درباره جانشین دولت مذاکره کردیم و بالاخره به پیشنهاد من موافقت شد که دولتی (بریاست) مستوفی الممالک و همکاری فرمان فرما و شاید عین الدوله تشکیل گردد...

شاه قرار است فردا با سپهدار و بعد با مستوفی ملاقات کند بعد من نیز با مستوفی ملاقات خواهم کرد تا از برنامه دولت اطلاع حاصل کنم و آن را به آن جناب گزارش دهم.

شاه خیلی خوشحال بود و با اشتیاق و علاقه فراوان درباره مطالب سیاسی مذاکره م کرد تا کنون او را تا این حد سرحال ندیده بودم.

شماره 660 - تلگراف لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس به نورمن سفیر انگلیس در تهران

محرمانه 19/363

وزارت خارجه انگلستان 21 ژانویه 1921 ساعت 1/5 بعد از ظهر

ص: 603

خصوصی

برای ما مشکل است که بفهمیم چرا ترس و وحشت سراسر تهران را فرا گرفته و همه می خواهند از پایتخت فرار کنند شاه که ترسوترین فرد ایران است تصمیم گرفته است که در تهران بماند قرار است بزودی دولتی تشکیل شود این دولت قراردادی با بلشویک ها امضاء کرده است یا قرار است بزودی امضاء کند در این صورت دیگر چرا باید بلشویک ها بخواهند به ایران حمله کنند و پایتخت را اشغال نمایند؟ چرا مردم باید از تهران فرار کنند؟ شاید بهتر باشد که دولتی تحت نفوذ ما در اصفهان و یا شهر دیگر تشکیل شود ولی شما ظاهراً با این امر موافق نیستید...»

تلگراف ذیل مؤید مطلبی است دربارۀ ورود نصرت الدوله قبل از کودتا که در این جلد در صفحۀ 164 نوشته شده است و بطلان این نوشته را ثابت می کند که در گردنه اسدآباد پشت برف گیر کرده است.

شماره 676- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاريخ وصول 14 فور یه ساعت 11 بامداد)

شماره تلگرافی 96 (19856/2/34 E )

تهران- 11 فوریه 1921 - ساعت 12 ظهر

ایران مدت یک ماه است که دولت ندارد سپهدار نتوانسته است دولتی تشکیل بدهد که مورد قبول و تأیید شاه و دولت انگلستان باشد و تصور هم نمی رود که شخص دیگری بتواند دولتی تشکیل بدهد که طبق دستور شما حاضر باشد فوراً مجلس را تشکیل دهد و قرارداد ایران و انگلیس را بمجلس تقدیم دارد

فقط یک رئیس الوزراء مرتجع و نیرومند که بتواند مخالفان را تهدید و ترغیب کند شاید قادر باشد برخلاف مخالفت مردم مجلس را تشکیل بدهد من شاه را تشویق کرده ام که یک چنین شخصی را بریاست دولت منصوب کند و اگر چه شاه صمیمانه میل دارد مجلس تشکیل و باوضاع بحرانی کنونی خاتمه داده شود معهذا می گوید )و حق هم با اوست) که چنین اقدامی ممکن است خصومت مردم را برانگیزد و باعث بلوا و آشوب بشود شاه می گوید اگر نیروهای نظامی انگلستان در ایران نمانند و مانند سابق دولت انگلیس به ایران کمک مالی ندهد نمی تواند چنین شخصی را مأمور تشکیل دولت جدید کند من دیگر وسیله و قدرت ندارم که شاه را وادار به قبول پیشنهاد ها و راهنمائی های خود کنم.

هیچ کدام از کسانی که نزد مردم محبوبیت دارند قدرت آن را ندارند که در شرایط کنونی مجلس را تشکیل دهند دشمنان ما با جار و جنجال زیاد تقاضای الغاء قرارداد را دارند و دوستان ما نیز تقاضا می کنند از قرارداد صرف نظر کنیم تا نزد مردم بی آبرو نشوند. گروهی مرکب از 55 نفر وکیل مجلس که با ما موافق اند اکنون رسماً مخالفت خود را با قرارداد اعلام کرده اند تا باین وسیله

ص: 604

اتهامات مخالفان را که می گویند این افراد از ما رشوه گرفته اند رد کنند و خنثی سازند باین ترتیب حتی اگر مجلس هم تشکیل شود مسلماً قرارداد بتصويب نخواهد رسید.

شکی نیست که اگر دولت انگلستان قرارداد را باطل اعلام کند بزرگ ترین مانع تشکیل مجلس از بین خواهد رفت.

در وضع کنونی شاه که طبق معمول بسیار متوحش است شاید باین نتیجه برسد که بهترین راه برای پایان دادن به بن بست فعلی و اعاده نظم و آرامش این خواهد بود که دولتی سرکار آورد که رسما قرارداد را باطل اعلام کند

اکنون نصرت الدوله فیروز وارد تهران شده و قرار است بزودی او را ملاقات کنم

تلگراف ذیل مؤید مطلبی است که دربارۀ نامزدی نصرت الدوله برای کودتا در این جلد نوشته شده است (صفحه 173) و ظاهراً ابتدا قرار بوده نصرت الدوله عامل کودتا گردد.

شماره 679- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاريخ وصول 19 فوریه- ساعت 11/30 بعد از ظهر)

شماره 113 تلگرافی (2242/2/34 E)

تهران- 17 فوریه 1921- ساعت 5/30 بعد از ظهر

سپهدار کابینه جدید را امروز بشاه معرفی کرد.

كابینه جدید شامل همان افراد کابینه قبلی است با این تفاوت که محتشم السلطنه بوزارت امور خارجه منصوب شده و وحیدالملک که اکنون از نصرت الدوله طرفداری می کند از کار برکنار شده است.

نظر باین که اکثریت نمایندگان مجلس و احزاب با قرارداد مخالفند و بهیچ وجه تصور نمی رد در وضع کنونی قرارداد بتصویب مجلس برسد سپهدار در این مورد دو راه پیشنهاد کرده است.

1- اعلامیه ای صادر کند و ضمن دعوت نمایندگان به تشکیل مجلس تذکر دهد که چون قرارداد ایران و انگلیس بصورت فعلی قابل اجراء نیست مذاکراتی بین دولت ایران و انگلستان برای انعقاد یک قرارداد دیگر که منافع ایران را بیشتر تأمین کند آغاز خواهد شد.

2- کمیسیونی با شرکت نمایندگان سفارت انگلستان برای رسیدگی بقرارداد تشکیل گردد و دولت ایران تا تنظیم گزارش نهائی کمیسیون مجلس را تشکیل ندهد.

از من سؤال کرد- کدام یک از این دو پیشنهاد را می پسندید؟ پاسخ دادم من قبل از مشورت با دولت انگلستان اجازه ندارم هیچ کدام از آن ها را بپذیرم

نصرت الدوله پیشنهاد می کند که جواب دولت انگلستان به پیشنهاد های سپهدار تا مدتی بتعويق بیفتد زیرا در این صورت دولت فعلی نخواهد توانست دوام بیاورد پس از سقوط دولت نصرت الدوله فکر می کند شخصاً بتواند دولت جدید را تشکیل دهد.

ص: 605

مربوط به صفحه 227

شماره 681 - تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاريخ وصول 22 فوریه 1921 - ساعت 11/30 بامداد)

شماره 21 تلگرافی (2379/2/34 C )

تهران- 21 فوریه 1921 ساعت 5/30 دقیقه بعد از ظهر - واحد های قزاق مقیم قزوین و همدان شامل دو هزار و پانصد الی سه هزار نفر با هشت توپ صحرائی و 18 مسلسل تحت فرماندهی سرهنگ رضا خان از قزوین بطرف تهران حرکت کرده و در تاریخ 21 فوریه کمی بعد از نیم شب وارد پایتخت شدند.

هنگامی که افراد قزاق در خارج شهر اردو زده بودند نمایندگان شاه و دولت باتفاق دو نفر از اعضاء سفارت انگلستان نزد فرمانده رفته و سعی کردند از مقاصدش آگاهی یابند و شاید از ورود قزاق ها به پایتخت جلوگیری کنند ولی در این کار توفیق حاصل نکردند.

رضاخان گفت قزاق ها بلشویک ها را خوب می شناسند و بمقاصد آن ها آگاهی کامل دارند و از این که می بینند پشت سر هم دولت های نالایق سر کار می آیند و هیچ کس کوچک ترین اقدامی برای دفاع کشور و پایتخت از حملات بلشویک ها بعمل نمی آورند خسته و منزجر شده و بیش از این نمی توانند آشفتگی اوضاع را تحمل کنند رضا خان گفت شکی نیست که پس از خارج شدن نیرو های انگلستان از ایران بلشویک ها حمله خود را آغاز خواهند کرد لذا بتهران آمده است تا دولت نیرومندی تشکیل دهد و به آشفتگی اوضاع خاتمه بخشد فرمانده قزاق ها گفت که افراد قزاق بشاه وفا دارند ولی مصممند مشاورین موذی و نا لایقی که دور شاه را گرفته اند کنار بروند. افراد قزاق... نیز ابراز حسن نیت کردند و گفتند که برای خارجی ها جای هیچ گونه نگرانی نیست.

در پایتخت نیروئی وجود نداشت که بتواند مانع از ورود قزاق ها بشود و باین ترتیب افراد قزاق بدون زد و خورد وارد تهران شدند تنها حادثه ای که روی داد این بود که در نتیجه سوء تفاهم از یک پاسگاه پلیس چند تیر خالی شد و قزاق ها باین تیراندازی جواب دادند و در نتیجه 7 نفر کشته شدند.

قزاق ها اکنون در شهر مستقر شده و تمام مؤسسات دولتی را اشغال کردند.

انقلابيون احتمالاً سيد ضیاء الدین را بریاست دولت انتخاب خواهند کرد.

انقلابیون می گویند که با وجود تهی بودن خزانه دولت قصد دارند نیروی نظامی مقتدری بدون کمک مالی خارجی تشکیل دهند زیرا در ایران پول زیاد است و می دانند از کجا پول تهیه کنند. باین منظور عده ای از متمکنین شهر را بازداشت کرده اند (متأسفانه باید بگویم که فرمان فرما و پسرش پرنس نصرت الدوله فیروز جزو این دسته می باشند و من می کوشم تا شاید بتوانم کمکی به آن ها بكنم.) عده دیگری نیز از افراد آشوب طلب و مفسده جو زندانی شده اند و چون بسیاری از آن ها از افراد ضد انگلیسی هستند بازداشت آن ها از لحاظ ما چندان تأسف آور نیست.

ص: 606

شماره 685- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاریخ وصول 27 فوریه ساعت 11 بامداد)

شمارۀ 130 تلگرافی (2626/2/34 E )

تهران- 26 فوریه 1921- ساعت 5/30 بعد از ظهر

دولت جدید آقای بالفور (1) را در وزارت مالیه بکار گماشته است.

در بودجه اداری و تشکیلات اداره تر پاک صرفه جوئی های قابل ملاحظه ای بعمل آمده است دولت تصمیم دارد که حقوق تقاعد و فوق العاده کارمندان را کاهش دهد بطوری که هیچ کس بیش از ماهانه سی تومان حقوق دریافت نکند.

معاونان حکام ایالتی و ولایتی از کار برکنار شده و فرماندهان ژاندارمری بجانشینی آنان منصوب شده اند باین ترتیب دولت ماهانه سی هزار تومان صرفه جوئی می کند.

وزارت عریض و طویل و پر خرج عدلیه منحل خواهد شد و بجای آن تشکیلات ساده تر و مؤثرتری تأسیس خواهد شد.

معاضد السلطنه به حکومت گیلان منصوب شد و قرار است بزودی به رشت عزیمت کند. اگر بلشویک ها اجازه دهند اداره امور گیلان را بعهده گیرد پس از مدتی از آن ها خواهد خواست از گیلان خارج شوند باین ترتیب حسن نیت بلشویک ها و دولت شوروی معلوم خواهد شد.

تطبیق تاریخ های شمسی - قمری - میلادی

برای این که خوانندگان گرامی متوجّه شوند که تلگراف های متبادله بین وزرای مختار و وزیر امور خارجه انگلیس مربوط به زمان کدام کابینه می شود ذیلاً تاریخ های هجری قمری و هجری شمسی و میلادی با یک دیگر تطبیق داده می شود.

كابينه وثوق الدوله

در تاریخ 29 شوال 1336 قمری برابر با 16 مرداد ماه 1297 شمسی و اوت 1918 روی کار آمد و تا شوال 1338 برابر تیرماه 1299 و ژوئیه 1920 میلادی مشغول کار بود که پس از وی میرزا حسن خان مشیرالدوله روی کار آمد

کابینه اول مشیرالدوله

روز 16 شوال 1338 هجری قمری برابر با 12 تیرماه 1299 و ژوئیه 1920 تشکیل شد و روز 3 آبان ماه 1299 برابر با 25 اکتبر 1920 مستعفی گردید.

ص: 607


1- بالفور طبق قرارداد 1919 با آرمیتاژ اسمیت به ایران آمده که سمت مستشاری در مالیه را داشته باشد و در کابینه کودتا در مالیه بکار گمارده می شود.

کابینه اول سپهدار اعظم

روز 14 صفر 1339 برابر با 5 آبان ماه 1299 و اکتبر 1920 تشکیل شد.

کابینه دوم سپهدار

روز 8 جمادی الثانی 1339 برابر با 28 بهمن 1299خ و فوریه 1921م به ترتیب ذیل بشاه معرفی گردید:

رئيس الوزراء- فتح الله خان (اکبر) سردار منصور سپهدار اعظم

وزیر عدلیه: عباس میرزا (پسر فرمان فرما) سالار لشكر.

وزیر خارجه: میرزا حسن خان محتشم السلطنه.

وزیر داخله: فتح الله خان سردار منصور- سپهدار اعظم

کفیل وزارت مالیه: میرزا عیسی خان فیض

وزیر جنگ : عبدالله خان همدانی حاج امیر نظام.

وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه: دکتر اسماعيل مؤدب السلطنه امین الملک

وزیر فوائد عامه و تجارت: حسن علی خان نصر الملک

وزیر پست و تلگراف: صادق خان گیلانی سردار معتمد

معاون رئيس الوزراء: میرزا حسین خان (سمیعی) اديب السلطنه.

کابینه سید ضیاء الدین

روز 15 جمادی الثانی برابر با 5 اسفند 1299 و 24 فوریه 1921 تشکیل گردید و در هفتم اردیبهشت 1300 ترمیم گردید و در 12 اردیبهشت تغییرات دیگری در آن داده شد باین معنی که وزیر فوائد عامه فوت کرد و وزیر مالیه میرزا عیسی خان بواسطۀ بیماری پست خود را ترک کرد و بار و پا رفت و مدیر الملک بوزارت مالیه و معزز الدوله بوزارت خارجه منصوب گردیدند.

کابینه اول قوام السلطنه

روز 14 جوزا(خرداد) 1300 برابر 27 رمضان 1339 و 4 ژوئن 1921م قوام السلطنه اعضاء کابینه خود را در قصر فرح آباد به سلطان احمد شاه معرفی نمود.

در ضمن لازم به یادآوری است که قبل از سلطنت پهلوی نام ماه های شمسی اسامی منطقة البروج بود که جای جای در دورۀ تاریخ بیست ساله نام این برج ها آورده شده است. چون ممکن است پاره ای از خوانندگان در تطبیق نام این ماه ها دچار اشکال شوند، ذیلاً اسامی ماه های منطقة البروج ذکر می گردد:

حمّل ،ثور جوزا (= فروردین اردیبهشت خرداد)؛ سرطان ،اسد سنبله (=تیر مرداد شهریور) میزان ،عقرب قوس(= مهر آبان آذر) جدی دلو حوت (= دی بهمن اسفند).

ص: 608

راجع بقرارداد 1919

در صفحه 20- 21- 22- 23 متن قرارداد نهم اوت ذکر گردیده است ولی بعداً اسنادی بدست آمد که قرارداد مزبور مواد محرمانه ای داشته که بزبان فرانسه نوشته شده و نگارنده در کتاب «زندگانی سلطان احمد شاه» نقل نموده است اینک در این جلد هم برای تکمیل متن قرارداد و ضمائم آن عیناً از کتاب مزبور نقل می گردد:

نقل از صفحه 40 و 41 و 43 «کتاب زندگانی سلطان احمد شاه»

«نا گفته نباید گذاشت که قرارداد نهم اوت 1919 تنها همین قرارداد و نامه ضمیمه آن که بامضای کاکس می باشد نبوده و ضمائمی داشته که محرمانه و آن ضمائم مخصوصاً دو فقره که پروتکل 6و7 می باشد به زبان فرانسه و کاملاً محرمانه بوده است.

این دو پروتگل هم چنان محرمانه بود تا آن که اخیراً (یعنی چند سال قبل) کتاب اسناد سیاسی وزارت خارجه انگلستان منتشر گردید و بر ملا شد. متن این دو پروتکل را به قرار زیر ذکر کرده است:

ضميمة 6: متن نامه کاکس به وثوق الدوله مورخ نهم اوت 1919

«حضرت اشرف نسبت به قراردادی که امروز بین دولتین ما منعقد گردید مجاز هستم به اطلاع حضرت اشرف برسانم که اعلی حضرت سلطان احمد شاه و جانشینان از پشتیبانی دولت اعلی حضرت پادشاه بریتانیا تا زمانی که مطابق سیاست ما و مشورت با ما رفتار نمایند بهره مند خواهند بود تا حسن معاضدت و تأمین مالی را در صورت احتیاج به اختیار آن حضرت بگذارد؛ بعلاوه هر گاه مورد حاجت واقع شود پناهندگی در امپراطوری بریتانیا بدهد.»

ضمیمه 7: نامه محرمانه کاکس به وثوق الدوله و نصرت الدوله و صارم الدوله نهم اوت 1919:

«حضرت اشرف موجب بسی خوش وقتی است به اطلاع حضرت اشرف برسانم که دولت اعلی حضرت پادشاه بریتانیا به من اجازه می دهد اعلام نمایم بملاحظه قراردادی که امروز نهم اوت 1919 بین اعلی حضرت و دولت ایران منعقد گردیده دولت پادشاهی بریتانیا آماده است که حسن خدمت خود را در اختیار حضرت اشرف بگذارد و هم چنین در صورت لزوم مساعدت مالی و پناهندگی در امپراطوری بریتانیا را برای شما فراهم آورد.»

تلگراف کاکس به کرزن:

«افتخار دارم که اطلاع دهم قرارداد در نهم اوگوست به امضاء حکومت رسانده اسناد ضمائم به شرح زیر است: 1- اصل قرارداد 2- قرارداد قرضه(1) 3- نامه به ریاست وزراء در

ص: 609


1- این قرارداد هم اکنون هم محرمانه است و تا کنون منتشر نشده است.

خصوص احتیاجات و خواسته ها 4- نامه به ریاست وزراء و مراجع به دعاوی که دو حکومت به یکدیگر دارند 5- نامه از ریاست وزراء در قبول پیشنهادات مزبور 5 فقره اسناد فوق انتشار داده شده، 6- نامۀ دیگر به ریاست وزراء در محترم داشتن شاه و جانشینان او (این نامه بفرانسه است ) 7- تضمین نامه یا بیمه نامه برای وثوق الدوله و نصرت الدوله و صارم الدوله (1) محتویات 7,6 محرمانه خواهد بود من سواد اسناد پنج گانه اولیه را برای قنسول گری های پادشاهی در ایران فرستادم.

ص: 610


1- باید اضافه نموده که صارم الدوله و وثوق الدوله که نسبت به بریتانیا همواره وفادار (باصطلاح گوش بفرمان) بودند از تضمینی که انگلیس ها دربارۀ این دو نفر کرده بودند استفاده نموده و تا آخر عمر حتی در دوران رضا شاه مصون ماندند و با احترام زندگانی نمودند حتی وثوق الدوله پس از تغییر سلطنت هم یک نوبت بوزارت رسید و پس از وزارت عضو فرهنگستان ایران بود و صارم الدوله در اصفهان سر املاک خود بود. ولی احمد شاه که زیر بار قرار نرفته بود از سلطنت خلع گردید و نصرت الدوله هم که پس از کودتا علم مخالفت علیه انگلیس ها بدوش کشید با آن وضع فجیع در سمنان بقتل رسید.

قرارداد محرمانه قرضه

برای دسترسی به متن قرارداد قرضه (ضمیمه قرارداد 1919) کوشش بسیار شد ولی جستجو نتیجه ای نداد

در چندین سال قبل نزد مرحوم نصر الله صبا (مختارالملک) پرونده ای دیدم که در 161 صفحه تنظیم گردیده و مربوط بود به کمیسیون مختلط افسران انگلیسی و ایرانی درباره تشکیلات ارتش ایران پس از فوت مرحوم صبا احتیاجی به آن پرونده پیدا کردم معلوم شد آن مرحوم تمام کتاب خانه قیمتی خود را با تمام اسناد و مدارک وقف دانشگاه کرمان کرده است که آن دانشگاه می بایست از ثروت وقف شدۀ آقای افضلی پور و خانم فاخره صبا (برادر زاده مختارالملک) به اتمام برسد. از خانم فاخره صبا سراغ آن پرونده را ،گرفتم مشارالیها گفتند این پرونده نزد من است. برای مطالعه پرونده رفتم خانم صبا فتوکپی آن را تهیه کرده بودند ضمن آن متن قرارداد قرضه به خط و ترجمۀ مرحوم صبا مشاهده شد.

اینک این قرارداد - که تاکنون مکتوم مانده و در هیچ جا اثری از آن وجود نداشته است- برای اولین مرتبه در این کتاب عیناً نقل می گردد:

«قرارداد راجع به قرضۀ دو میلیون لیره به نرخ %7 قابل پرداخت در 20 سال

مقدمه- كنترات فيما بين حكومت بریتانیا و حکومت ایران در خصوص قراردادی که امروز مابین دولتین به نرخ زیر موافقت بعمل آمد.

ماده 1- حکومت بریتانیا دو میلیون لیره به حکومت ایران قرض می دهد. تاریخ پرداخت آن به حکومت ایران به اقساطی خواهد بود که حکومت ایران بخواهد بعد از آن که مستشار اقتصادی در تهران مشغول انجام وظیفه شود بطوری که در قرارداد پیش بینی شده است.

ماده 2- حکومت ایران تعهد می کند هر ماهه منافع را از قرار 7٪ در سال بپردازد، به مقداری که پرداخت شده مندرجه در ماده 1 تا بیستم مارچ 1921 و از آن به بعد هر ماهه مبلغ کافی برای اصل و فرع از قرار 7٪ به مدت 20 سال.

ص: 611

ماده 3- تمام عوارض و عواید گمرکی که برای پرداخت یک میلیون و دویست و پنجاه هزار لیره قرضۀ بدهی 1911 (رجوع شود به نمره 3) اختصاص و تعهد شده برای پرداخت اقساط قرضه کنونی با همان شرایط معمول خواهد بود. اگر پرداخت قروض 1911 و بعدی که حکومت انگلیس داده کافی نباشد حکومت ایران تعهد می کند از منابع دیگری که دارد در اختیار گذارد. اقساط قروض 1911 و پیش پرداخت های دولت انگلیس بر بدهی دیگر مقدم خواهد بود. اگر درآمد گمرک بقدر کافی نباشد از عواید قسمت های دیگر گمرک اختصاص خواهد داد.

ماده 4- حکومت ایران مجاز است هر موقعی که بخواهد قرض فعلی را بدون رعایت تعهد داده قبلاً بپردازد.

ششم اگوست 1919 در تهران امضاء شد

داستان کودتای حوت 1299

شمس ملک آرا (شهاب الدوله) که زمانی وزیر پست و تلگراف و تلفن و مدتی سناتور و در زمان احمد شاه نیز رئیس تشریفات دربار بوده است؛ دربارۀ کودتای 1299 و وقایع پس از آن مقاله ای در سال نامۀ دنیا (سال سیزدهم) نوشته است. وی به لحاظ سمتی که در دربار داشته اسراری را می دانسته است و بدین مناسبت مقاله اش حائز اهمیت خاصی می باشد که برای تکمیل جلد اول این تاریخ درج آن ضروری بنظر رسید لذا عیناً در زیر نقل می گردد. ضمناً یادآوری می نماید بطوری که می گویند شاهزاده شهاب الدوله تنها ایرانی بوده که از دولت انگلستان لقب «سِر» گرفته است.

چند روز پس از تعیین ریاست وزرا سپهدار نخست وزیر جدید بدربار آمد و با قیافه حیرت زده با حضور من به احمد شاه اظهار داشت:

«انگلیس ها در هنگام ملاقات با من علاوه بر مطالبات و دعاوی که بابت دیون و هزینه ژاندارمری و پلیس جنوب و غیره از دولت ایران مطالبه می نمایند در حدود سی هزار لیره که بعنوان تقدیمی یا رشوه بدولت وثوق الدوله بابت قرارداد داده اند می خواهند آن را به حساب دیون دولت بگذارند» سپهدار آن گاه گفت: من با کمال تعجب پذیرفتن چنین دینی را امتناع و تحاشی کرده و گفتم که دولت و ملت ایران از چنین معامله مطلقاً بی خبر و ابداً زیر بار نخواهد رفت و از سفارت انگلیس سابقه موضوع و مدارک را خواستم متأسفانه رسیدی بامضای صارم الدوله وزیر ماليه وقت وصول يك صد و سی هزار لیره را تصدیق کرده بود برخ این جانب کشیدند. عنوان این تقدیمی برای تصویب قرارداد بود این که انگلیس ها مطالبه این وجه را می کردند خود اقوی دلیل می بود بر آن که دیگر امیدی بتصویب قرارداد ندارند.

بهرحال سپهدار موضوع را با آن قیافه وحشت زده و نگران بعرض شاه رسانیده و موضوع باعث نهایت تعجب و اضطراب شاه جوان گردید که چگونه حقوق حیاتی مملکت به ثمن بخس

ص: 612

فروخته شده و این داد و ستد تاکنون با زبردستی پوشیده و مکتوم مانده بود و امروز سربار جدیدی بدوش ملت ستم کش بار بر گذارده می شود ولی ابراز احساسات و اظهار تعجب در برابر رسید رسمی که بامضاء وزیر مالیه وقت رسیده بود تأثیری نداشت و بالاخره آن وجوه به حساب دولت بریتانیا پرداخته شد و رضا شاه از وثوق الدوله و صارم الدوله و نصرت الدوله فیروز که از آن خوان یغما نصیب برده بودند خسارت را مأخوذ داشت.

با کشف این موضوع و به حقیقت پیوستن تقسیم وجه بین وزرا راشدین کابینه دیگر پای چوبین استدلالیان را که جسته و گریخته از حسن نیت عاقدین قرارداد دفاع می کردند برای همیشه شکسته و دیگر به دستاویز محذورین و تالی فاسد و اجبار یا صلاحیت سیاست سفسطه آن ها بی ثمر و بلااثر خواهد بود.

یادداشت شدید اللحن سفارت انگلیس

سپهدار رئیس الوز را که خود خواهی و تهور وثوق الدوله و معلومات مشیرالدوله را نداشت و وضعیت کشور را پر مخاطره می دید خردمندانه بوسیله احمد شاه چند مرتبه تقاضای انعقاد مجلس مشاوره عالی در دربار نمود که راجع به رئوس مسائل معضله به او کمک فکری نمایند این دعوت ها حسب الامر ملوکانه از طرف این جانب بعمل می آمد. علما و وزراء سابق -رجال خیرخواه مبرز و وکلای گذشته و آینده در این اجتماعات حضور می یافتند و به مشورت می پرداختند از جمله یک هفته بعد از تشکیل کابینه سپهدار یادداشت شدید اللحنی از سفارت انگلیس رسید که دولت بریتانیا پیمانه صبر و انتظارش لبریز شده باید دولت ایران به این وضع آشفته و پریشان خاتمه دهد و روش و سیاست خود را با انگلستان روشن نماید ضمناً اعلام داشته بود که از ادامه کمک مالی که برای هزینه نظام وظیفه و غیره تا آن زمان مساعدت می کردند خودداری و امتناع خواهند کرد

سپهدار تقاضای مجلس شورای عالی را برای تبادل افکار راجع به این یادداشت و جواب دولت ایران نمود پس از حضور مدعوین و تشریف فرمائی احمد شاه این جانب فرمایشات ملوکانه را برای جماعت خواندم و مذاکرات پر حرارت بویژه از طرف نصرالملک هدایت نسبت به تضییقات انگلیس بعمل آمد شادروان سید حسن مدرس و علماء دیگر هم نطقها و اظهاراتی نمودند ولی جز مشاجره شدیدی بین سپهسالار تنکابنی و مدرس نتیجه دیگری گرفته نشد و ارائه طریقی به دولت پریشان حال وقت نکردند.

پیمان ایران و شوروی

بار دیگر در تاریخ 24 جدی 1299 شمسی سپهدار مشورت با شورای عالی درباری را لازم شمرد موضوع مذاکره عقد پیمان بین ایران و روس بود که مدتی بین مشاور الممالک انصاری و وزارت خارجه دولت شوروی مواد آن مورد مطالعه و تبادل نظر بوده و برای تصمیم قطعی و تصویب دولتین

ص: 613

حاضر و مهیا شده بود. روز موعود از وزرا و وکلای آینده و رجال دعوت بعمل آمد تا در کاخ ابیض گلستان حضور بهم رسانند مواد مطروحه پیمان روس باطلاع مجمع رسید و مدتی در آن بحث و تعاطی افکار شد و با جزئی اصلاحات پیمان مذکور که دال بر روح آزادی خواهی و نیات حسنه دولت انقلابی روس بود و بویژه ما را از تحمیلات ناروا و کمرشکن روسیه تزاری رهائی می بخشید باتفاق آراء تصویب و بوسیله منشور الملک که برای این منظور به بادکوبه آمده بود نتیجه به مشاورالممالک ابلاغ گردید.

این پیمان بزعم اجانب علاوه بر منافع حیاتی که از عقد آن نصیب ایران گردید از این لحاظ بمنافع انگلیس و رفع نگرانی سیاستمداران آن دولت مفید واقع شد که روس ها بعهده گرفتند قوا و مبلغین رژیم خود را از ایران دور نمایند و تبلیغات رژیم خود را در این کشور تأیید و ترویج نکنند. بدیهی است بدین ترتیب تهدید سرایت رژیم کمونیزم على العجاله مرتفع شده و انگلیس ها برای جلوگیری از توسعه آن به هندوستان و شرق و حفظ منافع خود در ایران احتیاج به نگاهداری قوای خود در ایران نداشته و از هزینه هنگفت اردوکشی و اشکالات دیگر فارغ البال شدند کما این که مقارن عقب کشیدن روس ها از شمال و از هم پاشیدن بساط حامیان رژیم جدید انگلیس ها نیز در تخلیه ایران ناگزیر شدند.

بالجمله کابینه سپهدار از هر طرف مصادف با اشکالات شد بعضی از اعضاء کابینه استعفا نمودند فقدان سرمایه و اعتبار و تحریکات داخلی بر ضد کابینه سبب شد که سپهدار استعفای خود را تقدیم احمد شاه نماید. احمد شاه به رجال مهم دیگر تکلیف تشکیل کابینه کرد ولی نظر به اشکالات موقع هیچ یک زیر بار مسئولیت زمامداری نرفتند بالاخره احمد شاه راه چاره در این یافت که وکلای حاضر را که عدۀ آن ها قریب بر هفتاد نفر بالغ می شد دعوت نماید و نظر آن ها را نسبت به رئیس الوزرا وقت استفسار نماید. در تاریخ دلو 1299 نمایندگان حاضر به بهارستان دعوت شدند . این جانب از طرف احمد شاه به بهارستان رفته فرمایشات ملوکانه را ابلاغ کردم و اشکالات وضع و مضرات بی تکلیفی مملکت و فقدان دولت مسئول را گوشزد نمایندگان نمودم. آقایان پس از مذاکرات و تعاطى افکار تقریباً باتفاق آرا اعتماد خود را نسبت به سپهدار اعلام داشتند لذا احمد شاه سپهدار را احضار و متقاعد نمودند که در برابر این اعتماد سرشار نمایندگان امر ملوکانه قبول زمامداری و کابینه جدیدی تشکیل دهد

اوضاع بنحوی درهم و برهم و مبهم بود که سپهدار چند هفته نتوانست برای تشکیل کابینه و معرفی همکاران خود تصمیمی اتخاذ نماید بالاخره در تاریخ 28 دلو کابینه خود را معرفی کرد و مشغول رسیدگی بامور جاریه گردید از جمله بمنظور تکمیل و تصویب پیمان ایران و روس تعلیمات و تأکیدات به مشاورالممالک صادر کرد تا آن که در تاریخ فوریه 1921 پیمان بامضای مقامات صلاحیت دار دولت شوروی رسید و برای امضا دولت ایران فرستاده شده بود در این وقت

ص: 614

یعنی سوم اسفند 1299 وقایع کودتا از پس پرده غیب خودنمایی کرد.

برای شرح آن وقایع لازم است نظری با وضاع فرونت قوای انگلیس در قزوین و وضعیت دیویزیون قزاق پس از شکست غازیان و کوتاه شدن دست افسران روسی از سر پرستی آنان بیندازیم:

همکاران میر پنج رضا خان

پس از شکست قوای دولت رشته انتظام بکلی گسیخته شد و افراد سرباز و دستجات کوچک و افسران بحکم (سوکیپو) یعنی تا می توانی خود را نجات بده باطراف و جوانب متواری و پراکنده شدند بعد از رفع طوفان جنگ بتدریج در قزوین در پناه فرونت انگلیس جمع آوری شدند. افسران همکار میر پنج رضا خان مانند احمد آقا خان و امیر موثق نخجوان و مرتضی خان یزدان پناه بمنظور بهبودی روحیه افراد و آماده کردن آن ها برای خدمت جهدی بسزا می کردند.

این عده پس از شکست غازیان با حال اسف اشتمال بی ساز و برگ مدتی در قزوین به زندگانی سربازی خود ادامه دادند. مستر نرمان سفیر انگلیس در تهران مکرر از وضع ناگوار آن ها با این جانب صحبت می کرد و می گفت لباس آن ها مندرس پایشان برهنه شکمشان گرسنه است و ما یعنی انگلیسی ها بآن ها کمک کرده برگ و ساز و کفش و لباس تهیه نموده رفع احتیاجشان را کرده ایم!!

پس از انفصال افسران روسی از طرف دولت هنوز فرمانده مسئولی برای قوای مزبور معرفی نشده بود و قریب 3 ماه این عده نظامی که بعداً هسته قشون معظم منظمی گردید تحت نظر افسران نامبرده با کمک مالی انگلیس ها در جبهه قزوین وقت گذراندند دولت مسئول طوری مشغول و مستغرق اوضاع درهم برهم کشور بود که نمی دانست در پس پرده آهنین قزوین چه نقشی برای نمایش دادن مهیا می شود در همین هنگام بعضی افسران جوان تحصیل کرده ژاندارمری مانند ماژور مسعود خان و کاظم خان و زمان خان و غیره در قزوین با افسران انگلیسی خاصه ژنرال و یکسن و کلنل اسمایس تماس نزدیک داشته و کلنل اسمایس که از افسران زبان دان زبردست بود برای تشکیلات ژاندارمری بوسیله نصرت الدوله کنترات شده بود با افسران نامبرده ژاندارمری در آن جا طرح ریزی تشکیلات جدید می کردند بعضی از افسران در کمیته آهن شرکت داشته و به سیاست طرفداری از انگلیس علاقمند بودند و از جوانان ترقی خواه بشمار می رفتند.

در چنین موقع و فرصت بود که مستر نرمان سفیر دولت بریتانیا با موافقت افسرانی که سرپرستی نظام ایران نام برده شده بودند زمینه را مساعد یافته طرح کودتا را ریختند.

با سوابقی که با طلاع خوانندگان محترم سال نامه دنیا رسید یعنی با پیشرفت قوای بلشویک در داخل ایران و بالنتيجه بخطر افتادن منافع سیاسی و اقتصادی دولت انگلیس با نبودن قوای اطمینان بخش در ایران که بتواند از تجاوزات متجاسرین و توسعه بلشویزم جلوگیری نماید با

ص: 615

مخالفت افکار عمومی و شاه و دولت به نظم و تجهیز نیروی موثری بسر پرستی افسران انگلیسی و بالاخره با تهدیداتی که به ما می شد که در صورت پذیرفتن قرارداد در انتظار پذیرش عواقب وخیم باشیم بر ارباب بصیرت روشن و واضح بود که زود کار بآرامی نمی گذرد و در دماغ مسئولین سیاست بریتانیا نقشه های دیگر طرح خواهد شد بالجمله تصمیم گرفته شد که از قوای موجوده در قزوین که در گذشته بسی ناراضی و به آینده امیدی نداشتند استفاده شود و نقشه مطروحه جامه عمل پوشد و زمام امور بدست کفایت اشخاصی داده شود که مورد اعتماد کامل بریتانیای کبیر بوده و منظور مواد اصلی قرارداد مدفون را عملاً بموقع اجرا گذارند.

قرعه فال به نام سید ضیاء الدین زده شد

برای شروع باقدام قبل از هر چیز لازم بود شخص فعالی را برای زمامداری انتخاب نمایند که هیچ شبهه و تردیدی در وفاداری و ثبات قدمش نبوده و جامع شرایط منظوره سیاست انگلیس باشد بالاخره پس از جستجو ها قرعه بنام آقا سید ضیا الدین طباطبائی فرزند مرحوم سید علی آقا یزدی اصابت و نام برده مسئول را اجابت کرد از قرائنی که در دست است چنین برمی آید که انگلیس ها برای انجام مقصود با سپهسالار تنکابنی نیز داخل مذاکره شده بودند ولی ایشان با شرکت ضیاء الدین در این امر خطیر موافقت نکردند.

سوابق آقا سید ضیا الدین بر جامعه معلوم و مکشوف است در عنفوان جوانی بفعالیت سیاسی علاقمند بود در روزنامجات رعد و برق و صائقه با قلم شیوای خود در ضمن مقالات عدیده انتقاداتی از اوضاع و زمامداران می کرد و شهرتی بسزا یافت از بدو امر بانگلو فیلی یا طرفداری از سیاست انگلیس در جامعه شناخته شده بود ضمناً از ارکان موثر کمیته آهن بشمار می رفت.

سید در بروز جنگ جهانی اول پیوسته می کوشید که ایران بجانب داری متفقین قیام نماید و پس از خاتمه جنگ از حامیان جدی قرارداد وثوق الدوله بوده و مقالات موثری در دفاع از قرارداد وثوق الدوله با انگلیس ها منتشر کرد بطور خلاصه با سیاست انگلیس همراه و با نمایندگان این دولت همراز و سر و سری داشت و با این سوابق اطمینان بخش طرح ریزان کودتا او را قهرمان این داستان تشخیص داده و با اخذ وثائق و تعهدات و دادن مواعید همه نوع تقویت و مساعدت آقای سید ضیا الدین را وارد صحنه پر ملالت سیاست کردند گفته می شود که آقای نام برده در شرایط لازمه پیشرفت کار و نیل بمقصود چنین پیشنهاد کرد که متنفذین و سیاستمداران پیشین تهران را که ممکن است مانع کامیابی شوند توقیف و زندانی نماید و ضمناً دستگیری این اشخاص صدر نشین نامی ایران رعبی در قلوب عامه و گردنکشان ولایات تولید خواهد کرد که بیشتر کمک بانتظام کرده و سبب موفقیت خواهد بود و چون اکثر آن ها متمکن و ثروتمندند وجوهی برای مخارج جاری از آن ها اخذ شود با این نقشه و برنامه قبلاً موافقت شد.

دیگر از اقداماتی که مقدمتاً در پس پرده آهنین بعمل آمد گفته شد کارگردانان صحنه از

ص: 616

افسران و عناصر برجسته این نمایش بقید قسم قرآن و وجدان تعهداتی گرفتند که با حفظ نفوذ و سیاست انگلیس و اجرای مقاصد منظوره وفادار و ثابت قدم باشند بطوری که می دانیم عمده هدف و مقاصد آن ها در دست داشتن مالیه و نظام مملکت بود و کارشناسان مالی و نظامی آن ها در مدتی قبل بایران آمده و بکار و خدمت پرداخته بودند در انتظار این که قرارداد تصویب یا بطریق دیگر مأموریت آن ها تنفیذ شود و تصمیم زمامداری سید ضیا الدین بدین طریق گرفته شد ولی برای اجرای نظریات هر زمامداری قوه و نیرو لازم است که گفته اند هیچ تدبیری بدون پشتیبانی شمشیر تأثیری نبخشد

شیپور مارش پیشروی بسوی تهران بصدا درآمد

افسری که تجربه ها آموخته و امتحان کفایت و شهامت داده بود یعنی رضا خان میر پنج فرماندهی قوا را بعهده داشت افسران و افراد نظام کمر خدمت و اطاعت بفرمان فرمانده بستند و احکامش را بجان و دل پذیرفتند. نتیجه آن که پشتیبانی فرمانده قوا از زمامداری سید ضیا الدین که از ضروریات پیشرفت نقشه کودتا بود محرز گردید این مطلب به ثبوت رسیده بود که زمامدار آتی قبل از آغاز اجرای نقشه مکرر مسافرت بقزوین کرد با مقامات ذی علاقه مذاکرات نموده و در جزئيات و کلیات قضايا موافقت حاصل شده بود بالاخره در روز و ساعت مقرر شیپور مارش پیشروی بطرف پایتخت زده شد.

احمد شاه در قصر فرح آباد می زیست کارکنان درباری بعضی در کنار شاه و برخی در شهر بودند مقیمین شهر از جمله نگارنده هر روز صبح به فرح آباد رفته تا شب انجام وظیفه می کردیم. هیئت وزرا جلسات خود را در کاخ گلستان ادامه می دادند و هفته یک مرتبه جلسه در فرح آباد انعقاد می پذیرفت گاه گاه، وزیر مختار انگلیس (مستر نرمان) با اسمارت مستشار سفارت بدیدار شاه می آمدند و مذاکراتی با حضور این جانب می کردند ولی جای بسی تعجب است شاه و وزیرانش ظاهراً هیچ اطلاعی از قضایای پس پرده آهنین قزوین که می گویند ( Ironside) اداره می کرد نداشتند.

بر نگارنده که پیوسته در خدمت شاه و تا حدی وارد جریان کار ها بودم هیچ قرینه و امارتی مشهود نبود که دلالت بر وقوع آن واقعه و پیدایش چنین نمایشی بنماید. طراحین نقشه بسی طرار و ماهر بودند و اولیای دولت بغایت خامد و غافل می گویند سفارت انگلیس بافسران سوئدی ژاندارم تلویحاً و تصریحاً تذکر داده بود که مقاومت در مقابل نهضتی که مخلوق احتیاجات وقت است و بخیر و صلاح کشور می باشد بصلاح شما نیست بالجمله آشفتگی اوضاع و خواب غفلت اولیای امور در مرکز و بیداری سیاست ماهرانه دیگران و مساعدت مقتضیات و هواداری زمینه یعنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار بودند تا سید ضیائی بمسند صدارت و سیادت و ریاست صد روزه تکیه زده و ستاره پهلوی در افق زمان طالع شود با چنین کیفیت و وضعیتی قوای قزوین در

ص: 617

روز و ساعت معین حرکت خود را بطرف پایتخت آغاز نمود.

گزارش های تلگرافی رسید که کلیه قوا بجانب مرکز عزیمت نمودند و جسته و گریخته خبر رسید که مقصد مهاجمین آنست که باوضاع آشفته کشور یک باره خاتمه دهند و پای همت بکوبند تا دست نالایق زمامداران را که پیوسته در بند خویش و غافل از بیگانه و خویش بودند از سر ملت ایران کوتاه کنند

دستوری که شاه مضطرب بمن می دهد

بمحض رسیدن خبر حرکت قوا احمد شاه مضطرب باین جانب امر فرمودند که بوسیله تلفن با افسران قوا تماس گرفته و ابلاغ نمایم که حسب الامر بمرکز نیایند و در آن جا متوقف باشند تا تعلیمات برسد. بعضی افسران بوسیله تلفن در پاسخ من جواب های غیر مقنعی دادند و گفتند بفرمانده ابلاغ خواهیم کرد و به اعلی حضرت اطمینان دهید تشویشی بخاطر راه ندهند.

در این موقع سردار همایون پور والی از طرف شاه بفرماندهی دیویزیون منصوب و با فرمان بشتاب باستقبال اردو شتافت ولی او را توقیف کردند و فرمانش را ندیده و نشنیده گرفتند ساعت ها و دقایق باضطراب می گذشت تلفنها و پیغامات بی اثر بود شب سوم حوت دیرگاه نگارنده از فرح آباد بشهر آمدم بدیهیست آن که در خواب نشده چشم من و پروین بود. نزدیک طلیعه صدای توپ شنیده شد اضطراب و وحشت عمومی فزونی یافت بتصور این که مجادله و خونریزی آغاز شده پس از آن که آفتاب جهانتاب پرده استتار شب را درید بطوری که همه می دانند قضایا روشن و شهر بدون مقاومت و تلفات كاملاً بتصرف واردین درآمد و دستگیری بعضی رجال و نویسندگان که مورد نظر بودند با شتاب مخصوص آغاز گردید بدانسان که فرصت اندیشه فرار یا جستجوی پناهگاه بآن ها داده نشد.

این نکته را نگفته نگذارم که در حین حرکت اردوی مهاجم اخبار بتواتر می رسید که مأمورین بانک شاهنشاهی کامیون های پر از نقره و اسکناس برای تأمین احتیاجات آن ها حمل به قزوین و نقاط بین راه می کردند دیگر آن که تلگرافاتی بنام شاه خطاب به افسران و افراد انتشار می یافت و باطلاع عموم رسانده می شد که شاه سربازان و نگهبانان تاج و تخت را دعوت بمركز فرموده تا کشور را از لوث وجود عناصر فاسد خیانت کار آشوب طلب پاک و مصفا نمایند.

با این قرائن ممکن است از عالم بالا قبلاً الهامی به احمد شاه رسیده باشد که نهضت به ضدیت سلطنت نیست مقام و شخصیت شاه مصون از هر تعرض و گزند خواهد بود.

فرار و تحصن نخست وزیر در سفارت انگلیس

محمد حسن میرزای ولیعهد که در شهر متوقف بود قبل از طلیعه صبح از خندق های شرقی شهر فرح آباد گریخته و در کنار برادر تاجدار در امن و امان زیستند. رجالی را که سال ها زمامدار شوکت مدار کشور بودند از گوشه و کنار قزاق ها بیرون کشیده و در حجرات میدان سپه زندانی شدند

ص: 618

بعضی که فرصت یافتند و بزوایای خفایا یا سفارت خانه ای شتافتند از جمله سپهدار رشتی شاید با تبانی قبلی در سفارت انگلیس پناه جست و از زحمت تعرض رست.

اعلامیه های مطنطن و آمرانه ای بنام فرمانده قوا صادر گردید اهالی را بنظم و سکوت و اطاعت دعوت فرمود حکومت نظامی اعلام گردید و کلنل کاظم خان سیاح بفرمانداری نظامی تهران گماشته شد اشخاص برجسته ای که زندانی شدند از این قرار بودند:

عين الدوله فرمان فرما، سعدالدوله سپهسالار تنکابنی محتشم السلطنه اسفندیاری نصرت الدوله فیروز قوام الدوله، امیر نظام همدانی سالار لشکر سردار معتضد، یمین الملک و غیره و غيره...

نصرت الدوله تا آن اوان در اروپا مانده و در لندن با اولیاء امور انگلیس گفتگو ها و زد و بند ها کرده و با کمال اطمینان موانع طبیعی راه ها و کوه های مسدود از برف را به هیچ شمرده و بعجله و شتاب خود را بصحنه نمایش رسانده بود گفته می شود در لندن وعده زمامداری و پشتیبانی کامل از عملیاتش به نصرت الدوله داده شده بود ولی متعجبانه بمحض ورود بمركز وجودش مخل اقتدار دولت وقت و مانع پیشرفت کار شناخته شد و بقید و بند گرفتار گردید و اتومبیل (رولیس رویس) که برای خود آورده بود مصادره و مورد استفاده فرمانده قوا قرار گرفت.

قبلاً وعده داده بودم که از بی اعتباری و شرنگ دوستی و دشمنی سیاست دول خوانندگان را آگاه نمایم در این جا موردی بسیار مناسب و دلایلی بس متقن برای ثبوت دعوی خود دارم اگر بگزارش های مأمورین انگلیس در حین جنگ جهانی گذشته مراجعه شود این عبارت را مکرر خواهید یافت که با عبارت برجسته تصریح شده (فرمان فرما در مقابل مخاطرات پرچم دار جدی منافع انگلیس در ایران است) بعلاوه نشانه ای عالی ممتاز دولت بریتانیا از قبیل ستاره هند و غیره به آن شاهزاده اعطا شده بود نصرت الدوله بنابر اظهار کرد کارزون وزیر خارجه بریتانیا در مجلس لرد های انگلیس بین سیاست مداران ایران بهترین دوست دولت انگلیس محسوب می شد نشان (سنت میشل سنت ژرژ) بدو اعطا شده بود.

با این سوابق چگونه می شود تصور کرد سید ضیا الدین این دوستان صمیمی انگلیس را بدون رضایت یا اطمینان از چشم پوشی آن ها دچار زندان و عقوبت ها و شکنجه ها نموده از فرمان فرما چند میلیون پول مطالبه نماید خود و اولادانش مکرر به تهدید کشتن کنند ولی فرمان فرما با شهامت و خونسردی و استقامت حیرت آوری که مورد تحسین دشمنانش شده بود از دادن کرور های مطالبه شده دیناری نپرداخت و صراحتاً اظهار داشت که هر وقت تصمیم بکشتن من گرفتید فقط اجازه و فرصت دهید تا بدرگاه خالق بی نیاز نماز و نیاز گزارم و وصایای خود را تنظیم نمایم. شنیده شد که عزت الدوله دختر مظفرالدین شاه برای استخلاص شوهر و فرزندانش متوسل بسفارت انگلیس شده بود ولی در اخذ نتیجه کامیاب نشد.

ص: 619

اسرار مذاکرات من با سفیر انگلیس

در این خصوص مذاکره من با مستر نورمان سفیر انگلیس حکایتی است گفتنی و شنیدنی. یک روز در دربار فرح آباد به مستر نورمان گفتم که آقا من چنین در نظر دارم در آغاز مشروطیت هنگامی که نماینده ملت بودم ناصر الملک را محمد علی شاه علی رغم آزادی خواهان در یک اطاقی دربار زندانی نمود بمحض وصول خبر بسفارت انگلیس یکی از مستشاران سفارت خانه خود را بدربار اعزام داشت مشار الیه بدون اجازه قبلی مستقیماً بدر بار نزد شاه رفت و بعنوان این که ناصر الملک دارای نشان عالی انگلیس است استخلاص فوری وی را خواستار و بوسیله سپاهیان هندی سفارت او را بخارج ایران بدون گزند رساندند چگونه در این مورد رجال هوا خواه جدی سیاست انگلیس را که دارای نشانه ای عالیه آن دولتند در قید اسارت و زنجیر و مورد ستم و تحقیرند و از طرف شما اعتنائی و اقدامی برای رهائی یا لامحاله برای تخفیف آلام آن ها نمی شود سفیر نامبرده که خود را در موقع دشواری می یافت چنین پاسخی در هم یافت که دخالت ما در امور داخلی کشور دیگران مجوزی ندارد فقط از حيث جان زندانیان مورد نظر می توانند اطمینان داشته باشند که مصون خواهند بود.

بالجمله طوفان و اضطراب وحشت عمومی تا حدی برطرف شد و انتظام مستقر گردید این جانب بی خبر از دربار ملالت بار فرح آباد بعزم انجام وظیفه از شهر عازم فرح آباد بودم گفتند بدون اجازه حکومت نظامی کسی حق خروج از شهر ندارد لذا بمقر حکومت رفتم و کلنل کاظم خان حاکم نظامی را ملاقات او مرا بگر می پذیرفت و اجازه خروج صادر کرد لذا با شتاب فراوان به فرح آباد رهسپار شدم احمد شاه و اعضا دربار در حالی که حکایت از اضطراب می کرد با تسلیم و رضا در انتظار پرده های آینده نمایش بودند در همانموقع کلنل (وست هال) سوئدی رئیس کل نظمیه ایران شرفیاب شد و مفاخره می کرد فقط نقطه ای که در مقابل مهاجمین بمدافعه پرداخت و خسارت دید شهربانی بود که هدف توپ واقع گردید.

اولین نامه رضا خان برای احمد شاه بوسیله من تقدیم شد

پس از آن که اضطراب عمومی تسکین یافت و طوفان برطرف گردید بگیر و ببند ها خاتمه یافت. یک روز در ساعات صبح که این جانب در فرح آباد مشغول انجام وظیفه بودم دو افسر از طرف فرمانده قوا به آن جا آمده و حامل عریضه ای بس مهم خطاب به احمد شاه بودند. افسر های مذکور اقتدار السلطنه فرزند نایب السلطنه کامران میرزا و دیگران سرهنگ با قرخان معروف به (بمبی) و اما نامه از طرف فرمانده قوا امضا شده بود مفاد و مضمون این که «رجال پوسیده سلف و زمامداران بی ایمان سابق جز خرابی و خیانت به کشور شاهنشاهی خدمتی انجام نداده تا سرزمین سیروس و شاه پور را بچنین حال اسف اشتمالی انداخته اند امروز زمامداری لازم است جوان و جدی با افکاری نوین و عزمی متین که بتواند کشتی شکسته مملکت را بساحل نجات سوق داده

ص: 620

پریشانی ها را سامان بخشد لذا آقا سید ضیا الدین که جامع صفات لازمه است برای زمامداری پیشنهاد مقام سلطنت می نمائیم و صدور دستخط صدارت ایشان را خواستاریم. امضاء- رضا»

نامه بعرض شاه رسید با قیافه گرفته مدتی به دریای فکر فرو رفتند. چنین می نمود که بتصدیق زمامداری سید ضیا الدین ابداً رغبتی ندارند حاملین نامه مرخص شدند. چند ساعتی نگذشت مستر اسمارت مستشار سفارت انگلیس بملاقات احمد شاه آمد مدتی بمذاکره پرداختند چنین تصور می کنم نام برده صلاح اندیشی کرده و اندرز آمی خته به تهدید داده که زمامداری سید را بپذیرند.

همان روز عصر سید ضیا الدین احضار به دربار فرح آباد گردید ساعتی با شاه در گفتگو بودند. احمد شاه می خواست ابلاغ معمولی ریاست وزرا مطابق فرمول دیرین بافتخار آقا صادر شود سید ضیا الدین نپذیرفت خود بخط خود ابلاغی مفصل که حاکی از سعایت زمامداران پیشین که در نتیجه دست های نا لایقشان کشور به خرابی و فلاکت سوق داده شده و بالنتيجه تعیین ایشان که از کفایت و دانش آراسته است بسمت ریاست وزرا با اختیارات مخصوص معرفی می شود نوشت. احمد شاه از امضای چنین ابلاغی به ولایات که برخلاف نظرش بود فوق العاده اکراه داشت چه که از صدور آن احتمال بروز اغتشاشات در اطراف می داد ولی کار از مذاکره و مسالمت به خشونت کشید بالاخره خواهی نخواهی ابلاغ زمامداری مطابق دل خواه آقا سید ضیا الدین امضا و در تمام اکناف و اطراف کشور مخابره و منتشر گردید.

پس از صدور فرمان شاه- سید ضیا الدین کابینه خود را تشکیل و معرفی کرد ماژور مسعود خان کیهان از افسران ژاندارمری بسمت وزارت جنگ و رضا خان میر پنج بفرماندهی کل قوا نامیده شدند. اعضا کابینه بعضی در محافل تهران تا حدی معروفیت و شخصیت داشتند ولی اکثر آن ها برای اولین بار مسئولیت را بدوش گرفته و در صحنه سیاست نمایان شدند وزارت خارجه بعهده آقای مدیر الملک جم تفویض و شخصی که در بوشهر کارگزار بود و ظاهراً مورد اعتماد کامل انگلیس ها می بود به مقام وزارت فواید عامه برگزیده شد کمتر کسی از اهالی تهران افتخار شناسائی ایشان را داشت

رئیس الوزرا جدید یکی از اطاق های محقر کاخ بادگیر گلستان را اقامت گاه شبانه روزی خود قرار داد و با فعالیت بی نظیری برتق و فتق امور پرداخت جلسات هیئت مرتباً در کاخ ابیض گلستان انعقاد می پذیرفت در همین اوان میرزا حسن خان مشار الملک بسمت وزارت دربار معرفی و این جانب بهمکاری و هم قطاری ایشان کامیاب شدم.

جز دکتر مصدق اغلب استانداران دستگیر شدند

آقا سید ضیا الدین برای بسط اقتدار خود حکام و مأمورین سلف را تغییر و اشخاصی را با اختیارات تامه جایگزین آن ها کردند از جمله ماژور محمود خان ژاندارم را با دستور محرمانه

ص: 621

فرستادند که صارم الدوله حاکم کرمان شاه را بهر نحو است دستگیر و اعزام مرکز نمایند. چون صارم الدوله استنباط مخالفت و استشمام سوء قصد را می کرد تا حدی مجهز و پیوسته با اسکورت عشایر حرکت می نمود بدین لحاظ تصادف خونین واقع شد و پس از وارد شدن تلفات صارم الدوله تحت الحفظ بمركز فرستاده شد و ماژور محمود خان پس از این فتح و فیروزی بفرمانداری صاحب اختیار خطه غرب شناخته گردید.

دکتر محمد مصدق والی فارس پس از وصول ابلاغ تلگرافی شاه نغمه مخالفت آغاز کرد و زیر بار حکومت نرفته استعفا داد و به میان ایل بختیاری رفت هم چنین قوام السلطنه در خراسان در آن اوان با اختیارات (ساتراپی) فرمان فرمائی می کرد رئيس الوزرا تعلیمات محرمانه را به کلنل محمد تقی خان پسیان فرستاد که تا با مهارت قوام السلطنه را اغفال و گرفتار و تحت الحفظ بمركز اعزام دارد.

محمد تقی خان در موقعی که قوام السلطنه با اطمینان خاطر برای اجرای مراسم جشن و سرور سیزده نوروز در باغات بیرون شهر مشهد سرگرم تفریح بود مأموریت خود را با زبردستی انجام داده زمامدار صاحب اختیار و اقتدار خراسان که امیر مطلق خوانده می شد به خواری و خفت تحت الحفظ به مرکز آوردند و در عشرت آباد در سلک دیگر پروردگان عزت و محنت زندانی کردند.

رئيس الوزرا که باطناً موافقت قبلی سیاستمداران انگلیس را تحصیل کرده بود با سفارت انگلیس مکاتباتی رد و بدل نموده رضایت کتبی آنان را به الغا قرارداد وثوق الدوله بدست آورد و بدین طریق در طلیعه سال 1300 اعلامیه ای از طرف رئیس دولت با سبک و سلاست دل پذیر انتشار داد که الغا قرارداد را بعنوان هدیه (عیدانه) تحویل جامعه داد پیمان ایران و روسیه که مواد آن مدتی قبل بتصدیق طرفین رسیده و مهیای امضا بود در این وقت امضا و داخل مرحله عمل و اجرا گردید

دیگر رئیس دولت باصلاح وضع بلدیه پرداخت بنای بلدیه را ویران ساخت که کاخ نوین بریزد بودجه سنگینی برای شهرداری تنظیم و با وضع عوارض جدید عواید بودجه را تأمین نمود ضمناً بعضى مقررات دیگر از قبیل بستن کلیه دکاکین در روز جمعه و منع مشروبات و فحشا و غیره بموقع اجرا گذاشت.

در مهمانی نخست وزیر جز دوغ و شربت مشروب دیگری نبود

اقدامات متهورانه رئیس دولت احساسات خاصی آمیخته به تحیر و تحسین و اعجاب در عامه تولید کرده بود سفارت انگلیس از تأیید و تقویت دولت لمحه ای خودداری نمی کرد و با دقت مخصوص ناظر جریان کار ها و سیر افکار عمومی بود.

نوروز 1300 در رسید مجلس سلام مجللی با موافقت رئیس دولت در تخت مرمر منعقد شد

ص: 622

سید ضیا الدین و وزرا با جبّه ترمه و کلاه بجایگاه خود ایستادند و مراسم سلام در حضور شاه برگزار گردید.

پس از انقضای چند روز مجلس دعوت مجللی در کاخ وزارت خارجه بر طبق دستور رئیس الوز را مهیا شد از عموم نمایندگان بیگانگان و رجال برجسته داخلی دعوت بعمل آمد.

این جانب در آن مجلس حضور داشتم و جریان را بدقت و کنجکاوی شاهد بودم پس از آن که بانوان سفرا و مدعوین با عز و جاه در سر میز حضور یافتند نغمات موسیقی دل نواز آغاز گردید بنا به امر رئیس دولت هیچ نوع مشروبی جز دوغ و شربت در سر میز آماده نشده بود بعضی از مدعوین که معتاد برفع عطش بوسیله شراب بودند اظهار اشتیاقی بشرب دوغ و شربت نمی نمودند از جمله کلنل (وست هال) رئیس شهربانی که بقول فرنگی ها Bonviveur یعنی برای خوب خوردن و خوب نوشیدن اشتهائی بسزا داشت از فرط تشنگی و میل بمشروب احوالی دگرگون داشت از این جانب استمداد می کرد ولی با غدغن اکیدی که شده بود مدد این جانب هم تخفیفی به آرامش نداد باری در سر میز وزیر جنگ ماژور مسعود خان در یک طرف جا گرفته بود و در جهت مقابل فرمانده كل قوا رضا خان با افسران ارشد خود قرار داشتند.

در جریان صرف شام جناب رئیس الوز را از جای خود برخاسته نطق مکمل مفصلی بزبان فرانسه ایراد کرد خلاصه کلام این که از وجود روابط حسنه بین ایران و دیگر دول سخن راندند و الغاء قرارداد منحوس وثوق الدوله را که باعث بدبینی و کدورت ملت از سیاست انگلیس شده بود با مساعدت وزیر مختار آن دولت اعلام نمودند و گفتند با این عمل مناسبات حسنه و احترامات متقابله تجدید و تکمیل گردید پس از آن سید ضیا الدین تصمیم دولت را برای اصلاح ادارات و استمداد کارشناسان خارجی به این نحو اعلام داشت برای دارائی و جنگ و فواید عامه از کمک کارشناسان و افسران انگلیسی استفاده شود متخصصین امریکائی به شهرداری کمک نمایند در رشته فرهنگ از دانشمندان فرانسه استمداد جویند بلژیک کماکان در گمرک و پست و سوئدی ها در ژاندارمری از مشورت و تعلیمات خود بهره بخشند. در خاتمه نطق غرا که گاه بگاه بعلت لکنت طبیعی زبان بریده می شد جام دوغ یا شربت را بسلامتی مهمانان محترم نوشیدند ما نیز تعقیب کردیم.

پس از بیانات رئيس الوز را مستر (کارلدول) سفیر آمریکا که مقدم السفرا بود از طرف همکاران خود نهایت امتنان و تجلیل را از بیانات شافیه و نیات اصلاح طلبانه رئیس دولت نمود سفر له بلژیک و فرانسه هر یک بنوبت خود بیاناتی ایراد کردند در خاتمه مستر نورمان سفیر انگلیس برخاسته تمجید و قدردانی از بیانات و حسن درایت و پذیرائی و سیاستمداری رئیس دولت کرد ضمناً الغای قرارداد را صراحتاً تصدیق و تنفیذ نمود حضار بعلامت شادمانی و تحسین دست ممتدی زدند. این مجلس مهم تاریخی تا نیمه شب ادامه داشت و نمایندگان دول دوست ظاهراً راضی و

ص: 623

خرسند که هر یک از خوان نعمت بی دریغ دولت سهمی و نصیبی برده شیرین کام و کامیاب بمنازل رهسپار شدند.

دولت نفوذ انگلیس ها را در ایران لازم می داند

چندی نگذشت که بین رئیس دولت و فرمانده قوا که پس از کودتا از طرف شاه بلقب سردار سپهی ملقب شده بود کم و بیش اختلاف نظر هائی بروز کرد و در نظر ارباب بصیرت تا حدی آشکار گردید که این دو قهرمان صحنه نمایش در امتداد دو خط متوازی سیر می نمایند که هر چه پیش روند از نظر موافقت سیاسی بیکدیگر تلاقی نخواهند کرد هدف های آندو کاملاً متضاد افکارشان متقاطع می نموده توضیح آن که سید ضیا الدین بنابر تمایلات سیاسی دیرین و بر طبق تعهداتی که برعهده داشت نفوذ و دخالت بیگانگان خاصه انگلیس را برای پیشرفت کار ها و اصلاح اداره کشور لازم می شمرد و در این خط سیر می کرد در صورتی که سردار سپه بنابر عادت دیرین نفرتی بسزا نسبت به اجانب داشت و از ساعت اول ورود نقش مهمی برای کوتاه کردن دست خارجی ها از کار های کشور بازی کرد.

بطوری که گفته شد انگلیسی ها در قبال الغای قرارداد وثوق الدوله امید و انتظار داشتند که مقاصد عمده آن ها یعنی در دست داشتن نظام و مالیه مملکت بوسیله دولت جدید جامه عمل بپوشد. چنین بنظر می آمد که قبل از بالا رفتن پرده اعمال سیاست آن ها تحصیل اطمینان کرده و به دولت متبوع خود نوید کامیابی فرستاده بودند بهمین لحاظ بود که رئیس الوزرا در شب مهمانی وزارت خارجه نظریات و نقشه آینده دولت را مطابق دلخواه آن ها اعلام نمود.

اما سردار سپه از ساعتی که قدم بصحنه گذارد و نیرو را تحت فرمان خود صف آرائی کرد عزم جزم نمود که افسران انگلیسی را بقیادت و سر پرستی نظام نپذیرد و برای اجرای این نیت به افسران زیر دست تلقین و تزریق می کرد که زیر بار سلطه اجانب خاصه انگلیس ها بهیچ عنوان نروید و از ننگ تبعیت بیگانگان برهید چون می دانست این رو به پسند خاطر دیگران نبوده و ممکن است برای معارضه یا برکناری ایشان تدبیر هائی بیندیشند، از آغاز کار بتقویت قوای خود پرداخت بریگاد مرکزی را بدون فوت وقت ضمیمه قوای قزاق نمود اردوی نیرومندی در تحت فرمان احمد آقا خان امیر احمدی در قصر قاجار محل ییلاقی دیویزیون تشکیل داده در حضور شاه سان ها و مانور های برجسته داده شد ضمناً با شتاب تمام بگرفتن افراد جدید و بافزودن شماره سرباز و آموختن فنون نظامی بآن ها پرداختند از اوضاع معلوم گردید که فرمانده قوا سر تمکین و اطاعت در مقابل وزیر جنگ یا اوامر رئیس دولت ندارد بنابراین خود رائی و استقلال که از سردار سپه مشاهده می شد بویژه آن که پیوسته از حیث ازدیاد نیرو خود آرائی می کرد. سید ضیا الدین و هوا خواهانش بتقویت ژاندارمری که در تحت فرمان وزارت کشور و کلنل (کلروب) بود اهتمام کردند و شاید در این فکر و اندیشه بودند که مرکز نیرومند دیگری برابر قوای سردار سپه بوجود آورند

ص: 624

حتی شنیده شد که قصد کودتای دیگری بر ضد سردار سپه و اشغال مراکز نظامی او در فکر مخالفين بالقوه ایجاد شده بود.

اختلافات در پرده رو بشدت می رفت و نزدیک بود شقاق و نفاق آشکار شود بعضی خیر اندیشان داخلی و خارجی در التیام کوشیدند و نگذاشتند لا محاله به آن زودی پرده دریده شود و رشته یگانگی بین حریفان کودتا بریده گردد.

در این حیص و بیص سردار سپه خواهی نخواهی قوای ژاندارم را ضمیمه وزارت جنگ و تحت فرمان خویش درآورد و از نگرانی معارضه بین نظام و ژاندارم آسوده خاطر گشت و بدین طریق بر انگلیس ها و سید ضیا الدین روشن شد که سردار سپه در مداری بیرون از دائره اوامر و میل آن ها می کند و نیروی گریزان از مرکز و مخالفتش به آسانی تحت اختیار و کنترل نخواهد آمد. اکنون بر می گردیم به فرح آباد و اوضاع دربار اندوه بار.

عامل مؤثر قطع روابط رضا خان با سید ضیاء الدین چه کسی بود؟

احمد شاه با دقت آمیخته بنگرانی ناظر اوضاع بود در اختلاف بین رئیس دولت و رئیس قوا فرصتی مناسب دید که دست بکار شده و یکی از دو قهرمان معارض را از صحنه بر کنار کند بطوری که می دانیم از روز اول احساسات نیکی نسبت به سید ضیا الدین نداشت و در پی فرصت بود. لذا با سردار سپه کنار آمده متفقاً کمر همت بر ضدیت سید استوار کردند. مشاورالملک وزیر دربار ظاهراً در اوضاع دربار نقشه اصلاحی می کشید ولی در باطن نقش مهمی در سیاست بازی می کرد مشارالیه که از خاصان وثوق الدوله بود با سید ضیا الدین نیز قبلاً هم فکر و همکار بود و بدین نظر به وزارت دربار معرفی و منصوب گردید ولی در این مورد راه انحراف و مخالفت پیموده با نظر شاه و سردار سپه همکاری کرد در حقیقت رابط بین شاه و سردار سپه و عامل موثر برای تهیه موجبات برچیدن بساط سید همین مشارالملک بود.

کوشش های سفارت انگلیس برای رفع بحران و تقویت رئیس دولت مورد اعتمادشان ثمری نبخشید کار بسختی و تهدید کشید احمد شاه صراحتاً اظهار داشت که با سید ضیاء کار کردن از توانائی من بیرون است و چنان چه بار دیگر در این بازی به من تحمیلی شود دست از کار می کشم و رهسپار دیار دیگر می شوم مستر نورمان سفیر انگلیس در موقعی که این جانب را ملاقات کرد با قیافه گرفته و لحن متأثر چنین بیان کرد «جای بسی افسوس است که شاه در برکنار کردن سید ضیا الدین که منحصر رجل و سیاست مدار مورد اعتماد ماست این طور اصرار می ورزد و پافشاری می فرماید» بر این جانب کاملاً مشهود بود که این اظهار سفیر حاکی از نفرت و کینه نسبت به احمد شاه است که نقشه او و همکارانش را دگرگون کرده است.

در خلال این ایام بعضی ها در حضور من به احمد شاه می گفتند که سید تصمیم گرفته و امر داده که زندانیان سیاسی را به دیار نیستی فرستند. شاه از این خبر بسی مشوش گردید و به سردار

ص: 625

سپه مراجعه و استمداد کرد گفته شد سردار بمأمورین زندان دستور مؤکد فرستاد که آن ها را بی گزند و آسیب پاس دهند و به دست کسی تسلیم ننمایند. بنظر این جانب این قضیه بیشتر به مانور شباهت داشت و در حقیقت آن شک و تردید دارم چه که از اول قرار بر این بود که آسیب جانی بزندانیان راه نیابد برهان دیگر ثبوت قضیه این که سید ضیا الدین در ساعات آخر زمامداری در کاخ گلستان بخود این جانب بزبان شکایت از جریان کار اظهار داشت که من متأسفم چرا انقلاب سفید کردم چنان چه مبادرت بانقلاب سرخ و خونین می کردم بی تردید بچنین شکست سیاسی روبرو نمی شدم

از این اظهار ندامت و عرضه شکایت چنین استنباط می شود که بعضی از زندانیان در قید و بند با سردار سپه زد و بند کرده و دست خدمت و بیعت به او داده بودند مضافاً بر این که سید از مشارالملک و شاه بسی ناله و فغان و آه داشت بهر صورت موضوع حمایت سردار سپه از جان زندانیان بر اعتبارات و وجاهت او در انظار شاه و مردم افزود.

استعفاء و تبعید سید ضیا الدین

باری برای این که از منظور اصلی خارج نشوم به جزئیات قضایا می پردازم یک صد روز پس از حادثه زمامداری سید ضیا الدین که در آغاز طلوع و پیدایش نمایش قدرتی بی سابقه داد و کلیه ارباب نفوذ و ثروت دیرینه را قرین خواری و ضعف نمود و در انظار ملت خود را قهرمان الغای قرارداد وثوق الدوله معرفى كرد لذا اعجاب و رعبی خاص در قلوب عامه ایجاد نمود و افکار عمومی در انتظار بهبودی اوضاع و اصلاحاتی که وعده می داد نسبت به او بدبین نبود ولی بعداً وضع عوارض جدید از طرف او و تبلیغاتی که بر ضدش از جهت هوا خواهی با سیاست خارجی می شد و کمک موثری که از اعوان و بستگان زندانیان در این راه بعمل می آمد بتدریج احساسات مردم را بر علیه او تهييج و مهیا کرد بنحوی که در هنگام غروب با کناره گیری او فریاد ها برای توقیف و تعقیب و محاکمه وی بلند شده بود ولی سفارت انگلیس برای نجات وی جدیت کرده و با موافقت سردار سپه موجبات حرکت او را فراهم و با بعضی نزدیکانش بسلامت و امان از خاک ایران رهسپار بلاد فرنگ شدند.

انگلیسی ها از جریان وقایع مخصوصاً از شکست و سرنوشت سید ضیا الدین که در حقیقت شکست سیاست آن ها بود خیلی نگران و ناراضی شدند برای ثبوت این عدم رضایت و تأیید اظهارات شکوائیه مستر نورمان در تهران مفاد بعضی قسمت های نطق کرد کورزون را که در تاریخ 12 مرداد 1300 در مجلس لرد ها ایراد کرده نقل از روزنامه تایمز لندن باستحضار خوانندگان می رسانم:

«لرد نام برده در آغاز سخن اظهار داشت دولت انگلیس با صرف هزینه های هنگفت و مجاهدت های فراوان ایران را از استیلای آلمان ها در اول و تجاوز کاری های ترک در ثانی و از سلطه و

ص: 626

تهاجم بلشویک ها در آخر نجات بخشید موضوع ترک ها اینست که در جنگ جهانی ترک ها با آلمان ها موافقت کرده بودند که بهر صورت فتح نهایی قسمتی از مغرب و شمال غرب ایران را ترک ها قبضه و استیلا نمایند پس از آن که انگلیس ها دوباره بغداد را از ترک ها گرفتند ترک ها مجبور به تخلیه ایران شدند فرمانده سپاه ترکیه در این مرحله علی احسان بود کرد کارزون بعد از قرارداد وثوق الدوله سخن رانده و می گوید با وجود تأکیدات ما هیچ یک از کابینه هائی که بسرعت پرده سینما تغییر می کردند و یکی از آن رئيس الوزرا هامیلش کشید مخالفین سیاسی خود را باز داشت و زندانی نمایند حاضر نشدند مجلس را افتتاح کرده و قرارداد را بقضاوت نمایندگان ملت واگذارند. بالاخره دولت ایران تصمیم خود را بر رد قرارداد گرفت و دست مساعدت ما را که در تاریک ترین موقع بسوی آن دراز شده بود عقب زد و مسئولیت وقایع آینده و سرنوشت خود را متقبل شد». عبارت ها ئی که در نطق مذکور مؤيد نظر به ماست ذیلا درج می شود؛ «اگر آقایان معظم سؤال نمایند وضعياتی که بدین طریق ایجاد شده است چگونه می بینیم مجبورم اعتراف کنم که وضع حاضره را با یک نظر نا امیدی و یأس تلقی می نمایم... ولی اجازه می خواهم بنام یک دوست قدیمی ایران به آن ها خاطرنشان نمایم در این سیاستی که پیش گرفته اند تنها دولت ایران صدمه خواهد خورد».

در ختام سخن لرد کرزون چنین گفت: « این شرحی که دادم متعلق به کشور پست که دارای تاریخ و گذشته بزرگی می باشد که ما هم همیشه نهایت محبت و دوستی را نسبت به او داشتیم بطوری که فداکاری های بی شماری برای این مملکت نموده و از ابتدای جنگ میلیون ها خرج نموده ایم ولی حالیه مملکتی است که می خواهد بمیل خود سیر نماید و ظاهراً با یک قدم جدی بطرف مقصودی که من نمی خواهم پیش بینی کنم ولی می دانم که خیلی اسف آور است پیش می رود ولی خیلی مایل بودم می توانستم اظهارات قشنگتر و درخشنده تری راجع بایران بنمایم و احصائیه روشن تری از وضعیات بدهم از کلیه نطق هائی که من تا بحال راجع بایران نموده ام و گمان می کنم عده آن ها زیاد باشد نطق امروز بعد از ظهر من بیش از همه قرین حسرت و افسوس بوده است».

با مطالعه و موشکافی در این بیانات تصور نمی کنم در عدم رضایت انگلیس ها از اوضاع یعنی از شکست سید ضیا الدین و غلبه و پیشرفت سردار سپه تردیدی بوده باشد. از این مقدمات و استدلال منطقی چنین نتیجه گرفته می شود که انگلیس ها پیشرفت سیاست خود را پس از برکناری وثوق الدوله و الغای قرارداد منحصراً منوط به امید زمامداری سید ضیا الدین می دانستند و سردار سپه را با کمک شاه معارض و مخالف پیشرفت نقشه منظور می شناختند.

تقاضای سفیر کبیر شوروی از شاه در روز تقدیم استوار نامه

این حوادث که با کمک احمد شاه بضرر سیاست انگلیس نبود بمنصه ظهور رسید طبعاً کینه دیرین انگلیس را نسبت به احمد شاه که در اثر مخالفتش با قرارداد وثوق الدوله ایجاد شده بود شدت و فزونی بخشید و پیوسته در پی فرصت برای نقشه انتقام بودند

ص: 627

طبعاً با افتادن کابینه سید ضیا الدین که به کابینه سیاه مشهور گردید لازم بود که دولتی روی کار آید و زمام امور را بدست گیرد. اوضاع کشور در آن زمان بیش از پیش درهم و برهم و انگلیس ها رنجیده و از دادن هر نوع کمک مالی خودداری می کردند. ادارات فاقد سرمایه و سر و سامان هزینه قشونی که دائماً در فزونی بود معلوم نبود از چه محل تهیه و تأمین خواهد شد. وضعیت شمال گیلان و مازندران قرین اغتشاش و باعث نگرانی با این که پیمان روس و ایران امضا شده بود هنوز بلشویک ها مسلح در آن جا به قوای متجاسرین که در تحت فرمان میرزا کوچک خان جنگلی و احسان الله خان و غیره بودند کمک موثری می کردند تقویت بلشویک ها از نهضت های شمال بدین لحاظ بود که روس ها کودتا و عمال آن را مخلوق سیاست انگلیس می دانستند مضافاً بر این که هنوز قوای انگلیس بین مرکز و بحر خزر خود نمایی می کرد و روس ها از توسعه و بسط نفوذ انگلیس ها در منطقه امنیت خود در بیم بودند بطوری که شرح دادم (روتش تاین) اولین سفیر رسمی دولت بلشویک که از لنین و تروتسکی اعتبارنامه مأموریت در دست داشت در موقع شرف یابی حضور شاه فقط تقاضائی که از طرف دولت متبوع خود می کرد همانا راه ندادن انگلیس و نفوذ آن دولت به مجاورت مرز های روسیه بود.

در نقاط دیگر کشور عدم امنیت و هرج و مرج اداری حکم فرما بود. در چنین موقع مشکل احمد شاه موظف بود دولتی جدید معرفی نماید بدیهی است شاه در تحت هیچ عنوانی مهیا نبود زمام امور را بدست سردار سپه بدهد و شاید خود سردار سپه هم در آن ساعت چنین میل و انتظاری نداشت مضافاً بر این که مقتضیات موقع ایجاب می کرد که سردار سپه به توسط قوای نظامی و رفع خودسری ها و نهضت هائی که در پیرو یک دیگر پیوسته چون قارچ از زمین می روئید اهتمام و صرف مجاهدت نماید.

این مسئله مسلم بود که احمد شاه تعیین رئیس الوزرا را باید با موافقت نظر سردار سپه نماید به مستوفی الممالک و مشیرالدوله تکلیف زمامداری شد ولی قبول نکردند بالاخره پس از مشورت ها و گفتگو ها و مصلحت بینی ها قرعه فال بنام قوام السلطنه افتاد.

بدین ترتیب فرمان نخست وزیری را در زندان عشرت آباد به قوام السلطنه ابلاغ کردم

احمد شاه در ساعات عصری مرا احضار و امر دادند که با اتومبیل درباری بشهر رفته و از آن جا به عشرت آباد که یک عده از رجال از قبیل عین الدوله و قوام السلطنه و دیگران هنوز زندانی بودند رهسپار شوم به اطاق یا محبس مخصوص قوام السلطنه داخل شده او را از طرف شاه دعوت به قبولی زمامداری نمایم و متفقاً با وی به فرح آباد برگردیم.

احمد شاه یک پیغام محرمانه ای نیز دادند که به قوام السلطنه ابلاغ نمایم مفاد پیغام این بود که در سیاست خارجی از تسلیم در برابر تمایلات انگلیس ها خودداری نماید. این پیغام و تأیید احمد شاه بر عدم همراهی دولت با نظریات انگلیس شایسته تحلیل و تفسیر بیشتر یست. بنظر

ص: 628

این جانب سردار سپه که در کناره کردن سید ضیا الدین عامل موثری بود بعلاوه بیم داشت که باز انگلیس ها برای بدست گرفتن قوای نظامی ایران قدم هائی بردارند و تدابیری بیندیشند و طرحی بریزند بدین لحاظ در تعیین رئیس دولت این شرط را لازم می شمرد که زمامدار هر کسی باشد در مقابل امیال انگلیس ها تسلیم نشود.

منظور از این پیام شاه رعایت نظریه سردار سپه بود مضافاً بر این که خود ارادت و عقیدتی نسبت به سیاست انگلیس نداشت ضمناً شاه می خواست با زمام دار آتی موضوع سیاست خارجی را روشن کرده باشد که قوام السلطنه از آن راه و سیاست منحرف نگردد. بالجمله این جانب مهیای حرکت شده قبل از عزیمت من سردار سپه بوسیله تلفن به جان محمد خان که فرمانده قوای عشرت آباد بود دستور فرستاد که شهاب الدوله برای انجام مأموریتی به عشرت آباد خواهد آمد مانع نشوید و راهنمائی و مساعدت کنید این جانب برای اجرای امر با شتاب به عشرت آباد رفتم پاسداران راهنمایی کردند جان محمد خان خود شرط ادب و مهربانی بجای آورد مستقیماً ببالا خانه آئینه کاری معروف به کلاه فرنگی که هنوز هم به همان شکل وجود داشته و چند سالی کبوتر خانه و حالیه محل داد رسی لشکر یک پادگان مرکز است و ناصر الدین شاه برای سکونت سوگلی خود انیس الدوله تخصیص داده بود و آن روز بصورت محبس در آمده بود رفتم.

قوام السلطنه مشغول نماز و عبادت بدرگاه بی نیاز بود پس از گزاردن فریضه چون مدتی بود بدیدارشان برخوردار نبودم یکدیگر را در آغوش کشیدیم اوامر شاهانه را کما ینبغی ابلاغ کردم و پیام مهم مذکور در فوق را نیز رساندم قوام السلطنه پیغام شاه را پذیرفته پس از تشکر از مراحم ملوکانه متفقاً با همان اتومبیل درباری بدربار فرح آباد رفتیم خلاصه آن که حکم قضا چنین رفته بود که من قوام السلطنه را از گوشه زندان و ذلت بر مسند اقبال و صدارت رساندم.

بطوری که می دانیم کابینه اول قوام السلطنه تشکیل گردید و در این کابینه سردار سپه به وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا معرفی شد. در همین ایام بود که لرد کارزون نطق مشروح خود حاکی از شکایت و عدم رضایت در مجلس لرد ها ایراد نمود چندی نگذشت انگلیس ها مستر نورمان را احضار و شارژ دافری را معرفی کردند که ناظر جریان امور بوده باشد. گفته شد وزارت خارجه انگلیس از نحوه کار نورمان ناراضی بود چه که دیگر نام و نشانی از مشار الیه پدیدار نشد و هم چنین افسرانی که در این نقشه دخالت داشتند و به هدف و منظور نرسیدند مورد شماتت شدند.

چند روزی از این وقایع گذشت در نتیجه مذاکرات احمد شاه با سردار سپه تصمیم گرفته شد که کلیه زندانیان را آزاد کنند بعضی از آن ها که بیش از سایرین تحت فشار بودند بحال اسف اشتمال و تأثر آوری افتاده بودند از جمله یمین الملک معز السلطان و سالار لشکر که چند روز از خوردن غذا امتناع کرده بودند.

در روز معین سردار سپه شخصاً تمام زندانیان را بوسیله چند اتومبیل بفرح آباد آوردند. ورود

ص: 629

آن ها در حضور شاه منظره جالب تاریخی داشت که برای نقاشی هنرمند سوژه ای بس قابل توجه تشکیل می داد اکثر آن ها با ریش های بلند ژولیده و لباس های ژنده که مدت ها نظافت و حمام ندیده با قیافه های متأثر و وحشت زده بودند.

بدیهی است این عمل که آزادی زندانیان با شخصیت که قهرمان نجات آن ها از زندان سردار سپه شناخته می شد باعث مزید وجاهت وی بین مردم و فزونی قدرت در کار ها گردید. سردار سپه چنان که مذکور شد ژاندارمری و بریگاد مرکزی را ضمیمه قوا و تابع خود نموده پس از مدتی کلیه قوا را بنام نظام ایران متحدالشکل و افسران ژاندارمری را جزء وزارت جنگ نمود و (کلروپ) سوئدی فرمانده ژاندارمری را مرخص کرد ضمناً برای طرح ریزی تشکیلات نوین وزارت جنگ امان الله میرزا جهانبانی که تحصیلات عالیه خود را در آکادمی تزاری تکمیل کرده بود به ریاست اركان حرب خود معرفی نمود.

قتل کلنل محمد تقی خان پسیان

بعد از معرفی کابینه قوام السلطنه طبعاً عمال و مأمورين معتمد سید ضیا الدین هر جا و به هر اسم و رسم از کار بر کنار و احیاناً مورد تعقیب و آزار شدند کلنل محمد تقی خان پسیان با سوابقی که در برابر قوام السلطنه داشت یعنی در عین دوستی و اتحاد راه مخالفت و نفاق با او پیموده بود بیمناک گردید و از وهله اول پرچم طغیان و عدم اطاعت برافراشت تا آن جا که منکوب و مقتول گردید. ماژور محمود خان از حکومت کرمان شاه معزول و در بیم و هراس گرفتاری و انتقام اعزام به تهران شد دکتر منوچهرخان که در قزوین رفتاری ناپسند داشت و نفرت عمومی را ایجاد کرده بود از میدان سیاست بدر رفت کلنل کاظم خان سیاح و مسعود خان کیهان هر یک در گوشه ای کنج عزلت و خاموشی گرفتند.

نامه خصوصی مهم سفیر انگلیس به نگارنده

ترجمه نامه محرمانه که مستر نورمان در این وقت به این جانب نوشته چون حاوی نکات و حقایق مهمی است در زیر درج می نمایم این نامه در موقعی نوشته شده که کابینه سیاه منحل و سید ضیا الدین از ایران تبعید شده ولی هنوز دولت جدید رسماً معرفی نشده است.

محرمانه و فوری- 31 مه 1921

شهاب الدوله عزیزم: در غیاب دولت ناگزیرم که حضرت والا را راجع به مسائل ذیل زحمت بدهم. الساعه تلگرافی از کرمانشاه به من واصل شده که ماژور محمود خان حاکم نظامی آن ایالت در تاریخ 28 مه اعزام به تهران شده و احتمال می رود بمحض ورود به تهران توقیف گردد. قنسول ما می گوید مشارالیه حکمران شایسته و لایقی بوده و ولایات در تحت امرش در کمال نظم و آرامش است. من بهیچ وجه خبر مستقیمی از خراسان ندارم ولی از مقالات روزنامجات چنین

ص: 630

بر می آید که مشابه همان وقایع کرمانشاه در آن جا در جریان است در صورتی که راپورت های قبلی ژنرال قنسول ما در مشهد حاکی است که کلنل محمد تقی خان بسیار خوب کار کرده است. من از حضرت والا تمنا می کنم که به اعلی حضرت شاه یاد آوری نمائید که پنج شنبه گذشته به توسط مستر (اسمارت) بمن قول و وعده دادند که نسبت به کارکنان گذشته که اطاعت احکام دولت را کرده اند حکومت جدید انتقامی نکشد چنان چه دیروز ضمن صحبت به خود شما خاطرنشان کردم هر اقدامی که از طرف دولت بشود و بهانه و دلیلی بر آن باشد که دولت دارای نظریات و تمایلات ارتجاعی است خطر عظیمی در بر خواهد داشت!

در هر صورت برای من وظیفه صعب و مشکلی در پیش است که بیم و وحشتی که از افتادن کابینه سید ضیا الدین در محافل اقتصادی و مالی لندن که بدرستی و صحت عمل آن دولت در امر مالیه اعتماد کامل داشتند تسکین بدهم و آن ها را متقاعد کنم که وامی به دولت آینده بدهند چنان چه آن محافل حس کنند که ایران بطرز اداری سابق عود خواهد نمود ، وظيفه فوق الذكر من که اقناع کردن آن هاست عملی غیر ممکن خواهد بود و دولت جدید قهراً سقوط می نماید مگر آن که دولت کمک مالی از ناحیه دیگری تحصیل نماید ولی بر فرض آن که دولت چنین اهتمامی کند تصور نمی کنم به میزان کافی کمکی در دسترس خود بیابند.

علاوه بر مخاطراتی که کشیدن انتقام کارکنان مطیع دولت گذشته در بر خواهد داشت این نکته را مؤكداً گوش زد می کنم که اگر بنا شود هر دولت نوینی از کارکنان مطیع دولت پیشین را تعقیب و ایذاء نمایند بزودی برای هیچ کابینه ای ممکن نخواهد بود که خدمت گزاران را به خدمت و صمیمیت راضی و قانع نمایند چنین عملیاتی بر خلاف عدالت است چه که مأموری اجرای امر کرده و معذور است. لذا من از اعلی حضرت شاه تقاضا می کنم به وعده خویش وفا فرماید و به اشخاصی که قریباً زمامدار می شوند توصیه کنند که بی غرضی و گذشت را شیوه و فریضه خود قرار دهند و احساسات شخصی را فدای منافع و مصالح مملکت نمایند.

شهاب الدوله عزيزم - بنده صمیمی شما نورمان وزیر مختار انگلستان در تهران

از نامه فوق چنین بر می آید که افتادن کابینه سید ضیا الدین سلب اعتماد محافل انگلستان را از اوضاع ایران کرده ضمناً از عمال و کارکنان دولت سابق حمایت می شود که مورد تعقیب و تنبیه نگردند.

کابینه جدید کار هائی بس دشوار در پیش داشت رفع اغتشاشات داخلی تشکیل پارلمان - جلب اعتماد روس ها - حفظ منافع دولت بریتانیا و رفع کدورت آن ها تا آن جا که در ضمیر امکان بود عده نمایندگان تکمیل گردید و احمد شاه رسماً پارلمان چهارم را افتتاح نمود پیمان روس و ایران تقدیم مجلس شد و با بعضی اصلاحات تصویب گردید.

دولت قوام السلطنه برای اداره مالیه کشور از امریکا استمداد کرد و با تصویب مجلس

ص: 631

دکتر میلسپو و جمعی متخصص استخدام شدند و اختیارات لازمه برای پیشرفت کار به آن ها داده شد اقدامات جدی برای رفع غائله خراسان به عمل آمد بالاخره کلنل محمد تقی خان که مورد اعتماد و تحسین مأمورین انگلیس و محبوب جامعۀ مشهد بود مقتول و آرزو های خود را به خاک سپرد.

ص: 632

جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه : مکی ، حسین ، 1290 - 1378 .

عنوان و نام پدیدآور : تاریخ بیست ساله ایران / نگارش و تالیف حسین مکی .

مشخصات نشر : تهران: نشر ناشر، 1362 - 1363.

مشخصات ظاهری : 6 ج .: مصور، عکس .

شابک : 1250 ریال (ج . 1)

یادداشت : ج. 4 (چاپ اول: 1361).

یادداشت : ج.5 و 6 (چاپ اول : 1362).

یادداشت : کتابنامه.

یادداشت : نمایه.

مندرجات : ج . 1. کودتای 1299.- ج . 2. مقدمات تغییر سلطنت .- ج . 3. انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله دیکتاتوری پهلوی .- ج . 4. آغاز سلطنت دیکتاتوری پهلوی.- ج . 5. استحکام دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .- ج . 6. استمرار دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .

موضوع : رضا پهلوی ، شاه ایران ، 1257 - 1323.

موضوع : ایران -- تاریخ -- پهلوی، 1304 - 1320

رده بندی کنگره : DSR1488/م 7ت 2 1362

رده بندی دیویی : 955/0822

شماره کتابشناسی ملی : م 63-124

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم مرضیه محمدی سر پیری

ص: 1

اشاره

چاپ اول: 1324

چاپ دوم : .......

چاپ سوم: 1359

از این کتاب پنج هزار نسخه روی کاغذ اعلا در چاپخانه نقش جهان به طبع رسید

حق طبع مخصوص بنگاه ترجمه و نشر کتاب است.

ص: 2

مجموعه آثار سیاسی

شماره 5

تاریخ بیست ساله ایران

جلد دوم

مقدمات تغییر سلطنت

نوشته: حسین مکی

تهران، 1359

ص: 3

ص: 4

مقدمه

بسمه تعالی

تاریخ رقابت های روس و انگلیس مخصوصاً در منطقه خاورمیانه و خاور دور در صحنه جغرافیا مشحون است از نیرنگ ها، درگیری ها، سازش ها و پیمان هائی که وجه اشتراك و ما حصل تمام آن ها استعمار و استثمار کشور های این منطقه از جمله ایران می باشد.

کشور ما به چند جهت مورد توجه و عرصه پیکار استعمارگران بوده است:منابع طبیعی آن مخصوصاً نفت؛ نزدیکی به اقیانوس هند از طریق خلیج فارس و دریای عمان؛ نزدیکی به مرز دو قاره آسیا و اروپا واقع بودن در سرراه هندوستان و ... به این دلایل از دیر باز مطمح نظر و مطمح هوس کشور های بزرگ جهان قرار گرفته و هريك کوشیده است به طریقی بر آن چنگ اندازد و از این خوان نعمت لقمه ای برگیرد!

در قرون اخیر : پرتغال ،انگلستان ،فرانسه، روسیه و ... بویژه نیمه دوم قرن بیستم، آمریکا، به لطایف الحيل به خاك ما نفوذ و جای پائی برای خود باز کرده اند و برای کسب منافع بیشتر و موقعیت استوارتر با هم به مبارزه پنهان و آشکار پرداخته اند.

این درگیری ها بین روسیه و انگلستان در سال های اولیه قرن بیستم به اوج خود رسید و سرانجام طرفین به این توافق رسیدند که خاک ما را به مناطق نفوذ خود تقسیم کنند و هر کدام از سهم خود به دلخواه بهره برداری نماید و مزاحمت غیر را فراهم نیاورند؛ قرارداد 1907 بر همین مبناست. لیکن صلاح آن ها (نه صلاح ایران!)این طور ایجاب می کرد که ایران بظاهر مستقل بماند و خاك آن به دو پاره تقسیم نشود ولی در عین حال هر کدام دارای ستون پنجمی بودند که منافع آن ها را از گزند فترت حفظ کرده، در نهان علیه دیگری به اصطلاح توطئه نماید تا رقیب را از میدان بدر کند.

سرانجام انگلیسی ها نقشه ماهرانه ای طرح و اجرا کردند طرحی به نام «تمرکز قدرت» و سپردن این قدرت به دست عاملی سرسپرده.کودتای 1299، به دست رضا آلاشتی و در پی آن سرکوبی قدرت های محلی تخته قاپوی ایلات و عشایر قتل و ترور آزادیخواهان و وطن پرستان و ... همه صحنه های این تراژدی بود که بازیگران آن ماهرانه نقش خود را ایفا کردند.

کتاب حاضر صحنه ای از این تراژدی دردناک را ترسیم می کند و نشان می دهد که

ص: 5

بازیگر اصلی (رضا آلاشتی) چگونه پس از کودتا روی صحنه می آید و با چه سیاست ماهرانه ای سررشتهٔ قدرت را به دست گرفته سرانجام سلطنت قاجار را منقرض می کند و خود براریکه سلطنت جای می گیرد. آن قدر ماهرانه نقش آزادیخواهی را بازی می کند؛ و حامیان انگلیسی او نیز چنان فاتحانه دروازه های سفارت مسکو را بروی ایادی خود باز رژیم لنینی روسیه را هماهنگ مقاصد خود می نمایند که سفير كبير وقت دولت اتحاد جماهیر شوروی نیز سبزی رضاخان را پاک می کند و «دولت خلقی لنین» مدافع به اصطلاح «دولت ملی!» رضا آلاشتی قلدر می گردد (1) !

این نکته لازم به توضیح می باشد که گروهی را اعتقاد بر این است که حکومت لنینی روسیه به دست ایادی جاسوسی انگلیسی ها اغفال شده است (2) و وقتی متوجه این امر می شود با قلع و قمع و ضرب وجرح وحتى اعدام سفرای کبری و صغری و وزرای مختار خود ظاهراً خود را تطهیر می کند اما تکرار این موضع گیری نسبت به حکومت مصدق وعدم تحویل 11 تن طلای ایران در بدترین شرایط اقتصادی ایران و همچنین حمایت 27 ساله از پسر رضا آلاشتی تا آخرین روز های حکومت وی و حتی بعد از کشتار 17 شهریور (جمعه سیاه)، خیانت و بی رنگی حنا و بی اعتباری تطهیر قبلی حکومت خلقی روسیه را روشنتر از گذشته نشان می دهد.

کتاب حاضر چون ناظری بیطرف خواننده را به داوری می نشاند و آن قدر اسناد و شواهد ارائه می دهد که دیر باورترین اشخاص نیز نقش ها و نقشه ها و نیرنگ های استعمارگران را در صحنه سیاست ایران به رأی العین می بیند و معتقد می شود که باید برای همیشه هوشیار بود و استعمار را در هر لباس شناخت.

بنگاه ترجمه و نشر کتاب

ص: 6


1- بی سیم مسکو مورخه 12 اکتبر برابر 29 مهرماه 1354، آژانس تلگرافی اتحاد جماهیر شوروی.
2- چگونه دولت روسیه شوروی از طرح «تمرکز قدرت» خبر نداشته؟! در حالی که وقتی دولت انگلستان در اجرای این سیاست به ایادی شناخته شده خود نظیر شیخ خزعل پشت کرده آن ها را به نابودی می سپارد روسیه هم با عاملان سیاست خود نظیر خان عمو ها همین معامله را انجام می دهد با این وصف چگونه می توان حمایت روسیه را از رضا آلاشتی به حساب اغفال گذارد؟!

فهرست مندرجات

مقدمه مؤلف ... یازده

تقریظات بر چاپ اول ... بیست

بخش اول: حکومت های مشروطه

فصل اول- کابینه مشیرالدوله:

وقایع پس از سفر دوم احمد شاه به فرنگ ... 3

1- معرفی کابینه مشیرالدوله در جلسه سری ... 6

2- وزیر مختار شوروی ... 9

3- نهضت آذربایجان ... 10

4- بحث جراید روی مسببین حقیقی کودتا ... 34

5- توقيف جراید و تحصن آزادیخواهان ... 42

6- تزلزل کابینه ... 46

7- اعتراض دولت شوروی به دولت ایران ... 47

8- قصد استعفای کابینه ... 48

9- مراسله سفارت انگلیس ... 48

10- رقابت و اختلاف نظر بین اعضای سفارت انگلیس ... 49

11- تظاهرات علیه مخالفین سردار سپه ... 51

12- تظاهرات علیه کابینه مشیرالدوله ... 53

13- تحصن آزادیخواهان در مجلس ... 54

14- ملاقات با رئيس الوزراء ... 58

15- مقدمات سقوط کابینه ...61

16- سقوط کابینه مشیرالدوله و علت استعفا ... 62

17- فراکسیون های مجلس و تشکیل کمیسیون 12 نفری ... 64

18- جلسه خصوصی مجلس و تمایل به مشیرالدوله ... 65

19- تجدید بحران ... 68

ص: 7

20- جلسه خصوصی مجلس ... 69

21- تلگراف مجلس به احمد شاه ... 71

22- ورود محمد حسن میرزای ولیعهد به تهران ... 72

23- نگرانی نمایندگان از بحران ... 74

فصل دوم - كابينة قوام السلطنه:

1- جلسه خصوصی مجلس و اظهار تمایل به قوام السلطنه ... 78

2- تلگراف احمد شاه ... 79

3- اعلامية رئيس الوزرا و علت صدور آن ... 82

4- اعزام شصت نفر محصل به اروپا ... 85

5- جنگ های لرستان و از بین بردن الوار و عشایر ... 87

6- مسئله نفت شمال ... 90

7- مخارج محصلین نظامی ... 95

8- تظاهرات مذهبی و عوام فریبی های سردارسپه ... 97

9 - مشعل فرشته ای که در مدخل نیویورک ایستاده است ... 100

10- میلسپو آمد ... 106

11- استعفای والی آذربایجان ... 108

12- تصرف قلعه چهریق ... 109

13- قطع مذاکرات قرارداد های تجارتی بین ایران و شوروی ... 135

14- تلگراف های احمد شاه به وزیر جنگ ... 137

15- مناقشات وزیر جنگ با وستداهل سوئدی رئیس شهربانی ... 138

16- اولین اعتراض مجلس به عملیات سردار سپه ... 141

17- تعرض و استعفای سردار سپه ... 150

18- تهدید مجلس و مانور نظامی در شهر تهران ... 153

19- تولید اختلال در امنیت شهر ... 154

20- خبر استعفای وزیر جنگ در شهرستان ها ... 155

21- تعرض جراید آزادی خواه ... 156

22- پروتست دولت ایران به یونان ... 169

23- راجع به نفت شمال ... 172

24- ورود احمد شاه بخاک ایران ... 187

25- استیضاح از دولت ... 189

26-ایران و کنفرانس لوزان ... 195

27-نپذیرفتن نمایندگان ایران در کنفرانس لوزان ... 198

28- سان قشون در میدان مشق ... 217

29- کنفرانس بوشهر و خاتمه آن ... 218

ص: 8

30- سقوط کابینه ... 219

فصل سوم - کابينه مستوفى الممالك:

1- دستخط شاه ... 222

2- رفع تیرگی روابط تجاری ایران و شوروی ... 229

3- برنامه دولت ... 230

4- مذاکرات تجارتی در مسکو ... 248

5- ترمیم کابینه نیم بند ... 250

6- ولیعهد به تبریز نرفت ... 252

7- مذاکرات جاریه بین دولتین ایران و شوروی ... 253

8- ورود قوای انگلیس به خاک ایران ... 253

9- تحویل دفاتر پستی جنوب ... 256

10- معرفی وزیر مختار روس ... 256

11- تجارت شوروی با ایران ... 257

12- تحريكات عليه کابینه و تزلزل آن ... 257

13- سقوط کابينه مستوفی الممالك ... 273

14- علت سقوط کابینه ... 315

15- احساسات مردم نسبت به سقوط کابینه ... 317

فصل چهارم - آخرین کابینه مشیرالدوله:

1- تعرض و یا تمارض سردارسپه ... 329

2- دستخط سلطان احمد شاه ... 330

3- تشکیل آخرین کابینه مشیرالدوله ... 331

4- تصویب پنج میلیون دلار قرضه از بانک های آمریکائی ... 332

5- معایب و محاسن دوره چهارم مجلس ... 338

6- واقعه بحرين ... 341

7- تبعيد علما از عراق عرب ... 342

8- نماینده مختار دولت شوروی در تهران و نطق او در حضور شاه ... 354

9- تحریکات علیه کابینه ... 356

10- اهمیت موقعیت خراسان ... 358

11- حرکت ولیعهد به آذربایجان ... 359

12- ورود نمایندگان دولت عراق به تهران ... 362

13- قرارداد تجارتی ایران و شوروی ... 363

14- توقيف قوام السلطنه ... 364

15- سوء قصد نسبت به آیت الله خالصی ... 383

16- سقوط کابینه مشیرالدوله ... 384

ص: 9

سردار سپه کی بود؟ ... 387

بخش دوم: حکومت خود مختاری پهلوی

فصل اول - وقایع پس از سفر سوم احمد شاه به فرنگ

1- کابینه سردار سپه ... 413

2- توقیف اقبال السلطنة ماكوئى ... 414

3- معرفی وزراء ... 427

4- امضاء و مبادله پیمان ... 429

5- شدت جنگ های لرستان ... 431

6- حرکت احمد شاه به قم و مراسم تودیع ... 432

7- حرکت احمد شاه به طرف اروپا ... 433

8- استعفای خلیفه عثمانی و اعلان جمهوریت در ترکیه ... 433

9- انتشار دومین بیانیه سردارسپه ... 437

10- اولین قدم حکومت قدرت ... 442

11- اشغال شهربانی بدست سردار سپه ... 445

12- كتك خوردن مدرس ... 473

13- در خارج مجلس چه خبر بود؟ ... 474

14- تظاهرات برله جمهوری ... 474

15- در وزارتخانه ها چه خبر بود؟ ... 475

16- تظاهرات در معابر و خیابان ها ... 475

17- تظاهرات حقیقی علیه جمهوری ... 475

18- قیافه مجلس بعد از كتك خوردن مدرس ... 482

19- نمایش های عارف له جمهوری ... 483

20- در بازار چه خبر بود؟ ... 486

21- اقدامات مخالفین جمهوری در مجلس ... 489

22- صف آرائی و تشکیلات نمایندگان ... 496

23- واقعۀ دوم حمل 1303 ... 499

24- اقدامات و تشبثات نمایندگان موافق جمهوری ... 500

25- موافقین سردار سپه از چه قماش بودند ... 521

26- تمایل مجلس چگونه گرفته شد ... 543

27- انعکاس جمهوری در ایران ... 561

28- انعکاس جمهوری در خارجه ... 577

29- مجلس آشتی کنان ... 581

درباره تاریخ بیست ساله ... 586

فهرست اعلام ... 595

ص: 10

مقدمه

سردار سپه در کتاب «سفرنامه خوزستان» (1) می گوید «سرگذشت ایران بی شباهت بسر گذشت مرغ افسانه قدما نیست که می گفتند هر روز مقارن غروب بال های خود را به هم می زند و از آن تولید شعله آتشی کرده و خود را می سوزد و بخاکستری تبدیل می شود، سپس صبح باز از میان آن توده خاکستر تازه و شاداب وجوان و با نشاط می خیزد و بادامه حیات مشغول می شود (2) تاریخ ایران این داستان را چندین بار تکرار کرده و بوضع غریبی نظر و توجه مطلعین را بخود معطوف ساخته است...»

آری کشتی کشور باستانی ایران با امواج هولناك و طوفان های خطرناک بسیار مصادف گشته است ولی مثل این که سریست که با تمام این حوادث مهم مقاومت نموده و سرانجام بساحل نسبتاً امید بخشی رسیده است.

آن ها که بسیاست استعماری ملل اروپایی در ایران آشنا هستند بخوبی می دانند که کشور ستمدیده ایران در صد و پنجاه سالۀ اخیر که می توان آن را عصر نفوذ ملل اروپایی در کشورهای شرق دانست همواره میدان مبارزه و صحنۀ فعالیت همسایگان شمالی و جنوبی بوده است تاریخ سیاسی ایران مانند تابلوی نقاشی بسیار حساسی دورنمای دقیقی از این مبارزه ها و فعالیت های سیاسی را با (قید این که در این کشمکش ها و فعالیت ها فقط و فقط إيران و ایرانی بیچاره وجه المصالحه قرار گرفته و بهمین علت هم تلفات و ضایعات و خسارات مالی و جانی و سیاسی بسیار دیده است) با رنگ آمیزی تند و سایه روشن نمایانی نشان می دهد.

مشاهده این دورنمای حساس غم انگیز و ملاحظه آسمان ابر آلود و طوفان خیز آن هر بیننده صاحب نظری را متأثر می سازد حتی در بعضی مواقع و در بحبوحه این

ص: 11


1- این کتاب را سردار سپه وانمود کرده که خودش نوشته است در صورتی که سطح معلومات او این اندازه نبوده و کتاب مزبور را دبیر اعظم بهرامی و شاید با كمك عده ای دیگر نوشته است.
2- اصل این افسانه یونانی است و نام مرغ هم فنیکس می باشد.

کشمکش ها بقدری حزن آور و جانکاه است که هر قدر انسان قسی القلب باشد باز نمی تواند تحت تأثیر مناظر فجيع و جنايت بار آن قرار نگیرد.

یکی از آن باد های مسموم و مهلك كودتای سوم حوت است که سرانجام بقیمت بیست سال بدبختی برای ایران و ایرانی تمام شده است و ممکن است تا قرن ها بعد هم آثار این پریشانی باقی بماند حادثه کودتا که منجر بتغيير سلطنت گرديد، يك حادثه عادی و معمولی نبوده که بنابر مقتضیات زمان و طبق مصالح ملی و بدست و فکر ایرانی اتفاق افتاده باشد بلکه نتیجه مبارزات و کشمکش های ممتد و متمادی وزارت خارجه لندن و دربار پطرزبورگ بوده است و همین که بساط سلسلهٔ «رومانوف» ها برچیده شد فرصت مناسبی بدست حریف داد که با شدت هر چه تمامتر دفتر سیاست کهن را در هم نوردد و نقشه فیروزی قطعی را طرح ریزی نماید لندن برای آن که بموفقیت کامل نائل گردد دستگاهی عظیم که از دیر باز به تشکیل آن اقدام کرده بود بوجود آورد و با آن همه تشکیلات منظم سری که داشت دست بکار فعالیت شد. بدیهی است در این راه بموانع و مشکلات بیشماری برخورد نموده ولی با سرپنجه تدبیر و با ابتکار خاصی بحل آن ها فائق آمد.

رفتار انگلیسی ها در خلال جنگ بین المللی اول و پس از پایان آن در ایران و کشور های شرق و نحوه مداخله آن ها با تنفر عمومی مصادف گردیده بود و آن ها دیگر با وجود این حس تنفر و بدبینی نمی توانستند در امور کشور های شرق مداخله نمایند علی الخصوص که دولت جوان شوروی هم رفته رفته وارد صحنه سیاست جهانی می گردید و یکی از پایه های سیاست رژیم خود را براصل عدم مداخله در کشور های شرق و تقويت ممالك ضعیف همسایه قرار داده بود همسایه بودن چنین کشوری با کشور های ضعیف دیگر به دولت انگلیس اجازه نمی داد که کمافی السابق در امور کشور های شرق مستقیماً مداخله داشته باشد. اما از طرفی صرف نظر نمودن از سیاست دیرین برای آن ها محال و غیر قابل قبول بنظر می رسید .بنابراین در نظر گرفتند جمع بین هر دو سیاست نموده در کشور های شرق و مخصوصاً ایران که سپر و بلاگردان هندوستان است بطور غیر مستقیم نهایت مداخله را داشته باشند به این معنی که مقارن کودتا مستر چرچیل که در آن موقع وزیر مستعمرا بود پیشنهاد کرد که دولت انگلستان در امور ملل شرق و مخصوصاً ایران مستقیماً دخالت نکند ولی بوسیلۀ عمال بومی با نقاب وطن پرستی و حکومت ملی منظور خود را انجام دهد و این سیاست را که به نام سیاست نفوذ نامرئی (1) معروف است اجرا نمایند.

در ایران مظهر این سیاست نفوذ نامرئی رضا شاه بود که در زیر عنوان تجدد و ترقیخواهی و ماسك ملی، آلت اجرای آن سیاست گردید.

اگر کسی معترض شود که این ادعا مقرون بدلیل نیست و این سیاست (نفوذ نامرئی)در ایران حکمفرما نبوده یا کودتا و رضاشاه ساخته و پرداخته آن ها نبوده است، ما به اسناد و مدارک بیشماری که در این زمینه وجود دارد استناد می کنیم و از تازه ترین آن ها

ص: 12


1- Pénétration invisible

که گفتار رادیو لندن است در تاریخ چهارم آبان ماه 1325 از بنگاه رادیو لندن (که زبان حال وزارت خارجه انگلستان است) بملت ایران خطاب شده اتخاذ سند می نمائیم و متن آن سخنرانی مهم تاریخی را که بدون شک یکی از اسناد سیاسی بسیار مهم بشمار می رود در این جا نقل می کنیم تا بدون دلیل و سند چیزی نگفته باشیم و متذکر می شویم که گر چه تمام این سخنرانی در این جا مورد استناد نیست. ولی از نظر این که تمام این سخنرانی بر صفحه تاریخ منعکس شود بذکر تمام آن پرداخته می شود:

از بنگاه رادیو لندن

«کشور ایران را علی الاصول ملت ایران بتوسط امنای خود باید اداره کند بنابراین لازم است که از سیاست داخلی و خارجی مملکت خودآگاه باشد و ما می دانیم که شما از سیاست دولت انگلیس در ایران پدرستی آگاه نیستید و در آن باب اشتباهات دارید باین جهت لازم می دانیم فکر شما را در این خصوص روشن کنیم.

بسیار اتفاق می افتد که چیزی از غایت سادگی و روشنی در پرده خفا می ماند، مثلا ظرف بلورین که پر از آب زلال باشد اگر کسی سابقه نداشته باشد گمان می کند خالی است و آب را بواسطه غایت روشنی نمی بیند. سیاست انگلیس هم در ایران همین حال را دارد و از بس ساده و روشن است کسی به آن پی نمی برد. آن سیاست چیست؟

سیاست انگلیس در ایران مبنی بر دوستی است.دوستی دو قسم است: دوستی بیغرض و دوستی با غرض دوستی بی غرض نسبت به ایران از جهت آن است که ملت ایران ملتی است باستانی که در طی تاریخ طولانی خود آثار مهم و نفیس از علم و حکمت و صنعت و شعر و ادب و فرهنگ و همۀ لوازم مدنیت برای عالم انسانیت بیادگار گذاشته است.

اما این دوستی بیغرض نسبت بملت ایران مخصوص دانشمندان است که باحوال ملت ایران و تاریخ آن معرفت دارند البته بسیاری از انگلیسی ها هستند که این دوستی بیغرض را نسبت به ایران دارند و یقین داریم که از این فقره بی اطلاع نیستند.

اما دوستی دولت انگلیس نسبت به ایران و نسبت بهیچ کشور دیگر دوستی بیغرض نیست و نمی تواند باشد در سیاست بیغرض نمی توان بود نهایت این که غرض ممکن است صالح باشد و ممکن است فاسد باشد.

سیاست دولت انگلیس نسبت به ایران مبنی بر غرض صالح است باین معنی که ما مصلحت خود را چنین تشخیص داده ایم که ایران باید مستقل و تمامیت خاکی او محفوظ و نظم و امنیت در آن جا مستقر باشد چرا که ایران نه فقط دروازه هندوستان است بلکه دروازه تمام آسیاست و عدم استقلال و بی نظمی و اغتشاش در آن جا برای ما مضر بلکه خطرناک است. این است وجه دوستی ما نسبت به ایران که از روی غرض است اما غرضی است صالح و این فقره مبنای سیاست دولت انگلیس است در ایران.

بنابراین دولت انگلیس حتی الامکان از مداخله در کار های ایران احتراز دارد زیرا گذشته از این که مسلك ما اینست که دخالت يك دولت در کار دولت دیگر شایسته نیست چون مخصوصاً سیاست ما مبنى استقلال ایران است نمی خواهیم در کار های ایران

ص: 13

دخالت کنیم و علت آن اینست که دولت و ملت ایران بخودی خود هر قدر مستقل و مقتدر باشد اقتدارش برای ما مضر نمی تواند بشود.

اینست خلاصۀ حقیقت سیاست انگلیس در ایران اکنون اگر باین حقیقت پی بردید نسبت به عملیات دولت انگلیس در ایران چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده بخوبی می توانید نکته سنجی و قضاوت کنید و بر می خورید باین که دولت انگلیس از این سیاست اصلی منحرف نمی شود و در کار ایران مداخله نمی کند مگر یکی از دو علت یکی این که مأیوس شود از این که دولت ایران برپای خود بماند دیگر این که منافع حیاتی خود را در ایران در مخاطره ببیند در آن صورت چاره ندارد از این که هر دست و پائی می تواند بکند و کسی هم حق ندارد که بر او ملامت کند مثلا قراردادی که ما در سال 1907 با دولت تزاری روس در سرایران بستیم و آن را بمنطقه های نفوذ تقسیم کردیم از این جهت بود که آن زمان پس از چندین سال مجاهده مأیوس شده بودیم از این که دولت ایران بتواند استقلال خود را حفظ کند و می دیدیم که بسرعت زیر دست دولت تراری می رود. پس بواسطه آن قرارداد خواستيم يك اندازه از تجاوزات روسیه تزاری جلوگیری کنیم . همچنین در زمان جنگ بین الملل مادر کار های ایران مداخله کردیم چون که بسبب شیطنت های آلمان ها و عثمانی ها منافع خودمان را در خطر دیدیم.

و نیز در 1919 قراردادی با ایران بستیم که شما و بسیاری از مردم گمان بردند که ما می خواهیم ایران را تحت حمایت خود در آوریم بسبب آن بود که از مشاهده وقایع چندین ساله مأیوس شده بودیم که ایرانی ها خودشان بتوانند امور خود را اداره کنند. پس از آن که دیدیم ملت ایران نسبت به آن قرارداد بدبین است و آن را مبنی بر غرض فاسد می داند قرارداد را الغاء کردیم و در عوض از دولت ایران تقویت و مساعدت کردیم که نظم و امنیت و اقتدار را در کشور خود برقرار نماید تمام تقویت و مساعدت ما از رضا شاه پهلوی سرش این بود و باید انصاف داد که آن پادشاه در چند سال اول زمامداری خود به اصلاح امور کشور پرداخت و اقداماتی که برای ترقی و پیشرفت میهن لازم بود نمود و ما از این راضی بودیم و گمان می کنیم ایرانی های میهن پرست هم راضی بودند لكن متأسفانه آن پادشاه بمرور زمان هر چه قدرتش بیشتر شد از راه صحیح بیشتر منحرف شد و بکار های بی قاعده دست برد و ملت ایران ناراضی شد و گمان نکنید ما هم راضی بودیم اما چه می توانستیم بکنیم؟ دشمنان ما بشما القاآت سوء می کردند که رضا شاه را ما اداره می کنیم و هر چه می کند بدستور ماست ولی چنین نبود او بحرف کسی گوش نمی داد و اگر می خواستیم از عملیات او جلوگیری کنیم می بایست بزور پیش بیائیم و در کار مملکت شما مداخله کنیم و این مصلحت نبود و برخلاف سیاست ما بود و تا ممکن بود از این کار خودداری کردیم تا وقتی که بازدیدیم شیطنت آلمان ها و غفلت شاه منافع ما را دارد بخطر می اندازد (1) این بود که بر خلاف میل خودمان از ناچاری این اقدام اخیر را کردیم

ص: 14


1- در مورد ارتباط رضا شاه با عمال آلمانی تردید داریم و این موضوع تا استادی در مقابل آن ارائه داده نشود قابل قبول نیست. ح. مکی

و می دانید که ما گرفتار چه جنگ هولناکی هستیم که حیات و موجودیت ما را می خواهد از بین ببرد و مجبوریم تا جان داریم بکوشیم و بشما اطمینان می دهیم که بمحض این که مخاطره فعلی رفع شد خاك شما را تخلیه کنیم و شما را در امور کشور خودتان آزاد و مختار بگذاریم و دولت شوروی هم که با ما متحد است همین نیت را دارد و از هر جهت با تفاق و بشراکت یکدیگر کار خواهیم کرد».

***

وزارت خارجه انگلستان صریحاً اقرار می کند که ما در امور ایران مداخله می کنیم و رضا شاه پهلوی را ما آورده ایم وزارت خارجه انگلستان برای آن که این سیاست نفوذ نامرئی را با موفقیت کامل پیش برده باشد دستگاهی عظیم بوجود آورد. این دستگاه مرموز که بدون مبالغه در تمام شئون سیاسی و اجتماعی و اداری و اخلاق کشور ما نفوذ کامل داشت بقدری ماهرانه در انجام وظایفی که با و محول شده بود از عهده برآمد که حدی بر آن متصور نیست.

یکی از علل و اسرار این کامیابی که بدست ایرانی ها طرح آن ریخته شده بود لا مرکزیت وضع مستخدمین ناامنی وضع خراب دارائی و خزانه کشور، عدم اصلاحات و غیره بوده که هر ایرانی را متوجه يك حكومت قوی و فعال کرده بود.

چنان که در متن همین کتاب ملاحظه خواهید فرمود تزلزل کابینه ها و سقوط آن ها و همچنین توقیف جراید و تظاهرات مختلف له و علیه و مسافرت سلطان احمد شاه به اروپا و جنگ های با عشایر و طوایف و ایلات [و پس از آن که حکومتی قوی بوجود آمد از بین بردن ایلات و عشایر و متنفذین] و هزاران بازی های دیگر بمنظور بسط

همین سیاست بود.

همه می دانند که پا برهنه راه رفتن سردار سپه در روز عاشورا و شرکت در عزاداری ها فقط برای اغفال مردم بوده که رنگ ملی او بر سایر رنگ ها بچربد. همچنین برای اغفال و فریب سیاست نوبنیاد شوروی چه نقش های عجیب و غریبی بازی شده و بالاخره سردارسپه توانسته موافقت مردم و همچنین همسایه شمالی را که در بادی امر نسبت با و نظر خوشی نداشته جلب نموده و خود را بریاست وزرایی برساند.

قضایای جمهوری نیز که در این کتاب بطور تفصیل از آن سخن رفته است آزمایشی بود که دستگاه تبلیغاتی سیاست نفوذ نامرئی به آن وسیله می خواسته است انگاره ای بدست آورد که آیا زمینه برای تغییر سلطنت حاضر است یا خیر و یا همسایه شمالی در مقابل تغییر رژیم چه نقشی را ایفا خواهد کرد و چنان که در جلد سوم خواهیم دید همین که زمینه حاضر شد سیاست نفوذ نامرئی به پیروزی قطعی نائل گردید.

بطوری که در متن همین کتاب ملاحظه خواهید فرمود بنای حکومت خود مختاری ایران و حکومت جمهوری ترکیه تقریباً با چند روز تفاوت گذاشته شده است ولی چون ترکیه کمتر آلت اجرای سیاست نفوذ نامرئی شده و بیشتر به توازن سیاست اهمیت داده است بقول عارف معروف مولوی بلخی:

ص: 15

هفت شهر عشق را عطار گشت *** ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم

در صورتی که اگر سردار سپه هم رعایت توازن سیاسی را نموده بود و این طور دیوانه وار تحت تاثیر سیاست «نفوذ نامرئی» قرار نگرفته بود شاید بمراتب وضعیت ما بهتر از امروز بود و این همه در دریای بدبختی و بیچارگی و فساد اخلاق و هزاران مفاسد دیگر غوطه نمی خوردیم.

حالا خواننده عزیز: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

***

در این جا تذکار چند نکته را لازم می دانم:

نخست این که برخی از منقدین محترم و دانشمند ایراداتی بر جلد اول این تاریخ وارد کرده اند با اذعان باین که غالب ایرادات و انتقادات ایشان وارد است برای رفع سوء تفاهم در چند مورد توضیح مختصری می دهم که امیدوارم حمل بر خودخواهی یا جسارت نگارنده نفرمایند.

می گویند از زیر بار قضاوت شانه خالی می کنم این مسئله در تمام موارد تا حدی وارد نیست زیرا در مسائلی که اسناد محکم و دلائل غیر قابل ردی وجود داشته، بدون هیچ ملاحظه و پروائی آن چه را که لازمه قضاوت يك نفر مورخ حق پژوه است بر صفحه تاریخ منعکس نموده و از اجتهاد و قضاوت تاریخی خودداری نکرده ام اما در پاره ای از موارد چون اسناد باندازه کافی وجود نداشته است فقط بنقل روایات و اخبار صحیح پرداخته ام و علت هم اینست که اگر در پنجاه سال بعد اسناد جدیدی کشف شود چون وقایع را ذکر نموده و از قضاوت شخصی خودداری کرده ام بنابراین ذکر وقایع تاریخی در ماهیت آن تأثیری نداشته و نسبت خطاکاری یا اشتباه بمن داده نمی شود؛ ولی اگر قضاوت کردم و بعد ها اسنادی بر خلاف آن پیدا شد یعنی با قضاوت تاریخی نگارنده اختلاف داشت در این صورت ممکن است نسبت غرض یا نظر های شخصی و غیره بنویسنده داده شود. در همین موارد بخصوص است که از قضاوت خودداری کرده ام ولی در عین حال بذکر دلایل موافق و مخالف پرداخته ام و آن چه را که لازمه تعمق و تعقل خواننده است در دسترسش گذارده ام تا خود بقضاوت پردازد.

دیگر این که می گویند من بکتاب های نویسندگان اروپایی توجهی نداشته و از محتویات تاریخی آن ها طرفی بر نسبته ام این ایراد تا حدی وارد است ولی در بعضی از موارد هم تا اندازه ای استفاده کرده ام در کتاب زندگانی سیاسی و خصوصی احمد شاه از کتاب «آمیل لوسوئور» فرانسوی استفاده کرده ام و آن چه را که قابل نقل و در حوصله تاریخ بوده ذکر نموده ام و همچنین از کتاب «بالفور»انگلیسی با این که موافق قرارداد و تا اندازه ای هم موافق کابینه سیاه بوده است نهایت استفاده را کرده و در چندین مورد اتخاذ سند نموده با ذکر قسمت های نقل شده پاره ای از مسائل بغرنج تاریخی را در کتاب کودتا روشن نموده ام.

ص: 16

از این گذشته نوشته های غالب اروپائی ها را که من دیده ام در مسائل تاریخی راجع به ایران معاصر کاملا دقیق نشده و اغلب دچار لغزش و اشتباهات تاریخی گردیده اند برای نمونه از چند کتاب خارجی شاهد می آوریم.

در کتاب «در زیر آسمان ایران» تألیف «موریس پرنو» جهانگرد فرانسوی که بفارسی نیز ترجمه گردیده در صفحهٔ 19 چنین نوشته است:«پنج سال پیش رضا خان افسری بود در ژاندارمری...»

همه می دانند که رضاخان سردار سپه افسر قزاقخانه بوده و نویسنده مزبور باشتباه

رفته است.

همچنین در صفحه 25 می نویسد: «سردارسپه آن چه می خواست در ایران انجام می داد ولی حقیقتاً او چه می خواست؟

در آغاز کار طرح برانداختن سلطنت و استقرار جمهوری را برایش تهیه نمودند بدین معنی حزبی که مخفیانه از طرف عمال يك دولت بزرگ خارجی تقویت می شد او را به پیش می راند اما وقتی که جنبش جمهوری خواهی تردیك بکامیابی بود سردار سپه ناگهان آن را متوقف کرده مجلس را در انتخاب میان خود و شاه مختار گذاشت مجلس او را انتخاب نمود و او بجای این که شاه را از میان بردارد بخاندان سلطنتی نزديك شده بافتخار ولیعهد ضیافتی رسمی داد...»

اینست نمونه ای از طرز قضاوت نویسندگان فرانسوی که در مورد جمهوری و تاریخ معاصر ایران اظهار نظر کرده اند جریان جمهوری و طرز اظهار تمایل مجلس از واقعه جمهوری نسبت بسردار سپه چنین نیست که نویسنده نامبرده نوشته است پس و همان طوریست که در این کتاب بتفصیل آمده و خوانندگان گرامی پس از مطالعه آن بحقیقت جمهوری پیخواهند برد و بازیگران آن را خواهند شناخت.

نیز کتاب دیگری بنام «در آفتاب ایران (1) » تألیف «ژاك هاردوئن (2) » راجع به ایران مطالب زیادی نوشته که از تمام 255 صفحهٔ کتاب بقدر بیست سطر اطلاعات تاریخی صحیح نمی توان کسب کرد تا بدان اتخاذ سند نمود. برای نمونه چند سطری ازین کتاب نقل می کنم:

(این کتاب هنوز بفارسی ترجمه نشده است) نویسنده کتاب «در آفتاب ایران» در صفحه 136 حکایت می کند که:«در تهران در هتل پاریس یک روز از اوضاع سیاسی ایران از یکی مشتری های هتل جویا شده و راجع برئيس الوزرای ایران سؤال کردم نامبرده شانه ها را بالا انداخته گفت:رضا خان! همه کس می داند که او خود را بانگلیسی ها فروخته و سپس قبل از این که مجال تعجب و استفهام دهد اضافه کرد رضا خان يك انگلیسی است.... سپس مخاطب من که تهرانی فرنگی مآبی بود مطلبی را که از بدو حرکتم از اروپا چندین بار شنیده بودم تکرار کرد ایران يك منطقه انگلیسی شده و روس ها نفوذ خود را از دست داده اند وزیر مختار انگلیس در تهران يك نايب السلطنه

ص: 17


1- Au soleil de Perse
2- Jackues Hareduin

حقیقی است.

معذلك بقسمی که دستگیرم شد هر چه مداخلات انگلیس ها و روس ها در ایران زیاد باشد باز این دو حریف کاملا مسلط بر اوضاع ایران نیستند زیرا در ایران ایرانی های حقیقی هم وجود دارند و شاید باستثنای عده معدودی ملعبه همه ایرانی هستند و بحفظ استقلال خود علاقه مند می باشند و رضا خان هم یک نفر ایرانی است...»

این قسمت از کتاب «در آفتاب ایران» دارای ابهام است زیرا نویسنده بنقل قول پرداخته و حتی خودش قسمتی را که در هتل از یک نفر سؤال کرده رد نموده است. پس نفياً يا اثباتاً بر این قبیل نوشته های اروپائی نمی توان اتخاذ سند یا تکیه نمود.

همچنین نویسنده آمریکائی «جان گنتر» (1) مؤلف کتاب در داخله آسیا در کتاب خود راجع بایران تصور می کنم چنین نوشته است در زمان ریاست وزرایی رضا شاه اقدام بجلب مستشاران خارجی از آمریکا شد.

در حالی که اقدام مزبور در زمان ریاست وزرائی قوام السلطنه بوده و رضا شاه از مخالفين جدى مستشاران بشمار می رفته و از این قبیل اشتباهات زیاد دارد که قابل تصحیح است.

علت این که از این قبیل نوشته های خارجی نمی توان استفاده کرد اینست که نویسندگان آن ها زیاد در ایران نبوده و کاملا با وضاع و احوال آشنا نیستند و همین که وارد کشور ایران شدند با هر که تماس گرفتند هر چه به آن ها گفته اند بدون آن که محاکمه نمایند عیناً در کتاب خویش آورده اند.

وانگهی همه چیز را ما خودمان می بینیم و بهتر از خارجی های تازه وارد بایران از جزئیات وقایع مسبوق هستیم در این صورت آیا حتماً باید بهر آش ایرانی نمک اروپائی را بریزیم تا قابل خوردن شود؟

من مدعی نیستم که تمام نوشته های نویسندگان اروپائی قابل استفاده نیست، خیر این طور نیست چه بسیار نویسندگانی هستند که کتبشان کاملا مورد استفاده و قابل مطالعه است ولی متأسفانه این قبیل کتب کمتر بدست نگارنده رسیده است و یا هنوز در ایران انتشار نیافته است و اگر هم ندرتاً باشد در کتابخانه های اشخاصی می باشد که دسترسی به آن ها خالی از اشکال نیست مخصوصاً از منقدین محترم و دانشمند تقاضا می کنم که برای امتحان یک مرتبه بکتابخانه ملی (!) که زیر نظر وزارت فرهنگ اداره می شود مراجعه فرمایند اگر برای همیشه از زندگی مطالعه و نویسندگی بیزار نشدند! اشکالات آن ها بر نگارنده کاملا وارد است چه نحوه برخورد کارکنان آن جا بویژه رئیس کتابخانه طوریست که هر ذیشعوری را از زندگانی مطالعه و نویسندگی سیر می کند. و دیگر حاضر نمی شود که بهیچ قیمت به آن کتابخانه مراجعه نماید و بهمین علت هم غالب مراجعین به آن کتابخانه را دانش آموزان دبیرستان ها تشکیل می دهند.

فقط تنها کتابخانه عمومی که در تهران وجود دارد و می توان از آن استفاده

ص: 18


1- John gunter

کرد کتابخانه مجلس است و من که غالب اطلاعات و مطالب دوره تاریخ بیست ساله و سایر اطلاعات تاریخی خود را از آن جا تحصیل نموده ام برخود فرض می دانم که از کارکنان آن کمال تشکر و امتنان را بنمایم.

اگر آن تسهیلات و وسائل که در اروپا در دسترس نویسندگان و اهل مطالعه پس قرار می گیرد در ایران هم قرار می گرفت مسلماً طرز نگارش و جمع آوری اطلاعات تاریخی و غیره بهتر از صورت فعلی جامه عمل می پوشید و در آن صورت اعتراف می کنم که نوشته های نگارنده هم جامع تر و بهتر از آثاری بود که تاکنون منتشر شده است. 1324 خورشیدی حسین مکی

در خاتمه وظیفه خود می دانم که از دانشمندان گرامی و نویسندگان توانا و مدیران جراید مهم و مجلات وزین تهران:(روزنامه کیهان - روزنامه امید – روزنامه پند - روزنامه مهر ایران - روزنامه ستاره - روزنامۀ داد - روزنامه مردان روز - مجله سخن - مجله آینده) که محض تشويق نگارنده مقالاتی در تقریظ از جلد اول نوشته اند صمیمانه سپاسگزاری و تشکر نمایم و توفیق ایشان را در ادامه خدمات اجتماعی و ملی و فرهنگی از خداوند متعال خواهانم.

ص: 19

نقل از روزنامه مهر ایران شماره 361

مورخه 19 فروردین 1322

هنگام درج اولین شماره سلسله مقالات کتاب در روزنامه مهر ایران

مقدمات تغییر سلطنت

وقایع پس از سفر دوم احمد شاه بفرنگ

روزنامه مهر ایران از جمله وظایفی که از آغاز انتشار در عهده گرفت باز نمودن ستونی چند برای انتشار صفحات تاریخ معاصر ایران بود که از شوربختی در زمان حکومت اعلیحضرت شاه سابق بواسطهٔ نبودن آزادی قلم و اختناق عقاید و افکار تاريك و مبهم مانده بود و بیم آن می رفت که هر گاه چندی بیشتر بر آن روزگار در گذرد پرده ظلمت بر آن کشیده شود پس مهر ایران همت باین کار گماشت و از جمله صحایفی که در این خصوص بعد از نشر تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران بقلم استاد اجل آقای ملك الشعراء بهار كه اينك دنباله آن در روزنامه وزین نوبهار نشر می گردد، شروع بانتشار وقایع پیش از کودتای حوت 1299 و واقعهٔ کودتا و قضایای بعد از آن نمود.

آقای حسین مکی که از جوانان دانش پژوه و جدی و ادب دوست و میهن پرست می باشند این مهم را بعهده گرفته و با مدارک و اسنادی که بدست داشتند و بقدر میسور تهیه آن ها امکان داشت شروع بتحریر نموده چند روز پیش جلد اول این سلسله وقایع که منتهی بسفر ثانوی مرحوم اعلیحضرت احمد شاه می گردید بپایان رسید و از آن جائی که درج و انتشار این سلسله وقایع مورد حسن استقبال و تحسین مشترکین و خوانندگان ارجمند مهر ایران و هموطنان عزیز گردید، آقای مکی همت به تحریر جلد دوم آن گماشتند که از این شماره بنظر خوانندگان محترم می رسد و به مشترکین و خوانندگان مهر ایران توصیه می نمائیم که از خواندن و مطالعه این سلسله وقایع تاریخی خودداری نکنند و شماره های آن را مرتب نگاهدارند و قضایای سیاسی که در این سلسله وقایع ذکر می شود بسیار قابل توجه می باشد.

ص: 20

نقل از روزنامه اطلاعات شمارهٔ 5832 مورخ 25 مرداد 1324، تهران

مقدمات تغییر سلطنت

چند پرده از تاریخ بیست ساله ایران

«کودتای 1299» دارای جلد دومی بوده است که اکنون بنام «مقدمات تغییر سلطنت» انتشار یافته است آقای مکی در جلد اول این ،کتاب از چگونگی تشکیل کابینه مشیرالدوله و کابینه سپهدار اعظم و کودتای سوم حوت و کابینه اول قوام السلطنه سخن گفته بودند و در جلد دوم کتاب بشرح وقایعی که پس از سفر سوم مرحوم احمد شاه بفرنگ روی داده و همچنین آخرین کابینه مشیرالدوله و واقعهٔ جمهوری و جزئیات این حوادث پرداخته اند و با مدارک و اسنادی که در بدست آوردن آن زحمات زیادی متحمل شده اند توانسته اند وقایعی را که بیشتر آن برای نسل جوان صورت ابهام و تاریکی دارد، روشن کنند.

آقای حسین مکی که با نگارش و گردآوری چندین کتاب از قبیل «گلزار ادب»،«دیوان فرخی یزدی مدیر روزنامۀ طوفان»، «دیوان عاشق اصفهانی»، «زندگی میرزا - تقی خان امیر کبیر»، «مدرس یا بازیگر عصر طلائی» و «مختصری از زندگانی سیاسی احمد شاه قاجار بضمیمه چند پرده از زندگانی داخلی و خصوصی او» خدمت مهمی بعالم مطبوعات امروز ایران کرده اند اکنون نیز با انتشار «مقدمات تغییر سلطنت» موفقیت زیادی کسب کرده و خدمت دیگری انجام داده اند.

این کتاب که بطرز نفیسی چاپ شده است دارای سیصد و هشتاد صفحه می باشد و بقیمت 150 ریال با کاغذ اعلی و صد ریال با کاغذ روزنامه بفروش می رسد.

جا دارد این کتاب مورد مطالعه جوانانی که از اوضاع چندین سال اخیر ایران بی خبر هستند و هر گونه اطلاعی از وقایع این سال ها دارند سطحی است قرار گیرد. آقای حسین مکی اکنون شروع بنگارش جلد سوم این کتاب بنام «انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلهٔ پهلوی» کرده اند که قریباً منتشر خواهد شد.»

***

نقل از روزنامه الفبا شماره 6 مورخ 3 شهریور 1324، رشت

مقدمات تغییر سلطنت

(جلد دوم از کتاب تاریخ بیست ساله ایران)

«در شماره چهارم تا حدی که گنجایش صفحات مختصر روزنامه اجازه می داد شرح کتاب کودتای 1299 یا جلد اول تاریخ بیست ساله ایران جمع آورده و تدوین شده آقای حسین مکی مورخ جوان و دانشمند را نوشتیم

اينك بمعرفى جلد دوم این کتاب نفیس بنام مقدمات تغییر سلطنت می پردازیم.

ص: 21

این کتاب مفید در 416 صفحه بقطع 17×24 مشتمل است يك مقدمه و دو فصل که از شش بخش مرکب می باشد بخش های شش گانه بترتیب عبارتند:از کابینه مشیرالدوله - کابینه قوام السلطنه - کابینه مستوفی الممالك - وقایع پس از سفر سوم احمد شاه بفرنگ - آخرین کابینه مشیرالدوله - واقعۀ جمهوری.

نویسنده ارجمند کودتای 1299 در این کتاب نیز نشان می دهد که با جدیت و پشتکار بینظیر خود از جستجو و بدست آوردن اسناد و مدارك و شواهد و یادداشت های ناظرین قضایا خودداری نداشته و آن چه ممکن بود در راه روشن شدن تاریخی که دانستن آن بر جوانان ایرانی لازم بلکه واجب می باشد کوشش نموده است.

خواندن این کتاب برای خواننده ایرانی از آن جهت آسان است که خواننده در برابر خود سینمائی از وضع بیست سالهٔ میهن خود می بیند و همان اندازه که شخص بداشتن عکس های خود خاطرات خود و یادگار های دوستان خود علاقمند است بهمان جهت هم نمی تواند نسبت به این کتاب که مشتمل بر خاطرات و آثار و یادگار هائی است که هر ایرانی بدان علاقه دارد بی علاقه باشد و انشای روان کتاب نیز کمتر از پرده سینما سرگرم کننده نیست .

در این کتاب بازی های سیاسی و عواملی که سبب تحکیم حکومت دیکتاتوری شدند بخوبی نشان داده می شود و از خلال سطور این کتاب می توان زیان بعضی افکار عامیانه و خرافاتی را فهمید چنان چه همین دلجوئی از عوام کالانعام و آخوند های نادان و تظاهرات مذهبی بی پایه و دروغی و عوام فریبی های سردار سپه که یکی از علل عمده موفقیت او بوده است و اگر چه نویسنده در این باره قضاوتی نمی کند ولی سیر تاریخ نشان می دهد که تا چه اندازه تعصبات خشك و جاهلانه عوام بحال کشور و جامعه مضر می باشد و چه اندازه ملت ایران بمناسبت ابتلای خرافات از قافله تمدن عقب مانده و اکثر گرفتاری های این کشور نیز بعلت جهل یا غوغای عوام بوده است.

اگر چه کتاب مقدمات تغییر سلطنت بیشتر حاوی اخبار و اتفاقات زمان است ولی در عین حال بخواننده اجازه می دهد که چگونگی اوضاع را نیز دریابد و علل امور را بفهمد و آن هیولائی را که بنام سیاست ملل جهانرا مات و مبهوت می سازد بشناسند.

امیدواریم آقای حسین مكى بتحقيقات فاضلانه خود ادامه داده و همان طوری که در نظر دارند به تدوین و فراهم کردن تاریخ بیست ساله موفق آیند.»

***

نقل از روزنامه ایران شمارهٔ 7829 مورخ 2 مهرماه 1324، تهران

تاریخ بیست ساله ایران

«جلد دوم تاریخ بیست ساله ایران بقلم آقای حسین مکی چندی پیش باداره روزنامه ایران رسید.

در حدود بیست سال است که تاریخ های مختلف راجع بوقایع ایران و مخصوصاً

ص: 22

از دوره های قبل از قاجار تا سلطنت رضا شاه پهلوی نوشته اند.

ولی اغلب این تاریخ ها آن طور که باید و شاید متکی بمدارک تاریخی نبوده و نویسندگان آن قبل از نگارش آن بکتب مختلفی که در موضوع مورد بحث آن ها بقلم

سایر نویسندگان انتشار یافته بود مراجعه نمی کردند یا بسیار کم مراجعه می کردند.

ولی پس از وقایع شهریور 1325 نویسنده جوانی که تا آن دوره عده قلیلی از دوستانش فقط وی را می شناختند شروع بنگارش مقالاتی راجع بتاریخ بیست ساله ایران کرد.

مکی جوانی است با حمیت و قوی و پیوسته در جستجوی مدارک تاریخی با اینحمیت و شجاعت بود که نامبرده دست بنگارش تاریخ بیست ساله ایران زد.

در کتاب اخیر مکی علاقۀ نویسنده برای بدست آوردن مدارك اساسی و مهم كاملا مشهود و مورد تقدیر و توجه است ولی با وجود آن که خواننده از همان سطور اول حس می کند که مکی سعی داشته مدارك را در مقابل خواننده قرار داده و قضاوت را بعهده وی بگذارد با وجود این این حس دیگر در خواننده بوجود می آید که بهتر بود مکی در این قسمت بکتاب های دیگری که هنوز بایران نیامده و در سایر ممالک چاپ شده نیز مراجعه می کرد.

شك نیست که در دوره بیست سالهٔ گذشته و در دوره جنگ بین الملل دوم در ایران دسترسی بکتبی که در خارج از ایران بزبان های مختلف و مخصوصاً انگلیسی راجع بایران و دوره های اخیر آن انتشار یافته بسیار مشکل بود و بنابراین این گونه ایراد کمتر به آقای مکی وارد است.

فعالیت خستگی ناپذیر مکی از این حیث قابل توجه است که وی سعی کرده از کلیه منابع و مدارک تاریخی موجوده در مملکت ما استفاده کند ولی ایراد سیاسی که می توان بکتاب وی گرفت همانا عدم دسترسی و عدم استفاده از يك عده كتب گران بها است که در این بیست سال در ممالک خارج ایران انتشار یافته است و درباره جمله بندی و تقسیم بندی کتاب نیز شاید اگر آقای مکی توجه بیشتری می کردند عبارات سلیس تر و جملات روشنتر می گشت

در هر حال این کتاب از کتب قابل توجه عصر جدید بوده و از هر حیث خواندنی است.

ما موفقیت آقای حسین مکی همکار محترم و نویسندهٔ جوان را در راه انتشار جلد سوم این کتاب خواهانیم.»

نقل از سالنامه پارس سال 1325، تهران

تاريخ بیست ساله ایران

«اغلب خوانندگان گرامی سالنامه پارس از بعد از واقعهٔ شهریور با نگارشات تاریخی يك نویسنده متنبع آشنا شده اند و آقای حسین مکی مؤلف کتاب زندگانی سیاسی

ص: 23

سلطان احمد شاه قاجار و تاریخ بیست ساله را می شناسند که با سلیقه و سبك نوى وقایع سیاسی و اجتماعی کشور را تا حدی بصحایف تاریخ پر حادثه و تأثرانگیز گذشته مربوط و متصل ساخته اند.

چون تدوین و تألیف این قبیل کتب که علل و اسباب حوادث و سوانح تاریخی کشور را از محیط معاصر بنسل های آینده می رساند و مانند چراغی در سر راه زندگی سیاسی اجتماعی آن ها می گذارد بالاخص با وضع اسف انگیز اخیر ایران کاری بسیار دشوار می باشد خاصه آن که مورخ متحقق در حفظ بینظری و بیطرفی بمقصود عالی خود توفیق کامل یافته باشد این موفقیت همقلم گرامی آقای حسین مکی را که وسیله ادامه خدمات تاریخی و با ارزش ایشان است تبریک می گوئیم و خوانندگان محترم را بمطالعه آثار این مورخ فاضل و شیرین قلم متوجه می کنیم و همچنین زحمات کتابخانه علمی نیز در طبع و نشر این کتب تاریخی قابل تقدیر است.»

***

نقل از روزنامه توفیق شماره 41 مورخ 24 مرداد 1324، تهران

کتاب مقدمات تغییر سلطنت

«جلد دوم کتاب «کودتای 1299» که چکیده خامۀ نویسندهٔ دانشمند آقای حسین مکی می باشد اخیراً بنام مقدمات تغییر سلطنت انتشار یافته است جلد اول این کتاب در اطراف تشکیل و سقوط کابینه های مشیرالدوله و سپهدار اعظم و قوام السلطنه و کودتای سوم حوت دور می زند و جلد دوم آن مربوط بحوادثی است که پس از آخرین سفر مرحوم احمد شاه روی داده است.

آقای حسین مکی در نگارش این کتاب زحمات بسیاری کشیده و جزئیات وقایع را با مدارک و اسناد برشته تحریر آورده اند و امروز از این جهت این کتاب برای عموم بخصوص جوانان مفید و سودمند است که نکات تاريك گذشته را برای آن ها روشن می سازد.

این دو کتاب و کتب سودمند دیگری که اخیراً از طرف آقای مکی انتشار یافته ما را از تعریف بی نیاز می دارد زیرا آثار گران بها بهترین معرف نویسنده مطلع آن می باشد.

توفیق آقای حسین مکی را در ادامه این خدمت بزرگ خواهانیم.»

ص: 24

نقل از روزنامه شفق شمارهٔ 14 مورخۀ 17 مرداد 1324، تهران

مقدمات تغییر سلطنت

جلد دوم

«دوست گرامی و هم مسلك ما (1) آقای حسین مکی کتاب سوم خود را منتشر ساخت باز هم حقایقی را یاد آوری نمود پرده دیگری از دسائس و پشت هم اندازی های حادثه جویان برداشت نقاط ضعف آزادیخواهان را نشان داده و نمونۀ دیگری از سستی و کم دلی عناصر ملی را ارائه نمود.

تاریخ ساخته زحمات اشخاصی است که وقت خود را صرف تجسس وقایع گذشته می کنند از آرشیو این وزارتخانه به آرشیو آن وزارتخانه از زیر گرد و غبار ایام اسناد و مدارکی بچنگ می آورند و گذشته را برای عبرت آینده مجسم می سازند.

می گویند تاریخ تکرار می شود در ممالکی مثل ایران که عناصر مؤثر در وقایع ثابت بوده امروز را با دیروز فرق زیادی نیست تاریخ دیروز وسیلۀ غیب کوئی فردا است. بیشتر از صد سال است که سرنوشت ایران از نقطۂ نظر بین المللی ثبت شده است، وضعیت داخلی که در تحت اثر مستقیم خارج است تغییرات زیادی نکرده است در ایران هر روز بازی قبل تکرار می شود و فقط بازیگران تغییر لباس می دهند در ماهیت سیاست ایران تغییر حاصل نمی شود و از این رو اطلاع کامل از جریانات گذشته برای فهم مشکلات آینده نهایت لزوم را دارد و لذا آن هائی که در روشن کردن سال های گذشته کار می کنند خدمت بزرگی انجام می دهند.

دوست عزیز ما مکی بیشتر از هر کسی در این زمینه زحمت می کشد، تا کنون سه جلد کتاب در حدود 800 صفحه تدوین نموده است آنان که بمشکلات امر متوجه بوده و می دانند در مملکتی که 25 سال خفقان فکر و استتار حقیقت حکمفرما بوده است جمع آوری این همه مدارك مستلزم چه زحمت و پشتکاری است.

پشت کار و جدیت مکی بنفسه قابل تحسین و تقدیر است در مملکتی که اصل (کمترین کوشش) حکمفرما است مکی راه پر مشقت کار را پیش گرفت در این جا من دوست خود (نه مورخ) مکی را مخاطب قرار داده و می گویم: راز ترقی را بدست آورده ای ادامه بده!

راست است که در این مملکت اگر نه تمام موفقیت ها لااقل بیشتر آن ها در نتیجه حکومت فاورتیسم و پارتی بازی بوده است راست است که تا کنون کار جز یأس و حرمان نتیجه نداده است ولی این وضعیت غیر طبیعی و بنابراین موقتی است فقط مردم

ص: 25


1- در آن موقع که این تقریظ و انتقاد را نوشته اند اینجانب از مؤسسین و عضو شورای مرکزی حزب ایران بودم و بهمین مناسبت هم مسلك خطاب کرده اند ولی بعداً بواسطه این که خواستم در جریان های سیاسی بیطرف بمانم از عضویت حزب ایران (که از احزاب ملی ایران بشمار می رود) مستعفی شده ام و فعلا بهیچ جمعیت و حزب بستگی ندارم. ح. مکی

کوتاه نظر فریب وضعیت های موقت را می خورند و بکار که اصل و پایه تمام ترقیات بشری است پشت پا می زنند بیشتر از سه سال است تو اقلا روزی پنج ساعت برای تاریخ ایران زحمت می کشی و این بر خلاف طبیعت است که آن گاه کار کرد ثمر نبرد، مکی عزیز بکار خود ادامه بده روز موفقیت خواهد رسید.

ایراداتی هم بمورخ دارم که بیان کرده امیدوارم مورد توجه قرار دهد و آن چه را منطقی دید در کتاب های بعدی خود منظور دارد.

تاریخ را بدو صورت می نویسند: يك دفعه بذكر خشك و خالى وقایع قناعت می کنند بدون تفسیر بدون اخذ نتیجه روزنامه حوادث را منتشر می سازند، نویسنده بترتیب تقدم و تأخر زمانی وقایع را در دنبال همه قرار می دهد مورخ جمع کننده و گردآورنده است كار يك نوع کار مکانیکی است.

ولی نوع دیگر تاریخ نویسی توأم با تفسیر وقایع و کوشش در اخذ نتیجه است در این مورد معیار اهمیت هر موضوعی زمان وقوع و اثر فوری آن نیست شاید در تاریخ انقلاب فرانسه از کتاب روح القوانين منتسکیو و کتاب قرارداد اجتماعی روسو بیشتر گفتگو شود تا بشرح روز های 14 ژوئیه و یا 15 اوت، وضعیت مالی فرانسه در زمان لوئی 14 و لوئی 15 برای مورخ انقلاب فرانسه مهم تر از اعدام لوئی شانزدهم می باشد.

مورخ ما کتاب خود را بطریقه اول نوشته است ولی گاهگاهی استعدادش اعتراض کرده و خواسته است تفسیری کند و نتیجه بگیرد و این خود باعث شده که یکنواختی کتاب از دست برود بطوری که وقایع نه از نقطه نظر اهمیت و اثبات اجتماعی و سیاسی تقسیم بندی شده و نه از نظر زمانی در وسط شرح يك موضوع خیلی مهم ناگهان واقعه کوچکی که هیچ گونه ارتباطی با موضوع قبلی ندارد ذکر شده است و چون تناسب زمانی هم موجود نیست خواننده نمی تواند علت این (حاشیه روی) بدون توقع را بفهمد و در نتیجه یک نوع نبردی که از دیدن (خلا انتظار) است ایجاد می شود.

در بعضی موارد مانند مخالفت مدرس با مستوفی اقدامی برای تفسیر شده است ولی بواسطهٔ این که با روش عمومی کتاب منافات داشته و مدارك لازم قبلا تهیه نشده بوده است تفسیر ناقص و نتیجه غیر مفهوم است.

البته تفسير وقایع کاری بس مشکل و پیدا کردن حقایق در انتریک ها و دسائس کاری دشوار است و احتیاج بمدارك مخصوصی دارد که غالباً در آرشیو ها و نوشته ها دیده نمی شود زندگانی داخلی و خصوصیات شخصی قهرمان تاریخ هزار ها گفت و شنود های فرار باید معلوم باشد تا بتوان بمقصود نائل گشت.

مخصوصاً در زندگی مردمان سیاسی ما نقاط تاريك بسیار است، گفته ها باندازه ای متناقض و بر خلاف یکدیگر است که حقیقتاً هیچ عاقلی بدون این که بتجربیات شخصی خود متکی باشد نمی تواند بخود اجازه قضاوت دهد بنابراین در تاریخ عجالتاً باید بشرح وقایع اکتفا نمود.

ولی من برای آقای مکی راه حلی پیشنهاد می کنم شاید مورد قبول ایشان واقع

ص: 26

شود ، همان طوری که مقدمتاً نوشتم وضعیات ایران زیاد تغییر نکرده است ، مردمان ایران هم زیاد تغییر نکرده اند، هر طبقه دیروزی امروز هم زندگی می کند و با تفاوت های جزئی همان خصوصیات را دارد بمشخصات مردم امروز دقت کنیم خصوصیات مردم هم طبقه دیروز معلوم می شود ایران 30 سال قبل از علم و دانش بی بهره بوده درستی و پاکی نایاب بوده است آن روز مثل امروز آن که جزئی دانش داشته خود را بسهولت (گم) می کرده است آن که پاك و درست بوده و این حقیقت لازم را کافی دانسته و غروری بیجا در او ایجاد شده است من بدون آشنائی بهيچ يك از اشخاص دوران گذشته مطمئن هستم که خودخواهی عقیده راسخ بمعلومات خود و مخصوصاً تصور این که مرد پاک و صالح خارج از زمره آدمیان است زندگی سیاسی آن روز ها را تاريك و مغشوش می ساخته است و اگر اضافه کنیم که آن روز خیلی بیشتر از امروز علاقه بامور اجتماعی میهن ضعیف بوده و محققاً باندازه علاقه شخصی و فامیلی نبوده است کلید خیلی از اسرار بدست می آید.

آقای مکی آن روز مثل امروز عده زیادی توجه نداشته اند که صلاحیت اجتماعی غیر از صلاحیت شخصی است که در قاموس ملل آزاد پاک و درست می گویند که جان بر کف دست نهاده هیچ گاه از مبارزه روی برنگرداند و تا بمقصود نرسد بر جای ننشیند، آقای مکی آن روز بیشتر از امروز مردم سیاسی ایران یا پای در لجن یا پای در زنجیر داشته اند.» ا. م. زيرك زاده

***

نقل از روزنامه قیام ایران شمارهٔ 67 مورخ 14 آبان 1324 به قلم آقای حسن صدر

تالیفات مکی

«من بیش از یکبار آقای حسین مکی را ندیده ام با همۀ گرمی و نرمی ایشان و محبتی که بمن ابراز کردند باور نمی کردم که این مرد تا این حد شریف، مطلع، زحمتکش، وطن پرست و آزادی خواه باشد و تا این اندازه خدمات او برای وطن و مملکتش مفید باشد!

من اهل مداهنه و دروغگوئی نیستم قلم و زبان خود را هم تا بحال بکسی نفروخته ام و امیدوارم بخواست خداوند تا زنده ام نفروشم وانگهی آقای مکی و تیپی که ایشان هوا خواهند مثل خود من لات و آسمان جلند و در نتیجه اهل خرید نیستند، اگر قرار فروش بود دیگرانی هستند که با ریال و حتی ارز مملکت بخرند.

آقای مکی با تحمل رنج فراوان طی چندین کتاب گران بها تاریخ و اسرار تاریخی مشروطه و انقراض قاجار و سلطنت پهلوی را روشن کرده اند بینهایت خدمات ایشان قابل تقدیر است مخصوصاً کتاب نطق های دکتر مصدق در دوره های پنجم و ششم تقنینیه برای روشن کردن سوابق اشخاص و رجال حاضر و شناساندن آن ها بجوانان بینهایت مفید و نافع است. توفیق آقای مکی را در ادامه این خدمات خواهانم و خواندن آثار ایشان را بعموم وطن دوستان توصیه می کنم.»

ص: 27

نقل از روزنامه مردان روز شمارهٔ 35 مورخ 21 شهریور ماه 1324، تهران

يك پرده دیگر از تاریخ معاصر ایران

مقدمات تغییر سلطنت نگارش و تألیف آقای حسین مکی

«آقای حسین مکی که اغلب کارمندان راه آهن بخوبی ایشان را می شناسند اخيراً موفق شده اند که چهارمین تألیف تاریخی خود را منتشر و بمعرض استفاده محققین و علاقمندان بتاریخ ایران بگذارند آخرین کتاب ایشان کودتای 1299 یا جلد اول تاریخ بیست ساله ایران می باشد و تألیفی که اخیراً منتشر نموده اند جلد دوم همان تاریخ

بیست ساله می باشد.

پشت کار ذوق و علاقمندی آقای مکی در تهیه تدوین و نگارش دو جلد تاریخ بیست ساله ایران حقیقتاً موجب تقدیر و تحسین بوده و جا دارد که هر ایرانی میهن دوستی یک بار این دو جلد کتاب را مطالعه نموده و مطلع شود که در ظرف بیست ساله اخیر در پشت پرده چه وقایع سیاسی روی داده و چه بند و بست هائی که بظاهر هیچکس را از آن اطلاعی نبوده صورت گرفته است و از نتایج آن برای امروز و آینده کشور درس عبرتی بگیرد.

ما بسیار خوشوقتیم که آقای حسین مکی که یکی از بازرسان بنگاه و همکار ما می باشند موفق شده اند چنین اثر مفیدی از خود بوجود آورده و از این راه خدمتی بفرهنگ و تاریخ ایران بنمایند.

امیدواریم در جلد سوم این تاریخ که گویا در دست تهیه می باشد نیز موفقیت داشته باشند.

***

نقل از روزنامه نوروز ایران شمارهٔ 26 مورخ 26 آبان 1324، تهران

آثار تاریخی

حسین مکی

«باز هم آقای حسین مکی مورخ شهیر و دانشمند يك كتاب دیگری تألیف کرده و بر آثار گران بهای خود افزوده است کسانی که از نزديك با آقای مکی آشنا هستند می دانند این جوان حساس این جوان باشهامت این جوانی که تمام سرمایه و هستی خود را در راه تألیف همین کتاب ها از دست داده چگونه و با چه طرزی آن اسناد و مدارك تاریخی را بدست می آورد.

مکی از دوستان صميمى و نزديك من است و من همیشه او را در کنج کتابخانه می یابم بهمین جهت بیشتر از سایرین بزحمات او آگاه هستم.

ص: 28

(مکی) بواسطهٔ همین کتاب هایش بدسیسه همان افراد مرموزی که اسرار پنهانی آن ها و روابط شان با سفارتخانه های خارجی آشکار گشته تلخی های زیادی دیده است ولی آن ها نمی دانند که این عملیات شان ذره ای در روح ثابت و آزادهٔ استوارش خللی وارد نمی آورد بلکه او علاقه بمیهن را بالاتر و برتر از همه این ها می داند.

کتاب های میرزا تقی خان امیر کبیر سلطان احمد شاه کودتای 1299 و ... همه از آثار گران بهائی است که قرائت آن برای همه بویژه جوانان و کسانی که می خواهند از تاریخچه بعضی از رجال مرموز امروزی آگاه شوند لازم است.

اخیرا مکی برای این که بشناسد آقای دکتر مصدق نمایندهٔ ایران و وکیل اول تهران کیست بازحمات طاقت فرسائی نطق های ایشان در دوره چهار و پنجم تقنینیه را جمع آوری کرده و بشکل کتابی با قطع مناسب و قیمت ارزان منتشر نموده است، تا مشت دهان کسانی که می گویند دکتر مصدق عوام فریب است بکوبد و به آن ها بر دیگری نشان دهد دکتر مصدق فقط در دورهٔ چهاردهم نماینده مجلس نشده بلکه از روزی که قدم بصحنه سیاست گذارده هماره عمر و وقت خود را صرف ترقی کشور عزیزش نموده است.

ما در ضمن اظهار تشکر از آقای مکی بعموم علاقمندان ترقی و سعادت ایران توصیه می کنیم کتاب «نطق های تاریخی دکتر مصدق را مانند سایر تألیفات مکی بخوانند تا از فداکاری های دکتر مصدق و زحمات «مکی» آگاه شوند.» م. ا.

***

نقل از روزنامه نوروز ایران شماره 39 مورخ 28 دی 1324، تهران

بقلم آقای رحیم زاده صفوی

مولفات حسین مکی در تاریخ معاصر

مورخ محترم آقای حسین مکی اخیراً تألیفاتی پر بها تقدیم جامعه نموده اند که اکثر آن ها سبب روشنائی تاریخ معاصر و تکمیل تاریخ می گردد از آن جمله يك جلد را بسر گذشت سلطان احمد شاه قاجار اختصاص داده اند که مورد مطالعه اینجانب قرار گرفت .

هر چند انتقاد نوشته های ایشان از لحاظ فنی و ادبی محتاج بمجالی پردامنه تر و تحقیقاتی ژرفتر که اکنون نویسنده را میسر نیست و لیکن بعد از يك نظر عمومی و مطالعه مدارك و توجه بمقدار رنج و زحمتی که مورخ محترم در بدست آوردن و گرد کردن و پیوند نمودن مطالب و اسناد تاریخی متحمل شده اند بحكم انصاف و قدرشناسی دریغم آمد که چند کلمه در ستایش مؤلفات آقای مکی ننویسم و حیفم آمد که هموطنان ادب پرور و مردم دانش پژوه را بمطالعۀ آن کتاب های نفیس دعوت ننمایم.

هنگام مطالعه کتاب آقای مکی در سرگذشت احمد شاه انسان متأسف می شود که چرا طی مدت چهل سال که از آغاز مشروطیت می گذرد یک عده جوانمرد ایرانی با سری پرشور و عزمی راسخ و ذوقی سلیم در پایتخت و ولایات بنگارش تاریخ ایران همت نگماشتند تا امروزه آئینه های حقیقت نمای بسیاری پیش روی هموطنان ما بوده داستان

ص: 29

وقایع و انقلابات چهل ساله که در هر گوشه این کشور بنوعی و برنگی روی نموده است برای نسل حاضر و آیندگان درسی عبرت انگیز و تجربت آموز باشد.

چه بهتر از این می بود اگر امروزه معاصرین ما می دانستند که حادثات خونبار خراسان را کدام سیاست های متضاد بوجود آورد و عکس پنجه های کدامین مقام خارجی یا داخلی با اشعه خونین شفق در افق مسجد گوهرشاد هر شام و بام نمایان می گردید! ...

جنگ ها و برادر کشی های لرستان و بلوچستان و آذربایجان و راه و رسم دولت در تخته قاپوی عشایر و بسیاری از پیش آمد های گذشته بلحاظ اصلاح روال حکومت و تهذیب اخلاق عمال دولت و بیداری و توجه افراد ملت بامور اجتماعی خویش اهمیتی بسزا دارد و چقدر سودمند بود هرگاه فضلا و اهل قلم هر کدام که نسبت بیکی از جریانات و وقایع مهم کشور از نزديك ناظر بوده یا معلوماتی بدست آورده اند تحقیقات خویش را بسلیقه و روال آقای مکی جامع ساخته بصورت کتاب یا رساله جداگانه بجامعه تقدیم می نمودند.

خلاصه آن که تألیفات آقای حسین مکی راجع به کودتای 1299 و کتاب سرگذشت احمد شاه مرحوم از نفیس تر و پرسودترین تواریخ معاصر بشمار می رود و یقین دارم روزی خواهد رسید که جامعه روشنفکران ایران رنج و زحمت این گونه عناصر دانش پژوه را بطوری که سزاوار است قدردانی نموده پاداش بخشد.»

***

نقل از روزنامه امید که تحت نظر نصر الله فلسفی استاد دانشگاه اداره می شد مورخ سه شنبه 16 مرداد 1324 شماره 79

مقدمات تغییر سلطنت

نگارش و تألیف حسین مکی

در این کتاب که دنباله تألیف گرانبهای دیگر آقای مکی بنام «کودتای 1299»است، نویسنده محقق اوضاع سیاسی ایران را از بهمن ماه سال 1300 شمسی تا آغاز سال 1303 و واقعه جمهوری و مقدمات سلطنت سردار سپه با مطالعات دقیق و از روی اسناد معتبر تشریح کرده و بسیاری از حقایق پوشیده این دوران پر حادثه را آشکار ساخته است.

درسال 1323 سه تألیف تاریخی بسیار مفید از آثار آقای حسین مکی انتشار یافت یکی «زندگانی امیر کبیر»، دیگری «مختصری از زندگانی سلطان احمد شاه قاجار» و سومی «کودتای 1299».

اينك نیز این کتاب نفیس را منتشر ساخته اند و از مجموع این کتب که حاوی 1350 صفحه مطالب اساسی و دقیق و اسرار سیاسی تاریخ یک قرن اخیر ایران است می توان بمیزان مطالعات و پشتکار و فعالیت نویسنده محترم پی برد ما مخصوصاً مطالعه این کتاب

ص: 30

بسیار مفید را بخوانندگان «امید» توصیه می کنیم.

***

نقل از شماره 2119 روزنامه ستاره مورخ 29 آبان 1324 به قلم ارسلان خلعتبری

تاریخ بیست ساله ایران

يك جلد مقدمه این کتاب بنام زندگی سلطان احمد شاه قاجار و جلد اول آن راجع بکودتا سابقا منتشر گردیده بود و بعد از مدت کمی استقبال مردم از کتاب مزبور ثابت نمود که این کتاب مورد پسند عامه واقع شده است.

بطوری که کمتر خانواده ایست که از افراد آن کسی این کتاب را نخوانده باشد نویسنده حتی در بعضی مواقع مشاهده نموده ام که خانواده ها این کتاب را دست بدست داده يك جلد آن امروز در این خانه است و هفته دیگر در خانه یکی از آشنایان همان خانواده گردش کرده است.

هنوز خوانندگان مطالعه جلد اول کتاب مزبور را بپایان نرسانده بودند که جلد آن منتشر گردید در این جلد مقدمات تغییر سلطنت را مؤلف شرح می دهد و بهمان شیوه جلد اول باتکاء اسناد و دلائل از روی اسرار پرده بر می دارد و ثابت می کند محصولی که از آن کارخانه بدست آمد و بملت ایران هدیه گردید یعنی یک حکومت آزاد کش قانون شکن بی اعتنا بحقوق افراد و اجرا کننده يك نقشه خطرناك و محو کننده قانون اساسی و حکومت ملی در نتیجه تلاش يك عده از رجال سیاسی و وزرا و و كلاء مجلس بوده است و این دسته مسئول تمام صدماتی هستند که از آن زمان باین طرف به ملت ایران وارد آمده است.

آقای مکی با این کتاب تاریخ خود که مستند آن اغلب اسناد رسمی و صورت مجلس های پارلمانی است راه فرار از مسئولیت را برای آن وزراء و وکلائی که قانون اساسی و حکومت مشروطه ایران و آزادی را تسلیم سردار سپه در عوض مقام وزارت یا وکالت مجلس یا چیز های دیگر نموده اند بسته زیرا کسی نیست این کتاب را بخواند و عده از وزراء و اکثریت وکلاء آن روز را که حکومت دیکتاتوری و اصول زورگوئی و آزادی کشی را بنام مصالح عالی مملکت بمردم تحمیل کردند مسئول نشاسند.

آقای مکی وقایع را از روی اسناد و مدارك جمع آوری نموده و در حقیقت کتاب ایشان ادعانامه ایست که باید ملت ایران در زمان مقتضی جلوی يك محكمه ملی بگذارد و مسئولین را دعوت بجواب و دفاع از خود کند آن هائی که دیدند یک نظامی بی معلومات که کاربر سیاسی خود را با حکم می کنم و بی اعتنائی باصول مشروطیت و حبس و توقيف اشخاص و آزادیخواهان و خفه کردن افکار آزاد و چوب زدن مدیران جراید و کشتن مخالفین خود و دخالت در امر انتخابات و محروم کردن ملت از بزرگترین حق خود و برانداختن سلطنت مشروطه و از بین بردن قانون اساسی شروع نموده چگونه سعادت را در آن دیدند که مملکت و قانون و همه چیز را باو تسلیم کنند؟

ص: 31

يك مطلبی هم که از مطالعه کتاب مزبور بدست می آید ضعف و بی قیدی و بی اعتنائی مرحوم سلطان احمد شاه قاجار است.

آن مرحوم در خارج شدن از ایران ضعف و جبن از خود نشان داد و اگر از ایران نمی رفت مقاومت آزادیخواهانی چون مرحوم مدرس و رفقاء اقلیت او و آقای دکتر مصدق با بودن شاه و داشتن اتکاء بافکار عمومی شاید می توانست وضع بهتری ایجاد کند.

این عمل مرحوم احمد شاه ربطی بمشروطه خواهی نداشت زیرا علاوه از آن که اگر مبارزه می کرد مجاهدت در حفظ قانون اساسی و حکومت مشروطه محسوب می شد برای حفظ حق مشروع خود یعنی سلطنتی که قانون اساسی با و تفویض نموده بود نیز حق مبارزه داشت او می بایستی در سهم خود مبارزه کند و اگر مغلوب می گردید در میدان مبارزه بود نه در حال فرار و رفتن او باروپا بعقیده نویسنده فرار از مبارزه با سردار سپه بود.

خدا رحمتش کند پادشاهی بود نجیب آزادیخواه وطن پرست و قانون دوست در مورد قرار داد 1929 ثابت کرد که از منافع خود می تواند بگذرد ولی از منافع مملکت نخواهد گذشت.

اما این ایراد هم باو وارد است که در مقابل سردار سپه فرار کرد و سردارسپه را آزاد و بدون معارض گذاشت اگر او در ایران می ماند با اوضاع آن روز شاید سردار سپه نمی توانست موفق باجراء نقشهٔ حکومت دیکتاتوری و رسیدن به سلطنت گردد.

در حینی که مشغول نوشتن این مقاله هستم کتاب دیگری از آقای مکی باز ظاهر گردیده بنام مجموعه نطق های دکتر مصدق - این کتاب هم خواندنی است و بر هر فردی در ایران خواندن يك قسمتی از آن لازم است که عبارت از صورت جلسه روز نهم آبان 1354 مجلس شورای ملی باشد.

دراین روز رجال آزادیخواه ایران با حکومت دیکتاتوری که از پس ماده واحده صورت کریه و وحشتناك خود را با سرنیزه و شمشیر نشان می داد برای حفظ آزادی مبارزه کرده اند و خود را بخطر انداخته اند.

از خداوند متعال مسئلت می کنیم که آقای مکی را در این خدمات موفق دارد زیرا آگاه ساختن مردم از اوضاعی که به آن ها تحمیل شده يك خدمت بزرگی است و آقای مکی این خدمت اجتماعی را با کمال جدیت و علاقه دارند انجام می دهند.

ص: 32

بخش اول : حکومت های مشروطه

اشاره

ص: 1

ص: 2

فصل اول : كابينة مشير الدوله

وقایع پس از سفر دوم احمد شاه به فرنگ

بیماری آدی پازیته از یک طرف و نفوذ روزافزون و فکر ریاست وزرائی سردارسپه و تحریکات داخلی و خارجی از طرف دیگر سلطان احمد شاه را مجبور می کرد که برای مرتبۀ دوم چند ماهی کشور خود را ترک و به اروپا مسافرت نماید تا اولا بیماری خود را مداوا کند و در ثانی شاید در این مدت روزنه امیدی در افق سیاسی ایران پیدا شود و او بتواند سلطنت و سلامتی خویش را حفظ نماید.

فکر ریاست و زرائی سردار سپه که دیگران تخم آن را در مغز او افشانده بودند دائماً ریشه ریشه می گرفت و با حمایت دیپلماسی اجانب هم آبیاری می شد؛منتهی اشکالاتی در برداشت و متد صحیحی را که برای آن پیش بینی کرده بودند سردار سپه بایستی با کمال تأنی و تأمل به مرور ایام بموقع اجرا گذارد. این بود که در بدایت امر سردارسپه برای این که بر حریفان سیاسی خود تفوق حاصل نماید لازم بود ظاهراً شاه پرستی و اطاعت محض از احمد شاه را شعار خود سازد و به كمك یاران و رفقای نظامی خود که با برخی از آنان هم قسم شده بود معاندین و مخالفین خویش را يك يك از پیش پا بردارد و نفوذ سیاسی و اجتماعی خود را آن طوری که باید و شاید رفته رفته توسعه

ص: 3

دهد تا نوبت به سلطان احمد شاه و خانوادهٔ قاجاریه و خلاصه تغییر رژیم برسد ولی عمل کردن این متد کار آسانی نبود و اشکالات بیشماری در بر داشت که بایستی با تردستی و مهارت مخصوص و به سرپنجه تدبیر دیگران به حل آن فائق آید.از جمله برای جلب نظر شاه در این مسافرت موقعی که بعنوان بدرقه همراه شده بود در پاره ای از نقاط همین که اتومبیل شاه در گل و لای گیر می کرد سردار سپه از اتومبیل خویش پایین آمده با دست از عقب اتومبیل کمک می کرد و ماشین را از گل خارج می نمود و در موقع تودیع هم در قصر شیرین به قدم های شاه افتاده پای او را بوسه داد و قسم یاد نمود که بسلطنت او خیانت نکند و جز شاه پرستی طریقهٔ دیگری اتخاذ ننماید و از همهٔ این عملیات و تظاهرات منظورش این بود که اگر سوءظنی هم احمد شاه داشته باشد با نشان دادن این گونه فداکاری ها بر طرف نموده در موقع لزوم شاه نسبت به انتصاب به ریاست وزرایی وی موافقت نماید.

دیگر از موانعی که در راه اجرای منظور سردارسپه به نظر می رسید جلب اعتماد همسایه شمالی بود و این کار تا اندازه ای بنظر آسان می رسید زیرا سیاست جدید دولت شوروی بکلی برخلاف سیاست دولت تزاری روسیه بود به این معنی که دولت شوروی سیاست خارجی خود را مبتنی بر حفظ استقلال کشور های مجاور و حمایت از ملل ضعیف معرفی کرده بود و مایل بود مظالم استبدادی حکومت تزاری را جبران نماید و این سیاست زمامداران دولت شوروی برای کشور های شرقی فرصت مناسبی ایجاد کرده بود و سردار سپه از این موقعیت مساعد می توانست با بازی کردن دو سه نقش استادانه استفاده کامل نماید و نظریه دولت شوروی را موافق و زمینه را از ناحیه آنان برای ریاست و زرائی خود حاضر سازد.

دیگر از نقش هایی که سردار سپه بایستی بازی نماید جلب موافقت و عطف نظر علماء و پیشوایان دینی بود برای این نظر هم سردارسپه ناگزیر بود چنین وانمود کند که جز حمایت از دین و تقویت از

ص: 4

احکام شرع نظر دیگری ندارد بعلاوه باب مراوده را با آنان مفتوح نماید.

علاوه بر مشکلات فوق موانع دیگری هم در بین بود که بایستی به مرور ایام برطرف و زمینه مساعدی ایجاد نماید نهایت این که برای تأمین هر یک از این منظور ها مدتی وقت لازم داشت و با شتاب و عجله میسر نبود که موفقیت حاصل نماید زیرا بایستی مانند سرباز پیاده عرصۀ شطرنج مدتی در هر خانه بماند تا بتواند تمام عرصۀ شطرنج و بازی را پیموده فرزین شود و بازی را به آن جا برساند که شاه را مات نماید با این ترتیب لازم بود که سردار سپه در کابینه مشیر الدوله و کابینه دوم قوام السلطنه و کابینهٔ مستوفی الممالك و كابينة آخرى مشیر الدوله شرکت جسته در هر کابینه مقدار پیشروی و نفوذ خود را بطور کلی بسط دهد بعلاوه در مجلس شورای ملی دوره پنجم هم رخنه ای ایجاد نماید حال باید دید که سردار سپه در این کابینه ها چگونه نقش خود را بازی و مقدمات تغییر سلطنت را به چه کیفیت فراهم نمود و در این مدت صفحات تاریخ را با چه روشی اشغال کرد.شاه تصمیم بمسافرت گرفت و مقدمات سفر فراهم گردید سردار سپه برنامه حرکت را معین و بوسیلهٔ جراید بشرح ذیل اعلام نمود:

پروگرام حرکت موکب ملوکانه

«موكب مبارك اعليحضرت همایونی ساعت هشت صبح روز بیست و ششم جمادی الاولی 1340 از فرح آباد حرکت می فرمایند: خط سیر: خیابان دوشان تپه خیابان نگارستان خیابان شاه آباد خیابان لاله زار میدان توپخانه خیابان باغشاه خواهد بود.

در موقع حرکت شاهزادگان عظام و وزرا در رکاب همایونی تا دروازه باغشاه خواهند بود با لباس مشکی در تمام عرض راه از دروازه فرح آباد تا دروازه باغشاه نظام خواهند ایستاد در موقع حرکت از دروازه فرح آباد موزيك سلام خواهند زد و برای اعلام

ص: 5

حرکت در میدان مشق شليك توپ خواهد شد در موقع ورود به میدان توپخانه موزيك نظامی سلام خواهدزد در موقع ورود به دروازهٔ باغشاه هم موزيك خواهد زد.از دروازه فرح آباد تا دروازه باغشاه وزیر جنگ سواره در رکاب همایونی خواهد بود. همچنین عده ای از صاحب منصبان درجهٔ اول قشونی با رئیس نظمیه سواره از دروازهٔ باغشاه ملتزم رکاب مبارك خواهند بود روز 24 ساعت ده صبح سان قشونی در میدان مشق در حضور ملوکانه خواهد بود.»وزیر جنگ رضا

1.معرفی کابینه مشیر الدوله در جلسه سری مجلس

مشیرالدوله برای این که نظریهٔ مجلس را در انتخاب وزرای خویش تحقیق کرده باشد قبل از این که جلسه رسمی تشکیل شود از رئیس مجلس درخواست کرد که جلسه خصوصی تشکیل گردد بنابراین روز 27 جمادی الاول جلسه خصوصی تشکیل یافت و موضوع انتخاب وزراء کابینه مطرح شد برخی از نمایندگان نسبت بعضویت مدير الملك و نیرالملک که در کابینه سیاه عضویت داشتند اعتراضاتی کرده منظورشان این بود که این دو نفر از کابینه خارج شوند ولی مشیرالدوله پیشنهاد عفو عمومی نسبت به کارکنان کابینه نامبرده و سیدضیاءالدین را کرد.برخی از وکلا این پیشنهاد را رد کردند رئيس الوزراء اظهار نمود که جنوبی ها در بودن یکی از دو نفر اصرار دارند یکی از نمایندگان در جواب گفت:آیا در بودن او جنوبی ها چه مساعدتی به ایران خواهند نمود؟ مساعدت مالی خواهند کرد یا خیر؟

رئيس الوزراء جواب داد خیر.برخی از نمایندگان اظهار کردند پس در این صورت چه ملاحظه ای باید از انگلیس ها داشت. رئيس الوزراء روی سخن را برگردانیده پیشنهادی در باب لزوم همکاری و حفظ صمیمیت و اتحاد بین افراد اقلیت و اکثریت که دیگر از مخالفت با یکدیگر خودداری نمایند نمود. خلاصه هر طور

ص: 6

بود قرار شد نمایندگان دست از مخالفت خود بردارند و مشیرالدوله پیرنیا کابینه خود را تشکیل و به مجلس معرفی نماید مشیرالدوله هم در جلسۀ دوم دلو 1300 خورشیدی کابینه خود را بشرح پایین معرفی و راجع به برنامه نطقی ایراد کرد.

تشکیل کابینه

روز یکشنبه 24 جمادی الاول 1340 برابر دوم دلو 1300 خورشیدی برابر 22 ژانویه 1922 مشیرالدوله کابینه خود را بطریق ذیل در پارلمان معرفی نمود:

مشیرالدوله (حسن پیرنیا)، رئيس الوزراء.

سردار سپه ،(رضا) وزیر جنگ.

حكيم الملك (ابراهيم حکیمی) وزیر خارجه.

نير الملك (رضا قلی) وزیر معارف.

مدیر الملك (محمود جم)، كفيل وزارت مالیه.

سردار معظم خراسانی (عبدالحسین تیمورتاش) وزیر عدلیه.

اعتلاء السلطنه (احمد)، وزیر پست و تلگراف.

ادیب السلطنه سمیعی (حسین)، وزیر فوائد عامه.

نطق رئيس الوزرا در مجلس

«بدواً لازم می دانم چند کلمه ای اظهار تشکر از نمایندگان محترم که با یك صمیمیت حسن ظن کاملی به من اظهار نمودند بنمایم اگر چه من مایل بودم بسمت سابق خود و همکاری نمایندگان خدمتگزاری خویش را به مملکت و ملت ادامه دهم ولی بواسطه تمایلی که آقایان با یک وحدت نظر اظهار نمودند و در مقابل اصرار بلیغ اعلیحضرت همایونی چاره ای جز تمکین نداشتم در هر حال از خداوند توفیق می خواهم در خدمت به ملت و مملکت موفق بشوم.(از طرف نمایندگان - انشاءالله) و در این راه امیدواری کامل به همراهی نمایندگان محترم کاملا دارم.در باب خط مشی کابینه همین قدر عرض می کنم در سیاست خارجه مشی دولت مبنی بر تشیید و

ص: 7

حفظ روابط و دادیه با کلیه دول مخصوصاً دول همجوار خواهد بود ولی بدیهی است با محفوظ بودن منافع ملت و مملکت در سیاست داخله نیز سعی بلیغ و اقدام مجدانه خواهد شد که حتی المقدور اصلاحات لازمه در دوایر دولتی مخصوصاً مالیه اعمال و قدم هایی که سابقاً دولت گذشته در اصلاح مالیه برداشته در این کابینه تعقیب و تکمیل خواهد

ص: 8

شد. اهمیت امور مالیه باندازه ایست که هر چه گفته شود زیادی است و آقایان هم مستحضرند مخصوصاً بواسطهٔ رابطه ای که مالیه دولت با امر دیگری که مطمح نظر نمایندگان است موجود می باشد و مقصود تکمیل قواء قشونی است که با جدیت آقای سردارسپه شروع شده و امیدواریم در این کابینه بیش از پیش تعقیب گردد.

در باب پروگرام چون ما چنین تصور می کنیم که چون پروگرام دولت سابق چندین جلسه مطرح مذاکره بوده کاملا مورد مداقه و آقایان شده و مدتی نیز از آن زمان نگذشته و گمان می کنم در کلیات آن هم تغییر نظری برای نمایندگان حاصل نشده باشد به این جهت دولت حاضر مواد اصلیه آن را تعقیب خواهد کرد.

ولی اگر در جزئیات آن دولت تجدید نظری لازم بداند در موقع تغییرات مزبور بنظر آقایان نمایندگان خواهد رسید.»

فرخی یزدی مدیر روزنامۀ طوفان درباره ترکیب کابینه مشیرالدوله چنین گفته است:

هر چند که سیل آرزو را سد نیست *** هر چند توقع بشر را حد نیست

با کم غرضی اگر کنی خوب نظر *** کابینه امروزی ما پر بد نیست

2.نامه وزیر مختار شوروی

صبح روز 15 دلو 1300 خورشیدی برابر ششم جمادی الثانی 1340 قمری برابر 4 فوریه وزیر مختار دولت شوروی به وزارت خارجه آمد و نامۀ ذیل را که مورخه 4 فوریه 1922 بود به وزیر امور خارجه (حكيم الملك) ایران تسلیم داشت:

آقای وزیر امور خارجه

«امضاء کننده ذیل نماینده مختار دولت جمهوری روسیه در ضمن تقدیم احترامات خود به آقای حکیم الملك بمناسبت انتشارات و حدسیاتی که در اطراف کنفرانس اروپائی که عنقریب در «ژن»

ص: 9

تشکیل خواهد شد شایع است بنام دولت روسیه تصدیق و اعلام می نماید که در نتیجه اصلاح فیمابین روسیه و دول سرمایه دار ملت روسیه بهیچوجه بيك ملت استفاده کننده و متعدی تبدیل نیافته و خیانت را پیشه خود نخواهد ساخت زیرا اگر چنین می شد این ترتیب اساسی و بنای حکومت حاضره را که رژیم سیاسی و اجتماعی کنونی بر روی آن استوار می باشد ریشه کن می نمود. دولت شوروی در هر حال شکل حکومت کارگران دهاقین را حفظ نموده برای محافظت اقتدار سیاسی در دست کارگران از قوای سرمایه داری استفاده خواهد کرد.

نظر به این منظور و بملاحظۀ سیاست روسیه در مشرق که کاملا مخالف سیاست شرقی دول استعماری است تمام مساعی خود را برای ترقی و پیشرفت استقلال اقتصادی و سیاسی ملل مشرق بکار برده و برای نیل به این مقصود هر گونه مساعدت و همراهی خواهد کرد.

ملت و دولت شوروی روسیه موافق تمایلات و وظیفه خود دوست طبیعی بی طمع مللی هستند که برای استقلال و آزادی کامل سیاسی و اقتصادی خود مبارزه می نمایند.» روتشتين

3. نهضت آذربایجان

هنوز مدتی از خاتمه نهضت خراسان نگذشته بود که در آذربایجان نیز عده ئی از ژاندارم ها علیه عملیات غیر قانونی سردار سپه و سستی وزراء کابینه با یکدیگر متحد شدند و نقشه کودتای جدیدی را طرح کرده بلافاصله شروع به اقدام و انجام منظور خود نمودند.منتهی چنان که ذیلا بشرح آن پرداخته می شود - موفقیت حاصل نکردند:

بهترین تاریخی که از این نهضت در دست است یادداشت هایی است که بقلم یکی از افسران ارشد ژاندارمری ذی

مدخل در قضایا با بیطرفی نوشته شده و چون ما بصحت مندرجات آن اطمینان داریم

ص: 10

برای مزید اطلاع خوانندگان ذیلا عین آن را نقل می نمائیم:

نقل از یادداشت های یکی از افسران ارشد ذی مدخل در قضایا کنتر کودتا در تبریز

زمستان 1300 خورشیدی

مقدمه

«سید ضیاءالدین اداره عمل کودتا را بر روی دو اصل استوار کرده بود و آن عبارت از اصل سیاسی و اصل نظامی می باشد که باصطلاح دارای يك كور ديپلماتيك و يك كور ميليتر بود.

چون این قسمت از تاریخ مربوط به کور میلیتر (هیئت نظامی) است از اظهار نظریه کور دیپلماتیک «هیئت سیاسی» صرفنظر نموده فقط اسامی سرانی که در امور نظامی و سرنوشت اردوی آذربایجان دخالت داشتند ذکر می نماییم.

ناگفته نگذاریم که غیر از تبریز در خراسان نیز بدست مرحوم کلنل محمد تقی خان کنتر کودتایی بعمل آمد و شاید در بعضی نقاط دیگر هم همین نیات بود منتهی موفقیت حاصل نمی کردند چنان که در تهران نیز بدستور آقای قوام السلطنه کمیته ای تحت ریاست سردار انتصار اعلم و سروان عبدالصمد فقید نصری و سروان علی اکبر معتضدی نیز تشکیل که غفلتاً عملیات آن ها خنثی و مدتی آن ها در سال 1302 در

حبس بودند.

آقایان ماژور مسعود خان کیهان (استاد فعلی دانشگاه تهران) و ماژور حبیب الله خان شیبانی (سرلشگر شیبانی که از خدمت ارتش خارج فعلا در اروپا می باشد) و سلطان کاظم خان سیاح «که فعلا در وزارت پیشه و هنر می باشد»«عناوین نامبرده عناوینی است که در آن تاریخ عیناً به افسران ژاندارم اطلاق می شده است.» این ها دوستان صمیمی آقای سید ضیاء بوده و واقعاً می توان گفت کور میلیتر کودتای سوم حوت 1299 خورشیدی را تشکیل می دادند.

در آن تاریخ سرهنگ «اسمایس» انگلیسی در لباس ژاندارمری

ص: 11

با چند افسر انگلیسی که بعضی از آن ها اونیفورم قزاق و برخی اونیفورم ژاندارم را می پوشیدند در اردو های ایرانی مقیم جبهۀ گیلان در برابر کمونیست های روسی و ایرانی که آن وقت دولت آن ها را متجاسرين لقب داده بود سمت بازرسی را داشته با همین سمت هم آقایان ماژور مسعود خان و ماژور حبیب الله خان و کلنل کاظم خان با آن ها همکاری می کردند.

اولین قدم آقا سید ضیاءالدین برای عملی شدن نقشه کودتای خودش این بود که به اعمال نفوذ ماژور حبیب الله خان را بسمت فرماندهی هنگ دوم ژاندارم باغشاه به جای سرهنگ عبدالعلی خان اعتماد مقدم که فعلا سرتیپ و پس از شهریور 20 چندی رئیس اداره شهربانی بوده منصوب نمود.

کابینهٔ سپهدار کاملا غافل و بی اطلاع از این فعالیت های سیاسی و رفت و آمد های نظامی بین تهران و قزوین و ملاقات های وقت و بی وقت بوده. (1)

پهلوان میدان فعلا سه نفر از افسران نامبرده ژاندارم در بالا هستند که در آن تاریخ هیچ اسمی از رضاخان میرپنج نبود این ها بودند که تحت فرمان آقای سید ضیاء الدین دستورات مشارالیه را بموقع اجرا می گذاردند کودتای سوم حوت نقشه اش عملی شد بزرگترین و بهترین قوایی که در آن تاریخ در سر راه کودتاچی ها بود همان هنگ ژاندارم باغشاه بنظر می رسید که تحت فرماندهی ماژور حبیب الله خان و با اسلحه نسبتاً خوب و نیروی دو گردان مسلسل هشت عراده توپ صحرایی و دو عراده توپ کوهستانی بود که در موقع ورود کودتاچی ها

ص: 12


1- در یادداشت های آقای .م .م. الف مهندس (مسعود انصاری) هم در این مورد نوشته شده است اجرای نقشه کودتا کورکورانه بدست سپهدار عملی شد به این معنی که سپهدار برای قزاق های قزوین می خواست مبلغ یکصد هزار تومان بفرستد سید ضیاء الدین به سپهدار اصرار کرد که پول ها را توسط ماژور مسعود خان بفرستد که در ضمن نظارت آن را هم عهده دار باشد و با اصرار کاغذی هم از سپهدار بعنوان ریاست قراق های قزوین می گیرد که اوامر شفاهی ماژور مسعود خان را اطاعت کنید.

کوچکترین مقاومتی را از خود نشان ندادند.

اصل مطلب

در زمان ریاست وزرایی آقای سید ضیاء الدین اولین عده ای که از لحاظ نظامی تجهیز و با مراسم نظامی آن عده قوا را آقای سید ضیاء الدین سان دید و قوای نامبرده در برابر ایشان رژه رفتند از هنگ باغشاه سه گروهان ژاندارم به ارشدیت سلطان تورج میرزا که پیش رو و جلودار يك اردوئی بود که به تبریز می رفت روز شانزدهم حمل 1300 خورشیدی در قسمت شرقی و خارجی باغشاه صف بسته آقا ضیاءالدین که بهمراهی سه نفر افسران نامبرده و سردارسپه و یکی دو نفر دیگر آمده بودند پس از سان دیدن عده نامبرده نطقی مبنی بر این ایراد کرد که متجاسرین تا نقله ور (بین قزوین و رشت) آمده.اوضاع گیلان چنان و آذربایجان چنین کردستان آن طور خراسان این طور است فارس در آتش ناامنی می سوزد خوزستان حال تجزیه به خود گرفته شما ها باید در مقابل این ناامنی ها دامن همت بکمر زده فداکاری بکنید.بالاخره با این قبیل بیانات شمه ای گفته و سپس خداحافظی کرده با همراهان خود برای صرف چای بداخل باغشاه رفتند.

این عده ده روز بعد یعنی صبح 18 حمل 1300 خورشیدی به طرف تبریز حرکت کرد پس از ورود به قزوین برای سهولت در امر رکت هر واحد علیحده به زنجان رهسپار شدند و بعداً در زنجان يك اسواران سوار و يك آتشبار توپخانه صحرایی و یک دسته توپخانه کوهستانی و یک گروهان مسلسل تحت فرماندهی ماژور محمود خان فولادی به این عده که از تهران اعزام شده بود ملحق گردید و تمام این عده تحت فرماندهی کلنل لنبرك سوئدی به معاونت ماژور لاسن دانمارکی بطرف تبریز حرکت کردند ناگفته نگذاریم که بمحض ورود عده نامبرده به زنجان خبر سقوط کابینه آقای سید ضیاءالدین رسید.

ص: 13

ورود به تبریز

اهالی تبریز از ورود عده ای ژاندارم که در آن روز ها دارای وجهه ملی فوق العاده بود تجلیل و پذیرائی فوق العاده بعمل آورده و حاج مخبر السلطنه هدایت که در آن موقع والی آذربایجان بود خوش باش گفته از آن ها میهمانی نمود.

شهرت و عصیان اسمعیل آقا معروف به سمیتقو (سميتقو مخفف اسمعیل کما این که همه مخفف محمد و همین مخفف محمد امین وعودلا مخفف عبدالله عودلاجان مخفف عبدالله جان است)بحد اعلی رسیده بود و چنان زهره چشمی از آذربایجان و آذربایجانی گرفته بود که همه را مرعوب خود ساخته بود.

بالاخره پس از يك استراحت چند هفته ای و تکمیل نواقص ساز و برگ اردوی نامبرده با قطار راه آهن بطرف شرفخانه حرکت و پس از الحاق به قوای چريك سوار سردار عشایر قره داغی که خدمتگزار دولت بوده به خوی رهسپار و با تشریک مساعی قوای قره داغی چند ضربه سخت به سمیتقو زده که مورد تقدیر دولت و آذربایجانی ها واقع

شد.

مقارن همین ایام یاور ابوالقاسم لاهوتی (1) که سابقاً افسر ژاندارم

ص: 14


1- ابوالقاسم لاهوتی اهل کرمانشاه است پدرش که الهامی نام داشت تخت گیوه تهیه می کرد لاهوتی داخل ژاندارمری شده بدرجهٔ کاپیتن (سروانی) ارتقا یافت.قبل از جنگ بین الملل اول فرمانده ژاندارمری قم و كاشان بود يك نفر سید از افرادش جرمی مرتکب شده برای فرار از مجازات در صحن حضرت معصومه بست نشست لاهوتی او را جبراً از بست بیرون کشیده تیر باران کرد عوام قم و متولی باشی به احمد شاه تلگرافاً شکایت کردند لاهوتی بعلاوه از آن هم متهم باخاذی بود لذا هیئتی مرکب از ماژور كنت افسر سوئدی که در خدمت ژاندارمری بود و ماژور حصن السلطنه و يك افسر دیگر بنام سیف الله خان فرزند سردار کل ظاهراً باسم شكار به دهات اطراف رباط کریم و اطراف قم می روند ولی باطناً برای بازرسی امور آن منطقه مأمور شده بودند سه افسر نامبرده در یکی از دهات غفلتاً مورد حمله افراد مجهولی که داخل يك قلعه سنگر گرفته بودند واقع می شوند.كنت و سيف الله خان کشته شده حصن السلطنه مجروح می گردد و او را به رباط کریم منتقل نموده شب او را هم خفه کردند.دولت این عملیات را بتحريك لاهوتى دانسته مأمورینی می فرستند و او را گرفته در تهران زندانی می کنند ولی لاهوتى با كمك همدستانش از زندان گریخته به کرمانشاه رفته مخفی می شود غياباً حكم اعدام لاهوتی را صادر می نمایند لاهوتی که حکم اعدام خود را شنید از مرز گذشته به دولت عثمانی پناهنده شد و به اسلامبول رفت در اسلامبول پرنس ارفع از جیب خود به او سرمایه داد كه دكان كوچك كتابفروشی بازکند تا شروع جنگ بین المللی اول آن جا بود پس از اشغال ایران از طرف بیگانگان از راه غرب به کرمانشاه آمد در این شهر احزاب ملی و مردم میهن پرست قشون ملی ترتیب داده بودند آلمان ها هم كمك می کردند و قصد مقاومت داشتند لاهوتی فرماندهی يك گروهان را بعهده گرفت در عملیات میهن پرستان علیه ارتش «باراتف» در صحنه و کنگاور جنگید و پس از شکست جزو کسانی بود که به بغداد و اسلامبول رفت مجدداً از راه آذربایجان غربی وارد و نزد خیابانی رفت پس از کشته شدن خیابانی مورد عفو واقع شد و مجدداً وارد ژاندارمری شده بدرجهٔ ماژوری (سرگردی) رسید و در عملیات علیه سمیتقو شرکت کرد. لاهوتی مردی بود شاعر و احساساتی و گویا در مدتی که سابقاً در خاك عثماني بسر می برده افکار کمونیسم را قبول کرده بنابراین با پادشاه روحانیت و سرمایه داری شدیداً مخالف بوده ضمناً کودتایی که در تهران بعمل آمد وسیله تحريك او شد و هوس كودتا برای فرماندهی کل قوا و گرفتن تهران و تشکیل حکومت کرده بود پاورقی از کتاب سیاست شوروی نقل گردیده است.

و بگناهی قبل از جنگ بین المللی مورد تعقیب دولت و بقول خودش مورد حسد دشمنان واقع شده بود از ترس این که تا تریاق از عراق آورند مار گزیده مرده باشد - قبل از بازداشت به اسلامبول فراری و بعد ها با جنگ بین المللی مصادف و جزو میسیون آلمانی به کرمانشاهان آمده پس از شکست متفقین مجدداً روزگاری را در ترکیه می گذراند.

بالاخره از راه تبریز وارد و مورد توجه و وساطت حاج مخبر السلطنه قرار گرفت و با همان درجه یاوری وارد ژاندارمری شده بسمت معاونت عده سرهنگ فولادی منصوب شد.

جنگ با سمیتقو با شدت درگیر و زدوخورد هر روز ادامه داشت تا این که برحسب خیانت اطرافیانش سردار عشایر بدست نوکر های خودش کشته و اردوی او که مأمور حفظ جناح چپ اردوی ژاندارم

ص: 15

بوده دريك روز متواری حتی جسد سردار عشایر بطور ناشناس یک روز در دست تصرف اتباع سمیتقو بود. در این موقع که کرد ها قوای سردار عشایر را در هم شکستند ناگهان با تمام قوای خود بر سرعده ژاندارم تاخته کار آن ها را هم ساختند(قوس 1300 خورشیدی)

عده ژاندارم با تلفات سنگین به شرفخانه عقب نشسته دفاع خوی را بعهدهٔ اهالی خوی و قوای چريك آن جا واگذار کردند. شدت سرما و زیادی برف موقتاً آتش جنگ را فرونشاند و طرفین با حالت سکوت و استراحت در مواضع و سنگر های زمستانی خویش باستراحت پرداختند ماژور حبیب الله خان سال پیش به این معنی که در سال پیش درجۀ سرگردی داشته است ناگهان بدرجه سرتیپی ترفیع یافت و برای قلع و قمع اکراد مأمور آذربایجان شده با قوای زیادی از تهران بطرف تبریز حرکت نمود با وجود صدور احکام و متحدالشکل شدن ارتش ایران معهذا در اثر چشم و همچشمی رقابت شدید بین افسران و افراد ژاندارم و قزاق حکمفرما بوده ورود سرتیپ حبیب الله خان شیبانی به آذربایجان بسمت فرماندهی کل قوای آذربایجان نیز موجب تکدر اسمعیل آقای امیر فضلی امیر لشگر آن جا شده از طرفی هم اخبار واصله مرکز حاکی از تباین نظر و اختلاف شدید بین مجلس و ملیون با نظر و روش سردارسپه بوده دائماً به تبریز می رسید که این اخبار افکار ژاندارم ها را پریشان و مخصوصاً افسران آن ها که به مرخصی تبریز می رفتند از ملیون خبر هایی می شنیدند و جرایدی که از تهران می رسید همگی تأیید بر قانون شکنی سردار سپه می نموده، دلیل بر اجرای روحیه و نیات دیکتاتوری او بشمار می رفت بیش از همه چیز افکار اردوی ژاندارم را پریشان کرده بود اردوی ژاندارم که قسمت عمده افرادش از اصفهانی ها تشکیل شده بود مدت ها از وطن دور و بدتر از همه چندین ماه حقوق هم به آن ها نرسیده مختصر وجهی هم که پس از مکاتبات زیاد می رسید مقدار عمده آن را ماژور محمود خان به عنوان حقوق عقب افتاده و حتی مبلغی هم مساعده برداشته به تبریز رفته مشغول

ص: 16

عیاشی می گشت در مراجعت از تبریز هم اظهارات خود او تأیید بر استماعات اردو بود و در عوض متانت و هدایت افرادش به بردباری و چاره جویی خود را منسوب به افسران قزاق دانسته پیوسته زیر دستان خویش را تهدید می نمود و اظهار می داشت که با مناسبات نزدیکی که خودم و پدرم با لشکر امیر فضلی داریم در حق شما ها چنین و چنان خواهم کرد تا این که در یکی از جلسات یک نفر از افسران روشنفکر گفت که ما تابع قانون مشروطه و حکومت قانونی هستیم مشارالیه برآشفت و گفت بایستی ما همه تابع نیات سردارسپه باشیم و به ما اطلاع دادند که او مشغول است که زمام حکومت را از هر حیث بدست بگیرد.

سابقه بدی هم که ماژور فولادی داشت این بود که در سفر مهاجرت برای خوش آمد ترکها بدون محاکمه و اجازه از مقامات مربوطه پنج نفر ایرانی بیچاره را در قریه قزلچه در مرز کردستان بدون تقصیر تیرباران نموده بود (موقع دستگیر شدن ماژور محمود خان فولادی که حاکی از ارتباط و عضویت او در حزب آزادیخواه گیلان بود بدست آمد و خودش نیز صحت آن ورقه را اعتراف نمود. ظاهراً عملیات بعدی او در تهران که منجر بقتل او گردید نتیجه همان عقاید او بوده است.) این سوابق - فشار بی پولی و اخبار واصله از تهران و تأیید ملیون تبریز بر قانون شکنی سردار سپه موجب آن شد که شبی سه نفر از افسران اردو سلطان تورج میرزا سلطان میرزا علی اکبر خان سلطان عبدالصمدخان گردهم جمع شده پس از مذاکرات زیاد قرار شد یک نفر انتخاب و نزد ملیون تبریز فرستاده و بعمل کنتر کودتایی در تبریز مبادرت نمایند و در مرحله اول تبریز را اشغال و سپس بطرف کز تهران حرکت نمایند و بخیال خود شاید موفق شوند که رفع بدبختی را از ملت ایران و هموطنان خود بنمایند (حوت 1300) پس از اجرای مراسم سوگند مبنی بخدمت بوطن داخل عمل شده و ستوان سید ابوالفضل خان سجادی را برای ملاقات با ملیون به تبریز مأمور کردند. سپس شروع بجلب نظر افسران ژاندارم نموده سه نفر از آن ها

ص: 17

را دعوت نموده پس از خاتمه مذاکرات هر 3 نفر مأمور مذاکره و ملاقات با 3 نفر دیگر می شدند بطوری که در ظرف سه چهار روز موفق بجلب نظر واقعی همه شدند و برای انتخاب يك رئيس ارشد مذاکره شد پس از مذاکرات زیاد بالاخره یاور لاهوتی خان را انتخاب و به او مراجعه کردند مشارالیه هم بلافاصله قبول و استقبال نمود خبط این سه نفر افسر پاک نیت از همین جا شروع شد زیرا لاهوتی خان آن قدرت و لیاقت را برای اداره کردن و ریاست يك چنین انقلابی نداشت زیرا بعد از مجروح شدن سلطان تورج میرزا (سرهنگ فعلی در شهربانی) نتوانست عده نامبرده را اداره بنماید و بکلی شیرازه عمل از دست رفت.

در هر صورت کار شروع شده بود، چاره ای هم نداشتیم شب سرد و برفی و تاریکی است و باید قضیه آفتابی شود مرکز کمیته و ستاد را در میدان قریه شرفخانه قرار داده بلادرنگ ماژور محمود خان فولادی و آجودانش (نایب مهدی خان) را بازداشت نموده سپس دستور احضار فوری گردان سوار مقیم قریهٔ تیل را دادیم (تیل قریه ایست در چهار کیلومتری شرفخانه) و همان شبانه هم عده ای سوار بطرف شبستر و صوفیان بعنوان جلودار حرکت کرد و به آن ها مأموریت داده شد که در هر چند کیلومتر راه آهن و سیم های تلفون و تلگراف را قطع نمایند و این مأموریت کاملا بطور دقیق صورت عمل بخود گرفت. عده از شبستر عبور کرد مقارن طلوع آفتاب وارد صوفیان شد، نایب سجادی که به تبریز رفته بود با اخذ موفقیت و موافقت با مليون بطرف ما مراجعت کرد و از ملیون کسانی را که ملاقات کرده بود عبارت بودند از اعتماد التجار، فیوضات سرتیپ زاده آقازاده میرآب و غیره. فقط در مراجعت كم کم و بیش شهربانی تبریز از نیات و عملیات او بویی برده بود و مشارالیه با مهارتی که از خود بروز داد موفق بخارج شدن از شهر تبریز گردید و خود را با يك درشکه به صوفیان به اردو رسانید.

قطع سیم و گزارش مبهم شهربانی تبریز حاج مخبرالسلطنه را

ص: 18

به شك انداخته كلنل لنبرك و ماژور لاسن که در آن موقع در تبریز بودند و قرار بود به تهران حرکت کنند با اتومبیل به صوفیان فرستاده تا از قضیه اطلاعاتی بدست آورده و موضوع روشن و کشف شود. منتهی به محض رسیدن به صوفیان این دو نفر افسر تحت بازداشت در آمدند. عدم مراجعت و علامات شرطیه که بین آن ها و حاج مخبر السطلنه والی آذربایجان قبلا پیش بینی و مذاکره شده بود والی را از خطر حمله به تبریز آگاه نموده دستور داد قوای زیادی از ژاندارم و قزاق به پل های آج چائی و ارتفاعات خارج شهر برای دفاع شهر تبریز رفته دفاع از شهر را بعهده گیرند. عده صوفیان و دوا سواران سوار بجلو بسمت تبریز حرکت کرد و به آن ها دستور داده شده بود که هر یک نفر سوار یک نفر پیاده را ترك خود بگیرد و خود را بعجله به اطراف شهر تبریز برسانند ستون دومی عبارت از بقیه توپخانه و پیاده و مسلسل بود ستون سوم بنه و زندانیان و محافظین آن ها بودند.

اول شب عده با ترتیب فوق از صوفیان حرکت کرد، سحرگاهان به کنار شهر تبریز رسیدند جنگ بین مدافعین شهر و اردوی ملی در گرفت مدافعین شهر تاب مقاومت نیاورده ارتفاعات و پل ها و بالاخره ارگ دولتی و تمام شهر باستثناء باغ شمال بقيه بتصرف اردوی ملی درآمد و حاج مخبر السلطنه نیز توقیف شد و سرهنگ شهاب نیز زندانی گردید.

اهالی و ملیون و آزادیخواهان تبریز با يك روح صمیمیت اردوی نامبرده را استقبال نموده دسته دسته مسلح گردیده به اردو ملحق می شدند حتی قسمت عمده ای از افراد مسلح چريك اردوی خالو قربان (خالو قربان که قبلا جزو تشکیلات جنگل بود) در این تاریخ مدتی بود که تسلیم سردار سپه شده عده مشارالیه را به تبریز فرستاده بودند.

اردوی ملی بكمك ملیون تبریز مشغول تکمیل سازمان شده به وسیلهٔ بخشنامه های تلگرافی و کتبی تا آن جا که ممکن بود سایر شهرستان های کشور و ملت ایران را از نیات خودشان مستحضر

ص: 19

می نمودند و اثرات خوب این تبلیغات به زنجان و قزوین تأثیر و سران ژاندارم اردوی دولتی بخیال الحاق افتاده حتى عده قوای ژاندارم زنجان تلگرافی از رئیس اردوی ملی تبریز پرسش و کسب دستور نمود.

غیر از مدافعین باغ شمال که قسمت مختصری بود و در خارج شهر همیشه آماده فرار بودند عده دیگری هم که قریب ده هزار نفر بودند در ساوجبلاغ تحت امر سرتیپ حبیب الله خان بود ناگزیر بطرف تبریز حرکت کرده اردوی ملی هم در تبریز مشغول جمع آوری و تهیه جنگ گردید ولی در عین حال هم به وسائلی با خود سرتیپ حبیب الله خان مذاکره شده بود که او از جنگ خودداری نماید و فرماندهی اردوی ملی را عهده دار شود و ریاست این کنتر کودتا را داشته باشد اما افسوس که در این موقع يك اتفاق غیر مترقبه و يك حادثه غیر منتظره تمام نقشه را بر هم زد و این جاست که بایستی اعتراف کرد که:

قضا چون ز گردون فرو هشت پر *** همه عاقلان کور گردند و کر

همین جاست که باید گفت ملت ایران بحكم قضا و قدر بايست محکوم به 20 سال رقیت بشود و تحت سلطه و استیلای دیکتاتوری بماند و بالنتيجه به این وضع فجیع دچار و پایان یابد.

این اتفاق غیر منتظر بشرح ذیل بوده است آتریاد اردبیل به منظور غارت کردن یکی از محلات مجاور شهر غیر منتظره و خودسرانه بحمله پرداخت (1) و مدافعین ملی شهر تبریز برای جلوگیری از غارتگری آن ها ناچار بشليك مبادرت نمودند و این تیراندازی مقدمۀ جنگ بزرگ و خونینی را پیش بینی نمود زیرا در اثر این اتفاق توپخانه طرفین بصدا درآمد و جنگ رسمی را اعلام نمود و مقارن ظهر بود که آتش

ص: 20


1- نویسنده یادداشت ها که از نزديك ناظر جریان بوده معتقد است که این غارت بدستور سرهنگ شیخ لینسکی فرمانده آتریاد اردبیل صورت گرفته و قسمت عمده اشیاء گرانبهای غارت شده هم بدست او رسیده است و این سرهنگ در میان افسران ارتش مشهور بداشتن جواهرات گرانبها بود که از غارت تبریز بدست او افتاده بود.

جنگ بشدت خود مشتعل گشته دیگر هیچ محلی برای صحبت و چون و چرای طرفین باقی نگذاشت سلطان تورج میرزا که شخصاً مسئول و رئیس ستاد ادارۀ جنگ بود برای بازدید محل و اطلاع از چگونگی قضيه بطرف محله ششگلان حرکت نموده خودش و اسبش مورد اصابت گلوله های مسلسل اردوی دولتی واقع شد و از پا درآمد عدم لیاقت و مرعوب شدن لاهوتی خان هم باعث انهدام و تزلزل روحیه اردوی ملی شد که تا آن ساعت توانسته بود قریب 350 نفر در آن روز به اردوی دولتی که تحت امر سرتیپ حبیب الله خان و مشغول حمله به شهر بودند ضایعات و تلفات وارد سازد و حتی کار بجائی کشیده بود که اردوی دولتی نقشه تخلیه باغ شمال و عقب نشینی را می کشیدند با این ترتیب بدون هیچ دلیلی که مربوط بشکست اردوی ملی باشد لاهوتی خان و عده ای دیگر از افسران بدستور لاهوتی خان اول شب از شهر تبریز فرار و بدون آن که کوچکترین دستوری بمدافعین شهر بدهد بطرف روسیه روانه گردید و سلطان تورج میرزا نیز با حالت زخمی دستگیر شد:

روز بعد اردوی فاتح دولتی به شهر ریخته شهر تبریز را غارت و تنها غارتی که از قسمتی از بازار تبریز برده بودند بالغ برنیم میلیون تومان آن روز می شده است. پایان یادداشت ها

در یادداشت های فوق الذکر راجع بوقایع شهر تبریز آن طوری که باید کاملا اوضاع شهر و اقداماتی که قوای لاهوتی خان (1) نموده

ص: 21


1- باید درباره لاهوتی متذکر شد که وی به ادبیات فارسی بی علاقه نبوده دارای طبع شعر هم بوده است و اشعاری از طبع او تراوش نموده دیوانی هم از او بطبع رسیده است که نمونه ای از اشعار او در زیر ذکر می گردد:براه عشق جان و دین و دل را همسفر بردم *** دل و دین قتل و غارت شد فقط جانی بدر بردم بمیدانی که از یک تیر رستم باز می گردد *** من دیوانه آن جا جان و سر را بی سپر بردم ز بی چیزی میان عشقبازان مردم از خجلت *** که یارم رو نما می خواست نام از جان و سر بردم مرا رندی بشوخی گفت:از هستی خود چیزی *** بدر بردی ز میدان گفتمش آری خبر بردم دلم عمری است با چشمان او خو کرده لاهوتی *** محبت رابيين من با اجل عمری بسر بردم

ذکر نشده و ما برای توضیحات بیشتر ناگزیریم یك قسمت از وقایعی را که ضمن گزارش رسمی ذکر تلگرافی به هیئت دولت مخابره شده ذیلا نمائیم:

تفصیل وقایع تبریز از منابع دولتی

مورخه 11 جمادی الثانی 1340

«از چندی به این طرف بعضی از اهل شهر برضد مخبرالسلطنه والی آذربایجان کار می کردند و همچنین بعضی آشوب طلبان بازار آشفته می خواستند در موقعی که قشون تبریز کم شده و زیاده از سیصد نفر در قزاقخانه نبودند به ژاندارم ها که در تحت حكم ماژور لاهوتی خان در شرفخانه بودند نوشته و ایشان را به شهر دعوت کردند لاهوتی خان و بعضی صاحب منصبان بعنوان مطالبه حقوق عقب افتاده قشون خود را که گویا ششصد نفر می شدند برداشته عازم شهر تبریز می شوند. سیم های تلگراف و تلفن و راه آهن را قطع و دستگاه و تلگرافچی و غلام تلگراف را همراه آوردند. حکومت شرفخانه و ماژور محمودخان (پولادین) و بعضی دیگر را هم محبوساً به شهر نقل کردند در کنار شهر مختصر قشون امیر لشگر که ساخلو داشتند خواستند جلوگیری کنند ممکن نشد و ماژور لاهوتیخان و سلطان تورج میرزا و بعضی دیگر با قشون خود و توپخانه و قورخانه سه ساعت قبل از ظهر چهارشنبه سوم جماى الاولى 1340 قمری (برابر 12 دلو 1300 خورشیدی - برابر اول فوریه 1922 میلادی)وارد کاروانسرای ژاندارمری شدند بلافاصله بعضی از اهل شهر و احزاب نزد آن ها رفته صدای زنده باد بلشويك بلند شد و بعضی از مجاهدین سابق و چپاول چیان نزد آن ها رفته تفنگ و فشنگ گرفتند و بعد از آن نظمیه را تصرف کرده ریاست آن را به سرتیپ زاده معروف دادند و بعضی از صاحب منصبان نظمیه را تغییر داده از نزدیکان خود گذاشتند بعد بطرف عالی قاپو رفتند. پنجاه نفر از قزاق ها که در آن جا مستحفظ بودند به ممانعت برخاستند

ص: 22

آقای مخبر السلطنه به آن ها دستور داده بود که نباید جنگ کرد و تسلیم شوند ولی قزاق ها قبول نمی کردند حضرات بتوسط امیر محتشم پیغام دادند که از سنگر های خود خارج شوید و بسلامت بروید ما را با شما سخنی نخواهد بود قزاق ها هم بنابر امر آقای مخبر السلطنه و تعهد حضرات از بام عالی قاپو فرود آمدند و حضرات نقض عهد کردند يك عراده مترالیوز و تفنگ های آن ها را گرفته مرخص کردند بعد از آن آقای مخبرالسلطنه را توقیف و تلگرافخانه را سانسور کرده از طرف ماژور لاهوتی خان اعلان حکومت نظامی شهر تبریز به اسم سلطان تورج میرزا طبع و منتشر شد آقایان دموکرات به امیر لشگر و قشون ایشان امر به تسلیم یا اصلاح کردند ایشان جواب دادند ما با حضرات جنگ نمی کنیم و صلح و تسلیم هم نمی شویم منتظر امر حضرت وزیر جنگ خواهیم بود چون استعداد جنگی قزاقخانه کامل بود حضرات قدرت حملهٔ آن جا را نداشتند ناچار به تشبثات دیگر از قبیل عرایض تجار واعيان و مستدعيات دموکراتها و غیره پرداختند که بلکه بوسیلهٔ آن ها به قزاقخانه و قورخانه آن جا دست بیابند بعد از دوسه روز که معلوم شد كمك لشكر از ساوجبلاغ و میاندو آب رسیده است و این ها بمقصود نائل نخواهند شد از طرفی آقای مخبرالسلطنه و جمعی دیگر را برده توقیف کردند و از طرفی هم عنوان بلشویکی بمیان آوردند و کارشکل دیگر گرفت و مردم در وحشت و اضطراب غریبی افتادند و در خلال این احوال چند مرتبه حضرات بطرف قزاقخانه هجوم کردند ولی موفق نشدند و از قزاقخانه ابداً بطرف آن ها حمله نشد و اسمعیل خان امیر لشکر (امیر فضلی) همه وقت می گفتند با شما جنگ نخواهیم کرد دست از این حرکات برداشته بجنگ دشمن بروید ما هم مثل سابق با شما برادر خواهیم بود از عده لاهوتی خان هم جمعی از کرده پشیمان شده می گفتند شما ما را بعنوان اخذ حقوق به شهر آوردید حالا صحبت عزل ایالت و تصرف شهر و غیره می شود ما نوکر دولت و محكوم حكم مافوق خود هستیم به پلتيك دخالت نداریم ولی گفتار

ص: 23

عقلا بی اثر مانده و اقدامات مصلحین نتیجه نبخشید. این نکته مهم که خیلی قابل تمجید است باید ذکر شود ماژور لاهوتیخان با عده خود با کمال جدیت از غارتگری جلوگیری کردند والا در آن شب و روز ها بترتيب معمول تبریز نصف شهر غارت می شد بالجمله این ترتیب در شهر بود تا این که شب سه شنبه نهم جمادی الثانی (برابر 18 دلو 1300) و روز سه شنبه لاهوتیخان و اتباع او و غارتگران تبریزی از قبول تقاضا های خود مأیوس شده بخیال این که شهر و شهری را سپر خود قرار داده جنگ کنند صبح روز چهارشنبه از طرف ژاندارم ها با تفنگ و متراليوز بطرف قزاق ها حمله شد تقریباً چهار ساعت بظهر شروع بشليك توپ کردند سه عراده توپ یکی در سید حمزه (محله ایست) یکی در ارگ یکی در بالای بام ژاندارمری گذارده بودند از هر سه توپ تا يك ساعت بغروب مانده شلیک می شد و در حدود سیصد گلوله توپ بطرف قزاقخانه تیراندازی شد و همین طور مشغول عملیات خود بودند با وجود آن که ژاندارم ها از هر طرف شليك تفنگ می کردند و قزاقخانه را هم تقریباً بضرب توپ خرابه کرده بودند معهذا قزاق ها از طرفی حضرات را جلو کشیده و خام می کردند و از طرفی از راه محلهٔ مارالان و از سمت عین علی و محله سرخاب و از طرف راه ارمنستان با مهارت و استادی داخل شهر شده اول توپ ارگ را بعد از ظهر گرفتند بعد از آن قریب بغروب دو عراده توپ سید حمزه و ژاندارمری را متصرف شدند و دست و دل ژاندارم ها از کار افتاده روحیه خود را باختند طولی نکشید که بعضی فراری و بعضی گرفتار شدند از جمله فراریان ماژور لاهوتی خان است.

مقتول و مجروح طرفین درست معلوم نیست یک نفر صاحب منصب لشکر کشته شده گویا مقتول تا بین نزديك به پنجاه نفر برسد مقتول ژاندارم زیاد است صورت را باید از اداره نظام بدهند. آقای مخبرالسلطنه و حاجی ساعد السلطنه و دکتر منتظم الحکماء و بنان حضور را دیشب ساعت سه خلاص کرده به قزاقخانه برده اند الان در عالی قاپو

ص: 24

هستند. چیزی که مایه تأسف است اینست که دیشب در موقع فرار ژاندارم ها غارتگران شهری مقداری از دکاکین را غارت کرده اند.»

سه روایت مختلف

گذشته از خاطرات افسری که عامل اصلی حادثه تبریز بودو گذشته از گزارش رسمی که بوزارت داخله رسیده و متن هر دو را نقل کردیم. در شماره 43 روزنامۀ طوفان ضمن اخبار داخله خبری درج شده که با هر دو روایت یعنی خاطرات افسر ژاندارمری و گزارش رسمی دولت تقریباً متباین است.

خبر مزبور ذیلا درج می شود.

«تبریز - نزاع لاهوتیخان و اتباع او با اردوی دولتی بمصالحه و مسالمت ختم نشد روز چهارشنبه از صبح ژاندارم ها بطرف لشگریان مشغول شليك شده و به این جهت قوای دولتی در صدد مدافعه برآمده و از سه ساعت بظهر مانده ژاندارمری با دو سه عراده توپ شروع به شليك به طرف اردوی منصور دولتی کرده و تا نزديك غروب سیصد و چند تیر توپ انداخته ولی از طرف لشگریان به شليك توپ آن ها جواب نداده و جنگ در کمال شدت دوام داشت تا بعد از ظهر لشگریان از طرف مارالان ارمنستان عین علی سرخاب داخل شهر شده نزديك غروب توپ ها را متصرف و ژاندارم ها فرار و عده ای دستگیر شدند. ماژور لاهوتی خان فرار می نماید شهر منظم است در موقع فرار متمردین چندباب از دکاکین را غارت کردند.آقای اسمعیل خان سرهنگ شخصاً به بازار آمده در هر محله ای یك نفر صاحب منصب و عده ای تایین گذارده که نسبت به اهالی کسی تعدی ننماید...»

تصور می شود خبری که نماینده روزنامۀ طوفان فرستاده بیش از دوروایت دیگر مقرون بصحت باشد آن چه مسلم است این است که ماژور لاهوتی پس از شروع جنگ مرعوب شده و روحیه خود را باخته و با توجه به این که افسر ژاندارمری در خاطرات خود می نویسد: بیش از

ص: 25

250 نفر تلفات به اردوی دولتی وارد شد و سرانجام با وجود چنین تلفاتی که به اردوی حریف وارد ساخته بودند شکست خوردند. مرعوب شدن ماژور لاهوتی و شکست او ثابت می شود.

توقیف والی آذربایجان

مخبر السلطنه (1) والی آذربایجان جریان قیام لاهوتی و توقیف خود را در خاطرات و خطرات به این شرح بیان می کند:

نظام متحد الشکل

لندبرگ سوئدی احضار شد و فرمانی رسید که ژاندارم و قزاق باید در تحت یک فرم در بیاید و چون سردار سپه صاحب منصب قزاق و رؤسای کل هم در این ترتیب قزاقند ژاندارم ها آزرده خاطر شدند و در شرفخانه هستند پولادین رئیس آن ها شده اسماعیل خان و سردار رفعت در تبریزند سردار رفعت خیال ماندن ندارد اسماعیل خان (امیر فضلی) در واقع رئیس است دو هزار تومان به پولادین داده شد به شرفخانه ببرد و به ژاندارم تقسیم کند. گفتند پانصد تومان آن در شهر بمصرف عیاشی رسید بقیه را پولادین به شرفخانه برد.

ژاندارم سه برج طلب دارد پانزده روز از آخر به ژاندارم حقوق دادند گفتند از اول باید محسوب شود باز دو ماه و نیم طلبکار باشیم و شاید قدری تلخی کرده بودند.

احمد خان پولادین صاحب منصبان ژاندارم را می خواهد و پرخاش می کند می گوید اگر من بر جماعتی فاحشه ریاست می داشتم شرافتمندانه تر بود تا ریاست بر شما.

افراد بر سر حقوق آزرده صاحب منصب مورد سخط شده دست بيكي می کنند پولادین و حاکم شرفخانه را که برادر ساعد السلطنه

ص: 26


1- مهدی قلی هدایت در حزب دموکرات عضویت داشت و سمت مشارالیه در حزب ریاست کمیته تهران بوده است.

بود با رئیس تلگرافخانه توقیف می کنند تلگراف و تلفن را قطع و شبانه رو به تبریز می آورند.

خبر به تبریز رسید حال حبیب الله خان با جمعیتی از طرف کردستان به میاندوآب آمده است که اکراد را بجای خود بنشاند، قزاق تبریز همه به میاندوآب رفته است معدودی که در شهرند جدید و نوآموزند خالو قربان که با 600 نفر لر يكمك اردو در دفع متجاسرین رشت به تهران آمده مایهٔ در دسر تهران شده بودند به آذربایجانشان طرد کرده اند قوه منحصر بفردند اسمعیل خان (امیر فضلی) آن ها را به پل آجی جلو لاهوتی فرستاده دو توپ به همراه داشتند.

امری فوق العاده است که ژاندارم يك شبه از شرفخانه به تبریز آمد که چهارده فرسخ مسافت است و نیم ذرع برف روی زمین خالو قربان بدون درنگ به آن ها ملحق شد.

اسمعیل خان نزد من آمد که بقزاقخانه بروم گفتم مرکز را نباید خالی کرد به حبیب الله خان تلگراف کرده بودم به تبریز بیاید تا از تهران کسب اجازه کرد شش روز طول کشید 12 دلو لاهوتی وارد تبریز شد قیامی ها دور او را گرفتند عزل من و نصب اجلال الملك را خواستند که در ارومی است و به تبریز آمد.

من در عمارت علاءالدوله هستم روز اول تورج میرزا از صاحب منصبان لایق ژاندارمری نزد من آمد نصیحت بسیار کردم سود نداد دو روز لاهوتیان از محل امامزاده حمزه به قزاقخانه توپ انداختند و يك گلوله در دیوار عمارت نشست قزاقخانه سنگر بسته است خالو قربان در شهر متفرق منتظر موقعی برای چاپیدن لاهوتی انتظار پنجاه هزار نفر مردم تبریز را می کشد که قیامی ها و عده داده اند.

ص: 27

اعلان لاهوتی

خدمت عموم برادران آزادیخواه اعلان می شود برادران حالا که می خواهید شرافت آزادیخواهی و ناموس مجاهدت و مردی خود را به عالم ثابت کنید بدانید که غارت و مردم آزاری و تعدی به بیطرفان و اصناف متعدی را از هر شرافتی محروم می کند و متعدی بی شرافت باید اعدام شود بزرگترین وسیلهٔ پیشرفت دیسپلین است.

رئيس ژاندارمری لاهوتی

يك هفته در عمارت علاءالدوله به حضور قیامیها بودم و هر لحظه متر صد که بر سر من بریزند شبی سید المحققین تربیت و فیوضات به منزل من آمدند شام صرف شد بعد از شام باز نشسته اند، سرتیپ زاده که از طرف قیامی ها رئیس نظمیه شده است وارد شد گفت فلان و فلان را اطراف عمارت گذارده ام و خطری نخواهد بود حضرات گفتند ما نگرانی داشتیم و می خواستیم شب را بمانیم با این ترتیب حاجتی نیست...

حاجى ساعد السلطنه معاون ایالتی گفت وقتی دیدم میرهاشم و امثال او از اشرار اطراف شما را گرفته اند برای حضرات پیغام فرستادم معلوم شد روز جماعتی در مسجد مجتهد ازدحام کرده بودند که برویم بچه های خیابانی را بیاوریم بریزیم بعمارت عیال خیابانی بچه ها را پنهان کرده بود و گفته بود اگر اصرار کنید من به مسجد می آیم و می گویم قاتل کیست بفلانی چه ربط دارد اگر از خود من بپرسند می گویم بادامچی که نگذاشت اصلاح شود.

روز دیگر لاهوتی برادر تنکابنی را به منزل من فرستاد که مرا به ژاندارمری ببرد با منتظم الحكما رفتم صورت اسارت بود برادر تنکابنی پهلوی من نشست مرا در بالاخانه مشرف به خیابان جا دادند و قراول برگماشتند. ساعد السلطنه، منتظم و محمد خان منشی مخصوص من با من هستند امروز بنا است که مجاهدین شهر در میدان توپخانه

ص: 28

حاضر شوند.میدان قرب ژاندارمری است دویست سیصد نفر تماشاچی جمع شده بودند و متفرق شدند باد بزخم لاهوتی خورد محمدخان آدم مرا شورای اشرار خواستند پیغام کردند که اگر یک تیر از طرف قزاق به ما خالی شود شما و صد نفر را که گرفتار کرده ایم می کشیم گفتم بگو از من در این محل چه کاری ساخته است؟ جواب آورد که تلگراف به تهران کنید من هم تلگرافی مرتجلا نوشته دادم.

تلگراف تهران

مقام ریاست وزراء این شرح را از ژاندارمری عرض می کنم امری واقع شده است باید عقلا اصلاح کنند شهر تبریز میدان جنگ نشود به قزاقخانه گفته شود اقدام نکنند که آتش خاموش شدنی نیست بنده هم در معرض تلف هستم انشاءالله با حسن توجهات اولیای دولت مسئله حسن خاتمه پیدا خواهد کرد موقع عفو و اغماض نسبت به اهالی يك شهر. 17 دلو (17 بهمن) مخبر السلطنه

حاجی ساعد السلطنه مبهوت ،است منتظم الحكماء مشوش من متفکر، محمد خان تب کرده به منزل خود رفت در این حال درویشی از خیابان می گذشت و می خواند و می خواند من هم به همان لحن خواندم و اتفاقاً حنجره مساعدتی کرد.

از خارجی هزار بيك جو نمی خرند گو کوه تا به کوه منافق سپاه باش حالا نزديك غروب است آمدند که به تلگرافخانه بروم رفتم در این اثنا صدای چند تیر آمد مستقر شدند منهم به ژاندارمری برگشتم......

سرشب منتظم لاهوتی را ملاقات کرده گفته بود این بود معنی آن شعر که:

برای خدمتت پیمان محکم با خدا بستم *** بگیر ای نامور دستم که پادار آمدم این جا

ص: 29

سران معرکه به منازل خود رفتند. لاهوتی فرستاد مرا نزد خودش بردند سرشب نزد من آمد گفت:«من جنایتی کرده ام و آخر کار من دار است شما را اگر به این وضع به ژاندارمری آوردم برای محافظت بود در ارگ امنیت نداشتید خواستم تا هستم جنایت دو نشده باشد، اگر ما مغلوب شدیم اتومبیل حاضر است و اختیار با خودتان» شب دیگر لاهوتی اجلال الملك و سرتیپ زاده نزد من آمدند که ریاست جمهوری قبول کنید شما را روی سر به عالی قاپو می بریم و پنجاه هزار نفر برای مدافعه حاضرند (همان پنجاه هزار نفری که برای كمك لاهوتی حاضر بودند)گفتم من در ایران با وضع حاضر به جمهوری معتقد نیستم کسی را پیدا کنید که معتقد باشد.

خواستند که شرحی به قزاقخانه بنویسم نوشتم وقتی در برلن آشوب شد سرتیپی که مأمور اسکات بود بیحوصله شده امر به آتش داد نفرات اطاعت نکردند او را خواستند و سرتیپ دیگر و فوج دیگر گماشتند، وی فوج را بحال ستون در چهارراهی که بود بازداشت آمد و شد موقوف گشت شب شد مردم متفرق شدند روز 19 دلو قوای میاندوآب به تبریز رسید ظفر الدوله مقدم بود از گردنه سردرود چندین تیر در جواب لاهوتیان به شهر انداخت آسیبی نرساند اسمعیل خان قدغن کرد که توپ به شهر نیندازند از طرفین خاموش شدند. روز بیستم جنگ شد اول صبح تورج میرزا زخم برداشت به مریضخانه آوردندش تا نزديك غروب مبادلۀ تیر می شد گاهی هم گلوله ببالاخانه که منزل من بوده می آمد به قهوه خانه که مواجه ژاندارم ها نبود پناه بردیم ... نزديك غروب به عجز خود پی برده مصمم گریز شدند لاهوتی پیغام کرد تا من هستم هر جا می روید بروید خودش با 300 نفر ژاندارم بطرف جلفا عازم شد من از ژاندارمری بیرون آمدم صاحب منصب مراقب حال من همراه است درشکه ای می گذشت نفر در آن بودند آن ها را پیاده کرد سوار شدیم و به سرخاب به منزل اجلال الملك (نایب الحكومه) رفتیم عده ای ژاندارم با دو توپ از

ص: 30

کنار خانه او می گذشتند ،بادامچی با حاج میرزا علی نقی، سید المحققین امیرخیزی فیوضات معتمد التجار، خدمت حضرت نایب الایاله (اجلال الملك) بودند که من وارد شدم چشم ها گشاد شد، تعجب کردند و از وقایع حتی عبور توپ از کنار عمارت خبر نداشتند نشستم حال جماعت بغایت پریشانست گفتند حال تکلیف ما چیست؟ گفتم دست من فعلا به حبیب الله خان و اسمعیل خان نمی رسد بهتر این است که امشب به خانه های خودتان نروید... تورج میرزا گفته بود مرا هر جا فلانی هست ببرید او را بمنزل اجلال الملك آوردند به احوال پرسی او رفتم آخر شب اسمعیل خان و حبیب الله خان شیبانی بمنزل اجلال الملك آمدند امنیت جانی تورج میرزا را قول گرفتم. امشب هم بسر آمد سبح دیگر مشغول صرف چای بودیم از بازار پشت سر هم شاکی می آمد. خالو قربانی ها موقع بدست آورده ،بودند اجلال الملك هم خودش را گم کرده است گفتم برخیزید به عالی قاپو برویم حرکت ما در شهر اسباب تسلیت است وانگهی باید فکر مردم بود رفتیم در این اثنا اسمعیل خان پیدا شد گفتیم و شنیدیم قرار شد اسمعیل خان سواره در بازار گردش کند و از غارت جلوگیری نماید کرد و مفید بود اکثر آن چه تاراج شده از جمله از مغازه شوروی استرداد نمود من بعمارت علاءالدوله رفتم و به تدارك حرکت پرداختم اسمعیل خان و شیبانی اصرار داشتند بمانم گفتم سفاهت تا همین جا بس است. 26 دلو از راه جلفا حرکت کردم.»

عقیده مدرس درباره خیابانی - کلنل محمد تقی خان و میرزا كوچك خان

«مدرس در جلسه عصر پنج شنبه 16 حمل 1301 مجلس شورای ملی موضوع اعتبار نامۀ مخبر السلطنه مطرح بوده و سلیمان میرزا با آن بواسطهٔ قتل خیابانی مخالفت کرده بود مدرس در جواب سلیمان میرزا چنین گفته است و از قیام لاهوتی نامی نبرده است.

«مدرس - بعقيدة من مذاکرات خیلی خارج از موضوع است

ص: 31

و عقیده ام این است که خیابانی آدم خوبی بود و حتی محمد تقی خان (کلنل پسیان) خیلی بود و باز می خواهم عرض كنم كوچك خان هم آدم خوبی بود. بنده خودم برای قرارداد خدمت خیابانی آدم فرستادم و تمنای موافقت کردم فرمودند من با عراقی ها طرف مذاکره نمی شوم تمام این ها درست است لیکن بایستی برای کار ها حدودی معین شود خیابانی خوب بود ولی ما نمی دانیم وضعیات آذربایجان چه بوده و این هیچ سابقه ندارد که یک کسی بیاید و ابتدا بساکن تبرئه خودش را ثابت و صادر کند با حاج مخبر السلطنه من دوستی داشتم و خیلی خوب آدمی بودند طرفدار رنجبر و زحمتکش و دهقان و آخرش دهقان شدند و امضاء کردند دهقان همه وطن خواهند همه خدمت می کنند، لیکن مسئله انتخابات مربوط به این مسائل نیست من عقیده ام است که باتفاق در مورد اعتبار نامۀ ایشان رأی موافق داده شود.»

خاتمه انقلابات تبریز

بالاخره شهر تبریز بتصرف قوای دولتی درآمد و سلطان تورج میرزا و چند نفر دیگر را محکمه محکوم به اعدام نمود منتهی در اثر اعمال نفوذ سید حسن مدرس و دیگران این حکم بموقع اجرا گذاشته نشد و از قید مرگ رهایی یافتند برای تسلیم لاهوتی خان هم روز 15 جمادی الثانی میرزا اسحق خان رهبر مدیر شعبه دوم سیاسی وزارت خارجه به سفارت دولت شوروی رفته در خصوص تسلیم لاهوتی خان و همراهانش که از مرز روسیه عبور کرده بودند و همچنین راجع به استرداد اسلحه آن ها مدتی مذاکره نمود.

سفیر دولت شوروی اظهار کرد که پس از مذاکره با مقامات مربوطه دولت شوروی جواب خواهم داد و البته از هر نوع مساعدت مضایقه نخواهد شد.

مدرس چرا از تورج میرزا دفاع کرد؟

سلطان تورج میرزا که ریاست ستاد نیروی ماژور لاهوتی را به

ص: 32

عهده داشت و رهبر حقیقی حادثه تبریز بود پس از دستگیر شدن محکوم به اعدام گردید ولی مدرس اعمال نفوذ کرد و تورج میرزا و سایر افسرانی را که بجرم همکاری با لاهوتی محکوم شده بودند از مجازات مصون داشت این خبر مختصر برای کسی که می خواهد به اعماق روحیۀ مدرس و مقاصد او پی برد و روابط میان حوادث آن دوره را از خلال خبر هایی که در دسترس ما است جستجو کند شایان دقت کامل است.

مدرس چنان که از تعمق در اعمال و گفتارش هویدا است از همان روز ها که تمایلات دیکتاتوری سردار سپه را رو به افزونی و شدت مشاهده می کند مقاصد مهم تری داشته و افکار بلندی در سر می پرورانده است. او می خواسته است هر جا يك فرد جسور و ثابت قدمی سراغ می کند مجذوب و علاقمند بخود ساخته و آن عناصر فعال را برای اجرای نقشه های وسیع خود ذخیره نماید خبری که در سال 1305 شایع شد حاکی از این بود که هنگام درس در مدرسه سپهسالار در باب مزدحم در فقه گفته است در ازدحام اگر کسی کشته شود خونش هدر است و باید دیه او را حاکم شرع بدهد مثلا اگر روز دوم حمل 1303 که سردارسپه به مجلس آمد اگر کشته شده بود خونش هدر و دیه او را حاکم شرع باید بدهد!

بعضی روایات دیگر نیز قرینه قانع کننده ای برای این نظر است که مدرس با روح آزادیخواه و جسوری که داشته و چون در افق آینده خطر بزرگتر و آرزو های دیکتاتوری منشانه سردار سپه را می دیده است از همان ایام در صدد تهیه قوایی بعنوان ذخیره و احتیاط بوده تا اگر روزی مصالح حیاتی کشور ایجاب بفعالیت شدیدتری کرد قلب های شجاع و دست های فداکاری در اختیار خود داشته باشد.

بدین جهت از کلنل محمد تقی خان و خیابانی و میرزا كوچك به خوبی یاد کرده است.

ص: 33

والی جدید آذربایجان

پس از تصرف تبریز از طرف رئيس الوزراء تلكرافاً مخبرالسلطنه والی آذربایجان معزول و موقتاً کفالت ایالت آن جا بعهده امیر لشگر اسمعیل آقا «امیر فضلی» واگذار شده و بلافاصله دکتر محمد خان مصدق السلطنه را به ایالت آذربایجان انتخاب و تسریع در حرکت کردند مشارالیه نیز در 20 جمادی الثانی 1340 قمری به طرف آذربایجان حرکت نمود و به این ترتیب انقلاب آذربایجان خاتمه یافت.

4.بحث جراید روی مسببین حقیقی کودتا

پس از مسافرت احمد شاه اغلب از جراید تهران موضوع کودتا را مورد بحث قرار داده مقالات تند و آتشینی منتشر می ساختند و نسبت بعمال کودتا قضاوت و داوری می کردند (1) و برخی از این جراید از نظر بغضی که نسبت به نصرت الدوله داشتند بمشارالیه حمله نموده او را یکی از عمال کودتا معرفی می کردند و چون در برخی از این مقالات نسبت به کارکنان کودتا حمله شدید می نمودند به سردارسپه برخورده روز 24 جمادی الثانی 1340 برابر سوم حوت 1300 خورشیدی ابلاغیه رسمی ذیل را صادر و با کمال رشادت اعلام کرد که مسبب حقیقی کودتا منم و جدا از بحث روی این موضوع مهم تاریخی جلوگیری کرد و چون این ابلاغیه از نظر قضاوت تاریخی مهم و در آن نکات قابل ملاحظه و حساس ذکر شده درج آن را در این تاریخ لازم دانسته عیناً متن آن را بنظر خوانندگان می رسانیم.

ابلاغیه وزارت جنگ

«از آن جایی که اثرات دورۀ انحطاط مفهوم و معانی عقاید را از

ص: 34


1- اتفاقاً حمله مؤثر بمؤسسين كودتا بقلم نصرت الدوله نوشته شده بود با امضای مستعار در روزنامه ایران.

اغلب سلب کرده و يك رشته کلمات و الفاظ خالی از معنی قائم مقام حقایق قرار داده است و از آن جایی که بواسطهٔ همان تأثیرات تدنی و انحطاط اغراض انفرادی بالمره جایگزین سعادت جماعت شده است، اینست که در بعضی از جراید مرکزی پس از یک سال تمام که از مدت کودتا گذشته تازه دیده می شود که مسبب حقیقی کودتا را موضوع مباحث خود قرار داده و در اطراف آن قلمفرسائی می کنند من اگر می دانستم که جراید مذکوره قائد عقاید جمعیت و پیشوای افکار امت شناخته می شوند و از روی منطق و برهان می خواهند وارد در فلسفهٔ ظهور کودتا شوند فوق العاده مشعوف می شدم که اصل سبب را به معرض افکار عمومی گذارده و حقایق را بی پرده آشکارا سازم اما چون از ارتباط مدلول بعضی از جراید با افکار ملی و عمومی مردد هستم و بعلاوه بطور قطع و وضوح می بینم که این موضوع مهم وسیلهٔ سوء استفاده ارباب جراید مزبور و بروز اغراض و حملات شخصی آن ها و تحريك باطنی ایادی سایرین شده است اینست که بدواً از استفهام و ذکر این سؤال ناچارم.

آیا با حضور من مسبب حقیقی کودتا را تجسس کردن مضحك نيست (1) ؟؟؟

اگر چه من بصفای نیت و خلوص عقیده و احساسات ایرانیت و ایران پرستی خود تکیه داده خدای بصیر و وجدان بی آلایش را سرلوحه رفتار و عقاید خویش قرار داده ام و هر چشم بینا و گوش شنوایی را هم به محکمه قضاوت دعوت می کنم و باضافه منتشرات اوراقی را که ارتباط بهر مسلک و جمعیتی مطرود و نماینده احساس ساختگی (نه فكر) يك فرد واحد شناخته می شوند در درجه صدم از اهمیت تشخیص خواهم داد. معهذا صاحبان همین اوراق هم خوبست بجنبه فکری خود اگر متکی بيك معلوماتی است، مراجعه کرده عمداً

ص: 35


1- انتشار یادداشت های روزانه ایران ساید که اخیراً منتشر گردیده است بهترین سند و گواه است که مسبب حقیقی کودتا دولت انگلستان بوده و ژنرال آیرن ساید انگلیسی هم طراح اصلی آن بوده است.

اشتباه نکنند که موضوع مهم کودتا در دسترس اقدام هر کسی نبوده اشخاصی می توانستند مبادرت به این اقدام نمایند که ظلم خارجی و بی لیاقتی زمامداران داخلی را از روی قلب و عقیده تشخیص داده باشند کسانی مسبب این اقدام می توانستند بشوند که تمام عمر خود را در جزو صف و قشون صرف کرده اغراض حقیقی مستشاران خارجی را از هر طبقه و صنفی بودند در خرابی بنیان این مملکت عملا استنباط کرده باشند اشخاصی می توانستند در مقام اجرای این مقصود برآیند که مدت العمر در کوه و بیابان ها جان خود را در راه این مملکت كف دست گرفته و تشخیص داده باشند که زمامداران نالایق پست فطرت تمام آن فداکاری ها را بهیچ شمرده و تمام زحمات صاحب منصبان و افراد قشونی را فدای صد دینار منفعت خود نموده اند!

آری هر کس نمی توانست پرده این شامت کاری ها را دریده دست های خارجی را از گریبان این مملکت بیچاره قطع و به خودسری و بی لیاقتی و منفعت طلبی مزدوران داخلی خاتمه دهد این یک فکری نبود که از اثر گردش در باغ و گلستان و اتاق های گرم انشاد شده باشد کسی را در این مورد یارای اقدام و عمل بود که بدبختی و بیچارگی نفرات زحمتکش قشون را در جلو چشم بطور عبرت دیده و تمام آن بیچارگی ها را با تعیشات لاابالیانه و هیولا های غریب و عجیب کرسی نشینان تهران موازنه کرده باشد بی جهت اشتباه نکنید و از راه غلط مسبب کودتا را تجسس ننمائید با کمال افتخار و شرف به شما می گویم که مسبب حقیقی کودتا منم و با رعایت تمام معنی این راهی است که من پیموده ام و از اقدامات خود ابداً پشیمان نیستم اگر علی الظاهر یکی دو نفر را دیدید که چند صباحی عرض اندام کردند و سطحاً راهی پیمودند نه این بود که اعماق قلب آن ها در نظر من مخفی و مستور باشد همه را می دانستم و استنباط کرده بودم فقط احتیاجات موقع مرا ملزم می کرد که موقتاً دست خود را برسینه آن ها آشنا نسازم تا زمانی که ایران را آئینه فداکاری های خود قرار داده و نامحرمان

ص: 36

را از محفل انس خارج سازم چنان که دیدید و شنیدید!

اينك اگر به مسبب حقیقی کودتا اعتراض دارید بجای آن که هر روز در اوراق جراید به مقام تفتیش و تفحص برآئید بدون اندیشه مستقیماً به من مراجعه کرده با نهایت مهربانی اعتراضات خود را از من جواب گرفته و آن چه را که خودتان هم می دانید و قلباً تصدیق می کنید دوباره از من بشنوید و چنان که گفتم اثرات دورۀ انحطاط متأسفانه الفاظ و لغات را قائم مقام معانی و حقایق قرار داده و کمتر کسی است که بخواهد وارد در مرحلهٔ حقیقت گشته سپس در مقام تثبیت عقیدهٔ خود برآید ولی باید دانست که بيك سلسله الفاظ مجوف چسبیدن و از محیط فکر و حقیقت دوری جستن کار خردمندان نیست.

در این صورت از حمله باشخاص غیر متجانس، اگر به فلسفه کودتا اعتراضی داريد على التحقيق فرع سبك مغزى شما خواهد بود و این يك نوع بروز احساسی است که ابداً به جنبه های فکری و تعقل شما مربوط نیست و اگر اندکی قوه مخیله خود را حکم قضیه قراردهید می دانید که اضمحلال وطن داریوش براثر حرکات ناخلفان داخلی و اعمال نفوذ خارجی در شرف تثبیت و فقط مشیت خداوند متعال بود که هویت ناخلفان و زمامداران بی عرضه دون همت را در پیشگاه عموم ملت آشکار و باز با مشیت خدای ایران است که در تحت تأثیر همین اقدام می رویم حیات از دست رفته خود را بجهانیان اثبات نماییم من از اقدامات خود در پیشگاه عموم ابداً شرمنده نیستم و با نهایت مباهات و افتخار است که خود را مسبب کودتا به شما معرفی می کنم این یک فکری نبود که فقط در سوم حوت سال گذشته در دماغ من تأثیر کرده باشد این یک عقیده ای نبود که در تحت تأثیر افکار دیگران به من تحمیل شده باشد (!).

بدبختی نوع ایرانی مخصوصاً نفرات قشونی را من از چندین سال قبل احساس کرده بودم و اشخاصی که لیاقت شنیدن آن را از من

ص: 37

داشتند همه می دانستند که تحمل شقاوت کاری خارجیان و مملکت فروشی پست فطرتان داخلی برای من امری بس صعب و دشوار بود و در تمام میدان های جنگ دفاع مرا در مقابل این شداید می دیدند من نمی توانستم تحمل نمایم که نفوس بیچاره ایرانی و هموطنان بدبخت من بمعرض بيع و فروش اجانب درآمده و پست فطرتان تهران هم اسناد این مبایعه را امضاء می نمایند.

من نمی توانستم مشاهده کنم که یک ایالت مهمی مثل گیلان در آتش بیداد جمعی یغماگر مشغول سوختن است و زمامداران مرکز تمام این خانه خرابی ها را اسباب تفریح خود در هیئت و سایر مجالس قرار داده و بجای قلع و قمع و سرکوبی آن ها در مشارکت به اعمال یغماگران نیز بر وجاهت ملی خود افزایند برای من طاقت فرسا بود که این ملت بیچاره سالی ده کرور تومان مخارج قشون را از بیوه زن های فقیر کرمان و بلوچستان دریافت و تأدیه نموده و آن وقت یک نفر دزد ده سال در اطراف قم و کاشان و تا دروازهٔ تهران مشغول شرارت و راهزنی و سپس بعضی از مرکزیان را هم در تمام دزدی ها شريك و انباز بینم هیچ ذیحسی تصدیق آن را نمی کرد که لشگریان بیچاره از صاحب منصب و تایین در تمام جنگ ها لگدکوب خارجی و داخلی گشته فوج فوج قربانی بدهند و در مرکز دولت بلع حقوق آن ها را اولین وظیفه خود قرار داده برای مناصب و درجات باشرف نظامی چوب حراج در دست گرفته و هر روز یک عده سردار و صاحب منصبان خود را بیرون بیندازند آبروی دولت و ملت را در نزد اجانب ریخته و خون هر نظامی فداکاری را در عروق آن ها منجمد نمایند. قشون برای هر مملکتی لازم و همه این حرف را من باب هوس و برای کسب وجاهت ملی می سرودند ولی در همان حین با تمام قوا به افناء و اضمحلال قشون کوشیده جیب خود را پر و قلب هر نظامی وطن پرستی را می شکافتند و دنباله را با کمال بی آزرمی و بیشرمی بجائی ممتد کردند که کلمه قشون همان کلمه که در تمام عالم با قید شرف و افتخار تلقی

ص: 38

می شود و به پاسبانی حقیقی ملت و مملکت معرفی می گردد جز تخفیف صاحبان آن رسم دیگری را متضمن نبوده و در مقابل تمام صنوف و طبقات مسلوب الاعتبار شده بودند آری تحمل این شداید و مظالم برای من و هر کس که خود را پروردۀ این آب و خاک می داند کمرشکن و طاقت فرسا بود و بالاخره با حقوق بشريت من مخالف بود که ببینم و مشاهده کنم يك جمعی پست فطرت دون همت نالایق رشته ارکان مملکت را گسسته و در صدد آن هستند که به حیات استقلالی مملکت و ملت خاتمه داده و در تمام موارد مختصر نفع شخصی را اركان يك مملکت سه هزار ساله ترجیح و مرجح سازند.

مسبب حقیقی کود تا همین عواملی هستند که هزار يك آن را در ضمن این ابلاغیه ملاحظه می کنید و در تحت تأثیر همین عوامل بود که من به لطف خداوندی پناه برده و با عقیده راسخ و عزم جازم در صدد برآمدم که به آن دوران سیاه خاتمه داده آبروی از دست رفته نظام را عودت و با شهامت همان ها حیات مملکتی را تجدید نمایم من به پیشرفت منظور و مقصود مقدس خود مطمئنم و در تمام موارد از خدای ایران و روح ملیت خود استمداد می جویم زیرا غیر از این دو نقطه اتکاء بهیچ نقطه ای متکی نبوده و نخواهم بود(!) در این صورت به تمام ارباب جراید و صاحبان احساس پیشنهاد می کنم که از این ابلاغیه و معرفی مسبب حقیقی کودتا و سابقه ای که به

پسر احوال من حاصل کردند دیگر هر عنصر غیر مأنوسی را سبب حقیقی این امر عظیم تشخیص نداده بفهمند که مبارزه با عوامل مؤثره جز از قلوبی که قابلیت تأثیر را داشته باشد تراوش نخواهد کرد. باز هم اشتباه نکنید بعضی از اشخاص کوچکتر از آن بوده و هستند که يك ارادۀ منتظم نظامی را با اراده و عقاید خویش مربوط ساخته بعلاوه مقام نظامیان فداکار نیز والاتر از آن بود که با اراده های خفیفه متحرك باشند.

اکنون اگر بساده لوحی خود در انتشار این افکار تردیدی نداشته

ص: 39

باشید می توانید قطعاً بدانید که اشخاص آلوده بغرض و عناصری که بدست دیگران متحرك باشند در دنیای تاریخ هرگز دوام و بقائی را همراه نبوده و حقایق معنوی را حتماً به القای شبهات نمی توان برای همیشه مستور و مکتوم داشت.

اینک در پیشرفت مقاصد ملی خود قلباً از حی ذوالجلال استعانت جسته و به تمام هموطنان عزیز عموماً اطلاع می دهم که با مسبب حقیقی کودتا هر کس اعتراض و اشتباهی دارد بخود من مراجعه نموده و چون در ضمن تمام گرفتاری های دیگر برای من غیر مقدور است که هر روز در جراید به مقام رفع شبهات خصوصی برآیم صریحاً اخطار می کنم که از این برخلاف ترتیب فوق در هر يك از روزنامه ها از این بابت ذکری بشود بنام مملکت و وجدان آن جریده را توقیف و مدیر و نویسندهٔ آن را هم هر که باشد تسلیم مجازات خواهم نمود.»وزیر جنگ رضا ، دویم برج حوت 1300 (برابر 23 جمادی الثانی 1340 ق)

مستوقی در تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه درباره صدور این ابلاغیه چنین می نویسد: قدری در جمله های این ابلاغیه دقیق شویم قسمتی از آن راجع بخرابی قشون در ادوار گذشته و از چیز هایی است که همه مطابق با واقع و همگی این مطالب را از بن دندان تصدیق داشتند.

قسمت دیگر آن راجع به روزنامه نگاران است که آن ها را با تحقیر و بی اهمیتی زیاد دست های خصوصی و تحريك شده خارجی و داخلی می داند البته در آن روز ها هم روزنامه های خوب بی غرض که واقعاً ملی بودند، وجود داشت...

قسمت دیگر راجع به بی کفایتی و ندانم کاری و حرام پیشگی رجال دولت و سران قوم است اگر چه مقصود سردار سپه در ایراد این جمله حمله باشخاصی بود که می خواستند برای جلوگیری از تجاوزات

ص: 40

اواز میان رجال سابق اشخاصی را روبروی او وادارند و می خواست به این مدعی تراشان خود بفهماند که او از این آقایان تشویشی ندارد قسمت دیگر که راجع بشهامت فکر و شجاعت اخلاقی مؤسس کودتا یعنی خود سردار سپه است البته در آن روز ها برای عامه مردم خیلی باور کردنی نبود و مردم معتقد بودند که اگر مقدمات کار را خارجی ها فراهم نکرده بودند البته سردار سپه جرأت حمله بيك شهر سیصد هزار نفری که چهار پنج هزار دست مسلح در آن حاضر بوده است نداشته به این کار موفق نمی شده است شاید لحن تند و زننده و «من من»های زیاد این ابلاغیه هم بواسطهٔ نشان دادن همان قوت اراده است که می خواهد قبل از وقت گوش ها را به این بیانات آشنا کند و شخصیت خود را باضداد خویش معرفی نماید ولی تا بفرمائید هست چرا باید بتمرگ گفت؟ و تا با ملایمت و منطق می توان حرف را بکرسی نشاند چرا باید باشتلم پرداخت؟ من این ایراد را بر منشی این ابلاغیه بیش از سردار سپه دارم.

بالاخره شريطه و نتیجه تمام این قسمت ها تشری است که به روزنامه نگاران رفته و آن ها را بمجازات ترسانده است که دیگر در این قضیه چیزی ننویسند و در اطراف واقعهٔ ختم شده ای که جزو تاریخ شده است قلم فرسائی نکنند و مخصوصاً گوش مسببین اصلی کودتا را به این نغمه ها نیاز ارند و الف همزه را بجای الف بشناسند این شریطه را هم در همان روز ها همه می دانستند حکیم فرموده و بخواهش مقامات خارجی است.در یکی از همین روز ها که من بدیدار سید مدرس رفته بودم سید مخصوصاً از این شریطه خیلی عصبی بود و گفت انگلیس ها حاضر بودند یکی دو میلیون خرج کنند تا این وصله را از خود بکنند این مرد برایگان تمام گناهان را بگردن خود گرفت و آن ها را از این مخمصه بین المللی فارغ کرد که در آینده دولت ایران نتواند گله گذاری هم در این زمینه بنماید سید بزرگوار حق می گفت اما سردارسپه هم چاره نداشت و ناگزیر بود این سروصدا ها را بنفع

ص: 41

انگلیس ها و بر ضرر یا بهتر بگوئیم بنفع خود راه بیندازد.

البته این اولتیماتوم سردار سپه جراید را از این راه مجبور به سکوت کرد ولی من منهای او در این ابلاغیه آن ها را بانتقاد های دیگر واداشت و همین کار سبب شد که «سردار سپه» بوسیلهٔ حکومت نظامی در 17 حوت اخطاریه شدیداللحنی برضد روزنامه نگارانی که عملیات تجاوز کارانه او را انتقاد می کردند منتشر نموده آن ها را بحبس و زجر تهدید کند.»

5.توقیف جراید و تحصن آزادیخواهان

پس از نشر این ابلاغیه یعنی در تاریخ 26 جمادی الثانی برابر 4 حوت ضیاء الواعظین که یکی از نمایندگان مجلس بود مقاله ای در یکی از جراید نوشت که در لوایح حوت گذشته و عده هایی به ملت ایران داده شده حالا که مسبب حقیقی کودتا معلوم شد خوبست به آن وعده ها وفا کنید تا همه خدمات شما را تقدیر کنند.

همچنین روزنامۀ نجات ایران به مدیریت زین العابدین فروزش در روز 28 جمادی الثانی مقاله ای به امضای ناصر الذاکرین (مدیر روزنامه) بر علیه ابلاغیه سردار سپه منتشر ساخت و به سردار سپه خطاب نموده بود که:

عامل کودتا تو نبودی انگلیس ها و نصرت الدوله بودند. اگر تو به این اقدام مبادرت نمی کردی يك صاحب منصب افسر دیگری را می آوردند و چون می دانم که مرا گرفتار خواهی کرد من هم پنهان می شوم تو هم هر کار از دستت بر می آید بکن. این مقاله بامضای ناصر الذاکرین (زین العابدین فروزش) مدیر نجات ایران بوده سردار سپه هم حکم کرد که او را دستگیر نمایند و هرکس او را پیدا کند صد تومان خواهد گرفت.

پس از نشر ابلاغیه وزارت جنگ (معروف به مسبب کودتا منم) نسبت به برخی از جراید که اعمال و رفتار سردار سپه و کار های غیر

ص: 42

قانونی او را مورد سرزنش و انتقاد قرار می دادند حکومت نظامی بنای سختگیری را گذاشته برخلاف قانون و انتظار عمومی در مقام تهديد و توقیف و ضرب و شتم مدیران آن بر آمد و رسماً هم در تاریخ هشتم رجب 1340 قمری برابر 17 حوت 1300 خورشیدی حکومت نظامی ابلاغیه شدیداللحنی منتشر و در آن قید کرد که بعد ها قلم مخالفین را می شکنم و زبان می برم .... این ابلاغیه و سختی های دیگر که سردار سپه برای اسکات جراید معمول می داشت کار را بدان جا کشانید که فرخی یزدی مدیر روزنامۀ طوفان مدیر روزنامه حیات جاوید و یکی دو نفر دیگر از مدیران جراید مرکز جداً تصمیم بگیرند که دیگر خاموش ننشسته و از هر گونه تهدید و توقیفی نهراسند و به دولت و سردار سپه سخت اعتراض و حمله کرده از آزادی زبان و قلم که مقدمات حکومت خودمختاری سردارسپه را فراهم می نمود دفاع نمایند.

بنابراین تصمیم روز 9 رجب 1340 برابر 18 حوت 1300 فرخی در روزنامۀ خود مقاله شدیداللحنی نوشت و بی قانونی های سردار سپه را متذکر شد و این رباعی را در صفحه اول روزنامه خود درج کرده بود:

از یک طرفی مجلس ما شيك و قشنگ *** از یک طرفی عرصه به ملیون تنگ

قانون حکومت نظامی و فشار *** این است حکومت شتر گاو پلنگ

ولی عصر همان روز حکومت نظامی برای جلب فرخی دو سه نفر قزاق مأمور می نماید که او را دستگیر و بحکومت نظامی یا قزاقخانه ببرند فرخی قبلا موضوع را دریافته چاره ای جز این که به سفارت روس متحصن شود بخاطرش نرسید و بلافاصله با چند نفر از دوستان و همفکران خود به سفارت دولت شوروی رفته متحصن گردید یکی دو روز بعد از این واقعه روزنامه حیات جاوید مقاله شدیدی نوشت و

ص: 43

نسبت به سردارسپه انتقاد نمود و مقاله فرخی را هم که سبب توقيف روزنامه اش شده بود عیناً نقل نمود و مدیر آن هم بخیال تحصن افتاد.

در خلال این احوال عده ای منجمله فلسفی (مدیر حیات جاوید) و دیگران بحضرت عبدالعظیم رفته نطق های مهیجی بر علیه سردارسپه دولت در آن جا ایراد کرده در صحن حضرت عبدالعظیم تحصن اختیار نمودند پس از چند روز تحصن متوجه شدند که از طرف سردار سپه نسبت به آن ها سوءنیتی اعمال خواهد شد و ماندن در آن جا ممکنست خطراتی در بر داشته باشد بنابراین غیر از فلسفی تمام متحصنین محرمانه از حضرت عبدالعظیم خارج شده به سفارت دولت شوروی پناهنده شدند با این ترتیب عده زیادی از مدیران جراید و آزادیخواهان مخالفین سردار سپه در سفارت روس جمع شده بر علیه وی شروع باقدامات نمودند و جدا الغای حکومت نظامی و عزل سردارسپه و اجرای قانون اساسی را خواستار شدند.

متن تلگراف احمد شاه به رئیس دولت دربارۀ متحصنین سفارت روس

«تهران - جناب اشرف رئيس الوزراء

متحصنین هنوز در حال تحصن هستند یا نه و چه اقدامی در این خصوص شده است مرا مطلع سازید - شاه».

رمز شود اعلیحضرت شاهنشاه ایران میهمانخانه نگرسکو - پاریس.

«در تعقیب معروضهٔ تلگرافی قبل به عرض می رساند که متحصنین سفارت روس در نتیجه اقداماتی که به عمل آمد که به عمل آمد پس از دو شب توقف از سفارتخانه خارج شدند امنیت و آرامش در تمام مملکت کاملا برقرار است اعلیحضرت هم بهتر است در حرکت تسریع فرمایند تا از این آنتريك و تحریکات که بیانش خلاف مصلحت است خلاص شویم.»

این اقدامات ظاهراً در سردار سپه اثر کرد و شب 21 رجب 1340 برابر 29 حوت 1300 عده ای از علما و روضه خوان ها را به

ص: 44

منزل خود دعوت نموده شرحی در باب خدمات خود بیان کرد و در خاتمه اظهارات خویش گفت حال که عده ای مفسده جو نمی گذارند که من برای کشور کار کنم استعفا خواهم داد.

روز 22 رجب هم رتشتین نماینده سیاسی دولت شوروی با سردار سپه ملاقات نموده برای الغای حکومت نظامی و رفع تضییقات مردم مذاکراتی بعمل آورد سردارسپه هم به مشارالیه وعده صریح داد که بزودی حکومت نظامی ملغی خواهد شد.

ولی سردارسپه برای شانه خالی کردن از زیر بار قولی که به سفیر روس در مورد الغای حکومت نظامی داده بود پی بهانه می گشت و منتظر بود که انقلابی در شهر ایجاد شود و آن را دستاویز قرار دهد حکومت نظامی همچنان استوار برجای خود بماند بالاخره باین جا منتهی شد که در اثر تحریکات قبلی روز 12 شعبان در محلهٔ کلیمی ها نزاع مهمی بين يهودي ها و مسلمان ها روی داد (به این معنی که سه نفر مسلمان در حین عبور از محلهٔ کلیمی ها در حالی که با یکدیگر مشغول صحبت بودند یک نفر یهودی به آن ها اهانت می نماید و مسلمان ها با وی مشغول نزاع می شوند یهودی هم كمك می خواهد فوراً عده ای یهودی به سر آن سه نفر می ریزند رفته رفته عده مسلمان ها و کلیمی ها زیاد می شوند هنگام های برپا می گردد مردم هم از محلات تهران با چوب و چماق به محلهٔ کلیمی ها می ریزند پاسبان دخالت می کند ولی از عهده برنمی آیند بالاخره عده ای در حدود دویست نفر قزاق به آن جا فرستاده می شود و غائله رفع می گردد.)

این موضوع بهانه ای بدست سردار سپه داد که اگر حکومت نظامی ملغی شود اوضاع چنین و چنان خواهد شد و امنیت از مردم سلب خواهد گردید و حاضر نشد که حکومت نظامی ملغی شود. در ضمن سردار سپه روز 16 شعبان 1340 قمری برابر (24 حمل 1301)سردار معظم (تیمورتاش) را به سفارت روس می فرستد که بازبان ملایمی متحصنین را از تحصن خارج نماید ولی موفق نمی شود زیرا

ص: 45

هر چه به فرخی ویمین السلطنه و دیگران اصرار می نماید و وعده می دهد آن ها حاضر نمی شوند و قضیه بصورت اولیه باقی می ماند.

6.تزلزل کابینه

در اثر این وقایع و تحریکاتی که سردار سپه برای ایجاد یك بحران طولانی بمنظور اشغال پست ریاست وزرایی خود می نمود کابینه مشیرالدوله دچار تزلزل شد و در جلسه خصوصی مجلس هم دو سه نفر از نمایندگان از رئیس الوزراء سؤال کردند که می گویند اعلیحضرت احمد شاه مقدار زیادی از جواهرات سلطنتی را با خود به اروپا برده است در صورت تحقق این امر رئيس الوزراء مسئول خواهد بود مشیرالدوله هم جواب داد بهتر اینست که کمیسیونی از طرف مجلس و دولت برای رسیدگی معین تا حقیقت امر معلوم شود بالاخره پس از مذاکرات زیاد در اطراف این مسئله کمیسیونی مردم از سید محمدرضای مساوات که از احرار معروف تهران بود و شیخ اسدالله و شاهزاده شهاب الدوله و ارباب کیخسرو نماینده زرتشتیان ایران و مفتاح الملك و مرآت الممالك از وزارت دارایی تشکیل می شود. پس از چندین جلسه معلوم گردید که این خبر عاری از حقیقت بوده و شاه کوچکترین چیزی از جواهرات سلطنتی را با خود نبرده است هیاهوی برخی از نمایندگان و عده ای از مردم در اثر تحریکات مفسدین بوده که برای بدنام کردن احمد شاه و تزلزل کابینه اصرار داشته اند روز 18 شعبان ضیاء الواعظین در قرائت خانۀ جمهور (يك قرائتخانه ای که جنبه سیاسی داشته به این اسم در تهران دایر بود) بر ضد دولت و مجلس و شاه سخنرانی کرد و مردم را به انقلاب بر علیه دولت دعوت نمود. انتشاراتی هم در شهر داده بودند که احمد شاه از سلطنت ایران استعفا داده است و روزنامه ستاره ایران هم که طرفدار سردارسپه بود چند سطری از يك روزنامه انگلیسی مبنی بر خيال استعفای شاه ایران ترجمه نموده بود و مقصود تمام هیاهو و

ص: 46

جار و جنجال ها این بود که مشیرالدوله استعفا بدهد و سردارسپه زمام اختیار و ریاست وزرائی را بدست بیاورد ولی در این موقع نمایندهٔ دولت شوروی با سردار سپه موافق نبود و انگلیس ها هم برای رل های بعدی که سردار سپه بایستی بازی نماید ظاهراً بیطرفی نشان داده طوری از وی حمایت نمی کردند که موجب سوءظن همسایه شمالی واقع شود.

خلاصه کابینه بحال تزلزل باقی بود و سردار سپه برای جلب نظر متحصنین سفارت روس روز 19 شعبان شخصاً به سفارت روس رفته مدتی با فرخی و سایر متحصنین مذاکره نمود و قول هایی به آن ها داد که تقاضا های شما را انجام خواهم داد بعداً قرار شد متحصنین درخواست های خودشان را بنویسند و نزد سردار سپه بفرستند ولی روز 21 شعبان سردارسپه کاغذی به آن ها نوشت که مخالف مذاکراتی بود که قبلا با آن ها بعمل آورده بود زیرا نوشته بود که بدواً شما از سفارت خارج شوید تا بعد به مطالب حقۀ شما رسیدگی شود متحصنین هم قبول نکردند ولی در اثر تبانی هایی که بین آن ها می شد مابین متحصنین در سفارت نزاع در گرفت و شیرازۀ جمعیت آن ها بهم خورد و عده ای از آن جا خارج شدند.

7.اعتراض دولت شوروی به دولت ایران

در خلال ایامی که عده ای از آزادیخواهان به سفارت روس رفته تحصن اختیار کرده بودند از طرف دولت شوروی به دولت ایران اعتراض شد که مراکز اردو های نظامی را که دولت ایران معین کرده تماماً در مناطق شمالی واقع شده است و هیچ در قسمت جنوب اردویی تعیین نشده با این کیفیت معلوم می شود که نگرانی دولت ایران فقط از روس هاست و از انگلیس ها نگرانی نداشته و توجهی هم به جنوب ایران ندارد.

همچنین در نیمه دوم ماه رجب 1340 قمری مراسله شدیداللحنی از سفارت دولت شوروی به دولت ایران می رسد که در آن راجع به

ص: 47

اثاثيه ليانازوف وشيلات اعتراض کرده که چرا دولت ایران لوازم مزبور را باز پس نمی دهد پس از مذاکرات زیاد دولت جواب می دهد که دولت ایران مبلغ پنجاه هزار تومان از لیانازوف ها طلبکار می باشد و اثاثیه مزبور را از بابت طلب برداشته است. سفارت دولت شوروی هم فوراً مبلغ فوق را تأدیه می کند و تقاضای تسلیم اثاثیه و لوازمات مزبور را می نماید.

8.قصد استعفای کابینه

شب پانزدهم رجب رئيس الوزراء به مجلس می رود و در زمینهٔ کمیسیون عرایض و راپرت آن سلیمان میرزا نماینده مجلس به دولت حمله حمله می کند کند مشیرالدوله هم در حال تعرض و قهر از جلسه خارج می شود ولی سردار جنگ از عقب سر در راهرو و پله ها مشارالیه را بغل کرده و به اطاق انتظار می برد در آن جا هم رد و بدلی بين مشير الدوله و مؤتمن الملك «رئيس مجلس» می شود و رئيس الوزراء «مشیرالدوله» در حال استعفا از مجلس خارج و به منزلش می رود بلافاصله عده ای از وکلاء به منزل مشیرالدوله می روند و مانع از استعفا می شوند روز هیجدهم رجب 1340 قمری مجدداً مشير الدوله قصد استعفاء می کند ولی سردار سپه و عده ای از دگان به منزل مشیر الدوله رفته مانع از استعفاء می شوند با وجود این کابینه در اثر پاره ای انتشارات و در نتیجه تحریکات سردار سپه همچنان دچار تزلزل بوده تا آن که سقوط می کند.

9.مراسله سفارت انگلیس

سابقاً گفته شد که در کابینه قوام السلطنه مقدمات قرضه يك میلیون دلار از کمپانی استاندارد اویل آمریکایی فراهم می شود و مقداری از این وجه هم در کابینه مشیرالدوله پرداخت می گردد ولی ناگهان در اثر صدور یادداشتی که از طرف دولت انگلیس به دولت

ص: 48

ایران می رسد وجه مزبور توقیف می شود به این معنی که انگلیس ها اعتراض کرده بودند که چون این مبلغ باعتبار نفت جنوب و شمال قرض شده و دولت ایران نمی بایستی از محل اعتبارات نفت جنوب قرض کرده باشد وجه مزبور را دولت در بانك توقیف می کند ولی بلافاصله جواب یادداشت را به سفارت انگلیس رد می نمایند.

10.رقابت و اختلاف نظر بین اعضای سفارت انگلیس

مستر ها وارد مستر اسمارت و مستر بریچمن از اعضای عالی رتبه سفارت انگلیس در دربار ایران بودند و اغلب هم واسطه دستورات محرمانه بین سفارت انگلیس و سردار سپه واقع می شدند و در حقیقت می توان گفت که سیاست سردارسپه و ایران را آن ها اداره می کردند مستر هاروارد اسمارت و بریچمن را رقیب خود می دانست و گویا اغلب هم اختلاف نظری بین آن ها در مورد سردارسپه ظاهر می گردید. هاوارد می کوشید که دو نفر رقیب خود را از صحنه سیاست ایران خارج نماید تا نفوذ بیشتری در سردار سپه داشته برای همیشه او را از دست اسمارت و بریچمن ربوده باشد لذا بطوری که معروف است نقشه ای کشید که رقیبان خود را از ایران خارج نموده در عین حال هم دولت انگلیس متوجه نشود که از ناحیه هاوارد اقداماتی شده است او بدینوسیله تفوق حاصل نماید و شخصاً با سردار سپه سروکار داشته باشد. این نقشه با روش عملی طرح و بترتیب ذیل بموقع اجرا گذارده شد:

شب نهم رجب 1340 قمری (18 حوت 1300)در منزل عزیز کاشی فاحشه معروف دعوتی از هاوارد اسمارت و بريچمن بعمل می آید اسمارت و بریچمن بمهمانی می روند ولی هاروارد بوسیلهٔ تلفون اطلاع می دهد که بواسطه کسالت معذرت می خواهم پس از ورود اسمارت و بریچمن به منزل مشاراليها واقع در خیابان صفی علیشاه عده ای پاسبان که قبلا مأمور شده بودند و در اطراف منزل مواظب

ص: 49

بوده ناگهان بعنوان ورود اجنبی و فرنگی به منزل خانم ایرانی در آن موقع اروپایی ها زود شناخته می شدند زیرا کلاه و لباس آن ها با سایر یر مردم تفاوت داشت به خانه عزیز کاشی وارد می شوند و پس از شناسائی از هویت اسمارت و بریچمن صورت جلسه تنظیم و آن ها را رها کنند ولی عزیز کاشی و امیرزاده که هر دو از فاحشه های معروف و متمول تهران بودند به شهربانی جلب و تظاهراتی در اطراف این موضوع صورت می گیرد بطوری که صبح در تمام شهر شهرت پیدا کند که دیشب دو نفر فرنگی به خانه خانم ایرانی رفته پاسبان آن ها را جلب کرده و تحت تعقیب در آورده اند.

در اثر این انتشارات هیاهویی در شهر تهران برپا می شود و عده ای از مردم به خانه حاج آقا جمال اصفهانی می روند که باید بخانم ایرانی حد شرعی زده شود حاج آقا جمال هم که از علمای متنفذ تهران بود شرحی به سردار سپه می نویسد که بایستی حد شرعی بر آن ها جاری شود باین ترتیب بالاخره روز 12 رجب 1340 (21 حوت 1300 خورشیدی)از طرف سردار سپه امر می شود که عزیز کاشی و امیرزاده را در میدان توپخانه (میدان امام خمینی فعلی) به سه پایه بسته حد بر آن ها جاری شود. افسر قزاقی که مأمور اجرای این امر بود از طرز چوب زدن پاسبان ها متغیر شده چوب را از دست پاسبان ها گرفته و خودش شروع بزدن می نماید و بطوری مجروحشان می کند که بواسطه ضربات شدید خون استفراغ می کردند سپس اثاثیه آن ها را هم به قزاقخانه برده خود آن ها را هم به خوار (چند فرسخی تهران) تبعید می کنند ضمناً به شهربانی دستور داده می شود که کلیه فواحش را از شهر خارج و در بیرون دروازه قزوین بنام شهر نو اقامت دهند.

ظرفا روی این موضوع لطایف و ظرایفی گفتند که اینک برای نمونه دو رباعی از آن که ملك الشعراء بهار گفته انتخاب کرده درج می نماید:

ص: 50

چون از در تسلیم نشد یار عزیز *** در چنگ رضا گشت گرفتار عزیز

خورد آن گل تازه چوب و شد نفی به خوار *** زین کار عزیز خوار شد خار عزیز

سردار سپه شجاعتی بارز کرد *** با قدرت خود عزیز را عاجز کرد

بگرفت و كتك زد و فرستاد به خوار *** چشمش نزنی حقیقتاً معجز کرد

خلاصه موضوع حد زدن فواحش و تبعید آن ها از طرف سردار سپه مدتی در شهر زبانزد خاص و عام بودو سردارسپه هم در اثر این اقدام تا اندازه ای بین عوام محبوبیت پیدا کرده عمل او را تحسین کردند. حتی هیچکس هم جز چند نفری که از کنه قضایا اطلاع داشتند نمی دانست که این موضوع از يك سرچشمه سیاسی جریان پیدا کرده باشد ولی نتیجه عمل فوق الذکر این شد که جریان موضوع گویا از طریق وزارت خارجه ایران به اطلاع دولت انگلستان رسید و از طرف وزارت خارجه انگلستان هم اسمارت و بریچمن از ایران احضار و محل مأموریت آن ها تغییر داده شد و از این تاریخ ببعد است که دیگر تمام کار ها و اختیارات سردار سپه مستقیماً بدست مستر ها وارد اداره می شده است تا موقعی که از ایران احضار می شود(مستر ها وارد سمت سر قنسولی و مستر اسمارت سمت آتاشه آن سفارتخانه را داشته اند.)

11.تظاهرات عليه مخالفین سردار سپه

سابقاً گفته شد که عده ای از آزادیخواهان و عناصر حساس بر علیه اقدامات سردار سپه و جلوگیری از نفوذ وی قیام کرده در این زمینه تظاهرات و نطق هایی در سفارت روس و جا های دیگر ایراد می نمودند و سردار سپه هم ناگزیر بود برای حفظ صورت ظاهر چنین

ص: 51

وانمود کند که عدهٔ مخالفین وی از مفسده جویان بوده عقیده ملت ایران غیر از آن ها می باشد. لذا بایستی تظاهرات و عکس العملی بر عليه مخالفین نشان داده شود تا اولا به مخالفین خود بفهماند که او علاوه بر اتکاء به قوای قزاق به ملت هم متکی می باشد. ثانیاً به نمایندگان خارجی مقیم دربار ایران وانمود کند که اصناف و کسبه و تجار بازار (در آن موقع بازار مرکز سیاست بشمار می رفت زیرا بازاری ها با بستن بازار کابینه ها را از کار برکنار و یا روی کار می آوردند) و بطور خلاصه ملت ایران طرفدار سردار سپه بوده از زحمات و اقدامات وی متشکر و کاملا راضی می باشد. برای اجرای این منظور به چند نفر هوچی و استفاده طلب بازار که محرمانه با سردارسپه و عمال او رفت و آمد داشتند دستور داده شد که لایحه ای تنظیم و بامضای کسبه و تجار بازار برسانند تا بنام قدردانی نزد سردار سپه فرستاده شود طولی نکشید که این لایحه از امضا پر شد و بلافاصله بصورت اعلامیه ای در تاریخ پنجشنبه غره شعبان 1340 قمری (نهم حمل 1301) در تهران منتشر گردید و برخی از جراید موافق سردارسپه هم عیناً در روزنامه های خود نقل نمودند که اینک برای مزید اطلاع خوانندگان ذیلا رونوشت آن را درج می نماید:

بنام اسلامیت و ایرانیت

چون در موقعی که پریشانی و خرابی مملکت اسلامی ایران بدرجه قصوی رسیده و رشته امور گسیخته و آبروی مملکت برخاك ریخته و از دوایر کشوری و لشکری جز اسمی نبوده و نالایقان کار را بجایی رسانده بودند که عناصر ضعیف القلب بخودی خود از بهبودی اوضاع ناامید و بیگانگان به چشم حقارت بر ما می نگریستند و می گفتند ایرانی لایق اداره کردن خانه خود نمی باشد بندگان حضرت مستطاب اشرف افخم آقای رضا خان سردار سپه وزیر جنگ و فرمانده کل قوای ایران که همیشه خود را يك سرباز رشید غیور ایراندوست معرفی

ص: 52

فرموده اند پیمانه صبرشان لبریز و با يك حركت رشیدانه و با يك جنبش شجیعانه بساط نالایقان را بر هم زده و زمام امور لشکری را در کف با کفایت خود گرفتند با توجهات امام زمان عجل الله تعالی فرجه در ظرف قلیل مدتی نظام ایران را که جز اسمی از آن باقی نمانده بود حیات نوین بخشیده با سرعت قابل توصیفی بسمت ترقی و تعالی سوق دادند و ثابت فرمودند ایرانی اسبق از دیگران است زیرا همه دیدند و دیدیم که هنر و لیاقت زیاده از پنجاه نفر صاحب منصب اروپایی در مدت سنوات عدیده بقدر هنر يك نفر ایرانی در چند ماه نبود باری چون حضرت معظم له علاوه بر تشکیلات نظامی اتحاد يك قوای نیرومندی برای حفظ و حراست مملکت از هر گونه فداکاری برای اصلاحات دوایر کشور هم خودداری ننموده و خدماتشان بعالم اسلامیت و ایرانیت از قبیل جلوگیری از فحشاء و منکر و برچیدن بساط خودسری در مملکت بقدری است که اگر بخواهیم بشماریم مثنوی هفتاد کاغذ من شود لذا ما امضاء کنندگان ذیل از قلب صميم از زحمات و خدمات حضرت معظم له در راه اسلامیت و ایرانیت تشکر نموده و تأیید و توفیقشان را در حصول بمقصود از حضرت معبود مسئلت می داریم در خاتمه بمناسبت عید سعید فرخنده فال سال جدید تبریکات صمیمانه و ادعیه خالصانه بحضور آن یگانه قائد جیش اسلام و تمام افراد نظام دولت علیه ایران تقدیم می داریم و ترقی و تعالی اسم اسلام و اسلامیان بالخاصه ایرانیان را از حضرت باری با تضرع وزاری خواهانیم.»

امضای 256 نفر از کسبه و بزاز و غیره با اسم و رسم و هویت و شغل ذکر شده است.

12.تظاهرات علیه کابینه مشیر الدوله

روز 22 شعبان 1340 قمری (سی ام حمل 1301 خورشیدی)

ص: 53

در صحن وزارت دادگستری هیاهویی بر پا شد به این معنی که سیدی که نامش حاج سید نصرالله و ظرفا او را شجر الواعظین می نامیدند با يك خورجین بالای درختی رفته شروع به نطق و داد و فریاد کرد کم کم مردم اطراف وی جمع شدند ابتدا سید خرابی شهرداری تهران را پیش کشید و خود را وکیل محلۀ چاله میدان معرفی نمود و بنای بدگویی را به رئیس الوزراء گذاشته سپس موضوع تنظیف آن محله را در میان آورده برای نمونه کثافات جنوب شهر را از خورجین بیرون آورد و يك گربۀ مرده ای که همراه داشت پس از قدری نمایش به صحن دادگستری پرتاب کرده گفت من بعوض آن که به سفارت روس متحصن شوم در این وزارت خانه می مانم تا تکلیف کابینه معلوم شود. پاسبان ها هر چه خواستند او را با زبان ملایم پایین بیاورند موفق

نشدند و سید به پاسبان ها می گفت من مثل رئيس الوزراء وجيه المله ترسو نیستم و مردم هم از او حمایت می کردند و او حرف خودش را می زد این تظاهرات کاملا می رسانید که منظور از این عملیات تحريك افکار عمومی بر علیه کابینه می باشد و مقصود اینست که مشیرالدوله استعفا نماید همچنین در سایر نقاط تهران نیز تظاهراتی از طرف هواخواهان سردار سپه بوقوع می پیوست که از مجموع آن ها استنباط می شد سردار سپه باطناً آن ها را تحريك و ترغيب بمخالفت با مشیرالدوله و سقوط کابینه نموده است و نطق هایی هم که بر له او ایراد می شد کاملا تأیید می نمود که سردار سپه موجبات تزلزل و سقوط کابینه را فراهم می نماید تا زمینه را برای ریاست وزرایی خود آماده کند.

13.تحصن آزادیخواهان در مجلس شورای ملی

قبلا گفتیم که سردار سپه در همه جا نفوذ و قدرت خود را توسعه داده تسمه از گرده همه کشیده بود و کار می خواست بدون اندك ملاحظه ای از قانون انجام می داد و هر کس علیه او اقداماتی می نمود

ص: 54

فوراً مورد مؤاخذه قرار می گرفت چنان که روزنامه قانون به مدیریت رسا شرحی دایر بر این که قلم می شکنند دندان خورد می کنند این که وضع مملکت مشروطه نیست نوشت و بلافاصله مورد مؤاخذه قرار گرفت منتهی چون عده ای در تحصن بودند از توقیف او صرفنظر کرده ولی به مدیر آن گفتند که اگر نسبت به سردار سپه اعتراض شود چنین و چنان خواهیم کرد....

رفته رفته این عملیات برای عناصر حساس آزادیخواه خطرناك شده ارکان آزادی آن ها در معرض تهدید دیکتاتور بازی و خودمختاری واقع گردید جراید مخالف هم جرئت اظهار عقیده و اعتراض شدید نداشتند و اغلب آن ها در توقیف بودند مشیرالدوله هم از جریان امور ناراضی بود و مایل نبود سردار سپه این طور اعمال نفوذ نماید ولی نمی توانست کاری کند و شاه و ولیعهد هم در اروپا بودند سردار سپه بیست و دو سه نفر در مجلس طرفدار پیدا کرده بود بعلاوه انگلیس ها باطناً از وی پشتیبانی می کردند با این ترتیب مبارزه با او کار آسانی نبود حتی کابینه هم در بینه هم در اثر تحریکات او دچار تزلزل شده بود. بالاخره عده ای در حدود شصت و یا هفتاد نفر از آزادیخواهان و معاریف تصمیم گرفتند که به مجلس شورای ملی رفته تحصن اختیار نمایند.این تصمیم عملی شد و روز 20 شعبان 1340 قمری (29 حمل 1301)عده نامبرده بقیادت و سرپرستی آقایان موسوی زاده یزدی مدیر روزنامه پیکار یمن السلطنه يمن الملك سيد مهدی نبوی تفرشی مدیر روزنامه تنبیه درخشان مشکوة حضرتی و دیگران به مجلس ریخته از نطق های مهیج اجرای قانون اساسی و عزل سردار سپه را خواستار شدند سپس در مجلس تحصن اختیار نمودند و چون مشیرالدوله رئيس الوزراء وقت و مؤتمن الملك رئيس مجلس هم معناً از عملیات خودسرانه سردار سپه ناراضی بودند آن ها را تقویت کرده از طرف رئيس مجلس هم به اداره مباشرت مجلس دستور داده شد که بخرج مجلس مدتی را که در تحصن می باشند پذیرایی شوند و شام و ناهار و

ص: 55

کلیه وسائل لازمه را برای آنان فراهم نمایند. این پذیرایی آبرومند برای این بود که اولا به سردار سپه بفهمانند مردم از عملیات او ناراضی هستند و باید اعمال خودسرانه را ترك كند. ثانیاً به متحصنین سفارت روس هم بفهمانند که خانه ملت مجلس است و باید در آن جا پناه بگیرند نه به سفارت روس.

اما تحصن آزادیخواهان در مجلس برای سردار سپه ایجاد نگرانی کرد و چون خیال ریاست وزرایی در سر و وسائل سقوط کابینه را فراهم اهم می نمود درصدد چاره جویی برآمد خدایار خان را به مجلس فرستاد که با متحصنین وارد مذاکره شود و آن ها را هر طوری ممکنست بوسیله تطمیع و تهدید و وعده وعید راضی کرده از مجلس خارج نماید خدایارخان یکی دو مرتبه به مجلس آمد و با آن ها مذاکره کرد به برخی وعده و کالت داد به بعضی وعده حکومت و غیره ولی حضرات متقاعد نشده گفتند و کالتی را که سردار سپه برای مادرست کند ما نمی خواهیم بالاخره خدایار خان در خاتمه مذاکرات خود گفت اگر چند روز دیگر از تحصن خارج نشوید سر شما را روی سینه تان خواهیم گذاشت. این عده همچنان در تحصن بودند و مدتی هم از این جریان گذشت تا این که از طرف سردار سپه نقشه ای کشیده شد و محرمانه بعضی از آن ها را بوسیلهٔ پول و از برخی دیگر ملاقات هائی بعمل آمد و به آن ها وعده هائی داده شد که اگر دست از مخالفت بردارند به آن ها كمك و مساعدت های زیادی خواهد شد و آن ها را مجبور کردند که در مجلس مانده بین متحصنين اختلاف و نفاق ایجاد کنند و آن ها را بجان یکدیگر بیندازند تا خودشان خسته گشته و از مجلس و تحصن آن جا خارج شوند این نقشه عملی شد و بین آزادیخواهان نزاع در گرفت مصلحین قوم محرمانه به رئیس الوزراء و رئيس مجلس چگونگی را گزارش دادند بالاخره شب قبل از استعفای کابینه مشیرالدوله عده ای از آن ها را که عبارت از موسوی زاده و یمن السلطنه و يمن الملك و سيد مهدی نبوی بودند به منزل خود محرمانه احضار

ص: 56

می کند و می گوید من فردا استعفا خواهم کرد و وسیله خروج شما را بطرز آبرومندی بوسیلهٔ قوام السلطنه که نامزد ریاست وزرایی است بوجه اکمل فراهم می نمایم و بالاخره همین قسم هم از تحصن خارج شدند به این معنی که پس از چند روز که از تشکیل کابینه قوام السلطنه گذشت قوام السلطنه روزی به مجلس آمده و کاغذی هم رسمی به رئیس مجلس نوشت که قانون اساسی را اجرا و منظور متحصنین را تأمین

نماید.

خودداری پاسبان ها از کار

روز 20 شعبان 1340 قمری (29 حمل 1301 خورشیدی) پاسبان های تهران نرسیدن حقوق را بهانه قرار دادند و از خدمت اداری دست کشیده پست های خود را بکلی خالی گذاردند این اعتصاب پاسبان ها ظاهراً بنظر می رسید که در اثر تعویق از پرداخت حقوق بوقوع پیوسته باشد زیرا پاسبان ها هم تا حدی حق داشتند و چندین ماه حقوق طلبکار بودند ولی نه این که مستلزم آن شود که بکلی دست از کار بکشند و پایتخت را دچار نگرانی بنمایند بلکه عمال و کارکنان مخفی سردارسپه تحریکاتی می نمودند و می خواستند که مشیرالدوله را خسته کرده مجبور به استعفا نمایند. مشیرالدوله نیز روز 21 شعبان ژنرال وستداهل سوئدی رئیس شهربانی و رؤسای کلانتری های مرکز را بدربار احضار می کند و راجع برفع تعطیل پاسبان ها مدتی مذاکره و اطمینان می دهد که حقوق آن ها پرداخته خواهد شد فوراً هم مبلغ 25 هزار تومان حواله می دهد که بابت حقوق معوقه تأدیه شود و بقیه را هم متدرجاً حواله نموده پرداخت گردد.

بر اثر این اقدامات عصر 22 شعبان پاسبان ها را راضی می که فوراً مشغول خدمت شوند این اعتصاب نزديك سه روز بطول انجامید و بدین ترتیب خاتمه یافت.مشیرالدوله در برابر این تحریکات همچنان پست خود را محفوظ و از استعفا خودداری نمود.

ص: 57

14.ملاقات با رئیس الوزراء

در اواخر برج حمل عده ای از اصناف و تجار ومعاريف تهران که عده آن ها قریب یکصد نفر می شدند بدر بار رفته با رئیس الوزراء راجع به تحصن عده ای در سفارت شوروی و عده ای در حضرت عبدالعظیم و عده ای در مجلس مذاکره می کنند و از نتیجهٔ اقدامات دولت برای جلوگیری از این وقایع سؤال می نمایند مشیرالدوله در جواب اظهار می کند که بزودی از طرف دولت اقدامات اساسی و مؤثری در رفع و جلوگیری این قضایا بعمل خواهد آمد و حضرات هم باید اطمینان داشته باشند که دولت بیشتر در صدد است که قضایا را بصورت خوشی خاتمه دهد.

سپس چند نفر از این عده تقاضای ملاقات انفرادی می کنند محرمانه راجع به تعدیات سردارسپه با رئیس الوزراء مذاکره می نمایند ولی مشیرالدوله پس از استماع بیانات آن ها پاسخ صریحی نداده فقط گوید که مشغول است طرحی بریزد و قضایا را بصورت خوبی خاتمه دهد.

لایحه دولت

مشیرالدوله مردی وطن دوست و در عین حال محتاط بود. عملیات سردار سپه هم وی را دچار نگرانی و تشویش کرده بود و نمی خواست که رسماً هم با سردار سپه گلاویز شود و از طرفی زورش نمی رسید موقعیت مملکت هم اجازه نمی داد که استعفا نماید کابینه هم دچار تزلزل بود و سردار سپه هم برای سقوط کابینه محرمانه اقدامات و تحریکات می نمود شاه و ولیعهد هم در اروپا بودند چاره ای جز شرکت دادن نمایندگان مجلس در امور دولت و نظارت بر عملیات سردار سپه بخاطرش نرسید. بالاخره برای تثبیت كابينه و استحكام موقعیت آن لایحه ای تنظیم و در تاریخ 22

شعبان به مجلس تقدیم و

ص: 58

تقاضا نمود که هیئتی مرکب از دوازده نفر از نمایندگان مجلس انتخاب و با دولت در کلیه امور تشریک مساعی نمایند تا بدین وسیله اولا موقعیت کابینه را محکم نموده ثانیاً رفتار و عملیات سردارسپه را به مجلس نشان بدهد شاید سردار سپه اندکی تنبه حاصل نموده و او بتواند با این تدبیر قدری سردار سپه را محدود و از مداخلات بیجا و غیر قانونی وی در امور کشور جلوگیری بعمل آورد. بنابراین روز 21 شعبان (29 حمل 1301) لایحۀ ذیل را به مجلس تقدیم و تقاضای فوریت و تصویب آن را خواستار شد. مجلس هم در جلسه 30 حمل 1301 لایحه مزبور را بتصویب رسانیده هیئتی انتخاب و به دولت معرفی نمود.

مقام محترم مجلس مقدس شورای ملی شیدالله ارکانه

«در بدو تشکیل کابینه حاضره در مجلس اظهار کرد که دولت همان پروگرام مصوبه مجلس را تعقیب و مواد آن را متدرجاً بموقع اجرا خواهد گذاشت و در این مدت دو ماه و اندی سعی دولت مصروف بهمین مطلب بوده است در این طریق از طرف دولت اقداماتی بعمل آمده است که در موقع خود پس از بدست آمدن نتیجه قطعی بعرض مجلس شورای ملی می رسد همچنین در باب اصلاح ادارات چه بوسیلهٔ جلب مستخدمین خارجی که دولت مشغول تهیه کردن موجبات آن می باشد و چه بوسیلهٔ تقلیل بودجه در حدود اعتبارات مصوبه و پیشنهاد لوایح قانونی به مجلس اقدامات مقتضیه را کرده و بعضی مسائل در دست اقدام است از قبیل بودجه عایدات و لایحه راجعه بخالصجات انتقالی و غیره که نتیجه آن به مجلس قریباً عرضه خواهد شد تعقیب مسئلۀ امتیاز نفت شمال و اقدامات مقتضیه در باز کردن بازار های تجارتی برای امتعه داخلی و مسئلۀ ترانزیت و تهيه وسائل حمل و نقل و مطالعات لازمه برای بستن مقاولات تجارتی مسائلی است که دولت حاضره در باب آن ها اقدام کرده و امیدوار است که با مساعدت دول

ص: 59

مربوطه موفقیت حاصل شود بنابر آن چه در فوق گفته شد خط مشی دولت معین بوده و اگر مقتضیات خاصی نبود تصدیق نمایندگان محترم لازم نمی آمد ولی اوضاع عمومی و لزوم اصلاحات اساسی داخلی در مملکت ملاحظه فقر عمومی، ملاحظهٔ بیکاری و پریشانی مردم ملاحظة تعقیب اصلاحات شروع شده و تعيين مقدرات مملکت در آتیه اتخاذ خط مشی ثابت تری را فعلا الزام می نماید. البته مؤثرترين عامل اصلاحات عام المنفعه است این مقصود نیز میسر نخواهد شد مگر بوسیلهٔ وحدت نظر که باید مابین مجلس شورای ملی و دولت حاصل شده و هر دو هادی افکار عمومی گردند بنابراین لازمترین چیزی که بنظر می آید تعیین و تعقیب خط مشی واحدی است مابین مجلس شورای ملی و دولت البته محتاج بذکر نیست که با اوضاع فعلی اتخاذ خط مشی معروضه باید با مطالعه و با سنجش وائل موجوده مماکی و در نظر گرفتن مصالح عمومی باشد. نباید فراموش کرد که خوب و بد مملکت متوجه همه بوده و در مسئولیت پیش آمد ها همه شريك و سهیم می باشیم برای این که دولت بتواند در مسائل مهمه مملکتی با ملاحظه اوضاع کنونی تصمیمات مقتضی اتخاذ بكند لازم است چنان که این خط مشی باید با موافقت نمایندگان محترم اتخاذ و تعقیب گردد و چون لازم است که برای پیش بینی آتیه در رئوس مسائل مملکتی و در جریان های فعلی اطراف کار سنجیده شده و مطالعات عمیقه از طرفین بعمل آيد لهذا مطابق اصل «34» قانون اساسی از مجلس شورای ملی تقاضا می شود که کمیسیونی مرکب از دوازده نفر از نمایندگان محترم انتخاب بشود که با دولت داخل مطالعه و تبادل نظر شده خط مشی آتیه مملکت و تهیه موجبات اصلاحات لازمه با سنجیدن اطراف کار معین گردد که پس از تبادل نظر و تصویب سایر نمایندگان محترم بموقع اجرا گذارده شده و موجبات وحدت عملیات مجلس شورای ملی و دولت بیش از پیش فراهم آید.»مشير الدوله - رئيس الوزراء

ص: 60

15.مقدمات سقوط کابینه مشیر الدوله

قرائتخانه ...!

عصر روز 26 شعبان 1340 قمری در قرائتخانه جمهور بنابر معمول سخنرانی بود ضیاء الواعظین که سمت نمایندگی مجلس را داشت علیه مشیرالدوله و تقريبا له سردار سپه سخنرانی می کند. ولی مجد الاسلام نامی از مشیرالدوله دفاع و به سردار سپه بدگویی می کند بالنتيجه کار از مناقشه بمشاجره و زد و خورد می کشد و پاسبان در قضايا مداخله می کند ناگهان جمعیت قرائتخانه که در حدود صد نفر بودند بنابر توطئه قبلی بطرف مجلس حرکت می نمایند.

مستحفظین مجلس از بیم اغتشاش درب مجلس را می بندند سید نصرالله سابق الذکر که در صحن وزارت دادگستری هم سابقه بالای درخت رفتن را داشت پشت درب مجلس شروع بنطق می کند و اولتیماتوم می دهد که اگر تا پنج دقیقه دیگر در مجلس باز نشود به سفارت روس پناهنده خواهیم شد فوراً در باز می شود و مردم بداخل مجلس می ریزند و پس از تظاهرات و نطق هائی که علیه کابینه مشیرالدوله ایراد می شود از مجلس خارج می گردند این تظاهرات ظاهراً بنظر می رسید که ساده و طبیعی و خالی از شایبه سیاسی باشد وعده نامبرده با مشیرالدوله مخالف و با سردار سپه موافق باشند ولی باطن امر این بود که سردارسپه می خواست به مشیرالدوله بفهماند که اگر رئیس الوزرا و رئیس مجلس مردم را علیه او تشویق به تحصن در مجلس می کنند سردارسپه هم عاجز نیست که مردم را بر علیه کابینه و مجلس بشوراند.

تظاهرات در مجلس

از روز دوم ماه رمضان که معمولا مردم برای گذرانیدن وقت در مسجد شاه تهران و مسجد سپهسالار جدید جمع می شدند عده ای از

ص: 61

موقع استفاده کرده می خواستند که در مسجد شاه نطق هائی علیه کابینه ایراد نمایند ولی پاسبان ها مواظب بودند و جداً در قضیه دخالت کرده و هر کس صحبت می کرد فوراً جلب و به کلانتری فرستاده می شد تا این که روز هفتم ماه رمضان در مسجد سپهسالار جدید سردار منتصر و حسین نوری زاده و ناصر الذاكرين (زين العابدین فروزش) که جزو طرفداران سردار سپه بودند گویا علیه مشیرالدوله می خواستند سخنرانی کرده و تظاهراتی بنمایند ولی مردم موضوع را دریافته هياهو و صدای صلوات از اطراف بلند می شود و نمی گذارند که حتی يك كلمه حرف آن ها را هم کسی بشنود دو روز قبل از این واقعه یعنی پنجم رمضان مؤتمن الملك (رئيس مجلس) بدواً به متحصنين مجلس می گوید که در عملیات خودشان تظاهرات نکنند و سپس خواهش می نماید که متحصنین صبر نموده تا چند روز دیگر که رئیس الوزراء استعفا می دهد مطالب آن ها را بارئیس الوزرای جدید قطع و حل و فصل نماید.

واقعه مسجد جامع

دو سه روز قبل از ماه رمضان سردارسپه سید محمد رضای خراسانی را که در مسجد جامع وعظ می نموده احضار می کند و به او تکلیف می نماید که در ماه رمضان برله او حرف بزند و مبلغ دو هزار ریال هم به او می دهد سید محمد رضای واعظ در پاسخ می گوید که من داخل سیاست نمی شوم و پول را هم رد می کند. روز چهارم رمضان هنگامی که سید مشغول و عظ بوده کاغذی از سردار سپه به او می رسد که اکیداً از منبر رفتن ممنوع می باشید شخص نامبرده هم در حاشیه کاغذ می نویسد اطاعت می شود و از منبر پایین می آید.

16.سقوط کابینه مشیر الدوله و علت استعفاء

روز دهم ماه رمضان 1340 قمری (هیجدهم ثور 1301

ص: 62

خورشیدی) کابینه مشیرالدوله سقوط می کند رئيس الوزراء استعفای خود را تلگرافاً بعرض احمد شاه می رساند سردار سپه هم بدون آن که سمتی داشته باشد کلیه معاونین وزارت خانه ها را احضار و به آن ها امر می کند کمافی السابق مشغول کار باشند و گزارش امور را به وی اطلاع دهند و خودش هم شب به مجلس می رود.

روزنامه حقیقت شرحی از اختلاس های سردار اعتماد رئیس قورخانه در روزنامه خود می نویسد و نسبت به بعضی افسران که از موقعیت خود سوء استفاده کرده بودند اعتراض می نماید این موضوع بگوشۀ قبلی سردار سپه بر می خورد و از رئیس الوزراء تقاضای توقیف روزنامه نامبرده را می نماید مشیرالدوله قبول نمی کند سردار سپه ابتدا بوسیلهٔ سالار نظام و در دفعه ثانی بوسیلهٔ محمود آقا حاکم نظامی تهران به مشیرالدوله پیغام می دهد یا روزنامۀ حقیقت را توقیف کنید یا می سپارم که دیگر به دربار راهتان ندهند.

با این ترتیب مشیرالدوله چاره ای جز استعفا بخاطرش نمی رسد و کابینه با این وضع سقوط می نماید شب چهاردهم رمضان سردار سپه به مجلس رفته و در کمیسیون 12 نفری توضیح می دهد که من چنین پیغامی را به مشیرالدوله نداده ام و سوء تفاهم شده است من پیغام دادم اگر بنا باشد روزنامه نویس این طور بنویسد و توقیف نشود ما را به دربار راه نخواهند داد.

ملاقات نمایندگان با مشیرالدوله

پس از مذاکرات سردار سپه با وکلا سه نفر از اعضای کمیسیون دوازده نفری مرکب از آشتیانی نصرت الدوله مساوات برای مذاکره با مشیرالدوله به منزل مشارالیه رفته در ضمن ملاقات اظهار می کنند که در پیام سردارسپه سوء تفاهمی حاصل شده و مطابق اظهاراتی که در کمیسیون دوازده نفری نموده گویا چنان اظهاری نکرده است پس از رفع سوءتفاهم راجع به پس گرفتن استعفا و مداومت در کار و حسن

ص: 63

اعتماد مجلس شورای ملی با مشیرالدوله مذاکرات مفصلی می نمایند.ضمناً اضافه می کنند که سردار سپه در کمیسیون گفته است من موافق با تمایلات مجلس شورای ملی بوده هر گونه تصمیمی که از طرف مجلس اتخاذ شود مطیع خواهم بود و فوراً بموقع عمل خواهم گذاشت.

مشیرالدوله در پاسخ اظهار می کند که قسمت سوءتفاهم مرتفع گردید ولی بعلل دیگر نمی توانم در کار مداومت بنمایم بنابراین بر استعفای خود باقی می باشم.

تلگراف احمد شاه

روز 14 رمضان (22 ثور) جواب تلگراف استعفای مشیرالدوله از طرف احمد شاه می رسد مشعر بر این که از استعفای شما کمال تأسف دارم ولی بواسطهٔ دوری از جریان امر بی اطلاع هستم تلگرافی به مؤتمن الملك رئیس مجلس شورای ملی مخابره نمودم که عقاید و نظريات مجلس را در این خصوص به من اطلاع دهند.

تلگراف احمد شاه به مؤتمن الملك مبنی بر این بود که افکار و نظريات مجلس شورای ملی را راجع به انتخاب رئيس الوزراء و تشکیل کابینه اطلاع دهد.

17.فراکسیون های مجلس و تشکیل کمیسیون دوازده نفری

از عصر روز 15 رمضان (23 ثور) فراکسیون های مجلس شورای ملی تشکیل و راجع به کابینه و اتخاذ تصمیم قطعی مذاکراتی می نمایند بالاخره پس از افطار مجدداً جلسه فراکسیون ها تشکیل می شود و پس از مدتی مذاکره جلسه خصوصی انعقاد می یابد و بالاخره اکثریت مجلس راجع به رد استعفای مشیرالدوله توافق نظر حاصل می کنند و مجلس توافق نظر خود را به مشیرالدوله اعلام می نمایند ولی مشیر الدوله قبول نمی کند.

ص: 64

تشکیل کمیسیون 12 نفری

عصر روز 15 رمضان سردار سپه تشکیل فوری کمیسیون دوازده نفری را برای اظهار پاره ای مسائل فوری تقاضا می کند و کمیسیون در ساعت یازده شب تشکیل و سردار سپه هم در کمیسیون نامبرده حاضر می شود(گویا تقاضا داشته که مجلس با ریاست وزرایی وی توافق نظر حاصل کند ولی چون این موضوع عملی نبود سردار سپه اظهار کند که پس در این صورت لازم است هر چه زودتر نمایندگان توافق نظر حاصل نموده رفع بحران بشود زیرا ادامه بحران اسباب تعویق کار های عمومی و نگرانی مردم خواهد شد و اتخاذ تصمیم قطعی از طرف مجلس شورای ملی ضروری است.)

تلگراف احمد شاه

روز 16 رمضان از طرف احمد شاه تلگرافی به سردار سپه مخابره می شود مشعر بر این که راجع به استعفای آقای مشیرالدوله تلگرافی به آقای مؤتمن الملك رئيس مجلس شورای ملی نموده ام که عقاید و افکار نمایندگان را به من اطلاع دهند تا موقع رفع بحران باید در حفظ امنیت کشور و اوضاع عمومی کمال مراقبت را داشته باشید.

18.جلسه خصوصی مجلس و تمایل مجلس به مشیر الدوله

نیم ساعت بعد از نصف شب روز 15 رمضان جلسه خصوصی نمایندگان مجلس تشکیل می شود در جلسهٔ مزبور عموم نمایندگان تجدید اعتماد و لزوم بازگشت مشیرالدوله را اظهار کرده راجع به جواب تلگراف احمد شاه و موقع مخابره آن هم اختلاف نظر حاصل می شود عده ای از نمایندگان که بیشتر آن ها منتسب به جمعیت اصلاح طلب (معروف باکثریت) بودند عقیده داشتند که قبلا بایستی مذاکرات بین مجلس و مشیرالدوله که در این چند روزه در جریان

ص: 65

بوده تعقیب و پس از حصول نتیجه بعرض جواب مبادرت شود عده ای دیگر از نمایندگان تقدیم جواب تلگراف شاه را بفوریت لازم دانسته و بالاخره موکول به رأی مجلس گردید.

از 64 نفر نمایندگان حاضر در جلسه خصوصی باکثریت 33 نفر مقدم داشتن تلگراف را تصویب کردند و قرار شد جواب تلگراف روز 16 رمضان مخابره شود بالاخره روز 16 رمضان (24 ثور) تلگرافاً مجلس تمایل خود را نسبت به مشیرالدوله به شاه اظهار نمود.

تلگراف احمد شاه

روز پنجشنبه 21 رمضان 1340 قمری تلگراف زیر از طرف احمد شاه راجع به ریاست وزرایی مشیرالدوله واصل گردید.

جناب اشرف مشیرالدوله رئيس الوزراء

«مراتب اعتماد من نسبت به شما محتاج به اظهار و بیان نیست بطوری که در تلگراف سابق گفته بودم اظهار کناره جوئی شما موجب کمال تأسف و نگرانی بوده احساسات مجلس شورای ملی هم که تلگرافاً اظهار کرده اند نظریات مرا تأیید می نماید تصور می کنم با وظیفه مخصوصی که دارید مقتضی است بدون تأمل از استعفای خودتان صرفنظر نموده و جداً به ادای تکالیف خدمت به مملکت مداومت نمائید امیدوارم انشاءالله با مساعدتی که از طرف مجلس شورای ملی مشهود است کاملا باجرای مصالح مملکت و موجبات عمومی موفق باشید.»

متعاقب وصول تلگراف فوق جمعی از نمایندگان در نتیجه تصمیمی که در جلسه خصوصی اتخاذ کرده بودند مشیرالدوله را ملاقات راجع بقبول مسئوليت مذاکرات مبسوطی می نمایند ابتدا مشیرالدوله کاملا از قبول ریاست وزرایی خودداری نموده سپس برخی از نمایندگان محرمانه به وی اظهار می نمایند که اگر قبول نكنيد يك بحران طولانی ایجاد خواهد شد و سردار سپه هم بنفع خود اقداماتی می کند ممکنست

ص: 66

خطرات بیشماری برای کشور در بر داشته باشد.

بالاخره مشیرالدوله متعاقب این اقدامات و اصرار نمایندگان ریاست وزرایی را قبول و قرار می شود که دوسه روزه کابینه را تشکیل و به مجلس معرفی نماید.

مشیرالدوله مسئولیت کابینه را بعهده گرفته مشغول تشکیل آن گردید ولی ضمن انتخاب وزراء خود سردار سپه شب دوشنبه 25 رمضان بدهیئت وزراء می رود و تا نیم ساعت از نصف شب گذشته با مشیرالدوله مذاکره می کند و این مذاکرات دایر بر این بود که سردار سپه می خواست چند نفر از وزراء را به میل خود به رئيس الوزراء تحميل کند و این تقاضایی بود مشیرالدوله نمی توانست انجام دهد. مشیرالدوله دچار محظورات غریبی شده بود زیرا از يك طرف در نتیجۀ اصرار و رأی اعتماد کامل مجلس شورای ملی و تلگراف اکید احمد شاه و اظهار اشتیاق و میل کلیه عناصر آزادیخواه خارج از مجلس مجبور به قبول کار بود و از طرف دیگر سردار سپه و رفتار و اعمالش را به چشم می دید و تمام تحریکات و مقدمات اشتباه کارانه ای که از طرف عده ای مفسده جو در ظرف یک ماه و نیم اواخر کابینه خود دیده بود تجدید آن را پیش بینی می نمود و از توقعات بیجای سردار سپه هم راجع به انتخاب وزراء مخالف و ناراضی بود قبل از آن که در اطراف وزرای کابینه خود مطالعاتی بعمل آورد با سردار سپه مذاکره کرد و حدود توقعات وی را استفسار نمود و متوجه شد که کار کردن با سردار سپه کار آسانی نیست و با روح مسالمت آمیزی که در خویش می بیند جوال رفتن با سردار سپه از عهده او خارج است و نمی تواند بار مسئولیت مملکت را بعهده گیرد و این کار حریف زورمندی را می خواهد و خستگی مزاج هم اجازه نمی دهد که وارد مبارزه و مناقشه با سردارسپه شود بالاخره چاره ای جز استعفای خود ندیده روز 26 رمضان 1340 (2 جوزای 1301) مجدداً استعفا داد.

ص: 67

19.تجدید بحران

وصول تلگراف احمد شاه دایر بر رد استعفای مشیرالدوله و اعتماد کامل مجلس شورای ملی همه به تجدید قبول مسئولیت مشیرالدوله امیدوار شده و حتی مشارالیه هم بهیئت وزراء دو سه روزی حاضر و مشغول رسیدگی بکار های معوقه کشور گشته در ضمن هم مشغول مطالعه در تشکیل کابینه بود مجلس شورای ملی نیز قرار بود که جلسه علنی خود را تشکیل دهد ولی روز 26 رمضان مشیرالدوله سه نفر از نمایندگان فراکسیون های پارلمانی اصلاح طلب اقلیت و بیطرف را احضار کرده تصمیم قطعی خود را راجع به استعفاء و عدم امکان مداومت مسئولیت ریاست وزرایی را اظهار داشت شب 27 رمضان مجلس شورای ملی بامید رفع بحران تصمیم انعقاد جلسه علنی را داشت ولی نمایندگان دستجات بیطرف اصلاح طلب و اقلیت اظهارات و تصمیم قطعی مشیرالدوله را به مجلس شورای ملی اطلاع دادند عموم نمایندگان پس از مذاکرات زیاد و شور مبسوط در اطراف این مسئله تصمیم گرفتند که نمایندگانی نزد مشیرالدوله فرستاده بهر طریق هست ایشان را متقاعد کنند و یا علل واقعی استعفا را استفسار نموده مستحضر شوند ضمناً تصمیم گرفتند که در موقع ملاقات نمایندگان از مشیرالدوله متقاعد ساختن ایشان عدم دخالت خود را نسبت به اعضای کابینه اظهار داشته و انتخاب وزراء را کاملا بنظر خودش واگذار نمایند.

نمایندگان ذیل: مدرس ،آشتیانی، نصرت الدوله، سلیمان میرزا، مساوات و دولت آبادی از طرف دستجات پارلمانی برای ملاقات با مشیرالدوله انتخاب و چون سردار سپه هم در همان موقع به مجلس آمده بود نصرت الدوله پیشنهاد کرد که باتفاق سردار سپه ملاقات با مشیرالدوله صورت گیرد.

این عده مقارن نصف شب به منزل مشیرالدوله رفتند مذاکرات نمایندگان با مشیرالدوله بطول انجامید بالاخره هر چه اصرار کردند

ص: 68

بهیچ وجه حاضر به قبول مسئولیت نشد و عدم مراجعت خود را چون سردار سپه حضور داشت مربوط به خستگی فوق العاده اظهار کرد بالنتیجه چون دو ساعت و نیم از نصف شب گذشته بود و موقع مذاکرات دیگر باقی نمانده بود نمایندگان چون نتیجه ای از مذاکرات خود نگرفتند بقیه مذاکرات را به روز بعد (روز 27 رمضان) موکول کرده از منزل مشیرالدوله خارج شدند پس از خروج نمایندگان عده ای از مدیران جراید نزد مشیرالدوله رفته و در همین موضوع و رد استعفا مذاکرات مفصلی نمودند حتی بعضی از آن ها تقاضا کردند که تا ورود شاه این مسئولیت را بعهده گیرد ولی مشیرالدوله جداً استعفای قطعی و عدم مداومت در کار را اظهار داشت.

روز بعد نیز مدرس ،آشتیانی نصرت الدوله سلیمان میرزا و مساوات مقارن پنج ساعت بعد از ظهر مجدداً به منزل مشیرالدوله رفته و در تعقیب مذاکرات جلسه قبل اظهاراتی نمودند و پس از استماع جواب قطعی مشیرالدوله نمایندگان اظهار داشتند که نمایندگان مجلس به این اظهارات قانع نمی شوند و ما نیز نمی توانیم این نظریهٔ بی دلیل و اظهار خستگی را به نمایندگان اظهار داریم بنابراین بهتر اینست خودتان به مجلس آمده مجدداً با تمام و کلا مذاکراتی بنمائید یا شما آن ها را قانع کنید و یا آن ها شما را قانع می کنند پس از مدتی مذاکرات مشیرالدوله این پیشنهاد را پذیرفته باتفاق نمایندگان به مجلس می رود ورود مشیرالدوله به مجلس اسباب مسرت و امیدواری نمایندگان شده عموم نمایندگان تصور می کردند بحران ثانوی رفع شده و مشیرالدوله قبول مسئولیت نموده است ولی پس از مذاکرات نمایندگان و رد قطعی مشیرالدوله مجدداً موجب یأس نمایندگان مجلس شد.

20.جلسه خصوصی مجلس

جلسه خصوصی فوراً در تحت ریاست مدرس تشکیل گردید

ص: 69

سلیمان میرزا خلاصه مذاکرات را در جلسه خصوصی اظهار کرد عده زیادی از نمایندگان تقاضا کردند که مشیرالدوله در جلسهٔ خصوصی حاضر شده شاید موفق بقانع کردن ایشان بشوند. متعاقب آن عده ای از نمایندگان به کمیسیون خارجه رفته مشیرالدوله را به جلسه خصوصی بردند در جلسه خصوصی نمایندگان اظهاراتی مبنی بر تمایل قطعی خود نسبت به مشیرالدوله بیان نموده پس از آن مشیرالدوله هم شرحی دایر بر تشکر از حسن ظن نمایندگان اظهار کرد و سپس گفت وقتی که مجدداً مسئولیت را قبول کردم و سر کار رفتم احساس کردم که وضعیت مزاجی و موقعیت کشور اجازه کار کردن نمی دهد بنابر این آمده ام که اولا تشکر کرده و ثانیاً تصمیم قطعی خود را اظهار دارم و نیز تذکر می دهم که در این موقع که همۀ نمایندگان تا اندازه ای مسبوق هستند بحران خطرناک بوده بایستی هر چه زودتر رفع بشود.

پس از اظهارات مشاراليه مجلس تصمیم گرفت مجدداً اظهار تمایل به مشیرالدوله نموده و در صورت عدم قبول مسئولیت تقاضا کنند علت استعفای مشارالیه را سؤال نمایند در این هنگام آقا شیخ اسدالله شرحی دایر بر این که باید تعارف را کنار گذاشت و حقایق را گفت اظهاراتی نموده و گفت شاید علت عمده این استعفا عدم صمیمیت بعضی از نمایندگان باشد فوری از طرف تمام دستجات صدای اعتراض بلند شد و حملاتی به آقای شیخ اسدالله نموده مشارالیه هم فوراً خطاب به نظام الدوله کرده و گفت خود شما در جلسه دیروز عقیدهٔ مخالف عقیده عموم نمایندگان داشتید و تمام نمایندگان شنیدند. پس از رد و بدل این اظهارات مجدداً برای آخرین مرتبه مشیرالدوله اظهار کرد من هیچ دلیلی جز خستگی و عدم توانایی بار مسئولیت فعلی مملکت ندارم سپس از جای برخاسته خارج شد. این پیش آمد در عموم نمایندگان و عموم طبقات آزادیخواه مؤثر و اسباب تألم واقع شد.

ص: 70

21.تلگراف مجلس به احمد شاه

پس از آن که چند جلسه فراکسیون های مجلس مشغول تبادل نظر بودند بالاخره روز دوم شوال 1340 قمری (نهم جوزای 1301) جلسه خصوصی مجلس برای اتخاذ تصمیم قطعی در رفع بحران تشکیل گردید و در جلسه مزبور مذاکره شد که احمد شاه از استعفای ثانوی و قطعی مشیرالدوله مطلع نشده است زیرا برای مرتبۀ دوم تلگرافی به شاه مخابره نشده که مشیرالدوله مجدداً استعفا داده است. بنابراین تصمیم گرفتند که فوراً از طرف مجلس تلگرافاً خبر استعفای مشیرالدوله را عرض و رفعبحران را تقاضا نمایند.

اقدام جدید نمایندگان و اصرار شاه در نگهداری مشیرالدوله

نیز در همین روز (دوم شوال) قبل از آن که جلسه خصوصی تشکیل شود و هنگامی که فراکسیون ها در شرف تشکیل بودند عده ای از نمایندگان مرکب از اقلیت اصلاح طلب و بی طرف قطعنامه ای راجع به تشکیل حکومت مقتدر و فعال نوشته بامضا رسانیدند و نمایندگانی که تا تشکیل جلسه خصوصی ذیل آن را امضا کرده بالغ بر بیست و پنج نفر بودند بعلاوه نمایندگان مزبور تصمیم انحلال تمام فراکسیون ها و تشکیل فراکسیون واحد جدیدی را گرفته بودند منتهی تصمیم اخیر عملی نشد.

دولت آبادی در حیات یحیی دربارهٔ اصرار شاه در نگاهداری مشیرالدوله چنین می نویسد:«ریاست مشیرالدوله باصرار شاه است که او بتواند قانون اساسی را حفظ کند که نگاه دارنده سلطنت او بوده باشد. شاه تصور می کند این کار در این وقت از مشیرالدوله ساخته است و خواهد توانست که سردار سپه را وادارد در مقابل قانون اساسی سلام نظامی داده او را حاکم بر خود بداند اما در صورتی که برای خود شاه در مقام سلطنت قدرت اختیاری نیست برای دست نشانده

ص: 71

وی در مقام ریاست دولت چه قدرت و اختیاری خواهد بود.»

22.ورود محمد حسن میرزای ولیعهد به تهران

در مجلد اول ابن تاریخ ضمن وقایع بعد از کودتا گفته شد که ولیعهد محمد حسن میرزا بعلفی چند که در آن جا ذکر شده به اروپا

مسافرت کرد و همین طور هم در مسافرت بود تا این که از طریق بصره به بغداد و از آن جا حرکت کرده روز 10 جوزا به کرمانشاهان ورود و روز یازدهم جوزا هم يعرف همدان حرکت کرد و روز چهاردهم جوزاً به تهران وارد شد برنامه ای که جهت ورود ولیعهد ایران تهیه شده بود به ترتیب ذیل بوده است:

در موقع ورود موكب والاحضرت وليعهد بدباغ سردار محتشم

ص: 72

لوازم تشریفات از موزيك و شليك توب بعمل آمد. شاهزاده اعتضاد السلطنه (نایب السلطنه) و سایر شاهزادگان و سردار سپه در باغ سردار محتشم برای عرض تبريك شرفیاب شدند انیان و اشراف و

ص: 73

رؤسای ادارات و محترمین و تجار و رؤسای اصناف در خیابان داخل باغ سردار محتشم برای تشریفات و احترامات ورود حاضر شده بودند. پس از قدری توقف در باغ سردار محتشم بسوی شهر حرکت می نماید، خط سیر در شهر خیابان باغشاه (خیابان امام خمینی فعلی) میدان توپخانه خیابان ناصریه (ناصر خسرو) و از درب شمس العماره نیز موزيك، سرود ملی مترنم بود. در موقع حرکت از باغ سردار محتشم اول کالسکه ولیعهد محمد حسن میرزا، دوم کالسکه شاهزاده اعتضادالسلطنه و شاهزاده ناصرالدین میرزا که متفقاً سوار شده بودند کالسکه سوم وزارت جنگ و وزارت دربار که متفقاً سوار شده بودند. بعداً سایر کالسکه ها به ترتیب تقدم حرکت کرده بودند. در جلو کالسکه ولیعهد امیرآخور و کالسکه چی باشی همایونی و در جنبین کالسکه حاکم نظامی تهران و رئیس شهربانی و در عقب کالسکه 3 نفر از افسران ارشد نظامی و دو نفر پیشخدمت ولیعهد سواره ملتزم رکاب بودند از درب دروازه باغشاه تا درب شمس العماره همه جا قزاق سواره و پیاده و پاسبان صف کشیده بودند.

23.نگرانی نمایندگان از بحران

نقل از صورت مذاکرات مجلس مورخه 16 جوزای 1301

لایحۀ اعزام 60 نفر محصل نظامی به اروپا مطرح شده بود که آشیخ اسدالله محلاتی تقاضای خروج از دستور کرده رأی گرفته تصویب شد.

رئیس - آقای حاج شیخ اسدالله

حاج شیخ اسدالله - بلی قانونی که چند جلسه در مجلس مطرح بود راجع بدو حقوق الحمدلله از مجلس گذشت خوشوقتم از این که گذشت يك قدری باید در اوضاع جاریه وارد شده و در وضعیات کنونی نظر کنیم و در حالت بحران و در اوضاع و احوال مملکت دقت نمائیم ببینیم اوضاع و احوال مملکت ما در چه حال است. بحران

ص: 74

طول خواهد کشید. همه می گویند طول کشید چرا طول کشید؟ بعضی از جراید نسبت طول بحران را به وکلا و مجلس می دهند (یکی از نمایندگان - این طور نیست) بعضی نسبت می دهند و بعضی هم شاید نظریات دیگر داشته باشند بنده همین قدر نسبت بطول بحران که به وکلاء و مجلس داده می شود عرض می کنم که مجلس موجد و واضع قانون است نمی تواند خودش بر خلاف قانون اقدامی بکند و باید عملیات مجلس مطابق موازین قانون باشد در موقع بحران ببینیم قانون اساسی به مجلس و وکلاء چه اختیاری داده است در قانون اساسی می گوید: اعلیحضرت باید رئیس الوزرائی معین و به مجلس شورای ملی معرفی نماید قانون اساسی حق تعیین رئيس الوزراء را به شاه داده است پس از معرفی رئیس الوزراء و معرفی کابینه نمایندگان در اطراف پروگرامی که آن رئیس الوزراء به مجلس تقدیم می نماید مذاکره و اگر پروگرام مطابق مرام مجلس شد رأی می دهد و اگر مخالف شد رد می نماید این اختیاریست که قانون اساسی به وکلاء داده است.

بلی اعلیحضرت در ایران نیست و در پاریس تشریف دارند پس از استعفای آقای مشیرالدوله که حقاً باید به اعلیحضرت استعفا داده شود قانون اساسی پیش بینی نکرده است که در موقع غیبت اعلیحضرت چه باید کرد؟ حتی راجع به نایب السلطنه هم که پیش بینی نشده است استعفاء مخابره شد و طول کشید جوابی نرسید یك نفر رئيس الوزراء اعلیحضرت معین نکردند مجلس شورای ملی برای این که بحران طول نکشد تلگرافی کرد که چون آقای مشیرالدوله از تشکیل کابینه استنکاف دارند خوب است اعلیحضرت زودتر تکلیفی معین کنند که بحران خاتمه یابد متأسفانه تا بحال بنده که خبر ندارم گویا جوابی نرسیده شنیده می شود تلگرافاتی در جریان است بین نایب السلطنه و اشخاص دیگر که من مسبوق نیستم ولی عرض می کنم مطابق سابقه که در مجلس بوده است بعد از استعفای رئيس الوزراء اعلیحضرت مراجعه

ص: 75

به مجلس و برای این که پس از معرفی مجلس رد کند تمایلات مجلس را می خواسته است مقام ریاست هم جلسه خصوصی تشکیل و تمایل مجلس را معین و به اعلیحضرت اطلاع می دادند و اعلیحضرت هم آن شخص را به مجلس معرفی می نمودند تا بحال يك همچو نظریه از مجلس خواسته نشده است بنده تصدیق می کنم که بحران خیلی طول کشیده است و عقیده دارم که اگر آقایان موافق باشند تلگراف مجددی به اعلیحضرت شده و موقعیت حاضره خاطر نشان شود دیگر بسته است بنظر آقایان (صحیح است) طول بحران مربوط به وکلاء نیست و هر وقت اعلیحضرت تمایلات مجلس را خواست مجلس او را معین می کند ولی چون نشده است نمی تواند اقدامی بکند یا رئيس الوزرایی معین کند یا کسی را معرفی نماید برای این که بوضعیات کنونی خاتمه داده شود و برای این که از این هرج و مرج هایی که در اطراف مملکت تهیه شده است جلوگیری شود بنده باز پیشنهاد می کنم که اگر آقایان موافقت کنند يك تلگراف دیگر در تعقیب تلگراف اولی مخابره شود تا این که کابینه زودتر تشکیل و موفق شود به این که به این اوضاع اسفناک خاتمه دهد بنده عرض نمی کنم که این هرج و مرج ها تأثیر بحران یا دست های اجنبی است یا غیره است ولی بعضی را پرت ها که رسیده است بعرض آقایان می رسانم و از آقایان پس از قرائت این را پرت تقاضای مساعدت می کنم که البته بملاحظه نمایندگی که آقایان دارند با من هم صدا شده و مساعدت کنند که یک فکری برای خاتمه دادن بوضعيات آن جا بشود و در مقام نمایندگی تمام نمایندگان مکلف هستند که مساعدت کنند برای اصلاحات اگر دولت نیست قوای تأمینیه و نظامی که هست وزارت داخله و ادارات مرتب آن رتب آن موجود است فرمانده کل قشون هست.

رئيس مجلس (مؤتمن الملك) اظهار کرد که برای اطلاع خاطر نمایندگان عرض می کنم که الان از طرف اعلیحضرت تلگرافی رسیده است و برای رفع سوء تفاهم هم گمان می کنم مذاکرات آقا شیخ

ص: 76

اسدالله کفایت کند اگر اجازه دهید تلگراف اعلیحضرت قرائت و بعد تشریف می برید جلسه خصوصی و تمایلات خود را معین می کنید.آقای شیخ اسدالله اظهار کرد که بنده هم را پرت ها را نمی خوانم زیرا اسباب تأثر نمایندگان خواهد شد ولی عرض می کنم که نصف شهر گلپایگان غارت شده است زیرا که خود اهالی که اسلحه ندارند و قوۀ هم کافی نیست(پس از اتمام مذاکرات با حالت گریه از مجلس خارج شد.)

تلگراف اعلیحضرت احمد شاه که در همان موقع رسیده بود بشرح زیر قرائت شد:

تلگراف احمد شاه به ریاست پارلمان

«تلگراف شما رسید با تلگرافات مکرری که کردم و مساعی که مجلس بعمل آورد خیلی افسوس می خورم که جناب اشرف مشیرالدوله از خدمت امتناع نموده حالا هم احسن وجوه این است که خود ایشان متقاعد شوند و در صورتی که ممکن نباشد تمایلات اکثریت مجلس را تلگراف نمایید تا از آن قرار به بحران خاتمه داده شود.»شاه

ختم جلسه رسمی اعلام شد و جلسۀ خصوصی تشکیل گردید تا مجلس تمایل خود را نسبت به رئیس الوزرای جدید اظهار نماید.

ص: 77

فصل دوم : كابينه قوام السلطنه

1.جلسۀ خصوصی مجلس و اظهار تمایل به قوام السلطنه

در این موقع مجلس علنی تعطیل و جلسه خصوصی بمنظور اظهار تمایل نمایندگان نسبت به رئیس الوزرای جدید تشکیل گردید بحران کابینه که مدت 28 روز بطول انجامیده عموم طبقات مختلفه مردم را دچار نگرانی کرده بود سردار سپه مایل بود که بحران طولانی تر شده زمینه ای برای ریاست وزرایی او فراهم گردد اوضاع کشور هم خوب نبود زیرا از یک طرف اسمعیل آقا سمیتقو در آذربایجان ضربات شدیدی بقوای نظامی وارد ساخته شهر خوی بدست اکراد افتاده بود از طرف دیگر اوضاع مالی دولت دچار پریشانی بود. نمایندگان مجلس هم چنان که شرح آن گذشت به لزوم ایجاد دولتی قوی و مقتدر پی برده بودند و می خواستند کابینه مقتدری روی کار آورند ریاست وزرایی در پیرامون دو نفر دور می زد اکثریت مجلس طرفدار قوام السلطنه و اقلیت طرفدار مستوفی الممالك بود و مدتی در این زمینه صحبت شد که چون وضع کشور خوب نیست اصولا عموم نمایندگان یک فراکسیون واحد بوجود آورند ولی این مسأله عملی نشد و بالاخره از هشتاد نفر عده حاضر در مجلس شصت و پنج نفر به قوام السلطنه و پانزده نفر به مستوفی الممالك اظهار تمایل کرده

ص: 78

تلگرافاً نظریهٔ اکثریت را بعرض احمد شاه رسانیدند تا ابلاغ تشکیل کابینه را صادر نماید.

تبريك ورود

عصر روز 17 جوزا مؤتمن الملك رئيس مجلس شورای ملی و شش نفر دیگر از نمایندگان که بحکم قرعه از طرف مجلس شورای ملی برای تقديم عرض تبريك بحضور ولیعهد محمد حسن میرزا منتخب شده بودند در عمارت گلستان رفته از طرف خود و عموم نمایندگان مجلس تقدیم تبريك نمودند. همچنین برای موقع شرفیابی کور ديپلماتيك بحضور وليعهد محمد حسن میرزا و عرض تبريك ورود روز 18 جوزا ساعت 5 بعدازظهر معین شد و بتمام سفارتخانه ها ابلاغ گردید که در ساعت مزبور در عمارت گلستان شرفیابی حاصل نمایند.

2.تلگراف احمد شاه

جناب اشرف قوام السلطنه

10 ژوئن از پاریس:«مسرور هستم که بار دیگر موقع خدمتگزاری شما رسیده و نظر به اعتمادی که به شما داشته و دارم شما را بریاست وزراء منصوب می داریم که هر چه زودتر کابینه را تشکیل نمائید امیدوارم که انشاء الله تعالی موفقیت کامل در خدمات به مملکت حاصل کنید.» شاه

تلگراف فوق روز 21 جوزا برابر 11 ژوئن به قوام السلطنه ابلاغ شد روز 26 جوزا عهده دار مسئولیت گشت و پس از 5 روز مطالعه وزرای کابینه خود را بترتیب ذیل به مجلس شورای ملی معرفی نمود:

معرفی کابینه

قوام السلطنه (احمد قوام)، رئيس الوزراء و وزیر امور خارجه

ص: 79

سردار سپه (رضا خان) وزیر جنگ.

حاج محتشم السلطنه (حسن اسفندیاری)، وزیر فرهنگ.

فهيم المنات (خلیل فهیمی) وزیر دارایی.

وحيد الملك (عبدالحسین شیبانی) وزیر پست و تلگراف.

ص: 80

مشارالسلطنه (اسدالله قدیمی) وزیر دادگستری.

عمیدالسلطنه (ابراهیم عمید) وزیر فوائد عامه. وزیر داخله را هم قرار شد بعداً به مجلس معرفی نماید.

بیانات رئيس الوزراء پس از معرفی کابینه

«در این موقع که برحسب تمایل مجلس شورای ملی و اعتماد آقایان نمایندگان محترم از طرف اعلیحضرت شاهنشاهی مأمور تشکیل دولت شده ام زاید می دانم که خاطر آقایان نمایندگان را متذکر نمایم که موفقیت در رفع مشکلات و اجرای اصلاحات فقط در صورتی مقدور است که موافقت صمیمانه کامل بین مجلس و دولت موجود باشد خوشبختانه پس از اعتمادی که به این موافقت صمیمانه حاصل نموده ام بار دیگر برای قبول مسئولیت حاضر شده امیدوارم با بقای این موافقت بتوانم به وظایف مسئولیت عمل نمایم.

آقایان نمایندگان محترم مستحضر هستند که پروگرامی را که در کابینۀ سابق خود به مجلس مقدس پیشنهاد کرده بودم مورد تصویب و تصدیق مجلس واقع شده و کابینهٔ سابق نیز با موافقت مجلس همان پروگرام را تعقیب نمود چون در کابینه سابق بحران های متوالی مانع از اجرای تمام مواد آن گردید و عملیاتی را که نسبت به بعضی از مواد آن شروع شده بود ناقص و ناتمام ماند لذا دولت حاضره در نظر دارد همان پروگرام را که در دو نوبت بتصویب مجلس رسیده است تعقیب و تکمیل نماید و بیش از پیش ساعی خواهد بود که روابط حسنه را با کلیه دول متحابه محفوظ و برقرار دارد قبل از هر اقدام بوسیلهٔ قوای نیرومند نظام که برای استقرار امنیت و نظم کاملا قادر است آسایش عمومی را در تمام مملکت بعون الله تأمین خواهد نمود و نیز در اسرع اوقات برای اصلاح ادارات مخصوصاً وزارت مالیه متخصصینی را که اقدام در استخدام آن ها نموده بودند، دولت سابق نیز اقدامات سابقه را تعقیب کرده بود هر چه زودتر لایحه استخدام

ص: 81

آن به مجلس شورای ملی پیشنهاد خواهد شد. بعلاوه چون اصلاح امور اقتصادی حتی الامکان تعدیل موازنه صادرات و واردات مملکتی و همچنین وسائل تهیه کار برای اشخاص بیکار از اهم مقاصد است دولت حاضره در نظر دارد از بدو شروع بکار به تهیه موجبات آن اقدام نماید و نیز تسویه کار نفت شمال که یکی از وسائل بهبود اوضاع اقتصادی است در اولین قدم با موافقت مجلس شورای ملی شروع خواهد شد ضمناً خاطر آقایان نمایندگان محترم را متذکر می سازم که چون متأسفانه عده ای از جراید از نبودن قانون هیئت سوء استفاده نموده رویه ای را اتخاذ کرده اند که بالنتیجه موجب هرج و مرج و تزلزل هیئت است لذا برای جلوگیری از تکرار این وضعيات انتظار دارم هر چه زودتر قانون هیئت منصفه بتصويب مجلس شورای ملی رسیده وسائل محاکمه مطبوعات مطابق قانون فراهم گردد.

در خاتمه از خداوند مسئلت می کنم با معاونت مجلس شورای ملی و موافقت صمیمانه ای که از آقایان نمایندگان محترم احساس نموده ام با اجرای تمام مواد پروگرامی که از تصویب مجلس گذشته است موفقیت حاصل نمایم.»

3.اعلامية رئيس الوزراء و علت صدور آن

پس از تصویب قرارداد نفت شمال (کمپانی استاندارد اویل آمریکائی) به برخی از جراید استفاده جو مستقیم و غیر مستقیم اشاره شد که در روزنامه های خود نسبت به قرارداد مزبور اعتراض نموده نغمهٔ مخالفت با دولت وقت را آغاز و موجبات تزلزل دولت ها را فراهم نمایند تا بالنتیجه نگذارند دولت ثابتی روی کار بیاید و قرارداد نامبرده صورت عمل بخود گیرد بعلاوه کمپانی سینکلر امریکایی هم نماینده اش به تهران وارد شد و با شرایط بهتری خواستار بدست آوردن امتیاز نفت شمال گردید. بهمین لحاظ لحن پاره ای از

ص: 82

جراید مرکز ناگهان عوض شد و مقداری پول هم بین آن ها تقسیم شد و در اطراف قرارداد مزبور هیاهو بلند گردیده نسبت به کابینه مشیرالدوله بنای تعرض را گذاشتند و برای چیز های جزیی حملات شدید به دولت می کردند. همچنین بمرور می خواستند که در مغز ایرانی ها وارد کنند که قاجاریه نالایق و خائن و عشرت طلب بوده بدرد سلطنت نمی خورند لذا به بعضی از جراید هم اشاره شد که زمزمهٔ مخالفت با قاجاریه را بلند نموده و احمد شاه را که پادشاهی وطن دوست و قانونی بود پادشاهی عشرت طلب و هوسران و بی علاقه و بی عرضه معرفی نمایند تا رفته رفته ملت ایران را که به شاه پرستی ضرب المثل بود نسبت به احمد شاه بی میل نموده در موقع مقتضی نتیجه بگیرند در صورتی که نگارند؛ این تاریخ تا جائی که اطلاع دارد احمد شاه پادشاهی عشرت طلب نبوده و در ایامی که در ایران زندگی کرده در مواقع فراغت بالغ بر چهارصد و هشتاد جلد کتب علمی فرانسه را مطالعه کرده و اغلب در حواشی آن ها اظهار عقیده نموده است بعلاوه در اول و آخر کتاب تاریخ ختم و شروع را ذکر نموده است و در بدایت امر و در بدایت امر که هنوز کاملا بزبان فرانسه آشنا نبوده لغات مشکله را که نمی دانسته از معلمین خود سؤال و در حاشیه ذکر کرده است (این سلسله کتب جزء اثاثیه سلطان احمد شاه بود ولی پس از انقراض قاجاریه مقداری از آن به کتابخانه سلطنتی و مقداری به کتابخانه ملی تحویل داده شده است).

از این ها گذشته سردار سپه هم با عده ای از جراید زد و بند کرده آن ها را مطیع خویش کرده بود و با اشاره ای می توانست موجبات سقوط دولت ها را معناً فراهم نماید (چنان که کابینه مشیرالدوله را ساقط کرد) در یک چنین موقعی کابینه قوام السلطنه روی کار آمد و قانون محاكمات مطبوعات و هیئت منصفه هم از مجلس نگذشته بود بنابراین برای پیشرفت کارخود و اجرای منظور خویش در نظر گرفت که با تصویب قانون هیئت منصفه موادی را تهیه کند و رسماً اعلام نماید

ص: 83

که اگر جراید از آن مواد تخلف کردند و نسبت به دولت و خانواده قاجاریه اهانت نمودند روزنامه ها را مورد تعقیب قرار دهد و بدین طريقه بتواند پایۀ دولت خود را مستحکم و جراید را بترساند بهمین لحاظ در تاریخ 29 جوزای 1301 خورشیدی بیانیه رسمی ذیل را منتشر و در تاریخ اول سرطان 1301 موادی را که جهت تعقیب جراید تهیه کرده بود منتشر ساخت.

بیانیه رئيس الوزراء

«نظر باین که مطابق اصل 79 قانون اساسی محاکمه مطبوعات باید در حضور هیئت منصفه بشود و نظر به این که قانون هیئت منصفه هنوز به تصویب مجلس شورای ملی نرسیده و متأسفانه محکمه صلاحیت دار برای محاکمه مطبوعات موجود نیست و اجرای قانون مطبوعات نسبت بنقض کنندگان قانون دچار وقفه و تعطیل گردیده است و نظر به این که بواسطهٔ فقدان محکمهٔ صالحه روزنامه ها تدریجاً رویه نامطلوبی را اتخاذ نموده اند که علاوه بر این که شایسته مقام جریده نگاری نیست در حکومت ملی نیز نظیر آن دیده نشده و نظر به این که دولت نمی تواند در مقابل هر نوع تعرضات و تجاوزات نسبت بمقامات عالیه مملکتی و سایر طبقات بی قید بماند و در مقابل هتك اعراض و حيثيات مقامات مزبوره که اثرات سوء آن بالبداهه در تمام مملکت مشهود و موجب تجری اشرار و ناامنی بلاد گردیده است تماشاچی واقع شود لزوماً بعموم آقایان ارباب جراید اخطار می شود مادام که قانون هیئت منصفه از مجلس نگذشته و محکمهٔ صالحه تشکیل نیافته است با حسن وفاق و وطن پرستی که از آقایان ارباب جراید انتظار می رود باید رویه سابق را متروك داشته و در این موقع که حسیات وطن پرستی توحید مساعی دولت و ملت را در امنیت و آرامش مملکت ایجاب می نماید از هرگونه تعرضات و تجاوزات بی رویه اجتناب ورزند و صفحات جراید را که باید با نشر عقاید مفید هادی افکار باشند به

ص: 84

درج مقالات و عبارات توهین آمیز آلوده ننمایند. هرگاه با وجود این اخطار رویه نامطلوب سابق تعقیب شود و این نصیحت خیرخواهانه مؤثر نگردد دولت ناچار است نظر بحفظ مصالح مملکت و نظر به این که محاکمه مطبوعات فعلا مقدور نیست هر روزنامه ای را که از حدود تراکت خارج شده و بتعرضات نامناسب و حملات بی رویه مبادرت ورزد تا تشکیل محکمهٔ صالحه آن روزنامه را تعطیل نماید امیدوارم هر چه زودتر قانون هیئت منصفه بتصویب مجلس رسیده محکمه صالحه تشکیل و موجبات این تصمیم مرتفع گردد.»قوام السلطنه - رئيس الوزراء

تلگراف احمد شاه

روز چهارم سرطان 1301 خورشیدی تلگراف ذیل از طرف احمد شاه در پاسخ تلگراف قبول ریاست وزرایی قوام السلطنه واصل گردید:«جناب اشرف رئيس الوزراء تلگراف شما رسید از این که در این موقع حاضر به خدمتگزاری شده اید کمال خوشوقتی و قدرشناسی دارم و برای شما و وزراء از خداوند متعال موفقیت تامه مسئلت می کنم البته مرا مرتباً از جریان امور مستحضر خواهید کرد».شاه

3.اعزام شصت نفر محصل به اروپا

در کابینه اول قوام السلطنه بمنظور تربیت و تشکیل نظام جدید و همچنین محدود کردن اختیارات سردار سپه در نظر گرفته شد که عده ای افسر از فرانسه استخدام و به ایران اعزام شوند.ولی ضمن عمل باطناً معلوم شد که انگلیس ها به این کار رضایت نخواهند داد با استخدام افسر از فرانسه موافقت نخواهند کرد و برای جلوگیری از نفوذ فرانسویان در ایران ناگزیر خواهند شد که همه روزه کارشکنی هایی در امور مملکتی بنمایند.بنابراین دولت هم برای اجرای منظور خویش در نظر گرفت که صورتاً عمل را تغییر ولی باطناً نظر خود را عملی سازد. از این رو لایحه ای تنظیم کرد که شصت

ص: 85

نفر افسر از صنوف مختلفه ارتش و يك نفر ژنرال از سوئد استخدام نماید و چون با این ترتیب سیاست خارجی ظاهراً مخالف نبود نزديك بود که این موضوع صورت عمل بخود گیرد و لایحه مزبور از مجلس بگذرد ولی در خلال این احوال سردار سپه و طرفدارانش متوجه شدند که این عمل در راه اجرای مقاصد آن ها سدی ایجاد خواهد نمود و سردارسپه موفق نمی شود که نفوذ خود را بطور کامل در قزاقخانه و ارتش ایران توسعه دهد بنابراین نقشه ای کشیده شد که در صورت ظاهر مخالفتی نکرده باشد ولی باطناً مانع اجرای چنین امری شود به این معنی که سردار سپه بدواً با قوام السلطنه مذاکره نمود که چون بودجه کشور ضعیف است و توانائی پرداخت حقوق و مخارج این افسران خارجی را ندارد و از طرفی هم افسران ژاندارمری تربیت سوئدی ها می باشند و عده ای هم از افسران سوئدی در استخدام دولت ایران است بهتر این است که ژاندارمری و قزاقخانه یکی شده تا قزاقخانه بخوبی از اطلاعات و معلومات افسران ژاندارمری و سوئدی استفاده نماید بنابراین بهتر این است که از استخدام افسر از خارجه خودداری شود در عوض 60 نفر از افسران ایرانی برای تحصیل فنون مختلف نظام به اروپا فرستاده شود. اما قوام السلطنه با اختلاط و یکی شدن ژاندارمری و قزاقخانه مخالف بود و چنین عقیده داشت که باید ژاندارمری مستقل و تحت نظر وزارت کشور و قزاقخانه هم مستقل و تحت نظر وزارت جنگ باشد با این ترتیب حاضر نشد که این عمل انجام گیرد.

در این گیر و دار کابینه هم سقوط نمود و کابینه مشیرالدوله کارآمد و سردار سپه با مذاکرات زیاد توانست هرطور هست مشیرالدوله را موافق نماید که از استخدام افسر از اروپا موقتاً صرفنظر کرده ژاندارمری و قزاقخانه هم یکی شود و لایحه ای هم مبنی بر اعزام 60 نفر محصل به اروپا تنظیم و به مجلس شورای ملی پیشنهاد کرد منتهی عمر کابینه کفاف نداد و لایحه مزبور در موقع

ص: 86

بحران به تصویب مجلس رسید.

در کابینه دوم قوام السلطنه عمل ژاندارمری و قزاقخانه خاتمه یافته بود و قوام السلطنه در مقابل عمل انجام شده ای واقع گردید و با قدرت سردار سپه نمی توانست مخالفتی بنماید بنابراین مخارج این عده محصل تأمین گردید و محصلین مزبور به اروپا اعزام شدند.

5.جنگ های لرستان و از بین بردن الوار و عشایر

یکی از اقدامات و عملیاتی که سردار سپه برای توسعه نفوذ خود لازم می دید مسئله از بین بردن ایلات و عشایر و طوایف بود که بایستی این کار بمرور ایام انجام گیرد و کلیه آن ها را خلع سلاح کند تا برای همیشه موانع را از پیش پای خویش بردارد در صورتی که حقاً این عمل نسبت به بعضی از عشایر و ایلات سرحدی که در ادوار مختلفه خدمتگزار کشور بودند برخلاف مصالح کشور بوده است، چه برخی از این عشایر و ایلات و طوایف و رؤسای آن ها مانند اقبال السلطنه ماکویی که حفظ قسمتی از سرحد آذربایجان بعهده وی واگذار بود و همچنین والی پشتکوه که حفظ مرز های غربی ایران را بعهده داشته است و نیز ایل کلهر و سنجابی و ایل قشقایی و بختیاری و ایلات سرحدی خراسان و غیره كه هر يك سوابق درخشانی در که حفظ حدود ثغور کشور داشتند از بین بردن آن ها بحال این کشور با عدم قوای تأمینیه کافی مضر بوده و نمی بایستی با آن ها بطور خصمانه رفتار نمایند. اگر احیاناً برخی از آن ها هم در بعضی از مواقع کاملا اطاعت از اوامر مرکز نمی کردند بطوری که مشاهده شده بیشتر در اثر سوء رفتار حکام بوده است و با این حال هم ممکن بود با اندکی عطف توجه و مهربانی و عطوفت رام شوند.افسوس که طرح نقشه از بین بردن ایلات و عشایر هم مانند سایر کار ها با متد عملی و مدبرانه به دستور دیگران تهیه و جزو برنامه ای بود که سردارسپه باید بموقع اجرا گذارد بهمین لحاظ در بادی امر همین که سردارسپه بر کار خود

ص: 87

مسلط شد سروقت يك يك ایلات و عشایر رفته آن ها را کاملا مقهور و نابود ساخت بنابراین پس از سقوط کابینه اول قوام السلطنه و در ایام تزلزل کابینهٔ مشیرالدوله سردار سپه مقدمات حمله و جنگ های لرستان را فراهم نموده در مدت بحران کابینه موفق گردید که به جنگ مبادرت نماید.

در خلال تشکیل کابینه دوم قوام السلطنه طبق امر سردارسپه سرتیپ محمد خان شاه بختی امیر لشکر غرب با طوایف لر و چادر نشین لرستان به جنگ پرداخت و طبق دستورات وی روز 30 برج جوزای 1301 خورشیدی ستون های اعزامی باتفاق امیر لشکر غرب برای قلع و قمع الوار بطرف بروجرد حرکت کرده روز دوم برج سرطان مواضع الوار در نزدیکی قریه کبوره بمباران گردید و جمع کثیری از آن ها کشته شدند و عده ای را هم دستگیر کردند که روز چهارم سرطان هشت نفر از آن ها را در شهر بروجرد بدار آویختند. این سلسله محاربات از این تاریخ تا سال 1306 و 1307 ادامه داشت تا بالاخره مسئلۀ خلع سلاح لرستان صورت عمل بخود گرفت.

گزارش رسمی

اولین گزارش تلگرافی فرمانده لشکر غرب هم بشرح ذیل در تاریخ هشتم برج سرطان 1301 به وزیر جنگ «سردارسپه» مخابره گردید:

«بعد العنوان با کمال احترام بعرض مبارک می رسانم که در ساعت سه صبح روز هفتم سرطان شروع حمله به چادر های الوار که بواسطه در دست داشتن تنگه های مهم در صفحهٔ سیلاخور زده بودند نموده و جنگ تا دیروز ساعت پنج عصر دوام داشت مفتخراً خاطر مبارك را مستحضر می دارد که تاکنون نظیر این جنگ در لرستان واقع نشده صاحب منصبان و افراد رشید با تهور و خونسردی فوق العاده پیشرفت نموده و تنگه و قلعه چگینی کش که در دست

ص: 88

الوار و محل عبور و مرور بصفحۀ سیلاخور و یگانه امید آن ها بود در ساعت 11 صبح به دست اردوی دولتی مفتوح و تلفات الوار به قدری سنگین بود که از قرار اطلاعات صحیحه خود آن ها تصور نمی توانستند نمود فوری يك گروهان پیاده و دو مسلسل برای محافظت خرابه های چگینی کش گذاشته و عمله با مصالح که قبلا تهیه شده بود شروع بساختن برج های لازم نموده تا فردا ظهر برج ها خاتمه خواهد یافت در خاتمه خاتمه بعرض مبارک می رساند کوه هائی که بتصرف اردوی دولتی در آمده بقدری صعب و دشوار بود که صعود آن جز با فداکاری عمده ممکن نبود.

تلفات الوار از یکصد و پنجاه الی دویست نفر و تلفات اردو صاحب منصب مجروح يك نفر تابین مقتول چهارده نفر مجروح بیست و سه نفر و جراحت مجروحین مختصر و تحت معالجه می باشند الوار بطوری متواری شده اند که دیگر چادر در کوه های غربی سیلاخور دیده نمی شود.»

تلگراف دیگر و مقدمات خلع سلاح ایلات شاهسون

متعاقب تلگراف اول تلگراف دیگری از بروجرد واصل گردید مبنی بر این که از طرف امیر لشگر غرب کلیه قوای وارده به بروجرد و قوای نظامی ساخلوی آن جا در خارج شهر تمرکز یافته و خیال حرکت به سیلاخور را دارند بعلاوه در دو فرسخی شهر هم قوای نظامی با قواى الوار مصادف شده زد و خورد سختی بوقوع پیوسته است و مواضع عمده الوار با توپخانه بمباردمان شده و تلفات الوار زیاد و رو بهزیمت نهاده اند.

متعاقب قشون کشی به لرستان نقشهٔ قلع و قمع ایلات شاهسون هم کشیده شد و مصادمات اولیه شروع گردید بطوری که بدواً از روز 21 و 22 جوزا زد و خورد در نزدیکی شهرك واقع در اطراف تبریز و در روز 23 جوزا در اطراف میانج و روز 24 جوزا در نزدیکی

ص: 89

انلوق و همچنین در اطراف دیکمه داش و روز 25 در اطراف اردبیل و بالاخره روز 30 جوزا 1301 در حدود اهر قوای مسلح نظامی با قوای چريك شاهسون روبرو شده جنگ و گریز آغاز گردید و عده ای تلفات بطرفین وارد شد این سلسله جنگ ها از این تاریخ ها شروع و پس از چند سال مداومت مسئله خلع سلاح ایلات شاهسون عملی گردید.

6.مسئله نفت شمال

در جلد اول این تاریخ گفته شد که از طرف کابینه اول قوام السلطنه در قوس 1300 خورشیدی پیشنهادی راجع باعطاء امتیاز نفت شمال به مجلس شواری ملی تقدیم گردید در همان جلسه هم سه کمیسیون خارجه فوائد عامه ماليه متفقاً يك جلسه واحد تشكيل و پیشنهاد دولت را تحت مطالعه در آورده با تشخیص ملیت صاحب امتیاز که باید حتماً آمریکایی باشد مواد پنجگانه که شرح آن گذشت به تصویب رسید ولی متعاقب تصویب امتیاز فوق الذکر یادداشت های شدیدی ابتدا از طرف روس ها بتصور این که انگلیس ها در این امتیاز شرکت خواهند داشت و پس از آن یادداشتی هم از طرف انگلیس ها به دولت وقت واصل گردید دولت ایران چون امتیاز خوشتاریا را ملغی و خالی از اعتبار می دانست بعلاوه رئیس دولت وقت هم یکی دو هفته قبل از اعطاء امتیاز فوق در مقابل سؤال یکی از نمایندگان مجلس در خصوص حق خوشتاریا صریحاً اظهار نموده بود که ورقه خوشتاریا خالی از اعتبار و ملغی است در همان موقع نه از طرف روس ها مالك اصلی و نه انگلیس ها مالك ثانوی اظهاری نشد و دولت نیز باستناد گذشته اخطاریه های مکرره ای که از طرف دولت ایران راجع به ملغی بودن امتیاز خوشتاریا و با استناد به سایر دلایل جواب یادداشت های مزبور را داده در این قضیه حیاتی جداً مقاومت کرد. دولتین روسیه شوروی و انگلیس ناگزیر جواب های دولت ایران را

ص: 90

پذیرفته پس از چندی از تعقیب موضوع ظاهراً صرفنظر کردند. کابینه اول قوام السلطنه از کار افتاد و کابینهٔ مشیرالدوله روی کار آمد و جداً موضوع را تعقیب نمود تلگراف مؤکدی هم در این خصوص و اتمام عمل به نمایندهٔ ایران در آمریکا مخابره کرد. در ضمن یکی از تلگرافات وارده از آمریکا این مسأله تذکر داده شد که کمپانی استاندارد اویل پیشنهاد شرکت دادن کمپانی انگلیسی را به دولت می نماید پیشنهاد مزبور فوراً از طرف مشیرالدوله رد شد و در همین نماینده ایران در آمریکا میرزا حسین خان علاء به دولت تلگراف كرد كه يك ميليون دلار قرضه که مقدماتش در کابینه قوام السلطنه تهیه شده بود حاضر است. مشیرالدوله به علاء تلگراف کرد که ما این مبلغ را قبول می کنیم ولی چون از طرف کمپانی استاندارد اویل شرکت دادن کمپانی انگلیسی پیشنهاد شده و با این که دولت ایران رسماً آن را رد کرده است از نظر این که مبادا قبول این وجه تصدیق ضمنی بر مشارکت مزبور باشد.مجدداً بطور قطع مذاکره نمائید که دولت این وجه را قبول می کند ولی شرکت کمپانی انگلیسی را با کمپانی آمریکایی نمی پذیرد اگر قبول وجه مبنی بر قبول شرکت مزبور باشد دولت نمی تواند آن وجه را بگیرد.

نماینده ایران جواب داد که این وجه مطلقاً مربوط و دلیل بر قبولی شرکت کمپانی انگلیسی نخواهد بود روی همین مذاکرات كابينة مشيرالدوله مبلغ يك ميليون دلار را قبول کرد و دستور داد که بوسیلهٔ بانک شاهی به تهران برسانند متعاقب وصول وجه مزبور به تهران از طرف دولت معادل همان مبلغ حواله به وزارت خانه ها داده شد اما در همان موقعی که این حواله ها صادر شده بود ناگهان از طرف سفارت انگلیس به مشیرالدوله اطلاع داده شد که قبول این وجه رضایت ضمنی و تقبل شرکت کمپانی انگلیسی می باشد بمجرد وصول این خبر مشیرالدوله فوراً این مسئله را رد کرده و از طرف دیگر حواله را توقیف نمود و دیناری از آن را نگرفت و به علاء هم تلگراف

ص: 91

کرد که چون چنین اظهاری از طرف سفارت انگلیس شده است دولت ایران این وجه را قبول نمی کند و با آن که صریحاً اظهار داشته اید که قبول این قرضه دلیل بر شناختن مشارکت کمپانی انگلیسی نمی باشد پس چطور سفارت انگلیس چنین اظهاری را می نماید در خلال این احوال گویا از طرف سفارت انگلیس هم به لندن و امریکا مراجعه شد که دولت ایران این وجه را خارج از مشارکت کمپانی نفت جنوب و استاندارد اویل قبول می کند پس از دو روز هم جواب تلگراف دولت ایران و هم جواب سفارت انگلیس رسید که این وجه مربوط به مشارکت کمپانی انگلیسی نمی باشد لذا دولت ایران یک میلیون دلار را دریافت نمود.

پیشنهادات کمپانی استاندارد اویل دایر بر مشارکت کمپانی نفت جنوب از طرف دولت و کابینه مشیرالدوله صریحاً رد شد زیرا گذشته از نظریاتی که ممکن بود دولت نسبت به ملیت صاحب امتیاز داشته باشد وجود مادۀ پنجم امتیاز نامه (در جلد اول صفحه 545 ذکر شده) انتقال امتیاز را به دیگری هر کس و هر کمپانی باشد یا مشارکت دادن دیگری صریحاً منع نموده و موجب فسخ امتیاز می دانست بنابراین دولت ایران نمی توانست پیشنهاد کمپانی استاندارد اویل را قبول از رد صریح و قطعی دولت راجع به مشارکت کمپانی انگلیسی از طرف کمپانی استاندارد اویل مجدداً پیشنهاد شد که دولت و مجلس شورای ملی اجازه دهند معادل نصف سهام یا کمتر که پنجاه یا چهل سهم خواهد شد به کمپانی انگلیسی داده شود مجدداً دولت ایران با اشاره به مادۀ پنجم اجازه نامه مجلس شورای ملی این پیشنهاد را نیز رد کرد و حتی به مجلس هم نیاورد زیرا مخالفت نمایندگان با این پیشنهاد قطعی به نظر می رسید بنابراین دولت های وقت (کابینهٔ اول قوام السلطنه و کابینه مشیرالدوله و کابینه دوم قوام السلطنه) با آن همه جدیتی که بانجام این عمل داشتند بواسطه پیشنهادات کمپانی استاندارد اویل دایر به مشارکت کمپانی نفت جنوب نمی توانستند آن را

ص: 92

قبول کنند و از طرف دیگر چون در تصویب نامه مجلس شورای ملی مخصوصاً قید شده بود که در موقع واگذاری نفت شمال دولت باید فقط با کمپانی استاندارد اویل داخل مذاکره بشود از این رو دست دولت در مذاکره با کمپانی های دیگر امریکائی کاملا بسته شده بود و نمی توانست رسماً با کمپانی آمریکایی دیگری ولو آن که هر قدر هم شرایط و پیشنهاد آن ها مفیدتر و مساعدتر باشد داخل مذاکره شود. از این لحاظ دولت در محظور غریبی گیر کرده بود و نمی توانست راهی برای خروج از این وضعیت غیر عملی برای خود بیندیشد و این محظور فقط همان مواد مصوبه مجلس بود که مخصوصاً ذکر شده بود دولت با کمپانی استاندارد اویل داخل مذاکره شود بنابراین مسئلۀ امتیاز نفت شمال به کمپانی استاندارد اویل دچار وقفه گردید و تقریباً در حدود شش ماه بطول انجامید و ممکن بود مدت های دیگری ادامه یابد و چون کشور در نتیجه فقر و عدم بنیه مالی روبا نحطاط متلاشی شدن می رفت و ایران دچار يك فشار سخت اقتصادی - که از خارجه برای ما تهیه شده بود گشته تجارت کشور تقریباً در حال وقفه سرمایه ملی معدوم صادرات کشور در حدود صفر رسیده و در سال متجاوز از چهارصد میلیون ریال پول ایران به خارجه می رفت و در عوض اجناس لوکس و فانتزی وارد می شد این رویه و این فقر و فقدان تعادل صادرات و واردات روز بروز اوضاع عمومی را خطرناك كرده بود و هر دم ایران را بزوال و نیستی سوق می داد.

بنابراین دولت ایران ناچار بود که هر چه زودتر در ضمن اصلاح اوضاع اقتصادی مسئله نفت شمال را که به حالت مونوپول و انحصار درآمده بود صورت عمل دهد یگانه راه نجات ایجاد رقابت بین این کمپانی با سایر کمپانی ها بود و بس و تنها دولت می توانست به این وسیله از محظور و مانع خلاص شود و متاعش را یا به کمپانی استاندارد اویل یا به دیگری بفروشد و واگذار نماید این بود که پس از سقوط کابینه مشیرالدوله پیشنهادی بامضای 42 نفر از نمایندگان

ص: 93

راجع به تعدیل ماده اول اجازه نامه مجلس و برداشتن انحصار مذاکره با کمپانی استاندارد اویل تقدیم مجلس شد و بوسیلهٔ تصویب آن به دولت اجازه داده شد که با کمپانی استاندارد اویل یا کمپانی های معتبر و مستقل دیگر آمریکایی در خصوص واگذاری این امتیاز داخل مذاکره شود و هر چه زودتر این عمل را تصفیه نماید متعاقب همین پیشنهاد و تصویب آن بود که جنجال و هیاهو از اطراف بلند شد و برخی از جراید حملات شدیدی نسبت به این موضوع کرده به کابینه بنای فحاشی را گذاشتند در صورتی که اگر دولت چنین عملی نمی کرد و نفت شمال را به کمپانی استاندارد اویل با شرکت کمپانی انگلیسی واگذار می نمود از نظر این که نقاط نفت خیز در شمال ایران می باشد از نظر سیاست همسایه شمالی و مواجه شدن با کمپانی انگلیسی برای ایران خطرات بیشماری را در برداشت بهمین مناسبت دولت (کابینه قوام السلطنه) با کمپانی دیگر آمریکایی که کمپانی سینکلر بود با شرایط و منافع بهتر و بیشتری وارد مذاکره شد و قرارداد آن را تهیه و به مجلس هم پیشنهاد نمود اما افسوس که برخی از نمایندگان نفع پرست دندان تیز کرده توقع و انتظاراتی داشتند و چون کمپانی نامبرده یکصد هزار سهم از آن را بعنوان کمیسیون به رئیس الوزراء عده داده بود قوام السلطنه هم برای آن که قرارداد کمپانی مزبور بگذرد رسماً در مجلس اظهار کرد که کمپانی یکصد هزار سهم به من داده و من هم آن را به مجلس تقدیم می کنم.

اما چنان که گفته شد برخی از نمایندگان پول پرست محرمانه پیغام دادند که این یکصد هزار سهم صورت رسمی بخود گرفته و متعلق به مجلس است تکلیف ما چه خواهد شد؟ بنابراین امتیاز صورت عمل بخود نگرفت در صورتی که اگر آن روز این عمل انجام شده بود شاید وضع کشور ما بهتر از امروز بود.

ص: 94

7.مخارج محصلین نظامی

طبق تصویب مجلس شورای ملی به دولت اجازه داده شده که مبلغ 671600 فرانك مخارج تحصيل يك ساله 60 نفر محصل نظامی در اروپا و مبلغ هیجده هزار تومان مخارج مسافرت عده مزبور به فرانسه به وزارت جنگ اعتبار داده شود مراتب از مقام ریاست وزراء به وزارت دارایی و وزارت جنگ ابلاغ گردید.

انتحار حبیب الله میکده

حبیب الله خان میکده فرزند میرزا سلیمان خان میکده (میرزا سلیمان خان در آزادیخواهی سوابق درخشانی داشته است) جوانی بود بسن بیست و یکی دو سال خوش سیما حساس با شرافت و به نجابت خانوادگی معروف پس از آن که سردار سپه اداره ژاندارمری را منحل و ضمیمه قزاقخانه نمود قسمتی از آن نیز ضمیمه تیپ عراق گردید که فرماندهی آن هم با جان محمد خان سرتیپ بود حبیب الله خان میکده که از افسران جزء ژاندارمری بود در این انحلال و انتقال خواهی نخواهی و اجباراً به تیپ عراق منتقل گردید می گویند جان محمد خان نسبت به وی نیت سوئی داشته و مدتی او را بدون علت زندانی کند و سختگیری های بی موردی دربارۀ مشارالیه اعمال می نموده است.

بالاخره دایرۀ زندگی بر جوان حساس تنگ می شود بدواً قصد ترور کردن جان محمد خان را می کند ولی بعداً پشیمان شده قصد انتحار خویش را می نماید و قبل از خودکشی این ابیات را می سراید:

بپایان کی رسد اندوه و غم، ای عمر پایانی *** بجان از سخت جانی ،آمدم ای مرگ احسانی

به کشت ،عمرم ای برق اجل زود آتشی بر زن *** تو هم بر زن بر این آتش، الا ای باد دامانی

بنومیدی برفتند از سر بالین طبیبانم *** تو دانی دردمند دوریم ای وصل هجرانی

ص: 95

با این کیفیت حبیب الله خان میکده روز اول و یا دوم ذیقعده 1340 قمری با چند تیر گلوله انتحار می نماید و این دو بیت را برای نقش سنگ مزار خویش می سراید: (1)

در حضرت دوست با گناه آمده ام *** با حال پریشان و تباه آمده ام

شادم که رخم از خون سر گلگون است *** هر چند من نامه سیاه آمده ام

روز چهارم ذیقعده میرزا سلیمان خان مجلس ترحیم داشت سردار سپه وارد آن مجلس می شود میرزا سلیمان خان به محض آن که چشمش به سردار سپه می افتد ناگهان نسبت به او تندی می کند و فریاد می کشد اینست وضع قشون؟ فساد اخلاق سر تا سر قزاقخانه را گرفته است مرگ ناگهانی حبیب میکده مدتی زبانزد خاص و عام بود و کس از چگونگی انتحار و علت آن باخبر می شد نفرین و دشنام به مسبب آن می داد شعراء و ادبا قطعات و اشعاری در رثاء وی سرودند که از آن همه قطعه ای که محمد حسین شهریار در مرثیهٔ آن مرحوم ساخته است ذیلا ذکر می نماید:

وا حسرتا به مرگ حبیبی که روزگار *** چون او گلی نداشت اگر صد بهار کرد

آه از سموم دی که چنان سرو سرفراز *** از یا فکند و چشم مرا چشمه سار کرد

تا تیر دشمنان عفافش خورد به سنگ *** سنگر به پشت سنگ لحد استوار کرد

گر سیل خون ز دیده دشمن رود رواست *** کین دوستدار فضل و هنر انتحار کرد

جان داد و نو عروس شرافت ببر کشید *** مردانه جان به مقدم جانان نثار کرد

آوخ که شمع بزم محبت حبیب مرد *** پروانه را بلاکش شب های تار کرد

ص: 96


1- حبیب الله خان میکده از ذوق ادبی بی بهره نبوده گاهگاهی اشعاری می سروده و ناهید تخلص می کرده است غزل زیر نمونه اثر طبع اوست: ز كبر بر من مسکین اگر گذر نکند *** بگو در آینه آن مه دگر نظر نکند براه وصل سر و جان دهم ولی سروجان *** براه وصل بتان کار سیم و زر نکند اگر نه این دل مسکین تپد بسینه ز شوق *** مرا ز آمدن یار کس خبر نکند سرم فدای تو ای آب دیده جز تو کسی *** علاج درد دل و آتش جگر نکند خوشم بجور تو صیاد در دلت ای کاش *** فغان و ناله مرغ اسیر اثر نکند گرفته خوی به جورش دل حزين يا رب *** دل حزین چه کند یار جور اگر نکند هزار پنجهٔ خارش شوند دامنگیر *** بگو به خاک اسیران خود گذر نکند اگر که صبح وصالی نباشدت ناهید *** خدا کند که شب تار ما سحر نکند

بی ما به اختیار سفر کرد و دور از او *** با ما چها که گریه بی اختیار کرد

خواهم چو ابر لاله برویانم از سرشك *** در گلشنی که سرو من آن جا مزار کرد

همچنین نظام وفا هم طی مثنوی معروف به «حبیب و رباب»شرح انتحار حبیب الله خان را برشته نظم در آورده است.

8.تظاهرات مذهبی و عوام فریبی های سردارسپه

سردار سپه برای آن که به مردم وانمود کند که او شخص مذهبی است و معتقداتش بحدی است که حتی مورد توجه ارواح و ائمه اطهار و اماکن متبرکه مذهب تشیع می باشد نقشه ای طرح کرد که شمشیری از طرف حضرت عباس (فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام) که مورد احترام عموم ایرانیان است برای او فرستاده شود و روی این هدیه دروغی و مصنوعی تظاهراتی بنماید تا بدینوسیله وانمود کند که نجات دهنده این کشور خواهد بود و از طرف خدا و ارواح پاك ائمه اطهار تأیید شده است که ایران را از بدبختی نجات دهد گرچه طرح این نقشه هم مانند سایر نقشه ها بدستور اساتید فن سیاست بود معهذا سردار سپه هم نهایت مهارت را بخرج داده توانست موفق شود که رل خود را خوب بازی کند به این ترتیب ناصر التولیه و معاون التولیه شمشیر کذایی را برای سردارسپه از عتبات عالیات آوردند این شمشیر با تشریفات مخصوصی به تهران رسید و روز چهارشنبه نهم ذیقعدة الحرام 1340 قمری (14 سرطان 1301)با خلعتی که بنام مرحمتی آستان حضرت ابوالفضل علیه السلام در منزل سردارسپه زیب پیکرش گردیده بود احترامات نظامی کاملا بعمل آمد و در عصر پنجشنبه و جمعه هم از یک ساعت بغروب تا نیم ساعت از شب گذشته جمعی از مردم و معممین بنام حجج اسلام و اعیان و تجار برای تبريك این موهبت ساختگی در منزل سردار سپه پذیرایی شدند. بدیهی است این تظاهرات در مردم عوام و معتقد به مذهب تشیع بی تأثیر نبوده و سردار سپه کاملا به نتیجه ای که از این عمل انتظار داشت نایل گردید

ص: 97

و با برندگی این شمشیر توانست بر عده ای از دشمنان خود فائق شود و آن ها را از بین بردارد و محبت خود را در قلوب عده ای از مردم عوام که اکثریت جامعه را تشکیل می دادند جای دهد. در صورتی که قبل از آن که سردار سپه بمقام وزیر جنگی ارتقاء جوید در محافل بهائی ها هم حاضر می شده و به آن ها می گفته که من هم از شما هستم و حضرات هم وی را از خود دانسته خوشبخت بودند که همکیش آن ها مقام حساس و ارجمندی را احراز نموده است اما همین که سردار سپه بمقام عالیتر رسید و بقول معروف خرش از پل گذشت معلوم شد که اصولا نسبت بهيچ يك از مذاهب اسلام و فرق معتقداتی ندارد تظاهراتش صرفاً روی عوام فریبی بوده است.در این مورد است که شاعر خوش بیان ما می گوید:

اشك ريای زاهدان ریخت به خانه خدا *** قحبه به مسجد افکند طفل حرام زاده را

احمد شاه و حفظ شعائر اسلامی

احمد شاه حفظ شعائر اسلامی را بتمام معنی و از صمیم قلب رعایت می کرد که نمونه ای از آن برای مزید اطلاع خوانندگان گرامی در زیر نقل می گردد:

در ملاقاتی که در سال 1358 با آیتالله نجفی مرعشی نمودم. صحبت از احمد شاه بمیان آمد آیت الله نقل کردند که هنگامی که در عتبات عالیات مشغول تحصیل بودم اتفاقاً سلطان احمد شاه رحمة الله از اروپا از طریق بغداد عازم ایران بود در عتبات استقبال بی شائبه و پرشکوهی از او بعمل آمد، مخصوصاً جامعه روحانیت و مراجع تقلید در نجف اشرف در ملاقاتی که هنگام ماه رمضان و موسم تابستان بعمل آورده بودند و از او پذیرایی می کردند شربت قند با یخ نزدش بردند احمد شاه گیلاس را برداشته تا نزديك لب برده نگاهی به حضرات حجج اسلام کرده گیلاس را در سینی برگردانده و گفت:

ص: 98

این درست نیست که من حفظ شعائر اسلامی را نکرده و در حضور آیات عظام که همگی روزه دار و تشنه هستند شربت خنك بنوشم و آقایان تشنه ناظر این صحنه باشند پیشخدمت خود را طلبیده می گوید: فقط برای تبرك شربت را بردار و به منزل تا ببر در در آن جا صرف نمایم.

مستوفی در قسمت سوم از جلد از جلد دوم تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه درباره عزاداری سردار سپه چنین می نویسد:

«در محرم سال 1341 قمری که با اواسط پاییز سال 1300 شمسی تصادف کرد از اوایل دهۀ اول در قزاقخانه چادر بسیار بزرگی برپا و روضه خوانی مجللی راه انداختند دسته های محلات هم برای رفتن به تکیه قزاقخانه رسم دیرین را تجدید کرده از اوایل دهه راه افتادند و هر روز با عده زیادی به این تکیه آمده سینه می زدند. سردار سپه و افسران قشون مانند صاحب مجلس از واردین پذیرایی کردند، وجوه تمام طبقات مردم به این روضه خوانی رفتند کار بی سابقه شاه هم به این تعزیه داری قزاقخانه تشریف فرما شد و از این غریب تر روز عاشورا که علی الرسم تمام دسته های محلات در خیابان ها و بازار ها می گشتند دسته های قزاق ها با وزیر جنگ و کلیه افسران براه افتاده دسته آن ها هم در بازار و تکایا با سایر دسته ها همراه بود. بعضی که اساساً برای هر کار عجیب بی سابقه حاضرند محمل عاقلانه ای بتراشند می گفتند این کار برای حفظ انتظامات است که در این عزاداری تصادف سوئی نشود و برخی هم که همیشه جانب بد قضایا را بتوجيهات و تفسیرات خود گنده می کنند این اقدام را از راه تظاهر دانسته انتقاد می نمودند و پاره ای مشروطه چی های دو آتشه این عمل را مرتجعانه دانسته و از این راه بر آن ایراد داشتند ولی عامه مردم این کار را پسندیده به سردار سپه که خود را شريك عزاداری طبقه سوم کرده و دمکراسی عامیانه را ترویج و خود را همرنگ جماعت می نمود دعا می کردند.

ص: 99

+

من تا این تاریخ عزاداری شام غریبان را هیچ ندیده بودم در این سال تصادف شب 11 محرم به مسجد شیخ عبدالحسین (مسجد ترک ها) رفتم بشرحی که در فوق بدان اشاره کرده ام دستجات مختلف محلات با شمع های گچی که در دست داشتند هر يك آمده نوحه شام غریبان خود را خوانده و می رفتند یک مرتبه متوجه شدم که دست های که افراد آن لباس خاکی قزاقی بر تن دارند وارد تکیه شدند ابتدا تصور کردم دسته قزاق است همین که جلوتر آمدند دیدم سردار سپه در پیش و عدۀ پنجاه شصت نفری از افسران قزاقخانه هستند که در آن میان آقای سرلشکر امان الله جهانبانی امروز و مرحوم سرلشگر عبدالله خان امیر طهماسبی که اولی را بمناسبت سابقۀ پطرزبورغ و دومی را بواسطهٔ هم محلگی شناختم آقایان با بازوبند های مشکی و سر برهنه هر يك يك شمع گچی دست گرفته نوحه «گلمیشخ ای شیعه لر»را افتان و خیزان خوانده و از مجلس خارج شدند وزیر جنگ ستاد ارتش و شام غریبان؟ و خواندن نوحهٔ «گلمیشخ ای شیعه لر»؟! آن هم با سر و بعضی با پای برهنه؟ باور کردنی نیست معهذا من خود شاهد و ناظر این مجلس بودم و تمام سرلشگر و سپهبدان امروز که در آن شب در تهران بودند و در آن وقت از خرده افسران بشمار می آمدند شاهدند.

9.مشعل فرشته ای که در مدخل نیویورک ایستاده است

ایران از روزی که با مدنیت غربی آشنایی و پیوستگی یافت میان دو قدرت قاهره روس و انگلیس فشرده شده و خاک ایران عرصه نبرد های سیاسی و گاهی صحنۀ فعالیت های مسلحانه این دو دولت قوی پنجه بود.مقدرات ایران در طرز روابط این دو کشور استعماری نهفته و تابع مناسبات لندن و پطرو گراد بود.

هرگاه مصالح این دو حریف با هم متباين واصطكاك داشت ایران نفسی براحت می کشید و هر زمان اوضاع سیاسی ماوراء ایران

ص: 100

این دو حریف را بهم نزدیک می کرد و دست در آغوش یکدیگر می کردند ایران تیره بخت میان این دو دست فولادین فشرده می شد و ضربت مرگباری تحمل می کرد که دلگداز ترین خاطرات تاریخ ایران می باشد.

از روزی که ویلسن (1) طلسم - مونرو (2) را شکست و پیش از آن که آب های ساحلی قارۀ جدید جولانگاه سربازان آلمانی شود لشگر های آمریکایی را به اروپا فرستاد عمل او روزنه امیدی بروی ملل ضعیف شرق گشود که ممکن است عهد عزلت و انزوای آمریکای بزرگ منقضی شده و عواطف بشردوستی و نوع پروری آمریکا ملل ضعیف شرق را زیر حمایت خود بپذیرد پرتو ضعیف امید که از افق قارهٔ جدید می درخشید ملیون ایران را آن قدر جرئت و جسارت داد که بانتظار مساعدت آمریکا با بحران و احتضار مبارزه کنند نیروی امید مجهز شوند این فکر که باید آمریکای صلحجوی بشر دوست را به ایران علاقمند ساخت و ایران را از دایره محدود مبارزات دو حریف رهایی بخشید زمینه مستعد و مساعدی در افکار ملیون ایران یافت و نخستین انعکاس آن بصورت استخدام شوستر جلوه گر شد. عملیات شوستر صحت تصور ملیون ایران را تأیید کرد و روزی که دست توانا و ستمگر استعمار شوستر را از ایران اخراج نمود ملیون دریافتند که حدسشان صائب و انتظارشان عاقلانه بود و دو همسایهٔ استعمارچی از این که عواطف بی آلایش امریکائیان ضد استعمار در ایران جای قدمی برای خود پیدا کند سخت نگران و مضطربند.

ترانه های سپاس و تشکر ملیون ایران با ناله های سوزناک و حسر تبار شوستر را بدرقه کرد اخراج شوستر بمنزله ابر تیره ای بود که آن پرتو امید را پوشانید ولی آرزو ها و امیدی که ملت ایران به مساعدت آمریکاییان و بهره مندی از خدمات صادقانه هموطنان شوستر داشت آن قدر قوی بود که بزودی تابندگی خود را از سر گرفت

ص: 101


1- Wilson
2- Monrou

و بصورت استخدام میلسپو تجلی نمود (1) .

قوام السلطنه زیر تأثیر افکار عمومی و برای آن که از تمایلات ملیون پیروی کرده و رونقی به کابینه خود داده باشد در کابینه خود در صدد استخدام مستشار از آمریکا برآمد این اقدام کابینه قوام السلطنه را می توان در عداد مهمترین اقدامات اساسی شناخت زیرا تمام طبقات منورالفکر کشور مفاسد اختلال امور مالیه کشور را از دیرباز حس کرده ضرورت فوری انتظام آن را به خوبی ملتفت شده بودند و شخص قوام السلطنه هم در کابینه ای که قبلا داخل بوده یکی از برجسته ترین مرام آن کابینه را اصلاح اوضاع مالی قرار داده بود. چنان که در زمان نیابت سلطنت ناصر الملك كه قوام السلطنه بسمت وزیر کشور در کابینه صمصام السلطنه عضویت داشت یکی از طرفداران جدی موضوع جلب مستشار از آمریکا بود و در نتیجه همان جدیت مشارالیه و سایر همکارانش بود که لایحه استخدام مستر شوستر آمریکایی و رفقای او را از مجلس شورای ملی گذرانید و مستر شوستر را به ایران جلب و اختیارات قانونی معروف 23 جوزا را بدو تفویض کردند.

ورود مستر شوستر و دخالتش در امور مالیه کشور روزنه امیدی بطرف اصلاح و ترقی و تعالی کشور باز کرد ولی متأسفانه دسایس داخلی و تحریکات مفسدین و اولتیماتوم جابرانه دولت روسیه تزاری و تحریکات مخفیانه همسایه جنوبی بکلی برق امید را خاموش و اوضاع را واژگون

ص: 102


1- نباید اشتباه کرد که این نظر ملیون ایران نسبت به آمریکا مربوط به آمریکای قبل از جنگ جهانی دوم بوده است چه در خلال جنگ دوم و پس از خاتمه آن براثر سوء سیاست سیاسیون آمریکا یا بواسطهٔ جلب منافع مادی خود مرتکب اعمالی شدند که استعمارگران دیگر هم همان رویه را اتخاذ می نمودند مخصوصاً در خلال ملی کردن نفت و پس از آن که از انگلستان - هم پیمان خود - حمایت بی دریغ می نمودند نظر ملت ایران نسبت به آمریکا بکلی تغییر کرد و دیگر ممالک متحدهٔ آمریکا را حامی ملل ضعیف نمی دانند برای توجیه بیشتر باید بوقایع 30 تیر سال 1331 و وقایع 28 مرداد 1332 مراجعه نمود و سپس جنایات و فجایعی که پس از 28 مرداد رخ داده نظر افکند.

نموده مستر شوستر و سایر همراهانش ناگزیر گردیدند که ایران را ترک و به آمریکا مراجعت نمایند در نتیجه این پیش آمد خرابی مالیه مملکت زیادتر گردید و چندین سال کار اصلاحات کشور را بتعویق انداخت چه نقشه اصلاحات مالی مملکت بکلی برهم خورد و مستر شوستر از ایران رفت وضعیات مالیه نه تنها بحال اولیه عود نکرد بمراتب از اول هم بدتر شد فقط نتیجه ای که از آن اولتیماتوم حاصل شد افتادن

و اختیارات در دست مرنارد بلژیکی گردید و منشأ آن خطایی بود که در موقع وضع قانون اختیارات 23 جوزا بواسطه عجله و شتابزدگی مرتکب شده بودند و بموجب خطای مزبور تمام اختیارات خزانه داری کشور به مرد نارد مستشار بلژیکی منتقل گردید و مدت ها هم تا تشکیل دوره سوم تقنینیه و سلب اختیار از آن ها استفاده نموده ضمناً کنترات بلژیکی ها پاره ای غفلت ها و مسامحات رخ بودک داده بود که در اثناء عمل منجر بظهور مشکلات گردیده بود که در ایجاد آن وضعیات اسفناك خالی از دخالت نبود.

خلاصه قوام السلطنه که تمام آن اوضاع را از نزديك ديده و نتایج آن خطا ها و تسامحات را مشاهده کرده بود بدون این که اساس عقیدهٔ خود که انحصار راه اصلاح مالیه به جلب مستشاران آمریکایی باشد تزلزلی پیدا کند در دوره ریاست وزرایی اولش این موضوع را مورد توجه و اهتمام جدی قرار داده دستوراتی به نماینده ایران مقیم آمریکا داد که با وزارت خارجه واشنگتن داخل مذاکره شده مساعدت اولیاء دولت جمهوری اتازونی را در معرفی شخص لایق و توانا و متخصص فن تقاضا و مقدمات امر را تهیه و نتایج اقدامات خود را به دولت اطلاع دهد تا مواد استخدام و کنترات مزبور تهیه و از مجلس گذشته صورت عمل بگیرد. در نتیجه این اقدامات مذاکرات مقدماتی شروع شد و اقدامات مقتضیه تا حدی بعمل آمد و زمینه تا درجه ای حاضر شد منتهی در خلال این احوال کابینه اول قوام السلطنه استعفا داد کابینه مشیرالدوله روی کار آمد.کابینه مشیرالدوله

ص: 103

دنبالهٔ اقدامات کابینه قبل را گرفته دستوراتی به نماینده ایران در امریکا داد که هر چه زودتر مستشاران آمریکایی را که مستر شوستر هم بانتخاب آنان نظریهٔ مساعد و موافق داده بود به ایران جلب نمایند و چیزی هم نمانده بود که قضیه صورت عمل بگیرد که ناگهان دچار تزلزل شد و مدت ها هم بحال تزلزل باقی بود تا این که استعفا داد.

بالاخره کابینه دوم قوام السلطنه روی کار آمد و موضوع جلب مستشاران آمریکایی را که مقدمات آن هم کاملا فراهم شده بود فوراً تعقیب و پس از تشخیص یک نفر متخصص (دکتر میلسپو) که دولت آمریکا و مستر شوستر آمریکایی هم لیاقت و صداقت او را تصدیق و تضمین کرده بودند لایحۀ استخدام مشارالیه به ضمیمه مواد کنترات به مجلس تقدیم و مجلس نیز پس از مخالفت های برخی از نمایندگان با استخدام مستشار از آمریکا و خارجه و پس از مختصری جرح و تعدیل و افزودن دو ماده (مادهٔ 16 و 17)بر مواد پانزده گانه پیشنهادی دولت آن را در جلسه پنجشنبه چهارم اسد 1301 خورشیدی تصویب کرد که اینک برای مزید اطلاع خوانندگان گرامی عین پیشنهاد دولت را ذیلا ذکر می نماید:

ص: 104

مجلس مقدس شورای ملی شیدالله ارکانه

«چنان که خاطر آقایان محترم مستحضر است در پروگرام دولت که به تصویب مجلس شورای ملی رسیده است نظریات دولت راجع به امور مالیه کاملا تشریح و در نظر گرفته شده بود متخصصینی از دول غیر همجوار برای اصلاحات مالیه استخدام شوند در تعقیب این نظریه دولت علیه با دولت اتازونی داخل مذاکره شده استخدام يك عده متخصصین لایق را برای ادارات وزارت مالیه و غیره تقاضا نموده پس از يك سلسله مذاکرات که در واشنگتن بعمل آمد دولت اتازونی تقاضای دولت علیه را به حسن قبول تلقی نموده و اینک به موجب تلگراف واصله از واشنگتن دولت مزبور يك نفر از مستخدمین لایق خود را موسوم به دکتر میلسپو برای ریاست کل مالیهٔ ایران معرفی می نماید. تحقیقاتی که راجع به مشارالیه بعمل آمده کاملا رضایت بخش و مشارالیه یکی از متخصصین بسیار لایق و در امور مالیه و اقتصاد علماً و عملا دارای مهارت و لیاقت تامه است و حاضر است استخدام دولت ایران را قبول نموده پس از عقد کنترات با متخصصین دیگر که براهنمایی و مشورت او استخدام خواهند شد سریعاً روانه ایران شوند اکنون قبل از این که راجع به استخدام سایر متخصصین مالیه پیشنهادی تقدیم نمایم لازمست بدواً شرایطی را که بین دولت حاضره و دکتر میلسپو موافقت شده است باطلاع مجلس شورای ملی رسانیده با اجازه و تصویب مجلس کنترات مشاراليه منعقد و سپس مواد کنترات سایر مستخدمین را به مجلس شورای ملی تقدیم .نمایم نظر به این که لزوم سرعت اصلاحات مالیه تسریع عقد کنترات مشارالیه و تأکید در سرعت اعزام او را ایجاب می نماید این شرایط استخدام مشارالیه را در ضمن پانزده ماده ذیل پیشنهاد و تصویب آن را بفوریت تقاضا دارم تا هر چه زودتر سایر متخصصین نیز استخدام و باسرع وسائل روانه

ایران شوند.»

ص: 105

10.میلسپو آمد

استخدام دکتر میلسپو عملی شد و مشارالیه پس از اندک مدتی با عده ای از متخصصین مالی امریکائی به تهران وارد شدند دکتر میلسپو پس از مطالعه در اوضاع عمومی و احوال مالی ایران با حسن نظر و توجه مخصوصی که نسبت به ایران داشت شالوده محکم و متینی برای وزارت دارایی ریخت و در نتیجه همان تشکیلات مشارالیه بود که مالیهٔ ایران از وام گرفتن بیگانگان بی نیاز گردید و حقوق مستخدمین و مخارج دولت که سابقاً در اثر فقد اعتبارات مالی با اشکالات بیشماری مواجه بود و اغلب مستخدمین چندین ماه حقوق طلبکار بودند و حتی به برخی از آن ها بعوض حقوق آجر غیره حواله می شد روی اساس منظمی آمده وضع مالیه ایران مرتب

دکتر میلسپو

ص: 106

گردید و این مسئله خود یک قدم جدی و عملی بود که کابینه قوام السلطنه بطرف اصلاحات کشور برداشت و مالیهٔ ایران از پریشانی رهائی یافت مستوفی در قسمت دوم از جلد سوم تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه دربارهٔ استخدام مستشار خارجی چنین نوشته است:

«استخدام مستشار خارجی جهت مالیه بخصوص برای مقاومت یا زیاده روی های سردار سپه که هر روز خواب تازه ای برای تصرف یکی از شعب درآمد کشور دیده و همین که پنجه بدان بند می کرد واگذاشتن آن غیر ممکن بنظر می آمد چیزی بود که لزوم آن از مدتی پیش حس شده و همه کس آن را دوای منحصر بفرد این تجاوزات تشخیص می داد این فکر مخصوصاً رئيس الوزراء ها را که بیشتر از همه کس گرفتار آه و ناله بی پولی همکار های خود بودند مشغول داشته و از مدتی پیش مغز به مغز گشته و اذهان متوجه آن شده بود. بالاخص در کابینه دویم قوام السلطنه و وزارت مالیه فهيم الملك كه کار تصرفات غیر قانونی سردارسپه در وزارت مالیه از مالیات های غیر مستقیم و انبار تجاوز کرده بخالصجات هم که خدایار خان را رئیس آن کرده بود سرایت نمود و برای وزارت مالیه و مخارج کلیه دوایر دولتی جز چهار پنج میلیون مالیات مستقیم که آن هم اکثر گرفتار بدهی متنفذین بود چیزی باقی نمانده و خزانه که باید مرکز داد و ستد کشور باشد همیشه خالی و اگر وجهی هم از عایدی همین یك شعبه درآمد به مرکز می رسید و سردار سپه خبر دار می شد آن را هم بهر عنوانی بود از چنگ باقی دوایر بیرون آورده و برای مصارف قشون ضبط می کرد بحدی که برای پرداخت حقوق اعضای مرکزی وزارت مالیه هم پول در خزانه یافت نمی شد و رؤسای ادارات برای وصول حقوق خود و کارمندان ادارۀ خویش مجبور بودند حواله بولایات گرفته و بوسیلهٔ دوستانی که در آن جا ها داشتند بحقوق برسند. من حقوق چند ماهه خود و اعضای دیوان محاکمات مالیه را بمالیهٔ خراسان حواله گرفته وصول و ایصال کردم. سایر ادارات هم همین

ص: 107

کار را می کردند این اوضاع هم بیشتر از هر چیز لزوم مستشار خارجی و رهایی از این وضع نامطلوب را غیر قابل انکار کرده بود.»

11.استعفای والی آذربایجان

گفته شد که پس از کنتر کودتا در تبریز و خاتمه انقلابات آن دکتر محمد خان مصدق السلطنه که از رجال شایسته ایران بشمار می رود بسمت والی آذربایجان با اختیارات نامه تعیین و بصوب مأموریت خویش روانه گردید و همچنان برتق و فتق امور ایالتی حوزه آذربایجان اشتغال داشت تا این که گویا برحسب تلگراف وزیر جنگ (سردار سپه) امیر لشگر آذربایجان امان الله میرزای جهانبانی دستور داده می شود که دیگر اطاعت از اوامر والی آذربایجان ننموده مستقیماً تابع دستورات وزیر جنگ باشد این دستور دکتر مصدق السلطنه را دچار محظور نموده زیرا اولا ممکن بود عملیاتی که رؤسای قشونی در حوزهٔ مأموریت خویش بدون مشاوره با والی آذربایجان انجام دهند برخلاف مصالح کشور باشد و مشارالیه نمی توانست رویه خلاف آن ها را در حوزهٔ مأموریت خویش بعهده گیرد. ثانیاً دکتر مصدق السلطنه حس کرده بود که سردار سپه می خواهد فرماندهان لشگر ها را در حوزهٔ مأموریت خویش استقلال دهد تا از قدرت حکام ایالات و ولایات بکاهد و در موقع مقتضی بتواند آن ها را تحت نفوذ و اطاعت خویش درآورد بنابراین دکتر مصدق قصد استعفا نموده تلگرافاً در نیمۀ ذیقعدة الحرام 1340 قمری از رئیس الوزراء تقاضای موافقت با استعفای خویش نموده پس از اصرار زیاد استعفای مشارالیه مورد قبول واقع می گردد.روز 16 ذیقعده برابر 21 سرطان 1301 سردار سپه بدون اجازه و مشورت رئيس الوزراء و بدون این که صلاحیت این کار را داشته باشد حکم کفالت ایالت آذربایجان را برای امان الله میرزای جهانبانی مخابره می کند. همچنین در همین

ص: 108

روز سردار سپه تلگراف انفصال اقتدار الدوله را از حکومت مازندران مخابره و حکم حکومت را برای سالار حشمت صادر می نماید که براثر این دو فقره تلگراف خودسرانه مناقشۀ او با قوام السلطنه شروع می شود.

12.تصرف قلعه چهریق

چهریق قلعهٔ مستحکمی است که در ارتفاعات کوه چهریق و تقریباً در شمال غربی آذربایجان واقع است این قلعه از دیر زمانی آشیانه فساد و لانه طغیان اکراد آذربایجان و اسمعیل آقا سمیتگو (1) شيخ عبیدالله و شیخ طه بشمار می رفت چنان که شرح آن در جلد اول و دوم این تاریخ گذشت قوای نظامی دولتی هم گاهی در برابر اکراد نامبرده فتح و گاهی شکست می خوردند پس از چند سال محاربات زیاد و اردوکشی های بسیار و تلفات سنگین و پس از تفوق نیروی دولتی از حیث افراد و مهمات هنگامی که امان الله میرزای جهانبانی امیر لشگر آذربایجان بود قوای کافی به آن حدود اعزام می شود و از چند طرف به اسمعیل آقا و اطرافیانش حمله آغاز می گردد و در چند نقطه بقوای اکراد تلفات سنگین وارد می شود بدواً شهر دیلمقان به تصرف اردوی دولتی در می آید و سپس حمله بطرف چهریق که خانه اسمعیل آقا هم در آن جا بوده آغاز می گردد. بالنتيجه اکراد تاب

ص: 109


1- اسمعیل آقا فرزند جعفر آقاست که نظام السلطنه والی آذربایجان قرآن برای او مهر نموده فرستاد و به او تأمین داد جعفر آقا به تبریز آمد و بخدعه کشته شد و این سوء تدبیر باعث شد که هفت نفر از مأمورین بدست کسان جعفر آقا کشته شدند قرآن را نزد سلطان عبدالحمید بردند و در نتیجه فتنهٔ شیخ عبیدالله پیش آمد از همان موقع طایفه شكاك در صداقت اولیای امور مشکوک شده بنای یاغی گری را گذاشتند قطور را در کمیسیون سرحدی به ایران واگذار کرده بودند و در کنگره برلن تصدیق شده بود، دولت عثمانی قبول نداشت اسمعیل آقا در این میانه به تذبذب می گذراند دولت جدید ترکیه و حکومت باکو هر کدام روی سیاست از او تقویت می کردند و او به همه اظهار دوستی می کرد ولی دروغ می گفت با انگلیس ها هم روابطی داشت ترک ها چهار مسلسل و دو عراده توپ باختیار او گذاشته بودند.

مقاومت نیاورده فرار اختیار می نمایند و قلعه چهریق که از نظر موقعیت(به علت صعب العبور بودن کوه چهریق) در نظر اکراد چون قلعهٔ وردن غیر قابل تسخیر شمرده می شد در روز 20 برج اسد 1301 خورشیدی بتصرف قوای نظامی در می آید مراتب را فرمانده لشکر آذربایجان تلگرافاً بشرح زیر به سردار سپه (وزیر جنگ) گزارش می دهد.

نمره 641 از چهریق

«بعد العنوان تعقیب را پرت نمرۀ 171 بعرض حضور مبارك می رساند قوای ما در تعاقب دشمن امروز بیستم برج اسد ساعت 11 صبح قلعه چهریق را متصرف توپ و مسلسل هائی که در این مدت از قوای دولتی بدست آورده بود مسترد دشمن منكوباً فراری و متواری گردید قوای ما در تعقیب دشمن سریعاً پیش می روند.»

فرمانده کل قوای آذربایجان

سرتیپ امان الله

براستی یکی از عملیات برجسته پس از کودتا در ایران یعنی در کابینه مشیرالدوله جنگ با اسمعیل آقای سمیتگو در آذربایجان بود زیرا کرد ها در اثر تحریکات و تزریقاتی که در خارج به آن ها شده بود فکر استقلال قسمتی از آذربایجان و کردستان را در سر داشتند از مدت ها پیش این مسئله اسباب زحمت دولت های وقت گردیده و با آن که از طرف حکومت مرکزی اقداماتی برای قلع و قمع این ریشه فساد بعمل می آمد عملیات نظامی قوای دولتی نه تنها بجایی منتهی نمی گردید بلکه باعث تقویت نیروی دشمن می گردید. چنان که می دانیم نقشۀ سیاست خارجی ایران این طور طرح گردیده بود که مرکزیت قوی ایجاد و بملوك الطوایفی خاتمه داده شود بنابراین نیروی کافی به آذربایجان اعزام گردید و تصمیم گرفته شد که با هر قیمتی شده این آشیانه فساد را در آن سامان ویران و بخودسری سمیتگو و اطرافیان او خاتمه داده شود سرتیپ امان الله میرزای جهانبانی که ریاست ستاد

ص: 110

ارتش را در آن موقع دارا بود با حفظ سمت نامبرده بفرماندهی کل نیروی آذربایجان نیز تعیین و بدان سامان اعزام گردید پس از ورود سرتیپ جهانبانی به آذربایجان عملیات آغاز گردید و چون این سلسله محاربات در تاریخ ایران خالی از اهمیت نخواهد بود و تنها عمل مفیدی که در دورهٔ تصدی وزارت جنگی سردار سپه انجام یافته همان قلع و قمع اسمعیل آقای سمیتگو و دفع شر اتباع او می باشد(حالا ما کار نداریم که سیاست خارجی هم در این مسأله با او هم آغاز آغاز بوده است.)اینست که ما بشرح عملیات نظامی و چگونگی قوای طرفین برای ضبط در این تاریخ بنقل یادداشت های یکی از افسران ذی مدخل در قضایا می پردازیم:

شرح نبرد آذربایجان

نقل از یادداشت های یکی از افسران مطلع و دخیل در قضایا

«هنگامی که اسمعیل آقا سمیتگو رئیس و فرمانده اکرادی که به تحريك اجانب آرزوی استقلال کردستان را در سر می پخت آذربایجان ایران را دچار اغتشاش نموده و بخونریزی و چپاول های خارج از قاعده خود در کلیه شهرستان های شمال غربی آن خطه ادامه می داد امیر لشگر اسمعیل آقای امیر فضلی بفرماندهی لشگر شمال غرب اشتغال داشت و بمنظور تأمین دفاع آذربایجان و تقویت لشگر مزبور خالو قربان با چهار هزار نفر چریک های خود و مختصری نظامی در میاندوآب متمرکز شده و ریاست ستاد این قوای چريك را سرهنگ روح الله میرزای جهانبانی (سرلشگر کیکاوسی) برعهده داشت.افسر مزبور موظف بود که عملیات نیرو های چریك را با دستورات فرماندهی لشکر تطبیق دهد تا این دو قوای مختلف که در تحت فرماندهی امیر لشکر امیر فضلی قرار گرفته بودند بتوانند در رفع غائله سمیتگو و تأمین آرامش آذربایجان همکاری لازم نماید. چون مدتی گذشت و هیچ گونه گزارشی که حاوی پیشرفت قوای

ص: 111

دولتی باشد از تبریز به مرکز واصل نگردید و چنین تصور می رفت که ممکن است در خلال این فرصت اسمعیل آقا با اغتنام وقت بتقویت قوای خود کوشیده و با غافل کردن نیرو های دولتی مسبب خرابی ها و آشفتگی های بیشتر گردد سرتیپ حبیب الله شیبانی به سمت بازرسی آذربایجان به تبریز عزیمت و مقرر گردید که پس از رسیدن به آن جا تشخیص اوضاع و احوال واقعی قوای اسمعیل آقا بی درنگ نامبرده را مورد تعرض قرار داده امنیت آن خطه را با در هم شکستن نیروی مشارالیه تأمین و برقرار نماید در سال 1300 سرتیپ شیبانی به آذربایجان عزیمت و پس از بازدید قوای تبریز جهت سرکشی به چریک های خالو قربان به ساوجبلاغ حرکت نمود در آن جا ضمن بازدید نیرو های آن ناحیه خبریافت که لاهوتی در حوالی تبریز علم طغیان برافراشته و آن شهرستان را نیز دچار اغتشاش گردانیده است سرتیپ حبیب الله خان با سرعت قوای مختصری گرد آورده خود را به تبریز رسانید و ژاندارم های لاهوتی و همدستانش را متفرق نمود سرعت عمل وادارۀ عملیات سرتیپ شیبانی تبریز را از اغتشاش و یغماگری نجات داد و عملیات نامبرده مورد توجه واقع گردید سرتیپ شیبانی پس از ختم غائله لاهوتی رسماً عهده دار فرماندهی نیروی آذربایجان شده و بلافاصله مشغول آماده نمودن قوا و تهیه وسایل حمله به سمیتگو گردید و سرلشگر امیر فضلی فرماندهی لشگر شمال غرب به تهران فراخوانده شد اما در همین اثناء سمیتگو در ساوجبلاغ بقوای خالو قربان حمله ور گردیده و چریک های نامبرده را بکلی منهزم گردانید و خالو قربان نیز در اثنای زد و خورد کشته شد. اطلاعاتی که از این زد و خورد در خاطر دارم بدین قرار است:

خالو قربان با چریک های خود روی خط میاندوآب و بوکان که بین ساوجبلاغ و سنندج واقع شده بود قرار داشت تعداد افراد مسلح او از شاهسون و کرد و غیره بیش از چهار هزار نفر نبود. ضمناً چهار ارابه توپ و بیست قبضه مسلسل سبك در اختیار داشت اما مشارالیه

ص: 112

برای دوازده هزار نفر از دولت جیره و حقوق دریافت می نمود هنگامی که مشارالیه در ساوجبلاغ توقف داشت شبانه به او خبر رسید که سید طه (1) پسر شیخ عبیدالله یکی از همکاران سمیتگو با هشتصد نفر سوار از نخود دره دوازده فرسخی سنندج به اشنو مراجعت می نمایند و تقریباً به موازات تپه های بوکان رسیده است سرهنگ روح الله میرزای جهانبانی رئیس ستاد خالو قربان موضوع را به مشارالیه خبر داده و تقاضا می نماید که از رسیدن سید طه به اشنو و ملحق شدن به سمیتقو ممانعت بعمل آورد خالو قربان که مرد بیاندازه رشیدی بود دسته های مختلفه قوای خود را که هر کدام تحت سرپرستی یکی از بستگانش از قبیل خالو مراد، خالو کریم، خالو محمد قرار داشت دستور می دهد ارتفاعات بندر قاچ را که در مقابل جادۀ بوکان به اشنو قرار داشت مستحکم نموده و مراقبت نمایند تا هنگامی که سید طه برای مراجعت به اشنو از میان این تپه ها عبور می نماید غافلگیر شده و تسلیم یا دستگیر گردد.

سپیده دم به خالو قربان و سرهنگ روح الله میرزای جهانبانی خبر دادند که سید طه و سوارانش از دور پدیدار شده و به تپه های یندر قاچ نزدیک می گردند سرهنگ کیکاوسی با عجله خالو قربان را برداشته و بسمت تپه ها عزیمت نمودند ولی در این میان سید طه و افرادش که مقدار زیادی از تپه های بندر قاچ فاصله داشتند تیری به قلب خالو قربان خورده و در جلو پای سرهنگ روح الله میرزا نقش بر زمین گردید.

چریک ها که کشته شدن فرمانده خود را بچشم دیدند بدون هیچ گونه اخذ توجه بدستورات سرهنگ روح الله میرزا تپه های یندر قاچ را خالی نموده با سرعت تمام در اطراف پراکنده گشتند و کلیه اسلحه خود را منجمله بیست قبضه مسلسل سبك و چها ارابه توپ را در میان صحرا باقی گذاشتند بطریقی که در هر گوشه ای از بیابان

ص: 113


1- نام یکی از اکراد است.

اسلحه در زیر آفتاب می درخشید و در هر گامی مقداری فشنگ پراکنده شده بود.سرهنگ کیکاوسی و بهادر السلطنه برادر زن فرمانفرما چون وضع را چنین دیدند و بهیچ وجه قادر به جلوگیری از فرار افراد چريك نبودند از زیر بوکان به میاندوآب مراجعت نمودند ولی در شب هنگامی که آشپزخانه را برای چریک های فراری نبرد تپه های بوکان براه انداختند مقدار زیادی از اتباع خالو قربان برای دریافت جیره خود حاضر شده در میاندوآب صرف شام نمودند.

لازم است در این جا این نکته را ذکر نمود که طرح و عملیات قوای چريك خالو قربان قبلا پیش بینی شده و بتصویب سرتیپ شیبانی رسیده بود نقشۀ پیش بینی شده چنین بود که ضمن جلوگیری از رسیدن سید طه به بوکان و مقاومت نیرو های خالو قربان در تپه های بندر قاچ قوای تبریز که در بندر کمارلو متمرکز شده بودند با سواران ظفر الدوله که خوی را محل تجمع خود قرار داده بودند به نیرو های سمیتگو حمله ور گردند تا از الحاق سید طه به او جلوگیری نموده وهريك را دور از هم در نقاط مختلف منكوب و منهزم سازد ولی در حینی که چریک های خالو قربان به منظور جلوگیری از سواران سید طه در تپه های یندر قاچ متمرکز شده بودند هیچ گونه حمله ای نه از طرف سواران ظفرالدوله و نه از جانب نظامیان مقیم بندر کمارلو بعمل نیامد و سرانجام باعث انهدام و متواری شدن قوای چريك خالو قربان گردید. گویا پس از تلگراف حضوری که سرهنگ 2 کیکاوسی به سرتیپ شیبانی نموده و علت عدم همکاری با قوای چريك را استفسار کرده بود مشارالیه در پاسخ اظهار داشته است نقشه جنگ من چنین اقتضا می کرد که شما را تحريك به جنگ کرده باشم پس از شکست و فرار قوای خالو قربان و کشته شدن او بمنظور رسیدگی و تحقیق در اطراف قضیه سرهنگ شهاب (سرتیپ شهاب فقید که در زمان فرماندهی دانشکده افسری مقتول گردید) از طرف فرماندهی نیروی آذربایجان به محل واقعه اعزام ولی چه سود که قوای چريك بطوری

ص: 114

از هم پاچیده شده بودند که بهیچ ترتیب جمع آوری آن ها مقدور نبود. شکست نیروی خالو قربان عملیات سابق سرتیپ شیبانی را که در مرتفع نمودن غائله لاهوتی اهتمام فراوانی بخرج داده بود از بین برده و اصولا نیز اطمینان لازم را جهت اتمام غائله سمیتگو از همه سلب نموده بود.

عزیمت سرتیپ امان الله میرزا جهانبانی به آذربایجان

در این موقع که اغتشاشات آذربایجان تولید نگرانی های بیشماری را نموده بود سرتیپ امان الله میرزا جهانبانی ضمن عهده داری ریاست ارکان حرب به بازرسی ناحیه شمال غرب مأمور گردید و بمحض ورود به تبریز فرماندهی کل نیروی آذربایجان با حفظ شغل سابق به مشارالیه محول و سرتیپ شیبانی به تهران احضار گردید چند روزی از ورود وی به تبریز نگذشته بود که والی آذربایجان آقای دکتر مصدق بعلت کسالت مزاج استعفاء و تقاضای عزیمت به تهران را نمودند وزارت کشور با قبول تقاضای مشارالیه ایالت آذربایجان را نیز به سرتیپ جهانبانی واگذار نمود .بنابراین سرتیپ جهانبانی با در دست داشتن کلیه اختیارات کشوری و لشگری آن سرزمین بدون فوت وقت بمنظور نبرد با اکراد شروع بکار نمود و چون خیال عزیمت به بندر شرفخانه را داشت سرهنگ محمد حسن بقائی را بکفالت ایالت از جانب خود در تبریز گذارده به آن سوی رهسپار گردید. بندر شرفخانه که از بدو ورود سرتیپ جهانبانی به آذربایجان مطمح نظر بود تکیه گاه کلیۀ وسائل حمل و نقل دریایی و کشتی ها و قایق های بزرگ و کوچکی است که از هر حیث ارتباطات کرانه های دریاچه ارومیه را تأمین می نماید و در آن زمان مهمات و وسایل جنگی بیشماری از گردارمه روس که در آذربایجان شوریده و متواری شده بودند در آن بندر مهم بجای مانده که می توانست در موقع لزوم مورد استفاده جنگی قرار گیرد سرتیپ جهانبانی در ورود به بندر

ص: 115

شرفخانه کلیه مهمات و لوازم گردارمه روس را بازدید و نگاهداری آن را تأکید نموده ضمناً کشتی ها و قایق های دریاچه مزبور را که تحت نظر کارمندان روسی اداره می شد در اختیار گرفت زیرا بمحض بازدید بندر شرفخانه اهمیت موقعیت طبیعی آن جا را درك و تشخیص داده بود که با در دست داشتن این بندر تمام کرانه های شرقی دریاچه ارومیه را نیروی آذربایجان می تواند بازرسی کامل نموده و به اسرع وقت احتیاجات جنگی سواحل مزبور را برطرف سازد.

مطالعه اجمالی مناطق اشغال شده از طرف دشمن و تمرکز قوا در بندر شرفخانه

سرتیپ جهانبانی در بندر شرفخانه که نزدیک ترین نقاط به سرزمین اشغال شده از طرف اکراد بود اوضاع قسمت های متصرفی سمیتگو را مورد مطالعه قرار داده مرکز تجمع اکراد و تکیه گاه عمده آنان قلعۀ بسیار مستحکم چهریق بود که در مغرب شهرستان سلماس واقع شده و با مرز کشور ترکیه بیش از چند فرسنگی فاصله نداشت.

در حوالی و جوار قلعه قديم چهریق که بر روی ارتفاع مرتفعی ساخته شده بود و مشرف بر کلیه تپه ها و قلل اطراف بوده و رودخانه زولاچای نیز از دامنهٔ آن عبور می کرد سمیتگو قلاع و قصور مستحکم دیگری برای خود ساخته و بخیال استقلال کرد و سلطنت آن حدود روزگاری به خوشی می گذرانید همچینن قصر بسیار زیبایی از سنگ سماق و مرمر سیاه و سفید با باغی دلگشا که اطراف آن را فرا گرفته بود بنا نهاده و آرزو می کرد روزی در این مکان مستحکم سلطان مقتدر کردستان مستقل شناخته شود.

سرتیپ جهانبانی همین که از نزديك اوضاع محلی آن ناحیه را مطالعه نمود و موانع طبیعی آن حدود را کاملا بررسی کرد نقشهٔ عملیات جنگی آینده خود را طرح و وارد مرحله عمل گردید. پس از مطالعه وضعیت زمین تصمیم گرفته شد از دریاچه ارومیه كه يك

ص: 116

مانع طبیعی در مقابل نفوذ اکراد بداخلهٔ آذربایجان بود حداکثر استفاده برده شود این فکر با در دست داشتن کلیه وسائل نقلیه دریایی که قبلا برای در اختیار داشتن آن اقدامات لازم بعمل آمده بود از مرحله عمل چندان دور نمی نمود زیرا گذشته از این که وسائل نقلیه دریایی كمك فراوانی جهت ارتباط بود خط آهنی نیز تبریز را با بندر شرفخانه مربوط نموده و این خود از لحاظ حل مسائل ارتباط و رساندن قوا به نزدیک ترین خط جبهه كمك شایانی می نمود خصوصاً این که مقدار زیادی مهمات از گردارمۀ سابق روس در بندر مزبور باقی بود که می توانست مورد استفاده نیرو قرار گیرد به این دلیل از اركان حرب نیروی اعزامی چنین دستور داده شد:

الف - کلیه نیروی اعزامی از تهران باستثنای سواره نظام که در تحت فرماندهی امیر لشگر اسماعیل آقای امیر فضلی بوده بوسیلهٔ وسائل نقلیه دریایی محرمانه و غفلتاً از بندر دانالو به بندر شرفخانه حمل و در آن جا مستقر گردد سوار نظام نیروی مزبور نیز وظیفه داشت که با سرعت هر چه تمام تر از راه خشکی خود را به بندر شرفخانه برساند.

ب - هر چه زودتر کلیه نیروی مقیم آذربایجان در بندر شرفخانه برای حمله قطعی بمركز اکراد متمرکز گردد زیرا با در دست داشتن بندر مزبور طول کرانه شرقی دریاچه ارومیه تحت بازرسی دقیق نیروی آذربایجان درآمده و اکراد که سواحل غربی دریاچه مزبور را با بنادر قوچی و گلمانخانه در دست داشتند بعلت عدم دسترسی بوسائل دریایی نمی توانستند استفاده لازم را از کرانه های غربی بنمایند خصوصاً این که نقطه مرتفعی در ساحل غربی دریاچه مابین بندر قوچی و گلمانخانه وجود داشت که در تحت کنترل سمیتگو نبود و مستقلا از طرف یاغی دیگری بنام کاظم که ارتباطی با اکراد نداشت اداره می گردید.این نقطه ضعف که در ساحل غربی یعنی امتداد نقاط متصرفی دشمن مابین دو بندر مهم قرار داشت بنام

ص: 117

سنگ کاظم موسوم بود.

طرح نقشه جنگ و وضعیت نیروی طرفین

با در نظر داشتن وضع نظامی دریاچه ارومیه و با در دست داشتن نیروی دریایی قوای دولتی قادر بود با مانور های سریع خود دشمن را از جناح چپ و راست یا بالعکس سوق دهد و یا در نقاط مناسب ساحل غربی دریاچه که در دست اکراد بود نیرو پیاده نماید از این قرار نقشه جنگی چنین ترسیم گردید.

1. چون در شمال کرانه دریاچه ارومیه جدار مسطحی یافت می گردید که به ارتفاعات قزل داغ و منتهی به شهرستان سلماس می شد در نظر گرفته شد که نیروی متمرکز در بندر شرفخانه با نفوذ در جدار مسطح شمالی بالا از میان ارتفاعات قزل داغ عبور نموده و با تصرف شهرستان سلماس مستقیماً به قلعه چهریق حمله نماید. ضمناً در دستور عملیاتی این قوا چنین پیش بینی شده بود که بایستی پس از اشغال دیلمان در چهریق را تسخیر نمایند.

2. نیروی چریك كه بنام گردان مرادی موسوم و از باقیمانده فراریان قوای خالو قربان تشکیل یافته بود و تحت نظر مراد خان کرد که بعداً در ارتش بدرجهٔ سرگردی رسید اداره می گردید، با يك قسمت كوچك نظامی که زیر فرمان مستقیم سرهنگ ابوالحسن خان پورزند (سرلشگر پورزند فعلی) بودند طبق نقشه طرح شده عملیاتی وظیفه داشتند که:در ساحل غربی در بندر سنگ کاظم یعنی همان نقطه ضعفی که بین بندر قوچی و گلمانخانه یافت می شد و سابقاً از آن ذکری رفته است پیاده گردند عهده داری فرماندهی کلیه ستون مذکور به سرهنگ ابوالحسن خان پورزند واگذار گردید.

قوای دولتی که در تحت نظر سرتیپ امان الله میرزای جهانبانی در بندر شرفخانه متمرکز گردیده و تصمیم داشت نقشه جنگی بالا را با در نظر داشتن وضعیت نظامی محل عملی سازد از قسمت های نامبرده

ص: 118

پائین تشکیل گردیده بود:

1.ستاد فرماندهی کل نیروی آذربایجان

پس از بازرسی وضعیت دقیق کادر افسران آذربایجان سرتیپ جهانبانی تصمیم گرفت بمنظور پیشرفت عملیات نظامی از کلیه افسران جوان و تحصیل کرده قوای متمرکز در آذربایجان حداکثر استفاده برده شود این افسران جوان که در سابق با شغلهای بی اهمیتی در اکناف و اطراف آذربایجان متفرق بودند با سمت های برجسته ای در ستاد فرماندهی کل گرد آمدند افسران مزبور عبارت بودند از: سرهنگ سیف الله شهاب، سرهنگ روح الله میرزا، سرهنگ شاهرخ میرزا که تازه از روسیه به ایران وارد گردیده و دارای نشان ژرژ بود.سرهنگ احمد خان چارلسکی (که نام خود را به اقصی تغییر و بعداً در پست آتاشه میلیتری (وابسته نظامی) در افغانستان فوت کرد) بسمت ریاست ستاد نیروی کل آذربایجان تعیین گردید و سرهنگ یوسف خان که در سلماس بدست سربازان خود مقتول شد و سروان مهین نیز در جزو افسران شایسته ستاد متشکله نیرو بودند.

2.ستون گارد، شامل بود از هنگ پیاده پهلوی هنگ پیاده رضاپور يك اسواران سوار اکتشافی يك آتشبار روسی چهار عراده ای تحت فرماندهی سرتیپ فضل اله خان زاهدی (بصیر دیوان)

3.ستون شمال غرب شامل دو هنگ پیاده لشگر آذربایجان و يك اسواران اکتشاف و يك آتشبار چهار عراده ای روسی کوهستانی تحت فرماندهی سرتیپ حسین مقدم (سرلشگر مقدم فعلی).

4.ستون سوار شامل هنگ سوار لشگر شمال غرب و هنگ سوار سنگین اسلحه مرکز و یک آتشبار شنیدر صحرایی و یک دسته توپخانه ابوخوف صحرایی تحت فرماندهی سرهنگ کربلائی علی خان نخجوان که افسری تربیت شده و بسیار رشید بود و در ارتش روس نیز درجهٔ سرهنگی را دارا بوده است (افسر مزبور بعداً در جنگ هایی که با اکراد در نواحی کوهستانی آرارات کرد شهید گردید.)

ص: 119

5.جنگجویان غیر نظامی که تعداد آن هزار نفر بودند تحت سرپرستی افسران ارامنه اداره می شدند.

6. آتریاد همدان بفرماندهی سرهنگ رضا خان کندی در احتیاط فرماندهی کل قوای آذربایجان تعیین گردید.

7.سرهنگ محمود خان پولادین نیز با قوای مختصری نظامی و سواران چریک ژاندارمری ساخلوی نظامی را در خوی تشکیل داده بود.

وضعیت اجمالی قوای اسمعیل آقا سمیتگو و روحیه قوای طرفین

از تعداد قوای سمیتگو تا این تاریخ اطلاع صحیحی بدست نبوده اما نیروی دشمن با در دست داشتن قلعه چهریق که بیش از پنج فرسنگ با مرز ترکیه فاصله نداشت از لحاظ موقعیت نظامی شایان بسی توجه بود خصوصاً این که شهر سلماس و ارومیه و کلیه سواحل غربی دریاچه ارومیه در اشغال قوای نامبرده قرار گرفته و کلیهٔ کوهستان مرتفع آن ناحیه را در اختیار قوای خود داشت اکراد بواسطه این که تاکنون از قوای دولتی که مکرر به جنگ آنان شتافته بود شکستی نخورده و همیشه قوای اعزامی را منکوب و مرعوب خود ساخته بودند دارای روحیه بسیار قوی بوده و چون جمع کثیری از سربازان فراری عثمانی نیز که از سلاح های مختلفه اطلاع داشته و با انواع سلاح های خود به آنان ملحق شده بودند بیش از پیش به تهور و شجاعت ذاتی آنان افزوده گردیده و روحیه آنان را از هر حیث تقویت نموده بود زیرا اکرادی که تاکنون با يك تفنگ و چند فشنگ به نیروی دولتی حمله کرده و غالباً آن ها را از پای در می آوردند اینک که دارای چندین عراده توپ و چندین مسلسل سنگین و سبك که از غارت قوای دولتی بدست آورده بودند سربازان اعزامی دولت را بهیچ تصور کرده و هرگز خیال شکست را در مخیله خویش خطور نمی دادند خصوصاً این که آشنا بودن بوضع زمین و تخصص در جنگ های

ص: 120

کوهستانی آنان را ورزیده ساخته و شکست آن ها را در اوطان خویش از محالات جلوه می داد روحیه نیروی دولتی نیز از هر حیث ممتاز بود زیرا در این مدت قلیل سربازان آذربایجانی عملیات نظامی و تیراندازی را فرا گرفته و احساس این که قشون دولت ایران بمنظور حفظ استقلال و تمامیت کشور تشکیل یافته و برای برقراری امنیت در سرتاسر کشور می جنگند غرور مخصوصی در آنان تولید نموده بود که تا آن زمان این روحیه ممتاز در سرباز اعزامی سابقه نداشت. تسلیحات کافی و دادن چندین ماه حقوق که دفعتاً در شرفخانه به آنان پرداخت شده بود كمك بسیار شایانى بتقویت روحیه آنان کرده و از هر حیث آنان را برای پیشرفت مقاصد جنگی وادار بقبول فداکاری می نمود.

تعداد قوای دولتی و شروع جنگ

قوای دولتی از هشت هزار پیاده و يك هزار سوار و پنج هزار چريك و هزار نفر جنگجویان غیر نظامی که من حیث المجموع 15 هزار نفر بود تشکیل یافته بود حمله به سنگ کاظم - پس از يك رشته عملیات اغفالی که انجام گردید و قوای متمرکز در بندردانانو بوسیلهٔ نیروی دریایی دریاچه رضائیه بسمت بندر شرفخانه سوق داده شد به سرهنگ ابوالحسن خان پورزند فرماندهی مختلط نظامی و گردان مرادی نیز دستور داده شد بلافاصله در بندر بندر سنگ کاظم پیاده شود نظر به این که تا آن زمان هیچ گونه ارتباطی با کاظم یاغی از طرف قوای دولتی برقرار نگردیده و عملیات آتی او در مقابل ستون اعزامی کاملا مشكوك بود سرتیپ جهانبانی تصمیم گرفت که شخصاً برای ملاقات یاغی مذکور عزیمت نماید.این عمل که دور از حزم و احتیاط بنظر می رسید بلافاصله پس از رسیدن قوای دولتی به بندر سنگ کاظم انجام گرفت قوای نظامی که در بندر سنگ کاظم پیاده شده بودند پس از پیاده شدن فرماندهی کل قوای آذربایجان احترامات

ص: 121

نظامی را مرعی داشته و با هورای متعدد خود از فرمانده خویش استقبال نمودند.این عمل باعث گردید که کاظم یاغی تصور نماید قوای بیاندازه زیادی در پناهگاه او پیاده شده و هرگز قادر نیست که علناً با آنان به مبارزه پردازد به این مناسبت با کلیه نفرات خود به ارتفاعات بندر سنگ کاظم پناه برده و در خود بندر هیچ گونه دفاعی بعمل نیامد سرتیپ جهانبانی که بعلت ممکن نبودن بردن قوای زیاد بهمراهی خود و برای جلوگیری از خونریزی های بدون فایده بهمراهی سرهنگ 2 روح الله میرزای جهانبانی و سه نفر نظامی بدان جا عزیمت کرده و از شیب کوهستان عبور نموده بسمت قلعهٔ کاظم که در ارتفاعات بلندی قرار گرفته بود رهسپار گردید و به کاظم پیغام داد که برای پاره ای مذاکرات و ملاقات خصوصی به قلعه او رهسپار است.قلعهٔ کاظم که یکی از استحکامات آن ناحیه بود بدستیاری و همت این یاغی کاملا تعمیر شده و با پل های متعدد و راه های مخفی خود يك در كاملا جدید نظامی را ترتیب می داد. سرتیپ جهانبانی پس از عبور از راه های مشکل خود را به قلعه رسانیده در اتاقی که از سنگ يك پارچه ساخته شده بود کاظم را در حالی که با يك بمب روسی دستی بازی می کرد در میان تنی چند از بستگانش ملاقات نمود. سرتیپ جهانبانی در برخورد اولیه کاظم را که بعلت ترس مفرط بهیچ وجه مایل نبود بمب مزبور را از خود دور سازد از بازی با آن بمب برحذر داشته و به او توجه نموده که ممکن است این عمل بنابودی او و کلیه اشخاصی که در آن جا حضور دارند منجر گردد ولی کاظم اظهار داشته بود که این از عادات دیرینه من است.

سرتیپ جهانبانی با خوشروئی و ملاطفت بنامبرده گفت اگر منظور دفاع در مقابل ما چند نفر است احتیاج به بمب دستی نیست زیرا با يك اشاره شما کافی است نزدیکان مسلحتان که در نقاط حساس گماشته شده اند ما را نابود نمایند این سخن در کاظم تأثیر فراوان کرد و بمب دستی را بکناری گذارده برای مذاکره حاضر گردید.

ص: 122

سرتیپ جهانبانی بدون مقدمه به او گفت:منظور دولت از این اردوکشی قلع و قمع سمیتگو بوده و هیچ ارتباطی با او ندارد بلکه طرز رفتار و عملیات گذشته شما که تحت تأثیر اکراد قرار نگرفته اید موجب نهایت تشکر اولیای دولت می باشد و امید است که مورد مرحمت هم واقع گردید و تنها منظور از پیاده شدن در این نقطه و ملاقات با شما اینست از سواران چريك شما که خطوط و جاده های کوهستانی این نواحی را بخوبی می شناسند استفاده نموده و ما را راهنمایی نمایند.

کاظم که از رفتار و کردارش معلوم بود شخص با استعدادی است و بر خلاف یاغیان آن ناحیه خونخوار و سبع بنظر نمی رسید طرز ملاطفت و برخورد اولیه سرتیپ جهانبانی در مشارالیه تأثیر نموده و او را کاملا رام ساخت به این مناسبت در پاسخ گفت من تصور می کردم پیاده شدن قوای دولتی در بندر سنگ کاظم برای حمله به قلعه و تسخیر آن می باشد اما تشریف فرمایی شما با یک نفر افسر و چند نفر سرباز در این نقطهٔ مستحكم مرا بمراحم دولت امیدوار ساخته بگفته های شخص شما نیز نهایت اطمینان را دارم و از این تاریخ کلیه اتباع خود را بمنظور راهنمایی قوای دولتی به اختیارتان می گذارم و به آن ها توصیه خواهم کرد که اوامر شما را مانند دستورات من بپذیرند اما خودم در قلعه سنگ کاظم خواهم ماند.

سرتیپ جهانبانی نظر باین که استنباط نمود که مشارالیه در گفته های خود صادق بوده و دوروئی نمی کند تقاضای او را پذیرفته و با اعتماد کامل از هم جدا شدند کاظم نیز بلافاصله بقول خود رفتار کرد و اتباع خود را در اختیار قوای مختلط سرهنگ ابوالحسن خان پورزند قرار داد و در نتیجه راهنمایی های دقیق اتباع کاظم یاغی بود که سرهنگ مزبور توانست با نهایت سهولت و سرعت جاده های کوهستانی ناحیهٔ ارسباران را در کمترین وقتی طی نموده و راهپیمائی خود را با رسیدن بعمدهٔ قوا در جهت قلعهٔ چهریق بپایان رساند.اما

ص: 123

افسوس این یاغی خیرخواه و بی گناه بقدری در بالای سنگ باقی ماند تا امیر لشگر عبدالله خان امیر طهماسبی عده ای را برای دستگیری نامبرده اعزام داشت و کاظم که تا آخرین لحظه رشیدانه از خود دفاع می نمود در همان جا کشته شد.

مختصری از شرح عملیات کلی که بنابودی اسمعیل آقای سمیتگو منتهی گردید

پس از این که ستون قوای مختلط دولتی به ترتیب بالا در بندر سنگ کاظم مستقر گردید دستور داده شد که از جاده های کوهستانی ناحیه ارسباران بسمت قلعه چهریق عزیمت نمایند سپس به بندر شرفخانه بازگشت نموده و بکلیه قوائی که با اقدامات سریع قبلی در آن بندر متمرکز گردیده بودند دستور داده شد که از شمال دریاچه ارومیه به طرف قلعه چهریق حمله نموده و آن جا را که قلب نیروی اکراد بود تسخير نمایند بدین ترتیب قلعهٔ چهریق بوسیلهٔ دو ستون نیروی دولتی محاصره گشته و امید می رفت که در کمترین وقتی سقوط نماید حکم عملیاتی بدین ترتیب برای کلیه نیروی دولتی صادر گردید:

الف. ستون گارد (هنگ پیاده پهلوی - هنگ پیاده رضاپور - يك اسواران اكتشاف - يك آتشبار روسی - چهار ارابه کوهستانی)تحت فرماندهی سرتیپ فضل الله خان زاهدی بایستی از روی ارتفاعات قزل داغ و می شوداغ بسمت قلعهٔ چهریق پیشروی نماید.

ب.ستون شمال غرب (هنگ پیاده لشگر آذربایجان - يك اسواران اكتشاف - يك آتشبار روسی - چهل ارابه کوهستانی) تحت فرماندهی سرتیپ حسین مقدم (سر لشكر مقدم)بایستی از روی ارتفاعات شکریازی بطرف قلعه چهریق عزیمت نماید.

ج. جنگجویان غیر نظامی که تحت سرپرستی افسران ارامنه تشکیل شده بود و وظیفه داشتند که در جدار مسطح شمالی بین دریاچه ارومیه پیشرفت نموده و خود را به قلعه چهریق برسانند.

د. عملیات ستون متمرکز در بندر سنگ کاظم تحت فرماندهی

ص: 124

سرهنگ ابوالحسن خان پورزند بایستی با عملیات نیرو در بندر شرفخانه کاملا هم آهنگ بوده و هر دو در يك روز انجام پذیرد. پس از صدور حکم عملیاتی مزبور و ارسال آن برای کلیه فرماندهان قسمت ها در روز عاشورای سال 1341 عملیات کلی با نهایت سرعت و شدت برضد اکراد شروع گردید و در بحبوحه نبرد به سرتیپ جهانبانی خبر رسید که سنگینی جنگ متوجه ستون گارد که بایستی در روی ارتفاعات قزل داغ و بزداغ پیشرفت نمایند گردیده و هنگ های پیاده ستون مزبور در ارتفاعات قزل داغ با اکراد تلاقی و اکراد که با سرسختی و رشادت فوق العاده می جنگند موفق بایجاد شکاف های تقریباً عمیقی بین قسمت های پیاده شده و در حال پیشرفت می باشند ضمناً اطلاع رسید که آتش شدید مسلسل های توپخانه خصم جناحین دو ستون گارد و شمال غرب را تحدید نموده و بیم آنست که ارتباط ستون های مزبور قطع و جدا جدا در روی ارتفاعات قزل داغ محاصره و نابود شوند سرتیپ جهانبانی پس از کسب اطلاعات لازم به ستون سوار که در احتیاط فرماندهی بود دستور داد که فوراً بین دو قسمت پیاده با حرکت سریع پیشروی نموده و تا آن جا که ممکن است اکرادی را که میان خطوط قوای دولتی نفوذ یافته اند بعقب رانند ضمناً باران گلوله های توپخانه نیرو و آتش مسلسل بسیاری را بروی اکراد متمرکز و دستور داد که مواضع آنان را با نهایت شدت در هم کوبند. بیست و چهار ساعت نبرد بسیار سختی در گرفت و اکراد با از جان گذشتگی و رشادت زایدالوصفی می کوشیدند که مواضع خود را حفظ نموده و شکافی را که در بین خطوط قوای دولتی ایجاد نموده اند حتی المقدور در دست نگاهدارند ولی سرانجام قدرت آتش شدت و حملهٔ سواره نظام که در موقع بسیار مناسبی شروع گردیده بود آنان را پس از يك نبرد خونین شکست داده و مجبور نمود که بطرف شهر سلماس و قلعۀ چهریق عقب نشینی کنند دو روز بعد شهرستان سلماس نیز بعلت سرعت حرکت نیروی اعزامی پس از

ص: 125

مختصر زدوخوردی سقوط نموده و ناچار اکراد به قلعه چهریق یعنی آخرین پناهگاه خود رو آوردند در این موقع به کلیه نیرو امر گردید بمنظور استفاده از موفقیت بدون کوچکترین سستی بقلعه چهریق حمله ور گردند. نیروی دولتی پس از هشت فرسنگ راهپیمائی معجل در جاده های کوهستانی جنگ کنان خود را باطراف قلعه چهریق رسانیده و آن جا را محاصره ،نمودند اکراد که از سرعت عملیات نیروی دولتی غافلگیر شده بودند در چهریق نیز مقاومتی نکرده و پس از نبرد کوتاهی منکوب و متواری گردیدند.

سمیتگو با نزدیکانش به ترکیه فرار و بلافاصله از طرف جهانبانی به مرزداران کشور مزبور پیشنهاد گردید که یاغی معروف ایران را گرفته و تحویل قوای دولتی نمایند اما چون ترک ها شنیده بودند که همراه قوای شکست خورده اسمعیل آقا تعدادی قاطر های بار شده از لیره یافت می گردد برای تصرف لیره های مزبور شبانه به او تاخته و گروهی از همراهانش منجمله خانم و پسرش را مقتول و بنه سمیتگو را غارت کردند ولی خود سمیتگو موفق بفرار گردید و چون چاره ای نداشت سخت دچار اضطراب خاطر گردیده بود بوسیلهٔ مكرم السلطان ده هزار لیره ترک فرستاد و از سرتیپ جهانبانی تقاضای تأمین کرد. سرتیپ جهانبانی در جواب پیغام داد که جز تسلیم چاره ای نداشته و هیچ گونه تأمینی به او داده نخواهد شد. بدین طریق قلعهٔ چهریق یا مرکز فساد آذربایجان که مدت ها باعث اغتشاش آن سامان گردیده و مانع بزرگی در پیشرفت مقاصد دولت برای امنیت آن حدود بشمار می رفت بتصرف نیروی دولتی درآمد.»پایان یادداشت ها

در اثر این شکست و در اثر دستگیری چند نفر از نزدیکان اسمعیل آقا منجمله عمر آقا و غیره اسمعیل آقا ناگزیر می شود که پس از چندی به خاک ترکیه پناه ببرد ولی برای همیشه قلع ماده نمی شود زیرا چنان که بعداً شرح آن خواهد آمد اسمعیل آقا مجدداً به خاك ایران بر می گردد و از نو یاغیگری را آغاز می نماید تا این که بالاخره

ص: 126

گویا در سال 1307 کشته می شود و ریشه فساد قطع می گردد.

فتح قلعه چهریق شهرت عظیمی یافت و در تمام ایالات و ولایات منعکس گردیده زمینه ای بدست جراید طرفدار سردار سپه داد که مدتی روی آن قلم فرسائی نمایند تلگرافات تبريك از تمام شهرستان ها به رئیس دولت و سردار سپه مخابره شد و در اغلب شهر ها از طرف امرای لشگر بافتخار این فیروزی جشن گرفته چراغانی نمودند. برای سردار سپه هم که ظاهر ساز بود موقع مناسبی بدست آمد که روی فتوحات نظامیان آذربایجان و قوای محلی آن تظاهراتی بنماید به همین مناسبت 28 اسد 1301 خورشیدی بافتخار موفقیت اردوی دولتی در آذربایجان حسب الامر وزیر جنگ در میدان مشق «باغ ملی فعلی» جشنی بر پا گردید.تمام افسران در این جشن شرکت کردند و پس از صرف شام از طرف سردار سپه (وزیر جنگ) خطابۀ مهمی ایراد شد که از نقطه نظر اهمیت و روح دماگوژی و باصطلاح برخی در باغ سبز نشان دادن سردار سپه کاملا شایان توجه است زیرا منشیان زبردست سردار سپه آن خطابه را بینهایت خوب تهیه کرده بودند. بیچاره برخی از مردم تصور می کردند که آن چه را که سردار سپه در خطابه اش گفته واقعاً معتقد و عمل خواهد نمود دیگر نمی دانستند که پشت مار بنقش است و زهر او قتال و این کلمات و عبارات شیرین صرفاً برای فریب مردم می باشد و اساساً سردار سپه هم معلومات خواندن و نوشتن پاره ای از لغات و کلمات آن را نداشته است و این خطابه هم از مغز او تراوش نکرده بلكه يك سلسله افکاری بوده که بوسیلهٔ منشی زبردستش تحریر شده و بوسیلۀ خطیبی بنام نطق وزیر جنگ ایراد گردید. اینک از نظر این که خوانندگان بخوبی از چگونگی آن خطابه مستحضر شوند عيناً متن آن را ذیلا ذکر می نمائیم تا معلوم شود که گفتا رعده ای از اشخاص با افعالشان دوتاست.

ص: 127

متن خطابة وزير جنگ

«صاحب منصبان رشید من!

بی پیرایه از من بشنوید و در ضمیر خود بسپارید که ظهور این شب جشن و ترانه هائی که از اثر این محفل انس در آسمان ایران طنین انداز است يك فصل جدیدی است که در دیباچه افتخارات شما

سردار سپه وزیر جنگ

ص: 128

دارد شروع می شود من در مقابل لطف کردگار و قدرت خداوند توانا زانو زده و در همان حینی که ذرات وجودم عظمت تاریخ وطن و افتخارات ابدی شما را استقبال می کند در همان حال یک قدم فراتر گذاشته انعقاد این مجلس جشن را بفرد فرد شما ها تبریک می گویم انعقاد این جشن مقدس به آحاد و افراد صاحب منصبان رشید و نفرات دلیر خود که در لشکر های ایالات و ولایات مشغول جانبازی هستند مخصوصاً به آن سلحشوران با تعصبی که در زوایا و اطراف آذربایجان پرده دشمن را از هم دریده و بیرق مقدس وطن را بر زبر اجساد خائنین مملکت افراخته اند تهنیت می گویم فرزندان من قبه بارگاه سیروس و کنگره های عظمت و کبریائی وطن نور و فروغ خود را گذرگاه شما تجدید نمود پای بکوبید و از دل و جان نعره نشاط و شادی برآرید که جانبازی های شما در راه وطن افتخار آیندگان شما است بکوشید که گذشتگان وطن را بابر از لیاقت و اهلیت خود دلشاد و آیندگان وطن را بظهور تجلیات خود سربلند و مفتخر سازید من جمال مقدس وطن را به اقامتگاه شهامت و شجاعت شما ها مراجعه و تجلی داده از خلال همین انوار مقدس است که شما را به قربانگاه افتخار و سعادت دعوت کرده و فتوحات دلیرانه شما را بفرد فرد شما تبریک می گویم آری برای من جای بسی خوشوقتی است که با اطمینان خاطر و قلب مملو از امید بذکر تبریکات مفتخرانه خود مبادرت می ورزم زیرا می بینم که تهیجات وطن پرستی پیشانی شما را روشن و با تمام معنی در سیمای شما عرض وجود کرده است. من در پایان همین تبریک و در ضمن آن که از خدمات شما قدرشناسی می کنم خودداری از این اظهار ندارم که لشکر های ما در تمام ولایات صمیمی ترین درجات فداکاری و لیاقت خود را بمعرض افکار عمومی گذارده و در پیشگاه با عظمت و جلال وطن موجبات سرافرازی و افتخار خود را فراهم ساخته اند من رضایت خاطر خود را نسبت به خدمات تمام آن ها اظهار و فداکاری های آن ها را در راه وطن در

ص: 129

حراست و نگاهبانی مملکت تمجید می گویم من به آن صاحب منصبان رشید و افراد فداکاری که چهره های ملالت خیز برادران آذربایجانی خود را به تبسم های امید و نشاط تبدیل کرده و با تمام علائم مردی و مردانگی صفوف سنگین دشمن را از هم دریده و سلاسل اقتدار آن ها را در هم شکسته اند تحسین می فرستم من به آن دستجات شجاعی که از آتش توپ و اسلحه مکمل دشمن نهراسیده تار و پود آن ها را از هم گسسته و قلعه های مستحکم و لانه و آشیانه آن ها را با خاک یکسان کرده اند تهنیت می گویم و بالاخره به آن دست و بازو هایی که می توانند در وطن خود و بنام استقلال و عظمت مملکت خود انعقاد جلسات جشن و شادمانی را آئین سازند از صمیم قلب تبريك و تمجيد می گویم.

صاحب منصبان و فرزندان رشید من!

اکنون با آن که تمام رفتار و اقدام و اعمال شما در مرکز و ولایات حاکی از احساسات وطن پرستانۀ شما است و پیدایش این جشن کنونی نیز براثر جانبازی های شما متکی است معهذا ساعی و جاهد بوده از من بشنوید و بعلم الیقین بدانید که افتخار شما فقط و فقط در وطن پرستی شما است زیرا آن ملتی که بر خلاف جهات وطن پرستی طی طریق نمایند نه تنها از مراحل سعادت و افتخار ابدی محروم محروم بلکه دنیای حیات و زندگی حق زندگی و حیات را از او مسلوب خواهند نمود و در عالم استقلال و انسانیت اسم او را با پستی و دون همتی و عدم رشد و لیاقت ذکر خواهند کرد (...!) بعزم خود جازم و بعقیدهٔ خود راسخ بمانید که حس وطن پرستی بر طبق تشکیلات امروزه عالم طبیعی اولاد بشر است و محرومین از این احساس محرومین عالم حیات شمرده خواهند شد اینک در مراحل قطعی نشو و ارتقاء تا زمانی افتخارات و سعادت و نیکنامی شما باقی است که از همین شاهراه مستقیم وارد شوید و اگر به فلسفۀ تاریخ ملل و دول عالم مراجعه کنید قطعاً خواهید دید که بقاء هر ملتی منوط به بقاء اخلاق آن ها و اخلاق

ص: 130

هیچ ملتی نیز ثبات و دوام نخواهد گرفت تا زمانی که مشحون بمقامات وطن پرستی نباشد پس از این جا و از همین مرحله است که من بحكم تاریخ و فلسفۀ تاریخ با تمام قلب شما را دعوت بوطن پرستی می نمایم و بطور قطع و یقین گوشزد می کنم که زندگانی جاویدانه شما با توسل بدامان وطن پرستی توأم و این لباس زیبنده و با هر قیمتی که هست باید به اندام رسای خود استوار و برقرار سازید من خدای متعال و قادر ذوالجلال را شاهد گرفته و بعضی از شما ها را نیز که اختصاراً بعقاید درونی من واقف بوده اند بشهادت طلبیده و بالاخره جامعه شما را بمدلول بیانیهٔ اولیه خود مراجعه می دهم که من از روز اول و در پایان سالیان دراز بهمین عقاید وطن پرستانه معتقد و متکی بوده کمتر شب و روزی بر من می گذشت که زهر تلخ نفوذ خارجیان از یک طرف و بی لیاقتی زمامداران امور از طرف دیگر قلب من و قلب هر صاحب دلی را مجروح و مکدر نسازد و بالاخره از همین جراحت و یاد عظمت از دست رفته و جلوگیری از ایران کشی خارجیان بود که راز های نهفتهٔ خود را آشکار و بتأییدات الهى وعزم راسخ خود تکیه داده مکنونات قلبی را علنی و اظهار کردم و برای تعقیب همین عقیدهٔ مقدس بود که اهترازات لوای شیر و خورشید را نصب العین خود قرارداده قوای نظامی را در دست گرفتم و از هیچ اندیشه ای نهراسیدم من تمام مشکلات و سد های سدیدی که در جلو من به انواع و اقسام کشیده می شد در هم شکسته خدای ایران را در همه جا ناظر و بعقايد قلبیه خود تکیه دادم فقط باین نیت که اقتدارات از دست داده را به کف آرم و حق حیات ایران را در جامعه بشریت تثبیت نمایم اینك روح حقیقی کائنات را شاکر و سپاس گزارم که به اصول عقاید مقدسهٔ خود نائل گشته و بیشتر الطاف قلبیه را شاکرم که در نیات و احساسات چندین ساله خود بقدر خردلی رخنه های تغییر و تبدیل را راه نداده بر عزم خود راسخ و هیچ رادع و مانعی نتوانست مرا از انجام مقاصد عاری از آلایش خود منحرف سازد. جمال وطن

ص: 131

در هر آن و هر دقیقه جلو چشم من مجسم و مرتسم و افتخارات آن لوحه سعادت ماست آری من در عزم و نیت خود ثابت و هیچ عایقی قادر نتواند بود که مرا از حب وطن و استقلال مملکت مانع گردد زیرا ایران خانه ماست و به ایران عزیز خود دعوی علاقه مندی می نمائیم. ما وطن خود را دوست می داریم و به این عقیده مفتخریم ما در همان حین که با دنیا در دوستی و صدق و صفا را کوبیده و میل داریم خود را ملت صلح جو و صلح طلب معرفی کنیم در همان حال به هیچ دست نامحرمی هر که باشد اجازه نخواهیم داد که نوامیس ملی و مملکتی ما را به هیچ شمرده و تجاوزات بمصالح اجتماعی ما را وسیلهٔ استفاده های نامشروع خود قرار دهند ما همان اندازه که در های مملکت خود را برای قبول آثار تمدن و مدنیت باز گذارده ایم بهمان اندازه سوء استعمال هایی که از این کلمه مقدس در نظر کسی متصور باشد منفور می شماریم و جلوگیری از آثار مشئوم آن را مقدس ترین وظیفه ملیت و ایرانیت خود می دانیم.

چون در خط مشی و طریق و روش من از سنوات قبل باین طرف ابداً تغییری حاصل نگشته و در هر حال و هر مقام مرام ما منحصر بفرد و حفظ حیات و استقلال وطن یگانه قائد ماست اینک همان طور که در راه استقلال وطن شمشیر کشیده بر آن شدیم که افتخارات از دست رفته خود را به چنگ آوریم امروز هم باید به پای خود بایستیم و به شمشیر توانای خود تکیه کنیم (!!)

صاحب منصبان من باید وطن خود را مقدس شمرده از نفوذ اجانب و طريق سوء استعمال آن با هر لباس هست جلوگیری نمائیم ما باید عالی ترین وظیفه و صمیمی ترین حراست خود را نسبت به عظمت و سلطنت حفظ تاج و تخت سلطنت و خدمت نسبت به موقعیت رفیع سلطنت ابراز و اظهار بداریم این وظیفهٔ سربازی ماست این مرامی است که حقیقت سپاهیگری در جبین ما منقوش ساخته است ما باید حفظ اساس قانون و احترام قوانین اساسی وطن را سر سلسله مکنونات

ص: 132

قلبی خود قرار داده اجرای تمام مواد آن را از دل و جان تصدیق و تقدیس کنیم ما باید اساس مقدس مشروطیت و حریت و آزادی ملی را مقدس ترین دیباچهٔ مرام و درخشنده ترین دفتر آرزو و آمال خود بدانیم در مقابل شورای حقیقی ملت پیوسته با نظر احترام نگریسته اجرائیات احکام حقیقی ملت را بچشم تقدیس و تکریم تلقی نمائیم و خاطر خود را بهمین انتظار مشعوف و مسرور سازیم که انتخابات جدید عنقریب شروع و امیدوار باشیم که انتخابات مزبوره انشاءالله با نظر حقیقی ملت و بر منفعت ملت و خیر و صلاح ملت صورت ختام خواهد یافت و از حالا مستعد آن باشیم که خدمات مهم تری را از خود آشکار ساخته و مفاد آن را نیاز راه ملت و وطن مقدس و برادران اسلامی خود نماییم (!)

بالاخره صاحب منصبان رشید من آن عواطف و احساس و آن ملکات فاضله ای که از چندین سال باین طرف در ضمیر ما منور بود و شما را بتعقيب دستور و مقررات من وادار کرد کماکان بحال خود باقی و ابداً تغيير لون و صورتی بخود نداده و نخواهد داد ما از عواطف و احساسات وطن پرستانۀ خود سوء استفاده نکرده و اقتدارات نظامی خود را وسیلهٔ منفعت طلبی و استفاده های شخصی قرار ندادیم ما با تمام قیافه و معنی خدمت سربازی را خدمت به مملکت و وطن تشخیص داده امیدواریم که ایران خود را در عرصه پهناور مدنيت و استقلال يك ایران مصفا و مستقلی معرفی نماییم اشعه پرچم شیر و خورشید نور چشم ماست و لوای مقدس ملی ما پیش آهنگ نجات ما است این احساسات مقدس و این عقاید بی آلایش همان قسم که دیروز سرنوشت ما را معین و بدست ما سپرد و ما هم خوشبختانه همان راهی را که حقیقت وطن پرستی برای ما مقرر کرده بود تعقیب نمودیم امروز هم ما را مجبور می سازد که اساس مقدس مشروطیت و مواد قانون اساسی و عظمت مقام سلطنت و جلوگیری از نفوذ خارجیان را نقش ضمیر خود ساخته از دل و جان بکوشیم و حفظ این آثار را ثبت دفاتر ابدی

ص: 133

خود نماییم.

اينك بشنوید و بهوش باشید که آسمان ایران اقدامات یک سالهٔ شما را تا به ابد منعکس خواهد داشت اینک چشم دختران ارومیه و سلماس نالهٔ حسر تخيز تخیز گیلان و گیلانیان غم های جانفزای خراسان و مازندران ضجه های دلخراش خطه غرب و کردستان و لرستان و عراق و همدان آه های سوزناك كشور جنوب و شمال و شرق و غرب پیش آهنگ افتخارات شما است. دیروز اگر این ناله های حسرت خیز چشم شما را گریان و قلوب با شهامت شما را مجروح می ساخت امروز بر اثر تبسم های جانبخش و نغمات دلفریب آن ها آغاز جشن و شادکامی و اظهار انبساط و سرور نمایید و هوشیار باشید که خدای ایران و رب النوع عظمت و استقلال ایران با شماست پیش بروید و مطمئن باشید آن دست های خائنی که در اثر اقدامات خائنانه خود بر ضد شما بلند می شود منقطع و مقطوع خواهد شد آثار شهامت و رشادت شما در همه جا باقی است و دنیای افتخار و سعادت باستقبال شما قدم برداشته است پیش بروید.

آفتاب عظمت کشور باستان طلوع خود را به شما مژده و نوید می دهد جای تردید و تفکر نیست.روح شهدای شما و نظامیان عزیزم که در میدان های جنگ بخون غلطیده اند افتخارات اعقاب شما را منتظرند من از بحبوحه همین مجلس جشن به ارواح شهید و خون های پاك و شجاعت فنا ناپذیر آن ها سلام می فرستم آن ها زنده جاویدند از شما نیز انتظار دارم که با من هم صدا شده به آن خون های عزیزی که در راه عظمت و استقلال وطن جاری شده سلام کنید عواطف قلبی من پیوسته متوجه شماست خدمات هيچ يك از شما ها در مرکز و ولایات از نظر من مستور نیست جبران خدمات و فداکاری و رضایت هر يك از شما ها بقدر شناسی خود و روح شهدای وطن واگذار می کنم و اقتدارات نظام را از یزدان پاك آرزو دارم.»

وزیر جنگ و فرمانده کل قوا - رضا

ص: 134

13.قطع مذاکرات قرارداد های تجارتی بین ایران و شوروی

در کابینه مشیرالدوله (از سوم بهمن 1300 الی 27 خرداد 1301 خورشیدی) هیئتی به ریاست سید حسن تقی زاده معین گردید که به مسکو رفته قرارداد های تجارتی را فیمابین دولتین ایران و شوروی منعقد نماید.این هیئت بلافاصله مأمور مسکو گردید و مدت چند ماه هم مذاکرات ادامه پیدا کرد و در پاره ای از مسائل توافق نظر بین نمایندگان طرفین حاصل گردید و چیزی نمانده بود قرارداد مزبور بپایان برسد که ناگهان روز 25 اوت 1922 میلادی (28 اسد 1301 خورشیدی - در کابینه دوم قوام السلطنه) بیسیم مسکو خبر داد که مذاکرات تجارتی بین دولتین ایران و شوروی قطع گردیده است این خبر برای دولت ایران که از قرن ها پیش با دولت همجوار خود(روسیه) روابط تجارتی داشت ایجاد نگرانی نمود زیرا موضوع تجارت ایران و روسیه از مسائل فرعی و بی اهمیت نبود که طرفین بتوانند نسبت به آن بانظر لاقیدی نگریسته از روابط تجارتی که در پیمان 1921 هم قید شده بود صرف نظر نمایند بنابراین دولت ایران مایل بود که مساعی لازمه را بکار ببرد تا بتواند رفع سوءتفاهم ات را نموده قرارداد تجارتی را منعقد سازد ولی موضوع مورد اختلاف طرفین مسألۀ ترانزیت واردات بود به این معنی که چون فصل بیستم قرارداد ایران و شوروی دارای ابهام بود دولت شوروی مدعی بود که مقصود از ترانزیت که در فصل بیستم قید شده تراتزیت صادرات دولتین می باشد نه ترانزیت واردات بنابراین برسر این موضوع مذاکرات بین طرفین مقطوع گردید هیئت اعزامی تجارتی ایران باستناد سوابق و اسناد و مذاکراتی که فیمابین طرفین صورت گرفته بود مدعی بود که سوابق امر طوریست که شامل ترانزیت واردات هم می باشد این فصل بیستم قرارداد و سوابق آن:

«طرفين معظمتين متعاهدتين متقابلا بهم حق ترانزیت می دهند

ص: 135

که از طریق ایران یا طریق روسیه به ممالك ثالثى مال التجاره حمل نمایند ضمناً بر مال التجارهٔ حمل شده عوارض بیش از آن چه از مال التجارة دول كاملة الوداد غیر از ممالک متحده با جمهوری اتحاد شوروی روسیه اخذ می شود نباید تعلق گیرد.»

این فصل دارای ابهام بود.زیرا ظاهر آن شامل ترانزیت صادرات بود و بطرفین حق می داد که مال التجارهٔ خود را از مملکت یکدیگر به مملکت ثالث بطور ترانزیت حمل نمایند ولی شامل ترانزیت واردات نمی شد و بهمین لحاظ بود که پارلمان ایران در تصویب این ماده خودداری نمود و ناگزیر وزارت خارجه ایران برای ترمیم این ماده شفاهاً با مقامات شوروی مذاکراتی نمود و سفیر کبیر دولت شوروی هم نسبت به این فصل وعده مساعدت و موافقت داده نسبت به بعضی مواد دیگر هم توضیحاتی داده بود این مذاکرات و وعده شفاهی مجلس شورای ملی ایران را قانع ننموده در تاریخ 20 برج قوس 1300 خورشیدی مراسل های از طرف وزارت امور خارجه ایران در تحت شمارهٔ 2654 به سفارت کبرای روسیه نوشت و در آن نامه ایفای مواعید شفاهی را تقاضا کرد سفارت دولت شوروی نیز برای رفع سوءتفاهم و تصویب عهدنامه 1921 در مجلس شورای ملی ایران وعده مساعدت را در ماده 20 بطوری که ترانزیت واردات و صادرات برای دولت منظور گردد کتباً اعلام و وعده صریح و قطعی در این خصوص داده بود که عیناً مراسلهٔ آن سفارتخانه ذیلا درج می شود:

مراسله سفارت شوروی

«دوستدار بدون تزلزل بطوری که بدو اهم اظهار می نمود دولت دوستدار با نهایت احساسات صادقانه نسبت به ملت ایران هیچ وقت سدی را در طریق ترقی و تعالی ایران در نظر نداشت و خود دوستدار بر طبق این احساسات با کمال میل مشروط بمحفوظ ماندن مناسبات دوستانه

ص: 136

کامله بین دولتین حاضر است در مذاکرات راجع به تغییر مواد فوق الذکر و قسمت های علیحده در مواد بمیل دولت علیه ایران و بر طبق منافع روسیه مساعدات لازمه را بعمل آورد.»

مجلس شورای ملی ایران به اعتماد مراسله فوق و با اطمینان بایفای وعده دولت شوروی روسیه قرارداد 1921 را تصویب نمود. هیئت اعزامی ایران نیز با در دست داشتن این سوابق اجرای ماده بیستم قرار داد که ترانزیت صادرات را تصریح می کرد و ایفای وعده دولت شوروی روسیه را بر طبق مراسلهٔ فوق تقاضای ترانزیت صادرات و واردات می نمود ولی دولت شوروی روسیه زیر بار ترانزیت واردات نمی رفت و با این کیفیت مذاکرات تجارتی بین طرفین برای مدتی مقطوع گردید تا پس از رفع سوء تفاهم مجدداً آغاز گردید که برای ضبط در این تاریخ بعداً بشرح آن خواهیم پرداخت.

14.تلگراف های احمد شاه به وزیر جنگ

«وزیر جنگ - کمال خوشوقتی و مسرت را دارم که بحمدالله اردوی رشید در آذربایجان به فتوحات نمایان موفق گردیده صفحهٔ چهریق و سلماس را تنزیه و تصفیه کرده اند خدمات بزرگی که شما و جانفشانی هایی که صاحب منصبان و افراد قشون شجاع در این موقع نموده اند هیچ وقت از نظر ما و مملکت محو نخواهد شد مخصوصاً مراحم قلبیه و رضایت خاطر ما را بتمام صاحب منصبان و افراد رشید قشون ابلاغ نمایید.» شاه

«وزیر جنگ - از ملاحظۀ تلگراف و شرح فتوحات اردو بی نهایت مسرور شدم این خدمات بزرگ شما و نظامیان قابل کمال تمجید و دلیل بزرگ شاهپرستی شما است و همیشه منظور نظرمان خواهد بود چنان چه اظهار اشتیاق بمراجعت من کرده اید من هم کمال اشتیاق را بمراجعت وطن عزیز دارم انشاء الله ماه نو بسمت ایران حرکت خواهم

ص: 137

کرد و رضایت قلبی خودم را از خدمات شما حضوراً خواهم گفت مراحم مرا به عموم نظامیان رشید ابلاغ نمایید.» شاه از پاریس مورخه 30 اوت 1922

«جناب اشرف رئيس الوزراء با اعلیحضرت پادشاه اسپانی که مدتی در دوویل بودند ملاقات اتفاق افتاد چون شخصاً مرا به اسپانی دعوت کرده اند پذیرفتم و اول اکتبر چند روزه به اسپانی می روم و انشاءالله در اواسط اکتبر بطرف ایران عزیمت خواهم کرد برای اطلاع شما تلگراف شد.» شاه

15.مناقشات وزیر جنگ باوستداهل سوئدی رئیس شهربانی

سابقاً گفته شد که پس از انحلال اداره ژاندارمری سردار سپه عده ای از افسران جوان شهربانی را که تحت نظر افسران سوئدی تربیت شده بودند از شهربانی به قزاقخانه و عده ای از افسران مسن و طرف اطمینان خود را به شهربانی انتقال داده تا بدین وسیله بتواند در شهربانی نفوذ نماید ولی پس از چندی سردار سپه متوجه گردید که با این طریقه هم نمی تواند در شهربانی رخنه ای حاصل نماید زیرا تشکیلات سوئدی ها بطوری اساسی و استوار بود که به این سادگی او نمی توانست از رموز کار آگاه گردد و سنگر های حساس آن اداره را بدست آورد بنابراین تصمیم گرفت که هر طوری هست شهربانی را ضمیمه قزاقخانه نماید تا بتواند مستقیماً آن اداره را تحت نظر خویش اداره کند.این موضوع یعنی ضمیمه شدن شهربانی به قزاقخانه با اشکالات بیشماری مواجه بود که از همه مهم تر مسأله مخالفت رئیس الوزراء وقت «کابینهٔ اول قوام السلطنه» بود که اصولا با این فکر مخالف بود و چنین عقیده داشت که سردار سپه نبایستی غیر از وزارت جنگ بکار های دیگر مداخله و اعمال نفوذ نماید ولی سردار سپه اصرار زیادی داشت که با هر قیمتی شده منظور خویش را عملی کند.

ص: 138

بنابراین بدواً بنام این که امور شهربانی مختل می باشد بوسیلهٔ نامه ای که ذیلا عین آن ذکر می شود از رئیس الوزراء تمنی کرد که شهربانی تحت نظر محمود آقاخان حاکم نظامی تهران اداره شود.

نامه وزارت جنگ

فوریست !

اداره کابینه نمرۀ 8727 مورخه 13 برج جدی 1300

مقام منبع ریاست وزراء عظام دامت شوكته

«برای تکمیل اطمینان وزارت جنگ از جریان امور نظمیه تهران و راپرت هایی که همه روزه به این وزارت خانه می رسد پیشنهاد می نمایم که مقرر فرمایند ریاست نظمیه را بعهده محمود آقا خان سرتیپ حاکم نظامی محول و موکول دارند که با اطلاعات کاملی که مشارالیه در امور داخلی شهر دارند مراقب جریان آن اداره بوده انتظامات متصوره را از هر جهت فراهم دارد شغل کنونی مشارالیه که حکومت نظامی است محفوظ و با خود مشارالیه خواهد بود و واگذاری نظمیه به ایشان از نقطه نظر اطمینان وزارت جنگ به حفظ انتظام داخلی است که لازمست مورد توجه آن مقام محترم واقع گردد. انجام این پیشنهاد را مخصوصاً و با قید فوریت تمنا دارم.» وزارت جنگ - رضا

اما قوام السلطنه حریف خود را شناخته و کاملا اطمینان داشت که اگر شهربانی ضمیمه قزاقخانه و تحت نظر افسران قزاق در آید دیگر هیچ کس قدرت مقاومت با سردار سپه را نخواهد داشت و اوهر کار بخواهد انجام می دهد بنابراین با این پیشنهاد سردار سپه روی موافقت نشان نداد تا این که کابینه اش سقوط کرد پس از سقوط کابینه و تشکیل کابینه مشیرالدوله مجدداً سردار سپه درصدد برآمد که منظور خود را عملی نموده شهربانی را اشغال کند مشیر الدوله هم مانند قوام السلطنه بمفاسد این کار پی برد و مخالفت کرد ولی سردار سپه این فکر را دائماً دنبال می کرد تا این که کابینه دوم قوام السلطنه روی کار آمد.

ص: 139

در کابینه دوم قوام السلطنه هم سردار سپه مأیوس نشده شروع به اقدامات نمود تا این که روز ششم سنبله 1301 خورشیدی سردارسپه بعنوان بازدید حال عده محبوسینی که از نظامیان عده ای که موقع کنتر کودتا در تبریز دستگیر شده بودند مانند سلطان تورج میرزا و غیره که به وساطت عده ای از نمایندگان در همان روز مرخص گردیدند غیره در اداره نظمیه شهربانی توقیف بودند به شهربانی رفت و از وضعیت آن ها اطلاعاتی خواست تا هر يك از آن ها را که دارای تقصیرات مهم نباشند مستخلص گرداند؛ ضمناً بعضی از دوایر و شعبات شهربانی را نیز بطور غیر رسمی بازدید کرد هنگام سؤال و جواب از رئیس شهربانی و طرز رفتار و حرکات و جواب های متین و دندان شکن وستداهل بهانه گرفته به او متغیر می شود که چرا در حضور وزیر جنگ با ادب نمی ایستی و رعایت احترامات و شؤونات مرا نمی کنی بنای پرخاش و تندی را گذاشته وستداهل هم جواب های تندی به او می دهد و سردار سپه بر تغیرش افزوده می شود پس از خروج از شهربانی سردار سپه تصمیم می گیرد که دیگر بهر قیمتی شده باید مستشاران سوئدی را از شهربانی خارج و آن اداره را بدست خویش اداره نماید. اما مقاومت قوام السلطنه مانع از این بود که او بتواند این کار را عملی نماید و بر سر همین موضوع هم اختلاف بین او و قوام السلطنه شدت می یابد. بالاخره سردار سپه محرمانه درصدد بر می آید که در امنیت شهر اختلالی تولید نموده چنین وانمود کند که شهربانی عاجز از ایجاد برقراری امنیت شهر می باشد بنابراین حاج اسمعیل قهوه چی نامی در پشت پارك مختار السلطنه به قتل می رسد و در چند نقطهٔ دیگر شهر هم چند نفر کشته می شوند و چند شب در شهر تهران آسایش و امنیت از مردم سلب می گردد ولی این مسأله نه تنها بنقشه مخفیانه سردار سپه كمك نكرده بلکه موجب تكدر خاطر برخی از نمایندگان گردیده در مجلس نیز برای اولین مرتبه بعضی از نمایندگان علیه رفتار و عملیات او اظهاراتی می نمایند و به دولت تذکراتی می دهند که دولت مسؤول امنیت شهر

ص: 140

و کلیه کشور می باشد.

16.اولین اعتراض مجلس نسبت بعملیات سردار سپه

رفته رفته قدرت وزیر جنگ (سردار سپه) بحدی رسیده بود که در عموم کار های لشکری و کشوری و مالی مداخله می کرد حکومت نظامی را هم که قوام السلطنه (رئيس الوزراء) در بدو تشکیل کابینه دومش به متحصنین مجلس سند سپرده بود که بردارد بواسطهٔ مخالفت سردار سپه نتوانست منحل و از بین ببرد بعلاوه سردار سپه به امرای لشکر دستور داده بود که در بعضی از شهر های آذربایجان و غیره حکومت نظامی را برقرار نمایند عواید ادارهٔ مالیات مستقیم و درآمد اداره کل خالصجات مملکتی و مالیات و ارزاق تهران را هم که ریاست آن با امیر لشکر خدایار خان بود از مردم اخذ و بدون آن که بخزانه داری کل وارد شود مستقیماً بابت بودجه وزارت جنگ دریافت می نمود كتك زدن مدیر روزنامه وطن و حبس و توقیف غیر قانونی اشخاص و توقیف غیر قانونی جراید و سایر قلدری های او هم برخی از نمایندگان را بوحشت انداخته زمینه را برای انتقاد از اوضاع و اعتراض در مجلس خصوصی و جلسه رسمی فراهم می ساخت منتهی اشکالاتی در کار بود که نمی توانستند او را استیضاح نمایند به این معنی که در آن موقع با آن که مدرس مدرس لیدر اکثریت و پشتیبان کابینه قوام السلطنه بود سردار سپه را هم معناً تقویت می کرد و خود سردار سپه هم عده ای طرفدار در مجلس برای خود ایجاد کرده بود با این ترتیب استیضاح از سردار سپه مشکل و غیر عملی بنظر می رسید با این احوال فشار اوضاع بقدری بود که بالاخره معتمد التجار طاقت نیاورد و در لفافه بیانات بسیار مؤثری که ذیلا ذکر می شود در مجلس اظهار نمود.

نطق معتمد التجار در مجلس

خلاصه مذاکرات مجلس در جلسهٔ 5 شنبه 12 میزان 1301

مجلس به ریاست مؤتمن الملك تشكيل شد معتمدالتجار بر حسب

ص: 141

وقتی که قبلا خواسته بود پشت تریبون رفته اظهار داشت:

حقیقتاً خیلی ننگ آور و باعث تأسف است که پس از 17 سال مشروطیت و آن همه قربانی ها که در راه آزادی داده شده مجبور شویم که در عوض اصلاحات اساسی از نقض قانون اساسی و اجرا نشدن سایر قوانین شکایت کنیم.

خطوطی که از آذربایجان می رسد ما را عصبانی و وادار بعرض این عرایض نموده است. در ضمن عرایضی که راجع بپاره ای قضایای آذربایجان سابقاً بعرض مجلس رسانیدم شرحی هم از کلیه اوضاع آن ایالت عرض و ضمناً درخواست کردم نمایندگان محترم که برای حفظ حقوق این ملت منتخب شده اند عطف توجهی بفرمایند از آذربایجان بقصد تهران عازم بودیم با نهایت ذوق و شوق می آمدیم و خیال می کردیم که بمجرد تشرف در مجلس با مساعدت آقایان برای جبران مافات اقداماتی خواهیم کرد متأسفانه بعد از ورود و ورود و مطالعاتی که در این مدت کرده ایم می بینیم نسبت به امورات اساسی مملکت و حملاتی که با ساس و ارکان آزادی و مشروطیت در این پایتخت می شود مجلس ساکت و نمایندگان محترم توجه مخصوصی نمی فرمایند جلسات گرانبهای مجلس تمام صرف جزئیات شده و اوقات ذیقیمت نمایندگان تلف می شود دشمنان آزادی و استقلال مملکت لا ینقطع در کار و اتصالا نقشه های خودشان را توسعه می دهند و قریباً روزی می رسد که نه سر می ماند نه دستار بساط مشروطیت که بر چیده می شود سهل است استقلال مملکت را هم می برند.

ترتیبات حالیه بنده را حق می دهد که نسبت به اوضاع حاضره بدبین و ظنین باشم مجلس که حامی و ناظر قوانین اساسی است دلسرد شاه که حافظ و نگهبان قانون اساسی و اصول مشروطیت است در خارج دیگران در حالت بی تکلیفی اهالی و موکلین بخیال این که وکیلشان در مجلس است و برای آن ها کار می کند رفته بفراغت خاطر برای نتیجه اقدامات منتظر نشسته يك مرتبه ملتفت خواهند شد که خاك بر سرشان

ص: 142

شده است مادامی که قانون اساسی این قدر زیر پا انداخته شده و ابداً نشانی از او دیده نمی شود ما و شما وضع قوانین را برای کی می کنیم و کدام هیئت دولت مجری آن خواهد بود مگر ملاحظه نمی فرمائید در خارج نمایندگان و این مجلس تا چه درجه موهون شده اند بهر محفل و اجتماعی که می رویم و با هر کس که ملاقات می کنیم از سکوت مجلس و مجلسیان شکایت می کند از تبریز در آن مدت کم که وارد شده ایم خطوط متعدد رسیده از وضع مجلس و نمایندگان و هیئت دولت استفسار کرده اند و می کنند چه جوابی بنویسیم و حقیقتاً در حیرت هستم اوضاع حاضره را قطعاً نمی توان مناسب و لایق و سزاوار اطلاق یک حکومت ملی دید نمایشاتی می شود که خیلی اسباب وحشت و پریشانی و نگرانی است عملیاتی در مرکز مملکت می شود بنظر بنده ممکن است در آتیه خیلی نزدیک برای مملکت و ملت خطراتی را متوجه سازد. بدون مجوز قانون جراید را می بندند و مدیران آن ها را توقیف حبس تبعید و زجر می کنند و می زنند چرا برای این که از کثرت ظلم و تعدی و انتخاب اشخاص بد سابقه برای مأموریت ها و اختلاس ها و هزار مظالم دیگر تنقید کرده و دوستان را براه راست دلالت و نصیحت می نمایند این ها عوض اصلاح احوال و مفاسد خودشان متشبث به نقض قوانین می شوند آیا برای جلوگیری از خطرات متصوره نمایندگان ملت چه تصمیمی اتخاذ می نمایند؟ قانون اساسی اعمال را تقسیم و هر وزیری را در کار خود مسئول کرده است آیا حالا در این جا رعایت می شود؟ خوبست برای مراعات سوگندی که آقایان نمایندگان در مجلس یاد کرده اند عجالتاً از بعضی کار های جزئی صرف نظر فرموده و اوقات عزیز و پربهای خودشان را صرف مذاکرات مهمه اساسی بفرمایند از قانون اساسی که بغیر از لفظ و یک کتابچه مطبوع آن هم در کتابخانه ها و در خانه ها عجالتاً چیز دیگری نیست همان مظالمی که در ادوار فترت می شد همان خلاف قانونی ها که در آن اوقات مرتکب می شدند حالا هم می شوند و این مظالم و نقض قوانین باز زمینه هایی برای انقلابات

ص: 143

در مملکت تهیه کرده و می کرده و می کند معلوم می شود ما ها عمرمان را باید در انقلاب صرف نماییم و همیشه در زدوخورد باشیم ترتیبات و اوضاع حاضره و این لاقیدی در مراعات اصول قوانین اساسی است که اتصالا در مملکت باعث تولید قیام ها و نهضت ها می شود قیام تجددیون تبریز برای چه بود؟ آیا بغیر از عدم رضایت از اوضاع پریشان و مملکت اسف آور بود که می خواستند دولت را وادار به اجرای کامل اصول قوانین اساسی بکنند؟

آیا اولیای امور تجربه حاصل كردند و يك قدمی برای اجرای قانون اساسی برداشتند و یا برای آسایش اهالی این مملکت اقدامی کردند؟ فرد است که از کثرت ظلم و تعدی از سایر نقاط مملکت نیز قیام ها می شود و به این طور همیشه این مملکت در جزر و مد انقلاب و همیشه مردم در زحمت بوده روی راحت نخواهند دید لازم است مجلس شورای ملی هر چه زودتر به هیئت دولت و زمامداران وقت و مسئولین امور جداً اخطار کند که قوانین اساسی مملکت را که با خون پاک جوانان وطن و مجاهدین با غیرت تحصیل شده است مراعات و هر يك از وزراء در اداره و حدود اختیارات خود با جدیت مشغول اصلاحات بشوند حالا اگر آقایان نمایندگان بخواهند از وزارت خانه های داخله و مالیه و غیره سؤال و استیضاحی فرمایند آیا جواب مسکت می شنوند؟

بعقیده بنده خیر زیرا در حدود اختیارات آن ها بد اخلاقی می شود که نبایستی بشود و این هم در واقع هرج و مرج است و ابداً شایسته يك دولت مشروطه و حکومت ملی نیست ایرانیان با غیرت که جمع و بیرق استبداد را سرنگون و به تحصیل مشروطیت نائل شدند گمان نمی کنیم دیگر زیر بار استبداد بروند و قطعاً کار به انقلاب و خونریزی خواهد کشید تا زود است باید مجلس چاره ای بکند و به انقلاب میدان ندهد حکومت های نظامی باید از مرکز و سایر نقاط مرتفع بشود و به وزراء تذکر داده شود که بوظایف یکدیگر مداخله نکنند عواید

ص: 144

دولتی باید از هر منبعی که باشد توسط مأمورین مالیه به خزانه دولت وارد و از آن جا مطابق تصویب مجلس به مصارف برسد وزراء باید هر يك در حدود اختیارات و مسئولیت خود مشغول اصلاحات باشند دولت را باید تذکر داد یا که وادار کرد که جداً مراعات قوانین اساسی مملکت را نموده و در اجرای قوانین موضوعه مصوبه از طرف مجلس مراقبت نمایند. در مرکز و ولایات کسانی را که یک تحریکات برجسته ای بر ضد آزادی و مشروطیت قلماً و لساناً و عملا وادار می نمایند شدیداً تعقیب و بمجازات برساند در حیرتم چطور می شود در جلو چشم مأمورین دولت مشروطه علناً بر ضد مشروطیت و قوانین اساسی قیام و بدگوئی می کنند؟ چرا دولت آن طور مأمورین وظیفه شناس را تحت مسئولیت در نمی آورد و مؤاخذه و تنبیه نمی نماید در تبریز که مهد آزادی است و مرتجعین قدرت نفس کشیدن نداشتند حالا در ظرف این یکی دو ماه وضع آن جا طوری شده که بعضی از مفت خور ها علناً نفوذ هایی علیه قانون اساسی و مشروطیت می کنند و مأمورین دولتی هم ابداً حرفی نمی زنند و ساکت نشسته اند معلوم می شود حکومت نظامی آن جا و یا سایر نقاط فقط برای جلوگیری از اجتماع آزادیخواهان و مذاکرات آن ها و بالاخره خفه کردن آن ها برقرار شده است و الا علت ندارد که از آزادیخواهان جلوگیری بشود که حرف های خودشان را نگویند ولی مرتجعین در اظهار عقاید مضرهٔ خود آزاد باشند حقیقتاً وضع وکالت ما و این دوره تقنینیه چیز غریب و مضحکی است ما نباید این طور و تا این اندازه در مقابل نقض قوانین و هزار بی قاعدگی های دیگر ساکت و صامت باشیم و اوضاع حاضره را با کمال خونسردی تلقی نماییم باید قسمتی را که در حفظ قانون اساسی و نظارت در اجرای اصول آن و مواد سایر قوانین موضوعه مصوبه یاد شده است همیشه در مد نظر بگیریم و بوظیفۀ خود عمل کنیم و الا نزد خدا و خلق مسئول و در تاریخ مفتضح خواهیم شد و اعقاب ما را مورد طعن و لعن خواهند کرد با آن که آقای رئیس الوزراء به آقایان متحصنین مجلس چندی قبل

ص: 145

قول داده و تعهد کرده اند که حکومت های نظامی را رفع و انجمن های ایالتی و ولایتی را مفتوح و در اجرای اصول قوانین اساسی جداً مراقبت فرمایند جای بسی تعجب و تأسف است که دایرۀ حکومت نظامی تا آخرین نقطهٔ شمالی مملکت توسعه می یابد آیا به مردم نباید حق داد که بهيچ يك از اقوال دولت اعتماد و اطمینان نکنند مملکت ما وضع غریبی بخود گرفته است که هیچ نمی توان بیکی از اشکال حکومت های دنیای امروزه تشبیه کرد معلوم می شود اولیای امور ما بكلی در خواب غفلت بوده و ابداً اطلاعی از دنیای امروزه ندارند در نتیجه همین اوضاع حاضره است که اتفاقات این چندروزه در تهران رخ داده است. البته دشمنان استقلال مملکت هم از این مواقع استفاده خواهند کرد اگر در پایتخت از آن هایی که بر ضد اساس مشروطیت و قانون اساسی علناً صحبت می کنند جلوگیری می شد در ایالات و ولایات تجعین از بیغوله ها سر بیرون نمی کشیدند. تا پایتخت اصلاح نشود عادت و اخلاق در سایر ولایات خوب نخواهد شد هر وقت اساس پایتخت محفوظ ماند در اقطار مملکت محفوظ است در خاتمه عرایضم بنده پیشنهاد می کنم که هیئتی از طرف مجلس معین و راجع به اوضاع حاضره مملکت با وزراء داخل مذاکره و تعیین تکلیف بکنند و الا با این وضع و ترتیب مملکت اداره نخواهد شد.»

نطق مدرس

رئیس - آقای مدرس (اجازه)

مدرس - فرمایشاتی که نماینده محترم نمودند مشتمل بر چند فقره بود یکی وجود يك معایبی بود که همه تصدیق می کنیم زیاده از آن حدی فرمودند.اما این که فرمودند بعضی اظهار بدبینی به مجلس می کنند بنده این را نفهمیدم و اگر چنین چیزی هم باشد بغیر حق است.در سه دوره تقنینیه که من بوده ام و اغلب آقایان هم بوده اند این مجلس از اول تشکیل خدماتی که به مملکت کرده است بنده کم

ص: 146

سراغ دارم در دوره های سابق چنین خدماتی شده باشد یکی از عملیات مهم این مجلس لغو شدن قرارداد است که بواسطه وجود این مجلس رد شد قراردادی که همه می دانیم چقدر برای مملکت مضر بود و آثارش تا موقع انعقاد مجلس باقی بود (از طرف بعضی ها قرارداد يك كاغذی بود ولی تحمیلاتش عملا هست) پلیس جنوب که از آثار مشئومهٔ قرارداد بود ملغی و مستشار که تا موقع انعقاد مجلس در خانه من و شما و همه بود لغو گردید این ها تمام به برکت وجود این مجلس بوده است چرا خدمات را قدردانی نکنیم ؟

و اما در کار های دیگر هم که همیشه شب و روز مشغول بوده اند اما عجالتاً امنیت در دست کسی است که اغلب ما ها خوشوقت نیستیم.شما مگر ضعف نفس دارید این حرف ها را می زنید و در پرده سخن می گوئید ما بر هر کس قدرت داریم از رضا خان هم هیچ ترس و واهمه نداریم ما قدرت داریم پادشاه را عزل کنیم رئیس الوزراء را بیاوریم سؤال کنیم استیضاح کنیم عزلش کنیم و همچنین رضاخان را استیضاح کنیم عزل کنیم می روند در خانه شان می نشینند. قدرتی که مجلس دارد هیچ چیز نمی تواند مقابلش بایستد شما تعیین صلاح بکنید مجلس بر هر چیزی قدرت دارد.مجلس بمنزله سیکرور نفوس است آقایانی که در این مجلس بودند و آن وقایع بزرگ را دیده اند از قبیل آمدن محمد علی میرزا و سالارالدوله با سی هزار نفر تا شش فرسخی دیگر از این چیز ها نمی ترسند بنده عرض می کنم مقاومت با این مجلس غیر ممکن است فقط چیزی که هست اینست که باید تعیین صلاح را نمود آقای وزیر جنگ منافعی دارد و مضاری هم دارد این ها را باید سنجید دید منافعش بیشتر است یا مضارش والا برای مجلس که سلطنت تغییر می دهد و کار های بزرگتر می کند تغییر دادن وزیر جنگ کاری ندارد شما بنشینید تعیین صلاح و فساد را بکنید بنده می خواستم این عرایض را در اتاق تنفس بکنم ولی حالا عرض می کنم که:«دو صد گفته چون نیم کردار نیست.»هی لایحه بخوانید حائری زاده هم بگوید احسنت

ص: 147

این ها کار نیست صلاح و فساد را بسنجید و عمل کنید. بنده تقدیس می کنم این مجلس را که از اول خدماتی کرده اند و لااقل ضرری نرسانیده اند اما در مسئله ای که طرف دولت است دو هفته قبل عرض کردم که قوام السلطنه را بیاورید از او سؤال نمائید قدما گفته اند که چند کس دعاشان مستجاب نمی شود یکی کسی که نفرین کند در حق نوکرش زیرا وقتی از او راضی نبود بایستی اخراجش کند یکی هم کسی که در حق زنش نفرین کند بجهت این که او را هم وقتی مطابق سلیقه اش نبود طلاق می گوید. حالا ما اشخاصی هستیم که نفرین می کنیم پیش تر ها به آخوند ها می گفتیم نفرین می گفتیم نفرین می کنند حالا خودمان آن کار را می کنیم قدرت مجلس در تمام مزاحمات خیلی زیادتر است خیلی از آقایان در این مجلس بودند وقتی سالارالدوله با سی هزار نفر آمد تا شش فرسخی شهر ما نترسیدیم و با دویست نفر لات از آن ها جلوگیری کردیم و این جلوگیری بواسطه تقویت مجلس بود ما اگر اتفاق داشته باشم هیچ قوه ای در مقابل ما که برای صلاح مملکت است نمی تواند عرض اندام کند (صحیح است). با وجود این عقیده من در باب وزیر جنگ اینست که منافعش اساسی و مضارش فرعی است بایستی سعی کرد که مضارش رفع شود تا منافعش عاید مملکت گردد.

رئیس مجلس - آقای مدرس در ضمن فرمایشات شان بواسطهٔ حرارت فوق العاده نسبت بمقام سلطنت فرمایشاتی فرمودند که بنده گمان نمی کنم مطابق قانون اساسی باشد زیرا سلطنت هم در قانون اساسی حقوقی دارد و مذاکراتی که مجلس با مقام سلطنت می کند البته موافق مواد قانون اساسی است.

مدرس توضیح داد که من منکر سلطان مشروطه خواه نیستم و غرضم این بود که هر سلطانی که برخلاف قانون اساسی و مشروطه باشد بر می داریم .

مستوفی در قسمت دوم از جلد سوم تاریخ قاجاریه می نویسد:

ص: 148

«معلوم است روزنامه ها که این نطق ها بخصوص بیانات مدرس لیدر اکثریت را شنیدند از فردا حمله به سردار سپه را که مدتی صبح بود از ترس و اگذاشته بودند تجدید کردند.

سردار سپه روز سیزدهم و چهاردهم میزان را بمشاوره و تبانی با افسران حاضر تهران و تلگراف به ولایات گذارده و صبح روز پانزدهم در محفل صاحب منصبان ارتش نطقی ایراد کرده و بعد از ذکر خدمات اقداماتی که بر ضد او شده بود بتحريك اجانب (!؟) دانسته و گفت کین جز او هدفی ندارند بنابراین صلاح کشور در کناره گیری او از خدمت است و چون فرماندهی قوا با اعلیحضرت شاه است استعفای خود را بحضور ملوکانه عرض خواهد کرد بعد از این جمله توصیه همایی هم در خدمت به دولت و وطن پرستی و حفظ انتظامات به افسران بعمل آورده بنطق خود خاتمه داد.

جواب های حکیم فرموده و دستوری صاحب منصبان که سراپا مبنی بر تعرض و تأسی به او در ترك خدمت و واگذاری دارو دیار و حتی تشر و تهدید به آتش زدن و به خاک و خون کشیدن تهران بود یکی بعد از دیگری تحویل داده شد و سردار سپه بعد از تکرار توصیه های سابق خود در حفظ انتظامات و وطن پرستی و دریافت استعفای حاکم نظامی تهران برخاست و از میان جمع که باز هم مشغول همان لاطائلات خود بودند خارج شده و به منزل خود رفت در حینی که این تظاهرات از طرف افسران خرد و درشت بعمل می آمد دستجات قشون با اسلحه موزيك در شهر به گردش افتادند و مخصوصاً همگی از جلو مجلس می گذشتند تا تشر و تهدیدی که در وزارت جنگ از طرف افسران بعمل می آمد بخاطر ها بیاورند در همان روز نظامیان مستحفظ ادارات دولتی به سربازخانه ها فراخوانده شدند و در این شب و یکی دو شب بعد سرقت و بی نظمی و قتل های بی سابقه ای در داخل و خارج شهر اتفاق افتاد که دست نظامیان بخوبی در آن ها دیده می شد. البته بفرماندهان پادگان های ولایات هم دستور هایی فرستاده شده و در آن جا ها هم تظاهراتی

ص: 149

بعمل آمده و تلگراف هائی به مجلس شورای ملی و صاحب منصبان مرکزی مخابره شده است که معلوم می شود عده ای از افسران و نظامیان خود را نوکر و جیره خوار وزیر جنگ می دانسته اند.

ملت مخارج نظامیان را تحمل می کند که او را از شر دشمن محفوظ داشته در مقابل قوای رئیسۀ کشور مطیع محض باشند نه این که خود را وارد سیاست کرده نان ملت را بخورند و بروی نمایندگان همان ملت شمشیر بکشند! از همه این حرکات بی قواره تر رفتار خود سردار سپه است که توقع داشته است در مقابل این چند فتحی که با پول و اسلحه ملت و با افراد ملت نصیب او شده بوده مردم از هستی خود بگذرند و همه چیز حتی آزادی خود را هم فدای هوای نفس او کنند!»

17.تعرض و استعفای سردار سپه

پس از نطق مفصل و مشروح معتمد التجار نماینده آذربایجان و اظهارات مدرس لیدر اکثریت در پاسخ معتمد التجار انعکاس غریبی در مجلس و خارج از مجلس پیدا کرد و توجه تمام طبقات و محافل را بخود جلب نمود وزیر جنگ را که تا آن موقع چنین انتظاری نداشت سخت دچار نگرانی نموده او را برانگیخت که در مقابل مجلس عکس العملی نشان بدهد و چنین وانمود کند مقتضای وقت ایجاب چنان عملیاتی که مورد ایراد مجلس است می نموده و برای همیشه مجلس را تهدید و مرعوب کند از این رو سردار سپه روز شنبه 15 میزان 1301 بنابر اطلاع قبلی که داده بود کلیه افسران نظامی را برای ساعت 9 صبح به وزارت جنگ احضار نموده شخصاً نطق مفصلی بمنظور تهدید مجلس و ذکر خدمات خود ایراد کرد که خلاصه آن در همان روز در یکی از جراید طرفدار وی درج شد و انتشار یافت اینک برای ضبط در این تاريخ عيناً متن آن را ذکر می نماید :

ص: 150

نطق وزیر جنگ

«من در این مدت آن چه در قوه داشتم برای خدمت به این مملکت سعی کردم و نظام را مرتب و منظم نموده و فتنه ها و اختلالاتی که در اغلب نقاط حکمفرما بود بوسیلهٔ قوۀ نظامی رفع و مملکت را منظم و امن کردم ولی همواره دسایس اجنبی برضد انتظام و تنسیق قشون ایران در کار بود اینک هم بعضی زمزمه ها در داخله بلند شده معلوم است کسانی که سعادت این مملکت را طالب نیستند و عده معدودی هم بیشتر نیستند که آلت تحريك اجانب واقع می شوند و چنان که مسبوق هستید از مدت ها قبل پلتیک خارجی در این مملکت حکم فرما و برای اثبات همان پلتيك دو ادارۀ نظامی در این مملکت تشکیل دادند که یکی از آن ها قزاقخانه و دیگری ژاندارمری بود.بر تمام اشخاصی که مطلع بودند تردیدی نبوده که هيچ يك از این دو یک اداره حقیقی ایرانی شناخته نمی شد و هر یک برای پیشرفت مقاصد مخصوصی سابقاً تشکیل شده بود چون احتیاجات مملکت بوجود يك اداره قوی نظامی واضح بود و حفظ موقعیت ایران هم در مقابل دنیا لازم شده بود به این مناسبت من با يك نظر خالصانه و از روی حقیقت ملیت و ایرانیت ادارات فوق الذکر را با تمام مشکلات متصوره منحل و بيك وزارت جنگ ایرانی تبدیل کردم چون این اقدامات مخالف با منافع ضد ایرانی شناخته می شد و از همان روز اول از هرگونه مشکلات فرو گذار نکرده و با هزار زحمتی که بود موقعیت مملکت را از نظر خود دور نداشتم و خدماتی که در ظرف این مدت کم از طرف همین قوای جدیدالتأسیس در پیشگاه مملکت ظاهر شده شاید بر احدی پوشیده

نباشد و جز مغرضین نتوانند حقیقت آن را کتمان کنند.

نظر باین که تحریکات مزبور غالباً با دست و زبان عده معدودی داخلی به مورد نمایش گذارده می شود چندیست که پاره ای اعتراضات نسبت به شخص من شده است اگر هیچ کس از خدمات من سابقه نداشته

ص: 151

باشد زحمات فوق الطاقه ای که در راه مملکت کشیده ام برخود من مجهول نیست در پایان تمام این تصورات چون اعتراضاتی که می شود بد شخص من می کنند من در هیچ حال مملکت را از نظر خودم فراموش نمی کنم و برای این که همه بدانند که من هیچ وقت مملکت را فدای اغراض شخصی نکرده ام و نخواهم کرد برای این که راه هرگونه عذری مسدود شده باشد از امروز از کار کناره می کنم و بحضور اعلیحضرت هم تلگراف مخصوصی عرض کردم چون فرماندهی کل قوا با شخص اعلیحضرت اقدس همایونی است به این مناسبت منهم بایستی استعفای خودم را حضور اعلیحضرت عرض كنم. شما صاحب منصبان نظامی را هم تذکر می دهم که باید هیچ وقت انتظامات مملکتی را از نظر خود فراموش نکنید و مثل سابق با کمال صمیمیت مشغول خدمات خودتان باشید و در ضمن همیشه باید متذکر باشید که برای تمام مردم مخصوصاً طبقۀ نظامی افتخار و شرف بالاترین وظیفهٔ آن هاست...»

پس از نطق وزیر جنگ یکی از افسران ارشد اظهار می کند که چون تمام افتخارات نظامی ما مدیون به شخص شماست کناره گیری حضرت اشرف با مرگ ما برابر است در هر نقطه ای که شما باشید و بهر طرفی که شما بروید ما شما را ترك نخواهیم کرد و دنبال شما خواهیم بود. سپس یک نفر دیگر از افسران ارشد گفت که چون پدر من جزو مهاجرین قفقاز بود و فقط از روی احساس مليت ترك آن نقطه را کرده و به ایران آمدم به این مناسبت برای من هم زحمتی نخواهد بود که با بی افتخاری ترک این مملکت را بکنم و مهاجرت اختیار نمایم ولی یک چیزی را باید در نظر داشت که ملت ایران همیشه خدمات نظامیان را تقدیس کرده است. بعد یکی دیگر از افسران ارشد اظهار داشت که کناره گیری شما مربوط بخود شما است و ما نمی بایستی تکلیف برای سرپرست خودمان معلوم کنیم شما پدر و سرپرست و بزرگ ما هستید چون تمام افتخارات ما مربوط به شخص شما است و ما هم از اهل

ص: 152

این مملکت هستیم در مقابل يك مردم حق نشناس ما هم حق زندگی را بر خودمان حرام می دانیم وقتی که بنا شد در مقابل آن همه افتخارات و مقامات و خدمات شما این طور حق نشناسی ها بشود تکلیف ما در آینده کاملا معلوم خواهد بود با این ترتیب ما هم بخدمات خودمان خاتمه می دهیم و ممکن نیست بگذاریم شما بکناره گیری خودتان دوام بدهید. اگر بایست کناره گرفت اول تمام ما ها کناره می گیریم بعد حضرت اشرف عقیدهٔ خودتان را تعقیب کنید.بعداً چند نفر دیگر هم از صاحب منصبان جزء قریب بهمین مضامین نطق و اظهارات خودشان را کرده آقای وزیر جنگ تمام را ساکت کرده و گفت که تأسف دارم که اظهارات شما ها بر خلاف نیات من است من به شما ها متذکر شدم که مملکت برای ما مقدس است و هیچ وقت نباید آن را فدای اغراض شخصی بکنیم برای این که هیچ عذری برای اعتراض کننده نماند اینست که باز بنام منافع مملکت و برای حفظ مملکت من کناره گیری از کار می کنم چون صاحب منصبان باز با شدت هر چه تمام تر مذاکرات اولیه خودشان را تعقیب می کردند و عنقریب بود که هیاهویی برپا شود آقای وزیر جنگ به اتاق خودشان مراجعت کرده بفاصله یک ربع ساعت به منزل شخصی خودشان رفتند (1) در ضمن این مذاکرات حاکم نظامی نیز استعفا داد.

18.تهدید مجلس و مانور نظامی در شهر تهران

از این جریان نزديك ساعت 8 صبح همان روز (15 میزان پس 1301 خورشیدی) دستجات نظامی از سواره و پیاده و توپخانه و دستجات موزيك در خیابان های شهر مانور و دفیله رفته مخصوصاً خط

ص: 153


1- در روزنامه ستاره ایران که این جریان را نقل نموده اسامی و بعضی کلمات خشن افسرانی را که در تعقیب نطق وزیر جنگ صحبت کرده اند ننوشته ولی به طوری که تحقیق شده سرتیپ مرتضی خان در ضمن نطق خود گفته بود: اگر حضرت اشرف از کار کناره کنند ما شهر را آتش خواهیم زد.

سیر تمام این دستجات را از جلو بهارستان معین کرده بودند و دستجات نامبرده پس از عبور از میدان جلو بهارستان بمسیر خود ادامه می دادند در همان روز پست های نظامی اطراف شهر و مأمورین ساخلوی دوایر دولتی را احضار و در سربازخانه ها تمرکز دادند چون سردار سپه دریافته بود که خبر استعفای او برای مردم ایجاد خوشوقتی خواهد نمود و ممکن است از استعفای وی مجلس هم دیگر او را پس بخدمت نگمارد و بدین وسیله دستش از خدمت کوتاه و موفق نگردد که خیالات درونی خویش را بمعرض اجرا بگذارد چنان که قبلا پیش بینی شده بود مخفیانه در صدد اختلال امور شهر برآمد.

19.تولید اختلال در امنیت شهر

سردار سپه برای آن که بفهماند وجود وی در امنیت شهر تاچه حد مؤثر و در ضمن شهربانی هم فاقد ایجاد امنیت و آسایش مردم است محرمانه بچند نفر از قزاق ها دستور داد که در شهر و خارج شهر (پشت دروازه شهر تهران)تولید اختلال نموده بقتل و غارت پردازند و عده ای را بقتل رسانیده تا استعفای او برای مجلس و مردم ایجاد وحشت و نگرانی نموده بهر قسمی هست ترضیهٔ خاطر او را فراهم کنند.

مقتول و مفقود و تعطیل حکومت نظامی

شب شنبه 15 میزان دو نفر مقنی که در انتهای خیابان امیریه که در آن موقع بیرون شهر تهران واقع شده بود مشغول تنقیه قنات بوده اند بطرف شهر آمده یک نفر از رفقای آن دو نفر نیز در بیرون شهر منتظر آمدن رفقایش می شود چون شب گذشته بود آن یک نفر در همان جا خوابیده نزديك صبح در تعقیب دو نفر رفیقش حرکت کند که آن ها را پیدا نماید در حوالی دروازه جسد یکی از رفقایش را مشاهده می کند که روی زمین افتاده و بوسیلهٔ طناب او را خفه نموده اند از رفیق دومی سراغ می گیرد او را نمی یابد ولی کلاه و

ص: 154

گیوۀ او را یافته معلوم می شود که دومی را هم در چاه انداخته اند شب بعد از این واقعه نیز در شهر نو ما بين عده ای نزاع می شود و کار بزد و خورد منجر می گردد در این منازعه نیز یک نفر مجروح و یک نفر کشته می شود در این زمینه تحقیقاتی بعمل آمد معلوم شد ضاربین و قاتلین از نظامیان بوده که موقتاً لباس سویل بر تن کرده بودند. همچنین شب بعد یک نفر دیگر را در شهر بقتل می رسانند و جسد او را در خندق انداخته قاتل معلوم نمی شود ولی بطوری که در تحقیقات شهربانی استنباط می کند در جسد مقتول جای چند ضربه سرنیزه نظامی مشاهده می شود و از این قرار کلیۀ این عملیات معناً معلوم می شود که از ناحیه قزاق ها بوقوع پیوسته بود از این عملیات گذشته در چندین نقطهٔ شهر هم سرقت و زد و خورد هایی بوقوع می پیوندد که از مجموع آن ها نتیجه گرفته می شد که وضع امنیت شهر کاملا خراب و در مردم تولید اضطراب و نگرانی نموده است.

بمناسبت کناره گیری فرماندار نظامی تهران از روز شنبه 15 میزان 1301 (16 صفر 1340) تا روز هفدهم میزان اداره فرمانداری نظامی تهران تعطیل گردید خبر تعطیل حکومت نظامی از یک طرف انتشار خبر قتل های پی در پی در شهر و حوالی آن و عدم امنیت مالی سرقت های متوالی از طرف دیگر چندین شب در شهر اضطراب و نگرانی غریبی در مردم تولید کرده بود و انتشاراتی هم بود کابینه بواسطهٔ استعفای وزیر جنگ و تزلزل آن سقوط خواهد کرد ولی چون رئيس الوزراء شخص قرص و صاحب استخوانی بود جداً مقاومت کرده درصدد ایجاد امنیت برآمد و به رئیس شهربانی «وستداهل» دستورات مقتضی داد که برای برقراری نظم و آسایش اهالی مساعی لازمه را بعمل آورد.

20.خبر استعفای وزیر جنگ در شهرستان ها

پس از استعفای وزیر جنگ بلافاصله با مرای لشکر و افسران

ص: 155

قزاق بوسیلهٔ تلگراف رمز خبر استعفا داده شد. ضمناً اشاره هم شده بود که در قبال وصول خبر استعفای سردار سپه تظاهراتی بنمایند. براثر این دستور در برخی از شهرستان ها منجمله گیلان، انزلی ،بروجرد، لرستان، گلپایگان، قزوین و بعضی نقاط دیگر بر حسب اشارهٔ رؤسای قشونی تعطیل عمومی نموده در تعقیب آن هم تلگراف های مشروح و مفصلی به مجلس و رئیس الوزراء و ولیعهد مخابره کرده در تمام این تاگراف ها نپذیرفتن استعفای سردار سپه را درخواست کرده بودند.

بر اثر این تلگراف ها و سایر موانع و مشکلاتی که در کار بود و همچنین بی تصمیمی اکثریت مجلس در قبال این موضوع و تبانی و پشت هم اندازی و کلای طرفدار سردار سپه مجلس ناگزیر گردید که قضیه را بصورت خوشی خاتمه دهد به این معنی که با سردار سپه از در صلح در آید و بعذرخواهی و اظهار انقیاد او نسبت به قانون اساسی و مجلس قناعت نموده مشغول کارشود.

21.تعرض جراید آزادیخواه

پاره ای از جراید که با سردار سپه سروسری داشتند و باصطلاح از آن سرچشمه آب می خوردند نسبت به مجلس بنای تعرض را گذاردند که سردار سپه نبایستی کنار برود اگر کنار برود چنین و چنان خواهد شد....

بعضی از جراید بی طرف هم سکوت کرده چیزی در این باب نوشتند ولی بعکس جراید آزادیخواه و شجاع با شهامت و شجاعتی تمام در اطراف این موضوع قلم فرسائی و به سردار سپه و اعمال خلاف قانون او شدیداً اعتراض کردند از جمله روزنامه طوفان چند مقاله شدید نوشته به وزیر جنگ اعتراض کرد برای مزید اطلاع خوانندگان گرامی و از نظر این که توجه آنان را به این مسأله جلب نماییم که در آن موقع که نهایت قدرت رضا خان بوده اشخاص فکور به این عظمت مصنوعی خوشبین نبودند و او را یک نفر قلدر و غیر قانونی

ص: 156

تلقی می کردند.اینک بذكر دو مقاله از آن جریده قناعت می نماییم (1) .

باید تسلیم قانون شد

«عاقبت این پرده در هم و بهت آور بالا رفت صحنه و نمایشگاه حیرت آوری در سیاست مملکت جلوه نمود ما و همه منتظر تماشای این منظره کدورت آمیز و مشاهدهٔ این کشمکش های متضاد بودیم ما می دانستیم که بالاخره روزگاری این حجاب تاريك پاره شده و نزاع طبقاتی که روی منافع شخصی ایجاد می گردد ما بین این دو قوهٔ سنگین كه هر يك متر صد بودند تنها به ملت بیچاره ایران تحمیل شوند شروع خواهد شد مسلم است که دو قوه متضاد و دو فشار مخالف ممکن نیست در مملکتی حکومت کنند.

با هر منطقی که شما استدلال کنید این رژیم قابل ادامه نیست باوجود پارلمان حکومت نظامی تنها ده روز یا صد روز می تواند خود را حفظ و نگاهداری نماید ولی نمی توان مدت دو سال صدمه این فشار را تحمل کرده زبان به اعتراض نگشود این بارگران هر قوه توانایی را خرد و ناچیز می نماید این فشار روح ملیت و قومیت ما را خفه می کند این سیاست های خشن حقیقت آزادی را تسلیم مرگ و زوال می نماید اشتباه نکنید اگر ما روزی مجلسیان را مورد تنقید و تعرض قرار داده اگر آن ها را جبون و بی شهامت معرفی می کردیم اگر آن ها را فاقد تصمیم و اراده می خواندیم برای این بود که در مقابل حکومت نظامی و در برابر آن فشار هایی که اضمحلال آزادی و مشروطیت را علناً اعلام می کرد ساکت و بی صدا تماشا می کردند اگر چه با تمام این پیش آمد ها و حوادث سوءظن و عدم اعتماد ما نسبت به بعضی از وکلاء مرتفع نشده و با امتحانات بهتر از این هم رفع نخواهد شد زیرا ما همۀ ایشان را خوب می شناسیم و از مکنونات ضمیر و انعکاس صدای ایشان مطلعیم ولی این پارلمان هر چه باشد و وکلای آن هر که باشد دلیل نمی شود که وزیر جنگ بطور بی اعتنایی به قانون

ص: 157


1- نقل از شمارهٔ 15 سال دوم طوفان مورخه 17 صفر 1340(16 میزان 1301).

مملکتی نظر نماید.

برای وزیر جنگ و برای یک فرمانده مقتدری تسلیم قانون شدن و زانو زدن در آستانه عظمت و اقتدار قانون ننگ نیست.

ما بشوكت نظام علاقمند می باشیم ما می دانیم که قشون سرمایه و اساس رشد و افتخار مملکت است ما معتقدیم که وزیر جنگ مقتدر اما وظیفه شناس می تواند این آب رفته را بجوی باز آورده و ما را در برابر همگنان سرافراز و آبرومند نماید.

ولی وزیر جنگی که قانون مملکتی را مقدس و قابل ستایش بداند وزیر جنگی که از حدود تکلیف خود پای تعدی را دراز نکرده مراعات آزادی ملت و نظام جاریه کشور را فراموش نکند این مسائل نباید وزیر جنگ را عصبانی کرده استعفای ایشان را ملزم نماید. قشون سلحشور مانور نظامی خود را در برابر دشمن می دهد نه در مقابل دوست زور آزمایی فرماندهان نامی هنگام حمله بیگانگان است نه برای رعب آشنایان.

نطق و مشورت با صاحب منصبان ارشد قابل تحسین و تمجید است ولی ضمناً فراموش نباید کرد که موجد حقیقی قشون و نظام افراد ملت می باشند راست است که بسبب مساعی فوق العاده نظام ایران در مدارج ترقی سیر کرده ولی این با پول ملت است و با دسترنج افراد این مملکت که این قشون جمع آوری شده افراد قشون نبایستی تنها یک نفر را خداوند و صاحب اختیار خود بدانند آن ها با پول ملت تربیت شده اند و باید قانون مملکتی را قابل ستایش و احترام بدانند ما منکر زحمات و صدماتی که در راه مجد و عظمت قشون تحمل شده است نیستیم ما اگر اعتراضی داشته ایم انکار سختی ها و رنج هائی که در سیر نظام ایران وارد آمده است ننموده بلکه ما می گوییم تمام ادارات دولتی بایستی بجای خود محترم و مفتخر باشند. احترام و عظمت وزیر جنگ لازمه اش استخفاف و حقارت سایر ادارات نیست شرافت افراد قشون نباید موجب هتك عزت و شرافت سایرین باشد. این مسائل

ص: 158

حقایقی است غیر قابل انکار که هر منصفی از اعتراف به آن ناگزیر است و اگر مغرضین و آتش بیاران معرکه بگذارند شاید خود وزیر جنگ متوجه حقایق بدون پیرایه و آلایش فوق شده احساسات ما و رفقای ما را که با نیت پاک و قلب تابناکی انعکاس یافته و به گوش ایشان می رسد قبول نمایند.بالاخره ما پارلمانی می خواهیم که حفظ حیثیات خودش را بر همه چیز مقدم شمرده بدون اندیشه از هر گونه خلاف قانون استیضاح نماید ما وزارت جنگی می خواهیم که با اندیشه ترقی نظام از حدود قانونی خود تجاوز نکرده حفظ مقام سایر ادارات دولتی را لازم الرعایه بداند.

ما سرير عزت و مسند مجد و رفعت را شایسته قشونی می دانیم که در راه آزادی ملت و مملکت جانفشانی کرده با توجه به شرافت نظامی خویش آزادی و شرافت دیگران را مورد تعرض و دستخوش تطاول قرار ندهد زیرا در بارگاه عدالت و انصاف هنگام فرمانروایی و قضاوت قانون هیچکس بر دیگری مزیت و برتری نخواهد داشت.»

و در صفحه اول همین شماره روزنامه رباعی ذیل را درج کرده بود:

آنان که به عدل و داد مفتون گشتند *** تسليم مقررات قانون گشتند

و آن ها که به فرعونی خود بالیدند *** ناگاه غریق لجه خون گشتند

نیز غزل ذیل را در صفحهٔ چهارم بمناسبت مقاله اساسی خود درج کرده بود:

گر ز روی معدلت آغشته در خون می شویم *** هر چه بادا باد ما تسلیم قانون می شویم

عاقلی چون در محیط ما بود دیوانگی *** زین سبب چندی خردمندانه مجنون می شویم

ص: 159

لطمه ضحاك استبداد ما را خسته کرد **** با درفش کاویان روزی فریدون می شویم

یا به دشمن غالب از اقبال سعد آئیم ما *** یا که مغلوب عدو از بخت وارون می شویم

یا چو قارون در حضیض خاک بگزینیم جای *** یا چو عیسی مستقر بر اوج گردون می شویم

طعم آزادی ز بس شیرین بود در کام جان *** بهر آن از خون خود فرهاد گلگون می شویم

روح را مسموم سازد این هوای مرگبار *** زندگانی گر بود زین خطه بیرون می شویم

وزرا در پیشگاه پارلمان و پارلمان در ساحت افکار عموم مسئول است (1)

«حکمیت افکار جامعه در مملکت پارلمانی وزرائی را که اعتراف به مسؤولیت خود در برابر پارلمان نموده اند مجبور می کند دعوت محکمه انصاف را اجابت گویند فطرت انسان عموماً با تکبر و خود پرستی سرشته و بشر بمیل خود راضی نمی شود در تحت اطاعت و انقیاد هیچ قوه ای فرمانبردار و متواضع باشد اما لزوم انتظامات در یک کشور وسیع يك كشور وسیع با یک جمعیت چند کروری افراد را موظف بحفظ و مراعات قوانین می نماید که بدون آن قوانین زندگانی مشکل بنظر می آید اینک مقررات قانون اساسی می گوید وزراء در مقابل پارلمان مسؤول و نمایندگان آراء عمومی هر موقع می توانند آنان را بحساب دعوت کنند اگر چه نظریات ما در اطراف دوره چهارم تقنینیه لازم به شاهد و گواه نیست زیرا از روز افتتاح مجلس مخالفت های شدید ما که ناشی از عدم صلاحیت وکلاء بوده صدق ادعای ما را مبرهن می دارد ولی تنها منظوری که امروز ما را وادار بتوافق نظر با نمایندگان نموده فشار ارتجاع و ضربت های سنگینی بوده است که

ص: 160


1- نقل از شماره 16 سال دوم روزنامۀ طوفان مورخه 19 صفر.

اندیشه و هراس از اضمحلال ناگهانی آزادی و حریت آن را بیشتر ایجاب می کرد در مواجهه و تصادم با افکار جاه طلب و هنگام کشمکش با يك دماغ های متکبری که جبروت فراعنه عهد حجر قدیم را در نظر مردم مجسم می نماید متأسفانه مجبور می شویم که امروز با مجلس ناقص چهارم كمك نموده با پشتیبانی افکار عمومی که نمایندگان این دوره کمتر به آن توجه کرده اند سدی آهنین در برابر خود پرستی آن موهومات فرعونی ایجاد نماییم دیکتاتوری یک پارلمانی که مرکب از صد و چهل نفر وکیل باشد بدرجات برای ملت از فرعونیت یک نفری که خود را صاحب اختیار مملکت تصور نموده با دماغ شخصی تصمیمات خود و رفقای خود را اجرا می کند ارزان تر تمام می شود. بعلاوه با مشاهده ترقیات روز افزون و سریعی که در حیات ملل كوچك و ضعیف دیده می شود با مبارزه هایی که بین اقوام تحت الحمایه و چنگال ارتجاع و استبداد شدت دارد با نگاه عبرت در خون های پاکی که چون سیل در راه حریت ریخته شده و بالنتيجه افتخارات ملل فداکار را اعلام نموده است جمله «قهر و غضب من برای شما ناگوار خواهد بود» واقعاً حیرت آور و مضحك بنظر می آید! امروز قدرت شخصی، تعرض به جان و ناموس مردم، تبعید آزادیخواهان و زبان می برم و قلم می شکنم نمی تواند مقام ارجمند محبوبیت ملی را برباید.

محیط امروز نیکلا و قیصر را خرد و معدوم کرده تاج و نگین افتخار را تسلیم گاندی و مصطفی کمال می نماید. امروز کبریایی و جبروت شما ای دماغ های پر باد و خود پرست در مقابل اقتدار ملت و در برابر اراده عمومی نابود و مضمحل می شود نهضت و جنبش های ملی به شما اجازه نمی دهد آزادیخواهان و احرار فداکار را مورد شتم و ضرب قرار دهید فریاد های آزادی که گیتی را یکباره متشنج نموده است مهلت نمی دهد که شما هر روز با صدای من! من! گوش ملت را خسته نموده بزرگواری خود را به مردم بقبولانید روزگار قرن بیستم و انقلابات خونینی که در این عصر راهنمای سعادت و ترقی بشر

ص: 161

گردیده لرزش هایی که در اثر فشار ارتجاع و بیداد استبداد روح اقوام خواب آلوده را تکان داده کشمکش ها و گیرودار های حیاتی که همه روزه مابین ظالم و مظلوم یا مرتجع و آزادیخواه در جریان است به افکار خود پرست و متکبر خنده زده و با قیافهٔ متبسم ولی غضب آلود آن ها را تمسخر می نماید.

تاریخ آئینه عبرتی است که شما می توانید از مطالعه آن درس نیکویی فراگیرید احوالات گذشتگان را بخوانید و ببینید که زندگانی دیکتاتوری هرگز قابل ادامه نبوده و نخواهد بود تنها اگر چند روزی تصمیمات فردی توانسته است خداوندی و صدارت کند جهل و مسامحه برگزیدگان قوم و متنفذین جامعه بود که مسامحه و عدم اعتنای نمایندگان دورۀ چهارم بحفظ قانون نمونه ای از آن محسوب می شود اگر نخستین روزی که وزیر جنگ تعرض بقوانین مملکتی را مباح دانست مجلس استیضاح می نمود؛ اگر هنگامی که جریده ستاره ایران توقیف شده مدیر آن شلاق خورد دلیل می پرسیدند؛ اگر وقتی که دوایر خالصجات و ارزاق ضمیمه وزارت جنگ شد بازخواستی در میان بود؛ اگر موقعی که روزنامه ایران آزاد توقیف شد ، مدیر آن به سمنان تبعید گردید پرسشی در کار می آمد؛ اگر در روز هایی که طوفان با پنجه بی باک توقیف دست و گریبان بود و اداره آن را مهر و موم می کردند تعرض می شد اگر در اوانی که دو نفر زن با وجود محاکم عدلیه در معبر عمومی شلاق می خوردند محملی برای آن می خواستند بالاخره اگر موقعی که حکومت نظامی ایالات در امور سایر ادارات دخالت کرد و اعلانات تند و تیز حکومت نظامی تهران بیشتر مردم را خشمگین نموده بود؛ در تمام این موارد لااقل يك آشنا بوظيفه صریحاً استیضاح می نمودند امروز رتبه و کلای دیر وزیر جنگ به اشتباه خود را در این همه خلاف قانون ذیحق ندانسته مسؤولیت خویش را کاملا احساس می نمود و شاید تسلیم شدن و سر فرود آوردن به قانون مملکتی برای او این قدر ها دشوار و ناگوار نبود.

ص: 162

جامعه ایران بجبران این همه ضایعات و خسارات ملی که سکوت پارلمان آن ها را تأیید می کرده انتقام خود را از مجلس چهارم خواهد گرفت ولی این مسأله سلب مسؤولیت وزراء را در مقابل پارلمان ننموده و همان طوری که مسؤولیت و خبطه ای مجلس مسلم است بنا به مسؤولیت مشترکه هیئت دولت کابینه هایی که در دورهٔ ایشان این همه فجایع روی داده است و قوام السلطنه و مشیرالدوله بر صدر آن قرار گرفته بودند نیز در مقابل پارلمان مسؤول می باشند.چه اگر در اولین وهله که دست تجاوز بحقوق ملی یا قوانین مملکتی دراز شد مشیرالدوله يا قوام السلطنه که خود را بری الذمه و حق بجانب جلوه می دهند از کار کناره کرده کرسی نشینان بهارستان هم بجلوگیری و دفاع از آن تعدی قیام می کردند مرتبۀ دوم وزیر جنگ از قدرت خود سوء استفاده نکرده و شؤون و شرافت ملی را دستخوش تعینات شخصی قرار نمی داد.

عاقبت این صحنهٔ تاريك و آشفته با يك بازی ماهرانه روشن شد مجلس از تطاول بیداد بجان آمده فریاد کرد. زود است که ملت هم بپای انتقام برخاسته سکوت و محافظه پارلمان را پاداشی بسزا بخشد.(پایان مقاله)

نیز در همان شماره رباعی ذیل را درج کرده بود:

آنان که بقانون شکنی مشغولند *** پیش وکلا ز خوب و بد مسؤولند

آن روز که اعتماد مجلس شد سلب *** از شغل وزارت همگی معزولند

و در صفحۀ چهارم همین روزنامه غزل ذیل که اثر طبع خود فرخی است، درج شده بود:

در کف مردانگی شمشیر می باید گرفت *** حق خود را از دهان شیر می باید گرفت

ص: 163

تا که استبداد سر در پای آزادی نهد *** دست خود بر قبضه شمشیر می باید گرفت

پیر و برنا در حقیقت چون خطا کاریم ما *** خرده بر کار جوان و پیر می باید گرفت

مورد تنقید شد در پیش یاران راستی *** زین سپس راه کج تزویر می باید گرفت

بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه *** انتقام گرسنه از سیر می باید گرفت

فرخی را چون که سودای جنون دیوانه کرد *** بی تعقل حلقه زنجیر می باید گرفت

در عمارت گلستان

در اثر ظهور این وقایع و پیش بینی های دیگری که در اطراف این وقایع می شد عصر روز یکشنبه شانزدهم میزان ولیعهد محمد حسن میرزا از قصر صاحب قرانیه به عمارت گلستان آمده ابتدا رئيس الوزراء را احضار و مدتی در اطراف وقایع جاریه مذاکره نمود. سپس سردار سپه را نیز احضار کرده مدتی هم با حضور قوام السلطنه با وی بمذاکره پرداخت. بالاخره قرار شد که سردار سپه به مجلس برود و در پشت تریبون اظهار کند که بعد ها بر طبق قانون اساسی رفتار خواهد کرد و حکومت نظامی را نیز الغاء خواهد نمود و دوایر تابعه وزارت دارایی را هم که در تحت نظر وزارت جنگ اداره می شد به وزارت دارایی واگذار نماید تا بدین ترتیب هم رفع سوءظن مجلس را نموده هم به مجلس وانمود کند که او متواضع به قانون بوده مجلس شورای ملی را نیز محترم می شمارد.

با این کیفیت سردار سپه روز بیستم میزان به مجلس رفت و در جلسه خصوصی با رئیس مجلس و سایر نمایندگان ملاقاتی بعمل آورده اظهار اطاعت کرد از این ملاقات نتیجه ای که گرفته شد این بود که

ص: 164

سردار سپه روز بیست و چهارم میزان به مجلس بیاید و در جلسه رسمی نیز حاضر شود و راجع بالغای حکومت نظامی و واگذاری دوایر مالیه به وزارت مالیه در پشت تریبون رسماً اظهاراتی بنماید.

اولین مرتبه سردار سپه در پشت تریبون مجلس

روز 24 میزان 1301 مجلس در ساعت شش بعد از ظهر بریاست مؤتمن الملك تشكيل گردید سپس رئیس مجلس اظهار داشت که گویا وزیر جنگ اظهاراتی دارند وزیر جنگ برای اولین مرتبه پشت تریبون رفته لایحه ای از جیب خود بیرون آورده بشرح ذیل شروع بقرائت نمود:

«چنان که خاطر نمایندگان محترم سابقه دارد در تاریخ 13 شهر صفر یکی از نمایندگان محترم آذربایجان لایحه اعتراض آمیزی در مجلس قرائت نمود که خلاصۀ آن محتوی بر عدم تطبیق اصول مشروطیت با اوضاع جاریه بود و در پایان خطابه مذکور یک نفر دیگر از وکلای محترم مدلول لایحه سابق الذکر را که بطور کلی نوشته شده بود تأویل به شخصیات کرده و این جانب را مخاطب قرار دادند که البته از نظر نمایندگان فراموش نشده است و بالاخره منافع و مضاری را در مورد عملیات بنده قائل شده بود که لازم است مطلب از یکدیگر تفكيك شده حقایق در پیشگاه جامعه روشن گردد.

آن قسمت از منافع عملیات این جانب که نماینده محترم هم اقرار کرده اند چون هیچ وقت خود پرستی آن را نداشته ام که نظریات شخصی را قائم مقام عملیات ملی خود قرار دهم بکلی از این موضوع صرف نظر نموده هر چه هست بفکر و نظر و حکومت و حکمیت مجلس واگذار می کنم اگر خوب بود یا بد دیگران بهتر می توانند قضاوت نمایند.اما در قسمت راجع بمضار که موجب تصورات و توهمات شده بدیهی است اگر خلاصه اعتراضات معترضین را تفكيك كرده و بفصول جداگانه تجزیه نمائیم زیاده از دوسه موضوع نخواهد بود. اول موضوع حکومت

ص: 165

نظامی است که اعتراض نمایندگان را ایجاب کرده است. اکنون با احساساتی که از طرف نمایندگان محترم مشاهده می شود حکومت نظامی منبعد على الاصول ملغی خواهد بود اعتراض دوم راجع به نظارت وزارت جنگ است در اداره مالیات غیر مستقيم وخالصجات که در این جا من نمی خواهم وارد جزئیات شوم زیرا مطالبی مبادله خواهد شد که شاید از نقطه نظر موقعیت مملکت مقتضی نباشد و از همین امروز تجزیه این دو اداره را از وزارت جنگ رسماً اعلام می دارم.»

(کف زدن تماشاچی ها)

نطق رئيس مجلس

پس از نطق وزیر جنگ مؤتمن الملك رئیس مجلس اظهار کرد:

«لایحه ای که آقای وزیر جنگ قرائت فرمودند اصغا فرموده از مضامین اوایل این لایحه بنده چنین استنباط می کنم که ایشان یک يك نوع دلتنگی داشته باشند ولی بنده گمان می کنم هیچ جهت ندارد که آقای وزیر جنگ دلتنگ و افسرده شوند چندی قبل در مجلس يك مذاکراتی شد بنده هم در خارج يك توضیحاتی به ایشان دادم ولی حالا هم موقع را مغتنم می دانم که در مجلس علنی در حضور آقایان نمایندگان همان توضیح را بطور اختصار تکرار کنم به ایشان عرض می کردم که اولا مجلس شورای ملی نسبت به شخص شما به هیچ وجه نظر سوئی ندارد (صحیح است) برای این که مجلس شورای ملی منکر بديهيات و محسوسات نیست (صحیح است) خدمات و مجاهدات شما و قشون رشید ایران یک خدمات برجسته و محسوسی است که هیچ کس نمی تواند تردید نماید و این امر بهیچ کس مشتبه نخواهد شد مجلس هم حسیاتی دارد و قدر اشخاص خدمتگزار را می داند (صحیح است) شاهد این امر هم مکرر در مجلس مشاهده شده، مگر نه این بود که در موقع فتح قلعه چهریق جمعی از نمایندگان در تحت يك تأثیرات شدیدی با یك بیاناتی که حاکی از صمیمیت بود در پشت همین کرسی

ص: 166

خطابه از شخص شما و قشون فداکار مملکت اظهار امتنان و مسرت کردند؟(صحیح است) مگر نه این بود که در اغلب مذاکراتی که

موتمن الملاك، رئيس مجلس

ص: 167

راجع به قوانین بود اشاره می شد به فعالیت و فداکاری قشون و مساعی جمیلهٔ آن شخص که مربی آن قشون است؟(صحیح است)این ها تمام دال بر این است که حس قدرشناسی در ما هست منتها اگر يك سوم تفاهمی شده باشد باید آن را مرتفع ساخت این جا در مجلس چه گفته می شد؟ گفته شد که مسؤولیت مجلس را باید طوری کرد که با مسؤولیت وزارت خانه ها منطبق شود.

مجلس شورای ملی مطابق مقررات قانون اساسی وظایفی دارد که آن وظایف معلوم و برای مجلس تولید مسؤولیت می کند و همین طور وزارت جنگ با سایر وزارت خانه ها آن ها هم تکالیف و مسؤولیت هائی دارند. تمام سخن این جاست که چه باید کرد؟ باید طوری کرد که هم مجلس بدون این که قصوری کرده باشد وظایف خود را انجام داده باشد و هم وزارت جنگ و سایر وزارت خانه ها تکالیف خود را انجام دهند هیچ قصد و غرضی غیر از این نبوده است و نمی تواند هم باشد این که عرض کردم نمی تواند باشد برای اینست ما که این جا نشسته ایم چه چه آمال آرزوئی می توانیم داشته باشیم غیر از این که یک امنيت مادى و معنوى برای مملکت تحصیل کنیم؟ امنیت مادی تحصیل می شود و باوجود آن امنیت مادی ما بسایر اصلاحات مشغول می شویم زیرا امنیت معنوی بعهده ما می باشد بحمدالله با مساعی جمیلهٔ آقای سردار سپه وزیر جنگ قشون و قوای تأمینیهٔ مملکت در شرف تکمیل و رو بترقی است(صحیح است).ما هم باید خواهان و طالب باشیم که این قشون در حدود مقررات خود قدرت و نفوذ داشته باشد و همچنین مربی قشون بتواند با دلگرمی و قدرت کامل وظایف خود را انجام دهد. حالا بعد از این عرایضی که بنده کردم و می بینم طرف تصدیق مجلس واقع شده است و این صحیح است های زیاد که از طرف آقایان نمایندگان گفته می شود این صحیح است ها برای من نیست برای آقای وزیر جنگ است و حاکی از حسیات قدرشناسی نسبت به ایشان است. بعد

ص: 168

از این عرایض گمان می کنم اگر سوء تفاهمی بوده است رفع شده است.

در پایان عرایض خود این را باید عرض کنم که این دو محل یعنی خالصه و مالیات غیر مستقیم که تا حال در تحت نظارت وزارت جنگ بود وجوهی که از آن جا عاید می شد این وجوه اقل وجوهی بود که برای اعاشه یومیه قشون لازم بود حالا که به وزارت مالیه تسلیم می شود و مجلس شورای ملی هم به وجود قشون اهمیت تمام می دهد این همراهی و مساعدت البته نباید بحرف باشد باید مساعدت فعلی و عملی باشد (صحیح است) باید وجوهی که می رسد کما فی السابق به وزارت جنگ برسد» (صحیح است).

22.پروتست دولت ایران به یونان

بر اثر فجایع و مظالمی که یونانیان در موقع عقب نشینی خود از آنقره و خاک ترکیه نسبت به مسلمین و قشون ملیون عثمانی مرتکب می شدند در اوایل برج میزان 1301 پروتستی که ذیلا ذکر می شود از طرف دولت ایران بوسیله وزیر مختار دولت فرانسه به دولت یونان فرستاده شد بطوری که اخبار تلگرافی و اطلاعات مختلفه دیگر حکایت می کند جنگ اخیر فیمابین قشون ملیون عثمانی و قشون یونان که بالاخره منجر به شکست و عقب نشینی قوای یونان و تخلیه متصرفه آن ها در ازمیر و نواحی دیگر گردید قشون یونان در موقع عقب نشینی برخلاف قوانین بین المللی و قواعد انصاف نسبت به ساکنین مسلمان قراء و قصبات از زن و مرد و بچه و مردمان غیر نظامی جنایاتی از قبیل قتل و غارت و احراق منازل و مساکن و غیره مرتکب شده که شرح آن فوق العاده اسباب تألم و حقیقتاً برای تمام ملل متمدنه دنيا موجب تأثر است اينك با ذكر مراتب فوق دولت ایران به مناسبت جهت جامعه اسلامیت از ابراز تأثر و تأسف خودداری ننموده بوسیلهٔ آن جناب پروتست خود را از فجایع قشون یونان نسبت

ص: 169

به مسلمین اظهار می دارد.»

دستخط تلگرافی احمد شاه

از پاریس مورخه 25 اکتبر

جناب اشرف رئيس الوزراء

«بطوری که سابقاً تلگراف کردم مصمم بودم که در اواسط اکتبر بطرف ایران حرکت نمایم چون مسافرت اسپانی به تأخیر افتاد و بعلاوه پیدا کردن جا در کشتی ها فوق العاده مشکل بود چند روزی معطلی حاصل شد بالاخره به اهتمام زیاد در کشتی موسوم به (نالدرا) جا گرفته شد و دهم نوامبر انشاءالله از مارسیل بطرف ایران حرکت خواهم نمود و خوشوقتم از این که بزمان غیبت خود انتها داده و به وطن عزیز مراجعت می کنم امیدوارم انشاء الله بزودی به تهران برسم و مساعی من وسیلهٔ خیر و سعادت عموم گردد و لازم است ترتیب مسافرت مرا در خاک ایران داده و از اقدامات خود مرا مستحضر نمائید.»

لايحه قانون محاكمة وزراء

یکی از لوایح و قوانین مفیدی که در کابینه دوم قوام السلطنه تنظیم و به مجلس داده شد لایحه قانون محاکمه وزراء می باشد که دولت پس از مطالعات زیاد لایحۀ آن را که شامل 131 ماده بود ضمیمه طرح پیشنهادی ذیل نموده در تاریخ 7 عقرب 1301 خورشیدی به رئيس مجلس تقدیم کرد.

مقام محترم مجلس شورای ملی شیدالله ارکانه

دولت حاضر از بدو تشکیل اهتمام کامل داشته است که قوانین لازم را تهیه و تقدیم مجلس شورای ملی نموده اساس عملیات خود را حتی المقدور بر اصول قانون مبتنی دارد مخصوصاً در اجرای این نیت قایل بهیچ استثناء نبوده و بهراندازه که مشاغل مهمه به دولت

ص: 170

وقت و فرصت داده در تعقیب نظریۀ خود مساعی لازمه بعمل آورده است از جمله قوانینی که دولت حاضره از بدو تشکیل مطمح نظر قرار داده و در تهیه لایحه آن اقدام نموده است محاکمه وزراء و قانون مجازات راجع به تخلفاتی است که از طرف وزراء و یا سایر مأمورین دولتی ناشی می گردد و بدیهی است که تهیهٔ چنین قانون که ضرورتاً باید جامع و کافی باشد و با صرف وقت و مداقه کامل تهیه شود زودتر از این صورت نمی گرفت اینک که مطالعات لازمه در قانون مزبور بعمل آمده بصورت جامع و مناسبی مهیا گردیده است لایحه آن را ضمیمه این پیشنهاد نموده به مقام محترم مجلس شورای ملی تقدیم می نماید تا هرچه زودتر بتصویب رسیده بموقع اجرا گذاشته شود».

احمد ریاست وزراء

مقدمات تهیه استقبال و ورود احمد شاه به ایران

بر حسب آخرین دستخط تلگرافی که از احمد شاه از پاریس مخابره شده بود تاریخ حرکت خود را روز دهم نوامبر 1922 (18 عقرب 1301 خورشیدی) معین کرده و خط سیر و محل ورود به خاک ایران را از طریق بندر بوشهر و شیراز و اصفهان اطلاع داده بود.

بنابراین روز 19 عقرب سردار سپه (وزیر جنگ) در ساعت 10 صبح باتفاق دبير اعظم بهرامی رئیس کابینه وزارت جنگ و قائم مقام الملك و ساعد الدوله برای استقبال از موکب شاه با اتومبیل بطرف اصفهان و شیراز و بوشهر از مرکز حرکت کردند و روز 18 عقرب نیز 33 اتومبیل از طرف وزارت جنگ تهیه و بطرف شیراز و بوشهر فرستاده شد.

ورود دکتر میلسپو به تهران

سابقاً گفته شد که در کابینه اول قوام السلطنه موضوع استخدام مستشار از آمریکا مورد نظر قرار گرفت و بالاخره در کابینه دوم

ص: 171

مشارالیه مواد استخدامی و کنترات نامۀ مستشاران امریکائی از تصویب مجلس گذشت و پس از چندی هم دکتر میلسپو باتفاق همراهان خود از آمریکا حرکت نموده شب 27 عقرب 1301 وارد تهران گردید ورود دکتر میلسپو با مسرت کامل تلقی گردید و در اغلب جراید آن روز نسبت به ورود مستشاران امریکائی به تهران اظهار خوش بینی کرده خیر مقدم و تبريك ورود گفتند و تا چند روز موضوع ورود مستشاران مورد توجه جراید واقع گردیده روی آن قلم فرسایی و بحث می نمودند.

پس از معرفی های لازمه و رفع خستگی از روز 29 عقرب 1301 دکتر میلسپو به وزارت دارایی حاضر و مشغول کار گردید.

دستخط تلگرافی احمد شاه

از بمبئی مورخه 24 نوامبر تهران:

جناب اشرف «رئيس الوزراء - بحمدالله امروز بسلامتی وارد بمبئی شده بلافاصله با کشتی وارسووا حرکت کردیم انشاء الله صبح چهارشنبه وارد بوشهر خواهیم شد.» شاه

23.راجع به نفت شمال

روز یکشنبه 19 عقرب 1301 کمیسیون نفت به اصرار و جدیت رئيس الوزراء صبح از چهار ساعت قبل از ظهر تشکیل و قوام السلطنه نیز در کمیسیون نامبرده حاضر شده و ظهر هم اعضاء کمیسیون ناهار را در مجلس مانده و بعد از ظهر مجدداً جلسه کمیسیون تشکیل و تا مقداری از شب گذشته دایر بود بالاخره مواد امتیاز نامه دولت از طرف کمیسیون تصویب گردید پس از کشمکش هائی که بین طرفداران استاندارد اویل و کمپانی سینکلر پیدا شد و پس از آن که کمپانی استاندارد اویل با اصرار دولت و فشار افکار عمومی ناچار شد که مواد پیشنهاد قطعی خود را تلگرافاً اطلاع دهد و کمپانی سینکلر نیز

ص: 172

بنوبه پیشنهاد خود را داد بالاخره دولت یک پیشنهاد ثالثی که محتوی مواد خوب دو پیشنهاد مزبور بعلاوه مواد دیگری بود در ضمن 25 ماده در تاریخ 29 سنبله 1301 به مجلس شورای ملی تقدیم نمود. این پیشنهاد ثالث بتصديق متخصصین این فن از هر دو پیشنهاد سینکلر و استاندارد اویل بهتر و برای ایران مفیدتر بود دولت این پیشنهاد را بدون آن که نامی از یک کمپانی ببرد به مجلس فرستاد و حاوی مواد مفیدی بود که هر کمپانی آمریکایی آن را قبول کند با اطلاع مجلس شورای ملی به آن کمپانی داده شود و در صورتی که دو کمپانی آمریکایی هر دو قبول کنند انتخاب یکی از آن ها را باز بنظر مجلس شورای ملی واگذار کرده بودند.

اینک متن پیشنهاد دولت را که به مجلس شورای ملی تقدیم نموده برای مزید اطلاع خوانندگان ذیلا ذکر می نماید:

مقام محترم مجلس شورای ملی شیدالله ارکانه

«بطوری که خاطر محترم آقایان نمایندگان مستحضر است یکی از مواد مهمۀ پروگرام دولت که از دو کابینه قبل شروع و تاکنون تعقیب شده موضوع اصلاح وضعیت اقتصادی است که بالاختصاص یکی از وسائل حصول به این مقصود استخراج منابع ثروت تحت الارضی بوسیلهٔ شرکت های خارجی و استفاده از ودایع طبیعی مملکت است. در اولین قدم اجرای این مقصود دولت موضوع استخراج معادن نفت شمال را مورد توجه قرار داده متجاوز از یک سال است در واشنگتن با استاندارد اویل کمپانی (1) و از چندی قبل در تهران با سینکلر اکسپلرشن کمپانی (2) مذاکره کرده پیشنهاد هائی از هر دو کمپانی دریافت و بلافاصله پس از تهیه هر دو پیشنهاد از مجلس تقاضا نمود کمیسیونی از آقایان نمایندگان معین و با مشارکت دولت پیشنهاد های مزبور را تحت مداقه و مطالعه قرار دهند تا هر کدام بیشتر مقرون

ص: 173


1- Standard Oil Company
2- Sinclair Exploration Company

بصلاح و صرفه مملکت باشد از طرف دولت رسماً به مجلس پیشنهاد شود.

این بود که کمیسیون خاصی در مجلس تشکیل و در اطراف قضیه مطالعات دقیقه بعمل آمد لیکن چون اتخاذ تصمیم قطعی در کمیسیون بطول انجامید و از طرف دیگر اهمیت موضوع مستلزم تسریع خاتمه امر بوده و بعلاوه شایعاتی در اطراف قضیه منتشر می گردید که مناسب تر بوده اتخاذ تصمیم قطعی را دولت از مقام محترم مجلس تقاضا نماید این بود که در ضمن لایحه مخصوصی هر دو پیشنهاد رسماً به مجلس تقدیم شد تا هر کدام بتصویب مجلس برسد بموقع اجرا گذارده شود.

متأسفانه اتخاذ این ترتیب نیز با نظامات داخلی مجلس موافقت ننموده و پیشنهاد های مزبور ثانیاً رجوع به دولت گرديد اينك دولت در مقابل نظریه مجلس شورای ملی خود را مواجه با يك مسؤوليت بزرگی می داند که اولا در تقدیم این پیشنهاد لازمه دقت را در حفظ منافع و مصالح مملکت بعمل آورده رویه ای اتخاذ نماید که کاملا مفید به انجام مقصود و قابل قبول باشد. ثانیاً چون مدتی است انجام این امر بتعویق افتاده و تأخیر آن را بجهاتی دولت مقتضی نمی داند اینست که بفوریت پیشنهاد ضمیمه را تهیه و به مجلس شورای ملی تقدیم می دارد و تقاضا می کند بدون فوت وقت مورد توجه نمایندگان محترم واقع شده تصویب آن را اعلام فرمایند و ضمناً توضیح می نماید که چون پیشنهاد های مختلفی از کمپانی ها رسیده بود كه هر يك دارای مزایا و محسناتی بود دولت در تهیه این پیشنهاد با کمال دقت مواد پیشنهاد های مختلفه را سنجیده هر يك را مفیدتر و نافع تر می دانست اختیار و در این پیشنهاد ضمیمه نمود بطوری که نمی توان تصور نمود که این پیشنهاد حاوی تمام مواد هر يك از پیشنهاد های مختلفه بوده و یا از مواد مفیده هر يك از پیشنهاد های سابق عاری باشد و در واقع پیشنهاد ضمیمه نه مطابق پیشنهاد استاندارد اویل و نه موافق پیشنهاد های

ص: 174

کمپانی سینکلر است بلکه یک پیشنهادی است که رأساً و مبتکراً از طرف دولت تهیه شده و پس از تصویب مجلس شورای ملی عین آن بهر دو کمپانی مراجعه خواهد شد و هر کدام پیشنهاد مزبور را پذیرفتند امتیاز به آن کمپانی اعطاء خواهد گردید و چنان چه هر دو کمپانی حاضر برای قبول آن شدند بهريك ثانياً مجلس تصویب نماید واگذار می شود امیدوار است در این موقع که مملکت از حیث وضعیت اقتصادی فوق العاده دچار بحران و عسرت است و متأسفانه برای بکار انداختن منابع طبیعی مملکت بسرمایه های داخلی دسترس نیست آقایان نمایندگان محترم با یک نظر عمیق موضوع فوق را مورد توجه قرار داده در اسرع اوقات بتصویب پیشنهاد مزبور اقدام و مساعی دولت را در سرعت انجام و حسن ختام امر تأیید فرمایند.»

احمد ، ریاست وزراء

مواد پیشنهادی دولت راجع به نفت شمال

مجلس شورای ملی ایران در جلسه... مورخه... تصميم و تصويب می نماید که دولت ایران بموجب این سند مجاز است که امتیاز مانع للغير معادن نفت و گاز های طبیعی و قیر و موم معدنی را در ایالات آذربایجان و خراسان و گیلان و مازندران و استرآباد مطابق مواد ذيل بيك كمپانی مستقل و معتبر آمریکایی که قادر به ایفای شرایط مندرجه در این امتیاز نامه باشد اعطاء نماید:

مادۀ اول: بموجب این امتیاز نامه دولت امتیاز و اجازه مخصوص و مانع للغير اكتشاف و بازدید و حفر چاه را برای تحصیل و استخراج و تصفیه نفت و بدست آوردن گاز های طبیعی و قیر و موم معدنی و عملیات در مواد مزبور در سرتاسر قسمتی از مملکت ایران که عبارت است از پنج ایالت آذربایجان و گیلان و مازندران و استرآباد و خراسان (که بعد از این بلفظ پنج ایالت مذکور می شود) بصاحب امتیاز اعطا می نماید.

مادۀ دوم مدت این امتیاز پنجاه سال خواهد بود که ابتدای آن

ص: 175

از تاریخ تصویب اعطای این امتیاز از طرف مجلس شورای ملی باید محسوب شود و از آن تاریخ امتیاز رسمیت خواهد داشت.

مادۀ سوم : بموجب این امتیاز نامه بصاحب امتیاز اجازه غیر انحصاری داده می شود که نفت و گاز های طبیعی و قیر و موم معدنی و محصولات آن را برای تجارت و حمل و معامله و فروش و صدور ورود آن در پنج ایالت فوق در تحت قیود و شرایط این امتیاز تهیه نماید مشروط بر این که حقوق هر يك از اتباع ایران که از چاه های کوچک و چشمه های نفت در تاریخ این امتیاز تحصیل نفت می نمایند بهمان مقداری که در تاریخ این امتیاز استفاده می نمایند از طرف صاحب امتیاز رعایت شود.

مادۀ چهارم : صاحب امتیاز متعهد است که در ظرف شش ماه از تاریخ انعقاد این امتیاز هیئت کافی از خبرگان خود به ایران اعزام دارد تا در اراضی واقعه در پنج ایالت تفتیش و تحقيقات معرفة الارضى و معاینه علایم سطحی را بنمایند.

ماده پنجم : در ظرف سه سال از تاریخ انعقاد این امتیاز صاحب امتیاز نقشه برداری و مطالعات مقدماتی خود را بعمل آورده و سواد آن ها را با را پرت های کامل راجعه به آن به دولت تقدیم خواهد داشت بلافاصله بعد از اتمام مطالعات مقدماتی مزبوره صاحب امتیاز بوسیلهٔ خبرگان خود عملیات اکتشافیه را بمیزان کافی و در تمام حدود اراضی پنج ایالت مذکوره برای تعیین این که نفت بمقدار تجارتی و قابل استخراج یافت می شود یا نه تعقیب خواهد نمود.

مادۀ ششم : صاحب امتیاز در ظرف هشت سال بعد از تاریخ این امتیاز اراضی را که برای استخراج در اختیار خود نگاه می دارد و بعد ها به لفظ «منتخبه» در این امتیاز نامه مذکور می شود به وزیر فواید عامه در تهران صورت خواهد داد صاحب امتیاز می تواند اراضی مذکوره را هرگاه بگاه انتخاب کند و هر دفعه که انتخاب اراضی می کند کند نقشه یا نقشجاتی که اراضی منتخبه در آن ها با رنگ ترسیم

ص: 176

نموده شده به وزیر فواید عامه در تهران تسلیم نماید و بعد از تسلیم نقشجات اراضی مزبوره طبعاً و عملا جزو اراضی منتخبه که در اختیار صاحب امتیاز خواهد بود محسوب خواهد شد اراضی منتخبه بترتيب ساده و عملی که صاحب امتیاز برای تعیین و تشخیص کامل آن اراضی لازم بداند تجدید خواهد شد بدون قید شکل و مساحت اراضی و فقط مقید به این شرط خواهد بود که کلیه اراضی منتخبه زیاده بر پانزده درصد کلیه اراضی واقعه در حدود پنج ایالت مزبور نباشد.

مادۀ هفتم : صاحب امتیاز باید در ظرف پنجسال از تاریخ این امتیاز حفر دو چاه را شروع و در ظرف شش سال از تاریخ این امتیاز اقدام بحفر دو چاه دیگر نماید بعد از آن تا مدت انقضای این امتیاز عملیات خود را بلا انقطاع تعقیب و در هر سال لااقل يك چاه حفر نماید. حفر چاه ها و عملیات راجعه به آن را باید با سرعت لازم تعقیب نموده با امانت و صداقت و برضایت دولت به عمقی که کمتر از دو هزار پا نباشد چاه ها را حفر نماید مگر این که در عمق کمتری نفت بمقدار تجارتی یافت شود صاحب امتیاز را پرت ها و نقشه های لازمه را به دولت تقدیم خواهد کرد که تمام چاه هایی که حفر آن ها در نظر گرفته شده نشان دهد و معلوم نماید و در هر شش ماه را پرتی از کلیه عملیات راجعه بحفر چاه ها و قطر و میزان محصول آن ها به دولت عرضه خواهد داشت.

ماده هشتم : هر گاه صاحب امتیاز این امتیاز را در ظرف هشت سال اول به دولت واگذار ننماید و بعد از هشت سال مذکور عملیات راجعه به این امتیاز را تعقیب کند متعهد خواهد بود که در ظرف هشت سال مزبور لااقل مبلغ ششصد هزار دلار فقط برای نقشه برداری و اکتشافات و عملیات معرفة الارضی در پنج ایالت مزبور خرج کرده باشد.

ماده نهم : این امتیاز در هیچ موقع بهیچ دولت خارجی یا یک نفر یا چند نفر تبعه خارجی واگذار نشود و همچنین واگذاری آن به

ص: 177

دیگری بهر شکل یا بهر طریق ممکن نخواهد بود مگر بطریق ذیل: صاحب امتیاز می تواند یک یا چند کمپانی تشکیل بدهد که مطابق قوانین ایران یا دول متحده آمریکا تأسیس و تشکیل شود. صاحب امتیاز می تواند با آن کمپانی یا کمپانی ها حقوقی را که بموجب این امتیاز دارا است کلاام بعضاً واگذار نماید ولی صاحب امتیاز مزبور در مدت عمر این امتیاز اداره این امتیاز اداره و نظارت کمپانی یا کمپانی ها مزبور را در دست داشته بوسیلهٔ اتباع آمریکایی بموقع اجرا خواهد گذاشت و در صورت عدم اجرای این نکته امتیاز بکلی ملغی خواهد بود بعلاوه صاحب امتیاز مزبور در تمام مدت عمر این امتیاز کلیه سرمایه رسمی و اسهام کمپانی یا کمپانی های متفرعه را در دست داشته و مالك خواهد بود و در صورت تخلف این شرط نیز امتیاز بکلی ملغی خواهد بود اولا این که دولت یا اتباع ایران حق دارند در ظرف یک سال از تاریخ انتقال این امتیاز بهر يك از کمپانی یا کمپانی های متفرعه اسهام کمپانی را تا میزان صدی 30 از سرمایه آن کمپانی یا کمپانی های مزبور بقیمت بازاری خریداری نمایند لیکن هر سهمی از سرمایه کمپانی یا کمپانی های مزبور را که دولت ایران یا اتباع ایران خریداری نمایند باید مقید باشند که نتوانند آن را بفروش برسانند مگر به دولت ایران یا اتباع ایران یا بصاحب امتیاز مزبور با رعایت ترتیب تقدم و تأخری که مذکور خواهد شد و بالاخره مشروط بر آن که در مدت این امتیاز اولا مدیریت و ریاست کمپانی یا کمپانی های مزبور در دست آمریکایی باشد و ثانیاً صاحب امتیاز یا قائم مقام او در عملیات این امتیاز با هیچکس یا هیچ دولت و یا هیچ کمپانی و شرکتی غیر از اتباع ایران و آمریکا حق شرکت نداشته باشد هر قسم واگذاری که مطابق این ماده به کمپانی های دیگر بشود باید در وزارت فواید عامه در تهران ثبت شود.

مادۀ دهم : دولت ایران برای خود و اتباع ایران حق خواهد داشت که مقدار نفت تصفیه شده که برای دولت و استعمال و مصرف

ص: 178

خصوصی ایران لازم است (ولی نه برای فروش و صدور از ایران) بقیمتی که حقیقتاً تمام می شود بعلاوه صدی دوازده صاحب امتیاز خریداری نماید قیمت هر چليك نفت خارج قیمت مبالغ ذیل خواهد بود بعلاوه چلیک های فروخته شده و قیمت مزبور عبارت است از الف - قیمت نفت تصفیه نشده و مخارج تصفیه حمل و حاضر کردن برای فروش در ایران و این قیمت شامل مزد عملجات و مخارج سوخت و آماده کردن نفت خواهد بود.ب - مخارج اداری در ایران. ج - وجه استهلاك از قرار نرخ سالیانه صدی 12 و نیم سرمایه مصرفی برای خریداری دستگاه ها و وسائلی که بجهت تحصیل و تصفیه و حمل نفت حاصله و محصولات آن و حاضر ساختن برای فروش آماده شده است. د - ربح سرمایه مصروفه از قرار نرخ سالیانه صدی هفت.

تبصره اول - مقصود از جمله استعمال و مصرف خصوصی مقدار نفت تصفیه شده است که اشخاص یا شرکاء و کمپانی و شرکت ها و تأسیسات دیگر در ایران مصرف می نماید و بطور کلی مقصود این است که حاجت اهل محل از محصولات مزبوره در صورتی که موجود شود برآورد گردد مشروط بر این که برای مصرف محلی باشد نه برای فروش یا صدور از مملکت بوسیلهٔ دولت یا اشخاص متفرقه.

تبصره دوم - کلمۀ چليك واحد كيل و عبارت از 42 گالن امریکایی است بحرارت 60 درجه فارنهایت.

ماده یازدهم - حقوق دولت باید لااقل معادل باشد با صدی شانزده تا صدی بیست و پنج عایدات خالص هر کمپانی و شرکتی که برای عملیات مختلفه راجع به این امتیاز تشکیل می شود مطابق صورت ذيل.

چنان چه منافع اضافی کمتر از صدی پنجاه از سرمایه مصروفی باشد سهم دولت صدی 16 از منافع خالص خواهد بود.

چنان چه منافع اضافی بین صدی 50 و صدی 60 از سرمایه مصروفی باشد سهم دولت صدی 17 از منافع خالص خواهد بود.

ص: 179

چنان چه منافع اضافی بین صدی 60 و صدی 75 از سرمایه مصروفی باشد سهم دولت صدی 18 از منافع خالص خواهد بود.

چنان چه منافع اضافی بین صدی 70 و صدی 80 از سرمایهٔ مصروفی باشد سهم دولت صدی 19 از منافع خالص خواهد بود.

چنان چه منافع اضافی بین صدی 80 و صدی 90 از سرمایه مصروفی باشد سهم دولت صدی 21 از منافع خالص خواهد بود.

چنان چه منافع اضافی بین صدی 90 و صدی 100 از سرمایهٔ مصروفی باشد سهم دولت صدی 23 از منافع خالص خواهد بود.

چنان چه منافع اضافی زیادی بر صدی 100 از سرمایه مصروفی باشد سهم دولت صدی 25 از منافع خالص خواهد بود.

یا صدی ده از میزان کلیه نفت و قیر و موم معدنی و گاز های طبیعی که صاحب امتیاز بموجب این امتیاز تحصیل می نماید مشروط بر این که صدی 10 محصولات فوق در هیچ سال کمتر از صدی شانزده عایدات خالص حاصله از امتیاز مزبور نباشد و چنان چه معلوم شود دریافت حق دولت از عین محصولات مزبوره بیشتر مقرون بصرفه است دولت با تصویب مجلس قرارداد های جداگانه در باب طریقهٔ اخذ و نگاهداری و تصفیه و فروش و حمل آن با صاحب امتیاز منعقد خواهد نمود.

ماده دوازدهم - هر قدر از اراضی غیر مزروع متعلق به دولت را که مهندسین صاحب امتیاز برای ساختن تأسیسات و لوازم کار و همچنین برای بنای کارخانجات تصفیه و انبار و مخازن لازمه بجهت عملیات این امتیاز لازم بدانند از طرف دولت مجاناً بصاحب امتیاز واگذار خواهد شد راجع باراضی مزروعهٔ متعلق به دولت صاحب امتیاز مقدار لازم اراضی مزبوره را بقیمت و نرخ جاری محل خریداری خواهد نمود همچنین دولت بصاحب امتیاز حق می دهد که هرگونه اراضی متعلق به اشخاص را که برای مقاصد فوق الذکر لازم بداند با رضایت مالکین و با شرایط مرضی الطرفین خریداری نماید بدون

ص: 180

این که مالکین مزبوره مجاز باشند که برای اراضی خود زیاده بر مظنه معمول یا میزان قیمت اراضی نظیر آن ها در همان محل تقاضای قیمت نمایند مساجد و زیارتگاه ها و سایر اماکن متبرکه و کلیه اراضی حول و حوش آن ها تا فاصلهٔ 250 متری از این حق خارج است مشروط بر این که اراضی که بدلایل فوق محفوظ می ماند در هیچ مورد از طرف دولت برای حفر چاه بکار نرود اراضی موقوفه نیز ممکن است بمساعدت دولت بطور اجاره بصاحب امتیاز واگذار شود.

ماده سیزدهم - کلیه اراضی که بموجب این امتیاز بصاحب امتیاز واگذار می شود با اراضی که مطابق ماده 12 صاحب امتیاز خریداری می نماید و تمام اموالی که از آن ها استفاده می کند یا برای استفاده در اختیار خود دارد و کلیه محصولات نفتی که از مملکت خارج می شود یا برای خروج ذخیره شده از هرگونه عوارض و رسومات و مالیات و گمرک در تمام مدت این امتیاز معاف خواهند بود و همچنین کلیه ملزومات و ادوات و ماشین آلات و اشیایی را که صاحب امتیاز به ایران وارد می کند برای اکتشاف و تحصیل نفت یا حمل یا ساختن و بکار انداختن لوله ها مشمول این معافیت از عوارض و رسومات و مالیات و گمرک خواهد بود ولی اسباب شخصی و مواد غذائی متعلق به اجزای صاحب امتیاز و کمپانی های متفرعه آن مشمول این معافیت نیست.

کلیه اشیایی که بتوسط صاحب امتیاز یا اجزای آن به ایران وارد می شود اعم از اشیایی که بموجب این ماده از تأدیه عوارض گمرکی و مالیاتی معاف هستند و غیر آن باید بترتيب معمول مملکتی وارد شده اظهارنامه آن ها به گمرک تسلیم و تفتیش و معاینه گمرکی در مورد آن ها بطور صحیح مجری و معمول گردد.

ماده چهاردهم - حق ساختن و بکار انداختن و نگاهداری لوله های لازمه و شعب آن ها بر نقل نفت برای صاحب امتیاز ملحوظ است که به انتخاب مهندسین خود محل ساختن آن ها را از جایی که

ص: 181

يك يا چند فقره از محصولات منظوره در ماده یك یافت شود معین نمود بوسیلهٔ آن ها آن مواد را در هر نقطه از سرحدات ایران حمل کند مشروط بر این که کشیدن لوله ها مخالف مندرجات امتیاز نفتی که دولت ایران در تاریخ مارچ 1901 اعطا نموده است نباشد.

حقوق ذیل نیز برای صاحب امتیاز خواهد بود: -

ساختن و بکار انداختن و نگاهداری هرگونه چاه ها و انبار ها و ایستگاه ها و دستگاه های تلمبه برای تحصیل و جمع آوری و حمل و نقل گاز های طبیعی و نفت و قیر و موم معدنی و همچنین ساختن ابنیه و خانه ها و کارخانجات تصفیه و راه های عرابه رو و راه آهن مخصوص برای حمل اجزاء و ملزومات و محصولات نفت و تراموای و خطوط تلفون و تلگراف و تأسیس مؤسساتی که برای اجرای مقررات این امتیاز لازم است و همچنین لوازم دیگری که صاحب امتیاز برای تعقیب کار های راجع به این امتیاز لازم بداند مشروط بر این که اولا بهیچ نوع تأسیساتی جز برای حوایج اقتصادی که مختص اجرای این امتیاز باشد مبادرت نشود ثانیاً قبل از شروع به ساختن تأسیسات مزبوره طرح و نقشه ابنیه و وضعیت کلی کارخانجات تصفیه و واگون های راه آهن و خطوط تلگراف و تلفون و لوله های بزرگ و بندر و نقاط انتهایی آن ها و وسایل دیگر را صاحب امتیاز برای تصویب به دولت عرضه دارد و در صورتی که موافقت طرفین راجع بمحل و نقشه ها میسر نگردد موضوع مختلف فیه به حکمیتی که در ماده 18 منظور است احاله خواهد شد و همچنین سواد نقشجات و را پرت های متخصصین معرفة الارضى صاحب امتیاز و مهندسین او که مأمور نقشه برداری و اكتشافات راجعه به این امتیاز هستند برای اطلاع دولت تقدیم خواهد

شد.

ماده پانزدهم : صاحب امتیاز به دولت اجازه خواهد داد که مجاناً در موارد احتیاج عمومی از تلفون و تلگراف و هر قبیل وسایل ارتباطية نقليه متعلقه بصاحب امتیاز استفاده نماید ولی این استفاده

ص: 182

فقط در مواقع احتیاج موقتی دولت و بطوری خواهد بود که مانع تعقیب کار های صاحب امتیاز نشود.

مادهٔ شانزدهم : در موقع انقضای مدت این امتیاز کلیه ملزومات و ابنیه و اثاثیه و ماشین آلات و هرگونه دارایی دیگر صاحب امتیاز و اراضی که در تصرف و مورد استفاده او است به دولت تعلق خواهد گرفت و صاحب امتیاز از آن باب حق مطالبه عوض نخواهد داشت ولی در صورتی که صاحب امتیاز عملیات راجعه به این امتیاز را در ظرف دوازده سال اول از تاریخ امتیاز ترک نماید (و در آن صورت امتیاز باطل و از درجه اعتبار ساقط خواهد بود) صاحب امتیاز حق خواهد داشت بعضی یا تمامی ملزومات و اثاثیه و ماشین آلات و کلیهٔ اموال منقولهٔ دیگری را که به مملکت ایران برای اجرای عملیات این امتیاز وارد کرده است از حدود مملکت ایران خارج نماید چه آن ها را نصب و در ابنیه استعمال کرده یا نکرده باشد صاحب امتیاز حق دارد اشیاء مزبوره را با کشتی به خارجه حمل نماید بدون این که دولت ممانعت یا هر قبیل مالیات و گمرک از آن ها مطالبه نماید.

مادۀ هفدهم : صاحب امتیاز قبول می کند که با اتباع ایران مساعدت نماید که در مسائل مهندسی نفت تعلیمات فنی راجع بعمليات این امتیاز را فرا گیرند و همچنین اتباع ایرانی را در عملیات این امتیاز برای کار هایی که مهارت مخصوص لازم ندارد اختصاصاً استخدام نماید و صاحب امتیاز متعهد خواهد بود که ایرانیانی را که دارای صلاحیت و لیاقت باشند و صاحب امتیاز لیاقت آن ها را تشخیص بدهد بخدمات فنی بگمارد.

ماده هجدهم : در صورت بروز اختلاف بین دولت و صاحب امتیاز در باب تفسیر هر يك از مواد مندرجهٔ این امتیاز نامه یا در باب حقوق و مسئولیت های یکی از طرفين موضوع مختلف فیه به دونفر حکم که یکی از طرف دولت و دیگری از طرف صاحب امتیاز معین شود رجوع می گردد و هرگاه بین حکمین موافقت حاصل نشود طرفین امضاء

ص: 183

کنند؛ این قرارداد متفقاً حکم ثالثی معین می نمایند و تصمیم اکثریت از سه نفر حکم فوق معتبر و قطعی خواهد بود.

ماده نوزدهم : تعهدات صاحب امتیاز در موارد فرس ماژور از قبیل جنگ و اغتشاشات و وقایع دیگری که صاحب امتیاز را از اجرای تعهدات خود باز دارد معوق خواهد ماند و در موارد مزبوره مدت زمانی که بمدت امتیاز اضافه می شود مساوی با مدت اختلال عملیات بواسطهٔ فرس ماژور خواهد بود و در صورتی که صاحب امتیاز چنین پیش آمد هایی را مشاهده نماید باید بدون فوت وقت مراتب را به وزارت فواید عامه در تهران اطلاع بدهد دولت باید در مدت مناسبی نظریات خود را راجع بوجود چنین پیش آمد ها بصاحب امتیاز ابلاغ نماید و در صورتی که از طرف صاحب امتیاز مراتب مذکوره چنان چه در فوق ذکر شد به دولت ابلاغ نشود وجود فرس ماژور تصدیق نخواهد شد و در موقع بروز اختلاف نظر بین صاحب امتیاز و دولت راجع بوقوع فرس ماژور موضوع مختلف فیه به حکمیتی که در مادهٔ 18 منظور است مراجعه خواهد شد.

مادۀ بیستم : دولت یک نفر کمیسر معین می نماید که در امور راجعه به این امتیاز نماینده دولت خواهد بود و صاحب امتیاز و نمایندگان او همیشه به او دسترسی خواهند داشت کمیس مزبور اطلاعات مفیده را که دارا باشد هر وقت صاحب امتیاز بخواهد به او خواهد داد و او را راهنمایی خواهد کرد کمیسر مزبور از نماینده ای که صاحب امتیاز معین می کند کلیه اطلاعات مربوطه بمنافع دولت و اطلاعات راجعه بپیشرفت کار و غیره را مطالبه خواهد کرد که هر زمان دولت بخواهد به دولت اطلاع دهد در ازاء خدمات کمیسر سالیانه مبلغ 5 هزار دلار طلای رایج امریکا صاحب امتیاز خواهد پرداخت که دولت متحمل حقوق کمیسر نشود.

مادۀ بیست و یکم : دولت حق دارد این امتیاز را در هر يك از مواد

ص: 184

ذیل ملغی و اعلام نماید:

1- در صورتی که صاحب امتیاز از مراعات و انجام یکی از تعهدات خود که در این امتیاز نامه مذکور است تخلف نماید.

2- در صورتی که صاحب امتیاز عالماً عامداً اقدام بعملیاتی بر علیه استقلال تمامیت ایران نموده و یا در امور مذهبی و سیاسی مملکت ایران مداخله نماید.

ماده بیست و دوم - مجلس شورای ملی ایران اعلام می دارد که یگانه مالك معادن مذكوره در این ماده دولت ایران است و هیچ گونه امتیازاتی که بتصویب مجلس شورای ملی ایران رسیده باشد نسبت بمعدنیاتی که در پنج ایالت مزبور بصاحب امتیاز اعطا می گردد داده نشده و بنابراین هیچ گونه امتیاز و دعاوی که قانوناً معتبر باشد نسبت به معدنیات مزبوره وجود ندارد و مجلس شورای ملی اعلام می دارد که این امتیاز یگانه امتیاز مانع للغیر است که برای اعمال و اجرای نیات فوق الذکر در پنج ایالت مزبور اعطا می شود.

ماده بیست و سوم : هر قانونی که مخالف مدلول این امتیاز باشد از تاریخ تصویب این امتیاز ملغی اعلام می شود.

مادۀ بیست و چهارم : مجلس شورای ملی به دولت اختیار می دهد که در موقع مذاکره با هر کمپانی چنان چه تغییراتی در بعضی مواد این امتیاز نامه لازم شود اصلاحات لازمه را بنماید به این شرط که تغییرات مزبوره در هیچ صورت مزبور باساس امتیاز و مخصوصاً بمدلول مواد 1 و 2 و 3 و 8 و 9 و 11 و 12 و 13 و 14 و 17 و 18 و 21 و 22 خللی نرساند.

مادهٔ بیست و پنجم : این امتیاز نامه به نسختين و بزبان فرانسه و فارسی تحریر شده است و در موقع ظهور اختلاف نسخه فرانسه معتبر خواهد بود.»

احمد - رئيس الوزراء

کمیسیون مجلس از تاریخ 29 سنبله که روز تقدیم پیشنهاد مزبور بود تا 19 عقرب 1301 خورشیدی که به این موضوع خاتمه

ص: 185

داده آن را بطریق ذیل تصویب نمود:

کمیسیون مربوطه مواد امتیاز نامه مزبور را به دو قسمت تقسیم نمود:

1 - مواد اصلی.

2 - مواد فرعی.

مواد اصلی عبارت از آن موادی است که به دولت حق تغییر آن داده نشده است.

مواد فرعی عبارت از آن موادی است که دولت بنا بمقتضیات بتواند آن را تغییر دهد ولی تغییر مزبور را به مجلس شورای ملی پیشنهاد نماید و پس از تصویب بموقع عمل گذارند و نیز گیرنده امتیاز هر کمپانی باشد باید با تصویب مجلس شورای ملی به آن داده شود. بالاخره روی اصول فوق امتیاز نامه نفت شمال از کمیسیون گذشت و قرار شد در جلسه علنی مجلس مطرح و مورد مذاکره و تصویب قطعی قرار گیرد این مسئله یعنی تصویب امتیاز نامه نفت شمال با کیفیتی که در فوق ذکر شد یک قدم جدی بود که مجلس و دولت می توانست با سرعت فوق العاده ای بطرف اصلاحات وضع مالی و اقتصادی کشور بردارد ولی بلافاصله پس از انتشار این موضوع از طرف رادیوی مسکو اظهار مخالفت مجدد آغاز گردید به این معنی که در روز 22 عقرب 1301 خورشیدی خبر ذیل را رادیوی مسکو انتشار داد كه اينك عیناً آن خبر را ذیلا ذکر می نماید.

از بی سیم مسکو مسئله امتیازات

«ولاديوستك - در محافل امریکایی راجع به مسئله امتیازات در شرق و بخصوص امتیازات نفت در ایران صحبت زیادی می شود از قراری که اطلاع می دهند در امریکا این عقیده را دارند که گرفتن امتیازات نفت در شمال ایران که با قفقاز هم سرحد است بدون شرکت روسیه که مستقیماً در خود نفت علاقمند نیست قضیه

ص: 186

صورت ناپذیری است همان طوری که این امتیازات بدون اعطای حق ترانزیت از طرف روسیه صورت پذیر نخواهد بود زیرا مسأله ترانزیت ممکن است سوءظن و جنبۀ ماجراجویی مداخله نظامی اجانب تحت در لوای امتیازات در همسایگی روسیه برطرف ساخته و حقیقتاً يك صورت و اهمیت متین استخراجات منابع تحت الارضی به این کار بدهد عموماً تصور می کنند که روسیه حق دارد نسبت به این قبیل امتیازات ظنین گردیده و آن ها را مصنوعی و تهاجمی تصور کند اگر این امتیازات بدون اطلاع و موافقت او انجام گیرد بدیهی است که روسیه این قبیل مؤسسات خارجی را که تولید سوءظن می کند در آن حدود راه نخواهد داد.»

24.ورود احمد شاه بخاک ایران

روز هشتم قوس 1301 خورشیدی جهاز پستی که حامل موکب شاه بود چهار ساعت بظهر مانده وارد لنگرگاه بوشهر گردید.مراسم استقبال بترتيب ذيل بعمل آمد: قبلا وزیر دربار و وزیر جنگ (سردار سپه)و کفیل حکومت تا لنگرگاه باستقبال شتافته بحضور شاه تشرف حاصل نموده سپس شاه از جهاز پستی بکشتی مظفری آمده تا جایی که آب دریا زیاد بود کشتی نامبرده طی طریق کرده بعداً بمناسبت کمی آب با موتور لینج گمرک طی مسافت نموده در حدود نیم ساعت بظهر مانده وارد اداره گمرک بوشهر شده رؤسای دوایر و طبقات تجار و نظامی ها که قبلا هر يك بجای خود ایستاده منتظر ورود شاه بودند بمحض ورود به گمرك اولا عده ای از افسران نظامی معرفی شده و بعد با سایرین نیز کمال مهربانی را مرعی و مبذول داشته صدای زنده باد شاه ایران و هلهله از طبقات و اطفال مدارس که با پرچم های سه رنگ صف کشیده بودند بلند شده بهمین هیئت از گمرك خارج و در اتومبیل مخصوص سوار شد و سردارسپه پهلوی شوفر در جلو قرار گرفت جمعیت زیادی اطراف اتومبیل را بطوری گرفته (با

ص: 187

صدای زنده باد شاهنشاه ایران) که مانع عبور اتومبیل بودند (در این هنگام سردار سپه از جلو ماشین پایین آمده خواست مردم را بکنار جاده هدایت و با لحن بخصوص خودش فریاد می کشید مردم رد بشین) شاه او را صدا زده گفت بگذار مردم آزاد باشند خلاصه با این هیئت وارد امیریه گردید مقارن ورود شاه ایران به بندر بوشهر و وصول تلگراف بمرکز سه تیر توپ در تهران شليك گردید.

دستخط های تلگرافی شاه

از بوشهر هشتم قوس

ولیعهد بحمدالله تعالی امروز صبح بسلامت وارد بوشهر شدم و کمال اشتیاق را بدیدار شما دارم امیدوارم انشاءالله عنقریب از دیدار شما خوشوقت شوم سلامتی خودتان را تلگرافاً اطلاع دهید. شاه

از بوشهر هشتم قوس

جناب اشرف رئيس الوزراء

تلگراف شما رسید از تبریکات شما مسرور شدم بحمدالله تعالی امروز صبح بسلامت وارد بوشهر شده و از ورود به وطن عزیز کمال خرسندی را حاصل کردم امیدوارم انشاء الله تعالی بزودی شما را ملاقات کرده از خدمات شما حضوراً اظهار رضایت نمایم. شاه

استقبال اهالی شیراز از شاه

احمد شاه پادشاهی محبوب بود ملت ایران نیز یک علاقه و محبت مخصوصی نسبت به او ابراز می داشتند چنان چه در این مراجعت در کلیه شهر ها و قصبات که شاه عبور می کرد مردم شهر را آئین بسته تا مقدار زیاد خارج از شهر به استقبال می شتافتند مخصوصاً اهالی در روز دوشنبه 12 قوس که موکب شاه به شیراز ورود می نمود از طرف رؤسای دوایر دولتی و تجار و طبقات مختلفه نهایت جدیت در تزئین شهر و لوازم ورود موکب همایونی بعمل آمده بود و تا يك

ص: 188

فرسخی شهر شیراز نیز به استقبال شتافته هنگام عبور شاه مردم از صمیم قلب صدای زنده باد شاهنشاه ایران را بلند کرده بودند در چند روزی که شاه در شیراز توقف کرده بود نهایت احترامات و تجلیلات بعمل آمده چند شب چراغانی و آتش بازی کرده بودند.

ورود به اصفهان

روز 19 قوس نزديك ظهر شاه به اصفهان وارد گردید طبقات مختلفه تا خارج شهر اجتماع کثیری تشکیل داده و در هر موقع فریاد زنده باد شاهنشاه ایران بلند بوده است. شهر در کمال زیبایی آئین بسته شده بود و طاق نصرت هایی که بمنظور ورود شاه پیش بینی و تهیه دیده بودند با بهترین وضعی آراسته شده بود.

تلگراف شاه

از اصفهان مورخۀ 22 قوس

جناب اشرف رئيس الوزراء

تلگراف شما رسید و از سلامت شما مسرور شدم فردا که جمعه است انشاء الله تعالی از اصفهان حرکت نموده و روز یکشنبه وارد تهران می شویم. شاه

25.استیضاح از دولت

روز 20 قوس 1301 خورشیدی (22 ربیع الثانی 1341) از کابینه قوام السلطنه در مجلس استیضاح شد باین معنی که عده ای از نمایندگان منجمله تدین داور و دو سه نفر دیگر نسبت به دو موضوع از وزیر پست و تلگراف (وحيد الملك) استیضاح کردند موضوع اول مربوط به تمبر های پستی و سوء استفاده هایی بود که مولیتور مستشار خارجی و رئیس پستخانه نموده بود و موضوع دوم مربوط به حمل يك مقدار آرد گندمی بود که با گاری پستی بدون صدور

ص: 189

قبض رسمی پستخانه و عدم پرداخت کرایه آن به تهران حمل شده بود.پس از بیانات نمایندگان مخالف و اظهارات وزیر پست و تلگراف و دفاع وی و بالاخره پس از بیانات رئیس الوزراء بدين ترتيب رأى اعتماد گرفته شد از هشتاد و سه نفر عده حاضر در مجلس 49 رأی مثبت و 31 رأی کبود و سه رأی ممتنع رأی اعتماد به دولت داده شد.

مقدمات و برنامه ورود شاه به تهران

روز جمعه 23 قوس برنامه ورود شاه به تهران از طرف دولت تعیین و در شهر تهران انتشار یافت که اینك عیناً برنامۀ ورود را ذیلا ذکر می نماید.

«1. موكب اعلیحضرت همایونی دو ساعت بعد از ظهر به باغشاه نزول اجلال خواهند فرمود و پس از قدری استراحت و تشرف مستقبلين بحضور ملوکانه دارالخلافه تهران و قصر سلطنتی را بقدوم مبارك مزين خواهند فرمود.

2. شاهزادگان عظام و وزراء فخام و نمایندگان مجلس شورای ملی و وزراء مختار و رؤسای ادارات کشوری و لشکری و شاهزادگان و اعیان و محترمین با لباس های رسمی و تجار و نمایندگان اصناف ملل متنوعه در محل های معین در باغشاه حاضر و برای عرض تبريك بشرف حضور همایونی خواهند رسید.

3. حاکم تهران خطابه ای از طرف عموم اهالی شهر دایر به تبريك ورود عرض خواهند کرد.

4. پذیرائی واردین در باغشاه بعهدۀ حاکم تهران خواهد بود.

5. حرکت موکب ملوکانه از باغشاه بدار الخلافه بترتيب ذيل خواهد بود:

1 پلیس سواره پنجاه سوار. 2. قشون سواره 150 نفر. 3. سواره نیزه دار پنجاه نفر - کفیل اداره تشریفات سواره جلو کالسکه حاجب الدوله سواره و فراش ها پیاده در طرفین کالسکه امیر آخور

ص: 190

سوار اسب مخصوص جلو کالسکه - کالسکه چی باشی سواره جلو کالسکه - کالسکه همایونی با 8 اسب. وزیر جنگ و سرداران به انتخاب وزارت جنگ - حاکم شهر - کفیل بلديه - رئيس خلوت همایونی - اسلحه دارباشی - یک نفر از سردار ها حامل بيرق سلطنتی - پیشخدمت های همایونی چهار نفر در اطراف و عقب کالسکه.

الف - دست راست کالسکه وزیر جنگ مقابل اسب اول - طرف یمین رئیس بلدیه - دست چپ کالسکه حاکم شهر مقابل اسب اول - طرف يسار رئيس نظميه.

ب - عقب کالسکه رئیس خلوت و اسلحه دار باشی و پیشخدمت های همایونی .

كالسكه دوم والاحضرت اقدس ولیعهد اطراف کالسکه پیشکار و چهار نفر از پیشخدمت های مخصوص والاحضرت سواره.

کالسکه سوم - امیر کبیر و شاهزاده اعتضادالسلطنه.

کالسکه چهارم - عضد السلطان و نصرت السلطنه.

کالسکه پنجم - سالار السلطنه و ناصرالدین میرزا.

کالسکه ششم - یمین الدوله و عضد السلطنه.

کالسکه هفتم - رئيس الوزراء و وزیر دربار.

کالسکه هشتم و نهم و دهم وزراء.

پلیس سواره در عقب کالسکه ها.

6. سه ساعت بعد از ظهر موکب همایونی از باغشاه بطریق فوق کت و مستقیماً از دروازه باغشاه و خیابان مریض خانه و میدان توپخانه و خیابان ناصریه بعمارت سلطنتی تشریف فرما خواهند شد.

7. دو ساعت قبل از ورود موکب ملوکانه به شهر از درب باغشاه تا سر در شمس العماره که معبر موکب همایونی است بترتیبی که وزارت جنگ معین خواهد کرد دو طرف خیابان قشون صف کشیده پلیس در فاصله های معین و پشت بام ها و جلو جمعیت مواظب خواهند بود.

ص: 191

عکس

ورود احمد شاه به تهران

ص: 192

8.موقع حرکت موکب همایونی از باغشاه تا ورود به قصر سلطنتی در میدان مشق شليك توپ خواهد شد.

9. خط عبور مو عبور موکب ملوکانه از باغشاه تا قصر سلطنتی را ترتیب ذیل تزیین خواهند کرد:

داخل باغشاه حکومت تهران، سردر باغشاه تیپ توپخانه، دروازه باغشاه بلدیه، چهارراه امیریه تیپ سوار، چهارراه حسن آباد بلدیه، چهارراه گذر تقی خان مباشرت نظام، سر در جدید میدان مشق تیپ گارد پیاده، جلو فشنگ سازی نقلیه قشون، میدان توپخانه دست راست تا سر در باب همایون ادارۀ نظمیه،سر در خیابان علاءالدوله بلدیه،سردر از میدان توپخانه به خیابان ناصریه تا درب اندرون بلدیه، از در اندرون تا میدان و سر در شمس العماره امنیه سر در اندرون معتمد الحرم، وزارت فوائد عامه و پست و تلگراف جلوی وزارت خانه های خود را تزیین خواهند نمود.

1- آتش بازی شب ورود از طرف وزارت جنگ.

2 - چراغانی شهر در شب ورود ادارات دولتی و اهالی و کسبۀ شهر.

10.شاگردان مدارس دولتی و غیره مطابق دستور وزارت معارف در دو سمت خیابان ناصریه صف خواهند کشید.

11. روز بعد از تشریف فرمایی موکب همایونی یک ساعت بظهر مانده در جلو تالار تخت مرمر سلام منعقد می شود و سه ساعت بعدازظهر علماء اعلام برای عرض تبريك شرفیابی حاصل خواهند نمود.»

بعدازظهر روز یکشنبه 20 قوس 1301 خورشیدی (27 ربیع الثانی 1341 قمری) احمد شاه با ملتزمین و مستقبلین به باغشاه وارد شد و و پس از اندك رفع خستگی همان طوری که در برنامه ورود شاه ذکر شده بود حرکت کرده به عمارت گلستان وارد گردید ورود شاه به قصر سلطنتی با تجلیل و احترامات صمیمانه ای که تا آن روز نظیر آن دیده نشده بود از طرف عموم طبقات ملت بعمل آمد در تمام

ص: 193

مسير شاه علاقه قلبی ملت ایران کاملا مرئی و مشاهده می شد ...

جشن و چراغانی

روز دوشنبه بمناسبت ورود شاه کلیۀ دوایر و مدارس تعطیل شده و شب دوشنبه نیز در تمام خیابان ها و معابر و بازار و درب کلیهٔ وزارت خانه ها چراغانی و مراسم جشن عمومی تهیه شده بود درب وزارت جنگ آتش بازی مفصلی به معرض تماشا و نمایش گذاشته شده بود و لوازم پذیرایی از اهالی و واردین کاملا معمول و جمعیت و ازدحام زیادی نیز از اهالی در شب مزبور در خیابان ها جمع و مشغول تماشا بودند.

مراسم سلام و جشن و چراغانی در شهرستان ها

روز سه شنبه نیم ساعت قبل از ظهر شاه به حیاط تخت مرمر آمده و جلوس نمود از طرف قوای نظامی که برای سلام حضور یافته بودند مراسم اجرای سلام بعمل آمده از چند دقیقه شاه به عمارت گلستان وارد شد و در آن جا رئیس الوزراء (قوام السلطنه) و سایر وزراء و رجال و شاهزادگان تشرف حاصل نموده قشون نظامی نیز در حضور شاه دفیله داده مراسم کاملا مجری گردید.

مصادف با ورود احمد شاه به تهران بر حسب اطلاعات قبلی و تلگراف های صادره از مرکز در کلیه شهرستان ها شب دوشنبه و سه شنبه را جشن گرفته چراغانی نمودند و از کلیه ایالات و ولایات تلگرافی تبريك ورود گفته شد این احترامات و ابراز علاقه ای که از طرف عموم طبقات مردم مشاهده می شد کاملا می رساند که اهالی ایران نسبت به احمد شاه یک علاقه باطنی و یك صمیمیت خاصی دارند زیرا بدون آن که آن ها را مجبور به شرکت در جشن و چراغانی نمایند خودشان دست بکار چراغانی شده با احساسات فوق العاده ای به این کار مبادرت نموده اند.

ص: 194

مستوفی در تاریخ خود می نویسد:

«این اظهار خلوص نسبت به شاه بیشتر برای این بود که مردم می خواستند علاقه خود را نسبت به مشروطه و شاه مشروطه ظاهر ساخته و بسردار سپه بفهمانند که اگر تو هم بخواهی طرف توجه عامه واقع شوی باید مطیع قانون باشی والا کسی به سلطان احمد شاه علاقه زیادی نداشت که این قدر تظاهر در شاه دوستی کند چنان که همین تظاهرات عامه رفتار سردار سپه را تعدیل کرد و کار های بیرویه زمان کابینه مشیرالدوله را متروك داشت و بعد از این تاریخ بود که اشتام صرف را کنار گذاشته لا محاله در مرکز کشور کار های جاه طلبانه خود را به لباس قانون در می آورد و برای همدستی خود وکلای طرفدار دست و پا می کرد که اگر وقتی بخواهد بده بتازد کدخدای همخیال با خود داشته باشد و برای همین منظور بود که از تفنگ خالی ترسیده و خود بحزب سوسیالیست نزديك و بوسیلهٔ بعضی از افراد روابطی با سران حزب (سلیمان میرزا و سید محمد صادق طباطبائی) پیدا کرده و آن ها را بخود جلب نمود و طرفدار خود کرد.

26.ایران و کنفرانس لوزان

در اواخر کابینه دوم قوام السلطنه کنفرانس لوزان تشکیل شد و چون کنفرانس نامبرده مربوط بمسائل شرق و عثمانی و بین النهرین بود لذا شایعاتی بود که دولت ایران بایستی نماینده به کنفرانس لوزان اعزام دارد.بنابر همین شایعات بود که در جلسه پنجشنبه 27 جدی 1301 خورشیدی (30 جمادی الاول 1341)یکی از نمایندگان (دانش) از رئیس الوزراء چنین سئوال نمود:«در کنفرانس لوزان يك سلسله مسائل مهمه مطرح شده است که دولت يك علاقه تامی به آن دارد و از قرار مذکور از طرف ترك ها و روس ها اظهار مساعدت و موافقت شده است.آیا دولت در این خصوص چه اقدامی کرده است؟

ص: 195

مسئله دیگر راجع به بین النهرین است که در این دو روزه شایع شده است که قیمومیت انگلیس بربین النهرین تصدیق شده اگر چه این مسئله اگر صحت داشت می بایست با مراجعه به مجلس شورای ملی صورت بگیرد ولی چون علاقه تامی بفهمیدن قضیه هست استدعا دارم بفرمائید که ترتیب چه بوده است.»

نطق قوام السلطنه راجع به کنفرانس لوزان

«بعد از فتوحات عثمانی موقعی که قرار شد برای رفع اختلافات بین عثمانی و یونان در لوزان کنفرانس منعقد شود دولت ایران نظر بجهاتی مصالح خود را در شرکت در کنفرانس می دانست لکن بعد از تحقیقات به دولت اطلاع رسید که پروگرام کنفرانس محدود به رفع اختلاف بین عثمانی و یونان و مسئله بغازهاست و چون در مسائل مطروحه دولت ایران منافع مستقیم نداشت در آن موقع از تقاضای شرکت در کنفرانس خودداری شد معهذا از ابتدای شروع به کنفرانس نماینده مخصوص به لوزان فرستاده شد که دولت را از جریان مذاکرات کنفرانس مستحضر سازد تا این که مسئله موصل از طرف عثمانی ها مطرح گردید و ضمناً معلوم شد که در مسائل راجعه به نواحی مجاوره ایران نیز در کنفرانس مذاکره خواهد شد این بود که دولت ایران در تهران بوسیلهٔ نمایندگان سیاسی انگلیس و فرانسه ایتالی و در خارجه بوسیلهٔ نمایندگان خود در اسلامبول و لندن و پاریس و رم و رم رسماً تقاضای مشارکت در کنفرانس نمود و گفته شد که چون دولت ایران مطلقاً از حيث مجاورت و هم سرحد بودن با مقدرات مملکت عثمانی علاقمندی طبیعی دارد لازم می داند در کنفرانس شرکت داشته باشد بعلاوه تقاضا شد که تا موقع اعزام نماینده ایران باید حقوق متصورهٔ ایران کاملا محفوظ بماند. در جواب تقاضای ایران از سفارتخانه های انگلیس و فرانسه و ایتالی مراسلات متحد المفادی رسید که چون دولت ایران با عثمانی در جنگ نبوده و

ص: 196

نسبت ببحر اسود حقوق ساحلی ندارد و مسئله حدود ایران و عراق عرب به کنفرانس رجوع نشده است دعوت دولت ایران به کنفرانس لوزان در حدود وظایف کنفرانس نمی باشد در همین حال به دولت اطلاع رسید که پطرس آقا نام که ظاهراً شخصی است که بریاست دسته ای از چلو ها در نواحی غربی آذربایجان در موقع جنگ عمومی مرتکب فجایعی شده است بعنوان نمایندگی کلدانی ها اظهاراتی راجع بحکومت مستقله برای آشوری ها و کلدانی ها کرده و حد شرقی این حکومت را منتهی الیه دریاچه ارومیه قرار داده و از قرار معلوم در کنفرانس نیز اظهارات او استماع شده است بوصول این خبر که مصادف با جواب نمایندگان دول ثلاثه بود دولت مراسله مجددی به سفارتخانه های مزبوره نوشته و پروتست نمود که از یک طرف شرکت ایران را در کنفرانس نمی پذیرند در حالتی که مسائل مهمه که دولت ایران در آن ها منافع مشتر که دارد در کنفرانس مطرح است و از طرف دیگر اظهارات بی اساس نماینده کلدانی ها در لوزان برخلاف حقوق حاکمیت دولت ایران اصغا می شود در صورتی که عده زیاد آن ها تبعه مسلمه ایران هستند و در تحت حکومت ایران به امنیت و آسایش زندگانی می کنند به نمایندگان ایران در خارجه نیز دستور داده شده بهمین ترتیب پروتست نمایند همچنین بمأمور مخصوص ایران در لوزان دستور داده شد مراسل های به کنفرانس نوشته اعتراضات دولت ایران را ابلاغ کند و اما در موضوع قیمومیت انگلیس در بین النهرین آقایان باید بدانند که این مسئله مربوط به دولت ایران نبوده و راجع بتصمیمی است که بعد از جنگ عمومی دول غالب نسبت به ممالك مغلوب اتخاذ نموده اند معهذا نماینده ایران مخصوصاً در مجمع اتفاق ملل خاطر نشان کرده است که در تعیین مقدرات بین النهرین باید کاملا مراعات میل اهالی بشود و برخلاف آمال ملی آن ها اقدامی بعمل نیاید مخصوصاً برای مزید اطلاع آقایان می گویم که دولت ایران حکومت جدید بین النهرین را نشناخته است.»

ص: 197

دانش مجدداً اظهار داشت که البته این حق کشی های کنفرانس باید بتمام دنیا ابلاغ شود و در موضوع بین النهرین هم استدعا دارم برای اطمینان خاطر عامه در جراید این مسئله تکذیب شود.

27.نپذیرفتن نمایندگان ایران در کنفرانس لوزان

با این که دولت و ملت ایران در موقع جنگ بین الملل (از سال 1914 الی 1918)فوق العاده دچار خسارات و زیان هائی شده بودند که شاید خسارات و غرامات آن کمتر از بعضی دول محارب نبود معهدا در موقع تشکیل کنفرانس صلح بعللی که از آن جمله می گفتند: چون دولت ایران وارد جنگ نبوده است با عضویت آن در کنفرانس صلح موافقت ننموده عضویت ایران را موکول به کنفرانس هایی کردند که در مسائل راجعه بشرق تشکیل شود (1) .این قبیل کنفرانس ها نیز تشکیل و مهم تر از همه آن ها کنفرانس لوزان بود که اصولا از طرف دول متفقه هیچ گونه مساعدت و همراهی و موافقت در عضویت ایران نشده بود. این مسئله چون برای ایران بسی مهم بود، بنابراین نمی توانست از شرکت در آن کنفرانس صرف نظر کند و به جواب هایی قانع شود که از روح عدالت و مساوات دور می باشد در کنفرانس ورسای و مجلس صلح عمومی عضویت ایران را قبول نکرده می گفتند این مجلس مخصوص دول محارب است.کنفرانس لوزان هم که منعقد شد با آن که اغلب مذاکرات آن راجع بمسائل شرق و دعاوی زیادی در آن جا مطرح گردیده بود و ارتباط تامی بسیاست ایران داشت معهذا نمایندگان ایران را بعضویت نمی پذیرفتند. دولت ایران نیز از نظر این که زمینه مذاکرات کنفرانس لوزان مربوط بقضایای شرق بود و به اطراف و حدود ایران کشیده می شد بعلاوه قضیه موصل و دعاوی واهی آشوری ها و کلدانی ها و غیره بمیان آمده بود لازم می دانست

ص: 198


1- برای اطلاع بیشتر در این باره رجوع کنید به کتاب «مختصری از شرح زندگانی سیاسی و خصوصی احمد شاه».

که حق عضویت در کنفرانس نامبرده را داشته باشد. بنابراین دولت ایران از دول متفقه درخواست نمود که عضویت ایران را بپذیرند ولی متفقین در جواب می گفتند نمایندگان دول بی طرف حق عضویت ندارند و کنفرانس مخصوص محاربین است و فقط اظهارات نمایندگان دول بیطرف اصغاء و استماع می شود از این رو حق رأی ندارند بهمین جهت هم دولت ایران را دعوت نکرده بعضویت آن تن در ندادند در صورتی که در همین کنفرانس مشاهده می شد نمایندگان دولی که در جنگ هم شرکت نداشته و بی طرف بوده اند از قبیل اسپانی و سوئد و غیره را پذیرفته اند معهذا باز راضی به عضویت نمایندگان ایران در کنفرانس نامبرده نشدند.

دو نامۀ مهم سیاسی سرنوشت ساز

از این دو نامۀ مهم سیاسی که یکی به نایب السلطنه انگلیس در هندوستان و دیگری به وزیر خارجه انگلیس نوشته شده است بسیاری مطالب و اسرار سیاسی روشن و فاش می گردد همچنین در این دو نامه می توان سرنوشت سلسلهٔ قاجار اسرار و نابودی سران بختیاری در زندان قصر و نیز قتل صولت الدوله قشقائی، اقبال السلطنه ماکویی، شیخ خزعل و سایر رؤسای عشایر و بسیاری مسائل و مطالب دیگر که پس از انقراض قاجاریه بوقوع پیوسته آشکار می گردد. این دو نامه در سال 1352 خورشیدی بوسیله محمد علی جاوید ترجمه و در شمارهٔ 9 - 10 خواندنی ها سال 34 بچاپ رسیده و قطعاً خوانندگان باید متوجه باشند موقعی این دو نامه بچاپ رسیده که سانسور مطبوعات بشدت مجری بوده است و شاید اگر بار دیگر ترجمه شده مطالب دیگری بر آن افزوده گردد ولی تا این اندازه که منتشر شده بسیار واجد اهمیت است.

ص: 199

محرمانه

نامۀ مورخ دهم ژانویه 1923 (19 جدی 1301 برابر 22 جمادی الاول 1341)سرپرسی لرن وزیر مختار انگلیس در تهران خطاب به نایب السلطنه هندوستان.سرور ارجمند:

چنین بر می آید که بازدید اخیر وزیر جنگ از جنوب این تصور را در اذهان کنسول های اعلیحضرت پادشاه انگلستان ایجاد کرده که حضرت اشرف دارای تمایلات ضد انگلیسی است. توقیف الله کرم در بوشهر به بهانه اسائه ادب به سردار سپه باعث تقویت این تصور در اذهان آنان گردیده است. الله کرم فرزند یکی از رؤسای قبایل یعنی حیدر خان حیات داودی است که سالیان دراز با مقامات انگلیسی روابط نزديك و دوستانه داشته و کمک های قابل توجهی در پیشبرد هدف های متفقین در جنگ جهانی کرده است نامه پیوست که از ژنرال کنسول انگلیس در اصفهان دریافت شده نموداری دیگر از تصوری است که بدان اشاره کرده ام سردار سپه جریان رویداد مربوط به الله کرم را برای من بیان داشته است که بنظر من منطبق با واقعیت می باشد مشارالیه قبول کرده است که الله کرم را آزاد ساخته ارتش به وی درجه داده و خلعت هم اعطاء نماید و بدین ترتیب به سر و صدا ها پایان بخشد.

گرچه داوری من در مورد حضرت اشرف بستگی به نتیجه اقدام او دارد نه به وعده هایش معذلك كندى متداولی را که در و برآوردن مواعید در مشرق زمین حکمفرما است نباید از نظر دور داشت، و بدیهی است گریه و زاری های سردار ظفر را که و در نامهٔ آقای کرو منعکس گردیده است باید با قید احتیاط تلقی کرد. تصویری را که سردار ظفر قلم می زند اینست که چنان چه دولت انگلیس با اعمال نفوذ و قدرت تمام در پیشبرد خواسته های بختیاری ها که بزعم خودشان متضمن منافع آنان می باشد نکوشد عواقب مصیبت باری برای مصالح انگلستان بیار خواهد آمد. باید

ص: 200

خاطر نشان ساخت که ما مسئول این نیستیم که برای بختیاری ها و بجای آن ها بجنگیم بلکه وظیفه مندیم در حفظ مصالح انگلستان کوشا باشیم و تردیدی نیست که تشخیص و قضاوت سفارت انگلیس در گذشته با همکاری نزدیک و نظارت وزارت امور خارجه درباره مصالح حقیقی دولت انگلیس از داوری هر سیاستمدار ایرانی یا رئیس قبیله درست تر و دقیق تر بوده و من امیدوارم که در آینده نیز چنین باشد. نکته اساسی این است که ما باید به انگیزه ها و مقاصد باطنی سردارسپه پی برده و سپس به داوری بنشینیم که آیا تحقق مقاصد و آمال مشارالیه برروی هم در جهت مصالح انگلستان خواهد بود یا نه. در این خصوص توجه شما را به بخشی از يك نامه که در چهارم سپتامبر 1922 به مارکز کورزن (لرد کرزن) نوشته ام جلب نموده و می کنم که معزی الیه در پاسخی که مرقوم داشته است موافقت کامل خود را با تمامی خط مشی سیاست مندرجه در نامه اینجانب ابلاغ کرده است گرچه کاملا طبیعی است که نمایندگان ما و مؤسسات مهم اقتصادی انگلیس در جنوب نگران باشند که مبادا اوضاعی پیش بیاید که آرامش محلی را که حسن جریان امور این مؤسسات بر آن متکی است مورد تهدید قرار دهد ولی من معتقدم که این نکته را باید همیشه در نظر داشت که این در تهران است که ما باید روابط خود را با دولت ایران به محك آزمایش زده و ارزیابی کنیم و بدیهی است که یکپارچگی و بهم پیوستگی امپراطوری ایران برای مصالح عمومی و آتی انگلستان معناً و به مراتب دارای اهمیت بیشتری است تا تثبیت تفوق محلی هر کدام از تحت الحمایگان ما (1) .مایلم توجه آن جناب را به جنبۀ دیگر این مسئله معطوف داشته و استدعا کنم آن را مورد تأمل جدی قرار دهید به نظر می آید که پس از در هم شکستن شورش سمیتقو نقشه های سردار سپه برای کنترل تدریجی و مستقیم

ص: 201


1- به همین دلیل در سال ها بعد سران بختیاری گرفتار و عده ای از آنان بدیار نیستی فرستاده شدند.

سراسر کشور بوسیلهٔ ارتش ملی ،ایران شانس نمایانی برای موفقیت دارد و به راستی من تصور نمی کنم که تحقق این امر در ظرف دوازده تا هیجده ماه آینده ناممکن باشد ،سردار سپه علیرغم اشکالات و موانع عدیده و علیرغم يك خزانه تهی و ضعف و فساد کارمندان کشوری و همچنین علیرغم دسایس و تحریکات سیاسی عملا دارد در اموری توفیق می یابد ،که اگر اوضاع بگونه ای دیگر می بود مستشاران نظامی انگلیس آن را به عهده می گرفتند.

ارتش امروزی ایران یک قدرت بهتر و کارآمدتر از ارتشی است که کشور ایران سالیان دراز و محتملا از زمان نادرشاه باستثنای پلیس جنوب داشته است.انضباط و تعلیمات بطرز بارزی بهبود یافته و گرچه تجهیزات و سلاح ارتش هنوز ناچیز و تا اندازه ای ابتدائی و کهنه است معذلك روحیۀ سربازان به نظر خوب می آید در نتیجه پیروزی های جنگی در خراسان و گیلان و آذربایجان و لرستان حیثیت ارتش و اشتهار فرماندهی و سازماندهی سردار سپه به طرز بسیار نمایانی فزونی یافته است با وجودی که به دشواری می شد کشوری را به تصور آورد که کمتر از ایران مستعد روح نظامی گری (میلیتاریسم) باشد معذلك ما هم اکنون مواجه با بروز چنین پدیده ای شده ایم و آن چه موضوع را بیشتر جالب توجه می کند این است که ارتش ایران یک ارتش ملی بوده و از راهنمائی ها و تعلیمات مستشاران یا مربیان خارجی نیز برخوردار نمی باشد. تردیدی نیست که استواری بنیاد ارتش قائم به وجود رضا خان است و اگر بنا باشد که این شخصیت ناگهان کنار گذاشته شود سازمان ارتش محتملا متلاشی خواهد شد هنوز صخره های زیادی در راه تفوق و استیلای ارتش بدان گونه که رضا خان آرزومند است وجود دارد ولی با در نظر گرفتن کفایت و شایستگی او و با به یاد داشتن این حقیقت تاریخی که ایرانیان روحاً و اخلاقاً مجذوب و فرمانبردار شخصیت های نافذ و قدرتمند می شوند قرائنی در دست نیست که نشان دهد مشارالیه

ص: 202

نتواند این صخره ها را دور زده یا از پیش پای بردارد و به تفوق و استیلای ارتش تحقق بخشد. شاید رضا خان نتواند بدون يك كشمكش درست و حسابی با پاره ای قبایل مهم تر و بویژه با بختیاری ها این مهم را فیصله دهد ولی من متمایل به این عقیده هستم که اگر رویداد های غیر مترقبه ای رخ ندهد رضاخان در کلیهٔ این کشمکش ها پیروز خواهد گردید من در خصوص مسائل ایلات با رضا خان گفتگوئی دوستانه داشته ام و او کاملا متوجه است که بهترین سیاست و تدبیرات است که به عوض این که این مردم قرون وسطائی را به ضدیت برانگیزد آنان را وارد در قشون کرده و در ارتش مستحیل سازد و بدین سان آن ها را پیرو سیاست خود بگرداند زمان ثابت خواهد کرد که رضا خان شکیبائی و زبردستی انجام دادن این امر خطیر را خواهد داشت یا نه در هر صورت من هیچ دلیل اساسی مشاهده نمی کنم که نقشه های متهورانه و دلیرانه رضاخان قرین موفقیت نگردد و ما باید این امکان موفقیت را جدی به حساب بیاوریم زیرا توفیق رضا خان از بسیاری جهات وضع ایران را آن طوری که ما سالیان بسیار در از شناخته سیاست خود را لزوماً بر آن استوار کرده ایم از بنیان دگرگون خواهد کرد بنظر من سر و کار داشتن با يك حکومت مقتدر مرکزی به شرطی که به اعتقاد ما شانس دوام و ثبات معقولی داشته باشد و از جمیع جهات بی دردسر باشد مناسب تر است و بدیهی است که اتخاذ چنین روشی لزوماً مناسبات ما را با رؤسای قبایل محلی سست خواهد کرد و پس از آن که این قبایل تحت نفوذ تهران قرار گرفتند ما در معرض این اتهام قرار خواهیم داشت که دوستان دیرین خود را قربانی کرده ایم - این وضع در صورتی که حکومت مرکزی همچنان با ثبات و مقتدر باقی بماند بزودی عادی خواهد شد اما احتمال ادامهٔ ثبات يك حكومت مقتدر مرکزی چنین است که در کشوری مانند ایران نمی توان روی آن حساب کرد و بنابراین در صورتی که حکومت مرکزی همان طور که بکرات در تاریخ این کشور اتفاق

ص: 203

افتاده ساقط گردد تجدید مناسبات دوستانه با رؤسای قبایل محلی برای ما آسان نخواهد بود. بدیهی است که بحث درباره اوضاع و احوال فرضی هیچگاه پسندیده نیست ولی از آن جناب تمنا دارم که با سعه صدر و شکیبائی به توضیحات اینجانب نسبت به رویداد هائی که بنظر من محتمل الوقوع است بذل توجه نمائید. به اعتقاد من ما باید حال حاضر خیلی با احتیاط رفتار کرده و حتی الامکان خود را بی طرف نگاهداریم ما نباید از دوستی خود با قبایل دست بکشیم ولی باید در فراهم ساختن مقدمات این امر حساس بکوشیم تا در صورتی که پیش بینی های من در مورد تغییرات اساسی اوضاع ایران تحقق یابد از یک جا رانده و از جای دیگر مانده نشویم و همچنین باید خط مشی سیاست خود را بر مبنای مقتضیات و اوضاع و احوالی که به منصه ظهور می رسد قاطعانه تر شکل داده و مستقر سازيم. شك نيست که هدف سردار سپه این است که تشکیلات ایلیاتی را بتدریج زیر کنترل كامل نظامی و مالی و اداری حکومت مرکزی در بیاورد و بدیهی است که بختیاری ها و قبایل بزرگ جنوب سهمگین ترین مانع در راه نیل به این هدف بوده و محتمل ترین سرچشمه و مبدأ مقاومت در برابر این سیاست می باشند. کسانی که به خصوصیات اخلاقی و روحی ایرانیان واقف اند تشخیص می دهند که اجرای سیاست یاد شده می بایست لامحاله بر مبنای برانگیختن رقابت ها و حسادت های قبیله ای و تحريك ایلات علیه یکدیگر استوار باشد و بدیهی است که رهبران قبایل نیز بهمان گونه می کنند نه حس می کنند که اتخاذ این سیاست وضع شبه مستقل و اقتدار و اختیارات و شاید هم مصالح مالی آنان را در معرض تهدید قرار می دهد و طبیعی است که برای جلوگیری از این رویداد به نمایندگان ما توسل جسته و در صدد جلب حمایت آنان برآیند نمایندگان ما نیز نظر به سوابق کار و پشتیبانی گذشته خوانین در جهت حفظ مصالح انگلستان و همچنین نظر به تفاهم ناشی از وحدت نظر و اشتراك منافع، طبیعتاً با آن ها همدردی داشته و مایلند که از

ص: 204

پشتیبانی آنان دریغ نورزند که البته چنان چه تنها مصالح محلی را در نظر بگیریم قابل توجیه است ملاحظاتی که صرفاً مبتنی بر جنبه های محلی باشد اغلب باعث می شود که مصالح مهم تر از نظر دور بماند و بهمین سبب است که این تو هم پیش می آید که سردار سپه دارای انگیزه های ضد انگلیسی است. من با این نظر موافق نیستم سردار سپه با قدرت های کوچک (محلی) مخالف بوده و هدفش اینست که تمام کشور را یکپارچه و متحد ساخته و تحت فرمان حکومت تهران در بیاورد این سیر تکامل راهی است که تمام کشور ها به نسبت بسط نفوذ و افزایش قدرت حکومت مرکزی و گسترش سازمانی می پیمایند،و بهمان نسبت که پیشرفت های مادی بیشتری از قبیل ساختن راه آهن و بهبود ارتباطات و مواصلات و تغییرات سازمانی که مستشاران آمریکایی بر عهده خواهند گرفت فراهم شود بهمان نسبت پیمودن این راه آسانتر خواهد شد. در حقیقت کار هائی را که سردار سپه با داشتن وسائل و منابع بمراتب ناچیزتر در صدد انجام دادن آن است همان کار هائی است که چنان چه معاهده 1919 انگلستان و ایران بتصویب می رسید و به اجرا در می آمد بر عهده مستشاران انگلیسی واگذار می گردید.

اگر ما سیاست تقویت رؤسای ایلات را در جهت مخالفت با حکومت مرکزی اتخاذ کنیم بطور حتم سردار سپه مبدل به يك فرد ضد انگلیسی خواهد شد گمان نمی کنم که مشارالیه در حال حاضر ضد انگلیسی باشد و حقیقت این است که رفتار وی با من و سایر مأموران سفارت که بمناسبت هائی به ملاقاتش می روند در طی یک سال گذشته بطور مداوم و روزافزون دوستانه بوده است. من ادعا نمی کنم که مشارالیه موافق انگلستان Tro British بدان معنائی که این اصطلاح تداول عامه دارد می باشد او يك ناسیونالیست است که از سیاستمداران تهران فهیم تر بوده و باندازهٔ آنان زاد و بوم گرائی

ص: 205

مبالغه آمیز ندارد (1) و اساساً يك وطن پرست است. باید در نظر داشت که در اوضاع و احوال فعلی همۀ سیاستمداران برجسته ایرانی لازم است به ظاهر موازنه ای در رفتار خود بین انگلیسی ها و روس ها قائل شوند ولی اذعان دارم که سیاست بظاهر بیطرفانه بعضی اشخاص در واقع سرپوشی برای پنهان داشتن احساسات ضد انگلیسی و ضد بیگانگان بوده و یک نوع پرده پوشی از تنفری است که نسبت به اجانب دارند.

يك به سردار سپه گفته ام که قصد دخالت در امور داخلی ایران را ندارم و مسئولیت کامل اداره امور کشور را برعهده دولت ایران واگذار می کنم ولی متذکر شده ام که من بیش از هر مرجع دیگری قادرم اطلاعات بهتری راجع به اوضاع و احوال و شخصیتهای کشور و بویژه جنوب در اختیار او بگذارم و با وی به مشاوره و مصلحت اندیشیهای بی غرضانه بنشینم و بی پرده خاطر نشان کرده ام که چنان چه کار ها به وضع خیلی بدی اداره شود قادر به حفظ بیطرفی خود نخواهم بود و به وی هشدار داده ام که هر گاه ایرانیان انگلوفیل صرفاً به علت انگلوفیلی بودن تحت تعقیب و آزار قرار گیرند میانهٔ من و سردارسپه بدون تردید بهم خواهد خورد. نکته دیگری را که مایلم بطرز مؤثرى بنظر شما برسانم این است که در حقیقت سردارسپه تنها رکن نسبتاً پابرجا در اوضاع و موقعیت عمومی و کلی ایران بوده و ناپدید شدن او از صحنه سیاست بطور قطع و یقین مقدمهٔ اشاعه نفوذ قدرتهای مشخصی که با امپراطوری انگلیس دشمنی دارند (2) خواهد گردید و این امر منجر به بروز تجاوزات و تعدیات نامطلوبی خواهد شد که مسئله ایران را از نو بطرز حادتری به میان خواهد آورد رونوشت این نامه به مدیر کل وزارت امور خارجه و به ژنرال کنسول اصفهان ایفاد می گردد. خدمتگزار و فرمانبردار و فروتن جنابعالی لرن

ص: 206


1- وطن پرستی افراطی که با پرخاشجوئی و لاف و گزاف توأم باشد و باصطلاح فرنگی Chauvinism مترجم.
2- وطن پرستی افراطی که با پرخاشجوئی و لاف و گزاف توأم باشد و باصطلاح فرنگی Chauvinism مترجم.

رونوشت

1. سرهنگ دوم ا - پی - ترور ژنرال کنسول اعلیحضرت پادشاه انگلستان بوشهر.

2. آقای اچ - جی - چيك كنسول اعلیحضرت پادشاه انگلستان شیراز.

3. آقای ئی - جی - بی - پیل کفیل کنسولگری اعلیحضرت پادشاه انگلستان اهواز.

نامه محرمانه شمارهٔ 21 مورخ 21 ماه مه 1923 (31 اردیبهشت 1302 )از طرف سرپرسی لرن و زیر مختار انگلیس - تهران.

به سرور ارجمند مارکز کرزن (1) وزیر امور خارجه - لندن

مخدوم من افتخار دارم که عطف به تلگراف های شماره 136 و 105 مورخ پنجم و هفدهم ماه جاری خود ملاحظات زیر را دربارهٔ اوضاع عمومی ایران تقدیم دارم:

زمانی که در پایان سال 1921 به تهران رسیدیم اوضاع داخلی این کشور نه آرام بود و نه ثابت

ص: 207


1- مارکز کرزن Markius Curson از ابتدای 1899 تا نوامبر 1905 یعنی به مدت شش سال و یازده ماه نایب السلطنه انگلیس در هندوستان بود و در اثر اختلاف نظر و مشاجراتی که بر سر حدود اختیارات اعضای نظامی شورای نایب السلطنه بین او و لرد کیچنر Lord Kitcher فرمانده کل قوای دولت انگلستان که از استادان مسلم توطئه و دسیسه بود رخ داد به حالت قهر استعفاء داد که بر خلاف انتظار و آرزویش پذیرفته شد. وی برای یک مدت طولانی دارای سمت سیاسی مهمی نشد تا این که در اکتبر 1919 به سمت وزارت امور خارجه برگریده شد و این پست را تا پائیز 1923 حفظ کرد و سپس از زمرهٔ گردانندگان سیاست انگلیس کنار گذارده شد. مشارالیه که در ایران با نام لرد کرزن معروفیت دارد.در پائیز سال 1889 به سمت مخبر روزنامه تایمز به ایران آمده و در حدود شش ماه به مسافرت در کشور پرداخت و مطالب کتابی را که پس از سه سال کار و کوشش به نام «ایران و مسأله ایران» در سال 1892 در دو جلد به چاپ رسانید فراهم کرد.چاپ دوم این کتاب در سال 1966 منتشر شده است. این کتاب به فارسی ترجمه شده است ولی خوانندگان ارجمند توجه داشته باشند که متن انگلیسی آن شش سال پیش از انتصاب وی به نیابت سلطنت به چاپ رسیده است و لذا ریزه کاری های سیاسی و دسایس انگلستان در ایران که خود بعد ها در سمت نیابت وزارت خارجه از طراحان و مجریان آن بوده است در این کتاب منعکس سلطنت نمی باشد.1 - منظور شوروی ها می باشد.

شورش محمد تقی خان در خراسان با دشواری در هم شکسته شده بود سمیتقو در آذربایجان آشکارا دست به طغیان زده بود انقلاب كوچك خان در جنگل شعله ور بود ایلات شاهسون به دلخواه به چپاول و تاخت و تاز دست می زدند آشوب و تمرد در میان طوایف ترکمان حکمفرما بود به نظر می آمد که طالش و ماكو تحت نفوذ جماهیر شوروی در می آیند ایلات کرد در مغرب زیر فرمان نبودند و امکان داشت که پیروزی سمیتقو کرد ها را به همدستی با او کشانده و موجبات يك طغیان عمومی و یک نهضت تجزیه طلبانه در کردستان ایران فراهم شود.

سایر گرفتاری های دولت سبب که ایلات ساکن جنوب غربی و جنوب یعنی لر ها بختیاری ها قشقائی ها به ریاست صولت الدوله اعراب خمسه به ریاست قوام الملك شيخ محمره و طوایف كوچك ساكن سرزمین های مشرف بر بنادر خلیج (فارس) گرچه عملا به گردن کشی دست نزده بودند ولی فی الواقع مستقل باشند. شورش ژاندارمری در تبریز به فرماندهی لاهوتی خان در ماههای اول سال 1922 نمایانگر آتش های نهفته دیگری بود که در اثر فقدان کنترل عمومی ممکن بود زبانه بکشد.

اوضاع عمومی در نتیجه تبلیغات شدید بلشویکی جداً به وخامت می گرائید و دولت ایران خطرات و ماهیت غافلگیرانه این تبلیغات را که هدفش انهدام نفوذ انگلستان و بدست آوردن موقعیتی برجسته برای روس ها از راه تجزیه ایران می بود درک نمی کرد. لازم است اوضاع یاد شده را با اوضاع و احوالی که امروز حکمفرما است مقایسه کنیم. شورش سمیتقو سرکوب گردیده و پیروزی ایران در این مورد همان طور که پیش بینی می شد کامل است کار لاهوتیخان و پیروانش با سرعت و شدت یکسره شده و از زمان ناپدید شدنش آرامش کامل در تبریز شهری که مرکز بنام تحریکات و بی نظمی است مستولی می باشد از شاهسون ها زهر چشم گرفته شده است و بدون جنگی شدید

ص: 208

خلع سلاح گردیده و سی و چهار هزار قبضه تفنگ به دولت تسلیم کرده اند طوایف کرد ساکن شمال جاده کرمانشاه به سرعت مقهور شده و خطر بروز هرگونه نهضتی در کردستان ایران خاتمه یافته است و تركمانان بتدریج زیر فرمان در می آیند.

در سرتاسر شمال شمال غربی و شمال شرقی ارتش ایران موقعیت و حیثیت خود را تثبیت کرده است و نفوذ روسیه در آن نواحی شدیداً تضعیف شده و مجدانه با آن مبارزه می شود تغییر اوضاع در شمال به درجه ای از کمال رسیده است که دولت ایران صرفاً با اتکاء به وسائل و تجهیزات خود نه تنها می تواند در برابر حمله مسلحانه روس ها از خود دفاع کند بلکه شانس پیروزی هم دارد مگر آن که با قوائی که از حيث نفرات بمراتب فزونی داشته باشند روبرو شود.

در جنوب و جنوب غربی کار های کمتری انجام داده شده است ولی قدرت و اختیارات دولت مرکزی نیز از سوی آن نواحی مورد تهدید قرار نگرفته است مگر آن که حملهٔ تابستان گذشته در شلیل را به گروهی از نظامیان که از طریق بختیاری عازم خوزستان بودند تهدید تلقی کنیم ولی با تمام این احوال فعالیت های شایان تقدیری برای امنیت راه های مسافررو و کاروان رو صورت گرفته است. گو این که هنوز هم دسته هایی راهزن وجود دارند ولی در حال حاضر کوشش های مجدانه ای برای تعقیب و تنبیه آنان به عمل می آید و حقیقت امر این است که ارتش ایران در امحاء این غارتگران متحمل تلفات قابل ملاحظه ای شده است. به اعتقاد من نتایج تغییرات یاد شده بی گفتگو برای مصالح انگلستان سودمند بوده است. برای پیروزی های اشاره شده دولت ایران فی نفسه شایسته تحسین نیست زیرا این موفقیت ها تنها در نتیجه کوشش يك مرد یعنی رضاخان وزیر جنگ و علیرغم انواع مشكلات يك خزانه همواره تهی و همچنین علیرغم يك حکومت کشوری ناتوان و ناخشنودی روس ها، بدست آمده است.

من اکنون به بررسی وضع سیاسی داخلی کشور می پردازم

ص: 209

این دوره از نقطه نظر افزایش روز افزون قدرت رضا خان شایان دقت است او هیچ گاه در برابر شاه و دولت و مجلس و ملا ها از هدف خود منحرف نشده و همواره حرف خود را بکرسی نشانده است و علیرغم مخالفت آنان مملکت را بسوی وحدت سوق می دهد. بطور حتم يك انگیزه جاه طلبی در اعمال و خط مشی سیاسی رضا خان وجود دارد ولی بیگمان مردانی که با ابراز شخصیت جاده های حوادث را در کشور خود هموار ساخته اند نیز دارای چنین انگیزه ای بوده اند. چنان چه انگیزه اقدامات رضا خان را صرفاً مبتنی بر جاه طلبی بدانیم به نظر من دربارۀ او شدیداً بی انصافی کرده ایم و به عقیده من انگیزه اصلی تمام کار های رضاخان يك وطن پرستی راستین و بی ریا است.

من هيچ شك ندارم که رضا خان مشتاقانه آرزومند است که ایران را از خفت و خواری کنونی رهایی بخشد، قانون و نظم را در سرتاسر کشور برقرار سازد و احترام همسایگان را نسبت به مملکت جلب کند.

رضا خان قادر است که نخست وزیر شده و مجلس را تعطیل کند و بمانند يك ديكتاتور فرمانروائی نماید و حتی سلسله قاجاریه را براندازد.

اتخاذ هر کدام از این طرق از موانعی که سد راه هستند خواهد کاست ولی این و ولی این واقعیت که وی از اتخاذ این تدابیر خودداری کرده است نظریه مبتنی بر تو هم را که تنها انگیزه اقدامات او ارضای حس جاه طلبی است مطرود می سازد از طرف دیگر درجهٔ بی کفایتی بی تصمیمی و بی حالی دولت های ایران خواه تحت ریاست قوام السلطنه و خواه مشیرالدوله یا مستوفی الممالك باور نکردنی و از حیطه تصور خارج است قوام السلطنه کمتر از دو نفر دیگر در خور نکوهش است ولی کار های او به اندازه ای خودسرانه و آلوده به فساد و پیچیده است که نمی توان اعتماد داشت خط مشی سیاسی صریح و روشنی را دنبال کند مگر آن که آشکارا منافع شخصی او را در برداشته باشد کار های

ص: 210

دولت به حال رکود در آمده است و تشکیل اکثریت های ساختگی پارلمانی و خنثی کردن دسته بندی ها در مجلس و وجه المصالحه قرار دادن امور اساسی و سازش دادن تضاد ها و ساخت و پاخت در مورد پست و مقام و غیره و غیره تمام وقت کشور را به هدر می دهد و سخن کوتاه آن چه که مطرح نیست اداره امور مملکت است و برای گریز از موقعیت های دشوار هیچ سیاستی جز سیاست «باری به هر جهت»وجود ندارد برنامه ای برای وضع قوانین در بین نیست و کوششی در جهت هدایت مجلس و ارشاد افکار عمومی به عمل نمی آید هر آن گاه که درخواست های وزرای مختار دول خارجی را غیر مقتضی و مزاحم تشخیص دهند تا آن جا که ممکن است آن را نادیده می گیرند و عملا تنها وسیله وادار ساختن آنان به دادن پاسخ آن است که آن ها را با تهدیدی که عواقب مترتب بر آن مشهود و فوری باشد، مواجه نمود.

دولت های متوالی ایران در اعماق فکر خود معتقد بوده و یا به این نتیجه رسیده اند که ضرورت ایجاب می کند که روابط انگلیس و ایران بهبود یابد ولی از ترس این که مبادا مورد حمله روزنامه های فرومایه و سیاستمدار ضد انگلیسی و یا مورد بازخواست بلشویک ها قرار گیرند ترجیح می دهند که بجای اقدام در این امر در انتظار يك موقعیت و فرصت فرضی بنشینند تا تمایل خود را برای التیام روابط فیمابین ابراز دارند و با وجودی که به نیاز های کشور خویش آگاهند معذلك شهامت آن را ندارند که برای برآوردن آن اقدام نمایند. از آن جناب استدعا دارم که کردار و رفتار آن ها را با اعمال رضاخان مقایسه کنید رضا خان با استواری در راه تحکیم کار ها همان گونه که یاد کرده ام گام برداشته است و به تشخیص خود در انجام دادن کار هائی که بنظر وی متضمن مصالح حقیقی کشورش می باشد کوشش بعمل آورده است و هیچ گاه نسبت به مصالح ریشه دار ما در ایران بی اعتنائی نشان نداده است. درست است که او هیچ گاه ما را

ص: 211

کاملا مورد اعتماد خود قرار نداده است ولی به ما نیز دروغ نگفته است. در نتیجه ابتکار اوست که دولت ایران تصمیم گرفته است در برابر تجاوزات مسلحانه احتمالی روس ها و ترك ها با نیروی نظامی مقاومت ورزد این رضا خان بود که بنابر تقاضای ما با عبور لشكريان ترك از خاک ایران مخالفت کرد و باز این هم او بود که بنا به خواهش ما اوزدمیر و قوای او را که بوسیله نیروی نظامی ما از رواندوز به خاک ایران رانده شده بودند خلع سلاح کرد ممکن است استدلال شود که انجام دادن این کار ها جزئی از وظایف عادی دولت ایران است ولی در پاسخ باید گفت که بدون وجود رضا خان به این تکالیف عمل نمی شد و براستی که ایفا و اجرای این وظایف نسبت به ما همراهی بزرگی بوده است بنابراین ملاحظه می شود که در حالی که سیاست و اقدامات رضا خان تا بحال با مصالح ما سازگاری داشته است ولی بالعکس رفتار دولت ایران اگر آن را مطلقاً غیر دوستانه ندانیم لااقل هیچ گاه رضایت بخش نبوده است.

اختلافات با دولت ایران درباره پاره ای از مسائل فیمابین از قبیل بدهی ایران به دولت اعلیحضرت پادشاه انگلیس نابرابری تعرفه های شمال و جنوب حق کشتیرانی در دریاچه ارومیه روش مطبوعات صادرات روپیه وضع عوارض بی جا در مورد جاده ها و غیره و غیره به حدی رسیده است که به عقیده من دولت اعلیحضرت پادشاه انگلیس کاملا محق خواهد بود که فهرستی از مسائل ما به الاختلاف که دولت ایران در حل آن ها قصور و رزیده است، تهیه کند و به دولت ایران اطلاع دهد که عدم حل و فصل رضایت بخش این مسائل در مدت زمانی معقول عواقبی در بر خواهد داشت وسائلی برانگیخته خواهد شد که ناخشنودی دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را آشکار نشان دهد اقدام به چنین کاری روابط انگلیس و ایران را به شدت بحرانی خواهد کرد و استنباط من این است که جنابعالی در حال حاضر آماده اتخاذ این روش نمی باشید.

ص: 212

مسئله ای که پیش می آید این است که اتخاذ سیاست گسترش و تنفیذ قدرت حکومت مرکزی در جنوب و جنوب غربی از طرف رضا خان چه اثراتی بر منابع و مصالح ما خواهد داشت. گمان می کنم منویات رضا خان را بتوان بشرح زیر خلاصه کرد:

1. مادام که سراسر کشور تحت تسلط بی چون و چرای يك قدرت واحد که لزوماً باید حکومت ملی باشد، در نیاید و مادام که خلع سلاح عمومی بعمل نیامده و کلیه قدرت ها در دولت تمرکز نیافته است کشور ایران هرگز به معنای واقعی مستقل و منظم نخواهد گردید.

2. مسؤولیت حفظ جان و مال بیگانگان باید با دولت باشد و نه با خوانین محلی و غیره و غیره.

3. مؤسسات بازرگانی بیگانه که بوضوح خطرناک نیستند بلکه برای کشور ایران واقعاً مفید هم می باشند محترم شمرده خواهد شد.

4. نفوذ اجانب تا آن جایی که ایرانیان را بجای اتکاء به دولت خود به دول بیگانه متکی ساخته است ریشه کن خواهد گردید.

دولت انگلیس که خود سیاست حمایت از استقلال و یکپارچگی ایران را اعلام داشته است و حفظ منافع مادیش نیز وجود یک ایران با ثبات و متکی به خود و با مناعت را ایجاب می کند، نمی تواند از اجرای سیاستی که نتایج مترتبه بر آن مورد آرزوی خود آن هاست وحشت زده گردیده و یا نارضائی نشان دهد بلکه بالعکس باید نسبت بدان ابراز تفاهم و همدردی و حتی حمایت نماید، بویژه آن که پیروزی این سیاست خطر روسیه را عملا از بین می برد خطری که هر چه ایران ناتوان تر باشد شدت آن افزوده می شود مسائل و اشکالات معمولی فیمابین ایران و بریتانیای کبیر باید از مجاری عادی حل و فصل شود و نباید گذاشت که موضوع اصلی را از نظر پنهان دارند زیرا بالمآل برای بریتانیای کبیر بمراتب آسان تر و رضایت بخشتر است كه با يك دولت مرکزی سازمان یافته که دارای کنترل مؤثری

ص: 213

باشد سرو کار داشته باشد تا با عده ای از قدرت های کوچک محلی نظر به توانائی فعلی ارتش ملی این قدرت های کوچک یارای ایستادگی در برابر سیاست «تمرکز قدرت» را نخواهند داشت مگر آن که از طرف يك دولت خارجی پشتیبانی شوند سیاست تمرکز قدرت در شمال با موفقیت بمرحله اجرا گذاشته شده است و در نتیجه آن بریتانیای کبیر از کاهش نفوذ روسیه و افزایش امنیت عمومی بهره مند شده است مخالفت بریتانیای کبیر با گسترش منطقی این سیاست به جنوب فاجعه آمیز بود و از آن جائی که دولت شاهنشاهی تمایلی به مداخله در مصالح کنونی انگلستان را ندارد ابراز مخالفتی کاملا غیر ضروری است کار هائی که به انجام دادن آن مبادرت می گردد كما بیش همان هایی است که در معاهده انگلیس و ایران (قرارداد 1919)در نظر گرفته شده بود با این تفاوت که عملیات ارتش بدون كمك خارجی انجام می یابد. جنابعالی تصدیق خواهید کرد که مراتب یاد شده از قدرت استدلال زیادی برخوردار است و اگر رضا خان بدون آسیب به منافع مستقیم انگلستان بتواند شرایط مورد نظر خود را پدید آورد اوضاع و احوال در این گوشه از جهان تا آن جا بهبود خواهد یافت که باز شناخته نخواهد شد.

شاید بشود که بر حسب تمایلی که در تلگرام شمارهٔ 97 مورخ دهم ماه مه خود ابراز کرده اید با رضا خان به نوعی تفاهم رسید ولی شك دارم که حصول توافق مؤثری با دولت ایران نظر به جبن و عدم کفایت آنان امکان داشته باشد. من هنوز متمایل به این اعتقاد می باشم که ما باید دیر یا زود تصمیم بگیریم که آیا با سیاست «تمرکز قدرت» ولو آن که مستلزم اعمال قوه قهریه باشد مخالفت بورزیم و یا بالعکس از آن جانبداری کرده و کوشش نمائیم که با پشتیبانی عاقلانه و خردمندانه آن را به مجرائی بیخطر سوق دهیم. من خود قوياً موافق شق اخیر می باشم بدیهی است که ریشهٔ اصلی تمام دشواری ها در خوزستان قرار داشته و محك آزمایش ما موقعیت شیخ محمره است

ص: 214

و برای نمایاندن مقصود خود اجازه می خواهم جنبۀ حاد رویدادی را که ممکن است رخ دهد توضیح دهم فرض می کنیم که رضاخان عليرغم منع و اعتراض ما برای تنفیذ قدرت حکومت مرکزی یا به منظور گردآوری مالیات های عقب افتاده اراضی و حصول اطمینان از پرداخت به موقع و صحیح آن در آینده به اعزام قشون به خوزستان مبادرت ورزد هدف ها و منظور های نامبرده فی نفسه به ما زمینه و سببی برای مخالفت نمی دهد ولی می دانیم که تحقق این امر چه وضع خطرناکی در خوزستان به وجود خواهد آورد زیرا حضور يك نیروی جدید در منطقه ای که خوشبختانه در حال حاضر قرین آرامش بوده ولی مالامال از احساسات تند و کینه توزی های قابل اشتعال است وضع را مخاطره آمیز خواهد کرد.

چنان چه از این احساسات حاد و تعصبات کینه توزانه جلوگیری نشود نه تنها عملیات و دارائی شرکت نفت انگلیس و ایران به خطر خواهد افتاد بلکه بیم نابودی آن نیز می رود اگر لازم بدانیم که از مرحلۀ اعتراض به مرحله اقدام گام نهیم دو راه در پیش پای ما باز است:

اول آن که ایلات محلی را به جلو گیری از حرکت ارتش شاهنشاهی تحريك كنيم كه اقدام و روش نابجائی است.

دومین راه این است که خود ما حفاظت مناطق نفتی و سرزمین شیخ محمره را بر عهده گرفته و بدین ترتیب عملا راه پیشرفت بیشتر ارتش را سد سازیم که این راه نیز نامطلوب است.

مضافاً چنان چه خود را ملزم به انتخاب راه دوم کنیم باید علیر عواقب مترتب که پیش بینی آن ها چندان آسان نیست آن را تا به آخر طی کنیم از طرف دیگر اگر از رضا خان خواهش کنیم که از فکر اعزام قشون به خوزستان منصرف شود بطور قطع و یقین خواهد پرسید که آیا در برابر پذیرفتن این خواهش حاضریم در جهات دیگر به او كمك كنيم اگر با صراحت و قاطعیت می توانستم پاسخ دهم که ما در برابر این گذشت حاضر به بردن قوای خود از خلیج و انتقال

ص: 215

مالکیت راه آهن دزداب به دولت ایران و واگذاری اداره امور سرحد (1) به کشور ایران می باشیم امکان می داشت که بر آن مبانی به تفاهم برسیم. من در موقعیتی نیستم که بتوانم راجع به تصمیم نهائی دولت اعلیحضرت پادشاه انگلیس در این موارد که مدت هاست تحت بررسی می باشد و امیدوارم نتیجه آن بزودی ابلاغ گردد اظهاری کنم استنتاج های كلى من بدین قرار است:

چنان چه سیاست رضا خان بدون برخورد و کارشکنی های بی مورد و غير لازم به مرحله عمل درآید ما را از بسیاری از مسؤولیت ها که تا بحال بر عهده داشته ایم رها خواهد ساخت و روی هم رفته کشور ایران را همسایه کم در دسرتری برای ما خواهد کرد و در آن صورت تنها مواردی که لازم است واقعاً نگران آن باشیم امنیت مناطق نفتی و موقعیت ویژه شیخ محمره است کلید پیروزی یا شکست این سیاست در دست ما است چنان چه بتوانیم این سیاست را با مصالح دو گانه یاد شده سازش دهیم در آن صورت علاوه بر مزیت هائی که بر شمردم در تهران نیز نفوذ سیاسی به دست خواهیم آورد ولی چنان چه این سیاست را نابود سازیم فرصت نسبتاً خوبی را برای ایجاد کشوری که تا اندازه ای دارای ثبات و نظم باشد از دست داده ایم و ممکن است ناچار شویم مجدداً تعهداتی را بپذیریم که در غیر آن صورت با خشنودی از خود سلب می کردیم. اگر در گوشه ای بایستیم و به این اکتفا کنیم که به رضا خان بگوئیم :«وای به روز تو و ایران اگر برخوردی با منافع ما پیش بیاید»نه تنها از این کار بهره ای نخواهیم گرفت بلکه از آن می ترسم که خیلی چیز ها را از دست بدهیم زیرا اگر رضا خان از تهدید ما بیمی به خود راه ندهد محتملا در وضعی قرار خواهد گرفت که برای ما نامطلوب و موجب پریشانی خواهد گردید.

ص: 216


1- سرحد به مرز بلوچستان ایران و بلوچستان انگلیس که انگلیس ها با هزار دوز و كلك و با مجاهدات گلداسمیت از ایران جدا کرده بودند اطلاق می شد که فعلا یکی از استان های پاکستان است.

بر حسب میل شما در شرف مذاکره با نخست وزیر و وزیر جنگ می باشیم ولی اگر زیاد اشتباه نکرده باشم لازم است وضع خود را برای آن ها روشن کنیم و بگوئیم که چنان چه منافع اصلی محفوظ بماند حاضر به دادن كمك خواهیم بود یا حداقل به سیاست «تمرکز قدرت» با دیدهٔ مساعد خواهیم نگریست و بدین ترتیب کوشش کنیم که در عوض بهترین تضمین ممکن برای حفظ منافع خود و عدم برخورد با شیخ محمره را بدست بیاوریم.

رونوشت این نامه برای آگاهی حکومت هندوستان کمیس عالی اعلیحضرت پادشاه انگلیس در بغداد، ژنرال کنسول انگلیس در بوشهر و کنسول انگلیس در اهواز ایفاد می گردد.

مفتخرم که با عالی ترین احترامات خدمتگزار بسیار فرمانبر و فروتن آن جناب باشم».پرسی لرن

28.سان قشون در میدان مشق

بعدازظهر روز 27 جدی 1301 خورشیدی (سلخ 1341) بر حسب دعوتی که وزیر جنگ (سردار سپه) از شاه نموده بود در میدان مشق (باغ ملی فعلی) سان نظامی در حضور شاه داده شد قبلا قوای نظامی حاضر در مرکز در میدان مشق احضار و سواره و پیاده و توپخانه و غیره عموماً در اطراف میدان نامبرده بمحل های خود قرار گرفته و چند چادر در جلو عمارت وزارتی جهت شاهزادگان درجه اول و وزراء و نمایندگان مجلس شورای ملی و معاونین و رؤسای ادارات و مدیران جراید و نمایندگان خارجه تهیه شده بود و در خارج چادر ها جمعیت کثیری قرار گرفته بودند. همچنین در خارج میدان مشق نیز در پشت نرده ها و بام ها و دکاکین ازدحام زیادی برای تماشا اجتماع نموده بودند دو ساعت بعد از ظهر احمد شاه با لباس نظامی در اتومبیل مخصوص و ولیعهد محمد حسن میرزا با لباس نظامی در اتومبیل دیگر به میدان مشق ورود نمودند از طرف

ص: 217

وزیر جنگ فرمان اجرای مراسم سلام داده شد. بعداً سلطان احمد شاه بر اسب مخصوص سوار شده ولیعهد و وزیر جنگ و چند نفر از افسران ارشد سوار اسب شده اطراف میدان مشق را که پیاده و سواره و توپخانه ایستاده بودند گردش کردند هنگام عبور شاه از جلو قسمت ها صدای «هورا» از تمام قوای نظامی بلند بود پس از گردش میدان شاه و ولیعهد بعمارت فوقانی وزارت جنگ رفته نمایش های نظامی شروع شد.

بعد از آن که نمایش های نظامی و سوارکاران تمام شد دفیله شروع شد و شاه از عمارت فوقانی پایین آمده افواج و قسمت های مختلفه دفیله رفتند. در خاتمه مجدداً مراسم سلام نظامی بعمل آمد و عکاس مخصوص سلطنتی شروع ببرداشتن عکس نمود. ترتیب دفیله و طرز نمایش های نظامی بطوری منظم و مرتب و قابل توجه بود که در دیدهٔ بینندگان اثرات خوبی داشت و مردم از دیدن این منظره امیدواری پیدا کرده خدمات سردار سپه را تقدیر می نمودند منظور سردار سپه نیز از این دعوت این بود که به شاه وانمود کند که او خدمات برجسته و قابل تقدیری انجام داده است.

29.کنفرانس بوشهر و خاتمه آن

روز پنجم ماه دسامبر 1922 (سیزدهم ماه قوس 1301 خورشیدی) کنفرانس پستی که در بوشهر بمنظور رسیدگی به امور دفاتر پستی تشکیل شده بود در تاریخ 9 دسامبر 1922 (17 قوس 1301)با نهایت موفقیت خاتمه یافت به این معنی که در این کنفرانس پس از مباحثات دقیقه و پس از آن که در شرایط و طرز عمل بجزئيات انحلال دفاتر پستی خارجه (انگلیسی) در خاک ایران موافقت حاصل شد قرارداد جدیدی بشرح زیر منعقد گردید:

1. قرارداد راجع بمبادلة بروات پستی.

2. قرارداد راجع بمبادلهٔ هر گونه کرایه در مقصد.

ص: 218

3. قرارداد راجع بمبادله امانات بیمه نشده با تأدیه کرایه در مقصد.

4. قرارداد راجع بمبادله امانات پستی موافق قرارداد منعقده در بالا.

5. مبادلۀ مراسلات و امانات پستی با قیمت اظهار شده مطابق مقررات معاهده مادرید.

6. مبادله امانات پستی بین ایران و هندوستان مطابق مقررات عهدنامه مادرید.

7. بالاخره موافقت بین نمایندگان ایران از یک طرف و نمایندگان انگلیس از طرف دیگر راجع به انحلال دفاتر پست خارجه در اول ماه آوریل 1923 (مطابق 11 حمل 1302).

در قرارداد فوق الذکر نیز قید شده بود از نهم دسامبر الی دو ماه کلیه دفاتر پستی خارجه در خاک ایران برچیده شود و وزارت پست و تلگراف ایران نیز دفاتر جدید خود را در بنادر جنوبی باضافه آبادان و اهواز و دزفول و سایر نقاطی که لازم باشد تأسیس نماید.

30.سقوط کابینه

بعدازظهر روز پنجم دلو 1301 خورشیدی (هفتم جمادی الثانی 1341 قمری) کابینه دوم قوام السلطنه در اثر يك سلسله کشمکش های طولانی که بین دسته اقلیت پارلمان و کابینه ایجاد شده بود ناگهان سقوط یافت و بر خلاف کابینه اول قوام السلطنه که بمحض اعلام سقوط آن مردم را متأثر کرده و تأثیر عمیقی بخشیده بود این مرتبه خبر استعفای مشارالیه در بین طبقات مختلفه با خوشوقتی تلقی گردید زیرا قوام السلطنه در سیاست خارجی خیلی قوی و صاحب عزم واراده و تصمیم بود ولی برعکس در سیاست داخلی کشور ضعیف و اصولا مردمدار نبود به این جهت هم روز بروز بر تعداد مخالفین کابینه افزوده می گشت و سردار سپه هم مخفیانه علیه کابینه اقداماتی می نمود علت

ص: 219

ضعف سیاست داخلی هم این بود که روح آریستوکرات منشی قوام السلطنه مانع از این بود که بتواند با مردم کاملا تماس و آن ها را با زبان نرم و ملایم راضی نماید بهمین لحاظ پس پس از تشکیل کابینه در خارج از مجلس جراید طرفدار سوسیالیست ها بنای حملات شدید را گذاشته و در مجلس هم نمایندگان سوسیالیست بنای مخالفت شدید را با کابینه قوام السلطنه گذاشته در سقوط آن نهایت کوشش را می نمودند. منتهی مقاومت و طرفداری مدرس لیدر اکثریت و نمایندگان اکثریت مجلس در مقابل حملات سوسیالیست ها در مجلس مانع از سقوط کابینه بودند تا این که بالاخره قوام السلطنه از این کشمکش ها خسته شده روز پنجم دلو در قصر گلستان بحضور احمد شاه رفته استعفای خود را تقدیم نمود گر چه خارجی ها هم بعلت موافقت قوام السلطنه با مسأله نفت شمال و کمپانی های آمریکایی باطناً علیه کابینه تحریکاتی می کردند و می توان علت اصلی سقوط کابینه را در اثر مخالفت آن ها دانست ولی وسائل و ظاهر امر و اسباب کار طوری چیده شده بود که کابینه ناگهان بشرح بالا ناچار باستعفا گردید.

فرخی یزدی مدیر روزنامه طوفان در روزنامه خود دربارهٔ سقوط کابینه قوام السلطنه چنین گفته است:

آن خود سر مرتجع که دل ها خون کرد *** پا مال هوای نفس خود قانون کرد

دیدی که چسان دست طبیعت او را *** از دایره با مشت و لگد بیرون کرد؟

جلسه خصوصی مجلس

روز هفتم دلو مؤتمن الملك رئيس مجلس شورای ملی از طرف احمد شاه خبر استعفای قوام السلطنه را بمجلس ابلاغ و تأکید در اظهار تمایل اکثریت مجلس نسبت برئيس الوزرای آتیه نموده نمایندگان را بجلسه خصوصی دعوت کرد یک ساعت از شب گذشته

ص: 220

همان روز جلسه خصوصی تشکیل و به اکثریت پنجاه و پنج نفر تمایل مجلس شورای ملی نسبت بریاست وزرائی مستوفى الممالك معين گردید و قبل از ظهر روز هشتم دلو رئیس مجلس بحضور شاه رفته تمایل مجلس را راجع بریاست وزرائي مستوفی الممالك شاه رسانیده مراجعت نمود.

ص: 221

فصل سوم :كابينة مستوفی

1.دستخط شاه

نظر بمرحمت مخصوص و اعتماد و اطمینانی که بجناب اشرف مستوفی الممالك داريم معزى الیه را بریاست وزراء منصوب و برقرار فرمودیم.

دوازدهم جمادی الثانی 1341 شاه

قبل از ظهر روز نهم دلو مستوفی الممالك از طرف احمد شاه احضار گردید و پس از مذاکره و اصرار تشکیل کابینه بعهده مشارالیه واگذار گردید که هر چه زودتر کابینه تشکیل دهد و وزراء خود را بحضور شاه معرفی نماید.

در پارلمان

روز سه شنبه 15 دلو نيز مستوفی الممالك نزديك غروب به مجلس شورای ملی رفته در فراکسیون هیئت مؤتلفه راجع به تشکیل و انتخاب اعضای آن با نظر فراکسیون مزبور خواست تصمیمی اتخاذ نماید ولی فراکسیون نامبرده که سوسیال اونیفه و سوسیال اجتماعیون و عده ای از بی طرف ها تشکیل شده بود تشخیص صلاحیت وزراء آن ها را بعهده مستوفی الممالك واگذار نمود.

ص: 222

ورود سفیر عثمانی به تهران

روز 20 جمادی الثانی (18 دلو) سفیر کبیر دولت عثمانی (محى الدین پاشا) به تهران ورود نمود. قبلا عده زیادی مستقبلین از تجار و اتباع عثمانی و مدیران جراید مرکز تا مهرآباد به استقبال رفته در آن جا از سفیر کبیر دولت عثمانی ملاقات نموده و پس از تبادل نطق های مودت آمیز پنج ساعت بعد از ظهر بطرف شهر حرکت کردند.

احمد شاه زیر بار محاکمه مخالفین خود نرفت

تبلیغات و تحریکات بیگانگان از یک طرف و نفوذ و اقتدار و دسیسه بازی سردار سپه و اطرافیانش از طرف دیگر روز بروز رو به ازدیاد می رفت و دائماً عليه كابينة قوام السلطنه تبلیغات سوء و انتشارات خالی از حقیقتی در مورد شناختن قیمومیت انگلستان بر بین النهرین و بر سر مسألۀ امتیاز نفت شمال و غیره پراکنده اکنده می شد که اذهان عمومی را نسبت به کابینه متنفر نموده وسائل سقوط آن را فراهم نمایند تا از این راه اولا موضوع امتیاز نفت شمال را که کابینه نامبرده در انعقاد آن کون انعقاد آن کوشش فراوانی از خود بروز می داد از بین برده عملیات دولت و اکثریت مجلس را خنثی نموده نگذارند بمرحله عمل برسد. ثانیاً مقدمات ریاست وزرایی سردار سپه را بنحو مطلوبی فراهم کرده حریف زورمند او را برای همیشه از میدان خارج نماید ثالثاً رفته رفته مقدمات زمزمه تنفر و انزجار مردم را نسبت به خانواده قاجاریه شروع کرده چشم و گوش آن ها را پر کنند بهمین جهاتهم برخی از جراید مرکز مستقیم و غیر مستقیم دانسته و ندانسته تحت تأثیر این تبلیغات و انتشارات واهی قرار گرفته نسبت به کابینه بر سر مسائل فوق و نسبت به احمد شاه راجع به این که با این تنفر عمومی چرا کابینه را ساقط نمی نمایند حملات شدید نموده به دولت و شاه تاخت و تاز می کردند چنان چه روزنامه قیام در شمارۀ سوم خود مورخه

ص: 223

سوم دلو 1301 خورشیدی مقاله شدیداللحنی در زیر کلیشه «ایران آزاد» و عنوان «وضعیت پوشالی» شدیداً حمله کرده بود و حتی نسبت به مقام سلطنت و شخص احمد شاه اسائه ادب نموده بالاخره متذکر شده بود که چرا شاه کابینه را ساقط نمی نماید. اما احمد شاه شخص فهیم و زیرکی بود و این نکته را بخوبی دریافته بود که اولا حریف زورمند سردار سپه قوام السلطنه می باشد که می تواند در جلو مطامع و شهوات و اعمال نفوذ و بی قانونی های او مقاومت نماید ثانیاً اکثریت مجلس طرفدار کابینه بود و شاه نمی خواست علیه احساسات اکثریت مجلس که او پادشاه قانونی آن بود اقداماتی بنماید بنابراین بحملات برخی از جراید هم وقعی نمی نهاد در همین اوان عده قلیلی از درباریان متملق نزد شاه رفته پیشنهاد کردند که شخصاً شاه بمبارزه برخاسته علیه این دسیسه کاری ها حزب نیرومندی ایجاد کند و روزنامه ای هم در ارگان آن حزب بگذارد.

ولی شاه جواب بسیار متین و عاقلانه ای که حاکی از درایت و زیرکی و تدبیر او بود در برابر این قبیل پیشنهاد ها اظهار نمود:

من وقتی پادشاه مشروطه هستم رئیس حزب ملت و عموم افراد کشور عضو آن خواهند بود اما اگر عده قلیلی از این حزب را جدا نموده متمایز کردم و گفتم که استثنائاً این حزب من خواهد بود لازم می آید که نسبت به سایرین با نظر تحقیر نگریسته آن ها را جزو حزب خود ندانم آن وقت عکس العمل این کار این خواهد شد که مردم هم در مقابل این حزب حزب دیگری بسازند که مرا مقاومت با آن حزب محال و غیر ممکن خواهد بود. بالاخره در مورد روزنامه قیام هم که شدیداً اهانت و اسائه ادب نموده بود به شاه پیشنهاد کردند که لااقل شکایت نماید احمد شاه هم بعوض آن که دستور توقيف و ضرب و شتم مدیر روزنامه را بدهد یا در جراید دیگر آنتريك و تحريك و غیر مستقیم مبارزه نماید اظهار کرده بود وظیفه دادستان است که اگر خلافی شده تعقیب نماید.

ص: 224

مدعی العموم نیز از نظر جنبۀ عمومی ادعا نامه تنظیم و قبلا مدیر روزنامه را به محکمهٔ شعبه دوم استیناف احضار نمود. محکمه با حضور هیئت منصفه در روز دهم دلو 1301 (یکشنبه هفدهم جمادی الثانی 1341 قمری) دو ساعت و نیم قبل از ظهر تشکیل یافت. جمعیت زیادی در حدود هزار نفر برای تماشا در محکمه و اطراف آن مجتمع گردیده بودند پسر از چند فقره سؤال و جواب به جلسۀ دیگر یعنی تشکیل جلسهٔ اداری در وزارت دادگستری موکول شد ولی پس از ختم این جلسه احمد شاه متوجه گردید که این موضوع ممکن است وسیله تبلیغاتی بدست دشمنانش بدهد و یا جار و جنجال در اطراف آن زیاد شود و یا شاه را مورد ملامت قرار دهند که چرا علیه افراد کشور خود قیام کرده است بنابراین بدون آن که دستور توقیف و یا موجبات زحمت کسی را فراهم نماید از حق خویش صرف نظر کرده به دادستان هم پیغام داد که صرف نظر نماید و پروندهٔ امر را بایگانی کنند.

تشکیل كابينة مستوفی الممالك

قبلا گفته شد که مستوفی الممالك روز 10 دلو 1301 خورشیدی (12 جمادی الثانی 1341 قمری) به ریاست وزرایی منصوب گردید ولی تشکیل کابینه بعللی که از جمله آن مخالفت مدرس و طرفدارانش با کابینه مستوفی بود تصمیم رئیس الوزراء را متزلزل کرده مانع از آن بود که بتواند کابینه اش را معرفی نماید زیرا مدرس معتقد بود که در آن موقع قوام السلطنه بهتر می تواند عهده دار بار مسؤولیت ریاست وزرایی شده در مقابل سردار سپه مقاومت نماید ولی چون مستوفی هم بر حسب تمایل اکثریت مجلس روی کار آمده بود بنابراین مدرس رسماً هم با مستوفی الممالك مخالفت نمی کرد ولی عدم تمایل او تصمیم تشکیل کابینه را از مستوفی الممالك سلب کرده بود تا این که بالاخره رئيس الوزراء در روز 27 جمادی الثانی 1341 (25 دلو 1301 خورشیدی) اعضای کابینه خود را ناقص و بشرح ذیل بحضور شاه

ص: 225

عکس

میرزا حسن خان مستوفى الممالك

معرفی نمود.

میرزا حسن خان مستوفى الممالك (1) ، رئيس الوزراء و وزير كشور.

ص: 226


1- میرزا حسن خان مستوفی الممانث فرزند میرزا یوسف خان مستوفی الممالک آشتیاني صدر اعظم ناصر الدين شاه پسر میرزا حسن مستوفی الممالك است كه در سال 1291 قمری متولد شده و چندین مرتبه به کالت و وزارت و ریاست وزرایی و رسیده مهاجرت در ایام جنگ بین الملل زمان زمامداری وی رخ داده بی طرفی ایران را در جنگ بین الملل (1914 تا 1918) مشارالیه اعلام نمود آخرین ریاست وزرایی مستوفی الممالك در سال 1305 خورشیدی بوده است و دیگر شغلی به مشارالیه داده نشد تا این که در سال 1311 به روایتی بمرگ طبیعی فوت کرد و بروایت دیگری مسموم گردید مطلعین کیفیت مسمومیت مستوفی را این طور نقل می کنند که کپسول دوای او را با کپسول دیگری عوض کرده اند و مستوفی همچون رژیم دوایی داشته برحسب معمول آن کپسول سم را خورده پس از چند ساعت فوت می کند ارباب اطلاع مسمومیت او را تأیید می کنند.

نصر الملك (حسن علیخان کمال هدایت) (1) وزیر دارایی

ذكاء الملك (محمد على فروغی) (2) وزیر خارجه

ممتاز الملك (مرتضی خان) (3) ، وزیر عدلیه

محتشم السلطنه (حسن اسفندیاری) (4) ، وزیر فرهنگ

سردار سپه (رضا خان) وزیر جنگ

پست وزارت فوائد عامه و پست وزارت پست و تلگراف هم بدون وزیر ماند و قرار شد بعداً وزرای آن را انتخاب و بحضور شاه

ص: 227


1- نصر الملك حسن علی خان هدایت پسر حسین قلی خان مخبرالدوله چند مرتبه و وکیل و وزیر شده است و مدتی هم در بین النهرین نماینده ایران بوده و پس از شهریور 1320 هم دو مرتبه وزیر شده است.
2- ذكاء الملك میرزا محمد علی خان فروغی پسر میرزا محمد حسین فروغی ذكاء الملك آقا محمد مهدی ارباب اصفهانی از پرورش یافتگان مشروطیت است که پسر بوکالت و ریاست مجلس شورای ملی و ریاست دیوان کشور رسیده و چند مرتبه هم وزارت کرده است در اولین مرتبه پس از خلع قاجاریه و تشکیل سلسله پهلوی عهده دار ریاست وزرایی گشته و پس از شهریور 20 هم که پهلوی استعفا داد برای مرتبۀ دوم به ریاست وزرایی رسیده است. پیمان سه گانه ایران با متفقین در زمان او بوده است. مردی باسواد و بصیر به اوضاع و اخلاق ایران بوده و در سال 1322 خورشیدی فوت کرده است. همواره طرفدار سیاست انگلیس ها بوده است و از تلگراف های متبادله بین نرمان و کرزن معلوم می شود که در کابینه وثوق الدوله انگلیس ها اصرار داشته اند که فروغی بجای مشاور الممالك به ریاست هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح پاریس منصوب گردد.
3- ممتاز الملك - مرتضی خان برادر سعدالدوله چندی سفیر ایران در آمریکا بوده بعد بد وزارت رسیده و در سال 1303 وفات یافت.
4- محتشم السلطنه میرزا حسنخان اسفندیاری پسر میرزا محمد صديق الملك مازندرانی از پرورش یافتگان عهد مشروطیت است چندین مرتبه وزیر بوده چند دوره در دورهٔ دیکتاتوری وکیل و رئيس مجلس شده و در سال 1323 فوت کرده است.

معرفی نماید.

فرخی مدیر روزنامه طوفان که با کابینه های قوام السلطنه و سردار سپه همواره مخالف بوده نسبت بدو کابینه یعنی کابینه

مستوفی الممالك و كابینه مثیر الدوله نظر مساعد داشته و از آن ها تا حدی تعریف کرده است منجمله درباره کابینه مستوفی الممالك این

ص: 228

چند رباعی را گفته است:

گویند که کابینه چو تشکیل شود *** بیداد بعدل و داد تبدیل شود

ما نيز بسهم خویشتن منتظریم *** کاین وضع جگر خراش تعدیل شود

بی مهری اگر با من شیدا نکنید *** یا کینه دیرینه هویدا نکنید

با این همه عیب بهتر از مستوفی *** بی شبهه در این محیط پیدا نکنید

کابینه ما اگر چه بی تصمیم است *** معبود شما به دشمنان تسلیم است

از خادم حال گر امیدی نبود *** از خائن آینده هزاران بیم است

ای دوست کلاه خویش را قاضی کن *** در آتیه کار بهتر از ماضی کن

فرصت مده از دست و بهر قیمت هست *** افکار عموم را ز خود راضی کن

2.رفع تیرگی روابط تجارتی ایران و شوروی

یکی از مسائل مهمه ای که در کابینه قوام السلطنه دچار ابهام و اشکال شده بود مسئله قطع مذاکرات تجارتی ایران و شوروی بود که دولت ایران هرچه کوشش کرد موفق بحل اختلاف نگردیده و بحال وقفه باقی مانده بود ولی پس از تشکیل كابينه مستوفی الممالك از نظر این که اصولا مستوفی مورد احترام عموم افراد کشور و خصوصاً نمایندگان سوسیالیست ها در مجلس کاملا با مشارالیه موافق بودند و با يك جديت فوق العاده ای کابینه مستوفی را روی کار آورده بودند مورد احترام همسایه شمالی هم بود و چون مستوفی الممالك هم شخصاً وطن دوست و از رئیس الوزرا های خوب دوره مشروطهٔ ایران بشمار می رفت از این موقعیت خود استفاده کرده روز سوم حوت 1301 خورشیدی (پنجم رجب المرجب 1341 قمری و برابر 22 فوریهٔ 1923 میلادی) به اتفاق وزیر خارجه خود برای ملاقات با شومیاتسکی شارژ دافر سفارت شوروی و افتتاح باب مذاکرات تجارتی به سفارت شوروی رفت و مدتی با شارژ دافر نامبرده مشغول مذاکره بودند مذاکرات رئیس دولت با سفارت روسیه شوروی راجع به روابط تجارتی مقرون بموفقیت گردید به این معنی که در قدم اول

ص: 229

مسئله تعرفه گمرکی مورد بحث واقع گردید و با موفقیت خاتمه یافت چه تعرفه گمرکی جدیدی روس ها وضع کرده بودند و به آن تعرفه اروپائی می گفتند این تعرفه که خیلی سخت و سنگین و گران بود تجارت ایران را فلج و شکایت تجار را بلند کرده بود بطوری که مکرر راجع به این موضوع با سفارت شوروی مذاکره و شکایت شده بود بالاخره شومیاتسکی هم برای حل این قضیه داخل اقداماتی شد و مساعدت هائی مبذول داشت تا این که در نتیجه مذاکرات زیاد و پی در پی رئیس دولت مسئله تعرفه اروپایی بدین طریق حل و تصفیه گردید:

کلیه مال التجاره هایی که از پانزدهم نوامبر مطابق 23 عقرب در گمرک خانه ها بوده تا اول مارس (دهم حوت) حقوق گمرکی مطابق تعرفه آسیایی سابق گرفته شود از اول مارس تا سه ماه که مطابق دهم برج جوزای 1302 خورشیدی خواهد شد تعرفه قبل از جنگ بین المللی برقرار گردد تا آن که در ظرف مدت این سه ماه متخصصین تجارتی شوروی به تهران بیایند و برای آتیه با توافق نظر و رضایت طرفین تعرفه گمرکی مرتب و کامل و مساعدی فیمابین برقرار شود با این ترتیب موضوع تعرفه گمرکی بطریق فوق تصفیه و حل شد اما قسمت عمدهٔ اختلاف مسئلۀ ترانزیت بود که آن هم مورد مذاکره قرار گرفت و قرار شد که بنحو مطلوب و با موافقت دولت شوروی خاتمه یابد با این کیفیت روابط تجارتی ایران و شوروی که مدتی بحال وقفه مانده بود برقرار گردید و یکی از خدمات بزرگ و کار های پسندیده کابینه مستوفی الممالك همین مسئله می باشد که با حسن نظر مشارالیه اختلافات واردهٔ بین ایران و شوروی رفع گردید.

3.برنامه دولت

روز سه شنبه یازدهم رجب (هشتم جوت) رئيس الوزراء باتفاق

ص: 230

وزرای کابینه خود به مجلس رفت و چنین اظهار داشت: پروگرام هیئت دولت حاضر است تقدیم مجلس شورای ملی می شود وزیر دادگستری پشت تریبون رفته و پروگرام دولت را بشرح ذیل قرائت نمود:

مقام محترم مجلس شورای ملی شیدالله ارکانه

حوایج مملکت و اقداماتی که از طرف هیئت دولت باید در رفع آن حوائج بعمل آید امروز تقریباً بر همه کس معلوم است و حاجت بشرح و بیان ندارد و کابینه های سابقه اصول آن ها را بطور مختصر و مفید در پروگرام های خود درج نموده اند هیئت حالیه نیز در واقع همان پروگرام ها را تعقیب خواهد کرد لیکن برای این که معلوم شود هیئت دولت حالیه چه اموری را بالاختصاص منظور نظر دارد و در آن امور از نمایندگان محترم ملت مخصوصاً استمداد می کند مواد ذیل بعنوان پروگرام عملی تقدیم مجلس مقدس شورای ملی می شود بعقیدهٔ این هیئت نیل باین مقاصد برای مملکت ضرورت تامه دارد و هر چند نمی توان گفت بسهولت ممکنست لیکن تصدیق خواهند فرمود که هيچ يك از آن ها مرام و آمال دور و دراز نیست و این هیئت امیدوار است که با مساعدت مجلس شورای ملی این تعهدات را که در مقابل ملت می کند انجام دهد مسائل مهمۀ دیگر از قبیل اقدام به ممیزی و توجیه مالیات های متعدده مملکتی و بلدی و تسویه دعاوی که نسبت به دولت می شود و اعاشه و اعمار نقاط مخروبه مملکت و بسا چیز های دیگر نیز منظور نظر است که هیئت دولت فعلا ذکر آن ها را در پروگرام خود مقتضی ندیده لیکن البته از نظر محو نخواهد شد. در خاتمه تذکر می دهد این که در ماده سوم پروگرام اصلاح ترتیب سربازگیری مذکور شده هر چند در موقع تقدیم لایحه مزبور علل و موجبات پیشنهاد آن مشروحاً بیان خواهد شد عجالتاً برای استحضار خاطر نمایندگان محترم توضیح می شود كه يك علت عمده آن اینست که ترتیب بنیچهٔ سربازی که هشتاد سال

ص: 231

قبل داده شده با اوضاع حالیه مملکت موافقت ندارد و تكاليف يك قسمت از اهالی مملکت بقسمت دیگر تحمیل می شود.

مواد پروگرام

1. حفظ مناسبات حسنه با دول متحابه و انجام قرارداد های تجارتی و پستی و تلگرافی با دولت روسیه بطریقی که با مصالح مملکت توافق داشته باشد و عقد قرارداد پستی با دولت افغانستان.

2. تسریع در تهیه وسائل انتخابات دوره پنجم و مراقبت در صحت جریان آن.

3. پیشنهاد لایحه قانونی در اصلاح ترتیب سربازگیری و تهیهٔ وسائل نظامی از قبیل اسلحه و آئروپلان و غیره.

4. سعی در انجام امر امتیاز نفت و تدارك وسائل استفاده ملت از منابع ثروت مملکت و اهتمام در امر تأسیس راه آهن و تکمیل طرق شوسه مملکت و دائر کردن وسائل نقلیه اتومبیلی در طرق و شوارع موجوده و سعی در موازنه صادرات و واردات و استخدام متخصصین برای وزارت فوائد عامه.

5. تقویت عملیات متخصصین مالیه در اجرای صرفه جوئی های ممکن در مخارج دولت و تدارك بودجه و اصلاح ادارات مالیه و تمركز جمع و خرج و تهیه وسائل پرداخت حقوق پس افتاده مستخدمین و سایر حقوقی که بردمۀ دولت است و تسویه و تنظیم امور بانك ایران.

6. توسعه و نشر معارف و فرستادن شاگرد بخارجه برای تحصیل معلومات عالیه و فنیه و تنظیم و تکمیل تعلیمات عمومی و عالیه مملکتی و اهتمام در امر حفظ الصحه عمومی.

7. تکمیل قانون اصول محاکمات حقوقی بر طبق تجارب حاصله و حوائج حالیه و مطالعه در امر محاکمات جزائی و جدیت در گذراندن قانون تجارت و محاکمه وزراء و ثبت اسناد و هیئت منصفه

ص: 232

از مجلس شورای ملی.

مخالفت عده ای از نمایندگان با برنامه دولت

پس از تقدیم برنامه دولت به مجلس عده ای از نمایندگان که طرفدار مدرس بودند طبیعتاً با برنامۀ دولت که در حقیقت مستوفی الممالك در رأس آن قرار داشت مخالف بودند بنابراین در جلسه قبل اجازه خواسته صحبت نمایند مجلس در روز یکشنبه 13 حوت 1301 (16 رجب 1341 قمری) بریاست مؤتمن الملك تشكيل یافت و رئيس الوزراء نیز به اتفاق وزرای خود (سردار سپه و ذكاء الملك و ممتاز الملك و محتشم السلطنه و نصر الملك) حضور بهم رسانیده از معاونین هم معاون وزارت مالیه و کفیل وزارت داخله و معاون پست و تلگراف حضور داشتند.

نطق تاریخی مدرس

مدرس - «البته آقایان تصدیق می فرمایند که دستور مشی دولت یعنی پروگرام با يك لایحه قانونی فرق دارد و این را برای این عرض کنم که اگر در پروگرام يك مذاکرات مفصلی بشود بجای خود می شود من کسالت دارم و شاید نتوانم مطالب خود را کاملا بعرض برسانم وليكن حتى المقدور سعی می کنم که مطالب خود را بعرض برسانم و بایستی مذاکراتی که متعلق به اساس سیاست و عملیات يك دولتی است در پروگرام مشروحاً ذکر شود البته همه آقایان می دانند که از بدو تأسیس دولت حاضره بنده و يک جماعتی از آقایان اظهار موافقت نکردیم (صحیح است) و شاید بعضی از این مسئله ملول باشند ولى ما تا این ساعت بوظیفه وکالتی خود عمل کرده ایم و علت عدم موافقت این بوده است که موافقت با شخص رئیس دولت بملاحظه سائس بودن شخص رئیس دولت است والا هیچ شبهه نیست که آقای رئيس الوزرای حالیه آقای مستوفی المالک از اشخاص خوب و صالح

ص: 233

و خدمتگزار این مملکت هستند (صحیح است). خوبی شخص غیر از تصدیق به سائس بودن آنست.هر شخصی هر وکیلی نسبت به دولت پارلمان نسبت به دولت من نسبت به دولت باید يك ماده اجتماعی داشته باشیم در سیاست وقتی که با یک دولتی مادۀ اجتماع سیاسی عملی داریم تکلیف ما است که با او موافقت کرده و از او نگهداری کنیم - موافقتی که تعبیر می شود بورقۀ سفید و مکرر عرض کرده ام و از این عقیده هم منصرف نمی شوم که هر دولتی که بخواهد در مملکت کار کند بایستی با ورقه سفید بیاید و با ورقه آبی برود. اگر کسی واقعاً شخصی شد عادی در سیاست یا جاهل در سیاست یا غیر در سیاست یا شكاك در سیاست ممکن است ممتنع باشد مثل ما که نسبت به دولت جدید از اول ممتنع بوده ایم علت هم این بوده است که بنده و عده ای از آقایان قبل از معرفی آقای رئيس الوزراء اساس سیاستی نگذارده بودیم بخلاف دولت هائی که قبل از این که داخل این عنوان بشوند اساس سیاستی گذارده بودیم، پس قصوری متوجه ما نیست و بایستی همین قسم کرده باشیم. البته همه وکلا همین قسمند همه خوب همه چیز فهم هستند و علی الخصوص اشخاصی که تشریف دارند ولی بنده در این شهر شما و مملکت شما معتقد به سیاست هيچ يك از رجال شما نیستم و هیچ رجلی را سراغ ندارم که از خودم بالاتر باشد می شود جهل مرکب باشم می شود مطابق با واقع باشد (یکی از نمایندگان تصور می رود که قسمت اولی باشد) و مقلد سیاست هيچ يك از رجال نیستم و هیچ رجلی از رجال مملکت چه اروپا رفته چه نرفته را ندیده ام که دماغش باتر از دماغ خودم باشد. می شود جهل مرکب باشم اما انشاءالله نیستم - و چون بنده و رفقای خودم جنبۀ موافقتی نداشتیم لذا به امتناع خود باقی ماندیم تا امروز که پروگرام دولت مطرح است و از امروز ببعد با دلیل یکی از دو جنبۀ موافقت یا مخالفت معلوم و معین می شود اما اگر بفرمائید آقایان که رئیس الوزرای حالیه با سوابقی که دارند و با سوابق این که رشته

ص: 234

سیاست در دستشان بوده است بایستی شما را هدایت کرده باشند باین که موافقت کرده و ساکت و ممتنع نباشید همان عرضی را می کنم که در اتاق تنفس کردم (1) در اول دوره ای که ما رجالی داریم همه شان خوب هستند برای موقعی مناسب است بعضی شمشیر برنده هستند برای موقعی بعضی هم شمشیر مرصع هستند برای موقعی کلام بر توافق سیاست است آقایانی که در دورهٔ سوم تشریف داشتند می دانند که دورۀ سوم پارلمان رئیس دولت حالیه رشته سیاست مملکت را در دست داشتند با يك پروگرام مشتمل بر 22 ماده که تمام آن ها عملی بود - اگر چه عمر آن پارلمان دوامی نکرد و با اقدامات مجدانه بنده و شاهزاده سلیمان میرزا جوان مرگ شد (خنده حضار) وليكن آن پروگرام عملی بود زیرا از 22 ماده 15 ماده اش لوایح بود که اگر شاهزاده خاطرشان باشد مادهٔ اولش قانون سنا و شورای دولتی بود که اوقات شان را تلخ کرده بود (خنده حضار) اما سناش مثل حالا در مکه است و شورای دولتی را هم این دوره تقریباً گذراندیم و تمام لوایحی که فعلا مطرح یا از مجلس گذشته است جزء آن پروگرام بود و خیلی مطالب عملی و آسان و سهلی بود که بدبختانه موفق بگذراندن و تهیهٔ آن ها نشديم يك لايحه آن که بخاطرم است لایحه سربازگیری بود بترتیب بنیچه که مذاکره شد که حالا عوضش را انشاءالله در ضمن این پروگرام درست کرده اند اما هفت مادۀ آن عملی بود و دخلی بلوایح نداشت - مثل احضار قشون در تهران و غیره یکی دوتاش هم عملی بود که عمل کرد که عمل کردیم و حقیقتاً با هم کر دیم

ص: 235


1- در اتاق تنفس عده ای به مدرس اعتراض می کنند که چرا با برنامه دولت مخالفت می کنی مستوفی الممالك شخص وطن پرست و درستی است مدرس در جواب می گوید، مستوفی مثل شمشیر مرصع و جواهر نشانی است که فقط برای روز های بزم و سلام باید آن را بکمر بست ولی قوام السلطنه مثل شمشیر برنده و فولادیست که برای روز رزم باید در دست گرفت امروز مملکت ما احتیاج به شمشیر برنده فولادی دارد و باید کسی زمامدار شود که بتواند جلو سردار سپه را بگیرد و مستوفی حریف میدان رضا خان نیست.

تقصیر را من به گردن دولت نمی اندازم با هم کردیم یکی از آن دو ماده که عمل کردیم استحکام اساس ژاندارمری بود بجديت من و شاهزاده سلیمان میرزا ریشه اش کنده شد (خنده طولانی حضار) یکی دیگر هم الغاء قانون 23 جوزا بود - در هر صورت توقف و امساك بنده بجهت امروز بوده است که ببینیم اگر مطالب عملی است موافقت و کلام بر سر توافق در سیاست است و باید مذاکره کرد و دید که پروگرام حالیه فقط با سیاست اکثریت موافق است که اظهار موافقت کرده اند یا رأی موافقت منهم کافی است - اگر من با دلائل تصریح کردم و آقایان هم استماع نمودند و دیدند که توافق سیاسی هست و بعقیدهٔ من هر کس دید موافقت سیاسی هست و نفهمید و مساعدت با دولت نکند اول خائن به مملکت و دیانت و هرچه متعلق به دولت ایران است خواهد بود.

در پروگرام ها يك موادی هست که برای زینت نوشته می شود حالا می خواهید زینت بگوئید می خواهید مرام بگوئید - مثلا بعقیدهٔ من روابط حسنه داشتن با دنیا کدام است و نبایستی درش صحبت کرد البته روابط با تمام دول باید حسنه باشد - اما حسنه چیست؟ نسبت بهمسایه ها نسبت بغیر همسایه ها نسبت به دولت شمال نسبت به دولت جنوب این نسبت ها را من می دانم و شما اما در پروگرام باید نوشت روابط حسنه تا چه اندازه و بچه نسبت منهم روابط حسنه دارم با تمام دنیا منهم حسن هستم آقای رئیس الوزراء هم حسن است اما این حسن با آن حسن خیلی تفاوت دارد من روابط حسنه با دولت انگلیس دارم با دولت روس دارم تازگی ها با دولت آمریکا دارم اما این روابط حسنه خیلی تفاوت دارد (خنده حضار)و این ها مرام است و من نمی توانم با این لفظ قانع شوم من باید حسن را در ترازو بسنجم ببینم سبکی و سنگینی آن ها را ببینم به اندازه خودش است یا کم است یا زیاد است اما در مرامنامه و پروگرام همین قسم باید بنویسد اما من نمی توانم این حسن ها را قائل شوم من بایستی این ها را بسنجم و تا آن

ص: 236

میزان را نفهمم نمی توانم قانع شوم عرض کردم که این پروگرام و دستور مشتمل بر 7 ماده است چند عدد از این مواد زینت است البته ما باید در توسعه معارف بکوشیم ولی 15 سالی است که ما می خواهیم در توسعه معارف کوشش کنیم و اگر در این چند سال هر روزی يك مقدار توسعه داده بودیم حالا تمام دنیا را گرفته بود اما بدبختانه ما هرچه توسعه دادیم آن تنگتر شد (خنده حضار). اصلاح قوه قضائیه و غیر آن هم بعلت..... همین قدر همیشه اصلاح کرده ایم و همیشه اسباب زحمت مردم فراهم شده است پس مقصود اینست که این قبیل مواد البته چندان مورد بحث نیست اما آمدیم سر مواد عملی پروگرام و مقدمات آن در مقدمه سایر پروگرام ها می نوشتند که ممکن الحصول است در این جا نوشته شده است «پر دور و دراز نیست» و نمی دانم مقصود خود پروگرام است یا خط آهن خنده حضار بنده عرض می کنم که غیر از دو فقره که در این لایحه است عملی نیست آن هم بشرایطی که آناً من شروط ها و یکی از شروط هم آقای وزیر جنگ است غیر از آن دو ماده عملی نیست در مقدمه پروگرام می نویسد موازنه واردات و صادرات این مسئله هم چیزی نیست چیز سهلی است فقط هشت کرور کس صادرات است (خنده حضار) این را باید توضیح داد که چه طریقی برای موازنه صادرات و واردات اتخاذ شده است مگر آن که آقای وزیر مالیه پولی زیر سر داشته باشد که ما خواب هم ندیده باشیم مسئله دیگر دادن حقوق و طلب های متعلق به دولت است این مسئله را باید حمل باخلاقی کرد والا نه طلب های دولت گرفته شده و می شود نه بده های دولت داده می شود - حالا اگر سه چهار فقره مثل آقای سعدالدوله و صمصام السلطنه باشند که طلب هاشان داده شود آن امر علیحده ایست و بایستی این را دید که از کجا نظر دارند بپردازند یکی مسئله راه آهن است اول طریق نجات این مملکت سیاست اقتصادیست و کسی که هدایت کند ما را به راه آهن نه مثل آقای معتمد السلطنه (خنده حضار) که از حرفش خوششان می آید

ص: 237

لابد مسافرین اروپا راه آهن دیده اند راه آهن راهی است که روی زمین درست کرده اند و روی آن اتاق هایی است که حرکت می کند (خنده حضار). حرف راه آهن نیست يك قدم برداشتن در این راه با شروطش اول نجات ماست و هر کس این قدم را برداشت باید شکلش را محترم شمرد و ثبت تاریخ کرد ولی باید توضیح داد که از چه راهی این را در نظر گرفته اند (مخبرالسلطنه - شاید صلاح نباشد) ما موافقت می کنیم به ما بگویند ما هم موافقت کنیم لفظ راه آهن که پروگرام نیست عمل راه آهن پروگرام است و بایستی بگوید که از چه راه در نظر دارند یکی هم اعاشه و اعمار نقاط مخروبه است واقعاً در این جنگ عمومی و اختلافات و قحطی ما خیلی فقرا داریم خیلی خانواده ها بیپر بی ستار شده اند حالا در لفظ «اعمار» که صحیح است یا سقیم حرفی نداریم باید مراجعه بقاموس کرد اما تعمیر و اعاشه نقاط مخروبه از امور لازمه است ولی باید توضیح دهند و طریقه آن را بگویند که بفهمیم از چه راه است تا موافقت حاصل شود.

خوب شما می گوئید که من همه را اشکال کردم، پس چه چیز خوب است. من اگر جای آقای سپهدار اعظم یا مصباح دیوان که مشاوره شده بودند بودم می گفتم چه چیز خوبست می گفتم اجرای قانون ممیزی - شورای دولتی - محاکمه وزراء - قانون استخدام این ها مواد عملی است و کار کوچکی نیست. عرض کردم دو این پروگرام عملی است - همۀ آقایان وکلا می خواهند عموم موکلین هم می خواهند ممکن هم هست یکی مسئله نفت است که شور اولش شده شور دوم هم اگر دولت مساعدت بنماید خواهد گذشت يك مسئله دیگر که عملی است مسئلۀ سربازگیری است حفظ حدود و ثغور ممالک اسلامی وظیفه هر شخص مسلمانی است و تمام دنیا از ما گرفته اند و حالا ما در دنبال همه مانده ایم و اول روز سعادت مملکت روزی خواهد بود که دست باینکار زده شود و من امیدوارم که بهمت نمایندگان محترم دولت حالیه و آقای وزیر جنگ حالیه

ص: 238

این قدم برداشته شود و این اثر از ایشان بماند که صد مرتبه اثرش بیشتر از آن اثری است که درب میدان مانده است (1) ولی چون من شاید در آن وقت مرده باشم عرض می کنم باید این مسئله را باهلش رجوع کرد که مثل من باشند و مطلع به قوانین اسلامی باشند مقصود این است که قسمت عملی پروگرام این بود و قسمت زینت ها هم آن هائی که ذکر شد - خوب است قسمت هائی که آقایان می گویند عملی است توضیح دهند عملی بودنش را والا تنقید پروگرام از نقطه نظر پارلمانی نیست از نقطه نظر سیاسی است. حالا هذا ميدان - هذا من - هذا شما»(از طرف عده ای - احسنت احسنت).

پس از خاتمه بیانات مدرس تدین بعنوان طرفداری از کابینه مستوفی الممالك و دفاع از پروگرام کابینه بیانات ذیل را ایراد نمود:

تدین - در عین این که آقای مدرس اظهار داشتند که کسالت مزاج مانع بسط کلام ایشان است معذلك بسط کلام دادند (مدرس - اما تکرار نداشت) روح بیانات آقای مدرس و فرمایشاتشان بر می گردد بيك اصل و آن اینست که ایشان اظهار کردند که مقلد سیاست احدی نیستند و تمام رجال ایران را می شناسند فکر ایشان و سیاست ایشان مافوق فکر و سیاست تمام رجال ایران است (از طرف بعضی - مافوق نگفتند)خیلی خوب نوشته ها حاضر است - برفرض این که گفته باشد فکر هیچکس بالاتر نیست از فکر ایشان - یعنی چه؟ این مسئله محتاج به گفتن در این جا نبود و این هم که اظهار کردند تأیید کرد عقاید عموم را نسبت به ایشان این یک مسئله ایست در این مملکت که هر کس آقای مدرس را می شناسد همین فکر را دارد و می گوید که آقای مدرس يك فكر ديکتاتوری دارد اما معلوم می شود که موافقت ایشان با دولت ها وقتی وجود خارجی پیدا می کند که دولت ها مطیع فکر ایشان باشند.(از طرف عده ای - خیر این طور

ص: 239


1- منظور ساختن در میدان مشق (باغ ملی) و مجسمه سردار سپه است.

نیست توافق پیدا شود). یک ساعت آقای مدرس فرمایشات کردند نیم ساعت بعرایض بنده گوش بدهید لازمۀ فرمایشات ایشان اینست که ایشان موافقت می کنند با هیئت دولتی که او تعقیب کند سیاست ایشان را این موافقت از طرفین نیست بلکه از یک طرف است این عقیده حالا عملی هست یا نیست در ایران بنده چه عرض کنم!؟ بنده شخصاً رفتم با دو نفر دیگر از رفقا که یکی سید عبدالرحیم کاشانی و دیگری آقا شیخ محمد علی تهرانی بوده با سرمایه شخصی خودمان رفتیم تا قم پانزده روز هم ماندیم بنده استخاره کردم با قرآن ماندن خوب نیامد، دو سه روز بعد از ورود جنگ ساوه و غیره اتفاق افتاد که از این قضیه می گذریم اگر پروگرام اجرا نشده است تقصیر با رئیس دولت نبوده است تقصیر با وضعیت آن وقت است و این ها را می گذاریم برای تاریخ و می گذریم، البته تاریخ وقایع را ضبط می کند می گویند بعضی مواد زینتی است و منجمله روابط حسنه است بنظر بنده از نقطهٔ نظر سیاست این یکی از مواد حتمی پروگرام دولت است و هر دولتی که می خواهد با مجلس کار کند بایستی روابط حسنه خود را با دول متحابه اعلام کند و در تمام دنیا این مسئله معمول و تأثیرش زیاد است - اگرچه آن مشورتی باشد با رئیس دولت عیبی ندارد اما اگر مشورت از یک طرف باشد و بنده بگویم به رئیس دولت که آن طور که من تشخیص داده ام باید بکنی اگر قبول می کنی من موافقم و الا خیر من نمی دانم این عملی است (خنده حضار) . يك مسئله دیگر که گفتند زینت است مسئله معارف بود که در پروگرام دولت سابق هم بود آن جا هم زینت بود بنده هم معتقدم که دولت هر چه می نویسد بعد هم اجرا کند و علاقمند باشد به اجرای آن که می نویسد. من برای خاطر آقایان معلمین صحبت نمی کنم و برای خاطر اصل معارف صحبت می کنم آقای قوام السلطنه مسبوق هستند به ایشان اظهار کردم که مصارف ماهیانه معارف ایران که ماهیانه چهل هزار و کسری تومان است تأمین کنید من با شما موافقت می کنم و شاهد هم در این

ص: 240

خصوص خیلی است و ایشان قول قطعی ندادند اگرچه آن نظر حالا تأمین شده است و رئیس کل مالیه دکتر میلسپو از وظایف اولیه خود این را شمرده است که حقوق کلیه ادارات دولتی را اعم از معارف و غير معارف ماه به ماه برساند ولی توسعۀ معارف در حدود امکان باید عملی شود توسعه معارف دو چیز بیشتر لازم ندارد یکی نقشه برای توسعه معارف یکی هم تصویب مخارجی که از طرف دولت در این خصوص پیشنهاد می شود بنده در خاطرم می آید که در سال گذشته در موقعی که بودجه های اعتباری مطرح بود از طرف آقایان در خصوص معارف اظهاراتی شد که من امیدوار شدم که بودجه معتنابهی برای معارف تهیه می شود و بالاخره در وقت گذشتن بودجه من تنها ماندم و پیشنهاد کردم که به کمیسیون ارجاع شود تا از طرف دولت که آن وقت آقای مشیرالدوله بود مبلغی پیشنهاد گردد بالاخره بودجه تجزیه شد و 13 دفعه اخذ رأی شد تا همان بودجه سابق تصویب گردید.بنابراین شرط اول توسعۀ معارف تصویب پیشنهادات دولت است و در خصوص توسعه و بسط معارف و بعد ایجاد مدرسه و تأسیس کلاس های فوق العاده از وظایف وزیر معارف است. بنده عرض می کنم که در دو صورت ممکنست این عقیدهٔ آقای مدرس عملی شود و آن در صورتی است که خودشان رئيس الوزراء بشوند و تعقیب از سیاست خودشان بکنند یا اگر با قوانین مشروطیت رئیس الوزرا نتوانند بشوند دیکتاتور بشوند (خنده حضار)، روح بیانات مبنی بر این اصل است و با این عقیده ما چه جواب بدهیم؟(یک نفر از وکلا این خوب مغالطه ایست) مغالطه نیست و خودشان هم چنین می گویند مردم هم می گویند اما حالا این عقیده عملی هست یا نه من نمی دانم بعد از اتخاذ این اصل وارد می شوم و جواب یکی از مطالب که اظهار کردند.

اولا اظهار کردند که پروگرام دولت غیر از لوایح قانونی است که مطرح می شود و مقصود شان گویا این بوده است که زیادتر صحبت

ص: 241

شده و اکثریت نگوید مذاکرات کافی است خیر ما نمی گوئیم مذاکرات کافی است و تا یک ماه هم حاضریم که بشنویم و جواب بدهیم ولی موقعیت و وضعیت فعلی را هم باید در نظر گرفت و دید تا چه اندازه وضعیات و وقت اجازه می دهد که ما در پروگرام صحبت کنیم بعد اظهار کردند که از بدو تأسیس دولت حاضره ایشان و رفقایشان امتناع کرده اند بنده خیلی میل داشتم ایشان موافق شوند رئیس محترم دولت هم این میل را داشتند اقداماتی هم شده است ولی موافقت حاصل نشد من نمی دانم ولی این را می دانم که بحکم اصول شوری باید در مجلس یک اقلیتی در مقابل اکثریت وجود داشته باشد اگر موافقت و اتفاقی در یک دولت حاصل شد آن دولت چندان دوامی نخواهد داشت و باید اقلیت وجود داشته باشد که این ها در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده و از دولت نگاهداری نمایند. بعد اشاره کردند به دوره سوم و زمامداری رئیس محترم فعلی دولت و 22 ماده پروگرام و غیره و بالاخره در آن جا خودشان اظهاراتی کردند که چون خودشان اظهار کردند من در تکرارش نظر خاصی ندارم و موقعیت و وضعیت دنیا در آن تاریخ و در نتیجه آن پیش آمدن مهاجرت دست داد برای رئیس دولت که مواد عملی خود را بموقع اجرا گذارد و این در صورتی بود که دوره سوم دچار اختلال نشده و تا آخرین مدت خود دوام داشته باشد و دولت هم می ماند و بعد معلوم می شد که این ها عملی هست یا نیست ولی آن هنگامه های آن تاریخ و بعد هم انحلال مجلس و بعد تشکیل دولت دادن و وزیر مالیه و خارجه و عدلیه و غیره در کرمانشاه دادن و در يك آن در مملکت تشکیل دو حکومت دادن البته با نبودن مجلس موقع نبود که رئیس یک دولتی بخواهد مواد عملی خود را بموقع اجرا بگذارد (صحیح است) اصلاح قوه قضائیه با کمال تأسف صحیح می خواهم عرض کنم که 16 یا 18 سال است در این مملکت بوده و عجالتاً صورت مطلوبی ندارد و در واقع می توانیم بگوئیم که عدلیه

ص: 242

که در حکومت مشروطه هست امروز نیست و طرز اصلاح آن موافقت نامه مجلس است مجلس یگانه مرکز صلاحیت دار است برای وضع قانون و مساعدت با دولت وقت در پارسال جمعی را می دیدم که از قوه قضائیه شکایت دارند امسال می بینم که چراغ برداشته عقب پارسال می گردند.

موازنه صادرات و واردات يك مسئله فنی است که بعد از آوردن متخصص مالیه که رئیس آن ها دکتر میلسپو است البته باید به او احاله شود و نظریات او با نظریات سایر اهالی مملکت که خبرویتی در واردات و صادرات دارند البته باید تهیه شده و به مجلس بیاید و در مادۀ پروگرام هم اشاره شده است آقایان تصدیق می فرمایند که قسمت اعظم تجارت ایران از سمت شمال بوده است که متأسفانه بواسطهٔ وضعیات بین المللی و جنگ های عمومی این راه را مسدود و تمام مال التجارۀ ایران که از سمت شمال خارج می شده است تمام مانده است واردات و صادرات ما بسمت شمال هیچ قابل مقایسه با قبل از جنگ نیست و یگانه راه از برای رسیدن به این مقصود ایجاد روابط دوستانه است با دولت روسیه و بهمین نقطه نظر است که در همین مادهٔ زینتی بعقیدهٔ آقای مدرس تصریح شده است و امیدواریم که انجام بگیرد و اول قدمی که دولت می بایست بردارد اینست که با جدیت و کوشش فوق العاده قرارداد های فنی و تجارتی خود را با دولت روسیه منعقد نماید و بیاورند بتصویب مجلس برسانند و این اولین قدمی است برای جلوگیری از فقر مملکت و بازشدن راه تجارت و سعادت بروی مملكت والا اگر یک قدری هم طول بکشد خود این فقر اقتصادی برای قتل مملکت کافی خواهد بود. اما از نقطه نظر داخلی در یک مادۀ دیگر که مادۀ چهارم است استخدام متخصص برای وزارت فوائد عامه است فوائد عامه که امروز مطمح نظر نیست ولی از نقطه نظر حق و ایجاد فوائد عمومی بایست یکی از بزرگترین وزارتخانه های این مملکت بشود و این نخواهد شد مگر بواسطهٔ

ص: 243

وجود متخصصین زیرا ما باید تصدیق کنیم که شش هزار سال است ادعا کرده ایم حالا خوبست قدری پیاده شویم و از این ادعا های واهی صرف نظر کنیم در ایران هیچکس نیست که بگوید من چیزی را نمی دانم و بهمین جهت که با بدبختی و ذلت دچار شده ایم خوب است قدری کلاه خود را قاضی کنیم و همان طوری که در پیش نفس خود اعتراف داشته باشیم بنده این طور نیستم و هر چیزی را که نمی دانم می گویم و اعتراف می کنم که نمی دانم. بنابراین من عقيده دارم که یگانه راه برای توسعه و اصلاح و ازدیاد فوائد عمومی از قبیل راه های شوسه جنگل ها و بالاتر از این حفظ راه های موجوده که دیگران به ما داده اند لازمست مستخدمی بیاید و اگر متخصص نباشد يك راه هائی هم که دیگران درست کردند و حوادث آن ها را بدست ما انداخت و عجالتاً مال ما است خراب شده و از بین خواهد رفت اگر ما در فکر این راه ها نباشیم و تعقیب کنیم عقاید عهد کیکاوس را بعد از یک سال دیگر تمام این ها خراب خواهد شد و در دنیا خواهند گفت که به ایرانی ها یک راه درست کرده را دادیم و نتوانستند اداره کنند و این قسمت از هر چیز لازم تر است و بایستی تعقیب شود.اما دعاوی نسبت به دولت را من عقیده قطعی دارم که یکی از مطالبی که حفظ می کند اعتبار امضای دولت را اینست که آن چه طلب مشروع دارد از مردم بگیرد و بدهی محقق و مشروع خود را هم بپردازد. البته دولت با بودن مجلس اختیاراتی ندارد که دعاوی را قطع کند و بعد با طرف معامله کند هر کس باشد باشد چون نقاط از نقطه نظر خرج است بسته بتصویب مجلس است بنابراین چه وحشتی است که می خواهند طلب فلان را بدهند خیر بعد از این که دولت پیشنهاد کرد به مجلس اگر مجلس تصویب کرد پرداخته می شود.

بالاخره تدین در پایان نطق خود اظهار کرد:

سپهدار اعظم و مصباح دیوان مشاور بودند و اگر خودشان مشاور بودند این طور می گفتند که عملی ترین مواد پروگرام اجرای

ص: 244

قوانین است. بنده تصور می کنم که اجرای قوانین اجرای پروگرام کردن عکس مقصود حاصل است زیرا هیئت وزراء قوه مجریه مملکت هستند قوه مجریه چه چیز را اجرا می کند؟ قوانین موضوعه را اگر اجرا نکردند قوه مجریه نیست و علتی ندارد كه يك دولتی بگوید مادۀ پروگرام من اجرای قوانین موضوعه است و اگر چنین باشد واقعاً خيلى مضحك است. اما قانون ممیزی که هنوز در دست شور است شورای دولتی همین طور محاکمه وزراء هنوز را پرتش نیامده است کمیسیونی که آقای مدرس رئیس آن هستند و بنده هم عضویت دارم هنوز دو مرتبه بیشتر تشکیل نشده است از سه ماه قبل تا حالا در صورتی که من بیکی از قوانین که علاقمند هستم قانون محاکمه وزراء است برای این که تبعیض در مقابل قانون نشود و تمام افراد در مقابل قانون علی السویه باشند مگر آن چه که قانون استثنا می کند بنابراین خواهش می کنم که خود آقای مدرس که سمت ریاست دارند امر کنند که این کمیسیون تشکیل شود و تصور می کنم که اگر یک دولتی هم باشد که با این قانون موافقت نکند این قانون را بایستی گذرانید در اصلاح سربازگیری ایشان اعتراضی نداشتند و من هم عقیده دارم که قانون اصلاح سربازگیری خیلی لازمست و در موقعش که خواهد آمد عقاید خود را اظهار خواهم کرد و عقیده ام اینست که دولت بایستی زودتر پیشنهاد نماید بطور عمومی و اجباری (از طرف وکلا احسنت - احسنت).

سپس وزیر خارجه شرحی راجع به عملی بودن برنامه دولت بیان نمود چون وقت گذشته بود جلسه ختم و به جلسه آتیه موکول گردید.

جلسه در روز 15 حوت 1301 (18 رجب 1341) به ریاست مؤتمن الملك تشكيل گردید بدواً اعتبار نامه قوام السلطنه بنمایندگی از شهر مشهد مطرح گردید ولی بواسطهٔ مخالفت عده ای از دستور خارج و بجلسه دیگر موکول گردید سپس عده ای از نمایندگان

ص: 245

در اطراف پروگرام دولت شروع به مخالفت و موافقت کردند حتی کار بمناقشه کشیده شد از طرف رئیس مجلس اخطار گردید که خیلی از موضوع مذاکرات خارج می شوند بعداً وزیر فرهنگ شرحی بعنوان دفاع از برنامه ایراد نمود در این موقع از طرف عده ای گفته شد مذاکرات کافی است رأی گرفته شد تصویب و جلسه برای تنفس تعطیل گردید هنگام تنفس و در اتاق آن بین موافقین و مخالفین کابینه بحث در گرفت و کار بمشاجره و زد و خورد کشیده شد رئیس مجلس مداخله نموده قضیه خاتمه یافت مجدداً در ساعت 7 بعد از ظهر مجلس تشکیل گردید بدواً رئيس مجلس اظهار داشت چون در خارج پارلمان قضیهای حادث شده است بر طبق ماده 134 بایستی باطلاع مجلس شورای ملی برسد در خارج بین چند نفر از نمایندگان گفتگوئی شده است و بالاخره منجر شده است ببعضی اعمالی که شبیه به جنحه است بر حسب وظیفه بنده تحقیقات مقدماتی کردم ولی چون هنوز بر بنده معلوم نشده است که منشأ اصلی این قضیه و اشخاصی که شريك بودند کیها بوده اند اینست که چنین صلاح دیده شد که مطلب بعرض مجلس برسد و از آقایان خواهش شود که این مطلب را این جا عنوان نفرمایند تا در ثانی در هیئت رئیسه مطلب عنوان و تحقیق شده بعد بعرض مجلس برسد (صحیح است - صحیح است).»

سپس مادۀ اول پروگرام قرائت گردید. نصرت الدوله که از رفقای مدرس و مخالف با برنامه و کابینه بود نطق مشروح و مفصلی که روح آن دایر بر مخالفت با پروگرام و مادۀ اول آن بود ایراد نمود (این نطق خیلی مهم بود ولی چون مفصل می باشد از ذکر آن صرف نظر می شود) و شرحی راجع به قوام السلطنه و برنامه دولت وی صحبت کرده به بیانات خود خاتمه داد بعداً شاهزاده سلیمان میرزا شرح مفصلی مبنی بر موافقت با پروگرام ایراد و نسبت به پاره ای از نكات نطق فیروز میرزای نصرت الدوله پاسخ داده در خاتمه نطق خود

ص: 246

راجع به کردستان چنین اظهار داشت:

اما در خصوص استقلال کردستان اگر در خارج کسی حرفی بزند این جزء آرزوست ما هم خیلی آرزو ها داریم ولی تأثیری ندارد و هر وقت که خواستند تمردی بکنند قشون نیرومند ما مثل سال گذشته آن ها را قلع و قمع خواهد کرد بعلاوه ایرانی، ایرانی است هیچ وقت مجزا نخواهد شد. کرد ها از همه چیز بهتر می دانند که قبل از همه چیز ایرانی هستند شیخ محمود هر چه خیال کند از دایره خیال خود بیرون نمی آید.

سپس وزیر خارجه بیانات مؤثری راجع به اقدامات کابینه جدید و ادامۀ ارتباط و مناسبات تجارتی بیان نموده از برنامه دولت دفاع کرد.

بعداً قوام السلطنه پشت تریبون رفته شرحی از خدمات و عملیات کابینه خود بیان کرد و بطوری مطالب خود را بیان کرد که در مجلس بی اثر نبود و از همۀ این بیانات منظورش این بود که وانمود کند او برای ریاست وزرایی بهترین کسی خواهد بود که برای این کار ساخته شده است و بالاخره در خاتمه نطق خود چنین اظهار کرد اگر چه من جز این که مورد تهمت و تعرض واقع شوم و در مجلس خارج مجلس توهین ها ببینم در جراید طرف تعرض و هتاكى و افترا واقع شوم نتیجه ای نبرده ام ليكن چون محرك و مشوق من در خدمت و ادای وظیفه فقط عشق و علاقه بمملکت بوده است تنها همین عشق بسعادت ایرانست که تمام مصائب و شداید را برای من قابل تحمل می کند و هر ناگواری را گوارا می سازد و طبیعت محیط و رسم و رویهٔ روزگار هم غالباً در مملکت ما بهمین قرار بوده است و جای افسردگی نیست بقول حافظ:

ناز پرورد تنعم نبرد راه بدوست *** عاشقی شیوهٔ رندان بلاکش باشد

خلاصه چندین جلسه مجلس صرف برنامه دولت گردید و عده ای از نمایندگان بنام مخالف و موافق با آن اظهاراتی نمودند و منظور

ص: 247

تمام مخالفت ها این بود که کابینه را خسته کنند تا مجبور باستعفا گردد ولى مستوفی الممالك هم بر خلاف سایر ادوار ریاست وزرائی خود این مرتبه شدیداً ایستادگی نمود بمخالفت مدرس و اطرافیانش و تحریکات مخفیانه قوام السلطنه و اطرافیانش وقعی نگذاشت و بالنتيجه پس از بحث چندین جلسه مجلس روی برنامه دولت رأی اعتماد به برنامه دولت گرفته شد و از 88 نفر عده حاضر با اکثریت 62 رأی مثبت و 26 رأی منفی رأی اعتماد به دولت داده شد.

4.مذاکرات تجارتی در مسکو

قبلا گفته شد که در کابینه دوم قوام السلطنه بعللی چند ناگهان مذاکرات تجارتی فیمابین نمایندگان ایران و شوروی قطع گردید و اقدامات کابینه نامبرده هم بواسطهٔ این که روس ها نسبت به کابینه قوام السلطنه و عملیات آن خوشبین نبودند بی نتیجه مانده بود. ولی همین که مستوفی الممالك روی کار آمد در اثر ملاقات های دوستانه ای که از طرف رئيس الوزراء و وزیر خارجه با نمایندگان سیاسی دولت شوروی در تهران بعمل آمد مجدداً در مسکو مذاکرات شروع گردید و برحسب تعلیماتی که از طرف دولت به نمایندگان ایران در مسکو داده شد با پیشرفت کامل ادامه پیدا کرد و در تاریخ 18 و 20 برج حوت 1301 کنفرانس های مهمی بمنظور حل قضایا در مسکو تشکیل گردید و زمینه قرارداد تهیه شده برای امضا حاضر گردید.

حل و تصفیه و تنظیم قرارداد تجارتی ایران و شوروی یکی از موفقیت های بزرگی بود که فقط بواسطهٔ تشکیل کابینه مستوفی نصیب دولت و ملت ایران گردید زیرا اگر کابینه جدید روی کار نمی آمد کابینه قبلی نمی توانست مسائلی را که مورد اختلاف بین دولتین بود به این سادگی و آسانی حل نموده مذاکرات در اطراف قرارداد را به آن قسمی که منظور نظر دولت ایران بود بجریان اندازد این معنی

ص: 248

را از متن خبر هائی که به وسیلهٔ بی سیم مسکو در تاریخ 17 مارس انتشار یافته و ذیلا برای مزید اطلاع خوانندگان ذکر می نماید به خوبی می توان استنباط کرد.

در اطراف قرارداد تجارتی روس و ایران

«مسکو - 17 مارس - بمناسبت تجدید کار های کنفرانس ایران برای عقد قرارداد تجارتی بعضی از جراید مسكو يك سلسله مقالاتی در اطراف مناسبات روسیه و ایران نوشته اند در ذیل این مقالات اشعار می شود که هر قدر کابینه جدید ملی در استقرار موازنه سیاست خارجی که قوام السلطنه آن را بر له انگلیس نقض کرده بود موفقیت حاصل کند همان اندازه نیز پیشرفت استقرار مناسبات عادی تجارتی بین روسیه ساوتی و ایران تأمین خواهد شد جراید اشعار می دارند که سیاست تند و بالاتر از خصومتی که قوام السلطنه نسبت به روسیه ساوتی اتخاذ کرده و شخصاً آن را معین می ساخت تقریباً برای مدت هشت ماه ترقی این مناسبات را بتعویق انداخته ضمناً این عقیده را فهماند که قوام السلطنه نظر به يك سلسله تعهداتی که در مقابل اجانب نموده بود عمداً و عمداً نمی گذاشت قرارداد تجارتی روس و ایران منعقد گردد سپس جراید متذکر می شوند که جریان سیاست ضد ملی قوام السلطنه ضمناً در این قضیه ظاهر شد که مشارالیه پیشنهاد روسیه ساوتی را دایر بشرکت در حل مسئله شرق نزديك در کنفرانس لوزان که با منافع مستقیم ایران از قبیل قضیه کردستان تماس می کرد با خشونت رد نمود.

از متن خبر هائی که بواسطه بی سیم مسکو انتشار یافته چنین فهمیده می شود که اگر کابینه قوام السلطنه به حیات سیاسی خود ادامه می داد یعنی سقوط نمی کرد علاوه بر این که روابط تجارتی میان ایران و شوروی برقرار نمی شد بر اثر سوء تفاهمات وارده ممکن بود روابط سیاسی و دوستی بین دولتین قطع گردد ولی با سقوط کابینه قوام

ص: 249

السلطنه و تشکیل کابینه مستوفی الممالك (1) این سوءظن های موجوده بر طرف شده باب مذاکرات تجارتی مفتوح گردید.

5.ترمیم کابینه نیم بند!

مستوفی الممالك می دانست که این کابینه اش با مخالفت های شدید مواجه خواهد شد و مجبور بمبارزه شدیدی خواهد گردید. و آنگهی علاقمندی صمیمانه مستوفی بحفظ و جاهتش ایجاب می کرد که در انتخاب وزیران دقت کامل مبذول دارد تردید فطری و همیشگی مستوفی هم به این علل توأم شد بدین جهات بود که کابینه مستوفی فقط پنج وزیر داشت هنوز یک ماه از تشکیل کابینه نگذشته بود که نصر الملك وزیر مالیه استعفا کرد (23 حوت) و برای کابینه بیش از چهار وزیر باقی نماند. رئیس الوزراء نیز از همان روز استعفای وزیر مالیه بواسطه عارضه کسالت در منزل مانده به هیئت وزراء حاضر نشد بالاخره روز 27 حوت رئيس الوزراء بهبود یافته مشغول کار گردید و برای ترمیم و تکمیل اعضای کابینه خود مشغول مطالعه شده تصمیماتی اتخاذ نمود و چون استعفای نصر الملك وزیر مالیه نیز پذیرفته شده بود لازم بود که یک مرتبه وزراء معین و بحضور شاه و

ص: 250


1- مخبرالسلطنه از خاطرات خود دربارهٔ مستوفی الممالک می نویسد:«آقای مستوفی همیشه مورد توسل دولت و ملت بودند مکرر رئيس الوزراء شدند از درستی و وطن پرستی ایشان استفاده می شد در معنی شاخص ملت محسوب می شدند. وقتی پهلوی به صاحب اختیار غلامحسین غفاری گفته بود به رفیقت بگو این اندازه به ملت تکیه نکن ملتی در کار نیست حقیقت جای تأسف است که همین طور است بستگی در مردم ما نیست مختصر بگویم میرزا حسن مستوفی رحمة الله علیه مردى رئوف مهربان در دوستی ثابت و از دشمنی روگردان بدی می دید خوبی می کرد مناعت داشت تکبر نداشت. گفتند کم اراده است اراده و ثبات رأیی که در جنگ اول بین الملل در مقابل سفارتین به ظهور رساند در قوه هیچکس نبود در خواهش به پیمانه قائل نیستند به بهانه ایراد می گیرند چون ملت نمی داند چه کند بیراه می روند به منزل نمی رسند به چپ و راست می روند».

مجلس شورای ملی معرفی شوند. قبل از ظهر روز 27 حوت مدعوین برای عضویت کابینه از طرف رئيس الوزراء به دربار احضار شده پس از قدری مذاکرات در هیئت وزراء مقارن ظهر بحضور شاه تشرف حاصل نموده بقرار ذیل معرفی شدند:

نصر الملك، وزیر مالیه سابق، بسمت وزارت پست و تلگراف.

ص: 251

حاج مخبر السلطنه (1) وزیر فوائد عامه و تجارت و فلاحت.

بهاء الملك (2) ، وزير ماليه.

اديب السلطنه (3) ، کفیل وزارت داخله.

سایر وزراء به پست های سابق باقی ماندند.

پس از مراجعت رئيس الوزراء از حضور شاه با تفاق وزراء خود به مجلس شورای ملی رفته مدتی در اتاق جداگانه رفته و چون موقع گذشته بود معرفی به جلسۀ دیگر یعنی عصر همان روز موکول گردید و عصر در جلسه رسمی اعضاء کابینه بقراری که بحضور شاه معرفی شده بودند به مجلس معرفی گردید.

6.ولیعهد به تبریز نرفت

در دوره سلطنت سلاطین قاجاریه چنین مرسوم بود که ولیعهد های وقت در آذربایجان اقامت نموده شهر تبریز را محل سكونت و مقر فرمانروایی خویش قرار می دادند ولی چون پس مراجعت ولیعهد محمد حسن میرزا از اروپا مدتی در غیبت شاه و مدتی هم پس از مراجعت شاه از اروپا در تهران اقامت کرده بود و تا اندازه ای هم اوضاع و احوال آذربایجان رو به آرامش و امنیت

ص: 252


1- مخبر السلطنه، حاجی مهدی قلی خان هدایت فرزند علی قلی خان مخبرالدوله پسر رضا قلی خان امير الشعراء هدایت مازندرانی و از تربیت شدگان دربار ناصرالدین شاه است که ترقی وی در دوره مشروطیت ایران شده و از طرف حزب دموکرات بوكالت مجلس رسیده چندین دوره وزیر بود و مدتی هم والی آذربایجان بوده است.واقعه قتل خیابانی و واقۀ قیام لاهوتی در آذربایجان در دوره فرمانروائی او اتفاق افتاده چندی هم پس رفتن دکتر میلسپو (در سفر اول) رئیس کل مالیه بوده یک مرتبه هم در دوره دیکتاتوری بریاست وزرایی رسیده است.
2- بهاء الملك علیرضا خان همدانی فرزند بهاء الملك و خواهرزاده ناصر الملك همدانی نایب السلطنه چندین دوره بوزارت رسیده است.
3- اديب السلطنه میرزا حسین خان سمیعی فرزند میرزا حسن خان گیلانی از اولاد حاجی سمیع میلانی آذربایجانی است مردی ادیب و فارسی دان محسوب می شود و چندین دوره بوزارت رسیده است چندی نیز رئیس فرهنگستان بوده است.

رفته بود احمد شاه تصمیم گرفت که ولیعهد را به آذربایجان بفرستد بنابراین شاه به اولیای دولت دستور داد که وسایل حرکت و لوازم سفر ولیعهد را تهیه دیده بصوب تبریز حرکت دهند.برای پیشکاری ولیعهد نیز قوام الدوله در تاریخ 22 شعبان 1341 (17 حمل 1302 خورشیدی) تعیین گردید که در موقع حرکت مشارالیه در الترام ركاب وليعهد بطرف تبریز حرکت نماید این تصمیم نزديك بود عملی شود ولی بعللی چند که از جمله آن حرکت شاه بطرف اروپا بود عملی نگردید و ولیعهد همچنان در پایتخت ماندنی شد.

7.مذاکرات جاریه بین دولتین ایران و شوروی

یکی دیگر از اقدامات مفیدی که در زمان کابينه مستوفی الممالك صورت عملی بخود گرفت مسئله تحویل پرت انزلی بود که دولت مستوفی با سفارت دولت شوروی در تهران و نیز بوسیلهٔ سفیر خود (مشاور الممالك انصاری) در مسکو وارد مذاکره گردید که راجع به ترتیب تعیین حدود مرزی و تحویل نمودن پرت انزلی و سایر مسائل معوقه که در کابینه قوام السلطنه بعهده تأخير و تعویق افتاده بود از طرف دولت روسیه اقدامات لازمه بعمل آید تا زودتر قسمت های مزبور خاتمه یافته قرارداد های لازم منعقد گردد و چون همسایه شمالی هم کابینه مستوفی الممالك را یک کابینه ملی می دانست و حسن ظن هم نسبت به شخص رئيس الوزراء داشت این قسمت مهم و پراهمیت نیز در زمان کابینه مشارالیه صورت عملی بخود گرفته بنحو مطلوبی خاتمه یافت.

8.ورود قوای انگلیس به خاک ایران

در اوایل نیمه دوم شعبان 1341 هشتصد نفر از قوای نظامی و مسلح انگلیسی به بنادر جنوبی ایران پیاده شدند ولی علت ورود قوای مزبور به خاک ایران معلوم نبود زیرا شایع بود که قوای نامبرده برای قتل زائر خضر خان تنگستانی (در جلد اول این تاریخ راجع به قیام

ص: 253

تنگستانی ها اشاره ای شده است) آمده اند در صورتی که منابع رسمی انگلیس این موضوع را تکذیب می کردند در جلسهٔ رسمی مجلس مورخ 20 حمل 1302 (23 شعبان) میرزا علی کازرونی نماینده مجلس راجع به دشتستان و قتل زایر خضر خان و پیاده شدن قوای انگلیسی شدیداً اعتراض کرده از مجلس تقاضا کرد که شرحی به دولت نوشته شود که در این باره اقدامات لازم را بعمل آورد دولت نیز پس از وصول خبر فوق از طریق وزارت امور خارجه به دولت انگلیس مراجعه کرده احضار قوای مزبور را کتباً و شفاهاً خواستار گردید.

مراسم جشن و سلام و سان و دفیله در میدان مشق

شب 27 شعبان 1341 (24 حمل 1302) بمناسبت روز جشن ملی تاجگذاری احمد شاه جشن باشکوهی گرفته شد سر در تمام وزارت خانه ها و دوایر دولتی را چراغانی مفصلی کرده بودند و از واردین پذیرایی بعمل می آمد همچنین اغلب از کسبه پایتخت نیز در این جشن شرکت کرده قسمت هایی از بازار و خیابان ها را با طیب خاطر و بدون آن که به آن ها فشاری وارد شود با بهترین وضعی تزیین کرده چراغانی نموده بودند. این جشن آخرین جشن تاجگذاری احمد شاه بود که در حضور مشارالیه و با بودن وی در تهران برگذار گردید زیرا جشن آینده مصادف با وقایع جمهوری بازی گردید و دیگر شاه در ایران نبود که مراسم سلام آن را مشاهده نماید.

روز شنبه 27 شعبان (روز جشن تاجگذاری) برحسب وقتی که قبلا معین شده بود احمد شاه و ولیعهد در و ولیعهد در ساعت سه بعدازظهر به میدان مشق رفتند.احمد شاه لباس نظام در بر کرده و درجه سرهنگی زده بود و فوج احمدی اختصاص به شخص شاه پیدا کرده بود ولیعهد محمدحسن میرزا نیز همان درجه سرهنگی را زده و فرماندهی فوج نادری را عهده دار شده بود چادر مخصوص سلطنتی جدا و برای

ص: 254

هر طبقه از داخل و خارجه چادر مخصوصی تهیه شده بود. بدواً سلطان احمد شاه و در معیت وی ولایتعهد و وزیر جنگ سرکشی بد افراد و صفوف مختلفه نظامیان نموده صدای هورا از طرف تمام نظامیان بلند شده بود. سپس شاه به چادر مخصوص خود رفته دفیله شروع گردید.

انتظام و شکوه طاهری نظامیان چشم همه را خیره و قلب هر ایرانی وطن پرستی را که از مکنونات قلبی سردار سید و مقدرات آتیه کشور خبر نداشت شاد نموده بود.

نوبت به هنگ نادری که ریاستش بعتمده ولیعهد بود رسید ولیعهد در جلو هنگ مزبور مانند یك فسر ورزیده با هنگ خود در مقابل شاه

احمد شاه و ولیعهد وی

ص: 255

رژه رفتند. این اولین مرتبه ای بود که ولیعهد با درجه سرهنگی به معیت فوج خود دفیله داده است. خلاصه دفیله در ساعت 5 بعد از ظهر خاتمه یافت و منظور از این دفیله و سان معناً این بود که وزیر جنگ به شاه وانمود کند قدرت و عظمت قشون در دست اوست و او بهترین کسی خواهد بود که لیاقت ریاست وزرائی و اداره امور کشور را خواهد داشت.

نمایش و اسب دوانی

روز بعد از دفیله بر حسب دعوتی که قبلا از طرف وزیر جنگ بعمل آمده بود احمد شاه و ولیعهد و رئيس الوزراء و هیئت وزراء و معاونین و اعیان برای نمایش اسب دوانی ادارهٔ قشونی بخارج دروازه دوشان تپه رفته پس از پذیرائی نمایش اسب دوانی صورت گرفت و تا نزديك غروب امتداد داشت. این نمایش و سان و دفیله روز قبل در دیده بینندگان بی اثر نبود زیرا اغلب تصور می کردند که وزیر جنگ با يك روح پاکی که فقط منظورش خدمت به شاه و کشور می باشد خود را آماده خدمت کرده و جز این هیچ منظوری ندارد.

9.تحویل دفاتر پستی جنوب

قبلا گفته شد که از طرف دولت اقداماتی برای تحویل گرفتن دفاتر پستی جنوب شده بود منتهی بعللی چند بعهده تعویق افتاده صورت عملی بخود نمی گرفت ولی در کابینه مستوفی الممالك اقدامات جدی معمول گردید و بالاخره روز 20 حمل 1302 خورشیدی تلگرافی به دولت اطلاع داده شد که کلیه دفاتر مزبور از طرف نمایندگان دولت انگلیس بتصرف و تحویل نمایندگان دولت ایران داده شده است.

10.معرفی وزیر مختار روس

در کابینه قوام السلطنه دولت شوروی وزیر مختار خود را که

ص: 256

در تهران اقامت داشت به مسکو احضار کرده کار های مربوط به وزیر مختار را شارژ دافر آن سفارت خانه شومیاتسگی عهده دار گردیده بود و همین طور هم مدت ها مشارالیه مشغول بود تا این که در اواخر ماه شعبان 1341 از طرف دولت شوروی شارژ دافر نامبرده را بسمت وزیر مختاری به وزارتخارجه ایران معرفی نموده آگرمان مشارالیه ارسال گردید.

11.تجارت شوروی با ایران

روز 16 آوریل بیسیم مسکو خبر داد که شرکت ترانزیت جنسی روس و آلمان که مقصود عمده آن معاملات با شرق و مقدم بر همه تجارت با ایران است شروع بمعاملات نموده پطر کورنتف به ریاست این شرکت معین شده است. خبرگزاری نامبرده اضافه نمود که شرکت مزبور که يك مؤسسۀ روسی است در ممالك خارجه تحت حمایت اولیای روسیه می باشد و در عرض هفته های آینده شرکت مزبور چند کشتی حامل مال التجاره بطرف ایران اعزام خواهد نمود چنان که بعداً خواهیم دید این شرکت در ایران شروع بکار می نماید و بطوری مال التجارۀ خود را منظم و مرتب و ارزان در ایران بفروش می رساند که بکلی جلو بازار مال التجاره های انگلیسی و غیره را سد کرده رقابت شدید می نماید.

12.تحریکات علیه کابینه و تزلزل آن

روز یازدهم ثور 1302 خورشیدی در اثر پاره ای انتشارات که در خارج از مجلس و در داخل مجلس علیه دولت داده می شد کابینه دچار تزلزل گردیده و دو نفر از وزرای کابینه که عبارت از بهاءالملك وزير دارایی و ادیب السلطنه كفيل وزارت داخله باشند از پست خود استعفا دادند در مجامع هم عده ای بنام موافق کابینه و عده ای بنام مخالف كابينه له و عليه كابينه تظاهراتی می کردند.

ص: 257

رفقای سردار سپه نیز برای آن که زمینه را برای ریاست وزرایی سردار سپه حاضر نمایند انتشارات سوئی نسبت به کابینه داده در تزلزل و سقوط آن پافشاری می کردند تا این که روز 23 ثور (26 رمضان 1341)در مجلس شورای ملی جمعیت زیادی گرد آمده و عده زیادی بنام موافق کابینه وعده کمتری بنام مخالف کابینه زنده باد و مرده باد می گفتند مخالفین کابینه که لیدر آن مدرس و چند نفر دیگر بودند، بعلت این که در اقلیت بودند اقلیت در این موقع قریب چهل و چند نفر و اکثریت در حدود پنجاه نفر بوده است درصدد تهیه ورقه استیضاحی بر آمدند که دولت را استیضاح و ساقط نمایند اما استیضاح دلائل متینی لازم داشت تا به آن وسیله بشود دولت را ساقط کرد و ساقط کردن کابینه مستوفی الممالك هم که از مردان شریف و پاکدامن ایران بشمار می رفت به این سادگی میسر نبود لذا مخالفین کابینه می خواستند با هیاهو و جنجال در مجلس و خارج مجلس رئيس الوزراء را مجبور به استعفا نمایند.آن روز و روز بعد بهمان وضع گذشت در شب 25 ثور نیز همان وضع تجدید شد و عده ای از مردم که از طرف موافقین و مخالفين كابينه تحريك شده بودند در مجلس ازدحام نمودند و فریاد های زنده باد و مرده باد می کشیدند رفته رفته این تظاهرات صورت و خیمی بخود گرفت و بیم آن می رفت که انقلاب و اغتشاشی در بگیرد.مخالفین کابینه در مجلس عبارت بودند از مدرس، نصرت الدوله، داور، قوام السلطنه و غیره، و رهبر موافقین کابینه عبارت بودند از :سلیمان میرزا و طباطبائی (میرزا محمد صادق). این بی تکلیفی و اغتشاش با اوضاع آشفته و پریشان مملکت در خلال جریان انتخابات دوره پنجم و لرزش سخت کابینه که هر لحظه تعادل خود را از دست می داد و سنگینی او باشارهٔ مخالفین یا موافقين تحميل می شد اضطراب حواس و غلیان افکار عامه را سبب گردیده بود.

مستوفی الممالك که اصولا مایل بکناره گیری از کار بود در اثر ملاقات هایی با شاه و اصرار مشارالیه همچنان پایداری می کرد و در

ص: 258

هر جلسه مجلس همین طور هیاهو و جنجال بر پا بود تا این که روز 26 ثور 1352 (29 رمضان 1341) چهار ساعت و ربع از شب گذشته زنگ جلسه علنی زده شد جمعیت تماشاچی که بالغ به هفتصد هشتصد نفر بود بطرف در ورود به پارلمان هجوم آورده و عده ای نظامی در حفظ نظم و آرامش مراقبت کرده بفاصله نیم ساعت مطابق درجات بليط بجای خود قرار گرفتند نظامیان مأمور حفظ نظم که معمولا بدون اسلحه در تالار پارلمان بایستی حاضر می شدند با تفنگ حاضر و مواظب انتظام بودند.

خلاصه مذاکرات جلسۀ قبل قرائت و با اصلاحی تصویب گردید.

اظهار تأسف

مدرس نایب رئیس پشت تریبون رفته اظهار کرد:

«خواستم يك چند کلمه ای که بعقیدهٔ خودم خیلی اهمیت دارد در موضوع واقعه پریشب عرض کنم البته مملکت اصلش بنایش ملت است - حقیقت مملکت عبارت از ملتی است که در آن مملکت جمع شده و تعیش می نمایند دولت البته يك خدمتی از جانب ملت وظیفه دار است مجلس شورای ملی عبارت است از مجموع ملت آن مملکت که حقیقتاً تمام ملت در آن مجلس جمع هستند - عظمت ملت همان عظمت مجلس شورای ملی است هر ملتی بزرگواری او و عظمت مجلس شورای ملی او است و هر کس ملتی را بزرگ و با عظمت بخواهد باید مجلس شورای ملی او را بزرگ بخواهد ولو مجلس مشتمل بر امثال منی باشد که قدر و قیمتی نداشته باشد ولی وقتی عضو مجلس هستم خیلی بزرگم قانون اساسی هم پیش بینی کرده مثل این که عظمتی که مجلس دارد و رئیس مجلس شورای ملی مظهر آن است در حالی كه يك فرد آن ملت است ولی چون رئیس مجلس است نماینده تمام ملت است.

پریشب که آقای رئیس تشریف نیاوردند شاید هم مسبوق شده باشند آقایان نمایندگان بحسب وظیفه تشریف آوردند. يك وقایعی

ص: 259

در محوطه مجلس اتفاق افتاد که خیلی من متأسفم که ناگوار است و ما را بخوبی معرفی نمی کند از آن جایی که ما می دانیم ملت ایران و منورالفکر ها راضی به این گونه وضع ها نیستند و این گونه وقایع مستند به غاصبین از افراد است آن هائی که مآل اندیش نیستند اگرچه بمقتضای انتظامات مجلس مقتضی بود سختگیری شود ولی در غیاب آقای رئیس که در هیئت رئیسه مذاکره شد صلاح دیده نشد که معترض غاصبین افراد شویم لیکن باید در این مقام رسمی اظهار کرد که کمال تأسف را داریم و امیدواریم افراد ملت بدانند که این گونه اعمال پسندیده نیست چه مجلس هر چه بزرگتر و با جلالت تر باشد برای پیشرفت امور مملکت نافع است نباید یک نظر های جزیی را منظور و منافع کلی را از دست داد اگرچه این مطالب را مستند به کسی نمی دانیم و من که مخالف دولت هستم مستند به کسی نمی دانم و دولت های خود را اعظم می دانم که راضی به این قبیل وقایع باشند ولی چون باید علاقمند باشیم خیلی از اهمال دولت تأسف دارم که چرا باید ملتفت نباشند و جلوگیری نکنند که این قبیل حوادث رخ دهد.»

پس از مقداری مذاکره که در اطراف پیشنهاد وزارت دادگستری و طرح بودجه وزارت خارجه شد مجلس در ساعت پنج و نیم از شب گذشته تنفس داده شد و سپس چون عده کافی نبود تشکیل نگردید.

اما مخالفين و موافقین کابینه جداً کوشش می کردند مخالفین در هر جلسه مجلس نیشی به دولت زده و سائلی فراهم می کردند که کابینه ناگزیر به استعفا گردد.موافقین هم از دولت دفاع کرده و در حفظ آن نهایت جدیت بعمل می آوردند و این عملیات چندین جلسه دوام داشت تا بالاخره دولت بطریقی که ذیلا ذکر می شود مجبور به استعفا گردید ما از نظر این که سقوط کابینه تقریباً یا تحقيقاً مقدمات ریاست وزرایی سردار سپه را فراهم کرد و طرح حکومت دیکتاتوری وی ریخته می شد قضایا را بترتیب ذکر خواهیم نمود.

ص: 260

جلسه 27 ثور 1302 (سلخ رمضان المبارك 1341)

مجلس چهار ساعت از شب گذشته در تحت ریاست مؤتمن الملك تشکیل شد. بدواً ده نفر از نمایندگان جهت ده نفر از نمایندگان جهت کمیسیون دادگستری انتخاب و اسامی آن ها قرائت گردید سپس بودجه دولت مطرح گردیده با اکثریت 38 نفر از 72 نفر تصویب شد و مجلس برای تنفس بحال تعطیل در آمد مجدداً در ساعت پنج و نیم از شب گذشته رسمي گردید. رئيس مجلس اظهار کرد چون وقت گذشته و عده هم برای رأی کافی نیست جلسه را ختم می کنیم.

ملك الشعرا اجازه خواسته پشت تریبون رفت و شرح مفصلی اظهار کرد که راجع بوقایع شب گذشته آقای مدرس نسبت به دولت خوش بین بوده و با لحن ملایم قضیه را تلقی کرد ولی من خوشبین نیستم و زمامداران وقت را در مسأله ذی دخل تصور می کنم و اگر چنین نبود بایستی حکم مجلس و رئیس مجلس را راجع به جلب مرتکبین و تحقيق و مجازات آن ها بموقع اجرا بگذارند در صورتی که دولت فقط به نظمیه نوشته از تکرار این وقایع در آتیه جلوگیری کنید و امر مجلس را اطاعت ننموده و بالاخره نسبت تمرد از اوامر مجلس را به دولت و رئیس دولت داده ولی بعد از تذکر از طرف رئیس مجلس ملك الشعرا كلمه تمرد را پس گرفته در آخر اظهار کرد که مخالفین دولت به این حرکات اهمیتی نداده مرعوب نمی شوند و در مخالفت خود باقی مانده اند و از رفقای خود تقاضا کرد که سند مخالفت و مقاومت خود را تقدیم رئیس مجلس نمایند.پس از بیانات ملك الشعراء سيد يعقوب (انوار) شرحی در تأیید بیانات ملك الشعرا ايراد و بالاخره اظهار کرد دولت باید مطیع مجلس باشد و هيچ يك از نمایندگان نمی تواند از دولتی که تخلف از اوامر مجلس می کند دفاع نماید.پس از بیانات سید یعقوب یکی از نمایندگان موافق دولت شرحی در طرفداری از دولت ایراد و در خاتمه اظهار کرد که هیچ کس از موافق

ص: 261

و مخالف دولت تصدیق نمی کند که اشخاص از حدود قانون تجاوز کنند ولی در غیاب دولت هم نباید به او حمله کرد باید دولت را خواست و حضوراً سؤال و جواب کرد زیرا غالباً حمله به دولت بی مورد است بعداً مساوات که از نمایندگان محبوب ملی بوده و یکی از آزادیخواهان ایران بشمار می رود اظهار کرد که طرفداران دولت و خود دولت یک ذره از اوامر مجلس تخطی نمی کنند این دولت و این شخص مکرر سرکار آمده و چنین تشبثاتی از وی دیده نشده و در هر حال اوامر مجلس مطاع است و ممکن نیست کسی تخلف کند.خلاصه جلسه ساعت شش و نیم از شب گذشته خاتمه یافت:

جلسه اول جوزای 1302

مجلس دو ساعت به ظهر مانده بریاست مؤتمن الملك تشكيل شد بدواً حاج ميرزا عبدالوهاب (از مخالفین دولت) شرحی راجع به سلیمان میرزا و دولت اظهار نمود سلیمان میرزا (در آن موقع سلیمان میرزا دارای نفوذ بود) شرحی در جواب حاج میرزا عبدالوهاب اظهار کرد و از دولت دفاع نموده مجلس بدون اخذ نتیجه ختم گردید و همین طور هم دو جلسۀ دیگر تشکیل شده ختم گردید تا بالاخره جلسه يوم یکشنبه پنجم جوزا تشکیل شد. تقریباً یک ساعت و نیم بغروب مانده زنگ رسمیت مجلس علنی زده شد و مجلس تشکیل گردید ولی متجاوز از نیم ساعت طول کشید و چند نفر از نمایندگان حاضر نشدند رئیس مجلس بدواً بتوسط ناظم مجلس و پیشخدمت ها برای نمایندگان که در اتاق تنفس بودند پیغام فرستاد که در جلسه علنی حاضر شوید نمایندگان مزبور باز حاضر نشده و مجدداً رئيس مجلس بتوسط معتمد الممالك معاون اداری مجلس و یک نفر از نمایندگان (دانش) پیغام داد که حاضر شوند. چون نمایندگان گان مزبور که عبارت از چهار پنج نفر بودند از حضور در جلسه استنکاف نموده وعده حاضر در جلسه هم بیش از شصت نفر

ص: 262

نبوده و برای دخول در مذاکرات چهار نفر کسر داشت رئیس مجلس اظهار کرد که عده برای تشکیل جلسه کافی نیست. بعضی از نمایندگان اظهار داشتند که در موقعی که زنگ زده شد عده از مقدار کافی زیادتر بود رئیس اظهار کرد که آن وقت کافی بود ولی بعد رفتند لذا رئيس مجلس به جلسه خاتمه داده بدون حضور در اتاق تنفس با حال تعرض به منزل خود رفت.

این تعطیل مجلس در اثر این بود که گویا مخالفین دولت می خواستند نسبت به دولت بنای تعرض و حمله را گذاشته کابینه را ساقط نمایند موافقین نیز با انداختن مجلس از اکثریت از اقدامات مخالفین جلوگیری بعمل آوردند و آن چه در آن روز بین نمایندگان مذاکره می شد این بود که موافقین دولت میل ندارند دیگر مجلس تشکیل شود.

خلاصه مذاکرات در جلسه چهارشنبه 9 جوزای 1302

مجلس یک ساعت و ربع بظهر مانده در تحت ریاست مدرس نایب رئیس تشکیل شد بدواً تدین شرحی راجع به امتیاز استخراج اشیاء عتیقه اظهار کرد و به دولت سخت حمله نمود. سپس گروسی پشت تریبون رفته چنین اظهار داشت اعتراض قانونی به دولت در صورتی که دولتی باشد و طرف اعتماد باشد البته باید در مجلس اظهار شود و بعلاوه بمقام استیضاح برآید بنده در اصل قضیه اعتراض دارم زیرا بطور تحقیق اکثریت مجلس كتباً اظهار عدم اعتماد را امضا و بمقام ریاست تقدیم کرده اند و مطابق اصل 67 قانون اساسی در این صورت دولت منعزل است از طرف عده ای صحیح است - از طرف عده دیگر صحیح نیست . بعداً سيد يعقوب (انوار) اظهار داشت: من نمایندگان دورۀ چهارم را در این آخر دوره بحفظ قانون اساسی دعوت می کنم زیرا ما قسم خورده ایم که قانون اساسی را حفظ و از او دفاع کنیم و عملیات ما هم باید در حدود قوانین باشد نماینده محترم گروس

ص: 263

شرحی فرمودند که سایر نمایندگان اظهار داشتند صحیح نیست من یکی از اشخاصی هستم که به دولت اعتماد ندارم رفقای من هم همین طور و مسلم است هر نزاعی يك محكمه دارد ما می گوئیم که دولت اکثریت ندارد و معتقدم که دولت منعزل است حال موافقین دولت اگر تصدیق کنند بایستی بدانند که وبال این خلاف قانون عاید آن ها خواهد شد ما می گوئیم دولت اکثریت ندارد اگر می گوئید اکثریت دارد رئيس دولت بیاید و رأی اعتماد بگیرد تا تکلیف مملکت معین شود اگر اکثریت داشت ما اطاعت می کنیم و اگر نداشت مثل این که کابینه قوام السلطنه رفت او هم باید برود و مطیع اکثریت باید شد و ما نمی توانیم حکومت هرج و مرج را تصدیق کنیم.

نطق سلیمان میرزا

سپس شاهزاده سلیمان میرزا پشت تریبون رفته چنین اظهار داشت: دوره چهارم مجلس در این مملکت باید خوب دقت کنیم بعد از ما هم دقت خواهند کرد بهیچ وجه این مجلس شباهتی با مجالس سابق ندارد زیرا همه می دانند و کلایش بچه قسم انتخاب شده اند زیرا انتخابات در موقع فترت بوده و معلوم است که اشخاصی که انتخاب شده اند در تحت چه اعمال نفوذ ها و تأثیراتی بوده است مجلس چهارم در آزادی مقام ارجمندی را دارا خواهد بود - مجلس چهارم مجلسی است که رأی داده است تصدیق نامه و دیپلم در عدلیه مناط نیست (بعضی - حالا رأی می دهیم. بعضی دیگر - این طور نیست) بگذارید حرف بزنم گوش کنید تا من حرف بزنم در نظر داشته باشید که در مقابلتان ایستاده و از هیچ هوئی در نرفته و نخواهم رفت (شیخ اسدالله هیچکس در نمی رود). مجلس چهارم مجلسی است که مورخین مملکت ما باید این مجلس را خیلی در تحت دقت بیاورند این مجلس چهارم است که خیلی کار های مهم کرده است البته زشت و زیبا کرده است. آقای سید یعقوب فرمودند ما قسم خورده ایم و محدود هستیم و آزاد

ص: 264

نیستیم ای کاش این طور بودیم بنده عرض می کنم بطور کلی و شاید مختصر استثنایی باشد خود را مطلق العنان حساب می کنند البته وقتی محاکمه و محکمه نیست حق دارند که مطلق العنان باشند و این است اصول مملکتی که در او قانون محاکمه وزراء را بگذارند و از کمیسیون را پرتش هم نیامد بیرون بالاخره اگر بنده بخواهم مزایا و خصائص مجلس چهارم را بشمارم که خودم هم شريك بوده ام و در خیلی از این اعمال که بنده رأی داده ام در دوره زندگانی مجلس هر کس هر چه رأی داده است در دفاترش ثبت است چون خیلی می بینم از سیما ها که میل ندارند گفتگوی مجلس چهارم بشنود من هم می گذرم (بعضی - خیر بگوئید) شاید خودم این طور باشم آقای حاج میرزا مرتضی این کاغذ را به من نوشته اند که صحبت نکنم (حاج میرزا مرتضى - ابداً من ننوشتم و شما هم صحبت کنید)در هر صورت مجلس چهارم فعلا مشغول است بگذاشتن يك سابقه تاریخی و ماده 67 قانون اساسی که آقایان گروسی و سید یعقوب اشاره کردند. این ماده يك مادۀ کلی است که در سایر قوانین ترتیب آن معین شده است مثل مادۀ بودجه که در قانون محاسبات ترتیب آن معین شده است و سایر مواد دیگر هم همین طور تغییر این ماده هم بعقیده بنده فصل ششم و ماده 44 نظام نامه داخلی و موضوع استیضاح است و سابقه هم این طور بوده است که وزراء یا بطور استیضاح رفته اند یا استعفا داده اند کابینه آقای قوام السلطنه هم همین طور بنده و بعضی از رفقا که اعتماد نداشتیم پس از استیضاح از وزیر پست که معلوم شد 33 رأی مخالف در کابینه است یک عده علاوه بر آن استیضاح ورقه ای امضاء کرده و عدم اعتماد خود را اظهار داشتند اما مجلس او را نپذیرفت و رئیس الوزراء يا شخصاً يا به نصیحت اشخاص استعفاء کرد و این اولین دفعه است که این مسأله در مجلس مطرح و می خواهد سابقه بشود و با وضعیت فعلی مملکت که هیچ گونه افکار و احزاب در تحت انتظام و ترتيب نیستند این سابقه عاقبت وخیمی خواهد داشت تنها امضاء کافی نیست

ص: 265

برای اعتماد و عدم اعتماد يك ترتيب و اصولی دارد که رفتار بشود و آن ترتیب استیضاح است تغییر دولت تغییر مهمی است در سیاست وا لبته عامه بایستی از علت این تغییر مطلع شوند باید در مجلس گفت و شنید و حکمیت را به افکار عامه واگذار کرد. بنده بهتر می دانم که آقایان یک مطلبی را بطور استیضاح بنویسند و به رئیس مجلس تقدیم کنند و تعیین وقت استیضاح هم با اکثریت مجلس است استیضاح کنند و رأی عدم اعتماد بدهند و این سابقه را در مجلس نگذارند که آتیه و خیمی خواهد داشت باز هم بسته به رأی اکثریت مجلس است و من هم گفته ام که همیشه مطیع اکثریت مجلس هستم.»

مدرس - قبلا این موضوع مذاکره نشده بود.

از طرف جمعی گفته شد - حالا که مطرح شد باید مذاکره شود.

نطق تدين

«تدین خیلی خوشوقت هستم که این طور پیش آمد که یک رشته حقایق گفته شود.شاهزاده سلیمان میرزا اعتراضاتی به مجلس کردند البته بیشتر این اعتراضات را بنده از جنبه عصبانیت ایشان تلقی می کنم بنده يك اصلی مقدمتاً عرض می کنم و آن اینست و در دنیای ایران معروف است يك بام و دو هوا صحیح نیست (صحیح است). بنده از مدتی که تشرف حاصل کرده ام در این مجلس تا الساعه مخالف با آن اصل بودم بنده در زمانی که در اقلیت بودم و چندین ماه با کابینه آقای قوام السلطنه مخالف بودم خدای من شاهد و خود آقای قوام السلطنه هم تصدیق دارند که برای نظریات خصوصی نبوده و اختلاف سیاسی بوده است بعد اکثریت شدم بنده همان طور که آقایان ملاحظه فرمودند در بدو تشکیل کابینه و در موقع طرح پروگرام فوق العاده موافقت کردم برای انجام يك آمال و آرزو های عمومی برای این که عقایدی که در زمان اقلیت داشتم وقتی که جزء اکثریت شدم بانجام آن ها نائل بشوم ولی متأسفانه نشدم بنده در اقلیت که بودم مخالف بودم

ص: 266

با این که یک پول های بی ربطی از خزانه ملت داده شود اما در این اکثریت مجبور شدم بدهم (اقبال السلطان - چرا دادید) چرا دادم؟ برای این که همه دادند (اقبال السلطنه: می خواستید ندهید) دادم به دلیل این که جزء اکثریت بودم زیرا بر خلاف انتظام اکثریت است شما مسبوق نیستید بعد باید از اکثریت مسبوق شوید در آن زمان اقلیت که بنده در آن تاریخ برای فقیر و برزگر و کارگر سنگ به سینه می زدم در این اکثریت متجاوز از صد هزار تومان پول تصویب کردم روز اولی که این کابینه آمد من موافق بودم و حالا که مخالفت می کنم دلیل دارد میل دارم ادله مرا تمام مردم بدانند حکومت آن وقت با افکار عامه خواهد بود. از نقطه نظر سیاست خارجی ما که روابط خصوصی نداریم (مدرس - صورت استیضاح است این - استیضاح نفرمائید)نخیر استیضاح نیست باید بگویم قرار شد در موقع آمدن کابینه در سیاست داخلی جدیت هایی بشود و جز اهمال و مسامحه تاکنون چیزی دیده نشده است بنده که يك نفر وكيل هستم نتوانم حقوق خودم را حفظ کنم چگونه می توانم حقوق يك ملتی را حفظ کنم من از سه ماه قبل يك عريضه ای بعدليه داده ام بپرسید ببینید چه شده چرا تعقیب نشده است؟ در موقع انتخابات بهرکس توانستند هر رطب و یابسی پرت کردند و بدون امضاء و ای کاش این قدر شجاعت داشتند که اقلا امضاء می کردند یا اسم مطبعه را می نوشتند و معلوم نشد کی است درب این وزارت خانه ها را باید لجن زد و مخصوصاً وزارت معارف را عدم مواظبت در اجرای این قانون چه چیز است عدلیه چرا بوظیفهٔ خود عمل نمی کند؟ نظمیه چرا بوظیفۀ خود عمل نمی کند وزارت خانه های دیگر چرا بوظایف خود عمل نمی کنند؟ من در این سه ماه و نیم یا چهار ماه بتمام انبياء قسم نتوانستم رفع ظلم از يك مظلوم بکنم آن وقت بقول آقا سید یعقوب باید وزر و وبالش به گردن من باشد. منتهای آمال و آرزوی هر ایرانی این بود که در قرارداد تجارتی موافقت حاصل شود با آن

ص: 267

چیز هائی که صورتاً در اطراف مناسبات کابینه اظهار می داشتند، آخر شما خبر دارید من که عضو کمیسیون خارجه نیستم آخر کی به این وضعیت کثیف خاتمه داده می شود اگر راست می گویند؟ من عقیده دارم که هر ایرانی باید اتومبیل سوار شود ملت گدا بيك پول نمی ارزد بفرمائید آقا این ها چه چیز است؟ بدبخت ایرانی در زیر فشار اقتصادی میمیرد اگر غیر از اینست بیاورید عملیات خودتان را تسلیم مجلس کنید بگوئید این کار را کردیم این کار را کردیم مسأله انتخابات چه شد؟ من علاقه ندارم که در دورۀ پنجم وکیل شوم متصل می گویند دوره چهارم است بله دورۀ چهارم است دورهٔ سوم هم بود آن هم مثل این بود چرا قضایا زود فراموش می شود. اینست عرایض من و تمام دلائل خود را می گویم استیضاح هم باشد حرفی ندارم قرار شد در اول وهله لوایحی که دولت می خواهد به مجلس پیشنهاد کند اول نظریهٔ اکثریت را بفهمد من که غیر از يك لایحه جزئی چیز دیگر ندیدم آن وقت یک مرتبه باید حقوق به شاهزاده ها بدهیم از کجا می دهیم؟ اما مسأله ماده 67 قانون اساسی صحیح و سر جای خودش است می گویند استیضاح کنید استیضاح می کنم کنم شترسواری دولا دولا نمی شود وضعیت دنیا را ببینید وضعیت مملکت را ببینید.

می گویند سابقه بدی است نبایستی گذاشت آن سابقه ننگین را هم خودمان گذاشتیم اگر آن صحیح بود این هم صحیح است چطور شد در آن مورد صحیح بود در این مورد سابقهٔ سابقه بدی است و صحیح نیست؟ بالاخره قانون اساسی البته محترم است و مطابق قانون اساسی استیضاح می شود ولی البته از يك ماه مهلت دولت نمی تواند استفاده کند مجلس رأی بدهد روزش را هم معین مشروطیت ما شباهت بهیچ جای دنیا ندارد لايحه يك رئيس الوزراء در مجلس سنا رد می شود خودش استعفا می دهد آخر این چه داستانی است چه شتر گاوپلنگی است چه وضعی است این چه اصراری

ص: 268

است سابق هم بود بد بود حالا هست بد است».

نطق اقبال السلطان

«اقبال السلطان من تعجب می کنم از این که همه می گویند حقایق را می گوئیم و نمی گویند می گویند پول دادیم و مجبور شدیم تصویب آن روز می خواستید رأی ندهید، آن روز موافقت امروز مخالفت چه چیز است؟ شما ها از روز اول می دانید که با چه نظریه ای وافقت کردید و حالا با چه نظریه ای مخالفت می کنید (تدین باحرارت: بکه می گویند؟) من با شخص کاری ندارم و نوعی صحبت می کنم اما اصل 67 که شاهزاده نصرت الدوله خیلی حرارت می کنند تفسیر اصل 67 است که می گوید مجلس هر جا نقص در قوانین دید از وزیر مسؤول توضیح می خواهد وزیر مجبور است جواب بدهد اینست که باید استیضاح کرد آن وقت اگر پس از استیضاح و اظهار عدم اعتماد وزير وقت بموجب این ماده 67 منعزل است.(خنده حضار) با خندهٔ شما کار درست نمی شود و نمی شود برای خاطر 4 تا ناراضی و به 4 امضاء دولت برود و باین ترتیبات نمی شود دولت را انداخت و دولت دیگری آورد.»

آقای گروسی عقیده داشتند که مادۀ 67 راجع به اعتماد و عدم اعتماد است و مربوط بقضیه استیضاح نیست ماده 67 برای اینست که می گوید وقتی یک دولتی طرف اعتماد اکثریت نشد منعزل است خطا و لغزش هایی که از یک وزیر سر می زند مربوط به این مسأله نیست و علیحده است و در آن موقع است که باید استیضاح نمود و اظهار عدم اعتماد کرد و این که می گویند سابقه نبوده است این اجرای قانون اساسی است تاکنون موقعی برای اجرا پیدا نکرده است و هر وقت قانون اساسی مجرا شود باید روی چشم گذاشت و برای همین است که در موقع پروگرام رأی اعتماد به دولت می گیرند در آن وقت که دولت هنوز تقصیری نکرده است که رأی

ص: 269

اعتماد بگیرند و من تقاضا می کنم که آن لایحه عدم اعتماد قرائت شود و وقتی معلوم شد که اکثریت است دولت رسماً منعزل است. از طرف نایب رئيس تنفس داده شد جمعی اظهار کردند که ظهر گذشته است و از جای خود قیام کرده مجلس بدون تعیین موقع جلسه و دستور ختم گردید.

خلاصه مذاکرات در جلسه پنجشنبه 10 جوزا 1302

مجلس دو ساعت و نیم بعد از ظهر بریاست مؤتمن الملك تشكيل گردید رئیس مجلس اظهار داشت دیروز که این جا نسبت به هیئت دولت مذاکراتی شده بود بقیه مذاکرات را به جلسه امروز موکول کرده بودند بنده گمان می کنم این مذاکرات چون راجع بمسائل قانونی است اول در هیئت رئیسه بعمل آمده و اگر در آن جا حل نشد ممکن است آقایان هر جا میل دارند صحبت کنند (صحیح است) بالفعل هم گمان می کنم داخل در دستور سابق شویم مناسب تر باشد (صحیح است).»

بنابراین داخل در دستور شدند و مخالفین دولت که خیال حمله به دولت را داشتند با این کیفیت موفق نگردیدند و دستور که عبارت از لایحهٔ نفت بود مطرح شده پس از مذاکره در اطراف آن تنفس داده شد در موقع تنفس هیئت رئیسه تشکیل و پس از آن جلسات فراکسیون ها و بعد از آن جلسه خصوصی تشکیل و تا یک ساعت بعدازظهر ادامه داشت مذاکرات جلسه خصوصی راجع به دولت بود و مخالفین علیه آن اظهاراتی کردند ولی جلسه علنی دیگر تشکیل نگردید.

خلاصه مذاکرات در جلسه شنبه 13 برج جوزا 1302

مجلس دو ساعت بظهر در تحت ریاست مدرس (نایب رئیس) تشکیل شده داور اجازه خواسته پشت تریبون رفت.

ص: 270

نطق داور

«در جلسه نهم جوزا يك نفر از آقایان نمایندگان از طرف اکثریت فعلی اظهار کرد که دولت اکثریت ندارد و بموجب اصل 67 قانون اساسی منعزل است (در این موقع نمایندگان موافق بغیر از دو سه نفر عموماً از مجلس خارج شدند) و این خارج شدن از مجلس دلیل نداشتن اکثریت است و می خواهند با اقلیتی که دارند يك اکثریتی را خفه و در تحت اراده خود بگیرند و بواسطه نداشتن اکثریت می خواهند اصول قانون اساسی را خراب و از بین ببرند (از طرف نمایندگان مخالف دولت دولت اکثریت ندارد منعزل است باید برود) (از طرف موافقین دولت شما می خواهید اصول قانون اساسی را پایمال و خراب کنید).

داور - بنده عرایض خودم را عرض می کنم اصل 67 قانون اساسی اصلی است صریح و با عبارت کافی می نویسد در صورتی که مجلس عدم اعتماد خود را اظهار بدارد آن دولت منعزل است (صحیح است) (بعضی از نمایندگان) آقایان رفته بروند عده برای مذاکره کافی است.

داور - بموجب اصول حقوقی همین قدر که قید نشده که این اظهار عدم اعتماد از کدام راه باشد کافی است و اظهار عدم اعتماد بهر طریقی که بشود کافی است آقایان موافقین اگر دلایلی داشتند می نشستند دلایل خود را می گفتند جواب می شنیدند افکار عامه هم قضاوت می کرد آقایان البته تصدیق می کنند که هر وقت و هر حال در هر صورت بایستی یك قواعدی را قبول کرد اصل اساسی اصل محکمی که اگر لطمه به او برسد اساس مشروطیت متزلزل خواهد شد این است که حکومت با اکثریت است با این که در جلسه قبل اظهار شده است و می دانند که اکثریت مجلس مخالف دولت است و با این که اکثریت در بدو امر تظاهر کرد یعنی بواسطه امضاء کردن

ص: 271

لایحه عدم اعتماد خود را به دولت اظهار نمود باز با وجود این سابقه آقایان از مجلس خارج می شوند این مسأله که می گویند ما می خواهیم قانون اساسی پایمال نشود این سفسطه و عوام فریبی است. آقایان اگر راست می گفتند می نشستند و می گفتند بحکومت که خوبست شما از مجلس تقاضای رأی اعتماد بکنید یا دولت خودش بعد از این که می دید اکثریت ندارد تقاضای رأی اعتماد می کرد ما این پیشنهاد را کردیم و آقایان حاضر نشدند. بعد از این که این اصل در مجلس اظهار شده است لازم است که اکثریت بواسطه مقامات بالاتری این کار را انجام دهد.»(از طرف نمایندگان صحیح است).

این موقع چون عده برای مذاکره کافی نبود مجلس ختم و دیگر تشکیل نشد.

تصمیم مخالفین دولت

روز 16 جوزا 1302 (20 شوال 1341 قمری) نمایندگان عموماً در مجلس حاضر شده و فراکسیون مخالفین دولت تشکیل و پس از مذاکرات مفصل تصمیم گرفته شد که به رئیس مجلس پیغام دهند که ما مادۀ 67 قانون اساسی را بهیچ وجه قابل تفسیر نمی دانیم و این ماده را کاملا صریح دانسته و حاضر هستیم در موضوع ماده مزبور ولو پنج جلسه هم باشد گفتگو و اثبات نمائیم و اگر اقلیت به این مسأله حاضر نیست از وکالت استعفا داده و مسؤولیت را بعهده اعلیحضرت همایونی واگذار می کنیم این تصمیم باطلاع رئيس مجلس رسانده شد و رئیس مجلس هم بموافقین دولت اطلاع دادند که حاضر شوند عصر همین روز موافقین و مخالفین دولت حاضر شده جلسه هیئت رئیسه تشکیل و در این مورد مذاکراتی بعمل آمد.

زلزله شدید در اطراف تربت

روز هشتم و نهم برج جوزا 1302 زلزله شدیدی در چند

ص: 272

نوبت در اطراف تربت وقوع یافت و عده زیادی از اهالی را بخاك ناتوانی نشانده از زندگانی محروم ساخت و عده زیادی از مردم آن سامان را بی خانمان کرد از طرف دولت دستورات مؤكد و مقتضى برای معالجه زخم داران و تهیه محل سکونت خانواده های متواری و متفرق در بیابان ها داده شد و تلگرافی به مشهد و سایر نقاط نزديك تربت دستور داده شد که عده ای از مأمورین بهداری و استاندار و غيره بمحل حادثه اعزام شوند.

تلگراف رمز

نیز تلگراف ذیل از طرف وزارت امور خارجه بطور رمز بعموم سفارت خانه ها و قنسولگری ها و ژنرال قنسولگری ها صادر و مخابره شد:«در اوایل برج جوزا زلزله سختی در اطراف تربت وقوع به شهر هم سرایت کرده اغلب خانه ها، بازار، کاروانسرا ها منهدم بقيه غیر قابل سکونت، چهار قریه بکلی با خاک یکسان شده بیست و سه قريه غير قابل سکونت است اهالی و رعایا مجبور باقامت در صحرا و قریب سه هزار نفر عده تلفات عده مجروحین نیز زیاد .است هنوز زلزله دوام دارد خسارت وارده بالغ بر چند کرور میزان تحقیقی هنوز معلوم نیست فوراً دفتر اعانه باز و بوسایل مقتضیه و با جدیت اعانه جمع آوری نمایید.»

13.سقوط کابينه مستوفی الممالك

مبارزه مدرس با مستوفی

سقوط کابینه مستوفی و مخالفت شدید مدرس و رفقای او با مرد پاکدامن وجیه و محبوبی چون مستوفی که بالاخره منجر به استعفای او شد در آن ایام که جریان داشت مورد نظر های مختلف واقع شد و آن ها که سری پرشور و دلی دوستدار وطن داشتند آن روز ها نمی توانستند قضایایی را که رخ می داد آن طور که بود دریابند

ص: 273

و در ورای ظواهر مبهم و نیم روشنش بحقیقت و علل حادثه برسند.مبارزه دو مرد پاکدامن دو عنصر محبوب و مورد وثوق ملت یعنی مدرس و مستوفی البته از بعضی جهات بسیار عجیب و بر خلاف انتظار بود هیچ کس در پاکدامنی مستوفی و تقوای سیاسی مدرس نمی توانست تردید داشته باشد مستوفی مردی وجیه و متقی بود که قاعدتاً بایستی از طرف مردان وجیه و با تقوی پشتیبانی شود. نگاه های ملت و افکار او متوجه این اصل بود که نه مدرس در پی سود شخصی است نه مستوفی طالب استفاده نامشروع و این دو پهلوان میدان سیاست که از لحاظ وجاهت ملی و تقوی و بیغرضی دارای جهت اشتراکند و هر دو به اوج شهرت و محبوبیت رسیده اند و دیگر محتاج گربه رقصانی و عوام فریبی نیستند بایستی دست همکاری به یکدیگر داده کشتی طوفان زده ایران را از گرداب هایی که هر روز و هر لحظه راه دهان می گشاید نجات دهند ولی انتظار مات و افکار عمومی برآورده و عملی نشد. مدرس دشمن کینه جو و سرسخت مستوفی از کار درآمد و همه قوای خود را برای زمین زدن مستوفی متمرکز ساخت.

آن روز ها مردم که از حاشیه حوادث سیاسی ناظر و مراقب بودند نمی توانستند علل حقیقی این مبارزه با منتظر را دریابند ولی اینك آن حوادث با دو قهرمانش در پردهٔ زمانه مستور شده و حوادث بعدی که معمولا مفسر حوادث قبلی است پرده از روی راز های نهفته برداشته و ما می توانیم آن حادثه مهم سیاسی را آن طور که بود تعلیل و تفسیر کنیم شاید آن روز ها که مدرس و مستوفی گرم مبارزه بودند و زانو بزانوی هم می زدند بجز چند نفری که بصیرت کامل به اوضاع سیاست داخلی و جهانی داشتند هیچ کس نمی توانست از حقیقت اوضاع آگاه گردد و منویات قلبی مدرس را که مایه و موجب آن مبارزه شد دریابد. این کار بعهده روزگار گذاشته شده بود که مانند همۀ حوادث پس از آن که خاتمه یافت

ص: 274

مورد دقت کامل واقع شود و ارتباط قضایا با یکدیگر شناخته گردد.

مدرس بر خلاف آن چه یکی از سرگذشت نویسان پنداشته است بازیچه هوس های کودکانه نبود و از مبارزه با مستوفی نظری بکسب شهرت نداشت آن روز ها مدرس نامدارترین یا اقلا نامدارترین یا اقلا در شمار چند نفر مردان مشهور و سرشناس ایران بود که عده شان از انگشت های یك دست تجاوز نمی کرد مدرس آن روز ها قهرمان سیاست محبوب ملت رهبر مجلس استاد سیاست و محور فعالیت ها و بست و بندهای مجلس بود او احتیاجی بکسب شهرت نداشت. شاید هم در اعماق دل شجاع و جسورش اندکی از عاقبت این مبارزه نگران بود و نمی دانست سرانجام بکجا منتهی خواهد شد مدرس قطعاً می دانست پنجه افکندن با مستوفی کاری بس خطرناك است مخصوصاً پس از نخستین آزمایشی که در موقع معرفی شدن کابینه مستوفی کرد با همیت و دشواری های خطرناک این مبارزه واقف شد ولی نظر مدرس بلندتر و هدفش مهمتر از آن بود که احتمال خطر یا دشواری کار بتواند او را منصرف سازد.

آن روز ها ایران می خواست شالوده حیات نوین و آبرومندانه خود را محکم کند ارتشی که سردار سپه ایجاد کرده بود سیاستمداران را بوجود يك حكومت توانا يك كانون قدرت مرکزی که نخستین و اساسی ترین شرط برای ترقی هر مملکت است امیدوار ساخته بود. همسایه شمالی سرگرم جنگ های خونین داخلی بود و برروی ویرانه های تزاریسم حکومت کارگری را استوار می ساخت سرگرمی داخلی همسایه شمالی بقدری بود که اجازه نمی داد مانند ایام عادی سابق بکار های ایران دخالت و توجه داشته باشد وانگهی آن روز ها حکومت جوان کارگری می خواست با اعمال عادلانه اش یادگار های شومی را که از حکومت تزار در خاطر ملل همسایه روسیه بود، محو سازد و خود را مظهر عدالت و آزادیخواهی معرفی کند این سیاست شوروی ها ایجاب می کرد که اگر موقتاً هم باشد از اعمال نفوذ های

ص: 275

نامشروع در ایران خودداری کند و ادعا های خویش را مقرون بعمل سازند.

ایران که قرن ها در زیر رقابت دو همسایه فشرده و فرسوده شده و دست های فولادین ستمگر تزارها مانع از استنشاق هوای آزاد برای او بود آن فرصت کوتاه را مغتنم شمرده و می خواست از وضع مساعدی که تصادفات و حوادث جهانی برای او آماده ساخته بود بحد کامل استفاده کند سیاستمداران واقعی ایران یعنی آن ها که بحقایق اوضاع جهان آشنا بودند می خواستند بی سروصدا بدون آن که توجه حریف را جلب کنند کار خود را انجام داده پایه یک ایران محکم و منظم مستقل را استوار نمایند.

دست های لرزان و مردد مستوفی برای انجام این نقشهٔ حیاتی مناسب نبود يك مرد جسور و فعال اگر در تقوی و امانت بپای مستوفی نمی رسید بعقیدهٔ مدرس و همفکران او بیش از مستوفی پاکدامن می توانست منشأ اثر شود مستوفی هم مانند مدرس به این حقایق آشنا بود و آرزو داشت از آن فرصت عزیز که ممکن بود زودگذر و کوتاه باشد به بهترین وجهی استفاده کند ولی روحیه و روش 60 سالهٔ مستوفی تغییر پذیر نبود و مستوفی که روش آرامش و مدارا و تعلل و مسامحه و کار ها را بخدا سپردن را از پدر و جدش بمیراث برده بود و با این سجایا پرورش یافته بود نمی توانست ناگهان خود را عوض کند و از این طبایع موروثی يك معجون بنام جسارت و تهور بسازد. وجاهت طلبی مستوفی بر همه تمایلات او می چربید او شخصی نبود که فرضاً مثل مدرس برای مواجهه با حملات یک دسته مردم مهیا باشد این نقص یا حسن مستوفی (هر چه بود) برای آن روز ها تناسبی نداشت و نمی توانست آمال حیاتی ملیون ایران را برآورده سازد. از طرفی مدرس و همفکران او نمی خواستند و نمی توانستند مقاصد خود را علنی سازند و حریفی را که از دخالت بکار های ایشان و مانع تراشی در رأی شان غفلت یا تغافل کرده است

ص: 276

بیدار نمایند.

اگر مدرس می توانست مقاصد خود را که همان مقاصد همهٔ سیاستمداران پاکدامن و وطن پرست بود از فراز تریبون مجلس بگوش ملت برساند قطعاً آن مبارزۀ تاریخی بصورت دیگری جریان و بصورت دیگری خاتمه می یافت. آن ها که روز استیضاح مدرس از مستوفی به مدرس حمله کردند بجای آن که به او حمله کنند هلهله تجلیل و تکریم شان بدرقه او می شد این نیز باید گفته شود که مستوفی تقصیری نداشت. اگر بتوان ایرادی متوجه او نمود قصور است نه تقصیر شاید قاصر بود ولی قطعاً و بدلایلی که در طی همین فصل بنظر خوانندگان خواهد رسید مقصر نبود مستوفی نمی توانست از اطاعت کند و مدرس هم به اقتضای طبع بلند پرواز و اعتماد مطلقی که بنظر صائب خود داشت می خواست نظریات و «اوامرش» بی چون و چرا اجرا شود این جا يك نقطه اصطكاك روحیه این دو قهرمان سیاست بود. علل و عوامل این مبارزه را که در تاریخ پارلمان ایران مقامی مهم دارد باید در این نقاط جستجو کرد:

1. روحیه و سجایای مدرس و مستوفی که طبعاً منجر بتصادم این دو مرد پاکدامن می شد.

2.اغتنام فرصتی که روزگار در اختیار ایران نهاده بود.

3. اشاره ها و تذکرات نمایندگانی که حاشیه نشین منقل مدرس بودند و او را تحریص و تحريك بمبارزه می کردند.(منظور منقل گلی برای قوری چای در اتاق مدرس می باشد).

4. تمایل قلبی مدرس به قوام السلطنه که خود را مجری سیاست کلی مدرس نشان می داد.

5. قیافه مصمم و جسور سردار سپه که گاه بگاه از خلال حوادث خودنمایی می کرد ولی جرئت آن را نداشت که بی پرده تظاهر کند ولی باطناً در سقوط کابینه اعمال نفوذ می نمود.

6. تقوی و امانت و محافظه کاری مستوفی که برای عناصر

ص: 277

نفع طلب آفت جان و مخرب خانمان بود.

شاید از این که در این فهرست نامی از «انگشت ملایکه!!» برده نشده و از نفوذ خارجی سخنی بمیان نیامده تعجب کنید ولی این حادثه مخصوصاً از این لحاظ که مدرس و مستوفی هر دو پاکدامن و متکی بخود بودند و همت بلندشان اجازه نمی داد آلت دیگران شوند و بازیچه بیگانه شدن را ذلت خود می دانستند باید تا حدی از آن قاعدۀ عمومی مستثنی گردد و عوامل داخلی را خیلی بیشتر و قوی تر از نفوذ خارجی در نظر گیریم وانگهی هدفی که رجال باريك بین ایران داشتند مآلا منظور همسایه جنوبی را تأمین می کرد و همسایه شمالی هم که نمی خواست خود را جانشین و وارث مظالم تزار معرفی کند مدرس اگر موقع معرفی شدن کابینه مستوفی درصدد مخالفت برنیامده و آن نطق جذاب و پر از نکات نمکین و پر ملال را ایراد نکرده بود و اندکی ملایم تر بود و با مرمت کابینه مستوفی می ساخت شاید فضای بهارستان بجای آن که عرصه نبرد مدرس و مستوفی باشد محل جشن مودت و صفای این دو مرد عالی مقام می شد ولی تیر از کمان خارج شده و مدرس به اقتضای سجایای ذاتی خود ناچار بود مبارزه را بهر صورت باشد بپایان رساند.

امروز آن دو قهرمان در دل خاک خفته اند و دست زمانه پرده از روی علل و راز های آن قضیهٔ مهم برداشته و ملت ایران هنگامی که از خلال این سطور بحقیقت آن جریان بنگرد قطعاً قضاوت دیگری خواهد نمود و رأی خود را مبنی بر منطق و برهان خواهد

ساخت.

استیضاح از دولت

خلاصه مذاکرات در جلسه شنبه 19 جوزای 1302

مجلس سه ربع بعد از ظهر بریاست مؤتمن الملك تشكيل شد. بدواً رئيس مجلس شرحی راجع بفاجعۀ تربت و خساراتی که وارد

ص: 278

آمده بود بیان داشت و اظهار تأسف و همدردی نمود سپس یکی از نمایندگان اظهار داشت که منهم می خواستم در موضوع فاجعه تربت عرایضی کرده و از اعلیحضرت بواسطهٔ بذل مساعدت تشکر نمایم. بعداً مدر اظهار داشت که اگرچه بعضی از آقایان رفقا عقیده داشتند که استیضاح بشود ولی شخص بنده ورقه استیضاح را تقدیم مقام ریاست نموده و تقاضا می کنم که بر طبق قوانین و نظامات جاریه رفتار شود پس از بیانات مدرس شاهزاده سلیمان میرزا (موافق کابینه) پشت تریبون رفته چنین اظهار داشت:

البته باید سوابق را محترم شمرد ولی قسمت راجع به اصل 67 قانون اساسی واضح نیست و مردد است و در ادوار سابق هم راه حلی پیدا نشده ولی از برای مخالفین تا اندازه ای راه استیضاح باز است و برای این که عامه از تقصیر دولت مسبوق شوند استیضاح بهترین طریقه است که يك عده امروز نگویند موافقم فردا بگویند مخالفم و موکلین هم بدانند که علت موافقت و مخالفت چه بوده است هرگاه اصل قانون اساسی تفسیر شد مادامی که قانونیت دارد باید اطاعت کرد اگر سوابق و عملیات دولت را بدانند استیضاح کنند و بگویند دلایل ما اینست بعد ورقه سفید و کبود هم قاطع است.

سپس ورقه استیضاح بشرح ذیل قرائت گردید.

بسم الله الرحمن الرحيم

مقام ریاست مجلس شورای ملی شیدالله ارکانه

«این جانب نسبت به رویه دولت در سیاست خارجی استیضاح دارم.

فى شهر 21 شوال 1341 مدرس

پس از قرائت استیضاح نامه فیروز میرزای نصرت الدوله پشت تریبون رفته اظهار داشت:

ص: 279

برای رفع سوء تفاهم باید توضیح داده شود که جمعی از آقایان وکلا به اصل 67 قانون اساسی معتقد و عقیده دارند که حفظ حراست قانون اساسی یکی از اولین وظایف آن هاست از این راه این جماعت احتراز داشتند كه يك خدشه بیکی از اصول حکومت ملی وارد شود.اگر دريك مسأله مهمی اختلاف نظری پیش آمد حکمیت آن با مجلس و البته حاكم اكثریت مجلس است.اگر ما ها ایستادگی داشتیم و می خواستیم بغیر از اصل 67 قانون اساسی بچیز دیگر متشبث نشویم می خواستیم بگوییم که یک وسیله دیگری هم برای عزل دولت ها بغیر استیضاح هست و این مسأله را ما می دانستیم که اگر این مسئله رسمیت پیدا کرد يك خدشه به آن اصل وارد می شود و به این دلیل حکومت در این مسأله را به مجلس واگذار کردیم چون می خواستیم در مملکت بیش از این امور مهمه در حال تعویق و بلاتکلیفی نماند و می خواستیم مسائل عمده مانند نفت و غیره از مجلس بگذرد اقدام به استیضاح نمودیم تعبیر لفظ آقای مدرس لفظ آقای مدرس هم که فرمودند ما ملزم به استیضاح شدیم اینست که این الزام و اجبار اخلاقی است و به این ملاحظه حاضر شدیم ورقه استیضاح را بدهیم و از این راه داخل شویم والا هیچ اجبار و الزامی در بین نبود و در هر صورت در اصل 67 قانون اساسی مردد نیستیم و بر ما ثابت است و اصل مذکور هم بقوه خود باقی و برقرار است.

رئيس مجلس اظهار کرد که باید به هیئت محترم دولت تذکر داده شود که روز استیضاح را معین کنند.

شاهزاده سلیمان میرزا اظهار داشت ما برای گذراندن قوانین هیچ مضایقه در حضور در مجلس نداریم این که به مجلس نیامدیم برای این بود که می خواستند قانون اساسی را با حالت عصبانی تفسیر نمایند و این یک لطمه به قانون اساسی بود.

نصرت الدوله اظهار داشت:

کاغذی از آقای مستوفی الممالك به رئیس محترم مجلس رسیده

ص: 280

بود که هر روز استیضاح شود روز بعد برای جواب حاضر خواهند بود و این کار با رضایت خاطر طرفین شده است و من و من تقاضا دارم که آن مکتوب قرائت شود رئیس مجلس در جواب اظهار کرد که رقعهٔ بالفعل حاضر نیست و خوبست بر طبق مواد نظام نامه عمل شود.

مدرس پیشنهاد کرد که روز یکشنبه 20 جوزا سه بغروب مانده دولت حاضر شود سلیمان میرزا عقیده داشت که این پیشنهاد بر خلاف نظام نامۀ دولت است و چنان چه آقای رئیس فرمودند باید مدارج قانونی طی کرده شود و من تقاضا می کنم که مطابق نظام نامه رفتار شود.

نصرت الدوله اظهار نمود که تراضی طرفین حاکمیت بر سایر مطالب دارد و با این که می خواهیم حقوق ثابت خود را حفظ کنیم استیضاح کرده و آقای مستوفی الممالك مراسله نوشته اند که هر روز استیضاح شود روز بعد برای جواب حاضر خواهند شد رئیس مجلس اظهار داشت که امروز استیضاح قرائت شد و قرار داده می شود که فردا عصری هم دولت حاضر شود برای قرار روز استیضاح.

جلسه فردا سه بغروب مانده و بدولت هم اطلاع داده می شود حاضر شوند.بنابراین جلسه یک ساعت و یک ربع بعد از ظهر خاتمه یافت.

دعوت به دربار سلطنتی و نطق احمد شاه

بر حسب دعوتی که حسب الامر احمد شاه از طریق وزارت دربار از کلیه علما و شاهزادگان و هیئت دولت و اعیان و اشراف و رجال و تجار بعمل آمده بود عصر روز یکشنبه 20 جوزا 1302 قريب یکصد و پنجاه نفر از مدعوین در کاخ گلستان جلو عمارت کاخ ابیض حاضر شده پس از پذیرایی از آن ها احمد شاه از قصر فرح آباد به شهر آمده در مجلس مزبور حضور بهم رسانید و پس از رسمیت یافتن مجلس شرح ذیل از طرف شاه قرائت گردید:

ص: 281

«قضیه هایلۀ تربت و تصویر حال بلادیدگان این مصیبت خاطر مارا بی نهایت ملول و متأثر داشته تصمیم فرموده ایم بحال رقت انگیز بازماندگان و مجروحین این بلیه توجهی فرموده تهیه موجبات تسهیل معیشت و تعمیر مسکن و محل زندگانی آن ها را فراهم نمائیم. لهذا این مجلس را بریاست عالیه خودمان تشکیل و مقرر می فرماییم حاضرین مجلس که مراتب نوع پرستی آن ها را کاملا می دانیم با این عقیده و نیت ما موافقت کرده در بذل اعانه و مساعدت با آن بلادیدگان هر كس بقدر مقدور كمك و همراهی نماید و همچنین مقرر فرمودیم که دولت تصمیم ملوکانه را به ایالات و ولایات اعلام و تأثرات خاطر ما را مخصوصاً بسکنه بی خانمان آن جا ابلاغ نماید.»

پس از خاتمه بیانات شاه حضار تشکر و امتنان از نیات احمد شاه کرده دفاتر مخصوصی که برای ثبت اسامی داوطلبان تهیه شده بود باز و هر يك از حضار اسم و مبلغ اعانه را در دفتر مخصوص ثبت نموده نزديك غروب مجلس خاتمه یافت. همچنین تلگراف هائی بکلیهٔ ایالات و ولایات از طرف شاه مخابره شد که هر يك از حکام محل مأموریت خویش شروع بجمع آوری اعانه نموده با تمام قوا آن چه ممکن است در این راه سعی نمایند و مبلغ اعانه را ارسال دارند.

تعیین روز استیضاح

خلاصه مذاکرات در جلسه یکشنبه 20 جوزا 1302

مجلس یکساعت بغروب در تحت ریاست مؤتمن الملك تشكيل شد پس از طرح چند لایحه تنفس داده شد سپس مجدداً مجلس تشکیل یافت رئیس مجلس اظهار داشت که راجع به روز استیضاح و تعیین وقت کسی اجازه نخواسته است.

ذكاء الملك فروغى (وزیر خارجه) اظهار داشت که دولت در باب استیضاح هیچ نظری ندارد و این مسأله را کاملا بنظر مجلس

ص: 282

واگذار می نماید که هر وقت می خواهند تعیین کنند ولی صورت استیضاحی که برای دولت فرستاده شده بود فقط راجع به رویه دولت نسبت بسیاست خارجی بود و موادی معین نشده بود که دولت مطلع باشد و من تقاضا می کنم که یک موادی را معین نموده و دولت را مطلع نمایند.

سپس مدرس اظهار داشت که:اگر آقای رئيس الوزراء تشریف داشتند من امشب را هم حرفی نداشتم اما در مسأله ای فرمودند من عمده نظرم در آن چیز هایی است که نمی شود رویه انتزاع از دو چیز می شود كه يك دفعه از وجودیات یک دفعه از عدمیات، بنده عمده نظرم در عدمیات است و در روی کلیات است و شاید اصلا محتاج بذكر بعضی جزییات نشوم و در ضمن مذاکرات اگر لازم به جلسه دیگری شد من حرفی ندارم و بنابراین پیشنهاد می کنم که فردا چهار بظهر دولت حاضر شود.

سلیمان میرزا اظهار کرد که: چون دفاع دگان باید بدانند که از چه چیز دفاع کنند و چه موضوعی است لازمست موضوع را بدانند و نظام نامه داخلی هم معین کرده است که موضوع استیضاح بایستی معین شود ولی عدم را نمی شود فهمید که چیست و این خیلی کش دار است و عدم هم لا تعد ولا تحصى است بنابراین اگر يك موضوعی را معین کنند بهتر است و بنابراین من هم تقاضا دارم که اگر بطور کلی هم شده است یک موضوعی را معین کنند بهتر است.

شاهزاده نصرت الدوله پشت تریبون رفته اظهار داشت که: بنده می ترسم که یواش یواش ما بر خلاف آن چه می گوئیم یک سابقه های عجیب و غریبی بگذاریم نظام نامه صریحاً گفته است که موضوع استیضاح باید معین شود آن چه هم در ورقه نوشته شده است این است که من نسبت برویۀ دولت در سیاست خارجی استیضاح دارم رويه يك دولت در سیاست خارجی خودش یک موضوعی است و هیچ نوع تصریحی لازم ندارد و آقایانی که می خواهند دفاع کنند اگر يك

ص: 283

چیز هایی کلی بود دفاع می کنند و اگر چیز هائی بود که لازم به مراجعه بود البته اجازه برای مطالعه می گیرند یک دفعه برای مادهٔ يك سابقه گذاشتیم بس است آقای رئیس خودشان مجری و حافظ نظام نامه هستند و البته بموجب آن عمل خواهند نمود.

ذكاء الملك (فروغی) مجدداً اظهار داشت که: دولت هیچ حرفی ندارد و اگر هم مواد معین نشود باز حاضر برای جواب خواهد بود ولی تصور می کنم اگر تصریح شود در جواب بهتر خواهد بود.

حایری زاده عقیده داشت که: مسئولیت را وقتی دولتی قبول کرد در مسائل وجودی و عدمی هر دو استیضاح دارد.

ذكاء الملك (فروغى) مجدداً اظهار داشت که من امشب برای جواب نیامده ام آمدم عرض کنم که مجلس هر وقتی را معین می کند دولت حاضر است برای جواب.

مدرس اظهار کرد که: من فردا سه ساعت بظهر را پیشنهاد می کنم و در اصل سیاست و رویه دولت اظهاراتی خواهم کرد و ابداً داخل در جزئیات نخواهم شد.

در این موقع بعضی از نمایندگان اظهار داشتند مذاکرات کافی است.

شاهزاده سلیمان میرزا توضیح داد که بنده عرض نکردم عدمیات قابل استیضاح نیست بلکه گفتم عدمیات به حساب در نمی آید و از آقای رئيس سؤال می کنم که در عبارت استیضاح کلمۀ «رویه» هست؟ رئيس جواب داد بلی هست.

سپس رئیس مجلس اظهار داشت که باید به پیشنهاد آقای مدرس رأى بگيريم.

شاهزاده سلیمان میرزا عقیده داشت که قدری بیشتر فرجه داده شود و فردا خیلی زود است. بالاخره بفردای آن روز (21 جوزای 1302) سه ساعت بظهر اخذ رأی شده با اکثریت 42 رأی تصویب گردید.

ص: 284

جلسه استیضاح و استعفای کابینه

نقل از صورت مذاکرات مشروح مجلس جلسۀ دوشنبه 21 جوزای 1302 خورشیدی

مجلس یک ساعت بظهر مانده در تحت ریاست مؤتمن الملك تشكيل شد رئيس مجلس اظهار داشت که بالفعل دستور امروز استیضاح است آقای مدرس بفرمائید.

نطق مدرس

«مدرس - محض استحضار خاطر آقایان و تذکار ماسبق این که بنده در استیضاح در وقت پروگرام دولت اشاره کردم به امروز یکی از مواد پروگرام دولت حفظ روابط حسنه با دول متحابه بود. در آن جا اگر آقایان بخاطر داشته باشند يك اموری را اشاره کردم بر حسب سوابقی که نسبت بحال حضرت آقا (منظور مستوفی الممالك می باشد) داشتم منتها مسئله این بود که در موقع آن خودمان را به ممتنع معرفی کردیم و عرض کردم که منتظر عملیات ایشان در آتیه هستیم که بحال امتناع باقی خواهیم ماند تا بحال انکار یا بحال اثبات يك مدتی گذشت قریب سه ماه گذشت دیدیم وضعیات طوری است وضعیات قسمی است که قابل تحمل نیست نه از تقصیر آقا بلکه همان وضعیات تصوری که سابقه بحال آقا داشتیم نه از وضعیات جزئیه - بلکه از همان وضعیات کلیه جزئیات مسائل را من هیچ وقت نظر ندارم و نظرم تمام امورات کلی است والا امورات جزئیه خیلی بود که من حالا هیچ مذاکره نمی کنم و بالاخره سه ماه از عمر کابینه گذشت و دیدیم وضعیات قسمی است که قابل تحمل نیست. بنابراین ما نمایندگان در صدد تشکیل اکثریت بر آمدیم. البته می دانید وضعیت اکثریت و اقلیت این دوره يك نحوه خاص است که مثل بعضی مطالب دیگر در دوره های سابقه، سابقه نداشته است. هي اکثریت تشکیل دادیم هی ما آقایان اقلیت کردند، هی ما اکثریت درست

ص: 285

کردیم، هی آقایان اقلیت کردند بتریاق ،بتریاق بهر چی بالاخره موفق شدند تا در این اواخر باز بكمك خودمان و رفقا اکثریتی تشکیل دادیم و خواستار شدیم که بمقتضای اصلی از اصول قانون اساسی دولت برود - آقایان قبول نفرمودند در این مسئله چند روز مذاکرات جریان داشت در خارج و در خدمت آقای رئیس مذاکره شد با خود آقایان مذاکره شد میل ما این بود که بمقتضای آن اصل آقا استعفاء دهند و خیلی شایق بودیم که قبول کنند حتی این که گفتند شاید خود نمایندگان شخص دیگری را منظور نظر داشته باشند که بعد از رفتن آقا طرف رضایت همه باشند آن را هم قبول نکردند تا بالاخره استیضاح را پیشنهاد و رفتن دولت حاضره را به استیضاح منحصر کردند من شخصاً مهما امکن میل نداشتم به استیضاح چرا؟ بجهت این که استیضاحاتی که در مجلس شده است آقایان همه اطلاع دارند که وضعیات استیضاح در مجلس منحصر بيك امور خیلی به عقيده من كوچك کوچکی بوده است مانند آرد و غیره و من عقیده نداشتم که یک دولتی را بيك امور کوچکی از بین برد، آن چه بنده همیشه منظور نظر داشتم نسبت به آقا این بود که ایشان را از جهت سیاست خارجی پاک دانسته و می دانم مال آقا قصور است نه تقصیر استیضاح منهم در رویه ایست نسبت به شخص آقا که قصور دارند در حفظ مناسبات حسنه که در اول پروگرام خودشان به آن اشاره کرده بودند من عقیده ام تفاوت نکرده است. از سابق بر این کابینه تا لاحق براین کابینه ده نفر رئيس الوزراء سر کار آمده اند و بیش از 50 وزیر من دیده ام در این پایتخت و بقدر استعداد خودم اطلاعاتی از احوال آقایان تحصیل کرده ام و باز عرض می کنم که آن چه استیضاح کرده ام و می کنم نسبت به آقای مستوفی المالک قصور است نه تقصیر و حالا عرض می کنم:

در قرون اخیره وضعیات دنیا در اثر کهنه شدن و عقب افتادن و یا غرور بعضی دول جامعه های دیگری بخیال ترقی خود افتادند

ص: 286

یا از هوشیاری یا از احتیاج و یا از تجدد بخیال ترقی خود افتادند و بالخصوص در اروپا در قرون اخیره در صد و پنجاه سال قبل دولت هایی وجود پیدا کرد که در صدد برآمدند دولت های کوچك دنیا را بخورند وضعيات دنیا همیشه این مقتضیات را داشته يك قسمت بزرگش مقارن با ما و در زمان اجداد و پدران ما واقع شدند البته معلوم است يك دول مختلف هستند دولی هستند ،اعقل دولی هستند ،عاقل دول اغنی دارد غنی دارد بعضی از دول برویه عقل در مقام بلع دولت های كوچك برآمده و در صدد برآمدند دولت ها را كوچك نمایند و قوی شده سایرین را بلع نمایند بعضی که عاقل بودند لقمه های درشت درشت برداشته کم کم قوی شدند و يك دولی ضعیف شدند. وضعیت دنیا موقعیت جغرافیایی ایران ما را مبتلا کرد بيك دو دولت بزرگ همسایه آن وقت بعضی از سلاطین شما ملتفت شدند مثل شاید مرحوم ناصرالدین شاه ملتفت شد که ما همجوار شده ایم با دو دولت بزرگ دنيا.البته مقتضیات ،ما مقتضای وضعیت سیاسی ما مقتضای دیانت ما با این دول عبارت از سلم و صلح است دیانت ما در این زمان اقتضای تعرض و حمله ندارد مگر متعرض ما بشوند، وضعیات اقتصادی و جغرافیایی ما اقتضا دارد که سلم باشیم مگر این که متعرض ما بشوند وقتی که متعرض ما شدند البته هر ضعیفی باید بقدر میسور در حدود دیانت و نیات خود در رفع ضرر برآید.

همیشه دولت های ما در طرز سابق و حالیه مراقب بودند که این دو دولت قوی بزرگ اعقل و عاقل را بنحو مسالمت و همین قسم که روابط حسنه محفوظ بوده محفوظ بدارند و با آن ها مشی کردند و بهمین قسم هم سال ها عمر ها گذراندند بعضی اوقات دوستی کمتر بعضی اوقات زیادتر بعضی اوقات مسامح در جزئیات بعضی اوقات غیر مسامح در امور کلیه عمر هایی به این ترتیب گذراندند تا زمان ما یعنی انقلاب ایران رسید یعنی ملت بیدار شد. طرز حکومت از حکومت يك نفری و فردی بحکومت ملی و تمام ملت مبدل و مسمی

ص: 287

به اسم دولت مشروطه شد البته این دولت ها بقدر قوه خود در این مسئله هوشیار بودند که هم مراقب بیابان خشك و هم مراقب دریای تر بودند یعنی مراقب دو همسایه خودمان که دو دولت بزرگ قوی بودند شدند البته معلوم است بعد از این که دنیا تولید چنین دولی را کرد بالطبیعه آن دول بزرگ هم با یکدیگر نظریاتی داشتند خصوصاً در وقتی که لقمه ها کم شد و این مسئله تولید رقابت می کرد این مسئله و این حالت در تمام دنیا و همچنین در ایران بود تا جنگ عمومی، جنگ عمومی که میان دول بزرگ برپا شد، یعنی بعضی از آن ها از آن حالت عظمت تنزل کردند بر عظمت بعضی از آن ها افزوده شد ما ماندیم و همسایه یک طرفی تنها در رژیم سابق و در طرز لاحق میانه این دو دوست زندگی کردیم یعنی اگر حایلی میانه ما و بحرین اتفاق می افتاد و از باب عدم وسیله و نبودن کشتی اسم گذاشتیم اگر مانعی مابین ما و بعضی از بلوکات اتفاق می افتاد از سمت شمال به قصور مأمورین حمل می کردیم لکن بعد از این که یک نفر از همسایه ها درنتیجه جنگ عمومی اطهر شد و دیگری طاهر آن اقوی شد و دیگری قوی ما ماندیم و یک همسایه دوست یا این دوست نما یا مادر یا دایه مهربان تر از مادر گرفتاری داخله و فقر و فلاکت داخله و یک طرفی بودن همسایه ما را کشید بقرارداد یعنی انحصار ایران بیکنفر دولت همسایه البته معلوم است رقیب بعد از آن که طرف نداشته باشد بهر شکل صلاح خود را ببیند رفتار می کند و آن ها مقصر نیستند البته هر کس در مقام صلاح خود باری بتوفیق خداوند و بیداری ملت ایران از چنگ قرارداد خلاصی پیدا شد.حتى آن ها بوسائل مختلفه که متوسل شدند مثل کابینه آقا سید ضياءالدین که اسمش را می گذارند سیاه یا سفید یا همه رنگ باز هم نشد تا این که مجلس تشکیل گردید قبل از تشکیل مجلس بعضی نمایندگان اساس سیاست را بر این گذاردند که آن آثاری که از همسایه جنوبی مانده است موفق شوند که آن آثار را محو نمایند در

ص: 288

تحت این مرام این مجلس تشکیل و موافق این سیاست خواه و نخواه دولتی تشکیل شد یعنی به آن دولت گفته شد که اگر می توانی این کار را بکنی بسم الله و اگر نمی توانی شما را بخیر ما را بسلامت مشهد جای خوبی است بالاخره با مساعدت مجلس و آقایان نمایندگان و خود آقای مستوفی الممالك هم که یکی از نمایندگان بودند تشریف داشتند موفقیت پیدا شد که آن آثار و خرده ریز های قرارداد که باقی مانده بود از قبیل پلیس جنوب قشون جنوب و مستشار و غیره بحمدالله تعالی رفت و قطع شد (صحیح است). همهٔ آقایان تشریف داشتند اگر چه بعضی از رفقا چند روز قبل می گفتند که این دوره کاری نشده ولى البته ما بقدر قوه و قدرت خود کار کردیم پس بعد از آن که سال ها فترت طول کشید بعد از آن که اشکال هایی از یک همسایه بی رقیب فراهم شده بود بيك دولت ضعیف فقیر بدون این که خلاف روابط حسنه بجا بیاورد یعنی همان نحو روابط حسن بود با دولت انگلیس همان نحو باقی است و باقی خواهد .بود معذلك صلاح مملکت ما در این بود که اثری از آثار يك همسایه در این جا نباشد (صحیح است).موفق هم شدیم بدون این که هیچ زحمتی به هیچ کس و هیچ جا وارد شود موفق شده ایم آثار قرارداد را بحمدالله تعالی محو کنیم پس از آن ماها با يك فراغت بالي بكمك آقایان و رفقا و عموم نمایندگان مشغول شدیم به يك لوایح قانونی مثل قانون استخدام قانون ممیزی و از جمله قانون نفت این قانون نفت یا خوشبختانه یا بدبختانه در وقتی در مجلس گذشت که بنده ناخوش بودم همین قدر آقای حاج شیخ اسدالله آمدند منزل و گفتند كه يك چنين قانونی آمد و ما در چند دقیقه گذراندیم. بنده عرض کردم که خوب بود در چند ساعت می گذرانیدید و قدری بیشتر مطالعه و فکر می کردید بعد که بیدار شدیم هوشیار شدیم سوءظن پیدا پیدا کردم خیال کردم كه يك انگشت کوچکی از همان کسی که میل ندارم در کار های ما دخالت داشته باشد در این کار داخل است

ص: 289

لذا انحصار استاندارد را تبدیل کردیم عمومیت دادیم برای این که فکر (یعنی شاید یکی از همسایه ها در این کار ها ربط داشته باشند نباشد) و معامله را از دنیای کهنه انداختیم بدنیای نو مستخدمی را هم که از دنیای کهنه می آوریم قرار گذاشتیم از دنیای نو بیاوریم و بفراغت بال موفقیت پیدا کردیم با این که عرض می کنم و یقین دارم تمام ملت ایران و عموم نمایندگان در این عقیده موافق هستند زیرا سرمنشأش یکی است منشأ سیاست ما دیانت است (صحیح است)، ما با تمام دنیا دوستیم مادامی که متعرض ما نشده اند، هر کس متعرض ما بشود متعرض او خواهیم شد.

همین مذاکره را با مرحوم صدر اعظم شهید عثمانی کردم. گفتم اگر کسی بدون اجازهٔ ما وارد سرحد ایران شود و قدرت داشته باشیم او را تیر می زنیم خواه کلاهی باشد خواه عمامه ای باشد خواه شاپو بسر داشته باشد بعد که گلوله خورد و زمین خورد دست می کنیم، ببینیم ختنه کرده است یا نه؟(خنده حضار). اگر ختنه کرده بود بر او نماز می خوانیم و اگر ختنه نکرده او را دفن می کنیم ديانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما ما با همه دوستیم و همین طور هم دستور داده شده است.

این وضعیات با این حال گذشته تا کابینه مستوفی الممالك آمد من با اخلاصی که داشتم به آقا و با رفقای خودمان که هم عقیده و هم سیاست بودیم و هستیم و نزاع ما در صغری است نه در کبری هیچ گونه نزاعی در کبری ،نداریم ما فیل نداریم پشه هم نداریم تمام ما دارای یک سیاست هستیم بحمدالله تعالی با آن سابقه ای که داشتیم به آقای مستوفی الممالک و می دانستم که آقای مستوفی استعدادشان استعداد منع نیست. البته استعداد ها مختلف است؛ بعضی استعداد منع است بعضی استعداد سکوت این دو نمرهٔ استعداد است. در مهاجرت و در اوان جنگ عمومی، مهاجرت هم در کابینه آقا واقع شد و منهم یکی از مهاجرین بودم اما آن مهاجرت هم صلاح مملکت نبوده

ص: 290

معذلك مقصر هم آقا نبود تا حال ایشان را مقصر نمی دانم اینها قصور است ولی من عقیده دارم که در این زمانه نسبت به سیاست خارجه قصور مضر است نسبت به کابینه آقا که این جا تشریف دارند. - و البته همه مردم خوبی هستند - البته عملیاتی هم کرده اند که بعضی خوب و بعضی بد است این را هم معترض نمی شوم ولی این جا لا بدم معترض بشوم که بعضی روزنامه ها می نویسند شاید توقعاتی باشد بنده تقریباً 9 رئيس الوزراء دیده ام هیچ رئيس الوزراء و وزیری نیست که در این مجلس بگوید مدرس يك تقاضایی از من کرده است يك كاغذ در هیچ وزارت خانه ندارم و هیچ تقاضایی از کسی نکرده و نمی کنم باری این حرف ها را باید گذاشت و رفت سر مطلب در هر صورت بنده تمام رجال مملکت را می شناسم و عقیده دارم که هر کدام را باید برای موقع مخصوص ذخیره کرد باری بعد از آن که آقا قبول کار کردند در موقع مطرح بودن پروگرام ایشان که مذاکره کردم عرض کردم که روابط حسنه مختلف است. رژیم قدیم روس رفت - خوب هم شد رفت - يك عاقل متهوری بود در مقابل رقیب خود عقل شجاعی بود بهمین دلیل هم بود که ما همیشه در زحمت بودیم. باری آن رژیم تبدیل شد بيك وضعیاتی که هنوز اسمش را ما بلد نیستیم حالا باید بزرگ شود و اسم پیدا کند نمی دانم باید وضعیات سیاست ما همان قسم که نسبت به آن همسایه دیگر حسنه است و باید مراقب باشیم که نفع ما از بین نرود، نسبت به این همسایه هم باید مراقب باشیم که روابط حسنه و ضرر آن ها بما نرسد (صحیح است) تا انشاءالله این انقلاب مبدل بيك اساسی بشود. طبیعی است اگر در همسایگی شخص همسایه وضعيات غير متناسب داشته باشد تکلیف آن شخص است که شب و روز بیدار باشد و متوجه باشد که مبادا خدای نکرده صدمه ای از آن همسایه متوجه او بشود. اگر چه خیلی دوست داشتم که این مطلب در غیاب وزیر جنگ گفته شود ولی حالا که هستند و باید گفته شود می گویم من وضعیات

ص: 291

بعضی نواحی ایران را در این دو ماهه طوری دیدم که اگر این قوۀ نظامی ما نبود زحمات ما خیلی زیاد می شد (صحیح است). من به این لحاظ در اول مطرح شدن پروگرام این مسئله را پیش بینی و آقای مستوفی الممالك را صاحب استعداد منع ندیدم احتیاط و حوصله کردم آن روز که تشریف آوردند و من عرض و تقاضا کردم که مناسب است تقاضای رأی اعتماد بکنید تمام بجهت این سیاست بود باز بدبختانه یک وضعیاتی در بعضی نقاط ایران پیش آمد که باز متأسفانه پیش آمد آن چه که ما از او احتراز می کردیم باز رجال انگلیس نشستند گفتند مأمورین روسیه باید از ایران بروند. هر چه ما گفتیم آقایان ما خودمان صاحب خانه هستیم بچه مناسبت شما می نشینید و می گوئید مأمورین سیاسی روس از ایران هند افغانستان بروند؟ و ایران را بچه مناسبت در ردیف هند و افغانستان می آورید؟

این ها از قصور دولت است و برای این است که قوه منع دولت کم است. طبیعی است یک جریانی پیش می آید و قوه منع هم نیست لذا منتهی به این می شود من بقدری که از دومی می ترسم از اولی نمی ترسم پلیس جنوب رفت با کمال دوستی اسب هایشان را فروختند بعضی بردند تفنگ و فشنگ شان را بعضی بردند با کمال دوستی بعضی آتش زدند با کمال دوستی باز قصور و عدم منع نیست. بعضی اقدامات که شاید اگر در جزئیات داخل شدیم بعضی صورت قطع بعضی صورت مظنه بعضی صورت شك داشته باشد اگر دولت باین اقدامات پروتست نمی کند ما بهمۀ عالم پروتست می کنیم می گوییم ما را بگذارید که صلاح و فساد خودمان را می دانیم با وجودی که هوا مساعد نیست آقایان تصور نمی کنم از عرایض من ملالت پیدا نمایند من مناسبت نمی بینم که دولت ها دوست های خصوصی پیدا کنند؛ یکی تعریف ما را بکند یکی ندامت.«من اگر خوبم اگر بد تو برو خود را باش»(صحیح است). من که با همه خوبم هیچ دوست ندارم که یک دولتی چه در این جا و چه در مرکز خود تعریف مرا بکند من

ص: 292

اگر خوبم برای خودم و اگر بد برای خودم هستم یا این که امور را بمسامحه بگذرانند.

یک سال است قرارداد تجارتی می بندیم در صورتی که ما در عین این که پلیس جنوب را منحل کردیم مستشار ها را فرستادیم عقب کار خودشان در همان حال با روس ها معاهده بستیم از تمام دولت ها زودتر روس را شناختیم معاهده بستیم که عمل کرده باشیم بوظیفهٔ سیاسی خود عين وظیفه دیانتی ما است. من دوست ندارم که یکی از این دولت ها اظهار تمایل بیکی از رجال ما بکند همه خوبند و هر کدام در موقع خود حافظ حقوق و سیاست مملکت ما هستند من از هر دولتی که بخواهد دخالت در امور ما بکند می ترسم و باید توازن عدمی را نسبت بهمه مراعات کرد نه توازن وجودی؛ یعنی شما برای خودتان ما هم برای خودمان ولکن از تمایل زیادتر باید احتیاط کرد باید عملیاتی که سبب بشود بر این که دولتی مثل دولت انگلیس بگوید يك مأمور دولت دیگری از ایران تغییر کند از یك چنین عملیاتی باید با کمال هوشیاری جلوگیری شود بنده عرضم اینست که در این مواد قصور و مسامحه می شود و چنان چه اطلاع دارم یا بایستی آقا قبل از این تقاضای رأی اعتماد کرده باشند یا این که این عیب را خود من حس کرده ام خودشان حس نکرده باشند من از اول مطلبم همین بود و بهمین واسطه هم بود که استیضاح دادم (از طرف نمایندگان - احسنت احسنت).

رئيس مجلس - آقای سلیمان میرزا.

سلیمان میرزا پشت تریبون رفته چنین اظهار داشت:

نطق دفاعية سلیمان میرزا

«آقای مدرس مثل سایر ایامی که مذاکره می فرمودند بسیار سنگین و خیلی متین و عالی و جامع الاطراف صحبت فرمودند ولی بنده فقط اجازه می خواهم که مطالبی که فرمودند تقسیم کنم تا برسم

ص: 293

باصل استيضاح. يك قسمت از این مذاکرات و مطالب را پرت مذاکرات و عملیات و اقداماتی بود که در این چند روزه بین وکلا در جریان بود. يك قسمت دیگر راجع بنظریات عمومی بود در قسمت همسایگان. قسمت سوم، قسمت استیضاح راجع به سیاست دولت بود اما همان طور که خودشان فرمودند عدمیات آن بیشتر بود بنابراین بنده اول چیزی که یادداشت کرده ام بیشتر راجع به قسمت داخلی مجلس است. امروزه مجلس به دو قسمت اصلی منقسم شده است و دستجات فرعیه که سابق بودند منحل شده و دو قسمت اصلی پیدا شده است.در مجلس که اساس اشتراکشان نظریات حزبی و سیاسی نیست (یکی دو نفر از نمایندگان - نظریات سیاسی هست) مقصود بنده از حزب حزب دست و پاداری بوده که در سیاست هم مداخله بکند نه مثل شیر بی یال و دم و اشکم باری فرمودند سوابقی که بحال آقا داشتم من داخل در این زمینه نمی شوم زیرا آقای مستوفی الممالك و سوابق ایشان کسی و چیزی نیست که محتاج بشرح و بیان باشد طرز زندگانی و احوال و سوابق ایشان را همه می دانیم آقا هم در این زمینه اشکالی نداشتند و بعد از تصدیق بصلاحیت ایشان معترف بقصوری شدند که آن قصور هم مطابق نظریه دین مبین اسلام بغیر از 14 نفر همه قابل قصور و هیچ کس معصوم ،نیست بلکه بعقیده بنده این يك تمجید فوق العاده ای بود از آقای مستوفی الممالك كه فرمودند تقصیر نکردند. البته در وقت مطرح شدن پروگرام دولت این که فرمودند که ما منتظر آتیه و عملیات آقا هستیم در موقع استیضاح ما منتظر بودیم عملیاتی که از سابق از اول پروگرام و تشکیل دولت مجرا شده و علت این شده است که امتناع را بدرجهٔ مخالفت رسانیده تعداد کنند و بشمارند زیرا اصول حکومت ملی و شوروی روی این زمینه است که مطالب بین عامه گفته شود و معلوم شود و تمام مردم از جزئی و کلی مطلع شده بتوانند محاکمه نمایند متأسفانه از آن عملیات هیچ نشمردند یا این که در ضمن عدمیات چیزی شمردند من ملتفت نشدم اگر بخواهم در تعداد

ص: 294

عدمیات وارد شوم خیلی زیاد است مخصوصاً در قسمت منفی آن هم بعد از گذشتن عمل من در قسمت فرمایشات شان فقط چیزی را که خیلی سنگین و مغایر با اصول فرمایشات شان که همه متین بود دیدم این عبارت بود که عیناً یادداشت کردم که عرض کنم و آن عبارت این بود که وضعیات قسمی است که قابل تحمل نیست».پشت سر این عبارت بنده منتظر بودم که آن چه که قابل تحمل نبوده و از قصور تجاوز کرده و تقصیر شده است اگر بطور کنایه و اشاره چیزی بیان می فرمودند که انسان ملتفت شده و جوابی بگوید. بعقیده بنده این عبارت خیلی توضیح لازم دارد و ممکنست آقایان ترجمه فرمایند که مقصود از این عبارت چه بوده و چیست؟

يك قسمت دیگر از فرمایشات شان باز نسبت به یک عده از وکلا بی التفاتی بود و مبهم و محتاج بتوضیح و آن این بود که فرمودند ما هی اکثریت درست کردیم هی آقایان اقلیت کردند این عبارت بر می گردد به آقایان و کلا و به دو قسمت می شود يك قسمت راجع است به آقای مدرس و ترتیب اکثریت ساختن آقایان یا ما ها بعد يك قسمت دیگر آن راجع است بمبارزه که مابین این دو دسته بوده است صاف و ساده بنده می گویم این نتیجه این بوده است که بالاخره یک عده از وکلا گاهی با این طرف موافقت می کردند گاهی با آن طرف البته وقتی که به آقایان موافقت می کردند آقایان اکثریت پیدا می کردند وقتی که با این طرف موافقت می کردند این طرف اکثریت پیدا می کرد.

اما عبارت آخری که ضمیمه فرمودند به «تریاق به تریاق بهرچه» این به یک عده از وکلا متوجه است و البته به بنده و جمعی دیگر اثر نمی کند یک عده که شاید هم اسامی شان را بدانند و البته در این قسمت هم باید توضیح داده شود.

یکی دیگر از مسائل اصل 67 متمم قانون اساسی است. ماها می خواستیم که یک کاری بر خلاف قانون اساسی نکرده باشیم و ما

ص: 295

قبلا به آقای رئیس عرض کردیم در اصل اساس و قوانین که از مجلس گذشته با یکدیگر اختلافی نداریم وظیفه یک نفر وکیل اینست که آزادانه عقاید خود را بگوید اگر اکثریت با او موافقت کرد عمل خواهد شد و اگر موافقت نکرد بطور یادگار باقی خواهد ماند. ماها در تمام این مذاکرات و اظهاراتی که می شد گفته ایم که ما حاضر هستیم که بنشینیم و در مجلس قوانین مهمه را بگذرانیم اما اگر بخواهیم سوابق تازه در آخر دورهٔ چهارم در مجلس یادگار بگذاریم بی ربط است و حاضر نیستیم و این اولین اصلی نیست از قانون اساسی که مورد تردید شده است.

در موضوع قانون انتخابات هم بعضی از آقایان عقیده داشتند که مدت عمر وکالت را ممکن است از دو سال تجاوز داد و به تلگرافات و آراء دوازده سال قبل متکی بوده و عقیده داشتند که بواسطهٔ رفراندوم این ماده از قانون اساسی لغو شده است و بالاخره همین طور ماند این بود که ما یادآوری می کردیم که این طور چیز ها را نمی شود به این قسم و با حالت عصبانی تفسیر کرد و اگر مقصود از این ماده اینست که دولت برود دولت به استیضاح هم می رود و بهمین طور که گفته بودیم عمل کردیم و الان عمل ثابت کرده که دولت منعزل نیست و این حرف ها که نوشته می شود بی اساس است امروز هم دیده می شود که چه دولت و چه وکلای موافق دولت هیچ نظری ندارند و هر وقت نصف بعلاوه يك وكلا اظهار اعتماد کرد دولت باقی والا خواهد رفت و در صورتی که این ترتیب را روز اول اقدام کرده بودند حالا مدت ها بود که عمل تمام شده بود این بود نظریۀ ما که سابقه ای در مجلس نماند یك جملۀ دیگری آقای مدرس یواشکی فرمودند و رد شدند که شاید بعضی از آقایان هم ملتفت نشدند.

ولی من آن جمله که جمله کوچکی بود یادداشت کرده و جواب عرض می کنم و آن مسئلۀ «آرد» بود این راجع به استیضاحی است

ص: 296

که شده و آن استیضاح هم در مسئلۀ آرد نبود صحبت مولیتور و عملیات وزیر پست بود در ضمن مذاکره هم گفته شد كه يك مقدار آرد هم این طور شده است. آقا فرمودند که وزیر جنگ راه مجلس را گم کرده من گمان نمی کنم این طور باشد زیرا ایشان با مسئولیت مشترکی که دارند تا وقتی که يك دولتی سرکار هست تا آخرین ساعت با دولت بوده و هستند و ما کاملا از اقدامات ایشان در انتظام مملکت متشکر هستیم و حقیقتاً اقداماتی که در این مدت در خصوص امر نظام نموده اند قابل تمجید و تحسین است و اقدامات اساسی دیگری هم که فرموده اند که در این جا من کاملا با آقای مدرس موافق هستم.

در مسئلۀ قصور هم البته آن چه که راجع به دولت است خودش خواهد گفت اما چون گفتگو از عدمیات بود البته هیئت دولت صحبت می کند ولی بنده هم چیزی از عدمیات یادم آمد که مثل «آرد» گفته و رد می شوم و آن کنفرانس لوزان است که گذشت و رفت.

در قسمت اساسی که من با آقا موافق هستم چیز دیگری هم نیست اینست که ایرانی ها تمام وطن خود را دوست می دارند و هیچ فیل و پشه به آن ها نمی چسبد و آقایانی که این جا هستند و در سیاست هستند بهتر بایستی عقاید خود را اظهار نمایند و البته وقتی کسی در سیاست داخل شد طبیعی است که سیاست بر دو قسم است یکی داخلی و یکی خارجی در این مملکت هم باب تهمت و افترا باز است حتی با دیانت هر کسی بازی کرده و تهمت و افترا می زنند و این هم چیز تازه ای نیست و از قدیم معمول بوده است که هر کسی طرف توجه عموم می شده است نسبتی به او می دادند که اسباب انزجار باشد و این مسئله هم از طریق دیانتی بهتر می شده است. در مملکت هم ترتیب محاکمه و ثبوتی نیست بهر کس که میل فرمودند ممکن است فردا با يك فوق العاده هر چه دل آقا خواست به او تهمت زده و بنویسند و در وسط مردم منتشر کنند و هیچ محاکمه در این اتهامات

ص: 297

و حملات بیرویه نبوده و مجازاتی هم نشده است.

اما نسبت به روابط حسنه البته روابط ما با تمام دنیا حسنه است و خواهد بود مادام که آن ها با ما خیال سوئی نداشته باشند و ما تا وقتی با آن ها دوستیم که آن ها حقوقات مملکت ما را و ما را محترم بشمارند و هر ساعتی که کمترین مداخله در کار های ما شود ما دوست نخواهیم بود و الحمدلله يک اشخاصی در مملکت هستند که هیچ وقت در مقابل هیچ قوه ای در مقابل مصالح مملکت تسلیم نمی شوند و انشاءالله روزبروز هم جلو می رویم و آن سوء تفاهم رفع می شود و ما را نمی توانند خراب یا آلت دست خود کنند.

مطالب دیگری راجع به قرارداد تجارتی فرمودند آن هائی که صحبت فرمودند بنده داخل در اصل قضیه نمی شوم و وزراء البته توضیح خواهند داد فقط و فقط چیزی که هست اینست که بنده هم معتقد هستم که اصلا در مملکت بد پیدا نمی شود و الحمدلله همه خوب هستند زیرا همه ایرانی و مملکت خود را دوست داشته و می خواهند و همان طوری که گفتند در کلیات هیچ مناقشه نیست چنان چه مکرر دیده شده است و اگر ما قدری بیشتر در مشروطیت باشیم می فهمیم که اگر من در یک عقیده با آقای مدرس مخالف هستم هیچ دلیلی ندارد که از ارادتم نسبت به ایشان کسر بشود و حکومت ملی هم همیشه مبنایش بر اکثریت بوده است. حالا در اصل این اکثریت که 40 نفر باید مطیع 41 نفر باشند یا بعضی اوقات بواسطهٔ نیم رأی علاوه بایستی اطاعت کند حرفی نداریم و در خاتمه امیدواریم که چنان چه آن استیضاح با کمال متانت برگذار شد این هم همان طور با کمال متانت برگذار شود و از برای نمونه سرمشق شود که ممکنست دو دسته که کاملا در عقیدهٔ سیاسی مخالف هستند صحبت های خود را بدون حرارت و جنجال نموده و بالاخره حکومت هم با اکثریت است» (احسنت...).

پس از بیانات شاهزاده سلیمان میرزا رئیس مجلس اظهار داشت که:آقای قوام السلطنه شرحی نوشته تقاضا کرده اند که قرائت شود.

ص: 298

شرحی که قوام السلطنه نوشته بود قرائت گردید مشعر بر این که شاهزاده سلیمان میرزا در ضمن بیانات خودشان اشاره به کنفرانس لوزان نمودند که یک قسمت آن متوجه من می شود که در آن وقت رئیس دولت بودم در صورتی که ایشان هم رئیس کمیسیون خارجه بودند. تقاضا می کنم که توضیح بدهند که من قصور کرده ام یا ادای وظيفه.

در این موقع می رسید حسن کاشی پیشنهاد کرد که چون موقع گذشته است جلسه ختم و بقیۀ مذاکرات به جلسۀ فردا موکول شود و در این زمینه توضیح داد.

شاهزاده نصرت الدوله اظهار داشت که: از نقطه نظر مصالح کلی مملکتی و جمعیتی و جمعیتی ما همه مصمم هستیم که این مسئله را امروز خاتمه بدهیم. اگر دولت بعد از اظهارات شاهزاده سلیمان میرزا اظهاری ندارند بکنند ما حاضریم که دیگر اظهاری نداشته باشیم بکنیم و داخل در رأی بشویم و اگر دولت اظهاری دارد آقایان وزراء می توانند اظهارات خود را بکنند و باز ما حاضریم پس از توضیح مختصری برویم بپای رأی و آقایان هم دل نگران نباشند زیرا که ناهار تهیه شده است و ممکنست دو ساعت بعد هم ناهار صرف نمود.

سپس به پیشنهاد مذکور در فوق اخذ رأی شده تصویب نگردید.

کازرونی پیشنهاد کرد که یک ساعت و نیم به غروب امروز جلسه تشکیل شود و بقیه مذاکرات ادامه پیدا کند.

حاج شیخ اسدالله عقیده داشت که ناهار حاضر شده است ممکنست به جلسه ادامه داد تا خاتمه استیضاح.

کازرونی پیشنهاد خود را مسترد داشت.

رئيس مجلس - پس تنفس داده می شود.

جلسه یک ساعت بعد از ظهر ختم گردید.

مجدداً مقارن شش ساعت بعد از ظهر مجلس در تحت ریاست مؤتمن الملك تشكيل گرديد.

ص: 299

رئيس مجلس - آقای حایری زاده.

حایری زاده - بنده منتظر هستم که هیئت دولت جواب مطالبی که آقای مدرس گفتند بدهند،بعد اگر من مطالبی داشته باشم عرض کنم.

در این موقع هیئت دولت در مجلس حضور بهم رسانیدند.

نطق فروغی وزیر خارجه

ذكاء الملك (فروغى) وزیر خارجه پشت تریبون رفته چنین اظهار داشت چون استیضاح آقای مدرس در موضوع سیاست خارجی بود البته آقایان متوقع هستند که وزیر خارجه در این باب عنواناتی بکند ولکن بنده چون خودم را پرورده مجلس می دانم و حفظ ترتيبات مجلس علاقه مفرط دارم و به حسن جریان مطالب علاقمند هستم اجازه می خواهم که توضیحی دهم در باب مناقشات اخیره که بین نمایندگان و مناسبات دولت با مجلس واقع شده تا نیات دولت معلوم و رفع شبهات بشود شبهه ای که حاصل شده اینست که تصور می کنم بعضی آقایان می گویند هیئت دولت حاضره آن طوری که باید رعایت قوانین و اصول پارلمان را نکرده و حال آن که دولتی که رئیس آن آقای مستوفی الممالك است هیچوقت به قوانین تخطی نمی کند اصل 67 که محل اختلاف شده است زمینه مطلب آن قدر غامض نیست در اصل مذکور می گوید هرگاه مجلس عدم رضایت خود را.. الخ می گوید مجلس نمی گویند جماعتی یا عده ای. آقایان خوب است توجه بفرمایند که مجلس یعنی چه؟ تحقیق این لفظ کلمه چیست؟ اینست که لااقل نصف بعلاوه يك يا بيشتر از نمایندگان ملت در تهران حاضر و از آن عده حاضره ولی نه کمتر - دو ثلث آن در محلی که برای مجلس معین است جمع و تحت ریاست رئیس یا نایب رئیس می تواند مذاکره کند آن وقت مجلس منعقد می شود.پس وقتی که گفته می شود مجلس

ص: 300

هرگاه گاه فلان رأی را داد معنی آن اینست ولو جمع كثيرى يك عقيده داشته باشند در هر باب اگر این شرایط در منظور خود جمع نشود نمی توان گفت که اظهار رأی کرد و چون نشده بود و اگر گفته می شد که هیئت وزراء اکثریت دارند یا ندارند بنابراین اساسی نبود این بود که دولت خود را ذیحق می دانست که بموجب ترتیب سابق خود را دارای اکثریت بداند تا این که به این طریق ظاهر شود و اما این که هیئت دولت جد کرد بر این که ایستادگی بکند تا وقتی که از طرف مجلس استیضاح بشود برای این بود که دولت از خود مطمئن بود دولت می دانست که در این مدت قلیلی که در سر کار است خیانتی تقصیری عملیات بدی نداشته است و اگر کسی چنین تصوری بکند اشتباه است و لازم است که این اشتباه رفع شود این بود که آقای رئیس الوزراء با آن که شاید حس کردند که اکثریت ندارند یا اکثریت زیادی ندارند نخواستند بدون این که مطلب معین شود و در مجلس استعفا بدهند بحمدالله این استیضاح امروز واضح کرد و آقای مدرس در بیانات خودشان با کمال متانت و نزاکت تصدیق فرمودند که این هیئت و شخص آقای رئیس الوزراء تقصیری ندارند و نمی توان گفت تقصیری یا خیانتی کرده اند، منتها فرمودند شاید قصوری شده باشد. مسئله قصور اجازه دهید عرض کنم امریست عقیده ای ممکنست بعقیدهٔ ایشان بنده قاصر باشم و شاید بعقیدهٔ خودم قاصر نباشم و به این ملاحظه در این باب نمی توانم خیلی مناقشه کنم.

اما در موضوع اصل استیضاح بیاناتی فرمودند بالاخره چون يك موادی تصریح نفرمودند و توضیح نکردند که بر چه مطالبی ایراد دارند بنده نمی توانم در این باب بیانات زیادی بکنم و همین قدر عرض می کنم که بعقیدۀ ما قصوری واقع نشده حالا ایشان می گویند قصوری شده است ممکنست بر ایشان مشتبه شده باشد یا عقیده شان این طور حکم کرده است اما مسئلۀ سیاست خارجی مسئله ای نیست که بتوان خیلی در جزئیات آن داخل شد آن هم بدون این که آقای مدرس

ص: 301

توضیحاتی داده و موادی گفته باشند که من در مقام دفاع جزئیاتی را عرض کنم و صلاح مملکت را بدخول در جزئیات مطالب ترجیح می دهم فقط چیزی که بد نیست من تذکر بدهم اینست که بطور اجمال فرمودند که وضعیات بعضی نقاط قابل تحمل نیست و اگر اهتمامات آقای وزیر جنگ و قوایی که ایشان تهیه دیده اند نبود شاید مورث بعضی مخاطرات می گردید من این مسئله را تصدیق می کنم و همه تصدیق می کنند که آقای وزیر جنگ در این مدت که دامن همت بر کمر زده اند یک پیشرفت های مهمی در نظام کرده اند بطوری که متصور نبوده است و من تصور نمی کنم که هیچ آدم بی غرضی تصدیق نکند که وجود ایشان بسیار مغتنم بوده است برای مملکت (صحیح است).

و هر کس این را تصدیق نکند بدون ملاحظه من او را مغرض می دانم مقصود این بود که فرمودند اگر قوه نبود اوضاع بد بود خواستم عرض کنم که این چیز واضحی است کدام رئیس الوزراء یا وزیر و هیئتی است که بدون اسباب می تواند کار خوب بکند؟ البته اگر این هیئت دولت يك وضعیاتی را حفظ کرده است با يك اسبابی کرده است که قسمت عمده آن چیزی است که وزیر جنگ کرده است. مقصود از تذکر این مسئله این بود که این تعریف وزیرجنگ می شود ولی تنقید آقای رئیس الوزراء نمی شود.

اما وضعیت چه طور است؟ من تصور نمی کنم که وضعیت امروز بدتر از وضعیت پارسال و پیرارسال باشد چه اموری حادث شده است که آن را غیر قابل تحمل فرض کرده اند این مسائل مسائلی نیست و این فرمایشاتی که فرمودند بعقیده بنده انصاف را از دست ندادند در عین حال تصدیق کردند يك نكته دیگر اینست که من همچو فهمیدم که گفتند عهدنامه تجارتی که مدت های مدیدی است طرف گفتگو است ختم نشده است بطور اجمال عرض می کنم که این عهدنامه تجارتی که در این دوره باید بسته شود يك عهدنامه متعارفی نیست عهدنامه تجارتی متعارفی بین دو دولت که عهدنامه تجارتی

ص: 302

ندارند شاید در عرض یک هفته می توان عهدنامه تجارتی بست زیرا تجارت معلوم است چه حال دارد و فوائد تجارت در نظر اشخاص منعقد کنند عهدنامه معلوم و بسهولت توافق نظر پیدا و عهدنامه منعقد می شود اما این عهدنامه این طور نیست یعنی دو قوم هستند در مقابل یکدیگر این ها چند چیز مختلف دارد یکی این که طرفین مایل هستند و بهمین دلیل بنا گذاشته اند عهدنامه تجارتی ببندند ولی در عین حال این دو قوم اوضاع اقتصادی که دارند بکلی با یکدیگر متغایر است یک طرف این تباین رویه یک طرف احتیاج به تجارت با یکدیگر تولید این مشکل را کرده که این دو امر را چطور باید با همدیگر موافقت داد ما طريقه و سلیقه و مسلکی داریم که از او نمی خواهیم دست برداریم و نمی توانیم آن ها هم طریقه ای دارند که بکلی با ما منافی است و آن ها هم نمی توانند از طریقه خود دست بردارند و این مسئله است که باعث اشکال گردیده نه اینست که اهتمام در این کار نشده خیر مسئله غامض است و حل شدنش مشکل این عهدنامه شاید یک سال است مطرح است و يك اشخاصی در این کار دخالت دارند که خیرخواهی آن ها بر همه مسلم است. این یک سال چهار ماهش ما هشت ماهش قبل از ما بوده بنده عرض نمی کنم که در آن هشت ماه کسی قصور کرده است و یقین دارم که متصدیان قبل از ما هم خیلی میل داشتند که این مقصود حاصل شود در ظرف هشت ماه هم که نتیجه نگرفته اند علت همان بود که عرض کردم. يك مقدارى البته در همان هشت ماه هم پیشرفت حاصل شده بود يك مقداری هم در ظرف این چهار ماه پیشرفت حاصل و بسیاری از مشکلات حل شده است و بنده می توانم عرض کنم که امروز یکی دو فقره مشکل دیگر باقی نمانده و اگر آن ها حل شود مسئله بکلی حل خواهد شد پس در این باب هم نه تقصیر متوجه نه تقصیر متوجه ماست و نه قصور و امیدوارم که کسانی که بعد از این در کار دخیل باشند زودتر موفق شوند.»

ص: 303

نطق مستوفی الممالك رئيس الوزراء.

پس از بيانات ذكاء الملك فروغى، مستوفی الممالك پشت تریبون رفته چنین اظهار داشت :

«با این که به کوچک ترین خدمات ملی و مملکت مشروطه بنده افتخار و اشتیاق داشته و دارم نظر به این که برای صحت عمل و اجرای قانون و پاکدامنی و بی طرفی صرف مخصوصاً از چند سال قبل به این طرف چندان مشتری های زیادی نمی بینم همیشه دوری از خدمت کرده ام و هیچ وقت اصرار در دخول خدمات نداشتم و هر وقت داخل در خدمت شده ام اگر با حضور مجلس بوده بر حسب تمایل مجلس به امر اعلیحضرت است و شهریاری بوده و اگر در غیاب مجلس بوده باز بر حسب يك اندازه ای اراده ملت و امر اکید اعلیحضرت بوده هیچ وقت به اصرار و اسباب چینی و برانگیختن وسایل من برنیامدم مصدر کار بشوم و هیچ وقت اصرار به دخالت در کار بعللی که عرض کردم نداشته و ندارم و در سایر مواقع هم آقایانی که تشریف داشته اند همیشه مشاهده فرموده اند که بمجرد حس یك بی میلی یا از طرف مجلس در دوره های گذشته یا از طرف اعلیحضرت فوراً کناره گیری نموده و هیچ وقت استقامت نمی کردم این مرتبه علل استقامت همان بود که آقای ذکاءالملك همکار من بیان کردند والا من عوض نشده ام و اشتیاق بکار هم بهمان علل ندارم والا کمال افتخار را به کوچکترین خدمات دارم جهات استقامت من همان بود که آقای ذکاءالملک بیان کردند و خیلی تشکر می کنم که پس از این که آقایان استیضاح فرمودند و حاضرین استماع کردند که بالاخره خیانتی خطائی نسبت به دولت وارد نیامده و قصوری را هم که آقای مدرس فرمودند بنده قبول ندارم و تصدیق نمی کنم و با کمال جرئت عرض می کنم که کابینه بنده قصوری در وظایف خود نکرده است و آن چه توانسته ام و ممکن بوده است انجام داده ام و یا این که در شرف انجام بوده است و

ص: 304

خود بیانات آقای مدرس هم نشان می داد که حقیقتاً يك اعتراض واردی نداشته و فقط يك قدری بی لطف بودند (مدرس - بنده کمال اخلاص را دارم) و بنده هم کمال تشکر را دارم که در عین بی لطفی بیش از چیزی که فرمودند نفرمودند و راجع به سیاست خارجه هم آن بود که آقای ذکاءالملك گفتند يك فرمایشی هم آقای مدرس فرمودند راجع به قضایای گذشته و ایام مهاجرت که در آن جا هم قدری بی لطفی نموده و نسبت قصور به من دادند. در آن جا هم پیش وجدان خودم خود را مقصر نمی دانم و تصور می کنم که آن چه که من کرده ام عين صلاح مملکت بوده است و چون کاملا به نظامات مجلس آشنا نیستم نمی دانم این حق ممکنست داده شود یا خیر که تقاضا كنم يك كميسيونی تشکیل شود و در آن کمیسیون راجع به آن قسمت آن چه حقایق بوده است عرض کنم و معلوم شود که دولت خبط و خیانتی نکرده است.

حالا که مطالب کاملا روشن شد و حفظ اصولی هم که آقای ذكاء الملك اشاره كردند بعمل آمد من هیچ اصراری به ماندن ندارم و اشتیاقی هم ندارم با این که تا يك درجه هم به آقایان معلوم شد که مخالفت آقایان مخالفین بی لطفی بوده است که از این دولت بدشان می آمده است (یکی دو نفر - این طور نیست). می دانم وضعیات امروزه طوری است اشخاص امثال من اصلا دخالت شان در امور چندان پیشرفتی ندارد و متأسفانه و بدبختانه در این مملکت اشخاصی می خواهند که داخل کار بشوند و آجیل هائی هم بگیرند آجیل هائی هم بدهند من نه می گیرم نه می دهم و اصراری هم بماندن ندارم و این ایام غیبت مجلس را هم که شاید بعقیدهٔ بعضی ایام بره کشی فرض شود به اشخاصی که اشتها دارند واگذار می کنم و معده منهم خراب است و نمی تواند هضم کند و از این جا هم می گذارم می روم خدمت اعلیحضرت همایونی برای حفظ احترام اکثریت استعفای خودم را تقدیم می کنم.»

ص: 305

پس از آن مستوفی الممالك از پشت تریبون پایین آمده و گفتند آقایان وزراء بفرمایید.

وزراء هم به استثنای وزیر جنگ (سردار سپه) عقب سر رئیس - الوزراء روانه شده از مجلس خارج شدند.در این اثنا از طرف تماشاچی های دست چپ يك عده برخاسته صدای زنده باد مستوفی - الممالك و مرده باد مخالفین کابینه (مرده باد مدرس) و همچنین زنده باد مدرس را بلند کردند.

رئیس مجلس زنگ زده ارباب کیخسرو را خواسته اظهار داشت که بدهید تماشاچی ها را توقیف کنند این چه بازی است در آورده اند. در این بین افسر گارد حاضر شد و رئیس مجلس امر داد که بدهید تمام آقایان را توقیف کنند سپس رئیس مجلس اظهار کرد که البته تمام آقایان مایل هستند که اصول پارلمانی و نظامات آن کاملا رعایت شود (عموم نمایندگان: صحیح است). این اصول را من هیچ نمی پسندم این آقایان تماشاچی که از حدود خود خارج شده اند بایستی تماماً توقیف شده و چند روز در توقیف بمانند(عموم وکلا: صحيح است، صحیح است).

پیشنهادی که بنده می کنم اینست که اجازه داده شود به بنده که آقایان را با اطلاع نظمیه توقیف کنم و بعد استنطاق شده معلوم شود هر کدام مقصر هستند مجازات شوند (صحیح است). باید رأی بگیریم به این پیشنهاد.

مدرس اظهار کرد به من اجازه بدهید مطلبی دارم عرض کنم رئیس بفرمائید:

مدرس - من تصور نمی کنم که تمام این آقایان که این جا بوده اند مشمول این حادثه بوده اند و در هر جمعیتی پنج شش نفر اینکار ها را می کنند.

رئیس مجلس در جواب اظهار داشت پس شما ملتفت نشدید من چه گفتم بنده عرض نکردم همه را مجازات کنند گفتم اجازه داده

ص: 306

شود که فعلا توقیف و بعد هر کس مقصر است مجازات شود. رأی می گیریم، به این پیشنهاد هر کس تصویب می کند قیام کند باتفاق تصویب و مجلس موقتاً تعطیل شد.

پس از ترتیب کار تماشاچی ها و توقیف عده ای از آن ها مجلس مجدداً یک ساعت از شب گذشته در تحت ریاست مؤتمن الملك تشكيل و مذاکرات بشرح ذیل شروع گردید:

نطق حایری زاده یزدی

حایری زاده پشت تریبون رفته اظهار داشت:

«در موقعی که جزو اقلیت بودم با کابینه قوام السلطنه مخالف بودم و چون از مذاکراتی که با روسیه می شد نتیجه حاصل نمی گردید لازم می دانستم رئیس الوزرائی بیاید که وسایل خوشبختی اهالی شمال را فراهم سازد چندی قبل آقایان دولت آبادی، مساوات، سید المحققین داور تدین و مخبرالسلطنه را دعوت کردند در منزل حاجی امین التجار آقای مستوفی الممالك هم تشریف آوردند. در آن موقع اعلیحضرت اروپا بودند يك شرحی آقای مستوفی نصیحت کردند که باید عملی شود و گفتار را گذاشت دنبال عمل رفت اگر متحد نشویم آزادی از بین خواهد رفت و ارتجاع قوی می شود بعضی چیز های دیگر هم فرمودند که لازم نمی دانم صحبت کنم در آن موقع عده اقلیت سینفر بیشتر نبودند بعد که عده ما 40 نفر شد مجدداً در منزل سردار جنگ بنده و سیدالمحققین و زنجانی مأمور شدیم برویم با ایشان داخل مذاکره شویم و نظریات ایشان را بفهمیم که موافقت با نظریات ما نظریات ما می کنند یا خیر آنوقت عقیده ما این بود کاندید خود را برای ریاست وزرائی معین کنیم بین رفقا اختلاف بود؛ بنده و شاهزاده سلیمان میرزا نمی توانستیم با مستوفی الممالك موافقت حاصل کنیم و من عقیده داشتم که در زمان حکومت ایشان بختیاری ها مصدر امور می شوند و تجاوزات می کنند که مصلحت نیست،

ص: 307

فقط آقای طباطبایی اطمینان می دادند که آقا در این مدت فهمیده که روز کار است نه روز گفتار.

سلیمان میرزا هم متقاعد نمی شد و به اطمینان طباطبایی بالاخره قانع شد بالاخره در موقعی که چهل نفر بودیم در منزل سردار جنگ بنده و سیدالمحققین و زنجانی مذاکرات کردیم که ما میل داریم انتخابات دوره پنجم موافق قانون انجام گیرد آنتریک نباشد و مردم را آزاد بگذارند در انتخابات مأمورین هم که از طرف حکومت سابق تعيين شده تغییرات بدهند.فرمایشات آنان هم ما را قانع کرد که مأمورین و رؤسای نظمیه ها و همه را عوض خواهند کرد و انتخابات که حق خاص ملت است بطور ساده انجام می گیرد آقا فرمودند یک عده اشخاصی هستند که غیر از مقام وزارت شغل دیگر قبول نمی کنند ممکن است بسمت وزیر مشاور معرفی کنم گفته شد از نقطه نظر بودجه نمی توانیم وزیر مشاور قبول کنیم، ممکن است ایالت بدهید بالاخره بعد از آن که موفق شدند کابینه را تشکیل دادند گفتیم وزرائی انتخاب کنید که مطابق نظریهٔ خود شما باشد ما موافقت می کنیم.

این نکته را هم اضافه نمودند که یکی از مقامات که مدخلیت عمده دارد مقام مقدس سلطنت است و بواسطهٔ این که شما ها در جمعیتی هستید که ممکنست حرف هایی در اطراف زده شود و سوءظن اعلیحضرت را جلب کند باید وسایل جلب نظر اعلیحضرت را فراهم کرد تا کابینه را معرفی کنم بالاخره عقیده شان این بود با هر دولتی موافقت و رأی بدهند مسئول عملیات آن دولت هستند من باید با دولتی موافقت کنم که نظریۀ مرا اجرا کند بعد از این مذاکرات شاهزاده سلیمان میرزا منزل ناظم العلماء دعوتی کردند و در این موضوع صحبت شد من بنای داد و فریاد را گذاشتم که سابقاً عداوت شخصی با قوام السلطنه نداشتیم و با مستوفی نیز همین طور ما حکومتی را که آوردیم اگر خرابی از او دیدیم باید تذکر دهیم که جلوگیری کند.سلیمان میرزا

ص: 308

فرمودند شما همان طور که با قوام السلطنه معامله می کردید با ما هم می خواهید معامله کنید من جواب دادم که طرفدار عقیده هستم نه ایمان به شما دارم نه به مستوفی الممالك، رفقا بنده را قانع کردند که این اکثریت سریشمی است و هر يك از افرادش دارای نظری هستند و تا پروگرام کابینه نگذشته نباید اعتراضی کرد و بعد از پروگرام باید داخل عمل شویم وقتی که از فراکسیون های مختلفه نماینده خواستند که پروگرام را بنویسند نظر مرا هم ،خواستند جواب دادم من نظری ندارم جز این که انجمن های ایالتی و ولایتی را تشکیل بدهید. کمیسیون پروگرام تشکیل شد بنده نبودم بعد از آقای سپهدار اعظم پرسیدم چه شد؟ فرمودند نظر آقا هم همین بود که یکی از مواد پروگرام تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی است. بعد که پروگرام گذشت دیدیم مقصود اغفال بوده و به این جهت نمی توانم موافقت کنم. آقا مرا احضار کرد در دربار فرمودند نظر شما چیست؟ جواب دادم که باید مأمورین اطراف را تمام احضار کنید. مقصود عرض من این بود که آنتریک نمی کردم و از حیث توقعات هم عرض می کنم در تمام این مدت اگر از من يك مراسله خصوصی ارائه دهند مهدورالدم هستم با آقای مستوفی الممالک چندین جلسه مذاکره کردم تمام بگفتار قناعت شد من ذیحق بودم که مخالفت کنم من قانون را بالاتر می دانم از اشخاص قانون مقدس است و باید قانون را مجری کرد من با هو و رجاله مخالفم مملکت ایران که امتیاز نفت می دهد نمی تواند مملکت هرج و مرج خود را معرفی کند شب دوشنبه جمعی به تحريك بعضی سفارتخانه ها و کابینه آمدند مجلس و بعضی اظهارات کردند من مخالف شدم هر دولتی که باشد باید دولت خود ما باشد من به این جهت مخالف شدم مخالفین هم ورقه های آبی خود را حاضر کرده بودند بعد که مستوفی فرمودند استعفا می دهم دیگر موضوع ندارد که داخل شوم.»

ص: 309

نطق قوام السلطنه

«... آقای مستوفی الممالك در ضمن بیانات خود اظهاراتی کردند که نه شایسته شأن و مقام خودشان بود و نه شایسته شئونات زمامداران سابق و لاحق. البته آقای مستوفی الممالك حق داشتند از خودشان دفاع کنند ولی حق نداشتند از دیگران تنقید نمایند از طرف عده ای از نمایندگان صحیح است. ایشان می توانستند عملیات خود را چه در امور داخلی و چه در امور خارجی مشروحاً بیان نمایند و اذهان آقایان را بخدمات خود متوجه سازند ولی متأسفانه يك عبارتی گفتند که هم به زمامداران سابق بر می خورد و هم به زمامداران لاحق و البته تصدیق می فرمایند اشخاصی که بحفظ شرافت خود علاقمند هستند سزاوار نیست بحفظ شرافت دیگران بی علاقه باشند من چون یکی از زمامدارانی هستم که در دورهٔ چهارم مجلس بعقیدهٔ خودم و شاید بعقیده طرفداران خودم در هر دو نوبت زمامداری با کمال عفت و پاکدامنی حکومت کرده ام (صحیح است) نمی توانم در مقابل این اظهارات ساکت باشم. البته سليقه و روش اشخاص در طرز حکومت مختلف است؛ يك دولتی ممکنست عقیده داشته باشد که در مقابل آزادی مطلق باید اغماض کرد و اظهار مهر و رأفت نمود، يك دولت دیگر ممکنست عقیده داشته باشد که چون ما در تحت نظارت مجلس شورای ملی واقع شده ایم مسئولیت داریم که قوانین موضوعه را بموقع اجرا بگذاریم و هر جا نقص در قوانین مشاهده کنیم با اصرار و ابرام ترمیم یا تکمیل آن را از مجلس تقاضا نماییم و بالاخره در مملکت حکومت کنیم یعنی همان طور که در موقع استیضاح از کابینه خودم عرض کردم باید اراده مجلس را بر مملکت تحمیل کنیم نگذاریم اشخاص غیر مسئول در وظایف اشخاص مسئول مداخله کنند و نگذاریم در مجامع و میدان های عمومی هر بخواهند بر ضد اشخاص خدمت ضد اشخاص خدمتگزار بگویند و هر تهمت و ناسزائی را

ص: 310

نسبت دهند و ما تماشاچی واقع شویم و هیچ جلوگیری نکنیم عقیدهٔ بنده همیشه این بوده است حکومتی که از خلاف نظم جلوگیری نکند و نتواند یا نخواهد قوانین مملکت را اجرا نماید لایق حکومت مملکت نیست.

ملاحظه بفرمائید در مجلس شورای ملی اگر امشب این شخص محترم وطن پرست در کرسی ریاست نبود (اشاره به رئیس مجلس) چه نمایشات تلخ و افتضاح آوری در مجلس داده می شد؟ اگر احکام رئیس مجلس بر طبق رأى مجلس از وقایع داخلی مجلس جلوگیری نمی کرد چه وقایع ناگواری در این صحنهٔ مقدس واقع می شد و تا چه درجه اساس حکومت ملی را جریحه دار می کرد؟(از طرف عده ای - صحیح است ،احسنت احسنت).آقای مستوفی الممالك در ضمن بیانات خودشان اظهار داشتند چون موقع فترت و بره کشی است اشخاصی به خیال این که آجیل هایی بدهند طالب زمامداری هستند! من از این که مجبور شدم این کلمات ایشان را در این مقام تکرار کنم نهایت افسوس را دارم لکن چون این عبارت به اشخاص شرافتمند بر می خورد ناچار از مدافعه هستم زیرا در این دوره مجلس دو نوبت من و يك نوبت آقای مشیرالدوله زمامدار بوده ایم اگر معده بعضی از آقایان ضعیف است دندان سایرین هم برای خوردن آجیل خیلی کند است. بنده راجع به خودم و شخص محترم دیگر می گویم که نه فقط شخص من بلکه اشخاصی که از نزديك با من کار کرده اند یا باصطلاح جدید یا قدیم آجیل خورده اند ولو هر قدر حقیر و قلیل باشد من حاضر هستم از تمام دارائی خود صرف نظر کنم همین طور اگر نسبت به آقای مشیرالدوله یا حواشی و نزدیکان ایشان بگویند استفاده کرده اند من حاضر هستم تمام دارایی خودم را به شخص مدعی تسلیم کنم. آخر سؤال می نمایم آیا مناسب است آقای مستوفی الممالك چنين اظهاری بکنند در صورتی که می دانند اشخاصی که در مجلس مورد توجه بوده اند کیها هستند؟ شاید عقیدهٔ بعضی این بود که بعد از آقای

ص: 311

مستوفی الممالك بنده زمامدار شوم و نظریات دیگران بوده و هست که آقای مشیرالدوله قبول زمامداری نمایند اما چندین مرتبه در فراکسیون ها گفتم اگر نظر به من است من بطور قطع می گویم اگر مجلس بالاتفاق رأى اعتماد به من بدهد حاضر برای زمامداری نیستم. آیا این مطلب را بنده مکرر نگفتم و آیا نگفتم که شاید آقای مشیرالدوله هم حاضر برای قبول کار نشوند پس بهتر اینست آقای مستوفی الممالك را در کار باقی بگذارید و از ایشان تقویت کنید با این حال آیا شایسته هست که ایشان بگویند که در موقع فترت که موقع بره کشی است اشخاصی می خواهند زمامدار شوند که آجیل بگیرند و آجیل بدهند؟ افسوس که حرف از لب خارج می شود ولی اثر در دل ها باقی می ماند باری در توضیح مخالفت مخالفین و موافقت موافقین چون آقای تدین توضیحاتی دادند دیگر لازم نیست بنده چیزی بگویم همین قدر عرض می کنم چون من اظهار اعتماد به آقای مستوفی الممالك كرده بودم به اعتماد خودم باقی بودم ولی وقتی دیدم صحن مجلس شورای ملی و عرصهٔ تهران نمایشگاه هوچی ها شد و پشت گوش نمایندگان که حفظ احترام شان بر دولت فرض است مکرر صدای مرده باد شنیدم جا داشت با دولت ایشان مخالفت کنم لهذا رفقای من می دانند من صراحتاً گفتم در موقع استیضاح ورقه کبود نخواهم داد ولی بعد از اظهارات امروز ایشان ورقه کبود خودم را که علامت تصدیق نداشتن این طرز حکومت و این قسم اظهارات است با کمال تأسف تقديم آقای رئیس خواهم کرد (از طرف عده ای از نمایندگان - احسنت ،احسنت احسنت.)

رئيس مجلس اظهار کرد گمان می کنم جلسه ختم شود بهتر است.

شاهزاده نصرت الدوله - پس رأی در خصوص استیضاح چه می شود؟

رئیس مجلس - در صورتی که رئیس دولت استعفا بدهد لازم

ص: 312

به رأی نیست.

شاهزاده نصرت الدوله - آن چه که باید گفته شود آقایان گفته اند بنده خواستم تقاضا کنم که رأی گرفته شود تا نتیجه استیضاح معلوم گردد.

آقای مستوفی وقت رفتن گفتند که من تردید دارم در اکثریت در صورتی که بیست روز بطور تمرد حکومت نموده اند و من عقیده دارم که رأی داده شود بهتر است.

رئيس مجلس - ایشان تردید را قبل از استیضاح گفتند.

جلسه در ساعت دو و نیم از شب گذشته خاتمه یافت.

خلاصه مذاکرات در جلسۀ 23 جوزا

نطق رئيس مجلس

«مؤتمن الملك - قبل از ورود در دستور اجازه می خواهم مطلبی خدمت آقایان عرض كنم كه يك قسمتش در واقع را پرتی است که به مجلس می دهم و قسمت دیگر هم توضیحاتی در دو شب قبل در پایان استیضاح که از طرف شصت هفتاد نفر از تماشاچیان (نه پنج شش نفر چنان چه گفته شده است) آن بی نظمی هایی که مشاهده فرمودید رخ داد بنده فقط و فقط من باب حفظ انتظامات داخلی مجلس مجبور شدم يك پیشنهادی بکنم و تصویب هم فرمودند (اغلب نمایندگان: صحیح است).و گمان می کنم که با تفاق آراء هم تصویب شد (صحیح است). بعد از آن که آن رأی داده شد بنده به نظمیه تلفون کردم آمدند این جا تحقیقاتی هم که بنا بود بشود شد ولی جمعی از تماشاچیان از این جا خارج شده بودند نظمیه تحقیقاتی کرد و يك راپرت و صورت 13 نفر از اشخاص را به بنده دادند و نظمیه می گفت این اشخاص منشأ این غوغا بوده اند بنده هیئت رئیسه را تشکیل دادم و در این باب مذاکراتی شد و هیئت رئیسه عقیده شان براین بود که بیش از این نباید این اشخاص را تعقیب کرد و داخل

ص: 313

این امر شد اگر برای این است که دیگر این قبیل امور در مجلس روی ندهد و خلاف نظمی واقع نشود همین قدر که این اشخاص چند ساعتی توقیف شدند کافی است این بود بنده هم به نظمیه دستور دادم آن اشخاص را مستخلص کنند این قسمت را پرتی بود که در اثر رأى مجلس لازم بود داده شود.

يك قسمت هم توضیحاتی است که بنده باید بدهم و آن این است که در اطراف این قضایا مطالبی که بکلی کذب و خلاف واقع است منتشر شده مثلا گفته شده است که بنده به آقای سردار سپه دستور دادم که تماشاچی ها را ساکت کنند و گفته شده است که بنده به آقای سردار سپه دستور داده ام که قوای نظامی به این جا بفرستند بنده این مطالب را تکذیب می کنم بنده بهیچ وجه دستوری به آقای سردار سپه نداده ام بعد از آن که آقایان وزراء از مجلس خارج شدند آقای سردار سپه آمدند نزديك کرسی خطابه از من پرسیدند که من هم بروم یا بمانم؟ بنده عرض کردم میل خودتان است می خواهید تشریف ببرید نمی خواهید تشریف نبرید. این که ایشان آمدند نزديك كرسى نطق و صحبت کردند صحبت شان همین بود که عرض کردم لاغیر. حالا اگر در خارج متعرض کسی شده اند یا زد و خوردی واقع شده است مربوط به بنده نیست و بنده از آن رأیی که گرفتم بهیچوجه تجاوز نکردم. آمدند و به بنده گفتند در پائین جمعی هستند که منشأ فتنه و فساد هستند امر بدهید آن ها را بگیریم بنده گفتم خیر رأیی که گرفته شده است فقط راجع به این اتاق بوده است. اگر این خلاف واقع ها و مطالب ناصحیح در روزنامه منتشر نمی شد بنده اهمیت نمی دادم ولی چون بنده جراید را چیز بسیار مهمی می دانم و مربی و هادی افکار عامه می دانم و می بینم این قبیل مطالب سراپا کذب در بعضی جراید انعکاس پیدا نموده است برای این که مبادا سوءتفاهمی بین مردم و شاید بعضی از آقایان وکلا تولید شود لازم دانستم این توضیحات را در این جا بدهم تا اگر در واقع سوءتفاهمی تولید شده است رفع شود

ص: 314

(نمایندگان - صحیح است).

پس از نطق رئیس مجلس ماده 4 امتیاز نفت مطرح گردید و سپس مجلس برای تنفس تعطیل گردید.

14.علت سقوط کابینه

علت اصلی سقوط كابينه مستوفی الممالك بیشتر بواسطهٔ این بود که فراکسیون های سوسیال اونیفه و سوسیال اجتماعیون اصولا نسبت به کابینه قوام السلطنه مخالف بوده بر اثر مخالفت آن ها هم کابینه نامبرده ساقط گردیده بود و کابینه مستوفی الممالك هم تقریباً یا تحقیقاً به دست سوسیالیست ها روی کار آمده روی کار آمده بود لذا موافقین لذا موافقين كابينه قوام السلطنه هم با کابینه مستوفی الممالك از اولین روز تشکیل موافق نبودند.بهمین کابینه نامبرده با يك اکثریت تام و تمامی روی کار نیامده بود به این معنی که تقریباً نصف بعلاوه چند نفر بیشتر اظهار تمایل به کابینه مستوفی نکرده بودند ولی چون مستوفی الممالك دارای وجاهت ملی بود و عموم مردم نسبت به شخص مستوفی معتقد بودند . بنابراین مخالفین کابینه نامبرده هم نمی توانستند مخالفت خود را نسبت به کابینه مستوفی علنی نمایند ولی در خفا تا آن جائی که مقدور بود و امکان داشت در تزلزل کابینه و سقوط آن کوشش می کردند از طرفی هم چون موقع تشکیل کابینه رئيس الوزراء نظر مدرس و رفقای مشارالیه را در انتخاب وزرای خود تأمین نکرده و از او نظریه نخواسته بود بنابراین دسته مدرس هم از تشکیل کابینه با آن صورت ناراضی بودند ولی چون از طرفداران کابینه قوام السلطنه بشمار می رفتند نمی توانستند صریحاً مخالفت خود را آشکار سازند از این رو منتظر فرصت بودند که در موقع مقتضی کابینهٔ مستوفی را ساقط و کابینه قوام السلطنه را روی کار آورند.

یکی دیگر از عوامل سقوط کابینه تحریکات و اقداماتی بود

ص: 315

که قوام السلطنه و سردارسپه هر يك بنوبه بمنظور رئيس الوزرائى خود می کردند تا بدین طریق کابینه را ساقط و خود مأمور تشکیل کابینه جدید گردند ولی مقاومت مستوفی الممالك مدتی این اقدامات را عقیم گذاشت و سلطان احمد شاه هم در این مورد سیاست خود را خوب بازی می کرد بهمین لحاظ کابینه توانست چند ماهی دوام یابد.

چیز دیگری که عامل مؤثر سقوط كابينه واقع شد این بود که عده ای از طرفداران کابینه مستوفی الممالك ناگهان از اکثریت کنار گرفته به اقلیت پیوستند و با این چند نفر یک مرتبه اقلیت اکثریت شد و اکثریت در اقلیت واقع گردید به این معنی عده ای از طرفداران کابینه مستوفی از اعمال نفوذ عمال سردار سپه در امر انتخابات دوره پنجم به مستوفی الممالك شکایت کردند و چون مستوفی هم شخصاً محافظه کار و با تعلل می گذرانید بنابراین عده ای منجمله سپهدار اعظم حایری زاده یزدی و دو سه نفر دیگر از اکثریت کنار گرفته به اقلیت پیوستند این بود که مخالفین کابینه بیشتر از نصف بعلاوه يك گردیدند و کابینه دیگر اکثریت نداشت و ناگزیر به سقوط بود.

این نکته نیز شایان دقت است که چون کابینه مستوفی در خارج از مجلس طرفداران زیاد داشت مخالفین ببهانه نامبرده به روس ها خیلی نزديك شده و نفوذ سوسیالیست ها در مجلس و دولت زیاد گردیده است از کابینه استیضاح نمودند ولی بطوری که قبلا هم در صورت مشروح مذاکرات مجلس دیدیم مخالفین کابینه هم در ورقه خود و در روز استیضاح مطالب مهم و عوامل برجسته و ایرادات واردی برای اثبات تخلف کابینه نداشتند و نمی توانستند تقصیری متوجه کابینه نمایند بنابراین ناگزیر بودند که به بهانه این که مثلا چرا مستوفی الممالك نسبت به همسایه شمالی نزدیك شده است از کابینه استیضاح نمایند و در موقع رأی اعتماد چون اکثریت داشتند ورقه کبود بدهند و کابینه را ساقط نمایند.در صورتی که رویه کابینه

ص: 316

نامبرده کاملا بی طرفی بود و می توان گفت كه يك كابينه صددرصد ملی بشمار می رفته است.

15.احساسات مردم نسبت به سقوط کابینه

دیدیم که در روز استیضاح مردم و طرفداران کابینه در صحن بهارستان و فضای پارلمان تجمع کرده نسبت به نمایندگانی که در سقوط کابینه پافشاری می کردند در جلسه رسمی اظهار تنفر و انزجار نموده تظاهرات شدیدی کردند و صدای مرده باد و زنده باد در جلسهٔ رسمی از طرف تماشاچیان بلند گردید و عده ای تحت تعقیب در آمدند. همچنین در خارج مجلس هم براثر سقوط کابینه غوغا و هیاهوی غریبی برپا شد؛ مردم در محافل و مجامع نسبت به استیضاح کنندگان با يك نظر بغض و کینه خاصی نگریسته به آن ها بدگویی می کردند جراید موافق کابینه مستوفی بنای حملات شدید را به نمایندگان مخالف گذاشته مدت ها موضوع را مورد انتقاد و بحث خویش قرار دادند. عشقی آن شعر معروف:

این مجلس چهارم بخدا ننگ بشر بود *** دیدی چه خبر بود

هرکار که کردند ضرر روی ضرر بود *** دیدی چه خبر بود

مستوفی از آن نطق که چون توپ صدا کرد *** مشت همه وا کرد

فهماند که در دورهٔ چهارم چه خبر بود *** .... الخ

را ساخته سخت نسبت به مخالفین حمله نمود.

همچنین فرخی یزدی مدیر روزنامه طوفان در صفحه اول روزنامه خود به استیضاح کنندگان حمله و رباعی ذیل را بمناسبت همان مقاله درج کرده بود:

ای بوم در این بوم مؤسس شده ای *** ای زاغ بباغ نقل مجلس شده ای

در مدرسه درس می دهی رنگارنگ *** ای بوقلمون مگر مدرس شده ای

ص: 317

نیز رباعی ذیل که نمی دانم در کدام یک از جراید دیده ام به مناسبت نطق مستوفی درج شده بود:

گردد چو وکیل عده ای سورچران *** کابینه شود آلت دست دگران

گرگان افتند در پی بره کشی *** آجیل خوران کنند آجیل خوران

مخالفین کابینه مستوفی نیز جار و جنجال راه انداخته معایبی برای طرز زمامداری مستوفی قلمداد می کردند عده ای دیگر از جراید هم که یا طرفدار سردار سپه و یا طرفدار قوام السلطنه بودند نسبت به کابینه بنای انتقاد و ایرادات غیر وارد را گذاشته قلم فرسائی می نمودند اما بطور کلی عموم مردم نسبت بسقوط کابینه متأثر بودند.

براثر همین بروز احساسات مردم هم بود که کابینه مستوفی بلافاصله عده ای از تجار بمنزل حاجی سید ابوالقاسم مجتهد کاشانی رفته از مشارالیه تقاضا نمودند که بحضور سلطان احمد شاه رفته استدعا نماید که استعفای مستوفی الممالك را اعلیحضرت نپذیرد.بهمین مناسبت هم عصر 3 شنبه 26 شوال 1341 قمری (22 جوزای 1302 خورشیدی) ناظم التجار کرمانی بسمت نمایندگی از طرف تجار و آیت الله کاشانی بعمارت گلستان رفته و استدعای تجار و مردم را بسمع سلطان احمد شاه رسانیدند از طرف سلطان احمد شاه نیز جواب داده شد که استعفای مستوفی الممالك برحسب اصرار خودش بود ولی همین دو روزه یک رئيس الوزرائى که محل وثوق عامه باشد

انتخاب خواهد شد.

ورود سلطان احمد شاه به شهر

قبل از ظهر روز 22 جوزا سلطان احمد شاه از قصر فرح آباد به شهر آمده در عمارت گلستان ورود نمود، بعداً بكليه معاونين وزارتخانه ها با تلفن ابلاغ کرد که معاونین وزارتخانه موقع ظهر

ص: 318

بدربار آمده تحت نظر دکتر مهدی خان ملك زاده معاون ریاست وزراء به امورات جاریه رسیدگی نموده گزارش عملیات خود را توسط رئیس کابینه سلطنتی بعرض برسانند بعد از ظهر همان روز نیز از طرف سلطان احمد شاه سردار سپه احضار گردید و برای حفظ انتظامات کلی در موقع بحران دستورات لازمه داده شد.

ملك الشعراء بهار در تاریخ احزاب سیاسی درباره مخالفت مدرس با کابینه مستوفی مطلبی نوشته است که با حقیقت تطبیق می کند و خالی از هر گونه شایبه است. اينك عین نوشته ملك در زیر نقل می گردد:

«در بیوگرافی هائی که نوشته شده و حتی در تاریخی که برخی از روی اسناد شفاهی این و آن برداشته و تحقیقاتی می کردند نوشته شده است که مدرس وزرائی به کابینه مستوفی می خواست تحمیل کند و او نپذیرفت این بود که مدرس مرحوم از دولت مستوفی استیضاح کرد اما نویسنده این تاریخ دخیل در سیاست بود و اطلاع دارد که چنین نیست مرحوم مدرس مستوفی را مردی قوی که بتواند ایران آن اوقات را اداره کند و جلو تندروی های وزیر جنگ را بگیرد نمی دانست و از روز اول با او مخالف بود آقای رسا مدیر روزنامهٔ قانون در آن اوقات همکار ما بود روزی مرحوم مستوفی در اوایل تشکیل دولت خود آقای رسا را احضار کرده گفته من با مدرس چه بکنم من حاضرم مستشاران امریکائی را حفظ کنم وسیله استخلاص محبوسین را فراهم سازم و عملیات این شخص (سردار سپه) را تعدیل کنم و غیره ولی خوبست مدرس دو ماه املاك مدرسه سپهسالار تشریف ببرند من قوام الدوله را نامزد وزارت پست و تلگراف کرده ام و شما را هم به معاونت او برقرار می کنم... آقای رسا می گوید: من آن روز به مدرس دسترسی نداشتم مطالب آقا را به مشارالیه نوشتم و جواب فوری خواستم مدرس پشت پاکت من جواب نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم - قبول این وزارت و معاونت

ص: 319

از طرف قوام الدوله و شما کمر ما را می شکند قضایای دیگر را هم خودمان بعون الله تعالی حل خواهیم کرد والسلام - مدرس.

من مدعی نیستم که مدرس داعیه نداشت او می خواست زمامدار باشد و دولت هائی بوجود آورد که مطیع نظریات او باشد اما حد داعیه اش تا حد وزیر تراشی و این قبیل لفت و لیس ها تنزل نمی کرد و فکرش اصولی تر از این حدود بود امروز آن هر دو مرده اند اما حقیقت و راستی زنده است.»انتهای نوشته ملك الشعراء.

مستوفی در تاریخ اجتماعی دوره قاجاریه دربارهٔ مخالفت مدرس با کابینه مستوفی چنین نوشته است:

تزلزل كابينة مستوفی الممالك

«كابينه مستوفى الممالك در حقیقت به سعی سلیمان میرزا و سوسیالیست ها روی کار آمده بود ولی مدرس بود ولی مدرس عده مخصوص خود را در مجلس از دست نداده و جمع آوری عده ای که اقلیت را اکثریت کند کار مشکلی نبود عده طرفدار سردار سپه هم که تا حدی میرزا علی اکبر خان داور لیدر آن ها بود طبعاً با هر مخالف کابینه ای همراه می شد. پس بر هم زدن اکثریت طرفدار مستوفی کاری نبود که خیلی به اشکال بر بخورد و به همین جهت که مدرس در موقع گذشتن برنامهٔ کابینه بعد از ایراد نطق مفصل نیش دار خود خویش را ممتنع وانمود کرد موافقت و مخالفت خود را منوط به عملیات بعدی کابینه نمود که در آینده اگر خلاف انتظاری مشاهده کند مخالفت خود را اظهار نماید.

دو ماه حوت 1301 و حمل 1302 بهمین طور ها گذشت و کابینه کار نمایانی صورت نداد مذاکرات تجدید شد پیمان تجارتی «ایران و شوروی» هم به نتیجه ای نرسید و قراردادی رد و بدل نشده باب تجارتی مفتوح نگردید.انگلیس ها باز عده ای سپاهی در سواحل خلیج فارس (بوشهر) پیاده کردند و نظر به نیك بینی روس ها به مستوفی

ص: 320

الممالك نسبت به او بدبین شدند و راجع بمأمورین روسی در ایران پاره ای مذاکرات خارج از تراکت که نسبت به ایران هم سبك بود به میان آوردند این مقدمات سبب شد که مدرس مخالفت موعود خود را از قوه بفعل آورد و از اوایل حمل 1302 در مجلس به جمع آوری عده پرداخت که از این حیث خود را مجهز نموده باشد.

سلیمان میرزا هم که متوجه تحشیر قوای حریف شد بسنت هو و جنجال از کلوپ سوسیالیست که نزديك مجلس دایر بود عده ای را بعنوان تماشاچی در جلسه ها می فرستاد که طرفداری ملت را نسبت به کابینه مستوفی الممالك به رخ حریف بکشند. مدرس هم البته بیکار ننشسته عده خود را بهمان عنوان تماشاچی به جلسات می فرستاد شب های رمضان و جمعیت بیکار معلوم است صحن بهارستان چه میدان مبارزه ای می شود و همین که مجلس در ساعت سه و چهار از گذشته رسمیت پیدا می نمود ازدحام تماشاچی در تالار جلسه بیداد می کرد مردم آرام بی طرف که از مقدمات و تدارکات طرفین بی خبر بودند متحیر می ماندند که این اقدامات برای چه منظوری است؟ و هر کس بر حسب تمایل خود به طرفین تعبیر و تفسیری از این تظاهرات می نمود.

کم کم اکثریت نداشتن کابینه در مجلس به دهن ها افتاد و در اطراف این موضوع چیز هائی هم گفته می شد که تا آن روز در هیچ دوره سابقه نداشت از جمله می گفتند وکیل خمسه بیان الدوله (اصانلو) و دو سه نفر دیگر خود را پارسنگ اکثریت و اقلیت کرده هر دو روزی بيك سمت می روند و حتی شنیده شد که بیان الدوله برای برگشتن. به سمت طرفداران دولت شرایطی بالمره شخصی کرده بود و ابتدا که باو وعده مساعدت داده بودند اسم خود را از صورت اسامی اضداد دولت حك كرده و چون تقاضا هایش برآورده نشده بود مجدداً بطرف اضداد دولت رفته و گویا یکی دوبار این کار تکرار پیدا کرده بود. سراسر ماه رمضان وقت به همین منظور ها گذشت تا بالاخره اضداد دولت به عده ای رسیدند که رفتن یکی دو سه نفر به این سمت و

ص: 321

آن سمت تأثیری در آن نکند و اکثریت نداشتن دولت در مجلس محرز گردید.

همیشه رسم این بود که همین که رئیس دولت احساس می کرد که در عدهٔ هواخواهان او در مجلس تزلزلی حادث شده است خود استعفا می داد و کمتر اتفاق می افتاد که کار به استیضاح و ورقه سفید و کبود بکشد. و اضداد دولت هم منتظر بودند مستوفی الممالك که هیچ وقت برای ریاست وزرایی ولع نشان نمی داد همین کار را بکند و آقا (1) این بار این کار را نکرد.

اشخاص وجیه المله را هیچ چیز به قدر تردید وجاهت که بمنزله حمله به سرمایه آن عصبی هاست نمی کند این زنده باد و مرده باد های پیش رس صحن بهارستان که سلیمان میرزا برای همراهی با کابینه براه انداخته بود و مذبذبی این چند نفر که وجاهت آقا را به حراج گذاشته و هر روزی بطرفی متمایل می شدند این مرد شریف را بسیار متأثر کرده و می خواست به ملت بفهماند که با این همه هو و جنجال و سروصدا اضداد او تقصیری برای او نمی توانند ثابت کنند و بهمین جهت بعد از این که یقین هم حاصل کرد که طرفداران او در اقلیت افتادند استعفا نکرد تا اضداد خود را به استیضاح وادار کرده و بیگناهی خود را در پیشگاه ملت ثابت نماید.

مدرس هم نمی خواست استیضاح کند زیرا بهتر از همه کس می دانست که آقا تقصیری ندارد ضدیت او در این مورد برای آن بود که آقا را در این موقع برای ریاست وزراء مناسب نمی دید و به قول خودش می خواست شمشیر جواهر نشانی را که برای مواقع تشریفات بکار است به شمشیر براتری تبدیل کند و این اکثریت را برای این مقصود ساخته و پرداخته بود. يك چند هم تفسیر و تعبیر اصل 67 قانون اساسی در میان طرفین مورد مباحثه بود. اضداد کابینه به این

ص: 322


1- همه به مستوفی آقا خطاب می کردند حتی رضا خان هم که به سلطنت رسیده بود به او آقا خطاب می کرد.

اصل قانون اساسی تمسک جسته می خواستند بگویند که چون عده اضداد کابینه از نصف گذشته است کابینه طرف اعتماد مجلس نیست و بگویند طبعاً منعزل است ولی طرفداران دولت حقاً می گفتند تا رأى عدم اعتماد به ورقه کبود داده نشده است کابینه دارای قدرت قانونی است.

در سر رد و قبول این دو نظریه طرفین هريك ادله خود را در مجالس خصوصی و کولوار مجلس با حرارت زیاد مذاکره می کردند. ملت هم در صحن بهارستان با زنده باد و مرده باد های معمولی خود داد فصاحت و قانوندانی می داد و کار به آن جا رسید که طرفداران طرفین برضد وکلای مجلس و نطق های آن ها نطق ها و بیانات زننده ای می کردند ماه رمضان و ثور گذشت و شوال و جوزا رسید هنوز مباحثه در تعبیر اصل 67 قانون اساسی بجائی نرسیده بود.

سررسید مدت قانونی مجلس چهارم نزديك بود اگر اگر مدرس وقت خود را بیش از این صرف تعبیر اصل 67 می کرد سر می آمد و خلاف مقصود او حاصل می گشت و بر ضررش تمام می شد زیرا مقصود سید بزرگوار در این ضدیت بیشتر متوجه انتخابات دورهٔ بعد بود زیرا در این شمشیر مرصع آن برش را نمی دید که بتواند آزادی انتخابات را در مقابل نظامیان حفظ کند و کار به کام سردار سپه و طرفداران او که مسلماً در انتخابات اعمال نفوذ می کردند می شد.

از طرف دیگر در صورت دادن استیضاح نامه هم ممکن بود دولت از فرجه قانونی(یک ماه) استفاده کرده و قبل از رسیدن موعد استیضاح و تعیین تکلیف کابینه مدت مجلس سرآمده و طبعاً منحل شود و کابینه سرکار باقی مانده و مقصود که اطمینان از سرنوشت انتخابات است حاصل نگردد و باز هم کار بکام سردار سپه و طرفداران او شود.

اما سردار سپه در این گیر و دار چنین بنظر می رسید که بالمره بي طرف است و حق هم این بود که بی طرف باشد زیرا با وجود پادگان های

ص: 323

نظامی که در کل کشور داشت در هر حال از نتیجه انتخابات بر نفع خود مطمئن بود و عوض شدن کابینه از این حیث ضرر و نفعی برای او حاصل نمی کرد با وجود این چون تغییر کابینه او را يك قدم به ریاست وزراء نزدیک تر می برد از این دعوا که می دانست به نفع مدرس ختم خواهد شد بدش نمی آمد.

باری سید مدرس حساب کار را کرده و دانست که مستوفی الممالک کسی نیست که از فرجهٔ قانونی استفاده کرده و خود را کسی بشناساند که بخواهد خویش را غیاب مجلس رئيس الوزرای زورکی کند بنابراین از محاجه قانونی صرف نظر کرده و استیضاح نامهٔ خود را با این چند کلمه:«اینجانب نسبت به رویه دولت در سیاست خارجی استیضاح دارم به ریاست مجلس تقدیم داشت و روز بعد آقای فروغی وزیر امور خارجه به مجلس آمد و روز استیضاح برای فردای آن روز معین گشت.

روز 21 جوزای 1302 پیش از ظهر و بعدازظهر در يك جلسه با يك تنفس چهار پنج ساعته که در میان اتفاق افتاد نطق استیضاحی مدرس و جواب سلیمان میرزا و دفاع وزیر امور خارجه شنیده شد.

مدرس در نطق مفصل خود که قسمتی از آن راجع به تاریخ سیاسی ایران در این یکصد و پنجاه سالهٔ اخیر و طرز و رویۀ دولت با دو همسایه قوی بود آقا را دارای قدرت منع ندانسته با کمال متانت و نزاکت ایشان را برای این موقع مناسب بجا نیاورد و ایشان را قاصر شناخت نه مقصر و اجمالا به قول خودش استعداد منعی آقا را برای مقاومت با زیاده روی های دولت انگلیس که دولت ایران را در عداد هند و افغانستان قلمداد کرده و سیاستمداران آن دولت اظهار داشته بودند که باید مأمورین روس از این سه دولت بروند کم دانست و همچنین از این که چرا باید دولت ما طوری رفتار کند که یکی از طرفین علاقه زیادتری نسبت به آن نشان دهد شکوه کرده نطق جامع پر مغز کم حمله با تراکت و متانت خود را به پایان آورد جوابی که

ص: 324

سلیمان میرزا بعنوان لیدر حزب مدافع کابینه به مدرس داده است جز پاره ای گل کشتی های حزبی و خصوصی چیز مهمی ندارد. اساساً مدرس هم تقصیری متوجه کابینه ندانسته بود که دفاعی لازم داشته باشد بلکه می خواست بگوید مستوفی الممالک برای این موقع کوتاه و نارساست و این جمله را به استعداد منعش کم است و قصور است نه تقصیر تلویحاً فهمانده بود چنان که دفاع فروغی وزیر امور خارجه هم بیشتر متوجه وجهه کابینه در انظار عامه بود در حقیقت می گفت «دیدید که ما کاری نکرده بودیم پس این همه هو و جنجال برای چه بود؟»

در این موقع آقای مستوفی الممالك پشت تریبون رفته و بعد از زدن چند تلنگر به آستین دست چپ و پیش سینه عبا برای گردگیری موهوم که آقا در موارد شروع صحبت به آن عادت داشت .گفت... (نطق معروف خود را ایراد کرد.)

پس از این بیانات سراپا عصبی از کرسی خطا به پائین آمد خطاب به وزراء گفت:آقایان بفرمائید و همگی به استثناء سردار سپه از مجلس خارج شدند.

در همین حین از طرف عده ای از تماشاچی صدای «زنده باد مستوفی الممالك مرده باد مخالفین کابینه» و حتی «مرده باد مدرس» بلند شد رقیب های آن ها هم برای این که از حریف باز نمانند فریاد زدند «زنده باد مدرس».

پس از یکی دو ساعت مجدداً جلسه تشکیل گشت. پاره ای وكلا نطق هائی کردند - از جمله قوام السلطنه - که چون خود را هدف بره کشی و آجیل خوری نطق مستوفی الممالك دانسته بود شرحی برضد این نطق و کندی دندان خود در آجیل خوردن اظهار و دارائی خود را گرو داد اگر کسی بتواند ثابت کند که ایشان و اشخاصی که از نزديك با ایشان کار کرده اند آجیل خورده اند!

نسبت به مشیرالدوله هم که ممکن بود در آینده رئیس الوزراء

ص: 325

شود همین گرو را داد. تهران نمایشگاه هوچی ها شده بود و حتی در صحن بهارستان هم به نمایندگان ملت یاوه گوئی می کردند و بالاخره شريطه نطق خود را به تحسین از اقدامات اخیر آقای رئیس مجلس در حفظ انتظامات قرار داده و افزودند که من خیال نداشتم بر ضد كابينه مستوفی الممالك ورقه کبود بدهم ولی بعد از استماع این جمله ها که امروز از ایشان تراوش کرد ورقه کبود خود را تقدیم رئیس خواهم نمود.

معلوم است این جنگ اعصاب در مجلس به روزنامه هم سرایت کرد و هر يك از آن ها بر طبق رویه و مسلك و پارتی خود واقعات را آب و تاب داده بنفع خویش و بر ضد رقیب از آن ها استفاده و حتی سوء استفاده می نمودند...

آن ها که بر حسب امر و پا فشاری رئیس مجلس گرفتار توقیف و تعقیب و بالنتيجه حبس قانونی شده بودند چند کلمه سؤال و جواب مؤتمن الملك را با سردار سپه توجیه کرده اقدامات سردار سپه را برای حفظ نظم در خارج از بهارستان مربوط به این سؤال و جواب دانسته تا توانستند در اطراف آن قلم فرسائی کردند روزنامه های طرفدار سوسیالیست سر مستوفی الممالك را برای این نطق که جز زاده عصبانیت چیزی نبود به عرش برین رساندند.

خلاصه این که تا چند روز بازار تهمت و افترا نسبت به طرفین قضیه رواج کامل یافت و طرفین حق حساب های یکی دو ماهۀ گذشته را که به عقیدۀ خود نسبت بهم پیدا کرده بودند بطور کامل وابستند بحدی که مؤتمن الملك برای تشریح مطلب در جلسه بعد مجبور شد در ضمن گزارش عملیاتی که مجلس در جلسهٔ قبل رئیس خود را به اتفاق آراء بدان مأمور کرده بود توضیح بدهد (نطق قبلا نقل شده است).

با وجود خصوصیت های صد و پنجاه سالهٔ خانوادگی با مستوفی الممالك برای این که دموکرات ها از یخهٔ خود پائین انداخته و او را

ص: 326

با همه آریستوکراسی که داشت بخود منسوب می داشتند آن قدر ها با ایشان رایگان نبوده ام که هدف نطق این روز را از ایشان استفسار کنم و تصور نمی کنم آن ها هم که با آقا خیلی رایگان بوده اند بخود اجازه داده باشند که این نطق عصبی این روز آقا را بخاطرش بیاورند.

آقا قبلا می دانسته است که مشیرالدوله کاندیدای ریاست وزر است و هیچ کس معتقد نبوده و نیستند که مشیرالدوله اهل آجیل دادن و آجیل گرفتن و بره کشی باشد همچنین نه در آن روز و نه قبل و نه بعد کسی را نشنیده ام که نسبت به مدرس چنین دعوی را داشته باشد که مثلا او را اهل آجیل و بره کشی بداند.

آقا هم متین تر و با وقارتر از آن بود که آن هائی را هم که اهل آجیل و بره کشی می دانست به روی آن ها بیاورد، حتی به قول مدرس استعداد منعش بقدری کم بود که بروی آن ها که از مال شخصی و موروثی او دارای آلاف و الوف شده بودند نیز چیزی نمی آورد، پس چه شده که در این مورد حرف آجیل خوران و بره کشی را بمیان آورده است؟ تصور می رود که در این یکی دو ماهه مرده باد و زنده باد هائی که رجاله های حزبی در صحن بهارستان و در محافل و مجالس می گفته اند با آب و تابهائی که رؤسا می توانستند به آن ها بدهند به اطلاع مستوفی الممالك رسيده و آقا را خیلی عصبانی کرده بوده صورتی که ریشه تمام این هو و جنجال ها جز سلیمان میرزا طرفدار آقا کسی نبود و در این روز هم مدرس مدرس اگر چه خیلی در لفافه استعارات و کنایات مخصوص بخود ولی در هر حال کم بود «استعداد منع» را در ایشان قدری زیادتر از اندازه توضیح داده و در حقیقت حقیقتی را که همه بدان معتقد بودند يك دو سه بار بخاطر ایشان آورده و «استعداد منع» را در ایشان تحريك كرده و آقا را بر آن داشته است که موقتاً چیزی غیر از آن چه جبلی او بوده است بشود و در حال عصبانیت بدون این که هدف معینی را در نظر آورده باشد این جمله های زننده را بر زبان رانده است و اگر هم هدفی در نزد خود داشته همان

ص: 327

نظامیان بوده اند که این آجیل خوران و بره کشی به آن ها می چسبید.

ای کاش این خداحافظی مستوفی الممالك با مقام ریاست وزرائی دورۀ آزادی به این جمله های عصبی دور از نزاکت اتفاق نمی افتاد.

من یقین دارم که مرحوم مستوفی الممالک در هشت نه سالۀ زندگانی بعدش هر وقت یاد گفته های آن روزش می افتاد فکرش ناراحت می شده است و بقول فرنگی مآب های خودمان خود را خیلی خوب احساس نمی کرده است.»

(پایان قسمت نقل شده از کتاب تاریخ اجتماعی دوره قاجاریه)

ص: 328

فصل چهارم : آخرين كابينة مشير الدوله

اشاره

در حضور شاه

بر حسب دستور سلطان احمد شاه عصر روز 4 شنبه 23 جوزا مؤتمن الملك و مشير الدوله در قصر فرح آباد بحضور شاه رسیده از طرف سلطان احمد شاه به مشیرالدوله ریاست وزرائی تکلیف گردید ولی مشیرالدوله اجازه خواست که یکی دو روز در این مورد مطالعه کرده سپس جواب رد یا قبول خود را بعرض شاه برساند.

1.تعرض و یا تمارض سردار سپه

گفته شد که سردار سپه نیز به نوبۀ خود در تزلزل و سقوط کابینه مستوفی دست داشت و منظورش این بود که پس از مستوفی الممالك خودش عهده دار پست ریاست وزرایی گردد. از طرف همسایه جنوبی هم بدواً پیغام و سپس فشار آورده شد که سردار سپه را بریاست وزرائی انتخاب نمایند ولی سلطان احمد شاه شخص فهمیده وزیر کی بود و از عوقب این امر هراسناك بود بنابراین زیر بار نرفته جواب داد که سردار سپه همان خوبست که وزیر جنگ باشد زیرا اگر رئيس الوزراء گردد پست وزارت جنگ معطل خواهد ماند و اگر هم رئيس الوزراء و هم وزیر جنگ باشد هر دو پست به خوبی اداره نخواهد شد اما سردار سپه از این جواب دیپلماسی شاه سخت

ص: 329

رنجیده خاطر شده و مأیوس و ناامید گردید و به عنوان تعرض و قهر و یا بعنوان تمارض و کسالت چند روزی تمارض کرد و در سعد آباد بسر برد وحتی در موقع معرفی کابینه وزراء هم بحضور شاه نرفت تا در روز 28 برج جوزا که معلمین وی گفتند اگر دیگر کار نروی بصلاح تو نخواهد بود و نظر تو در آتیه نزدیکی تأمین خواهد گردید منتهی کمی صبر و حوصله لازم دارد. بنابراین روز 28 جوزا سردار سپه در وزارت جنگ حاضر شده مشغول کار گردید.

2.دستخط سلطان احمد شاه

«چون برای خدمت مهم ریاست وزرایی وجود شخص کافی لايقى لازم بود لذا جناب اشرف مشیرالدوله را که کمال مرحمت و اعتماد به ایشان داریم به ریاست وزراء منصوب و برقرار فرمودیم که با نهایت اطمینان بمراحم مخصوص شاهانه به انجام وظایف مشغول شوند.»

28 شهر شوال 1341 شاه

با این ترتیب بحران خاتمه یافت و مشیرالدوله از طرف شاه با تمایل عموم نمایندگان و ملت بریاست وزرایی منصوب گردید و وحشت و اضطرابی که از ظهور نابهنگام بحران در آن موقع باريك و در حين انتخابات تهران عامه را فرا گرفته بود مرتفع شد زیرا وضعیت آن موقع بهیچ وجه اقتضای بحران نداشت مخصوصاً که انتخابات در جریان بود و کشمکش هایی که همیشه ملازم جریان انتخابات در ولایات است شدیداً خودنمایی کرده بود وسوءظن ها و بدبینی ها تصورات گوناگونی را دائماً در ازدیاد می نهاد این بود که نه تنها بحران موجب پریشانی خاطر ها و تشویش اذهان گردیده بود بلکه فرصتی بدست متنفذین و دسیسه کاران می داد که دسایس و نفوذ خود را بکار برده انتخابات را بنفع خود از مجرای صحیح آن منحرف سازند گرچه قبلا سردار سپه در پاره ای از نقاط بنفع خود در امر انتخابات اعمال نفوذ کرده بود ولی جای این امید باقی بود که رئیس الوزرای جدید

ص: 330

از اعمال نفود در سایر نقاط حتی الامکان جلو گیری نماید.

3.تشکیل آخرين كابينة مشیرالدوله

مشیر الدوله بصورت اعضای کابینه خود را تعیین نمود و بترتیب زیر در روز 26 جوزای 1302 (أول ذي القعدة 1341) در عمارت

ص: 331

گلستان بحضور شاه معرفی نمود:

مشیرالدوله (میرزا حسین خان پیرنیا)، رئيس الوزراء.

دکتر مصدق السلطنه (دکتر محمد خان مصدق)، وزیر خارجه.

حكيم الملك (ابراهيم حکیمی)، وزیر عدلیه.

ذكاء الملك (محمد على فروغی)،وزیر مالیه.

حكيم الدوله (دکتر حسن خان لقمان الملك تبريزى)، وزير فرهنگ.

فهيم الدوله (مصطفی قلیخان هدایت) (1) وزیر پست و تلگراف.

سردارسپه (رضا خان) وزیر جنگ.

اعتلاء السلطنه (احمد خان پیرنیا) (2) کفیل وزارت داخله

پست وزارت فوائد عامه هم خالی ماند و قرار شد در ظرف چند روز دیگر معرفی نماید.

در همان روز هیئت وزراء پس از مراجعت از قصر سلطنتی به مجلس شورای ملی معرفی گردیدند.

4.تصویب پنج میلیون دلار قرضه از بانک های آمریکایی

آخرین جلسات دوره چهارم مجلس شورای ملی در روز 31 و 32 جوزای 1302 (6 و 7 ذیقعده 1341 قمری) بود که روز 31 از یکساعت بظهر مانده تحت ریاست مؤتمن الملك تشكيل گرديد و سه ربع بعد از ظهر خاتمه یافت و مجدداً مقارن غروب تحت ریاست مدرس تشکیل گردید. پس از تصویب چندین فقره لوایح و پیشنهاد ها دولت موضوع 5 میلیون قرضه از بانک های امریکائی که را پرت آن از طرف کمیسیون خارجه و بودجه تهیه شده بود بشرح ذیل مطرح و تصویب گردید:

ص: 332


1- فهيم الدوله - مططفی قلی خان هدایت فرزند حسین قلی خان مخبرالدوله است.
2- اعتلاء السلطنه - احمد خان پیرنیا فرزند حاجی عبدالحسین خان از بنی اعمام مشیرالدوله پیرنیا می باشد.

مادۀ اول - مجلس شورای ملی به وزارت مالیه اجازه می دهد که معادل 5 میلیون دلار از بانک های آمریکایی استقراض نماید.

مادۀ دوم - قرضۀ مذکور در مادۀ اول برای پرداخت مخارجی است که در دورهٔ تقنینیهٔ چهارم تصویب شده و بمصرف و خرج دیگری نخواهد رسید.

مادۀ سوم - ربح قرضۀ مذکور در مادهٔ اول سالیانه زیاده از صدی هشت نخواهد بود.

مادۀ چهارم - مدت پرداخت قرض مذکوره از هشت سال کمتر و از پانزده سال بیشتر نخواهد بود.

مادۀ پنجم - به وزارت مالیه اجازه داده می شود که برای انجام قرضۀ دیگری بجهت مصارف مولد ثروت معادل 35 میلیون دلار با بانک های آمریکا داخل مذاکره شود ولیکن قبل از این که نتیجه مذاکرات با قرض دهندگان بتصویب مجلس برسد تعهدی در این خصوص ننموده و مجلس شورای ملی در هر حال حق رد قرض مندرجهٔ در این ماده را خواهد داشت.

شور در کلیات بعد از مختصر مذاکره کافی و دخول در شور مواد و تصویب آن در هر يك از مواد مختصر مذاکراتی شد اخذ رأی و تصویب گردید و در شور کلیات پیشنهاد شد که بعد از کلمه آمریکا (اتازونی) علاوه شود این اصلاح مورد قبول و پیشنهاد شد که با ورقه اخذ رأی شود و به اکثریت 50 رأی در مقابل 23 رای تصویب

گردید.

در این موقع مجلس برای تنفس تعطیل گردید و پس از يك ربع مجدداً مجلس به ریاست مؤتمن الملك تشكيل يافت. سپس چند فقره از لوایح دولت مورد مذاکره و تصویب واقع گردید و مجلس برای چهار ساعت از شب گذشته خاتمه یافت جلسه آتیه مجلس بروز جمعه 32 جوزا 4 بظهر مانده موکول گردید.

روز جمعه 32 جوزا مجلس دو ساعت بظهر مانده تحت ریاست

ص: 333

مؤتمن الملك تشكيل و پس از تصویب چند فقره از لوایح دولت مجلس یک ساعت و نیم بعد از ظهر ختم شد مجدداً ساعت سه بغروب مانده تحت ریاست مؤتمن الملك تشکیل گردید و رئیس الوزراء پشت تریبون رفته چنین اظهار داشت:

نطق رئيس الوزراء

«بنده تاکنون راجع به پروگرام و خط مشی کابینه چیزی عرض نکردم و تصور می کردم که از مطالعه پروگرامی تقدیم دارم ولی گرفتاری های چند روزه مجال و فرصت نداد که پروگرامی تهیه شود و از طرفی هم لازم می بینم که آقایان نمایندگان از طرز و رویهٔ خط مشی دولت مطلع بوده باشند به این جهت چند کلمه در خصوص خط مشی و سیاست دولت روی اصول موازنه و حفظ مناسبات و روابط حسنه با دول متحابه است با محفوظ ماندن اصول بی طرفی (نمایندگان: صحیح است).در سیاست داخله منظور نظر دولت تسریع در کار انتخابات و این که مجلس شورای ملی بزودی افتتاح یابد و دولت در این خصوص کمال جدیت را خواهد داشت و نیز کمال جد و جهد را خواهد داشت که زمینه هایی برای مسائل اقتصادی که کمال اهمیت را برای مملکت دارا هستند تهیه نماید و دیگر البته وظایف دولت خواهد بود که نظارت کند برای اجرای قوانین خاصه بودجه هائی که از مجلس گذشته است این است اهم اموری که در مد نظر دارد و البته بعد از این مطالب امور دیگری هم هست که در درجه ثانی واقع است (نمایندگان - صحیح است آفرین احسنت).

پس از بیانات رئیس الوزراء سلیمان میرزا پشت تریبون رفته و چنین اظهار داشت:

«در این ساعت که آخرین ساعت دورهٔ چهارم مجلس است بنده اجازه گرفتم که چند کلمه بعرض برسانم. اول شکر مرخداوند را که موفق شدیم که دورهٔ چهارم با يك ترتيب مرتب و منظمى بعكس

ص: 334

دوره های سابق خاتمه یافت زیرا تاکنون سه دوره مجلس هر يك بترتيب و طریق خاصی انجام یافته و این اول دفعه ایست در تاریخ مشروطیت که دوره چهارم با ترتیبات مرتبی انجام یافته است و این مسئله درخور همه قسم تشکر است(نمایندگان - صحیح است).

بحمد الله دوره مجلس وقتی خاتمه می یابد در صورتی که دولتی مثل دولت آقای مشیرالدوله که طرف اعتماد عموم وکلاء و با تفاق به ایشان رأی داده شده است در سرکار هستند (صحیح است) و سابقه خدمات ایشان در ادوار مشروطیت قابل انکار و محتاج بذکر نیست (صحیح است) و یکی از دلایلی که می توان بر این معنی اقامه نمود انتخابات دوره پنجم تهران است (صحیح است) و همان طوری که لحظه قبل اظهار کردند امیدواریم که منتهای سعی و کوشش را خواهند نمود که بزودی اکثریت نمایندگان در مرکز حاضر شده زودتر مجلس را افتتاح نمایند و کاملا مطمئن هستیم که انتخابات با نهایت بیطرفی و از روی صحت قانون انجام پذیرد چون وقت کم است و آقای مدرس فرمایشاتی دارند بیش از این داخل در این صحبت نمی شویم و همین قدر در این ساعات آخر عرض می کنم که همانطوری که رئیس محترم دولت قبول و وعده فرمودند در غیاب مجلس دیناری از مالیهٔ مملکت مصرف نخواهد شد مگر آن چه که مجلس شورای ملی تصویب نموده است (صحیح است).

البته مطابق قانون اساسی و با وجود يك چنین رئیس دولتی بایستی مطمئن شد که در دورۀ پنجم دیگر يك كتاب شهریه پیشنهاد نخواهد شد و همچنین قطعنامه اخیر مجلس تصدیق شد که در غیاب مجلس بهیچ وجه کنتراتی راجع به مستخدمین خارجه نخواهد شد و سایر مواد قانون اساسی و قوانین دیگری که تا حال گذشته البته در تحت مسؤولیت شخصی مثل آقای مشیرالدوله بقدری که ممکن است روز بروز جریان خواهد یافت و مملکت با ترتیباب قانونی بهتر از پیش اداره خواهد شد یکی از بهترین چیز هایی که ذکر فرمودند

ص: 335

راجع به عدلیه و کمیسیونی است که در خصوص قانون جزا تقاضا کردند و ما در آتیه از شخص ایشان منتظر هستیم که این عملیات را انجام و از خداوند می خواهیم که ایشان را موفق بدارد که دوره پنجم بیش از انتظار به این آب و خاك خدمت کرده باشد و تصور می کنم از طرف عموم آقایان سمت نمایندگی داشته باشم که قبلا از آقای مؤتمن الملك رئيس مجلس تشکر نمایم که در تمام دوره بی طرفی را حفظ و کاملا وظایف خود را انجام داده اند (صحیح است) و البته از شخصی مثل آقای مؤتمن الملک غیر از این نباید منتظر بود و امیدواری هست که باز در این ایام فترت توجهی بفرمایند به ترتیبات اداره مجلس و من مستقیماً که این سفر هم با اجازهٔ آقای رئیس و آقایان رفقا از آقای ارباب تقاضا کنم بعد از تشکرات بسیار از اقدامات ایشان از حسن ادارۀ مباشرت که قبول فرمایند همچنان که سابقاً هم در ایام فترت مجاناً و بلاعوض ترتيبات مجلس را اداره کرده اند.»

نطق مدرس

«قسمتی از عرایض بنده را آقای شاهزاده اظهار داشتند اگرچه آقایان و منتظرین امروز خسته شده اند ولی يك مطالبی است که انشاءالله بعد از عرض رفع خستگی خواهد شد. موضوع عرض من در مجلس چهارم است که چگونه آمد و تکلیفش چه بود تقریباً شش سال فترت طول کشید باچه وقایع و حوادثی که دنیا را متزلزل کرد و چه حوادثی در ایران رخ داد که همۀ آقایان مستحضر هستند و هر چه تصور نمی کردیم واقع شد مثل مهاجرت، مثل قحطی مثل جنگ های داخلی مثل قرار داد مثل کودتا که هر کدام در جنبۀ خودش يك حادثه عظیمی است برای يك مملكت ضعیف و فقیری در این بین انتخاباتی هم واقع شد که دوره چهارم مرضی و مطبوع ملت واقع نشد کما این که در اول تأسیس مجلس هم شخص بنده يك نظریات خوبی انتظار يك خدمات خوبی از این دوره داشتم.

ص: 336

بالاخره مجلس دورۀ چهارم وجود خارجی پیدا کرد و نظریات مردم نسبت به مجلس بین افراط و تفریط واقع شد و حتی منتهی به این شد که بعضی اطاله لسانها هم نسبت به بعضی یا نسبت باغلب شنیده و دیده شد لکن هر چیز مخفی باشد عملیات مخفی نیست اگر امروز مخفی باشد فردا ظاهر و هویدا خواهد شد (صحیح است) و در هر صورت با توافق نظر یکدیگر يك كار های مهمی شده است. در غیبت مجلس و فترت سیاست خارجی يك طرفی شده بود حالا نیست و با توافق نظر یکدیگر جلب مستشارانی از دنیای تازه کردیم که امیدواریم از وجود آن ها خیلی اصلاحات بشود و خیلی از قوانین وضع شده است مانند نفت شمال و ممیزی و غیره و غیره كه هر يك بجای خود مهم و اساسی است توسعهٔ قشون و نظام در مجلس چهارم شده است. می فرمایید سردار سپه مردکاری و جوهر دار با کفایتی است بلی آن با جوهر و کفایت است ولی موافقت مجلس قشون را تا بنادر برد مجلس پول فراهم کرد مجلس قوت به نظام داد مملکت امن شد ولی توفیق از خداوند بود که ما را موفق کرد.

بمساعدت با او بنده عقیده ام این است که یکی از کار های مهم این دوره سپردن زمان فترت است به آقای مشیرالدوله (صحیح است) و جهت این سه نکته است.مکرر عرض کرده ام رجال مملکت ما هر کدام برای يك موقعی خوب هستند. بعقیده بنده و تمام آقایان رئیس الوزرای حالیه برای این موقع بلانظیر است (صحیح است). سه مسئله بود یکی بی طرفی مشارالیه در انتخابات (صحیح است). بی طرفی در سیاست خارجه صحیح است که در زمان فترت و غیبت مجلس فوق العاده اهمیت دارد یکی تسریع در افتتاح دوره پنجم و با این سه فلسفه است که بعقیدهٔ من و آقایان سپردن زمان فترت به ایشان یکی از کار های خوب بوده است (صحیح است) در فترتی که امید می رود بزودی خاتمه یابد.»

ص: 337

نطق رئيس مجلس

پس از بیانات ذكاء الملك ،فروغى، رئيس مجلس (مؤتمن الملك) اظهار داشت:«ضمن نطق شاهزاده سلیمان میرزا بیاناتی نسبت به بنده شد که طرف تصویب نمایندگان محترم واقع شد از این حسیات ملاطفت آمیز مجلس نسبت به بنده کمال تشکر و امتنان را دارم و خیلی متشکر هستم که این نوع اظهارات برای بنده بهترین یادبود دوره چهارم خواهد بود در مدت این دو سال که بنده در بین آقایان بودم و خدمات ناقابل خود را انجام داده ام ملاحظه شده است که همیشه در نظر داشته ام یکی انجام وظایف و دیگری حفظ بی طرفی اگر بنظر آقایان رسیده باشد که پاره ای اوقات از این بی طرفی منحرف شده باشم تصدیق بفرمائید که عمدی نبوده است و اگر قصوری شده است باید اغماض فرمایند»(نمایندگان: نشده است نشده است).

در خاتمه رئیس مجلس اظهار کرد با اجازهٔ آقایان مجلس را ختم می کنیم.

مجلس یک ساعت از شب گذشته خاتمه یافت.

5.معایب و محاسن دورۀ چهارم مجلس شورای ملی

دورۀ چهارم تقنینیه یکی از ادوار مهمی است که در تاریخ مشروطیت ایران سهم بزرگی را داراست. اگرچه بواسطه عدم تشکیلات فراکسیونی در این دوره روی تشکیلات حزبی صحیح قائم و صندلی های پارلمان نشیمنگاه نمایندگان مخصوص فرقه های سیاسی نبوده و با این کیفیت در آخرین ساعات اختتام مجلس، لیدر های هر حزبی خدمات خود و حزب خویش را در مدت دورهٔ پارلمان پشت تریبون اظهار نکرده اند تا افکار عمومی از خدمات و اقدامات مفید یا مضر آنان مستحضر گردد، ولی از دورنمای تاریخ و مطالعۀ مذاکرات مجلس چنین فهمیده می شود که دورۀ چهارم دارای نمایندگان پر

ص: 338

حرارت و جوان و روشنفکر و آزادیخواهی بوده است و خدمات آنان را نمی توان فراموش کرد.

اگر دوره های تاريك فترت (مخصوصاً دورهٔ فترت از دورهٔ سوم به چهارم که در حدود شش سال طول کشیده است) و تجاوز سیاستمداران داخلی و خارجی را در آن دوره بنظر بیاوریم تصدیق می شود که افتتاح دورهٔ چهارم پارلمان و حیات دو سالۀ آن برای کشور ایران مفید بوده است ولی در عین حال هم نمی توان گفت که خبط و خطایی هم نکرده و در بعضی مواقع بر مشکلات نیفزوده است. زیرا بزرگترین نقص دوره چهارم عدم تجانس فکری آن ها و فقدان نقاط وحدت نظری بوده که بر آن حکومت می کرده است.

دست چپ بی اساس تقسیم شده بود مجلس بین افراط و تفريط عجیبی واقع شده بود از سوسیالیست ها و عقاید تند انقلابی تا ارتجاع و دوره حکومت اوهام فاصله اش زیاد نبوده هیچ کدام از روی فکر و بر طبق مصالح حقیقی مردم حرکت نمی کردند اولی نظرش بمنفی بافها و متجددین و به طرفداران عقاید تند انقلابی بود، دومی کلاه نمد مردم پاقاپوق و جنوب شهر را روی سیاست و نقشهٔ خود گذاشته بود این ها بودند دو قوه و دو طبقه مؤمنی که می خواستند آزادی کشور را تأمین نمایند.در مقابل یک مرد سیاسی یک مرد مذهبی درست شده بود هر کدام غلبه می کردند دیگری را دشنام می داد هر دو بهم فحش می دادند و هر دو همدیگر را کثیف و بدنام و آلوده می کردند یکی تکفیر سیاسی می نمود دیگری تکفیر مذهبی.

در این کشمکش و گیرودار های بی مورد سردار سپه پیدا شد و نفوذ خود را به اعلا درجه رسانید و از این زد و خورد های داخلی مجلس کاملا استفاده نمود و موقعیت خود را بجایی رسانید که در دورۀ پنجم هم مجلس دیگر حریف او نشد و نتوانست از او حتی استیضاح هم نماید.

زیان هایی که از این رویه های نامطبوع به اخلاق و افکار عمومی رویه های

ص: 339

و به اصل سیاست کشور وارد شد از خاطره باوفای مورخین بی طرف محو نخواهد شد و دورنمای آن را ولو آن که هر قدر زشت و نارسا هم باشد اجباراً خواهند کشید.

مجلس چهارم با آن که قوانین مفیدی وضع کرده و خدمات برجسته ای انجام داد ولی معهذا در دریای کشمکش های لفظی و منجلاب عوامفریبی غرق و از اتخاذ یک خط مشی اقتصادی روشن عاجز ماند با این همه بطور کلی می توان گفت که گرچه نسبت به دوره دوم و سوم تقنینیه از حيث وحدت نظر بین نمایندگان رو به انحطاط رفته و اصولا از این جهت قابل مقایسه نبوده است اما نسبت به دوره های بعدی مجلس کاملا مشخص و خدمات برجسته و قابل تقدیری انجام داده است که قابل انکار نیست منتهی جنگ های داخلی بین نمایندگان بقدری زیاد بوده که سردار سپه را قدرت فوق العاده و خطرناکی داد که حتی دوره پنجم هم نتوانست دیگر از آن قدرت جلوگیری نماید.

ضمناً باید این نکته را هم ذکر کرد که مجلس چهارم با ریاست وزرائی سردار سپه مخالف بوده و در اثر همین مخالفت مجلس هم بوده که سردار سپه نتوانست در دورهٔ چهارم خود را به ریاست وزرائی برساند ولی از طرفی هم دورۀ چهارم زمینه را طوری برای مشارالیه فراهم نمود که با آن که احمد شاه هم روی خوشی با ریاست وزرائی وی نشان نمی داد معهذا ناگزیر گردید که بر خلاف میل و اراده خود پست ریاست وزرایی را به وی تفویض نماید و این موضوع فقط به واسطهٔ قدرتی بود که مجلس دورۀ چهارم به سردار سپه داده بود و عده ای از نمایندگان آن در اثر رقابت و اختلاف نظری که با یکدیگر داشتند از بعضی از عملیات خلاف قانون سردار سپه حمایت و پشتیبانی می کردند و او هم توانست در سایه حمایت این قبیل نمایندگان نفوذ خود را روز بروز توسعه دهد و بالاخره زهر چشم از تمام رؤساء و رئيس الوزرا های عصر خود بگیرد.

ص: 340

6.واقعه بحرین

روز بیست و سوم رمضان 1341 ، تقریباً در ساعت 9 صبح هنگام خرید و فروش يك قاب ساعت بغلی بین يك نفر ایرانی با یک نفر عرب نجدی وهابی نزاعی رخ می دهد و منتهی بزد و خورد می شود. ایرانیان بیخیال بگمان آن که قضیه ختم شده غفلت می کنند ولی اعراب نجدی به شرارت ذاتی یا به اشاره اجانب مسلح شده غفلتاً بر ایرانیان حمله می کنند ایرانیان چون اسلحه نداشتند فقط با چوب بدفاع می پردازند یک ساعت و نیم جنگ طول می کشد و عده ای از ایرانیان در حدود سه نفر مقتول و عده ای در حدود 37 نفر مجروح و پنج نفر مفقود شده اند و از اعراب نجدی کسی تلف نشده مگر يك نفر که آن هم بواسطهٔ تیر خود آن ها هلاك گردیده است. پس از يك ساعت و نیم جنگ ایرانیان ناچار می شوند به خانه های خود رفته پناهنده و منزوی گردند حکومت محلی هم قادر به جلوگیری نمی شود و قریب 25 روز تمام ایرانیان دکاکین و حجرات خود را بسته در خانه نشسته دچار تهدید و خطر بودند تا این که مجدداً اعراب وهابی به اعراب شیعه حمله کرده 8 نفر مرد مقتول و 2 نفر زن مقتوله و دو نفر زن دیگر زخم دار می شوند روز جمعه 26 رمضان يك كشتی انگلیسی وارد و روز 27 رمضان نیز کشتی دیگری که حامل بالیوز بوشهر بود وارد بحرین می شود و چهل نفر سرباز هندی با دو عراده توپ پیاده کردند. صبح 28 رمضان ایرانیان عرض حال خود را به قونسولخانه فرستاده هشت نفر را از جانب خود بوکالت انتخاب می نمایند که در محکمه رفته دفاع نمایند ضمناً به دولت ایران اطلاع می دهند که اگر دولت علاج فوری ننماید برای تمام ایرانیان خطر حتمی بوده و بقیه هم مجبور به هجرت از بحرین خواهند گردید.

ص: 341

ماسك بوشهری

.برای کسانی که بتاريخ ملل شرق در سه قرن اخیر آشنا هستند این گونه حوادث چندان غیر عادی و موجب حیرت نیست ولی این نکته مورد توجه است که در قضیه بحرین تا حدی ناشیگری و ناپختگی نشان داده شده و حقیقت قضیه از خلال این حادثه کاملا نمودار می باشد مثلا عاجز ماندن حکومت بحرین از رفع غائله با پنج روز فاصله میان وقوع حادثه و شکایت ایرانی ها انتقال یکی از مأمورین انگلیس از بوشهر به بحرین و پیاده شدن سربازان هندی با دو توپ به این جزیره این ها برای کسانی که آشنا به تاریخ اخیر ملل شرق هستند خیلی جالب دقت و با معنی است. اگر روزی اسناد رسمی مربوط به این غائله در دسترس يك مورخ حقیقت پژوه نهاده شد خواهید دید که این غائله و صد ها و هزار ها غائله دیگر ساختگی بوده و خون پاك عده ای از افراد شرق قربانی مقاصد ناپاک شده است. قضایا و حوادثی که در جهان اتفاق می افتد همه بهم پیوسته است نتیجه غائی و منظور اصلی از این غائله را آیا در کدام نقطهٔ گیتی در ضمن کدام جریان سیاسی باید جستجو کرد؟ این پرسشی است که پاسخ آن بعهدۀ روزگار و دسترس به اسناد رسمی محول شده است.

7.تبعید علما از عراق عرب

روز سیزدهم سرطان 1302 (20 ذیقعده 1341) تلگراف هائی از طرف علمای اعلام و مراجع تقلید مقیم بین النهرین به تهران واصل گردید که در نتیجه پافشاری مأمورین دولت انگلیس و حکم حکومت عراق عرب يك عده از علمای بین النهرین که متجاوز از سی و چند نفر بودند بسمت ایران تبعید شده اند این آقایان از علمای بین النهرین و بعضی از آن ها مانند حاج سید ابوالحسن اصفهانی و حاج میرزا حسین نائینی و حاج شیخ عبدالکریم یزدی و غیره مرجع تقلید اکثر

ص: 342

مسلمانان ایران و بین النهرین هستند علت تبعید ظاهراً بواسطه فتوایی بوده که علمای مقیم بین النهرين عليه انتخابات مجلس عراق عرب داده و علیه عملیات دولت عراق و انگلیس ها اقدام کرده بودند.

تبعید علماء از کجا آب می خورد؟

علائق ایرانی به بین النهرین و توجه معنوی کلیه شیعیان به اماکن مقدسه و آثاری که در نتیجه علاقمندی مزبور از ایران و ایرانی در مدت صد ها سال بجا مانده است بطوری بین النهرین را به ایران و به جامعه ایرانی و بالطبع به دولت ایران نزدیک می کرد که می توان بطور اطمینان گفت که نه تنها انگلیس بلکه دولت سابق عثمانی هم که سال ها حاکم بین النهرین بوده و با آن كه يك دولت بزرگ اسلامی بشمار می رفت بقدر عشر ایران به بین النهرین علائق معنوی نداشت گذشته از سابقه تصرفی و سلسله نژادی که ایران در بین النهرین داشته و ایوان مدائن بزرگترین یادگار حکمرانی ایران در آن جا بوده ارتباطات مذهبی که شدید ترین روابط است این ارتباط و علاقمندی را چنان محکم کرده بود که تزلزل آن مدت ها فرصت و فعالیت لازم داشت و بواسطهٔ همین علل و سوابق و ارتباط های معنوی بوده که ایرانی را در مقدرات بين النهرين شريك و ذيمدخل ساخته بود.

کربلا، نجف، کاظمین، سامرا، چهار مرقد مقدس و چهار کانون مذهبی برای ایرانی بوده و در تحت تأثیر علمای شیعه که غالباً و در هر دوره ایرانی بوده اند نفوس تمام شیعه های دنیا را به آن جا و به آن مرکز قدس و تدریس و فتوا متوجه ساخته است. اگر چه هدایائی که برای مراقد شریفه تقدیم می شده و جزو خزانه های کربلا و نجف و کاظمین و سامرا ثبت می شده از طرف عموم شیعیان از هر جنس و هر طبقه و نژادی بوده و تنها از طرف ایرانی ها نبوده است ولی در عین حال باید متذکر شد که تمام آن ها بهدایت و تأثیرات روحانی

ص: 343

علمای شیعه بوده و کمتر تاريخ بين النهرين يك مجتهد صاحب فتوا و مهمی نفوذ روحانی او در تمام شیعه ها کامل بوده غیر از ایرانی نشان داده است نه تنها مراجع تقلید و علمای بین النهرین بلکه خدام عتبات مقدسه که وسیلهٔ توجه نفوس شیعیان به آن اماکن هستند ایرانی می باشند و بقول مورخ شهیر ابن خلدون اساساً علمای اسلام در غالب علوم ایرانی بوده اند و در مقدمۀ تاریخ او که به اسم مقدمهٔ ابن خلدون شهرت یافته يك فصل مخصوص در تحت عنوان:«حمله العلم فى الاسلام هم الفرس» دارد که مفصلا در این مورد بحث کرده است.

خلاصه سوابق ایران و ایرانی و آثار سلاطین و بزرگان ایران در بین النهرین زیاد است و اگر حقیقتاً بخواهیم در اطراف آن بحث نماییم مثنوی هفتاد من کاغذ شود با دریافتن این مقدمه باید بمرحله که بین النهرین در حیات خود در اثنای جنگ بین الملل و

خاتمه آن دید مراجعه کرد تا حقیقت آشکار شود.

دولت انگلستان و ستاد ارتش عمومی او برای جلوگیری از حملات احتمالی به هندوستان و برای در دست داشتن خلیج فارس و بحر عمان و از طرف دیگر برای تضعیف عثمانی و گرفتن راه آهن به بصره بغداد سامرا موصل و دست یافتن به آسیای صغیر لازم دید که دهنه (فاو) را در دست داشته باشد و بطرف بغداد دایره قشون خود را وسعت دهد. با تمام قوه به این مسئله متوجه شد و بالاخره بین النهرین را متصرف گردید.

سابقه انگلستان در بین النهرین عبارت از همان تصرفات نظامی بوده و پس از انعقاد صلح و معاهده و رسای حکومت بین النهرین حکومت عربی شناخته شد که دولت انگلستان برای جبران خسارات خود که برای تصرف آن جا متحمل شده بود به خود حق داد مداخلاتی در آن داشته باشد علت این مداخله سوابق تاریخی یا علائق مذهبی و ارتباطات معنوی نبود و فقط خسارات مادی و لزوم جبران آن بود بین النهرین رسماً دارای حکومت غربی شد و حتی در تحت فشار

ص: 344

افکار عمومی انگلستان للوید جرج نخست وزیر وقت مجبور شد که نظامیان انگلیس را هم از آن جا عودت داده و خارج سازد ولی سیاست آن جا را معناً در دست گرفته بود و معاهده ای با حکومت عربی بين النهرين منعقد ساخت که بموجب آن معاهده ادارات و دوایر کاملا در تحت نظر انگلستان قرار می گرفت بنابراین دولت انگلستان اصراری بباز کردن مجلس برای تصویب قرارداد مزبور نداشت. افکار عمومی بین النهرین با قرارداد نامبرده مخالف و بالطبع با مجلسی هم که می رفت باز شود مخالفت نمود و از علمای درجه اول و مراجع تقلید شیعه استفتای مذهبی کردند و آن ها نیز وجداناً مجبور به جواب بودند و روی همین اصل هم با انتخابات مجلس و باز شدن آن مخالفت کردند.

نهضت و قیام بین النهرین سابقۀ تاریخی اش از همین جا شروع می شود و انگلیس ها مجبور بودند به حکومت بین النهرین که دست نشانده آن ها بود دستور بدهند که علمای ایرانی را تبعید نماید تبعید مجتهدین شیعه که چند نفرشان مرجع تقلید شیعه ها بودند ظاهری ساده و قابل قبول داشت می گفتند علمای شیعه با انتخابات مخالفت کرده اند ولی معلوم بود که مطلب مهم تر و عمیق تر است.

شیعه ها اکثریت فاحش ملت عراق را تشکیل می دهند و عشایر عراقی که آن روز مسلح بودند تبعیت کامل و مؤثری از مجتهدین داشتند. هر قبیله ای عادتاً سر ارادت به یکی از مراجع تقلید سپرده و در فروع احکام دینی از آن مجتهد تقلید می کرد حکومت امیر فیصل که از طرف انگلیس ها پشتیبانی می شد از این اندیشه داشت که تمایلات و نقشه هایش ناگهان با قدرت مجتهدین اصطكاك يابد و عشایر مسلح عراق با او مخالف شوند و طغیان کنند. شاید معتقدات مذهبی امیر فیصل نیز در این جریان بی تأثیر نبوده ولی معتقدات مذهبی او را نمی توان علت اصلی آن حادثه شناخت.

سنیها پیرو چهار مذهب هستند و همین اشتقاق و اختلاف

ص: 345

عقاید شان مانع مهمی برای اتحاد کلیه اهل تسنن برسر يك موضوع است.ولی شیعه ها پیرو مذهب جعفری هستند و مجتهدین شیعه که مقیم عراق بودند اگر هم در میان خودشان بر سر مسائل فرعی و جزئی اختلافی داشتند هنگامی که پای مذهب به میان می آمد و يك مسئلۀ خارجی یعنی خارج از پیروان تشیع بطرفيت يك نفر سنی مطرح می شد مجتهدین بمنزله پیکر واحد می شدند و قیادت مطلق و قطعی آن مجتهدی را که اعلم و افضل و مرجعیت او مسلمتر بود می پذیرفتند. اگر در موضوع مشروطیت و استبداد میان مراجع تقلید اختلافی پیش آمد مربوط به مسئله کاملا داخلی بود و ارتباطی با افراد سنی نداشت مذهب رسمی ایران مذهب تشیع بود و موضوع مشروطیت فقط با اهالی ایران پیوستگی داشت. ولی در مسائل دیگر خصوصاً قضایایی که مربوط به سیاست داخلی عراق باشد ممکن بود میان امیر فیصل و مجتهدین شیعه و بعضی از شخصیت های بسیار محترم و مؤثر شیعه که هم عنوان روحانیت داشتند و هم وارد در سیاست بودند(نظیر آقای صدر اصفهانی که از روحانیون شیعه مقیم عراق هستند و زمانی وزارت فرهنگ عراق را بعهده داشتند و چندی رئيس مجلس اعیان(سنا) عراق بودند) تماس و اصطکاکی رخ دهد.امیر فیصل می خواست از ناحیه این قدرت بزرگ مطمئن شود. اگر شیعه های عراق در انتخابات نخستین پارلمان عراق دخالت می کردند قطعاً حائز اکثریت فاحش تزلزل ناپذیر می شدند و برای همیشه حکومت عراق را در دست داشتند.

تلگراف دولت به آقایان علماء

پس از آن که سلطان احمد شاه از قضایا مستحضر شد از طرف شاه تلگراف هائی خطاب به آقایان علمای اعلام به قصر شیرین (سرحد ایران) مخابره و اظهار نهایت محبت و مرحمت در مورد آقایان علماء اشعار گردید و مخصوصاً در این تلگراف تأکید شده بود که حاکم کرمانشاه

ص: 346

نهایت محبت را رعایت نموده از طرف دولت پذیرایی نماید طرز دستگیری و تبعید بدین طریق انجام شده بود که آقایان مزبور را شبانه اتومبیل درب منازل شان حاضر کرده از عراق عرب خارج نمودند.

اقدامات دولت ایران دربارهٔ تبعید شدگان و اجتماعات علماء در تهران

پس از وصول خبر تبعید از طرف دولت ایران فوراً اقدامات مقتضیه بعمل می آید و بوسیلهٔ سفارت دولت انگلیس در تهران و همچنین بوسیلهٔ نمایندهٔ سیاسی ایران در بغداد و بوسیله وزیر مختار ایران مقیم لندن مذاکرات بعمل می آید که هر چه زودتر از طرف مقامات مربوطه رفع این اجحافات و توهینات وارده نسبت بعلمای اعلام بشود.

همین که خبر تبعید آقایان مراجع تقلید و علما در تهران انتشار پیدا کرد از طرف علمای مرکز نیز اقداماتی بعمل آمد و صبح و عصر جلساتی در مساجد تشکیل دادند و با دولت مشغول مذاکره شدند جمع کثیری از وجوه طبقات نیز در مساجد و منزل حاج آقا جمال اصفهانی و می رسید محمد بهبهانی گرد آمده منتظر اقدامات علمای تهران بودند روز 15 سرطان 1302 عموم علماء در مسجد مروی جمع شده خطابه های مهمی علیه اقدامات حکومت عراق عرب و انگلیس ایراد گردید.

در حضور شاه

بر حسب تمایل و احضار سلطان احمد شاه چندنفر از آقایان علمای مرکز تدریجاً بحضور شاه رفته و وارد مذاکره گردیدند. از طرف سلطان احمد شاه نیز نسبت به تبعید شدگان اظهار همدردی تاثر شد و ضمناً آقایان علمای اعلام را به مراحم مخصوص شاهانه و اقدامات مجدانه هیئت دولت امیدوار ساخته نسبت به آقایان مزبور مرحمت و محبت فوق العاده ای ابراز داشت.

ص: 347

روز 15 سرطان 1302 خورشیدی (22 ذیقعده 1341) ظهیر الاسلام به اتفاق چندنفر دیگر از آقایان علماء تدریجاً در دربار حاضر شده با رئیس الوزراء در مورد وقایع بین النهرین وارد مذاکره گردیدند و در خصوص ورود آقایان علماء از بین النهرین به کرمانشاهان نیز مذاکراتی بعمل آورده قرار شد که هیئت دولت هم اقدامات مؤثری بنماید.

دولت نیز در خصوص این پیش آمد اقدامات خود را ادامه داد و به وزارت خارجه دستور داده شد که به نماینده ایران در لندن و بین النهرین تعلیمات لازمه برای مذاکره با مقامات مربوطه صادر نماید.

از طرف تجار و اصناف نیز در مورد این پیش آمد اقداماتی بعمل آمد و در اتحادیه تجار هم مذاکراتی جریان یافت و تصمیماتی اتخاذ شد که به هیئت دولت پیشنهاد نمایند در صورتی که رفع توهینات وارد نشود از آقایان خواستار گردند که امتعه انگلیس را تحریم نمایند.

دستورات راجع بحفظ انتظامات شهری

چون بواسطهٔ انتشار خبر تبعید علماء اجتماعات زیادی در شهر تشکیل شده بود و ممکن بود که اگر توجهی نشود انقلابی در بگیرد بنابراین از طرف هیئت دولت به اداره شهربانی تعلیمات و دستورات مقتضی داده شد که با نهایت مراقبت و مواظبت انتظام شهر تهران را حفظ نموده از پیش آمد های سوء و آشوب طلبی بعضی اشخاص جلوگیری نمایند.

ورود حجج اسلام به کرمانشاهان

بر طبق تلگراف هائی که از کرمانشاهان به تهران واصل گردید روز 15 سرطان 1302 (22 ذیقعده 1341 قمری) آقایان علماء از

ص: 348

عتبات با نهایت تجلیل و شکوه و در میان احساسات فوق العاده اهالی در حالی که تمام دکاکین و تجارتخانه و ادارات را تعطیل نموده بودند به کرمانشاهان وارد شدند و تلگراف ذیل از طرف حجج اسلام در جواب تلگراف خیر مقدم سلطان احمد شاه مخابره گردید.

بسم الله الرحمن الرحيم

حضور مبارك اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی ادام الله تعالی سلطانه پس از تقدیم مراسم دعاگویی عرضه می داریم دستخط مبارك تلگرافی که متضمن تفقدات و عنایات کامله ملوکانه بود بر تشکر و دعاگوئی و امیدواری داعیان و سایر آقایان حجج اسلام و همراهان افزود همواره دعاگوی دوام ظل عطوفت و دین پروری ذات اقدس شاهنشاه دین پناه اعزالله تعالی نصره را از اهم وظایف دانسته اداء این وظیفه مهمه را در هر نقطه غفلت نداریم انشاء الله».

«الداعی ابوالحسن الموسوی اصفهانی، الداعی محمد حسین غروی نائینی».

همچنین تلگراف دیگری که ذیلا درج می شود از طرف آقایان علماء از کرند در جواب تلگراف خیر مقدم هیئت دولت مخابره گردید:

«مقام منيع ریاست وزراء عظام دامت شوکته.

تلگراف محترم از کرند عز وصول بخشید حفظ نوامیس اسلامیه را بعون الله تعالی و حسن تأییده همیشه دولت علیه ادام الله تعالى شوكته و شیدالله ارکان ها ذمه دار و از اهم تکلیف خود می دانسته همواره دوام تأیید و حسن موقعیت حضرت اشرف و هیئت معظم دولت را امیدواریم انشاءالله.

حسن طباطبائی، عبدالحسین شیرازی، عبدالحسین طباطبائی، جواد صاحب جواهر،

الاحقر مهدی خراسانی، الاحقر ابوالحسن موسوی اصفهانی، محمد حسين الاحقر احمد خراسانی».

ص: 349

موافقت با تبعید خالصی به ایران

قبلا گفته شد که بعضی از آقایان علماء را هم حکومت عراق عرب به حجاز تبعید کرد از آن جمله خالصی که از علمای بزرگ بود ولی بر اثر اقدامات دولت ایران و موافقت دولت انگلیس قرار شد که مشارالیه تا تعیین تکلیف قطعی از حجاز حرکت داده به ایران ورود نماید.

تظاهرات عمومی

بر اثر این وقایع و انتشار خبر تبعید علمای اعلام کلیه شهرستان ها علماء اجتماعات کرده و در تلگرافخانه ها آمده در مورد تبعید آقایان علماء تلگراف های زیادی بمرکز مخابره کرده اقدامات فوری دولت و شخص شاه را در این مورد خواستار گردیدند.

همچنین علمای مقیم مرکز همچنان اجتماعات خود را در مساجد داشته و در روز 24 و 25 ذیقعده در مسجد جامع و مسجد سید عزیز الله و مسجد و مدرسه خان مروی اجتماعات آقایان و علمای طلاب علوم دینیه و طبقات مختلفه باقی و مذاکرات راجع به تبعید آقایان علماء جریان داشته و از طرف ناطقین نیز نطق های حرارت آمیز ایراد گردید.

برای پذیرایی و احترامات علماء

موضوع تبعید علماء از بین النهرین هنگامه ای در تمام نقاط ایران برپا کرد و قرار شد که رسماً آقایان علماء از طرف دولت و شخص شاه پذیرائی شوند و شاهزاده عضد السلطان عموی سلطان احمد شاه از طرف شاه و حکیم الدوله وزیر فرهنگ از طرف هیئت دولت بعنوان نمایندگی برای پذیرائی و تبريك ورود و احترامات لازمه به کرمانشاه حرکت نمایند و وجهی هم از طرف دولت در اختیار

ص: 350

این دو نفر گذارده شد که بخرج برسانند. همچنین از طرف علمای مقیم تهران نیز قرار شد یک نفر بعنوان نمایندگی از طرف علمای ایران و تهران به معیت این دو نفر به طرف کرمانشاه حرکت نماید. شاهزاده عضد السلطان و حکیم الدوله عصر روز 19 سرطان در هیئت وزراء حضور بهم رسانیده و با رئیس الوزراء ملاقات کرده و ابلاغی که از طرف سلطان احمد شاه صادر شده بود به نظر رئيس الوزراء رسانیده پس از اخذ تعلیمات لازم و دستور اجرای پذیرائی و مراسم احترامات خداحافظی کرده بطرف کرمانشاه حرکت کردند.

تلگراف تشکر از طرف علماء به مصدق السلطنه

بسم الله الرحمن الرحيم

مقام منیع آقای مصدق السلطنه وزیر امور خارجه دامت شوکته تلگراف محترم که کاشف از احساسات اسلام پرستانه و تأثر قلبی از این پیش آمد بوده بر مراتب امتنان و امیدواری افزوده همواره دوام تأیید و حسن موفقیت وجود اشرف را در حفظ نوامیس اسلام و اداء وظایف مقدسه خواستاریم. انشاء الله تعالى.

الاحقر ابوالحسن موسوی اصفهانی، الاحقر محمد حسین غروی نائینی

انقلاب داخلی در بین النهرین

پس از تبعید آقایان علماء جنبش هایی نیز در بین النهرین علیه حکومت آن آغاز گردید و اهالی نسبت به این عملیات تظاهراتی نموده احساساتی بروز دادند بطوری که از طرف ایلات اعراب جنبش هایی بعمل آمد و متعرض حکومت بین النهرین شدند و دولت ناگزیر گردید با آن ها به مبارزه پردازد.

اقدامات دولت و اوضاع بین النهرین

در اثر مذاکرات دولت ایران با حکومت عراق و مقامات انگلیسی در خصوص تبعید آقایان علماء توافق نظر حاصل شد که

ص: 351

آقایان مزبور به عتبات مراجعت نمایند ولی مشروط بر این که دیگر آقایان علماء در امور سیاسی مداخله ننمایند همچنین نسبت به مراجعت خالصی از حجاز به ایران موافقت حاصل گردید.

در اثر تبعید آقایان علماء اوضاع داخلی بین النهرین صورت جدی بخود گرفت و در جلسه انتخابیه بغداد رؤسای شیعه حاضر نشدند و کدخدا های محلات بغداد هم همگی استعفا دادند با این ترتیب مسئلۀ انتخابات آن جا در روز معین شده صورت نگرفت و به تعویق افتاد.

مسافرت وزیر مختار انگلیس به بغداد

در اثر اقداماتی که دولت ایران راجع به تبعید آقایان علماء کرده و مذاکراتی که در این زمینه بوسیلهٔ وزارت خارجه و نمایندگان سیاسی ایران در خارجه بعمل آمده بود و قضیه صورت بغرنجی به خود گرفته بود در تعقیب همین اقدامات سرپرسی لرن وزیر مختار دولت انگلیس مقیم دربار ایران تصمیم گرفت که به بغداد رفته قضایا را با حکومت بین النهرین و کمیسر عالی انگلیس مقیم آن جا مذاکره در نتیجه حل و تصفیه نماید و قرار صحیحی در مورد مراجعت آقایان علماء بدهد بنابراین روز 30 سرطان وزیر مختار انگلیس مقیم تهران با هواپیما بطرف بغداد حرکت کرد و بمحض ورود به بغداد تلگرافی ورود خود را به رئیس هیئت دولت اطلاع داده مدت توقف خود را در حدود يك هفته معین کرده بود.

حرکت آقایان علماء بطرف قم و اجتماع در مسجد سلطانی

آقایان علماء در کرمانشاهان توقف نمودند و پس از چند مرتبه کسب تکلیف از هیئت دولت راجع به عزیمت از کرمانشاهان بالاخره دو ساعت بغروب مانده روز یکشنبه 13 اسد 1302 (21 ذی حجه 1341 قمری) عموماً از کرمانشاهان بطرف همدان حرکت کردند و

ص: 352

از قراری که برنامه حرکت را معین کرده بودند آقایان نامبرده بدون توقف زیادی در راه به قم وارد شدند و در همان جا توقف نمودند از طرف آقایان علمای مرکز و اولیای دولت نیز در تهیه منازل و سایر لوازم ضروریه ورود آقایان علماء به قم بعمل آمد از روز یکشنبه 13 اسد نیز که کلیۀ آقایان علمای مرکز صبح و عصر در مسجد سلطانی مجتمع شده و موضوع اجتماع در مسجد جامع و مروی و سید عزیزالله از بین رفت و از این تاریخ ببعد فقط محل اجتماع حضرات همان مسجد سلطانی گردید و از صبح تا غروب همه روزه جمعیت کثیری از محترمین و تجار و اصناف در مسجد سلطانی اجتماع و مشغول مذاکرات بودند ناطقین نیز اهالی را از طرف آقایان علماء به مطالب لازمه و اقدامات مفیده مستحضر می داشتند.

تعطیل عمومی

پس از وصول خبر عزیمت آقایان علمای عتبات از کرمانشاهان بطرف همدان از طرف طبقه تجار و اصناف تهران اقداماتی شد و در نتیجه مذاکرات اتحادیه نامبرده بیانیه ای از طرف آنان در تهران منتشر گردید پسر از اظهار تأسف و تأثر از پیشامد مزبور و اظهار تنفر از تبعید آقایان علماء اخطار کرده بودند که برای این حرکت سه روز که عبارت از روز 23 و 24 و 25 ماه ذیحجه باشد تعطیل عمومی خواهند کرد بنابراین عصر روز 22 کلیه کاروانسرا ها و بازار ها و مغازه ها تعطیل عمومی کرده در مسجد شاه اجتماع نمودند.

مراجعت وزیر مختار انگلیس از بغداد

بعد از ظهر روز ششم اسد 1302 خورشیدی دو هواپیما که حامل وزیر مختار انگلیس بود در قلعه مرغی فرود آمد و روز بعد قبل از ظهر وزیر مختار نامبرده در منزل شخصی رئیس الوزراء رفته مشارالیه را ملاقات و تا مدتی بعد از ظهر مشغول مذاکره بودند و

ص: 353

بالنتیجه با مراجعت آقایان علماء به بین النهرین تحت يك شرایط معینی از طرف وزیر مختار انگلیس موافقت حاصل گردید.

8.نمایندهٔ مختار دولت شوروی در تهران و نطق او در حضور شاه

شومیاتسکی شارژ دافر سفارت شوروی پس از انجام تشریفات به سفارت در دربار تهران منصوب و روز 25 ذیقعده (17 سرطان 1302) در ضمن تقدیم اعتبار نامه اش نطق زیر را ایراد کرد:

«اعلیحضرتا، خجسته شهریارا، وثیقه ترقی و استحکام روابط حسنه دولتین علیتین روس و ایران به افتخار پیشرفت اقتصادی و استقلال ملی دولتین فقط مراقبت وقفه ناپذیر و موافقت کامل عملیات حکومتین می باشد.

اتصال و پیوستگی مساعی همکارانه و مواظبت دائمی برای این که مناسبات دوستانه فیمابین بوسیلهٔ ارتباطات اقتصادی و سیاسی و تمدنی بیش از پیش محکم تر و شدید تر گردد و دولت متبوعه دولتخواه را بروز قریب الوقوع فیروزی و بشارت و وعده می دهد که آن روز میمون مساعی و عملیات همکارانه مزبوره که شروع آن موقع امضای قرارداد سیاسی 1921 بوده بواسطه امضاء و تصویب قرارداد تجارتی 1923 که تماماً مورد قبول واقع شده و دولت متبوع دولتخواه حاضر است هر وقت از طرف دولت علیه پیشنهاد شود آن را امضاء نماید و بموجب انعقاد قرارداد های متفرقه مخصوصه که شامل سایر جنبه های مناسبات فیمابین دولتین می باشد صورت انجام و حسن ختام بخود خواهد گرفت نظر بمراتب فوق با نهایت افتخار اجازه خواسته می شود که دولتخواه یکی از عاملین عملیات مفید مزبوره است و تاکنون بسمت شارژ دافری با اولیای دولت علیه اشتغال بکار داشته اينك در موقع تقديم اعتبار نامه خود که بموجب آن دولتخواه بسمت نماینده مختار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی معرفی می شود و نیز در حین تسلیم احضار نامه مستر لواین رتشتین سلف این دولتخواه که

ص: 354

اولین شخص معروفی است که به مناسبات دوستانه فیمابین دولتین علیتین پرداخت از حضور مبارك اعلیحضرت اقدس همایونی استدعا و تمنا نماید که نیز در این سمت مسئولیت دار نماینده مختاری همواره حسن توجه و مکرمت شاهانه خود را در پیشرفت امور این دولتخواه که بمنفعت دولتین علیتین می باشد مبذول فرمایند با امید به این که دوستی تغییر ناپذیر و همکاری در عملیات و صلح و مسالمت و مساعی جمیله که تماماً مساعد کار و شغل مسئولیت دار نماینده مختاری این دولتخواه نیز خواهد بود این دولتخواه هم با مساعدت الطاف ذات اقدس ملوکانه من بعد طوری عملیات خود را جریان خواهد داد که باعث صلح و صفا و حیات رفاهیت آمیز و ثروت انگیز در مملکت اعلیحضرت اقدس شهریاری و مخصوصاً سرحدات زیبا و قشنگ و خوش منظر شمالی دولت علیه ایران گردد.»

نطق سلطان احمد شاه

پس از اتمام نطق نماینده مختار دولت روسیه از طرف سلطان احمد شاه جواباً نطق ذیل ایراد گردید:

«آقای وزیر مختار با نهایت خرسندی و مسرت اعتبار نامه ای را که دائر بمعرفی خودتان بسمت نماینده مختار حکومت جمهوری اجتماعی متحده شوروی روسیه در دربار ما می باشد دریافت می داریم اظهاراتی که در نهایت فصاحت بیان نمودید موجبات خشنودی خاطر ما را فراهم ساخته و بشما اطمینان می دهم که همواره منظور نظر همایون ما تشیید و استحکام مبانی روابط و دادیه حسنه بین دولتین بوده و خواهد بود. انعقاد عهدنامۀ مودت 1921 مبشر طلوع دورهٔ جدیدی در روابط بین دولتین بوده و امیدواری حاصل است که روابط همسایگی که خوشبختانه مابین دو مملکت برقرار شده است بیش از پیش محکم گردیده باعث رفاهیت دو قوم همسایه و دوست خواهد شد از مساعی جمیله که تاکنون در راه استحکام روابط

ص: 355

مملکتین مبذول داشته اید نهایت رضایت خاطر را داشته و یقین کامل داریم با اعتماد جدیدی که از طرف دولت متبوعه خودتان دربارهٔ شما ابراز شده است بیش از پیش در انجام وظیفهٔ مهمی ک که بعهده شما محول است ساعی و جاهد خواهید بود و با ایقان به این مسئله به امنای دولت خود دستور می دهیم که در انجام مأموریتی که از طرف دولت متبوعه خود دارید با شما نهایت مساعدت و همراهی را بعمل آورند.

در این موقع که نامه احضار مسیورتشتین سلف محترم شما را دریافت می داریم مخصوصاً متذکر می شویم که مشارالیه در تهران مأموریت خویش را با صداقت و فعالیت انجام داده و مراتب خوشوقتی و رضایت خاطر ما را نسبت بخود جلب نموده است.»

9.تحریکات علیه کابینه

مشیرالدوله بموجب اراده مجلس شورای ملی و عموم افراد کشور عهده دار مسئولیت ریاست وزرایی گردید ولی چون سردار سپه تصمیم داشت که کابینه را بهر نحوی ممکن است ساقط نموده در موقعی که مجلس در حال فترت است عهده دار ریاست وزرایی گردد و جریان انتخابات نقاطی را که هنوز انتخاباتش شروع نشده و یا در شرف اختتام است بنفع خویش تمام نماید لذا عليه کابینه شروع به تحریکات نمود و حتی در پاره ای از تماس های سیاسی کابینه را تهدید می نمود تا شاید کابینه یعنی رئيس الوزراء مجبور به استعفا گردد و او بتواند در راه موفقیت خویش قدم های مؤثری بردارد ولی مشیر الدوله هم برخلاف سایر مواقع زمامداری خود مقاومت می کرد زیرا این نکته را مشیرالدوله پی برده بود که اهمیت موقع و اصطكاك سیاست های خارجی و جریانات انتخابات و تحریکاتی که پی در پی می شود علاقمندی مردم را به کابینه شدیدتر می کند و اگر او در این موقع خطرناك سنگر حساس ریاست وزرایی را خالی بکند حریف

ص: 356

فوراً جای مشارالیه را خواهد گرفت و این کار در غیاب مجلس زیان های زیادی برای کشور خواهد داشت بنابراین تصمیم گرفت تا آن اندازه ای که ممکن است پایداری و مقاومت نماید از طرف دیگر معلوم بود اشخاصی که به این مخالفتها دست زده اند چه مقاصدی دارند و مردم هم مایل نیستند که کمترین تزلزلی در استحکام کابینه وقوع یابد.

سردار سپه در کابینه مشیرالدوله

«سردار سپه بسمت وزارت جنگ گاه گاه در هیئت وزراء حضور می یابد برای دادن دستور هائی به آن ها و مجبور هستند هرچه کند اطاعت نمایند مشیرالدوله در طلیعه دستور ریاست خود حفظ قوانین جاری مملکت را از روی اساس مشروطیت اول وظیفه خود دانسته است در صورتی که برای او اختیاری نیست و هر ساعت در تهدید وزیر جنگ و فرمانده کل قوا است. روزی وزیر جنگ امیر اقتدار محمود خان انصاری که گاهگاه به نیابت و نمایندگی از طرف وزیر جنگ در هیئت وزراء حاضر می شود بدستور وزیر جنگ با مشیرالدوله در هیئت دولت خشونت می کند و به او می فهماند که باید کناره گیری نماید (1) ».

«مشیرالدوله که عمری را به نیک نامی و عزت نفس و با حفظ پرستیژ گذرانده بود مسلماً حاضر نبود خشونت های وزیر جنگ را تحمل کند علاوه بر آن موقعیت را چنان میدید که کلیه اختیارات در دست وزیر جنگ است و هیچ نقطه اتکایی که بتوان قانون را با آن حفظ کرد وجود ندارد حیثیت دولتی او و حفظ آبروی وزرایش بیش از هر چیز مورد علاقه اش بود البته چنین شخصیتی وقتی که ببیند کار بجایی برسد که پاچه و ران حواله وزیری از وزرای کابینه داده شود برای او ناگوار می آید او با

ص: 357


1- حیات یحیی حاج میرزا یحیی دولت آبادی جلد چهارم ص 249.

کمال شهامت گفت که حاضر نیست با وزیر او بدین نهج گفتگو شود و سپس از جلسه هیئت دولت خارج شد و تصمیم باستعفا گرفت در این جا مورد دیگری نیز پیش آمد که مشیرالدوله آن را مستقیماً تهدیدی برای خود دید و آن توقیف قوام السلطنه بود، سردار سپه چوب را به بید زد که چنار بلرزد! بدین معنی که روز 27 صفر 1342 (16 میزان 1302) قوام السلطنه را توقیف کرد (باتهام توطئه قتل سردار سپه)مخالفین سردار سپه مرعوب شده و کابینه مشیرالدوله مقاومت خود را در برابر تهدیدات وزیر جنگ از دست داد. سردار سپه پس از دستگیری قوام بوسیله یکی دو نفر از امرای لشکر، رئيس الوزراء و برخی از وزرای دیگر را تهدید کرد که اگر استعفا ندهد چنین و چنان خواهم کرد و براثر همین تهدیدات هم کابینه مشیرالدوله تصمیم به استعفا گرفته قبل از ظهر روز 29 میزان 1302 در قصر صاحب قرانید بحضور شاه رفته استعفانامۀ خود را تقدیم کرد» (1) .

10.اهمیت موقعیت خراسان

هنگامی که دولت گرفتار وقایع تبعید آقایان علماء از بین النهرین گردید و در مرکز اجتماعاتی مرتباً برای این کار برپا بود در خراسان نیز موقعیت مهم و خطرناکی برای اشتغال فکری دولت در جریان ظهور و پیدایش بود که اگر کابینه توجهی بدان ایالت معطوف نمی داشت و انحرافی پیدا می کرد ممکن بود وقایع خطرناکی هم در خراسان بمنصه ظهور برسد زیرا در آن موقع وضعیت خراسان از نقطه نظر سیاست فوق العاده مهم شده بود به این معنی که خراسان مركز اصطكاك سیاست های قوی خارجی گردیده بود «سامی بیك» یکی از عناصر قوی الاراده عثمانی که در جنگ بین المللی (از 1914 الی 1918) نقش مهمی در آنقره و سایر نقاط بازی کرده بود بسمت شهبندری عثمانی به مشهد آمده بود و ورود او با مقدمات

ص: 358


1- در تلاش آزادی، باستانی پاریزی.

جالب توجهی بعمل آمد بطوری که در کتابچه ای در همان اوان چاپ شده و در معرض انتشار قرار گرفته بود حاوی نطق های مهم و عملیات او در خراسان بوده تاكتيك و رویۀ سیاسی او را بخوبی روشن و هویدا می ساخت. از طرف دیگر يك نفر انگلیسی موسوم به پریدوکس به قونسولگری خراسان آمده بود که مشارالیه از دیپلومات های زبر دست انگلیس بود و در خلال جنگ بین الملل قسمت پلتیکی ترکستان و افغانستان سیستان و قائنات را اداره می کرد. از طرف دیگر روس ها هم که با سامي بيك وحدت عمل و وحدت نظر و مساعی در خراسان پیدا کرده بودند چون نماینده خودشان کریم آقا حکیم اف را دارای آن لیاقت و قدرت و کاردانی نمی دیدند او را تغییر داده آپرسوف قونسول معروف و زبر دست خودشان را از رشت بدان جا اعزام داشته بودند که در این گیر و دار های سیاسی و عملیات منافع دولت متبوعه خویش را تأمین نماید دولت ایران نیز در يك چنين موقعي وخيم حواس خود را از يك طرف صرف جریان های داخلی نمود که موضوع تبعید آقایان علما از عتبات منجر به انقلاب نگردد و از طرف دیگر حواس خود را جمع موقعیت وقایع سیاسی خراسان کرد که از پیش آمد های ناگوار جلوگیری نماید بنابراین تصمیم گرفت که والی آن جا را که در آن موقع سردار اسعد بختیاری بود عوض نماید و دیگری را به آن جا اعزام دارد.

11.حرکت ولیعهد به آذربایجان

سابقاً گفته شد که سلطان احمد شاه تصمیم گرفت ولیعهد را همان طوری که در دوره قاجاریه مرسوم و معمول بوده به آذربایجان اعزام دارد ولی این مسافرت بعهده تأخیر افتاد تا این که مجدداً در کابینه مشیرالدوله شاه خواست تصمیم خود را عملی نماید و برای پیش کاری ولیعهد حاج محتشم السلطنه اسفندیاری نامزد و حکم مشارالیه در شرف صدور بود که شاه در روز 25 سرطان 1302

ص: 359

خورشیدی مشارالیه را احضار و مدتی راجع به وسائل حرکت دستورات لازم را به مشارالیه صادر می نمود ولی چنان چه بعداً خواهیم دید این کار بعللی چند عملی نگردید و از طرفی محتشم السلطنه از شغل پیشکاری استعفا نمود از طرف دیگر پیش آمد های سیاسی یعنی مخالفت سردار سپه شاه را مجبور به مسافرت به اروپا گردانید بنابراین این مسافرت سرنگرفت و ولیعهد همچنان در تهران بسر برد تا جلسه نهم آبان 1304 خورشیدی که شرح آن مفصلا ذکر خواهد شد.

اعلامیه دولت راجع به حرکت ولیعهد به آذربایجان

«بموجب امر قدر قدرت بندگان اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواحنافداه روز یکشنبه بیستم برج اسد جاری بندگان والاحضرت اقدس ولیعهد دامت عظمته برای حرکت بمقر فرمانفرمایی آذربایجان بباغ سردار محتشم نقل مکان می فرمایند».

مشير الدوله - رئيس الوزراء

برنامه حرکت ولیعهد به آذربایجان

گفته شد که سلطان احمد شاه تصمیم داشت برادر خود ولیعهد محمد حسن میرزا را همان طوری که در دوره سلطنت سلاطین قاجاریه مرسوم بود به آذربایجان اعزام دارد و مقدمات امر و وسائل حرکت را هم از هر جهت فراهم کردند همچنین او امر و دستورات لازم جهت اجرای این تصمیم صادر و بموقع اجرا گذارده شد حتی برنامه شرکت ولیعهد هم از طرف دولت در روز 25 ذیقعده 1341 قمری رسماً در تهران انتشار یافت ایالت جلیله آذربایجان عین دستخط مبارك بندگان اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی روحنافداه را که دایر بر تفویض پیشکاری کل مملکت آذربایجان بجناب مستطاب اجل اکرم آقای نصیر الدوله دام اقباله شرف صدور یافته است تلواً ابلاغ نماید.

ص: 360

دستخط سلطان احمد شاه

«جناب اشرف رئيس الوزراء در این موقع که برادر والاگهر كامكار ولیعهد بمقر فرمانفرمائی خود حرکت می کند بر حسب پیشنهاد و تصویب آن جناب اشرف نصیر الدوله را که از رجال کافی دولت و چاکران مخصوص و در رجوع خدمات دولتی امتحانات خوب داده است به پیشکاری کل مملکت آذربایجان معین و برقرار می فرماییم که در معیت برادر والاگهر عزیمت نموده و انشاءالله تعالی در ترفیه حال اهالی مراقبت کامل نمایند که استرضای خاطر همایون ما از این حيث فراهم شود مفاد دستخط مطاع ملوکانه را به آذربایجان ابلاغ نمائید.» شاه

لازم است مدلول این دستخط جهان مطاع را باهالی اعلام کنید.

مشير الدوله - رئيس الوزراء

حاج ميرزا یحیی دولت آبادی در «حیات یحیی» درباره عقیم ماندن مسافرت ولیعهد به آذربایجان چنین نوشته است ماه محرم رسیده است و در اداره قشونی روضه خوانی می کنند شاه بملاحظه سردار سپه به مجلس روضه خوانی نظامیان آمده است، سردار سپه هم با مشیرالدوله رئيس الوزراء اندکی دورتر نشسته است شاه به رئیس الوزراء گفته بود بی اطلاع سردار سپه فرمان حکومت آذربایجان ولیعهد را صادر کنند فرمان صادر می شود و بصحه شاه می رسد و وزیر داخله به آذربایجان تلگراف می کند و ولیعهد آماده مسافرت می شود (قصدش این بود در آن جا با رؤسای عشایر بندو بست تشکیل بدهد) شاه برای خدا حافظی از ولیعهد از مجلس روضه خارج می شود بدیهی است سردار سپه می داند شاه کجا می رود و برای چه می رود اما هیچ بروی خود نمی آورد و خودداری می کند ... در آن دم آخر که ولیعهد می خواهد روانه شود هیئت دولت را تهدید کرد نارضائی خود را بمسافرت او به شاه و به وزراء می رساند و کوشش بسیار

ص: 361

شاه و ولیعهد و هیئت دولت در اجرای فرمان و فرستادن ولیعهد بکلی بی نتیجه مانده و ولیعهد با نهایت خفت نقل مکان کرده بخانه خود بر می گردد شاه بعد از این واقعه از سردار سپه گله می کند و می گوید شما ولیعهد را از رفتن به آذربایجان منع کردید. سردار سپه جواب می دهد اعلیحضرت هم در صدور فرمان حکومت آذربایجان ولیعهد با من مشورت نکردید والا عرض می کردم صلاح نیست.»

12.ورود نمایندگان دولت عراق به تهران

خبر تبعید آقایان علماء از بین النهرین بلافاصله در تمام ایران منتشر شد در اغلب شهرستان ها مردم تعطیل عمومی کرده در تلگرافخانه ها و مساجد مجتمع شده انتظار رفع توهین و اقدامات لازم را از دولت داشتند هیئت دولت نیز تمام وقت خود را صرف این مسئله نمود که هر چه زودتر به این غائله خاتمه داده شود زیرا این هیاهو و تظاهرات و اجتماعات ممکن بود صورت خیلی وخیمی بخود گیرد و دایره انقلابات و اجتماعات در شهرستان ها وسیع تر گشته قضایای مهم و وقایع غیر منتظره ای رخ بدهد بنابراین دولت سعی و کوشش زیادی می نمود که هر چه زودتر قضیه حل شود و اوضاع بحال عادی برگشت نماید. بر اثر همین مساعی و اقدامات دولت هم بود که وزیر مختار دولت انگلیس با هواپیما به بغداد رفته مراجعت نمود.

همچنین در روز پنجشنبه 1302 چندنفر از نمایندگان حکومت بین النهرین و امیر فیصل به تهران وارد شدند و با اولیای امور وارد مذاکره گردیده که راجع به مراجعت آقایان علماء به بین النهرین ترتیب رضایتبخشی داده شود تا مراجعت نمایند ولی از طرف آقایان علماء تصمیمی در مورد مراجعت اتخاذ نشده بود زیرا آن ها خیال داشتند در قم توقف نمایند.

ص: 362

13.قرارداد تجارتی ایران و شوروی

عهدنامه تجارتی ایران و شوروی که بایستی مطابق قرارداد 1921 بلافاصله منعقد گردد و در حقیقت جزئی از آن محسوب و بدون انعقاد آن قرارداد نامبرده ناقص بنظر می رسید و از لحاظ تجارتی معامله واردات و صادرات غير ممکن بود بنابراین دولت ایران از نظر تسریع جریان امر و انعقاد قرارداد تجارتی سید حسن تقی زاده را به ریاست هیئتی انتخاب و با آن (هیئت تجارتی) به روسیه اعزام داشت. انتخاب این هیئت طرف توجه مقامات و محافل سیاست دولت شوروی قرار گرفت و از طرف آن ها چه بوسیلهٔ بیسیم مسکو و چه بوسیله جراید حسن استقبال شد و مورد تحسین قرار گرفت. این هیئت مدتی در مسکو اقامت کردند ولی توافق نظر بین طرفین حاصل نگردید و مذاکرات همچنان جریان داشت حتى يك مرتبه هم در اواخر کابینه مستوفی الممالك خبر ختم مذاكره و امضاء عهدنامه در تهران نشر گردید ولی پس از سقوط کابینه معلوم شد که هنوز قرارداد به امضاء نرسیده است.

در اواخر کابینه مشیرالدوله حتى جراید مسکو نسبت به طولانی شدن مذاکرات و بسته نشدن قرارداد مقالاتی انتشار داده و همچنین جراید ایران هم مقالاتی دایر برشکایت از بطو جریان مذاکرات انتشار دادند.

یکی از مسائل مورد بحث راجع به تعرفه گمرکی بود که دولت ایران مدعی بود در ذیل ماده 19 قرارداد روسیه و ایران مورخه 26 فوریهٔ 1921 مقرر شده است که کمیسیون مختلطی باید انتخاب شده تعرفه گمرکی را که مطابق مقتضیات وقت و مصالح طرفین باشد تدوین نماید در زمانی که تقی زاده در مسکو مشغول مذاکرات بود دولت شوروی از دولت وقت تقاضا کرد که چون هنوز تعرفه گمرکی جدید تدوین نشده به گمرك شمال دستور بدهد که در مدت چهار ماه

ص: 363

که مذاکرات جریان دارد تعرفه گمرکی 1903 بموقع اجراء گذارده شود در کابینه دوم قوام السلطنه دولت ایران دستور داد که تعرفه 1920 اجرا شود تا طرفین مجبور شوند که عهدنامه تجارتی را منعقد نمایند ولی در این اثنا کابینه دچار تزلزل گردیده سقوط کرد. در کابينه مستوفی الممالك سند مزبور را تجدید کردند ولی دولت در سند جدید نیز قید کرده بود که اجرای این تعرفه (1903) در طول مدت مذاکرات فقط دوام خواهد داشت. در اواخر کابینه مشیرالدوله برای مرتبۀ دوم مذاکرات تجارتی ایران و شوروی در مسکو قطع گردید و تقی زاده به برلن و عده ای از هیئت تجارتی به ایران مراجعت کردند.

14.توقیف قوام السلطنه

روز 27 صفر 1342 قمری برابر 16 میزان 1302 خورشیدی قوام السلطنه به وزارت جنگ دعوت و یا احضار می شود. بمحض ورود سردار سپه (وزیر جنگ) دستور توقیف مشارالیه را می دهد علت ظاهری توقیف بطوری که در پروندۀ استنطاقیه مشاهده می شود در ضمن تعقيب و كشف يك توطئه عليحده که بعمل می آید و منتهی بتوقيف چند نفر تروریست می شود در حین بازجویی از تروریست ها در رابطه با یك سرقت و یکی دو فقره قتل که درسال قبل اتفاق افتاده بود (مقتول حاج اسمعيل قهوه چی بوده که در پشت پارك مختار السلطنه بوسیلهٔ کارد سر او را بریده بودند) مسئله دیگری کشف می شود و از يك سوء قصد و كميته ترور علیه سردار سپه وزیر جنگ وقت پرده بر می دارند پس از کشف این مسئله موضوع تعقیب و منتهى بتوقيف مكرم السلطان برادر زاده سردار انتصار می شود، پس از استنطاق او موضوع به سردار انتصار کشیده می شود فوراً از طرف وزارت جنگ سردار انتصار از اصفهان احضار و استنطاق می شود. شخص نامبرده ضمن بازجوئی وجود يك تشكيلات و دسیسه تررویستی را علیه سردار سپه

ص: 364

تصدیق وقضیه را کاملا به قوام السلطنه مربوط می کند بنابراین قوام السلطنه هم تحت تعقیب و توقیف در می آید.

این پرونده نسبتاً خیلی قطور و مفصل می باشد مقدمات این پرونده قتل و جنایت و تروريسم و مربوط بعمليات در جنگل رشت که تمام آن مهم می باشد بوده و در ضمن آن قضایای دیگر و توطئه های مختلفی است که تماماً در پرونده موجوده مشخص و منعکس گردیده است.

نویسنده این تاریخ اطلاع کامل دارد که موضوع دستگیری و توقيف قوام السلطنه مربوط به يك سلسله مسائل و قضایای دیگر می باشد و عوامل و ایادی دیگری در این توقیف و گرفتاری کاملا دخیل بوده است و همین توقیف مشارالیه نقش مهمی در سقوط کابینه مشیرالدوله و تشکیل کابینه سردار سپه و همچنین ارتباط مستقیم با مسافرت سوم سلطان احمد شاه به اروپا و بالاخره انقراض سلسله قاجاریه داشته است. در این که با توقیف قوام السلطنه و تبعيد او از ایران سردار سپه يك نقش مهم تراژدی و کمدی در صحنهٔ سیاست ایران بازی کرده است هيچ شك و تردیدی نیست زیرا قبل از این که او را توقیف نماید و یا پرونده قطور و مفصل سوء قصد را برای او تشکیل بدهد، بوسیلهٔ اطرافیان وزیر مختار شوروی و آن کسانی که ظاهراً زره روسوفیلی در بر کرده بودند ولی باطناً زیر آن زره لباس دیگری برتن داشتند به اغفال سیاست نوبنیاد شوروی می کوشیدند و در پاره ای از موارد سیاسی بزمینه سازی پرداخته ذهن «شومياتسکی» وزیر مختار شوروی را مشوب نموده قضایای سیاسی را طور دیگری جلوه گر می ساختند. همین عناصر مشكوك به انواع و اقسام سعی می نمودند که سردار سپه را يك نفر رجل ملی بتمام معنی معرفی نمایند و مخالفین او را نیز مخالف بسط سیاست شوروی در ایران و موافق سیاست لندن جلوه دهند تا نتیجه ای که از نمایش این بازی مهم سیاسی بایستی گرفته شود بنحو مطلوب حاصل گردد.

ص: 365

منظور از پیش بردن این سیاست فراهم نمودن زمینه برای ریاست وزرائی سردار سپه و بالاخره تغییر رژیم بود کهنه کاران و سر دستگان این بازی این طور و انمود کردند که سردار سپه به روس ها بیشتر متمایل است تا بهمسایه جنوبی قبولاندن این معنی کار آسانی نبود و بازیگران زبردست این صحنه مجبور بودند چندین نقش مهم كميك و تراژيك بازی نمایند تا باخذ نتیجه موفق گردند.در این نقش ها سردار سپه که بدون مبالغه یکی از پراستعداد ترین و باهوش ترین افراد بود برای ایفای وظایفی که به او محول شده بود نهایت مهارت و زرنگی چابکی و استعداد را بخرج داده است و حقاً اگر دیگری بجای سردار سپه بود و دارای این قریحه و استعداد فوق العاده که می توان از خوارق عادات بشمار آورد نبود بدون شك صد يك موفقيت سردار سپه نصیب و عایدش نمی شد.

یکی از آن نقش های مهم که سردار سپه خوب توانست از عهدهٔ انجام آن برآید همان توقیف قوام السلطنه بوده است. زیرا بسفارت شوروی در تهران این طور وانمود کرده بودند که قوام السلطنه با شوروی ها تمایلی ندارد و بر عکس نسبت بهمسایه جنوبی کاملا متمایل است و از آن جا تقویت و پشتیبانی می شود بدیهی است سیاستمداران دولت شوروی هم پس از آن که در شرق و مخصوصاً ایران تصمیم گرفتند با سیاست انگلیس رقابت و کاملا مخالفت نمایند با کسانی هم که داغ سیاه آنگلوفیلی را بر پیشانی داشتند و یا معروف بود با انگلیس ها ارتباط و سروسری دارند مخالفت می کردند.

در این جا سیاستمداران انگلیس مقیم ایران نیز از این ابراز مخالفت نهایت استفاده را کرده برای از بین بردن قوام السلطنه که بر اثر مذاکرات وی با کمپانی های آمریکا با کمپانی های آمریکایی راجع به نفت شمال و در مورد استخدام مستشاران آمریکایی که منجر به وارد نمودن سیاست ثالثی در ایران می گردید و قوام السلطنه در این راه گام های سریعی برداشته بود و همچنین در موضوع دعاوی دولت انگلستان راجع

ص: 366

به پول هائی که در هنگام جنگ بین الملل در ایران خرج کرده بودند و در مقام مطالبهٔ آن چند نوبت برآمده ولی بواسطه مخالفت قوام السلطنه بمانع برخورده بودند (1) معناً با قوام السلطنه موافق نبوده و می خواستند او را بهر قیمتی هست از صحنه سیاست خارج نمایند. انتساب قوام السلطنه به انگلیس ها از همان سرچشمه آب می خورد و منظور این بود که با يك تیر چندین نشان زده باشند یکی این که قوام السلطنه را از صحنهٔ سیاست ایران بطور کلی خارج نمایند تا موانع برای ایجاد یک حکومت دیکتاتوری از جلو پای سردار سپه برداشته شود و دیگر این که با اخراج قوام السلطنه که بوسیله سردار سپه و قدرت او انجام می گرفت سردار سپه را به روس ها نزديك نموده این طور وانمود کنند که چون قوام السلطنه آنگلوفیل می باشد سردار سپه كه يك رجل ملی است بخود جرأت و جسارت داده که با قوام السلطنه و بالاخره با انگلیس ها که طرفدار او هستند داخل مبارزه شود و قوام السلطنه را با وضعی فجیع زندانی و از ایران تبعید نماید نتیجه دیگری که از حبس و تبعید قوام السلطنه گرفته شد این بود که رجال ایران را برای همیشه از سردار سپه مرعوب نموده و دیگر قدرت اظهار وجود را در مقابل سردار سپه از آنان سلب کرده باشند.

ص: 367


1- چگونگی دعاوی دولت انگلیس راجع به مخارجی که در ایران کرده بودند اینست که موقع جنگ بین الملل و در خلال پایان جنگ انگلیس ها مبالغی خرج پلیس جنوب و یک صد و سی هزار لیره خرج قرارداد و غیره کرده و یا به کابینه های ایران كمك خرج داده بودند مجموع این مبلغ گویا در حدود بیست کرور تومان بوده است، در کابینه قوام السلطنه انگلیس ها مبلغ مزبور را بوسیلهٔ نام های مستقیماً از رئیس الوزراء مطالبه کردند قوم السلطنه نامۀ مزبور را بوسیلهٔ شکوه الملك به سفارت انگلیس پس فرستاده این طور پیغام داد که شما برای پیشرفت سیاست خود در ایران متحمل مخارجی شده اید و چون مبالغ گزافی از این مبلغ را بدون نظر و تصویب اولیای امور دولت ایران خرج کرده اید حقاً مربوط به دولت ایران نیست و دولت ایران حتی حاضر نیست که این نامه را ضبط و چنین پرونده ای برایش تشکیل بدهد تا بجواب مبادرت نماید. پس از تغییر رژیم در کابینه فروغی مجدداً از طرف سفارت انگلیس مطالبه شد و فروغی اصل مبلغ با فرع آن را تصدیق نمود و بعداً پرداخته شد.

سفارت شوروی در تهران نیز که از کنه این قضایا و از حقیقت این نمایش های سیاسی اطلاعات عمیقی نداشت بعلاوه از هویت کسانی هم که با آن ها تماس گرفته و دلسوزی و دوستی با دولت شوروی را سرمایه نزدیکی و معاشرت خود قرار داده بودند کاملا واقف نبوده است فریب صحنه های این نمایش های کمیک و تراژيك را خورده نسبت به قوام السلطنه کاملا بدبین بودند و روی همین سوء ظن هم در کابینه قوام السلطنه روابط ایران با دولت شوروی این قدر ها خوب نبوده و حتی مدتی هم مذاکرات تجارتی ایران و شوروی در کابینه مزبور مقطوع گردید و رادیوی مسکو هم از طرز زمامداری قوام السلطنه و رفتار او کاملا اظهار بدبینی و انتقاد می نموده که اصل خبر آن در این کتاب عیناً ذکر شده است وقتی سردار سپه با سفارت شوروی محرمانه موضوع دستگیری قوام السلطنه را مطرح نمود و آن ها کاملا سردار سپه را تشویق کرده قول موافقت و مساعدت دادند.

برای تأیید این نظر بيك موضوع کوچکی اشاره می کنیم تا مطلب به خوانندگان کاملا روشن و مبرهن گردد شب قبل از آن روزی که قوام السلطنه را دستگیر نمایند وزیر مختار روسیه بدون آن که قبلا وقت ملاقات بخواهد از سید محمد صادق طباطبائی که یکی از لیدر های سوسیالیست ها در مجلس و از مخالفین جدی قوام السلطنه بشمار می رفت ملاقات می کند (1) .در این ملاقات که هنگام غروب در منزل طباطبائی دست داده وزیر مختار روسیه به طباطبائی اظهار می کند: «مژده بدهید که فردا قوام السلطنه را توقیف خواهند کرد» و در این

ص: 368


1- نگارنده در این مورد از آقای سید محمد صادق طباطبائی رئیس اسبق مجلس شورای ملی چگونگی این ملاقات را سؤال کرد ایشان با تصدیق به این که چنین ملاقاتی دست داده و این قضیه حقیقت دارد اضافه کردند پس از آن که وزیر مختار شوروی خبر توقیف قوام السلطنه را داد قلباً متألم شدم و پیش خود فکر کردم که هر چند ما با قوام السلطنه موافق نیستیم ولی بچه مناسبت بیگانگان وسائل گرفتاری او را اسباب خشنودی ما دانسته و به ما تبریک می گویند؟ و نیز مترجم سفارت را هم گفتند آقای هژیر بوده است.

زمینه مدتی مذاکره جریان داشته است بالاخره چنین تصمیم گرفته می شود که وزیر مختار شوروی به اتفاق طباطبائی و مترجم سفارت شوروی به منزل سلیمان میرزا رفته او را هم در جریان بگذارند. نگارند این تاریخ نمی داند که حضرات در منزل سلیمان میرزا چه گفتند و شنیدند و یا پس از آن که خبر توقیف قوام السلطنه را شنیدند واقعاً متألم و متأثر بوده و یا قلباً خشنود گردیده اند!

نتیجه ای که از این ملاقات گرفته می شود اینست که سفیر شوروی در گرفتاری قوام السلطنه دست داشته و کاملا با سردار سپه در مورد تبعید او از ایران هم آهنگی می نموده است در صورتی که اگر واقعاً انگلیس ها طرفدار قوام السلطنه بودند غیر ممکن بود که سردار سپه او را با وضعی اسف آور زندانی و تبعید نماید سردار سپه با توقیف قوام السلطنه و تبعید او خود را چند قدمی دیگر به روس ها نزديك و این طور وانمود کرد که او يك نفر رجل ملی به تمام معنی بوده و با کسانی که آنگلوفیل باشند کاملا مخالفت خواهد نمود و بهمین علت هم روس ها آغوش خود را برای پذیرایی او باز کرده صمیمانه از او حمایت و پشتیبانی نمودند تا این که به ریاست وزرایی رسید.

پس از این پرونده سوء قصد و ساختمان آن كه يك قسمت از پیس بازی تراژدی بیست ساله ایران را تشکیل می دهد نتیجه گرفته می شود که در این بازی شوروی ها اغفال شده و بزرگترین دشمن آینده خود را با آغوش باز پذیرفته اند و همچنین استنباط می شود که دیپلماسی همسایه جنوبی نیز تا چه حد فعالیت و قدرت داشته که تمام این جریان ها را بدون آن که حریف متوجه شود بانجام رسانیده است در این جا از تذكار يك نكته اساسی ناگزیریم و آن اینست که ممکن است در بادی امر که قوام السلطنه نامزد نخست وزیری گردیده یا تا مدتی در کابینه اش با سیاست جنوبی موافقت و هم آهنگی می نموده است و حتی فرض می کنیم که تا آخرین روز ریاست

ص: 369

وزرائیش این سیاست را تعقیب می کرده آن وقت به این نتیجه خواهیم رسید که سیاست عمومی انگلستان با کسانی که با آن ها همکاری می کنند تا موقعی خواهد بود که برای آن ها قابل استفاده باشند ولی همین که حس کردند دیگری ممکن است بیشتر مفید واقع شود اولی را رها و دومی را محکم می چسبند در این جا برای توجيه مطلب بيك مثال كوچك تاریخی پرداخته می شود:

می گویند هنگامی که سید ضیاءالدین عده ای از رجال را توقیف کرده بود یکی از کسانی که با انگلیس ها در تهران راه داشت برای استخلاص یکی دو نفر از رفقای خود بملاقات وزیر مختار انگلیس رفته بود هنگامی که چای با لیمو ترش برای میزبان و مهمان آورده بودند موضوع توقیف رجال ایران مطرح بود شخص مزبور به وزیر مختار انگلیس می گوید که نصرت الدوله و فلان که فعلا در توقیف هستند این ها از دوستان انگلستان و مدت ها به سیاست آن کشور خدمت کرده اند با چنین سوابقی حقاً نبایستی توقیف شوند. وزیر مختار انگلیس در حالی که گیلاس چای را برای نوشیدن برداشته بود و با يك دست لیمو ترش را در دست خود گرفته فشار داد و آبلیمو را در چای ریخته سپس گفت ما نسبت به اشخاص مانند همین لیمو ترش رفتار کنیم، مادام که برای ما قابل استفاده باشند نگه می داریم و همین که استفاده خود را دادند مثل همین لیموی بی آب پرتاب می کنیم و پوست لیموترش را پرتاب کرد حالا نتیجه ای که از این حکایت گرفته می شود اینست که بطور قطع سردار سپه سیاست انگلستان را در ایران بیش از سایر رجال ایران برای آن ها تأمین می نموده بهمین مناسبت هم از او کاملا تقویت نمودند تا بالاخره او را بسلطنت ایران رسانیدند و پس از آن که سیاست عمومی انگلستان اقتضا نمود که او را از صحنه سیاست خارج نمایند با سخنرانی چند شب در رادیو لندن و با یک حمله ناگهانی او را کنار گذارد.

بهر حال علت ظاهری توقیف قوام السلطنه از گزارش رئیس

ص: 370

آگاهی قزوین که به رئیس شهربانی آن شهر داده شده سرچشمه می گیرد و پرونده قطوری را تشکیل می دهد که اینک چون این گزارش در هر حال اعم از آن که صحیح باشد یا ساخته باشند خیلی جالب توجه می باشد و پیس قسمتی از بازی بیست ساله را تشکیل می دهد عیناً برای خوانندگان گرامی ذکر می نماید:

مورخه 11 شوال 1341

مقام ریاست محترم نظمیه دامت بقائه

«در چندی قبل سارقی هنگام شب به دکان حاجی احمد خباز وارد در حین ارتکاب توسط مأمورین ناحیهٔ محترم 3 شرق دستگیر و چون جرمش مشهود بود را پرت آن بپارکهٔ محترم بدایت ارسال در ضمن تحقیق خود را عباس ولد رحیم معرفی می نماید و از طرف پارکه به محبس نظمیه اعزام می شود چون مشاراليه بعلاوه موضوع مذکور مظنون بشرکت در سرقت با غلامحسین قمی سارق معروف بود او را احضار و در ضمن تحقیقات ارتکاب چند فقره سرقت از تهران و رشت را اعتراف و اظهار نمود دو فقره را خود بشخصه و مابقی را من و غلامحسین قمی بشرکت فیروز و علی نام مشهور مرتكب شده بیست توپ از مسروقات را به یوسف ارمنی معروف به ترور دادیم که این پارچه ها را من و فیروز و حسن که فیروز با خود آورده بود بمعيت على نام معروف به بلشويك از مغازه واقع در خیابان لاله زار سرقت نمودیم که با یوسف خان ارمنی بوسیلهٔ فیروز و با فیروز که بجرم سرقت در محبس نظمیه رشت توقیف بود آشنا شدم در ضمن تعقيب بمناسبت بعضی اطلاعاتی که راجع به مشخصات على بلشويك که خود را سابقاً در قزوين على بيك نظامی معرفی کرده بود مفهوم گردید که همین لباس دروغی خود على بلشويك دزد معروف است. مشارالیه مطالبی راجع به یوسف ارمنی و فیروز فوق الذکر اظهار و

ص: 371

گفت مشاراليهما قاتل حاجی اسمعیل قهوه چی قزوینی و قتل هایی که در آن تاریخ در تهران بوقوع پیوسته بدست آنان بوده و اطلاعات خود را بطریق زیر بیان نمود:

که در تهران عطاءالله خان برادر احسان الله خان جمعی ترور دور خود جمع کرده و مخارج آنان را متکفل بوده اسلحه به آن ها داده و سفارش کرده بود اشخاصی را که می کشید چنان چه اشیاء نفیس یا وجه نقد همراه داشتند ابداً دست نزده و بهمان میزان از خود من دریافت نمائید که مردم خیال نکنند واقعه جهت سرقت بوده بلکه بدانند مقصود شلوغ کردن شهر است.چون فیروز در خانه شاهزاده تفریشی معروفه واقعه در شهر نو پول فوق العاده خرج می نموده محل بدست آوردن پول را از او جویا شدم اظهار نمود حاجی اسمعیل قهوه چی و شخص دیگری را در سر قبر آقا من و یوسف ارمنی و رضا خان کشتیم چون 900 تومان حاجی اسمعیل و 300 تومان شخص دیگر پول داشتند و ما برنداشتیم عطاءالله خان این مبلغ را به ما داد و شاهزاده تفرشی معروفه را برای بدست آوردن این اشخاص دو سه مرتبه به نظمیه بردند که او منکر مراودۀ آنان گردیده بود.

قصۀ بزرگ برادر احسان الله خان زدن وزیر جنگ و حتی روزی یوسف ارمنی و فیروز را جهت اجرای این مقصود جلو مجلس فرستاده و دستور داده بود عده ای در اطراف ما گذاشته می شود. پس از این که شما بکار خود موفق شدید آن عده آشوب نموده و نمی گذارند کسی ملتفت کار شما شود آنان با خود او جلو مجلس رفته چون در آن روز عده ای نظامی برای مانور و گشت در شهر حرکت می کنند «که برخی می گفتند، جهت تحصن علماء است» عطاءالله خان نزد یوسف آمده آنان را از این عمل منصرف و با خود برده می گوید باید نقشۀ دیگری جهت این امر کشید و مردی را به لباس زنانه یا یک نفر زنی را اسلحه داده به خانه وزیر جنگ فرستاده جمعی از دیگران را بیرون گذاشته می گوید، پس از این که از داخل صدای تیر بلند

ص: 372

شد اشخاصی که بیرون ایستاده اند قراول ها را گرفته و شليك نموده توهم در این بین خارج می شوی تصادفاً شخص مذکور را در داخله دستگیر و در تفتیش بدنی اسلحه اش مکشوف حسب الامر وزیر جنگ مرخصش می کنند.

از این غائله یوسف نزد عطاءالله خان آمده مرخصی تقاضا نموده که به رشت رفته و مراجعت نماید در حالی که پس از وقوع یکی دو قتل یوسف را اداره نظمیه تهران دستگیر و 15 روز توقیف و مرخصش نموده بودند پس از استخلاص به رشت رفته و آمده بود که علت این مسافرت را نمی دانم این بود که عطاءالله خان «برادر احسان الله خان» 70 تومان به مشارالیه پول داده و اسلحه ای که نزدش بود باقی گذارده و یوسف به اسم این که علی اصغر خان نامی است در رشت و بدرد ما می خورد به رشت مسافرت نموده اینک هم در رشت و هنگام حرکت فیروز اظهار نمود آدرس مرا در رشت علی اصغر خان فوق الذکر که مستخدم مهمانخانه تبریز است در آن حدود می داند. (علی اصغر خان و یوسف ارمنی بجرم فرار از جنگ مدتی در اداره نظمیه رشت حبس بودند) سپس برادر احسان الله خان به فیروز دستور داده بود اشخاصی که می دانی در این گونه امور بکار ما می خورند جمع آوری نموده معرفی کن فعلا در ماه 15 تومان می دهم در موقع كان هم مبلغی اضافه داده خواهد شد فیروز، رضا خان آذربایجانی، حسن ارومیه ئی ،علی، مشهور به بلشويك - كه با تفاق مرتکب سرقت مغازه خیابان لاله زار شدیم - معرفی و به من هم ابراز مطلب نمود. پس از این که من قبول کردم مرا به خانه خود که همان خانه برادر احسان الله خان و در خیابان امیریه رو به خیابان شهر نو که می رود دست راست کوچه تنگی است داخل کوچه که می شود دست راست در اول رو بقبله واقع است برده خود او منزل نبود پس از ساعتی آمده، فیروز نزد او رفته آوردن مرا به او اظهار نمود مشارالیه گفت از این ببعد اشخاصی را که می آوری به منزل من نیاور بیاور به اداره

ص: 373

(که اداره اش شمال توپخانه اتاق های تازه ساز است) در خارج نگاهداشته مرا می خواهی و معرفی می کنی بعد مرا به اتاق او برده حضوراً اظهار نمود آن چه را که فیروز می نماید توهم عهده دار می شوی؟ منهم از این نقطه نظر کاملا از موضوع مستحضر و راپورت بدهم قبول کرده یک قبضه اسلحه «هفت تیر» و مبلغ ده تومان به

يك من داده متفقاً با فیروز خارج و سایر رفقای آنان را بشرحی که ذکر شد شناختم و گاهی در منزل خودش ما را جمع کرده و دو سه نفر از اشخاص محترم آمده (که آنان را در صورت رؤیت می شناسم) کنفرانس می داد که تا کی ما زیر دست متنفذین زحمت کشیده و بار کشیم احسان الله خان برادرم به روسیه رفته و با... مذاکرات نموده که چند نفر مجاهد از جوانان آذربایجانی تهیه به ایران آمده این بساط را بهم زده و خود زمام امور را بدست گیریم پس از آن هر يك از ما شخصی شده و شما را بدرجات عالی برسانیم.

چند روزی بدین منوال گذشت نمی دانم چه پیش آمد نمود که به فیروز قدغن کرد که دیگر به منزل من نیا زیرا ممکن است خانه مرا تفتیش نموده شما ها را ببینند اسباب زحمت شود منزل خود را در مهمانخانه یا قهوه خانه قرار داده هفتۀ دو سه بار نزد من بیایید - چون اغلب یوسف ارمنی و فیروز در خانهٔ او پنهان بودند و می گفت ما در ولایات شعبات داشته چون صدائی از ما برخاست آنان هم هم صدا خواهند شد بعلاوه خود من 4 نوبت 15 شبانه روز 7 شبانه روز و 1 شبانه روز در خانه او مانده و در تمام این مدت فیروز باتفاق من بود و اشخاص دیگری که به آن خانه مراوده نموده و با مقاصد مذکور مساعد بودند. شخص قوی هیکلی است موی جوگندمی داشته و اغلب به این خانه آمده و این ها بدستور او عمل کرده و کاغذ برای احسان الله خان می نویسند حامل کاغذجات از تهران تا لنگران مجید خان نامی است که تنومند و میانه بالا صورتش آبله داشته پیله چشم راستش معیوب و چپ نگاه می کند سرش طاس و کت شلوار

ص: 374

می پوشد کلاه پوست دارد و از لنکران به احسان الله خان رسانیده جواب آن را بخود او تحویل داده به تهران آورده به آن شخص قوی هیکل سابق الذکر که بزرگتر از دیگران است و خانه اش را فیروز و یوسف خان خوب می دانند می دهند.

در جریان این گزارشات فیروز غلامحسین قمى و على بلشويك مرتكب سرقت از مغازه ای در خیابان لاله زار شده اموال را قسمت فردای آن من باتفاق غلامحسین بسمت قزوین رهسپار شدیم. در بین راه فیروز به ما رسیده اظهار نمود پس از تقسیم اموال من و علی بلشويك سهم خود را می بردیم آژان بما مصادف از رد و بدل چند تیر اموال را ریخته فرار نمودیم و باید سهم خود را با من قسمت کنی در این موقع سهم غلامحسین را سه قسمت نموده حصه ای به فیروز مابقی را به قزوین آورده از قروین به رشت رفته اشیاء را مصرف و غلامحسین در رشت مرتکب سرقتی از دکان عطاری شده خریدار قند مسروقه او را دستگیر از دست او فرار کرده متفقاً بسمت قزوین آمدیم. در قزوین غلامحسین مرتکب سرقت خیابان رشت (که تاریخ وقوع آن 16 جدی 1301) شده، دو روز بعد از آن با آژان مصادف چون می خواستند دستگیرش کنند فرار نمود من بواسطهٔ تنهایی مدت ده روز در قزوین مانده و بسمت تهران رفتم. هنگام ورود فیروز را ملاقات و او مرا نزد برادر احسان الله خان برده حضوراً علت فرار را از من سؤال نمود گفتم رفیقی داشتم که سیصد تومان اموال مرا برداشته و رفته بود برای استرداد اموال مسافرت نمودم که فیروز از قضیه مطلع است پس از تصدیق فیروز مرا کمافی السابق پذیرفته و فیروز به قهوه خانه حاجی محمد که در خیابان فرمانفرما اول کوچه سنگلج دست چپ است دلالتم نمود به او معرفی کرده معلوم شد او هم در این قضایا ذیمدخل و کاملا مستحضر است.

حاجی محمد قهوه چی کسی است که نیم توپ پارچه از مسروقات

ص: 375

دکان بزازی پامنار علی مذکور به او داده و در جواب مراسله نمرهٔ 3590 اداره محترم پلیس تأمینات مرکزی این موضوع نوشته شده است مدتی در قهوه خانه او بوده چند نفر دیگر جمع آوری و معرفی نمود تا این که مجید خان از لنکران آمده کاغذی آورد ما را در خانه مذکور جمع آوری اشخاصی که آن جا بودند بالغ بر چهل نفر نطقی در این باب که احسان الله خان بالباس مبدل عنقریب خواهد آمد و پس پسر از آمدن او شروع بکار خواهیم نمود کرده و متفرق شدیم چون وعده شروع بکار نمودند و من از عهده خود نمی دیدم از فیروز خواهش کردم مرا از این خدمت معذور دارند فیروز بیانات مرا به عطاءالله خان گفته او مرا خواست مدتی نصیحت نمود، چون میل نداشتم بمانم هفت تیر خود را به فیروز داده و مرتکب سرقت دکان بزازی بازار پامنار شده و بسمت قزوین آمده پس از دو سه روز توقف دستگیر شدم (تاریخ دستگیری او در 22 برج حوت سنه گذشته است).

نظر به این که این بیانات مشارالیه در یک رشته سیاسی بود فوق العاده تحقیقات مخفی بعمل آورده و به او نیز سفارش شد که در محبس با غیره تکرار ننموده و راپورت را من غیر رسم با علائم خانه و اشخاصی که ذیلا نگاشته می شود تقدیم و معروض می دارد و على مذکور اصلا کرد و شخصی شارلاتان بنظر نمی آید که بتوان گفت این بیانات را هم بطور ساختگی گفته یا مقصودی در این زمینه داشته باشد بعلاوه علائمی که از اشخاص خانه شخص مذکور می دهد قویاً مظنون می نماید که مراوده علی فیروز یوسف خان ارمنی و اشخاص دیگری از این قبیل در آن خانه منوط بيك علل مهمی بوده و بهترین وسیله که برای کشف قضیه در دست است ارتکاب بسرقت فیروز و علی نام بلشويك (كه فعلا در تهرانند) و شرکت که يوسف خان ارمنی (که فعلا در رشت است) در سرقت های فیروز و سه نفر دیگر که می توان آنان را بنام ارتکاب به سرقت دستگیر در ضمن

ص: 376

کیفیت سرقت این موضوع هم تعقیب شود.

وضع خانه مذکور را بشرح ذیل بیان می کند از درب خانه که وارد می شود به سه پله خورده داخل دالان در سمت راست خانواده او منزل داشته و در سمت چپ اتاقی است به پله بالا رفته وارد اتاق می،شود اتاق مذکور بزرگ بوسیلهٔ دو تخته قالی فرش شده، مبل آن عبارت از چند عدد صندلی جیری فرنگی قهوه ای رنگ که پشت آن صندلی ها بعضی فلکی و برخی مربع و بجای جیر آن تخته نازک است و چند صندلی دسته دار مخمل قرمز گلدار و مخمل رنگ دیگر بالای اتاق گذاشته شده و روشنایی اتاق بوسیله سه عدد چراغ برق که دو عدد وسط اتاق و یکی روی میز محلی که خود عطاءالله خان می نشیند آویخته شده است و نزديك سقف دو عدد بادبزن فرنگی دارد.این اتاق محل نطق و اتاقی که ابتدا با فیروز وارد و منزل داشتیم اتاق کوچکی است جنب این اتاق فرش آن قالیچه و يك قاليچه بدیوار آن کوبیده شده مبل ندارد دور حیاط جلو اتاق ها ایوان و نرده آهن دارد پهنای ایوان بوسیلهٔ رزین روسی بعرض نیم ذرع و خط خط دارد فرش شده.

علائم عطاءالله برادر احسان الله خان که صاحب خانه فوق الذکر است چنین اظهار می نماید: قد متوسط، سبز چهره، چشم مشکی و میشی، موی صورت جو گندمی، گاهی عينك مي زند، لباس کت و شلوار می پوشد.علائم فیروز که در محبس نظمیه تهران هم

حبس شده (بجرم سرقت): قد میانه بالا، هیکل چهارشانه، سبز چهره، صورت مهر آبله دارد، سن 28 سال، اهل تبریز، لهجه ترکی، فارسی خوب نمی داند، موی صورت زرد رنگ، چشم آبی، لباس بخور شلوار، کلاه پوست، نظامی قزاقی مقیم خانه یوسف خان ارمنی، یا خانه فوق الذکر یا قهوه خانه حاجی محمد فوق الذكر. علائم يوسف خان ارمنی را چنین شرح می دهد: قد کوتاه، تنومند و چهار شانه، تیره سبزه تند، چشم درشت و قرمز، لهجه فارسی قبلا ارمنی

ص: 377

فعلا مسلمان ،شده برادرش در تلگرافخانه مستخدم،منزلش جنب دروازه شمیران و در آن حدود مشهور است زن و بچه و مادر دارد.در خاتمه متذکر می شود مطابق اظهار على فيروز مذکور چند مرتبه بجرم سرقت و یوسف ارمنی کما این که قبلا ذکر شد راجع بهمین واقعات در محبس نظمیه تهران توقیف شدند.

محل امضاء محمد شریف - رئیس تأمينات قزوین

عیناً برای اطلاع اداره جلیلهٔ نظمیه مرکزی تقدیم می شود پس از ملاحظهٔ ریاست کل تشکیلات هر طور دستور دهند رفتار شود.

ماژور عبدالله رئیس نظمیه ،قزوین 9 برج جوزای 1302

بازجوئی از عبدالصمد خان

بالاخره پرونده نامبرده پس از بازجوئی های زیاد که عیناً در دوسیه نامبرده منعکس است منتهی می شود به بازجوئی از عبدالصمد خان و نامبرده در پاسخ بازپرس قضیه چنین اظهار داشته است:

س: از بدو مذاکرات راجع به قضیه ای که بیان کرده اید بطور مفصل مجدداً بيان كنيد.

ج: پارسال گذشته چند مرتبه با سردار انتصار نظر بسابقه ای که در استنطاق قبل گفته شده است در منزل خودش ملاقات کردم در ضمن ملاقات ها که من بودم منتخب السلطان با مکرم السلطان اخوی زاده خود سردار انتصار صحبت می کرد از وضعیات شکایت می کرد که وضع ایران چقدر بد است از بدو مشروطیت به این طرف چه قضایایی شده است و چقدر خراب است وضعیت و در ضمن همین ملاقات ها و صحبت ها صحبت سردار سپه بمیان آمد و گفت این شخص حکومتش در ایران بزور شخصی نیست و دست نشانده انگلیس ها است تمام دستوراتی که دارد تمام به دستور آتشه میلیتر سفارت انگلیس است که هر روز او را ملاقات کرده دستور از او می گیرد و اگر این وضعیت باقی بماند چیزی نخواهد گذشت که بکلی نفوذ و زور

ص: 378

انگلیس ها در ایران زیاد خواهد شد که دیگر اصلاحش غیر ممکن است و اگر کسی حس وطن پرستی و غصه ایران داشته باشد بایستی يك کاری بکند و دست سردار سپه را از مملکت کوتاه بکند یا این که از این مملکت مهاجرت بکند و خارج شود که این وضعیت ناگوار را نبیند و در نزد دول دیگر بگوید که من در ایران نبودم این وقایع

رخ داده است از این قبیل صحبت ها در چندین مرتبه ملاقات ها می کرد.

یکی از روز ها در منزل خودش باز با مکرم السلطان و سردار انتصار باز مطرح کرد به این لحن که مملکت با داشتن شما جوان هایی واقعاً سزاوار نیست که در این بدبختی باشد و روبحال ضعف برود. بنده با منتخب السلطان عرض کردیم از ما چه ساخته است در صورتی که مملکت مشروطه و مجلس هم باز است باز است و منتخبین ملت هم در مجلس نشسته اند اگر تقسیم هم بکنید خدمات مملکت را نسبت بعلاقه ای که بنده و امثال بنده در این مملکت داریم بیش از این ها گمان نمی کنم کنم که سهم ببریم از خدمت به این آب و خاک همان طوری که خودتان فرمودید در این مملکت هستیم و یا اگر دیدیم وضعیت همان طوری که فرمودید شده است و نتوانستیم زندگی بکنیم چون علاقه ما ها مختصر است می فروشیم و به يك مملکتی که بشود زندگی کرد می رویم آن جا بعد اظهار کرد فرق نمی کند علاقه مملکت نه مقصود از دارائی شخصی است هر کس در يك آب و خاکی پرورش شده است بایستی تا نفس آخرش بآن آب و خاک خدمت بکند نه این باشد یکی که متمول است زیادتر خدمت کند و دیگری که کمتر دارائی دارد کمتر خدمت کند در ضمن این مذاکرات که مجلسمان تمام می شد به این اسم که شما بیکار هستید بیائید این جا با هم صحبت می کنیم اقلا رفع بیکاری را خواهیم کرد ...»

چنان چه در پرونده نامبرده (که ذکرش در این جا باعث تطویل كلام است)مشاهده می شود پس از بازجویی از عبدالصمد خان منتهی ببازجوئی از چند نفر دیگر می شود و در ضمن این بازجوئی ها

ص: 379

يك كميته تروریستی کشف می شود که قوام السلطنه را عامل اصلی کمیته مزبور معرفی می نمایند.

نتایجی که از پرونده سوء قصد گرفته شد

چنان که از این پرونده موجود استنباط و نتیجه گرفته می شود نوازندگان این نغمه غم انگیز و سازندگان دکور این پرده تراژدی و بازیگران صحنه نمایش آن سعی وافری از خود مبذول داشته اند که در تشکیل و ساختمان این پرونده علاوه بر متهم ساختن قوام السلطنه پای شاه را هم بمیان کشیده عملیات و اقدامات قوام السلطنه را که هنوز صحت و سقم مطالب آن بر نگارنده مستور است تا اندازه ای به شاه منتسب کرده مشارالیه را از وزیر جنگ بترسانند و زمینه ریاست وزرایی را برای وزیر جنگ (سردار سپه) با تهدید این که شاید شاه از عملیات کمیته تروریسی اطلاع داشته و قوام السلطنه با جلب موافقت شاه به چنین اقداماتی دست زده است حاضر نمایند در صورتی که طبق اسناد و مدارکی که در دست است اگر شاه قصد انهدام و هلاکت سردار سپه را داشت در چندین موقع مقتضی و تخلف که زمینهٔ این عمل را کاملا فراهم و حاضر کرده بودند به شاه ایران پیشنهاد شده ولی مشارالیه ابداً حاضر نشده حتى يك مرتبه در جواب گفته بود:«جد اعلای من یکبار مرد خودسری را مجازات نمود که داعیه سلطنت داشت سال ها می گذرد و همه می گویند این کار بخت ایران را بطلسم انداخت من دوباره اجازه نمی دهم امامزاده ای در این مملکت ساخته شود من بحفظ اصول مشروطیت قسم یاد کرده ام و حاضر نیستم چنین قضاوت غلطی را نسل آینده نسبت به من نماید.»

همچنین بطوری که پروندۀ امر حاکی است نه تنها مدرکی از شاه دیده نمی شود که مشارالیه با این عملیات و اقدامات کمیته تروریستی موافقت داشته بلکه کوچکترین قضاوت و استنباطی هم نمی شود که حتی اطلاع و خبر داشته است که بفرض چنین دسیسه ای

ص: 380

هم در در کار بوده است. بهر حال نتیجه ای که از ساختمان این پرونده بعمل آمد این بود که:

اولا پس از گرفتاری و اتهام قوام السلطنه، مخالفین سردار سپه کاملا مرعوب شده کابینهٔ مشیرالدوله مقاومت خود را در برابر تهدیدات وزیر جنگ از دست داد و بمحض يك پيغام تهدید آمیز وزیر جنگ استعفا داده از کار کناره گرفت.

ثانیاً در اثر قدرت و زور آزمایی جدید وزیر جنگ دیگر هيچ يك از رجال طرف اعتماد شاه داوطلب ریاست وزرایی نگردیدند و حتی وقتی که از طرف شاه قبول ریاست به آن ها تکلیف شد زیر بار نرفتند.

ثالثاً پس از توقیف و تبعید قوام السلطنه مخالفین وزیر جنگ مرعوب شده دیگر قدرت مخالفت جدی و مؤثر را با وزیر جنگ که خود را کاندید ریاست وزرایی کرده بود نداشتند و او توانست با کمال سهولت فرمان ریاست وزرایی را تحصیل نماید.

رابعاً شاه پس از اطلاع از چگونگی این موضوع یعنی ساختمان پرونده سوءقصد قدرت مقاومت خود را در برابر وزیر جنگ از دست داد و پس و پس از منفجر شدن يك نارنجک دستی در اتاق مجاور اتاق خواب خود هراسناك شده نتوانست مانند موقع دیگر اظهار کند که«سردار سپه همان برای وزارت جنگ خوبست و نبایستی رئیس الوزراء بشود». بعلاوه کسی هم حاضر نبود که پسر از استعفای مشیرالدوله ریاست وزرایی را قبول کرده مشغول مبارزه با وزیر جنگ بشود این بود که خواهی نخواهی شاه مجبور شد ریاست وزرایی را به سردار سپه تفویض نماید و پس از آن که یک نارنجک دستی در اتاق مجاور او منفجر شد فوراً به اروپا مسافرت نماید تا شاید در خلال این مدت افق سیاسی ایران تغییر یابد و سردار سپه از صحنه سیاست ایران خارج گردد.

ص: 381

تصویب نامه هیئت وزراء

نمره 575

متعلقه آقای قوام السلطنه عریضه ای بخاکپای اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی ارواحنافداه عرض و استدعا کرده بودند بعلت کسالت مزاج آقای قوام السلطنه امر فرمایند ایشان را به فرنگستان روانه نمایند اعلیحضرت همایونی به آقای وزیر جنگ امر فرمودند این استدعای متعلقه ایشان را بموقع اجرا بگذارند در هیئت وزراء نیز در جلسۀ 25 میزان 1302 همین مطلب را از آقای وزیر جنگ تقاضا کردند و معزی الیه امر مطاع همایونی را امتثال نمودند و آقای وزیر جنگ از حق خودشان که تعقیب باشد صرف نظر کردند.

مشير الدوله

بیانیه وزارت جنگ

«شرح فوق تصویب نامه ایست که بر اثر امر مطاع همایونی در هیئت محترم وزراء تصویب و چون تقاضا نمودند که اینجانب از حق خود راجع به مجازات قوام السلطنه صرف نظر نمایم نظر به این که مطلب مربوط به شخص اینجانب بود بر طبق امر همایونی و تقاضای هیئت دولت از تعقیب و مجازات او منصرف و اغماض نموده ولی در ضمن برای آن که اذهان عمومی کمترین توهمی هم از نقطه نظر اغراض خصوصی متوجه اینجانب نشده باشد دستور دادم که از اداره نظمیه عین دوسیه مدونه را فوراً بمعرض انتشار بگذارند که برای هیچ کس مجال شبهه و تردیدی باقی نماند.»

وزیر جنگ و فرمانده کل قوا، رضا

حرکت نمایندگان علماء بطرف بغداد

قبلا گفته شد که نمایندگانی از طرف دولت عراق به تهران اعزام گردید دو نفر از این نمایندگان از تهران به قم رفته با آقایان

ص: 382

علماء که در قم توقف کرده بودند وارد مذاکره شدند بالاخره پس از مذاکرات زیاد در مورد مراجعت حضرات به عتبات چنین نتیجه گرفته شد که از طرف آقایان علماء آیت الله زادهٔ خراسانی و آقای جواهری صاحب جواهر بسمت نمایندگی انتخاب و باتفاق نمایندگان دولت عراق به بین النهرین رفته راجع به ترتیب مراجعت و همچنین در خصوص سایر چیز ها با حکومت بین النهرین وارد مذاکره شوند. با این کیفیت تقریباً قضیه خاتمه یافت و نمایندگان علماء به اتفاق نمایندگان دولت عراق بطرف بغداد حرکت کردند و در روز 21 محرم 1342 وارد کرمانشاهان شدند.

15.سوءقصد نسبت به آیت الله خالصی

گفته شد که هنگام تبعید آقایان علماء از بین النهرین برخی را به ایران و بعضی را بخاک حجاز تبعید کرده بودند از جمله کسانی که به حجاز تبعید شد آیت الله خالصی بود که یکی از مجتهدین مسلم بشمار می رفت اولین اقدام دولت ایران در مورد تبعید آقایان علماء خواستن خالصی بود که موافقت نموده تا تعیین تکلیف قطعی به ایران فرستاده شود. این تقاضای دولت ایران بلافاصله برآورده و انجام شد به این معنی که اولیای دولت عراق و کمیسر عالی انگلیس مقیم بین النهرین موافقت کردند که آیت الله خالصی از طریق بوشهر به ایران فرستاده شود بنابراین در روز دهم برج میزان 1302 آیتالله خالصی با کشتی وارد بوشهر گردید و از طرف عموم طبقات استقبال شایان بعمل آمد اما روز 11 میزان که آیت الله خالصی با تفاق فرماندار بوشهر در موقعی که از مسجد بطرف منزل مراجعت می کرد در بین راه یک نفر تبعه انگلیس به اتومبیل مشارالیه حمله می نماید و پلیس او را دفع می کند از هجوم مردم شخص نامبرده خود را به اداره قشونی می رساند فرماندار فوراً رئیس شهربانی را برای تحقیق فرستاده معلوم می شود شخص مزبور بحالت غیر طبیعی بوده است. در اثر

ص: 383

وصول اطلاع فوق از طرف اولیای دولت و وزارت امور خارجه اقدامات لازم بعمل می آید پروتستی هم به سفارت انگلیس داده می شود. از طرف سفارت انگلیس رسماً به وزارت خارجه نوشته می شود که اقدامات لازم در این مورد بعمل خواهد آمد و قرار گذارده می شود که ژنرال قنسولگری انگلیس و ویلسن رئیس کمپانی نفت جنوب معذرت بخواهند و همچنین مقرر می شود شخص مذکور که تبعه انگلیس بوده است از اداره نفت خارج و از ایران نیز تبعید شود.

16.سقوط کابینه مشیر الدوله

چنان چه قبلا اشاره شد پس از دستگیری قوام السلطنه بوسیله یکی دو نفر از امرای لشکر سردار سپه رئيس الوزراء و برخی از وزرای دیگر را تهدید کرد که اگر استعفا ندهند چنین و چنان خواهم کرد و براثر همین تهدیدات هم کابینه مشیرالدوله تصمیم به استعفا گرفته قبل از ظهر روز 29 میزان 1302 خورشیدی (11 ربیع الاول 1342 قمری برابر 22 اکتبر 1929) مشیرالدوله در قصر صاحب قرانیه بحضور شاه رفته تصمیم خود را راجع بکناره گیری از زمامداری بعرض رسانیده استعفانامۀ خود را تقدیم کرد از طرف سلطان احمد شاه به مشیرالدوله امر شد که تا روز 31 میزان به رسیدگی امور کشور اشتغال داشته باشد تا تصمیمی در این مورد اتخاذ گردد.

احضار وزراء

پس از مراجعت مشیرالدوله از حضور شاه به شهر وزراء کابینه در منزل مشارالیه احضار می شوند و مشیرالدوله جریان استعفا و امر همایونی را اظهار می نماید در نتیجه جلسهٔ مزبور آقایان وزراء نیز به ادامه کار موافق نبوده هر يك از عضویت کابینه مستعفی و استعفای آنان شب سه شنبه 30 میزان بحضور شاه تقدیم می شود.

ص: 384

احضار مشیر الدوله

روز سه شنبه 30 میزان 1302 از طرف سلطان احمد شاه بوسیلهٔ تلفن مشیرالدوله به دربار صاحبقرانیه احضار می شود ولی مشیرالدوله در منزل رو نشان نداده در جواب تلفن می گویند از منزل خارج شده است. مجدداً از دربار و هیئت وزراء استعلام می شود که آیا مشیرالدوله آمده است یا خیر؟ جواب داده می شود که به دربار نیامده است شاه از این پیش آمد نگران شده یکی از نزدیکان و محارم خود را مأمور می کند که فوراً به شهر آمده مشیرالدوله را ملاقات نموده و او را هر طوری هست حاضر نماید که تا موقع افتتاح مجلس شورای ملی عهده دار ریاست وزرایی شده بکار خود ادامه دهد ولی مشیرالدوله ابداً زیر بار نرفته شانه خالی می کند سایر رئيس الوزرا های سابق هم که طرف اعتماد شاه بودند قبول ریاست وزرائی به آن ها تکلیف می شود ولی هیچ یك قبول نمی نمایند این بود که خواهی نخواهی و براثر اصرار جنوبی ها و موافقت شمالی ها قرعه این فال بنام سردار سپه زده می شود و بقول شاعر معروف:

چون قضا آید طبیب ابله شود.

حرکت قوام السلطنه

بالاخره پس از يك مانور سیاسی سردار سپه موفق شد که حریف زورمند خود یعنی قوام السلطنه را از صحنه سیاست ایران برای مدتی خارج و بطرف اروپا رهسپار .نماید با این ترتیب پس از چند روز حبس قوام السلطنه را آزاد و بمشارالیه دستور داده می شود که وسائل مسافرت و حرکت خود را تهیه نموده روز 31 میزان از راه بغداد بطرف اروپا حرکت نماید و مشارالیه هم بنا بر این دستور در روز مقرر از شمیران حرکت نمود.

ص: 385

دریافت فرمان ریاست وزرائی

هنوز سلطان احمد شاه مشغول مطالعه در اطراف سقوط کابینه و در صدد بود که یکی از رجال طرف اعتماد را حاضر برای قبول ریاست وزرائی بنماید که ناگهان پس از انتشار خبر استعفای کابینه مشیرالدوله بلافاصله عده ای از جراید موافق و مزدور سردار سپه نغمه و زمزمه حکومت قدرت و حکومت سردار سپه را بلند کرده حکومت او را سرلوحه جراید خویش قرار داده در اوصاف سردار سپه شاهنامه ها می گفتند و با این نغمات ریاست وزرائی او را برخ مردم می کشیدند.

حتی یکی از جراید وزین مرکز در روز 31 میزان که هنوز مذاکرات با مشیرالدوله و سایرین در جریان بود در سر مقاله خود چنین نوشته بود:

«سردار سپه ... اينك مرحله جدید از زندگانی ... گذشته .... گذشته مردم بستوه آمدند کابینه هایی که مانند ورق گنجفه پشت سر هم آمده و بر زمین می افتاد همه را عاجز کرده بود زیرا اثری از آن ها باقی نماند دارسپه آخرین تیریست که در ترکش بوده و امیدواریم مطابق انتظارات عمومی در موقع تشکیل دولت بموفقیت هائی نائل و این اوضاع پریشان مردم را بيك وضع خوشی تبدیل نمایند.»

در عین حال مخالفین سردار سپه جداً در جراید خود از ابراز مخالفت و اظهار نظر دست بردار نبوده چنین می نوشتند:

«.... مشير الدوله استعفا داد و برای قبول آن اصرار می ورزد می گویند کابینه آتیه حکومت قدرت خواهد بود.این حکومت بدست هر که باشد اگر کلمۀ قدرت را برای ملت مضاف اليه حکومت قرار داده باشد ما و تمام علاقمندان بعظمت و اقتدار ملت ایران در مقابل او سرتسلیم فرود خواهیم آورد و اگر مقصود قدرت شخص رئیس دولت و خودسری حکومت باشد از ما خواهد گذشت ولی طولی نمی کشد که طرفدارانش بزوالش فاتحه می خوانند.» (1)

ص: 386


1- روزنامۀ طوفان اول برج عقرب 1302، شماره 25.

خلاصه سلطان احمد شاه در کوچه بن بست عجیبی گیر کرده بود و ناگزیر بود برخلاف میل و ارادۀ خویش و برخلاف انتظار افکار منور و اشخاص وطن خواه ریاست وزرایی را به سردار سپه تفویض نموده موقتاً به اروپا عزیمت نماید.

این بود که در روز سوم عقرب 1302 قمری (27 اکتبر 1923)بر اثر فشار های وارده ناگزیر گردید که فرمان ریاست وزرایی بنام سردار سپه صادر و او را مأمور تشکیل کابینه نماید.

سردار سپه کی بود؟!

نام خانوادگی پهلوی

پهلوی نام خانوادگی دانشمند معروف میرزا محمود خان مؤلف دوره کتب تاریخ سیاسی ایران بود و در موقع گرفتن شناسنامه منحصر و مقدم بود ولی بعداً که سردار سپه به مقام رسید خواست برای خود نام خانوادگی انتخاب نماید نزدیکان و دوستانش به او نام پهلوی را پیشنهاد نمودند هنگامی که به اداره ثبت احوال مراجعه نمودند معلوم شد که نام خانوادگی متعلق به میرزا محمود خان است، لذا او را مجبور نمودند که از نام خانوادگی پهلوی صرف نظر و نام دیگری را انتخاب نماید و میرزا محمود خان مجبور شد محمود را انتخاب نماید و بنام محمود محمود تبدیل گردید.

اصل و تبار سردارسپه

مستوفی در تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه دربارۀ اصل و تبار سردار سپه چنین می نویسد:

«سردار سپه سواد کوهی بوده پدرش از افراد عادی بوده و اجداد او هم در این نزدیکی ها ادعای علو نسب خانوادگی نداشته اند. خیلی ها شنیده اند که سردار سپه می گفته که مادرم در شیرخوارگی مرا از تهران بسواد کوه می آورده در بین راه گرفتار بوران شده

ص: 387

وقتی بیکی از کاروانسرا سنگی های بین راه رسیده (1) مرا مرده پنداشته و در آخور طویل های انداخته و رفته است بعد از ساعتی بر اثر گرمی طویله من جان گرفته سروصدا راه انداخته ام یکی از افراد قافلهٔ بعدی که مادرم را می شناخته از نشانی کاروانسرادار که زنی را به این نشان دیده که به این طویله با يك بچه وارد شده دانسته است من بچه همان زن آشنای او هستم و مرا برداشته و در منزل بمادرم رسانده است و این حقیقت را امروز هم دهاتی های حول و حوش این کاروانسرا برای یکدیگر و عابرین سینه به سینه نقل می کنند و معروف است.

من هیچ نمی خواهم در اعماق اصلاب تجسس کرده و برای سردار سپه اصل و تبار بزرگی بتراشم و بالاخره نژاد او را بیکی از خاندان های بزرگ مازندران متصل کنم ولی نمی توانم سربازی را که باسم داداش بك سر زنجیر میرزا رضای کرمانی قاتل ناصرالدین شاه را در عکس مشهور در دست دارد پدر سردار سپه بدانم زیرا رضا شاه هفتاد سال عمر کرده و با این که پدرش در طفولیت رضا فوت کرده باشد در سال 1313 قمری که تاریخ قتل ناصرالدین شاه است پدرش زنده نبوده که اسمش داداش بك و سرباز فوج سواد کوه بوده سرزنجیر قاتل را گرفته و عکس از زندانی و زندانبان برداشته باشد. (2)

یکی از درباریان نزديك رضاشاه که من بصحت قول او خیلی اعتماد دارم می گفت یک روز رساله ای از آلمان راجع به سلطنت رضا شاه برای او فرستاده بودند. نویسنده در مقدمه از قاجاریه هم نوشته و اشاره ای هم بقتل ناصرالدین شاه کرده و این عکس قاتل و زندانبان او را در رسالهٔ خود گراور کرده بود شاه باین عکس که رسید گفت

ص: 388


1- این محل امامزاده هاشم در راه هراز است که در یکی از مسافرت های رضا شاه به مدیر کل راه مهندس مصدق گفته است که این محل را تعمیر کند زیرا جان او را در شیرخوارگی نجات داده است.
2- مشهور است که سربازی که سر زنجیر میرزا رضای کرمانی را در دست دارد داداش بك رضا پدر رضا خان می باشد.

من این شخص را خوب می شناسم بعد از پدرم مادرم مرا به او سپرده بود اکثر پیش او می رفتم اسمش داداش بك بود. شاید تا آن روز کسی اسم این سرباز فوج سواد کوه را که در زمان قتل ناصرالدین شاه قراولی عمارت های سلطنتی با آن فوج بود نمی دانسته و از همین معرفی رضا شاه اسم او در دهن ها افتاده و چون او پدر سردار سپه معروف شده باین جهت است که پدر رضا شاه را موسوم به داداش بك دانسته اند از طرف دیگر اسم دیگری هم برای پدر رضا شاه نشنیده ام. در هر حال اعم از این که اسم پدر سردار سپه داداش بك باشد یا نباشد بهمان دلیلی که در فوق به آن اشاره رفت سرباز زندانبان میرزا رضا کرمانی مسلماً پدر سردار سپه نبوده معهذا معلوم نیست که پدر سردار سپه در ایام حیاتش عنوانی بالاتر از سربازی فوج سواد کوه داشته بوده است...

آموزش و پرورش

از آموزش و پرورش رضای قزاق با زندگی حقیرانه ایام کودکی و نیمه جوانمردی او چیزی نداریم بنویسیم چون بقدری از این حیث عقب بوده است که در موقع افسری هم املا های خیلی پیش پا افتاده را غلط می نوشته و حتی در ترکیب کلمات هم غلط های شتری می کرده است که پاره ای از آن ها را بعضی از نویسندگان بقصد سرزنش بر او ضبط کرده اند ولی از دورۀ زندگانی قزاقی او بعضی داستان ها شنیده ام که آوردن در این جا برای تفریح و تنوع بی مناسبت نیست.

سرهنگ سید جواد خان صوفی می گفت رضای قزاق که رفقای او خانی مساعده و سمت وکیل باشی پیش رس را باعتبار آینده از او دریغ نمی داشتند روزی برای تفریح و تفرج بدولاب و قهوه خانه آن جا می رود قهوه چی احترامی که درخور آقای وکیل باشی (؟) بوده بجا نیاورده سهل است بعد از چندبار یادآوری هم که چای برای

ص: 389

او می آورد سرد و کم رنگ و از قوری پس آب بوده است وکیل باشی از این برخورد بسیار دلخور شده ولی چیزی بروی خود نیاورده و از فرط بوری فوراً بچاک می زند و قهوه خانه را ترک می گوید

فردا صبح که قهوه چی برای پهن کردن بساط کسب خود به قهوه خانه آمده می بیند نیمکت بزرگی که از فرط سنگینی قابل حمل و نقل نبوده بهمین علت هر شب در سرجای خود بیرون قهوه خانه می مانده در جای خود نیست متحیر می ماند که کدام غول بیابانی به این نیمکت حاجت پیدا کرده و آن را برده است در این ضمن یکی از اقوامش که مثلا سبزی برای فروش بشهر برده بوده از راه می رسد و می گوید نیمکت را در پهلوی پل دروازه میان خندق دیده است ولی قهوه چی باور نمی کرد و می گفته تو یقین اشتباه کرده ای زیرا بردن گذاشتن نیمکت میان خندق کار آسانی نیست. قوم خویشش به او می گوید شاید جن ها دیشب عروسی داشته داشته و برای نشاندن عروس خود بر تخت حاجت به نیمکت تو پیدا کرده باشند در هر حال من با دو چشم خود نیمکت را صحیح و سالم کنار پل دروازه میان خندق دیده ام گذشته از این راه بیش از دوهزار قدم نیست خودت هم برو و ببين و يقين حاصل كن بیچاره قهوه چی بعد از رفتن و دیدن و شناختن مال خود دو تا الاغ و سه چهار تا عمله و مقداری طناب حاضر کرد و بعد از صرف نصف روز وقت نیمکت را بجای خود نقل کرد. ولی از فکر چگونگی وقوع این حادثه بیرون نبوده و به هر کس که به قهوه خانه می آمده داستان نیمکت را نقل می کرده و بالاخره از گفته یکی از مشتری های قزاق خود فهمید که این حادثه عجیب بر اثر چای سرد و پس آبی بوده است که به قزاقی به اسم رضا داده که آقای وکیل باشی بعد از بیرون رفتن از قهوه خانه تا نیمه شب در آن حول و حوش وقت گذرانده بعد از خواب رفتن اهل ده يك تنه نیمکت را بر سر گذاشته و بوسط خندق نقل نموده و بشهر رفته است. البته بعد از این تاریخ قهوه خانه دار تکلیف خود را دانسته و نسبت به این

ص: 390

مشتری خطرناک هیچ وقت از ادب و احترام کوتاهی نمی کرده است.

در دوره های گذشته یکی از نشانه های بارز شجاعت و شهامت لوطی های محل های تهران تظاهر در بدمستی و قمه کشی و قرق کردن چهار راه های سرمحل بوده و قزاق ها در این اظهار شجاعت خودنمائی هائی داشته و افسران آن ها هم این علامت رشادت را به مد روسی خود اگرنه ظاهراً لامحاله به بی تنبیه گذاشتن مرتکب تشویق می کردند منتها کاری که در این موارد معمول می داشتند این بود كه يك قزاق دیگری را بفرستند و مؤمن را از خر شیطان پائین بیاورند.

در میان قزاقها دو نفر بوده اند که از همه بیشتر در شوشکه کشی تظاهر داشته و افراد عادی قزاق از عهده آرام کردن آن ها بر نمی آمده هر وقت یکی از این دو نفر مشغول این بی مزگی می شد باید آن دیگری را مأمور کنند که بتواند آقای وکیل باشی را مغلوب و شوشکه او را غلاف کند.

این دو نفر یکی رضا و دیگری علیشاه بوده اند رضا شاه اثر زخم یکی از این مبارزه ها را بر صورت خود داشت (1) ولی من که علیشاه را در مقام سرتیپی و رئیس تیپ مستقل کرمان دیدم اثری از معامله به مثل از طرف رضا در صورت او بجا نیاوردم و این خود مدلل می دارد که رضا بیشتر از علیشاه رعایت همقطاری را می نموده است والا تلافی و معامله متقابله در نوبت دیگر که گز دست رضا می افتاده کار مشکلی نبوده است ولی از وقتی که رضا رضا خان شده و بمقام افسری ارتقاء یافت دیگر از این قماش کار ها نمی کرد.

یکی از خصائص این مرد عجیب توانائی تطبیق رفتار و گفتار و رویه خود با مقام خویش است که حق مقام خود را در هر مرتبه ای از قزاقی تا سلطنت کاملا ادا می کرده و همین که برتبه بالاتر می رسیده آنا تغییر در رفتار و گفتارش پدید می آمده که هیچ شباهتی با

ص: 391


1- معروف است که اثر زخم روی دماغ رضاخان بر اثر ضربتی بوده که علیشاه به او زده بوده است.

رویه دورۀ قبلیش نداشته است.در ایام سردار سپهی و وزارت جنگش اتفاق افتاده است که در حال عصبی فحش های عوامانه داده و کلمات زشت بر زبان رانده است ولی در دوره ریاست وزراء بخصوص ایام سلطنتش هیچ از این قماش حرف ها از او شنیده نشده و عصبی که می شده فحش های شاه های استبدادی می داده است. (1)

افکار آن روز سردار سپه

بعضی معتقدند از همان روزی که سلطان احمد شاه در لندن از مراهی با قرارداد خودداری کرده است انگلیس ها بفکر از بین بردن و عوض کردن او افتاده و در همان ساعت که در گوشۀ جنگل گیلان ملاقات اولیه بین مأمورین نظامی و سیاسی انگلیسی با رضا خان افسر قزاق پیش آمد کرده آن ها این افسر را برای جانشینی سلطان احمد شاه لایق دانسته و تمام جزئیات را به او خوانده و مثل موسی که شبان قدم به وادی مقدس گذاشته و پیغمبر مراجعت کرد رضا خان هم افسر قزاق به جنگل رفته و پادشاه مراجعت کرده است و از روی همین عقیده تمام اقدامات رضا خان افسر قزاق،سردار سپه بعد و رضا شاه پهلوی بعدتر را تابع دستور های مأمورین سیاسی انگلیس در ایران می دانند...»

ملك الشعراء بهار مطالبی در تاریخ 21٫12٫17 در مجله نوبهار نوشته و ظاهراً قسمتی از جلد دوم تاریخ احزاب سیاسی می باشد که متأسفانه موفق به طبع آن نشده است.

رضا خان شصت تیر

رضا خان میرپنجه پسر «داداش بيك» افسر سواد کوهی از ایل

ص: 392


1- در کابینه مشیرالدوله سردار سپه که با یکی از وزراء مناقشه اش در می گیرد در حضور وزراء با دست زدن به پای خود حواله می کند که ركيك ترين کار هاست و در ایام سلطنتش هم از این قبیل فحش های ركيك داده است.

«پالانی» بود نام این طایفه در تاریخ «خانی» طبع پتروگراد برده شده است و تا جائی که بیاد دارم غیر از آن تاریخ که وقایع حکام گیلان و ظهور شاه اسمعیل و حالات خان احمد گیلانی را می نویسد نامی از این طایفه در تاریخ دیگر برده نشده.

در بارفروش بابل از مرحوم میرزا محمود رئیس که مردی معمر و فاضل و درویش بود شنیدم که می گفت: شاه (یعنی رضا خان) از ایل «پالانی» و از قضا بین «پالانی» و «پهلوی» قرابت لفظی عجیبی موجود است اما گمان ندارم خود شاه ملتفت نام عشیره خود بوده و این اسم خانوادگی یعنی «پهلوی» را بدین مناسبت انتخاب کرده باشد.

(پهلوی قبلا اسم خانواده «میرزا محمود خان» عضو وزارت پست که از فضلا و آزادیخواهان معروف است بود و نیز عنوان تلگرافی بانك شاهنشاهی «پهلوی» بود.)

خود شاه سابق روزی می فرمود آقا محمد خان که از شیراز فرار کرد در حدود سواد کوه آمد و خانوادۀ ما را فریب داده با خود همراه کرد و نیز می گفت من طفل شیر خوار دو ماهه (1) بودم که با مادرم از سواد کوه بتهران روانه شده بودم در سر کدوک فیروزکوه (2) من از سرما و برف سیاه شدم و مادرم بخیال آن که من مرده ام مرا به که چاروادار سپرد مرا دفن کند و چاروادار مرا در آخور یکی از طویله ها با قنداق برجا گذاشت و خود و قافله براه افتاده بفیروز کوه رفتند ساعتی دیگر قافله دیگر می رسند و در قهوه خانه كدوك منزل می گیرند یکی از آن ها آواز گریه طفلی را می شنود می رود و کودکی را در آخور می بیند او را برده گرم می کنند و شیر می دهند و جانی می گیرد و در فیروز کوه بمادرش تسلیم می نمایند.

ص: 393


1- در جای دیگر گفته چهل روزه بود.
2- کاروانسرای جنب امام زاده هاشم.

مادرش اهل محل نبود (1) باطفل صغیر شیرخوار از سواد کوه چنان که گفتیم به تهران آمد این خانم برادری داشت ابوالقاسم بيك نام که خیاط قزاقخانه بود و بعد بدرجهٔ افسری رسید و پس از کودتا مرحوم شد خانم نامبرده نزد برادر خود رفت و طفل را نیز با خود برد و این كودك در خانه دائی خود بزرگ شد.

از روزی که بحد رشد رسید آثار گردن فرازی و سرکشی در او پیدا آمد و تا پانزده سالگی آزاد و راست راست راه می رفت در آن هنگام دائی او وی را بعنوان پیاده قزاق به فوج اول قزاقخانه سپرد و رئیس این فوج غلامرضا خان میرپنجه بود و در آن فوج قرار گذاشتند هر سواری که بیمار شود یا غائب باشد این پیاده قزاق به نیابت او سوار شده وارد صف گردد.

مظفرالدین شاه چند عدد «شصت تیر» وارد کرده بود از آن جمله یکی بقزاقخانه داد عبدالله خان معروف به «ماژر سرهنگ» که پدرش روزی ماژر فوج اتریشی بوده است فرمانده گروهان شصت تیر شد و رضای قزاق پیاده بسمت وکیل باشی این گروهان انتخاب گردید بالاخره فرمانده گروهان شد و رفته رفته در قسمت اداره کردن شصت تیر ترقی کرد و به «رضا خان شصت تیر» نامبردار شد و در سفر های عمده جنگی از قبیل جنگ با رحیم خان چلبیانلو در اردبیل که عده ای بریاست جعفر قلیخان سردار بهادر پسر بزرگ «سردار اسعد» بختیاری از چريك و قزاق فرستاده شده بودند و «یفرم خان ارمنی» رئیس شهربانی هم با آن ها بود رضا خان نیز شرکت داشت.

شبی در مدرسه ارامنه نمایش بود «سردار سپه» وزیر جنگ و سردار بهادر که آن وقت «سردار اسعد» لقب یافته بود و جمعی دیگر از رجال نیز دعوت داشتند من هم بودم

در یکی از فواصل پرده های نمایش در اطاقی هدایت شدیم که

ص: 394


1- پوررضا وکیل پایه یک دادگستری طبق تحقیقاتی که نموده نام مادرش سکینه و یا زهرا بوده است.

مخصوص مهمان محترم تهیه و چیده شده بود سردار سپه مرا نیز دعوت کرد و در آن اطاق سر میز نشسته بودیم و صحبت های متفرق بمیان آمد منجمله سردار اسعد اشاره بسفر اردبیل کرده گفت: در سفری که ما در رکاب حضرت اشرف به اردبیل رفتیم ... سردار سپه نگذاشت سخنش تمام شود و گفت خیر من در رکاب شما بودم ... و بعد از آن گفت:

من در آن سفر «یفرم» را از مرگ نجات دادم زیرا اشرار دره ای را از دو طرف گرفته و کوه ها را در دست داشتند و ما در جلگه مقابل آن دره اردو زده بودیم و میدان جنگ فاصله زیادی نداشت و بدره مزبور نزديك بود.

روزی از دشمن خبری نشد یفرم سوار شده برای تحقیق از مواضع مقدم دشمن تنها پیشرفت و من ملتفت خبط او شدم و نگران بودم یفرم رفت و داخل دره شد و بلافاصله صدای شلیك تفنگ شنیده شد و یفرم برنگشت.

من به عجله سوار شده بسوی دره راندم بدهنۀ دره که رسیدم دیدم اشرار در دو طرف دره پشت سنگ ها موضع گرفته اند یفرم غفلت کرده مسافتی به داخل تنگه رانده است و از دو سو هدف قرار گرفته و اسبش را زده اند و خود او به خاکریزه سرقناتی پناه برده تا فشنگ داشته از خود دفاع کرده و سپس با ماوزر بدفاع پرداخته و فشنگ در لوله ما وزرش گیر کرده است و چند نفر پشت خم بطرف او کشاله کرده اند و او با لوله ماوزر مأیوسانه به آن ها نهیب می دهد...

من پیاده شدم و با تفنگ چند تیر به اطراف و جلو او تیراندازی کرده یفرم را از آن مخمصه نجات دادم و آن روز کاری مهم صورت دادیم.

در سفر جنگی بزرگ و مشهور سالارالدوله که با طوایف کلهر قریب چهل هزار سوار بقصد گرفتن تهران تا ساوه پیش آمده بود، و دولت خوانین بختیاری را بدفاع او فرستاد نیز رضا خان و شصت

ص: 395

تیرش شرکت داشت.

و باز بعد از آن محاربه در سفر جنگی دیگری که به ریاست شاهزاده «عبدالحسین میرزای فرمانفرما» بدفع سالارالدوله عده ای مأمور غرب گردید و یفرم در جنگ معروف به «جنگ شورجه» به قتل رسید رضا خان با شصت تیرش شرکت داشت و از کسانی که در آن جنگ بوده اند شنیده ام که می گفت رضا خان کمال شهامت و جلادت را بخرج داده بود و یکی از عوامل عمده شکست اشرار و عشایر توپخانه و مقاومت رضا خان بود.

در خراسان و قسمت های جنوبی و حدود جام و باخرز نیز مأموریت های مکرر داشته است و خود ایشان می گفتند که من در حدود جام يك اطاق برای خودم ساختم که هنوز هم آن اطاق کاه گلی بر سرپاست.»

چندی در شهر مشهد در ردیف قزاق های مستحفظ بانك استقراضی قرار داشته است که احیاناً موجب شکایت تجار و مردم بازار نیز می شدند و من خود روزی در نزد والی خراسان بودم که جمعی تجار آمده بودند و از گردنکشی قزاق های مستحفظ بانك و تعرضات ایشان بمردم شکوه داشتند.

در اوقات جنگ بین المللی و اوان مهاجرت رضا خان را در همدان جزء دسته تیراندازان همدان (1) می بینیم که مصلای همدان را در دست دارند و با ماژور محمد تقی خان (پسیان) صاحب منصب ژاندارم در 14 محرم 1334 در جنگ است (2) و از آن جا شکست خورده بمرکز می آید و در مرکز کودتائی می کند (3) .

ص: 396


1- عليه ملیون و مهاجرین.
2- بطوری که در تاریخ بیست ساله اشاره شده از کلنل محمد تقی خان شکست خورد و کلنل محمد تقی خان سیلی محکمی بگوش او نواخته بود.
3- منظور کودتای کلرژه.

حسب و نسب پهلوی

دربارهٔ اصل و نسب رضا شاه حبیب الله پور رضا وکیل پایه یکم دادگستری که در دوره 14 هم نماینده مجلس بود مقالات تحقیقی در اواخر سال 1322 و فروردین 1323 در روزنامه رعد امروز نوشته که مجله خواندنی ها هم در سال چهارم از تاریخ 19 فروردین به بعد نقل نموده که در زیر نقل می گردد.

«رضا شاه پهلوی شاه سابق ایران از اهالی مازندران و پدر مشارالیه موسوم به مرحوم داداش بيك اهل و ساکن سواد کوه مازندران بوده و حتی پهلوی هم در دهات سواد کوه متولد شده است.

راجع به شغل و حرفهٔ مرحوم داداش بيك اقوال و گفتار زیاد است.روزنامه تایمز لندن حرفه مرحوم داداش بيك را خوراک پزی و آشپزی قلمداد نموده بود.

ولی این مسئله صحیح نبوده و شاید داداش بيك در دورهٔ زندگانی خود بواسطهٔ مسافرت های زیاد که می نمود تصادفاً از فن آشپزی اطلاع پیدا نموده بود ولی شغل و حرفه رسمی او نبوده و بطوری که عموم می گویند مرحوم داداش بيك در سن جوانی در دورهٔ ناصر الدین شاه وارد خدمت در قشون داوطلب شده و جزو ابواب جمعی امیر مؤید سواد کوهی مشغول خدمت می بود.

سازمان قشون وقت داوطلب و بونیچه بوده و سربازان معمولا در زمان صلح و بیکاری بحرفه های دیگر از قبیل هیزم شکنی و تخم مرغ فروشی و گوشت فروشی اشتغال داشتند.

داداش بيك پس از ورود بخدمت قشون تدریجاً از ورود بخدمت قشون تدریجاً ترقی نموده و به درجه سلطانی و یا یاوری ارتقاء پیدا نموده و آخرین حقوق و جیره ای که دریافت می داشت سالیانه شصت تومان حقوق و مقداری برنج و روغن بود.

خانواده مادر پهلوی اصلا مهاجر و نژاداً گرجی و از اهالی

ص: 397

شیروان و گرجستان بود.

بعد از انعقاد معاهده ترکمانچای و واگذاری هفده شهر از قفقاز و گرجستان بدولت تزاری روسیه یک عده از اهالی ولایات واگذاری ترجیح دادند که مهاجرت نموده و در ایران سکونت نمایند بدین جهت مادربزرگ پهلوی در معیت برادر خود ترك موطن نموده و مستقیماً بطهران حرکت و اقامت نمودند.

معمولا هر دسته مهاجرین تحت قیادت و ریاست یکی از افراد برجسته حرکت می نمودند دایی مادر پهلوی تحت امر و ریاست حاجى جلیل نامی از شیروان حرکت نموده و پس از ورود بتهران با دستهٔ خود در قسمت غربی خیابان جلیل آباد سابق که فعلا خراب شده و از میان رفته است سکونت و اقامت نموده و بهمین جهت خیابان نامبرده بنام حاج جلیل آقا رئیس دستۀ مهاجرین به خیابان جلیل آباد (خیام) موسوم گردید.

مرحوم داداش بيك در سن جوانی وارد خدمت قشون داوطلب و جزو ابوابجمعی امیر مؤید سواد کوهی بود - گرچه حوزه خدمت داداش بيك در سواد كوه و مازندران بود ولی چون مدتی از سال را در تهران می گذرانید لذا با این که سابقاً تأهل اختیار نموده بود در تهران نیز مجدداً تجدید فراش نموده و با مادر پهلوی ازدواج نمود.

ولی بعد از مدتی بواسطه سختی معیشت و عدم تکافوی عواید با مخارج ناچار شد که مادر پهلوی را نیز با خود بمازندران برده و مدتی بعد پهلوی شاه سابق در مازندران متولد گردید.

راجع بدوران طفولیت رضای پهلوی قصص و افسانه های متعدد و متفاوتی می گویند و بقدری مبالغه و اغراق آمیز است که باور کردنی نمی باشد.

ولی دو حکایتی که بیشتر به حقیقت نزديك و كسانی هم می باشند که تصدیق آن را از خود پهلوی شنیده اند، نویسنده را در صحت و حقیقت داشتن آن مطمئن و بی فایده نمی باشد که برای

ص: 398

خوانندگان نقل قول نمایم.

یکی از دوستان مطلع که از شخص امیر مؤید سواد کوهی شنیده بود برای نویسنده حکایت نمود که امیر مؤید روزی برای سرکشی به املاک شخصی و حوزه مأموریت خود سواره در معیت عده ای از سواران ابوابجمعی مسافرت می نموده در بین جاده سواد کوه و مازندران وقتی که امیر مؤید از رودخانه کوچکی کنار جنگل عبور می نمود ناگهان صدای استغاثه و ضجه و ناله زنی از داخل جنگل جلب توجه او را نموده فوراً سوارانی برای کشف حقیقت بداخل جنگل اعزام داشت.

بعد از مدتی زنی غیر دهاتی با حالت پریشانی را از جنگل بیرون آورده و پس از این که امیر مؤید شخصاً از او تحقیقات نمود معلوم شد که همسر داداش بیک می باشد که عیال و اولاد دیگر داداش بيك از غیبت و مسافرت مشارالیه که بطهران آمده بود (1) سوء استفاده نموده و همسر جدید را برای الزام بسقط جنین اذیت و آزار می دادند.

امیر مؤید از این جریان فوق العاده متأثر شده و چون داداش بيك را کاملا می شناخت و جزو قبیله خود و تحت امر خود می دانست دستور می دهد که بانوی نامبرده را به اندرون خود ببرند تا این که وضع حمل انجام شود.

پس از صدور این دستور و اعزام بانوی نامبرده بمنزل و اندرون خود بمسافرت خود ادامه داده و بعد از مدتی از این مسافرت مراجعت نمود و پس از مراجعت وضع حمل انجام و پهلوی متولد شده و هنوز در اندرون امیر مؤید اقامت داشت.

امیر مؤید حکایت می نمود که روزی به منظور صدور اوامر و دستور در جلو خان منزل خود ایستاده بودم که عده ای از فیوج و چادر نشین که برای ارتزاق و تکدی پیاده مسافرت می نمودند از آن

ص: 399


1- بطوری که می گویند داداش بيك فوت کرده بود.

نقطه عبور می کردند - در بین آن ها زنی بود که مدعی طالع بینی و غیب گوئی بوده و بعنوان گدائی و استفاده تقاضا نمود که از روی استخوان کتف گوسفند راجع به آینده او مطالبی را بگوید.

امیر مؤید می گوید که من تقاضای او را رد ننموده و با این که امیر مؤید مرد تحصیل کرده و مسافرتی هم بخارجه نموده و معتقد به این خرافات نبود معهذا موافقت نمود که نامبرده به اندرون رفته و استفاده نماید.

بعد ها برای من حکایت نمودند که غیب گوی مزبور پیش بینی نموده بود که از این خانه شخصی پیدا خواهد شد که در ایران به سلطنت رسیده و دورۀ سلطنت او مدت ها بطول انجامیده ولی حوادث اسفناك و ظلم و شقاوت های بی حد و مظالم زیادی بر مردم وارد خواهد شد.

ناگفته نماند که امیر مؤید در دوران زندگانی خود یکی از گردنکشان معروف بود و سه دفعه تصمیم داشت که به طهران حمله نموده حکومت وقت را واژگون و خود زمام حکم روائی را در دست گیرد دفعه سوم که به این قصد مشغول تهیه و تجهیزات بود و امید موفقیت هم داشت مرحوم مستوفی الممالك او را از این خیال منصرف نموده از حمله او بطهران جلوگیری کرد.

مرحوم امیر مؤید سه داشت که فرزند ارشدش از دیگران لايق تر و در سیاست و رزم هم سرآمد دیگران بود.

بیانات غیب گوی نامبرده را متوجه یکی از فرزندان خود نموده و تصور می نمود که پیشبینی و حدسیات غیب گوی نامبرده مربوط به یکی از آن ها می باشد و ابداً تصور نمی نمود که این پیش بینی در مورد رضا خان پهلوی که اتفاقاً در آن موقع در آن منزل متولد و اقامت داشت صدق پیدا خواهد نمود.

منظور نویسنده از بیان حکایت فوق الذکر که افسانه ای بیش نیست پیش بینی غیب گوی نامبرده نمی باشد بلکه حوادث روزگار

ص: 400

عجیب تر و غریب تر از این افسانه ها را بما نمایانده است.

ولی منظور من از ذکر این حکایت بیان حق ناشناسی دیکتاتور سابق ایران است که پس از این که زمام قشون و اقتدار را در دست گرفت اولین اقدام او به از بین بردن دو نفر اولاد ارشد امیر مؤید که سمت و لینعمت زادگی را باو داشتند بود.

تولد پهلوی در خانه و اندرون امیر مؤید سواد کوهی صورت گرفت و مادامی که داداش بيك از تهران به مازندران مراجعت ننموده بود در آن منزل باقی بود - پس از این که داداش بيك به مازندران مراجعت نمود مجدداً همسر خود را با طفل شیر خوار بمنزل خود انتقال داد.

سال بعد که داداش بيك برای انجام مأموریت بتهران آمده بود در غیاب او مجدداً سوء سلوك و بدرفتاری با مادر پهلوی شروع گردید و این سوء رفتار بطوری شدت پیدا نمود که مادر پهلوی نتوانست مقاومت و تحمل نموده و لذا موقعی که مکاری ها بطرف طهران حرکت می نمودند مشارالیها نیز با طفل شیر خوار خود در معیت آن ها بطرف طهران بمنظور آمدن نزد شوهر خود داداش بيك مسافرت نمود.

تصادفاً فصل زمستان بود و برف زیادی تمام جاده ها را پوشانیده و بواسطه بهمن و کولاک گردنه فیروزکوه غیر قابل عبور و مسافرین در بیابان سرگردان شده بودند.

شدت سرما و برف تاب و توان را از مسافرین سلب نموده و پهلوی حالت ضعف و اغماء پیدا نموده و مسافرین تصور نمودند که طفل كوچك فوت نموده است.

مادر بیچاره پس از یأس از زندگانی طفل خود بتصور این که مرده است متوسل بمکاری ها شده که طفل متوفی را مدفون و تشریفات مذهبی انجام شود ناچار بقهوه خانه کوچکی که در پائین گردنه فیروزکوه بود پناهنده شده و طفل را در گوشه ای گذارده تا

ص: 401

این که از قریهٔ نزدیکی قهوه خانه وسائل انجام تشریفات تهیه و انجام گردد.

هوای گرم قهوه خانه کم کم حالت طفل شیرخوار را بجا آورد و بعد از ساعتی طفل بصدا آمده و شروع به گریه کرد.

مادر طفل از این حادثه غیر منتظره فوق العاده خوشحال و فوراً بسر وقت طفل رفته او را در بغل گرفته و از زندگانی دو مرتبه طفل مسرور و بالاخره در نتیجه نصایح همراهان مشارالیها را وادار نمودند که از مسافرت و عزیمت بطهران در این سرمای سخت و برف زیاد منصرف شده و مجدداً بخانۀ سابق یعنی منزل داداش بيك مراجعت نماید.

دست تقدیر طفل گمنام را از مرگ حتمی نجات داد و قضا و قدر او را ذخیره نمود که مدت بیست سال جان و اموال و دارائی و حیثیات و مقدسات یک ملیتی را وسیله هوی و هوس خود قرار دهد. خوانندگان تصور نفرمایند که این حادثه افسانه و یا این که

دروغ می باشد بلکه یکی دو نفر از دوستان که در اوایل زمامداری دیکتاتور سابق یعنی در موقع وزارت جنگی هنوز گذشته خود را فراموش ننموده بود برای نویسنده حکایت نمودند که از زبان خود پهلوی شنیده و بالاخره پهلوی خود را مولود و زنده شده تصادفات می دانست.

برای این که عموم خوانندگان از شبهه و تردید بیرون آیند دلایل صحت مطالب فوق الذکر را اجمالا توضیح می دهیم.

و در عین حال اضافه می نمایم که کلیه مطالب آن حقیقت دارد و نویسنده از اشخاص متفاوت و موثقی شنیده منتها یکی دو نفر با اختلافات جزئی از آن جمله این که پس از این که طفل مشرف بمر بمرگ و از حیات او مأیوس شدند قنداقه طفل را در آخوری در يك طويله جنب قهوه خانه گذارده و تصادفاً تنفس گرم دوابی که بر آخور بود طفل را بهوش آورده و شروع بگریه و سروصدا نمود.

ص: 402

آن چه را که نویسنده تحقیق نمودم قنداقه طفل را در قهوه خانه کنار جاده در بالای کوه که شاید در آن موقع کمتر از يك طويله حیوان نبوده است گذارده بودند نه در يك آخور طويله...

بالاخره دلایل صحت مطالب مزبور مستندات زیرین می باشد.

اولا استاد محترم آقای ملک الشعراء بهار در ضمن سلسله مقالاتی با کمی تغییرات در خصوصیات جریان آن صحت مراتب مزبور را تصدیق و مرقوم داشته اند.

ثانیاً آقای محمود بهرامی دبیر اعظم استاندار سابق اصفهان که قبلا دبیر و رئیس کابینه پهلوی بود و مدت ها از نزديك با او تماس داشته اند در کتاب تاریخی که تنظیم و بیکی از دوستان خود ارائه داده بودند مطالب مزبور را مرقوم و آن خواننده برای اینجانب حکایت نموده اند.

ثالثاً - مرحوم امیر مؤید سواد کوهی برای دوستان خود بمنظور اثبات حق ناشناسی پهلوی که نسبت به او که بمنزله ولینعمت او بوده است این طور بدرفتاری می نماید مراتب بالا را حکایت نموده است.

رابعاً - مهم تر از همه بیاناتی است که آقای حاج آقا رضا رفیع قائم مقام الملك رشتی نماینده محترم مجلس 14 که مدت ها از نزدیکان و مقربان پهلوی بوده اند برای نویسنده حکایت نموده و اينك با تقديم معذرت از این که بدون اجازهٔ قبلی معظم له این مطالب را نقل قول می نمایم جریاناتی را که برای نویسنده بیان داشته اند بنظر خوانندگان محترم می رسانم.

آقای رفیع حکایت می نمودند که در خلال سال 1318 عصر یکی از روز هائی که جم از مقام نخست وزیری معزول و دکتر متین دفتری به رئیس الوزرائی معین شده بودند در دربار بودم شاه سابق بغتتاً بمن گفت که فردا صبح زود در دربار حاضر شوم و ضمناً دستور داد که قوام شیرازی را هم اطلاع دهند که او هم حاضر باشد.

صبح روز بعد وقتی که در دربار حاضر شدیم اتومبیل پهلوی

ص: 403

حاضر بود که فوراً سوار شده و بمن و قوام هم دستور دادند که در رکاب ایشان برای بازدید جاده شوسه که از کنار آبعلی گذشته و به بابل منتهی می شد و در آن وقع مشغول ساختن آن بودند حرکت نمائیم.

پس از رسیدن به بومهن و حرکت به آبعلی از آن منطقه نیز گذشته و بمحلی که معروف به امامزاده هاشم می باشد رسیده. سپس از اتومبیل پیاده شده و مشغول تماشا و بازرسی جاده سازی شدیم. در این موقع فوراً رو را بطرف من نموده و امر نمود که از دامنه کوهی که در کنار آن ایستاده بودیم بالا رفته و بررسی نمایم که آیا در بالای این کوه قهوه خانه وجود دارد یا خیر؟

منهم فوراً امر شاه سابق را اطاعت نموده و از دامنه کوه به زحمت بطرف قله رفته و پس از دقت در اطراف و جوانب کوه قهوه خانه مشاهده ننموده ولی آثار خرابه ای که حاکی از وجود بنائی سابقاً بوده است مشاهده و فوراً مراجعت و مشهودات خود را برای شاه سابق را پورت دادم.

پس از خاتمه بیاناتم شاه سابق خود شروع به حکایت حادثه طفولیت خود نموده و اظهار داشت که در این قهوه خانه حیات ثانوی پیدا نموده است. (1)

نکته قابل ذکری که در اظهارات شاه سابق مشاهده می شده این است که می گوید موقع مسافرت (به طهران) مادرم بر قاطری سوار و من هم در جلو او بودم این مسئله می نمایاند که موقع مسافرت شیرخوار نبوده بلکه سن او را از پنج سال به بالا بوده که قادر بوده

ص: 404


1- مهندس احمد مصدق فرزند مرحوم دکتر مصدق برای نگارنده حکایت کرد هنگامی که مدیر کل وزارت راه و مشغول ساختمان جاده بودم در مسافرت شاه به مازندران ناگهان جلو امامزاده هاشم توقف نمود و من را که چند اتومبیل فاصله داشتم احضار و بمن گفت: مصدق این امامزاده مصدق این امامزاده در طفلی مرا نجات داده آن را تعمیر کن و ساختمان فعلی همان است که شاه سابق دستور داده است.

است به كمك مادر خود سوار قاطر شود.

بالاخره اعم از این که رضای پهلوی شیرخوار و یا بزرگتر بوده و یا این که در قهوه خانه و یا در آخور طویله بهوش آمده است این نکات جزئی است تأثیری در صحت اساس مطلب نخواهد داشت بنابراین خوانندگان محترم اطمینان داشته باشند که تا مطلبی حقیقت نداشته باشد و خود من یقین قطعی به صحت آن نداشته باشم از بیان آن خودداری خواهم نمود.

آن چه مسلم است رضای پهلوی در دوران طفولیت خود در قریه الشت (با فتح الف و لام) موطن و مولد خود را ترك گفته و در معیت مادر خود بطهران نزد پدرش آمده و زندگانی می نمود رضا پهلوی در سن طفولیت پدر خود را از دست داده و یاور داداش بيك قبل از این که موفق به تربیت فرزند خود بشود و او را مطابق مقتضیات روز تربیت نماید فوت نمود.

چون یاور داداش بيك از سربازان و نظامیان مازندران و جزو ابوابجمعی سواران امیر مؤید سواد کوهی بود ارتباط و آمیزش نزدیکی که به منزله خادم و مخدومی بود با مرحوم حاج سید یوسف مستوفی فرد نویس لشکر مازندران و پدر حاج ساعد سلطان سعادت کارمند قدیمی وزارت امور خارجه پیدا نموده و بدین جهت بعد از فوت یاور داداش بيك مرحوم حاج سید یوسف مستوفی اجازه داد که جسد داداش بيك را در راهرو غرفه اختصاصی خانوادگی سعادت که واقع در صحن کهنه جنب چپ مرقد حضرت شاه عبدالعظیم که معروف به صحن طوطی و مقابل مقبره ناصرالدین شاه می باشد مدفون نمایند.

کسانی که حوادث روزگار گذرشان را بصحن و غرفه نامبرده بیندازد هنوز هم سنگ قبر داداش بيك را در راهرو غرفه اختصاصی خانواده سعادت که باقی و مستقر است مشاهده خواهند نمود و در زیر کلمه (هو الحق) نوشته شده است:

قبر یاور داداش بيك پسر مراد على الشتی که در تاریخ 1295

ص: 405

قمری دارفانی را وداع گفته است.

از کلمات و جملات جملات مصرح در سنگ قبر چندین نکته مهم استنتاج می شود.

اولا داداش بيك فرزند مراد علی الشتی می باشد.

ثانیاً رضای پهلوی بطوری که خود اعلام داشته بود و هر ساله جشن تولد خیالی خود را در 24 اسفند ماه گرفته و سن خود را تا قبل از حوادث شهریورماه 1320 شصت و سه سال قلمداد نموده بود کاملا دروغ و خلاف بوده است برای این که داداش بيك پدرش در سال 1295 قمری مطابق تاریخ مصرح در سنگ (رضا) پهلوی که قبل از فوت پدر در معیت مادرش سوار بر قاطر به طهران آمده است و این وقت فوت نموده است و بنابر گفته خود خاطره طفولیت را بیاد دارد.

باید لااقل پنج ساله باشد که هم این که این خاطره را در یاد داشته و هم این که قادر بسواری بر قاطر باشد زیرا که طفل کمتر از این سن نمی تواند مهما این که در معیت دیگری باشد سواری نماید.

پس اگر فرض شود که در تاریخ 1295 قمری که تاریخ مسلم فوت داداش بیک می باشد رضا شاه پنج ساله بوده است امروز قدر متیقن پهلوی وارد مرحله هفتاد و شش سالگی شده است و بنابراین کاملا مشهود است که قره نوکر ها و درباریان بله قربان صفت سابقاً سن او را کسر نموده و شصت و سه ساله جلوه می دادند. (1)

پس از مرگ داداش بيك تربیت رضا پهلوی بر عهده مادرش که برخی او را سکینه و از عده ای هم زهرا شنیده شده است واگذار شد و دیری نکشید که مشارالیها نیز فوت نموده و جسد او را نیز در قبرستان چهاراه حسن آباد که محل اطفائیه فعلی می باشد دفن نمودند و همه می دانند که در دوره پهلوی قبرستان مزبور را نیز از میان برده

ص: 406


1- ژان کونتر آمریکایی از کتاب در داخله آسیا که سن رضا شاه را بیش از هفتاد سال نوشته است.

و بجای آن باغ بزرگ فعلی که در انتهای آن عمارت اطفائیه است ایجاد نمودند.

عدم علاقه پهلوی بشعائر مذهبی که کلیتاً ناشی از لامذهبی مشارالیه بود موجب شد که عالماً و عامداً و با این که می دانست هنوز استخوان های مادرش در قبرستان حسن آباد وجود دارد دستور داد که قبرستان حسن آباد را از بین برده و عمارت و ساختمان اطفائیه را ایجاد نمایند.

راجع بقبر داداش بيك نيز تصادفاً معلوم شد. یعنی موقعی که مشغول ترمیم مقبره بودند سنگ قبر داداش بيك در بالای پلکان به دست آمد و پس از کاوش و تحقیقات محل قبر متوفی نیز معلوم شد از این که جریان را به پهلوی گزارش دادند چون حاکی از پس یادآوری خاطره های گذشته بود و میل نداشت که تجدید شود نسبت بگوینده پرخاش نموده و باین عبارت که از سر مرده ها دست بردار نیستید - نظریه خودش را ظاهر ساخت.

بالاخره آقای رفیع که تصادفاً حضور داشته حاضر شد که بدون اطلاع پهلوی مخارج ترمیم قبر داداش بيك را از خود بپردازد این اقدام معظم له در زمانی که توجه عموم بساختن استخر منظريه و امثال آن می بود فوق العاده قابل تقدیر می باشد.

قبلا گفته شد که داداش بيك در سال 1295 قمری در طهران فوت نمود جهت اصلی توقف متوالی داداش بيك در طهران از این لحاظ بود که پاسبانی که پاسبانی و حفظ و حراست قصور سلطنتی در زمان ناصر الدین شاه با فوج سواد کوه بوده و چون داداش بيك جزو فوج نامبرده بود ناچار برای انجام وظیفه و كشيك در طهران توقف داشت.

ص: 407

نکته شایان توجه این است که داداش بيك جزو قسمتی بود که مامور نگاهبانی قصر مرحوم کامران میرزا نایب السلطند وقت که در آن زمان در عمارت مقابل باغ دیوان کیفر کارمندان دولت است و سابقاً محل محاكم بدايت طهران بود و در سال 1317 آن را خراب کاخ فعلی دادگستری در آن محل ساخته شده بوده خون میرزا رضای کرمانی مدتی نایب السلطنه بوده است عکس مزبور در در آن موقع برداشته شده است (1) .

بعد از فوت داداش بيك ورند و بازماندگان متوفی طفل صغیر و مادرش را از سهم الارث و دارائی موروت محروم نموده و بحمایت انکای برادر داداش بيك آن ها را از سواد کوه مازندران بطهران اعزام داشتند.

أولاد داداش بیک بغیر از رضا بهاوی مادر به دختر بود.

1- خورشید خانم اولاد ارشد داداش بيك بود که قبل از قدرت و زمامداری رضا خان در مازندران اقامت داشت و بعد ها بطهران آمده و در دوره سلطنت پهلوی در طهران فوت نمود.

2- درر خانم (باضم دال) که مشار اليها نیز مدتی قبل در مازندران فوت نموده.

3- کوچکتر از همه (نبات خانم) می باشد که هنوز هم هنو در قید

ص: 408


1- همان همان عکسی است که میرزا عبدالله مستوفی هم در کتاب خود چاپ رسانیده است.

حیات می باشد و در یکی از نقاط مازندران سکونت دارد.

رضا خان از لحاظ رفتار و رویه ای که در دوران طفولیت خانواده پدری با او و مادرش نموده بودند نسبت به آن ها چندان مهر و علاقه ابراز نمی داشت و فقط نسبت به نبات خانم که هنوز هم حیات دارد بیشتر محبت می داشت.

غالباً نبات خانم در ادوار جوانی بطهران می آمد در سرای قیصریه کهنه که نزديك پامنار و بارانداز اهالی مازندران بود توقف نموده و بمجرد این که رضا خان از آمدن مشاراليها بطهران مستحضر می گشت فوراً بملاقات او آمده و هنوز هم کسانی هستند که رفت و آمد رضا خان را به کاروانسرای قیصریه کهنه که برای دیدن و ملاقات نبات خانم می آمد بخاطر داشته و گواهی می دهند.

بعد از زمامداری رضا خان و نیل به لقب سردار سپه باز هم نبات خانم بطهران آمده و مطابق رویه و سیره خود در سرای نامبرده توقف نمود.

سردار سپه از جریان مطلع شد فوراً امر داد که خواهرش را بقصر خود انتقال دهند.

ولی نبات خانم که قصد زیارت عتبات عالیات را داشت از قبول دستور رضا خان سرپیچی و امتناع نموده و بالاخره برای این که حیثیات سردار سپه محفوظ ماند موافقت شد که مدت اقامت خود را در منزل صاحب کاروانسرا مهمان باشد و در مقابل نیز سردار سپه مبلغ پانصد تومان بمیزبان انعام و كمك نمود.

نبات خانم فرزندان و اولاد متعددی دارد که از لحاظ توجه رضا خان بمشارالیها آن ها را بسرپرستی و کارپردازی املاک مازندران معین نمود و آن ها نیز نسبت برعایا و مردم از هیچ گونه اجحاف و تعدی کوتاهی ننموده و کسی را هم یارای مخالفت با آن ها از لحاظ قرابت با پهلوی نبود.

از خورشید خانم خواهر بزرگ رضا خان يك پسر باقی بود که

ص: 409

او هم موسوم به علیخان و در دورۀ شاه سابق بشغل پر افتخار پیشخدمتی شاه و چکمه کنی او معین و همیشه مباهات داشت.

برادر داداش بيك هم متنفذتر و هم محترم تر از مشارالیه بود و از او هم اولاد و احفادی باقی مانده که فعلا در طهران توقف و سکونت دارد.» (پایان مقاله)

ص: 410

بخش دوم : حکومت خودمختاری پهلوی

اشاره

ص: 411

ص: 412

فصل اول : وقایع پس از سفر سوم سلطان احمد شاه به فرنگ

1.کابینه سردار سپه

دستخط سلطان احمد شاه

«چون برای خدمت مهم ریاست وزراء وجود یک نفر شخص کافی لایقى لازم بود لهذا جناب اشرف سردار سپه را که کمال مرحمت و اعتماد و اطمینان را به ایشان داریم بریاست وزرایی منصوب و برقرار نمودیم که مشغول انجام این خدمت مهم باشند.»

شانزدهم ربیع الاول 1342 شاه

این فرمان علیرغم مخالفت و کوشش مدرس و همفکران او و نیز علیرغم میل خود سلطان احمد شاه صادر شده است.

ابلاغیه ریاست وزراء

«نظر به این که بندگان اعلیحضرت اقدس همایونی برای معالجه و رفع کسالت مزاج تصمیم به مسافرت به اروپا فرمودند عین دستخط ملوکانه را که در این موضوع شرف صدور یافته با طلاع عامه می رساند.»

سردار سپه - رئيس الوزراء

تصمیم ملوکانه

«عارضه کسالت مزاجی که چندی قبل موجب مسافرت اروپا

ص: 413

شد و تصور می کردیم بکلی رفع نقاهت شده است مجدداً ظاهر و با نهایت تأسف غیبت موقتی ما را از وطن عزیز برای استعلاج و ضرورت معالجه ایجاب می نماید انشاء الله تعالی روز یکشنبه 24 ربیع الاول 1342 از تهران از خط بغداد بطرف اروپا حرکت خواهیم کرد و مقرر فرمودیم در غیاب ما برادر کامکار ولیعهد به امورات مملکتی رسیدگی نموده مطالب مهمه را بعرض رسانیده و از مجاری امور ما را مطلع سازد.

در این موقع سعادت ملت را از خداوند مسئلت می نمائیم و اطمینان داریم در غیاب ما موجبات نظم و آسایش عمومی كاملا محفوظ و برقرار خواهد بود و مقرر می فرمائیم عموم ادارات از لشکری و کشوری با حس شاه پرستی و وظیفه شناسی که در هر مورد از خودشان بروز داده اند طوری مراقب وظایف خدمت باشند که در غياب ما وجهاً من الوجوه خلاف نظم و انتظاری در امور مملکت حادث نشود انشاء الله تعالی بزودی پس از تکمیل معالجه خودمان هم بپایتخت مراجعت خواهیم کرد.»

شانزدهم ربیع الاول 1342 ، شاه

2.توقیف اقبال السلطنه ماکوئی

سابقاً گفته شد که یکی از کار های مهمی که جزو برنامه و دستور سردار سپه گذارده بودند و بایستی نامبرده طبق نقشه طرح شده بدون چون و چرا به اجرای آن پردازد مسئله تخته قاپو کردن ایلات و اعدام و انهدام رؤسای عشایر و بطور کلی از بین بردن طوایف و ایلات ایران بوده است منتهی این عمل بایستی بمرور ایام انجام شود.

در بین رؤسای این عشایر و طوایف اشخاصی وجود داشتند که بطور کلی و روی هم رفته در مواقع مختلف و خطیر و بحرانی کشور وجودشان نافع و در مواقع سخت خدمات مهمی به کشور ایران کرده بودند و از بین بردن آن ها برای ایران خیلی گران تمام شده است.

ص: 414

زیرا بعضی از آن ها در حفظ و حراست مرز های ایران در مواقعی که دولت ایران بواسطه ضعف قوۀ مرکزی چندان دارای قوۀ نظامی صحیح نبوده وظیفۀ مهمی را بعهده گرفته مردانه از سرحدات ایران نگاهداری و از غارت و چپاول ساکنین مجاور مرزهای ایران شدیداً جلوگیری می کردند.

از جمله اشخاصی که وجودش تا اندازه ای مفید بحال کشور بود اقبال السلطنه ماکوئی بود که با عشیره اش در حفظ و حراست قسمتی از مرز های آذربایجان (مرز های ایران و ترکیه و روسیه) خدمات مهمی به کشور کرده بود.

اسلاف اقبال السلطنه که از زمان صفویه عهده دار نگاهداری سرحدات ایران بودند چه در دوران سلطنت شاهان صفویه و چه در زمان سلاطین دیگر ایران هر يك بطور توارث نگهداری مرز های ایران مجاور ترکیه را بعهده گرفته در جنگ های ایران و روسیه در زمان فتحعلی شاه نقش مهمی را بازی کرده اند و بهمین جهات در ادوار مختلفه بدریافت نشان و خلعت هائی از طرف سلاطین نائل می شدند بنابراین خانوادهٔ اقبال السلطنه یکی از خانواده های قدیمی ایران محسوب می گردید که همواره مورد توجه سلاطین بوده و بواسطه طول مدت فرمانروائی دارای تمول زیادی شده بودند که بطور ارث در خانواده آن ها دست بدست می گشت.

در این دوره که نقشه انهدام آن ها طرح شده بود سردار سپه بفکر شکار افتاده و دستور داده بود که بدواً او را دستگیر و سپس بوسائلی اعدام نموده دارایی و تمول چندین میلیونی او را برای سردار سپه بیاورند (این دستور مصادف است با صدور فرمان ریاست وزرائی سردار سپه) بنابراین ناگهان در حالی که مناسبات اقبال السلطنه با دولت حسنه بود امیر لشکر آذربایجان که عبدالله خان طهماسبی بود با خدعه و نیرنگ او را فریب داده و بلافاصله دستگیر می نماید.

ص: 415

اقبال السلطنه پسر از چندی که در زندان بسر می برد بوسیله آمپول و تزریق سم مقتول می گردد و کلیه اموال و دارائی او را که برده ها میلیون آن روز تخمین می زدند ضبط و برای سردارسپه فرستاده می شود از جمله چیز هائی که می گویند در اثاثیه اقبال السلطنه بوده چندین شمشیر مرصع و جواهر نشان بوده که هر يك مبالغ خطيرى ارزش داشته است همچنین جواهرات اقبال السلطنه که معروف است بالغ بر چند میلیون ارزش داشته تماماً ضبط سردار سپه می شود.

این موضوع یعنی ضبط اموال اقبال السلطنه بعد ها مورد مؤاخذه اقلیت مجلس قرار می گیرد و در ورقه استیضاحی که سید حسن مدرس از بهم خوردن اوضاع جمهوری از سردار سپه تقدیم مجلس می نماید قید شده است منتهی چنان چه بعداً بذکر آن پرداخته خواهد شد سردار سپه برای این که جوابی به استیضاح نداده باشد متشبث به اقداماتی شد و بهمان لحاظ استیضاح صورت نگرفت و بعد ها نیز کسی در این خصوص قدرت نکرد کوچکترین مؤاخذ های از سردار سپه بنماید.

مستوفی در قسمت دوم از جلد سوم تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه در بارۀ اقبال السلطنه ماکوئی چنین نوشته است:

امیر طهماسبی در آذربایجان وجاهت و نفوذ کلمه ای یافته بود که سردار سپه بوسیلهٔ او توانست نقشۀ برانداختن خان ماکو را طرح و انجام کند.

خوانین ماکو رؤسای یکی از طوایف سرحد نشین ایران بوده اند که از زمان صفویه در این ناحیه سکونت داشته و در عهد قاجاریه و بعد از پیش آمدن روس ها در خاک اصلی ایران چون محل آن ها بين ایران و ترکیه و روسیه واقع شد عنوان سرحدداری هم پیدا کردند (1) .

ص: 416


1- در مذاکرات صلح بین ایران و روسیه و تنظیم عهدنامه گلستان دربارهٔ ماکو بین روسیه و عثمانی و ایران چنین مقرر گردیده بود که بخوانين شكاك اختيار داده شود بهر طرف مایلند ملحق شوند و آن ها خواستار الحاق ایران گردیدند بهمین جهت اقبال السلطنه طرف رعایت و ملاحظه قاجاریه بودند.

ناحیه ای که فعلا به سه بخش ماکو و قزل دشت )عرب لر) و سیه چشمه (قره عینی) تقسیم شده و هر يك بخشدار علیحد های دارد سابقاً تحت حکومت خان های ماکو بوده که امروز هم اکثر قراء این سه بخش در ملکیت خانوادهٔ آن ها باقی است و شاید گندم ملک های این خوانین قبل از تلف و تفریط بیست ساله اخیر سالی به هفت هشت هزار خروار سر می زده است حتی املاک این خان ها از ناحیه این سه بخش هم تجاوز کرده و در نزدیکی خوی هم ملك های حاصلخیز زیاد داشتند سهل است در شهر خوی هم دارای مستغلات زیادی شده بودند.

قصبه ماکو دو سه هزار نفری جمعیت دارد این قصبه در کوه بیستون واری که بر سر قصبه معلق است واقع شده و خان های ماکو قصر ها و باغات خود را در بیرون قصبه بسمت سرحد ترکیه ساخته اند. خود اقبال السلطنه رئیس خانواده هم قصر و عمارت و باغی برای خود ساخته که نظیر آن حتی در تهران آن روز ها هم کمیاب بود.

این قصبه در حقیقت آباد کرده این خان هاست بهترین صنعتگران که حتی در شهر های مهم آذربایجان هم نظیر آن ها وجود نداشت در این قصبه گرد آمده بودند زیرا خان ها برای ساختمان قصر های خود که اکثر سلیقه های اروپائی هم در آن ها بکار برده بودند احتیاج به وجود آن ها داشته و آن ها را زیر دست استادانی که از روسیه می آوردند بار آورده و تربیت کرده بودند بنا های آینه کار و گچبر و سیمانکار و نجار های ریزه ساز و قواره کار و آهنگران لوله کش که در آن دوره حتی تبریز هم نظیر آن را نداشت در این قصبه دو سه هزار نفری زیاد بودند و قبل از این که تهرانی ها سیمان را بشناسند خان های ماکو در عمارت خود سیمان بکار می بردند و بخاری اتاق های آن ها بخاری بدنه ای (پچکای) روسی بود.

گله های مخصوص خان های ماکو از گوسفندان سفید که سر و چشم و یک دست آن ها خال های بسیار زیبای مشکی داشت در مراتع و مزارع می چریدند و چوپانان اجازه نداشتند قوچ های فحل این گله ها

ص: 417

را با میش های متفرقه مخلوط کنند بطوری که اگر گوسفندی به این نشان در ناحیه ای یافت می گردید دارندۀ آن طرف بازپرسی و مؤاخذه واقع می شد و چوپانی که جرأت کرده قوچ فحل اختصاصی خان را با میش های سایرین قاطی کرده بود طرف تنبیه واقع می گشت.

اقبال السلطنه مردی خوش محضر و متمدن و هیچ به خانی که در گوشۀ شمال شرقی ایران در دامنۀ آرارات دامنۀ آرارات و نقطه سرحدی بین ایران و ترکیه و روسیه افتاده باشد شبیه نبود.

از سر و وضع و رویه و منش او انسان تصور می کرد با یکی از لرد های انگلیسی یا گراف های اطریشی و آلمانی سروکار دارد.

آن ها که به خزانه او برای تماشا رفته اند از صندوق های سکه های طلای او که بطور مجموعه (کلکسیون) جمع آوری شده بود داستان هائی گفته اند که من از نقل عین آن ها بواسطهٔ دوری از آن ها از فکر خود احتراز می کنم زیرا بنظر اغراق آمیز خواهد آمد که واحد های مجموعه خان ماکو صندوق های مالامال از تمام سکه های طلای کلیهٔ دنیا باشد.

البته این خان با این همه ملک و علاقه و گاو و گوسفند و شتر سوار هائی هم برای فرستادن بدهات و مطالبه و جمع آوری محصول خود داشته است که بمد زمان حقوق آن ها را دولت سالیانه به عنوان سواران مستحفظ سرحدی می پرداخته است. پس مقداری از مالیات كم املاك خان و پسر عمو هایش هم در مقابل حقوق این سوار ها پابپا می شده است. تا این تاریخ هیچ گونه اداره دولتی به این سلطنت كوچك نيمه مستقل نرفته و هيچ يك از اهالی برای خود صاحب اختیاری جز خان نمی شناختند و خان هم هیچ آب به آن کوزه نمی کرد که در مقابل این همه دارائی و نعمت بی حساب به دولتی که همه چیز او از پرتو آن بود کمکی بکند يا يك مدرسه در امیرنشین خود بسازد و اگر خود را بجائی نبسته بود نه از راه علاقه به ایران بلکه برای صرفه جوئی و ندادن باج و خراجش بود.

ص: 418

من هیچ نشنیده و در تاریخ قاجاریه هم نظرم نیست خوانده باشم که اقبال السلطنه و پدرانش به تهران آمده یا در جنگ های ایران شرکتی کرده باشند شاید هر چندی یکبار برای عرض لحیه و گرفتن لقب و درجۀ نظامی و شمشیر و تمثال و از این خرد و ریز ها به تبریز آمده و هدیه ای برای ولیعهد ها می آوردند که در این بیست سالهٔ آخری و اختلال امر آذربایجان و نبودن ولیعهد در تبریز از این حيث هم فارغ بوده و اقبال السلطنه که اکثر اوقات خود را در قفقاز و روسیه و اروپا می گذراند هیچ وقت به تبریز نمی رفت.

کرد های مکری هم که انگلیس ها به آن ها وعده امارت کردستان مستقل را داده بودند پاپی این همسایه نبوده اقبال السلطنه هم عاقل تر از آن بود که برای دولتخواهی ایران با این همسایه های خطرناک طرفیتی بکند.

این آقایان چون در سرحد ایران و ترکیه و روسیه نشسته بودند بزبان فارسی و ترکی هر دو حرف می زدند و در آخر اسم خود پاشای ترکی و هم خان فارسی را توأماً بکار بسته و از حیث لوازم معیشت و طرز زندگی هم بیشتر به روس ها تأسی کرده بودند ولی در آن واحد سجایای ایرانی یعنی مهمان نوازی ملایمت و خوش رفتاری با زیردستان و مسالمت با همسایگان را کاملا دارا بوده و اگر احیاناً کسی گذارش به این سلطنت نیمه مستقل می افتاد ناراضی از نزد آن ها برنمی گشت اما این اتفاق خیلی کم افتاده بود و رنود تهران راه ماکو را خیلی بلد نبودند که اسباب زحمت خان بشوند.

سردار سپه با هوش و جربزه ای که برای اخذ در جبلت داشت بدش نیامد که به این امیرنشین مستقل که از روز تشکیل بهیچ جا باج و خراجی نداده رخنه کند و خود را به صندوق های مجموعه سکه های خان رسانده مالیات دویست سیصد ساله ماکو را از خان حاضر که وارث خان های قبل است یک جا و يك بار وصول نماید.

البته از طرف سردار سپه دستور محرمانه ای برای عملی کردن

ص: 419

این مقصود بجهت امیر طهماسبی فرستاده شده و شاید در طرز عمل هم او را آزاد گذاشته باشد در هر حال از این جزئیات کسی خبری ندارد. آن چه ظاهر امر است اینست که امیر لشکر که در آن واحد والی نظامی هم بود ابتدا با اقبال السلطنه گرم گرفت و با رضایت او پادگان یکی دو گروهانی به آن جا فرستاد و تا توانست با خان مساعدت کرد سهل است فرمانده پادگان را هم تحت امر او قرارداد بطوری که اقبال السلطنه از این اعزام قوه بماکو هیچ سوءظنی حاصل نکرد و چندین بار که والی نظامی برای تمشیت کار های کردستان که هنوز گرفتار شبیخون های سیمیتکو بود از راه خوی بحدود کردستان می رفت بین او و اقبال السلطنه ملاقات های بالمره دوستانه و بسیار صمیمانه هم اتفاق افتاده بود.

در ملاقات آخری والی نظامی خان ماکو را با اتومبیل خود دعوت کرده و بعنوان این که کار خاصی با او دارد او را به تبریز آورده یک سر او را بحبس فرستاد و عده ای از پادگان نظامی قصرخان را که خزانه او در آن جا بود از خدمه خالی کرده و بعنوان مستحفظ در آن اقامت نمودند در تبریز هم امیر لشکر هر روز صبح برای دیدار و دلداری خان بحبس می رفت و به او وعده می داد که مشغول اقدام است که حضرت اشرف سردار سپه را از اشتباه کاری که حضور مبارکشان کرده و او (اقبال السلطنه) را متمرد قلم داده اند بیرون بیاورد و عنقریب صحیح و سالم بقصر خود مراجعت خواهد کرد.

پس و پیش تاریخ معلوم نیست بعد از چند روز از یک طرف اقبال السلطنه در محبس بسکته قلبی بدرود زندگی گفت و از طرف دیگر خزانه خان كلا بتصرف مأمورين مخصوص امیر لشکر و یا شاید خود او که مخفیانه بماکو رفت و برگشت درآمد آقای امیر لشکر از شنیدن خبر فوت این رفیق عزیز بخصوص از این که او اجرا کننده این امر مرکز و از بدبختی سبب شده است که این مرد محترم دور از زن و خانه و زندگی و در این ضمن بر حسب تصادف گرفتار این

ص: 420

مرگ نابهنگام گشته است بقدری گریه کرد و بسر و سینه زد که اگر غشوه برای نظامی بدنما نبود یقیناً حاجت بکاهگل و گلاب یا استنشاق اتر پیدا می کرد و بلافاصله با سر و لباس خیلی درهم و بی ترتیب که علامت کمال تأثر او بود خود را بمحبس رسانده آن چه اشك داشت برای فقید سعید ریخت و در تشییع جنازه این رفیق عزیز آن چه لازمۀ احترامات نظامی و غیر نظامی بود بعمل آورد و نامه های متأثر کننده ای که دل سنگ را سوراخ می کرد در تسلیت فوت این غریب از خانه و زندگی دور بکس و کار بخصوص ناتالی خانم عیال اقبال السلطنه نوشت و شاید مضمون تلگراف رمزی را که براثر اقدامات قبلی او در بیگناهی اقبال السلطنه همان روز صبح از طرف بندگان حضرت اشرف فرمانده کل قوا دائر باستخلاص آن مرحوم رسیده بود در نامه خود گنجاند.

با این که محتویات صندوق های خزانه خان شمرده یا نشمرده کلا و بدون دست خوردگی و نقص و بدون کسر حق الپرچین تمام و کمال محرمانه بتهران منتقل شده بود گروهان مستحفظ قصرخان اجازه ای راجع به ترك گفتن قصری که بحفاظت آن ها سپرده شده بود دریافت نکرده و برای حفظ قصر در آن حول و حوش مانده بودند و پس از مدتی هم وقتی که در این زمینه با آقای امیر لشکر امیر طهماسبی مذاکره شد بهزار زحمت یادشان آمد كه يك همچو حکمی برای حفاظت خانه آن مرحوم داده اند ولی چنان از واقعهٔ فوت او متأثر شده بودند که فراموش کرده اند امر سابق خود را پس بخوانند فوراً بدستور آقای امیر لشکر خانه را بی عیب و نقص حتی با شمارۀ حلقه های پرده های کرباسی در های خارجی قصر تحویل ورثه آن مرحوم نمودند و قبض رسید هم دریافت داشته و برای امیر لشکر فرستادند باز هم معلوم نیست که این قبض رسید که علامت صحت دیانت آقای امیر لشکر بوده است در دوسیه های تبریز ضبط گشته است یا آقای امیر لشکر این رسید را برای اثبات نظم و ترتیب و صحت عمل خود

ص: 421

تسلیم حضرت اشرف رئیس الوزراء کرده اند.

اگر خواننده عزیز از من بپرسد که از روی کدام سند تاریخی من این جمله را نوشته ام بدون هیچ رودربایستی باید اعتراف کنم که سندی در این جمله ندارم ولی گریه و زاری سرلشکر درستکار و رفیق شفیق خان ماکو را در تشییع جنازه او همه اهل تبریز دیده و این چیزی است که چون بحد شیاع رسیده است برای بنده شرمنده که نویسنده این جمله هستم تردیدی در صحت آن نیست و در این که ورثه مرحوم اقبال السلطنه هم بعد از او از حيث وجه نقد لاشيء محض بودند و رضاشاه هم چون می دانست که آن ها پولی در بساط ندارند و املاك آن ها حاجت به نسق و ترمیم دارد و باین جهت ببانك ملی سفارش کرده بود که به آن ها وجهی قرض بدهند و حتی برخلاف قوانین بانکی یکی دوبار هم باز بامر شاه یک سال فرجه به آن ها داده شده است هیچ تردیدی نمی باشد پس خزانه اقبال السلطنه که آن همه از پروپیمانی آن داستان های افسانه مانند در دهن های خاص و عام بود کجا رفته است که حتی از شمشیر های غلاف مرصع و دانه نشانی که خود و پدرش و جدش از سلاطین گرفته بوده اند اثر پیدا نشد؟

باقی ماند يك موضوع که من از کجا دانستم که خزانه خان ماكو کم و کسر و بدون حق الپرچین بمرکز منتقل شده است خوشبختانه این موضوع دلیل روشن و واضحی دارد و آن اینست که عبدالله خان امیر طهماسبی بعد از آن که ایالت و سرلشکری آذربایجان را با کمال نارضامندی ترك گفت و بالاخره بوزارت فواید عامه نایل شد در وقتی که برای سرکشی راه شوسه بین بروجرد و خرم آباد می رفت و در گردنۀ چالان چولان به تیر غیب چند نفر لر که معلوم نشد از کجا آمده بودند و بکجا رفتند بدرود زندگی کرد جز خانه میرزا محمود وزیر که از ورثه حرمة الدوله عيال آن مرحوم آن هم در زمان سلطنت احمد شاه خریده بود چیز قابلی نداشت در صورتی که آن ها که خزانه خان ماکو را دیده اند بقدری آن را پروپیمان

ص: 422

می گویند که ده يك بلكه بيست يك آن هم ثروت هنگفتی می شده است پس خزانه دست نخورده تحویل شده است برای این واقعه با همۀ منکری که داشته است نباید اهمیت سیاسی قائل شد و مسموم یا مرحوم شدن اقبال السلطنه را در محبس تبریز یکی از ضایعات ملی و حتى بقول بعضى خيالباف ها این امر را بموجب دستور معلمین خارجی سردار سپه اگر بچنین تعلیم و تعلمی قائل هم بشویم بجا آورد زیرا خواننده عزیز از مطالعهٔ این چند صفحه خوب می داند که خانهای ماکو در دورهٔ قاجاریه بخصوص ناصرالدین شاه اهمیت ایلی و جنگی خود را از دست داده و از ملاک ها و سرمایه دار هایی بشمار می آمدند که از بی خبری دربار سلاطین قاجار از اوضاع داخلی کشور استفاده کرده و با مشک خالی پرهیز آب می گفتند و بعنوان سرحدداری مرکز را تا حدی باجگزار خود کرده بودند و سوار های ماکوئی هم جز عده ای نوکر های خان و پسر عمو هایش که اسب و تفنگی داشته و اوامر ارباب های خود را نسبت برعایا اجرا می کرده اند چیزی نبوده اند چنان که با جای دادن اقبال السلطنه در محبس تبریز و تصرف خزانه او تمام سه بخش ماكو بتصرف مأمورین دولت درآمد و جزئی مقاومتی از طرف پسر عمو های این خان با عظمت و جلال ظاهر نشد و همگی مثل ادوار قبل مسئول ملاکی خود شدند اهمیت این واقعه بیشتر از نقطه نظر سلب امنیت جانی و مالی افراد است که حتی در تاریخ ادوار گذشته هم کمتر به نظیر آن بر می خوریم و باید این کمدی را یکی از کار های بسیار ناروای سردار سپه بشمار آورد و من از تفقد های شاهانه رضا شاه نسبت به بازماندگان اقبال السلطنه که خود در خدمت استانداری آذربایجان شاهد و ناظر آن ها بوده ام تصور می کنم که در این مورد شاه پهلوی خیلی از این عمل جابرانه سردار سپهی خود خرسند نبوده اند. (1)

ص: 423


1- ميرزا عبدالله مستوفی مدتی استاندار آذربایجان بوده است.

مخبر السلطنة هذایی که خود مدتی استاندار آذربایجان بود در خاطرات و خطرات در بارۀ خزانه اقبال السلطنة می نویسد:

حاج مخبر السلطنه

تسخير ماکو

«...طهماسبی حاکم آذربایجان موفق شد اقبال السلطنه را که اجدادی در ماکو زیشن بستداند از طایفهٔ شكاك و مردی است بعدت در اقلیت و به ثروت در اکثریت، بدوستی فریب داده به تبریز بیاورد و بساط او را و را بروید در تبریز از مکنت اقبال السلطنه نقداً و جنساً حکایت ها شنیده بودم در مسافرت های ناصر الدین شاه در روسیه از شاه استقبال می کرده است. این فتح صندوقخانه وزارت جنگ را آباد کرد مدرس خواست راجع به اموال اقبال السلطنة استيضاح کند.جنجال داخل و خارج مجلس مجال نداد و کسی نپرسید خزانه ماکو کو ...» (1)

اولین بیایید ریاست وزراء

«همه کی کس اوضاع فشون درجه اهمیت و آسایش ملت و تمرکز

ص: 424


1- می گویند را اقبای انسان و بردار معزز بحرانی مردی نشا غيره نشا گران بهای دیگر در هستان و چند صندوق موقع فرار رضا شاه در شهر بود به خود به بندر عباس حمل نموده و در کشتی تجارتی که باستی شاه مستعفی و خانوده اش را به تبعیدگاهش ببرد منتقل گردید.اما چند ساعت قبل از سوار شدن به کشتی مزبور از طرف فرمانده کشی جنگی دیگر صرف چای دشت شد همین که وارد کشتی جنگی شد. کشتی تجارتی با آن همه اموال ناگهان موت حرکت را زده بعرف انگلستان حرکت نمود و يك جا بتصرف دولت انگلستان در آمد!

قوای مملکت و میزان عظمت و قدرت حکومت را در سه سال قبل می داند و اوضاع اجتماعی و سیاسی امروزه که نتیجه مستقیم سه سال زحمت و خدمت و عشق مفرط اینجانب به بسط قوای نظامی بوده است می بیند تصور می کنم لازم نباشد درین موضوع کلمه ای بنگارم زیرا میزان سنجش هر چیزی همانا عمل است.

اگر اینجانب تا امروز از خطه اصلاحات نظامی انحراف نورزیده و حاضر نشده بودم که وارد يك منطقه وسیع تری از خدمات اجتماعی شوم آثار خودسری و طغیان و بسط نفوذ حکومت مرکزی در انحاء دور دست کشور از هر چیزی لازم تر بوده است زیرا هیچ مملکتی به طرف ترقی و تعالی نخواهد رفت مگر آن که بدواً اصول امنیت در تمام جوانب آن توسعه یافته باشد و نظر به این اصل روشن بود که تقریباً از سه سال قبل بلاتردید بتعقیب این موضوع اساسی پرداخته با هر فداکاری و زحمتی بود به تجهیز مقدمات امر شروع تا آن که بحمدالله امروزه اصول مرکزیت و وسایل آسایش و امنیت کاملا فراهم و اساس هرج و مرج و اغتشاشات داخلی یکسره نابود گشته است لازم شد دومین قدم را بطرف آرزو های ملی که عبارت از سیر بطرف ترقی و تکامل است برداشته شود.

مبنی بر همین نظریه است که اینجانب با وجود گرفتاری در امر نظام و عشق مفرطی که در تنسیقات و انتظامات قشونی دارم معهذا خواست خداوندی و استظهار مراحم ملوکانه احساسات هموطنان را در قبول زمامداری مملکت استقبال کرده و در طی این عقیده راسخ و عزم ثابت می روم كه يك مرتبه دیگر امتحان فداکاری و خدمتگزاری را به ملت شرافتمند ایران بدهم.

البته عامه اهالی می دانند که همیشه عمل فرع اراده و اراده تابع عقیده و بالاخره از روی صدق نیت و عمل است که می توان به اجرای مقاصد مکنونه موفق شد.

اینجانب هیچ وقت تاکنون معتقد باظهار يك سلسله الفاظ بارونق

ص: 425

ولی تاری از حقیقت و جملات مشعتبع ولی غیر متعقب بعمل نبود. و پیوسته عقیده داشته ام که بواسطه عمل بهتر می توان حقایق را گفت تا بواسطة الفاظ از این رو بدون این که بتدوین فصول و ترتیب مواد و بالجمله ذکر الفاظ و کلماتی که سرمایه بدبختی این مملکت أسباب تشتت فرق و مایه جلب قلوب عوام محسوب می شود مبادرت

رضا خان وزیر جنگ و رئيس الوزراء

ص: 426

نمایم خاطر هموطنان را مستحضر می سازم که باتکاء به نیت پاك و صحت عمل خود و به استظهار احساسات و حوائج عمومی پرو پروگرام خود را به دو جمله ذیل محدود می سازم :

1. حفظ حقوق مملکت

2. اجرای قانون.

در خاتمه از صمیم قلب آرزومندم که صمیمی ترین آمال و آرزوی من در ضمن حفظ اصول مشروطیت و تسریع افتتاح مجلس مقدس شورای ملی و معاضدت نمایندگان ملت در اجرای جملات فوق بمورد اجراء و عمل گذارده شود.

ضمناً بلطف خدا متمسك و امید است که عموم هموطنان عزیز بنوبه خود در پیشرفت این عقیده قلباً بمن كمك نمايند.»

رئيس الوزراء و فرمانده کل قوا - رضا

3.معرفی وزراء

روز پنجم عقرب 1302 خورشیدی سردار سپه وزرای کابینه خود را بحضور شاه برده بترتیب ذیل معرفی نمود.

سردار سپه، رئيس الوزراء و وزیر جنگ.

ذكاء الملك فروغی، وزیر خارجه.

سلیمان میرزا (1) ، وزیر فرهنگ.

مدیر الملك (2) ، وزير دارائی.

ص: 427


1- سلیمان میرزا فرزند محسن میرزای کفیل الدوله است در آزادی سوابق زیادی داشت و مدتی هم رئیس حزب سوسیالیست گردید چندین دوره وکیل مجلس بوده و یک مرتبه هم در کابینه سردار سپه بوزارت فرهنگ رسیده و همان کسی است که گفته است من وکیل چهل هزار سرنیزه هستم بعد از شهریور در حزب توده وارد شده و بالاخره در سال 1323 فوت کرده است.
2- مدير الملك - ميرزا محمود خان جم آذربایجانی از مستخدمین وزارت دارائی بوده و بعداً چند دفعه بوزارت رسیده مدتی هم معاونت ریاست وزراء داشته مدتی هم به ایالت کرمان و خراسان رسیده در دوره دیکتاتوری هم یک مرتبه بریاست وزرایی منصوب شده مدتی هم سفیر ایران در مصر بود و همواره مورد توجه و علاقه انگلیسی بوده است.

معاضد السلطانة (1) ، وزیر دادگستری.

ص: 428


1- معاضد السلطنه - ابوالحسن خان پیرنیا پسر میرزا محمد باقر نائینی از بنی اعتمام میرزا حسن خان مشیر الدوله پیرنیا می باشد چندین مرتبه وکیل وزیر شده و آخرین پست او ایالت فارسی به شید در متر حکومت خود در دوره دیکتاتوری خود و موکرش بنام این که سکته قلبی کرده اند در آذر 1318 خورشیدی منتقل گردیدند.

خدایار خان ،وزیر پست و تلگراف.

عزالممالك اردلان (1) ، وزیر فوائد عامه.

میرزا قاسم خان (2) ، کفیل وزارت داخله.

عدل الملك (3) ، معاون رئيس الوزراء.

فرخی یزدی دربارۀ کابینه سردار سپه چنین گفته است:

با مشت و لگد معنی امنیت چیست؟ *** با نفی بلدناجی امنیت کیست؟

با زور مرا مگو که امنیت هست *** با ناله ز من شنو که امنیت نیست

و در رباعی دیگر دربارهٔ سردار سپه چنین گفته است:

اسرار نهفته گر نگفتی بهتر *** وین راز نگفته گر نهفتی بهتر

کز بهر زمامدار امروزی نیست *** سرمایه ای از پوست کلفتی بهتر

4.امضاء و مبادله پیمان

قبلا گفته شد که در دورهٔ چهارم مجلس شورای ملی عهدنامه ایران افغانستان از تصویب گذشت و برای مبادله و امضاء بوسیلهٔ وزیر مختار ایران به افغانستان فرستاده شد و طبق تلگرافات وارده از کابل جریان مبادله و امضاء آن بشرح زیر بوده است:

روز 15 برج سنبله 1302 خورشیدی امان الله خان پادشاه

ص: 429


1- عزالممالك اردلان - حاجی امان الله خان اردلان فرزند فخر الملك است چندین دوره بوزارت رسیده و در دوره پنجم بوکالت مجلس انتخاب شده و از آن از آن پس در دوره دیکتاتوری همیشه شغل های مهمی داشته پس از شهریور 1320 اغلب در کابینه ها شرکت داشته است.
2- میرزا قاسم خان صور اسرافیل تبریزی مدیر روزنامه صور اسرافیل که اوایل مشروطیت منتشر می شده چندین مرتبه کفیل وزارتخانه ها گردید. در کابینه مخبر السلطنه بدواً کفیل وزارت پست و تلگراف و بعداً در 23 دیماه 1306 وزیر گردیده است و فعلا فوت کرده است.
3- عدل الملك - میرزا حسن خان دادگر نواده حاجی علی تاجر چند مرتبه به وکالت رسیده و در تمام جریان های سیاست ایران و کابینه سیاه و کمیته آهن بوده است چند دوره در دورهٔ دیکتاتوری هم رئیس مجلس شورای ملی بوده ولی بالاخره مجبور بفرار می شود و فعلا در اروپا می باشد.

افغانستان با لباس ایرانی با تفاق برادران و وزراء و عموم اعضاء ادارات خود و جمعیت کثیری در جامع عیدگاه آمده اعتلاء الملك وزیر مختار دولت ایران نیز با لباس تمام رسمی و فخری پاشا سفیر كبير تركيه باتفاق اعضاء سفارت حضور بهم رسانیده پس از خاتمه نماز و قرائت خطبه امیر امان الله خان نطق مفصل و غرائی راجع به اعتلاء و سعادت عالم اسلام خصوصاً دولت و ملت ایران عموماً ایراد و از طرف وزیر مختار دولت ایران جواب پادشاه افغانستان نطقی ایراد گردیده سپس امیر امان الله خان معاهده را امضاء نموده و عهدنامه ها که نسختان بود مبادله می گردد و بعد نسخه مزبور را که یکی در لفافه بیرق ایران و دیگری در لفافهٔ بیرق افغانستان بود امیر امان الله خان نسخۀ خود را از لفافه بیرون آورده و لفافه ای که پرچم افغانستان بوده امیر امان الله خان حمایل نموده از مسجد خارج می شود.

کمیسیون مشورتی سردار سپه

سردار سپه روی توصیه دوستانش تصمیم گرفت که بمنظور نزديك شدن به رجال مشهور مورد اعتماد مردم کمیته مشورتی تشکیل دهد تا هم بدربار نشان دهد که رجال معروف و خوشنام ملت ایران دوست در اداره امور مملکتی با او تشریک مساعی می نماید و هم بمخالفین خود بفهماند که تمام رجال کشور از او تقویت و همکاری می نمایند.

این کمیسیون عبارت بودند از شش نفر از نمایندگان مجلس و دو نفر از وزراء کابینه بدین ترتیب:

1. میرزا حسن خان مستوفی الممالك 2. میرزا حسن خان مشیر الدوله 3. دکتر محمد مصدق السلطنه 4. میرزا حسنخان علاء 5. حاج میرزا یحیی دولت آبادی 6. سید حسن تقی زاده.

از وزراء هم : 1. حاج مهدیقلی خان هدایت مخبر السلطنه 2. میرزا محمد علیخان فروغى ذكاء الملك.

ص: 430

جلسات این شورا هر هفته یک شب در منزل یکی از این عده تشکیل می یافت و سردار سپه مرتباً حضور می یافت و مدتی دو سه ساعت در اطراف مسائل مملکتی به بحث و گفتگو پرداخته می شد.

تشکیل چنین جلسات را دولت آبادی در حیات یحیی ذکر نموده و دکتر مصدق به کیفیت دیگری در یکی از نطق های خود در مجلس شورای ملی بدین نحو تایید نموده است:

«بخاطر دارم که سردار سپه نخست وزیر در منزل من با حضور مرحومان مشیرالدوله و مستوفی الممالك و حاج میرزا یحیی و تقی زاده و علاء و آقایان مخبر السلطنه اظهار کرد مرا انگلیس ها آوردند ولی ندانستند با چه کسی سروکار دارند...»

رجالی که در این کمیسیون مشورتی شرکت می کردند به استثنای فروغی که همواره سعی در تقویت سردار سپه داشته دیگران به امید آن که بتوانند سردار سپه را از پاره ای خیالات که در سر داشته مانع شوند در این کمیته مشورتی شرکت می کردند. سردار سپه تا جای پای خود را محکم نکرده بود در این جلسات شرکت می نمود ولی همین که دیگر خود را نیازمند ندید این کمیته را برهم زد و دیگر گوشش به توصیه های کمیته بدهکار نبود.

5.شدت جنگ های لرستان

روز 26 و 28 برج میزان 1302 جنگ های شدیدی بین الوار و افراد چريك و قوای نظامی بوقوع پیوست الوار به پست های نظامی حملات سختی نموده مقداری گله و رمه مردم دهات اطراف بغارت برده شد و از طرف نظامیان هم مقداری غنائم از الوار گرفته شد.

نیز جنگ های سختی که در قره دره سه فرسنگی توره واقع شد مقداری تلفات بطرفین وارد آمد و چند نفری که از رؤسای الوار دستگیر شده بودند در شهر بروجرد بدار آویخته شدند.

ص: 431

6.حرکت سلطان احمد شاه به قم و مراسم تودیع

صبح روز 21 ربیع الاول 1342 (هشتم برج عقرب 1302) سلطان احمد شاه بسمت قم حرکت کرده در آن جا با آقایان علماء خداحافظی کرده تا برای روز 24 ربیع الاول که برنامه حرکت به اروپا تعیین شده بود بطرف اروپا از تهران حرکت نماید.

بنابراین شاه صبح زود بطرف قم رفته و در صحن حضرت معصومه پس از زیارت حرم از آقایان علماء دیدن کرده و خداحافظی نمود.

در این مسافرت سردار سپه و وزیر دربار سلطنتی جزو ملتزمین رکاب بوده اند و غروب همان روز به تهران مراجعت کردند.

بر حسب وقتی که قبلا معین شده بود بعد از ظهر روز جمعه 22 ربیع الاول 1342 (9 عقرب 1302) وزرای مختار و نمایندگان خارجه مقیم دربار ایران در قصر صاحبقرانیه بحضور شاه رسیده مراسم تودیع بعمل آمد.

روز 23 ربیع الاول (10 عقرب 1302) بر حسب دعوتی که قبلا از طرف وزارت جنگ بعمل آمده بود سلطان احمد شاه سه ساعت بعد از ظهر بمیدان مشق آمده کلیه قوای نظامی حاضر در مرکز از شاگردان مدرسه نظام مهندس سوار پیاده توپخانه و غیره در میدان مشق در صفوف خود قبلا قرار و آرام گرفته بمحض ورود سلطان احمد شاه بمیدان مشق سردار سپه وزیر جنگ و رئیس الوزراء و چند نفر از افسران ارشد وزارت جنگ در التزام رکاب همایونی در مقابل صفوف نظامیان گردش کرده صدای هورا و زنده باد از کلیه دستجات بلند و تا خاتمۀ گردش شاه دوام داشت پس از توقف نیز شروع به نمایشات و سان قشونی و دفیله شده تا نزديك غروب سلطان احمد شاه در میدان مشق توقف نموده پس از خاتمه عملیات به قصر صاحبقرانیه مراجعت می نماید.

دراین نمایش وزرای مختار، وزراء کابینه و نمایندگان خارجه

ص: 432

و نمایندگان مجلس شورای ملی حاضر در مرکز و مدیران کل وزارتخانه ها و دوائر دولتی نیز حضور داشته اند.

7.حرکت سلطان احمد شاه بطرف اروپا

روز 24 ربیع الاول 1342 (11 عقرب 1302) خورشیدی سلطان احمد شاه با ملتزمین رکاب خود بطرف اروپا حرکت کرد و مراسم مشایعت بترتیب ذیل بعمل آمده بود:

چهار ساعت قبل از ظهر وزراء و معاونین و رؤسای ادارات وزارتخانه ها با لباس رسمی در باغشاه حاضر و در موقع تشریف فرمائی موکب شاه بحضور رفته مراسم تودیع بعمل آمد.

سردار سپه نیز برای مشایعت تا سرحد ایران جزء ملتزمین رکاب قرار گرفت خط سیر نیز بدین قرار تعیین شده بود از تهران به قزوین از آن جا به کرمانشاه و قوره تو و بغداد و از خط بغداد به حلب و از آن جا به بیروت و پاریس تعیین شده بود.

8.استعفای خلیفه عثمانی و اعلان جمهوریت در ترکیه

مصادف با حرکت و مسافرت سوم (آخرین سفر) سلطان احمد شاه از تهران بطرف اروپا و همچنین مقارن تشکیل کابینه سردار سپه يك واقعۀ مهمی در قطعه آسیا اتفاق افتاد که از نقطه نظر ممالک اسلامی و ایران و سیاست بین المللی دنیا فوق العاده شایان اهمیت بود و آن مسئله استعفای خلیفهٔ اسلامی و ایجاد یک حکومت جمهوری در ترکیه می باشد.

این موضوع یعنی استعفای پرنس عبدالمجید خلیفه اسلامی تا مدتی توجه تمام محافل را بخود جلب نموده با کمال دقت مورد مطالعه قرار گرفته بود.

برای توجیه مطلب مقدمتاً باید دانست که سلطان سابق عثمانی سلطان محمد سادس که بطریق معمول و سابق عثمانی عنوان خلافت

ص: 433

و سلطنت هر دو را دارا بود استعفا کرده و سپس ترک ها جمع شده پرنس عبدالمجید را بجانشینی او انتخاب کردند ولی در آن موقع کلمۀ اعلیحضرت را حذف کرده عنوان سلطان را نیز ذکر ننمودند فقط بعنوان خلافت با وی بیعت کردند.

این مسئله يك شکل جدیدی در حکومت اسلامی ایجاد نمود که تا آن روز بدون سابقه بوده است.

زیرا از ابتدای ظهور اسلام حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم علاوه برسمت نبوت مسائل سیاسی و اجتماعی را نیز حل و تصفیه می فرمود و پس از آن حضرت هم خلفای راشدین برویۀ پیغمبر اکرم زمام تمام امور را در دست داشتند گرچه عنوان همان کلمه خلیفه بود ولی نظر به آن که مذهب اسلام اضافه بر وجهه روحانيت يك مذهب سیاسی و اجتماعی نیز بوده خلفا در تمام قضایا ریاست داشتند و این رشته تا آخر خلفای عباسی که آخرین آن ها مستعصم بالله بود امتداد یافت.

پس از آن که خلافت بغداد بدست هلاکوخان مغول منقرض گردید بقیه السیف بنی عباس بمصر رفته و در آن جا سلاطین مصر بزرگترین آن ها را بسمت خلافت انتخاب کرده از وجهه روحانیت تقدیس و تکریم می نمودند.

با این که خلفای عباسی مقیم مصر در امور سیاسی و اجتماعی دخالت نداشتند معذلك سلاطين مصر احترام آن ها را به اعلی درجه منظور داشته چنین وانمود می کردند که خلیفه خود امور سیاسی را به سلاطین واگذار کرده است.

در ابتدای قرن دهم هجری سلطان سلیم عثمانی بعد از آن که با شاه اسمعیل صفوی جنگ کرده و تبریز را مسخر نمود فاتح گردید به مملکت خود مراجعت کرده ببهانه این که سلاطین مصر با شاه اسمعیل صفوی مکاتبه و مراوده داشته اند بطرف مصر لشکر کشید.

در آن تاریخ سوریه و فلسطین و حجاز نیز ضمیمه حکومت مصر بود.

ص: 434

در محلی موسوم به مرج وابق جنگ در گرفت و مصری ها سخت شکست خوردند و دنبالهٔ آن شکست امتداد یافت تا این که پادشاه مصر «غوری» کشته شد و خلیفۀ عباسی مقیم مصر دستگیر گردید.

خلیفۀ مذکور یا به طیب خاطر یا باجبار و اکراه ناچار خود را از خلافت خلع کرده و آثار مقدسه را از قبیل عصا و ردای مقدس و سایر چیز هائی که از حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم باقی مانده و در نزد خلیفه بود به سلطان سلیم تقدیم کرد.

پس از فتح مصر دو شهر دیگر یعنی مکه و مدینه نیز تسلیم شدند و ضمیمه کشور های عثمانی گردید.

بنابراین مسئله يك شكل جدیدی بخود گرفت و در بین علمای سنت و جماعت مذاکره شد که آیا خلافت را به کی تفویض نمایند.

غالب اهالی و علمای سنت معتقد بودند که خلیفه حتماً باید از قریش و بنی هاشم باشد و حدیثی در این باب روایت کردند که حضرت رسالت فرموده (الائمه من قريش) ولى تنها پیروان مذهب حنفی که تابع ابی حنیفه امام اعظم هستند می گفتند لازم نیست که خلیفه از قریش باشد هر کس که مردم با او بیعت کردند و حرمین شریفین مکه و مدینه در دست او باشد می تواند بمقام خلافت منصوب گردد.

از این رو سلطان سلیم عثمانی بمقام خلافت رسید و عامه مسلمین اهل سنت به او بیعت کردند و از القاب خلیفه یکی خادم حرمین شریفین گردید.

این سلسله همین طور در عرض چهارصد سال امتداد یافت در زمان سلطان عبدالمجید خان دوم خلافت عثمانی به اوج عظمت رسید و در تمام هند و چین و فیلیپین و جاوه و ترکستان سلطان را بنام خلیفه یاد کرده در ایام جمعه در خطبه باحترام یاد می نمودند.

حتی در موقع جنگ با انگلیس هر قدر انگلیس ها تهدید کردند نتوانستند مسلمین را از ذکر اسم خلیفه مانع شوند بنابراین مقر

ص: 435

سلطنت خلفای عثمانی مرکز و نقطۀ اجتماع مسلمین گردید و بر عظمت آن افزوده شد بطوری که سلطان حسین شریف مکه با آن که در جنگ بینالمللی بر ضد عثمانی قیام کرد و باتفاق انگلیس و فرانسه با ترك ها مشغول جنگ شد جرئت نکرد اسم سلطان را از خطبه حذف نماید در اواسط جنگ بین الملل سلطان محمد خامس خلیفهٔ عثمانی فوت و سلطان محمد سادس بجای وی نشست.همین که جنگ خاتمه یافت و معاهدهٔ سور منعقد شد ملیون ترك در تحت ریاست مصطفی کمال پاشا بعنوان این که سلطان خود را به متفقین تسلیم کرده و استقلال عثمانی را برباد داده است با او مخالفت کردند.

سلطان محمد سادس نیز فتوائی به خروج آن ها صادر کرده قشون بجنگ آن ها فرستاد ولی قشون اعزامی در اولین تلاقی ملحق به مصطفی کمال پاشا گردیده بر نیروی او افزودند. بنابر این دو حکومت مختلف در عثمانی پیدا شد که مرکز یکی اسلامبول و دیگری آنقره بود بالاخره مصطفی کمال پاشا قوت گرفته بواسطۀ شکست یونان و خارج کردن آن ها از آناتولی و فتوحات نمایان او و تجدید عظمت ترکیه و بواسطه عملیات مهم دیگرش مقتدر شد. سلطان محمد سادس خود را در خطر دیده فرار کرد و از خاک عثمانی خارج شد. ترک ها در این موقع صلاح چنین دیدند که خلیفه جدیدی نصب کنند اما با این شرط که مقام او تنها خلافت باشد و لقب و عنوان سلطنت بر وی ننهند.

بهمین لحاظ ترك ها پس از فرار سلطان محمد سادس پرنس عبد المجید را بخلافت تنها انتخاب کردند و حکومت ترك اعلان و بلافاصله شکل این حکومت جدید را جمهوری نمودند مجلس کبیر آنقره با تفاق آراء به مصطفی کمال پاشا اظهار تمایل نمود و وجود خليفه بمنزله صفری شد که در دست راست عدد قرار دهند لذا خلیفه بالطبع بیکاره شد و روی همین جهات استعفا داد و مسئله خلافت عثمانی که مدت چهارصد سال دوام داشت از بین رفت. نکته قابل

ص: 436

توجه از لحاظ تاریخ سیاسی ایران اینست که اعلان جمهوریت ترکیه درست مقارن است با خروج سلطان احمد شاه از ایران و ریاست وزرائی سردار سپه که گوئی بنای این دو حکومت با یکدیگر و مصادف همدیگر ریخته شده بود.

تلگراف تبريك برئیس جمهور ترکیه

بهرحال جمهوریت ترکیه اعلام گردید و این اعلام درست مصادف با روزی بود که سلطان احمد شاه از تهران باروپا حرکت می کرد. بنابراین روز 24 ربیع الاول 1342 (یازدهم عقرب 1302 خورشیدی برابر پنجم نوامبر 1923 میلادی) تلگراف ذیل بعنوان مصطفی کمال پاشا ریاست جمهور دولت ترکیه از طرف ولیعهد ایران محمد حسن میرزا به آنقره مخابره شده است:

«جناب غازی مصطفی کمال پاشا رئیس جمهوری ترکیه به مناسبت اعلان جمهوری ترك و انتخاب آن جناب به ریاست جمهوری در غیاب اعلیحضرت اقدس شهریاری تبریکات صمیمانه خود را تقدیم آن جناب نموده شوکت دولت ترکیه را مسئلت می نماید.»

محمد حسن قاجار قاجار - ولیعهد ایران

9.انتشار دومین بیانیه سردار سپه

روز 21 عقرب 1302 دومین بیانیه رئيس الوزراء در تهران انتشار یافت چنان چه در این بیانیه مشاهده می شود و باصطلاح فقها از لحاظ این که دارای شأن نزول خاصی است شایان بسی توجه بوده از نقطه نظر تاریخ نیز کمال اهمیت را دارد.

چه از بدو ظهور سردار سپه در صحنه سیاست ایران یعنی از همان اوانی که کودتای سوم حوت 1299 انجام گرفت در نزد کسانی که به اوضاع و احوال سیاست آشنا بوده و در زوایای قضایا مطالعه می کنند و با کمال دقت باوضاع آینده و گذشته می نگریستند يك سلسله انتشارات

ص: 437

و يك سوءظن شدید و بدبینی نسبت به سردار سپه ایجاد شده بود.

از جمله در اذهان مطلعین و سیاسیون زمزمه هائی آغاز شده بود که سردار سپه با دست اجانب روی کار آمده و بدون اجازه آن ها کوچک ترین کاری انجام نمی دهد.

رفته رفته این موضوع از خواص بعوام هم سرایت کرده در افکار و اذهان عده ای جایگیر شده بود که سردار سپه بدون اجازه ها وارد مستشار سفارت انگلیس آب هم نمی خورد. بنابراین لازم بود که سردارسپه بر ضد این انتشارات تظاهراتی بنماید و به مردم و انمود کند انتشارات و شایعات مزبور خالی از حقیقت بوده و او از این عمل یعنی گرفتن دستور از اجانب کاملا متنفر بوده و يك نفر آدم ملی بتمام معنی می باشد و هیچ ارتباط مخفی و همکاری غیر رسمی با آن ها ندارد.

لذا در روز نامبرده بیانیه ذیل را در تهران منتشر ساخت و بطوری که در این بیانیه مشاهده می شود رسماً نسبت به کسانی که با بیگانگان ارتباط دارند اظهار تنفر و بدبینی نموده خود را مبرا و منزه قلمداد کرد.

بعلاوه نظر دیگر سردار سپه از نشر بیانیه مزبور این بود که به همسایه شمالی هم وانمود کند که او کاملا بیطرف بوده تا در مواردی که جزء دستور است بایستی بعداً انجام دهد کاملا موافقت دولت شوروی را جلب نموده مخالفتی اظهار نشود.

اينك متن بیانیه ذکر می شود:

بیانیه ریاست وزراء

«در ادوار انحطاط همیشه دو سلسله بدبختی عاید ملت و مملکت می گردد که اگر با پیش بینی فوری و جلوگیری عاجل تصادف ننمایند هر يك از آن ها کافی تواند بود که اساس قومیت هر ملتی را متزلزل و به آخرین درجه اضمحلال آن ها را سوق نماید.

ص: 438

1. اختلال انتظامات و عدم امنیت داخلی

2. هرج و مرج افکار و تشتت عقاید و اخلاق.

يك نظر دقیق اگر بسنوات اخیره ایران افکنده شود تصدیق خواهد شد که این دو عامل مؤثر و این دو رشته شوربختی در اکناف مملکت موجود و بالاخره بلایای غیر مترقبه ایران نیز براثر همین دو موضوع مهم پیش آمد کرده است منت خدای را که قسمت اول کاملا مرتفع و چون در این موقع کمترین توهمی از این اصل باقی نیست بناچار باید بلافاصله به تصحیح مرحله دوم پرداخته استحکام اساس قومیت را که یگانه آرزوی هر ایرانی است پابرجا نمود.

همه می دانند و بر ضمیر هیچ کس پوشیده نیست که از چندین سال باین طرف اساس اخلاق عمومی تقریباً در حالت تزلزل دیده می شود اشخاصی که متانت اخلاق ملی را از دست داده و توسل به مبادی خارجی را وسیله ارتزاق و پیشرفت مقاصد خود قرار داده اند. این نکته نه تنها قوم ایرانی را که همیشه در صفحات تاریخ شجاع و نيك نام و سربلند معرفی گشته در انظار خارجی و عمومی شرمگین و بدنام خواهد نمود بلکه اگر این رشته امتداد یابد و جلوگیری فوری نشود انتظامات حقیقی ملی مختل و بنیان قومیت جامعه دچار ارتعاش و اضمحلال ابدی خواهد گردید.

نظر باین که دولت نمایند؛ افکار جماعت و یگانه دلیل راه نجات مملکت شناخته می شود در این موقع که زمام امر بدست اینجانب مفوض گردیده من ناچارم که قبح این توسلات و تشبثات را بعموم اهالی اعم از مرکز و ولایات تذکر داده و مخصوصاً باشخاصی که شرافت ایران و ملیت خود را در تشبث بمبادی خارجی مجروح می سازند متذکر گردم که معایب این توسل از حد و حصر خارج و باید قطعاً از این ببعد به این موضوع خاتمه داده شود.

بتمام ملل متمدنه عالم اگر نظری افکنده شود دیده نخواهد شد كه يك فردی از افراد آن ذلت توسل با جانب را بخود هموار کرده

ص: 439

و اجرای مقاصد خود را از این راه ننگ آلود پیشرفت داده باشد.

و هرگز يك عنصر باشرفی به این مسکنت تن نخواهد داد که در داخله مملکت خود و در تحت لوای استقلال خود اساس قومیت و ملیت خود را فراموش کرده و تشبثات اجنبی را وسیله امرار حيات خود قرار بدهد.

قوم ایرانی نیز که افتخارات فناناپذیر آن در تمام ادوار اوراق تاریخ را مستور ساخته است باید با تمام دقت به این موضوع نگریسته و علائم انحطاط را با تمام جزئیات آن از خود دور کرده قائم بالذات بنشینند و ببازوی توانای ملی خود تکیه کنند.

ایرانی باید مستقل الفكر و مستقيم الاراده زیست کرده و شرافت ملی خود را بالاتر از آن بشمارد که به ننگ تشبثات موهون مخمر و آلوده گردد.

هموطنان شما اگر در داخلهٔ خود از زحمت فقر و ناتوانی جان بسپرید هزار درجه مفتخر تر خواهد بود که خود را در انظار خارجی بذلت و پستی معرفی کرده و ایادی غیر ایرانی را در طرز زندگی خود طرف مداخله قرار بدهید.

همه می دانند که در یک مملکت مستقل عیبی بزرگتر از این شمرده نخواهد شد که نفرات آن نظریات بیگانه را در امورات سیاسی خود دخالت داده خود را وسیلهٔ اجرای مقاصد دیگران معرفی نمایند.

همه مسبوقند که تعقیب این رویهٔ مشئوم تا چه درجه بارکان استقلال مملکت سکته وارد خواهد کرد و بر اثر این رویه تا چه پایه مفاسد اخلاقی در جامعه تولید خواهد شد. حقيقتاً فوق العاده شرم آور است که ابناء يك مملكتي تاريخ افتخار اسلاف خود را به این دنائت کاری ها آلوده و تاريك نمایند.

بی نهایت تأسف و تأثرخیز است که بعضی از افراد يك ملتی با داشتن استقلال و مشروطیت با داشتن قومیت و ملیت و با داشتن مراکز مربوط حرکات و سکنات خود را مخالف ملیت و قومیت و استقلال

ص: 440

نشان بدهند.

اگر سابقاً بعضی ها توسلات خود را فرع اختلافات حاصله قرار داده و محظورات مترتبه جاریه را دلیل تشبثات اجباری خود بمقامات خارجی می دانستند و با این که این منطق دارای استدلال دقیق نیست معهذا ممکن بود که اعتراضی متوجه اشخاص نگردد اما حالا که تمام آن اختلافات و کلیه آن محظورات از هر حیث و هر جهت مرتفع و انتظامات از دست رفته کاملا اعاده و کمترین توهمی هم از این حسیات برای اشخاص مترتب و متصور نیست دیگر حقیقتاً هیچ گونه علت و دلیلی برای توسل و تشبث باقی نخواهد بود و حق آنست که خود اشخاص بقباحت این موضوع پی برده و مفاسد و مضرات انفرادی و اجتماعی آن را پیش خود تشخیص بدهند.

نظر باین که در پایان این عقیده بلافاصله و بالمره باید باین عقاید تاريك و افکار مشوش بعد ها خاتمه داده شود من لا علاجم که بلا استثناء به تمام از عالی و دانی گوشزد نمایم که بدواً معایب فوق را بمخيله خطور داده بی سبب و جهت تن بذلت و مسکنت ندهند.

سپس اگر دیده شود که باز این رویه نامطبوع تعقیب می گردد و یا اشخاص غیر صلاحیت دار طرف مشاوره با مقامات غیر مربوط واقع می گردند بدون شبهه آن ها را در ردیف خائنین وطن محسوب و چنان که یک نفر خائن حق حیات در زندگانی اجتماعی يك مملكت ندارد آن ها را حقاً و عدلا محكوم ملك و ملت دانسته همان مجازاتی را که شایسته آن هاست قویاً دربارهٔ آن ها اجرا خواهم نمود.

تا بحال اگر دولت های وقت از نقطه نظر حیثیات و اعتبارات مملکتی تذکر این موضوع را جایز ندانسته و یا بواسطه حفظ موقعیت هر مشاهده و مناظره سوئی را طرف اغماض و پرده پوشی قرار داده اند البته اغماض و پرده پوشی های فوق تا زمانی ممکن بود امتداد یابد که کار منجر به انقطاع رشته ملیت بشود در صورتی که جهالت اشخاص و امتداد مفاسد اخلاقی آن ها اساس ملیت را متلاشی نماید دیگر خود

ص: 441

اغماض و پرده پوشی در ردیف خیانت محسوب و بلاتردید بامورات و رفتاری که افنای آن ملیت و قومیت را تهدید می نماید باید اختتام یافته و ریشهٔ آن قطع و منقطع گردد.

در خاتمه ضمناً یادآوری می نمایم که هیچکس نباید از نقطهٔ نظر خارجی دولت سوء استنباط و استفاده نماید و همه باید بدانند که روابط و سیاست خارجی دولت یا عموم نمایندگان محترم خارجه کاملا حسنه و مستحکم و مخصوصاً من سعی کرد که روابط خواهم سابقه را در اتخاذ اصول كاملة الوداد تعقیب و تکمیل نمایم.»

رئيس الوزراء و فرمانده کل قوا - رضا

10.اولین قدم حکومت قدرت!

نخستین گامی که کابینهٔ سردار سپه برداشت این که بوسیله نشر تصویب نامه ای با عبارات ظاهراً فریبنده ولى باطناً خطرناك و زننده افکار متنفذین را ترور کرده جلو شکایات مردم را سد نماید و باصطلاح در لباس شبانی کار گرگ را انجام دهد تا نتایجی که از نشر آن در نظر دارد گرفته شود.

بدیهی است هر دیکتاتوری که می خواهد زمام را در دست بگیرد بدواً بنام دلسوزی و برای استقرار امنیت و عدالت اجتماعی کلمات و بیانات زیبائی ذکر می کند تا مردم فریب الفاظ قشنگ را خورده بعداً نتیجه ای که می خواهد تحصیل نماید.

چنان چه در این تصویب نامه هم که در سطور اولیه آن با لهجه عدالتخواهی هر خواننده را فریب می دهد آخرین امید مردم خوش باور و اهالی ستمکش را بطوری قطع و یکباره پاره نمود که با این زمینه بعدها دیگر هیچکس یارای دم زدن و حتی نفس کشیدن هم پیدا نکرد.

جملات و عباراتی که در مقدمۀ این تصویب نامه تلفیق گردیده بود در بادی امر ناشی از مظلوم نوازی و معدلت گستری هیئت دولت بنظر می رسید و شاید برخی از مردم که به مواد ششم و هفتم آن متوجه

ص: 442

نباشند دچار اشتباه و تردید واقع گردند ولی کسانی که دارای شم سیاسی بوده و قضایا را همیشه ساده و سطحی نگاه نمی کنند نمی از آن که بمادهٔ ششم و هفتم این تصویب نامه می رسند منظور و مقصود دیگری را از صدور آن استنباط می کنند زیرا برخلاف اصل بیستم متمم قانون اساسی می باشد که دولت در لباس زیبائی آن را آراسته است.

هدف صدور این تصویب نامه همینقدر کافی است گفته شود که عظمت مطبوعات را برای همیشه در دورهٔ سردار سپه و بعد از آن پایمال کرده از بین برد.

صدور این تصویبنامه در جراید مزدور با حسن نظر تلقی گردیده و از هیئت دولت تقدیر شد ولی برخلاف در یکی دو تا از روزنامه ها مواجه با مخالفت شدید و صریح گردید.

انتقاد صریح اينك متن تصویبنامه برای آگاهی و مزید اطلاع خوانندگان گرامی ذیلا ذکر می شود:

نمره 172

تصویب نامه هیئت وزیران

«نظر به این که مقصود از تأسیس و بسط تشکیلات وزارت خانه ها حفظ آسایش و امنیت اهالی مملکت و جلوگیری از هرگونه ظلم و اجحاف و مراقبت در اجرای قوانین مملکتی است و تاکنون این نیات کاملا از قوه به فعل نیامده و غالباً بمبادلهٔ مکاتبات بین وزارتخانه ها و مأمورین اکتفا شده و کار ها در بوته اجمال مانده و نظر به این که اظهار تظلم و تقدیم عرض حال ها بواسطهٔ امهار جعلی و امضا های غیر معلوم و بعلت اعمال اغراض خصوصی نسبت به مأمورین دولت از صورت جدیت خارج و غیر قابل اعتناء و موهون واقع گردیده و تظلمات واقعی و حقیقی بلااثر و بی تعقیب باقی مانده و بر تجری مأمورین غیرامین افزوده و تظلمات واقعی بنتیجه ای منتهی نمی شد برای حفظ حقوق اهالی و جلوگیری از تجاوزات مأمورين وظيفه

ص: 443

ناشناس و حفظ حيثيات مأمورين صحيح العمل مواد ذیل تصویب می گردد.

مادۀ اول. عموم اهالی مملکت با استفاده از نظم عمومی امروزه حق دارند در صورتی که از طرف مأمورین کشوری و لشکری دولت نسبت به آن ها تجاوزی شود تظلم نمایند.

مادۀ دوم. عرضحال باید دارای اسم ، اسم پدر، شهرت، شغل، محل سکونت شاکی و متشکی عنه باشد.

مادۀ سوم. متظلم باید بدون حشو و زواید و بی آن که بعبارات و مطالب خارج از موضوع پردازد مطلب خود را بطور مختصر و مفید بیان کرده و هرگونه مدارك و اسناد و شهادت نامه و امارات و دلایل که مبنی بر صدق اظهارات خودش باشد ضمیمه عرضحال نماید.

مادۀ چهارم. برای احتراز از هرگونه تقلب و جعلیاتی متظلم باید در شهر هائی که دارای نظمیه است از کمیسری ها و در محل هائی که فعلا نظمیه ندارد از معروفین محل تصدیق هویت و معرفی بگیرد و ضمیمه عرضحال بنماید.

مادۀ پنجم. نظمیه های هر محلی مکلفند که بدون اخذ هیچ گونه حقوقی هویت متظلم را در ذیل عرضحال تصدیق نمایند ولو این که شکایت از خود مأمورین باشد.

مادۀ ششم. هر تظلمی که بوسیلهٔ مطبوعات و یا جراید واقع شود و تلگراف هائی که دارای کپیه و بمقامات و اشخاص غیر مربوطه باشد بی جواب و بلااثر خواهد ماند.

مادۀ هفتم. هر مستخدم و مأموری که بوسیله ای غیر از مجاری قانونی و یا بوسیله جراید شکایت و تظلم نماید مؤاخذه و مجازات خواهد شد.

مادۀ هشتم. هر تظلمی که بر خلاف واقع بوده و برای توهین مأمورین دولت تنظیم شده باشد مرتکب قویاً تعقیب و تسلیم مجازات قانونی خواهد شد.»

ص: 444

11.اشغال شهربانی بدست سردار سپه

سابقاً گفته شد که در کابینه قبل و مخصوصاً کابینه دوم قوم السلطنه سردار سپه هر چه کوشش کرد موفق نشد که شهربانی را از زیر نظر افسران سوئدی خارج نموده بدست افسران قشونی و کسانی که طرف اعتماد و اطمینان او می باشند بسپارد.

ولی همین که خودش بریاست وزرائی رسید دیگر اشغال این سنگر حساس کشور که گویا آخرین دژی بود که باید سردار سپه تسخیر نماید اشکالی نداشت و می توانست فوراً بدست هر که می خواهد بسپارد و دیگر خاطرش از این بابت هم کاملا آسوده گشته لزوم هر دستوری دهد بدون چون و چرا انجام پذیرد.

بنابراین یک روز سردار سپه (رئيس الوزراء) برای بازدید به اداره کل شهربانی می رود از رئیس آن خرده گیری می نماید که رئیس شهربانی در موقع ورود رئيس الوزراء و وزیر جنگ احترامات لازمه را مرعی نداشته است.

چندی بعد یعنی در تاریخ یکشنبه هفتم جمادی الاول 1342 (24 قوس 1302) خورشیدی سردار سپه دستور می دهد که کمیسیونی در آن اداره مرکب از سرهنگ محمد قلعه بیگی (درگاهی) (1) و میرزا

ص: 445


1- مستوفی در تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه درباره محمد درگاهی می نویسد:«ریاست نظمیه بعد از وستداهل نصیب سرکار سرهنگ محمد خان آن روز و تیمسار سرلشکر محمد در گاهی امروز شده بود این آقای سر لشکر که اسم در گاهی را نیز بعنف و تشر رفتن به آقای دبستانی نماینده کرمان بخود تخصیص داده است همانست که در کودکی هنگامی که در مدرسه علمیه درس می خواند در سر هر کار پوچی برای رفقای خود چاقو می کشید و بهمین جهت از مدرسه به محمد چاقو ملقب شده بود و بعد ها هم ماجراجوئی او با سرلشکر ضرغامی موجب خانه نشینی او گشته است و در زمان ریاست نظمیه خود دسته گل زیاد به آب داده است و بجای کلاه از این قبیل سر ها برای صاحب کار خیلی برده است انتصاب این شخص ماجراجوی بی پروا که در کار های او ابداً وجدان و انصاف راهی نداشته است بعقیده من یکی از گناهان نبخشیدنی سردار سپه است.»

احمد خان رئیس ادارۀ مرکز و نصیر الشرف در اداره نظمیه تشکیل گردیده مشغول رسیدگی بکار های سه سالهٔ آن اداره و محاسبات آن گردند.

روز 19 جمادی الاول برابر ششم جدی 1302 خبری در برخی از جراید انتشار یافت که مطابق اخباری که از منابع مربوطه تحصیل شده محاسبات سه سال گذشته شهربانی مغشوش و درهم و برهم بوده و علائمی موجود است که مبلغ هنگفتی در اداره مزبور حیف و میل و تبذیر شده است.

بدیهی است این خبر از طرف سردار سپه و اطرافیان او منتشر شده بود و می خواستند ذهن مردم را نسبت به رئیس شهربانی مشوب نموده صورت ظاهر را طوری درست نمایند که در موقع تغییر رئیس آن سوءظنی حاصل نشود.

در تعقیب مراتب بالا در پاره ای جراید که طرفدار سردار سپه بودند به شهربانی بنای حملات شدید را گذاشته و از هیئت دولت خواستار شدند که هر چه زودتر توجهی باوضاع نظمیه کرده و يك شخص لایق (!) و توانائی را در رأس این اداره مهمه که حافظ آسایش و امنیت عمومی است قرار دهد!

با این ترتیب ظاهر قضیه و مقدمات کار فراهم گردید دیگر هیچ اشکال و سوءظنی برای اشغال این سنگر حساس کشور و نداشت و سردار سپه توانست که روز 23 جمادی الاول 1342 (10 جدى 1302 خورشیدی) ژنرال وستداهل سوئدی رئیس تشکیلات شهربانی را منفصل و بجای آن سرهنگ محمد خان که مدتی هم ریاست ادارهٔ دژبانی شهر تهران را داشت بریاست شهربانی منصوب نماید.

در این جا باید اضافه نمود که مطلعین و ارباب بصیرت معتقدند که بهترین ایام اداره شهربانی همان اوانی است که زیر نظر سوئدی ها مخصوصاً در زمان ریاست وستداهل سوئدی اداره می شده است زیرا

ص: 446

شخص نامبرده با حسن نظری که بایران داشته همواره در کمال صداقت و درستی انجام وظیفه نموده است و این که سردار سپه تشکیلات شهربانی را از زیر نظر سوئدی ها خارج نموده نه از نظر این بوده که امثال گاهی و آیرم و مختاری بهتر اداره می کرده اند بلکه از این جهت بوده که اگر مثلا سردار سپه بدون جهت دستور می داد که شخصی را زندانی نمایند شهربانی جداً امتناع می ورزیده و بدون مجوز قانونی کمترین مداخله ای در امور نمی نموده است بدیهی است با این ترتیب و آن نقشه ها و افکاری که در سر سردار سپه و معلمینش بود با این موضوع منافات بسیار داشت زیرا بایستی رئیس شهربانی کسی باشد تا اگر مثلا سردار سپه مانند میرزاده عشقی کسی را گفت ترور نمایند بدون چون و چرا انجام پذیرد یا مثلا در موقع جمهوری بازی هر چه سردار سپه دستور داد تعبداً و بدون اندك تأمل اجرا نمایند چنان که در موقع جمهوری بازی و بعد از آن بطوری که بعداً خواهیم گفت در دست داشتن شهربانی برای سردار سپه بمنزلهٔ بزرگترین دژ مستحکم بوده و نقش های مهمی را بازی کرده است حتی برخی از سیاسیون ایرانی و ارباب نظر معتقدند که اگر شهربانی در دست سردار سپه نبود بسلطنت رسیدن او هم غیر ممکن بوده است و همین در دست داشتن شهربانی بوده که عده ای را مرعوب و عده ای را منكوب و جمعی دیگر مانند فرخی و غیره را تبعید و زندانی و برخی را ترور و بقتل رسانیده بطور کلی موجبات سلطنت را فراهم آورده است.

گفته شد شهربانی کاملا در تحت نظر سردار سپه درآمد دیگر مقررات و نظامات و قانون در مورد موافقین و مخالفین سردارسپه اجرا نشد.مخالفین دچار تهدید و شکنجه و حبس و تبعید شدند و برعکس موافقین برای هرگونه اعمال خلاف مقررات و قانون مجاز و مختار گردیدند.

فرخی مدیر روزنامه طوفان در اثر اعتراض شدید بحکومت

ص: 447

خودسرانه سردار سپه بکرمان و عده ای دیگر به یزد و بین النهرین تبعید شدند.

مهدی بامداد در جلد سوم کتاب شرح حال رجال ایران دربارهٔ در گاهی چنین نوشته است:

«... پس از کودتای 1299 خورشیدی و تغییر اوضاع بخدمت وستداهل سوئدی رئیس شهربانی خاتمه داده شد و نظمیه از طرف رضا خان سردار سپه وزیر جنگ وقت به درگاهی سپرده شد. درگاهی قریب به هشت سال رئیس شهربانی بود و در مدت ریاست شهربانی سخت با تیمورتاش وزیر دربار رقابت می کرد و هر دو با هم میانه خوبی نداشتند و یکبار هم در ضمن گفتگو از تیمورتاش سیلی خورده و شاه موضوع را شنید و بروی خود نیاورد.

در سال 1308 خورشیدی که زندان قصر اتمام پذیرفت سرتیپ درگاهی شاه را برای افتتاح آن دعوت کرد و شاه رفت و زندان را افتتاح نمود بعد که مراجعت کرد بشاه گفتند که در دنیا معمول نیست که شاه زندان را و این قبیل جاها را افتتاح کند این عمل کار خوبی نبوده و دنیا پسند نمی باشد. روز بعد درگاهی توقیف و بجای وی سرتیپ صادق خان کوپال (سالار نظام) به ریاست شهربانی منصوب شد.در گاهی چندی در دژبانی زندانی بود و بعد او را بخانه اش بردند و در آن جا تحت نظر قرار گرفت سپس آزاد گردید بعد مدتی بریاست اداره کل آمار و ثبت احوال و مدت کوتاهی نیز رئیس اداره نظام وظیفه شد ولی در مدت ریاست اداره شهربانی قدرت زیادی مافوق نخست وزیری پیدا کرده بود اما بپایه قدرت تیمورتاش وزیر دربار نمی رسید و در تهران درگذشت.»

واقعه جمهوری

فکر جمهوریت و تغییر سلطنت دائماً در کشتزار مغز سردار سپه پرورش می یافت و دست دیگران ریشۀ این خیال را آبیاری می کرد.

ص: 448

سردار سپه ظاهراً مشغول خدمتگزاری بکشور بود ولی باطناً درصدد بود که نفوذ رؤسای عشایر و ایلات را بیش از پیش بکاهد و در مرکز نیز مخالفین را بطور کلی مرعوب و با رفقای همدست خود زمینه را برای جمهوری حاضر نماید بنابراین کم کم بعضی از جراید شروع کردند بمقایسۀ سلطان احمد شاه با سایر سلاطین معاصر و در ضمن از شاه ایران انتقاد کردند در همین اوان سردار سپه دو نفر را مأمور می کند که به اروپا رفته از سلطان احمد شاه با شاپو عکس بردارند و بتهران بفرستند.

ضمناً در برنامه این طور معین شده بود. که بایستی مجلس حتماً باز شود تا وسیلهٔ نمایندگان سلسله قاجاریه را خلع نماید این بود که سردار سپه در صدد برآمد که مجلس شورای ملی را هر چه زودتر افتتاح و مقاصد خود را برای روز اول فروردین 1303 خورشیدی بوسیلهٔ و کلائی که قبلا در انتخاب آن ها اعمال نفوذ کرده بود عملی نماید بنابراین تلگراف مؤكدى بتمام حكام ایالات و ولایات مخابره کرد که هر چه ممکن است در انجام کار انتخابات تسریع نموده نمایندگان را معرفی نمایند مخصوصاً در تاریخ 12 جدی 1302 خورشیدی دو تلگراف متحد المآل مانندی که ذیلا ذکر می شود بتمام نقاطی که انتخابات آن ها تمام نشده بود مخابره کرد و حتی برای پاره ای از نقاط مأمورین مخصوص اعزام داشت که در امر انتخابات تسریع نمایند.

متن تلگراف اول

«چون برای اول شهر رجب مجلس شورای ملی باید حتماً مفتوح شود و تا این تاریخ کلیه نمایندگان باید در مرکز حضور داشته باشند لزوماً تأکید می کنم که آقایان نمایندگان را بدون فوت وقت باید حرکت داده روانه نمایند و در صورت تأخیر شدید مسئول خواهند بود.»

رئيس الوزراء و فرمانده کل قوا - رضا

ص: 449

نیز تلگراف دیگری بمضمون ذیل بتمام ایالات و ولایات مخابره شد.

متن تلگراف دوم

«انتخابات اغلب از نقاط خاتمه یافته است چون در حوزهٔ مسئولیت شما چنان چه باید سرعت اقدام ملحوظ نمی شود لزوماً تأکید می کنم در پیشرفت انجام انتخابات جدیت نموده مخصوصاً بنظارتذکر دهید که در انجام وظایف خود تسریع نموده اهتمام کنند که هر چه زودتر انتخابات انجام یافته نمایندگان را معرفی و روانه مرکز نمایند.»

رئيس الوزراء و فرمانده کل قوا - رضا

در اثر این اقدامات و تلگرافات و تأکیدات انتخابات بیشتر نقاط خاتمه پیدا کرد و در حدود 70 نفر از وکلا در مرکز حاضر گردیدند - با این کیفیت افتتاح مجلس دیگر مانعی نداشت لذا از طرف دولت رسماً تاریخ افتتاح مجلس معلوم گردید و آئین گشایش هم اعلام شد و روز پنجم شهر رجب 1342 (22 دلو 1302 خورشیدی) مجلس رسماً بوسيله وليعهد محمد حسن میرزا افتتاح شد و ولیعهد نطق افتتاحیه را ایراد نمود:

مستوفی در تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه دربارهٔ دخالت سردار سپه در انتخابات دوره پنجم می نویسد:

بقیه انتخابات و افتتاح مجلس پنجم

سردار سپه امروز غیر از سردار سپه دو سال قبل است و بخوبی می داند که در کشور مشروطه ولو ظاهراً باید همه چیز بموجب قانون باشد بودجه ها را با هر اجحاف و تعدی و اسراف و تبذیر و حیف و میلی که دارد باید مجلس تصویب کند و هرگونه تغییری که بخواهد در اوضاع کشور بدهد قانون لازم دارد و تصویب قوانین بر عهده مجلس و مجلس از لوازم کار دولت است.حالا دیگر بخوبی فهمیده

ص: 450

است که اگر بتواند اکثریت مطیع حرف شنوی در مجلس برای خود دست و پا کند تمام کارها بر وفق مرام انجام خواهد گرفت و الا باشخاص ماجراجو و وطن پرست های خشک که حفظ وطن را فقط بضدیت با کارکنان دولت می دانند مصادف شده و تمام وقت او صرف کشمکش با این دو طبقه باید بشود.

وکلای تهران و پاره ای از شهر ها انتخاب شده بودند و تغییر آن ها دیگر ممکن نبود ولی باز هم عده ای انتخاب نشده در ولایات بقدری بود که با دسته ای که از سابق در مجلس هواخواه او گشته و باز هم بوسائل محلی خود انتخاب شده بودند اکثریت حسابی تشکیل کند بنابراین توجه خود را بانتخابات ولایات معطوف داشته و افراد مطیعی را برای وکالت در نظر گرفت که اکثر همان و کلای دورۀ سابق بودند که چون دانسته بودند که بی رضای سردار سپه نمی توانند بوکالت برسند نزد او رفته و سرسپردند و به این کیفیت سردار سپه خاطر خود را از جانب اکثریت مجلس آینده آسوده نمود و گرماگرم انتخابات را خاتمه داده روز 22 دلو 1302 را روز افتتاح مجلس مقرر داشت.

در این روز مجلس با نطق افتتاحی ولیعهد محمد حسن میرزا که ما اثاثه قدرت و تشریفات لازم به بهارستان آمده گشایش یافت و مجلس چند روزی بکار های مقدماتی پرداخته در دهه آخر حوت توانست وارد رسیدگی اعتبار نامه و کلا در مجلس علنی بشود.

در میان وکلای مجلس پنجم دو دسته بودند که با نظرات بلند پروازانه سردار سپه همراه و قبلا همه گونه وعده همراهی در ترقی مقام با و داده بودند یکی دسته سید محمد تدین باسم فراکسیون تجدد معروف شده و عده آن شاید بچهل نفر می رسید دیگری سوسیالیست ها که لیدری سلیمان میرزا و میرزا محمد صادق طباطبائی و چهارده پانزده نفر عده داشتند بطوری که قبل از افتتاح مجلس هم سردار سپه امیدوار بود که با این پنجاه شصت نفر هواه خواه هر چه

ص: 451

بخواهد از مجلس بگذراند.

در میان افراد این دو دسته گذشته از لیدر ها که مردمان سابقه دار کار آزموده مشروطه بودند بعضی یافت می شدند که واقعاً معتقد بودند جمهوری برای ایران نافع تر از سلطنت است ولی اکثریت آن ها اهل این افکار نبوده و نفوذ کلمه و قدرت سردار سپه آن ها را جمهوری خواه کرده و لیدر ها بوعده و وعید آن ها را با این فکر همراه نموده بودند».

نطق ولیعهد در مجلس

«بسمه تعالی - با نهایت مسرت و خشنودی دوره پنجم مجلس شورای ملی را بنام اعلیحضرت شاهنشاهی افتتاح می نمائیم و توفیق نمایندگان ملت را در ایفای مهمۀ خود از خداوند متعال خواهانم. چون ذات اعلیحضرت شاهنشاهی اعمال را بر اقوال ترجیح می دهند این است که این منظور پسندیده را در نطق افتتاحیه خود رعایت و ارادهٔ دولت را بطور ساده و جازم باطلاع نمایندگان می رسانم بحمدالله تعالی روابط ما با دول متحابه کاملا حسنه و ادامه این وضع منظور بلاتردید دولت می باشد بسط انتظامات مملکتی و تدارك تمام وسائل این مقصود اهم منظور است. بهبود امور اقتصادی و فراهم ساختن موجبات ترقی آن محل توجه کامل است توسعه معارف و تعمیم آن در کلیه مملکت حتی الامکان و حسن جریان عدلیه و وضع قوانین لازمه برای این مقصود نصب العین می باشد جزئیات و توضیحات هر يك از این فقرات هنگام ارسال لوایح متعلقه به آن روشن می شود.»

پس از پایان نطق افتتاحیه و خروج محمدحسن میرزا ولیعهد مجلس موقتاً تعطیل و پس از يك ساعت مجدداً در تحت ریاست سنی حاجی میرزا یحیی دولت آبادی تشکیل و بانتخاب هیئت رئیسه پرداخت.

مجلس شورای ملی سی و هشت روز به عید نوروز مانده (فروردین

ص: 452

1303) افتتاح گردید ولی مطابق معمول برای مدت یک هفته تعطیل شد، پس از اتمام تعطیل هم مدتی صرف انتخاب هیئت رئیسه گردید با این ترتیب وقت برای اجرای افکار سردار سپه که قبلا پیش بینی شده بود کم بود و کار زیاد چه بکند که زودتر موفق شود بهتر اینست که بوسیلهٔ و کلائی که با آن ها تبانی داشته و یا بدستور وی انتخاب شده بودند هر چه زودتر مجلس شورای ملی را رسمیت داده بفوریت اعتبارنامه عموم و کلا یا اقلا اکثریت نمایندگان را بتصویب برساند تا موضوع جمهوری بتواند مطرح مذاکره واقع شود.

(عده نمایندگانی که در این قضیه با سردار سپه تبانی داشته و قبلا با و قول داده بودند که او را بریاست جمهوری برسانند عبارت بودند از فراکسیون تجدد که لیدر آن سید محمد تدین و عده آن در حدود چهل نفر بوده است و دیگر فراکسیون سوسیالیست ها که

لیدر آن سلیمان میرزا (1) و عدهٔ آن در حدود چهارده نفر بودند.)

ص: 453


1- مهدی بامداد مؤلف كتاب شرح حال رجال ایران دربارهٔ سلیمان میرزا چنین نوشته ست:«شاهزاده سلیمان میرزا محسن اسکندری در آغاز کار کارمند اداره شهربانی بود و بعد وارد اداره گمرك شد و در سال 1325 ه. ق مدیر روزنامه حقوق بود و پس از فوت برادرش یحیی میرزا از طرف مجلس شورایملی وکیل و در جزو فرقه دمکرات معرفی گردید بعد از چندی لیدری دموکرات ها در مجلس بر عهده او محول شد و شهرتی حاصل کرد در سال 1329 ه. ق مجلس شورایملی بر حسب امر ابوالقاسم خان ناصر الملك نایب السلطنه وقت تعطیل شد عده ای دستگیر شدند یکی هم سلیمان میرزا بود که به قم تبعید گردید پس از چند ماه از قم بازگشت و در حدود سال 1331 ه.ق بریاست امورات مرکز در وزارت داخله منصوب شد. در دوره سوم مجلس شورایملی در سال 1332 ه. ق از اصفهان بنمایندگی مجلس انتخاب گردید و پس از انشعاب و انقسام فرقه دموکرات شاهزاده حزب سوسیالیست را تشکیل داد و خود لیدر آن حزب شد و يك بار هم در دورهٔ ریاست وزرایی رضا خان سردار سپه بوزارت فرهنگ منصوب گردید. نامبرده شاهزاده ای بود هوچی - لجوج از خود راضی - بیسواد و عوام فریب و مخصوصاً در وزارت فرهنگ خوب امتحان نداد بلکه از خود خیلی جلفی بروز داد و یکی از حرف هایش این بود که می گفت من وزیر چهل هزار سرنیزه هستم و چنین و چنان می کنم و اشخاصی که بر او وارد می شدند اگر باو (شاهزاده سوسیالیست) تعظیم غرائی نمی کردند و بوی خیلی کرنش و احترام نمی گذاشتند بسیار بدش می آمد و آن شخص را مورد تنفر خود قرار می داد و اگر عضو وزارتخانه بود او را از کار برکنار می نمود سلیمان میرزا در 1363 ق. در حال نیمه جنون و نیمه مسخ در حدود 80 سالگی در تهران در گذشت.

کارکنان جمهوری وسائل کار را از هر جهت فراهم کرده حتی برای عیدی دادن روز عید نوروز رئیس جمهور هم پیش بینی کرده مقداری سکه های طلا و نقره بنام جمهوری که قبلا ضرب شده بود تهیه و تدارک دیده بودند.

پس از آن که انتخابات شعب مجلس بعجله خاتمه یافت بلادرنگ مجلس شروع بگذراندن اعتبار نامه ها نموده که تا چند روز به عید نوروز مانده عده اعتبار نامه های تصویب شده بحد نصاب رسیده باشد تا مجلس صلاحیت طرح مسئلۀ جمهوری را داشته بتلگرافات مصنوعی که از ایالات و ولایات در اثر فشار رؤسای قشونی راجع بانزجار و تنفر از سلسله قاجاریه مخابره شده بود رسیدگی نماید.

اما از طرف دیگر در این موقع عده ای از نمایندگان و حقیقی از جریان خطرناک پس پرده و نقش های عجیبی که در حال ظهور بوده و دسیسه و نیرنگ هائی که زمینۀ آن را چیده بودند کاملا آگاه بوده خلاصه از طرح نقشۀ چنین جمهوریت اجباری اطلاع کامل داشتند لذا برای خنثی کردن این نقشه خطرناك مقابل طرفداران جمهوری صف آرائی کرده علم مخالفت شدید را برافراشتند و سخت علیه اکثریت مجلس بمبارزه برخاستند.

مخصوصاً در این مبارزه سید حسن مدرس و رفقایش مانند سید حسن زعیم کاشانی و حایری زاده یزدی و غیره با عده ای از رفقای خود بیش از سایرین پافشاری کرده بدو منظور مهم ذیل بنای مبارزه را گذاشتند و کاملا اصرار داشتند که منظور خود را بموقع اجرا گذارند.

اولا مدرس و رفقایش سعی می کردند که از گذشتن اعتبار

ص: 454

نامه های عده ای از آن و کلائی که بدستور سردار سپه انتخاب شده و یا با مشارالیه تبانی داشته اند ممانعت بعمل آورند تا بلکه بتوانند عده ای از عناصر ناپاك را از مجلس خارج نمایند.

ثانیاً در موقع گذشتن اعتبار نامه های نمایندگان طبیعی هم بطوری وقت مجلس را اشغال نمایند که جلسات متعددی صرف شود و بالنتيجه برای روز موعود اول حمل عده اعتبار نامه های مصوبه بحد نصاب نرسیده باشد تا مجلس صورت رسمیت و قانونی پیدا نماید چه اگر مجلس با زمینه ای که برای آن تهیه دیده بودند بدون شك چندروز به عید مانده رسمیت پیدا می کرد سردار سپه بدون تردید رئیس جمهور می شد با این احوال این عده نمایندگان که بعداً فراکسیونی بنام فراکسیون اقلیت تشکیل دادند با وسائل ممکنه می خواستند تصمیمات مجلس و سردار سپه را عقیم بگذارند.بنابراین چنان که شرح کامل آن را ذیلا ذکر می کنیم از جلسه سوم مجلس مدرس شروع به مخالفت کرد.

جلسۀ سوم روز 23 حوت 1302 خورشیدی بریاست مؤتمن الملك تشکیل یافت.

در این جلسه مدرس شروع بمخالفت با اعتبار نامه های نبیل السلطنه مدیر روزنامه میهن و دولت آبادی کرده بالاخره بدون اخذ نتیجه جلسه ختم شد و موکول به جلسه بعد گردید.

جلسه چهارم روز 25 حوت 1302 خورشیدی بریاست مؤتمن الملك تشكيل يافت.

در این جلسه مدرس مجدداً آغاز مخالفت کرده اظهارات زیادی در این زمینه در پشت تریبون کرد اینک از نظر این که خوانندگان گرامی کاملا آگاهی حاصل نمایند اصل صورت مجلس را که از آرشیو مجلس گرفته شده ذیلا ذکر می نماید:

رئيس - وکالت آقای معتمد السلطنه مطرح است. آقای مدرس در جلسه قبل مخالفت کردند اگر بیاناتی دارند بفرمایند.

ص: 455

مدرس... مجلس از اول باید معرفی خود را بکند و عقیده من اینست که این انتخابات از روی فشار بوده چه نسبت بمعتمد السلطنه و چه نسبت بسایر آقایان که از روی فشار شده و از روی اختیار نشده است.

شیخ العراقين زاده - مدارکتان چیست؟

مدرس - و انتخاباتی که از روی فشار شده آن شخص که روی این کرسی بنشیند غصب است اما مدرك هر كس شبهه ای دارد تشریف ببرد بشعبه و این دوسیه ها را ببیند (همهمه بین نمایندگان) (صدای زنگ رئیس) (تدین خلاف است - کذب است) کار بخارج هم ندارم دوسیه ها را ببینید مثلا در دوسیه آقای نوری زاده می گوید حکومت گفته است من باید اجازه از رئیس تیپ شمال بگیرم این انتخاب انتخاب ملی نیست یا مثلا در قمشه ما سی نفر را تبعید کردند کسی بدادشان نرسید این انتخابات انتخابات ملی نیست این عقیده من است (همهمه بین نمایندگان) این طور نیست.

مدرس - من عقيده خود را باید اظهار کنم اگر آقایان قبول ندارند رأی بدهند نزاع نیست و اظهار عقیده ایست و مجلس باید عقیده اش نسبت بتمام مطالب چه انتخابات و چه غیر انتخابات آزاد باشد.

آقای معتمد السلطنه در دورهٔ سابق از بختشان است همیشه حسب الفرموده آقای رئيس الوزراء باید انتخاب شوند در دوره سابق هم همین طور شد و بنده بایشان رأی ندادم این دفعه این طور شده.

(تدین - این طور نیست - مدرک می خواهد.)

مدرس - این طور است.

(تدين - مدرك بدهید) و (صدای زنگ رئیس همهمه بین نمایندگان)

مدرس - من اظهار عقیده ام را می کنم شما هم رأی بدهید - من معرفی می کنم شما هم رای بدهید بنده عقیده ام را اظهار می کنم

ص: 456

ولو مخالف با تمام روی زمین باشد.(همهمه نمایندگان - صدای زنگ رئیس).

(از طرف بعضی از نمایندگان - دلیل لازم است)

مدرس - دلیلش واضح و روشن است بروید دوسیه را ببینید سرخس چی معتمد السلطنه خوب اظهار عقیده است شما هم عقیده دارید رأی بدهید من عقيده ام اینست که این انتخابات از روی فشار شده و بغیر از اراده ملت شده باطل است.

رئیس - آقای بنان السلطان اجازه.

بنان السلطان - بنده واگذار کردم به آقای تدین.

رئيس - واگذار کردید؟

بنان السلطان - بلی واگذار کردم.

رئيس - آقای تدین اجازه.

تدین - بنده در عین این که ابداً مایل نبودم این گونه مذاکرات در این مجلس پنجم طرح شود ولی متأسفانه طرح شد. همانطوری که آقای مدرس اظهار عقیده کردند بنده هم حق دارم اظهار عقیده کنم.

بنده خیلی امیدوار بودم و معذلک امیدوار هستم که این مجلس یعنی مجلس کاملا در بدو امر از افکار خودش و از آن وحدت روحی که مایین همه مان موجود است یک نمایشاتی بدهد و خیلی میل دارم که در یک قسمت این مجلس پنجم بهیچ وجه شباهت به مجلس چهارم نداشته باشد نمی خواهم تنقید از مجلس چهارم بکنم برای این که خودم هم افتخار عضویت آن را داشته ام ولی آن روح اختلاف و دوئیت و آن روحی که لاینقطع عده نمایندگان را مثل يك دریا دارای جزر و مد می کرد و آن روحی که لاینقطع و اغلب اوقات مجلس را صرف يك قضایای خصوصی می کرد و باین جهت باز می ماند از این که یک قدم های بزرگ نسبت بسعادت و مصالح مملکت بردارد امیدوار هستم

ص: 457

که آن روح خبیث در این دوره طلوع نکند چون ما در این دوره امیدواریم موفق شویم یك كار هائی بخیر و صلاح این ملت انجام دهیم و اگر بنا باشد ما وقت خودمان را صرف یک قضایای جزئی و خصوصی که در درجۀ نودم است نسبت بقضایای مهمه بکنیم خیلی تأسف آور است البته نباید یک قضایائی که در سابق خوب جلوه نکرده است در نظر عامه در این دوره تکرار شود. عقیده ایشان اینست که انتخابات اشخاص مزبور تحت فشار بوده است ولی خوب بود که مدارکش را ولو بطور فهرست هم باشد ارائه داده و قرائت می کردند بعد هم که مورد را مثال زدند و گفتند جهت مخالفت نسبت به بقیه هم بر روی این اصل است.

بنده عرض می کنم این طور نبوده و در دوره چهارم هم نسبت به معتمد السلطنه يك مخالفت هائی شد بنده که در اقلیت بودم ایشان در آن دوره در اکثریت بودند و بالاخره برحسب تحقیقاتی که شد بعد از چند ماه رأی دادند و قبول شان کردند اگر بعد از مجلس چهارم در ظرف این مدت خدای نخواسته یک چیز هائی اتفاق افتاده که ما نمی دانیم آن یک چیزی است و اما این که گفتند مثل سابق از نقطه نظر رئيس الوزراء وقت ایشان انتخاب شده اند تکذیب می کنم مگر این که سند کتبی ارائه بدهند.

(از طرف بعضی از نمایندگان - صحیح است)

تدین - یا تلگرافی بامضای رئیس دولت وقت نشان بدهید و الا قویاً دروغ است و تکذیب می کنم (بعضی از نمایندگان - صحیح است)

تدین - خیلی جای تأسف است در يك جائی آقای مدرس می فرمایند مثل اینست که سی کرور ملت ایران این جاست و در یک جائی که می خواهند در پشت تریبون قضاوت بکنند و يك صدائی و ندائی را بتمام ملت ایران بشنوانند وقتی که مطالبه مدرك بشود دیگر هیچ پس این قابل قبول نیست و در هیچ محکم های دعوای بی مدرك قابل

ص: 458

قبول نیست بنابراین ممکن است بگوئیم این اظهار شما مبنی بر بعضی مطالب است بعلاوه اگر فشار هم بوده يك بام و دو هوا که نمی شود این را هم سربسته عرض می کنم از بعضی از رفقاتان که خودتان هم رأی دادید و جهه آن ها با وجهه معتمد السلطنه یکی است پس باید گفت يك بام و دو هوا نمی شود رئیس دولت بهیچ وجه در این قضایا دخالت نداشته مگر سند ابراز شود و نمی خواهم وارد در يك قضایای خصوصی بشوم و اجتناب می کنم ولی لازمه در اقلیت افتادن اینست وقتی در اقلیت می افتند افتند طبعاً يك انتقاداتی می کنند و يك موضوعاتی طرح می کنند ولی متأسفانه ایشان نمی توانند رل اقلیت را بازی کنند زیرا ایشان جنبۀ مثبتی را داشته و جنبه منفی را نداشته اند ولی بنده حقیقتاً برای این که خاتمه به این قضایا داده شود و وقت مجلس صرف این چیز ها نشود و مدتی بحث نکنم که چطور شد چطور نشد ایشان این طور عقیده دارند جمعی دیگر هستند البته يك عقیده دیگر دارند که بر وفق معلومات خودشان رأی خواهند داد و بنده در آخر مذاکرات خودم برای این که باز دامنه پیدا نکند و ایشان يك مذاکراتی بکنند و بنده یا دیگری باز مجبور بشویم مدافعه بکنیم و مدتی وقت مجلس صرف این قضیه بشود عرض می کنم که بالاخره حکمیت را برأی مجلس باید واگذار کرد و مذاکرات اگر آقایان موافق باشند دیگر کافی است (گفته شد - صحیح است).

رئیس - آقای آقا سید یعقوب هم مخالفند.

سید یعقوب - بنده موافقم با آقای تدین.

مدرس - بنده یک توضیحی دارم.

رئیس - بفرمائید.

مدرس - توضیح بنده اینست که فرمودند فرق گذاردم حتی نسبت به نزدیک ترین اشخاص به خودم هم فرق نگذاردم هر کس را بنده بفهمم که یک دست محلی یا غیر محلی در انتخابش بوده و بقوه انتخاب شده است رأی ندادم و نخواهم داد حتی اگر اقرب اشخاص در دوستی

ص: 459

با خودم باشد مسئلۀ دوستی دخلی بسیاست ندارد.

رئیس - پس رأی می گیریم بنمایندگی آقای معتمد السلطنه

مدرس - بنده پیشنهاد دارم.

رئیس - تقاضای رأی مخفی شده قرائت می شود (بمضمون ذیل قرائت شد) ما امضاء کنندگان ذیل تقاضا می کنیم نسبت به اعتبار نامه آقای معتمد السلطنه رأی مخفی گرفته شود.

مدرس، اسمعيل الحسيني العراقي، مصطفى البهبهاني الموسوى، قوام الدوله، سید حسن زعیم، هاشم آشتیانی، محیی الدین الموسوی، ضياء الملك، شيخ محمد علی، على شكوه نظام یدالله، ناصر الاسلام ،عبدالله یاسائی، ملا فرج الله، فاطمی احمد الموسوی البهبهانی، غلامحسین میرزا، عبدالوهاب میرزا، آقا خان.

رئيس - آقای حاج میرزا عبدالوهاب (اجازه).

حاج میرزا عبدالوهاب - بنده امضایم را پس گرفتم.

عماد السلطنه - بنده هم پس گرفتم.

سركشيك زاده - بنظر بنده آقای آشتیانی حق رأی ندارند چون فعلا معلق هستند.

نوری زاده - آقای ضیاءالملك هم پس گرفتند.

رئیس - آقا شما حق ندارید این گونه صحبت ها را بکنید.

میرزا یدالله خان - آقا بنده هم پس گرفتم.

رئيس - خطاب بميرزا یدالله خان - اجازه بخواهید و بنوبت خودتان حرف بزنید. آقای ضیاء الملك (اجازه) .

ضياء الملك - بنده هم رأیم را پس گرفتم.

رئیس - دیگر کسی اجازه می خواهد؟

شکوه نظام - بنده هم پس گرفتم.

رئیس - آقای غلامحسین میرزا هم یک ساعت قبل نزد بنده آمده و امضای شان را پس گرفتند حالا هم خودشان حاضرند.

غلامحسین میرزا - بنده هم پس گرفتم.

ص: 460

ناصر الاسلام - تقاضای رأی مخفی بموجب یکی از مواد نظامنامه است آقایان تصور نکنند که اگر بنده تقاضای رأی مخفی کرده ام در موقع رأى علنى رأى من تغییر خواهد کرد اعم از این که رأی مخفی گرفته شود یا علنی من بهريك از نمایندگان که اعتماد نداشته باشم رأی نمی دهم و امضایم را پس نمی گیرم رأی علنی هم گرفته شود برای من فرقی نمی کند و مخالف هم هستم.

رئیس - از امضا کنندگان 13 نفر بیشتر باقی نمانده است.

آقای شیخ فرج الله - بنده تقاضای رأی مخفی می کنم.

رئيس - بايد كتباً تقاضا نمائید بعلاوه باز هم کافی نیست چهارده نفرند - رأی می گیریم.

حایری زاده - بنده هم تقاضای رأی مخفی می کنم و الان می نویسم.

(آقای حایری زاده پیشنهاد خود را تقدیم نمودند)

رئيس - امضا ها به شانزده رسید باید رأی مخفی بگیریم. رأی می گیریم بنمایندگی آقای معتمد السلطنه آقایانی که تصویب می کنند مهرۀ سفید والا مهره سیاه خواهند داد.

اخذ آراء بعمل آمد و شروع باستخراج نموده بشرح ذیل حاصل گردید.

مهرۀ سیاه (علامت رد 37) مهرۀ سفید (علامت قبول 50)

رئيس - عدة حضار 93 نفر بنده رأی نمی دهم محسوب نمی شوم و آقای معتمد السلطنه نباید رأی بدهند و محسوب نمی شوند الباقی می ماند 91 نفر از نود و یک نفر پنجاه مهره سفید داده اند و ایشان به وکالت قبول شده اند.

راجع به شاهزاده فتح الله میرزا موقعی که را پرت قرائت شد گویا از طرف آقای مدرس مخالفت شد (جمعی از نمایندگان - خیر آقای حایری زاده مخالف بودند.)

رئیس - خطاب به آقای حایری زاده حالا این راپرت مطرح است اگر مطلبی دارید بفرمائید.

ص: 461

حایری زاده - يك مدارك و اسنادی هست اگر مهلت هست برای جلسه آتیه حاضر می کنم.

رئيس - بسته به رأی مجلس است (اظهار شد صحیح است)

رئیس - آقای دستغیب (اجازه).

دست غیب - بنده موافقم بعد از این که مخالفت شان را اظهار فرمودند بنده عرایض خود را عرض می کنم.

رئیس - آقای حایری زاده (اجازه).

حایری زاده - چون فرصت نبود از وزارت عدلیه مدارك و اسناد لازمه را بگیرم اگر اجازه می دهید بماند برای فردا والا مخالفتم را پس می گیرم.

رئیس - می دانید بنده نمی توانم اجازه بدهم بسته است برأی مجلس.

حایری زاده - اگر اجازه می دهید مهلت داده تا تهیه مدارك و اسناد نمایم.

رئیس - باختیار بنده نیست جزو دستور است و باید مجلس اجازه بدهد.

آقای حاج عزالممالك (اجازه)

حاج عزالممالك - بنده موافقم.

رئیس - آقای ضیاء الواعظين (اجازه) .

ضياء الواعظين - بنده موافقم ولی در قانون تصریح می کند که يك جلسه باید بتعویق بیفتد.

رئیس - آقای حایری زاده پیشنهاد می کنند از دستور خارج شود (گفته شد صحیح است). آقای دستغیب (اجازه)

دست غیب - بنده مخالفم.

رئيس - جنابعالی مخالفید.

دست غیب - بلی مخالفم.

دست غیب - مدارکی را که آقای حایری زاده می فرمایند اگر

ص: 462

مقصودشان این است که اسنادی بمارك وزارت عدلیه بر خلاف انتخابات بیاورند گمان نمی کنم راجع به این چیز ها باشد و اگر آن چیز هائی را که می فرمایند ثبت سینه شان است اهمیت ندارند که از این جلسه برای بعد بماند و اگر نیست و باید بروند تحصیل مدرک بکنند آن هم اهمیت ندارد که این جلسه باشد یا جلسه بعد زیرا ممکن است جلسهٔ بعد هم بفرمائید که درست مطالعه نکرده ام بماند برای جلسه دیگر و یا فرمودند مدارك هنوز تحصیل نشده است.

در هر صورت اگر آن مدارك ثبت سینه شان است حالا بیان کنند و وقت مجلس را بدون جهت تلف کردن خوب نیست و بی فایده است.

رئیس - آقای تدین (اجازه) .

تدين - بنده تصور می کنم تعویق این را پرت بجلسه بعد بمصلحت رفقا باشد مقصود مخالفت نیست بلکه آقا موفق نشدند که تا جلسه بعد اسناد و مدارك مثبت بدست بیاورند آن وقت البته خودشان مخالفت شان را پس خواهند گرفت پس این مخالفت نیست و راه حلی است بنابر این موافقم که بماند برای جلسه بعد (از طرف نمایندگان - صحیح

است).

رئيس - مخالفی نیست؟

(گفته شد خیر) از دستور امروز خارج می شود راجع به اصفهان و آقای دولت آبادی گویا آقای مدرس مخالف بودند.

مدرس - عرایض بنده بر حسب کلی آن بود که عرض کردم دیگر برای هر کدام از این اعتبار نامه ها عرض بخصوصی ندارم.

رئیس - رأی می گیریم بنمایندگی آقای حاج میرزا یحیی دولت آبادی از اصفهان آقایانی که تصویب می کنند قیام فرمایند (اغلب قیام نمودند)

رئیس - تصویب شد را پرت اعتبار نامه آقای نوری زاده از بار فروش مطرح می شود فرمایشی دارید؟

ص: 463

مدرس - خیر همان بود که عرض کردم.

رئيس - این جا تقاضای رأی مخفی شده است (بشرح ذیل قرائت شد).

ما امضاء کنندگان ذیل تقاضا داریم که نسبت باعتبار نامه نوری زاده رأی مخفی به مهر گرفته شود.

مدرس، اسمعيل الحسيني العراقي، احمد الموسوى البهبهاني، قوام الدوله، احتشام الحكماء، سید حسن زعيم، هاشم آشتیانی، ضیاء الملك، محيى الدين الموسوی، شیخ محمد علی، علی رضاء الحسيني، يدالله علی شکوه نظام، شهاب الدین،عبدالوهاب الرضوی، ناصر الاسلام گیلانی، عبدالله یاسائی، میرزا آقاخان.

رئیس - رأی گرفته می شود بوکالت آقای نوری زاده آقایانی که تصویب می کنند مهره سفید و مهره سفید و الا مهره سیاه خواهند داد.

اخذ آراء بعمل آمد و نتیجه استخراج بشرح ذیل حاصل شد.

رئیس - عده حضار را هیئت رئیسه به اختلاف تشخیص داده اند بعضی از هشتاد و هشت نفر و بعضی ها هشتاد و هفت نفر در هر صورت چون مهره های سیاه پنجاه و هفت عدد و اکثریت است وکالت ایشان رد شد.

راجع بوکالت آقای بنان السلطان سه نفر از آقایان نظم الملك و شيخ العراقین زاده و داور تقاضا کرده اند از دستور امروز خارج شود (صحیح است) از قراری که حالا اطلاع داده اند یعنی نیم ساعت قبل گفته اند يك جمعیتی می آید بمجلس و يك اظهاراتی دارند بنده هم گفته بودم چون مجلس شورای ملی مشغول بشور است بایشان بگویند در خارج مجلس باشند تا موقعی که تنفس شد بیایند و اگر مطلبی دارند به هیئت اظهار نمایند علی ایحال آن ها آمده اند و چون مجلس هم مشغول شور است و نباید این مسئله سابقه بشود که در موقعی که مجلس مشغول شور است در خارج هم جمعیتی بیایند و مشغول نطق بشوند لذا من به آن ها اعلام خواهم داد نطق را موقوف

ص: 464

کنند اگر مطلب دارند بهیئت رئیسه بگویند و هیئت رئیسه بعرض آقایان برساند بالفعل چون چیزی در دستور موجود نیست جلسه را ختم می کنیم فردا صبح سه ساعت بظهر مانده اگر اسباب زحمت نباشد تشریف بیاورند که جلسه خصوصی باید بشود و اگر را پرتی برای عصر حاضر بود بعد عرض خواهم کرد ولی بقدر دو ساعت کار گویا حاضر نباشد حالا جلسه را ختم می کنیم.

مجلس يك ربع قبل از غروب ختم شد.

همان طوری که مدرس و رفقایش همواره کوشش می کردند که برای دفع وقت اصولا از گذشتن اعتبار نامه های نمایندگان ممانعت بعمل آورند تدین و رفقای وی هم مقابله به مثل می کردند برای این که اولا ضرب شستی بمدرس و رفقای او نشان داده در ضمن به آن ها بفهمانند که اگر مخالفت بکنند آن ها مخالفت خواهند کرد.

ثانياً بدین وسیله تصویب اعتبار نامه های عده ای از رفقای مدرس و تیپ مخالف جمهوری را حتی الامکان بعقب بیندازند تا در نتیجه در موقع طرح مسئله جمهوری اعتبار نامه های موافقین گذشته مخالفین نگذشته باشد.

از نظر این که خوانندگان بچگونگی مطلب آگاهی حاصل کرده باشند عین صورت جلسه را که از آرشیو مجلس گرفته شده ذیلا ذکر می نمائیم:

جلسه پنجم مورخه 27 حوت 1302 مطابق 11 شعبان 1342.

مجلس یک ساعت و چهل دقیقه قبل از ظهر به ریاست مؤتمن الملك تشکیل گردید.

رئیس - نسبت به آقای بنان السلطان جمعی از نمایندگان تقاضا کرده اند که از دستور امروز خارج شود مخالفی ندارد؟(یک نفر از نمایندگان - خیر).

رئیس - نمایندگی آقای آشتیانی مطرح است مخالف گویا آقای

ص: 465

تدین بوده اند.

تدین - بنده تقاضا می کنم که اگر را پرت دیگری هست و آقایان موافق باشند مطرح شود و راپرت راجع به ایشان بعد مطرح شود و الا حالا عرایضم را عرض کنم.

(بعضی گفتند - حالا مطرح شود)

رئیس - (خطاب به آقای تدین) اگر مخالفتی دارید بفرمائید.

تدین - طرز انتخابات تهران جریانش تصور می کنم بر احدی پوشیده و مخفی نباشد و شکایاتی که در آن تاریخ از طرف عدهٔ زیادی اظهار می شد و در جراید آن تاریخ مطرح بود که نمرات جراید الان در دست است و متجاوز از سیصد چهارصد نمره روزنامهٔ مختلف الان موجود است که در تمام آن ها شکایات راجع بسوء جریان انتخابات تهران عنوان شده است ولی برای این که حتی الامکان مایل نیستم كه يك مذاکراتی در این مجلس بکنم مگر در موقع ضرورت عجالتاً در در شرح دادن ترتیب و جریان انتخابات تهران و توابع اتفاقاتی که افتاده است خودداری می کنم و این را هم این جا عرض کنم که سوء جریان انتخابات شامل تمام دوازده نفر نمایندگان تهران نیست اشخاصی منتخب هستند که دارای یك وجهه عمومی و يك آراء طبیعی هستند البته غرضم این ها نیستند و آن آقایان را محتاج هم نمی دانم اسم ببرم و البته همۀ آقایان خوب می شناسند ولی برای این که باز سوء تفاهمی تولید نشود عرض می کنم از قبیل آقای مشیر الدوله، آقای رئیس محترم مجلس، آقای مصدق السلطنه، آقای مستوفی الممالك و بالاخره بنده مخالفتم با چهار نفر از نمایندگان تهران که مشتر کند در يك موضوع خواهد بود و مربوط به این آقایانی که آراء طبیعی داشته اند نخواهد بود بنابراین نمی خواهم بطور تفصیل وارد در بیان سوء جریان انتخابات تهران شوم و اگر مقتضی شد البته عرض خواهم کرد بدین جهت عرض می کنم که این را پرت نمایندگی آقای آشتیانی از آن شعبه که صادر شده است تمام دوسیه های متعلق بامر

ص: 466

انتخابات در آن شعبه نبوده یکی از آن دوسیه هائی که خیلی مهم است و طرف گفتگوست دوسیه لواسانات است و کن و سولقان هم در درجه دوم و حتی بقدری دوسیه لواسانات و کن و سولقان طرف اهمیت بوده است که ارجاع بعدلیه و جلب اشخاص و دوسیه های استنطاقی در عدلیه شده است بنابراین یك نفر عضو هستم در این جا و حق دارم ببینم دوسیه لواسانات وضعیتش چیست و همچنین سایر دوسیه هائی که مرتبط به این امر است و آن چه که بنده اطلاع دارم دوسیه لواسان فعلا در مجلس نیست بنابراین بنده بهمین قدر اکتفا می کنم و نمی خواهم وارد شوم در بیان یک مطالبی و پیشنهاد می کنم که این را پرت برگردد یا بهمان شعبه يا بيك كمیسیون و دوسیه کن و سولقان و سایر دوسیه های مرتبط به این قضیه خواسته شود بمجلس و حقیقتاً رسیدگی شود و اگر چنان چه قضیه مخدوش بود که بعقیده آقای مدرس که دیروز اظهار کردند البته خود ایشان و سایرین هم موافق اند که بيك دوسیه مخدوش نمی شود رأی داد و اگر نبود چه بهتر از این تا رفع شبهه از عموم بشود و با يك نزاکت و آبرومندی ماها همهمان رأی بدهیم باعتبار نامه آقای آشتیانی اگر این تقاضای بنده را قبول می کنند بنده اکتفا می کنم و اگر قبول نمی کنند بنده حاضرم عرایض خودم را بطور مفصل عرض كنم.

رئیس - آقای دستغیب «اجازه».

دست غیب - موافقم.

رئیس - پیشنهاد شده است که از دستور امروز خارج شود بر مذاکرات حق تقدم دارد (بشرح ذیل قرائت شد)

مقام محترم ریاست مجلس شورای ملی.

پیشنهاد می کنم که را پرت راجع بنمایندگی آقای میرزاهاشم بکمیسیون تحقیق ارجاع شود تا پس از رسیدگی ثانیاً را پرت نمایندگی ایشان بمجلس تقدیم گردد.

رئیس - مذاکره ای که می شود در باب پیشنهاد باید بشود

ص: 467

آقای دستغیب (اجازه)

دست غیب - بنده موافقم با اصل را پرت و در باب پیشنهاد عرضی ندارم.

رئیس - (خطاب به آقای مدرس) نسبت به این پیشنهاد توضیحی دارید؟

مدرس - بلی عرض می شود چون من خودم یکی از نمایندگان تهران هستم باین جهت مناسب نبود که بنده صحبت بدارم لیکن دیگر «الضرورات تبيح المحظورات» يك وقت مسئله اشکال تراشی است بسیار خوب فرمودند که در روزنامه ها خیلی اشکالات و شبهات این ها هست البته می دانید که انتخابات همه جا اطراف دارد، طرف دارد، دوست دارد، مغرض دارد همه جور هست و قطعاً خیلی کم اتفاق می افتد که در باب انتخابات یک جا اشکالات و شبهات و حق یا غیر حق در روزنامجات و غیر روزنامجات نشود این مسئله را بنده انکار ندارم لیکن بنده عرض کنم که در آن وقت خیلی از آقایان مستحضرند که دولت وقت با ما نبود من نمی گویم که بر ضد ما بودند لکن دولت وقت با ما نبود که بفرمایند بواسطه این که دولت با ما بوده است بعضی عملیات شده باشد که از طریق جریان قانونی یک قدری خارج شده باشد مسئله دوسیه لواسانات را هم که می فرمایند بر فرض ما تصدیق کنیم که یک شبهاتی داشته باشد باز ربطی به من و آقای آشتیانی و امثال این ها ندارد و رأی هم در لواسانات نداريم يك رأی بنده دارم و آقا هم يك جزئی که اگر این ها را الغا بکنید باز هم اکثریت شش و هفت را دارند و این که فرمودند بکمیسیون تحقیق رجوع شود اگر بنا شود انتخابات تهران بکمیسیون تحقیق رجوع شود خوبست بفرمائید کدام دوسیه است که نباید بکمیسیون تحقیق رجوع شود لهذا بیاناتی که فرمودند بنده این بیانات را هیچ دلیلی برایش ندیدم و تقاضایم این است که رأی گرفته شود و هیچ هم از دستور خارج نشود و دیگر رأی با مجلس است.

ص: 468

رئیس - آقای سید یعقوب هم با پیشنهاد مخالفند؟

سید یعقوب - بنده موافقم اجازه می فرمایند توضیحات خود را بدهم؟

رئیس - راپرت یا با پیشنهاد؟

سید یعقوب - پیشنهاد.

رئيس - بفرمائید (سيد يعقوب - يك سلسله مذاکره نمود که در این جا بعلت تطویل کلام از ذکرش صرفنظر می شود)

رئیس - حاج میرزا عبدالوهاب مخالفید؟

حاج میرزا عبدالوهاب - بلی

رئیس - آقای تدین موافقید؟

تدین - بنده پیشنهاد داده ام.

رئیس - آقای حاج میرزا عبدالوهاب (اجازه)

حاج میرزا عبدالوهاب - آقای تدین فرمودند دوسیه لواسانات خراب است و بعد از این که آقای آشتیانی آن قدر ها رأی نداشته اند دیگر علتی برای تأخیرش دیده نمی شود بنابراین خوبست الان رأی گرفته شود و تکلیفش معین شود.

رئیس - آقای تدین (اجازه)

تدين - (يك سلسله مذاکرات نمود که در این جا بعلت تطویل کلام از ذکرش صرفنظر می شود)

پس از بیانات تدین داور مخبر شعبه اظهاراتی بر له آشتیانی می نماید و در وسط بیانات وی تدین اظهار داشت این طور نیست بالاخره رئيس مجلس اظهار داشت مذاکرات کافی است.

تدین - کافی نیست بنده عرض دارم.

رئیس - آقایانی که مذاکرات را کافی ...

تدین - آقا اجازه نمی دهید حرفم را بزنم.

رئيس - آخر يك شخصی می گوید مذاکرات کافی است باید رأی بگیریم.

ص: 469

تدین - خیلی خوب آخر بنده هم می خواهم توضیح بدهم.

سردار معظم کردستانی - آقا توضیح دارند.

رئيس - من رأى می گیرم شما اگر نمی خواهید رأی ندهید رأی می گیریم بکفایت مذاکرات آقایانی که مذاکرات را کافی می دانند قیام فرمایند (عده ای قیام نمودند).

رئیس - معلوم می شود کافی نیست.

رئیس - آقای دستغیب موافقید؟

دست غیب - بلی موافقم.

رئیس - آقای مدرس هم همین طور؟

مدرس - بلی بنده هم موافقم.

رئیس - آقای حاج میرزا عبدالوهاب هم موافقید؟

حاج ميرزا عبدالوهاب - بلى.

رئیس - آقای تدین (اجازه) .

تدین - آقای مخبر محترم شعبه نسبت اشتباه ببنده دادند تصور کنم خودشان اشتباه کرده اند ایشان اظهار می کنند که بر فرض آقای آشتیانی در لواسان و کن و سولقان چند رأی داشته باشند آن را هم موضوع کنیم مضر باکثریت شان نیست بنده این را نمی خواهم بگویم عرض می کنم جریان انتخاباتی که جنبۀ جزائی پیدا کرده است جنبهٔ جنائی هم پیدا کرده است اگر معلوم شود يك شخصی انتخاب شده است بسه هزار رأى يك رأيش بوسیلهٔ تطميع بوده است آن شخص جانی شمرده می شود ولی بنده این نسبت را به آقای آشتیانی نمی دهم چه فرقی می کند اگر معلوم شود فلان زید در لواسانات و كن و سولقان پنج رأی داشته و آن را خریده است این شخص از نقطه نظر انتخاباتی

جانی شمرده می شود ...

رئیس - جمعی از آقایان تقاضا کرده اند تنفس داده شود. اجازه می دهید تنفس شود؟

(بعضی از نمایندگان ،خیر بعضی دیگر رأی بگیرید.)

ص: 470

رئیس - عده برای رأی گرفتن کافی نیست.

مدرس - عده برای مذاکره کافی است.

رئيس - بلی موافقید؟

مدرس - بلی.

رئیس - بفرمائید.

مدرس - من خیال می کردم بعد از بیانات کافی که آقای مخبر فرمودند که الحق والانصاف چون سررشته از مطالب قانونی دارند از هر جهت هر چه می فرمایند باید تصدیق کنم دیگر جای هیچ گونه صحبت بمن باقی نمی ماند لیکن متأسفانه آقای تدين يك اظهاراتی فرمودند که می توانم عرض کنم فان الحرب اولها کلام، جنگ بیرون را می خواهند بیندازند توی مجلس.

تدین - اشتباه می کنید.

مدرس - اشتباه نمی کنم.

تدین - را حرفتان را پس بگیرید.

مدرس - پس نمی گیرم شما می خواهید جنگ بیرون را توی مجلس بیندازید و من حاضر نیستم.

تدین - چه جنگی؟

مدرس - حالا عرض می کنم تنها مسئله انتخابات نیست انتخابات تهران یکدوسیه دارد.

تدین - بخودتان هم می رسد.

مدرس - برسد بنده و آقای آشتیانی و صد امثال بنده و آشتیانی فدای این جنگ های بیرون می شویم بنده همانم که در مقابل شما مخالفت با قرارداد کردم (1) .

ص: 471


1- در این مورد که مدرس اشاره به قرارداد 1919 می کند بهتر است شرحی را که مهدی بامداد مؤلف دورۀ کتب شرح حال رجال ایران در جلد سوم درباره تدین نوشته عیناً نقل کنیم تا موضوع روشن گردد.«سید محمد بیرجندی معروف به تدین پسر سید محمد تقی روضه خوان از روضه خوان های بیرجند و متولد حدود سال 1260 خورشیدی از طلاب مدرسه میرزا جعفر مشهد بود و در جوانی بجهاتی که ذکرش در این جا بی مورد است از مشهد به تهران آمد ابتدای ورود در یکی از حجرات مدرسه فیلسوف واقع در امامزاده سید اسمعیل تهران مكتب خانه ای دایر کرد و اطفال را درس می داد و تا چندی در آن محل شهرت داشت به آقا مکتبی ضمناً روضه خوانی هم می کرد بعد آن مکتب خانه را در همان حدود تبدیل به مدرسه بنام تدین نمود و چون مؤسس و مدیر آن مدرسه بود از این جهت خودش نیز معروف به تدین شد.در دورهٔ مشروطیت و هرج و مرج که لازمه هر تحولی است جزو پادوها و حزب چی ها شد و سنگ مشروطه و آزادی را مانند بسیاری از اشخاص خیلی بسینه می زد و توی سر و همسر معروفیتی پیدا کرد و از افراد مبرز حزب دموکرات گردید چون در این حزب دموکرات داخل بود در سال 1336 قمری از طرف دموکرات های تهران برای وکالت دوره چهارم مجلس شورای ملی نامزد و انتخاب شد. در کابینه وثوق الدوله (1298) خورشیدی معروف به کابینه قرارداد که ایران را به تحت الحمایگی انگلستان درآورد تدین در پیشرفت و تصویب آن خیلی یقه درانی کرد و در اماکن عمومی در محاسن و مزایای قرارداد نطق ها نمود و البته بدیهی است که بروز این قبیل احساسات و نطق ها مجانی نمی شد و از محل اعتباراتی که به وثوق الدوله داده شده بود باین و آن مزد و پاداش داده می شد در موقع تغییر سلطنت در سال 1304 خورشیدی چون برایش منافع داشت باز احساسات و هیجاناتی از وی بروز نمود و یکی از هواخواهان و ناطقين جمهوریت بود و از بیرجند در دوره پنجم نماینده مجلس شد و هنگام رای به تغییر سلطنت نايب رئيس مجلس بود و بعد رئيس شد و در دوره ششم (1305-خ) برای بار دوم از بیرجند انتخاب شد سپس در همین سال در کابینه حسن مستوفی (مستوفی الممالك) و در سال 1306 .خ در اولین کابینه مهدی قلی هدایت وزیر فرهنگ شد و چون گفته شد شصت هزار تومان از رضا خان سردار سپه نخست وزیر وقت برای عملیات و اقداماتی گرفته بود و خرج نکرده بود پس از به سلطنت رسیدن سخت مغضوب وی گردید و از اواخر سال 1306 تا 1320 خ بیکار بود و روز ها بمدرسۀ خود سرکشی می کرد. پس از استعفای شاه از سلطنت و تغییر اوضاع در بهمن ماه 1321 در کابینه دوم علی سهیلی وزیر مشاور و در اسفند همان سال وزیر خواربار شد و در خرداد ماه 1322 خ وزارت خواربار منحل و اداره امور مربوط به آن بدکتر میلسپو آمریکایی مستشار دارایی واگذار شد و تدین مورد تهمت واقع گردید و در سال 1330 که سناتور بود به ناخوشی سرطان مبتلی و درسن 70 سالگی در گذشت.

تدین - شما همان هستید که بحضرت عبدالعظیم تشریف بردید -

حرف خصوصی را نزن

مدرس - حرف خصوصی را شما می زنید.

ص: 472

تدین - مطالب خصوصی را چه حق دارید در مجلس مذاکره می کنی من حاضر نیستم این ها را بشنوم ...

(تدین از صندلی خود برای خروج حرکت کرد)

مدرس - بفرمائید...

تدین - آقایان بیائید بیرون

مدرس - بنده همین جا می مانم.

تدین - فراکسیون تجدد را می گویم مرد که هر مزخرفی دلش می خواهد می گوید !!

(تدین و جمعی از نمایندگان از جلسه خارج شدند)

مدرس - انتخاباتی که در تهران شده است یک دوسیه ای دارد که دوسیه آن را هم می گویند بشعبه نیامده است از دوسیه ای که بمجلس نیامده چطور می توانید ...

رئیس - اگر همان وقت که گفته شده بود تنفس داده شود قبول فرموده بودید این طور نمی شد.

مدرس - (خطاب به آقای رئیس) اجازه من محفوظ بماند تا بقیه عرایض خود را بکنم (در این موقع جلسه بهم خورد و دیگر تشکیل نشد).

12.کتک خوردن مدرس

پس از آن که جلسه تعطیل شد نمایندگان فراکسیون ها به اتاق های فراکسیون خود رفته و بین نمایندگان نزاع و مناقشه در گرفت دکتر حسین بهرامی (احیاء السلطنه) موقع را غنیمت شمرده بتحريك تدين سیلی محکمی بگوش سید حسن مدرس نواخت که صدای این سیلی مانند رعد در تهران و اطراف منعکس و پراکنده شد.

چنان که بعداً خواهیم دید همین کشیده هم باعث شد که مردم بمجلس ریخته علیه جمهوری قیام نمایند.

ص: 473

13.در خارج مجلس چه خبر بود؟

قبل از ظهر روز 28 حوت 1302 خورشیدی حاج معین الدوله و حاج مخبر السلطنه و احتشام السلطنه از طرف سردار سپه مأمور می شوند که بدربار سلطنتی رفته از ولیعهد محمد حسن میرزا ملاقات نموده راجع باستعفای وی مذاکراتی بعمل آورده و مشارالیه را هر طوری که هست حاضر نمایند که از مقام خود استعفا بدهد سپس نتیجه مذاکرات را بسمع رئيس الوزراء (سردار سپه) برسانند.

پس از مذاکرات زیاد ولیعهد محمد حسن میرزا می گوید:

سلطنت موهبتی است الهی و این مقام را ملت و قانون به من اهدا کرده است و تا ملت و مجلس شوری با آن که حق صدور چنین رائی را ندارد تصویب نکند من از ایران خارج نخواهم شد و ابدا استعفا نمی دهم.

بالاخره حضرات بدون اخذ نتیجه مراجعت کردند و چگونگی ملاقات را باطلاع رسانیدند.

سردار سپه مدتی در این زمینه با حضرات مذاکره می کند و سپس دوباره آن ها را مأمور می کند که بدربار رفته بهر نحوی ممکن است ولیعهد را راضی یا مجبور به استعفا نمایند.

حضرات مجدداً بدربار آمده و مذاکره با ولیعهد را تا غروب ادامه می دهند بالاخره ولیعهد تهدیدات آن ها را با خونسردی و متانت تلقی کرده ابداً زیر بار استعفاء نمی رود.

14.تظاهرات برله جمهوری

عصر روز 28 حوت نیز جمعی از جمهوری خواهان و اطرافیان سردار سپه و عده ای از نظامیان که روی لباس نظامی پیراهنی از شله گلی پوشیده بودند (بکلی خود را قرمز پوش کرده بودند) به مجلس آمده برله جمهوری ابراز احساسات می کردند و از نظر این که تظاهراتی کرده باشند دوسه نفر از معاریف آن ها مانند حاج صدر السلطنه و محمد

ص: 474

على اوحدی و فروزش هريك بنوبه نطق های مهیجی کردند مبنی بر اظهار تنفر از سلطنت قاجاریه و تقاضای جدی از نمایندگان که هر چه زودتر مواد قانون اساسی را تغییر و رژیم جمهوری را مستقر و تکلیف را معین نمایند.

15.در وزارتخانه ها چه خبر بود؟

در همین روز دو ساعت و نیم بغروب مانده کلیه رؤسا و مدير کل های وزارتخانه ها و برخی از اعضاء را خواهی نخواهی جمع کرده نزد سردار سپه بردند و منظورشان از این عمل این بود که نشان بدهند مستخدمین دولتی هم در این انقلاب شرکت کرده و از سلطنت قاجاریه متنفر بوده رژیم جمهوری مصنوعی را خواستار می باشند.

بعلاوه دفتری در هر وزارتخانه باز شد که کلیه اعضاء مجبور بودند بنام جمهوری خواهان نام خود را در آن دفتر ثبت نمایند.همچنین عصر روز 28 حوت صاحب اختیار رئیس کابینه سلطنتی را باتفاق دو سه نفر از درباریان مرکب از پیش خدمت و غیره بمنزل سردار سپه برده نسبت برژیم جمهوری اظهار تمایل نمودند.

16.تظاهرات در معابر و خیابان ها

از روز 28 حوت در اغلب نقاط عده های چند نفری دیده میشد که لباس سرخ پوشیده و پرچم های سرخی که روی آن نوشته شده بود زنده باد جمهوری در گردش بودند و در خیابان ها نیز چند اتومبیل را با پارچه های سرخ پوشانیده پرچم های سرخی روی آن نصب کرده بودند و در حال عبور بیانیه هائی بین مردم منتشر می کردند.

از ظهر روز 28 حوت دستور داده شد که کلیه مؤسسات دولتی تعطیل عمومی نموده در نهضت جمهوری شرکت نمایند.

17.تظاهرات حقیقی علیه جمهوری

در همان موقعی که عده معدودی بر حسب دستور و یا در اثر

ص: 475

پول های گزافی که بین آن ها تقسیم می کردند و یا در اثر سرنیزه و حبس و ضرب و شتم در گاهی ها می خواستند رژیم جمهوری را به مردم خواهی نخواهی بقبولانند و تظاهراتی در این زمینه بر له جمهوری بمنصهٔ بروز می رسید طبقات مختلفه مردم از این اوضاع و این چنین رژیم جمهوری عاریتی و ساختگی تنفر داشته برای برهم زدن اساس آن بمنزل علمای تهران رفته بنای مخالفت و داد و فریاد را گذاشته از هر طرف در صدد مخالفت و چاره جوئی بودند. بعلاوه عصر ها نیز در مسجد شاه تهران مجتمع شده بدون ترس و بیم خطابه های مهیجی علیه جمهوری و سردار سپه و تدین و دسته موافقین جمهوری ایراد می نمودند و روز بروز بر تعداد این جمعیت افزوده می گردید بطوری که در روز 28 حوت در حدود هشت هزار نفر از مردم تهران در مسجد شاه مجتمع بودند.

رفته رفته صدای سیلی هم که بصورت مدرس خورده بود طنین انداز شد و مانند رعد در تمام فضای تهران پیچید و در تمام محافل مجالس اظهار تنفر نسبت به جمهوری می شد و عموماً مردم نسبت به این حرکت قبیح که بمدرس اعمال شده بود صحبت ها می کردند و همین امر هم زمینه را برای انقلاب عمومی حاضر می ساخت.

در مجلس چه خبر بود؟

جلسه ششم دوره پنجم روز چهارشنبه 29 حوت یک ساعت بغروب مانده بریاست مؤتمن الملك تشكيل گردید.

رئیس - را پرت نمایندگی آقای آشتیانی که در روز قبل مطرح بود و بواسطهٔ کافی نبودن عده جلسه تعطیل شد حالا مطرح می شود گویا بعد از مذاکرات دیگر مخالفی نباشد؟

(جمعی خیر باید رأی گرفته شود)

رئیس - رأی می گیریم بو کالت آقای آشتیانی از تهران آقایانی که تصویب می کنند قیام فرمایند (اغلب قیام کردند).

ص: 476

رئیس - تصویب شد (آقای شیخ جلال الدین برای قرائت راپرت احضار شد).

شیخ جلال الدین - را پرت شعبۀ دوم را راجع بنمایندگی آقای کازرونی از بوشهر قرائت نمود.

رئيس - مخالفی ندارد؟

شیخ علی دشتی - مخالفم.

رئیس - آقای دشتی مخالفند؟

دشتی - بلی.

رئیس - می ماند برای جلسهٔ دیگر.

پس از تصویب چند فقره اعتبار نامه منجمله اعتبار نامه مدرس و غیره را پرت نمایندگی آقای اخگر مطرح گردید.

رئیس - باید رأی گرفته شود.

آقای شیخ علی دشتی - مخالفم.

رئيس - می ماند بجلسه بعد.

پس از تصویب چند فقره اعتبار نامۀ دیگر جلسه برای تنفس تعطیل و پس از نیم ساعت مجدداً جلسه بریاست تدین نایب رئیس تشکیل گردید را پرت نمایندگی آقای مؤتمن الملك مطرح شد.

نایب رئیس - مخالفی نیست؟

مدرس - مخالفم.

نایب رئیس خطاب به آقای داور را پرت نمایندگی آقای اجاق را از کرمانشاه قرائت فرمائید.

داور - راپرت شعبه ششم را راجع بنمایندگی آقای اجاق قرائت نمود.

نایب رئیس - مخالفی نیست؟

مدرس - مخالفم.

نایب رئیس - آقای دشتی مخالفت خودشان را نسبت به آقای کازرونی و آقای اخگر مسترد فرمودند.

ص: 477

مدرس - باید بماند برای جلسه بعد.

نایب رئیس - تصور می کنم محتاج بجلسهٔ بعد نباشد (گفته شد صحیح است).

مدرس - من با این ترتیب مخالفم.

نجات - آقا بنده عرضی دارم.

نايب رئيس - نسبت به آقای اخگر.

مدرس - من مخالفم.

مشار اعظم - خوبست مخالفت شان را اظهار کنند.

مدرس - جلسه بعد.

نجات - می خواهید جلسه را عقب بیندازید.

نایب رئیس - راپرت نمایندگی آقای کی استوان از انزلی قرائت می شود.(آقای داور احضار و راپرت قرائت شد).

نایب رئیس - نسبت به این راپرت هم البته آقای مدرس مخالفند؟

مدرس - بلی مخالفم.

نايب رئيس - نظر به این که بایست... (همهمه نمایندگان)

نایب رئیس - آقای سهام السلطان «اجازه »

سهام السلطان - نظر به این که مجلس کار های مهمی در پیش دارد و چون آقای مدرس نسبت به بعضی اعتبار نامه ها مخالفت کردند به عقیده بنده خوبست فردا صبح مجلس رسمی شود و تکلیف معین بشود.

نایب رئیس - نظر به این که در اثر وضعیات حاضره مجلس ناچار است اقدامات عاجلی بکند اگر آقایان موافق باشند مجلس را چند دقیقه تعطیل و جلسه خصوصی تشکیل بدهیم و بعد هم جلسه علنی تشکیل خواهد شد.

(بعضی از نمایندگان - صحیح است).

جلسه برای تنفس تعطیل و پس از نیم ساعت مجدداً بریاست آقای مؤتمن الملك تشكيل گردید.

رئیس - غرض از تشکیل این جلسه این بود که مطلبی را به

ص: 478

آقایان عرض کنم جلسه را تشکیل داده ایم ولو این که دو دقیقه هم طول بکشد بایستی این مطلب بعرض آقایان برسد. در نیم ساعت قبل عده نمایندگان حاضر مرکز صد و یک نفر بود و عده کافی برای این که مجلس بتواند در قوانین رأی بدهد 76 نفر بود ولی پنج نفر از آقایان یک ربع قبل اجازه خواستند و بطرف حضرت معصومه سلام الله علیها روانه شدند و آقای شیخ الاسلام ملایری هم امروز رفته بودند بالفعل عده نمایندگان حاضر 95 نفرند و عده کافی باین طریق 72 نفر می شود و اعتبار نامه هائی که تصویب شده عددش 74 است غرض این بود که به آقایان اعلام بشود عده کافی از حالا ببعد موجود است.

(بعضی از نمایندگان - صحیح است).

رئيس - حالا جلسه خصوصی تشکیل می دهیم بعد هم اگر لازم شد جلسه علنی تشکیل خواهد شد.

در این موقع (دو ساعت از شب گذشته) جلسه تعطیل و دیگر تشکیل نشد.

در دربار سلطنتی

قبلا گفتیم که در روز 28 حوت 1302 سردار سپه عده ای را مأمور کرد که با ولیعهد ملاقات نموده راجع بخروج از قصر گلستان و استعفای از مقام ولایت عهدی با مشارالیه مذاکره نمایند و چنان که حاضر نشد او را تهدید نمایند.

روز 29 حوت نیز مجدداً سردار سپه همان عده را (حاج معین الدوله و احتشام السلطنه و حاج مخبر السلطنه) به منزل شاهزاده یمین الدوله (پسر ناصرالدین شاه) که از خواص ولیعهد بود فرستاده که بمشارالیه بگویند که سردار سپه گفته است چون شاهزاده یمین الدوله طرف اعتماد ولیعهد محمد حسن میرزا می باشد از طرف یمین الدوله به ولیعهد پیشنهاد و اطمینان بدهد که اگر فوراً وليعهد بمجلس برود و استعفای خود را تسلیم نمایندگان مجلس نماید و کاری باستعفای

ص: 479

احمد شاه نداشته باشد من در عوض ماهیانه حقوق مكفى بمشاراليه خواهم داد بعلاوه یکی از قصور سلطنتی اطراف شهر را با گارد سلطنتی مخصوص در اختیارش خواهم گذاشت و شرط می کنم که در با او دید و بازدید نمایم و بشاهزاده یمین الدوله نیز اعیاد رسمی هم مواجب مکفی داده خواهد شد.

یمین الدوله در پاسخ حضرات اظهار می کند که بهتر اینست دکتر صحت السلطنه را بخواهیم و این پیشنهاد را بوسیله وی باطلاع ولیعهد برسانید.

بلافاصله بوسیلهٔ تلفون صحت السلطنه احضار شد و پیشنهاد سردار سپه را بوسیله وی بسمع ولیعهد محمد حسن میرزا می رسانند روز بعد همین که ولیعهد شاهزاده یمین الدوله را ملاقات می کند ناگهان بمشارالیه می گوید عمو بسردار سپه بگوئید که تو بایستی از روی نعش من بتخت سلطنت بنشینی!

و خود حضرات (حاج يمين الدوله احتشام السلطنه، حاج مخبر السلطنه) نیز در همان روز 29 حوت در حدود سه ساعت بعد از ظهر در قصر گلستان از ولیعهد ملاقات می نمایند باو می گویند که سردار سپه گفته است بایستی از قصر گلستان خارج شوید.

ولیعهد هم پس از این مذاکرات فوراً بمجلس تلفون می کند مؤتمن الملك (رئيس مجلس) و مستوفى الممالك و مشيرالدوله و حاج میرزا یحیی دولت آبادی را بقصر گلستان احضار می کند.

یک ساعت و نیم بغروب مانده مؤتمن الملك هیئتی مرکب از مستوفی الممالك و مشیرالدوله و حاج میرزا یحیی دولت آبادی و تدین و شيخ العراقین زاده را برداشته نزد ولیعهد محمد حسن میرزا می برد ولیعهد با مؤتمن الملك و سایر همراهان مشارالیه مذاکراتی می نماید از این مذاکرات و ملاقات که در حدود سه ربع ساعت بطول انجامیده اطلاع صحیحی در دست نیست ولی بدون شك گفتار ولیعهد خیلی حزن آور بوده و قطعاً پيس يك بازی کاملا تراژدی را تشکیل می دهد

ص: 480

ولی متأسفانه متن و مضمون آن در دست نیست.

بارى مؤتمن الملك و سایرین از نزد ولیعهد خارج شده فوراً بمجلس مراجعت می کنند.

جلسه خصوصی مجلس

مقارن غروب آفتاب بنابر دستور رئیس مجلس روز 29 حوت تشکیل می شود ابتدا مؤتمن الملک با قیافهٔ کاملا گرفته و اندوهناك اظهار می کند که یک ساعت قبل از طرف والاحضرت اقدس ولیعهد بنده و چند نفر دیگر از آقایان نمایندگان احضار شده و ایشان فرمودند که بما گفته شده است که از قصور سلطنتی خارج شویم و چون خود را ولیعهد حکومت مشروطه می دانم انتظار داریم نظریه مجلس در این موضوع معلوم شود لذا مطلب بعرض آقایان نمایندگان می رسد.

پس از بیانات مؤتمن الملك چند دقیقه سکوت بهت آسا و غم انگیز جلسه خصوصی را فرا می گیرد بالاخره ناگهان قائم مقام عدل سکوت را در هم شکسته اظهار می کند :که برای تحویل حمل مناسب است که ولیعهد بحضرت عبدالعظیم و یا قم نقل مکان کند.

سید حسن مدرس خطاب بقائم مقام عدل کرده اظهار می کند بچه مناسبت ولیعهد زن و بچه خود را بردارد و از قصور سلطنتی خارج شود؟

پس از بیانات مدرس ضياء الواعظین برخاست و خطابه مفصلی عليه سلطنت قاجاریه ایراد کرد و بیانات قائم مقام عدل را نیز تأیید نموده شرحی در الزام این که باید محمد حسن میرزا از عمارت سلطنتی خارج شود ایراد کرد.

بالاخره حایری زاده یزدی نماینده شجاع و باشهامت یزد از رئیس مجلس سؤال کرد که کی به والاحضرت ولیعهد گفته است از عمارت سلطنتی خارج شوند؟

ص: 481

رئیس مجلس در جواب حایری زاده سکوت کرد و هیچ نگفت.

ناگهان تدین برخاست و به حایری زاده خطاب نموده اظهار داشت که شما مگر از مردم این مملکت نیستید و این قیام عمومی را عليه سلسله قاجار مشاهده نمی کنید؟ اگر از عمارت دولتی خارج نشوند از طرف مردم و جمهوری خواهان فردا به آن ها حمله خواهد شد و ریشه فساد را قطع خواهند کرد.

حایری زاده نیز در پاسخ اظهار داشت که چون دولت عهده دار امنیت عمومی می باشد لازمست از طرف مجلس بدولت تذکر داده شود که مستحفظینی برای محافظت عمارات سلطنتی بگمارند که ودایع ملت و جواهراتی را که نادر شاه از هندوستان بایران آورده باین بهانه بدست يك مشت اشخاص رجاله و بی سرپا نیفتد.

پس از بیانات حایری زاده یکی از نمایندگان موافق جمهوری با لحن اعتراض آمیز اظهار داشت که آقای حایری زاده یزدی حق ندارد که بملت آزادیخواه رجاله خطاب کند.

بالاخره جلسه خصوصی روی همین مذاکرات بدون اخذ نتیجه خاتمه یافت و بلافاصله نمایندگان را برای جلسه رسمی دعوت کردند.

18.قیافهٔ مجلس بعد از كتك خوردن مدرس

پس از كتك خوردن مدرس قیافهٔ مجلس اندکی تغییر کرد برخی از افراد اکثریت مجلس از عمل قبیح دکتر احیاء السلطنه بهرامی و فحاشی تدین نسبت بمدرس بخود آمده متوجه شدند که این حرکات عکس العمل شدیدی در خارج مجلس ایجاد خواهد کرد، لذا بعضی از نمایندگان صافی ضمیر که با اکثریت همکاری می کردند ناگهان از آن ها کناره گیری کرده یا بدسته اقلیت پیوستند و یا جزو منفردین گردیدند افراد اقلیت نیز به سید حسن مدرس نزدیک تر شده کاملا با وی هم آواز شدند چنان که بر اثر همین اهانت به مدرس بود که ملك الشعراء بهار كتباً استعفای خود را بمقام ریاست مجلس شورای ملی سپرده از آن جا خارج شد منتهی پس از وصول ورقه استعفا بدست

ص: 482

رئيس مجلس فوراً بوسیلهٔ دوسه نفر از نمایندگان مشارالیه را احضار نموده از قبول استعفای ایشان استنکاف کرد.

بنابراین از همین تاریخ عده ای نمایندگان از جمهوری خواهان و طرفداران سردار سپه کنار گرفته یا وارد فراکسیون اقلیت و یا طرفدار افکار اقلیت گردیدند و گویا فراکسیون اقلیت هم از همین تاریخ بوجود آمده باشد و لیدر آن را سید حسن مدرس انتخاب کرده باشند.

پس می توان چنین نتیجه گرفت که بر اثر سیلی که بر اثر سیلی که بصورت مدرس خورد شکست سیاسی مهمی بافراد اکثریت و جمهوری خواهان که فراکسیون های تجدد و سوسیال اونیفه و سوسیال اجتماعیون بود وارد آمد این پیش آمد که آن را يك مانور کودکانه سیاسی می توان نامید بر اثر خبط سیاسی بود که افراد اکثریت می خواستند بسردار سپه وانمود کنند که آن ها کاسهٔ گرمتر از آش بوده برای برقراری رژیم جمهوری تا چه حد خدمتگزاری و فداکاری می نمایند منتهی نتیجه بعكس گرفته شد چه براثر همین کشیده بساط جمهوری خواهان قلابی برهم خورد و بدنامی ابدی برای آنان در تاریخ و آرشیو مجلس شورای ملی باقی ماند.

19.نمایش های عارف له جمهوری

عارف قزوینی شاعر و تصنیف ساز ایده آلیسم فریب رنگ و بو را خورده متوجه اصل موضوع که این جمهوری و مخالفت با خانواده قاجار از چه جائی آب می خورد نبود لذا له جمهوری و علیه خانواده قاجار و شاه نمایش های مهمی در محل گراند هتل و غیره داد در این نمایش ها جمعیت زیادی شرکت می کرد و تا حدی در ضمیر ساده لوحان از همه جا بی خبر اثر می کرد.

چنان که شب چهارشنبه پنجم شعبان 1342 در کنسرت معروف بنام

ص: 483

جمهوری ایران جمعیت زیادی شرکت کرده عارف دو غزل ساخت و خودش شخصاً به آهنگ ماهور خواند که اینک نمونه هایی از آن در این جا ذکر می گردد:

بمردم این همه بیداد شد ز مرکز داد *** زدیم تیشه بر این ریشه هر چه بادا باد

کنون که می رسد از دور رایت جمهور *** بزیر سایه آن زندگی مبارک باد

خوشم که دست طبیعت گذاشت در دربار *** چراغ سلطنت شاه بر دریچه باد

تو نیز فاتحه سلطنت بخوان عارف *** خداش با همه بدفطرتی بیامرزاد

نیز در همان کنسرت غزل دیگر به آهنگ بیات ترك خواند که چند بیت آن بقرار زیر است:

سوی بلبل دم گل باد صبا خواهد برد *** خیر مقدم گل ما تا همه جا خواهد برد

کس نپرسید که آن گنج جواهر کز هند *** نادر آورد شهنشه بچه جا خواهد برد

تا که آخوند و قجر زنده در ایرانند این *** ننگ را کشور دارا بکجا خواهد برد

باد سردار سپه زنده در ایران عارف *** کشور رو بفنا را به بقا خواهد برد

و همچنین در نمایشی که شب ششم شعبان 1342 علیه خانواده قاجار و له جمهوری در گراند هتل داده می شد این تصنیف را ساخته خودش خواند.

رحم ای خدای دادگر کردی نگردی *** ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی

ص: 484

از این سپس میدان شاهان جهان را *** گر از حلب تا کاشغر کردی نکردی

پیش ملل شرمندگی مان گشت زین روی *** ما را از این شرمنده تر کردی نکردی

در کینه خواهی خرابی های ایران *** ما را بشر گر کینه ور کردی نکردی

در سایهٔ این شاخ هرگز گل نروید *** با تیشه قطع این شجر کردی نکردی

از تارك شاه قدر قدرت اگر دور *** این تاج با دست قدر کردی نکردی

با مجلس شورا از عارف گو جز این کار **** فردا اگر کار دگر کردی نکردی

نیز در کنسرت معروف جمهوری تصنیف ذیل را خود عارف خوانده است.

روی دلکش موی دیجور *** روی اندر موی منشور

دست کز این غرفه این حور *** كوك شد جز دست جمهور

مطربا ای پی خجسته *** پاره کن این سیم ناجور

دل شکستی دل شکستی زین پس *** دگر با جان رنجوران مکن بازی تو ای چشم مخمور

ساز از نو باز کن ساز *** يك نوای تازه بنواز

چون درآمد شور شهناز *** تار را كن كوك ماهور

پایه جم جایگاهی *** دور کیوان بار گاهی

آن قدر قدرت گواهی *** وسمه بود و ابروی کور

ص: 485

ترك نغمه خسروانی *** بایدت در زندگانی

از سروش از سروش آسمانی

نغمه های روح بخش پهلوی بشنو از دور

سلطنت گر رفت گو رو *** نام جمهوریت از نو

همچو خور افکنده پرتو *** یخ که شد نور علی نور

دور باید شد ز اوهام *** بایدی برچیدن این دام

سلطنت را همچو بهرام *** زنده باید کردن در گور

دور شاهی را چو دجال *** واژگون گشته است احوال

سر زد اقبال، سر زد ،اقبال از

رایت فتح آیت مهدی جمهوریت عصر منصور

نیست دوران قجر باد *** این شجر بی بارو برباد

تا قیامت دادگر باد *** بازوی پر زور جمهور

کار ایران روبره باد *** نام شاهی روسیه باد

زنده سردار سپه باد *** با غریو کوس و شیپور

توده ملت نمیراد *** دامن غفلت نگیراد

تا ابد شد تا ابد شد مقهور ملت

از سلطنت و شاه و شاهنشاه وز امپراطور

20.در بازار چه خبر بود؟

روز 28 حوت 1302 خورشیدی کمیته جمهوری خواهان مصنوعی که عده معدودی بیش نبودند نقشه ای طرح کرده که بوسیلهٔ آن رؤسای صنفی بازار را محرمانه دیده و اجباراً بازار ها را تعطیل نمایند و بدین طریقه تظاهراتی له جمهوری صورت گیرد ولی مردم زیر بار نرفته و رؤسای آن ها هم که عبارت بودند از شیخ عبدالحسین

ص: 486

خرازی و غیره نه تنها با این فکر روی خوش نشان ندادند بلکه علیه جمهوری و جمهوری خواهان مصنوعی سخت تظاهرات جالب توجه و مخالفت آمیز نموده با نقشه باطنی اجنبیان ابراز مخالفت کردند.

بالاخره جمهوری خواهان تصمیم گرفتند که این نقشه را طور دیگر عملی سازند و بازار را اجباراً و خواهی نخواهی تعطیل نمایند. این بود عصر روز 29 حوت جمهوری خواهان عده ای را ببازار فرستاده که بهر نحوی ممکنست بازار را تعطیل نمایند ولی اجرای این نقشه بسادگی میسر نگردید و کار تعطیل بازار از محاوره بمناقشه و از مناقشه به مبارزه منتهی گردید و جمهوری خواهان برای تهدید بازاری ها مجبور شدند که بوسیله سید محمد علی شوشتری چند تیر در بازار خالی نمایند مردم از این حرکت عصبانی شده عصبانی شده در مخالفت خود سخت پایداری نمودند در این هنگامه سرهنگ محمد در درگاهی رئیس شهربانی وقت با عده ای پلیس سوار و پیاده به بازار آمده دستور داد که فوراً درب مساجد مهم را ببندند در خلال این احوال هم شیخ محمد خالصی زاده (خالصی در آن موقع مورد تنفر عمومی نبوده و تا اندازه ای مورد توجه بوده است) و رفقایش منجمله آقای شیخ حسین لنکرانی که برای وعظ و خطابه علیه جمهوری می خواست مانند روز های قبل به مسجد شاه برود در های مسجد را بسته دید حس کرد که با این کیفیت در محاصره اداره شهربانی افتاده و ممکنست او را بگیرند لذا قافیه را نباخته تدبیری بخاطرش رسید که برای جلب توجه مردم و جمع آوری جمعیت در وسط بازار مشغول نماز شود با این طریق عبای خود را در وسط بازار و سر چهار سوق بازار روی زمین انداخت و دستور داد مریدان او اذان و اقامه بگویند.

مؤذنين مشغول تكبير شدند و خالصی زاده هم به نماز فرادا برخاست بازاری ها هم که طبعاً با جمهوری مخالف بودند بخالصی زاده اقتدا کرده صف جماعت معظمی را در وسط بازار تشکیل دادند.

ص: 487

رفته رفته جمعیت زیاد شد بطوری که پس از اتمام نماز در حدود هشت نه هزار جمعیت در بازار جمع گردید و خالصی زاده از نماز روی چهار پایه ای رفته نطق مهیجی علیه جمهوری و مخصوصاً عليه تدین نایب رئیس مجلس ایراد کرد و مردم را برای ابراز مخالفت و تنفر از رژیم جمهوری بمجلس شورای ملی دعوت نمود.

صنوف مختلفه بازار نیز دعوت خالصی زاده را اجابت کرده بعلاوه هر صنفی جداگانه استشهادی تنظیم و عده خیلی زیادی پای آن ها را امضاء کرده و هر صنفی چند نفر نماینده معین نمودند که بمجلس رفته ابراز تنفر نمایند.

شهربانی هم که این وضعیت را مشاهده کرد موقع را باريك دیده از قدرت خود خارج دید که از این جمعیت چندین هزار نفری جلوگیری نماید لذا مردم هم باتفاق خالصی زاده و شیخ عبدالحسین خرازی و شیخ حسین لنکرانی و دیگر سران قوم با همان هیئت اجتماع بمجلس وارد شدند.

پس از ورود به مجلس خالصی زاده را با طاق هیئت رئیسه برده که با نمایندگان راجع بمخالفت مردم با جمهوری مذاکره نماید ولی چون در این موقع جلسه رسمی مجلس دایر بود رنود بیکی دو نفر از نمایندگان محرمانه خبر دادند که خالصی زاده با جمعیت زیادی بمجلس آمده و ممکنست با این ترتیب قیافهٔ مجلس در اثر مشاهده این جمعیت عوض شود چه دستور می دهید؟

پس از استماع این خبر تدین و دوسه نفر دیگر از جلسه رسمی خارج شدند و با طاق هیئت رئیسه ورود کردند و بدون مقدمه خالصی زاده را بیاد كتك گرفتند.

کم کم مردم متوجه شدند که عده ای با خالصی زاده مشغول كتك کاری وزد و خورد هستند بنابراین شروع بداد و بیداد و فریاد کردند و خواستند از در و پنجره بالا رفته بكمك وى بشتابند. این عده چند نفری هم که مشغول زد و خورد بودند همین که سروصدای مردم و

ص: 488

عصبانیت آن ها را مشاهده کردند هوای کار را پس دیده خالصی زاده را رها کرده بجلسه بازگردیدند.

بالاخره پس از این که خبر ورود جمعیت در جلسه رسمی برئیس مجلس می رسد موضوع فوراً در مجلس مطرح و قرار می گذارند که مردم عصر دوم حمل بمجلس آمده با نمایندگان مذاکره نمایند.

در همین روز در جلسه رسمی نیز طرحی از طرف عده ای از نمایندگان طبع و توزیع می شود که در جلسه راجع به آن مذاکره و فوراً رأی گرفته شود ولی ورود این جمعیت بمجلس مانع از آن می شود که روی این طرح قانونی مذاکره بعمل آید زیرا جریان مجلس طوری پیش می آید که بر اثر ازدحام دیگر موقعیت اقتضا نمی نماید که مطرح مذاکره واقع شود.

21.اقدامات مخالفین جمهوری در مجلس

همین که مدرس و رفقایش حس کردند که بر اثر تبانی فراکسیون های تجدد و سوسیال اونیفه و سوسیال اجتماعیون ممکنست راجع به جمهوری مذاکراتی بشود و یا در زمینهٔ طرح قانونی که از طرف آن ها بمجلس پیشنهاد گردد مخالفین جمهوری سعی کردند که مجلس را از اکثریت بیندازند لذا برای اجرای این منظور جمعی از نمایندگان را بعنوان این که موقع تحویل حمل است برای زیارت حضرت معصومه علیها السلام از تهران بقم فرستادند تا برای دخول در طرح قانونی عده بحد کافی در پارلمان وجود نداشته باشد و با این وسیله بتوانند تدارکات سردار سپه را که برای روز اول فروردین پیش بینی شده بود بهم بزنند شاید در این اثنا افق سیاسی ایران اندکی روشن و تغيير كند و باصطلاح از این ستون به آن ستون فرجی پیدا شود. بنابراین سید حسن مدرس برای نیل به این مقصود به نمایندگانی که عازم مسافرت و خروج از تهران بودند و پول برای مخارج مسافرت نداشتند بهريك كه مایل بودند مقداری پول قرض داد و آن ها را روانه

ص: 489

قم کرد.

از آن طرف نمایندگانی که طرفدار سردار سپه بودند متوجه شدند که نزديك است مجلس از اکثریت بیفتد و اقدامات آن ها بکلی عقیم ماند لذا هريك از آن ها در تلاش افتاده برای جلوگیری از مسافرت نمایندگان و از اکثریت نیفتادن مجلس اقداماتی بعمل آوردند ولی چه فایده که دیگر این تکاپوی جمهوری خواهان بجائی نمی رسید و اقدامات آن ها بی نتیجه بود.

زیرا مخالفین جمهوری رل دیگری در پیش گرفتند و از جلسه 30 حوت 1302 مجلس بخوبی می توان پی برد که اقدامات مدرس و رفقایش چقدر ماهرانه بموقع اجرا گذاشته شد. اینک برای این که خوانندگان بجزئیات این جلسه پی برند عین صورت مشروح مذاکرات مجلس را که از آرشیو مجلس گرفته شده ذیلا ذکر می نماید:

جلسه هفتم صورت مشروح مذاکرات مجلس روز پنجشنبه 30 حوت 1302 مطابق 14 شعبان 1342 (مجلس سه ربع ساعت قبل از غروب بریاست آقای مؤتمن الملك تشكيل گردید)

(صورت مجلس يوم قبل را آقای سركشيك زاده قرائت نمودند)

رئیس - صورت جلسه ایرادی دارد یا خیر؟ (بعضی گفتند - خير)

رئیس - را پرت وکالت آقای اخگر مطرح است. آقای مدرس مخالفت کرده اند.

مدرس - مخالفتم را استرداد کردم.

رئیس - رأی می گیریم بوکالت آقای اخگر آقایانی که تصویب می کنند قیام فرمایند(عده کثیری قیام نمودند)

رئيس - تصویب شد (خطاب به آقای مدرس نسبت به آقای کازرونی چطور؟)

مدرس - آن را هم استرداد کردم.

رئیس - این یکی را هم رأی می گیریم آقایانی که تصویب

ص: 490

می کنند قیام فرمایند.

(اکثر برخاستند).

رئیس - تصویب شد. را پرت نمایندگی آقای اجاق مطرح است.

مدرس - مخالفت خودم را استرداد کردم.

رئیس - کسانی که وکالت آقای اجاق را تصویب می کنند قیام فرمایند (غالب نمایندگان قیام کردند).

رئیس - تصویب شد - پنج نفر از آقایان پیشنهاد کرده اند که را پرت نمایندگی آقای کی استوان از دستور امروز خارج شود در این باب مخالفی هست یا خیر؟

(بعضی از نمایندگان - خیر)

رئیس - آقای ناصر الاسلام «اجازه»

ناصر الاسلام - اگر اجازه بفرمایند اسامی پیشنهاد کنندگان را بخوانند.

اسامی پیشنهاد کنندگان بشرح آتی خوانده شد.

مدرس ،حاج آقا اسمعیل میرزا سید حسن خان زعیم عبدالله یاسائی اعتبار الدوله یکی از امضاء ها لا یقرء است.

رئیس - امضای آقای میرزا سید احمد بهبهانی است دیگر راپرتی نیست؟

نجات - راپرت خود آقای رئیس حاضر است مطرح می شود.

رئیس - مال بنده می ماند برای جلسه بعد.

بعضی از نمایندگان - رأی بگیرید.

رئیس - آقای حاج عز الممالك (اجازه)

حاج عزالممالك - بنده تقاضا می کنم رأی گرفته شود.

رئيس - خوب رأی می گیریم آقایانی که تصویب می کنند قیام فرمایند (باتفاق قیام نمودند)

رئیس - تصویب شد آقای دست غیب (اجازه)

حاج سید محمد دست غیب - بنده پیشنهاد می کنم جلسه را ختم

ص: 491

کنیم برای خاطر این که سه عید با هم مصادف شده و اتفاقاً با هم توأم یکی عید نوروز است یکی جمعه است یکی تولد امام زمان عجل الله فرجه و چون بعضی از آقایان می خواهند بحضرت عبدالعظیم علیه السلام مشرف شوند شاید خود این بنده موفق نشوم ولی بعضی ها می خواهند مشرف شوند و شب جمعه هم هست و مستخدمین مجلس هم کدام کار هایی دارند چون شب عید است از این جهت پیشنهاد که جلسه را ختم بفرمائید و هر وقت می خواهند تعیین فرمایند.

رئیس - آقای ناصر الاسلام (اجازه)

ناصر الاسلام - در این موضوع چیزی نمی خواهم عرض کنم.

رئيس - آقای تدین (اجازه)

تدين - راجع بقسمت های اولیه بیانات آقای دستغیب که فرمودند امشب جنبۀ سه عید را بخود گرفته است بنده هم موافقم ولی بعقیده بنده باید این جلسه را تعطیل نکرد و ادامه داد برای این که باین هیجانات که از طرف موافق و مخالف نسبت بموضوعات و نسبت بتقاضا هائی که از عموم ایالات و ولایات و مرکز شده است خاتمه داده شود امروز اگر ما تعطیل بکنیم طبعاً برای ایام عید هم چند روز باید تعطیل کرد بعقیده من نمی شود تمام افراد ملت را بدون تکلیف گذاشت همه می دانند که امروز در نقاط مختلفه ایران منتظر تصمیمات مجلس شورای ملی هستند که نفيا و اثباتاً هر چه زودتر تکلیف آن ها را معین کنند در اغلب نقاط مملکت شروع به تعطیل شده و يك مملكتی را بحال تزلزل و هیجان انداخته اند البته مصلحت و مقتضی نیست که باین قضایا ادامه داده شود بنابراین برای این که باین هیجانات و تظاهرات خاتمه داده شود بهتر اینست که مجلس تصمیم قطعی خودش را امروز بگیرد و عیدی بدهد بملت ایران خاطر همه آقایان مستحضر است الان چندروز است که وقت مجلس هم مشغول است باین که راه حلی پیدا کند و بالاخره از نقطه نظر انصاف و از نقطه نظر نمایندگی که ما ها از طرف مردم داریم باید زودتر ترتیب باظهار آن ها بدهیم و نمی شود بی اعتنائی

ص: 492

بحرف های مردم کرد.

البته ما نمی توانیم ترتیب اثر ندهيم لااقل يك جواب يصح السكوت بمردم ندهیم.

بی اعتنایی بتقاضای یک ملت یا عده ای از ملت یا یک نفر از برای احدی شایسته نیست مخصوصاً از برای مجلس شورای ملی که خودش را نماینده قاطبه اهالی ایران می داند بنابراین بنده بسهم خودم (نمی دانم در اقلیت خواهم افتاد یا نه و البته ماها در اقلیت هستیم بجهت این که فراکسیون تجدد اکثریت ندارد) عرض می کنم که باید همین جلسه را ادامه داد و يك جواب قطعی بمردم داد والا جواب ندادن بمردم یك قدری سوء اثر ایجاد خواهد کرد ولی وقتی که مجلس تصمیم قطعی خودش را اتخاذ کند البته مخالف و موافق متقاعد خواهند شد و با این که مقدمات این امر در جلسات خصوصی تهیه شده و چند ماده طبع و توزیع شده و امروز بنده شخصاً تصور می کنم که در این قسمت موافق هم داشته باشم تقاضای پیشنهاد می کنم که لااقل همان سه ماده راجع بتصمیمات مجلس نسبت به این تقاضای عمومی شده است در همین جلسه مطرح شود و يك تكليفى معين کند تا مردم مردم هم لا اقل امیدوار شوند که مجلس شورای ملی اقلا تا این حد حاضر است که جوابی به آن ها بدهد بنابراین بنده مخالف هستم با تعطیل مجلس در الان.

رئیس - آقای دست غیب (اجازه)

دست غیب - فرمایشات آقای تدین همین طوری که قسمت اول عرايض بنده را تصدیق کردند قسمت اخیر فرمایشات ایشان را بنده هم تصدیق می کنم برای این که مجلس شورای ملی هر چه زودتر باید تكليف مردم را از مخالف و موافق وله و عليه معلوم کند و البته آن را هم تصدیق می کنم که بلاتکلیف گذاشتن مردم سوء اثر دارد ولی اگر این را مقایسه کنیم با احساسات مردم و مطالبی که يك قدری پای مذهب در کار می آید یعنی از قبول این که انعكاسات خارجیش با

ص: 493

انعكاسات داخلیش چطور است چون امشب شب جمعه است و شب تولد حضرت صاحب است و شب عید نوروز است ما باید از هر حیث امشب را مقدس بشماریم.

(تدين - همه مقدس می شماریم کسی نگفت مقدس نیست.)

دست غیب - (اجازه بفرمائید) و علامت این که ما امشب را مقدس می شماریم (علامت هر چیزی پهلویش محفوظ است) تعطیل مجلس شورای ملی است از حالا چرا؟ آقایان تصور می کنند که بهترین علامات برای مقدس شمردن امشب خدمتی بملت کردن و تکلیف مردم را معین کردن است و در همین حین باید ما هم همان طوری که در سنوات قبل مرسوم و جاری بوده امسال هم چون علاوه برعید نوروز عید دیگری در کار آمده است ما باید بیشتر آن را اهمیت بدهیم چون عید مذهبی است باید امشب را تعطیل کنیم و علاقمندی خود را بخصوص به مسئله تولد حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه اظهار کنیم و امشب و فردا شب را تعطیل کنیم و بعقیدهٔ بنده این تعطیل بیشتر حسن اثر دارد بعلاوه آقای تدین فرمودند چند روز هم برای عید تعطیل می شود.

بنده عرض می کنم خوبست از آن طرف در عوض تعطیل را کمتر کنند فردا روز عید است جمعه و شنبه را تعطیل کنیم روزی که جلسه بشود و یا برای این که ما می خواهیم زودتر تکلیف مردم را معین کنیم روز شنبه عصر مجلس شود ولی برای خاطر این که امشب در مذهب اسلام و شیعه از شب های میمون و مبارک است بنده تقاضا می کنم که تعطیل بشود علاوه بر آن چیز دیگری هم هست و آن اینست که ما يك عيد قومى و يك عيد ملی هم داریم که ناچار همه منزل هاشان کار هائی دارند و مستخدمین مجلس را من نگاه می کنم سه روز است گرفتارند.

رئیس - آن مطلب دیگری است ربطی به این موضوع ندارد.

(آقای سهام السلطان اجازه)

ص: 494

سهام السلطان - همانطوری که بعضی از آقایان مذاکره کردند بنده معتقدم چون فردا عید است البته جلسه تعطیل می شود و برای این که بولایات و مردم يك جوابی داده شود و هر چه زودتر این مسئله خاتمه پیدا کند روز شنبه را بنده پیشنهاد می کنم که جلسه تشکیل شده و این طرح مطرح شود و اقلا در ظرف سه چهار روز این تکلیف معین شود چون بهمه ماها از ولایات تلگرافاتی رسیده است بنابراین عرض می کنم هر چه زودتر تکلیف مردم معین شود بهتر خواهد بود. اینست که پیشنهاد می کنم جلسه آتیه عصر روز شنبه باشد.

رئیس - آقای مدرس (اجازه)

مدرس - همانطوری که آقای حایری زاده اظهار داشتند چون مطلب،مطلب مهمی است بنده عرضم اینست که باید و کلائی هم که مسافرت کرده اند و شاید قریب ده پانزده نفرند آن ها هم برگردند و هیئت رئیسه دائمی هم معین شود و این مطلب باین مهمی در حضور تمام و کلا مطرح شود چون الان ده پانزده نفر از وکلا مسافرند لهذا عقيده من اینست که باید هیئت رئیسه واقعی تشکیل شود و این مسافرین هم بیایند که شاید تا پنج روز بعد از عید باشد و بعد این مسئله مطرح شود.

رئيس - آقای تدین (اجازه)

تدين - تشخيص عدهٔ کافی با مقام محترم ریاست است و البته مقام محترم ریاست وقتی که این مسئله را تشخیص دادند آن وقت در مجلس مطرح می شود و اما این که آقای حایری زاده اظهار کردند که این مطلب خیلی مهم و بعقیدهٔ ایشان باید از هر شعبه یک نفر یا دو نفر انتخاب بشود و يك كمیسیونی تشکیل بشود بنده این جا نمی خواهم يك تذکر به آقا بدهم در عین این که تمام کار ها شده اما بطور غیر رسمی زیرا کمیسیون دوازده نفری تشکیل شد از هر شعبه دو نفر که یک نماینده اش هم خودتان بودید. این مسئله در چند جلسه مطرح شد و بعد هم در جلسه خصوصی بطور غیر رسمی مدتی در آن مذاکره شد و بالاخره تصور می کنم تمام آقایان فرداً فرد از موضوع این مواد

ص: 495

مستحضرند و هر کدام از آقایان آن اندازه که بایستی فکر و دقت و تأمل بکنند تا بحال کرده اند بنابراین کمیسیون دیگری از شعب و غیر شعب بنده تصور نمی کنم لازم باشد مگر آن چیزی را که مقام محترم ریاست اظهار کردند و آن هم چون از حق خودشان بود صرفنظر فرمودند بنابراین من محتاج نمی دانم که بکمیسیون دیگری ارجاع شود.

بنابراین بنده موافقم با همان روزی که آقای سهام السلطان فرمودند در صورتی که مقتضیات قانونی موجود شود در همان جلسه علنى مطرح شود و بعلاوه چون اوراق مربوطه توزیع شده تا روز شنبه آقایان می توانند مطالعات کامل در اطراف این مسئله بنمایند و در روز شنبه افکار شان این جا مطرح شده و اکثریت هر چه رأی داد اطاعت خواهد شد.

رئیس - آقای ناصر الاسلام پیشنهاد کرده اند روز شنبه پس فردا دو ساعت بغروب جلسه تشکیل شود جمعی از نمایندگان صحیح است.»

رئیس - رأی می گیریم به پیشنهاد ایشان آقایانی که تصویب می کنند قیام فرمایند.

(اکثر قیام نمودند)

رئيس - تصویب شد آقای سید یعقوب (اجازه)

سید یعقوب - آقای رئیس یک چیزی در این بین فرمودند که بنده نفهمیدم گمان می کنم که فرمودند بایستی مذاکره محدود باشد استدعا می کنم دو مرتبه بفرمایند که بنده ملتفت شوم و بدانم که روز شنبه تکلیفم چیست.

رئیس - در خارج مجلس عرض می کنم.(جلسه مقارن غروب ختم شد)

23.صف آرائی و تشکیلات نمایندگان مجلس

گفته شد سردار سپه و رفقایش پیش بینی کرده بودند که برای

ص: 496

روز اول حمل 1303 او را بریاست جمهوری برسانند ولی مخالفت نمایندگان و صف آرائی آن ها مانع اجرای منظور فوق گردید چه از جلسه سیام حوت نتیجه ای گرفته نشد و به دوم حمل 1303 موکول گردید و نمایندگان مجلس اعم از مخالف و یا موافق جمهوری بچند دسته منقسم و بترتيب ذيل صف آرائی کردند و برای این که هر يك رل خود را بخوبی انجام داده باشند چندین نقشه طرح کرده بموقع اجرا گذاشتند.

الف. مخالفین جمهوری

دسته اول با تبانی و موافقت کامل مدرس و رفقایش بهمراهی ناظم العلمای ملایری و دست غیب و شیخ الاسلام ملایری و چند نفر دیگر بعنوان زیارت بطرف قم رفته از تهران خارج شدند تا بدین وسیله مجلس شورای ملی برای روز معینه از اکثریت بیفتد و نمایندگان موافق جمهوری نتوانند نفياً و اثباتاً اقداماتی بنفع جمهوری بنمایند. دسته دوم بقیادت سید حسن مدرس تهران مانده اگر مجلس اکثریت پیدا کرد و صورت رسمیت بخود گرفت جداً با جمهوری خواهان مبارزه و مخالفت نمایند و در تمام جلسات حاضر شوند.

معاریف این دسته عبارت بودند از مدرس، اتابکی، حایری زاده یزدی، سید حسن زعيم کاشانی ،اخگر، ملك الشعرا بهار، سيد مصطفى بهبهانی، سید محی الدین مزارعی، و چند نفر دیگر که بعداً دسته اقلیت را بوجود آوردند.

علاوه بر این اقدامات مدرس برای دفع الوقت و این که سردار سپه را خام کرده باشد رل دیگری بازی کرده و آن عبارت از این بود که بوسیله یکی از امراء لشکر سه پیشنهاد بسردار سپه کرد (نگارنده این تاریخ این سند تاریخی را دیده است و چون رونوشتی از آن گرفته نشده خیال می کند که مدلول آن پیشنهاد ها بشرح ذیل باشد) که اگر سردار سپه یکی از سه پیشنهاد را قبول کند مدرس با او موافقت

ص: 497

خواهد کرد.

پیشنهاد اول:

مجلس شورای ملی (دورۀ پنجم) را منحل کرده انتخابات مجلس را با قید این که نمایندگان حق خلع احمد شاه را داشته باشند تجدید نماید.

پیشنهاد دوم:

احمد شاه را از سلطنت خلع کرده یکی از اطفال خانواده قاجاریه را بسلطنت انتخاب و مجلس نیابت سلطنت را بعهده سردار سپه واگذار نماید.

پیشنهاد سوم:

گویا مراجعه به آراء عمومی و یا تصور می کنم انتخاب شاهزاده محمد حسن میرزا ولیعهد بسلطنت بوده است.

ولی اطرافیان بقدری بسردار سپه اطمینان داده بودند که او زیر بار هيچ يك از این پیشنهاد ها نرفت و همواره می خواست همان تصمیم خویش را عملی سازد.

ب. دسته بیطرف مجلس

دسته بی طرف عبارت بودند از مستوفی الممالك و مشير الدوله و مؤتمن الملك و دكتر مصدق السلطنه و چند نفر دیگر که ظاهراً هیچ گونه موافقت یا مخالفتی نسبت بسردار سپه و جمهوری نمی کردند ولى باطناً منتظر فرصت بودند که در موقع مقتضی اقدامات مؤثری علیه جمهوری و سردار سپه بنمایند.

ج. موافقین جمهوری

موافقین جمهوری مرکب بودند از اولا فراکسیون تجدد که لیدر آن سید محمد تدین نایب رئیس مجلس بوده و در بدو تشکیل این فراکسیون دارای چهل و چند نفر عضو بوده ولی پس از كتك

ص: 498

خوردن مدرس چند نفری از آن کناره گرفته بدسته مخالفین و بیطرف ها پیوستند.

ثانياً فراكسيون سوسیالیست ها بوده که مجموعاً عده افراد آن به 16 و یا 17 نفر می رسید و با فراکسیون تجدد همکاری می کردند. فراکسیون های نامبرده مانند فراکسیون تجدد در جمهوری خواهی علم موافقت را برداشته بودند و لیدر آن عبارت بود از سلیمان میرزا و پس پس از كتك خوردن مدرس از دو فراکسیون هم یکی دو سه

نفری کناره گرفته بدسته بیطرف ها اضافه شدند.

23.واقعۀ دوم حمل 1303

که از جلسۀ سیام حوت 1302 هیچ گونه نتیجه ای گرفته نشد و هر چه نمایندگان موافق جمهوری بیشتر جدیت و کوشش کردند کمتر نتیجه گرفتند و جلسه مزبور بدون اخذ نتیجه قطعی ختم گردید و بروز شنبه دوم حمل 1303 دو ساعت بغروب مانده موکول گردید و در آن روز هم بنا بگفته شاعر معروف اشعار جمهوری نامه:

بروز شنبه مجلس کربلا شد *** بدولت روی اهل شهر وا شد

جمعیت از یک ساعت بعد از ظهر از محلات دور و نزديك تهران و بازار در ظرف یک ساعت فضای داخلی مجلس را از جمعیت مملو گردانیده و چون دیگر در محوطهٔ مجلس جا نبود دستور داده شد که در مجلس را ببندند ولی مردم فشار آورده در را باز کردند و نگذاشتند در مجلس بسته شود کم کم جمعیت فضای جلو بهارستان را نیز پر کرده بطوری که از سرچشمه تا سر خیابان دوشان تپه و از اواسط خیابان شاه آباد و جلو وزارت فرهنگ مملو از جمعیت گردید و هر دسته دارای علامت مخصوصی بودند و روی بعضی از آن علائم نوشته شده بود: زنده باد احمد شاه، مرده باد جمهوری.

در بین این دستجات عده هائی هم دیده می شد که اشعاری ساخته با صدای بلند می خواندند و رؤسای محلی و نمایندگان دستجات که

ص: 499

اغلب از علمای تهران و متنفذین محلات بودند بداخل مجلس رفته در اطاق های هیئت رئیسه و دیگر اطاق ها مجتمع گردیدند. حتی کلیمیان تهران هم دسته ای تشکیل داده موقعی که وارد خیابان نظامیه شدند فریاد می کردند ما تابع قرآنیم جمهوری نمی خواهیم همچنین در داخل و خارج مجلس عده ای از وعاظ و خطبا روی چهارپایه رفته نطق های مؤثر و مهیجی علیه جمهوری و له خانوادهٔ قاجاریه ایراد می کردند.

علت مخالفت مدرس با رژیم جمهوری

در خلال مبارزه مدرس با حکومت جمهوری عده ای بمدرس ایراد و خرده گرفتند که چرا با رژیم جمهوری مخالفت می کند. مدرس در پاسخ به این قبیل ایرادات و اعتراضات گفته بود من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریباً و بلکه تحقيقاً حکومت جمهوری بوده است ولی این جمهوری که می خواهند بما تحمیل کنند بنابر اراده ملت ایران نیست بلکه انگلیس ها می خواهند بملت ایران تحمیل نمایند و رژیم حکومتی را که صددرصد دست نشانده و تحت اراده خود باشد در ایران برقرار سازند و از همه مهم تر بواسطه مخالفت احمد شاه با قرارداد و خواسته های انگلیس ها می خواهند از او انتقام بگیرند.

اگر واقعاً نامزد و کاندیدای جمهوری فردی آزادیخواه و ملی بود حتماً با او موافقت می کردم و از هیچ نوع كمك و مساعده با او دریغ نمی نمودم.

24.اقدامات و تشبثات نمایندگان موافق جمهوری

از ساعت چهار بعد از ظهر به بعد وضع ازدحام مردم برای عده ای از نمایندگان موافق جمهوری خطرناک گردید و ترس و بیم زیادی سراپای وجود آنان را فرا گرفت؟ زیرا می ترسیدند که مردم به آن ها

ص: 500

حمله کرده و آنان را آسیب رسانده يا هلاک نمایند.

بنابراین چاره ای جز این که از رئیس جمهور خیالی استمداد بگیرند و خود را بهر وسیله ای که ممکنست از این حادثه خلاص نمایند راه دیگری بنظرشان نمی رسید لذا عده ای از این نمایندگان که بیشتر خود را مواجه با خطر دیدند و مؤسس فتنه و فساد شناخته شده بودند پای تلفون رفته بسردار سپه جریان را باز گفتند و تقاضای استمداد آنی و مؤثر کردند و اصرار کردند که خود سردار سپه برای تسکین مردم بمجلس بیاید و هر چه زودتر خویش را به مجلس برساند.

سردار سپه همچنان که قبلا پیشبینی کرده بود عده ای از نظامیان ارمنی و سربازانی که زبان فارسی را خوب نمی فهمیدند مسلح و حاضر کار ساخته بود که بمحض صدور فرمان بمجلس بروند دستور داد که فوراً بمجلس رفته فرامین و دستوراتی که به آن ها داده می شود بدون هیچ ملاحظه ای بموقع اجرا گذارند ساعت چهار و نیم بعد از ظهر این نظامیان تمام اطراف صحن و عمارت مجلس و جلو بهارستان را محاصره کردند و در صحن مجلس هم قریب 350 نفر قزاق کوچه باز کرده راهی برای ورود قهرمان این بازی پیش بینی و احداث کردند سردار سپه هم با عده ای از افسران قزاق منجمله سرلشکر خدایار خان و سرتیپ مرتضی خان و سرهنگ محمد درگاهی رئیس شهربانی وقت تا نزديك درب ورود سرسرای پارلمان از وسط نظامیان عبور کرده در هنگام عبور صدای مرده باد جمهوری از مردم بلند بود.

سردار سپه خود را تا نزديك پله ها رسانید روی پله شیخ مهدی سلطان واعظ مشغول خطابه علیه جمهوری بود سردار سپه خود را با و رسانید و با شلاقی که در دست داشت با و زده گفت او را پائین بیاورید؟ در این موقع یک نفر از میان جمعیت پاره آجری بطرف سردار سپه پرتاب کرد که به پشت او اصابت کرد و سردار سپه دستور داد مردم را با سرنیزه بزنند و برانند.

نظامیان با سرنیزه حمله کردند و با مردم مشغول زد و خورد

ص: 501

شدند مردم بی اسلحه که هیچ تصور چنین تصادم و تصادفی را نمی کردند برخی فرار را برقرار ترجیح داده عده ای هم مقاومت کرده شمشاد ها و اشجار باغ مجلس را از ریشه در آورده به قزاق ها حمله ور شدند، زد و خورد و بزن بزن غریبی در گرفت و قیامتی در مجلس بپا شد. عده زیادی مجروح و زخمی روی زمین افتادند و برخی در اثر ضربه شدید قزاق ها جان خود را برای حفظ قانون اساسی فدا نمودند و در شمار کشتگان راه آزادی در آمدند چند نفری هم در موقع فرار زیر آوار دیوار مجلس رفته زخمی شده یا جان سپردند.

رفته رفته مردم جری شده از بعضی قزاق ها اسلحه را گرفتند و با اسلحه به آن ها حمله کردند که گویا چند نفری هم از قزاق ها مجروح و یا مقتول گردیدند. در خلال این اوضاع عده ای از جمهوری خواهان مصنوعی که مأمور تظاهرات بودند بدر مجلس رسیدند و فریاد زنده باد جمهوری را بلند کردند ولی چون قزاق ها تمیز دسته مخالف و موافق را نمی دادند که باید کدام دسته را بزنند به آن ها حمله کرده بالنتیجه یکی از جمهوری خواهان بنام پهلوان زاده یزدی را بطوری با قنداق تفنگ زدند که فرق وی شکافته و تا مدتی در بیمارستان بستری بود.

باری سردار سپه فرمان زدن را داد و از پله ها بطرف سرسرا بالا می رفت در این ضمن به مؤتمن الملك رئيس مجلس خبر دادند که قزاق ها مردم را با سرنیزه می زنند و عده ای تلف شده اند مؤتمن الملك از بالا نگاهی به صحنه کارزار کرده بطرف سرسرا روان گردید ناگهان به سردار سپه برخورد و با تغیر و تشدد تمام به او گفت:این حرکات چیست؟ چرا مردم را در خانه خودشان با اسلحه خودشان می زنید.

سردار سپه جواب داد: من رئیس دولتم و حفظ انتظامات و جلوگیری از اغتشاشات با من است.

رئیس مجلس با تغیر گفت:تو رسمیت نداری الان تکلیف را

ص: 502

معلوم می کنم و در حالی که از شدت تغیر می لرزید صدا کرد سید محمود زنگ مجلس را بزن تا تکلیف این مرد را معین کنم و به او بفهمانم که مجلس جای این حرکات نیست ...

از بیانات و تغیر رئیس مجلس سردار سپه یکه خورده خیلی مضطرب شد بناچار درصدد عذرخواهی برآمد و به كمك عده ای از نمایندگان طرفدار خود که آن ها را بزور سرنیز انتخاب کرده بود دست بدامان مشیرالدوله شد و پوزش خواست مشیرالدوله جواب داد آقای رضا خان حق با آقای رئیس مجلس است شما حق نداشتید دستور بدهید که مردم را با سرنیزه بزنند.بالاخره پس از واسطه شدن چند نفر از نمایندگان و خواهش آن ها مشیرالدوله سردار سپه را نزد رئیس مجلس برای عذرخواهی برد و مؤتمن الملك هم اظهار داشت از من چه عذری می خواهید؟روحانیون و رؤسای محلی که نماینده افکار این مردم هستند در اتاق هستند بروید از آن ها معذرت بخواهید.

سپس سردار سپه به اتاق آقایان علماء و نمایندگان صنفی و محلی رفته از آن ها ملاقات نموده و در ضمن مذاکراتی بین آن ها جریان پیدا کرده سردار سپه اظهار داشت حال که ملت ایران جمهوری نمی خواهد من از آن صرف نظر کردم ولی آقایان باید تکلیفی برای من و احمد کنند زیرا با این ترتیب دیگر من نمی توانم با او کار کنم بعداً با آقایان علما روبوسی کرده آقایان علماء به او گفتند که فوری دستور بدهد اشخاصی را که نظمیه گرفته وعده آن ها در حدود هزار نفر است مستخلص گردانند. سردار سپه اظهار داشت اطاعت می شود الساعه دستور می دهم که مرخص کنند ساعت شش و نیم و یا هفت بعد از ظهر عده ای که فرار کرده بودند بمحل های خود رفته با چوب و چماق به مجلس مراجعت کردند که دگان محلی و علماء را بمحل های خود عودت دهند این جمعیت ها هنگام عبور صدای مرده باد جمهوری و فریاد: ما دین نبی خواهیم جمهور نمی خواهیم از آن ها بلند بود و با همان حالت برای مرتبه دوم به مجلس آمده علماء و رؤسای

ص: 503

محلی را عودت دادند ولی از آن طرف عده ای را که به کلانتری بخش که مقابل مجلس بود جلب کرده بودند همچنان در فضای کلانتری و اتاق های آن نگهداشته مانع از خروج آنان بودند تا این که موقع نماز مغرب و عشا رسيد و مردم بعنوان اذان و اقامه یک مرتبه شروع باذان گفتن نمودند و بر اثر جمعیت زیاد هنگامۀ غریبی از کلانتری نامبرده بلند شد این هیاهو به مردم فهماند که محبوسین را مستخلص نکرده اند و این خبر در شهر انتشار یافت و براثر آن صبح سوم حمل انقلاب دیگری در شهر ایجاد کرد و مردم بازار ها را بسته به خانه علماء ریخته و صریحاً گفتند که ما سردار سپه را نمی خواهیم و بایستی تسلیم محکمه بشود سردار سپه هم بعنوان تعرض بطرف سعدآباد رفت و پس از یکی دو روز توقف در آن جا ناگهان بطرف قم رهسپار گردید و با علمائی که در قم اقامت داشتند ملاقات نموده از آن ها تحبیب کرد و پس از مراجعت از قم بیانیه ای منتشر ساخت.

مخبر السلطنه هدایت که خود از کسانی است که در جریان بوده دربارهٔ جمهوری مصنوعی در خاطرات و خطرات چنین نوشته است:

مجلس پنجم

22 دلو 1302 مجلس بتوسط محمد حسن میرزا افتتاح شد برسر تصویب اعتبارنامه ها غبارها بر هوا رفت کشمکش ها و مبارزه بین جمهوری طلب و مخالفین ساری و جاری است در ورود محمد فاتح به اسلامبول ینی چری ها که وارد ایاصوفی شدند در موقعی بود که علما بحث داشتند که میخ به ناسوت عیسی خورد یا به لاهوت ترک ها رسیدند و بحث را خاتمه دادند مدرس برای جلب خاطر سردار سپه در تصویب ریاست کل قوا برای رضا خان با شرط آن که بدون تصویب مجلس از او سلب نشود شرکت نمود برای رضا خان تحصیل حاصل بود فقط غیر رسمی، رسمی شد این اختیار در واقع خلع سلطنت از قاجار بود مدرس تصور می کند به این مساعدت دل سردار را بدست آورده است

ص: 504

و راه مراجعت احمد شاه را برگشوده باز دریغ از راه دور و رنج بسیار.

سردار سپه هم بقبول نصرت الدوله و قوام الدوله در کابینه مدرس را گرم کرد.

دعوت احمد شاه

دسته ای از مجلسی ها طالب مراجعت احمد شاه بوده تلگرافی هم در این معنی به پاریس فرستادند تلگرافی هم از شاه به رئیس الوزراء رسید بعزیمت خودشان اخبار کردند رئيس الوزراء جواب سردى عرض کرد مشعر بر این که از کدام بندر تشریف فرما خواهند شد که موجبات امنیت را فراهم کند با اخباری که از اوضاع تهران البته به گوش شاه رسیده بوده است این خوش باش مشوق او بحرکت نمی شد و مسکوت ماند شاید آن دعوت هم مقدمه ای بود برای این جواب به اندازه ای نیم کاسه زیر کاسه ها هست که هیچ امری را ساده تلقی نمی توان کرد.

استعفای مؤتمن الملك

در بهمن 1302 مؤتمن الملك رئيس مجلس استعفا داد به مستوفی رجوع شد شفاهی و کتبی رد کرد ریاست بر عهده تدین نایب رئیس اول قرار گرفت و هوالمطلوب.

صحبت جمهوری در مجلس

مرامی که محل توجه دسته ای در مرکز و ولایات است و مورد بحث «جمهوری» می بایست بالاخره به مجلس بیاید، سعی مدرس اینست که اکثریت با مخالفین جمهوری باشد از گذشتن اعتبار نامه های موافقین جلوگیری می کند بر سر گذشتن اعتبارنامه وکلای ولایات که با نظر رئیس الوزراء انتخاب شده اند کشمکش سخت و مجادله

ص: 505

جاری است طرفین عصبانی در تنفس بین مدرس و بهرامی باز مشاجره اتفاق افتاد کار به مشت رسید بهرامی احیاء السلطنه در تنفس سیلیئی به گوش مدرس خوابانید در شهر هیجانی شدید پدید آمد و تنفر از مخالفین مدرس حاصل شد.

از این سیلی ولایت پر صدا شد *** دکاکین بسته و غوغا بپاشد

بستن بازار، 29 حوت 1302

نشانی علاقه کلی به امری همیشه بستن بازار بوده است با صطلاح امروز اعتصاب عمومی میدانداران معرکه بسلامت و رضایت موفق بانجام این امر مهم نشدند درگاهی رئیس نظمیه به بازار آمد تیری چند رها کردند مردم خواستند به مسجد بریزند درب مسجد را بستند خالصی زاده در چهار سوق عبا گسترده به نماز ایستاد، ممانعت شد جماعت رو به مجلس آوردند هیاهو در گرفت تدین سراسیمه بیرون آمد به ضرب و شتم خالصی پرداخت کدورتی بر کدورت های اهالی افزود.

نقشۀ اختیار یکی از شاهزادگان

گفته شد مدرس برای موافقت با سردار سپه سه شرط در میان آورده بوده است انحلال مجلس پنجم تجدید انتخاب با قید حق تغییر در قانون اساسی اختیار یکی از شاهزادگان با نیابت سردار سپه من از بساط حتی الامکان دوری می جویم و از مذاکراتی که می شود نفرت دارم و در عاقبت کار تأمل احتشام السلطنه به منزل من آمد و دعوت به منزل مشیرالدوله کرد رفتیم حاج میرزا یحیی دولت آبادی و مصدق السلطنه بودند صحبت رفت روی اختیار یکی از شاهزادگان و قرار به مجلس دیگر در منزل مصدق السلطنه شد در این جلسه تصمیم گرفته شد که به منزل رئیس الوزراء برویم و مطلب را عنوان کنیم و در آمد با من باشد، رفتیم من در لباس کنایه عنوانی کردم که سردار

ص: 506

بسخن در آید مشیرالدوله تصریح کرد سردار هیچ نگفت چه بگوید طرفدارانش در مجلس قوت گرفته اند و جاده هموار می نماید التمر يانع و الناطور غير مانع مجلس بتلخی گذشت.

پرده آخر بالا نرفت

نقشه این است که روز اول حمل 1303 توپ نوروز به تبريك جمهوری غرش .کند چهارشنبه 6 شعبان 1342 احتشام السلطنه مرا ملاقات کرده گفت معهود است مشارالملك را ملاقات کنیم و من از این عهد اطلاعی نداشتم بسر شب آقای مستوفی به منزل من تشريف آوردند در اطراف جمهوری صحبت شد نتوانستیم رائی اتخاذ کنیم فرمودند با این که من موقع و احتمال انتخاب دارم اگر آزاد می بود من به جمهوری معتقد نیستم فرمودند سفیر انگلیس هم رأی به جمهوری ندارد (1) و با جمع قوا در يك دسته مخالفت کرده بوده است حضور در منزل مشارالملك (2) را مناسب ندانسته مایل بودند ملاقات در منزل من بشود و به منزل مشار الملك تشریف نیاوردند صبح پنجشنبه احتشام السلطنه درشکه فرستاد با این که خودم را عضو علی البدل می دانستم رفتم معين الدوله ثقة الملك مدبر الدوله نصیر الدوله بودند وثوق السلطنه آمد و تجاهل از موضوع کرده گفته شد موضوع معلوم است از همه جا تلگراف رسیده است و ملت جمهوری می خواهد ملتی که از هزار نفر پنج نفر نمی دانند جمهوری چیست؟ حضار ساکتند. گفتم جمهوری بجای خود اصلی است سردار سپه هم خدمات من شایان کرده است شاید به سلطنت (3) او بشود رأی داد اما جمهوری با

ص: 507


1- گفته شد که در سفارت انگلیس دو دسته بودند یکدسته با کودتا موافق و یک دسته مخالف درباره جمهوری هم همین طور بوده است.
2- وزیر دربار بود.
3- جاده سلطنت را هموار نمی دانستم جمهوری عنوانی است که بغلط هواخواه دارد.مشار السلطنه، حكيم الملك، نصر الملك، فهيم الملك... نامزد شدند عده به 25 نفر رسید و جلسه عصر جمعه معین گردید پس باز رأی خودم را اظهار کردم اکثر حضار موافقت داشتند مستشار الدوله که پهلوی من نشسته بود گفت ملت از تو می رنجد خواهند گفت فلانی برخلاف آزادی است گفتم بر خلاف علم و عقیده رأی نمی دهم لازمه آزادی جمهوری نیست در هر رژیمی مخالفت با قانون خلاف آزادی است. من در رعایت خیر و شر قوم تفاوتی در سلطنت و جمهوری ندیدم دقت از تاریخ چهل سال اخیر و جنگ های پی در پی لازم است تا بر همه روشن شود که در هر رژیم اختیار مردم بدست یک نفر می افتد ملت را بگلشن یا گلخنی می کشاند خواهشاه باشد خواه رئیس جمهوری و مؤثرتر از هر دو رئيس الوزراء است.

طبع مملکت نمی سازد و جنگ بجوباره می افتد. طغیان قراچه داغی و شاهسون را در رقابت با بختیاری در موقع کودتای بر ضد محمد علی شاه دیده بودم که منجر بجنگ و آمدن سردار بهادر و یفرم به آذربایجان شد در صورتی که پدر را برداشته و پسر را بجای او نشانده بودند و کاری برخلاف عادت مملکت نشده بود و باز در جمهوری هر چندسال مملکت غوغا خواهد بود و کشمکش ها خواهد شد مردم ما را با مردم فرانسه و تاریخ اروپا تفاوت ها است «به گوش عشق موافق نیاید این گفتار» وثوق السلطنه مرا تصدیق کرد گفته شد تصمیم گرفته شده است قرار شد روز دیگر عده ای بیشتر دعوت شوند محتشم مستشار الدوله مجلس دیگر بروز یکشنبه قرار گرفت منظور ترتیب جلسات است و اشاعه موافقت حضار ملك التجار (حاجی قاسم) می گفت با هر کس طرف هستید حق یا باطل در مجالس عنوان کنید عنوان حق به جانب بر مردم مشتبه می شود. صبح چهارشنبه احتشام السلطنه و برادرش معین الدوله به منزل من آمدند که یمین الدوله را ملاقات کنیم ولیعهد را از نقشه مسبوق کند و بحضرت معظم نصیحت که باغ گلستان را ترك كنند.

گفته شد کجا برود؟ و وسیله زندگی شان چه خواهد بود؟ احتشام السلطنه گفت نوید ها داده اند حقیقت مجلس حزن آور بود. احتشام السلطنه دوستی است یا دستور مرا بر خلاف سلیقه به این مجالس می کشد، می روم خودم بدم می آید نروم دیگران بدشان

ص: 508

می آید و بی خطر نیست بالاخره فرضاً يكى واجب القتل باشد میر غضبی از هر کس بر نمی آید.

جواب ولیعهد این شد که صندلی ئی را که ملت به برادرم و او به من سپرده تا ملت از من نگیرد رها نمی کنم گفته شد روز چهارشنبه میتینگی داده خواهد شد جمعیت به منزل سردار سپه خواهند رفت و او را با سلام و صلوات به گلستان خواهند آورد. روز جمعه هم سلام رسمی خواهد بود شمایل حضرت حجت را بالای کرسی ریاست جمهوری نصب خواهند کرد (1) صلاح ولیعهد ترك گلستان است

کرنا آواز خود در داده است *** طبل و بوق و سورنا آماده است

به احتشام السلطنه گفتم تو از رجال قاجاری این میدانداری سزاوار تو نیست کاری خواهد شد کنار باشیم بهتر است گفت قاجاریه را چنان مأیوس کرده اند که غالب رضا برضا داده اند.

عصر یکشنبه باز در منزل مشارالملك اجلاس شد، سعدالدوله، فرمانفرما، سپهسالار هم هستند عده بچهل نفر رسیده و چله جمهوری منعقد است فرمانفرما از تلفن گفته بود اگر سخن جز روی جمهوری است من نخواهم آمد سپهسالار در مجلس گفت روزی از این بهتر نمی شود ما حاضریم مسجد باید رفت برویم مجلس باید رفت برویم همه فکر کلاهند که از این نمد بسرشان بیاید و آمد اما سرشان را خورد سعدالدوله گفت من برای فردا دعوتی کرده ام تصمیم را فردا خواهم گرفت سپهسالار بر آشفت که برای مجلس دیگر حاضر نیستم فهيم الملك گفت از همین جا باید به منزل سردار سپه رفت و اظهار موافقت کرد مشارالملك از تلفن اطلاع داد رفتیم از نطق مشار الملك و فهیم الملك بر می آمد که محضری هم تدارك شده باید امضاء کرد سعدالدوله سپهسالار و فرمانفرما جملاتی در موافقت گفتند در این ضمن ملکزاده وارد شد نطق مفصلی ایراد کرد و پایش را از سلطنت

ص: 509


1- هر کس در پس پرده پشت هم اندازد دوز باز ماهری است.

بالاتر گذارد و مقام نبوت برای سردار سپه قائل شد من در مطالعه احوال تعجب می کنم و دم نمی زنم متفکرم که چه خواهد شد اجرت خودمان را هم گرفتیم.

نطق رئيس الوزراء

ملت اراده بقبول جمهوری کرده است ولایات تعطیل است و مردم شب عید از کار بازمانده اند مسأله بطوری مهم شده که جلوگیری ممکن نیست (مگر بيك كلمه نمی خواهم) ناچار با ملت موافق هستم (بیچاره) جمهوری هم آرزوی ملل متمدنه است!!(متاسفانه) هر کس را می خواهید رئیس کنید (نطق نادر در صحرای مغان) منتها حالا که مرا خواسته اند چندی متصدی خواهم شد تا کار برشته انتظام در آید و چند دفعه تکرار کرده که آن چه می گویم قسمتی دوستانه است قسمتی رسمی در خاتمه فرمودند آقایان حاضر هم بوظيفه عمل کرده اند بلکه قدری دیر جنبیده اند!!!

محضر راهم آوردند مهر کردیم و مرخص شدیم من از قرآن تفال کرده بودم و می دانستم که جمهوری سرنمی گیرد.

با احتشام السلطنه پالکی هستیم در راه گفت مثل ما مثل آن دهقان است که مادیان خودش را برفحل بکشد پنج هزار هم داد فحل راه را عوضی رفت دهقان با تأسف بر می گشت آشنائی رسید گفت اگور باشد گفت پنج هزار و ماديانم يك كو... قرض داشتیم رفتیم دادیم آمدیم آن قدردانی رئیس الوزراء و این هم تسلیت احتشام السلطنه رفيق بنده.

ملاقات ولیعهد

مذاکرات یمین الدوله بی نتیجه مانده صبح دوشنبه احتشام السلطنه یا معین الدوله به منزل من آمدند به گلستان رفتیم صاحب اختیار وزیر خلوت و مغرور میرزا رئیس در خانه هستند خدمت

ص: 510

ولیعهد باید رسید همه خود را باخته و سپرانداخته.

این گلستان نه همان است که من دیدم پار *** چه فتاده است که امسال دگرگون شد کار

احتشام السلطنه مأمور است به ولیعهد تكليف ترك گلستان کند که امروز شمشیر دیگر در کار است گفته شد به باغ سردار محتشم نقل مکان فرمایند فرمودند پس می گوئید من دست حرم احمد شاه را بگیرم و به صحرا بروم؟ مغرور میرزا گفت تکلیف اندرون با من است بسر گرفتن جمهوری معتقد نبودم سلطنت را بازی می دانستم اشاره در انکار ولیعهد کردم احتشام السلطنه گفت در این موقع باید دل به دریا زد اگر اتومبیل نبود باید درشکه کرایه ای گرفت حال رقت برای ولیعهد دست داد فرمودند مرگ از برای من بهتر است بریزند مرا بکشند انصافاً آبرومندتر می شد رفتار کرد این عمل متأسفانه لکه ای است در تاریخ عصر بر پیشانی ملت و دولت چه مانع داشتند موافقین سردار سپه در مجلس که ترتیب بهتری به این کار بدهند و هر روز از زیر عدل مظفر عبور می کنند. ولیعهد فرمودند چند نفر از مجلس می خواهم عرض شد چون بیم توهین می رود عجله بفرمائید تلفن شد سه بعد از ظهر وعده شرفیابی دادند، سید تدین شیخ العراقین زاده حاجی میرزا یحیی دولت آبادی آمده بودند ولیعهد در ضمن فرمودند امنیت هم ندارم.

مستوفی مشیرالدوله و مؤتمن الملك را هم خواست صحبت کرده بودند سه ساعت از شب گذشته جواب مجلس رسید که حرکت نفرمایند تا مسأله در مجلس حل شود سردار سپه را هم مسؤول امنیت قرار دادند.

روز چهارشنبه از صبح در شهر هیاهو بر پا شد اکثریت مصنوع جمهوری می خواهد عمال انگلیس مخالفند عمال روس موافق من صبح از خانه بیرون رفتم احتشام السلطنه سراغ من آمده بوده است و سفارش نمود که به گلستان بروم چه گلستان که از خارستان دلگیرتر

ص: 511

است بعد از ظهر وزیر دربار تلفن کرده بود گفته بودند در منزلم لابد رفتم دو سه نفر سرایدار و چند نفر سرباز حیران دیدم وزیر دربار سر به گریبان پای درختی نشسته فضای باغ راهم و غم فرا گرفته احتشام السلطنه و معین الدوله در آلاچیقند احضار شدیم جماعتی از ورامین دعوت شده اند و شهرت دارد که به گلستان حمله خواهند آورد همان جماعت که از زمان محمد علیشاه به شهر خواسته شده بودند که به مجلس بریزند ولیعهد ما چند نفر را خواسته است از ما چه ساخته است در حضور ولیعهد بودیم که هیاهوی هولناکی در خارج باغ بلند شد و چند تیر تفنگ هم شنیده شد ولیعهد انديشناك شد عرض کردیم این ها نمایش است حدی برای تخطی قائل خواهند بود سفارش مجلس را رعایت خواهند نمود فرمودند با این احوال به شما زحمتی ندارم عرض کردیم در باغ خواهیم بود هیاهو آرام گر تیراندازی موقوف شد گفتند در قورخانه که نزديك عمارت است مشق می کردند. چون از باغ بیرون آمدیم دسته ای از جوانان با علم حرکت می کردند و مرده باد تدین فریاد میتینگ هم کارش بافتضاح کشیده بود برعکس جمعی کثیر اطراف مجلس را گرفته اند در میدان بهارستان راه نیست علم جمهوری را همه جا پاره می کنند.

مجلس حاضر برای رأی است مخالفین چاره منحصر به نارسائی عده دیده اند به بهانه عید به قم و اطراف مسافرت کردند امر موکول به دوم حمل 1303 گشت.

از آزادی سخن ها سر زبان هاست امیدواری ها به مجلس که مظهر رأی ملت است در شهرهای دیگر چه خبر است کسی نمی داند. حکام ،نظمیه ،ادارات، همه به فرمان رئیس الوزراء است تلگرافات از طرف کیست نمی دانیم آن چه مشهود است از صد ده نفر در تهران نود نفر مخالف تغییر اساسی است وجوه وکلا ،مدرس، مشیرالدوله، مستوفی الممالك، مؤتمن الملك، مصدق میرزا هاشم حائری زاده، کازرونی ،زعیم، علائی و دولت آبادی مخالفند.

ص: 512

جمعی ضعفای مجلس و چند نفری که مرعوب شده اند یا به انتظار محبوبیت طالبند مظهر اراده ملی محسوب می شوند این است بازی رژیم ها در دورۀ تمدن فاعتبروا یا اولی الالباب. در دورهٔ قدرت اتریش مترنیخ در مقابل سفرا سر فرود می آورد از جهت پرسیدند گفت: تا سرنیزه ها را پشت سر من ببینند.

رحيم آقا قزوینی رفیق من در مدرسۀ نظام خیمه ها را برپا کرده و دیگ ها بار نهاده ازدحامی راه انداخته است. صحبت های احتشام السلطنه با ولیعهد نقل مکان به باغ سردار محتشم با این قانون چگونه راست می آید برای من مجهول است این اندازه بی انصافی حیرت آور است.

روز 28 حوت خواهی نخواهی اجزای وزارت خانه ها را و دربار را به سلام سردار سپه بردند هر دسته لایحه ای در موافقت حاضر کرده برخواندند و اعلان به پذیرائی روز عید شد. روز عید جمعی از اهل بازار برای ملاقات و تبريك نزد ولیعهد رفتند که اگر کارمندان ممنوع از شرفیابی هستند ما به جای آن ها آمدیم.

دوم حمل 1303

روزی است که باید مجلس رژیم جمهوری را تصویب کند ازدحام طبقات مختلف در صحن مجلس و بیرون باغ فوق العاده است موافقین به وحشت افتادند سردار سپه را به مجلس دعوت کردند عده ای نظامی ارمنی و مسلمان اطراف مجلس را دارند چهار و نیم بعد از ظهر سردار سپه به مجلس آمد در حالی که سرتیپ خدایار خان سرتیپ مرتضی خان سرهنگ محمد درگاهی اطراف او را دارند عده ای هم سوار همراه است از میان دو صف نظامی عبور می کنند فریاد مرده باد جمهوری بلند است شیخ مهدی سلطان (یکی از وعاظ) در سرسرا روی پله حرف می زند سردار سپه لدى الورود با چوب دستی شیخ مهدی را سخت نواخته امر کرد او را از پله فرود آورند در این

ص: 513

اثنا کلوخی به پشت گردن سردار خورد حکم شد مردم را بزنند. بعضی مردانه پیش آمدند و از بعضی نظامیان سلاح آن ها را گرفتند زد و خورد در گرفت سرو گردن ها شکست زخمی را از دو طرف زیاد گفتند مقتول معلوم نشد مگر خر حاجی آقا جمال اصفهانی.

مؤتمن الملك از جا حرکت نمود در سرسرا به سردار بر می خورد پرخاش می کند که به چه قاعده مردم را در خانه امن خودشان با حربه خودشان می زنی؟ می گوید رئیس دولتم انتظام با من است رئیس مجلس می گوید در محوطهٔ مجلس انتظام با تو نیست و از کجا رئیس دولتى الان تكليف ترا معلوم می کنم امر می دهد زنگ بزنند و به اتاق خود می رود و کلای موافق متوسل به مشیرالدوله می شوند معظم له تصديق رئیس می کند و سردار را به اتاق رئیس می برد سردار سپه عذرخواهی می کند رئیس می گوید از من عذر می خواهی از نمایندگان و علما عذر بخواه سردار به اتاق دیگر رفته از علماء عذر می خواهد روبوسی می شود و مذاکراتی در میان می آید سردار می گوید حالا که ملت موافق نیست (1) من از جمهوری صرف نظر کردم ولی آقایان باید تکلیفی برای من معین کنند با احمد شاه نمی توانم کار کنم گفتند فعلا دستور بدهید اشخاصی را که توقیف کرده اند آزاد کنند ها وارد قنسول انگلیس که در صحن مجلس حاضر بوده است سر راه به منزل صاحب اختیار می آید تشنه است آب می خواهد و می گوید جمهوری هم به آب گوزید سه ماده تدارك شده بود خلع قاجاریه اختیار رژیم جمهوری ریاست سردار سپه.

دولت آبادی در حیات یحیی ماجرا را چنین می نویسد:

«سردار سپه به آرامی می رود هیچ اعتنائی به این سنگ و چوب ها نمی کند و دیده می شود که سنگ و چوب که به او اصابت می کند او به آرامی خاک آن را پاک می نماید تا می رسد به پای سرسرا سنگی عمارت

ص: 514


1- تا حال گفته می شد ملت جمهوری می خواهد ملت نه این آزادی را می خواهد نه این دموکراسی را.

آن جا پای ستون اول ایستاده به نظامیان و نظمیه فرمان می دهد که جمعیت را از بهارستان بیرون کنند نگارنده (دولت آبادی) خود را به پلۀ عمارت می رساند ببیند سردار سپه چه خواهد کرد؟ می بینم از پله ها که بالا آمد بطرف اتاق رئیس مجلس رفت. رئیس از اتاق خود بیرون آمده به طرف سرسرا می آید در راهرو وسط در همین حال رئیس دولت و رئیس مجلس به هم می رسند مؤتمن الملك بطور تعرض به سردار سپه می گوید برای چه به این جا آمده ای؟ سردار سپه می گوید آمده ام این جا را نظم بدهم مؤتمن الملک می گوید نظم این جا با من است سردار سپه می گوید اما نظم مملکت با من است این جواب حاضر و به قول عوام دندان شکن درجۀ جربزه ذاتي يك شخص كم سواد را آن هم در این حال پریشان حواسی که دارد نیکو می رساند.رئیس مجلس با تعرض از سردار سپه گذشته به طرف سرسرا و تالار مجلس می رود و می گوید حالا به تو حالی می کنم که چه باید بکنی؟ مرادش اینست که مجلس علنی بر پا کرده رأی بی اعتمادی به او می دهد و از کار می افتد.»

آقای هروی خراسانی می نویسد: (1)

«حملهٔ سربازان شروع شد مؤتمن الملك رئيس مجلس که از پشت پنجره طبقه دوم مجلس متوجه بهارستان بود از اتاق خارج شد. بطرف پله ها آمد در سرپله ها سینه به سینه سردار سپه برخورده با تشدد گفت این چه وضعی است؟ مطابق کدام قاعده شما مردم را در خانه خودشان و با اسلحه خودشان می زنید؟

سردار سپه گفت من به وظیفهٔ ریاست دولت عمل می کنم حفظ استقلال و جلوگیری از اغتشاش وظیفه من است. رئیس مجلس گفت:«اختیار مجلس با من است تو رسمیت نداری الان تکلیف تو را معلوم می کنم سید محمود زنگ را بزن تا به این شخص بفهمانم که مجلس جای این رفتار نیست» و به سمت اتاق مخصوص خود رفت.

ص: 515


1- نقل از کتاب تلاش آزادی تألیف دکتر باستانی پاریزی.

سردار سپه در مقابل این حرف ها سخت جا خورد حمله نظامیان موقوف شد بعد به وسیلهٔ پاره ای از وکلای طرفدار خود از مشیرالدوله خواهش کرد که بین او و رئيس مجلس را التيام بدهد مشير الدوله به سردار سپه گفت رئیس مجلس حق داشته است زیرا حفظ انتظامات داخلی مجلس و بهارستان با شما نیست و شما حق نداشته اید مردم را در این جا بزنید.

بالاخره او را برای عذرخواهی نزد رئیس مجلس برد سردار سپه از علما و رؤسای محلات عذر خواست و دستگیر شدگان را آزاد کردند.»

مرحوم دولت آبادی بقیهٔ جریان را چنین آورده است:

نقل از تلاش آزادی

«سردار سپه با تعرض شدید از او گذشته بطرف پله های عمارت بر می گردد که جواب عملی به رئیس مجلس بدهد یعنی پیش از آن که او جلسه بر پا کند نظامیان گرچه به قوه قهریه باشد مجلس را منحل کنند در این حال هر دو زیر سرسرا می رسند رئیس می رود به طرف تالار بالا و سردار سپه پله ها را گرفته پائین می رود بیشتر نمایندگان نیز در همین سرسرا با حال پریشان جمعند.

رضا مازندرانی کار می کند

نگارنده (دولت آبادی) خطر را نزديك ديده به مستوفی الممالك و مشیرالدوله كه نزديك من هستند می گویم رئیس را از زنگ زدن برای برپا کردن مجلس بازدارید و خود به سرعت در عقب سردار سپه فرود می آیم نمایندگان هم متحیرند که چه خواهد شد و غيظ و غضبی که از سردار سپه می بینند تصور می کنند شاید به من صدمه ای بزند در میان پله ها فضای مختصری هست که فاصله میان پله های مستقیم و پله های راست و چپ می باشد در آن فضا به سردار سپه رسیده بازوی او را گرفتم بر می گردد مرا می بیند و می خواهد بازوی

ص: 516

خود را رها کرده برود آهسته به او می گویم اگر بروید پشیمان می شوید، و بلندتر می گویم من هرگز از شما خواهشی نکرده ام امروز تنها خواهش من اینست که برگردیم قدری راحت كنيد و يك فنجان چای میل بفرمائید و باز آهسته حرف اول خود را تکرار می کنم سردار سپه آرام گرفته یادش می آید به او گفته بودم هنوز برای جمهوری در مجلس اکثریت ندارید تقاضای مرا پذیرفته از پلهٔ دیگر بالا می رود نمایندگان که با کمال پریشان حواسی به این منظره نگاه می کردند همه خوشحال می شوند سردارسپه به تالار پذیرائی که روی سر در عمارت واقع است رفته می نشیند و نگارنده در کنار او قرار می گیرد و دیگر نمایندگان دور او می نشینند بعد از چند دقیقه سکوت نگارنده می گوید بنا نبود تا از ما به شما خبر نرسد امروز به مجلس تشریف بیاورید جواب می دهد شما تلفن کردید که فوراً به مجلس بیایم می گویم چنین تلفنی از ما نشده است و شرح کمیسیون 18 نفری را با رأی ندادن آن به آمدن امروز سردار به مجلس نقل کرده می گویم ما در شرف اطلاع دادن به شما از نتیجه رأی کمیسیون بودیم که شما وارد شدید سردار سپه متوجه می شود این جا اشتباهی روی داده و تقلبی پادرمیانی کرده بکلی آرام گرفته چای می طلبد و سیگاری آتش می زند و منقلب می شود که خوب نشد جماعتی را آزار کرده و مضروب ساختند و عده ای را هم لابد به حبس انداختند می گوید صاحب منصبی بیاید یک نفر حاضر می شود. به او دستور می دهد مردم را پای عمارت جمع کنید من بیایم با آن ها صحبت بدارم پس از چند دقیقه او بر می خیزد برود صحبت بدارد در صورتی که مردمی در بهارستان نیستند و هر چه هست نظامی و نظمیه است. نگارنده فرصت یافته نزد رئیس مجلس رفته او را در حجره ای با مستوفی الممالك و مشیرالدوله می یابم و می گویم سردار سپه از طرف مجلس با تلفن احضار شده و تصور می کرده است هیئت رئیسه مجلس او را طلبیده اند در این صورت خوب با او معامله نشد. رئیس با کمال

ص: 517

تحیر می پرسد به او تلفن شده است بیاید؟ کی تلفن کرده است؟ می گویم ما نمی دانیم رئیس تلفنچی را طلبیده می پرسد کی به سردار سپه تلفن کرد؟ می گوید تدین و قضیه کشف می شود که تدین برخود و سایر کارکنان جمهوری از این ازدحام نگران بوده است و از طرف مجلس تلفن کرده است (1) سردار سپه تصور نموده از طرف ما و در نتیجه مشورت با ما بود که آمدن او صلاح دیده شده است و فوراً خود را به مجلس رسانیده پس از کشف این قضیه رئیس مجلس و مستوفی و مشیرالدوله همه تغییر حال داده آرام می شوند در این حال سردار سپه که مردمی را در بهارستان ندید که با آن ها گفتگو کند به عمارت برگشته ملك الشعراء بهار او را به همین حجره رهبری کرده است وارد شده و می نشیند و مشتی روی میز زده می گوید هنوز زود است بدانید من چه کار هام و نظرش به سخن رئیس مجلس است که گفته بود برای چه این جا آمده ای؟ سردار سپه می گوید اگر اروپائیان نظر خود را نسبت به ایران تغییر داده اند برای اینست که رضای مازندرانی در ایران کار می کند.

رئيس مجلس برخاسته روانه می شود سردار سپه شرحی از رفتاری که با او شده است گله آمیز بیان می نماید مشیرالدوله جواب منطقی طولانی می دهد و در ضمن ساخت برادر خود رئیس مجلس را به واسطهٔ بی اطلاعی از این که او را از طرف مجلس به غلط خواسته اند که به مجلس بیاید پاک می کند و سخنان معذرت آمیز مشتمل بر حکمت و نصیحت می گوید و سخنان مزبور در وجود سردار سپه مؤثر واقع شده آرام می گیرد و برای اظهار امتنان از وی برخاسته کبریت زده

ص: 518


1- در این روز سردار سپه بوسیله ملك الشعراء بهار به مشیرالدوله و مستوفی الممالك و مؤتمن الملك و دولت آبادی پیغام می دهد ببینند مصلحت هست که به مجلس بیاید یا نه؟ يك كمیسیون 18 نفری تشکیل می شود و مصلحت نمی بینند که سردار سپه آن روز به مجلس بیاید چون اجتماع عظیم آن روز در بهارستان از طرف مخالفین جمهوری بوده است نمایندگان جمهوری خواه از شعار دادن زیاد تظاهر کنندگان بیمناک می شوند و برای حفظ جان خود از سردار سپه به نام مجلس می خواهند که فوری به مجلس بیاید.

سیگار دست مشیرالدوله را که معطل مانده آتش می زند و حال گرفتگی مجلس به بشاشت مبدل می گردد مستوفی الممالك پیشنهاد می کند که سردار سپه و رئیس مجلس در يك حجره بنشینند با هم دوستانه صحبت بدارند و با هم کنار بیایند و هر دو هر چه در دامان از یکدیگر دارند فرو بریزند .نگارنده نیز پیشنهاد می کند که مستوفی الممالك هم در میان آن ها بوده باشد و پذیرفته می شود. مستوفی الممالك می رود و رئیس را برای این ملاقات خصوصی حاضر بسازد در این حال خبر می آورند که رؤسای روحانی که در اتاق دیگر جمعند می خواهند به این اطاق بیایند بدیهی است همۀ آن ها از سردار سپه اندیشه دارند و اکنون که او غالب شده و مردم به کلی متفرق شده اند نمی خواهند که سردار سپه از آن ها مکدر بماند نگارنده بی آن که از سردار سپه رخصت بخواهد به پیغام آورنده می سپارم رؤسای روحانی را به این حجره وارد نمایند. آقایان یکی بعد از دیگری وارد شده و اطراف میز می نشینند بی آن که اندك احترامی از سردار سپه ببینند چند لحظه بکلی مجلس ساکت می ماند یک وقت سردار سپه رو به نگارنده کرده با تشدد می گوید مرا این جا برای چه آورده ای؟ جواب می دهم رفتند جا معین کنند که با آقای رئیس نشسته صحبت بدارید. هنوز حرف من تمام نشده مستوفی الممالك در را گشود سردار سپه را به اتاق رئیس می خواند و او بی آن که تعارفی به رؤسای روحانی بکند روانه می شود.

مجلس سه نفری یک ساعت طول می کشد و در نتیجه مذاکرات معذرت آمیز از دو طرف قرار می دهند سردار سپه از موضوع تبدیل رژیم و تغییر قانون اساسی بکلی منصرف گردد و مجلسیان در حمایت از سلطان احمد شاه بیعلاقه به مملکت اصراری نداشته باشند.»

ص: 519

بیانیه سردارسپه

12 حمل 1303

«هموطنان

گر چه به تجربه معلوم شده که اولیای دولت هیچ وقت نباید با افکار عامه ضدیت و مخالفت نمایند و نظر بهمین اصل است که دولت حاضره تاکنون از جلوگیری احساسات مردم که از هر جانب ابراز می گردیده خودداری نموده است لیکن از طرف دیگر چون یگانه مرام و مسلک شخصی من از اولین روز حفظ و حراست عظمت اسلام [!] استقلال ایران و رعایت کامل مصالح مملکت و ملت بوده و هست و هر کس که با این رویه مخالفت نموده او را دشمن مملکت فرض و قویاً در دفع او کوشیده و از این ببعد نیز عزم دارم همین رویه را ادامه دهم و نظر به این که در این موقع افکار عامه متشتت و اذهان مشوب گردیده و این اضطراب افکار ممکنست نتایجی مخالف آن چه مکنون خاطر من در حفظ نظم و امنیت و استحکام اساس دولت است ببخشد و چون من و کلیه آحاد و افراد قشون از روز نخستین محافظت و صیانت ابهت اسلام [!] را یکی از بزرگترین وظایف و نصب العین خود قرارداده همواره در صدد آن بوده ایم که اسلام روز بروز رو به ترقی و تعالی گذاشته و احترام مقام روحانیت [!] کاملا رعایت و محفوظ گردد لهذا در موقعی که برای تودیع آقایان حجج اسلام و علماء اعلام بحضرت معصومه علیها السلام مشرف شده بودیم با معظم لهم در باب پیش آمد کنونی تبادل افکار نموده و بالاخره چنین مقتضی دانستیم که بعموم ناس توصیه نمایم عنوان جمهوری را موقوف و در عوض تمام سعی و هم خود را مصروف سازند که موانع اصلاحات و ترقیات مملکت را از پیش برداشته در منظور مقدس تحکیم اساس دیانت و استقلال مملکت و حکومت ملی با من معاضدت و مساعدت نمایند این است که بتمام وطن خواهان و عاشقان آن منظور مقدس نصیحت

ص: 520

می کنم که از تقاضای جمهوریت صرف نظر کرده و برای نیل بمقصد عالی که در آن متفق هستیم با من توحید مساعی نمایند.»

رئيس الوزراء و فرمانده کل قوا - رضا

سردار سپه پس از مراجعت از قم نسبت به مجلس بی اعتنایی کرد عده ای از نمایندگان هم نسبت به وی علناً اظهار سوءظن نموده در صدد فراهم کردن وسائل سقوط کابینه برآمدند و چون در همین اوان تلگرافی مشعر بر عزل سردار سپه از مقام ریاست وزرایی از طرف سلطان احمد شاه به مجلس مخابره شده بود و شاه نظریه مجلس را نسبت بانتخاب رئيس الوزراء جدید خواستار شده بود بنابراین چنین بنظر می رسید که کابینه سقوط خواهد کرد زیرا با این ترتیب علاوه بر این که شاه او را عزل کرده بود در مجلس هم اکثریت محکمی نداشت و قانوناً کابینه ساقط بود و دیگر رسمیت نداشت بنابراین سردار سپه مجبور بود برای تثبیت مقام خود و غالب شدن بر حریف نقشه دیگری بازی نماید به این معنی که با زور و قلدری و تهدید و تطمیع مخالفین را موافق نماید و چون از جهت سیاست خارجی اطمینان داشت دیگر اشکالی نداشت که این منظور را بهر نحوی که بخواهد انجام دهد منتهی باید طوری رفتار نماید که عملیاتش ظاهراً مورد ایراد نباشد بنابراین روز 18 فروردین 1303 سردار سپه از کار کناره گرفت و بعنوان تعرض و قهر از تهران خارج و بطرف رودهن رهسپار گردید.

25.موافقین سردار سپه از چه قماش بودند؟!

سردار سپه تعرض کنان از تهران رفت روزنامه های مزدور و موافق وی بنای حملات شدید را به آزادیخواهان و مخالفین جمهوری و بالاخره مخالفین سردار سپه گذاشتند و کار تملق گویی های بیجا و وقاحت را بجایی رسانیدند که امروزه ملاحظه آن همه مبالغه و اغراق گوئی و مداهنه کاری مورد استعجاب خوانندگان قرار خواهد گرفت.از جمله جرایدی که در اطراف تعرض و خروج سردار سپه

ص: 521

داد تملق را داده بود روزنامه شفق سرخ و مدیریت آن با شیخ علی دشتی بود. نه تنها شیخ علی دشتی بلکه غالب مدیران این قبیل جراید دارای شخصیت و سوابق روشنی نبودند بلکه بواسطهٔ دریافت پول های بی حساب آن ها را وادار به تملق گوئی و اعانت از حکومت خودسری کرده بود چنان که دشتی هم دارای شخصیتی نبود زیرا وی قبلا در عراق عرب طلبه ای بیش نبوده و «صرفنظر از سوابق طلبگی اش» همین که به ایران آمد با كمك دیگران موفق شد امتیاز شفق سرخ را بگیرد و در بادی امر یکی دو مقاله نسبت به سردار سپه بنای پرخاش گذاشت ولی بعداً او را راضی کردند و از طرفداران سردار سپه بشمار رفت و مقالهٔ زیر بهترین نمونه روح تملق و مغالطه کاری مدیر آن است. اينك برای مزید اطلاع خوانندگان بنقلش مبادرت و اضافه می شود که براثر همین تملقات بیجا و مقالاتی که علیه قاجاریه و طرفداری از رژیم جمهوری درج کرده بود سردار سپه هم دستور داد او را از ساوه بوکالت مجلس انتخاب نمایند.

پدر وطن رفت (1)

«آن کسی که بعد از دو قرن ضعف و مذلت و تفرق و تشتت به ایران قوت و عزت و وحدت داد روز گذشته از تهران پر از جنایت و غرض بیرون رفت [!!] . آن کسی که سه سال قبل با پیشانی پر از امید و افتخار به تهران آمد و با یک اراده خستگی ناپذیر به ترمیم خرابی های گذشته و اصلاح کنیفی که حکومت نالایق ها ایجاب کرده بود شروع نمود دیروز با قیافه افسرده و سیمایی که غبار ملالت و پیری بر آن نشسته است تهران را وداع گفت سردار سپه رفت و تهران پر از جنایت را بحال خود گذاشت ولی تکلیف مجلس و مردم چیست؟ نمی دانم ولی اگر مردم خدمات برجسته سردار سپه را دیده اند اگر مجلس اوضاع حاضره مملکت را می بیند اگر متفکرین و عقلای قوم اعتراف

ص: 522


1- شفق سرخ شماره 228، 19 حمل 1303 خورشیدی.

دارند که فقط ارادهٔ توانای این شخص فئودالیته را محو قشون را بزرگ یاغیان را قلع و قمع آبروی و حیثیت ایران را در خارجه بزرگ نموده است اگر تجار و اصناف وجود سردار سپه را برای امنیت و رواج تجارت لازم می دانند اگر علماء بقاء این مرد بزرگ را برای عظمت اسلام و شوكت يك دولت اسلامی و جلوگیری از فحشاء و منکرات ضروری می دانند (همچنانی که حجج اسلام قم دانسته و به مردم توصیه کرده بودند که قدر این نعمت یعنی وجود سردار سپه را بدانند) اگر آزادیخواهان و احرار بافکار آزادیخواهانه این شخص و احترامی که همیشه بعقاید ملی می گذاشت اذعان داشته باشند و بالاخره اگر نظامیان ما بخاطر دارند که سه سال قبل چه شأن و اعتباری داشتند و در تحت سیاست صاحب منصبان روسی و سوئدی چه مقامی داشتند و امروز چه حیثیتی دارند و می شناسند که شأن و شوکت و حیثیت و اعتبار آن ها را کدام روح پاکی باعث شده و این سردار سپه است که آن ها را در جامعه بلند و مفتخر ساخته شرافت حق آن ها را به آن ها داده است اگر طبقات مختلفه این حقایق را اذعان دارند باید نگذارند سردار سپه برود رفتن سردار سپه و تسلط اجنبی رفتن سردار سپه و اختلافات کلمه رفتن سردار سپه و ظهور یاغیان رفتن سردارسپه و در هم شکستن اعتبارات ایران رفتن سردار سپه و اغتشاشات داخلی رفتن و محو شدن نقشه اصلاحات با هم مترادف است [!!!] سردار سپه پدر وطن است سردار سپه نمونه روح مردانگی و شهامت و شجاعت ایرانی است سردار سپه جانشین اردشیر بابکان و نادر شاه افشار است سردار سپه قائد توانای ملیون و موضوع احترام و ستایش طبقات رنجبر و موجد نظام جدید ایران و ذاتاً یک نفر مصالح ایران دوست بدرجه عبادت است [!!]. این شخص نباید برود ولو بقیمت ریختن خون های زیادی باشد باید برگردد زیرا ملت ایران او را دوست می دارد چشم بیست و پنج قرن تاریخ گذشته به طرف او متوجه است سردار سپه باید برگردد این روح ملت است که

ص: 523

با نوك خامه شفق مراجعت او را تقاضا می کند هر کسی بر خلاف این معتقد باشد او نسبت به وطن خیانت کرده است هر کسی منکر عواقب وخیم استعفای سردار سپه باشد طالب اغتشاش و دامن زن آتش فتنه و فساد و دشمن اصلاحات و عظمت ایران و طرفدار محو استقلال و تجزیه ولایات است چه باید کرد امروز سردار سپه مرکز عظمت اقتدار و استقلال و امنیت ایران شده است اگر رفت همۀ آن ها می رود و حتی برای شهوت رانی و غرض ورزی مخالفین هم موقعی پیدا نمی شود و این آقایانی که در بهارستان جمع شده اند نیز بدوام دوره خود نمی توانند اطمینان داشته باشند سردار سپه برود کی بیاید؟ کدام يك از فرزندان ایرانی بر شادت و صحت عمل و فضیلت و تقوای سردار سپه هستند؟ [!]

آيا وثوق الدوله و قوام السلطنه؟

ما به آن بوم های شومی که ایران را ویران می خواهند تا در آن مسکن گیرند اطمینان می دهیم که اگر آن ها سردار سپه را نشناسند صلحاء و يك عده مردمان با تقوی او را می شناسند و روح ملت آغوش خود را برای او گشوده است و با نگاه بسربازان وطن و صاحب منصبان رشید ایران که رئیس بزرگ خود را دوست می دارند اجازه نمی دهند که ایران بفقدان سردار سپه دچار شود.»

پس از نشر مقاله فوق و تعقیب چند مقاله در این زمینه آزادیخواهان و افراد اقلیت را تحریك كرد تا علیه او اسنادی که حاکی از ارتباط او با دیگران بود منتشر نمایند و چون او را بوکالت از ساوه انتخاب کرده بودند مدرس تصمیم گرفت اعتبار نامۀ او را رد کند ولی درصدد تحصیل اسناد بود در همین اوان در روزنامه سیاست که ارگان اقلیت بود سندی که ذیلا ذکر می شود منتشر شد و چند روز پس از نشر سند مزبور اعتبار نامه دشتی مطرح شد مدرس تقاضای رأی مخفی کرد بالاخره اعتبار نامه دشتی رد شد. اینک برای درج در این تاریخ رونوشت آن سند که در روزنامه رهبر چندی پیش بار

ص: 524

دیگر درج شده ذیلا ذکر می شود:

این سند در روز یکشنبه 15 رمضان 1342 در روزنامه سیاست چاپ شد و عین آن از طرف همان روزنامه برای ریاست مجلس ارسال گردید.

روز جمعه - (كاغذ مارك دار سفارت انگلیس)

«دوست عزیزم با تجدید مراسم ارادت صمیمانه عرض می شود که آقای... و آقای سالار ... مدیر شفق را حاضر کرده اند و قول هم داده است که خیانت نخواهد کرد در این صورت گمان می کنم که جنابعالی خوب است با آقای سالار ملاقات فرمایند از ... دستورالعمل از او بخواهید که چطور داخل مطلب شوید مسلماً شفق پول خواهد خواست دیگر عرضی ندارم.»

هاوارد (امضاء انگلیسی هاوارد)

این کناره گیری بنفع سردار سپه تمام شد زیرا پس از رفتن وی برحسب نقشه قبلی تظاهرات و تهدیدات شدیدی علیه امنیت کشور مجلس بروز داده شد و طوری وانمود کردند که بزودی شیرازه امنیت کشور گسیخته خواهد شد و قتل و غارت پایتخت را تهدید خواهد نمود چنان چه بمحض کناره گیری سردار سپه برخی از افسران قزاق منجمله سرتیپ مرتضی خان و غیره نظامیان را در میدان مشق (باغ ملی) جمع کرده علیه مخالفین سردار سپه نطق های مهیجی ایراد کردند و به مجلس پیغام دادند که اگر سردار سپه روی کار نیاید چنین و چنان خواهیم کرد.

جراید موافق سردار سپه هم اخباری جعل کرده اذهان عمومی را مشوب می نمودند از جمله روزنامه ستارهٔ ایران رسماً نوشت که طبق اطلاعی که اخیراً رسیده آذربایجان اعلان جمهوریت و استقلال داده است. همچنین تلگراف هائی از امراء لشکر و افسران قزاق از اغلب ایالات و ولایات به مجلس مخابره شد که در آن صريحاً مجلس و امنیت کشور را تهدید کرده بودند بین این تلگراف ها دو تلگراف که یکی از طرف احمد آقا (امیر احمدی) فرمانده لشکر غرب و

ص: 525

دیگری از طرف فرمانده لشکر شرق به مجلس مخابره شده بود بیشتر مجلس را تهدید کرده بود که اینک از لحاظ اهمیت تاریخی رونوشت اصل این دو تلگراف را ذیلا ذکر می نماید:

تلگراف امیر لشکر غرب

همدان

مقام محترم دار الشورای ایران

«متحدالمآل که اخیراً از طرف مقام منیع بندگان حضرت اشرف اعظم فرمانده کل قوا دامت عظمته دایر بفرسودگی ذات مبارکش در مقابل ناسپاسی مفسدین و کناره گیری از خدمت رسیده اینجانب را بمخابرۀ تلگراف مستقیم بدون رعایت قوانین موضوعه اداری وادار نموده است اگر با دیده انصاف توجهی بوضعيات قبل از حوت 1300 شده و با اوضاع کنونی مملکت در طبق موازنه و مقایسه گذارده شود کمتر فکر و عقیده وجود خواهد داشت که خدمات و فداکاری های این مدت بندگان حضرت اشرف سردار سپه و فرمانده کل قوا دامت عظمته را تشخیص نداده اند و تصدیق ننمایند که با فقدان تمام وسائل و ملزومات جنگی قدم های سریعی برای تکامل و بسط تشکیلات قشون برداشته و با وجود موانع لاینحلی که سرتاسر مملکت را فرا گرفته بود خویشتن را برای نجات وطن از گرداب فلاکت و انحطاط آماده با شهادت تاریخ تنها سرباز فداکاری بوده است که با مشکلات سیاسی فوق التصور و عدم ادوات ضروری در مقابل حوادث شومی که استقلال مملکت را تهدید می نمود اثبات وجود نموده خود را برای مواجهه با هر حادثه حاضر و تأمین سعادت وطن را وجهه همت خویش فرمود خستگی و تأثر خاطر معظم له ضربه مهلکی است که بدفاع افکار نونهالان دبستان شهامت و لیاقت او وارد شده به ما اجازه می دهد بفهمیم که جانبازی و فداکاری در این مرز و بوم و در بین جامعه که محروم از عاطفه هستند همین است که امروز مبارزین و

ص: 526

پیشوایان ملت معمول داشته فرصت و اجازه داده اند عده ای مفسد به تحريك و بنفع سیاست خارجی نسبت بناجی وطن و محیی قشون از حدود خود تجاوز و در نتیجه یأس حضرت معظم له مملکت را بدوره های مهیب بدبختی معلق نمایند اگر در مملکت ما یافت نشود دماغهایی که مميز سعادت و تیره روزی بوده و جامعه را بفهم این نکته ارشاد نمایند نظامیان ایران یعنی همان سربازانی که بازوان توانای قائد نیرومند قشون پروریده خوب تشخیص داده و فهمیده اند که تنها بقایای افتخارات آن ها منوط ببقای زمامداری ذات مبارکش بوده ننگ و اهانت هائی که نالایق ترین عمله اروپایی باسم مستشار نظامی تحمیل سربازان وطن می نمود فراموش نخواهد کرد عشق و علاقه است که اگر در دماغ و فکر بشر نباشد هیچ اندیشه و تصمیمی را انسان بعرصه وجود و عمل نگذارده و بدون تظاهر خارجی در طبقات مغز و در متن تشتت افکار محو و نابود می گردد ما اگر در این مدت قلیل موفق شدیم موانع و مشکلات عظیمی را از بین برداشته و تاسر مملکت را بوسیله ریختن خون های پاک سربازان باشرف وطن منزه نموده و مجال دهیم مرکز نشینان مملکت و نمایندگان ملت با فراغت بال کرسی وکالت را اشغال نموده و با استعانت سرنیزه سربازان فداکار محیی قشون راه تکمیل ترقیات و سعادت مملکت را بپیمایند برای عشق و علاقه مفرطی بود نسبت به مربی خود داشته و جز اقتدار او و عظمت قشون در تحت توجه ذات مبارکش در دماغ ما فکری خلجان نداشته و اندیشه فرصت رسوخ نمی کرد اگر اردو های منظم نظامی استحکامات طبیعی دره و تنگه های مخوف لرستان را در گرفته و نام سردار سپه را در مرتفع ترین کوه های پشت کوه نقش نموده اند برای عشق و علاقه ایست که بذات اشرف او داشته و فرمانده نظامی آن ها قصد نداشته است مانند نظام السلطنه املاك هر دو را بحیطه تصرف خود درآورده یا مانند سایرین املاک پیشکوه را به پشت کوه اتصال دهد ما خوب تشخیص می دهیم که اگر موانعی باعث شود که

ص: 527

ظل توجه زمامداران و سرپرست توانای قشون بسرما گسترده نباشد مقدرات ما تسليم نظام السلطنه ها یا پست ترین فعله اروپایی گردیده و دوره های تیره روزی را باید از سر گرفته آبرو و شرافت اجدادی ما در بین ملل زنده ریخته شده فوج فوج سپاهیان معصوم قربانی منافع اشخاصی گردند که امتحانات خود را بکرات در این مملکت داده اند چون احساس موقعیت و حفظ جان یک نفر سرباز را فرمانده متعصبی تنها می تواند بفهمد و درك كند اینست که خاطر محترم نمایندگان ملت را مستحضر می دارد انتشار خبر کناره جویی بندگان حضرت اشرف اعظم با عشق و علاقه مفرطی که قشون بوجود مبارکش دارد و انجام وظیفه در فرونت های لرستان تباین کلی داشته و معلوم نیست خون سربازان برای که و چه مقصود ریخته می شود بحکم همان احساساتی که در فوق اشاره شد اینجانب تا تشخیص تكليف و فهم این که نسبت به قشون و سرپرست توانای ما و جبران این فرسودگی چه فکری در دماغ وکلای محترم ملت اندیشیده شده است پس از 68 ساعت قوای خود را از فرونت های لرستان جمع آوری نموده و منتظر خواهد بود تا پس از استحضار به تصمیمات متخذه آن چه وظیفه هر متعلمی است و نسبت به مربیش حکم می کند بدان عمل نموده و بپاس افتخاراتی که به ما عطا کرده است خون های خود را در راه تسلیت خاطر مبارکش بریزیم اینک با نهایت تأسف مقدرات لرستان و نواحی سرحدی مملکت را بعد از انقضای مدت معروضه تسلیم نمایندگان محترم ملت می نماید.» 20 حمل نمره 1370 امیر لشکر غرب احمد

تلگراف امیر لشکر شرق

مشهد

«ریاست محترم ارکان حرب كل قشون کپیه رؤسای محترم تیپ گارد پیاده تیپ توپخانه و تیپ گارد سوار توسط امیر محترم لشکر آقای امیر اقتدار مجلس مقدس شورای ملی کپیه ایران ،شفق

ص: 528

ستاره، میهن، تبریز امیر محترم لشکر شمال غرب اصفهان، امیر محترم لشکر جنوب رشت رئیس محترم تیپ مستقل شمال همقطاران محترم نظامی نمایندگان صالح و بانی جراید و ناشرین افکار عمومی همه می دانیم که وطن ما ایران پس از قرن ها ذلت و زبونی و بعد از مدت ها اضطراب و سرگردانی بالاخره در نتیجه مجاهدات سه ساله و در قبال عزم و اراده تواناترین فرزندان خود حضرت اشرف آقای سردار سپه رئيس الوزراء و فرمانده کل قوا بدوره فترت مملکت و پستی جامعه خاتمه داده و در پرتو نیات عالیه یگانه محیی عظیم خود عصر ترقی و تعالی را شروع و عظمت باستانی را تجدید نموده آن بدبختی های روزافزون عمومی و آن مرعوبیت های سیاسی و عدم اقتدارات ملی و آن سلطه و نفوذ های جراید اجنبی و آن ملوك الطوایفی دائمی و آن فقدان امنیت مالی و جانی همه و همه در عصر زمامداریش اختتام و حیات نوین مملکت شیر و خورشید آغاز شده است اکنون در برابر این حقایق تابان و در عوض بازپرسی و قدردانی پارلمان متأسفانه باید بدین حقیقت تلخ اعتراف کنیم که غرضرانی جیره خوران اجانب و دسیسه کاری مفسدین و معاندین ایران برعلیه ترقیات مملکت و قشون بوسیلهٔ چند نفر وکیل معلوم الحال در فضای بهارستان منعکس و موجبات یأس و کناره گیری یکتا سرباز رشید ایران و نیکوترین شهامت کیان را و بالنتیجه روح قوی لشکریان را کدر و قلب جانبازان ایران را جریحه دار ساخته اند. همقطاران نظامی چهار سال است که مملکت در قبال عزم راسخ و عملیات وطن پرستانه سردار سپه به دورهٔ انحطاط و تدنی نظام خاتمه داده و يك مرتبه دیگر مفهوم اصلی کلمه سرباز را بنام حفظ موجودیت ایران و حراست وطن اردشیر بابكان عملی فرموده است همین علاقه مندی و توانایی اوست که موجب بدبینی اجانب و ماجراجوئی معاندین داخلی شده و اينك می روند اسلحه زهر آگین خود را برضد استقلال و عظمت قشون بدست چندنفر جنایتکار اجنبی پرست بکار برده و فداکاران وطن را

ص: 529

از میدان سعی و عمل ما خارج سازند آیا وظیفه ما و شما که چهار سال است تحت فرماندهی یگانه فرزند مجاهد غیور ایران سردارسپه بعشق عظمت جان های خود را فدای امنیت و اعاده اعتلای ایران کرده ایم صیت وطن پرستی ما اجازه خواهد داد که دشمنان مملکت باغوای اجانب موجودیت ایران را در نتیجه یأس و کناره گیری محیی قشون متزلزل و سعادت جامعه را به هواخواهان نفسانیه محو و نابود سازند بدیهی است هر ایرانی علاقه مندی به این جریانات شوم که علامت تجدید اوضاع مندرس دیرین و موجب محو استقلال ایرانست رضایت نداده و هیچ گاه با ذلت تن به مرگ عمدی نخواهد داد بهمین نظر است که قوای نیرومند لشكر شرق با يك وحدت کلمه و عشق تام به حضرت اشرف سردار سپه مجدانه آماده مقاومت و با تنفر شدید از آن هایی که بنام وکالت می خواهند منویات اجانب را صورت خارجی بدهند تصمیم گرفته ایم که با خون های خود لکه های عار ملیت و قومیت ایرانی را از دامن مجلس پنجم شست و شو نموده مخالفین عظمت مملکت کیانی را کیفر و آرزومندان تعالی ایران پاداش دهیم این است که آن همقطاران محترم را که قصدی جز سعادت وطن و حفظ حاکمیت ملی ندارند بمشارکت خود در حصول این منویات نظامی دعوت کرده و همان طور که در تلگراف دیروز تذکر دادیم چنان چه بزودی نتیجه مطلوبه که رفع کناره گیری فرمانده متبوع معظم له ما و مخصوصاً کیفر و طرد نمودن جیره خوران اجانب است حاصل نشود به اقدامات مجدانه مبادرت و علاقمندی خود را به اعتلای مملکت شیر و خورشید عملا اثبات خواهیم کرد و بهمدستی آن سرداران نظامی به این بدبختی های خانمان سوز در خاتمه خواهیم داد خاتمه پیش قراول لشکر فعلا در فراش آباد و اگر تا دو روز دیگر تصمیمی اتخاذ نشده به مرکز رهسپار خواهند شد و اینك عموم صاحب منصبان در تلگرافخانه می باشند.»

نمره 258

بامضای امیر لشکر شرق و عده ای از افسران

ص: 530

خلاصه از اغلب امراء لشکر و فرماندهان قشونی بر حسب تعلیمات مرکز تلگراف های تهدید آمیز زیادی به مجلس و غیره مخابره شد که از برای نمونه دو تلگراف آن را ذکر کردیم بعلاوه در مر رکز هم پاره ای نمایش ها و تظاهرات بوقوع پیوست که در روحیه مجلسیان بی اثر نبوده چنان كه يك روز عده زیادی از قزاق ها مجهز و مسلحانه بطور دفیله از جلو مجلس و بعضی خیابان ها عبور کردند و این عمل باطناً حاکی از تهدید مجلس بود و در نمایندگان مخالف سردار سپه هم بیاثر نبود چه این تلگراف های پوچ واهی و این تهدیدات اسرار انگیز بطوری در مجلس اثر عمیقی بخشید که منفردین و مخالفین و موافقین را به تشکیل جلسات سری واداشت و موضوع کابینه آینده کشور مورد بحث قرار گرفت و چون عده ای از نمایندگان مخالف این هرج و مرج را بصلاح کشور ندیدند ناگزیر شدند موقتاً سردارسپه را روی کار بیاورند و با نمایندگان موافق سردار سپه هم ظاهراً هم عقیده شوند تا از اغتشاشاتی که ممکن الوقوع بنظر می رسید جلوگیری کرده بعداً راه حل اساسی برای محدود کردن قدرت سردار سپه پیدا نمایند این بود که عده ای از منفردین و عده ای از مخالفین و فراکسیون های تجدد و سوسیالیست متحداً بریاست وزرایی سردار سپه اظهار تمایل کرده 92 رأی (باقید نظر بموقعیت مملکت) به سردار سپه دادند در این میانه فقط عده ای از نمایندگان که بعداً فراکسیون اقلیت را بوجود آوردند از این توپ و تشر ها نهراسیده از رأی دادن یا امتناع و یا مخالفت نمودند ولی این مخالفت آن ها دیگر نتیجه نداشت و در مقابل اظهار تمایل اکثریت بی اثر بود و حتی شکست بزرگ سیاسی برای آن ها بشمار آمد.

مدرس یا مرکز ضد سردار سپه

عبدالله مستوفی در تاریخ اجتماعی دوره قاجاریه درباره ضدیت مدرس با سردار سپه می نویسد:

ص: 531

... ام الاسباب این نهضت ضد جمهوری مدرس بوده و بعد از کفن و دفن کردن جمهوری باز هم سلسله جنبان ضدیت عمومی با سردار سپه مدرس و اوست که خود را مرکز افکار ضد او کرده و معتقد است که باید ریشهٔ این خودسری را که واقعاً برای کشور خطرناك شده بود کند شاه و و وزراء و مردم را به آزادی خود رساند در میان و کلا هم البته عده ای مانند مشیرالدوله و مستوفی الممالك و دكتر مصدق و جمعی دیگر هستند که مثل مدرس فکر می کنند ولی رشادت عملی و وسائل کار آن ها به قدر سید نیست آن ها افکار دیگری هم از قبیل جلوگیری از خونریزی و تولید فساد و شقاق میان قوۀ نظامی و عامه دارند که مدرس به موجب تعلیمات مذهبی و دینی از این افکار به دور و عقیده مند است که هر چه و هر کار که برای جامعه لازم بشمار آمد و اقدام به آن مطابق مصلحت تشخیص شد برای بدست آوردن آن خیر کثیر این رنج و زحمت های قلیل را نباید چیز مهمی شمرد و شاید اگر دو سه نفر دیگر از اهل نفوذ همان طور که با او هم عقیده بودند با او همکار و هم رفتار می شدند با همۀ این تشر های نظامی از عهده برانداختن قدرت سردارسپه بر می آمد.

در هر حال این روز ها دیگر مدرس کسی نبود که سید محمد تدين بتواند با او خشونت یا احیاء السلطنه او را چك كاری كند بلكه در این وقت سیدی که تاز میدان ضد سردار سپه شده و عامه از او پیروی می کردند بخصوص که در اصل موضوع یعنی برانداختن جمهوری هم کامیابی نصیب او شده بود چنان که طرفداران سردار سپه هم از شهامت و رشادت اخلاقی این مرد که جز پیشرفت دادن عقیده خود هیچ گونه جاه طلبی نداشت و از هیچ چیز اندیشه نمی کرد خیلی در تشویش بوده و برای تغییر دادن طرز فکر او اقدامی هم می کردند.

برای این که خواننده عزیز از افکار این روز های مدرس واقف شود نقل مصاحبه ای که بین من و آن مرحوم در همین ایام اتفاق

ص: 532

افتاده است بیمورد نیست.

معلوم است سوسیالیست ها هم برای کار چاقی سردار سپه در نوبت خود بی میل نبودند که مدرس را آرام کنند تا کار به جا های باریک تر نکشد در یکی از مذاکرات سران حزب من هم حاضر بودم در اطراف ضدیت مدرس و افتادن سردار سپه و نتایج آن برای کشور هرکس چیزی می گفت و البته بیشتر جانب مضر این پیش آمد احتمالی را گنده می کردند ولی همگی حتی منهم معتقد بودیم که حیف است این مرد فعال با جربزه از بین برود. رفقای حزبی چون سابقۀ مرا با مدرس می دانست بمن پیشنهاد کردند بروم و با او صحبتی بدارم شاید از شدت مخالفت او کاسته شود.

بعد از ظهر فردای آن روز به منزل سید رفتم مدرس در اطاق خود نشسته چند نفری نزد او بودند من هم بعداز ظهر در اداره محاکمه ای داشتم و نمی توانستم حاشیه مجلس منتظر وقت مناسب تری بشوم از توی حیاط بعد از مبادله سلام به آقا گفتم من به شما عرضی دارم.سید بزرگوار گفت الآن بیرون می آیم با هم قدری در حیاط قدم می زنیم من بسمت دیگر حیاط که کسی آن جا نبود رفته یکدوبار از بالا بپائین رفت و آمد کردم سید رسید پس از طی تعارفات معمول وارد مقصود شدم.

به او گفتم: تصور نمی کنید برای تنبیه شدن سردار سپه این اندازه اقدام کافی باشد؟ گفت: خیر باید لامحاله دستش از ریاست وزراء کوتاه شود گفتم: در این شش هفت ماهۀ ریاست وزراء خوب کار کرده و قدرت و عظمت قشون را خیلی زیاد نموده بواسطه قدرت نظامی مالیات های عقب مانده هم وصول شده و دوایر دولتی عظم و اعتباری پیدا کرده اند که نظیر آن را مدت هاست در این کشور کسی ندیده است حیف است این قدرت و اختیار و وحدت و مرکزیت از بین برود و هرج و مرج و ضدیت های سابق جانشین آن بشود. امروز

ص: 533

بواسطهٔ قدرت و مواظبت این مرد و مرکز گرفتن حکم دولت هر تصمیمی در هر قسمت از کار ها بگیرند روی کاغذ نمی ماند و فوراً اجراء می شود حکام و عمال از او ملاحظه دارند کار ها بلاقیدی و بی اعتنائی و سرهم بندی ورگذار نمی شود و نظم و نسق حسابی در کار است.

سید گفت: سگ هر قدر هم خوب باشد همین که پای بچه صاحبخانه را گرفت دیگر بدرد نمی خورد و باید از خانه بیرونش کرد.»

دیدم این مرد نطاق با یک ضرب المثل دهاتی تمام دلیل های حلی قضیه که من آورده بودم و خیال داشتم باز هم بودم و خیال داشتم باز هم مقداری بر آن بیفزایم گفته و نگفته همه را از پایه خراب کرده و روی هم ریخت ولی من مأیوس نشده و از راه نقضی مقصود خود را دنبال کردم.

توجه می فرمائید که بیرون کردن او چه زحماتی دارد؟ سمیتکو هنوز چشم طمعش از کردستان برداشته نشده با وجود عده وعده قوای دولتی هر روز از خاك كردستان عراق به خاک ایران در تك و تاز است اشراری که بواسطهٔ قدرت این مرد در همه جا ساکت شده اند هنوز ریشه و مایه شرارت را از دست نداده اند هنوز هم در لرستان سرجنبان هائی که مثل مار زخمی مترصد وقت مناسبند زیاد هستند و اجمالا ما کار های زیادی داریم که هنوز دست به آن ها نزده ایم بیست سال از مشروطه می گذرد و ما جز به این یک نفر که از هر حیث مواظب همه چیز و همه جا هست هیچ برنخورده ایم بر فرض به قول شما این سگ را به این جرم از خانه راندیم کی را داریم جای او بگذاریم؟ از همه گذشته با این نغمه های وحشی که از قشون جنوب و شمال

نغمه های شرق و غرب می رسد و به یکدیگر دستور تمرد می دهند و همدیگر را اغوا می کنند چه خواهیم کرد؟ چیزی که باقی داریم همین يك كار است که این ها دو دسته شوند و جنگ داخلی راه بیفتد یا همه با هم متحد شوند و ملت را با اسلحه خودش زیر پا کنند و .... سید مجال

ص: 534

نداد که من باقی ادله نقضی خود را بیاورم حرف مرا قطع کرد و گفت بهمین جهت است که من معتقد شده ام که باید ریشه این فساد را هر چه زودتر کند آخر آدم باید جرأت بکند بیست تا سوار دست یکی بسپرد و از یاغیگری او در امان باشد؟!! مرغی را که دم صبح شغال خواهد برد بگذار سرشب ببرد لامحاله از كشيك كشی تا صبح خودتان را راحت کرده اید!!

دانستم که سید در این امر کاملا رادیکال است و منطق و طرز فکرش بقدری در این زمینه قوت گرفته است که با هر بیانی از منظور اصلیش بر نخواهد گشت با هم به اطاق آمدیم یک استکان چای برای من ریخت و بعد از صرف چای از هم جدا شدیم.

از میان اشخاص صاحب رأی و ارباب حل و عقد فقط این یک نفر این طور فکر می کرد و افکار باقی آن ها از قماش همان چیز های حلی و نقضی بود گفته که من به مدرس بودم چنان که بعد از یکی دو روز مصلحین خیراندیش میانه افتادند سردار سپه را به شهر آوردند و قرار و مدار هائی بین او و ولیعهد گذاشته (1) و التيامي بين طرفین ایجاد کردند و مجلس به اکثریت نود رأی که شامل آراء وجیه المله ها هم بود نسبت به او اظهار تمایل کرده و مجدداً رئیس الوزراء شد و قدرت از کف داده را مجدداً بدست آورد.»

مدرس از نظر مستوفی نویسندهٔ تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه

«سید حسن مدرس در مجلس دوم بسمت مجتهد طراز اول از طرف علمای نجف برای نظارت در قوانین موضوعه که با قانون اساسی و اصول مسلمانی مخالف نشود انتخاب و جزو نمایندگان مجلس شد ولی چون مادۀ مربوط به لزوم وکیل طراز اول در مجلس به فشار علمای مستبد، حاجی شیخ فضل الله (کیا) و سید محمد کاظم یزدی بر قانون اساسی تحمیل شده بود آزادی طلبان بخصوص دموکرات ها

ص: 535


1- واسطۀ آشتی بین سردار سپه و ولیعهد دکتر مصدق بوده است.

ارادتی به آن نداشتند و بدشان نمی آمد که وسیله ای بدست آورند و آن را متروك بگذارند فوت مرحوم حاجی میرزا حسین (خلیلی) و ملا کاظم خراسانی (کفائی) علمای مشروطه خواه که البته انتخاب مجتهد طراز اول به تصویب آن ها بوده و بعد از مجلس دوم اتفاق موجب شد که این ماده مانند مواد راجع به تأسیس مجلس سنا متروك بماند بنابراین قبل از انتخابات مجلس سوم معلوم بود که در خصوص مجتهد طراز اول مراجعه ای به علمای عتبات نخواهد شد ولی سید مدرس در دو سالۀ نمایندگی و طراز اول بودن خود در مجلس و چند ساله فترت به قدری وجاهت تحصیل کرده بود که در دوره سوم و چهارم از شهر تهران با اکثریت نمایانی انتخاب شد (1) .

شاید علمای عتبات هم که از وجود مدرس در مجلس اطمینان حاصل کرده بودند پاپی این عدم مراجعه در انتخاب طراز اول نشده باشند.

اسلام قیام به کار های عمومی مسلمانان را واجب کرده بنابراین برای هر مسلمان این کارهای قیام به امر مسلمین از واجبات کفائی است تا کسی برای تصدی آن حاضر نشده است بر تمام آن ها که بتوانند این عمل را عهده کنند واجب و همین که یکی زحمت تقلدکار را به عهده گرفت و جوب آن از سایرین مرتفع می شود و البته همین که کاری واجب شد اجرت گرفتن برای انجام آن هم بناگزیر حرام خواهد بود ولی اگر متصدی دارائی شخصی و یا حرفه و راه معاش نداشته باشد یا قیام به کار های عمومی وقت و مجالی برای اعمال حرفه ای که دارد باقی نگذارد می تواند به اندازه کفاف و ذی و شأن خود و واجب النفقه هایش از بیت المال مسلمانان ارتزاق کند.

در نظر سید حسن مدرس مجتهد منور الفكر عضویت مجلس یکی از کار های عمومی بود و چون از خود بهتری برای قیام به این امر نمی دید این کار را برای خود واجب عینی می دانست و برای وصول به آن اقدامات مشروع مقدماتی را هم به منزله مقدمه واجب واجب

ص: 536


1- در دوره پنجم و ششم هم از تهران انتخاب شده بود.

می شمرد.

نمی دانم وقتی سید و خانواده بعنوان طراز اول از اصفهان به تهران آمد عیالش که مادر سید عبدالباقی پسر چهار پنج ساله اش همراه و یا در اصفهان بدرود زندگانی کرده بود از وقتی که من با سید سر و کار پیدا کردم سید بزرگوار داماد سرخانه مشهدی عبدالکریم و در خانه کوچه بن بست سمت جنوب اول خیابان شاه آباد منزل و در این خانه يك اطاق جنب كرياس جهت بیرونی و يك اطاق دیگر برای مسکن زن و پسر شش هفت ساله خود بیشتر نداشت.

اطاق بیرونی شمشه کاهگلی و فرش آن یکدست نمد نازك و میان فرش گلیم راه راه فرسوده اى يك كلك گلی با دو قوری و یکی دو استكان كوچك شصتی با قاشق برنجی پوست پیازی و نعلبکی چینی و کاسه تنباکو و قلیان و دو سه ظرف خاکستر سیگار حلبی برای واردین اثاثیه اطاق را تکمیل می کرد چرا در دستدانی زیر یکی از طاقچه ها و بنزديك و دسترس سید بزرگوار يك كوزه بزرگ برای عوض کردن آب قلیان و يك تنگ سفالی برای آب خوردن و يك کاسه بدل چینی هم بود.

چای مدرس همیشه راه بود از این چای به کسی تعارف نمی کرد ولی هر کس می خواست خود برای خود می ریخت ولی قلیان کش ها با او همراهی می کردند معهذا بعضی از رفقای صمیمی که از راه می رسیدند برای آن ها چای تازه دم می کرد و خودش چای را با نبات می خورد مشهدی عبدالکریم پدر زنش گاهی اگر در خانه بود سری به اطاق سید زده کوزه قلیان را پر و زغال كلك سيد را می آورد و اگر این مشروع را انجام نکرده و حاجت پیدا می شد پسر خود عبدالباقی را صدا می زد و آوردن آب و از این کار ها به او رجوع می کرد.

مخارج سید و خانواده اش از مشهدی عبدالکریم جدا بود زیرا من دیده بودم گاهی عبدالباقی را صدا زده مقداری پول به او می داد و

ص: 537

می گفت:«برام شوم گوشت بستونید گوشت سازگار بستونید قند نبات و تنباکو را در کیسه های مخصوصی در يك گوشه دستدانی و به دسترس خود داشت.

لباس سید پیراهن متقال یا کرباس و در تابستان چلوار بود و به روی آن قبائی از قدك و در فصل سرما از کرباس مله وار خالقی اضافه می کرد و به روی تمام آن ها زمستان ها عبائی و گاهی لباده ای هم افزوده می شد که این عبا روپوش بیرون رفتنش هم بود و لباس سید عبد الباقی هم مانند پدرش بود.

من در نظر ندارم که سید برای هیچ وارد هر قدر متعین بود عبا و عمامه کرده باشد. در خانه اکثر سر برهنه و ندرتاً شبکلاه یا عرقچینی به سر داشت آوای خواجه خبر کن (سندان و چکش) در که بلند می شد سید صدای «کیه» معمولی خود را پرتاب می کرد هر کس بود خود را معرفی نموده و با بفرمائید مکرر سید وارد کریاس می شد و از آن جا به اطاق می آمد و هر جا باز بود یا سایرین برای او باز می کردند می نشست مع هذا گاهی هم اتفاق می افتاد که سید کاری یا صحبتی در بین داشت که با ورود شخص خارج منافی بود همین که وارد خود را از پشت در معرفی می کرد سید می گفت حالا کاری داریم فلان وقت بیائید وارد هرکس بود بدون هیچ دلگیری دنبال کارش می رفت.

این زندگی با ماهی سه چهار تومان کرایه خانه که مسلماً سید به مشهدی عبدالکریم می پرداخت بیش از بیست تومان خرج نداشت و حقوق وکالت سید ماهی صدتومان بود ولی سید بیش از این بیست سی تومان که همان حدود مخارج قبل از وکالتش بود از این صد تومان استفاده نمی کرد و باقی حقوق او در صندوق ادارۀ مباشرت مجلس می ماند. البته ارباب کیخسرو شاهرخ نمی دانست این مازاد برای چه نزد او مانده و به عنوان امانت این وجه را نزد خود در صندوق اداره مباشرت نگاه می داشت.

ص: 538

سید از دختر مشهدی عبدالکریم هم شاید یکی دو اولاد پیدا کرد که پا نگرفتند و در سن های کم تلف شدند تا مهاجرت پیش آمد. سید عبدالباقی پسر ده دوازده ساله ای شده به مدرسه های جدید ملی می رفت سید زن و پسر خود را نزد مشهدی عبدالکریم گذاشته به سفر مهاجرت رفت.

بعد از شانزده هفده ماه که از مهاجرت مراجعت کرد باز هم به خانه مشهدی عبدالکریم وارد شد ولی عیال سید دختر مشهدی عبدالکریم نمی دانم در ایام مهاجرت یا بعد از ورود سید بدرود زندگی گفته و مدرس بی سروسامان شد عبدالباقی هم جوان سیزده چهارده ساله ای شده و سید بزرگوار ناگزیر بود در خانه و زندگی خود او را هم به حساب بیاورد. بنابراین داشتن خانه از لوازم زندگی او بود و استفاده از پول هائی که در ادارۀ مباشرت مانده بود برای خرید خانه مانع شرعی و عقلی نداشت.

از خیابان برق (امیر کبیر) که به کوچه میرزا محمود وزیر سرازیر شوند دست چپ به چند کوچه بر می خورند. اولی آن کوچهٔ عریض کم طولی است که کوچه میرزا محمود را به کوچه سرتخت مربوط می کند کوچهٔ دویم کوچه میرزا محمد قوام الدوله است که بواسطهٔ معبر تنگی که در آخر به کوچهٔ سرتخت دارد کوچه سوراخی معروف کوچه سوم کوچۀ حاجی فخرالملك است که در محاذی تکیه سرتخت به این گذر باز می شود کوچه چهارم کوچه نصیر الدوله (بدر) است که آن هم بگذر سرتخت می رود کوچه پنجم کوچه بن بستی به اسم کوچه آقا عزیز است که در این کوچه خانه های قدیم مشیرالسلطنه واقع می باشد این خانه ها را می فروختند. مدرس پول های خود را از صندوق مجلس گرفت و مبلغی هم قرض کرد و این خانه ها را یک جا خرید یک دست آن را مجزا و تعمیر کرد و فروخت و از قیمت آن قرض خود را داد و مازاد آن را به مصرف تعمیرات دست دیگر رسانید این حیاط دو تا خلوت هم در عقب داشت که ممکن بود به

ص: 539

کوچه نصیر الدوله در پیدا کرده و علیحده از آن ها استفاده شود و این خانه مدرس شد.

تولیت مدرس در مسجد سپهسالار

در این اواخر شاه تولیت و تدریس مدرسه سپهسالار (1) را هم به مدرس داده و مدرس در تمام کردن نازک کاری مقصوره بزرگ و سایر قسمت های این مدرسه هم زحماتی کشید حق التدريس و حق التوليه مدرسه وجه معتنابهی بود ولی سید از آن استفاده نمی کرد بنابراین در زندگی شخصی او تفاوتی حاصل نشد همان فرش و گلیم همان کاسه و کوزه و همان كلك و كاسه تنباكو اسباب او را تشکیل می داد لباسش همان بود که بود فقط چیزی که اضافه شده و آن هم بواسطهٔ زیادی صادر و وارد خانه و ناگزیر بود يك قالی سه در چهار و یک نفر نوکر بود قالی را ظهر ها برای خواب سید در زیرزمین و عصر ها در سمت سایه حیاط می افکندند که برای واردین که اکثر از رجال و اعیان بودند محل نشستی باشد نوکر هم مثل رفیق و در محضرش نشسته و شاید با او هم غذا هم می شد بطوری که معلوم نبود این شخص نوکر است یا از راه ارادت به سید بزرگوار خدمت می کند ولی سید عبدالباقی که حالا جوان شانزده هفده ساله ای شده و مدرسه طب می رود از حيث لباس و سر و وضع کامل است.

مدرس روزی بدیدار سیدی که یکی از خانواده های اهل علم ولی از ردیف «العلماها» بود رفت دختر صاحبخانه یا چادر نماز برای سید چای آورد و بر حسب تصادف نظر سید به دختر افتاد و از پدرش خواستگاری کرد و پدر دختر بزرگتری داشت که از کوچکتر زشتر بود در موقع عقد خانم بزرگ را بجای خانم كوچك نشاند بعد از عقد که سید برای دیدار معقودۀ خود بخانه پدرزن رفت و مطلب را معلوم کرد چون عقد فضولی بود آن را امضاء نکرد و این ازدواج سر نگرفت.

ص: 540


1- اخیراً این مدرسه را بنام استاد شهید «مطهری» نامگذاری کرده اند.

بنابراین سید خانه پیدا کرده بود اما زندگی نداشت.

در پائیز 1300 مدرس با نداشتن پرستار مبتلا به حصبه سختی شد که چندین روز بیهوش و گوش افتاده بود. سردار سپه خبر شد و به حساب خود موقع را برای شکار کردن این شخصیت افسون ناپذیر و وابسته کردن او به خود مناسب دید محمود آقاخان انصاری حاکم نظامی تهران را مأمور مواظبت و پرستاری سید کرد چند باری که به عیادت سید رفتم می دیدم که حاکم نظامی شهر با دقت به تمام جزئیات معالجه او رسیدگی می کند و اطلاع او از احوال عمومی مریض از همۀ حول و حوش بیشتر است و اگر اشتباه نکنم آقای دکتر امیر اعلم هم به امر سردار سپه معالج بود.

باید انصاف داد که اگر این مواظبت ها در کار نمی آمده گونه خطر برای سید می رفت ولی سردار سپه اشتباه می کرد، سید کسی نبود که شخصیات را با کار های عمومی مخلوط کند و عقیدهٔ خود را در سیاست کشور برای خصوصیت های شخصی تغییر بدهد.«برادری را به جا می آورد ولی بز مصالح عمومی همان هفتصد دینار بود که بود.»

عباس اسکندری که خود در مجلس حضور داشته و از مخالفین سردار سپه بوده ماجرا را در مجلس شانزدهم چنین بیان کرده است:

زنده باد و مرده باد سردار سپه

در جریان استیضاح مدرس از سردار سپه روزی که سردار سپه برای جواب به مجلس آمد و پیش از تشکیل جلسه در ایوان ایستاد تا صدای زنده باد و مرده باد مزدوران خود را بشنود و در واقع آن ها را سان ببیند در همین اثنا مدرس سررسید و مأمورین فریاد کردند زنده باد سردار سپه مدرس با بی اعتنائی عصای خود را به زمین زد و گردنش را کج کرد که مثلا باشد چه می شود بعد مأمورین فریاد زدند که مرده باد مدرس.در این جا مدرس قدی علم کرده متوجه جمعیت

ص: 541

تماشاچیان شد و عصا را روبه آن ها کرده گفت مردم بگوئید: زنده باد مدرس اثر حرف و قوهٔ جاذبه سید طوری جماعت را منقلب ساخت که همه فریاد زدند زنده باد مدرس.بعد از آن برای این که مدرس اظهار قدرت بیشتری بکند مجدداً رو به جمعیت آورده گفت مردم بگوئید مرده باد سردار سپه - این بار بیش از بار اول مردم مجذوب و مرعوب سید شدند و فریاد کشیدند که مرده باد سردار سپه - مدرس پس از این پیروزی از پله ها بالا رفت و توی بالکن یخه سردار سپه را گرفته رو به مردم که بگوئید صد بار مرده باد سردار سپه - صدبار زنده باد مدرس جمعیت از رشادت و دلیری مدرس به هیجان آمده همان طور فریاد زدند صد بار زنده باد مدرس - صد بار مرده باد سردار سپه سردار سپه از این اهانت سخت بر آشفت و با مدرس چنان گلاویز شد که می خواست سید را از بالکن بزیر بیندازد اما قائم مقام الملك و تیمورتاش مانع شدند.

سردار سپه با حال خشم از محوطه مجلس خارج شد بلافاصله مؤتمن الملك رئيس مجلس وارد بهارستان شد و در موقعی که از پله ها بالا می رفت جریان را به وی اطلاع دادند مؤتمن الملك به عادت معهود آهسته آهسته گفت معلوم می شود آقای رئیس الوزراء استعفا خویش داده اند و حاضر برای استیضاح نیستند هواخواهان سردار سپه قضیه را به او اطلاع دادند او هم از بیم این که مبادا واقعاً پیش بینی مؤتمن الملك عملی شود به مجلس مراجعت کرد و کنار آبنما نشست و استیضاح به عصر آن روز موکول شد پس از آن مدرس و نمایندگان اقلیت از دست مأمورین تأمينات كتك خوردند و بجای آن که مأمورین مزبور توقیف و تعقیب شوند اشخاصی که نگاهبان وکلای اقلیت بودند توسط پلیس توقیف شدند در جلسه عصر ملك الشعراء به نمایندگی از طرف اقلیت پشت میز خطابه رفت.

ص: 542

26.تمایل مجلس چگونه گرفته شد؟

دزدیدن مدرس

دیدیم که پس از کناره گیری سردار سپه و تهدید مجلس و آن همه تلگراف های ساختگی امرای لشکر و مانور های سیاسی بالاخره مجلس مجبور شد برای ریاست وزرایی به سردار سپه اظهار تمایل نماید.

طبق اطلاعی که اخیراً از يك منبع موثق تحصیل شده این اظهار تمایل ساده نبوده و با يك تردستی سیاسی توأم بوده است و چون از لحاظ تاریخ شایان کمال توجه است لذا برای مزید اطلاع خوانندگان گرامی بذکر آن مبادرت می ورزیم.

ضياء الملك فرمند نماینده همدان که در دوره پنجم هم سمت نمایندگی مجلس را داشته اند در مورد اظهار تمایل مجلس به سردار سپه پس از واقعۀ جمهوری چنین نقل کرده اند:

پس از این که سردار سپه تعرض کرد و بنام کناره گیری به رودهن رفت اطرافیان وی شروع بفعالیت کردند و برای این که در مورد اظهار تمایل مجلس نسبت به سردار سپه بنتیجه قطعی رسیده باشند درصدد برآمدند در جلسه خصوصی که موضوع کناره گیری سردار سپه مطرح می شود وسایل را طوری فراهم نمایند تا مدرس در این جلسه حضور نداشته باشد و آن ها بتوانند تمایل اکثریت را بدون مخالفت مدرس بنفع ارباب خود بگیرند لذا نقش های طرح کردند که هر طوری هست برای جلسه مزبور با یک مهارت و تردستی عجیبی مدرس را بدزدند!

بالاخره تصمیم این طور اتخاذ شد که چند نفر از دوستان مدرس را در این قضیه شرکت داده آن ها را واسطه قرار دهند و بوسیلهٔ آن ها با وی وارد مذاکره شده به مدرس برسانند که سردار سپه حاضر شده که تسلیم مدرس شود و چون می دانستند در اثر روح خودخواهی که در مدرس وجود دارد اگر بفهمد سردار سپه تسلیم او شده و حاضر

ص: 543

است دستورات و حرف های مدرس را بشنود قطعاً دست از مخالفت خواهد کشید بنابراین به مدرس اظهار کردند که وضعیت کشور طوری است که اگر سردار سپه برکنار شود چنین و چنان خواهد شد و حالا که سردار سپه حاضر شده دستورات شما را بموقع اجرا گذارد بهتر اینست که اجازه دهید مجلس آشتی کنان فراهم شود و شما با سردار سپه کنار بیائید و با این ترتیب ما بتوانیم از پاره ای از اعمال سردار سپه بوسیلهٔ شما جلوگیری کنیم.

در بادی امر مدرس حاضر نمی شد ولی براثر اصرار زیاد و ظاهراً بصلاح اندیشی حاضر شد و قرار شد مدرس به منزل قوام الدوله (واقع در خیابان گمرك) رفته و سردار سپه هم به آن جا بیاید مدرس دو سه ساعت قبل از ساعت تشکیل جلسه خصوصی در مجلس به منزل قوام الدوله که در آن موقع نماینده مجلس و جزء فراکسیون اقلیت بود رفت و پرسید پس سردار سپه کجاست؟ در جواب گفتند که قرار بود در این ساعت این جا باشد حالا تلفون می کنیم که بیاید پس از مدتی گفتند به ارکان حرب قشون (ستاد ارتش) رفته و با تلفون از تأخیر خود عذر خواسته و گفته است تا یک ساعت دیگر شرفیاب می شوم یک ساعت و نیم گذشت و سردار سپه نیامد مدرس پرس سردار سپه چه شد؟ حضرات مجدداً يك تلفون قلابی دیگر کردند و آمدند به مدرس عرض کردند که از ارکان حرب قشون گفتند که سردار سپه الساعه از این جا حرکت کرده است. در حدود یک ساعت دیگر گذشت و باز سردار سپه نیامد مجدداً مدرس پرسید پس سردار سپه کجاست و چرا نیامد؟ برای مرتبه سوم باز تلفون های قلابی شروع شد و به مدرس گفتند چون در وزارت جنگ اتفاقی افتاده بود سردار سپه پیغام داده که خیلی از آقای مدرس معذرت می خواهم و تا يك ساعت دیگر شرفیاب خواهم شد پس از یک ساعت و نیم مجدد آمدرس از آمدن سردار سپه پرسید حضرات جواب دادند که الساعه تلفون می شود. خلاصه از دو سه ساعت بعد از ظهر الی ساعت 9 شب وقت مدرس

ص: 544

را به این کیفیت گرفتند و او را به این تردستی و مهارت توقیف کردند که مدرس به مجلس نرود و در جلسه خصوصی حضور نداشته باشد تا مجلس بدون مخالفت او به سردار سپه اظهار تمایل نماید.

همین که جلسه خصوصی تمام شد و با نود رأی به سردار سپه اظهار تمایل شد به مدرس گفتند که سردار سپه بعلت گرفتاری زیاد عذر آورده و موقع شرفیابی را بروز دیگر موکول کرده است.

روز بعد همین که مدرس به مجلس آمد و از جریان جلسه خصوصی و اظهار تمایل مجلس مطلع شد بینهایت عصبانی و متغیر گردید. آقای ضیاء الملك فرمند در این جا نقل می کنند که مدرس همین که چشمش بمن خورد با يك حالت خشم غضبی دست مرا گرفت و به اتاق فراکسیون اقلیت برد به پیشخدمت سپرد که کسی وارد این اتاق نشود همین که نشستیم مدرس با يك حالت مخصوص که حاکی از عصبانیت درونی وی بود شروع به صحبت کرد که آقای ضیاء الملك فهميديد رفقا چه بلائی سر من در آوردند؟ گفتم خیر. گفت دیروز فلان فلان شده ها مرا دزدیده بودند که در جلسه خصوصی جلسه خصوصی حاضر نشوم تا مجلس مخالفت بدون من به سردار سپه اظهار تمایل نماید.

در این اثنا در اتاق باز می شود و قوام الدوله وارد اتاق فراکسیون اقلیت می شود مدرس همین که چشمش به قوام الدوله خورد شروع به داد و فریاد کرد و از اتاق خارج شد و به اتاق دیگری رفت و دستور دارد که هیچکس حق دخول در این اتاق را ندارد.

خلاصه نتیجه ای که از دزدیدن مدرس گرفته شد این بود که رفقای سردار سپه موفق شدند بدون مخالفت مدرس مجلس با 92 رأی نسبت به سردار سپه اظهار تمایل نماید در صورتی که اگر مدرس را ندزدیده بودند اولا خیلی بعید بنظر می رسید که در یک جلسه مسئله اظهار تمایل صورت گیرد و در ثانی غیر ممکن بود که سردار سپه بتواند با 92 رأی به ریاست وزرایی نامزد شود زیرا اگر مدرس در جلسهٔ خصوصی حاضر حاضر می شد بهر نحوی بود نمی گذاشت این طور اکثریت

ص: 545

تسلیم سردار سپه شود.

تلگراف احمد شاه به مجلس شورای ملی

پس از آن که مجلس به سردار سپه برای ریاست وزرای ابراز تمایل کرد و مراتب بعرض احمد شاه رسید در جواب تلگراف زیر را مخابره کرد:

مجلس شورای ملی - با این که قانون اساسی بما حق می داد که سلب اعتماد خودمان را از رئیس الوزراء وقت بنمائيم معذلك صلاح اندیشی مجلس شورای ملی را رد نکرده به ولیعهد امر شد اعلام دهد کابینه را تشکیل و معرفی نماید. شاه

جزئيات يك جلسۀ تاریخی از مجلس هنگام بحث درباره تلگراف سلطان احمد شاه

از یادداشت های انوار (1)

«ناگهان در تهران شایع شد رضا خان می خواهد از کار کناره گیری کند شایعه برکناری سردار سپه به قدری قوت گرفت که همه جا صحبت از این بود که امروز یا فردا به سمت عتبات عالیات حرکت خواهد کرد و در آن جا معتکف خواهد شد و بقیه عمر را مشغول عبادت حق خواهد گردید (!..!) نزدیکان ایشان پیشنهاد کرده بودند که مقتضی است برای رفع سخنان بیهوده چندی به رودهن و بومهن برود رضا خان هم پیشنهاد مقربان در گاه را پسندیده از کار کناره جسته به رودهن رفت شنیدن این سخنان مرا متأثر و منقلب کرد و بیاد آوردم که دورۀ نگون بختی سابق تجدید خواهد شد. يك روز در خانه نشسته بودم خبر آوردند که جلسه خصوصی تشکیل

ص: 546


1- سید یعقوب انوار که در دوره 13 نماینده مجلس بود پس از شهریور 1320 و فرار رضا شاه در مجلس گفته بود الخیر فی ما وقع پس از آن که دیگر انتخاب نشد برای آن که مجدداً صاحب مقامی شود و خدمات خودش به فرزند رضا شاه یادآوری کرده باشد مطلب بالا را به نام یادداشت های خود منتشر کرده است.

می شود. یک ساعت بعد از غروب برای تشکیل جلسه حاضر شوید. همین طور که از خانه خارج شدم گذارم به باغ آقای منصورالملك (علی منصور) که بعداً دارای مقامات عالیه شد افتاد. در های اتاق های رو به خیابان باز بود از پنجره مرا دید تعارف کردند نزد ایشان رفتم به من خبر دادند که از پاریس تلگرافاً احمد شاه سردار سپه را از مقام ریاست وزرایی عزل کرده است که تمایل خود را به غیر از سردار سپه به کس دیگری معین کنند تا ابلاغ ریاست وزرایی بنام آن شخص صادر شود و سپس اظهار داشت از شما تقاضا دارم که به مستوفی الممالك ابراز تمایل کنید بهتر از او کسی را .نداریم به ایشان اظهار داشتم متأسفم که چرا شما چنین خواهشی از من می کنید يك موضوع را چند بار باید امتحان کنیم مستوفی الممالك چندبار بیاید بر مشکلات کشور بیفزاید؟ این همه خرابی کشور که در دوره زمامداری او شد و این همه خرابی که بار آورد کافی است من به او گفتم شما بدانید که امروز که سردار سپه کنار رود مثل روزی است که ناصرالدین شاه امیر کبیر را از کار برکنار کرد با حالت تأثر از نزد آقای منصور الملك بیرون آمدم ماه رمضان بود پس از افطار با حالت انقلاب و اضطراب به مجلس وارد شدم حقیقت امر چنین است که تا مجلس رسمیت پیدا نکند نمی توان وارد در امور اجتماعی شد و نسبت به امور اجتماعی رأی داد و اظهار نظر کرد همه مجلسیان این موضوع را می دانند هر کس پیش خود نظری دارد سرانجام جلسه منعقد شد پس از انعقاد جلسه رئیس اظهار کرد از پاریس تلگرافی رسیده قریب به این مضمون «جریان اخیر مملکت اطمینان ما را از سردار سپه سلب نموده دیگری را در نظر بگیرید تا درباره او عمل شود. آقای مدرس و رفقای ایشان اظهار داشتند مطابق اصل 46 متمم قانون اساسی که عزل و نصب وزراء به فرمان پادشاه است پادشاه حق عزل و نصب دارد و به حق عمل نموده ملك الشعراء بهار و سید احمد بهبهانی و آقا میرزا هاشم شروع به رجزخوانی کرده و دولت را ساقط می دانند

ص: 547

و برای جانشین او می خواهند اظهار نظر کنند آقای رئیس هم که روحاً با این دسته همراه است در مقابل آن اکثریت انبوه سکوت کرده به تصور این که رئیس الوزراء رفته و ما پشتیبانی نداریم منتظر عاقبت کار شده اند بنده خاموشی را جایز نشمرده برخاستم و موضوع را از مستدلین به مادهٔ 46 گرفتم و نتیجه گرفتم که شاه حق نداشته از این ماده در عزل رئيس الوزراء استفاده کند اگر این ماده چنین حقی را بدون رأی مجلس به شاه بدهد دیگر معنای حکومت ملی و حکومت قانون چیست اگر شاه در هر حال حق عزل و نصب داشته باشد دیگر این بساط این تدارکات را نمی خواهد معنای این اصل این است که عزل و نصب وزراء به موجب فرمان پادشاه واقع شود از این که شاه حق عزل و نصب از جانب خود بخواهد باز برای توضیح مطلب اموری در قانون اساسی برای جنگ و صلح و غیره معین شده ولی نه این که شاه بتواند به میل و اراده خود اقدام کند مرحوم مدرس رحمة الله عليه با این اصل موافق بود چون ایشان هیچ وقت با اصول حکومت قانون مخالفتی نداشتند آقایان مشیرالدوله و مصدق السلطنه و مؤتمن الملك و نصرت الدوله هم روحاً با این نظر من موافق بودند. در آن شب از موافقین شاهزاده سلیمان میرزا پس از من صحبت کرد و صحت گفتارم را تأیید کرد پس از خاتمه سخن من و شاهزاده سلیمان میرزا موضوع تلگراف سلطان احمد شاه از میان رفت و دیگر از نمایندگان کسی آن را تعقیب نکرد آن شب من پیشنهاد کردم کمیسیونی از مجلس انتخاب شود و فردا تشریف ببرند به رودهن و به هر زبانی و بیانی که هست سردار سپه را مراجعت دهند و کسانی را هم که برای این کار مناسب می دیدیم نامبردیم آقای مستوفی الممالك، آقای مشیرالدوله و سید المحققین دیبا و آقای مصدق السلطنه و آقای سلیمان میرزا و دو سه نفر دیگر هم با آن ها همراه شدند رئیس الوزراء پس از ملاقات با نمایندگان مجلس از بومهن بسعد آباد باغ ییلاقی خودش بازگشت. نمایندگان دسته دسته بدیدن ایشان رفتند جویای من شد روز سوم

ص: 548

با سه نفر از رفقای سابقم بباغ سعدآباد رفتم و خدمت ایشان رسیدم اظهار داشت سرهنگ کریم آقا بوذرجمهری نطق شما را بتوسط تلفن مفصل به من گفته بود از صداقت و راستی شما تحسین نمودم و گفتم دوست باوفائی دارم در این جلسه خدمت بسزائی برئيس التجار وكيل خراسان کردم و اراضی قریه احمد آباد را که متصل به شهر مقدس مشهد است و او متعلق بخود می داند برایش زنده کردم. و اما در مجلس بواسطهٔ صحت اعتبار نامه ها و رأی مجلس بدرستی انتخابات پس از آن که مجلس رسمیت یافت جواب خطاییه شاه از طرف مجلس به شاه نوشته شد و چون رسم است که در این موقع کابینه منحل می گردد شاه تمایل مجلس را می خواهد و مجلس بهرکس اظهار تمایل کرد آن شخص از طرف شاه مأمور تشکیل دولت می شود کابینه منحل شده از طرف شاه تمایل خواسته شد امراء لشکر که فعلا هر يك در هر جا که هستند صاحب اختیار مطلق و در شئون اجتماعی همه کاره اند در این هنگام از نزاکت خارج شده با کلمات زننده مجلس را طرف خطاب قرار دادند و با عبارات ركيك و زننده بی ادبانه تلگرافاتی به مجلس نمودند، احمد آقا امیر لشکر لرستان، محمد حسین خان آیرم فرمانده قشون گیلان هر يك تلگرافات زننده به مجلس مخابره کردند عشقی شاعر دسته اقلیت اکثریت را هجو «ملیحی» کرده گفت:

وکیلان یکسره بر خود... *** نود رأی موافق آفریدند (1)

جلسه خصوصی سرانجام تشکیل یافت و پس از اخذ آراء نود رأی موافق به سردار سپه دادند. (2) از طرف احمد شاه ابلاغ ریاست وزراء

ص: 549


1- سيد يعقوب انوار شعر عشقی را تحریف کرده و غلط آورده است.اصل شعر چنین است:وکیلان این تشر ها چون شنیدند *** ز جای خویش از وحشت پریدند به تنبان های خود از ترس ... *** نود رأی موافق آفریدند دریغ از راه دور و رنج بسیار
2- اقلیت مدرس رأی مخالف دادند.

به رضا خان داده شد و سردار سپه کابینه خود را تعیین کرد.» (1)

سر كشيك زاده اتحاد درباره مبارزه مدرس و سردار سپه و جمهوری مقالهٔ جالبی در سال 1328 سالنامۀ دنیا نوشته که چون نامبرده خود از نمایندگان دوره پنجم بوده و در جریان سیاسی روز و مبارزات پارلمانی بوده بسیار جالب و قابل توجه می باشد اینک برای آن که مطلبی ناگفته نمانده باشد در زیر نقل می گردد:

«... بخاطر دارم موقعی که احمد شاه برای بار دوم در کابینه مرحوم مشیرالدوله بفرنگستان عزیمت نمود و در غیبت شاه مشیرالدوله استعفا داد (که سبب استعفای آن مرحوم نیز ناسازگاری وزیر جنگ بوده) مدت چهل و پنج روز مملکت در بحران و بلاتکلیفی بود زیرا وزیر جنگ با ریاست هيچ يك از رجال موافقت نمی کرد تا بالاخره عده ای از سیاسیون وزیر جنگ را متقاعد کردند با ریاست وزرائی آقای قوام السلطنه موافقت کند و باین وسیله ممکن گردید برای بار دوم قوام السلطنه کابینه را تشکیل دهد.

ازدیاد نفوذ و قدرت روزافزون رضاخان دیگر مجال نمی داد کسی از رجال آن وقت مصدر کار شود و این وضعیت احمد شاه را که شخصی جوان و پول پرست بود وادار کرد سردار سپه را بریاست وزراء انتخاب و برای بار سوم و بار آخر تاج و تخت ایران را به رقیب خطرناکی واگذار نماید.

موقعی که احمد شاه عازم مسافرت بود من خودم (سركشيك زاده) از سردار سپه (رئيس الوزراء) شنيدم می گفت من خودم با مسافرت شاه موافقت کردم و بشاه گفتم میخ دوسر بزمین فرو نمی رود یا باید شما کار کنید یا من از این جمله بخوبی واضح بود که سردار سپه بریاست وزراء نیز متقاعد نیست و هدف بالاتری دارد.

ص: 550


1- نقل از آسیای جوان شمارهٔ 29 مورخ 14 بهمن 1331 (نقل از مجله خواندنی ها).

مستر هاوارد قنسول دولت انگلیس (1) در آن تاریخ به یکی از وکلاء دورۀ چهارم گفته بود بعقیدهٔ ما بايد يك مركز ثابت و قوی در ایران وجود داشته باشد و احمد شاه نمی تواند آن مرکز ثابت باشد.

نقشهٔ اولیه رئیس دولت این بود که از احساسات اشخاص با حرارت استفاده نماید و بدست آن ها رژیم را تغییر داده و خانواده قاجاریه را ساقط نمایند زیرا تردیدی نبود افراد این خانواده که در بدو امر خدماتی بوحدت مملکت ایران کرده و بملوك الطوایفی دوره زندی ها خاتمه داده بودند پس از شکست هائی که از روس ها خوردند خود را یکسره در اختیار تزار های روس گذاشته بودند. قروض کمر شکن ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه؛ استبداد و فاوریت (فاوری) بازی دورهٔ ناصرالدین شاه سفاهت و افتضاحات دربار مظفر الدین شاه؛ مخالفت و دشمنی محمد علیشاه با آمال ملی و بی علاقگی آن ها مملکت را خراب و بطرف آنارشی سوق داده و مورد خشم و غضب باطنی آزادیخواهان و وطن پرستان ایران واقع شده بود.

مرحوم احمد شاه با این که پادشاه قانون پرستی بود و کوشش داشت از حقوقی که قانون اساسی برای او معین نموده قدمی فراتر نگذارد بواسطهٔ حب مال منفور شده بود...

حوادث جنگ 1914 و خرابی و خساراتی که اردو های متخاصم بشهر ها و دهات ایران وارد کرده بودند به حساب بی علاقگی هفتمین پادشاه قاجار گذاشته شده بود.

در این صورت جای تعجب نیست اگر سردار سپه که شخصی لایق و فوق العاده موقع شناس و باهوش بود از این حالت روحی مردم استفاده نماید و در ولایات تحریکاتی بر ضد قاجاریه به دست فرماندهان قشون انجام دهد. زیرا وقتی مجلس پنجم می رفت رسمی شود سیل تلگرافات به نمایندگان مجلس سرازیر شد ...

ص: 551


1- هاوارد کنسول نبوده شغل او وابسته سیاسی سفارت انگلیس بوده است.

مجلس پنجم روز 22 دلو 1302 تحت ریاست سنی مرحوم حاج میرزا یحیی دولت آبادی از طرف محمد حسن میرزا ولیعهد افتتاح یافت و پس از انجام تشریفات داخلی جلسه اول آن 40 دقیقه قبل از غروب روز 22 دلو منعقد گردید این جلسه را هیأت رئیسه سنی حاج میرزا یحیی دولت آبادی مسن ترین اعضاء و آقایان غلامحسین میرزا مسعود، اعتبار الدوله، سركشيك زاده (نویسنده مقاله)، نوری زاده، جوانترین اعضاء مجلس اداره کردند.

عده ای از اعتبار نامه ها در این جلسه بتصویب رسید در کریدور های مجلس اصطكاك بين دو فکر (1) آشکار شده بود از این جهت در جلسه دوم که سه شنبه عصر تشکیل شد دستجات سیاسی مجلس مانند دو اردوی متخاصم در مقابل یکدیگر قرار گرفته بودند.

مرحوم مدرس تصمیم گرفت برای جلوگیری از رسمیت مجلس با اعتبار نامه های طرفداران فکر جدید مخالفت نماید تا بتواند به وسیلهٔ قوای خارج مجلس را تحت تأثیر قرار دهد زیرا مسبوق شده بود يك طرح قانونی برای تغییر رژیم در شرف تهیه شدن است اتفاقاً در این نقشه هم موفق گردید.

محیط جلسۀ دوم از اول تشکیل جلسه متشنج و عصبانی بود طرفین برضد اعتبار نامه کسانی که تصور می کردند مخالف عقیده آن ها است مخالفت می کردند.

مرحوم مدرس با اعتبار نامه معتمد السلطنه از کلات، نوری زاده از مازندران، کی استوان از بندر پهلوی و کازرونی که عضو فراکسیون خودش بود از بوشهر مخالفت نمود.

حاج حسن آقا ملك (برادر حاج حسین آقا ملك) با اعتبارنامه سردار معظم خراسانی، ضیاء الواعظین با اعتبار نامه سید یعقوب، داور با اعتبار نامه سردار عشایر، کازرونی با اعتبارنامه سردار اجل از محمره و خرم آباد، دشتی با اعتبار نامه اخگر (و آشتیانی) مخالفت

ص: 552


1- جمهوری خواهان و مخالفین جمهوری.

عکس

نمایندگان اقلیت

1- سید محی الدین شیرازی 2 - حاج میرزا شریعت مدار دامغانی 3 - میرزا علی کازرونی 4 - علی اقبال الممالک شکوه نظام. 5 - حاج آقا اسماعیل عراقی 6 - ملک الشعرا بهار 7- سید حسن مدرس .8- حائری زاده .9- سید حسن زعیم 10- میر سید احمد بهبهانی. 11- اتابکی. 12- قوام الدوله. 13- میر سید مصطفی بهبهانی.

ص: 553

نمودند.

در جلسه 29 حوت رفقای ما تصمیم گرفتند اعتبار نامه مرحوم مؤتمن الملک را در اول جلسه مطرح سازند زیرا به عقیده ما کسی نمی توانست بصلاحیت آن مرحوم که وکیل اول تهران و دوسیه انتخاباتی ایشان با مرحوم مدرس یکی بود مخالفت نماید!

وقتی اعتبارنامه مرحوم مؤتمن الملك قرائت شد باز صدای تخته مقابل مرحوم مدرس بلند شد و مخالفت خود را با اعتبار نامۀ مؤتمن الملك اعلام داشت بعلاوه در این جلسه مدرس با اعتبارنامه سید حسن اجاق از کرمانشاه و رهنما و وحیدالدوله از تبریز مخالفت نمودند.

با این رویه مشکل بود مجلس رسمیت خود را اعلان نماید! ما در نظر گرفتیم عده ای از نمایندگان را بمناسبت نزدیکی عید روانه قم کنیم تا حد نصاب وکلای مرکز پائین بیاید و مجلس رسمی شده و بتواند بکار ها رسیدگی کند.

بنابراین آقایان قائم مقام تبریزی ناصر سیف سالار لشکر، کی استوان، شیخ الاسلام ملایری، میرزا عبدالوهاب نماینده همدان، عطاء الملك روحى، آقا میرزا هاشم آشتیانی با اجازه عازم قم شدند و آقایان دبیر اعظم، آقا مصطفی بهبهانی، میرزا علیرضا قمی، اسدالله خان کردستانی و دشتی بدون اجازه غیبت کردند و باین وسیله مجلس رسمیت یافته شروع بکار کند. (1)

در جلسۀ 30 حوت (سی ام اسفند) مصادف با 14 شعبان طرح قانونی ذیل تقدیم مجلس شورای ملی گردید:

نظر باین که تلگرافات عدیده ای که از تمام ایالات و ولایات

ص: 554


1- مدرس در بیرون فرستادن نمایندگان از تهران و پائین آوردن تعداد نمایندگان حاضر در مرکز بدون توجه به نقشۀ اکثریت بنو به كمك كرد و بعضی از طرفداران خود را تشویق بمسافرت به قم نمود تا مجلس بحد نصاب نرسد و اصولا برای روز معهود و طرح خلع قاجار جلسه تشکیل نگردد اما چون عده ای هم از اکثریت غیبت کرده بودند لذا جلسه رسمیت یافت مدرس ناچار شد مخالفت خود را با اعتبار نامه های بعضی از نمایندگان منجمله طرفداران خود پس بگیرد.

و تمام طبقات مملکت در مخالفت با سلسله سلاطین قاجاریه و رأی به انقراض سلطنت مذکور رسیده و نظر به این که تقریباً در تمام تلگرافات واصله اظهار تمایل به جمهوریت شده و صراحتاً اختیار تغییر رژیم را به مجلس شورای ملی داده اند و چون قانوناً این تلگرافات کافی برای تغییر رژیم نیست ما امضاء کنندگان مواد ذیل را بمجلس شورای ملی بقید فوریت پیشنهاد می نمائیم:

مادۀ اول - تبدیل رژیم مشروطه به جمهوریت.

مادۀ دوم - اختیار دادن به وکلای دوره پنجم تا در قانون اساسی موافق مصالح مملکت در رژیم تجدیدنظر نمایند.

ماده سوم - پس از معلوم شدن نتیجه آراء عمومی تغییر رژیم بوسیلهٔ مجلس شورای ملی اعلام شود.

سید محمد تدین - شيخ العراقين زاده (تجدد) - سركشيك زاده - سلیمان محسن (سلیمان میرزا) - ناصر ندامانی - دکتر ضیاء الاطباء - سید ابراهيم ضياء - رئيس التجار خراسانی - عدل الملك (دادگر) - حسن صدرائی - شریعت زاده - يحيى زنگنه - سید محمد سلطان - صدر العلماء - مصباح السلطنه اسدی.

30 حوت 1302 این طرح خوانده شد بفوریت آن رأی گرفته شد و به کمیسیون ارجاع گردید (1) که در آن مطالعه نمایند. ولی در کمیسیون مدفون گردید زیرا عصر روز چهارم فروردین (روز سوم فروردین بوده است) که هیأت رئیسه موقتی مرکب از مؤتمن الملك رئیس و مدرس و سهام السلطان نواب رئیس و میرزا شهاب، معظم الملك، اقبال الملك و ضياء الاطباء به منشی گری انتخاب گردیدند ده ها هزار از مردم پایتخت که مانند سیل خروشانی بطرف مجلس آمده و تمام صحن های بهارستان را پر کرده بودند با جمهوریت مخالفت می کردند و این طرح عقیم ماند.

ص: 555


1- تا آن جا که از صورت جلسات مجلس معلوم است طرح بالا در جلسه خصوصی خوانده شد و در جلسه علنی مطرح نگردیده است.

مرحوم حاج آقا اسمعیل عراقی می گفت رفراندوم می خواهید؟ این رفراندوم است.

سردار سپه که در باطن از این فکر تقویت می کرد و در هیأت رئیسه مجلس ملاقاتی با علماء مخصوصاً مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی و خالصی زاده کرده بود موافقت خود را با جمهوریت انکار نمود.

ولی از اظهاراتی که در آن جا شد فکر تازه ای بنظرش رسید و گفت حالا که مردم و علماء با جمهوریت مخالفند ولی با تغییر سلطنت مخالف نیستند خوب است مقام سلطنت را بدست آورم از این تاریخ تمام مساعی و کوشش سردار سپه (1) به سقوط قاجاریه و اشغال تاج و تخت متوجه گردید.

وقتی خبر این وقایع به پاریس رسید احمد شاه تلگرافی برئیس مجلس کرد شاه در این تلگراف گفته بود:

نظر به اخبار تأسف انگیزی که از ایران رسیده و تحریکاتی که سردار سپه برضد امنیت عمومی می کند ما اعتماد خود را از مشارالیه سلب نمودیم لازم است اکثریت مجلس نسبت به شخص دیگری اظهار تمایل نماید تا فرمان صادر شود.

وصول این تلگراف و دسته بندی های مخالفین طوری سردار سپه را مأیوس کرد که تصمیم گرفت ایران را با وجود مخالفت اطرافیان خود ترک نماید! (2)

روزی که بار (سفر) خود را بسته و تصمیم قطعی بمسافرت فرنگ گرفته و اتومبیلش را آماده کرده بودند يك عده بیست نفری از دوستان خصوصی ایشان در آن جا حضور داشتند منهم (سركشيك زاده) حاضر بودم... وقتی می خواست سوار اتومبیل شود مرحوم سلیمان میرزا حرف آهسته ای زد سردار سپه با تفاق آن مرحوم بطرف غربی

ص: 556


1- سركشيك زاده ،اتحاد آمر اصلی را که انگلیس ها بودند از نظر دور داشته است.
2- بطوری که اتحاد نوشته (و خودش هم از طرفداران سردار سپه بوده): سردار سپه می خواسته فرار نماید و این بسیار مهم است.

عمارت سالاریه رفتند مدت نیم ساعت این ملاقات طول کشید وقتی مراجعت کردند قیافه سردار سپه بشاش بنظر می رسید.

سلیمان میرزا در این ملاقات وعده صریح و جدی داده بود که وسائل تحصیل رأی اکثریت را برای او در مجلس فراهم نماید و به این وسیله رئیس الوزراء را از مسافرت منصرف کرد این ملاقات نیم ساعته تحول تاریخی را بوجود آورد.

سردار سپه بطور تعرض به رودهن رفت و طرفدارانش در مجلس جدیت کرده و بالنتیجه به تحصیل اکثریت موفق شدند. (1)

رئیس مجلس تمایل اکثریت را به احمد شاه تلگرافاً اطلاع داد و شاه با تمایل اکثریت موافقت و مجدداً سردار سپه را بریاست وزراء منصوب ساخت ولی از این تاریخ دیگر هیچ گونه سازشی بین شاه دور افتاده و رئيس الوزراء مقتدرش محال مینمود.

از تاریخی که نقشه جمهوریت بهم خورد سردار سپه مشغول طرح نقشۀ سلطنت گردید از يك طرف تماس خود را با دستجات مجلس و جراید و احزاب زیاد کرد و نفوذ نظامیان و نظمیه را در مرکز و ولایات توسعه داد و از طرف دیگر به محمد حسن میرزا (ولیعهد) وعده داد او را بسلطنت برساند.

در اواخر 1303 لایحه تنظیم و فرماندهی کل قوا را که مطابق اصل 50 متمم قانون اساسی از مختصات سلطنت بود از شاه منتزع و بخود اختصاص داد بدین وسیله قانوناً قوای انتظامی مملکت را مکلف ساخت اطاعت او را فریضهٔ خود بدانند نظامی ها که تمام قدرت را در دست گرفته بودند مقدمات روز نهم آبان ماه را فراهم می کردند...

مذاکراتی در جریان بود که انتخابات دوره ششم با داشتن حق تجدید نظر در قانون اساسی از طرف وکلا بعمل آید. این عقیده ای بود که تمام لیدرهای مجلس متفقاً اظهار می کردند.

من خودم (سركشيك زاده اتحاد) روزی از مرحوم داور

ص: 557


1- با دزدیدن مدرس هنگام ابراز تمایل!

سؤال کردم بنظر شما راه قانونی که مملکت را از این بن بست خلاص کند چیست؟ داور جواب داد بعقيده من تنها راه قانونی موافقت افکار عمومی با تغییر قانون اساسی است.

ظاهراً سردار سپه را با این فرمول موافق کرده بودند ولی بعضی از اطرافیان ایشان مخصوصاً نظامی ها او را به نقض قانون اساسی تشویق کردند و بالاخره موفق شدند با تحريك و اعمال قدرت بدست او اصل 36 قانون اساسی را تغییر دهند.

در اوایل مهر 1304 تلگرافاتی از ولایات می رسید در آن تلگرافات متحدالمآل خلع احمد شاه و سقوط خانوادهٔ قاجار از سلطنت جداً تقاضا شده بود بیشتر آن تلگرافات متضمن تهدیداتی نسبت به مجلس شورای ملی بود!

این تلگرافات به تحریک فرماندهان نظامی ولایات مخابره می شد. اوایل آبان ماه عده ای از تبریزی های ساکن تهران در مدرسه نظام مقابل کاخ ابيض تحصن اختیار کردند، دیگ های پلو بار شده ملت برای انقراض قاجاریه بهیجان آمده بود هر روز وکلای تبریز را برای انجام تقاضای خود به آن جا می بردند قهرمان این بازی حاج رحیم قزوینی و حسین فشنگچی و چند نفر دیگر بودند تصمیم گرفته شده بود با فشار و تهدید این منظور را عملی سازند.

نکته قابل تذکر این جاست که اکثریت با منظور سردار سپه موافقت می نمودند بشرطی که از طریق قانونی و تحصیل رضایت حقیقی مردم انجام شود ولی عده ای از رفقا رأی خود را تغییر داده بودند یکی از لیدر های مجلس می گفت آقا این ماشین قوی مشغول حرکت است یا باید با آن رفت یا زیر چرخ آن خرد شد!

از مرحوم داور سؤال کردم نظر شما چیست؟ جواب داد اگر بنای ایراد باشد راهی ندارد گفتم پس شما می خواهید يك كودتای دیگری کنید و اختیار مملکت را به نظامی ها بدهید؟ جواب داد خیر کودتا لازم نیست با يك كوده من این کار را انجام می دهیم بدون

ص: 558

این که خون از دماغ کسی بیاید. (1)

شب نهم آبان ماه مستحضر شدم که فردا خیال دارند مجلس پنجم را به نقض قانون اساسی وادار کنند، اتفاقاً نزديك غروب در خیابان برق به آقای تدین نایب رئیس مجلس برخوردم عقیده ایشان را خواستم ایشان هم باین ترتیب و عجله موافق نبودند صلحای مجلس نیز طرداً للباب با این کار مخالف بودند.

شب وقتی به خانه می رفتم يك مأمور نظامی با اتومبیل جلو مرا گرفت و گفت:حضرت اشرف احضار کرده اند من از رفتن استنکاف کردم وقتی به خانه آمدم از منزل آقای رهنما بعجله مرا خواستند به آن جا رفتم عده ای از رفقا مانند آقایان عدل الملك، شیروانی، دشتی، عصر انقلاب، ضياء الواعظین آن جا بودند.این ها پس از امضای طرح (قانونی) سقوط قاجاریه در آن جا جمع شده بودند. معلوم شد در منزل رئيس الوزراء سرتیپ یزدان پناه، سرهنگ محمد خان درگاهی، داور، میرزا رضا خان افشار، یاسائی و اخگر در آن جا اجتماع کرده و نمایندگان مجلس را به آن جا برده با تهدید امضای آن ها را می گرفتند.

تا آن وقت شب عده امضاء کنندگان طرح به شصت و چند نفر رسیده بود ولی من بواسطهٔ قسمی که به قرآن خورده بودم و احترامی که به قانون اساسی داشتم در خودم يك چنین جرأت و شهامتی را ندیدم به نقض قانون اساسی برای انجام یک میل شخصی وجدان خود را زیر پا بگذارم.

تصمیم گرفتم با تحمل هرگونه ناملایماتی حتی با دادن جان خود شرافت وجدانی و قسمی را که در حفظ قانون اساسی خورده ام محافظت نمایم. (2) » (پایان مقاله سركشيك زاده اتحاد)

ص: 559


1- بدون خونریزی انجام نشد جلو مجلس واعظ قزوینی را بجاى ملك الشعراء گلوله باران کردند و سر بریدند.
2- سركشيك زاده اتحاد درست نوشته است زیرا به صورت جلسه مشروح مذاکرات مجلس مراجعه نمودم در آن جلسه جزء غائبین با اجازه بوده و اصولا در جلسه شرکت نکرده است و اصولا از صد و ده دوازده نفر عده نمایندگان فقط 80 نفر رأى بانقراض قاجاریه داده بقیه یا غایب با اجازه یا بدون اجازه بودند فقط 5 نفر ممتنع گشته اند.

با این کیفیت مخالفت مردم و اهالی تهران بجایی نرسید و در مجلس قرار شد که از هر فراکسیونی یکی دو نفر و از منفردین هم دو سه نفر مأمور شوند که به رودهن رفته اظهار تمایل مجلس را به اطلاع سردار سپه رسانیده او را به تهران بیاورند.

بالاخره شاهزاده سلیمان میرزا و تدین (گویا مشیرالدوله هم بوده) و دکتر مصدق و چند نفر دیگر از طرف مجلس انتخاب و روز 21 حمل 1303 به رودهن رفتند و اظهار تمایل مجلس را به اطلاع سردار سپه رسانیدند.

سردار سپه هم که قبلا اطلاع داشت توپ و تشر ها کار خود را کرده است ابتدا مدتی از قبول ریاست وزرائی امتناع نمود ولی بعداً با اصرار موافقین خود تحت شرایطی ریاست وزرانی را قبول کرد و در تاریخ 22 حمل به تهران مراجعت کرد و روز 24 فروردین به مجلس حاضر و کابینه خود را به شرح ذیل معرفی نمود:

نظر باین که مجلس اظهار رأی اعتماد به من نمود من هم با کمال شوق و اشتیاق هیئت دولت را معرفی می کنم.

سردار سپه، رئيس الوزراء و وزیر جنگ.

ذكاء الملك، وزير امور خارجه.

مدير الملك، وزير ماليه.

معاضد السلطنه، وزیر عدلیه.

امیر اقتدار (1) ،وزیر پست و تلگراف.

میرزا قاسم خان صور، کفیل وزارت داخله.

ص: 560


1- امیر اقتدار محمود خان انصاری از افسران قزاقخانه.

مشارالدوله (1) ، کفیل وزارت فوائد عامه.

وزیر معارف هم بعداً معلوم خواهد شد.

27.انعکاس جمهوری

پس از واقعهٔ دوم حمل و برهم خوردن اساس جمهوری موضوع مورد بحث عده ای از جراید داخلی و خارجی واقع گردید و هر يك بنوعی روی آن قلمفرسائی و تعبیر و تفسیر نمودند كه اينك شرح برخی از آن ها را در این جا ذکر می نماید.

الف - انعکاس جمهوری در ایران

پس از بهم خوردن جمهوری جراید مخالف و کلیه طبقات مردم که طرح نقشه این جمهوری را بدست اجانب می دانستند سخت علیه جمهوری خواهان و سردار سپه قیام نمودند ولی غافل از این که آن دستی که سردار سپه را تقویت می کند آن قدر ها نیرو و قدرت دارد که تا نقشه عملی نشود دست از کار باز نخواهد داشت حالا این نقشه اگر دچار وقفه شده است بنحوی دیگر عملی خواهد کرد و زحمت مخالفین هدر خواهد رفت.

مخالفین به خیال موفقیت خود کوشش می کردند و علیه سردار سپه و جمهوری اقدامات می نمودند جراید مخالف نیز نغمات پرشور و هیجان انگیزی را آغاز نمودند اشعار و مقالات زیادی منتشر کردند.

ص: 561


1- مشار الدوله - نظام الدین حکمت همان کسی است که می گویند میرزا حسن خان مستوفی الممالك در خانه او بوسیله قهوه مسموم شده و کیفیت مسمومیت او را این طور هم نقل می کنند که مستوفی به منزل او وارد و برای او قهوه می آورند پس از صرف قهوه بفاصله دو ساعت مستوفی دچار سکته قلبی می شود در صفحه 227 این کتاب نوشته شده که بوسیلهٔ کپسول مسموم شده اينك هر دو روایت نقل شده است الله اعلم بهر حال خود مشارالدوله هم چیزی نمی گذرد که در پشت میز وزارتخانه اش به سکته قلبی دچار می شود و می گویند او هم مسموم شده است و علت مسمومیت را این طور نقل می کنند که چون اسراری در پیش وی بوده وجودش مضر تشخیص داده می شود.

از جمله اشعار معروفی که در این زمینه گفته شده اشعار جمهوری نامه می باشد که در حقیقت کارنامه و تاریخچه جمهوری بشمار می رود. این اشعار در همان اوان بوسیلهٔ کاغذ آمونياك چاپ شده بود و با بهای ده ریال محرمانه بفروش می رسید در آن موقع گوینده این اشعار معرفی نشد و عده ای تصور می کردند که میرزاده عشقی سروده باشد. ولی پس از قتل وی معلوم شد و از طرز انشاء شعر هم می توان تشخیص داد که طبع استاد هنرمند و شاعر عالی مقامی بسرودن آن مبادرت نموده منتهی چون در مجمعی از نویسندگان و گویندگان طرفدار اقلیت مانند عشقی، رحیم زاده صفوی، رسا، کوهی کرمانی سروده می شده در بعضی از موارد دیگری هم مصراع یا بیتی از آن را سروده اند چنان که چند مصرع از آن اثر طبع عشقی می باشد ولی غالب اشعار از ملك الشعراء بهار می باشد خلاصه این اشعار بقدری خوب و ماهرانه ساخته شده بود که تا مدت ها دست بدست می گردید و مدت ها نقل مجالس بود و بطوری زبانزد خاص و عام شده بود که هر کس ولو این که ذوق ادبی هم نداشت از نظر بغضی که نسبت به جمهوری داشت مقداری از آن را از بر داشت این اشعار در تاریخ 15 فروردین در تهران منتشر شد و ما برای مزید اطلاع خوانندگان (با توجه باین که قصد اهانت به اشخاص را نداریم) بذکر آن مبادرت می ورزیم:

جمهوری نامه

چه ذلت ها کشید این ملت زار *** دریغ از راه دور و رنج بسیار

ترقی اندرین کشور محال است *** که در این مملکت قحط الرجالست

خرابی از جنوبست و شمالست *** بر این مخلوق آزادی وبالست

نباید پرده بگرفتن ز اسرار *** که گردد شرح بدبختی پدیدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

اگر پیدا شود در ملك يك فرد *** بمانند رضا خان جوان مرد

کنندش دوره فوراً چند ولگرد *** بفکر این که باید ضایعش کرد

ص: 562

بگویند از سر شه تاج بردار *** بفرق خویشتن این تاج بگذار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نخستین بار سازیم آفتابی *** علامت های سرخ انقلابی

که جمهوری بود حرف حسابی *** چو گشتی تو رئیس انتخابی

بباید گفت کاین مرد فداکار *** بود خود پادشاهی را سزاوار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

حقيقت بارك الله چشم بد دور *** مبارک باد این جمهوری زور

از این پس گوش ها کر چشم ها کور *** چنین جمهوریی بر ضد جمهور

ندارد یاد کس در هیچ اعصار *** نباشد هیچ در قوطی عطار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

چه جمهوری شود آقای دشتی *** علمدارش بود شیطان رشتی

تدین آن سفیه کهنه مشتی *** نشیند عصر ها در توی هشتی

کند کور و کچل ها را خبردار *** ز حلاج و زرواس و ز سمسار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

صبا آن بی شعور بد قیافه *** نماید... جمهوری کلافه

زند صد لاف در زیر ملافه *** که جمهوری شود دار الخلافه

ولیکن بی خبر از لحن بازار *** ز علاف و ز بقال و ز نجار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ز عدل الملك بشنو يك حكايت *** که آن بالا بلند بی کفایت

میانجی گشت گشت بین بول و غایط *** کند گاهی سلیمان را هدایت

شود گاهی تدین را مددکار *** که سازد این دو را با یکدگر یار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

تدین کهنه الدنگ قلندر *** نموده نوحه جمهوری از بر

عجب جنسی است این الله اکبر *** گھی عرعر نماید چون خر نر

زمانی پاچه گیرد چون سگ هار *** ولی غافل ز گردن بند و افسار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

از ایران رهنما گشته روانه *** برای کار های محرمانه

ص: 563

گرفته پول های بی نشانه *** زده در بصره و بغداد چانه

که جمهوری شود این ملک ادبار *** نه من گویم خودش کرده است اقرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

تقلا ها نماید اندرین بین *** جلنبرزاده شیخ العراقين

کند فریاد ها با شور و با شین *** که جمهوری بود برگردنم دین

ادا بایست کرد این دین ناچار *** بباید جست از دست طلبکار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ضياء الواعظين لوس ... *** کند از بهر جمهوری هیاهو

چه جمهوری عجب دارم من از او *** مگر غافل بود از قصد یارو

که می خواهد نشیند جای قاجار *** همان طوری که کرد آن مرد افشار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

دبیر اعظم آن رند سیاسی *** ز کمپانی نماید حق شناسی

زند تیپا به قانون اساسی *** به افسون های نرم دیپلماسی

به سردار سپه گوید به اسرار *** که جمهوری نباشد کار دشوار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نمایش می دهد این هفته عارف *** بهمراهی اعضای معارف

شود معلوم با جزئی مصارف *** که جمهوری ندارد يك مخالف

مدلل می شود با ضرب و با تار *** که مشروطه ندارد يك طرفدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نمودم من جراید را اداره *** شفق کوشش وطن گلشن ستاره

قیامت می شود با یک اشاره *** دگر معنی ندارد استخاره

همین فردا شود غوغا پدیدار *** متینگ و کنفرانس و نطق و اشعار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

به عالم پیش رفته بالاصاله *** تمام کار ها با قاله قاله

بزور شعر و نطق و سر مقاله *** بباید کرد جمهوری اماله

بر این مخلوق بی عقل ولنگار *** بدوّن وحشت از اعیان و تجار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ص: 564

که مستوفی است شخص لاابالی *** مشیرالدوله مرعوب و خیالی

وثوق الدوله جایش هست خالی *** بود فیروز هم در فارس والی

قوام السلطنه مطرود سرکار *** بغیر از ذات اشرف ليس فى الدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

بود حاجی معین محتاط و معقول *** امین الضرب در عدلیه مشغول

علی صراف هم مستغرق پول *** فقيه التاجرین هم می خورد گول

اهمیت ندارد صنف بازار *** ز خراز و ز بزاز و بنکدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

تدین گفته مجلس هست با من *** نماید اکثریت را معین

شود این کار پیش از عید روشن *** به جمهوری بگیرد رأی قطعاً

نه قانون می شود مانع نه افکار *** بزور مشت فیصل می دهم کار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

به تعلیم قشون اندر ولایات *** مهیا تلگرافات و شکایات

ز جمهوری اشارات و کنایات *** ز ظلم شاه و دربارش روایات

مسلسل می رسد با سیم و چاپار *** ز بلدان و ز اقطار و ز انظار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ز تبریز و ز قزوین و ز زنجان *** ز کردستان و کرمانشاه و گیلان

بروجرد و عراق و یزد و کرمان *** ز شیراز و صفاهان و خراسان

ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار *** تقاضا ها رسد خروار خروار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ز ملا ها جوی وحشت نداریم *** قشون با ما بود دهشت نداریم

حذر از جنبش ملت نداریم *** شب عید است و ما فرصت نداریم

سلام عید را بایست این بار *** بگیرد حضرت اشرف به دربار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

به تهران نیست يك تن انقلابی *** بجز مشروطه خواهان حسابی

که از وحشت نگردند آفتابی *** اگر کردند قدری بدلعابی

ص: 565

بیاویزیمشان بر چوبه دار *** بنام ارتجاعیون و اشرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

موافق گشته لندن این سخن را *** که فوری خواست سرپرسی لرن را

برد گر شومیاتسکی سوءظن را *** فرستم پیششان استاد فن را

همان مهتر نسیم رند عیار *** کریم رشتی آن شیاد طرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نباید کرد دیگر هیچ مس مس *** بباید رفت فوری توی مجلس

اگر حرفی شنیدیم از مدرس *** جوابش گفت باید رطب و یابس

اگر مقصود خود را کرد تکرار *** بپیچیمش بدور حلق دستار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

بقدری این سخن ها کارگر شد *** که سردار سپه عقلش ز سر شد

به جمهوری علاقه مندتر شد *** بنای انتشار سیم و زر شد

به مبعوثان و مطبوعات و احرار *** ز آقای صبا تا شیخ معمار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نمایان شد تجمع های فردی *** علم در دست گرم دوره گردی

علم ها سبز و زرد و لاجوردی *** عیان سرخی و پنهان رنگ زردی

بجمهوریت ایران هوادار *** ولو گشته میان کوچه بازار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

از این افکار مالیخولیائی *** به مجلس اکثریت شد هوائی

تدین کرد خیلی بی حیائی *** بيك دم بين افرادش جدائی

فتاد از يك هجوم نابهنجار *** از آن سیلی که خورد آن مرد دین دار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

از این سیلی ولایت پر صدا شد *** دکاکین بسته و غوغا بپا شد

بروز شنبه مجلس کربلا شد *** بدولت روی اهل شهر وا شد

که آمد در میان خلق سردار *** برای ضرب و شتم و زجر و کشتار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ز جمهوری به ما یک گام ره بود *** خدا داند که این سیلی گنه بود

ص: 566

که این سیلی زدن خدمت بشه بود *** تدين خصم سردار سپه بود

رفاقت بد بود با عقرب و مار *** خطر دارد چو نادان اوفتد یار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

قشونی خلق را با نیزه راندند *** ولی مردم بجای خویش ماندند

رضا خان را بجای خود نشاندند *** بجای گل بر او آجر پراندند

نشاید کرد با افکار پیکار *** بباید خواست از مخلوق زنهار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

بپا شد در جماعت شور و شر ها *** شکست از خلق مسکین دست و سر ها

رضا خان در قبال این هنر ها *** شنید از مؤتمن توپ و تشر ها

که این کارت چه بود ای مرد غدار *** چرا کردی به مجلس این چنین کار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

بسی پیر و جوان سرنیزه خوردند *** گروهی را سوی نظمیه بردند

چهل تن اندرین هنگامه مردند *** برای حفظ قانون جان سپردند

دو صد تن تاکنون هستند بیمار *** بضرب ته تفنگ و زیر آوار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

رضا خان شد از این حرکت پشیمان *** به سعد آباد رفت از شهر تهران

از آن جا شد بسوی قم شتابان *** حجج بستند با او عهد و پیمان

که باشد بعد از این بر خلق غمخوار *** ز جمهوری نگوید هیچ گفتار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف *** که کردش باز اغوا ناصر سيف

به مجلس کرد توهین از سر کیف *** ولیکن بی خبر از لحن بازار

که ملت نیست با ایشان وفادار *** بجز شش هفت تن بیکار و بیعار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

از او بالمره مجلس بدگمان شد *** عقاید جملگی از او رمان شد

بسوی رودهن آخر چمان شد *** همان چیزی که می دیدیم آن شد

کشیده شد میان مملکت جار *** که از میدان بدر رفته است سردار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ص: 567

به مجلس قاصدی از راه آمد *** که اکنون تلگراف از شاه آمد

رضا خان عزل بی اکراه آمد *** شه از مجلس عقیدت خواه آمد

که قانون اساسی چون شده خوار *** دگر كس ملك را باید پرستار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

به تعلیمات مرکز در ولایات *** رسید از احمد آقا تلگرافات

که سرباز لرستان و مضافات *** نماید از رضا خان دفع آفات

قشون غرب گردد زود سیار *** سوی مرک مرکز پی تنبیه احرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

وکیلان این تشر ها چون شنیدند *** ز جای خویش از وحشت پریدند

به تنبانهای خود از ترس ... *** نود رأی موافق آفریدند

بر این جمعیت مرعوب گه کار *** سلیمان بن محسن شد علمدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ولیکن چهارده مرد مسلم *** نترسیدند از توپ دمادم

به آزادی ببستند عهد محکم *** اقلیت از ایشان شد فراهم

وطن خواهی از ایشان گشت پادار *** ... کردند از این کار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

یکی از جراید مخالف جمهوری و سردار سپه روزنامه هفتگی و کاریکاتوری و فکاهی قرن بیستم و صاحب امتیاز و مدیر آن میرزاده عشقی بوده است. میرزاده عشقی با آن که از جوانان آزادیخواه ایده آلیست بود و شخصاً طرفدار رژیم جمهوری بوده معهذا با این جمهوری مصنوعی که ایرانیان را بدرخواست و قبول آن وادار کرده بودند شدیداً مخالفت می نمود چنان که شمارهٔ اول روزنامه خود را که در روز 7 سرطان 1303 (24 ذیقعده 1342 قمری) منتشر کرد به چند کاریکاتور و اشعار و مقالاتی تند مبنی بر هزل جمهوری و جمهوریخواهان اختصاص داد که بلافاصله از طرف شهربانی شماره های این روزنامه جمع و سانسور گردید و بطوری نایاب شد كه تك شمارهٔ

ص: 568

عکس

انعكاس جمهوری

میرزاده عشقی

آن در آن روز ها 200 ریال خرید و فروش می شد خود میرزاده عشقی هم روز بعد از انتشار روزنامه بر حسب دستور دولت ظاهراً بدست دو نفر مجهول الهویه ترور گردید (1) و با چند گلوله کاری از

ص: 569


1- على اكبر سلیمی جمع آورنده دیوان عشقی و نویسنده شرح حال عشقی درباره مرگ عشقی چنین نوشده است:«در سه راه سپهسالار کوچه قطب الدوله منز نیست متعلق به مهدی خان ناظر مرحوم سپهدار (مقصود از سپهدار مرحوم محمد ولی خان خلعتبری تنکابنی (سپهسالار) فاتح تهران و نخست وزیر صدر مشروطیت ایران است که در دورهٔ دیکتاتوری تحت فشار قرار گرفته و انتحار کرد این خانه بیرونی و اندرونی است اندرون آن را مهدی خان صاحبخانه ساکن و بیرونی آن را به مرحوم میرزاده عشقی اجاره داده بودند، در این حیاط که مرحوم عشقی اجاره کرده بود فقط خود و پسر عمویش میر محسن خان و يك خدمتکار بنام زهر اسلطان سکونت داشته اند در اتاقی که مشرف به کوچه بوده و پنجره آهنی به کوچه داشت اغلب روز ها موقع ظهر تا قریب به غروب مرحوم عشقى و ملك الشعراي بهار مشغول سرودن اشعار و نگارش مقالات مهیج و میر محسن خان هم مشغول پذیرائی بوده در اوایل خرداد 1303 ملك الشعراء به عشقی می گوید که چون ما در يك مبارزه سیاسی واقع شده ایم از نظر احتیاط فردا میر محسن خان را بفرست منزل من يك اسلحه برای شما بفرستم که همراه داشته باشی فردا میر محسن خان به منزل ملك الشعراء رفته يك جلد هفت تیر با 14 فشنگ از او گرفته و به عشقی می دهد در آن موقع میر محسن خان تازه در شهربانی استخدام شده و در تأمینات مشغول کار بوده است. در اواخر خرداد یک روز بر حسب تصادف میر محسن خان به اتاق محرمانه تأمینات که جزء شعبه اول و رئیس آن (برهان) بود وارد می شود و مشاهده می نماید که سرهنگ حسن سهیلی رئیس تأمینات با برهان خلوت نموده و مشغول صحبت است مطالبی بریده و مقطع به گوش او می خورد که حسب الامر حضرت اجل سرتیپ درگاهی - عشقی محرمانه کشته شود. او فوراً از اتاق خارج و چون مضطرب می شود به منزل رفته ملاحظه می کند که عشقی با «سالك» که از بستگان او بوده صحبت نموده و خوابی را که شب قبل دیده تعریف می نماید و می گوید خواب دیدم که در نظمیه در اتاقی محبوسم و از سقف اتاق که روزنه داشت غفلتاً خاك زيادی شروع به ریختن نمود و مرا در زیر خود دفن نمود از وحشت از خواب بیدار شدم میر محسن خان موقعی که این خواب را می شنود با مطالبی که در اتاق محرمانه تأمینات شنیده بود بر اضطرابش افزوده شده و به عشقی می گوید صدقه بدهید و چند روزی از منزل خارج نشوید فردای آن شب موقعی که میر محسن خان به خانه مراجعت می کند مشاهده می نماید که دو نفر دم در منزل ایستاده و با زهر اسلطان کلفت عشقی مشغول صحبت اند از دو نفر ناشناس سؤال می کند چه کار دارید یکی از آن ها می گوید با آقای عشقی کار داریم و این خانم اظهار داشته اند که منزل نیستند بنابراین فردا خدمت ایشان می رسیم. دو نفر ناشناس می روند میر محسن خان از زهر اسلطان می پرسد آیا این ها را می شناختی؟ می گوید از غروب تا حال در اطراف این منزل قدم می زنند و آقا هم در منزل استراحت نموده و گفته بود که اگر کسی در شب مرا خواست و آشنا نبود بگوئید منزل نیست بعد در را محکم بسته و چون چفت در محکم نبود سنگی پشت در گذارده و داخل منزل می شوند فردا صبح عشقی بیست ریال به زهراسلطان داده و دستور می دهد ناهار آقاى ملك الشعرا در این جاست خورشت بادمجان تهیه کن و از منزل خارج می شود ظهر که میر محسن خان به منزل مراجعت می کند ملك الشعراء آن جا بوده و عصر پس از خوردن چای می رود پس از رفتن ملك الشعراء عشقى به زهرا می گوید امشب کوکب از دوستان عشقی این جا است هر کسی مرا خواست بگو منزل نیست.نزديك غروب كوكب به منزل عشقی می آید چون هوا گرم بود قالیچه در حیاط انداخته و می نشینند در همین موقع میر محسن خان از اداره به منزل می آید ملاحظه می کند دو نفر در خانه ایستاده و یک نفر از آن ها از پنجره که رو به کوچه بود داخل اطاق را نگاه کند ولی اتاق تاريك است به محض این که او می رسد اظهار می کند چه کار دارید؟ گویند با آقای عشقی کار داریم چون خوب دقت می کند می بیند همان دو نفری هستند که شب قبل به این جا مراجعه کرده اند یکی از آن ها پاکتی در دست داشت و پاکت را به میر محسن خان داده اظهار می کند صبح برای گرفتن جواب خواهم آمد پس از رفتن آن ها میر محسن خان به منزل آمده درب خانه را می بندد و کاغذ را به عشقی می دهد مفهوم كاغذ شکایتی بود که از سردار اکرم همدانی شده که از سردار اکرم همدانی شده و از عشقی تقاضا شده بود که این شکایت را در جریده خود چاپ نماید آن شب عشقی و کوکب و زهراسلطان و میر محسن تا صبح نمی خوابند زیرا عشقی هر شب پس از صرف شام می خوابید آن شب اظهار داشت دلم خیلی گرفته و روحیه ام بد است میل به خواب ندارم نزديك صبح دو ساعتی می خوابد با نهایت وحشت از خواب پریده و می گوید خواب پریشانی دیدم و بالاخره صبح می شود میر محسن خان به اداره رفته کوکب هم می رود ساعت هشت صبح عشقى لب حوض صورت خود را می شسته و زهراسلطان هم برای خرید از منزل خارج می شود درب حیاط هم باز بوده سه نفر وارد شده و می گویند برای جواب عریضه دیشب آمدیم عشقی آن ها را به داخل اتاق خود دعوت نموده و در حالی که یک نفر از آن ها برای او توضیح مطلب می داد دیگری از عقب او را هدف قرار داده بلافاصله فرار می نمایند عشقی فریاد زده و خود را از منزل به خارج رسانیده در جوی آب وسط کوچه می افتد.عيال مهدیخان که صاحبخانه او بود از صدای تیر و فریاد عشقی سراسیمه خود را به کوچه می رساند و عشقی را در خون غلطان مشاهده می کند در حالی که کاترین ارمنی که معروفه بوده و در همسایگی آن ها سکونت داشته در پهلوی عشقی نشسته بود فوراً او را به منزل می آورند.سه نفر ناشناس پس از انجام مأموریت فرار می نمایند یک نفر که نوکر مخبرالدوله بوده و محمد خان هرسینی نام داشته یکی از آن سه تن را تعاقب نموده و بالاخره دستگیرش می نماید این شخص ابوالقاسم بهمن پسر ضیاء السلطان و برادر میرزا علی اکبر خان بهمن بوده است. در این موقع مأمورین نظمیه رسیده ابوالقاسم خان و آن کرمانشاهی که او را دستگیر نموده به نظمیه جلب می نمایند و دو نفر دیگر فرار می نمایند کسی که ابوالقاسم خان را دستگیر نموده چهل روز در حبس مجرد تأمينات زندانی می شود. خلاصه عشقی را به مریض خانه نظمیه می برند در حالی که ناله و التماس می کرده که او را به نظمیه نبرند یکی از مأمورین نظمیه که در مریضخانه بالای سر عشقی بوده اظهار می دارد موقعی که ابوالقاسم خان را برای مواجهه نزد عشقی آوردند و گفتند این شخص را می شناسی گفت:«این مادر قحبه سرم را گرم صحبت نمود و رفیقش زد».بطوری که می گویند دو نفر دیگر از همدستان او یکی پاسبانی بوده که لباس شخصی پوشیده بوده و دیگری هم «سلطان احمد خان» برادر «سپهبد...» بوده که پس از قتل عشقی از قشون مستعفی شده و حالت جنون به او دست داده خود را به صورت درویشان در آورده و سر به بیابان زد.

پای درآمده بخاك ناتوانی فرو شد مرگ این شاعر حساس شرنگ تلخ در کام آزادیخواهان کشور فرو ریخت و دژخیم مرگ با ربودن او درشت سیلی بر چهرهٔ دلفریب آزادی نواخت، مردم از ترور شدن

ص: 570

وی هراسناك گردیده جنازه او را با ابهت و جلال مخصوصی که کمتر نظیر آن دیده شده است تشییع نموده در شمال غربی ابن بابویه بخاک سپردند و روی دند و روی سنگ مزارش این رباعی را که اثر طبع سرمد

ص: 571

کاشانی از شعرای معروف دورهٔ صفویه می باشد حک نمودند.

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند *** لاغر صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی، ز کشتن مگریز *** مردار بود هر آن که او را نکشند

اینک شمه ای از روزنامه قرن بیستم را برای مزید اطلاع خوانندگان گرامی ذکر می کنم تا این تاریخچه هم قسمتی از آن را در سینه خود ضبط نماید.

آرم جمهوری (1)

آرم لغتی فرانسه - خدا پدر لغت فرانسه را بیامرزد که تمام جوجه فکلی های ما را باصطلاح خودشان آدم کرده و از مشروطه خواهی هم گذرانیده جمهوری طلب نموده است. اگر جوانان وسط

ص: 572


1- نقل از صفحات هفتم و هشتم روزنامه قرن بیستم.

افریقا هم مطلع شوند که لغت فرانسه تا این اندازه هوش و گوش و عقل و شعور و وطن پرستی را زیاد می کند، قطعاً چند صباحی به الجزيره يا تونس سفر کرده یکی دو ماه فرانسه خوانده آن وقت اهالی وسط افریقا و دارفور و خرطوم که سهل است اهالی دماغه امید و جنوبی افریقا را هم جمهوری طلب می کردند!

تعجب داریم که چطور شده است جوان ها و متجددین انگلستان از این سرمایهٔ هوش و ذکاوت غفلت کرده اند و با این که فرانسه دانستن برایشان بسیار سهل است و غالباً هم آن را بلدند عوض انگلیسی به فرانسه تکلم نمی کنند تا وطن آن ها هم جمهوری شده و از شر ژرژ پنجم و تحمل عوارض دربار انگلستان و سنگینی دسته دسته لرد های اشراف منش نجات یابند یقین است که هوش و ذکاوت مختص ایرانیان است و نه فقط اهالی افریقا بقدر متجددین ایران و سیاسیون خیابان نادری و دروازهٔ بهجت آباد عقل و مدرک ندارند بلکه اهالی بریتانیا بقدر آقای مدیر یا جناب سردبیر ما چیز نمی فهمند. این ها همه (بونجول مسیو) و یاد گرفتن چهار کلمه لغت فرانسه است خداوند این نعمت غیر مترقبه را از ما نگیرد ضمناً این امنیت را هم زوال نیاورد.

کجا بودیم کجا رفتیم؟

آرم لغتی است فرانسه که آن را بعربی یعنی زبان کهنه پرست ها علامت و بزبان ایرانی های قبا سه چاکی آن را نشان گویند و اصل این لغت به معنی اسلحه است هر دولت و هر دسته قابل اعتنایی که موفق شوند بر يك دسته از بشر سوار شده آن ها را تسخیر نماید از برای خودش يك نشان و علامت (آرم) ترتیب می دهد.

اولین علامت ایران در زمان قدیم شیر و گاو بوده شیر علامت غلبه و گاو علامت قوت بوده و شیر پشت گاو پریده او را شکار کرده است این علامت در سکه مملکت لیدی هم دیده شده و گویا کیخسرو بعد از دستگیری (کره سوس) پادشاه لیدی علامت مزبور را برای

ص: 573

ایرانیان آورده و پایه های تخت و کاشی کاری ها آن را نقش نموده.

آرم دیگری هم ایران داشته و آن شکل درفش کاویانی بوده كه يك ستاره در وسط يك مربع و خورشید در بالای آن قرار داشته حاشیه ها و طراز ها از آن آویخته بوده است. علامت آثوری ها گاوی بوده دارای سرآدم و بال کرکس و پای شیر که نشانه پادشاهی و غلبه و قدرت و طول عمر بوده است علامت رومن يك پارچه آهن پنج گوشه بوده که روی آن يك زره دامنداری نقش شده و آرم شهر روم همان پارچه بوده ولی در روی آن شکل صلیب نقش بوده است آرم ترک هایی که قبل و بعد از مسیح با ایرانی های باختری در جنگ و جدال بودهاند شکل مار یا اژدهایی بوده دست و پادار موسوم به (افراسیاب) که در نزد ترک ها مقدس بوده و اکنون هم همان علامت بر پرچم ملت چین نقش می باشد.

در عصر حاضر هم آرم روس تزاری کرکس دوسر بوده، آرم آلمان عقاب، آرم فرانسه سه رنگ آبی سفید و گلی است و آرم اتازونی 41 ستاره و 13 خط افقی سفید و گلی است.....

ایران را جمهوری کردند بفوریت برایش سکه زدند لباس دوختند تمبر چاپ کردند و يك آرمی هم برایش ترتیب دادند.

آرم جمهوری بشکلی است که در صفحهٔ مقابل بنظر شما می رسد.

می گویند نقشه این آرم را یکی از باهوش ترین رفقا ساخته بوده است و ما بزحمت آن را از يك نقشه اصلی کپیه برداشته ایم. قبل از همه شكل يك اسكناس بنظر می رسد که از شدت نوی و دست نخوردگی لوله شده و عدد (1) تومانی روی آنست زيرا يك رأس اعداد است و علامت تفرد و استبداد و شاخصیت مطلقه است و با اضافه شدن صفر درجات آن عشر عشر بالا می رود و روی اسکناس عکس ناصر الدین شاه دیده می شود یعنی جمهوری ایران همان رویه سلطنت مستبده ناصرالدین شاهی است بعد از اسکناس شکل لوله توپ است یعنی هر کس از اسکناس گول نخورده و جلب نشده باید با توپ و

ص: 574

عکس

ص: 575

تشر او را جلب نمود. بعد از توپ و تفنگ تبرزین و گرز گاوسر که یادگار عهد پهلوانی و نشان رستم دستان و سام نریمان است دیده می شود و این علامت اینست که ما جمهوری ایران را وقتی از ملت گرفتیم که هنوز خیالات عصر رستم و سام نریمان در سر ملت بود و نیز شکل تبرزین درویشی هم در آرم مزبور هست یعنی جمهوری ما دارای روح درویشی و قلندری هم بود و همان طور که قلندر بیخیال پرسه زده و هو کشیده و دنیا را بچیزی نمی شمارد جمهوری خواهان ما هم به دنیا و ملت و خیر و شر وطن اهمیت نداده قلندروار مشغول پرسه شده بودند. دو علامت مشت هم در دو طرف آرم بحالت گره دیده می شود که فقط برای کوبیدن سر مخالفین تهیه شده است و آن مشت تا چند ماه پیش گره بوده و اکنون باز شده است. دو عدد شلاق چهار تسمه که یادگار فراش های قدیم می باشد نیز در دو طرف آویزان است فلسفهٔ این شلاق ها را بعد ها که خبر مشلق شدن تجار همدان از طرف امیر لشکر غرب به ما رسید فهمیدیم و یقین کردیم که این علامت را از ساعت اول آن جا نقش کرده اند که اسباب تهدید و ضرب و شتم کامل باشد. در پائین این النگ دولنگ ها و نشانه های علمی چندین کله پوسیده و جمجمه از هم در رفته و دست و پای پوسیده دیده می شود که معلوم نیست این ها فدائیان جمهوری یا از قبیل پسران امیر مؤید و غیره هستند که برای تهدید سایرین کلهٔ آن ها را قبل از وقت در عالم خیال بریده و پوست آن ها را کنده و در زیر (آرم) مقدس جمهوری بنام احیای ایران نقش کرده اند در يك گوشۀ این آرم و بالای سر آن ها خورشید ایران دیده می شود که با کمال عبوسی و اخم و تخم به این منظره و اویلا نگاه کرده و ضمناً يك نمك مسخره ای در زیر لبان او پیداست که در عین تکدر باز بخدای ایران و به علامت (فروهر) که یادگار عظمت و موحدی ایرانیان باستان است اعتماد نموده و این آرم وحشیانه (ببخشید متجددانه!) را مسخره می نماید!

امضاء بی نشان

ص: 576

مظهر جمهوری فرماید:

من مظهر جمهورم *** الدرم و بولدرم

از صدق و صفا دورم *** الدرم و بولدرم

من قلدر پرزورم *** الدرم و بولدرم

مأمورم و معذورم *** الدرم و بولدرم

من قائد جمهورم *** الدرم و بولدرم

28.انعکاس جمهوری در خارجه

همان طور که در پاره ای از جراید ایران علیه جمهوری مقالاتی درج شده بود و نسبت به اوضاع کشور و طرز رفتار سردار سپه انتقاد کرده بودند در بعضی از کشور های خارجه هم برخی از جراید روی اوضاع ایران و طرز حکومت سردار سپه مقالاتی درج و به بحث و انتقاد پرداخته بودند از جمله جرایدی که در خارجه در مورد جمهوری انتقاد کرده بودند روزنامه الاخبار که یکی از جراید مهمه مصر می باشد شرحی منتشر و تاریخچه مفصلی از نهضت جمهوری ذکر نموده که این مقاله تا اندازه ای آبروی جمهوری خواهان ایران را برده بود.

اينك شرح آن مقاله (1)

اوضاع ایران 29 شعبان - از دو ماه قبل یا بیشتر بعضی از جراید شروع بانتقاد شاه و ذکر معایب او نموده و ضرری که از نتیجه تهاون او به ملت رسیده و همچنین میل مفرط او را به مسافرت اروپا شرح دادند و حتی بعضی هم اظهار عقیده نمودند که سلطنت ایران باید تبدیل به جمهوریت شود و نهضت جدید ترکیه را هم برای پیشرفت مقصود خود تمثیل کردند مردم را برای این امر تشجیع و تحریص می نمودند تا این که دامنهٔ تبلیغات وسعت پیدا کرده و بحد افراط

ص: 577


1- روزنامه الاخبار شماره 1282.

رسید و حکومت وقت هم عقیده آن ها را تأیید نموده و حتی به حکام ولایات دستور داد که در ولایات مردم را برای تبدیل سلطنت به جمهوریت و خلع شاه بعنوان عدم کفایت تحریض نمایند بعد احرار ملت را در ولایات و حتی دهکده ها مجبور به اجتماع نمودند. سپس دلایل بسیاری در اثبات مدعای از حیث ذکر معایب شاه و ذکر تاریخ آباء و اجداد او در جراید نوشته و چون تمام دستورات از طرف دولت به آن ها داده می شد احدی جرأت مخالفت و ضدیت با این اجتماعات و تظاهراتی که فقط صوری و بهیچ وجه روح وطن پرستی در او دیده نمی شد نمودند و این آوازه همه از حنجر شخصی بود خیال و طمع ریاست جمهور داشت و مشاراليه يك نفر شخصی است که تحصیل نکرده و می خواهد خود را مثل مصطفی کمال پاشا کرده و از او تقلید نماید رئیس الوزراء حالیه عده ای از وکلاء را به میل و اراده شخصی خود انتخاب کرده و انتظار و آرزو داشت که از افتتاح مجلس با او در تغییر رژیم مساعدت نمایند. وقتی که مجلس افتتاح شد و کلای موافق مشارالیه 49 نفر بودند که حزب جدیدی به اسم تجدد تأسیس کرده روزنامه ای هم به اسم منتشر کردند لیکن این وکلاء همگی ضعیف الرأی بودند و مردم هم به آن ها کینه و عداوت داشته و وکلای حقیقی ملت بشمار نمی رفتند زیرا انتخابات آن ها از روی تضییقات حکومت نظامی وقت بوده علاوه بر این که این مطلب محل تصدیق کلیه افراد ایران است خود حکومت هم نمی تواند خودداری کند منجمله از بین این وکلاء قاطع الطریق و همچنین مطرب و آوازه خوان نیز یافت می شود پس از افتتاح مجلس حزب تجدد اصرار کرد که اعلان جمهوریت منتشر شود و به سایر وکلاء هم تكليف این امر را کردند ولی سایرین امتناع ورزیدند از جمله ممتنعین آقای مشیرالدوله و آقای مستوفی الممالك هستند که به وطن پرستی و وجاهت هم متصف می باشند و همچنین چند نفر از وزرای سابق هم با آقایان مزبور متفق الرأی بودند و عقیده داشتند

ص: 578

که جمهوریت با رأی عمومی باید مراجعه شود سپس جدال و منازعه بين طرفداران و مخالفین در گرفت و منجر به اجتماع اصرار مخالفت با رئیس دولت گردید و مردم هیجان عظیمی در این باب نمودند که جلب توجه رئيس الوزراء را کرده و شخصاً با عده ای از نظامیان برای اسکات آن ها مبادرت ورزید در نتیجه ملیون به او حمله نموده و از قراری که می گویند يك پاره سنگ هم به او اصابت کرده است شیوع دارد که او شمشیر خود را رو به مردم کشید و بعد از این واقعه فرقه تجدد بکلی از اسم افتاد. بعضی از مردم در این موقع رضا خان را تشجیع به بستن درب مجلس و اعلان حکومت نظامی نمودند و حتی بتوقيف مخالفين حکومت تلقیناتی شد و کم مانده بود که این امر وقوع یابد ولی فوراً رفقا و اعوان رئيس الوزراء کم شده و فرقۀ تجدد به 27 نفر تقلیل یافت و 22 نفر از آن ها بفرقهٔ ملیون که معروف بوطن پرستی هستند ملحق شدند بر اثر این حوادث رئیس مجلس مؤتمن الملك برادر مشیرالدوله که او هم مانند برادرش به وطن پرستی معروف و اولین وکیل تهران است نسبت به عملیات رئیس دولت اعتراض کرده گفت رئيس الوزراء وقت برخلاف قوانین موضوعه مملکتی شمشیر بروی مردم کشیده و ما را بکار هایی که طاقت فرساست مجبور کرده و حکم به تغییر رژیم می دهد و از این روز ببعد ریاست و صدارت عظمای او به رسمیت شناخته نمی شود و باید کابینه اش استعفا بدهد سپس جلسات مجلس بمناسبت تصادف با ایام عید نوروز که ایرانیان به آن اهمیت زیادی می دهند منعقد نشده پس از سه روز مجدداً مجلس رسماً مفتوح گردید و جلسات کمافی السابق منعقد شد چندی بعد یعنی پس از ایام تعطیل نوروز که مجلس رسماً مفتوح شد اغلب حدسیاتی راجع بدوام یا سقوط کابینه می زدند که رضا خان نظامی برای تثبیت مقام خود مجبور است اعتماد مجلس را کاملا نسبت به خود جلب کرده بر مسند ریاست وزرایی مستقر باشد و در صورت عدم اعتماد مجلس مسلماً از ریاست وزرایی معزول خواهد شد. این

ص: 579

گمان بیشتر عملی بود زیرا که طرفدارانش در اقلیت واقع شده و 27 رأی در مقابل 74 رأی بودند سابقاً ذکر شد که حکومت وقت جمهوری طلبان را در اجرای آمال خود مساعدت کرده آنان را وادار بقیام بر ضد سلطنت می کرد و حتی مبلغین زیادی در اطراف قراء و قصبات فرستاده اهالی را بوسیله پول جمهوری خواه قلمداد می کرد اما روحانیون که لفظ جمهوری را شنیدند مات و مبهوت شده می گفتند این بساط جدیدی است که اجانب شایع کرده اند و بعضی ها می گفتند که خوب بود که این لفظ از زبان فرانسه ترجمه می شد تا معلوم شود دین یا سیاست جدیدی است. لیکن برای شخص شاه در ایران انصار زیادی بود که حاضر برای فداکاری بودند و باین جهت در تمام شهر ها شورش کرده و مخصوصاً در کرمانشاه دوستداران سلطنت قیام کرده و می گفتند زنده باد شاه و مرده باد جمهوری و با جمهوری طلبان منازعات سخت کردند اما بزودی به واسطهٔ قوه قهریه نظامی مجبور به تفرقه شدند اما هیجان مردم روز بروز زیادتر می شد تا این که رضا خان طالب ریاست جمهوری تلگرافی باطراف بدین مضمون نمود:

«نظر بر این که امر جمهوری تاکنون خاتمه نیافته و افکار را متشتت نموده و از طرف دیگر علماء و حجج اسلام راضی بدین امر نبوده و مرا امر کرده اند که غائله جمهوری را از میان برداشته امنیت را برقرار کنم چون خود را مطیع اوامر می دانم شما را از تکرار لفظ جمهوری کاملا نهی می کنم.»سپس صدایی از جمهوری برنخاسته و اوضاع مانند قبل از شیوع کلمۀ جمهوری ادامه یافت و این مطلب به خوبی ثابت می کند که جمهوریخواهان از خود رأی و عقیده مستقلی نداشته و هر روز آلت دست این و آن شده و حکم همج رعاع را دارند.

ص: 580

29.مجلس آشتی کنان

دیدیم اوضاع جمهوری برهم خورد و مجلس شورای ملی در اثر پاره ای ملاحظات و اقتضای موقعیت ناگزیر گردید که خواهی نخواهی و اجباراً رأی اعتماد به کابینه سرادر سپه بدهد ضمناً عده ای از نمایندگان بیغرض و خیرخواه مجلس مانند مستوفی الممالك و مشیرالدوله و مؤتمن الملك و دكتر مصدق السلطنه و غیره متوجه شدند بانقار خاطری که باطناً بین دربار و سردار سپه باقی است ممکنست که باز کشمکش و اختلافات و عملیاتی علیه یکدیگر بوقوع پیوندد و از نو آتش فتنه و فسادی برپا گردد این بود که در اواسط ماه رمضان جلسه خصوصی تشکیل گردید و در آن مذاکره از اختلاف و کدورت بین ولیعهد و سردار سپه بمیان آمد عده نمایندگان نامبرده در بالا پیشنهاد نمودند که برای جلوگیری از هرگونه تحریکات سوئی لازم است مجلس و سائلی برانگیزد که آشتی کنانی بین ولیعهد و دارسپه را فراهم نماید ولی بشرط این که سردار سپه هم قول بدهد که نسبت به ولیعهد مطیع و خدمتگزار باشد و دیگر پیرامون حرکات نامطلوب نگردد این پیشنهاد مورد قبول اکثریت واقع شد و قرار شد نظر بصلاحیتی که دکتر مصدق دارند انجام این مأموریت از طرف مجلس بعهده معظم له واگذار گردد دکتر مصدق نیز بلافاصله از مجلس خارج و بطرف دربار رهسپار گردید و بمحض ورود اظهار کرد به والاحضرت عرض کنید که من از طرف مجلس شورای ملی آمده ام و کار لازمی دارم در جواب گفتند که چون چند ساعت از شب گذشته و والاحضرت خوابیده است بهتر این است که صبح تشریف بیاورید. دکتر مصدق اظهار می کند خیر همین حالا ایشان را بیدار نمائید طولی نمی کشد که ولیعهد بیدار می شود و دکتر مصدق را می پذیرد دکتر مصدق شرح مأموریت خود را اظهار می کند و اضافه می نماید که صلاح هم در این است فعلا تا موقعی که اعلیحضرت احمد

ص: 581

شاه تشریف می آورند آشتی نمایند و سردار سپه را بپذیرید ولیعهد ابتدا با تغیر می گوید که دیگر رضا خان از جان ما چه می خواهد؟

بالاخره پس از مدتی مذاکره دکتر مصدق مشارالیه را راضی می نماید که شب بعد سردار سپه را بملاقات ببرد روز بعد از این ملاقات چند ساعت از شب گذشته دکتر مصدق سردار سپه را به دربار می برد و با محمد حسن میرزای ولیعهد ملاقات می دهد و خودش پس از چند دقیقه توقف اجازه خواسته از مجلس آشتی کنان خارج می شود ولی ولیعهد و سردارسپه مدتی دو بدو و با یکدیگر صحبت می کردند (از چگونگی این مذاکرات هنوز اطلاعی بدست نیاورده ایم.)

پس از آشتی کنان سردار سپه ظاهراً تا مدتی روابط را حفظ می کرد و قرار شد که شاه بطرف ایران حرکت نماید حتی سلطان احمد شاه هم مقدمات حرکت کت خود را فراهم نمود و مبلغ 300 لیره هم بیعانه به کشتی داد ولی در خلال این احوال می گویند از شاه ایران ملاقاتی شد و مواد و شرایطی به شاه ایران ارائه دادند که اگر می خواهید به ایران بروید این شرایط را قبول نمائید شاه از ملاحظه آن در جواب می گوید: من حاضرم که از سلطنت برکنار شوم ولی حاضر نیستم تسلیم این شرایط بشوم!

بالاخره نتیجه این شد که شاه حرکت خود را بتعویق انداخت و دیگر موفق نشد که به ایران مراجعت نماید و همین مقدمات تغییر سلطنت را فراهم نمود

یکی از وقایع مهم دوران سلطنت سلطان احمد شاه مسأله جمهوری است که غالب رجال روشن فکر و تحصیل کرده مملکت طرفدار رژیم جمهوری واقعی بودند ولی چون در راه انداختن بساط جمهوری دست خارجی را معاینه در آن می دیدند قلباً و علناً با آن مخالف بودند بودند و می دانستند منظور سیاست خارجی از برانداختن سلسله قاجاریه فقط بواسطهٔ مخالفت احمد شاه با قرارداد اوت 1919 بوده

ص: 582

بعلاوه چون در هیچ موردی حاضر به تسلیم شدن در برابر سیاست خانه برانداز انگلستان نبوده است بدین لحاظ می خواهند او را بردارند بعضی روی محافظه کاری و بعضی مانند مدرس که مارك لندن روی جمهوری را ملاحظه می کرد با از خود گذشتگی عجیبی علیه آن قیام و اقدام نموده و حال آن که کسانی که به مدرس ایراد می گرفتند که چرا با جمهوری مخالف هستید علناً می گفت که حکومت صدر اسلام بنایش بر جمهوری بوده نه سلطنت موروثی ولی این جمهوری کذائی که انگلستان برای ما می خواهد به ارمغان بیاورد آن جمهوری واقعی که تمام ملت خواهان آن باشند نیست و دستوری است بنابراین با آن مخالفم.

در کتاب شرح حال رجال ایران که مهدی بامداد در شش جلد تألیف نموده درباره سلطان احمد شاه فقط به ذکر جلسه نهم آبان 1304 پرداخته و از ذکر قضیه جمهوری که پایه های تخت سلطان احمد شاه را به لرزه در آورده و طوری سست نموده که پس از آن واقعه طولی نکشید که احمد شاه را بطور غیر قانونی از سلطنت خلع نمودند مطلقاً از چنین واقعه مهمی ذکری نشده است. در چاپ اول جلد اول صفحهٔ 85 با آن که در دوره اختناق و سانسور چاپ شده است معهذا درباره احمد شاه چنین نوشته است:

«احمد شاه پسر دوم محمد علیشاه در سال 1314 ق در تبریز و در سال 1327 ق در دوازده سالگی به جای پدر مخلوع خود بشاهی برگزیده شد و چون هنوز به سن بلوغ نرسیده بود پنج سال در تحت قیمومیت دو نایب السلطنه عضد الملك قاجار (مدت یک سال و اندی از 28 جمادی الثانیه 1327 تا 17 رمضان 1328 ق) و ابوالقاسم خان ناصر الملك قره گوزلو (مدت چهار سال) باقی مانده و در سال 1332 ق (هشت روز پیش از آغاز جنگ جهانی اول 1914 م) خود زمام سلطنت را در دست گرفت و پس از دوازده سال پادشاهی او را در سال 1344 ق (نهم آبان 1304 خ) از سلطنت خلع گردانیدند.

ص: 583

در کابینه دوم وثوق الدوله (حسن وثوق) 1298 خ برابر با 1919 میلادی که معروف به کابینه قرارداد است (قرارداد عبارت از این بود که ایران را به تحت الحمایگی انگلستان درآورد) احمد شاه را برای اولین بار 1338 ق. (1298 خ.) (احمد شاه سه بار به اروپا رفت در سال 1328 ق. 1298 خ. و 1345 ق = 1300 خ و 1302 خ) به اروپا فرستادند و فیروز میرزا نصرت الدوله نیز وزیر خارجه بود با گرفتن شصت هزار لیره (1) اعتبار از محل درآمد نفت جنوب به همراه او فرستاده شد و نظر این بود که شاه در لندن موافقت خود را با قرارداد اظهار و آن را تأیید و تنفیذ نماید با هر قدر اصرار و ابرام نصرت الدوله و تأکیدات زیاد ابوالقاسم خان ناصر الملک که شاه در اظهارات خود در مجلس رسمی با قرارداد موافقت کند و بعد آن را امضاء نماید احمد شاه زیر بار نرفت و بعد هم آن را امضاء نکرد و در مقابل اصرار دولت انگلیس مبنی بر تأیید آن عهدنامه شوم استقامت ورزید و در مهمانی رسمی شهردار لندن در سر میز شام در جواب نطق شهردار لندن و بیانات لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلستان از هرگونه اشاره ای به آن موضوع خودداری کرد. حتی معروف است که ناصر الملك به وی گوشزد نمود که اگر با قرارداد موافقت نکنید و آن را امضاء نفرمائید ممکن است که به ضرر خودتان تمام شود معذلك با وجود شنیدن گفته ناصر الملک از امضاء چنین قرارداد ننگینی با انگلستان بکلی خودداری نمود و سرانجام همان طور كه ناصر الملك پیش بینی نموده بود این عدم موافقت بضرر وی تمام شد و سرانجام در جلسه شنبه نهم آبان ماه 1304 خ برابر با 13 ربیع الثانی 1344 ق. مجلس دوره پنجم با وضع عجیب و غریبی که بر خلاف قانون اساسی

ص: 584


1- در این تاریخ مظنه لیره بیست و پنج قرآن و دهشاهی بوده و شصت هزار لیره برابر است با يك ميليون و پانصد و سی هزار ریال این مبلغ را نصرت الدوله گرفت و در اروپا خرج کرد.

بود از سلطنت خلع (1) و رضا خان سردار سپه نخست وزیر وقت و فرمانده كل قوا بجای او به سلطنت رسید احمد شاه مردی منظم - مرتب - دقیق - قانونی و وطن خواه بوده و اگر با سایر شاهان ایران در مقام مقایسه برآئیم و اعمال هريك را تحلیل و تجزیه کنیم می توان گفت که احمد شاه از پادشاهان خوب ایران بوده است. در صفحه کتاب (ایران در جنگ بزرگ) شرحی راجع به زندگانی خصوصی و اخلاق شخصی احمد شاه دیده شد و چون شرح مزبور مطابق با واقع بود از این جهت عیناً در این جا نقل می شود:«از زندگانی خصوصی و اخلاق شخصی احمد شاه تا آن جا که اطلاع داریم جوانی مهربان و مؤدب بود و قلبی رئوف داشت آهسته صحبت می کرد نظر به استعداد فربهی در خوردن امساک می نمود به اغذیه ایرانی بیش از خوراک های فرنگی رغبت داشت مشروب الکلی دوست نمی داشت به تشریفات درباری عقیده نداشت درویش مسلک و دموکرات منش بود به تعالیم اسلامی ایمان داشت اما نماز نمی خواند و روزه نمی گرفت شکار و بازی بیلیارد و تنیس را دوست می داشت به موسیقی كلاسيك عشق فراوان نشان می داد ترسو و محتاط و تودار و محیل و سر نگهدار بود بالفطره ممسك و در فکر گردآوردن زر و سیم بود از ماهی سی هزار تومان بودجه درباری قدری کنار می گذاشت و از راه بازی بورس و خرید و فروش طلا ثروت قابل ملاحظه ای اندوخت نسبت به خویشان مخصوصاً به پدر و مادر علاقه زیاد داشت و از انحرافات محمد علی شاه بری بود»

ص: 585


1- عده ای از مبرزین و معاریف و کلا با موضوع خلع شاه جداً مخالفت کردند اما اظهاراتشان به جایی نرسید و کار انجام یافت شب همان روز پس از مهر و موم کردن در تمام اطاق های دربار و کاخ گلستان محمد حسن میرزا ولیعهد را با يك وضع فلاکت بار و اهانت آمیزی از کاخ گلستان خارج کرده به معیت عبدالله خان امیر طهماسب - سرتیپ مرتضی خان یزدان پناه و یکی دو افسر دیگر و عده ای نظامی مسلح و مجهز به سرحد عراق برده شد و از ایران به کلی اخراج گردید محمد حسن میرزا در سال 1279 خورشیدی متولد و در دیماه 1321 خورشیدی در سن 42 سالگی به مرگ ناگهانی در لندن در گفت و جنازه اش را به کربلا برده در حرم امام حسین علیه السلام به خاك سپردند.

سجع مهر احمد شاه الحمدلله الغنى المجيد 1327:

چون که ایزدخواست رونق بازیابد ملك و دین *** نام سلطان احمد قاجار شد نقش نگین

و مهر دیگر بعد از الملك لله و عبارت السلطان احمد شاه قاجار 1332 به این بیت موشح بود:

خواست یزدان تاشود آباد ملک از عدل و داد *** خاتم شاهی به سلطان احمد قاجار داد

سنه 1332 و با خلع او به سلطنت صد و پنجاه ساله قاجاریه بکلی خاتمه داده شد احمد شاه پس از خلع از سلطنت در پاریس بسر می برد و مشغول معالجه خود بود و در سن سی و چهار سالگی در بیمارستان نوبی نزدیك پاریس در تاریخ 26 رمضان 1348 ق. (1308 خ.) به ورم کلیه در گذشت و نعش او را به عراق برده در کربلا در مقبره پدر و جدش در حرم حضرت امام حسین علیه السلام به خاک سپرده شد.»

این بود مطالبی که در کتاب شرح حال رجال ایران نوشته شده ولی جریان مسافرت احمد شاه را به لندن و مخالفت با قرارداد 1919 در کتاب مختصری از زندگانی خصوصی سلطان احمد شاه به تفصیل نوشته ام و جریان خلع غیرقانونی نامبرده را هم در در جلد سوم بیست ساله ایران مفصلا ذکر نموده ام.

درباره تاریخ بیست ساله ایران

برای آن که خوانندگان گرامی بدانند که نظر محمدرضا پهلوی دربارهٔ تاریخ بیست ساله که در اوایل سلطنتش منتشر شده چه بوده و انتشار آن را بصورت سه جلد (جلد اول کودتای 1299 - جلد دوم مقدمات تغییر سلطنت - جلد سوم انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله پهلوی) چطور تلقی کرده است بدواً باید مقاله ای را که مجلهٔ امید ایران در مردادماه 1331 در زیر عنوان «گفتگوی شاه و

ص: 586

حسین مکی» درج نموده و عیناً خواندنی ها در سال 12 شمارهٔ 100 مورخ شنبه 21 مرداد همان سال نقل نموده در زیر آورده شود سپس حقیقت مطلب (یعنی آن چه واقع شده) توضیح داده شود.

اينک مقاله امید ایران:

«چندی پیش حسین مکی شاه را در کاخ مرمر ملاقات کرد شاه در خیابان های زیبای کاخ که سرو و شمشاد های سر سبز آن منظره بهشتی ایجاد کرده بود قدم می زد مکی وارد شد تعظیم کرد و در مقابل اعلیحضرت ایستاد شاه نگاهی به قیافهٔ سوخته و فشرده شدۀ مکی کرد و گفت آقای مکی شما در باره کودتا بدنظری داده اید پدر من به کشورش خدمت کرد یا خیانت؟»مکی سکوت کرد.

شاه گفت:دیشب تاریخ بیست ساله ایران را می خواندم در قسمتی از آن که نطفه بندی کود تا تشریح شده خیلی متأثر شدم فکر کردم از خود شما بپرسم اگر زمام مملکت در دست پدر تاجدار ما قرار نمی گرفت این همه ترقیات روز افزون مدارس بزرگ ادارات جدید راه های شوسه از کجا می آمد؟ بیشتر رجال تحصیل کرده محصلینی هستند که در زمان پدرم به فرنگ رفته اند و امروز در صف شما برای پیروزی ملت با مغز روشن مبارزه می کنند.

مکی که هیچ اهل تعارف نیست و راز موفقیت خود را در صراحت لهجه و یکدنگی می بیند بشاه گفت:

قربان مورخ همیشه از افکار عمومی و قاطبه مردم الهام می گیرد و اکثریت جامعه ایران نسبت به شاه فقید آن طور قضاوت می کند که در تاریخ بیست ساله نوشته شده و دلیل آن هم این است که اعلیحضرت فقید مبنای کودتای 1299 را با همفکری انگلیس ها شروع کردند و اگر اعلیحضرت همایونی مطالعه فرموده باشند چاکر نوشته ام که سرنوشت ایران در مهمانخانه قزوین تعیین شد.

ص: 587

شاه با تعجب می گوید مهمانخانه قزوین چرا؟

مکی با صراحت و بی پروائی دنبال صحبتش را گرفته و می گوید:

یکی از دوستان (1) بسیار صمیمی شاه فقید گفت: (2)

«چند روز قبل از حرکت قزاق ها از قزوین به تهران نزديك غروب آفتاب در یکی از خیابان های قزوین به اتفاق رضا خان میرپنج قدم زنان از هر دری صحبت می کردیم رضا خان میرپنج پس از تشریح وضع عقب نشینی در جنگ های رشت شروع به انتقاد از وضع سیاسی و اجتماعی و فقدان اعتبار مالی دولت کرده می گوید ما باید دست بدست یکدیگر داده و کشور عزیزمان را از این حال فلاکت و بدبختی نجات بدهیم و دیگر اجازه ندهیم که اجانب در آن تسلط داشته باشند.»

این اظهارات وی در من هیجانی تولید کرد گفتم تا جان در بدن باشد در پیشرفت چنین منظور مقدسی خودداری نخواهم کرد.

بالاخره پس از پیمودن یکی دو خیابان نزدیك گراند هتل قزوین رسیدیم.

رضا خان میرپنج که در آن روز فرمانده قسمتی از آتریاد تهران بود اظهار داشت که من در این مهمانخانه به یکی دو نفر وقت ملاقات داده ام خواهش می کنم شما این جا بایستید تا من با آن ها ملاقات کرده مراجعت نمایم گفتم مانعی ندارد رضا خان از پله ها بالا رفت و بیش از نیم ساعت نیامد.

من آهسته از پله ها بالا رفته به جستجوی رضا خان از شکاف درب اطاق ها نگاهی دزدیده می انداختم تا این که مشاهده کردم رضاخان میرپنج با ژنرال آیرن ساید و کلنل اسمایس و یکی دو نفر دیگر از افسران انگلیسی مشغول مذاکره می باشد پس از مشاهده این احوال

ص: 588


1- این شخص سرهنگ باقرخان مویان معروف به بمبی بوده است.
2- این قسمت عیناً از جلد اول نقل شده است.

آهسته از پله ها پائین آمدم تقریباً نیم ساعت دیگر رضا خان از پله ها پائین آمد و من ابداً به روی خود نیاوردم که او را در چنین حالی دیده ام ولی ارتباط او را با بیگانگان بعینه دیدم و از سرنوشت کشور باخبر شدم.»

وقتی مکی شمرده شمرده این داستان را برای شاه نقل می کرد قطره اشکی گوشۀ چشم محمدرضا پهلوی نمایان شد و به مکی گفت:مورخین بعد از شما و من قضاوت می کنند که پدرم خدمت کرد یا خیانت با ورود وزیر دربار صحنۀ گفتگوی شاه و مکی درباره کودتا پایان پذیرفت و آقای مکی وکیل اول تهران از حضور شاه مرخص شد.»

این بود مقالهٔ مجلهٔ امید ایران که مجلهٔ خواندنی ها هم نقل کرده بود که از طرف دربار تکذیب نشده و چون در آن موقع در آلمان بودم از درج چنین مقاله ای مسبوق نشدم بعداً هم که به ایران مراجعت نمودم بعلت آن که چند ماه از انتشار آن گذشته بود سکوت اختیار نمودم. اما حقیقت این گفتگو چه بوده است:

هنگامی که بطور سلسله مقالات در روزنامه ایران که بعداً «مهر ایران» تغییر نام یافت تاریخ بیست ساله را می نوشتم يك روز عصر که در دفتر روزنامه مشغول نوشتن مطلب فردای روزنامه بودم مرحوم مجید موقر که صاحب امتیاز روزنامه و نمایندهٔ دورهٔ سیزدهم هم بود وارد اتاق شد.(در این اطاق هاشمی حایری سردبیر و شیخی مدیر داخلی نشسته بودند) و از آقای هاشمی حایری پرسید مگر شما مقالات آقای مکی را نمی خوانید؟

هاشمی پاسخ داد چرا مگر چه شده؟

موقر گفت: امروز شاه مرا خواسته بود و روزنامه را بدست من داد و گفت: این مکی کیست و از جان ما چه می خواهد؟.

پدر من حرامزاده بوده که این مزخرفات را نوشته است؟!

بقدری شاه عصبانی بود که فرصت این که من روزنامه را بخوانم

ص: 589

نشد و مرا مرخص کرد هاشمی حایری دسته روزنامه های ایران را که درگیر های پشت سرش بدیوار نصب شده بود آورد معلوم شد در باره عوام فریبی های سردار سپه که تظاهر به مذهب می کرده ولی خلاف آن بعداً به ثبوت رسیده بود مطلبی نوشته و این بیت را که دربارهٔ ریاکاران است مصداق آورده بودم:

اشك رياى زاهدان ریخت به خانه خدا *** قحبه به مسجد افکند طفل حرامزاده را

این مطلب عیناً در جلد دوم چاپ شده است.

از مطلب مزبور و شعر عصبانی بوده است و برای او بسیار ناگوار بوده است.

سه چهار سال از این ماجرا گذشت و سلسله مقالات هم بصورت سه جلد کتاب مستقل به چاپ رسیده منتشر گردید تا سال 1325 که خیلی هم جوان بودم به سمت معاونت شهرداری تهران منصوب شدم طبق معمول می بایستی فرمان صادر شود از طرف وزارت کشور و نخست وزیر (قوام السلطنه) تقاضای صدور فرمان گردید ولی هنگامی که فرمان را برای توشیح نزد شاه می برند سؤال می کند این همان کسی است که تاریخ بیست ساله را نوشته است؟ پاسخ مثبت بوده شاه می گوید امضاء نمی کنم و من تنها معاونی بودم که حکم معاونت داشتم ولی بدون فرمان مشغول کار بودم

پس از سه ماه بعلت اختلاف با شهردار و سوء استفاده هائی که می شد مستعفی و علت را ذکر کرده بودم تمام جراید مهم پایتخت تحت تأثیر افکار عمومی اعم از چپ و راست حتی اطلاعات و کیهان اظهار تأسف کرده بودند و به دولت شدیداً اعتراض کردند که چرا مکی استعفاء نموده است؟

چند ماه بعد که وزارت کار تأسیس گردید و مظفر فیروز به وزارت کار منصوب شد به مدیر کلی اداره کل عمران وزارت کار و تبلیغات منصوب شدم از طرف قوام السلطنه نخست وزیر تقاضای

ص: 590

صدور فرمان شد. بلافاصله امضاء و ابلاغ گردید.

چندی بعد از این تاریخ هم به نمایندگی مجلس انتخاب شدم ولی چون هنوز مجلس افتتاح نشده بود همچنان در وزارت کار و تبلیغات مشغول بودم يك روز زنگ تلفن به صدا درآمد تلفنچی گفت: رئیس تشریفات دربار می خواهد صحبت کند گفتم وصل کنید. رئیس تشریفات من را مخاطب قرار داده پرسید چرا تاکنون تقاضای شرفیابی نکرده اید؟ گفتم مگر اشخاصی که انتخاب می شوند بایستی شرفیاب شوند؟ گفت تاکنون همه کسانی که انتخاب شده اند بلافاصله تقاضای شرفیابی کرده اند گفتم از این ترتیبات اطلاعی نداشتم اگر چنین رسومی هست هر وقت معین کنید شرفیاب خواهم شد بلاتأمل دو روز بعد را معین کرد.

روز معهوم به کاخ مرمر رفتم بلافاصله به اطاق شاه راهنمائی شدم. شاه در حالی که دست را زیر بغل خود گذاشته و جلو میز تحریر ایستاده بود نگاهی عمیق به سراپای من انداخت و چند ثانیه همچنان در چشمان من نگاه می کرد ناگهان پرسید پدر شما در دربار قاجار سمتی داشته؟ گفتم خیر پدر من بازرگان بوده و مطلقاً ارتباطی با دربار قاجاریه نداشته است مجدداً پرسید در زمان پدرم به او ظلمی شده است؟ گفتم .خیر پرسید بخود شما ظلمی شده است؟ گفتم مستقیم خیر ولی غیر مستقیم یک سال اضافه خدمت وظیفه کرده ام و توضیح دادم که شناسنامه من با اظهار نامه ای که از طرف اداره آمار داده شده بود اختلاف داشت زیرا هنوز در شناسنامه مشمول نشده بودم ولی در اعلانی که به در و دیوار و جراید از طرف نظام وظیفه اعلان شده بود نام مرا ذکر کرده بود و پس از یکسال و نیم که خود را مشمول می دانستم به اداره نظام وظیفه معرفی کردم آن ها من را غائب قلمداد نموده و شناسنامه را ارائه دادم مورد قبول واقع نشد و به سه سال خدمت محکوم کردند که با درجه گروهبانی در نیروی هوائی خدمت کردم پس از این سؤال و جواب ناگهان شاه يك قدم

ص: 591

جلو آمد و پرسید:پدر من خدمت کرده یا خیانت؟ پس از اندك تأملی مجدداً پرسید:پدر من جاسوس انگلیس ها بوده؟ کودتای سوم حوت مارك لندن را داشته؟ پدر من راه آهن را نساخته؟ این دانشگاه را کی ساخته؟ این همه ترقیات موجدش چه کسی بوده چرا جواب نمی دهید؟

خواستم که جواب بدهم که عامل جو زمان را در نظر نمی گیرید ولی به ملاحظاتی ترجیح دادم همچنان سکوت نمایم.

مجدداً پرسید این مطالبی را که در کتاب خود نوشته اید حالا هم به همان عقیده باقی هستید؟

برای مرتبه سوم پرسید چرا جواب نمی دهید؟

در این جا فکری مانند سوزن از مغزم گذشت که اگر از مندرجات کتاب دفاع نکنم و مقدمه کتاب سلطان احمد شاه که در آن جا نوشته بودم:«با همه مخاطراتی که نوشتن این کتاب دارد من این خدمت تاریخی را به عهده گرفته ام» اکنون اگر به سکوت برگذار کنم اتخاذ سند خواهد کرد و شاید ضمن مطالب گوناگون و مصاحبه با اشخاص پای تاریخ بیست ساله را هم به میان بکشد و از قول من مطالبی بگوید و در روزنامه ها منعکس شود دیگر به هیچ اسم و عنوانی نمی توانم آن را تکذیب نمایم بعلاوه دیگر در مجلس هم نمی توانم به وظیفهٔ نمایندگی خود عمل نموده زبان به انتقاد بگشایم و همواره باید مطیع الدوله دولت های منتخب دربار باشم هر چه می شود بشود فرضاً اشاره خواهد کرد که در مجلس اعتبار نامه مرا رد کنند و کالتی که نتوانم حرف بزنم به درد نخواهد خورد.

گفتم: مورخ سرو کارش با اسناد و مدارک تاریخی است آن چه سند به دستم رسیده همان را منعکس کرده ام هرگاه اسناد و مدارکی خلاف مندرجات تاریخ بیست ساله دارید مرحمت فرمائید اگر ثابت شود که برخلاف آن اسناد مطالبی در کتاب هست همه را ذکر خواهم کرد و آن چه نوشته ام پس خواهم گرفت از این پاسخ در قیافه شاه

ص: 592

ناراحتی زیاد احساس کردم چند لحظه سکوت کرد ناگهان به ساعت مچی خود نگاهی کرده گفت در آینده تاریخ قضاوت خواهد کرد که اعلیحضرت فقید خدمت کرده یا خیانت و گفت دیگر کاری ندارم یعنی مرخص هستی.من هم از اطاق خارج شدم.

اتفاقاً در مجلس پانزدهم من و مرحوم حایری زاده همواره خلاف جهت دربار عمل می کردیم و نمونۀ آن مخالفت با طرح «رضا شاه کبیر» و املاك واگذاری به «بنیاد پهلوی» و مخالفت با «ده میلیون دلار برای خرید اسلحه» و «استیضاح درباره قتل محمد مسعود» که ما تلویحاً منتسب به دستگاه حاکمه کرده بودیم و مخالفت با کابینه هژیر و ساعد و کابینه هائی که بدون تشریفات رأی تمایل به مجلس معرفی شده بودند و از همه مهم تر در وقایع 15 بهمن دانشگاه که چرا احزاب را تعطیل و جراید را توقیف و آیت الله کاشانی را تبعید کرده اید دولت را استیضاح کرده بودیم (این استیضاح بصورت کتاب دو مرتبه به چاپ رسیده است) و در آخرین روز های عمر مجلس پانزدهم مخالفت با لایحه گس - گلشائیان که شاه اصرار در تصویب آن داشت و با تهدید و تطمیع نتوانستند جلو مخالفتم را بگیرند.(صورت مشروح این مخالفت هم دو مرتبه بصورت کتاب مستقل بنام «نفت و نطق مکی» به چاپ رسیده است.)

پایان جلد دوم

ص: 593

ص: 594

فهرست اعلام اشخاص

آ

آپرسوف (کنسول روس) 359

آخوند ملاکاظم خراسانی (=کفائی) 536

آشتیانی میرزا هاشم (حاج) 63، 68، 69، 460، 464 تا 471، 476، 554 ،552 ،547 ،512

آقاخان 460، 464

آقازاده 18

آقا محمد خان قاجار 353

آیت الله زاده خراسانی 383

آیرم، محمد حسین خان 549

آیرن ساید (انگلیسی) 35

الف

ابن خلدون 344

ابوترابیان ، حسین (دکتر) 104

ابوالحسن اصفهانی = حاج سید ابوالحسن اصفهانی

ابوالفضل عباس (ع) 97

ابوالقاسم بهمن 572

ابوالقاسم خان قراگوزلو ناصر الملك ابی حنیفه 534

اتابکی 497

اتحاد =سركشيك زاده

اجاق سید حسن 477، 491، 554

اجلال الملك 27، 35، 31

احتشام الحكما 464

احتشام السلطنه ،474 479، 480، 506 تا 513

احسان الله خان 372 تا 377

احمد آقاخان ( = امیر احمدی ، سپهبد) 549 ،528 ،525

احمد خان 446

احمد خان = سلطان احمد خان احمد شاه ،3، 4، 46، 55، 58، 63 تا

68 ، 71 ، 75 ، 77 ، 79 ، 80 ، 85 ، 98 ، 99 ، 137 ، 149 ، 170 ، 171 ، 187 تا 190 ، 193 ، 194 ، 198 ، 217 ، 218 ، 220 ، 222 تا 225 ، 251 ، 253 تا 256 ، 258 ، 272 ، 279 ، 281 ، 282 ، 305 ، 308 ، 318 ، 319 ، 329 ، 330 ، 340 ، 346 ، 347 ، 349 ، 351 ، 355 ، 359 ، 361 ، 380 تا 382 ، 385 تا 387 ، 392 ، 413 ، 422 ، 431 ، 433 ، 437 ، 449 ، 480 ، 499 ، 500 ، 503 ، 511 ، 514 ، 519 ، 521 ، 546 تا 551 ، 556 تا

ص: 595

558، 577، ،578، 581 تا 586

احياء السلطنه = بهرامی حسین (دکتر) اخگر (سرهنگ) 477، 478، 490، 497 ، 552 ، 559

ادیب السلطنه (سمیعی، حسین) 7، 252 ، 257

ارباب محمد مهدی 227

ارباب کیخسرو شاهرخ 46، 306، 538

اردشیر بابکان 523

اردلان امان الله (=عزالممالك، حاج) 469 ، 462 ، 491

اسدالله خان کردستانی 554

اسدالله محلاتی (شیخ) 74

اسدی (=مصباح السلطنه) 555

اسفندیاری حسن (= محتشم السلطنه) 80 ، 227 ، 233 ، 359 ، 360 ، 508

اسکندری عباس 541

اسمارت 49، 51

اسماعيل آقا سميتكو 14، 78، 109 تا 111 ، 113 ، 115 ، 116 ، 120 ، 123 ، 124 ، 126 ، 126 ، 201 ، 208 ، 420

اسماعیل صفوی شاه اسماعیل

اسمایس (سرهنگ انگلیسی) 11

اعتبار الدوله 491، 552

اعتضادالسلطنه 73، 74، 191

اعتلاء السلطنه 7، 332

اعتلاء الملك 430

اعتماد التجار 18

افراسیاب 574

افشار میرزا رضا خان 559

اقبال السلطان 267، 269

اقبال السلطنه ماكوئى 87، 199، 414 تا 424

اقبال الملك 555

اقتدار الدوله 159

اقصی = چارلسکی

الهامی 14

امام حسين علیه السلام 585، 586

امام زمان علیه السلام 53، 494، 509

امان الله خان (پادشاه افغانستان) 429 ، 430

امان الله میرزا = جهانبانی (سرتیپ)

امیر احمدی (سپهبد) = امیر احمد آقا خان

امیر اقتدار (=انصاری، محمود خان) 63 ، 139 ، 357 ، 528 ، 541 ، 560

امیرخیزی 31

امیرزاده خانم 50

امیر طهماسبی عبدالله خان (سر لشکر) 100 ، 124 ، 415 ، 416 ، 585

امیر فضلی اسماعیل آقا (سر لشکر) 16، 17 ، 22 ، 23 ، 25 تا 27 ، 31 ، 34 ، 111 ، 112 ، 117

،17 22 23، 25 تا 27

117 ،112 ،111 ،34،

امیر فیصل 345، 346، 362

امیر کبیر (میرزا تقی خان) 191

امیر محتشم 23

امیر مؤید سوادکوهی 399، 400، 401، 403 ، 405 ، 576

امین التجار = حاجی امین التجار

امين الضرب (حاج حسین آقا) 565

انصاری محمود خان = امیر اقتدار

انصاری مسعود (مهندس) 12

انوار سید یعقوب 261، 263 تا 265 ، 267 ، 459 ، 469 ، 496 ، 546 ، 552

اوحدی محمد علی 474، 475

اوزدمیر 212

ص: 596

ب

بادام چی 28 ، 31

باراتف 15

باستانی پاریزی ،محمد ابراهیم (دکتر) 358 ، 515

بامداد مهدی 448، 453، 583

بریچمن 49، 51

بقائی محمد حسین (سرهنگ) 115

بنان حضور 24

بنان السلطان 457، 465

بوذرجمهری کریم آقا 549

بهاء الملك، عليرضا 252

بهاء الملك همدانی 252

بهادر السلطنه 114

بهار، محمد تقی (= ملك الشعرا) 50، 261 ، 319 ، 320 ، 403 ، 482 ، 497 ، 518 ، 542 ، 547 ، 562 ، 571

بهبهانی میر سید احمد 46، 191، 464، 547

بهبهانی میر سید محمد 347

بهبهانی میر سید مصطفی 460 ، 497 ، 554

بهرامی (=دبیر اعظم) 171 ، 403 ، 554 ، 564

بهرامی دکتر حسین (= احياء السلطنه) 478 ، 494 تا 496

بیات (سهام السلطان) 478، 494 تا 496

بیان الدوله 321

پ

پرسی لرن = سرپرسی لرن

پرنس عبدالمجيد = عبدالمجيد

پریدوکس 359

پسیان محمد تقی خان (کلنل) 11، 31 تا 33 ، 208 ، 396

پطروس آقا 197

پور رضا حبیب الله 397

پور زند ابوالحسن خان (سرهنگ) 117 ، 121 ، 123 ، 125

پولادین محمود خان (سرهنگ) 15 تا 18 ، 21 ، 120

پهلوی رضا = رضا خان

پهلوی محمد رضا 586، 589، 591

پیرنیا ابوالحسن خان (=معاضد السلطنه) 428

پیرنیا حسن = مؤتمن الملك

پیرنیا میرزا حسین خان = مشير الدوله

پیل (کنسول انگلیس) 257

ت

تجدد = شيخ العراقين زاده

تدین سید محمد بیرجندی 239، 244 ، 263 ، 266 ، 307 ، 312 ، 451 ، 453 ، 456 ، 457 تا 476 ، 465 ، 466 ، 469 تا 473 ، 476 ، 477 ، 482 ، 488 ، 494 ،495 ، 498 ، 506 ، 511 ، 512 ، 518 ، 532 ، 555 ، 559 ، 560 ، 563 ، 566 ، 567

تربیت 28

ترور .ا پی (کنسول انگلیس) 207

تقی زاده سید حسن 135، 363، 430 ، 431

تورج میرزا = سلطان تورج میرزا

تیمورتاش عبدالحسين (= سردار معظم خراسانی) 7 ، 45، 448، 470 ، 542 ، 552

ص: 597

ث

ثقة الملك 507

ج

جان محمد خان (سرتیپ) 95

جاوید محمد علی 199

جعفر آقا (پدر اسمعیل آقا سميتقو) 109

جم محمود (= مدیر الملك) 7، 403 ، 427 ، 560

جمال اصفهانی - حاج آقا جمال

جواد (صاحب جواهر) 349، 383

جهانبانی امان الله (سرتیپ) 100، 108 تا 110 ، 115 ، 116 ، 118 ، 119 ، 121 ، 122 ، 123 ، 125 ، 126

جهانبانی روح الله میرزا (سرهنگ) 111 ، 113 ، 119 ، 122

چ

چارلسکی (=اقصی) 119

چلبیانلو، رحیم خان 394

چيك، اچ جی (کنسول انگلیس) 207

ح

حائری زاده یزدی، سید ابوالحسن 147 ، 307 ، 316 ، 349 ، 453 ، 461 ، 462 ، 481 تا 483 ، 495 ، 497 ، 512 ، 593

حاج ساعد السلطان 405

حاج سید ابوالحسن اصفهانی 342 ، 349 ، 351

حاج علی تاجر 429

حاجی امین التجار 307

حاجی جلیل 398

حاجی صدر السلطنه 474

حاجی محمد قهوه چی 379

حاجی میرزا عبدالوهاب 262، 460 ، 464 ، 469 ، 470 ، 554

حاجی میرزا علی نقی 31

حاجی میرزا مرتضی 265

حبيب الله خان (سرتیپ) 20 ، 21

حرمت الدوله 422

حسن ارومیه ئی 373

حسن خان گیلانی (میرزا) 252

حسن کاشی (میر سید) 299

حسین فشنگچی 558

حصن السلطنه 14، 15

حکمت نظام الدین = مشار الدوله

حکیم اوف = کریم آقا

حكيم الدوله ( = دکتر حسن خان) 332 ، 350

حكيم الملك (=حكيمی ابراهیم) 7 ، 9 ، 351 ، 332 ، 507

حلاج 563

خ

خالصی (آیت الله) 350، 383

خالصی زاده شیخ محمد 487 ، 488 ، 489 ، 556

خالو قربان ،19 ،27 31، 112 تا 114، 118

خالو کریم 113

خالو محمد 113

ص: 598

خالو مرداد 113

خان احمد گیلانی 393

خدایار - خدایارخان 56، 141، 107، 429 ، 501 ، 513

خرازی شیخ عبدالحسین 386

خراسانی احمد 349، 383

خزعل 424

خلیلی میرزا حسین (حاجی) 536

خورشید خانم 408، 409

خیابانی شیخ محمد 15، 28، 31 ، 32 ، 33 ، 252

د

داداش بك 370 ، 388 ، 389 ، 392 ، 398 ، 399 ، 401 ، 402 ، 405 تا 407

دادگر حسین (= عدالملك) 429 ، 555 ، 559 ، 563

دادور = وثوق السلطنه

دانش 262

داور علی اکبر 271 ، 307 ، 320 ، 464 ، 469 ، 477 ، 478 ، 552 ، 557 تا 559

دررخانم 408

درگاهی (- سرهنگ محمد قلعه بگی) 445 ، 447 ، 448 ، 487 ، 501 ، 559 ، 570

دست غیب ،462 ،467، 468، 470، 491 ، 493 ، 494 ، 497

497 ،494 ،493 ،491

512 ،497 ،491

دولت آبادی حاج میرزا یحیی 71 ، 307 ، 357 ، 361 ، 430 ، 431 ، 452 ، 455 ، 463 ، 480 ، 506 ، 511 ، 512 ، 514 تا 516 ، 518 ، 552

ذ

ذكاء الملك = فروغی، محمد علی

ر

رئيس التجار خراسانی 549، 555

رحیم زاده صفوی 561

رسا (مدیر روزنامه قانون) 55 ، 319 ، 561

رستم 576

رضا خان آذربایجانی 372، 373

رضا خان سردار سپه (رضا پهلوی) در اغلب صفحات

رضا قلیخان (=مخبرالدوله هدایت) 252

رفیع حاج آقارضا (= قائم مقام الملك) 171 ، 403 ، 407 ، 542

روتشتین بواین 45 ، 354 ، 356

روحی (= عطاء الملك) 554

رهبر اسحق خان (میرزا) 32

رهنما زین العابدین 554 559، 563

ز

زاهدی فضل الله (سر لشکر) 119 ، 124

زایر خضرخان تنگستانی 253، 254

زعیم سید حسن خان 453، 460، 464

زایر خضرخان تنگستانی 253، 254 ، 491 ، 497 ، 512

زنجانی 307، 308

زنگنه یحیی 555

زهرا 394، 406

زهرا سلطان 570، 571

زین العابدین فروزش = فروزش

ص: 599

ژ

ژان کونتر امریکائی = کونتر

ژرژ پنجم 572

س

ساعد الدوله 171

ساعد السلطان = حاج ساعد السلطان

ساعد السلطنه 24 ، 26، 28، 29

سالار الدوله 147، 148، 395، 396

سالار حشمت 159

سالار سلطنه 191

سالار لشكر (= عباس میرزا) 554

سالار نظام 63

سام نریمان 576

سامى بيك 359

سپهدار 12 ،238 244، 359، 316

سپهسالار (محمد ولی خان) 509، 570

سجادی سید ابوالفضل 17، 18

سرتیپ زاده 18، 22، 28 ،30

سرپرسی لرن ،206 207، 117، 252 ، 556

سردار اجل 552

سردار اسعد بختیاری ،359 ، 394 ، 395

سردار اعتماد 63

سردار اکرم 571

سردار انتصار 364 ، 378، 379

سردار بهادر 394، 508

سردار جنگ 357

سردار رفعت 26

سردار سپه (= رضا خان پهلوی) در اغلب صفحات

سردار ظفر 200

سردار عشایر قره باغی 15، 16، 424 ، 552

سردار محتشم 73

سردار معزز بجنوردی 424

سردار معظم خراسانی = تیمورتاش

سردار منتصر 62

سركشيك زاده (= اتحاد) 460 ، 490 ، 552 ، 555 ، 556 ، 557 ، 559

سرمد کاشانی 571

سعدالدوله 227 ، 237 ، 509

سلطان احمد خان 572

سلطان تورج میرزا 13 ، 17 ، 18 ، 21 ، 22 ، 27 ، 30 تا 33 ، 140

سلطان حسين (شريف مکه) 436

سکینه (مادر رضا خان) 394، 406

سلیمان میرزا 31 ،48 68، 69، 195، 235 ، 336 ، 258 ، 262 ، 264 ، 279 ، 280 ، 283 ، 284 ، 293 ، 298 ، 299 ، 307 ، 308 ، 320 تا 322 ف 324 ، 327 ، 334 ، 338 ، 369 ، 427 ، 451 ، 453 ، 454 ، 499 ، 548 ، 555 تا 557 ، 560 ، 563 ، 567

سلیم عثمانی (سلطان) 434 ، 435

سلیمی، علی اکبر 569

سمیعی حسین = اديب السلطنه

سهام السلطان - بيات

سهیلی (سرهنگ) 570

سهیلی، علی 472

سید ضیاءالدین = طباطبائی

سيد المحققين 28، 31، 307، 308 ، 548

سید محمدرضا خراسانی (واعظ) 62

سید محمود (ناظم مجلس) 553، 515

سید نصر الله (حاج) 54، 61

سیف الله خان (پسر سردار کل) 14

سیف همدانی ناصر 554، 567

ص: 600

ش

شاه اسمعیل صفوی 393، 434

شاه بختی محمدخان (سرتیپ) 88

شاهرخ = ارباب کیخسرو

شاهرخ میرزا (سرهنگ) 119

شاهزاده تفریشی (معروفه) 372

شریعت زاده 555

شكوه الملك 367

شوستر آمریکائی 101 تا 104

شوشتری، محمد علی (سید) 487

شومياتسکی 229، 230، 257 ، 354 ، 365 ، 566

شهاب (سرهنگ) 19، 14، 119

شهاب (میرزا) 555

شهاب الدوله (شاهزاده) 46

شهاب الدین 464

شیبانی حبیب الله خان (سرتیپ) 11، 12 ، 16 ، 20 ، 21 ، 27 ، 112 ، 114 ، 115

شیبانی عبدالحسین (= وحيد الملك) 80 ، 189

شیخ اسدالله 46 70، 76، 264، 289، 299

شیخ الاسلام ملایری 479، 497، 554

شیخ جلال الدین 477

شيخ خزعل 199، 214 تا 217

شيخ طه 109

شيخ العراقین زاده (=تجدد) 456 ، 480 ، 511 ، 555 ، 564

شیخ فرج الله 460

شیخ محمود 247

شیخ معمار 7

شیخ مهدی سلطان 501، 513

شیخی 589

ص

صاحب اختیار (=غلامحسین غفاری ) 250 ، 510 ، 514

صبا میرزا حسین خان 563، 566

صحت السلطنه (دکتر) 480

صدر اصفهانی 346

صدرائی، حسن 555

صدر السلطنه = حاجی صدر السلطنه

صدر العلما 555

صديق الملك ميرزا محمد صادق 227

صمصام السلطنه بختیاری 102، 237

صور اسرافیل میرزا قاسمخان 429 ، 560

صوفی سید جواد خان (سرهنگ) 389

صولت الدوله قشقائی 199، 208

ض

ضرغامی عزیز الله (سر لشکر) 445

ضیاء ابراهيم (سید) 555

ضياء الاطباء (دکتر ) 555

ضياء الملك فرمند 460 ، 464، 543 ، 545

ضياء الواعظین 42، 46، 61، 462، 481 ، 552 ، 559 ، 564

ط

طباطبائی، حسن 349

طباطبائی، ضیاء الدین (سید) 6، 11 ، 13 ، 370

طباطبائی، عبدالحسین 349

طباطبائی، محمد صادق (سید) 195 ، 258 ، 288 ، 308 ، 368 ، 369 ، 451

ص: 601

ظ

ظفر الدوله 30، 114

ع

عارف قزوینی ابوالقاسم 483، 485 ، 564

عباس میرزا = سالار لشکر

عباس ولد رحیم 371

عبدالحسین خان (حاجی) 332

عبدالحسین شیرازی 349

عبدالحمید (سلطان) 159

عبدالرحیم کاشانی (سید) 240

عبدالصمد خان (سلطان) 17 ، 378 ، 379

عبدالعلیخان (سرهنگ) 12

عبدالكريم يزدى (حاج شیخ) 342

عبدالله خان (ماژور) 378، 394

عبدالمجید پرنس سلطان (عثمانی) 433 ، 435 ، 436

عبدالوهاب = حاج میرزا عبدالوهاب

عدل الملك = دادگر حسین

عراقی حاج آقا اسماعیل 460 ، 464 ، 491 ، 564

عزالممالك (حاج) = اردلان امان الله

عزیز کاشی 49 تا 51

عشقی میرزاده 447 ، 549 ، 561 ، 567 ، 569 ، 570 ، 571

عصر انقلاب 559

عضد السلطان 191، 350، 351

عضد الملك 583

عطاء الله خان 372 ، 373 ، 376 ، 377 ،

عطاء الملك = روحي

علاء میرزا حسین خان 91 ، 430، 431 ، 512

علی اکبر خان بهمن 572

على بلشويك 371، 373، 375، 376 ، 564

على رضا الحسینی 464

علیرضا قمی (میرزا) 554

علیشاه (سرتیپ) 391

علی صراف 565

عماد السلطنه (= فاطمی) 460

عمر آقا 126

عمید ابراهیم (=عمیدالسلطنه) 81

غ

غروی ،نائینی میرزا حسین (آیت الله) 342 ، 349 ، 351

غفاری، غلامحسین = صاحب اختيار

غلامحسین قمی 371، 375

غلامحسین میرزا مسعود 460، 552

غلامرضاخان میرپنج 394

غوری (پادشاه مصر) 435

ف

فاطمی = عمادالسلطنه

فتحعلی شاه 415

فتح الله میرزا 461

فخر الملك 429

فخری پاشا 430

فرخی یزدی ،9 43، 44، 46، 47، 220 ، 228 ، 317 ، 429 ، 447

فرمانفرما عبدالحسین میرزا 396، 509

فروزش زین العابدین 42 ، 62 ، 475

فروغی، محمد حسین 227

فروغی محمد علی (= ذكاء الملك) 227 ، 233 ، 282 ، 284 ، 300 ، 304 ، 305 ، 324 ، 325 ، 332 ، 338 ، 367 ، 427 ، 430 ، 560

ص: 602

فضل الله نوری «کیا» حاج شیخ 535

فلسفی (مدیر حیات جاوید) 44

فهيم الدوله 332

فهیمی خلیل (=فهيم الملك) 80 ، 107 ، 507 ، 509

فیروز 71، 374 تا 377، 565

فیروز مظفر 590

فیروز نصرت الدوله 34 ، 42 ، 63 ، 68 ، 69 ، 279 ، 281 ، 283 ، 307 ، 505 ، 548

فیوضات 18، 28، 31

ق

قائم مقام عدل 481، 554

قائم مقام الملك = رفیع، حاج آقا رضا

قلعه بگی محمد (سرهنگ) - درگاهی

قوام الدوله 20 ، 319 ، 320 ، 360 ، 464 ، 505 ، 544 ، 545

قوام السلطنه احمد) قوام 5 ، 11 ، 48 ، 57 ، 78 ، 79 ، 81 ، 85 تا 88 ، 90 تا 93 ، 103 ، 104 ، 109 ، 135 ، 138 تا 140 ، 148 ، 164 ، 170، 172 ، 175 ، 175 ، 189 ، 194 تا 196 ، 208 ، 210 ، 220 ، 223 ، 235 ، 240 ، 245 تا 247 ، 253 ، 256 ، 258 ، 264 تا 266 ، 277 ، 298 ، 299 ، 307 تا 310 ، 315 ، 316 ، 318 ، 325 ، 358 ، 364 تا 370 ، 380 تا 382 ، 385 ، 445 ، 524 ، 550 ، 565 ، 590

قوام الملك 208، 403 ، 404

قیصر 161

ك

کاترین 572

کازرونی میرزاعلی 254 ، 299 ، 490، 512 ، 552

کاشانی سید ابوالقاسم (آیت الله) 318 ، 593

کاظم یاغی 117 ، 121 ، 122 ، 123

کامران میرزا (نایب السلطنه) 408

کرزن ، ماكنر = لرد کرزن

کرو 255

کریم آقا حکیم اوف 359

کفائی = ملاکاظم خراسانی

كفيل الدوله = محسن میرزا

کلنل کاظم خان (سیاح) 11

کلنل محمد تقی خان = پسیان

كنت (ماژور) 15

کندی رضا (سرهنگ) 125

کوپال محمد صادق خان 448

كوكب 571

کونتر ژان 406

کوهی کرمانی حسین 562

کی استوان 478 ، 491 ، 552 ، 554

کیچنر (لرد) 257

کیخسرو 572

کیکاوس 244

کیکاوسی 113 ، 114

کیهان (= ماژور مسعود خان) 11 ، 12 ، 13

گ

گاندی 161

گروسی 263 ، 265 ، 269

گره سوس 572

گس 593

ص: 603

گلداسمیت 216

گلشائیان، عباسقلی 593

ل

لاسن دانمارکی (ماژور) 15

لاهوتى، ابوالقاسم 14 ، 15 ، 18 ، 21 ، 25 ، 26 تا 30 ، 32 ، 33 ، 112 ، 115

لرد کرزن 201 ، 207 ، 227 ، 584

لرن ،سرپرسی = سرپرسی لرن

لقمان الملك 332

للوید، جرج 345

لنبرك سوئدی (کلنل) 13 ، 19، 26

لنکرانی شیخ حسین 487 ، 488

لیانازوف 48

لینسکی (سرهنگ شیخ) 20

م

ماژور سوئدی 14

مافی = نظام السلطنه

مترنیخ 513

متین دفتری (دکتر) 403

مجتهد کاشانی سید ابوالقاسم 318

مجد الاسلام 61

مجیدخان 374 ، 376

محتشم السلطنه (حاج) = اسفندیاری حسن

محسن میرزا كفيل الدوله 427

محمد صلی الله علیه و اله و سلم 434

محمد بیرجندی ( = تدین) 471

محمد حسین میرزا (ولیعهد) 55 ، 58 ، 72 ، 74 ، 79 ، 164 ، 188 ، 191 ، 217 ، 218 ، 252 ، 253 ، 254 ، 256 ، 359 ، 360 ، 362 ، 437 ، 450 ، 451 ، 452 ، 474 ، 479 ، 480 ، 481 ، 498 ، 504 ، 508 ، 509 ، 511 ، 513 ، 552 ، 581 ، 582 ، 585

محمد خامس (سلطان) 436

محمد خان منشی 28 ، 29

محمد سادس (سلطان) 433، 436

محمد شریف 378

محمد علی تهرانی (شیخ) 240 ، 260 ، 464

محمد علی میرزا 147 ، 508 ، 512 ، 551 ، 583

محمد فاتح (سلطان) 504

محمد کاظم یزدی (سید) 535

محمد مسعود 593

محمد ولیخان = سپهسالار

محمود محمود 387، 393

محی الدین پاشا 223

مخبر الدوله حسین قلیخان 227، 332

مخبرالدوله على قلیخان 252 ، 572

مخبرالدوله هدایت = رضا قلیخان

مخبر السلطنه = هدایت مهدیقلی خان

مختاری 447

مدیر الدوله 507

مدرس سید حسن 31 تا 33 ، 41 ، 68 ، 69 ، 141 ، 146 ، 148 ، 149 ، 220 ، 225 ، 233 ، 239 تا 242 ، 245 ، 246 ، 258 ، 259 ، 266 ، 267 ، 270 ، 273 تا 281 ، 283 تا 285 ، 291 ، 293 ، 295 تا 298 ، 300 ، 301 ، 304 تا 306 ، 317 ، 319 تا 325 ، 327 ، 335 ، 336 ، 416 ، 454 تا 460 ، 463 تا 468 ، 470 ، 471 ، 473 ، 476 ، 478 ، 482 ، 483 ، 489 ، 490 ، 491 ، 495 ، 497 ، 500 ، 504 تا 506 ، 512

ص: 604

542 ، 531 تا 533 ، 535 تا 537 ، 549 تا 545 ، 548 تا 550 ، 552 ، 554 ، 555 ، 557 ، 566 ، 582

مدرس سید عبدالباقی (دکتر) 537 تا 540

مرآت الممالك 46

مرادالشتی 405، 406

مراد خان 118

مرنارد بلژیکی 103

مزارعی شیرازی محی الدین (سید) 497

مساوات سید محمدرضا 46 ، 63 ، 68 ، 69 ، 262 ، 307

مستشار الدوله 508

مستعصم بالله 434

مستوفی حاج سید یوسف 405

مستوفی میرزا عبدالله خان 99 ، 148 ، 387 ، 408 ، 416 ، 423 ، 445 ، 450، 531

مستوفی میرزا یوسف 226

مستوفی الممالك آشتیانی = یوسف خان

مستوفى الممالك (میرزا حسن خان مستوفی) 5 ، 78 ، 210 ، 221 ، 222 ، 225 ، 227 ، 228 ، 230 ، 233 ، 235 ، 236 ، 248 ، 250 ، 253 ، 256 ، 258 ، 273 تا 281 ، 285 ، 286 ، 307 تا 313 ، 315 تا 322 ، 324 تا 329 ، 363 ، 365 ، 400 ، 430 ، 431 ، 466 ، 472 ، 480 ، 498 ، 507 ، 511 ، 512 ، 516 تا 519 ، 532 ، 547 ، 561 ، 565 ، 578

مشار اعظم (یوسف مشار) 478

مشار الدوله (=حکمت، نظام الدین) 508 ، 561

مشار السلطنه 81 ، 507

مشارالملك 507، 561

مشاور الممالك انصاری 227 ، 253

مشکوة حضرتی 55

مشهدی عبدالکریم 536 ، 537 ، 538

مشیرالدوله (=پیرنیا میرزاحسین خان) 5 تا 7 ، 9 ، 47 ، 53 تا 58 ، 60 تا 71 ، 75 ، 77 ، 81 ، 86 ، 91 تا 93 ، 103 ، 110 ، 135 ، 139 ، 163 ، 195 ، 210 ، 228 ، 241 ، 329 تا 333 ، 335 ، 356 تا 363 ، 365 ، 381 ، 428 ، 430 ، 431 ، 466 ، 480، 498 ، 503 ، 507 ، 511 ، 512 ، 514 ، 516 تا 519 ، 532 ، 548 ، 550 ، 560 ، 565 ، 578 ، 579 ، 581

مصباح دیوان 238 ، 244

مصباح السلطنه = اسدی

مصدق، احمد (مهندس) 388، 404

مصدق، دکتر محمد (مصدق السلطنه) 34 ، 108 ، 115 ، 332 ، 351 ، 430 ، 431 ، 498 ، 506 ، 512 ، 532 ، 548 ، 560 ، 581

مصطفی کمال پاشا 161 ، 436 ، 437 ، 578

مظفرالدین شاه 394 ، 551

معاضد السلطنه = پیرنیا، ابوالحسن

معاون التوليه 97

معتضدی، علی اکبر (سلطان) 110

معتمد التجار 31، 141 ، 150

معتمد السلطنه (وثوق) 237 ، 455 تا 462 ، 552

معتمد الممالك 262

معزز بجنوردی = سردار معزز

ص: 605

معظم السلطان 555

معین التجار بوشهری (حاج) 565

معین الدوله (حاجی) 474 ، 479 ، 507 ، 508 ، 510

مغرور میرزا 510 ، 511

مفتاح الملك 46

مقدم، حسین (سرتیپ) 119 ، 124

مكرم السلطان 126 ، 364 ، 378 ، 379

ملا فرج الله 460

ملاکاظم خراسانی (- کفائی) 536

ملك، حاج حسن آقا 552

ملك التجار حاجی قاسم 508

ملك زاده (دكتر) 509

مکی سید حسین 587 ، 589 ، 593

ممتاز الملك 227 ، 233

منتخب السلطان 378، 379

منتظم الحكماء (دکتر) 24 ، 28 ، 29

منصور على (منصورالملك) 547

مؤتمن الملك (=پيرنيا، حسن) 48، 55 ، 62 ، 64 ، 65 ، 76 ، 79 ، 165 ، 166 ، 220 ، 233 ، 261 ، 262 ، 270 ، 278 ، 282 ، 285 ، 307 ، 312 ، 313 ، 326 ، 329 ، 332 تا 334 ، 336 ، 338 ، 455 ، 465 ، 476 تا 478 ، 490 ، 498 ، 502 ، 505 ، 511 ، 515 ، 542 ، 548 ، 554 ، 555 ، 567 ، 579 ، 581

موسوى محى الدین 460 ، 464

موسوی زاده یزدی 55 ، 56

موسى علیه السلام 392

موقر مجید 589

مولیتر 189 ، 297

مهدی خان 569، 570

مهدی خان = نایب مهدی خان

مهدی خراسانی 349

مهین (سروان) 119

میرزا آقاخان - آقاخان

میرزا احمد خان 445

میرزا رضا کرمانی 388، 389، 408

میرزا قاسم خان صور 429

میرزا کریم خان رشتی 566

میرزا كوچك خان 31 ، 33 ، 208

میرزا محمود 393

میرزا محمود وزیر 422

میر محسن خان 570 ، 571

میرهاشم 28

می کده حبیب الله خان 95 ، 96 ، 97

می کده سلیمان خان (میرزا) 95 ، 96

میلسپو (دکتر) 104 تا 106 ، 171 ، 172 ، 252 ، 472

ن

نائینی محمد باقر (میرزا) 428

ناتالی خانم 421

نادرشاه افشار 484، 523

ناصر الاسلام 460 ، 461 ، 464 ، 491 ، 492 ، 496

ناصر التولیه 97

ناصر الدین شاه 226 ، 287 ، 388 ، 389 ، 397 ، 405 ، 407 ، 423 ، 424

ناصر الدین میرزا 74 ، 191

ناصر الملك ( = ابوالقاسم خان قراگوزلو) 102 ، 252 ، 253 ، 492 ، 583 ، 584

ناظم التجار کرمانی 318

ناظم العلماء 358 ، 497

نایب مهدی خان 18

نبات خانم 408، 409

نبوی تفرشی مهدی (سید) 55 ، 56

ص: 606

نبیل السلطنه 455

نجات 478 ، 491

نجفی مرعشی شهاب الدین (آیت الله) 98

ندامانی ناصر 555

نرمان 227 ، 246 ، 258 ، 269 ، 299 ، 312 ، 313 ، 584

نصرت السلطنه 191

نصرالملك = هدایت ، حسنعلی

نصیر الدوله 36 ، 361 ، 507

نصیر الشرف 446

نظام یدالله 460

نظام الدوله 75

نظام السلطنه مافی 109 ، 514 ، 527

نظام الملك 464

نظام وفا 97

نوری زاده ، حسین 62 ، 456 ، 463 ، 552

نيرالملك = هدایت رضا قلی

نیکلای 161

و

والی پشت کوه 87

وثوق = معتمد السلطنه

وثوق الدوله میرزا حسن خان 227 ، 472 ، 524 ، 565 ، 584

وثوق السلطنه (= دادور) 507 ، 508

وحید الدوله 554

وحيد الملك = شیبانی عبدالحسین

وستداهل سوئدی 57 ، 138 ، 140 ، 446 ، 448

ویلسون 101

ويلسون (رئيس شرکت نفت) 384

ه

هاشمی ،حائری سید علی 589 ، 590

هاوارد 49 ، 438 ، 514 ، 525 ، 551

هدایت حسنعلی (= نصر الملك) 227 ، 233 ، 251 ، 507

هدایت رضا قلی (نير الملك) 7،6

هدایت مهدی قلی خان (مخبر السلطنه) 14 ، 15 ، 18 ، 19 ، 22 ، 25 ، 29 ، 31 ، 32 ، 34 ، 238 ، 250 ، 252 ، 307 ، 324 ، 430 ، 431 ، 474 ، 479 ، 504

هرسینی محمد خان 572

هروی خراسانی 515

هژیر عبدالحسین 368

552

ی

یاسائی عبدالله 460 ، 464 ، 491 ، 559

یدالله خان 460 ، 464

یزدان پناه مرتضی خان (سرتیپ) 135 ، 501 ، 513 ، 525 ، 559 ، 585

يفرم خان 394 ، 395

يمن السلطنه 46 ، 55 ، 56

يمن الملك 46 ، 55 ، 56

584 ،565 524،

یمین الدوله 191 ، 479 ، 480 ، 508 ، 510

یوسف ارمنی 371 تا 377

یوسف خان (سرهنگ) 119

یوسف خان (=مستوفی الممالك آشتیانی) 226

ص: 607

جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه : مکی ، حسین ، 1290 - 1378 .

عنوان و نام پدیدآور : تاریخ بیست ساله ایران / نگارش و تالیف حسین مکی .

مشخصات نشر : تهران: نشر ناشر، 1362 - 1363.

مشخصات ظاهری : 6 ج .: مصور، عکس .

شابک : 1250 ریال (ج . 1)

یادداشت : ج. 4 (چاپ اول: 1361).

یادداشت : ج.5 و 6 (چاپ اول : 1362).

یادداشت : کتابنامه.

یادداشت : نمایه.

مندرجات : ج . 1. کودتای 1299.- ج . 2. مقدمات تغییر سلطنت .- ج . 3. انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله دیکتاتوری پهلوی .- ج . 4. آغاز سلطنت دیکتاتوری پهلوی.- ج . 5. استحکام دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .- ج . 6. استمرار دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .

موضوع : رضا پهلوی ، شاه ایران ، 1257 - 1323.

موضوع : ایران -- تاریخ -- پهلوی، 1304 - 1320

رده بندی کنگره : DSR1488/م 7ت 2 1362

رده بندی دیویی : 955/0822

شماره کتابشناسی ملی : م 63-124

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم زهرا روؤفی

اشاره

ص: 1

اگر تاج خواهی ربود از سرم *** یکی لحظه بگذار تا بگذرم

(نظامی)

تاریخ بیست سالۀ ایران (جلد سوم)

ص: 2

انقراض قاجاریه و :تشکیل سلسلۀ دیکتاتوری پهلوی

نگارش و تألیف : حسین مکی

نشر ناشر

تهران 1362

ص: 3

﴿ وَ النَّاشِرَاتِ نَشْراً﴾

( سورۀ مرسلات- آیه سوم)

چاپ اول: 1325

چاپ دوم: 1357

چاپ سوم: 1362

از این کتاب پنج هزار نسخه

در چاپ خانه محمد علی علمی به طبع رسید

حق چاپ محفوظ است

خیابان انقلاب نرسیده به پارک دانشجو پلاک 1092

ص: 4

فهرست مطالب: فصل اول - از جمهوری تا سلطنت

صفحه

1 - شاه در اروپا چه می کند؟...1

2 - فراکسیون اقلیّت در دورۀ پنجم...4

3 - فوت محمد علی میرزا و تظاهرات مردم...10

4 - سلطان احمد شاه زیر بار مساعدت ترکیّه نرفت...12

5 - جراید اقلیّت و اکثریت...13

بی سیم مسکو هم مخالف با جراید اقلیّت است !...20

6 - تظاهرات مذهبی برای جلب نظر طبقۀ سوم...20

7 - داستان تمثال...24

8 - آغاز مخالفت با سلسلۀ قاجاریّه در مجلس...33

9 - قتل عشقی...34

10 - مرگ عشقی...59

11 - تحصّن مدیران جراید اقلیّت در مجلس...71

12 - تلگرافات متبادله بین احمد شاه و سردار سپه...75

13 - امضاء قرار داد تجارتی ایران و شوروی...76

14 - روابط ایران و آمریکا...85

15 - قتل ماژور ایمبری...92

دولت از قتل ماژور ایمبری استفاده کرد...101

خون بهای ماژور ایمبری...105

کمپانی های آمریکائی پس از قتل از ایران رفتند...107

16 - کاسه صبر اقلیّت لب ریز می شود...110

17 - استیضاح از دولت...125

ص: 5

فهرست مندرجات

روز استیضاح...128

18 - استعفاء وزراء و تشكيل كابينۀ جديد...144

19 - وضع اقلیّت و نطق تاریخی مدرس...147

20 - کمیتۀ قيام سعادت و انقلاب خوزستان...153

چگونه بین سردار سپه و خز عل اختلاف ایجاد می شود ؟...163

رابطه دربار تهران و مدرس با خز عل...169

مانور سیاسی چگونه شروع و چگونه خاتمه یافت...176

خز عل نماینده ای بدربار سلطان احمد شاه اعزام می نماید...179

حرکت سردار سپه بخوزستان...181

کتاب سفر نامه خوزستان...182

سردار سپه همه جا قیام سعادت را بانگلیس ها می چسباند...208

جنایات !...240

اسناد مهم...273

خاتمه کتاب سفر نامۀ خوزستان...290

رابطۀ خز عل و موجبات عدم موفقیّت آن...294

مانور های سیاسی دولت انگلستان...298

خاتمه قیام سعادت و بازگشت سردار سپه بتهران...299

20 - سفير ملّيّون نزد سلطان احمد شاه در پاریس و علت مسافرت...303

اولین ملاقات...304

راپرت اول از نیس...322

21 - اعطاءِ فرماندهی کل قوا...330

22 - وزیر کشور مغضوب می شود...341

23 - اعدام سردار معزّز بجنوردی...342

24 - جلسۀ خصوصی در مجلس...344

25 - سردار سپه بآذربایجان می رود...345

ص: 6

26 - منطقۀ بحری یا قرار داد سن ژرمن...348

27 - فوت حاج شیخ عبد النّبی نوری و واقعه مسجد شاه...353

28 - ترمیم کابینه...356

29 - بمباران مدینه و انعکاس آن...365

30 - علت تأخیر ناگهانی مراجعت احمد شاه بایران...368

31 - چگونگی بلوای نان...370

32 - اغفال وليعهد...384

34 - چگونه سیاسیّون شوروی را اغفال کردند...385

34 - استعفاى مؤتمن الملك از ریاست مجلس...389

35 - تدارک و پیش بینی های لازمه برای تغییر سلطنت...391

اجتماعات مدرسه نظام...395

جلب موافقت نمایندگان مجلس...296

جلسه هفتم آبان...400

قتل واعظ قزوینی مدیر روزنامه نصیحت...418

جلسه تغییر سلطنت...421

36 - ابلاغ مادۀ واحده...468

37 - اخراج ولیعهد...470

38 - قانون اساسی در نظر سلطان احمد شاه لا يتغيّر مي رسيد...377

39 - سلطنت انتخابی...479

40 - ابلاغیّه وزارت خارجه...480

41 - ابلاغیّه رئیس حکومت موقتی...482

42 - انتخابات مجلس مؤسسان...484

43 - آئین نامه مجلس مؤسسان...488

مجلس مؤسسان...493

فهرست اسماء...از صفحه 587 تا صفحه 600

ص: 7

عکس

ص: 8

مقدّمه

انقراض سلسلۀ کهن سال قاجار و تشکیل سلسلۀ پهلوی یکی از حوادث سیاسی مهّمی است که باب شایان بحث و قابل توجّهی را در تاریخ گشوده است.

این حادثۀ عظیم که بر اثر جنگ های ممتّد و متمادی « امپریالیسم، فئودال و بورژوازی » روسیۀ تزاری با « امپریالیسم و بورژوازی » بریتانیا در میدان نبرد و کار زار ایران روی داده است، شایان دقّت فراوان و توّجه کامل می باشد. چون بین دو امپراطوری بزرگ روسیّۀ تزاری و انگلستان ، کشور شاهنشاهی ایران حدّ فاصل و فصل مشترك قرار گرفته بود، طبیعی است از هر طرف مهاجمه بطرف دیگر آغاز می گشت ، کشور شاهنشاهی ایران در وسط قرار گرفته و ناچار بایستی هجوم و حملۀ هر يك از دو طرف را خواهی نخواهی و اجباراً تحمّل نماید و باصطلاح بین دو قوّۀ متضادّ و مخالف و قوی، عمل ملایم کنندۀ ضربه را انجام دهد .

بطوری که می دانیم هدف امپراطوری روسیّه (چنان که پطر کبیر نیز آن را جزو نقشۀ اصلی خود قرار داده بود) رسیدن بآب های گرم و دست یافتن بخلیج فارس بوده است . هم چنین نظر انگلیس ها دست یافتن بکشور زر خیز هندوستان و پس از تسخير ، حفظ و استثمار آن بوده است .

تا پیش از تشکیل سلسلۀ قاجاريه، بواسطۀ رقابت و ضدّیتی که بین امپراطوری عثمانی و امپراطوری روسیّه وجود داشت ، سلاطین ایران از این اختلاف و هم چشمی استفاده نموده ، حدود و ثغور کشور خود را از مهاجمات و حملات هر يك از دو امپراطوری نام برده حفظ می نمودند. بدیهی است پادشاهان ایران رویۀ

ص: 9

مخصوصی اتّخاذ كرده و غالباً از رقابت بین روسیّه و عثمانی با ایجاد سیاست موازنه و گاهی با انعقاد پیمان عدم تعرّض و اظهار تمایل بیکی از دو طرف و گاهی هم از برکت قدرت نظامی خود حسن استفاده نموده و مانع از تجزیۀ کشور شاهنشاهی ایران می گردیدند. ولی پس از تشکیل سلسلۀ قاجاریّه و دست یافتن انگلیس ها بکشور هندوستان، وضع سیاسی ایران تغییر نمود و از آن پس ایران دارای سر نوشتی تازه و وضعی نوین گردید و بر اثر ایجاد این موقعیّت مخصوص، کشور شاهنشاهی ایران دچار صدمات و بلیّاتی عظیم شده و همواره مورد حملات کشور های استعمار طلب شمالی و جنوبی قرار گرفته است، چه انگلیس ها نمی خواستند در همسایگی هندوستان، کشور مقتدری وجود داشته باشد زیرا اگر در همسایگی هندوستان کشور نيرومندى وجود داشت آن ها نمی توانستند بآسانی از هندوستان حراست نموده و از آن سرزمین زر خیز استفاده برند و تصوّر می نمودند دائماً منافع آن ها از طرف ایران مورد تهدید و خطر قرار خواهد گرفت. بنا بر این نهایت جدّیّت را بعمل می آوردند که از قدرت و نیروی ایران کاسته شود و بهترین طریقۀ اجرای این مقصود هم تجزیه شاهنشاهی ایران بود.

از طرف دیگر امپراطوری روسیّه که چشمش از جنگ های برق آسای نادر شاه افشار خیره شده و هم چنین از جنگ های رشیدانۀ آغا محمّد خان قاجار باهمیّت و تأثیرات احتمالی ارتش ایران پی برده بود، جداً می کوشید که از قدرت نظامی ایران کاسته قطعاتی از خاک کشور ایران ضمیمۀ امپراطوری روسیّه شود تا اجرای نقشۀ دست یافتن بخلیج فارس و وصول بآب های گرم تسهیل گردد.

امپراطوری عثمانی نیز که سال های دراز گرفتار مخاصمات با سلاطین سلسلۀ صفویّه بود و ضربت های سختی را که از نادر شاه افشار خورده بود هنوز بخاطر داشت، علاقمند بود که بهر صورتی هست از قدرت ایران کاسته شود تا دیگر از طرف ایران نگرانی نداشته باشد.

در نتیجۀ این ملاحظات هر يك از امپراطوری های هم جوار ایران بفکر تجزیۀ

ص: 10

ایران افتاده مقدّمات آن را فراهم ساختند و بالاخره در چند نوبت قسمت های مهمّی از کشور شاهنشاهی ایران را منتزع نموده بامپراطوری روسیّه و انگلستان ضمیمه کردند. تجزيۀ قفقازیه، افغانستان و قسمت عمده ترکستان شرقی ، بلوچستان از ایران طبق همین نظر و سیاست بوده است.

عهد نامۀ « ترکمن چای » نفوذ دربار تزار را در دربار ایران بدرجۀ محسوسی افزایش داد و از طرفی چون هدف اصلی روسیّۀ تزاری رسیدن بخلیج فارس بود، از این رو انگلستان از ازدیاد نفوذ روسیّۀ تزاری در ایران مشوّش و مضطرب بود و نهایت جدّیّت را بعمل می آورد که از راه دیگر نفوذ سیاسی خود را در ایران توسعه دهد و بر رقیب نیرومند خویش پیشی جوید. بهمین لحاظ از این تاریخ رقابت و اختلاف نظر شدیدی بین دو امپراطوری روسیّه و انگلیس بر سر ایران آغاز شد، بطوري كه هر يك می کوشید بنحوی منافع خود را در ایران بیش از حریف تأمین کرده باشد. سلاطین قاجاریّه نیز در بعضی مواقع از این رقابت ها و اختلاف ها استفاده نموده سیاست توازن را پیش می گرفتند و از برکت بر قراری این سیاست، تا حدّی از تعرّض دو همسایه مصون مانده در راه حفظ سلطنت خود گام های لرزان بر می داشتند و هر وقت اختلافات موجود میان روسیّه و انگستان مرتفع می شد، ایران دچار صدمات و آسیب های سخت می گردید.

عهد نامۀ « ترکمن چای» سلطنت را در خانوادۀ عبّاس میرزا تضمین نموده و بهمین علّت هم چنان که گفتیم روسیّۀ تزاری در دربار ایران نفوذ زیادی بهم رسانده بود . امّا انگلیس ها که نمی توانستند نفوذ روسیّۀ تزاری را در دربار ایران ملاحظه نمایند همواره می کوشیدند که آن را متزلزل و محدود سازند. بنابراین نقشۀ مسابقۀ «کورس» امتیازات در ایران و دفاع سیاسی یا مشروطیّت ایران از طرف آن ها طرح و بموقع اجرا گذاشته شد. منظور از دفاع سیاسی یا مشروطیّت ایران این بوده که بوسیلۀ مجلس شورای ملّی از حدود اختیارات شاه و بالنّتیجه از نفوذ روسیّۀ تزاری

ص: 11

در دربار ایران کاسته و از اعطاء امتیازات بروسیه تزاری و سایر کشور ها جلو گیری نموده باشند. (1)

مبارزۀ بین روسیّۀ تزاری و انگلیس هم چنان در ایران ادامه داشت تا سال 1907 که قرار داد تقسیم ایران بسه منطقه ( منطقۀ شمالی تحت نفوذ روسیّه ، منطقۀ جنوبی تحت نفوذ بريتانيا و منطقۀ مرکزی یا بی طرف، تحت حکومت مرکزی ایران) میان روسیّه و انگلیس منعقد شد، انتظار می رفت که دیگر اختلاف نظر و رقابت بين دو حریف دیرین بر طرف گردد؛ ولی دیری نپائید که انگلیس ها متوّجه اشتباه خود شده در یافتند که تقسیم ایران زیان های دیگری برای آن ها ببار خواهد آورد. بنا براین، اختلاف سابق نه تنها مرتفع نگردید، بلکه رو بتزاید گذاشت تا این که جنگ بین الملل در سال 1914 در گرفت و موّقتاً سازشی بین آن دو حاصل شد و بر اثر این توافق نظر عهد نامه های سرّی سال 1915 بین طرفین منعقد گشت که ایران را طبق آن پیمان بصورت تحت الحمایه در آورده بین خود تقسیم کنند. (2)

در سال 1917 آتش انقلاب روسیّۀ تزاری مشتعل گردید و کاخ استبداد امپراطوری تزار و خانوادّ رومانوف ها سرنگون شد. انگلیس ها همین که حریف دیرین و نیرومند خود را از پا افتاده دیدند، تصمیم گرفتند که کاری کنند تا برای همیشه خیال شان از جانب ایران راحت شود.

اگر حوادث بین المللی بصورتی جز آن که بود جریان می یافت و نفوذ همسایۀ شمالی که از پیش طبعاً موجب حفظ موازنۀ سیاسی بین دو همسایۀ شمالی و جنوبی بود بر اثر انقلاب اکتبر 1917 کاسته نمی شد، سلطان احمد شاه ممکن بود تخت و تاج خود را حفظ نموده و از میراث اجدادی خویش محروم نگردد.

ص: 12


1- دفاع سیاسی یا مشروطیّت ایران و چگونگی آن و هم چنین مسابقۀ امتیازات، خود بحثی است جدا گانه که از حوصلۀ این مقدّمه خارج است و بایستی دربارۀ آن کتاب ها نوشته شود.
2- چگونگی عهد نامه های سری را نگارنده در کتاب « مختصری از زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه قاجار » تشریح نموده و خوانندگان را بمطالعه آن راهنمائی می نماید.

مطّلعین عقیده داشتند از روزی که معاهدۀ ترکمن چای سلطنت را در نسل عبّاس میرزا منحصر شناخت و قدرت امپراطوری تزار را ضامن این پیمان ساخت در نخستین فرصتی که پیش آید نفوذ انگلیس ها برای انقراض قاجار تجهیز خواهد شد و هر زمان مقتضی باشد ضربت های سخت و مخرّب انگلستان ، بنیان سلطنت قاجار را متزلزل خواهد ساخت و روی همین اصل است که آشنایان برموز سیاست، عقیده دارند که حمایت امپراطوری روسیّه از فرزندان عباس میرزا، عامل مؤثّری برای انقراض سلسلۀ قاجاریّه بوده است.

عامل مؤثّر تری که باعث شد انگلیس ها نظر فوق را زود تر و شدید تر بموقع اجرا گذارند، مخالفت سلطان احمد شاه با قرار داد نهم اوت 1919 بود. چنان که گفتیم انگلیس ها همین که حریف نیرومند خود را نا توان و از میدان بدر رفته دیدند ، در صدد بر آمدند از طرف ایران برای همیشه خاطر خود را آسوده نمایند و تا دولت نیرومند جدیدی جایگزین امپراطوری روسیّه نشده ، منافع خود را برای همیشه تأمین سازند تا اگر در روسیّه دولتی قوی بوجود آمد در مقابل امر انجام شده واقع گردد. بهمین نظر قرار داد 1919 از طرف انگلیس ها به ایران تحمیل گردید و تصوّر می شد این قرار داد خیلی آسان و بدون سر و صدا در ایران بمرحله عمل گذاشته شود و آن ها بتوانند ایران را معناً بصورت یکی از مستعمرات خویش در آورند، ولی مخالفت امریکائی ها و فرانسوي ها و شخص سلطان احمد شاه و ملّت ایران، باعث گردید که مشکلات و موانعی در راه اجرای قرار داد مزبور ایجاد گردد.

انگلیس ها نیز متوجّه شدند که قرار داد از جهاتی غیر عملی است و آن ها می توانند با در دست گرفتن حکومت ایران، منظور خود را بطریق دیگری تأمین نمایند و روح قرار داد را در قیافۀ دیگری که چندان زننده هم نباشد حلول دهند. بنابرین قبلا راجع بایجاد چنین حکومتی با سلطان احمد شاه مذاکره کردند و حدود توّقعات خویش را گوش زد ساختند، ولی شاه ایران نه تنها روی خوشی نسبت بدرخواست های آنان نشان

ص: 13

نداد، بلکه جدّاً مخالفت نمود. امّا انگلیس ها که نمی توانستند از منظور خویش صرف نظر نمایند، بفكر منقرض ساختن سلسلۀ قاجار افتادند و بدین منظور بدون سر و صدا شروع باقدامات اساسی نمودند و چون حکومت جدید شوروی هم یکی از ارکان سیاست خود را عدم مداخله در ممالک شرق و مخصوصاً کشور های هم جوار قرار داده بود، انگلیس ها زود تر و بدون سر و صدا بمقصود رسیدند.

اوّلین قدمی که انگلیس ها در این راه برداشتند، کودتای 1299 بود که جریان آن در جلد اوّل این تاریخ بطور مفصّل بیان شده است.

پس از انعقاد عهد نامۀ 1921 میان ایران و شوروی و در خلال بر قراری حکومت کودتا ، انگلیس ها با سیاست تازه ای مواجه شدند. باین معنی که دولت جوان روسیّۀ شوروی مجدّداً وارد صحنۀ سیاست ایران گردید و رفته رفته در مقابل نفوذ انگلیس ها قدّ علم نمود. انگلیس ها برای آن که زود تر بمقصود خویش نائل گردیده و در مقابل دولت شوروی حکومت نسبتاً مقتدری در ایران تحت نظر خود بوجود آورده باشند، با يك مانور سیاسی و يك رشته فعّالیّت های وسیع، دست بکار فراهم نمودن مقدّمات انقراض سلسلۀ قاجار شدند که نگارنده چگونگی آن مانور و جریان آن را در کتاب «مختصری از زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه قاجار» و درین دورۀ تاریخ بطور مفصّل آورده که اینک از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت.

در این جا تذکار چند نکته را لازم می دانم :

نخست این که اگر در پاره ای موارد بعضی قضایا بتفصیل بیان شده و حتّی صورت مشروح مذاکرات مجلس نیز عیناً نقل گردیده، برای این بوده که جزئیّات قضايا بدون تحريف و يا كم و کاست از نظر خوانندگان گذشته باشد تا مطلب کاملا روشن شود و دیگر احتیاجی بتوضیحات جداگانه نباشد.

دوّم - بطوری که خوانندگان گرامی مسبوقند پس از شهریور در غالب جرائد جسته گریخته مطالبی راجع بوقایع بیست ساله منتشر شده و نگارنده غالباً آن سلسله مطالب را خوانده حال اگر اختلاف عقیده و اختلاف نظری بین نوشتجات

ص: 14

تاریخی این جانب با مقالاتی که در جراید منتشر شده مشاهده می گردد، نه از آن جهت است که بدون توّجه بآن سلسله مقالات شروع بتألیف این تاریخ کوده ام، بلکه بواسطۀ این بوده که اسناد و مدارک تاریخی این جانب حاکی از حقایقی بوده که در این تاریخ بیان شده و روی آن هم قضاوت شده است.

سوّم - برای آن که نسل های آینده آگاهی حاصل نمایند که در ضمن انتشار این دوره تاریخ نظر ارباب فضل و کمال دربارۀ آن چه بوده و چگونه آن را تلقّی کرده اند کلیّۀ تقریظ و انتقاد هائی که دربارۀ این دورۀ تاریخ شده است، همه را در مقدّمۀ هر جلد جمع آوری کردم، چنان که در جلد دوّم نظریّۀ روز نامه ها و مجلات وزین و آبرومند: امید - پند- داد - ستاره - کیهان - مهر ایران - آیندۀ ایران- سخن باطّلاع خوانندگان گرامی این تاریخ رسانيدم و اينك نظريۀ ساير جرايد مهّمی را که راجع باین دورۀ تاریخ پس از انتشار جلد دوّم ابراز نموده اند بنظر خوانندگان محترم می رسانم و ضمناً متذکر می گردم که منظور از نقل عین نظریّۀ آقایان مدیران و نویسندگان محترم جراید و مجلات وزین پایتخت در مقدّمۀ این جلد را نباید حمل بر خود ستائی و خود پسندی و خود نمائی نگارنده نمود، بلکه فقط برای آن بوده که اگر نسل های آینده بخواهند از چگونگی تأثیر انتشار این دوره تاریخ در حین انتشار و پس از آن آگاهی حاصل نمایند و ضمناً بدانند قضاوت نسل حاضر و ارباب فضل و اطلاع دربارۀ آن چه بوده است برای آن ها میسور باشد و کاملاً متوجّه گردند که این دوره تاریخ هنگام انتشار بر ارباب بصیرتو درایت عرضه گشته و هر يك هر نظری ( اعّم از نيك يا بد ) ابراز داشته اند عیناً نقل شده است.

اينك نظریّه جرایدی که پس از انتشار جلد دوّم ابراز نموده اند در دنبال این مقدمه بنظر خوانندگان گرامی می رسد و از ذکر و نقل نظریّۀ سایر جرایدی که دربارۀ جلد اوّل و بطور کلی راجع بتاریخ بیست ساله اظهار کرده اند، چون در جلد دوّم نظر آن ها نقل شده و غالبا نظر سابق خود را تایید نموده اند صرف نظر می شود.

تهران ، اسفند ماه 1324 شمسی ، حسین مکّی

ص: 15

ص: 16

به قلم: استاد عبد الرحمن فرامرزی

جلد سوم تاریخ بیست سالۀ ایران - به قلم آقای حسین مکی (1)

آقای حسین مکی مورخ شیرین قلم معاصر را همه می شناسند، او خود را با زبان قلم خویش به تمام ایران شناسانیده است. مکی زیاد کار می کند و خوب و مرتب. هر يك از اين سه صفت خود به تنهائی حسنی است که وقتی در یک نفر جمع شدند او را در ردیف مشاهیر گذاشته زنده نگه می دارند. مکی هنوز جوان است و بدین جهت بر قلم سنگین می آید که او را جزو مشاهیر بشمارد ولی هست. زنده هم خواهد ماند، کتب او ضامن بقای او هستند.

بنظر من از هر سه صفتی که در فوق ذکر کردیم مهم تر ابتکار اوست و چیزی که او را بدین سرعت مشهور کرده همان است که فهمیده است چه موضوعی مورد احتیاج مردم است. حوادث بیست سالۀ ایران مورد علاقۀ مردم است، مکی آن ها را جمع آوری کرده و تا کنون در سه جلد منتشر کرده و ظاهراً دو کتاب دیگر نیز نوشته است که باز مربوط بهمین تاریخ بیست ساله است، این تاریخ مورد علاقۀ مردم می باشد و ورود مکی در آن نشان می دهد که حسن ابتکار و قوۀ تشخیص روحیه جامعه در او به حد کمال است. ما یک بار دیگر نوشته ایم که آقای مکی با این تألیفات خود يك فراغی را پر کرده است. جای تاریخ مشروطیت ایران و تاریخ بیست ساله اخیر بسیار خالی بود مثل این که ایرانی ها

ص: 17


1- سال پنجم شماره 979 سه شنبه 21 خرداد ماه 1325 روز نامه کیهان.

از قدیم به تاریخ خود علاقه زیادی نداشته اند زیرا از قدیم ترین دورۀ ایران، تاریخ جامعی راجع به ایران نوشته نشده و وقتی یک ایرانی بخواهد از سر گذشت نیاکان خود اطلاعی پیدا کند باید یکی از زبان های بیگانه را بداند. من یاد دارم قبل از این که استاد معظم آقای عباس اقبال آشتیانی برای مدارس متوسطه تاریخ بنویسد سخت ترین دروس وزارت فرهنگ تاریخ بود. زیرا آن هائی که زبان خارجی می دانستند در تاریخ مشرق کار نکرده بودند و آن هائی که به ادبیات و گذشته ایران سر و کار داشتند تاریخ مرتب جامعی در دست نداشتند . اقبال خدمتی کرد که امروز کم تر کسی اندازۀ آن را می داند. خدمات مرحوم کسروی را نیز راجع بتاریخ مشروطیت نباید فراموش کرد. مکی نیز رخنۀ تاریخ بیست ساله را جبران کرد و به نظر ما مهم ترین حلقۀ این سلسله ئی را که تألیف کرده همین جلد سوم است. زیرا این جلد راجع به «انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی» است و معلوم است که مهم ترین حادثۀ این بیست ساله همین است.

این کتاب دارای ششصد صفحه و مشتمل بر مهم ترین حوادث آن روز است. فعالیت پهلوی برای جلو آمدن، مبارزۀ يك عده برای جلو گیری از او، هم کاری بعضی دیگر با وی همه در این کتاب شرح داده شده و سعی شده است که با نهایت بی طرفی و بی غرضی تحریر یابد.

من نظریاتی هم نسبت به کتاب های آقای مکی دارم که می توان نام آن ها را «انتقاد» گذاشت ولی چون فرصت بیان آن ها را ندارم فعلا سکوت می کنم. فقط تذكار يك نكته را لازم می دانم و آن این است که آقای مکی زیاد نسبت به مخالفین سردار سپه خوش بین است و نسبت به جنبش او بد بین و علت این است که او بعضی از مخالفین سلطنت او را درك كرده که در پاکی و بی غرضی ایشان شکی نیست. مثلا او آقای دکتر مصدق را دیده و تصور می کند همه آن ها همان طور بوده اند. در صورتی که این طور نبوده است. در آن روز بیش تر مردم آزادی خواه و وطن پرست طرف دار آن نهضت بودند و کار های سردار سپه تا سال 1308 بلکه تا 1310 بسیار خوب و مطابق آرزوی وطن پرستان و اصلاح طلبان بود. هر چه «رضا خان سردار سپه» و بعد از آن «رضا شاه پهلوی» جلو تر می آمد امید مردم باو زیاد تر می شد، از روزی که بفکر افتاد داریوش کبیر و قارون گنجور شود رو بخرابی

ص: 18

گذاشت تا رسید به آن جا که دیگر سلطنت او هیچ قابل تحمل نبود.

در این جلدی که ما در صدد تقریظ آن هستيم يك فصل بسیار شیوائی هست که از کتاب سفر نامۀ خوزستان مرحوم رضا شاه است. این کتاب ظاهراً بقلم نویسندۀ توانا آقای دبیر اعظم بهرامی نگارش یافته و مشتمل بر اسناد و مدارک زیادی است. ولی از سیاق عبارت آقای مکی پیداست که تمام آن کتاب را تظاهر و يك مانور سیاسی می دانند. و ما این را هم ناشی از همان بد بینی ایشان باصل آن نهضت می دانیم.

ص: 19

انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی

جلد سوم از تاریخ بیست سالۀ ایران (1)

تألیف آقای حسین مکی

یکی از چیز های بسیار پر ارزش در زندگی پشتکار داشتن و همت بلند است که در راه مقاصد نيك و مفيد مصروف می گردد. این جوهر در هر وجودی نیست و مثل سجایای ذاتی دیگر به يك تناسب درستی بین افراد تقسیم نگردیده است بعضی سست و پاره ای فعال و پشت کار دار و عده ای هم بی کار و مهمل هستند و فقط حوائج ضروری مادى محرك جنبدگی آن ها است.

و می توان در بین افراد پشت کار دار و بلند همت آقای حسین مکی معاون شهرداری تهران را نام برد که بعد از وقایع شهریور 1320 همت گماشت. یک دوره تاریخ از این تحول عظیمی که در حیات سیاسی و اجتماعی ایران در ظرف یک ربع قرن رخ داده است برشته تحریر کشد.

روز نامه مهر ایران می تواند ادعا کند که یکی از مشوقين مؤثر و نافذ در انجام این مهم بود و این جوان ادب دوست و وطن پرست و آزادی خواه را از آغاز بانجام این عمل خطير تشویق و ترغیب نمود.

مسلم است که پشت کار شگرف و خلوص نیت او در خدمت بفرهنگ و آزادی

ص: 20


1- مهر ایران - سال پنجم شماره 1205 جمعه 1325/2/27

باعث گردیده است که امروز ما در مقابل خود سومین جلد از تاریخ 20 سالۀ ایران را که از مقوله انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی گفت گو می کند کند ببینم و جلد سوم این دوره تاریخ از دو مجلد سابق بمراتب بزرگ تر و قطور تر از چاپ بیرون آمده و دارای 600 صفحه به قطع بزرگ می باشد که مخصوصاً با در نظر گرفتن این که بسیاری از فصول تاریخی و اسناد سیاسی با حروف نازک چیده شده پی به ضخامت تألیف مذکور می بریم.

در این جلد سوم مؤلف کمال سعی را کرده است اسناد و مدارك مربوطه به انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی را جمع آوری نماید و با شرح اوضاع و احوال ایام بحران آمیز این تحول تاریخی و سیاست هائی که بازی شده است، تا آن جائی که بی نظری و وظیفهٔ تاریخ نویسی حکم می کرده مع ترکیبی از احساسات آزادی خواهانه و مشروطه طلبی که مؤلف محترم داراست نقاط تاريك تاريخ را روشن سازد.

ممکن است در تحریر و تألیف این تاریخ باز هم مطالب و جزئیات دیگری وجود داشته باشد که آقای مکی به آن ها دسترسی نداشته ولی هر روزی که آن مطالب و جزئیات در صورتی که وجود داشته باشد و انتشار یابد، یا بهتر گوئیم اسناد و وثائق سیاسی دیگری از بایگانی های محرمانه نشر يابد بي شك مدونین آن اسناد نمی توانند برای تکمیل تألیف خود از مراجعه به آثار آقای مکی در این زمینه بی نیاز باشند.

ستون های روز نامۀ مهر ایران گنجایش کافی برای ذکر مزایا و خصوصیاتی که در این تألیف جدید موجود است ندارد ولی لااقل می توانیم همت بلند مؤلف جوان و فرهنگ دوست و نویسنده حق گو و آزادی خواه خود را تقدیر نمائیم، و کسانی که با عمل نویسندگی و تألیف و چاپ کتاب، مخصوصاً در این روز گاران سر و کار دارند، می دانند انجام چنین اعمال جلیل و خطیر چقدر پر از رنج و زحمت می باشد و امید است اشتغال آقای مکی در شهر داری تهران و کثرت مشغله ایشان باعث نشود که دنباله این کار بریده شود و با همان جد و جهد بلیغی که در خدمت گزاری به فرهنگ دارند به این کار عقبه بدهند و این دوره تاریخ را تکمیل نمایند.

ص: 21

تقریظ

*تقریظ (1)

بقلم ارسلان خلعت بری (2)

جلد سوم تاریخ بیست ساله ایران - تألیف آقای حسین مکی

اخيراً جلد سوم کتاب تاریخ بیست ساله ایران تألیف آقای حسین مکی از طبع خارج شد، من که دو جلد اول آن را خوانده بودم برای انتشار جلد سوم ایام را می شمردم زیرا يك قسمت مرموز از تاریخ ایران را جلد سوم می بایستی روشن کند و پرده از اسرار سیاسی و ماسك از روی اشخاصی که از رجال سیاسی آن روز بودند بر دارد.

حقيقتاً و انصافاً آقای مکی بخوبی از عهدۀ این خدمت بر آمده و مرموز ترین قسمت تاریخ اخیر ایران را که عبارت از صعود رضا شاه به تخت سلطنت و قبضه کردن مملکت ایران باشد برای خوانندگان شرح می دهد.

آقای مکی در این کتاب بخوبی توانسته وقایع را ضبط کند و کسی که این کتاب را می خواند و در آن روز ها هم جریان امور را ناظر بوده مثل این است که در روی پرده سینمائی عین آن وقایع را منعکس می بیند. سادگی و روان بودن عبارات کتاب هم بر خوبی و شیرینی آن می افزاید و آن قدر عبارات ساده و روان است که گوئی آقای

ص: 22


1- روز نامۀ جبهه - ارگان حزب ایران سال اول شماره 183 (384) جمعه 31 خرداد ماه 1325
2- ارسلان خلعت بری نویسنده و وکیل پایه یک دادگستری از رجال خوش نام و معروف ایران بشمار می رود.

مکی حرف می زند.

آقای مکی در عین آن که وقایع تاریخی و جریان روز را شرح می دهد ادله خود را نیز بر تأیید مطالب در کتاب درج كرده و يك چيزی که مرا و جمعی را به این کتاب علاقمند نموده همان است که فقط ذکر واقعه نیست بلکه دلیل نیز با ذکر واقعه همراه است.

آقای مکی در این کتاب دو دسته از رجال سیاسی ایران را به مردم شناسانده است یک دسته آن هائی که با سردار سپه هم کاری می کردند و از شرکاء او بودند و دسته دیگر آن هائی که با نقشه سردار سپه مبارزه می نمودند و اقدامات او را بر خلاف مصلحت می دانستند آقای مکی در این کتاب نقشی را که سیاست خارجی در بر انداختن احمد شاه و آوردن سردار سپه و رساندن او باوج اقتدار بازی نموده تشریح می کند و وقتی موضوع خوزستان و قیام سعادت به میان می آید داد سخن می دهد، پرده از روی اسرار بر می دارد و اغفال مأمورین دولت شوروی را بوسیلهٔ مانور های عمال انگلستان که به لباس ایرانی ملبس بودند بسیار خوب بیان می کند و بیاد خواننده نطقی را که در رادیوی لندن بعد از واقعه شهریور 1320 ایراد و در آن اعتراف تقویت و حمایت انگلیس ها از سردار سپه شده بود می آورد و چشم و گوش مردم غافل بی خبر از اوضاع کشور را خوب باز می کند تا با دیدن اوضاع گذشته ایران نسبت به آینده بیدار و با هوش باشند و بدانند چقدر از سیاست خارجی به ایران صدمه وارد آمده و اگر بیدار و هوش یار نباشند باز هم خواهد آمد.

بهر حال باید از آقای مکی امتنان داشت که با تألیف این کتاب نگذارده اند وقایع گذشته هم از انظار و هم از صفحهٔ تاریخ محو گردد و مخصوصاً این کتاب وقتی منتشر شد که اغلب سیاست مداران آن زمان هنوز زنده هستند و شرح اعمال خود را در این کتاب می خوانند و با سکوت در مقابل آن رضایت به صحت مندرجات آن می دهند.

امیدواریم خداوند متعال به آقای مکی توفیق اتمام این دوره کتاب تاریخ را عنایت فرماید تا تاریخ این بیست سال برای نسل حاضر و آینده محفوظ بماند.

ص: 23

ص: 24

فصل اول: از جمهوری تا سلطنت

1- شاه در اروپا چه می کند؟

در خلال نغمۀ جمهوری در ایران، اروپائیان و عدّه ای دیگر در کشور های خارجه مانند مصر و عراق و تركيه و غيره تصوّر می کردند که جنبش جمهوری خواهی در ایران طبیعی بوده و ملّت ایران برای بر قراری رژیم جمهوری واقعاً قیام و اقدام کرده است، لذا پاره ای از جراید در اطراف نهضت جمهوری در ایران قلم فرسائی کرده مقالات و اخبار مختلفی راجع باین نهضت انتشار می دادند.

از جمله جرایدی که در این زمینه ببحث پرداخته روز نامه «لاپره مس» منطبعۀ پاریس می باشد که در تاریخ 32 مارس 1924 برابر دوّم حمل 1303 خورشیدی (یعنی درست مصادف با روز واقعۀ دوم حمل 1303 مجلس که در جلد دوم بتفصیل از آن سخن رفته است) مقالۀ زیر را که حاکی از خبر حالت روحی و جسمی شاه در اروپا می باشد درج کرده است:

«در جوار جنگل «بولونی» در خیابان مالا کوف ، در يك عمارت مخصوصی شاه ایران که خلع شده (1) در نهایت عزلت و انزوا زندگی می کند، خبر انقلاب ایران که یک هفته قبل باو رسید او را بشدت متألّم نمود.

يك پيش خدمت بما گفت : «اينك اعلي حضرت !»

من شاه را يك سال قبل وقتی از پاریس عبور نمود و پیش از آن که بلندن برود دیده بودم. این دیگر آن جوان متبسّم و مهربان که چشم های تیز در صورت فربه داشت نیست. امروز شاه با پیشانی چین خورده و شانه های خم شده و زهر خند

ص: 1


1- در این موقع هنوز سلطان احمد شاه خلع نشده بود.

غم آلود بنظر من بقدر بیست سال پیر شده است.

هر روز نزديك ساعت ده صبح شاه بهم راهی پیش خدمت خود و يك پلیس مخفی گردش مفصلی پیاده در «بوادو بولونی» یا روی «بولوار» ها می کند و یا این که با اتومبیل تا «اِتوال» می رود و آن جا پیاده شده و در «شانزه لیزه» قدم می زند. این گردش اعصاب او را راحت کرده و غمش را تسکین می دهد.

بعد از ظهر شاه تلگرافات و گزارش هائی را که از تهران می رسد مطالعه نموده بعضی چیز ها یاد داشت می کند و بمکاتیب متعدّد که از طرف دارانش دریافت می دارد جواب می دهد، دید و باز دید نمی کند و در منزل خود تنها صرف نهار می نماید.

یکی از اطرافیان شاه بما گفت :

اوضاع ایران خیلی مغشوش است و نمی توان گفت از این مخمصه چه بیرون خواهد آمد ولیکن اتباع با وفای جانشین داریوش هنوز نومید نشده اند ... يك حرکت ضدّ جمهوریّت موجود است.

آیا شاه خیال دارد بطوری که می گویند بایران بر گردد؟

نخیر، عجالتاً شاه می خواهد ملّت خود را در انتخاب سر نوشت خویش حتى در حين ضلالت آزاد بگذارد. حضور شاه در ایران ممکن است تولید انقلاب جدیدی کرده اسباب خون ریزی بشود و شاه نمی خواهد این اتفاق بیفتد.

شاه ایران بحال ملت خود که دوچار جنگ داخلی هستند گریه می کند. مملکت فرانسه که مأمن پادشاهان مخلوع است او را پذیرفته و تسلّی می دهد و شاید يك روزی بتواند یادگار شادی ها و تجمّلات قصر تهران را از خاطر او محو نماید.

وليكن يك خيالی نیز هست که در این ایام گرانی نه فقط به تبعه است و بلکه گریبان گیر سلاطین نیز شده و آن عبارت از مسئله بودجه يوميّه است. اطرافیان شاه از تأثیرات انقلاب حالیّه در مورد حقوق سلطنتی نگرانند و این ملاحظه بیش از پیش بر تشویش و اضطراب شاه مخلوع افزوده است.»

ص: 2

2- فراکسیون اقلیّت در دورۀ پنجم

دورۀ پنجم مجلس شورای ملّی ایران یکی از ادوار بسیار مهمّی است که فصل حسّاس و پر اهمیّتی را در تاریخ مشروطیت ایران، خصوصاً تاریخ سیاسی ایران گشوده است. دورۀ پنجم تقنینیّه موجد يك سلسله حوادث و وقایع بسیار مهمّی بوده که در سایر ادوار این اهمیّت مخصوص و موقعیّت خاصّ وجود نداشته است ، زیرا ناگهان جریان تاریخ سیاسی و اجتماعی و اداری و اقتصادی و بالاخره تاریخ عمومی ایران را عوض کرده است. هزاران حوادث و اتّفاقات مولود مجلس پنجم است که مهم ترین وقایع و حوادث آن انقراض سلسلۀ کهن سال قاجاریّه است . بنابراین مجلس پنجم از لحاظ اهمیّت با هيچ يك از ادوار تقنینیّه ایران قابل مقایسه و مطابقه نیست. دستجات و فراکسیون های این دوره هم، که بازیگر نمایشات مهمّی در صحنۀ پارلمان و سیاست ایران بوده اند، با سایر دستجات و طبقات و فراکسیون های ادوار دیگر قابل مقایسه نیست. یکی از این دستجات كه نقش بسیار خطرناك و حسّاسی را ایفاء نموده فراکسیون اقلیّت است.

لیدر فراکسیون اقلیّت سیّد حسن مدّرس بود که از لحاظ امتیازات و مشخصّات و خصوصيّات اخلاقی و سیاسی با سایر رجال سیاسی ایران نه تنها قابل مقایسه نمی باشد بلکه از بعضی جهات منحصر بفرد بوده است. مدرّس دارای نفوذ سیاسی و مذهبی در بین اکثریت مردم ایران بوده و اگر چند نقطۀ ضعف در او وجود نداشت صاحب چنان شخصیّتی ممکن بود ایران را زیر و زبر کند. مدرّس مردی حادثه طلب و لجوج و در پاره ای از مواقع بسیار خود خواه بود، همین لجاجت و حادثه جوئی در پارۀ از موارد بزیان او و فراکسیون اقلیّت تمام شده است. ولی از لحاظ فهم ، زیرکی، فطانت، حاضر جوابی، و بالاخره شمّ سیاسی و شجاعت و صراحت لهجه یکی از نوادر ایران بشمار می رود. مدرّس در دورۀ چهارم مجلس چنان که دیدیم غالباً لیدر اکثریّت بوده و نقش های مثبتی در صحنۀ پارلمان ایران بازی کرده است، ولی بعکس در دورۀ پنجم، از اوّلین روز تشكيل مجلس جزءِ مخالفین دولت سردار سپه بوده و اگر

ص: 3

هر چندی یک مرتبه هم استثنائاً با سردار سپه نزدیک می شد طولی نمی کشیده که رشتۀ دوستی آن ها پاره می شده است و بهمین لحاظ فراکسیون اقلیّت را ایجاد نموده و تا آخرین دورۀ نمایندگی خود در اقلیّت بوده است.

در خلال تظاهرات جمهوری خواهان و واقعۀ دوّم حمال 1303 اقلیّت واكثريّت کاملاً ثابت نبوده و بنابر مقتضیات در تعداد اقلیّت و اکثریّت تغییراتی پیدا می شده است، ولی پس از بر هم خوردن بسط جمهوری یعنی در نیمۀ اول حمل 1303 يك فراکسیون چهارده نفری طبق قرار دادی که ذیلا ذکر می شود بنام فراکسیون اقلیّت بوجود آمد که اینك متن سند آن عیناً در زیر گراور شده است:

عکس

ص: 4

افراد این فراکسیون (اقليت) از حیث فکر ، عقیده ، ایمان و فداکاری با هم یکسان نبوده و در بین آن ها استثنائاً دو سه نفری وجود داشتند که «هم یار دارا و هم دل به اسکندر» داشتند و منظور از شرکت شان در این فراکسیون اطّلاع یافتن از تصمیمات مدرّس و سایر رفقای او بوده، تا بنفع سردار سپه در حوادث سیاسی دست حریف را قبلاً خوانده باشند. اگر این یکی دو سه نفر مرموز در این فراکسیون شرکت نمی کردند شاید در برابر حوادث مدرّس و فراکسیون اقلیّت مقاومت بیش تری می نمود و بالنّتیجه می توانست با حریف هم زور شود، گر چه مدّرس هم گویا این موضوع را دریافته و غالباً از تصمیمات خود در فراکسیون اقلیّت هیچ گونه اظهاری نمی کرده و غالباً قضایا را بدون مشورت با اکثریّت فراکسیون (ولی با اطلاع دو سه نفری که خیلی به آن ها اعتماد داشته) ناگهان در مجلس مطرح می نموده است روی هم رفته فراکسیون اقلیّت در راه پیشرفت سردار سپه و طرف داران او در مجلس سدّ بزرگی بوده، كه يك قسمت از نیروی فکری و قوای مادّی سردار سپه و طرف داران او صرف مبارزه با فراکسیون اقلیّت و بالاخره شخص مدرّس می شده است. اگر شخصیّتی چون مدرّس در رأس فراکسیون اقلیّت وجود نداشت بدون شك

سردار سپه و طرف داران او چنان افراد اقلیّت را نابود و مضمحل می ساختند که دیگر هیچ کس را یا رای عنوان مخالفت با آن ها نباشد. سردار سپه برای در هم شکستن و خُرد کردن شخصیّت مدرّس تلاش بسیار نمو و حتّی برای تضعیف و از بین بردن فراکسیون اقليّت متشبّث بوسائل مختلفی شد، ولی آن چنان که باید باسانی موفقیّت حاصل نماید نتوانست فائق آید و تقریباً این فراکسیون تا آخر دورۀ پنجم باقی بود. سردار سپه برای خُرد کردن مدرّس با تمام وسایل می کوشید و حتّی اسنادی ساخت که ارتباط او را با انگلیس ها برساند و بالاخره بهمسایۀ شمالی یعنی شوروی بنمایاند که مدرّس و فراکسیون اقلیّت با انگلیس ها ارتباط داشته و از آن جا سر چشمه گرفته اند. سردار سپه در کتاب سفر نامۀ خوزستان چندین جا بر این اساس تکیه کرده است، که مدرّس بتحريك انگليس ها با من آغاز مخالفت می نماید. همه می دانیم که نصرة الدّوله

ص: 5

پس از انعقاد قرار داد 1919 مورد نفرت و خشم ایرانیان قرار گرفته بود ولی پس از کودتا و گرفتاری او همین که از حبس کودتاچی ها خلاص شد از دوستی با انگلیس ها صرف نظر کرد و علم مخالفت آن ها را همواره بدوش می کشید، ولی در آن موقع کسی نمی توانست باور کند که واقعاً نصرة الدوله در ایران مخالف انگلیس ها می باشد و اگر اظهار مخالفتی می کرد مردم قبول نمی کردند و تصور می نمودند که منظور از مخالفت او مانوری است بنفع انگلیس ها، بنابراین او را یک نفر آنگلوفیل می دانستند. سردار سپه از این موقعیت استفاده کرد و چون روس ها با عناصری که طرف دار سیاست انگلیس ها در ایران بودند با نظر کینه و خشم می نگریستند چنین وانمود کردند، که مدرس نیز از دوستان نصرة الدوله است و از طریق او با انگلیس ها ارتباط دارد. طرف داران سردار سپه برای مسجل ساختن این معنی وادار نمودند سندی با مضای مدرس ساختند که مقداری لیره برای مخارج لازمه از نصرة الدوله گرفته است. که بعداً مدرس آن را بشرح آتی الذکر تکذیب کرد:

بهر حال این سند موجب آن شد که از روی آن چند نسخه عکس گرفته شود و توسط روسوفیل ها و سوسیالیست های مصنوعی ظاهراً بصورت دوستی با دولت شوروی جلوه گری می کردند، ولی باطناً آلت اجرای سیاست استعماری در ایران بودند و بالاخره با انگلیس ها ارتباط داشتند، عکس ها را بسفارت شوروی برده و در اطراف شخصیت مدرس و فراکسیون اقليت اظهار شك و تردید نمودند. روی همین اصول هم دولت شوروی فریب این دسته رو سوفیل نما ها را خورده نسبت بفراكسيون اقلیت و لیدر آن کاملا سوءظن داشتند. اینک برای مزید اطلاع خوانندگان متن آن سند کذائی در این صفحه گراور شده است.

عکس

ص: 6

مدرس چون می دانست که در طول زندگانیش در پایتخت مردم او را بخوبی شناخته و می دانند که سند مجعول است مدتی سکوت اختیار نمود ولی پس از آن که انتخابات تهران پایان پذیرفت برای آن که به سازندگان سند اثبات نماید که زحمت بیهوده ای متحمل گردیده اند تکذیب نامۀ زیر را به همان روز نامه طوفان که سند مجعول را درج کرده بود فرستاد که در آن روز نامه هم منتشر گردید باید اضافه نمود که اگر مدرس را می توانستند بوسیله مادی و پول تطمیع نمایند دیگر ضرورت نداشت که توطئه ترور او را بنمایند و پس از خاتمه دوره ششم هم ضرورت نداشت که او را دست گیر و به خاف و کاشمر تبعید و پس از سال های متمادی در تبعید و زندان بطرز بسیار فجیع هنگام غروب آفتاب با حال روزه بدواً مسموم و پس از آن که متوجه شدند که سم مهلك در وجود او بی اثر بوده بوسیلۀ عباس شش انگشتی معروف در حال رکوع نماز شهیدش نمایند. دکتر میلسپو مستشار مالی و رئیس خزانه داری که در سال 1301 در استخدام دولت ایران بوده پس از خاتمه خدمتش در ایران در کتاب خود بنام The American Task in Persia که 1925 در نيويورك بچاپ رسانیده است دربارۀ مدرس چنین نوشته است:

«مشخص ترین چهره و رهبر روحانیون در مجلس مدرس می باشد که اخیراً به عنوان نایب رئیس اول مجلسن انتخاب شده است. شهرت مدرس بیش تر در این است که برای پول اصلا ارزشی قائل نیست او در خانه ساده ای زندگی می کند که جز یک قالی چه، تعدادی کتاب و یک مسند چیز دیگری در آن وجود ندارد. لباس روحانیون را می پوشد و مردی است فاضل در ملاقات با او محال است که کسی تحت تأثیر سادگی و هوش و قدرت رهبری او قرار نگیرد.» سال دوم شماره 73، 5 شنبه 10 شوال 1431 برابر 7 جوزا 1301

تکذیب

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحيم

هم سفر محترم آقای فرخی در شماره 72 جریده طوفان احتمالا نسبت هزار و دویست لیره از شاه زاده نصرت الدوله بمن داده بودید می دانم مقصود مشوش نمودن ذهن مردم است در انتخابات لذا من امساک کرده بعد از گذشتن موقع آراء مصدع شدم اولا این مسئله صدوراً از شاه زاده محال عادی است و وقوعاً نسبت بحقير بحول اللّه وقوتة نسبت بگذشته و آینده تکذیب می کنم علاوه بر این ها سازنده نمی دانسته که در امور غير شرعيه امضاء من مدرس است.

فى ليله 9 شوال 1341 - مدرس

ص: 7

سردار سپه نیز از این مانور های سیاسی نهایت استفاده را کرده، با کمال جسارت و قدرت در مسائل سیاسی بر علیه مخالفین خود در صحنۀ سیاست گام می نهاده است. امروز که بیست سال از آن حوادث و وقایع می گذرد، تاریخ نشان می دهد که اصولاً مدرس شخصیّتش بالا تر از این بوده، که زیر نفوذ انگلیس ها قرار گیرد و اگر اندك تمایلی بآن ها می داشت مسلّماً نه مدرس و نه نصرة الدّوله هيچ يك با كفنی خونین در دل خاک جای نمی گرفتند و سردار سپه کوچک تر از آن بود که بتواند کم ترین آسیبی بآن ها برساند.

سیاسیّون شوروی در ایران یک اشتباه بزرگی می کردند که با رجال ملّی و متنفّذ ایران تماس مستقیم نمی گرفتند و هر چه دربارۀ آن ها فکر می نمودند از دریچۀ چشم کسانی بود که با آن ها اظهار دوستی می کردند، بر عکس هر کس اظهار دوستی با شوروی ها می نمود او را دوست خود می پنداشتند و آن هائی را که با مأمورین سفارت شوروی تماس نمی گرفتند بنظر تردید و حتّی در پاره ای از اوقات بنظر دشمنی می نگریستند. در صورتی که سیاست روز اقتضا می کرده که غیر از این تصوّر نمایند، چه آن ها که دارای استغناء طبع بوده و با ایمان و عقیده علاقه مند بکشور خود باشند هرگز حاضر نمی شوند که بر خلاف مصالح کشور خود با مأمورین تماس بگیرند، یا دائماً بسفارت خانه های آن ها رفت و آمد نمایند. اگر مأمورین شوروی در ایران با طبقۀ متنفّذ و وطن پرست تماس می گرفتند شاید از خیلی این قبیل اشتباهات یا سوء تفاهمات بر حذر می شدند. زیرا برای آن ها که علاقه بکشور خود داشته باشند اجنبی، اجنبی است خواه شمالی باشد، خواه جنوبی، خواه آن طرف دنیائی، ولی در عین حال نگاه می کنند که کدام يك از آن ها کم تر بایران طمع داشته و بالاخره بایران فشار وارد می آورند.

اگر سیاسیّون شوروی این اشتباه را نمی کردند و فریب اطرافیان دوست نمای خود را نمی خوردند و بالاخره دربارۀ مدرّس و فراکسیون اقلیّت ملاك قضاوت شان روی اظهارات سوسیالیست نما های آن دوره نبود، شاید حکومت دیکتاتوری بوجود

ص: 8

نمی آمد، چه آن ها که در اطراف سفارت شوروی بودند غالباً عناصر مرموز و مشكوكی بوده اند، كه هر يك مأموریّت های مختلفی داشته و از این ارتباط و آشنائی سوء استفاده می کرده اند و بالنتیّجه باغفال آن ها هم می کوشیده اند. عدّه ای از موافقین باطنی و ظاهری سردار سپه از این موضوع بنفع سردار سپه کاملاً استفاده کرده و زمینه را طوری فراهم نمودند که بالاخره شوروی ها با آن که در آغاز کار با سردار سپه موافق نبودند، بعد ها در اثر این قبیل مانور های سیاسی کاملاً موافق گشته و آغوش خود را برای پذیرائی سردار سپه باز کردند، ولی پس از چند سال باشتباه خود واقف شدند که دیگر ثمری نداشت.

بهر حال شوروی ها چنان که گفتیم نسبت به اقلیّت نه تنها با نظر شكّ و ترديد می نگریستند، بلکه آن ها را دشمن خود می پنداشتند و بهمین لحاظ اقلیّت مجلس پنجم از لحاظ سیاست خارجی کاملاً بی پشتیبان بود و هر چه بآن ها فشار وارد می آمد و سردار سپه آن ها را محدود می نمود و در آزار و اذیّت و ضرب و شتم موافقین آن ها اقدام می نمود، نمایندگان اقلیّت هر چند شکایت و داد و فریاد می نمودند اثری نداشت و الاسردار سپه نمی توانست این طور بر آن ها مسلّط و بالاخره فائق آید. گر چه اقلیّت هم چنین انتظاری را نداشت و نمی خواست بطرفی میل کند.

از دورۀ پنجم ببعد در ایران، که اقلیّت و اکثریّت آن معلوم بود بچه ترتیب و بدست چه کسانی انتخاب شدند، مشی سیاسی آن ها کاملاً معلوم بوده و در حقیقت اقلیّت های مجلس همیشه نمایندۀ اکثریّت ملّت ایران بوده و بر عکس اکثریّت مجلس نمایندۀ فرد یا عدّۀ معدودی از طبقات مختلف بوده اند.

در بین افراد اقلیّت چنان که در بالا هم اشاره شد همه یکسان نبوده و مخصوصاً بعد از مدرّس دو سه نفری بودند که هر يك دارای شخصیّت های برجسته ای بوده و در مبارزۀ با اکثریّت مجلس و سردار سپه کاملاً جرأت و جسارت بخرج می دادند، که مهمّ ترین افراد آن سید ابو الحسن حائری زاده یزدی و میرزا سید حسن خان زعیم کاشانی و میرزا على كازرونی و ملك الشعراء بهار بوده اند.

حائری زاده یزدی چون در یزد بدست مردم انتخاب شده بود از خانواده های

ص: 9

محترم بشمار می رفت یزدی ها خیلی نسبت باو علاقه مند بوده و او هم که وارد مجلس چهارم شد، از اوّلین روز در مبارزه های سیاسی شخصیّت خود را چنان که بود نشان داد و طولی نکشید که در طهران هم شهرتی بسزا پیدا کرد و از هر يك از نقاط ایران اگر شکایتی بمجلس می شد احتیاطاً کپیه ای هم به حائری زاده یزدی مخابره می نمودند و همین امر می رساند که مشار الیه بواسطۀ ثبات قدم و صراحت لهجه ای که داشته در تمام ایران او را بخوبی شناخته بودند. سایر افراد اقلیّت نیز عموماً از معاریف محترم ایران و بدون استثنا در حوزه های انتخابیۀ خود محبوبیّت داشته و در طهران هم که مرکز ایران می باشد بواسطۀ شرکت در فراکسیون اقلیّت محبوبیّت تامّی پیدا نمودند و اگر دو سه نفر مشكوك بين آن ها نبود قطعاً بیش از این ها موفقیّت حاصل نموده بودند.

در مقابل اقلیّت دستجاتی وجود داشت که مجموعاً اکثریّت مجلس را تشکیل می داد. این دستجات عبارت بودند از فراکسیون سوسیالیست ها و فراکسیون تجدّد و غیره که در جلد دوّم از آن بحث شده است. فقط بین این دو دسته یعنی اقلیّت و اکثريّت يك عدّۀ دیگری وجود داشته که از منفردین تشکیل می شده است، منفردین که غالباً از شخصیت های برجسته و ممتاز ایران بودند در جریان های سیاسی گاهی طرف دار اکثریّت (باین معنی که بلوایح خوب دولت رأی می دادند) و زمانی طرف دار اقلیّت و بعضی مواقع هم بسكوت و امتناع تقاعد می ورزیدند ولی روی هم رفته بمنويّات اقلیّت بیش تر كمك مي كردند. از افراد برجستۀ منفردین: مستوفی الممالك، مشير الدوله، دکتر مصدق ، تقی زاده ، ضیاء الملك فرمند ، وغيره بوده اند که در جای خود شرح آن را خواهیم داد.

3- فوت محمد علی میرزا و تظاهرات مردم

روز 16 فروردین 1303 خورشیدی محمّد علی میرزا پدر سلطان احمد شاه بمرض دیابت در پاریس فوت کرد و جنازۀ او را به عتبات حمل نمودند و سلطان احمد شاه هم در مراسم تشییع شرکت می نماید و روز 20 و 21 فروردین که تلگرافاً

ص: 10

خبر آن بایران رسیده بود از طرف دولت مجلس ترحیم رسمی در مسجد شاه منعقد می شود. محمد حسن میرزا ولیعهد در مجلس ختم شرکت می کند.

در مجلس ترحیم خیلی ازدحام و جمعیت می شود و علت ازدحام این بود که پس از واقعۀ دوم حمل 1303 چون مردم تهران نسبت به سردار سپه کینه و خشم زیادی داشتند، علی رقم او تظاهر نموده از تمام طبقات و دستجات مختلفۀ كسبه و مخالفين سردار سپه بمسجد شاه آمده بودند، بطوری که تمام فضای صحن مسجد شاه و جلو خان و قسمتی از بازار و خیابان پر از جمعیت شده بود.

روز دوم هنگامی که مجلس ترحیم ختم می شود سردار سپه از وسط جمعیت بزحمت عبور می کند و خود را تا جلو خان مسجد شاه می رساند.

بی اعتنایی مردم بسردار سپه بحدی بوده که او را خشمگین می سازد مخصوصاً هنگامی که اجازۀ ختم مجلس گرفته شد یکی از وعاظ معروف که صدای رسائی داشته به منبر می رود و در شروع به سخن این بیت را می خواند:

امروز شاه انجمن دل بران یکی است *** دل بر اگر هزار بود دل بر آن یکی است

و در موقع خروج از پله های جلو خان مسجد که براستۀ سقا خانه نوروز خان منتهی می شده باو راه نمی دهند که عبور نماید و مجبور می شود با جمعیت پیش برود. سردار سپه که معناً از این تظاهرات مردم عصبانی بوده با عصای خود بیکی دو نفر از مردم زده می گوید: بمن راه بدهید عبور نمایم. بلافاصله مردم از عقب سر بنای جار و جنجال و هیاهو گذاردند و سردار سپه خود را باتومبیل رسانیده حرکت می کند. از مجموع این تظاهرات کاملا معلوم می گردید که مردم هنوز نسبت به سردار سپه خشمناك و نا راضی هستند و بر خلاف آن چه را او تظاهر می کرد که ملت با او همراه است كاملا مخالف می باشد.

روز بعد در مجلس شورای ملی مخالفین سردار سپه نیز موضوع فوت محمد علی میرزا را عنوان و پیشنهاد می کنند که از طرف مجلس تلگراف تسلیتی بسلطان احمد شاه مخابره شود.

ولی ضمن بحث همین که مخالفین قاجاریه و طرف داران سردار سپه متوجه می شوند که زمینۀ مجلس حاضر و ممکن است مورد تصویب قرار گیرد جلسه را از اکثریت می اندازند و نمی گذارند تصمیمی اتخاذ شود.

ص: 11

خبر گذاری رویتر مورخه ( از 12 تا 19 آوریل ) راجع بفوت محمّد علی میرزا چنین خبر داد:

مراسم تشییع جنازه

اشاره

«رم - هر چند اعلی حضرت پادشاه ایران مایل بودند که مراسم تشییع جنازۀ پادشاه مخلوع حتّی الامکان محرمانه و بی سر و صدا باشد معهذا خیابان ها و معابر «سان رمو» مملوّ از جمعیت بود.

سلطان مخلوع ترکیّه عقب پادشاه متوّفی آمده مراسم وداع باز پسین بعمل آورد. مراسم تشییع تا قبرستان بر حسب آداب اسلامی مجری گردید.»

4- سلطان احمد شاه زیر بار مساعدت ترکیه نرفت

پس از واقعۀ دوّم حمل 1303 و بر هم خوردن بساط جمهوری در ایران، دولت ترکیّه که از جریان پس پرده و نقش هائی که در شرف خود آرائی بوده همواره توسط سفیر خود در ایران آگاهی حاصل و اطلاعات دقیقه کسب می نمود، در اطراف روابط خود با ایران و قضایائی که بظهور می رسید بمشاوره می پردازد و چون در دوران سلطنت آل قاجار روابط ایران با عثمانی و بالاخره با ترک ها حسنه بوده کم تر بین این دو ملّت تیرگی وجود می داشته تصمیم می گیرند که از سلطان احمد شاه برای حفظ تخت و تاجش تقویت نمایند و محرمانه وسائل كمك و تقویت او را فراهم کرده بتهران مراجعتش دهند.

«روشتو اَرَس» وزیر خارجه ترکیّه حامل پیغام مخصوص و محرمانه ای از طرف مصطفی کمال پاشا رئیس جمهور ترکیّه شده عازم فرانسه می شود.

روشتو اَرَس پس از ورود بپاریس توسّط پرنس ارفع الدّوله از شاه ایران وقت ملاقات می خواهد، شاه وقت معین می کند. روشتو اَرَس منظور از ملاقات و ماموریت خویش را بسمع شاه می رساند و اظهار می کند نظر بر این که روابط ایران و ترک ها همواره حسنه بوده و عجالتاً برای مراجعت اعلی حضرت مشکلاتی ایجاد شده که نیازمند بكمك مي باشند، دولت ترکیه حاضر است از اکراد کردستان ترکیّه در حدود سی هزار نفر تجهیز نموده و شاه ایران را از راه کردستان ترکیّه به کردستان ایران روانه نموده و آن سی هزار نفر بعنوان اسکورد تا تهران اعلی حضرت را بدرقه نمایند.

ص: 12

سلطان احمد شاه می گوید خیلی متشکّرم و از مراحم رئیس جمهور ترکیّه نیز کمال تشکّر را دارم سپس برخاسته دست خود را برای خدا حافظی بطرف شتو اَرَس دراز می نماید.

روشتو ارس می گوید : « من بایستی نتیجۀ مذاکرات و تصميم اعلی حضرت را بسمع آتا ترک برسانم، اعلی حضرت که تکلیف را معین نکردید!

سلطان احمد شاه قدری تأمل کرده سپس می گوید: شاید ما با زبان ترکی با هم صحبت کردیم، و ترکی اسلامبولی با زبان ترکی ایرانی قدری اختلاف دارند، مذاکرات و منظور یک دیگر را درست نفهمیده ایم خوبست با فرانسه صحبت نمائیم . روشتو اَرَس آن چه را که اظهار کرده بود مجدّداً با لسان فرانسه بیان می نماید و در پایان هم می گوید: که اعلی حضرت بایستی صریحاً وعده بدهید که با این ترتیب یعنی از راه کردستان بایران مراجعت خواهید کرد یا نه تا وسائل تجهیز، کرد ها و موقع مراجعت را پیش بینی و وسائل آن را فراهم نمائیم ؟

شاه ایران می گوید: خیلی ببخشید که قدری سوء تفاهم شده است زیرا من تصوّر کردم که رئیس جمهور ترکیّه خواستند تعارفی کرده باشند. من خیلی از مراحم دولت و ملّت ترکیه تشکّر می کنم که چنین فداکاری را حاضر شده اند برای من بکنند ولى من هیچ وقت باین کار رضایت نخواهم داد زیرا هنوز در تاریخ سابقه ندارد که سلاطين قاجار يعنى اسلاف من تاج و تخت خود را با دست غیر گرفته و تثبیت کرده باشند! بنابراین بهیچ وجه مایل نیستم که از طرف دولت دوست ما چنین اقدامی بشود ولی در عین حال از دولت ترکیّه نهایت تشکّر را دارم.

ترک ها نیز پس از این که از طرف سلطان احمد شاه مأیوس گردیدند نا گزیر شدند که روابط خود را با سردار سپه توسعه دهند.

5- جراید اقلیّت و اکثریّت

پس از بر هم خوردن جمهوری سردار سپه و اطرافیان او متوجّه شدند که قاطبۀ ملت نسبت بآن ها با نظر سوء ظن نگریسته از رژیم جمهوری سخت انتقاد و تکذیب می نمایند. بنابر این سردار سپه نا گزیر بود که چند مانور سیاسی برای جلب توجّه مردم بدهد . اوّلین اقدامی که در این

ص: 13

زمینه بعمل آورد مسافرتی بود که بقم برای ملاقات آقایان علمای مقیم آن جا نمود. ضمن این ملاقات سردار سپه اظهار کرده بود که من اصولاً در قضایای جمهوری دخالتی نداشته حالا که متوجه شدم مردم با آن مخالف می باشند دستور می دهم دیگر راجع باین موضوع تظاهراتی نشود. بر اثر همین مذاکرات هم سردار سپه روز یازدهم حمل 1303 بیانیّۀ ذیل را صادر نمود :

بيانيّۀ رئیس وزراء

«هم وطنان ! گر چه بتجربه معلوم شده که اولیای دولت هیچ وقت نباید با افکار عامّه ضدّیت و مخالفت نمایند و نظر بهمین اصل است که دولت حاضره تاکنون از جلو گیری احساسات مردم که از هر جانب ابراز می گردیده خود داری نموده است لیکن از طرف دیگر چون یگانه مرام و مسلك شخصی من از اوّلین روز حفظ و حراست عظمت اسلام و استقلال ایران و رعایت کامل مصالح مملکت و ملّت بوده و هست و هر کس که با این رویّه مخالفت نموده او را دشمن مملکت فرض و قويّا در دفع او کوشیده و از این ببعد نیز عزم دارم همین رویّه را ادامه دهم و نظر باین که در این موقع افکار عامه متشتت و اذهان مشوب گردیده و این اضطراب افکار ممکن است نتایجی مخالف آن چه مکنون خاطر من در حفظ نظم و امنیّت و استحکام اساس دولت است ببخشد، و چون من و كليّۀ احاد و افراد قشون از روز نخستین محافظت و صیانت ابّهت اسلام را یکی از بزرگ ترین وظایف و نصب العين خود قرار داده همواره در صدد آن بوده ایم که اسلام روز بروز رو بترّقی و تعالی گذاشته و احترام مقام روحانیت کاملا رعایت و ملحوظ گردد لهذا در موقعی که برای تودیع آقایان حجج اسلام و علماء اعلام بحضرت معصومه (علیها السلام) مشرّف شده بودم با معظم

لهم در باب پیش آمد کنونی تبادل افکار نموده و بالاخره چنین مقضی دانستیم که بعموم ناس توصیه نمایم عنوان جمهوری را موقوف و در عوض تمام سعی و هم خود را مصروف سازند که موانع اصلاحات و ترقیّات مملکت را از پیش برداشته در منظور مقدّس تحكيم اساس دیانت و استقلال مملکت و حکومت ملّی با من معاضدت و مساعدت نمایند.

این است که بتمام وطن خواهان و عاشقان آن منظور مقدّس نصیحت می کنم که از تقاضای جمهوری صرف نظر کرده و برای نیل بمقصد عالی که در آن متّفق هستیم با من توحيد مساعی نمایند»

رئيس الوزراء و فرماندۀ کلّ قوا (رضا)

متعاقب این اعلامیه بواسطۀ تشنّجی که هنوز در اثر هیاهوی جمهوری وجود

ص: 14

داشت و ممکن بود دامنۀ تظاهرات مردم توسعه یا بد سردار سپه از مجاری مختلف وادار نمود که علمای حوزۀ علمیّۀ قم تلگرافی بطهران بنمایند. این تلگراف روز چهارم از قم مخابره و روز پنجم حمل 1303 در طهران انتشار یافت که عیناً مفاد آن ذيلاً ذکر می شود:

تلگراف علمای اعلام از قم

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم - جنابان مستطابان حجج اسلام و طبقات اعيان و تجّار و اصناف و قاطبۀ ملّت ایران دامت تائیداتهم ، چون در تشکیل جمهوریّت بعضی اظهاراتی شده بود که مرضی عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت لهذا در موقع تشرّف حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء دامت شوکته برای موداعه بدار الايمان قم نقض این عنوان و الغاء اظهارات مذکوره و اعلان آن بتمام بلاد را خواستار شدیم و اجابت فرمودند انشاء اللّه تعالی عموماً قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت کاملا تشکر نمایند - الاحقر ابو الحسن الموسوى الاصفهاني - الاحقر محمد حسين غروى نائيني - الاحقر عبد الكريم حايرى»

با این ترتیب قرار بود که دیگر صحبتی از جمهوری بمیان نیاید و از هر گونه تظاهراتی در این مورد جلو گیری شود، ولی سردار سپه که همواره خیال جانشینی پادشاه قاجار را در سر می پروراند نمی توانست دست از مقاصد خود بر داشته آرام قرار گیرد. جرائد طرف دار او هم کاسۀ گرم تر از آش شده دست از تبلیغات برله او و انتشاراتی بر علیه قاجاریه بر نمی داشتند، بطوری که در این زمینه تا مدّت ها بعد یعنی تا انقراض قاجاریه در غالب جرائد طرف دار سردار سپه مقالات و اخبار زیادی بر عليه قاجاریه و مخصوصاً سلطان احمد شاه منتشر می شد. ضمن این مقالات همواره نسبت بمخالفین سردار سپه و مخصوصاً دسته اقلیّت مجلس حملات شدیدی می شد. حتّی بعضی از جرائد برای مرعوب کردن مخالفین سردار سپه اخباری از خود جعل و ذهن جامعه را مشوّش می نمودند چنان چه روزنامۀ ستارۀ ایران شمارۀ 159 سال نهم مورخۀ 15 برج حمل خبری بدین مضمون در روزنامۀ خود درج کرده بود :

اعلان استقلال و جمهوریّت

«اخبار واصله از مملکت حسّاس قوى العزم آذربایجان حاکی است که ملّت آذربایجان در تعقیب تلگرافاتی که بمرکز نموده و جواب مساعد نشنیده و مأیوس شده گویا در تمام خطۀ آذربایجان ادارات دولتی را تصّرف و اعلان استقلال و جمهوریّت داده اند و چون تلگرافات

ص: 15

آذربایجان و سایر ایالات و ولایات ایران تقريباً يك من روی میز ما جمع شده و در این نمره ممکن نشد درج شود در نمرات آتیه بدرج خواهد رسید ».

هم چنین روزنامۀ ستاره ایران تا چند ماه بعد در زیر عنوان « تلگرافات خصوصی » و عنوان «انزجار از سلطنت قاجاریّه ابرام در برقراری جمهوریّت - تهدید وکلا - انقلاب و شورش - ضجّه و فرياد - اجتماع و اعتصاب - تحصن بتلگراف خانه ها كپيه های مختلف مراکز عالیه و مجلس و وکلا کپیه ستارۀ ایران» از تمام نقاط ایران همه روزه ولا ینقطع تلگرافاتی که معلوم نبود منشاء و اساس آن چیست درج نموده و غالباً يك صفحۀ تمام روزنامه را از این قبیل تلگرافات مصنوعی که بنا بر اشارۀ امراء لشکر و اطرافیان سردار سپه مخابره می شد اشغال می نمود. در صفحۀ اول نیز ستون مخصوصی زیر عنوان «ضجۀ ولایات بر علیه قاجاریه» اختصاص داده همه روزه مطالبی در این زمینه منتشر می کرد. روزنامه های دیگر نیز بهمین رویّه تحت عناوين مختلف مرتباً مقالاتی منتشر می کردند. از جمله روزنامۀ شفق سرخ از شمارۀ 235 مورخه دوّم جوزای 1303 زیر عنوان «تاریخ قاجاریه» مطالبی مفصّل منتشر می ساخت. روزنامههای فکاهی و هفتگی نیز غالباً مقالات و کاریکاتور هائی بر علیه قاجاریّه و بر علیه اقلیّت مجلس منتشر می کردند.

در پاره ای از مواقع جرائد اکثریّت غوغای غریبی راه انداخته بجان اقلیّت مجلس و مخالفین سردار سپه افتاده از هر گونه تهمت و افتراء و کنایه و دشنام دربارۀ آن ها مضایقه نمی نمودند. با جرائد اکثریّت مساعدت های مالی و کمک های دیگر از هر طرف می شد و مخصوصاً چون ادارۀ سانسور با آن ها کاری نداشت بدون پروا هر چه می خواستند بر علیه شاه و دربار قاجار و موافقین آن ها می نوشتند.

امّا جرائد اقلیّت اوّلاً بمحض این که مطالبی بر علیه سردار سپه انتشار می دادند فوراً توقیف و در پارۀ از مواقع در خلال چاپ نیز آن را توقیف و ضبط می نمودند و حتّی مدیران آن ها را بانواع و اقسام مورد ضرب و شتم قرار داده گاهی هم تبعید می شدند و باین ترتیب بقول افصح المتكلّمين سعدی «سنگ را بسته و سگ را گشاده

ص: 16

بودند» زیرا جراید اقلیّت دائماً مورد حملات جرائد اکثریّت قرار می گرفتند و بمحض این که می خواستند از خود دفاع نمایند فوراً تحت توقیف در می آمدند.

جرائد اقلیّت با اقلیّت پارلمان از نزديك هم کاری و بوسيلۀ ملك الشعراء بهار با آن ها ارتباط دائمی داشتند، روی هم رفته از نُه روزنامه که طرف دار اقلیّت بود هیچ وقت بیش از یکی دو تای آن ها منتشر نمی شد، مابقی یا بواسطۀ عسرت مالي يا بعلّت توقيف بودن انتشار نمی یافت.

امّا جرائد اكثريّت كه تعداد آن ها چند برابر جرائد اقلیّت بود هر چه می خواستند می نوشتند و بآن ها همه نوع وعدۀ مساعدت « مانند وکالت و شغل های دیگر » داده می شد.

با این ترتیب با آن فشار هایی که بمدیران جرائد اقلیّت وارد می آمد ادامۀ مبارزه برای آن ها بسیار مشکل بوده و دائماً مورد تهدید قرار می گرفتند. امّا از لحاظ كمك مالي فقط ببعضی از آن ها از طرف دربار مختصر وجوهی داده می شد که صرف چاپ و توزیع روزنامه های خود شان بنمایند و این کمک مالی در مورد تمام آن ها بعمل نمی آمده بلکه فقط شامل یکی دو روزنامه بوده است . انصافاً بعضی از جرائد اقلیّت هم بر علیه اکثریّت مجلس و جرائد طرف دار آن ها شدیداً مبارزه می کردند منجمله روزنامۀ نسیم صبا بوده که گویا از نزديك با ملك الشعراء بهار در تماس و مطالب آن با نظر ایشان تهیه می شده و یکی از جرائد هفتگی و فکاهی مؤثر اقلیّت بوده که مخصوصاً در بحبوحۀ تبلیغات جرائد اکثریّت بر علیه قاجاریه و بر له جمهوری روزنامه نام برده در شمارۀ اوّل خود مورخۀ 15 حمل اشعار ذیل را منتشر ساخت :

شد مسخره جمهوری از آقای تدین *** شد مملکت آشفته از غوغای تدین

آواز جماعت هله آواز خدا داد *** آن سیلی بی پیر عجب خوب صدا داد

آن سلطنت نیمه رمق را چه دوا داد *** يك هاتفی از غیب مرا دوش ندا داد

شد مسخره جمهوری از آقای تدیّن *** شد مملکت آشفته ز غوغای تدین

ص: 17

بنگر که (تجدّد) به تجدّد چه ستم کرد *** بر ناصبۀ خویش خط جهل رقم کرد

ترکید و پراکنده شد از بس که وَرَم کرد *** يك بار دگر بیرق كفّار علم کرد

وارو شد از این مسئله معنای تدّین *** شد مملکت آشفته ز غوغای تدّین

از کار تدّین همه جا شور و شر افتاد *** بر فرق مدرّس زد و از فرق سر افتاد

آوازه جمهوری از این کار بر افتاد *** با آل علی هر که در افتاد ور افتاد

دل خون شود از بی خردی های تدّین *** شد مملکت آشفته ز غوغای تدّین

افکار جوان از عملش زیر و زبر شد *** يك عمر فداکاری احرار هدر شد

جمهوری نو خواسته از چنگ بدر شد *** افسوس که این ها همگی مفت هدر شد

يك سلطنت احیا شد از احیای تدّین *** شد مملکت آشفته ز غوغای تدّین

با ریش و سبیل زده و گردن شقرق *** عمامه و موی سر و گفتار ملقلق

خون ها همه را گفت بریزند بنا حقّ *** زن ها همه را گفت نمایند مشلّق

تا کس نکند حمله بآقای تدّین *** شد مملکت آشفته ز غوغای تدّین

یک سال نمودی کس اگر مشق بلاهت *** یا نقشه کشیدی پی اثبات سفاهت

کی بود میسّر بچنين وضع وقاهت *** در مجلس شورا و بعنوان سیاست

وارو فکند طشت مطلای تدّین *** شد مملکت آشفته ز غوغای تدّین

سردار سپه سر خط ارباب دول بود *** بر جای قجر صاحب ديهيم و خلل بود

سر حلقۀ جمهوری و محبوب ملل بود *** جمهوری ایران هله در دست عمل بود

گر خود نمی آید بمیان پای تدّین *** شد مسخره جمهوری از آقای تدّین

و هم چنین هنگامی که سردار سپه پس از مراجعت از بوم هن بتشکیل کابینۀ جدید خود موّفق شد در حین معرّفی اعضاء دوات بمجلس نام یکی از وزرای خود را فراموش و پشت تریبون گیر می کند، بالاخره از وزیری که نامش را فراموش نموده بود اسمش را سؤال می کند، و این موضوع بخوبی می رساند که سردار سپه مردی عامی و بی سواد بوده و همین موضوع زمینه ای بدست جرائد اقلیّت می دهد امّا جرائد اقلیّت

ص: 18

صریحاً نمی توانستند در اطراف آن مطالبی منتشر نمایند و از طرفی می خواستند سردار سپه را هو کرده باشند، لذا شمارۀ سوّم روزنامۀ نسیم صبا مورخۀ 28 حمل 1303 مقاله ای تحت عنوان « توشیح عقاید » منتشر نمود که اگر کلمات اول آن را ترتیبی که ذیلاً ذکر می شود جمع آوری نمایند عبارات زیر از آن مستفاد می شود.

«رضا خان بی سواد که وزرای خود را نتوانست بمجلس معرّفی بنماید چطور لایق ریاست جمهور است، تأمینات نمی گذارد آزادانه بنویسیم لذا موشح عقاید ملّی حقّه بازان را می نویسیم و می گوئیم بگذار مرتجعین ما را تکفیر کنند !»

اينك اصل آن مقاله ذيلاً بترتیبی که در روزنامۀ مزبور بچاپ رسیده بود ذکر می شود:

توشیح عقاید

«رضای ملّت بر اینست که قائد ایران حکومت

خان خانی و ملوك الطوایفی را از دست يك مشت

بی سواد برهاند و مملکت ایران مانند ممالك مهم اروپا

که مقدّرات خود را خودشان تعیین می کنند بشود که

وزرای خود را بمسئولیت خود تعیین نموده و رئيس عالى

خود را خود انتخاب کند - هر گاه يك ملّتى بواسطه موانع

نتوانست مقدّرات خود را با دست خود تعیین و در قضایا

بمجلس و ارادۀ نمایندگان تکیه کرده خود را زنده بعالم

معرفی کند نمی تواند در دنیای امروزه زندگی مستقل

بنماید و وقتی يك ملّتی خود را نتوانست زنده بداند

چطور می تواند در پیشگاه دنیای آزاد قرن بیستم خود را

لایق و شایسته درك ترقّيات شناسانده محو

ریاست ها و سلطنت های موروثی را خواستگار و در مقابل

جمهور ملل سر افراز شده آسایش خود را چنان چه لازم

است اداره نماید هم چنین تسطيح طرق تجارت و ساير

تأمينات لازمه را تدارك كند ولی دست اجنبی

نمی گذارد ناجی ایران و قائد توانای ایرانیان سردار ملّت

آزادانه اصلاحات را اجرا نماید و آمال ملّی را بر آورد چه

بنویسیم و چه ننویسیم ملّت باید صلاح خود را تشخیص دهد

ص: 19

لذا ما بعلّت می گوئیم گوش بدسائس اجانب نداده بالفاظ

موشح و لفّافه دار پی برده بظواهر کلمات ملوّن

عقاید ملّی را که تلگرافات ایالات شاهد آنست نیالوده از

حقه بازان عوام فریب پرهیز کنند - ما حقایق ساده

را می نویسیم و می گوئیم بگذار مرتجعین ما را تکفیر کنند !

بر رسولان پیام باشد و بس»

بی سیم مسکو هم مخالف با جراید اقلیت است!

موضوع قابل دقّت و كاملاً تعجّب اینست که در مبارزۀ مدیران جراید اقلیّت با پیدایش و نموّ حکومت دیکتاتوری بی سیم مسکو هم بر علیه مدیران جراید اقلیّت و برله سردار سپه و اطرافیان او اظهار نظر می کند و هنگامی که مدیران جراید اقلیّت در مجلس بر علیه حکومت وحشت و ترور متحصّن شده بودند بعوض این که بی سیم مسکو که بایستی قاعدتاً از هر نهضت آزادی خواهانه كمك و تقويت نمايد و بالااقل بی طرف بماند بقدری مسحور سردار سپه و دستگاه دیکتاتوری شده بود که با پخش اخبار خالی از حقیقت بجراید اقلیّت ضربت های شدید و مخرّب وارد می آورده و آن ها را روزنامه های طرف دار ارتجاع معرّفی می کرده و از تضعیف نیروی مقاومت آنان نهایت درجه می کاسته است اينك برای نمونه خبر مختصری از بی سیم مسکو را ذیلاً نقل می نمائیم :

از بی سیم مسکو 8 ژویه برابر 17 سرطان 1303

جنبش مذهبی در ایران

اشاره

«... بنا بر اطّلاعات دیگر اصل و ریشۀ جنبش اخیر عبارت از مساعی مرتجعین است که سعی دارند با كمك روحانیّون تعصّب مذهبی توده را بحرکت آورده و آن را برای مبارزه با دولت بکار برند.

در هشتم ماه مدیران تمام جراید ارتجاعی مخالف در مجلس متحصن شدند.»

6-تظاهرات مذهبی برای جلب نظر طبقۀ سوم

چنان که قبلا مختصر اشاره شد پس از واقعۀ دوّم حمل و حبس و توقیف و ضرب و شتم مردم در محوّطه بهارستان که روی هم رفته از عدم حزم و احتیاط سردار سپه ناشی شده بود افکار عمومی که غالباً طبقۀ سوّم در آن دخیل بود نسبت به سردار سپه

ص: 20

عکس

کابینۀ سردار سپه

ص: 21

ص: 1

سخت متغيّر و عصباني بنظر می رسید. مخالفین سردار سپه از این حسّ تنفّر استفاده کرده و بین رؤسای اصناف و روحانیّون و طبقۀ سوّم ایجاد قوّۀ مرموز مقاومت در برابر عملیّات سردار سپه می نمودند و این طور در اطراف سردار سپه انتشار داده می شد که او با این عملیّات و حرکات می خواهد معتقدات مذهبی مردم را پایمال نماید در همین اوان هم چند خبط از طرف جرائد طرف دار او سر زد که مراتب فوق را تأیید می نمود. چه در پاره ای از جراید که در اطراف جمهوری مقالاتی درج می شد زمینۀ بحث خودشان را توسعه داده حملاتی نسبت بمعتقدات مذهبی مردم کرده بودند. جراید اقلیّت نیز در اطراف سنن و آداب مذهبی و ترویج آن مقالاتی منتشر می نمودند و بمخالفین خود شدیداً تاخته افکار عمومی را بر علیه سردار سپه تحریک می نمودند. بدیهی است سردار سپه که چنان خیالات بلندی را همواره در مغز خود می پروراند با این حسّ تنفّر بسدّ عظیمی بر خورد کرده ناچار بود برای جلب رضایت طبقات مختلفۀ مردم چند مانور اساسی داده و رفته رفته زمینه را برای ایجاد نقشه های خود حاضر نماید. بهترین وسیله ای که او را باین مقصود نزدیك می نمود تظاهراتی برله مذهب و بهترین موقع هم برای این کار ماه رمضانبود. در ماه رمضان سردار سپه در قزاق خانه تکیۀ آن جا را چادر زده و عدّه ای از وعّاظ و روضه خوان ها را برای وعظ و تبلیغات مذهبی بدان جا دعوت نمود، خودش هم غالباً در مجالس مزبور شرکت می نمود مخصوصاً بجراید موافق خود دستور می داد که این تظاهرات را در صفحات روزنامه های خود منعکس نمایند چنان چه روزنامۀ ستارۀ ایران مورخۀ 25 رمضان 1342 برابر 11 ثور 1303 شمارۀ 177 از سال نهم چنین نوشته بود :

اجرای مراسم احیا

اشاره

«در لیالی متبرکه احیاء از طرف اهالی احترامات لازمه نسبت بشعائر اسلامی بعمل آمده در مساجد مراسم احیا بجا آورده شد.

از طرف اداره قشونی در میدان مشق چادری بر افراشته شده عموم اعضای قشونی و نظامیان در مجلس مزبور حضور یافته از طرف واعظین احکام اسلامی تبلیغ می گشت، آقای رئیس الوزراء و اغلب اعضای کابینه و بعضی از رؤسای ادارات در شب قتل در میدان مشق حاضر و در موقع قرآن

ص: 23

بسر شرکت جستند، در ادارۀ نظمیّه نیز امسال مراسم احیاء بعمل آمده در لیلۀ قتل عموم کارکنان نظمیّه حضور یافتند.»

این تبلیغات در روح ساده و بی آلایش طبقۀ سوّم بی تأثیر نبود و از قدرت مقاومت مردم در برابر سردار سپه می کاست ولی مخالفین وی با استناد ببعضی از مقالات جرائد طرف دار او که بر علیه سنن مذهبی بود عملیّات او را حمل بر عوام فریبی کرده و شدیداً تبلیغاتی بر علیه سردار سپه می کردند.

سردار سپه نیز مجبور بود دائماً وسائل اغفال افکار عمومی را فراهم و زمینه را روز بروز بنفع خود حاضر تر سازد، البتّه این کار خالی از اشکال نبود و بایستی دائماً سن نمایش را عوض کند، یکی از آن بازی های بسیار ماهرانه که در این مورد بعمل آمد داستان تمثال است كه اينك بشرح آن پرداخته می شود.

7-داستان تمثال

موقعی که عدّه ای از آقایان علماء به عتبات می رفتند از طرف سردار سپه مشایعتی از آن ها بعمل آمد، این آقایان جزو همان هائی بودند که سال قبل از طرف دولت عراق بایران تبعید شده بودند، چگونگی این واقعه در جلد دوّم این کتاب آمده است. در موقع مراجعت سردار رفعت بامر سردار سپه از آن ها مشایعت و در حین بازگشت از نجف تمثالی از علی ابن ابی طالب (علیه السلام) با خود آورده که بافتخار رئیس دولت تقدیم شود.

در اطراف ورود تمثال مزبور جار و جنجال و هیاهوی غریبی بر پا کردند، عدّه ای باستقبال شتافتند جرائد موافق سردار سپه نیز در اطراف این تمثال مقالاتی منتشر کردند، نگارنده نمی داند که واقعاً بچه وسیله توانستند چنین زمینه ای را فراهم سازند ولی کیفیّت ورود این تمثال ابتداء از نامۀ میرزا حسین نائینی که در آن وقت مرجع تقلید بود سر چشمه می گیرد و بعد بجشن در باغ شاه خاتمه می یابد، اينك رو نوشت نامۀ میرزا حسین نائینی :

نامۀ آقا میرزا حسین نائینی بسردار سپه

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«مقام منبع ریاست وزراء عظام دامت شوکته.

در این موقع که حمد اللّه سبحانه و تعالى سالماً بعتبه مقدّسۀ حضرت شاه ولایت صلى اللّه عليه

ص: 24

و آله الطاهرین مشرّف شدیم دعای دوام تأئید حضرت اشرف دامت شوکته در اعتلاء دین و دولت و موجبات تعالی مملکت و ملّت را در تحت قبّة منوّره از اهم ادعیه دانسته کاملا مراقب و محض كمال ميمنت و تبرّك يك قطعه تمثال مقدّس را که از قدیم در خزانۀ مبارکه محفوظ است از جناب مستطاب ملاذ الانام آقای سیّد عباس کلید دار روضه منوّره برای حرز آن وجود اشرف درخواست شد و اينك بصحابت جناب اجل اكرم سردار رفعت دام تأییده تقدیم می نمایند بهترین تعویذ و حافظ آن وجود اشرف خواهد بود انشاء اللّه تعالى.

بحمد اللّه تعالی عنایات حضرت اشرف از ابتدای پیش آمد این مسافرت و مدّت اقامت در دار الايمان قم الى كنون مستمر و هر کدام شایان کمال تشکّر و امتنان و سر آمد همه اعزام جناب اجل اکرم سردار رفعت دام تأييداته الى ورود باین آستانه مبارکه و یقین است هم چنان که زحمات و خدمات و حسن مراقبت های آن جناب اجلّ در پیش گاه اقدس شاه ولایت صلى اللّه عليه و آله الطاهرين به اعلی رجه قبول انشاء اللّه تعالى فائز خواهد بود همین طور در نظر حضرت اشرف هم موقعی عظیم خواهد داشت و مشمول عنایات خاصّه خواهد بود انشاء اللّه و باقتضای فرط اشتیاق و کمال امیدواری که دورۀ زمام داری حضرت اشرف دامت شوكته شرف عظیم تاریخی و ذکر جمیل ابدی در صفحات تاریخ ایران بیاد گار گذارد.»

جرائد موافق سردار سپه نیز در این زمینه شروع بقلم فرسائی کرده مقالاتی منتشر ساختند که اینک خلاصه ای از آن را ذیلا ذکر می نماید.

نقل از روزنامۀ ستارۀ ایران مورخۀ 16 جوزا 1303 برابر اوّل ذیقعده 1342 شماره 203 سال نهم.

جشن تمثال

«نظر باین که از طرف علمای مقیم نجف و مراجع تقليد و حجج اسلام اظهار قدر دانی از عملیّات زیبای آقای سردار سپه بعمل آمده تمثال مبارك حضرت امیر مؤمنان را اعطاء داشته اند جشنی بافتخار این موضوع از طرف اولیای امور در باغ شاه منعقد و در روز جمعۀ 17 برج جاری سه ساعت بعد از ظهر از عموم مسلمانان و علماء و اعيان و رجال مملكت دعوت شده حضور خواهند یافت.

تهیۀ مقدمات

حسب الامر آقاى رئيس الوزراء برای تهیه مقدمّات جشن و کارت های دعوت و سایر امور مربوطه بآن شروع بعمليّات شده است»

سر مقالۀ روزنامۀ ستارۀ ایران شمارۀ 204 سال نهم 17 جوزای 1303

بزرگ ترین پاداش

«امروز بزرگ ترین عید ایرانیان است، زیرا که امروز ببزرگ ترین سرباز فداکار ایران از جانب بزرگ ترین پیشوا و شجاع ترین بزرگوار عالم اسلام ، بزرگ ترین پاداش و بهترین انعام عطا گردیده است.

امروز - پس از چندین قرن استتار نور مشعشع ایمان در مرکز مملکت شیعه مذهب پرتو افشان می شود!

ص: 25

امروز در عالم ملکوت شمشیر ذو الفقار از نیام کشیده شده برای نصب بزرگ ترین نشان قدر دانی بسینه بزرگ ترین مجاهد اسلامی عصر حاضر - برق زنان و ملاطفت آمیز بروی شانه سردار سپه فرود می آید.

امروز حضرت اسد اللّه الغالب علیّ ابن ابی طالب با تمثال بی متال مبارك خود وجود پر بهای رضای پهلوی را از شرّ شیاطین جنّ و انس محفوظ می دارد.

چه فرخنده حرزی - چه خجسته تعویذى ! علماء اعلام و مجتهدين عظام يك دل و يك كلام از آستان شاه مردان برای سردار سپه این مرحمت عظمی را خواستار و از جانب حضرت امیر مؤمنان با قبول استدعای خویش مفتخر و سر افراز گردیده اند .....»

نقل از شمارۀ 241 روزنامۀ شفق سرخ مورّخۀ 5 شنبه غرۀ ذيقعدة الحرام برابر 16 جوزا 1303

ورود تمثال و جشن در باغ شاه

«حسب المقرّر يوم جمعه (فردا) بمناسبت ورود تمثال حضرت شاه ولایت (علیه السلام) مجلس جشن با شکوهی در باغ شاه منعقد می شود و چنان که قبلا مراسم دعوت بعمل آمده آقایان علماء و اعاظم رجال و وجوه محترمين طبقات مختلفه اهالی و مدیران جرائد در ساعت سه بغروب مانده در جشن حضور می یابند نظر به ورود تمثال مقدّس در حضرت عبد العظیم آقای رئيس الوزراء و آقایان وزراء و بعضی از آقایان علماء در زاویۀ مقدسۀ حضور پیدا کرده پس از ورود و نصب تمثال حضرت علوی (علیه السلام) بسینه حضرت اشرف آقای رئيس الوزراء از زاویه مقدّسه مراجعت فرموده در جشن باغ شاه حضور پیدا می کنند»

و در شمارۀ بعد همان روز نامه (شمارۀ 242) چنین نوشته بود :

جشن تمثال مبارک

«يوم جمعه پريروز جشن با شکوهی در باغ شاه منعقد گردید و چنان که قبلا ترتیبات وسائل پذیرائی کاملا از هر حیث فراهم و مهیّا شده بوده چادر های عدیده بر پا گردیده در هر چادری که متعلّق و مختصّ بهر طبقه از قبیل آقایان اعاظم رجال وزراء و سفراء دول اسلامی ترکیه و افغان - علماء و طبقۀ روحانیّون - نمایندگان پارلمان - مدیران جرايد - رؤساء و اعضاء وزارت خانه ها - تجار- اصناف و غیره مملوّ از جمعیّت بود آقای رئیس الوزراء در مقابل چادر ها عبور فرموده و از همگی اظهار خوش آمد و امتنان نمودند در چادر بزرگی قصیده ای به مدح آقای رئيس الوزراء قرائت سپس آقای رئيس الوزراء باتمثال مقدّس حضرت علوی (علیه السلام) که نصب سینه حضرت معظم اليه کردند دو بار در مقابل چادر های اطراف دریاچه و خیابان های مهمّه مرکزی باغ شاه عبور فرمودند، در حین عبور حضرت معظم اليه صدا های زنده باد ناجی ایران - رئيس الوزراء محبوب و صلوات و غيره بتحسین و هورای نظامیان در حالت کف زدن های شدید مدتی در فضای با غشاء طنین انداز بود آقای رئيس الوزراء با زحمت زیادی از میان ازدحام جمعیّت عبور فرموده در جزیرۀ دریاچه

ص: 26

تشریف برده یکی از حضار فرمان تمثال مبارك را قرائت نموده از طرف عموم اهالی تهران و ایران بآقای رئيس الوزراء تبريك عرض نموده سپس تقدیم حضرت معظم اليه نمودند .

آقای رئيس الوزراء شروع بنطق نموده و شرحی اظهار تشکّر از این عطیه عظمی و اظهار احساسات عموم مسلمین نموده سپس آقای سردار محی الدین پاشا سفیر محترم دولت اسلامی ترکیّه بلسان ترکی شرحی بیان فرمودند، مجدّداً در تعقیب نطق آقای سفیر محترم آقای رئيس الوزراء شرحی اظهار تشکّر از نیّت پاك و احساسات حسنه و موّدت آمیز سفیر محترم و ملّت نجیب اسلامی ترکیّه فرموده اظهار فرمودند همان طوری که آقای سفیر محترم فرمودند موانع و هائله هائى كه فيما بين ملّتین اسلامی ایران - ترکیّه - افغانستان بوده امروز از بین رفته و با موّدت سر شار و مراتب صمیمیّت که فیما بین این سه ملّت اسلامی و برادر جریان دارد امیدوارم محکم و مشيّد تر گردیده روز بروز افزوده شود - در اثناء دو مرتبه نطق آقای رئيس الوزراء و سفیر محترم ترکیه صدا های زنده باد اسلام، پاینده باد دول اسلامی ایران و ترکیه و افغان با کف زدن های شدید و متوالی بلند بود، پس از آن آقای رئيس الوزراء تشریف بردند و یک نفر شتر در مقابل آقای رئيس الوزراء ذبح گردید، مجلس جشن تا مواقع غروب ادامه داشت .....».

جرائد اقلیّت نیز که می دانستند این تبلیغات و تظاهرات سردار سپه و اطرافیان او صرفاً برای عوام فریبی بوده و اصولاً سردار سپه پای بند عقاید مذهبی نیست و هر چه از این قبیل تظاهرات بنماید از نیروی مقاومت مردم کاسته و بالاخره اقلیّت هم در مقابل او توانائی خود را از دست خواهند داد شروع بانتشار مقالات و اشعاری بر علیه این تظاهرات سردار سپه نموده و چون عدّه شان قلیل بود روزنامه های خود را بتعداد زیاد چاپ کرده با قیمت نازلی بهمه جا منتشر می ساختند از جمله این جرائد روزنامۀ نسیم صبا می باشد که اشعار زیر را در صفحۀ اوّل و دوّم خود منتشر و جشن تمثال را در باغ شاه و عوام فریبی های سردار سپه را بیاد تمسخر گرفته بود که ملاحظۀ آن برای خوانندگان خالی از تفریح نخواهد بود.

نقل از شمارۀ 11 سال دوّم روزنامه نسیم صبا مورّخۀ 4 شنبۀ 7 ذيقعده الحرام 1342 برابر 23 جوزا 1303 خورشیدی

شتر قربانی !

جشن روز جمعه خنده آور است *** ملّت ایران عجب خوش باور است

اولاً تمثال در اسلام نیست *** لا يجوز است و بر او اقدام نیست

ثانياً آن کس که جمهوری است او *** بر (شمایل) خوش عقیده نیست او

ص: 27

حال بر تمثال او كُرنش کند *** بهر جانب مردمان کوشش کند

ليك مردم عاقل اند و هوشیار *** واقف از اسرار و رمز روزگار

کوشش آن ها بماند بی ثمر *** خلق برگشتند از ایشان سر بسر

هست این تمثال از بهر فریب *** مکر آن ها کشف گردد عن قریب

ثالثاً باشد نجف دست عدو *** هست این تمثال هم تمهید او

مرقد شیر حق و سبط نبی *** هست این ایّام دست اجنبی

هر چه آید هدیه از آن سر زمین *** مردمان هستند از آن بابت ظنین

***

کارت ها از بهر دعوت چاپ شد *** بر زمین و آسمان پرتاب شد

بهر اشراف و رجال جبّه پوش *** کارت دعوت رفت تا سبزی فروش

چون که ملّت بود با آن قوم ضدّ *** در نرفتن مؤمنین کردند جدّ

ما بقى اهل ادارات فقیر *** سر بسر در چنگ جمهوری اسیر

ظاهرش بشّاش و در باطن ملول *** اضطراراً کرده دعوت را قبول

روز های کار زحمت می کشند *** روز بی کاری مصیبت می کشند

گشته آن جا جمع با رنج و ملال *** جملگی ارزان ز بیم انفصال

سوریان کوچه گرد کاسه لیس *** گشته ساعت ساز (1) بر آن ها رئيس

بهر سور مفت مشتى لاش خور *** جمع گشته بر سر لاش شتر

سوری و درویش و ول گرد زیاد *** گشته گرم مرده باد و زنده باد

پاشنه بالا زده از گیوه ها *** چشم ها را دوخته بر میوه ها

جسته از این سو بآن سو هو زنان *** چون مگس اطراف شیرینی و نان

گر نبودی میوه ها را پاسبان *** جمله می خوردند هسته های آن

بستنی شد مایۀ آبستنی *** کرده با آن بستنی ها بستنی

ص: 28


1- منظور ميرزا علی اکبر ساعت ساز می باشد

چون در قوری همه حلقه بگوش *** چون سماور جمله در جوش و خروش

بهر يك فنجان چاهی کرده تب *** از حرارت کف بیاورده بلب

آن یکی قلیان کشید آن يك چپق *** و آن دگر از خنده می زد حُقّ حُقّ

شیخ کرنا لیدر آن انجمن *** کرده در آن چشن آغاز سخن

جشن روز جمعه زیبا یا که زشت *** كلك كوهی ماجرایش را نوشت

از همه ایراد ها صرف نظر ! *** این شتر کشتن چه بود آن جا دگر؟

اشتر بی چاره تقصیرش چه بود؟ *** گشت قربانی اغراض رنود

با وجود بودن يك دشت خر *** آن شتر را از چه ببریدند سر؟

باری از شوخی گوشت گوسفند *** بود به زان اشتر بالا بلند

گوسفند ار کشته می شد بد نبود *** تا فقیری حصّه ای زان می ربود

زان که لحم گوسفندان خوردنی است *** لحم اشتر کشتۀ خلقی را هزار !!

شد یقین این نیز حیلت بوده است *** ذبح اشتر بهر شهوت بوده است

دیگری گیرد پی تمثال عيد ! *** اشتر بی چاره می گردد شهید!

آن شتر که کشته شد از راه کین *** بود سجع مُهر آن مرحوم این

(گاه بارم خار باشد گاه دُر) *** (یار حاجی عبده الرّاجی شتر)

***

در همان ساعت که اندر باغ شاه *** بود این جنجال و واویلا و آه

ملّت اندر مسجد جامع تمام *** داشتند از روی واقع ازدحام

واعظان و کاسبان و تاجران *** کفش دوزان، زر گران آهن گران

سر بسر بقّال ها عطّار ها *** شیشه گر سمسار ها نجّار ها

قهوه چی خيّاط ها بزاز ها *** خشکه پز علاف ها رزاز ها

فرقۀ احرار و آزادی طلب *** فارغ التّحصیل های با ادب

هم معلّم ها و دانایان شهر *** مردم آگاه از احوال دهر

آن کسانی که ز اسرار آگهند *** از فریب و كيد اغیار آگهند

ص: 29

جمله از کار سیاست با خبر *** هیچ گاه از اجنبی نگرفته زر

جمع اندر مسجد جامع شدند *** بر كلام ناطقین سامع شدند

بود از هر صنف آن جا بی شمار *** عدّۀ آن ها قریب چل هزار

مشت ها از روی کین بر آسمان *** کای خدای چاره ساز مهربان

تا بکی اغیار بازی می کنند *** بر رعایا ترک تازی می کنند

ای خدا از دست در رفتیم ما *** بسکه جوشیدیم سر رفتیم ما

نه زراعت نه تجارت نه علوم *** فقر و بدبختی بما کرده هجوم

بود در تهران مدارس چند باب *** آن هم از دست سلیمان (1) شد خراب

محو شد امنیت و عرض و شرف *** هر که گوید حرف حقّ گردد تلف

ذرّه ای آزادی و افکار نیست *** بر مسلمانان کسی غم خوار نیست

احترام قول حیدر(علیه السلام) برده اند *** مسلمین را سر بسر سر آزرده اند

حال با تمثال او بازی کنند *** خود پرستان بین چه طنّازی کنند

رفت از کف اعتبار مال و جان *** رحم فرما ای خدای مهربان

اجنبی برد اعتبار مسلمین *** كن ترّحم يا امير المؤمنين (علیه السلام)

(قلندر)

پس از بر گذاری جشن تمثال انتشار و خبر آن در ولایات تقریباً از کلیّۀ نقاط ایران تلگرافاتی برئیس دولت یعنی سردار سپه مخابره شد و همه این تلگرافات حاکی از تبريك بسردار سپه و تعریف از او بود، گر چه این تلگرافات بنا بدستور برؤسای قشونی شهرستان ها بود ولی انتشار آن در جراید اکثریّت خالی از تأثیر نبود و عدّه ای که از هیچ جا خبر نداشتند تصوّر می نمودند که مخابرۀ این همه تلگراف بر اثر احساسات عمومی بوده و مردم با رضا و رغبت چنان تملقّاتی را گفته اند.

ص: 30


1- منظور سلیمان میرزای اسکندری می باشد که چندی وزیر فرهنگ گرديده بود

تعیین ناظر شرعیات

سردار سپه تصمیم داشت برای جلب رضایت طبقۀ سوّم بیکی دو فقره تظاهر اکتفا نکرده این بازی را دائماً تجدید نماید و مخصوصاً برای جلب نظر و توّجه روحانیّون نیز نهایت کوشش را بعمل آورد. سردار سپه که بدون مبالغه یکی از باهوش ترین و پر کار ترین افراد عصر خود محسوب می شد بخوبی دریافته بود که بزرگ ترین دشمنان او طبقۀ روحانیّون می باشند که با نفوذ معنوی خود هر وقت بخواهند می توانند ضربت های سختی باو بزنند ولی سردار سپه بقول افصح المتکلّمین (سعدی) که می گوید :

آن کسانی که آهنین مشتند *** دشمنان را بدوستی کشتند

می خواست بتظاهر بدوستی آن ها نفوذ آن ها را از بین برده تا اگر خواست دست باصلاحاتی بزند از این قوّۀ معنوی دغدغه خاطری نداشته باشد ولی در عین حال برای جلب آن ها از هر گونه اقدامی فرو گذار نمی کرد از جمله اقداماتی که در این زمینه بعمل آورد تعیین ناظر شرعیّات بود که در روزنامۀ ایران در تاریخ 28 جوزای 1303 نامه ای را که سردار سپه بوزارت فرهنگ نوشته درج كرده بود كه اينك قسمتی از آن در این جا نقل می شود :

«باید ناظر شرعيّات حدود مسؤلیّت و نظارت قانونی خود را از هر حیث چه نسبت بمطبوعات و چه نسبت به پیس های نمایش هائی که داده می شود کاملا رعایت کرده و از اجازه درج و نشر مسائلی که بر خلاف موازین شرع انور و مصرّحات قانون است و هم چنین از تصدیق نمایش هائی که مضرّ باخلاق اجتماعی و دیانتی است اجتناب و خود داری نماید و از ادای این وظیفه قانونی غفلت نورزد و مراقب باشد که مثل سابق سوء تفاهم هائی که در اطراف بعضی از جراید و پارۀ نمایش ها تولید شده بود نظایر پیدا نکند والاّ گذشته از این که متصدّیان و مرتكبين منهيّات و از طرف دولت مورد مؤاخذه و تنبیه می شوند مسئولیّت غفلت و مسامحه ای که در این قبيل موارد از طرف ناظر شرعیّات ناشی گردد متوّجه آن وزارت جلیله خواهد بود».

ص: 31

این تظاهرات هر قدر که از طرف مخالفین سردار سپه سطحی جلوه داده می شد معهذا کار خود را می کرد رفته رفته زمینه را برای مقاصد سردار سپه حاضر می ساخت، در عین حال سردار سپه برای آن که در بین ملل اروپائی مرتجع و خرافاتی جلوه گر نشود نا گزیر بود که بر علیه تظاهراتی که در ایران می نمود در خارج نیز تبلیغاتی نماید. این تبلیغات که باشاره از ما بهتران صورت می گرفت در خارجه نیز او را مردی ترّقی خواه و آزادی طلب و متجدّد و اصلاح طلب معرّفی می نمود تعجبّ در این جاست که بی سیم مسکو هم دست خوش این قبیل تبلیغات قرار گرفته اخباری بنفع سردار سپه منتشر می ساخت كه اينك نمونه ای از آن را که در روزنامۀ شفق سرخ مورخۀ سه شنبۀ هفدهم شوّال برابر دوّم جوزای 1303 خبر ذیل را منتشر ساخته عيناً نقل می نمائیم :

تحریکات انگلستان در ایران

اشاره

«باکو - 29 آوریل اطلاعات واصله از نقاط مختلفۀ ایران حاکی است که انگلیس ها سعی می کنند رضا خان عامل بزرگ نهضت ملّی ایران را از صحنۀ سیاست دور کنند، پی در پی نقشه های جدید عمّال انگلیسی کشف می شود که می خواهند يك نهضت ارتجاعی را مخصوصاً در میان قبایل نیمه وحشی بر علیه دولت مرکزی ایران ایجاد کنند. عمّال انگلیسی در بین کرد ها و لر ها تبلیغات کرده پول و اسلحه تقسیم می کنند، لر ها غارت را در نواحی مجاور شروع کرده اند.

رؤسای الوار برای مذاکره و قرار داد با انگلیس ها به بغداد رفته اند، در اهواز بین رؤسای بختیاری و مدیر کمپانی نفط جنوب و قنسول انگلیس مذاکراتی بعمل آمده است.

در همین حال تبلیغات انگلیس ها برای شناختن امیر حسین بین اعراب شدّت پیدا می کند.

در ایران بكمك عمّال انگلیس ها مخصوصاً بين مالكين و صاحب منصبان بر ضدّ جمهوریّت تبلیغات می شود.

روحانیّون با این عناصر رابطه پیدا کرده با شدّت بر علیه رضا خان حمله می کنند.»

(نقل از روز نامۀ پيك رشت شمارۀ 7)

ص: 32

8-آغاز مخالفت با سلسلۀ قاجاریه در مجلس

نغمۀ مخالفت با سلسلۀ قاجار که از مدّت ها پیش در جرائد موافق سردار سپه آغاز گشته هم چنان ادامه داشت و هر روز بر شدّت آن افزوده می شد، آن هائی که بوضع قوانین اساسی و متمّم آن و سایر قوانین آشنائی دارند می دانند که این نغمات بر خلاف صریح قوانین مدوّنه بوده و بایستی از طرف دولت از آن جلو گیری بعمل آید ولی نه تنها هیچ گونه اقدامی برای عدم انتشار و تبلیغات سوء بعمل نمی آید بلكه باطناً ناشرین آن را نیز تشویق و ترغیب می نمودند. این زمزمه های مخالف از محیط جرائد خارج شده و بمحيط مجلس نیز سرایت کرد و حتّی برخی از وکلا ء در جلسۀ رسمی مجلس تظاهراتی می نمودند از آن جمله یکی از نمایندگان که طبق قانون اساسی نا گزیر بود نسبت بپادشاه وقت سوگند وفاداری یاد نماید در فرمول قسم نامه تحریفاتی نمود که چگونگی آن بشرح ذیل می باشد :

در مجلس

اشاره

در جلسۀ 29 برج جوزای 1303 که مراسم تحلیف بعمل می آید بعضی از نمایندگان در فورمول قسم نامه تحریف کرده، بعضی از خوردن قسم امتناع نمودند از جمله ضیاء الواعظین در موقعی که برای قسم خوردن پشت تریبون رفته بود قسم نامه را با حذف این جمله (نسبت بشاهنشاه متبوع عادل مفخّم خود صدّیق و راست گو باشم و نسبت باساس سلطنت خیانت نمایم) قرائت نمود بعضی از نمایندگان اظهار داشتند که حذف نمی شود کرد.

رئيس مجلس هم قدری آهسته با مشار اليه مذاکره کرد که مسموع نشد . ضیاء الواعظین اظهار داشت که بنده راجع باین دو قسمت که اسم اعلی حضرت و اساس سلطنت است تأمّل دارم.

برای احترام کلام اللّه مجید که کتاب مقدّس آسمانی است من تمرّد نکرده ام و آمدم ایستادم در برابر قرآن و برای احترام قرآن بآن قسمت هایی که معتقد بودم قسم یاد کردم ...

(صدای زنگ رئیس) رئیس مجلس اظهار داشت شما می خواهید ترتیب جدیدی برای قسم بگذارید. اغلب آقایان آمدند قسم خوردند و مطالبی را هم گفتند امّا این

ص: 33

يك ترتیب تازه ایست نمی دانم مجلس این روّیه را می پسندد ؟

(از طرف جمعی خیر)

مدرّس - معتقد نبودید می خواستید قبول وکالت نکنید.

اتّفاقاً سلطان احمد شاه اگر هر عیبی داشت ظالم نبود و همیشه خود را مطیع قوانین می دانست و هرگز تعدّی و ظلمی بکسی نکرده بود ولی مخالفین وی می گفتند در متن قسم نامه ذکر شده است «شاه عادل» و سلطان احمد شاه عادل نیست و چند نفری هم که همیشه دیده شده در جریان های سیاسی خود را کاسه گرم تر از آش نشان می دهند، در اطراف سوگند نسبت به سلطان احمد شاه اظهارات ضياءِ الواعظين را تأیید می نمودند، امّا رئيس مجلس بواسطۀ شخصیّت و بی طرفی و نفوذی که داشت آن ها را وا دار بیاد کردن سوگند نمود.

9- قتل عشقى

جرائد مخالف سردار سپه رفته رفته بواسطۀ پشتیبانی هائی که از طرف فراکسیون اقلیّت در مجلس از آن ها بعمل می آمد بر شدّت حملات خود افزوده و بتهدید و توقیف اهمیّت نمی دادند مخصوصاً که بین مدیران جرائد اقلیّت شخصیّت جسور و متهوّری پیدا شده بود که از هیچ چیز و هیچ کس کم ترین پروائی نداشت و در تمام جرائد مقالاتی با امضا های مختلف منتشر می کرد. این نویسندۀ متهوّر و آزادی خواه ایدآلیست « میر زادۀ عشقی » بود .

عشقی فرزند سید ابو القاسم همدانی جوانی شاعر و فوق العاده حسّاس بود . این جوان ناکام که زندگانی خود را در غرقابی پس مخوف و هولناك گذرانیده در هنگام جنگ بین الملل جزو مهاجرین ایرانی بود و با آزادی خواهان بمهاجرت شتافت. پس از مراجعت از مهاجرت جزو مخالفین قرار داد 1919 بود و در این زمینه اشعاری ساخته منتشر ساخت، بعد از افتتاح مجلس چهارم با عدّه ای از نویسندگان مأنوس و در صحنۀ سیاست ایران وارد گردیده بود. روش سیاسی را که این جوان حسّاس طرف دار آن بود پیروی از افکار حزب سوسیالیست بود و با اقلیّت مجلس چهارم که آن وقت سوسیالیست ها در اقلیّت بودند از نزديك كاملاً هم کاری و جانب داری می نمود.

ص: 34

عکس

میرزاده عشقی

ص: 35

ص: 2

عشقى بواسطۀ صراحت لهجه و تهوّر فوق العاده ای که داشت بزودی مورد توّجه اهالی طهران قرار گرفت. پس از تظاهرات جمهوری و واقعهٔ دوّم حمل با آن که اساساً طرفد و رژیم جمهوری بود معهذا با چنان جمهوری که سردار سپه و اطرافیان او می خواستند تشکیل دهند شدیداً مخالف بود. عشقی در دورۀ چهارم با اکثریّت مجلس ولی در آن مدرّس خیلی مخالف بود ولی بر عکس در دورۀ پنجم به مدرّس و طرف داران او خیلی نزديك شده و نسبت بمخالفین آن ها كاملاً مخالفت می ورزید. عشقی با ولی عهد محمّد حسن ميرزا ضمن يك ملاقاتی که بعمل آمده وعدۀ وفا داری داده بود و انصافاً بوعدۀ خودش هم وفا می نمود چنان که در تاریخ شنبۀ 24 ذيقعده الحرام 1342 مطابق 7 سرطان 1303 شمارۀ اوّل روزنامۀ قرن بیستم را منتشر ساخت، مندرجات این شماره که ما کاریکاتور ها و قسمت مهمّی از مطالب و اشعارش را نقل می نمائیم روح تهوّر و شهامت مدیر آن را بخوبی ثابت می نماید چه عشقی در این شماره صریحاً نوشته بود که بازی های اخیر طهران و اوضاع جمهوری بدست اجنبی است و اجنبی می خواهد استقلال ما را از بین ببرد، اینک قسمت هایی از مندرجات آن شماره عیناً نقل می شود.

بر عکس با اکثریت مجلس و لیدر های آن و هم چنین با طرف داران قرار داد که در مجلس و خارج مجلس بودند مخالفت می کرد و بهمین مناسبت شعر مجلس چهارم را «این مجلس چهارم بخدا ننگ بشر بود» ساخت و در موقع دیگر شعری که مطلعش «شاعران شعر تو با شکّر برابر می کنند» در ذمّ ملك الشعراء بهار که از طرف داران قرار داده بود ساخته منتشر ساخت.

جناب جمبول بر خر جمهوری سوار شده شیرۀ ملّت را مکیده و می خواهد بسر ما شيره بمالد :

جمهوری سوار

تفصیل جناب جمبول !

هست در اطراف کردستان دهی *** خاندان چند کُرد ابلهی

قاسم آباد است آن ویرانه ده *** این حکایت اندر آن واقع شده

ص: 37

کد خدائی بود کا کا عابدین *** سر پرست مردم آن سر زمین

خره ای را پُر ز شیره داشته *** از برای خود ذخیره داشته

مرد دزدی ناقلا یاسی بنام *** اهل ده در زحمت از او صبح و شام

بود همسایه بر آن کا کای زار *** وای بر همسایۀ نا سازگار

عابدین هر گه که می رفته برون *** یاسی اندر خانه می رفته درون

نزد خمّ شیره می کرده مکان *** هم از آن شیرین همی کرده دهان

این عمل تکرار هی می گشته است *** شیره هی روبر کمی می هشته است

تا که روزی که خدای دهکده *** دید از مقدار شیره کم شده

لاجرم اطراف خُم را کرد سیر *** دید پای خمره جای پای غیر

پس همه جا جای پا ها را بدید *** تا بدرب خانۀ یاسی رسید

بانك زد ای «یاسی از خانه درا *** آن قدر همسایه آزاری چرا؟»

دزد شیره یاسی نیرنگ باز *** کرد گردن را ز لای در دراز

گفت او را این چنین کاکا سخن *** «تو چه حق داری خوری از رزق من

شیره من از بهر خود پرورده ام » *** خواست تا گوید که من کی کرده ام

عابدین گفتش : « نظر کن بر زمین *** جای های پای های خود ببین

دید یاسی موقع انکار نیست *** چارۀ جز عرض استغفار نیست

گفت : «من کردم ولی کا کا ببخش *** بنده را بر حضرت مولا ببخش

بار دیگر گر که کردم این چنین *** کن برونم یک سر از این سر زمین

از ترحّم عابدين صاف دل *** جُرم او بخشید و شد یاسی خجل

چون که از این گفت گو چندی گذشت *** نفس عمّاره بیاسی چیره گشت

باز میل شیره کرد آن نا بکار *** اشتها از دست او برد اختیار

دید بسته عهد او با عابدین *** که ندزدد شیره اش را بعد از این

فکر بسیاری نمود آن نا بکار *** تا در این بابت برد حیله بکار

رفت و بر پشت خری شد جاگزین *** راند خر را در سرای عابدین

ص: 38

عکس

جناب جمبول بر خر جمهوری

ص: 39

ص: 3

خویشتن را تا به پیش شیره برد *** تا دلش می خواست از آن شیره خورد

کار خود را کرد چون بر پشت خر *** با همان خر آمد از خانه بدر

بار دیگر باز کاکا در رسید *** تا نماید شیره اش را باز دید

باز دید اوضاع خُم بر هم شده *** هم چنین از خُمّ شیره کم شده

پای خُم را کرد با دقّت نظر *** دید پای خمره جای پای خر

اندرون خمره هم سر برد دید *** هست جای پنجه یاسی پدید

سخت در حیرت فرو شد عابدین *** هم ز خر بد دل هم از یاسی ظنین

پیش خود می گفت این و می گریست *** ای خدا این کار آخر کار کیست

گر که خر کرده است خر را نیست دست *** یاسی ار کرده است یاسی بی سم است

زد دو دستی بر سر آخر عابدین *** و از تعجّب بانگ بر زد این چنین

(چنك چنك ياسی با پای خر *** من که از این کار نارم سر بدر !)

این حکایت زین سبب کردم بیان *** تا شوند آگاه ابناء زمان

گر بخواهد آدمی پی گُم کند *** پای های خویشتن را سُمّ کند

هر که اندر خانه دارد مایۀ *** هم چو یاسی دارد او همسایۀ

یاسی ما هست ای یار عزیز *** حضرت جمبول یعنی انگلیس

آن که دایم کار یاسی می کند *** و از طریق دیپلماسی می کند

ملك ما را خوردنی فهمیده است *** بر سر ما شیره ها مالیده است

او گمان دارد که ایران بردنی است *** هم چو شیره سر زمینی خوردنی است

با وثوق الدّوله بست اوّل قرار *** دید از آن حاصلی نامد بکار

پول او خوردند و بر زیرش زدند *** پشت و پا بر فکر و تدبیرش زدند

چون که او مأیوس گردید از وثوق *** کودتائی کرد و ایران شد شلوق

هم چنین زیر جلی سیّد ضياء *** زد بفکر پست آن ها پشت پا

کودتا هم کام او شیرین نکرد *** این حنا هم دست او رنگین نکرد

دید هر چه مستقیماً می کند *** ملّت او را زود بر هم می زند

مردمان از نام او رم می کنند *** مقصدش را نیز بر هم می زنند

ص: 41

گفت آن به تا بر آید کام من *** از رهی کان جا نباشد نام من

اندر این ره مدّتی اندیشه کرد *** تا که آخر کار یاسی پیشه کرد

گفت جمهوری بیارم در میان *** هم از آن بر دست بر گیرم عنان

خلق جمهوری طلب را خر کنم *** زان چه کردم بعد از این بد تر کنم

***

پای جمهوری چو آمد در میان *** خر شوند از رؤیتش ایرانیان

پس بریزم در بر هر يك عليق *** جمله را افسار سازم زین طریق

گر نگردد مانع من روزگار *** می شوم بر گُردۀ آن ها سوار

فرق جمعي شيره مالي مي كنم *** حمره را از شیره خالی می کنم

ظاهراً جمهوری پر زرق و برق *** و از تجدّد هم کله آن را بفرق

باطناً یاسی ایران انگلیس *** خر شود بد نام و یاسی شیره لیس

کرد زین رو پخت و پز با سوسیال *** گفت با آن ها روم در يك جوال

شد سوار خر که دزدد شیره را *** پس بگیرد پنج ملیون لیره را

نقش جمهوری بپای خر ببست *** محرمانه زد بخمّ شیره دست

ناگهان ایرانیان هوش یار *** هم ز خر بد بین و هم از خر سوار

های و هو کردند کین جمهوری است؟ *** در قواره از چه رو یغفوری است؟

پای جمهوری و دست انگلیس! *** دزد آمد دزد آمد آی پلیس!

این چه بیرق های سرخ و آبی است *** مردم این جمهوری قلابی است

ناگهان ملّت بنای هو گذاشت *** کرّه خر رم کرد و پا بر دو گذاشت

نه بزر قصدش ادا شد به بزور *** شيره باقی ماند و یارو گشت بور

اشعار:مظهر جمهوری فرماید:

من مظهر جمهورم - اُلدرّم و بولدرّم

از صدق و صفا دورم - اُلدرّم و بولدرّم

من قلدر پر زورم - اُلدرّم و بولدرّم

ص: 42

عکس

مظهر جمهوری!...

ص: 43

ص: 4

مأمورم و معذورم - اُلدرّم و بولدرّم

من قائد جمهورم - اُلدرّم و بولدرّم

افعی گوید:

من افعی پیجانم - آمنّا - صدّقنا

زهر است بد ندانم - آمنّا - صدّقنا

من دشمن ایرانم - آمنّا - صدّقنا

من فاقد ایمانم - آمنّا - صدّقنا

من بوجار لنجانم - آمنّا - صدّقنا

جغد گوید:

من جغد نوا خوانم - بر بام تو - قو قو قو

لاش خور پستم - هم نام تو - قو قو قو

کرده است مرا فربه - اطعام تو - قو قو قو

افتم بهوای پول - در دام تو - قو قو قو

بر دوش تو پرانم - آمنّا - صدّقنا

موش گوید :

من موشك مسكينم پا بند تو - جیر جیر جیر

کرده است مرا سر مست لبخند تو - جير جير جير

در دزدی و قلاشی مانند تو - جير جير جير

تا نرم شود دندم چون دند تو - جير جير جیر

من دست بدامانم - آمنّا - صدّقنا

سگ گوید:

من طوله تفليسم - عف عف اخوى عف عف

انبانۀ سفليسم - عف عف اخوى عف عف

هم مكتب ابليسم - عف عف اخوى عف عف

من مظهر تدليسم - عف عف اخوى عف عف

من منتظر نانم آمنا صدّقنا

ص: 45

الاغ گوید:

من كُرّه خر زارم - عر عر ابوی عر عر

حيوان علف خوارم - عر عر ابوی عر عر

جفتك زن احرارم - عر عر ابوی عر عر

پالان قجری دارم - عر عر ابوی عر عر

مستوجب احسانم - آمنّا صدّقنا

گربه گوید :

من پیش پیشیم مو مو گربه عليم مو مو

خلقند همه شاهد بر مهمليم مو مو

انگشت نمای خلق در بز دایم مو مو

سر کنده نیم چون شیر سر پشكليم مو مو

مدّاح و ثنا خوانم - آمنّا صدّقنا

قرن بیستم گوید :

ای مظهر جمهوری - هی هی جبلی قم قم

جمهوری مجبوری - هی هی جبلی قم قم

مسلك نشود روزی - هی هی جبلی قم قم

تا کی پی مزدوری - هی هی جبلی قم قم

من مرد مسلمانم - آمنّا صدّقنا

«جبلی»

نوحۀ جمهوری

آه که جمهوری ما شد فنا *** پیرهن لاش خوران شد قبا

فکلی گوید:

شد فکلم چرك و كتم شد كثيف *** مشت جماعت كلهم كرده قيف

ژندره شد این کراوات ظریف *** (نم دو دیو) (1) زين حركات عنيف

گشته طرف ملّت جاهل بما *** آه که جمهوری ما شد فنا

ص: 46


1- Nom de Dieu

عکس

جنازه مرحوم جمهوری قلابی

ص: 47

ص: 5

جناب جمبول گوید:

بيرق جمهوری اگر شد نگون *** جان وی از پیزی او شد برون

عصّه نخور می زنم انژکسیون *** زنده شود ليك بخاك جنون

بام زند بر سر خلق خدا *** آه كه جمهوری ما شد فنا

(3) فعله گوید :

من که یکی فعله ام ای کردگار *** صحبت جمهور مرا کرده خوار

شد شب عیدی جگرم داغ دار *** طفلک من مانده بزیر هوار

در جلو حمله قزّاق ها *** شکر که جمهوری تان شد فنا

بيرق قرمز جگرم کرده خون *** رفت جگر گوشه ز دستم برون

دولت ما گشته دچار جنون *** شکر که آخر علمش شد نگون

بس که نمودند خلایق دعا *** شکر که جمهوری تان شد فنا

(4) لاش خور گوید:

من که یکی لش خور آزاده ام *** بهر فروش وطن آماده ام

لنگ بود امشبه عرّاده ام *** در پی این تازه لش افتاده ام

تا بکنم لقمۀ از آن جدا

آه که جمهوری ما شد فنا

(5) جغد گوید:

جغد کی آن جا سر تابوت بود *** از سخن لش خوره مبهوت بود

نوحه کنان در طلب قوت بود *** عاشق سرداری ماهوت بود

بال بهم بر زد و گفت ای خدا : *** آه كه جمهوری ما شد فنا

لاش خوران جانب لش پَر زدند *** از غم این فاجعه بر سر زدند

ص: 49

بر سر و بر سینه مکرّر زدند *** چنگ بتابوت پر از زر زدند

سهم ربودند از آن سکّه ها *** آه كه جمهوری ما شد فنا

يك سك بيچاره عقب مانده بود *** دير ترك لوحۀ خود خوانده بود

زوزه کنان در پی لش رانده بود ***بوی لشش معده گدازنده بود

هو زدی اندر پی شاه و گدا *** آه كه جمهوری ما شد فنا

دید یکی زارعك لخت و عور *** لش کشى لاش خوران را ز دور

گفت که ای مست شراب غرور *** حسرت جمهور ببر سوی گور

آه یتیمان فقیر از قفا *** شکر که جمهوری تان شد فنا

(یتیمچه)

خبر دار درجا

خدا بیامرزد مرحوم عمو پیرۀ من يك وقتی در نظام اطریش بود - همیشه می گفت من در مدرسه يك درس بزرگی خوانده ام می پرسیدیم چیست ؟ می گفت وقتی که خان معلّم فرمان دنیه: مرش ! چپ لنکت نیگن و بور یعنی هر وقت آقای معلّم فرمان می دهد - مرش پای چپ را جلو بگذار و برو . و می گفت بواسطه تعلیم همين يك فراز من اوّل صاحب منصب تحصیل کرده هستم و بهمین مناسبت هم همیشه راه می رفت و هیچ وقت در یک جا نمی ایستاد هر چه می گفتیم آخر صبر کن يك خرُده با هم صحبت کنیم راه می رفت و می گفت (چپ لنگت نیکن و بور) مثل این جمهوری ممهوری ها كه يك وقتی بشوخی یا بجدّی برای امتحان بهشان گفتند (چپ لنگت نیکن و بور) دیگر هی حالا دارند می روند هر چی هم فرمانده اوّلی می گوید بس است جلوت چاه است - دیگر نرو - من خودم پشیمان شدم - ابداً بخرج آقایان نمی رود و هم چنین چپ لنك است می اندازند و می روند ، می روند و می روند تا خود شان و مملکت را بیندازند توی جیب گشاد انگلیس ها: و تا این که بعد از چند روز دیدیم آمده و از شدّت خوش حالی سر از پا نمی شناسد - پرسیدم چه خبر است ؟ گفت دوّمین سنگر مهم را هم فتح کرده ام ... ما ها هاج و واج ماندیم که سنگر چی کار چی این عمو چی می گوید سنگر اوّلش چه بوده که حالا بدو می رسیده - اگر چه می دانستیم قدری عقلش

ص: 50

عکس

آرم جمهوری

ص: 51

ص: 6

پارہ سنگ می برد امّا باز هم گفتیم الخبر يحتمل الصدق و الكذب شاید هم راستی راستی سنگری فتح کرده باشد ؟ چه ضرر دارد مطلب واضح شود از اشتباه بیرون بیائیم ؟ پرسیدیم تفصیل چیست ؟ گفت :

(امروز خان معلّم من باوته وقتي كه فرمان دم هالت راسته لنگت بل چپ لنگت بلى و هرس) یعنی وقتی که فرمان هالت دادم پای راستت را بگذارد پهلوی پای چپ و بایست . دیگر من در استراتژی هم ماهر شدم و هیچ در علوم نظامیم کسر و نقصانی نیست !

شاید حالا خیال کنید که این فراز های نا مفهوم، آلمانی یا روسی یا انگلیسی است ؟ خیر این زبان ولایت ما مازندران است مدّتی گذشت و هر وقت ما پیره عمو را دیدیم دیدیم مثل اغلب افراد اکثریّت مجلس ایستاده جمب نمی خورد ولی يك كمی هم اوقاتش تلخ است و زیر لب غرّ و غرّ می کند که فلان فلان شده ها اما خستگی بکوشتنه (یعنی فلان فلان شده ها ما را از خستگی کشتند) پرسیدم عمو جان چه خبرت است چرا مثل نیم گز بزاز ها راست ایستاده جمب نمی خوردی؟ چرا اوقاتت تلخ است؟ گفت هر چه فکر می کنم سر در نمی آرم فرمان اوّلی این بود که چپ لنگت نیکن و بود - این دومی: راست لنگت بیل چپ لنگ پلی و هرس اکر بورم حتی هرسم. اگر هرسم چتی بودم (اگر بروم چطور بایستم اگر بایستم چطور بروم) من مانده ام معطّل و سفیل و سر گردان نمی دانم چه بکنم.

حالا برای این که این دو فرمان با هم مخالفند نمی توانم بروم و نه بایستم و هر چه هم فکر می کنم که میانه این دو تا حد وسطی پیدا کنم که بهیچ کدام از دو فرمان بر نخورد و ضمناً قسمتی از هر دو فرمان هم اجرای شده باشد عقلم قد نمی دهد.

ما بچه مچه ها هم برای این که سر بسر عمو پیره سر بسر عمو پیره گذاشته باشیم گفتیم اگر می خواهی هر دو کار را کرده باشی مثل بعضی از افراد اکثریّت مجلس خاصه سوسیالیست های قلابی مجلس در جا بزن - گفت در جا چی ؟ (در جا چطور است) گفتم چپ لنگت و راسته لنگت بلند اكن و بنه بل (پای چپ و پای راستت را بلند کن و زمین بگذار) باین ترتیب بیچاره عمو را بدرجا زدن وا دار کردیم - هی در جا می زد و عرق از سر و رویش می ریخت و گرد و خاك قالی را هوا می کرد ولی از آن جائی که بود نه يك قدم جلو رفته و نه يك قدم عقب هر که می دید از دور خیال می کرد که عمو راه می رود امّا عمو سر جای خودش ایستاده و فقط در جا می زد !

زن و بچه و خانواده بیچاره اش هم چون نان آور دیگری نداشتند عمو هم که بود مشغول در جا زدن بود ! لخت و گرسنه مانده بودند و تکلیف شان را نمی دانستند.

باز این بیچاره اگر بهمین حالت در در جا زدن باقی مانده بود يك چيزی بود امّا آن روز ها هم از این دلقك ملقك ها و مسخره های امروزی بودند منتها خر همان خر بوده و پالانش عوض شده و بچه مچه ها درس نخوانده و متمدن نشده و فكل نزده بودند یعنی وحشی بوده و عقل شان قد نمی داد اسم شان را مثلا (آه دین) بگذاریم.

همان کریم شیرۀ و شیخ شیپور و از این جور چیز ها بودند.

ص: 53

همین مسخره ها که یک روز دور دربار ناصر الدّین شاه می رقصیدند و یک روز هم دور دربار عظيم الشان و ذو الاقتدار امروزی می رقصند - همین کور و کچل ها که غیر از مسخر گی هیچی بار شان نیست آن روز ها هم تشریف داشتند منتها چون آن روز ها مردم متمدن نشده بودند این مسخره ها را در ردیف مطرب ها برای مجالس طرب و برای تقلید در آوردن می آوردند و اگر شب ببد مستی و قداره کشی ختم نمی شد - صاحب خانه یا مهمان ها يك چيزي هم توی عرق چین شان می گذاشتند !

آن وقت که مسخره ها مثل امروز متمدن و جمهوری طلب و ظریف الادباء نشده بودند که اسم شان مدیر ؛ جریده ؛ شريفه ؛ (آه بی دین) باشد !

از مطلب پرت شدیم - از همین جانور ها آن وقت هم بودند منتها بی اهمیت تر و کم ضرر تر دیگر طرف مشاوره سیاسی نبودند ؛ سوسیالیست هم نشده بودند ! در مجالس ذو الاقتدار ها هم حق فضولی سیاسی نداشتند و الا مثل مرحوم شیخ شیپور شلاق می خوردند - از همین جور آدم ها یکی دو تا هم دور عموی پیرمرد را گرفته بودند.

در عین حال عشقی از آتیۀ خود خیلی نگران بوده مرگ خود را حدس زده بود و حتّی خوابی را هم که دیده بود با يك پریشانی و اضطرابی چند روز قبل از مرگ خود برای رفقایش نقل کرده بود.

خواب عشقی

فلاما ریون سه کتاب دارد بنام «قبل از مرگ»، «در اطراف مرگ» ، و «بعد از مرگ» ، در این کتاب ها گواهی های کتبی بسیاری از معاصرین و معتمدین عصر خود را منتشر ساخته است. این نامه ها که به فلاما ریون نوشته اند اکثر عبارت از داستان های خواب های عجیب یا مکاشفات اشخاص و رؤیا هائی که غالباً با واقع تطبیق کرده است.

ما بین آقای رحیم زاده صفوی و ملك الشعراء و میر زاده عشقی که هر سه از کار کنان اقلیّت بودند ترتیبی بر قرار شده بود که هفته ای دو روز در منزل رحیم زاده صفوی گرد آمده از ظهر تا شب وقت خود را بمذاکرات ادبی و تهیّۀ مطالب برای روزنامۀ قرن بیستم که متعلّق به میر زاده عشقی بود می گذرانیدند . يك روز شنبه از هفته ای که روز سه شنبۀ آن می بایست میر زاده عشقی بقتل رسد بعد از صرف نهار رحیم زاده صفوی یکی از سه کتاب مزبور را باز کرده برای رفقا بفارسی نقل می نمود، در آن هنگام دو سه روز از انتشار آخرین شمارۀ مشهور قرن بیستم گذشته بود، همان شماره مشهوری که حاوی شدید ترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود تهدید های متواتر به میر زاده عشقی می رسید و کار بجائی رسیده بود که شاعر نام برده قیافۀ مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسّم می یافت. در آن روز و آن ساعت که

ص: 54

اتفاقاً بقصّه های آن کتاب در موضوع خواب و مرگ گوش می داد غفلتاً از جای پریده خطاب به رحیم زاده صفوی نموده گفت: حاشا که شما در این زمینه ها مطالعه می کنید خواهشمندم يك دقیقه هم بخواب من که دیشب دیده ام توجّه نمائید : « خواب دیدم که در قلمستان زرگنده مشغول گردش هستم - فراموش نشود که در آن زمان قلمستان زرگنده گردش گاه اهل تفریح و تفرّج مرکز بود - در حین گردش دختری فرنگی مثل آن که با من سابقه آشنائی داشت نزدیک آمده بنای گله گزاری و بالاخره تشدّد و تغیّر را گذاشت و با طپانچه ای که در دست داشت شش گلوله بطرف من خالی نمود بر اثر صدای تیر ها افراد پلیس ریختند و مرا دستگیر کرده در درشگه نشاندند که به نظمیه ببرند در بین راه من هر چه فریاد می کردم که آخر مرا کجا می برید شما باید ضارب را دست گیر کنید نه مرا، کسی بحرفم گوش نمی داد تا مرا به نظمیه بردند و در آن جا مرا باطاقی شبیه زیر زمینی کشانیده حبس کردند . آن اطاق فقط يك روزنه داشت که از آن روشنائی بدرون می تابید من با حال وحشتی که داشتم چشم را بآن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع بخاک ریزی شد و تدریجاً آن روزنه گرفته شد و من احساس کردم که آن جا قبر من است.....»

هنگامی که میر زادۀ عشقی این خواب را حکایت می کرد قیافه بیم زده و وحشتناکی داشت و رفقای او برای تقویت و تسلیت او بمزاح و شوخی می پردازند ولی رحیم زادۀ صفوی حکایت می کند که حال میر زاده عشقی و قیافه و لهجۀ او در آن موقع طوری بود که در قلب من اثر بیم و وحشت را منعکس می ساخت، طرف عصر ملك الشعراء زود تر بیرون می رود و میر زاده عشقی با رحیم زاده صفوی بنای مشورت را گذارده می گوید من یقین دارم که همین روز ها مرا خواهند کشت و برای شما ها نیز همین خطر ها مسلّماً هست باید چاره ای بیندیشیم شاید من و تو هر طور شده دو ای نفری از يك راه که کم تر مورد توّجه باشد بطور نا شناس بروسیّه فرار کنیم، رحیم زاده صفوی هم چون قلباً بيمناك شده بود حاضر می شود از راه فروش فرش اثاثیّه خانۀ خود هر چه زود تر مبلغی فراهم ساخته فرار نمایند و راه سفر بروسیّه را از طریق

ص: 55

شمیران شهرستانك انتخاب می کنند. رحیم زاده صفوی پیشنهاد می نماید روز یک شنبه و دو شنبه خود عشقی هم كمك كند تا اثاثیّه وی بفروش رسد و عصر غروب دو شنبه بعنوان گردش شمیران بی خبر رفقا دو نفری فرار نمایند. میر زاده عشقی از این فداکاری رفیقش که بی دریغ خرج سفر را تهیّه می بیند خشنود شده ولیکن می گوید سفر باید بروز چهار شنبه بماند زیرا روز دوشنبه بشخص عزیزی وعده داده است که باید در زر گنده او را ملاقات کند. البتّه از گفتن نام زر گنده رحیم زاده صفوی. متوحّش شده اصرار می کند که عشقی از این قصد در گذر ولی چون قضیّه بعوالم روحی و قلبی شاعر مربوط بوده است اصرار رفیقش بی اثر می ماند، شب یک شنبه را عشقی در خانه رفیقش می ماند و روز یک شنیه می رود با وعده این که شب سه شنبه خواهم آمد و روز آن شب در آوردن سمسار و فروش اثاثيّه تو كمك خواهم كرد ولیکن شب سه شنبه بر خلاف وعده ای که عشقی داده بود بمنزل رحیم زاده صفوی نمی آید و بالاخره روز سه شنبه طرف صبح بعد از مدّتی که رفیقش انتظار او را می کشد و خبری نمی رسد محمّد خان نوکرش را بخانۀ عشقی می فرستد، خانۀ عشقی در سه راه سپه سالار منزلی كوچك بود متعلّق به مهدی خان نام که هم اکنون آن کوچه را کوچه عشقی می خوانند. خانه مهدی خان صحن محقّر امّا نظيف و با درخت و گل کاری بود و بنا بمناسباتی رحیم زاده صفوی آن را برای شاعر اجاره کرده بود و خانۀ صفوی در نظامیهّ بود همین که نوکر رحیم زاده صفوی بخانه عشقی می رسد در حدود دو ساعت قبل از ظهر ابو القاسم نام پسر ضیاء السّلطان با شخص دیگری که همراه او بوده در کوچه می بیند که بسرعت از آن جا دور می شوند و سر کوچه اتومبیلی بوده که آن دو نفر سوار شوند و از طرفی سر و صدای زن های همسایه را می شنوند که فریاد می کنند «خون خوار ها جوان ناکام را کشتند» و عجب آنست که در آن کوچه با آن که هیچ گاه گردش گاه پلیس و مأمورین تأمينات نبوده و نیست در ظرف يك لحظه هنوز محمّد خان بدر خانه عشقی نرسیده می بیند چند نفر پلیس و مأمورین تأمينات دوان دوان می آیند و مانند اشخاصی که از آغاز و انجام قضیّه مطلع باشند

ص: 56

بخانه عشقی ریخته شاعر مجروح را بیرون کشیده در يك درشکه که سر کوچه آماده بود می نشانند، عشقی که چشمش به محمّد خان می افتد فریاد می کند « محمّد خان برفقا بگو بداد من برسند.» محمّد خان از این پاسبان ها بپرس مرا کجا می برند «بابا من نمی خواهم بمریض خانه نظمیه بیایم، مرا بمریض خانه آمریکائی ببرید ... » و همین طور همین جملات را در خیابان ها مخصوصاً در خیابان شاه آباد با فریاد تکرار می کرده است، پلیس ها که گویا دستور مخصوصی داشتند بر اثر داد و فریاد عشقی راضی می شوند اوّل او را بکمیساری دو دولت ببرند که از آن جا مطابق میل او بمریض خانه آمریکائی منتقل شود اما همین که در شکه بدر کمیساریا می رسد رئیس کمیساریا به پلیس ها فحّاشی کرده می گوید چرا به نظمیه نمی برید. این بود قضيّۀ خواب و قتل عشقی.

بقراری که مسموع افتاد هنگامی که پسر ضیاء السّلطان و رفیقش می خواسته سوار اتومبیل شده بگریزد پاسپانی بنام سید عبّاس که نوبه خدمتش نبوده باتفاق محمّد خان نام هرسینی که نوکر حاج مخبر السّلطنه بوده بر اثر داد و فریاد زن ها ابو القاسم پسر ضياء السّلطان را دنبال کرده دست گیر می نمایند ولی رفیقش فرار می نماید. ابو القاسم مزبور تا شهربانی هم برده می شود که در مواجهه با عشقی هم حضور داشته ولی بعداً او را مرخص می نمایند که مدّتی از تهران هم خارج می شود.

در حدود دو ساعت قبل از ظهر به ملك الشعراء در مجلس خبر می دهند که عشقی او را در مریض خانۀ شهربانی خواسته است بلافاصله ملك الشعراء بآن جا رفته و عشقی را در آن وضع اسفناك ملاقات می کند و فوراً به ولیعهد محمّد حسن میرزا کاغذی می نویسد که مشار اليه دستور داده طبیب های سلطنتی برای معالجۀ عشقی بشتابند و یک ساعت بعد از ظهر که بنمایندگان اقلیّت خبر می رسد که عشقی در مریض خانۀ شهربانی بستری شده است، ملك الشعراء بهار و سید حسن خان زعیم و رحیم زادۀ صفوی باتفاق چند نفر دیگر سوار شده بشهربانی که در میدان توپ خانه بود می روند. بآن ها گفته می شود که باید از خیابان جلیل آباد از در طویله سوار بروید که مریض خانه آن جاست، طویله سوار حیاط بزرگی داشت و در سمت دست چپ چهار اطاق کوخ مانند که

ص: 57

سقف آن ها گنبدی بود مریض خانه نظمیه را تشکیل می داد و پیدا بود که آن كوخ ها سابقاً جزء طويله بوده و بعد آن را از اصطبل جدا ساخته سفید کاری کرده تحویل مریض خانه داده بودند. اطاق اوّلى يك در بحیاط طويله داشت و يك و دو پنجره آن بخیابان بسمت خیابان جلیل آباد باز می شد. سه اطاق دیگر که تو در تو و راه رو آن ها عبارت از دری بود که باطاق اوّلی باز می شد و از اطاق دوّمی در بندی باطاق سوّمی راه می داد دیگر آن اطاق ها هیچ گونه در و پنجره بخارج نداشت و روشنائی هر يك از آن اطاق ها از يك روزنه می رسید که در وسط گنبدی سقف قرار داده بودند و البتّه این ترتیب برای آن بود که مبادا مریض فرار نماید. همین که رفقای عشقی وارد اطلاق اوّل شدند و از درگاه اطاق دوّمی منظره طویله مانند آن ساختمان ها و هر سه اطاق را مشاهده کردند ملك الشعراء به رحیم زادۀ صفوی که در حال گریه و زاری بود می گوید : صفوی ، خواب عشقی - خواب عشقی - صفوی که در حال تأثر بود متوجه مطلب نمي شود مجدداً ملك الشعراء بازوی وی را فشار داده می گوید خواب عشقی و زیر زمین و روزنه را تماشا کن، آن وقت صفوی خواب عشقی را بیاد آورده وقتی نگاه می کند در اطاق چهارمي يك تخت خواب

می بیند که میر زاده عشقی روی آن بخواب ابدی رفته و نور آفتاب از روزنۀ سقف بسینۀ او افتاده و شاید در آن لحظه که عشقی برای آخرین دم چشم بر هم می نهاده نور آن روزنه بصورت او می تابیده و این نکته که میر زاده عشقی هنگامی که چشم بر هم می گذارده است مژگان او که تدریجاً روی هم می افتاده مانند همان حالتی بوده است که شاعر در خواب دیده بود که جلوی روزنه بتدریج خاك ريز شد و راه نور بسته گشت. باعث حیرت و شگفتی برای رفقا می گردد بطوری که مدّتی مات و مبهوت گریه و زاری را فراموش کردند بتماشای آن منظره تطبیق آن با راست بینی و خواب شگفت انگیز عشقی مشغول می شوند و این خواب را رحیم زادۀ صفوی در روزنامۀ شهاب همان هفته و ملك الشعراء در روزنامه قانون هفتگی طی مرثیه نامه ای که برای عشقی نوشته اند حکایت کرده اند.

اينك مقاله ملك الشعراء بهار ذیلاً ذکر می شود :

ص: 58

نقل از روزنامۀ قانون شماره 61 مورخه يك شنبۀ سوّم ذیحجه 1342 برابر 10 سرطان 1303

مرگ عشقی!

عشقی مرد و از این مملکتی که هیچ وقت روح حساس وی از آن خوشنود نبوده بسرای دیگر شتافت.

... عشقی جوانی بود بين 26 و 27 سال . من در هزار و سیصد و سی و سه او را در تهران می دیدم در آن روزگار عشقی شعر نمی گفت ولی نثر را خوب می نوشت - قریحه شاعری عشقی در مهاجرت تکمیل شد. بعد از مهاجرت بمناسبت اشعارش او را یک بار دیگر دیدم و شناختم -.... روزگار نتوانست يك جوان حسّاس را در يك عقيدۀ راسخ و سیاست ثابت وطن خواهانه ای ببیند و او را مثل يك گل نو شگفته در نتیجۀ بی داد خویش پر کرده در هم فشرده و بدور ریخت !

عشقی قبل از افتتاح مجلس پنجم با جمهوریّت ایران و باصطلاح خود او (با جمهوریّت قلابی) شدیداً مخالف بود .

عشقى مكرّر با من در این موضوع مجادله می نمود و گمان می کرد که من در مجلس طرف دار این عقیده خواهم بود و بلا فاصله بعد از افتتاح مجلس و محسوس شدن این که عشقی هم در مجلس رفیق سیاسی دارد خاصه بعد از قضایای دوّم حمل عشقی از صف رفقای خود جدا شده باتّفاق رفقای من داخل خط مبارزه سیاسی گردید و یکی از رشید ترین و پر کار ترین دوستان ما بشمار آمد، منظومه ها و مقالات پر مغزی که بامضای (حکیم) و غیره در جرائد منتشر می شد و خیلی از منظور هائی که هنوز طبع نشده و نسخ آن در میان مردم منتشر است - بر درجۀ حرارت و عقيدۀ ثابت و راسخ آن جوان ناکام در احترام اصول حکومت ملّی و پاس قانون اساسی و مقاومت در برابر استبداد و جبّاریّت گواهی صادق است.

عشقی مرگ خود را یقین داشت ! يك مامونیم قبل از تاريخ عشقی در صحرای عبّاس آباد يك شب در زیر آسمان تیره و گرفته ای بمن گفت (ما را خواهند کشت) و با من بوسه وداع مبادله نمود! ...

بیست روز پیش از این نیز خواب دیده بود که کسی او را در شمیران با گلوله زده و سپس او را بنظمیه جلب نمودند و از نظمیه وی را در یك چهار طاقی مخروبه برده اند و بنا گاه رخنه های چهار طاقی هم با ریزش خاك مسدود شده و عشقی در آن نقطه مدفون مانده است - این خواب خود را چند بار برای من گفت و مخصوصا در روز قبل از مرگش باز آن را در حضور من و يك نفر دیگر از رفقای روزنامه نویس تجدید نمود و گفت (مرا خواهد کشت ! ...)

عشقی را صبح پنج شنبۀ گذشته با گلوله زدند و از خانه یکمیساریا و از آن جا بمریض خانۀ نظمیه بردند.

من در مجلس بودم آژان کمیساریای دولت آمده گفت عشقی از مریض خانۀ نظمیه تو را با تلفون خواسته است و بلا فاصله خبر ترور کردن او را شنیدم - با حال اندوه و ملال بنظمیه رفتم

ص: 59

عشقی را ديدم بر يك تخت خواب خفته و رنگ از رویش رفته بدنش سرد و عرق مرگ بر جبهۀ بلند و جذّابش نشسته است.

معلوم شد گلوله را از پشت سر زده اند و بتهی گاه طرف چپ در زیر قلب خورده و در میان تهی گاه مانده است . . .

بمحض رسیدن من بپشت برگشته بر روی من نگاه کرده گفت: زود مرا از این جا بیرون ببرید...

گفتم : كسى با يك گلوله این طور نمی افتد و تفصیل گلوله خوردن قائم مقام الملك و ديگران را که بهبودی یافته بهبودی یافته بودند برای تشجیع و تقویت قلب او گفتم، او گفت می دانم که گلوله مرا نمی کشد ولی باید بمریض خانۀ امریکائی بروم این جا خیالم راحت نیست .

چیز های دیگر هم گفت که همه شنیدند و از موضوع کنونی ما خارج است...

در پایان سخن بمن گفت: بیا مرا ببوس جز تو کسی را ندارم . !

من او را بوسیدم و بلافاصله بعد از چند ساعت که از الیم ترین ساعات عمر من بشمار می رود آن محتضر بی گناه جان تسلیم نمود.

آخرین کلمات عشقی را در یاد داشت های شخصی من خواهید خواند که با حضور جمعی از رؤسا و اجزای نظمیه و سایر رفقایش گفته است و همه در نهایت درجه از اهمیّت است زیرا تا دم مرگ حواس و هوشش باقی بود.

عشقى تفصيل ترور شدن خود را جزء بجزء در مریض خانه تقریر کرد و صورت آن در نزد مستنطقين نظميه موجود بود که بامضای عشقی نرسید ولی من آن ها را خواندم و نیز با یکی از دو نفر ضاربین خود در حضور مدعی العموم و مستنطقين عدلیه مواجهه نموده و تقریری کرده است.

از ضربت خوردن تا مردن عشقی بطوری که تخمین می شود چهار ساعت طول کشید - مجروح بی اندازه در زحمت و دچار شکنجۀ شدید و عذاب و درد بود . . گفت يك گلولۀ دیگر من بزنيد و آسوده ام کنید ... خیلی نالید و خیلی تقلا كرد و خیلی بی رحمی طبیعت را در نظر من مجسّم ساخت !

عشقی مرد . ولی يك نام زنده و جاودان از عشق و جوانی و شعر و قریحه و هوش و عقیده از خود باقی گذاشت.

اختفال تاریخی که از جنازه او بعمل آمد در تاریخ هیچ شاعر ملی سابقه ندارد و ناله های ملّت از زن و مرد در عزای هیچ ادیب و نویسنده ای بقدری که در عزای عشقی بلند شد بلند نشده بود ! ..

مرگ هیچ شاعر و نویسنده ای در دنیا بقدر مرگ عشقی دل هم وطنان را کباب نکرده بود و اتّفاقاً هیچ شاعری هم بدبخت تر و مظلوم تر از عشقی نزیسته و بی رحمانه تر از او كشته نشده است.

ص: 60

عشقی یک پارچه قریحه بود - عشقی در شاعری بقدری توانا بود که اگر داس بی رحم باغبان آن نفهال فضایل را درو نکرده بود - یادگار های زیاد تری از گل های ادب و شکوفه های با طراوت طبع و قريحۀ شاعرانه اش برای ملّت ایران بلکه برای دنیا باقی می گذاشت.

همان اندازه از آثار ادبی که از عمر کوتاه و سراسر محنت عشقی باقی مانده است برای نشانۀ بزرگواری و علوّ طبع او کافی است.

بقدری متأثر هستم و طوری از وضع روزگار در هم و پژمرده ام که باقی احساسات خود را برای روزی دیگر ۔ اگر بعشقی متّصل نشوم می گذارم و انتظار دارم طبیعت بزودی انتقام این جوان مظلوم را از محرّکین و عاملین آن بستاند !

عصر جمعۀ اول ماه - م - بهار

و نیز در اطراف این واقعه مذاکراتی در مجلس می شود و چون طرف داران سردار سپه نمی خواستند قضیّۀ قتل عشقی در مجلس مطرح و از طرف اقلیّت حملاتی باکثریّت و بالاخره بسردار سپه بشود اینست که در اطراف این که آیا باید ناطق اقلیّت در مجلس موضوع را مطرح نموده یا مسکوت بماند زیرا دو سه جلسه وقت مجلس گرفته می شود ولی چگونگی این مذاکرات و نسخۀ آن عیناً از روی صورت مشروح مذاکرات مجلس در زیر نقل می شود :

نقل از صورت مذاکرات مشروح مجلس مورخۀ 10 تیر ماه 1303 برابر سوم ذیحجه 1342 جلسۀ 34

مجلس دستور خود را تمام کرده بود و پس از پایان آن رئیس مجلس اظهار داشت: آقای ملك الشعراء به بنده مرقوم فرموده بودند که قبل از ختم جلسه عرایضی دارند.

سيد يعقوب - اگر بنا باجازه است بنده هم اجازه می خواهم.

رئيس - راجع باظهارات آقاى ملك الشعرا مجلس رأی می دهد یا نه ؟

ملك الشعراء - يك قضايائى اخیراً در شهر واقع شده است که بنده گمان نمی کنم مجلس مقدّس و آقایان نمایندگان بتوانند ساکت باشند، مقصودم يك تذكرى است که بآقایان عرض کنم که اگر اجازه می فرمایند عرض کنم و اگر اجازه نمی فرمایند عرض نمی کنم، غرض تذکری بود که بآقایان داده شود .

رئیس - آقای فتح اللّه میرزا مخالفید در اظهار ایشان.

هرمزی - بلی بنده عقیده ام اینست که این تذکری را که آقای ملك الشعراء می خواهند در این جا بفرمایند خوبست در يك جلسه خصوصی بفرمایند.

ص: 61

رئیس - آقای شریعت زاده ( اجازه ).

شریعت زاده - بنده مخالفتی ندارم .

رئيس - رأی می گیریم.

حاج میرزا عبد الوهاب - نمی شود رأی گرفت.

ملك الشعراء - محتاج برأى نیست .

رئیس - چون جزو دستور نبود اگر قبول می کردم ممکن بود مورد اخطار واقع شوم حالا رأی می گیریم.

حایری زاده - محتاج برأی نیست. اجازه می فرمائید بنده يك ماده را عرض کنم .

رئيس - بفرمائید .

حایری زاده - در دورۀ چهارم در ابتدای جلسه و ختم جلسه آقایان نمایندگان اگر مطالبی داشتند که لازم بود بعرض مجلس برسانند بدون این که رأی بدهند از مقام ریاست اجازه می گرفتند و مطالب خود را اظهار می نمودند و يك ماده هم در نظام نامه داخلی نیست که مفهوم جمله اوّل این ماده محتاج باجازه و رأى مجلس نیست و آن مادۀ 106 است که برای آقایان می خوانم.

ماده 106 خوانده شد و در اطراف آن توضیحاتی داده شد .

خلاصه از طرف اکثریت و اقلیّت بحث زیاد شد و مدرس با تعرّض خارج شد.

پس از خروج مدرس ملك الشعراء هم با حالت تعّرض در حال خروج اظهار داشت .

روزنامه ها را توقیف می کنند و اجازه نطق نمی دهند.

پیشنهاد ختم جلسه شد.

صدای هیاهو و همهمه

و چون عدّه کافی برای رأی گرفتن نبود جلسه تعطیل گردید.

***

نقل از صورت مشروح مذاکرات مجلس مورخۀ 17 سرطان 1303 جلسۀ 30 رئیس - آقای ملك الشعراء (اجازه)

ملك الشعراء - بنده هیچ تصور نمی کردم بر طبق سابقه ای که گفته شد اجازه خواستن نطق قبل از دستور یا بعد از دستور محتاج برأی مجلس باشد و الا البّته بنده هم چنین تقاضائی را از مقام ریاست نمی کردم و مایل هم نبودم که قضیه باین شکل خاتمه پیدا کند که تشبیه بشود باین که اکثریتی اقلیتی را در تحت مضیقه گذاشته است. البتّه این ترتیب برای احترامات مجلس شایسته نیست من هم مایل نبودم این طور پیش بیاید ولی اتّفاقا این طور شد. خیلی هم از این قضیه متأسفم. بهر حال تقصیر با بنده نبود بنده نظر بسابقه و جریان ادوار مختلفه مجلس اجازه خواستم و اتفاقاً اجازه ای که می خواستم و مذاکراتی که می خواستم بكنم يك موضوع شديدى که منتج بحملۀ بر اکثريّت بشود نبود و خیلی مایل بودم که آقایان حدس می زدند یا تحقیقات می کردند و مقصود بنده را قبلا استطلاع می کردند و به بنده اجازه می دادند که حرفم را بزنم آن وقت می دیدید که هجوم باکثریّت نیست

ص: 62

با این که سابقۀ اقلیت های مجلس این بوده است که در صدد وسائلی بگردند برای این كه يك هجوم و حملۀ به اکثریت بنمایند ولی ما و رفقای ما نظر بمانوسیّت تامّی که بحفظ وضعيات و مراعات امور مملکتی همیشه داشته ایم در این مسئله خود داری کرده ایم با این که همه وقت شاید بهانه های شدید و تند هم در دست ما بوده است و شاید مردم هم همیشه بما اعتراض کرده اند که چرا وضعیّات را در مجلس کم تر و ملایم تر اظهار می کنید. بالنّتيجه قصد من از مذاکره در جلسۀ گذشته مذاکراتی بوده نسبت باقایان اکثریت و خیلی متاسف هستم از این که عرض کنم تا اندازه ای موقع تذکرات بنده فوت شد. بنده می خواستم مختصری از وضعيات جاریه شهر تهران و ضربتی که بامنیت و آسایش و افراد این شهر وارد شده است اشاره کنم و در ضمن اظهار کنم که این ضربت بيك فرد مفيد مملکت و بيك عنصر مفيد و نافعی وارد شده است و صرف نظر از مقامات فضلی و ادبی فقید مرحوم این ضربت بدماغی وارد شده است که آن دماغ با اقلیت مجلس همراه بوده است و آن دماغ حمایت می کرده است از افکار عمومی و فکر آن شخص مقتول در جریان سیاسی داخل بوده است که آن سیاست بر ضد دولت وقت بوده است و از این نقطه نظر بیش تر بنده حق

داشتم اظهار تأسف کنم زيرا على المرسوم و على المعمول اين طور حمله ها هتاكي ها و ترور ها غالباً در دنیا رنگ سیاسی بخود گرفته این فقید هم قطعاً و اصوّلا رنگ سیاسی پیدا کرده است و بنده خواستم بآقایان نمایندگان محترم تذکر بدهم که اولا برای پاس و حفظ اصول امنیت عمومی ثانیا برای حفظ و احترام سیاست اقلیت و سیاست انتقاد و برای حفظ آزادی عقیده که تمام آقایان پابند آن هستند و برای احترام عقاید ملت ایران که گفته نشود ملت ایران عقیده را می کشند و پایمال می کنند و بالاخره برای رفع نگرانی های سیاسی که عرض کردم قطعاً شامل این قتل می شود حق این بود که مجلس شورای ملی ایران و اکثریت محترم که مسئول وضعیات هستند بیش تر علاقه مند باین قضیه باشند.

نکته ای که می خواستم عرض کنم این بود که در شهر تهران يك قضیه ای واقع شد مردم تهران عموماً از این قضیه متأثر شدند، گریه کردند، اظهار تألم نمودند ، چندین هزار نفر جمع شدند و جنازۀ يك مقتول سیاسی را از وسط شهر عبور دادند و در مساجد فاتحه گذاشتند ولی با این حال با این که مسئله مربوط بامنیت عمومی و مربوط بقضایای سیاسی بود مجلس شورای ملی ایران با خون سردی امرار وقت می کرد و در مسائل خیلی عادی بحث می کرد. بنده خواستم مجلس را متذکر کنم که در این قضیه نباید خون سرد باشد زیرا ما اقلیت هستیم و در محیط سیاست فعلی در تحت مضیقه و فشار می باشیم. روزنامه های ما آزاد نیستند. در مطابع جراید ما را شب ها سانسور می کنند. اگر یک مقالۀ آزاد تری نوشته شود روز نامه را توقیف می کنند. مدیران جراید اقلیت بواسطۀ حذر از سوء قصد ها در مجلس متحصن شده اند و بالاخره ما در يك حال مضيقه و فشار هستیم ولی اکثریت مجلس، اکثریتی که مسئول وضعیات است نباید بسکوت و خمودگی

ص: 63

بگذراند این حق اکثریّت بوده و هست که در این قبیل مسائل پیش قدم بشود متاسّفانه نشد و بخون سردی بر گذار شد یا غفلت شد. در جلسۀ گذشته هم به بنده اجازه داده نشد و يك مسائل دیگری هم ضمناً فوت شد زیرا بنا بر اطلاعاتی که بنده داشتم خواستم مجلس محترم را متذکّر که در آن جریان قضایای بعد از قتل که اتّفاقاً بنده را آن فقید مرحوم با تلفن خواست و رفتم در بالین او و با حضور امنای نظمیه اظهاراتی کرد خواستم به آقایان عرض کنم در نتیجۀ اظهارات او و در نتیجۀ مواجهاتی که آن مقتول با اشخاص دست گیر شده در حضور مدعی العموم كرد يك اطّلاعاتی بدست آمد که نتیجه اش این بود: دو نفر رفته اند و این آدم را مقتول کرده اند یکی دست گیر شد و دیگری فرار کرده است. حتی بگوش بنده خورد که آن کسی هم که فرار کرده است يك اسمی داشته است که اسم او در نظمیه هم بوده است او فرار کرده است و در موقعی که آن فقید محتضر با حواس جمع حکایت می کرد وضع کشته شدن خودش را یکی از اعضاء تامينات كمه بنظرم شخص باهوشی آمد به بنده داد [در موقعی که در مریض خانه در بالین محتضر بودیم] که چون یکی از آن ها دست گیر شده است بشما اطمینان می دهم آن یکی را هم امروز یا فردا دست گیر

خواهیم کرد . ولی متاسّفانه بنده در جلسه گذشته شنیدم که نظمیه از آن یک نفر فراری تعقیب نکرده است محمد خان نامی که رفته است در حضور تمام اهل محل قاتل را گرفته و باژان تحویل داده است او را گرفته اند و در نظمیه در حبس تاریک است و به بنده گفته شد حتّی در يك قسمت هم حضور داشتم که پس از مواجهه آن شخص توقیف شده با مرحوم عشقی و تقاریری که عشقی کرده و امارات ترور و سوء قصد را ثابت کرده مدعی العموم عدليه و يك نفر از مستنطقين عدليه خواستند بموجب قوانین جاریه شخص مقصر را برند و در تحت مراقبت نگاه دارند و نگزارند کسی با او ملاقات کند و امر را بجریان طبیعی بیندارند بدبختانه امنای نظمیه آن شخص را بدست مدعی العموم ندادند و استنکاف کردند که آن ها در مقابل تقاضای حقّه خود بوظیفۀ خود شان عمل کنند. این را هم می خواستم در جلسۀ گذشته بعرض آقایان برسانم ولی متاسفانه دیر شد. چرا خواستم متذکر شوم و چرا دیر شد و چرا متاسفم از این که دیر شده است ؟ تاسف بنده برای اینست که آن شخص دوم که فرار نموده و وعده کرده اند او را بگیرند و منظم کنند بیک نفر دیگر بقراری که شنیده ام و شاید از سر حّد هم رد شده باشد چون سه چهار روز است که می گذرد بعلاوه در جلسه گذشته می خواستم آقایان را متذکر کنم که بدبختانه در نظميه يك سوابقی در ساختن دوسیه ها ایجاد شده است و همیشه در دوسیه ها يك نگرانی و سوء ظن هائی جریان داشته است . خواستم به مجلس و آقایان وکلا عرض کنم که مراقبت بفرمایند و اجازه ندهند که در این مورد هم نظیر قضایای گذشته تکرار شود بالاخره عرایض من این بود تذکّراتی که می خواستم عرض کنم مسائلی بود که تمام افراد مجلس شورای ملی بدون تفاوت اقلیت و اکثریّت مسئول و ذمّه دار تعقیب و اجرا و

ص: 64

مراقبت در آن کار هستند و بنده وظیفه دار بودم که بیایم در این جا از برای این که یک نفر دوست و هم عقیدۀ مرا کشته اند گریبان نمایندگان اکثریّت را بگیرم. خیر بنده حاضر برای این کار نبودم بنده در مجلس دورۀ سوم که خیلی جوان هم بودم و حقّ هم داشتم حرارت بروز بدهم آقایانی که در آن مجلس حضور داشتند شاهدند در شدید ترین روز ها که روز استیضاح بود و بر حسب امر رفقای خودم آمدم پشت تریبون طوری نطق کردم که شاید اسباب تشکر اکثریّت وقت هم شد من عادتم اینست و حالتم آن نیست که بیایم چیز های جزئی و مسائل کوچک را پشت تریبون کش بدهم و يك حربه بسازم و برفقاي پارلمانی خود بزنم - چندیست که من از روزنامه نوشتن صرف نظر کرده ام چند سال است در صف اکثریّت و زیر بار سنگین دولت های وقت هستم برای این که به مملکت خود از طرق مثبت خدمت کنم من حملات منفیانه و هتّاکانه را بعقیده خودم برای سیاست مملکت مباح و جایز نمی دانم مقصود من از تذکّراتی که می خواستم بگویم این قضایا بود می خواستم عرض کنم آیا مجلس شورای ملّی ایران علاقمند هست که مملکت امن باشد یا نیست ؟ آیا یکی از وکلای اقلیت را شب و روز تهدید بقتل نمایند مجلس شورای ملی نباید در این باب علاقه

مندی خودش را ابراز بدارد ؟ يك صف روزنامه نویس و مدیران مطبوعات يك اشخاصی که با سرمایه خود شان و با قوای دماغی شان برای مملکت زحمت می کشند این ها امنیت نداشته باشند و بیایند در کعبۀ آمال ملت متحصن شوند مجلس شورای ملی باید بپرسد چرا آمده اید یا نباید بپرسد ؟ قصد من اين ها و مقصود من این تذکّرات بود و خیلی متأسفم كه يك قسمت از قضایا فوت شد و وضعیّاتی پیش آمده است اگر امروز هم اجازه نمی دادند حاضر بودم این مذاکرات را نکتم بعلاوه اگر استنکافی از گفتن قضایا می کنم آقایان باید بدانند که برای حفظ شخص خودم نیست زیرا که چهل سال از عمرم گذشته و بیست سال از عمر خود را در سیاست و انقلاب گذرانده ام و چندان آرزوئی از دنیا ندارم و بهترین آرزو های من اینست که مرا هم پیش عشقی بفرستند خیال نکنید که من از مرگش می ترسم من بيست سال است که در دهانۀ مرگ زندگی می کنم من در برابر قشون جرّار تزار ( آقایان رفقای من و کسانی که بوده اند دیده اند) از مرگ پروا نکردم قیام می کردم و عقاید ملّی را می گفتم من از مرگ نمی ترسم مرا تهدید کردند حتی اشخاص رسمی چندین دفعه مرا بقتل تهدید کردند من اهمیّت باین قضایا نمی دهم فقط قصد من این است که آن پنجۀ سرخی که گریبان عشقی را گرفت و او را بدامان قبر انداخت آن پنجۀ سرخ در یک مملکت قانونی قابل دیدن نیست قابل تحمل نیست باید مجلس شورای ملی آن پنجۀ سرخ را قطع کند این را با قوت قلب می گویم آن شخص هر که باشد و آن پنجه از آستین هر که بیرون بیاید بشما می گویم اگر مجلس آن دست خائن و خونین را قطع نکند مردم قطع خواهند کرد. این دست قابل تحمل نیست . دست خیانت کار باید قطع شود. این است عرض بنده.

ص: 65

تشييع جنازۀ عشقی

همان روز که عشقی ترور شده بود ، ساعت سه بعد از ظهر عدّه ای از نمایندگان اقلیّت و مدیران جراید اقلیّت در مریض خانۀ نظمیّه بر سر نعش حاضر شدند، جمعیّت هم کم کم در حال تجمّع بود . عبّاس خلیلی مدیر روزنامۀ اقدام نطق غرّائی کرد، تمام حاضرین گریستند ، پس از نطق خلیلی نعش را در درشگه ای گذارده بطرف منزل عشقی حرکت کردند ، عدّه زیادی درشکه و اتومبیل از عقب نعش بحرکت در آمدند. فرّخی یزدی مدیر روزنامۀ طوفان نیز از مشایعت کنندگان بود، همین که درشکه فزّخی بسر چهار راه مخبر الدّوله رسید برفیق خود می گوید مادّه تاریخ خوبی پیدا کردم و آن ( عشقی قرن بیستم) است. هنوز بچهار راه سید علی نرسیده بودند که فرّخی قطعه معروف ماده تاریخ عشقی را باین شکل ساخت :

دیو مهیب خود سری چون ز غضب گرفت دُم *** امنیت از محیط ما رخت ببست و گشت گُم

حربۀ وحشت و ترور کشت چه میر زاده را *** سال شهادتش بخوان (عشقی قرن بیستم)

نعش عشقی را بخانه اش آوردند و در آن جا شسته و کفن کردند ، شب را در مسجد سپه سالار بامانت گذاردند که روز بعد تشییع نمایند .

شب در مسجد سپه سالار جمعیّت زیادی ماند ، زیرا فهمیده بودند که شهربانی می خواهد شبانه نعش را برده محرمانه دفن نماید و نگذارد سر و صدا در اطراف آن بلند شود. ولی درباریان و اقلیّت می خواستند که از تشییع جنازه عشقی استفاده کرده بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت مخالف هستند.

مدرّس و دسته اقلیّت همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس می خواهد از جنازۀ يك سيّد غريب و مظلوم تشییع نماید صبح بمسجد سپه سالار حاضر شود. صبح جمعیّت بی مانندی در مسجد سپه سالار گرد آمد ، جنازه را حرکت داده تشییع فوق العاده پر ازدحامی که تاکنون نظیر آن دیده نشده بود بعمل آمد. پیراهن خونین عشقی را نیز روی عماری گذارده بودند. از تمام محلات شهر دسته

ص: 66

دسته جمعیّت بمشایعت کنندگان می پیوست، می گویند در حدود سی هزار نفر در تشییع جنازه شرکت کرده بود و با همان هیئت جنازه بابن بابویه برده در شمال غربی آن مدفون ساختند.

روزنامۀ قانون در شمارۀ 61 راجع باین تشییع جنازه چنین نوشته است : نقل از شمارۀ 61 روزنامه قانون،

مراسم تشییع

اشاره

طهران همان طهران معروف بحق کشی که گاه گاه روزنۀ امید بروی نا امیدان و مأیوسین از بروز احساسات زنده باز می کند روز جمعه اوّل ذيحجه از يك سيد مقتول و مظلومی که در حالت غربت و مسکنت شهید شده بود خوب پذیرائی کرد. همه کس آن منظرۀ حزن آور را دیده است می داند قریب سی هزار نفر از مسجد مرحوم سپه سالار خیابان شاه آباد - لاله زار - ناصريّه - بازار تا دم دروازۀ حضرت عبد العظيم بامراني و ذكر مصائب اجداد آن سید مظلوم جنازه را مشایعت و از دم دروازه نیز تا ابن - بابويه نزديك حضرت عبد العظيم محل دفن فقید مقتول عدّۀ زیادی پیاده و سوار مشاهده نبوده و دو ساعت بعد از ظهر جمعه با حضور عدّۀ کثیری در ابن بابویه مراسم تدفين بعمل آمد .

روز جمعه تهران تعطیل بود و همان طور که پس از دوّم حمل انتظار می رفت يك روز تاریخی دیگری بایّام انتقام و حق پرستی تهرانیان افزوده گردید .

پس از مرگ عشقی مراثی متعدّدی ساخته و منتشر شد و بعضی از مراثی هم که ساخته شده بود بواسطۀ ترس از حکومت و بواسطۀ تهدیداتی که بمدیران جراید اقلیّت بعمل آمده بود آن ها را مرعوب نموده جرأت انتشار آن را نداشتند و گویا تا کنون هم منتشر نشده و کسی نشنیده باشد از جمله مراثی که تاکنون منتشر نشده مرثيه اى است كه ملك الشعراء بهار ساخته و بخطّ خود در جنگ کوهی کرمانی نوشته است. این مرثیه یکی از اشعار خوب بهار است که نگارنده از آن جنگ استنساخ کرده است و بی مناسبت نمی دانم آن را ذیلاً نقل نمایم:

شبی چشم کیوان از فکرت نخفت *** دژم گشت از او راز های نهفت

نحوست زده هاله بر گرد او *** رده بسته ما کامیش رو برو

دریغ و اسف از نشیب و فراز *** ز هر سو بر او ره گرفتند باز

سعادت ز پیشش گریزنده شد *** طبیعت از او اشک ریزنده شد

ص: 67

فرشته خروشان برفته ز جای *** تبسّم کنان دیو پیشش بپای

بجستیش برق نحوست ز چشم *** از او منتشر كينه و كيد و خشم

چو دیوانگان سر فرو برد پیش *** همی چرخ زد گرد بر گرد خویش

هوا گشت تاريك از اندیشه اش *** از اندیشه اش شوم تر پیشه اش

دژم كرد بحری ز افلاك را *** سيه كرد آن گوهر پاك را

ز کامش برون جسته مانند دود *** تنوره زنان شعله های کبود

درون دلش عقده ای داغ دار *** به پیچید و خمّید مانند مار

به پیچید تا بامدادان بدرد *** بناخن برو سینه را چاك كرد

چو آبستنان نعره ها کرد سخت *** جدا گشت ازو خون و خوی لخت لخت

بدلش اندرون بد غمی آتشین *** بر او سخت افشرد چنگال كين

یکی خنجر از برق بر سینه راند *** به برق آن نحوست ز دل بر فشاند

رها گشت کیوان هم اندر زمان *** از آن شوم سوزنده بی امان

سیه گوهری شوم بگداخته *** که برقش ز کیوان جدا ساخته

ز بالا خروشان سوى خاك تاخت *** بخاك آمد و جان عشقی کداخت

***

جوانی دلیر و گشاده زبان *** سخن گوی و دانش ور و مهربان

ببالا بسان یکی زاده سرو *** خرامنده مانند زیبا تز رو

گشاده دل و بر گشاده زبان *** چو او کم بزائیده مام جهان

نجسته هنوز از جهان کام خویش *** ندیده بواقع سر انجام خویش

نکرده دهانی خوش از زندگی *** نگردیده جمع از پرا کندگی

نگشته دلش بر غم عشق چیر *** نخندیده بر چهر معشوق سیر

چو بلبل نوایش همه دردناك *** گریبان بختش همه چاك چاك

هنوزش نه پیوست پر تا میان *** نیسته بشاخی هنوز آشیان

ص: 68

بشب خفته بر شاخۀ آرزو *** سحر گاه با عشق در گفت گو

که از شست کیوان یکی تیر جست *** جگر گاه مرغ سخن گوی خست

***

ز معدن جدا گشت سر بی سیاه *** گدازان چو آه دل بی نوا

ز صنع بشر نرم چون موم شد *** سپس سخت چون بیخ ز قُوم شد

بمدیر فرو رفت و گردن کشید *** یکی دوزخی زیر دامن کشید

چو افعی بغاری درون جا گرفت *** بدل کینۀ مرد دانا گرفت

نگه کرد هر سو به خُرد و کلان *** به تیره دلان و بروشن دلان

بسردار و سالار و میر و وزیر *** با عیان و اشراف و خُرد و كبير

دریغ آمدش حمله آورد نا *** بقلب سیه شان گذر کرد نا

ز ظالم بگردید و پیمان گرفت *** سوی کاخ مظلوم جولان گرفت

سیه بود کام از سیاهی نیافت *** بسوی سپیدان رخ از رشك تافت

بقصد سپیدان بیفراشت قدّ *** سیه رو برد بر سپیدان حسد

ز دیوار عشقی در این بوم و بر *** ندید هیچ دیوار کوتاه تر

بر او تاختن برد يك با مداد *** گل عمر او چید و بر باد داد

***

بما داد گیتی صلای نبرد *** جهان تنگ شد بر خردمند مرد

زبان سخن ور به تیغ جفا *** چو سوسن بر آورده شد از قفا

وزارت گروه سپاهی گرفت *** گدا پویۀ پادشاهی گرفت

ازین نا کسان شد وزارت تباه *** و ز این نا کسی گشت فاسد سپاه

به کاغذ بدل شد کلاه مهی *** نگون گشت دیهیم شاهنشهی

شه نا سزاور از ایران گریخت *** بخاك آب دیهیم اورنگ ریخت

به بنگاه کی تاخت دیو سپید *** دژم گشت رخسار تابنده شید

ز افسون دیوان مازندران *** وطن تیره شد از کران تا کران

ص: 69

بر آمد یکی تند باد از جنوب *** یکی سیل برخاست کاشانه کوب

ز کوه سیه بر شد ابری سیاه *** به پوشید رخسار خورشید و ماه

زمانه بر انگیخت اهریمنی *** به تن کردش از خود سری جوشنی

به نوشاندش از کاس نخوت نبید *** سیه (1) بود کردش بحیلت سپید

به پیمود از آن تلخ می جام شست *** چه شد مست دادش عمودی بدست

بدو گفت مردم ندیم تو اند *** همه دوستان قدیم تو اند

کسی کز تو بد گوید آن بد مباد *** بد اندیش تو در جهان خود مباد

باو خواند مهروز (2) شاهنشهان *** مهان کامدند از قفای مهان

بجنبید با نخوت كبريا *** بمغز اندرش كرم ماخوليا

که بر سر نهند تاج در قرن بیست *** نشیند بر اورنگ سالی دویست

نژادی پدید آرد از خود سران *** به آئین دیوان مازندران

بعهدى كه قیصر بود خاک سار *** شه روس را تن شده پار پار

بسر تاج گیتی خدائی نهد *** ز نو تخمۀ پادشاهی نهند

در این پویه دیو دژم بر دمید *** سیه گشت از او روزگار سپید

بمردم در آویخت چون پیل مست *** يكى تیغ زهر آب داده بدست

چو خر دم علم کرد در بوستان *** لگد کوب شد کشته دوستان

گهی جفته و گاه سرگین فکند *** گھی سر فرو برد و چیزی بکند

لگد کرد و بشکست و افکند و ریخت *** گلوی گل تازه از تن گسیخت

یکی تازه گل اندر آن باغ بود *** به بیغاره (3) مرز بان بر گشود

هنوزش ز خر بود بر لب نوا *** که خر سر فرو برد و کندش ز جا

گل عاشقی بود و عشقیش نام *** ز عشق وطن خاك شد و السلام

نمّو کرد و بشگفت و خندید و رفت *** چو گل صبحی از زندگی دید و رفت

تیر ماه 1303 ملك الشعراء بهار

ص: 70


1- منظور کابینۀ سیاه می باشد
2- تاريخ
3- سر زنش

11- تحصن مدیران جزاید اقلیت در مجلس شورای ملی

واقعۀ قتل میر زاده عشقی از جهاتی بواقعۀ قتل ایمبری شباهت دارد. زیرا از قتل ماژرور ایمبری و آشوبی که هوا خواهان دیکتاتوری بوجود آوردند توانستند نتایج مهمّی بچنگ آورند که از آن جمله بود اعلان حکومت نظامی و دست گیری و حبس یا طرد و تبعید یک عدّۀ بسیار از آزادی خواهان، زیرا در آن هنگام هر کس که با رژیم دیکتاتوری موافق نبود بعنوان هم دستی با آشوب گران و هم کاری با قاتلین ایمبری بعنوان مرتجع متّهم مي گشت و مقدّراتش در دست شهربانی سردار سپه یا فرماندهان قشون وی سپرده می شد. بسا مردم محترم از مستخدمین دولت و اهل علم و اهل قلم و تجّار و كسبه و سایر مردم که در آن واقعه نابود شدند. از قتل میر زاده عشقی نیز این نتیجه گرفته شد که پردۀ التباس و تردید دریده شد زیرا در آن روز با گلولۀ این ترور ها بر آزادی خواهان و اهل فضل و قلم وحشتى عظيم مستولى گشت و معلوم شد که عوامل قتل نفس و ترور در کارند و بنابراین هر يك از نویسندگان و اصحاب مطبوعات و مردمی که وارد در سیاست بودند ناچار شدند تردید و تزلزل یا ریا و سالوس را بر کناری نهند و آشکارا در عمل ثابت نمایند که واقعاً خواهان کدام يك از دو رژیم دیکتاتوری یا سلطنت مشروطه هستند.

همین که واقعۀ قتل عشقی روی داد پیشوای اقلیّت مجلس یعنی مرحوم مدّرس به روزنامه نویسانی که خود را طرف دار وی می شمردند پیشنهاد نمود در مجلس شورای ملّی تحصّن اختیار نمایند و برای تحصیل امنیّت و مصونیّت قانونی مداخله مجلس را تقاضا نمایند در نتیجه اشخاصی از جریده نگاران آزادی خواه که بتطمیع ها و وعده و عید سردار سپه دل نداده بودند و بایمان عقیدۀ خود در حفظ و اساس مشروطیّت علاقمندی داشتند پیش قدمی ورزیده بمجلس شورای ملّی آمده تحصّن جستند و باقی مطبوعات و روزنامه های آن زمان خواه و نا خواه از ریا کاری هائی که برای تحصیل و جاهت ملّی بکار می بردند چشم پوشیده علناً و رسماً بهوا خواهی سردار سپه و متابعت

ص: 71

از اکثریّت طرف دار او در مجلس قیام نمودند و فی الحقیقه در این زمان روشن گشت کدام روزنامه ها طرف دار رژیم دیکتاتوری هستند و کدام ها سلطنت مشروطه می خواهند.

در آغاز تحصّن مجلس کسانی که بنام مشروطه خواهی و هوا داری از اقلیّت مجلس در عمارت بهارستان گرد آمدند عبارت از عده ای که عکس شان در صفحۀ 73 این کتاب از نظر خوانندگان محترم می گذرد.

از این عده بعضی در اواسط کار و بدون آن که نتیجۀ تحصّن معلوم شده باشد از صف رفقای خود بتحريك عمّال سردار سپه کناره گرفته از تحصّن خارج شدند و تحصّن مدّتى نزديك بسه ماه طول کشید تا عاقبت الامر در کابینه سردار سپه ترمیمی بوجود آمد و تیمور تاش سردار معظّم خراسانی وارد کابینه گشت، وزیر نام برده باز عمای اقلیّت وارد مذاکره شد و برای پایان دادن بتحصّن جریده نگاران مزبور تشبثاتی نمود یکی دو بار شخصاً با متحصنین گفت گو کرده در پایان کار سردار سپه نیز شخصاً بمجلس آمده با مدیران جرائد مزبور مذاکره کرد و از طرف مدیران جراید اقلیّت رحیم زاده صفوی شروع بصحبت و تقاضا های متحصّنین که غالباً مربوط بامنیّت جانی و حقوقی و مصونیّت قانونی و اجرای عدالت بود بشرح و بسط بیان نمود، سردار سپه نیز در پاسخ اطمینان داد که تقاضا های آنان از طرف دولت رعایت خواهد شد و بدین ترتیب تحصّن خاتمه یافت معهذا سه روز از پایان تحصّن بیش تر نگذشته بود که رحیم زادۀ صفوی بمعیّت میرزا علی خان برادر زن قوام الدّوله که جوانی بود خارج از محیط سیاست و گناهش منحصر باین بوده است که وابسته قوام الدّوله که او از زمرۀ اقلیّت بشمار می آمد در جلو خان مجلس شورای از طرف مأمورین تأمينات توقیف و بحکومت نظامی جلب شدند، مدّت توقیف صفوی در این مرتبه سه شبانه روز بود و چون فراکسیون اقلیّت در تهیه استیضاح بود با مداخله تیمور تاش روز چهارم آزاد شدند، این قضیّه تحصّن و پس از این تحصّن دیگر فراکسیون اقلیّت میانۀ مطبوعات ارگان معیّنی نداشت و افکار و آراء نمایندگان اقلیّت و حتّی نطق های مدرس و سایر هم کاران او در مجلس شورای ملّی بحكم هوا و هوس و باندازۀ انصاف هر يك از جرايد تهران پیوسته دچار تحریف و تغییر و تبدیل می گشت بلکه در بعضی از مواقع هم زیر و رو می شد.

ص: 72

عکس

مدیران جراید اقلیت

ص: 73

ص: 7

مراسلۀ مدیران جرائد اقلیّت و تحصّن آن ها در پارلمان

اشاره

«مقام منبع ریاست مجلس شورای ملی شید اللّه ارکانه دوازده نفر از مدیران جراید اقلیّت بر اثر قتل آقای میر زادۀ عشقی در مجلس شورای ملی متحصّن و تقاضای امنیّت می نمایند.

نظر بوضعيات غیر عادی و سوء قصدی که اخیراً بیکی از نویسندگان و طرف داران حزب اقلیّت بوقوع پیوسته است و نظر بانواع تهدیدات دیگری که نسبت بمدیران جراید طرف دار اقلیّت بعمل می آید امضاء کنندگان ذیل از نقطۀ نظر عدم امنیّت جانی در مجلس شورای ملّی تحصّن اختیار می نمایند و ضمناً خاطر محترم را متذکر می شوند که تحصن مزبور فقط برای احتراز از وقوع در معرض سوء قصد های محتمله نبوده زیرا در آن صورت وسایل دیگری که عبارت از نگفتن و ننوشتن حقایق باشد در دست بوده لیکن این تحصّن از برای اینست که در عین احتراز از وقوع در معرض خطر حتمی بتوانیم از قضیّه سوء قصد برفیق بی گناه خود تعقیب نموده و موفّق شویم که دولت را با نظارت مجلس ملی که حقّاً در هر موردی می تواند در اعمال دولت نظارت و تفتیش داشته باشد وادار بكشف جنایت و بدست آوردن محرّكين اصلی آن بنمائیم و در پناه بار گاه عدالت ملی در مقام نشر قضایای مربوط باین جنایت که جزء منظورات فعلیه است بدون رادع و مانع رسمی و غیر رسمی چنان چه در موقع نشر شمارۀ روز جمعه سیاست از طرف نظمیه معمول شد بر آمده و از حقوق عمومی و خصوصی خود که بر طبق مطبوعات در استفاده از آن آزاد می باشیم استفاده

نمائیم.» (بامضای مدیران جراید اقلیت)

12- تلگرافات متبادله بين سلطان احمد شاه و سردار سپه

چندی قبل از شروع بتظاهرات جمهوری خواهی روابط تلگرافی بين سلطان احمد شاه و دولت سردار سپه قطع شده بود، پس از بر هم خوردن جمهوری و آشتی کردن دربار طهران با سردار سپه مجدّداً روابط تلگرافی را بر قرار و از اوضاع اداری و جریان کشور تا آن جا که بصلاح خود بود شاه را در جریان می گذاشت و حتّی نهایت درجه اظهار اشتیاق بمراجعت سلطان احمد شاه می نمود در صورتی که این قبیل تمایلات و اظهار اشتیاق بمراجعت شاه صرفاً يك مانور سیاسی بوده که بدان وسیله سردار سپه می خواسته است از منویّات شاه و بالاخره تصمیمات او راجع بمراجعت به ایران اطلاع حاصل نماید.

بی مورد نمی دانیم که متن یکی دو تلگرافی که در این مورد مخابره شده است باطّلاع خوانندگان این تاریخ برسانیم.

ص: 75

تلگراف سردار سپه بسلطان احمد شاه

«دست خطّ مبارك تلگرافی زیارت و بحضرت آیت اللّه شهرستانی ابلاغ شد امور مملکتی بحمد اللّه در ظلّ توّجهات ملوکانه از هر جهت منظّم - مژدۀ رفع كسالت و بهبودی ذات اقدس این است که هر چه ممکن باشد حرکت و نزول اجلال را تسریع و عموم چاکران را از زیارت ذات اقدس مفتخر فرمایند.» ( اواسط سرطان 1303 اول ذیحجه 1342 )». (چاکر رضا )

تلگراف شاه

اشاره

«جناب اشرف رئيس الوزراء « تلگراف شما و اصل از حسن جریان امور و انتظام مملکت که اطلاع داده خوش وقت شدیم البتّه منتهای آمال ما انتظام مملکت و آسایش ملّت عزیز است.

حال مزاجی بحمد اللّه بهتر با کمال اشتیاقی که بمراجعت داریم انشاء اللّه زود تر حرکت کرده از ملاقات شما مسرور خواهیم شد. منتظریم تا موقع ورود ما را تلگرافاً از حسن جریان مسبوق و خرسند دارید.» (شاه)

13-امضاء قرار داد تجارتی ایران و شوروی

قرار داد تجارتی ایران و شوروی برای کابینه های ایران بمنزلۀ يك رابطه سنجی بود که هر گاه دولت شوروی با کابینه ای موافق بود بلافاصله مذاکرات در اطراف قرار داد مزبور جریان می یافت و هر گاه با کابینه ای موافق نبود بلافاصله مذاکرات را قطع نموده و حتّی در یکی دو مرتبه هم به تیرگی روابط سیاسی منجر شده بود که نگارنده بطور مفصّل جریان کامل این مذاکرات را در جلد دوّم این تاریخ (مقدّمات تغییر سلطنت در صفحات 106-158-181-262) نگاشته است و در حقیقت موضوع مذاکرات قرار داد تجارتی و امضاء آن کلاف محکمی بود که هر وقت دولت شوروی می خواست آن را محکم و هر وقت نسبت بکابینۀ خوش بین بود سر کلاف را شُل می کرد و مذاکرات در محیط صمیمانه ای بجریان می افتاد. این مذاکرات از سوّم بهمن 1300 خورشیدی آغاز و بالاخره همین نوسان تا آخرین کابینۀ مشير الدوله دوام داشت. پس از آن که سردار سپه بریاست وزرائی رسید و دولت شوروی کابینۀ او را کابینۀ موافق توسعه سیاست خود تشخیص داده بود مذاکراتی را که در کابینه های قبل جریان داشت بلافاصله شروع و ضمناً باید متذکر شد که هنگام مذاکرات در اطراف

ص: 76

قرار داد مزبور ادارۀ جاسوسی دولت شوروی کاملاً از تعلیمات و دستورات دولت ایران بسفیر ایران مقیم مسکو اطلاع داشته و باصطلاح قبلاً دست حریف را می خوانده است باین معنی که از کلیۀ تلگرافات رمز دولت آگاهی حاصل می کرده و قبل از این که بدست سفیر ایران در مسکو برسد مفاد آن تلگرافات در ادارۀ جاسوسی شوروی مکشوف بوده است. برای تأیید این نظر قسمتی را که « ژرژ آقا - بگف» آتاشۀ سفارت شوروی و رئیس «گپئو» در کتاب خود نوشته است عیناً نقل می نمائیم، این کتاب بدواً در سال 1930 در پاریس بفرانسه و در سال 1931 بانگلیسی در نيويورك ترجمه و چاپ شده است.

نقل از کتاب اُ . گ . پ . او . O . G .P . U

آقا بگف در صفحۀ 103 تحت عنوان «گپئو در طهران» می نویسد:

من وقتی وارد طهران شدم اطلاع یافتم جاسوس نمرۀ 10 يك جاسوس جدید مهمّی برای ما پیدا کرده، این شخص متخصّص رمز هیئت وزیران ایران بود که تحت عنوان جاسوس شمارۀ 33 وارد خدمت ما شد. این شخص در آن موقع خیلی بکار ما خورد زیرا مذاکرات تجارتی بین «کارا خان» و «علی قلی خان» در مسکو شروع شده بود و بتوسّط این متصّدی رمز تمام دستور هائی که از طرف دولت ایران بنمایندۀ خود در مسکو داده می شد ما می دیدیم و می دانستیم که تا چه حدّ ممکن است ایران در هر موردی تسلیم بشود، بهر حال در تاریخ 12 سرطان 1303 عقد و امضای قرار داد خاتمه یافت. اينك متن قرار داد مزبور بشرح ذیل است :

متن معاهدۀ تجارتي بین دولت ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی روسیه

«دولت علیّه ایران از یک طرف و دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از طرف دیگر نظر یکثرت میل و اشتیاقی که در ریختین شالودۀ محکمی برای پیشرفت امور اقتصادى فيما بين دولتين داشته و دارند مصمّم شدند که مطابق فصل 19 عهد نامۀ روس و ایران که از تاریخ 26 فوریۀ 1921 در مسکو امضاء شده يك عهد نامۀ تجارتی منعقد سازند و برای این مقصود نمایندگان مختار خود را بقرار ذیل معین کردند؛»

از طرف دولت علیّه ایران جناب مستطاب اجل آقای ذکاء الملك وزير امور خارجه،

ص: 77

از طرف دولت اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی جناب ماریش شومیاتسکی نمایندۀ مختار دولت مشار الیها در ایران.

نمایندگان مختار مزبور پس از تبادل اعتبار نامه های خود که آن ها را با رعایت ترتیبات لازمه مقرّرات مقتضیه تدوین و تنظیم شده یافتند در موارد و مقرّرات ذیل توافق حاصل نمودند:

مادّۀ اوّل - اتباع هر يك از دولتين معظمتين متعاهدتين بشرط امضاء شدن تذکره در مقامات مربوطه دولت دیگر می توانند آزادانه بقصد تجارت و صنعت و غيره داخل خاك آن دولت شده و در آن جا اقامت گزینند مگر در نقاطی که فعلا ورود یا اقامت اتباع خارجه در آن جا ممنوع است و در آتیه ممنوع شود و هم چنین مجاز می باشند که از امضای تذکرۀ خروج و تسهیلات راجعه بآن نسبت باتباع طرف دیگر نمی توان امتناع ورزید مگر در صورتی که اتباع مزبوره تحت محاکمه یا استنطاق باشند.

تبصره - برای اهالی مناطق سر حدّی و ایلات و کار گرانی که در نواحی سر حدّی واقعاً کار می کنند و جهت شغل خود رفت و آمد می نمایند بموجب قرار داد خاصی که باید فيما بين طرفين متعاهدتين منعقد گردد تسهیلات مخصوصی در عبور و مرور آن ها از سر حدات ما بين ايران و اتحاد جماهير شوروی سوسیالیستی منظور می شود.

مادّۀ دوّم - اتباع هر يك از دولتين معظمتين متعاهدین که بر طبق مقررات مادّۀ اوّل معاهده حاضره در اراضی طرف دیگر وارد یا از آن خارج شوند می توانند کلیۀ اموالی که مورد استعمال شخصی یا خانوادگی آن هاست با خود همراه ببرند، مقدار و ترتیب و رود و صدور آن اموال باید مطابق نظامات جاريه مملكتين باشد.

تبصره - نسخه از نظامات جاريۀ هر يك از مملكتين متعاهدتين راجع بترتيب صدور و ورود اموال مذکورۀ در این ماده و مقدار آن ها ضمیمه این قرار داد می باشد.

تغییراتی که در آتیه در نظامات مزبوره داده شود همواره مطابق احتياجات اتباع دولتين که از سر حد ایران و اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی عبور و مرور می نمایند خواهد بود .

مادّۀ سوم - كليۀ اموال متعلقه باتباع یكی از طرفین معظمتين متعاهدتین که با رعایت قواعد جاريۀ مملکت دیگر و یا موافق مقررات معاهدۀ حاضره وارد اراضی آن مملکت شود و هم چنین کلیۀ اموالی که اتباع هر يك از طرفين متعاهدتين مطابق قوانين جاريه مملکتی و موافق مقررّات حاضره در اراضی طرف دیگر داشته یا تحصیل کرده باشند جز بموجب حکم قطعی محکمه با امر مقامات صالحۀ دولتی مورد توقيف و ضبط و مصادره و یا ترتیب دیگری از انتقالات اجباری واقع نخواهد شد و در هر موقع که عملیّات مزبوره واقع شود باید کاملا با قوانین و نظامات جاریه موافقت داشته باشد و در موارد غیر از مصادره باید مطابق ترتیباتی که در قواعد و قوانین مزبوره منظور گردیده عوض

ص: 78

داده شود در هر حال دربارۀ هر يك از دولتين متعاهدتین در خصوص عوضی که در فوق ذکر شد نباید رفتار شود که نسبت باتباع دول خارجی دیگر نا مساعد تر باشد مقصود از کلمه مصادره Confiscation که در فوق ذکر شده سلب مالکیتی است که بلا عوض مطابق قوانین جاریۀ دولتين متعاهدتین در هر يك از مملکتين مزبور بعنوان مجازات بعمل می آید.

مادّۀ چهارم - بموجب مقررات فصل 16 معاهدۀ روس و ایران که در 26 فوریه 1921 منعقد گردیده اتباع هر يك از طرفين معظمتين متعاهدتین در اراضی طرف دیگر موافق قوانین معموله مملکتی در مؤسسات قضائی مملکت متوقف فيها محاکمه شده و مجازات هائی که بموجب قوانین مزبوره مقرّر است دربارۀ آن ها اجرا خواهد گردید و نیز می توانند آزادانه و بدون اشکال مانند اتباع داخلی مطابق قوانین جاریه مملکتی برای اقامۀ دعوی یا دفاع از حقوق خود مراجعه بتاسيسات قضائی مملکت متوقف فيها بنمايند و نیز حق تعیین وکیل و نماینده و مترجم در محاکم مزبوره خواهند داشت.

در مسائل مذکوره فوق و در کلیۀ مسائل قضائی از کلیۀ حقوق و مزایائی که دربارۀ اتباع داخلی منظور است بهره مند خواهند بود.

مادّۀ پنجم - اتباع هر يك از دولتين معظمتين متعاهدتین در اراضی دولت دیگر راجع بحق تجارت و صنعت و حق تملّك اموال منقوله از هر قبیل و نیز حق اشتغال و هر گونه تصرفی در اموال مزبوره از کلیۀ حقوق و مزایائی که دربارۀ اتباع داخلی منظور است استفاده نمی نمایند و در هر حال حقوق و مزایای فوق الذکر از حقوق و مزایائی که دربارۀ اتباع دول كاملة الوداد منظور شده یا خواهد شد کم تر نخواهد بود - راجع بحق تحصیل اموال غير منقوله و اجاره و استجاره و تصرف در املاك مزبوره اتباع هر يك از دولتين متعاهدتین در اراضی طرف متعاهد دیگر از کلیه حقوق و مزایائی که اتباع دول كاملة الوداد بموجب قانونی که بترتیب مقتضی و بر وفق قوانین اساسی مملکتی رسماً اعلام گردیده با مقررات صريح يك عهد نامه دارا بوده یا دارا شوند بهره مند خواهند بود و در هر حال اتباع مزبوره حق اجاره و تملك تام و تمام خانه ها برای سکونت و اشتغال بتجارت داشته و نيز حق اجاره و تملك محل و انبار برای نگاه داشتن امتعه خود خواهند داشت.

مادّۀ ششم - مالیات اتباع هر يك از طرفین م. م در اراضی دولت متعاهد دیگر مشمول مالیات هائی که از اتباع داخلی اخذ می شود خواهند بود و در هر حال اتباع مزبوره از معافیت هائی که در مالیات مستقیم بموجب قوانینی که بتصویب قوای تقنینیه مملکت رسیده و بترتیب مقتضی رسماً اعلام گردیده است در حق اتباع دول كاملة الوداد بر قرار شده و یا خواهد شد بهرهمند خواهند بود و مقررات هیچ گونه تخطیات غیر عادلانه ای که مستند بر قوانین مزبوره نبوده باشد بموجب تشبث باین ماده نمی تواند بشود.

ص: 79

مادّۀ هفتم - اتباع هر يك از طرفين معظمتين متعاهدتين مقيمين اراضی طرف دیگر می توانند مطابق قوانین جاریۀ مملکت از پست و تلگراف با سیم و بی سیم آن مملکت چه در کلیه داخله مملکت متوقف فيها و چه با ممالك خارجه استفاده نمایند.

مادّۀ هشتم - الف - در تأیید مادۀ 20 عهد نامه ایران و روس مسكو مورخۀ 26 فوريۀ 1921 هر يك از دولتين معظمتين متعاهدتين حقّ ترانزیت آزاد را در اراضی خود در کلیۀ طرق و راه ها بتوسّط جميع وسائل نقلیه معموله داخلی برای کلیۀ محمولات ناشیه از مملکت طرف متعاهد دیگر که بمملکت ثالثی می رود تصدیق و تثبیت می نمایند مشروط بر این که مقدار معمولاتی که باید حمل شود زاید بگنجایش حقیقی وسائل نقلیه نبوده و مفاد مقرّرات قسمت ( ج ) این ماده رعایت شود.

ب - در مورد محمولاتی که بطور ترانزیت حمل می شود جز رسیدگی که برای رعایت ترتیب و تنظیم ترانزیت در موقع ورود و خروج مال التّجاره ها در سر حدّات می شود بهیچ وجه تفتیشی بعمل نخواهد آمد طریقۀ رسیدگی مذکور مطابق مراسمی خواهد بود که در روابط ترانزیت بین المللی مقرّر است.

ج - راجع بارسال و دریافت و بار گیری و بار اندازی و سرعت حمل و انبار کردن و تسلیم مال التّجاره و نوبت و ترتیبی که در عملیات مزبوره باید رعایت شود نسبت به محمولاتی که بطور ترانزیت حمل می شود همان معامله ای که با محمولات داخلی متشابه بعمل می آید مجری خواهد گردید دیگر در مورد محمولات دولتی که جنبۀ تجارتی نداشته باشد.

د - در حمل محمولاتی که از ایران بطور ترانزیت از خاك و آب اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی می گذرد و هم چنین محمولاتی که از طرف اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از طریق ترانزیت ایران عبور می نماید کرایه بیش از آن چه از همان محمولات داخلی در همان خطّ و همان مسافت چه در اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و چه در ایران اخذ می شود گرفته نخواهد شد حقوق و عوارضی که از بابت انبار داری محمولات ترانزیتی تصویب می شود و هم چنین كليۀ حقوق و عوارضی که بجهت حمل و ارسال محمولات مزبوره گرفته می شود تابع بهمین اصل خواهد بود.

ه_ - مقرّرات این ماده در مورد امتعه ای که از يك نقطه مملکت یکی از طرفين متعاهدتین بطور ترانزیت از اراضی طرف متعاهد دیگر برای نقطه دیگر خاک طرف متعاهد اوّل حمل می شود نیز مجری و معمول خواهد بود.

مادّۀ نهم - اتباع هر يك از دولتين متعاهدتین که از طرف مقامات صالحه دولت خود دارای

ص: 80

تذکره بوده و از طرف مقامات صالحه دولت متعاهد دیگر تذکره های آن ها برای ترانزیت امضا شده باشد می توانند آزادانه از اراضی آن دولت عبوراً بمملکت ثالثی رفته یا بر عکس از آن مملکت بمملکت خود مراجعت نمایند و مقرّر است در امضای تذکره های فوق الذّکر بهیج و به اشکالی بعمل نیاید مسافرین مزبور می توانند بار های شخصی خود را بطور ترانزیت آزادانه با همان شرایط و مراسم محمولات ترانزیتی مذکور در مادۀ هشت از ممالك فاصله عبور دهند لیکن وزن بار های مزبوره که بطور ترانزیت از مملکت یکی از متعاهدتين بمملکت متعاهد دیگر می رود برای هر نفر از صد کیلو گرم تجاوز نخواهد نمود.

مادّۀ دهم - هر يك از دولتين معظمتين متعاهدتین هر ترتیبی را که برای تجارت خارجی صلاح دانند در خاک خود بر قرار خواهند نمود، هر گاه ما بين يك نفر از اتباع يا يك هیئت مخصوصی یا یکی از تأسیسات دولتی ایرانی با یك نفر از اتباع يا تأسیسات خصوصی یا دولتی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی معامله بشود بواسطۀ اقدامات قانونی مقامات صالحه اتحّاد جماهیر شوروی سوسیالیستی معاملۀ مزبوره غیر قابل اجرا گردد در عین این که مسئولیت کامل آن بر عهدۀ طرفی که توانسته است بواسطۀ اقدامات مزبوره مواد معامله را بموقع اجرا گذارد متوجه خواهد بود دولتی باعث اقدامات مذکوره شده نسبت بطرفین معامله هیچ گونه مسئولیّتی نخواهد داشت جز در مواردی که در مادۀ (16) پیش بینی شده است و بدیهی است در مواردی که اجراء يك معامله بواسطه اقدامات قانونی مقامات صالحه ایران غیر ممکن شود هیچ گونه مسئولیّتی نسبت بطرفين معامله بواسطه اقدامات مزبوره متوجّه دولت ایران نخواهد شد.

مادّۀ یازدهم - دولت اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی يك نفر نمایندۀ تجارتی مقیم تهران جزو سفارت اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران می باشد خواهد داشت مطابق عادات بین المللی دارای عنوان و رتبه و امتیازات آتاشه تجارتی سفارت خانه ها خواهد بود . نمایندۀ مزبور وقائم مقام مشار الیها که او نیز جزو سفارت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی محسوب و از امتیازات اعضاء سفارت خانۀ مزبوره بهره مند است در موارد ذیل در تحت عنوان ( نمایندگی تجارتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران ) نام برده می شود. امتیازات نماینده تجارتي فوق الذكر قائم مقام او كاملا محدود بشخص آن ها بوده و بهیچ وجه نسبت بمال التّجاره و مخزن ها و اموال منقول و غیر منقولی که برای آن ها بر طبق مادۀ 13 این عهد نامه بکار می رود اثری نکرد، و در عملیّات تجارتی ایشان نیز مؤثر نخواهد بود. عملیات مزبوره در تمام موارد تابع کلیۀ قوانین ایران و مقرّرات اداری و قواعد و احکامی که مبتنی بر قوانین مزبوره باشد خواهند بود. باستثنای مواردی که در موارد ذیل پیش بینی شده است،

ص: 81

مادّۀ دوازدهم - نمایندگی تجارتی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران مراقبت منافع تجارتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را در ایران عهده دار است و بر وفق مقتضيات تجارت ایران با اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی رفتار نموده و وظایفی را که از ترتیب تجارت خارجی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی راجع بآن مملکت شوروی ناشی می شود بجا خواهد آورد و هیچ گونه عملی در ایران که دخالت در وظایف خاصّه مقامات قانونی هر مملکت مستقلی محسوب می شود بعمل نخواهد آورد .

مادّۀ سیزدهم - نمایندگی تجارتی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران با رعایت ترتیباتی که در قوانین ایران منظور شده است می توانند در تهران و در ایالات و ولایات تأسیسات تجارتی دایر کرده و بوسیله تأسیسات مزبوره عملیات تجارتی خود را موافق قوانین ایران اجری نماید. بدیهی است رؤساء و اعضاء تمام مؤسسات مزبوره در ایالات و ولایات و تهران که اتباع شوروی باشند کلیه قوانین مملکتی که نسبت باتباع اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی جاری است اعم از قوانین مدنی و جزائی و مالی و مالیاتی و بلدی و غیره ها می باشند و هم چنین مطیع مقرّرات اداری و قواعد و احکامی که مبتنی بر قوانین مزبوره باشد خواهند بود. مسلم است که مقررات این مادّه سكته بمقررات مادّۀ يازدهم راجع بامتيازات نماینده تجارتی و قائم مقام او وارد نخواهد ساخت.

مادّۀ چهاردهم - نمایندگی تجارتی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران و مؤسسات تجارتی آن مذکوره در مادۀ 13 در تجارت از کلیه حقوقی که عموماً بموجب قوانین مملکتی درباره اشخاص حقیقی Physiques personnes و اشخاص حقوقی IMorales personnes ایرانی که مشغول تجارت می باشند مرعی است (باستثناء حق راجع بتملك اموال غير منقول كه محدود بحدودی است که ذیلا بیان می شود) بهره مند و تابع کلیه قوانین ایرانی که شامل اشخاص مزبور است خواهند بود.

هر يك از مؤسسات مزبوره می تواند اموال منقوله و یک باب خانه برای تجارت و مغازه و انبار ها برای نگاه داری امتعه خود بعنوان مالکیت یا اجاره داشته باشند.

مادّۀ پانزدهم - راجع بحمل امتعه از يك نقطه ایران بنقطه دیگر نمایندگی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران و مؤسسات آن در مادۀ 13 مذکور شد می توانند آزادانه امتعۀ خود را بدون پرداخت عوارض جز آن چه تجّار ایرانی موافق قوانین مملکتی می پردازند حمل نمایند.

مادّۀ شانزدهم - كليۀ معاملات مؤسسّه های تجارتی مذکوره در مادّه 13 این عهد نامه بنام نمایندگی تجارتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران صورت خواهد گرفت و دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مسئول معالات مزبوره خواهد بود ولی البته مسئولیت عملیات تجارتی اتباع و مؤسسات دیگر اتحّاد جماهیر شوروی سوسیالیستی فقط بعهدۀ خود اتباع و مؤسسات مزبوره خواهد بود.

تبصره - نظر بمسئولیت دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که در این ماده پیش بینی

ص: 82

شده است دولت ایران نسبت با متعه و مخازن و اموال مؤسسه های تجارتی نمایندگی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران هیچ گونه اقدام تضییقی متضمّن تأمين دعاوی (Cautivn Judicatun Solwi) قبل از صدور حکم و یا اجرای موقت حکم محکمه قبل از این که حکم مزبور قطعی گردد بعمل نخواهند آورد.

مادّۀ هفدهم - دعاوی ناشیه از قرار داد ها و معاملات تجارتی که از ایالات و ولایات ایران مؤسسه های تجارتی مذکوره در مادۀ 13 این عهد نامه متعلقه بنمایندگی تجارتی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی منعقد نمایند بر مؤسسات مزبوره یا مستقیماً بر نمایندگی تجارتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران موافق قوانین مملكتى راجع بصلاحیت محاکم اقامه خواهد شد - ولی هر گاه نمایندگی تجارتی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تقاضا نماید اجرای احکام بدعاوی مزبوره در محل اقامت نمایندگی تجارتی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی صورت خواهد گرفت در این صورت کلیه مخارج پست و تلگراف و صرّافی که از تغییر محل اجرای احکام مزبوره ناشی شود بر عهده نمایندگی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران خواهد بود.

مادّۀ هيجدهم - در موردی که نمایندگی تجارتی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران یا مؤسسات او مذکوره در مادۀ 13 یا هیئت ها یا دار التجاره ها یا اتباع ایرانی تأسیس جمعیت تجارتی ( Association) یا تشکیل شرکتی نمایند علاوه بر این که اجرای این امر باید موافق قوانین ایران بوده و همواره ترتیبات مقرّره در قوانین مزبوره ملحوظ شده باشد جمعیت های تجارتی و شرکت های فوق الذکر در کلیه مسائل مانند شرکت های ایرانی بوده و هيچ يك از امتیازات مستثنیاتی که در موارد سابقه ذکر شده در مورد آن ها ملحوظ نخواهد بود و مسلم است در صورتی که قبیل این جمعیت های تجارتی و شرکت ها خارج از ایران تشکیل شود راجع بمعاملاتی که در ایران بنمایند از مؤسسات نمایندگی تجارتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران محسوب نخواهد بود.

مادّه نوزدهم - دولتين معظمتين متعاهدتين متقبل می شوند که از کلیه قوانین و نظامات و مقرّراتی که راجع به تجارت خارجی آن ها است و اشاعت یافته است یک دیگر را مطّلع نمایند و نیز توضیحات لازمه را راجع بمسائل مربوطه بتجارت خارجی و وضعیّت حقوقی مؤسساتی که دخیل در تجارت مزبوره هستند از حيث قوانین داخلی خود بیک دیگر اطلاع دهند ، برای ابلاغ اطلاعات راجعه بتجارت خارجی مقامات ذیل صلاحیت دارند.

از طرف دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بکمیساریای ملّی تجارت خارجی و نمایندگی تجارتی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران و از طرف دولت ایران وزارت امور خارجه و وزارت تجارت و فوائد عامه و نمایندگان وزارت خانه ای مزبوره که جزو مأمورین سیاسی ایران در مملکت اتحّاد جماهیر شوروی سوسیالیتی هستند.

ص: 83

مادّۀ بیستم - دولت ایران در مواردی که در این معاهده دارای حقوق دول كاملۀ الوداد می باشد از حقوق و امتیازاتی که دولت اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بدول شوروی که با دولت مزبوره اتّحاد گمرکی دارند داده است صرف نظر خواهد نمود.

دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز در موارد مزبوره از تقاضای حقوق و امتیازاتی که دولت ایران دربارۀ دول مستقل اسلامی منظور داشته است صرف نظر می نماید.

مادّۀ بیست و یکم - این عهد نامه هر چه زود تر ممکن شود ترتیبی که قوانين مملكتين اقتضا می نماید بتصويب خواهد رسید و تبادل تصدیق نامه ها در تهران صورت خواهد گرفت، موقع اجراء این عهد نامه از تاریخی است که تصدیق نامه ها بين دولتين معظمتين متعاهدتين مبادله شود و بقوّت خود باقی خواهد ماند که بطریق مذکور در ذیل خاتمه یابد.

هر يك از طرف معظمتين متعاهدتین پس از انقضاء یک سال از تاریخ اجراء این عهد نامه در هر موقع حقّ دارد که بطرف متعاهد دیگر قصد خود را در خاتمه دادن اثرات این عهد نامه اشعار نماید، در این صورت این قرار داد باز مدّت شش ماه از تاریخی که یکی از طرفين معظمتين متعاهدتين فسخ آن را اشعار داشته مجرا خواهد بود.

این عهد نامه بزبان فارسی و روسی در دو نسخه اصلی نوشته شد و در موقع تفسیر آن هر دو نسخه معتبر خواهد بود.

نظر بمراتب فوق نمایندگان مختار دولتين معظمتين متعاهدتین این عهد نامه را امضاء و مهر نمودند. تحریر شد در شهر تهران بتاريخ 12 برج سرطان سیچقان نیل 1303

دعوت به نهار بمناسبت امضاء معاهده

روز پنج شنبۀ 29 ذیقعده 1343 برابر 12 سرطان 1303 برابر سوّم ژویه 1924 عهد نامۀ تجارتی بین ایران و دولت اتحاد جماهیر شوروی در وزارت خارجه ایران امضاء شد و بافتخار آن ناهاری از طرف دولت ایران داده شد. مدعوّین عبارت بودند از اعضاء سفارت شوروی و هیئت دولت و دکتر میلیسپو رئیس کل مالیّه و مولیتر رئيس اداره گمرك .

تلگراف مسکو راجع بقرار داد تجارتی

در نتیجه امضاء معاهده تجارتی بین دولتین ایران و روس تلگراف تبریکی از طرف چیچرین کمیسر خارجه دولت شوروی بعنوان وزیر امور خارجه ایران از مسکو مخابره می شود که عین آن بشرح ذیل است.

ص: 84

وزارت امور خارجه

اشاره

در موقع امضای عهد نامۀ تجارتی که شرکت و معاضدت مملکتین را در امور اقتصادی بر روی اساس و پایۀ محکمی قرار داده و از لوازم روابط حسنۀ مملکتین است از صمیم قلب تبریکات خالصانه را تقدیم حضور عالی می دارد، یقین کامل دارد که توسعه و تثبيت روابط و دادیه مملکتین روز افزون خواهد بود» «چیچرین»

14- روابط ایران و امریکا

قبل از این که بشرح قتل ماژور ایمبری که یکی از قضایای مهم تاریخ است پرداخته شود لازم است از نظر روابط بین دو ملت اندکی بحث شود تا خوانندگان گرامی کاملا متوجه گردند که در فاجعۀ قتل ماژور ایمبری علاوه بر این که ملت ایران هیچ گونه دخالتی نداشته بلکه نسبت بآن ملت با نظر علاقه و احترام می نگریسته است حالا چطور شد که ماژور ایمبری بقتل رسید، يك مطلبی است بغرنج و جداگانه که ظاهری داشته و باطنی، اما از باطن آن نگارندۀ این تاریخ تا کنون اطلاع دقیق و صحیحی بدست نیاورده ولی آن چه در این مورد تحقیقات نموده و اسناد بدست آورده است خواهد نگاشت كه اينك بترتيب شروع می نماید:

ملت ایران و امریکا در دفتر خاطرات خود جز محبت بآمریکا چیزی نمی یابد. (1)

ایجاد روابط میان ایران و آمریکا آغاز يك دورۀ پر امید و مسرت بخش برای ملت ایران بود. چون ملت آزادی خواه امریکا باتفاق موافق و مخالف در آن موقع از آلودگی ها و مقاصد منحوس استماری پاک و منزه بود و ملل كوچك كه در چنگال استعمار چیان فشرده می شدند همواره نگاه قلب شان بآن سر زمین آزادی و عدالت دوخته بود.

در یکی از روز های سال 1273 هجری قمری برابر 1856 میلادی ما بین امين الملك سفير ايران مأمور فرانسه و کارول اسپنس (2) وزير مختار ممالك متحدۀ امریکای شمالی مقیم دربار عثمانی معاهده ای در هشت ماده برای بر قراری روابط

ص: 85


1- متأسفانه این نوشته مربوط به امریکای قبل از جنگ دوم جهانی بوده است زیرا پس از جنگ دوم رویۀ امریکا نسبت به کشور های مختلف تغییر کرد و عکس مورد بالا را اثبات می کند. چنان که در ایران بواسطه دخالت های ناروا و بی جهت از سیاست هم پیمان خود انگلستان در مورد ملی شدن نفت و پس از 28 مرداد 1332 که در کلیۀ امور ایران دخالت ها ناروا کرده اند نظر ملت ایران نسبت به سیاسیون آمریکا تغییر کلی کرده است
2- Carroll Spence

دوستی و معاملات تجارتی منعقد گردید.

در ژانویۀ 1883 برابر ربیع الاول 1300 هجری ممالک متّحده امريكای شمالی تصمیم گرفت نماینده ای بدربار ایران اعزام دارد و بالاخره در همین سال مستر بنیامین (1) وارد تهران شد و این اوّلین سفیری بود که از طرف دولت آمریکا وارد ایران شده است. چندی پس از استقرار روابط سیاسی و این انجام تشریفات ملّت انسان دوست و نوع پرور آمریکا آموزشگاه هائی در تهران و تبریز و همدان و بعضی شهرستان های دیگر (البتّه بتدریج) تأسیس نمودند و شعلۀ فرهنك و مدنيّت را که از کانون ساحل اتلانتيك اقتباس شده بود در این سرزمین مشتعل ساختند.

آن آموزشگاه دریچۀ معرفت و تربیت را بر روی ملّتی که با فرهنگ غربی آشنا شده ولی آشنائی او فقط از روزنه «سوریون» یعنی از راه مدارس فرانسه و طرز تعلیم و تربیت لاتین بوده است باز کرد. این آموزشگاه های امریکایی نمونه های کوچک ولی جامعی از مدارس و طرز تعلیم و تربیت امریکا بود که مخصوصاً بطرز تربیت علمی و مفید امریکائی توجّه کامل داشت.

آموزشگاه های آمریکائی بتدریج توسعه یافت و کارخانه ای برای نشر فضیلت و معرفت و تربیت صحیح دائر گردید.

خدماتی را که مأمورین فرهنگی امریکا از دکتر جُردن گرفته تا آموزگاران و دبیران مدارس تهران و شهرستان ها انجام دادند نمی توان آن طور که شایسته است توصیف نمود.

این خدمت گزاران شریف و بشر دوست فرهنگ و مدنیت، ضربت های شکننده و سختی بر پیکر تربیت اتکالی و لاابالی گری زدند و راه تربیت عملی و اعتماد بر نفس را بجوانان ایرانی آموختند.

عادات رذیله ای را که در بعضی از خانواده های اشراف رخنه کرده بود زایل ساختند و از عناصر بی کار ایرانی مردان فعّال و درست کار بوجود آوردند.

دکتر جُردن در طی خدمات سی و پنج ساله اش بیش از هر ایرانی باین

ص: 86


1- S.O.W.Benjamin

کشور خدمت کرد و سر انجام با خاطری آرام که حاصل صفا و نمایندگی روح او بود از این کشور خارج شد و (کالج) عزیزش را بدست كاركنان وزارت فرهنك سپرد تا چگونه وزارت فرهنگ از این مؤسسه علم و هنر استفاده نماید.

برای معرّفی کالج همین بس که چون کارخانۀ آدم سازی آدم ساخت و بیرون داد و مردان درست کار و وطن پرستی تحویل جامعه نمود که اغلب مقامات عالیه کشور را اشغال و در مواقع سخت و باريك خدمات برجسته ای انجام داده اند.

مگر خدمتی که مستر باسکرویل دبیر کالج تبریز انجام داد از لحاظ ارزش و معنویّت کم تر از خدمات دکتر جُردن است! این شخص هنگامی که ملّیون نغمۀ آزادی خواهی سرودند و دست بکار مبارزه شدند چون خطر را نزديك ديد او هم در حدود توانائی و همّت بلند خود مبارزه را شروع کرد.

شاگردان کالج تبریز را مشق نظامی داد و در ساعت خطر ، در آن ساعت که مستبدّين بقصد تصرّف تبریز حمله ور شدند این خدمت گزار بشریّت با نیروی کوچکی که از شاگردان کالج حاضر ساخته بود بكمك ستار خان شتافت و خود پیشا پیش بجان فشانی در راه فرشته آزادی سر گرم شد و سر انجام خون ارجمندش را بر خاک های آذربایجان ریخت تا نام نیک او در تاریخ آزادی ایران جاودان ماند.

ملت غیور و حق شناس آذربایجان پس از در هم شکستن عفریت استبداد نام ارجمندش را بروی یک قبضه تفنك حك كردند و بیادگار خدمات گران بهایش برای مادر داغ دیده او فرستادند.

تا روزی که نامی از ایران و ایرانی باقی است و تا تاریخ اولتیماتوم منحوس 1911 را در سینۀ خود محفوظ دارد نام مستر شوستر از خاطره با وفای آزادی خواهان این کشور محو نخواهد شد.

نام بلند مستر شوستر امریکائی در دل ایرانیان ثبت است

اشاره

خدمات مستر شوستر در مدت کوتاه توقف هشت ماهه اش در ایران طوری پسند خاطر و در دل ایرانیان جای گرفت که وقتی اولتیماتوم ثانوی دولت روسیّه تزاری (که شرح قسمتی از آن ذیلا ذکر می شود) بایران داده شد و شوستر صلاح

ص: 87

ملّت را در این دانست که ایران را ترک گوید، غوغائی عجیب و هنگامه ای غریب بر پا گردید و آن همه ابراز احساسات بمنصّه بروز و ظهور رسید.

روز 29 نوامبر 1911 برابر یازدهم ذیحّجۀ 1329 قمری «پاکلیوسکی گزیل» وزیر مختار روسیّۀ تزاری مقیم دربار ایران اولتیماتومی بشرح زیر به دولت ایران فرستاد که ترجمۀ آن بشرح ذیل است:

«چنان چه روز جمعه 34 نوامبر (هفتم ذیحجه) افتخار اظهار حاصل نموده بودم» «منتظر حكم دولت متبوعه خود بودم که اسبابی که دولت روس را مجبور باولتیماتوم» «دیگر نمود اظهار نمایم. احکام مزبوره اکنون باین جانب رسیده و از این جهت» «از طرف دولت روس افتخار اظهار مطالب ذیل را بجناب عالی حاصل می کنم»،

«انفصال مستر شوستر و مسیو لکفر از خدمات مرجوعه شان تکلیف سایر» «مأمورین امریکایی که مستر شوستر ایشان را انتخاب نموده ثانياً معین می شود»،

«اطمينان و وعدۀ صریح دولت ایران که بدون رضایت سفرای انگلیس» «و روس مأمورین خارجی برای خدمات خود انتخاب نکند»،

«پرداخت مصارفی که جبران خسارت دولت روس را در این لشکر کشی و سوق» «قشون بنماید»،

«تعيين مقدار و طريقۀ تأدیۀ خسارت مزبوره بعد از رسیدن جواب دولت ایران» معیّن خواهد شد»،

پس از رسیدن اولتیماتوم دولت مفاد آن را بمجلس فرستاد که مجلس آن را تصویب و قبول نماید و چون شهرت پیدا کرده بود که مجلس آن را قبول خواهد کرد از طرف عموم طبقات ابراز احساسات شد چنان که مستر شوستر در کتاب خود راجع باین قضیّه «اختناق ایران» می گوید :

«در این موقع زنان ایران جوابی مهیّا نموده و سیصد نفر از آن جنس» «ضعیف از خانه و حرم سرا های محصور با افروختگی بشره که از عزم ثابت شان»

ص: 88

«خبر می داد بیرون آمده در حالی که در چادر های سیاه و نقاب های مشبّک سفید» «مستور بود و حرکت نظامی می نمودند، بسیاری از ایشان در زیر لباس یا آستین های» «خود طپانچه ها پنهان داشتند یک سره بمجلس رفته و در آن جا جمع شده از رئیس» «مجلس» خواهش نمودند که تمام آن ها را اجازۀ دخول دهد، رئيس مجلس بملاقات» «نمایندگان ایشان راضی شده در اطاق ملاقات با رئیس مقابله کرده و طرف» «مذاکره شدند. باین خیال که مبادا خود یا همراهانش مطلب و مقصود شان را درست» «ملتفت نشوند، آن هیئت مادران و زوجات و دختران محجوب ایرانی طپانچه های خود» «را برای تهدید نمایش داده و نقاب ها را پاره کرده و دور انداخته و اراده عزم آخری» «خود را اظهار و اعتراف کردند که اگر وکلاء مجلس در انجام فرایض خود و محافظت» «و بر قرار داشتن شرف ملیّت ایران تردید نمایند مردان و فرزندان و خودمان را کشته» «و اجساد مان را همین جا می اندازیم.»

روز اوّل دسامبر برابر 13 ذیحجه مجلس رسمیت یافت. یک ساعت قبل از ظهر محوّطه بهارستان و هم چنین داخل محوّطه پارلمان و اطراف آن از مردم منتظر و مضطرب مملوّ گردید، دولت موادّ اولتیماتوم را مطرح کرد. عدّه ای از نمایندگان بمخالفت برخاستند و بالاخره در موقع اخذ آراء معلوم گردید که رد شده است و چون قشون روسیّۀ تزاری بخاک ایران حمله و قسمتی از آذربایجان و حتّی تا قزوین را تصرّف کرده بود دولت نا گزیر شد مجلس را منحل و اولتیماتوم را بپذیرد.

در همین اوان عارف قزوینی در يك كنسرت پر ازدحامی که از تمام طبقات در آن شرکت کرده بودند تصنیف معروف ذیل را خواند و حاضرین بگریه افتادند:

ننك آن خانه که مهمان ز سر خوان برود *** جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود

گر رود شوستر از ایران رود ایران بر باد *** ای جوانان مگذارید که ایران برود

شد مسلمانی ما بین وزیران تقسیم *** هر که تقسیمی خود کرد بدشمن تقدیم

حزبی اندر طلبت بر سر این رأی مقیم *** کافریم ار بگذاریم که ایمان برود

مشت دزدی شده امروز در این ملک وزیر *** تو در این مملکت امروز خبیری و بصیر

ص: 89

دست بر دامنت آریخته يك مشت فقیر *** تو اگر رفتی از این مملکت عنوان برود

شد لبالب دگر از حوصله پیمانۀ ما *** دزد خواهد بزمختی ببرد خانۀ ما

ننگ تاریخی عالم شود افسانۀ ما *** بگذاریم اگر شوستر از ایران برود

سنگ چوپان شده با گرگ، چو لیلی مجنون *** پاسبان گله امروز شبانی است جبون

شد بدست خودی این کعبۀ دل كن فيكون *** یار مگذار کزین خانۀ ویران برود

تو مرو ، گر برود جان و تن و هستی ما *** کور شد دیدۀ بد خواه ز هم دستی ما

در فراقت بخماری بکشد مستی ما *** نالۀ «عارف» از این درد بکیوان برود

در تعقیب این کنسرت دانش آموزان مدارس را تعطیل و پیشوایان مذهبی امتعۀ روس و انگلیس را تحریم کردند ولی مستر شوستر صلاح ملّت را در این دانست که ایران را ترك گويد و با يك دنيا حّق شناسی و ابراز علاقه و احساسات از طرف ملّت ایران بدرقه گردید.

از خدمات معروف مستر شوستر امریکائی در ایران تأسیس ادارۀ ژاندارمری و خزانه است که بعد ها بر تشکیلاتش افزوده شد و زیر نظر افسران سوئدی قرار گرفت.

کتاب اختناق ایران که بقلم مستر شوستر امریکائی نگاشته شده خاطرات تراژيك صحنه های این نمایشات را بخوبی نشان می دهد.

این ها نمونه های مختلفی از عواطف و احساسات ملّت بشر دوست امریکا و ملّت ایران می باشد که در قلوب ایرانیان بطوری رخنه کرده است که هیچ چیز نمی توانست خللی در آن ایجاد کند.

هزار ها خانوادۀ ایرانی تندرستی و سلامتی و علاج افراد خود را مدیون بیمارستان های آمریکائی می دانند که در مواقع مختلف مراجعه و تحت معالجه قرار گرفته اند.

در خلال پایان جنگ جهان گیر گذشته (1914-1918) که مجاعه و قحطی هستی ملّت نجیب ایران را تهدید می نمود و چون برگ خزان همه روزه در شهرستان های ایران عدّۀ زیادی از مردم را بخاک نا توانی فرو می ریخت، ملت انسان دوست امریکا

ص: 90

دست همّت و مردانگی خود را بطرف ایرانیان دراز کرد و با دادن غذا و لباس و دوا هستی عدّه ای زیاد را تأمین و بیمه کرد.

بدیهی است این قبیل محبّت های نوع پرستانه ملّت آمریکا بفوریّت هر چه تمام تر در قلوب ایرانیان نفوذ و آن را خلل نا پذیر گردانیده است.

هنگامی که کنگرۀ صلح در پاریس می خواست تشكيل شود «مستر لانسينك» وزیر خارجه آمریکا و نمایندۀ اوّل ويلسون اقدامات مؤثر و نطق های مفصّلی دائر بر طرف داری از ملّت ایران نمود که نمایندگانش وارد کنگره صلح شوند ، و حتی وزارت خارجه آمریکا بوسیلۀ وزیر مختار خود راجع بمخالفت با قرار داد 1919 که وثوق الدّوله آن را منعقد کرده بود، در تهران اعلامیّه صادر کرد و بآن وسیله بملّت ایران فهماند که دولت آمریکا با هر نوع استعمار و استثمار مخالف است.

این ها نمونه های برجسته و بازیست از ابراز انسان پرستی ملت آمریکا نسبت بایران، بهمین لحاظ هم ملّت ایران با يك علاقه و صمیمیّت مخصوصی نسبت بآن ملت نگاه می کرد.

حتّی در سال 1300 خورشیدی که دولت ایران خواست برای مالیۀ کشور شالودۀ اساسی بریزد، و مستشارانی از کشور های خارجه استخدام نماید، بواسطۀ احساسات بی شایبه و لطیفی که نسبت بامریکائی ها در این کشور مشاهده می شد، نگاه سیاست مداران ایران متوّجه آمریکا شد و دکتر میلیسپو برای ریاست کلّ مالیّه ایران استخدام گردید. دکتر ملیسپو وقتی وارد تهران شد يك ملت 15 میلیونی پشتیبان او بوده تمام حواسش را متوّجه دکتر ملیسپو کرده بود که برای کشور طرح های اساسی بریزد. دکتر میلیسپو هم در جریان کار و عمل موفق شد که در حدود توانائی خود به مالیه ایران سر و صورتی بدهد. قانون استخدام کشوری و شالودۀ اساسی وزارت دارائی از جمله کار های اوست. ولی در مأموریت اخیرش نظر باوضاع خاصی که در اثر جنگ ایجاد شده بود با اشکالات فراوانی مواجهه شد و آن طوری که انتظار می رفت موفقیّت حاصل نگردید.

ص: 91

نتیجۀ آن چه که در بالا ذکر شد این می شود که ملّت حّق شناس ایران بواسطه مناسباتی که با ملّت بشر دوست و حافظ صلح عمومی جهان یعنی امریکا داشته است عموماً امریکائی ها را دوست می دارد و با يك نظر آمیخته بمحبّت مخصوصی نسبت بملّت امریکا نگاه می کند، بدیهی است این حسّ احترام کور کورانه و بدون دلیل نیست زیرا عواطف و احساساتی که از امریکائی ها دیده اند آن ها را وا دار می کند که با نظر مخصوصی نسبت بملّت امریکا نگاه کند و در تمام مراحلی که از طرف امریکائی ها نسبت بایران ابراز صمیمیّت و محبتّی شود و عدّه ای از مردان شریف امریکائی بایران خدماتی کرده اند اگر چه ایرانی ها آن طوری که باید و شاید نتوانسته اند از لحاظ مادی جبران نمایند ولی در عین حال باید اذعان نمود که از لحاظ معنوی تا حدّی که امکان داشته کوتاهی ننموده اند و با بروز احساسات دوستانه و عواطف خود خدمات آن ها راحقّ شناسی و تقدیر و جبران کرده اند و در روابط بین دو ملتی که هیچ گونه نظر ارضی نسبت بیک دیگر ندارند این بزرگ ترین مراتب و دادیه و مودت متقابله است

15- قتل ماژور ایمبری

موضوع قتل ماژور ایمبری کنسول ممالك متحّدۀ امريكاي شمالی در تهران یکی از مسائل و قضایاى تاريك و مهّم تاريخ معاصر ایران است، زیرا در اطراف این فاجعه اقوال و روایات مختلفی ذکر کرده اند که در هر حال فهم و تشخیص چگونگی این قضیّه را تاریك و بغرنج و پیچیده نموده است. واقعاً يك نفر مورّخ بی طرف نمی تواند در اطراف این موضوع بدون هيچ شك و تردیدی حقایق آن را بیان و سپس داوری و قضاوت نماید. می گویند دولت وقت در این موضوع دخالت داشته. می گویند انگلیس ها از لحاظ حفظ منافع سیاسی خود در این قضیّه دخالت داشته اند. می گویند نصرت الدوله و سید حسن مدرّس لیدر اقلیّت مجلس در علم کردن سقّاخانه عامل مؤثری بوده اند و منظور شان تحريك احساسات مذهبی مردم بر علیه سردار سپه که بعدم علاقۀ بمذهب بین عوام شهرت داشته است، و در این بین کنسول یار امریکا هم بدون آن که هوّیتش شناخته شده باشد بدست عوام

ص: 92

افتاده و مقتول شده است. می گویند دولت سردار سپه - انگلیس ها - و اقلیّت و عدّۀ دیگر هر يك در يك قسمت از این قضیّه دخالت کرده و هر يك بمنظوری در ایجاد این موضوع دست داشته اند. نیز می گویند که در ایجاد این موضوع هيچ يك از عواملی که در بالا از آن اسم برده ایم دخالتی نداشته و قضیّه خیلی ساده اتّفاق افتاده ولی سردار سپه و انگلیس ها هر يك بنوعی بنفع خود از آن استفاده نموده اند و اينك چگونگی این قضایا را بترتیب مورد بحث قرار می دهیم و پس از ارائه اسناد و دلائل آن قضاوت را بعهدۀ خوانندگان وا گذار می نمائیم.

یکی دو هفته بجمعۀ پانزدهم دیحجۀ هزار و سیصد و چهل و دو ( برابر بیست و هفتم سرطان 1303) که واقعۀ ناگوار قتل ماژور ایمبری اتفاق می افتد مانده بود که در اطراف معجزات سقّاخانۀ آقا شیخ هادی در شهر انتشاراتی داده شد، این انتشارات که معلوم نبود منشاء و موجد آن کجاست با سرعت فوق العاده ای در شهر منتشر می شد و مردم عوام خرافاتی هم هر يك بنوعی در اطراف آن بتعبير و تفسير پرداخته شاخ و برگ هائی بر آن چه شنیده بودند اضافه کرده برای دیگری بیان می کردند. مثلاً می گفتند پریشب فلان کور شفا یافته و چشمش بینا شده است یا فلان افلیج شفا یافته و با پای خود بحرکت در آمده یا فلان بیمار یک شب پای سقّاخانه خوابیده و شفا گرفته است. این خرافات که بسرعت برق در بین مردم بانواع و اقسام انتشار یافته بود کار خود را کرد و حتّی دو سه شب در بازار و تمام محلات چراغانی نمودند. از تمام محلات شهر دسته جانی حرکت کرده با يك هيئت و تشكيلات مخصوصی بطرف چهار راه آقا شیخ هادی حرکت می کردند، گفته می شد که سقّاخانه در یکی دو شب قبل چشم یک نفر بهائی را که می خواسته در سقّاخانه سم بریزد کور کرده است و دسته جاتی که از این ببعد بطرف چهار راه آقا شیخ هادی حرکت می کردند این آهنگ را می خواندند «چهار راه آقا شیخ هادی از معجز ابو الفضل کور شده چشم بابی» بر اثر انتشار این خبر تظاهراتی بر علیه بهائی ها شروع شد، و حتّی دسته جاتی که از محلات بطرف

ص: 93

چهار راه آقا شیخ هادی حرکت می کرد هیکلی از کهنه و پنبه و غیره درست کرده و وارونه سوار خر کرده عدّه ای در پشت سر آن دم می گرفتند که «این بابی بی غیرت یاغی شده با ملّت» و منظور شان از این بابی بی ... رئیس دولت بود و باین وسیله می خواستند بر علیه او تظاهراتی بنمایند. هنگامۀ غریبی در شهر بر پا بود و اتفاقاً سردار سپه که مردی فوق العاده باهوش و زيرك بود خیلی بسادگی تظاهر می نمود، با کمال خون سردی قضایا را تلقّی و حتّی دسته جاتی که در موقع مراجعت از چهار راه آقا شیخ هادی از جلوی منزل او عبور می نمودند، سردار سپه جلوی منزل خود ایستاده بتماشا می پرداخت، گاهی هم چند قدمی بمشایعت این دسته جات می رفت و ابداً بروی خود نمی آورد که غالب این تظاهرات بر علیه او و یا هیکلی که از پنبه و کهنه و غیره ساخته شده شبیه او می باشد.

برای اروپائیان هیچ موضوعی باندازۀ خرافات و فناتیزم و پاره ای از آداب و رسوم ملل مشرق قابل ملاحظه نیست، موضوع سقّاخانۀ چهار راه آقا شیخ هادی و انتشاراتی که در اطراف آن داده می شد هیاهوی عجیبی بر پا کرده بود. در تمام محافل و مجامع و میهمانی هائی که اروپائیان در آن شرکت می جستند صحبت از سقّاخانۀ نام برده بود، و موضوع معجزات آن حاکی از روح مذهبی و خرافاتی ایرانی بود. ماژور ایمبری علاوه بر مأموریت سیاسی که در ایران داشت از طرف مجلۀ جغرافيائى ملّى ممالک متحدۀ امریکای شمالی نیز مأموریت داشت که از نقاط جالب توجّه و تاریخی و مذهبی ایران عکس هائی برداشته و به آمریکا بفرستد. در همین اوان «بالوین سیمور» از اتباع دولت امریکا و از مدّت ها قبل در کمپانی نفت جنوب ایران استخدام و مشغول کار بوده است. بواسطۀ محکومیتی که پیدا کرده بود دورۀ محکومیت خود را در ادارۀ قنسول گری آمریکا در تهران که محل آن در خیابان نادری و همین عمارت فعلاً مریض خانۀ رضا نور بوده بسر می برد و با ماژور ایمبری از نزدیك دوستی و آشنایی کامل داشت، همین که موضوع

ص: 94

معجزات سقّاخانه زبان زد خاصّ و عام شده بود شاید سیمور برفیقش گفته بود که موضوع سقا خانه و عکس های آن برای مجلّۀ جغرافیائی ملّی امریکا خالی از اهمیّت نخواهد بود، خوبست دوربین خود را برداشته عکس هایی از آن جا گرفته شود.

بعد از ظهر روز جمعۀ 27 سرطان 1303 برابر 19 ژویۀ 1924 ماژور ایمبری باتفاق رفیق خود بالوین سیمور بطرف سقّاخانه چهار راه آقا شیخ هادی با دوربین عکاسی و سه پایۀ آن حرکت می نمایند. جمعیّت فوق العاده زیادی اطراف سقّاخانه را گرفته بود. ماژور ایمبری مجبور می شود يك مسافتی را به سقاخانه مانده از درشکه پائین آمده پیاده بطرف سقّاخانه برود، در نزدیکی سقّاخانه سه پایۀ دوربین را روی زمین می گذارد، مردم باو می گویند این جا زن ها نشسته نمی شود عکس گرفت، ماژور ایمبری سه پایۀ دوربین خود را برداشته در خیابان مخصوص از طرف چپ سقّاخانه سه پایه را زمین می گذارد ، مردم با ملایمت جلو رفته و کلاه و عبا و غیره جلوی دوربین نگاه می دارند تا عکس گرفته نشود ، ماژور ایمبری ازین حرکت کمی عصبانی می شود و باز دوربین را بلند کرده در وسط چهار راه آقا شیخ هادی می گذارد، یک نفر موتور سیکلت سوار از دور پیدا می شود و چون جار و جنجال بین ماژور ایمبری و مردم را مشاهده می کند یکی فریاد می زند که همین ها که می خواهند عکس بردارند، آن هایی هستند که می خواستند در سقّاخانه زهر بریزند و حالا هم می خواهند بهر طوری که میسّر شان باشد در سقّاخانه زهر بریزند بایدممانعت کرد و نگذارد که آن ها چنین عملی بنمایند، يك نفر دیگر هم که نزديك آن موتور سیکلت سوار ایستاده بود فریاد کرد این بابی ها می خواهند مسلمانان را مسموم نمایند بزنید ...

مردم هجوم آور شدند، قونسول امريكا باتفاق رفیقش بطرف درشکه رفته سوار می شوند ، درشکه بطرف خیابان استخر حرکت کرده مردم با چوب و سنگه درشکه را تعقیب نمودند.

ص: 95

بالاخره مردم در خیابان استخر درشکه چی را با سنگ مجروح کو از محل نشیمن خود پرت می نمایند و بیهوش می شود، فوراً یک نفر نظامی بجای سورچی نشسته درشکه را می راند، در چهار راه حسن آباد عابرین و تعقیب کنندگان سورچی ثانوی را می زنند و بطوری مجروح می گردد که روز بعد فوت می نماید، در اثناء این جریانات متوالیاً پلیس و نظامی در اطراف ازدحام زیاد می شود ولی هیچ گونه ممانعت جدّی از طرف آن ها برای جلو گیری بعمل نمی آید.

بالاخره از چهار راه حسن آباد ببعد چون قنسول حالش خوب نبوده با اتومبیل او را حمل می نمایند و به بیمارستان شهربانی می برند و در بیمارستان شهربانی مردم هم چنان ازدحام می کنند و در و پنجره را شکسته به قنسول حمله می نمایند و کار او را یک سره می سازند.

در بیمارستان دکتر ویلهم و دکتر سفارت امریکا و چند نفر طبیب دیگر حاضر می شوند و با دکتر علیم الدّوله طبيب شهربانی كمك می کنند و مشغول پانسمان و مداوا می شوند تا آن که قنسول بهوش آمده و چند کلمه با خانم خود که از طرف شهربانی احضار شده بود تکلّم می کند.

ولی بالاخره در ساعت 5 عصر فوت می نماید.

در این هنگامه یکی دو نفر پاسبان مجروح می شوند که تحت معالجه قرار می گیرند.

پس از قتل ماژور ایمبری فوراً حکومت شهر تهران را نظامی کردند و اعلان زیر از طرف حاکم نظامی تهران منتشر گردید .

اعلان حکومت نظامی

«چون برحسب تصویب هیئت محترم دولت حکومت نظامی در شهر تهران و توابع برقرار و از طرف وزارت جلیلۀ جنگ اجرای قانون حکومت نظامی باین جانب محول شده است لهذا از تاریخ نشر این اعلان تا صدور حکم ثانوی حکومت نظامی را بعموم اهالی اعلان نموده و مواد ذیل را از قانون حکومت

ص: 96

نظامی که در 22 رجب مطابق 27 سرطان 1329 از تصویب مجلس شورای ملّی گذشته است خاطر نشان عموم اهالی نموده و اکیداً متذکّر می شود هر کس بر خلاف مواد مزبور رفتار نماید بمحاکمۀ نظامی جاب شده بمجازات قانونی خواهد رسید . مادۀ 4 - 5 - 7 - 8 - 9 - 10 - 11 و مادّۀ الحاقيه اول» (رئیس تیپ گارد پیاده - سر تیپ مرتضی خان)

چنان که قبلاً گفته شد روایات مختلفی راجع بچگونگی قتل ماژور ایمبری نقل شده که یکی از آن ها بشرح زیر است:

در کتاب «جنگ پنهان برای نفط» (SECRET WAR FOILR تأليف هانی گن «F. C. HANICHEN» که در سال 1934 در نیویورك بچاپ رسیده است در صفحۀ 230 و 231 چنین نوشته است :

«مهندسين سينگلر بحفر چاه نفط در شمال ایران بدلیل وقایع حیرت انگیزی که پیش آمد شروع نکردند.

ماژور رابرت و. ه_ . ی. ت. ن. ی. ایمبری MAJOR ROBERT W.H.I.T.N.E.Y. IMBRIE کنسول یار امریکا در تهران پایتخت ایران بود، مجلۀ جغرافیائی ملی از او تقاضا کرده بود عکس هایی از نقاط جالب توجه ایران بردارد . روزی بامدادان در سال 1924 با دوربین عکاسی خود بهم راهی دوستی موسوم «بالوين سيمور» (BALVIN SEYMOUR) با درشکه ای عازم شد . در سر چاه مقدسی (منظور سقّاخانه است) که بسیار مورد تکریم و پرستش مردم مذهبی ایران بود توقف نمودند. موقعی که ایمبری دوربین خود را متوجّه چاه می نمود از طرف گروهی مورد حمله قرار گرفت. ایمبری را سخت زدند و همین که خواست با درشکۀ خود فرار کند او را دنبال کردند، سیمور را هم مانند او مورد ضرب قرار دادند و هر دو را ببیمارستانی بردند. جمعیت وارد بیمارستان شد و کار ایمبری را تمام کرد و سیمور قرار کرد.

بی درنگ در اخبار جراید که از طرف خبر نگاران جراید انگلیس کنترول شده بود این طور توضیح دادند، حملۀ مزبور در نتیجه نفرت دائم التزائد متعصبّين مذهبی بر اروپائی ها بوده است و کوشش ایمبری در عکس برداری از يك نقطۀ مقدّسی توهین بمذهب و باعث تسریع این حمله شده است. اظهار شد که متعصبین تصور نموده بودند ایمبری عضو جامعه بهائی است، بهائی يك فرقه ایست از فِرَق مذهبی که مورد نفرت جامعه تهران است و مسلمان ها این فرقه را دشمن خود می دانند.

لکن خبری در روزنامه نیویورك هرالد تربيون پاریس منتشر شد و از قول «هارولد اسپنسر» (HAROLD SPENCER) که سال ها عامل مخفی انگلیس در خاور میانه بوده است، بدین مضمون نقل شد، که ماژور ایمبری در حقیقت از طرف گروهی بقتل رسیده است که آن گروه بدست سرمایه داران انگلیس و امریکا بوجود آمده بود.

ص: 97

سرمایه داران مزبور تصّور کرده بودند که نفوذ ماژور ایمبری ممکن است اختیار معادن نفط ایران را از کمپانی «شل» (انگلیسی) بيك سندیکای آمریکایی که قسمت عمدۀ آن در دست «سینکلر » می باشد منتقل نماید.

این مسئله ظاهر بود که قتل ماژور ایمبری تنها در نتیجه تعصّب مذهبی نبوده است. چرا شهربانی ایران که کاملا مسلح و در محل واقعه حاضر بود ماژور ایمبری را حفظ نکرد ؟

سال هاست مقامات رسمی ایران نسبت بامریکائی ها حسن نظر داشتند و در آن موقع نيز يك مستشار مالی امریکایی در خدمت دولت ایران بود. علاوه بر مراتب فوق کاشف بعمل آمد که سربازی ماژور ایمبری را بقتل رسانده بود و حال آن که وظیفۀ سرباز دفاع از او بود.

و نیز کشف شد که سیمور مصاحب ایمبری کارشناس حفر معادن نفت جنوب (منظور کارمند کمپانی نفط جنوب بوده است) كه در يك نزاعی بین کارگران مداخله کرده بود پس از آن که دادگاه قنسولی امریکا سیمور را بتوقیف محکوم کرده بود او را بقيد التزام آزاد کرده بودند. تا این اندازه بوی نفط از واقعۀ قتل ماژور ایمبری بمشام می رسد».

یاد داشت سفارت ترکیه

«حضرت اشرف سردار سپه رئيس الوزراء و وزير جنگ دولت شاهنشاهی ایران. سفير كبير تركيه باسمت (شيخ السّفرائی) هیئت نمایندگان سیاسی ما مورد بار ایران بنام سفیر افغانستان - المان - ساویت - فرانسه- شارژدافر انگلیس - بلژيك - ایتالیا - مایل است نفرت خود و هم کارانش را که در اثر سوء قصد غدّارانه ای که منجر بهلاکت ماژور روبرت ایمبری قنول دول متحده امريكا و جراحت سهمناك مسيو سيمور تبعه دیگر امریکا حاصل شده است اظهار بدارد.

این سوء قصد در وسط روز در شهر تهران بوقوع پیوسته و مداخلۀ ضعيف قواى تأمينيّه کاملا بلا اثر مانده و از عواقب سوء آن نتوانسته است جلو گیری نماید. ابداً بر اضافه یا تفرقۀ جماعت و يك تير تفنگ هم نینداخته اند و بالاخره پس از آن که مجروحين بدبخت را بمريض خانه رسمی نظمیّه تهران می رسانند نمایندگان قوای عمومیّه نتوانسته اند یا نخواسته اند از ورود جمعیّت بعمارت مریض خانه ممانعت نمایند! و جمعیّت در آن جا اهانات جديده مرتکب شدند.

بنابراين شك نيست كه يك وضعيّت خطرناکی وجود دارد که هیئت مأمورین سیاسی خود را مجبور دیدند در مقابل وضعيّات مزبور شدیداً در مقام (پروتست) اعتراض بر آیند.

نظر بمراتب فوق الذکر، هیئت نمایندگان سیاسی توّجه جدّی اولیای دولت شاهنشاهی ایران را جداً بلزوم اتّخاذ فورى و وسایل مؤثر برای استقرار نظم و امنیّت اتباع خارجه در ایران و هم چنین اقلیّت های مذهبی که بتحریکات متعصبانه تهدید شده اند معطوف می نماید.

از حضرت اشرف متمنّی است احترامات فائقه را بپذیرید ». (سفير كبير تركيّه - محيى الدّين)

ص: 98

جواب یادداشت سفارت ترکیه

بلافاصله پسر از وصول یادداشت اعتراضیّۀ سفارت ترکیّه از طرف نمایندگان سیاسی مقیم دربار ایران، دولت جلسۀ فوق العادۀ خود را تشکیل داد و مدّتی در اطراف آن بحث نمود، بالاخره جواب ملایمی مبنی بر تعقیب جدّی مؤسّسین و محرّکین و مجازات آن ها تهیه کرده بسفارت ترکیّه ارسال داشت. سفیر ترکیّه در روز دوّم مرداد 1303 کلیۀ نمایندگان سیاسی و كر ديپلماتيك مقیم دربار ایران را بسفارت ترکیّه دعوت نموده و جواب دولت ایران را مطرح مذاکره قرار داد. در این جلسه سفیر دولت شوروی پیشنهاد کرد که چون جواب دولت ایران و اقداماتش در تعقیب قضیّه امید بخش است از طرف هیئت سفرای مقیم دربار ایران بدولت جواب داده شود که تعقیب قضیّه امید بخش می باشد و منتظر نتیجه اقدامات بعدی دولت ایران می باشیم.

قاتلین ماژور ایمبری

پس از قتل ماژور ایمبری و پروتست سفير تركيّه (شيخ السفراء) دولت مجبور بود در پیدا نمودن محرّكين قتل ظاهراً هم شده تحقیقاتی نموده مسبّبین آن را مجازات نماید. عدّه ای گرفتار شدند، حکومت نظامی و شهربانی بنای بگیر و ببند را گذاشتند، اشخاص مختلفی گرفتار شده که ضمن آن ها چند نفری هم گویا در قضیۀ جرح و قتل ماژور ایمبری دخالت داشتند مأمورین تحقیقات و رسیدگی ضمن تحقیق بکمپانی نفت جنوب نیز سوء ظن حاصل کرده و موضوع را ساده تلقّی نمی نمودند. بنابراین در اطراف کار کنان کمپانی نفت شروع بتحقیقات کردند. مصطفی فاتح که بیش از سایرین مورد سوء ظن و در بین جمعیت هم دیده شده بود و یکی از مستخدمین کمپانی نفت بشمار می رفت تحت باز داشت و تعقیب در آمد. از تحقیقاتی که از فاتح بعمل آمده هیچ گونه اطّلاعی در دست نیست و معلوم نشد که آیا مشار الیه در قضایا دخالت داشته یا نداشته و یا بر اثر چه چیز پس از چند روز توقیف او را آزاد کردند.

نسبت بسایرین که تحت تعقیب در آمده بودند عدّه ای که ظاهراً در قضیّۀ ضرب و جرح و بالاخره قتل دخالت داشتند محکمۀ نظامی تشکیل داده دو سه نفری را که یکی از آن ها سرباز بود بدون گناه محکوم باعدام کردند.

ص: 99

بطوری که از پروندۀ تنظیم شده استنباط می شود و با اطلاعاتی که در این زمینه از خارج کسب شده جریان استنطاق سه نفری که متهم بقتل ماژور ایمبری بوده اند بدین طریق بوده: در جلسۀ اول استنطاق که هیچ نوع فشار و اذیت و آزاری برای گرفتن اقرار از متهمین بکار نرفته است. صورت استنطاق كاملاً عادى و متهمين هم كاملاً قتل ماژور ایمبری را انکار کرده اند. ولی در جلسات بعدی که رئیس شعبه آگاهی متوسل به اذیت و آزار های سخت گردیده و حتی برای گرفتن اقرار دست بند و اذیت های شدید دیگری نموده متهمین بیچاره برای رهایی از آن همه صدمه اقرار بقتل کرده اند و مخصوصاً یکی از متهمین را که گویا نگهبان درب بیمارستان شهربانی بوده در استنطاق بدوی با دلائل برائت خود را باثبات می رساند ولی در جلسۀ بعدی که گویا آلت تذکیر او را بسته و موی دُم اسب در مجرای مثانه اش زده اند بقدری فشار درد زیاد بوده که بیچاره برای رهائی از آن همه صدمه اقرار بقتل کرده است.

در صورتی که پس از معاینه جسد مقتول جای چند زخم شمشیر بر بدن مقتول بوده که همان زخم ها هم کار او را تمام کرده بود و اگر قاعدتاً می خواستند قاتلقين حقیقی را بدست آورند بایستی کسانی را که استعمال شمشیر کرده و از نظامیان بودند دستگیر نمایند و بین این سه نفری که محکوم بقتل شدند هيچ يك بآن سلاحی که جای زخم آن بر بدن مقتول بوده مجهز نبودند. یکی دیگر از متهمین را که معروف بسید لب شکری بوده بجرم این که پس از این که ایمبری کارش تمام شده با چهار پایۀ چوبی بر سر مقتول زده محکوم باعدامش کردند.

در صورتی که اگر می خواستند قاتلین حقیقی را بدست آورند راه تحقیقات و تشکیل پرونده در شهربانی بایستی غیر از آن باشد که بعداً تنظیم یافته است خلاصه مطالعه این پرونده بی نهایت مورد اهمیت است و اگر دقیقاً در این پرونده رسیدگی شود کاملاً معلوم خواهد گردید که جریان بازرسی و تحقيقات و حكم اعدام سه نفر بی گناه از چه قرار بوده است. مخصوصاً که نسبت بتمام متهمین یکسان رفتار نشده، فاتح را سه چهار روز محترمانه در اطاق یکی از رؤسای آگاهی زندانی می نمایند ولی نسبت بسايرين متوسل بآزار های شدید برای گرفتن اقرار شده اند.

ص: 100

دولت از قتل ماژور ایمبری استفاده کرد

بطوری که دیدیم بمحض این که ماژور ایمبری مقتول شد دولت اعلان حکومت نظامی کرده نسبت بمخالفین خود بنای سخت گیری را گذاشت. عدّه ای از اشخاص مؤثر که با اقلیّت رفت و آمد داشتند تحت نظر و تحت توقیف در آمدند، جرائد اكثريّت واقعۀ قتل را باقليّت نسبت داده بنای حملات را به مدرّس و سایرین گذاشتند، مدرّس مجبور شد در جلسه ای که راجع بقتل ماژور ایمبری اظهار تأسف می شد در مجلس راجع باین موضوع اظهاراتی بنماید و خود را مبّری معرّفی كند كه اينك صورت جلسۀ مذاکرات مجلس راجع به قتل ماژور ایمبری در زیر ذکر می شود:

صورت جلسۀ 29 سرطان نقل از صورت مذاکرات مشروح

رئيس - قبل از این که داخل دستور شویم چند کلمه عرض خدمت آقایان داشتم . البتّه از قضیه فاجعۀ روز جمعه و قتل قنسول نا کام امریکا همه مطلع هستند و لازم نیست توضیح واضحی کرده و عرض کنم از این قضیه بهت آور متألّم و متأثّريم (عموم نمایندگان صحيح است) بلکه می توانم عرض کنم تمام ملّت ایران از این واقعه مولمه متأثر هستند و خبر این واقعه را با کمال تنفّر و خشم و غضب تلّقی خواهند کرد (نمایندگان صحیح است)، برای این که ما يك ملّت غريب و مهمان نوازی هستیم که هیچ نوع حسّیات سوئی نسبت بخارجی ها نداریم و همیشه آن ها را با يك آغوش بازی پذیرفته ایم مخصوصاً آن هائی که می توانسته يك درس هائى بما یاد بدهند و در طریق تعالی و ترقّى بما كمك بکنند، غرض از عرض بنده این بود که هر کس در هم چو موقعى يك تكلیفی دارد و البتّه باید تکلیف خودش عمل کند، دولت تکلیفش اینست که جدّاً این امر را تعقیب کند و مرتکبش را بدست آورده مجازات نماید (نمایندگان صحیح است )، ما هم بنوبت خودمان بنام انسانیت و بنام حفظ شئونات ملّی و بنام حفظ نام نيك ایران بایستی كمك ها و معاونت هایی بکنیم که این لَکّۀ سرخی که در تاریخ ما پیدا شده است زایل شود و اگر اثرات سوئی بر

خلاف واقع و حقیقت واقع شده بزودی مرتفع شود ( نمایندگان صحیح است ).

پس از بیانات رئیس مجلس وزیر خارجه (فروغی) چنین اظهار داشت :

بیانات شافی و وافی که آقای رئیس محترم مجلس شورای ملّی راجع بتأسف و تألّم از وقوع واقعۀ روز جمعه فرمودند هیئت دولت را مستغنی می کند از این که در اظهار تأسّف و تألّم واقعه شرح و بسطی بدهد، بیانات ایشان البتّه احساسات كليۀ ملّت ایران است ( نمایندگان صحیح است) و حاجت نیست باین که عرض کنم هیئت دولت کاملا و تماماً با این احساسات همراه است و واقعۀ روز جمعه را یکی از بزرگ ترین ضرباتی بقلب ایران وارد آمده تلقی می کند زیرا همان طوری که

ص: 101

آقای رئیس فرمودند ملّت ایران همیشه ملت میهمان نوازی بوده است و می توان گفت این واقعه بی نظیر است و روح ملّت ایران و روح مسلمانان ایران (مسلمانی که یکی از تعلیمات دینی آن ها اینست که باید به میهمان اکرام و احترام نمود از این مطلب منزجر است) (نمایندگان صحیح است)، امّا این که فرمودند هر کس تکلیفی دارد و باید تکلیف خود را ادا کند فرمایش خیلی صحیحی است و هیئت دولت هم کاملا در این عقیده است و عزم دارد و تصمیم گرفته است که تکلیف خودش را کاملا ادا کند. نظر بيك مصالحی و برای این که بعضی تصوّرات بی مأخذ برای مردم حاصل نشود آقای رئيس الوزراء و هیئت دولت مخصوصاً در این اوقات اخیر همیشه توصیه و تأکید می کردند برؤسا و افراد قشونی که نسبت بمردم با حسن سلوك و مدارا رفتار کنند و هيچ وقت يك ترتيبي پیش نیاورند که بموجب ظرفیت قوای ملّت با خود دولت بشود باین مناسبت قوای نظامی دولت ساعی بوده است که همیشه با کمال بردباری رفتار کند و نظر بهمان عقایدی که ما داریم و تصوّر می کنیم با وجود این واقعه اسف انگیز در عقیدۀ خودمان اشتباه نکرده باشیم و از طرف ملّت ایران حرکات فجیعی سر نمی زند تصور نمی شد یک امر باین ناگواری واقع شود و الا هیئت دولت هم قبلا اقدامات لازمه می کرد برای پیش بینی از یک هم چو اموری که برای ما غیر مترقب است، حالا دیده می شود که این مدارا و حسن سلوکی که هیئت محترم دولت و رئیس و موجد قوۀ تأمینیه این مملکت در نظر داشته است شاید در بعضی از اذهان حمل به ضعف و سستی می شود و معلوم شد که باید هیئت دولت بنمایاند که این رفتار معتدلانه که می کرد از روی ضعف نبوده و قدرت دولت بحمد اللّه در منتهای کمال است و عزم دولت هم در حفظ امنیت و جلوگیری از اعمال شناعت و جنایت کارانه کامل است و بهمین مناسبت امروز برای این که ملّت بسرعت و فوراً این تصمیم دولت را مطلع شود و دولت مجبور نشود بواسطه يك عملیاتی این قدرت و تصمیم خود را اعمال نماید اعلان حکومت نظامی داده است و تا درجۀ آخر عزم و تصمیم دارد در کشف قضیه و تعقیب مرتکبین کوشش نماید و امید است که کاملا هم موفّق شود و اگر چه نمی توانم عرض کنم واقعۀ روز جمعه جبران نا پذیر است ولی تا اندازه ای که ممکن باشد جبران خواهد نمود.

رئیس - در این مسئله باید مذاکراتی بشود یا داخل در دستور بشویم ؟

مدرس - بنده اجازه خواسته ام .

رئيس - جمعی اجازه خواسته اند.

مدرس - موقع فوق العاده است و باید عرایضم را عرض کنم .

سيد يعقوب - خوبست رأی بگیرید .

مدرس - خير رأی لازم ندارد من با حکومت نظامی مخالفم و اجازه هم خواسته ام باید عرایضم را عرض کنم .

ص: 102

سيد يعقوب - بامر شما که نمی شود، مملکت ایران که مال شما نیست .

(صداى زنك رئيس - دعوت بسكوت )

مدرس - بلی می شود من وکیل ایرانم، مملکت هم متعلق بمن است ، مملکت مال من است، خوب است عوض شما دیگری را جلوی من وا دارد (صدای زنگ).

سيد يعقوب - خير متعلّق بهمه است ( صدای زنگ ).

رئيس - اگر می خواهید راجع باين مطلب صحبتى بكنید خوبست بگذارید برای موقع دیگر.

مدرس - آقای وزیر امور خارجه فرمایشاتی فرمودند ، بنده هم خواستم هم از جهت جنبۀ ديانتم اظهار تأسّف کنم و هم راجع بحکومت نظامی اظهاراتی بنمایم ...

رئيس - با ترتیب صحیحی هم صحبت نمی نمایند.

مدرس - نمی گذارند که ...

( همهمه بین نمایندگان - صدای زنگ )

در این موقع رئیس از مجلس خارج شد و جلسه تعطیل و پس از ده دقیقه مجدّداً تشکیل گردید.

رئیس - آقای مدرس می خواستند اظهاراتی بفرمایند راجع بچه مطلب است ؟

مدرس - عرض کردم دو فقره است که می خواهم عرض کنم، یکی تأسّف از واقعه ای که اتفاق افتاده است و یکی هم راجع بحکومت نظامی...

رئیس - قسمت اولش را عجالتاً بفرمائید.

مدرس - بسیار خوب، قسمت ثانی را موقع دیگر عرض می کنم. البته اظهارات و بیاناتی که آقای رئیس فرمودند همیشه یا غالباً بهترین بیانات است در وقایع، وليكن منهم از حیثیتی دوست داشتم بعد از بیانات آقای وزیر امور خارجه عرایضی بکنم و ظاهراً آقایان هم نظیرش را باز هم شنیده اند و عرض کرده ام ملّت ایران چون مسلمان هستند و دین شان هم اقتضا داشته است که مال متنوعه را از هر حیث محترم بدارند ( نمایندگان صحیح است ) جاناً و مالا کما این که تاریخ هم نشان می دهد و در تمام انقلابات ملاحظه فرموده اید هر نحو انقلابی واقع می شد نسبت بملل متنوعه بی احترامی نشده و کمال آسایش را داشته اند حتی آن بیابانی ها هم که حیثیت علم و عمل شان کم است این مسئله را سفارش رؤسای اسلام می دانستند که آن ها را مهما امکن محفوظ بدارند و من خیلی تأسّف می خورم از این که این واقعه اتفاق افتاده است که نباید اتّفاق افتاده باشد و انشاء اللّه الرّحمن نظیر هم دیگر پیدا نخواهد کرد.

کازرونی - انشاء اللّه .

مدرس - و البته همۀ ما ها متأسفيم، غرض از جانب خودم و از جانب هم دین های خودم

ص: 103

که در حقیقت همۀ ملّت ایران باشد اظهار تأسّف می کنم اما در مسئله دیگر که آقای رئیس صلاح دانستند تفكيك شود بنده هم اطاعت می کنم ولی عقیده ام اینست که تا موضوع حکومت نظامی بمجلس نیاید و در مجلس مورد بحث واقع نشود نباید در خارج ترتیب اثری باو داده شود. »

امّا اظهارات مدّرس در مجلس راجع بقتل ماژور ایمبری در بین جرائد اکثریّت نتیجه ای نبخشید و آن ها هم چنان از ادامۀ حملات و نیش قلم خود داری نمی کردند منجمله روزنامۀ ایران مورخۀ سی ام سرطان در تحت عنوان «پروتست» چنین نوشته بود :

«....این جنجال و رجّاله بازی که با دست اجنبی برای بر بادی حیثیت ملّت ایران شروع و توسعه یافته بود پس از نتیجۀ سوئی که نسبت بيك نمایندۀ محترم خارجی داد امنیت و آسایش را از تمام عناصر داخلی و خارجی هم بر طرف ساخته و دولت كه مسئول حفظ آسایش عمومی بود حق نداشت لاقید و تماشاچی بماند ...

.... اگر در نتیجۀ این هرج و مرج يك حادثۀ سیاسی خارجی برای ایران ظهور می کرد لیدر اقلیت نمی توانست جواب بگوید: اساساً باید فهمید که لیدر اقلیّت با این فکر و این طرز از مدارك سیاسی و این همه لاف و گزاف چه می گویند؟ ببخشید، مملکت خواه نا خواه باید از این وضعی که شما می خواهید باقی بماند خارج شود، شما متناسب با يك مملكت مترقّی نیستید، حکومت شما نمی تواند در این مملکت دوام کند، آن روزی که بر عدّۀ شاگردان مدرسه درین شهر افزوده شد دیگر جای زندگی شما تنك خواهد شد و بشما اجازه نخواهند داد که مردم عوام را فریب داده و از وجود آن ها سدّی در مقابل ترقّی ایران قرار دهید: تا دیروز تیشه بریشۀ سردار سپه می زدید حالا دارید تیشه بریشه مملکت می زنید ولی این حق و اجازه شما داده نخواهد شد ! »

خلاصه جرائد اکثریّت اقلیّت را بجرم عدم رشد سیاسی پیش خود محکوم کرده و مجازاتی که برای آن ها در نظر گرفته بودند این بود که در جرائد خود هر طور می خواهند آن ها بتازند. جرائد اقلیّت هم در این موقع توقیف بود و مدیران آن نیز در مجلس متحصّن بودند بنابر این مدرّس و اقلیّت سنگر دفاع نداشتند تا بتوانند در پشت آن نشسته بدفاع بپردازند و دولت از این جریان نهایت استفاده را کرده در راه پیشرفت مقصود خود گام های سریع و مؤثّری بر می داشت و چنان که خواهیم دید بالاخره مدرّس بر اثر فشار ها مجبور باستيضاح می شود :

ص: 104

مشایعت جنازۀ ويس قونسول

پس از آن که ماژور ایمبری ویس قونسول دولت آمریکا در بیمارستان شهربانی فوت نمود قریب بغروب جنازۀ مشار اليه را بمدرسه امریکائی بردند و روز شنبۀ 28 سرطان 1303 برابر 16 ذیحجه 1342 برابر 20 ژویه 1924 عدّۀ زیادی از اعیان و اشراف و نمایندگان مجلس و محترمین در مدرسۀ امریکائی حضور پیدا کردند و سردار سپه رئيس الوزرا هم با هیئت وزراء حضور بهم رسانیده وزراء مختار و نمایندگان سیاسی دول متحابه نیز حضور پیدا کرده پس از قدری توقّف و اظهار تأسف از پیش آمد چنین واقعه ای در ساعت پنج از ظهر جنازه با احترامات کاملی از مدرسۀ امریکایی حرکت داده شد و در اکبر آباد خارج شهر تهران بطور امانت گذاردند که بعد از محل مذکور بامریکا حمل نمایند.

خون بهای ماژور ایمبری

پس از قتل ماژور ایمبری بلافاصله از طرف دولت اقداماتی برای سوء تفاهم بعمل آمد. غروب همان روز که ماژور ایمبری مقتول شده بود فروغی وزیر مالیه از طرف دولت از کاردار سفارت آمریکا ملاقات و از این پیش آمد اظهار تأسّف و تأثر نموده و وعده داد که مسبّبین قتل را فوراً مجازات و علاوه خون بهای ماژور ایمبری نیز بورثه اش پرداخته شود. این مذاکرات هم چنان ادامه داشت، بالاخره قرار شد مبلغ شصت هزار دلار از این بابت بورثه ماژور ایمبری پرداخته شود و هم چنین مبلغ یک صد هزار دلار هزینۀ يك فروند کشتی جنگی از آمریکا به ایران برای حمل جنازۀ ماژور مقتول به امریکا پرداخته شود. در بادی امر سفارت آمریکا خیلی نسبت بوقوع این حادثه با نظر تردید می نگریست و بعد ها که مدّتی از این قضیّه گذشت دولت آمریکا بدولت ایران پیشنهاد کرد که مبلغ یک صد هزار دلار را در یکی از بانک های امریکایی گذارده از منافع آن همیشه سه نفر محصّل ایرانی در آمریکا تحصیل نمایند. ولی بعد ها دولت ایران متوّجه شد که اگر چنین پیشنهادی را بپذیرد برای ملّت ایران باعث

ص: 105

سر افکندگی است بنا بر این از اعزام محصّل بامریکا از آن محّل صرف نظر شد، اينك مکاتباتی که در این باره بین دولت ایران و آمریکا جریان یافته ذیلاً ذکر می شود :

یادداشت سفارت امریکا و جواب آن

روز 17 عقرب 1303 یاد داشت ذیل از طرف سفارت امریکا بوزارت خارجه ایران واصل گردید.

تهران نهم نوامبر 1924 نمرۀ 49

جناب مستطاب اجل آقای مشار الملك وزير امور خارجه،

دولت متبوعه این جانب دستور داده است مراتب رضایت آن را نسبت به اطلاعات واصله در خصوص اقداماتی که دولت علیه ایران نموده و می نماید که احکام محکمه نظام را دربارۀ اشخاصی که برای شرکت در تهاجم بر علیه و پس قنسول ایمبری مقصّر واقع شده اند اجرا نماید باستحضار خاطر جناب مستطاب اجل برسانم.

دولت متبوعه این جانب بعلاوه دستور داده است که اقدامات دولت جناب مسطتاب اجل رادر پرداخت مبلغ 60 هزار دلار غرامت به زوجۀ ویس قنسول ایمبری و اجرای احترامات لازمه برای رجعت دادن جنازۀ مستر ایمبری اعتراف نمایم.

يك مسئله که اکنون بين دولتين راجع بقضیه اخیر باقی مانده است پرداخت مخارج فرستادن کشتی جنگی آمریکایی بایران می باشد که جنازۀ ویس قنسول را مراجعت دهد و پرداخت این مخارج را دولت علیه در طی مراسله 29 ژویه (هفتم اسد 1303) نمرۀ 9010 خود متقبل شده است این طور پیش بینی شده است که مخارج مزبوره تقریباً یک صد و ده هزار دلار خواهد شد.

دولت متبوعه این جانب میل دارد این مسئله را بنحوی تسویه نماید که باعث ترقی و توسعه مناسبات دوستانه بين مملكتين بشود و بنابراین باین جانب اجازه داده است پیشنهاد نمایم که تعهد دولت علیه در این خصوص باین ترتیب بموقع اجرا گذاشته که ودیمه بامانت گذاشته شود که تحصیل محصّلین ایرانی در مدارس اتازونی برسد. عین ترتیباتی که بوسیله آن این پیشنهاد ببهترین طرزی بموقع اجرا گذاشته شود ممکن است بمحض وصول اطلاع راجع باین که دولت علیه حاضر برای اجرای این پیشنهاد می باشد باسانی داده شود دولت متبوعه این جانب عقیده دارد که دولت ایران کاملا موافقت دارند در این که طریقه فوق نتیجه اش ترقی و توسعه مناسبات نزدیک تر و موافقت بهتری بین ملتین ایران و امریکا خواهد بود. موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید می نمایم. امضاء و . اسمیت موری شارژدافر

جواب زیر در تاریخ 23 قوس از طرف دولت ایران داده می شود :

آقای مستر موری شارژدافر دولت فخیمۀ آمریکا،

ص: 106

آقای شارژدافر محترماً زحمت افزا می شود که مراسلۀ نمرۀ 49 مورخه نهم نوامبر 1924 واصل گردید و از مندرجات آن استحضار بعمل آمد، راجع بپرداخت یک صد و ده هزار دلار مخارج کشتی امریکایی که حامل جنازۀ مستر ایمبری متوفی بوده است بوزارت جليله ماليه دستور العمل داده شد که مبلغ مزبور را بطریقی که برای آن وزارت خانه میسر شود بپردازد، ضمنا متذکر می گردد که پیشنهاد اولیای دولت فخیمۀ امریکا دائر باین که مبلغ مزبور بمصرف اعزام محصّلین ایرانی بامریکا برسد مورد تقدیر اولیای دولت علیه واقع گردیده و از این حسن نیت اولیای فخیمه امریکا بیان امتنان نموده و احترامات فائقه خود را تجدید می نماید . مشار الملك

کمپانی های آمریکائی پس از قتل از ایران رفتند

بطوری که در جلد دوّم نیز ذکر کردیم مجلس چهارم امتیاز نفط شمال را بکمپانی های آمریکائی وا گذار کرده بود و نمایندگان کمپانی های امریکائی هم بتهران آمده راجع بطرز وا گذاری و شرایط امتیاز نامه مشغول مذاکرۀ با دولت بودند و تقریباً کار آن ها در شرف پایان بود زیرا شور اوّل لایحه نفط تمام شده بود و قرار بود بکمپانی سینکلر بدهند. ولی قتل ماژور ایمبری آن ها را ترسانیده گفتند در کشوری که اتباع خارجه مصونیّت و امنیّت جانی نداشته باشند چطور ممکن است بتوانند باکتشافات و حفر چاه های نفط و استخراج آن موفق شوند بنا بر این نمایندگان کمپانی های امریکایی ایران را ترك و بسوی کشور خویش رهسپار گردیدند.

علاوه بر نمایندگان کمپانی های نفط امریکائی، نمایندگان کمپانی های دیگر نیز بایران آمده با دولت وارد مذاکره بودند منجمله مستر بنت نایب رئیس کمپانی «یولن» بتهران آمده بود تا راجع براه آهن با دولت وارد مذاکره شود. مهندسین کمپانی یولن پس از مطالعه در اطراف وضعیّت جغرافیائی ایران عقیده داشتند که راه آهن برای ایران مقرون بصرفه نخواهد بود و صرفه ایران در این ست که راه های خود را شوسه نمایند و نقش های راجع براه های شوسۀ ایران تهیه کرده با رئیس دولت وارد مذاکره شدند. نمایندۀ یولن در ملاقاتی که با سردار سپه می نماید در حدود سه ساعت مذاکره از محسّنات جاده های شوسه و زیان راه آهن نموده و مخصوصاً

ص: 107

یکی از دلائل آن ها این بوده که موقعیّت جغرافیائی ایران و کوه های مرتفع آن برای ساختمان راه آهن مقرون بصرفه نخواهد بود. بالاخره سردار سپه از پشت میز خود برخاسته پای نقشۀ ایران می رود و بمترجم نمایندۀ یولن می گوید:

اگر بنا باشد که زن های ایرانی گوشواره های خود شان را بفروشند و خرج این راه آهن بشود من راه را خواهم ساخت و اگر شما می توانید پیشنهاد دربارۀ راه آهن بدهید والّا خودمان با بیل و کلنگ راه شوسه را خواهیم ساخت، سپس اشاره بنقشه کرده و خطّ قرمزی را که روی نقشه از بحر خزر به خلیج فارس منتهی شده نشان داد. نمایندۀ کمپانی وقتی متوّجه شد که تصمیم قطعی رئیس الوزراء در کشیدن راه آهن است قرار شد مطالعاتی کرده پیشنهادی در این باره تنظیم و بدولت بدهد. مدّتی هم مشغول مطالعه بود که ناگهان قضیّۀ ماژور ایمبری پیش آمد و نمایندۀ یولن هم مانند سایر نمایندگان کمپانی های امریکایی از ایران خارج و موضوع از بین رفت ولی پس از آن که دولت شروع بساختمان راه آهن جنوب نمود مجدداً نمایندۀ کمپانی یولن بایران آمد و قسمتی از خطّ جنوب را بطور مقاطعه گرفت.

بی سیم مسکو

خبر گزاری مسکو قضیّۀ قتل ماژور ایمبری را چنین تفسیر می کند که مرتجعین ایران بر علیه آزادی قیام نموده و بالنتيجه با كمك روحانيّون این قضیّه رخ داده است که عیناً خبر آن در زیر ذکر می شود : از بی سیم مسکو 8 ژویه برابر 17 سرطان 1303

جنبش مذهبی در ایران

«در چند روز قبل روحانیّون در تهران وقوع معجزه ای را اعلام نموده و نسبت می دهند که بر اثر این معجزه یک نفر بهائی بواسطه توهین بیکی از مقدسات شیعه کور شده است، در هفتم و هشتم ژویه شهر را چراغان نموده در کوچه ها دسته های چند هزار نفری دیده می شد و در مساجد اجتماعات مذهبی بعمل می آمد، یکی از دستجات مزبوره هیکل بی دینی را (از کاغذ و کهنه ساخته بودند) در مقابل خانه سردار سپه آتش زده اند؛

از بعضی منابع خبر می دهند که این جنبش اخیر که در زیر لواء مبارزه با بی دینی و بهائی بعمل می آمد این مقصود را تعقیب می کند که در وطن بهائیه یعنی امریکا که در آن جا تاکنون بهائیه توسعه زیادی یافته است حس انزجار و نفرتی بر علیه مملکتی که این قبیل جنبش های تعصّبی در آن جا

ص: 108

بعمل می آید تولید نموده و بدین وسیله با عقد قرضه ایران در امریکا مخالفت و ضدّيتی ايجاد کرده باشند.

بنا بر اطّلاعات دیگر اصل و ریشه جنبش اخیر عبارت از مساعی مرتجعین است که سعی دارند با كمك روحانيّون تعصّب مذهبی توده را بحرکت آورده و آن را برای مبارزه با دولت بکار برند.

«در هشتم ماه مدیران تمام جراید ارتجاعی مخالف در مجلس متحصن شدند.»

نتیجه ای که از حکومت نظامی گرفته شد؛

اشاره

بمحض این که حکومت نظامی بریاست سر تیپ مرتضی خان یزدان پناه اعلام گردید، بگیر و ببند شروع شد. نخست عدّه ای از معاریف بازار و سلسله جنبانان آن که از طرف داران جدّی اقلیت و مدرّس بودند دست گیر نمودند که منجمله شیخ عبد الحسین خرّازی و فیروز آبادی و غیره جزو آنان بودند گرفتار شدند. سر جنبانان و رؤسای تمام محلات را که در تشییع جنازه عشقی تظاهر و خود نمائی کرده بودند همه را گرفتند و بحبس انداختند. بطوری که زندان شهربانی مملوّ از آزادی خواهان و طرف داران مدرّس و اقلیت گردید. در زندان بنای شکنجه و انواع و اقسام آزار و اذیت ها را بآن ها گذاردند. عدّه ای را با باتون و شلاق بقدری زده بودند که حتی پس از رهایی هم تا مدت ها جای آن ضربات و صدمات بر بدن شان باقی مانده بود . گروهی از مشاهیر آزادی خواهان فعّال را هم به کلات نادری و نقاط دیگر خراسان تبعید نمودند.

هر کس کم ترین مراوده و آشنائی با افراد اقلیت داشت گرفتار شد. اگر کسی با کسی خُرده حسابی داشت و می خواست انتقام از او بکشد کافی بود که بگوید با اقلیت ارتباط دارد! فوراً گرفتار می شد می گویند در این واقعه قریب ششصد نفر محبوس گردیده اند، اکبر خان پامناری را که از رؤسای محلۀ پامنار بود بجرم این که در موقع تحقیقات از دوستی و احترام بمدرس تقیّه نکرده و گفته بود مدرس نایب امام زمان است بقدری زجر و آزار دادند و کتکش زدند که بیچاره بر اثر آن همه صدمات پس از رهایی بلافاصله زندگانی را بدرود گفت.

ص: 109

می گویند یک نفر دیگر را بجرم این که چای خانه دستی داشته و ورقه ای از مدرس مبنی بر دعوت مردم برای تشییع جنازۀ عشقی چاپ کرده ولی خودش انکار کرده بود برای گرفتن اقرار باو تنقیۀ آب جوش کردند و آن بیچاره هم در حین باز جوئی در همان شهربانی زندگانی را بدرود می گوید ولی نگذاردند در خارج کسی از این ماجرا بوئی ببرد.

عدّۀ زیادی از مردم را هم بولایات دیگر تبعید کردند. خلاصه بگیر بگیر غریبی بود و بطوری زهر چشم از مردم بی سلاح و بی پناه تهران گرفتند که دیگر هیچ کس قدرت دم زدن نداشت و منظور از تمام فشار ها این بود که بطور کلّی برای همیشه مردم را مرعوب نموده بترسانند تا دیگر کسی در جریان های سیاسی بنفع اقلیّت دخالت ننماید و بالاخره نتوانند از مدرّس و اقلیت پشتیبانی نمایند.

این ها و نظیر این ها نتایجی بود که از حکومت نظامی گرفته شد! ... و بطور خلاصه حکومت نظامی که در تحت ریاست یزدان پناه و شهربانی که در تحت ریاست سرهنك محمّد خان در گاهی بود کاری کردند که در تاریخ سابقه ندارد. از بچۀ هفت ساله برای گرفتن اقرار حبس کردند و شلاق زدند تا پیر مرد هفتاد ساله و بالاخره بهیچ کس ابقاء نکردند . الحق برای پیش بردن منظور خود و ایجاد حکومت وحشت و ترّور دست بخوب کاری زده بودند و خوب هم توانستند مردم را مرعوب نمایند و بترسانند.

16- کاسۀ صبر اقلیت لبریز می شود

جواید اقلیت هم همگی توقیف و مدیران آن در تحصّن مجلس بودند. جراید اکثریت نیز دائماً بافراد اقلیّت حمله می کردند و هر روز راجع بقتل ایمبری بنوعی بر آن ها تاخت می آورد .

بدیهی است این فشار های فوق الطّاقه کمر اقلیّت را خم کرده بود ولی مدرّس

ص: 110

حادثه طلب و شجاع نمی توانست بیش از این تحّمل نماید ، زیرا گرفتاری نزدیکان و هم فکران او اهانتی بود که مستقیماً باو وارد می شد. مدرّس خواست در مجلس راجع بحکومت نظامی صحبت نماید جلوگیری کردند، لیدر اقلیت کاسۀ صبرش لبریز شد ولی چه بکند ؟ صحبت که نمی گذارند بکند، روزنامه هم که ندارد ، دوستانش را هم گرفته اند؟ اقلیّت عصبانی شد تصمیم گرفت وقتی نمی گذارند آن ها حرف های شان را در مجلس بزنند دیگر چرا بمجلس بروند . یکی دو جلسه از شرکت در جلسات خود داری کردند خبر آن هم در جراید انعکاس یافت .

قرار شد اقلیت در جلسات شرکت نماید و بآن ها اجازه نطق داده شود، در جلسۀ دوّم اسد 1303 اقلیّت بمجلس رسمی حاضر شد و طبق اجازه ای که از رئیس مجلس (مؤتمن الملك) خواسته شده بود به ملك الشعراء اجازه داده شد و بهار هم پشت تریبون يك سلسله مطالبی اظهار داشت .

مذاکرات این جلسه مجلس از لحاظ تاریخ خیلی قابل دقت است زیرا موافق و مخالف حرف های خود را می زنند، بی مناسبت نیست عین صورت مذاکرات مشروح این جلسۀ تاریخی در این جا نقل شود تا خوانندگان محترم متّوجه گردند که در آن موقع چه فشار و صدماتی بمردم ستم دیدۀ ایران وارد آمده و برای محکم کردن پایه های حکومت دیکتاتوری خود را بچه وسائلی مجهّز کرده بودند !

اينك صورت جلسه ذکر می شود :

نقل از صورت مذاكرات مشروح مجلس مورخۀ دوم اسد 1303

مجلس بریاست مؤتمن الملك تشكيل يافت،

رئیس - آقاى ملك الشعراء (اجازه)،

ملك الشعراء - در چند جلسۀ قبل آقای وزیر امور خارجه آمدند این جا (پشت تریبون) و با ذکر مقدّماتی تصمیم هیئت دولت را راجع باعلان حکومت نظامی به جلس مقدّس اظهار داشتند و از طرف وکلای اقلیت آقای مدرّس اظهاراتی در آن موضوع می بایستی می شد و تقاضای مذاکره هم کردند ولی قضایائی پیش آمد که مجال نشد چیزی از طرف اقلیت عرض شود، در ظرف این یکی دو روزه در نتیجه نگرانی هائی که اقلیّت از اعلان حکومت نظامی داشت قضایاتی مشاهده

ص: 111

شد که بالاخره اقلیّت مجلس را وادار باین کرد که در این موضوع در مجلس صحبت بكنند، يك نکته را قبلاً اشاره کنم که بعد در سایر قسمت ها بتوانم عرایض خود را عرض کنم، قضیه ای که در این شهر واقع شد (قضیۀ روز جمعه) چنان چه اظهار تأسف هم شد يك موضوعی بود كه تمام ایرانی ها در تأسف و در عدم رضایت شدید از این واقعه با هم شريك بوده اند، بعد از وقوع این واقعه بلافاصله فراکسیون اقلیت تشکیل شد و مذاکراتی در آن جا بعمل آمد و بالاخره در آن جا این طور صحبت شد که یکی دو نفر از اعضاء فراکسیون اقلیت بروند و فوراً رئيس دولت را ملاقات کرده بایشان بگویند این واقعه که اتفاق افتاده است بقدری فوق العاده و دور از انتظار عمومی بوده است که برای جبران او و تلافی خساراتی که از این راه ممکن است بر هیئت جامعه وارد شود فراکسیون اقلیت حاضر شده است از حقوق انتقادی خودش در این موقع دست بر داشته و مسئله اقليّت و اكثريّت را کنار بگذارد و حاضر است تا روزی که این قضیه ختم نشده است و تا آن اوقاتی که دولت مشغول حل این قضیه است مسئله اقلیت و اکثریت را هیچ عنوان نکنیم و با هیئت دولت و اکثریت مجلس با تمام قوا همراهی کنیم تا این که دولت بتواند بدون هیچ گونهنگرانی و بدون هیچ گونه پریشانی خیالی این مسئله مهم را تعقیب بکند و این قضیه را بيك نقطه ای که اسباب استرضای خارجه و اطمینان داخله باشد برساند. این تصمیم را ما در فراکسیون گرفتیم و قبلاً هم با رئیس محترم مجلس و رؤسای فراکسیون ها در این موضوع صحبت کردیم و بآقای رئيس مجلس هم عرض کردیم که نظر فراکسیون اقلیت اینست، آقای رئیس هم تصویب و از این نظر تمجید فرمودند و با حضور ایشان تصمیماتی گرفته شد و بمدیران جراید اقلیت هم دستور داده شد که باتّفاق اظهار تأسّف بکنند و در این واقعه خودشان را هم درد و شريك بدانند و در این واقعه که ممکن بود حملاتی بنمایند آن ها را بکلی کنار بگذارند چنان چه آن ها هم پذیرفتند، و يك مقاله ای بامضای مدیران جراید اقلیّت منتشر شد که آقایان دیدند و سخن او عیناً شبيه بود بمسائلی که عرض شد و در این باب با رؤسای فراکسيون ها و افراد فراكسيون اکثریّت صحبت کردیم و گفتیم که از امروز ما همه قسم حاضریم با اکثریّت مجلس و با هیئت دولت موافقت کنیم زیرا این واقعه واقعه ای نیست که اختصاص داشته باشد بيك دسته ای که دسته ای مسئول باشد و دستۀ دیگر مسئولیت نداشته باشد، این بود تظاهرات اولیه فراکسیون اقلیت و مطبوعات اقلیت در مقابل این قضیه مؤلمه و البته اگر اقدامات اولیه هیئت دولت نبود مقصود ما آن طوری که ترتیب داده شده بود اجرا می شد و شاید حالا می توانستیم در این قضایا شرکت کنیم و بیش از این نتوانستیم موافق باشیم با عمليّات دولت و با کشف این قضیه ولی چنان چه عرض شد اقدامات اوليّه دولت پاس اقلیّت را فراهم آورد و اقلیّت بعد از آن دیگر از آن اعتماد و اطمینان اخلاقی که در تصمیم خودش داشت افتاد، آن اقدامات تعرّضاتی بود که بلافاصله از طرف مأمورین دولت نسبت با فراد منتسب باقليت و نسبت بهم فكران ما بعمل آمد. بلافاصله مدیران جراید اقلیّت را که این جا متحصّن بودند بوسائلی دم درب

ص: 112

مجلس خواستند و گرفتند حبس کردند، جراید آن ها را توقیف کردند و تعقیبات مستقیمی از افراد اقليت بعمل آمد حبس ها و تبعيد ها و قضايائی پیش آمد که ما دیدیم بر فرض هم برویم از تصمیم اقلیت هیئت دولت را مستحضر کنیم حاضر نخواهند بود که این مسئله را حسن تلقّی کنند باین واسطه ساکت ماندیم و چنان که عرض شد اظهار آقای وزیر امور خارجه راجع باعلان حکومت بدون سابقه داشتند آن از مجلس صورت گرفت بیش تر بر نگرانی اقلیت افزود و بالنتيجه جلو گیری هم از مذاکرات اقلیت بطور فوق العاده بعمل آمد، این ها تمام باعث بر این شد که اقلیت خودش را حاضر کرده که اظهارات و عدم رضایت هایی که از اوضاع دارد پشت تریبون بعرض عامه برساند، ما خوش وقت نیستیم در چنین موقعی که دولت در مقابل متعرّضین خارجه و منتظرين داخله متعهد است با يك طرز خاصی که اسم آن حکومت نظامی است از این قضیه مؤلمه تعقیب کند، در این موقع ما هم يك اظهاراتی که مبنی بر عدم رضایت است بکنیم، اگر صدمات و فشار های واردۀ بر اقلیت و بر مطبوعات اقليت و دست گيري ها و حبس ها و تبعيد ها و مظالمى که حقیقتا اگر جزء بجزء عرض کنم آقایان متأثر می شوند. اگر این قضایا باین درجه از شدت نبوده، اگر بعضی از مطبوعات اکثریت بعضی انتشارات بی اساسی نمی دادند اگر مطبوعات اکثریت از توقیف مطبوعات اقلیت سوء استفاده نمی کردند و يك حملات مستقیمی باقلیت وارد نمی آوردند ما تحمل فوق العاده بخرج داده و حتى الامكان يك كلمه هم در این موضوع حاضر نبودیم صحبت کنیم ولی خود آقایان باید تصدیق بفرمایند که يک جمعی نماینده که در اقلیت واقعند حقوقی که بآن ها از نقطه نظر استفاده و اعتراض همیشه داده شده است و البته در میان جامعه و ملت طبعاً هميشه يك هوا خواهان افزون و فوق العاده داشته و دارند اگر بنا باشد يك چنین جمعیتی در تحت فشار دولت واقع شود نتواند لا اقل از خودش مدافع بکند و وسائل دفاع را از دست او بگیرند و در عین حال تمام اتهامات را هم باو متوجه بکنند تصدیق بفرمايند كه يك چنين جمعيتي و يك چنين اقلیتی اگر از کرسی نطق پیش از آن چه ما امروز استفاده می کنیم استفاده کند هیچ نمی شود باو اعتراض کرد. بنده تعجب می کنم جراید سانسور است، بنده می پرسم آیا باید سانسور و فشار نظمیه تنها متوجه اقلیت باشد؟ بر فرض سانسور حق است در قبال قانون اساسی و قانون مطبوعات و آن آزادی که با خون فرزندان ایران در جلوی بهارستان گرفته شده است در مقابل تمام این

مصائب بر فرض که سانسور حق باشد فقط باید متوجه جرائد اقلیت باشد ؟ آیا این رسم عدالت است ؟ مطبوعات اقلیت را بستند گرفتند، کشتند متحصن شدند بالاخره همه تعرضات و تمام سنگینی های يك دولت بر دوش يك جمع ضعیف وارد شد در این موقع آیا اکثریت و طرف داران دولت لا اقل نبایستی مراعات نزاکت اخلاقی و ادبی را بکنند؟ آیا بایستی از يك طرف روزنامه ها را توقیف کنند و از يك طرف مستقيماً نسبت خيانت بما بدهند ؟ من نمی دانم در ایطالیا در موقعی که مظالم مذهبی کرده بود و مردم را زنده زنده می سوزانیدند آن روز هم گمان نمی کنم اجازه می دادند کشیش های وقت که دست جمعی بدبخت را به بندند و آن ها را بسوزانند و در عین حال از فریاد و

ص: 113

استغاثه آن ها جلوگیری کنند لااقل آن ها حق داشتند فریاد بزنند، حق داشتند استغاثه کنند، حق داشتند برائت بجویند باین که پروتستانی می باشند ما را در آتش گذاشته اند دست های ما را بسته اند، پانصد نفر از دوستان ما را گرفته و تبعید کرده اند، اشخاصی را بجرم تشییع جنازۀ عشقی در این موقع استفاده کرده و دست گیر نموده و در حبس تاريك انداخته اند و در عين حال زبان ما را بسته اند و علاوه بر این تهمت هم بما می زنند، این چیز غریبی است. اگر حکومت نظامی فوق العاده است وجدان آزادی خواهی کجا رفته ؟ وجدان ما را که از ما نگرفته اند ، ما که با هم دشمنی نداریم، قضایائی در این مملکت از ابتدای افتتاح مجلس پیش آمد و واقعاتی بود که غالب آقایان می دانند، این واقعات از طرف اقلیت نبود، آن آقایانی که از آن روز در حال امتناع ماندند از طرف آن ها ایجاد نشد، يك فتا کومیلی هایی بود که بالنتيجه يك فشار هائى بر يك عده مردم وارد شد و بالاخره فریاد زدند و در مقابل فشار محیط یا هر چه اسمش را بگذارید مقاومت کردند. آمدند فریاد کردند و بالاخره سر نیزه خوردند و بعد از آن يك عده نتوانستند شامل اکثریت بشوند، غیر از این بعقیده بنده چیز دیگری نبود، اگر از روز

اول قضاوت کنیم ، محاکمه کنیم مطبوعات طرف دار دولت و طرف دار اقلیت را پیش هم بگذاریم خواهیم دید کلیه نوشتجات خارج از رویه همیشه از طرف اکثریت بوده است و اقلیت بجای این که حمله کند با کثریت همیشه مدافع بوده است، ما در مطبوعات خودمان دفاع می کردیم، ما در خانه خودمان نشسته بودیم و از آمدن آیرو پلان هم خیلی خوش وقت بودیم از ما دعوت کردند ولی چون اتومبیل و در شکه نداشتیم قلعه مرغی هم دور بود نمی توانستیم بآن جا برویم. نا خوش بودیم نمی خواستیم برویم ، آن وقت یک دسته روزنامۀ آزادی خواه نرفتن ما را بهانه قرار می دادند و بتمام جمعیت و رفقای ما فحش می دادند و بالاخره يك شعله هائی درمیان افراد عمومی بر ضدّ ما روشن می کردند ، تمثال هم آمد همین طور موقع پیدا کرده بما حمله می کردند ما مجبور بودیم دفاع کنیم. غالب آقایان شاهدند خود هیئت دولت بهتر می داند که در تمام این مدت چندین مرتبه آمدند. پیغاماتی دادند از طرف هیئت دولت و رئیس دولت و از طرف اقلیت اظهاراتی شد و بالاخره دولت حاضر شد يك قسمت مسائلی که اسباب عدم رضایت و انزجار عمومی است جبران نماید. اقلیت هم حاضر شد يك قسمت ساكت بشود حتی در موقعی اقلیت گفت که من حاضرم مدافع

دولت باشم ولی هر مرتبه كه نزديك بود به نتیجه برسيم يك تبرى می آمد و آن را قطع می کرد چنان چه قضیه قتل عشقی یکی از آن موارد بود. پس ما از نقطه نظر انتقاد و حمله هم مقصر نيستيم زيرا ما يك اقلیتی هستیم که نمی خواسته ایم برای وجاهت خود مان از موقع استفاده کرده و اعتراضاتی که ممکن بوده است هر روز به هیئت دولت وارد کرد وارد کنیم، هر حمله که بما می شد ما خود داری می کردیم ولی آیا این خود داری با متانت ما، ملاحظه ما ، باید بجائی منجر شود که هیئت دولت بخواهد در مهم ترین و شدید ترین قضایا که در این شهر واقع شده یعنی قتل يك نفر خارجی از این قضیه هم بر ضد اقلیت استفاده کنند ؟ این مسئله حقیقتاً قابل تحمّل نیست هیئت دولت و آقایان اکثریت که بالاخره مسئول نگاه داری و حفظ يك چنین دولتی هستند بایستی گذشته را ببینند. آینده هم

ص: 114

ببینند. دنیا تمام نشده و تمام هم نمی شود بيك سال دو سال سه سال چهار سال هم افکار و عقول عوض نمی شود و بر نمی گردند بحال قرون وسطی . پس بالاخره فكر يك هوای لطیف تر و فکر يك افق تازه دیگر را باید بکنند. فکر مجلس ششم و هفتم فکر پارلمان هائی که در يك افق آزاد تر و يك هوای بهتر و قشنگ تری تنفس خواهند کرد، فکر آن روز ها را هم باید بکنند و از آن حدود یکه حکومت ملی باکثریت و اقلیت و هیئت دولت و سایرین داده است تجاوز نکنند. حکومت نظامی اعلان می شود صرف نظر از اعتراضات اساسی که باین قانون نیست ، صرف نظر از اعتراضات قانونی که در ماده شش مصرح است، در قضیه نایب السلطنه در قضیه مقدمه نداشتن قانون در موقعیت آن وقتی که این قانون وضع شده است و تفاوت آن وقت با حالا، صرف نظر از تمام این قسمت ها چه عیب داشت اگر آقای وزیر امور خارجه آن روزی که آمدند مجلس اجازه می خواستند. قانون مقدس اساسی می گوید اساس مشروطیت تعطیل بردار نیست . حکومت نظامی تمام اصول مشروطیت را تعطیل می کند و این مسئله خیلی هم ساده و بیّن است. ممکن است در غیاب مجلس در مواقعی که يك واقعاتی باعث نبودن مجلس شده است دولت با يك حكومت های نظامی در نبودن مجلس وضع و يك

كار های خوب یا بدی کرده باشند ولی با بودن مجلس شورای ملی و با بودن اکثریت و با بودن اقلیت و بودن افراد بی طرف که بالاخره قاضی قضایا آن ها هستند یک نفر وزیر نمی تواند بیاید در مجلس و حکومت نظامی را اعلان شده اخطار کند و بدون این که از مجلس رأی بخواهد برود بیرون. اين يك سلب آزادی است و پتکی است که بفرق مجلس شورای ملی خورده است. این سابقه ایست که برای آتیه غیر قابل جبران است زیرا موافق عقيدۀ اكثريت که می گوید این دولت صالح است فرض نمي كنيد يك حكومت جابری روزی بیاید و بهمین وسیله در پشت همین تریبون بمجلس بگوید من صلاح دانستم حکومت نظامی اعلان شود و شد و مثل كيخسرو از مجلس برود بیرون، پس بهتر این بود برای این که این سابقه سوئی ایجاد نشود آقای وزیر امور خارجه این طور نمی فرمودند که این طور صلاح دانستم و این طور خواستم و این طور شد مثل آن لوحی که در حدود مصر از زیر کانال سوئز پیدا شد که می گوید شاه داریوش خواست این دو دریا بهم متصل شود و شد . دولت نباید این طور تحکّم و این طور امر کند، اگر دولت اکثریت دارد چرا از مجلس رأی نخواست. عرض کردم برای کشف قضیه قتل ویس قنسول دولت هر تعهدی را که می کرد در مقابل خارجه و داخله و هر پیشنهادی را که می کرد مجلس می بایستی رأی می داد، این عقیده شخص خودم است آقایان را نمی دانم و برای این که کشف شود که این جنایت سیاه تاریخی با کدام دست هائی پیدا شده نمی توانستیم بگوئیم که دولت برای کشفه این جنایت فلان تعهد را نکند فرضاً صلاح می دانست حکومت نظامی شود می آمد از مجلس اجازه می خواست، اگر اکثریت دارد البته مجلس اجازه می داد. دولت هم حکومت نظامی را اعلان می کرد اگر هم اجازه نمی داد از حکومت نظامی صرف نظر و وسائل دیگری برای کشف قضیه پیش بینی می کرد مگر دولت قبل از اعلان حکومت نظامی چه می کرد ؟ البته نظر آقایان هست مردم را حبس تاريك نمرۀ يك مي كردند، حبس نمرۀ 2

ص: 115

همیشه پر بود از محبوسین؛ روزنامه ها را بدون محاکمه توقیف می کردند، شاید اشخاصی به یزد و کرمان تبعید می شدند، بالاخره آن عملیاتی که امروز حکومت نظامی بآن متشبث شده است آن عملیات قبل از اعلان حکومت نظامی هم می شد پس لزومی نداشت که دولت بخیال این که شاید حکومت نظامی از مجلس رد شود اجازه نخواهد داد. البته بهتر این بود که هیئت دولت از این واقعه مولمه و از این تصمیمی که گرفته و در عقب آن می رود از این مواقع برای محو کردن اقلیت کم تر از این استفاده می کرد. انتظار ما این بود که در این مورد مهم چنان چه افراد محترم اقلیت تصمیم گرفتند که بروند باکثریت و به هیئت دولت برای کشف این قضیه تسلیم شوند . ای کاش هیئت محترم دولت هم باین وظیفه وجدانی و این حرکت اخلاقی اذعان نموده و ایمان می آوردند و از این وقایع بر ضد اقلیت سوء استفاده نمی کردند.

همۀ آقایان می دانند دو روز بود كه يك كمیسیونی در مجلس تشکیل شد و نمایندگان فراکسیون ها هم آمدند در آن کمیسیون نشستند نمایندۀ اقلیت هم آمد برای این که شاید هیئت محترم اکثریت بعد از این واردات مولمه بر اقلیت و بعد از این همه صدماتی که بر ما وارد شد و ما را عصبانی کرده است حضور ما را در يك محفلی که مربوط بافراد اکثریت است مغتنم شمرده و برای حلّ قضيه يك قدم با ما هم راهی کنند، نه با ما بلکه با محیط و با آن چشم ها و گوش هائی که نگاه می کنند و می شنوند يك قدم با آن ها همراهی کنند و کاری بکنند ، بالاخره سابقه سوئی ایجاد شد یعنی بدون اجازه مجلس حکومت نظامی اعلان شد و هیئت دولت نیامد از مجلس استجازه و استیذان کند اصلاح شود در عین حال برای این که مجلس باقلیت اطمینان بدهد که دولت از این وقایع بر ضدّ اقلیت استفادۀ سوء نخواهد کرد و بما اطمینان بدهد که دولت هم فکر های ما را دست گیر و تبعید نخواهد کرد. بما اطمینان بدهد که هیئت دولت واقعاً و حقيقةً مي خواهد این قضیه را تعقیب و کشف کند، رفتیم در کمیسیون نشستیم آقای مشیر الدوله و آقای مستوفی الممالك و سایر آقایان محترم تشریف داشتند حرف زدیم و مذاکراتی نمودیم پیشنهاداتی از طرف آقایان بی طرف شد و ما هم قبول كرديم حتى قول دادیم که در این باب چندان اظهار احساسات نکنیم و قضایا را در پشت این تریبون نگوئیم معذالك امروز صبح که روز نتیجه گرفتن بود بعضی از افراد فراکسیون های محترم بی اعتنایی کردند و در کمیسیون حاضر نشدند و پیشنهاد ها هم مسکوت و معوّق ماند بالاخره گفته شد که آقایان افراد اقلیت بیایند حرف های شان را در مجلس بزنند، این بود که با نهایت خود داری که بنده شخصاً داشتم و نمی خواستم در این موقع اسباب زحمت آقایان بشوم لازم دیدم که این عرایض را بحضور آقایان عرض کنم، در خاتمه باز هم برای این که آقایان نمایندگان و سایر مردم بدانند عرض می کنم که اگر ما روزنامه نداریم و زبان های ما را در خارج بسته اند این اندازه می توانیم از خودمان در مجلس دفاع کنیم. ما صریحاً می گوئیم که اگر می خواستیم این جا کاملا از خودمان دفاع کنیم بجائی می رسیدیم. باظهاراتی می رسیدیم که مردم می دانند ولی در مواقع رسمی آن اظهارات گفته نشده، اگر ما می خواستیم اعتنا کنیم به مطبوعاتی که بما حمله

ص: 116

می کنند و اهمیت بدهیم باوراقی که نسبت های نا مناسب و دروغی بما می دهند می توانستیم بیائیم پشت این تریبون و عین آن کلمات را باشخاصی که بما نسبت داده اند و به محرّکین آن ها پرتاب کنیم و دلائلی هم اقامه کنیم که اظهارات ما صحیح است و نسبت های آن ها دروغ ولی باز هم خود داری کردیم و امیدواریم اکثریت محترم مجلس در این قضیۀ فوق العاده که بواسطۀ عدم استيذان دولت فوق العاده تر شده است بیش از این دقت بفرمایند و اگر راه حلی برای آن هست بفرمایند و اگر هم نیست بفرمایند تا ما تكلیف خودمان را بفهمیم.

رئیس - آقای شریعت زاده (اجازه) ،

خلاصه مذاکرات بشرح ذیل است،

شریعت زاده - اقدامات دولت راجع بامنیّت و آسایش عمومی ولو بالنّتيجه متوجه يك عدّه ای باشد نمی تواند مورد اعتراض واقع شود. بعلاوه توقیف مطبوعات اختصاصی بجراید اقلیّت نداشته بلکه عدّه ای از جراید موافق اکثریت هم توقیف شده اند. در قانون حکومت نظامی هم موجباتی برای استجازۀ از مجلس وجود ندارد و بواسطۀ پیش آمد جریانات اخیره اعلان حکومت نظامی بموقع بوده است و در خاتمۀ اظهارات خود پیشهاد نمود که لایحه نفط مطرح شود.

رئیس - آقای حایری زاده ( اجازه )

حایری زاده - مذاکراتی آقای ملك الشعراء و آقای شریعت زاده راجع بوضعیتی که امروز مملکت بخود گرفته فرمودند، آقای شریعت زاده يك جمل جزئيه كه محض مثل آقاى ملك الشعراء فرمودند جواب دادند و اصل قضيه مسكوت عنه ماند. در جلسۀ یک شنبه آقای وزیر خارجه این جا يك عبارتی فرمودند که عین عبارت نظر من نیست ولی قریب باین مضامین بود که دولت مدتی بمسامحه و مساهله می گذراند تا یک قضایائی روز جمعه اتفاق افتاد و برای این که اقتدارات دولت در مقابل مردم معلوم شود اعلان حکومت نظامی داده شد، در آن موقع که ما اجازه پیدا نکردیم مطالبی عرض کنیم. من این کلمه را که دولت قدرتش را بملت نشان بدهد نمی فهمم! دولت باید مجری افکار ملت باشد، این قضیه را که روز جمعه اتفاق افتاد مربوط بملت نبود كه يك تقصيري را بگردن ملت وارد کنند و قدرت بمردم نشان بدهد! ملت این مملکت هیچ وقت نسبت بملل متنّوعه و نسبت باتباع خارجه حتى افراد عامی این مملکت هم حمله نمی کنند، نصایح احرار این مملکت ، عقیدۀ دیانتی این مردم، مقتضی این که باتباع خارجه یا ملل متنوّعه حمله بکند نیست. بدیهی است در همۀ دنیا یک دسته جهال گاهی آلت ملعبه زید و عمر و برای اعمال اغراض خصوصی و تولید

فساد می شوند. البته باید آن ها را گرفت و مجازات کرد ولی نشان دادن قدرت بملت غلط است. من خیال می کنم اکثریت حقش بود این عرف را از وزیر خارجه استيضاح کند و صراحتاً

ص: 117

بگوید: پس بگیر این حرف مزخرف را دولت نباید قدرت بملّت نشان بدهد. دولت باید مجری افکار ملت باشد حالا در موضوع حکومت نظامی: يك تصمیم نامه ای مجلس دوّم راجع بحکومت نظامی صادر کرد مثل این که یک تصمیم نامه ای راجع بقرضه در همان مجلس صادر شد، يك تصميم نامه راجع بشرايط مخارج قرضه و طريقۀ تفتيش قرضه در مجلس معین شد . اين ها يك قوانين مؤیّدى نیست. در مجلس دوم دو دفعه بدولت اجازۀ حکومت نظامی داده شد: یکی در بیست و یکم ربيع الاول 1328 برای نظامی کردن شهر و خلع سلاح و برای جلو گیری از اتباع محمد علی میرزا هم يك اختیاری آن روز داده اند در موقعی که محمّد علی میرزا حمله کرده بود بشهر و دولت در تحت يك موادى یعنی اجازه خواسته است برای حکومت نظامی که این هفت هشت ماده است که بیست و دوم رجب 1329 که یک سال بعد از آن قضیه بوده نوشته شده و اختیار تام داده نشده و در تحت این مواد دولت اختیار محدود گرفته است که آن اشراری که بحکومت مشروطه می خواسته اند حمله کنند آن ها را سرکوبی کند. دیگر در بودن مجلس شورای ملی حکومت نظامی سابقه ندارد، در غیبت مجلس حكومت ها در تحت يك موادّی که بنظر خود شان می رسیده اعلان حکومت نظامی می داده اند که آن

مورد بحث امروز ما نیست، دولت وقتی که مجلس نیست يك پيش آمد هائی در مملکت می شود و يك اجباراتی او را بقضایای غیر قانونی می کشد، آن ها مورد بحث امروز ما نیست و باید در محل خودش صحبت بشود و برای این که خاطر آقایان مسبوق بشود که این تصمیم نامه مجلس بوده است نه قانون دائمی: من این موضوعی را که راجع بقرضه از مجلس گذشته عبارات و موادش را می خوانم و اگر این را معتقد شدیم که تصمیم نامه حکم قانون دائمی را دارد ممکن است دولت همیشه بآن شرایطی که مجلس معین کرده قرض کند دفعة واحده که که نیست و در آن شرایط قرضه هم که برای يك دفعه این اجازه را بدولت داده اند این مسئله را تصریح ندارد . ولی از شاهد کلام معلوم می شود که برای يك دفعه بوده است که بر طبق قانون استقراض مورخه سوم جمادى الاولى 1321 مطابق دوازدهم برج ثور 1290 دولت مجاز است که دو کرورونیم قرض کند اگر ما اسمش را قانون دائم و تصویب نامه بگذاریم همیشه هر دولتی حق دارد بتکیه باین قانون برود قرض کند ولی این قانون شهادت می دهد که این قانون برای یک دفعه بوده و هر دفعۀ دیگر که دولت بخواهد قرض کند باید بیاید از مجلس استجازه کرده آن وقت برود قرض کند . قانون حکومت نظامی می نویسد

در بیست و دوم رجب مطابق بیست و هفتم سرطان 1329 که تاریخش هم نزديك بآن بوده می نویسد: از وقتی که اعلان حکومت نظامی شود اموری که راجع بامنیت و آسایش عمومی است با تصویب هیئت وزرا توسط وزارت جنگ اجرا خواهد شد. دولت حق ندارد بتكیه این ماده هر روز اعلان حکومت نظامی بدهد. این برای وقت معین و ساعت معین است چرا برای این که حکومت نظامی اغلب قوانین مملکتی را فلج می کند ملاحظه بفرمائید موادي را که در ذیل آن نوشته، در آن جا می نویسد، تمام حكام محاکم نظامی باید اهل نظام باشند. عدلیه را فلج کرده. در موضوع قتل و جنایات وارده که باید محکمه عدلیه رسیدگی کند او را فلج کرده

ص: 118

عکس

سید ابو الحسن حایری زادۀ یزدی یکی از نمایندگان برجستۀ اقلیت

ص: 119

ص: 8

و يك محكمۀ نظامی تشکیل می دهد که آن ها محاکمه می کنند و رای می دهند و آدم می کشند . يك مواد دیگری دارد که من قرائت می کنم و آقایان ببینند تصمیمی در آن روز راجع بحکومت نظامی گرفته شده بکلی متباین با وضعيّات امروزه مملکت و بر عکس قضیه است. ماده چهارم می نویسد : اشخاصی که عملا بر ضد دولت مشروطه و امنیت و آسایش عمومی اقدام و خیانت آن ها مدلل شده باشد محکوم بقتل خواهند بود. آن روز بود که محمد علی میرزا برای حمله بحکومت شهر آمده بود و جماعتی ممکن بود با او همراه بشوند و برای دفاع از حکومت مشروطه این قانون وضع شد، حالا اگر بخواهیم یك اشخاص صالحی را بیاوریم و این قانون را اجرا کند آن وقت معلوم می شود که چه اشخاصی را باید تیر باران کند. سید فیروز آبادی بدبخت که در حضرت عبد العظیم بوده است چکار کرده که او را بگیرند و تبعید کنند. او را باید تبعید کنند یا همین اشخاص که طرف دار جمهوری بودند و روز دوم حمل سر نیزه بشکم مردم بیچاره ای که طرف دار حکومت مشروطه بودند زدند عیناً عکس قضیه است، این قانون مال روز معینی است يك تصويب نامه است که مجلس برای تکلیف حکومت آن روز نوشته و داده بدست دولت مربوط بامروز نیست، اگر دولتی خواسته

باشد امروز اعلان حکومت نظامی بدهد بایستی از مجلس استجازه کند ما اگر این مواد اجرا شود طرف دار این اصل هستیم و اگر دولت مواد دیگری اصلح می داند پیشنهاد کند بمجلس و اجازه بگیرد آن وقت اجرا کند موجباتی که حکومت نظامی امروز را لازم دانسته باید دید چیست؟ و باید آن حکومت حواسش را صرف آن موضوع کند، حکومت نظامی مردم را جلب می کند . اجتماعات را منع می کند و می گوید اگر اجتماع کردید باحتمال این که ممکن است فسادی بشود آن ها را جلب می کند. اگر از استنطاقات معلوم شود که در قضیه روز جمعه چه اشخاصی شرکت داشته اند. آن ها را بگیرند اعدام کنند مجازات کنند هر چه قانون اجازه می دهد اجرا کنند . ولی تو گاری می ریزند و تبعید می کنند و حکومت فقط مخالفین خودش را تهدید و تعقیب می کند این صحیح نیست ! اگر مسئله ای که همۀ ملت ایران باو علاقه مند است و يك خيانت و يك لكّه سیاهی که بدامان گذارده شده این را تعقیب می کنند پس چرا مردم را تعقیب می کنند ؟ این چه ربطی بهم دارد. سید فیروز آبادی که در حضرت عبد العظیم زندگانی می کند در میدان مشق بوده ؟ یا در خیابان آ شیخ هادی بوده ؟ اهالی شاه آباد که تشییع جنازۀ عشقی را کرده اند آن ها درب میدان مشق بوده اند یا در چهار راه آ شیخ هادی بوده اند ؟ وقوع جنانت يك چيزی نبوده است که خواسته باشند جماعتی را بیاورند استنطاق و كشف بشود يك چيزی است عینی، تماشا چی دو سه هزار نفر بوده است تماشا می کرده خیانت کار دو سه نفر بوده است معین و معلوم مذاکره شد که مملکت نمایش مرتجعانه داده است و حقيقة بنده هم خیلی متاسف هستم که چرا در پای تخت مملکت بایستی این قبیل وضعیات پیش بیاید ولی وقتی ملاحظه می کردم می دیدم كه يك روزی من را بباغ شاه دعوت کرده بودند براى يك كارى كه شبیه به بت پرستی است که شمایل بگردن کنند ...

(همهمه نمایندگان)

ص: 121

آقا سيد يعقوب - آن بت پرستی است ؟

مدرس - بلی ارتجاع است .

آقا سید یعقوب - سقاخانه ارتجاع نبود ؟

حایری زاده - وقتی گوسفندی جلوی جمعیتی که طرف دار او هستند می کشند...

رئيس - مختصر کنید .

حایری زاده - چشم اگر حکومت نظامی که این چند روزه اعلان شده قریب چهار سال که در این مملکت مدیر روزنامه را تبعید کردند، كتك زدند، حبس کردند، روزنامه را توقیف کردند مال امروز نیست. بنده وقتی که از یزد آمدم دیدم مدیر طوفان را گرفته اند و در آن هوای سرد زمستان دارند می برند، اعلان حکومت نظامی هم نبود و آقای وزیر خارجه هم در مجلس اظهار نکرده بودند، مطابع هم توقیف می شد در یکی از فوق العاده ها که نمی دانم مال کی بود دیدم در سر لوحه اش نوشته اقلیت خیانت کار در زیر آن نوشته است آقای مدرس مردم را تحريك و تهييج می کند که بروند بسفارت انگلیس متحصن شوند. آقای مدرس مردم را تشجیع کند که بروند بسفارت خیلی هم چسبندگی دارد ؟؟ از یک طرف مطابع این قدر آزاد است که صاحب امتیاز هم لازم ندارد. يك حسن علی جعفری یک چیزی را می نویسد و با اطلاع نظمیه می برد و بطبع می رساند و بهر مطبعه هم بدهد طبع می کند ولی يك جرایدی که نسبت باقلیت داده می شود و از دولت نا راضی هستند آن ها را نمی گذارند طبع شود و سطر بسطر در مطیعه سانسور می کنند این ها خیانت نیست ؟!

البته این ها مال دیروز و امروز نیست، از چندی پیش جرايدى بموافقت اقلیت پیدا شد این مسئله در جریان است و حکومت نظامی است، از وقتی که سردار سپه آمده است این عملیات جریان دارد سانسور پست که پنج شش ماه است من چندین مرتبه از آقای وزیر جنگ و وزیر داخله سئوال کرده ام که علت سانسور پست را بیائید جواب بدهید و نیامدند مال امروز و دیروز نیست که بیایند حکومت نظامی اعلان کنند اوراقش نزدنده هست، بعضی ها مهر جمهوری طلبه ای قلابی دارد بعضی شان مهر حکومت دارد، تلگراف سانسور است یکی از آقایان و کلاه مخابره حضوری داشت با یکی از نقاط جلوی او را در مرکز گرفتند و نگذاردند صحبت کند، این قضیه مال امروز نیست مال یک ماه پیش است .

منحصر بمركز هم نیست، این قضیه را در آن موقعی که مردم را جمع می کردند امراء لشکر توی سر مردم می زدند و مردم را برای جمهوری وا دار می کردند.

آقا سيد يعقوب - تهمت نزنید.

( همهمه بین نمایندگان )

تدين - اگر می خواهید استیضاح کنید دولت را بخواهید .

حایری زاده - روزنامه که نیست بتوانیم چیزی بنویسیم در مجلس شورای ملی هم که نمی گذارند حرف بزنیم ....

ص: 122

آقا سيد يعقوب - يك نفر کشتی تا وکیل شدی ...

میهن - بعقاید مردم نمی توانی حمله کنی.

( صداى زنك رئيس امر بسكوت )

تدیّن - خودش پای ورقه جمهوری را امضاء کرده است .

حایری زاده - بلی من طرف دار جمهوری صحیح هستم نه جمهوری قلابی چماقی، حاج رضای ذغالی برای چه مجروح شده است که حالا تحت معالجه است .

( همهمه بین نمایندگان - استیضاح است )

مدرس - این جا جای قانون اساسی است.

( صداى زنك رئيس - دعوت بسكوت )

مدرس - این مجلس مشروطه است هر کس عقیده اش مخالف قانون اساسی و طرف دار جمهوری است باید چشمش کور شود از در برود بیرون ،

حایری زاده - حاج رضای ذغالی در همدان برای چه باید زیر چوب امیر لشکر چلاق شده که هنوز نتواند حرکت کند ؟ سید عبد العزيز شيخ الاسلام کردستانی چرا از سنندج تبعید شد ؟

میهن - دو نفر زرتشتی را چرا در یزد کشتید ؟

( صدای زنگ رئیس )

رئيس - ( خطاب بحایری زاده ) آقا شما يك اجازه گرفته بودید در حدود معینی و قبلا آقای ملک الشعرا آمدند بمن گفتند و قرار شد در آن حدود صحبت و حالا خارج شدید و استیضاح می کنید.

حایری زاده - مقصود از حد و در اینده نمی فهمم، آن روز بر حسب پیشنهاد آقای حاج عزّ الممالك ( که خیلی باید از ایشان اظهار تشکر کنم ) اجازه دادند که در ابتدا و انتهای مجلس و کلا اگر مطالبی دارند می توانند بعرض مجلس برسانند و آزاد هستند، بنده مطالبی دارم که باید بعرض مجلس شورای ملی برسانم، اگر اجازه نمی دهید و نطق هم سانسور است که ما عرض نمی کنیم .

رئيس - اجازه داده شد که شما يك اظهاراتی بکنید ولی البته معلوم است آن اظهارات باید در حدود نظام نامه و قانون باشد و نظام نامه حدودی معیّن کرده.

مدرس - این ها جواب ارتجاع است.

آقا سید یعقوب - آقا از حدود نظام نامه خارج شدند جلو گیری بفرمایند .

حایری زاده - از حدود کدام ماده ؟

رئیس - اگر نخوانده اید پس چه عرض کنم .

حایری زاده - بموجب كدام يك از مواد نظام نامه بنده نمی توانم این جا عرایضم را بکنم.

( همهمه بین نمایندگان )

ص: 123

مدرس - دولت اکثریت ندارد قاچاق است .

سيد يعقوب - آقا مواد راجع بدولت را جلو گیری کنید از حدود نزاکت خارج شدند.

مدرس - آن کسی که چهار صد نفر را این جا سر نیزه می زند از حدود نزاکت خارج نمی شود؟

سيد يعقوب - آقا- ماده نظام نامه را اجرا بفرمایند .

تدين - مادۀ 129 را بخوانید.

حایری زاده - مادۀ 129 را فرمودند بر ضد من است. هر ماده ای بر ضد من است قرائت بفرمایند.

رئیس - آقای سید یعقوب (اجازه).

آقا سید یعقوب - چون هر چه گشتم مادۀ نظام نامه را پیدا نکردم لیکن عملا ملتفت هستم وقتی در مجلس يك اكثريتي طرف دار يك دولتی است اگر يك توهینی نسبت بدولت می شد آقای رئیس در دورۀ چهارم جلوگیری می کردند، مکرر آقای مدرس از حدودی که نظام نامه معین کرده خارج شدند و چون نظام نامه مجلس وکلا را متساوی دانسته و تقدم و تأخر در مجلس نیست اگر بنده از حدود نزاکت خارج شدم و نسبت بدولت توهینی کردم مسلماً آقای رئیس جلو گیری خواهند کرد، بنده خواستم عرض کنم که آقای مدرس تا زمانی که وکیل هستند و این جا پیش بنده و آقای آشتیانی و آقا شیخ فرج اللّه نشسته اند حکم شان این نظام نامه است مگر این که اختیاز تام بایشان بدهند که نظام نامۀ علی حده بنویسند، اگر مجلس این اختیار تام را بایشان داد آن وقت بنده عرضی ندارم ولی مادام این نظام نامه است تمام ما ها مساوی هستیم و آقای مدرس و سایر آقایان هر کس از حدود نزاکت خارج شود باید مطابق نظام نامه آقای رئیس جلو گیری کنند.

مدرس - نظام نامه اجرا نشده است دولت هم اکثریت ندارد قاچاق است.

تدين - بموجب مادۀ 129 باید ایشان مواخذه بشوند .

رئيس - بنده چیزی نشنیده ام که آن ماده را اجرا کنم.

آقا سید یعقوب - می گویند دولت قاچاق است.

مدرس - بنده می گویم دولت اکثریت ندارد قاچاق است.

ملك الشعراء - تکلیف ناطق چیست چرا نمی گذارید حرف بزند.

رئیس - بگذارید آقای حایری زاده نطق خود شان را تمام کنند.

حایری زاده - آقایان می فرمایند که عرایض من چه ربطی باین موضوع دارد بنده می خواهم عرض کنم که قبلا هم حکومت بوده است و این ادله را هم برای تائید عرض خودم عرض کردم و هیچ توهینی هم بمقام ملت و وکلا و سلطنت و هیچ کس نکرده ام، بنده عرض می کنم که در همان حاجی رضای ذغالی را در همدان زیر چوب له کردند در صورتی که حکومت نظامی نبوده.

ص: 124

تدين - طرف اکثریت است. اکثریت این کار را کرده است ؟

حایری زاده - مأمور دولت این کار را کرده است.

تدين - بمن چه ربطی دارد عجب داستانی است !

حایری زاده - خوب اگر می گویند حرف نزنیم حرف نمی زنیم روز نامه های ما ها را که توقیف کردید پس کجا حرف بزنیم بازی در آورده اید.

سلیمان میرزا - استيضاح کنید .

(همهمه بین نمایندگان)

در این موقع رئیس از مجلس خارج شد، جلسه تعطیل و پس از يك ربع مجدداً تشكيل گرديد و دیگر نگذاشتند حایری زاده دنبالۀ حرفش را تمام کند زیرا پیشنهاد شد وارد دستور بشوند و دستور هم لايحه نفط بود.

17- استيضاح از دولت

از جلسۀ دوّم اسد 1303 اقلیّت هیچ نتیجه ای نتوانست بگیرد و مردم بیچاره هم چنان در توقیف و تبعید بودند. فشار های دیگری هم بافراد اقلیّت و طرف داران آن ها وارد می آمد. از هر طرف عرصه بر مدرس و رفقای او تنگ شد در مجلس هم که نمی گذارند آن ها آزادانه هر چه را می بایستی بگویند گفته شود و علل فشار های بی مورد را بیان نمایند .

تنها چیزی که همواره سردار سپه از آن می ترسد یکی انتقاد در جراید بود و دیگر انتقاد در مجلس، جراید اقلیت را که یک باره توقیف و از نیش قلم آن ها راحت شده بود در مجلس هم که هر وقت می خواستند انتقاد و یا حملۀ شدیدی باو نمایند طرف دارانش با جار و جنجال نمی گذاشتند اقلیّت حرف های خود را بزند.

بالاخره اقليّت تصمیم باستیضاح گرفت، زیرا در استیضاح اقلیت می توانست هر چه در دل دارد بگوید و چون دستۀ بی طرف هم در مجلس معناً با افکار اقلیت موافق بودند ممکن بود قضیه صورت دیگری پیدا نماید و تا اندازه ای از قدرت سردار سپه گرفته شود یا این که لااقل مردم بیچاره را که در زندان بودند آزاد نمایند و از فشار بی حد دولت بر اقلیت و منتسبین آن ها کاسته شود.

این بود که تصمیم خود را عملی و روز هفتم برج مدرّس اجازه گرفته پشت تریبون رفت و بشرح ذیل دولت سردار سپه را استیضاح کرد.

ص: 125

نقل از صورت مذاکرات مشروح مجلس مورخه 7 اسد 1303 برابر 26 ذيحجۀ 1342

رئیس - آقای مدرس اجازه خواسته اند مطلبی را اظهار کنند .

مدرس - مطلبی را که می خواهم بعرض آقایان برسانم این است که در حقیقت از روز انعقاد مجلس شورای ملی هر روز یا هر ماه ( مبالغه نشود ) يك وضعيات و يك رنگ هائی مختلفی برای ما ها اتفاق افتاده که در حقیقت حالا خوب بوده یا بد ؟ در نتیجه اش يك زحمت هایی هم برای دولت هم برای مجلس و هم برای مردم تولید شد که نتوانستیم درست آن خدمتی که در این چند ماه بایستی کرده باشیم بعقیده من آن خدمت را بخوبی انجام داده باشیم حالا این رنگ های بشاش چه بوده ؟ صلاح بود ؟ فساد بود ؟ خوب بوده ؟ بد بود ؟ داخل در آن مذاکرات نمی شوم همین قدر رنگ های عجیب و غریب بی سابقه ای بوده که ما فکرش را نکرده بودیم تا رنگ اخیر که مسئله حکومت نظامی بود و مسئله حکومت نظامی را بعقیده من قانون شامل نمی شد یا باید از مجلس اجازه گرفت یا صلاح نبود هر چه بوده با این صدماتی که بمردم وارد می آید که مشهور تمام مردم و تمام دینا هست خوب نیست یا این که صلاح نیست ما ها مخالف بودیم و مخالف هم هستیم و بعضی رفقا چون میل نداشتند این مسئله در مجلس مذاکره شود که بنده هم یک جا از آن ها بودم خواستم در خارج مجلس يك كميسيونى از عقلا این مسئله را حل بفرمایند. در کمیسیون هم آقایان

مشیر الدوله و مستوفی الممالك وساير وجوه تشریف داشتند که نخواستم این مسئله زیاد در مجلس مذاکره شود بلکه در خارج مجلس در آن کمسیون حل شود. اگر چه بنده خودم عضو کمسیون نبودم که کاملا مذاکرات آن را بفهمم ولى كيف كان مقصود ما این بود که بلکه این مسئله در خارج مجلس حل شود و در مجلس خلاف نزاکتی صحبت نشود. متأسفانه این هم و بالاخره منتهی باین شد که بعضی آقایان رفقا مجبور شدند بجهت بیان وضعیت ناگوار در مجلس صحبتی بدارند.

آقاى ملك الشعراء صحبت نمودند، آقای حایری زاده اظهاراتی فرمودند ، البته حفظ شئون و مراتب مجلس بر هر چیز مقدم است. آقای رئیس هم بمقتضای وظیفه خود شان که موجت شکر است البته باید حفظ نظم و حفظ نظام نامه را بکنند که وضعيات مجلس محفوظ باشد لهذا اگر بنا شود همه روزه بنده یا یکی از آقایان بخواهیم از ناگواری وضعیات و عملیاتی که می شود و رفتار هایی که بنده عقیده ام این است در سیصد چهار صد سال استبداد هم سابقه نداشته است و اگر بود در تاریخ هم خوانده می شد که فلان بچه هفت ساله را حبس کنند و یا فلان زن را كتك بزنند و نبایست همه روزه در مجلس که ابهت و جلالتش لازم است و باید وضعياتش خیلی وضعيات نيکو باشد و بعضی اوقات هم ملاحظه می شود که آقای رئیس مجاهدت

ص: 126

فوق العاده می فرمایند که این مسئله محفوظ بماند ما هم عقیده نداریم که هر روز يك ذكرى بشود که سوء بیانی باشد، گمان می کنم سایر آقایان هم مایل نباشند و من تقدیس می کنم که این نحو بیانی که چند روز قبل شد کانه همه آقایان میل نداشتند این نحو بیان بشود، حتی من که ملتفت نشدم كدام يك از آقایان بودند گویا شاهزاده سلیمان میرزا بودند که فرمودند از آن جائی که نمی شود سکوت کرد از این وضعیات از آن طرف هم باید ابهت و جلالت و نزاکت در مجلس شورای ملی محفوظ باشد بنده عرض می کنم وضعیت ناگوار است سکوت هم نمی شود کرد . لذا اجابت کردیم دعوت دعوت کننده را و این ورقه استیضاح را تقدیم می دارم .

نجات - استيضاح هیچ وقت سابقه نداشت که با ذکر مقدمه باشد.

مدرس - این کلمه را هم اجازه می خواهم عرض کنم فقط استیضاح من از حيث بودن سردار سپه در رأس سیاست و الا از حيث وزارت جنگی ایشان اگر ترتیبی بشود که وزیر جنگ باشند بنده هم طرف دار ایشان می باشم و همیشه هم طرف دار بوده ام و خواهم بود.

( استيضاح نامه بشرح زیر قرائت شد )

بسم اللّه الرحمن الرحيم

مقام محترم ریاست مجلس شورای ملی

این جانبان راجع بمواد ذیل از آقای رئیس الوزراء استيضاح مي نمائيم :

1 - سوء سیاست نسبت مداخله و خارجه.

2 - قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی.

3 - تحویل ندادن اموال مقصرين و غيره بخزانۀ دولت .

حایری زاده - عراقی - کازرونی - مدرس - اخگر - ملك الشعراء - سید حسن زعيم.

رئيس - بموجب ماده 44 نظام نامه باید بدولت اجازه داده شود تشریف بیاورند تا روز استیضاح معين شود .

آقای سلیمان میرزا (اجازه).

سلیمان میرزا - این که آقای مدرس فرمودند بنده این دعوت را کرده ام خواستم مختصراً توضیح بدهم که ایشان آن روز در ضمن مذاکرات فرمودند دولت اکثریت ندارد بنده عرض کردم نظام نامۀ داخلى تكليف این کار را معین کرده آقایان مخالفین دولت وقتی که یقین دارند دولت اکثریت ندارد می توانند استیضاح بکنند و در حقيقت يك مادۀ نظام نامه داخلی را برای ایشان خواندم.

ص: 127

انعکاس استیضاح در خارج و در جراید طرف دار دولت

مدرس ورقۀ استیضاح خود را بکیفیتی که دیدیم در مجلس علنی قرائت کرد. خبر آن هم در جراید منتشر شد . مخالفین سردار سپه قلباً از این پیش آمد خشنود و راضی بودند و تصوّر می کردند بر اثر استیضاح دولت سردار سپه ساقط خواهد شد.

ولی جراید طرف دار دولت از عمل اقلیّت سخت متغیر گردیده بنای حملات شدید را بمدرس و اقلیّت گذاشتند .

منجمله روزنامۀ ستارۀ ایران در شمارۀ ششم سال دهم مورخه 27 ذیحجه الحرام 1342 برابر هشتم اسد 1303 در زیر عنوان «استیضاح - افتضاح» خطاب بمدرس در هفت ستون از صفحه اول و صفحه بعد آن را اختصاص ب این موضوع داده حملات شدیدی بمدرس و اقلیّت کرده در ضمن سردار سپه را ستوده بود، سایر جراید طرف دار دولت نيز هر يك بسهم خود و بنا باشاره ارباب خود در این زمینه قلم فرسائی کرده حملات شدیدی بمدرس و اقلیت کرده بودند، و این موضوع هم چنان ادامه داشت تا این که استیضاح بکیفیّتی که خواهیم دید صورت نمی گیرد . منظور اینست که خوانندگان متوجه گردند که اقلیّت اگر می خواست از حقوق قانونی خود هم استفاده نماید جراید طرف دار دولت آن ها را بیاد نا سزا گوئی می گرفتند ولی با این وصف اقلیّت بمبارزۀ خود ادامه می داده است.

روز استیضاح:

گفته شد که سردار سپه از انتقاد و استیضاح در مجلس سخت هراسناك بود و با آن که طرف داران او در مجلس اکثریّت داشتند و ممکن بود پس از انجام استیضاح رأی اعتماد باو بدهند معهذا اصولاً از استیضاح می ترسید. وحشت سردار سپه شاید تا اندازه ای هم بدون دلیل نبوده است، چه یکی از استیضاح کنندگان سید حسن مدرّس بود که در نطق و بیان و مخصوصاً آن «ژست» هائی که در ضمن نطق بخود می گرفت کاملاً بر مجلس مسلّط می شد و تمام حرف های خود را می گفت. مدرّس مرد شجاع ، سیاسی ، متهوّری بود که بدون هیچ پروائی اگر استیضاح صورت می گرفت تمام اعمال و رفتار غیر قانونی سردار سپه را از پشت تریبون بگوش مردم ایران می رسانید. مخصوصاً که پس از قتل اقبال السلطنۀ ما كوئى

ص: 128

در حدود چند میلیون جواهرات و اشیاء قیمتی و سکّه های طلا و شمشیر های جواهر نشان که از زمان صفوّیه باین طرف بخانوادۀ آن ها اهدا شده و یا جمع آوری کرده بودند همه را عمّال سردار سپه ضبط و بدون آن که بحساب دولت گذاشته شود بخزانۀ شخصی سردار سپه منتقل نموده بودند. بدیهی است که یکی از موارد استیضاح همین مسئله بود که دفاع از آن بعهدۀ شخص سردار سپه بود و چنان که می دانیم سردار سپه اهل نطق و بیان نبود و حرف عادی را نمی توانست بیان نماید چنان که در یکی دو مورد که خواسته بود صحبت نماید بجای «اولاً» «اوّلنده» گفته بود و همین موضوع می رساند که او با تمام هوش فوق العاده ای که داشت مرد نطق و بیان نبود، ولی در عوض مدرّس مردی سیاسی و عالم و صاحب شخصّیت منطق و بیان بود؛ بنابراین سردار سپه کاملاً از استیضاح می ترسید و نمی خواست که استیضاح عملی بشود. قبل از این که روز استيضا معیّن شود، سردار سپه بفعّالیت های سیاسی پرداخت و خیلی این طرف و آن طرف زد که استیضاح صورت نگیرد ولی اقدامات او بنتیجه نرسید، بالاخره روز شانزدهم اسد باتفاق وزرای خود بمجلس آمده اظهار داشت دولت برای استیضاح حاضر است و هر روزی که مجلس معیّن کند همان روز را قبول خواهد کرد. سردار معظّم خراسانی (تیمور تاش) پیشنهاد کرد که بروز سه شنبۀ هفدهم اسموکول شود. بنابراین دولت بایستی روز بعد برای جواب استيضاح مدّرس و سایر استیضاح کنندگان خود را آماده نماید . امّا همان وحشت و ترسی که سردار سپه از استیضاح داشت او را وادار كرد كه بيك طریقه ای استیضاح را بهم بزند و نگذارد که افراد فراکسیون اقلیّت مقصود خود را انجام دهند.

همه می دانند که در آن موقع دور سردار سپه را یک عدّه ای گرفته بودند و همه قسم هم استفاده می کردند و چنان چه در جریان های سیاسی دیده می شود و موافق و مخالفی پیدا می کنند یک دسته طرف دار و یک دسته مخالف وجود خواهد داشت، حالا اگر طرفی که پول و زور هم داشته باشد بدیهی است که طرف داران بیش تری خواهد داشت طرف داران مدرّس و پرچم داران آن ها را که قریب پانصد ششصد نفر از معاریف محلات طهران بودند (چنان که شرح آن گذشت) گرفته و در محبس انداخته بودند ولی بعکس دست طرف داران سردار سپه و یک عّده هوچی که تا تغییر سلطنت همواره از او مستفیض می شدند باز بود. بعلاوه حکومت نظامی و شهربانی هم از آن ها تقویت می نمودند، از این گذشته سردار سپه

ص: 129

می توانست یک عدّۀ نظامی ورزیده را لباس «سیویل» پوشانیده در مبارزه های سیاسی از وجود آنان كاملاً بنفع خود استفاده نماید. روز استیضاح نیز سردار سپه از همین موضوع استفاده کرد، باین معنی که عدّۀ زیادی از طرف داران خود و عدّه ای هوچی باتّفاق عدّه ای نظامی که تغییر لباس داده و «سیویل» شده بودند بمجلس فرستاد، وکلای طرف دار او هم هر يك برای خود کارت های لژ ویژه و همگان و نوین را گرفته بهمان عنده داده بودند و چون طرف داران مدرّس دچار حبس و تبعید بودند بدیهی است نمی توانستند هر يك از محلات طهران دستجاتی جمع و بمجلس بیاورند. ازین گذشته مدرّس تصوّر نمی نمود که سردار سپه می خواهد با جار و جنجال استیضاح را بهم بزند. جمعیّت طرف دار سردار سپه از صبح دسته دسته در مجلس گرد آمد - و کاملاً در لژ های پارلمان و صحن حیاط و اطراف آن موقع گرفته بودند. نمایندگان اقلیّت و اکثریّت تك تك و دو نفر سه نفر بمجلس آمدند. مدّرس بواسطۀ کسالتی که داشت اندکی دیر تر از سایرین بمجلس آمد، هنگام ورود او بمجلس نزديك در از طرف طرف داران سردار سپه بغتتاً باو هجوم شده صدای «مرده باد مدرّس» «زنده باد سردار سپه» بلند شد. در این وقت عدّه ای از اشخاص بی طرف و دستجات مختلف که برای تماشا بمجلس آمده و می خواستند بلیط ورودی پارلمان را بگیرند اطراف مدرّس و در آن حول و حوش بودند. رحیم زادۀ صفوی مدیر روزنامۀ «آسیای وسطی» که جزو متحصّنین بود و با این که قبلاً سردار سپه بوسیلۀ یکی دو نفر از او خواهش کرده بود که بر علیه سردار سپه تظاهری از طرف او نشود همین که مشاهده می کند بمدرّس هجوم شده، طاقت نیاورده به پیشواز مدرّس دویده و فریا می کند: «زنده باد مدرّس» ، جمعیت بی طرف و تماشا چی نیز همین جمله را تکرار می نمایند. طرف داران سردار سپه هم وقتی ملاحظه می کنند عدّه ای از مردم اطراف مدرّس را گرفته اند از هجوم باو خود داری نموده و فقط بذکر همان جملۀ «مرده باد مدرّس» قناعت نمودند. مدرس متهّور و شجاع روی خود را بطرف جمعیت برگردانیده و بآن دسته ای که می گفتند (مرده باد مدرّس) آن جملۀ تاریخی را می گوید: « اگر مدرس بمیرد دیگر کسی بشما پول نخواهد داد) بالاخره مدرّس هر طور بود خود را بسر سرای مجلس می رساند. هنگامی که از پلّه ها بالا مي رفت مجدّداً از صحن حیاط صدای (مرده باد) می شنود، مدرس مجدداً روی خود را

ص: 130

بر گردانیده فریاد می کند « زنده باد مدرّس » « مرده باد سردار سپه » این جمله را چند نفر از طرف داران سردار سپه شنیده غر غر کنان رد می شوند، مدرّس خود را باطاق فراکسیون اقلیّت می رساند، چند نفر از وکلا دور او را گرفته با او بصحبت مشغول می شوند. سردار سپه بمجلس آمده بود و حتّی برای او خبر آورده بودند که مدرّس گفته است «مرده باد سردار سپه»، از این معنی خیلی اوقاتش تلخ و بخود می پیچید، مجدّداً از پائین صدای (مرده باد مدرّس) بلند می شود. مدرّس از همان اطاق بالا پنجره را باز کرده سر خود را بیرون آورده فریاد می زند (زنده باد مدرّس) (مرده باد سردار سپه)، بمحض این که این جمله را مدرّس تکرار کرد چند نفر از طرف داران دو آتشۀ سردار سپه از جمله سید یعقوب انوار و یکی دو نفر دیگر بادوات و باد بزن و غیره بطرف مدرّس حمله ور شده باو بنای نا سزا گوئی را می گذارند. امّا سردار سپه که قبلاً هم شنیده بود مدرس چنین جمله ای را گفته اکنون با گوش خود همان جمله را می شنود از جا در می رود.

سردار سپه با این که غالباً در جریان های سیاسی خیلی برد بار و پر حوصله بود عنان صبر و اختیار در این مورد از کفش رها شده بطرف مدرّس می رود و با مشت گره کردۀ خود بطرف او حمله می کند، ولی چند نفر از اطرافیان سردار سپه مخصوصاً امیر اقتدار یکی از وزرای کابینه اش با اشارۀ سر و چشم و ابرو باو می فهمانند که مبادا بمدرّس ضربتی وارد آورد ، سردار سپه هم متوجه شده و از قصد خود که شاید کوبیدن چند مشت بر مغز و دهان مدرّس بوده صرف نظر می کند ولی با دست اشاره بمدرّس کرده با صدای خشن خود می گوید « شما محکوم باعدام هستید، شما را از بین خواهم برد.» کشمکش شروع شد؛ سردار سپه برئیس مجلس از مدرّس شکایت کرد، چند نفر از وکلا هم که گویا یکی از آن ها تیمور تاش بوده برله سردار سپه شهادت دادند. رئیس مجلس مؤئمن الملك مشغول تحقیقات شد، مدّتی بتحقیق گذشت، رفته رفته ساعت بظهر نزديك می شد بالاخره بر اثر گفت و شنود هائی که مدّتی جریان داشت قرار شد استیضاح بعد از ظهر صورت بگیرد، عدّه ای از نمایندگان از مجلس رفتند عدّه ای هم در مجلس مانده که نهار را همان جا صرف نموده و بعد از ظهر در جلسه حاضر باشند.

ص: 131

مدرّس باتفاق میرزا علی کازرونی و حائری زاده یزدی سه نفری از مجلس خارج شدند که بطرف منزل های شان بروند، از درب مجلس که خارج شدند کم کم عدّه ای دور آن ها را گرفتند و بکوچۀ پشت مسجد سپه سالار رسیدند ناگهان عدّه ای از اراذل و اشرار که قبلاً تحريك شده بودند بطرف مدرّس و کازرونی و حائری زاده حمله ور گردیدند. نایب چلوئی سیلی محکمی بصورت مدرّس زد، سایرین نیز ضرباتی بحائری زاده و کازرونی وارد ساختند، مخصوصاً كه يك ضربۀ شدیدی با چوب بدست کازرونی وارد آمده بود، عمامۀ حائری زاده را نیز بیغما بردند ولی حائری زاده بخانۀ داور پناه برده در را بروی خود می بندد، دیری نگذشت که در این گیر و دار اهالی سر چشمه و خیابان نظامیه جمع شده و باشرار حمله نمودند، زد و خورد بین دو دسته در گرفت و جنجال غریبی برپا گردید، بالاخره همین که اشرار عاقبت کار را وخيم ديده تحمّل مقاومت نیاوردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. مردم مدرّس و کازرونی و حائری زاده را با حال اجتماع مشایعت کرده هر يك از آن ها را بمنزل شان رسانیدند. از این سه نفر فقط ميرزا علی کازرونی که ضربات وارده باو خیلی شدید بود بستری شد، ولی ضمن نامه ای که برئيس مجلس نوشت علّت عدم حضور خود را در جلسه توضیح داده در خاتمۀ آن متذکّر شده بود که چنان چه استیضاح صورت بگیرد او حاضر خواهد بود که با «بر انکار» بمجلس بیاید و در موقع اخذ رأی شرکت کند و ورقۀ کبود خود را بدهد.

بعد از ظهر نمایندگان اکثریّت و اقلیت بمجلس حاضر شدند، زنگ جلسۀ علنی آن ها را برای تشکیل جلسه دعوت نمود. مدرّس و سایر افراد اقلیت در اطاق فراکسیون اقلیّت مانده در جلسه شرکت نکردند و در اطراف واقعات روز و پیش آمد هایی که شده بود بشور پرداختند و چون از قیافۀ مجلس و جمعیّتی که در صحن و فضای پارلمان گرد آمده بودند پیدا بود که اگر استیضاح بخواهد صورت عمل بگیرد حوادث دیگری را ممکن است از پی داشته باشد؛ بنابراین هیچ گونه تأمینی برای شرکت در جلسه نخواهند داشت و از طرفی با آن وضعی که مجلس بخود گرفته بود و با آن همه اشخاص مختلفی که در لژ های تماشا چی نشسته بودند برای اقلیّت حدس موفقّیت زده نمی شد و هم چنان در اطراف این مسائل مذاکراتی در فراکسیون اقلیّت

ص: 132

جریان داشت. جلسه هم تشکیل شده بود، هیئت دولت هم در مجلس حاضر بود و چون از افراد اقلیّت هیچ کس در مجلس نبود دوستان اقلیت بوسیلۀ یادداشت فراکسیون اقلیت را برای حضور در جلسه دعوت می نمودند. جلسۀ اقلیت طولانی شد و بالاخره یک ساعت بغروب مانده اقلیت تصمیم گرفت که از شرکت در جلسه خود داری نماید ولى فقط مدرّس، ملك الشعراء بهار را بجلسه فرستاد که در آن جا جریان را باطلاع مجلسیان برساند و ضمناً بگوید چون اقلیت آزادی نطق و بیان ندارد و هم چنین چون دولت که قاعدتاً بایستی ضامن آزادی و امنیت مردم باشد خود دست باقداماتی زده و افراد اقلیت از این حیث تأمین ندارند آیا با چنین وصفی استیضاح چگونه صورت خواهد گرفت و مجلس برای استیضاح چه تکلیفی معین خواهد کرد؟! بهمین نظر فقط ملك الشعراء بجلسه حاضر شد که اینک جریان این صورت جلسه عیناً در زیر نقل می شود و ضمناً اضافه می نماید که نقل این قبیل صورت مذاکرات مجلس معرّف روحیۀ وکلائی بوده است که از سردار سپه پشتیبانی می نموده و همین صورت جلسات است که بآیندگان درس عبرت می دهد که در محکمۀ تاریخ مرور زمان هیچ گونه در قضاوت و رأى قضاة محكمه تأثیری نخواهد داشت و اگر اشخاص بغلط یا صحیح خود را

آزادی خواه و طرف را بعکس معرّفی نمایند تشخیص آن برای خوانندگان تاریخ کاملاً آسان بوده و بروحیّات بازیگران موجدین تاریخ پی می برند.

صورت جلسه هفدهم اسد 1303

تشکیل جلسه

بالاخره هر چه بود جلسه یک ساعت بغروب مانده بریاست مؤتمن الملك تشکیل یافت. رئیس دولت و وزراء حضور یافتند.

رئيس - دستور امروز چنان که گفته شد استیضاح است، چند نفر از آقایان وکلاء از آقای رئيس الوزراء استيضاح کرده اند،

رئيس - آقای حایری زاده بفرمایند (گفته شد غایبست) بعد از ایشان آقای عراقی بفرمایند (گفته شد غایبست) آقاى ملك الشعراء بفرمايند.

ملك الشعراء - خيلى متأسّف هستم که مأموریتی را که آقایان نمایندگان اقلیت در موضوع استیضاح به بنده داده اند بعرض آقایان نمایندگان برسانم زیرا هیچ حاضر نبودم این قضایا اتفاق بیفتد که بنده این مأموریت را قبول کنم.

آقایان محترم مسبوقند که استیضاح در نتیجۀ یک فشار هایی که باقلیت وارد آمد داده شد.

ص: 133

از روز اعلان حکومت نظامی یك نوع تضییقاتی بنمایندگان اقلیت وارد آمد، صرف نظر از توقیف كليۀ مطبوعات و حبس و تبعید تمام هم فکر های ما در شهر بالاخره کار بجایی رسید که افراد اقلیت در یک نوع حالت سانسور واقع شدند .

هر گاه کسی بخانۀ افراد اقلیت می آمد باین جرم دست گیر می شد، افراد اقلیت هم بخانۀ هر کس می رفتند آن شخص باین جرم دست گیر می شد و این سابقه از طرف آقایان نمایندگان اقلیت تحمل می شد تا این که روز استیضاح رسید. صبح امروز آقایان برای اظهار استیضاح در مجلس حاضر شدند و همه آقایان هم می دانند ولی ورود دستجات معين بدون جواز بداخلۀ مجلس قدری قیافۀ مجلس را از حالت طبیعی خارج کرد.

در این موقع آقای مدرس نمایندۀ محترم وارد مجلس شدند و نسبت بايشان يك نوع مهاجمۀ شدید و خطرناکی از طرف همان دستجاتی که بدون جواز وارد مجلس شده بودند بعمل آمد. علاوه بر این مهاجمه شدید و خطرناك و فریاد هائی که البته همه آقایان شنیدند در اطاق فراکسیون در موقعی که بعضی از افراد اقلیت نشسته بودند مهاجماتی هم از طرف بعضی از نمایندگان در خود اطاق فراکسیون اقلیت نسبت بآقای مدرس بعمل آمد که اگر از آن مهاجمات هم جلو گیری نمی شد (چنان چه یکی از آن مهاجمات را شخص محترم رئیس دولت جلوگیری کردند) (1) شاید بیش تر اسباب تأسف می شد. بالاخره از تمام این مهاجمات در نتیجه خون سردی اقلیت و بردباری آقای مدرس دفاع شد و صبر کردیم بر این که وضعیات شاید بحال عادی برگردد و آقایان استیضاح خود شان را در این مجلس محترم عرضه بدارند، متأسفانه همین وضعیات ناگوار و پیش آمد های غیر عادی ساعات گذشت و موقع جلسه دیر شد و بالاخره وجود دستجات غير منظّم و شبيه بتجهيز شده بیش تر باعث شد که نتوانست جلسه تشکیل شود و جلسه بعصر افتاد. مقارن ظهر بعد از آن که دایر نشدن جلسه اعلان شد بعضی از نمایندگان اقلیت بمنازل خود شان

رفتند بطوری که بعد شنیده شد در نتیجۀ تحریکاتی که البته پس از تحقیقات معلوم خواهد شد جمعی برای وارد ساختن توهين بشخص آقای مدرس و سایر همراهان ایشان خارج شدند و تعقیب کردند آقای مدرس را و در نتیجه هتّاکی های زیاد که از دم مجلس تا دم مدرسۀ سپه سالار ممتد شد رسیدند بنمایندگان اقلیت، ابتدا آقای کازرونی نمایندۀ بوشهر مورد شتم و ضرب شدید واقع شد، بعد از آن آقای مدرس نمایندۀ تهران مورد ضرب و شتم شدید واقع شدند و بعد از ایشان هم آقای حایری زاده نمایندۀ محترم یزد در منزل آقای داور مورد ضرب شدید واقع شدند که عمام شان افتاد و چوبی که بایشان حواله شد بدرب گرفت و ایشان خود را بخانۀ آقای داور انداختند و از آن ضربت خلاص شدند والا شاید خیلی خطرناك بود. این قضایا باعث این شد كه يك تأسف فوق العاده زیاد و شدیدی در نمایندگان اقلیت ایجاد شد و فی الحقیقه از مجلس محترم که مرکز قانون گذاریست و حقيقتاً مركزیست یگانه و اولی ترین نقطه ایست که می تواند در حفظ قانون ساعی باشد سئوال کنیم و بپرسیم که آیا تکلیف

ص: 134


1- جملۀ داخل پرانتز بر خلاف واقع است

ما با این وضعیات چیست ؟ این را هم بعرض آقایان برسانم که آقای کازرونی در نتیجۀ واقعاتی که بایشان اصابه کرد در منزل شان بستری شدند و نتوانستند بمجلس بیایند و شرحی برئیس محترم مجلس عرض کرده اند و قضیۀ خود شان را اشاره نموده اند و از آمدن مجلس عذر خواستند و سایر آقایان هم چنان چه عرض شد متحیرند که با این وضعیات و این پیش آمد ها که بهیچ وجه ارکان قویم قانون اساسی قابل حفاظت نیست حاضر شوند و چگونه استیضاح کنند، این است که به بنده مأموریت دادند که بمجلس حاضر شوم و بحضور آقایان عرض کنم که مجلس مقدس در مقابل این تأثیر قبیحی که این وضعیات بمجلس و بافراد حساس مجلس وارد ساخته است چه خواهند کرد و در مقابل سلب مصونیت که از یک عدّه از نمایندگان شده است هم از آزادی افکار آن ها جلو گیری شده هم باشخاص آن ها با این که حکومت نظامی است و کاملا در حفظ نظم شهر مراقبت دارند معذلك نسبت باشخاص آن ها سوء قصد وارد شده چه فکر خواهد کرد؟ و مجلس چه وضعیتی بخودش خواهد گرفت و بالاخره به بنده امر کرده اند که از آقایان سئوال کنم با این صورت تکلیف اقلیت در مقابل استیضاح که داده اند و در صدد اظهار آن می باشند چیست، آقایان اقلیت از آقایان

نمایندگان می پرسند که مجلس مقدس بچه وسیله می تواند این مهاجمه که بافکار و اساس اقلیت وارد شده جبران کند و بالاخره مجلس مقدس چطور می تواند مصونیت ما را بعد از این تأمین کند استدعا شان اینست که در این باب مجلس مقدس تکلیفی معین فرمایند تا این که استیضاح در حدود قانون بعمل آید .

رئیس - آقای سلیمان میرزا (اجازه)،

نطق سلیمان میرزا طرف دار دولت

سلیمان میرزا - آقاى ملك الشعرا شرحی بیان فرمودند که آن شرح را بنده می توانم تقسیم کنم بچند قسمت و در هر کدام از آن ها چند كلمه بعرض مجلس برسانم. يك قسمت از تقسیماتی که فرمودند راجع بحکومت نظامی بود (اگر فراموش نکرده باشم) و توقيف جراید اقلیت و حبس و تبعید افراد اقلیت بود ....

ملك الشعراء - افراد مردم . اکثریت .

سلیمان میرزا - افراد مردم. يك قسمت دیگرش راجع باین بود که استیضاح فرمودند و بعد از استیضاح قضایائی نقل فرمودند. قسمت سوم وقایع امروز صبح مجلس بوده و قسمت چهارم وقایع امروز بعد از آن که مجلس تشکیل نشد نسبت بآقایان مدرس و کازرونی و حایری زاده است، بنظر بنده (اگر حافظه ام درست ضبط کرده باشد) می توان مطالب را این طور تقسیم کرد. اما راجع باعلان حکومت نظامی و ترتیباتی که فرمودید راجع بجراید و حبس و تبعيد البته محتاج بتكرار نیست و همه بهتر از بنده می دانند که چه ترتیباتی در این شهر بعمل آمد که از برای احدی تا اندازه ای می توان گفت مصونیت و امنیت بود و البته باز فراموش نفرموده اید که در اثر آن تهییجات چون

ص: 135

دولت خواست کاملا نشان بدهد که مردم در اظهار عقیده و فکر آزادند چه حرکات نا شایستی بروز کرد و چه ترتیباتی پیش آمد که یکی از لکّه های تاریخی را برای ایران ایجاد کرد ( جمعی از نمایندگان صحیح است ) که هیچ وقت در مملکت ما هم چو سابقه و هم چو یاد داشت شرم آوری نبود (نمایندگان صحیح است) از برای پاک کردن این لکّه تاریخی و از برای این که معلوم شود که این تنها نظریۀ چند نفر مفسده جو و چند نفر اشخاصی که اگر ما بخواهیم ( آن عبارتی را که آقای ملك الشعراء فرمودند) از روی حسّاسی حرف بزنیم باید مثل یونانی ها بگوئیم این ها آسیالیست های ایرانی بودند. باید ما در يك محكمه جمع بشویم و بگوئیم آن اشخاصی که این حرکات را دامن زدند و آن اشخاصی که این اقدامات را کردند اصلا ایرانی نژاد نیستند (صحیح است)، عموم ایرانیان از این حرکات بری هستند چنان که آن روز عرض کردم در بد ترین مواقع در موقع جنگ که از مردم کشته می شد و می کشتند که تحمل و حوصله در آن جا خیلی مشکل بود در آن موقع بمباردمان و خراب کردن این بنا از طرف محمد علی میرزا ایرانی های حساس و فدا کار کشته می شدند و باجانب شليك نمی کردند از برای این که بفهمانند که ما جنگ داخلی داریم و

مصونیت اشخاص در مملکت ما کاملا برقرار است. باری بیش تر از این نمی خواهم در موجبات این ترتیبات که پیش آمد داخل شوم و بهترین و بر جسته ترین کار های دولت جلوگیری از همان ترتیبات بود که گمان نمی کنم هیچ کس با آن ترتیبات موافقت داشته باشد و دیگر قسمت اعلان حکومت نظامی بود. اعلان حکومت نظامي يك چيزی نبود که قانون نداشته باشد در همین مجلس برایش قانون وضع کردند براى يك چنین مواقعی . دولت هم وقتی اعلان کرده همان قانون را یاد آوری کرد و گفت امروز موقع اجرای این قانون است و مطابق مواد آن قانون عمل کرد. خوب اگر روزنامه بر خلاف حکومت باز قلم بر داشت و شروع کرد باین که هر چه دلش خواست بنویسد پس چطور حکومت نظامی می شود ؟ و چطور دولت می تواند از این تحریکات و دسایس جلو گیری کند؟ البته هر روز نامه ای که بر خلاف رفتار کرد توقیف می شود. آن روز عرض کردم تنها روزنامه های اقلیت نبود، روزنامه شفق سرخ که اقلیت نبود آن را هم وقتی بر خلاف حکومت نظامی و بر خلاف آن دستور چیزی نوشت با وجود این که یکی از مدافعین جدی دولت بود قانون بدون استثنا اجرا شد و آن را هم توقیف کردند. الان آقاي ملك الشعراء وقتي كه بنده عرض کردم افراد اقلیت را توقیف کردند فرمودند اکثریت مردم را البته همین طور هم هست، وقتی که اعلان حکومت نظامی شد و بر خلاف قوانین حکومت نظامی از طرف هر کس اقداماتی بعمل آمد باید جلو گیری کنند. اجتماعات وقتی ممنوع شد هر کس اجتماعات را دائر کرد وقتی باو یک مرتبه اخطار کردند و باز دست بر نداشت البته باید بگیرند و اگر نمی گرفتند کار صحیحی نمی کردند زیرا قانون را اعلان کردند و باید بدون استثنا اجرا کنند . ما سوسیالیست ها که موافق دولت بودیم و حاضریم الان هم دفاع می کنیم با سایر موافقين دولت آقایان تجدد هم حاضرند كدام يك از مجامع ما باز است، این کلوپ سوسیالیست ها نزديك است از

ص: 136

روزی که اعلان حکومت نظامی شد کدام دو نفری جمع شدند در آن جا. وقتی که دولت این اعلان را کرد موافق و مخالف در نظر نداشت جز مصلحت عمومی. يك زمينه و عملی پیش آمد که حقیقتاً يك لکّه ای بود برای ایرانی و برای جلوگیری و پاك كردن این لکّه وقتی که اعلان حکومت نظامی شد دیگر تفاوت موافق و مخالف در بین نیست. احتیاطاً هر کس بر خلاف قانون رفتار کرد (ما هم خودمان وکیل بودیم می دانستیم) جلو گیری کردند و بعد از آن که اخطار کردند اجتماعات متفرق شوند البته باید متفرق شوند و ارباب جراید هم بتكليف خودشان عمل کنند. آمدیم سر مسئله استيضاح ، استیضاح شد. بنده داخل می شوم در موضوع مذاکراتی که آقایان اقلیت هر روز استيضاح می کردند حتّی پریروز آقای حایری زاده در ضمن صحبت شان اظهار کردند و در هر موقع خارج از نزاکت چه عنواناتی کردند. وکیل مصون و آزاد است در اظهار عقاید ولی بدبختانه در مملکت ما هر چيزى يك معنای خاصّی دارد. وقتی گفتند مردم آزادند در اظهار عقیده تصوّر می کنند آزادند در تهمت و افترا و فحّاشی وکیل آزاد است در عدم نزاکت ؟ آزاد است در این که هر چه دلش می خواهد بگوید؟ خير يك نظام نامۀ داخلی هست قانونی هست من باندازه ای آزادم که

بآزادی دیگری صدمه نزنم والا این منت های خود پرستی و آخرین درجۀ استبداد است که من هر چه دلم می خواهد بگویم آن وقت هم بگویم آزادم و از تعرض مصونم و حالا داخل نمی شوم که یکی یکی بشمارم که در این موقع از طرف وکلای اقلیت چه عدم نزاکت هائی در ضمن مذاکرات در مجلس اظهار شد ...

ملك الشعراء - بفرمائید چه عیب دارد ؟

سلیمان میرزا - خوب بنده شنیده ام و حالا نمی خواهم آن عبارات خارج از نزاکت را بگویم....

ملك الشعراء - تكذيب مي كنم .

سلیمان میرزا - اگر می خواهید حرف بزنید اجازه بخواهید و الحمد اللّه خیلی هم فصیح و بلیغ می توانید صحبت کنید و مطالب را هم خوب می توانید جلوه بدهید و شنوندگان هم همه مذاکرات را می شنوند ما هم وکیل این دوره و تازه نیستیم چندین دوره وکیل بودیم پس لااقل این اصل را که یکی حرف می زند قبول بفرمائید تا حرفش تمام بشود رعایت کنم ملاحظه فرمودید شما وقتی که نطق می فرمودید ما ها مثل مجسمه گوش کردیم سر کار هم حقاً لااقل این قدر حوصله داشته باشید که بنده عرایض خودم را بکنم دفتر سفید جلو تان است یادداشت کنید و بعد جواب بفرمائید نظامات مان اینست انشاء اللّه که فراموش نخواهید کرد بعد آمدیم سر مسئله استيضاح . قسمتی که از صبح راجع بعدم مصونیت وکلاء مذاکره فرمودید این مسئله بر دو قسم است: یکی راجع بداخل مجلس و یکی هم راجع بخارج مجلس ، در داخل مجلس حفظ حراست همه با رئیس محترم مجلس است و این مسئله در نظام نامه داخلی هم مصرّح است و مجلس منطقه ایست که تمام انتظاماتش بعهده

ص: 137

آقای رئیس مجلس است و هر قضیه ای که اتفاق می افتد باید بعرض ایشان رساند و شخص محترم ایشان هم كه متفق عليه همه ما ها هستند البته مطابق ترتیب رسیدگی می کنند و بوظیفه خود شان عمل می نمایند، پس بنده وارد مذاکره در قسمت داخلی مجلس نمی شوم ولی آن چه که امروز خودمان دیدیم این بود که آقای مدرس خیلی عصبانی بودند و می دانیم بچه ترتیب آمدند و چه گفتند و چه شنیدند. بنده داخل این قسمت نمی شوم که سایر وکلای اقلیت سوء استفاده کردند از این که دیدند موقع استيضاح است و اکثریت می خواهد بسکوت بگذارند آن وقت چه توهینات و نا ملایمات و عبارات غريب و عجيبی اظهار نمودند زیرا الان عرض کردم که این وظیفۀ رئيس مجلس است و هر کس هر شکایتی دارد باید خدمت شان عرض کند و ایشان هم البته بوظیفۀ خود عمل خواهند کرد و يك قسمت علت این که امروز صبح مجلس تشکیل نشد برای این بود که آقای رئیس مشغول تحقیقات همین قضایا بودند و علت دیگری نداشت. اما آمدیم سر مسئلۀ خارج از مجلس . البته در خارج مجلس حفط و مصونيت همه با دولت است و دولت هم باید کاملا همه را حفظ و حراست نماید . چنان چه بوظیفۀ خودش هم عمل کرده است، در این مسئله هیچ اقلیت و اکثریتی در کار نیست اگر

نسبت بآقای مدرس و کازرونی و حایری زاده آن حرکاتی که فرمودند صورت گرفته البته جای تاسف است زیرا همۀ ما ها وكيليم اما يك عبارتي سر کار فرمودید که من حق دارم در این جا گله کنم، فرمودید وکلای حساس مثل این که وکلا را دو قسمت کردید. وکلای حساس یکی هم مفهوم مخالفش البته گمان می کنم هم چو مقصودی نداشتید ولی ظاهر عبارت این طور بوده، در هر حال بنده عرض می کنم وکلا و مردم و اهل ایران همه حساسند . و همه ما ها از اتفاقی که نسبت بسه نفر از وکلاء در خارج رخ داده متأسفیم و دولت هم البته جبران خواهد کرد و هیچ محل اختلاف نیست که وقتی يك ترتيب خلاف قانونی اتفاق افتاد دولت باید جبران کند و خود سر کار بهتر شاهد این قضیه هستید چنان چه فرمودید در اطاق اقليت يك قسمت را رئیس محترم دولت شخصاً جلوگیری کردند در صورتی که حسب الوظيفه آقای رئیس باید جلوگیری کنند و چون ایشان تشریف نداشته اند رئیس دولت جلوگیری کرده اند مقصود اینست که بدانید رئیس دولت تا این درجه دقیق هستند که در داخل مجلس هم امنیت بوکلاء بدهند و بدیهی است در این موضوع هم تمام جدیت خود شان را بکار خواهند برد و هیچ تفاوتی نمی گذاردند بهر کس اعم از وکیل یا غیر وکیل در کوچه يك

صدمه ای بزنند و بی احترامی بکنند، یک مجرائی دارد که از آن مجرا رسیدگی و احقاق حق خواهد شد علی الخصوص که طرف وکیل هم باشد. پس در این قسمت گمان می کنم هیچ اشکالی باقی نیست . باقی می ماند يك قسمت دیگر و آن اینست که از مجلس سئوال فرمودند که با این ترتیبات تکلیف شان چیست؟ هر چند مطابق نظام نامۀ داخلی (اگر بنده فراموش نکرده باشم) وکیل از وکیل نه حق سئوال دارد و نه حق استیضاح چه برسد بآن که از تمام وکلاء و جامعۀ مجلس سئوال بشود، اما این سئوال ایشان را بنده بآن معنای سئوال مجلس معنا نمی کنم و گمان

ص: 138

می کنم خود آقای ملك هم بآن معنی نفرمودند. در هر حال تكليف مجلس بموجب نظام نامه داخلی و قانون اساسی معین است. وکلائی که استیضاح کرده اند يك مطالبی نوشته اند و توضیحاتی می خواهند. آن ها البته مطالب خود شان را بطور استیضاح سئوال خواهند نمود و جواب هم بعرض شان خواهد رسید بالاخره مطابق آن ترتیبی که در نظام نامۀ داخلی و قانون اساسی مصرح است عمل خواهد شد و این که در خارج بدو سه نفر از وكلاء يك توهینی شده البته مطابق ترتيب جبران خواهد شد ولی آن چیز دیگری است و تکلیف این سئوال اخیر شان هم که از مجلس فرمودند مطابق نظام نامه معلوم است. دیگر بسته بنظر آقایان است.

رئيس - ايشان يك مقدمه ای برای استیضاح خود شان قرار دادند ولی هنوز داخل استيضاح نشده اند.

ملك الشعرا - مقصود بنده استیضاح نیست، حتی بعد از مذاکره شاهزاده سلیمان میرزا هم نمی خواستم صحبتی بکنم زیرا مأموريت ندارم. به بنده امر شد شرح این وضعیتی را که رخ داده بود بعرض مجلس برسانم و قضایائی که بر خلاف انتظام و نصوص قوانین اساسی امروز از صبح تا بعد از ظهر در این شهر اتفاق افتاده و عدم مصونیت وکلاء را در این جا بسمع مبارك آقايان برسانم و بگویم که با این ترتیبات آیا تكليف يك عده وكيل چيست ؟ حضرت والا از یونان از این طرف و آن طرف صحبت کردند و هیچ راجع بسئوال بنده نبود. قضیه وضعیات شهر تا وقتی كه در يك محكمه معلوم نشده نبايد بيك افق غیر معلومی حمله کرد آن وقت ما هم حق داریم حمله کنیم. شما بکی حمله می کنید ؟ بنده راجع بحکومت نظامی حرفی نزدم. اعتراضی نکردم آن يك موضوع دیگریست که اگر در استیضاح اعتراضی می شد حضرت والا می بایستی جواب داده باشند، بنده از مجلس سئوال و استیضاحی نکردم بنده فقط پرسیدم که با این وضعیات مجلس می تواند مصونيت يك عده نماینده را قبول کند یا نمی تواند ، اگر می تواند قبول کند بیایند استیضاح کنند و اگر نمی تواند بروند خانه ها شان بنشینند و غیر از این عرضی ندارم خوب است تکلیف را معین کنند.

رئيس - در واقع این مسئله مسکوت گذاشتن استیضاح است براى يك موقع غير معینی ؟

ملك الشعراء - خیر آقا حاضرند .

رئیس - آقای حاج عزّ الممالك ( اجازه ) .

حاج عز الممالك - مطابق سابقه که در مجلس بود اگر خاطر مبارك باشد آقای نیر السلطان از دولت وقت آن زمان که آقای سپه سالار بود استیضاح کرده و خواستند مسکوت بگذارند. بنده خاطر دارم که آقای رئیس فرمودند یا باید امروز استیضاح کنید یا باید پس بگیرید. حالا هم تصوّر می کنم باید همین طور بشود .

ص: 139

یا استیضاح کنندگان بیایند و سئوالات خود شان را بکنند و جواب بشنوند و قضاوت آن هم با مجلس است یا پس بگیرند.

ملك الشعراء - خوب بنده می روم همین را جواب عرض می کنم .

رئیس - آقای آقا سید یعقوب ( اجازه ) .

( ملك الشعراء برای خروج از مجلس براه افتاد )

آقا سيد يعقوب - بنده می خواهم عرض کنم مطابق نظام نامه باید ...

رهنما - آقا نیستند تا جواب بیاورند ( صدای زنگ ) .

( ملك الشعراء از وسط مجلس عودت نمود )

آقا سید یعقوب - اجازه گرفته ام مطالب خود را باید بگویم (صدای زنگ).

رئيس - آقاى ملك الشعراء تشريف ببريد .

ملك الشعراء - بنده صبر می کنم تا آقایان فرمایشات خود شان را بفرمایند و جواب ببرم که در غیاب مذاکراتی نشده باشد.

رئيس - بعد از مراجعت ممکن است، آقای سید یعقوب اظهارات خود شان را بفرمایند .

( ملك الشعراء خارج شد )

رئیس - چون می بینم بعضی از آقایان تشریف می برند بیرون گمان می کنم ده دقیقه تنفس بشود تا بعد از تنفس تکلیف قطعی معین شود.

(جمعی از نمایندگان - صحیح است )

(در این موقع جلسه برای تنفس تعطیل و پس از نیم ساعت مجدداً تشکیل گردید )

رئیس - آقاى ملك الشعراء ( اجازه )

ملك الشعراء - بیاناتی که در مجلس محترم در جواب اظهارات این جانب شد بعرض نمایندگان محترم اقلیت رساندم و متاسفم از این که دو دفعه حضور آقایان عرض کنم که این اظهاراتی که این جا بهیچ وجه نمی تواند نمایندگان اقلیت را در مصونیت و امنیت آن ها یعنی امنیت فکری و امنیت شخصی آن ها را اقناع کند و بالاخره امر و اشاره آقایان را بعرض مجلس می رسانم. آقایان اظهار می کنند تا وضعيات بحال حاضر است و تا موقعی که حقوق مجلس و مجلسیان بموجب قانون اساسی محفوظ نیست. استیضاح خودمان را مسکوت می گذاریم و مسترد نمی داریم و در عین حال در مجلس هم حاضر نمی شویم .

(ملك الشعراء از مجلس خارج شد)

رئیس - آقایانی که خواسته بودند استیضاح کنند بالفعل هیچ کدام حاضر نیستند و از

ص: 140

بیانات آقای ملك الشعراء بنده این طور می فهمم که آقایان نمی خواهند استیضاح کنند پس در این صورت دیگر موضوعی برای مذاکرات باقی نمی ماند.

نطق رئيس الوزراء

اشاره

رئیس الوزراء - ولی این برای دولت کافی نیست، دولت حقيقةً برای حفظ اصول قانون آلت شده است و البته يك مملکتی که می خواهد زندگی کند با این طریق ممکن نیست ، آقایان می خواهند استیضاح بکنند یا نمی خواهند ولی برای دولت تکلیف لازم است اگر اقلیت هر روز بيك عنواني اسباب زحمت دولت را فراهم کند برای دولت پیشرفت ندارد چهارده نفر یا هفت نفر از اقلیت (درست نظرم نیست) ورقۀ استیضاح دادند ولی دولت متّکی باکثریت دارد برود عقب خدمت خودش و اگر هم ندارد تکلیف خودش را بفهمد بهر حال دولت رای اعتماد می خواهد .

رئیس - آقای رئيس الوزراء ، می فرمایند که در این موقع باید تکلیف دولت معین شود و رأی آقایان وکلاء نسبت بدولت باید معلوم شود.

(جمعی از نمایندگان - صحیح است)

رئیس - آقای سردار معظم (اجازه) ،

سردار معظم - تصوّر می کنم نمایندگانی که این جا هستند همه جزو اکثریت دولت هستند و نظر باین که از شخص رئيس الوزراء استيضاح شده بود تمام حضاری که این جا نشسته اند بشخص رئيس الوزراء اعتماد دارند.

رئيس - آقای رهنما ( اجازه )،

رهنما - بعد از این که افراد محترم اقلیت و اکثریت دولت را تردید کردند استیضاح کردند و روشن شد که دولت اکثریت دارد ولی بنده معتقدم که این کافی نیست حالا که این طور است بنده معتقدم که برای دولت رأی اعتماد گرفته شود زیرا آقایان اقلیت هنوز مدعی هستند که استیضاح خودشان بقوّت خودش باقی است (جمعی گفتند - باقی نیست ) و اگر آقایان موافقت کنند رأی اعتماد با ورقه گرفته شود .

رئیس - آقای سلیمان میرزا اجازه) ،

سلیمان میرزا - گمان نمی کنم دیگر موضوعی باقی باشد که وقت مجلس تلف شود، مطابق نظام نامه باید استیضاح کننده بیاید و دلائل استيضاح خودش را بیان کند . این که آقایان دو اطاق درست کرده اند وزیر مختار و سفير و مدعی العموم و تمام این ها را خواستند بما نشان بدهند می روند و برای ما پیغام می آورند و پیغام می برند در هر حال ما کار نداریم ولی چیزی که حالا هست اینست که رئیس محترم دولت تقاضای رأی اعتماد دارند و البته همان طور که آقای سردار معظّم فرمودند اگر اشخاصی که این جا نشسته اند رأی اعتماد بدولت ندارند بایستی در آن اطاق بنشینند و یا

ص: 141

می رفتند در آن جا و این جا نمی نشستند در هر صورت برای این که صورت رسمیت پیدا کند هیچ اشکالی ندارد و تقاضای ایشان قانونی است، ما هم ورقه های سفید خود را حاضر کرده ایم تقدیم می کنیم بیش از پنج ثانیه وقت لازم ندارد .

رئيس - آقای تهرانی پیشنهاد کرده اند که رسماً رأی اعتماد گرفته شود ولی باید عبارات را بر طبق نظام نامه بنویسند تا رأی بگیریم .

سردار معظم - اجازه می فرمائید ؟

رئیس - موقع مذاکره جناب عالی نیست .

سردار معظم- در این پیشنهاد عرض دارم .

رئيس - بفرمائید .

سردار معظم - بعقیده بنده در اصل مطلب مخالفتی نیست ولی باز هم بعقیدۀ بنده در تعقیب استيضاح واقع نشده نماینده حق پیشنهاد رأی گرفتن ندارد چون استیضاحی نشده است گمان می کنم موضوعی برای این پیشنهاد باقی نباشد و این حق تصوّر می کنم حق مختص رئيس دولت است زیرا رئیس دولت همیشه حق دارد از مجلس تقاضای رأی اعتماد بکند پس هيچ يك از نمایندگان حق پیشنهاد رأی اعتماد ندارند و این همیشه حق مشروع رئيس دولت است كه بگوید می خواهم بدانم در مجلس اکثریت دارم یا خیر، این منطقی نیست که نماینده پیشنهاد کند رأی اعتماد گرفته شود. استیضاحی بنا بود بشود بعد از بین رفت خود کسانی که می خواستند استیضاح بهر علتی از علل که بوده نخواستند بکنند، کسی را هم نمی شود مجبور کرد که استیضاح کن دلش نخواست از این حق استفاده کند. بسیار خوب تكليف مجلس چیست ؟ مجلس حقاً اگر رئیس دولت تقاضای رأی اعتماد نمی کرد حقش این بود که وارد دستور شده یا جلسه امروز را ختم کند و دستور جلسه آتیه را معین کند که استیضاح از بین رفته باشد، با این تفاصیل باز تکرار می کنم که اگر رئیس دولت تقاضای رأی اعتماد کند مجلس می تواند رأی بدهد و چون تمام ما ها که رأی می دهیم اعتماد داریم

بشخص رئيس الوزراء هیچ مانعی ندارد که حالا رأی خودمان را بدهیم و رای هم می دهیم ولی این تقاضا نمی شود در اثر پیشنهاد یک نفر نماینده باشد .

شيخ محمد علی تهرانی - بنده پیشنهاد خودم را مسترد داشتم .

رئیس - از روی چه عبارتی می خواهید رای بگیرید ؟

سردار معظم - اجازه می فرمائید عرض کنم .

رئيس - سه طور می توانید رای بگیرید.

سردار معظم - آن در مورد استیضاح است، در نظام نامه داخلی در قضیه استیضاح سه

ص: 142

سه طور رأی قائل شده رأی ساکت و رأی منفی و رأی مثبت ولی اگر استیضاح نشده باشد نمی شود متوسل بشقوقی که نظام نامه برای استیضاح معین کرده باشد چنان چه در سایر جا ها هم معمول است فرض بفرمائید دولت يك سیاستی اتخاذ کرده برای اطمینان از این که آن سیاستی که اتخاذ کرده مورد تصدیق مقنّنين و پارلمان هست یا نه ؟ بدون هیچ استیضاحی می تواند خودش تقاضای رأی اعتماد بنا بر این فورمول های سه گانه که در نظام نامه معین شده مربوط بموارد استیضاح است و بنده باز هم تکرار می کنم چون استیضاحی نشده که این فورمول های استیضاح بموقع عمل آید بنابرین اگر رئیس دولت تقاضای رأی اعتماد نمی کرد مجلس باید صحبت را ختم می کرد و وارد دستور عادی می شد اما چون رئیس دولت تقاضای رأی اعتماد کرده. باید بموجب تقاضای رئیس دولت نمایندگانی که نسبت برئيس الوزراء اعتماد دارند و موافقند ورقه های سفید خودشان را بدهند.

رئیس - چون غیر از این موارد سه گانه چیزی دیگر در نظام نامه نیست پس باید آقایان يك عبارتی بنویسند تا بنده از روی آن عبارت رأی بگیرم.

سردار معظم - خود دولت بنویسد.

رئيس الوزراء - رأی اعتماد با هر چه می خواهید بگیرید بگیرید با سیاه سفید . قرمز هر چه می خواهید بگیرید تقاضای ما معين شدن تكليف ما است.

رئیس - رأی می گیریم هر چند که مطابق نظام نامه نیست ولی سابقه هم نشود آقای سردار معظم باید این مسائل را بهتر بدانند. رأی می گیریم نسبت بهیئت دولت ...

محمد هاشم ميرزا شيخ الرئيس - بنده سئوالی دارم .

رئيس - چه می فرمائید ؟

شيخ الرئيس - مقصود بنده این بود که این رأی راجع بشخص رئيس الوزراء است یا هیئت دولت ؟

رئیس - عرض کردم بنویسید بدهید به بنده تا رأی بگیریم. رای می گیریم نسبت بآقای رئيس الوزراء و هيئت دولت آقایانی که اعتماد دارند قیام فرمایند.

( آقایان نمایندگان - باتفاق قیام نمودند )

بعضی از نمایندگان - باتفاق رأی داده شد .

رئيس - اتفاق است. جلسه را اگر تصویب می فرمایند ختم می کنیم ؟

(نمایندگان - صحیح است)

مجلس یک ساعت و نیم از شب گذشته ختم شد.

ص: 143

18- استعفاء وزراء و تشکیل کابینه جدید

چنان که ذکر شد استیضاح صورت نگرفت و دولت تقاضای رأی اعتماد کرد و با قیام و قعود رأی اعتماد گرفته شد ولی عدۀ از نمایندگان اکثریت که هنوز رشتۀ ارتباط خود را هم در پارۀ از موارد با اقلیت قطع نکرده بودند با سردار سپه وارد مذاکره شده که کابینه را ترمیم نماید. کابینه تا این موقع تقریباً در دست سوسیالیستی ها بود و همیشه دو سه وزیر از آن ها در کابینه شرکت داشت. نصرة الدوله و سردار معظم و داور که با اکثریت همکاری می کردند و از لیدر های مجلس بشمار می رفتند با سردار سپه وارد مذاکره شده و بالاخره توافق نظر حاصل کردند که وزراء استعفاء داده و کابینۀ جدیدی تشکیل شود بنا بر این سردار سپه روز 30 اسد 1303 برابر 22 محرم 1342 بوزرای خود گفت استعفاء نمایند. آن ها هم بلافاصله استعفا داده و روز هفتم سنبله 1303 سردار سپه وزرای جدید خود را بقصر گلستان برده حضور ولیعهد بشرح ذیل معرفی و روز نهم هم بمجلس معرفی کرد :

1 - سردار سپه: رئيس الوزراء و وزیر جنگ.

2 - ذكاء الملك : وزير خارجه .

3 - امير اقتدار: وزیر داخله .

4 - سردار اسعد: وزیر پست و تلگراف .

5 - ادیب السلطنه : سمیعی وزیر عدلیه.

6 - سردار معظم خراسانی - وزیر فوائد عامه.

7 - مشار الدوله : كفيل وزارت معارف .

کابینۀ جدید در روز نهم سنبله 1303 بمجلس معرفی و از همان روز هم مشغول کار گردید .

ص: 144

عکس

ص: 145

ص: 9

19- وضع اقليّت و نطق تاریخی مدرس

دو سه روزی مانده بود که سردار سپه عازم خوزستان شود فعالیّت شدیدی در مجلس بین دستجات و فراکسیون های مختلف حکم فرما بود. بین فراکسیون سوسیالیست ها و فراكسيون تجدّد مخفیانه رقابتی برای جلب نظر سردار سپه از مدّت ها پیش ایجاد شده بود، بعضی از سر جنبانان اکثریت مانند : تیمور تاش ، نصرت الدوله و داور و دیگران که در این دو فراکسیون شرکت نداشتند و از طرفی هم در بعضی از مواقع رشتۀ ارتباط خود را با مدرّس و اقلیّت پاره نکرده و از وجود اقلیّت استفاده می نمودند با دو فراکسیون نام برده نیز رقابت می کردند. این ها هر يك منظور شان این بود که سردار سپه را فقط در دست خود داشته تا منوّیات آن ها را بموقع اجرا گذارد. وجود اقليّت يك مترسکی برای سردار سپه و سایر فراکسیون ها بود که در مواقع مختلف برای این که سردار سپه را بانجام دستور های خود وادار کرده باشند از آن استفاده می کردند و در حقیقت هم فراکسیون های طرف دار سردار سپه و لیدر های اکثریت معناً می خواستند فراکسیون اقلیت همیشه در مخالفت با سردار سپه پا بر جا و ثابت باشد تا آن ها استفاده نمایند، بنابراین سردار سپه برای این که تمام فراکسیون ها و لیدر های مجلس را همواره با خود موافق

نگاه داشته باشد با هر يك از آن ها محرمانه زد و بند کرده و قول داده بود که فقط آرمان و مقاصد آن ها را بموقع اجرا خواهد گذاشت ، این موضوع را تك تك بعضی از افراد فراکسیون ها و لیدر های مجلس فهمیده بودند ولی نمی خواستند رشتۀ ارتباط خود را با سردار سپه پاره نمایند از این رو هر يك برای جلب توجۀ سردار سپه با دیگری رقابت می نمود، مدرّس نیز این موضوع را بخوبی درک نموده و می خواست بوسائلی بین آن ها و سردار سپه را بهم بزند و بالاخره اکثریت او را متزلزل سازد. بهمین منظور مدرّس در جلسۀ مورخۀ دهم عقرب 1303 نطق مفصّلی ایراد نمود. در این نطق مدرّس نکات مهمّی از تاریخ را بیان کرد و منظور از این نطق این بود که توجۀ وکلا را بمنظور خویش معطوف دارد.

مدرّس در این نطق از وضع نا گوار کشور صحبت می کند ، از حکومت مشروطه

ص: 147

و استفاده ای که ملت باید از آن ببرد سخن می گوید، از حکومت سردار سپه و فشار های غیر قانونی او می نالد و بنمایندگان تذکّر می دهد که اگر بیش از این بخواهند از چنین حکومتی طرف داری و دفاع نمایند نه تنها بکشور صدماتی وارد می شود بلکه خود آن ها زود تر در معرض خطر قرار خواهند گرفت. خلاصه این نطق یکی از نطق های خوب مدرّس است و ایراد همین نطق سبب می شود که موقتاً رخنه ای در افراد اکثریت و طرف داران سردار سپه تقریباً ایجاد شود و همین که سردار سپه بخوزستان مي رود طبق اطلاعات محرمانه ای که بسردار سپه رسیده و او در کتاب سفر نامۀ خوزستان خود نوشته چند نفر از نمایندگان طرف دار او بر علیه حرکت سردار سپه بخوزستان تظاهراتی کرده و تقریباً اظهار مخالفت نموده اند که چگونگی این قضایا را در اسناد نقل شدۀ آن کتاب ملاحظه خواهید نمود. اینك این نطق تاریخی جهت اطلاع خوانندگان گرامی در زیر ذکر می شود :

نقل از صورت مذاکرات مشروح مجلس مورخۀ دهم عقرب 1303 مطابق چهارم ربيع الثاني 1343

مجلس یک ساعت و ربع بعد از ظهر بریاست سهام السلطان بیات تشکیل گردید .

نایب رئیس - آقای مدرس ( اجازه ) .

مدرس - امروز بنای بنده بر این است كه يك تذكرى بآقایان وکلاء و نمایندگان بدهم نسبت باوضاع خودمان که ما صد نفر این جا جمع مي شويم يك حالت خاصه ای داریم، يك وضعياتي داریم. می خواهم تذکر بدهم که ما چه ایم و چه کاره ایم تکلیف مان چیست نسبت بخود مان و نسبت بوضعیت مملکتی که این نمایندگان، نمایندگان آن مملکت هستند ، با این حال ضعف باین خیال افتادم و حال این که چیز تازه ای نیست، شاید مطالبی عرض کنم که همۀ نمایندگان کاملا ملتفت باشند این است که اگر بعد موفق نشوم اداء تكاليف و اداء وظيفه خودم را که یک نفر از آقایان و نمایندگان هستم عرض کرده باشم. اصل عرض بنده اینست که بعقیدۀ خودم به آقایان تذکر بدهم که این وضعیات حالیه ای که این مملکت سر تا سرش دارد و از صد و پنجاه سال تا بحال هم چو وضعیتی نداشته است تقریباً از زمان دولت افشاریه تا بحال که امروز باشد مملکت ایران چنین وضعیت ناگواری نداشته است این مدعای من است. يك عمر هائی این مملکت و سایر قطعات دنیا و نقطه های مختلفۀ دنیا اداره می شد با ارادۀ شخصی یک نفر هر قطعۀ از قطعات دنیا.

ص: 148

يك قطعۀ دنيا هم ایران شما بود که شما نمایندگان اهالی آن هستید، ارادۀ شخصی در امورات نوعی و اجتماعی حکم فرما بود . آن اشخاص هم مختلف بودند بعضی ارادۀ قویۀ داشتند. بعضی ارادۀ ضعیف داشتند ، بعضی عیّاش بودند ، بعضی بفکر مردم بودند ، بعضی نبودند ، اشخاص مختلف بودند . لکن هر قسمتی از زمان يك قسمتی از مردم این مملکت خیال شان راحت بود . یکی مقدس بود يك قسمت از مقدس ها خیال شان راحت بود. يكى خيلى لا ابالي بود يك قسمت از لا ابالی ها راحت بودند. یکی عطا داشت يك قسمت از اهل عطا راحت بودند، این ها وضعيات اداری بود. وضعيّات غیر ارادی اتفاقی و طبیعی هم بود مثلا گاهی گرانی می شد مثل گرانی هشتاد و هشت يك قسمت از مملکت حاصل عمل آمده بوده يك قسمت عمل نیامده بود يك قسمت فقير بودند يك قسمت نبودند يك قسمت راحت بودند يك قسمت نبودند. وبا و طاعون می آمد يك قسمت راحت بودند يك قسمت نبودند . جنگ عمومی شده شرطش این است شاهزاده ( منظور سلیمان میرزا می باشد ) هم گوش بدهند. حاج عز الممالك نمي گذارد .

حاج عز الممالك - بنده گوش می دهم .

مدرس - جنگ عمومی می شد يك قسمت از مردم ناراحت بودند ولی من و شاهزادۀ سلیمیان میرزا از بین آن ها عبور می کردیم مقصود عرضم اینست که شاید شما ها از تاریخ ابصر باشید (همین طور هم است ) و بنده يك مسموعاتی داشته باشم. عقيده من تحت مسموعات خودم یا آن چه در كتاب ها من باب اتفاق دیده ام باشد اینست که در صد و پنجاه سال این قرون اخیره هیچ وقت تمام ایران من حيث تمام ایران - مثل امروزه ما نبود. يك گرفتاری خیال و ناراحتی امروز در سر تا سر ایران حکم فرماست غیر از خودم که خیالم راحتست ...

نجات - این طور نیست بی انصافی می کنید .

مدرس - تقصیر کیست . مگر من می گویم تقصیر کیست که تو حرف می زنی، سر مقصر که آمدیم آن وقت حرف بزنید. من مقصر را نگفتم حیف نیست ؟ عرض كردم يك دفعه يك قسمتی آسوده بودند يك قسمت دیگر آسوده نبودند. دعوای من اینست که امروز تمام ایران علی نهج واحده کسی راحتی خیال و آسایش ندارد و این وضعیات امروزه را که در تمام ایران على نهج واحده هست در این صد و پنجاه سال سابقه ندارد. تاریخ داریم ، اوضاع داریم جنگ داریم، این دعوای من است. وقتی که من سر مقصر آمدم آن وقت حرف بزنید. هر چه بخواهید بگوئید صاحبش را پیدا کنید. استبداد طول کشید تا بیست سال قبل که اشخاص منور الفکر از داخله مملکت بخیال افتادند که امورات اجتماعی این مملکت از راه شخصی خارج شود و اراده اجتماعی شود و نسبت باین مسأله هر عاقلی که بدرجه اول عقل باشد تصدیق می کند که اداره کردن امور شخصی با اراده اجتماعی اقوی و امتن است تا اداره کردن امور شخصی این مسأله از بدیهیاتست که اگر من در امورات شخصی خودم مشورت کنم و امورات شخص خودم را با مشورت اداره کنم اقوای و امتن است تا باراده شخصی چه رسد بامور اجتماعی و این مساله از بدیهیات است. استبداد و مشروطه هم اصلا با هم مناسبت ندارد

که بگویند این بهتر است یا آن اين يك تباینی است و تباین ضد با ضد

ص: 149

نمی شود گفت مشروطه بهتر است یا استبداد. اگر آن منور الفکر های خودمان باین خیال افتادند که خوب و اگر هم دست غیبی باین خیال شان انداخت خوب بود خیر خوب از هر کس برسد خوب است . لهذا ولو این که حقاً تغییر وضع با فراهم شدن زمینه و اسباب و استعداد موجب است ﴿ اِنَّ الْمُلُوکَ اِذا دَخَلُوا قَرْیَهً اَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا اَعِزَّهَ اَهْلِها اَذِلَّهً ﴾ تغيير وضع با عدم فراهم بودن استعداد اسباب ضعف است و در ایران هم استعداد و زمینه برای تغییر وضع استبداد بمشروطه فراهم نشده بود ولی از آن جا که جبله اهل ایران که شرقی و بالخصوص مسلمان هستند بر آرامي و بر حد وسط و خارج از افراط و تفریط است از این جهت هم ضرر نکردند با این که زمینه فراهم شود و استعداد تدارك نشده بود بواسطه این که خلق که یکی شرقی بودن است که مقتضی است موذی نباشد و این از خواص اثار شرقی بودن است که ذاتا موذی نیست و یکی هم عقیدۀ اسلامیت با این که زمینه مشروطه حاضر نشده بود بحمد اللّه تغییر وضع بر ما ضرری نکرد ، در این ده هیجده یا ده هفده سال بيك مشى حركت شد و حرکت کردند و بنده بلا استثناء همه مشروطه چی ها را خوب می دانم یعنی تقصیر نکردند که ضرر بمملکت وارد کنندبلی قدم هایی پیش نرفتند يك خدمت های عالی نکردند، يك اصلاحات فوق العاده ای نکردند ليكن الحق و الانصاف ضرری در این چند سال هم بمملكت وارد نکردند شاید عقیدۀ شخص بنده باشد هر وقت بفکر مرحوم ناصر الدین شاه مي افتم طلب مغفرت می کنم اما تأسف می خورم که کاش « مرو » را خرابی گذارده بود . خاك خراب قابل آبادی است ولی وقتی زمین نیست آبادی را باید کجا کرد ؟ این هفده سال که مشروطه بود گر چه نتوانستیم قدم های اصلاح خوب برداریم ولی الحمد اللّه ذره ای هم خاك خراب را از دست ندادیم انشاء اللّه هر وقت رجال مملکت مردمان وطن خواه موفق شدند هر جا خاك خراب است آباد می کنند. در سفر مهاجرت وقتی که دفعۀ دوم برگشتیم از بین النهرین آمدیم يقصر ( بعضی از آقایان که بودند تشریف دارند) تا «ماهی دشت» جائی که زیرش بنشینیم ندیدیم....

نجات - کی خراب کرد ؟

مدرس - روس ها لكن شاکر بودیم که خاك خراب باقی است. حالا همه ساخته شده است غرض عرض بنده اینست که اصولا در این سال های مشروطه يك خرابی وارد نشد بلکه اصول محفوظ ماند و اگر صد گونه اختلاف داشتیم در اصل و مرام متفق بودیم و گمانم اینست که از این جهت هیچ کدام از هم ملامت و کسالتی نداشته باشیم و نداریم. حالا ادارات یک قدری در این چند سال یعنی در این پانزده سال رفت از صورت ارادۀ شخصيه مرحوم استبداد بارادۀ اجتماعی در می آید شکلا . حالا از خودم می گویم بنده در زمان استبداد هم آخوند بودم تازه آخوند نشده ام بمن مراجعه می کردند اگر خوب بودم خوب مرافعه می کردم چیزی می نوشتم می بردند دار الحکومه پول از آن ها می گرفتند آن حکم را اجرا می کردند پول را می گرفتند می گفتند بلى حكم آقای حجة الاسلام است باید اجرا شود اگر پول نمی دادند می گفتند برو فردا بیا برو پس فردا بیا بهمین طریق او را سر می دواندند، این ترتیب جریان استبداد بود و اگر غیر از این بود استبداد بود معنی نداشت آمد زمان مشروطه بسیار خوب ، می آیند پیش من می گویم بابا باید بروید عدلیه عارض شوید از آن جا ارجاع کنند آخر تربیت اجتماعی شده است می رفتند و می آمدند دو سه مرتبه از این جا به آن جا

ص: 150

و از ارادۀ اجتماعی در یک کار شخصی مدخلیت پیدا می کرد. از باب مثل است عرض می کنم که از ارادۀ شخصی و استبداد بیرون آمد و اداراتی هر كدام بيك اسم، یکی وزارت داخله ، يكى ادارۀ کجا ، یکی ادارۀ کجا هی اداره درست کردیم معنی ارادۀ اجتماعی هم نیست . بنده بعقیدۀ خودم با وجود این کار اشخاص مناسب این وضع کاملا بقدر کفایت پیدا نشدند. تربیت نشده بودند . بغیر از اطباء که آقای امیر اعلم اوقات شان تلخ نشود آن ها بقدر کفایت پیدا شدند ولی در باقی ادارات بقدر کفایت پیدا نشد و در ادارات ارادۀ اجتماعی که معنی مشروطه بود کاملا بجریان نیفتاد . اما بنده عقیده ام بر اینست که با این بی بضاعتی هم باز پر عقب نماندیم. البته امورات تدریجی است ولی من گمانم اینست آن دست غیبی که همراه بود که ما مشروطه شویم از این مشروطه خیری ندیدیم جسارت بآقای دست غیب نمی کنم زیرا ایشان دو دوره است وکیل اند و انشاء اللّه تا آخر عمر شان وکیل خواهند بود. چون عرض کردم و اول عذر خواسته مزاجم خیلی کاهیده شده است مجبورم آن چه در قلبم است عرض کنم که اگر عمرم وفا نکرد با شما ها هم عقیده باشم و يك تذكر ى باشد برای شما كه يك روز رفیق ما در مجلس این طور گفت من خیال

می کنم آن نظر هایی که در تغییر وضع که (قهراً ضعف آور است) از ما داشتند بآن امید ها موفق نشدند. آمدند مثلا قرار داد ت کردند. دستی از غیب بیرون آمد و بر سينۀ نا محرم زد و هكذا نشد ، التيماتوم کردند خاطر آقایان هست بعضی از آقایان در آن دوره وکیل بوده اند و در همین مجلس بوده اند با آن اوضاع ناگوار . اگر خودم یکی از آن ها نبودم عرض می کردم خیلی مردمان مستقیمی بودند. مشروطه نرسیده ، وکلای نرسیده و دولت های رسیده التیماتوم رسیده بکنند و این تازه رسیده ها مقاومت کنند البته در آتیه، اگر حالا نه وکیل قدر وکیل را می داند نه ملت قدر موکل را می شناسد لیکن در آتيه يك زمان هایی که نخواهند بفهمند ملتفت می شوند که آن ها یا عقیده سیاسی شان خیلی محکم بوده با عقیده وطن خواهی شان خیلی محکم بوده یا عقیدۀ دیانتی شان خیلی محکم بوده یا همۀ عقاید شان خیلی محکم بوده که در مقابل آن فشار ها مقاومت کردند. چیزی که ما را باین روزگار امروزه انداخته است آن کار ها و استقامت های آن روزی است (بعضی از نمایندگان صحیح است) بنده خیال می کنم هر کس متن قرار داد را مطالعه کرده باشد چون من اهل سیاست نبودم مرور نمی کردم اگر چه یکی از مخالفین بودم لکن هر چه می گفتند که این قرار داد کجایش بد است می گفتم من سر در نمی آورم من سیاسی نیستم آخوندم فقط چیزی که می فهمم بد است آن مادۀ اولش که می گوید استقلال ایران را می شناسیم (خنده نمایندگان) این مثل اینست که یکی بمن بگوید من سيادت تو را می شناسم . هی بمن می گفتند جهت مخالفت شما چیست كدام يك از موادش بد است ما آن را تغییر بدهیم می گفتم من سیاسی نیستم نمی دانم ما رجال سیاسی خیلی داریم باید بآن ها رجوع کرد ولی با این که سیاسی نیستم و سر از این کار ها در نمی آورم این یکی را می فهمم بد است لیکن اگر کسی غور رسی می کرد و روح آن قرار داد را می فهمید دو چیز استنباط می کرد و او این بود که ایران تمامش مال ایرانی است مالش ، حالش حيثيتش چه اش چه اش همه چیزش متعلق به ایرانی است فقط این قرار داد در دو چیزش دیگری را شرکت می داد یکی پولش یکی قوه اش. این روح قرار داد بود اختصاص بما هم ندارد متحد المال در تمام دنیا است و همان طور که عرض کردم اهل ایران با وجود این که خارج از سیاست و با وجود این که آشنا بسیاست نبودند الحق و الانصاف با الطبيعه مخالف بودند

ص: 151

نه این كه يك زيدى مثلا بگوید من مخالف بودم ، من مخالفت کردم ، حسن مخالفت کرد، حسین مخالفت کرد ، خیر عمده طبیعت ملت بود که مقاومت کرد قوه ، طبیعت ملت که می تواند مقابلی با هر چه بکند و با هر تهاجمی مقابله کند (نمایندگان - صحيح ) مجلس شورای ملی که عبارت از صد وکیل اند همه وطن خواه، همه صاحب عقيدۀ محكم ، همه اسلامی، همه سیاسی ولی در صورتی مقاومت با دنیا می کنند که بالطبیعه ملت با آن ها موافقت و پشتیبان آن ها باشد من كه یک نفر از شما هستم و این جا در حضور آقایان صحبت می دارم می گویم و امیدوارم موافق عقیده خودم هر چه بگویم که اگر تمام دول دنیا بر خلاف من باشد و قلوب مردم بالطبيعه با من باشد من بتنهائی مقاومت می کنم چه جای این که صد نفر وکیل هم عقیده باشد . پس قوت یا توجه قلوب عامه است. در حقیقت همین طور که عرض کردم آن قرار داد که روحش این دو مسئله بود در حقیقت يك قسمتی بود و برای این که آزرده نشوید نظیر آن قسمت گربۀ براق و استر چموش بود قرار داد هم يك هم چو قسمتی بود که استر چموش مال دیگری و گربه براق مال خودمان و حقیقت نفس الامر ایران را نخواستند بدهند . من خیال می کنم باین چیز ها و باین حوادث منور الفکر های ما

چندان از مشروطه خیری ندیدند، بعضی افسرده شدند، بعضی ملول شدند ، بعضی را کنار گذاشتند و آن قسمتی را که باید منور الفكر ها روز بروز در تزاید باشند و حر كت عشقی بکنند مثل اول تصدیق بفرمائید نکردند آن عشقی که روز اول داشتیم بنده خودم بلی خودم را می گویم و بعضی رفقا را اگر مثل آن روز که توی چلۀ زمستان و برف يك ذرع و دو ذرع ، من و بعضی از آقایان که حاضرند سفر کردیم (1) حالا اتفاق بیفتد آن عشق را شاید نداشته باشیم خیلی از آقایان تشریف دارند بخاطر بیاورید اوضاع آن روز (حمله استر آباد محمد علی میرزا و سالار الدوله و آن وضعیات که سی هزار ترکمن آمدند تا هفت هشت فرسخی تهران وعده مجاهدین بسیصد نفر نمی رسید قوۀ ما بود در همین اطاق و آن اطاق شب و روز ایستادگی می کردیم آن عشق در من و شما هست ؟ گمان نمی کنم و كيف كان مقصود عرض بنده این است که مقاومت کردیم مملکت را نگاه داری کردیم ارادۀ اجتماعی را که حقیقت مشروطه است نگاه داری کردیم کار ها را اداره کردیم و ما می خواهم عرض کنم هر چه می خواهید بگوئید بگوئید امروز اثری از آن مشروطه نیست (همهمۀ نمایندگان) خیال می کنم شما از کسی ملاحظه دارید؟ بخدائی که مرا خلق کرده است من سردار سپه را از اکثر شما بیش تر دوست می دارم ، این حرف ها را بگذارید این جا مسئلۀ حساب است سفره پهن کنید ببینیم در سفره چیست می خواهم بفهمیم که امروز وضعيات مملكت ما وضعيات ما که این جا نشسته ایم و وکیلیم نسبت باین مملکت چه وضعیاتی است ادارۀ مشروطه یا کدام اداره است ؟ این مجلس مشروطه است ؟ آن اداره مشروطه ما کدام است؟ حالا بنده آمدم این جا گفتم بلدیه چرا دکان ها را خراب کرده البته بلدیه باید خانه را خراب کند، خیابان را وسیع کند ، چنار را کجا باید بکارد ، منار را چه کند ، البته خیابان باشد وسیع باشد، عابرین راحت باشند اما بلديه مشروطه نه بلدیه کودتا که صبح بگویند خراب کن شام همه جا را خراب کنند، در این چله زمستان که معلوم نباشد خاکش کجا ریخته شده و گلش چطور شده و هكذا فعلل و تفعلل . »

ص: 152


1- منظور سفر مهاجرت است

20-کمیتۀ قیام سعادت و انقلاب خوزستان

تشکیل کمیتۀ قيام سعادت و انقلاب خوزستان و بالاخره قیام شیخ خز عل و رؤسای بختیاری و کلیّۀ مشایخ طوایف خوزستان بر علیه دولت سردار سپه در سال 1303 خورشیدی یکی از آن حوادث تاریخی و مانور های سیاسی مهمّی است که در بادی امر خیلی ساده بنظر می رسد، ولی اگر کمی دقّت و توّجه بآن قضایای مهم شود ملاحظه می گردد که در ماورای ظواهر فریبندۀ آن نقش ها و اسرار سیاسی عجیب و غریبی مکتوم است که روی هم رفته این حوادث با انقراض سلسلۀ کهن سال قاجار و تشکیل سلسلۀ پهلوی ارتباط مستقیم دارد .

طرح قیام سعادت بدست دیپلمات های زبر دست انگلیسی ریخته شده و منظور از آن این بود که حریف را فریب داده بالنّتيجه مقدمّات انقراض سلسلۀ قاجار و تشکیل سلسلۀ پهلوی را بنحو مطلوب و بدون سر و صدا با مخالفت همسایۀ شمالی ایران فراهم کرده باشند.

خوزستان یکی از مناطق زر خیز ایران و بواسطۀ موقعیّت منابع نفتی آن فوق العاده مورد اهمیّت است. انگلیس ها برای این که دولت شوروی را با تغییر سلطنت و تشكيل سلسلۀ پهلوی موافق کرده باشند نا گزیر بودند که يك مانور سیاسی بسیار دقیق و مهمّی در صحنۀ سیاست ایران بدهند. این مانور عبارت از این بود که بدواً خز عل را که معروف بطرف داری از سیاست انگلیس بود و اگر تظاهری بر علیه دولت مرکزی می کرد این طور استنباط و نتیجه گرفته می شد که بدستور و اشارۀ مستقيم دیپلمات های بریتانیا می باشد، بر علیه حکومت مرکزی وا دار بطغیان نماید تا بروس ها این طور وانمود شود که انگلیس ها قصد تجزیۀ خوزستان را از ایران داشته و می خواهند این منطقۀ زرخیز را بوسیلۀ شیخ خز عل از ایران مجزّا نمایند.

شیخ خزعل (سردار اقدس ) از قبیلۀ بنی کعب از تیرۀ فرعی (محیسن) بود، مشار اليه در خلال جنك بين الملل گذشته به انگلیس ها کمک های شایانی کرده از طرف آن ها هم چندین نشان مختلف مانند: نشان «کی . سی . آی . ای .K.C.I.E » و نشان

ص: 153

«کا . سی . اس . آی - .K.C. S. I » «جی . سی . اس . ای . آی G. C. S . I . E» دریافت داشته بود معهذا سیاست کلّی انگلستان صلاح خود را در این دانست که او را در این مانور سیاسی مال المصالحه قرار دهد و چنان که بعداً خواهیم دید شیخ خز عل و عدهّ ای از رؤسای بختياري قربانی این سیاست شده سر انجام پس از چندین سال حبس و تبعید بالاخره بدست مأمورین شهربانی مقتول و نابود گردیدند. خز عل در خوزستان نفوذ فوق العاده تحصیل کرده بود و تمام حکّام و مأمورین دولتی که بخوزستان مأموریّت می یافتند تقریباً دست نشاندۀ او بودند، قدرت خز عل در خوزستان بحدّی بود كه هيچ يك از طوایف و عشایر آن حدود بدون اجازه و ارادۀ او جرئت جنبیدن نداشتند ولی در عین حال خز عل نسبت بدولت ایران همواره وفادار بوده و در طول مدّت هم جواری ایران با عثمانی ها همیشه مدافع حقوق ایرانیان بوده و علّت وفا داری او هم اختلاف مذهب بوده است. در سفری که سلطان احمد شاه از اروپا بایران آمد و از خوزستان عبور کرد چند روزی هم میهمان شیخ خزعل شده بود، در این میهمانی خز عل پذیرائی شایانی از سلطان احمد شاه کرده و سلطان احمد شاه هم نسبت باو لطف و محبّت زیادی ابراز داشته و نشان قدس کهاز نشان های فوق العاده بزرك و مهمّ ایران است باو اهدا نموده بود، پس از وقایع جمهوری و قبل از آن که معلوم بود سردار سپه با سلسلۀ قاجار و شخص سلطان احمد شاه چه معامله ای را می خواهد بکند خز عل که بوفا داری با سلطان احمد شاه سوگند یاد کرده بود بدون این که قبلاً موضوع را با سیاسیّون انگلیس مطرح و کسب تکلیف نماید تصمیم گرفت از شاه ایران در مراجعت بایران حمایت نماید و همین که مشاهده شد برای مراجعت شاه بایران از طرف سردار سپه و طرف داران او اشکالاتی بوجود آمده و شاه هم بواسطۀ همین موانع و اشکالات مرعوب شده نمی تواند بتهران برگردد تصمیم گرفت در برابر سردار سپه بمبارزه و مقاومت برخیزد و وسائل حرکت شاه را از اروپا بتهران فراهم نماید.

البتّه چنان که در جلد اوّل و دوّم این تاریخ نیز مفصّلاً ذکر شده نقشۀ انگلیس ها این بود كه يك حکومت ظاهراً نيرومند و فعّال که بنفوذ ملوك الطّوايفي و بساط

ص: 154

خان خانی خاتمه دهد بوجود آورند، اساس این نقشه هم این بود که کلیّۀ سر جنبانان ایلات و عشایر از بین بروند و نفوذ حکومت مرکزی تا آخرین نقطۀ ایران توسعه یابد. شیخ خز عل که یکی از رؤسای طوایف و عشایری بود که طبیعتاً طبق نقشۀ طرح شده بایستی بنفوذ و قدرتش خاتمه داده شود و حالا که خود را حامی دربار و مخالف قدرت این حکومت می داند و بالاخره خاری بر سر راه چنان حکومتی که آن ها می خواستند ایجاد نمایند بشمار می رفت البتّه زود تر بایستی از بین برود و حالا که بایستی از بین برود چه بهتر که با از بین رفتن او يك مانور سیاسی هم بنفع همان حكومتى كه می خواهند ایجاد نمایند بدهد و او را وجه المصالحه و قربانی آن نمایند تا نتایجی که از این مانور بایستی بگیرند بنحو مطلوب عاید شان گردد.

این نقشه خیلی خوب طرح شده بود و بسیار هم خوب بموقع اجرا گذارده شد زیرا اوّلا این طور نتیجه گرفته شد که بر اثر مخالفت خز عل با سردار سپه سیاسیّون شوروی این طور تصوّر کردند که اگر سردار سپه بمقاومت برخیزد و در مقام جنگ با خز عل بر آید مثل اینست که با امپراطوری انگلستان وارد جنگ شده است ، بهمین مناست هم دولت شوروی از نظر تقویت سردار سپه محرمانه مقداری اسلحه و مهمّات بایران داده و حتّی سردار سپه از طهران که معروف بود بقصد جنگ با خز عل حركت كرده است تا ورودش بخوزستان همه جا جاسوس های شوروی مراقبت می نمودند که مبادا سردار سپه و انا ماژورش دچار آسیب و یا هدف حملات ترور واقع شوند. سردار سپه نیز در این مسافرت همه جا علناً بر علیه انگلستان تظاهراتی می نمود و غالب ملاقات هایی که با مأمورین سیاسی خارجی در بین راه بعمل می آورد طوری وا نمود می کرد که او با نمایندگان سیاسی انگلیس با کمال بی اعتنائی برخورد می کند و در عوض همه جا قنسول و مأمورین سیاسی شوروی را با گشاده روئی می پذیرفت. در تلگرافاتی نیز که بمرکز و ارکان حرب كلّ قشون و سایر مراکز دولتی می نمود غالباً رو نوشت آن را در جرائد محرمانه دستور می داد منتشر شود و در

تمام این تلگرافات چنان که خواهیم دید خزعل و اقلیّت مجلس و مخالفت هائی که با او می کردند

ص: 155

از ناحیۀ انگلیس ها قلمداد می نمود تا بالمآل عملیّات آن ها را خنثی کرده و نتیجه بنحو مطلوب عایدش گردد.

راجع بچگونگی قیام سعادت اسناد و مدارک بی شماری در دست می باشد که همگی دالّ بر صحّت موضوع فوق الذّکر است از جمله قسمتی است که از قول امیر مجاهد بختیاری که یکی از سران قیام سعادت بوده ذیلاً از نظر خوانندگان گرام می گذرد:

ماهیّت قیام سعادت

یوسف خان امیر مجاهد فرزند حاج ایل خانی برادر حاج علی قلی خان سردار اسعد بزرگ یکی از مجاهدين صدر اوّل مشروطیّت ایران بوده و بهمین مناسبت هم او را امیر مجاهد لقب داده بودند. پس از انقراض قاجاریّه در زمان سلطنت رضا شاه پهلوی عدهّ ای از رؤسای قیام سعادت را بخراسان تبعید کرده و در آن جا حبس نظر بودند. هنگامی که امیر مجاهد با سردار فاتح بختیاری و سلطان علی حاجی شهاب بختیاری که بعد ها سر گذشت این سه نفر یعنی امیر مجاهد در محبس قصر بسکتۀ قلبی گرفتار شد (کسانی که در دورۀ دیکتاتوری در محبس قصر مقتول می شدند در خارج انتشار داده می شد که بسکتۀ قلبی در گذشته اند) و سردار فاتح هم بموجب حكم محکمۀ نظامی تیر باران گردید و حاجی شهاب السّلطنه هم پس از شهریور 20 از محبس رهائی یافته چندی زیست و بالاخره در اوایل سال 1324 در گذشت.

امیر مجاهد در اواخر سال 1309 و اوایل 1310 در خراسان تبعید و در حبس نظر بسر می برد، در همین تاریخ در یکی از ملاقات هایش که با یکی از دوستان خود بنام الف کرده بود پس از نوشیدن کمی نوشابۀ الکلی آغاز گلایه می کند و نسبت بسیاست انگلستان در ایران اظهاراتی نموده در حال عصبانیّت این طور می گوید که : قیام ما ( یعنی قیام سعادت ) در خوزستان با شیخ خز عل بدستور قنسول انگلیس در اهواز بوده و حتّی مینوت تلگرافاتی که بمرکز مخابره می کردیم یا بدستور و سلیقۀ او انشاء شده بود و یا باطّلاع و اشارۀ او بوده است. قنسول انگلیس مقیم اهواز وعدۀ همه نوع كمك مادّی و مهمّات حتّی توپ و اسلحۀ کافی بما می داد. پس از

ص: 156

آلودگی بختیاری ها بقيام و مخابرۀ تلگرافاتی که مطلوب او بود برای متحد ساختن و پیوند دادن ما با شیخ خز عل يك مرتبه با هوا پیما به مال امیر ( فعلاً نام آن دیزج است) آمده بر ما وارد شد و ما را تحریص و تحريك مي کرد که باید بختیاری ها هم در قیام شیخ خز عل بر علیه سردار سپه شركت و كمك نمايند و قول صریح داد که ما هم هر اندازه پول و مهمّات لازم باشد خواهیم رساند. بختیاری ها باید عدّۀ خودشان را بخوزستان ببرند. پس از این ملاقات و برگزار شدن پذیرائی قنسول ، با كمك مرتضی قلی خان پسر صمصام السّلطنه عدّه ای سوار بختیاری برداشته از همان مال امیر عازم اهواز شدیم، چکی هم بعنوان مخارج مقدمّاتی بمبلغ هفده هزار تومان قنسول انگلیس داده بود، پس از ورود باهواز و ملاقات با شیخ تلگراف مطلوب قنسول برای تهران بدستور او مخابره شد . گویا در اهواز هم قنسول انگلیس باز مبلغی بعنوان اعتبار برای مخارج مقدمّاتی چك داده بود ( ناقل مبلغ آن را فراموش کرده است)، همین که جواب تلگراف شیخ خز عل و امیر مجاهد و سایر بختیاری ها با لحن شدید از تهران می رسد قنسول انگلیس ناگهان از اهواز عزیمت و پس از چندی قنسول دیگری بجای وی وارد اهواز می شود، در نخستین

ملاقاتی که با امیر مجاهد و شیخ خز عل و سایر رؤساء قیام می نماید تجاهل کرده می گوید چرا بر علیه حکومت مرکزی مبادرت بقيام و اقدام نموده اند، رؤسای بختیاری و شیخ خز عل اظهار می کنند که ما بدستور قنسول سابق مبادرت بچنین اقدامی نموده ایم . قنسول جدید از مذاکرات قنسول سابق مبنی بر تحریص و تحريك در قیام بر علیه سردار سپه اظهار تأسّف می کند و می گوید: سلف من خود سرانه بچنین اقدامی مبادرت ورزیده بود و بهمین علّت هم احضار شده، کارش سخت و محاکمه خواهد شد و ما چطور می توانیم با شما بر علیه حكومت مركزى كمك و مساعدت کنیم. فقط بپاس مواعید قنسول گری انگلیس می توانیم مخارج شما را در این قیام تأمین کرده و تأمین جانی نیز برای شما و شیخ و سایرین از سردار سپه بگیریم. صلاح شما هم در تسلیم بحضرت اشرف سردار سپه است لا غیر. پس از این ملاقات شیخ با بختیاری ها از رو دست و فریبی که خورده

ص: 157

بودند متأسّف می شوند و نظریّات مختلفی پیدا می نمایند ولی با لمآل چون انگلیس ها را با خود همراه نمی بینند از تصمیماتی که گرفته بودند منصرف و خواه و نا خواه بسردار سپه اظهار اطاعت و انقیاد می نمایند و فتح بزرگ خوزستان بدین ترتیب نصیب سردار سپه می شود .

این بود مقدّمات قیام سعادت و سیاست دولت انگلستان که می خواست از این انقلاب نتائج مطلوبۀ فوق الذّکر را بدست آورد. حالا موضوع پیدایش انقلاب و چگونگی ایجاد این بازی های سیاسی خود يك داستان جداگانه ایست که ملاحظۀ اسناد و مدارک آن خالی از اهمیّت نخواهد بود.

نامۀ خزعل به قوام الدّوله

موضوع قابل توّجه در ایجاد و پیدایش قیام سعادت و در تاریخ روابط خز عل با انگلیس ها و هم چنین روابط خز عل و علاقه او بدربار سلطان احمد شاه از نامه هائی که مدتّ ها قبل از پیدایش قیام سعادت و حتّی قبل از این که فکر قیام سعادت در مخیّلۀ خز عل خطور کرده باشد بین خز عل و قوام الدّوله مبادله شده و همین نامه هاست که قسمت های مهم و تاريك تاریخ را روشن می سازد و می رساند که انگلیس ها نسبت به خز عل از مدّت ها قبل تغییر روّیه داده و خز عل هم این موضوع را تا حدّی استنباط کرده است .

این نامه ها را روز نامۀ قیام ایران منتشر کرده و با قرائن و امارات تاریخی که در دست است در صحّت آن نمی توان تردید کرد و همین نامه می رساند که تقویت انگلیس ها از سردار سیه و مخالفت با سلطان احمد شاه رفته رفته مادّه را برای قیام سعادت مستّعد ساخته و بالاخره بمیل انگلیس ها تمام شده است . اينك رو نوشت نامه های خز عل به قوام الدّوله و جواب آن :

«... در افواه شایع است شاه بایران معاودت نمی کند ، این انتشارات در طهران هم شیوع دارد یا خیر ؟

ولی عهد چیزی در این خصوص می گوید یا از این موضوع مثل قضيّۀ کودتا بی اطلاع است، من از مقامات مربوطه استفسار کرده ام جواب سرد و منفی می دهند بلکه بر خلاف سابق که اگر راجع بسباست ایران سؤالی از آن ها می شد با صراحت لهجه جواب می دادند و شاید در بعضی موارد

ص: 158

نسبت به پیش بینی هایی هم که می کردند مرا مسبوق می نمودند.

این اوقات علاوه از این که در هیچ قسمتی با من وارد مذاکره نمی شوند علناً هم از سردار سپه تقویت کرده او را بلیاقت معرفی می کنند.

پيش من مطالب واضح و آشکار است که می خواهند این شخص را روی کار آورده با دست او عملیّاتی انجام دهند.

بخوبی ملتفت هستم که سیاست انگلیس ها راجع بمن صورت انحرافی بخود گرفته و رفته رفته می بینم عوامل کمپانی نقط مخالفت های کوچکی را نسبت بعمال من نشان می دهند و با این که کوچک ترین کار های کمپانی نفط جنوب بایستی بمن مراجعه شده حل و تصفيه شود مع الوصف ديده می شود مستقیماً خود شان دخالت کرده غالباً قضایای مربوطه را از من پوشیده و مکتوم می دارند .

بختیاری ها هم تقريباً همین طور معامله کرده با مأمورین آن ها در مسجد سلیمان بد رفتاری و خشونت می کنند.

بختياري ها غالباً در پارۀ قسمت ها بمن مراجعه کرده مشورت می خواهند، کاپیتان پیل در ملاقات های اخیرش از بختیاری ها پیش من شکایت می کرد در صورتی که سابقه نداشت انگلیس ها از بختیاری ها شاکی باشند، قرار است امیر مجاهد آمده مرا ملاقات نماید البته شما را از نتیجه مطلع می کنم و چنان چه خود شما بهتر می دانید خوانین همیشه در هر موضوعی با هم دوئیّت می ورزند و همین دو دستگی بیش تر وسائل خرابی آن ها را فراهم کرده است. شنیده می شود که سردار اسعد کاملا با سردار سپه نزديك و باو تسلیم شده است، البته در این موقع هم باید توجۀ دقیق داشته باشید که این جانب از سیاست انفرادی آن ها بی اطلاع نباشم. شنیده می شود ولیعهد با بعضی از خوانین بند و بست کرده مراوده هایی دارند و با این که ولیعهد از توقف در طهران مرعوب است او را مطمئن نموده اند .

از قراری که گفته می شود ولیعهد از آمدن شاه اظهار یأس و نگرانی کرده تصمیم برفتن اروپا دارد و در غیاب خود شاهزاده اعتضاد السلطنه را می خواهد بنیابت سلطنت معرفی کند.

بمعاون (معاون الملك پيش کار شخصی خزعل) دستور داده بودم فعلا در طهران بماند ولی نوشته بود بواسطۀ کسالتی که دارد بطرف شیراز حرکت کرده است . اگر چه معاون هم نتوانسته خبری از اوضاع مرکز بفهمد معهذا بودنش در طهران بی اثر نبود و می توانست در بعضی قسمت ها بشما مراجعه کرده از جریان مرا مستحضر سازد .

البته با بودن مثل شما دوست مطمئنی احتیاج بوجود معاون ندارم و کاملا اطمینان دارم در هر موقعی مرا از جریان سیاسی مرکز مطلع داشته بی خبرم نخواهند گذاشت و همان طوری که سابقاً

ص: 159

نوشته ام هر گاه مطالب مهمّی اتفاق می افتد و هر گونه اطلاعات کاملی که تحصیل می کنید بوسیلۀ همان شخصی که در اختیار شما است ( احمد لوحی ) مرا مستحضر دارید، فعلا بطوری که اطلاع دارم سردار سپه وزیر جنگ بهمه جا دست اندازی کرده و منابع عایدات را قبضه نموده است که بوسیلۀ پول تشکیلات قزاق خانه را توسعه دهد .

فعلا قسمت هایی را که لازم است برای بدست آوردن اطلاعات اقدام نمائید یکی موضوع خوانین بختیاری ها است که بفهمید اختلافات آن ها از کجا شروع شده و غیر از سردار اسعد چه اشخاصی با سردار سپه اظهار خصوصیّت و اتحاد می نمایند .

یکی هم موضوع مراجعت شاه است که تصور می کنم اگر ولیعهد مطلع باشد بتوانید حقیقت را از او کشف و مراهم از قضیه مسبوق نمائید .

و البته اگر کاملا استنباط کردید شاه مراجعت نمی کند و وليعهد هم حقيقتاً تصميم رفتن باروپا را دارد چون برنگشتن شاه و رفتن ولیعهد تقريباً زوال سلطنت قاجاریه را تأیید می کند و در واقع شاه و ولیعهد دو دستی تاج و تخت را به سردار سپه تسلیم کرده اند بنابراین روی احساسات شاه پرستی بر ما و طرف داران سلطنت مشروطه فرض و واجب است که تا آخرین نفس در مقابل ایادی غاصب تاج و تخت پادشاه مشروطه را حفظ کرده از هر گونه مقاومت و پایداری خود داری ننمائیم . بنا بر این بمحض این که یقین حاصل می کنید که شاه بر نمی گردد و ولیعهد هم می رود بدون فوت يك دقیقه وقت ولیعهد را ملاقات کرده و از طرف ما اطمینان کامل باو بدهید باسم اروپا عزیمت نموده تا به محض ورود بغداد وسایل آمدنش را بمحمره فراهم نمائیم که در محمّره رحل اقامت انداخته متمرکز شود و از همان جا هم شروع بکار کنیم، چنان که شاه تمایل بمراجعت داشت در محمره نزول اجلال فرماید و چنان چه کناره گیری کرد ولیعهد را روی کار آورده مملکت از دست خوش غارت گران محفوظ و تاج و تخت برای صاحب اصلی آن باقی بماند و در این صورت خود شما بایستی این نکته را در نظر گرفته که ببهانۀ گردش باصفهان آمده و از راه

بختیاری در خوزستان حضور بهم رسانید »

فرزان در روز نامۀ قیام ایران می نویسد نامۀ دیگری از خزغل نزد قوام الدوله دیدم که قسمتی از آن نامه فعلا در دسترس بنده است و عیناً نقل می کنم . اینست قسمتی از نامه که بیش تر از نامۀ اولی جالب توجه است .

« ... من بسياست انگلیس ها آشنا ترم و بهتر از خوانین آن ها را می شناسم، می ترسم بر اثر اختلافات داخلی و بی فکری و بی مبالاتی که در کار های کمپانی از خود نشان می دهند ما و خودشان را دچار زحمت کنند.

ص: 160

علّت این که می گویم مرا هم بزحمت می اندازند اتحادی است که سال ها است با خوانین دارم و قهراً خير و شرّ آن ها دامن گیر من هم می شود.

بطوری که سابقاً نوشته ام سیاست نفطی ها از موقعی که سردار سپه روی کار آمد بکلی تغییر کرده است و بر خلاف سابق از مراجعات خود داری و با مأمورین ما خشونت می کنند و با این که بر حسب دستور کار های کوچک را بایستی به عبد الحمید مراجعه کرده و اگر امر مهمی باشد بخور من مراجعه نمایند این اوقات کار های كوچك را هم پيش من آورده و ضمنا سخت گیری هایی می کنند که سابقه نداشته است.

میل ندارم در اطراف انگلیس ها حرفی گفته باشم زیرا حفظ رابطۀ با آن ها ضروری است و فعلا بتغيير اخلاقی که داده اند اهمیتی نمی دهم ولی البته چون با سیاست عمیقی مواجه هستیم بایستی آتیه را در نظر داشته حزم و احتیاط را حتی الامکان از دست نداد .

تصور نمی کنم در دوستی فیما بین کوچک ترین اختلالی رخ داده باشد و حتی در این موقعی که رضا خان را بر سر کار آورده اند هیچ گونه تظاهری که بوی مخالفت از آن استشمام شود از ناحیۀ ما بروز نکرده است.

فقط در یکی از مهمانی های رسمی که جشن تاج گذاری اعلی حضرت همایونی بود ( منظور احمد شاه است ) تظاهرات فوق العاده بعمل آمد که بعداً گفته شده بود خز عل از بروز احساسات شاه پرستی پشیمان خواهد شد.

البته نظر من هم از این تشریفات فوق العاده بدست آمدن زمینه است که ببینم نظر آن ها با شاه چیست و کم کم معلوم شد ببرگشتن شاه تمایلی ندارند چنان که در ملاقات اخیری که رئیس کمپانی از من نمود ضمن صحبت های خصوصی که اسم شاه برده شد شرحی در اطراف کسالت شاه اظهار می کرد که مرض شاه معالجه پذیر نیست و خوب است اعلی حضرت همایونی امور سلطنت را بولیعهد تفویض فرمایند .

من بدوستی خوانین کاملاً اعتماد دارم ولی از سردار ظفر و سردار اسعد همیشه مظنون و مشكوك بوده ام زیرا سردار ظفر گرفتار تردید رأی و سردار اسعد دچار خود خواهی و تفرعن است که متأسفانه بیش تر خرابی روی همین وضعیت و مخالفتی است که سال ها است تخم نفاق بين آن ها پاشیده شده دشمنی و دو دستگی را ایجاد و در نتیجه عظمت ایل را از دست داده اند.

همان طوری که اطلاع دارید با سردار عشایر قشقائی هم روابط دوستانه ما برقرار و اخيراً تجدید شده و روز بروز در تحکیم آن کوشش می شود چند روز قبل بمن نوشته بود که سردار سپه دو نفر از سرهنگ های قزاق خانه (ساعد الدوله پسر سپه سالار اعظم و صادفغان سرهنك كوپال) را

ص: 161

به بیضا نزد من فرستاده شرحی در اطراف قوام الملك بد گوئی می کردند و ضمناً مرا باتحاد و دوستی با خود دعوت نموده است.

می دانید سردار عشاير فوق العاده عاقل و مآل بین است و هیچ وقت قریب این گونه تظاهرات را نخواهد خورد و از طرفی در دوستی خیلی استوار و ثابت است و ما بدوستی او نهایت اطمینان و خوش وقتی را داریم.

همین طور غلام رضا خان امير جنك والى پشت کوه که از سر حد داران نامی با شرف است او هم در این موقع با ما اتحاد کرده و البته این اتحاد سه گانه هر قدر بی اثر باشد برای طرد سردار سپه و هم دستانش کافی بود .

بخصوص اگر رفع اختلافات بین خوانین بختیاری بشود هر گونه موفقیت نصیب ما خواهد شد و طبعاً سیاست اجنبی هر چه باشد موافق و بما ها تسلیم خواهند گردید .

بالاخره در آخر نامه می نویسد بانتظار اقدامات شما هستیم که هر چه زود تر موضوع خوانین و مالیات را حل کرده نتیجه را اطلاع دهید ...» .

فرزان در یادداشت های خود می نویسد:

قوام الدوله مينوت نامه ای را که به خز عل نوشته بود نشان داد جواب خیلی مفصل و مشروح است ولی این طور خلاصه می شود که ابتدا بساکن شرحی در خصوص ولیعهد نوشته است می نویسد غالباً ولیعهد را ملاقات می کنم و از همه طرف صحبت هائی شده و می شود.

«فقط عیب کار این است که ولیعهد فوق العاده مرعوب شده افکار مردود و مشکوکی از خود بروز می دهد، مثلاً گاهی از بر نگشتن شاه اظهار نگرانی می کند و در عین حال با دلایلی مراجعت شاه را تأئید کرده خود را تسلی می دهد و بفاصلۀ پنج دقيقه با يك يأس مفرطی برای رفتن خودش باروپا نقشه هایی طرح نموده چاره جوئی می کند.

معمولاً هفتۀ یک مرتبه (روز های شنبه) خدمت ولیعهد مي رسم و حتى يك روز جلو تر از دربار حسب الامر با تلفن برای شرف یایی روز شنبه یاد آوری می کنند.

اخيراً دو سه ملاقات طولانی بین سردار سپه و ولیعهد اتفاق افتاده ولی هنوز نتوانسته ام موضوع را بفهمم و حتی با این که دو مرتبه استفسار از جریان مذاکره کردم جواب منفی داد معلوم بود مایل نیست قضایا را بمن بگوید، این است که ولیعهد مورد سوء ظن آقایان واقع شده است .

زیرا معمولاً هر موقع که سردار سپه او را ملاقات می کرد هر صحبتی که بین آن ها شده بود بفاصله يك روز مرا احضار کرده جریان ملاقات را میان می گذاشت و من هم بدون تأخير بآقايان

ص: 162

مدرس و سایرین اطلاع می دادم و در این صورت هم چو استنباط می شود که سردار سپه با حرف های ملایم و سیاست نرمی ولیعهد را اغفال کرده باشد».

چگونه بین سردار سپه و خز عل اختلاف ایجاد می شود؟

بایستی قبلا فهمید که اختلاف بین سردار سپه و شیخ خز عل چگونه ایجاد می شود ؟

بهترین تاریخچه ای که راجع باین موضوع بخصوص در دست می باشد قسمتی است که در روز نامۀ قیام ایران شمارۀ 47 درج شده كه اينك بنظر خوانندگان می رساند:

نقل از شمارۀ 47 روز نامۀ قیام ایران:

« نقشۀ سردار سپه و سیاست خارجی طرف دار او این بود که سر و صدای شیخ را در بیاورند، در خوزستان فتنه ای راه بیاندازند تا بتوانند باین وسیله بآن حدود قشون کشی کرده شیخ را که مانع روی کار آمدن سردار سپه و حامی دربار و معتقد ببر گرداندن احمد شاه است دست گیر کنند .

برای اجرای این نقشه به دکتر میلیسیو که سمت ریاست مالیّۀ ایران را داشت و مشغول جمع آوری مالیات های عقب افتادۀ رؤسا و گردن کلفت های ایلات و ولایات بود تحريك كردند که برای وصول چهار صد و سی هزار تومان مالیات عقب افتادۀ خز عل باو فشار بیاورند.

دکتر میلیسیو یوسف مفخّم السّلطنه رئيس مالیۀ خوزستان را تلگراف پیچ کرد که بدهی خزعل را باید وصول کنی، مفخم السلطنه تلگراف ها را به خز عل با هزار ترس و لرز نشان داد. همان طور که انتظار می رفت خز عل بی نهایت عصبانی شده بوزیر ماليّه (رو نوشت سردار سپه) تلگراف کرد که این مردکه اجنبی کیست از من مطالبۀ پول می کند، من نه تنها بدولت بدهکار نیستم بلکه طلب هم دارم ، زیرا مالیات خوزستان بمبلغ معیّنی کنترات من است و بیش تر از آن هم پرداخته ام، بعلاوه بتمام مأمورین دولت هم مقرّری داده ام. وزارت مالیه می گفت مأخذ مالیات خوزستان خیلی بیش از این هاست. در هر حال سردار سپه در جواب تلگرافات شیخ تلگراف

ص: 163

بسیار متین و مؤدبّی کرده که با کمال تأسّف این اقدام بدون اطّلاع من شده و من خودم آن را اصلاح خواهم کرد.

خز عل قبل از این گفت گو سردار سپه را رئیس الوزراء می خواند، ولی در این تلگرافات فقط «جناب مستطاب اجل اکرم افخم آقای سردار سپه» خطاب می کرد. سردارسپه با القاب بیش تر و محترم تری جواب می داد. بعد از جواب بالا خزعل تلگراف کرد که من اصلا این مستشار را برسمیّت نمی شناسم. سردار سپه جواب داد که علّت مخالفت شما با مرکز چیست. چون این تلگراف قدری تند بود و خزعل هم مغرور و بحمایت دیرینۀ سیاست مداران جنوب اعتماد کافی داشت جواب بسیار تندی داد باین مضمون: که من اصلا شخص شما را بریاست دولت نمی شناسم، شما مرد غاصبی هستید که شاه قانونی و مشروطۀ مملکت را بی گناه بیرون کرده و پایتخت را اشغال کرده اید و غاصبانه بر قوای دولتی دست انداخته اید.

روابط شیخ و سردار سپه در همین موقع یعنی در اثر تلگراف اخیر سردار سپه که او را تهدید نموده بود قطع و در تمام خوزستان سانسور برقرار شد . بلافاصله «كميتۀ قيام سعادت» تأسيس و شیخ برای تهییج عشایر و قبایل خود و تجدید عهد و بیعت (با لباس رسمی شیخ وخیّت) که عبارت از عمّامۀ معروف بعمامۀ عبّاسيان و لباس مشکی شیخ المشایخی است بطرف عشایر کعب و با وی و غیره حرکت کرده پس از دو روز بناصری (اهواز فعلی) معاودت نمود و از فردای آن روز ورود اعراب سواره و پیاده شروع شد، در ظرف دو روز قریب 20 هزار نفر اعراب مسلّح بناصری وارد و غوغای غریبی را بر پا نمودند.

سرهنگ ارغون هم بنوبۀ خود با همان لباس نظامی چند روزی میان قبایل عرب رفته با زبان فارسی خطابه می خواند و ضمناً تلگرافات زننده ای به امیر لشکر غرب نموده هم کاری خود را با خزعل باتّكاء دست خط ولی عهد که رسماً او را فرمانده خطاب کرده بود آشکار و بعضویّت کمیتۀ قيام سعادت معرّفی گردید.

در خلال احوال نمایندۀ شیخ با اعتبار يك ميليون تومان بطرف پاریس رهسپار

ص: 164

و ضمناً از خوانین بختیاری دعوت شد که هر چه زود تر با قوائی که در دسترس دارند در ناصری حضور بهم رسانند.

اوّل کسی که از خوانین بناصری ورود کرد امیر مجاهد بود که قبل از همه با دویست نفر سوار خود را بناصری رسانید، پس از پنج روز مرتضی قلی خان و حاج شهاب السّلطنه با سه هزار نفر بختیاری وارد و متعاقب آن ها سردار حشمت، سالار ظفر، سالار اقبال و عدّۀ زیادی از خان زاده ها یکی بعد از دیگری هر کدام با سوار و جمعیّت ابوا بجمعی خود بناصری وارد و سی و پنج هزار نفر قوای مختلط عرب و بختیاری در ناصری تمرکز پیدا کردند .

قوای اعراب خوزستانی و سواره بختیاری دشت و هامون ناصری و جلگۀ فریدن را اشغال کرده اردوی مختلطی در حدود سی و پنج هزار نفر تشکیل دادند ، عجب تر آن که الوار خمسه با این که خیلی دور دست بودند آن ها هم یعنی « دیریکوند ها »، « سكوند ها »،« ميراندو ها » و حتّى طوایف جزء از قبیل «کاکاوند ها» و «احمدوند ها» تقاضای ورود در این نهضت را از شیخ می نمودند لکن از طرف شیخ بسکوت بر گذار شد و بهيچ يك از نمایندگان اعزامی آن ها جواب مثبتی نداد .

روابط شیخ با بختیاری ها در آن تاریخ از 25 سال قبل شروع شده بود و روز بروز باستحکام آن افزوده می شد چنان چه در این نهضت بمحض این که آن ها را خواست بلافاصله خوانين درجۀ اوّل آن ها با قوای ابوا بجمعی خود در ناصری حضور بهم رسانیدند.

از شش سال قبل باین طرف نیز اتحّاد مثلّث جدا گانه ای بین شیخ غلام رضا خان والى ابو قدّاره والی پشت کوه و اسمعيل صولت الدّوله ( سردار عشایر قشقائی ) وجود پیدا کرده بود که در موقع ضرورت مصالح خود را مشتركاً حل و عقد می نمودند و حتی در این نهضت نمایندۀ والی پسر میرزا عبد الحسین وزیر بدون فوت وقت در ناصری حاضر شد نامۀ والی را تسلیم و منتظر دستور شد که مطابق تعلیماتی که دریافت می دارد عمل نماید و متأسّفانه پیش کار والی را قریب سه ماه نگه داشته والی بیچاره را سرگردان و بلا تکلیف گذاشت.

ص: 165

البّته نظر شیخ این بود اگر شاه تصمیم بمراجعت نمود والی را برای اکمال تشریفات با قوائی که دارد برای التزام ركاب بمحمّره بخواند و الا برای جنگیدن با سردار سپه محتاج بكمك والی نبود و بهمین علّت هم نمایندۀ والی را تا موقعی که جواب منفی از شاه رسید در ناصری متوّقف داشت.

امّا صولت الدّوله قشقائی در نتیجۀ ملاقات سرهنگ ساعد الدّوله پسر سپه سالار و سرهنگ کوپال در بیضا که از طرف سردار سپه اعزام شده بودند فریب خورده نقض عهد کرد و بسمت نمایندگی مجلس شورای ملّی بتهران آمده از اتّحاد سه گانه خود را آزاد ساخت که البتّه دید آن چه را که از این عمل و پیمان شکنی انتظار نداشت.

خود من در تهران منزل شیخ حضور داشتم که خزعل او را ملامت می کرد و او هم باشتباه خود و نقض پیمانی که کرده بود اقرار و اعتراف نموده دست تأسّف بهم می سائید .

سر تیپ فضل اللّه خان زاهدی که با ششصد نفر نظامی در کهگیلویه و بهبهان متمرکز بود بر حسب دستور مرکز قدم بقدم خود را بفریدن نزدیك می نمود .

نامه های شکایت از طرف رؤساء قبایل عرب و خوانین بختیاری بمجلس شورای ملّی متوالیاً تقدیم می گردید که برای نمونه دو سه فقرۀ از آن ها را از نظر مطالعه کنندگان می گذرانیم.

از جمله نامه ایست که مشایخ عرب و رؤساء قبایل به شیخ جعفر آل راضی نوشته تقاضا کرده اند عریضۀ آن ها را بمجلس شورای ملّی رسانیده جواب گرفته ارسال دارد، نامۀ مزبور بعربی تنظیم شده و ذیلاً ترجمه آن را ملاحظه خواهید نمود. 26 میزان 1303 شمسی - 12 صفر 1343 هجری:

« بسمه تعالى - آية اللّه في العالمين و حجة على كافة المسلمين ملاذنا حضرت الشيخ جعفر آل الشيخ راضى طاب ثراه ».

« بعد از دست بوسیدن عرض می کنیم ما رؤسای طوایف عربستان قرن ها است پدر بر پدر در این سرزمین سکونت داریم از روزی که ما در این حدود بیابان بی آب و علف بوده تا امروز

ص: 166

که معمور شده ، ما همگی اتباع رئیس معظم خود شیخ خزعل و همه رعیت دولت ایرانیم ، هیچ وقت از پرداخت مالیات بنمایندۀ دولت استنکاف نکرده ایم و در موقع لزوم از یاری سربازان دولتی برای دفاع مملکت از شرّ اجانب کوتاهی نکرده ایم لکن از روزی که رژیم استبداد مبدل بمشروطه شده و نمایندگان ما در مجلس شوری اصلاح مشکلات ما را بعهده گرفته اند يك عده مغرض و مفسده جو بین ما و نمایندگان حایل شده اند، با کمال تأسف روزی که از دولت انتظار پاداش جان بازی و دولت خواهی خود را داشتیم یک عده سرباز مسلح بجان و مال ما مسلط کرده اند که بیم هر گونه تعدی و اجحاف می رود، اینست که ما از حسن نیت حکومت نسبت بخود مان مشكوك شده و همگی در اطراف رئيس محبوب مان شیخ خزعل جمع شده بوسیلۀ شما مقاصد مشروع خودمان را بمجلس شورای ملی عرضه می داریم.

ما با كمال صراحت منظور بزرگ و غائی خود را از مجلس مطالبیم يعنى مصرّاً تقاضا داریم شاهنشاه معظم مشروطۀ ایران احمد شاه بمملکت خود بر گردد و بوسیلۀ جنابعالی از مجلس ملی جواب می خواهیم .

اگر خدای نخواسته مفسدین نگذاشتند مجلس بعرض ما توجه کند و اگر حاجت مشروع ما بر آورده نشود ما اهالی عربستان با اتکاء بحول و قوۀ خداوند و با كمك ايلات وطن پرست و هم قسم خود تصمیم قطعی داریم که بوسیلۀ شمشیر مقصود مقدس خود را بچنگ آوریم، بذل جان و شرف و مال برای ما در این راه ارزان و آسان است.

(رئيس عشيره بنی تمیم محمد كنعان - رئيس عشيره اليوسوف ناصر ابو مطالك - رئيس طايفه الدريسي نعامي الزائر موسى - رئيس طایفه مجبوم عبد الرسول انعبدال - رئيس طایفه بنی کعب زاير عبود الذباب - رئيس الراويه خطير ابن كرامه - رئيس بيت عمر موزان الدعج - رئيس بيت فرج حيدر الطلمن - رئيس بيت كرم فرع الفيضل - رئيس عشيرة الباويه على الشيخ عنايه - رئيس عشيرة از كان قاسم الجاسم و يك عده امضای دیگر که خوانده نمی شود ) مورخۀ 26 میزان 1303 نمرۀ 10193

مراسلۀ جوابیۀ رئیس مجلس به آقا شیخ جعفر آل راضی

«جناب مستطاب مروّج الاحکام آقای آقا شیخ جعفر آل راضی دامت سعادته، مراسلۀ مورخۀ 10 صفر 1343 جناب مستطاب عالی زیب وصول داد با اظهار امتنان از قبول ارسال مشروحۀ آقایان مشایخ خوزستان که بعنوان جناب مستطاب عالی نگاشته شده بود و منضم بمراسله فوق الذكر بود زحمت می دهد که مندرجات مشروطه باطّلاع مجلس شورای ملّی رسید خاطر آقایان وکلاء مخصوصاً آن قسمتی که حاوی اظهارات ایران خواهی بود و از خدمات سابقه حکایت می نمود ، خدمات آبا و اجدادی آقایان محترم بمجلس

ص: 167

شورای ملّی و اولیای امور مخفی و مستور نیست، فداکاری و مساعی جمیله که در ایام گذشته در حفظ حقوق مملکت بعمل آمده است جای همه نوع تقدیر و تمجید است و بهمین لحاظ است که انتظار می رفت و می رود که آقایان مشایخ تأسّی بخدمات سابقه نموده و این شیوۀ مرضیّه را از دست ندهند و بشرایط مملکت خواهی عمل نمایند.

البتّه خاطر عالی مسبوق است که شرط اعظم وطن خواهی حفظ حقوق حکومت مرکزی و اطاعت دولتی است که طرف اعتماد مجلس شورای ملّی است، این نکتۀ مهم را مجلس شورای ملّی در اواخر شهر صفر تلگرافاً بآقایان مشایخ اعلام نموده و من باب خیر خواهی تذکّراتی داده و اظهار امیدواری نموده که انشاء اللّه سوء تفاهمات و اشتباهات در نظر آقایان مشایخ راه نخواهد یافت و کما فی السّابق طریقۀ پسندیده را ادامه خواهند داد.

این قضیّه نیز از مسلمیّات است که مجلس شورای ملّی در رسیدگی باظهارات حقّه بهیچ وجه خود داری ندارد و مطالبی که از مجاری مختلفه برسد طرف توجّه و با كمال دقت ملاحظه خواهد گردید.

امّا در موضوع مسافرت و معاودت بندگان اعلی حضرت اقدس همایونی خلد اللّه ملکه و سلطانه باید این قضیّه را خاطر نشان نمایم که اعلی حضرت همایونی بمیل خود برای معالجه باروپا تشریف برده اند و هر زمانی که اراده فرمایند بمقّر سلطنت خود مراجعت می فرمایند، مجلس شورای ملّی که حافظ قانون اساسی است با کمال صمیمیّت و با ابراز احساسات شاه پرستی تشریف فرمائی ذات ملوکانه را مبارك و میمون دانسته با کمال بشاشت ورود مقدم شاهانه را تلقّی خواهد کرد». رئیس مجلس شورای ملّی ( حسين مؤتمن الملك ) مورخۀ 26 میزان 1303 شمسی نمرۀ 10192

تلگراف رئیس مجلس بمشایخ خوزستان

«آقایان مشایخ خوزستان ، از شرحی که بوسیله جناب مستطاب مروّج الاحکام آقای آل راضی ارسال داشته بودید اطلاع کامل حاصل شد، مراتب ایران خواهی شما و خدمات آباء و اجدادی شیوخ محترم خوزستان بر اولیای امور

ص: 168

پوشیده و مخفی نیست لیکن با مشی تحریک آمیزی که از خود بروز داده اختلال امور خوزستان را فراهم نموده اید چون تظاهر باین اعمال از شرط ملّت خواهی دور و موجب مسئولیّت است ناچار بآقایان مشایخ و رؤسای قبایل اعلام می نمایم که ادامۀ این رویّه باعث سوء تفاهم است، مخصوصاً تذکر می دهم که از رفتار فعلی صرف نظر و نگذارید دامنۀ اختلال توسعه پیدا نماید.

البتّه وظيفۀ مجلس شورای ملّی است باظهارات حقّۀ آن آقایان رسیدگی نموده رضایت شما را جلب نماید ، مراتب بجناب مستطاب آقای آل راضی دامت افاضاته مشروحاً اشعار گردیده است که جناب معزّی الیه آقایان مشایخ را هدایت کرده نتایج وخیم اقدامات را بشما اعلام نمایند.

بدیهی است با صلاح دید و نصایح معزی الیه از بروز هر گونه مخالفت و اقداماتی که ناشی از تمرّد و تجاوز از امر مرکزی است خود داری خواهید نمود» . (حسين - مؤتمن الملك )

رابطۀ دربار تهران و مدرس با شيخ خزعل

بطوری که می دانیم حوادث سیاسی که بروز می کرد و مبارزه هائی که دائماً بین مدرّس و سردار سپه جریان داشت، مدرّس در پاره ای از مواقع با دربار تهران یعنی با محمّد حسن میرزای ولیعهد بوسیلۀ قاصد های مخصوص و غیره دائماً در تماس بود و در حقیقت نقشۀ دربار تهران در دست مدرّس و اقلیّت بموقع اجرا گذارده می شد و گاهی هم مدرّس بدون این که با دربار کسب تکلیف یا مشاوره نماید خود دست باقداماتی می زد که دربار تهران با آن نوع اقدامات مخالف بودولی روی هم رفته دربار و مدرّس در مبارزۀ با سردار سپه متّفق بودند.

مدرّس در این مبارزه ها مردی حادثه جو و جاه طلب بود و می خواست از هر پیش آمدی بنفع خود یعنی مخالفت با سردار سپه استفاده نماید .

یکی از وقایعی هم که پیش آمده بود مخالفت خزعل با سردار سپه بوده ، مدرّس از این واقعه خواست نهایت استفاده را نماید و چون متوّجه شده بود که خزعل با مراجعت

ص: 169

شاه بایران موافق است، خواست خزعل را در اجرای نقشه و منظور خويش شريك و سهيم نماید و مخصوصاً که یکی از وکلای اقلیّت «قوام الدّوله» وكيل خوزستان و بدست خزعل و از طرف او وکیل شده بود و دائماً ارتباط بین آن ها برقرار بود . مدرس با قوام الدوله و ولیعهد وارد مذاکره شد که نماینده ای نزد خزعل اعزام دارد و او را در مخالفت با سردار سپه تحريك و ترغیب و تشویق نماید .

بهترین واسطه ای که می توانستند از آن استفاده نمایند این بود که یکی از مأمورین وزارت کشور را که مورد اعتماد است از تهران مأمور خوزستان نمایند و بوسیلۀ او محرمانه پیغام هائی بشیخ خزعل بدهند.

این مأمور طبق یادداشت هایی که در روزنامۀ قیام ایران تحت عنوان: «انقلاب خوزستان» منتشر شده است فرزان بوده است که از طرف ولیعهد و مدرس و قوام الدّوله حامل نامه هایی بود. جهت خزعل و سرهنگ ارغون، این نامه ها که از اسناد سیاسی این قیام است عبارت بوده از نامۀ ولیعهد ، مدرس ، قوام الدّوله . اينك رو نوشت آن در زیر از نظر خوانندگان می گذرد و اضافه می نماید قسمتی را که تحت عنوان انقلاب خوزستان در روزنامۀ قیام ایران منتشر شده از لحاظ ماهیّت سیاسی قیام و چگونگی دسایس سیاسی بحثی نشده بلکه فقط قسمتی واقعه نگاری کرده و قسمتی هم بذکر اسناد پرداخته است و نگارندۀ این تاریخ فقط چند سند را که اهمیّت داشته اقتباس نموده و در صحّت آن هم تردید ندارد .

دست خط ولیعهد به خزعل

«جناب امجد اشرف شیخ خزعل خان سردار اقدس زیدا جلاله. انشاء اللّه احوال شریف خوبست و ملالی ندارید. اگر چه موقع عبور از محمّره احساساتی که از شما بروز کرد توجه مخصوص ما را بشاه پرستی شما جلب و هنوز هم بوفا داری و حسّ احترام و انقیاد آن جناب معتقد و ترديد و فتوری از این حیث در خاطر ما راه نیافته است.

لكن تظاهرات شما در مقابل رضا خان که دلیل قاطعی بر حمیّت شما دست

ص: 170

می داد نظر ما را چندی نسبت بشما منحرف و مشكوك داشت.

تا این که مکاتبات اخیر شما با جناب قوام الدّوله و توضیحات روشنی که بما دادند رفع شبهه نموده دوباره ما را بعلاقمندی و هوا خواهی شما مطمئن ساخت. البته اعتماد کامل داریم که همواره در این عقیده راسخ بوده در حفظ آن مجاهدت و فداکاری می نمائید و بلکه مطمئنیم در این موقعی که تحوّلات سیاسی در غیاب اعلی حضرت همایونی مملکت را مواجه با اختلال و آتیه خطرناکی را نشان می دهد سرنوشت های تازه تری در تاریخ آیندۀ ایران با دست شما ثبت و عقیدۀ شاه پرستی شما را بایرانیان اعلام دارد .

برای انجام مقاصدی که از طرف عناصر مؤثر وطن خواه که جناب مستطاب حجّة الاسلام آقای مدرّس دامت افاضاته در رأس آن ها قرار گرفته اند در نظر گرفته شده است که همه آن ها از رجال آزادی خواه و از دستجات اصلاح طلب مملکت باشند و ببازگشت اعلی حضرت همایونی و استحکام مبانی قانون و مشروطیّت ذی علاقه و از سلطنت مشروطه پشتیبانی می کنند.

نظر باین که اجرای تصمیمات خود را موکول بتقويت و معاضدت شما تشخيص داده و خواستار موافقت و توجه مخصوص ما گردیده اند و ما هم از نظر اعتماد کاملی که بشاه پرستی شما داشته و داریم آن ها را از طرف شما مطمئن و امیدوار ساخته و شما را بشاخصیّت آن ها انتخاب نموده ایم که در پیشرفت مقاصد آن ها جدیّت و کوشش لازم بعمل آید.

بهمین علّت لازم آمد فرستادۀ مخصوص مكنونات خاطر ما را حضوراً بشما ابلاغ نموده که طابق النّعل بالنعل دستورات ما موقع اجری یابد و بنابراین حامل دست خط که از مخصوصین ما و طرف اعتماد کامل است برای ابلاغ اوامر شفاهی ما اعزام می گردد و موكّداً مرقوم می شود که اظهارات مشار اليه عين مكنونات خاطر ما است كه شفاهاً باو تلقین گردیده و انجام آن ها نيز رضایت خاطر ما را تأمين خواهد نمود .

ص: 171

البته جای تأمّل نیست که صداقت در خدمت و وفا داری بشخص اعلی حضرت شاهنشاهی که مقصد اصلی ملّت ایران است بایستی نصب العین قرار گرفته که با اثبات حقیقت شاه پرستی توجه مخصوص ما بیش از پیش آن جناب معطوف گردد». ولیعهد - ثور 1302

دست خط ولیعهد بسرهنگ ارغون

«سرهنگ رضا قلی خان ارغون فرماندۀ کل قوای خوزستان پیغامات شفاهی شما را همه موقع مكرّم السلطان امیر تومان پدر شما تقدیم داشته است، پاکت ممهور اخیر شما هم دو هفته قبل از نظر ما گذشت مدلول آن که حس شاه پرستی و وفا داری شما را تفسیر می نمود مورد مطالعه کامل ما قرار گرفته خاطر ما را باحساسات صمیمانه شما مشعوف داشت و البته عواطف مخصوص ما را بشما ابلاغ نموده است.

جای تردید نیست که این احساسات و ابراز فداکاری موروثی خانوادگی است که از مرحوم امیر نظام و سایر خدمت گزاران فامیلی بباز ماندگان انتقال یافته و شبهه نداریم که این روّیه همواره در این خانواده برقرار می باشد. برای اقدام بهر خدمت و فداکاری وسایل کار برای شما مهیّا تر است و همان طوری که داوطلب می باشید (با انتصاب بفرماندهی قشون آن صفحه) پس از ورود نمایندۀ اعزامی ما که از معتمدین مخصوص است و برای ابلاغ تعلیمات جناب سردار اقدس را ملاقات می کند دستورات ما را نیز بشما ابلاغ خواهد داشت، البته سعی و جدّیت شما در پیشرفت خدماتی که مكلّف بانجام آن هستید توجهات مخصوص ما را بخودتان معطوف می دارید». ولیعهد . ثور 1302

نامۀ مدرس به خزعل

بسم اللّه الرحمن الرحيم

«عرض می شود انشاء اللّه تعالى مزاج شریف عالی قرین سلامت است بحمد اللّه حال مزاجی حقیر هم سلامت می باشد و علی رغم معاندین هنوز زنده هستم و بقدر مقدور وظایفی که بحقير تحمیل شده در انجامش غفلت نمی کنم اختلافات و مناقشات روز بروز بیش تر می شود و همان طوری که

ص: 172

اطلاع دارید برای نابودی و مرگ حقیر جدیّت های بی اندازه می کنند و بتقدیرات خداوند متعال عقیده مند نیستند (ان اللّه قادر على ما يشاء)

مطالب تازه ای ندارم برای شما بنویسیم ، گرفتاری های مجلس فراغتی برای ما باقی نگذارده و زد و خورد با رضا خان اوقات حقیر را مشغول نموده است که مجال زیادی برای اطالۀ ذریعه ندارم البته جناب قوام الدوله شما را همیشه از جریانات مرکز مطلع می کند و مطالب لازمه را بجناب عالی تذکّر داده اند همان طوری که سابقاً در کاغذ ایشان چند سطری نوشته بودم باید برای مراجعت شاه اقدامات مؤثری بشود.

این نقشه البته در این جا طرح ریزی شده است فقط این عمل باید با ملاحظه انجام شود .

من دو سه مرتبه این موضوع را بشما نوشته ام که اهالی تهران عموماً بشما بد نظر هستند و سوابق شما در مملکت خوب نیست و همه مردم نسبت بشما حس تنفّر و انزجار دارند علی هذا اگر خواسته باشید سابقۀ شما فراموش شود باید با کار های خوب و عملیّاتی که بدرد مملکت و ملّت بخورد گذشته های خود را جبران نمائید امروز هم همان موقع است که بمعرض امتحان در آمده اید. یعنی وجوه ملّت و مشروطه خواهان حقیقی از جناب عالی امتحان می کنند البته این امتحان اگر از آب درست بیرون آمد قهراً تخفيف سيّئات اعمال است که ممکن است گذشته های شما را جبیره نماید و الا با حرف نمی شود مردم را گول زد.

عجالتاً این شخص که بملاقات سر کار می آید شخص معتمد مطمئنی است که کمال اعتماد را باو داریم و هر چه می گوید از قول ماهاست و تماماً صحيح است و حقيقةً اگر حاضرید با فكر ما كمك باشيد موقعش رسیده است. البته عیب های سیاسی آن را خود ما در مرکز شاید بتوانیم اصلاح کنیم. یعنی شما باید سعی کنید که شاه را بمحمّره وارد کنید و اگر نخواست برگردد و یا نتوانست مراجعت کند مملکت ولیعهد قانونی دارد باید او روی کار بیاید و سیاست این قسمت البته حل می شود.

مقصود اینست مطالب را نمایندۀ ما بشما حالی خواهد کرد آقای قوام الدوله هم

ص: 173

مشروحاً می نویسد و امیدوارم انشاء اللّه الرحمن مطالب و دستوراتی که بشما گفته می شود با ملاحظه کلیّه مقرراتی که قوانین مملکت را لکّه دار ننماید بموقع عمل خواهید گذارد و این نکته را هم البته در نظر بگیرید که سیاست بختیاری ها مبتذل است و چیز های دیگری هم هست که فرستادۀ ما جناب عالی را متوجه خواهد داشت . بیش از این زحمت نمی دهم . ( و فقكم اللّه تعالى) الاحقر حسن مدرس في شهر ذي حجة الحرام 1342».

نامۀ قوام الدوله بشیخ خزعل

«قربانت شوم انشاء اله وجود مسعود محترم عالی خالی از ملال و قرین شوکت و اقبال است. البته در نظر دارید کراراً برای اعزام یک نفر نمایندۀ مطمئن که بتواند مقاصد ما را بحضر تعالی حالی کند و جناب عالی را آن طوری که لازم است بمكنونات و منویات رفقا مطلع سازد متذکر بوده ام و مخصوصاً در کاغذ اخیری که مصحوب شیخ امین فرستاده شد در همین قسمت شرح مبسوطی عرض شده و مدت ها است در این زمینه صرف وقت نموده ام تا بالاخره شخص مطمئنی که مورد اعتماد كامل بندگان والا حضرت اقدس و عموم آقایان است برای این کار انتخاب گردیده و قریباً با افتخار مصحوبیت دست خط مبارك اعزام می گردد .

این شخص فوق العاده امين ، ورزيده و متین است که همه قسم از وجود او می توان استفاده کرد و بدیهی است اظهارات او اوامر و دستورات والا حضرت اقدس و عين صلاح دید آقایان است که باتفاق موافقت نموده اند و علاوه از این که طرف اطمینان اقلیت و حضرت آقای مدرس و سایرین نسبت باو عقيده مند و بحسن عمل و درایت او معتقدند مورد اعتماد مخصوص والا حضرت اقدس می باشد که البته باید مورد اطمینان کامل جناب عالی هم باشد و نظر بر این که مورد نظر جاسوس هائی که شما را احاطه کرده اند و خودتان بی خبرید واقع نشود و بتواند آزادانه مراوده کرده بعنوان ماموریت رسمی ماموریت اصلی خود را تعقیب کند شغل کوچکی از وزارت داخله باو مراجعه می شود که بنام شغل رسمی در ملاقات با جناب عالی بمحظوری بر نخورد و زائد می دانم این نکته را متذکر شوم که مذاکرات با این شخص خیلی در پرده و با نهایت حزم و احتیاط بعمل آید و البته مراقب باشید که از گفتگو های فی ما بین کوچک ترین اطلاعی بدست کسی نیفتد حتی از اولاد و کسان نزديك خودتان باستثنای عبد الحمید بیش تر از سایرین پرهیز کنید که تا قبل از بدست آمدن نتیجه نقشۀ شما را بآب نزنند. مخصوصاً ثقة الملك را تحت نظر بگیرید که این

شخص مزور ، دو رو و فوق العاده مادی است و ممکن است اگر از کار شما اطلاعی پیدا کند خود را موافق نشان داده و با دسایس مخصوص عملیات شما را خنثی و عقیم نماید.

تصور نمی کنم در مقام دوستی و يك جهتی با جناب عالی بسهم خودم کوچک ترین غفلتی در

ص: 174

انجام وظایفی که همواره بخود تحمیل می کنم کرده فرصت را از دست داده باشم - بلکه همیشه موقع را در نظر داشته که آن چه بنفع و یا ضرر حضرت عالی تشخیص گردد با تمام وسائل ممکنه جناب عالی را مستحضر نموده ام و عجالتاً با يك پيش آمد خطرناکی مشترکاً مواجه شده ایم که اگر بتوانیم نقشه ای را که در دست اقدام داریم بپایان برسانیم مظفریت نصیب ما است و الا با يك غفلت و اشتباه كوچك شکست خورده و آثاری از ما باقی نخواهند گذاشت.

اولا - با این که شخصاً معتقدم شاه مراجعت نمی کند و یا نمی تواند مراجعت کند البته اجرای این نظر منوط بفرستادن نمایندۀ لایق زبر دستی است که باید وزین، ورزیده و بسیاست کنونی آشنا و در عين حال دولت خواه و بسلطنت او علاقه مند باشد که بطور کلی برد و باخت های زندگانی در انتخاب اشخاص بدو خوب است و باید این قسمت را کاملا در نظر داشت كه سوء انتخابی بعمل نیاید.

ثانياً - قبل از هر چیز باید این نکته مهم در نظر گرفته شود که در پیشرفت منظور ولو خسارت جناب عالی به پنج میلیون بالغ شود نباید شانه از زیر بار خالی کرد که امساك در اين قسمت با موفقيت قضیه بضرر نام و جان و هستی تمام می شود حتی اگر مقدور تان باشد و وسیله ای در دست رس داشته باشید يك مبلغی که نسبتا کافی باشد بمركز برسانید که هم والا حضرت برای بعضی مصارف لازمه در عسرت نباشد و هم آقای مدرس بتواند خرج هائی که ضرورت و فوریت پیدا می کند محل آن را داشته باشد که ناچار بقرض و تکدی از زید و عمر نباشیم چنان چه راجع بهمین موضوع خرج هائی می شود که معلوم نیست از چه محلی باید تامین شود. وضعیت ولیعهد هم که معلوم است ، بی چاره پول شام و نهار ندارد. آقای مدرس هم بد تر از اوست که با مخارج گزاف و توقعاتی که از او دارند دویست تومان حقوق مجلس خرج یک هفته او را تامین نمی کند چه کاری از او ساخته است و برای خرج های ضروری پول کافی لازم است که در موقع لزوم کار های فوری دچار وقفه نشود بنا بر این معتقدم اعتباری برای این کار در نظر گرفته با وسائلی که می دانید توسط آقای مدرس بوالا حضرت برسانید و مطمئن باشید خساراتی که از این راه بشما تحمیل

می شود قابل جبران است و البته باین هم متوجهم که اظهارات من با این لحن خیلی زننده و خارج از نزاکت است. زیرا موضوع خسارات این کار هر قدر هم مهم باشد با علاقمندی های صمیمانه جناب عالی که همیشه نسبت برفقا و والا حضرت اقدس ابراز کرده اید و در مقابل اراده و تصمیم جناب مستطاب عالی خیلی نا چیز و قابل مذاکره نیست .

ثالثا - موضوع مراجعت شاه با اطلاعات عمیقی که خودتان دارید يك فكر بغرنج و مشكوكي است که باین سهل و سادگی حل نمی شود و جای شک و شبهه نیست که اگر در بادی امر شاه با سیاست

ص: 175

انگلیس ها در قسمت قرار داد موافقت نموده بود رضا خان سواد کوهی بوجود نیامده بود .

شخصا من معتقدم شاه راه را گم کرده و این گم راهی بسقوط سلطنت او و زوال قاجاریه منتهی می گردد .

متاسفانه حضور ندارم در این زمینه با هم صحبت کنیم تا بشما ثابت کنم که این اشتباه از کجا سر چشمه گرفته و دنبالۀ آن ملت و مملکت را بچه روزگار منحوس گرفتار خواهد کرد.

البته این یکی از بحث های سیاسی و یکی از اشتباهات مهم تاریخی است که با قلم و نوشتن حسن و قبح عمل و مخالفتی را که بی مطالعه بانگلیس ها نشان داده روشن نمی شود و بدون هیچ تردید مخالفت بی منطق شاه بضرر ملت و مملکت و خود او است که تا امروز همه چیز خودش را باخته و در آینده نزدیکی حقیقت آن اشتباه بهمه کس روشن و تاثیر ناگوار آن ذائقۀ افراد ایرانی را تلخ خواهد نمود .

ولی در عین حال اشتباه یک طرفی نیست بلکه طرفین آلوده باشتباه هستند و نتیجه عمل مآلا بخود شان عاید خواهد شد.

اشتباه خود انگلیس ها هم در این قسمت کاملا ثابت و محرز است که 10 میلیون ایرانی را از خود منزجر کرده و پیراهن عثمان بدست شان دادهاند و از این نظر بعقیده من و ساير معتقدين و هم مسلکانم با این که (نظر سیاسی و انتقادی خود را بدست این شخص تامین نموده و می نماید) معهذا مآل کار بضرر و ندامت خود شان تمام خواهد شد.

کافی می دانم که در مقابل این دو مبحث سیاسی بهمین اندازه قناعت کرده و تشریح جزئیات را بفکر روشن خودتان وا گذار بنمایم تا اگر روزگار بما و شما فراغت و آسایشی عطا کرده و ملاقاتی قسمت بود مخصوصا در این دو مبحث گفت گو خواهیم نمود عجالتاً مطلب را بهمین جا ختم کرده نتیجۀ اقدامات حضرت عالی را انتظار داریم » .

مانور سیاسی چگونه شروع و چگونه خاتمه یافت؟

چنان که در بالا اشاره شد طرح قیام سعادت ریخته شد و دربار تهران و اقلیّت مجلس و خود شیخ خزعل هم بدون آن که متوجه شوند که از این قیام چه نتیجه ای بنفع سردار سپه و سیاست انگلستان در ایران گرفته خواهد شد در بر پا نمودن این قیام هر يك بنحوى مشغول فعالیّت شدند و تصوّر می کردند که خزعل خواهد توانست شاه را بایران عودت داده و در برابر حکومت سردار سپه و بالنتیجه در برابر تمایلات لندن مقاومت خواهد کرد و چون نیرو و قوایش بر قوای دولتی از حیث تعداد برتری دارد سردار سپه را از بین خواهد برداشت.

ص: 176

اما استاد اصلی که طرح این مانور سیاسی را ریخته بود می دانست که بالاخره نقشۀ مانور چگونه شروع و چطور خاتمه خواهد یافت، بنابراین بدون این که عجله ای بخرج دهد با کمال متانت و بردباری مشغول تعقیب آن بود و چنان چه قبلاً گفته شد روابط بین سردار سپه و خزعل بهم خورد. خزعل تلگرافی که عین آن را در مقدمه کتاب سفر نامه خوزستان ذکر شده توسط سفارت ترکیه بمجلس مخابره کرد.

در تعقیب این تلگراف، تلگراف دیگری نیز از امیر مجاهد بختیاری بمجلس مخابره گردید که اینک متن آن تلگراف ذیلاً ذکر می گردد:

نامۀ امیر مجاهد بختیاری از اهواز بطهران

«ساحت مقدس مجلس شورای ملی شید اله ارکانه - مظالم و تعدیات آقای سردار سپه (مسبب حقیقی کودتا) و کار کنان ایشان در تضییع و تخريب ناموس اموال رعیت بیچارۀ ایرانی در مدت چهل ماهۀ تصدی وزارات جنك و ریاست وزرایی از مسافرت اجباری اعلی حضرت بفرنگستان، کشتن سرباز حقیقی ایران مرحوم کلنل محمد تقی خان و هتك ناموس و قتل عام لرستان و دوسیه سازی برای اعمال غرض شخصی، تبعید علمای روحانی ، خفه کردن احساسات جمعی و توقیف بى جهة اشخاص و تخريب و انحلال ریاست ایلات و بهم زدن ییلاق و قشلاق عشاير و غيره بكلى سلب آسایش عمومی را نموده است.

عرایض کتبی و تلگرافی در پایتخت سانسور است و مقامات نمی رسد سهل است هر بدبختی برای بدست آوردن حقوق غصب شدۀ خود تظلم کند بیاغی گری و تمرد متهمش می نامند، معلوم نیست حکومت بر روی چه پایه و قاعده و قانون اداره می شود.

اينك صريحاً بآن ذوات محترم عرض می کنیم که حرکات قانون شکنانۀ آقای سردار سپه ایل و طوایف بختیاری و عشایر جنوب را عصبانی نموده دفع و رفع او را که یک نفر غاصب قانون شکنی بیش نیست استرحام می نمائیم و چنان چه غفلت فرمائید بدیهی است ببی نظمی ، اغتشاش ، خون ریزی هم وطنان و موکلین خود رضایت داده اید و ناچار قبائل و عشاير جنوب متفقاً ( كميتۀ قیام سعادت که بنام نامی اعلی حضرت همایونی سلطان احمد شاه پادشاه مشروطه تاسیس گردیده است) برای اعادۀ حیثیات از دست رفته ایران و بازگشت اعلی حضرت همایونی و اثبات حکومت مشروطیت حقیقی و حفظ ملیت و حراست مجلس شورای ملی و حمایت قانون اساسی از بذل خون خود و دادن مال و هستی خود داری نخواهیم کرد.» امیر مجاهد بختیاری نمایندۀ عموم روسا و خوانين

در تعقیب این تلیگرافات بیانیّه مفصلی از طرف رؤسای قیام سعادت در خوزستان

ص: 177

منتشر گرديد كه اينك خلاصۀ آن ذیلاً ذکر می شود :

خلاصه بیانیه

هنگامی که عمال استبداد و مرتجعین کشور را دست خوش اغراض و شهوات خود نموده و تمام امور از جریان طبیعی منحرف و در نتیجه اعمال آن ها و سلطه ای که بر تمام شئون اجتماعی احراز کرده بودند فساد و انحطاط با علی درجه رسیده بود آزادی خواهان قیام و بنای کاخ جور و استبداد را واژگون نموده فرمان شاهنشاه روف و مهربان ایران (عدل مظفر) را با ایثار خون جوانان اجرا و آبادی ظلم و ستم درباریان خائن را با فداکاریهای فراوان از گریبان ملت ستم دیده کوتاه کردند.

چیزی نگذشت که اعمال خیانت آمیز همان درباریان جنایت کاری پادشاه وقت را به قیام بر علیه مشروطیت و آزادی وادار کرد و غریو توپ های قزاق هائی که تحت فرماندهی صاحب منصبان خارجی بودند دیوار های کعبۀ آمال ملت را مشبك ساخته و گلولۀ سربازان استبداد اندام رشید آزادی خواهان دلیر را بخاک انداخت، بالاخره با هزاران فداکاری و قربانی باز استبداد مغلوب و مقهور شد و اریکه سلطنت بوجود شاهنشاه جوان و آزادی طلبی که تا بحال جز بصلاح و سعادت ملت و استحكام بنیان مشروطیت قدمی بر نداشته تزیین یافت.

مشروطیت و آزادی ملت خون بهای فرزندان رشید و دلیری است که با نهایت ایمان و خلوص عقیده جان خود را در راه سعادت ایران ایثار کرده اند، نهال برومند آزادی با خون پاك بهترين و رشید ترین فرزندان این آب و خاک آب یاری گردیده و ودیعه ای است كه اينك بما سپرده شده .

بر ما فرض است که آن را با خون و جان خود حراست کنیم و نگذاریم خائنین و جنایت کاران برایگان بربایند و دستگاه استبداد و جور را دوباره بنیان نهند، بایست نگذاریم افرادی خائن و بی نام و نشان بر اوضاع مسلط شده وطن پرستان و آزادی خواهان حقیقی را بر کنار و پادشاه محبوب و ملت دوست را مأیوس و ناچار سازند که از مراجعت بمملکت خود داری نمایند، رضا خان با اعمال خود سرانه اصول حکومت ملی را زیر پا گذاشته و مملکت را رو بقهقرا و استبداد می برد.

وقت آن رسیده که آزادی خواهان حقیقی و آن هائی که بسعادت مملکت و ملت اعتقاد و علاقه دارند قیام نموده برای بازگشت شاهنشاه و تحكيم اساس مشروطیت و صیانت قانون اساسی مجاهدت نمایند .

بنابر این است که کمیتۀ قیام سعادت بنام نامی اعلی حضرت همایون سلطان احمد شاه تشکیل شده و عموم هم وطنان خود را بشرکت در این نهضت دعوت می نماید و مادام که اعلی حضرت اقدس همایونی مراجعت نفرموده اند متوجه و پیرو نیات مقدسۀ والا حضرت اقدس ولایت عهد که جانشین شاهنشاه و سر پرست قانونی کشور می باشند خواهند بود . زنده باد شاهنشاه ، پاینده باد ایران 29 میزان - 15 صفر 1343

ص: 178

خرعل نماینده ای بدربار سلطان احمد شاه اعزام می نماید

پس از آن که مقدّمات قیام بنحو مطلوب فراهم می شود خزعل تلگرافات متعددی به سلطان احمد شاه که در پاریس بود مخابره می نماید و از نتیجۀ عملیّات و اقدامات خود شاه را مطلع و مستحضر ساخته و تقاضا می نماید که شاه از طریق خوزستان بایران مراجعت نماید و چون تهیّه و تدارك قوا و تجهیزات آن ها را فراهم کرده بود بشاه اطمینان داده که بدون کم ترین دغدغۀ فکری و آسیبی می تواند او را بپایتخت ایران برساند. سلطان احمد شاه نیز اصولاً بتلگرافات خزعل روی خوشی نشان نمی داد و حتّی حاضر نشده بود که نفیاً یا اثباتاً جوابی بتلگرافات مزبور بدهد .

شیخ خزعل هم که تلگرافات خود را بلا جواب می بیند با مشاورۀ اطرافیان خود نماینده ای که گویا رئیس التّجار محمّره ای بوده از طرف خویش بدربار شاه ایران بپاریس اعزام و بنمایندۀ مزبور پیغام داده بود که همه نوع اطمینان خاطر برای مراجعت بپایتخت به سلطان احمد شاه بدهد.

نمایندۀ مزبور هر چه اجازۀ ملاقات می خواهد موفق نمی شود ولی پس از چند مرتبه اصرار شاه باو پیغام داده بود « پس از تصفیۀ امور خوزستان باو بار داده خواهد شد».

خلاصه نمایندۀ مزبور نتوانست در مورد قیام سعادت و رجعت او بایران نفياً یا اثباتاً هیچ گونه نتیجه ای بگیرد.

در صورتی که اگر شاه با کمیتۀ قیام سعادت روی خوشی نشان داده و حاضر بود عملیّات کمیتۀ قيام سعادت را برسمیّت بشناسد شاید این طور عملیات کمیته مزبور بعدم موفقیّت خاتمه نمی یافت.

بهر حال کمیتۀ قیام سعادت در اندک مدّتی توانست در حدود سی و پنج هزار نفر از اهالی خوزستان و لرستان و بختیاری را در اهواز مسلح نماید. ریاست نظامی کمیتۀ قیام سعادت نیز با سرهنگ رضا قلی خان ارغون بود که قبلاً در خدمت ارتش

ص: 179

دولت بود ولی پس از آن که شیخ خزعل علم مخالفت با سردار سپه را بلند کرد ظاهراً از اطاعت اوامر مرکز سر پیچی کرد و با قیام سعادت موافقت و بالاخره ریاست نظامی قیام سعادت را بعهده گرفت.

جاسوس های شوروی در خوزستان بفعالیّت برخاستند و مخصوصاً آن هائی که در این مانور سیاسی با انگلیس محرمانه هم کاری داشتند برای اغفال قنسول گری شوروی در اهواز خود را طرف دار سردار سپه قلم داد کرده و مکاتیب و اطلاعات خود را از مجرای قنسول گری شوروی یا بوسیلۀ جواسیس شوروی بتهران ارسال می داشتند و بواسطۀ همین بازی ها هم قنسول شوروی در اهواز و حتّی سفیر شوروی در طهران کاملاً اغفال شده (چنان که شرح آن گذشت) بسردار سپه همه نوع مساعدت نموده مقداری اسلحۀ محرمانه باو دادند تا در این موقع شکست نخورد.

بهر حال صورت ظاهر قیام سعادت این طور نشان می داد که خوزستان بر علیه حکومت مرکزی یعنی دولت سردار سپه طغیان کرده است و دیگر سردار سپه نمی توانست سکوت نماید، آژانس های خارجی هم اخباری در این زمینه منتشر می کرد که کاملا افکار عمومی را مشوّش و پریشان ساخته بود. سردار سپه هم برای آن که از افکار عمومی بتواند استفاده نماید بایستی نوعی رفتار نماید که آن را با خود موافق سازد و بهترین وسیلۀ این امر هم نفوذ روحانیون بود تا از آن مجرا در افکار عمومی رخنه نماید و چون در این هنگام انتشارات زیادی داده می شد که خزعل بتحريك انگلیس ها می خواهد خوزستان را از ایران مجزّا نماید و هم چنین چون مردم با انگلیس ها با نظر بغض و کینه همواره می نگریستند مایل نبودند که خزعل بر سردار سپه چیره شود و با این که عموماً مردم با سردار سپه خوب نبودند و می خواستند حکومت او سرنگون شود ولی در این مورد چون اولا انتشار داده شده بود پای تجزیه ایران در کار است و ثانیاً چون می گفتند انگلیس ها از خزعل حمایت می کنند مردم مایل بودند که سردار سپه بر خزعل ظفر یابد و سردار سپه هم از این افکار و پیش آمد ها نهایت استفاده را کرده و حتّی وادار کرده بود که

بیانیّه ای هم از طرف علما راجع بتكفير قيامیّون منتشر شود.

ص: 180

متن این بیانیّه در همان اوان که منتشر شده گویا امضاء نداشته و معلوم نبود از چه طبقه ای از علماء آن را صادر نموده اند ولی در ذیل آن چنان که ملاحظه می شود هیجده نفر از علما امضاء کرده بودند که عیناً در زیر ذکر می شود :

بيانيه علماء

بسم اللّه الرحمن الرحيم، و ان طائفتان من المؤمنين اقتلو فاصلحو بينهما فان نميت احديهما على الأخرى فقاتلو التي تبغى حتى تغئى الى امر اللّه حکمت بالغه و مصلحت كامله منه امر بر قتال فئه باغيه و طايفۀ طاغيه همانا مصون بودن حوضه اسلامی از تشتت و تفرق و محفوظ ماندن مملکت اسلامی از تجزیه و قطعه قطعه شدن است.

چه بدیهی است که بقاء اسلامیت و دوام مذهب حنيف تشیع بسته بر بقاء مملکت و بقاء مملکت منوط بقدرت و عظمت دولت و وحدت کلمۀ ملت است، کسانی که شق عصای مسلمین نموده و موجبات تجزيۀ مملکت اسلامی را فراهم می آورند ، کسانی که آلت دست اجانب گردیده و بتحریکات خفيه و جلیه دول استعماری رخنه بر استقلال مملکت می کنند.

کسانی که محض پیش بردن مقاصد اسلام بر باد ده دشمنان ایران در هم چو روزی راه تمرد و شقاق پیش گرفته و برای تقویت سیاست اجنبی شمشیر بر روی برادران اسلامی می کشند .

کسانی که موجبات اختلال نظم و امنیت و تیرگی سیاست این مملکت فقیر و پریشان را بهر اسم و رسم مهیّا و سلب تسلط و استیلای کفر می شوند و در حقیقت تیشه بر ریشه اسلام زده و دشمن دیانت و مذهب بوده و محارب با صاحب شریعت می باشند در این موقع که دولت ایران مواجه با يك قيام استقلال شکن گردیده و تزریقات دشمنان استقلال ملك و مذهب مغز يك نفر سر حد دار بی مغز را دچار اختلال و سر شار از تخیّلات جنون آمیز نموده و او را بطرف يك قيام متمردانه که موهن استقلال مملکت است سوق می دهد، این داعیان پس از یأس از اطفاء نایره فساد بطريق مسالمت مراتب تنفرات قلبیه خود را از این طغیان و خود سری بسمع عموم مسلمین رسانيده و کافۀ برادران دینی خود خاصه ایلات و عشایر را بنام استقلال دیانت و مملکت برای تقویت دولت و قلع و قمع این مادۀ فساد دعوت می نمائیم .

ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسأتم فلها و السلام على من اتبع الهدى بامضای هیجده نفر از علماء

حرکت سردار سپه بخوزستان

مقدّمات این مانور بطوری که دیدیم کاملا فراهم گردید فقط مسافرت سردار سپه بخوزستان مانده بود که آن هم روز سیزدهم عقرب 1302 برابر هفتم ربیع الثانى 1343 ناگهان بطرف خوزستان عملی شد.

ص: 181

همان روزی که سردار سپه از تهران حرکت کرد ذكاء الملك فروغى وزير دارائی وقت بنام کفیل هیئت وزراء زمام کار ها را در دست گرفت و در تمام مدّت مسافرت مشار الیه باین سمت باقی بود.

روز بعد از مسافرت سردار سپه در شهر انتشار یافت که سردار سپه برای تهیّۀ قوا جهة حملۀ بخوزستان باصفهان حرکت کرده تا در آن جا از مسافت کوتاه تری عمليّات جبهۀ آینده جنگ را مراقبت و سر کشی نماید، سردار سپه نیز طوری وانمود می کرد که این مسافرت بر خلاف انتظار انگلیس ها بوده و آن ها ابداً نمی خواهند قوائی بخوزستان که منطقۀ نفط آن ها و شیخ هم در تحت حمایت آن هاست اعزام شود و این معنی را سردار سپه خود در کتاب سفر نامۀ خوزستانش متذکر شده که عین آن از نظر قارئین محترم می گذرد.

کتاب سفرنامه

سردار سپه راجع به قیام سعادت و سفری که بخوزستان کرده است کتاب قطوری برشتۀ تحریر در آورده که بلافاصله پس از مراجعتش بطهران این کتاب بتعداد کمی چاپ و بین اشخاص معیّنی تقسیم گردید ولی بعد از انقراض قاجاریّه این کتاب ها بهر کس داده شده بود پس گرفته شد، می گویند این کتاب را دبیر اعظم بهرامی بنام سردار سپه نوشته است. بهر حال سردار سپه مدعی است که کتاب را شخص خودش نوشته و ما هم هر جا قسمتی از آن کتاب را نقل نمائیم خواهیم نوشت سردار سپه در کتاب سفر نامۀ خوزستان خود چنین گفته است.

از مقدمۀ این کتاب که نسبتاً مفصّل و شامل مطالب زیادی است کاملاً معلوم است که تصنّعاً نوشته شده و چون خالی از اهمیّت نیست مخصوصاً که سردار سپه ضمن این مقدّمه آرمان و ایده آل سیاسی خود را تا آن جا که می خواسته از آن نتیجه بگیرد نیز بیان کرده است كه اينك بذكر آن در زیر پرداخته می شود ضمناً متذکر می گردد که نشر همین کتاب و مانور هائی که داده شده تقریباً زمینه را برای انقراض قاجار و سلطنت پهلوی فراهم کرده است :

ص: 182

مقدمه

ایران از لحاظ تاریخ مملکتی است که حوادث آن با سایر ممالك عالم تقريباً قابل مشابهت نیست. انقلابات بزرگ و حوادث عظیمه که در این سر زمین بوقوع پیوسته نظیرش را در کم تر از ممالك مي توان استقصا کرد.

سایر ممالك هم البّته دچار انقلابات و شدائد شده اند ولی نظیر حوادث ایران از قبیل فتنۀ اسکندر و مغول و غیره در هر مملکتی رخ داده باشد کافی بوده است که آن مملکت را تقلیب ماهیّت داده و متدرّجاً اسم آن را از صحیفه جغرافیای عالم محو و نابود سازد .

ایران با وجود تصادف باین فتنه های بزرگ و تحمّل شدائد فوق التّصور باز بحال خود باقى و كما كان اسم خود را محفوظ و مضبوط داشته و توانسته است که از بحبوحۀ امواج شداید و مصائب، کشتی شکستۀ خود را بساحل نجات برساند و گاهی در صدد تعمیر آن هم بر آید.

این موضوع جالب بسی دقّت است و می تواند نظر هر متفحّص متفکّری را از طرق مختلفه بطرف خود منعطف سازد .

صرف نظر از بسط مطلب و ذکر دقایق و نکات و عقاید مختلفه که در این مبحث مذاکره و مبادله شده محقّقاً وضعیت جغرافیائی این مرز و بوم یکی از نکاتی است که بحفظ موقعیّت ایران كمك های فوق العاده نموده و اجازه داده است که این معبر آسيا با وجود تحمّل مصائب و فتن و انقلاب عظیمی مثل استیلای عرب باز بر پای خود ایستاده و در عالم اظهار وجودی بنماید.

یونان آن محیط فضیلت و دانش، آن محیط علم و فلسفه و آن محیطی که تمدّن بشر مرهون تعالیم و پیشوائی اوست در يك تصادم مختصر تمام قدرت مكتسبۀ خود را از دست داد و بالاخره اثر اوضاع و پیش آمد های تاریخی، آن مهد فلسفه را بيك یونان تاجر مبدّل ساخت .

همین طور روم که عظمت و اقتدار خود را ما فوق نظر هر صاحب نظری معرّفی می کرد در تصادم با يك فتنه از قبیل فتنه های ایران بار گاه کبریائی خود را در تلو لفّافه های تاریخ در هم پیچیده یافت. اما ایران از زیر خرابه های چنگیز و شعله های آتش

ص: 183

اسكندر و نفوذ مأمورين عرب اشعّۀ استقلال و عظمت خود را در صحف تاریخ منعکس داشته و هنوز فراموش نکرده است که او نیز بنوبۀ خود روزی کانون تمدّن بوده و راست گفتاری و راست کرداری او سر مشق جامعۀ بشری شناخته می شده است .

با ذکر این مقدّمۀ مختصر فراموش نباید کرد که از حیث مدارج اخلاق و روحیات اوضاعی که در دوران یک صد و پنجاه سالۀ سلطۀ آل قاجار برای این مملکت تمهید گشته فساد اخلاقی و تبدّلات روحی آن هیچ کم از نائره های اسکندر و مغول نبوده و اگر اخلاقیّات کنونی ایران را با احوال دورۀ استیلای اسکندر و مغول مطابقه نمائیم شاید قابل تطبیق و مقایسه نباشد.

مضار حکم روائی این سلسله از حدّ وصف خارج و اعلام فساد اخلاقی که از طرف این سلسله بجامعۀ ایران شده است شاید آثارش قرن ها از دماغ ایرانی خارج نگردد و این رخوت و سستی و تنبلی و تن پروری و عیّاشی و فحّاشی و نمّامی و هزاران مفاسد اخلاقی دیگر که از اثر رفتار و حرکات و سکنات فرداً فرد این سلسله در ظرف یک صد و پنجاه سال عاید ایرانیان گشته یک صد و پنجاه سال وقت لازم داشته باشد که بمکارم اخلاق جبران شود.

اعتراف می کنم که از روی نظر شخصی و خصوصی نیست که در مقام تذکار این حقایق بر می آیم، این یک حقیقتی است که دنیای خارج و داخل بمفهوم آن متذکّراند و مدلول جرائد اروپا و مباحثی را که در ذکر اعمال خاندان قاجار مطرح می گردد اگر در مجلّدی تدوین نمایند هزاران مرتبه شدید تر خواهد بود از عقایدی که نوع ایرانی امروزه دربارۀ این خاندان معترف و معتقد هستند .

حقیقتاً فوق العاده بهت آور و شگفت انگیز است که در ظرف يك قرن و نیم دوران سلطنت این سلسله و با وجود هزاران شخص که در تمام این مدّت بخاندان مزبور انتصاب داشته اند هنوز یک نفر را پیدا نمی توان کرد که ملکات اخلاقیش قابل درج در يك صحیفه ای باشد.

از ذکر جزئیات عمل و قبایح حرکات آن ها قطعاً باید صرف نظر نمود و راه

ص: 184

سکوت را پیمود زیرا صفحات تاریخ اجازه و رخصت نخواهد داد که در بطون آن ها حرکاتی تشریح گردد که چهرۀ هر شنونده ای را سرخ خواهد نمود.

چنان که تمام ایرانیان عقیده دارند فقط باید متذکر شد که مزاج ایرانی یک صد و پنجاه سال است که با تمام معنی و مفهوم مسموم گشته و باید فکر کرد که چه تزریقات سریع الاثری باید پیدا کرد که این مریض مسموم یک صد و پنجاه ساله را بهبودی بدهد.

یکی از آن سموم مهلك رخصتی است که لا ابالیانه از دربار قاجار در مداخلۀ مستقیم اجانب بامور داخلی این مملکت داده شده و تقریباً ظهور این خانواده مصادف می شود با مداخلات اجانب در کار این مملکت شرح این قضیه مبسوط و تفسیر آن بعهدۀ مورّخین آتیه موکول خواهد بود، فقط من بذکر این جمله مبادرت می نمایم که در تمام ایام زمام داری خود بهر موضوعی که خواسته ام وارد شوم و بهر اصلاحی دست بزنم فوراً مداخلۀ اجنبیان و اعتراضات آنان موجبات تعویق امر و وقفۀ کار را فراهم نموده است .

باین لحاظ فقط من می دانم که از موفقیّت های خود در ضمن اصلاحات قشونی و سرکوبی متمرّدین و خاتمه دادن بملوك الطوایفی و راه انداختن چرخ های مقدماتی این مملکت چه خون دلی خورده و چه مصائب و متاعب فوق انتظاری را تحمّل کرده ام.

قبل از زمام داری من نه تنها رؤس مسائل بوسیلۀ اجانب حل و عقد می شد بلکه جزئیات امور داخلی نیز بایستی توسط آن ها و بمیل آن ها انجام پذیر شود و تا جائی که حتی کوچک ترین ثبّات های وزارت خانه ها و ادارات دولتی برحسب توصیه و مداخلۀ آن ها طرف خدمت و استخدام می گشتند، همین مداخلات نا مشروع مستقیم مراکز رسمی را صورت عاریت بخشیده اکثریت آن ها را بنوع همین مداخلات متمایل و بر اثر آن ایلات و عشایر نیز که فقدان قوّۀ مرکزی آخرین سطر آمال آن ها را ترسیم می نماید موقعی برای دست اندازی و تطاول و دزدی و غارت گری بدست آورده

ص: 185

و در نتیجۀ همین اوضاع است که سفر خوزستان پیش آمده و این سفر نامه نگارش می پذیرد .

سالیان دراز قوای مرکزی دولت قادر بر عبور از خط لرستان و ورود در آن سامان نبود. من در ضمن اوامری که برای تنکیب متجاوزین داخلی و اشرار مملکت صادر و بخلع سلاح و انقیاد آن ها فرمان داده ام بقوای لشکر غرب نیز مقرّر داشتم که صفحۀ لرستان را از وجود اشرار مصفّی و آن ها را مجبور باطاعت و تسلیم اسلحه نمایند.

جنگ هائی که بین نظامیان من و ده ها هزار لر متمّرد در آن صفحه بوقوع پیوسته تاریخ جدا گانه ای دارد که حقیقتاً قابل تدوین است.

در تلواین زد و خورد ها و عملیّاتی که از نظامیان رشید من ظاهر گشته است ضمناً برای این که شخصاً آن ها در عملیات وارد و زحمات آن ها را تقدیر و وضع و موقع آن ها را مشاهده و نواقص آن ها را از هر حیث مرتفع نمایم بخرّم آباد عزیمت نموده و صرف نظر از سرکوبی اشرار و تصفیۀ اوضاع لرستان و تخته قاپو کردن ایلات و عشایر آن جا مقصودم آن بود خط فاصله بین خوزستان و عراق را که اقصر طرق شمرده می شود و سال هاست که لانۀ نا امنی و قتل و غارت بوده مفتوح نمایم و از وصول مالیات عقب افتادۀ دولت خزانۀ مملکت را مستفیض و بالاخره این صفحۀ زر خیز ایران را که معناً در تمام ادوار سلطنت قاجار از ایران مجزّا بوده است ضمیمۀ خاک وطن نمایم.

تصمیم خود را در این مسافرت بخیر و خوشی بموقع اجرا گذاردم. ورود بخرّم آباد و صفحۀ فراموش شدۀ لرستان و اطلاعاتی که از اطراف و جوانب بمن مي رسيد بلافاصله مسجّل ساخت که این مسافرت طلوع ستاره ای را برای خارجیان پیش گوئی می نماید که سال هاست از نور آن گریزان هستند!، ضمناً بثبوت پیوست که حملۀ بختیاری بر قشونی که پارسال تجهیز کرده بعنوان ساخلوی خوزستان اعزام داشته بودم در گردنه شلیل و قطعه قطعه کردن افراد فداکار آن مقدّمۀ دام های ماهرانه ای بوده که در خط سیر فکری من گسترده شده است .

تصوّرات من هيچ يك بخطا نرفته بود، همین قدر که مفهوم گشت تصمیم من

ص: 186

تزلزل نا پذیر و با هر قوّه ای که باشد عربستان مصنوعی را بهمان اسم اصلی خود (خوزستان) تبدیل و آن ایالت را جزو لا یتجزّای وطن خود خواهم ساخت و بيك عرب وطن فروش خائن اجازه نخواهم داد باتکاء جرائد بين النّهرين و تلقینات خارجی خود را امیر مستقل خوانده و یکی از بزرگ ترین ایالات ایران یا بار گاه سلاطین صاحب جاه را ملعبۀ دست های خیانت کار خود سازد.

فوراً افق سیاست خارجی رنگ های تیره تری بخود گرفته چیزی نگذشت که دیدم شاه ایران از یک طرف در پاریس و فراکسیون اقلیّت پارلمانی از طرف دیگر در تهران و خزعل و والی پشت کوه و الوار لرستان و بعضی از خوانین بختیاری از طرف دیگر نقشه ای را باسم کمیتۀ قیام سعادت در خوزستان طرح کرده اند و مقصود آن ها محاصرۀ خوزستان از اطراف و بالاخره ممانعت ورود قوای نظامی از هر طرف بآن سامان است (!)

اعضای کمیتۀ مزبور که در رأس آن ها شیخ خزعل واقع است قسم نامه ای تهیّه و با مأمور مخصوصی پیش شاه بپاریس فرستادند و او نیز بدون آن که متفرّس بدنبال اعمال آن ها شود حکم انعقاد کمیتۀ مزبور را تجویز کرد و همین قدر که این قیام را بر ضدّ من تشخیص داد از حفظ مقام حکم روائی خود در داخلۀ مملکت صرف نظر نمود (1) .

مصلحین خارجی و صلاح اندیشان داخلی هر چه خواسته اند بشاه بفهمانند که رفتار من تمام برای خیر مملکت و اعادۀ استقلال ایران و حفظ اقتدار وطن است و دوام خود شاه نیز بر تخت سلطنت فرع زحمات و اعمال من می باشد بالاخره با هر دليل بيّنى كه خواستند او را متقاعد نمایند رضایت نداده است، فقط در مقام وعده های قلیل القدر مادی که باو تقدیم شده حکم انعقاد کمیتۀ خائنين و اعمال عداوت و نبرد با من را صادر نموده است .

ص: 187


1- در این مورد سردار سپه راه مبالغه پیموده و خواسته است پای سلطان احمد شاه را بمیان کشد، در صورتی که اصولاً شخص سلطان احمد شاه چنان که بعداً خواهیم دید با قیام سعادت موافق نبوده است

قبل از عزیمت شاه بفرنگ و اصراری که من در توقف او داشتم و ضمانت بقای سلطنت او را می کردم و او بمبادی خارجی توسّل می جست (1) و بالاخره برای اعمال نظر شخصی و آزاد بودن در توسلات خارجی عزیمت پاریس کرد، اگر چه تصریح نمود که او تمایلی بملت ایران ندارد و احساس هم کرده است که ملت ایران نیز متمایل باو نیست معهذا من باور نداشتم که کسی بسلطنت خود تا این اندازه بی علاقه باشد و تصوّر می کردم که بواسطۀ نظریات دیگر باشد عصبانی شده و مبادرت بذکر این جملات کرده است.

هنگام عزیمت به کرمانشاه در حوالی خرابه های سیاه دهن قزوین بعضی از ملتزمین رکاب او را از مسافرت های متواتر بفرنگ تقبیح کرده بودند، امّا شاه برئيس کابینه من و چند نفر دیگر صریحاً گفته بود که او برای تماشای خرابه های سیاه دهن و غيره خلق شده، هر روزی که در ایران باشد يك روز از تماشای مناظر و دل گشای نیس و پاریس عقب خواهد ماند ! (2)

با این حال من قبول نمی کردم که کسى بسلطنت يك مملکتی تا این درجه مجنونانه نگاه کند و چنان که گفتم تصوّر من آن بود که چون در نتیجۀ ملاحظات دقیقه در شهر های فرنگ تهران را نظیر پاریس نمی بیند و وسائل پاریس کردن طهران هم برای او فراهم نیست عصبانی شده و نمی تواند رعایای خود را برهنه و عور و آن ها را از تکمیل موجبات تمدّن محروم ببیند، نظیر این فکر ها برای من که چهار سال تمام عملاً سلطنت ایران را حراست کرده ام حقیقتاً امید بخش بوده و بخود تسلّی می دادم که در پرتو این احساسات دقیقه شاید بتوانم کشتی شکستۀ این مملکت را از چهار موجۀ اوقیانوس طوفانی سیاست رهائی بخشم.

ص: 188


1- در این مورد هم سردار سپه خواسته است سلطان احمد شاه را با جانب منتسب نماید و حال آن که اگر سلطان احمد شاه کم ترین توسلی بخارجیان جسته بود مسلماً سلطنت خود را از دست نمی داد.
2- با امتحان وطن پرستی که سلطان احمد شاه داده است خیلی بعید بنظر می رسد که چنین جمله ای ایراد کرده باشد، فقط در يك مورد که در پاریس باو فشار آوردند که با انگلیس ها وارد مذاکره شده تسلیم تقاضا های آن ها گردد گفته است که من کلم فروشی در این مهمان خانه را بسلطنت ایران که مطبع انگلیس ها باشم ترجیح می دهم.

اما در موقعی که تصمیم شاه را در انتقاد کمیته قیام و بر انگیختن چهر نفر خائن و هزاران دزد بر مسند مركزيت مملكت فهمیدم بعلم الیقین دانستم که تصوّراتم در باره این شخص تخیّلات بی موضوعی بوده و عقاید قلبی و قطعي او همان ست که در سیاه دمن قزوین صريحاً برئيس کابينه و سایر هم راهان گفته است فهمیده که حقیقتاً نه تنها بسلطنت خود و حیثیت ایران لاابالی و بی اعتناست بلکه عداوت و دشمنی نسبت باین مردم بی چاره را هم در فکر خود خطور داده و از روی عناد و لجاج و خصومت با نوع است که ده ها هزار نفر دزد غیر مطیع را بر ضّد مرکزیت مملکت بر انگیخته است، آیا او نمی فهمد که امیر مجاهد لر و خزعل بادیه گرد و والی صحرا نشين نمي توانند در راه سعادت یك مملكتي کمیته بسازند؟

آیا او نمی داند که ورود صد هزار لر کوهستانی و عرب بیابانی و جمعیتی که در صد هزار آن دو نفر سواد خواندن و نوشتن ندارند تا کجا و تا چه مرحله اعراض و نواميس و حقوق مرده بی چاره را تهدید می نمایند ؟

آیا حقیقتاً ایران در قرن بیستم سعادت خود را از قیام امثال يوسف خان بختیاری و غلام رضا خان پشت کوهی انتظار باید بکشید ؟

علی ایّ جان طمع شاه و پول خزعل و سیاست ماهرانۀ خارجی بر این مملكت سیاست تازه را نقش کرده و زوال آن را با بهترین نقشه که ممکن بود ترسیم نموده است.

حقیقتاً هم نقشه را ماهرانه کشیده اند زیرا بخیل خود راه ورود مرا بخوزستان از هر طرف مسدود کرده اند و غیر ممکن بنظر می آید که قوای نظامی قادر باشد از این

عکس

(شیخ خزعل)

ص: 189

صد هزار نفر لرستانی و بختیاری و پشت کوهی با آن همه طغیان و گردن کشی و ضمناً با وجود تمایل صریح شاه خود را بمرکز ایالت خوزستان برساند.

مقصود از این نقشه چیست ؟ خیلی مختصر و مفید : استقلال معادن نفت جنوب و کوتاه کردن دست ایرانی از منافع آتیه آن، خلاصه بعد از آن که کار لرستان را پرداختم و ساخلوی آن حدود را مرتب کردم و تشویقی که لازم بود از عملیّات قشون بعمل آوردم بلافاصله عازم طهران شدم و پس از ورود معلوم گردید نقشۀ محاصرۀ خوزستان با نقشۀ حفظ استقلال آن از مدّتی قبل پیش بینی شده و هم چنان که من استنباط کرده ام قرار راجع باین امر از مدّتی قبل طرح ریزی گشته است، همه با هم متحد و هم قسم و همه متحد الكلام و همه در تحت عنوان شاه پرستی و اعادۀ شاه مبادرت بزشت ترین اعمال می کنند، اطرافیان شاه در مرکز شروع بجوش و خروش و فراکسیون اقلیّت مجلس شورای ملی باعتبار خزعل شروع بتطميع اهالی و خرج کردن پول و جرائد منتسب به اقلیّت نیز هتّاکی هایی را آغاز نموده اند که بکلی بی سابقه است (1) .

در اوّلین دقیقه ورود بطهران و دخول در عمارت شخصی که برای صرف چای و احوال پرسی از نزدیکان خود در حیاط روی نیمکت چوبی نشسته بودم و می خواستم برای رفع خستگی راه و شستن گرد و غبار بحمّام بروم وزیر پست و تلگراف، تلگراف ذیل را که از طرف خزعل بمجلس شورای ملی مخابره شده بود بدست من داد .

از اهواز بطهران

توسط سفارت معظم دولت علیّه اسلامیّه ترکیه مقیم طهران دامت شوكته . ساحت مقدس مجلس شورای ملی شید اللّه ارکانه بالاخره مظالم و تعدّیات اسلام کشی آقای رضا خان سردار سپه و تجاوزات آزادی شکنانه چهل ماهۀ مسبّب حقیقی کودتا ما را وادار نمود که پس از آن همه مسالمت و خون سردی و تحمّل و بردباری و مقاومت در مقابل تخطيّات نظر باختلالاتی که در نتیجه

ص: 190


1- در این جا سردار سپه برای آن که عملیات وطن پرستانۀ مدرس و دستۀ اقلیت را خنثی کرده باشد مبادرت بچنین بیانی کرده است تا ذهن سیاست مداران دولت شوروی را نسبت به اقلیت مشوب نماید

غرض ورزی های بی موقع مشار الیه و آز و طمع نا محدود و حسّ جاه طلبی و حسّ سلطنت جوئی و اقدامات و جسارت های مملکت خراب کن او بعالم اسلامیّت و قانون مقدس اساسی روی داده است بنوبۀ خود قیام کرده و قدم بعرصۀ نهضت گذارده تکلیف حتمیّۀ اسلامیه و احساسات بی آلایش اسلامی خود را نسبت بجامعۀ ایرانیان آزادی طلب انجام نمائیم و مخصوصاً برای رفع هر گونه سوء تفاهمی که مبادا این قیام که بنام قیام سعادت خوانده می شود و این نهضت و جنبش اسلام پرستانۀ ما را که صرفاً برای حفظ استقلال مذهب مقدس اسلام و تأمین آزادی ملّت و مملكت و استقرار قانون محترم اساسی و مشروطیت است تمّرد از اطاعت دولت جلوه ندهند این تذکّر نامه را بوسیلۀ آن سفارت دولت علیّه اسلامی بساحت مجلس شورای ملی تقدیم می نمائیم که هیچ گاه سوابق خدمت گذاری و امتحاناتی را که در هر موقع نسبت بانقیاد و اطاعت دولت داده ایم فراموش شدنی نخواهد بود و بهترین دلیل صدق دعوى و اثبات بی غرضی اطاعت و تمكين دو سالۀ اوليّه کودتاست که چون در بدو امر پردۀ غفلت روی کار افتاده و مقالات و تر دستی مبنای اقدامات اولیّه مشار اليه حسب الظاهر ملت ایران را باصلاحات اساسی و آتیۀ درخشانی تطمیع و امیدوار

کرده بود لذا ما هم بنوبۀ خود برای پیشرفت سعادت ایران و ترقی و تعالى مملکت در مقابل احساسات مصنوعی مشار الیه تسلیم شده و از قبول هر تحمّل استنکاف نکرده و نسبت باوامر مرکزی از بذل مال و جان و هر گونه فداکاری و جدیّتی مضایقه و خود داری نمی نمودیم، ولی اينك كه خوش بختانه یا بدبختانه از یک سال باین طرف حقایق امر مكشوف و معلوم شد که نیّت سوء این شخص و هم راهانش و مبنای عقیده مشار الیه صرفاً روی اصول ثروت پرستی و سلطنت طلبی و دیکتاتوری و بالاخره اضمحلال لوای مقدس اسلام و پایمال کردن قانون محترم اساسی و مشروطیت است و ما هم در مقابل این منظره های وحشتناك و مخاطرات قطعی که مذهب و مملکت و ملت را تهدید می شود بحکم حفظ حدود اسلامیت و بقای حقوق ملت و مملکت مقدم باین نهضت شده و شخص سردار سپه را يك نفر دشمن اسلام و غاصب زمام داری ایران و متجاوز بحقوق ملت شناخته و حاضر شدیم تا آخرین نقطه توانائی و امکان بدفع

ص: 191

این سمّ مهلك كوشيده موجبات حفظ قانون اساسی مملکت و عظمت اسلام و آزادی هم وطنان را فراهم سازیم و در راه حصول نتیجه و پیشرفت مرام خود پس از فضل خداوندی و توجه ائمۀ اطهار علیهم السّلام و معاودت دادن ذات اقدس اعلی حضرت شاهنشاهی ارواحنا فداه که استقرار قانون اساسی و استحکام مبانی مجلس شورای ملی مربوط بسایۀ شاهانۀ اوست از بذل جان و مال مضایقه و خود داری نخواهم داشت» (خزعل)

تلگراف را خواندم مضامین آن هر چند بکلی غیر مترقبه بود تغییر چهره ای در من نداد، من از قتل عام نظامیان در بختیاری و قرائنی که از لرستان در دست داشتم و همین طور از طرز حرف زدن و طرز تلقینات مبادی خارجی که کاملاً ببطون آن آگاهم استنباط وقوع قیام و وصول این قبیل تلگرافات را نموده بودم چنان که همان روز ورود بطهران قبل از دخول بعمارت شخصی دو سه مرتبه بی صبرانه از سفارت انگلیس با تلفن سؤال کرده بودند که آیا من وارد شده ام یاخیر، بدیهی است این سؤال مکرّر آن هم با عجله طبيعتاً يك مقصود مهمّی را خاطر نشان می کرد (!).

اشخاصی را که باستقبال من آمده بودند مرخص کردم و با وزراء مشاوره نمودم هیچ کدام نتوانستند فکر تازه ای بمن بدهند، بلافاصله نمایندۀ انگلیس بدیدن من آمد و بدون مذاکرات مقدماتی فوق العاده اظهار تأسف از وصول تلگراف خزعل نمود و ضمناً اظهار داشت که حقایق امر را بر خلاف آن چه که مکنون است مستور نگاه داشته و اظهار عقیده می کرد که با يك طرز خوشی این کار باید ترمیم شود که منجّر بجنگ و جدال نگردد، می گفت این ها دارای جمعیت خیلی زیاد هستند و مقاومت با آن ها مشکل است و چون وحشت داریم که نسبت به لوله های نفت نیز خساراتی وارد آید باین لحاظ مصلحت نخواهد بود که با قیامیّون آغاز ستیزه بشود بلکه از روی مسالمت باید رفع حوائج آن ها را نمود.

من که هم بطون سیاست های خارجی را عملاً سنجیده ام و هم از مدلول این تأسفات معکوس حقایق اولیه ام را درك كردم و هم معتاد بقبول این گونه تأسفات

ص: 192

نیستم با کمال قدرت بمخاطب متأسف خود خاطر نشان کردم که چارۀ نیست جز آن که خزعل رسماً تلگراف خود را تکذیب نماید و از شرارت خود معذرت بجوید و الا شخصاً به خوزستان عزیمت کرده و گردن او و هم راهانش را خواهم کوبید.

او تمام را در جواب از عدم پیشرفت من اظهار یأس کرد و باز عدم صلاح دولت ایران و کمپانی نفت جنوب را در مبادرت بجنگ خاطر نشان می نمود و ضمناً گوش زد می کرد که وقوع جنگ در محل نفت طبعاً مستلزم خسارت کمپانی است و خسارت کمپانی و لوله ها نیز مستلزم وساطت و مداخلۀ مستقیم آن ها خواهد بود و فوق العاده اصرار کرد که از تجهیز اردو و اعزام قشون بآن صفحه خود داری شود و مخصوصاً چون استنباط کرده بود که بعلّت غائی عزیمت من به لرستان باز کردن خط خرم آباد و سوق قشون به دزفول و خوزستان بوده بی اندازه اظهار وحشت و اضطراب کرده و قطعاً در صدد اعمال نظر بر آمد که مبادا قشون و اسلحه و غیره بساحت خوزستان اعزام شود، نظیر همین اظهار وحشت و تهدیدات را هنگامی که در لرستان اقامت داشتم از طرف آن ها مشاهده کرده بودم (1) ،البته من توجهی باین مطالب نکرده نمی توانستم از تصمیم خود صرف نظر نمایم و برای من غیر مقدور بود که مانند دیگران بنشینم و تماشا چی قضایا باشم و بامثال خزعل اجازه بدهم باین صراحت در مقام خون سردی و شرارت بر آیند.

من نمی توانستم در مرکز مملکت بنشینم و ببینم که جراید بین النهرین و شامات خوزستان مرا يك ايالت عربی معرفی کرده و خزعل عرب را امیر بالاستقلال آن معرفی می نمایند. (2)

ص: 193


1- انگلیس ها نهایت درجه میل داشتند خط لرستان بخوزستان مفتوح شود و آن ها بتوانند اولا از نقشۀ راه آهن استفاده نموده در ثانی بوسیلۀ حمل نفت بداخلۀ ایران و تهران استفادۀ مادی ببرند. و جنگ های لرستان اصولا روی همین فکر دور می زده است، در این جا سردار سپه خلط مبحث و مغالطه کرده است
2- اگر در آن موقع در جرائد خارجی راجع باین مباحث چیزی نوشته شده است مسلماً بدستور خود انگلیس ها بوده تا توجه سیاسیون دولت شوروی را باین مسئله معطوف سازند

قشون من نمی توانست اجازه دهد که امیر مصنوعی جدید الولاده با تقديم مختصر پولی به شاه و اعطای مبلغی بخائنین مجلس و مرکز و اخذ دستور صریح از مقامات خارجی اعلان تحت الحمایگی خارجی را رسماً بدهد و يك سره ایران و ایرانیت را از مدّ نظر دور و فراموش نماید.

در این صورت بدون آن که توجه عمیقی بکلمات مخاطب خود نمایم برخاستم و عين عقایدی را که او خیال کرده بود در وجود من مؤثر سازد بمزاج او تحميل کردم، از ذکر این حقیقت نیز صرف نظر نمی کنم که با وجود این خود سری و شرارت خزعل و با وجود تلگرافی که بمخالفت من به مجلس شورای ملی مخابره کرده بود و با وجود آن که در ضمن کلمات و نگارشات عقاید وطن پرستانۀ مرا مجروح ساخته بود معهذا بی میل نبودم که این موضوع طوری خاتمه پذیرد که منجرّ باردو کشی و خون ریزی نشود به دو دلیل : اول آن که خزانۀ دولت تهی است و توانائی آن را ندارد که از عهدۀ مخارج اردوی کاملی که من مجبور بتجهیز آن هستم بر آید و چون در بودجۀ وزارت جنگ هم این وجوه پیش بینی نشده تدارک آن مورث اشکال عمده ای خواهد بود .

دوّم با وجود آن که قسمت عمدۀ عمر خود را در جنگ گذرانیده ام معهذا در این موقع راضی نبودم که نطع خون ریزی در صفحۀ خوزستان گسترده شود زیرا بالاخره غالب و مغلوب ایرانی هستند و هر نفری که کشته شود عاقبت از نفوس این مملکت کسر شده است و قلباً مایل نبودم در ایران دو صف ایرانی تشكيل و جنك داخلی شروع شود و خارجیان دامن زن آتش این معرکه باشند و تماشا کنند.

پس متظاهر باین عقیده گشتم که اگر خزعل مدلول تلگراف و شرارت خود را تکذیب کند و معذرت جوید از تقصیر او صرف نظر خواهم کرد. این جلسه همین جا خاتمه یافت و قرار شد باندرز و نصیحت وسائل تقدیم معذرت خزعل را فراهم آورند.

بر من چیزی پوشیده نبود و می دانستم تمام این مذاکرات در ضمن يك سياست معين مشغول جریان است و می دانستم که تمام این صحبت ها برای اغفال دولت من

ص: 194

گفته می شود معهذا مجبور بقدری تأمّل بودم زیرا اگر چه می دانستم این وقت گذرانی ممکن است فرصتی بدشمن بدهد که نواقص خود را در خوزستان ترمیم و تصحیح نماید با این حال خود من هم ناچار بودم با متانت فکر موجبات حملۀ به خوزستان را تهیه نمایم و این کار طبعاً مدّت می گرفت.

چون یقین داشتم که مذاکرات فوق برای اغفال من و تجهیزات دشمن آماده شده من هم بلا تردید وقت را از دست نداده و بلا فاصله ولی غیر مستقیم و بی صدا عملی کردن نقشۀ خود را امر دادم و در صدد تشکیل قوای لازمه بر آمدم.

نقشۀ من آن بود طوری تجهیزات خود را از اطراف تکمیل کنم و قسمی اردو های خود را در حدود خوزستان متمرکز سازم که خوزستان بحالت محاصره بیفتد و در يك روز و با يك نقشۀ ثابت کار آن جا ختم شود .

اوّل کمک های لازم برای تقویت لشکر جنوب فرستادم و متعاقب آن راجع بتكميل قواى اشكر غرب نیز تجهیزاتی گسیل داشتم، ضمن مهم ترین مطلبی که توجه مرا جلب می کرد موضوع والی پشت کوه بود تقریباً در سر راه با پشت سر خزعل با قوای مجهز نشسته و بدون تهدید و سر کوبی او ممکن نمی شد که محاصره خوزستان صورت عملی بخود بگیرد، من مقّدم بر هر امری مجبور بودم که از پشت سر او را تهدید نمایم و مجال ندهم که قوای خود را بكمك اعراب بفرستد، باین لحاظ با وجود زحمت فوق العاده بفكر افتادم که طویل ترین راه را اختیار کرده از شمال غربی ایران ( آذربایجان ) اردوئی تجهیز کرده بجنوب غربی مملکت سوق نمایم باین معنی که از حدود ساوجبلاغ مکری عبور کرده از کردستان و کرمانشاهان گذشته و از نواحی قصر بروند بابتداى خاك پشت كوه و در همان جا مجهّز و مجتمع و منتظر امر و دستور من باشند.

این قسمت مهم ترین اردو کشی و این راه طویل ترین راهی است که در تجهیزات قشونی قرون اخیر ایران نظیر آن را بتوان نشان داد.

اعزام دو اردوی دیگر در خاطر من مسجّل بود: یکی عدّه ای که اقصر طرق را

ص: 195

عبور کرده هزار ها موانع طبیعی و غیره را شکافته از خط خرم آباد بروند به دزفول و دیگر سپاهی که علاوه بر قشون فارس در اصفهان مجهز شده و صعب ترین راه را از وسط بختیاری پیموده و باستقامت بهبهان و رام هرمز حرکت نمایند و خود من هم بالمآل بصوب بوشهر حرکت کرده از طرف دریا بمیدان کار زار بروم و فرماندهی قشون را در میدان جنگ شخصاً در دست بگیرم.

این بود نقشۀ من برای محاصرۀ خوزستان و حمله بآن جا .

اما انجام این اراده آیا یک کار ساده و سهلی بود؟ این همان بختیاری است که پارسال نظامیان مرا قطعه قطعه کرده و راه عبور قشون مرا مسدود ساختند، این همان لرستان است که تسخیر خرم آباد آن با هزاران فدیه و قربانی و تلفات میسّر گشته آیا ممکن نیست که عبور از قلب ده ها هزار لر وحشی و آن موانع کذائی طبیعی اصلا برای این عده غیر مقدور گردد و همان طور که شاه و خزعلیان هم پیش بینی کرده اند وصول این اردو ها از هر دو راه بخوزستان ممتنع باشد ؟

چرا! همۀ این ها پیش بینی می شد. اما من مجبور بودم که بالاخره یا جان خود را در سر این کار بگذارم و یا مملکت را از شرّ این شالوده های ملوک الطوایفی خلاص نمایم، با وجود تذکر بهمۀ این عقاید معهذا ساکت بودم و انتظار داشتم مواعیدی که بر من در تقدیم معذرت خزعل داده شده است شاید عملی گردد.

نمایندگان انگلیس در این ضمن کما فی السابق بدیدن من می آمدند و از خوزستان هم غالباً مذاکره در میان بود و همان عقاید اولیه تجدید و تکرار می گردید و تمام بوعد و وعيد امروز و فردا می گذشت ولی عملی شدن امر همان بود که من روز اوّل فکر کرده بودم و اشتباه هم نمی رفتم.

قریب چهار ماه بر این مقدّمه گذشت و من ظاهراً ساکت بودم، پیداست که سکوت من در این موقع با وجود آن تلگراف خزعل چه تأثیرات عمیقی در محیط طهران و تمام مملکت بخشیده چه رل های متواتری درباریان و اقلیّت مجلس در صحنۀ طهران بازی می کردند، چه پول های سر شاری از طرف اقلیّت مجلس بعناصر شرور

ص: 196

داده می شد و چه کلماتی در جرائد منسوب به اقلیّت نگاشته می گشت.

در این ضمن تلگرافی از یک نفر عرب مجهول الهویّه که بالاخره نتوانستم هویت او را کشف نمایم بمجلس شورای ملی رسید و در ضمن آن معاودت شاه را از اروپا تقاضا نموده و ضمناً از سعایت من هم خود داری نکرده بود.

میرزا حسین خان پیرنیا ( مؤتمن الملك ) رئيس مجلس که اصلاً معتاد بطرح اظهارات مردم در مجلس نیست معهذا این تلگراف مجهول را قاب کرده بدیوار مجلس آویخته بود که تمام وکلاء از قرائت آن بی نصیب نمانند و او نیز بنوبۀ خود خواسته بود که با این ترتیب اظهار لحیه کرده باشد و باین اکتفا نکرده جلسۀ خصوصی نیز در مجلس تشکیل و وکلاء را دعوت بقرائت تلگراف کرد که در اطراف آن مذاکرات بنماید ( مؤتمن الملك پیرنیا چون مرد تحصیل کرده است و طبعاً باید شرافت دوست باشد من امیدوارم که این تظاهرات را در مجلس بر حسب تلقین خارجیان نکرده باشد).

خلاصه نمایش این تلگراف مجهول اکثریت مجلس را متزلزل کرد و من دیدم دیگر نمی توانم بنشینم و تماشا چی معرکه ها و تلقینات خارجی و داخلی باشم. رفتم بمجلس و تقاضای جلسۀ خصوصی کردم و با حضور تمام نمایندگان تا درجه ای که سیاست اجازه می داد و مختصر اشاراتی بموضوع کرده بهمه تذکر دادم که بعد از این عملاً برفع شرّ خزعل و خزعلیان اقدام خواهم نمود و مذاكرات من اكثريت مجلس و طرف داران مرا متأثر ساخت ولی از سیمای نمایندگان اقلیّت و بعضی از مذبذبین پیدا بود که کار را گذشته پنداشته و با اطمینانی که از منابع معلومه گرفته اند مذاکرات مرا فرع رسوم جاریه می شمارند، در این مدت اخبار بی شمار از بین النهرین و خوزستان می رسید، جرائد بغداد و سوریه و مصر التهابی داشتند و بعد از گرفتن وجوهی گزاف از عمّال شیخ « افق سیادت عرب را از طلوع آفتاب شیخ خزعل خان روشن دیده بر امارت مستقل او سلام می دادند و از تجزیۀ خوزستان از ایران و الحاق آن به امارات عربی اظهار شادمانی می کردند» از جمله ترجمۀ چند فقره اخبار را عیناً

ص: 197

در این مقدّمه درج می کنیم .(1)

ترجمه از روز نامۀ العراق بغداد شمارۀ 1324 مورخۀ 14 صفر 1343

شاه و شیخ خزعل خان

«شنیدیم که در این اواخر شیخ خزعل با شاه طرف مذاکره شده بقصد این که او را مراجعت بدهد و بالاخره مبلغ گزافی برای او فرستاده که می تواند از برای پیشرفت مقاصد خود وسائل لازمه را بعمل آورد، ضمیمه 486 (بصره) مخبر شما»

ترجمه از رستا منطبعۀ طهران مورخۀ 22 سپتامبر 1924

«بموجب اخبار واصله (پری وکس) قنسول انگلیس در بوشهر که گویا مأمور وساطت بین شیخ خزعل و دولت ایران می باشد بمقرّ شیخ خزعل وارد شده معهذا در محافل سیاسی اعزام قوای نظامی حکومت مرکزی بعربستان را مسلّم و ضروری می دانند، می گویند که از سر حد جنوب برای شیخ خزعل متصل بار های اسلحه وارد می شود».

ترجمه از بی سیم مسکو 28 سپتامبر

«از اهواز خبر می دهند که شیخ خزعل ملا عبد اللّطیف را نزد علمای کربلا اعزام و فتوای قیام بر علیه سردار سپه را تقاضا نموده، ضمناً خان بهادر را با تحف گران بها نزد شاه باروپا گسیل داشته است».

ترجمه از جریدۀ بغداد مورخۀ سوم عقرب نمرۀ 12392

«سیاست عمومی آتیۀ محمّره»

«شیخ منتهای سعی و کوشش خود را در تهیۀ قشون معتنابهی صرف و آن ها را باسلوب جدید تعلیم و با اسلحۀ جدیده مسلح نموده همان طوری که در نظام دول متمدنۀ امروز معمول و متداول است و بنابر این اشخاص عارف تصوّر نمی کنند که اگر

ص: 198


1- چنان که قبلا هم توجه خوانندگان را جلب نموده درج این اخبار در جرائد خارجی باشارۀ انگلیس ها و خود سردار سپه بوده که بموضوع قيام سعادت اهمیت فوق العاده ای داده توجه سیاسیون جوان دولت شوروی را جلب نموده و بالاخره از این مانور سیاسی بنفع سلطنت سردار سپه حداکثر استفاده را بنمایند

خدای نخواسته بین او و حکومت ايران يك خصومت جدّی پیدا شود مقام امارت او متزلزل شود زیرا ما معتقدیم که حضرت معظم له امیری است از امرای عرب و ما برای تمام اعراب يك آتیۀ مشعشعی را منتظریم و نیز می دانیم که معظم له از چندی باین طرف پایۀ امارت خود را بلند گرفته و بامور راجعۀ بآن رونقی داده، وسائل امنیت و آسایش را در داخلۀ مملکت خود بر قرار نموده است و باین جهت کار های آن جا همه مرتب و حالت اقتصادیۀ آن جا رو بترقی گذارده است » .

راپورت ذیل نیز یکی از صد ها اخباری است که از مأمورین ایران در بین النهرین واصل می گردید:

1 - اسلحه و مهمّات از فیلیّه و محمره به ناصری پی در پی حمل می شود.

2 - تمام اتومبیل های محمره و ناصری را برای حمل و نقل قشون متوقف نموده اند.

3 - قريب سيصد نفر سوار عرب در ناصری بحکم شیخ خزعل حاضر شده و تقریباً شهر بحالت نظامی است.

4 - يك نفر از مأمورین مالیه و يك نفر از اجزای گمرک ناصری را شیخ خزعل تبعید کرده.

5 - ادارۀ پست و تلگراف را از اوّل مسئله تحت سانسور قرار داده .

6 - اهالی دهات بصره را تجهیز کرده و می برند .

7 - تجّار و اشخاص وطن خواه را آزار و شکنجه می دهند، دهدشتی را که از تجّار ناصری است و برای مخابره بتلگراف خانه آمده چنان زده اند که مجروح و خون آلود شده است .

8 - حسین آقای سلطان و مأمورین نظمیه و نظامیان مقیم خوزستان را توقیف و در قصر فیلیه حبس کرده است.

9 - ویلسن که سابقاً کمیسر عالی انگلیس در بین النهرین بوده و منفصل شده مدتی است از طرف کمپانی نفت ریاست نفت ایران را دارا شده و بجای تجارت سیاست بازی می کند، خزعل را او دل می دهد و برایش نقشه می کشد، اخیراً بلندن رفته

ص: 199

که از مجرای ادارات مربوطه تجزیۀ خوزستان و امارت شیخ را تأمین کند.

10 - شيخ خزعل ويلسن مشار الیه را وکیل و وصی املاك و دارائی خود قرار داده و بی امر او قدمی بر نمی دارد.

نقل از جریدۀ تایمس بصره نمرۀ 235 مورخۀ 6 اكتبر 1924

«شاهزاده سالار الدوله عموی شاه ایران روز سوم اکتبر وارد بصره و از آن جا به اهواز رفت که جناب شیخ محمره را ملاقات نماید » .

راجع بقوای بختیاری و اعراب نیز راپورت های مختلف می رسید از جمله این تلگراف که خلاصۀ حرکات آن هاست ذکر می شود :

همان طوری که پیش بینی شده بود بختیاری ها پس از مطیع کردن جانگی ها از طرف شمال و شمال غربی و اعراب از طرف جنوب و جنوب غربی پیش می آیند قوای بنده در مقابل دو قوه واقع شده لازم است اردوی چهار محال به بختیاری ها حمله کند که نتوانند به بهبهان آمده و باعراب ملحق شوند.

16 عقرب نمرۀ 60 از زیدون سر تیپ فضل اللّه خان فرمانده قوای بهبهان

این اخبار که چند فقره از آن ها را محض نمونه قید کردم در این وقت که تحریکات خارجی و فریاد های مجنونانۀ اقلیّت مجلس مردم را دچار اشتباهات کرده و طهران را بهیجان می آورد بی اندازه مضرّ بود، جراید مخالف من مبسوطاً اين اخبار را نقل کرده و تفسیرات عجیب بر آن ها می بستند و پیش بینی های خیلی خوش می کردند .

لازم بود فوراً از این امر استقبال کنم و چنان مشتی بدهان امیر مستقل عربستان بکوبم که دندان طمع وکلای خائن و درباریان بی عرضۀ هو چی و جراید خارجه و داخله منقطع گردد.

هر چند بیش تر صبر و تحمل می کردم مردم جری تر می شدند و تصور مختلف می کردند، بعلاوه دوری از مقدمۀ قشون خیلی اسباب نگرانی بود با نواقصی که از حیث نقشه و سایر وسائل نظامی هست از طهران ممکن نبود حرکات قشون بهبهان را کاملاً

ص: 200

مراقبت کرد و پیشرفت آن ها را تأمین نمود بتلگرافات ناقص هم اعتماد و اكتفا نمی توانستم بکنم پس چارۀ منحصر حرکت بسمت جنوب و نزديك شدن بعرصۀ جنگ بود.

متعاقب این امر اخبار موحشی رسید که مقدار زیادی اسلحه با کشتی بخوزستان فرستاده شده، اردو های مجهّزی در آن جا تشکیل یافته، عنقریب است که اعراب و هم راهان آن ها از حوالی خوزستان بسایر نقاط تجاوز نمایند .

در مجلس شورای ملی و محافل طهران خبری انعکاس یافت که بختیاری ها و قسمتی از اعراب به بهبهان وارد و باردوی نظامی آن جا حمله برده و آن ها را متفرق ساخته اند .

با این که این خبر عاری از حقیقت بود محیط طهران انتظار وصول چنین اخباری را داشت و من مصمم شدم که از طهران بطرف اصفهان عزیمت کرده وارد در اجراء نقشۀ خود شوم و بنظائر این انتشارات و توّهمات خاتمه دهم.

همان روزی که تصمیم بعزیمت کرده بودم شارژ دافر انگلیس بملاقات من آمد و تلگرافی از قنسول محمره ارائه داد که او دیگر مأیوس است که بتواند اعراب را را متفرق کرده و یا از معذرت و غیره صحبتی بمیان آورد.

بر من ثابت و یقین شد که موافق میل خود امور را ترتیب داده و دیگر مطلقاً نگرانی ندارند، همین اظهار یأس صریح آن ها خود دلیل اطمینان بپیشرفت مقصود است.

من با خون سردی جواب دادم و عذر او را خواستم بمجرد خروج شارژ دافر مزبور فوراً رئیس ارکان حرب را احضار کرده قصد عزیمت خود را باو تذکر داده و در سعی بتکمیل قوای خوزستان امر صریح بوزارت جنگ صادر نمودم، دنبالۀ مقررات من تا حوالی نصف شب طول کشید و مقارن نیمۀ شب بود که باجزاء شخص خود متذکر گشتم که فردا ساعت ده مصمم حرکت از طهران باشند. البته منظور خود را بهم راهان سفر نگفتم فقط متذکر شدم که 9 روزه سفری برای تغییر آب و هوا باصفهان خواهم کرد و آن ها هم با همین قصد و نیّت مصمم بمسافرت شدند. (پایان مقدمه کتاب سفر نامه خوزستان)

ص: 201

ورود سردار سپه باصفهان

روز 15 عقرب سردار سپه وارد اصفهان می شود و در کتاب سفرنامۀ خود چنین می نویسد:

اخبار طهران

«همان روز ورود که جمعۀ 15 عقرب باشد بتلگراف خانه برای مخابرات حضوری با تهران رفتم، این مخابرۀ حضوری بر حسب تقاضای وزراء بود که می خواستند در رؤس مطالب با من مذاكره نمایند ، تلگراف زیر بدواً از وزیر خارجه رسید و جواب داده شد».

امروز سه ساعت بعد از حرکت حضرت اشرف شارژ دافر انگلیس به وزارت خارجه آمده اظهار تأسف از مسافرت ناگهانی نموده و می گفت : در مذاکراتی که دیروز شده تقاضا نموده بودیم که مقرر شده قشون دولتی از زیدون بسمت محمره پیش نرفته تا سه روز دیگر سر پرسی لرن وارد بغداد شده شاید ملاقاتی با شیخ محمره نموده این قضایا بنحو خوشی مطابق میل دولت خاتمه یابد، پس از مراجعت بسفارت تلگرافی رسیده بود که سرپرسی لرن برای 8 روز دیگر وارد بغداد می شود و خیال داشتیم که در ملاقات امروز چهارشنبه متذکر شویم که تا 8 روز دیگر امر توقف قشون بفرمایند و امروز شنیدیم دفعتاً تصمیم مسافرت نموده حرکت نموده اند، اینست تقاضای خودمان را در تعقیب مذاکرات شفاهی که با خود شان نموده ایم تجدید نموده و خواهش می کنیم متجاوز از دو ماه در این قضیه صبر فرموده اند حالا این 8 روز را تأمل فرمایند تا سر پرسی لرن وارد بغداد شود و امیدواریم اقداماتی بنمائیم که خاطر حضرت اشرف از این تلگراف راحت شود، دیگر محتاج باعزام قوا و عملیاتی نشوند. همین قسم هم بقنسول خودمان در اصفهان تلگراف خواهیم کرد که باطّلاع حضرت اشرف برسانند، مقصود اصلی آن ها که در مذاکرات تکرار می نمودند فقط

اینست که قشون از زیدون جلوتر نرود تا سر پرسی لون وارد بغداد شود، بنده در ضمن مذاکره تمام نظریات حضرت اشرف را خاطر نشان نموده و تذکر دادم که در نتیجۀ این اغفال که نظر بوعده های مصلحانه سفارت که برای دولت در مدت دو ماه حاصل شده است اینست که شیخ موفق بجمع آوری اسلحه و وارد کردن مهمات و سایر لوازم دفاعیه شده است، افکار عامه را چگونه می توان باین اظهارات تسکین داد که متوالیاً شنیده می شود شیخ اسلحه و مونیسیون توسط کشتی هایی که از طرف هند می آیند وارد نماید در صورتی که برای دولت انگلیس راه همه قسم تفتیش و جلو گیری از این کشتی هائی که اسلحه وارد می نمایند باز بوده است، البته در جواب این اطلاعات جز سکوت و اظهار بی اطلاعی جواب دیگر نمی توانستند بدهند چنان چه ندادند اينك مراتب را بعرض رسانیده و اخباری هم که رسیده بود بارکان حرب فرستادم که بعرض حضرت اشرف برسانند (وزیر خارجه ) 3450 »

ص: 202

جواب

«جناب مستطاب اجل آقای مشار الملك وزیر امور خارجه دام اقباله شارژ دافر انگلیس را ملاقات نموده بگوئید چون نمی خواهم اسباب رنجش سفارت فراهم آید اینست که تا ورود سر پرسی لرن و مشاهدۀ نتیجۀ اقدامات او بكليۀ قوا امر دادم تا دو هفته تعرض را بتأخیر بیندازند ولی این در صورتی است که از طرف اعراب و بختیاری شروع بجنگ نشود چه آن وقت قشون مجبور بعملیات خواهند شد 4007 وزیر جنگ و فرمانده کل قوا ».

قنسول انگلیس

در این اثنا قنسول انگلیس نیز در همان تلگراف خانه تقاضای ملاقات کرده او را پذیرفتم، پس از مقدماتی راجع بامر خوزستان ورود مرا باصفهان با نگرانی و احتیاط تلقی کرد و تا یک درجه اظهار خوف و هراس نموده که از اصفهان جلو تر نروند و فوق العاده سعی کرد مسافرت را بهمین نقطه خاتمه داده بطهران باز گردم، نوشتن تمام مذاکرات بتفصیل می انجامد چون زمینۀ مطلب روشن است شرح آن را زائد می بینم بطور خلاصه تصمیم قبلی خود را باو خاطر نشان کرده و قطعاً تذکر دادم که انصرافم از این سفر غیر ممکن و گوش مال دادن باشرار حتمی است.

تلگراف وزیر خارجه

«در تعقیب مذاکرات روز چهار شنبه 13 عقرب که راپرت آن بوسیلۀ ارکان حرب بعرض رسیده است امروز دو ساعت و ربع بعد از ظهر شارژ دافر انگلیس بملاقات بنده آمد و اظهار داشت با وجود اهتمامات فوق العادۀ این جانب اخبار خیلی خوب نیست زیرا قنسول از اصفهان تلگراف کرده است که دیروز عصر حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء را ملاقات نموده و ایشان فرمودند که بملاحظات نظامی و نظر باین که هر دقیقه خطر آمدن برف است نمی توانم دیگر قشون را در چهار محال نگاه دارم و ناچار قشون باید از چهار محال تجاوز نماید شارز دافر اظهار داشت حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء در این مدت خیلی حوصله نشان دادند و البته اگر در این موقع عجله بشود اثر خوبی در لندن ندارد، در این صورت بیش از مهلت اولیه که هشت روز باشد تقاضا نمی کنم البته حضرت اشرف بطوری که تاکنون صبر و حوصله نشان داده اند حالا نیز این چند روزه را تأمل خواهند فرمود ، بنده باو وعده دادم که مراتب را با تلگراف حضوری بعرض حضرت اشرف برسانم و نتیجه را باو اطلاع دهم» مشار الملك

من چون به آهنگ این صحبت ها و مواعيد آشنائی کامل داشتم تکلیف خود را در این تشخیص دادم که اصلا باین تلگراف جواب ندهم و بجای هر صحبتی فقط عقاید خود را تعقیب نمایم و عملی تر سازم .

نقل از صفحۀ 59 کتاب سفر نامۀ خوزستان

شایعۀ کناره گیری

در نتیجۀ انتشارات خارجیان و تلقينات اقلیت مجلس در طهران مشهور شده بود که من از آمدن به اصفهان قصدم کناره گیری است و چون در مرکز نمی توانستم از کار دوری بگیرم خود را باصفهان رسانده ام

ص: 203

که در این جا از عمل کناره گیری نمایم، این شایعه بقدری رواج گرفته بود که حتی در هیئت وزراء هم مؤثر واقع شده و يك نفر از وزراء بخيال اشغال مقام ریاست افتاده و بعضى بواسطۀ محبت من و تذكر فعاليت من مضطرب و متأسف شده بودند و در همین باب تلگراف رمزی از سردار معظم خراسانی وزیر فوائد عامه رسید که تمنی کرده بود من از استعفا صرف نظر کرده و راضی باختلال امور مملکت و پریشانی دوستان خود نکردم.

جوابی اطمینان بخش دادم و تعجب خود را از تأثیر و شیوع این اخبار ابراز داشتم و نوشتم که من عازم خوزستان و سرکوبی اشرارم و از هرزه درائی چند نفر مفسده جو از خدمت مملکت و اکمال سعادت ایران صرف نظر نخواهم کرد.

قبل از حرکت اخباری از فرونت می رسد از جراء مطالب ذیل بود :

در چهاردهم عقرب 300 صندوق اسلحۀ نو با دو توپ وارد هندیان شده و بقوای خزعل گردیده، دو کشتی بادی آذوقه آورده است، سه سفینۀ جنگی اروپائی بشط العرب آمده و در مقابل عبادان لنگر انداخته است.

چون فشنگ در اصفهان بقدر کفایت موجود نبود بطهران امر دادم. «50 هزار فشنگ فوراً ارسال دارند.

راپورت تلگراف خانۀ اردوی زیدون :

بر حسب حکم فرمانده محترم قوای فارس و بنادر دستگاه تلگراف را کنار رود خانۀ زیدون آورده که را پورت های قشونی داده شود صبح نهم على الطلوع فرمانده با عده بطرف زیدون آمدند، از ساعت 11 صبح جنگ شروع و تا 5 بعد از ظهر در طرف جنوبی رود خانه از شاه بهرام تا قلعه خاکستری که قلعه چندین و برج بود بتصرف قوای نظامی در آمد، عصر نیز طرف دشمن حمله نمودند، شب هم بشهر زیدون خراب شبیخون زده از ساعت 5 صبح الی ساعت 12 جنگ دوام داشته در نتیجه اعراب تمام فراری تلفات زیاد و چند نفر اسیر و چند باب چادر و چند رأس قاطر و اسب و اثاثيه بتصرف نظامی ها در آمد یک نفر نظامى و يك نفر چريك هم زخمی شده. (ابراهیم)

راپورت اردوی زیدون :

از قرار خبر واصله و رؤیت هم که کرده اند برادر میر عبد اللّه خان و چند نفر دیگر و چهار پنج راس اسب غیر از تلفات دیگر از طرف دشمن به گلولۀ توپ مقتول شده اند .

حرکت از اصفهان

صبح روز چهارشنبۀ 20 عقرب با همراهان از خیابان تاریخی چهار باغ و پل الله وردی خان گذشته بطرف قمشه حر کت کردم.

در مهیار نه فرسخی جنوب اصفهان باردونی که عازم خوزستان

ص: 204

بودند بر خوردم . اردوی مزبور را سان دیدم و مصمم شدم میزان جنگ آوری و درجۀ لیاقت نظامی آن ها را امتحان کنم، باین نظر خودم شخصا پیش رفته یک نفر از نظامیان را که بظاهر آثار کفایتی از او نمایان نبود انتخاب و برای هدف قرار دادن نشانه اختیار کردم، احساس می کردم که صاحب منصبان اردو را وحشت باطنی فرا گرفته و از آن ترس دارند که نظامی مزبور از عهدۀ این امتحان بخوبی بر نیاید و اسباب سر شکستگی و مسؤلیت جهت ایشان فراهم شود، یقیناً پیش خود می گفتم چرا من انتخاب را بخود ایشان وا نگذاشته ام تا یکی از بهترین افراد را اختیار کند و فرد مطمئن را بمیدان امتحان بفرستند.

ورود بشهر شیراز

بعد از عبور از دروازه با جمعیت زیادی که باستقبال می آمدند تصادف شد بواسطۀ ازدحام مردم گرد و خاک زیادی هوا را گرفته و راه تقریبا مسدود بود . عامه با چهره های بشاش مقدم مرا استقبال می کردند ، ابتدا در یکی از باغ های بیرون شهر از طرف تجار و علماء از من پذیرائی شد، سپس از میان ازدحام و انبوهی جمعیت گذشته بعمارت دار الحکومه که از بنا های کریم خان وکیل الرعایای زند است وارد شدم ولدى الورود برای استحضار عامه شليك توپ بعمل آمد، چون خسته بودم و همراهان نیز بواسطه درازی راه و گرد و خاک جاده کوفته بودند امر دادم مرخص شوند و استراحت کنند، خودم هم برفع خستگی پرداختم .

فردای ورود که روز یک شنبۀ 24 عقرب بود عامه علماء و اعیان شیراز بملاقات من آمدند و از يكان يكان احوال پرسی بعمل آمده و با دو نفر از ایشان یکی آقا جعفر يكى هم آقای شیخ مرتضی مقداری صحبت شد .

بموجب تلگراف واصله در 19 عقرب اعراب هویزه و بنی طرف قصر شیخ خزعل را آتش زده اند و در اطراف دزفول ایل قلاوند با يك حمله متمردين را شکست داده و مقداری احشام غنیمت گرفته اند .

تلگراف ذیل نیز که از فرماندۀ قوای خوزستان واصل شد مرا بفتح قطعی بیش از پیش امیدوار ساخت .

مقام منبع بندگان حضرت اشرف فرماندۀ کل قواد امت عظمته، عدۀ بختياري ها كه بكمك اعراب آمده بودند با عدۀ از اعراب امروز از طرف ستون يك حمله مختصری کردند و شکست خوردند و عقب رفتند، موقعیت دشمن و قوای نظامی بقرار ذیل است (چمکرته چشمه شیخ لنگری) موقعیت نظامی او را شباهت سوبره ، ده ملا دشمن عدۀ قلیلی در هندیان دارند برای (پراکنده) کردن دشمن دو روز قبل عده ای مرکب از نظامی و چريك بطرف هندیان فرستاده شده بود، الساعه راپرت رسید هندیان را تصرف نموده اند. عصر 21 عقرب از لنگير نمرۀ 206 سر تيپ فضل اللّه

بعد از ملاقات های رسمی تصمیم گرفتم بزیارت شاه چراغ و ابنیه وکیلی بروم و باین جهت با جمعی از همراهان بتماشا و زیارت آن اماکن رفتیم .

ص: 205

عامه که از کمی گندم و قحطی نان در زحمت بودند ازدحام کرده بداد خواهی و استغاثه پیش من آمدند، فوری امر دادم برای ترتیب امر نان شیراز کمیسیونی بریاست ایالات و عضويت قوام الملك و رؤسای ادارات تشکیل شده و رفع این غائله را بنمایند.

در همین روز یک دستگاه از آن روپلان های جنگی را که در شیراز برای عزیمت بخوزستان حاضر بود امر بپرواز دادم و خودمان هم سوار شده برای تعلیم عملیات جنگی و این که از چه راه و بچه طریق باید عملیات نظامی را تعقیب کرد قدری گردش کردم و آشیانۀ طیارات را در حدود باغ تخت معین نمودم.

چون از باغ تخت تا شیراز راه اتومبیل روی صحیح ندارد پیاده حرکت کردم ولی چکمه سخت پایم را زده بود و بزحمت این راه را پیمودم و شخطاً بنظامیان دستور دادم که برای عبور و مرور روی نهر های عرض راه را پل بزنند و این بسرعت اجرا شد، قضیّه خوزستان که تا این تاریخ چندان مشکل نشده بود در مرحله جدی داخل شد، از یک طرف مجلس دار الشورا و نمایندگان ملت و عامه اهالی پایتخت و هیئت وزراء بواسطه بی اطلاعی و دوری از مرکز عملیات در وحشت افتاده بودند، تلگراف ذیل در همین موضوع از تهران رسید.

حضور مبارك حضرت اشرف اعظم آقای رئيس الوزراء دامت عظمته

حسب الوظيفه بايد بعرض برسانم از مسافرت حضرت اشرف بشیراز افکار مشوش شده مغرضين الغای شبهه می کنند که با دخالت خارجی آشتی کنان بضرر مملکت واقع خواهد شد، بعضی حدس می زنند بهبهان برای جنگ تشریف خواهید برد در مجلس هم ممکنست مذاکره و سئوال شود در هر حال تسكين و روشن ساختن افکار بنظر لازم می آید مستدعی است دستور کافی در این باب مرحمت فرمائید 22 عقرب صفحه 87 ، ذكاء الملك

از طرف دیگر عمال سیاسی انگلیس در صفحات جنوب بجنبش افتاده بر خیال اغفال من و تحصيل تامين جهت شیخ خزعل سخت دست و پا می کردند .

تلگراف خزعل

در همین روز تلگراف ذیل از طرف شیخ خزعل بمن رسید ، آستان مبارك حضرت اشرف اعظم آقای رئیس الوزراء دامت عظمته

بعضی ها فدوی را معتقد ساخته بودند که حضرت اشرف نسبت به بنده احساسات بی مهری و بی لطفی دارند ولی بحمد اللّه در این اواخر مطلع گردیدم که حقیقت حال چنین نیست و این مسئله موجب امیدواری شد، البته بر خاطر مبارك معلوم است که آن سوء تفاهم از دسایس و انتريك های بعضی مغرضين و مفسدین غیر از بختیاری ها که البته نسبت بوجود ذیجود حضرت اشرف عداوت داشتند و می خواستند فدوی را آلت اغراض شخصیه و مقاصدونیه خود سازند تقویت و فزونی یافت ولی بالاخره از کجی و اعوجاج این مسلك مطلع شده اينك بعرض تأسف مبادرت نموده و از اعمال نا شایسته ای که از طرف این بنده نسبت بدولت علیه سر زده معذرت می خواهم، در آتیه نیز کما فی السابق نهایت آمال فدوی این است نسبت بدولت مطبوعه کمال خدمت گذاری بعمل آورده و تا آخرین درجه امکان با نهایت اخلاص نیت و حسن عقيدت باجرای او امر مطاعه اقدام کنم، امیدواری کامل دارم

ص: 206

که حضرت اشرف نیز این عرض تأسف را پذیرفته و باز هم فدوی را مورد اعتماد قرار داده و از دولت خواهی فدوی اطمینان خواهند داشت .

از قرار معلوم موکب سامی این روز ها بجنوب تشریف فرما می شوند و اگر این مسئله صحیح است خیلی شایق هستم که بشرف ملاقات نایل شده و شخصاً بآن وجود محترم که ریاست دولت متبوعه را دارا هستند تأسف خود را از مامضی و تامینات خدمت گذاری و خلوص نیت را در آینده عرض کنم منتظر اظهار مرحمت و تعیین محل و موعد شرف یابی هستم «خزعل»

يك كپیه هم توسط قنسول انگلیس از همین تلگراف رسید .

از این که قنسول انگلیس واسطۀ مخابره آن بود سخت متغیر شدم، تلگراف ذیل را بقنسول بوشهر مخابره کردم و جواب شیخ را مستقیماً دادم.

بوشهر - آقای ژنرال قنسول دولت فخیمۀ انگلیس، این که خزعل کپیه تلگراف خود را بوسیلۀ شما برای این جانب ارسال داشته است خالی از غرایب نیست زیرا اتباع داخلی نباید در امورات مربوطه بخود موجبات زحمت نمایندگان محترم خارجه را که قانوناً ممنوع از مداخلات هستند فراهم آورند، در این صورت بدیهی است که این قصور مربوط بعدم اطلاع مشار الیه و جوابی هم که لازم بود قبلا بتلگراف مستقيم بمشار الیه داده ام ».

جواب ذیل را هم امر دادم مستقیماً بشيخ مخابره کنند.

( آقای سردار اقدس معذرت و ندامت شما را می پذیرم بشرط تسليم قطعی )

تلگرافات تهران

شب را قوام الملك در باغ محمدیه از ما میهمانی شایانی کرده و از همراهان، دبیر اعظم چون سخت مریض شده بود نتوانست بیاید.

در این موقع دو تلگراف بمن رسید که یکی اسباب امیدواری و مسرت من شد و دیگری بعكس سخت مرا غمگین و متأثر ساخت.

تلگراف اول از طرف علمای تهران بود که در مسئله جمهوریت با من مخالفت کرده بودند و در این موقع اظهار کمال موافقت نموده و پیشرفت و موفقیت کامل را خواسته بودند ، از این موقع شناسی و علاقۀ علمای اعلام بمصالح مملکت و ملت بسی شادمان و خرسند شدم تلگراف دیگر از طرف هیئت دولت بود راجع باین که نمایندگان مجلس سرّی و خصوصی تشکیل داده و در باب خوزستان صحبت هایی کرده اند که حاکی از یأس و سوء ظن است و در تهران نیز شهرت داده و آژانس رویتر این خبر را منتشر نموده که سفیر انگلیس سر پرسی لرن از جانب دولت متبوعۀ خود ماموریت دارد که در بوشهر فيما بين من و خزعل ترتيب ملاقاتی فراهم کند و بين او را با من صلح دهد.

این خبر سخت مرا متعجب و متأثر ساخت که چرا با وجود این همه خدمات و زحمات و تحمل

ص: 207

انواع مصیبت در عرض چهار سال هنوز وکلای مجلس مرا نشناخته و تصور کرده اند خارجیان در اراده و عزم من نفوذی داشته و بمیل خود مرا بهر طریقی که می خواهند سوق دهند، با کمال تأثر و تغیّر این خبر را تکذیب کردم و امر دادم وزیر مالیه که در غیاب من متصدی کفالت مقام ریاست وزراء بوده خبر مزبور را رسماً در جرائد پایتخت تکذیب نماید تلگراف ذیل را مخابره نمودم.

جناب مستطاب اجل آقاى ذكاء الملك وزیر مالیه دام اقباله. از شرح تلگراف جناب عالی راجع بانتشارات مغرضين و تلقینات آن ها مسبوق و مستحضر شدم، این خائنین را که جناب عالی باسم مغرضین نامیده اید همان ها هستند که سوء کردار و زشتی رفتار و عملیات آن ها در سه سال قبل مملکت را بخطرناک ترین پرت گاهی پرتاب نموده بود و در پایان آن همه خرابی و خیانت فقط فضل خداوند و عملیات من آن خطرات را محو و نابود کرده و مجال آن را پیدا کرده اند که باز زمزمه های خائنانۀ خود را تجدید نمایند. این مغرضين همان خائنین وطن فروش هستند که دست توسل بهر نا مشروعی دراز کرده فقط برای اجرای اعمال خائنانه از هیچ تخریبی صرف نظر نمی نمایند، من نیات باطنی و هوس هر يك از آن ها را بطوری که باید و شاید تشخیص داده و سپس اجازه نخواهم داد که مملکت و مردم بیچارۀ این سر زمین آلت خیانت اغراض زشت و آلودۀ آن ها واقع گردد، من بصفحۀ جنوب آمده که اول گردن گردن کشان را کوبیده و مملکت را از لوث وجود و خود سری آن ها پاک و منزه نمایم و در پایان آن بنام استقلال مملکت و بیچارگی سزای هر خائن را بپاداش حق و حقیقت محول دارم، چند نفر خائن تهران از فرسودگی طاقت مردم اطلاع ندارند و آن ها فقط بمزد خیانت از هر طریقی برسد قانع هستند، چون من خداوند را در همه حال شاهد گزارشات خود دانسته ام بالاخره یا باید شخصا در راه این مملکت محو شده و تا طریقی بسپارم که دیگر کسی بر خلاف امنیت و انتظامات مملکت و بر خلاف استقلال و عظمت ایران قادر بر اجراء خیانت نباشد، حالا مغرضين معاندین و خائنین هر چه می خواهند بگویند تا مداول حق بحقیقت از پرتو خدا روشن و اشکار شود. در خاتمه اضافه می نمایم که چون هیچ وقت اقدامات و عملیات من از انظار جامعه مستور و مکتوم نبوده و یا آن که من و همه کس اطلاع دارد که این انتشارات از چه ناحیه ای ساخته می شود و تلقین می گردد معهذا برای این که مردم از تمام گزارشات این حدود مطلع باشند دستور داده ام که جزء و كلّ امور اعم از عملیات جنگی و یا صلح و نظایر آن را بطور ابلاغیه گوش زد عموم نمایند که بالاخره عامه از گزارشات مملکتی خود هر چه هست مستحضر و مسبوق باشند. رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

سردار سپه همه جا قیام سعادت را بانگلیس ها می چسباند

چنان که در متن کتاب سفرنامۀ خوزستان ملاحظه می شود سردار سپه همه جا پای انگلیس ها را بمیان می آورد و ظاهراً در ملاقات هائی هم که با انگلیس ها می کند خیلی سردی و خشونت بخرج می دهد و منظور از تمام این تظاهرات اینست که بروس ها وانمود کند او مخالف

ص: 208

انگلیس ها و مخالف تجزیۀ خوزستان و مخالف شاه می باشد که خود را بدامن انگلیس ها انداخته و انگلیس ها هم برای حمایت از او به خزعل گفته اند که با دولت سردار سپه مخالفت نماید .

در صورتی که حقیقت غیر از این بوده. یکی از جمله اشخاصی که در این مسافرت با سردار سپه بوده خدایار سر لشکر می باشد ، مشار الیه برای نگارنده نقل کرد (1) که شبی که فردای آن بنا بود از شیراز حرکت کنیم پس از شام من و سردار سپه دو نفری از اطاق قوام شیرازی خارج شده در باغ شروع بقدم زدن نمودیم .

سردار سپه شروع بصحبت نموده و خیلی از این مسافرت اظهار وحشت و نگرانی کرد که شاید انگلیس ها با ما سیاست بازی کنند و بهمین عنوان بخواهند ما را دست بسته بگیرند و احمد شاه را بایران عودت دهند زیرا ما که در بوشهر قوائی نداریم وقتی وارد کشتی شدیم که بطرف محمره برویم کشتی بطرف محمره نرفت و بجای دیگری که آن ها می خواهند رفت و دست گیر شدیم و یا در محمره که ما قوائی نداریم خزعل بدون هیچ مانعی ما را دست گیر کرد و سپس سلطان احمد شاه را بر داشته بتهران بیاورند، سر لشگر خدایار خان می گوید: من از بیانات سردار سپه تعجّب کردم و قدری بفکر فرو رفتم، بالاخره سردار سپه گفت می رویم هر چه می شود بشود ولی تصور نمی کنم انگلیس ها با ما رل بازی کنند و بخواهند با فریب ما را دست گیر نمایند. نقل از صفحۀ 97 سفرنامۀ خوزستان

قنسول انگلیس

ژنرال قنسول انگلیس از من ملاقات خواست پذیرفتم وارد شد (2) از طرز دخول او باطاق دریافتم که دیگر کار را از رویه های معمولی خارج دیده و عصبانی شده اند، چون این حالت را مشاهده کردم بر دقت افزودم زیرا که معلوم بود در چنین جائی اعماق قلب و نیات خفیفه خود را مکشوف خواهد داشت، بعد از نشستن

ص: 209


1- در يك مصاحبه ای که با سر لشکر خدایار خان در سال 1321 نمودم مشار الیه شمه ای از اسرار بیست ساله را برای نگارنده بیان نمود و این قسمت را هم سؤال کردم با کمال صراحت بیان کرد ولی در همان اوان که قسمتی از بیانات او را بیان کرده بودم در يك ملاقات بعدی که از من کرد گله نمود که چرا بیانات او را نوشته ام قطعاً این قسمت را انتظار ندارند بنویسم و شاید هم تکذیب نمایند ولی چون بیانات ایشان مربوط بتاریخ می باشد اینست که نا گزیر بنوشتن آن هستیم و همین مطالب اسرار تاريك تاریخ را روشن می سازد.
2- این مذاکرات مربوط بتوقف در شیراز است.

بلافاصله مراسله ای بدست من داد و گفت وزیر مختار انگلیس از بغداد مخابره کرده و مأموریت داده است که در شیراز تبلیغ کنم، در ضمن مطالعه اظهار نمود که علاوه بر رسانیدن این مراسله مأموریت دیگری نیز بمن داده اند باین قرار که اگر مدلول این مراسله را پذیرفتید رسمیتی نخواهد داشت والا چون خزعل رسماً تحت الحمايۀ دولت انگلیس است و ما مجبوریم از تحت الحمایه خود قویاً مواظبت و مجارست کنیم نا چاریم که با شما نیز بطور رسمی وارد مذاکره شده و از ورود شما جلو گیری و از ورود قوای نظامی شما بخاك خوزستان ممانعت كنيم .

انگلیس در خوزستان علاوه بر موقعیت سیاسی وضعیت خاصی دارد، لوله های کمپانی نفت که در طول کارون کشیده شده ممکن است در این لشکر کشی و منازعت صدمه ببیند بنابر این هر پیش آمدی که رخ بدهد مسئولیت مستقیم آن متوجۀ دولت ایران و شخص شما خواهد گردید و ما مجبور بمدافعه و مداخله خواهیم شد.

تلگراف نیز تقریباً حاکی از همین مطالب بود، فقط قدری نرم تر نوشته گشته و سعی شده بود که با نصیحت و اندرز قضیه خاتمه بیابد، تلگراف را خواستم نگاه بدارم قنسول اصرار کرد که بنده مأمورم فقط ارائه بدهم و شفاهاً مطالب را بگویم مجاز نیستم تلگراف را بگذارم .

چون گوش من نظیر این صحبت ها را نشنیده است و عادت ندارم از هیچ کس این قبیل مداخلات را ببینم حالتم تغییر کرد، آن نشاط و فرحی که در اول مجلس از دیدن احوال دگرگون و عصبانیت قنسول بمن دست داده بود یک باره مبدل شد بيك تلخ کامی و غضب فوق العاده که دنیا را در نظرم تاريك كرد گوئی از صدای این نمایندۀ اجنبی تمام دستور ها و اوامری که در ظرف یک صد سال از طرف بیگانگان بزمام داران این مملکت داده شده در گوشم طنین انداخت و سیاه کاری های اولیای امور گذشته یکی پس از دیگری در برابر چشمم گسترده شده و پردۀ ضخیم کثیفی تشکیل داد، این بار نوبت عصبانی شدن بمن رسید.

بدواً بقنسول گفتم آقا در خصوص لوله های نفت که بهانۀ این قبیل مداخلات کودکانه قرار داده اند من شخصاً ملتزم و متعهد می شوم هر گاه از حرکات قشون و جنگ آن صفحات صدمۀ وارد شده شخصاً غرامت بدهم.

اما راجع بمذاکراتی که کردید من جداً اعتراضی می کنم و تذکر می دهم که اگر منبعد باين لهجه و باین طرز با من طرف گفت گو بشوید ترجیح خواهم داد که رشتۀ مناسبات خود را با تمام مأمورين دولت انگلیس پاره کنم، خوزستان یکی از ایالات ایران است و خزعل يك نفر رعیت ایران و اگر او خود را تحت الحمایه معرفی کرده خائن است و من نمی توانم در این قبیل موارد لاقيد باشم لهذا اجازه نمی دهم که در حضور من این طور صحبت بشود و این کلمات را با تمسخر

ص: 210

و استهزاء گفتم. قنسول بیش تر از جا در رفت تمام متانتی که در نژاد این قوم ضرب المثل است از دستش رفت و کاملا عصبانی گردید.

من برای این که باو حالی کرده باشم که تندی و عصبانیت و تمام مأموریت ها و یادداشت هائی که او حامل است بقدر بال مگسی مرا وا پس نمی شناسد در حضور خود قنسول امیر لشکر را احضار کردم و با این که خیال داشتم سه روز دیگر در شیراز مانده و استراحتی بکنم امر بحرکت دادم و گفتم تمام همراهان را مسبوق نمایند که فردا صبح بطرف خوزستان خواهم رفت، نمی خواهم بگویم که این امر و تصمیم من در این موقع در قنسول عصبانی انگلیس چه تأثیری کرد ابداً انتظار نداشت كه از يك رئيس الوزراء ایرانی این طور مکالمه و این قسم تمرد بشنود و ببیند در مدت صد و پنجاه سال عمال انگلیس عادت کرده بودند که هر سری را در مقابل خود خم شده بیابند بلکه نقشه هائی را که اصلا جرئت تعقیب نمی کردند از طرف اولیای امور ایران فراهم شده و استقبال شده ببینند تا چه رسد بيك حکم قطعی و امر صريح .

قنسول انگلیس گمان می کرد با یکی از ضعیف القلب های دربار قاجاریه سر و کار دارد که هر وقت یکی از نایب های سفارت ملازمش را بفرستد و تهدیدی بکند آن شب بخواب نرود و فردا هر امری را بموقع اجرا گذارد.

با این که رئیس کابینه سخت مریض بود و چهل درجه تب داشت کسالت او را اهمیت نداده و بحركت مصمم شدم، او نیز متأسفانه با مرض سخت براه افتاد زیرا که حفظ وطن برای من اهمیتش پیش از کسالت اطرافیان من است. بوالی فارس امر دادم از طرف من از علمای شیراز بازدید کنند و تلگراف ذیل را بطهران مخابره نمودم :

اركان حرب كل قشون بطوری که اطلاع دارید تصمیم من از طهران این بود که مستقیما بجانب خوزستان عزیمت نمایم، در ورود بشیراز که تصادف با وصول تلگراف انقیاد خزعل شد مقصود من از صدور جواب دائر بتسليم قطعی مشار الیه این بود که او را روانه تهران نموده و خود بدون جنگ و عدم اتلاف نفوس بمركز خوزستان رهسپار شوم اينك نظر باين كه عدم وصول جواب اعلامیه مزبور زیاده بر این توقف مرا در شیراز متضمن نتواند شد لهذا امروز از شیراز بطرف فرونت حرکت می نمایم که از آن جا با اردو رهسپار محمره شوم. 4145، فرمانده کل قوا ، اول قوس

قبل از حرکت از شیراز خبر ورود یک دسته طیارۀ بمب انداز که بمیدان جنگ زیدون اعزام بود رسید و موجب مسرت شد، هم چنین اطلاع رسید که در ساعت هفت صبح 23 عقرب قریب دو هزار نفر مسلح از محمره به بندر معشور اعزام گردیده است.

ص: 211

تلگرافاً امر دادم دو طیاره بغرب اعزام شود .

بر حسب خبری که رسیده اعراب (بنی طرف) در ساحل کرخه جمع شده و با اتباع شیخ مشغول زد و خوردند و در حمیدیه جنگ سختی شده است.

تلگراف ذیل نیز از طهران رسیده بود و جواب داده شد

مقام منبع بندگان حضرت اشرف اعظم فرماندۀ کل قوا دامت عظمته راپورتا بعرض حضور مبارك مي رساند که امروز صبح اتاشه نظامی روس بارکان حرب کل آمده و از اظهارات او چنین استنباط می شد که اولیای دولت شوروی از مسافرت بندگان حضرت اشرف بجنوب فوق العاده نگران و چنان که مسافرت وجود مقدس به بوشهر امتداد یابد این مطلب را قطعا در تحت تأثیر و نفوذ سیاست انگلیس تلقی و برای خود لطمۀ بزرگی تصور خواهد کرد و مطابق اظهار او برای رفتن به بوشهر اتخاذ تصمیم هم فرمودند، گر چه در مقابل نظر ثاقب و فکر منور بندگان حضرت اشرف که بر جهات امور احاطه دارند اظهارات عقیده جسارت محض است ولی در عالم خدمت گذاری و علاقۀ مفرطی که بحفظ حيثيات و عظمت آن وجود مقدس دارد از عرض این نکته نا گزیر است که چون مسافرت بندگان حضرت اشرف ببوشهر در اذهان عامه اهالی و از نقطه نظر سیاست خارجی تاثیرات سوء خواهد بخشید چنان چه راى مبارك اقتضاء و مقرر فرمائید خزعل در همان شیراز شرف یاب آستان مبارك شود برای رفع سوء تفاهمات و این قبیل انتشارات خلاف حقیقت فوق العاده مؤثر خواهد بود امر امر مبارك است. نمرۀ 3699 رئيس اركان حرب قشون. (سر تيب امان اللّه)

جواب

ریاست ارکان حرب كل قشون تلگراف رمز 3699

ملاحظه شد لازم است برای قطع انتشارات و اراجیف که در میان مردم شیوع دارد ملاقات من را در بوشهر با شیخ خزعل تکذیب و متذکر شوید که اگر به بوشهر بروم فقط برای رفتن بفرونت بود و شیخ را در نقطۀ دیگری غیر از شیراز نخواهم پذیرفت در صورتی که آمدن بشیر از را نپذیرد ملاقات من و او در میدان جنگ خواهد بود.

در کازرون چند عدد از تانک های جدید الاختراع را که برای قشون امر بخرید آن ها داده بودم بعملیات وا داشتم و آن ها در خراب کردن دیوار و عبور از اراضی نا هموار و تپه و گودال نمایش های عجیبی دادند اسباب خوش بختی شد و هزار تومان بفرماندۀ آن ها برای قدر شناسی از این عملیات دادم . شب تلگرافی از تهران رسید و اينك عين آن با جوابی که داده شد مندرج می گردد.

مقام منبع ریاست وزراء دامت شوكته خبر رويتر راجع بقضيۀ خوزستان در جرائد امروز منتشر شد که آقای رئيس الوزراء و شیخ خزعل بمیانجی گری وزیر مختار انگلیس در بوشهر ملاقات خواهند فرمود در آن مجلس عمل خوزستان تصفیه خواهد شد این روز های اخیر هم انتشارات در همین زمینه در شهر بوده که آقای وزیر مالیه در تلگراف اخیر اشاره بآن کرده بودند، وکلای مجلس

ص: 212

از این خبر رویتر پریشان شده مجلس سرّی کردند و هیئت دولت را احضار نموده در خصوص این مجلس و این ملاقات توضیح خواستند و اظهار تشویش از مداخلۀ خارجی در کار داخلی مملکت نمودند که مبادا امری منافی مصلحت واقع شود و آقای رئیس الوزراء که رئیس دولت ایران هستند نباید با یک نفر رعیت یاغی ملاقات کند و قرار دادی بمباشرت نماینده يك دولت خارجی در امر مملکت ببندند و فرضاً که قرار دادی بسته شود البته مجلس آن را نخواهد شناخت، هیئت دولت چون از طرف حضرت اشرف اطلاعی دریافت نکرده بودند فقط اظهار کردند آن چه ما اطلاع داریم اینست که آقای رئيس الوزراء بعزم قلع و قمع شیخ تشریف بردند و در موقع حرکت فرمودند ممکنست لازم شود از اصفهان هم دور تر بروم و البته شیخ را از میان بردارم و یقین داریم حضرت اشرف کاری که خلاف مصلحت باشد نخواهند کرد و بالاخره مذاکرات مجلس منتهى شد که این مطالب را بعرض حضرت اشرف برسانیم و خلاصه این مطالب اینست که اولا در این قضیه در مجلس اختلاف بین موافق و مخالف نیست و همه متفقند، ثانياً مجلس راضی نیست حضرت اشرف برای ملاقات شیخ به بوشهر تشریف برند و این امر را توهین حضرت اشرف و منافی با حیثیت دولت و مملکت می دانند،

ثالثاً مجلس اساساً با مداخله خارجی در این قضیه مخالف است و این امر را مضرّ بحال مملکت می دانند، رابعاً عقيدۀ مجلس اینست که همان طور که قبلا گفته اند و خود حضرت اشرف هم عزم داشتند شیخ بايد مقهور و منكوب شود صلح و صفا معنی ندارد، خامساً اگر قرار دادی با مداخله اجنبی بسته شود مجلس نخواهد شناخت مستدعی هستم بفوریت جواب این تلگراف و حقیقت امر و نظریات خود حضرت اشرف و دستور العمل هیئت دولت را در جواب مجلس شورای ملی که باز سرّی منعقد خواهد شد بفرمائید ، ذكاء الملك - مشار الملك - اديب السلطنه - مشار الدوله نمرۀ 3636 صفحه 103.

جواب

هیئت محترمه وزراء عظام دام اقبال هم از شرح تلگراف نمرۀ 3636 دائر بمذاكرات مجلس شورای ملی راجع بقضیه خوزستان مسبوق شدم، این نکته را همۀ آقایان باید متذکر باشند که اگر تاکنون من می خواستم مداخله اجنبی را شرط پیشرفت کار های خود بدانم البته در مدت چند سال نمی توانستم استقلال تام و تمام مملکت را حفظ نموده و قشون را از شرق بغرب و از شمال بجنوب توسعه دهم، با توجه باین قضيه ، مجلس شورای ملی باید مطمئن باشند که من هیچ وقت بر خلاف مصالح مملکت و تمامیت استقلال آن اقدامی نخواهم نمود باضافه مخصوصاً لازم می دانم بآقایان نمایندگان مذاکره کرده و آن ها را متوجه سازید که من سیاست مملکت را هیچ وقت از نظر دور نداشته و البته رؤس مسائل همیشه با موافقت مجلس شورای حل و تضفيه خواهد شد، انتشارات رویتر همیشه مربوط بمنافع خود اوست و نباید طرف اهمیت واقع شود، مدرك امور پیوسته نتیجۀ عملیات این جانب است که بمعرض

ص: 213

افکار عمومی گذارده خواهد شد چیزی که اهمیت دارد و توجه بآن بایستی کرد مزکور خاطر باشد اینست که اگر آقایان وکلاء قدری در اصل این قبیل قضایا و ظهور این گونه پیش آمد ها و مسببین آن ها دقت و تعمق فرمایند تصدیق خواهند فرمود که چنان که کوچک ترین توافق نظر در کار های مملکتی بوده بهیچ وجه دولت و مملکت دچار چنین مشکلات و در نتیجه متحمل این قبیل خسارات و زحمات نمی شد، در خاتمه متذکر می شوم که اگر چه از مندرجات رویتر کاملا مسبوق نيستم معذلك ممکنست وزارت خارجه رسما تکذیب نماید. وزیر جنگ و فرماندۀ کل قوا

ورود ببوشهر

بالاخره در میان این گرد و غبار و پذیرائی با ملاطفت مردم قبل از ظهر سه شنبۀ 26 عقرب به بندر بوشهر وارد گردیدم، اهالی با شادی و شعف تمام شهر را آئین بسته بودند لدى الورود بدار الحکومه که بفاصله 5-6 ذرع در کنار دریا ساخته شده رفتم و در آن جا منزل گرفتیم، اعیان و تجار و نمایندگان خارجه برای عرض تبريك ورود بدار الحکومه آمده و از آن ها ملاقات و اظهار قدر دانی شد، چون دار الحکومه بقدر کفایت گنجایش نداشت امر دادم همراهان در منازل مختلفه منزل بگیرند و در هر موقع که لازم شد عازم حرکت باشند.

نایب شرقی سفارت

روز بعد از ورود ژنرال قنسول انگلیس مقيم بوشهر و مستر هاوارد نایب شرقی سفارت نایب شرقی سفارت انگلیس بدیدن من آمدند، شنیده بودم که بعد از عزیمت من مستر هاوارد نایب شرقی سفارت انگلیس نیز حرکت کرده و خود را ببوشهر رسانیده است. می دانستم که قدم بقدم مواظب و در صدد هستند که هر قسم هست مرا از رفتن بخوزستان مانع شوند و در راه پیشرفت من عوایقی ایجاد نمایند شاید در نتیجۀ عزیمت این شخص بود که در مرکز شایع گشت من در بوشهر با نمایندگان وارد مذاکره خواهم شد و بوساطت آن ها قضیه را ختم خواهم نمود. این انتشارات در تهران موجب بعضی زمزمه ها شد و حتی در مجلس شورای ملی هم انعکاس یافت و موقعی بدست مخالفین افتاد تا آغاز بعضی صحبت ها بکنند که فقط اخلاق خود شان مجوز قبول آنست، شاید هم حق داشتند چه می دانستند من در چه تصمیمی هستم و چه عقیده دارم چه می دانستند که لهجه مذاکرات من با مأمورین خارجی چگونه است و در مقابل نمایندگان جسور بیگانه چه سیمائی بخود می گیرم و چه لحنی اتخاذ می کنم، مفتريان من سالیان دراز است اخلاقاً مسموم شده اند و نمی توانند حقایق را تشخیص دهند و با عقل سليم بقضايا نظر کنند: این انتشارات طوری بسرعت سیر کرده بود که

بمحض ورود ببوشهر دریافتم که انعکاس خبر مصالحه و وساطت انگلیس قبلاً شهر را پر کرده است، من از خنده خود داری نداشتم متعجب بودم که این مردم چقدر دست خوش تلقینات هستند و چگونه آفتاب را در مقابل وسائل خارجی

ص: 214

ستاره بشناسند و روز را شب گویند حقیقتاً گوئی این بیت سعدی ریشۀ اخلاق این مردم است و اساس اطلاعات عقاید آن ها در مقابل تلقینات و وانمود های داخلی و خارجی :

اگر خود روز را گوید شب است این *** بباید گفت اينك ماه و پروین

نمی دانم چه وقت این ملت عمقاً عوض خواهند شد. کی می شود که افراد و اهالی در مقابل تهدیدات، در برابر اتهامات با يك ميزان منطقی ایستاده سقیم را از صحیح تجزیه کنند ، چهار سال است جان در کف نهاده شبانه روزی 10 ساعت کار کرده و تحمل همه قسم سختی نموده و بالاخره مملکت را باین حالت امروزی رسانده ام ، قشون خارجی را طرد دست، مداخلۀ آن ها را کوتاه و استقلال سیاسی مملکت را تثبیت کرده ام، هنوز جمعی پیدا می شوند كه از يك خبر واهی بجنبش آمده و تصور می کنم من بعد از این همه زحمات و تجارب تازه دخالت اجنبی را در امر مملکت خود پذیرفته و کاری که قطعه از ایران را با میانجی گری بیگانگان فیصله خواهم داد، خارجی چه حقی در خاك ما دارد، توسط در مصالحه وقتی برای دولت بیگانه صورتی دارد که دو مملکت با هم جدلی داشته باشند و او را میانجی قرار دهند، خزعل يك نفر رعیت ایران فقط باید زمام داران ایرانی او را تنبیه کنند یا ببخشند.

اگر او خود را تحت الحمایه خارجی می خواند یا دیگران چنین تصور کرده اند جز اباطیل و اوهام چیزی نیست، خلاصه من اخت مصالحه و وساطت خارجی را جز باستهزاء نمی توانم تلقی کنم. بقنسول وقت ملاقات دادم انتظار داشتم که این بار نمایندگان بوشهر خیلی سخت تر از مأمورین شیراز و اصفهان صحبت بکنند و باز مرا متغیر سازند، بالعکس قنسول بوشهر و مستر هاوارد با چهرۀ خندان و گشاده و ملایمت فوق العاده آمدند و نشستند، بدواً از ملاقات من و از ورود من كمال مسرت را اظهار داشتند و دوستی و یگانگی خود را خاطر نشان نمودند و خیر و کامیابی مرا در این سفر آرزو نمودند ! سپس مثل این که هیچ اتفاقی نیفتاده و از خیال من و مقدمات امر و مذاکرات هم کاران خود ابداً اطلاعی ندارند و شاید اصلاً نمی دانند من عازم کجا هستم در ضمن صحبت گفتند مستر لرن وزیر مختار هم که این اوقات در بغداد است بسیار اشتیاق ملاقات دارد و مایل است قبل از مراجعت بطهران شما را ببیند. من هم با خون سردی تمام گفتم ممکن است بملاقات من بیایند اما نه در بوشهر گفتند پس در کجا اجازه می دهید گفتم در زیدون یا ناصری یا محمره منتظر ایشان خواهم بود. خلاصه این که جز در اردوگاه یا سایر مراکز رسمی

خوزستان از پذیرفتن ایشان معذورم ، مشار اليهما دریافتند که این کلام من چقدر دامنه دارد و اشاره بچه نکاتی می خواهم بکنم ولی هیچ بروی خود نیاوردند چون سختی و استقامت دیدند سست و محتاط شدند ، این جا بخاطرم آمد که با نمایندگان خارجی چه قسم باید معامله کرد، شخصی که مسئول امور مملکت خود است

ص: 215

چرا باید تقاضا های بیگانگان را بپذیرد، چه اجباری دارد چه محرکی دارد جز ضعف نفس ؟

زمام دار وطن پرست باید قبلا موضوع را مطالعه کند، قوانین و حدود اختیارات خود و آن نمایندۀ خارجی را کاملا تشخیص بدهد آن وقت باتكاى حق و انصاف با جرئت و استظهار كامل سر بلند کرده و بگوید آقای ایلچی، جناب نمايندۀ يك دولت عالم متمدن چه می فرمائی ؟

بچه حق، بچه سبب با من که مسئول حقوق يك مشت مردم آسیائی هستم این طور صحبت می نمائی، از من که نمایندۀ يك قوم شرقی و جوان و تازه از دریای خونین و انقلاب بیرون آمده هستم چرا این تقاضا های نا مشروع و بی انصافانه را می کنی؟ از چه راه مایل باختلال امور و در هم شکستن قوای مملکتی هستی که تازه می رود نضجی بگیرد ؟

اگر زمام دار امور مملکت قبلاً با دماغ باز و شهامت کامل حدود و اطراف قضیه را دیده و سنجیده باشد و تسليم عادات زنانه و شرم حضور و تملق نشود و حقانیت و حجت خود را مثل آفتاب در مقابل چشم مأمور گستاخ و فریبندۀ خارجی نگاه دارد آن شخص چه جواب خواهد داد ؟

من که در میان جنگ تربیت شده ام همه چیز حتی سیاست را مثل گلوله توپ می دانم که بطرف شخص مبارز می آید، اگر ترس در دل راه دادی و عقب نشستی و به پناهی گریختی کار تمام است و اگر با پیشانی باز و سر پر شور جلو رفتی گوی از میدان ربوده ای .

ترس همیشه برادر مرگ است بلکه پدر مرگ ! زیرا که مرگ از ترس بوجود می آید، مأیوس و مرعوب یعنی مرده، خارجیان همیشه این خلق مرا امتحان کرده اند و در قضیه خوزستان نیز کاملاً بتحقيق رسانیدند، ملتفت شدند که من حقوق و وظائف خود و تكليف و سیاست آن ها را می دانم این بود که در بوشهر نمایندگان انگلیس که همیشه در مقابل وزراء و پادشاهان ایران چهرۀ یک نفر معلم و فرمانده بخود می گیرند در این مجلس شبیه شده بودند بدو نفر سیاح که فقط تماشا چی اوضاع هستند و هیچ نظری را تعقیب نمی کنند.

من برای این که اگر شکی هم در دل دارند کاملاً بر طرف شود در حضور خود شان امیر لشکر جنوب را خواسته و امر دادم در حرکت بفرونت تسریع نماید.

خوش بختانه برای اکمال دل گرمی من خبر وصول مقدمۀ قواى غرب به قشلاقات عشایر لرستان نیز در همین اوقات رسید و تا اندازه ای بپیشرفت قطعی اطمینان حاصل کردم، هر چند تا این عده از خاك لرستان کاملاً خارج نشوند و به دزفول نرسند خاطرم آسوده نخواهد شد .

راجع بمجلس

چون در مجلس شورای ملی مذاکرات شده بود و بعضی از وکلای مفسد و خائن زبان باتهامات و مفتریاتی گشوده بودند تلگراف ذیل را از بوشهر مخابره کردم:

طهران جناب مستطاب اجل آقاى ذكاء الملك وزير ماليه دام اقباله، نظر باين كه بر طبق

ص: 216

اطلاعات در جلسۀ رسمی سری در مجلس شورای ملی انعقاد یافته و مذاکراتی یا مبنی بر عدم اطلاع از جریان امور و یا فقط از نقطه نظر اغراض خصوصی در جلسۀ مزبور مبادله شده است و با کمال تأسف هیچ کس نبوده که حقیقت امر و بیان واقع را در مقام تذکر بر آید این است که بنا چار شخصاً از مذاکرات مذکور در مقام مدافعه بر آمده و شرح ذیل را تذكراً بجناب عالى تذكار می نمایم که با استحضار ریاست محترم مجلس نظیر همان جلسه را که سری و خصوصی بوده است تشکیل داده و در زمینۀ همین مطالب خاطر نمایندگان را مستحضر سازید که متعمداً راه اشتباه نسپارند چنان چه این اقدام هم صورت نگیرد چون کپیه این تلگراف را بارکان حرب كل قشون داده ام امر خواهم کرد که عین آن را بوسیله جرائد بمعرض افکار عمومی بگذارند، مدلول مذاکرات واقعه در مجلس رسمی سری شورای ملی فوق العاده اسباب تأثر و تألم این جانب گردید اگر چه شناسائی و بصيرت كامل اين جانب نسبت باخلاق عمومی هر مظنۀ را از نظر من مرتفع داشته مدتی است یقین کامل حاصل کرده ام که در این محیط فاسد هیچ گونه اعمال حسنه مورد تقدیر واقع نمی گردد ولی با وجود همۀ این احوال باور نمی کردم که در مجلس شورای ملی بدون ورود در قضایا

مذاکراتی مبادله شود که استحقاق تکرار و اصغاء آن را فقط خود گویندگان داشته و دارند و در پایان همین ملاحظات بوده که رمز نمرۀ (4086) را با آن توضیحات مخابره کردم، بتصور این بودم که پارۀ اضطرابات خارج از مفهوم فقط در چند نفر از وکلای صالح مجلس شورای ملی تولید شده است و مدلول آن تلگراف فقط برای آن بود که اذهان سادۀ آن ها نیز طرف تحريك و تلقين مغرضين و مفسدین واقع نگردد، با کمال تأسف حالیه می شنوم که این مذاکرات خارج از منطق در مجلس رسمی و با حضور تمام وکلا مبادله شده است و نسبت هائی را که در آن جلسه لایق خود بعضی از گویندگان بوده بمن منصوب داشته اند، از اظهار تأثر خود داری نمی کنم و بیش تر متأثرم از این که در مقابل چنین اظهاراتی که از هر وجدان و منطق دور است چرا مبادرت بجواب اولیه نمودم، عجب است در صورتی که من بهیئت دولت قبلاً تذکر داده بودم که با چه عزمی بصفحۀ جنوب عزيمت مي كنم معذالك در عوض آن که در آن جا با کمال قدرت و شهامت و سر فرازی جواب مقتضی بدهند نه تنها عجز خود را از جواب اثبات کرده اند بلکه ضمناً اظهارات مخالفین را نیز تأئید نموده اند، این است اخلاق عمومی و حقیقتاً متحيرم که نسبت باین اخلاق چه باید کرد و از کجا شروع بتصفیه باید نمود. همین قدر متذکر می شوم که اگر يك جهل مؤثری عاید بعضی از نفرات این مملکت شده باشد دلیل آن نخواهد شد که من از حقوق حقه خود صرف نظر کرده و این مملکت را بطرف فنا و زوال سوق دهم و با وجود تمام زحمات چندین ساله خود که صدق و صفای آن را نه تنها ایران بلکه عالمیان می دانند بخود حق می دهم که این قبیل اظهارات را مبنی بر لاقیدی و بی اعتنائی به قضایای مملکتی پنداشته و با تمام قوا بیش از پیش خود را حاضر نمایم که باین مملکتی که بخطرناک ترین

ص: 217

جبهه ها تصادف کرده بود و خودم آن را از اضمحلال و نیستی خلاصی داده ام خدمت نمایم، این نسبت هایی که در آن مجلس داده شده مربوط بکسی است که کم ترین خدمت آن تجدید استقلال مملکت نشده باشد ، بکسی است که تمام عملیات و سیاست او برای تجدید حیات مملکت بوده و بالاخره آن را مستقل و سر افراز بجامعه دنیا معرفی ننموده باشد و عاقبت مربوط بکسی است که تمام زندگانی و حیات خودش را برای حفظ عظمت و استقلال مملکت بکار نبرده و باز هم تا آخرین نفس در مقام اجرای عقاید صوفیانۀ خود نباشد، حقیقتاً فوق العاده بی انصافی و بی وجدانی می خواهد که تمام این عملیات و اقدامات چندین ساله را کان لم یکن پنداشته و آن وقت در يك مجلسی که حیات و بقایش شاید از اثر عقاید مملکت خواهانۀ او بوده است این قبیل اظهارات بشود آن وقت هم هیئت دولت با کمال متانت نشسته و از تمام این قضایا اظهار بی اطلاعی نماید، من هیچ وقت عادت ندارم بشرح حكايات و قصه ها بپردازم و با آن معتقداتی که نسبت باین مملکت در نهاد من منظور قطعاً مسلم و بدیهی است که مراتب وجدانی خود را در مقابل ایران و مسئولیت خود را در مقابل خدای ایران فراموش نکرده اقداماتی را که منجر بخیر و سعادت مملکت بشمارم با مسئولیت خود اقدام خواهم نمود و احتراز می جویم از این که از این ببعد طرف مخابره و مکالمه با جماعتی بشوم که وجه من الوجوه در خط شناختن سعادت مملکت نبوده و نیستند، این عقاید جدیداً در من احداث نشده اخلاق عمومی را مدتی است تشخیص داده ام و سابقا هم اگر اشارتی رفته است که بدون اطلاع مجلس اقدامی بعمل نخواهد آمد پر واضح است مقصود همان نمایندگان صالح مجلس شورای ملی بوده است والا خون چندین هزار جوانی که عاشقانه در راه عظمت و اقتدار و استقلال این مملکت فدیه شده نمی توان فدای اغراض نفسانی و خیالات مجنونانه چند نفر مفسد معلوم الحال نمود. 28 عقرب رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

تلگراف ذیل شب قبل از حرکت از بوشهر واصل شد چون جواب کافی و شافی داده و شفاهاً مذاکرات را قطع کرده بودم لازم ندانستم عجالتا جوابی داده شود .

مقام منيع بندگان حضرت اشرف وزیر جنگ و فرماندۀ کل قوا دامت عظمته. در تعقیب معروضه نمرۀ (3700) و دست خط جوابيه نمرۀ (4115) برای استحضار خاطر مبارك سواد تلگراف وزیر مختار را که از وزیر امور خارجه گرفته شده ذیلا باستحضار خاطر مقدس می رساند .

محبت فرموده تحیات دوستانه مرا الحال که با یران مراجعت نموده بپذیرید، یقین دارم اگر وضع بدون تغییر بماند نتیجه منظور حاصل خواهد شد بواسطه پیش رفتن قوای دولتی در خط غربی بهبهان و زیدون و بندر دیلم که حضرت اشرف وعده فرموده بودید کار دوست دار خیلی مشکل

ص: 218

شده است در (سویره) و (جيري) فيما بين قشون (ايلجارى) با كمك قشون دولتی و ایلات عرب و بختیاری مصادفاتی واقع و متاسفانه منجر بتلفات جانی طرفین شده است، چون اماكن مزبوره چهار فرسخی (اپلش) طرف غربی خطفوق الذکر واقع است مسلم است که تجاوز از طرف اعراب و بختیاری نبوده است، باید هم چو تصور کنم که این کار بدون اجازه بندگان حضرت اشرف بوده است بنابراین صمیمانه خواهشمندم احکام اکیده بفرماندهان محلی صادر فرمایند که بکلی در خط بهبهان و بندر دیلم بمانند، هر گاه بیش از این از خط مزبور پیش بروند و مصادمه واقع شود شکی نیست که نتائج بسیار وخیم داشته و باعث منازعه خواهد گردید، موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه خود را تقدیم می دارم. وزیر خارجه عرض می کند منتظر دستور و امر مبارك هستم. رئیس ارکان حرب كل قشون (سر تیپ امان اللّه) نمرۀ 3767

من ملزم بودم که بهيچ يك از این مذاکرات و اخبار و تلگرافات و تبادل عقاید و افکار و سودا هایی که هر کس در مغز خود می پرورید اعتنائی ننمایم و فقط از عقاید شخصی و تصمیماتی که اتخاذ نموده بودم پیروی کنم و در این موقع برای آن که نائرۀ جنگ خوزستان بی گناهان آن سامان را فرا نگیرد ابلاغیۀ ذیل را نوشته و بطبع رسانیده امر دادم که بوسیلۀ آئروپلان در خوزستان انتشار بدهند تا همه دشمن مملکت را شناخته و از نیات و عقاید من هم مستحضر باشند، اینست ابلاغيۀ مزبور :

ابلاغیه ریاست وزراء و فرماندۀ کل قوا

اهالی خوزستان از علماء و اعیان و تجار و کسبه و طوایف و شيوخ و غنی و فقیر و زارع و کاسب و بالاخره فرداً فرد و بلا استثناء باید بدانند که قطعۀ خوزستان یکی از ایالات قدیم و عزیز ایران و جزء صفحاتی است که انتظام و آسایش عموم اهالی آن جا از روز اول مرکوز خاطر من بوده و در تمام اقدام و عملیاتی که تا بحال مصروف انتظامات ایران نموده ام همیشه وضع رقت بار مردم آن جا در ضمیر من منعکس و منتهز فرصت بودم آن نعمتی که امروز شامل حال ایرانیان است متوجه حال اهالی بی چاره این مرز و بوم هم بشود.

اينك كه پریشان حواسی خزعل دارد او را بطرف عواقب روزگار خود سوق می دهد و همین طور انتقامی که طبیعتاً در مقابل تعدیات و تجاوزات سابقۀ او نسبت باهالی باید متوجه مشار الیه شود مرا باین حدود رهبری کرده و امر بسوق الجيش داده ام که هم او را از این خواب گران بیدار کرده و هم آن بیچارگانی را که تا کنون اسیر چنگال بی رحمی بوده و خون و مال آن ها را ظالمانه مکیده است رهائی بخشد.

برادران و فرزندان من تمام شما از وضيع و شريف مظلوم بوده و هستيد و قشون دولت با هيچ يك

ص: 219

از شما طرفیت ندارد زیرا من شما ها را مقصر نمی دانم و همه باید از نعمت ایرانیت بهره مند شده و با کمال ناز و نعمت زندگانی نمائید ، فقط و فقط خزعل مقصر دولت است و اگر عدۀ نظامی به آن حدود اعزام می شود برای سرکوبی و تدمير شخص او است که باید در زیر شمشیر انتقام در آمده و مکافات او همان اعمالی که تاکنون دربارۀ شما روا داشته است در کنارش گذارده شود .

با یاری خداوند عنقریب او بصورت سائر خائنین خواهد نشست شما که تمام اولاد و برادر من هستید همه جا تکیه بقشون دولت داده و قشون را برای حفظ آسایش خود بدانید زیرا بفرماندۀ آن ها امر قطعی داده شده که تمام شما را بمنزلۀ خود قشون و برادران من دانسته و از هیچ مساعدتی در حفظ آسایش شما فرو گذار نکنند.

اهالی خوزستان در هر نقطۀ این ایالت که باشند بطور قطع و یقین بدانند که همه آن ها بموجب همین بیانیه در امان من هستند و هیچ کس مزاحم آن ها نبوده و نیست و باید از تمام قلب بتوجهات و سر پرستی من مستظهر و امیدوار باشند، فقط باید مراتب ایران پرستی و دولت خواهی را بفرماندۀ قشون اثبات کرده از هر نوع تعرض مصون و محروس بنشینند.

چنان که گفته ام من شخصا باین صفحه آمده ام که برادران خوزستانی خود را ملاقات کرده و نوید امنيت و انتظام و آسایش و ترقی و تعالی آتیۀ آن ها را حضوراً بآن ها گوش زد نمایم و دستور سرکوبی و قلع و قمع خزعل و هر کسی تابع و پیرو اوست عنقریب صادر خواهد شد تمام اهالی باید بکلی بر حذر باشند که کسی از پیروان خزعل را در منازل خود راه و پناه ندهند، نظر باین که از هوا و زمین عنقریب خانه خزعل و تابعین او طعمۀ توپ و آتش خواهد شد باید با تمام قوا از خزعلی ها دوری بجویند که هیچ خانه مورد سوء ظن قشون واقع نشود.

این آخرین واقعه ایست که برای خوزستان پیش خواهد آمد و خیلی مردم آن جا باید احتیاط داشته باشند که محشور با پیروان خزعل نشوند و اگر دیده شود که کسی حتی یک نفر از کسان خزعل را پناه داده و یا از زن و بچه آن ها سر پرستی کرده دچار شدید ترین مجازات خواهد شد.

و در خاتمه نظر باین که من جز شخص خزعل دیگری را مقصر نمی شناسم تا زمانی که اعلان یورش داده نشود هر يك از اتباع خزعل هم بیایند پناهنده بقشون شوند من از تقصير سابقۀ آن ها صرف نظر می کنم و بنظر سر پرستی باو نگاه خواهم کرد ولی اگر اعلان و حمله پورش داده شد هر کسی که بر ضد قشون اسلحه در دست داشته باشد در ردیف خود خزعل محسوب و جزای او فقط مرگ خواهد بود.

تمام عشایر و طوایف ساکن خوزستان لازمست مدلول این بیانیه را با کمال دقت بخوانند و پند بگیرند زیرا بعد از این پشیمانی سود و حاصلی ندارد .

( رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا رضا )

ص: 220

عمارات حکومتی و محلی که فعلا من سکونت دارم مشرف بدریاست و واردین را هم در این نقطه می پذیرم، گر چه منظرۀ دریا بی نهایت زیباست و گاهی با دوربین آمد و رفت کشتی ها را تماشا می کنم از مشاهده این صفحۀ دل ربای طبیعت لذت می برم ولی تمام توجهم معطوف بطرف خوزستان است و خیالی جز عزیمت بدان صوب ندارم باین قصد امر دادم فوری کشتی حاضر کنند تا از بوشهر بطرف بندر دیلم حرکت نمایم.

اخيراً يك فروند کشتی جنگی از آلمان خریده ام آن را به پهلوی موسوم کرده اند، خیلی میل داشتم با آن کشتی حرکت نمایم زیرا که هم از کشتی های قدیمی مظفری و پرسیلیس بزرگ تر بود و هم از آن ها همه جهت مطمئن تر ، تحقیق کردم معلوم شد کشتی مزبور حالیه در عدن متوقف است و 14 روز طول دارد تا ببوشهر برسد چون عجله داشتم و تأخیر و توقف را صلاح نمی دیدم گفتم همان کشتی مظفری را با وجود کهنگی و پوسیدگی و کوچکی حاضر کنند تا فردا بطرف ساحل خوزستان حرکت نمایم.

نوت های سفیر انگلیس

بلا فاصله تلگرافی از طهران رسید که هیئت وزراء تقاضای مخابره حضوری دارند، بدبیر اعظم و وزیر پست و تلگراف امر دادم با من بتلگراف خانه بیایند، معلوم شد در تعقیب سختی هایی که انگلیس ها برای عدم عزیمت من بخوزستان کرده بودند در این موقع که دیدند جداً وارد میدان جنگ می شوم عصبانی گشته و دو فقره یاد داشت شدید اللحن یکی صبح و یکی عصر امروز بوزارت خارجه فرستاده اند و بشتاب تمام مطالبۀ جواب می کنند صورت تلگراف وزارت خارجه متضمن نوت ها از این قرار است :

حضور حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء دامت عظمته، دو مراسلۀ فوری امروز ظهر چهارم قوس از سفارت انگلیس رسیده که عیناً بعرض می رسد. مراسلۀ اول آقای وزیر پس از ملاقات امروز صبح با آن جناب مستطاب دستور العملی از وزیر امور خارجه اعلی حضرت پادشاه انگلستان رسیده که راجع بوضعیت عربستان مراسلۀ بمفاد ذيل بعنوان جناب مستطاب عالی ارسال دارم . دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان پیشنهاد دوستانه نموده بودند که مساعی جمیله خود را برای ایجاد مصالحۀ دوستانه با شيخ خزعل شيخ محمرۀ بکار برند و حضرت اشرف آقای رئيس الوزراء وعده داده بودند که هر گاه شیخ اظهار اطاعت و انقیاد نماید معظم له بر علیه مشار الیه استعمال قوای مسلحه نخواهند نمود، دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان افسوس دارند که حضرت اشرف بوعدۀ مزبور وفا نکرده و نصیحت دوستانۀ دولت مشار الیها و وساطت مشار الیه را رد نموده اید و پیشنهاد ایشان را مورد توجه قرار نداده اند، بنابراین دولت پادشاه انگلستان حال نا گزیرند که پیشنهاد خود را

ص: 221

مسترد و اظهار نمایند که دیگر نمی توانند بشیخ محمرۀ و به بختیاری ها فشاری را که برای اسکات آن ها می آورند ادامه دهند، هر گاه عملیات فعلی کار گذاران ایران موجب ورود صدمه و خسارات جانی و مالی باتباع بانگلیس گردد دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان دولت علیه را مستقیماً مسئول آن دانسته و عهده دار پرداخت غرامت کامل صدمات و خسارات مزبور می شمارند، در همین حال دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان برای خود این حق را حفظ می کند که بهر نحو و طریقی که صلاح و مقتضی بداند از طرف خود اقداماتی برای حفظ و حراست جان و مال رعایای انگلیس بعمل آورند، بر حسب دستور العمل مستقيم مستر چمبرلن محترماً خواهش دارم محبت فرموده این مراسله را بدون تأخير بحضرت اشرف آقای رئیس الوزراء ابلاغ دارید.

مراسلۀ دوم، آقای وزیر نظر بمراسلۀ سابق خود مورخۀ امروز بر حسب دستور العمل وزير امور خارجه اعلی حضرت پادشاه انگلستان محترماً مراسلۀ رسمی ذیل را بعنوان آن جناب مستطاب ارسال می دارم باید خاطر آن جناب مستطاب را مستحضر سازم که در ماه نوامبر 1914 دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان اطمینانات رسمی بجناب اجل شیخ محمره دادند که در صورت وقوع تجاوزی از طرف دولت علیه نسبت به حوزۀ اقتدار معزی الیه نسبت به حقوق شناخته شدۀ او یا نسبت باموال و علاقه جات ایشان در ایران حاضر خواهند بود برای تحصیل راه حلی که نسبت بخود ایشان و دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان رضایت بخش باشد بایشان مساعدت لازمه بنماید.

بهمین نحو دولت اعلی حضرت پادشاه انگستان جمیع قوای معزی الیه را از هر گونه تعرضات و حملات دولت خارجی یا تجاوزات چنین دولتی نسبت به حوزه اقتدار مزبور و حقوق شناخته شده مشار الیه یا نسبت باموال و عمارات ایشان در ایران حفظ و حراست خواهند نمود و اطمینانات فوق را بشيخ محمره و جانشين مشار الیه که از اعقاب ذکور او باشد داده شده و تا وقتی که شیخ و اعقاب ذکور او از مراعات تعهدات خود نسبت بدولت علیه تصور ظنی نمایند معتبر و دارای اثر است ولی مشروط بر این که انتخاب جانشین شیخ از اعقاب ذكور مشار اليه منوط باشد بمشاورۀ محرمانه با دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان و جلب رضایت ایشان تا وقتی که معزى اليه و اعقاب ذكور مزبور رویه اطاعت نسبت به آراء و نصایح دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان را ادامه دهند و رویۀ که نسبت بدولت مشار الیه رضایت بخش باشد داشته باشند در مقابل دولت علیه دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان جميع مساعی خود را بکار خواهد برد که شیخ را در وضعیت فعلی و استقلال محلی نگاه دارد مستر چمبر لن از سر پرسی لرن خواهش نموده اند که مقرر دارند قنسول ژنرال اعلی حضرت پادشاه انگلستان مقيم بوشهر و يا قنسول اعلی حضرت پادشاه انگلستان

مقیم شیراز در صورتی که حضرت اشرف در نقاط مزبوره باشند مکاتبه رسمى بمفاد فوق تسلیم حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء نمایند . انتهى

ص: 222

جواب مراسله هفتۀ قبل که متن تلگراف وزیر مختار را بحضرت اشرف بشیر از درج نموده بودند تلگرافاً بعرض رسانیده چون تعلیماتی برای صدور جواب نرسید بلا جواب مانده حالیه نسبت بمراسله سابق و این دو مراسله هر قسم مقرر فرمائید جواب داده شود. پنج شنبه پنجم قوس مشار الملك نمرۀ 3791 رئیس ارکان حرب سر تیپ امان اللّه

هیئت وزراء که استیصال شان از عبارت تلگراف حضوری واضح بود کسب تکلیف کردند بعد از ملاحظه تلگراف چون هیچ پیش آمدی و موضوع مهمی در فکر من نمی تواند ایجاد تزلزل کند بدون تردید هیئت وزراء را مورد مؤاخذه قرار دادم که چرا اصلا نوت ها را گرفته اند . اينك عین تلگرافی که در این مورد بهیئت مخابره نمودم :

طهران، جناب مستطاب اجل آقاى ذكاء الملك وزير ماليه دام اقباله

اگر چه جواب مراسله را که تهیه کرده اید هنوز من ندیده ام و از مفاد آن مسبوق نیستم که نظریات خود را در نفی و اثبات آن ها اظهار دارم با اطلاعی که از مدلول مراسله حاصل کرده ام همین قدر تذکر می دهم که من این قبیل مراسلات و مکاتیب را نمی توانم در کابینه خود ضبط و ثبت نمایم، جناب عالی اگر مفاد مراسله را بخواهید در تحت شور و مشاوره قرار دهید مختارید زیرا که معتقدات من همین است که اظهار کردم فعلا که جمعه غرۀ ماه است مشغول حرکت بفرونت هستم. نمرۀ 6930 رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قواء

چنان که ملاحظه می شود و تصریح کردم که کابینۀ من معتاد بگرفتن این قبیل نوشتجات نیست و امر دادم با کمال شدت نوت ها را مسترد داشته و بگویند هر کسی هر عقیدۀ دارد اعمال کند من نظریه خود را انجام خواهم داد.

روابط با انگلیس

انگلیس ها از دیر زمانی خود را موظف بدخالت در امور تجارتی و سیاسی ایران می دانستند، واقع بودن این سرزمین در جوار و معبر هندوستان بر ساكنين اين خاك جرمی عظیم شمرده شده و برای فاتحين دريا ها يك حق دخالتی در اوضاع آن، باین واسطۀ بيش از يك قرن است که اعمال انگلستان نسبت بایران در حکم تصرف بطئی که در نظر دول دیگر سیاست محافظه هندوستان جلوه کرده است .

هند غنی ترین و زیبا ترین مستعمرات انگلیس است، قریب 25 مرتبه از جزایر انگلستان بزرگ تر و دارای 300 میلیون جمعیت است، هندوستان بنیان عظمت انگلیس و محور و محرك اطوار سیاست خارجی آن دولت بشمار می رود زیرا که منبع تجارت است و معروف است که «سیاست انگلیس یعنی تجارت انگلیس» خیلی اسباب تاسف باید باشد که در این مورد مجاورت اغنیاء باعث آزار همسایگان شده است، هر قسمتی از ایران که بآن همسایه غنی یعنی هند نزدیک تر باشد بیش تر موجب

ص: 223

اضطراب بريتانيا و جالب توجه او است، خلیج فارس را دروازۀ هندوستان می دانند و باین لحاظ در دورۀ قاجاریه از جبن و جهل دربار ایران استفاده کرده و چنگال تجارتی را در اطراف آن فرو بردند، این غلبه نه بجنگ بوده است چنان که یکی از بزرگان انگلیس عقیده داشته که «تجارت از پی بیرق باید برود» بلکه بوسائل دیگر یعنی کشیدن راه و ساختن منزل گاه های تجارتی میسر شده است باین جهت ثابت کرده اند که «تجارت از پی راه می رود» راهی که کمپانی لینج احداث کرده نمونه اعمال این نظر است.

نا گفته نماند که ملت منصف ایران هم همیشه مایل بوده است با این دریا نوردان لایق و فعال بمسالمت پیش بیاید و در تمام تجاوزاتی که می شده حتى الامكان با صبر و متانت رفتار می کرده است ولی بعضی از سیاسیون انگلیس (که از حق نباید گذشت در میان رجال انگلیس مخالف هم بسیار داشتند و نظریات شان نظریۀ ملت بریتانیای کبیر عموما شمرده نمی شود) از ضعف و بی ارادگی قاجاریه خیلی سوء استفاده کرده و دولت را در بحبوحه گرفتاری های اقتصادی و سیاسی وادار بتقويض امتیازات مهمه از قبیل امتیاز منسوخه راه آهن سر تا سری ایران در 1289 و امتياز تاسيس بانك در 1307 و امتیاز تنباکو و توتون در 1308 و تصویب انتقال و امتیاز نفت در 1319 و غیره مجبور کردند (1) نزديك بيني و طمع کاری دربار قاجاریه باین درجه بود که مثلا در مقابل 15000 ليره منبع هنگفتی مثل توتون و تنباکو را از دست داد و اگر تودۀ ملت ابراز احساسات نمی کردند خسارات ایران فوق العاده بود. این سیاست ها را بعضی از سیاسیون بی اطلاع انگلیس طرح می ریختند و بزودی پشیمان می شدند زیرا که نتایج امر و نصایح عقلای خودشان بر آن ها ثابت می کرد که از این رویه هیچ سودی نمی برند و روز بروز موقعیت محبوبانه را کهدر دل اهل ایران داشته و در هنگام استقرار مشروطيت مستقر شده بود از دست می دهند و نظر اساسی آن ها که فقط حفظ هندوستان است دچار بطلان و تزلزل می گردد، البته ایران قوی و آباد در مجاورت هند بهتر است از ایران ضعیف و خراب و این نکته را بسیاری از سیاسیون انگلیس درک نمی کنند یا شهرت پلتیکی خود را در مخالفت بآن تشخیص داده اند.

من از بدو زمام داری و از وقتی که در کار ها تسلط یافته ام همیشه میل داشته ام دول اروپا بایران مهربان و متحد باشند مخصوصاً روس و انگلیس که سابقۀ آشنایی دارند در همسایگی ما علاقمند و صاحب قدرت هستند امّا قویاً خود داری کرده ام که ذرۀ از نفوذ آن ها را در امور حکومتی

ص: 224


1- اين هم یکی از شاه کار های سیاست مانوری است که بدست سردار سپه بازی شد ، زیرا خود سردار سپه امتیاز نفت را در چند سال بعد بنحوی که عموم هم وطنان مسبوقند برای مدت سی دیگر تجدید نمود

خود دخالت داده و ایران را در هیچ موردی بازیچه جریان یکی از سیاست های متخالف کنم، ایران را داراى يك پلتيك مستقل و آزادی كرده و همیشه هم خود را مصروف نموده ام که در آن طریق سیر کنم، در قضیه خوزستان باز يك سياست غلط یا تعقیب رویه نا هنجار سیاسیون سابق نمایندگان انگلیس را وا داشت که از نزاکت خارج شده و در قضیه دخالت کنند زیرا که مایل نبودند ایران در اطراف خلیج خاصه در پهلوی معادن نفت سوق قشون کند، می خواستند مثل سابقین خود این عبارت کودکانه را تکرار کنند (که خلیج فارس یک دریاچه انگلیس است) اما من مثل همیشه جداً مقاومت نمودم و یادداشت آن ها را رد کردم و از عزم خود باز نگشتم زیرا که ابداً نمی توانستم تصور کنم كه يك دولت خارجی حق ررود در این قبیل مسائل داخلی ما داشته باشد. این بود که بوزراء امر دادم نوت ها را پس بفرستند و ابداً از رویه سابق من تجاوز نکرده باخلاق و روش کابینه های اسبق تأسی ننمایند.

با این که خستگی دریا و نخوابیدن شب پیش و طی مسافت بعیده مرا کسل کرده بود آسایش در بندر را جایز ندیده مأمورين مخصوص فرستادم که از اردوگاه بقدر کفایت اسب بیاورند، خیلی میل دارم فردا اسب ها زود رسیده و من بتوانم قبل از عصر چهار فرسخ مسافت میان دیلم وزیدون را قطع کرده و موقع برای بازدید این قسمت از اردو و دادن دستور های لازم داشته باشم، رئیس تلگراف خانه بندر دیلم با این که لباس و وضعش ساده و دهاتی بود در مخابره تلگراف و اخذ خبر مهارتی غیر مترقب نشان داد و خوش وقتی مرا فراهم آورد زیرا که برای آن مذاکره مهم اگر اتفاقاً شخص بی لیاقت و کودنی واسطه می بود اسباب تأسف و شاید موجب سوء تفاهم می گشت، اما در این تلگراف چی من ذکاوت ذاتی دیدم، بار دیگر بر من مسلم شد که ایرانی طبعاً هوش یار و فعال است و اگر سر پرست دل سوز و فداکار داشته باشد که از او نگاه داری نماید خدمات سزاوار تمجید بظهور خواهد رسانید، برئیس کابینه گفتم وجهی باو انعام بدهد.

محل امشب ما نسبتاً آسوده تر است، ساعت يك شب است و من از کار مخابره و دادن او امر فراغت یافته و دریا را که در برابر پنجرۀ اطاقم گسترده است ملاحظه می کنم، امواج بشدت تمام پای عمارت را شلاق کاری می نمایند ، مقدار راهی که چند ساعت قبل بهم راهان من بردوش اشخاص سوار شده و طی کرده بودند اکنون با التمام آب فرو گرفته و دریا علائم طوفانی بسیار سختی نشان می دهد خروش عظیمی که از دریا می آید معلوم می کند که امشب بدرجات وضع دریا بد تر از شب گذشته خواهد بود و من یقین دارم کشتی معیوب و پوسیده ما امشب اگر در دریا سفر می کرد حتماً در قعر امواج جای داشتیم، مصادف نشدن باین طوفان را دلیل کامیابی و نشان پیشرفت خود می دانم، واقعاً این تشویقی است از جانب پروردگار که مرا به پیشرفت نظریه ام در خوزستان نوید می دهد.

ص: 225

تسلیم خزعل

در این ضمن تلگرافی از طریق بوشهر از خزعل رسید بشرح ذیل:

مقام منبع حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء دامت عظمته، تأخیر اسف انگیز که در رسیدن تلگراف حضرت اشرف بفدوی روی داده مانع شد از این که زود تر در جواب مبادرت شود و باعث انفعال و شرمندگی فدوی گردید، تلگراف سابق فدوی نه فقط انقياد و اطاعت فدوی را بدولت علیه ایران که همیشه مطیع اوامر مطاعۀ آن دولت بوده و هستم ظاهر می ساخت بلکه اطاعت صمیمانه و قلبيۀ فدوی را در آتیه ضمانت می نمود، بقدری سوء تفاهم بواسطه عدم مراوده شخصى فيما بين حضرت اشرف و فدوی بوقوع پیوسته که فدوى شرف یابی حضور حضرت اشرف را فوق تصور برای رفع اشتباهات و سوء تفاهم که در خاطر مبارك جاي گرفته ضروری می دانم، فدوی مطمئن از انجام این مقصود هستم همان ملاقاتی که مشتاقانه مترصد بوده ام با کمال شعف استقبال می کنم تا دفعه دیگر حضرت اشرف را از اطاعت و انقياد و دولت خواهی و جان نثاری خود مطمئن و خود را در لیاقت و اطمینان و دوستی و مساعدت حضرت اشرف ثابت نمایم. فدوى خزعل

جوابی باین مضمون باو مخابره نمودم

آقای سردار اقدس خود شما بهتر از همه کس مسبوقید که من در ضمن تمام اقدامات و عملیات خود جز استحکام ارکان مملکت قصدی نداشته و همیشه مایل بودم که کارکنان امور از قبیل شما پیوسته متوجه مرکزیت مملکت باشند، هرگز مایل نیستم امثال شما را که می توانید مصدر خدمت عمده بمملکت باشد محو و نابود نمایم و در جواب تلگراف اولیه هم که تسلیم قطعی را تذکر داده بودم نظرم همان حفظ اصول تمرکز یعنی اصول اولیه بوده حالا که ندامت را پیشرو مقصود قرار داده و از روی عمق خاطر بتمام احکام و مطالب سابقه من متوجه شده اید هم ملاقات شما را استقبال می کنم و حالا که بدیلم آمده و بشما هم نزديك شده ام با کمال اطمینان خاطر می توانید بهندیجان آمده این جانب را ملاقات و بتوجهات دولت و سر پرستی من امیدوار باشید. رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

احوال اردوی اصفهان

برای این که از حالت و عملیات ستونی که از اصفهان تجهیز شده بود و بایستی از بحبوحۀ بختیاری گذشته به بهبهان بیاید اطلاع کامل حاصل گردد طیاره را مأمور کردم که به بهبهان برود خبر بیاورد. شهر بهبهان در 13 فرسخی شمال زیدون واقع است. این عده تحت فرماندهی سر تیپ محمد حسین میرزا رئیس ارکان حرب لشکر جنوب تجهیز شده بود، معلوم شد با وجود تمام موانع و زحماتی که برای عبور این عده از داخله بختیاری و گذشتن از جبال صعب العبور فراهم بود برف و کوه و دره های

ص: 226

سخت را طی کرده و به بهبهان وارد شده اند، عبور از کوهستان بختیاری بنظر خیلی خطیر می آمد زیرا که سال گذشته که عدۀ مختصری بطرف خوزستان اعزام داشته بودم در داخله بختیاری بمشکلاتی بر خورده و غفلتاً مورد حمله واقع شدند و چون ابداً مهیای جنگ نبودند جمعی از آن ها را گرفتار و قطعه قطعه ساختند.

البته احتمال می رفت که این اردو هم که از هر حیث موقعیت بختیاری را تهدید می کرد مجدداً دچار خطر شود خاصه با نقشه ای که میان خزعل و بعضی از خوانین بختیاری ترسیم شده بود، البته برای این که عدۀ مزبور باردوی جنوب ملحق نشود یا حتی الامکان دیر تر به بهبهان برسد تصور می رفت که ایل مزبور از هیچ اقدامی خود داری ننماید. این همان اردوئی است که شخصاً در اصفهان مجهز کرده و سان دیده و در 17 عقرب روانه کرده بودم، چنان که ذکر شد یکی از این نظامیان را در اصفهان بمشق تیر اندازی آزمودم و بر من مسلم شد که تربیت شدگان من ما فوق بعضی توهمات و تصورات اند و یقین داشتم می توانند در آن واحد هم بختیاری را سر کوبی بدهند و هم خود را بمحل مأموریت برسانند، اردو های من نیز با سرعت عملی فوق العاده پیش می آید و بیش تر اسباب اضطراب دشمن شده اند، می خواهم که بمرکز خوزستان بروم چه مانعی می تواند از من ممانعت کند، و عهد کرده ام که شخصاً بسرکوبی اشرار و متجاسرین بپردازم جز مرگ چه عایقی قادر بجلو گیری من خواهد بود.

بعد از سان اردو بچادری که بمن اختصاص داده بودند رفتم و بعد از قدری صحبت با اطرافیان و مشغول داشتن آن ها بمذاكرات متفرقه و افزودن قوت قلب و صبر و طاقت آن ها اجازه دادم بچادر های خود بروند. تنها ماندم که بیش تر از سکوت لذت ببرم زیرا که مدت هاست شب در اردوگاه نخفته ام . این خاموشی را فقط گاه گاه شبهۀ اسبان و بانگ قراولان بر هم می زند ، اقرار می کنم که این دو صدا از هر آواز لطیفی در گوش من مطبوع تر می افتد و در قلبم خاطره هایی را بیدار می کند که هیچ زمزمۀ طرب انگیزی قادر بایجاد آن نیست و نخواهد بود.

جغرافیای زیدون

زیدون که امروز آن را زیتون هم می خوانند و دهی بیش نیست سابقاً آباد تر بوده است ، هنوز در طرف مغرب بفاصله دو فرسخ آثار خرابۀ شهر زیدان با زیدون قدیم را می توان یافت. آبادی این نقطه را باید از برکت رود زهره دانست که مقدار آب آن در اغلب ماه های سال قابل ملاحظه است، این رود را در قدیم (شیرین) می خواندند ، سر چشمۀ آن در مغرب خاك فارس ( تنك دختر پری در شولستان ) است تا ممسنی در کوهستانی با ارتفاع هزار ذرع سیر می کند، در این نواحی چندان حجمی ندارد در ممسنی شعبه دیگر از جنوب آمده باو می پیوندد و اسمش فهلیان می شود ، اما اهمیت آن وقتی است که شعبۀ

ص: 227

خیر آباد (که در قدیم آن را خوب دان می گفته اند) آن ملحق می شود ، این شعبه از حدود کهگیلویه فرود آمده و در مشرق زيدون نزديك قريه عسکری به زهره متصل می شود ، از این جا ببعد دائم ارتفاع مجرای رود فرود می آید و باسم هندیان رود موسوم می شود ، امروز اشتباهاً شعبۀ خیر آباد را تاب هم می گویند و بهمین ملاحظه تمام رود زهره را هم باین اسم می خوانند . اما غلط است و تاب در قدیم اسم رود جراحی بوده که معتبر تر از زهره است و در شمال بهبهان جاری است، رود زهره بعد از استفاده از چند شعبه مختلف قوس وار در ناحیه زیدون می گذرد و محض این که با ارتفاعاتی که ذکر شد مصادف نشود بجانب شمال غربی جاری است و سپس بطرف جنوب می رود و بدریا وارد می شود ، همین رود لشکر امیر تیمور را در موقع عزیمت از اصفهان بفارس از شعبۀ خود عبور داده است، لشکر امیر تیمور پس از يك روز از بهبهان بکنار این رود رسیده است. در ناحیه زیدون شهری بوده موسوم به داریجان یا دارجان یا داریان که در هزار سال قبل بازار های مرغوب و مزارع حاصل خیز داشته است، ابلاغیه ذیل را امر دادم به تهران مخابره کنند که منتشر شود :

ابلاغیه وزارت جنگ

اركان حرب كل قشون ، کپیه حکومت نظامی امروز که غره جمادی الاول است وارد فرونت شدم، طيارات ما که صبح برای اکتشافات پرواز کرده بودند عملیات خود را انجام دادند، قسمت بندی اردوی زیدون تمام رضایت بخش می باشد ، ستون مقدم قوای اصفهان به بهبهان وارد شدند، قوای اعزامی آذربایجان سه قسمت اولی وارد کرمانشاه شدند، امروز مجدداً از خزعل تلگرافی رسیده که بدواً بواسطۀ مستقیم نبودن خطوط تلگرافی و نبودن سیم و این که مجبوراً باید با کشتی بادی تلگراف مرا به او برسانند و از این تاخیری که طبیعتاً پیش آمده است و نتوانسته است فوری مبادرت بتقديم جواب نماید اظهار تاسف و انفعال کرده، سپس در ضمن تجدید اطاعت و انقیاد متذکر شده است که مدلول تلگراف اولیۀ او در حکم تسلیم قطعی بوده و همانست که من قبلا متذکر شده بودم و ضمناً مصرانه طلب تامين و عفو و اغماض نموده است.

در جواب باو نوشتم که چون مشار الیه یک نفر ایرانی و من با ضم حلال آحاد و افراد ایرانی راضی نیستم و جز حفظ اصول تمرکز مملکت که همیشه خاطر نشان عمومی کرده ام هیچ قصد و منظوری ندارم لازم است بفرونت مقدم آمده حضوراً تأمین خود را درخواست و مراتب اطاعت و انقياد خود را تجدید نماید. نمرۀ 54194 قوس 1303 رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا رضا

تلگراف ذیل از کفیل ریاست وزراء رسید و جواب داده شد نمرۀ 4181

مقام منيع بندگان حضرت اشرف اعظم فرماندۀ کل قوا دامت عظمته عين تلگراف

ص: 228

آقاى ذكاء الملك ذيلا بعرض مبارك مي رسد. دو فقره مراسله که دیشب از سفارت انگلیس رسیده متن کامل آن را آقای وزیر امور خارجه بتوسط ارکان حرب شبانه بعرض مبارك رساند، امروز صبح پنج شنبه مراسلات در هیئت وزرا قرائت و جوابی بنظر رسیده ضمیمۀ این تلگراف بعرض مي رسد استدعا می شود نسبت بمعروضات ذیل عقاید حضرت اشرف اظهار شود :

1 - مراسلۀ جوابیه را تصويب مي فرمائيد يا خير ؟

2 - چون این مراسله و مراسله ای که هفتۀ قبل رسیده متضمن تلگراف سرپرسی لرن بحضرت اشرف که بشیراز مخابره شده بود هنوز بمجلس ارائه نشده آیا تصویب می فرمائید مراسلات وارده و جوابی که بعرض می رسد قبلا باطلاع مجلس یا بعضی وکلای مخصوص برسد یا خیر.

3 - با وجود این مراسلات عزم حضرت اشرف در جلو رفتن قوا ثابت خواهد بود یا موقتاً متوقف خواهند شد زیرا هر يك از اين شقوق ممکن است تأثیرات مهمه را متضمن باشد ، منتظر دستور العمل عاجل هستیم صورت جواب که برای مراسله تهیه شده اینست :

دو مراسله شریفه مورخ 4 قوس نمرۀ 314 و نمرۀ 310 واصل شد و از استحضار از قرار منعقده بین دولت انگلستان و شیخ خزعل که اکنون اول دفعه است باطلاع دولت دوست دار می رسد نهایت تعجب حاصل گردید که آن دولت فخیمه با وجود مناسبات حسنه قيما بين و بر خلاف رسوم مقررات بین المللی چگونه چنین قرار دادی را منافی حق حاکمیت دولت ایران بر خوزستان می باشد با یک نفر تبعۀ مسلمۀ ایران جائز دانسته و حوزۀ اقتداراتی برای مشار الیه و اعقاب او در خاک ایران قائل شده اید، دولت ایران قرار داد مزبور را بهیچ وجه نمی تواند برسمیت بشناسد و خود را محق می داند که نسبت بچنين اقدامی پروتست نماید و نیز زحمت افزا می گردد که دولت ایران هیچ وقت وساطت و دخالت هیچ دولت خارجی را در عمل خوزستان و شیخ خزعل که از امور داخلی مملکت ایران است نمی پذیرد و اما این که در مراسله خود دولت ایران را مسئول وقوع خسارت دانسته اند لازم است خاطر شریف را متوجه سازم که باید تصدیق بفرمائید که پس از آن که یک نفر تبعه و گماشتۀ دولت ایران در یک قسمت از خاک این مملکت که با سایر قطعات آن از حیث واقع بودن تحت اختیار و اقتدار دولت ایران هیچ تفاوت و مزیت ندارد بنای تمرد و طغیان گذارد و با این که دولت برای مصلحت با او منت های مدارا و مماشات را نموده و بالاخره آن متمرد اظهار ندامت و معذرت کرده و دولت بهمان نظر مصلحت معذرت او را پذیرفته و معذلك مشار اليه بوظایف تبعیت و اطاعت خود عمل ننماید چگونه دولت می تواند تحمل این نا فرمانی و یاغی گری را بنماید و در صدد مطیع ساختن او بر نیاید و در انجام این وظیفه که قهراً مستلزم سوق قشون و عملیات جنگی است چگونه مسئولیت متوجه دولت می شود و در این جا نا گزیرم که خاطر محترم را متوجه سازم که با وجود

ص: 229

قرار دادی که در مراسلۀ دوم باطلاع دولت رسانده اند واضح و مبرهن می شود که تمرد و خود سری شیخ خزعل نسبت بدولت متبوع خود باستحضار همین قرار داد و اطمینانی است که از طرف دولت فخیمۀ انگلستان داشته است و الا مشار اليه مسلماً چنین جسارتی را نمی کرد، بنابر این نه تنها دولت ایران هیچ گونه مسئولیت در خصوص نتایج این قضیه ندارد بلکه مسئولیت متوجه مسببين واقعه خواهد بود، در خاتمه زحمت افزا می شود این که مرقوم داشته اند دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان برای خود این حق را حفظ می کند که بهر نحو و طریقی که صلاح و مقتضی بدانند از طرف خود اقداماتی برای حفظ و حراست جان و مال رعایای انگلیس بعمل آورند لزوماً متذکر می شوم که در این موضوع دولت ایران هیچ گونه حقی را که اعمال آن منافی استقلال حاکمیت ایران نسبت بخاك و اهالی او باشد قائل نیست ( ذكاء الملك نمرۀ 4800) رئیس ارکان حرب كل قشون سر تیپ امان اللّه

جواب

ریاست ارکان حرب كل قشون با استحضار از مفاد رمز نمرۀ (4800) با آقای وزیر امور خارجه جواباً تذکر دهید :

اولا - اگر بنا باشد دو مراسله اخیر پذیرفته شود جوابی که تهیه شده بد نیست.

ثانياً - راجع بمراسلۀ هفتۀ قبل متذکر می شوم که مراسله نبوده بلکه فقط تلگرافی از سر پرسی لرن توسط قنسول شیراز بعنوان من و مشعر بر صلح و عدم تعقيب خزعل بوده که جواب سخت داده شد و آن هم فقط تلگراف را حضوراً قرائت و عین آن تسليم من نشده است .

ثالثاً - البته تصویب می کنم مراسلات وارده و جوابیه را با يك عدۀ از وکلا تحت شور و مداقه در آورید .

رابعاً - در موضوع جلو رفتن قوا و یا توقف آن اطلاعاً اشعار می دارم که البته پیش رفته و هیچ مانعی مرا از این عزم باز نخواهد داشت. نمرۀ 4181 7 قوس صفحۀ 150 وزیر جنگ و فرماندۀ کل قوا

حرکت به لنگیر

بعد از دو شب توقف در اردوگاه اولیه زیدون صبح امروز يك شنبۀ 8 قوس مطابق امری که داده شده بود بطرف مرکز اردو که در لنگیر است حرکت کردیم. بیابانی خشك پيش آمد که از هیچ طرف علائم خرمی و شادابی در آن بنظر نمی رسید، فقط رودخانه زهره که بطور مار پیچ آب گل آلود خود را از این بیابان می گذراند نشان زندگی محسوب می شد.

تمام خوزستان مولود رود خانه های خود است و با درۀ نیل و معبر فرات و دجله در يك حکم است، پس عجبی نیست که آن چه موجد این زمین شده یگانه عامل خرّمی آن نیز باشد

ص: 230

هر جا که رود خانه پیچی خورده و خود را نشان می داد منظرۀ حیات و هر جا که بی رحمانه روی پنهان می کرد معمورۀ مرگ جلوه می نمود.

در مسافات بعیده گاهی درخت سدری دیده می شد که در این بیابان مثل (پست) های خرّمی و طراوت بود که عمداً در طول يك راه عقیم و مهلکی گذاشته باشند، البته برای مسافری که پیاده یا سواره بطیّ این راه ها مجبور شود سایۀ آن درختان نعمتی بزرگ است ، چند قریه در عرض راه بنظر می رسید که قبل از ورود من بارد و در تصرف دشمن بوده اند، اثر گلوله توپ و اثر دست مخرب اشرار بر در و دیوار این دهات مشاهده می شد، ناهار را در بین راه صرف کرده و باز بر اسب سوار شدیم.

تشویق اردوی غرب

در طول طريق من متفکر و واقعاً ناراحت بودم و کم تر با کسی صحبت می داشتم، تمام توجهم بطرف قشونی بود که از طرف لشکر غرب امر بتجهیز داده و بایستی از خط خرم آباد و لرستان عبور کرده و از مناطق صعب العبور و جبال شامخه سفر نموده و از میان طوایف لر بگذرد.

لرستان قطعه ایست کوهستانی و پوشیده از جنگل های انبوه و جلگه ها و دشت های خرم آن را سلاسل جبال احاطه کرده است که جز تیکه های باریک و گردنه های خطرناك لغزنده معبری ندارند . سال هاست که طوایف چادر نشین این ولایت از موقع استثنائی مستحکم خود و از ضعف مرکز استفاده کرده و لرستان را حصاری فتح نشدنی ساخته بودند. دولت ایران هم اگر قشون می فرستاد و یا مخارجی می کرد فقط بنا بر تقاضای حکام و مأمورینی بود که از مرکز می رفتند و قصدی جز گرفتن پول و ظاهر سازی نداشتند، این سیاست خائنانۀ حکام از طرفی الوار را خود سرو بي باك کرد، و از طرفی دولت را مرعوب ساخته بود، زیرا که طوایف لر مطمئن شده بودند که تمام مساعی دولت در مقابل يك حملۀ آن ها با يك تقدیمی که بحكام بروجرد می دهند هبا و هدر است و دولت معتقد گشته بود که الوار بقدری قوی هستند که قلع و قمع آن ها از محالات است . قشون من بود که الوار را مطیع و لرستان را فتح کرد، از این خاک بود که بایستی ستون لشکر غرب گذشته وارد شهر های شمالی خوزستان بشود، نه تلگرافی داشتم و نه وسیلۀ استخباری، در اندیشه بودم که آیا این قشون از لرستان گذشته یا بحمله الوار دچار گشته است، والی پشت کوه و خزعل و

بعضی از خوانین بختیاری معاهده بسته بودند و الوار را تحريك مي كردند قصد شان این بود که از هر طرف راه را بر قشون من مسدود سازند. باری حیران بودم که چگونه از حال این اردو خبر بیابم فقط انگلیس ها تلگراف داشتند، نمی شد هم از آن ها کسب خبر نمایم بعلاوه با سابقه ای که از این امر داشتند ممکن بود راست نگویند و حقایق را طور دیگر جلوه دهند.

ص: 231

ورود به لنگیر ابلاغیه ارکان حرب کل قشون

عصر وارد لنگیر شدیم، این نقطه هم جزء ناحیه زیدون است و با منزل شب گذشته شش فرسخ فاصله دارد، نظامی ها طاق نصرتی بسته بودند بمحض ورود از عدۀ متمرکز در لنگیر سانی دیدم و ابلاغیه ذیل را صادر نمودم:

1 - هشتم قوس وارد لنگیر مرکز فعلی اردوگاه شدم، در ساعت 8 عصر همین روز مطابق را پرتی که بوسیله پست های ارتباطیه رسید معلوم شد اعراب مواقع خود را تخلیه کرده و رفته اند.

2 - ستون های قسمت های عمده قوای اصفهان ما متناوباً وارد بهبهان شده و می شوند.

3 - قوای تجهیزیۀ شما لغرب از کرمانشاه بطرف پشت کوه و از خط پشت کوه بجانب دزفول رهسپار و عازم می شوند.

4 - تا دو روز دیگر از قرارگاه کنونی لنگیر بطرف مرکز خوزستان حرکت می نمایم. نمرۀ (4201) رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا رضا

بعد از سان در چادر هایی که در زیر درختان سدر بر پا کرده بودند استراحتی شد، آفتاب در میان گرد و غبار اردو و بخار افق غایب یا مفقود شد.

مواقع اشرار

از اول خاک زيدون تا این قطعه که قرارگاه اردو است تمام در قلم رو قوای عرب و خزعل بود، برادر میر عبد اللّه پدر زن خزعل بر این عده ریاست داشت، حسین خان بهمۀ نیز در قلعه اعلی و سالار ارفع بختیاری در میان بهبهان و رام هرمز بودند، امیر مجاهد ریاست کل قشون را داشت و سیار بوده.

ولی بعد از ورود لشكر جنوب قدم به قدم با جنگ های شدید عقب نشسته اند و برادر میر عبد اللّه کشته شد، فعلا هم مسافت بین من و قوای دشمن زیاده از چند فرسخ نیست.

اعراب و سایر معاهدین کمیتۀ قيام سعادت تصور ورود مرا باین نقطه نکرده بودند و اصلا باور نداشتند که در اثر تجربیات یک صد و پنجاه ساله دورۀ قاجاریه برای رئیس الوزرا همت و مجالی باشد که بر خوش گذرانی های تهران پشت پا زده و با این مشقت خود را به صحنۀ کار زار برساند. چنان که مکرر گفته ام گذارشات دورۀ قاجاریه و رخوتی که بتبعیت سلاطین در اداره مردم پیدا شده بود در هیچ عهدی نظیر ندارد. دولت ایران قبل از من اسمی بلا مسمی بوده حتی از حیثیت نفرات قشونی مرکز هم همواره تحت الشعاع و مقهور ملوك الطوايف و فرمان فرمایان عشایر محسوب می شد، خوانین اطراف کم ترین خراجی نداده بلکه همه ساله مبلغ هنگفتی بعنوان حراست راه ها و عدم تجاوز بشهر ها خود را دستی بگیر قلم داد می کردند. همین خزعل و والی پشت کوه و خوانین بختیاری و همین ایلات جنوب و غرب که امروز نقشه خود را برای تزلزل من طرح ریزی کرده و بنام قيام سعادت بشرارت و فساد و کندن ریشۀ مملکت مشغول ند سالیان دراز است که حق حاکمیت خود را

ص: 232

نسبت بدولت ایران محفوظ داشته و اکنون که مرا در مقابل خود می بینند جز بکار بردن تمام قوا و دفاع از مالکیت مطلقه خود چاره ندارند. آیا تقصیر زمام داری یک صد و پنجاه ساله اخیر چه نوع خذلانی در پی خواهد داشت، این مردم تمام را بشقاوت و سفاکی و بی اعتباری گذرانیده و از اثر بی اعتباری خود ایالتی مثل خوزستان را فراموش کرده و اجازه داده اند چهار نفر خود سر بی هنر عنوان تجزيه و تفكيك آن را در دماغ خود بپروراند تا جائی که شروع بتجهيزات مسلح نموده و بر ضد مرکزیت مملکت قیام و اقدام نمایند.

شاه در پاریس نشسته و به لهو و لعب مشغول و بتصور این که کوچک ترین و یا بزرگ ترین صدمه ای را بمن متوجه سازند اجازه می دهد که خزعل و خزعلیان بر ضد مرکزیت مملکت قیام مسلح نمایند، در کوچک ترین سلول های دماغ خود خطور نمی دهد که اگر این قیام عاقبت بمنفعت اشرار خاتمه یابد دیگر مرکزی وجود نخواهد داشت که او زمام داری آن را برای خود مسجل دیده باشد. مگر نمی بیند که خارجی ها تا چه اندازه مرا تعقیب کرده و چه اولتیماتوم ها و نوت هائی است که پی در پی و گاه و بی گاه حضوراً و غياباً كتباً و شفاهاً ببدرقه مسافرت من ایثار می نمایند.

مگر خوزستان امروز با داشتن وطن فروشان مستقلی مثل خزعل خود را مطيع اوامر و رعیت شاه می دانند که او در تحريك باطنی آن ها خود را دل خوش کرده و از زوایای قهوه خانه ای پاریس سیم تحريك و آشوب را بجانب آن ها امتداد داده است، از این تحريك و القاء فساد چه فایده و حظی خواهد برد ؟

چه لذتی باو عاید خواهد شد که ببیند قشون ایران با رعایای ایران دست به گربیان گشته خون یک دیگر را جاری و آرزوی خارجیان را اقناع می کنند ؟ !

مگر تصور کرده است که کمیتۀ قیام همین قدر که مقاوله نامه یا قسم نامۀ خود را بپاریس نزد شاه فرستاد و عملیات خود را فرع اجازه او قرار داد حقيقة بعد از فتح و بعد از تخریب اساس مملکت باز در تجزیه ایالات و تحکیم امارات و استقلال موقعیت خود از او اجازه خواهند خواست که هر کدام بساط پادشاهی خود را در يك گوشۀ از مملکت بگسترند ؟

خزعل خود را فعلا امیر عربستان معرفی می کند، جراید بین النهرين و امارات جزيرة العرب نیز بشاشت قلب و خرمی چهره خود را باو اهداء می کنند، سیاست مداران حقیقی نیز باطناً باد در آستین آن ها انداخته و کلاه گوشه آنان را بمواعید آتیه خود برق مصنوعی می دهند.

آیا در تمام این مواعید فریبنده و در اعماق هر يك از این وعد وعيد ها کم ترین روزنۀ نوری هم برای شاه باز گذارده اند ؟ مسافرت های شاه باروپا غالباً از راه بین النهرین و بالاخص از راه محمره و در ایاب و ذهاب مختصر وجهی از طرف خزعل بایشان تقدیم می شد، تقدیم این وجوه حیسیات مودت آمیزی را فیما بین تولید کرده و اجازه انعقاد کمیته قیام نیز مربوط به همین حیات است .

ص: 233

چون اتوموبیل ها در بوشهر مانده بودند و طی مسافات بعیده با اسب تاخیری بی هنگام بود تلگراف کردم اتوموبیل ها را بوسیله کشتی به هندیان بیاورند که از آن جا به ده ملا آمده ما را به ناصری برسانند.

دبیر اعظم رئيس تحريرات من تلگرافات و راپرت های واصله را از نظرم گذرانید، از جمله تلگرافی از خزعل بود که پس از وصول تلگرافی که از دیلم باو مخابره کرده بودم و امیدوار شدن از عفو من مخابره کرده و عین آن بقرار ذیل است :

تلگراف خزعل

مقام منبع حضرت اشرف اعظم آقای رئيس الوزراء و فرمانده كل قواء دامت عظمته، زیارت تلگراف مبارك که مبنی بر اظهار مرحمت نسبت باین فدوی واقعی بود بر درجات استظهار و امیدواریم افزوده با کمال امیدواری مراحم مبذوله را عرض شکر گزاری تقدیم و بقای آن وجود مبارك را برای سر پرستی ایران و ایرانیان از خداوند خواستارم ، فدوی را به هندیجان احضار فرموده بودید هر چند علّت مزاج و ضعف قوّه که چندی است شدّت کرده مانع وصول این نعمت بوده معذلک از فرط اشتیاق بشرف یابی حضور مبارك با نهایت آرزومندی بزیارت هر صوب را امر و مقرّر فرمایند بقصد زیارت حضور مبارك حرکت می کنم ، امیدوارم بمساعدت بخت و اقبال هر چه زود تر بشرف حضور مبارك نائل گردم و برای هدایت راه یکی از فدوی زادگان را بحضور مبارك مي فرستم که برای تعیین شرف یابی از بندگان حضرت اشرف عالی اخذ دستورات بنماید . ( فدوى خزعل )

در جواب باو نوشتم تلگراف شما را در لنگیر قرارگاه اردو دیدم ، چون من بطرف ده ملا حرکت می کنم بطوری که درخواست کرده اید یکی از پسر های خود را بده ملا نزد من بفرستید لنگير قرار گاه اردو ، دهم قوس .

تلگراف های تهران

حضور مبارك حضرت اشرف آقای رئيس الوزراء دامت عظمته از وصول دو مراسله اخیر سفارت در شب پنج شنبه همان ساعت صورت او را بارکان حرب كل فرستادم حضور مبارك مخابره شود و صبح روز بعد هم بر حسب مسئولیت مشترکه و این که آقای ذکاء الملك سمت كفالت ریاست وزراء را دارند بمنزل ایشان رفته مراسلات را

ص: 234

ارائه و چنین اظهار عقیده نمودم بهتر است که این مسئله ما بین دو نفر مکتوم مانده تا نظریات حضرت اشرف برسد، ایشان صلاح دیدند سایر آقایان وزراء هم مطلع شوند، تلفون شد آمدند و تصمیم گرفتند که جوابی وزارت خارجه حاضر نمایند عصری منزل بنده بیایند که آن مراسله جوابیه را دیده بعرض برسد، اگر تصویب فرمودید با اطلاع مجلس یا بدون اطلاع مجلس بسفارت نوشته شود ، وزارت خارجه مراسله را خیلی ساده فقط پروتست بمسئله قرار داد با شیخ و این که معلوم می شود مخالفت او که یک نفر نوکر و تبعه ایران است با دولت باتکاء چنان قرار دادی بوده که مخالف قانون بین الملل و هر اصولی است ولی آقایان چنان صلاح دیدند که نسبت بسایر مسائل و مداخلات سفارت در کار های شیخ اسم برده شود در صورتی که عقیده بنده و وزارت خارجه این بود که اصلاً نباید مذاکرات شفاهی و وساطت آن ها را که خالی روی کاغذ برده اند متعرض جواب شده و تصدیق نمائیم که مذاکراتی در بین بوده بهر حال مراسله جوابیه بعرض رسیده است، البته تصدیق می فرمایند بنده با مسئولیت مشتركه يك مسئولیت شخصی هم نیست بمصالح خود که مربوط بامور وزراء نیست دارم با این لحاظ عقیده ام این است که با مذاکرات دیپلماسی سفارت

را حاضر باسترداد این مراسلات نموده از این نقطه نظر ملاقات با سفارت نموده و مذاکراتی شد که بوزارت خارجه لندن و سر پرسی لرن اطلاع بدهند ، خلاصه مذاکرات این بود که ارسال این مراسلات و انتشار آن در مجلس و مواقع عامه تجديد خواهد نمود يك تنفر عمومی را که سه سال قبل روز افزون بود و سر پرسی لرن در مدت اقامت خود در تهران با مساعدت رئيس الوزراء موفق بی بازگشت آن شده و مناسبات حسنه تا حدی مستقر گردیده بود در این صورت چون دولت ایران نمی خواهد در این حسن روابط خللی وارد آمده و تنفّر عمومی تجدید شود و اهالی ایران دولت انگلیس را دولت جابری تصوّر کنند نه فقط بر خلاف مناسبات آن ها بلکه بر خلاف حقوقی که در تمام دنیا جاری است بشناسند التبه مذاکرات خیلی مفصل تر بود لهذا خاطر نشان می نماید صلاح این است که این مراسله را عیناً به سفارت مسترد داشته و گمان می کنم نسبت بعمل خوزستان هم در صورتی که شیخ تسلیم قطعی خود را ابراز نماید جواب

ص: 235

داده شود بقسمی که دولت با هر رعیت و نوکر مطیع خود رفتار می نماید قرار شد که تلگرافاتی به لندن و لرن نموده موافقت آن ها را با این اظهاراتی که ابلاغ خواهد نمود باسترداد این مراسلات جلب کند، عقیدۀ بنده هم این است اگر باین ترتیب موفق شویم مشکلات و کشمکش ها تخفیف حاصل نماید چنان استنباط کردم که خودش نهم ملتفت سوءاثر فرستادن چنین مراسله به دولت ایران شده باشند زیرا می گفت مراسله راجع بقرار داد با شیخ را در ثانی تعلیماتی رسیده که قونسول بوشهر بآقای رئيس الوزراء فعلا ابلاغ ننمایند اگر چه عدم ابلاغ مراسله بحضرت اشرف مراسله واصله بوزارت خارجه را بی اثر نمی نماید بهر حال اگر این نظر بوده اقداماتی که نموده ام صحیح می دانند و اگر مقتضی باشد قوا در فرونت ها بحال توقف بماند تا نتیجه این مذاکرات معلوم شود ، در خاتمه جسارت می نماید که بنده از يك قسمت از هم قطار ها که سیاست دو شاخه بازی نمود و صلاح نظریات خود را بر صلاح مملکت و شخص حضرت اشرف در باطن مقدّم می دارند و عملیاتی که می کنند خوش وقت نیستم و مسائلی در غیبت حضرت اشرف ملاحظه نموده ام که اگر بهمین حال باقی بماند ترجیح می دهم که در مراجعت استدعای معافیت خود را بخواهم

(مشار الملك)

حضور مبارك حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء دامت عظمته در تعقیب تلگراف مفصل دیروز جمعه باستحضار خاطر مبارک می رسانم امروز شنبه رسماً شارژ دافر انگلیس را بوزارت خارجه خواستم هر طور بود مراسلۀ راجع به قرار داد را پس داده تفصیل را بهیئت وزراء اظهار کردم بعد مفصلاً بعرض خواهد رسید . (مشار الملك)

هم چنین در زمینۀ تلگراف های فوق حکومت نظامی تهران نیز چنین را پرت داد :

مقام منبع بندگان حضرت اشرف رئيس الوزراء و وزیر جنگ دامت عظمته محترماً معروض می دارد عین خبری را که رویتر اطلاع داده است رمزاً حضور مبارك معروض و خاطر مبارك را مستحضر می دارد:

طهران از قراری که نقل می کنند انگلیس دو فقره یادداشت بدولت ایران داده

ص: 236

در یاد داشت اولی چنین اشعار می شود که سردار سپه در جنوب ایران شروع بعملیات نظامی نموده.

و در یادداشت ثانوی انگلیس تقاضا می کند که پیشرفت قوای دولت بطرف محمره بفوریت موقوف شود و اظهار می دارد که خزعل تحت الحمایۀ انگلیس می باشد با تصدّى باتخاذ اقدامات جدّی بر خلاف منافع انگلیس و ایران تمام مسئولیت خسارتی که ممکن است در نتیجۀ عملیات باراضی خوزستان و معادن نفط انگلیس وارد آید بعهدۀ دولت ایران وا گذار می کنند، محافل سیاسی و اجتماعی از مداخلهٔ انگلیس در امور داخلی ایران و حمایت علنی انگلیس از شیخ خزعل بسیار مشوّش شده اند نمرۀ (36) حکومت نظامی تهران و توابع (سر تیپ مرتضی)

این تلگراف را نیز از لنگیر به کفیل ریاست وزراء مخابره کردم

جناب مستطاب اجل آقاى ذكاء الملك وزير ماليه دام اقباله، تلگرافی را که بارمر ارکان حرب كل قشون راجع بمراسلات واردۀ از سفارت انگلیس مخابره کرده بودید در قرارگاه اردو ملاحظه شد، من همان طور که همیشه طرف دار استشارۀ امور بوده ام فوق العاده متأسفم که در این مملکت حقایق امور خیلی زود فراموش می شود و در ضمن مشاوره که قاعدةً كليّۀ قضايا سابقه ولاحقه اش باید روشن و آشکار گردد متأسفانه تمام بمرحلۀ استتار و فراموشی محوّل و منجر می گردد، در این صورت با مسئولیّتی که من در پیش گاه این مملکت عهده دار هستم از این ببعد هر مراسله ای که از هر سفارت خانه در هر باب برسد هیئت دولت مکلف هستند که عین آن را بمن مراجعه داده كسب تكليف نمایند تا هر جوابی لازم داشته باشد تعیین و با نظر دولت بمقام اجراء و عمل گذارده شود، با این ترتیب و در مقابل مسئولیت قانونی و وجدانی و اخلاقی خود صرفه و صلاح مملکت زیاده از حد انتظار منظور نظر واقع خواهد گردید . رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

چون در جراید طهران ظاهراً خبر اسیر شدن سی نفر انگلیسی انتشار یافته تلگراف ذیل را در تکذیب آن بحکومت نظامی مخابره کردم :

ص: 237

حکومت نظامی تهران و توابع، از قراری که بمن اطلاع می دهند در جرائد طهران يا در يك جريده خبری انتشار یافته باین عنوان که در جنگ های خوزستان سی نفر هم انگلیسی اسیر شده و بواسطۀ اسارت آن ها مذاکراتی بین من و نماینده انگلیس جریان پیدا کرده است، اگر چه از طرف شما تاکنون راپرتی نرسیده معهذا تحقیق کنید ببینید منبع این خبر چه بوده و از کجاست و در چه روزنامه انتشار پیدا کرده است مراتب را توضیحاً راپرت بدهید، رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

سردار لشکر

منزلی در کنار رود خانه تهیه شده بود، هنگامی که قدم می زدم و در جریان حرکات این رودخانه خوش اسم و كثير الاسم تفکر می کردم اتومبیل هائی نمایان گردید و سردار لشكر ( شيخ عبد الكريم ) پسر خزعل وارد شد و پس از ادای مراسم مراسلۀ ذیل را که جوابش نیز درج می شود از طرف پدر رسانید .

قربان حضور مبارکت شوم خیلی از بدبختی خود متأسفم که موقعی بشرف افتخار دست خط مبارك تلگرافی نائل شدم که بواسطۀ شدت مرض بجهت استعلاج بمحمره رفته بودم، اينك حسب الامر خانه زاد عبد الکریم را باستقبال و شرف حضور مبارك فرستاده مراتب فدویت بنده را از بذل عطوفت و مرحمتی که فرموده اید تقدیم عرض می نماید، امید است که از تشریف فرمائی محمره چاکر را مفتخر فرموده و از این مرحمت مزید بر عوالم فدویت و چاکریم فرمایند . امر امر مبارك است. خزغل

آقای سردار اقدس، سردار لشکر بده ملا آمد مرا ملاقات و مورد توجه و تلطف واقع گردید. مراسلۀ شما را هم ارائه دادند و ملاحظه کردم نظر بمذاکرات شفاهی مشار اليه راجع به کسالت مزاج شما و این که قادر بسواری اتومبیل نبوده و فقط با جهاز می توانید حرکت نمائید برای رفع این زحمت فوق الطاقه تصویب می کنم که همان با وسیلۀ جهاز به ناصری عزیمت نمائید من هم چون خط سیرم از ناصری است بدواً به آن جا خواهم آمد در آن جا ما را ملاقات خواهید نمود. رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

این جوانی است بلند قامت و سیه چرده، از رفتار و گفتارش علامت سادگی و صمیمیت نمایان است با لهجۀ که کمی آثار عربی داشت از جانب خزعل عذر خواهی ها کرد، گناه را به مفسده جویان و مفرضین داخلی و خارجی نسبت داد و تقاضا کرد که از این نقطه به محمره بروند و از خیال عزیمت بناصری صرف نظر نمایند، من می دانستم قصدش چیست، در تمام صفحۀ خوزستان دل سوختگان و شاکیان بسیار بودند که اغلب در ناصری توقف داشتند، خزعل می خواست مرا مستقیماً به محمره ببرد تا این اشخاص مجال تظلم نیابند.

ص: 238

از جمله راپورت هایی که می رسید یکی اینست که درج می شود:

«عدۀ کثیری از اهالی محمره و عبادان و ناصریه را شیخ محبوس و تبعید نموده، سلطان حسین خان نظامی را که در شوشتر بود باتفاق حاجی محمد حسین شوشتری توسط قلی خان نام که یکی از اعیان شوشتر است دست گیر و در ناصریه توقیف نمود، شیخ عاصی و شیخ عوفی که از مشایخ بنی طرف و حویزه هستند قریب ده سال بود که از تعدیات شیخ از وطن خود هجرت و تحت الحفظ در حوالی عماره اقامت داشتند، چندی قبل شیخ عاصی را توسط نمایندۀ سیاسی عماره جلب بمحمره نموده بدواً او را حبس و ثانیاً او را مسموم نمود .

خلاصه نظر باین قبیل راپورت ها به پسر شیخ گفتم خیر حتماً باید بناصری و سائر شهر های خوزستان بروم و مخصوصاً از حال قشون لرستان که باید بدزفول برسد استفسار نمایم، در این وقت نكتۀ بخاطرم رسید و آن کشف حقیقت امر بود پس با اطمینان گفتم چون قشون لرستان بموانعی بر خورده و عشایر لر بمخالفت و ممانعت آن ها قیام کرده اند باید بزودی خود را بدزفول برسانم و بیش تر قصدم از رفتن بناصری استخبار حال این ستون است. پسر شیخ بلا تأمل گفت پریشب قشون وارد دزفول شده است من از کشف این حقیقت و اصغای مژده سلامت این لشکر بحدی مشعوف شدم که کم تر وقتی آن حالت را در خود دیده ام زیرا که چند شبانه روز حواسم را مشغول داشته بود، اما محض حصول اطمینان ظاهراً باور نکردم و پرسیدم از کجا اطلاع یافته اند گفت از سیم انگلیس ها خبر رسیده است، در این جا بمن محقق گشت که مطابق راپورت های سابق انگلیس ها كاملا مواظب سير قشون هستند و در سر هر دستگاه مأمور مخصوصی گماشته اند که اخبار را سانسور کند و آن چه برای خود شان فایده ندارد بمن نرسد چون دولت ایران سیم ندارد بی اطلاعی فرمانده قشون از قسمت های مختلف لشكر معلوم است که تا چه اندازه اسباب خسران مملکت و سپاه و

فرمانده آن ممکن است بشود، با تمام فقری که بودجه قشونی و بودجه مملکت دارد همان ساعت امر کردم بهر قیمتی است دستگاه های تلگراف بی سیم وارد کنند و در مرکز مملکت و مراکز عمده نصب کنند که رفع احتیاج از خارجی بشود امیدوارم در ورود بتهران بنصب دستگاه های تلگراف بی سیم مبادرت کنم .

بالاخره پس از استماع خبر ورود قشون خرم آباد بدزفول معشوف شدم که محاصره ای را که شيخ خزعل و متفقين او دربارۀ من اندیشیده بودند معکوس ساخته و عین آن را در مورد خود شان مجری داشته ام و با ستون های لشکر خود مرکز فساد را محصور ساخته ام در این صورت چاره ندارند جز این که از خط دریا فرار کنند یا باستقبال من قدم بردارند.

پسر شیخ که دید در هر صورت من عازم ناصری خواهم شد ساکت شد، او را بوزیر پست و تلگراف سپردم که پذیرائی و نوازش کنند .

ص: 239

شب تلگراف ذیل از امیر لشکر غرب واصل شد که خبر ورود به دزفول را تأیید می کرد:

مقام منبع حضرت اشرف اعظم فرمانده کل قواء دامت عظمته با كمال احترام بعرض مبارك می رساند: ستون يك اعزامی بدزفول یوم چهار را در سر آب زالو امروز بقلعه (زره) خواهند رسید و ستون سوم چهارم قوس در بالای کبالان و ستون چهارم در همان تاریخ در میشون بوده اند و از این قرار بطور حتم بعد از ظهر هفتم یا هشتم قواء وارد دزفول خواهد گردید و نظر بتبلیغاتی که بوسیلۀ جاسوسين و طياره ها بعمل آمده از طرف طوایف جودگی و میر ها استقبال شایانی در بین راه از اردوی اعزامی بعمل آمده و مخصوصاً چادر های خود شان را نزديك بجاده عبور اردو زده و بدون وحشت در جای خودشان باقی و کاملا بمراحم بندگان حضرت اشرف دامت عظمته امیدوار هستند و حسب الامر مبارك نمرۀ (9641) از طوایف فوق الذکر امنيه سوار و پیاده استخدام و مشغول خدمت گذاری شده فقط کسی که وحشت داشته (ایمان خان) بوده که آن هم در صدد است به تأمین سایر میر ها در اردو حاضر شود، تبلیغات و ابلاغیه هایی که میان طوائف بوسیلۀ طیاره ریخته شده فوق العاده اسباب تزلزل آن ها را فراهم و در مقابل عظمت قشون سر تسلیم و انقیاد خم کرده و با توجهات بندگان حضرت اشرف بدون هیچ سانحۀ اردو پیشرفت خود را به استقامت دزفول تعقیب می نماید. امیر لشکر غرب، احمد

نایب ارفع الملك از ديلم بوسیلۀ تلگراف اطلاع داد که در نتیجۀ پرواز طیاره معلوم کرده است در يك كيلو متری شمال معشور عده ای قریب 850 نفر پیاده و 450 چار پایان دیده است که بعجله خود را بساحل می رسانیده اند از این قرار بقیه قوای اعراب در دریا یا دهات ساحلی پناه گاهی می جویند.

جنايات

*جنایات (1)

در اول محرم (1314) هنگام مغرب همین خزعل جمعی ترور را وادار کرد که بخانه برادر رفته و او را بکشند، خود نیز رفت و در گوشه ای پنهان شد، جانیان وارد گشتند و او را و 14 نفر از اقوام را در خون کشیدند، بعد برای این که هيچ يك از دودمان جاسر نتواند با او مخالفت کند يك يك برادر زادگان را بسخت ترین عقوبات كشت، سنبه تفنك در آتش نهاده سرخ کرد و در چشم دو نفر از برادر زاگان خود فرو برد که کور شدند و کله شان آماس کرد ولی نمردند تا این اواخر زنده بودند و عمر خود را در گوشۀ خانه بتقاضای مرگ می گذرانیدند. یکی از اقوام دیگر خود را با وجود کمال مساعدتی که در مورد قتل مزعل با وی کرده بود باز زهر داد و کشت و برادر زادۀ دیگری داشت موسوم بحنظل از وی ظنین بود همواره او را بمخاطرات می افکند و بمحاربات میان اعراب مأمور می کرد اما

ص: 240


1- نقل از صفحۀ 167 سفر نامۀ خوزستان

او بر خلاف آرزوی شیخ خزعل کشته نمی شد ناچار وی را مسموم ساخت، مشایخ نصار و ادریس و مقدم را در فیلیه محبوس و مقتول نمود.

بعد از قتل برادر و برادرزاده های خود و تصرف تمام منابع ثروت آن حدود شیخ خزعل به وسیلۀ مهم برای پیش رفت کار خود تهیه دیده بود یکی پول بی مهابا که رشوت می داد و صرف می کرد، دیگر ترور که بی دغدغۀ وجداني بکار می برد و بالاخره تکیه با جانب که بدون هیچ ندامت و ناموس بآن متشبث می شد. (1)

اگر يك مرکز قوی و ایران شناس و ایران پرستی وجود داشت البته این وسائل را در هم می شکست ولی چه سود که دولت ایران از آوازه و شهرت این وسائل سه گانه مرعوب شده بود و اساساً جرئت نمی کرد تحقیق کند و عملا امتحان نماید.

عشایر كوچك در مراکز ايلات و او باش و الواط در داخله شهر ها از دولت باج سبیل می گرفتند و مزد غارت گری و قتل و بی ناموسی خود را بنام قراسورانی و غیره می ستاندند، در این صورت معلوم است خزعل در انتهای خاک ایران بچه آسودگی و سرعتی شالوده سلطنت خود را می ریزد . بدواً لقب نصرت الملکی و بعد ها سردار ارفع و سردار اقدس و درجۀ امیر تومانی و امیر نویانی بدست آورد، حکامی که از مرکز فرستاده می شد نمی دانم چه نامی برای شان بگذارم نوکر ، غلام ، مزدور بالاخره دلال خزعل بودند، بثمن بخس ایالتی را می فروختند، ای کاش از حق نظارت و حکم رانی خود صرف نظر می کردند؟ این عمال دولت وسیله می شدند که در باریان طهران رشوه بگیرند و شاه را بترسانند و ضربت مهلکی بقلب اقتدارات دولت فرو برند. شاه ایران بر حسب عادت خود با يك تعظیم و قربانت شوم و چند اشرفی مملکت بخشی کرد، اقتدار و مالکیت خزعل را بر يك قطعه که قریب دو هزار فرسخ مربع مساحت دارد شناخت و فرمان همایونی (!) صادر فرمود که از کنار شط العرب تا فلاحیه و از عبادان تا حوالی شوشتر ملک آقای شیخ باشد. این ایران فروشی در هیچ تاریخی نظیر ندارد، دهات خالصه را برایگان از دست دادند اما تا حال کسی

نشنیده است که پادشاهی یك ایالت را بملکیت وا گذار کند.

این فرمان ها بهانه بود فی الحقیقه بی فرمان و رضایت شاه هم شیخ خود را مالك مصرّ ایران می دانست، تمام منابع عایدات را بتصرف در آورد و از عواید زراعت و نخلستان و تجازت و گمرك گرفته تا پست ترین مشاغل مثل حمالی و دلالی و مرده شوئی مالیات گرفت و حرف عالیه و دانیه را بکنترات داد. اگر شخصی زنبیلی در دست داشته و در سواحل عبادان یا محمره پیاده می شد يك نفر حمال خود را معرفی می کرد که ببرد و اگر صاحب زنبیل امتناع نموده می خواست خود حمل

ص: 241


1- خیلی اسباب تعجب است که سردار سپه درین مورد خزعل را بباد انتقاد گرفته در صورتی که خودش هم در تمام دورۀ زمام داری و سلطنتش متشبث بهمين جنايات شده و مخالفین خود را یکی بعد از دیگری بانواع و اقسام اذیت و آزار ها زجر داده بدیار عدم فرستاده است

نماید عاقبت کار بمشاجره می کشید، حمال قانوناً اعتراض می کرد که شیخ از ما مالیات می گیرد و این کار را کنترات داده است، ما مجبوریم هر چیزی را حمل کنیم و استفاده نمائیم و شما نیز نمی توانید بدون دادن وجه حمالی اسباب خود را ببرید. یک نفر آخوند حق رسیدگی بدعاوی را کنترات کرده است ، شیخ باید هر قسم دعاوی را لباس شرعی پوشانده و باین محضر منحصر بفرد بفرستد ، معلوم است آخوند کنتراتی و قاضی منحصر و اجباری چگونه احقاق حق خواهد کرد و چگونه طرفی را که قسطی از وجه کنترات او را بتواند مستهلك نمايد بر طرف دیگر که جز حقانیت سرمایۀ ندارد ترجیح خواهد داد !

مرده شوی خانه ، قمار خانه ، شیره کش خانه، تمام کنترات است و مستأجرین برای استفادۀ خود در توسعۀ این قبیل منهیات خود کشی می کنند. ادارۀ گمرک مال التجاره را که بنام شخص شیخ وارد و صادر می شود معاف می داند و جرئت نگاه کردن ندارد، در این صورت کدام مال التجاره است که مال شیخ نباشد ؟

هر روز عدل های بسیاری با این طلسم و دهان بند که (نام شیخ خزعل باشد) وارد و خارج می شود و ادارۀ گمرگ که تقویتی از مرکز نمی یابد با حسرت بآن می نگرد.

در صفحۀ خوزستان هر کسی سر بر دارد و مخالفت کند یا اسمی از طهران و ایران ببرد فوراً مالش غارت و خودش کشته می شود. اوباش و الواط را بر نقاط مختلفۀ تسلط داده و یکی از دزدان معروف را بریاست طوایف نزديك شوشتر گماشته است.

شاه ایران اصلا بامتداد ساوه نگاه نمی کرد مبادا نگاهش بجانب خوزستان باشد، شاه در سفر هایی که پی در پی به اروپا می کرد شیخ را از این قدرت تبريك مي گفت و دو هزار لیره از خزعل گرفته چشم بر هم می گذاشت ، اعراب آن نواحی هنگام عبور احمد شاه با کمال افتخار می گفتند «شاه ایران را خلعت کرد ! »

بعد از فراغت از سر کوبی اشرار تُرك و كُرد و لر بخوزستان توجه کردم، بمالیه امر دادم که بی دغدغه در صدد تصرف املاك دولت در آید و مالیات و عایدات آن نواحی را وصول کند ، مالیه شروع کرد شیخ با تعجب تمام اعتراض نمود و جواب قانونی شنید متغیر شد و امنای مالیه و سائر مأمورین دولت را تحت فشار آورد، بعضی از آن ها که فرزند ایران بودند بهر سختی تن در داده مقاومت کردند و از مرکز استمداد نمودند و بعضی از آن ها مثل ثقة الملك حاكم و رضا قلی خان بپول خزعل فریفته شدند و از وی تقویت کردند. سرهنگ باقر خان رئیس ساخلوی شوشتر مجبور بترك خوزستان شد و بمرکز حرکت کرد و رضا قلی خان نوکر خزعل شده اعراب را مشق می داد و بنام كميتۀ قيام سعادت احکام و دستوراتی صادر نمود و اعراب را بقیام و شورش دعوت کرد.

شيخ خزعل بنواحی و اطراف و میان قبایل سفر نمود و بآن ها وانمود کرد که دولت می خواهد

ص: 242

املاک موروثی ما را بگیرد و مالیات های گزاف ببندد خود را امیر خواند و بنا بر شهرت (10هزار) جمعیت گرد آورد به مجمع اتفاق ملل و مجلس شوری تلگراف کرد و بعلمای اعلام مقیمین عتبات عریضه نوشت و مرا غاصب خواند و خود را حامی قانون و کیفر دهنده گناه کاران و تکیه گاه دین و دولت ...

عين ترجمۀ مراسلۀ عربی او به آقایان علماء از این قرار است :

ترجمۀ مکتوب شیخ خزعل اهواز دهم صفر 1343

حضرت ثقة الاسلام آقای آقا میرزا مهدی نجل مرحوم آية اللّه خراسانی دامت برکاته، پس از تقدیم سلام و واجبات احترام مخفی نماند بحضرت عالی پس از آن که ملت ایران از بذل نمودن نفوس نفیس و قربانی نمودن نفوس زکیّه در راه رسیدن بمشروطیت مقدّسه که همان شورائی است که خداوند امر بوجود آن در قرآن مجید و در لسان پیغمبر اکرم فرموده مضایقه ننمودند مقصود شان حاصل و مشروطیت ایران بمقتضای مواد قانون اساسی اعلان و مطابق اساسی را که مرحوم آیة اللّه خراسانی طاب ثراه امر فرمودند جریان یافت و عموم مردم از خاص و عام در تمام اقطار ایران بر مال و جان و دین و شرف خود اطمینان حاصل نمودند ولی چنین واضح و آشکار گردیده که بر پادشاه مشروطه خواه فشار آورده بمهاجرت از ایران مجبورش نمودند، بر مقدّرات ملت تسلط و آزادی مجلس شوری را سلب و بر آراء و وکلای مجلس تهدید و توعید و سختی نموده در این تسلط بر امور بطوری استبداد بخرج داده که نظیر آن دیده نشده، باین هم اكتفا ننموده بجمهوریتی که از آن جز اخلال در احکام دین و تغییر مذهب جعفرى بطرق بالشويك و امثال آن چیزی دیگری مقصود نداشتند شروع بمقدمات اعلانش نمود تا این که حکم استبدادی را بخود منحصر نماید و

افتخار کند نه بتغيير رژیمی بلكه بيك تغيير و انقلاب دینی ولكن ( يا بى اللّه الا ان يتم نوره ) بنابراین ما گروه عربستان باجمعنا با حلفاء بختیاری خود و سایر همسایگان از تمام ایالات اطاعت خود را نسبت بدولت مشروطه دموکراسی صحیحۀ خودمان اعلان می دهیم و هر يك از ما از بذل نمودن آخرین قطرۀ خونش در راه حفظ دین و مذهب و مشروطیت بلاد مضایقه ننموده مستعدّ و مهیّا و بر پشت

ص: 243

اسب ها ایستاده ایم با صدای بلند فریاد می کنیم: « که ما حفظ مشروطیت و رجوع شاه را بمقرّ و تخت خود می خواهیم، تطبیق احکام مواد قانون اساسی را موافق موضوع خواستاریم، آزادی مجلس شورای ملی که بتواند شئون دولت و ملت را بموجب خیالات خود از روی عدل و انصاف اجرا نماید می خواهیم، با تمام قوا اعلام كلمۀ محمد رسول اللّه و حفظ احکام دین شریف و شریعت مطهر را با مراعات سادات دین و حجج اسلام و آیات اللّه فی الانام خواهانیم، می خواهیم عموم ایرانیان در ایران بر دین و اعتقاد و اعراض و مال و نفس خود مطمئن باشند، بنابراین مقدّمه حضور تان عرض می کنم که موافق اسلامیّت و تشییع در این مقصود داخل شده تا بخوبی مطلع باشند و چنان چه در اثنای حرب عمومی سوء تفاهم برای شما فراهم شد صاحبان اغراض و مفسدین اذهان تان را مشوب ننمایند، چنان چه مرحوم سیّد کاظم یزدی در آن ایام مکتوبی که راجع بود بحفظ حدود بمن نوشته بودند امتثال امر و تطبیق نمودم و بعلاوه چیز هایی را که نسبت بمن می دادند در وقت خود استماع حاليه واقف شدن بر حالات روحی ما کسانی که بر آن ها اعتماد دارید گسیل فرمائید تا بحقیقت مشروعۀ مقاصد ما مطمئن گردید که ابداً مقصود دیگری جز آن

نداریم، بنابراین لازم شد که این امر را بر حضرت عالی عرضه داشته تا توسط شما مجلس ملی را که منجمله مقاصد مان حفظ آزادی مغصوبۀ آن هاست اطلاع دهید و رجوع شاه را بمقر سلطنت و سلطۀ قانونیّت را بطلبند و احکام قانون اساسی محلی را تطبیق و اعاده دهند نه این که در آینده از واقعات و حادثات مسئول نباشیم. و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته. خزعل

و صورت ترجمه یکی از مراسلاتی که بانگلیس ها نوشته با ترجمه اش درج می شود (اصل مراسلۀ انگلیسی هم در کتاب درج شده).

ترجمۀ مراسلۀ خزعل به قنسول انگلیس در اهواز

*ترجمۀ مراسلۀ خزعل به قنسول انگلیس در اهواز (1)

ملاحظه می کنید که تمام عشایر و مشایخ عرب امروزه ، مقاصد سوء دولت ایران را فهمیده و می دانند که حکومت حاضره فقط در فکر اینست که املاك و دارائی آن ها را متملّك و آن ها را بخاک بنشاند. مسئلۀ فرا مین را برای عملیات خود فقط

ص: 244


1- نقل از صفحه 176 سفر نامۀ خوزستان

يك نوع بهانه اتخاذ نموده اند، از من كه يك نفر عرب خالصی هستم پرسیدند آیا برای شرکت در حفظ حقوق و مصالح آن ها حاضر هستم یا خیر، من جواب دادم البته برای این مسئله حاضر تا آخرین نفس جدّ و جهد خواهم نمود از این جهت تمام رؤسای عشایر آمده قرآن مهر کرده بقید طلاق قسم خوردند که بر قول خود ایستادگی نموده و از این نقشه رو گردان نشوند، جنبش حالیۀ اعراب هیچ شباهتی بسابق ندارد و فی الحقیقه برای دفع تجاوزات دولت ایران همگی حاضر و مصمّم شده اند . من شخصاً هیچ اعتمادی به تأمینات سردار سپه ندارم بلکه آن ها را برای گول زدن خود یک نوع وسیله می دانم زیرا در نتیجه آن همه تأمینات که بسفارت انگلیس داده که قشون بعربستان نفرستد دیدیم که قشون برای این مملکت در راه است، صاحب منصبانی که از طرف مشار الیه اعزام شده اند همه نوع اقدامات می نمایند که بمصالح من بر می خورد در صورتی که از اول وهله بما اطمینان داده شده بود که وجود این صاحب منصبان برای دولت فقط يك نوع مستحفظ است. هر يك از این صاحب منصبان که بنقطه ای رفته اند افکار و عقاید اعراب را نسبت بشخص من مسموم و در مسائلی مداخله می نمایند که بکلی از دائرۀ وظیفۀ آن ها خارج است. يك روز از

ارسال یک نفر حاکم برای عبادان سخن می راند، روز دیگر تعیین کار گذاری را برای آن محل اشاعه می دهد و يك روز می خواهد مأمور بلدیه برای محمره بفرستد، ابداً روزی نمی گذرد که بکار من مداخله نکند. روزنامه جاتی که در تمام این مدت بر علیه من و دولت انگلیس قیام نموده بودند هيچ يك از آن ها مجازات نشدند و معلوم است اگر پشت گرمی نداشتند باین هتّاکی ها هرگز جرأت نمی کردند. من دیگر ممکن نیست عقیده به سردار سپه داشته باشه ولو این که هزار بار قسم بخورد و فقط از تأمینات کتبی و قطعی دولت انگلیس متقاعد می شوم، شرط اول من اينست كه يك نفر سرباز ایرانی در عربستان نماند زیرا مادامی نظامیان ایرانی این جا باشند همیشه موجب اغتشاش و اختلال هستند.

ثانياً تمام فرامين من باید تأیید و تصدیق بشود.

ص: 245

ثالثاً مالیاتی که بر من است باید بهمان میزان سابق باشد . قرار دادی که با مستر مكرمك (1) بسته بودم فقط بنسبت این بود که از پیشنهاداتی که دولت انگلیس بمن نموده بود شک داشتم وگرنه دولت ایران حق نداشت که آن مخارج هنگفتی که در ایام جنگ بر من وارد آمده بود منظور ندارد، اکنون که دولت ایران دارد هر روز یکی از تعهدات خود را لغو می کند من هم خود را در الغای آن قرار داد مجحفانه محق می بینم.

رابعاً باید بتمام دوستان و حلفای من تأمينات داده شده برای تمام آن ها عفو عمومی صادر نمایند. من البته همه نوع اقدامات لازمه برای حفظ سلامت لوله های نفط اتخاذ و کسی که بر آن ها جسارت حمله کند سخت ترین معامله را با او خواهم نمود و امیدوارم که بحفظ آن ها موفق بشوم ولی ممکن است چنان چه می دانید دشمنان من بطور محض صدمه به لوله ها برسانند برای این که مرا با دولت انگلیس در زحمت بیندازند و میان ما بغض و نفرتی ایجاد نمایند.

مکرّر می گویم تا زنده هستم مصالح دولت انگلیس را حفظ می کنم و خدمات من بآن دولت که آن افتخار دارم برای آن ها مخفی و پوشیده نیست، در عدالت و حاضر شدن دولت انگلیس برای كمك و مساعدت من همه نوع امیدواری دارم. عربستان در عرض این سالیان دراز بهر گونه امنیّت و آسایش متنعم بوده و این حقیقتی است که همه آن اعتراف دارند، دولت ایران میل دارد این مملکت را مختل نماید، من هم بدولت انگلیس متوسل می شوم که کما في السابق بر طبق مواعيد و قرار داد مرا حفظ نمایند ، من متعدی نیستم ولی اگر دولت ایران خواسته باشد نقشه حالیه را تعقیب نماید ناچارم که از حقوق خود حتی المقدور مدافعه نمایم. می ترسم از این که مسئله هر قدر هم بعهدۀ تعویق بیفتد بهمان اندازه وخیم شود.

در این موقع به کنار رود جراحی رسیدیم .

تهدید دل سوزانه

*تهدید دل سوزانه (2)

پنج فرسخ بناصری مانده اتومبیلی در میان گرد و غبار پیدا شد که از اتومبیل من گذشته به امیر لشگر جنوب و امیر اقتدار رسید، بعد از چند دقیقه مشار اليه ما بنقطه ای که برای اصلاح اتومبیل ایستاده بودم رسیدند و با نهایت اضطراب

ص: 246


1- یکی از مستشاران مالی امریکایی که با دکتر میلسپو بایران آمده بود
2- نقل از صفحهٔ 179 سفر نامۀ خوزستان

لرزان و در حال رقت گفتند «این قنسول روس بود که محض دولت خواهی و محبت می خواست حضرت اشرف را مطلع سازد که صلاح نیست در این موقع بی مهابا وارد ناصری شوید زیرا که شیخ قوائی در ناصری جمع آورده و تمام اعراب مسلح اند و در بام و کوچه و معبر را گرفته اند و اگر وارد شوید همگی را دستگیر خواهند کرد، زنهار از ورود به ناصری خود دارای نمائید و از کید دشمن ایمن مشوید ، حال ما از حضرت اشرف استدعا می کنیم صرف نظر فرموده وارد نشوید و ترحمی بفرمائید که همه تلف نشویم و آسیبی بوجود مبارك نرسد».

در ضمن صحبت من مواظب احوال این دو مرد بودم که با وجود دیدن مخاطرات عظیمه و جنگ های بسیار یا از ترس یا برای حفظ جان من این طور مضطرب و گریان شده اند، از طرفی هم بان ها حق می دادم که مرا بتأمل و تفکر دعوت می نمودند زیرا که امر بسیار خطیر بود، وارد شدن بقلب دشمن و خود و همراهان را تسلیم کردن از تهور خالی نبود ، اگر قنسول روس ما را برای مصالح سیاسی خود و دامن زدن به آتش هم بیم داده باشد و چنان که می گفت شهر ناصری مسلح نباشد اما برای خزعل حاضر کردن عده ای که ما را دستگیر نماید کاری نداشت زیرا که اردوئی همراه ما نبود و سه چهار روز وقت لازم داشتیم که قشون برسد.

در این جا من قدری بفکر فرو رفتم نه از ترس جان خود زیرا این متاعی است که هیچ وقت در مدت عمر قیمتی برایش قائل نبوده ام. اما برای همراهان که محض مناسبت من در مهلکه افتاده بودند ولی این تامل يك لحظه بیش تر طول نکشید توقف یا مراجعت بد ترین شکست و نشانه نهایت ترس بود، با خود گفتم کسی که با این کار های خطیر مبادرت می ورزد نباید باین ملاحظات قدم وا پس گذارد.

این دو نفر هم بواسطۀ اضطرابی که نشان می دادند مرا فی الحقیقه متغیر کردند پس سخن آن ها را قطع کردم و بر آن ها بانگ زدم و گفتم :

جان شریف است اما در میدان جنگ نباید آن را تا این اندازه قیمت نهاد ، با وجود تمام این خطر ها مسلح بودن اعراب ناصری سوء قصد و تجهیزات شیخ ، نبودن قشون و غیره چون عزم کرده ام باید بناصری بروم و هیچ چیز حتی گلولۀ توپ هم مرا بر نمی گرداند می گوئید بی احتیاطی است و تهور است باشد اشخاص کم دل شجاعت را تهور می خوانند و شهامت را بی احتیاطی.

من تنها وارد این شهر می شوم و با تمام قوای خزعل مقابله می کنم .

و بیت فردوسی را بر آن ها خواندم.

جهان جوی را جان بچنگ اندر است *** و گرنه سرش زیر سنگ اندر است

این دو نفر خود را پس کشیده و عقب ماندند چون دیدم تأخير اسباب توهم است بر اتومبیل سوار و با یک نفر نظامی بطرف ناصری راندم.

ص: 247

ورود بناصری

ساعت پنج بعد از ظهر 13 قوس بناصری رسیدم ، عدۀ کثیری با اتومبیل و اسب تا نیم فرسخی باستقبال آمده بودند و هر قدر بشهر نزديك مي شديم جمعیت مستقبلين افزوده می شد ، از جمله سردار اجل پسر خزعل و هشت نفر از رؤسای اعراب. خود خزعل بواسطۀ کسالت یا ترس هنوز بناصری نیامده بود . کوچه های شهر را که آئین بسته و بیرق های بسیار نصب کرده بودند خیلی متأسفم که نتوانستم بموقع از نحر شتری که در سر راه کشتند جلو گیری کنم، حال این حیوان بزرگ در زیر دست اعراب بی انصاف ترحم انگیز بود، عدۀ زیادی زیر سلاح بودند و در معابر و روی بام ها جای داشتند ولی عجب است که یک نفر زن حتی روی بسته هم دیده نمی شد. عمارت خزعل که بهترین ساختمان این شهر است برای ما ورود مهیا شده بود، هر چه بعمارت نزديك مي شديم اشخاص مسلح متراکم تر بودند زیر درخت ها و کنار دیوار ها اعراب ایستاده و بر تفنگ ها تکیه داشتند ، گوسفند وار بیک دیگر تنه می زدند و از میان چارقد های سرخ مثل گل شقایق صورت سیاه خود را نشان می دادند، قصد خود نمایی ندارم ولی هر کس دیگر بود شاید خود را می باخت و تحمل این موقعیت را نمی کرد. بقصر شیخ وارد شدم و در اطاق خاصی که معین شده بود راحت کردم ، مردم تا پاسی از شب بتماشای همراهان ما که از عقب می آمدند مشغول بودند، قریب دوازدۀ شب دبیر اعظم با اتومبیلی که متعلق باعراب بود رسید.

شب اول در ناصری

امشب موقعیت من خالی از غرابت نیست، تنها در قصر دشمن نشسته ام و میزبان من با چند هزار نفر مسلح که دارد هراسان شده و بساحل پای ننهاده کشتی خود را در وسط کارون نگاه داشته است مهمان یک نفر است و باید میزبان را با وجود قوای بسیاری که دارد امان بدهد، این ورود بی باکانۀ من بقلب دشمن و نترسیدن از یک شهر مسلح بیش از هزار توپ و صد هزار قشون در مرعوب کردن خصم مؤثر شده است.

خزعل را هر چه دل داده و تحريك كرده اند حرکتی ننموده است . نسیم شب خروش آرام و شکایت آمیز کارون را که از بالای سد فرو می ریزد باطراف پراکنده می نماید، این ورود که چون از برداشتن مانع راه خود عاجز است بیهوده زیر لب غرش خفیفی می کند خیلی شبیه است بآن شیخ پیری که الان در کشتی خود نشسته و از پیدا شدن سدی در مقابل هوس جاه طلبی و امارت جوئی خود می خرد و چاره جز سر افکندگی ندارد. صدای آرام رود کارون نمی گذارد از یاد شیخ غافل بشوم، این شیخ که بواسطه طول زمان اقتدار و تعلق گوئی اطرافیان و رنگ آمیزی مدعیان خاک ها و آب های عالم سابقه خود را فراموش کرده و بهیچ تنزل و اطاعتی معتاد نیست و این تمول و تمکن را موروثی پنداشته و در این اواخر میل تشکیل امارت مستقله را در دماغ او ایجاد کرده اند . امشب چه فکر می کند ؟

ص: 248

این شخص وقتی که موقعیت یک هفته قبل خود را با امروز می سنجد چه حالی پیدا می کند ؟

هفتۀ قبل از طرفی متنفذین و مقامان تهران را زر خرید خود می دانست ، تمام قشون هند و نفوذ مستخرجين نفت را پشت سر خود می پنداشت ، صفحۀ خوزستان را امارتی می دید از طرف شمال محدود بكوهستان بختیاری (و شاید بنواحی اصفهان) و از طرف مشرق بخاك فارس، همین رود کارون را نهر کوچکی می دید که در میان خانه شخصی او در حرکت است، محض استفاده او از کوه رنگ سرا زیر می شود. و برای سلام باو می خرد و بمقصد پايبوس او را مرا کج کرده بمحمره می رود شوشتر و دزفول و رامهرمز و ناصری و حویزه را حجرات (قصر اسپانیائی) خود می دانست.

هر وقت می خواست اقلیت مجلس را بر می انگیخت و قوۀ مقتنه را بر سر قوه مجریه خراب کنند. و مدیران جراید را امر می داد که عالم مطبوعات را : بهیجان آورند و اکناف عالم را از مظلومیت شیخ پر کنند ، سفارت خانه ها را اجازه می فرمود که نوت ها و اتمام حجت ها بدولت بفرستند و بالاخره اعراب را ملخ وار می فرستاد که ما را در ملک سلیمان تار و مار کنند، این بود خیالات و آرزو های شیخ که برای او از دایره آرزو خارج و بمقام علم اليقين و حقیقت رسیده بود . تلگراف نمود مرا تهدید کرد ، قشون فرستاد و قد بر افراشت.

من در ظرف يك ماه چند صد فرسنك را پیموده کوه و دشت و دریا را در گذشتم و شخصاً بميدان آمدم و هیچ چیز مرا از ورود بقتل گاه خصم باز نداشت، اينك من در ناصری هستم و او در میان رود کارون. عمارت امارتش فرو ریخت، کارون بیاد مظالم او دشنامش می دهد، هیچ قوۀ از داخل و خارج بفریاد او نرسید، هیچ جریان پلتیکی مجال نفوذ نيافت مثل شاهين بسينۀ او چنگ فرو بردم او را عفو کردم و فردا باید در خانه غصبی خودش از من رخصت یافته خاضعانه بخشایش بطلبد و از مقام امارت بموقعيت يك نفر مرد زارع مطبع متمول تنزل کند و در مقابل چشمش مالیه عواید دولت آورد ، و قشون ولایت را نظم بدهد و گمرك در واردات و صادرات نظارت کند و عدلیه به عرایض مردم برسد. من حق دارم در این باب مبالغه کنم و بسط مقال بدهم زیرا که هر چند امر خوزستان بزودی خاتمه یافت اما کاری خرد نبود. این تنها شیخ محمره نیست که مغلوب می شود بلکه تمام سر کشان ایران است که در شخص خزعل معدوم می گردند تنها خاك خوزستان نیست که دوباره با رشته های قوی بایران اتصال می یابد بلکه تمام بنادر جنوب است که بعد از سالیان دراز می فهمند صاحبی و مرکزی هست و قوۀ وجود دارد این شکست تزریقات خارجی است در بنادر

خلیج و این معرفی قدرت دولت است در سرکوبی متمردین و حفظ تجارت و مؤسسات خارجی و رعایت استقلال دولت در مقابل بهانه های بی اساس بیگانگان و بالاخره قیام مرکز است در مقابل ملوك الطوايف.

ص: 249

تلگرافات طهران

دو تلگرافی که از وزیر خارجه رسیده بود قرائت و بترتيب ذیل جواب دادم ، معلوم شد موضوع خیانت خزعل و قصد توقیف ما در ناصری حتی در طهران هم شایع بوده است : 12 قوس

حضور حضرت اشرف آقای رئيس الوزراء دامت عظمته:

1 - تلگراف محمّره بتاريخ چهارم دسامبر مطابق امروز پنج شنبۀ 12 قوس این طور اطلاع می دهد ، پسر شیخ دیروز نزد حضرت اشرف رفت فوراً اطلاع دهید قبل از این که قشون بیاید بناصری و محمّره نیایند از قراین معلوم می شود نیّت بد باشد ، وصول این تلگراف را فوراً اطلاع بدهید.

2 - تلگراف مسکو اطلاع می دهد که روزنامه های آن جا انتشاراتی می دهند راجع باین که مراسلاتی از انگلیس ها رسیده که خزعل در حمایت انگلیس ها و جنگ باید حتماً متارکه شود والا برای حفظ منافع جنوب اقدامات نظامی خواهیم کرد و سه کشتی جنگی وارد خلیج و می خواهد به محمّره قشون وارد کند، اجازه می فرمائید تلگراف کنم این انتشارات را تکذیب نمایند چنان که در طهران هم آقای وزیر مالیه راجع بخبر بی سیم مسکو تکذیب نمودند . مشار الملك نمرۀ 3900 14 قوس

حضور حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء دامت عظمته :

اول ، از محمّره - این قسم اطلاع می دهند از قراری که مذکور است مقداری اسلحه دیروز از بهمن شیر عبور داده خودش هم ظاهراً برای استقبال طرف ناصری رفته و باید خیلی احتیاط کرد.

دویم، تلگراف بصره - عرب و بختیاری توطئه دیده اند در ناصری بحضرت اشرف حمله نمایند، خوبست در رفتن بناصری عجله نفرمایند . تلگراف دیگر حاکی است شیخ خدعه می کند ناصری را برای ورود چراغان ولی شبانه قشون بسمت ناصری می فرستد محض اطلاع بعرض رسانید . مشار الملك

ص: 250

جواب

جناب مستطاب اجل آقای مشار الملك وزير خارجه دام اقباله، تلگراف جناب مستطاب عالی راجع بانتشارات خلاف حقیقت در مسکو و اصل همان طور که پیشنهاد نموده اید تلگرافاً دستور دهید تکذیب نمائید 20 قوس نمره 4238، وزیر جنك و فرماندۀ کل قوا

متعاقب آن ، دو تلگراف از حکومت نظامی تهران رسید که عین آن درج می گردد.

فوری مقام منيع بندگان حضرت اشرف رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا دامت عظمته ، با كمال احترام بعرض مبارك مي رساند شارژ دافر سفارت روس امروز از فدوی وقت ملاقات خواسته و فدوی هم باو وقت داد. پس از ملاقات با تمام آن که سعی می نمود بملاقات خود يك صورت ویزیت شخصی داده باشد باز هم با همان عادات دیرینه روس ها بی طاقت شده و اظهار نمود که بعضی مطلب شنیده می شود که صحّت و سقم آن هنوز برای ما روشن نیست، از جمله می گویند که انگلیس ها در مقابل يك شرائطی راضی شدند قشون ایران وارد خوزستان شود از قبیل تمدید مدت بانك و نفت جنوب و غيره فدوی با و جواب دادم که اولاً متأسف هستم از این که شما بهر صحبت بازاری ها اهمیت می دهید، ثانياً - متأسفم شما تا بحال شخص بندگان حضرت اشرف دامت عظمته را آن طور که لازم است نشناخته اید . لازم می دانم بشما توضیح دهم که بندگان حضرت اشرف دامت عظمته در همان موقع که میل دارند ما بین دولت ایران و کلیۀ دول خارجه يك نوع مناسبات دوستانه باشد و در همان موقع هم راضی نمی شوند کوچک ترین لکه در تاریخ ایران بماند. این است معرّفی شخص معظّم له شما هم باین قسم اراجیف یا صحبت هایی که از دهن هر شخص مفسد عوام بیرون می آید

اهمیّت ندهید و تکرار این صحبت هم در جای دیگر صلاح شما نیست ، نمرۀ 32 حکومت نظامی طهران و توابع سر تیپ مرتضی

مقام منيع بندگان حضرت اشرف رئيس الوزراء و وزير جنك دامت عظمته ، عين بی سیم مسکو را رمز حضور مبارك تقدیم می دارد :

ایران - شایعاتی جریان دارد که وزیر امور خارجه ایران دو فقره یادداشت

ص: 251

انگلیس را بسفارت انگلیس عودت داده و در تعقیب آن یادداشت نُتی متضمن اعتراض شدید بر علیه مداخله در امور داخلی ایران بانگلیس ها تسلیم شده است، از قراری که نقل می کنند استیضاحی که در مجلس در نظر گرفته بودند و صورت نگرفت بعد از مذاکرات مهمّه و جلسات خصوصی بعضی ها می خواستند برای تغییر کابینه از آن ها استفاده کنند، مجلس تصمیم کرد که مسئلۀ قضایای جنوب و یاد داشت های انگلیس را تا موقع مراجعت سردار سپه موکول بدارند و می گویند وزراء و فراکسیون های مجلس و بعضی از وکلاء تلگرافاً برای رئیس الوزراء فرستاده و باطاعت کامل خزعل اشعار داشته اند که مطلقا هیچ گونه مصاحبه نباید انجام گیرد. تلگرافی از رئیس الوزراء اشاعت یافت که خزعل بواسطه عارضۀ کسالت متعذر شده و پسر خود را نزد رئيس الوزراء روانه می دارد و نقل می کنند که قشون دولت چهار ستون تشکیل داده و خوزستان را می گیرند، دسته ای از قشون دولت که در شوشتر محصور بود طرف داران شیخ را مقهور ساخته و حکومت را تصرف نموده اطلاع می دهند که برای حمل اموال و مهاجرت خانوادۀ شیخ ده ها اتومبیل در ناصری تهیه شده و جرائد اتحاد شوری توجه مخصوصی بجزئیّات آن معطوف داشته و با قدامات با نظر هم دردی می نگرند. روز نامه های روسیه راجع بیاد داشت های انگلیس بایران ظنین و می نویسند منجر به اولتیماتوم و پیاده شدن قوای انگلیس در بنادر جنوب می گردند و این رویّه دیرینۀ انگلیس است که برای فشار بدولت ایران بدان مبادرت می ورزد. در روزنامۀ پراودا حملۀ انگلیس ها را بمصر با تسلیم آن یادداشت بدولت ایران مقایسه کرده می گویند مفهوم و معنی این یادداشت ها که مداخلۀ بی پرده بامور داخلۀ دولت مستقلّی می باشد اینست که محافظه کاران انگلیس از عناصر ارتجاعیّه ایران تقویت نموده و می خواهند قوائی را تحريك كنند که اقدامات آن ها بر علیه مملکت ایران بلکه بر علیه اتحاد شوروی می باشد و نیز محترماً عين خبر رويتر را برمز معروض می دارد. تکذیب دولت ، طهران - این چند روزه اخیر زمزمه ای در شهر راجع بدو فقره یادداشت که دولت انگلیس برله سردار اقدس بدولت

ص: 252

ایران تسلیم نموده است جریان داشت ولی دولت رسماً صحت این یادداشت ها را تکذیب کرده است، حکومت نظامی طهران و توابع سر تيپ مرتضى

قريب بنصف شب تلگراف کفیل ریاست وزراء واصل شد که گذارشات دو روزه اخیر را ذکر کرده و اقداماتی را که دولت پس از مسترد داشتن نوت های انگلیس نموده شرح می داد ، اصل تلگراف از این قرار است :

حضور مبارك حضرت اشرف اعظم آقای رئيس الوزراء دامت عظمته، چنان چه خاطر مبارك مستحضر است در نتیجۀ مشورت با بعضی از آقایان وکلاء قرار شد مراسلۀ دوم سفارت پس داده شود و پس از چند روز از جواب مراسلۀ اولی مندرجات و مدلول مراسلۀ دومی هم بدون اشارۀ بخود آن مراسله رد شود و همین طور اقدام شده، راپرت بعرض می رسد دیروز نهم قوس آقای وزیر خارجه در ضمن ملاقات با شارژ دافر انگلیس بدون مشورت قبلی با وزراء مراسلۀ اولی و مراسلۀ حاوی تلگراف وزیر مختار بحضرت اشرف را نیز پس دادند، پس از اطلاع اظهار شد که پس دادن تمام مراسلات موقع بیان نظر دولت را فوت کرده و در آتیه ممکن است تولید خطر و بد نامی برای دولت بنماید، بعلاوه چون مطالب منتشر شده ممکن است در مجلس تولید اشکالاتی بکند بعد از مذاکره با وزراء قرار شد در این باب مشورتی با آقایان مشیر الدّوله و مؤتمن الملك و تقى زاده و علائى بشود، وزراء بغیر از آقای وزیر خارجه دیشب بمجلس رفته و با آقایان مذکور مشورت کرده تمام آن ها پس دادن مراسلات اخیر را خوب ندانسته و برای این که جبرانی بشود قرار شد آقای وزیر خارجه بسفارت انگلیس رفته یاد داشت ذیل را قرائت و نسخه آن را به شارژ دافر بدهد، پس از آن وزراء همان دیشب آقای وزیر خارجه را ملاقات و مطالب را بایشان ابلاغ کردیم، ایشان قبول کردند که امروز همین طور انجام دهند ، متن یادداشت اینست :

« در موقعی که در هفتم قوس وزیر خارجۀ ایران مراسلۀ سفارت انگلیس را بآقای شارژ دافر رد کرد و نظر اولیای دولت علیّه در این اقدام این بود که چون

ص: 253

مضمون مراسله ها کاملاً مخالف اصول قانون بين الملل و حق سیادت و استقلال ایران می دانستند مراسلۀ مزبور رد شود تا موجب اعتراضات حقّۀ دولت ایران و دنبالۀ تنفّرات و هیجان افکار عامّۀ این مملکت و ایجاد مشکلات جدیده در طریق حسن افکار و تحکیم روابط دوستانه که خوش بختانه رو بازدیاد است نگردد کاملاً کان لم يكن فرض شود لیکن چون آقای شارژ دافر انگلیس در تاریخ نهم قوس شفاهاً از جانب دولت متبوعۀ خود راجع بآن مراسلۀ رد شده و فاقد الاثر گردیدن بیاناتی نمودند و عللی ذکر نمودند علیهذا وزیر خارجه از جانب دولت خود مأموریت دارد که رسماً اظهارات ذیل را بآقای شارژ دافر انگلیس بنماید. اولیای دولت علیّه ایران تصوّر نمی کردند که ممکن است دولت فخیمۀ انگلیس این چنین اقدامی بنماید زیرا بهیچ وجه برای هیچ دولت خارجی حقّی قائل نیستند باین که نسبت بیک نفر از اتباع مسلّم دولت علیّه نظیر آن چه در مراسله رد شده مندرج شود بنمائید لهذا نظر بمراتب فوق و برای احتراز از هر گونه سوء تفاهمی مراسلۀ مزبور بآن سفارت رد شده و امیدوار است این حسن نیّت دولت علیّه تقدیر گردد و در خاتمه نظریات دولت ایران را در حفظ حقوق حاکمیّت خود تجدید می نماید ». نمرۀ 3872

ذكاء الملك

دستور دادم تلگراف ذیل را تهیه کنند که فردا صبح مخابره شود .

13 قوس 1303 نمرۀ 4212

طهران - جناب مستطاب اجل آقاى ذكاء الملك وزیر مالیّه دام اقباله، از مدلول رمز نمرۀ (3872) اطّلاع حاصل کردم با این که در رمز نمرۀ (4188) صریحاً دستور داده بودم که هر مراسله ای از هر سفارت خانۀ برسد باید قبلاً بمن مراجعه نمایند تا تکلیف جواب آن را تعیین و بعد با نظر هیئت دولت امر بارسال شود هیچ انتظار نداشتم نطقی را که برای آقای وزیر خارجه معین نموده اید بدون اطلاع و دستور من بروند سفارت انگلیس بخوانند، چه بسا نظریّاتی در این موقع هست که ممکن است هیئت دولت متوجه نبوده و بعد ها تولید مشکلات کند چنان که بجملۀ اخیر همین نطقی را

ص: 254

که تهیّه کرده اید من اعتراض دارم، این جا که نوشته شده (در خاتمه نظریّات دولت ایران را در حفظ حقوق حاکمیّت خود تجدید می نماید) این جمله را ابداً تصدیق ندارم و بی مورد بوده برای این که دیگر نظایر این عبارات تجدید نشود همان طور که نوشته ام تمام مکاتیب وارده یا این قبیل جواب ها را قبلاً بمن مراجعه نمائید که با يك نظر جامعی مبادرت شده و بعد ها مورث تأسف و پشیمانی نشود، اگر قدری دقت شود خودتان هم تصدیق خواهید کرد که ذکر این جمله بدون مطالعه بوده. رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

روز اول توقف در ناصری

صبح بر حسب عادت زود برخاستم ، امر دادم ببوشهر تلگراف کنند که کشتی پهلوی را بمحض ورود بطرف بندر محمره بفرستند و مدتی بمطالعه تلگرافات واصله گذرانیدم، این تلگرافات پردۀ عجیبی در برابرم جلوه داد که هر چند انتظار آن را داشتم ولی تا این پایه نمی پنداشتم.

اقلیت مجلس که تشکیل شده بود از مدرس، میرزا حسن خان زعیم، بهبهاني ، ملك الشعراء، حائری زاده، کازرونی، حاج آقا اسمعیل عراقی ، قوام الدوله ، اخگر ، آشتیانی و غیره مدتی بود که صرفۀ خود را در مخالفت با من می دیدند بر خود حتم کرده بودم که در مقابل خدمات و عملیات درخشان من و دولت من و قشون من چشم را بهم گذارند و کار های مرا وارونه جلوه دهند و ذهن مردم را مشوب سازند، تمام مخالفت های این دسته را که غالباً منجر به کندی امور و خرابی نقشه های دولت و خسران دولت شده است یادداشت کرده ام واقعاً مضمون يك كتاب می شود.

من بقوۀ بازوی خود و نیت مقدس خود و استقامت تزلزل نا پذیر خود بر رأس دولت قرار گرفتم مواجه شدم با هزاران بنیان خراب و اصول فاسد بایستی همه را با يك مشت سرنگون کنم و طرحی نو بیندازم.

اما میل داشتم همیشه با مجلس کار بکنم، این اساس را هر چند ضعيف و لانۀ فساد است حفظ نموده و در صلاح آن بکوشم، پس محض رعایت قانون اساسی بر خلاف آرزوی خود رفتار کردم و مؤسسات پوسیدۀ مضر را نگاه داشتم و باصلاح سطحی قناعت نمودم و کار ها را به جرای هیئت مقننه انداختم و بدست آن ها گذاشتم، با تمام قوا و از صمیم قلب نگاهبان مجلس شدم و هر سخت گیری و کندی و بی کارگی را از جانب مجلس تحمل نمودم، این چند نفر مفسد را هم میدان دادم که هر چه می خواهند بکنند و بگویند .

اقلیت مجلس مغرور شد و خود را چیزی پنداشت، چند دفعه در صدد تحريك اهل شهر و

ص: 255

بلوا های عمده بر آمد که شرح آن ها طولانی می شود، وقتی که من ناگهان بطرف خوزستان عزیمت کردم و پایتخت را خالی دیدند سخت بجنب و جوش افتادند و با تمام قوا بر خلاف من کوشیدند . همهمه و جنجال این دسته شیخ را از اقصای خوزستان فریب داد، گمان کرد واقعاً از این دهل های منفی باف چیزی ساخته است، پس توسط زعیم و دیگران پول فرستاد بدست مدرس بمصرف رسانید آن حصیر پارۀ مدرس در حقیقت روی طلای خزعل پهن شده بود، من همه جا مراقبت داشتم و متأسف بودم که اهل طهران با این که پروردۀ انقلاب و سر چشمۀ سیاست ایران هستند و هزار مرتبه غرض رانی مدرس و دو روئی و بی ثباتی ملك الشعراء و سبك سرى كازرونی و اخگر و حائری زاده و غیره را امتحان کرده ام چرا راضی می شوند این چند نفر بحمایت خزعل بر خاسته و سد راه استقلال و ترقی مملکت بشوند ؟

اما من از اقلیت خیلی تعجب نداشتم زیرا که آن ها مدتی بود با من مخالفت می کردند و آشفتۀ پول شده بودند، حیرت و خشم من از اعمال چند نفر دیگر بود که در حضور من موافق و خادم و در غیاب مخالف و خائن بودند . رهنما، سر كشيك زاده ،میهن، داور بهمراهی يك نفر یهودی موسوم به هایم که مسیر ترقیاتش معلوم است حرکاتی کرده اند که مستقیماً بر ضرر ایران و بر خلاف من بوده این اشخاص برای جلب منفعت شخصی و رسیدن بمقام و خود نمائی در غیاب من وارد سياستي خطرناك شده بودند که اگر من متحمل لطمات آن نمی شدم پیکر ایران را متلاشی می ساخت، این ها در ظاهر رفيق وکلای صالح و اکثریت مجلس و در باطن همراه اقلیت و آژان سفارت خانه و مزدور مؤسسه نفت و «جلالت» شیخ محمره بودند، اگر راپرت های مختلفی که از اعمال این ها، خصوصیات کار های شان رسیده درج کنم همه کس تعجب خواهد کرد که چگونه ممکن است بشر ایرانی و وکیل ملت، مدیر روزنامه، باین رذالت ها و خیانت ها تن در دهد و برای جلب مشتی پول و متزلزل ساختن من بتجزيۀ وطن و استقرار نفوذ اجانب و از هم گسیختن نظام رضا بدهد (1) :

اما برای اجتناب از اطناب و کوچکی قدر این خیانت کاران از ذکر تمام راپرت ها خود داری می کنم و تلگراف ذیل را که از حکومت نظامی رسیده در این شرح می گنجانم.

فوری، مقام منبع بندگان حضرت اشرف رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا دامت عظمته محترماً بعرض آن ذات مقدس می رساند وضعیات شهر طهران چنان چه در تلگراف قبل بعرض رسانده فوق العاده خوب و امید بخش است لیکن مطلبی را که فدوی در مدت تصدی حکومت نظامی کاملا کشف کرده اینست اهالی طهران بطور کلی آرام و علاقمند بذات مقدس هستند ولی ما بین آن ها عدۀ دیگری هستند که برای جلب منافع شخصی و احراز بعضی مقامات که حقاً هیچ وقت لایق رسیدن بآن نیستند مشغول آنتريك و دسیسه و بیرون آوردن بعضی صدا های مضحك هستند،

ص: 256


1- این گفته ها و نوشته های سردار سپه مغایر با حقیقت است زیرا همه این ها در تحکیم بنیان حکومت پهلوی نقش موثری بازی کرده همیشه یار غار او بوده اند و منظور ازین گفته هایش مانوری بیش نیست

گاهی هم يك قسمت از آن مردمان بی چاره را آلت دست خود قرار داده و براه های کج و معوج می کشانند، بلکه بعضی اوقات آن اشخاص بیگانه را با مرگ دست و گریبان کرده و خود با يك قلب سختی بآن ها می نگرند و بدون آن که از کردۀ خود پشیمان شوند و باز هم بعمليات زشت خود ادامه می دهند و لازم دانسته که بعرض مبارك برساند که آن اشخاص نه فقط مدرس و ملك الشعرا می باشند بلكه يك عدۀ دیگری هستند که فدوی مدرس و رفقای او را در مقابل بدرجات بهتر می شمارم و آن ها رهنما و سر كشيك زاده و غیره هستند که شب و روز مشغول هر گونه عملیات زشت می باشند که عمليات وکلای مخالف در مقابل آن ها هیچ است. اینست که فدوی آرزومندم روزی که بندگان حضرت اشرف اشاره فرمود تا این قبیل خائنین را با خاك يكسان و خود فدوی ایستاده و فرمان آتش بطرف این خائنین بدهم، این است بعقیدۀ فدوی این اشخاص بوقلمون صفت و اگر بعضی صدا ها در مجلس پیدا می شود فقط از حلقوم این اشخاص و نتیجۀ عملیات آن هاست که بهیچ قسم منتج نتيجه نشده و نمی شود. و عقیدۀ خود آن ها از این عملیات اینست که در این موقع مهم حواس بندگان حضرت اشرف را متوجه مرکز نمایند. نمره 30 حکومت نظامی تهران و توابع سر تيپ مرتضى

مقام منيع ریاست وزراء عظام و فرماندۀ کل قوا دامت عظمته ، چنان که در تلگراف سابق معروض افتاد مجلس فعلى بواسطۀ تبانی يك عدّه از وکلاۀ که اسامی آن ها معروض می گردد : رهنما ، سر كشيك زاده ، هایم ، میهن (1) و چند نفر از رفقای آن ها همان طوری که بعرض مبارك رسانیده با وکلای اقلیّت منشاء مفسده و جنجال گردیده از ناحیۀ این مجلس کوچک ترین استفاده مترتب نیست، چنان چه ملاحظه می فرمایند بودجه های دولتی را تا بحال توقیف نگاه داشته تصویب نمی نمایند، ادارات را بحال گرو در آوردند، در این صورت انتظار دیگری بجز خرابی کار از این مجلس نیست. حکومت نظامی تهران

جواب

حکومت نظامی تهران و توابع - نمرۀ 30 را ملاحظه کردم این حقایق بر خود من هم پوشیده نیست و همه را آن طوری که باید و شاید می شناسم، شما مراقب جزئيّات باشید تا چیزی مستور نماند . نمرۀ (7103) رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

ص: 257


1- مقصود ابو طالب شیروانی مدیر روزنامه میهن است

بعد از آن که رئیس کابینه من که خود جزو منتخبین و نمایندگان آذربایجان است برای همراهی با من مجلس را ترك گفته است از تلگراف و اخبار مجلس اطلاع حاصل کرده و درجۀ حق کشی و غرض ورزی نمایندگان و هم کاران را ملاحظه نموده و مجلس را مركز يك سياست خطرناکی برای سعادت ایران یافت، تلگرافی بمجلس مخابره نموده و از وکالت استعفا داد.

می گفت من ترجیح می دهم که از افتخار نمایندگی ملت غیور و نجیب آذربایجان محروم باشم و بالطبع شريك در يك سياست نا حق و ایران خراب کنی شناخته نشوم زیرا اگر وکلای صالح از حقایق مطلع نیستند و خاموشند و تحمل می کنند من که از تمام نکات آگاهم نباید در ننك باقی باشم و خود را هم کار این اشخاص معرفی کنم.

این اشخاص مذبذب و دو رو که با اقلیت مجلس و چند نفر نا راضی یا ترسو دست بدست هم داده بودند معلوم می شود شوری در مرکز قانون گذاری ایران بر پا کرده اند اذهان بعضی وکلای ساده لوح را هم مشوب نموده و بقدری فتنه و وسوسه کرده اند که عدۀ بسیاری از نمایندگان بتردید افتاده اند.

خدمات چندین سالۀ مرا که در زیر بهتان و گلوله و تهدید سیاسی انجام داده ام فراموش کرده و این حرکت بی باکانه مرا که شخصاً بمیان آتش جنگ رفته و نوت های شدید انگلیس را پس داده و چنك بگلوی امیر نیمه مستقل محمره نهاده ام جنگ زر گری و بنا بر موافقت انگلیس و خود خزعل دانسته اند بآن ها وا نمود شده است که مقصود تطهير خزعل و امضای استقلال اوست .

پس در جلسات خصوصی نطق های آتشین کرده و نسبت ها بمن داده و قصد سلب اختیار از من داشتند، در مقابل تمام این ها دولت و وکلای آگاه پاک طینت دفاع کرده بودند اما تحريك دستۀ مخالف کار را بجائی کشانید که نزديك بود بزرگ ترین لطمات از طرف مجلس شورای ملی به استقلال و قدرت مملکت وارد شود، يك لطمۀ جدی جبران نا پذیری و آن رد کردن بودجۀ وزارت جنگ بود، وکلای وطن خواه هیچ تأمل نکردند که تعویق افتادن یار رد شدن بودجۀ وزارت جنگ یعنی از هم پاشیدن نظام جوان، یعنی تجزیه ایالات مملکت، یعنی استقلال چندین ساله خزعل، یعنی از دست رفتن بنادر و بالاخره از میان رفتن همه چیز مملکت گفتند بودجۀ وزارت جنگ زیاد است و باید تقلیل یابد و چندی در بوته اجمال بماند و بالاخره بعد از نا امید شدن من و متزلزل شدن قشون فکری بشود .

عجب اینست که دربار قجر هم با این رأی که فنای تاج و تخت لرزان اوست موافقت دارد و همین قدر که از قدرت من کاسته شود بهر چیز تن در می دهد، اما چه جای تعجب است از روز اول تاج و تخت آن ها در مقابل وطن فروشی عباس میرزا استقرار یافته است، این شاهزاده جاه طلب بود که

ص: 258

بوعدۀ بقای سلطنت در خاندان خود عهد نامۀ ترکمان چای را بیادگار گذاشت.

خلاصه وکلای مجلس جلسه سرّی رسمی تشکیل داده و راجع بمن و قدم هائی که برداشته ام مذاکراتی نموده اند، صورت یکی از مجالس سری که بطور خلاصه بمن تلگراف شده و اکنون از خواندنش فراغت حاصل کرده ام ضمناً درج می شود « بدواً شیخ جلال اخبار رویتر را مطرح مذاکره قرار داده و اظهار داشت که اگر این خبر اصلاح صحیح باشد از نقطه نظر اهمیت قابل هر گونه تعقیب خواهد بود، پس از آن آقای مدرس این طور بیان کردند کودتا هایی که در دنیا در هر چند مدت یک مرتبه برای اصلاحات شده است همه اش مبنی بر استقلال فکر کودتا کنندگان بوده از قبیل نادر شاه، شاه اسمعیل و ناپلئون و غیره ولی کودتایی که در چهار سال قبل شده است با تحريك اجانب بوده است اگر چه آقای رضا خان سردار سپه استفاده هائی نموده و قشونی تنظیم کرده ولی از نقطه نظر سیاست همیشه مورد نگرانی بوده، از سه سال قبل که می خواست رئيس الوزراء بشود بهر شکل بود من جلو گیری نمودم ولی از همان روزی که باین مقام رسید منتظر بودم که اجانب از درختی که کاشته اند میوه اش را را بچینند، من این روز را خوانده بودم امروز از نقطه نظر خطر مملکتی دیگر اکثریت و اقلیت در کار نیست ولی در این مسافرت که کرده اند با من و 13نفر از رفقای من مشورتی نکرده بودند با دیگران اگر مشورت نموده اند من اطلاعی ندارم و اگر با نظر آن ها يك قسمت مملکت را داده باشند من هم حرفی ندارم، بالاخره اگر اقداماتی که سردار سپه می کند با فکر خودش یا اجانب باشد خلاف مصالح مملکت است، از این قبیل مسائل خیلی اظهارات کرده اند و از این سفر خیلی اظهار نگرانی نمودند، بعد از آن رهنما اظهارات نموده که این اخبار خود روزنامه ایران نبوده بلکه اخبار رویتر بوده است که در جراید نقل شده است. آقای شیخ محمد علی تهرانی اظهار نمودند که اگر باین كمك شود پیشرفت خواهد نمود والا موفق نخواهد شد، بعد آقای سید یعقوب اظهار نمودند تا امروز من موافق سردار سپه بودم از آقای مدرس هم بواسطه سردار سپه بریدم فعلا که آقای مدرس خطر را این طور بیان می فرمایند باید فکر چاره کرد و بنا کرد به گریه کردن و گفت من يك آخوند شپشو بیش تر نیستم، صولت السلطنه پیشنهاد کرد که وزراء را دعوت نمایند برای سه بغروب مانده بیایند و توضیح بدهند، آقای سید یعقوب اظهار کردند که محتاج نیست اگر لازم است الساعه بیایند، تدین اظهار داشت که از فراکسیون ها عده ای انتخاب شود که در این مسئله راه حل پیدا نمایند و اساساً با

اظهارات مدرس و خطراتی که رسیده موافقت دارم، بهشتی که اجانب بما بدهند نمی خواهم موافقت حاصل شد که وزراء را احضار نمایند تنفس شد، بعد وزراء آمدند آقای ضیاء الملك از وزراء توضیع خواسته و اظهار داشتند که من موافق با دولت بوده ام، امیدوارم طوری پیش نیاید که منه م مخالف باشم خوب است وزراء توضیح بدهند که آیا صحیح است که رئيس الوزراء ببوشهر برای ملاقات شیخ خواهند رفت و خوبست بایشان تلگراف شود که ببوشهر نروند بطهران مراجعت نمایند، مجلس هم چنین تذکری بایشان بدهد، آقای وزیر مالیه این طور توضیح دادند که اخبار رویتر را نمی توانم تصدیق کنم

ص: 259

یا تکذیب نمایم، رئيس الوزراء از اول در نظر داشتند که این کار بطور مسالمت ختم شود و حرکت ایشان بطور غیر مترقبه بوده و شب قبل از حرکت ما را احضار فرمودند که من باصفهان که مرکز عملیات است شاید بالا تر ها هم بروم و تا این کار را خاتمه ندهم مراجعت نخواهم کرد ، انگلیس ها هم در این مدت اقداماتی نزد رئيس الوزراء و وزير خارجه می نمودند که کار با صلاح خاتمه یابد ، بعد از حرکت رئيس الوزراء هم نمایندۀ دولت انگلیس همین مذاکرات را تعقیب می نمودند و در این زمینه توضیحات دادند. بعد از آن شاهزاده سلیمان میرزا اظهار داشتند مجلس در هر دوره نسبت بحفظ استقلال مملکت امتحانات خود را داده است، دورۀ اول مقاومت با محمد علی میرزا، دورۀ دوم با قشون ارتجاع بالاخره مقاومت در مقابل اولتیماتوم روس ، دورۀ سوم موضوع مهاجرت، دورۀ چهارم قرار داد فعلا هم، وضوعی است که پیش آمده البته در کلیات و موقع خطر اختلاف نظر و اختلاف احزاب نباید باشد ولی با ما بقی اظهارات آقای مدرس مخالفم زیرا که فرمودند آقای رئيس الوزراء در موقع حرکت با رفقای خودشان مشورت نفرمودند بلی با آن ها مشورت نکرده اند با دیگران هم مشورت نکردند زیرا محتاج بمشورت نبوده اند در چه

مشورت می کردند مسئله تلگرافات شیخ خزعل را آقای رئیس الوزراء در مجلس خصوصی مطرح و باستثنای بعضی از آقایان که حاضر نشدند ما بقی او را متمرد تشخیص دادند و تقاضای سر کوبی او را از دولت کردند ، شخص رئیس دولت هم برای اجرای امر بمجلس در این فصل زمستان که از هیچ رئیس دولتی دیده نشده است بفرونت تشریف برده اند ، ما عاشق اشخاص نیستیم ما عاشق اعمال اشخاصیم بخیر مملکت بر خلاف آقای مدرس رئیس الوزراء را درختی که اجنبی او را کاشته باشد نمی دانم و در مدت چهار ماه و نیم که در کابینۀ ایشان عضویت داشته ام ایشان را شخص ثابت العقيده و دارای استقامت در مقابل خارجه دانسته و می دانم ولی بفرض صحت اظهارات آقای مدرس می دانید که ایشان قرار دادی هم بر خلاف مملکت ببندند یا مذاکراتی نمایند بدون تصویب مجلس بلا اثر خواهد بود، اما باید در نظر داشت در وقتی که قشون مشغول اقدامات است اشخاص سیاسی نباید مداخله بتاكتيك نظامی نمایند، وزراء بما مطالبی نگفتند ولی ما آن چه را که اطلاع داریم رئیس الوزراء قوای آذربایجان و قوای بروجرد را خواسته و فوج پهلوی را از طهران امر بحرکت داده اند ، مقدمات محو خزعل را بطريق محاصره فراهم نموده اند در این موقع این

صدائی که بلند می شود و بگوش من که کهنه کار مجلس هستم نا مطبوع است نمی توانم ساده تلقی نمایم . رئيس الوزراء جز فدا کاری و خدمت کاری نکرده و نخواهد کرد و این صحبت های امروز مثل مذاکرات مجلس یونان و احضار پدر اسکندر از ایران بود که شصت سال فتح یونانی ها را عقب انداخت، در این موقع آقای رئیس الوزراء یگانه کسی هستند که بیرق ایرانیت را بدوش گرفته اند باید کاملا تقویت کرد و گفت با مشت آهنین خود این آخرین سد را هم بکوبید که اقتدار

ص: 260

حکومت مرکزی بر قرار و بیش تر از این دست شیخ ها را نبوسیم، محتاج بهیچ اقدامی از طرف مجلس نیست آقایان وزراء البته احساسات مجلس را ابلاغ خواهند فرمود وکلا نیز اظهار موافقت نمودند ، حاجی عز الممالك با اظهارات شاه زاده موافقت نموده و اظهار داشت که اگر مخالفی هست حرف بزند، بعد آقای آقا شیخ جلال بنام فراکسیون قیام نظريات سلیمان میرزا را تقویت و دخالت اجانب را در امور داخله تنقيد نمود ، ملك الشعراء اظهارات مدرس را تقويت و بيك قسمت از اظهارات سلیمان میرزا اعتراف نمود و پس از آن قضیۀ بحرین و تاریخ رفتن آن را اظهار داشت که این قضیه مهم تر و از روز اول این اقدامات بی رویه و ممکن بود، مجلس واسطه اصلاح شود ، سردار معظم اظهار داشت که رئيس الوزراء مطیع مجلس بود و احساسات مجلس را بمعزى اليه ابلاغ می نمائیم وقت تشریف بردن اظهار فرمودند که باید شیخ را از بین بردارم و یا خود بر نگردم » .

از آن جائی که اکثریت نمایندگان بحقیقت امر مطلع بودند نقشۀ دربار اقلیت و چند نفر آژان خارجی که بلباس نمایندگی و مدیریت جریده در آمده اند پیش نرفت، بعضی از صلحا ثابت کردند که اگر رئیس دولت بنفسه خود را در آتش می اندازد و اگر جمعی از قشون ایران تلف می شود اگر وزارت خارجه یادداشت شدید انگلیس را پس می فرستد تمام این ها خواب و دروغ و خیال نیست همه حقیقت دارد و اسناد آن در مقابل چشم است کسی که می خواهد نفوذ انگلیس و استقلال شیخ را بپذیرد چرا جنگ می کند، چرا لشکر بقلب خوزستان می کشد و چرا با انگلیس در می افتد، چه چیز او را مجبور باین زحمات می کرد مگر دولت های سابق این مملکت برای موافقت با خارجه یا اطاعت از امرای داخله چه می کردند؟

آیا غیر از این بود که چشم بهم بگذارند و ساکت بنشیند و مبلغی بابت حق السکوت بگیرند؟

پس کسی که جداً وارد کار می شود و در چند ساله خدمت خود قدمی بر خلاف مصلحت ایران یا موافق آمال خارجیان بر نداشته در این سفر هم بدیهی است که جز صلاح ملك و ملت قصدى ندارد پس نباید قشون او را در این وقت متزلزل کرد.

این بود که بودجۀ باکثریت 77 رای در مقابل 14 رای تصویب گردید و مخالفین در این مرحله هم مغلوب شدند .

وقتی که بعاقبت وخیم این دسائس و جلو گیری از اعطای اعتبارات فکر می کنم یادم می آید از خست و لئآمت فتح علی شاه که در جنگ روس پسرش را که در اول خوب کار می کرد بی پول و قشون را بی سلاح و بی معاش گذاشت و بر خود هموار نکرد که دیناری از طلای انباشته خود خرج کند که در نتیجه آن شکست ایران رسید و آن خسارت ها وارد گردید، همه را می خواست بحرف تمام نماید بخيالش قشون

ص: 261

روس را با تهدید می توان از میدان برد، در این مورد ذکر واقعۀ ذیل بی مزه نیست:

روزی که خبر گذشتن روس از سر حد رسید شاه بالباس غضب و تاج مكلل به یاقوت سرخ بیرون آمد ، درباریان تصور کردند بلای آسمانی بر دشمن نازل خواهد شد ، شاه فرمود می گویند روس ها قدم بخاک ایران گذاشتند. اگر قراولان خاصه را بمقابل آن ها بفرستم چه می کنند ؟ حضار که حال شان معلوم بود تعظیم کردند و گفتند قربانت شویم تا مسکو عقب خواهند نشست . شاه دستی بریش بلند کشیده و گفت:

اگر خود ما بمیدان برویم چه خواهند کرد همه ساکت شدند.

اما بهمين اكتفا نمود و گمان کرد دیگر روس ها بخواب نمی روند و ایران را تخلیه خواهند کرد !

گذارشات طهران تحريكات و تحريصات خارجی و ساده لوحی وکلای مجلس و خیانت بعضی از نمایندگان از روی تلگرافات ذیل تا اندازه ای روشن می شود :

حضور مبارك حضرت اشرف آقای رئيس الوزراء دامت عظمته ، یاد داشتی که دیروز بعرض رسانید همان دیروز آقای وزیر خارجه برای شارژ دافر انگلیس قرائت کرده باو دادند پذیرفت انشاء اللّه بهمت و اقبال حضرت اشرف خطر بزرگی از استقلال ایران گذشته است .

بی سیم مسکو دیروز راجع به یادداشت های انگلیس و مدلول آن خبری منتشر کرده بود که آقایان وکلاء بجنب و جوش افتادند ، وزراء را بمجلس خصوصی خواستند رفتیم و اطمینان لازم دادیم و چون دیدیم می خواهند بمطلب دنباله بدهند و حرف هایی که برای اصل این موضوع مضرّ است بزنند مطلب را کوتاه کرده بیرون آمدیم، بعضی از وکلاء پشت سر ما خیلی اظهار حرارت کردند و نمی دانیم دیگر چه می خواهند بكنند . ذكاء الملك

جناب مستطاب اجل آقاى ذكاء الملك وزیر مالیه دام اقباله ، از مفاد تلگراف اخیری که بوسیلۀ ارکان حرب كل قشون مخابره نموده بودید مستحضر گردیدم ، لازم است فوراً اقداماتی را که وکلاء در نظر دارند بمن اطلاع دهید تا اگر فی الحقیقه عملیّات آن ها موجب اختلال نظم و آسایش عمومی و استقلال مملکت باشد از طرف من فکری در جلو گیری شود. 13 قوس نمرۀ 4217 وزیر جنگ و فرماندۀ کل قوا

ص: 262

حکومت نظامی تهران و توابع، دو طغری رمز 28 و 298 را راجع به جریان مذاکرات مجلس ملاحظه کرده و از مفهوم آن مطلع شدم، این نکته بنظر کاملا طبیعی است که امید مخالفین فقط متوجه خوزستان بوده و در این موقع که امورات این جا تصفیه شده آن ها را عصبانی کرده و ممکن است بر شدت عمل خود بیفزایند، همین طور که مراقب بوده اید باز هم مواظبت كامل بعمل بیاورید و اگر دیدید دارند رشته را بجای باريك مي كشند اطلاع بدهید تا تکلیفی که مقتضی است معین نمایم. نمرۀ 6949 رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

مقام منبع بندگان حضرت اشرف رئيس الوزراء و وزیر جنگ دامت عظمته، محترماً معروض می دارد جلسۀ دهم قوس مجلس قبل از ختم جلسه علنی بر حسب پیشنهاد مدرّس جلسۀ خصوصی منعقد و از طرف اقلیّت پیشنهاد شد که آقایان وزراء بمجلس بیایند و وضعیّات حاضره را در جلسۀ خصوصی توضیح دهند که مجلس بی اطلاع نباشد، این پیشنهاد تصویب شده از طرف رئیس به آقای ذکاء الملك اطلاع داده شد که عصر بمعیّت وزراء در مجلس حاضر شوند و عصر وزراء و وکلاء حاضر شده چون وزیر مالیّه تقاضا کرده بود فوریت بودجۀ وزارت جنگ تصویب شود جلسۀ علنی تشکیل شده آقای سهام السلطان بجای رئیس جلسه را مفتوح و پس از تصویب بودجه و مخالفت شدید مدّرس جلسه خصوصی گردید، مدرّس تعرض نمود که چرا در این موقعی که یاد داشت مصممی از طرف انگلیس ها بدولت داده شده دولت بمجلس مراجعه نکرده یا اقلا بکمیسیون خارجه اطلاع می داد خود سرانه چرا یاد داشت را رد کرده اند، اگر يك عواقب وخیمی ایجاد شود که قطع دارم خواهد شد مسئولیّت بعهدۀ کیست، دولت می تواند استعفا بدهد ولی مجلس نمی تواند استعفا بدهد و باید تا آخرین قدم در مقابل بایستد. از طرف دولت ذكاء الملك و سردار معظم دفاع کردند که دولت در بدو امر که

داخل اقدام راجع به خوزستان شد پیش بینی کامل نمود با مطالعات دقیقه داخل در اقدام شد، با مقامات خارجه هم بقدری که لازم بوده است مذاکرات شده ولی در این اواخر يك سوء تفاهماتی حاصل شده بود که بالاخره منجرّ

ص: 263

بیاد داشت از طرف انگلیس ها گردید ولی چون دولت قبلا پیش بینی های لازمه را نموده بود بفوریت رفع سوء تفاهم را کرده و تقریباً با رضایت و اطمینان کامل انگلیس ها یادداشت مسترد شده بطور کلی هم عمّاً قریب قضیّه خوزستان ببهترین شکل و ترتیب خاتمه خواهد یافت و نتیجه را هم آقای رئیس الوزراء اطلاع خواهند داد، مجدّداً از طرف زعيم و ملك الشعراء و حائری زاده اعتراض شده سید یعقوب جواب داده بودند که در بدو امر خزعل به مجلس تلگراف کرد حضرت اشرف بمجلس حاضر شده و ثابت کردند که خزعل متمرد شده مجلس هم بدولت اختیار داده که او را دفع یا مطیع کند، در بین عمل لازم نیست که از دولت سئوال کنیم و توضیح بخواهیم که حواس دوات مغشوش بشود باید تأمل کرد و نتیجه را از دولت خواست. پس از این مذاکرات میرزا هاشم نسبت بدولت توهینی کرده، سید یعقوب با او مشغول زد و خورد شد يك مقداری میرزا هاشم او را كتك زده سائرين ممانعت کردند مدرّس و بعضی دیگر متعرضانه از جلسۀ خصوصی خارج شدند و بنا شد فردا آقایان وزراء قبل از ظهر در هیئت رئیسۀ مجلس حاضر شده و مستقیماً با بندگان حضرت اشرف دامت عظمته بوسیله تلگراف مذاکراتی بکنند. حکومت نظامی تهران و توابع. سر تیپ مرتضی

از ناصری

تهران، ساحت مقدس مجلس شورای ملی شید اللّه ارکانه با یأس کاملی که حاصل شده بود و امیدواری که فعلا بمراحم بندگان حضرت اشرف اعظم آقای رئیس الوزراء و فرماندۀ کل قوا دامت عظمته حاصل گشته مخصوصاً عفو و اغماضی که از پیش آمدهای گذشته فرمودند حقیقتاً لازمۀ بزرگواری و سر پرستی را فرمودند و بنده قلباً از واقعاتی که بواسطۀ فساد مفسده جویان پیش آمد کرده بود اظهار ندامت و تأسف می نمایم و بر عهدۀ تمام خدمت گذاران واقعی و ایرانی های وطن پرست است که قدر وجود حضرت معظم له را دانسته و سر پرستی ایشان را در تمام ممالك بجان و دل خريدار باشند، بنده که ابا عن جد خدمت گذار بدولت متبوعه بوده و تمام مفاخرت خود را در ایران پرستی و خدمت بدولت می دانم از مراحم معزی الیه فوق العاده شکر گزار و خداوند جزا بدهد مفسدین را که وسایل فتنه و فساد را در مملکت فراهم و اسباب بد نامی اشخاص خدمت گذار می شوند، مخصوصاً بعرض نمایندگان محترم می رسانم که بمرحمت و توجه حضرت اشرف اسباب افتخار بنده را فراهم کرده و امیدوارم تا زنده ام

ص: 264

در خدمت گذاری شخص شخیص ایشان غفلت نورزم و استظهار دارم که مملکت هم بوجود مقدس حضرت معظم اليه متنعم شوند. ( خزعل )

مواجهه با خزعل

بالاخره به خزعل وقت دادم که فردا ساعت ده بیاید.

موقعی که در ایوان جنوبی عمارت قدم می زدم وارد شد، فوراً بپای من افتاد و بوسیدن گرفت، او را بلند کردم و استمالت نمودم.

سن این شخص در حدود شصت و پنج، قیافه اش تاريك و چهره اش پژمرده و لب هایش بار گرفته و چشمانش مایل بزردی بود و آثار يك نفس پروردۀ عیاشی و تنبلی را در لوح چهرۀ خود منعکس می داشت ، اما در نطق و مذاکره و چاپلوسی خیلی طلیق و زبر دست و ماهر بود، شعله الكل و ضعفی که از افراط در بعضی اعمال ظهور می کند در چین های صورتش خطوط ترحم انگیزی رسم کرده بود.

اگر مال و مكنت قارونی و قدرت مستمر فرمان روائی این ثمر را می بخشد وای بر مال و آه از تنعم و تعيش !

نمی دانم اشخاصی که نصف ساعات روز را بورزش و اعمال سپاهی گیری و حرکت صرف نمی کنند و خون را با سرعتی ما فوق سرعت - الكل در عروق و شرائین خود حرکت نمی بخشند چرا زنده اند و برای چه زنده اند؟!

دو ساعت ورزش و سواری و مشق های مختلف بدنی برای این شیخ از جمع يك ميليون ديگر مفید تر است . انسان قدر خود را اگر بداند به تنش بیش تر اهمیت می دهد تا بهر چیز دیگری که بعد از فنای تن یا افسردگی بدن باری می شود بر دوش روح !

خلاصه از دیدن این روی و این چشمی که در میان عمامه مصنوعی سبز درخشی شبیه بنور دیدۀ افعی افسرده از سرما بیرون می فرستاد کاملا فهمیدم که چرا ما اسير يك کشتی جنگی نشدیم، چرا در صحرای لنگیر بخاك نيفتادیم و چرا در ناصری هدف گلوله واقع نگشتیم ؟

سابقاً از عکس او هم این عقاید را استنباط کرده بودم، حال خودش تائید کرد و تصدیق نمود که عکس او عین خودش بوده است نه عکس خودش، مذاکرات او اگر چه مکرر بود و برهانش ضعیف اما روی این اساس جریان داشت که من مردی پیر و مریضم و قدرت جسارت نداشتم مرا بر این گماشتند و محرك شدند. اکنون پوزش می طلبم و عفو می خواهم منبعد نوکر صدیق دولتم و اقرار کرد که از حقایق اوضاع کور و کر و جاهلانه آلت دست مفسدین بوده است، اکنون تاسف دارد که چرا تشخيص نيك از بد نداده و احمقانه بدام و سلوس و دسایس افتاده و اعتراف کرد که اوضاع دربار ایران را غیر از این می دانست که اکنون برأى العين مي بيند.

ص: 265

نظر به تلگراف هایی که از تهران رسیده بود نمی خواستم جواب آن ها را معطل گذارم بیش از این مجالی برای اصفای گفتار او نداشتم و گفتم :

برو مطمئن باش که نه طمع بمال و نه قصدی بجان و آبروی تو دارم، بهیچ وجه در صدد افنای تو نیستم، بيك شرط که منبعد خود را ایرانی بدانی و چشمت بطرف تهران باشد نه جای دیگر زیرا که هر کس بخارجه تکیه کند ایرانی نیست و کسی که از نعمت ایران برخور دار است نمی تواند در باطن دشمن ایران باشد و زنده بماند. پس اگر بعد ها رویۀ سابق را ادامه بدهی تنها مجازات تو اعدام است برو . بعد از خروج از ایوان خود را ملزم دیده بود که از رئیس کابینه هم بازدیدی نماید و دبیر اعظم امتحاناً از او پرسیده بود که لباس رئيس الوزراء چه برشی داشت و رنك و دوخت آن چگونه بود، آیا قبای بلند در تن داشت یا لباس کوتاه شیخ از جواب عاجز مانده معلوم شد طوری خود را باخته که ملتفت این نکات نگشته است (1) .

از این سئوال توجه بيك وقعه تاریخی کردم و آن چنین است :

که پس از مغلوبیت چون محمد شاه هندی بچادر نادر شاه آمد و باز گشت مردم از او پرسیدند رنك لباس فاتح ایرانی چه بود شاه هند بکلی عاجز ماند، اکنون دیدم تاریخ سر بسر تکرار است و جز يك سلسله محدود وقایعی بیش نیست که جریان روزگار آن را در صور مختلفه تجدید می نماید.

روز بعد شیخ تقاضا کرد اجازه بدهم مرتضی قلی خان بختیاری را که او هم از اعضای کمیتۀ قیام بوده نزد من بیاورد برئیس کابینه گفتم مرتضی قلی خان را خودش بپذیرد دیگر حاجت بمن نیست.

عجز و الحاح خزعل و استدعای دبیر اعظم عاقبت مرا راضی بآمدن او کرد.

مرتضی قلی خان مردی است قوی هیکل و زرد چهره، تمام علائم بی فکری و عدم فعالیت و فقدان (انرژی) در ناصیۀ او خوانده می شود، بدون مقدمه تبری جست که داخل کمیته نبوده و خیانتی نکرده و در این پیش آمد ها کار مضری از او سر نزده است، استدعا کرد مورد سخط و مجازات نشود.

من پس از مختصر توجهی بجبهه و چهرۀ او مفهوم قولش را تصدیق کردم و گفتم بر من ثابت است ترا بي جهة داخل کرده اند برو آسوده باش، مشار الیه مدتی از مفاسد اخلاقی و دردی و بی سر و بی پائی یوسف خان امیر مجاهد بیان کرده و گناه را بگردن او بار نمود.

بعد از رخصت انصراف به خزعل گفتم من بعد اگر مطلبی دارید بحکومت نظامی خوزستان مراجعه کنید.

شیخ گفت چون کسالتم شدت کرده و ضعف پیری نیز مزید بر علت شده استدعا دارم اجازه

ص: 266


1- اين هم یکی از هزاران گفته های سردار سپه است که با کردارش موافقت نداشته زیرا هم مال و هم جان او را گرفت .

فرمائید در ناصری بمانم و یکی از پسرانم در نقاطی که سر کشی خواهید کرد در خدمت باشد، پذیرفتم از آن ببعد شب و روز در کشتی بود و پسرش با همرهان مرافقت می کرد.

وصول تلگراف خزعل در مجلس برای مزدوران او اثر بمب کرده بود مثل عمارتی که ستونش را بکشند پریشان و منقلب شده بودند و نمایندگان آگاه وطن پرست با پیشانی بلند از دفاع های خود و حمایت دولت و گذراندن بودجۀ وزارت جنگ مباهات نموده و تا اندازه ای معنی و نتیجۀ کار و صمیمیت نسبت بوطن را آموخته بودند.

نمایندگان خارجه

اعضای دوایر و رؤسای قبایل و شيوخ و تجار و کسبه و علما و نمایندگان خارجه و غیره بدیدن آمدند.

قنسول انگلیس هم وقت ملاقات خواست پذیرفتم آمد و در ضمن تذکر داد که سر پرسی لرن وزیر مختار نیز با طیاره بناصری رسیده اند و بدیدن خواهند آمد .

بعد از رفتن او قنسول روس نیز از من ملاقات کرد و ابراز نهایت مسرت نمود، روس ها طبعاً و قلباً خوش وقت بودند و جرائد و بی سیم آن ها مرتباً اوضاع این صفحه را تحت دقت و مطالعه قرار داده و با اضطراب یا شوق از خبر پیشرفت سیاست انگلیس تا تقدم عملیات قشون ایران استقبال می کردند خیال می نمودند که این شکست سیاست انگلیس بنفع پلتیکی آن ها تمام خواهد شد و دولت ایران هر قدر با انگلیس مخالفت می کند قهراً بآن ها نزديك می گردد، در حالی که این عقیده بی اساس و سطحی است، در نظر من خارجی خارجی است و همسایه همسایه . تا مشفق ند و بی طرف و خیر خواه دست دوستی ما بجانب آن ها دراز است و بمحض این که در خانۀ ما سنگ بیندازند و آتش بریزند تنفر ما بسوی آن ها گشاده خواهد بود.

چقدر اسباب تأسف است که در میان سیاسیون مجرب این دو دولت همسایه هنوز کسی پیدا نشده است که ایران را از نقطۀ نظر خود ایران ببیند نه از لحاظ دولت دیگر . مثلا پیشرفت ایران را بنفع خود مملکت داریوش بشناسد و از پیش آمدن دولت همسایه از این حیث متغیر شود که در امور يك ملت نجیب مترقی دخالت می نمایند نه از آن جهت که پیش آمدن آن دولت موجب عقب نشینی خودش خواهد بود.

چه ضرری برد فلان دولت اگر ایران قوی و آباد باشد و هم نوع خود شان بآسودگی در روی افتخارات تاریخی خود تعیش کنند ؟ من وقتي كه بقلب خود رجوع می کنم هیچ حب و بغضی نسبت باین دو همسایۀ دیرین ایران احساس نمی کنم، با چشم صمیمیت بطرفین می نگرم، طبیعتاً دولت من نسبت بآن ها صمیمی خواهد بود، امید است با رویه ای که تاکنون تعقیب شد کم کم نمایندگان خارجه را معتاد سازم که مسائل ایران را از نظر خود ایران ببینند و جز بچشمی که به ملل اروپا نگاه

ص: 267

می کنند بر يك ملت قدیم آسیائی ننگرند. تا حال گمان می کنم این نقشه خیلی پیشرفت کرده است من بعد هم به کمال خواهد پیوست.

سر پرسی لرن

چون لازم بود از نمایندگان خارجه بازدید بشود مراسم را انجام دادم ،از جمله در منزل قنسول انگلیس سر پرسی لرن هم ملاقات شد ، انتظار داشتم که وزیر مختار با شدت و سختی مذاکره کند و چهرۀ نا راضی نشان بدهد یا لااقل از سر گذشت و جریان های خوزستان مبسوطاً مذاکره نماید ، اما مشار الیه بدون این که اظهاری کرده یا اشاره ای بگزارش این ایام بنماید خانم خود را بمن معرفی نمود و از ورود من باین صفحه ابراز مسرت کرد، پس از صرف چای و شیرینی و کشیدن سیگار موقعی که دید خیال حرکت دارم پرسید در مورد خزعل چه نظر و خیالی دارید؟ سپس با بیان ساده و ملایمی گفت خزعل خبط كرد و تمام راه را باشتباه رفته و اگر چه قابل هر گونه سیاست و مجازات است اما آیا ممکن ست که از تقصیرش صرف نظر کرده او را ببخشید ؟ جواب دادم همان موقع که در دیلم تلگراف تسلیم او رسید چنان که امر داده بودم عملا بانقیاد و اطاعت خود رفتار کرد او را عفو نمودم و در قول خود ثابتم .

من راضی بریختن خون احدی نیستم ولو صاحب خون شخصی مثل خزعل باشد . می خواستم ثابت کنم که رعیت ایرانست و باید مطیع باشد، همین قدر که فهمید و دانست که همین عقیده اسباب سعادت اوست دیگر نظری ندارم و برای من لذیذ تر است که او را از پای دار خلاص کنم تا امر ببالا کشیدن بدهم. بعد از این گفت گو بیرون آمدم.

ابلاغيه

« عموم اهالی خوزستان از وضیع و شریف و عشایر و اعراب مخصوصاً ساكنين شوشتر باید بدانند که مقصود من از عزیمت طهران بدور ترین ایالات این مملکت برای تسویۀ امور جاریۀ این حدود و رفع قضایای وارده بر آن نبوده و نیست زیرا این موضوع اهمیت آن را نداشت که من بشخصه عزیمت این صفحه کرده کافی بود که یکی از صاحب منصبان را مأمور تسویۀ قضایای این خطه نموده و حل معضلات را بر سر نیزۀ نظامیان فداکار حوالت نمایم بلکه یگانه منظور من از تحمل زحمات و متاعب و طی این مسافت بعید فقط برای آنست که شخصاً بداد خواهی هم وطنان خود و رعایای بی چاره که هر روز در معرض تجاوزات بي موضوع واقع می گردند قیام نموده باشم .

در این موقع که لطف پروردگار و توجهات ائمۀ اطهار سلام اللّه عليهم اجمعين زمام مقدرات این کشور را بدست من سپرده است ، ناچارم که بنام مسئولیت مملکتی و مسئولیت وجدانی هر گونه زحمت و مشقت را بر خود هموار کرده و شخصاً باطراف و اکناف مملكت توجه نموده مظلومین و ملهوفین را نوازش و داد قلوب آن ها را از دست ستم کاران بستانم، همین اراده و همین عقیده است

ص: 268

که اکنون مرا بجانب خوزستان رهبری کرده و در تحت همین منظور و مطلوب است که بكليۀ اهالی اجازه می دهم که هر گونه مطلب و شکایتی دارند بمن مراجعه و ایفای حقوق از دست رفتۀ خود را مطالبه نمایند.

اگر چه در شوشتر جماعتی گرد آمده بودند که شرارت و فضولی را بر آسایش خلق ترجیح داده و بيك طريق بی رویه قدم های شرارت آمیزی بر داشتند و حق آن بوده که بنام حفظ مصالح جماعت تمام آن ها را محو و نابود و نصیب چوبۀ دار نمایم معهذا چون این شرارت ها را از فرع عدم شعور مرتکبین آن دانسته و در این موقعی که همۀ اوضاع کنونی را با ترتیبات سابق مقایسه کرده و فهمیدم که دولت از کم ترین خطائی صرف نظر نخواهد کرد و برای مجازات متجاوزین تا آخرین حدود مملکت تصمیم خواهد گرفت و در این موقعی که همه فهمیده اند اوضاع سابق واژ گونه شده و امروز روز اطاعت و انقیاد است من هم با توجهی که دولت همیشه نسبت به رعایا و اهالی مبذول داشته باهالی شهر عفو عمومی می دهم و مایلم که بدون خوف و خشیت در آرام گاه خود زیست نمایند ولی در ضمن بدانند که این حس رأفت و عطوفت و عفو و اغماض برای گذشته است و تصور نکنند که باز می توانند از عواطف دولت استفاده نمایند، صریحاً می گویم که از این ببعد هر کسی بر خلاف مصالح مملکتی قدمی بر دارد با شدید ترین اقسام مجازات خواهد شد و از احدی صرف نظر نخواهم نمود، چون روزگار شرارت و تجاوز و جسارت سپری شده مردم باید آزادانه بکار

زراعت و فلاحت خود پرداخته و در صدد ترقی تجارت و صنایع باشند که هم خود بفیض دست رنج خود رسیده و هم مملکت آباد و از وجود آن ها استفاده نماید، اینک برای حفظ همین ترقی و تعالی و آسایش خیال مردم است که سوق مقداری قوای نظامی را به پشتیبانی اهالی امر می دهم و همان طور که حفظ حدود اهالی به آن ها توصیه شده و می شود عموم اهالی نیز باید وجود آن ها را مغتنم دانسته و بدانند که قشون برای حفظ رعیت و آبادی مملکت و آسایش اهالی است، به پشتیبانی قشون تمام مردم می توانند بفراغت خاطر بمصالح امور خود بپردازند و با کمال اطمینان و امنیت در اماکن خویش بیارامند و نظر باین که قشون ایران برای ایران و برای رفاه حال ایرانی تأسیس یافته بدیهی است و سائل آسایش اهالی بدست قشون فراهم خواهد گردید و مردم هم باید در پرتو این امنیت و عدالت پیوسته نظر خود را بمرکز مملکت دوخته اوامر دولت را مطیع و منقاد باشند و برای تکمیل آسایش اهالی بهمۀ مردم آزادی اختیار می دهم که مطالب خود را مربوط بهر کس و هر نقطۀ باشد مستقیماً بخودم مراجعه نمایند تا با وسائل لازمه موجبات ترفيه حال آن ها طوری که مقتضی حقانیت است تمهید گردد. رئيس الوزراء و فرماندۀ كل قوا

از جمله تلگرافات متعددی که در این دو شب اقامت شوشتر و اصل گردید مشروحه ذیل است

ص: 269

که حکومت نظامی طهران مخابره نموده است.

معلوم می شود وکلای خائن از شنیدن خبر تسلیم خزغل و تصفیۀ کار خوزستان بهیجان آمده و خود نمائی و دست و پائی می کنند و قصد دارند افکار مرا بجانب مرکز متوجه سازند که کاملا امر خوزستان تصفیه نیابد ، اینست خلاصه مذاکرات جلسۀ سری در عصر 10 قوس:

« داور نطقی که پایۀ آن بر مخالفت بود ایراد کرد از جمله گفت بایستی كليۀ عمليات خود را از صلح و جنگ در خوزستان بتصویب مجلس برساند ، اشخاص دیگر از قبیل میهن ، رهنما، سر كشيك زاده و غیره مخالفت های شدیدی کردند معلوم نیست خیال آن ها چیست ، ظاهراً جز مشوش کردن افکار حضرت اشرف منظوری ندارند، این اقدامات هم دنبالۀ تحريك انگلیس هاست » حکومت نظامی تهران

ابلاغيۀ ریاست وزراء و فرماندهی کل قوا

چنان که بهمه تذکر داده شده اهالی دزفول نیز باید بدانند که مقصود من از عزیمت از تهران بدور ترین ایالات این مملکت برای تصفیه امور جاریه و رفع قضایای وارده نبوده و این موضوع اهمیت آن را نداشته که من شخصاً عزیمت در این صفحه نمایم و کافی بود که یکی از صاحب منصبان را مأمور تصفیۀ قضایای این خطّه نموده و حلّ معضلات را بسر نیزه نظامیان فداکار حوالت نمایم .

بلکه یگانه منظور من از تحمّل زحمات و متائب فقط بر این بود که شخصاً بداد خواهی هم وطنان خود و آن رعایای بیچاره که هر روز در معرض تجاوزات بی موضوع واقع می گردند قیام نموده باشم، در این موقع که لطف خداوند و توجهات ائمه اطهار سلام اللّه عليهم اجمعین زمام مقدّرات این کشور را بدست من سپرده است ناچارم که بنام مسئولیت مملکتی و مسئولیت وجدانی هر گونه زحمت و مشقت را بر خود هموار کرده و شخصاً باطراف و اکناف مملکت توجه نموده مظلومین را نوازش و داد قلوب آنان را از دست ستم کاران بستانم.

همین اراده و همین عقیده است که اکنون مرا بجانب خوزستان رهبری کرده و در تحت همین منظور و مطلوبست که بکلیّه اهالی اجازه می دهم هر گونه مطلبی و

ص: 270

شکایتی دارند بمن مراجعه کرده و ابقای حقوق از دست رفته خود را مطالبه نمایند . اگر چه تجاوزاتی که اخیراً بر ضدّ امنیت و آسایش خلق شده بود بایستی بشدید ترین مجازات محوّل و مفوّض می گشت لیکن چون بحران های مزبور غالباً فرع عدم شعور مرتکبین بوده و در این موقع که عموم مردم اوضاع کنونی را با ترتیبات سابق مقایسه کرده و فهمیدند که دولت از کم ترین خطائی صرف نظر نخواهد کرد و برای مجازات متجاوزین تا آخرین حدود مملکت تصمیم خواهد گرفت و در این موقعی که همه قويّاً ادراك كرده اند وضعیّات سابق واژگونه شده و امروز روز اطاعت و انقیاد است من هم با توجهی که دولت همیشه نسبت برعایا و اهالی مبذول داشته از گذشته ها صرف نظر می کنم و میل دارم همه بدون خوف و خشیت در آرام گاه خود زیست نمایند.

و در ضمن شدیداً بهمه تذکّر می دهم که این حسّ رأفت و عطوفت و عفو و اغماض برای تقصیرات گذشته است و تصور نکنند که باز می توانند از عواطف دولت استفاده نمایند.

صریحاً می گویم که از این ببعد از ابتدای خوزستان گرفته تا انتهای لرستان هر کسی در تحت هر عنوان قدمی بر ضدّ مصالح مملکتی بردارد بلا تردید تعقیب و دست گیر و با شدید ترین اقسام مجازات خواهد شد و از احدی صرف نظر نخواهم نمود . چون روزگار شرارت و فضولی و تجاوز و جسارت سپری شده لهذا مردم باید آزادانه بکار زراعت و فلاحت و کسب و کار خود پرداخته و در صدد ترقی تجارت باشند که هم خود مستفیض شده و هم مملکت از وجود آن ها استفاده نماید و آباد گردد. در این موقع زائد نمی دانم عطف توجهی بجانب ساكنين لرستان کرده اعم از طوایفی که در حوالی دزفول سکنی دارند و یا عشایر و قبایلی که در دور دست متوقف هستند و در ضمن نصیحت و اندرز بهمۀ آن ها عموماً خطاب کنم که قشون دولت نه تنها آن ها را رعایای این مملکت و جزو این مملکت دانسته و با هيچ يك از آن ها طرفیّتی ندارد بلکه باید چشم و گوش خود را باز کرده بدانند و بفهمند و دقت کنند که

ص: 271

مقصود من و تمام زحمتی که در این راه می کشم و تمام مقاومتی که در انتظام لرستان بعمل می آورم صرفه آن عاید خود آن ها است و برای آنست که آن ها بهره مند شده لذّت امنیّت و عدالت را چشیده و از این زندگانی وحشیانه و این اسلوب زشت نا مطبوع خلاصی و رهایی یابند.

اگر الوار باین طرز و اسلوب بی موضوع خو گرفته و نفهمند که در چه مرحلۀ زشتی امرار حیات می کنند من با نهایت دل سوختگی مجبورم که آن ها را از این سر گردانی همیشگی خلاص کنم و برادران خود را بطرف تمدن و انسانیّت سوق نمایم، همین قدر که مختصر آسایش و سکونی برای آن ها حاصل شد آن وقت همه خواهند فهمید که من همیشه با نظر پدرانه بآن ها نگاه کرده و همۀ آن ها را از خود و بستۀ خود دانسته ام، دزدی و ول گردی و غارت و چپاول و بیابان پیمائی کار انسان نیست، لرستانی ها عموماً از اوّل تا بآخر باید رویّه انسان ها را پیش بگیرند، باید بتدریج قراء و قصباتی از خود درست کرده با کمال فراغت خاطر و آسایش خیال با عیالات خود بکار زندگی و تعالی و ترقی بپردازند، این رویّۀ حالیه چون همۀ آن ها را نابود خواهد ساخت بهمین لحاظ و از روی کمال دل سوزی مجبور از افتتاح راه خرم آباد بخوزستان شدم و تمام طوایف باید از موقعیّت خود استفاده کرده در عوض سر گردانی در بیابان ها شروع بمراودۀ با خوزستان و بروجرد و اطراف نموده و از راه تجارت و مراوده قدر زندگی را بفهمند.

و چون این نظریه در وجود من تردید پذیر نخواهد بود و مجبور از حفاظت و امنیّت هستم این نکته را نیز بناچار خاطر نشان عموم می نمایم، همان طور که حس رأفت دولت متوجه اهالی است همان طور هم از این ببعد اگر از کسی اقدام بی رویّۀ ناشی شود يا يك طايفه و عشیره در مقام تجاوز نسبت بهم بر آیند امر خواهم داد که آن طایفه را از صغیر و کبیر محو و نابود ساخته و همه را بسزای اعمال خود برسانند. از این ببعد گناه احدی عفو و اغماض نخواهد شد و این آخرین عفوی است که بمتجاوزین خوزستان و اشرار لرستان داده می شود، همه باید بدانند قشون بهر طرفی

ص: 272

اعزام می شود برای آسایش اهالی است، اهالی باید بوجود قشون دل گرم باشند و با کمال اطمینان در اماکن خویش بیارامند .

و برای تکمیل توجه دولت بهمۀ مردم و ساکنین این حدود آزادی و اختیار می دهم که حقوقه حقّۀ خویش را تشخیص داده قدر آن را بدانند و نگاه داری کنند و اگر تجاوزی از هر کس شد بمن اطلاع بدهند تا وسائل آسایش آن ها را بطوری که مقتضی حقانیّت و عدالت است تهیه گردد، نظر باین که موقع اقامت در دزفول بواسطۀ گرفتاری و اشتغالات مهمّه مجال انتشار این بیانیه نشد اینست که برای تذکر اهالی و عموم طوایف تلگرافاً از ناصری ابلاغ و اعلام می گردد . نمرۀ 7131 23 قوس 1303 رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

صبح زود راه افتادیم در محاذات خراب های شوش بارانی که پیش بینی کرده بودم شروع بباریدن کرد و با کمال اشتیاقی که بار دیگر به دیدن آثار شوش داشتم مرا از پیاده شدن در آن مکان تاریخی مانع آمد، ، در این نواحی با جزئی بارندگی رودخانه ها می جوشند و دشت ها بدریای گل مبدل می گردند بقسمی که برای اتومبیل دیگر حرکت سریع امکان ندارد ، ظهر در کلبۀ یکی از اعراب که علی الظاهر مباشر خزعل بود ولی از ظلم و شقاوت او ناله و زاری داشت پیاده شدم، با کمال میل گوسفندی قربانی کرد از پذیرائی صمیمانه که در خور حوصله و استطاعت خود نمود بسیار محظوظ شدم واقعا از بذل مقدور مضایقه نکرد در این حدود هیچ اثری از تمدن دیده نمی شود طرز زندگانی اهالی ببهائم بیش تر شباهت دارد تا انسان محض این که انعامی باو داده باشم برئیس کابینه امر کردم هفت تیری را که با خود دارد باو بدهد ، بعد از صرف نهار حرکت کردیم حوالی غروب به ناصری رسیدیم.

اسناد مهم

شب 24 دوسیۀ مهمی مشتمل بر چند سند مختلف از طرف یک نفر از علاقه مندان بوطن برای من فرستاده شد در حقیقت با سوابقی که داشتم این اسناد چیز تازه ای بر اطلاعات من نیفزود ولی مورث حیرت و تلخ کامی و تأسف فوق العاده شد بقسمی که آن شب را تا نزديك صبح بخواب نرفتم، راپرت هائی که در همین زمینه سابقاً می رسید مرا از نیات خارجیان و احوال عشایر داخلی کاملا مستحضر می گردانید لیکن دیدن خطوط و امضا هائی که حقیقتا و عمداً برای خرابی ایران و تزلزل افکندن به اساس قدرت مملکت و تجزیه ایالات و بر انگیختن عشایر آن بر کاغذ رسم شده مرا مبهوت و بار دیگر ثابت کرد که « شنیدن مانند دیدن نیست » .

ص: 273

بهت من از این بود كه يك ايل قديم و نجیبی مثل بختیاری که در مرکز ایران قرن هاست بساط تنعمش گسترده بود و حقیقتاً از نظر تاریخ و از لحاظ موقعیت جغرافیائی ایرانی حقیقتی باید تصورش کرد با خارجیان قرار داد داشته از آن ها پول و تفنگ می گرفته و برای در هم شکستن قوای ایران مانند چرخی از چرخ های معدن نفت متحرك و بلا اراده بوده است.

تأسفم از این بود كه يك دولت معظم و ثروتمند و متمدنی مثل انگلیس با وجود محبت همیشگی ملت ایران و با وجود سیاست متین و موافق و ملایم دولت من مأمورينی بنقاط مهمه ایران فرستاده است که شب و روز کار شان طرح نقشۀ بر انگیختن قبایل، وارد کردن قشون، تأديۀ وجه ، تسليم اسلحه به طوائف، منع جریان های اداری ایران و ضعیف ساختن قوای دولتی و وارد کردن خسارت و تلفات بخزانه مملكت و بقشون مملکت است.

این مأمورين في الحقيقه سپاه و قدرت دولت خود را مهرۀ شطرنج و سرزمین ایران را صفحۀ شطرنج محسوب داشته و برای سرگرمی یا شهرت خود کودکانه در صدد پیش آوردن بازی هایی هستند که ابداً لزومی نداشته و بدون مبادرت آن ها همیشه اوضاع به این حال باقی می مانده بلکه بهبودی و حسن جریان می یافته است.

عجب اینست که در هر مورد نفت و حفظ معادن نفت را دست آویز کرده به آن بهانه مایلند قشونی و پولی به اختیار خود در آورند در صورتی که اگر يك سال مأمورین انگلیسی از دسایس و تحریکات خود داری می نمودند و می گذاشتند بدون کشمکش و اتلاف قوای دولت ایران در خوزستان و لرستان ادارات خود را دائر کنند و بجزئیات کار ها مسلط شود و اشرار و قبایل را خلع سلاح نماید و قشونش در نقاط لازمه مستقر گردد معدن نفت بطور ابدی از آفات موهومی و خطرات مصنوعی محفوظ می ماند، نمایندگان انگلیسی برای این که پولی باختیار شان گذارده شود که هر طور میل دارند بپاشند و صرف کنند و قشون بایران وارد کرده که قدرت آن ها بی مانع و استبداد شان بی عایق باشد على الاتصال بمراكز مهمۀ خود راپرت هایی داده و اوضاع را قابل ورود قشون و مستلزم صرف وجه و بذل اسلحه جلوه گر ساخته اند و برای این که بهوش و لیاقت آن ها تحسین بگویند گرۀ دست را بدندان می اندازند، اگر تلخ کامی مانع نبود از خواندن این تلگرافات رمز و این مراسلات مختلفه جای آن بود که مدتی بخندم، این نمایندگان کار کردۀ با علم و اطلاع مثل این که در مملکت دشمن ایل چی هستند و سرنوشت حیاتی مملکت شان به پیشرفت فلان ستون

قشون يا تصرف فلان قلعه منوط است، بدواً اساس موهوم طرح ریخته اند سپس روی آن بنیان قصر خیالی ساخته و در جزئیاتش بحث ها کرده اند، در ابتدا این قضیۀ باطله را مسلّم گرفته اند که دولت ایران خیال دارد معادن نفت خود را خراب یا اگر دولت در این نواحی قوی باشد معدن نفت منافعی نخواهد داشت و دچار خساراتی خواهد شد

ص: 274

و شاید چیز های دیگر که خدا و مغز های بی عمق و بی رحم خود آن مأمورین از آن آگاه است بعد از طرح ریزی این اساس آن وقت در صدد بر آمده اند که چگونه جلو گیری از این آفت و خسارات بنمایند ، گاهی بختیاری را مهم ترین عامل جلو گیری از قشون ایران شمرده وقتی خزعل را مستحفظ معادن نفت خوانده و موقعی ورود قشون را به اهواز و مسجد سلیمان لازم دانسته اند. تمام این زحمات و راپرت ها برای چه، برای این که دولت انگلیس مضطرب و نسبت بایران عصبانی شود و عده ای را بگمارد که با دست عشایر و قبایل ایران شط خونی در این مملکت راه انداخته و جمعی بی گناه را در طوفان انقلابات مستأصل و نابود سازند، دولت انگلیس خرجی را متحمل شود و مملکت ایران ضرر های جانی و مالی هنگفتی ببرد در نتیجه خود شان در محافل سیاسی لندن و بغداد و کلکته یک ناپلئون کوچکی خوانده شوند.

و از این پیش بردن نقشه های جنگی و سیاسی خود مباهات کنند ، واقعاً در این باب چه بنویسم که هیچ منطقی در کار نیست و اساساً موجبی نمی بینم که در رد آن بحثی بکنم ، تمام از غرور و بی انصافی و شهرت طلبی است و بس بهتر ، اینست مین این اسناد را که بامضای نمایندگان اسمی و خوانین بختیاری و شیخ خزعل در دست است درج نمایم و ترجمه تحت اللفظى آن ها را اضافه کنم تا ثابت شود که چه دسایسی در کار بود و من در این سفر با چه عوائقی مقابله کرده ام و از آن طرف چند نفر خائن در دربار فجر چگونه فداکاری های مرا بمکس جلوه داده و در تهران چه شایعه های بی مغزی منتشر ساختند. اقتباس از کتاب سرّی صفحۀ 190 سنه 1916

کی هست کی (متنفذین) در ایران

خزعل خان (شیخ) کی . سی . اس . آی. کی. سی. آی . ئی. شیخ محمره سردار ارفع در سنۀ 1861 متولد گردیده و در سنه 1897 جانشین برادر خود شد. از ایران از هر حیث مستقل و مطلق است و پیوسته با دولت انگلیس بطور صمیمانه و صادقانه دوستی نموده و اکنون در کبرسن بیش از پیش نسبت بدولت بريطانيا علاقه مند و مطیع و موافق است ، مشار الیه مردی است لایق و باهوش نفوذش تا دزفول مي رسد حتى الوار هم او را محترم می دارند، املاک زیادی در خاك ترك دارد در سنۀ 1915 با ترك ها مخالفت کرده است . مدارك پاک نویس شود ص258 .

ص: 275

تلگراف محرمانه

نمرۀ 51

مورخۀ 19 آوریل 1923

در تاریخ 17 آوریل 1923 واصل شده

از طرف لرن طهران

به پیل در اهواز

اخيراً فيما بين وزیر جنگ و خوانین بختیاری مشاجره و بحرانی حادث شده که مبدء آن از قضیۀ شلیل است که سال گذشته واقع گردید، وزیر جنگ مشغول تهیّه و اعزام قوّه است ببختیاری زیرا که خوانین ایل مزبور در ادای مبلغ غرامت اظهار عدم استطاعت و بی میلی می کنند.

من شاه و رئيس الوزراء و خوانین را از مخاطرۀ جدّی که بعلت تصادف قوای مسلحۀ بختیاری و قشون دولت ایران ظهور خواهد کرد آگاه ساخته ام و خاطر نشان کرده ام که دولت انگلیس نمی تواند خطرات و تهدیداتی را که متوجه معادن نفت خواهد شد با بی اعتناعی بنگرد، هر سه شخص مذکور بوخامت اوضاع و سختی موقع بر خورده و تصدیق دارند لیکن وزیر جنگ هنوز اصرار و ابرام خود را ترك نگفته است.

امیدوارم نفوذی که من مجهّز و مجری کرده ام قضیّه را حل کند و مداخلۀ قوائی را ایجاب ننماید.

خوانین را متقاعد کرده ام که اختلافات داخلی خود را تصفیه نمایند؛ البته موقعیّت آن ها بواسطۀ انتصاب حکومت طایفگی جدیدی بلا تأخير استحکام خواهد گرفت، قونسول گری دولت بریطانیا در عربستان .

اهواز مورخه 18 آپریل 1923 سواد جهة اطلاع قونسول محمّره ارسال می شود

سری است

امضاء ئی. جی. پی. پیل - قونسول عربستان مقیم ناصری تلگراف رمز نمرۀ 123 / 27 مورخۀ 8 می 1923، از طرف پیل در اهواز به لرن در طهران تحت نمرۀ 27 و ناکس در بوشهر تحت نمرۀ 123 .

ص: 276

خیلی محرمانه

خواهشمندم بتلگراف طهران نمرۀ (72) مورخه 4 می 1923 مراجعه فرمائید .

کلیۀ اطلاعات واصله حاکی است که قشون ایران از خط بهبهان وارد عربستان گردیده است، از منابع موثقه راپورت رسیده که 450 نفر نظامی از قمیشه بامتداد بهبهان حرکت کرده و مقصد نهایی آن ها رامهرمز است. على الظاهر مقصود وزير جنگ این است که با اعزام این قشون برامهرمز اراضی و بلوکی را از قبیل چهار محال و جونگی و رامهرمز که سابقاً تحت اداره دولت ایران بوده و در این اواخر بختیاری ها بآن دست انداخته اند منتزع نماید و سپس پیش آمدن بجانب میادین نفت و اهواز سهل خواهد بود.

در این موارد لازم و اصلی بنظر می رسد که بدواً نسبت بمراسلۀ ضمانت نامه که در تلگراف نمرۀ (108) مورخه 18 آپریل 1922 بآن اشاره فرموده اید تصمیم قطعی اتخاذ شود :

شیخ اعزام هر يك از قوای ذیل را بمنزلۀ «تجاوز» بمنطقه و اراضی خود خواهد نگریست :

1 - قشون .

2 - پلیس .

3- حاكم .

4 - مأمور عدليه .

5 - تحصیل دار مالیات های غیر مستقیم .

دولت ایران چندی است که قصد خود را راجع به اعزام (2) (3) (5) ابراز داشته است. موضوع بحث این است که آیا ما هم باید مثل شيخ تعبیر و تأويل كنيم و اگر بکنیم با دولت ایران چه معامله باید نمود.

طبعاً شیخ محمره از حضور قشون ایران در حدود منطقۀ خود بیم دارد زیرا اگر ما ضمانت نمائیم که از طرف آن ها مداخله نخواهد شد این قوا برای شيخ يك

ص: 277

تهدید دائمی خواهند بود .

ممکن است راجع باراضی و قلمرو شیخ با دولت ایران وارد عقد قرار داد های الزام آوری شد یا بدون تعویضاتی ترتیب صحیحی بر قرار نمود .

بعنوان بوشهر تحت نمرۀ 123 .

سواد بطهران تحت نمرۀ 27 .

قونسول گری دولت فخیمۀ انگلیس در عربستان اهواز مورخه 18 می 1923 نمرۀ S46 / 22,8 .

با کمال احترام سواد تلگراف فوق جهت اشخاص ذیل ارسال می گردد :

1 - سكريتر كميسر عالی عراق ، بغداد. 2 - قونسول گری انگلیس در محمره. 3- عامل سیاسی بصره .

***

تلگراف رمز نمرۀ 126 / 29 مورخه 14 می 1923 .

خیلی محرمانه

از طرف کاپیتان پیل اهواز به سر پرسی لرن در طهران 29 و ناکس در بوشهر 126 .

خواهشمندم بتلگراف نمرۀ 25 خودتان رجوع کنید.

بعقيدۀ من وارد نمودن قشون منوط بوقت و فرصت خواهد بود و اطمینانات وزیر جنگ که در آخرین قسمت تلگراف خود بآن اشاره فرموده اید با اساس و قابل تصدیق است، نقشه های وزیر جنگ در نهایت خوبی طرح شده و در عین حال هیچ موجب و بهانۀ رضایت بخشی در مداخلۀ ما براى كمك بختیاری بدست نمی دهد. هم چنین من گمان نمی کنم خوانین مزبور مستحق و شایستۀ بیش از این محبت باشند. امروز من قوای بختیاری را از اثر سه پیش آمد ذیل در هم شکسته و ضعیف می بینم:

1 - وضعیت حاضرۀ آن ها بمناسبت گروی هائی که در طهران دارند.

2 - مواقع مستحکم که قوای دولت در چهار محال اشغال نموده است .

3 - اختلاف و تباعد نطر عشایر چهار لنگه و کهگیلویه .

ص: 278

در صورتی هم که خوانین غرامت مطلوبه را بپردازند بهیچ وجه قابل قبول نیست که قشون از چهار محال عودت نماید زیرا که قشون همه قسم حقّی برای توقف این نواحی دارد، پس خوانین بایستی از دو کار یکی را اختیار کنند یا بدولت ایران تسلیم شوند یا فاشا فاش طغیان نمایند. در صورت اوّل قشون ایران عاقبت وارد معادن نفت خواهد شد و گمان نمی کنم بد تر ازین موقعیّتی برای کمپانی باشد، در صورت اجرای شق ثانى باعتقاد من نظر بعلل فوق خوانين مغلوب خواهند گردید. عاقبت الامر خود آن ها حاضر می شوند خسارات عمده به معادن نفت وارد آورند تا ما را مجبور بمداخلۀ علنی و جدّی نمایند.

چون فقط از طرف طوایف بختیاری ممکن است خساراتی باراضی نفت خیز وارد آید من پیشنهاد می کنم که در ابتدای ظهور مقدّمات اغتشاش یک دسته از قشون ما وارد میادین نفت شود، این دسته قشون دارائی کمپانی را حفظ می نماید و حضور آن ها را می توان هم برای مساعدت بختیاری ها و هم برای امداد قشون ایران بحساب آورد.

این عدّه را می توان بمنزلۀ يك قوّۀ میانجی قرار داد که از طرف دولت فخیمۀ بريطانيا شیخ محمره را در مقابل دولت ایران صیانت نماید.

اگر بهانه برای اعزام قشون بدست نیاید و سپاهیان دولت ایران برای اشغال اراضی و قلمرو شیخ ابراز عزم راسخ نمایند، آن وقت ما بایستی شورشی در میانه اعراب تولید کنیم تا در طغیان آن ها خطراتی برای لوله های نفت پیش بینی بشود. سپس با پیاده کردن قشونی در اهواز نقشۀ وزیر جنگ را باطل نموده و بر او سبقت بجوئیم به طهران نمرۀ 29 ، سواد به بوشهر تحت نمرۀ 126 قونسول گری عربستان در اهواز مورخه 14 می 1923 نمرۀ 22/8/51 سواد تلگراف فوق با کمال احترام تقدیم اشخاص ذیل می شود :

1 - سكريتر كميسر عالی در عراق. بغداد، 2 - و يس قونسول دولت فخیمه در محمره، 3 - عامل سیاسی مخصوص بصره ، امضای ئی. جی. پی. پیل قونسول دولت فخیمه بریطانیا در عربستان مقیم اهواز .

ص: 279

یادداشت قونسول اهواز در خصوص موجباتی که باعث می شود مشار اليه اعزام قوائی را بعربستان تقاضا کند

كليّات : 1 - كاملاً موافق عقل و احتیاط است كه حضور يك قشون انگلیسی را در عربستان یا در بختیاری نه تنها موجب آرامش و سکون ندانیم بلکه اسباب تهیج بشناسیم مگر این که قشون مزبور بقدری قوی باشد که کاملاً بتواند پیشرفت سیاسی را تأمین نماید که محض تقویت آن اعزام گردیده است.

2 - قوّه ای که در طرح (الف) پیش بینی شده بعقیدۀ من برای حصول کام یابی کافی نیست و در نتیجه حفظ دارائی و اعضاء کمپانی نفت ایران و انگلیس چه در سر معادن و چه در روی خط لوله ها بهتر میسّر می شود ، هر گاه اسلحه و مهمّات و وجوه برؤساء و قبایل متّفق و دوست خودمان برسانیم در صورتی است که این دو طریقه بکلی بی نتیجه و بلا اثر شود هیچ چاره بنظر نمی رسد جز این که اهالی و جمعیّت غیر نظامی را خارج کرده و بجای آن ها در صورت لزوم قشونی را که در طرح نمرۀ (الف) پیش بینی شده بگنجانیم .

معادن نفت : 3 - گمان نمی رود که خط اراضی نفت خیز در مقابل تهاجم خصمانۀ قوای بختیاری بخوبی میسّر شود مگر این که لااقل يك ديويزيون از همه قسم قوائی بانضمام دسته جاتی که برای خطوط ارتباطیّه لازم است اعزام گردد و چون تهیّه چنین قوه در عراق انتظار نمی رود پس طریقه ای را که در قسمت (2) فوق مذکور شد بایستی بمقام عمل گذاشت، از این قرار طرح نمرۀ (ب) هم بایستی کنار گذارده شود زیرا هر خسارتی که باید بمعادن نفت وارد شود قبل از آن که تمرکز قوای مصرحه در طرح (ب) انجام بگیرد بالطبیعه واقع خواهد گردید.

4 - يك پيش آمد دیگری نیز ممکن است واقع شود که با اوضاع مذکور در قسمت (3) فوق مباین و مختلف باشد و آن چنین است که ممکن است بختیاری های هفت لنگ یا در تحت فشار قشون ایران که از طرف اصفهان بر آن ها فشار خواهد آورد یا در تحت تأثیر عشایر چهار لنگ که قشون ایران از بهبهان و بطرف جنوب شرقی بآن ها

ص: 280

مساعدت و كمك خواهد كرد سوق داده شوند و خود را بمعادن نفت رسانیده و آن مؤسسه را تهدید بخرابی و خسارت نمایند تا شاید دولت انگلیس مداخله نموده و عملاً بمساعدت آن ها بر خیزد، در این وقت اعزام یک عدّه کوچکی که ابداً مهیّا و آمادۀ جنگ نباشد تهدیدات مزبوره را مرتفع و بر طرف خواهد ساخت مشروط بر این که خود بختیاری ها تقاضای اعزام عدّه مذکور را بنمایند، اما از طرف قونسول اهواز ارسال این عده تقاضا نمی شود مگر آن که قبلاً وزیر مختار انگلیس در طهران آن را تصویب نموده باشد زیرا که ایشان فقط می توانند بگویند که آیا ممکن است بواسطۀ فشار بر دولت مرکزی طهران رفع غائله را نمود یا نه.

لوله و نقاط کشیدن نفت: 5 - تنها خطری که توجه بآن لازم است هرج و مرج عربستان است، این هرج و مرج از یکی از سه علت ذیل ممكن الحدوث خواهد بود :

(الف) وفات شیخ محمره، (ب) يك قيام و شورش خالص عربی بر ضدّ شیخ محمّره، (ج) مناقشه و منازعۀ قشون ایران و قوای محمّره. اينك راجع به علل مذکوره یکان یکان سخن می رانم.

(الف) هیچ تهدید نزدیکی به لوله ها و نقاطی که نفت را با تلمبه می کشند نزدیک تر از این تهدید نخواهد بود در این موقع باید بطوری که در قسمت (2) فوق اشاره گشت شروع باقدام شود و اگر لازم باشد قضیّۀ تخلیۀ افراد نیز عملی گردد .

باید بخاطر آورد که مداخلۀ قشون انگلیسی به كمك شيخ يك جنبۀ تعصبي هم به قضیّه خواهد افزود و موجب تکثیر عدّه و افزایش و حس مقاومت مخالفین خواهد گردید .

(ب) متمنی است بضمیمۀ نمرۀ ثانی مراجعه فرمائید.

(ج) از مخاطرات لوله های نفت و نقاطی که نفت کشیده می گرده لازم نیست پیش گیری قبل از وقوع شود، علل بسیار مهّم سیاسی بر خلاف دخالت قشون انگلیس پیش خواهد آمد مسئله حفظ دارائی کمپانی در واقع فرع قضیّۀ بزرگ تری خواهد شد و آن اینست که تا چه درجه دولت بريطانيا حاضر است از عهدۀ تعهدّات خود بر آمده

ص: 281

و هنگام تجاوز دولت ایران نصبت بشیخ مشار الیه را حفاظت و تقویت کند.

عبادان: 6 - اما راجع به صیانت دستگاه های تصفیۀ کمپانی در عبادان اگر مقتضیات نظامی فقط ایجاب نماید بهر عامل و وسیله پولتیکی می شود دست زد.

ئی. جی. پی. پیل قونسول دولت فخیمه بریطانیا در عربستان اهواز مورخۀ 11 جون 1923

***

قونسل گری بريطانيا مقیم اهواز نمرۀ 116/ 22.4 بتاریخ 20 جون 1923

خیلی محرمانه رئیس سیاسی محترم دولت فخیمه در بوشهر (1)

دفاع از معادن نفت جنوب

1 - افتخاراً توجهات حضرتت را بمدلول مراسله نمرۀ 918 .S.O مورخه 30 ماه می 1923 و ملفوفات کمیشنر بغداد بعنوان وزیر مختار انگلیس مقیم طهران مشعر بر حفاظت معادن نفت جنوب ایران معطوف می دارد.

2 - در موقع ملاقات کروپ کاپیتان بریکس در اهواز بر حسب تقاضای مشار الیه را پرتی تهیه نموده راجع بوضعیاتی که باعث گردد قونسول گری اهواز تقاضای راجع باعزام قشون بعربستان نماید ابنك محض استحضار خاطر مبارك سواد راپرت مزبور را ایفاد می دارم.

3 - راست است که در تلگرام نمرۀ 29 مورخه 25 می 1923 که بوزیر مختار دولت انگلیس مقیم طهران مخابره کرده ام شمّه ای از طرق اعمال و فوائد اعزام قشون را در بعضی مواقع و حوادث شرح داده ام اما آن وقت من محدودیت قوای هوایی را که ارکان حرب عراق می تواند گسیل نماید در نظر نگرفته بودم، ممکن است اکنون میزان قوائی را که فوراً برای حفظ معادن و لوله های نفت لازم خواهد بود کم تر از اندازه بر آورد کرده باشند اما در این مورد توجه جناب عالی را بتلگراف نمره W/8 مورخه 28 اکتبر (1920) سر ارنولد ویلسن از بوشهر و تلگراف خودتان نمرۀ 438 مورخۀ 13 می 1923 خطاب بوزیر مختار تهران جلب می نمایم. در تلگراف اول سر ارنولد ویلسن می گوید بنظر من يك بريگارد پیاده و يك رژيمان سوار و يك باطری توپ کوهستانی برای اعزام بعربستان در مواقع اغتشاش کفایت خواهد کرد.

ص: 282


1- اگر این اسناد خیلی محرمانه بوده و خود انگلیس ها در دسترس سردار سپه نگذاشته اند پس چگونه بدست او افتاده است ؟ ! ...

در تلگراف دوّم شما چنین اظهار عقیده کرده اید كه يك باطالیون در اهواز و يك باطالیون در میدان نفطون کافی است در صورتی که بختیاری ها و اعراب نیز بما كمك نمایند، اما من معتقدم که در مواقع سخت ما با قوای معتنابهی از اعراب مخالف سر و کار خواهیم داشت باین لحاظ من طرف دار این عقیده هستم که بایستی ذخیرۀ کافی از اسلحه و مهمّات و وجوه به رؤسای قبایل موافق خود بدهیم تا با اعمال قوای هوایی که ارکان حرب عراق می توانند باختیار ما بگذارد و از محدودیت آن نیز مطلعیم محتاج نشویم.

4 - اگر ادلۀ من صحيح باشد در نتیجه لازم بلکه حیاتی بنظر می آید که معادل 5 هزار الی ده هزار تفنگ و مقدار متناسبی مهمات در بصره ذخیره نمائیم تا در موقع ظهور حوادث مهمّه باختیار شیخ محمّره گذارده شود ، بنظر من اکنون 5 هزار تفنگ حاضر است. با کمال افتخار ملازم بسیار مطیع شما ئی . جی . پی. پیل قونسول دولت بریطانیا در عربستان مقیم اهواز

سواد مراسلۀ فوق با عرض ارادت 1 - بحضرت اجل کمیشنر عالی عراق (بغداد) ، 2 - بوزير مختار و ایلچی دولت فخیمۀ انگلیس در طهران تقدیم می گردد.

ترجمه خیلی محرمانه

تلگراف رمز (1301) مورخه 23 جولای 1922 از طرف ترور از بوشهر بعنوان و الیس - اهواز

در تعقیب تلگراف نمرۀ (129) حسب الامر تلگرافی وزیر مختار مورخه 22 جولای 1922 خیلی فوری پیغام محرمانۀ ذیل را بشیخ محمّره ابلاغ نمائید :

میل دائمی این جانب شرافت و سلامتی آن حضرت از پیغام ذیل مستفاد می گردد:

چندی پیش با نهایت تعجب و تألم گسيل شدن قشون ایران را از اصفهان بطریق بختیاری بعزم عربستان استماع کردم، از قرار راپرت عدّه آن ها پانصد نفر و دارای چند توپ می باشند. رئيس الوزراء تاکنون اطمینان می دهد که فقط 200 نفر نظامی اعزام شده بدواً به وزیر جنگ و رئيس الوزراء اعتراضات جدّی نموده اظهار داشتم ارسال قشون بعربستان غیر لازم بلکه خطر ناک است، خاصه که امنیّت کامل در عربستان حکم فرماست و قشون بجهت اطفای اغتشاش و هرج مرج آذربایجان و گیلان و

ص: 283

لرستان و سرکوبی دستجات سارقین که سر راه های تجارتی را گرفته اند واجب تر می باشد. در نتیجه دولت ایران اظهار موافقت نموده که از پیشرفت قشون ممانعت بعمل آورد. رئيس الوزراء ديروز شخصاً مرا ملاقات و استدعا کرد که در ... خود تجدید نظری بکنم ولی من استنکاف ورزیدم، مشار الیه بیان داشت چنان چه مستحضر بودیم که اعزام قشون موجب اعتراض شما می شود اقدام نمی نمودیم فعلاً هم رجعت آن اشکال دارد زیرا که حیثیّات دولت کاسته می شود و در مجلس مشکلاتی تولید خواهد گشت، من پاسخ دادم هر گاه نخست با من مشورت می کردید نظریات مرا درک می نمودید تقریباً دو ماه قبل نظریات خود را وضوحاً بسردار سپه گفته بودم. در این مورد هم اضافه کردم که من با این نقشه کاملاً مخالف و از آن متنفّرم و می ترسم دخول قوای جدید در ولایتی که انتظام و امنیّت در آن بر قرار بوده فقط مورث و موجد اغتشاشات و مشکلات شود ، مایلم که این نقشه متروک بماند. حضرت اشرف گفتند که خودشان و وزیر جنگ حاضرند رسماً بجناب عالی (سردار اقدس) اطمینان بدهند که این دستجات فقط محض خدمت و نگاهبانی حکومت شوشتر اعزام شده اند و ابداً مداخله در کار های شما و منطقۀ شما نخواهند نمود. گویا بر همین

زمینه مشار اليها معاً بجناب عالى تلگرافی خواهند کرد و جناب عالی نیز بلا شبهه بنحوی که مطابق مصالح خودتان باشد جواب خواهید داد.

در این باب من و صمصام السلطنه و سردار جنگ کاملاً مذاکره کرده و در این نکته اتفاق کرده ایم که شما و ایشان باید بدولت ایران فشار وارد آورید تا بداند که اعزام قشون خطرناك و از لحاظ اوضاع محلّی غیر لازم و بیهوده است و تمام وسائل ممکنه را بایستی بکار برد که دولت ایران این تصمیم را ترك بگوید و شما و خوانین سابق الذکر دنباله اقداماتی را که من کرده ام و کاملاً بمنافع شماست گرفته مجری آن بشوید. خوانین می توانند بقوّۀ قهریه قشون را مانع شوند اما اگر ما و شما و آن ها بالاتفاق کار بکنیم این اقدام لزومی نخواهد داشت، امید است مزاج جناب عالی خوب باشد مرا از طرف خودتان بی اطلاع نگذارید. (انتهى).

ص: 284

خواهشمندم پیغام محرمانه فوق را بشیخ محمّره بدهید اگر خودتان بدون استعانت منشی نمی توانید بخوبی از عهده ترجمه بر آئید ممکن است این نسخه را بخط انگلیسی ماشین کرده و بحاجی مشیر بدهید که برای شیخ ترجمه نماید ( ترجمه فارسی پیغام تلگرافی وزیر مختار بشیخ خزعل )

وزیر مختار دولت فخیمۀ انگلیس، تهران

احتراماً اطلاع می دهد وکلائی که در ایالت عربستان انتخاب شده اند از قرار ذیل است.

1 - شوشتر و اهواز - میرزا سید حسن خان. 2 - دزفول - حاجى عز الممالك . 3 - محمره - انتخابات باتمام نرسیده 4 - بنی طرف - انتخابات باتمام نرسیده، میرزا سید حسن خان اخيراً رئيس ماليه عربستان بوده و در اسرار شیخ همه قسم دخالت داشته و فعلاً هم عامل مخصوص شیخ در تهران است، نظریات او سالم و او را نسبت بخودمان قابل اعتماد می دانیم.

حاج عز الممالك عضو مالیه فارس بوده است، از سوابق او اطلاعاتی در دست نیست. محتمل است که مشار الدوله حکومت اخیر عربستان از طرف محمّره وکیل شود و سردار اجل پسر دومی سردار اقدس از طرف بنی طرف منتخب گردد . امضاء ئی. جی. پی. پیل 22 اکتبر 1923

***

اقتباس از کتاب آدمیت عراق صفحه 39

خزعل خان شیخ محمره کی . سی . آی . ئی. کی. اس.آی. رئیس قبیله محیسن و حکمران قسمت جنوب عربستان مرتبۀ را که حائز است اسماً از شاه و فی الحقیقه موروثی می باشد، مشار الیه جانشین برادر خود مزعل که در سنۀ 1897 کشته شد گردید قبل از اشغال مسند ریاست ما را سرّاً مطمئن ساخت از تصمیمات خودش در پیشرفت و ترویج مقاصد بریطانیا و وقتی که بریاست نائل شد بوعده های خود کاملا وفا کرده و از

ص: 285

زمان دراز دستی خود همیشه نسبت بما فرمان برداری و بطور شایستگی خدمت کرده و هیچ گاه جزئی اشکالی برای ما فراهم ننموده است. در سنه 1909 به لقب «.K.C.L.E» مفتخر گشته و در آن وقت بدولت ایران ابلاغ شد که ما مناسبات خصوصی با مشار الیه داریم و در موقعی که نسبت به او دست درازی شود اتکاء او بر ما خواهد بود و او را حمایت خواهیم کرد. در سنه 1915 بتوسط حضرت اجل فرمان فرمای هندوستان و محمّره به رتبۀ «.K.C.S.I » سر افراز شد شیخ خزعل بهترین شرائط دوستی و اتحاد را با شيخ مبارك كويت داشت و از قبل از 1890 شیخین به سیّد طالب نصرا وى مساعدت و كمك نقدی کردند .

مشایخ گردن کش که در طول دجله واقع اند که مشهور آن ها غزبان ابنیه از بنی لام و فالح ابن یهود از آل بو محمد عادت کرده بودند به پناه بردن بطور موقت در خاک ایشان شیخ خزعل نفوذ طایفگی زیادی در جائی كه ملك ترك و فعلا متصرفي بريطانيا می باشد دارد بواسطۀ کثرت طوایف که در طول شط العرب واقع اند و در همۀ مهمات بمشار الیه متوجه هستند و املاک وسیعی در ولایت بصره دار است از زمان بروز جنگ نسبت بحال خودش همه گونه مساعدت های ممکنه کرده. معنی الیه عمارت عالی موجب دستور خودمان در نزدیکی بصره جهت مریض خانه بنا نموده است که بما وا گذار کرده. در بهار 1915 طوائفی که در خاك او هستند بتحريك ترك ها و بذريعه واعظين جهاد فتنه و شورشی بر پا ساخته و به ترک ها حمایت می نمودند که بقشون ساخلوی اهواز ما حمله آورند و خط لوله های نفط را قطع کنند و از بثوت قدم و اعتماد تغییر نا پذیر که بما دارد با کامیابی ما در شعیبه متفق گردیده از بسیاری انقلابات جلو گیری نمود و در تسریع اعاده انتظام و اعتبار نظارت ما در عربستان كمك كرده بطوري كه بزودی ترک ها بوسیله دیویزیون قسمت (12) ما از رود کرخه رانده شدند تا کنون در حفظ انتظام اتفاق ایشان با ما باقیست، امابنی طرف گاه گاهی خود را جواب ده و مطلق العنان نسبت به اقتدار او معرفی کرده و انتظام شمال عربستان محتمل التهديد است. از آن جائی که شیخ رئیس بزرگی است در نزد همۀ طوایف جنوب عراق محترم

ص: 286

می باشد در سنۀ 1864 متولد گردید، شخصی است طویل القامه صاحب مرتبه وليكن احتمال دارد مزاج خوشی نداشته باشد. در تمام امور مملکتی با وزیر مستقل خویش حاجی محمد علی بهبهاني رئيس التّجار مشورت می نماید. پسر بزرگش جاسب در سنۀ 1891 متولد شده، مشار الیه نا پسند است و در نزد طوایف وجهۀ جانشینی او خوش نما بنظر نمی رسد، اولاد جوان ترش در مدرسۀ آمریکائی بصره تحصیل کرده است، بزرگ تر آن ها عبد الحمید در سنۀ 1901 متولد شده پسری است با هوش و خوش مزاج، شیخ خزعل در فیلیه زندگانی می کند که در محل دو میلی محمره است، قصر ممتازی بنا نهاده است.

انتظام امور

بعد از رفع خستگی لازم دانستم هر چه زود تر ترتیبی در امور این صفحه داده و مأمور جدى و عاقلی بگمارم که اهالی را بعد از آن همه صدمات و اجحافات شیخ خزعل چندی بنعمت آسایش متنعم دارد. پس از سر تیپ فضل اللّه خان رئیس اولین اردوی اعزامی را که در شکست دادن اعراب و گرفتن مواقع مهمۀ آنان ابراز کمال رشادت و فداکاری کرده بود خواستم و در تعقیب امری که قبل از رفتن به شوشتر داده بودم حکومت نظامی خوزستان را بطور قطع بوی مفوض نمودم. این تیری بود بچشم خزعل، شنیدم پسر خزعل که نامزد حکمرانی ناصری بود از اصغای این خبر مریض شده بود، بفرماندهان قشونی نیز امر کردم که در مورد این ایالت دستور سر تیپ فضل اللّه خان را بپذیرند و اطاعت کنند بحاكم نيز احکام لازمه دادم که بچه نقاطی لازم است نمایندۀ نظامی اعزام دارد و در چه محل هائی ساخلوئی بگمارد و چگونه رفتار و اطوار خود را کاملا مطابق میل من قرار دهد و این ایالت را بر وفق آرزوی من نیک بخت سازد و قوائی که در تحت فرماندهی اوست تدریجاً در ناصری متمرکز کند و حکام نظامی ببنادر و شهر های خوزستان اعزام دارد .

به سرهنگ عبد العلی خان (1) نیز تلگراف کردم که با قوای ابوا بجمعی خود در دزفول برای خلع سلاح عمومی آن حدود بماند.

بسر تیپ محمد حسین میرزا (2) نیز امر دادم که قوای خود را در حدود کهگیلویه و بختیاری نگاه دارد تا دستور ثانوی برسد و در این ضمن امنیت و انتظام را کاملا بر قرار سازد، بسر تیپ ابو الحسن خان (3) نیز امر نمودم که تا وصول من به خاك كرمانشاهان قوای خود را در مقابل والی پشت کوه كما كان نگاه داشته و متوقف باشد، سپس قدغن كردم ابلاغيۀ ذيل را صادر و به طهران مخابره نمودند.

ص: 287


1- مقصود سر تیپ اعتماد مقدم فرماندار نظامی فعلی تهران است
2- مقصود سر لشگر محمد حسین میرزا فیروز می باشد
3- مقصود سر تیپ پور زند است.

ابلاغیه

1 - امروز که روز دوشنبه 23 قوس است از بازدید قوای اعزامی عموماً و معاینه شهر ها و معادن نفت و دیدن طوایف و عشایر فراغت حاصل کرده مجدداً بناصری مراجعت و بحمد اللّه تعالی کار خوزستان را خاتمه یافته می بینم.

2 - تحکیم انتظامات آتیۀ خوزستان را بطریق ذیل امر دادم، تا زمانی که انتظامات عمومی اساساً استوار گردد قوای اعزامی مأموریت خود را در این صفحه ادامه دهد .

سر تیپ فضل اللّه خان بحکومت کل خوزستان منصوب و حکومت های نظامی از طرف مشار الیه بشهر ها تعيين و حكومت عشایری نیز از جانب او معين و منصوب خواهد شد.

3 - راه خرم آباد بخوزستان مطابق مشهوداتی که شخصاً بعمل آورده ام افتتاح قطعی یافته و قوافل از طرفین شروع بعبور و مرور نموده اند.

4 - چون در این صفحه دیگر کاری ندارم و انتظامات کامله مقرر گشته بشکرانۀ آسایش و رفاهیت تامه که برای عموم اهالی تحصیل شده است پس فردا روز چهار شنبۀ 25 قوس از طریق عتبات عالیات عرش درجات عزیمت طهران خواهم نمود، فقط یک هفته در آن جا بزیارت مشاهد متبرکه و اقناع آمال دیرینه خود پرداخته بعد عزیمت مرکز می نمایم، بدیهی است مسافرت از راه بین النهرین بكلي غیر رسمی خواهد بود، رئيس الوزراء و فرماندۀ کل قوا

تلگرافات تبریک

در مدت مسافرت بدزفول و شب مراجعت به ناصری تلگرافات بسیار از نقاط مختلفه ایران خاصه نمایندگان مجلس رسید که جواب دادن بآن ها خود مدتی وقت مرا مشغول داشت. وکلای مذبذب مجلس نیز تلگرافات بلند بالا و با حرارت کرده و بعد از آن که خزعل را بر زمین افتاده دیدند از لگد کوفتن بر سر او مضایقه ننموده بودند. واقعاً این دو روئی و خیانت که سیاسیون خود روی تهران آن را پوليتيك می گویند از جمله زشت ترین کار های انسان است و بهیچ وجه شایسته یک نفر ایرانی نیست. ایرانی که در دنیا معروف است دروغ گوئی را معصیت كبيره و ذنب لا يغفر می شمرده و حتی از خیال دروغ هم اجتناب می کرد، البته از این قسم اشخاص که فکراً و قولا و فعلا دروغ می گویند و فریب می زنند بیزار و متنفر است، در نظر من این مردمان پولیتیکی یا سیاسیون دروغی پست ترین افراد انسانی اند زیرا که باسم سیاست و تعقیب نظریات عمیق پولیتیکی مثل شریر ترین و دزد ترین مردم دروغ می گویند و دزدی می کنند، دزدی در اعتماد و حسن نظر مردم خیلی خطرناك تر از سرقت مال خلق است. کسی که دوست و رفیق خود را بدون هیچ گناهی به چاه سار بلا افکنده و خنده زنان پشت باو کرده و پیش می رود و چون از او بپرسند می گویدپوليتيک پدر و مادر ندارد و یا سیاست برادری و رفاقت

ص: 288

نمی فهمد از حیوان هم پست تر است، این بد بخت ها حتی بخود شان هم بدی می کنند زیرا که بعد از مدتی نه دوست و نه دشمن بقول آن ها اعتماد نمی کند و هیچ نقشۀ را تا آخر نمی توانند پیشرفت بدهند. این پناه بردن به پوليتيك و دروغ و خیانت را سیاست نام گذاردن از ضعف نفس است، کسی که جرأت ندارد در مقابل دشمن یا در برابر خطر بایستد و بگوید اینست عقيدۀ من اینست تکلیف تو همیشه باین قسم دو روئی و خیانات مبادرت می ورزد و زود است که خداوند راستی و پروردگار درستی او را بکیفر خیاناتش می رساند. از جمله تلگرافات طهران خلاصه مذاکرات مجلس بود در حالی که من با مشت پولادین خود گردن اشرار را نرم کرده و خوزستان را قرین امن و آسایش نموده ام باز وکلای مجلس امیدوارند که کار را بمجرای مجلس انداخته و کمیسیون ها بکنند و موضوع را مثل نفت شمال يك دو سالی باین طرف و آن طرف بکشند و طول بدهند و استفاده هایی بکنند و عاقبت يك رأى سست و علیلی بدهند نه تکلیف دولت معلوم باشد نه وظیفۀ اشرار، نمایندگان صالح ساکت نمانده مدافعه کرده اند مذاکرات آن ها مختصراً از این مفهوم می شود.

تلگراف

مقام منيع بندگان حضرت الشرف رئيس الوزراء و وزیر جنگ دامت عظمته . محترماً معروض می دارد، در تاریخ 21 برج قوس جاری مجلس دو ساعت بغروب مانده بطور سری تشکیل از قرار اطلاع حاصله تلگرافی از خزعل رسید مبنی بر این که مفسدین مرا محرك شده بودند که مبادرت به این اقدام خلاف کرده و حالیه که حضرت اشرف تشریف آورده اند مرا عفو فرمودند من از گناهان گذشتۀ خود معذرت می خواهم، پس از قرائت تلگراف مزبور مدتی وکلاء سکوت نموده، سپس شیخ محمد علی پشت تریبون رفته اظهار داشت: از آن جائی که عادت مشرق زمين بر عفو و اغماض و جلو گیری از خون ریزی است ما هم این معذرت را می پذیریم، کازرونی در این موقع اظهار داشت که هم چو اختیاری از طرف مجلس برئيس دولت داده نشده بود، بعضی از وکلاء بخصوص اقلیت گفتند صحيح است، طهرانی اظهار داشت روزی که تلگراف رئیس دولت در صورت تسلیم قطعی آمد شما موافقت کردید همان اختیار بوده است جواب تلگراف را هم که آقای رئیس مجلس بنویسد و یا جلب نظر دولت در این باب شود مسکوت مانده است. مورخۀ 22 برج قوس 1303 نمرۀ 44 حکومت نظامی تهران - و توابع، سر تیپ مرتضی

در این چندروزه اوضاع ناصری تغییرات کلی یافته بود، رؤسای قبایل که بواسطه تسلط شیخ از این شهر جدید بیزاری داشتند همگی جمع شده و نزد من آمده بودند از آن ها دل جوئی نمودم و بسر پرستی خود امیدواری دادم، شکایات مختلف نیز از شیخ خزعل می رسید و اعمال گذشته او

ص: 289

یادآوری می شد لیکن نظر بقولی که داده بودم سزاوار نمی دیدم فوراً این شخص را بمحاكمه جلب کرده و پاداش کلیۀ خيانات و اجحافات او را بکنارش بگذارم، همه را بسر پرستی حاکم جدید مستظهر ساختم و دل داری دادم. ناصر لشکر کازرونی را که با جمعیت خود همراه اردوی ما شده و همه جا ابراز خدمت و وطن پرستی کرده بود تمجید نموده و بتوجه دولت امیدوار گردانیدم. خیلی مسرور شدم که در مراجعت دزفول دیگر صدای نا مطبوع موزيك خزعل را نمی شنوم در روز های اول توقف در ناصری هر صبح و عصر یک دسته موزيك بالباس مخصوص می دیدم که آمده در مقابل عمارت خزعل مترنم می شدند، در موقع حرکت بشوشتر امر دادم این موزيك را پراکنده کنند زیرا که برای من ناگوار بود يك نفر رعیت ایران دستۀ موزيك بالباس مخصوص داشته باشد، این جلال خاص دولت است و شیخ خزعل در موقعی که سلطنت موهوم عربستان را از آن خود می دانست بتهيۀ این دسته موزيك مبادرت کرده بود .

خاتمۀ اسناد کتاب سفر نامۀ خوزستان

منظور از نقل قسمت اعظم اسناد کتاب سفر نامۀ خوزستان سردار سپه این بوده که اهمیّت این مانور سیاسی و چگونگی بازی هایی که در صحنۀ سیاست شده است از نظر خوانندگان مکتوم نمانده باشد؛ چه نگارنده خواسته است توجه خوانندگان را بحقیقت این مانور سیاسی و ظاهر سازی هائی که از طرف سردار سپه شده است جلب نماید تا اگر بعد ها این کتاب منتشر گردد تصوّر نشود که نگارنده بکتاب سفر نامۀ خوزستان و بالاخره گفته های سردار سپه توجه نداشته است. با این که تمام این تلگرافات مصنوعی و طبق نقشه بوده معهذا برای نشان دادن این بازی سیاسی، این اسناد بمنزلۀ ادعا نامه ایست که اگر در محکمۀ تاریخ مطرح گردد نکات بسیار دقیق و اقاریر بسیار صریحی از آن مشهود می گردد و محکمه ناچار می شود سه سئوال زیر را بنماید:

در این جا می توان چند سؤال کرد که اهمّ آن ها اینست: 1- سردار سپه در هیچ قسمت از کتاب خود، از تعداد نفرات و عدّۀ ستون های اعزامی و تجهیزات آن ها صحبتی نکرده است و معلوم نیست مجموع قوای اعزامی بطرف خوزستان چقدر بوده. بدون شك اگر تعداد آن را می گفت معلوم می شد که در مقابل قوای بسیج شدۀ اعراب و کمیتۀ قیام سعادت بهیچ وجه قابل مقایسه نبوده و شاید عشر آن هم

ص: 290

نمی شده است.

2- اگر سردار سپه با این همه خشونتی که خودش ذکر می کند با انگلیس ها رفتار نموده و بدون هیچ قوائی فقط با یک عدّۀ ده بیست نفری در میدان جنگی که حدّاقل قوای خصم سی و چند هزار نفر بوده بدون اطمینان با انگلیس ها وارد شده است بچه اطمینان بوده ؟

3 - سردار سپه همه جا از فرونت و جنگ صحبت می کند! کدام فرونت و کدام جنگ ؟ جنگی در نگرفته، این همه ذکر اردو و جنگ و فرونت بطوری که ما اطلاع داریم هنوز قوای اعزامی سردار سپه بحدود خوزستان نرسیده بوده خزعل تسلیم شده است ! ... خزعل با مانور سیاسی تسلیم شده است زیرا همین که سردار سپه از اصفهان حرکت کرد انگلیس ها باو گفتند که باید بسردار سپه تسلیم شوی تا ما از سردار سپه هم برای تو تأمین بگیریم.

راجع باین مانور سیاسی بطور کلی در مقدمۀ قیام سعادت نظریات خود را ذکر نموده و هر جا هم ضرورت ایجاب کرده در پا ورقی توضیحات و تذکار هائی داده ایم ولی در خاتمه از ذكر يك نكتۀ اساسی نا گزیریم: غالب اسنادی که در کتاب سفر نامۀ خوزستان آورده شده با بدست آوردن آن نیز سردار سپه يك نقش سیاسی دیگری بازی کرده است زیرا این اسناد بوسیلۀ جاسوس هائی که در « اینتلیجنت سرویس » انگلیسی عضویت داشتند ولی محل خدمت آن ها نزد شیخ خزعل معين شده بود و خود را محرمانه طرف دار دولت سردار سپه و هوا خواه عدم تجزیۀ ایران معرفی می کردند مکاتباتی را که شیخ با انگلیس ها نموده و هم چنین اسنادی را که برای اغفال قنسول گری شوروی در اهواز ضرورت داشته ربوده از مجرای همان قنسول گری شوروی محرمانه برای سردار سپه می فرستادند تا ضمناً با این عمل قنسول گری شوروی را در جریان گذارده روابط خزعل را با انگلیس ها تشریح کرده باشند و همین اشخاص باعث شده اند که سیاست سیاسیون شوروی را در ایران از مجرای حقیقی خود منحرف سازند و بهمین مناسبت هم بود که غالباً بی سیم مسکو بمخالفت خزعل و

ص: 291

موافقت با سردار سپه اخباری را منتشر کرده است كه اينك برای نمونه بذكر آن ها پرداخته می شود :

بی سیم های خارجه

از روزی که سردار سپه از تهران حرکت کرد تا روزی که وارد تهران شد جرائد اکثریت، اطلاعات جامعی از وقایع خوزستان نمی نوشتند، در جلسات رسمی مجلس هم در حقیقت، این موضوع مسکوت مانده بود، فقط تلگرافاتی را که سردار سپه بطهران می نمود در پاره ای از جرائد اکثریت بدون اظهار عقیده درج می نمودند و اطلاعاتی که می رسید و خبر هایی که خبر گزاری های خارجی بوسیلۀ بی سیم های خود منتشر می کردند. البته انتشار این قبیل خبر ها در این مانور سیاسی خالی از اهمیّت نبوده و مخصوصاً بعضی از خبر ها که از ناحیۀ بی سیم مسکو انتشار می یافت ملاحظۀ آن کاملاً مورد تعجب بود، منجمله در تاریخ نهم قوس 1303 بی سیم مسکو چنین خبر داد :

بی سیم مسکو، یادداشت انگلیس بایران

تهران - از قراری که نقل می کنند انگلیس دو فقره یادداشت بدولت ایران تسلیم داشته. در یادداشت اولی گویا چنین اشعار می شود که سردار سپه بر خلاف قولی که داده بود قضیۀ شیخ خزعل را بطريق صلح حل کند و با وجودی که شیخ خزعل بنا بتوجه انگلیس ها اظهار تمكين بدولت ایران نموده معهذا سردار سپه در جنوب ایران شروع بعملیات نظامی نموده.

در یادداشت ثانوی انگلیس تقاضا می کند که پیشرفت قوای دولتی بطرف محمره بفوریت موقوف شود و اظهار می دارد که شیخ خزعل تحت الحمایه انگلیس می باشد و با تهدید باتخاذ اقدامات جدید برای حفظ منافع انگلیس در جنوب ایران تمام مسئولیت خسارتی را که ممکن است در نتیجۀ انتقال عملیات نظامی باراضی خوزستان یا بمعادن نفط انگلیس وارد آید بعهدۀ دولت ایران وا گذار می کند.

محافل رسمی و اجتماعی از مداخلۀ انگلیس در امور داخلی ایران و حمایت علنی انگلیس از شیخ خزعل بسیار مشوّش است.

و هم چنین خبر گزاری رویتر راجع بحرکت سردار سپه بخوزستان چنین خبر داده بود :

ص: 292

خبر گزاری رویتر:

وساطت سر پرسی لُرن (1)

تهران - بمناسبت حرکت رئيس الوزراء بسمت بوشهر چنین گفته می شود سر پرسی لرن که فعلاً در محمره است قرار ملاقاتی بین رئيس الوزراء و سردار اقدس خواهد داد تا بترتیبی موجبات مصالحۀ ذات البين فراهم گردد.

نیز قبل از این که سردار سپه بخوزستان برود بی سیم مسکو اخباری راجع بخوزستان منتشر نموده که عین آن در زیر نقل می شود:

بی سیم مسکو مورخۀ 3 اوت 1924 برابر 12 اسد 1303

تهران - اطلاع می دهند که در موقع تفتیش خانه مدیر روز نامۀ ارتجاعی اصلاح در اهواز مکاتباتی با لیدر های اقلیت مجلس و يك طغری چک بانک خارجه که بامضای شیخ خزعل و بمبلغ معتنابهی بوده است پیدا شده، از قراری که می گویند بواسطۀ توقیف اصلاح کشف شده است که عده ای از کار کنان اقلیت پارلمان از شیخ خزعل پول می گرفته اند و نیز اطلاع می دهند که عدم میل سردار اجل وکیل مجلس و پسر شیخ خزعل برای حرکت بتهران و اشتغال بامور مجلس علتش اینست که مشار الیه هم مثل سایر وکلای جنوب طرف دار مدرس بوده و می ترسد علناً روابط خصومت آمیزی نسبت بسردار سپه پیش گیرد.

شيخ خزعل رؤسای تمام قبایل عرب را باهواز خواسته و درصدد است که مجلس مشاوره ای با آن ها در حمیدیه تشکیل دهد.

در دهم ژوئیه بواسطه تقلیل مزد عملجات اعتصابی در آبادان اعلام شد لیکن پیشرفتی ننمود، در خوزستان شایعاتی در کمال شدت جریان دارد که شیخ خزعل معتمدین خود را بلندن فرستاده که تشکیل مملکت مستقل داخلی را از املاك شيخ تقاضا کنند.

از قراری که نقل می کنند عناصر ارتجاعی تهران اغتشاشات بزرگی در اصفهان بر ضد دولت

ص: 293


1- قبل از این که سردار سپه بخوزستان حرکت نماید سر پرسی لرن وزیر مختار انگلیس مقیم دربار ایران بلندن مسافرت کرده بود و پس از این که سردار سپه عازم خوزستان شد سفارت انگلیس در تهران چنین وانمود می ساخت که چون سر پرسی لرن فعلا در ایران نیست بایستی سردار سپه بطرف خوزستان حرکت نکند و بمحض این که لندن متوجه شده سردار سپه بطرف خوزستان حرکت کرده سر پرسی لرن را فوراً بایران اعزام داشته تا از جنگ و خون ریزی بین او و خزهل جلو گیری نماید

تدارک می کردند و برای این مقصود در نظر گرفته بودند که از هیجان تعصیات توده و قضیه بختیاری استفاده کنند یک نفر از مجتهدین معروف آن جا که روابط نزدیکی با مهم ترین ملاکین اصفهان دارد عملا بتهیه اغتشاشات در شهر پرداخته و قصد داشته که معجزه هائی ترتیب داده و تودۀ ناس را برای تعرض بر علیه بهائی ها و قنسول خانه های خارجه آماده کند.

فقط اخبار واصله از تهران راجع بقتل قنسول امريكا و اقدامات مجدانه حکومت ایران سبب شد که ارتجاع خاموش شود» (1)

رابطه خزعل موجبات عدم موفقیت آن

*رابطه خزعل موجبات عدم موفقیت آن (2)

«شیخ خزعل پسر جابر خان یکی از شیوخ خوزستان که بعد از قتل برادر خود مزعل شیخ و آقای بلا منازع خوزستان بشمار می رفت و بر علیه حکومت مرکزی هیچ وقت اقدام نمی کرد ولی اطاعتی هم معناً نداشت.

بعد از آن که سلطان احمد شاه رئیس دولت را عزل نمود و مجلس دوباره در تحت تأثير فشار باو رأی اعتماد داد، شیخ خزعل در خوزستان با كمك قبایل بختیاری، بویر احمدی اعلام مخالفت نموده و قیام سعادت را بر پا نمود.

این قیام با این که بسیار خوب آماده شده بود بعلل ذيل بعدم موفقیّت منتهی شد:

1 - اصولاً خزعل شخص بد نام و ستم کاری بود، چنان که گفتیم این شخص برادر خود را کشته و جانشین او شده و برای جمع آوری پول از هیچ فکری فرو گذار نکرده بود. طبیعتاً هیچ آزادی خواهی با او موافقت نمی توانست بنماید و از این رو کسانی که با حکومت زور مخالفت داشتند برای خود ننگ دانستند که دفاع از آزادی را در پیشرفت خزعل بدانند.

2- در این قیام سعادت جمعی از خوانین بختیاری شرکت داشتند که باستثنای چند نفر آن ها بقیه خوش نامی نداشته و آزادی خواهان نگران بودند مبادا دنبالۀ این قیام بتجزیۀ قسمتی از ایران منتهی شود و عملاً با این نهضت موافقت نشد .

3- بهمین منظور از تهران نمایندۀ مخصوص بپاریس فرستاده شد که نظر

ص: 294


1- بصفحات 85 - 110 این کتاب رجوع شود
2- این قسمت از کتاب آرزو تألیف عباس میرزای اسکندری نقل شده است

سلطان احمد شاه را در این باب استعلام نمایند و منظور قلبی آزادی خواهان را باطلاع شاه برساند.

مدّعی العموم سند صحیح دارد که نمایندۀ مزبور در مهمان خانه ماژستيك آپارتمان 160 بپادشاه آن وقت ایران از طرف رفقای خود چنین اعلام کرد:

« اعلی حضرتا در همان حالی که عموم دوستان آزادی بازگشت شما را بایران لازم و حتمی می شمارند هیچ گونه موافقتی با قیام خوزستان نداشته و این قبیل دست ها را برای پیشرفت افکار آزاد موجب بد نامی می دانند»

و چقدر نمایندۀ مزبور خشنود شد که نظر شاه را با فکر خود و رفقای خود موافق دید.

شاه بسمت جعبه ای که روی میز تحریر نهاده شده بود رفته و چندین تلگراف را بنمایندۀ مزبور ارائه داد، این تلگراف ها همه از شیخ خزعل بود که شاه را بایران دعوت نموده و استدعا کرده بود از راه خوزستان بایران مراجعت نماید و اطمینان داده بود که تمام قبایل جنوب با او متّفق می باشند.

آن وقت شاه بنمایندۀ مزبور گفت :

من یک نفر ایرانی و پادشاه دولت مشروطه هستم نمی توانم خود را حاضر کنم بر علیه دولتی که بموجب فرمان من در مملکت حکومت می کنند اقدام نمایم.

من می دانم این شخص (رئيس الوزراء) دشمن آزادی است و مجلس نمایندگان هم مجلس حقیقی نیست اما علم من کفایت نمی کند و اگر من اقدامی بر سر نگون نمودن همین دولتی که بزور و دسیسه زمام را بدست گرفته است بنمایم مردم حق دارند مرا قانون شکن بدانند.

در موقعی که این شخص حریم مجلس را شکست و اعمال قوه بر علیه مردم نمود نظر خود را دادم ، تاریخ و آینده هم قضاوت خواهد نمود. بیش از این قدم بر نمی دارم.

بشیخ خزعل هم تلگراف نموده ام از هر اقدامی که موجب ضعف مملکت باشد

ص: 295

خود داری نماید و هم چنین تذکر دادم که بدولت داده شد در رفاه و آسایش و حوایج قانونی شما ها اقدام بنماید.

و در همین موقع نماینده شیخ خزعل رئيس التجار محمره ای که آدم كوچك جثه و ضعیف المزاجی بود بپاریس آمد، این شخص هر چه جسماً كوچك بود از حيث فكر قوی ، زرنگ و فهمیده بود ولی آن چه خواستار ملاقات شاه گردید پذیرفته نشد و پیام شاه چنین بود: « پس از تصفیه امور خوزستان باو بار داده خواهد شد ».

مدعى العموم يقين دارد در این موقع اگر آزادی خواهان و شخص سلطان احمد شاه با این نهضت موافقت می کردند قطعاً حکومت تهران نمی توانست مقاومت کند، در مجلس هم آن موقع گذشته از نمایندگان اقلیّت بسیاری از وکلا که بيمناك از آتیه خود شده بودند بر علیه دولت اقدام نموده و نطق مفصل آن ها در صورت مجلس موجود است و برای چند روزی با اقلیّت دم ساز شدند. (1)

این اشخاص عقیده نداشتند، برای پول کار می کردند ، همین که تصور کردند قيام خزعل ممکنست متّکی بسیاست محکمی باشد برای این که عقب نمانند در پشت کرسی خطایه از آقای دیروز خود که بخوزستان مسافرت کرده بود رو گردان شدند.

آزادی خواهان در ملحق نشدن بقیام خزعل پانزده سال تازیانه و مرگ را استقبال کردند ولی مختصر خدشه ای هم در خاطر آن ها نگذشت که کاش با كمك فاسد دفع فسادی را کرده بودند.

مسئولیت این امر زیاد بود و شاید بقیمت خوزستان تمام می شد و ملّیّون و شاه هر دو بر صلاح مملکت و بضرر خود اقدام کردند.

بر مدعی العموم مسلم و اسناد مثبته در دست می باشد و از نظر محکمه هم خواهد گذشت.

4- موقعی که در قشون ایران از صاحب منصبان وفادار نسبت بسلطان

ص: 296


1- اشاره بناصر الدین شاه و قتل میرزا تقی خان امیر کبیر می باشد

احمد شاه تصمیم گرفتند رئیس دولت یاغی را گرفته و تسلیم نمایند، مشار الیه از قبول نقشۀ آن ها استنکاف نمود «بنمایندۀ آزادی خواهان شاه تلگراف رمزی را ارائه داد که منتظر اجازه او می باشند و بمحض وصول دستور اجازه دو نفر از اجودان های مخصوص رئيس الوزراء و وزیر جنگ و چند نفر که عدّه های مجاور شهر تهران در زیر فرمان آن هاست این اقدام را اجرا خواهند نمود» و شاه پیشنهاد مزبور را با دو کلمه تلگراف ( اجازه نمی دهم، شاه ) رد نموده بود و چنین اظهار داشت « آقا ... جدّ اعلای من (1) يك بار مرد خود سری را مجازات نموده که داعیۀ سلطنت داشت، سال ها می گذرد و همه می گویند این کار بخت ایران را بطلسم انداخت، من دوباره اجازه نمی دهم امام زاده ای درین مملکت ساخته شود. من بحفظ اصول مشروطيّت قسم یاد کرده ام و حاضر نیستم چنین قضاوت غلطی را نسل آینده نسبت بمن بنماید.

می دانم خواهید گفت این فکر ناشی از خود پسندی است، بسیار خوب شما و دیگران هم این اعتقاد را داشته باشید اما تصمیم من پاک و از روی اصولیست که بآن خو گرفته و باحترام آن با خدای خود تعهّد کرده ام.

قانون بمن حقی نداده است و پادشاه مشروطه ایران جز صورت تشریفاتی چیز دیگری نیست. چرا از من تقاضائی دارند که قانون بمن اجازۀ آن را نداده است، در این مذاکرات مشاور الممالك انصاری سفیر کبیر ایران در مسکو که آن زمان بپاریس آمده و در هتل اینا نمرۀ 121 منزل داشت حاضر بود.

چند روز بعد سر پرسی لرن وزیر مختار انگلیس در تهران که آن زمان بپاریس آمده بود از شاه ملاقات نمود و موضوع مذاکرات آن ها از جریان ادعا نامه خارج است، همین قدر مسلّم است که در موقع خاتمه امر خوزستان قونسول انگلیس، هاوارد و وزیر مختار انگلیس مساعدت نمودند. سه هفته بعد از آن خزعل تسلیم

ص: 297


1- اشاره بناصر الدین شاه و قتل ميرزا تقی خان امیر کبیر می باشد

گردید و غوغای خوزستان خاتمه پذیرفت.

مانور های سیاسی دولت انگلستان

چنان که قبلاً گفته شد انگلیس ها در قضیۀ قیام سعادت در بادی امر خود را طرف دار شیخ خزعل معّرفی کرده و برای این که او را کاملاً مطمئن و در عین حال خام نگه داشته باشند دائماً مراسلات و تلگرافات و پیغام های مختلفی بوسیلۀ قنسول انگلیس مقیم اهواز و یا قنسول انگلیس مقیم بوشهر و یا از طرف سفارت انگلیس مقیم تهران با شیخ خزعل ارتباط داشته و او را در عمل خود تشجیع می نمودند، که چگونگی این مراسلات و پیغام ها ضمن کتاب سفر نامه آمده است. موضوع جالب توجه اینست که این پیغام ها و مکاتبات با این که خیلی محرمانه در جریان بوده معهذا بوسيلۀ عمّال مخفی خود طوری مبادله می نمودند که بدست ادارۀ جاسوسی دوات شوروی می افتاده یعنی بعنوان این که اشخاصی که اطراف خزعل هستند نظر بعلاقه ای که بایران و عدم تجزیل خوزستان داشته متن این مراسلات و چگونگی پیغام ها را ربوده و چون ظاهراً ارتباط دائمی بین مأمورین دولتی اهواز با طهران قطع بوده بعنوان این که اگر می خواستند ارتباط بگیرند اعمال آن ها کشف می شده بیش تر این تلگرافات و اسناد را بادارۀ قنسول گری شوروی در اهواز برده که از آن طریق بسفارت شوروی و از آن جا بدست سردار سپه بیفتد بدیهی است این موضوعی کی از شاه کار های مانور قیام سعادت است که انگلیس ها نهایت درجه از آن استفاده کردند و هم چنین بازی های سیاسی تقریباً یا تحقیقاً وسائل انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی را داده است.

دیگران هم که روی تاریخ ایران مطالبی نوشته اند و بقیام سعادت بر خورد نموده اند کم و بیش باین حقیقت اقرار کرده اند که از جمله ( وین سنت شین VIN CENT SHEEAN) مؤلف کتاب (ایران جدید THE NEW PERSIA) می باشد که کتابش در سال 1927 در نیویورک بچاپ رسیده است، مؤلف مزبور از صفحۀ 46 تا صفحۀ 53

ص: 298

کتاب خود راجع به قیام سعادت مطالبی نوشته كه منجمله در صفحۀ 48 چنین متذکر شده است :

«تا چه اندازه انگلیس ها از شیخ خزعل تشویق کرده باشند که بر علیه سردار سپه قیام نماید قابل بحث و تردید است » و درصفحۀ 162 می نویسد : « هیچ فصلی در تاریخ دیپلوماسی انگلیس برای یک نفر آنگلوفوب (ضدّ انگلیسی) موضوع بهتری از مسئله روابط امپراطوری انگلستان بایران نمی باشد. تقریباً هر عملی که دولت انگلیس از آغاز قرن نوزده نسبت بایران کرده است می شود این طور تعبیر کرد که در نتیجۀ نقشه تجاوز کارانۀ استحصال بوده است. این مسئله مخصوصاً در این قرن حاضر صدق می کند زیرا پیشرفت نفوذ انگلیس در ایران بسا اوقات چنین بنظر می رسد که ضربه ای باستقلال آن ملّت بدبخت وارد می نماید در چندین مورد (مانند سال 1919) دولت بریتانیای کبیر باعث شد دو ایالت از ایالات ایران یکی افغانستان و دیگری نصف بلوچستان از ایران مجزّی شود. همین که بر منابع معدنی ایران در جنوب غرب دست یافت چیزی نمانده بود که تمام مملکت را نیز ببلعد .... »

خلاصه اینست که خارجی ها هم نسبت بماهیّت قیام سعادت و پشتیبانی انگلیس ها از طرف خزعل با نظر شك و تردید نگریسته اند.

خاتمۀ قیام سعادت و بازگشت سردار سپه به تهران

از روزی که سردار سپه از تهران حرکت کرد تا روزی که خزعل تسلیم شد و کمیتۀ قیام سعادت مضمحل گردید، بیش از بیست و چند روز طول نکشید و همین موضوع یعنی کمی مدّت در مقابل يك چنین قیامی با عظمت ثابت می کند که نقشه چقدر خوب طرح شده و تا چه حدّ زود بنتیجه رسیده است و دیگر این که در این مانور سیاسی چقدر عدّه ای از اشخاص رل خود را خوب بازی کرده اند، بعقيدۀ من محمّد على فروغی و دسته ای از وزرای کابینۀ وقت و عدّه ای از افسران و بعضی از وکلای مجلس که جزء طرف داران سردار سپه بودند ولی در حین ایجاد انقلاب و حرکت سردار سپه

ص: 299

بخوزستان در مجلس ظاهراً اظهار مخالفتی کرده اند ( غیر از اقلیّت ) از ماهیّت و چگونگی این نقشۀ سیاسی آگاهی داشته و با علم و اطلاع مبادرت بتظاهراتی کرده اند، البتّه این تظاهرات و بازی هائی که شده کمیتۀ قیام سعادت را زود تر مضمحل نموده و بالاخره منظوری که از قیام سعادت در نظر گرفته شده بود بنحو مطلوب بدست آمده است.

نا گفته نگذاریم که دسته ای از سر جنبانان قیام سعادت نیز در این بازی وجه المصالحه قرار گرفتند منجمله والی پشت کوه پس از مدّتی که از اضمحلال قیام سعادت گذشت همین که حس نمود خطراتی برای او مترتب است از ایران هجرت کرده در بین النهرین اقامت گزید، سرهنگ رضا قلی خان ارغون رئیس ستاد کمیتۀ قيام سعادت به سوریه فرار کرد ، مرتضی قلی خان بختیاری ظاهراً مورد عفو قرار گفت ، ثقة الملك حاكم خوزستان که ظاهراً طرف دار خزعل ولی باطناً از دستیاران سردار سپه بوده تأمین گرفته بطهران آمد، امیر مجاهد بختیاری موقتاً به اروپا رفت ولی بعداً بتهران آمده مدّتی آزاد و بعداً حبس نظر شده و بالاخره در زندان قصر كلك او را کندند، خود خزعل را نیز پس از چندی بطهران آورده بدواً زیر نظر پلیس های مخفی آگاهی قرار گرفت و بعداً پس از آن که همه ساله مقدار زیادی از لیره های او را گرفتند عاقبت او را بوسیلۀ عمّال شهربانی خفه کردند و بدین طریق بزندگانی او خاتمه دادند. بهر حال سردار سپه در نتیجۀ این بازی خوزستان را فتح کرده از راه بصره به بغداد و از آن جا بطرف ایران مراجعت کرد و روز یازدهم دی ماه (جدی) 1303 بتهران باز گشت کرد. می گویند علّت این که سردار سپه از راه بغداد بتهران مراجعت نمود این بوده که هنگام توقف خود در بین النهرین از مراجع تقلید دیدن کند و ضمن زیارت اماکن متبرّکه که مورد نظر و علاقه و احترام ایرانیان است تظاهراتی نموده و بالنتيجه توجه عمومی را بخود جلب نماید.

چند روزی بورود سردار سپه بتهران مانده بود که طرف داران او در اطراف

ص: 300

فتح خوزستان جار و جنجال غریبی بر پا کرده برای فتح خوزستان تبلیغات زیادی می نمودند، جمعی باستقبال رفتند، شهربانی و حکومت نظامی برای روز ورود سردار سپه مردم را وا دار بچراغانی نموده و بر اثر فشار هایی که بمردم وارد می آوردند طاق نصرت هایی بسته شد و خلاصه غوغائی در شهر راه انداخته و سردار سپه را با یک جلال و جبروتی بتهران وارد کردند.

عکس

روز نامۀ ایران از شمارۀ 1745 مورخه جمعه ششم جوادی الثانی برابر 12 جدی 1303 راجع بورود سردار سپه چنین نوشته بود.

ورود بتهران

اشاره

بطوری که در شمارۀ قبل اطلاع دادیم سه ساعت بعد از ظهر روز گذشته آقای رئیس الوزراء باتفاق همراهان وارد دروازۀ حضرت عبد العظيم (علیه السلام) شده و بر طبق پروگرام منتشره از خیابان ماشين بميدان و توپ خانه و خیابان سپه بمنزل شخصی ورود فرمودند.

در مقابل بعضی از طاق های نصرت از طرف اهالی محلات شتر و گاو و گوسفند قربانی گردیده

ص: 301

و دستجات موزيك نيز در فاصله های معینه بمارش ملی مترنم بود. در اول میدان توپ خانه آقای رئيس الوزراء بواسطه ازدیاد جمعیت از اتومبیل پیاده و سوار اسب شده و تا چهار راه حسن آباد مجدداً سوار اتومبیل شده تا بمنزل شخصی ورود نمودند.

نیز خبر دیگری راجع بتعطیل وزارت خانه ها درج نموده بود که عیناً نقل می شود:

«تعطیل وزارت خانه ها ،

صبح روز گذشته بر طبق ابلاغ هر يك از وزرای وزارت خانه ها برای استقبال مقدم آقای رئيس الوزراء اعضاء و اجزاء تعطیل نموده بودند »

دو سه شب وا دار کردند در محلات و گذر ها چراغانی نمایند، ادارات دولتی نیز چند شب چراغان نمودند ولی بازاری ها بواسطۀ این که معناً با سردار سپه میانۀ خوبی نداشتند با این که کلانتری بآن ها شدیداً فشار آورده بود چراغانی نمایند یا اصولاً زیر بار نرفته و یا آن ها که اندکی بیم داشتند با گذاشتن یکی دو چراغ دستور کلانتری را مورد استهزاء قرار داده بودند.

سردار سپه نیز یکی دو روز در منزل بپذیرائی واردین مشغول بود، جرائد موافق وی نیز داد تملّق را داده او را فاتح خوزستان می خواندند. شهرداری و شهربانی طهران در یک شب از سردار سپه در ساعت های مختلف دعوت رسمی نمودند، هنگام این پذیرائی نطق های تعلّق آمیز در سالن شهربانی و شهرداری ایراد گردید، موزيك نظامی تصنیف معروف : «خوزستان از آن ایرانست» را می نواخت. خلاصه سردار سپه پس از بازگشت از خوزستان با دادن این مانور سیاسی برای خود تا اندازه ای وجهه ایجاد کرد و مردم تصوّر می نمودند که سردار سپه رفته خوزستان و با جنگ و خون ریزی خزعل را که می خواسته است خوزستان را از ایران مجزّی نماید گرفته و نگذاشته است چنان منطقه ای از ایران مجزّا گردد بدیهی است این مانور از لحاظ سیاست خارجی و از لحاظ ملّی بنفع سردار سپه تمام شد. زیرا مشار الیه توانست با این ترتیب عدّه ای از مخالفین خود را موافق سازد.

ص: 302

20- سفير مليون نزد احمد شاه در پاریس علت مسافرت

روز 21 جمادی الاولى 1343 برابر قوس 1303 برابر 18 دسامبر 1924 رحیم زاده صفوی (مدیر روزنامه آسیای وسطی) از طهران بطرف پاریس حرکت کرد ، مشار الیه حامل پیغام هائی بود از طرف مدرّس که در ضمن هم نقشۀ معاودت شلطان احمد شاه بطهران در آن طرح شده بود تا چگونگی كمك هائی که باید از طرف امرا و خوانین و رؤسای ایلات و عشایر غرب در رسانیدن شخص پادشاه بتهران باید بعمل آید بوسیلۀ رحیم زادۀ صفوی باطلاع شاه برسد.

رحیم زادۀ صفوی از طرف ولیعهد نیز جدا گانه حامل پیام هائی برای شخص پادشاه بود که اینک چگونگی این مسافرت و مذاکراتی که بین شاه و رحیم زادۀ صفوی بعمل آمده بشرح ذیل است:

پیام خصوصی محمد حسن میرزا برای احمد شاه

*پیام خصوصی (1) محمد حسن میرزا برای احمد شاه

«... در خارج از این پیغام ها ولیعهد مرحوم سرش را خیلی نزديك من آورده در حدود يك ربع ساعت با صدای خیلی آهسته در زمینۀ دیگری صحبت نمود و با آن که اطراف آلاچیق و درون آن جز ما دو نفر، دیگری نبود در بیان موضوع اخیر نوعی از وحشت و اندیشناکی را در قیافه خود نشان می داد و روح این موضوع بدین قرار بود که هر گاه معلوم شد اعلی حضرت برای بازگشت بایران حتماً تردید و اندیشه دارند ممکنست بایشان حالی شود که بحکم منافع عالی مملکتی و برای حفظ سلطنت موروثی قاجار و باحترام افکار عمومی که مایل بدوام سلطنت خاندان ما هستند هر گاه اعلی حضرت قطعاً معاودت بایران را نمی پسندند ممکنست حقوق سلطنتی یا دست کم عنوان نیابت سلطنت به وليعهد وا گذار شود تا وی که برای فداکاری تصمیم قطعی گرفته است و فعلا بر اوضاع و احوال تسلّط دارد و می تواند طبق مصالح روز عمل کند و مقتضیات را از نزديك ببيند در برابر دشمن تاج و تخت هر چه را که از دستش بر آید بعمل آورد.

این بود خلاصه و روح مطالبی که می بایست این جانب از طرف والا حضرت مرحوم بسلطان احمد شاه برسانم.

ص: 303


1- نقل از «کتاب اسرار سیاسی» - «در راه سلطنت رضا شاه» نگارش آقای رحیم زاده صفوی

اولین ملاقات

اوّلین ملاقات نماینده ملّیّون ایران با سلطان احمد شاه در شهر نیس دست داده و روح مذاکرات فرستاده نام برده با سلطان احمد شاه بدین قرار بوده است :

خلاصه هتل نگر سکو از داشتن يك مشتری، مانند سلطان احمد شاه، فایدۀ بسیار می برد و اطاق هایش را بقیمت گران کرایه می داد. در آن ایام علاوه بر شاه ایران چند نفر از بزرگان انگلیس و راجه های هند و یک عده از توان گران و بانک داران بزرك امريكا و مردان نام ور دیگر در آن هتل منزل داشتند و همواره هشتی بزرگ هتل از جماعات گوناگون و مشتریان مختلف پُر بود.

همین که من وارد شدم دربان باشی هتل با زنجیر ها و آویزه ها و انواع کلید های طلا نشان هایی که از دو سو بگردن و سینه حمایل کرده بود و مانند يك قاطر پيش آهنگ صدای جرنك جرنك و شر و شر و زینت های او در فضای هشتی پیچیده بود پیش آمده از من پرسید با کی کار دارم؟ گفتم با دربار اعلی حضرت شاهنشاه ایران، با منت های ادب خواهش نمود کمی درنگ کنم و پای تلفون رفت. در این ضمن چند تن دور مرا گرفتند و مثل این که دوستان قدیمی و صمیمی من باشند راجع به وضع نيس و هوا و زیبائی و دریا و هر چه عقل شان می رسید آغاز صحبت نمودند و بعد ها فهمیدم آقایان مخبرین جراید نیس بودند که همواره در دالان های هتل نگر سکو منتظر ملاقات مردم تازه وارد و اخبار و پیش آمد های نو می باشند ولیکن قبل از آن که گفت گوهای ما تمام شود قیافۀ نجیب آقای حکیم الدوله نمایان گشت و من از آن جرگه خود را بیرون کشیده و بسمت ایشان رفتم در آن سفر صاحب منصبان دربار دو نفر همراه شاه بودند، یکی آقای حکیم الدوله دیگری صالح برادر ایشان که حشمت السلطنه لقب داشت . بعد از گفت گو های مقدماتی و پرسش های معمولی آقای حکیم الدوله گفتند آیا قبلا فکر جا و منزل و آسایش هستی یا در صدد شرف یابی می باشی زیرا در مهمان خانۀ که به آقایان جليل الملك و سيف الدين بهمن نزديك است برای شما منزلی محفوظ شده است. من شرف یابی را مقدم شمردم و با آسانسور بطبقۀ اول رفتم و در آپارتمان شاهانه در دفتر آقای حکیم الدوله نشستم. بعد از چند دقیقه آقای صالح مرا باطاق شاهانه هدایت نمودند. اعلی حضرت شاه بالباس ساده که رنگ بازی داشت در کنار اطاق پشت میزی ایستاده بودند. و با مهربانی و گرمی از من پرسش کرد. بلهجۀ شوخی گفتند : « ... لابد از شهر پاریس و نیس خوشت نیامده » ، عرض کردم: « هر کجا باشد شه ما را بساط - جنت است آن گر بود سم الخياط » پس از دو سه دقیقه صحبت های عادی چون شاه احساس کرد که این جانب مطالبی دارم با اشاره سر آقای صالح را مرخص فرمود و درب اطاق بسته شد، آن گاه پرسید: آیا مطلبی داری ؟ عرض کردم اگر بندگان اعلی حضرت فرصتی داشته باشند. فرمود من امروز نیم ساعت وقت دارم هر چه فوریت دارد امروز و باقی را روز های بعد بعرض برسانید.

ص: 304

در این جا باید یاد آور شوم که شاه مرحوم در فرنك بندرت (ما) می گفت و اما در خطاب نیز بندرت كلمۀ (شما) خطاب می کرد و در فعل ها هم گاهی ( می روید - می گوئید ) وقتی (می روی - می گوئی) بهر دو صیغه سخن می راند ولی هیچ گاه از شرایط ادب و نزاکت خارج نمی شد و هر زمان که خشم می گرفت و عصبانی می گشت فوری کلمات را تند ادا می کرد بدون آن که صدایش را بلند سازد و بی آن كه يك لفظ زشت يا ركيك ادا نماید.

شاه پشت میز نشست و مرا هم نزديك خودش امر فرمود بنشینم، سپس اجازه خواسته چنین گفتم :

«البته اعلي حضرت همایونی توجه فرموده اند که این چاکر درباری نبوده و بنابر این هر گاه طی صحبت از نزاکت های درباریان غافل شوم و یا از تعلق و مداهنه دور بوده حقایق را بلهجۀ صریح عرضه دارم امید است بر بی ادبی و جسارت منسوب نگردد. شاه با تبسمی فرمود : از آداب دانی شما خیلی راضی هستم و البته صراحت لهجه مطبوع تر است زیرا همان تعلق ها ریشه خرابی است، آن گاه عرض کردم:

_ چاکر عرض نمی کنم که قاجاریه نزد ایرانیان خیلی محبوبند زیرا ملت ایران از سلطنت این طایفه محترم زبان ها برده است اما با اطمینان خاطر عرضه می دارم که مرحوم مظفر الدین شاه و بندگان اعلی حضرت همایونی واقعا محبوبیت تام دارند و طبیعی است ملتی که اعلی حضرت را دوست می دارد توقعاتی دارد. ملت ایران توقع دارد که اعلی حضرت حدود سلطنت و حقوق ملت را صیانت فرمایند و در آن راه ها پا فشاری و مقاومت فرمایند و توقع ندارد که هر زمان خطری از یک جانب رخ می نماید تاج و تخت و مملکت را ترك فرموده عازم فرنگستان شود، این رویه محبوبیت ذات شاهانه را خلل دار می سازد ...

شاه در این جا سخن مرا بریده فرمود : - بهتر است آن چه را می گوئيد يكا يك جواب بگيريد : من به محبوبیت خودم نهایت اهمیت را می دهم و من هم از صميم قلب ملتم را دوست می دارم اما رفقای شما و ملت ایران می خواهید من چگونه پادشاهی باشم، آیا می خواهید من پادشاهی مشروطه و قانونی باشم یا مختار و مستبد، این که یقین است که شما از استبداد می نالید و لازم می دانید پادشاه شما بقانون اساسی و قوانین عمومی احترام بگذارد و من از آن پادشاهانی هستم که هرگز از حدود قوانین تجاوز نخواهم کرد زیرا در این خصوص قسم خورده و قول شاهانه داده ام و مردم ایران و جهان شاهد و گواه آنند، حالا با ملاحظه حدودی که قانون برای ما معین کرده است نشان بدهید بدانیم در کدام نقطه ما کوتا می ورزیده ایم. ما دو سفر بفرنك آمديم: سفر اول دچار قرار داد بودیم زیرا مامورین انگلیسی که قرار داد بسته بودند می خواستند هر طور شده آن را بامضای ما برسانند تا در مقابل ملت و دولت انگلیس آبروی شان نریزد و بنابراین

ص: 305

از هر گونه فشار و آنتریک کوتاهی نداشتند ما با مشورت عاقل ترین رجال دولت که محرمانه اصرار می نمودند در نقاطی جا گرفتیم که محیط آزاد بود و صدای ما بدنيا مي رسيد و بقوۀ الهى استقلال ایران را نجات دادیم و صریحا ببسیاری از رجال بزرگ گیتی گفتیم که هر گاه بخواهند با ابقای من استقلال ایران ضایع شود مرك را ترجیح می دهم و آن چنان سلطنتی را نمی خواهم که متضمن بندگی ملت و مملکتم باشد.

و اما در این سفر، من با مخاطرات بزرگ تری رو برو شده زيرا يك سياست خارجی نیرومند در مقابل بود و سیاست های داخلی کور و جاهلانه، از طرفی برای پیش آمدن رضا خان و زمام داری او فشار سخت و حتی تهدید خون ریزی و تحریکات بود و از جانبی افکار عمومی بر عليه من مسموم می شد و تبلیغات قوی در کار بود که شورش مصنوعی بر علیه دربار بسازند و من خبر داشتم که نغمۀ جمهوری را در همان روز ها می خواستند بلند کنند، در آن حال یا می بایستی من از حدود قانونی تجاوز نمايم و من هم دست به آنتريك و دسيسه ببرم و من هم بيك سياست خارجی دیگری تکیه نمایم که البته در صورتی که یقین بموفقیت می داشتم برای من پسندیده نبود و خود را نزد تاریخ و نزد ملت و نزد وجدان خود شرمنده می یافتم. راه دیگرش هم آن بود که استعفای مشیر الدوله را بپذیرم و رضا خان را بآرزویش که رئیس الوزرائی بود برسانم تا شاید قدری آرامش پیدا شود و خودم از مملکت خارج شوم و از دور مواظب جریان اوضاع و پیچ و خم های سیاست خارجی و داخلی باشم و بگذارم ملت ایران خودش در کار ها قضاوت کند زیرا قانون اساسی مجلس شورای ملی را قاضی اعلی قرار داده است.

در این که هر گاه پیشنهاد بعضی از شاه زادگان و رجال را که می خواستند من با رضا خان وارد مبارزه شوم می پذیرفتم یقین دارم که فرضاً من شخصاً موفق می شدم برای کشور خوب نبود و همان محبوبیتی که شما اشاره نمودید بر جا نمی ماند. در این جا شاه قدری آرام گرفت مثل این که چیزی را می خواست بیاد آورد آن گاه تبسمی اندوهناك نموده فرمود: چگونگی افکار و قضاوت های مردمی که از دور تماشا گر اوضاع هستند راستی اسباب پریشانی خیال من می شود، مثلاً شاید شما یا رفقای تان یا مردمی که دستی از دور بر آتش دارند نزد خود چنان می اندیشند که من آن قدرت و جربزه را ندارم که سردار سپه را از میان بر دارم و حال آن که راجع بتوقيف و تبعيد و حتى كشتن این شخص مکرر از طرف افسران خود قزاق خانه بمن پیشنهاد شده و اشخاص قابلی حاضر بودند بگفتۀ خودشان (شاهسونی) یعنی شاه دوستی بخرج داده در همان عمارت گلستان کار او را خاتمه بدهند اما برای ما واقعۀ امير كبير درس عبرت بود. میرزا تقی خان وزیری کاردان بود و الحق نسبت بسلطنت و اداره امور جدم ناصر الدین شاه خدماتی هم کرد اما در مقابل رفتاری نمود که

ص: 306

در هر کشور متمدنی باعث محکومیت وی می شد بدین معنی که خود را به سفارت روس بست و هشت نفر قزاق روس از سفارت روس برای محافظت خانه خود برد و شاه با تهدید ها و اقدامات سخت موفق شد او را از تهران بکاشان تبعید کند. بعد ها تبلیغات مخالفين قاجاریه سبب گردید که اعمال بد و خطا های صدر اعظم مزبور فراموش شود و میرزا تقی خان بعنوان کسی معرفی شود که اگر ناصر الدین شاه گذاشته بود ایران را می بایست هم دوش دولت های بزرگ ساخته باشد . توقیف و تبعید و نابودی رضا خان حتماً یك پيراهن عثمان دیگر بر ضد من بوجود می آورد و چیزی نمی گذشت که من می شدم ناصر الدین شاه منفور و او می شد امیر کبیر محبوب ! در این جا من عرض کردم : بنابراین می توان گفت که بندگان اعلی حضرت روشی را پسندیده اید که يك عامل عمده کامیابی سردار سپه شمرده شده و باراده شاهانه خود وی را تقویت می فرمائید که نقشه هایش را بر ضد سلطنت قاجاریه انجام دهد . شاه خندید و پاسخی داد که برای من خیلی یأس انگیز بود و شاید بعد ها يك چشمه اختلاف نظر ها همان پاسخ بود. شاه با لهجۀ روشن و با قیافه مطمئن که حاکی از عقیدۀ راسخ و ثابتی بود فرمود: آقا ، بدان که من در تحصیل حقوق پیشرفت بزرگی

کرده ام و استاد من یکی از شخصیت های بر جستۀ گیتی و رئیس جامعۀ حقوق می باشد. من عملیات رضا خان را با هر کدام از مبادی و اصول حقوقی مقایسه نموده ام راست نیامده و تشبثات او و همراهانش تماماً نا مشروع است و این قدر هم نزد همه کس مسلم است که اعمال نا مشروع عاقبت ندارد و کاری که با موازین حقوقى وفق ندهد قطعاً بفرجام نخواهد رسید، بنابراین سردار سپه با این تشبثات و اقداماتی که می کند هیچ گاه نخواهد توانست تخت و تاج سلطنت را از قاجاریه برباید !

بيانات شاهانه و قيافه مطمئن و اعتماد عظیم آن پادشاه پاک دل بمبادی و اصول حقوقی برای من که تازه از تهران از وسط تحریکات و تظاهرات ضد سلطنت و عملیات جابرانه نظامیان و حبس و طرد و تبعیدی که در مرکز و ولایات نسبت بطرف داران رژیم قدیم مجری می گشت بیرون آمده بودم بسیار حیرت آور و در همان حال رقّت انگیز بود.

من با حال تأثر عرض کردم: هر گاه مردم را وارد سازند که بصورت انقلاب و طغیان الغای سلطنت قاجاریه را تقاضا نمايند و مثلاً کار منجر شود باین که آرای عمومی ملت بوسايل قانونی کسب شود و یا وکلائی انتخاب شوند که حق تجدید نظر در قانون اساسی و حق الغای سلطنت و تغییر رژیم را دارا باشند و آن کسب آرای عمومی یا انتخاب وکلای مؤسسان همه جا با فشار سخت و نظارت نظامیان و تهدید و فشار آنان انجام پذیرد در آن صورت چه اشکالی خواهد داشت که اکثریت آراء بر علیه سلطنت قاجاریه در آید. شاه فرمود : - بنی اشکال دارد و آسان نیست زیرا طبق نظریه رئیس جامعه حقوق انسانی و قضات عالی مقام دیگر که من شخصاً با آن ها

ص: 307

مشورت کرده ام سلطنت ایران در قانون اساسی چنین معرفی گردیده که « موهبتی است الهی» یعنی حق طبیعی و موروثی ما می باشد منتها این که ملت ایران نیز در حق سلطنت شرکت دارد و البته هیچ شریکی حق ندارد باراده و میل خود شريك دیگرش را از حقوق شراکت محروم سازد، هم چنانی که من هم حق ندارم ملت ایران را از شرکتی که در سلطنت و فرمان روائی دارد محروم گردانم و ملت ایران نیز نمی تواند مرا از حق سلطنت محروم کند . فرمایش شاهانه و طرز تفکر و يقين شاه در تثبیت سلطنتش حال طبیعی مرا تغییر داد و با لهجۀ نزديك باستهزاء كه البته مخالف نزاکت و ادبی بود که می باید در حضور پادشاه رعایت شود عرض کردم: قربان ! یعنی می فرمائید هر گاه مجلسی که اکثریت آن رضا خانی باشند بیایند و الغای سلطنت قاجاریه را اعلام نمایند رئیس جامعه حقوق انسانی یا جامعه وی سپاهی تجهیز می کند و نمایندگان مجلس ایران را برعایت اصول حقوقی مجبور می سازد؟! در تاریخ عالم تنها قسمتی که از غلبه حقانیت حکایت می نماید عبارت از تاریخ انبیا می باشد که آن را هم اهل زمان ما می گویند اساطیر و افسانه است و گرنه همه جا می بینیم زور و سر نیزه بمقصود رسیده و صاحبان سر نیزه سالیان دراز کامیاب زیسته اند و هر گاه مردمی زنده و هشیار بوده اند توانسته اند حتی حقایق تاریخی را هم بنفع خود بر گردانند و نا حق خود را در زبان و قلم وقایع نگار حق و عدالت جلوه دهند و قرن ها گذشته است تا پرده ريا و تزویر با خامه تتبع و تحقیقات مورخین در هم دریده شده حق و حقیقت بر کرسی نشسته است . اعلی حضرتا : رضا خان سردار سپه امروزه وسایل گوناگون در دست دارد و تمامی آن وسایل را هم بر علیه تاج و تخت بکار انداخته و هر لحظه قدمى بجانب مقصود خود پیش می رود، پول او در محافل پول پرستان پراکنده می شود و سفرۀ او در مجامع اهل شکم گسترده می گردد و سر نیزه او زبان منقدین و مخالفین را می برد و تشکیلات وسیع شهربانی که در قبضۀ قدرت اوست درست بمنزلۀ همان موریانه است که درون عصای حضرت سیلمان را تهی ساخت تا ناگهان در هم شکست و پادشاه برو افتاده مرك وى بر جهانیان آشکار گشت.

در این وقت شاه برخاست و فرمود : مطالبی که عرض کردی چون از روی صراحت و صداقت و شاه دوستی است برای من مطبوع است یکی دو روز قدری استراحت کن و چهارشنبه ساعت ده برای عرض پیغام ما بیائید.

طی اولین روز هایی که وارد نیس شدم بعد از ملاقات نخستین و پیش از ملاقات دومین یک روز شاه را در خیابان «گردش گاه انگلستان » کنار دریا در يك قسمت خلوتی تنها یافتم که گویا بحال انتظار گردش می کرد و من عرض احترام نمودم. مرحوم احمد شاه با قیافه باز پرسش نمود و همان طور که صورتش بجانب من بود رد شد و من متحیر ماندم که چه کنم؟ آیا شرط ادب آنست

ص: 308

که دنبال شاه بروم تا مرخص شوم یا پی کار خود بروم؟ با این اندیشه قدمی چند از عقب شاه رفتم در این اثنا مرحوم سلطان احمد شاه برگشته فرمود: صفوی چرا متفکری ، شاید زیبائی ها و شکوه نیس ترا گرفته ؟ من با منت های سادگی علت حیرتم را بیان کردم. شاه خندید و گفت : تو با آن که مدعی هستی از آداب و رسوم بی خبری می بینم خیلی هم مقید هستی حالا با من بیا چند دقیقه می توان صحبت کرد من می خواهم امروز تا باغ های مرکبات در نزدیکی گردش بروم و منتظر اتومبیل هستم. من بی اختیار این شعر بیادم آمد که بدون پروا خواندم: «شاه چو دل بر کند ز بزم و گلستان *** مملکت آرد بچنگ آسان آسان»، شاه مرحوم پرسید: این شعر را کی ساخته ؟ گفتم: این شعر از قصیده ای است که در عهد غزنویان و هنگام انحطاط سلطنت آن سلسله ساخته شده. شاه فرمود: راستی خوب شد بیادم آمد که این مطلب را از تو بپرسم بگو بدانم من با این شاعر ها و نویسنده ها چه بدی کرده ام که بیش تر آن ها بر علیه من هستند ؟! من عرض کردم قربان شاید در این وقت بندگان اعلی حضرت فرصت نداشته باشند که چاکر در این زمینه هر چه را می دانم عرض نمایم.

شاه فرمود: خیر بگو من خیلی میل دارم علت را بدانم. من گفتم : قربان ملت ایران بطور عموم ذات همایون ملوکانه را دوست می دارند و هر گاه میانه طبقات روشن فکر کسانی یافت می شوند که انتقادی دارند انتقاد آن ها متوجه زوال سلطنت و رويۀ مخصوص دربار است.

اعلی حضرت همایونی در شرف یابی قبل فرمودند که در حدود مقررات قانون اساسی سلطنت می فرمایند . البته این روش هر گاه در انگلستان یا بلژيك و حتی در ممالك درجه دوم اروپا مثل رومانی و بلغارستان تعقیب شود بسیار پسندیده است و نتایج نیکو دارد، اما ملت ایران هنوز بحدود و حقوق خود آشنا نشده از مشروطیت ایران هنوز بیست سال نگذشته و فقط پنج دوره مجلس داشتیم که سه دورۀ آن دم بریده شده از کار افتاده و دست های فتنه انگیز خارجی و داخلی مانع شده اند که قوانین لازم و مؤسسات و تشکیلات ضروری در کشور بوجود آید و طبقه روشن فکر در برابر همه این مشکلات و هر گونه مخاطرات دیگر که پیش آمد نمود چشم امید و دست توسل خود را بجانب شاه جوان خود معطوف داشته مترصد بود پادشاهی که پدرانش در مدت یک صد و پنجاه سال بر این کشور فرمان روائی کرد و در مقابل حادثات با پشتیبانی و هم دستی ملت ایران عمل کرده اند و پادشاهی که وارث مشروع تاج و تخت و نگهبان شرعی کشور است امروزه نیز دامن همت بر کمر زند و با طبقۀ روشن فکر اتفاق فرمايد و بر علیه مخاطرات خارجی و داخلی مبارزه کنند. این بود توقع طبقه روشن فکر چنان چه چاکر قبل از حرکت باروپا روزی بنا بدعوت عارف برای صرف ناهار بخانۀ او رفتم و بعد از ظهر که دو نفری تنها بودیم برای چاکر قصه کرد که تصنیف

ص: 309

مشهور خودش را در شور که بعنوان پیام بحضور شاهانه ساخته است در استانبول طی چندین روز می سروده و هر شعر آن را که می ساخته و در تار می نواخته است با احساسات شور انگیز شاه پرستی و اشك سوزان تؤام بوده و مترصد بوده است بعد از ورود بایران واقعاً اعلی حضرت بقدرت ملی تکیه فرمایند و وضع مهاجرین و عمل آنان بامر شاهانه در يك محكمۀ عالی ملی مورد باز پرسی قرار گیرد و بدو نيك و جيه المله ها و پیشوایان احزاب از طرف اعلی حضرت همایونی که حقا می بایست قائد ملّیّون ایران باشند آفتابی گردد و گویا این شاعر بینوا بعد از ورود بایران با همان احساسات سر شار سعی کرده بود خود را بحضور شاهانه رساند اما بحدی اوضاع را بر خلاف تصورات شاعرانه خود یافته بود که بکلی نا امید گردیده و بعد از کودتا بامید آن که شاید در آقا سید ضیاء الدین قیافه آرزو هایش را بیابد باو نزديك مي شود و مدیحه سرای وی می شود. شاه مرحوم پرسید : این تصنیف کدامست؟ عرض کردم: عارف خودش می گفت تصنیف من با صدای کودکان تهران در فضای ایران سراسر انعکاس یافت و در دل هر ایرانی اثر کرد مگر در دربار .. شاه سخن مرا بریده با تبسمی فرمود که : ... که در آن جا دلی نبود تا اثری کند من عرض کردم: بهر حال آغاز تصنیف اینست، چه شور ها که من بپا به شاه ناز می کنم در شکایت از جهان بشاه باز می کنم مرحوم سلطان احمد شاه با لهجۀ استهزا بنوعی که راستی احساسات مرا جریحه دار ساخت فرمود : خوب، این را شنیده ام اما می خواهم بدانم این شاعر شما می خواست من در حق او مثلا چکار بکنم!....

من با حالتی که قدری از معتاد دور تر بود عرض کردم: او نمی خواست در حق او اعلی حضرت کاری بکنند، او می خواست اعلي حضرت با كمك او و هزاران نفر مثل او اسباب قوام و دوام سلطنت خودتان و انتظام و ترقی مملکت را فراهم فرمائید، او معتقد است که در های دربار شاهی نباید فقط بروی اعیان پوسیده و صاحبان القاب فلان الملك و فلان السلطنه باشد زيرا طبقه اعیان و اعیان زاده ها در نیمه اخیر سلطنت قاجاریه دچار انحطاط فکری شده اند و از لحاظ عقل و همت و بلندی نظر سخت بینوا گردیده اند و بعقیدهٔ روشن فکران ایرانی در این سوء تربیت سیاست خارجی هم دست داشته است و این طبقه نسبت به نیروی ملی ایرانی با تردید و شبهه می نگرند و بقدرت بیگانه تسلیم هستند و در برابر اجانب عاجز و نا توان و مطیع و در مقابل ایرانی مغرور و متکبر می باشند و مادام که کار های کشور در کف این طبقه است و وزارت و معاونت و ایالت و حکومت و کار گذاری ها باین اشخاص سپرده می شود روز بروز ملت و مملکت ضعیف تر خواهد شد. مردمی امثال عارف می گویند فهرست دعوت شوندگان بسلام ها و مهمانی های دربار از عهد مرحوم ناصر الدین شاه و مظفر الدین شاه تاکنون عوض نشده هنوز بنام فلان الملك و بهمان

الدوله که سال هاست مرده اند رقعۀ دعوت می رود اما يك نويسنده و يك شاعر ملی و يك روزنامه نویس رنگ در ربا را ندیده اند و حال آن که

ص: 310

مدت هاست عنان افکار عمومی از طبقۀ پوسیدۀ اعیان گرفته شده و بدست طبقۀ روشن فکر افتاده و هر گاه می بایست دربار شاهنشاهی بر ملت ایران حکومت نماید لازم بود با این طبقه که زمام دار افکار ملت می باشند هم کاری ورزد. اعلی حضرت همایونی تصور فرمائید هر گاه در تشکیلات دربار و در روال و روش آن طبق مقتضیات زمانه تجدید نظر شده بود و باز ماندگان احزاب که از مهاجرت بر گشتند مورد تفقد و دل جوئی قرار می گرفتند و از آن ها يك حزب قوی و ملی بوجود می آمد که بطور غیر مستقیم دربار پشتیبان آن می شد و آن حزب پشتیبان ذات شاهانه می بود آیا امکان داشت در پایتخت شاهنشاهی آسان آسان کودتا شود و يك روز سيد ضياء و روز دیگر سردار سپه با اختیارات و اقتدارات قانونی سلطنت بازی کنند ؟!

در این وقت شاه مرحوم مثل آن که از خوابی عمیق بدر آید با قیافه ای که بهیچ وجه بشاشت اول را نداشت فرمود: این چیز ها درست ست ... - و پس از تأملی باز آهسته فرمود: اما هیچ کس با ما از این مقوله حرفی نزده بود و ما تازه این حرف ها را می شنویم، صدای شاه خیلی نرم و آهسته بود و براستی قلب مرا بدرد آورد و بحال وی سخت رقت کردم، در این ضمن آقای صالح از دنبال رسیده خبر داد اتومبیل حاضر است و هنگامی که شاه مرا رخصت می داد فرمود : حتماً چهار شنبه بیائید .

روز چهار شنبه ساعت 9 صبح به هتل نگرسکو رفتم و بعد از چند دقیقه که در اطاق آقای حکیم الدوله گذشت ایشان کسب اجازه کرده مرا تا درب شاهانه همراهی نمودند و در آن جا با همان لهجه پر از نزاکت و ادب که مخصوص خانوادۀ ادهم و فرزندان مرحوم حكيم الممالك است آهسته گفتند: سعی کنید شاید وقت شاه را بیش از حد لزوم نگرفته باشید. من با خنده گفتم مطمئن باشید مادام که اراده و امر خود اعلی حضرت نباشد من پر حرفی نخواهم کرد؛ متأسفانه در آن روز بر خلاف توصیۀ آقای حکیم الدوله و بر خلاف میل خودم ملاقات این جانب از ساعت 9 و چند دقیقه کم تا ساعت 11 و نیم بطول انجامید.

همین که وارد اطاق شدم شاه مرحوم که پشت میز ایستاده بود بجانب دیگر راه افتاد و در حال قدم زدن نسبت بمن اظهار التفات فرمود و در این مرتبه هیچ کس با من وارد اطاق نشد. تنها اعلی حضرت بودند و من . بعد از يك لحظه که شاه در حال قدم زدن بود بجانب من برگشته فرمود: خوب حالا شما راحت هستید، من خیال می کردم شما پیغام هایی هم برای عرض داری اما لازم بود قبلا کمی استراحت کنی، شهر نیس دیدنی است شنیدم مونتو کارل هم رفته ای ؟

در پاسخ پرسش ملوکانه عرض کردم، مسلم است قربان که هر کس در پرتو توجهات شاهانه قرار بگیرد منت های آسایش و راحتی را خواهد داشت، بسیاحت مونتکار هم همراه آقای جليل الملك

ص: 311

و سيف الدين بهمن رفتم، واقعاً شهریست دیدنی امیدوارم روزی بیاید که از برکات مساعی و توجهات شاهانه در ایران هم چندین شهر نظیر مونتو کارل داشته باشیم. شاه سخن مرا بريده بالهجۀ شوخی فرمود: که همین طور آن جا هم قمار بزنند ! من عرض کردم: خیر قربان آن جا بفرمان ملوکانه مردم نماز خواهند خواند !

شاه خندید و فرمود: خوب پیغام از کی ها بود؟ عرض کردم سه پیغام دارم، یکی از والا حضرت، دیگری از آقای مدرس و سومی زبان حال ملت ایران است که این بنده با سمت يك نويسندۀ ملی شب گذشته آن را بشعر در آورده و بصورت يك قصيده تقدیم می دارم. شاه مرحوم با بشاشتی پرسید شعر هم می سازی ؟ عرض کردم گاه گاهی، فرمود: من در شعر فارسی خیلی مطالعه ندارم اولش را بخوان ببینم .

من بيت اول از قصیده را که واقعا همان شب پیش در خیابان گردش گاه انگلیس ها کنار دریا ساخته بودم خواندم:

بگو که تاج كياني و تخت طاووست *** زد وی تو گرفته غباری از کدِری

خوشا هوای شمیران و لار فصل بهار *** پر از ترانه بلبل سرود كبك درى

برای مرد موحد جهان پر از تسبیح *** برای شه همه تعلیم عدل و داد گری

شاه فرمود: از اواخرش هم بخوان من این بیت را خواندم :

چو مرگ حق بود و می رسد تفاوت چیست *** بروی بالشی از خاك يا ز پر و زری

شاه فرمود : مطلب دستم آمد، اما من معلمی داشتم بنام صدر الافاضل و او می گفت در شعر فارسی قدمایای معلوم و مجهول را با هم قافیه نمی ساخته اند، آیا تو هم رعایت این نکته را کرده ای ؟ خوب حالا پیغام آقای مدرس را بگو. من از توجه شاهانه باین نکته از علم عروض دل شاد شدم و چون فرصتی برای جواب ندادند خود را آماده گذاردن پیغام ساخته عرض کردم: پیغام آقای مدرس با مقدمه مجملی همراه است که امیدوارم هر گاه برای ذات شاهانه مطالب آن توضیح واضح باشد و از جمله مکررات شمرده آید خاطر مبارك كسالت نيابد و طول مقدمه را بر دراز نفسی چاکر حمل نفرمائید .

شاه با تبسمی فرمود: حال که چنین است پس بنشینیم. خود اعلی حضرت پشت میز قرار گرفت و اشاره فرمود من هم روى يك صندلی نزدیك میز نشستم، سپس آغاز سخن نموده چنین عرض کردم.

آقای آقا سید حسن مدرس عرضه مي داد كه ذات همایون شاهانه البته مستحضرند من و رفقای من با تمام نیروی خود در راه تایید مبانی شوکت و قدرت قانونی اعلی حضرت می کوشیم

ص: 312

و از هیچ گونه فداکاری دریغ نورزیده و نخواهیم ورزید و علت این فداکاری نه فقط علاقمندی ما بپادشاهی اعلی حضرت است بلکه روزگار و گردش آن چنین پیش آورده است که بزرگ ترین و مقدس ترین مبادی ایمانی ما یعنی آن اصولی که موجب مصونیت اجتماعی و سیاسی قوم ایرانی و تاكيد استقلال و تمامیت ایران است با بقا و دوام سلطنت اعلی حضرت توام گردیده است بدین معنی که تغییر رژیم ایران در حال حاضر مفهومش اختلال مبانی دوام و بقای جامعه ایرانی است، غرض آنست که هر گاه مقصود دیگران تنها عبارت از این بود که اعلی حضرت را از سلطنت بر کنار سازند و دیگری را بر سر تخت نشانند من که مدرس هستم صریحاً می گویم که بمبارزه نمی پرداختم، اما بر من ثابت است که مقصود دیگران در حال حاضر تغییر رژیم حقیقی است با تمام معنای آن و تغییر رژیم در تمام شعب اجتماعی و سیاسی یعنی تغییر تمام آن چیز هایی که هر چند امروزه در بعضی انظار بد نما باشد یا خوش نما، بهر حال همان چیز ها باعث انتظام رشته های مختلف حیات ملی ما بوده و همان چیز ها بوده است که ایرانی را از سخت ترین مخاطرات خلاصی بخشیده است. آری مقصود کلی از تغییر رژیمی که امروزه مورد بحث می باشد این چنین تبدیل و تحویلیاست و این تغییر و تحویل، هر گاه واقعا بوجود آید بزرگ ترین ضربت انتقامی است که بر پیکر ایران وارد می سازند، اينك بلحاظ حصول روشنائی بیش تری مقتصی است باوضاع تاریخی قرن اخیر توجهی فرمائید.

اعلی حضرت شهریاری بهتر از هر کس متوجه می باشند که دولت های مستعمره جوی اروپا از سه قرن پیش برای استعمار ممالك مشرق کمر همت بستند و اکثر ملل شرق را خواه از لحاظ سیاسی و اقتصادی و خواه از لحاظ اجتماعی باسارت در آوردند و از میانه ملت های آسیای وسطی قومی در مقابل مطامع بیگانه مقاومت ورزیدند و خود را لقمه چرب اما پر از خار و خس نشان داد ملت ایران بود.

بیش تر ملّت هایی که در قرن گذشته یوغ بندگی را بر گردن نهادند اسارت آن ها از راه اقتصادیات آغاز گشت، اما ملت ایران بحكم سابقه مدیدی که در بازرگانی و تجارت دارد و بنا بر هوش مندی و استعداد ذاتی تا توانست و تا برایش ممکن و میسر بود از تله های مستعمره جویان گریخت و عجب آنست که از تله ها می گریخت بی آن که خودش چنان قصدی داشته باشد و بدون آن که بداند که دارد از تله می گریزد . در این موضوع همين يك مثال کافیست که قبل از آن که واقعۀ رژی و تنباکو که بامتیاز بانک شاهنشاهی منجر گشت پیش آید، فرنگی ها در جنوب ایران يك شعبه از یکی از بانک های معتبر تاسیس کرده بودند تا بمعاملات تجارتی پردازد، بعد از چند سال يك قنسول فرنگی بزبان شکایت در موضوع معاملات آن بانک می نویسد: بازرگانان ایرانی چندین برابر بانك ما بر طلب خود تنزیل می بندند و اگر تاجر ایرانی صدی دوازده قرض بدهد بانك ما صدى سه می دهد با این

ص: 313

وصف از فرط تعصب نجار ایرانی آن صدی دوازده را بر صدی سه ترجیح می دهند بطوری که صورت معاملات حاجی ... از تجار ایرانی در یک سال متجاوز از سی صد هزار تومان است و معاملات بانك ما به چهار هزار تومان نرسیده، عجب تر آنست كه فته طلب این قبیل تجار ایرانی از طلای استرلينك عزیز تر است و در همه جا و نزد همۀ طبقات اعتبار دارد و با آن که مکرر واقع می شود که تاجری ور شکسته پول های مردم سوخت شده باز هم تاجر دیگر جای او را می گیرد، در آن زمان اروپائیان غالبا تصور می کردند عامل عمده حسن توجه مردم به بازرگانان ایرانی همانا تعصب دینی و مذهبی است اما بعد ها دیدند که مثلا تجارت خانه های ارباب جمشید و جهانیان و فلان تاجر ارمنی و زردشتی نیز مانند تجارت خانه های مسلمانان مورد توجه عموم طبقات واقع می شود و دانستند که این حس ایرانیت و ملیت است نه تعصب مذهبی و دینی ملت ایران نسبت به تجار ایرانی میل می کند خواه مسلمان باشد خواه زردشتی و مسیحی و بنا بر این در صدد افتادند بنیاد چنین حسی را بر اندازند .

هنگامی که قضيه تشكيل يك شركت بنام شرکت عمومی پیش آمد چنان جوش و خروشی در مردم و در سر تا سر ایران پدید آمد که در بسیاری از شهر های كوچك زن ها برای خرید سهام شرکت زیور آلات خود را از سر و گردن گشودند و در همان زمان رجال جهان دیده و گیتی شناس گفتند و نوشتند: «چشم بد دور ! محال است مستعمره جویان اجازه دهند چنین احساسات و چنین ایمانی در يك ملت مشرقی رشد و نمو نماید ! »

کسانی که ببرکات دور اندیشی و گیتی شناسی از حسن توجه و احساسات مرد و زن ایرانی نسبت بشرکت عمومی در دل خود بيمناك مي شدند حق داشتند زیرا چیزی نگذشته که با فشار آشکار سفارت خانه ها و دو بانك مشهور خارجی شرکت عمومی و صد ها تجارت خانه معتبر مسلمان و زردشتی ور شکسته پایه های حیات اقتصادی ایران متزلزل گشت و با سرعتی باور نکردنی در آمد مخفی ایران هم مانند صادرات علنی و به تنزل گذاشت زیرا صادرات ایران از اواخر عهد مرحوم ناصر الدين شاه نسبت بواردات کمبود پیدا کرده سال بسال بیش تر تنزل می گرفت، اما از آن جائی که همه ساله هزاران کارگر ایرانی در خارجه مزدوری کرده با اندوخته خود بداخله بر می گشتند و نیز بازرگانان ایرانی در کار صادرات و واردات دخالت داشتند و منافعی که تحصیل می کردند در واقع بکشور ایران عاید می شد طبعا از این قبیل راه ها کسری صادرات نسبت بوادرات تا حدی جبران می پذیرفت اما از زمانی که صراف خانه ها و تجارت خانه های ایرانی غفلتاً طی چند ماه یکی پس از دیگری ور شکست شدند در آمد های مخفی کشور نیز رو به تنزل رفت و تنگ دستی عمومی با شدت آغاز یافت...

بعقیدۀ آقای مدرس همان سیاستی که باعث ور شکستگی تجارت خانه های ایرانی شد امروزه می کوشد که آخرین رشته های بازرگانی و اقتصادی ما را واژگون سازد.

ص: 314

آقای مدرس عرض می کند از مذاکرات با سردار سپه بر من مسلّم شده است که در رژیم آینده بنیاد معیشت ایلیاتی را خواهند بر انداخت و شاید در نظر اول این قضیه بنظر های سطحی پسندیده آید ولیکن شایان دقت است .

مسئله تخته قاپو یعنی در تخته شدن و ده نشین شدن ایلات يك چیزی نیست که تازه ما اختراع کرده باشیم بلکه از آغاز خلقت بشر راحت طلب بوده و چون ده نشینی راحت تر از کوچ کردن دائم و نقل و انتقال همیشگی می باشد طبعا در ممالکی که رطوبت هوا و فراوانی آب تولید سبزه و علف چر می کند و همیشه بهار است مردم حشم دار ده نشین می شوند زیرا در اطراف قريه بقدر کفایت گوسفندان و رمۀ خود علف پیدا می کنند، اما کشور ایران همیشه بهار نیست و چهار فصل منظم دارد، آب هم در این سر زمین کم است لذا همین که فصل بهار گذشت جلگه ها خشك و از علف خالی می شود نا گزیر مردم حشم دار باید تدریجاً دنبال علف رو بکوه بروند و بدین طریق همواره تابستان در سرد سیر و زمستان در گرم سیر بگذرانند تا بتوانند برای گوسفندان و رمه های بزرگ گاو و الاغ و مادیان علف بدست آورند و پیوسته این شعبه از فلاحت را که یکی از پر برکت ترین چشمه های ثروت مملکت است بیفزایند. اینست که در نظر پادشاهان قدیم ایران تخته قايو كردن يك ايل بمنزله کیفری بود بسیار سخت بطوری که هر زمان يك ايل از حد فزون شرارت می نمود و با وسایل معمولی آرام نمی گرفت آن وقت دولت عزم می کرد آن ایل را تخته قاپو کند،

یعنی دچار فقر و گرسنگی سازد زیرا همین که یك ایل در تخته شد ناچار حشم گرسنه و بی علف خود را به قیمت نازل می فروشد و پس از دو سه سال به نان شب محتاج می گردد و هم چنین افراد آن ایل که بورزش دائمی و هوا های لطیف و خوردن لبنيات فراوان عادت کرده اند چون غذای سابق را نداشتند و در يك گوشه متوقف شدند آهسته آهسته ضعیف و بیمار می شوند و می میرند و يك ايل بزرگ طی ده دوازده سال بکلی نابود می گردد. آقای مدرس عرض می نماید اینست آن سر نوشتی که امروزه برای ایلات ایران مقدر ساخته اند. آیا تربیت ایلات غیر از تخته قاپو راهی ندارد ؟ آیا نمی توان برای ایلات مدارس سیار با برنامۀ متناسب درست کرد که اصول وطن دوستی و مسائل صحی و به داری و مسائل ضروری فلاحتی بآن ها آموخته شود و آیا نمی توان بیمارستان سیار و پزشك و دوا برای ایلات فرستاد و آیا نمی توان برای حفظ امنیت و آسایش آن ها پست های ژاندارم در راه ییلاق و قشلاق ایلات گماشت تا آن ها به امنیت و محفوظ ماندن احشام و اغنام خود اطمینان بیابند و تفنگی خود را زمین بگذارند و تسلیم کند. آقای مدرس عرض می کند این ها همه میسر و خیلی هم آسان است اما رژیم آینده تصمیمی جز این ندارد که ایلات ایران را تخته قاپو کند تا گوسفند و اسب ایرانی که برای تجارت تا قلب اروپا انتقال می یابد و سر چشمۀ عایدات هنگفت این کشور است رو بنابودی گذارد

ص: 315

و روزی برسد که برای شیر و پنیر و پشم و پوست هم گردن ما بجانب خارجه کنج باشد و دست حاجت بدان سو دراز کنیم. آقای مدرس در همین موضوع باعمال تخته قاپو صحبت کرده و پاسخ شنیده بود که ممکن است دولت شرکت هائی تشکیل دهد که حشم داری کنند، این ها گویا نمی دانند که این گله های بزرگ که در صحاری ایران بنظر می رسد هر چند رأس تعلق به يك پیر زن با طفل يتيم يا پير مرد دارد و مادام از پشم و شير و كشك و پنير آن می توان سود برد که همان صاحب گوسفند در پی مالش باشد. در این جا مرحوم سلطان احمد شاه سخن مرا بریده فرمود : بلى من هم قدری گوسفند داشتم و با آن که در املاک خودم می چرید خیری نمی داد و در جواب اعتراض من پیر مردی عرض کرد که نادر شاه گفته است گوسفند وقتی نفع دارد که پسر صاحبش آن را بچراند و مادر پسر آن را بدوشد.

من عرض کردم: بله قربان ، این سخن نادر شاه عین واقع است و اما از لحاظ حیات اجتماعی ایران بعقیدۀ آقای مدرس در این قسمت تیشه را قطعاً بریشه خواهند زد زیرا یکی از عوامل عمده مقاومت منفی ایرانی همانا خصوصیاتی است که در حیات اجتماعی وی موجود می باشد، برای روشنائی این موضوع چند نکته عمده از نوشته های يك اجنبى بعرض مي رسد زیرا نویسنده کوشیده است هم وطنانش را بجهات اصلی قوت و ضعف ایرانی و علل مقاومت وی آشنا گرداند.

گذشته از نکات سیاسی به عقیدۀ آقای مدرس در رژیم نوی که نقشه آن را برای ایران بینوا طرح کرده اند نوعی از تجدد بها داده می شود که تمدن مغربی را با رسوا ترین قیافه تقدیم نسل های آینده خواهند نمود . آقای مدرس می گویند قریبا چوپان های قریه های قرا عینی و کنگاور بافکل سفید و کراوات خود نمائی می کنند اما در زیبا ترین شهر های ایران هرگز آب لوله و آب تمیز برای نوشیدن مردم پیدا نخواهد شد. ممکن است شماره های کار خانه های نوشابه سازی روز افزون گردد اما کورۀ آهن گدازی و کاغذ سازی پا نخواهد گرفت، در های مساجد و تکایا بعنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد اما سیل ها از رمان ها و افسانه های خارجی که در واقع جز حسین کرد فرنگی و رموز حمزه فرنگی چیزی نیستند بوسیله مطبوعات و پرده های سینما باین کشور جاری خواهد گشت بطوری که پایۀ افکار و عقاید و اندیشه های نسل جوان از دختر و پسر تدریجا بر بنیاد همان افسانه های پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را در رقص و آواز و دزدی های عجیب آرسن لوپن و بی عفتی ها و مفاسد اخلاقی دیگر خواهند شناخت مثل آن که آن چیز ها لازمۀ متمدن بودن است.

در این جا شاه مرحوم سخن را بریده فرمود: راستی بعضی چیز های عجیب تازگی در روز نامه های تهران می بینم از آن جمله یکی مخالفت سختی است که با بازار ها می شود، من خودم از دانشمندان فرنگ شنیده ام که بازار سر پوشیده یکی از اختراعات بسیار خوب ایرانیان می باشد زیرا در آب

ص: 316

و هوای ایران چه چیزی بهتر از بازار است که در زمستان از باد های کشندۀ مخصوص آن جا و از گل و بارش و کثافت محفوظ است و سلامت کسبه و متاع آن ها صیانت می شود و در تابستان از گرمای سوزان ایران اهالی بازار آسوده اند و گرد و خاک بی حسابی که نتیجۀ اقليم و هواى خشك ایرانست در بازار ها سرایت نمی کند و بتازگی در ممالک اروپا بازار های سر پوشیده را تقلید کرده اند و در چندین شهر مهم بازار های زیبا از طرف بلدیه ها یا سرمایه داران بنا شده است، عجب تر آن که در جراید تهران می نویسند بازار ها آفتاب گیر نیست و جای سل و دق است و حال آن که بلای ایران و مصیبت ملت ایران از همان آفتاب است که با تولید گرمای فوق طاقت مردم را از کار و فعالیت باز می دارد و اصولا بی چارگی ملل شرق از تابش آفتاب پیش از لزوم می باشد، آن مالکی باید برای روشنایی آفتاب تلاش بنمایند که مانند سر زمین های شمالی اروپا روی هم رفته سالی بیست روز آفتاب روشن ندارند، نمی دانم چرا نویسندگان ما هر چه را از ملل اروپا می شنوند بدون ملاحظه هوا و مقتضیات اقلیم بی پروا تقلید می نمایند !

من عرض کردم: قربان، مخالفت روز نامه های طرف دار سردار سپه با بازار های سر پوشیده از آن لحاظ نیست که دل شان بحال مردم بازار سوخته باشد بلکه بهیچ وجه فکر صلاح و رفاه اهالی در میان نیست و گرنه خود شان هم می دانند که نیم ساعت نور آفتاب سوزان تهران بیش از حد لزوم انسان است .

این مخالفتی که با بازار ها می شود برای سر کوبی بازاریان می باشد زیرا سردار سپه اهالی بازار را مردمی با ایمان تشخیص داده و می داند که مشروطیت ایران و بسیاری از امور مهم دیگر را مقاومت بازاریان درست کرده است و چون اهل بازار نسبت برژیم آینده و انقلابات ساختگی با دیدۀ بد گمانی نگریسته و احیاناً بازاری های هوش یار ضدیت هم نموده اند آقای سردار سپه و عمال ایشان روز نامه های مزدور خود را وادار کرده اند اصلا و اساسا با نوع بازار سر پوشیده مخالفت نمایند.

شاه خندیده فرمود: یعنی برای يك دستمال قیصریه را با همۀ بازار آتش برنند !

عرض کردم: بله قربان و نظیر این مطلب قضيۀ حمام ها می باشد، آقای مدرس حکایت نمود که روزی با حضور من و سردار سپه و چند نفر از اولیای امور درباره اصلاح گرمابه های تهران صحبت شد من گفتم گرمابۀ عمومی از اختراعات ایران است که در نتیجۀ علاقه مفرط این ملت نسبت بنظافت بوجود آمده وگرنه در اروپا گرمابه عمومی هنوز هم دیده نمی شود مگر در جایی برای تفنّن یکی دو تا تازگی ساخته باشند و مخصوصاً ایرانیان بگرمابه جنبه خیرات می دهند بطوری که حمامی حق ندارد دربارۀ حق آب اصرار کند و هر چه کم یا زیاد مردم بدهند باید بپذیرد و در مذهب قدیم ایران که زردشتی بوده و در مذهب اخیر که شیعۀ جعفری است غسل های بسیار امر شده تا مردم حتماً پاك

ص: 317

و تميز بمانند و خصوصیت دیگر حمام های ایرانی داشتن خزینه است که از لحاظ طبی فواید بسیار دارد حال شما اگر می خواهید خزینه های عمومی را ببندید باید حتماً در همۀ حمام ها مانند گرمابه های اروپائی وان های متعددی بگذارید که مردم بتوانند در آب گرم فرو بروند و لازم است بلدیه های شهر ها حتماً به حمام ها كمك خرج بدهند تا مزد حمامی گران نشود و بنرخ کنونی همین طور ارزان بماند تا هر کس از فقیر و غنی بتوانند همیشه از گرمابه استفاده کنند و در اين يك نكته لااقل هم مراعات شرع اسلام را کرده باشید و هم مفهوم حقیقی تجدد و ترقی که مبتنی بر نظافت و پاکی است بوجود آمده باشد. فردای آن روز که این صحبت ها شد دیدم در يك روزنامه فکاهی نوشته اند : « مدرس در سر پیری هم از جوانی دست بر نداشته و چون همه روزه باید غسل جنابت کند و از پنج شاهی هم بیش تر پول نمی خواهد بدهد با دوش ساختن گرمابه ها رسماً مخالفت نموده و بحمام های نمره اعلان جنگ داده است ! »

شاه مرحوم با تبسمی فرمود : با تفاصیلی که می دهید یقین است خطر مسلّم برای مملکت در پیش است ولی خوش حالم می بینم در مملکت اشخاصی هستند که بحقایق این اوضاع واقف می باشند اما چه چاره اندیشیده اند ؟

در پاسخ شاهانه من عرض کردم: هر چند این چاکر بهیچ وجه میل ندارم طی عرایض خود لفظی آورده باشم که مطبوع خاطر مبارك نباشد وليكن بر پیامبر بلاغ باشد و بس . آقای مدرس پیشنهاد می نمایند که اعلی حضرت همایونی یا باید تصمیم بسلطنت بگیرند و این در صورتیست که فداکاری های بزرگ هم ضمیمه آن باشد و تا همه جا ایستادگی فرمایند یا تصمیم بکناره گیری فرمایند در آن صورت لااقل می باید منافع ملت ایران و حقوق خاندان قاجار را رعایت فرموده سلطنت را ببرادر خود وا گذار نماید و از فداکاری های مالی نیز دریغ نفرمایند.

رنك شاه از شنیدن قسمت اخیر سخن من تغییر کرد و با شتابی فرمود: مقصود از فداکاری های بزرك كه باید ضمیمه سلطنت من باشد چیست ؟

عرض کردم: مقصود آنست که اعلی حضرت همایونی از راه عراق تشریف فرمای ایران شوند و در حدود پشت کوه گروهی از امرا و سران عشایر که موکب ملوکانه را استقبال خواهند کرد توقف می فرمایند و در همان جا مقدمات عزل سردار سپه و اعلان عزل او و اجرای این امر فراهم خواهد آمد.

شاه فرمود: در این خصوص شیخ خزعل هم عرایضی کرده ولی من یقین دارم که رؤسای بختیاری اتفاق نخواهند داشت و بعلاوه کمپانی نفت جنوب که در خوانین عشایر آن جا نفوذ دارد آن که امور کمپانی اختلال خواهد یافت مداخله خواهد نمود و انگلیس ها نمی گذارند نقشۀ

ص: 318

آقای مدرس عملی شود از طرفی شاید شما ها نمی دانید که با این پرده از بازی ایمبری چه نتیجه های بزرگی بنفع سردار سپه گرفته شد زیرا کشته شدن ایمبری قونسول آمریکا هر چند علت اصلی آن قضيۀ نفت بود معذلك با يك تير چند هدف را زدند، از آن جمله تبلیغات حضرات چنان وانمود کرد که در ایران یک دسته مرتجع و مذهبی بر ضد سردار سپه و اصلاحات متجددانۀ او قیام نموده اند و قتل قونسول آمریکا بدست همان مرتجعین صورت گرفته است، بد تر از همه سیاست نیرومند مخالف ما توانسته است در مسکو هم حقیقت را وارونه نشان دهد بطوری که دیگر آن گرمی و حس هم دردی در روس ها نسبت بجانب ما محسوس بود حالا تبدیل بسردی یافته و گویا هم چه وانمود شده که سردار سپه يك عنصر ملی است که دارد بر علیه نفوذ اجانب می جنگد، با این تفصیل نمی دانم آقای مدرس چگونه نقشه خود را عملی خواهد ساخت.

من عرض کردم: آقای مدرس مطمئن است که هر گاه ما بتوانیم تا دو میلیون تومان اعتبار در دست داشته باشیم بمجرد ورود اعلی حضرت همایونی به پشت كوه يك قوۀ عشایری آماده خواهید یافت و از این اعتبار کسر و نقدان آن قوه جبران خواهد شد، از طرفی برای آن که راه عزیمت اعلی حضرت از حدودی نباشد که کمپانی بهانه جوئی کند قوای تبلیغاتی ما راه کرمانشاه را آماده ساخته و سید اجاق تعهده کرده است ایلات و مردم آن قسمت را برای خدمت گذاری اعلی حضرت آماده داشته باشد و نیز با یک عده از زعمای روحانی شهر های مختلف و تهران بطور متفرق و جدا جدا زمینه سازی شده است که هنگام لزوم دکان ها را بسته مردم را بهوا خواهی شاه در ولایات مختلف تحريك نمایند، هم چنین آقای مدرس شخصاً از چند تن از افسران و فرماندهان ارتش قول گرفته است که وقت لزوم وفا داری خود را نسبت به اعلی حضرت ثابت کنند. آن قدر مسلّم است که امروز قوۀ قوی و پشتیبان اصلی سردار سپه قشون ایران نیست بلکه شهربانی تهران است، هر گاه در موقع لزوم شهربانی از دست عوامل سردار سپه گرفته شود از میانۀ افسران گارد مخصوص سردار سپه کسانی هستند که بتوقيف او اقدام می کنند، چیزی که در این نقشه شایان هر گونه دقت

است مسئله هم آهنگی آنست هنگام اجرای آن مثل این که قضیه فرماندهی قوای غرب در همدان باشد یا کرمانشاه و قضيه نظمیه تهران و شروع بانقلاب در ولایات مختلف تماماً باید در روز و ساعت معین انجام پذیرد و هم چنین کیفیات عزیمت شاهانه از اروپا و عنوان عزیمت و مخابراتی که با سردار سپه و مجلس خواهند فرمود و بهمه این مخابرات و ملاطفت و نوازشی که از جانب شاهانه بعمل می آید و در همان حال تجهیزات عشایری که بانتظار ورود موکب شاهانه عملی خواهد گشت می باید جداگانه و طبق دستور معین بوده باشد، بعضی معتقدند که ممکن است سردار سپه را شخصاً باستقبال موكب ملوكانه تا سر حد ایران آورد و او قطعاً باطمینان قشونی که در غرب دارد و شاید هم با نقشه

ص: 319

نهانی بر علیه سلطنت شاهانه عازم شود و در آن صورت ممکن است نقشۀ او بقوۀ اقبال شهریاری معکوس گردد.

شاه مرحوم پرسید : در نقشۀ آقای مدرس علماء شرکتی دارند؟ در پاسخ عرض کردم: هر چند روابط آقای مدرس با روحانیون بسیار خوب است اما ایشان این عقیده را دارند که با دست روحانیون و پیشوائی آنان نهضتی و انقلابی بوجود آورند زیرا بنظر آقای مدرس در نهضت های روحانیون همواره نوعی از ارتجاع وارد می شود و بجای آن که جامعه رو به پیش حرکت نماید سوی عقب می رود. بخاطر دارم روزی خدمت آقای مدرس رسیدم و در آن روز ها اوضاع در تشنج سختی بود، ایشان حکایت نمودند که همین حالا يك عده علمای طراز اول طهران نزد من بودند و ضمن گفت گو آقای حاج آقا جمال اصفهانی بمن گفتند ما چه اقدامی باید در كمك شما بعمل آوریم بفرمائید تا بکنیم، من گفتم : کاری که از دست شما بر می آید عبارت است از دعا ، دعا بکنید! شاه مرحوم خندید و فرمود: بسیار درست گفته اند واقعاً وظیفۀ طبقۀ روحانی غیر از دعا نیست، اما باید دید آقای مدرس خودش از طبقۀ روحانی هست یا نیست ؟ عرض کردم: قربان ، اگر بواقع امر نگاه کنیم در اسلام يك طبقۀ مخصوصی بنام روحانی مقرر نگردیده است که مانند روحانیون دیگر دین ها در معابد بنشینند یا منزوی باشند و یا لباس مخصوص بپوشند و بسبك مخصوص زندگی نمایند، در اسلام خدمات روحانی مانند امامت و پیش نمازی و خطبه و منير و قضاوت تماماً بر عهده سرداران سپاه و امرا و خلفا می باشد و شخص پادشاه یا خلیفه و نمایندگان او که فرماندهان ممالك اسلام بودند وظایف روحانی را انجام می دادند و بنابراین یک نفر عالم مسلمان باید هم اهل سیاست باشد و هم اهل شمشیر و نظام و آقای مدرس در حقیقت از آن فرقۀ روحانیون است که با تمام معنی وظایف دینی خود را شناخته اند.

گزارش این ملاقات ها بتهران با وسائل دشواری انجام می گرفته است که مجملاً بدین گونه می باشد :

آن چه از مجموع یادداشت های رحیم زاده صفوی مفهوم می گردد در مدت اقامت در شهر نیس که تا ایام نوروز بطول انجامیده است تصمیم پادشاه در مقابل نقشه های ملّیّون ایران معلوم نگشته و بعد ها که بپاریس می آیند اوضاع داخلی ایران بصورتی در می آید که گویا روش سهل انکاری و مماطله اثر خود را بخشیده و بنیاد آن

ص: 320

نقشه ها خلل دار می گردد زیرا از مجموع اخبار و معلومات واصله از تهران چنان معلوم می شود که در اثر مشاوره بمرحوم سلطان احمد شاه ( با بعضی از رجال معروف ایرانی ) که در آن موقع در فرانسه اقامت داشتند و بی پروائی شاه مرحوم یا اطمینان او که گویا نسبت بآن شخصیّت ها داشته است کم و کیف نقشه های محرمانه باطلاع سردار سپه رسیده و نام برده که در کار خود فوق العاده هوشیار بود بویژه آن که عوامل خارجی نيز بتقويتش می کوشید نسبت باوضاع مغرب ایران طی همان چند ماه توجه خارق العاده مبذول می دارد، از آن جمله بسیاری از خوانین لرستان و والی پشت کوه با وسائل نظامی و لشکر غرب زیر کنترول و بازرسی دقیق در آمده میانۀ خوانین بختیاری نیز الغاء نفاق شده صولت الدّوله قشقائى بتهران احضار می شود و شیخ خزعل که طبق قول و قرار خودش با سردار سپه می بایستی در امان بماند ناگهان از طرف فرماندۀ قوای خوزستان تحت توقیف در آمده بتهران اعزام می شود و وضعیّت والی پشت کوه از همان ایام باندازه ای رو بوخامت می رود و تا آن جا از طرف قوای دولتی و لشكر غرب نسبت باو فشار های گوناگون وارد می آورند که مدّتی بعد از آن ناچار و نا گزير ترك دار و دیار گفته بجانب عتبات

می گریزد.

رول سیاسی سردار سپه در آن ایام از جانبی بصورت مذکور فوق بود راز جانب دیگر نسبت بمرحوم مدرّس و عناصر ملّی که با او در مجلس بودند تعلّق و مداهنه را آغاز و برای فریب دادن آنان تعهداتی می نماید که از آن جمله شرط می کند من بعد اجازه ندهد که بر علیه دولت مشروطه و سلطنت قاجاریه نهضت های ساختگی بعمل آید و نیز از عملیات سر لشکر و فرماندهان قشون که در ایالات و ولایات منت های خشونت و شکنجه و آزار را در حق عناصر ملّی بکار می بردند با قید سوگند های غلیظ تبّری جسته و یک عده از طرف داران اقلیّت را که در حبس یا تبعید بودند آزاد می سازد و بعضی از وابستگان اقلیّت که از شغل های دولتی خود بر کنار شده بودند مجدداً کار و شغل بآن ها می دهند و بدین طريق موقتاً وليعهد و مدرس و عناصر ملی از هر گونه فعالیّت و کوششی که در جلو گیری از نیّات او بکار می بردند.

ص: 321

باز داشته همه را بخواب خرگوشی می افکند و در همین ایام پیغام های متواتر از سردار سپه بشاه می رسد حاکی از آن که نام برده بهیچ وجه با معاودت پادشاه بایران مخالف نیست و در ضمن این پیغام ها می خواهد چنان وا نمود کند که از جانبی واقعاً عدّۀ بزرگی که از سلطنت قاجاریه نا راضی هستند مخالفت می کنند و از سمتی مثل آن که ولی عهد نیز بمعاودت شاه چندان خشنود نمی باشد. هنگامی که نکتۀ اخیر بعرض شاه می رسد مصادف است با اوقاتی که ولیعهد بپادشاه مراجعه کرده اصرار می ورزد که هر گاه واقعاً برای بازگشت بایران مصمّم نیست لااقل ماهیانه حقوق سلطنت را باضافه مبلغی دیگر هم از جیب خود حواله دهد تا دربار تهران از عملیّات ضروری که در حفظ اساس سلطنت بکار می برد باز نماند، این قضایا واقعاً سلطان احمد شاه را اندیشناك ساخته بفکر می افتد که از رحیم زاده صفوی راجع به پیام ولیعهد پرسش کند زیرا طی ملاقات هائی که پیش از این هنگام در پاریس و نیس روی داده بود فرصتی حاصل نشده بوده است که درباره پیغام های ولیعهد صحبت شود، بنابراین سلطان احمد شاه رحیم زادۀ صفوی را شخصاً پای تلفون خواسته امر می نماید در ساعت معینی نام برده در ساحل (کاران تك) كه نسبتاً

جای خلوتی است حضور یابد و در آن جا شاه از رحیم زادۀ صفوی پیام ولیعهد را می پرسد و ایشان نیز با صفای نیّت و خالی از ذهن پیغام مزبور را بشرحی که در بالا یاد شد بعرض شاه می رساند . سلطان احمد شاه که با دسایس سردار سپه و گزارش سازی های مختلف وی که بدست عمّان گوناگون می فرستاده است ذهنش مشوب شده بود از آن پیغام می رنجد و این خود يك عامل دیگر در تضعیف ارادۀ شاه بوجود می آورد.

رحیم زادۀ صفوی پس از ملاقات های مکرّر خلاصۀ آن را بوسائلی جهت مدرس و ولی عهد مي فرستد كه اينك در گزارش ایشان از نیس در زیر نقل می شود:

راپورت اول از نیس

روز دوازدهم حوت 1303 دو ساعت قبل از ظهر شرف یاب حضور شدم، شاه صحبت کردند و تا ظهر این صحبت طول كشيد و اينك قسمت های بر جسته بیانات شاه را می نویسم :

« من چه کرده ام؟ آیا ملت ایران مشروطه نمی خواست، آیا شاه قانونی با اختیارات محدود

ص: 322

آرزو نمی کرد ؟ اگر مردم پادشاهی می خواهند که در همۀ کار ها مداخله كند و باراده و ميل خودش هر طور مقتضی بداند فرمان بدهد، پس چرا با مرحوم مظفر الدین شاه غیر از این گفتند و چرا بر خلاف پدرم قیام کردند و چرا قانون اساسی نوشتند، و آن همه داد و فریاد و نوحه سرائی خود را بگوش دول عالم رسانیدند ؟ اگر راست است که مشروطه می خواستند و حال هم طرف دار مشروطه و آزادی و قانون و محدود بودن اختیارات شاه و عدم مداخلۀ شخص پادشاه در امور قانون گذاری و اجرائیه می باشند، حرف شان چیست و طرف شان کیست ؟ من چه خلافی مرتکب شده ام ؟ و مردم بمن چه اعتراضی دارند ، مگر من بر خلاف قانون اساسی رفتار کرده ام؟ مگر من از حدودی که قانون معین کرده است تجاوز نموده ام ؟ کو، کجا تجاوز کرده ام بگویند، نشان بدهند . تو خودت یکی از اشخاصی بودی که در روز نامه بمن اعتراض کردی و گفتی از مملکت بیرون نروم. اما نمی دانستی كه من يك وقت نگاه کردم دیدم در تهدید خودی و بیگانه هستم و بمن گفتند ملت بشما بد بین شده است و بعضی عقلا گفتند بروید از مملکت بیرون در فرنگستان بنشینید بگذارید این شربت تلخی که بدست دشمنان ترکیب شده بحلق مردم ریخته شود آن وقت بفكر شما خواهند افتاد و قدر شما را خواهند دانست، من تنها و بدون پشتیبان بودم و گفتم حرف عقلا را بشنوم تا روزی که ملت مرا بخواهد و پشتیبان من شود بمملکت خود بر گردم. حالا از تو چیز های دیگر می شنوم آیا می خواهید من پادشاه مستبدی باشم تا مردم مرا دوست داشته باشند. خیر اشتباه است اگر سر من برود در مقابل خودم را بضدیت با آزادی و حکومت ملی بد نام نخواهم کرد. تو می گوئی ملت ایران پادشاهی می خواهد مقتدر که سر پرست عملی او باشد، بسیار خوب اگر عقلا و وکلای مجلس که آن جا نشسته اند چنین چیزی می خواهند قانونی بگذرانند و آن وقت لیاقت مرا ببینند و تجربه کنند. اما این که من هم مثل رضا خان با قانون بازی کنم و حق ملت و قانون اساسی را بازیچه قرار دهم محال است محال ... تربیت من از اول عمر با وجود اشخاصی مانند ناصر الملك و مستوفى الممالك و مشير الدوله و دیگران که با من محشور بوده اند غیر از اینست. من قسم خورده ام که با قانون اساسی همراه باشم و پا بند قسم خود هستم و نمی توانم و از من بر نمی آید که بطرزی که شما می گوئید رفتار کنم. بهمین سبب تا امروز یک قدم بر خلاف قانون و بضرر سیاسی و اجتماعی ایران بر نداشته ام و سعی کردم که رجال وطن دوست مصدر

باشند و همیشه با مجلس تا مجلس بوده است و با رجال وطن خواه در غیاب مجلس مشورت می کرده ام و شاید گناه بزرگ من نیز همین باشد...»

این جا شاه قدری عصبانی بنظر رسید، کسل شد و وقت هم گذشته بود مرخص شدم.

ص: 323

راپرت سوم از نیس 4 حمل 1304

اشاره

این روز ها شنیدم که تیرگی هایی از ناحیۀ جنوبی ها در روابط با شاه موجود است، این موضوع را در یکی از شرف یابی هایم بعرض رسانیدم ، شرحی فرمودند، منجمله قسمتی را می نویسم :

« آن چه را که راجع بسیاست خارجی می گویند درست است من این ضربت را می دانی از کجا می خورم از آن جا که زیر بار قرار داد 1919 نرفتم و آن را امضاء نکردم.

... این ها را خوب می دانم اما تو هم خوب بدان که این قدر ملت ملت می گوید این ملت است که دوستانش را بدست خود برای میل دشمنانش خفه می کند ...»

در پاسخ پرسش این که از طرف شاه در لندن آیا اقداماتی بعمل آمده است ؟ و مردم موثق و قابلی برای مذاکره توانسته اند بفرستند چنین فرمودند:

چند نفر از محترم ترین رجال ایرانی و حتی دو سه نفر از دوستان خارجی من که در محافل لندن نفوذ و دوستان مؤثر دارند داوطلبانه بلندن رفته با اولیای وزارت خارجه و رئيس ادارۀ شرق و بعضی وزرا صحبت کرده اند. نظر انگلیس ها نسبت بمن عوض نمی شود و آشکارا می گویند که با من نمی شود کار کرد، با تجربه هایی که کرده ام این قدر یقین دانسته ام که دوستی سیاسیون خارجه خیری ندارد ولی دشمنی آن ها مضر است. ما باید خودمان بفکر خودمان باشیم هر روزی که بتوانیم خودمان را روی پای خود نگاه داریم. خواهی دید که آن ها اول کسی هستند که دست دوستی بما بدهند و الا نظریۀ انگلیس ها تنها بمن نبوده که این را عیب کار من یا خطای من بدانند. آن ها از عهد فتح علی شاه ببعد خاندان قاجار بد نگاه می کردند، با وجود این صد و چهل سال است که قاجاریه هستند و پادشاهند و آن ها هم هستند. هر زمان یکی از ما قوی بود آن ها دوستی می کردند و هر زمان ضعیف بود می گفتند با او نمی شود کار کرد، از همین دورۀ مرحوم ناصر الدین شاه و مظفر الدین شاه و دورۀ پدرم داستان ها شنیده ام. خلاصه آن که باید ما خودمان قوی باشیم و بس ...»

در این احوال رحیم زادۀ صفوی که بهیچ وجه از طرز تفکر و اندیشه شاه متوجه نبود پی در پی بپادشاه مراجعه کرد برای پیشرفت نظریات ولیعهد طبق دستوری که باو می رسیده اصرار و پا فشاری می ورزد و از این راه سلطان احمد شاه نسبت بسفير ملّيّون سوء ظن حاصل می کند و در همین حیص و بیص نیرنگ ها و دسایس عوامل و جواسيس سردار سپه در اروپا بر سوء ظن شاه می افزاید. در آن سال چند تن از کسانی که سعی می نمودند خود را با وسایل گوناگون بسردار سپه نزديك سازند بعنوان گردش از

ص: 324

عکس

رحیم زادۀ صفوی در نیس

ص: 325

ص: 10

ایران حرکت و بپاریس وارد شدند که از آن جمله معتمد السلطنه نمایندۀ مجلس بود از روی شواهد و اماراتی بدست نویسندۀ این کتاب افتاده است چنین مشهود می شود که سفارت کبرای ایران در اسلامبول نیز شه هات بازی صفحۀ شطرنج نقش مهمّی را بعهده داشته است. زیرا سردار سپه آن ایام در خارجه غیر از سفارت اسلامبول بجای دیگری نمی توانست اعتماد کاملی داشته باشد .

در این میانه يك عامل دیگر نیز پدید می آمد که گویا بیش از پیش افکار شاه را دچار تشویش می سازد، این عامل عبارت است از مکاتبات و گزارش های صمیمانۀ مرحوم موثق الدّوله. شاهزاده موثق الدّوله یکی از عناصر پاك و صاحب ایمان بود و نسبت بسلطنت قاجاریه و پادشاهی سلطان احمد شاه صحّت و صداقتی وافر داشت، این شاه زاده با بعضی عناصر که در کار های ولیعهد وارد بودند خوش بین نبود و بوسیلۀ محمّد علی شاه که آن هنگام در شهر (سان رمو) از خاک ایتالیا روز های وا پسین را در بیماری و نقاهت می گذرانید و بتوسط ملکۀ جهان (مادر احمد شاه) آن چه را که بنظرش حقیقت می رسید گزارش می داد و راهنمائی می کرد بطوری که مؤلف این کتاب یقین دارد گزارش های موثق الدّوله خاطر سلطان احمد شاه را نسبت ببسیاری از نوکران و خدمۀ خويش حتّى حكيم الدّوله و صالح و اعلم الملك برادرانش مشوّش می ساخت.

حال بر می گردیم بشرح مأموریت فرستادۀ مخصوص ملّیّون، بعد از آن که نام برده مورد سوء ظن شاه واقع می شود از طرف شاه اعلام می کنند که بایران معاودت نماید و مطمئن باشد که شاه نیز بدنبال وی روان خواهد شد. در آخرین ملاقاتی که میانۀ این شخص و سلطان احمد شاه روی می دهد شاه باو می گوید: اطمینان داشته باشید وسایل حرکت ما از راه بمبئی فراهم آمده و به بندر بوشهر خواهیم آمد. فرستادۀ نام برده از تهران کسب تکلیف می کند، مدرّس باو دستور می دهد هر گاه میسّر باشد از راه مسکو عازم شود و در آن جا حقایق اوضاع تهران را روشن ساخته اشتباهات مأمورین شوروی را در تهران با دلیل و برهان ثابت نماید و معلوم

ص: 327

گرداند که هر گاه سفارت شوروی در تهران نسبت بعملیّات روی موافق نشان نمی دادند سیاست مخالف با چنین نیروی شگرفی پیشرفت نمی کرد.

بقرار شواهد و اماراتی که بدست آمده گویا مفهوم این مأموریت با شاخ و برگ های زننده باطلاع سلطان احمد شاه می رسد و آن پادشاه بدون آن که نفع و ضرر چنین مأموریتی را از لحاظ سلطنت خویشتن سنجیده باشد صرفاً روی اندیشه های بی اساس خود و لجاج با ولیعهد اصرار می ورزد که رحیم زادۀ صفوی فقط از راه مارسی و اسلامبول و باطوم باید روانۀ تهران شود. خلاصه آن که مطابق میل پادشاه برای رحیم زادۀ صفوی فقط و برای باطوم و با کواز قنسول گری شوروی در پاریس اجازه نامه تحصیل و نام برده روانۀ اسلامبول می شود اما در اسلامبول فرستادۀ هوشمند مزبور بی کار نمانده می کوشد طی چند روز اقامت آن جا با عوامل دولت شوروی تماس بگیرد.

از اسلامبول به باطوم يك كشتی مسافری فرانسوی حرکت می کرد که یک عدّه از محترمین ایرانی و از آن جمله معتمد السّلطنه با خانواده اش می بایست با همان کشتی روانه شوند و سفارت ایران بوسیلۀ مأمورین خود برای رحیم زادۀ صفوی هم بلیط با همان کشتی را گرفته بود و نام برده برای نهار در سفارت ایران میهمان بود، گویا آن جا بقدری مسامحه می ورزد که وقتی همراه مأمورین سفارت کبری می رسند کشتی لنگر کشیده بود آن وقت نام برده اصرار می ورزد که امروز از حرکت ناچار می باشد و در آن روز تنها يك كشتی دیگر از اسلامبول بسوی دریای سیاه لنگر می کشید و آن يك بار کش روسی بود، رحیم زادۀ صفوی که خود را ناچار از سفر وا نموده بود در همان کشتی شوروی با وجود متائب و مشقّاتی که مسافرت با کشتی باری در بر دارد حرکت می کند . در این کشتی چند تن از اتباع دولت شوروی هستند که از ممالك بالكان و اسلامبول تبعید شده بودند از جمله آنان یکی رفیق (گایچو فسکی) می باشد که شخصاً عضو کمیتۀ كل اجرائیّه اتحاد جماهیر شوروی است و بسمت نماینده تجارتی وارد اسلامبول شده بود ولی دولت ترکیّه نظر بسوابقی که رفیق نام برده در اغتشاشات بلغارستان داشته است او را نپذیرفته و بوسیلۀ همین کشتی شوروی در ظرف 24 ساعت

ص: 328

وی را از اسلامبول باز می گرداند. رفیق گایچوفسکی طی طریق با رحیم زادۀ صفوی دوستی و الفت گرفته وی را دعوت می نماید که همراه او بمسکو برود (چنان که شرح این سفر تا حدّی در روز نامۀ ستارۀ ایران اواخر سال 1304 و اوائل 1305 شمسی بتدريج انتشار یافته است ) و تعهد می نماید که مسئله نداشتن ویزا و مشکلات قانونی دیگر را شخصاً حل خواهد کرد، زیرا در آن زمان روسیّه شوروی تازه از جنگ های داخلی و قحطی نجات یافته بود و هر مسافری را بآسانی اجازه نمی دادند داخله روسیّه خصوصاً مسکو راه یابد. هنگامی که کشتی به بندر ادسا می رسد رفیق گایچوفسکی قبلاً از کشتی پیاده می شود و بر اثر اقدامات او نیم ساعت بعد منشی کل حزب کمونیست ادسا که در عین حال حکمران آن بندر نیز بوده و جوانی زیبا و با ادب و فرانسه را نیز بخوبی حرف می زده با درشکۀ خود به بندر گاه آمده رحیم زادۀ صفوی را با کتاب ها و اثاثیه اش برداشته بيك هتل بزرگ و خلوت كه وضعیّت آن نتیجه آن روزه ادسا بوده است برده مسکن می دهد. عصر آن روز حاکم مزبور در يك اطاق خلوت که فقط رحیم زادۀ صفوی حضور داشته است کتاب ها را تفتیش کرده و چون بعضی را نمی پسندد قرار می شود کلیّه کتاب ها با دستگاه عکاسی و لباس اسمو کینگ و کفش برقی و کلاه سیلندر که در روسیه شوروی آن زمان گویا پسندیده نبوده بسته و پلمب شود تا بعد از آن که تکلیف اقامت یا سفر فرستادۀ نام برده معین شد هر گاه بنا باشد از روسیّه خارج شود برای او از دنبال بفرستند ( مدت ها بعد فقط صندوق کتاب ها در تهران بوسیلۀ ادارۀ حمل و نقل شوروی تسلیم رحیم زادۀ صفوی می شود).

همان شب رحیم زادۀ صفوی همراه گایچو فسکی با قطار روانه مسکو می شود. در مسکو نُه روز اقامت ورزیده و طی آن مدّت چند بار بوسیلۀ گایچو فسکی بمرکز كامانتر (مركز كل تبلیغات بین المللی) رفته با اولیای ادارۀ شرق آن جا راجع باوضاع ایران مفصّلاً مذاکره می نماید و بالاخره چنان احساس می کند که شوروی ها بگزارش های مأمورین تهران خود وثوق کاملی دارند و رضا خان را يك عنصر انقلابی تام و تمام

ص: 329

می شناسند که می کوشد دولت های مستعمره جو را از ایران بر اندازد و نیز در داخلۀ کشور با عناصر ارتجاع و روحانیّون و طرف داران رژیم کهنه در جنگ است و بهترین شاهد این عقیده همانا عملیّات رضا خان را می شمردند که بر علیه شیخ خزعل و امثال او انجام می داده است. بالاخره پس از نُه روز اقامت مسکو هوای آن در مزاج فرستاده اثر می کند ناچار می شود مسکو را ترک و زیر نظر بازرس های مخصوص شوروی عازم باد کوبه می شود.

21- اعطاء فرماندهی کل قوا

کشمکش و مبارزۀ مدرّس و اقلیّت با سردار سپه هم چنان ادامه داشت و چنان که دیدیم مدرّس در پارۀ از موارد خیلی خوب ایستادگی و مقاومت می نمود، ولی در بعضی مواقع هم زود نیروی مقاومت خود را از دست داده تسلیم می شد. سردار سپه كه يك مرد تو دار و در عین حال بردبار و باهوش بود بمقتضای سیاست روز هر جا که مصالحش اقتضا می نمود سر تسلیم فرود می آورد، یکی از آن جهانی که بایستی در مقابل مدرّس تسلیم شود موضوع گرفتن فرماندهی كل قوا بود که بموجب قانون از حقوق مختصّۀ شخص پادشاه است. گرفتن فرماندهی كل قوا احتياج بموافقت مدرّس و دستۀ اقلیّت و توافق نظر منفردین داشت، اگر این ها مخالفت می کردند سردار سپه بسادگی و آسانی نمی توانست اختیارات فرماندهی کل قوا را از مجلس بگیرد. سردار سپه از نقطۀ ضعف مدرّس که عبارت از تسلیم شدن بوی بود استفاده کرد و سر انجام پس از يك سلسله کشمکش ها در صدد بر آمد که ظاهراً با مدرّس نزديك شود. عدّه ای از دوستان سردار سپه منجمله تیمور تاش و فیروز ميرزا و قوام الدّوله وسيلۀ ملاقات مدرّس با سردار سپه را در یکی از اطاق های مجلس فراهم کرده سپس سردار سپه را روانۀ منزل مدرّس نمودند، برای این که نقطۀ ضعف مدرّس را نشان بدهیم لازمست قدری در اطراف موضوع بیش تر ببحث پردازیم .

قوی ترین دشمنان مدرّس اگر بمنزل او می رفت و باو می گفت که از این ساعت هر چه تو بگوئی من عمل خواهم کرد مدرّس بر خلاف حزم و احتیاط و اصول سیاست مداری سوابق مبارزه و خصومت خود را فراموش می کرد و با آغوش باز

ص: 330

از دشمنان دیروز خود استقبال می نمود و تصور می کرد که دشمن بر اثر ضعف و نا توانی از پا در آمده و دیگر نخواهد توانست در مقابل او اظهار وجود و قدرت نمائی کند، در صورتی که این مسئله بر خلاف اصول سیاست مداریست و بقول افصح المتكلمين سعدی شیرازی علیه الرّحمه :

دانی که چه گفت زال با رستم گُرد *** دشمن نتوان حقیر و بی چاره شمرد

بهر حال مدرّس گوئی از این سیاست بویی نبرده بود و غالب شکست های سیاسی هم که خورده است بواسطۀ همین نقطۀ ضعف و غرور فوق العادۀ او بوده است.

سردار سپه هم که این نقطۀ ضعف را در مدرّس همواره سراغ کرده بود از همین جا برای گرفتن فرماندهی کل قوا وارد شد. بی مناسبت نمی دانیم که از وضع داخلی منزل مدرّس و اطاق پذیرائی او سخنی بمیان آوریم تا بهتر موضوع در نظر خوانندگان مجسّم شود. اطاق پذیرائی مدرّس اطاقی بود بطول تقریباً چهار متر و نیم در شش متر. در حدود سه ربع از اطاق بوسیلۀ زیلو فرش شده بود و بقیۀ اطاق بدون فرش بود . مدرّس رخت خواب خود را که بآن تکیه می نمود با چادر شبی نسبتاً مندرس پیچیده در صدر اطاق گذاشته بود و چندین جلد کتاب های فقهی و غیره اطراف خود و در طاقچه های اطاق بطور نا مرتب ریخته بود. منقلی از گل که بآن «كلك» می گویند در وسط اطاق گذاشته بود، در اطراف كلك ذرّات خاکستر ریخته بود و دو سه فنجان نعلبکی گلی لعابی کار طهران يا قم و يك قوری لعابی اطراف آن دیده می شد، كاسۀ تنباكو و كاسۀ سوختۀ تنباکو و غلیانی هم اطراف منقل بنظر می رسید. این ها زینت اطاق پذیرائی مدرّس بود. طرز ورود اشخاص باطاق این بود که هر کس در می زد وارد اطاق می شد خواه وزیر باشد و خواه وکیل ، خواه بقّال سر گذر و خواه پائین تر. همین که می خواست از مدّرس ملاقات کند بایستی باین اطاق

وارد شود، اطاق خلوتي معمولاً وجود نداشت و غالباً هم اگر مدرّس در منزل بود عدّه ای در این اطاق از طبقات مختلف جمع بودند، اشخاص تازه وارد اگر از طبقات پائین بودند مدرّس احترامات بیش تری مرعی می داشت و هر قدر از طبقات بالا تر وارد می شدند

ص: 331

مدرّس کم تر تعارفات معموله را مجرا می داشت. کسانی هم که به مدرّس وارد می شدند لابد هر يك تقاضائی داشتند مثلاً فلان بقّال از مدرّس تقاضا داشت که بفلان اداره که مزاحم او شده است توصیۀ کند، یا فلان وکیل که وارد شده بود تقاضای دیگری داشت. مدرّس با صدای بلند مثل این که تعمّدی بود در حالی که با فلان عطّار صحبت می کرد یا برای او توصیه می نوشت با فلان وزیر هم که وارد شده بود غفلتاً رو نموده شروع بسخن می کرد که فلان موضوع بایستی فلان شود و فلان کس فلان طور و بهمین نهج با همه صحبت می کرد و اگر می خواست بکسی تعارف زیاد تری کرده باشد مثلاً اگر شاهزادۀ نصرت الدّوله وارد شده بود و مدرّس می خواست باو تعارف کند می گفت شاهزاده يك چای برای خودشان بریزند، شاهزادۀ نصرت الدّوله يا رجالی نظیر این ها که این تلطّف را از مدرّس می دیدند بر خاسته از آن چای سبز که مخصوص مدرّس بود فنجانی ریخته صرف می نمودند، استثنائاً اگر مستوفی الممالك وارد می شد ( مستوفی الممالك برای زد و بند های سیاسی هرگز بمنزل مدرّس نمی رفت و اگر گاهی هم می رفت برای بازدید از ملاقات مدرّس بود) مدرّس خود بر خاسته فنجانی چای ریخته نزد مستوفی الممالك مي گذاشت. این طرز

پذیرائی مدرّس بود و اگر از رجال و وزراء و آن ها که احتیاج بمساعدت مدرّس داشتند یکی دو جلسه باین اطاق وارد می شدند و در مقابل مدرّس و در حضور عدّه ای از طبقات مختلف سر تعظیم فرود می آوردند، مدرس سوابق و لواحق او را فراموش کرده از او دفاع می نمود و این موضوع تنها نقطۀ ضعف مدرّس بود و اشخاص سیاسی و زبر دست هم که می خواستند موقتاً از مخالفت مدرّس مصون مانند یا این که از نفوذ او استفاده کنند از این خصلت مدرّس استفاده می کردند. سردار سپه هم از همین نقطه وارد شد وقتی که مشاهده کرد که گرفتن فرماندهی کل قوا احتیاج بمساعدت مدرّس و عدم مخالفت او دارد تصمیم گرفت که نزد مدرّس رفته سر تعظیم فرود آورد. در اواسط برج دلو 1303 سردار سپه بمنزل مدرّس رفت، در این ملاقات و ملاقات های بعدی سردار سپه به مدرّس این طور وا نمود ساخت که او تسلیم محض او شده است و

ص: 332

هر چه از این ببعد مدرّس بگوید عمل خواهد کرد و من بعد با مدرّس مخالفت ننماید. ضمن این ملاقات ها سردار سپه شرحی از خدمات خود داده و گفت اگر حضرت آقای مدرّس با من موافقت فرمایند چنین و چنان خواهم کرد ولی متاسفانه دائماً دربار بر عليه من تحریکاتی می نماید و من مصونیّت ندارم و از همه مهم تر اینست که اگر شما بمن قول بدهید که شاه غفلتاً مرا معزول ننماید من در آتیه خدمات بهتری خواهم نمود و رویۀ سابق خود را بكلى ترك خواهم کرد و بدون نظر شما کوچک ترین اقدامی نخواهم کرد. مدرّس گفت من چه مساعدتی می توانم با شما بکنم. سردار سپه تقاضا کرد که فرماندهی کل قوا را باو بدهند تا شاه نتواند ناگهان او را منفصل نماید. مدرّس بشرط این که سردار سپه وسائل حرکت شاه را از اروپا فراهم آورده و بتهران رجعت دهد قول موافقت داد و قرار شد نسبت بشاه صمیمی شود، سردار سپه مشغول ساختن زمینه شد و بالاخره در جلسۀ 25 دلو 1301 فرماندهی کل قوا را از مجلس گرفت كه اينك صورت مذاکرات جلسۀ مزبور در زیر از نظر خوانندگان گرامی می گذرد.

ضمناً اجازه می خواهم قبل از این که صورت جلسه مجلس ذکر شود ظاهر قضیه و علل تصويب چنين مادۀ واحد های را که طرف داران سردار سپه و جراید اکثریت در اطراف آن قلم فرسائی و اقامۀ دلیل کرده اند مختصراً اشاره ای نموده سپس بصورت مذاکرات مشروح مجلس پرداخته شوند.

روز نامۀ ایران در سر مقالۀ شمارۀ 1773 مورخۀ جمعه 19 رجب 1343 برابر 28 دلو 1303 خورشیدی چنین نوشته است:

نتیجه وقایع چند روزه ،

« چندی بود که آقای رئیس الوزراء اظهاراتی داشتند که در طریق کار موانعی وجود دارد که ایشان نمی توانند مشکل تراشی های آن ها را تحمل نمایند و معتقد بودند که وضعيات برای مملکت زیان آور است و باید کار کابینه یک طرفی شده و تکلیف معین شود .

پس از این مذاکرات که غالباً با نمایندگان مجلس شورای ملی بعمل می آمد روز پنج شنبۀ 16 دلو بفراکسیون های مجلس خبر دادند که آقای رئيس الوزراء عصر بمجلس تشریف می آورند و جدا گانه بهر يك از فراکسیون ها رفته و با آن ها مذاکره می کنند که تکلیف قطعی معین شود.

ص: 333

آن روز آقای رئيس الوزراء تشریف نیاوردند و قرار شد از هر فراکسیونی سه نفر انتخاب شده بوسیله آن ها فراکسیون های مجلس متفقاً تصمیمی اتخاذ نمایند و در نتیجه نمایندگان فراکسیون ها بطريق ذيل معين شد :

فراکسیون قیام : عماد السلطنه - قائم مقام - سهام السلطان .

فراکسیون تجدد : تدین - امیر اعلم - حاج ملك التجار،

فراکسیون آزادی خواه: سلیمان میرزا - حاج سید المحققين - سردار مفخم،

فراکسیون اقلیت: بهبهانی - ملك الشعراء - قوام الدوله ،

فراکسیون تکامل : شاه زاده شیخ الرئيس - اجاق - حاج ميرزا عبد الوهاب ،

فراکسیون ملیون : شیروانی - افشار ،

منفردين : مستوفی الممالك - ارباب كي خسرو.

روز یک شنبۀ گذشته 19 دلو آقای رئيس الوزراء بمجلس تشریف آورده و نمایندگان فراکسیون ها را ملاقات و اظهار داشتند که تحریکات و آنتریک هائی بر علیه من می شود که بر خلاف مصالح عمومی است و چون من می خواهم در حدود قانون کار کنم حل قضیه را بنظر نمایندگان وا گذار و لازم است که تا روز پنج شنبۀ 23 دلو ( دیروز ) تصمیم قطعی را اتخاذ نمایند.

در این چند روزه نمایندگان فراکسیون ها جلسات متعددی تشکیل داده و مواد مختلفی برای حل قضیه در نظر گرفته و بالاخره پریشب در دو مادۀ ذیل از طرف نمایندگان فراکسیون ها توافق نظر حاصل گردید :

مادۀ اول - مجلس شورای ملی بموجب اصل 104 - و 107 قانون اساسی سردار سپه را بفرماندهی کل قوای دفاعیه و امنیه منصوب می دارد که با اختیارات تامه انجام وظیفه نماید.

مادۀ دوم - فرماندهی مزبور در حدود قوانين مملكتى مسئول مجلس شورای ملی خواهد بود.

ولی چون افراد منفردین بطور يك فراكسيون مرتب اقليت تابع اکثریت نیست در متن مواد مذکوره اظهاراتی نموده و تقاضای جرح و تعدیل هائی کردند و خلاصه در دو مادۀ فوق توافق نظر حاصل نشد و بالاخره نمایندگان فراکسیون ها تصمیم گرفتند که بگذارند تمام افراد منفردین در یکی دو ماده نظریۀ جامعی اتخاذ نمایند که نمایندگان فراکسیون ها نیز همان را امضاء کنند.

دیروز از صبح جلسۀ نمایندگان فراكسيون ها و تمام منفردین تشکیل بود و بالاخره هیئت

ص: 334

منفردین که 24 نفر هستند مادۀ واحدۀ ذیل را در نظر گرفته و همگی امضاء کردند :

مادۀ واحده - مجلس شورای ملی با توجه باصول 48 و 107 متمم قانون اساسی آقای رضا خان سردار سپه را بریاست کل قوای دفاعیه و تأمینیه نظامی مملکت ( ژنراليسيم ) منصوب می دارد و با اختیارات کامله در حدود قانون اساسی و قوانین مملکتی با مسئولیت در مقابل مجلس شورای ملی انجام وظیفه نماید.

پس از آن که منفردین مادۀ واحده را امضاء کردند نمایندگان فراکسیون ها نیز آن را امضاء کرده و مقارن غروب دو ساعت بعد از ظهر برای آقای رئيس الوزراء فرستادند.

ولی در این ماده توافق نظر حاصل نشد و مورد قبول نیافت بالاخره مادۀ ذیل بنمایندگان فراکسیون ها پیشنهاد شد :

مادۀ واحده - مجلس شورای ملی ریاست عالیۀ کل قوای دفاعیه و تأمينيه مملکت را مخصوص آقای رضا خان سردار سپه شناخته که با اختیارات تامه در حدود قانون اساسی انجام وظیفه نماید و بدون تصویب مجلس شورای ملی سمت مزبور از ایشان سلب نمی تواند بشود .

عصر مجدداً قرار بود کمیسیون نمایندگان فراکسیون ها تشکيل و مادۀ واحدۀ فوق مطرح ولی تا اوایل غروب خبر تشکیل آن بالاخره نرسیده است .

آخرین خبر :

يك ساعت از شب رفته جلسۀ نمایندگان فراكسيون ها مجدداً تشکیل گردید، در این دفعه نمایندگان اقلیت هم آقای بهبهانی و آقای ملك الشعراء حضور بهم رسانیدند.

از منفردین هم در آن وقت تقریباً 10 نفر حضور داشتند و آقای ارباب کی خسر و بسمت نمایندگی از طرف آن ها داخل مذاکره گردید. بالاخره پس از مذاکرات زیاد همان مادۀ واحدۀ اخير که پیشنهاد شده بود بطریق ذیل اصلاح و از طرف عموم نمایندگان فراكسيون ها امضاء گردید و مقدمه طرح قانونی را هم که سابقاً نوشته بودند بر آن علاوه کردند که بمجلس تقدیم شود.

( این طرح را ضمن صورت مذاکرات مجلس ملاحظه خواهید نمود )

سردار سپه در پشت تریبون مجلس

اشاره

روز بیست و هشتم دلو 1303 هنگامی که لایحۀ ممیّزی مطرح بود سردار سپه باتفاق وزرای خود بمجلس ورود نموده پشت تریبون رفت و شرح زیر را که مبنی بر تشکّر از وا گذاری

ص: 335

فرماندهی کل قوا باو بود ایراد کرد.

« در نتیجۀ حسن ظنّ و احساسات صمیمانه که از طرف عموم آقایان نمایندگان محترم نسبت به بنده مبذول شده بود تشکرات خود را تقدیم می دارم و چون تصوّر نمی کنم که دیگر برای پیشرفت امور و بذل مساعی مانع ورادعی موجود باشد موقع را مغتنم شمرده خاطر آقایان محترم را مستحضر می دارم که نیّات و مقاصد بنده از بدو امر و در تمام دورۀ زمام داری خود همیشه متوجّه اصلاح قضایای مملکتی بوده و هیچ وقت راضی نشده ام که نظریات شخصی را ضمیمۀ مصالح نوع نمایم ( نمایندگان - صحیح است ) .

زائد می دانم از این که در این موقع وارد گذارشات و جزئیّات امر بشوم زیرا نتائج عمليّات من هر چه بوده و هر چه شده همه را آقایان نمایندگان محترم و عامّۀ اهالی مسبوق می باشند ( نمایندگان - صحیح است )، ورود در این مرحله و انجام این مقصود مهّم زیاده از یک سال است که خاطر بنده را بخود مشغول داشته و فوق العاده متأسفم که در مدت یک سال انعقاد مجلس شورای ملّی و این فرصت طبیعی مجال آن پیدا نشد که کارکنان دولت و نمایندگان ملّت با وحدت فکر تعاطی عقیده کرده قدم های سریعی که لازم است برای وصول بمقصود بر دارند و بنده امیدوارم که در این موقع دولت بتواند با استفادۀ از وحدت نظر مجلس و کمک های فکری نمایندگان محترم وارد در مراحل سعی و عمل گردد ( نمایندگان - انشاء اللّه ) و بالاخره در خاتمه دادن باین فقر اقتصادی و اوضاع صحّی و نیز در بسط خطوط و تعمیم معارف و نشر آن مخصوصاً در بعضی از سر حدات کسب موفقیت نماید ( نمایندگان- انشاء اللّه ).

برای تثبیت این نظریه تقاضا و پیشنهاد خواهم کرد که از مجلس مقدّس و اتفاق نمایندگان محترم يك كمیسیون دوازده نفری تشکیل گردد تا دولت نظریات و مطالعات خود را با امداد فکری کمیسیون مزبور تقدیم مجلس شورای ملّی نموده و در پیشرفت امور و حل قضايا موفقیّت حاصل شود.

باین لحاظ امید کامل دارم که با خواست خداوند وقفه های گذشته در ظرف

ص: 336

این یک سال که باختتام دورۀ پنجم باقی مانده جبران گردد و در تاریخ آتیۀ مملکت علائم و آثاری از این دوره بیادگار باقی بماند ( نمایندگان انشاء اللّه )، در خاتمه لازم است خاطر آقایان نمایندگان محترم را مستحضر دارم که با «اقداماتی که برای مراجعت اعلی حضرت در این مدّت بعمل آمده است از قبیل تلگرافات و وسائل دیگری از این قبیل و نیامده اند اخیراً هم اقداماتی می شود که اعلی حضرت زود تر از این مسافرت دور مراجعت نمایند».

مجلس دو ساعت و ربع بعد از ظهر روز بیست و پنجم دلو 1303 مطابق بیستم شهر رجب 1340 بریاست مؤتمن الملك تشكيل گرديد.

رئيس - طرح پیشنهادی نوزده نفر از آقایان نمایندگان قرائت می شود بعد تکلیفش را معین می کنید.

( بشرح ذیل قرائت شد )

نظر باین که در سنوات اخیره که سر پرستی و زمام داری قشون و استقرار امنیت را که آقای سردار سپه عهده دار شده اند با اقدامات و جدیت ایشان قوای مسلح مملکتی بطور غیر مترقب بمدارجی از ترقی و انتظام رسیده که آرزوی هر ایرانی وطن خواهی بوده و می باشد و نظر باین که ببركت این قوۀ منظم و عملیات قشونی و مراقبت و جدیت آقای سردار سپه امنیت کامل در تمام مملکت حکم فرما گردیده و جای تردید نیست که این قوۀ تأمينيه هنوز تا سنوات عديده بالضروره بايد در دست موجد خود باقی بماند تا بدرجۀ کمال برسد و استفادات سیاسی و اقتصادی ملت ایران در پرتو امنیت عمومی کامل شود عليهذا مادۀ واحدۀ ذیل را پیشنهاد و تقاضای تصویب آن را بفوریت در این جلسه می نماید.

مادۀ واحده - مجلس شورای ملی ریاست عالیه کل قوای دفاعیه و تأمينيۀ مملکتی را مخصوص آقای رضا خان سردار سپه دانسته که با اختیارات تامه در حدود قانون اساسی و قوانین مملکتی انجام وظیفه نمایند و سمت مزبور بدون تصویب مجلس شورای ملی از ایشان سلب نتواند شد.

رئیس - تقاضای فوریت شده است. نسبت بفوریت ایرادی نیست ؟

بعضی از نمایندگان - خیر.

رئيس - رأی می گیریم بفوریت یعنی يك شور، آقایانی که تصویب می کنند قیام فرمایند .

( اغلب قیام نمودند )

ص: 337

رئیس - تصویب شد باید مراجعه بشود بکمیسیون ؟ آقای تدین ( اجازه ).

تدین - مقصود از تقاضای فوریتی که شده است بنده و سایر آقایان هم امضاء کرده ایم فوریت بمعنی ثانوی است یعنی بدون ارجاع بكميسيون در خود مجلس مطرح شود .

رئيس - رأی می گیریم بفوریت یعنی عدم ارجاع بكميسيون آقایانی که تصویب می کنند قیام فرمایند.

( جمع کثیری قیام نمودند )

رئيس - تصویب شد. مادۀ واحده دوباره قرائت می شود :

( بشرح گذشته قرائت شد )

آقا سيد يعقوب - بنده پیشنهادی دارم، باید توضیح داده شود .

( همهمۀ بین نمایندگان )

تدین - توضیح ندارد.

رئيس - ( خطاب به سید یعقوب ) پیشنهادی اگر دارید بفرمائید .

سيد يعقوب - بلی پیشنهاد دارم.

رئیس - پیشنهاد ایشان اصلاح عبارتی است که مملکتی را تبدیل بکنند بایران.

سيد يعقوب - بلی مملکت است .

پس از توضیح از طرف سید یعقوب و جواب تديّن اعلام رأی شد تصویب نشد.

رئيس - قابل توجه نشده پیشنهاد دیگر از آقای مدرس .

( بشرح ذیل قرائت شد )

پیشنهاد می کنم بعد از لفظ تأمينيه بين الهلالين ( امنيه ) نوشته شود .

مدرس- چیزی که آقایان در حقیقت صلاح ندیدند در این مسئله صحبت بشود و من هم بفوريت رأی ندادم و صلاح هم در آن بود که بیست و چهار ساعت بگذرد اما حالا که اکثریت رأی داده است هیچ . این پیشنهاد که عرض کردم چون بر حسب ترکیب عبارتی دفاعیه دارد باید پهلویش هم تأمينيه باشد البته دفاعیه و امنیه هم چو لفظ مناسبی نیست و باید تأمینیه که متناسب با قوۀ قشون و نظامی است که ما در این پیشنهاد اختصاص داده ایم به آقای سردار سپه آن تأمینیه بیرون است یعنی نظمیه نیست و نظميه خارج و با قشون و نظام مناسبت ندارد، اما تأمينيه مملکتی چون ظاهراً شامل نظمیه هم می شود و از امور کشوری فقط امنیه را اختصاص بقشون داده ایم و الا امنیه هم از امور

ص: 338

عکس

ص: 339

ص: 11

کشوری است و امور لشکر باید از کشوری مجزّا منتهى بواسطۀ مصالح مملکتی و ارتباطی که امروز امنیه یا قشون دارد و باید داشته باشد امنیه بیرون اختصاص دارد و بواسطۀ قوه ای که قشون دارد بهتر امنیت را حفظ کند همان طور که تجربه شد اما لفظ تأمینیه نباید شامل نظمیه هم بشود و من مخالف هستم کلیه امور کشوری بیرون است از نظام خصوص نظمیه که بکلی بی ربط است لذا بنده تقاضا کردم که در بين الهلالين امنيه شود که از خصوص امور کشوری فقط امنیه بیرون اختصاص به سردار سپه یعنی رئیس کل قشون دارد و حالا آقایان دیگر هر طور صلاح می دانند رأی بدهند.

رئیس - رای می گیریم به پیشنهاد آقای مدرس آقایانی که قابل توجه می دانند قیام فرمایند .

( اكثر نمایندگان برخاستند )

رئيس - و بهمین صورت تصویب شد .

22- وزیر کشور مغضوب می شود

محمود آقا خان انصاری (امیر لشکر) وزیر کشور بود، در دوره وزارت خود دست باقدامات اساسی و تغییر و تبدیل بعضی از اعضاء وزارت کشور زد، عدّه ای که از این تغییر و تبدیل نا راضی بودند بر علیه وزیر کشور شروع باقدامات کردند و چون بین محمود آقا خان و سردار معزّز بجنوردی روابط دوستی بر قرار بود از آن استفاده کرده (چنان که در جای خود خواهیم دید ) کاغذی بامضای سردار معزّز بعنوان سلطان احمد شاه بپاریس و هم چنین کاغذی از سلطان احمد شاه بعنوان سردار معزّز ساختند که روابط دربار و سردار معزز را می رساند و بوسیله جواسیس موضوع را بسردار سپه رساندند و در پست خانه کاغذ سانسور شد . سردار سپه از امیر اقتدار که واسطۀ سردار معزّز بود عصبانی شده روز 28 دلو 1303 دستور داد از وزارت کشور استعفا نماید، امیر اقتدار نیز ناچار باطاعت بوده، بلا فاصله پس از استعفا مدّتی در زندان دژبانی توقیف و چندی هم حبس نظر بود تا این که نظر بسوابقی که با سردار سپه داشت آزاد گردید.

وزارت پست کشور نیز بعهدۀ خود رئيس الوزراء محول گردید.

ص: 341

23- اعدام سردار معزّز بجنوردی

خانوادۀ سردار معزّز بجنوردی یکی از خانواده های معروف خراسان و از مدّت ها پیش اسلاف وی خدمت گذار دولت ایران و از طرف دولت هم مصدر مشاغلی در آن خطّه بوده اند. سردار معزّز بجنوردی مدّت ها حاکم بجنورد بوده و بواسطۀ شخصیّت خانوادگی که داشت مورد توجه اهالی خراسان قرار گرفته بود، هنگامی که جان محمّد خان فرماندۀ لشکر شرق و امیر اقتدار (سر لشکر محمود خان انصاری) وزیر داخلۀ کابینۀ سردار سپه بود ، سردار معزّز بجنوردی بطهران آمده ( و یا احضار می شود ) در خانۀ امیر اقتدار منزل می کند ، سردار معزّز بوسیلۀ امیر اقتدار به سردار سپه معرّفی می شود ، سردار سپه نیز نسبت باو ابراز تفقّد و مهربانی نموده و يك قبضه شمشیر مرّصع بوی اهدا می نماید. امیر اقتدار نیز فرمان فرمان داری بجنورد را بوی می دهد با این ترتیب سردار معزّز عازم حوزۀ حکومتی و محلّی خویش می شود، مدّتی بر این منوال گذشت گویا عدّه ای از مخالفین امیر اقتدار و سردار معزّز بجنوردی که می خواستند با يك تير دو نشان را زده باشند نقشه ای طرح می نمایند که نامه ای بخط و امضای سلطان احمد شاه جعل نموده در پاکتی بگذارند و آن پاکت را در پاکت دیگری قرار داده بپاریس بفرستند تا از پاریس کاغذ مزبور را که عنوانش « ایران، بجنورد جناب اجل سردار معزّز بجنوردی ملاحظه فرمایند» بوده بایران بر گردانند، در ضمن ارسال این مراسله نیز شرحی بدون امضاء برئیس شهربانی و سردار سپه نوشته می شود که: سردار معزز بجنوردی بر علیه حضرت اشرف سردار سپه کمیتۀ سرّی تشکیل داده و با احمد شاه مکاتبۀ محرمانه دارد و چون در این کاغذ جدّاً تأکید شده بود که کاغذ های پست خانه را سانسور نمایند تا صدق و کذب ادّعای نویسنده ثابت گردد دستور داده می شود کاغذ های پست خانه را سانسور نمایند، در اثر سانسور کاغذ مزبور کشف می شود و تلگرافاً به جان محمّد خان دستور داده می شود سردار معزّز را بمشهد فرا خوانده توقیف نماید و پس از چندی هم سردار معزّز بجنوردی و دو نفر از برادران او باتهام این که در موقع شرارت تراکمه دست گیر شده اند در روز چهار شنبۀ سی و یکم تیر

ص: 342

ماه 1304 بدون انجام مراسم محاکمۀ صحیحی با چهار نفر دیگر از رؤسای طوایف در بجنورد اعدام می کردند و امیر اقتدار هم پس از چندی مغضوب شده خانه نشین می گردد.

در اطراف قتل سردار معزّز بجنوردی روایات مختلفی نقل کرده اند که از جمله اینست: می گویند سردار معزّز بواسطۀ تموّلی که داشته و بواسطۀ اظهار محبّتی که سردار سپه باو نموده بود پس از بازگشت بخراسان نسبت بفرماندۀ لشکر شرق جان محمد خان بی اعتنائی می کند و جان محمّد خان هم کینۀ او را بدل گرفته در صدد تحريك و دسیسه بر علیه او بر می آید و در این زمینه گزارش هائی بسردار سپه داده که سردار معزّز در میان طوایف تراکمه تحریکاتی داشته و آن ها را بطغیان و سر کشی تشویق می نموده است. هنگامی که برای سر کوبی و قلع و قمع تراکمه بحدود بجنورد اعزام می شود عملیّات و اقدامات سردار معزّز معلوم و توسط قوای نظامی، خود او و دو نفر از برادر هایش که در این قضیّه دخالت داشته اند دست گیر می گردند.

می گویند هنگامی که سردار معزّز در مشهد توقیف بوده جان محمّد خان چهل هزار تومان برای استخلاص وی پول خواسته است و چون نداده فرماندۀ لشکر شرق نیز مراتب بالا را بسردار سپه گزارش داده و او هم اختيار اعدام و توقيف سردار معزّز را بفرمانده لشکر شرق داده است.

پس از اعدام سردار معزز، جان محمد خان در خراسان دست بکار سفّاکی شد و در بجنورد و اطراف آن عده زیادی از مردم را بعنوان این که با سردار معزز هم کاری داشته اند با ننگین ترین وضعی بدون هیچ گونه محاکمه ای اعدام نمود. در صورتي كه هيچ يك از آن بیچارگان کم ترین گناهی نداشته و نمی دانستند برای چه اعدام می شوند. و چون شرح این فجایع رقت انگیز را دیگران نوشته اند بنابراین از ذکر جزئیات آن خود داری می شود.

منظور اینست که قتل سردار معزز و عدۀ بی گناه و هزاران فجایع دیگر همه بواسطۀ سوء نیت و سفاکی فرماندۀ لشکر شرق و عدۀ ای مغرض بوده است.

ص: 343

24- جلسۀ خصوصی در مجلس

روز چهارم حوت 1303 برابر 18 شعبان 1342،

پس از ختم جلسه عمومی مجلس که در اطراف لایحۀ نظام وظیفه مذاکره بود بلافاصله جلسۀ خصوصی تشکیل گردید.

در این جلسه موضوع مراجعت سلطان احمد شاه مورد مذاکره قرار گرفت و ورقۀ پیشنهادی بامضای 80 نفر از وکلا بمجلس تقدیم شد باین مضمون که از طرف مجلس شورای ملّی به سلطان احمد شاه تلگرافی شود و تقاضای مراجعت مشار الیه را بایران بنمایند.

در این مذاکرات از طرف تدّین، سلیمان میرزا ، سید یعقوب ، شیروانی اظهار مخالفت شدید شد و نطق هائی بر ضدّ پیشنهاد مزبور ایراد گردید. این اشخاص مخالفت شان صریح و روشن نبود بلکه مخالفت شان مبنی بر این بود که مجلس حق مخابره چنین تلگرافی را ندارد و معتقد بودند که قضیّه ای که مراجعت شاه را شدیداً الزام و فوری نماید در کار نیست، بنابراین این تلگراف را خارج از وظایف مجلس می دانستند. بالاخره سلیمان میرزا پیشنهاد می کند که این موضوع در جلسۀ رسمی مطرح شود و منظور شان از این مخالفت ها این بود که راجع بمراجعت سلطان احمد شاه رسماً از طرف مجلس دعوتی نشود تا شاه مجبور بمسافرت بایران گردد و در نتیجه سردار سپه هم چنان مطلق العنان هر کار می خواهد بکند و زمینه را برای سلطنت خویش فراهم نماید با این ترتیب مجلس نتوانست در این موضوع تلگرافی به سلطان احمد شاه مخابره نماید. در همین اوان یکی دو بازی بسیار مهّم هم از طرف سردار سپه و هم راهان او در دربار بمعرض نمایش گذارده شد که تقریباً ولیعهد محمد حسن میرزا نیز فریب صحنه های مصنوعی این نمایش را خورده و با سردار سپه معناً در توقف شاه در اروپا موافق گشته مایل نبود سلطان احمد شاه بایران

مراجعت نماید. این بازی عبارت از این بود که سردار سپه خود را بولیعهد محمّد حسن میرزا خیلی نزدیك و باو پیشنهاد کرده بود که بواسطۀ ضعف نفس سلطان احمد شاه اقداماتی خواهیم کرد که شاه از سلطنت خلع و شما سلطنت ایران انتخاب شوید.

ص: 344

ولیعهد هم بتصوّر این که سردار سپه در گفتار خود صادق است خیلی نسبت بوی اظهار خصوصیّت و نزدیکی می نمود و مخصوصاً روز يك شنبۀ 10 حوت 1303 برابر 4 شعبان 1343 محمّد حسن میرزا وليعهد بمنزل سردار سپه می رود و با او ملاقات می کند. این ملاقات مدّت دو ساعت بطول می انجامد و قطعاً قسمتی از مذاکرات راجع بطرز خلع سلطان احمد شاه و انتخاب محمّد حسن میرزا بوده است و چون این فکر از طرف مدرّس و اطرافیان او هم گاه گاهی گوش زد ولیعهد و اطرافیان او شده بود این بود که ولیعهد هم كاملاً جدّی تلقی می نمود و در تضعیف سلطان احمد شاه از طرف دربار تهران بی تأثیر نبود که بطور کلی در انقراض سلسلۀ قاجاریه و نقش ولیعهد در اثر فریبی که خورده بود در تشکیل سلسلۀ پهلوی خود از قسمت های حسّاس و بسیار مورد توجه تاریخ می باشد زیرا اگر ولیعهد با سردار سپه معناً در پاره ای از قضایا موافقت نمی نمود شاید برای سردار سپه اشکالات بیش تری وجود پیدا می کرد که حل آن همه مشکلات معلوم نبود بچه قیمتی برای او تمام می شد. بهر حال موافقت ولیعهد با سردار سپه و مخالفت محرمانۀ او با برادر خود سلطان احمد شاه خود بانقراض آن سلسله كمك مؤثرى كرده است که روی هم رفته جاه

طلبی و سادگی ولیعهد را می رساند و از این لحاظ کاملاً مورد سر زنش است که چطور بدشمن خود تا این حدّ اعتماد و اطمینان پیدا کرده است .

25- سردار سپه به آذربایجان می رود

روز 18 خرداد 1304 برابر شانزدهم ذی قعده 1343 سردار سپه بطرف آذربایجان حرکت کرد.

روز نامۀ ایران در شمارۀ 1853 مورخه 18 خرداد علّت مسافرت سردار سپه را چنین درج کرده بود :

عزیمت به آذربایجان

بر طبق درخواست و دعوت اهالی آذربایجان برای تشریف فرمائی آقای رضا خان پهلوی رئیس الوزراء بدان صفحه معظّم له امروز صبح با عدّه ای ملتزمین رکاب بصوب آذربایجان حرکت فرمودند »

ص: 345

خود سردار سپه علّت مسافرت خود را در متّحد المآلی که ذیلاً نقل می شود چنین ذکر می کند :

علّت مسافرت سردار سپه بآذربایجان غیر از آن بود که روز نامۀ ایران درج کرده و خود سردار سپه هم گفته است و در محافل سیاسی و اجتماعیّه هم عین آن بحث می شد. عزیمت سردار سپه به آذربایجان علل دیگری داشت که ذیلاً بشرح آن پرداخته می شود :

عبد اللّه خان امیر طهماسبی امیر لشکر آذربایجان که سابقاً رئیس گارد سلطنتی احمد شاه بود خود را بسردار سپه نزديك كرده و بر اثر خدمات مهمّی که انجام داد بفرماندهی لشکر آذربایجان منصوب شده بود. سر لشکر طهماسبی پس از ویران ساختن آشیانۀ اقبال السلطنۀ ما كوئى و قتل وى كليّۀ گنجینه های عظیم او را که یکی از خزائن معروف قدیمی بشمار می رفت غارت نموده برای سردار سپه فرستاده بود، مشار اليه بواسطۀ حسن سلوك و نفوذ اخلاقی زیادی که در آذربایجان داشت قدرت بی پایانی بدست آورده بود. این قدرت بی نظیر و تسلّطی که امیر طهماسبی بر آذربایجان پیدا کرده بود سردار سپه را دچار نگرانی نموده بفکر افتاد او را بطهران فرا خواند گويا يك مرتبه هم تلگرافاً او را بتهران خواسته بود ولی بواسطۀ این که جمعی از اهالی آذربایجان در تلگراف خانه متحصّن شده و ابقای او را خواسته بودند بنا بر این سردار سپه نتوانسته بود که بدون سر و صدا او را بتهران احضار نماید. می گویند امیر طهماسبی در صدد تهیّۀ مقدّماتی بود که مخالفت با سردار سپه را آغاز نماید و اگر مشار الیه آغاز مخالفت می نمود بواسطۀ هوش و درایت و اطلاعاتی که داشت و یکی از مطّلع ترین افسران ارتش بشمار

می رفت ممکن بود برای سردار سپه خیلی گران تمام شود این بود که سردار سپه خواست با يك روش سیاسی و عاقلانه ای او را بطهران بیاورد بنابراین تصمیم گرفت بعنوان این که اهالی آذربایجان او را دعوت کرده اند و برای سر کشی بآذربایجان می رود در روز مزبور بطرف آذربایجان حرکت نماید. پس از بازدید قوای آذربایجان و سر کشی بشهرستان های آن

ص: 346

ایالت از طریق اردبیل به آستارا وارد شد سر تیپ محمّد حسین خان آیرم را که از رشت خواسته بود هم چنان در تمام این مسافرت همراه داشت. هنگامی که بآخرین نقطۀ مرزی آذربایجان (آستارا) رسیدند در آن جا می بایستی مراسم تودیع در کشتی بعمل آید، سردار سپه امیر لشکر طهماسبی را پیش خوانده گفت باید با من بطهران بیائید زیرا شغل بهتری برای شما در نظر گرفته ام دست او را گرفته داخل کشتی نمود و بسر تیپ محمّد حسین خان آیرم دستور داد که بجای طهماسبی به آذربایجان برود. سردار سپه از راه آستارا به بندر انزلی وارد شد و سپس بطرف رشت حرکت نمود، در آن جا بر حسب دستور محمّد حسین خان آیرم پذیرائی شایانی از وی بعمل آمده و يك قوطی سیگار پلاتین از طرف شهردار رشت بسردار سپه تقدیم شد که آن هم در جرائد طهران منعکس گردید منجمله روز نامۀ ایران در شمارۀ 1860 مورخۀ دوشنبه بیست و یکم ذى الحجة الحرام 1343 برابر بیست و دوم تیر ماه 1304 خبر ذیل را درج نموده بود :

«تقدیمی - بر حسب اطلاعی که از رشت حاصل شده در موقع شرفیابی اعضاء بلدیۀ رشت بحضور آقای رئيس الوزراء يك جعبۀ پلاتين (طلای سفید) که روی آن یک دانه تخمه الماس بوزن ده قیراط بوده با کلید شهر رشت تقدیم معظم له گردید » .

سردار سپه روز جمعۀ هيجدهم ذى الحجه 1343 برابر نوزدهم تیر ماه 1304 بطهران وارد گردید و عبد اللّه خان امیر طهماسبی را نیز با خود بطهران آورد در جرائد نوشتند که طهماسبی بطهران احضار شده تا خدمات مهم تری باو رجوع شود همه تصّور می کردند که طهماسبی جزو کابینۀ آینده خواهد بود ولی بعد ها چنان که خواهیم دید بسمت معاونت بارلمانی وزارت جنگ بمجلس معرّفی شد.

متحد المال بامراء لشكر

اشاره

در این موقع که بطرف آذربایجان حرکت می کنم لازم می دانم مراتب ذیل را گوش زد نمایم:

نظر باین که اهالی غیرتمند آذربایجان از سالیان دراز همیشه برای خدمت گذاری و جان فشانی در راه وطن مقدس بر سایرین پیش قدم بوده و در هر موقع که مشکلی برای مملکت رخ کرده در دفع آن از بذل جان و مال خود دریغ و مضایقه ننموده اند و علاوه بر سوابق درخشان

ص: 347

خدمات آن ها در راه ترقی و تعالی مملکت از اول تشکیلات جدید قشون نیز کلیه اهالی آن ایالت از ایلات و شهر نشین در پیشرفت امورات لشکری آن جا همه قسم مساعدت و معاضدت بعمل آورده در غالب جنگ ها با صمیمیت و عشق مفرطی حتی فرسنگ ها از محل خود دور شده و دوش بدوش برادران نظامی خویش با اردو های اعزامی برای همه قسم فداکاری حاضر و آماده بوده اند و مخصوصاً برای اثبات برای اثبات صمیمیت و علاقمندی خود در راه ترقی مملکت و تسهیل استقرار ارتباطی نظامی از چندی باین طرف کرور ها ثروت و هزاران عملۀ آذربایجانی به طیب خاطر بکار افتاده غالب طرق و شوارع عمده را تسطیح و بين ولايات و شهر ها خطوط جدیدی دایر و ایجاد نموده اند ایلات و طوایف رشید آن صفحه نیز همین که از نیت و قصد دولت در خلع سلاح عمومی آگاه گردیده غالباً با کمال میل و رغبت اسلحۀ خود را تسلیم و بکلی مطیع و منقاد شدند. این است که من با وجود فرط اشتغال بر تق و فتق امور مهمه مملکتی با اشتیاق و خورسندی تامی تقاضا و دعوت پی در پی اهالی آذربایجان را دائر بر مسافرت خود بآن صفحات پذیرفته و برای تشویق و ترغیب آن ها و ضمناً بازدید قوای لشکر شمال غرب بطرف آذربایجان رهسپار می شویم.

ریاست عاليۀ كل قوا - رضا پهلوی

26- منطقۀ بحرى يا قرار داد سن ژرمن

تقریباً در اواخر سال 1301 دولت ایران تصمیم گرفت مقداری اسلحه و مهمّات از دولت فرانسه خریداری و به ایران حمل نماید ، پس از آن که سفارش اسلحه بکار خانجات اسلحه سازی فرانسه داده شد و مقداری از آن برای حمل بایران حاضر گردید دولت ایران مصادف شد با معاهدۀ سن ژرمن که در 1919 میلادی ما بين متفقين و عدّۀ دیگر از دول كوچك منعقد شده بود، بموجب این معاهده یک عدّه از کشور ها منجمله ایران از خرید اسلحه بدون اجازۀ دول امضاء کننده معاهدۀ مزبور ممنوع شده بودند نمایندۀ ایران مقیم پاریس متوجه این معاهده نشده و گویا نسخه ای از متن این معاهده هم در وزارت خارجۀ ایران نبوده است ولی پس از اطلاع دولت ایران از وجود چنین معاهده نسبت بآن اعتراض کرد تا بالاخره در اوایل خرداد 1304 با مساعدت نمایندۀ دولت فرانسه ایران از منطقۀ ممنوعه خارج و حمل اسلحه و مهمّات بایران آزاد گردید.

چند روز پس از این اقدام دولت انگلیس دست بکار فعالیّت شده پیشنهادی به جامعۀ ملل تقدیم نمود که خلیج فارس هم جزو منطقۀ بحری مخصوصی که عبارت

ص: 348

از بحر احمر و خليج عدن و بحر عمّان باشد قرار گیرد. یعنی بر حسب پیشنهاد نمایندۀ دولت انگلیس جهازاتی که در این مناطق مشغول حمل مال التّجاره هستند بایستی تحت نظارت در آمده و برای کشف اسلحۀ قاچاق بازرسی شوند و چون ظاهر این پیشنهاد تا اندازه ای حق بجانب و نفوذ دولت انگلستان هم در جامعۀ ملل زیاد بود و از طرفی منطقۀ مزبور باستثنای خلیج فارس کاملاً در تحت سلطۀ بحری انگلیس در خلیج فارس هم بواسطۀ این که در بین النّهرین و بعضی سواحل غربی آن که تحت الحمایه دولت مشار اليها بود (باستثنای بحرین) ذی نفوذ و ذی علاقه بود توانست اکثریت جلسه (نُه نفر را) با خود موافق کند. در صورتی که دولت ایران مثل سایر دول آزاد و مستقل در خرید اسلحه و حمل آن آزاد بود و نمی بایستی داخل مناطق ممنوعه قرار گیرد و ماده ای هم که ایران را جزو مناطق ممنوعه می نمود قبلاً لغو گردیده بود. بعلاوه بر حسب اکثریت پنج رأی در مقابل سه رأی کمیتۀ فرعيّۀ کنفرانس تحدید اسلحه «جهازاتی که بایران ایاب و ذهاب می کند از بازرسی کشتی های جنگی معاف خواهند بود» بهیچ وجه چنین پیشنهادی در مورد ایران شایسته نبود، بهمین مناسبت پس از این که انگلستان چنان پیشنهادی را تقدیم نمود

نمایندۀ ایران سر تیپ حبیب اللّه خان شیبانی اعتراض کرد و از کنفرانس خارج شد. این موضوع برای ایران اهمیّت حیاتی و ابدی داشت زیرا خلیج فارس و بحر عمّان راه منحصر بفرد ارتباط ایران بخارج بود و تنها دری است که این کشور از آن جا آزادانه می تواند با اقصی نقاط عالم مراوده و تجارت داشته باشد، انگلیس ها ببهانۀ جلو گیری از تجارت قاچاق اسلحه می خواستند دربان این در شوند و جان روابط اقتصادی ایران را در دست خود بگیرند خلاصه این که در قرار داد ژنو کشتی های ایرانی را تحت عنوان کشتی بومی در ردیف کشتی های ممالکی گذارده بودند که مستقیماً جزو مستملکات انگلیس مانند عراق، عربستان و غيره بشمار می رفت و همان حقوقی را که انگلیس در خاك مستعمرات خود برای خویش قائل بود می خواست در دریا هم دربارۀ کشتی های ایران برای خود قائل شود.

ص: 349

محتاج بذکر نیست که کشتی هر کشوری که پرچم آن کشور را بر فراز خود افراشته دارد در حكم يك قطعه از خاک آن کشور بوده و در هر نقطه ای از دریا های دنیا که باشد مطابق قوانین بین المللی باید احتراماتش از طرف سایر ملل محفوظ و مراعات شود و دربارۀ آن معاملۀ متقابله بعمل آید .

قرار داد ژنو طوری ترتیب داده شده بود که در صورت اجرای آن دیگر کشتی های ایران بدون اجازۀ کشتی های انگلیس نه فقط از تنگۀ هرمز يا بحر عمّان نمی توانستند خارج شوند بلکه بانگلیس ها حق می داد بهانۀ سوء ظن و بازرسی کشتی های تجارتی ایران هم از آمد و شد بین سواحل و جزائر اطراف آن مانع شوند. انگلیس ها پس از این که متوجه شدند قرار داد «سن ژرمن» را دولت ایران قبول نکرد و مورد تعرّض قرار داد خواستند بوسیلۀ شرکت دادن نمایندۀ ایران در آن کنفرانس طوری کنند که قبالۀ خلیج فارس و بحر عمّان شرعی شود و در آینده حق تعرّض برای ایران باقی نماند ولی کناره گیری نمایندۀ ایران از کنفرانس و تعرّض بتصمیمات آن انجام این منظور را خنثی نمود .

در همین موقع که نمایندۀ ایران از کنفرانس خارج شده بود و در اطراف قرار داد «سن ژرمن» مذاکراتی بعمل آمده بود در مجلس شورای ملّی ایران یکی از نمایندگان نسبت به نصرة الدّوله اعتراض کرده بود که قرار داد «سن ژرمن» را مشار الیه در موقع اقامت خود در اروپا هنگامی که ریاست هیئت اعزامی ایران را برای نمایندگی در کنفرانس صلح پاریس داشته و وزیر خارجه هم بوده تصدیق نموده است.

نصرت الدّوله نیز در جلسۀ مورخۀ نهم تیر ماه 1304 پشت تریبون رفته در مقابل اعتراض فوق مطالب زیر را بیان نمود :

جلسۀ 188 مورخه 9 تیر ماه 1304

نصرت الدوله - امروز صبح قبل از این که بمجلس بیایم یکی از نمایندگان محترم در ضمن مذاکره راجع بقرار داد اسلحه و جریاناتی که فعلا اشاره بمعاهده و قرار داد سن ژرمن کرده بودند

ص: 350

و در ضمن آن هم اسمی از بنده آورده بودند. بنده در آن قسمتی که راجع بخودم است فقط لازم می دانم توضیحی بدهم و خیلی میل داشتم که ناطق محترم این جا تشریف می داشتند و خود شان توضیحاتی را که بنده می دهم استماع کنند . . .

«در این موقع آقای ناصر وارد جلسه شد»

اتحاد - هستند.

نصرت الدوله - قبلا خاطر محترم آقایان را متذکر می کنم چنان که ملاحظه فرموده اند و اطلاع دارند قرار داد موضوم بقرار داد سن ژرمن راجع به تنظیم تجارت اسلحه و منع از قاچاق که در 1919 منعقد شده بود مدتی است دیگر از نقطۀ نظر خود دول امضاء کننده و قرار دادی که قائم مقام آن قرار داد است و باز مقصود اصلی آن تنظیم تجارت اسلحه جنگی و منع از قاچاق است همان قرار دادیست که مدتی مطرح مذاکره بود و اخیرا گویا در ژنو امضاء شده. پس حقيقتاً توضیحاتی که در این موضوع داده می شود از نقطۀ نظر فعلیات نیست و از نقطه نظر روشن كردن يك مطلب تاریخی است. دومی که آقایان محترم را متذکر می کنم اینست که البته پس از اصغاء اظهاراتی که همکار محترم من امروز در مجلس کرده اند بر هیئت محترم دولت و مخصوصا آقای وزیر خارجه است که ایشان اظهار عقیده کنند، و مطلب را بطوری که مقتضی است و بطوري كه هست و کاملا مطابق با حقایق است بیان کنند، بنده فقط در قسمت خودم توضیح در حضور آقایان را لازم می دانم و مبادرت می کنم. قرار داد سن ژرمن در 1919 یعنی در سپتامبر 1919 منعقد شده و در آن موقع دولت ایران دعوت بشرکت در آن قرار داد نشده بود و شرکت هم نکرد. در مارس 1920

تقریباً هفت هشت ماه بعد بمناسبت حمل اسلحه بایران مشکلاتی از حیث قرار دادی که دولت ایران هیچ در آن شرکت نکرده بود پیش آمد و مبتلا به ما گردید.

در آن موقع بنده در اروپا و رئیس هیئت اعزامیه برای نمایندگی در کنفرانس صلح و وزیر خارجه بودم و مخصوصا آقای ذکاء الملك وزير ماليه و كفيل رياست وزراء در آن موقع با بنده بودند و از تمام این قضایا هم مطلعند. در آن موقع مراسله ای بنده بتاريخ مارس 1920 به مسیو میلراند رئيس الوزراء فرانسه و وزیر خارجه نوشته ام بنام دولت ایران که بهیچ وجه من الوجوه آن مراسله مبنی بر قبول بلا شرط عهد نامه سن ژرمن نیست و آن مراسله در وزارت خارجه موجود است و آقايان وزراء و مخصوصا آقای وزیر خارجه می توانند این مسئله را توضیح بدهند، بعلاوه اگر صلاح بدانند و مانعی هم بعقیده بنده ندارد زیرا مطلب امروز از نقطه نظر تاریخی مطرح است ممکن است عین آن مراسله را هم امر بانتشارش بدهند، مخصوصاً در آن مراسله بنده مقید کرده ام که

ص: 351

دولت ایران نمی تواند قبول بکند که دیگران در حدود برّی و بحری متعلق بدولت ایران حق نظارت و تفتیش (ولو برای مسئله تنظیم تجارت اسلحه یا منع از قاچاق) برای خود شان تصور بکنند.

این بود خلاصۀ اطلاعات و حقایق راجع بجریان امر قرار داد سن ژرمن .

***

مراسلۀ نصرت الدوله وزیر خارجه ایران برئيس الوزراء و وزیر خارجه فرانسه.

«پاریس 27 مارس 1920

آقای رئیس الوزراء

توقيراً باطلاع جناب عالی می رساند که دولت اعلی حضرت شاهنشاهی پس از اطلاع بقرار داد نظارت در تجارت اسلحه و مهمات و پروتکل امضاء شده در ( سن ژرمن آن معظم له ) مورخه 10 سپتامبر 1919 نظر باین که معاهدین معظم در مادۀ 23 آن قرار داد اظهار تمایل نموده اند که سایر دول اعضاء جامعه ملل شرکت در آن نمایند.

نظر باین که دولت ایران با موجباتی که دول معاهد را بامضای قرار داد مزبور سوق داده موافق است.

و چون از طرف دیگر مقررات سابق این قرار داد در مناطق برّی و بحری واقعه در تحت حکومت و قضاوت ایران قابل اجرا نیست مگر بدست دولت ایران.

لذا دولت مزبور تصمیم بشرکت در قرار داد مذکور نموده است.

این مشارکت را باطلاع جناب عالی می رسانم و بر طبق مادۀ 23 تمنی می کنم مداول آن را بر دول امضاء کننده اطلاع بدهید.

احترامات ...امضاء وزیر خارجه و رئیس هیئت اعزامیه ایران - فیروز»

در این مراسله نصرت الدوله وزیر خارجه ایران صریحاً نوشته است که دولت ایران شرکت تنظیم قرار داد مزبور نداشته و از طرف دیگر تصدیق قرار داد سن ژرمن را مقید باین داشته و قبلا محرز نموده است که بایستی مأمورین جلو گیری و منع قاچاق اسلحه در مناطق که در تحت حکومت ایران است خود دولت ایران باشد.

نطق رئیس الوزراء راجع به قرار داد سن ژرمن

اشاره

روز دو شنبۀ بیست و پنجم خرداد 1304 سردار سپه راجع به قرار داد سن ژرمن در آذربایجان نطقی بدین مضمون ایراد کرد : « امروز از ژنو تلگرافی داشتم گویا در اثنای جنگ و یا بعد از جنگ متفقین در میان خود شان کنفرانسی تشکیل و ممالکی را از دخول اسلحه ممنوع داشته اند از جمله ایران داخل آن ممالك ممنوعه بود، در آن تاریخ نه از سفرای خودمان و نه

ص: 352

از سفرای خارجه خبری نرسیده و چیزی استشمام نشد تا آن که دو سال قبل من قدری مهمات (مونیسیون) از آلمان و فرانسه خریده می خواستم بایران بیاورم ناگهان پرده از روی کار برداشته شد و دول بنای اعتراض را گذاردند ، من بهر طور بود آن مهمات و مونیسیون را وارد ایران کرده و متعاقباً باين قرار داد پروتست سخت نمودم که ایران قدیم شش هزار سالۀ مستقل و ملت ایران در جرگۀ ملل حيّه محسوب و کسی را نمی رسد مقدرات ایران را حل و دولت را از وارد کردن مهمات و هر گونه مداخله در امور خود مانع شود، این پروتست تعقیب گردید تا بالاخره موجب تلگراف امروزی ژنو شد که مجدداً در مرکز مزبور کنفرانسی تشکیل شده بود. سر تیپ حبیب اللّه خان شیبانی که از طرف دولت نماینده بود با پروتست ها و دلائل منطقی موفق شده است قرار داد سابق را لغو نماید اگر چه اشکالات در خلیج فارس هنوز حل نشده است ولی امیدواری کامل بحل این مشکل هم می رود.

چنان که گفتیم نمایندگان انگلیس در قسمت دریای عمّان و خلیج فارس این طور در نظر گرفته بودند که مأموریت بازرسی این قسمت ها بدولت انگلیس وا گذار شود امّا نمایندگان ایران در قسمت بازرسی اسلحۀ خلیج فارس غیر از دولت ایران دولت ثالثی را صلاح ندانسته و اطمینان می دادند که دولت ایران بخوبی از عهدۀ این کار بر خواهد آمد. بالاخره نمایندگان امریکا پیشنهادی دادند که هر دولتی در تمام قسمت های دریا های آزاد حق بازرسی اسلحه را داشته باشد و هر کشتی که کم تر از پانصد تن بار گیری داشته باشد باید بوسیلۀ هر يك از دول که میسّر باشد تفتیش شود. بنابراین انگلیس ها نتوانستند پیشنهاد خود را بقبولانند و موضوع منطقۀ بحری از بین رفت.

27- فوت حاجی شیخ عبد النّبی نوری و واقعۀ مسجد شاه

بطوری که سابقاً هم اشاره نمودیم نقشۀ دربار و مدرّس همواره این بود که در مواقع مختلفه از نفوذ مذهبی بر علیه سردار سپه استفاده کرده و نسبت بسردار سپه ضربت های شدیدی وارد آورند.

حاجی شیخ عبد النّبی نوری یکی از مجتهدین مسلّم و مرجع تقلید بود، مشار الیه در نود و چند سالگی بیمار شده بود و بالاخره در نیاوران شمیران شب بیستم مرداد 1303 برابر شب بیستم محرّم 1343 فوت کرد، دربار محمّد حسن میرزا خواست از کسالت حاج

ص: 353

شیخ عبد النّبی نوری استفاده کند، چند مرتبه وزیر دربار را به عیادت فرستاد و حتی گفته شد که یک مرتبه هم ولیعهد به عیادت رفته است. حاج شیخ عبد النّبی بالاخره پس از چند روز بیماری فوت کرد، دربار برای تشییع جنازه دست بکار فعالیّت زیادی شد، مقداری اسب های سلطنتی و لوازم سلطنتی را برای تشییع و تجلیل جنازه آماده کرد و بوسیلۀ مدرس و اطرافیان او و درباری ها تشییع فوق العاده مجلّلی از جنازه بعمل آمد، بطوری که جنازه را از شمیران بشهر و از شهر بحضرت عبد العظيم با يك ازدحام و هیئت مخصوصی روی دست بردند. در این تشییع جنازه از اظهار نفرت نسبت به سردار سپه خود داری نمی شد و دنبالۀ این اظهار تنفّر و تظاهرات بروز مجلس ختم حاجی شیخ عبد النّبی کشیده شد.

از طرف دربار مجلس ترحیم رسمی برای روز 22 مرداد اعلان شد. در این روز مثل این که قبلاً پیش بینی شده بود مقدّماتی تهیّه دیده بودند موقعی که ولیعهد برای بر چیدن ختم بمسجد شاه می آمد در بین راه زنده باد شاه، زنده باد ولیعهد، مرده باد دشمنان اسلام از جلو خان مسجد شاه تا اواسط صحن بزرك مسجد از مردم بلند بود. ولیعهد با هیئتی از رجال دربار وارد مسجد شاه شد، تجلیل زیادی از مشار الیه بعمل آمد، طولی نکشید سردار سپه با بعضی از وزرای خود در دهنۀ بازار از اتومبیل پیاده شدند، هنگام عبور از جلو خان و صحن مسجد همان جریان سابق یعنی زنده باد و مرده باد تکرار شد.

سردار سپه که تمام این اجتماعات را يك تظاهر ضدّ خود می دانست و یقین داشت با دست مخالفین او تشکیل شده بی نهایت عصبانی گردیده اصرار داشت کوچک ترین تظاهری نکند. بنابراین با کمال متانت و ملایمت وارد صحن مسجد شاه گردیده به مشیر الدّولۀ پیرنیا که از مجلس ختم مراجعت می کرد در وسط صحن مسجد بر خورد نمود، قدری با مشار الیه صحبت کرد و چون یقین داشت در این تظاهرات حادثه ای رخ خواهد داد از مشیر الدّوله تقاضا کرد با او به مجلس ختم مراجعت کند و خیلی هم اصرار کرد ولی مشیر الدّوله که شاید باحتمال وقوع حوادث قبل از

ص: 354

بر چیده شدن ختم از مسجد حرکت کرده بود حاضر بمراجعت نشد .

سردار سپه پس از جدا شدن از مشیر الدّوله با هیئت دولت بطرف مسجد رفته وارد مجلس شدند. گويا قبلاً بين درباري ها و سایر مخالفین سردار سپه این طور قرار گذاشته شده بود که هنگام ورود سردار سپه بمجلس ختم نحوۀ عمل طوری باشد که جا برای نشستن سردار سپه و همراهانش نباشد و چون رئيس الوزراء بدون اجازه حق جلوس در محضر ولیعهد را ندارد؛ ناچار سر پا بایستد. سردار سپه همین که وارد شد و ملاحظه کرد که باو جا برای نشستن نمی دهند و خیلی هم مورد بی اعتنائی حضّار قرار گرفته بدون اعتنا بحضور وليعهد بصدر مجلس رفته بین امام جمعۀ طهران و امام جمعۀ خوئی برای خود با خشونت جا باز نموده نشست و به وزراء هم اشاره کرد که در وسط مجلس بنشینند. از این تظاهرات معلوم بود که جنگ علنی شروع شده. در همان حین سردار سپه بفکر افتاد که از این جنگ سنگر جدیدی را گرفته بالاخره غالب بیرون آید. فکر تازه این بود که در آن دو روز صف دربار و صف دولت هر يك مي خواستند بر دیگری غلبه یابند، سردار سپه دید که اگر بخواهد ولیعهد از مجلس خارج شود ناچار است که او و هیئت دولت پشت سر ولیعهد با رعایت احترامات حرکت کنند و این خود برای او شکست بزرگی بود ولی همین که مجلس خاتمه یافت سردار سپه دستور داد که یکی از در های شبستان را که رو بصحن بوده باز کردند، سردار سپه و وزرایش از آن در خارج شده در مسیر خروجی مسجد قرار گرفتند، وقتی ولیعهد و همراهانش بصحن مسجد رسیدند دیدند سردار سپه و هیئت دولت در جلوی آن ها بتأنی می روند.

سردار سپه برای این که ولیعهد را تحقیر کرده باشد خیلی آرام حرکت می کرد تا صف ولیعهد پشت سر او قرار گیرد، اما ولیعهد همین که متوجه شد دست خود را باخته است برای این که جزو ملتزمین رکاب سردار سپه قرار نگیرد بیش تر خود را راهان مشغول کرده و فاصله را زیاد می نمود، بالاخره هر طور بود نزديك درب رسید، در موقع خروج مجدّداً صدای مرده باد و زنده باد از مردم بلند شد، سردار سپه

ص: 355

که مردی فوق العاده تو دار و در عین حال خیلی برد بار بود همه را با خون سردی تحمّل کرده سوار اتومبیل خود شد ولی پس از عبور از میدان توپ خانه (سپه) تا موقعی که بشمیران رسید در بین راه بهانه جوئی نموده چندین مرتبه از اتومبیل پیاده شده بعنوان این که عابرین باو احترام نگذاشته اند چند نفر را مضروب نمود.

از قول سردار سپه گفته شده بود که بر اثر این تظاهرات دربار لااقل دو سال عمر سلسلۀ قاجاریه کوتاه تر شده است. (1)

28- ترمیم کابینه

پس از حادثۀ جمهوری و شکست بزرگی که نصیب سردار سپه شده بود و موقعیّتی که بدست دربار و مدرّس افتاده بود ، مدرّس می خواست ولیعهد بهتر و بیش تر بتواند با دشمن قوی پنجۀ مبارزه نماید ولی طبیعی بود که عدم آشنائی و ارتباط او بامور سیاسی و مردم و بعلاوه نداشتن وسیله و پول و قدرت هیچ گونه موفقیّتی نمی توانست نصیبش گردد. مدرّس هم که با شخص محمد حسن میرزا و احمد شاه باطناً علاقۀ زیادی نداشت ولی از نظر مخالفت با سردار سپه میل داشت قاجاریه را تقویت کرده باشد از این که شاه ترسیده بایران نمی آمد و محمّد حسن میرزا هم اغلب بعیّاشی وقت خود را می گذراند بفکر افتاده بود که احمد شاه و محمّد حسن میرزا هر دو را کنار گذارده از سلسلۀ قاجاریه شخص دیگری را که لایق تر و فعّال تر باشد بتخت بنشاند تا بتواند در مبارزۀ با سردار سپه موفق و پیروز گردد.

مدرّس با عدّه ای از هم فکران خود این موضوع را طرح کرده نصیر السّلطنه پسر حاجی محتشم السّلطنه را که مرد فعّال و ظاهراً از دوستان نزديك خود بود و عامل قوى او در تمام کار های سیاسی بشمار می رفت بمشاوره گرفت و بالاخره از افراد خانوادۀ قاجاریه ناصر الدّین میرزا پسر مظفر الدیّن شاه را بهتر از سایرین تشخیص داده این طور در نظر گرفتند که بدواً احمد شاه از سلطنت استعفا داده محمّد حسن ميرزا بمقام سلطنت برسد و محمّد حسن میرزا هم پس از رسیدن بسلطنت ناصر الدّین میرزا را بعنوان وليعهد معرّفی کرده باروپا برود و پس از مسافرت او زمام امور بدست ناصر الدّین میرزا

ص: 356


1- در این موضوع از سلسله مقالات «گوشه ای از تاریخ پهلوی» که در روز نامۀ داد نشر یافته استفاده شده است

افتاده در صورت ضرورت محمّد حسن میرزا هم استعفا داده ناصر الدّین میرزا بسلطنت برسد.

پس از حصول توافق نظر نسبت بفكر و نقشۀ مدرّس لازم بود که ناصر الدّین میرزا هم بمردم معرّفی و وارد مرحلۀ عمل گردد، از همان روز های اولیّه که ناصر الدّین میرزا شروع بعمل و ملاقات اشخاص نمود در اثر یکی دو اشتباه كوچك خود قضيّه كشف و شهربانی منزل او را تحت نظر قرار داد و گویا پیغام تهدید آمیزی هم از طرف سردار سپه باو داده شد، این شاهزادۀ راحت طلب دید برای او صرفه ندارد لهذا از میدان در رفته و فوراً هم سردار سپه نصیر السّلطنه را بایالت فارس فرستاد و بالنّتيجه دست های مدرّس را قطع کرده اجرای نقشه خنثی ماند.

سردار سپه در مبارزۀ با مدرّس و مخصوصاً بعضی از قسمت های مهّم سیاسی مانند ازدحام عمومی مردم در روز دوّم حمل و چند قضیّۀ دیگر کاملاً باهمیّت و نفوذ روحانی و سیاسی و خلاصه پهلوانی مدرّس در صحنۀ سیاست آگاهی حاصل کرده بود، از طرفی سردار سپه این طور تشخیص داده بود که مدرّس نه با قاجاریه علاقۀ خاصی دارد و نه با او دشمن است بلکه فقط مدرّس مردی خود خواه بوده و معتقد است که در مملکت هیچ فکری قوی تر از فکر او نیست و هر کس از فکر او تبعیّت نکند براه غلط می رود و این موضوع را در پشت تریبون مجلس هم گفته بود. چنان که قبلاً گفتیم سردار سپه این نقطۀ ضعف مدرّس را از مدّت ها پیش پیدا کرده بود و می توانست حملۀ خود را از همان جا شروع کند ولی این نظامی خشن که در اوّلین مرتبه ورود بطهران با « حکم می کنم » وارد شده بود و می خواست نشان بدهد تمام امور مملکت در قبضۀ قدرت اوست نمی خواست ولو بطور موقت هم باشد تسلیم مدرّس شده و از او پیروی نماید. امّا پس از آن که بموانع زیاد بر خورد نمود و از همه جا مأیوس شد این تجربه را آموخت که موقتاً تسلیم مدرّس شده گلیم خود را از آب بیرون کشد.

لذا نقشۀ تسلیم شدن بمدرّس، نقشۀ اغفال حريف ، اغفالی که بهیچ نحو مدرّس خیال آن را نمی کرد بموقع اجرا گذارده شد. چند روز پس از حادثۀ مسجد شاه

ص: 357

سردار سپه را ملاقات کرده قضیّه باین جا منتهی شد که او صورتاً رئیس دولت باشد و تمام کار های کشور مخصوصاً امر وزارت داخله با نظر مدرّس انجام گیرد. این بود که سردار سپه پیشنهاد مدرّس را باین که نصرة الدّوله وزیر مالیه و قوام الدّوله وزير داخله شوند فوراً پذیرفت و قرار شد کابینه را ترمیم نماید. دو روز قبل از معرّفی کابینه مدرّس عازم اصفهان شد. هنگام حرکت عدّه ای بمشایعت مشار الیه رفته بودند، مدرّس موقعی که سوار اتومبیل می شد در حضور عدّه ای از رجال و وکلاء مجلس که اطراف اتومبیل ایستاده بودند نصرة الدّوله و قوام الدّوله را با لحن شاهانۀ مخاطب قرار داده و گفت :

«تو وزیر مالیّه هستی و قوام الدّوله هم وزیر داخله ، اما دست بهیچ کاری نزنید و کسی را عوض نکنید تا من از اصفهان مراجعت نمایم.»

فردای آن روز که روز 18 مرداد 1303 برابر 18 محرّم 1343 بود سردار سپه نصرة الدّوله و قوام الدّوله را خواسته سمت جدید آن ها را اعلام کرد . مقصود اینست که قبلا مدرّس با سردار سپه قضیّه را حل کرده بودند بعداً نصرة الدّوله و قوام الدّوله وزیر شدند، چند روز بعد مدرّس از اصفهان مراجعت کرد، تمام حكّام ولایات را بمیل خود تغییر داد، گاهی روی جلد کاغذ سیگار که آن وقت معمول بود دو کلمه بعنوان وزیر داخله می نوشت که فلان را به ایالت کرمان یا خراسان منصوب کنید و هر والی و حاکم که آن کاغذ را بدست می آورد مثل این بود که فرمان شاه را گرفته و ما بقی تشریفاتی بیش نبود . سردار سپه هم که طبق قرار داد با مدرّس کوچک ترین مخالفتی با افکار او نمی نمود و ملاقات های مکرّر شبانه که بین مدرّس و سردار سپه در منزل شهری بعمل می آمد در یک محیط پر از صمیمیّت و دوستی تظاهر می نمود. شاید مدرّس هم تصوّر می کرد از این که در عزل و نصب تمام مأمورین وزارت کشور و اعمال نظر می کرد ممکن بود تصوّر رود که می خواهد در ولایات قدرت دولتی را بدست بگیرد و سردار سپه هم با علم باین قضیّه طوری وا نمود می کرد که اساساً متوجۀ این قضیه نبود و کاملا تسليم و مطيع محض

مدرّس شده کوچک ترین سوء ظن باعمال او ندارد.

ص: 358

عکس

سر تیپ محمد حسین خان آیرم حسین آقا خان خزاعی محمود خان آیرم سردار سپه عبد اللّه خان امیر طهماسبی محمود آقا خان انصاری سر تیپ مرتضی خان یزدان پناه

ص: 359

ص: 12

و بخوبی موفق شده بود که بر مدرّس تسلّط حاصل نماید. رفتار او در تحبیب مدرّس صوری و روی مصلحت بود، ولی مدرّس بکلی خام شده و صمیمی ترین دوست سردار سپه شده بود. باید تصدیق کرد که این مطلب کار مهمّی بود كه يك سربازی عاری از سیاست این طور یک نفر پهلوان صحنۀ سیاست را باشتباه انداخته بود. سردار سپه در حالی که تمام وقت خودش را صرف تحبیب مدرّس می نمود عمّال او و مخصوصاً محمّد خان در گاهی رئیس نظمیّه که در آن وقت سرهنگ بود مشغول مطالعه و دقت در وزن اجتماعی سر دسته های محلات و رؤسای بازار و رفقای مدرّس بود.

در گاهی تمام ایادی مدرّس را شناخته بود و از نیرو و فعالیّت کلیّۀ طرف داران مدرّس آگاهی کامل حاصل کرده بخوبی تشخیص داده بود که در مرکز و ولایات چه اشخاصی می توانند مجری و مصدر دستورات مدرّس قرار گیرند؛ بنابراین لیست کاملی از این اشخاص تهیّه نموده برای روز مبادا نگاه داشته بود. در نتیجۀ این مانور تمام ایادی مدرّس شناخته شدند و از طرفی عمّال سردار سپه هم بر فعالیّت خود افزوده در اثر نزدیکی مدرّس و سردار سپه فعالیّت دربار کاملاً فلج و تمام دوستان مدرّس بسمت های مختلف بشهرستان ها رفتند و مدرّس سر مست بادۀ غرور شده بخیال این که پهلوان سیاست را بر زمین زده و سردار سپه آلت بلا اراده ای بیش در دست او نیست. نصرة الدّوله هم يگانه پهلوان کابینه و شاید نقشۀ ریاست وزرائی خود را بتدریج ولی البتّه خیلی در پرده و باتأنّی تهیّه می کرد، قوام الدّوله هم مأمور اجرا و منشى مدرّس شده بکار وزارت کشور مشغول بود .

بهر حال روز 19 مرداد 1304 سردار سپه نصرت الدّوله و قوام الدّوله را حضور وليعهد محمّد حسن میرزا برده بوزارت معرّفی نمود.

روز اوّل شهریور هم سردار سپه با وزرای خود بمجلس آمده میرزا شکر اللّه خان صدرى ( قوام الدّوله ) و فيروز میرزا نصرت الدّوله را بوزارت کشور و دادگستری و عبد اللّه طهماسبی امیر لشکر را بمعاونت پارلمانی وزارت جنگ معرّفی نمود.

سردار سپه از پشت تریبون پائین آمد ، سلیمان میرزا بمخالفت بر خاست.

ص: 361

مخالفت سلیمان میرزا برای این بود که چرا سردار سپه خود را تسلیم مدرّس کرده و دو وزیر از رفقای او را در کابینۀ خود وارد ساخته است و هم چنین شنیده بود که سردار سپه همه جا نظریات مدرّس را بموقع اجرا می گذارد ولی نمی دانست که این تسلیم سردار سپه صوری بوده می خواهد از نزدیکی با مدّرس استفاده های سیاسی زیادی بنماید ولی سلیمان میرزا لیدر سوسیالیست ها نمی توانست تحمّل کند که چند وزیر از طرف داران اقلیّت وارد کابینه شده باشند و سردار سپه هم کاملا خود را در اختیار مدرّس گذاشته باشد، بهمین مناسبت بمحض این که سردار سپه از پشت تریبون آمد سلیمان میرزا پشت تریبون رفته شروع بصحبت کرده اظهار داشت :

«البته آقایان مسبوق هستند همان طوری که عرض کردم در هر امری مطابق صریح قانون اساسی هر يك از وکلا آزادند اظهار عقیدۀ خود را بدون هیچ گونه ملاحظه بکنند ، بنده هم امروز در این موضوع می خواهم از این حق خودم استفاده بکنم، چنان چه مسبوق هستید در هر وقت که اشخاص تاریخی مصدر يك كار هائی شده اند مع الاصول سوابق اعمال و خدمات مشعشع و تاريخي كه برای وطن خود کرده اند تاریخ چه ای از احوال آن ها را معرض افکار عامه می گذراند تا مردم امیدوار شوند که در آتیه هم این اشخاص تاریخی برای مملکت چه خدمات بی پایان خواهند کرد.

چون یک نفر شخص تاریخی که تاریخ مشعشعی در تاریخ مملکت ما دارد امروز عضو کابینه می شود و مطابق قانون استخدام و سابقۀ اشخاص از اول مشروطیت شروع می شود و من هم از اول مشروطیت این تاریخ چه را شروع و قبل از آن ذکری نمی کنم. این شخص فیروز میرزا که آزادی و مشروطیت در هر ورقى يك صفحۀ بر جسته و تاریخ عالی بر ضد مشروطیت دارند. قیام و اقدام بر علیه آزادی و مشروطیت کرده اند. اگر بگویند با چه دلیل عرض خواهم کرد که با دلیل یادگاری های دورۀ اول مشروطیت، دوره ای که مجلس بعد از کشتار ها، بعد از خون ریزی ها افتتاح یافت اشخاصی که در آن دوره وکیل بوده اند اگر متوجه شوند سابقۀ ایشان را بخوبی در نظر می آورند افسوس كه با كمك هم عقیده های ایشان از باغ شاه بمجلس حمله کرده و تمام دوسیه و صورت مجلس ها و غیره را بردند و الا در مذاکرات دورۀ اول از ایشان یادگاری های عالی بود، بنده راجع بتاریخ چه ای که می خواهم بیان کنم فقط بچیز هایی می پردازم که اظهر من الشمس است، اعمال خصوصی را نمی توانم بیان کنم زیرا اسناد آن بغارت رفته است از جمله حکومت کرمان ایشانست. این که عرض کردم بر علیه آزادی قیام و اقدام کرده؟ اگر تاریخ چۀ حکومت کرمان ایشان را در

ص: 362

عکس

سلیمان میرزا

ص: 363

ص: 13

مذاکرات دورۀ اول مجلس در نظر بیاورید خواهید دید که حق با ماست زیرا ایشان در آن تاریخ بقول یکی از روز نامه ها گل سر سبد قاجاریه بوده اند ... »

در این موقع سردار سپه و هیئت دولت قیام نمودند .

عده ای از نمایندگان هم اظهار داشتند :

این مذاکرات چیست، این ها خارج از موضوع است.

سردار سپه نزديك تريبون آمده اظهار داشت: « این مذاکرات شبيه باستيضاح است » (همهمۀ وكلا - زنك رئيس ) بالاخره رئيس مجلس اظهار داشت جلسه را ختم می کنیم و مجلس تعطیل شد.

در خارج جلسه نیز در نتیجۀ این پیش آمد زد و خوردی بین وکلا در گرفت ولی پس از چهل دقیقه تنفّس مجدداً جلسه تشکیل شد و دیگر صحبتی از این جریان بمیان نیامده وارد دستور شدند.

29- بمب باران مدینه و انعکاس آن در ایران و سایر ممالک اسلامی

تقریباً در اوایل شهریور 1304 برابر اوایل صفر 1343 در نتیجۀ محارباتی که بین طایفۀ وهابی ها ( ابن السّعود ملك نجد و حجاز) که بعد ها بنام کشور عربی سعودی موسوم گردید و صاحب الاحساء و ملك حسين شریف مکّه و مدینه روی داد برخی از شهر های مکّه و مدینه بمباران گردید و پس از تصرّف مدینه شهر مزبور نیز از طرف قوای ابن السّعود بمباران شد ، بعضی از مقابر صحابه و مساجد و مقابر ائمّه شیعه ویران گردید. خبر این بمباران در عالم اسلامی و مخصوصاً عالم تشیّع صدای عجیبی کرد و عواطف مذهبی مردم را سخت تحريك نمود، از تمام نقاط ایران تلگرافاتی به علمای طهران شد و علمای مرکز نیز جلساتی تشکیل داده در اطراف این موضوع بمذاکره و بحث پرداختند، سردار سپه نیز در این زمینه بخش نامۀ زیر را صادر نمود :

«متحد المآل تلگرافی و فوری است

عموم حکام ایالات و ولايات و مأمورين دولتی .

بموجب اخبار تلگرافی از طرف طایفۀ وهابي ها اسائۀ ادب بمدينۀ منوره شده و مسجد اعظم اسلامی را هدف تیر توپ قرار داده اند. دولت از استماع این فاجعۀ عظیمه بی نهایت مشوّش و

ص: 365

مشغول تحقيق و تهيۀ اقدامات مؤثره می باشد، عجالتاً با توافق نظر آقایان حجج اسلام مرکز تصمیم گرفته شده است که برای ابراز احساسات و عمل بسوگواری و تعزیه دارى يك روز تمام مملكت تعطيل عمومی شود لهذا مقرر می دارم عموم حکام و مأمورین دولتی در قلمرو مأموریت خود باطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه ، بتمام ادارات دولتی و عموم مردم این تصمیم را ابلاغ و روز شنبۀ شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند . ریاست عاليۀ كل قوا و رئيس الوزراء - رضا»

بر اثر تصمیم فوق روز شنبۀ شانزدهم صفر تعطیل عمومی شد، از طرف دستجات مختلفۀ طهران مراسم سوگواری و عزاداری بعمل آمد و بر طبق دعوتی که بعمل آمده بود در همان روز علما در مسجد سلطانی اجتماع نمودند و دستجات عزا دار با حال سوگواری از کلیّۀ نقاط تهران بطرف مسجد سلطانی عزیمت کرده در آن جا اظهار تأسّف و تأثر بعمل آمد. عصر همین روز يك اجتماع چندین ده هزار نفر در خارج دروازۀ دولت تشکیل گردید و در آن جا خُطبا و ناطقین نطق های مهیّجی کرده نسبت بقضایای مدینه و اهانتی که از طرف وهابی ها به گُنبد مطهر حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم بعمل آمده بود اظهار انزجار و تنفّر شد.

در مجلس نیز مدرّس نطق جامعی راجع به قومیّت و ملّیّت نمود که از نظر اهمیّت آن در زیر بنظر خوانندگان خواهد رسید :

نقل از صورت مشروح مذاکرات مجلس مورخه 8 شهریور 1304 مطابق 10 صفر 1344

«مدرس - قومیت هر قومی و بقاء هر قومی و شرافت هر قومی و ترقی هر قومی بچیست؟ قومیت قوم از حفظ جامع آن قوم است و الا هر قومی که افرادی هستند مختلف اگر در تحت يك جامعى نباشند و حافظ آن جامع نباشند عنوان قومیت از آن افراد منتزع می شود . بقاء هر قومی بچیست؟ بقاء هر قومی بحفظ جامع بین افراد آن قوم است. اگر قومی صد میلیون افراد داشته باشد و حفظ جامع خود شان را نکنند آن قوم كالجراد المنتشر يك افرادی هستند متشتّت و هیچ اثر و فایدۀ اجتماعی بر آن افراد كثيره مترتب نخواهد بود، ترقی و تعالی هر قومی باین خواهد شد که جامع میان خود شان را نگاه داری کنند و بواسطه ترقی آن جامع ترقی کنند هر قومی که جامع خودش را از دست داد بهر اندازه که جامع خودش را از دست داد حیثیتش تنزل کرد، از باب مثال عرض می کنم مکرّر در همین مجلس و مجالس دیگر گفت گوی لغت و لسان شده بنده موافقم که هر قومی لسان خاص خودش را حفظ نکرده ضعف بقومیتش وارد می شود. لباس خودش را حفظ

ص: 366

کند صفات خلقی خودش را حفظ کند بهراندازه که جامع خودش را حفظ کند بهمان اندازه قومیتش باقی است، غرض اصلى ما يك جامعی است که یک قسمت بزرگ دنیا در آن جامع شرکت دارد و آن اسلامیت است. اسلام يك مدت کمی در دنیا ترقی کرده و توسعه پیدا کرده و همان مدتی بود جامع خودشان را حفظ کردند و بزرگان خود شان را اطاعت کردند . اگر يك فردی از مسلمین در چین بود اطاعت کرد از آن امیرش که در مدینه بود . مواسات کردند برادری کردند و جامعه خودشان را حفظ کردند. و بر اکثر دنیا در زمان کمی مسلط شدند. متأسفانه در قرون اخیره از باب این که آن جامعه خودشان را بزرگان و امراء خوب حفظ نکردند ضعف بر این قوم پیدا شد این عرایضی که بنده عرض می کنم يك مطلبی نیست که محتاج بدلیل و برهانی باشد که وقت آقایان را بآن ادله و براهين فوت کنم. براهین این ها با خود این عرایضی است که عرض می کنم ما خیلی جامع خودمان را از دست دادیم. برادرانی داریم در اکثر دنیا که دول اسلامی آن طوری که باید و شاید با آن ها رفتار نکرده است و بالاخره يك وقت باید بیدار شده و هوشیار شویم و جامعه خودمان را حفظ کنیم از آقایانی که در تحت لواء این قومند سئوال می کنم چه وقت است آن وقت از امروز بهتر کیست که آن لواء را بر دارد و بگوید در این موقع من لواء اسلام را بر می دارم و این قوم را در تحت قومیت و در تحت جامع دیانت اسلامیه قومیت شان را ترقی می دهم و حفظ می کنم، امروز از این واقعه هائی که استماع فرموده اید اگر چه بآن درجه که باید اطمینان پیدا شود هنوز پیدا نشده است که حادثه از چه قبیل است و تا چه مرتبه است البته دولت مکلف است تحقيقات كامل بکند و بعرض مجلس برساند وليكن عرض می کنم امروز اهل ایران یک قسمت از قسمت های دول اسلامی است بلکه می توان گفت که قسمت بزرگ دول اسلامی است، باید امروز این جامعه در تمام دنیا خودشان را معرفی کنند که ملت ایران و دولت ایران قدم بر می دارند که این جامعه را حفظ کنیم و خود مان را بیرکت این جامعه نگاه داری کنیم، دولت تقاضای کمیسیون از مجلس نمود البته وظیفه شان هم همین بود که پیشنهاد تقاضای کمیسیون بفرمایند، البته مجلس هم مساعدت خواهد نمود و بعقیده بنده تمام فکر را باید صرف این کار کرد و بايد يك قدم هائی که مقتضای حفظ دیانت و حفظ قومیت و حفظ ملیت خود مان است در این مورد بر داریم و هیچ کاری و هیچ چیزی را مقدم بر این کار قرار ندهیم و نگذاریم که این مسئله زیاد تر از این اسباب خرابی جامعه شود که مبادا يك ضرر عظیم تری بر ما مترتب گردد و خدای نخواسته حال ما از این روزی که هستیم بد تر شود و زیاده بر این چیزی عرض نمی کنم.»

سردار سپه - چون دولت امروز برای نتیجۀ کمیسیون حاضر شده بود ولی قضیه فوت مرحوم

ص: 367

آقا سید محمد رضا مساوات مانع از تشکیل کمیسیون شد و بعقیدۀ آقای مدرس راجع بقومیت و مليت يك اظهاراتی فرمودند بنده می توانم مطمئنانه عرض کنم که ملت ایران در این عصر یعنی امروزه در دنیا می تواند همه گونه اظهار حيات و عرض خودش را بکند و حق خودش را بخواهد و شخص بنده خیلی ساعی و حاضرم که به تنهائی اگر اجازه داده شود خودم بشخصه يك اقداماتی بکنم ولی آن چیز دیگری است و همان طوری که تقاضا شده است يك كمیسیونی از طرف مجلس بشود تا با توافق نظر نمایندگان ملت يك اقداماتی بشود بهتر و اصلح است . »

30- علت تأخیر ناگهانی مراجعت احمد شاه بایران

قرار شد سلطان احمد شاه بایران مراجعت کند، سردار سپه چند تلگراف بمشار الیه کرده و انتظار پذیرائی و استقبال موکب ملوکانه را بعرض رسانیده بود، مدرّس و درباریان نیز بوسیلهٔ سفرائی که از تهران بپاریس اعزام داشته بودند بشاه جدّاً فشار وارد آورده که هر چه زود تر بتوقف خود در اروپا خاتمه داده بایران مراجعت کند. شاه تصمیم بمراجعت گرفت، یکی دو مرتبه مفتاح السّلطنه سفیر ایران مقیم دربار لندن را احضار نموده باو گفت که بعدّۀ سویت سلطنتی و تمام فامیلش جا در کشتی تهیّه دیده که از طریق مارسی به بیروت یا خلیج فارس که محل عبور و مرور کشتی های انگلیسی بود بایران مراجعت کند. مفتاح السّلطنه گوئی باشارۀ انگلیس ها همیشه بعذر این که برای این همه عّده جا در کشتی نیست و اعلی حضرت همایونی اروپای باین قشنگی را گذاشته چرا بایران می روند بدفع الوقت می گذرانید. در خلال این مدّت هم عدّه ای از رجال ایرانی با شاه ملاقات کرده در ضمن این ملاقات ها همگی دلائلی اقامه می نمودند که فعلاً صلاح شاه نیست بایران مراجعت نماید، مخصوصاً یکی دو مرتبه ناصر الملك (نایب السّلطنه) بشاه گفته بود چرا بایران می روید این همان سردار سپه است که نسبت به مشیر الدّوله چنان توهینی کرده است ، آقا خان محلاتی هم در يك ملاقات بشاه گفته بود صلاح نیست بایران برود. در همین حال از تهران بشاه فشار آوردند که در حرکت تعجیل نماید امّا شاه متوجه شده بود که انگلیس ها مایل نیستند باو وسیله داده بایران مراجعت نماید، بالاخره با یکی دو تن از اطرافیان محرم خود بمشاوره می پردازد و جریان عدم تمایل انگلیس ها را در مورد

ص: 368

حرکت خود بایران تشریح می نماید، از این جلسۀ مشاوره که شاید چند ساعت دوام داشته این طور نتیجه گرفته شد که با سفیر روسّیه «مسیو کراسین» مقیم پاریس وارد مذاکره شوند که اگر سلطان احمد شاه بخواهد از طریق روسیّه بایران مراجعت نماید باو راه خواهند داد یا نه؟

« مسیو کراسين » سفیر روسیّه در پاریس که از دوستان لنین هم بود بشاه ایران پیغام داد نه تنها باو راه خواهند داد بلکه در مسکو هم پذیرائی شایانی از او خواهد شد. ولی شاه خیلی ملاحظه می کرد و از انگلیس ها واهمه داشت که اگر از راه روسیّه بایران مراجعت کند با او بیش تر مخالفت نمایند، از طرفی از رژیم کمونیستی هم خیلی می ترسید و نمی خواست از آن طریق بایران مراجعت کرده باشد، بالاخره مجبور شد که برای مراجعت بایران يك مانور سیاسی بدهد و از طريق بيروت و خلیج فارس انگلیس ها را حاضر کرده بایران مراجعت نماید. این مانور عبارت از این بود که یک روز صبح شاه تلگرافاً مفتاح السّلطنه، سفیر ایران مقیم دربار لندن، را احضار کرده گفت «فوراً جا تهیّه کنید می خواهم بایران بروم». مفتاح السّلطنه مانند مراتب پیش خواست بمزاح گذرانیده شاه را از حرکت باز دارد و در جواب شاه اظهار کرده بود اعلی حضرت همایونی اروپای باین زیبائی را گذاشته کجا می خواهند بروند ؟ شاه کلام او را قطع کرده گفت مفتاح السّلطنه ، حوصلۀ این شوخی ها را ندارم اگر جا نمی دهند بانگلیس ها بگوئید از راه روسیّه خواهم رفت. مفتاح السّلطنه همین که دید شاه جدّاً می خواهد برود اظهار کرد اجازه بدهید بلندن بروم و وسایل حرکت را تهیّه نمایم .

پس از يك هفته از لندن تلگراف کرد که کشتی «نالدرا» در روز 13 ربیع الاول حرکت خواهد کرد و برای تمام ملتزمین رکاب هم جا تهیّه شده است .

پس از این تلگراف شاه اثاثیۀ خود را جمع کرده بولیعهد هم تلگراف نمود که فلان روز حرکت خواهد کرد و نیز تلگرافی هم بسردار سپه نموده که عیناً در زیر نقل می شود:

ص: 369

تلگراف سلطان احمد شاه

اشاره

تلگراف ذیل روز 16 سپتامبر برابر 20 شهریور از طرف سلطان احمد شاه به سردار سپه مخابره شده است :

«جناب اشرف رئيس الوزراء - بعون اللّه تعالى دوّم ماه اکتبر ( 13 ربیع الاول ) با کشتی موسوم به «نالدار» از پاریس از راه بمبئی بایران حرکت می کنم، از مراجعت بوطن عزیز نهایت مسرت حاصل و خوش وقتم که آن جناب اشرف را بزودی ملاقات خواهم نمود . شاه»

تلگراف ذیل نیز از طرف رئیس الورزا در جواب مخابره شده است.

«پاریس - تلگراف بارك كه مبشّر تشریف فرمائی اعلی حضرت همایونی بود زیارت و حقیقتاً باعث کمال مسرت گردید. استدعا دارم معلوم فرمایند موكب ملوکانه بكدام يك از بنادر سر حدی نزول اجلال خواهند فرمود. رئيس عالى كل قوا و رئيس الوزراء »

با این ترتیب حرکت شاه بایران حتمی بود و دیگر بهانه ای برای توقف شاه در اروپا و برای سردار سپه در استقبال از شاه باقی نماند.

امّا سردار سپه و بالاخره معلّمین او که نمی خواستند شاه بایران مراجعت نماید مجبور شدند که آخرین تیر را از ترکش رها نموده و بالنّتيجه دست باقداماتی زده که شاه از حرکت بایران منصرف گردد بهمین منظور بلوای مصنوعی نان را در تهران راه انداخته عدّۀ زیادی از موافقین دربار و درباریان و موافقین مدرّس را گرفته توقیف کردند.

31- چگونگی بلوای نان

از اواخر شهریور جنس بخبّاز ها کم داده شد و با شهرتی که از طرف ایادی مرموزی که با شهربانی رابطه داشتند داده شده بود که امسال قحطی خواهد شد، محصول امسال ایران باندازۀ سه ماه ایران کافی نخواهد بود، در مردم تولید نگرانی و وحشت و اضطراب می نمودند و با این تبلیغات و کمی نان مردم بدکان های خبّازی هجوم آوردند. شهربانی در ایجاد ازدحام در دکان های نانوائی خیلی فعالیّت نمود از جمله همه روزه بوسیلۀ عناصری مرموز شهرت می داد که در فلان محلّه در فلان دکان نانوائی یک نفر زن زیر دست و پا رفته ، يك بچه خفه شده یا فلان خانواده دو شب گرسنه خوابیدند، در فلان محل سه نفر از گرسنگی

ص: 370

تلف شده اند و نظیر این شایعات با تحریکاتی که محرمانه بعمل می آمد تأثیر عجیبی در روحیّۀ مردم کرده نگرانی فوق العاده ای در آن ها ایجاد نمود.

در محلات شهر و مخصوصاً چاله میدان در بین زن های آن محل كه بتهوّر و شجاعت معروفند بوسیلۀ عدّه ای مجهول الهوّيه تحريكات و تبلیغاتی نمودند که مسئول تمام این بدبختی ها دولت سردار سپه است. بایستی جمع شد ، بمجلس ریخت و بر علیه مجلس و دولت قیام کرد تا نان بدست آورد ، سردار سپه مخصوصاً می خواهد مردم را گرسنه نگاه دارد تا مطیع او باشند. این تبلیغات و تحریکات کار خود را کرد و زمزمه های مخالفی از هر طرف بر علیه مجلس و دولت بلند شد، بالاخره روز پنج شنبۀ دوّم مهر با پول زیادی که بوسیلۀ عمّال محرمانۀ نظميّه بين رؤسای محلات و هو چی های بازار تقسیم شده بود ناگهان چندین هزار زن را حرکت داده بطرف مجلس هجوم بردند و فریاد می زدند نان می خواهیم دنبال آن ها عدّۀ زیادی هم مرد بود که در بین آن ها عدّۀ معدودی یافت می شد که آماده برای همه گونه شرارت و هرزگی بودند، عدّه ای از اهالی بازار و ساکنین محلات هم در منزل علمای محل ریخته از وضع بدی ارزاق شکایت می کردند بطوری که در منزل آن ها را گروه نسبتاً زیادی پُر کرده بود، در این روز از طرف علما تظاهرات زیادی نشد و هر چه مردم آن ها را تحريك و ترغيب کردند که با ازدحام کنندگان بمجلس بروند اغلبخود داری کرده و از منزل خارج نشدند . اما جمعیّت زن و مردی که حرکت کرده بود با عدّۀ زیادی تماشا چی تمام خیابان جلوی مدرسه و مسجد سپه سالار تا در مجلس را اشغال کرده و دنبالۀ آن ها تا سر چشمه و قسمتی از خیابان برق را گرفته بود. جمعیت بمجلس هجوم آورد، وکلا که مورد تهدید و هتّاکی و هرزه درائی عدّه ای از زن ها قرار گرفته بودند کاملاً ترسیده اغلب در صدد فرار بودند. این وضع غیر عادی موجب شد مدرّسی که کابینه را کابینۀ خود می دانست و درصدد دفاع از دولت بود بمجلس پیشنهاد کرد اطلاع بدهیم دولت جلوگیری کند؛ بالاخره بدربانان مجلس دستور جلو گیری از ورود جمعیّت بمجلس داده شد. دولت که خودش این غائله را بر پا کرده بود و در بین وکلای مجلس هم دوستانی داشت که در اتخاذ تصمیم بر علیه مردم كمك كنند و چون قبلاً هم بهمین منظور عدّۀ زیادی

ص: 371

سرباز مسلّح آماده داشت فوراً آن ها را به در مجلس فرستاده در روی ستون های دَر آهنی مجلس مسلسل گذاشتند ولی مدرّس و عدّه ای از وکلا هر طور بود جمعیّت را بموعظه و نصیحت متفّرق ساختند . روز بعد هم که سوّم مهر بود باز بهمان ترتیب عدّۀ زیادی از مردم که در مضیقۀ غذائی بودند بمنزل علما ریخته و آن ها را بر علیه دولت وا دار باقداماتی می کردند و عدّه ای نیز مجدّداً بمجلس ریخته بنای هیاهو و جنجال را گذاشتند، در این روز هم ازدحام کنندگان به نتیجه نرسیده متّفرق شدند.

صبح روز چهارم مهر ازدحام و جمعیّت در منزل علما بیش از روز های قبل بود، در منزل حاجی آقا جمال اصفهانی یکی دو هزار نفر جمع شده بودند، جلوی منزل امام جمعۀ طهران نیز چندین هزار نفر جمعیّت گرد آمده فضای مسجد شاه را پر کرده بودند در مسجد شاه ناطقین نطق های مهیّجی کرده امیر لشکر طهماسبی بمسجد آمده مردم را بآرامش نصیحت کرد، در منزل سایر علما نیز بهمین طریق کم و بیش جمعیّت جمع شده همگی بر علیه دولت و از بدی وضع نان بنای داد و فریاد را گذاشته بودند. جمعیّت زن های چاله میدان نیز در آن روز بیش از سایر روز ها بفعالیّت پرداخته و مخصوصاً دختر حاجی کلانتر نامی که از زن های معروف چاله میدان بشمار می رفت و بین زن های آن محلّه نفوذی بسزا داشت چادر نماز خود را بکمر بسته و با چوب نیم سوخته ای جِلو افتاده چندین هزار زن دنبال او بطرف مجلس روان گردید، جمعیّت سایر محلات و در منازل علماء یکی بعد از دیگری بطرف مجلس روان گردیدند بطوری که در حدود بیست و چند هزار نفر جمعیّت اطراف و صحن داخل مجلس و میدان جلو بهارستان را پر کرده بود، عدّه ای که داخل مجلس شده بود نسبت به چند نفر از وکلا بنای تعرّض و فحّاشی و هتّاکی را گذاشته و حتّی نسبت ببعضی از آن ها ضرباتی وارد آوردند. گفتیم چون مدرّس دو وزیر در کابینه داشت و کابینه را کابینۀ خود می پنداشت با اجازۀ اکثریت مجلس به رئیس دولت خبر داد که رفع غائله را بنماید. بهمین لحاظ فوراً عدّۀ زیادی نظامی و سرباز مسلّح به در مجلس فرستاده شد و مجدّداً روی ستون های در آهنی مجلس مسلسل گذاشتند، خود سردار سپه نیز بمجلس آمده هنگام عبور از وسط جمعیّت مورد دشنام ازدحام کنندگان قرار گرفت. مدرّس پهلوی سردار سپه

ص: 372

ایستاده بود و از هر طرف برای تفرقۀ جمعیّت اندیشه می نمودند بالاخره نزديك در مجلس آمده مدرّس روی پلّۀ ستون در مجلس رفته خواست بوسیلۀ نطق و بیان مردم را متفّرق سازد ولی از آن جائی که مادۀ این ازدحام از جای دیگر مستعدّ بود حرف های او را نپذیرفته باو هم بنای توهین را گذاشتند عدهّ ای هم فریاد می کردند ما شاه را می خواهیم و سردار سپه را نمی خواهیم، مدرّس نیز بسردار سپه برای رفع غائله اجازه داد چند گلوله شليك روى هوا از طرف نظاميان بشود. سردار سپه دستور شليك روی هوا را داد و چندین تیر شليك شد، از وسط جمعیّت فریاد زده شد مردم نترسید این تیر ها پنبه ایست هجوم کنید، بزنید گرسنگی ما را خواهد کشت. مردم هجوم کردند سردار سپه دستور چند تیر شليك بطرف جمعیت داد، یک نفر سیّد سر تیر جلوی جمعیّت افتاد، چندین نفر نیز زخمی شدند، مردم عقب کشیده نعش سیّد را بر داشته و بطرف مسجد جمعه روان گردیدند. در این غائله دو سه نفر کشته و از قراری که گفته می شد سی یا چهل نفر زخمی شدند ، گفته می شد که عدّه ای از این جمعیّت نیز بطرف سفارت روس رفته که در آن جا متحصّن شوند ولی چون قبلا عدّه ای سرباز در نزدیکی های سفارت خانه ها گذاشته بودند از حرکت

جمعیّت بطرف سفارت خانه های مهّم جلو گیری بعمل آمد. بهر حال نظامی ها بنام اجرای دستور مجلس آن روز در خیابان ها متفرّق و از اعمال و رفتار خشونت آميز ( البتّه بنام مجلس ) دربارۀ مردم خود داری نمی کردند.

مدرّس از این که سردار سپه اوامر او را اطاعت کرده و با این که در این گیر و دار عدّه ای کشته و زخمی شده بودند ولی چون از حملۀ مردم به مجلس جلوگیری شده بود يقين داشت که در این اجتماع و این بازی سیاسی دست دولت و نظمیّه در کار نیست و خیالش از این حیث کاملا راحت بود، عصر روز چهارم مهر نیز در مجلس جلسه شد و بسردار سپه دستور داد که در تشدید حکومت نظامی اقدام نماید .

سردار سپه در این جریان خود را مطیع محض مجلس نشان داده و می گفت همیشه برای اجرای اوامر مجلس حاضر بوده و خواهم بود، آیا لزومی دارد کسانی را که در جریان این بلوا دست داشته اند دست گیر کنیم؟!

ص: 373

بدیهی است که در مجلس همه هم صدا شده گفتند باید محرّکین دست گیر شوند. سردار سپه برای این که کاملا بمقصود برسد گفت: البّته محرّکین این آشوب که در بادی امر مشخصّ نیستند ما باید بحکومت نظامی دستور بدهیم که تحقیقات نموده هر کس را متّهم می داند دست گیر نماید، در این صورت ممکن است عدّه ای از مردم گرفتار شوند و کسان آن ها مزاحم نمایندگان شده بگویند ما در این غوغا مداخله نداشته و بی چاره هستیم و برای مرخص شدن کسان خود اقدام نمایند در آن صورت نتیجۀ مطلوبه که تنبیه آشوب کنندگان باشد بدست نخواهد آمد زیرا توقیف شدگان باید اقلا یکی دو ماه در زندان باشند تا کاملا بوضعیّت آن ها رسیدگی شود.

مجلس که کاملا از پیش آمد آن چند روز عصبانی بود و مدرّس هم که گول تظاهرات سردار سپه که خیلی خود را ساده قلمداد می نمود خورده بود با نظر او موافقت کردند که هر کس محرّك بوده دست گیر شود و هیچ کس بعداً توصیه ننماید روز بعد حکومت نظامی در شهر طهران اعلامیّۀ بلند بالائی منتشر کرده که مردم بر اثر تحريك و اغوای عدهّ ای ماجراجو بمجلس شورای ملّی حمله کرده و گویا سوء قصد دربارۀ عدّه ای از وکلای مجلس را داشته و چون دولت بموجب دستور مجلس ناچار شد که از این ماجرا جلو گیری نماید و چون در اثر این اقدام و تجرّی مردم عدّه ای کشته شده اند اينك بموجب دستور مجلس حکومت نظامی تشدید می شود و بدستور مجلس مسبّبین این بلوا دست گیر خواهند شد.

بیانیّۀ حکومت نظامی با مهارت خاصی تهیه و تنظیم شده بود که در عین آن که دولت خود را مأمور اجرای اوامر مجلس معرّفی می کرد بمردم می فهماند آن سر نیزه هائی که بطرف شما دراز شده بامر مجلس بوده و آن عدّه ای که کشته شده اند نیز فدائی دستور مجلس بوده و تشدید حکومت نظامی و دست گیری محرّکین هم طبق دستور صریح مجلس است.

مدرّس که نمی توانست فکر کند آن نظامی خشن که در عین حال بسادگی تظاهر می کرد دارای چنان قدرتی باشد که نقشۀ عمیق تهیّه کرده و بخواهد از این

ص: 374

بیانیّه استفاده کند خیال کرد عبارت اعلامیّه در کمال حسن نیّت منتشر شده و ابراز اطاعت سردار سپه از مجلس بوده و بهمین نظر فکر سوئی را نسبت به سردار سپه بخود راه نداده بود در صورتی که اگر واقعاً قرار می شد مسّبين بلوا را دست گیر نمایند بدون شك بایستی اوّل سرهنگ محمّد خان درگاهی و تمام عمّال شهربانی و خود سردار سپه را دست گیر نمایند، ولی بعکس تمام مخالفین سردار سپه و تمام کسانی که در واقعۀ جمهوری مخالفت کرده و تمام دوستان مدرّس و عدّۀ زیادی از محترمین و کارکنان دربار را دست گیر نمودند، هم چنین تمام تشکیلات محرمانه که بر علیه سردار سپه در کشور وجود داشته و شهربانی اسامی آن ها را می دانست باین بهانه بآسانی توانست همۀ آن ها را دست گیر کنند و بالاخره برای طرح نقشۀ آینده هر کس را مخالف می دانست يا احتمال مخالفت می داد دست گیر کرد.

با مذاکراتی که سردار سپه در مجلس با وکلا بعمل آورده بود با این که مدرّس می دید که از تمام احزاب و دستجات مخالف عدّۀ زیادی دست گیر شده اند و از طرفی عدّه ای هم از نزدیکان او توقیف شده اند نمی توانست بر علیه سردار سپه اقداماتی بعمل آورد. شهربانی تنها بگرفتن مخالفین دولت در تهران اکتفا نکرد و بفاصله سه روز که از اعلان حکومت نظامی نگذشته بود از طرف شهربانی بشهربانی های شهرستان های مهمّ مانند: تبریز ، مشهد و غیره نیز تلگراف کرد که چون مسلّم گردیده در ایجاد بلوای روز چهارم مهر فلان و فلان مقیم آن شهر نیز مداخله داشته اند فوراً آن ها را دست گیر نموده و تحقیقات نمائید و نتیجۀ آن را نیز گزارش دهید در صورتی که هنوز خبر بلوای نان هم بشهرستان ها نرسیده بود تا عدّه ای بنام هم دستی با محرّکین تهران در آن شهرستان ها توقیف شوند.

بدیهی است که دست گیر شدگان شهرستان ها هم جزو لیست سیاه شهربانی دولت سردار سپه بودند و منظور از گرفتاری آن ها هم برای جلو گیری از عملیّات آیندۀ آن ها و ممانعت در اجرای نقشۀ طرح شدۀ سردار سپه بوده است .

مدرّس در شهرستان ها چندان دار و دسته ای نداشت، غالب دست گیر شدگانِ

ص: 375

شهرستان ها ارتباطی با او نداشتند ولی اغلب شان از حزب اجتماعيّون « سوسیالیست » بودند که سلیمان میرزا لیدر آن بشمار می رفت.

با این که عمل دولت در ولایات و تهران اعلام خطری بود که مدرّس با آن هوش سر شار بایستی موضوع را درك كرده باشد ولی متأسفانه یا بر اثر تظاهرات فریبندۀ سردار سپه در اطاعت نسبت باو و یا بر اثر این که اغلب دست گیر شدگان شهرستان ها از حزب مخالف مدرّس بودند نتوانست خطر را احساس کرده در رفع و دفع آن بکوشد .

بهر حال سردار سپه آن یکّه تاز پهلوان میدان سیاست از این بازی با يك تیر چندین نشان زد:

اولا بمجلس فهماند که شما خیال نکنید در حادثۀ دوّم حمل 1303 (جمهوريت) که این مردم بر علیه من قیام کردند، آن نهضت و قیام دارای پایۀ محکم و با ارزشی است كه ملاك قضاوت قرار گیرد زیرا دیدید همین مردم بر علیه شما هم قیام کردند و اگر تظاهرات آن ها برای اشخاص سندیت داشته باشد نسبت بشما هم تظاهرات مخالف نمودند.

ثانياً بوكلا حالی کرد که نباید متکّی بمردم و احساسات عمومی باشند و اگر من نبودم جان همۀ نمایندگان در خطر بود و این سیل زن های چادر بسر که شناخته هم نمی شدند شما را قطعه قطعه می کردند.

ثالثاً در اثر انتشار اعلامیّۀ کذائی حکومت نظامی بمردم نشان داد که همین شما مردم تهران که از محلات جنوب شهر سر چشمه گرفته در حادثۀ جمهوریت با سوء نيّت و تهيۀ مقدّمات قبلى بمجلس ریختید، بمن بد گفتید، خودم آمدم با شما صحبت کنم باز هم فحّاشی کردید، برای من آجر انداختید، در صورتی که من در وسط شما بودم و هر دقیقه خطر جانی داشتم معهذا بنظامی ها اجازۀ شلّيك نداده فقط گفتم مردم را متفّرق کنید و حال آن که مسلّم بود آن اجتماع روی تحریکات سیاسی بود ولی در این بلوا که گرسنگی محرّك مردم شد و جز گروهی زن بطرف مجلس نرفتند و

ص: 376

تمام وکلا هم در عمارت مجلس بودند و برای آن ها هیچ گونه نگرانی هم مورد نداشت، با این احوال مجلس فرمان شلّيك بطرف شما را داد و بالاخره عدّه ای که برای گرفتن نان آمده بودند بامر این مجلس گلوله را بقلب خود گرفتند و مجلس هم باین اندازه خشونت قناعت نکرده دستور داد حکومت نظامی تشدید شود و محرکیّن دست گیر گردند و بهمین مناسبت عدّۀ زيادي بموجب امر مجلس دست گیر شدند.

رابعاً بهانۀ اجرای دستور مجلس تمام مخالفین خود را دست گیر کرده در زندان انداخت تا نقشۀ خود را بعداً در محیط کاملا آزادی شروع باجرا نماید .

می گویند در قضیّۀ بلوای نان در حدود هشتصد یا نهصد نفر از سر جنبانان محلات و دستجات تهران و شهرستان ها و درباریان و مخالفین دولت سردار سپه دست گیر شدند.

سردار سپه با ایجاد بلوای نان هم مجلس را مرعوب نمود و هم قدرت خود را نشان داد و هم حسّ تنفّر مردم را نسبت بوکلا بر انگیخت، ضمناً مخالفین خود را دست گیر و هم از حرکت احمد شاه که نقش عمدۀ این بازی بود بخوبی جلو گیری کرده او را كاملا مرعوب و قدرت تصمیم حرکت بایران را از او سلب نمود، بنابراین سردار سپه با يك تير چند نشان زد. دست گیر شدگان در مرکز و ولایات مدّت ها در زندان می بردند و باز سردار سپه با آزاد کردن عدهّ ای از زندانیان یك رل حسّاس سیاسی دیگری را بازی نمود که اینک چگونگی آن را بیان می نمائیم:

براثر نزدیکی زیاد سردار سپه با مدرّس تقریباً در رابطهٔ سوسیالیست ها و سردار سپه وقفه و تزلزلی ایجاد شده بود که حتّی برای مرخص شدن دوستان مرکز و ولایات خود وسیله و راهی برای اقدام نداشتند و چون عدّه ای از نزدیکان و پا دو های مدّرس که آزاد بودند ولی با شهربانی مخفیانه سر و کار داشتند مدرّس را باشتباه انداخته و نسبت بکسانی که از نزدیکان مدرّس دست گیر شده بودند نزد مدرّس اظهاراتی کرده می گفتند این اشخاص در بلوای روز چهارم مهر شرکت داشته و حتّی مدّعی رؤیت آن ها هم در اجتماع و تحريك مردم می شدند.

ص: 377

سرهنك محمّد خان درگاهی موفق شد با چند نفر از مخالفین مدرّس در نظمیّه کاملاً کنار بیاید و پس از کنار آمدن بستگان آن ها را وادار کرد که بمنزل مدرّس رفته از گرفتاری کسان خود گریه و زاری نمایند و استخلاص آن ها را از او خواستار شوند. در خلال این احوال مدرّس چند ملاقات از سردار سپه کرده ولی نمی خواست راجع بمحبوسین صحبتی بکند، خود سردار سپه موضوع را مطرح کرده گفت اگر در بین محبوسین کسانی باشند که آقا اطلاع ببی تقصیری آن ها داشته باشید بفرمائید فوراً دستور دهم مرخص شوند. مدرّس طبیعی بود اظهار می کرد نمی دانم کدام يك از آن ها حقیقتاً تقصیر دارند و كدام يك بی تقصیرند ولی امروز زن و بچه فلان و فلان و .... بمنزل من آمده گریه و زاری می کردند و می گفتند این اشخاص در روز واقعۀ چهارم مهر اساساً در شهر نبوده اند، البّته نظمیّه تحقیق می کند چنان چه صحّت داشته باشد آن ها را مرخص خواهد کرد.

سردار سپه فوراً با تلفن با درگاهی صحبت کرده و پس از مقداری مکالمه می گفت در این صورت این چند نفر را مرخص کرده و بآن ها بگوئید که آقای مدرّس فرمودند شما بی تقصیر هستید لذا شما را مرخص می کنیم. پس از خاتمۀ تلفن هم این طور بمدرّس خبر می داد: از قراری که السّاعه از نظمیّه تحقیق کردم این اشخاص که فرمودید تقصیر زیادی نداشتند لذا دستور دادم آن ها را فوراً مرخص نمایند.

با این ترتیب اگر احتمال سوء ظّن برای مدرّس بود بکلی رفع می شد و نظمیّه هم با آن چند نفر بنحوی که میل داشت قبلاً بند و بست کرده همان شب آن ها را مرخص می نمود ، همۀ آن ها فردا صبح بمنزل مدرّس رفته تلویحاً تصدیق می کردند که در قضیّه مداخله داشته و صرفاً بنا بتوصیۀ آقا مرخص شده اند، با این کیفیّت مدرّس کاملاً غافل گیر شده بصمیمیّت سردار سپه مطمئن تر می شد در صورتی که غالب اشخاصی که دور او بودند از عمّال شهربانی بوده و سعی می کردند وقت مدرّس را نسبت بامور غیر لازم تضییع نمایند و اگر قضیّۀ قابل گزارشی هم در منزل مدرّس رخ می داد فوراً بنظمیّه اطلاع می دادند. در اثر تحقیقات از دست گیر شدگان مخالف سردار سپه و رل هائی که بازی می شد سردار سپه تمام همّ خود را مصروف این می نمود که به مدرّس

ص: 378

و نصرة الدّوله بفهماند که او دارای هیچ گونه فعالیّتی نیست و فقط يك رئيس الوزراى تشریفاتی است که آلت دست آن هاست.

هر قدر باجرای نقشۀ آبان ماه و تهیّه مقدمّات انقراض قاجاریّه نزدیک تر می شد سردار سپه وقت خود را بیش تر صرف ملاقات مدرّس و نصرة الدّوله می نمود و طوری آن ها را محصور و گرفتار می کرد که اصلاً نتوانند بفهمند چه نقشه ای در جریان است.

اما موضوع مراجعت احمد شاه بایران :

در خلال این بگیر و ببند ها، شاه یکی دو تلگراف رمز بولیعهد نموده بعضی مسائل را جویا شده بود ولی هر چه بانتظار پاسخ تلگرافات خود نشست جوابی از ولیعهد نرسید تا این که در اخبار رویتر و اخبار دیگر و بعضی جرائد فرانسه خواند که عدّه ای از درباریان او را گرفته اند، وقوف این خبر درست برابر روز هایی بود که شاه جدّاً خيال حرکت بطرف ایران را داشت و بلیط کشتی هم تهیّه کرده و حتّی مادر خود ملکۀ جهان ( زن محمّد علی میرزا ) را به بیروت فرستاده بود و تمام اثاثيّه و چمدان های خود را جمع کرده در شرف حرکت بود. بدیهی است این خبر ایجاد نگرانی فوق العاده ای در شاه نموده رمزاً چگونگی را از ولیعهد و كشفاً از سردار سپه خواستار شد. پس از چند روز ولیعهد تلگراف کشفی بعنوان شاه مخابره نمود، مطالب همان است که حضرت اشرف رئيس الوزراء بعرض رسانیده اند. شاه متوجه شد که در طهران يك خبر های مهمّی است و ولیعهد بواسطۀ این که تحت مضیقه و سانسور است نتوانسته حتّى رمزاً هم قضایا را توضیح دهد. اما تلگرافاتی که از سردار سپه بشاه مخابره شده و شاه جواب داده است عیناً در زیر نقل می شود :

مدّرس نیز در مجلس راجع با این بلوای مذاکراتی کرد. بطوری که از مذاکرات مدرّس استنباط می شود مشار الیه خیلی راجع ببلوای نان مبهم صحبت کرده و بهتر اینست صورت این مذاکرات در زیر نقل شود :

مدرس - بنده قبل از وقوع این وضعیات ناگوار غیر منتظره کسالت داشتم و حال که مقارن شد با این وضعیات حال من خیلی سخت تر است و این دو سه روزه هم حالم سخت بوده و حالا هم باعانت اعانت کنندگان خدمت آقایان رسیدم و خودم را مکلف دیدم كه يك عرایضی بکنم و از

ص: 379

مقام ریاست خواهش کنم که دولت را احضار کند و کشف حقیقت و هویت این اوضاع كما هو حقه از برای من و سایر آقایانی که شاید اطلاع ندارند بشود ( نمایندگان صحیح است)، البته این طور نبوده که اگر من نیایم صحبتی نشود البته همه بعقيدۀ من بوظيفۀ خود رفتار می کنند ولی از باب این که از هم قطار های خودم عقب نمانده باشم بهتر دیدم که بیایم و يك مذاكراتي بكنم . حالا هیئت دولت که نیست و من هم نا خوشم ولی البته اظهارات من بگوش آقایان می رسد و از طرف مقام ریاست هم احضار خواهند شد که یا در همین مجلس و یا در مجلس آتیه بیاناتی می کنند البته من هم می شنوم و آقایان هم می شنوند آن وقت یا قانع می شوند و یا نمی شوند من گمان می کنم همه آقایان با این که نظر بد بدولت نداریم و او را در حفظ اصلاح مافات می بینم و البته باید تکمیل شود ولی ما تمام خدمت گذار مردمان این مملکت هستیم البته پریروز روز اول که مسئله مسئله ارزاق بود که جای تأسف از برای همه بود و هست . البته همه تصدیق دارند که امسال آفات بود ، کم آبی بود خصوصاً در اطراف تهران ولی تمام مکلفند که بذل جهد کنند از برای این که بقدر ميسور راحتی مردم از جهت معاش اغلب فراهم شود، پریروز اول این

عنوان شد بعد در خلال این مطالب يك چیز هائی آمد ، در مجلس ریختن اتفاق افتاد، زدن و شکستن اتفاق افتاد و بعضی قسمت های دیگر اتفاق افتاد بنده هم با حالت تب آمدم و برای این که جمعیت مجلس کم شود بیرون در ایستادم و مردم را دل داری دادم یعنی با آن ها شريك مصيبت شدم که حق را هم بطرف آن ها می دهم.

بعد مسئله منجر شد بگرفتن ها ، بستن ها ، حبس ها، زن ها، مرد ها ، کوچک ها ، بزرگ ها منتهی شد بتوسلاتی که بعقیدۀ من خیلی نا مشروع است . آن ها حق داشتند هر مطلبی که دارند خدمت آقایان وکلاء و مجلس شورای ملی که خدمت گذار آن هاست اظهار دارند و آن ها هم بذل جهد کنند در انجام مطالب آن ها ولی بعضی تشبثات نا مشروع داخل هیچ کاری نبود. یا این که توهین باشخاص محترم داخل هیچ کاری نبوده این مطلب و مطالب دیگر و هویت آن کاملا بر شخص من مجهول است اگر بر من معلوم بود با این کسالت که شرعاً و عقلا ملزم نبودم نمی امدم و اشخاصی بودند که مذاکراتی بکنند باید هویات مطالب در این مقام که مقام رسمی است روشن شود. الان که دولت حاضر نیست که این اظهارات مرا جواب گوید و کشف حقایق بشود. مردمانی که حبسند منشائش عملیات دیگر است چیست ؟ و علاوه بر آن منشائش توسلات غیر مشروع است ؟ و علاوه فکر ارزاق کردند ؟ نصایح بنده را که در ده شبانه روز اطراف تهران گشتم شنیدند؟ امروز که روز سختی نیست اگر بنا شد سخت باشد پس فردا که سرما شد چه می شود؟ اگر طفلی از گرسنگی بمیرد چه خواهد شد ؟ یا از نان یا پول گفته اند . المفلسون فی خطر عظيم يك دفعه از بابت نبودن نان

است همان است که حضرت فرموده بد ترین اشخاص کسی است که بخواهد سیر و اطرافش گرسنه هائی باشند. حالا از مقام ریاست تقاضا می کنم خبر کنند دولت بباید حقیقتاً کشف حقیقت شود از آن طفلی که قدم برداشته یا کسی که مسبب آن کار است

ص: 380

حقیقت را معلوم کنند از این که بمن خبر بدهند من قانع نمی شوم من گفتم و اظهار درد کردم باید بیایند و علاج را بفرمایند و من و همه را قانع کنند ( نمایندگان صحیح است).

متن تلگراف احمد شاه به رضا خان سردار سپه نخست وزیر

نمرۀ 191 چهارم مهر ماه 1304 استخراج تلگراف رمز لوزان،

جناب اشرف رئيس الوزراء، امروز روز نامه های این جا خبری از ایران درج کرده بودند که بواسطه کمی آذوقه در تهران هیجان در اهالی تولید شده بازار ها را بستند خیلی اسباب نگرانی من شد انتظار دارم جناب اشرف فوراً مرا از تفصیل مطلع نمائید، جواب این تلگراف را پاریس مخابره نمائید . شاه

متن تلگراف رضا خان سردار سپه به احمد شاه

نمرۀ 193 پنجم مهر ماه 1304، اعلی حضرت شاهنشاه ایران پاریس مهمان خانه نگرسکو تلگراف مبارك زیارت گردید چهار شنبۀ اول مهر ماه عده ای از کسبه بازار ها را بسته بعنوان کمی نان بحال اجتماع بطرف مجلس می رفتند با این که مقررات حکومت نظامی اقتضا می کرد که از اجتماع آن ها قویاً جلو گیری بشود لیکن بملاحظه آن که کار ارزاق یکی دو روز اخیر قدری مبهم شده بود و احتمال هم داده می شد که هیجان آن ها از وحشت سختی نان باشد و شاید پس از اظهار مطالب تسكين يابد ممانعتی بعمل نیامد ولی جمعیت همین که وارد مجلس شدند شروع بشکستن درب و پنجره و بر هم زدن میز و صندلی و كتك زدن وکلاء و پاره ای حرکات زشت نمودند بهر نحوی بود بعضی از نمایندگان آنان را قانع کرده و بر اثر اقدامات فوری و مجدانه دولت هم فردای آن روز وضع ارزاق خوب و نان فراوان شد، اما بر خلاف انتظار ازدحام مردم زیاد تر و دو دستۀ هفت هشت هزار نفری تشکیل یکی بطرف مجلس و دیگری بسمت سفارت روس روانه شدند اگر چه مقاومت مأمورین انتظامات اجتماعات آن ها را در هم شکست و عده ای از محرکین را دست گیر نمودند لیکن صد نفری توانستند خود را بسفارت خانه بیاندازند، عصر پنج شنبه که وزیر امور خارجه وزیر

مختار روس را راجع باین مسائل ملاقات و از مقاصد متحصنين پرسش نمود جواب دادند که حضرات از حکومت فعلی ناراضی و شاه را می خواهند نظر باین که چند روز قبل بشارت تشریف فرمایی موکب همایون بعامه اعلام و تلگراف مبارك در جرائد درج گردید و از طرفی هم بنا بتلگراف مبارك اطمینان قطعی داشت که این عناوین بهیچ وجه پسند خاطر ملوکانه نمی تواند باشد بتأیید تحقیقات خارج معلوم شد سیاست روسیه در کار استفاده از موقع و تولید انقلابست، فعلا تعقیبات شدید در کشف دسیسه ادامه دارد علاوه بر سر دسته ها و کسانی که مردم را تشویق و ترغیب باغتشاش می کردند چند نفری نیز از اعضاء دربار که تصور می رفت مناسباتی با بعضی مقامات خارجی داشته باشند برای تکمیل

ص: 381

تحقیقات با اطلاع والا حضرت توقیف و پس از انجام تحقیقات مستخلص شدند. امیدوار ست مسئله سوء تفاهی برای اعلی حضرت همایونی پیش نیاورد زیرا قطع و یقین دارد هیچ وقت خاطر خطیر مایل باین گونه پیش آمد ها نیست خصوصاً که دست اجانب در کار و از این رو مخاطرات عظیم برای مملکت تولید شود، عجالتاً شهر در کمال آرامش است و تا حرکت موکب همایونی که انشاء اللّه بطوری که وعده فرموده اند در دویم اکتبر حسن وقوع خواهد یافت جریانات مهمه را بعرض اعلی حضرت می رساند. رضا

استخراج تلگراف پاریس شمارۀ 200-11 مهر 304

جناب اشرف رئيس الوزراء بطوري كه سابقاً بجناب اشرف اطلاع داده بودم مصمم بودم با کشتی دویم اکتبر حرکت نمايم مع التأسف چون وسائل حرکت حاضر نشد و نواقصی داشت خودم نتوانستم با آن کشتی عازم شوم ولی علیا حضرت ملکه و همراهانش با کشتی مزبور حرکت فرمودند خودم هم مشغول تکمیل نواقص حرکت هستم که با کشتی که بعد ها حرکت کند جا پیدا کرده حرکت نمایم البته تاریخ حرکت خود را مجدد بشما با تلگراف اطلاع می دهم اکنون که فرصتی هست لازم می دانم این نکته را اظهار نمایم که وقایع اخیر از هر جهة قابل تأسف بوده و چون بهیچ وجه نمی توانم محرکین این وقایع و علت حقیقی آن را از این جا کشف نمایم با این که از تلگراف های جناب اشرف تا اندازه ای اطلاعات حاصل شد ولی چون هنوز تا موجد تحقيقات كامل نبوده بنابر این انتظار دارم در باب قضایای اخیر هر گاه در تحقیقات اطلاعات بیش تری بدست آمد رمزاً با تلگراف اطلاع دهید که مسائل بر من روشن تر شود. شاه

متن تلگراف رضا خان سردار سپه باحمد شاه

تلگراف مبارك زیارت گردید بطوری که اعلی حضرت امتحان فرموده اند همیشه این قبیل حوادث و خود سری مفسدین ناشی از تحریکات خارجی است مردم هم جاهدند و بحقایق پی نبرده آلت سیاست آن ها می شوند البته نفع و غرض نيز ضمیمه شده عوامل سیاسی داخلی را گاهی شريك می سازد مبدأ وقایع اخیر هم همین قسم بوده، فعلا حکومت نظامی مشغول تحقیق و تعقیب است و زايد بر آن چه که قبلا عرض شده چیز مهمی بدست نیامده بهر حال اگر نظر اعلی حضرت در تأخیر عزیمت موکب همایونی باین اخبار بوده باید عرض کنم که اهمیتی نداشته این قبیل اتفاقات در همه جا رخ می دهد بهتر است بطوری که تصمیم فرموده بودند با کمال اطمینان زود تر حرکت فرمایند. رضا

تلگراف احمد شاه برضا خان سردار سپه

استخراج تلگراف پاریس شمارۀ 200 - 22 مهر 1304

جناب اشرف رئيس الوزراء از این که اطلاع داده بودند شهر خاموش کمال انتظام و سکونت بر قرار است خوش وقت شدم، در باب قضیه آذربایجان هم که اطلاع داده بودند باطمینانی که بمراقبت و حسن کفایت

ص: 382

جناب اشرف دارم یقین است از این غائله نیز جلو گیری نموده موجبات نظم و آسایش را در آن حدود فراهم خواهید کرد، انتظار دارم جناب اشرف از حسن جریان امور منظماً مرا مطلع و خرسند دارید . شاه

متن تلگراف رضا خان

تلگراف مبارك راجع بوقایع اخیر و این که از علل و عوامل آن استفسار فرموده بودند زیارت شد، جریان واقعات در ایران سال های متمادی بدین منوال بوده و همیشه سیاست های اجانب بمقتضیاتی جریان هایی تولید می کرده اند جهل مردم و دست خیانت کار آن ها هم آلت و مزید بر علت می گردد یک روز در سفارت روس جمع شده می گویند شاه می خواهیم فردای آن روز عنوان دیگر می کنند بهر حال مادام که تشکیلات مملکت و شرایط یك زندگانی مستقلی کاملا مستقر نگردد از این وضعیت مسموم خلاصی نمی توان یافت، فعلا شهر در کمال انتظام و حکومت نظامی مشغول تحقيق و تعقيب است البته ركين و مسببین برای عبرت دیگران سخت تنبیه خواهند شد لکن در آذربایجان نیز تشریف فرمائی اعلی حضرت را وسیله قرار داده پاره ای عنوانات مخالف می کنند و تلگرافاتی هم بمركز مخابره می نمایند ، معلوم نیست نغمات آن جا مبتنی بر چه دسایس است، عجالتاً تعلیماتی داده شده که مراقبت نمایند و علل و کیفیت آن را کشف و از این غائله جلو گیری کنند. رضا

با این ترتیب شاه از مراجعت بایران منصرف شد و حتّی تلگرافاً هم بتهران اطّلاع داد که مراجعت او بتأخیر افتاده است. متن این تلگراف در دست نیست ولی در روز 20 ربیع الاوّل 1344 برابر 17 مهر 1304 روز نامۀ ایران در شمارۀ 1924 دو خبر درج کرده بود که اینک در زير نقل می شود :

خبر اول تلگراف از پاریس

« بر طبق اطلاعی که تحصیل شده این چند روزه تلگرافی از اعلی حضرت شاه از پاریس بوالا حضرت ولايت عهد و تلگرافی هم بآقای رئیس الوزرا مخابره شده و اطلاع داده اند که 13 ربیع الاول که قرار بود بطرف ایران عزیمت نمایند ممکن نشده و حرکت بایران را چندی بتأخیر انداخته اند و حالیه در پاریس توقف دارند .»

خبر دوم عزیمت ایران

اشاره

« بقرار اطلاع حاصله اخوان اعلي حضرت شاه ، سلطان محمود میرزا و سلطان مجيد ميرزا باتفاق ملکۀ مادر شاه و عده ای همراهان که هم شیره های اعلی حضرت هم جزو آن ها هستند در تاریخ 13 ربیع الاول با كشتى (نالدرا) که کشتی مهم و خوبی است از پاریس بعزم ایران حرکت نموده اند و از راه بمبئی ببوشهر و از آن جا بعتبات عالیات خواهند رفت که پس از زیارت اعتاب مقدسه و ملاحظۀ مقبره مرحوم محمد علی میرزا از راه کرمانشاهان بطهران بیایند.»

ص: 383

32- اغفال ولیعهد

چند روز بیش بجلسۀ نهم آبان نمانده بود و با این که اوضاع و احوال گواهی می داد که سردار سپه نسبت بسلسلۀ قاجاریه چه نیّت و نظری را دارد معهذا ولیعهد محمّد حسن میرزا بواسطۀ مانور هایی که داده می شد کاملا از همه جا بی خبر و بر اثر مذاکراتی که بین او و سردار سپه جریان یافته بود تصوّر می نمود که اگر احمد شاه از سلطنت خلع گردد سردار سپه موافق خواهد بود که مشار اليه بسلطنت برسد و هرگز تصوّر نمی نمود که سردار سپه در صدد تهیّه وسایل انقراض قاجاریّه می باشد. سردار سپه نیز طوری تظاهر و رفتار نمی کرد که موجبات سوء ظنّ ولیعهد را فراهم کرده باشد و حتّی برای این که راه ایجاد سوء ظنّی را بر ولیعهد مسدود کرده باشد بمجلس پیشنهاد کرد که ماهیانه چهار هزار و پانصد تومان بحقوق ولیعهد افزوده گردد و این عمل سردار سپه باعث می گردید که ولیعهد نسبت باو هیچ گونه سوء ظنّی نداشته باشد . در صورتی که منظور سردار سپه از این عمل فقط و فقط برای فریب و اغفال محمّد حسن میرزا بود که می خواست تا آخرین ساعتی که می بایستی وسایل انقراض سلسلۀ قاجار را فراهم نماید دربار را خام و در اغفال گذاشته باشد. این جا حقاً ولیعهد نمی بایستی تا این درجه نسبت بجریان های سیاسی خوش بین بوده و این بیت را از مدّ نظر دور داشته باشد :

فریب تربیت باغبان مخور ای گل *** که آب می دهد امّا گلاب می خواهد

بهر حال روز بیست و یکم مهر 1304 کمیسیون بودجه تصویب کرد که بر حقوق وليعهد از اوّل سال 1304 ماهیانه چهار هزار و پانصد تومان اضافه گردد و روز بعد عیناً این خبر در روز نامۀ ایران شمارهٔ 1928 درج گردیده بود که اینك در زیر نقل می شود:

حقوق ولیعهد

اشاره

« بطوری که مسبوق شده ایم مبلغ چهار هزار و پانصد تومان که سال گذشته از حقوق ولايت عهد کسر شده بود و ماهیانه ده هزار تومان تصویب شده بود امسال بر حقوق ایشان علاوه شده و کمیسیون تصویب کرده است که از اول سال جاری ماهیانه چهارده هزار و پانصد تومان پرداخته شود .»

ص: 384

33- چگونه سیاسیون شوروی را اغفال کردند

بمحض ورود اوّلین سفیر شوروی بتهران ( روتیشتن ) همین که انگلیس ها حس کردند که نفوذ شوروی در ایران رو بتوسعه است و مخصوصاً پس از انعقاد پیمان 1921 ایران و شوروی که ملاحظه نمودند دسته ای از ملّیّون ایرانی بر اثر فشار متمادی انگلیس ها بتنگ آمده و مخصوصاً از قرار داد نهم اوت 1919 ایران و انگلیس نیز نهایت درجه تنفّر و خشم را نسبت بسیاسیّون بریتانیای کبیر دارند، لذا از ایجاد روابط حسنه بین ایران و شوروی و توسعۀ نفوذ آن کشور در ایران بوحشت افتاده در صدد بر آمدند که سیاست دولت جوان شوروی را از مجرای حقیقی خود منحرف نموده تا در مواقع مخصوصی که ارادۀ آن ها تعلق خواهد گرفت بنفع سیاست کهن بریتانیای کبیر استفاده نمایند. انگلیس ها از زمان فتح علی شاه قاجار و شاید قبل از آن بواسطۀ این که غالباً نفوذ دربار تزاری در دربار ایران می چربیده بفکر افتاده بودند که در خانواده های مؤثر ایرانی نفوذ کرده و بوسائل مختلفی با آن ها محرمانه ارتباط بگیرند، بهمین منظور با عدّه ای از رجال و علماء و طبقات مختلفۀ ایرانی محرمانه ارتباط پیدا کرده و بواسطۀ بذل و بخشش هائی که بآن ها می کردند تا آن جا که میسّر می شد اطلاعاتی از دربار و چگونگی روابط آن با سایر کشور ها و مخصوصاً دولت تزاری روسیّه بدست می آوردند. این ارتباط دائماً رو بازدیاد می رفته و بطوری که می گویند غالب مشروطه خواهان صدر مشروطیّت با انگلیس ها ارتباط داشتند. همین که دولت تزاری از بین رفت و دولت جوان اتّحاد جماهیر شوروی جای آن را گرفت بواسطۀ این که ارتباطی با ایران نداشتند بدیهی است طرف دارانی هم در ایران نداشتند ولی طبیعی بود که بالاخره ملّیّون ایرانی بواسطۀ انعقاد پیمان 1921 و از نظر حفظ توازن سیاسی، عدّه ای ممکنست نسبت بدولت شوروی تمایل ورزیده و با سفارت شوروی در تهران ارتباط حاصل نمایند. انگلیس ها می خواستند اوّلا از هویّت اشخاصی که با سفارت شوروی تماس خواهند گرفت آگاهی حاصل نمایند و در ثانی از تصمیماتی که سیاسیّون شوروی در ایران خواهند گرفت اطلاع داشته باشند و ثالثاً ایادی مختلفی از طرف

ص: 385

خودشان در سفارت شوروی داشته تا اگر بخواهند در مسائل و قضایای سیاسی روز آن ها را وا دار کرده بنفع خود استفاده نمایند، یا اگر سیاستی را که دولت انگلیس می خواهد در ایران اتّخاذ نماید و مورد سوء ظنّ دولت شوروی قرار گیرد ایادی آنگلوفيل كه ظاهراً ماسك شوروی را برو زده و با سفارت روس ارتباط دارند سیاسیّون شوروی را اغفال نموده حقیقت را دگرگون جلوه دهند. بهمین منظور پس از آن که اوّلین سفیر شوروی وارد شد عدّه ای از آن ها را که محرمانه با انگلیس ها ارتباط داشته و یا مورد اعتماد شان بودند وا دار کردند که نسبت بسیاست انگلیس علناً انتقاد و نسبت بمناسبات ایران و شوروی اظهار خوش بینی نمایند. حتّی برای از پیش بردن این بازی بوسائل مختلفی متشبّث شدند، منجمله نسبت ببعضی از رجال و اشخاصی که با آن ها ارتباط داشتند و مردم هم کم و بیش از ارتباط آن ها با انگلیس ها بوئی برده بودند برای پی گم کردن رسماً بآن ها بنای بد گوئی را گذاشته و چنین وا نمود کردند که سفارت انگلیس آن ها را طرد نموده است. این عوامل و ایادی طبیعی بود که بایستی با سفارت شوروی تماس گرفته و اظهار تمایل بروس ها بنمایند انگلیس ها دنبالۀ همین سیاست را تعقیب کرده جزو

عدّه ای از ملّیّون ایرانی که طرف دار حقیقی سیاست شوروی بودند و وجود دولت شوروی را برای ایجاد سیاست موازنه لازم می دانستند دسته ای از طرف داران نقاب دار خود را هم داخل نموده بفعالیت پرداختند، در آن روز ها شاید کسی نمی توانست این سیاست را پیش بینی نماید و نسبت بكليّۀ آن هایی که با سفارت شوروی رابطه داشتند از این لحاظ سوء ظن حاصل نماید ، ولی بعد ها جریان تاریخ و گذشت زمان نشان داد که عدّۀ زیادی از عوامل طرف دار سیاست شوروی در ایران روسوفیل نما هایی بودند که در زیر لباس خود زرۀ انگلوفیلی را بر تن داشتند و قصد شان از نزديك شدن با سیاسیّون شوروی فقط حفظ منافع دولت بریتانیای کبیر بوده است .

یکی از شاهکار های این ایادی و عوامل مرموز که ظاهراً روسوفیل بودند این بود که نزد سیاسیّون شوروی مدّعی شدند که ما بقدری بضبط و آرشیو سفارت انگلیس

ص: 386

تسلّط داریم که اگر اراده نمائیم می توانیم حتّی به لیست سیاه و سفید آن سفارت دست یابیم و از رابطۀ سفارت مزبور با رجال ایرانی آگاهی حاصل نمائیم.

سیاسیّون شوروی نیز که مایل بودند از هویت رجال ایران اطلاع دقیق بدست آورده باشند خواستار شدند که لیست اسامی دوست و دشمن سفارت انگلیس را هر طور هست تحصیل نمایند.

روسوفیل نما های مصنوعی هم پس از چندی با مشورت سیاسیّون سفارت انگلیس يك ليست بلند بالا تهّیه کرده بسفارت شوروی برده ارائه دادند و گفتند با يك زحمات و مشقّات بی شماری این لیست را دزدیده ایم.

در این لیست میرزا کریم خان رشتی ، حسن مشار الملك ، سيّد محمّد صادق طباطبائی، سلیمان میرزا ، مستوفی الممالك و عدّه زيادی اسامی دیگر در لیست سیاه و مشير الدّوله ، قوام السّلطنه ، مؤتمن الملك، تقی زاده ، نصرة الدوله ،مدرّس و عدّۀ زیادی دیگر را در لیست سفید (یعنی طرف داران سفارت انگلیس) نوشته بودند و بهمین علّت هم سیاسیّون شوروی با كابينۀ مشير الدّوله يا قوام السّلطنه مخالفت می کردند .

بدیهی است تمام افرادی را که در لیست سیاه و یا سفید صورت داده بودند مطابق با واقع نبوده بلکه از ارائه آن نظر سیاسی داشته اند و حتی در آن افراد اشخاص پاك و وطن پرستی هم بودند که بهیچ طرف تمایلی نداشته بایران و ایرانی بیش از هر چیز علاقه داشتند.

میرزا کریم خان رشتی نیز مشیر و مشار سفارت شوروی بود و هنگام تغییر سلطنت رل های حسّاسی در سفارت شوروی بازی نمود و برای موافق ساختن سیاسیّون شوروی نسبت بسردار سپه فعالیّت های بی شماری کرد. مشار الیه مدّت ها با لیدر های احزاب سوسیالیست از نزديك تماس گرفت، حالا من نمی دانم که بعضی از لیدر های سوسیالیست هم همین نقشۀ میرزا کریم خان را تعقیب می کردند یا نه، ولی آن چه معلوم و مسلّم است اینست که سوسیالیست ها در تقویت سردار سپه کوشیدند و نمایندگان آن ها هم که در مجلس بودند چه در دورۀ چهارم و چه در دورۀ پنجم همه جا از سردار سپه تقویت کرده او را یک نفر رجل ملّی و خدمت گذار ایران معرّفی نمودند.

ص: 387

بهر حال بر اثر این مانور ها بود که سیاست شوروی در ایران دوچار اغفال گردید و البتّه نباید انتظار داشت که در آن موقع چرا آن ها در این بازی سیاست فریب خورده اند زیرا تازه بمیدان سیاست ایران وارد شده و از هوّیت کامل کسانی که با آن ها ارتباط داشتند بی خبر بودند و نتیجۀ این تغافل این شد که شوروی ها با آن که در بادی امر با سردار سپه مخالف بودند رفته رفته موافق گردیدند و حتّی کار موافقت آن ها با سردار سپه بجائی کشیده شد که ده روز بجلسه نهم آبان ماه 1304 مانده بی سیم مسکو در ضمن اخبار خود خبر زیر را منتشر ساخت و روز نامۀ ایران هم در شمارۀ 1935 مورخۀ 30 مهر ماه 1304 برابر چهارم ربیع الثانی 1344 عیناً آن را درج نمود، این خبر می رساند که شوروی ها در تقویت از سردار سپه تا چه اندازه کوشش و جدّیت داشته اند. اينك خبر مزبور برای اطلاع خوانندگان عیناً نقل می شود :

بی سیم مسکو مورخۀ 21 اکتبر برابر 29 مهر ماه 1304

اشاره

«مسكو - اخيراً مطبوعات اروپا اخباری انتشار می دهند دائر بر این که گویا دولت جماهیر شوروی نسبت بحکومت ملی ایران که رضا خان پهلوی در رأس آن قرار گرفته نظریۀ منفی داشته و گویا دولت شوروی از شاه ایران که حالیه در اروپا توقف دارد تقویت می کند. انتشارات جراید اروپا ظاهراً این مقصود را تعقیب می کنند که دولت شوروی را در این مبارزۀ سر بسته ای که در سنوات اخیره در ایران بعمل می آید طرف دار شاه قلمداد کرده و روابط کدورت آمیزی بین دولت شوروی و حکومت ملی ایران ایجاد کرده و بدین وسیله اجرای سیاست امپریالیستی را در ایران تسهیل کنند، غائله سلطنت طلبان که در چندی قبل بتحريك عناصر ارتجاعی تهران روی داد همین مقصود را تعقیب می کرد.

آژانس تلگرافی اتحاد جماهیر شوروی برای این که تمام این اخبار بی معنی را از اذهان خارج کند اطلاع می دهد که دولت شوروی كما في السابق اصل عدم مداخلۀ كامل بامور داخلی ایران را رعایت کرده و با حکومت ملی ایران که رضا خان رئيس الوزراء در رأس آن قرار گرفته روابط کاملاً دوستانه دارد » .

سیاسیّون شوروی نیز پس از آن که متوّجه شدند که نمایندگان آن ها در ایران در سیاست ایران نسبت بتقویت از سردار سپه و موافقت با ریاست وزرایی و بالاخره با سلطنت او دوچار اشتباه شده اند و مأمورینی را که به ایران فرستاده بودند بوسائلی اغفال کرده اند آن ها را پس از محاکمه محکوم باعدام نمودند. «شومیانسکی» سفیر

ص: 388

شوروی در موقع وقایع جمهوری و بعد از آن که در ایران بود از جمله وزرای مختاری بود که پس از چندی محاکمه و محکوم به اعدام گردید.

34- استعفاى مؤتمن الملك از ریاست مجلس

در نیمۀ مهر ماه که طبق نظام نامۀ مجلس می بایستی انتخابات هیئت رئیسه مجلس تجدید شود، طبق معمول تجدید گردیده و بالنتیجه میرزا حسین خان پیر نیا (مؤتمن الملك) به ریاست اکثریت آراء انتخاب گردید. میرزا حسین خان پیر نیا شخصاً قانونی و در ادواری که عهده دار ریاست مجلس بود همواره سعی می نمود که بر خلاف قانون رفتاری نکرده باشد. اوضاع و احوال گواهی می داد که در آتیۀ نزدیکی سردار سپه می خواهد سلسلۀ قاجاریه را منقرض و خود جای خاندان قاجار بنشیند و چون مؤتمن الملك خلع قاجاریه را به وسیلۀ مجلس شورای ملی بر خلاف قانون اساسی می دانست و از طرفی متوجه شده بود که سردار سپه هم مقدمات کار را فراهم نموده و عنقریب مواد مربوط با بقای سلسلۀ قاجار را نقض و مواد دیگری بجای آن خواهد گذاشت، صلاح خود را در این دانست که از ریاست مجلس استعفا نموده تا در موقع تغییر سلطنت عهده دار ادارۀ امور مجلس نبوده و شراکتی در این کار نداشته باشد این بود که از شش ماهۀ آخر دورۀ پنجم که بریاست مجلس انتخاب شد از قبول آن خود داری و طبق نامه ای که ذیلا ذکر می شود از ریاست مجلس استعفا نمود. دولت آبادی در حیات یحیی علت استعفای مؤتمن الملك را چنین ذکر کرده است.

«مؤتمن الملك رئيس مجلس بواسطۀ شخصیتی که دارد و برادرش مشیر الدوله که در مجلس است و مورد توجه می باشد با خیالات کارکنان سردار سپه در خوانده شدن و مطرح نمودن مراسله ها و تلگرافاتی که از ولایات دور تقاضای تغییر سلطنت می رسد همراه نیست. کارکنان سردار سپه برئيس مجلس اعتراض می کنند و او ناچار می شود استعفا بدهد.»

نامۀ مؤتمن الملك به مجلس

اشاره

مقام مقدس مجلس شورای ملی شید اللّه ارکانه، در جلسۀ یک شنبه در موقع انتخاب هیئت رئیسه بار دیگر آقایان نمایندگان محترم نسبت به این بنده اظهار حسن ظن فرموده تجدید اعتماد آقایان محترم موجب تشکرات و امتنانات بلا نهایه گردید. ولی نظر بکسالت عارضه متأسفانه قادر بادای وظیفه نخواهم بود و با کمال شرمندگی از قبول شغل ریاست و خدمت گذاری استعفا می کنم. حسین پیر نیا

مراسلۀ مؤتمن الملك در روز بیست و یکم مهر در جلسۀ خصوصی مطرح گردید و عموم نمایندگان از استعفای مؤتمن الملک اظهار تأسف نموده تصمیم گرفتند هیئتی از مجلس انتخاب و نزد مشار الیه بفرستند تا بر اثر مذاکره تقاضا نمایند که از تصمیم خود صرف نظر کنند. منتخبین مجلس مدتی با مؤتمن الملك مذاکره کردند بالاخره مشار الیه قبول نکرد. مجدداً در روز بیست و سوم مهر جلسۀ

ص: 389

خصوصی تشکیل گردید و در اطراف استعفای مؤتمن الملك مذاكرات زيادی بعمل آمد بالاخره قرار شد از طرف تمام فراکسیون های مجلس مجدّداً نماینده ای انتخاب و نزد مؤتمن الملك بفرستند. نمایندگان مزبور هر چه به مؤتمن الملك اصرار کردند متقاعد نشده از قبول ریاست امتناع نمود. بالاخره روز بیست و ششم مهر ماه مجدّداً جلسۀ خصوصی تشکیل گردید و قرار شد بلافاصله جلسۀ علنی نیز تشکیل و استعفا نامۀ آقای پیر نیا قرائت و بلافاصله جلسه ختم شود.

روز بیست و هفتم مهر نیز مجدّداً جلسۀ خصوصی تشکیل گردید و تدّین نایب رئیس در آن جلسه نطقی بدین مضمون ایراد کرد:

«1 - امروز آقای رئیس الوزراء بنده را به هیئت وزراء احضار و گفتند در خصوص تلگرافات تبریز، مجلس چه رویّه ای را تعقیب خواهد کرد؟ بنده عرض کردم تلگرافات مزبور را ندیده ام، گفتند لازم است دیده و بآقایان نمایندگان اطلاع دهید که اوضاع تبریز مرا نگران کرده است و خوب است در این باب تصمیمی اتخاذ شود.

2 - از تبریز تلگرافی بعنوان رئیس مجلس رسیده که با ده نفر از نمایندگان برای مخابرۀ حضوری حاضر شوند بآن ها اطلاع داده شد که مجلس فعلاً رئیس ندارد کنید رئیس معیّن شود. بعد جواب دادند که دو نایب رئیس با ده نفر از نمایندگانی که خود شان انتخاب می کنند برای مخابرۀ حضوری حاضر شوند لذا خواستم از نمایندگان سئوال کنم که چه عقیده دارند. نمایندگان جواب دادند که چون طرف خطاب نوّاب رئیس هستند و انتخاب نمایندگان هم بایشان وا گذار شده محتاج اجازه از مجلس نیست.

3 - اظهار داشتند خوبست از هر فراکسیونی دو نفر نماینده انتخاب شود که در خصوص انتخاب رئیس توافق نظر حاصل شود که فردا انتخاب نمایند .

بالاخره قرار شد انتخابات هیئت رئیسه شروع شود و روز بیست و هشتم مهر ماه دو ساعت قبل از ظهر مجلس بریاست دیبا نایب رئیس تشکیل گردید و شروع بانتخاب رئیس مجلس کردند. استخراج آراء بعمل آمد، عدۀ رأی دهندگان 92 نفر و

ص: 390

میرزا حسن خان مستوفی(مستوفی الممالك) با 62 رأى بریاست مجلس انتخاب گردید.

سپس مستوفی الممالك ، ميرزا حسین خان علائی ، سید حسن تقی زاده، عدل، شاهزاده افسر، ندامانی ، ارباب کی خسرو ، حکمت، تهرانی، افشار از طرف نوّاب رئيس دعوت شدند که مخابرات حضوری بنمایند.

مستوفی الممالك ، علائى ، تقی زاده اظهار داشتند که چون ما مسبوق نبودیم و قبلاً وقت داده ایم نمی توانیم بتلگراف خانه حاضر شویم . ما بقى باتفاق نوّاب رئيس بتلگراف خانه رفته و در نتیجه این طور جواب داده شد که قضیّه موکول برأى مجلس است و خوب است صبر کنید تا بعد از انتخاب رئیس موضوع در مجلس مطرح شود».

30- تدارك و پیش بینی های لازمه برای تغییر سلطنت

از واقعۀ جمهوری که سردار سپه و عمّال وی تظاهرات زیادی کرده ولی نتیجه بعکس گرفته این تجربه را آموخته بودند که برای احراز موفقیّت در موقع تغییر سلطنت هر چه ممکن باشد وسائل کار و مقدّمات آن را خیلی بی سر و صدا و در لفّافه انجام دهند و تظاهراتی نکنند تا حریف هشیار شود. بهمین جهت تا اواخر مهر ماه 1304 تظاهرات شدیدی بر علیه قاجاریه بعمل نیاوردند ولی سردار سپه مخفیانه همه گونه پیش بینی های لازم و تدارکات خود را می دید، منجمله چندی بشب نهم آبان مانده بود که خدا یار خان به تدین، رهنما ، دبیر اعظم بهرامی، سید محمّد صادق طباطبائی، سلیمان میرزا، احیاء السلطنه و گویا میرزا کریم خان رشتی اطلاع داد که فردا سردار سپه قبل از طلوع آفتاب می خواهد شما را ملاقات کند، بهتر اینست که شب را منزل من بخوابید و صبح زود در تاریکی بمنزل سردار سپه برویم. حضرات شب را منزل خدا یار خان بسر بردند و هر يك برای آن که خوابش نبرد بچیزی خود را مشغول کرد. یکی کتاب می خواند، یکی با رفیقش صحبت می کرد و بهمین نحو تمام شب خود را مشغول کردند. صبح هنگام سپیده دم حرکت کرده بمنزل سردار سپه رفتند و در اطاقی از سردار سپه ملاقات نمودند. سردار سپه تسبیح خود را از جیب در آورده اظهار داشت من می خواهم با شما هم عهد بشوم که در مسائل

ص: 391

مهمّ مملکتی با یک دیگر متّحد و متّفق باشیم و سر تسبیح را بدست حضرات داده هر يك گوشه ای از تسبیح را گرفتند، خدا یار خان هم گوشه ای از تسبیح را گرفت. روز بعد هم یکی از آن ها در روز نامه ای زیر عنوان «تسبیح مقدّس» مقاله ای نوشت. سردار سپه از این عهد ها با سایر متنفذین و وکلا و رجال بسته و منظور او از همۀ این بند و بست ها تغییر سلطنت و خلع قاجاریّه بود. بطوري که گفتیم تمام این عملیّات محرمانه و خیلی در پرده انجام می گرفت ولی از اوّل آبان ماه بدستور امرای لشکر تلگرافات زیادی از تمام ایالات و ولایات بمجلس و بعضی از جرائد بر علیه قاجاریّه مخابره شد . منشاء این تلگرافات چه بود ؟

در شهرستان ها اشخاصی را وا دار می نمودند که تلگرافاتی بر علیه قاجاریه بمجلس مخابره نمایند. بتلگراف خانه ها هم دستور داده بودند در موقع قبول این قبیل تلگرافات از مخابره کنندگان مطالبه وجه ننمایند، بهمین جهت تلگرافات مفصّل و زیادی بمرکز مخابره می شد ولی پس از انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی تلگراف خانه ها بزور سر نیزه از مخابره کنندگان آن تلگرافات مطالبۀ وجه نموده و تا دینار آخر آن را وصول نمودند.

هم چنین اوراق زیادی بنام شب نامه که مبنی بر در خواست خلع سلطان احمد شاه و انزجار و تنفّر از سلسلۀ قاجار بود در روز روشن از روز چهارم - پنجم آبان بین مردم منتشر می شد. خیلی مضحك است شب نامه را موقعی باید منتشر نمود که منتشر کنندگان از مأمورین دولت وا همه داشته باشند و نتوانند آن مطالب را در جرائد یا در روز روشن نشر نمایند ولی این شب نامه ها شب نامه ای بود که در روز روشن و با کمال آزادی و بدون ترس و حتّی بدست عمّال شهربانی منتشر می شد. بطوری که در «تاریخ شاهنشاهی اعلی حضرت رضا شاه پهلوی» تألیف عبد اللّه خان امیر طهماسبی مشاهده می شود (عدۀ زیادی از آن اوراق شب نامه را گراور نموده) خط و انشای این شب نامه ها غالباً بهم شبیه بوده و تصوّر می رود که یکی دو نفر در نوشتن آن ها بیش تر شرکت نداشته و نسبت بتمام آن ها از يك منبع مخصوصی دستور انتشار صادر می شده است.

ص: 392

عکس

سلسلۀ چادر های متحصنین طبقات مختلف در مدرسۀ نظام

(گراور از تاریخ پهلوی تألیف عبد اللّه خان نقل شده است)

تقسیم غذا بچادر های متحصنین در مدرسۀ نظام

(گراور از کتاب تاریخ پهلوی تألیف عبد اللّه خان نقل شده است)

ص: 393

ص: 14

اجتماعات مدرسۀ نظام

نیز از اوّل آبان ماه چادر هائی در مدرسۀ نظام بر پا و وسائل آشپز خانه، آب دار خانه و پذیرائی برای عدّه ای در نظر گرفته شد و دستجات مختلفی که شاید مجموع آن از چهار صد یا پانصد نفر تجاوز نمی کرد از روز چهارم یا پنجم آبان بنام طبقات و اصناف مختلفه و تجّار در آن جا جمع شده بعنوان انزجار از سلسلۀ قاجار و درخواست خلع احمد شاه متحصّن گردیدند متحصّنین از چه طبقاتی بودند؟

1 - عدّه ای از هو چی های طرف دار سردار سپه در چادر های مخصوص جای گرفتند.

2 - عدّه ای بی سر و بی پا که همیشه برای سور چرانی حاضرند بواسطۀ آن که پذیرائی خوبی از آن ها بعمل می آمد نوکر شکم خود شده در چادر ها قرار گرفتند.

3 - روز هفتم آبان بعدّه ای از تجّار و رؤسای اصناف بازار که از طرف داران سردار سپه و یا لااقل از کسانی که از سردار سپه و نفوذ او ملاحظه داشتند تلفن کردند که سردار سپه برای امر لازمی با آن ها می خواهد بمشاوره پردازد و بایستی بمنزل مشار الیه بروند. این عدّه نیز که شاید در حدود سی چهل نفر از اشخاص معروف و محترم بازار بودند حرکت کرده بطرف منزل سردار سپه رفتند ولی همین که در منزل وی رسیدند آن ها را بمدرسۀ نظام راهنمایی کرده گفتند آن جا باشید تا سردار سپه بیاید. این عدّه وقتی وارد مدرسۀ نظام شدند و چگونگی اوضاع و احوال را از نزدیک مشاهده کردند فهمیدند که آن ها را برای چه خواسته اند و چه کلاهی سر آن ها رفته و اگر احیاناً بخواهند خارج شوند از خروج آن ها جلو گیری بعمل خواهد آمد.

4 - دستهای هم که از عمّال سردار سپه بوده و این اجتماع با تبلیغات و فعالیّت آن ها تشکیل شده بود بین متحصّنین مصنوعی افتاده و آن ها را وا دار می نمود که تظاهراتی بر علیه قاجاریّه نمایند؛ مجموع این عده متحصّنين مدرسۀ نظام را تشکیل می داد و بطوری که گفتیم و در عکس های متحصّنین مدرسه نظام هم دیده می شود پذیرائی متحصّنین خیلی خوب بوده و اگر این پذیرائی ادامه داشت شاید همه روزه بر تعداد متحصّنین افزوده می گردید. اینک آن عکس های تاریخی که از آشپز خانه،

ص: 395

آب دار خانه و سفره خانۀ متحصّنین بر داشته در صفحۀ 393 و 397 گراور شده است .

جلب موافقت نمایندگان مجلس

از روز پنجم آبان داور و تیمور تاش و یکی دو نفر دیگر از وکلای طرف دار سردار سپه طرح مربوط بانقراض قاجاریّه را تهیّه و بدواً یکی یکی وکلای موافق سردار سپه را بمنزل سردار سپه برده در یک زیر زمینی وارد می کردند و آن طرح را ارائه و ذیل آن امضاء می گرفتند. البتّه موافقین سردار سپه بدون چون و چرا امضاء می کردند ولی مخالفین و یا وکلائی که معناً از این جریان نا راضی بودند از امضاء امتناع می ورزیدند، با این دسته برای گرفتن امضاء طور دیگری معامله می شد. از بعضی از آن ها با دادن وعده هائی امضاء می گرفتند، از برخی دیگر با تهدید و باصطلاح نصیحت و بیم و امید امضاء می گرفتند. عدّه ای هم رفته طرح را دیدند ولی از امضاء با هر قیمتی بود جدّاً خود داری کردند.

طرح نقشه برای سر گرم نمودن مردم

برای این که افکار عامّه را مشغول نموده و تهیّۀ نقشۀ خود را بموقع اجرا گذارند طرق زیر را اتّخاذ نمودند :

1- ایجاد نمایش گاه بزرگی در خارج شهر. برای این منظور در ناز آباد، سه چهار کیلو متری شهر، يك نمایش گاه عظیمی تشکیل دادند. چادر های متعدّدی که در حدود دویست سیصد دست گاه می شد و غرفه های زیبایی که از يك ماه قبل مشغول ساختمان آن بودند با چوب و گچ باشکال زیبائی بر سر پا کردند . در این غرفه ها و چادر ها انواع و اقسام نمایشات فلاحتی جالب توجّهی داده می شد. در غرفه های دیگر محصولات و امتعۀ مختلف خارجی و داخلی بمعرض نمایش گذارده شده بود. در بعضی غرفه ها بعضی حیوانات سبع و غیر اهلی که از اطراف و اکناف جمع آوری کرده بودند در قفس هایی جلب توجّه می نمود. خلاصه تماشای این غرفه ها و چادر ها و دیدن عملیّات ماشین های فلاحتی حدّاقل دو سه ساعت وقت تماشا کنندگان را می گرفت و یکی دو ساعت هم وقت لازم بود تا مردم از شهر به ناز آباد رفته و مراجعت نمایند، با این ترتیب حدّاقل پنج شش ساعت از وقت مردم بدون سر و صدا گرفته شده

ص: 396

عکس

شربت خانه متحدون در مدرسۀ نظام

آشپز خانه متحصنين مدرسۀ نظام

نقل از کتاب امیر طهماسبی

ص: 397

ص: 15

بود و همه روزه در حدود چندین هزار نفر زن و مرد برای تماشا بنمایش گاه مزبوز می رفتند. هم چنین شب ها نیز سینما های مجّانی داده می شد تا عدّه ای هم وقت شب خود را در آن سینما ها بگذرانند. بی مورد نمی دانم اعلانی را که از طرف وزیر فلاحت و تجارت وقت «عبد الحسین تیمور تاش» در این مورد منتشر شده ذیلاً نقل نموده تا دلیل قانع کننده ای در دسترس خوانندگان گذاشته باشم.

«از روز دو شنبۀ 4 آبان ماه نمایش فلاحتی تا ده روز در ناز آباد ادامه خواهد داشت، ورود مجّانی. برای خرید و بکار انداختن ماشین های فلاحتی از طرف کار کنان نمایش هر گونه اطلاعی که تقاضا شود داده می شود. شب ها سینما های جدید که برای نمایش خواسته شده و طرز زراعت علمی در اروپا را نشان می دهد بمعرض نمایش عامّه می گذارد ». وزیر فلاحت و تجارت و فوائد عامه - تیمور تاش

2 - اتلاف وقت مردم در دکّان های خبازی. برای آن که طور دیگر هم وقت مردم را گرفته و بآن ها مجال تعمّق در جریان های سیاسی را نداده باشند سیاست کمی نان تعقیب شد و به خبّاز ها جنس کم تر از مصرف روزانه داده می شد. در نتیجۀ اتّخاذ این سیاست طبیعی بود که در دکّان های خبّازی ازدحام می شود عدّه ای از مردم از صبح تا ظهر در دکّان های خبّازی ازدحام می کردند و با هزار زحمت یکی دو نان از صبح تا ظهر بدست می آوردند و از بعد از ظهر تا شام نیز برای گرفتن نان شب همین طور دو پشته و سه پشته در دکّان های خبّازی هجوم می آوردند. امّا برای این که کمی نان موجب انقلاب و بلوائی نشود بر تعداد پاسبان ها و نظامیان بتعداد زیادی افزوده بودند و چون قبلاً هم يك عدّۀ هفتصد هشتصد نفری از طهران در بلوای نان چهارم مهر از مخالفین سردار سپه را گرفته بودند با این ترتیب حدس انقلاب و هجوم مردم بطرف مجلس و سایر مراکز زده نمی شد و منظور از مجموع این عملیّات و پیش بینی ها و تدارکات برای این بود که مردم را بخود مشغول کرده فرصت تفکّر در جریانات روز را از آن ها سلب کرده باشند. با این کیفیت مقدّمات کار فراهم و روز هفتم آبان ماه هم ناگهان موضوع تغییر سلطنت در

مجلس مطرح گردید كه اينك صورت مذاكرات مشروح این جلسۀ تاریخی در زیر نقل می شود :

ص: 399

جلسه هفتم آبان ماه

نقل از صورت مشروح مذاکرات مجلس مورخه هفتم آبان 1304 برابر 11 ربيع الثاني

مجلس مقارن غروب بریاست سید محمد تدین (نایب رئیس) تشکیل گردید.

پس از تصویب صورت جلسه جریان مذاکرات بدین قرار بوده است :

نایب رئیس - پیشنهادی است راجع بدستور قرائت می شود :

(بشرح ذیل خوانده شد)

ما امضا کنندگان ذیل تقاضا داریم قرائت تلگرامات واصله از ایالات و ولایات در این جلسه در درجۀ اول جزء دستور شود و تکلیف قطعی معلوم گردد. عبد اللّه یاسائی، علی رضا الحسینی ، دست غیب ، کی استوان، حیدر قلی حشمتی ، دکتر امیر ، اخگر .

نایب رئیس - راپرتی از کمیسیون عرایض در این باب رسیده قرائت می شود.

( بشرح ذیل قرائت شد )

از اواسط مهر ماه تا امروز تلگرافات عدیده از طرف وجوه اکابر و مشاهير و كميسيون مختلط نهضت ملی آذربایجان و طبقات مختلفه و هم چنین از ایالات و ولایات که ذیلا شرح داده شده : تبریز ، کرمان ، مشهد ، تربت ، شیراز، درجز ، رشت ، قزوین، محمره ، بجنورد ، کردستان، بار فروش، ساری، بیرجند و غیره بمجلس مقدس شورای ملی شده دال بر عدم رضایت از سلطنت قاجاریه و تغییر سلطنت از این سلسله و تعیین تکلیف از مقام مقدس مجلس شورای ملی، کمیسون در جلسات عديده تلگرافات فوق الذکر را تحت مداقه گذارده و بالاخره تصویب می نماید که راپرت قضیه را بضمیمه تلگرافات مذکوره تقدیم مجلس شورای ملی نماید که هر طور مقتضى و صلاح است تعبين تكليف و جواب تلگرافات مزبوره صادر شود. رئیس کمیسیون حسن ملك.

نایب رئیس - آقای داور (اجازه).

داور - موافقم .

نايب رئيس - مخالفی ندارد ؟

(گفتند خیر).

نایب رئیس - تصور می کنم خلاصۀ این تلگرافات همانست که در راپرت کمیسیون عرایض بعرض مجلس رسیده است و این تلگرافات زیاد است اگر بنا باشد تمامش قرائت شود تصور می کنم وقت زیادی را اشغال کند اگر آقایان راه حلی بنظر شان می رسد ممکنست پیشنهاد بفرمایند . معذالك اگر می فرمائید قرائت شود. آقای افشار (اجازه)،

افشار - بنده نظرم اینست همان طور که فرمودند خلاصه تلگرافات را کمیسیون عرایض تعیین کرده است و بعرض آقایان هم رسیده و ممکن است تلگرافات واصله را بگذارند در اطاق تنفس هر يك از آقایان

ص: 400

میل دارند مراجعه فرمایند و از مضمون آن مطلع شوند.

نایب رئیس - آقای یاسائی (اجازه)،

یاسائی - چون آقای نایب رئیس فرمودند وارد اصل قضیه و راه حل آن بشویم اینست که بنده نسبت بسهم خودم عقیده خودم را این جا عرض می کنم. با حذف تمام مقدمات ما عجالتاً واقعيم در برابر يك وضعيات بحران آمیزی که قابل تردید و تشكيك نيست، آذربایجانی های حساس بالخصوص و آزادی خواهان سایر ولايات يك صدا ها و يك فریاد هایی دارند که بگوش ما ها و اهالی مرکز عموماً رسیده است و از مضامین تلگرافات بوسیلۀ اوراق مطبوعه در این شهر مسبوق شده اند و محتاج بخواندن و قرائت در مجلس هم نیست فقط چیزی که مورد توجه و نظر است اینست که مجلس شورای ملی برای این قضیه منظوره يك راه حلی در نظر بگیرد. چون گفته می شود که اختیارات ما محدود است...

بعضی از نمایندگان - کسی چنین چیزی نگفته است.

یاسائی - شاید در خارج گفته شود و بهمین نظر اگر خاطر آقایان نمایندگان محترم باشد بنده در حوت 1303 در موقع شور در قانون انتخابات مادۀ الحاقیه ای پیشنهاد کردم که ما اجازه بدهیم ملت در موقع انتخابات دورۀ ششم بوکلای دورۀ ششم اختیار بدهد که در قانون اساسی در آن موادی که لازم است تجدید نظری بعمل بیاورد ولی وضعیات فعلی بنده را از این عقیده فعلا منصرف کرده است. زیرا اگر ما بخواهیم بگوئیم وکلای دورۀ ششم بیایند و این اختیار را از ملت بگیرند و وارد در این مرحله شوند شاید خاتمه باین وضعیات داده نشود و موجبات رضایت ملت فراهم نگردد. تحمل نکنند و بی صبری و بی حوصلگی کنند آن وقت يك حوادث و خطراتی برای مملکت پیش بیاید باین نظر بنده عقیده دارم که مجلس شورای ملی تلگرافاً از ملت استعلام کند که از نقاط مهمه مملكت يك هم چو شکایاتی از سلطنت قاجاریه دارند ملت هم اگر میل دارد و بما ها اختیار بدهد ما هم تجديد نظر بکنیم در موارد 35 و 36 و 37 و سایر مواد متعلق بحقوق سلطنت و آن چه که مقتضی است بعمل بیاوریم زیرا مادۀ 30 قانون اساسی می گوید :

سلطنت ودیعه ایست که بموهبت الهی از طرف ملت بشخص پادشاه مفوّض شده. این ماده می رساند که ملت سلطنت می دهد و ملت می گیرد. ملت سلطنت را بشخص بعنوان ودیعه اعطا می کند و اگر سوء ظن پیدا کرد که آن شخصی که این ودیعه باو سپرده شده است نمی تواند از عهدۀ حفظ آن ودیعه بر آید آن ودیعه را استرداد می کنند. در هر صورت ملت می تواند این کار را بکند وقتی که ملت بما گفت شما مختارید از جانب ما تجدید نظر بکنید در قانون اساسی و مخصوصاً راجع بسلطنت و تبديل و انتقال، ما آن وقت وارد می شویم و بهر طور که مقتضی است رفتار خواهد شد . این عقیده

ص: 401

بنده است و ممکنست در ظرف چند روز صورت بگیرد. مردم نا راضی هستند از سلسلۀ قاجاریه يك شاهزادگان محترم وطن پرست هم در داخل مجلس و خارج مجلس هست و البته آن ها مورد نظر نیستند، وقتي كه ما قاجاریه می گوئیم نظر مان بان ها نیست، بنده تصور می کنم که ملت در ظرف چند روز بجای این تعرضاتی که بما می کنند بی ربط و اعتراضاتی که بمجلس شورای ملی می کنند و شکایاتی که از نمایندگان دارند بطور عموم و کلی بجای این تعرضات این اختیار را بدهند. بنده مراجعه می کنم بحوزه انتخابیه خودم اگر موکلین ببنده اجازه دادند بنده می آیم این جا و اقداماتی که مقتضی است می کنم، در مملکت ما هم برای اولین دفعه این طور رفراندم ضرری ندارد. ملت را آشنا می کنیم به رفراندم و در آتیه هم در دورۀ ششم يك قانونی برای رفراندم بنویسند كه يك صورت مشروح تر و بهتری پیدا کند. در هر صورت بعقیده بنده در همین دوره باید این اقدام را بکنیم و این مراجعه هم بطور متحد المآل از طرف مقام ریاست بتمام ولايات و ایالات می شود که اشخاصی که نا راضی و شاکی هستند این اجازه و اختیار را بمجلس شورای ملی بدهند و ما با آن اختیار و اجازه وارد در حل قضيه بشویم اینست عقیدۀ بنده.

نایب رئیس - آقای داور ( اجازه )،

داور - متأسفانه موضوع طوری طرح نشده است که بشود بطور له و علیه درش صحبت کرد برای این که بطور كلى يك وضعیاتی پیش آمده و باید راجع باين وضعيات فکری کرد . گمان می کنم که بطور کلی هیچ کس نباشد که اظهار مخالفتی در کلیات این قضیه بکند و منطقی هم داشته باشد . پس برای این که نظر ما زیاد و کم معلوم شود و بعد از این که چند نفری اظهار عقیده بهمین شکل کلی کردند وارد حل قضیه بشویم بنده هم ناچار هستم بهمین صورت عرض کنم بطوری که آقایان خاطر شان هست قبل از ظهر در جلسۀ خصوصی هم بنده تذکر دادم باز می خواهم تذکر بدهم و خاطر آقایان را بطرف این مسئله جلب كنم كه يك بحرانی از دو سال قبل تقریباً در این مملکت شروع شده است و يك تلگرافاتی بمجلس رسید و کشمکش هائی شد و جماعاتی آمدند و رفتند و این ها يك چيز هائی است که در خاطر همه ما ها هست. در آن موقع آن چه بنده اطلاع دارم و بخاطرم هست عده ای از آقایان نمایندگان می گفتند که باید سعی کرد و حالا که قضیه باین جا رسیده است يك طريق حلى برايش پیدا کرد و ممکن است مجلس بيك موادى رأى بدهد و آراء عمومی را تقاضا کند و از برای خودش کسب حق و کسب اجازه کند و ببینند که دارای حق تجدید نظر در فلان مواد

قانون اساسی هست یا نه ؟ در صورتی که دارای اکثریتی شد راجع باین موضوع آن وقت بنشیند و قضيه راحل کند والا صورت دیگرش دارای يك اشکالاتی هست ولی همین مسئله بواسطه يك پیش آمد هایی که بنده نمی خواهم داخل در جزئیات آن بشوم كم كم بتدريج يا بطوري كه

ص: 402

در مملکت ما معمول است که زمان يك اثر خاصی دارد و بتدريج يك قضایایی را از بین می برد، اصل این قضیه هم از بین رفت و پس از چندی يك مذاكراتي بيك شكل دیگری پیش آمد و همان اوقات بود كه يك مادۀ واحده ای هم از مجلس گذشت و از دو سه هفته قبل تا بحال يك تلگرافاتی باز شبیه بدان تلگرافات اول با يك تغييرات مختصر که آن وقت صحبت غالب بلکه می توان گفت همه تلگرافات راجع بجمهوریت بود ولی این دفعه صحبت از آن قضیه نیست و صحبت در مخالفت و ضدیت با خانواده ایست که در ایران سلطنت می کنند و مردم هم زیاد و کم از این قضیه اطلاع دارند، ما ها هم تمام مان مسبوقیم که تلگرافاتی آمده و اشخاصی در تلگراف خانۀ تبریز متحصن هستند و بمركز مخابراتی می شود. نمایندگان آذربایجان و گاهی سایر نمایندگان را بتلگراف خانه احضار می کنند و کم کم يك كار هائی می شود که آن کار ها ( بنده می خواهم يك كلمه ای بگویم که شاید در درجۀ اول يك قدری زننده باشد و گفتن همین کلمه ) برای مملکتی مضر است که گفته شود می خواهند يك قسمت از ادارات دولتی را تصرف کنند یا تصرف کردند ، بنده گمان می کنم که وکلاء دیگر حق ندارند بنشینند و با خون سردی و با متانت مشرق زمینی خودمانی خود مان

قضیه را نگاه کنند. چند روز هم هست که قضايا يك قدری شدت کرده و حرارت پیدا نموده و وکلا در این خصوص بیش تر صحبت می کنند. يك عده هم رفته اند در مدرسۀ نظام متحصن شده اند و می گویند ما متحدين آذربایجان هستیم و می خواهیم كمك كنيم برفقای آذربایجانی ، جماعت دیگری تلگرافاتی در دست دارند و می گویند این تلگرافات از ملایر و نهاوند و محمره و سایر نقاط ایران است که آمده است و در آن تلگراف می نویسد که ما اختیار می دهیم ببرادران آذربایجانی خود مان که این خانواده را خلع کنند و آن ها را منعزل بدانند و منقرض حساب کنند . دنبالش يك روز خبر دار می شویم که تلگرافاتی بوکلای آذربایجان می رسد که شما حاضر نشويد در يك مجلسى نمی خواهند بحرف ها و تلگرافات ما گوش بدهند و حرف های ما را شوخی فرض می کنند . باز عرض می کنم شوخی است یا جدی است کار نداریم ولی این تلگرافاتی است که رسیده است. بنده در این عرایضی که می کنم تنها این تلگرافات را مأخذ قرار نمی دهم بلکه تمام جریانات این دو ساله را که بنده بآن ها اشاره کردم حاكی از يك وضعيات غير عادی مي دانم. از يك وضعياتى كه بالاخره از برای مملکتی درصدی نود و نه احتمال ضرر و خطر دارد. وقتي كه يك

كشمكش هائی باین عظمت راجع بيك مؤسساتی مثل مؤسسه سلطنت واقع می شود و دو سال هم دوام می کند و هر روز يك صدای تازه ای بلند می شود این صدا ها و این کشمکش ها ممکن است یک روزی بجائی برسد که مملکت را دچار صدمات و زحمات بزرگی بکند. بنده تصور می کنم چه کسانی که موافق با سلطنت و ادامۀ قاجاریه هستند و چه کسانی که می گویند بس است و حیف است ما زندگانی خودمان را که داشت رو

ص: 403

براحت و آسایش می رفت و حالا رو باغتشاش می رود این زندگانی را به زحمت بیندازیم از این دو دسته باشند این قسمت را لااقل تصدیق دارند و نشستن و تماشا کردن و گاه گاهی زیر لب صحبتی کردن و خندیدن خوب نیست، ما می دانیم شاید بواسطۀ همین بحران و کشمکش که بطور متناوب گاهی روی قضایا آمده و گاهی زیر قضايا مانده بواسطۀ همین حالت غير عادى و غير مترقب و فوق العاده است که مردم همه زیاد و کم در زحمت هستند. تمام اشخاصی که بوسائل و دلائل مختلف اظهارات و اقداماتی می کنند و گرفتاری هائی برای شان پیدا می شود در نتیجه این بحران است اگر ما واقعاً بخواهیم تمام این مسائل را که هر روز می شنویم بگذاریم برای روز بعد خیال می کنم مردم را دائماً در زحمت نگاه داشته ایم. بنده عرض می کنم امروز این اشخاصی که جمع شده اند و می روند در نقاط مختلفه در زیر چادر می نشینند. در تلگراف خانه جمع می شوند و حرف می زنند راست می گویند یا دروغ انصاف بدهید در هر يك از این دو صورت باشد باز شما نمی توانید آسوده بنشینید. در هر حال این مردم يك قضیه را اظهار می کنند و باین قضیه باید خاتمه داده شود حالا ممکن است که در این زمینه ها ما باز هم بهمان ترتیبی که عادت خودماناست آن عادت مسامحه و مماطله ، رفتار کنیم و آن هم يك ترتيبى است و يك رويه ايست اما این ترتیب ممکن است که گاهی آمد داشته باشد و گاهی هم نیامد دارد و يك روزی ممکن است رشته از دست اشخاصی که می خواهند این مملکت دارای یک انتظاماتی باشد در برود و آن روزی که بانتظامات این مملکت لطمه خورد بنده و جناب عالی موافق و مخالف، دوست و دشمن، پر رنگ و کم رنگ کسانی که طرف دار این هستند یا آن طرف و کسانی که بکلی بی طرف هستند و در تمام قضایا از دور تماشا می کنند و با يك حالت عالیجنابانه بهر چیزی نگاه می کنند تمام این ها ممکن است در زحمت بیفتند، پس بنده خیال می کنم آقایان یک قدری بیش تر از آن چه در این اواخر عمل کرده اند، بیش تر از آن چه در این اواخر فکر کرده اند و کار کرده اند حالا راستی بطور حقیقت و جدی بیایند فکر کنند و ببینند که باید مجلس در این مسئله وارد شود یا بهتر اینست که بعادت معمولی خود مان (بعبارت ساده) قضیه را پشت گوش بیندازیم. اگر باید پشت گوش انداخت که این رویه خیلی خوب رویه ایست، هر گاه عده کافی نیست گاهی جلسۀ خصوصی می کنیم و بالاخره بهمان ترتیب خصوصی خود مان بگذرد که خیلی خوب ولی اگر بر عکس دل مان می خواهد که این

وضعیات را بيك شکلی خاتمه بدهیم باید آمد راهی برای آن فکر کرد و این شقوق مختلفی که ذکر می کنند ، نظر های مختلفی را که اشخاص مختلف اظهار می کنند، آورده نگاه کرد و گفت كدام يك از این رویه ها خوبست ، كدام يك از این طریقه ها مصلحت است و با کدام طریقه می شود بحران را خاتمه داد، چون بنده از امروز قبل

ص: 404

از ظهر و هم چنین دیروز بلکه از چند روز قبل تا بحال چندین مرتبه بطور تذکر خدمت آقایان عرض کرده ام حالا نمی خواهم مجدداً همان ها را عرض و تکرار کنم. البته همان طور که عرض کرده ام از يك شق خیلی پر رنگ و سیر دارد که همین مجلس بنشیند قضیه را ختم بکند تا آن شکل نسبتاً کم رنگ که بالاخره مجلس رأی بدهد و دولت را دعوت کند باین که مجلس آتیه و وکلای آتیه با حق تجدید نظر در فلان اصل و فلان اصل و فلان اصل قانون اساسی انتخاب بشوند بعد آن ها بیایند و قضیه را حل کنند و بالاخره بایستی یکی از این شقوق و یا شق دیگری را عقلا نشسته پیدا کنند و چنان که خاطر غالب آقایان مستحضر است و بنده هم می بینم خیال نمی کنم روی هم رفته خيلى مجال و فرصت باشد از برای این که ما با خون سردی کار بکنیم بنابراین از برای این که زود تر به نتیجه برسیم خوبست در همین مجلس می خواهیم الان نمی خواهیم بعد از يك تنفس ، در هر حال شقوق ذكر شود و هر يك از اشخاص یکی از شقوق را که بنظر شان بهتر می آید درش پیشنهادی بکنند و بعد سعی می کنیم ببینیم کدام يك از این شقوق بیش تر بمصلحت مملكت نزديك و با وضعيات مملکت موافق است. بنده یکی از آن اشخاصی هستم که البته همیشه میل

دارم و سعی هم کرده ام آن چه که تا بحال توانسته ام کاری که می کنم در حدود قوانین موضوعه باشد و البته حتما تا وقتي كه ممکن است دردی را از راه قانون دوا کرده عقل اجازه نمی دهد که انسان بيايد و يك طريق غير قانونی در نظر بگیرد ولی این را هم آقایان می خواهم عرض بکنم که قوانین برای مواقع عادیست گاهی هم می شود که شاید اگر بطور خیلی جدی يك مسائلی را دنبال کردید و از راه قانونی عادی حل گردید که بسیار خوب ولی اگر نشد یک وقت ممكنست اوضاع بيك جائی برسد كه يك طريق غير عادی پیش بیاید و مجبور شوند بيك طريق غیر قانونی اقدام بکنند و پیش آمد های ناگواری بشود و مسئولیتش متوجه تمام آن اشخاصی است که نخواستند سعی کنند بلكه يك طريق صحيح مشروع قانونی پیدا کند عجالتاً بنده بهمین اندازه اکتفا می کنم و سایر آقایان که اجازه خواسته اند اظهار نظر بکنند تا بعد برسیم در موضوع شقوقی که بنظر آقایان رسیده است .

نایب رئیس - آقای بهار (اجازه)،

بهار - البته آقایانی که در این روز ها در تهران زندگی می کنند تصدیق می فرمایند که وضعيات وضعيات غير عادى است و اتفاقاً تمام سنگینی این وضعیات هم مستقيماً بدوش اشخاصی است که در این طالار جلوس فرموده اند که بنده هم یکی از آن آقایان هستم. باید تصدیق کرد که برای مملکت ما يك روز هایی پیش آمده است که در تاریخ قرون اخیر ایران می شود این روز ها را جزو صفحات خیلی عمدۀ تاریخ قرار داد و حقيقةً اشخاصي كه جزو نام برداران این صفحات

ص: 405

می باشند باید خیلی دقت و سعی کنند که در آن صفحات اعتراضات زیادی بآن ها وارد نشود . بنده تصدیق می کنم که بجای این که بخون سردی، بجای این که بمماطله و بعوض این که بغيبت و طفره بخواهیم با این وضعیات مقابله کنیم همان طوری که آقایان فرمودند بهتر اینست که ما بر شادت و با شجاعت ولی نه يك شجاعت خود خواهانه، يك شجاعت و شهامتي كه صرف مقرون بمصالح مملكت و مقرون بمنافع ملت باشد باید وارد قضیه شد و بطریق عقلائی و طریق وطن خواهی حقیقی در اسرع اوقات حل کرده و اصلاح کرده در این قسمت بنده کاملا با ناطقين محترم موافق هستم و بهمین دلیل هم در جلسات حاضر شدم، با این که مزاجم خوب نیست و همه روزه هم رقعۀ عذر بنده بمقام ریاست می رسد مع ذلك در این چند روزۀ اخیر حاضر شدم. راست است این که آقای یاسائی و آقای داور فرمودند يك بحران فوق العادۀ قابل توجهی در مملکت پیدا شده است و همان طوری که گفته شد یا بطور طبیعی همان طور که آقای داور فرمودند یا بطور دل خواه يا غير دل خواه هر چه هست وضعیات طوریست که اگر مجلس شورای ملی جلو گیری نکند و واقعاً از نقطۀ نظر صميميت و صرف وطن خواهی داخل در قضیه نشود ممکن است در آتیه قضیه طوری بشود که اختیار از دستما و آقایان و شاید دولت هم بر خلاف انتظار بیرون برود و بطور دل خواه قضیه حل شود ...

یاسائی - بطور دل خواه.

بهار - بلى البته بطور دل خواه است. بنده نقل قول آقا را کردم زیرا معروف است و این اصل مسلمی است که انقلاب را ممکن است ایجاد کرد ولی ممکن نیست جلو گیری کرد . وقتي يك آتشی در يك خرمنی افتاد شاید اول خیلی سهل است بعد اگر جلو گیری نشود ممکن است بجایی برسد که خاموشی آن از عهدۀ همه خارج شود باین دلیل هر چه هست مجلس شورای ملی که چند ماهی بیش تر از عمر او باقی نمانده است باید سعی کند که در مقابل تظاهراتی که در ایالات و ولایات می شود و بالاخره بمركز هم سرایت کرده است يك جواب های امید بخش و يك جواب هایی که بالاخره مقرون بمصالح مملکت باشد تهیه کند و بدهد. مقصود بنده که اجازه خواستم این نبود که بخواهم در مبادی تظاهرات حرف بزنم. این ها يك قضایائی است که خیلی واضح است و بطون تواریخ در این قضایا حکمیت کرده است و می کند و هیچ میل ندارم و نمی خواهم تعرض بکسی بکنم و هیچ هم چو قصدی ندارم که در اطراف این مبادی حرف بزنم. این که آقای یاسائی اشاره کردند و اعتراض کردند قصد بنده بهیچ وجه تعرض نبود و از نقطۀ نظر مصالح مملكت و منافع ملت هم بآقایان عرض می کنم و می توانم قسم بخورم که برای شخص بنده بهیچ وجه فرقی نمی کند که در رأس امور این مملکت اشخاص خاص یا طبقات مخصوصی باشند قاجاریه در رأس امور

ص: 406

این مملکت باشند یا غیر آن ها هیچ برای بنده و شاید برای تمام آقایان هم از نقطه نظر منافع عمومی و مصالح مملکتی نباید ابداً فرق کند. زیرا زندگی اجتماعی زندگانی شخصی را بکلی دور می کند. هیچ کدام ما راجع باشخاص منافع خاصی نداریم. ما در ضمن سير اجتماعی که بالاخره دوره های این سیر اجتماعی از قرون هم تجاوز می کند و شاید بچندین قرن هم می رسد می آئیم و می رویم و مضمحل می شویم ما اشخاصی هستیم که در عرض پنج سال و ده سال و بیست سال شاید در این سیر اجتماعی هستیم بعد مضمحل می شویم و می رویم و بالاخره مملکت می ماند و ملت و تاریخ پس برای شخص بنده بهیچ وجه تفاوتی نخواهد کرد. اگر چنان چه ملت بخواهد يك طبقه را بر دارد و يك طبقۀ دیگر ایجاد کند تنها قصد بنده این است که مجلس شورای ملی بايد يك نكته را کاملا مراعات کند و آن قانون اساسی است یعنی در ضمن شقوقی که آقای داور فرمودند مجلس شورای ملی سعی کند و آن شقی را انتخاب کند که هم بوضعيات حاضره خاتمه داده شود و هم اندك خدشه ای بقانون اساسی رخ ندهد و وارد نشود زیرا اگر بخواهیم قسمت اخیر نطق آقای داور را مطمح نظر قرار دهیم که فرمودند قوانین از برای مواقع عادیست و بالاخره وضعیت فعلی را

غیر عادی فرض کنیم و قانون را در مقابل وضعیت فعلی خاصه قانون اساسی را در برابر وقایع فعلی قابل شکستن و قابل تزلزل بدانیم بعقیده بنده يك سست عنصری کرده ایم زیرا معتقدیم و علاقمندان بمنافع و مصالح يك جامعه حتى الامكان هر وضعیت شدیدی که در مقابل قانون اساسی پیش بیاید باید آن وضعیت را عادی تصور بکنند و بایستی برای حفظ قانون اساسی که تنها ضامن سعادت و حيات يك مملكتى است آن وضعیات را غیر عادی ندانند و مقاومت بکنند برای حفظ قانون اساسی، لهذا بعقيده بنده برای صاحبان این عقیده یعنی کسانی که قانون اساسی را در مقابل هر وضعیتی قابل بقاء و ثبات می دانند هیچ هنگامه و هیچ هیاهو و هیچ حمله و هیچ ضربتی نمی تواند و نباید غیر عادی تلقی بشود خاصه که دولت ما يك دولت مقتدریست و شخص اول مملکت ما آقای پهلوی که يك مرد قادر و توانائی است و در تمام اصقاع مملكت و تمام سرحدات ایران و تمام ایالات و ولايات عده و عُده دارند و البته با بودن ایشان ما نمي توانيم يك وضعیتی را غیر عادی فرض کنیم. تمام وضعیاتی که بخواهد در مقابل قانون اساسی تظاهر کند با قدرت حکومت پهلوی وضعيات عادیست و هیچ قضیه را ما نمی توانیم وضعيات غير عادي تلقی کنیم فقط در

مقابل يك چيز ما موظف هستیم که خون سردی را کنار بگذاریم و عاقلانه داخل حل قضیه بشویم و آن عبارتست از تلگرافاتی که اهالی ایران بجمعی از نمایندگان و بمجلس شورای ملی مخابره کرده اند در پایتخت هم جمعی از افراد مملکت و ملت از تجار و کسبه

ص: 407

و اصناف رفته اند در يك نقطه جمع شده اند و جمعی هم از آقایان نمایندگان رفته اند باین دسته ملحق شده اند. البته در مقابل این قضایا مجلس شورای ملی بایستی خون سردی را کنار بگذارد و بایستی بنشیند و بعرایض و تظلمات و استغاثات اهالی گوش بدهد و در حدود حفظ قانون اساسی و در حدود صیانت قانون اساسى يك تصمیمی اتخاذ کند که هم رضایت تلگراف کنندگان و متحصنين حاصل شود و هم قانون اساسی بقوت و ثبات خود باقی بماند زیرا اگر بخواهد يك شخصي يا يك جمعي يا يك خانواده ای در يك مملکتی زندگی سیاسی کند و مملکت را سر پرستی بکند بالاخره بقانون اساسی احتیاج خواهد داشت. قانون اساسی برای هر کس که در این مملکت زندگی می کند واجب الاحترام و واجب الرعايه است. پس بالاخره بعقیدۀ بنده مذاکرات را در اطراف این قضیه زیاد تر از این نباید بسط داد و آقايان يك كمیسیونی را یا از مجلس یا از فراکسیون ها از هر کدام یک نفر دو نفر انتخاب و معین بکنند که هم تلگراف کنندگان ساکت شوند و هم متحصنين راحت شوند و امیدوار بشوند و بروند مشغول کار و زندگی خود شان شوند و هم کم تر اسباب زحمت دولت و نگرانی آقایان نمایندگان حاصل شوند و هم در عین حال بالاخره مذاکراتی که بقول

آقای داور دو سال است که ما و ملت و مملکت را بزحمت انداخته است این مذاکرات را هم بيك حدى و در یک جائی خاتمه بدهند و مردم تا اندازه ای آسوده و راحت شوند، پس بالاخره بنده بهتر این طور می دانم که مقدمات را طول نداد و مقدمات را بهمان جائی رساند که جمعی از افراد ملت تلگرافاتی کرده اند و باید بآن ها جواب داد. باید بآن جا رساند و در عین حال هم باید تصمیمی اتخاذ کرد که مرضى الاطراف باشد یعنی قانون اساسی متزلزل نشود. اسباب آسودگی مردم و طبقات و آحاد ملت هم فراهم بشود و اتفاقات دو ساله هم رخ ندهد و در عین حال اگر چنان چه راجع باشخاص يك وضعياتی پیش آمد البته مجلس شورای ملی بایستی اشخاص را فدای مملکت بکند. ما باید در مقابل مملکت و در مقابل ملت اگر چنان چه ناچار شدیم از اشخاص صرف نظر بکنیم ولی در عین حال باید سعی کنیم که قانون اساسی کاملا محفوظ بماند و اگر بشود همان طوری که گفته شد قضیه « رفراندم» را بيك طريق عاقلانه ای بيك شکلی که هر روز نشود نظیرش را ایجاد کرد و دو اصل و سه اصل از قانون اساسی را از بین برد، باید صورت داد يعني يك شكلي رفراندم باید بشود که قابل اتیان بمثل نباشد یعنی هر روز نشود باین شکل و باين وسيله يك اصل از قانون اساسی را تراشید و يك اصل دیگری بجایش گذاشت. با این ترتیب رفراندم بنده کاملا موافق هستم. حالا اگر این رفراندم يك هفته طول کشید و در عرض يك هفته صورت گرفت بهتر و اگر نشد بالاخره نبایستی عجول باشیم و اگر چهار ماه و پنج ماه و شش ماه هم برای این رفراندم و برای سؤال از افکار عمومی طول کشید بکشد بایستی تسلیم شویم و مردم را ساکت کنیم و مجلس شورای

ص: 408

ملی هم باید در مقابل مردم آن طوری که دارای قوه است ، دارای اختیار اتست خود را معرفی کند و بیش از این هم راضی نشویم و اجازه ندهیم که بوکلای مجلس توهین کنند و بالاخره بکرسی و کرسی نشین لعنت كنند و بالاخره يك كاری نکنیم که وضعیات این یکی دو ساله که اسباب زحمت شده باز تجدید شود و این مسئله را هم عرض می کنم که این قضیه را باید با يك عجله ای که در عین حال با خون سردی باشد انجام داد و بالاخره باید سعی کرد و سعی هم باید عاقلانه باشد و طوری باشد که احساسات در آن دخالت نکند و با يك طریق عقلانی آقایان که در سیاست ورزیده هستند، اشخاصی که طرف توجه عمومند اشخاصی که بالاخره در قضایا داخل بوده اند و تجربه کرده اند باید این آقایان را شرکت داد. باید از فراکسیون ها جمعی را جمع کرد و آن ها را شرکت داد و بيك شکلی که آبرو مندانه برای مجلس تمام شود این مسئله را تمام کرد که بالاخره در نتیجه وضعيات غير عادی هم ما کاری نکرده باشیم و بنده میل دارم که آقای داور هم با بنده موافق باشند و وضعيات را هم غیر عادی ندانند و عادی بدانند و در عین حال قانون اساسی را هم حفظ کنند و اگر هم برای صلاح مملکت بایستی تجدید نظر در بعضی از مواد قانون اساسی کرد تصدیق کنند که با عجله نباید این کار بشود و بعقیده بنده این کار نبايد بيك طریقی بشود که هر روز بتوانند بالاخره ما یا پارلمان های آینده این مملکت را ملزم کنند كه يك قسمت از قانون اساسی را مقراض کنند. ما باید کاری کنیم و قضايا طوری بدست ما حل شود که پارلمان های آینده هم دچار اشکال نشوند . این البته يك راه عاقلانه ای خواهد داشت که البته خود آقایان مذاکره خواهند کرد و البته بنده هم موافق خواهم بود.

داور - بنده يك توضیحی دارم سوء تفاهم شده اجازه می فرمائید.

نایب رئيس - بفرمائيد .

داور - در این قسمت از عرایض بنده که آقایان اشاره کردند یا لسان بنده قاصر بوده است از ادای مقصود یا قصور از ایشان شده است. بنده گفتم تلگرافات و مخابراتی می آید یا واقعاً از روی میل یا بر فرض از روی میل نباشد و بنده در خصوص این مسئله بیش تر نخواستم توضیح بدهم و حالا ناچار شدم عرض کنم چون می بینیم اشخاصی در همین مجلس هستند كه يك بيانات دیگری می کنند. بنده بدون این که خواسته باشم حمله کرده باشم و بدون این که بخواهم گفته باشم ( بقول فلان اشخاص از روی عزم اراده ) بنده بطور خیلی سر راست عرض کردم و الا دلیلی ندارد که بنده بگویم این تلگرافات بر خلاف اراده و میل است.

نایب رئیس - آقای تهرانی (اجازه)،

تهرانی - مذاکراتی که آقای داور و یاسائی کردند بنده مکفی می دانستم لکن نظر باین که

ص: 409

بنده و هیئت مؤتلفه که از آذربایجان انتخاب شده اند در این باب تلگرافات متعدد از آذربایجان رسیده است که لازم دانستم بآقایان عرض کنم که این مسئله عادی هم نیست و این شکل هم نیست که بغیر عادی تلقی شود. اقدامات آذربایجان يك اقدامات معنوی است و از روى يك حقيقتی است که محرك آن ها شده و آن ها اقدام کرده اند و اگر بخواهیم بخون سردی این مسائل را تلقی کنیم شاید موجب پشیمانی از برای تمام افراد این مملکت باشد لهذا تقاضا می کنم که مجلس بهیچ وجه داخل هیچ موضوعی از موضوعات نشود مگر این که این موضوع را خاتمه بدهد و تکلیف آذربایجانی ها را معلوم کند.

نایب رئیس - آقای دست غیب ( اجازه )،

دست غیب - اولا با این که محتاج بقسم نمی دانم عرایض خودم را ولی باز این طور عرض می کنم که خدا می داند بی غرضانه و از روى يك احساسی که بعقیدۀ خودم پاک است این عرایض را عرض می کنم. در این که این مکررات را نباید عرض کرد و در این كه يك نگراني ها و يك بحران هائی در مجلس هست نه تنها وکلا و مجلس تصدیق دارند بلکه عموم مردم این نگرانی ها و بحران ها را تصدیق دارند یعنی يك چیزی نیست که مخفی و پوشیده باشد و محتاج بمنطق و برهان باشد. این بحران و نگرانی را در مملکت همه حس می کنند. آقایان فرمایشاتی فرمودند و اگر بنده بخواهم مجدداً آن ها را عرض كنم يك تكراریست که شده، علی ایّ حال يك نگرانی هایی از دو سال باین طرف یا پنج ماه شش ماه تاکنون در مملکت پیدا شده و اگر بخواهیم باز عرایضی در این خصوص عرض کنم این قسمت هم مکرر می شود. حالا می خواهم ببینم آیا مجلس حق دارد که داخل در این بحران و نگرانی بشود یا نه ؟ بنده گمان می کنم همۀ آقایان تصدیق کنند که مجلس شورای ملی صلاحیت دارد برای این که هر بحران و نگرانی که در مملکت تولید و ایجاد شد داخل در آن موضوع بشود و نمی تواند کسی بگوید که مجلس شورای ملی صلاحیت ندارد با این که مظهر افکار ملتاست داخل در آن قضیه بشود برای این که هر نگرانی کوچک تر و هر نگرانی بزرگ تر و هر بحران و نگرانی که در مملکت پیدا شود کسی که مظهر افکار ملت است صلاحیت دارد داخل در آن موضوعات بشود و این موضوع هم مسلّم است و گمان می کنم آقاى ملك الشعراء بهار هم تصدیق فرمودند که باید مجلس داخل در این موضوع نگرانی و بحران بشود و بنده عقیده ام این است که مجلس باید زود تر داخل در این بحران بشود برای این که هر قدر طول بکشد و هر چه دیر بشود دامنه این بحران و نگرانی وسیع تر می شود و چنان چه بعضی از آقایان اشاره کردند شاید می رسد بجائی که نمی شود جلو گیری کرد یا جلو گیری آن سخت است. این ها مطالب مسلّمی است که گمان نمی کنم یک نفر

ص: 410

از آقایان مخالف با این مطلب باشد. يك مطلب ديگر اينست كه يك حالت ترديد و بلا تكليفي در مملکت ایجاد شده و همه آقایان این مسئله را تصدیق می کنند که این حالت بلا تکلیفی و تردید الساعه که بنده در پشت این تریبون هستم در این مملکت موجود است، آیا باین حالت بلا تکلیفی باید خاتمه داد يا خير ؟ البته باين حالت مجلس شورای ملی باید خاتمه بدهد. گفت گو بر سر این کلمه شد. بنده هم قانون اساسی را مقدس می دانم. قانون اساسی را بنده هم می گویم محترم است بلکه همۀ آقایان وکلاء و توده هم می گویند محترم است. چرا قانون اساسی محترم شده برای این که قانون اساسی را این ملت تصویب کرده یا این که اجازه داده است بيك عده که این قانون را وضع کنند که قانون اساسی مملکت و قانون استقلال مملکت باشد و بالاخره قانونی باشد که اساس قانون ها روی آن باشد حالا برویم بر سر این که آیا ملت با این که خودش این قانون را وضع کرده می تواند بعضی از موادش را نسخ کند یا نه ؟ البته می تواند. مثل این که مجلس دورۀ چهارم يك قانونى وضع می کند خودش یا مجلس دیگر البته می تواند آن قانون را لغو کند . پس قانون اساسی که محترم است برای اینست که ملت خودش وضع کرده و همان ملت هم

می تواند نسخش کند. این اعلامیه هایی است که در دست بنده است. این اعلامیه هایی است که ( قطع نظر از این که بنده وکیل بندر عباس یا وکیل فارسم وقتی که اعتبار نامه ام تصویب شد وکیل ایرانم ) موکلين ما این طور می گویند. آذربایجانی تلگراف می کند که قصد و مقصود من اینست این اعلامیه ستون اولش نوشته است و ستون دومش تمام امضاء تجار مرکز است بنده نمی خواهم اسامی آن ها را بخوانم برای این که همه آقایان خوانده اند و بنده و سایر آقایان هم کاملا آن ها را می شناسیم این اعلامیه تجار ایران است که نوشته اند و در ستون دیگرش امضاء کرده اند . این مردم وقتی که بگویند شما که مظهر افکار ما هستید و شما که مظهر افکار هستید و وکلای مجلس شورای ملی هستید ما این چیز را می خواهیم آیا می توانيم يك حرفی بزنیم که خدای نخواسته بر خلاف رضای ملت باشد. این ملت است حرف می زند. بنده از روی این امضاء حرف می زنم. امضا مال آذربایجان است وکلای آذربایجان حاضرند می دانند. امضاء مال رشت است وکلای رشد می دانند. امضاء مال فارس است وکلای فارس می دانند. امضاء مال مرکز است. این مردم این تقاضا ها را دارند اگر ما وکیل این مردمیم این مردم مقصود خود شان را علنی و آشکارمی گویند، بنده گمان نمی کنم در میان این تجاری را که بنده اسامی شان را می خوانم از اول تا آخر یک نفر منافق تویش باشد که بگوید خیر من امضاء نکرده ام این که سفیه نبوده عاقل بوده است لابد از روی میل امضاء کرده و از روی اراده و دل خواه این حرف ها را زده من هم از روی افکار این ها حرف

ص: 411

می زنم . پس من می توانم از روی افکار این ملت حرف بزنم.

شوشتری - امضا ها را بخوانید.

دست غیب - امضاء ها را همه آقایان خوانده اند و دیده اند دیگر گمان نمی کنم لازم بخواندن باشد . در این جا فقط يك كلمه خوش بختانه یا بد بختانه گفته شد که حق ندارند. بنده عرض می کنم حق دارند. آقاى ملك الشعراء بيك عبارت تند تری فرمودند حق ندارند اعتراض کنند. بنده عرض می کنم حق دارند اعتراض کنند برای خاطر این که می گوید مظهر افکار من، من نگرانم تو که مظهر افکار منی چرا تکلیف مرا معین نمی کنی برای خاطر این که همان طور که آقای سید یعقوب صبح در جلسۀ خصوصی فرمودند ملت نگران است و تمام هم بطوری که آقایان فرمودند رفته اند متحصن شده اند و آن طور هم نیست که ما بتوانیم بیائیم مجلس و رأی بدهیم برای این که مثلا بنده می توانم اساساً بیایم و بگویم مرا غایب بی اجازه بنویس دیگر چه حرف دارید با من ولی تصدیق می فرمائید که من نمی توانم نگرانی و بحران را ببینم و بروم و پشت سرش ملت اعتراض کند بمن و بگوید تو مظهر افکار من هستی چرا بخون سردی این نگرانی ها را تلقی می کنی یا چرا جواب ما را نمی دهی و این نگرانی ها را رفع نمی کنی ؟ چرا بحرف ما نمی رسی ؟ و چرا نمی گوئی مقصود تان آن چه هست انجام می دهیم. پس اگر اعتراض کند ملت بوکیل خودش بعقيدۀبنده حق دارد و بنده آن را دشمنی تلقی نمی کنم. آخر چه اعتراضی می کند ؟ اعتراضش اینست که می گوید این حالت خون سردی تو که وکیل منی برای من بد است شما ها که وکلای ما ملت هستید می توانید با يك قيام و قعود ما را از این نگرانی بیرون بياوريد يك كلمۀ دیگر هم هست و آن اینست (گمان می کنم این طور باشد ) که آقای داور فرمودند و خود شان هم توضیح دادند که برای شوخی یا جدی بنده گمان می کنم که هر کس هر چه خیال می کند و هر که هر چه در ذهنش هست بنده و ایشان که نماینده هستیم باید تکلیف مردم را معلوم کنیم. بنده خودم را عرض می کنم که خبر از غیب ندارم، بنده می گویم این ملت است که می گوید تكليف مرا معين بكن . راستی راستی نگران و بحران بد است ، یا لااقل حرف بزنید بمردم بگوئید ما در ظرف یک هفته یا دو روز یا ده روز تکلیف را معين مي كنيم شما ساکت باشید. ده بیست سی روز است که تلگرافاتی از آذربایجان و بعضی جا های دیگر رسیده است و ما بخون سردی تلقی کرده ایم، البته اگر من هم یک وکیلی داشته باشم که بخون سردی مطالب و حرف مرا تلقی کند اوقاتم تلخ می شود. يك كلمه ای آقای بهار فرمودند که آن کلمه بعقیدۀ بنده باید یک قدری اصلاح شود، فرمودند دولت

مقتدر. اگر بنا باشد خلاف قانون اساسی گفته شود دولت مقتدر باید جلو گیری نماید بلی راست است اما دولت مقتدر پهلوی

ص: 412

جلوی افکار مردم را که نمی تواند بگیرد. دولت مقتدر نمی تواند به بنده بگوید این عقیده ای که داری اظهار نکن. دولت مقتدر پهلوی که سهل است دولت مقتدر تر از پهلوى و يك اقتداری فوق اقتدار آقای پهلوی هم که در ذهن من بیاید نمی تواند بگوید تو آزاد نیستی حرفت را نزن بنده می گویم فلان ماده از قانون اساسی را من قبول ندارم. دولت مقتدر پهلوی و هر دولت مقتدر دیگری نمی تواند توی ذهن من بزند. بلی ممکنست یک نفر بیاید توی ذهن من بزند و بگوید تو نمی فهمی. البته این يك حرفی است ولی دولت مقتدر نمی تواند توی ذهن ملت بزند و بگوید حرف نزن و سلب آزادی از مردم بکند. دولت مقتدر بایستی مظهر افکار ملت باشد و افکارش از روی افکار ملت باشد . اگر فرض کنیم که دولت مقتدر پهلوی این ها را متفرق می کرد آیا فوراً مجلس باو اعتراض نمی کرد که آقای دولت چرا این ها را متفرق کردید؟ هیچ دولت مقتدری نمی تواند جلوی افکار ملت را بگیرد. نمی تواند جلوی این اعلامیه ها را بگیرد. دولت نمی تواند مردم را بگیرد حبس کند که چرا شما می خواهید عقاید و افکار خود تان را اظهار کنید . پس بناء علی ذلك، در خاتمه عرایض خودم عرض می کنم که باید هر چه زود تر باین بحران و باین

بلا تکلیفی و نگرانی خاتمه داد و مردم را از حالت بلا تکلیفی و نگرانی نجات داد حالا اگر آقایان میل دارند کمیسیونی تشکیل بدهند گر چه بعقیده بنده این هم باز دیر می شود برای این که جلسۀ کمیسیون یک روز تشکیل می شود یک روز نمی شود و بالاخره كم كم عدۀ اعضاء کمیسیون کم می شود و باز این قضایا همین طور بحالت بی تکلیفی می ماند و ده روز بیست روز طول خواهد کشید و این نکته را باید متذکر شد و آقای داور بد نفرمودند بلکه فرمودند که اصل تفوه ببعضى عبارات خوب نیست و کیف از تصرفش . مثلا بنده عرض می کنم خیال دارند اداره نواقل یا بلدیه را تصرف کنند. اصلا این کلمه بد است عملش البته بد تر است و بنده عقیده ام این ست که بهر ترتیبی هست باید جلو گیری کرد .

نایب رئیس - مکرر گفته می شود مجلس نسبت برسیدگی باین تلگرافات و عرایض مردم مسامحه کرده است، البته همه آقایان تصدیق می کنند که مجلس مسامحه نکرده است نهایت اشخاصی که در خارج هستند برای این که از اوضاع و ترتیبات داخلی مجلس مطلع نیستند این تصور را می کنند. مجلس مدت ده الی دوازده روز بود که مشغول انتخاب هیئت رئیسه خودش بود ولی چند روز است که توجه خاصی باین موضوع کرده است و این مسئله هم تا در خارج تبادل نظر نشود و يك وجه حلی پیدا نشود بمجلس آمدنش فایده ندارد و نتیجۀ مطلوبه را نمی دهد . این که بالاخره آقایان حاضر شدند که داخل در طریق حل قضیه شوند و بهترین دلیل هم آمدن آقایان است در این موقع

ص: 413

و تشکیل دادن جلسۀ فوق العاده عصر. بنا بر این تصوراتی که در خارج می شود بی مورد خواهد بود و يك عدۀ زیادی از آقایان اجازه خواسته اند و تصور نمی کنم تمام هم موافق با این موضوع باشند که باید راه حلی پیدا کرد. بنابراین بهتر اینست که وارد در طریق حل شوند و الا در كلیات همه موافقند. يك پیشنهادی هم از حایری زاده راجع به تنفس رسیده است قرائت می شود.

( بشرح ذیل قرائت شد )

بنده پیشنهاد می کنم نیم ساعت تنفس داده شود. حایری زاده

نایب رئيس - بفرمائید .

حایری زاده - این موضوعی که حالا مطرح ست من هر چه فکر می کنم چه لباسی تنش کنم نمی فهمم چون راپرت کمیسیون عرایض ابتداء مطرح شد و راپرت کمیسیون هم این بود که تلگرافات قرائت شود، بعد آقایان گفتند خوبست مضمون تلگرافات بعرض مجلس برسد ولی بعد از قرائتش صرف نظر شد، مجلس مجلس روضه خوانی و کنفرانس نیست که هر کس بيايد يك اظهاری بکند مجلس بايد يك راه حلی برای این بی تکلیفی ( که همه متفق هستیم که باید بآن خاتمه داده شود ) معین نماید و بعقیدۀ بنده خوبست تنفس داده شود تا در خارج جلسۀ علنی علماء علم حقوقی که داریم بنشینند پهلوی هم و يك راه حل و فرمولی پیدا کنند و آن را زمینه قرار بدهیم و از روی آن عمل کنیم و الا از این مذاکرات متفرقه که بنده يك عقيده اظهار كنم و آقا يك عقيده بالاخره به نتیجه نمی رسیم و تضییع وقت هم فایده ندارد، از این جهت بنده پیشنهاد تنفس کردم.

نایب رئیس - آقای داور (اجازه)،

داور - بنده در اصل پیشنهاد که چند دقیقه تنفس داده شود مخالف نیستم، فقط این قسمت را می خواهم خدمت آقایان عرض کنم و آن اینست که اگر واقعاً قصد تبادل نظر دارند و البته آقا که این پیشنهاد را داده اند مقصود شان همین است که یک ساعتی در بیرون بنشینند و تبادل نظر کنند بلکه زود تر بمقصود برسیم این امریست علی حده ولی اگر خیر مقصود اینست که وقتی تلف شود آقایان هم تشریف ببرند و این قضیه هم طول می کشد بکشد که این ترتیب صحیحی نیست و بنده مخالفم.

حایری زاده - قصد بنده هم همین بود که در خارج بنشینند و يك راه حلی پیدا کنند.

نایب رئیس - این ترتیب که علمای علم حقوق در خارج بنشینند رسمی نیست و اگر آقایان بخواهند صورت رسمی پیدا کنند باید کمیسیونی رسماً انتخاب کنند نهایت علماء علم حقوق را بعضویت

ص: 414

آن کمیسیون انتخاب کنند تا راپرتی بدهند و در آن مذاکره شود. علی ای حال رأی می گیریم بتنفس...

دست غیب - بنده مخالفم،

نایب رئيس - بفرمائید .

دست غیب - اولا این که بنده خودم بفرمودۀ آقای حایری زاده این موعظه را بخودم می کنم ( چون شغلم موعظه کردن است ) در عبارت عقیده ام اینست که باید درست حفظ نزاکت را کرد برای این که اگر یکی از نزاکت خارج شود دیگری هم باید از نزاکت خارج شود و مجلس همان طور که مظهر افکار سیاسی مردم است مظهر افکار و اخلاق مردم هم هست. راجع بتنفس هم اگر چنان چه يك هده نروند که باز مجلس از اکثریت نیفتد خیلی خوبست تنفس داده شود ولی چون من قطع دارم كه يك عده خواهند رفت و مجلس از اکثریت خواهد افتاد ازین جهت مخالفم .

نایب رئیس - آقای حایری زاده (اجازه)،

حایری زاده - بنده از فرمایشاتی که آقای دست غیب فرمودند خیلی تعجب می کنم مگر ما ها حالا اگر بخواهیم برویم مانعی داریم ؟ يا يك مأموری داریم که این جا بنشینم...

آقا سيد يعقوب - بلی مانع دارید بحران مملکت مانع است.

حایری زاده - خوب، بلی بحران مملکت مسئله ایست علی حده و الا این جا یکی یکی آقایان بخواهند اظهار عقیده بکنند فایده ندارد و بهیچ نتیجه نمی رسیم، پس بهتر اينست كه يك كميسيونی همین طور که آقای نایب رئیس فرمودند انتخاب بشود و هر شکلی که صحیح تر است کمیسیون انتخاب بشود و بنشینند و در موقع تنفس این قضیه را حل کنند و بيك صورتی بیاورند بمجلس و طوری هم نباشد که یک ماه منتظر انتخاب کمیسیون بشویم .

نایب رئیس - پس موافقید با انتخاب کمیسیون. دو پیشنهاد راجع باین مطلب رسیده است قرائت می شود. این بنده تقاضا می کنم که کمیسیونی مرکب از دوازده نفر انتخاب شود . ( محمد علی تهرانی )

بنده پیشنهاد می نمایم كه يك كمیسیون دوازده نفری از مجلس انتخاب شود ( سلطانی - يعقوب الموسوى ) .

نایب رئيس - آقای اخگر (اجازه)،

اخگر - بنده با انتخاب کمیسیون از مجلس مخالفم و این را عملی نمی دانم و عقیده دارم نمایندگان فراکسیون ها در خارج جمع شوند و بنشینند این قضیه را حل کنند والا انتخاب کمیسیون

ص: 415

مستقیمی از مجلس آن هم راجع بيك امر مهمی هیچ عملی نیست زیرا شاید بنده موافق با این ترتیب باشم ولی آن کسی که انتخاب می شود مخالف باشد، بنابراین خوبست از فراکسیون ها يك عده معین شوند و ممکن است آقایان منفردین هم نماینده بفرستند.

نایب رئیس - آن طوری که در خارج مجلس از فراکسیون انتخاب بشود رسمی نیست، یا باید از مجلس انتخاب شود یا از شعب. علی ایّ حال پیشنهاد دیگری شده است راجع بشعبه اما قسمت اخیرش باید حذف شود.

آقا سيد يعقوب - اجازه می فرمائید در پیشنهاد توضیح بدهم.

نایب رئيس - بفرمائید .

سيد يعقوب - گر چه این مسئله را مقام ریاست فرمودند که فراکسیون ها اگر نماینده انتخاب یکنند رسمیت ندارد نه سابقۀ مجلسی دارد نه سابقۀ نظام نامه ای و کمیسیونی که رسمیت دارد و راپرتش ممکن است در مجلس قرائت شود کمیسیون منتخبه از مجلس یا از شعب است. بعلاوه ما که پیشنهاد کردیم کمیسیون دوازده نفری انتخاب بشود عقیده مان بر خون سردی نیست بلکه عقیده مان بجدیت و تمام کردن کار است و همین طور که آقای حایری زاده فرمودند صحیح است مجلس مجلس روضه خوانی و کنفرانس نیست بلکه مجلس حقيقتاً براى يك امر فوق العاده تشکیل شده است . ملت در جنبش است . ملت تهران در جنبشند. حالا آقای ملك الشعرا می فرمایند خير اين طور نیست. بنده عرض می کنم آقا ملت آذربایجان در جنبش است ...

( صدای زنگ نایب رئیس )

نایب رئیس - آقا راجع به پیشنهاد تان توضیح بدهید.

آقا سيد يعقوب - پس چون قضیه فوق العاده است و باید خاتمه پیدا کند ما این طور پیشنهاد کردیم که کمیسیونی دوازده نفری از مجلس انتخاب شود و باسرع اوقات فردا یا روز شنبه بنشینند و مطلب را حل کنند.

بهار - بر طبق نظام نامه توضیح دارم .

نایب رئیس - توضیح دارید ؟

بهار - بلی مطابق نظام نامه .

نایب رئيس - بفرمائید .

بهار - اگر مقصود آقایان اینست که باز مثل سابق در مسائل مخالف و موافق بتراشند و مطالب را سوء تعبير بفرمایند بسیار خوب ما هم حاضریم. بنده که داخل در اصل موضوع نشدم و

ص: 416

خواهش می کنم آقای آقا سید یعقوب هم سوء تعبیر نفرمایند و بنده هم تکذیب می کنم فرمایش ایشان را ...

آقا سید یعقوب - بسیار خوب تکذیب می فرمائيد بفرمائید ولی آن جا (اشاره بهیئت تند نویسی) نوشته شده است .

نایب رئيس - رأی می گیریم به پیشنهاد آقای آقا سید یعقوب و آقای سلطانی که کمیسیون 12 نفری از مجلس انتخاب شود.

یاسائی - بنده با این پیشنهاد مخالفم.

نایب رئيس - البته آقایان تصدیق می فرمایند که در پیشنهادات مذاكره يك نفر موافق و يك نفر مخالف کافی است . يك پیشنهاد دیگری هم رسیده است که بعد بعرض آقایان می رسد آن هم از شعب است فعلا رأی می گیریم به پیشنهاد آقای آقا سید یعقوب و آقای سلطانی، پیشنهادی هم رسیده است که راجع باین موضوع با ورقه رأی گرفته شود قرائت می شود.

( بشرح ذیل خوانده شد )

ما امضاء کنندگان تقاضا داریم در این موضوع با ورقه رأی گرفته شود ( عبد اللّه ياسائی - دکتر امیر - دست غیب - کی استوان - علي رضا الحسينى - اخگر).

اخگر - بنده پس می گیرم.

سلطاني - بنده امضاء می کنم .

نایب رئیس - سایر آقایان هم پس می گیرند ؟

ياسائی - خير .

نايب رئيس - آقای دکتر امیر اعلم شما هم امضاء فرموده اید.

دکتر امیر خان اعلم - بنده پس می گیرم .

نايب رئيس - پس دیگر مورد ندارد .

نایب رئیس - رای می گیریم به پیشنهاد آقای آقا سید یعقوب آقایان موافقین قیام فرمایند.

( عده قلیلی برخاستند )

نايب رئيس - تصویب نشد. پیشنهادی از طرف آقای نجات شده اما عده اش معلوم نیست

نجات - دوازده نفر است ،

( بمضمون ذیل خوانده شد )

بنده پیشنهاد می کنم کمیسیونی بفوریت از شعب انتخاب شده آن چه راه حل راجع باین قضیه می داند بمجلس راپرت بدهد که تکلیف آن معلوم شود ...

ص: 417

در این موقع بواسطۀ شليك چند تیر در خارج مجلس و خارج شدن عده ای از نمایندگان از مجلس جلسه تعطیل و بفاصله نیم ساعت مجدداً تشکیل شد .

نایب رئيس - در اثر حادثه ای که عبارت از شليك چند تیر در خارج مجلس بوده و بعد از تحقیقات معلوم شد که مربوط بمجلس نبوده است كه عده از تماشا چی ها وحشت کردند و با عجله از مجلس خارج شدند و این مسئله باعث وحشت آقایان نمایندگان شد و باین جهت جلسه بهم خورد و در اثر این حادثه از قرار معلوم گویا بعضی از آقایان نمایندگان تشریف برده اند بنا بر این عده برای مذاکره و رأی کافی نیست و جلسه ختم می شود، جلسه آتیه مطابق معمول روز یک شنبه ...

بعضی از نمایندگان - جلسه شنبه تشکیل شود .

نایب رئیس - عرض کردم عده برای رأی کافی نیست و بر خلاف نظام نامه هم نمی شود رفتار کرد چون قبلا اکثریت مجلس روز یک شنبه را معین کرده است همان روز یک شنبه جلسه تشکیل شود منتهی دستور همین دستوری که امروز مطرح بود و نا تمام مانده است.

( مجلس دو ساعت و ربع از شب گذشته ختم ختم شد )

قتل واعظ قزوینی مدیر روزنامۀ نصیحت

بطوری که در صورت مشروح مذاکرات مجلس ملاحظه می شود در آن جا قید شده است که بواسطۀ صداى شليك چند تیر، مجلس از اکثریت افتاد و دیگر هر چه خواستند جلسۀ رسمی تشکیل دهند میسّر نشد. صدای شليك چه بود؟

نقشه این بود که طرح راجع بانقراض قاجاریّه مطرح شود. برای آن که جلسه از اکثریت نیفتد پیش بینی های لازم بعمل آمده بود، عدّه ای از نمایندگان مواظب ورود و خروج نمایندگان از جلسۀ رسمی بودند و اگر کسی می خواست خارج شود ممانعت می نمودند. عدّه ای نظامی هم اطراف مجلس را گرفته کاملاً حفاظت می کردند. در لژ های تماشا چی اشخاص معیّنی قرار گرفته بودند. يك عدّه ترور در لژ تماشا چی و در صحن مجلس و جلوی در مجلس را احاطه کرده بودند. ترور ها همه آمادۀ يك اشاره از طرف ما فوق خود بودند که هر کس را فرمان دهد بزنند . ملك الشّعراء بهار كه تمام صحبتش برای دفع الوقت و گرفتن وقت جلسه بود بپایان رسید، و برای کشیدن سیگار از جلسۀ رسمی خارج و باطاق مجاور رفت، مأمورین مخفی

ص: 418

شهربانی و طرف داران سردار سپه تصوّر كردند ملك الشّعراء و عدّه ای می خواهند جلسه را از اکثریت بیندازند، بنا براین با اشاره هایی که بین ترور ها شد دستور این بود که اگر ملك الشّعراء خواست از مجلس خارج شود او را ترور نمایند. در همین موقع واعظ قزوینی مدیر روز نامۀ نصیحت قزوین که از قزوین برای اقدام در رفع توقیف روز نامه اش بتهران آمده بود اتفاقاً در آن شب بمجلس آمده و يك برگ بلیط ورود به پارلمان را تحصیل کرده بود، مشار الیه پس از اخذ بلیط ورودی به آب دار خانۀ مجلس رفته مشغول خوردن چای بود، پس از صرف چای از آب دار خانه خارج شد که بطرف پارلمان برود. قیافۀ واعظ قزوینی بی شباهت به ملك الشعراء بهار نبود ، طرز لباس و و عبا و عمّامه و قد نسبتاً بلند او از دور به ملك الشعراء شباهت داشت و چون قبلاً هم دستور داده شده که كلك ملك الشّعراء را بكنند همین که واعظ نزديك دَرِ بهارستان رسید که از مجلس خارج شده بطرف دَرِ سرسرای پارلمان برود و داخل جلسه شود ترور ها دست بکار شده چند تیر بطرف وی شلیک کردند ، یکی از این تیر ها بگردن واعظ اصابت کرد، بیچاره واعظ که از همه جا بی خبر و نمی دانست این ماجرا چیست بطرف مدرسه سپه سالار در حالی

که خون از گردنش جاری بود پای بفرار گذاشت، ترور ها در تعقیب او شروع بدویدن کردند، جلوی در مدرسه سپه سالار يك پلّه ای بود که بی چاره واعظ در آن حال نتوانست تشخیص دهد ناچار بزمین خورد ، ترور ها رسیدند، پهلوان زادۀ یزدی با چاقو مشغول بریدن سر واعظ شد هنوز سر او را جدا نکرده بودند که باشتباه خود واقف شدند. در همین موقع سردار سپه در سفارت فرانسه مهمانی بود فوراً باو تلفن مي كنند كه ملك الشّعراء کشته شد، سردار سپه هم نمی تواند این قضیّه را مکتوم دارد تا بعداً خبر کامل چگونگی قتل ملك الشّعراء باو برسد فوراً باطرافیان خود می گوید که: ملّت جلوی بهارستان ملك الشّعرا را کشت ولی بعداً که جلسه بهم می خورد و عدّه ای از نمایندگانی که می بایستی بسفارت فرانسه در جلسه میهمانی حضور بهم رسانند بسفارت فرانسه می روند و اتفاقاً یکی دو نفر از آن ها نیز ملك الشّعراء را در درشکۀ خود گذاشته و تا در منزلش او را مشایعت کردند که

ص: 419

از خطر احتمالی وی را نجات داده باشند و بعد بسفارت فرانسه رفتند. سردار سپه از تازه واردین که از مجلس آمده بودند سؤال می کند که ملك الشّعراء را چگونه کشتند ، آن ها جواب می دهند كه ملك الشّعراء را نکشته اند بلکه شیخ دیگری را کشته اند و ما خودمان ملك الشّعراء را تا در منزلش مشایعت کرده و این جا آمدیم. سردار سپه با تأسّف می گوید که معلوم می شود اشتباهی کشته اند. با این ترتیب بیچاره واعظ قزوینی بجاى ملك الشعراء مقتول گردید و این جاست که باید معترف شد.

نبرّد رگی تا نخواهد خدا

تعجّب در این است که در هيچ يك از جراید روز راجع بقتل واعظ قزوینی مدیر روزنامۀ نصیحت چیزی نوشته نشد و حتّی خبر آن را هم هيچ يك درج نکردند!

بعداً قرار شد مبلغ پانصد تومان بعنوان خون بها بورثۀ واعظ قزوینی بپردازند ولی گویا ورثه اش هر چه این طرف و آن طرف زدند و اقدام کردند وجه مزبور را نتوانستند دریافت نمایند و خون واعظ بیچاره پایمال گردید.

بهر حال قتل واعظ قزوینی بدست مأمورین و ترور های شهربانی صورت گرفته است. در صورتی که شهربانی و مأمورین آن مأمور حفظ امنیت شهر بوده و نمی بایستی باین جنایت بزرگ اقدام کرده باشند.

و هم چنین در این جریان معلوم می شود که شخص رئیس دولت هم قبلاً خبر داشته و حتی اجازه داده است که مأمورین شهربانی هر کس را مخالف او می دانند ترور نمایند تا باین وسیله مخالفین خود را از بین برده دیگران را نیز مرعوب کرده باشند.

روی همین پیش آمد هم بود كه ملك الشعراء مرعوب شده، در جلسه بعد که موضوع تغيير سلطنت مطرح و تصویب می شده حاضر نشده و غیبت نموده است.

ص: 420

جلسۀ تغيير سلطنت

قبل از این که بجلسۀ تاریخی نهم آبان ماه 1304 ( جلسۀ تغيير سلطنت ) و نطق دکتر مصدّق السّلطنه پرداخته شود لازمست از نظر توضیح مطلب مقدّمتاً دو سه موضوع را بیان نموده سپس باصل نطق و جواب آن پرداخت، برای کشف حقیقت لازم شد که در این مورد مصاحبه ای با آقای دکتر مصدّق بعمل آید و مقدّمات جلسه و حقیقت آن روشن شود.

اينك طبق تحقیقاتی که بعمل آمده جریان امر بشرح زیر بوده است :

1 - صبح نهم آبان ماه 1304 خورشیدی مستوفی الممالك که یکی از رجال شریف و خوش نام ایران بشمار می رود به دکتر مصدّق تلفون کرده بود که خبر دارید امروز مجلس هست یا خیر ؟

دکتر مصدّق در پاسخ اظهار داشته بود : « خبر ندارم »، سپس مرحوم مزبور از ایشان خواهش کرده بود که بمنزل مشار الیه رفته تبادل نظر نمایند.

بلافاصله دکتر مصدّق با ایشان ملاقات نمود و مذاکرات بترتیبی که ذیلاً بیان می شود جریان یافت:

مستوفی الممالك پرسیده بود از مادّۀ واحده که برای تغییر سلطنت و خلع احمد شاه تهیّه شده خبر دارید یا نه ؟

خیر، خبر ندارم.

مجدّداً اظهار نموده بود که «در منزل سردار سپه مادّۀ واحده ای تهیه شده و نمایندگان را يك يك بآن جا برده اند که آن را امضاء نمایند، آقای میرزا حسین خان علاء را هم که برده اند امتناع نموده و امضاء نکرده است. سپس اظهار داشت که دیشب هم در منزل آقای مؤتمن الملك بودم و با آقای مشیر الدّوله و آقای مؤتمن الملك در این باب مشورت کردیم که آیا با این وضع امروز بمجلس برویم یا نه ؟ آقایان صلاح ندانستند که امروز در مجلس حاضر شویم، چون من در این مسئله تردید دارم خواستم در این مورد با جناب عالی هم مشورت بکنم که آیا بمجلس برویم یا نه ؟ »

دکتر مصدّق در جواب اظهار می دارد که « بتوپ چی و سرباز

ص: 421

سال ها مواجب می دهند که یک روز بکار بیاید و از مملکتش دفاع کند ، بوکیل هم دو سال مواجب می دهند برای این كه يك روز بکار مملکت بخورد و از قانون اساسی دفاع بکند، اگر ما امروز بمجلس نرويم بوظیفۀ نمایندگی خود رفتار نکرده ایم ..»

مستوفى الممالك رأی دکتر مصدّق را پسندیده و موافق شد و به میرزا حسین خان علاء هم تلفون کردند و بمنزل ایشان آمده باتفاق بمجلس رفتند.

در مجلس باطاقی که سید حسن مدرّس و شاهزادۀ سلیمان میرزا بودند وارد شدند و مبهوت جریان و اوضاع آمد و رفت نمایندگان که حاکی از يك خبر و حادثۀ غیر منتظر و غیر مترقبه ای بود گشتند، در این اثنا به مستوفی الممالك اطلاع دادند که قائم مقام الملك ( حاج آقا رضا رفیع ) در خارج اطاق با جناب عالی کار لازمی دارد . میرزا حسن خان مستوفی پس از ملاقات با ایشان مجدّداً باطاق آمده و به دکتر مصدّق گفته بود که «چون با جناب عالی بمجلس آمده ام و بایستی با شما هم خارج شوم حالا هم با شما مشورت می کنم که سردار سپه مرا خواسته است آیا صلاح می دانید که بروم یا نه ؟ »

دکتر مصدّق در پاسخ اظهار می دارد «البتّه تشریف ببرید و شاید کاری بکنید این طرحی که برای تغییر سلطنت تهیّه شده امروز مطرح نشود . »

هنوز مستوفی به در اطاق نرسیده بود که دکتر مصدّق از مستوفی الممالك خواهش کرد که چون ممکنست استعفای اوّلیّۀ جناب عالی را در مجلس علنی مطرح نكنند (1) مجدّداً استعفای دیگری مرقوم فرمائید تا آقای علاء در موقع رسمیّت یافتن مجلس آن را ارائه دهند بلکه مطابق نظام نامۀ داخلی بواسطۀ نبودن

ص: 422


1- هیئت رئیسه مجلس سالی دو مرتبه تجدید انتخاب می شوند، یکی 14 فروردین و دیگر 14 مهر ماه، در انتخابات 14 مهر ماه آقای مؤتمن الملك كه هوای کار را پس دیده بود و گویا از جریان خطرناك پس پرده تا اندازه ای آگاه بود از قبول ریاست امتناع نمود و مجلس شورای ملی چنین در نظر گرفت که اگر مرحوم مستوفی بریاست انتخاب شود چون مشار الیه در کار ریاست دخالت نخواهد کرد و تدين هم بنيابت ریاست انتخاب می شود بنا براین جلسۀ نهم آبان را بدون دغدغۀ خاطر اداره خواهد کرد و از این بابت دیگر نگرانی نخواهد بود.

رئيس و انتخاب رئیس جدید مجلس نتواند وارد در دستور و شور در طرح مادّۀ واحده که تهیّه کرده اند بشود.

مستوفی الممالك استعفا نامۀ دیگری نوشت و بآقای علاء داده منزل سردار سپه رفتند . زنك جلسۀ رسمی زده شد، مخالفین مادّۀ واحده بدون تشريك مساعى با يك ديگر وارد جلسه گردیدند ولی بر عکس موافقين قبلا صف آرائی کرده برای هر يك از مخالفت کنندگان اشخاصی را معیّن کرده بودند که جواب بدهند. مثلا برای جواب دکتر مصدّق، داور و در مقابل تقی زاده، سید یعقوب انوار و درجواب میرزا حسین خان علاء یاسائی را.

2 - قبل از تشکیل جلسه ، تیمور تاش وزیر فوائد عامّه و فروغی وزیر خارجه نمایندگان را برای تشکیل جلسه از دو دری که آن وقت داخل مجلس می شدند بمحل خود وارد و مواظب بودند که دیگر نمایندگان از جلسه خارج نشوند .

مشهور است که برای وارد کردن محمد ولی خان اسدی چون از ورود بجلسه خود داری داشت، تیمور تاش باو گفته بود شما عیال دارید؟ اولاد دارید ؟ علاقه دارید یا ندارید. گفته بود ندارم. تیمور تاش پرسید آیا علم (امیر شوكت الملك حاكم وقت بيرجند ) را هم ندارید. اسدی در جواب دارم. تیمور تاش می گوید اگر حضرت اشرف ( سردار سپه ) عَلم را دار بزند که چرا اسدی را انتخاب کردی شما چه خواهید کرد؟

گفته بود علم را دارم و وارد مجلس می شوم. این بود که اسدی هم وارد مجلس شد .

از آن طرف مستوفی الممالك بمنزل سردار سپه که وارد شد، سردار سپه او را مدّتی در اطاق انتظار گذاشت تا مجلس مادّۀ واحده را تصویب کند و صدای شليك توپ كه بلند شد او را ملاقات و عذر خواهی نمود که بجهاتی نتوانستم زود تر شما را ملاقات نمایم.

سردار سپه می خواست که مستوفی الممالك در مجلس نباشد که با او مخالفت کند تا اگر بعد ها پست ریاست وزرائی را باو تکلیف نمود برای قبول آن محظوری نداشته باشد.

ص: 423

3- نکتۀ دیگر قابل ذکر اینست بوکلائی که مادّۀ واحده را امضا کرده بودند اطمینان داده شده بود که دورۀ آینده هم انتخاب خواهند شد. بنابراین کسانی که مادّۀ واحده را امضاء کرده بودند غیر از شاهزادۀ سلیمان میرزا که در تهران انتخابات آزاد بود و انتخاب نشد در دورۀ ششم همگی انتخاب شدند.

اينك صورت مشروح جلسۀ تاریخی نهم آبان و نطق دکتر مصدّق .

صورت مذاکرات مشروح جلسۀ تاریخی نهم آبان 1304

مجلس سه ربع ساعت قبل از ظهر روز شنبۀ نهم آبان ماه 1304 خورشیدی برابر سیزدهم ربیع الثانی 1344 قمری تحت ریاست (سید محمد تدین نایب رئیس) تشکیل شد و صورت جلسه قرائت گردید.

نایب رئیس - آقای علائی (اجازه) ،

علائی - خواستم عرض کنم آقای مستوفی .... جلو گیری با زنگ .

نایب رئيس خطاب بآقای علائی - راجع بصورت مجلس فرمایشی دارید ؟

علائی - بلی خواستم عرض کنم که آقای مستوفی را آقای رئیس الوزراء خواسته بودند قبل از رفتن ....جلو گیری با زنگ .

نايب رئيس - صحبت راجع بصورت مجلس است بعد فرمایش بکنید .

نایب رئیس - دیگر بصورت مجلس ایرادی نیست.

وكلا - خير .

نايب رئيس - صورت مجلس تصویب شد. قبل از ورود در دستور سه فقره خبر از کمیسیون عرایض و مرخصی تقدیم مجلس شده است که یکی یکی بعرض مجلس می رسد . . .

مدرس - اخطار قانونی دارم .

نایب رئیس - راجع بچه چیز ؟ راجع بخبر کمیسیون است ؟

مدرس - اجازه بدهید تا عرض کنم که راجع بچه چیز است ، يك مسئله مقدم بر این هاست اخطار قانونی دارم اجازه می دهید عرض کنم .

نایب رئیس - بعد از این ممکن است اجازه بگیرید صحبت بفرمائید .

مدرس - در جلسه رسمی اخطار قانونی مقدم است.

نایب رئيس - مقصود تان اخطار نظام نامه ایست ؟

ص: 424

مدرس - مگر نظام نامه قانون نیست ؟ باید استعفای رئیس را بخوانید.

نایب رئیس - آقای داور (اجازه)،

داور - البته اخطاری که حضرت آقای مدرس فرمودند ایشان حق داشتند و البته هر وکیلی می تواند هر ماده از نظام نامه را اخطار کند ولی معمول مجلس و سابقه بر این بوده است که هر وقت یک عده ای با یک رای زیادی به یک رئیس رأی دادند برای آن که استعفا داده نمیباید استعفا داده اند همان طوری که راجع بآقای مستوفی استعفا داده اند همان طوری که راجع بآقای میرزا حسین خان پیرنیا چندین روز مجلس عمل کرد و استعفای ایشان را قرائت نکرد همان طور در مورد آقای مستوفی تصور می کنیم هیچ اجباری برای ما نیست که آن استعفا را قرائت کنیم، باید اقدام کنیم بلکه ایشان را متقاعد کنیم وقتی که بکلی مأیوس شدیم آن وقت استعفا را قرائت می کنیم.

نایب رئیس - آقای مدرس (اجازه)،

مدرس ما اقدام کردیم و ایشان متقاعد نشدند و امروز هم مجدداً نوشته اند که من استعفا کرده ام، چرا پریروز استعفاء مرا قرائت نگردید؟ و نوشته اش هم پیش آقای علائی است پنج روز دنبال کردیم و ایشان قبول نکرده لهذا بمقتضای نظام نامه قبل از همه چیز استعفاء را بخوانید بعد که رئیس معین کردند آن وقت جلسه رسميت پيدا كند.

نایب رئیس - بنده ناچارم درمقابل اخطار نظام نامه ای آقای مدرس توضیحاتی بدهم، پریروز قبل از ظهر مراسله ای از طرف آقای مستوفی توسط ارباب کی خسرو به بنده رسید و چون پریروز موقع پیدا نشد بعرض آقایان برسانم همین طور ماند ولی مفاد این مراسله بعرض آقایان ممکن است برسد صریح است بامتناع از قبول ریاست نه استعفا بنا بر این مشمول آماده (مادۀ 11) نظام نامه نمی شود که بطور الزام و فوریت این موضوع در مجلس قرائت شود و بعد رئيس انتخاب شود (1)

عکس

( سید حسن مدرس ) (2)

ص: 425


1- این که در این جا طرف داران سردار سپه سعی نکنند که موضوع استعفای رئیس مطرح نشود بملت این بود که اگر مطرح می شد مطابق نظام نامه داخلی مجلس بایستی قبل از هر چیز و مقدم بر هر کار رئيس انتخاب و سپس بکار های دیگر پرداخته نشود و اگر موضوع انتخاب رئیس مطرح مي شد تا دو سه روز موضوع ماده واحده ای که برای تغییر سلطنت آورده بود بتأخیر می افتاد و باز ممکن بود در این دو سه روز اتفاقی بیفتد که موفق نشوند، این بود اصرار داشتند در همین جلسه مسئلۀ تغییر سلطنت خاتمه یابد ولو این که مجلس صورت قانونی نداشته باشد
2- این که در این جا طرف داران سردار سپه سعی نکنند که موضوع استعفای رئیس مطرح نشود بملت این بود که اگر مطرح می شد مطابق نظام نامه داخلی مجلس بایستی قبل از هر چیز و مقدم بر هر کار رئيس انتخاب و سپس بکار های دیگر پرداخته نشود و اگر موضوع انتخاب رئیس مطرح مي شد تا دو سه روز موضوع ماده واحده ای که برای تغییر سلطنت آورده بود بتأخیر می افتاد و باز ممکن بود در این دو سه روز اتفاقی بیفتد که موفق نشوند، این بود اصرار داشتند در همین جلسه مسئلۀ تغییر سلطنت خاتمه یابد ولو این که مجلس صورت قانونی نداشته باشد

مادۀ (11) بعرض آقایان می رسد !

مادۀ 11 اگر رئیس قبل از انقضاء مدت ریاست استعفا و یا فوت نمود مسن ترین نائبان رئيس مجلس را منعقد و استعفا نامه را قرائت یا فوت را اعلام کرده مجلس را ختم می کند و در ظرف سه روز در تحت ریاست همان نائب رئيس مجدداً مجلس منعقد و بطوری که در مادۀ 8 ذکر شد رئیس انتخاب می شود.

نایب رئیس - این مادۀ (11) دائر است بآن صورتی که رئيس اشتغال بخدمت حاصل کرده باشد، مراسله آقای مستوفی هم قرائت می شود.

داور - اجازه می فرمائید ؟

نايب رئيس - اجازه بدهید قرائت شود تا مسئله حل شود.

مراسله مستوفی 7 آبان ماه 1304

مقام مقدس مجلس شورای ملی. پس از تشکر از حسن ظنی که نمایندگان محترم نسبت ببنده ابراز داشته اند تصدیع می دهد که بعلل چندی در جواب تلفن آقای نایب رئیس امتناع خود را از مقام ریاست عرض کرده ام چون از قرار معلوم رسمی تلقی نفرموده اند این است كه كتباً بعرض مي رسانم.

نايب رئيس - بعقيدۀ بنده شامل مادۀ 11 نیست، فوریت را ایجاب نمی کند بعضی از نمایندگان صحيح است.

مدرس - ورقۀ امروز را بدهید بخوانند.

نايب رئيس - ورقه امروز هم همین است .

مراسله مستوفی

روز سه شنبه این جانب امتناع و استعفاء خود را از مقام ریاست بآقای نایب رئیس داده ام و نمی دانم چه شده است که تا بحال قرائت نشده است. ( حسن )

نایب رئیس - آقای مدرس ( اجازه ) .

مدرس - بنده خواهش دارم فورمول استعفا را بفرمائید ؟ چون بعد از این محل ابتلا می شود استعفا يعني طلب عفو یعنی این که بر من تحمیل کرده اید من طلب عفو می کنم، این معنی استعفا است . هم ورقۀ اول استعفا بوده و هم ورقه دوم می نویسد که من استعفای خودم را دادم چرا نخواندید و من از آقایان تقاضا می کنم مطلب را بيك صورتی در آوریم که مردم لااقل بدانند که ما می خواهیم يك صورت قانونی درست کنیم، استعفاء یعنی طلب عفو، هم پریروزی استعفا بوده است هم امروزی. می گوید این که مرا رئیس کرده اید من طلب عفو می کنم نظام نامه هم می گوید استعفاء رئیس را باید در جلسه اول خواند و بعد رئیس را معین کرد تا مجلس قانونی بشود ، شما می خواهید قانونی نشود نشود !

ص: 426

عکس

میرزا حسن خان مستوفی - (مستوفی الممالك)

ص: 427

ص: 16

نایب رئیس - آقای آقا سید یعقوب ( اجازه ) .

آقا سید یعقوب - فرمایشی که آقای مدرس فرمودند در واقع مسئلۀ علمی است چنان که در کاغذی هم که آقای پیرنیا نوشته بودند بنده در جلسۀ خصوصی عرض کردم که این مسئله مسئلۀ علمی است و هر يك از ما ها از این عبارت نظام نامه چیزی می فهمیم و عبارت نظام نامه این است که آن کسی که اشتغال داشته باشد بعمل عبارت این است رئیس که مشغول بعمل است و در عمل داخل شده اگر در ضمن عمل خواست استعفا بدهد ولی این مورد از اول عدم دخول است نه این که داخل شده و استعفا کرده و یا فوت کرده است، مادۀ نظام نامه مصرح این معناست و خود آیت اللّه آقای مدرس می دانند يك مملکتی که در حال انقلاب و بحران است ما نمی توانیم بواسطه يك كلمه كه صريح است در معنا و ما بخواهیم نظام نامه را از این معنای صحیحش بر گردانیم مملکت را در این حال انقلاب باضطراب بیندازیم با این که اول تکلیف ما اینست که عبارت نظام نامه هر چه باشد منطبق كنيم و جلو انقلابات و بحران را بگیریم من از آقای مدرس سؤال می کنم قبل از انقضاء مدت معنیش این نیست که مشغول باشد ؟ و در حال اشتغال فوت کند ؟ یا استعفا بدهد ؟

این خود عدم قبول است نه داخل شدن و استعفاء این عبارت صریح است و فارسی است و دست هر کس که بدهیم خواهیم دید معنایش همین است با این که قرینه هم ما داریم که باید عبارت را این طور معنی بکنیم مجلس رسمی است و اول تكليف ما خاتمه دادن ببحران ها و انقلابات است چنان که در غالب مسائل مقدم آقای مدرس بوده اند بنده استدعا می کنم که این عبارت صریح الدلاله و واضح المعنی را برهان معنای خود بدانند و مجلس هم رسمی و قانونی است و بهترین جلسات امروز است و سعادت هم در این است. این بود عرایض بنده.

جمعی از نمایندگان - مذاکرات کافی است.

مدرس - رأی بگیرید .

نایب رئیس - بچه ؟

مدرس - باین که مذاکرات کافی است یا نه ؟

نایب رئیس - رأی می گیریم به پیشنهاد آقای مدرس آقایانی که تصویب می کنند قیام بفرمایند.

( چند نفری قیام نمودند ).

نایب رئیس - تصویب نشد.

نایب رئیس - آقای آقا شیخ جلال راجع بدستور فرمایشی داشتید ؟

آقا شیخ جلال - بلی راجع بمسائل جاری پیشنهادی از طرف عدۀ زیادی از آقایان امضاء

ص: 429

شده و تقدیم مقام ریاست شده تقاضا می کنم جزو دستور شود (1)

نایب رئیس - نسبت باین پیشنهاد مخالفی نیست ! ( گفته شد: خیر )

نایب رئیس - قرائت می شود ( بشرح ذیل قرائت شد )

« نظر باین که عدم رضایت از سلطنت قاجاریه و شکایاتی که از این خانواده می شود بدرجه ای رسیده که مملکت را بمخاطره می کشاند، نظر باین که حفظ مصالح عالی مملکت مهم ترین منظور و اولين وظيفۀ مجلس شورای ملی است و هر چه زود تر ببحران فعلی خاتمه باید داد امضا کنندگان با قید دو فوریت پیشنهاد می کنیم مجلس شورای ملی تصمیم ذیل را اتخاذ نماید .

مادۀ واحده - « مجلس شورای ملی بنام سعادت ملت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی بشخص آقای رضا خان پهلوی وا گذار می نماید تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول بنظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد 36 - 37 - 38 - 40 متمم قانون اساسی تشکیل می شود » .

مدرس - اخطار قانونی دارم :

نایب رئیس - بهمین پیشنهاد است ؟

مدرس - بلی .

نايب رئيس - ماده اش را بفرمائید ؟

مدرس - ماده اش اینست که خلاف قانون اساسی است :

مدرس - ماده اش اینست که خلاف قانون اساسی است .

نایب رئیس - در موقعش صحبت بفرمائید.

ص: 430


1- در تهیه و تنظیم این پیشنهاد علی اکبر خان داور و عبد الحسين خان تیمور تاش بیش از همه سنك بسينه مي زدند ولی غافل از این که چیزی را که بنام سعادت ایران تهیه می کردند بالاخره معلوم خواهد شد که باعث نحوست و بد بختی ایران خواهد گردید و نحوست آن هم زود تر از هر کس دامن گیر خود آن ها خواهد شد ! تا آن جائی که تحقیق شده این پیشنهاد را عده ای از نمایندگان در منزل خود سردار سپه تهیه و تنظیم کردند و بعد نمایندگان را يكا يك بمنزل سردار سپه دعوت نمودند که پیشنهاد را امضاء نمایند و مدعوین بسه دسته تقسیم می شدند، گروهی که انتخاب شان با زور سر نیزه و فشار بود حرفی نداشتند و عده ای هم که بواسطۀ قتل مدیر روزنامۀ نصیحت قزوین تهدید شده بودند آن را امضاء نمودند و عدۀ قلیلی که از تهدید هراسی ننمودند از قبیل مرحوم حاجی میرزا یحیی دولت آبادی و آقای میرزا حسین خان علاء و غيره امتناع کردند.

مدرس - اخطار قانونی است که خلاف قانون اساسی است و نمی شود در این جا طرح کرد ( در حال خروج ) صد هزار رأی هم بدهید خلاف قانون است.

نایب رئیس - آقای اخگر ؟

اخگر - موافقم .

نایب رئیس - آقای مصدق السلطنه ؟

مصدق السلطنه - در خود موضوع عرض دارم.

نایب رئیس - آقای داور ( اجازه ).

داور - موافقم .

نایب رئیس - آقای شیخ جلال ؟

آقای شیخ جلال - موافقم .

نایب رئیس - آقای تقی زاده ؟

تقی زاده - در اصل موضوع عرض دارم،

نایب رئیس - آقای یاسائی ؟

ياسائى - موافقم .

نایب رئیس - آقای دادگر ؟

دادگر - موافقم.

نایب رئیس - آقای نظامی ؟

نظامی - موافقم.

نایب رئیس - آقای شریعت زاده ؟

شریعت زاده - موافقم .

نایب رئیس - آقای علائی ؟

علائی - در اصل موضوع عرض دارم .

نايب رئيس - رأی می گیریم بفوریت اول آقایانی که تصویب می کنند قیام بفرمایند ( اکثر قیام نمودند ) نایب رئیس تصویب شد. آقای مصدق السلطنه ( حاضر نبودند ) .

نایب رئیس - آقای تقی زاده ( اجازه ) .

تقی زاده - بنده می خواهم پیش از مطلب عرض کنم چه مسائل متعارفی جاریه و چه مسائل اساسی که در مجلس شورای ملی مطرح می شود خوبست در این هوا و افقی که دیده می شود ( مثلاً در ابتدای مجلس گفته شد که باید استعفای رئیس خوانده نشود و یکی گفت مقصود اینست که

ص: 431

فلان بشود ) ما همه وکیل و برادریم و از طرف ملت وکیل شده ایم با هم دیگر هم غرضی نداریم خدا را هم شاهد می گیرم بنده که نه در این باب و نه در باب های دیگر با احدی از آقایان وكلا نه می خواهم احداث مشکل کرده باشم و نه می خواهم جلو راه حل را بگیرم، اما بنده که این جا ایستاده ام می خواهم عرض کنم اگر آقایان اجازه بدهند و صلاح بدانند در مملکت های دیگر می گویند مجلس ملی در این مملکت گفته می شود مجلس شورای ملی در مجلس مشورت می شود در کار یکی این طور بنظرش می رسد و یکی طور دیگر، هر دو صلاح و صرفۀ مملکت را می گویند ما هم آن چه بنظر مان می رسد می گوئیم مطلب واضح است در خود اطراف کار نمی خواهم حرف بزنم در مملکت بحران پیدا شده بعضی ها می خواهند این کار زود تر حل شود و بعضی ها می خواهند فلان کار درست بشود بنده اساساً ترجیح می دادم اگر آقایان عرایض مرا قبول می کردند که این کار باین تعجیل و باین فوری شود هیچ نشود که خدای نکرده اسم فشار رویش گذاشته شود. ما می دانیم همه ما ها بموجب قانون اساسی امنیت داریم و دولت دولت امنیت است و ما با این دولت این قدر خیر خواهی که داشته ایم بزرگ ترین دلیل شخص بنده امنیتی است که ایجاد کرده و نه از وکلا نه از تماشا چی يك فرد واحد پیدا نمی شود يك در هزار يا يك در میلیون که ببنده بگوید که من خیر خواه دولت حالیه نیستم خدا را شاهد می گیرم الان که در این جا حرف می زنم و پیش از این که حرف بزنم اشخاص متفرقه وکیل و اشخاص مسؤل بمن گفتند حرف نزنید حرف زدن صلاح نیست برای آن که خطر دارد؟ ........ (1)

اخگر - این طور نیست .

تقی زاده - بنده خودم هم می دانم که این طور نیست. بنده الان این جا حرف می زنم و ظهر هم مي روم منزل نهار می خورم عصر هم می آیم، هیچ این طور نیست. یک سال دیگر هم با این اشخاص کار می کنم با کمال محبت و فداکاری و خدا را شاهد می گیرم که این حرف را که می گویم محض خیر خواهی مملکت و خیر خواهی همان شخص است که زمام امور مملکت را در دست دارد و من خیر او را می خواهم و از جان خودم بیش تر او را می خواهم، حالا شرح نمی دهم که اوضاع چه خبر است که یکی بگوید صحیح است یکی بگوید صحیح نیست ولی ترجیح می دادم که رجوع شود بکمیسیون چون ممکن است راه حل بهتر و قانونی تری پیدا شود که هیچ خدشه وسوسه در کار پیدا نباشد ولی

ص: 432


1- با سوابقی که در بین بوده مانند قتل واعظ قزوینی مدیر روز نامه نصیحت و تهدیدات دیگری که می شده واقعاً مخالفت با تغيير سلطنت خطرناك بود و ممکن بود آناً مخالفین ترور شوند چنان که واعظ قزوینی را بعوض ملك الشعرا كه دو شب قبل از جلسه نهم آبان (چنان که شرح آن در صفحات 418 - 420 گذشت ) مخالف صحبت کرده بود بقتل رسانیدند

عکس

سید حسن تقی زاده

ص: 433

ص: 17

از قراری که می شنوم این مقبول نخواهد شد در این صورت بنده شخصاً یک نفر در مقابل خدا و در مقابل این ملت که مرا انتخاب کرده و در مقابل مملکت و در مقابل تاریخ خود مان و در مقابل سال های آینده این ملت می گویم که این وضع مطابق با قانون اساسی نیست و صلاح هم نیست برای این مملکت، بنده می گویم بعد از آن اکثریت قطع می کند.

مطلب را بنده عرض کردم باین ترتیب اگر می خواهید کمیسیون درست بکنید و فکری بكنيد و ترتيب مرتب تری درست کنید بعضی قانون دان های مجلس هم در این کار بوده اند ایشان شايد يك نظریاتی داشته باشند حالا این که آقای داور می فرمایند مطابق است من عرضی ندارم!

اما یکی دیگر شاید یک حرفی دارد ! اسم و فعل و حرف. فعل را بنده نمی گویم شايد يك كسى يك گله ای دارد که می خواهد بگوید. اگر این طور بود شاید بهتر بود و بصلاح خود اشخاصی که باین کار مایلند بهتر بود اگر این را اجازه ندهند گفته شود سوسه در کار پیدا می شود و مطابق صلاح خود شان نیست، بنده غیر از اين يك كلمه چیزی عرض نمی کنم و برای این همه چیز را فدا می کنم و خدا را شاهد می گیرم و ملت و مملکتی که مرا وکیل کرده است شاهد می گیریم و در مقابل تاریخ و در مقابل نسل های آینده می گویم که این کار باین ترتیب مطابق قوانین اساسی مملکت نیست و مطابق صلاح مملکت هم نیست. بیش تر از این حرف زدن هم صلاح نیست همه می دانند آن جا که عیان است چه حاجت به بیان است (آقای تقی زاده از مجلس خارج شد) .

نایب رئیس - آقای علائی (اجازه)،

علائی - مخالفم.

نایب رئیس - پس تأمل بفرمائید . آقای آقا سيد يعقوب (اجازه)،

آقای سید یعقوب - بنده خیلی میل داشتم که آقای تقی زاده تشریف نبرند و عرایض بنده را بشنوند و حقیقتاً همان طوری که بیان کردند بنده هسم همین حسن عقیده را درباره ایشان دارم ولی يك مسئله ای را در این جا اظهار کردند که لازمست جواب عرض کنم این مسئله در همین مملکت دو سابقه دارد و این سابقه در حقیقت بمنزلۀ یکی از مواد قانون اساسی برای ما واقع شده و الان بنده مراتب را بعرض آقایان نمایندگان محترم می رسانم. بعد از آن که مجلس شورای ملی را توپ بستند و آن ترتیبی که همه می دانید پیش آمد و استبداد صغیر واقع شد در مجلس اول قانون اساسی و متمم آن نوشته شده و در جزو اول قانون نوشته شده بود نمایندگان مجلس شورای ملی باید دویست نفر باشند انتخاب هم بطور طبقاتی بود و بهمان ترتیبی که وکلای دورۀ اول که جزا هم اللّه على الاسم خيراً كه بعقیده بنده بهترین خدمات را برای مملکت نمودند و این قانون اساسی را در مقابل قوۀ قاهره و جبر و استبداد درباری ها نوشتند انتخاب شدند و بنده حقیقتاً همیشه

ص: 435

از زحمات وکلای آن دوره شکر گزاری می کنم زیرا قانون را با خلوص نیت و با یک روح آزادی خواهی برای ما گرفتند. پس از آن که مجلس توپ بسته شد و ازادی خواهان در تمام اقطار ایران منتشر شدند و از مرکز و آذربایجان از فارس و بالاخره از تمام مملکت صدای خواستن مشروطیت بند شد تا این که خدا خواست و قوۀ ملی غلبه کرد و درباری ها ناچار شدند که در مقابل قوای ملی تسلیم شوند و مشروطیت را اعاده دهند نه این بود که مشروطیت را مفت بما دادند بلکه آزادی خواهان حبس شدند و ایستادگی کردند تا این که آن ها را وادار کردند که مشروطیت بدهند، آن وقت گفتند که ما حاضریم مشروطیت بملت بدهیم و همین آقای تقی زاده که در دورۀ اول یکی از نمایندگان مبرز بودند چه فریاد ها برای این قانون اساسی می زدند و چه کار ها کردند که حالا یک قدمش را در این جا می خواهیم بر داریم.

داد و فریاد های آقای تقی زاده در روز نام جات پر است، خلاصه در باغ شاه کمیسیونی شد و آن کمیسیون رجوع کرده بانجمن آذربایجان ( كه حالا نمایندۀ محترم آقای داور می خواهد بطور مفصل بعرض آقایان برسانند) انجمن های ایالتی و ولایتی تمام نقاط اختيار دادند بانجمن ایالتی آذربایجان و انجمن ایالتی آذربایجان هم اختیار داد بکمیسیونی که در این جا تشکیل شده بود و چهار پنج ماده از مواد قانون اسامی را تغییر دادند و بعضی از آن مواد راجع بانتخابات بود که بعقیدۀ بنده خیلی مهم است زیرا آن مواد تأسیس حکومت ملی می کند و بنده حق حاکميت ملت را در آن مواد قانون انتخابات می دانم، غرض اینست مواد راجع بانتخابات را که پایۀ حکومت ملی به آن است تغییر دادند بچه سابقه آن ها را تغییر دادند.

عکس

سید یعقوب (انوار) (1)

ص: 436


1- سید یعقوب انوار شیرازی در صدر مشروطیت جزو آزادی خواهان بوده و با مهاجرین ایرانی در جنگ بین الملل بمهاجرت رفته پس از مراجعت نیز چند دوره سمت نمایندگی را داشته، در موقع تغییر سلطنت نیز یکی از طرف داران پهلوی بوده است

بواسطه این که چون در مملکت انقلاب شده بود و می خواستند بجوشش و انقلاب مملکت خاتمه بدهند لذا باين عنوان آمدند و این کار را کردند. در دورۀ دوم ناصر الملك كه نایب السّلطنۀ وقت بود پیشنهاد کرد که نمایندگانی که برای دورۀ سوم انتخاب می شوند خوبست در موادی از قانون اساسی که راجع بحکومت است يك انگشتی ببرند بنده می خواهم در این جا وارد ( پرانتز ) بشوم و عرض كنم عقيدۀ ناصر الملک این بود که نمایندگانی که می آیند باید شريك در اين مسئوليت باشند و نمایندگان باین حق منتخب شدند و آمدند و حاضر شدند که این مسئله را انجام دهند، نهایت جنك بين المللی و آن انقلاباتی که همه می دانند پیش آمد یازده ماه بیش تر از عمر مجلس نگذشت که مجلس تعطیل شد و آن انقلابات که همه می دانید پیش آمد و مجلس را خاتمه داد، ما که صد سال نیست مشروطه شده ایم نهایت پانزده سال است و در این مدت پانزده شانزده سال هم قانون اساسی باين سوابقی که می بینید واقع شده پس سابقه در دست داریم .

در دورۀ اول که هیئت مؤسسان بود و خیلی خوب هیئتی هم بود و از مبرزین ایران هم بودند و بسیار زحمت کشیدند در دورۀ دوم آمدند و مواد قانون اساسی که راجع بانتخابات و حق حکومت و سلطنت ملی بود و انتخاب را که بطور طبقاتی بود تغییر دادند و بطور دو درجه کردند بآن شکلی که همه می دانید واقع شد امروز هم همین طور است آتش را چقدر می شود در تحت خاکستر مستور کرد؟ این آتش است که از تمام نقاط سر بدر آورده و در کانون آزادی خواهان از آن وقتی که پایۀ مشروطیت گذاشته شعله کشیده و از اول داد و فریاد همه همین بود و بنده که بتصدیق خود حضرت آقای مدرس یکی از انقلابی های درجه اول بودم هم فریاد می زدم که باید خاتمه داد باین خانواده زیرا برای کار تازه مرد تازه لازم است. شاهزاده سلیمان میرزا و اشخاص دیگری هستند که در مشروطیت پیش قدم بودند با بنده رفتیم و آن چراغان و آتش بازی را بهم زدیم. غرض اینست که از همان اول عقیدۀ ما این بود که این درخت خشکیده است و باید او را کند و درخت برومندی بجای آن غرس کرد که آن درخت برومند سایه افکن بشود و ملت از آن استفاده کند. این بود که بنظر ما ها که بفرنگ نرفته بودیم و در این جا تحصیل کرده بودیم می رسید و عقیده

داشتیم که این درخت خشکیده و باید آن را كند و نهال تازه ای بجای آن کاشت منتهی ما چون مشرق زمینی و يك ملت اتکائی هستیم از این جهت مسئله از امروز بفردا و از فردا بپس فردا می اندازیم مسئله همین طور بود تا دو سال قبل تاریخ آزادی خواهان ایران و انقلاب ایران را نگاه کنید و ملاحظه کنید کدام آزادی خواه و انقلابی در مملکت بود که بسعادت ایران علاقه مند بود و عقیده نداشت که این درخت را باید کند ؟ !

مرحوم آقا سید جمال الدین افغانی که رئیس الاحرار است و مرحوم میرزا آقا خان کرمانی

ص: 437

و دیگران که از ترشحات قلم آن ها که این همه مردم بیدار و هشیار شده اند همه داد و فریاد می زدند که چاره نیست و ملتی که می خواهد زندگی کند باید حیات تازه پیدا کند و برای نیل بسعادت تازه ناچار است که درخت کهنه را بکند و دور اندازد، نظر باین مسئله آتش بلند شد تا این که الان از تمام مملکت سر بیرون آورده از آذربایجان از فارس و کرمان و از گیلان محمره و طهران از همه جا آتش بلند است مگر نمی بینید چه خبر است ؟ حکومت با خود ملت و تعيين سلطنت با ملت است و اولین وظیفه مجلس خاتمه دادن بانقلاب است کجا این مسئله مخالف قانون اساسی است؟

بهترین قدمی که مجلس می خواهد بردارد همین است که بانقلابات امروزه که در تمام مملکت هست خاتمه دهد و سعادت ملت را تأمین کند پس در جواب فرمایش آقای تقی زاده می فرمایند این بر خلاف قانون اساسی است با این که نهایت عقیده را بایشان دارم لازم است عرض کنم که این مسئله خلاف قانون اساسی نیست بلکه همین قانون است.

نایب رئیس - آقای علائی (اجازه)،

علائی- آقایان همه می دانند که بنده شهوت کلام ندارم و ماجرا جو هم نيستم و حتى المقدور میل دارم که قضایا بخون سردی گذشته باشد ولی در عین حال وجدان يك نفر وكيل هيچ اجازه نمی دهد که در مقابل يك جريانات خلاف قانون سکوت اختیار کرده و تسليم قضايا و حوادث شود. بنده بطور واقع و مختصر عرض می کنم که ما ها هیچ اختیار نداریم که وارد این مذاکره و طرح این مسئله بشویم زیرا رأی دادن بهم چو طرحی را بنده بکلی مخالف قانون می دانم، این پیشنهاد را مخالف صلاح مملکت می دانم زيرا يك بابی مفتوح خواهد شد که برای مملکت مضر خواهد بود .

نایب رئیس - آقای یاسائی ( اجازه )،

یاسائی - از آقایانی که در آن جا اظهار مخالفت نسبت این طرح کردند هم چو استنباط شد که ناظر هستند بحفظ قانون اساسی، بنده خیلی میل داشتم که آقای علائی تشریف می داشتند و جواب بنده را می شنیدند حالا هم که تشریف ندارند البته بگوش شان خواهد رسید. بنده از سوابق قانون اساسی درست اطلاع ندارم که چطور تدوین شده و اشخاصی که تدوین کرده اند چه جنبه داشته اند؟ ولی بهر حال حالا در نزد ما يك قانون مقدس است چیزی که هست اینست که در ادوار گذشته مجلس شورای ملی يك قسمت از مواد آن را بموجب قانونی که از مجلس گذرانده است نقض كرده و حالا بنده آن مواد را می خوانم تا آقایان بدانند که این يك سابقه نیست که حالا می خواهم بگذرانیم..

اصل چهار قانون اساسی است که بنده می خوانم ( عدۀ انتخاب شوندگان بموجب انتخاب نامه علي حده برای تهران و ولایات فعلاً صد و شصت و دو نفر معین شده است که در قانون انتخابات

ص: 438

عکس

میرزا حسین خان علائی

ص: 439

ص: 18

صد و سی و ششمین نفر معین می شود بنده این را از آقایان سؤال می کنم که چرا این طور شده است؟

با این که در اصل چهارم قانون اساسی تصریح شده است که عدۀ نمایندگان صد و شصت و دو نفر است ولدی الاقتضا به دویست نفر هم نمی رسد معذلک صد و سی و شش نفر معین شده. اصل ششم می گوید:

( منتخبین تهران لدی الحضور حق انعقاد مجلس را داشته مشغول بمباحثه و مذاکره می شود، رأی ایشان در مدت غیبت منتخبین ولایات باکثریت مناط و اجرا است) این ماده کی اجرا شده؛

عملی هم نیست که دوازده نفر وکیل تهران بیایند و بنشيند و مقررات مملکت را در دست بگیرند و در غیبت منتخبين ولایات کی عملی واقع می شود بلکه امروزه بر خلاف آن عمل می شود زیرا گفته می شود تا نصف بعلاوه یک از وکلا حاضر نشوند مجلس رسمیت ندارد، بنده می خواهم عرض کنم این مواد را بموجب قانون بعد نقص کرده اند و این ماده وجود خارجی ندارد یعنی قانون بعد آمدہ او را نقص کرده است و در این موضو ع هم نظری به از بین بردن قانون اساسی نداریم و از این جهت پیشنهاد کرده ایم که مجلس مؤسسان تشکیل شود و راجع به چهار ماده که در خصوص حقوق سلطنت است تجديد نظر كند و تكليف قطعی حکومت مملکت را در آتیه معین کند و تصور می کنم نگرانی آقایان مخالفين هم این قدر ها مورد ندارد از مجلس مؤسسان ناچار از اشخاصی

عکس

عبد اللّه یاسائی (1)

ص: 441


1- یاسائی پس از این دوره چند دوره دیگر هم وکیل شده، مدتی هم ریاست اداره تجارت را عهده دار بوده و پس از چندی مغضوب و خانه نشین می شود مدتی هم عضویت افتخاری باشگاه هواپیمایی کشوری را داشته و بالاخره در سال - 132 فوت می نماید

انتخاب خواهد شد که دارای حس وطن پرستی خواهند بود و معلوم نیست حس وطن پرستی کسانی که برای آتیه انتخاب می شوند کم تر از آقایان حاضر باشد و البته اگر ما بتوانیم موادی که در قانون اساسی هست و عملی نشده است آن ها را هم اختیار بدهیم بمجلس مؤسسان که در آن ها تجديد نظر بكند بنظر بنده بسعادت نزديك تر است، مثلا موادی در این قانون راجع بدیوان محاسبات است که عملی نشده و در قانون عادی که بعد وضع شده بر خلاف آن رفتار شده و آن ماده قانون اساسی عملا ملغی شده همین طور در ماده ای که می گوید: دورۀ وکالت دو سال است چه ضرر دارد حالا که مجلس مؤسسان تشکیل می شود این مواد را هم تغییر بدهند، این عقیده بنده است.

جمعی از نمایندگان - خیر این مواد ملغی شده است .

ياسائى - بهر حال بنظر بنده اشکالی ندارد که در این مواد هم تجدید نظری بشود حالا هم اين يك طرحی است که این آقایان پیشنهاد کرده اند و بنده هم امضا کرده ام .

نايب رئيس - آقای داور (اجازه)،

داور - موافقم .

نايب رئيس - آقای اخگر (اجازه)،

اخگر - موافقم .

نایب رئیس - آقای نظامی (اجازه)،

نظامی - موافقم .

نایب رئیس - آقای سهراب زاده (اجازه)،

سهراب زاده - موافقم .

نایب رئیس - آقای دادگر (اجازه)،

دادگر - بنده هم موافقم .

نایب رئیس - آقای افشار (اجازه)،

افشار - موافقم پس از يك مخالف.

نایب رئیس - آقای دست غیب (اجازه)،

دست غیب - بنده هم موافقم .

نایب رئیس - آقای دکتر محمد خان مصدق (اجازه)،

دکتر محمد خان مصدق - بنده در سال گذشته در حضور نمایندگان محترم بكلام اللّه

ص: 442

عکس

دکتر محمد مصدق ( مصدق السلطنه )

ص: 443

ص: 19

مجید قسم یاد کردم که بمملکت و ملت خیانت نکنم. آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم مسلمان و حالا هم مسلمان هستم و از آقایان تمنی دارم باحترام این قرآن بر خیزند ( در این موقع کلام اللّه مجید را از بغل خود بیرون آورد و حضار قیام نمودند ) و در حضور همۀ آقایان بنده شهادت خودم را می گویم (اشهد ان لا اله الا اللّه - اشهد انّ محمد أرسول اللّه - اشهد انّ على ولى اللّه )، من شخصى بودم مسلمان و باین کلام اللّه قسم یاد کرده ام و این ساعت هم این کلام اللّه خصم مرا بکند اگر در عقیدۀ خودم يك اختلاف و تفاوتی حاصل کرده باشم، همان بودم هستم و امروز هم اگر يك چیزی بر خلاف مصالح مملكت بعقل ناقص خودم ببینم خودم را ناچار می دانم که برای حفظ مملكت و حفظ قومیت و بقای اسلامیت از اظهار عقیده خود داری نکنم بنده همه آقایانی که این جا تشریف دارند غیر از آقایانی که از ملل متنوعه هستند همه را مسلمان و هوا خواه مملکت و طرف دار اصلاحات می دانم و خودم هم نمی توانم از اظهار عقیده خود داری کنم. آقایان می دانند که بنده حرفم از روی عقیده است و هیچ وقت تابع هوی و هوس و نظریات شخصی نیست، امروز هم روزی نیست که کسی در این جا نظریات شخصی بخرج بدهد و اگر کسی پیدا شود که نظریات مملکتی و ملتی و اسلامی خود را اظهار نکند بنده او را پست و بی شرف و مستحق قتل می دانم، اول لازم است که بنده يك عقیده ای نسبت بشخص آقای رئيس الوزراء اظهار کنم بعد نسبت بسلاطين قاجار و بعد هم عقیدۀ خودم را دربارۀ اصول و قانون اساسی عرض کنم. اولا راجع بسلاطين قاجار بنده عرض می کنم که کاملا از آن ها مأیوس هستم زیرا در این مملکت خدماتی نکرده اند که بنده بتوانم این جا از آن ها دفاع کنم و گمان هم نمی کنم کسی منکر این باشد همین سلطان احمد شاه قاجار بنده را در فارس گرفتار سه هزار و پانصد پلیس جنوب کرد .

پس از آن که من استعفا کردم بعد از 27 روز نوشت که بتصويب جناب رئيس الوزراء آقای سید ضیاء الدین استعفای شما را قبول کردم و فوری بطرف تهران حرکت کنید، مقصودش این بود که من بیایم بتهران و مرا آقا سيد ضياء الدين بگيرد حبس کند. بنده مدافع این طور اشخاص نیستم، بنده مدافع اشخاصی که برای وطن خودشان کار نمی کنند و جرئت و جسارت حفظ مملکت شان را نداشته باشند و در موقع خوب از مملکت استفاده بکنند و در موقع بد از مملکت غایب بشوند نیستم .

اگر دوست حقیقی و قوم و خویش خودم هم باشد از آن بالا تر هم نباشد وقتی که این طور شد بنده مدافع او نیستم.

اما نسبت به آقای رضا خان پهلوی بنده نسبت بشخص ایشان عقيده مند هستم و ارادت دارم و در هر موقع آن چه بایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بوده و خود شان هم تصدیق

ص: 445

عرایض بنده را فرموده اند نه این که در حضور من فرموده باشند بلکه اشخاصی که با ایشان خیلی مربوط بوده اند بآن ها فرموده اند ايشان يك مقامی دارند که از من و امثال من هیچ ملاحظه ندارند اگر يك فرمایش بخواهند در غیاب من بفرمایند در حضور من هم ممکن است بفرمایند ولی احتیاطاً عرض می کنم آن اشخاصی که فرمایشات ایشان را بمن فرموده اند حکایت از این می کرده که خود شان هم دانسته اند که عرایضی که عرض کرده ام از روی نظریات شخصی نبوده و مبنی بر مصالح مملکت و وطن خواهی بوده است که از این حیث ایشان به بنده معتقدند، اما این که ايشان يك خدماتی بمملکت کرده اند گمان نمی کنم بر احدی پوشیده باشد، وضعیت این مملکت وضعیتی بود که همه می دانیم که اگر کسی می خواست مسافرت کند اطمینان نداشت یا اگر كسى مالك بود امنیت نداشت و اگر يك دهی داشت بایستی چند نفر تفنگ چی داشته باشد تا بتواند محصول خودش را حفظ کند ولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفته اند يك خدماتی نسبت بامنيت مملکت کرده اند که گمان نمی کنم بر کسی مستور باشد و البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رئيس الوزراء رضا خان پهلوی نام در

در این مملکت باشد برای این که من يك نفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش می خواهم و حقیقت از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال این طور چیز ها را داشته ایم و اوقات مان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده و هیچ وقت ما در چیز های خصوصی وارد نشده ایم و بحمد اللّه از برکت وجود ایشان خیال مان راحت شده و می خواهيم يك كار های اساسی بکنیم این هم راجع بآقای رئيس الوزراء . اما راجع باین موضوع بنده باید عقیده خودم را عرض کنم تغییر قانون اساسی یا تجدید نظر در قانون اساسی دو جنبه دارد؛ یکی جنبه داخلی که باید فهمید تغییر قانون اساسی نسبت بامور داخلی چه اثری می کند ، یکی هم جنبۀ خارجی که باید دید نسبت بامور خارجی در روابط بین المللی چه اثری خواهد داشت؟ اما نسبت بجنبۀ داخلی . اگر آمدیم و گفتیم خانوادۀ قاجاریه بد است بسیار خوب هیچ کس منکر نیست و باید تغییر کند و البته امروز کاندیدای مسلّم ما شخص رئيس الوزرا است .

خوب آقای رئیس الوزراء سلطان می شوند و مقام سلطنت را اشغال می کنند آیا امروز در قرن بیستم هیچ کس می تواند بگويد يك مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است ؟ اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل کرده و درس خوانده و دارای دیپلم هستند ایشان پادشاه مملکت می شوند آن هم پادشاه مسئول هیچ کس چنین حرفی نمی تواند بزند و اگر سیر قهقرائی بکنیم و بگوئیم پادشاه است، رئيس الوزراء، حاکم، همه چیز است این ارتجاع و استبداد صرف است ما می گوئیم که سلاطین قاجاریه بد بوده اند، مخالف آزادی بوده اند ، مرتجع بوده اند خوب حالا

ص: 446

آقای رئیس الوزرا پادشاه شد اگر مسئول شد که ما سیر قهقرائی می کنیم، امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خون ریزی ها می خواهد سیر قهقرائی بکند و مثل زنگ بار بشود که گمان نمی کنم در زنگ بار هم این طور باشد كه يك شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد اگر گفتیم كه يك شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد اگر گفتیم که ایشان پادشاه و مسئول نیستند آن وقت خیانت بمملکت کرده ایم برای این که ایشان در این مقامی که هستند مؤثر هستند و همه کار می توانند بکنند در مملکت مشروطه رئيس الوزراء مهم است نه پادشاه .

پادشاه فقط و فقط می تواند بواسطۀ رأى اعتماد مجلس يك رئيس الوزرائی را بکار بگمارد خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیس الوزراء پادشاه بشوند آن وقت در کار های مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح می کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد شاه هستند، رئيس الوزراء هستند فرماندۀ کل قوا هستند، بنده اگر سرم را ببرند و تکّه تکه ام بکنند و آقای سید یعقوب هزار فحش بمن بدهد زیر بار این حرف ها نمی روم. بعد از بیست سال خون ریزی آقای سید یعقوب شما مشروطه طلب بودید؟ آزادی خواه بودید ؟! بنده خودم شما را در این مملکت مملکت دیدم که بالای منبر می رفتید و مردم را دعوت آزادی می کردید، حالا عقیدۀ شما اینست كه يك کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رئيس الوزراء هم حاکم ؟ اگر این طور باشد که ارتجاع صرف است. استبداد صرف است پس چرا خون شهداء راه آزادی را بی خود ریختید ؟! چرا مردم را بکشتن دادید، می خواستید از روز اول بیائید بگوئید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی خواستیم آزادی نمی خواستيم يك ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود. اگر مقصود این بوده بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم ولی چرا بیست سال زحمت کشیدیم و اگر مقصود این

بود که ما خود مان را در عرض ملل دنیا و دول متمدنه آورده بگوئیم از آن استبداد و ارتجاع گذشتیم ما قانون اساسی داریم، ما مشروطه داریم ، ما شاه داریم، ما رئيس الوزراء داریم، ما شاه غير مسئول داریم که بموجب اصل چهل و پنج قانون اساسی از تمام مسئولیت مبّرا ست و فقط وظیفه اش اینست که هر وقت مجلس رأی عدم اعتماد خودش را بموجب اصل 27 قانون اساسى بيك رئيس دولت يا يك وزيری اظهار کرد آن وزیر می رود توی خانه اش می نشیند، آن وقت مجدداً اکثریت مجلس يك دولتی را سر کار می آورد. خوب حالا اگر شما می خواهید رئيس الوزراء شاه بشود با مسئولیت این ارتجاع است و در دنیا هیچ سابقه ندارد که در مملکت مشروطه پادشاه مسئول باشد و اگر شاه بشوند بدون مسئولیت این خیانت بمملکت است برای اين كه يك شخص محترم و يك وجود مؤثری که امروز این امنیت و آسایش را برای ما درست کرده

ص: 447

و این صورت را امروز بمملکت داده است برود بی اثر شود هیچ معلوم نیست کی بجای او می آید؟ و اگر شما يك كاندیدائی دارید و کسی را پیش خود معین کردید بفرمائید ما هم ببینیم ؟ بعد از آن که ایشان شاه غیر مسئول شدند آن رئيس الوزرائی که مثل ایشان بتواند کار بکند و خدمت کند و بتواند نظریات خیر خواهانۀ ایشان را تعقیب کند کی است؟ اگر چنین کسی را آقای آقا سید یعقوب به بنده نشان بدهند بنده نوکر شما چاکر شما مطیع شما هستم من که در این مملکت هم چو کسی را سراغ ندارم و اگر بود تا حالا سر در آورده و اظهار منیّت می کند و خدماتی هم کرده است، بنده بعقيدۀ خودم خیانت صرف می دانم که شما يك وجود مؤثری را بلا اثر بکنید پس خوب است يك کسى که بتواند قائم مقام او بشود معلوم کنید بعد این کار را بکنید اول چاه را بکنید بعد منار را بدزدید، این نسبت بامور داخلی اما نسبت بامور خارجی البته در امور خصوصی اگر يك اشخاص يك زحماتی کشیدند یا اگر اشخاص يك فداکاری هائی کردند آن را مفت و مسلّم از دست نمی دهند البته در مجلس هم يك اشخاصی هستند که تجارت کرده باشند و اشخاصی هم که تجارت نکرده باشند می دانند وقتى كه يك تاجری تجارت خانۀ خودش را بيك اسم معروف کرده

يا يك علامت صنعتی داشت که همه او را شناختند این تاجر آن اسم را تغییر نمی دهد برای این که آن اسم سبب شده است که مردم بآن اسم اعتماد داشته باشند، بنده من باب مثل عرض می کنم که در این جا يك دوا خانه ای بود معروف به شورین که خوب دوا می ساخت بعد از آن که شورین آن دوا خانه را فروخت و از این مملکت رفت آن کسی که قائم مقام او شد اسم دوا خانه را تغییر نداد چرا ؟ برای این که مشتریان این دوا خانه اعتماد بآن اسم داشتند و اگر این شخص می گفت که دوا خانۀ من دوا خانۀ بناطی است شاید مشتریان از بین می رفتند ولی يك که گذشت و مردم که با این دوا خانه داد و ستد کردند دیدند که بناطی هم مثل شورین است آن وقت اسمش را عوض کرد و دوا خانه بناطی گذاشت. قانون اساسی ما از علامت صنعتی و اسم يك دار التجاره کم تر نیست. قانون اساسی ما با يك حوادثی تصادف و متقابله کرده است که این حوادث در يك قرن در این مملکت پیدا نشده است ، قانون اساسی ما وقتی با این حوادث مقاومت کرد و خودش را معروف جامعۀ ملل کرد اصولی را دارا ست که بموجب آن اصول تمام ملل اروپا می دانند اگر يك دولتی پیدا شود و يك عهد نامه ای ببندد آن عهد نامه اصل 24 قانون اساسی که می گوید ( بستن عهد نامه ها، اعطای امتیازات ( انحصار ) تجارتی و صنعتی و فلاحتی و غیره اعم از این که طرف داخله باشد یا خارجه باید بتصویب مجلس شورای ملی برسد باستثنای عهد نامه هائی که استتار آن ها صلاح دولت و ملت باشد ) همه مردم می دانند یعنی جامعۀ ملل می داند که باید بتصويب مجلس باشد و هم چنین اصل 25 که می گوید:

ص: 448

« استقراض دولتی بهر عنوان که باشد خواه از داخله، خواه از خارجه با اطلاع و تصویب مجلس شورای ملی خواهد شد»، این را هم همه خوانده اند و فهمیده اند اصل 26 را هم که می گوید (ساختن راه های آهنی یا شوسه خواه بخرج دولت خواه بخرج شرکت و کمپانی اعم از داخله و خارجه منوط بتصويب مجلس شورای ملی است)، همه می دانند قانون اساسی يك اصولی را داراست و يك معروفیتی را پیدا کرده است که این معروفیت را بنده گمان نمی کنم در هر موقعی برای هر قانونی پیدا شود یعنی غالباً با يك مشكلاتي تصادف كرده وقتی آن اشخاص که می خواستند با ما يك معاهده ای بکنند بيك اصل قانون اساسی که رسیده اند دیده اند كه يك قانون اساسی است و يك مجلس و يك تصویبی هم برای مجلس لازم است. بنابر این قانون اساسی يك اصولی دارد که بواسطه معروفيتش بعقيده بنده حتى المقدور تا يك قضيه حیاتی و مماتی پیدا نشود نبایستی تغییر داد مگر با بودن يك شرایطی که لازم برای تغییر قانون اساسی است. خدایا تو شاهد باش من خدا را بشهادت می طلبم که عقیده ام را می گویم و تغییر قانون اساسی را هر آدم مسلمانی و هر آدم وطن خواهی و هر آدمی که بشخص رضا خان پهلوی ارادتمند است و عقیده دارد باید برای صلاح و

نفع مملکت حفظ کند، اگر قانون اساسی متزلزل شد ممکن است مملکت بيك خرابی بیفتد که مطلوب نباشد آن وقت رضا خان پهلوی هم هر گونه حکومتی را دارا باشد مطلوب نیست . بنده قانون اساسی را يك قانون الهی نمی دانم که قابل تغییر نباشد بلکه قانون اساسی را کار بشر می دانم و بشر هم باید او را تغییر بدهد ولی وقتی که ضرورت تامی پیدا کند و تمام معایب و محاسنش سنجیده شود و عجله در کار نباشد و با اشخاصی که خیر خواه مملکت هستند مشورت شود ولی نه با عجله و شتابی که امروز اگر این شجرۀ خبیثه بیخ بُر نشود مملکت فلان می شود ، این را بنده ضروری و فوری نمی دانم. حالا بنده هم می گویم ضروری است ولی فوری نمی دانم که شما يك قانون اساسی را که در واقع استقلال ما را حفظ می کند و يك قانون اساسی که اسلامیت و قوميت ما را حفظ کند امروز که هزار طور ایرادات هست تغییر بدهید، بنده که صلاح نمی دانم و البته آقایان محترم هم مقصود شان این نیست كه يك موادی از قانون اساسی را تغییر بدهند که در سیاست بین المللی مؤثر باشد ولی عرض می کنم که این طور تغییر دادن قانون اساسی يك سابقه ای می شود که قانون اساسی را بکلی سست و متزلزل می کند که هر ساعت یک نفر اراده کرده بیایداین اصولی را که بنده برای شما خواندم این اصولی را که همه چیز ما را تأمین می کند تغییر بدهند.

در صورتی که مجلس رئیس نداشته باشد و يك وكلاى بدون فکری فکر نکرده بیایند این جا رای بدهند که ما می خواهیم قانون اساسی را تغییر بدهیم قانون اساسی يك چيزي نيست كه يك

ص: 449

کسی از توی خانه اش بیاید و بگوید می خواهم قانون اساسی را .... باید فکر کرد دید چطور باید تغییر داد؟ و چه چیزش را باید تغییر بدهید و در چه موقع می خواهید تغيير بدهيد ؟ بعد هم بنده عرض کردم شما که می خواهید آقای رئيس الوزراء را شاه بکنید ایشان يك وجود مؤثرى هستند که می خواهید بلا اثر کنید، خدایا تو را بشهادت می طلبم که آن چه گفتم عقیدۀ خودم بود و آن چه در خیر مملکت است می گویم و این جا عتبۀ آقایان را می بوسم و مرخص می شوم. (خارج شدند).

آقا سيد يعقوب - بنده اخطار قانونی دارم !

نایب رئيس - بفرمائید .

آقای سید یعقوب - آقای مصدق السلطنه نسبت به هفتاد و هفت نفر كه يك مسئله را كه حافظ حقوق ملت بوده امضاء کرده اند گفتند بی فکر چطور می شود هفتاد و هفت نفر بی فکر باشند. بنده خواستم عرض کنم که ایشان يك عبارتی بیان کردند که خارج از نزاکت بود و مطابق نظام نامه باید توضیح بدهند.

نایب رئیس - آقای داور (اجازه)،

داور - بنده می خواهم اظهار تأسف بکنم از این مسئله که آقای دکتر مصدق السلطنه در این جا تشریف ندارند که جواب های بنده را بشنوند. ايشان يك دلائلی بنظر شان رسید و گفتند از برای این که ذهن آقایان را متوجه کرده باشند بنده هم این جواب ها را برای آقایان عرض می کنم. قبل از ورود در صحبت ایشان بنده لازم دیدم كه يك مختصر حاشيه راجع بمذاكرۀ يكى از رفقای محترم خودمان آقای یاسائی بکنم. ایشان گویا در ضمن نطق شان اظهار کردند که این اولین مرتبه ای نیست که در قانون اساسی تغییر داده می شود، بنده خیال می کنم مقصود ایشان هم این طور بوده است که این کاری که ما می کنیم واقعاً نقص قانون اساسی نیست و آن قسمت هائی که ذکر کردند بنده درش داخل نمی شوم ، فقط می خواستم این را عرض کنم که يك سوء تفاهمی نشود. آقای دکتر مصدق در هر کدام از تکه های صحبت های شان قسمی خوردند و بعد گفتند که من مسلمانم وطن خودم را دوست می دارم. بنده هم بدون قسم عرض می کنم که مسلمانم و گمان می کنم آقایانی هم که این ورقه را امضاء کرده اند در این که مسلمان هستند نه خود شان شکی دارند و نه دیگران ( بعضی از نمایندگان - صحیح است ) .

تمام گفتگو های ایشان در قسمت اول راجع باین بود که من بر خلاف مصالح مملکت نمی خواهم رای بدهم، البته هیچ وکیلی نباید حاضر شود که بر خلاف مصالح مملکت رای بدهد منتهی تمام صحبت در تشخیص است، ایشان ممکن است هم چو تشخیص بدهند كه يك چنین پیشنهادی بر خلاف مصالح مملکت است و بنده هم خدا را شاهد می گیرم و عرض می کنم که این تغییر و این پیشنهاد

ص: 450

عکس

علی اکبر خان داور

ص: 451

ص: 20

موافق مصالح مملکت است مگر اين كه يك کسی پیدا شود و بگوید فکر و سیاست من بدرجه ای قوی و عالی است که تمام مردم و وکلا باید تابع نظر و فکر و سیاست من بشوند و چون من تشخیص می دهم که این پیشنهاد بر خلاف مصالح مملکت است تمام وکلا و مردم و هر کس هست، هر جا هست و بهر شکل و لباس است تمام باید نظر من را تعقیب کنند والا از این شکل بگذریم هر کس مطابق تشخیص خودش حق دارد يك مسئله ای را قضاوت کند ، ایشان این طور تشخیص دادند که این کار موافق مصالح مملکت نیست، بنده عرض می کنم و معتقدم که مصالح مملکت در این کار است و اگر غیر از این بکنیم مصالح مملکت را زیر پا گذاشته ایم. راجع بقاجاریه و رئيس الوزراء که اظهار عقیده فرمودند در این موضوع هیچ وارد نمی شویم ولی دو پایه محکم در مذاکرات ایشان پیدا شد گفتند ( از نقطه نظر داخلی و خارجی )، بنده در این دو قسمت می خواهم چند کلمه جواب عرض کنم ، فرمودند شما می خواهید بیائید این خانواده را بر دارید و آقای پهلوی را شاه کنید . اولا بنده نمی دانم در یک پیشنهادی که هفتاد امضا دارد این مسئله را از کجا پیدا کردند و بنده چون راجع باین پیشنهاد صحبت می کنم عرض می کنم در این پیشنهاد ابدا گفت گوی شاه

کردن ایشان نبود بلکه حل این قضیه و ترتیب کار وا گذار شده است بيك مجلسی که مجلس مؤسسان است. يك نكته را ایشان فرمودند که اساساً صحیح بود، فرمودند خوب وقتی که ایشان شاه شدند بایستی مسئول باشند یا نباشند ؟ اگر مسئول نباشند که این خیانت بمملکت است، بنده کاملا موافقم و تصور نمی کنم که هیچ کس در مملکت باشد که فکرش ان قدر كوچك و عقب مانده باشد که تصور بكند دادن يك اختيار بدست يك نفر بدون هیچ حدی و بدون هیچ قانونی یعنی یک نفر بقول ایشان شاه يا رئيس الوزراء باشد رئیس عالی کل قوا باشد وزیر جنگ باشد يك هم چو چیزی نه تنها يك مسئله ایست که همه باو خواهند خندید بلکه مسئله ایست بقدری واضح و مسلّم که هیچ کس زیر این بار نمی رود. بنده تعجب می کنم چطور ایشان که مدتی در مجلس هستند و غالب ما ها را می شناسد درجۀ فهم رفقای پارلمانی خود شان را آن قدر كوچك تصور کردند که ممکن است این طور فکر کنند، پس این قسمت فرض شان مورد نداشت.

فرمودند اگر ایشان بالا تر از این مقام رفتند که آن وقت وجود شان دارای اثر نخواهد بود و گمان می کنم که این جا يك قدری بی لطفی کرده باشند، مخصوصاً ایشان مدتی در ممالک خارجه زندگانی کرده اند و شاه های خوب و بد دیده اند. ما هميشه يك روال دیده ایم اما ایشان در نقاط دیگر دنیا هم زندگی کرده اند و می دانند که بعضی مملکت هاست که شاه های خوب دارند و بعضی جا ها شاه های لایق دارند، بعضی جا ها يك شخص فوق العاده لايقى سلطنت می کند و آن وقت خود شان می دانند که چقدر آن شاه فوق العادۀ غير مسئول وجودش مؤثر است و البته يك شاهی

ص: 453

که علاقه داشته باشد و میل داشته باشد مملکتش بزرگ شود و عظمت پیدا کند و در ردیف ممالك بزرك عالم گذاشته شود و تشخیص هم بدهد که چطور باید این کار را کرد و هر قدر که قانوناً غير مسئول باشد حتماً در عمل منتهی درجه تأثیر را خواهد داشت. در خارج کتبی راجع بخیلی از قضایای سیاسی بین المللی نوشته شده است از جمله این که سلطان که در فلان مملکت بوده است وقتی که او آمده است سر کار این مسائل پیش آمده است و وجود او بوده است که توانسته است این کار ها را بکند خلاصه این در صورتی است که بفرمایند اگر ایشان شاه شدند و بدون مسئولیت جواب این بود که عرض کردم. حالا اگر شاهی باشند موافق قوانین ملل متمدنه و بطوری که مشروطیت ایران تصویب کرده در این صورت اگر چه قانون شاه را غیر مسئول قرار می دهد ولی در عمل قطعاً وجود لایق و نا لایق تفاوت دارد، بعلاه در اول این پیشنهاد یک عبارتی بود که گمان می کنم ایشان بهش توجه نکردند نوشته نشده که ما می خواهیم فلان کس را شاه کنیم نوشته شده بود که ما می خواهیم این خانواده نباشد و بنا بر ضدیتی که از چند سال پیش از این در این مملکت شروع شده اول این خانواده را محدود کردند مگر مشروطیت ایران غیر از این بود که

اول آمدند گفتند مشروطه و بعد حقوق برای ملت قائل شدند و از آن روز کم کم بخصوص در این دو سال اخیر این بحرانی پیدا شده است اصل مقصود و نظر این است که این ها نباشند پس نباید اول استدلال را برد روی یک قضیه که بعد باید بشود و يك فرضی گرفت و آن فرض را اظهار کرد. در ابتدای پیشنهاد نوشته شده يك ضدیتی با خانواده ای که امروز سلطنت دارند در این مملکت شروع شده و يك بحرانی در مملکت تولید کرده است حالا بنده نمی خواهم داخل بعضی مسائل بشوم که از وقتی این بحران شروع شده تا بحال چه قضایایی در مملکت اتفاق افتاده؟ از خوزستان گرفته تا آن طرف مملکت اگر بگردید و ریشه اش را در بیاورید می بینید يك نواحی و مقاماتی هست که با وجود این که دور هستند هر روز اثرات شان يك چيز هائی است که ما می بینیم و هر روز مملکت را در يك زحمات فوق العاده می اندازیم در پیشنهاد ما صحبت این است که برای خاتمه دادن باین بحران این خانواده را منقرض بدانیم و فکر بعد را بگذاریم برای يك مجلسی که مؤسسان باشد و اختیار از طرف ملت داشته باشد و تکلیف قطعی را معین کند که آیا باید شخص پهلوی یا شخص دیگری باین مقام برسد؟ اگر حرفی در این موضوع باید زده شود باید در مجلس مؤسسان

آن روز اگر يك كسی پیدا شد که در آن مجلس آقای پهلوی را کاندید کرد آن وقت آقای دکتر مصدق یا کس دیگر اگر آن جا بود باید بگوید که این بد است که ایشان هم شاه باشند هم مسئول و هم وزیر و بالاخره تمام این صحبت هائی که فرمودند آن روز وقتش است و امروز وقتش نیست .

حالا مي رويم بقسمت خارجی ، بنده تصور می کنم که اگر بقانون انتخابات و بسابقه رجوع

ص: 454

می کردند و اگر بنطق آقای سید یعقوب هم که در اول مجلس تذکر دادند مراجعه می کردند و البته در خاطر شان هست که این قانون اساسی را یک مرتبه دیگر در باغ شاه یک عده آمدند نشستند و تغییر دادند و آن اشخاص مردمی بودند که مصلحت مملکت را این طور تشخیص دادند و در آن روز آقای مشیر الدوله و آقای مؤتمن الملك و مستوفی الممالك كه امضا های شان الان هست وقتی که نشستند نوشتند که نظر بپاره ای از مقتضیات جمعی از خیر خواهان گفتند که قانون انتخابات باید تغییر کند و این با چهار اصل از قانون اساسی مخالفت داشت باین جهت ما آمدیم و رجوع کردیم بانجمن آذربایجان و بالاخره آن روزی که این کار را کردند يك تغییر مهم تری در قانون اساسی داده شد.

امروز حق سلطنت از افراد يك خانواده ای باید گرفته شود، آن روز حقوق ملی در قسمت انتخابات عوض شد و یک عده آمدند و حق یک عده دیگری را این طور تشخیص دادند و مجالس بعد هم قبول کردند ولی تعجب می کنم وقتی که امروز راجع بحقوق يك اشخاصی صحبت می شود می گویند ما می دانیم که این ها خدماتی بمملکت نکرده اند ولی وقتی که صحبت گرفتن حقوق آن هاست يك حربه ای بنام قانون اساسی در پیش چشم همه جلوه داده می شود بنده عرض می کنم خوب آن روزی که قانون اساسی دست بهش خورد اگر بناست آن اصلی که حقوق ما را در سیاست بین المللی حفظ می کند متزلزل بشود پس چطور شد که با تغییر قانون اساسی از آن روز تا بحال يك قرار دادی نگذشت که بدون اطلاع مجلس باشد. گفتند ممکن است سابقه بشود و اگر دست بزنند باین عمارت ممکن است آسایش گاه ملت بر هم بخورد، بنده عرض می کنم امروز هم بقانون اساسی دست زدند کی دست زد؟ کسانی که وجه ای ملت بودند کجا دست زدند ؟ در باغ شاه کی ؟ بعد از توپ بستن بهمین مجلس، پس چطور شد آن روز هیچ خطری بهشان نرسید ؟ چطور شد که امروز ما می خواهیم حقوق يك خانواده ای را ( که بدون استثناء هیچ کس نیست بگوید من طرف دارم ) از دست شان بگیریم آن وقت اصل

راجع بخارجه را باید پیش آورد؛ حقوق خارجه سر جای خودش هست و یقین دارم تا وقتی که ایران بکلی از شرافت بی بهره نشده نمی گویم ده نفر یا بیست نفر تا وقتی که ایرانی بکلی از شرافت بی بهره نشده است بآن اصلی که قرار داد ها و مقاولات را موکول می کند بتصويب مجلس هيچ کس پیدا نمی شود که جرات کند بآن اصل دست بزند.

( جمعی از نمایندگان - صحیح است ).

داور - پس در این صورت لازم نیست که ما بیائیم و برای دفاع از يك خانواده ای که بی لیاقتی آن ها را تصدیق می کنیم وارد شویم و قضیه را بخون سردی تلقی کنیم و بنابر این بنده تصور می کنم آن چه باید در این موضوع گفته شود گفته شده و بیش از این مذاکرات لازم نیست .

نایب رئیس - آقای دولت آبادی مخالفید ؟

ص: 455

دولت آبادی - بلی .

جمعی از نمایندگان - مذاکرات کافی است.

نايب رئيس - بنده عقیده ام اینست آقایان تأمل بفرمایند تا تمام آقایان مخالفين و موافقين صحبت خود شان را بکنند.

آقای دولت آبادی (اجازه)،

دولت آبادی - مخالفت بنده با ترتیب تنظیم این لایحه و با بعضی از مواد آن است و چون مربوط می شود باساس کار از این جهت خواستم مخالفت خودم را عرض کنم . این جا سه مسئله است که باید خوب توجه کنیم، یکی مسئله قاجاریه است. یکی مسئلۀ رضا خان پهلوى رئيس الوزراء و رئيس عالى كل قوا است و یکی مسئلۀ قانون اساسی است و این ها مسائلی است که این جا مذاکره کردند و هر کس در این جا حرف می زند آقایان تصور می کنند که با قاجاریه همراه است . این طور نیست .!

آقا سيد يعقوب - معنایش این است .

دولت آبادی - خلاصه من یکی از اشخاصی هستم که با قاجاریه مخالفم و سلطنت قاجاریه را منقرض می دانم و هر کس جمع بشود و بخواهد سلطنت قاجاریه را بر گرداند دیگر نمی تواند حالا دیدی آقای سید یعقوب معنایش این نبود ...

آقا سید يعقوب - خیلی خوب قربان شما .

دولت آبادی - بهتر اینست که ادب را حفظ کنید نزاکت را هم حفظ کنید و از حدود خود تان هم خارج نشوید ( صداى زنك نايب رئيس ) نظم مجلس هم با بنده نیست اگر با بنده بود می دانستم چطور نظم بدهم. عرض می کنم روزی که مادۀ 36 در این اطاق آخر مطرح شد ما در تحت فشار واقع شده بودیم که اسم آن را بیش تر می شود فشار گذاشت تا این که حالا هست بما فشار آوردند که باید سلطنت در خانواده محمد علی میرزا بماند ...( آقای یاسائی اجازه خواستند)

دولت آبادی - خطاب به یاسائی ، بلی حالا فشار نیست خوبست اجازه نخواهید هیچ فشار نیست خوب همه می دانیم که فشار نیست و این حرف هایی که می زنند وا همه است.

یاسائی - واقعیت دارد .

دولت آبادی - خیلی خوب اما شما که دیشب بنده را احضار کردید در آن موقع شب صلاحیت نداشت (1) خلاصه در موقعی که این ماده نوشته می شد بنده و جمعی مخالف این ماده بودیم، اسم این ماده را گذاشته بودیم ماده (ابتر) یعنی آخر ندارد و معلوم نیست آخرش چیست ؟ بجهت این که

ص: 456


1- نزديك نصف شب بسراغ مرحوم دولت آبادی رفته و او را بمنزل سردار سپه بردند که مادۀ واحده را امضاء کند و امضا نکرد

عکس

حاج میرزا یحیی دولت آبادی

ص: 457

ص: 21

می نویسد سلطنت ایران در شخص اعلی حضرت فلان سلطان محمد علی شاه قاجار نسلا بعد نسل . یعنی چه ؟

اگر یک روز نسلی منقطع شد چه باید کرد ؟ این بود که بنده در آن مجلس با این ماده مخالفت کردم و گفتم بنده هم راه نیستم با این ماده. خوب آمدیم نسل پیدا شد ولی لیاقت نداشت آن وقت چه کنیم؟ شاید اولاد ذکور نداشت پادشاه زن درست کنیم ؟ از این حرف ها در آن مجلس بسیار زده شد که اگر در دفاتر مجلس باشد همه حاضر است و بنده از آن روز مخالف با این ماده بودم، حالا هم مخالفم زیرا این ماده باراده ملت گذارده نشده و بفشار گذارده شد !

حالا برويم بمطلب ، پس پیش بنده هیچ اشکالی نیست که سلطنت در خانوادۀ قاجاریه باشد یا نباشد چرا ؟ برای این که می دانم این ماده اساساً غلط است معذلك وقتی که ملت جمع شدند و شاه درست کردند بنده هم در اسلامبول بودم و تلگراف تبریکی هم مخابره کردم ولی حاج مخبر السلطنه حاضر است پهلوی من نشسته بود من گفتم سلطنت قاجاریه منقرض است گفت چرا ؟ گفتم برای این که پادشاه خودش بدست خودش این حق را از خودش سلب کرد و رفت زیر بیرق اجنبی نشست، دوباره که بایران مسافرت کردم دیدم شاه بازی غریبی است و شاه در فرح آباد نشسته است و يك دست کش بدستش کرده است، وقتی کاغذ بدستش می دادند می گفت بگذار آن جا، کتاب که بدستش می دادند می گفت بگذار آن جا مبادا میکرب بدست شان برود و دیگر قضیۀ جنس که همین آقای ارباب کی خسرو قضیۀ جنس را به بنده فرمودند و اظهار دل تنگی کردند که دست آخر بنده از جیب خودم پول گذاشتم و دادم بمردم خوردند برای این که پادشاه حاضر نشد جنس را خرواری ده تومان کم تر بفروشد، این قضایا را تاریخ ثبت می کند . بنده رفتم فرح آباد ایشان هم اعلی حضرت بودند چیز هایی است که در تاریخ ثبت می شود چرا این جا نگویم .

گفتم اعلی حضرتا کی شما را پادشاه کرد ؟ ( شهاب الدوله هم ایستاده بود ) گفت خدا، گفتم همه کار ها را بظاهر خدا می کند کی ها شما را شاه کردند ؟ گفت ملت . گفتم آیا در میان شما و ملت يك قرار دادی يك نوشته ای رد و بدل شده است یا نه ؟ گفتند قانون اساسی . گفتم حافظ قانون اساسی کیست؟ گفتند ما . گفتم چطور حافظ قانون اساسی هستید در صورتی که خودتان بقانون اساسی عمل نمی کنید ؟

گفت من همیشه سعی می کنم که مطابق قانون اساسی رفتار کنم، گفتم اما نشده است و نکردید اعلي حضرتا من بشما می گویم که اگر در این مملکت يك کسی پیدا شد که بهتر از شما باین کتاب رفتار کند او پادشاه خواهد بود، رنگش سرخ شد و گفتم که این را از قول خودم نگفتم بلکه از قول امير المؤمنین علیه السلام گفتم که در شب وفات به حسین فرمودند ﴿ لا يستبقينكم أَحَدُ بِالْعَمَلِ بِالْقُرْآنِ﴾.

ص: 459

این تمام شد بعد از آن وقایعی پیش آمد، در مسئلۀ قشون شرحی نوشتم جواب های مزخرف دادند تا بحال بنده همیشه می دانستم که این سلطنت از ابتدا اساسی نداشته است و حالا هم اساس ندارد ولی در عین حال ما دچار گرفتاری ها و ابتلائیات و پریشانی ها و کشمکش ها بودیم تا خدا خواست و شخص آقای پهلوی در این مملکت پیدا شد، بنده با ایشان آشنایی نداشتم رفتم و آشنا شدم بعد از مدتی و چندین مجلس با من صحبت داشتند، دیدم مردی که علاقه بمملکت دارد و دلش می خواهد مملکت ترقی کند و جرأت و قدرت هم داشته باشد، همین آدم است در صورتی که ببانگ بلند می گویم (و حاجت هم نیست که بگویم) اهل استفاده هم نیستم و یک دینار مستقیم یا غیر مستقیم از شخص او بشخص من نفع نرسیده که ضرر هم رسیده، این آدم آمد و یک عملیات و کار هایی کرد امروز خودش را بجایی رسانیده که مردمی که علاقه بمملكت دارند و دل شان می خواهد هم رنگ دنیا شود و دل شان می خواهد که از این ذلت و کثافت بیرون بیایند متوسل شده اند باو

عکس

میرزا علی کازرونی (1)

ص: 460


1- ميرزا على کازرونی تا قبل از فضایی تغییر سلطنت یکی از افراد خوب و با ایمان اقلیت بود و چنان که شرح آن گذشت در روز استیضاح اقلیت از سردار سپه یکی از امضاء کنندگان ورقۀ استيضاح بوده و بهمین جهت هم هنگام خروج از مجلس پشت کوچه مدرسه سپه سالار بدست طرف داران سردار سپه مضروب شده است. ولی در موقع تغییر سلطنت از امضاء کنندگان و رای دهندگان طرح ماده واحده بوده است، پس از تغییر سلطنت (از دورۀ هفتم ببعد ) این کازرونی عقیده ای نسبت بسردار سپه تغییر می کند و او مخالفین وی بشمار می رود ولی دیگر قدرت مخالفت با سردار سپه و ابراز آن را نداشت .

می گویند آقا بیا و ببدبختی ما خاتمه بده و يك چاره ای برای ما بکن، چرا در خانۀ من و شما نمی آیند ؟ چرا می روند و باو می گویند؟ برای این که این قدرت و توانائی را در او می بینند و در من نمی بینند، ما نمی خواهیم برویم متوسل شویم بآن شاه پوسیده و بدان درباری که وقتی رفتیم باید اشک بریزیم بحال آن دربار !

سال گذشته همه آقایان حاضرند من چقدر مخالفت کردم که حقوق شاه و دربار یکی نباشد، من می گفتم که این را تجزیه کنند و ماهی دو سه هزار تومانش را بشاه بدهند که برود همان جائی که رخت خوابش گرم است بخوابد و مابقی را برای ترتیب و تنظیم دربار مصرف کنند، حالا این ها همه باشد بنده از خدا می خواهم که شخص آقای رضا خان پهلوی ذمه دار امور این مملکت باشد و حقیقت و ثبات داشته باشد و هیچ گونه خللی در اطراف آن نباشد بلکه بتواند کشتی چهار موجۀ مملکت را بساحل نجات برساند غیر از او در این مملکت امروز نیست شاید فردا پیدا شد سلطنت قاجاريه منقرض است و رضا خان پهلوی رئیس این مملکت است و اکثریت هم رأی می دهند و کار های شان را خواهند کرد، گر چه بنده آن لایحه را امضاء نکرده ام، ولی اکثریت امضاء کرده اند بنده مانع اکثریت نیستم بلکه مطبع اکثریت هستم،بنده چه کاره ام بنده می خواهم حرف خودم را گفته باشم این کار بزرگ که آتیۀ مملکت ما کاملا بسته بآن است يك كارى است که باید در داخله شخص آقای رضا خان پهلوی زیر پای خودش را طوری محکم ببیند که هیچ گونه تزلزلی نداشته باشد و بداند که دنیا حامی اوست و دنیا او را بریاست این مملکت می شناسد این راجع بداخله،اما راجع بخارجه، قانون اساسی ما در مجمع القوانين که نسبت بهمۀ دنیا هست گذاشته شده است علمای دنیا نشسته اند و همه نگاه می کنند و قلم ها را توی مرکّب نگاه داشته اند که ببینند ما کی را تغییر دادیم فوراً در حاشیه اش بنویسند این جا تغییر کرد. اما اگر پشتش بگوش شان خورد که این تغيير يك اشكالات قانونی داشته که هنوز در میان مردم مسلّم نیست آن وقت بکار این جا ضرر می زند مخالفت بنده در این لایحه نه از بابت قاجار است. قاجار را رفته و منقرض شده می دانم و نه از نقطۀ نظر رضا خان پهلوی است، او رئیس مملکت است و از خدا می خواهم سی چهل سال عمر کند و همیشه رئیس مملکت باشد و کار این مملکت را بکند فقط قسمت آخرش که بنده را احضار کردند وقتی که رفتم دیدم امضاء نکردم قسمت دوم را هم همین طور قسمت سوم را یک قدری بیش تر باید در اطرافش فکر کرد که نا خوشی ذات البعد پیدا نکند این عرایض بنده و دیگر عرضی ندارم.

جمعی از نمایندگان - مذاکرات کافی است .

نایب رئیس - آقای دولت آبادی در ضمن بیانات شان ( لازم است بنده توضیحاتی بدهم )

ص: 461

اولا اظهار کردند کشتی چهار موجۀ مملکت البته همۀ آقایان تصدیق می کنند که مملکت ما در نهایت امنیت و آسایش است ( نمایندگان صحیح است ) و هیچ موجی بکشتی استقلال مملکت سکته ای وارد نکرده و نمی تواند بکند (نمایندگان صحیح است)، قسمت دوم اشاره کردند در وقتی که یکی از این اصول تغییر کند بعضی ها در ذیلش خواهند نوشت، این را همۀ آقایان تصدیق می کنند که هیچ اجنبی و ملت اجنبی حق دخالت در امور داخلی يك ملتی ندارد.....

(نمایندگان - صحیح است.)

جمعی از نمایندگان - مذاکرات کافی است.

دولت آبادی - بنده توضیحی دارم .

نايب رئيس - بفرمائید.

دولت آبادی - اما در قسمت اول که فرمودید بنده مرادم از کشتی چهار موجه این نبود که طوفان در استقلال است، بنده عرض کردم مملکت ما را در این احوال حاضر در دنیای ملل دیگر که بگذارید می بینید یک کشتی است که بشاه راه ترقی نیفتاده باید آن را بترقی انداخت.

اما راجع بقسمت دومش عرض کردم آن اشخاصی که آن جا نشسته اند و نسخۀ قانون اساسی ما را دارند وقتی فهمیدند که قانون اساسی تغییر کرده تغییراتش را در حاشیه اش یادداشت می کنند نگفتم مداخله در قانون می کنند.

نايب رئيس - چند نفر از آقایان تقاضا کرده اند نسبت باین پیشنهاد با ورقه اخذ رأی شود قرائت می شود ( بمضمون ذیل قرائت شد ) :

ما امضاء کنندگان تقاضا داریم در این موضوع رأی با ورقه گرفته شود.

عبد اللّه یاسائی ، دکتر امیر، دست غیب ، اخگر ، علی رضا الحسينی ، کی استوان .

نايب رئيس - يك ماده است ولی لفظ ماده ندارد بهتر اینست مادۀ واحده نوشته شود .

( بعضی از نمایندگان - قرائت شود ) ( مجدداً بشرح ذیل قرائت شد ) پیشنهاد می کنم مجلس شورای ملی تصمیم ذیل را اتخاذ نماید.

(مادۀ واحده - مجلس شورای ملی بنام سعادت ملت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعۀ مملکتی بشخص آقای رضا خان پهلوی وا گذار می نماید، تعیین تکلیف حکومت قطعى موكول بنظر مجلس مؤسسان است که برای تغيير مواد 36-37-38- 40 متمم قانون اساسی تشکیل می شود ).

محمد هاشم ميرزا - اجازه می فرمائید ؟

نايب رئيس - مذاکره دیگر نمی شود کرد فقط باسم مادۀ واحده است.

ص: 462

عکس

سيد محمد تدین (نایب رئيس مجلس)

ص: 463

ص: 22

اخذ آراء بعمل آمد نتیجه این طور حاصل شد: عدۀ حضار 80 نفر، مادۀ واحده باكثريت 80 رأی تصویب گردید.

***

اسامی رأی دهندگان در جلسۀ 9 آبان 1204

اشاره

آقا میرزا شهاب - آقا سید یعقوب - کی استوان - شوشتری - ابراهیم ضیاء -هایم - عراقی - یحیی خان زنگنه - آقا شیخ جلال - نجات - ياسائی - حاج ميرزا علي رضا - حاج شیخ عبد الرحمن - مرتضی قلی خان بیات - سيد کاظم یزدی - لطف اللّه لیقوانی- ارباب کی خسرو - میرزا سلیم خان ایزدی - دست غیب - فتح اللّه میرزا - محمد تقی خان اسعد - حاج میرزا عبد الوهاب -میرزا محمد خان معظمی - حبیب اللّه خان شاملو - حاج میرزا اسد اللّه خان - ميرزا ید اللّه خان - ميرزا عبد اللّه خان معتمد - دیوان بیگی - سهراب زاده - آقا شیخ هادی طاهری - مفتی - حاج سید محمد سلطانی - شریعت زاده - محمد ولی خان اسدی - صدرائی - افشار - فرج اللّه خان آصف - حائری زاده - طباطبائی دیبا - داور - شیروانی - ابو الحسن خان پیرنیا - کازرونی - محمد هاشم ميرزا افسر - حیدر قلی میرزا حشمتی - دامغانی - میرزا اسمعیل خان اصانلو - آقا سید ابو الفتوح - میرزائی - شيخ فرج اللّه - دکتر امیر خان اعلم - حاج حسن آقا ملك - شيخ محمد علی طهرانی - میرزا يوسف خان عدل - ميرزا رضا خان حكمت - الموتى - آقا سید جواد محقق - آقا رضا مهدوی - میرزا صادق خان اکبر - دکتر حسین خان بهرامی - سیف اللّه خان

اسکندری - سید عبد الحسين صدر - اسمعیل خان قشقائی - دکتر آقایان - عظیمی - سهراب خان - عصر انقلاب - رهنما - ميرزا حسين خان دادگر - سلطان ابراهیم خان افخمی - میرزا جواد خان - زاهدی - میرزا محمود خان وحید - حبيب اللّه خان کمالوند - اخگر - ناصر ندامانی - سید احمد خان اعتبار - میرزا سید حسن کاشانی - سلیمان میرزا - حاج آقا رضا رفيع .

***

غایبین با اجازه : ذو القدر - شیخ الاسلام ملايرى - سيد احمد اعتبار - اكبر ميرزا - اردشیری - دکتر ضیائی - دکتر احتشام - آقا رضا تجدد - دولت آبادی- سر كشيك زاده - اتحاد - میرزا سید احمد بهبهانی - سید حسن اجاق - عباس میرزا فیروز - روحى - ميرزا فتح اللّه اكبر میرزا اسمعیل وکیل - ميرزا حسن خان اسفندیاری - میرزا سید حسن خان زعيم.

***

غایبین بی اجازه : میرزا حسن خان مستوفی - میرزا علی رضا ضياء - ميرزا محمد خان وکیل کردستانی - حسن علي خان فرمند - غلام حسين ميرزا مسعود - دكتر محمد خان مصدق -

ص: 465

مدرس - میرزا حسن خان پیرنیا - ميرزا حسين خان علائی - تقی زاده - یوسف خان هزاره - امير حسین خان بختیاری .

دیر آمدگان با اجازه: میرزا محمد تقی بهار - شریعت زاده - آشتیانی - کازرونی .

دیر آمدگان بدون اجازه: میرزا حسین خان پیرنیا - شیخ جلال الدين - ميرزا عبد العزيز مفتی - داور - اخگر - سهراب خان - آقا سید علاء الدین.

***

چنان که در صورت جلسۀ مذاکرات مجلس جلسۀ بعد از نهم آبان ذکر شده عدۀ مخالفين که در موقع طرح مادۀ واحده نطق مخالف کرده و از جلسه خارج شده اند جزء غايبين محسوب نموده در صورتی که طبق نطقی که نموده اند این عده مخالف بوده اند و بنا بر این عده مخالفين واقعی در حدود 10 نفر بوده و عده ای هم که از جریان مسبوق بوده اصولا حاضر نشده اند یا اجازه گرفته حاضر نشده اند یا بدون اجازه غیبت نموده و یا دیر آمده اند ، بنابراین مخالفین واقعی با ماده واحده بیش از 22 نفر بوده اند .

از همه مهم تر این که نمایندگان تهران که انتخابات شان آزاد بوده است غیر از سلیمان میرزا که رأی موافق داده بقیه جزو غايبين يا مخالفین بوده اند .

اينك برای مزید اطلاع خوانندگان گرامی اسامی نمایندگان طهران در دورۀ پنجم در زیر نقل می شود :

1 - ميرزا حسن خان مستوفى ( مستوفى الممالك ) 2 - میرزا حسن خان پیرنیا (مشیر الدوله) 3 - دکتر محمد خان مصدق 4 - ميرزا هاشم آشتیانی 5 - سید حسن مدرس 6 - میرزا حسین خان پیرنیا (مؤتمن الملك) 7- سید حسن تقی زاده 8 - میرزا حسین خان علاء 9 - سلیمان میرزا 10 - میرزا سید احمد بهبهانی 11 - میرزا احمد خان قوام (قوام السلطنه) 12 - شیخ علی مدرّس .

ص: 466

عکس

در این کلیشه که از کتاب تاریخ پهلوی تألیف امیر لشکر امیر طهماسبی نقل شده نسام سلیمان میرزا اسکندری را ذکر نکرده و بجای آن نام تدین نایب رئیس که مجلس را اداره می نمود آورده است در صورتی که در صورت جلسۀ مذاکرات مجلس و هم چنین پاکت اوراق رأی آن که در بایگانی را که مجلس مضبوط می باشد سلیمان میرزا جزو موافقین رأی داده است بنابرین بایستی سلیمان میرزا را باین عده اضافه نمود.

ص: 467

35- ابلاغ مادۀ واحده

روز نهم آبان مقارن غروب آفتاب نواب و اعضاء هیئت رئیسه مجلس شورای ملی مادۀ واحده مصوبه راجع بانقراض سلطنت قاجاریه و اعطاء ریاست حکومت موقتی را بوالا حضرت پهلوی با تشریفات مقتضیه بمنزل مشار الیه آوردند. عدۀ زیادی از نمایندگان مجلس و هیئت وزراء تا دَرِ ورود عمارت استقبال کرده مجتمعاً نزد والا حضرت رضای پهلوی رفته تسلیم نمودند.

خطابۀ تدین نایب رئیس مجلس

« قانون مصوبه انقراض سلطنت قاجاريه و اعطاء حکومت موقتی مملکت ایران است که تقدیم حضور والا حضرت اقدس می گردد و نمایندگان با يك قلب امیدوار انتظار دارند که سعادت ایران و ایرانیان در ظل عطوفت والا حضرت تأمین و این اقدام بزرگی که در حیات جدید این برداشته شده برای عامۀ ملت میمون و مبارك باشد ».

خطابه پهلوی و تقاضای تدین

« از این قدم مهم و تاریخی که دورۀ پنجم مجلس شواری ملی در راه سعادت ایران و انقراض سلطنت قاجاریه برداشته و بحیات سیاسی این مملكت يك روح جديدی بخشیده است فوق العاده مسرور هستم و از این حسن توجهی که در اعطاء ریاست حکومت و سر پرستی ایران به بنده نموده اند بی اندازه ممنون هستم و امیدوار هستم مجلس پنجم که قدم های بزرگی برای آبادی و ترقی ایران بر داشته است در آتیه نیز موفقیت های بزرگی احراز نمایند. دورۀ پنجم در تاریخ مشروطیت ایران علاوه بر این اقدام بزرگ خدمات مهمی بمملکت نموده و اسم مهمی در صفحات تاریخ از خود بیادگار گذارده است و من همیشه این حسن نیت نمایندگان دورۀ پنجم و روابط حسنه ای که با آقایان دارم فراموش نخواهم نمود.»

تدين اظهار داشت دو تقاضای مختصری هم هست که از طرف نمایندگان بعرض می رسانم . اولا استدعا می شود چون اعضاء دربار غالباً بی بضاعت و هیچ تقصیری هم ندارند طرف توجه و مراحم والا حضرت واقع و حقوق آن ها کما فی السابق مرحمت شود . ثانياً مقصرین سیاسی که در این جریانات دست گیر و محبوس شده اند مورد عفو و اغماض واقع و مرخص گردند.

والا حضرت رضا خان پهلوی در جواب این طور اظهار کرد: « در موضوع تقاضای اول آقایان مسبوق هستند که من شخص بد قلب نیستم و البته تقاضای آقایان نمایندگان پذیرفته می شود و در فقره ثانوی آقایان باید مسبوق شوند که يك امر مهمی است زیرا تقصیرات بعضی از این اشخاص كوچك نيست ، حتی شش نفر آن ها بواسطه تشبثات خارجی و توسل با جانب در محکمه نظامی محکوم باعدام شده اند و اهالی ایران باید بدانند که این اخلاق پست و تشبث باجنبی فوق العاده

ص: 468

برای ایران قبیح و ننگین است، ایرانی با شرف هیچ وقت نباید چنین رویۀ شرم آوری را اتخاذ نماید و این قبیل عملیات بایستی متروك گردد . با وصف آن محض انجام توصیۀ آقایان نمایندگان آن ها را مستخلص و عفو عمومی داده خواهد شد ».

بلافاصله رئیس شهربانی ( محمد خان درگاهی) احضار و امریۀ استخلاص محبوسين صادر گردید سپس نمایندگان را بصرف چای و شیرینی دعوت نمودند.

دو بخش نامه راجع بخلع قاجاریه

هنوز چند دقیقه از ختم جلسۀ نهم آبان ماه نگذشته بود که دو بخش نامۀ ذیل یکی از طرف تدیّن نایب رئیس مجلس و دیگری از طرف سردار سپه صادر و تلگرافاً بتمام شهرستان های ایران ابلاغ گردید.

تلگراف

در اثر شکایات واصله و اظهار عدم رضایت عمومی مادۀ واحدۀ ذیل که در جلسۀ نهم ماه جارى بتصویب مجلس شورای ملی رسیده برای استحضار عموم اعلان می شود . نایب رئیس مجلس شورای ملی - تدین

مادۀ واحده - مجلس شورای ملی بنام سعادت ملت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام و حکومت موقتی را در حدود قانون و قوانین موضوعه مملکتی بشخص آقای رضا خان پهلوی وا گذار می کند، تعيين تكليف حكومت قطعی موکول بنظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر اصول 36-37 - 38- 40 متمم قانون اساسی تشکیل می شود.

این قانون كه مشتمل بر يك ماده است در جلسۀ نهم آبان ماه 1304 شمسى بتصویب مجلس شورای ملی رسید. ( نایب رئیس مجلس شورای ملی - سید محمد تدین )

متحد المال

اشاره

« چنان که عامه سابقه دارند از چندی باین طرف در تمام اطراف و اکناف مملکت در اظهار تنفر و انزجار از سلطنت قاجاريه و الغای آن نهضت عمومی ایجاد و احساسات ملی روز بروز شدید تر شده و طوری غلیان یافت که در مرکز نیز هیجان فوق العاده ای برای نیل باین آمال ملی بروز کرده و دنبالۀ آن بجائی ممتد گردید که اگر مورد توجه عاجل واقع نمی شد قطعاً بانقلاب عظيم و عواقب وخيم منتهی می گشت، دولت بپاس احترام آزادی افکار عمومی (!!) و احساسات ملی در تمام این مدت بالمره رویۀ بی طرفی را اتخاذ نموده تا عامه اهالی و مجلس شوری هر طریقه ای که موافق صلاح ملت و مملکت می دانند اختیار نمایند، مجلس شورای ملی بنا بر صلاح ملت و مملکت می دانند اختیار نمایندگان مجلس شورای ملی بنا بر موافقت با افکار عمومی متوجه لزوم خاتمه دادن باوضاع و بحران مملکتی شده و پس از چندی مطالعه و مذاکره در جلسۀ شنبۀ نهم آبان ماه انقراض سلطنت قاجاریه را

ص: 469

اعلان نموده و ریاست حکومت موقتی را باین جانب وا گذار کرد تا این که مجلس مؤسسان بفوریت تکلیف قطعی حکومت آتیه مملکت را معین نماید، این است که در تعقیب رأی مجلس شورای ملی انقراض سلطنت را از آل قاجار و بدست گرفتن حکومت موقتی را بوسیله این اعلامیه رسماً اعلان می کنم، امیدوارم که تمام علاقمندان بسعادت مملکت در حفظ مصالح عمومی با من كمك نمايند. ( رئيس حکومت موقتی مملکت و رئیس عالى كل قوا - رضا )

36- اخراج وليعهد

دربار محمّد حسن میرزای ولیعهد از مدتّ ها قبل در محاصرۀ عمال مخفی شهربانی بود و از ورود و خروج کلیّۀ اشخاصی که بآن جا رفت و آمد می کردند اداره اطلاعات شهربانی اطلاعات جامعی کسب می نمود. از روز هفتم آبان ماه نیز بر تعداد پلیس های مخفی و حتّی عدّه ای هم نظامی در اطراف دربار اضافه شد و افسرانی که مأمور بآن جا شده بودند دستور داشتند در مواقع لازم فوراً کسب تکلیف کرده دست باقداماتی بزنند.

روز نهم آبان ماه نیز بمحض این که شليك توپ خلع قاجاریّه را اعلام کرد فوراً سرباز هائی که اطراف دربار را در محاصرۀ خود داشتند از ورود و خروج کلیّۀ اشخاص بدان جا جلو گیری نمودند.

دو ساعت بعد از ظهر امیر لشکر عبد اللّه خان امیر طهماسبی (فرماندار نظامی شهر) كه سابقاً رئيس گارد سلطنتی سلطان احمد شاه بود باتفاق سر تیپ مرتضی خان یزدان پناه و سر تیپ محمد خان درگاهی رئیس شهربانی بدربار رفته تمام در های عمارات و انبار های سلطنتی و غیره را مهر و موم کرده بولیعهد اخطار کردند که بایستی بلا درنگ از ایران خارج شود.

هنگام بر خورد با ولیعهد این افسران که قاعدتاً بایستی رعایت نزاکت را بنمایند بطوری با بی نزاکتی و بی ادبی با او رفتار کردند که هیچ انتظار آن نمی رفت.

ولیعهد برای حرکت هیچ اندوخته و پولی نداشت که خود را ببغداد برساند . از مأمورین سردار سپه خواست که چون مبلغ چهل هزار تومان از دولت طلب کار است پول او را بدهند تا حرکت نماید .

پس از آن که درخواست ولیعهد را باطلاع سردار سپه رسانیدند دستور داد

ص: 470

مبلغ پنج هزار تومان پول نقره بولیعهد بدهند. هنگام تحویل و حمل این پول ها که در بیست کیسۀ 250 تومانی بود طوری تظاهر کردند که همه فهمیدند ولیعهد معطل پول بوده و سردار سپه کرم کرده از کیسۀ خود مقدار زیادی برای او فرستاده است.

ولیعهد را شب ساعت ده حرکت دادند، جلوی اتومبیل ولیعهد یک نفر سرباز مسلّح با تفنگ گذاشته بودند و در عقب اتومبیل هم چند اتومبیل نظامی مسلّح حرکت کرد. در داخل اتومبیل ولیعهد نیز دو سه نفر از نزدیکان ولیعهد را که گویا یکی دو نفر آن ها هم از جاسوسان سردار سپه بودند جای داده اتومبیل را بطرف قزوین ، همدان ،کرمانشاهان و قصر شیرین و بغداد حرکت دادند .

خلاصه با ولیعهد بطوری بدرفتاری و بی نزاکتی کردند که حدّی بر آن تصوّر نیست و چون موضوع اخراج ولیعهد را خود امیر لشکر عبد اللّه خان امیر طهماسبی در کتاب خود نوشته بهتر اینست که داستان این فجایع را از زبان و قلم او بشنوید.

اينك داستان بیرون کردن ولیعهد نقل از کتاب امیر لشکر عبد اللّه خان امیر طهماسبی :

« حسب الأمر والا حضرت پهلوی دو ساعت بعد از ظهر شنبۀ نهم آبان ماه 1304 مأمور شدم که دربار را تحویل گرفته و خانوادۀ سلطنت مخلوع را بیرون نمایم، دو ساعت و ده دقیقه از ظهر گذشته بود که وارد عمارت سلطنتی شدم، مشکوة الدوله پیش خدمت احمد میرزا را خواستم و به محمد حسن میرزا ( ولیعهد مخلوع ) که در غیاب احمد میرزا در ظرف سه سال قائم مقام او بود و در پس پرده هزار رنك بآب می زد اخطار نمودم که فوراً تهیۀ مسافرت خود را دیده و همین شب از طهران خارج و بطرف اروپا حرکت و برادر خود ملحق گردد.

موقعی که من وارد شدم شوفر محمد حسن میرزا نیز می خواست از دربار خارج گردد بمشار اليه امر شد که بلا تأخیر اتومبیل را تهیه و حاضر نماید و يك نفر مأمور تعيين نمودم که شوفر را تحت نظر گرفته و برای اتومبیل بنزین و روغن تهیه نماید، آغا باشی ( معتمد الحرم ) نیز احضار و تأکید شد که هر چه زود تر اندرون را تخلیه و اسباب های شخصی خود را نیز از دربار بیرون برد و تلصبح این امر حتمی الاجر است.

بلا فاصله او امر بموقع اجرا گذارده شده، در این بین صاحب جمع جواب پیغام را آورد

ص: 471

( والا حضرت وليعهد ) بگوئید محمد حسن میرزا .

بله - اظهار می فرمایند برای رفتن حاضرم ولی وسائل حرکت را ندارم، پول هم ندارم تا لوازم حرکت را تهیه نمایم و در صورت امكان طالب ملاقات و مذاكرات دوستانه دارد و این طور می گوید: چهل هزار تومان از دولت طلب دارم ممکن است از این بابت وجهی بدهند بعلاوه قرض و کار های شخصی دارم که باید کسی را مأمور تصفيۀ امورات خود نمایم.

جواب دادم ملاقات ممکن نیست مذاکرات دوستانه نیز با هم نداشته و نداریم، امر بندگان اعلی حضرت پهلوی است که باید بموقع اجرا گذاشته شود فورا یک نفری را برای تسویه و امور محاسبات خود تعيين و حرکت نمایند و کار های شما انجام خواهد شد و اگر عرایض دیگری داشته باشید بعرض والا حضرت پهلوی خواهد رسید.

صاحب جمع مثل این بود بحوادث معتقد نبوده و یا خود تجاهل می نمود و یا برای اثبات فدويت و يا تجويز تقليد بقاء بر میت اظهار داشت این مسائل والا حضرت وليعهد . اخطار شد بگوئید محمد حسن میرزا از طرف که ابلاغ کنم ؟ و این امر حرکت از طرف کیست ؟ جواب داده شد در تفهیم و فهم قبلا خود را مستعد نموده بدانید از طرف بندگان والا حضرت پهلوی این احکام ابلاغ می شود.

ساعت دو نیم بعد از ظهر بود که موثق الدوله ( مغرور ميرزا ) وزیر دربار سابق که قبلا بوسیله تلفون احضار شده بود حاضر شد و بایشان اظهار شد هر چه زود تر رؤساء مسئول دربار را حاضر نمایند که فوراً اشياء سلطنتى و اطاق ها باید مهر و موم شود :

روز شنبه بود ولی دربار تعطیل بود و جز چند نفر پیش خدمت و عبد اللّه میرزا ( سردار حشمت ) کالسگه چی باشی و ابراهیم خان صدیق همایون کسی دیگر حاضر نبود و بوسیلۀ تلفون چند نفری حاضر شدند و با حضور حاج عدل السلطنه صندوق خانه و با حضور سردار حشمت کالسگه خانه و با حضور عين السلطان آب دار خانه و چون قهوه چی باشی حاضر نبود با حضور صدیق همایون درب ها مهر و موم گردید.

سرایدار خانه نیز با حضور صدیق همایون مهر و موم شد ، موثق الدوله حاضر بود که خزانه نیز مهر و موم شد و بالجمله تمام ابنيه و اثاثيه دولتی با حضور رؤساء مربوطه بمسئولیت خود آن ها تحت ضبط و توقیف در آمد و این مهر کار خود را کرد و دست توقیف را بر روی آن ها گذاشت.

مهر امیر طهماسب عبد اللّه خان حاکم طهران اثاثیه سلطنتی و دربار را توقیف و مخزن ها را ضبط نمود.

اشخاص جزء جمع و غیر مسئول از قبیل پیش خدمت و فراش و اجزاء خلوت اجازه یافتند که

ص: 472

چنان چه بخواهند از دربار خارج شوند در این موقع صاحب جمع از طرف محمد حسن میرزا پیغام آورد که اجازه دهند سهم الدوله برای تهیۀ یک هزار تومان وجه از دربار خارج شود اجازه داده شد که بمعيت يك نفر صاحب منصب بيرون رفته و مقصود خود را انجام دهد، در این موقع کار دربار خاتمه یافت و هر چه بود تحت تصرف در آمد و باتفاق سر تیپ مرتضی خان و سر تیپ محمد خان که همراه من بودند بملاقات محمد حسن میرزا رفتیم و بصاحب منصب مأمور قراول های دربار دستور لازم داده شد که پس از ملاقات ما جز چند نفر نوکر شخصی محمد حسن میرزا که باید هم سفر وی گردند کسی حق ملاقات با مشار الیه را ندارد ولی این نوکر ها نیز با حضور مأمور فقط می توانند ملاقات کنند. راه افتادیم تا در اطاقی که محمد حسن میرزا توقف داشت پیش خدمت ها قبلا در هائی را كه در يك قرن و نیم بروی ایرانیان بسته و نمایندۀ عقاید و افکار و احساسات قلبی ساکنین این نقطۀ پر پیچ و خم دور از عاطفه و عدالت بود پشت سر هم بروی ما باز می نمودند، در مشاهدۀ این حال نکته ای از خاطرم گذشت و بی اختیار حواسم را بجای دیگر کشانید و او عبارت از قدرت و قوۀ دست ملت بود که با يك اراده در های بسته را باز و زندگانی یك سلسله را بهم پیچید و مظهر قدرت خود را والا حضرت پهلوی معرفی نمود، این است که یکی از مأمورین این مظهر قدرت ملی دارد از این اطاق های تو در تو می گذرد و مأموریت خود را اجرا می نماید، محمد حسن میرزا از آمدن ما مطلع شده باطاق نشیمن گاه او هنوز وارد نشده بودیم که از روی صندلی خود برخاست و تا نزديك در اطاق باستقبال شتافت و همین شخص بود که چند ساعت قبل ایرانیان را عبيد و اماء خود محسوب می داشت و چیزی که در مخیله او قدر و قیمتی نداشت همانا ملت ایران بود در این ساعتی که وارد می شدیم مشار الیه مشغول خوردن نان شیرینی و چایی بود و از شدت اضطراب چائی را نیمه گذاشته و باستقبال آمده بود. اظهار نمودم که توسط صاحب جمع پیغام داده بودم که حسب الامر والا حضرت پهلوی باید زود تر تهیۀ سفر را ساز و ساعت یازده امشب حرکت نمائید و ضمناً اخطار می کنم که لباس نظام را از تن خود بکنید .

جواب داد فرستاده ام لباس دیگری تهیه کرده بیاورند تا عوض نمایم و چهار نفر که همراه من خواهند بود تذکره لازم دارند، پول هم برای تهیه لوازم حرکت ندارم، چهل هزار تومان از دولت طلب کار هستم و پیغام دوستانه مرا به اعلی حضرت برسانید که از نقطۀ نظر دوستی وسیلۀ حرکت مرا فراهم نمایند.

جواب - البته برای ملتزمین یا در مرکز یا در بین راه تذکره تهیه می شود، چگونه می شود پول نداشته باشید ؟ بخدا که پول ندارم مبلغی هم مقروض هستم، بسیار خوب بعرض والا حضرت می رسانم هر طور امر فرمودند ابلاغ خواهم نمود .

ص: 473

برای حمل و نقل اسباب وسیله ای ندارم.

جواب - بندگان والا حضرت پهلوی همه قسم مساعد هستند بعرض مبارک شان می رسانم.

مبلغی مقروض هستم و محاسباتی دارم نمی دانم بکه رجوع کنم ؟

جواب - قبلا بصاحب جمع گفتم صورت محاسبات خود را باو بدهید اگر مطالبی باشد که محتاج بعرض رساندن باشد بعرض مبارك مي رسانم می توانم بگویم نظر بمعلومات قطعی خودم از عاطفۀ والا حضرت پهلوی مطمئن باشید و همه نوع مساعدت در کار های شما از طرف والا حضرت خواهد شد و اوامر لازمه در تصفیۀ امور و محاسبات شما صادر می گردد . خانواده را چکنم همراه ببرم یا خیر ؟

مجاز هستید می خواهید ببرید می خواهید در ایران بمانند.

کسانی را که می خواهید همراه خود ببرید ایرادی نیست .

می توانم با اجزای دربار ملاقات کنم مانعی برای ملاقات نیست ؟

جواب - اجزاء و عمله دربار که تاکنون نزد شما بودند البته مراسم تودیع را بعمل آورده اید. لازم بود بمذاکرات خاتمه داده شود، اظهار نمودم دیگر با شما خدا حافظی می کنم و بهم دست دادیم، سر تیپ مرتضی خان فرمانده لشکر مرکز و سر تیپ محمد خان نیز دست دادند و از در سالون خارج شدیم. بموجب دستوری که قبلا داده شده بود صاحب منصب گارد مأمور بود از ورود اشخاص و ملاقات ها جلوگیری نماید و بجز از چهار نفر هم سفر کسی حق ملاقات را نداشت آن ها نیز با حضور صاحب منصب می بایست ملاقات کنند.

وحدت و انفراد

امر نظامی بموقع اجرا گذاشته شد و دیگر کسی حق ملاقات نداشت ! محمد حسن میرزا از اجرای این امر مستحضر گردید از در سالون خارج شد و از پشت سر اظهار نمود مگر از ملاقات اشخاص ممنوع هستم ؟ چون قبلا با سایرین تودیع نموده اید دیگر با کسی ملاقات نخواهید کرد مگر چهار نفر با همراهان خود آن هم با حضور مأمور .

قانع شد و ساکت گردید و سر بزیر انداخت این جانب و رفقا از اطاق های سلطنتی خارج و برای تسریع حرکت مسافرین و عرض راپرت بخاک پای والا حضرت تشرف حاصل نمودیم .

مراتب را معروض داشتم امر فرمودند مبلغ پنج هزار تومان نقد پرداخته و بقدر كفايت اتومبیل و کامیون برای حمل اسباب و مسافرین داده شود، فوراً امر عالی اجرا و ساعت نه بعد از ظهر همان روز وسائل نقلیه حاضر و نه و نیم بعد از ظهر اینجانب و سر تیپ مرتضی خان بدربار

ص: 474

رفته وسائل حرکت آماده اعلام شد که ساعت ده حرکت نمائید در ساعت شش بعد از ظهر اعتضاد السلطنه ، نصرت السلطنه ، عضد السلطنه و یمین الدوله از صبح برای تودیع آمده بودند و ساعت ورود ما در گوشۀ اطاق انتظار آن ها را دیدم که مجسمه وار با رنگ پریده ایستاده بودند، بمجرد این که چشم شان بما افتاد بی اندازه پریشان شدند و بی اختیار لرزیدند، چه یقین کردند که توقیف خواهند شد ولی کم کم این اضطراب از آن ها رفع شد برای آن که اعتماد بعاطفۀ والا حضرت پهلوی اندیشه های مشوش آن ها را رفع و مرعوبیت آن ها را تسکین داد و در برابر جرائم غير قابل عفو سلسلۀ خود شخص کریم و با عاطفه ای را دیدند که چشم از سیآت آن ها پوشیده و بنام عظمت اخلاقی ملت ایران از گناهان آن ها صرف نظر نموده بلکه هم خود را متوجه تأمین موجودیت آن ها کرده و در بحبوحۀ طغیان عصبانیت ملی اينك دست آن ها را گرفته و از گرداب هلاکت بساحلی می برد، این بود در مقابل يك چنين عطوفت و مهربانی هول و هراس را تسکین دادند و بالجمله ساعت هشت و نیم بعد از ظهر است که شاهزادگان هنوز در این جا هستند و منتظر آخرین تودیع می باشند ، در همین ساعت محمد حسن میرزا برای تودیع با خانوادۀ خود باندرون رفت

آخرین تودیع

ده ساعت و پنج دقیقه بعد از ظهر محمد حسن میرزا در دَرِ اندرون با اجزاء و مستخدمین و خواجه ها آخرین مراسم تودیع را بعمل آورده و در تحت محافظت صاحب منصبان مخصوص بطرف خارج دربار حرکت نمود.

نقشۀ اتومبیل

يك اتومبیل حامل نظامیان از جلو اتومبیل محمد حسن میرزا از عقب و ما بقى اسكورت بفاصلۀ ده قدم از یک دیگر سلسله وار راه بغداد را از خط قزوین پیش گرفتند .

دریای نیستی

اشاره

پس از صد و پنجاه سال تقریبی آخرین شخص منتظر که روزی بر اریکۀ سلطنت جلوس نماید و یک دفعۀ دیگر تخت و تاج با افتخار ایران ملعبۀ هوا و هوس گردد از ایران رفت و در عالم سیاست بدریای نیستی غرق و امواج از سرش گذشت .

(كأنْ لم يكُنْ بينَ الحَجُوِن إِلى الصَّفا أنِيسٌ ) ( ولم يَسْمَرْ بمكَّةَ سامِرُ )

هیچ اثری باقی نماند چه آن که اثری نداشت تا از خود باقی بماند .

رفت و بدریای عدم ملحق شد .»

ص: 475

11 آبان 1304 ابلاغیۀ رئیس حکومت موقتی مملکت و رئیس عالی کل قواء

« عموم اهالی ایران اعم از مرکز و ولایات بدانند که از تمام مجاهدات و زحماتی که من از بدو امر در حصول مراتب امنيت و تهيۀ طرق سعادت و عظمت این مملکت متحمل بوده ام همیشه دو اصل مهم را سر سلسلۀ سایر مكنونات و عقاید خود قرار داده ام و خوش وقتم که فعلاً مدلول سنويات دیرینۀ خود را همان طور که وظیفه دار آن هستم عملاً بموقع اجرا می گذارم :

1 - اجرای عملی احکام شرع مبين اسلام . (1)

2 - تهیه رفاه حال عموم .

بر خواطر عامه اهالی پوشیده نیست که این دو اصل مهم مدت ها و سالیان دراز است که در ایران فراموش شده و با این که اجرای آن جزو ضروریات و فرایض اولیه زمام داران امر شناخته می شود معهذا طوری بفراموشی و متروك ساختن آن تعمد شده است که فعلاً جز بتأسف و تأثر در اطراف آن نمی توان تفسیر و تعبیری نمود، اکنون که روز گار لاقیدی و دوران فراموش کاری سپری شده و مملکت می رود که وارد مراحل سعی و عمل گردد از سجدات شکر خداوندی خود داری ندارم که طلوع دورۀ جدید را بظهور بزرگ ترین وظایف قطعی خود افتتاح و آغاز می نمایم . نظر باین که تکمیل سعادت آتیۀ ایران و تمهید وسایل عظمت و ترقی این مملکت بالاخره منوط و مربوط با كمال اجرائیات همین دو اصل خواهد بود .

عليهذا چون فعلاً تنزل قیمت نان تهران با مراجعه بعصرت مالیه مملکت آن طوری که منظور نظر خود من است. امکان پذیر نیست و انشاء اللّه در آتیه جبران و مرتب خواهد شد معهذا بوسیله این اعلامیه مقرر می دارم چهار شاهی از مبلغی را که اخیراً بر قیمت نان تهران افزوده بودند از این تاريخ متروك بدارند تا از این راه رفاه معاش و آسایش حال ضعفا و بیچارگان مترتب باشد.

در ثانی نظر باین که اشاعه مسكرات مخالف اصول مسلّمۀ اسلامی شمرده می شود لهذا امر اکید می دهم که از همین تاریخ کلیۀ دکاکین مشروب فروشی و قمار خانه ها در سر تا سر ایران مقفل و بسته بماند و حكام ایالات و ولايات و امراء قشونی نیز در تمام نقاط مأموریت دارند که این موضوع اهم و این حکم استثناء نا پذیر را قطعاً و قوياً و با كمال شدت و سختی بموقع اجرا بگذارند.

در خاتمه از یک طرف غرور حس انسانی و انسانیت و شرف ملی و ملیت و بالاخره هویت

ص: 476


1- این که سردار سپه در اعلامیه فوق جملۀ « اجرای عملی احکام شرع مبین اسلام» را ذکر نموده تظاهری بیش نبوده و منظور از آن فریب مردم بود و چنان که در هنگام سلطنتش ملاحظه می شود. ذکر این جملات و نظایر آن ها در باغ سبزی بیش نبوده است زیرا در عمل غیر از آن کرده است که گفته بود

آدمیت و عزت نفس را ببعضی از مُخدرات امروز حتی آن هائی که علناً متظاهر بخلاف می شوند تذکر داده و از طرف دیگر بتمام نظمیه ها و مأمورین پلیس حکم می کنم که صفات مرقومه فوق را یکی از قطعی ترین موارد مأموریت خود تشخیص داده و هر گاه در معابر عمومی بر خلاف این رویه خلاف انتظاری از هر کس مشاهده کنند مرتکب آن را خارج از موجودیت انسانی دانسته بلا تردند بمحبس های نظمیه جلب نمایند تا با خواست خداوند از این حیث نیز نسل آیندۀ ایران کنونی از انقراض و انحطاط مصون و صداقت و امانت و راست گوئی و درست کرداری آنان اقلاً با نياكان تاریخی خود قابل مقايسه و تطبيق بماند . رئیس حکومت موقتی مملکت و رئيس عالی كل قوا - رضا »

37- قانون اساسی در نظر سلطان احمد شاه لایتغیر می رسید.

سلطان احمد شاه خیلی مراقبت و سعی می کرده که از حدود اختیاراتی که قانون اساسی بوی داده کم ترین تجاوزی ننماید و همان طوری که نسبت باجرای آن قسم یاد کرده است در انجام و اجرای آن نیز طابق النّعل بالنّعل عمل نموده باشد بهمین لحاظ هم کوچک ترین مداخلۀ غیر مشروعی در اموری که قانوناً بمشار الیه اختیار داده نشده بود نمی کرد. هم چنین یقین حاصل کرده بود که مجلس شورای ملی و بالاخره سردار سپه نمی تواند موادّی از قانون اساسی را نقض و بجای آن مواد دیگری را بگذارند. اما اطرافیان نزديك شاه که از جریان امور آگاهی داشته می دانستند که سردار سپه و اطرافیان او در چه خیال هستند و با مقدّماتی که سردار سپه فراهم نموده دیر یا زود قانون اساسی را نقض و بالنّتيجه قاجاریه را خلع خواهند کرد ، در این مورد با شاه چندین مرتبه مذاکره کرده و او را تحريك و ترغیب می نمودند که در مقابل سردار سپه ایستادگی نماید و نگذارد قانون اساسی را نقض نمایند.

سلطان احمد شاه در جواب این قبیل مذاکرات و تذکّرات اشخاص و افراد نزديك خود اظهار نموده که این کار یعنی نقض قانون اساسی عملی و قانونی نخواهد بود و سردار سپه و مجلس نمی تواند قاجاریه را از سلطنت خلع نمایند.

نگارنده راجع باین موضوع در کتاب «مختصری از زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه قاجار» مفصّلا بحث نموده و خوانندگان را بمطالعه آن کتاب مخصوصاً از

ص: 477

صفحات 185 الى 188 و 216 راهنمائی می نمایم.

در این جا نیز بی مناسبت نمی دانم مذاکره ای که راجع باین موضوع در اواخر روز های سلطنتش با او شده است ذکر نمایم. این مذاکرات بوسیله فرستاده ملّیون ایرانی بپاریس با شاه ایران بعمل آمده و پس از خاتمه مذاکرات گزارش آن بشرحی که ذیلا نقل می شود بتهران رسیده است، بدیهی است پس از این مذاکرات در این زمینه باز هم با شاه ایران مذاکره بعمل آمده و تقریباً تمام آن ها یک نواخت بوده است، اينك گزارش از نیس :

از نیس پیش از ظهر ساعت 11

در پاسخ این مطلب که اعلی حضرت این جا نشسته اید و حال آن که دشمنان شما در ایران مردم را تحریک می کنند و گفت گوی خلع قاجاریه از سلطنت در ایران رایج شده است .

بیانات شاه

اشاره

« گمان می کنم تو با اصل حقوق آشنا هستی و از سیاست هم بی خبر نیستی . قانون اساسی ایران سلطنت را در خاندان قاجار تثبیت کرده منتها این که ملت ایران را هم شريك در سلطنت و اداره مملکت شناخته است، آیا ممکنست شريكي شريك دیگر را بدون رضای او از شراکت خود خلع کند و از حقوقی که دارد محروم سازد ؟ من مخصوصاً بعد از رسیدن این اخبار با یکی از بزرگ ترین علمای حقوق دنیا یعنی با رئیس « ليك دو در وادولوم - جامعه حقوق بشر » گفت گو کردم و همین دیروز عصر هم باز پیش من بود و صحبت شد چنین چیزی نمی شود و خلع سلطنت ایران از خاندان قاجار اصولا طبق حقوق محال است. تو می گوئی بزور ممکنست، هر گاه زور در کار باشد پس آن عمل ، عمل ملت شایسته استقلال نیست زیرا ملتی که راضی بزور گفتن شود بهمان طریق هم راضی بزور شنیدن می شود و چنین ملتی خیلی زود استقلال و آزادی را از دست می دهد و اسیر استبداد داخلی و خارجی خواهد شد. من آرزو دارم چنین عملی از ملت ایران سر نزند زیرا ملت من است و من شاه آن ملتم، اگر ملت من جاهل و نا شایسته معرفی شود، اگر ملت من نا قابل و زورگو و زور شنو معرفی شود من ، من هم که پادشاه آن ملتم از سر و ته بآن کرباس بلکه نمونه کامل آنمعرفی خواهم شد.

خیر نمی توانند قاجاریه را از حقوق طبیعی و قانونی آن ها محروم کنند و اگر قانون اساسی را زیر پا

ص: 478

بیندازند من بتو قول می دهم هرگز این ملت بحقوق خود دست نخواهد یافت و از نعمت و آزادی قانون بی بهره خواهد شد و همان کسی که امروزه بعلت می گوید قانون اساسی را نقض کن و زیر پا بینداز فردا بفرق ملت کوفته می گوید غلام من باش و طبق میل و فرمان من رفتار کن و دیگر پناه گاهی هم برای ملت باقی نخواهد ماند زیرا قانون اساسی پناه ملت است و سرمایه آبرو و نفوذ مجلس و مردم است امیدوارم چنین چیزی که تو می گونی هیچ گاه واقع نشود .

در موضوع وليعهد تو بنويس من فريب نمی خورم و هر چه می گویند راست و دروغش را خوب می فهمم، اگر رضا خان بولیعهد گفته است یا پیغام داده که او را بجای من شاه می کند من حرفی ندارم اما بعد باو هم دروغ می گویند و حتماً دروغ می گویند. مرا که ملت ایران و راستی تمام ملت ایران با هزاران طمطراق پادشاه خود کردند وقتی باین آسانی خلع کنند آیا ولیعهد را که امروزه با میل یک نفر و بازی هم دستانش شاه می کنند چه زحمتی خواهد داشت كه با يك اشاره خلع کنند و هر چه می خواهند بکنند. مرا کسی نمی تواند ترسو و بزدل معرفی کند، بسم اللّه نشان بدهید که ملت ایران بلکه یک دسته از ملت فقط نصف بعلاوه يك از مجلس راستی راستی می خواهند حقوق خود را حفظ کنند و هر کسی را بجائی بنشانند که قانون برای او معین کرده است ببینید آیا من پیش قدم آن ها نخواهم شد »

38- سلطنت انتخابی

بعد از تصویب مادۀ واحده مبنی بر خلع سلسلۀ قاجاريّه و قبل از این که مجلس مؤسسان تشکیل شود نظر این بود که سلطنت انتخابی باشد ولی استثنائاً در مورد سردار سپه مادام العمر باشد ولی بعد از سردار سپه تکلیف جانشین او را مجلس شورای ملّی معیّن نماید. در اتّخاذ این طریقه هم از مدّتی قبل از تشکیل جلسۀ نهم آبان ماه بین سردار سپه و دسته ای از موافقین وی موافقت حاصل شده بود و پس از خلع قاجاریه نیز تصوّر می شد که سردار سپه در سلطنت انتخابی مخالفتی ننماید و بهمین منظور عدّه ای از آزادی خواهان (شیخ محمّد حسین یزدی و سلیمان میرزا و غیره) و نمایندگان مجلس هم با انقراض قاجاریه موافقت کردند ولی پس از این که انتخاب مجلس مؤسسان شروع شد و عدّه ای انتخاب شدند سردار سپه از قولی که داده بود عدول نمود و تصمیم گرفت سلطنت را در خانوادۀ خود ارثی نماید.

ص: 479

عّده ای که قبلاً با سردار سپه قضیۀ سلطنت انتخابی را حل کرده بودند ناگهان مطّلع شدند سردار سپه در صدد است سلطنت را در خانوادۀ خود ارثی نماید لذا بفکر مخالفت با این تصمیم بر آمدند و جسته گریخته در اطراف آن سر و صدا راه انداختند .

سردار سپه که از جریان مخالفت دسته ای از موافقین خود آگاه گردید تدیّن را احضار و در این زمینه با وی مذاکراتی نمود. تدیّن بسردار سپه گفت این طریقه ای بود که قبلاً خود تان با آن موافقت کرده اید و صلاح هم همین خواهد بود که سلطنت انتخابی باشد .

سردار سپه از جواب تدیّن روی در هم کشیده با حالت عصبانی به تدیّن اظهار داشت : «دهنم را باید خُرد کنم که نمی توانم بشما اصل مطلب را بگویم.»

خلاصه حاضر نشد که سلطنت انتخابی باشد و تدّین از منزل او خارج گردید، بهمین لحاظ هم هنگامی که مجلس مؤسّسان تشکیل گردید سلیمان میرزا با این که یکی از موافقین جدّی سردار سپه و از طرف داران خلع قاجاریّه بود و قاعدتاً بایستی با سلطنت سردار سپه هم موافق باشد در مجلس مؤسّسان با سردار سپه تقریباً مخالفت نمود.

39- ابلاغیه وزارت خارجه مورخ 17 آبان ماه

« ابلاغیه وزارت امور خارجه راجع بشناسائی والا حضرت اقدس رضا خان پهلوی دامت عظمته بریاست موقت مملکت ایران بترتیبی که تا بحال از دول متحابه رسماً اظهار شده است .

اول - سه ساعت بعد از ظهر روز سه شنبه 12 آبان ماه 1304 مطابق دوم نوامبر 1920 جناب « سر پرسی لرن » وزیر مختار انگلیس از طرف دولت متبوعه خود بحصور والا حضرت اقدس شرف یابی حاصل و مراسله ای که مشعر بر شناسائی ریاست موقت والا حضرت اقدس معظم در مملکت بود حضوراً تقديم داشت، مراسله مزبور متضمن این مسئله بود که دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان اجازه دادند که جناب « سر پرسی لرن » داخل در روابط شده و کار های جاری را با دولت ایران که در تحت ریاست والا حضرت اقدس بر قرار می شود فیصله دهند.

دوم - روز چهار شنبۀ 13 آبان ماه مطابق چهارم نوامبر مراسلاتی از جناب مسیو « یورنف »

ص: 480

نمایندۀ مختار دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در شناسائی والا حضرت اقدس بریاست موقت مملکت رسید و خود جناب « یورنف » نمایندۀ مختار سه ساعت بعد از ظهر روز پنج شنبۀ چهار دهم آبان ماه مطابق پنجم نوامبر بحضور والا حضرت اقدس شرفیابی حاصل و مراسلاتی که مبنی بر شناسائی والا حضرت اقدس معظم له بریاست موقت از طرف دولت متبوعۀ خود بود تقدیم داشتند .

سوم - جناب «كنت فن شولم بورگ» وزیر مختار آلمان چهار ساعت بعد از ظهر پنج شنبه چهار دهم آبان ماه مطابق پنجم نوامبر بحضور والا حضرت اقدس شرفیابی حاصل و مراسله ای که مبنی بر شناسائی والا حضرت اقدس معظم له بریاست موقت مملکت از طرف دولت متبوعه خود بود تقدیم داشتند.

چهارم - مراسله ای از جناب « کار او گالی » وزیر مختار ایطالی بتاریخ جمعه پانزدهم آبان ماه مطابق ششم نوامبر رسیده که دولت اعلی حضرت پادشاه ایطالی ریاست موقت والا حضرت اقدس را در مملکت برسمیت شناخته اند.

پنجم - متعاقب مراسلۀ وزیر مختار ایطالی مراسلهای از جناب « موريس كووليه » وزیر مختار بلژيك بتاريخ جمعۀ پانزدهم آبان ماه مطابق ششم نوامبر رسیده که دولت اعلی حضرت پادشاه بلژيك رياست موقت والا حضرت اقدس را در مملکت برسمیت شناخته و اجازه دادند که روابط جاریه در تحت ریاست والا حضرت اقدس بر قرار داشته و مداومت بمأموریت محوله بنمایند .

ششم - متعاقب مراسلۀ جناب وزیر مختار بلژیک مراسله ای از جناب « عبد العظيم راشد پاشا » وزیر مختار مصر بتاریخ جمعه پانزدهم آبان ماه مطابق ششم نوامبر رسید که دولت اعلی حضرت پادشاه مصر ریاست موقت والا حضرت اقدس را پادشاه مصر برسمیت شناخته اند .

هفتم - متعاقب مراسلۀ جناب وزیر مختار مصر مراسله ای از « مسیو همیل » شارژ دافر لهستان بتاريخ جمعه پانزدهم آبان ماه مطابق ششم نوامبر رسید که دولت جمهوری لهستان ریاست موقت والا حضرت اقدس را در مملکت برسمیت شناخته اند.

روز شنبۀ 16 آبان مطابق 7 نوامبر در ساعت سه و نیم بعد از ظهر جناب وزیر مختار ايطاليا و ساعت چهار جناب وزیر مختار بلژيك و ساعت چهار و نیم جناب وزیر مختار مصر بحضور والا حضرت اقدس شرفیابی حاصل و حضوراً نیز شناسائی دولت های خود را ابلاغ نمودند » وزارت امور خارجه

ص: 481

40- اعلامیۀ رئیس حکومت موقتی مملکت مورخ 20 آبان ماه

*اعلامیۀ رئیس حکومت موقتی مملکت مورخ 20 آبان ماه (1)

« مأمورين دولتى اعم از لشکری و کشوری از این که در هر مرحله از مراتب اداری باشند باید بدانند و بفهمند که از ایجاد و ادارات جز تنظیم امور مملکت و از اعزام مأمورين جز تأمین رفاهیت اهالی فلسفه دیگری مذکور خاطر نبوده و سکنۀ این مملکت برای آن خلقت نشده اند که پیوسته کنجکاوی های مشتی وظیفه نا شناس را اقناع کرده گاهی باسم دولت و گاهی بنام ملت هستی آن ها را بمورد تاراج بگذارند.

عمال دولتی چه مأمورین خارج و چه کارکنان داخل باید بفهمند که قبول ایرانیت مترادف با تحمل جور و ستم نبوده کلیه اشخاص که در زیر لواء شیر و خورشید مجتمع هستند باید از هر تعرضی مصون و حقوق آن ها از هر حوادثی محروس بماند .

اکنون برای این که رفع ظلم و تعدی از قاطبه ایرانیان بشود و این موضوع مهم در تمام نقاط بصورت جدی تلقی گردد بتمام ساکنین این مملکت و اطراف و اکناف آن قویاً اعلام می کنم که از این تاریخ هر کس از هر مأموری اعم از لشگری و کشوری طرف اجحاف و تعدی واقع گردد فوراً اسم و رسم آن مأمور را با ذکر موارد و مراتب و میزان تعدی و اگر ممکن است با ارائه آثار و علائم آن نوشته اگر متظلمین در مراکز شهر ها و قصبات و نقاطی باشند که پست خانه در دسترس آن هاست مراسله خود را توسط پست و باسم خود من مستقیماً ارسال دارند تا ملاحظه رسیدگی و احقاق حق بعمل آید و هر گاه متظلمین در نقاط دور دستی مسکون باشند که قادر بطی مسافت راه نباشند وزارت داخله مکلف است که در نقاط مزبور در حدود دو فرسخ فاصله

ص: 482


1- منظور از اعلام و انتشار این قبیل اعلامیه ها قبل از تشکیل مجلس مؤسسان و قبل از این که سردار سپه بسلطنت رسیده باشد تظاهری بیش نبوده زیرا همان کسی که چنین اعلامیه ای را صادر نموده وقتی بسلطنت می رسد بطوری رابطۀ خود را با ملت قطع می نماید که حتی هیچ کس حق نداشته توسط پست خانه و بوسیلۀ مکاتبه هم با دربار مکاتبه با شکایت نماید. زیرا نزديك هر صندوق پستی از طرف ادارۀ آگاهی مأمورینی گذاشته شده بودند که روی پاکت ها را خوانده در صورتی که عنوان پاکت دربار شاهنشاهی نوشته بود فوراً از طرف همان مأمورين جلب و تحت تعقیب در می آمد. منظور از تمام عبارات این قبیل اعلامیه ها ظاهر سازی و عوام فریبی بوده و در عمل غیر از آن که وعده نموده و گفته بود عمل کرده است و عبارت معروف : « كلمة حق ويراد بهل باطل» در مورد اعلامیه های سردار سپه و رضا شاه بعد کاملا صدق می نماید.

فوراً صندوقی برای قبول شکایات وارده نصب و اهالی را مسبوق بمقصود خود نموده و آزادی تام بآن ها بدهد که بلا تردید شکایت خود را باسم خود من نوشته تسلیم صندوق مزبور نمایند و متعاقب این اعلام بلافاصله باید یکی از اهالی بلد را مأمور نمایند که ماهی چند مرتبه محتويات و پاكات صندوق را استخراج و بدون هیچ گونه حق الزحمه و اجرت المثلی تمام آن ها را بمرکز پست خانه محلی رسانیده عيناً تحویل رئیس پست نمایند، رؤساً پست محل نیز عموماً موظف هستند که مکاتیب مذکور را مجاناً و بدون حق تمبر پست تحویل گرفته ، مستقیماً و ممتازاً برای من ارسال دارند تا باین ترتیب که سریع ترین اقسام رسیدگی شمرده می شود هر کسی در هر نقطه هست آزاد در اظهار تظلم بوده و هیچ کس قادر بتعقيب رویه های سابق نگردد.

وزارتین داخله و پست باید مداول این امر را فوری مراکز لازمه ابلاغ و در ضمن نصب صندوق باید از طرف وزارت داخله تمام حکام و نایب الحکومه های ولایات حتی به کد خدایان و متنفذين محلى عموماً اخطار شود که اگر از طرف هر يك از آن ها نسبت بمتظلمين و تقديم مكاتيب آن ها مختصر مزاحمتی بعمل آید و یا متوسل بمراحل تهديد و تطمیع بشوند و یا در محتویات صندوق اعمال نظری نمایند و یا اگر از طرف رؤساء پست محلی اهمال در قبول پاکات و ارسال آن شود قویاً تعقیب و مجازات خواهند شد .

ایرانیان مقیمین خارجه نیز عموماً در همین ردیف محسوب و چنان چه شکایات قابل استدلالی از هر يك از وزراء مختار و قونسول ها و كليۀ مأمورین دولت ایران در هر رتبه و مرتبه ای باشند استدلالات خود را « بشرط منطقی » تلگرافاً يا كتباً تقديم نمایند تا آن ها نیز از اقسام تعدی مصون و مستظهرانه مشغول کار و کسب خود باشند.

ضمناً این نکتۀ دقیق را نیز قطعاً خاطر نشان می کنم که همان طور که حفظ رفاهیت عموم سکنه ایران در مقابل تطاول مأمورین دولت جزو تكاليف وجدانى و مملکتی من است همان قسم حدود نمایندگان دولت نیز از هر گونه اتهام و نسبت بی مورد و حفظ احترامات و موقعیت آن ها از اولین وظایف قطعی من شمرده خواهد شد در این صورت نظر باین که در مقابل شکایات وارده شخصاً اقدام برسیدگی و قضاوت خواهم نمود عموم مطلعین باید دقت در شکایات کرده مطالب خود را مطابق با حقیقت و بیان واقع نوشته و احتراز نمایند از این که تظلممات را آلوده باغراض شخصی نموده و یا در مقام سوء استفاده بر آیند زیرا بالاخره همان طور که مأمورين متعدى تسليم كيفر و مجازات خواهند شد از مغرضين متهم نیز قطعاً صرف نظر نخواهم کرد .

ص: 483

تا عاقبت هر کس در هر حدی هست حدود و تکالیف خویش را تشخیص داده و طرفين مستظهر بنوامیس عدالت و حقیقت باشند. رئیس حکومت موقتی مملکت . رضا

41- انتخابات مجلس مؤسسان

انتخابات مجلس مؤسسان شروع گردید ، در تهران و شهرستان ها از طرف عمّال سردار سپه و مأمورین شهربانی و قشونی فعّالیت زیادی ابراز می شد. کسانی حق داشتند انتخاب شوند که در « لیست » و صورت اسامی دولت صورت داده شده بودند. این لیست را شهربانی و داور و چند نفر دیگر تهیه کرده بودند ، در تهران مأمور انتخاب اشخاص در لیست شهربانی بود ولی در شهرستان ها مأمورین انتخاب افراد در صورت مزبور رؤسای قشونی بودند.

در تهران که مرکز ایران بود و قاعدتاً بایستی انتخاباتش ولو بصورت ظاهر هم شده آزاد باشد اعمال نفوذ کردند و از انتخاب اشخاصی که واقعاً دارای آراء طبیعی بودند جدّاً جلو گیری نمودند و بهمین لحاظ هم مشير الدّوله ، مؤتمن الملك ، مستوفى الممالك ، مصدق السّلطنه، مدرّس ، تقی زاده و غیره که در موقع تغییر سلطنت روی موافقی نشان نداده بودند انتخاب نشدند و در عوض کسانی انتخاب شدند که بطور قطع اگر انتخابات آزاد بود از بیست و چهار نفر شاید دو یا سه نفر آن ها انتخاب نمی شدند. زیرا منتخبين مجلس مؤسسان غالباً دارای حسن شهرت و سوابق روشن که مورد اعتماد عمومی باشند نبوده مردم آن ها را بخوبی نمی شناختند.

در انتخابات تهران چیزی که در تسریع عمل شهربانی در انتخاب افراد مورد نظر واقع گردید بی اعتنائی مردم نسبت بانتخابات مجلس مؤسّسان بود چه غالب اهالی تهران چون باطناً از سردار سپه دل خوشی نداشته و نسبت بانقراض قاجاریّه هم با تنفّر می نگریستند و می دانستند نتیجۀ انتخابات مجلس مؤسّسان چه خواهد بود از شرکت در انتخابات خود داری کرده مأمورین شهربانی هم مغتنم شمرده هر کس را می خواستند پای صندوق انتخابات برده مانند ادوار بعد ( از دورۀ هفتم ببعد )

ص: 484

عکس

ص: 485

ص: 23

هر لیستی را دست آن ها می دادند مجبور بودند در صندوق بیندارند .

در ولایات نیز از تهران با مردم شدید تر رفتار کرده بطور کلی کسانی بایستی انتخاب شوند که اگر وکیل مجلس شورای ملّی هم بودند از وکلائی باشند که طرح راجع بتغيير سلطنت را قبل از طرح در مجلس ( در منزل سردار سپه ) امضاء کرده باشند و یا از کسانی باشند که قبلاً قول رأى سلطنت پهلوی را داده باشند.

باین کیفیّت انتخابات بجریان افتاد و همان اشخاصی را که می خواستند از صندوق ها بیرون آوردند. برای این که خوانندگان متوجّه گردند که منتخبین تهران از چه طبقه و روی چه اعمال نفوذی انتخاب شده اند کافی است اسامی آن ها را در زیر نقل نمائیم و سپس اسامی نمایندگان دورۀ ششم را هم که چند ماه بعد از آن بجریان افتاده و تا حدّی رأی دهندگان آزادی عمل داشته اند نقل نمائیم تا از مقایسه این دو صورت خوانندگان داوری فرمایند که اگر انتخابات تهران را آزاد می گذاشتند چه اشخاصی انتخاب می شدند و هم چنین از مقایسۀ انتخابات تهران با شهرستان ها متوجّه گردند که اصولاً و بطور کلّی انتخابات مجلس مؤسّسان روی چه فشار و دسته بندی و اعمال نفوذی صورت گرفته است اينك اسامی نمایندگان مجلس مؤسّسان تهران :

1 - احتشام زاده 2 - داور 3 - امين الضرب 4 - آقا ضیاء نوری 5- حاج سید ابو القاسم کاشانی 6 - تدیّن 7 - آیت اللّه شیرازی 8 - شیخ محمّد علی تهرانی 9 - حاج رحیم قزوینی 10 - ملک زاده 11 - اسلامیه 12 - ادیب السّلطنه محمّد 13 - حسین خان سمیعی 14 - مشار الدّوله 15 - نظام الدّین خان 16 - شيخ محمّد حسین یزدی 17 - میرزا هاشم آشتیانی 18 - سلیمان میرزا 19 - اسلامبولچی 20 - جواد خان امیر همایون 21 - معتمد الممالك سلطان احمد 22 - نقیب زاده 23 - طباطبائی 24 - ميرزا سید محمّد بهبهانی.

ابنك اسامی وکلای دورۀ ششم مجلس شورای ملّی:

1 - دکتر مصدق 2 - ميرزا حسن خان وثوق الدوله 3 - میرزا هاشم آشتیانی

ص: 487

عکس

( والا حضرت پهلوی هنگام عزیمت بمجلس مؤسسان برای افتتاح )

4 - حاج سید رضا فیروز آبادی 5- سید حسن تقی زاده 6 - سید حسن مدرّس 7- میرزا حسن خان مستوفی 8- میرزا حسین خان مؤتمن الملك 9 - ملك الشّعراء بهار 10- ميرزا سید احمد بهبهانی 11 - شیخ العراقين 12 - احتشام زاده .

اسامی نمایندگان دورۀ پنجم را هم ضمن جلسۀ نهم آبان ماه ذکر نموده ایم با مقایسه این سه صورت بخوبی می توان استنباط نمود که در انتخابات مجلس مؤسسان شهربانی و مأمورین دولتی چه دخالت ها و فعالیت هائی نموده اند .

42- آئین گشایش مجلس مؤسسان از طرف والا حضرت رضا خان پهلوی رئیس حکومت موقتی

« چون بر حسب ارادۀ بندگان والا حضرت اقدس دامت عظمته مجلس مؤسسان روز يك شنبۀ 10 آذر ماه 1304 افتتاح می یابد ترتيبات ذيل برای مراسم تشریفات روز مزبور مقرر می گردد:

1 - خط عبور .

موکب مسعود والا حضرت اقدس دامت عظمته از خیابان سپه - خیابان باب همایون - خیابان میدان ارگ و باغ وزارت فواید عامه مجلس مؤسسان نزول اجلاس می فرمايند .

ص: 488

2 - ترتيب حرکت موكب مسعود .

1 - روز یک شنبه 10 آذر ماه یک ساعت بعد از ظهر قوای نظامی در معبر موکب مسعود والا از دَرِ منزل شخصی تا دَرِ وزارت فواید عامه بترتیبی که وزارت جنگ معین خواهند کرد از دو طرف خواهند ایستاد و گارد مخصوص و شاگردان ارشد مدارس نظام در باغ وزارت فواید عامه که مدخل موكب والا حضرت دامت عظمته مجلس مؤسسان می باشد صف خواهند کشید .

موكب مسعود بترتيب ذيل حرکت خواهند فرمود:

آژان سوار 50 نفر .

امنيه 20 نفر .

سوار نیزه دار 100 نفر .

امير لشكر عبد اللّه خان امیر طهماسبی. امیر لشکر احمد آقا خان رئیس امنيه. سر تیپ امان اللّه میرزا رئيس اركان حرب. علی آقا خان نقدی امیر لشکر. سر تیپ مرتضی خان فرماندۀ لشکر مركز . امیر لشکر محمد خان. امیر لشکر خدا یار خان با بیرق سلطنتی .

1- سرهنك كريم آقا خان بوذر جمهری 2 - سرهنگ محمد خان در گاهی

كفيل بلديه رئیس نظمیه

گارد 100 نفر .

2 - دو ساعت بعد از ظهر موکب مسعود والا حضرت اقدس دامت عظمته بترتيب فوق بطرف مجلس مؤسسان حرکت خواهند فرمود .

در موقع سوار شدن يك تير توپ - در ورود بميدان بمیدان سپه سه تیر توپ - ورود بمجلس يك تیر توپ شليك خواهد شد.

3 - ترتيب ورود موكب مسعود و اجرای مراسم :

( افتتاح مجلس مؤسسان ) .

الف - ورود موکب مسعود بباغ وزارت فواید عامه در ساعت دو و بیست دقیقه بعد از ظهر خواهد بود ( فقط حامل بيرق سلطنتی سواره در عقب کالسکه وارد باغ می شود ) .

ب - هیئت وزراء در جلو اطاق مخصوص خواهند بود و والا حضرت اقدس دامت عظمته بعد از ورود بمجلس ده دقیقه در اطاق مخصوص استراحت فرموده ملتزمين رکاب که دعوت بحضور در مجلس مؤسسان شده اند داخل اطاق رسمی مجلس گردیده در جای خود قرار می گیرند .

ص: 489

ج - مدعوين محترم قبلا در جا هائی که برای آن ها معین شده مطابق نقشۀ منضمه قرار می گیرند.

د - مقارن دو ساعت و نیم بعد از ظهر آقای جم ورود والا حضرت اقدس دامت عظمته را باطاق مجلس اعلام نموده در این موقع عموم حضار قیام می نمایند.

والا حضرت اقدس دامت عظمته در جلوی میز مخصوص تشریف فرما شده نطق افتتاحیه را بیان خواهند فرمود. در موقع ورود والا حضرت اقدس بعمارت مجلس بيرق مخصوص سلطنتی بالای عمارت کشیده و در موقع نطق چهارده تير توپ شليك مي شود .

ه_ - بلافاصله بعد از اتمام نطق والا حضرت اقدس دامت عظمته مجدداً با طاق مخصوص تشریف فرما شده پس از قدری تأمل بترتیبی که تشریف آورده بودند مراجعت فرموده هنگام حرکت از مجلس يك تير توپ و در موقع ورود بعمارت شخصی يك تير توپ دیگر شليك مي شود » ( کفیل ریاست وزراء فروغی - محمد علی )

نطق افتتاحیه والا حضرت پهلوی

« بسمه تعالى - البته آقایان محترم از علل و پیش آمد هایی که باعث انعقاد مجلس مؤسسان گردیده است اطلاع کامل دارند و می دانند مجلس شورای ملی که بموجب قانون اساسی نمایندۀ قاطبۀ اهالی مملکت ایرانست بر حسب ضرورت و برای متابعت میل و افکار ملت که در تمام ایران ابراز و اظهار شده بود برای نیل باستقرار حکومتی که مرام ملی را بهتر تأمین نماید سلطنت را از سلسلۀ قاجاریه منتزع نموده ریاست حکومت مملکت را موقتاً بعهده این جانب محول ساخته و انعقاد مجلس مؤسسان را برای تعیین تکلیف قطعی امر لازم و مقتضی دانست، این بود که این جانب حسب التكليف و بنا بر تصمیم و تصویب مجلس شورای ملی ملت را بتعيين و انتخاب امنای خود بجهت این مقصود مهم دعوت کردم و ملت نیز شما را منتخب نموده اينك بعون اللّه و توفيقه ادای آن وظیفه را که معظم ترین وظایف ملی و مملکتی است بر حسب رأی ملت بشما وا گذار نموده و شما را دعوت می کنم که صلاح و خیر مملکت را در نظر گرفته و در هر حال خداوند را شاهد و ناظر اعمال خود دانسته آن چه وجدان شما بر آن حکم می کند بموقع عمل بگذارید و چون در این امر حساس طول مدت بی تکلیفی برای مملکت ممکنست جلب مضرات و مفاسد نماید مقتضی است حتى

الامکان در انجام وظیفه تسریع نمائید، در خاتمه امیدوارم خداوند تبارك و تعالى شما را موفق و مؤید بدارد . »

ص: 490

عکس

ص: 491

ص: 24

مجلس مؤسسان

(جلسۀ اول صورت مشروح مجلس یک شنبۀ پانزدهم آذر ماه 1304 مطابق 19 جمادی الاول 1344)

مجلس یک ساعت و نیم قبل از غروب بریاست سنی(آقای حاج شیخ محمد حسین یزدی) و چهار نفر منشی از جوان ترین اعضاء آقایان : (عبد الحمید خان سنندجی - میرزا علی خان صديق - نصرت اللّه خان قراگوزلو و میرزا افلاطون ) تشکیل گردید.

رئيس - ( بسم اللّه الرحمن الرحيم الحمد للّه رب العالمين و به نستعين)

بتوجهات حضرت ولی عصر این مجلس امروز که انشاء اللّه باعث سعادت آتیۀ ایران است افتتاح می شود ، یعنی باید خیلی شکر بگذاریم که در رأس دورۀ ترقی و تعالی ایران واقع شده ایم و تأیید و استعانت می خواهیم انشاء اللّه بتسرقی آتیۀ ایران موفق شویم حالا باید تعيين شعب کرد .

میرزا عیسی خان صدیق شروع باستقراع نموده و چون اشتباه و اختلافی روی داده بود تجدید گردید .

رئيس - مجدداً شروع می شود باستقراع اسامی برای شعب هر شعبه چهل و يك نفر شعبۀ آخر چهل نفر.

( آقای میرزا عیسی خان صدیق مجدداً استقراع نموده نتیجه بقرار ذیل حاصل شد.)

شعبۀ اول - آقایان: میرزا حسن اعتماد - عطاء اللّه خان روحی - حاج ميرزا علي رضا- حاج بقراط - آیت اللّه زادۀ خراسانی - ارباب کی خسرو - حاج رجب آخوند - میرزا علی آقا چای چی - صدرائی - افشار - تیمور تاش - آقا جان آخوند - محمود رضا - دست غیب - سید مهدی خان فاطمی - میرزا سید حسین خان ممتاز - ميرزا علی اصغر خان حکمت - آقا میرزا بهاء الدین - دکتر هدایت اللّه خان - کی استوان - سلطان محمد خان عامری - غلام حسين ميرزا - سيد عبد الحسين صدر - میرزا فرج اللّه خان بهرامی - میرزا حسین خان موقر - میرزا یوسف خان مشار - میرزا جواد خان - میرزا علی اصغر خان وکیل الرعايا - آقا خان - ميرزا محمد خان وکیل - حاج ملك آملي - ميرزا محمد علی خان دهقان - محمد علی میرزا دولت شاهی - آقا میرزا عباس مجتهد - آقا سید محمد علی شوشتری - حاج میرزا مهدى مجتهد - دکتر آقایان - حاج اسد اللّه زوار - ياسائى - میرزا نصر اللّه خان علی آبادی.

شعبۀ دوم - آقایان : وحید سعد - حسین علی خان فرمند - آقا میرزا محمد دانش - طباطبائی - وکیلی- احتشام زاده - میرزا حسن علی گلشن - امیر خان اعلم - آقا میرزا شهاب - دیوان بیگی - میرزا عبد الباقی - نصرت اللّه خان - سهراب خان ساگینیان - میرزا باقر خان عظیمی - حاج ميرزا ابو القاسم امين - شریعت زاده - محمد هاشم میرزا - آقا شیخ هادی طاهری - میرزا علی خان خطيبی -

ص: 493

حاج میرزا محمود - آقا رضا مهدوی - حاج شیخ جعفر - محمد ابراهیم خان امیر کلالی - علی خان اعظمی ، يك نفر از نمایندگان غائب هستند .

صديق - مطابق سؤالی که از وزارت داخله شده است ایشان در مرکز حاضرند ولی ممکن است در این جا نباشند.

حاج آقا جواد فخر الاسلام - سید ابو الفتوح علوى - ميرزا اسمعيل نجومی - شیخ علی مستنطق عدليه - شيخ محمد على الموتى - آقا سید صدر الدین ظهیر الاسلام زاده - فتح اللّه خان فزونی - غلام حسین خان تبریزیان - آیت اللّه شیرازی - مرتضی قلی خان بیات - افلاطون خان شیروانی - حاج میرزا علی صراف - حاج سید مهدی علوی - میرزا مهدی خان زاهدی - حاج میرزا احمد خان لاری - محمد تقی خان اسعد.

شعبۀ سوم - آقایان : حاج محمد تقی بنکدار - هدایت - آقا سید موسی - میرزا محمد علی خان فروغی - حاجی یوسف - آقا سید میرزا علی عمادی - آقا شیخ على ثقة الاسلام - اسلاميه - اسد اللّه خان کردستانی - ناصر ندامانی - آقا سید عبد اللّه امام کازرونی - آقا میرزا عبد الوهاب ملك الکساندر خان - کاشان چی - رهنما - کمالوند - حاج میرزا محمد شیرازی - میرزا محمد خان معظمی - شیخ محمد جواد فرهمند - ملك زاده - شيخ الاسلام ملایری - آقا سید عبد الرحيم کاشانی - حاج سید محمد آقا مجتهد - حسن علی خان گودرزی - علی خان حیدری - حاج سید عبد الوهاب - اسمعيل خان قضائي - ذو القدر - حاج تقى ملك خراسانی - حاج آقا اسمعیل - آقا شیخ حسین یزدی - موسی خان فتوحى - حاج غلام حسين ملك - ميرزا مجید خان آهی - حاج حسن آقا ملك - آقا زاده - آقا شيخ بهاء الدين - ميرزا محمد علی خان منتصر - علی خان مانی - لطف علی خان مجد - دکتر حسین خان بهرامی.

شعبۀ چهارم - آقایان ، غلام علی میرزا دولت شاهی - ذبیح اللّه خان علی آبادی - حسين - میرزا فتح اللّه خان - حاج میرزا على قيصريه - نظام خان مستوفی - سلیمان خان اعظمی - میرزا ابراهیم خان قوام - هدایت اللّه خان پالیزی - میرزا علی اصغر خان صدر المعالی - آقا ضیاء الدین نوری - حاج میرزا آقا فامیلی - نظامی - آقا حسین آقا تبریزی - حاج محمد ابریشم کار - شریعت مدار نیشابوری - حاج میرزا علی اکبر شیخ الاسلام - لطف اللّه لیقوانی - آقا حسین آقایان - مفتی - سليمان ميرزا - جبار حسین زاده - تدین - آقا احمد عبدی - حاج سید مرتضى وثوق - حاج ميرزا اسد اللّه خان - حاج شیخ محمد حسن چینی فروش - آقا شیخ محمد علی امام - آقا سید کاظم - هاشم آقا ملك - حاج سیدجواد محقق - عبد الحمید خان سنندجی - آقا سید ابراهیم ضیا - آقا میرزا محمد انشائی - حیدر قلی میرزا - میرزا حسین خان سمیعی - میرزا رضا خان حکمت - آقا شیخ جلال الدین

ص: 494

عکس

ص: 495

ص: 25

رئيس - دکتر و ارطان او خانسیان - میرزا محمد علی خان قوامی.

شعبۀ پنجم - آقایان : خرازی - میرزا یوسف خان عدل - میرزا علی اکبر خان تاجر نهاوندی - آقا سید حسین - اسمعیل خان ظفری - محسن خان نجم آبادی - آقا علی زارع - آقا محمد باقر شاهرودی -آقا شیخ آقا اسد آبادی - هرمزی - حاج میرزا حسین خان فاطمی - آقا احمد مدير نراقی - عبد اللّه خان معتمد - حاج رحیم آقا قزوینی - میرزا سید علی اصغر - یحیی خان اعظمی - آقا میرزا طاهر متولی گوهر شاد - عزت اللّه خان بیات - میرزا علی بزرگ نیا - حاج ميرزا حبیب اللّه امين - سهراب زاده - آقا شیخ اسمعیل - آقای شیخ خزعل خان - توتونچی - حاج شيخ على خمسۀ - میرزا محمد علی خان فاطمی - سلطان احمد خان راد - مسیو هایم - میرزا علی نقی خان بیگلری - حاج سيد ابو القاسم کاشانی - آقا سید محمد خان ارجمند - فیض اللّه خان اعظمی - میرزا جواد خان دهدشتی - حاج میرزا یحیی امامی - آقا زادۀ سبزواری - آقا سید علاء الدین بهبهانی - اسمعیل زاده - حائری زاده - کاشانی - آقا سید یعقوب - آقا میرزا صادق خان صادق .

شعبۀ ششم - آقایان : محمد خان ساعد الوزاره - ميرزا حسين هدایتی - آقا شیخ جلال - آقا میرزا رضا فرشی - آقا شیخ محمد علی طهرانی - میر محمد حسین خان حسابی - حاج ميرزا محمد علی قائم مقام - دادگر مدیر گلستان- آشتیانی - میرزا سید احمد خان اعتبار - میرزا حسین خان جلائی - حاج آقا رضا رفیع - اسکندر خان مقدم - محمد حسین آقا مدنی - محمد ولی خان اسدی - جهاد اکبر - آقا شیخ محمد جواد - نظام الدين خان حکمت - ميرزا علی رضا - آموزگار - عصر انقلاب فرج اللّه خان آصف - میرزا حسین خان فرهمند - حاج حسین آقا مهدوی - ایزدی - محلوجی - ایرج میرزا - نجف قلی خان - اسکندری - داور - آقا باقر - نقیب زاده - میرزا علی خان ملك - مرتضی خان کشوری - حاج شيخ عبد الرحمن - ميرزا ضيا الدين - اكبر ميرزا مسعود - غلام رضا خان صدری - بادام چی (گفته شد غائبند ) .

رئيس - اعضاء شعب تعيين شدند، بقدر يك ساعت تنفس داده می شود برای این که بر حسب نظام نامه شعب هیئت رئیسه خود را معین کنند و از هر شعبه هم سه نفر برای کمیسیون رسیدگی باعتبار نامه ها تعيين شود.

در این موقع جلسه برای تنفس تعطیل و پس از یک ساعت و نیم مجدداً تشکیل گردید .

رئيس - انتخاب هیئت رئیسه شعب و کمیسیون نظر در اعتبار نامه ها خاتمه یافت. حالا مطابق مادۀ پنج نظام نامه باید شروع بانتخاب هیئت رئیسه دائمی بشود، بدواً شروع می شود بانتخاب رئيس . اوراق رأی توزیع و اخذ آراء بعمل آمد.

ص: 497

رئيس - اخذ آراء بعمل آمد حالا بتوسط منشی سه نفر برای استخراج آراء بقرعه معین می شود.

آقای عبد الحمید خان سنندجی استقراع نمودند آقایان یوسف خان عدل - عزت اللّه خان بیات و حاج محمد ابریشم کار محکم قرعه برای استخراج آراء معین شدند .

استخراج آراء بعمل آمد نتیجه بقرار ذیل حاصل گردید:

عدۀ اوراق رای (223)

آقای میرزا صادق خان ( مستشار الدوله ) (100 رأی)، آقای تدین (80 رای) ، آقای حاج أمين الضرب (29 رای) ، مستشار السلطنه (1 رای) ، آقای حاج شیخ محمد حسین یزدی (1 رای)، آقای رئيس العلماء ( 1 رأى) ، آقای حاج سید ابو القاسم کاشانی (1 رای)، حضرت حجة ابن الحسن ارواحنا فداه (1 رای) ، ورقۀ سفید (4).

رئيس - اکثریت تام حاصل نشده تجدید رأی می شود .

آقای تدین ( اجازه ) ،

تدین - بنده در عین این که قبل از تشکیل این جلسه خدمت آقایان نمایندگان محترم اظهار کردم از این نظر لطفی که به بنده ابراز می کنند خیلی ممنونم ولی این لطف را بموقع اجرا نگذارند و بنده را برای این موضوع انتخاب نفرمایند، در عین این حال ملاحظه می کنم اغلب از آقایان بواسطۀ لطف و حسن ظنی که به بنده داشته اند نسبت به بنده رأی داده اند ، بعد از تشكرات فائقه که تقدیم آقایان می کنم می خواهم همان عرایضی را که در خارج کرده ام تکرار کنم و آن اینست که بنده بواسطۀ گرفتاری هائی که دارم از حیث خدمت گذاری بامور مجلس شورای ملی و هم چنین بواسطه کسالت مزاجی که پیدا کرده ام استدعا می کنم که بنده را معاف بفرمایند و در دفعۀ ثانی لطفاً از نظر دورم بفرمایند و بنده را ننویسند و علاوه بر گرفتاری هایی که دارم چون مدت مجلس مؤسسان خیلی قلیل است ان قدر ها هم بنظر بنده لزومی ندارد که این سمت خدمت گذاری را دارا باشم این است که تمنا می کنم آقایان این استدعای بنده را پذیرفته و هر کس را که به بنظر شان قادر باداره کردن این جا می دانند انتخاب فرمایند .

رئیس - آقای حاج امین الضرب (اجازه) ،

حاج امين الضرب - این بنده هم عاجزانه استدعا می کنم آقایانی که به بنده نظر التفات فرموده اند و اسم بند مرا مرقوم داشته اند چون بنده نمی توانم معذورم بدارند و هر کس را که صلاح می دانند انتخاب نمایند.

رئيس - تجدید رأی می شود .

ص: 498

اوراق رأى مجدداً توزیع و اخذ آراء بعمل آمد عده ای از نمایندگان مجلس خارج و عده ای در حال خروج بودند .

رئیس - از آقایان استدعا می کنم مجلس را از اکثریت نیندازند ، آقایانی که برای استخراج آراء معین شده بودند تشریف بیاورند .

آقایان مستخرجين استخراج آراء نموده نتیجۀ بترتيب ذیل حاصل شد:

عدۀ اوراق رأی (223) .

آقا میرزا صادق خان صادق ( مستشار الدوله ) 122 رأی ، آقای تدین 68 رأی ، آقای امين الضرب 7 رأى ، حضرت صاحب الامر عجل اللّه فرجه 4 رأی، آقای زاهدی 1 رأی ، آقای سليمان ميرزا 1 رأی، آقای آخوند رجب 1 رأی ، آقای شوشتری 1 رأی ، آقای حاج سید ابو القاسم کاشانی 2 رأی .

عدل - توى يك پاكت پنج ورقه رأی است چهار تا باسم آقای مستشار الدوله و یکی باسم آقای تدین است بنده عقیده ام اینست که اولی باید خوانده شود و باقی باید باطل باشد.

رئیس - آقای دست غیب (اجازه) ،

دست غیب - بعقیده بنده این آراء باید باطل شود و جزء آراه تردیدیه باید حساب شود زیرا اگر این پنج اسم روی یک ورقه يا يك صفحه نوشته شده بود اسم اولی مقدم بود ولی چون پنج تا ورقه جداگانه نوشته شده است و معلوم نیست کدام اول است و کدام وسط است یا کدام آخر است این است که بعقیدۀ بنده باید باطل شود و جزء اوراق تردیدیه محسوب شود.

رئيس - بسیار خوب آقای مستشار الدوله باکثریت صد و بیست و دو رأی برای ریاست انتخاب شدند.

خطاب بآقای میرزا صادق خان مستشار الدوله آقا تشریف بیاورید .

در این موقع آقای میرزا صادق خان صادق بمقام ریاست جلوس نمودند.

رئیس - از حسن توجهات آقایان محترم که این خدمت مهمه را باین بندۀ نا چیز محول فرموده اند خیلی متشکرم و از خداوند توفیق می طلبم که بانجام این امر همه را موفق بدارد. آقای وكيل الملك پیشنهاد فرمودند جلسه ختم شود . صدر الاسلام .

بنده مخالفم .

وكيل الملك - اجازه بفرمائید بنده توضیح بدهم .

رئيس - بفرمائید .

ص: 499

وكيل الملك - شش هفت ساعت است جلسه طول کشیده و هوا هم باین سردی است اگر دو ساعت دیگر این جا باشیم نصف آقایان بدرد سینه مبتلا خواهند شد و این انتخابات هیئت رئیسه قطعاً امشب تمام نخواهد شد ولو تا ساعت دوازده هم این جا بمانیم ، لهذا بنده پیشنهاد کردم جلسه ختم شود و یک قدری رفع خستگی بشود و ممکن است فردا بعد از ظهر جلسه تشکیل شود و بقیۀ انتخابات هیئت رئیسه تمام شود.

رئيس - پیشنهاد دیگری رسیده است قرائت می شود. بشرح زیر خوانده شد :

مقام منبع ریاست مجلس مؤسسان ، نظر باین که بقیه انتخابات هیئت رئیسه ممکن است امشب صورت نگیرد و تأخیر آن هم شایسته نخواهد بود پیشنهاد می نمائیم که فردا دوشنبه سه ساعت بعد از ظهر جلسۀ مجلس مؤسسان تشکیل گردد. عبد اللّه معتمد - ضیاء الدین نوری - طهرانی .

رئیس - آقای معتمد السلطنه (اجازه) ،

میرزا عبد اللّه خان معتمد - بنده و آقای طهرانی و آقای ضیاء الدین نوری که این پیشنهاد را تقدیم کرده ایم در صورتی است که مجلس مؤسسان امشب تصميم بگيرد بقيۀ انتخابات هیئت رئيسه امشب صورت نگیرد ولی اگر بنا شود بقیۀ انتخابات امشب صورت بگیرد ما موافقیم و پیشنهاد خود را مسترد می داریم. در صورتی که نظر اکثریت این باشد که امشب مجلس تعطیل و امر انتخابات هیئت رئيسه بتأخير افتد آن وقت ما معتقد خواهیم بود که جلسه برای فردا سه ساعت بعد از ظهر تشکیل شود. پس پیشنهاد بنده و آقایان مبنی بر این که فردا جلسۀ مجلس مؤسسان تشکیل شود مشروط بر اینست که بقیۀ انتخابات امشب صورت نگیرد .

رئیس - آقای شوشتری ( اجازه) ،

شوشتری - اساساً خوب است یک قدری دقت کنیم. بر تمام ما ها فرض است که نظام نامۀ داخلی را رعایت کنیم. یک پیشنهاد می شود بدواً باید در اطراف آن مذاکره کرد و رأی قاطع در آن باب گرفت، بعد پیشنهاد ثانوی داده شود. پیشنهادی داده شد که جلسه ختم شود در صورتی که این پیشنهاد بر خلاف نظام نامه است زیرا نظام نامه اجازه نمی دهد که جلسه ختم شود. بر فرض هم که خواسته باشیم این نظریه را اعمال کنیم باید قبلاً در پیشنهاد آقای وکیلی اظهار مخالفت و و موافقت بشود و بعد رأی گرفته شود بعد پیشنهاد ثانوی داده شود .

رئيس - خواهش می کنم رعایت موافق و مخالف بشود. آقای روحی (اجازه) .

روحی - بنده موافقم .

ص: 500

رئيس - ضياء الواعظين (اجازه)،

ضياء الواعظين - بنده موافقم .

رئیس - آقای طهرانی ( اجازه ) ،

طهرانی - البته باید قبل از این که امشب جلسه بر هم بخورد تکلیف هیئتی بعد از این باید انتخاب شود معین شود. حالا اگر بنا باشد ما رأی بگیریم بدواً باین که جلسه را حالا تعطیل کنیم. پس از تعطیل رأی گرفتن که معین کنیم مثلا در چه وقت حاضر شویم معنی ندارد . پس اول باید رأی گرفته شود باين كه بقیۀ هیئت رئیسه در این جلسه باید انتخاب شود يا در جلسۀ بعد ؟ پس از این که معین شد که باید برای جلسه بعد انتخاب شوند آن وقت مجلس تعطیل شود از این جهت ما این پیشنهاد را رد کردیم .

رئیس - آقای عماد السلطنه ( اجازه ) ،

فاطمی (عماد السلطنه) - بنده با غالب مذاکراتی که در این جا شد موافق نیستم، يك پیشنهادی آقای وکیل کردند راجع بختم جلسه بنده عقیده ام اینست که اولا باید تکلیف آن پیشنهاد معین شود بعد از این که تکلیف آن معین شد آن وقت بايد تكليف جلسۀ آتیه معین شود که فردا باشد یا پس فردا و این که آقای شوشتری فرمودند که نمی شود جلسه را امشب تعطیل کرد این اظهار بر خلاف حقیقت است و مجلس در هر موقع می تواند دستور خودش را تغییر بدهد.

رئيس - رأی می گیریم با قیام و قعود آقایانی که موافقند با این که جلسه ختم شود قیام فرمایند ( اكثر نمایندگان قیام کردند ).

رئيس - تصويب شد.

تدین - بنده اخطار نظام نامۀ دارم .

رئيس - بفرمائید .

تدين - بر طبق نظام نامه در موقعی که رأی بقیام و قعود گرفته می شود دو مرتبه باید گرفته شود .

رئيس - بنده هم می خواهم عرض کنم دو مرتبه رأی می گیریم ...

تدین - بگذارید من حرفم را بزنم يك دفعه رأى موافق و يك دفعه رأی مخالف بنا بر این دفعۀ ثانی هم باید رأی بگیرید باین معنی آقایانی که مخالف هستند قیام کنند آن وقت بعد از دو مرتبه نتیجۀ رأی باید اعلام شود که اکثریت بکدام طرف متوجه است از این جهت یک مرتبۀ دیگر باید رأی گرفت .

رئيس - مجدداً رأی می گیریم. آقایانی که مخالفند با این که امشب جلسه ختم شود قیام

ص: 501

بفرمایند ( چند نفری قیام کردند ) .

رئیس - تصویب شد، پیشنهادی این جا شده بود در صورتی که امشب انتخابات هیئت رئیسه تمام نشود باید بماند بفردا .

در این باب مخالفی نیست .

مرتضی قلی خان بیات - بنده در وقتش مخالفم پیشنهادی که قرائت شد سه ساعت بعد از ظهر نوشته شده بود ...

رئيس - آن مسئله حالا مطرح نیست. این مسلّم است وقتی که امشب هیئت رئیسه تکمیل نشد لابد آن سه روز تعطیل پیش نخواهد آمد. بنده در ساعت فردا چیزی عرض نکردم بنده عرض کردم در این که جلسه فردا باشد مخالفی هست یا نه ؟

بیات - چون این جا يك پیشنهادی شد و ساعتش هم برای فردا سه ساعت بعد از ظهر معین شده بود مذاکره در اطراف آن پیشنهاد بود و غیر از آن که مذاکراتی نیست ؟ مذاکره در اطراف آن پیشنهادی بود که بعضی از آقایان جلسه را برای فردا سه ساعت بعد از ظهر معین و پیشنهاد کرده بودند حالا اگر همان پیشنهاد مطرح است که بنده عرضی ندارم و الا که هیچ ؟!.

رئيس - ( خطاب به آقای سید ابراهیم ضیاء ) در این باب مخالفتی دارید ؟

ضياء - خير عرضی ندارم.

رئیس - آقای افسر ( اجازه )،

محمد هاشم میرزا افسر - پس از این که رأی بختم جلسه گرفته شد دیگر مذاکرات چه در پیشنهاد و چه در غیر پیشنهاد موضوعی ندارد و باید فردا بیائیم برای تشکیل جلسه ما این جا مذاکره در ساعت جلسه می کنیم و حال آن که هنوز جلسه ثانی را معین نکرده ایم.

رئیس - آقای ارباب کی خسرو ( اجازه )،

ارباب کی خسرو - این دو مرتبه رأی گرفته شد و اکثریت حاصل شد که جلسه امشب ختم شود و پیشنهادی شد که فردا بعد از ظهر تشکیل شود بنده در ساعتش سه ساعت بعد از ظهر باشد مخالفم و پیشنهاد می کنم آقایان جلسه را برای دو ساعت بعد از ظهر قرار دهند زیرا آقایان در این جا وارد شوند و جمع شوند دیر می شود بعلاوه کار هم زیاد است و وضعیت طوری است که هر چه زود تر کار ها صورت گیرد بهتر است از این جهت بنده دو ساعت بعد از ظهر را پیشنهاد می کنم و استدعا دارم آقایان پیشنهاد کنندگان هم قبول فرمایند.

ص: 502

معتمد السلطنه - بنده این پیشنهاد آقای ارباب کی خسرو را قبول می کنم که جلسه فردا دو ساعت بعد از ظهر باشد .

رئيس - ( خطاب بمرتضی قلی خان بیات ) حالا اگر فرمایشی دارید ؟ بفرمائید که موقعش است .

مرتضی قلی خان بیات - بنده همان موقع چون فرمودند این مسئله مطرح نیست عرض نکردم ولی سایرین در همین زمینه صحبت کردند، نظر بنده هم همین بود که جلسه فردا دو ساعت بعد از ظهر باشد و چون مخالفی در این باب نیست گمان می کنم بهمین صورت ختم شود و جلسه فردا دو ساعت بعد از ظهر باشد و چون مخالفی در این باب نیست گمان می کنم بهمین صورت ختم شود و جلسه فردا دو ساعت بعد از ظهر تشکیل شود.

رئیس - رأی می گیریم ...

بعضی از نمایندگان - مخالفی ندارند محتاج به رأی نیست .

رئیس - جلسه فردا دو ساعت بعد از ظهر، دستور مجلس هم بقيۀ انتخابات هیئت رئيسه ( مجلس 4 ساعت از شب گذشته ختم شد ).

جلسۀ دوم

صورت مشروح مجلس دو شنبۀ شانزدهم آذر ماه هزار و سیصد و چهار مطابق بیستم جمادى الأول 1344 .

مجلس دو ساعت قبل از غروب بریاست ( آقای میرزا صادق خان ) تشکیل گردید صورت مجلس روز قبل را آقای میرزا عیسی خان صدیق قرائت نمودند.

صورت مجلس جلسۀ اول روز یک شنبۀ 10 آذر ماه 1304 مطابق 19 شهر جمادى الاولى 1344 قرائت و پس از مختصر اصلاحی تصویب گردید .

رئیس - شروع می شود بدستور امروز یعنی انتخاب هیئت رئیسه ابتدا شروع خواهد شد بانتخاب دو نفر نايب رئيس در يك ورقه جمعی انتخاب خواهد شد .

( اخذ آراء بعمل آمد )

رئيس - آقای میرزا یوسف خان عدل، حاجی محمد ابریشم کار و عزت اللّه خان بیات که دیروز بحكم قرعه معين شده بودند تشریف بیاورند برای استخراج آراء .

استخراج آراء بعمل آمد نتیجه این طور حاصل شد.

عدۀ اوراق رأی 230، آقای دادگر 119 رأی، آقای بیات 81 رأی و چون برای نایب رئیس دیگر اکثریت حاصل نشده بود تجدید گردید در مرتبه سوم نتیجه چنین بود :

رئيس - آقایان مستخرجين آراء تشریف بیآورید.

ص: 503

استخراج آراء بعمل آمد نتیجه بطریق ذیل حاصل شد:

عدۀ اوراق رأی 230، آقای بیات 119 رأی، آقای سلطان احمد خان راد 90 رأی، آقای سلیمان میرزا 4 رأی، آقای حاجی سید عبد العلی دیبا 2 رأی، میرزا عبد الحسين ، آقای حاجی امين الضرب 2 رأی ، آقای پهلوی 1 رأی، آقای دانش 1 رأی، آقای میرزا علی رضا 1 رأی، آقای میرزا عبد اللّه خان معتمد 1 رأی، آقای فرج اللّه خان آصف 1 رأی، حضرت حجة ابن الحسن صلوة اللّه و سلامه علیه 1 رأی، آقای عدل 1 رأى، ورقۀ لا يقرء 1، ورقه سفید علامت امتناع 4 .

رئیس - آقای بیات با 119 رأی انتخاب شدند چون عدۀ رأی دهندگان دویست و سی نفر بود اکثریت تام صد و پانزده می شود لذا با اکثریت تمام انتخاب شدند يك ربع ساعت تنفس است ( در این موقع جلسه برای تنفس تعطیل و پس از نیم ساعت مجدداً تشکیل گردید )

رئیس - شروع می شود بانتخاب 4 نفر منشی این انتخاب جمعی خواهد بود یعنی هر 4 نفر در يك ورقه نوشته می شود.

اخذ آراء بعمل آمد .

رئیس - آقایان تشریف بیاورید .

استخراج آراء بمعل آمد نتیجه این طور حاصل شد .

عدۀ اوراق رأی 212 ، آقای آقا میرزا شهاب 156 رای، آقای شیروانی 130

رئیس - آقایان آقا میرزا شهاب و شیروانی اکثریت دارند زیرا عدۀ رأی دویست و دوازده نفر بود اکثرئت با 107 رای حاصل می شود، آقای آقا میرزا شهاب 156 رأی دارند لهذا اکثریت تام دارند آقای شیروانی 130 رای دارند برای آقایان شاهرودی و صدر التجار (اولی 90 رای و دومی 83 رأى) اكثریت حاصل نشده لهذا برای دو نفر از منشی ها باید تجدید رأی شود .

تدین - اسامی دیگران هم خوانده شود.

رئیس - آقای تدین ( اجازه ) ،

تدین - آقایان دیگر هم عدۀ زیادی رأی داشتند تقاضا می کنم خلاصه اش گفته شود باستثنای آن هائی که هفت و هشت رأی داشتند .

رئيس - آقایانی که دربارۀ آن ها اکثریت تام حاصل نشده آقای شاهرودی 90 رای، آقای صدر التجار 83 رأی، آقای احتشام زاده 53 رأی، آقای میرزا افلاطون 54 رأی، آقای روحی 37 رأی، آقای یاسائی 29 رأی، تجدید رأی می شود .

آقای مرتضی وثوق - اخطار نظام نامه ای دارم.

ص: 504

رئيس - بفرمائيد .

آقا سيد مرتضى - بنده يك پیشنهادی دادم که مقدم است بفرمائید قرائت شود.

رئيس - نظام نامه قدغن کرده است در بین رأی چیزی خوانده شود .

آقای سید مرتضی - قبلا پیشنهاد را داده بودم .

اخذ آراء بعمل آمد و باز عده ای از نمایندگان خارج شدند.

رئیس - آقایان تشریف نبرید مجلس از اکثریت خواهد افتاد. آقایان مستخرجین تشریف بیاورید

( استخراج آراء بعمل آمد چون اکثریت پیدا نشد تجدید گردید )

عدۀ اوراق رأی 195 .

رئيس - اکثریت حاصل نشده است لهذا تجديد رأی می شود و این دفعه سوم است اکثریت نسبی کافی خواهد بود بود.

( اخذ اراء بعمل آمد )

( استخراج اراء بعمل آمد نتیجه بقرار ذیل حاصل شد )

عدۀ اوراق رای 178 .

رئیس - آقای شاهرودی 108 رأی، آقای صدر التجار 88 رأی ، آقای احتشام زاده 40 رأی، آقا میرزا افلاطون 38 رأی، آقای یاسائی 21 رأی، اکثریت تام با 90 رأی حاصل می شود بنابر این آقای شاهرودی با اکثریت تام و آقای صدر التجار با اکثریت نسبی انتخاب شدند حالا شروع می شود بانتخاب سه نفر مباشر این انتخاب هم جمعی خواهد بود یعنی هر سه نفر در يك ورقه نوشته خواهد شد .

( اخذ آراء بعمل آمد نتیجه بطريق ذيل حاصل شد )

عدۀ اوراق رأی 178 .

رئيس - عدۀ رأی دهندگان 178 رأی، آقای ارباب کی خسرو با 160 رأی، آقای دست غیب با 148 رأی، آقای مدیر گلستان با 148 رأی بمباشرت انتخاب شدند خواهش می کنم آقایان منشی ها تشریف بیاورند جای خود شان .

(آقایان منشی های دائمی در محل هیئت رئیسه حاضر شده بمحل خود جلوس نمودند )

رئیس - آقایانی که اعتبار نامه های خود شان را هنوز بدفتر نداده اند خواهش می کنم زود تر بدهند نتیجه انتخاب کمیسیون اعتبار نامه ها که باید بعرض مجلس برسد خوانده می شود .

آقای میرزا شهاب بشرح ذیل قرائت نمودند.

از شعبۀ اول - آقا میرزا جواد خان امامی - آقای کی استوان - آقای افشار .

ص: 505

از شعبۀ دوم - آقای مرتضی قلی خان بیات - آقای سید ابو الفتوح علوی - آقای زاهد.

از شعبۀ سوم - آقای رهنما - آقای کردستانی - اسلامیه .

از شعبۀ چهارم - آقا میرزا حسین خان سمیعی - آقای امام جمعه شیرازی - آقای آقا ضیاء الدین نوری

از شعبۀ پنجم - آقای عدل - آقای عبد اللّه خان معتمد - آقای سهراب زاده .

از شعبۀ ششم -آقای محمد ولی خان اسدی - آقای حاج آقا رضا رفیع - آقای عصر انقلاب.

رئيس - در خصوص جلسۀ آتیه پیشنهاد هائی رسیده است که حالا قرائت می شود .

چون مطابق نظام نامه می بایستی بعد از انتخاب هیئت رئیسه سه روز تعطیل شود موقع جلسه بروز جمعه می افتد و برای این که تخلف نشود می بایستی روز جمعه جلسه تشکیل شود ولی از طرف آقایان پیشنهاداتی رسیده است که قرائت می شود تا تکلیف معلوم شود .

بشرح ذیل قرائت شد.

پیشنهاد جمعی از آقایان - امضاء کنندگان ذیل پیشنهاد می کنیم نظر باین که کار های راجعه به مجلس مؤسسان فوق العاده متراکم شده و وقت هم مضیق است غروب یوم پنج شنبه 19 آذر ماه جلسه تشکیل شود.

عراقی - نقیب زاده - میرزا حسین خان مؤقر - دکتر امیر خان اعلم - مرتضی خان کشوری - احتشام زاده - داور - میرزا علی اکبر وکیل الرعايا - دهدشتی - حاجب التوليه - محمود .

پیشنهاد آقای معتمد السلطنه - بنده پیشنهاد می کنم جلسۀ آتیه مجلس مؤسسان شب جمعه 20 آذر ماه بعد از غروب (پنج بعد از ظهر) تشکیل شود .

پیشنهاد آقای حاج آقا رضا رفیع - پیشنهاد می کنم که جلسه آتیه غروب 19 آذر پنج شنبه آتیه اعلام شود.

پیشنهاد آقا سید یعقوب - نظر بحفظ مادۀ پنج نظام نامۀ داخلی و نظر برعایت مادۀ 9 نظام نامه و نظر بضيق وقت و اقدام سریع در تعيين تكليف قطعی مملکت بنام سعادت ایران در رفع بحران پیشنهاد می کنم جلسۀ امروز را که در واقع متمم جلسۀ گذشته است ابتداء تعطیل سه روز که در نظام نامه برای رسیدگی باعتبار نامه ها قرار داده شده منظور نمائیم .

رئیس - چون سه پیشنهاد اول که خوانده شد تقریباً مفادش یکی بود در آن باب یک مرتبه رأی می گیریم. آقای داور (اجازه)،

داور - يك نفر مخالف صحبت بکند تا بنده توضیح بدهم ولی تصور می کنم مخالفی نباشد.

رئيس - آقای تیمور تاش (اجازه)،

ص: 506

تیمور تاش - این پیشنهاد ها هیچ کدام محل احتیاج نیست برای این که مطابق نظام نامه باید روز پنج شنبه جلسه منعقد شود، برای این که نظام نامه پیش بینی کرده بود که در همان جلسه که جلسۀ افتتاحیه است باید هیئت رئیسه انتخاب شود و در واقع اگر قصوری هم شده ازطرف ما ها شده و دیروز بایستی انتخاب هیئت رئیسه تمام می شد و از دیروز این سه روز حساب می شود بنا بر این مطابق نظام نامه روز پنج شنبه باید جلسه منعقد شود زیرا امروز باید جزء تعطیل شمرده شود فردا و پس فردا هم جزء تعطیل است و روز پنج شنبه عصر باید جلسۀ مجلس مؤسسان تشکیل شود.

رئيس - خیلی از آقایان اجازه خواسته اند رأی می گیریم بقیام و قعود آقایانی که با این سه پیشنهاد که خوانده شد موافق اند یعنی موافقند با این که جلسۀ آتیه غروب روز پنج شنبه تشکیل شود قیام فرمایند .

اغلب برخاستند .

رئيس - اکثریت موافق است. مجدداً رأی می گیریم در همین موضوع، آقای تیمور تاش ( اجازه ) .

تیمور تاش - باید این رأی تجزیه شود برای این كه يك عده برای پنج شنبه رأی دادند ولی حالا باید عصر یا غروب آن معلوم شود .

بعضی از نمایندگان - در بین رأی نمی شود صحبت کرد.

رئيس - مجدداً رأی می گیریم با قیام و قعود آقایانی که مخالف این پیشنهاد هستند قیام فرمایند (کسی قیام نکرد).

رئيس - جلسۀ آتیه غروب پنج شنبه دستور هم قرائت راپرت کمیسیون شعب برای مطالعه در مطالبی که موضوع بحث مجلس مؤسسان واقع می شود .

( جلسه 4 ساعت و نیم از شب گذشته ختم شد )

جلسۀ سوم

صورت مشروح مجلس ليلۀ جمعه 20 آذر ماه 1304 مطابق 24 جمادى الاولى 1344 .

مجلس یک ساعت از شب گذشته بریاست آقای آقا میرزا صادق خان صادق تشکیل گردید. صورت مجلس جلسۀ دوم روز دو شنبه 16 آذر ماه 1304 مطابق 20 شهر جمادى الاولى 1344 .

مجلس دو ساعت قبل از غروب بریاست آقای میرزا صادق خان صادق تشکیل و صورت جلسۀ روز قبل قرائت و تصویب شد .

غائبين با اجازه: آقایان آشتیانی - آقا رضا تجدد - ميرزا طاهر متولى .

ص: 507

غائبین بی اجازه: آقایان حاج امام جمعه خوئی - حاج آقا جمال - حاج شيخ على خمسه - حاج سید ابو القاسم کاشانی - حاج مجتهد شیروانی - سلطان محمد خان عامری - نجف قلى خان بختیاری .

رئیس - صورت مجلس مخالفی ندارد .

اظهاری نشد.

رئيس - صورت مجلس تصویب شد. راپورت کمیسیون رسیدگی با عتبار نامه مطرح است، آقای مخبر کمیسیون تشریف بیاورند بخوانند.

آقای رهنما مخبر کمیسیون راپرت مزبور را بشرح ذیل قرائت نمودند :

كميسيون رسیدگی باعتبار نامه ها در جلسات عدیدۀ خود به دوسیۀ انتخابات و اعتبار نامه های نمایندگان مجلس مؤسسان رسیدگی بعمل آورده اعتبار نامه های مزبور بمهر و امضای اعضای انجمن نظارت انتخابات و حکومت محل و مبنی بر شهادت و تصدیق آن ها بصحت جریان و رعايت قانون انتخابات بوده لهذا كميسيون نسبت بهر يك از اعتبار نامه ها رأی جدا گانه اتخاذ و تصويب گردیده این است که راپرت مجموع آن ها مطابق مادۀ 13 نظام نامۀ داخلی تقدیم مجلس مؤسسان می گردد. این اعتبار نامه ها نمراتش بطریقی است که در کمیسیون تصویب شده .

آقای خطیبی گروس ، آقای ارباب کی خسرو از طرف زرتشتیان، آقای ارباب افلاطون از طرف زرتشتیان، آقای حائری زاده یزد، آقای حاجی یوسف آملی بار فروش ، آقای سید محمد علی شوشتری استر آباد، آقای الکساندر خان طومانیانس ارامنه نقاط جنوب، آقای نصرة اللّه خان همدان، آقای حسن علی خان فرمند همدان، آقای دکتر آقایان ارامنه نقاط جنوب ، آقای تدین بیرجند، آقای دکتر امیر خان اعلم در جز، آقای میرزا علی اکبر خان ملک تبریز ، آقای هرمزی سراب ، آقای میرزا نصرت اللّه خان علی آبادی عباسی ، آقای میرزا جواد خان طهران، آقای میرزا عبد العزیز مفتی سقز ، آقای میرزا عبد الباقی بار فروش - آقای شیخ علی بار فروش، میرزا بهاء الدین محلات، آقای شیروانی قمشه ، آقای اسمعیل خان قشقائی جهرم، آقا شیخ علی آقا استر آبادی استر آباد، آقای سهراب خان ساگینیان از طرف ارامنه آذربایجان، آقای میرزا علی بزرگ نیا ترشیز، آقای میرزا طاهر متولی سبزوار ، آقای یاسائی سمنان ، آقای میرزا فتح اللّه خان یزد . آقای میرزا عبد الوهاب یزد، آقای میرزا يد اللّه خان ساوجبلاغ ، آقای غلام حسین میرزا نجف آباد، آقای حاجی میرزا حسن آیت اللّه زاده مشهد ، آقای جهاد اکبر اصفهان، آقای حسین

آقایان شاهرود، آقای شیخ هادی یزد ،

ص: 508

آقای حاج میرزا آقا فامیلی سمنان، آقای میرزا سید مجید خان ارجمند مشهد ، آقای آقا رضا مهدوی مشهد ، آقای میرزا علی رضا یزد، آقای حسین قلی خان گودرزی بروجرد ، آقای سيد عبد الحسين صدر شیراز، آقای نجف قلی خان بختیاری، آقای میرزا محمد خان معظمی گلپایگان، آقای میرزا هاشم آشتیانی طهران، آقای عزت اللّه خان عراق، آقای میرزا محمود خان وحید تبریز ، آقای سید مرتضی وثوق قزوین، آقای آقا حسین زنجان ، آقای ضياء الدين نايب الصدر زنجان، آقای حیدر قلی میرزا محلات، آقای شیخ محمد علی طهرانی طهران، آقای غلام حسین میرزا دولت شاهی کرمانشاهان، آقای دکتر مهدی خان ملك زاده طهران، ميرزا علی اکبر خان داور طهران، محمد ولی خان اسدی سیستان، آقای میرزا حسین خان سمیعی طهران، نظام الدین حکمت طهران، آقای میرزا فرج اللّه آصف کردستان ، آقای هاشم آقا ملایر، آقای سلیمان محسن طهران، آقای میرزا ابو طالب اسلامیه طهران ، آقای میرزا رضا قلی خان هدایت طهران، آقای عطاء اللّه خان روحی بم، آقای میرزا علی خان قوامی ایلات خمسه ، آقای سید عبد الرحیم کاشانی طهران، آقای سهراب زاده مراغه ، آقای میرزا عیسی خان سقز ، آقای سلطان احمد خان راد طهران، آقای سید یعقوب

ایلات خمسه . آقای میرزا رضا خان افشار ارومیه.

آقای مخبر اگر آقایان اجازه فرمایند آراء خوانده شود.

بعضی از نمایندگان - لازم نیست نخوانید .

( بقیۀ اسامی را بشرح ذیل قرائت نمودند )

آقای نقیب زاده طهران، آقای میرزا رضا خان حکمت آباده ، آقای سید کاظم یزد، آقای میرزا سید حسن کاشان ، آقای مرتضی قلی خان بیات عراق، آقای سید علی اصغر قم ، آقای سید ابراهیم ضیاء قشقائی ، آقای شیخ جلال ملایر، آقای حاج میرزا ابو القاسم خوی ، آقای باقر آقا خوی - آقای میرزا عبد اللّه خان معتمد در جز ، آقای رهنما تبریز، آقای حاج آقا رضا رفیع گرگان رود، آقای شیخ اسمعیل رشت، آقای حاج خان صدری ساو جبلاغ ، آقای حاج میرزا حسین خان فاطمی قمشه ، آقای حاجی حسن آقا ملك تون، آقای احمد مدیر نراقی کاشان ، آقای آقا سید جواد محقق شیراز ، آقای حاجی آقا اسمعیل عراق، آقای ناصر ندامانی قومن ، آقای حاجی میرزا محمود عراق، آقای میرزا احمد خان اعتبار بروجرد ، آقای اسد اللّه خان کردستانی کردستانۀ آقای اسکندر خان مقدم مراغه، آقای نظام خان دزفول ، آقای میرزا باقر خان عظیمی بیرجند، آقای شیخ محمد علی ثابت قزوین، آقای میرزا حسین خان دادگر بار فروش، آقای میرزا محمد علی خان محلوجی کاشان ، آقای میرزا موسی خان فتوحی مراغه، آقای میرزا محمد علی خان فاطمی نائين،

ص: 509

آقای میرزا حسین خان جلائی نجف آباد، آقای شریعت زاده بار فروش ، آقای حاجی سید موسی قزوین، آقای محمد علی میرزا دولت شاهی کرمانشاهان، آقای تیمور تاش نیشابور، آقای سید اسمعیل ملایر ، آقای احمد عبدی بنی طرف ، آقای حاجی محمد ابریشم کار شوشتر، آقای میرزا مهدی خان زاهدی غار ، آقای میرزا اسمیل خان نجومی آباده ، آقای حاجی آقا جواد بروجرد، آقای طباطبائی وکیلی ساو جبلاغ مکری، آقای لطف اللّه خان تبریز، آقای آیت اللّه زاده شیرازی طهران، آقای میرزا علی اکبر تاجر نهاوندی لاهیجان، آقای شیخ بهاء الدین رشت، آقای میرزا محمد علی خان منتصر بوشهر ، آقای محمد باقر شاهرودی قزوین، آقای سلیمان خان اعظمی کرمانشاهان، آقای میرزا سلیم خان ایزدی سیستان ، آقای حاجی میرزا علی قیصریه ساوجبلاغ، آقای مدیر گلستان شیراز ، آقای میرزا شهاب رفسنجان، آقای میرزا حسین خان هدایتی مدیر وقت گرگان رود، آقای حاجی میرزا علی صراف غار ، آقای میرزا حسین علی گلشن بوشهر ، آقای میرزا علی اصغر خان حکمت جهرم، آقای میرزا صادق خان (صادق) اهر ، آقای شیخ محمد حسین یزدی طهران، آقای حاجی غلام حسین ملك شيراز ، آقای سید عبد الوهاب رشت ، آقای میرزا محمد انشائی فومن، آقای

محمود رضا مدیر طلوع لاهیجان ، آقای میرزا حسین خان موقر محمره، آقای شیخ جلال الدین شیراز، آقای توتون چی تبریز، آقای صدر الدین ظهیر الاسلام زاده دزفول ، آقای میرزا آقا خان عصر انقلاب اردبیل، آقای حاجی میرزا مهدی مجتهد زنجان، آقای ایرج میرزا مشهد ، آقای حاجی سیف تبریز، آقای اسمعیل خان ملایر ، آقای آموزگار شیراز ، آقای میرزا حسن اعتماد ساری، آقای لطف علی خان ساری، آقای جبار حسین زاده پهلوی، آقای حاجی سید مهدی علوی شوشتر، آقای میرزا علی رضا قم ، آقای میرزا حسن آقا زاده سبزواری سبزوار ، آقای میرزا فرج اللّه خان بهرامی تبریز ، آقای میرزا علی اصغر خان ایوان کی، آقای میرزا رضا فرشی تبریز ، آقای شیخ محمد علی امام جمعه شیراز ، آقای شیخ علی همدان ، آقای احتشام زاده طهران، آقای میرزا ابراهیم خان قوام شیراز، آقای غلام حسین خان بختیاری، آقای آقا شیخ جعفر بار فروش، آقای آقا سید ابو القاسم کاشانی طهران، آقای دست غیب عباسی، آقای محمد حسین مدنی ارومیه، آقای حاج میرزا حبیب اللّه امینی اصفهان، آقای آقا میرزا عباس مجتهد زنجان، آقای میرزا علی آقا چای چی رشت، آقای کی استوان پهلوی، آقای آقا سید حسین بوشهر، آقای خرازی تبریز، آقای محمد هاشم میرزا افسر سبزوار، آقای سید عبد اللّه قشقائی، آقای یحیی خان اعظمی کرمانشاهان، آقای فیض اللّه خان اعظمی کرمانشاهان، آقای حاجی امام جمعه خوئی خوی ، ضیاء الدین نوری طهران، آقای میرزا عبد الحسین چینی فروش طهران، آقای حاجی محمد تقی بنک دار طهران ،

ص: 510

آقای حاجی محمد اسلامبول چی تهران، آقای میرزا محمد خان ساعد الوزاره مراغه ، آقای حاجی رحیم آقا قزوینی طهران، آقای طوسی قوچان، آقای حاجی میرزا احمد خان لاری شیراز، آقای اسمعیل زاده تبریز ، آقای حاجی بقراط سبزوار، آقای علی زارع شیراز ، آقای میرزا محسن خان نجم آبادی گلپایگان، آقای میرزا محمد علی خان وکیلی اردبیل، آقای عدل ( قائم مقام ) تبریز ، آقای سید ابو الفتوح علوی اردبیل، آقای میرزا جواد خان خوی ، آقای اسکندری تبریز ، آقای دکتر حسین خان بهرامی اردبیل، آقای حاجی حسین آقا امين الضرب طهران ، آقای امامی تبریز ، آقای میرزا محمد تقی ذو القدر فسا ، آقای میر سید احمد مهذب فسا : آقا سید میرزا علی ساری، آقای میر محمد حسین حسابی خرم آباد لرستان، آقای شیخ عبد الرحمن خرم آباد لرستان ، آقای هدایت اللّه خان پالیزی کرمانشاهان، آقای محمد علی خان نظام حسن آباد لرستان، آقای میرزا حبیب اللّه خان حسن آباد لرستان، آقای حاجی علی اصغر گرمه بجنورد ، آقای ميرزا فتح اللّه خان فزونی کرمانشاهان، آقای میرزا جواد بوشهر ، آقای ذبیح اللّه خان علی آبادی ساری، آقای دکتر هدایت اللّه خان کردستان، آقای حاجی محمد تقى ملك التجار قوچان، آقای محمد

تقی خان اسعد ساوه، آقای محمد آقا تبریزیان بجنورد، آقای صدرائی دماوند و فیروز کوه، آقای حسن خان فرهمند همدان، آقای حاجی میرزا محمد علی رضوی مشهد ، آقای تبریزی تبریز ، آقای تجدد لار، آقای علی خان اعظمی کرمانشاهان ، آقای اكبر مسعود اصفهان، آقای مرتضی خان کشوری ساوه، آقای حاجی شیخ محمد حسین گروس، آقای حاجی مجتهد ( اعتماد الاسلام ) بهبهان ، آقای آنّا جان اخوند تراکمه، آقای حاجی رجب آخوند گمش تپه، آقای شیخ آقا استر آبادی استر آباد، آقای حاجی شیخ محمد حسین شریعت مدار نیشابور، آقای حاج سید محمد مجتهد خمسه، آقای میرزا محمود امام جمعه خمسه ، آقای میرزا مجید خان آهی دماوند و فیروز كوه، آقای شیخ خزعل خان محمره . آقای میرزا محمد دانش مشهد ، آقای میرزا حبیب اللّه آقا زاده تبریز ، آقای میرزا محمد علی خان دهقان لار، آقای دیبا شاهسون، آقای حسین خان منشور شاهسون

بقیۀ اعتبار نامه ها در خبر دیگر بعرض مجلس مؤسسان خواهد رسید .

یک نفر از نمایندگان - عده را بفرمائید چقدر است.

مخبر - 227 تا است.

رئيس - مطابق مادۀ 17 نظام نامه باید کمیسیونی از شعب تشکیل شود (از هر شعبه 3 نفر) برای مطالعه در مطالبی که باید مورد تصویب مجلس مؤسسان واقع شود لهذا تنفس داده می شود.

ص: 511

که تشکیل کمیسیون صورت بگیرد ( در این موقع جلسه برای تنفس تعطیل و پس از یک ساعت مجدداً تشکیل گردید ).

رئیس - کمیسیون مطالعه در مطالبی که باید مورد تصویب مجلس مؤسسان باشد تشکیل شده و هیئت رئیسۀ خودش را هم از قراری که می خوانند انتخاب کرده است بشرح ذیل خوانده شد اعضاء کمیسیون مطالعه :

از شعبۀ اول - آقایان: افشار - بهرامی - تیمور تاش.

از شعبۀ دوم - آقایان : امير جنك - شریعت زاده - احتشام زاده.

سوم - آقایان : تجدد - ذو القدر - ملک زاده.

چهارم - آقایان: تدین - سردار فاخر - قوام الملك.

پنجم - آقایان : میرزا عبد اللّه خان معتمد - حائری زاده - امين التجار.

ششم - آقایان : داور - حاجی امین الضرب - قائم مقام الملك.

يك نفر از نمایندگان - آقا اسم بخوانید لقب نخوانید.

آقا میرزا شهاب - صحیح است.

راپرت کمیسیون مزبور بشرح زیر قرائت شد .

مقام منبع ریاست محترم مجلس مؤسسان دامت عظمته

کمیسیون مطالعه بتاريخ 19 آذر ماه ساعت 8 بعد از ظهر تشکیل و هیئت رئیسه خود را از این قرار انتخاب نمودند :

رئیس آقای تدین - نایب رئیس آقای حاجی امین الضرب - منشی آقایان میرزا عبد اللّه خان معتمد و افشار - مخبر آقای داور .

رئیس - کمیسیون از فردا صبح مشغول کار های خودش خواهد بود مطالب و نوشتجاتی که در این باب هست بآن کمیسیون ارجاع می شود، یک فقره پیشنهاد هم از طرف عده ای از نمایندگان شده است آن هم در ضمن مطالب و نوشتجات بكمیسیون ارجاع می شود. برای تعیین جلسه آتیه باید این مطلب مراعات شود که کمیسیون فردا هر چه زود تر کار خودش را انجام خواهد داد. آن که کمیسیون راپرت خودش را داد باید طبع و بین آقایان نمایندگان محترم توزیع شود و مطابق نظام نامه 24 ساعت برای مطالعه راپرت برای آقایان نمایندگان مهلت قرار داده شده ، با این نظریات تصور می رود جلسه آتیه روز یک شنبه قبل از ظهر باشد جمعی از نمایندگان ، شنبه.

رئيس - حالا هر طور آقایان بهتر می دانند پیشنهاد بفرمایند.

ص: 512

چند فقره پیشنهاد از طرف آقایان نمایندگان بشرح ذیل خوانده شده:

برای این که زود تر ببلا تکلیفی و انتظار عموم ملت خاتمه داده شود امضاء کنندگان ذیل پیشنهاد می کنیم جلسۀ آتیه مجلس مؤسسان دو ساعت بعد از ظهر شنبۀ 21 آذر ماه تشکیل شود. احتشام زاده - کشوری - علی اصغر وكيل الرعايا - داور.

این جانبان پیشنهاد می نمائیم که دو ساعت بعد از ظهر شنبه 21 آذر ماه جلسۀ چهارم تشکیل شود طهرانی - ضیاء الدین نوری - علی رضا الحسينى - حاجب التوليه - عبد اللّه معتمد - اسلامبول چی.

پیشنهاد آقای امامی خوئی - بنده پیشنهاد می کنم جلسۀ آتیه برای شنبه دو بعد از ظهر مقرر شود.

پیشنهاد آقای فاطمی - بنده پیشنهاد می کنم جلسه شنبه اول غروب تشکیل شود.

رئيس - آقایانی که اجازه خواسته اند برای فرمایشات اگر در این باب است رأی بگیریم. بدو ساعت بعد از ظهر شنبه.

فاطمی - پیشنهاد خودم را مسترد می دارم .

ارباب کی خسرو - بنده اخطار نظام نامه دارم.

رئيس - بفرمائيد.

ارباب کی خسرو - بنده تصور می کنم هم چو رائی نمی شود گرفت برای این که وقتی در نظام نامه تصریح شده است که 24 ساعت باید فاصله باشد و هنوز معلوم نیست که راپرت چه وقت می رسد؟

بنده تصور می کنم مناسب تر اینست که جلسه صبح یک شنبه باشد و در صورتی می شود این رأی را داد که از کمیسیون اطمینان حاصل شود که راپرت را قبلا حاضر می کند که درست 24 ساعت منقضی شود و الا اگر غیر از این باشد ؟

تصور می کنم این رأی کاملا مخالف نظام نامه باشد ؟!

رئيس - آقای داور (اجازه)،

داور - بنده تصور می کنم در هر حال رأی گرفتن باین که جلسه روز شنبه دو ساعت بعد از ظهر باشد بهیچ وجه تباین با نظام نامه نیست. آقا از حیث دستور می فرمایند البته یا کمیسیون راپرت خودش را تهیه می کند ؟ یا نمی کند ؟ اگر تهیه کرد و حاضر شد راپرتش جزء دستور می شود و اگر هم حاضر نشد اهمیتی ندارد آقایانی که تشریف آورده اند نمی روند و می ماند برای بعد.

رئيس - شاهزاده سلیمان میرزا (اجازه)،

سلیمان میرزا - بنده در صورتی که این نظام نامه را قانونی نمی دانم برای این که نظام نامۀ هر هیئتی را خود آن هیئت باید بنویسد ( همهمه بین نمایندگان ).

تیمور تاش - این طور نیست.

ص: 513

سلیمان میرزا - بعد از بنده حرف خودتان را می توانید بزنید که این طور هست یا نیست ؟ بنده باز تکرار می کنم...

داور - این طور نیست .

سلیمان میرزا - شما هم بفرمائید این طور نیست بنده می گویم این طور است، دنیا هم تصدیق خواهد کرد که این طور هست یا این طور نیست ؟ بنده تکرار می کنم در صورتی که این نظام نامه را قانونی نمی دانم (و از این طور نیست آقای داور هم تغییر عقیده نمی دهم) برای این که هر هیئتی مخصوصاً هيئت مقننه نظام نامۀ داخلی خودش را خودش باید بنویسد و یکی از معایب بزرگی که در این نظام نامه هست اینست که ما وکلائی که در این جا نشسته ایم دو طبقه هستیم یعنی بنده و سایر وکلاء مجلس شورای ملی که این جا هستیم و مقام نمایندگی را داریم مصون از هر نوع تعرض هستیم و سایر وکلائی که این جا هستند و نمایندۀ مجلس شورای ملی نیستند مثلا معلوم نیست که مثل بنده آیا مصون از هر تعرض هستند یا نیستند؟ و از این نواقص بسیار است با تمام این فرضیات در حالتی این نظام نامه صحیح باشد و اکثریت این جا بگوید صحیح است همان طوری که آقای ارباب یادآوری کردند نمی توان رأی داد بلکه بایستی رئیس هیئت رئیسه هر ساعتی که راپرت طبع و توزیع شد 24 ساعت قبل بعموم نمایندگان برسانند که مطالعه کنند و عقاید خود شان را اظهار اعم از مخالف یا موافق در همان ساعت که مأمور هیئت رئیسه ورقه چاپ شد

را بمنزل بنده بیاورد اعلان خواهد کرد که 24 ساعت دیگر مجلس است آن وقت مطابق نظام نامه است و الا خداوند بهيچ يك از ما ها علم غیب کرامت نفرموده است که از حالا بدانم در چه ساعت کمیسیون راپرت خواهد داد و در چه ساعت حتماً تمام خواهد کرد؟ و بهترین ترتیب این است که پس از راپرت دادن کمیسیون و طبع و توزیع شدن بین آقایان وکلا ساعت افتتاح مجلس را اعلان کنند حالا هر طور آقایان می خواهند رأی بدهند.

رئيس - آقای فاطمی (اجازه)،

فاطمی - بنده اولا مثل شاهزاده سلیمان میرزا نمی خواهم يك حالت عصبانی بخود بدهم....

سلیمان میرزا - به بنده توهین می کنند ملاحظه می فرمائید.

( صدای زنگ رئیس - دعوت بسكوت ).

فاطمی - و بنده فقط باصل موضوع می پردازم و الا دلائل کامل دارم که این نظام نامه قانونی است و حاضرم بایشان و هر کس که مخالف باشد ثابت کنم و مدلل بدارم که از روی حق و قانون نوشته شده است. اما در اصل مطلب همان طوری که آقای داور تذکر دادند تصور نمي كنم يك مطلب

ص: 514

مهمی را پیشنهاد کرده باشیم. ما این جا پیشنهاد می کنیم که برای روز شنبه دو ساعت بعد از ظهر مجلس مؤسسان مفتوح می شود آیا هیچ گفتیم که 2 ساعت بعد از ظهر حتماً باید راپرت کمیسیون هم حاضر باشد ؟ گفتم اگر چنان چه راپرت فردا بآقایان محترم نمایندگان رسید پس فردا روز شنبه دو ساعت بعد از ظهر که جلسه تشکیل می شود در آن راپرت مذاکره خواهند کرد و البته آن وقت هم همان طوری که اشاره کردند موافق و مخالف معلوم خواهد شد و اگر هم نرسید چه اهمیت دارد؟ آقایانی که تشریف آورده اند اگر مطلب دیگری بود در آن مذاکره می کنند و اگر هم نبود آقایان تشریف می برند و مجدداً هیئت رئیسه جلسه را اعلام خواهد کرد یا شبش یا فردا شبش یا پس فردا شبش .

این اهمیتی ندارد - وحشتی هم نداریم یک روز دیر تر باشد .

سليمان میررا - اخطار نظام نامه دارم .

رئيس - بفرمائيد.

سليمان ميرزا - ایشان باید مطابق نظام نامه از من معذرت بخواهند و آقای رئیس باید بوظیفه خود شان عمل کنند زیرا بنده بهیچ وجه عصبانی نشدم فقط برای این که آقایان بشنوند بنده حرف زدم و از روی عقیدۀ خودم گفتم که این نظام نامه قانونی نیست آن وقت آقایان حق نداشتند بگویند عصبانی مصنوعی ! ..

(همهمه نمایندگان - صداى زنك رئيس) .

رئيس - این ها هم خارج از موضوع است ، عدۀ زیادی از آقایان اجازه خواسته اند رأی می گیریم...

سليمان ميرزا - قبل از رأی تکلیف توهینی که به بنده شده است باید معین بفرمائید ؟

بعضی از نمایندگان - مذاکرات کافی است .

رئيس - رأی می گیریم در این که مذاکرات کافی است یا نه ! ؟

جمعی از نمایندگان - دو مرتبه بفرمائید آقایان ملتفت نشده اند.

طهرانی - اجازه می فرمائید توضیح بدهم.

رئيس - بفرمائيد.

آقای شیخ محمد علی طهرانی - بنده که این پیشنهاد را کردم اقلاً حق داشتم که توضیح بدهم، يك ماده از نظام نامه حق داده که خود مجلس هر موقع می تواند دستور مجلس را تعیین کند ما می توانیم خودمان دستور مجلس را تعيين كنیم اعم از این که آن مواد تهیه شده باشد یا نشده باشد ؟

ص: 515

در هر حال برای ما هیچ مانعی ندارد اگر مواد تهیه شده باشد که در همان جلسه خاتمه می دهیم والا در جلسه دیگر پس مانعی ندارد که ما رأی بگیریم که مجلس بشود اعم از این که مواد طبع و توزیع شده باشد یا نشده باشد ؟

جمعی از نمایندگان - مذاکرات کافی است .

سلیمان میرزا - آقای رئیس وقتی که حق را محفوظ نمی کنند من هم بآن وکیل می گویم وکیل مصنوعی !

رئیس - آقای دست غیب مخالفید ؟ همهمه بین نمایندگان !

آقا سید يعقوب - بنده مخالفم اجازه می خواهم.

رئيس - بفرمائید .

آقا سيد يعقوب - حالا که بنا شد این نظام نامه عملی باشد باید بتمام مواد نظام نامه عمل کنیم. یکی از مواد نظام نامه این است که صحبت و مذاکرۀ ناطق در پشت تریبون باید باشد و اگر در جای خودش هم بخواهد صحبت کند باید با اجازه باشد. از این جهت بنده پشت تریبون آمدم و اما در این مسئله آقایان فاطمی و داور که از رفقای بنده هستند باید توجه کنند و بدانند که این جمعیتی که از تمام اقطار و نقاط مملکت در این جا آمده اند همشان مردمان خیلی با اهمیتی هستند. آیا می شود که بدون دستور معین در این جا بیایند؟ عقیده ما و تمام ایرانی ها اینست که بر تمام دنیا ثابت کنیم که ایرانی ها حقوق دانند و برای ادای حقوق همه با کمال میل در این جا حاضر شده اند و می خواهند مقام سلطنت را به والا حضرت تفویض کنند ولی در هر حال دستور باید معین باشد و در نظام نامه معین شده است و نظام نامه معین کرده که مواد 24 ساعت قبل باید طبع و توزیع شود و هنوز طبع و توزیع نشده است. گر چه مطلب نزد ما معلوم و روشن است ولی ... ما برای گردش این جا نیامده ایم و برای کار های اساسی و مهم در این جا آمده ایم و برای کاری آمده ایم که در واقع اولین قدمی است که تاکنون در ایران برداشته شده و خیلی هم اهمیت دارد ما در این جا می آئیم که برای اعقاب خودمان تحصیل افتخار کنیم و ما باید خیلی باین اقدام اهمیت بدهیم مطابق نظام نامه وقتی دستوری را معین می کنند که راپرت آن طبع و توزیع شده باشد والا در صورتی که راپرت و لایحه راجع بدستور طبع و توزیع نشده باشد آمدن ما چه لزوم دارد ؟ و برای چه باید بیائیم ؟ لذا همان طور که شاهزاده سلیمان میرزا فرمودند باید عمل شود و عمليات ما باید بر طبق نظام نامه باشد حالا كه ما مي خواهيم يك قدم هائی بر طبق حق و عدالت برداریم چرا يك قدمی بر داریم که مخالف با قانون باشد ؟ ما نمایندگان مؤسسان که از تمام نقاط

ص: 516

عکس

ص: 517

ص: 26

ایران باین جا آمده ایم باید بکمیسیون محترم مطالعه تذکر بدهیم و تاکید کنیم که همت کند و شجاعت و بزرگواری کند و همین امشب جلسه را تشکیل بدهند.

آقایان همت و شهامت و فداکاری کنید و همان طور که در تمام دنیا در این قبیل مواقع فداکاری می کنند ما هم خوب است امشب جلسه را تشکیل بدهیم و تا فردا مطلب را حاضر و معين کنند بطوري كه فردا صبح لايحه طبع و توزیع شود که برای روز شنبه دو ساعت بعد از ظهر جلسه تشکیل شود . باید این تأکید را کرد و مسئولیت تأخیر این امر را باید ملت ایران بر گردن کمیسیون بداند و لذا کمیسیون نباید بهیچ وجه تعویق و تأخیر کند و باین ترتیب که بنده عرض کردم هم جمع بين نظريات واقع می شود و هم عمل صورت می گیرد. (1)

بعضی از نمایندگان - مذاکرات کافی است .

رئيس - رأی می گیریم اولا آقایانی که مذاکرات را کافی می دانند قیام فرمایند، اغلب قیام نمودند.

طوسی - قریب باتفاق است .

رئيس - رأی دیگر می گیریم آقایانی که با کفایت مذاکرات مخالفند قیام فرمایند، چند نفری قیام نمودند.

رئیس - معلوم می شود مذاکرات کافی است پیشنهاد مجدداً قرائت می شود .

بترتيب ذیل خوانده شد:

این جانبان پیشنهاد می نمائیم که دو ساعت بعد از ظهر شنبه 21 آذر ماه جلسۀ چهارم تشکیل شود.

رئيس - رأی می گیریم آقایانی که با این پیشنهاد موافق هستند .

یاسائی - بنده قبل از رأی اخطار نظام نامۀ دارم.

رئيس - بفرمائید .

ياسائی - بنده تصور می کنم اولا مادۀ چهل و دو نظام نامه را بفرمائید قرائت شود چون حتمى الرعايه است زیرا باید قبل از تعیین جلسه آتیه دستور هم تعیین شود و خوب است مراقب باشیم که این نظام نامه اقلا در این جا اجرا شود .

مادۀ 42 نظام نامه بشرح آتی خوانده شد :

ماده 42 - رئیس قبل از این که جلسه را ختم نماید در باب دستور جلسه آتیه تعیین روز و ساعت و موضوع مذاکرات را به مجلس رجوع می نماید، دستوری که باین ترتیب قرار داده شده است در محوطه مجلس اعلان خواهد شد ولی مجلس در هر موقعی که لازم بداند می تواند دستور خود را تغییر بدهد.

ص: 519


1- شما را بخدا ببینید چطور عده ای با مقدرات و هستی و حیات این ملت بازی کرده اند سيد يعقوب پس از گذشتن 16 سال از نطق سرایا تملق خود با ادای این جمله «الخير فيما وقع» ماسك را از صورت خود برداشت و فاتحه رضا خان سردار سپه را خواند

رئيس - آقا پس از این اعتراضی وارد نیست زیرا قبل از این که روز و ساعت و جلسه را تعیین کنیم نمی توانیم باین ترتیب عمل کنیم ولی پس از آن که آقایان رأی دادند معلوم شد که چه روز چه ساعت جلسه خواهد شد آن وقت دستور تعیین می شود، پس رأی بگیریم آقایانی که با این پیشنهاد موافق هستند قیام بفرمایند ...

یک نفر از نمایندگان - کدام پیشنهاد ؟

رئیس - همین پیشنهادی که خوانده شد و دو بعد از ظهر روز شنبه بود .

اغلب نمایندگان قیام نمودند .

رئيس - باکثریت تصویب شد ، ولی رأی مخالف هم باید بگیریم آقایانی که با این پیشنهادی که خوانده شد مخالف هستند قیام بفرمایند. چند نفری قیام نمودند.

رئيس - بس مطابق این پیشنهاد روز شنبه 2 ساعت بعد از ظهر جلسه تشکیل خواهد شد.

بعضی از نمایندگان - دستور .

رئیس - دستور جلسه آتیه مذاکره و شور ...

تيمور تاش - اول دستور بقيه اعتبار نامه ها بعد اگر حاضر باشد راپرت کمیسیون .

آنا میرزا شهاب - بنده اخطار نظام نامۀ دارم .

رئيس - بفرمائید.

آقا میرزا شهاب - آقای سردار معظم بدون اجازه نطق می کنند در صورتی که مطابق نظام نامه باید اجازه بگیرند و نطق کنند ولی آقایان بدون اجازه صحبت می کنند .

تیمور تاش - بنده ده مرتبه اجازۀ نطق خواستم بعلاوه شما هم رئیس نیستند منشی هستید.

آقا میرزا شهاب - بنده اخطار نظام نامۀ کردم.

حائری زاده - برئیس اخطار کردند که بشما اخطار کنند.

صداى زنك رئيس

رئيس - آقای شریعت زاده راجع بدستور فرمایشی دارید ؟

شریعت زاده - بلی.

رئيس - بفرمائید .

شریعت زاده - چون عرض بنده راجع بدستور بود و بعلاوه در يك گوشه نشسته بودم که ممکن نبود صدایم به آقایان برسد از آن جهة پشت تریبون آمدم. دستور جلسه آتیه موافق اصول معموله راپرت کمیسیون رسیدگی باعتبار نامه است ( جمعی از نمایندگان صحیح است ) بنا بر این در قسمت اول مجلس تتمه همان راپرت کمیسیون استماع خواهد شد و پس از آن اگر

ص: 520

کمیسیون مطالعات خودش را نسبت بمسائلی که باید مورد بحث واقع شود تمام کرده باشد و وظایف خودش را سریعاً انجام داده باشد و موافق نظام نامه در مدت 24 ساعت آن راپرت طبع و توزیع شده باشد و به آقایان نمایندگان ابلاغ شده باشد البته بموقع خواهد بود که هیئت رئیسه برای آن جلسه بعد از استماع بقيۀ راپرت کمیسیون رسیدگی به اعتبار نامه ها آن راپرت را هم مورد بحث قرار بدهد بنابر این تصور می کنم هیچ اخطاری و هیچ موجبی برای ادامه دادن بمذاکرات نخواهد بود .

رئیس - پیشنهاد هایی خوانده می شود ( بمضمون ذیل خوانده شد ):

پیشنهاد آقای حائری زاده - بنده پیشنهاد می کنم دستور جلسه آتیه راپرت کمیسیون اعتبار نامه ها قرار داده شود.

پیشنهاد آقای فرمند - بنده پیشنهاد می کنم دستور جلسۀ دو بعد از ظهر بقیۀ اعتبار نامه ها باشد.

پیشنهاد آقای دکتر آقایان - دستور جلسۀ آینده در درجه اول راپرت بقیۀ اعتبار نامه ها خواهد بود.

پیشنهاد آقای تیمور تاش - بنده پیشنهاد می کنم اولا بقیۀ اعتبار نامه ها جزو دستور شده ثانیاً در صورتی که راپرت کمیسیون دستور حاضر شد جزو دستور شود .

پیشنهاد آقای طهرانی - این بنده پیشنهاد می نماید در صورتی که مواد موافق نظام نامه تنظیم شده باشد و انتشار یافته باشد مذاکره در مواد شود.

رئیس - پیشنهاد آقای طهرانی .

طهرانی - همانست که خوانده شد .

پیشنهاد آقای عراقی - بنده پیشنهاد می کنم دستور جلسۀ آتیه راپرت بقیۀ اعتبار نامه ها باشد.

بعضی از نمایندگان - رأی بگیرید .

سهراب زاده - رأی نمی خواهد مخالفی ندارد غیر از این هم کاری نداریم.

تدین - اجازه می خواهم.

رئیس - همه این پیشنهاد ها دو مفهوم دارد یکی اینست که در دستور جلسه آتیه راپرت بقيۀ اعتبار نامه ها باشد و یکی هم اینست که اول راپرت راجع به اعتبار نامه ها و بعد شور در مواد قانون اساسی که باید مطرح شود مذاکره شود حالا در این دو قسم رأی می گیریم.

آقای تدین - توضیحی دارید بفرمائید ؟

تدين - بنده متأسفانه هر قدر امساک می کنم از این که صحبت بکنم بالاخره مجبور می شوم بعضی جمله ها را عرض کنم و آن اینست که علی الاصول در هر مجلس مقنّنی مطالب و مسائلی که

ص: 521

راجع بخود مجلس است آن مقدم بر هر دستوری است، اين يك اصلی است مسلّم بنا بر این نسبت باین مطلب بهیچ وجه محتاج به رأی گرفتن نیست فقط جلسه را روز شنبه معین کرده اند در ابتدای جلسه بقيۀ راپرت اعتبار نامه ها قرائت خواهد شد و قسمت ثانی که پیشنهاد می کنند اگر آن راپرت حاضر باشد جزو دستور گذارده می شود، این صحیح نیست و نمی توان رأی گرفت زیرا دستور مردد و مجهول نمی تواند باشد بنا بر این تصور می کنم مذاکرۀ در اطراف این مسئله پیش از این لازم نباشد و همان طور که رأی داده شد جلسه روز شنبه در آن ساعت معین تشکیل خواهد شد در ابتدا بقیۀ راپرت اعتبار نامه ها بعرض مجلس خواهد رسید و بعد آن راپرت اگر حاضر بود جزو دستور خواهد شد و اگر نبود مجلس ختم می شود.

جمعی از نمایندگان - صحیح است.

سهراب زاده - بنده ختم جلسه را پیشنهاد می کنم .

رئيس - دستور جلسه آتیه بقیه راپرت کمیسیون رسیدگی به اعتبار نامه ها و بعد هم اگر آن راپرت حاضر شده بود جزو دستور می شود .

مجلس چهار ساعت از شب گذشته ختم شد .

جلسۀ چهرم

صورت مشروح مجلس مؤسسان مورخۀ شنبۀ 21 آذر ماه 1304 مطابق 20 جمادى الاولى 1344.

مجلس سه ساعت بعد از ظهر بریاست آقای میرزا صادق خان تشکیل گردید، صورت مجلس ليلۀ جمعه 20 آذر ماه را آقای آقا میرزا شهاب قرائت نمودند.

صورت مجلس ليلۀ جمعه 20 آذر ماه 1304 مطابق 24 شهر جمادى الاولى 1344 .

مجلس یک ساعت از شب گذشته بریاست آقای میرزا صادق خان صادق تشكيل و صور تمجلس روز دو شنبۀ 16 آذر ماه قرائت و تصویب شد، غائبین با اجازه و مریض آقایان آقای حاجی شیخ علی خمسۀ مريض - آقای اسد اللّه خان کردستانی - حاجی آقا يوسف ملك مريض .

غائبین بی اجازه - آقایان ، حاجی امام جمعه خوئی - حاجی آقا جمال الدین - نجف قلي خان بختیاری.

رئیس - در صورت مجلس مخالفی نیست ؟

آقا سيد يعقوب - بله اجازه می فرمائید ؟

رئيس - بفرمائید.

آقا سيد يعقوب - در آن جلسات سابق آقای آقا میرزا سید محمد بهبهانی را هم جزو غائبین نوشته بودند ولی در این جلسه ننوشته اند چون ایشان هم جزو غائبین هستند و تشریف نیاورده اند

ص: 522

عقیده بنده این است نوشته شود.

رئیس - با اصلاحاتی که مذاکره شد صورت جلسه را قبول فرمودید ؟

جمعی از نمایندگان - صحیح است.

رئيس - دستور امروز بقیۀ راپرت کمیسیون اعتبار نامه ها است .

امامی - بنده پیشنهاد داده بودم .

رئیس - آقای رهنما (احضار برای قرائت راپرت)،

(آقای رهنما راپرت کمیسیون اعتبار نامه ها را بمضمون ذیل قرائت نمودند )

کمیسیون رسیدگی باعتبار نامه ها برای مراجعه بدوسيۀ بقيۀ اعتبار نامه های نمایندگان محترم امروز قبل از ظهر تشکیل و بدوسيۀ انتخابات و اعتبار نامه های بقیۀ نمایندگان رسیدگی بعمل آورده اعتبار نامه های ذیل تصویب و راپرت آن تقدیم می گردد :

آقای حاج میرزا محمد خان مشایخی سراب ، آقای شیخ اسد اللّه ممقانی تبریز، آقای حاجی محمد علی بادام چی تبریز ، آقای آقا میرزا علی اصغر (صدر المعالی) تبریر ، آقای میرزا آقا خان (دیوان بیگی) تبریز ، آقای میرزا محمد خان وکیلی کردستان، آقای عبد الحمید خان سنندجی کردستان ، آقای آقا سید ابراهیم خان (امیر کلان) تون، آقای شیخ مرتضی شاهرود ، آقای حاجی شیخ محمد جواد بهبهانی بنی طرف ، آقای غلام رضا خان صدری سیرجان ، آقای حاج شیخ علی خمسۀ مشهد ، آقای وارتان او خانسیان ارامنۀ آذربایجان، آقای حاج میرزا علی نقی کاشانی کاشان ، آقای میرزا سید حسین خان مشهد، آقای حاج میرزا اسد اللّه خان کردستان ، آقای آقا خان حکیم کلیمیان، آقای مسیو هایم کلیمیان.

رئيس - اعتبار نامه آقایانی که اسامی شان را خواندند تصویب شد، خبر کمیسیون مطالعه راجع باصول چهار گانۀ قانون اساسی مطرح است.

جمعی از نمایندگان - صحیح است .

آقا سيد يعقوب- اجازه نامه ها را ثبت کنید. منشی ها حالا نوبت شماست (راپرت مزبور بشرح ذیل قرائت شد):

(مقام محترم ریاست مجلس مؤسسان)

کمیسیون مطالعه اصول -36-37-38 و 40 متمم قانون اساسی را مورد دقت قرار داده اصل چهلم را بحال خود باقی گذارده و در پیشنهادی که از طرف عده ای از نمایندگان محترم رسیده بود مذاکرات لازمه بعمل آورده در نتیجه اصول ذیل را تصویب و پیشنهاد مجلس مؤسسان می نماید؛

ص: 523

اصل 36 - سلطنت مشروطۀ ایران از طرف ملت بوسیلۀ مجلس مؤسسان بشخص اعلي حضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل بر قرار خواهد بود.

اصل 37 - ولایت عهد با پسر بزرگ پادشاه که مادرش ایرانی الاصل باشد خواهد بود در صورتی که پادشاه اولاد ذکور نداشته باشد تعیین ولیعهد بر حسب پیشنهاد شاه و تصدیق مجلس شورای ملی بعمل خواهد آمد ولی در هر موقعی که فرزند ذکور برای پادشاه بوجود آید حقاً ولایت عهد با او خواهد بود.

اصل 38 - در موقع انتقال سلطنت وليعهد وقتی می تواند شخصاً امور سلطنت را متصدی شود که دارای 20 سال تمام باشد، چنان چه باین سن نرسیده باشد با تصویب مجلس شورای ملی نایب السلطنه از غیر خانوادۀ قاجاریه برای او انتخاب خواهد شد.

اصل 40 - همین طور شخصی که به نیابت سلطنت منتخب می شود نمی تواند متصدی این امر شود مگر این که قسم مزبور فوق را یاد نموده باشد.

رئيس - مذاکرات در کلیات است. آقای دکتر مهدی خان ملك زاده موافقيد يا مخالف ؟

ملك زاده - موافقم .

رئیس - آقای طهرانی (اجازه)،

طهرانی - موافقم .

رئیس - آقای عراقی .

عراقي - موافقم .

رئيس - آقا سید یعقوب .

آقا سید یعقوب - (با آهنگ طولانی) موافقم .

رئيس - آقای شریعت زاده.

شریعت زاده - موافقم

رئيس - آقای سهراب زاده

سهراب زاده - در کلیات موافقم .

رئيس - آقای سردار فاخر

آقا میرزا محمد خان حکمت ( سردار فاخر ) موافقم

رئیس - آقای مشار

میرزا یوسف خان مشار - موافقم .

ص: 524

رئیس آقای شیخ الاسلام اصفهانی .

شیخ الاسلام اصفهانی - مخالفم با يك جمله که در مقدمه نوشته شده است راجع باصل چهلم.

بعضی از نمایندگان - مذاکرات در کلیات است .

شيخ الاسلام - يك اشتباهی در مقدمه شده است و بنظر من جزء کلیات می شود .

رئيس - مقدمه جزء مواد نیست.

شيخ الاسلام - همین مقدمه را در جرائد می نویسند و این اشتباه می ماند (صدای زنگ رئیس ) .

رئیس - آقای دست غیب .

دست غیب - موافقم.

رئیس - آقای وثوق :

آقای سید مرتضی وثوق - بنده هم موافقم فقط در يك جمله عرض خواهم کرد.

جمعی از نمایندگان - مخالفی نیست رأی بگیرید .

رئيس - مخالفی نیست ؟ رأی می گیریم برای دخول در شور مواد آقایانی که موافقند قيام فرمایند ( اکثر نمایندگان قیام نمودند ) .

رئيس - باکثریت تصویب شد .

جمعی از نمایندگان - اتفاق است .

رئيس - رأی مخالف می گیریم آقایانی که با دخول در شور مواد مخالفند قیام فرمایند کسی قیام نکرد .

رئيس - کسی مخالف نیست شروع می شود بشور مواد.

یک نفر از نمایندگان - مادۀ اول را بخوانید .

رئیس - اصل سی و ششم قرائت می شود ، بشرح ذیل قرائت شد:

اصل 36 - سلطنت مشروطۀ ایران از طرف ملت بوسیلۀ مجلس مؤسسان بشخص اعلی حضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلا بعد نسل بر قرار خواهد بود.

رئیس - آقای دکتر مهدی خان (اجازه)،

دکتر مهدی خان - موافقم ولى يك توضیحاتی دارم.

رئیس - حالا که موافقید بعد بفرمائید . آقای شریعت زاده ( اجازه ) .

شریعت زاده - موافقم .

ص: 525

رئيس - آقای سهراب زاده.

سهراب زاده - موافقم .

رئیس - آقای آقا سید یعقوب.

آقا سيد يعقوب - ( با آهنگ طولانی و محدود) موافق (خندۀ حضار ).

رئيس - آقای دست غیب .

دست غیب - موافقم.

رئیس - آقای عراقی.

حاج آقا اسمعيل عراقی - موافقم.

میرزا عبد اللّه خان معتمد - مخالفی ندارد.

رئيس - آقای سلیمان میرزا .

سلیمان میرزا - نظریاتی دارم اگر اجازه بفرمائید عرض کنم .

رئيس - موافقيد يا مخالف .

سلیمان میرزا - در بعضی موافق در بعضی مخالف.

رئيس - خوب در موقعش.

بعضی از نمایندگان - حرف شان را بزنند.

رئیس - در همان قسمتی که مخالفید بفرمائید .

سليمان ميرزا - بنده که نظام نامۀ مجلس شورای ملی را بلد نیستم...

رئیس - اگر مطلب مفصل است خوبست تشریف بیاورید این جا.

سلیمان میرزا - مختصرش را هم ممکن است آن جا عرض کنم (در محل نطق حاضر شدند) چنان که در جلسه گذشته حضور آقایان نمایندگان مجلس مؤسسان عرضه داشتم این ماده که الان مطرح است دارای دو قسمت است؛ در یک قسمت آن بنده موافقم و در یک قسمت آن مخالفم و نظام نامه یکی از معایبش اینست که بنده الان نمی توانم از این حق خودم در موقع رأی استفاده کنم زیرا که در تمام نظام نامه ملاحظه کردم حق تجزیه و تقاضای تجزیه را فراموش کرده اند بنویسند بنابراین بنده در موقع رأی از این حق خودم نمی توانم استفاده کنم زیرا که در یک قسمت یعنی در تفویض حکومت بشخص آقای پهلوی کاملاً موافقم زیرا الساعه شاید مدت 3 سال باشد که همه وقت خواه در مجالس خصوصی مجلس شورای ملی خواه در مجالس علنی از اولین مدافعین ایشان و اعمالی که ایشان برای خیر مملکت و صلاح مملکت کرده اند بنده بوده ام و هیچ جای تردید برای احدی نیست که در خیلی از مواقع مهمه کسی که برخاسته است دفاع کرده است از

ص: 526

خدماتی که شخص ایشان در بر انداختن اصول ملوك الطوایفی و از امنیتی که در سر تا سر این مملکت تهیه کرده اند و از مرکزیتی که در قوا داده اند و از کوبیدن سر اشرار و اشخاصی که قوای مرکزی را سابقاً نمی شناختند و سایر ترتیبات دیگر که همه اش در موقع خودش واضح و آشکار است همیشه اگر مخالفی داشته اند مواقعی که در مقابل آن مخالفت صحبت کرده است در مجلس علنی یا خصوصی (بشهادت رفقای مجلس اگر جلسۀ خصوصی بوده است و بشهادت ارباب جرائد و روز نامه ها در جلسات علنی) بنده بوده ام در این تردید نیست. همین طور در مجلس شورای ملی در مادۀ واحده بنده رأی دادم و ورقۀ سفید هم آن جا هست فعلا هم اگر حق تجزیه در این نظام نامه ای که آقایان عملا برسمیت شناخته اند منظور بود بنده تقاضای تجزیه می کردم در مادۀ اول و در قسمتی که راجع بایشان بود رأی می دادم و در قسمت دیگر رأی نمی دادم و چون این مسئله در این جا قابل اجرا نیست زیرا که بنده ماده ای در نظام نامه پیدا نکردم که از این حق خودم بتوانم استفاده کنم بنابراین چه خواهم کرد در يك ماده ؟ در صورتی که از یک طرف با یک قسمتش کاملا موافقم و از برای خیر این مملکت بهترین ترتیب می دانم که شخص ایشان رئیس حکومت شوند زیرا خدمات گذشته شان معلوم و در آتیه هم خدمت شان محقق است برای این مملکت. در قسمت دیگر که موافق عقیدۀ مسلکی بنده نیست در آن جا اگر بخواهم رأی ندهم در نظام نامه قابل تجزیه نیست بنابراین بعد از مطالعۀ زیاد در این قضیه در کلیات هم اجازه خواستم نوبت نرسید یا اجازه را ننوشتند یا نمی دانم چه شد؟ تفاوتی هم نمی کند و همین مطالب را می خواستم در کلیات بعرض آقایان برسانم که حالا در مادۀ اول عرض کردم. لذا حالا تصمیمی که گرفته ام اینست که امتناع کنم در کلیۀ مواد اولی و آخری و سایر مواد زیر که نمی توان تجزیه کرد.

داور مخبر کمیسیون - همان طور که از برای ناطق محترم خیلی مشکل بود راجع باین که هم موافق بودند در یک قسمت و هم توضیحاتی داشتند راجع بيك قسمت دیگر که آیا بچه عنوان (موافق یا مخالف) رأی بدهند همان طور هم از برای بنده مشکل است که جواب بدهم برای این که ایشان اشاره کردند باین كه يك جزئی در این ماده هست که من با آن موافق نیستم و در موقع رأی برای این که نظام نامه راهی از برای تجزیه پیش بینی نکرده است من در اشکال می افتم و بطور صریح هم نگفتند مخالفت ایشان در چه قسمتی است و در هر صورت دلائلی ذکر نکردند که بنده در موضوع آن دلایل يك عرایضی از نقطه نظر مدافعه از نظر کمیسیون عرض کنم همان طور که خود شان اظهار کردند ، می دانیم ایشان از موافقین جدی و مسلّم و همیشه همراه با رئیس محترم مملکت بوده اند، البته در این قسمت تصدیق می فرمائید که لازم نیست بنده هم يك توضیحاتی بدهم

ص: 527

در قسمت دوم بطور اشاره بنده می توانم ملتفت شوم که با کدام قسمت مخالف بودند گویا راجع بآن قسمت نسلاً بعد نسل بود ؟

بعضی از نمایندگان - معلوم نیست .

مخبر - چون بنده وقتی می توانم حقیقتاً وارد در این موضوع بشوم و يك دلائلی برای رأی کمیسیون اقامه کنم که شخص مخالف يك دلائلی را برای نظر خودش اظهار کرده باشد و چون ایشان با يك جديت تمام و با يك نيت پاكی خواستند هم عقیدۀ شخص خود شان را حفظ کرده باشند و هم در این موقع مهم تاریخی داخل يك تفصيلاتی نشده باشند که وقت مجلس تلف شده باشد باین مناسبت بنده هم هیچ لازم نمی دانم که داخل در يك دلائلی بشوم که فرض بکنم ایشان می خواسته اند آن دلائل را اقامه کرده باشند.

بعضی از نمایندگان - مذاکرات کافی است .

رئيس - آقای سردار فاخر .

میرزا رضا خان حکمت - سردار فاخر موافقم .

رئیس - آقای فاطمی.

فاطمی - موافقم .

رئیس - آقای عدل.

عدل - در این ماده عرضی ندارم .

رئیس - آقای طهرانی.

طهرانی - موافقم.

بعضی از نمایندگان - مذاکرات کافی است .

رئيس - آقایان مذاکرات را در اصل ماده کافی می دانید ؟

جمعی از نمایندگان - کافی است.

رئیس - پیشنهاد ها قرائت می شود.

آقای آقا میرزا شهاب پیشنهاد ذیل را قرائت نمودند.

پیشنهاد آقای یاسائی - بنده پیشنهاد می کنم کلمۀ شاهنشاه از اصل سی و ششم حذف شود، همهمه نمایندگان.

رئیس - آقای یاسائی توضیح بدهید.

یاسائی - بعضی از آقایان شاید تصور کنند که بچه مناسبت بنده این پیشنهاد را دادم ؟

آقا سيد يعقوب - واقعاً همین طور است .

ص: 528

یاسائي - ولی خود بنده تعجبی ندارم اصلاً لغت شاهنشاه يك لغت مرکبی است و بعقيدۀ بنده حاکی از ملوك الطوایفی ایران است .

بعضی از نمایندگان - (با همهمه) این طور نیست.

یاسائی - بنده عقیده ام اینست که از زمان داریوش وقتی که مملکت را بيك قسمت هائی تقسیم کردند این کلمه مانده است و عجالتاً كه ما كاملاً معتقد باصول مركزیت هستیم و بحمد اللّه بتوجهات والا حضرت اقدس پهلوی اصول ملوك الطوایفی از این مملکت بر انداخته شده . ملکت ایران شاه دارد نه (شاه شاهان) شاهان دیگر هم هست؟ گراندوك كه این جا ندارد، پرنس نشین هم که ندارد ما چنان چه بخواهیم حکومت مرکزی را کاملاً معتقد باشیم و باصل مرکزیت مخالف باشیم بهتر این است که این کلمه را از این جا حذف كنيم و بنويسيم اعلي حضرت رضا شاه پهلوی اگر کلمه شاهنشاه را معنی کنیم یعنی شاه شاهان من نمی دانم آن شاهانش کدام است ؟ خارج از مملکت است ؟! داخل در این مملکت است ؟! اگر یک وقتی شاه ایران نسبت بيك سلاطين خارجی سلطنت داشته است این عنوان را ما در این جا حفظ کنیم لزومی ندارد بنده عقیده ام این است که این کلمه حذف شود از نقطۀ نظر حفظ مرکزیت بهتر است .

رئیس - آقای مخبر نظر شما چیست ؟

مخبر - بنده این قضیه را از نقطه نظری که ایشان گفتند داخل در مسابقه لغت آن نمی شوم ولی امروز اين يك عنوان افتخاریست از برای سلطان ایران که در همه جا مملکت ایران را مملکت شاهنشاهی ایران گفته اند (بعضی از نمایندگان - صحیح است) و بهمین مناسبت است که این لغت در این جا وضع شده .

نمایندگان - صحيح است.

رئیس - پس رأی می گیریم بقابل توجه بودن این پیشنهاد آقایانی که با این پیشنهاد موافق هستند قیام نمایند (فقط آقای یاسائی برخاستند) .

رئیس - آقایانی که مخالف هستند با این پیشنهاد قیام نمایند (عده کثیری قیام نمودند).

رئيس - پیشنهاد رد شد .

پیشنهاد آقای نقیب زاده بترتیب ذیل قرائت شد :

در اصل سی و ششم جمله از طرف ملت زائد است و لفظ شده بعد از لفظ تفویض باید مبدل بلفظ شد یا می شود گردد.

رئیس . آقای نقیب زاده توضیح بدهید.

ص: 529

نقیب زاده - آقایان می دانند که در اصول قانون گذاری تدرج و ترتب مواد خود يك اصلى است و هر ماده نسبت بمادۀ دیگر شارح و مبين است مگر این كه يك فصل دیگری بیاید و جریان را قطع کند قبلاً باید رجوع شود باصل سی و پنجم که عین آن اصل را می خوانم .

اصل 35- سلطنت ودیعه ایست که بموهبت الهی از طرف ملت بشخص پادشاه مفوض شده. در این جا معلوم گردید که این ودیعه از طرف ملت داده می شود بنا براین در اصل سی و ششم سلطنت مشروطۀ ایران از طرف ملت بوسیلۀ مجلس مؤسسان بشخص اعلی حضرت تفویض می شود دیگر برای جملۀ (از طرف ملت) موقعی باقی نمی ماند. اما قسمت دیگر که عرض کردم لفظ (شده) تبدیل شود به (شد) یا (می شود) بدیهی است الان موقع انشاء قانون است و در موقع انشاء قانون تعبير بلفظ (شده) مورد ندارد .

عراقي - صحيح است . مثل ايدك اللّه.

رئیس - آقای مخبر نظر شان چیست ؟

مخبر - بنده تصور می کنم بهترین دلیلی که بنده بر خلاف پیشنهاد نقیب زاده می توانم بیاورم همان دلیلی است که خود شان ذکر کردند یعنی در اصل سابق نوشته شده است از طرف ملت و ما هم که امروز این کار را از طرف ملت بنام عظمت قضیه می کنیم از طرف ملت است لازم است این کلمه ذکر شود و گمان می کنم خود شان هم تصدیق بفرمایند.

رئيس - رأی بگیریم بقابل توجه بودن پیشنهاد آقای نقیب زاده.

آقایانی که موافقند قیام بفرمایند ، آقای نقیب زاده قیام کردند.

رئيس - آقایانی که مخالفند با این پیشنهاد قیام بفرمایند عدۀ زیادی برخاستند.

رئیس - پیشنهاد رد شد . آقای وثوق پیشنهاد شما راجع است باصل 38 و حالا موقعش نیست.

وثوق - راجع باصل 37 است

رئیس - رأی می گیریم باصل مادۀ ...

نقیب زاده - بنده دو قسمت پیشنهاد کردم.

عراقی - رأی بگیرید .

رئيس - آقایانی که موافقند با اصل ماده قیام فرمایند .

آقایان نمایندگان - باتفاق قیام نمودند .

رئیس - آقایانی که مخالفند با اصل 36 قیام فرمایند، کسی قیام نکرد.

رئيس - تصویب شد ، اصل 37 قرائت می شود .

ص: 530

بشرح آتی قرائت شد :

اصل 37 - ولايت عهد با پسر بزرگ تر پادشاه که مادرش ایرانی الاصل باشد خواهد بود، در صورتی که پادشاه اولاد ذكور نداشته باشد تعیین ولیعهد بر حسب پیشنهاد شاه و تصدیق مجلس شورای ملی بعمل خواهد آمد ولی در هر موقعی که فرزند ذکور بوجود آمد حقاً ولايت عهد با او خواهد بود.

رئیس - آقای عراقی .

عراقي - موافقم .

رئیس - آقای تیمور تاش.

تیمور تاش - موافقم.

رئیس - آقای فاطمی.

فاطمی - موافقم .

رئيس - آقای سهراب زاده.

سهراب زاده - مخالفم.

رئيس - بفرمائید .

سهراب زاده - بنده که با این ماده مخالفم از این جهة است که این جا يك كلمه را ننوشته می دانم یعنی بایستی اضافه شود و برای آن هم يك پیشنهاد کرده ام اگر پیشنهاد بنده قبول شود موافقم والا مخالفم و آن اینست که نوشته (ولايت عهد با پسر بزرگ تر پادشاه که مادرش ایرانی الاصل باشد) در این جا اگر لفظ مسلمه اضافه شود موافقم والا مخالفم.

رئيس - در موقع قرائت پیشنهاد ها خوانده می شود و تکلیفش معلوم می شود . آقای طهرانی موافقید یا مخالف ؟

طهرانی - موافقم.

رئيس- آقای آقا سید یعقوب.

آقا سيد يعقوب - موافقم.

رئيس - آقای شیخ الرئيس.

محمد هاشم میرزا - موافقم.

تدین - اخطار نظام نامۀ دارم.

رئيس - بفرمائید.

تدین - آقای سهراب زاده مخالف بودند باید در مقابل ایشان يك موافق حرف بزند

ص: 531

یعنی آن که اول اسمش را بردید.

رئيس - مانعی ندارد.

تدین - چطور مانعی ندارد؟ باید موافق حرف بزند.

سهراب زاده - مخالف نداشت من پیشنهاد دادم.

تدین - بنابراین شما بی مورد صحبت کردید .

سهراب زاده - بهمین جهت هم بود که حرف نزدم .

رئیس - موقع پیشنهاد نبود . آقای عراقی.

حاج آقا اسمعيل عراقي - موافقم .

رئيس - بفرمائید .

عراقی - بنده قبلا خیلی معذرت می طلیم از عموم آقایان نمایندگان که مجبورم قبل از این که جواب آقای سهراب زاده را عرض کنم قدری در پشت تریبون تشکرات خدا را بجا بیاورم و حمد می کنم خدا را که بعد از 141 یک سال امروز اشخاصی که دیگران برای کشته شدن آن ها در توی جراید شان چیز هایی می نویسند از قبیل میرزا ابو القاسم آن سید جلیل اولاد پیغمبر که دژ خیمان محمد شاه قاجار دستمال بر گلوی آن سید کردند و سید هفتاد ساله را با يك حالت فضاحت و فلاكتي خفه کردند . اول تشکر می کنم خدا را که این جا آمدم و دیدم آن سلطنت منقرض شد و بهم خورد (یک نفر از نمایندگان بحمد اللّه) و بعد جواب آقای سهراب زاده را عرض می کنم . این بسیار خوب پیشنهادی است ولی چیزی که هست در قانون اساسی سابق هم شاید این را می دانستند ولی اگر درست دقت بفرمائید اگر این قید را بکنیم مثل این می شود که اجازه برای پادشاه بگذاریم که دارای دو جور زن يك زن مسلمه و يك زن غیر مسلمه باشد تنها زن مسلمه را می خواهیم با او بیش تر همراهی کنیم که می گوئیم ولی عهدی با اولاد آن زن مسلمان باشد.

در صورتی که ما باید محدود کنیم پادشاه را که اصل زن غیر مسلمه نداشته باشد بنا براین بنده مخالفم.

رئیس - آقای دست غیب موافقید یا مخالف ؟

دست غیب - موافقم .

رئيس - آقاى وكيل الملك .

میرزا محمد خان وكيل - مخالفم .

رئيس - بفرمائید .

ص: 532

آقا سید ابراهيم ضياء - بنده تذکر نظام نامۀ دارم .

رئيس - بفرمائید.

آقا سید ابراهيم ضياء - موافق ماده 23 نظام نامه راجع به پیشنهاد یك موافق و يك مخالف بیش تر نمی تواند حرف بزند.

بعضی از نمایندگان - پیشنهاد نیست مذاکره در ماده است .

رئیس - آن در پیشنهاد است که در اصل ماده.

میرزا محمد خان وکیل - مخالفت بنده در ماده 37 راجع باین قسمت است می گوید :

در صورتی که پادشاه اولاد ذکور نداشته باشد تعیین ولیعهد بر حسب پیشنهاد شاه و تصدیق مجلس شورای ملی بعمل خواهد آمد. در این جا باید قلم بطلان بر پانزده بیست کلمۀ ماده قانون اساسی بكشيم ( آقا سید یعقوب اوه ) یعنی آن موادي كه اسم مجلس سنا در آن جاست یا باید قلم بطلان روی آن ها بکشیم یا باید آن حق را که در قانون اساسی مملکت در چهارده پانزده ماده اش ذکر می کند این حق را بگیریم زیرا اظهار می کند ( بر حسب پیشنهاد شاه و تصدیق مجلس شورای ملی) در این جا الان همین مجلس مؤسسان ناشی از چه شده است ؟ که ما مدتی در ایالات و ولایات ایران مشغول تأسيس مجلس مؤسسان بودیم این بواسطه نبودن مجلس سنا بود . بلی تا امروز در ظرف این بیست سال مشروطیت 10 موفق نشدیم که مجلس سنا داشته باشیم شاید بعد هم نداشتیم ولی شاید هم داشتیم پس تا این حق مانده و تا اسم مجلس سنا در آن جا هست آن حقی که حق مجلس سنا است نباید از او بگیریم. در تمام ممالک دنیا وقتی که مجلس مؤسسان تشکیل می شود عبارت از اجتماع مجلس شورای ملی و مجلس سنا است امروز که ما مجلس سنا نداشتیم احتیاج پیدا کردیم بمجلس مؤسسان. ممکن است در آتیه ما بمجلس سنا چون در قانون اساسی هست احتیاج پیدا

کنیم ما که هنوز این اساس را از قانون اساسی بر نداشته ایم ممكن است يك موقعی مجلس سنا تشكيل شده باشد و يك چنين احتیاجی که در ماده 37 و 38 پیش بینی شده پیش بیاید و تعيين نایب السلطنه لازم شود. چه ضرر دارد این جا بنویسیم که در آن موقع مجلس سنا و مجلس شورای ملی حق این را خواهند داشت که معین کنند.

و بعقیدۀ بنده اگر موقعی مجلس سنا داشتیم و در عین بودن آن ما احتیاج پیدا کردیم بتعيين نايب السلطنه یا ولیعهد اگر در آن موقع فقط مجلس شورای ملی را دخالت بدهیم و مجلس سنا را هیچ دخالت ندهیم بعقیدۀ بنده خلاف قانون کرده ایم باین جهت پیشنهاد کردم که (مجلس سنا ) ضمیمه شود و حالا تقدیم می کنم .

ص: 533

رئیس - آقای تیمور تاش (اجازه)،

آقا شیخ محمد علی طهرانی - اجازۀ بنده مقدم است .

تیمور تاش - (در ضمن حرکت بطرف کرسی نطق خطاب به آقای طهرانی) بنده قبل از همه تان اجازه خواسته ام ( در محل نطق ) اگر چه با وظایف مهمی که مجلس مؤسسان در پیش دارد يعنى يك وظیفۀ مهم ملی که در پیش دارد مقتضی نبود که ما وارد در بحث خوبی و بدی سنا بشويم.

موقع این حرف این جا نیست و بنده هم خود داری خواهم کرد از اظهار این عقیده آیا بودن یا نبودن سنا كدام مرجح است ؟ و یا موافق مصالح مملکت ایران است یا نه ؟ ولی فقط می خواهم در جواب نمایندۀ محترم عرض کنم که این ماده حقی را از سنا سلب نمی کند و منطقی دارد که مخصوصاً نظر مجلس شورای ملی بیش تر مراعات و منظور شود، اولا تعیین حقوق مخصوصه برای مجلس شورای ملی یک چیز تازه ای نیست اگر مراجعه بقانون اساسی بفرمائید خواهید دید که مجلس شورای ملی مطابق قانون اساسی ما حقوق را داراست که مجلس سنا دارا نیست بهمین ملاحظه این هم یکی از آن حقوق و شرایطی باشد که در مجلس شورای ملی دار است و مجلس سنا دارا نیست بعلاوه از نقطه لزوم و از نقطه نظر منطق هم اگر مراجعه کنید بقانون اساسی و دقت کنید خواهید دید اعمال نظر سنا در این مورد هیچ لزومی ندارد زیرا سنا ساخته شده در تمام ممالك عالم برای تعدیل نظر مجلس شورای ملی و برای نزدیک کردن نظر مجلس شورای ملی که نظر ملی است با نظر دولت بهمین دلیل است که مجلس سنای ما مرکب از یک عده اعضاء انتخابی از طرف مردم و يك عده أعضاء تعینی از طرف شاه پس وقتی در این جا پیشنهاد کننده خود مقام سلطنت و خود شاه باشد آن جنبۀ که لازم بود مجلس سنا تأمین شده هست و مقصود حاصل شده و دیگر مراجعه به سنا تکرار مکرر خواهد بود بهمین ملاحظه است که در کمیسیون اصلح دیده شده که فقط مراعات نظر مجلس شورای ملی بشود و بس .

بعضی از نمایندگان - مذاکرات کافی است .

رئیس - آقای سلیمان میرزا موافقید یا مخالف ؟

سلیمان میرزا - عرض کردم مخالفم چطور بگویم ؟

رئيس - اگر مخالفید بفرمائید .

سلیمان میرزا - مخالفم ولی می بینم آقایان می گویند مذاکرات کافی است و آقای رئیس هم می گویند موافقید یا مخالف کدام یکی از این دو تا است ؟

ص: 534

رئيس - بفرمائید .

سلیمان میرزا - بنده چنان که در مادۀ اول عرض کردم البته محتاج بتكرار نیست و همه خوب می شناسند که بنده دارای يك مسلکی هستم که مرامنامه اش هم در تمام مملکت طبع و منتشر شده و هر کس هم اگر ندیده است فوراً از بنده می خواهد.

تیمور تاش - ما که ندیده ایم .

سلیمان میرزا - الان یکیش در جیبم هست تقدیم می کنم و مطابق مرامنامه و عقیدۀ خودم همیشه بایستی در قضایا صحبت کنم و رأی بدهم. در مادۀ دوم مرامنامۀ بنده هست و آرزوئی که در مملکت همیشه حکومت از طرف ملت داده شود چنان که الان هم این جا نوشته می شود.

بنابر این اعم از این که کسی بخواهد ولیعهد باشد که آن وقت معنی ندارد و یا شاه باشد بایستی ملت این اختیار را باو بدهد.

بنابراین با این اصل بنده کاملا مخالفم زیرا ملتی که خود را متمدن می داند ملتی که تحصیل کرده است، ملتی که موفق می شود مجلس مؤسسان داشته باشد ملتی که مجلس شورای ملی دارد همه چیز در اقتدار اوست و اوست که می تواند برای خودش وکیل معین کند و حکومت معین کند. این اصل عقیدۀ بنده است. اما آمدیم بر سر این ماده. این ماده بر طبق نظریه اشخاصی هم که طرف دار این قضیه هستند چندین عیب اساسی دارد که آن مادۀ سابق قانونی اساسی هم ملاحظه نکرده و آن معایب فعلا هم که موقع اصلاح است باز بنده می بینم از نظر طرف داران ماده هم آن معایب در ماده هست مثلا ملاحظه بفرمائید این جا نوشته شده است ولایت عهد با پسر بزرگ تر پادشاه خواهد بود. دیگر حدی در این جا نیست همین قدر که این پسر بزرگ تر باشد فرض بفرمائید اگر پسر بزرگ تر پادشاه دیوانه باشد چون این جا ذکر شده پسر بزرگ تر پادشاه باید مملكت بيك شخص دیوانه تسلیم شود ؟! اگر فرضاً این پسر بزرگ تر پادشاه کر باشد ؟ کور باشد ؟ نتواند حرکت کند ؟ علیل باشد آیا باید اختیار مملكت بيك چنين شخص داده شود ؟ برای این که پسر بزرگ تر پادشاه اگر مجنون باشد يك ممکنی که نمی تواند چندین سال برای خودش رئیس مجنون

داشته باشد ؟ يك رئيس ناقص داشته باشد. پس تنها ارشد کفایت نمی کند .

يك نفر از نمایندگان - اگر .

سلیمان میرزا - اگر . پس باید شخص رشید و صاحب رشد معین گردد .

این است که این ماده از نظر اشخاص طرف داران آن هم ناقص است و بالاخره در آتیه ممکن است دچار معایبی بشود که جبران پذیر نیست. بنده همان طور که عرض کردم تکلیفم معلوم است

ص: 535

اما آقایانی که می خواهند این ماده را بنام خیر و سعادت مملکت اصلاح کنند این اشکال را باید رفع کنند.

خوب اگر يك پسری یک سال بزرگ تر بود و یکی یک سال کوچک تر آیا بواسطۀ یک سال بزرگ تر بودن با داشتن معایب اخلاقی یا اساسی می شود او را معین کرد؟ پس تکلیف این بود که آقایان موافقین این ماده بزرگ تر را مناط قرار ندهند و شرط اساسی را که لازم است در این ماده معین کنند که بعد در آتیه دچار اشکال نشوند بنویسند باید رشید باشد سالم باشد بیگانه نباشد.

این است عیب این ماده .

آقای سیلمان میرزا بمحل خود مراجعت نمودند.

سلیمان میرزا - ( نزديك بصندلی خود - خطاب به پیش خدمت ) این مرامنامه را بده خدمت آقای سردار معظم .

رئیس - آقای مخبر.

مخبر - باز ناطق محترم فقط بطور اشاره در آن قسمت که مورد اختلاف است صحبت کردند .

البته با همان نیت پاك و حسن عقيدۀ كه وقت را تلف نکنند نخواستند وارد در يك قضيۀ شوند و دلایلی بیاورند که طرف توجه اکثریت دلایل بر خلاف آن هست بنده هم باین مناسبت وارد در آن موضوع نمی شوم، بطور اشاره فرمودند من چون يك مرامی دارم و در آن مرام ذکر شده است که بایستی حکومت از طرف ملت باشد این مرام و این ماده بمن اجازه نمی دهد که در این جا موافقت بکنم. بنده واقعاً آن مرام را ندیده ام خیلی هم البته تأسف دارم اگر مقصود حکومت ملی حکومتی است که از طرف ملت داده شده باشد البته هیچ کس با او مخالف نیست و البته تمام ما ها معتقدیم که باید حکومت از طرف ملت باشد و در این جا هم مخصوصاً این مسئله ذکر شده و تصریح شده. اما حکومت ملی يك شكل ندارد حکومت ملی انواع و اقسام مختلف در تمام ادوار تاریخ و در تمام ممالك امروزۀ دنیا پیدا کرده است و تمام این ها حکومت هائی است ملی یعنی بالاخره آن مرکزی که باید تصمیمش تصمیم قاطع باشد بالاخره ملت است منتها ممکن است در يك موقعى يا در يك ممالك ديگرى يك صورت های دیگری را داشته باشد ( بعضی از نمایندگان صحیح است ) بعد از این اصل کلی که حکومت باید از طرف ملت باشد وارد شدند در این قضیه که شخص پادشاه

تعین ولیعهد را می کند و گفتند که تعیین شاه باید با ملت باشد البته تصدیق می فرمائید که ملت کم تر می شود در يك مسائل مهمی و در يك مسائل مربوط به قانون گذاری و حکومت مستقيماً اقدام کند جز در بعضى ممالك فوق العاده كوچك و در تمام مواقع ملت بطور غير مستقيم نظر

ص: 536

خودش را ابراز می کند و حق می دهد و اختیارات می دهد بيك عده يا بيك شخص بهمان طور که بيك عده حق می دهد که بعنوان وکیل از طرف او بیایند و قانون گذاری کنند همان طور هم ممکن است حق بدهد بيك شخص كه شخص پادشاه باشد که آن شخص هم در يك موقعی ولیعهد خودش را معین کند و معرفی کند، اما در قسمتی که باز بآن اشاره کردند بنده هم بطور اجمال ناچارم يك دلائلى عرض کنم البته عقاید محترم است، عقاید آزاد است و ایشان هم يك كسى هستند كه خواسته اند بهی اندازه وقت مجلس را در این قضیه نگرفته باشند ولی چون دو مرتبه اشاره کردند بنده هم بطور اجمال راجع باین قسمت برای دفاع از نظر کمیسیون چند کلمه عرض می کنم آن شکلی که ایشان اشاره کردند که تعیینی نباشد از طرف يك شخص یا اولاد کسی نباشد بعبارةِ اخرى ارثی نباشد این شکل در نظر اول و در بادی امر يك شكل بسيار خوب يك شكل بسيار مطبوع و يك شكلى بنظر می آید که بهترین شکل را دارد ولی فقط در نظر اول اما دنيا تجربۀ تاريخ و بالاخره سابقۀ زندگانی بشر در این مسئله خوب نبوده است و هر وقت سلطنت را بغیر این شکلی که ما در این جا تصویب کرده ایم شکل دیگری ایجاب کرده اند بعد از يك مدت كمي يك كشمكش های بزرگ و يك

بد بختی های بزرگ برای آن مملکت پیدا شد که آن مملکت را بکلی از هستی انداخت. این تجربۀ تاریخ بود. ما وقتی خواستیم فصل جدیدی در تاریخ ایران باز کنیم در این موقع این تجربۀ تاریخ را نگاه کردیم و خواستیم در کار دیگران عبرت بگیریم و کاری بکنیم که آتیۀ ما روى يك اساس ثابت و يك ترتيب منظمی باشد و مملکت همیشه دچار تزلزل و کشمکش نباشد. بطور کلی عرض می کنم چون ناطق محترم نخواستند زیاد وارد در مطلب شوند بنده هم بهمان اندازه که ایشان اشاره کردند خواستم بعرض آقایان برسانم که نظر کمیسیون در این موضوع بواسطۀ همین دلائلی بود که اجمالا عرض شد یعنی تجربۀ که از کار های دیگران داشتیم بکار بردیم اما در قسمت دیگر در آن قسمت که واضح و روشن بود راجع بکلمۀ بزرگ تر بود که فرمودند پسر بزرگ تر ممکن است ابله و دیوانه باشد یا ناقص الخلقه باشد البته صحیح است ولی تصدیق نمی فرمایید که قانون در تمام قسمت هائی که اظهار نظر می کند داخل در تمام جزئیات نمی شود يك مسائلی است که بطور کلی معین می شود البته اگر بنا شد يك كسى دیوانه بود این شخص دیوانه نمی تواند از حقوق سیاسی خودش استفاده کند اگر این دیوانگی يك مرض موقتی بود البته در این مدت او نمی تواندشخصاً متصدی امور شود و بعد از آن که معالجه شد امور را خودش متصدی می شود و اگر يك مرضى است غیر قابل علاج البته کسی است که بدرد این کار نمی خورد و کسی دیگر بجای او می رود ولیکن اگر تمام موارد ما بخواهیم در قانون اساسی

ص: 537

پیش بینی کنیم و تمام این اگر ها را ذکر کنیم بنده گمان می کنم از آن رویۀ معمولی که در تمام قوانین اساسی است خارج شده ایم و آمده ايم يك كتاب مفصل نوشته ایم ( آخر سایر مردم دنیا هم مگر پیش بینی دارند ) بطور کلی آن چه که شرایط اصلی او را بر می دارند و در قانون اساسی می نویسند حالا اگر در این بين يك اشکالاتی پیش آمد اتفاقاً ولیعهد با پسر بزرگ تر کر شد نمی تواند سلطنت کند؟ دلیلی ندارد يك آدمی ممکن است كر باشد يك قدری گوشش سنگین باشد و بالاخره هم خوب بتواند سلطنت کند باضافه ورود در این جزئیات فقط بطور انتقاد و ایراد کافی نیست باید راه حل را پیدا کرد و گفت چه کنیم و چه بنویسیم و اگر بنا شد ما بخواهیم تمام امراض را جلو مان بگذاریم ( مثلا جنون و کری را ذکر کردند ) ممکن است بگردیم در كتب طبى و يك امراض دیگری را هم پیدا کنیم مثل امراض عصبانی، امراض عصبانی داخل در جنون نمی شود ولی ممکن است يك امراض عصبانی باشد که اشخاصی بنشینند و بگویند کسی که دارای این علل عصبی است این آدم کاملی نیست و خوب نیست سلطنت کند پس ما باید تمام آن امراض را ذکر کنیم و داخل يك تحقيقاتی بشویم که از موضوع قانون اساسی خارج است. بنده خیال می کنم همان راه حل ساده و سهلی که در عمل هم کم تر باشکالات بر می خورد همان راه حل را ما هم مثل دیگران قبول کنیم. پسر بزرگ تر کسی است که حقاً باید جای پدرش بنشیند در تمام عالم هم این کار را کرده اند. البته ممكن است بندرت يك مرتبه بموجب اتفاق يك موردی هم پیدا شود که آن مورد اسباب اشکال و زحمت شود ولی لازم نیست که ما از برای نسل های بعد بیائیم و تکلیفات قطعی معین کنیم و بالاخره اگر يك هم چو مواردی پیدا شد آن وقت می نشینند و تکلیفش را معین می کنند و اگر امروز ما بخواهیم راهی جز این راهی که برای ما معین شده است در نظر بگیریم گمان می کنم بیش تر باشکال بر خواهیم خورد بجهة این که هر يك از امراض را ممكن است يك ناطق محترم با يك دلائل علمی بر خیزد و بگوید کسی که این مرض را دارد او هم نمی تواند سلطنت کند.

سهراب زاده - مذاکرات کافی است.

داور - اگر اجازه بفرمائید بنده یاد داشتم را ببینم چیز دیگری دارد یا نه خیر دیگر چیزی نیست .

رئيس - بكفايت مذاکرات باید رأی گرفت.

بعضی از نمایندگان - مخالفی ندارد .

رئیس - پیشنهادات قرائت می شود .

نقیب زاده - باید در باب آن پیشنهاد رأی گرفته شود.

ص: 538

رئیس - کدام پیشنهاد .

نقیب زاده - هر پیشنهادی که خوانده شود باید تکلیفش معلوم شود پیشنهاد آقای شیروانی بشرح ذیل خوانده شد :

پیشنهاد آقای شیروانی - بنده پیشنهاد می کنم اصل 37 بطریق ذیل اصلاح شود .

اصل 37 - ولايت عهد با پسر لايق تر بتعيين پادشاه الى آخر .

شیروانی - اصل موضوعی را که مجلس مؤسسان برای آن تشکیل شد است بحمد اللّه بتصویب رسید و آن عبارت از مادۀ 36 بوده که رأی درش داده شد و تمام شد در سایر مسائل يك اختلافات نظری هست و باید عقاید اشخاص اظهار شود فقط چیزی را که بنده می خواهم تذکر بدهم این است که باین اظهارات عنوان مخالف و موافق نباید داده شود زیرا این ها يك موضوعات نظری است و باید عنوان منطق بآن داده شود و روی منطق بهم دیگر جواب بدهیم و حقیقتاً هم اگر کسی نظرش صائب است او را بدون جهت هو نکنند، البته ما می خواهیم در نتيجه يك امر شوروی قانون اساسی مملکت که فوق تمام قوانین است یك چیز خوبی در آید.

باید فهمید عملیات ما یعنی از آن ساعتی که شخص پهلوی را از فن خودش و از آن عملیات تخصصی خودش ما ها موافقت کرده ایم که بالا تر بیاید، رئيس الوزراء بشود ، بعد رئيس كل قوا بشود بعد رئيس حكومت موقتی بشود و بالاخره بعد صاحب تاج و تخت کیانی بشود ، این از روی چه اصلی بوده است ؟

چه اصلی را ما می خواستیم رعایت کرده باشیم که این عملیات را همین طور موافقت کردیم تا کار رسیده است باین جا بعقيده بنده فقط و فقط از روی اصل لیاقت بوده است. ما خواستیم بگوئیم ما هم مثل سایر افراد بشر و ملل متمدنه اصل لیاقت را احترام می گذاریم و می گوئیم هر کس لايق تر است باید جلو تر باشد و هر کس نا لایق است او را عقب می زنیم باید بیفتد و سقوط پیدا کند این اصل مقدس ترین اصول است. بعقیده بنده در امور سیاسی و زمام داری شخص آقای پهلوی هم بنام لیاقت دارد می رسد و رسید ببالا ترین مقامات خوب حالا ما این کار را تمام کردیم و الان داریم برای آتیه قانون می نویسیم یعنی آن موضوعی که مربوط بشخص پهلوی است گذشت و تصویب شد حالا می خواهیم برای بعد ها برای نسل آتیۀ خودمان قانون بنویسیم، این قانون را باید چه جور بنویسیم باید طوری بنویسیم که نسل آتیه هم دچار همین وضعیتی که ما شدیم آن ها دچار این زحمات نشوند از تمام اطراف و اکناف مملکت بر نخیزند بيايند يك لايق پیدا کنند و بیاورند در رأس امور بگذارند و این لایق را قبلا پیش بینی کرده باشیم خیلی خوب . اعلی حضرت پهلوی

ص: 539

اولاد خیلی دارد، پسر خیلی دارد انشاء اللّه پیدا می کند، اگر پسر بزرگ ترش لایق تر شد بنده نمی گویم که آن کسی که لایق تر است و بزرگ تر است برای این که بزرگ تر است سر کار نیاید . خیر این اصل محرز است پسری که لایق تر است و بزرگ تر است او باید پادشاه این مملکت بشود اما اگر آمدیم مثل وضعيات فعلي مان دچار يك نا لایق شدیم آن وقت چه بکنیم .

سهراب زاده - همین کار را می کنیم.

شیروانی - رئيس مملكت البته بايد البق باشد. اين جا يك جوابی آقای مخبر محترم دادند که ممکن است در آن موقع يك بحران هایی پیش بیاید و باید از حالا تکلیف معلوم باشد . بنده در پیشنهاد خودم این نقطۀ نظر مخبر محترم و بعضی آقایان را هم که طرف دار کلمۀ پسر بزرگ تر هستند پیش بینی کرده ام که تعیین ولیعهد با شخص پادشاه باشد ولی چرا او را مجبور بکنیم که حتماً پسر بزرگ تر نا لایق را بر پسر کوچک تر لایق ترجیح بدهد ؟ چرا ما او را مجبور کنیم ؟ بنده تعيين ولایت عهد را برای این که وضعیات مملکت اجازه نمی دهد موافقت می کنم با آقایان که با شخص پادشاه باشد اما يك راهی برای او باز بگذاریم و آن اصل لیاقت که ما را در این فضا آورده است برای آتیۀ خود مان هم پیش بینی کنیم. بنده در مقدمه هم عرض كردم اين يك موضوع نظری است و موافقت و مخالفتش از این نظر است كه يك قانون خوبی درست بشود. اگر مخبر محترم با آقایان اعضاء دیگر کمیسیون حقيقتاً يك نظر صائب تری دارند که دلیل و منطق دارد که پسر بزرگ تر بهتر است از لایق تر بفرمایند بنده هم ممکن است پیشنهاد خودم را پس بگیرم.

مخبر - پسر لایق تر باز یکی از آن کلماتی است و یکی از آن صحبت ها و خیالاتی است که در بادی نظر خیلی خوب بذهن می آید. واقعاً چه بهتر از این حالا که روزگار فرصت و مهلت بدست ما داد يك كار بزرگی بکنیم که در تاریخ آتیۀ ایران يك اثرات فوق العاده داشته باشد یعنی با يك ماده . با يك اصلاح . با يك پيشنهاد (همین طور که آقایان پیشنهاد کردند) اصل لیاقت را در این مملکت مسلّم بداریم. این در نظر اول خیلی خوب است اما اگر یک قدری از این صحبت های کلی و نظری وارد در عمل بشویم آن وقت بنده قطع دارم که رفیق محترم بنده آقای شیروانی اول کسی باشد که پیشنهاد خود را پس بگیرند. چرا ؟ زیرا سه اشکال بنده در این جا می بینم. البق را کی و کی و چطور باید می کنند ؟

يك كسی را فرض کنید که دارای سه پسر یکی 5 ساله است یکی 7 ساله یکی 3 ساله خوب حالا می خواهد بیاید در آن سن ولیعهد را تعیین کند. این راه را که ما تعیین کرده ایم خیلی سهل و ساده است هر کس که بزرگ تر است او تعیین می شود اما راهی را که ایشان می گویند آیا حالا

ص: 540

در این سن باید بیاید ولیعهد تعیین کند ؟ یا صبر کند این بچه ها بزرگ شوند و بسن 20 سالگی برسند و آن وقت تعیین کند ؟ اگر در این سن است ؟ خوب چطور معین کند ؟ بچه ها را بیاورند ببینند کدام یکی مثلا رنگ و رویش سرخ تر است؟ قشنگ تر است از آن رو معین کند ؟

تيمور تاش - هر کدام شیطان ترند.

مخبر - يا بقول آقای تیمور تاش هر کدام شیطنتش بیش تر است و این طرف اطاق بیش تر می رود و شیشه اطاق را بیش تر می شکند بگوئیم این البق است ؟

شیروانی - این ها هو است. بنده که تقاضا کردم هو نکنید .

مخبر - در در وسط صحبت شما من صحبت کردم ؟ البته هر عقلی هر فکری تصدیق می کند که هنوز متأسفانه علم قیافه شناسی در دنیا نه در دنیای ما و این جا بلکه جای های دیگر هم باین درجه نرسیده که بشود در سن 5 و 6 و 7 تشخیص داد که کدام يك از این بچه ها لایق ترند پس در سن بچگی که نمی شود معین کرد خوب حالا می خواهیم بگذاریم که این ها بزرگ شوند .

در این مدت ولیعهد کیست ؟ آخر وقتی که روزگار می خواهد بانسان بگوید حالا وقتی است که باید از این دنیا بروی قبلا اخطاریه نمی فرستد که بگوید قبل از این که بچه ها برسند بسن بیست سالگی در سن ده دوازده سالگی من یکی از این ها را معین کنم. در این صورت یک وقتی می بینید که در قانون اساسی شما آمده اید یک راهی معین کرده اید که ممكن است يك كسی با داشتن چندین اولاد و بدون این که ولیعهدش معین شده باشد از دنیا رفته و مملکت را در حال بلا تکلیفی و زحمت انداخته اند. اين يك عيب راجع باین که بگذارند بزرگ شوند يك عيب اساسی دیگر این که سه چهار برادر که رسیده اند بيك سنی همه می خواهند ولیعهد بشوند و بالطبيعه هر يك از این ها هر قدر هم که نا لایق باشند دل شان که می خواهد شاه شوند. آن وقت خدای نا کرده شروع کنند بيك دسيسه ها و يك بند و بست هائی و یك این طرف و ان طرف رفتن هائی ( بنده بطور اشاره عرض می کنم ) آن وقت ببینید چطور مملکت بزحمت و کشمکش خواهد افتاد ، از دست چند برادری که می خواهند بمقام ولایت عهد و بعد بسلطنت برسند پس در صورت صغر سن که ممکن نیست تشخیص داد لیاقت آن ها را و اگر هم بگذاریم برای بزرگی اول عیبش اینست که مدتی مملکت

بدون ولیعهد و در صورت حادثۀ بلا تکلیف می ماند و عیب دومش این است که این ها وقتی بزرك شوند اسباب زحمت مملکت و خود شان خواهند شد. یکی دیگر این مسئله است که آیا کی باید تشخیص بدهد ؟ شما از کجا اطمینان دارید که تشخیصات يك شخص دربارۀ اولادش خارج از احساسات است ؟ از کجا مسلّم است که هر قدر شخص وطن پرست و لایق باشد ولی بالاخره حق پدر و فرزندی و آن محبتی که

ص: 541

مخصوصا آدم شصت ساله نسبت بيك بچۀ که تازه بدنیا آمده پیدا می کند از کجا شما مطمئن هستید که اسباب زحمت نشود ؟ ممكن است يك بچه علیلی که بدبخت پایش کج است و سرش گنده است این بهتر و بیش تر طرف توجه بابا باشد آن وقت اگر سلطان بواسطۀ يك حس شفقت و ترحمی که نسبت بآن بچۀ کوچکی که آن آخر ها بدنیا آمده است دارد گفت او سلطان مملکت است ؟ چه خواهد شد ؟ و اگر خير يك اشخاص بی طرفی را بخواهید مشخص قرار بدهید و حس پدر و فرزندی و بچه آخر پسندی و این چیز ها نباشد آن وقت مشخصین کی ها هستند ؟ مجلس شورای ملی است ؟ يك مجلس فوق العاده است ؟ چطور تشخیص می دهند ؟ بدون حشر ؟ معلوم هم نیست که پسران شاه با وکلا آمد و شد داشته باشند که بدانند کدام لایق تر هستند ؟ باین دلیل و بواسطۀ این اشکالات است که دنیا راهی غیر از این پیدا نکرده و سلطنت را وقتی که می خواهند ترتیب ولیعهدش را بدهند می گویند پسر بزرگ تر ، البته در سایر جاه ها هم اشخاصی هستند و اگر کمیسیون یا بنده یا سایر رفقاى ما يك رأى صائب و نظر عالی نداشته باشند تصدیق می فرمائید که دنيا يك تجربياتي بما آموخته است، پس خوب است بترسیم از این که در هر قضیه بخواهیم اختراع کنیم. بلی چراغ برق

یا تلفن و تلگراف بی سیم البته راجع باين ها اگر بتوانيم يك چيز هائی اختراع کنیم و بيك شكل تازه تری در بیاوریم خیلی خوب اما در مسائل سیاسی اگر بخواهیم اختراعاتي بكنيم ممکن است مملکت را یک وقتی دچار يك بدبختی بکند، خلاصه تجربۀ دنيا بما نشان داده است که این يك راهی است که ضررش از طرف دیگر کم تر است باین جهت ما هم این راه را قبول کرده ایم و تصدیق بکنید اگر راه بهتری بود ممکن بود یک عده اشخاص دیگری هم در يك گوشۀ دنیا از اولى عالم تا بحال باین خیال افتاده باشند.

بعضی از نمایندگان - صحیح است.

رئیس - دو پیشنهاد دیگر از آقای وثوق و چایچی رسیده که عین پیشنهاد آقای شیروانی است پس آن ها که خوانده نمی شود ، پیشنهاد های دیگری هم هست چون يك تفاوتی دارد بگذاریم برای بعد، فعلا بقابل توجه بودن این پیشنهاد رأی می گیریم آقایانی که با پیشنهاد آقای شیروانی موافقند قیام فرمایند. چند نفری قیام نمودند.

رئیس - آقایانی که مخالف با این پیشنهاد هستند قیام فرمایند . اکثر قیام نمودند .

آقا سيد يعقوب - بر خلاف لیاقت رأی گرفتند :

رئیس - این پیشنهاد رد شد و پیشنهاد آقای حاجی سید ابو القاسم کاشانی بشرح ذيل خوانده شد :

ص: 542

اصل 37 - ولايت عهد با لايق ترين پسران عهد خواهد بود که مادرش ایرانی الاصل و مسلمان باشد و تشخيص اليقيت با شخص پادشاه خواهد بود.

رئیس - آقای حاجی سید ابو القاسم توضیحی دارید بفرمائید :

حاجی سید ابو القاسم کاشانی - در نفی و اثبات این مسئله سؤال و جواب زیاد شد و بیش از این وقت مجلس را نباید تلف کرد ولی اصل لیاقت يك اصلی است که نباید از دست داده شود.

رئيس - غرض آقا قسمت دوم که مسلمه است بوده، رأی مخبر در این باب چیست ؟

مخبر - آقای تدین مذاکره می فرمایند بعد اگر لازم شد بنده عرض می کنم .

رئیس - آقای تدین (اجازه)،

تدين . بنده برای این که می خواهم خاتمه بدهم که دیگر آقایان اگر در نظر دارند پیشنهاد بکنند راجع باین که ولیعهد ارشد باشد ، اعقل باشد و تمام مزایای اخلاقی و فضایل اخلاقی را که در يك شخص پادشاه باید موجود باشد بخواهند پیشنهاد بکنند. بنده می خواهم خاتمه بدهم بيك اصل که دیگر آقایان محتاج نباشند زحمت پیشنهاد کردن را بخود شان بدهند و آن اینست که ملت باید لایق باشد (نمایندگان صحیح است) ملت باید رشید باشد (صحیح است) ملت باید عاقل باشد (صحیح است) اگر پسر اكبر يك پادشاهی پیدا شد که نا لایق بود - ملت اگر لایق بود او را قبول نخواهد کرد - و اگر ملت لایق نبود نا لایق قطعاً بر او سلطنت خواهد کرد ( صحیح است) بنابراین این اصل کاملا مرتبط است برشد و لیاقت ملی و امروز غیر از این عبارتی که پیدا شده است عملی نیست. نمونه لیاقت عمل است، خواه در این دوره خواه در این مجلس، خواه در جا های دیگر و اما راجع بآن کلمۀ مسلمه آن هم باز متکی باین اصل است اکثریت تام و تمام در ایران با مسلمین است. آن وقت نفوس این مسلمان ها اگر چنان چه حقیقتاً عالم باشد و بالاخره علاقمند باشد بدیانت اسلامی و عارف بمعارف امروزه دنیا باشد همیشه حافظ اسلام خواهد بودخواه کلمه مسلمه در آن جا قید شود خواه نشود و اگر چنان چه خدای نخواسته این مسلمین ایران که اکثریت تامه در این مملکت با آن هاست يك مردمان بی علم و جاهل و بی سواد و بی لیاقت باشد خواه قید بکنند خواه نکنند یک نفر دیگر حکومت خواهد کرد، بنابر این این کلمه بنظر بنده در این جا لزوم ندارد خصوصاً با این که بر طبق يك اصل دیگر از همین اصول متمم قانون اساسی این مسئله تأمین شده است مقصود از کلمۀ مسلمه چیست ؟ که آقایان پیشنهاد می کنند مقصود این است که جنبۀ اسلامیت تقویت شود و این اصل نسبت بشخص پادشاه کاملا تأمین شده است و هیچ جای نگرانی نیست و برای تذکر خاطر آقایان آن اصل اول متمم قانون اساسی را عرض می کنم،

ص: 543

اصل اول مذهب رسمی ایران اسلام و طريقۀ حقۀ جعفريه اثنا عشریه است باید پادشاه ایران دارا و مروج این مذهب باشد. بنابر این اگر لفظ مسلمه را قید بکنیم تزلزل در این اصل قانون اساسی بعقیدۀ بنده پیدا می شود و نباید ما قائل بشويم بيك چيز هائی که اصل قانون اساسی را متزلزل کند.

بعضی از نمایندگان - صحیح است.

رئيس - نظر آقای مخبر چیست ؟

مخبر - بنده هم همین نظر آقای تدین را موافق هستم و نظر کمیسیون هم همین بود و محتاج بذکر در آن جا نیست .

سهراب زاده - اجازه می خواهم بنده هم همین پیشنهاد را کرده ام .

رئیس - پیشنهاد جناب عالی هم همین طور بود، رأی می گیریم بقابل توجه بودن این پیشنهاد.

یاسائی - اخطار نظام نامۀ دارم .

رئيس - بفرمائید.

یاسائی - تصور می کنم مطابق مادۀ 23 نظام نامه راجع به پیشنهاد ها يك نفر موافق و يك نفر مخالف باید حرف بزند باختصار ( بنده هم تفصیلش را عرض نمی کنم ) ولی در این مورد رعایت نشد. آقای تدین اظهاراتی فرمودند و در برابر ایشان کسی جوابی نداد .

یک نفر از نمایندگان - کاشانی مذاکره کردند .

یاسائی - پیشنهاد مال خود ایشان بود، غیر از پیشنهاد بنده یک نفر موافق و یک نفر مخالف باید صحبت کند.

سهراب زاده - بنده اخطار نظام نامۀ دارم .

رئيس - بفرمائید .

سهراب زاده - نظر باین که پیشنهاد آقای حاجی سید ابو القاسم کاشانی دو قسمت داشت و جملۀ اولش ممکن است رد شود، نظر بتوضیحاتی که آقای تدین و آقای عراقی دادند بنده پیشنهاد خودم را پس می گیریم و گمان می کنم آقایان دیگر هم که این پیشنهاد را داده اند روی هیچ کدام از آن ها نمی شود رأی گرفت .

رئيس - این اخطار نبود، رأی می گیریم بقابل توجه بودن این پیشنهاد در قسمت اخیر ، در قسمت اولش رأی گرفتیم .

سهراب زاده - پس گرفتند.

حاجی سید ابو القاسم کاشانی - بنده هم مسترد می کنم .

ص: 544

رئيس - پیشنهاد آقای سلطان احمد خان راد.

بشرح ذیل خوانده شد :

بنده پیشنهاد می کنم - بعد از جمله تعیین ولیعهد بر حسب پیشنهاد شاه و تصدیق مجلس شورای ملی بعمل خواهد آمد. جملۀ ذیل اضافه شود «مشروط بر این که آن ولیعهد از خانوادۀ قاجار نباشد»

سلطان احمد راد - دلیل این پیشنهاد بنده همان رأی است که ما در اصل 36 دادیم . ما سلب صلاحيت سلطنت را از سلسلۀ قاجاریه کردیم بالاخره باین مقید باشیم که در آتيه يك مشکلی پیش نیاید که یک ولیعهدی از آن سلسله انتخاب شود چنان که در اصل آخر یا اصل 38 نسبت به نیابت سلطنت هم این احتیاط مراعات شده و گفته شده است که نایب السلطنه را هم که مجلس انتخاب می کند نباید از سلسله قاجار باشد همان طور معتقدم که نسبت به ولیعهد هم این مسئله رعایت شود و امیدوارم آقای مخبر هم این پیشنهاد را قبول کنند.

مخبر - چون در هر صورت منطقی که ما قائل شدیم و بآن منطق راجع به نیابت سلطنت این نظر را تأمین کردیم لذا بنده این پیشنهاد را هم قبول می کنم ، همهمه نمایندگان .

مخبر - در هر صورت بنده حق دارم بموجب نظام نامه قبول کنم، رفقای کمیسیون ممکن است به بنده ایراد بکنند ولی دیگران گمان نمی کنم از نقطۀ نظر نظام نامه بتوانند بر بنده ایراد یکنند .

رئیس - نظام نامه حق داده است و آقای مخبر که قبول کند جزو ماده می شود.

آقا سيد يعقوب - حالا بنده مخالف با این ماده هستم .

رئيس - پیشنهاد آقای افسر ، بشرح ذیل خوانده شد .

پیشنهاد می کنم - اضافه شود در موقع رحلت یا استعفای پادشاه اگر ولیعهدی تعیین نشده باشد تعیین شاه باختيار مجلس شورای ملی است.

رئیس - آقای افسر ، توضیحی دارید بفرمائید .

افسر - بهمان ادله که غالب آقایان بیان فرمودند ( مخصوصاً آقای مخبر ) برای این که خاطر ما آسوده باشد و هیچ نگران نباشد برای اختلافاتی که ممکن است در يك مواقعی پیدا شود چنان چه دیدیم در چندی قبل شش سال تمام مجلس شورای ملی موجود نبود .

چون تعیین ولیعهد را در این جا بانتخاب پادشاه و تصدیق مجلس گذاشته است ، اگر آمد و اتفاقی افتاد از قبیل آن که در سنۀ 1327 پادشاه استعفا کرد ( آن وقت پادشاه ولیعهد داشت ) ولی اگر اتفاق افتاد که در آتیه شاه استعفا کرد و ولیعهدی نداشت یعنی رسماً یکی بر طبق

ص: 545

قانون بولایت عهد معرفی نشده بود آن وقت باید بهمان نگرانی ها و اختلافاتی که احتمال می رود و بعضی آقایان احتمال می دادند و ممکن التصور هم هست لذا بهمین دلیل پیشنهاد کردم که اگر چنین اتفاقی افتاد اختیار مطلق با مجلس شورای ملی باشد که در سر این مطلب کشمکش واقع نشود و ترتیبی پیدا شود که سبب آسایش اشخاصی که بعد ها در آن موقع خواهند بود بشود ، دیگر بسته است بنظر آقایان و اگر مخبر پیش بینی فرموده اند که این نظریه تأمین می شود بفرمایند تا بنده بدانم .

رئیس - آقای مخبر چه نظری دارید ؟

مخبر - بنظر مجلس وا گذار می کنم .

رئیس - آقای احتشام زاده - موافقید یا مخالف ؟

احتشام زاده - مخالفم با این پیشنهاد که حضرت والا فرمودند . همهمه بین نمایندگان.

احتشام زاده ( خطاب به آقایان نمایندگان ) ببخشید. آقای افسر پیشنهادی را که آقای افسر فرمودند مورد و تصویر خارجی ندارد چرا ؟ برای این که این طور پیشنهاد می کنند که اگر شاه استعفا بدهد و یا فوت کند و ولیعهد نداشته باشد این قضیه را بنده هیچ تصور نمی کنم صورت خارجی پیدا کند چرا برای این كه يك كسي كه شاه شد فوراً بر طبق اصل 37 پسر بزرك او ولیعهد است و اگر آن شاه فوت کند یا استعفا بدهد پس بزرگ تر او بر طبق اصل 37 ولیعهد و قائم مقام او خواهد بود در این صورت هیچ احتمال وحشتی از این که مملکت بلا تكليف بماند نمی شود داد و اما خود شان باستناد این که چند سال مملکت ما مجلس شورای ملی نداشت اظهار وحشت کردند و برای این که تعیین تکلیف را بکنند به مجلس شورای ملی وا گذار کردند . اگر هر آینه این وضعیت و تردید مورد داشته باشد ممکن است بواسطۀ این که مجلس شورای ملی نباشد مملکت بحال بلا تکلیفی بماند. پس در پیشنهادی هم که خود ایشان کردند چون قضیه را بنظر مجلس شورای ملی وا گذار کردند. این وحشت هست ولی این وحشت را بنده تصور می کنم مورد ندارد چرا ؟ برای این که بحکم عمل و سابقه اگر چنان چه يك موقعى محتاج بتعيين وليعهد شدیم و مجلس شورای

ملی وجود خارجی نداشت بر طبق عمل و سابقه نمایندگان دورۀ سابق این حق را دارند و تعیین ولیعهد خواهند کرد در این صورت بنده برای این پیشنهاد صورت خارجی تصور نمي كنم .

رئیس - آقای شریعت زاده - موافقید یا مخالف ؟

شریعت زاده - بنده با پیشنهاد مخالفم.

ص: 546

رئيس - رأی می گیریم این پیشنهاد .

يك نفر از نمایندگان - قرائت شود - مجدداً بشرح سابق قرائت شد.

رئيس - آقایانی که این پیشنهاد را قابل توجه می دانند قیام فرمایند ، چند نفر قیام نمودند.

رئيس - آقایانی که مخالف با این پیشنهاد هستند قیام فرمایند.

اغلب نمایندگان بر خاستند.

رئيس - پیشنهاد رد شد - پیشنهاد آقای شیخ الاسلام اصفهانی - بشرح ذیل خوانده شد :

بنده پیشنهاد می کنم - جمله مادرش ایرانی الاصل باشد از اصل 37 برداشته شود بجای آن نوشته شود ایرانی و ایرانی الاصل باشد ( خنده حضار - همهمه ).

رئیس - آقای شیخ الاسلام - توضیح بدهید.

شيخ الاسلام اصفهانی - بعقیدۀ بنده جمله ایرانی الاصل ...

بعضی از نمایندگان - نمی شنویم .

رئيس - بفرمائید پشت تریبون .

شیخ الاسلام - بنده متأسفم اگر آقایان توجه بفرمایند همهمه نباشد همه می شنوند. بعقيدۀ بنده جمله ( ایرانی الاصل باشد ) در متفاهم عرف معنی آن اینست ( خندۀ حضار ) که يك نفر ولو یکی از پدرانش یا مادرانش از مرتبۀ دو بیاید ایرانی باشد و حال آن که خود او ایرانی نباشد او را ایرانی الاصل می گویند و بر فرض که این جمله يك معناى مشترك داشته باشد فيما بين این معنی که عرض شد و کسی که در عین حال ایرانی باشد باز منظور ما را تأمین نمی کند. ما می خواهیم ما در پادشاه در عین حال ایرانی باشد این است که بنده پیشنهاد کردم که این جمله (مادرش ایرانی الاصل باشد) را بر دارند و بجای آن بگذارند مادرش ایرانی و ایرانی الاصل باشد .

رئیس - آقای مخبر چه نظری دارید ؟

مخبر - بنده خیال می کنم آقای شیخ الاسلام این مسئله را تصدیق می فرمایند ( این جا گویا يك عدم توجهی بوده یا غفلت کرده اند ) باين كه اگر يك زني بيك ایرانی شوهر کرد ایرانی می شود بنا براین ما هم از نقطۀ نظر ایرانی الاصل بودنش و هم از نقطۀ نظر تابع بودنش این قید را کردیم .

بعضی از نمایندگان - صحیح است.

رئيس - رأی می گیریم.

حائری زاده - اخطار نظام نامۀ دارم این طرز رأی گرفتن نیست، يك موافق و يك مخالف باید حرف بزند .

ص: 547

رئيس - رأی می گیریم بقابل توجه بودن آقای شیخ الاسلام ( خندۀ نمایندگان ).

آقایانی که با پیشنهاد آقای شیخ الاسلام موافقند قیام فرمایند . چند نفری قیام نمودند.

رئیس - آقایانی که مخالفند قیام نمایند ، اکثر قیام نمودند .

رئیس - پیشنهاد رد شد، پیشنهاد دیگری است قرائت می شود. بشرح ذیل قرائت شد:

این جانبان پیشنهاد می نمائیم در مادۀ 37 بجای تصدیق مجلس شورای ملی تصویب مجلس شورای ملی باشد.

سید عبد الرحیم کاشانی - کاشان چی.

رئیس - آقای کاشانی - توضیح بدهید .

کاشانی - بتصدیق مجلس را اگر آقایان صلاح بدانند بتصویب مجلس باشد.

رئیس - نظر آقای مخبر چیست ؟

مخبر - در هر صورت اصل مقصود همان تصویب است و مقصود این نیست که بمجلس اعلام بکند، البته وقتی که پیشنهاد شد مجلس شورای ملی باید رأی بدهد و تصویب کند و معنى كلمۀ تصديق هم همان است با وجود این اگر آقایان مایلند قبول می کنم .

رئيس - پیشنهاد آقای وکیل بشرح آتی خوانده شد .

پیشنهاد می کنم در اصل 37 بجملۀ ( تصدیق مجلس شورای ملی ) جمله ( مجلس سنا ) اضافه شود .

رئیس - آقای وکیل توضیح بدهید.

وكيل - بنده توضیحاتم را قبلا مفصل عرض کردم. نظرم هم نه این است که مخبر قبول کند و نه این که مجلس رأی بدهد، فقط نظرم این است که یک چیزی در چهارده پانزده اصل قانون اساسی بمجلس سنا حق داده شده است در این جا هم این اصل محرز بشود که در آتبه اگر مجلس سنائی داشتیم آن مجلس از این حق خودش محروم نباشد حالا آقایان مختارند رأی می دهند بدهند نمی دهند ندهند.

رئیس - نظر آقای مخبر چیست ؟

مخبر - بنظر بنده البته همان نظری است که در راپرت کمیسیون نوشته شده و تصور می کنم که در هر حال خاطر ناطق محترم می تواند راحت باشد اگر يك روزی هم مجلس سنا تشکیل شد خیلی از کار ها هست که می تواند در آن کار ها دخالت کند، این کار را بگذارید ما مخصوص کرده

ص: 548

باشیم بآن طبقه ای که مستقیماً از طرف ملت انتخاب می شوند و نمایندۀ ملت هستند . بعضی از نمایندگان صحیح است.

رئیس - پیشنهاد آقای وحید سعد هم در همین زمینه است، پس رأی بگیریم بقابل توجه بودن پیشنهاد آقای کردستانی آقایان موافقین قیام فرماینده چند نفر قیام کردند .

رئیس - آقایانی که مخالفند با پیشنهاد آقای کردستانی قیام فرمایند ، اکثر قیام نمودند.

رئيس - پیشنهاد رد شد ، پیشنهاد آقای مشار.

بشرح ذیل خوانده شد :

بنده پیشنهاد می کنم کلمۀ ایرانی الاصل در اصل 37 بایرانی نژاد تبدیل شود .

رئیس - آقای مشار توضیح بدهید .

يوسف خان مشار - مطابق اصطلاح عربی اگر بخواهیم ایرانی الاصل باشد عیبی ندارد ولی اگر مطابق لغت ایرانی باشد، ایرانی نژاد بهتر است .

رئیس - آقای مخبر قبول می فرمائيد ؟

مخبر - خیر مسئله ایرانی الاصل بودن بنده نمی دانم...

مشار - پس گرفتم.

بعضی از نمایندگان - پس گرفتند.

مخبر - خوب اگر پس گرفتند عرضی ندارم .

رئیس - پیشنهاد آقای مفتی ( بشرح ذیل خوانده شد ):

در اصل 37 بجای ( فرزند ذکور ) نوشته شود (پسری).

مخبر - ضرر ندارد . اين يك اصلاح عبارتی است قبول می کنم .

رئیس - پیشنهاد آقای نقیب زاده، بشرح ذیل خوانده شد :

در اصل 38 لفظ تر در آخر ( بزرگ تر ) غلط است و باید حذف شود و لفظ تصدیق در جمله مجلس شورای ملی غلط است و باید مبدل تصویب گردد.

رئیس - آقای نقیب زاده ، توضیحی دارید بفرمائید .

نقيب زاده - بدیهی است لفظ بزرگ تر در این جا معنی ندارد زیرا لفظ بزرگ مادون او كوچك است، در این جا اگر بمعنی بزرگ است اصطلاح ادبی ندارد و باید پسر بزرگ نوشته شود.

رئيس - نظر آقای مخبر چیست ؟

ص: 549

مخبر - بنده مخالفم آقای تیمور تاش می خواهند صحبت کنند.

رئیس - آقای تیمور تاش ( اجازه ) ،

تیمور تاش - این صحبتی ندارد ، خیلی واضح است وقتی می گویند بزرگ در مقابل كوچك است ممکن است ایشان چند نفر پسر داشته باشند وقتی می گویند بزرگ تر مقصود آن پسری است که از همه بزرگ تر و سنش بیش تر است این است که این اشکال وارد نیست.

رئیس - رای می گیریم بقابل توجه بودن پیشنهاد آقای نقیب زاده.

سهراب زاده و بعضی از نمایندگان ، پس گرفتند.

نقیب زاده - پس می گیرم.

رئیس - آقای وحید سعد هم پس گرفتند ؟

وحيد سعد - بلی .

رئیس - پیشنهاد آقای میرزا علی خان منتصر.

بشرح ذیل خوانده شد :

بنده پیشنهاد می کنم - در موقع رحلت یا استعفای پادشاه در صورتی که ولیعهد معین نشده باشد ولیعهد پادشاه را مجلس مؤسسان معین خواهد نمود.

سهراب زاده - این پیشنهاد رد شد .

مجلس شورای ملی بود این جا مجلس مؤسسان نوشته شده است. آقای منتصر توضیحی دارید بفرمائید .

بعضی از نمایندگان - پس گرفتند .

منتصر - پس گرفتم .

رئيس - پیشنهاد آقای آقا سید مرتضى وثوق - بمضمون ذیل خوانده شد :

در اصل 37 پیشنهاد می کنم در صورتی که پادشاه اولاد ذكور نداشته باشد تعیین ولیعهد بر حسب پیشنهاد شاه و تصدیق مجلس از ذکور ولایق اولاد اناث پادشاه بعمل خواهد آمد. در صورت انقراض با رعايت الاقرب فالاقرب ولیعهد انتخاب خواهد شد ، خنده حضار.

رئیس - آقای وثوق توضیح بدهید.

آقا سيد مرتضى وثوق - در اصل 36 قید شده است سلطنت مشروطه ایران از طرف ملت بوسیلۀ مجلس مؤسسان بشخص اعلی حضرت شاهنشاه ( رضا شاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلا بعد نسل بر قرار خواهد بود ) ( اعقاب ذكور ) يك معناى اعم است ممکن است اعقاب

ص: 550

ذکور از ذکور یا اعقاب ذکور از اناث باشد، این جا اگر آقای مخبر معين بفرمایند که مقصود از این که تعیین ولیعهد بر حسب پیشنهاد شاه و تصویب مجلس از اعقاب اعلی حضرت پهلوی است بنده پیشنهاد خودم را پس می گیرم ، اگر مقصود از اعقاب اعلی حضرت پهلوی نیست بنده پیشنهاد خودم را پس نمی گیرم .

سهراب زاده و بعضی از نمایندگان - پس گرفتند .

رئيس - آقای وثوق پیشنهاد خود تان را پس گرفتید ؟

وثوق - عرض کردم اگر آن معنی را داشته بلی.

رئیس - پیشنهاد آقای زاهدی - بشرح ذیل قرائت شد:

این بنده پیشنهاد می کنم تبصرۀ ذیل را در صورتی که پادشاه انفصال ولیعهد را بواسطۀ عدم لیاقت بمجلس شورای ملی پیشنهاد نمودند. الیق ترین فرزند دیگر پادشاه را بتصویب مجلس شورای ملی می توان ولیعهد شناخت (همهمه نمایندگان).

رئیس - آقای زاهدی توضیح دارید بفرمائید .

زاهدی - توضیح آقای مخبر بنده را متذکر باین مسئله کرد که ممکن است پادشاه چند طفل صغير و كوچك داشته باشند که هنوز لیاقت آن ها را نداند و پسر اکبر خودش را معین کند ولی وقتی که دید لایق نیست و ممکن است پسر دیگرش که الیق تر است او را پیشنهاد کند، پس اگر بنا شد خود شان پیشنهاد کردند بمجلس شورای ملی که این پسر من لایق نیست طوری باشد که البق تر را بتوانند بمجلس شورای ملی پیشنهاد کنند و مجلس قبول کند.

رئیس - عقیدۀ آقای مخبر کمیسیون چیست ؟

مخبر - بنده همان نظریۀ سابق را دارم و تصور می کنم این موضوع تا اندازه ای حل شده است و تمنا می کنم که آقای زاهدی پیشنهاد شان را پس بگیرند .

بعضی از نمایندگان - پس گرفتند .

زاهدى - بنده مسترد می دارم.

آقا سيد يعقوب - خیر پس نگرفتند.

آقا سيد يعقوب - بنده پیشنهاد آقای زاهدی را قبول می کنم و مطابق نظام نامه هم حق دارم.

رئیس - آقای آقا سید یعقوب ( اجازه ) ،

آقا سيد يعقوب - آقایان به قدرى توجه بفرمائید - مجلس شورای ملی بحمد اللّه آن قدم های

ص: 551

اساسی را بر داشت و خدمت خودش را کرد و تا اندازه ای هم این مجلس معظم که حقیقتاً ثانی مجلس مؤسسان مغان است حق را بحق دار خودش تسلیم کرد و نهایت افتخار برای آتیه و باز ماندگان ماست که ما حاضر شديم يك شخص مقتدری که از تودۀ ملت بیرون آمده و بعد از مدت ها ویرانی و سر گردانی ملت را باوج ترقی رسانده بحمد اللّه این ملت هم قدر دانی و حق گذاری کرده و آن ودیعۀ ملی که عبارت از سلطانت باشد تقدیم کردند بذات اقدس اعلی حضرت شهریاری رضا شاه پهلوی خلد اللّه ملکه و سلطانه و بهترین روز ها برای ملت و اخلاف ما اینست که اخلاف ما مباهات کنند و بگویند که اسلاف ما نسبت بيك شخصی که از توده ملت بیرون آمده و يك خدماتی کرد قدر دانی کردند ما می خواهیم قدم هایی بر داریم برای حکومت ملی، در وقتی که پادشاه مطابق اصل اول پسر بزرگش را ولیعهد کرد بعد آن پسر بزرگ نا لایق شد بنده پیشنهاد کردم انتخاب دوم را که شاه بکند بتصویب مجلس شورای ملی باشد، چه عیبی دارد ؟ همۀ ما ها متوجه هستیم که مجلس شورای ملی نمایندۀ قاطبۀ اهالی است و سیاست مملکت در دست آن مجلس است و در تمام شئونات ملی مداخله می کند ، در دفعۀ اول سلطان پسر بزرگ خودش را ولیعهد قرار می دهد اگر ولیعهدی که سلطان قرار داد نا لایق شد و خواست در مرتبه دوم ولیعهد انتخاب کند، بتصويب مجلس شورای ملی باشد اين يك قدم بسوی آن انتخاباتیست که در اول مجلس پنجم ما عقیده داشتیم چه عیبی دارد که در مرتبه دوم انتخاب ولیعهد بتصويب مجلس باشد ؟ آقایان آزادی خواهان مشروطه طلبان چه عیبی دارد ؟ این هم يك قدمی است برای حقوق ملی چه ضرر دارد که شما یک مرتبه حمله کردید بآقای زاهدی و فریاد زدید پس گرفتند.

خیر بنده قبول می کنم و مطابق قانون اساسی تمام اختیارات سیاسی با مجلس شورای ملی است این حق هم سلب نشود.

رئیس - آقای شریعت زاده (اجازه) ،

شریعت زاده - بنده مقصودم از آمدن پشت تریبون این بود که بتوانم عرایض خودم را بعرض آقایان برسانم نه این که بخواهم تفصیلا مطالبی را عرض کنم. بعقیده بنده موافقت با این پیشنهاد مخالفت با آن استدلالات قوی است که آقای داور کردند راجع باین که تعیینی بودن ولیعهد مخالف مصلحت است زیرا معنای این پیشنهاد در حقیقت اینست که مگر یک وقتی رئیس نظر بجهاتی که در آن وقت پیش آمد کند پسر بزرگ خودش را نا لایق تشخیص داد ، پسر دیگر خودش را با موافقت مجلس شورای ملی ولیعهد کند و این نظر مخالف با آن نظر اصلی است که عبارت است از این که در صورت داشتن اولاد ذکور پسر بزرگ ولیعهد باشد بنابراین تصور

ص: 552

می کنم بهتر این باشد این قبیل پیشنهادات که مخالف با اصول مطالعات و حقیقتی است که ما باید طرف دار آن باشیم - یعنی در موقع وضع قانون فقط تأمين مصالح آتیه مملکت باید در نظر ما باشد و بهتر اینست که موافقت کنیم که نسبت باصل رأی گرفته شود.

رئيس - عقیدۀ مخبر چیست ؟

مخبر - بنده مخالفم .

رئيس - رأی می گیریم بقابل توجه بودن پیشنهاد آقای آقا سید یعقوب، آقایانی که موافقند قیام فرمایند دو سه نفری بر خاستند .

رئیس - آقایانی که مخالفند قیام فرمایند ، اغلب قیام نمودند.

رئيس - پیشنهاد رد شد، رأی می گیریم باصل 37 با اصلاحاتی که قبول شده است.

یاسائی - اخطار نظام نامه ای دارم .

رئيس - بفرمائید .

ياسائى - من تعجب می کنم که آقایان در این پیشنهاد ها تبعیض هم قائل می شوند، بعضی را می خوانند و بعضی را نمی خوانند بنده دو فقره پیشنهاد داده ام هیچ کدام قرائت نشده خیلی اسباب تعجب است ! ! يك قضيۀ باين مهمی دو دقیقه دیر تر بگذرد چه اهمیت دارد .

رئيس - اشتباه آن رد شد، چندین پیشنهاد که بيك مضمون می رسد همه را نباید خواند و رأی گرفت .

یاسائی - خصوصیت بخرج می دهند اجازۀ رفقای شان را می نویسند، اجازۀ ما ها را نمی نویسند، صدای زنگ رئیس .

رئیس - پیشنهاد آقای آقا سید یعقوب ( بشرح ذیل خوانده شد ) :

عين اصل 37 که کمیسیون پیشنهاد کرده است بدون جزء پیشنهادی آقای راد پیشنهاد می کنم که رأی گرفته شود .

دادگر - اخطار نظام نامه دارم.

رئيس - بفرمائید .

دادگر - پیشنهاد آقای راد تصویب شد....

بعضی از نمایندگان - تصویب نشد مخبر قبول کردند .

دادگر - چیز مصوب را نمی شود حذف کرد و بر خلاف نظام نامه است .

رئيس - آقای رهنما (اجازه)،

ص: 553

رهنما - مطابق نظام نامه وقتي كه مخبر کمیسیون پیشنهادی را قبول کرد جزء ماده می شود در مجلس شورای ملی این طور است. این جا هم در نظام نامه صراحت دارد بنابراین دیگر جای این مذاکرات باقی نمی ماند. پیشنهادی را که مخبر کمیسیون قبول کرده باید رأی گرفت اگر مجلس آن را تصویب کرد که قبول شده و اگر مجلس تصویب نکرد آن وقت باید باصل ماده رأی بگیریم.

رئيس - آقای تدین (اجازه)،

تدين - قسمت اول بیانات آقای رهنما که فرمودند هر گاه اصلاح یا پیشنهادی را مخبر كرد جزء ماده می شود صحیح است ولی نمایندگان حق دارند آن ماده اصلی را باستثنای آن اصلاحی که مخبر کمیسیون قبول کرده است پیشنهاد کنند نهایت رأی قطعی نسبت بآن نمی شود گرفت. فقط رأی می گیرند بقابل توجه بودنش اگر رأی دادند و قابل توجه باشد بکمیسیون ارجاع می شود و اگر رد کردند معلوم می شود نظر شان همان است که مخبر کمیسیون قبول کرده است.

آقا سيد يعقوب - حالا اجازه می فرمائید توضیح بدهم .

رئيس - بفرمائید.

آقا سید یعقوب - آقایان همۀ ما در طهرانیم. نماینده هائی که از ولایات آمده اند عشق دارند که در این مجلس همه آزادانه حرف بزنند، ما ها مدت هاست که در حکومت شوری و حکومت مشروطه و حکومت قانون اساسی بزرگ شده ایم ...

رئیس - آقا از موضوع خارج نشوید .

آقا سید یعقوب - از موضوع خارج نمی شوم. من می فهمم و پیشنهاد می کنم (خنده نمایندگان)، بنده عرض کردم آن جزء اولی که آقای مخبر قبول کردند مجلس شورای ملی در نهم آبان ماه این کار را کرد و پیشنهاد رأی در مقابل ادله هایی که ذکر کرده بودند مجلس سلطنت را از خانوادۀ قاجاریه منتزع کرد بعد از منقرض کردن برای چه هی ما انگشت می کنیم ؟ منقرض کردند و تمام شد و رفت و يك درختی را کندند و دور انداختند دیگر چطور می شود که ولیعهد قاجار بشود ؟ ما ها حافظ قانون اساسی هستیم. اعلی حضرت رضا شاه پهلوی نگهبان قانون اساسی است حالا یکی از آقایان پیشنهاد می کنند که ولیعهدش هم نباید قجر باشد، ولیعهدش هم نیست پسر ولیعهدش هم نیست الى ظهور قائم آل محمد (حضار برای تعظیم قیام نمودند).

مخبر - ما بطرز صحبت آقای آقا سید یعقوب در مجلس شورای ملی عادت داریم و می دانیم ایشان همیشه آزاد تر از همۀ ما ها صحبت کرده اند و هیچ وقت نشده که آزادی از ما سلب شده باشد

ص: 554

ولی ایشان تا يك درجه زیادی عادت دارند همین طور صحبت کنند اما بنده چرا این پیشنهاد را قبول کردم ؟

وقتی که دلیلم را بگویم قطع دارم خود آقای آقا سید یعقوب قبول خواهند کرد کمیسیون پیشنهاد کرده است کسی که برای نیابت سلطنت معین می شود از فلان خانواده نباشد در صورتی که شاه اولاد ذکور نداشته باشد و بخواهد ولیعهدی معین کند بطریق اولی نباید در این خانواده باشد، اين يك مسئله خیلی روشن است و بنده هم چون محتاج نمی دانستم که خیلی در آن صحبت بکنند قبول کردم. آقای آقا سید یعقوب فرمودند مجلس رأی داد که سلطنت قاجاريه منقرض است و تمام شد. این طور نیست. برای این که اگر شما این منع را نکنید يك روزي يك پادشاهي كه اولاد نداشته باشد حق دارد یک نفر ولیعهد از این خانواده معین و معرفی کند. بنابراین ما این احتیاط را هم کرده ایم و این رأی مجلس از این عمل جلو گیری می کند ، حالا اگر آقایان باین پیشنهاد رأی بدهید و قابل توجه بشود باید بکمیسیون ارجاع شود و بعد مدتی هم بایستی آن جا صحبت کرد تا باز بر گردد به مجلس.

آقا سید یعقوب - بنده محض خاطر این فرمایشی که در آخر آقای داور کردند پس می گیرم (خنده حضار).

رئیس - اصل 37 با اصلاحاتی که شده قرائت می شود، بشرح آتی خوانده شد:

اصل 37 ولایت عهد با پسر بزرگ تر پادشاه که مادرش ایرانی الاصل باشد خواهد بود در صورتی که پادشاه اولاد ذکور نداشته باشد تعیین ولیعهد بر حسب پیشنهاد شاه و تصویب مجلس شورای ملی بعمل خواهد آمد مشروط بر آن که آن ولیعهد از خانوادهٔ قاجار نباشد ولی در موقعی که فرزند ذکور برای پادشاه بوجود آید حقاً ولايت عهد با او خواهد بود.

رئيس - رأی می گیریم باصل 37 بطریقی که خوانده شد. آقایانی که موافقند قیام فرمایند اکثر قیام نمودند.

رئیس - آقایانی که مخالفند قیام فرمایند. آقای تیمور تاش قیام نمودند .

بعضی از نمایندگان - تنفس.

تیمور تاش - خير خير.

بعضی از نمایندگان - خیر مخالفیم.

رئيس - اصل 37 تصویب شد. اصل 38 قرائت می شود (بشرح ذیل خوانده شد):

ص: 555

اصل 38 - در موقع انتقال سلطنت ولیعهد وقتی می تواند شخصاً امور سلطنت را متصدی شود که دارای 20 سال تمام باشد چنان چه باین سن نرسیده باشد با تصویب مجلس شورای ملی نایب السلطنه از غیر خانوادۀ قاجاریه برای او انتخاب خواهد شد.

رئیس - آقای رهنما .

رهنما - موافقم.

رئیس - آقای آقا سید یعقوب (اجازه)،

آقا سيد يعقوب - بحمد اللّه بميمنت و مبارکی این کار بزرگی که ملت بعهدۀ ما گذاشته بودند، شکر خدا را بجا می آوریم که در ظل رأفت اعلی حضرت رضا شاه پهلوی خاتمه دادیم لیکن برای جلب توجه خاطر محترم آقای مخبر عرض می کنم چون يك ماده در قانون اساسی دارد که ( مجلس سنا با مجلس شورای ملی ) بنده خواستم عرض کنم که این حق مجلس شورای ملی تنها است چیزی که لازم است نوشته شود با تصویب مجلس شورای ملی است که باید بتصویب مجلس شورای ملی بشود قبول بفرمائید ضرری ندارد.

رئیس - آقای رهنما.

رهنما - بنده در این قسمت عرضی ندارم.

رئیس - آقای فاطمی .

فاطمی - عرضی ندارم .

رئیس - آقای عراقی .

عراقی - موافقم بعد از يك مخالف.

رئيس - آقای تیمور تاش.

تیمور تاش - بنده پیشنهاد تقدیم کرده ام.

رئيس - آقای شریعت زاده.

شریعت زاده - موافقم.

جمعی از نمایندگان - مذاکرات کافی است.

رئیس - پیشنهاد ها قرائت می شود ، بشرح آتی قرائت شد :

پیشنهاد آقای حاج سید ابو القاسم کاشانی - عبارت ذیل را در اول اصل 38 پیشنهاد می نماید، در موقع رحلت یا استعفای پادشاه.

رئيس - آقای حاج سید ابو القاسم کاشانی ( اجازه )،

ص: 556

حاج سید ابو القاسم - مجلس باید در موقع وضع يك ماده همه صور را ملاحظه کند از این جهة این پیشنهاد را تقدیم کردم .

رئيس - نظر مخبر کمیسیون چیست ؟

مخبر - بنده با این پیشنهاد مخالفم و تصور می کنم همان طوری که نوشته شده است نظر آقا را تأمین می کند .

رئیس - آقای تدین ( اجازه )،

تدین - بنده تصور می کنم که پیشنهاد آقای کاشانی برای مقصود شان نباشد . اولا موضوع رحلت در یکی از اصولی که در قانون اساسی باقی ذکر شده و موارد انتقال هم زیاد است فقط مورد استعفا نیست و آن کلمه ای که جامع ترین کلمات است و شامل تمام موارد می شود همین جملۀ انتقال سلطنت است بنابرین پیشنهاد ایشان مورد ندارد.

حاج سيد ابو القاسم - استرداد می کنم .

رئیس - پیشنهاد آقای ارباب کی خسرو ، بشرح ذیل خوانده شد .

بنده پیشنهاد می کنم در اصل (38) بعد از بیست سال تمام مزید شود ( شمسی ) .

مخبر - قبول می کنم ضرر ندارد .

پیشنهاد آقای آقا سید عبد الحسین صدر، این بنده پیشنهاد می کنم که در آخر اصل 38 این جمله اضافه شود ( تا سن 20 سالگی را بالغ شود ) .

آقا سید عبد الحسين صدر - البته مقصود کمیسیون هم همین بوده است که نیابت سلطنت ادامه داشته باشد تا ولیعهد بسن 20 سالگی برسد ولی عبارت ابهام دارد و این مقصود را کاملا نمی رساند زیرا در اصل 38 می نویسد: در موقع انتقال سلطنت ولیعهد وقتی می تواند شخصاً امور سلطنت را متصدی شود که دارای 20 سال تمام باشد چنان چه باین سن نرسیده باشد با تصویب مجلس شورای ملی نایب السلطنه از غیر خانوادۀ قاجاریه برای او انتخاب خواهد شد . منتها برای نیابت سلطنت این جا صريحاً مدت ذکر نکرده. ممکن است یک وقتی اتفاق بیفتد نیابت سلطنت پس از رسیدن وليعهد بسن 20 سالگی بخواهد به نیابت خودش ادامه بدهد آن وقت کدام قانونی جلو گیری و منع می کند او را از يك چنین کاری.

رئیس - نظر آقای مخبر چیست ؟

مخبر - بنده مخالفم ولی آقای تدین توضیح خواهند داد .

رئيس - آقای تدین (اجازه)،

ص: 557

تجدد - برای آقا آن قانونی را که فرمودند (کدام قانون منع می کند) می خوانم گوش کنند همین قانون منع خواهد کرد نایب السلطنه ای که بعد از 20 سال بخواهد بسلطنت خودش ادامه بدهد (در موقع انتقال سلطنت وليعهد وقتی می تواند شخصاً امور سلطنت را متصدی شود که دارای 20 سال تمام باشد ) همین قانون او را منع می کند.

رئیس - رای گرفته می شود بقابل توجه بودن پیشنهاد آقای صدر . آقایانی که موافقند قیام فرمایند فقط آقای صدر بر خاستند.

رئیس - آقایانی که مخالفند قیام فرمایند اغلب بر خاستند.

رئیس - پیشنهاد رد شد . پیشنهاد آقای یاسائی بشرح ذیل خوانده شد .

بنده پیشنهاد می کنم در اصل 38 بجای بیست سال نوشته شود ( 25 سال تمام ).

یاسائی - اساساً ما ها که بيك نظریاتی پیشنهاد هایی می دهیم با این تغییراتی که در این سه اصل داده شده است در اساسش موافق بوده و هستیم لیکن آن ها يك مطالعاتی است که برای اشخاص پیش می آید و روی آن نظریات و مطالعات پیشنهاداتی می کنند و بنده خیلی خوش وقتم که فاصلۀ این پیشنهاد بنده با آن چیزی که در راپرت کمیسیون است پنج سال است و نتوانستند بگویند شبیه اوست و علت این که بنده 25 سال را پیشنهاد کردم این است که اختیاراتی بموجب قانون اساسی بشخص پادشاه داده شده است از قبیل اعلان جنگ ، عقد صلح ، فرمان فرمائى كل قشون ، انتخاب تمام رؤسای دوایر دولتی، امضای معاهدات و قوانین و سایر چیز هایی که در قانون اساسی است. این ها از حقوق پادشاه است و کسی که می خواهد متصدی امور سلطنت شود بعقيدۀ بنده باید دارای 25 سال تمام باشد یعنی کاملا رشید باشد و بیست سال کافی نیست برای این که یک نفر بتواند آن طوری که لازم است مصالح و مفاسد مملکتی را تشخیص بدهد زیرا ما در نظر داریم ولیعهدی که معین می شود مثل ولیعهد های سایر ممالک دنیا تربیت بشود و تحصیلات بکند و دکتر حقوقی بشود که دارای معلومات عالیه باشد و البته باید سن وفا کند که او این معلومات را

بدست بیاورد و بتواند مسافرت هایی در دنیا بکند و مدارسی که لازم است طی کند بنابراین بعقیدۀ بنده اگر سن شاه یعنی آن کسی را که می خواهد متصدی امور سلطنت بشود 25 سال قرار بدهیم و ما قبل آن را در ولایت عهدیش صرف کند که بتواند دارای معلوماتی بشود بهتر است دیگر بسته بنظر آقایان است .

مخبر - بنده مخالفم ، دلائلی که آوردند نمی خواهم بگویم دلایل ضعیفی است ولی در قانون

ص: 558

اساسی سن 18 سال معین شده بود حالا ما در این جا آمده ايم و يك قدری مراعات این دلایل را کردیم در 20 سال قرار داده ایم و معمولا مي شود گفت يك كسي كه بسن 20 سال رسیده باشد بحد رشد رسیده است مخصوصاً يك كسي كه پسر سلطان است و طبعاً او را تربیت خوبی کرده اند در این سن حاضر و آمادۀ از برای کار است بعلاوه مانع هم نیست که در آن وقت هم بتحصيلات خودش ادامه بدهد و معلومات خود را کامل بکند کتاب هم بخواند بنا بر این سن 20 سال گمان می کنم کافی باشد.

رئيس - آقای رهنما (اجازه)،

رهنما - بنده با پیشنهاد آقای یاسائی موافقم و اگر اجازه بفرمائید همین جا مختصر عرض کنم این موضوع يك موضوع فکری و ادبی است و ضرری هم ندارد زیرا اگر سن 25 سال باشد بهمان درجه البته شاهزاده بیش تر بتحصيل خودش مشغول است و بیش تر عمرش را صرف می کند و رشد پیدا می کند و تربیت فکری و نضج دماغی پیدا می کند و البته این امتحان های ادبی را دارد و بهمان دلائلی که کمیسیون را وا دار کرد باین که سن را از 18 سالگی 20 سال قرار بدهند بعقیدۀ ما دو سال کافی نیست و اگر 25 سال بشود بهتر است .

رئیس - آقای شوشتری (اجازه)،

شوشتری - بنده با پیشنهاد مخالفم رأی بگیرید .

رئيس - يك نفر مخالف و يك نفر موافق حق دارد صحبت کند. آقای مخبر نه قبول کردند و نه ارجاع بكميسيون را خواستند بنابراین موافقم و مخالف باید صحبت بکند .

شوشتری - حد نصاب در شرع مقدس اسلام 15 سال است، نمایندۀ محترم كه يك آدم صحيح و متقن هستند با آشنا بودن ایشان باخلاق مشرق زمینی ها می دانند که يك جوان 20 ساله تحصيل کردۀ لایق سلطنت - لايق وکالت - لايق وزارت - لایق قیمومیت و لیاقت تمام مراتب را بعقيده بنده دارد ... همهمه بین نمایندگان.

شوشتری - اجازه بدهید . در موضوع قانون انتخابات در مجلس شوای ملی آقای یاسائی همین نظر بنده را تعقیب می فرمودند و بنده این اندازه ای را که کمیسیون محترم معین کرده است کافی می دانم. گر چه حد نصاب در شرع مقدس اسلام 15 سال و من 20 سال را کافی می دانم .

رئيس - رأى مي گيريم .

حائری زاده - بنده اخطار نظام نامه دارم .

رئيس - بفرمائید .

ص: 559

حائری زاده - در مادۀ 23 نظام نامه می نویسد. در صورتي كه هيچ يك از اين شقوق بعمل نمی آید دو نفر حق دارند که بترتيب موافق و مخالف و بطور اختصار در باب پیشنهاد اظهار عقیده نموده يك نفر صاحب پیشنهاد است که اظهار عقیده نموده یک نفر هم مخبر است يا يك كسی دیگر باید حرف بزند چهار نفر که نباید در اطراف يك پیشنهاد اظهار عقیده بکنند.

رئيس - غیر از پیشنهاد کننده و مخبر يك نفر موافق و يك نفر مخالف باید صحبت کند.

رأی می گیریم بقابل توجه بودن پیشنهاد آقای یاسائی ، آقایانی که موافقند قیام فرمایند . معدودی بر خاستند.

رئیس - آقایانی که مخالفند قیام بفرمایند . اغلب قیام نمودند.

رئیس - پیشنهاد رد شد . پیشنهاد آقای طهرانی.

بشرح آتی قرائت شد. بنده پیشنهاد می نمایم بعوض بیست سال 22 سال تمام داشته باشد (همهمۀ نمایندگان).

پیشنهاد آقای امامی - این بنده پیشنهاد می نمایم که سن ولیعهد در موقع تصدی سلطنت 22 سال باشد .

رئیس - آقای طهرانی اجازه .

طهرانی - بنده فلسفۀ این که 22 سال پیشنهاد کردم همان معنائی است که اعلی حضرت اقدس پهلوی يك لایحه ای به مجلس پیشنهاد کردند و مجلس شورای ملی بقانون نظام اجباری رأی داد که کلیه افراد ایران (بدون این که استثنائی قائل شود) مجبور باشند داخل در این خدمت شوند . قانون اساسی مصونیت مقام سلطنت و مصونیت مقام ولایت عهد را مسلّم کرده و مسئولیتی ندارند و بآن ها نمی شود امر یا نهی کرد بنا بر این بنده پیشنهاد کردم که سن 22 سال باشد برای این که تا 20 سال تحصیلات علمی کرده و دو سال هم عملیات خودش را در نظام تکمیل کند و بداند که معنای نظام چیست و حقیقت نظام را عملا بمنصه ظهور بگذارد و پس از آن بمقام سلطنت برسد و فرقی بین ولیعهد مملکت و سایر افراد ملت نباشد و همه در نظام وارد شوند و این علم را یاد بگیرند و حافظ حقوق مملکت و ملت باشند از این جهة این پیشنهاد را کردم.

رئیس - نظر آقای مخبر چیست ؟

مخبر - بنظر بنده همان است که عرض کردم. ما خواستيم يك حدی گرفته باشیم بین آن 18 سال و بالا تر بنا بر این آمده ایم سن را 20 سال قرار داده ایم و مخصوصاً قید شده که اقل 21 ساله می تواند متصدی مقام سلطنت بشود ، حالا من از آقا تمنا می کنم پیشنهاد خود شان را مسترد

ص: 560

عکس

میرزا صادق خان - صادق (مستشار الدوله)

رئيس مجلس مؤسسان

ص: 561

ص: 27

بفرمایند چون ممکن است بعد یکی 21 سال و یکی بیست و يك سال و 6 ماه پیشنهاد کند و در آن ها صحبت خیلی بشود، بنده هم که از طرف کمیسیون نمی توانم قبول بکنم آن وقت اگر هم آقایان بیکی از این پیشنهاد ها رأی بدهند بایستی بکمیسیون برود و مدتی معطلی دارد بنا بر این بنده از آقایان تمنا می کنم که يك قدری جلو این پیشنهاد را بگیرند که کار زود تر بگذرد.

طهرانی - محض این که کار زود تر بگذرد مسترد می کنم .

رئیس - پیشنهاد آقای آهی بشرح ذیل خوانده شد:

بنده پیشنهاد می کنم در اصل 38 سن ولیعهد 18 سال معین شود .

بعضی از نمایندگان - پس گرفتند .

میرزا مجید خان آهی - اجازه می دهید دلائل خودم را عرض کنم.

رئيس - مگر پس نگرفتید ؟

آهی - خیر پس نگرفتم .

رئيس - بفرمائید.

آهی - اگر چه آقایان محترمی که سن ولیعهد را 22 سال یا بیش تر پیشنهاد کردند بنده را مأیوس کردند از این که پیشنهاد بنده مورد قبول واقع شود و آقایان هم همه میل دارند که کار زود تر بگذرد ولی بنده خواستم خاطر محترم آقایان را متذکر بشوم که دلیل زیاد کردن سن چیست ؟ دلائلی که اقامه فرمودند برای این که سن ولیعهد زیاد تر از 20 سال باشد بنده را قانع نکرد . چون برای اشتغال بسلطنت تحصيل دكتر يا تحصيل علم نظام لازم نیست. چیزی که اهمیت دارد این است که مملکت زود تر از حال بی تکلیفی بیرون بیاید .

بعضی از نمایندگان - چه بی تکلیفی، نایب السلطنه دارد .

آهی - اجازه بفرمائید. وجود نیابت سلطنت بطوری که کلیۀ علماء حقوق تصديق دارند اسباب تزلزل مملکت است و هر چه زود تر بدورۀ نیابت خاتمه داده شود بهتر است، دیگر این که بودن نیابت سلطنت اسباب سنگینی بودجۀ مملکت است. آقایان فراموش نفرمائید که گذشته از حقوق سلطنت باید حقوق هم به نیابت سلطنت داده شود و اسباب سنگینی بودجه می شود. پس برای این که این موضوع ها نباشد و برای این که مملکت زود تر از حال بی تکلیفی بیرون بیاید بنده سن 18 سال را که در قانون اساسی هم ذکر شده است کافی می دانم ولی چون آقایان میل دارند که این قضیه زود تر بگذرد بنده پیشنهاد خودم را پس گرفتم .

ص: 563

رئیس - پیشنهاد آقای تیمور تاش. بشرح ذیل خوانده شد:

اصل 38 - در موقع انتقال سلطنت ولیعهد وقتی می تواند امور سلطنت را متصدی شود که دارای 20 سال تمام باشد چنان چه باین سن نرسیده باشد نایب السلطنه از غیر خانوادۀ قاجاریه از طرف مجلس شورای ملی انتخاب خواهد شد.

تیمور تاش - بنده نظر باین که علاقمند بتمام شدن این مواد هستم اگر يك اصلاح غیر عبارتی بود اصلاح نمی کردم ولی چون اصلاح عبارتی است پیشنهاد کردم و امیدوارم که آقای مخبر هم قبول بفرمایند، این عبارت حاکی از اینست که کانه بانتخاب يك مقام دیگری با تصویب مجلس است در صورتی که خود انتخاب بتوسط مجلس شورای ملی بعمل می آید بنابراین اصلاح عبارتی را بنده پیشنهاد می کنم و البته سنوات شمسی هم باید اضافه شود.

مخير - بنده قبول می کنم .

رئيس - پیشنهاد آقای معظمی این طور خوانده شد :

بنده پیشنهاد می کنم با تصویب از آخر سطر دوم اصل 38 حذف شود و بجای شد در آخر سطر سوم اصل 38 نمود نوشته شود.

رئيس - قبول شده است .

بنده پیشنهاد می کنم کلمۀ (با تصویب) از جملۀ آخر اصل 38 حذف و کلمه ( شد ) در آخر اصل به کلمۀ کرد تبدیل شود که جملۀ آخر این طور اصلاح خواهد شد. چنان چه باين سن نرسیده باشد مجلس شورای ملی نایب السلطنه ای از غیر خانوادۀ قاجاریه برای او انتخاب خواهد کرد کشوری، احتشام زاده، علی اصغر ، وكيل الرعايا .

پیشنهاد آقای آقا سید عبد الرحیم کاشانی، بنده پیشنهاد می کنم در اصل 38 این تبصره اضافه شود :

تبصره - در صورت نبودن مجلس شورای ملی وکلای دوره های قبل دعوت شده مجلس شورای ملی را موقتاً تشکیل و برای ولایت عهد یا نایب السلطنه تصمیمی بگیرند .

بعضی از نمایندگان - این موضوع در قانون اساسی هست .

کاشانی - پس گرفتم .

رئیس - پیشنهاد آقای آقا سید یعقوب.

آقا سيد يعقوب - نظر من تأمین شد پس گرفتم .

ص: 564

پیشنهاد آقای شیخ جلال - بنده پیشنهاد می کنم که در آخر اصل 38 پیشنهادی کمیسیون اضافه شود، مشروط بر این که مسلمان و ایرانی الاصل و تبعۀ مسلمۀ ایران باشد.

آقا شیخ جلال - از کوزه همان برون تراود که در اوست .

برای این که مورد هو واقع نشوم مقدمتاً دو مطلب را بعرض آقایان می رسانم، یکی این که از ابتدای انقلاب ایران خوش بختانه در قسمت عمدۀ جریانات شرکت داشته و همیشه وضعیات اقلیت و اکثریت نژادی و ملی را در این مملکت دیده ام. در يك موقعی بود که بواسطۀ بعضی حوادث اقلیت زمام مملکت را در دست گرفته بحدی که تقاضای این مرتبه را هم ننموده و این در حدود 1328 و 29 بود. مطلب دوم این که بنده در عین این که یک نفر مسلمان هستم معتقدم بتساوی تمام ملت ایران در مقابل قانون و فقط عرضی که در این خصوص می نمایم مبنی بر اصول حکومت اکثریت است و نظر باین که اکثریت مملکت ما مسلمان هستند بنده معتقدم این قضایا فقط از نقطۀ نظر حکومت اکثریت در قوانین اساسی ما ذکر شود منتها چیزی که در این خصوص آقایان و مخبر کمیسیون ممکن است بگویند دو مطلب است یکی این که در سایر قوانین این نکته تأمین شده و این قضیه قید شده و محتاج بذکر آن نیستم. دیگر این که با اکثریت قریب باتفاق که در این مملکت با اسلام است چطور می شود که یک اقلیتی تقاضای این مرتبه را بکنند یا مجلس شورای ملی این تقاضای اقلیت را قبول بکند. نسبت بقسمت اول اگر بگویند در سایر قوانین است استدعا می کنم

آقایان یا آقای مخبر يا غير مخبر يك مادۀ اصلی یا فرعى بمن نشان بدهند که بنده هم ببینم در تمام مواد قانون اساسی راجع بشخص نایب السلطنه که این قید نشده و اگر هم این قید شده شايد من فراموش کرده باشم و اما راجع بمسئله اقلیت و اکثریت خوش بختانه خودم بودم در سال 1327 و 28 و همین طور تا ابتدای طلوع پهلوی که همیشه اوقات اقلیت و اشخاصی که تبعۀ داخله ایران نبودند زمام امور این مملکت را در دست می گرفتند و اگر بر خلاف میل بنده و بر خلاف نزاکت نمی شد شاید وقایع تاریخی این چند سال را که بنده اطلاع دارم راجع بهمین اشخاصی که تبعه خارجه بودند و تا حدی متصدی امور مملکت ما بودند و همین طور اشخاصی که از اقلیت بوده و زمام امور مملکت را در دست داشتند و همین طور قضایای 1328 و 29 را که مبنی بر این اساس بود تمام آن ها را يكان يكان بعرض آقایان می رسانم.

مخبر - مادۀ 33 نظام نامه را فراموش نکنید.

آقا شیخ جلال - بنابراين از نقطۀ نظر عمل این موضوع در مملکت ما تقريب الوقوع واقع

ص: 565

شد و از نقطۀ نظر قوانین هم در هيچ يك از قوانین ما این مطلب پیش بینی نشده بخصوص نسبت بشخص نايب السلطنه قید نشده است که مسلمان و ایرانی و تبعۀ مسلم ایران باشد بنده اصراری ندارم و از نقطه نظر عدم توجه این عرض را می کنم و الا اگر آقایان بگویند در قوانین هست بنده عرض می کنم قانون اساسی و قوانین فرعی ما الآن در این جا هست ( اشاره بكتب قوانين روی میز ) و تقریباً پنج جلد است و آقای مخبر ممکن است دست شان را روی آن ماده یا آن اصل بگذارند و بگویند بموجب این ماده و این اصل نایب السلطنه بایستی مسلمان و تبعۀ مسلم ایران باشد. بنابرین اگر قید نشده باشد بنده خیال می کنم که آقایان عرایض بنده را تصدیق بفرمایند و اگر هم قید شده است که بنده خیلی معذرت می خواهم که دوسه دقیقه وقت آقایان را تلف کرده ام.

مخبر - اصل چهلم را ملاحظه بفرمائید.

آقا شیخ جلال - اما مسئله اصل چهلم .

بعضی از نمایندگان - ( بطور همهمه ) این اصل مطرح نیست.

آقا شیخ جلال - آقایان هو می کنند و آزادی بنده را تهدید می کنند ! بنده با این که منت ها درجه علاقه مند بودم که در اطراف این مواد صحبتی نشود و زود تر بگذرد ولیکن این قضیۀ اقلیت و اکثریت فوق العاده مهم است و راجع بهمان فکری است که در دماغ من است اصل چهلم می نویسد ... همهمۀ نمایندگان .

رئيس - هنوز باصل چهلم نرسیده ایم. در پیشنهاد خود تان توضیح بدهید.

آقا شیخ جلال - بله اولا اصل چهلم هم تأمین نمی کند ثانیاً ممكن است يك نفر غير مسلمان یا یک نفر غیر تبعه ایران باشد که معتقد بقر آن نباشد و بیاید قسم هم بخورد هیچ منافاتی هم ندارد.

مخبر - واقعاً باصطلاح معمول حالا که ما خود مانیم ولی گاهی بعضی از آقایان از حدود خود شان تجاوز می کنند باز هم فریاد می زنند آزادی نیست. اولا آقایانی که پیشنهاد می دهند تمنّی می کنم مراجعه به مادۀ 23 نظام نامه که توضیح راجع به پیشنهاد باید خیلی مختصر باشد. اما راجع بمسئله ای که فرمودند آخر کار هایی که در یک مملکتی می خواهند بکنند تمام جزئیات را که در قانون نمی نویسند اگر هم تمام مواد را در نظر می گرفتند که شاه باید قسم بخورد و بعد ماده اى راكه نایب السلطنه هم باید قسم بخورد که قانون اساسی را حفظ کند و از طرف دیگر آن اصل را در نظر می گرفتند که شاه ایران باید دارا و مروج مذهب جعفری باشد بعد از تمام این مقدمات و اصولی که در قانون اساسی هست آن وقت تصدیق می کردند که بطریق اولی کسی که نایب السلطنه می شود

ص: 566

در صورتی که مسلمان نباشد نمی تواند متصدی امور سلطنت بشود آیا ممکن است مثلا يك كسي كه مسلمان نباشد و بیاید بكلام اللّه قسم بخورد که من مروج مذهب جعفری هستم و قانون اساسی را حفظ می کنم و بالاخره بنده استدعا می کنم در این موضوع این قدر ها صحبت نکنیم و سنۀ 1328 را هم بگذاریم برای اشخاصی که در آن وقت بودند بنابرین اگر آقایان این پیشنهاد را پس می گرفتند صرف نظر از این که کار هم زود تر می گذرد بنده شخصاً متشکر می شدم.

رئیس - رأی می گیریم به پیشنهاد آقای آقا شیخ جلال آقایان موافقین قیام فرمایند چند نفری قیام نمودند.

رئیس - آقایانی که مخالفند قیام فرمایند. اکثر نمایندگان قیام فرمودند.

رئیس - پیشنهاد آقا شیخ جلال رد شد پیشنهاد آقای عدل .

عدل - بنده مسترد می کنم .

رئيس - آن یکی را هم مسترد می کنید .

عدل - بلی هر دو پیشنهاد را استر داد می کنم .

رئیس - پیشنهاد آقا شیخ علی استر آبادی بمضمون ذیل خوانده شد :

این بنده پیشنهاد می کنم که این جمله به اصل 38 اضافه شود، ولیعهدش از بلوغ بسن 20 سال بشرطی می تواند متصدی امر سلطنت شود که تصدیق رسمی از مدرسۀ متوسطه داشته باشد خندۀ نمایندگان :

بعضی از نمایندگان - پس گرفتند .

رئيس - پیشنهاد آقای افسر .

بعبارت ذیل قرائت شد :

تبصرۀ ذیل را پیشنهاد می کنم که الحاق شود بمادۀ 38 .

تبصره - اگر مجلس شورای ملی در موقع تعیین نیابت سلطنت موجود نباشد باید از نمایندگان ادوار سابقۀ مجلس شورای ملی که در طهران حضور داشته باشند مجلسی تشکیل داده و پس از حضور اكثر آن ها موقتاً نایب السلطنه را تعیین کرده تا این که مجلس شورای ملی بفوریت تشكيل و مطابق اصل 38 رفتار نمایند .

رئيس - آقای افسر (اجازه)،

افسر - مجلس مؤسسان برای این تشکیل شده است که این چهار اصلی را که در قانون اساسی

ص: 567

هست و می خواهد عوض کند مطابق با احتیاجات مملکتی عوض کند و پیش بینی کند تمام حوادث مترقبه و غیر مترقبه را چون این مطلب پیش آمد در سنۀ 1327 تمام آقایان دیدند و مشاهده کردند که برای تعیین نیابت سلطنت در آن موقع مجلس نبود و يك مجلس عالى موقتی تشكيل دادند و مرحوم عضد الملك را معین کردند تا این که بعد مجلس شورای ملی منعقد شد و دو مرتبه رسماً او را معین کرد چون این قضیه را ما دیدیم در آتیه هم ممکن است نظایر آن اتفاق بیفتد جایش در این ماده است و در آن جا باید پیش بینی شود حالا آقای مخبر یا جواب قاطعی بدهند و بنده را متقاعد کنند یا قبول کنند نه این که مثل آن دفعه بنظر مجلس وا گذار کنند .

یک نفر از نمایندگان - در قانون اساسی هست .

افسر - و این که آقایان می فرمایند در قانون اساسی هست بفرمایند در کدام ماده است ؟ !

بعضی از نمایندگان - اصل 42 .

افسر - اصل 42 این نظر را تأمین نمی کند، بنده عرض می کنم آن کسی که باید مجلس را منعقد کند و اسمش نایب السلطنه است که موجود نیست ولیعهد هم که بسن بلوغ نرسیده. پس آن کسی که رئیس حکومت باشد و مجلس را تشکیل بدهد کیست ؟ در این صورت ممکن است در این موقع اختلاف نظر پیدا شود باین جهة بنده پیش بینی کردم که در این موقع چون دسترسی نیست که بگویم مجلس سابق را فوراً تشکیل بدهند ( مثل موقع تاج گذاری ) چون دست رسی نیست و ممکن است تعطیل مجلس هم شش سال طول بکشد چنان که ما دیده ایم در مقابل محسوسات هیچ منطق های احتمالی با محسوساتی که ما دیده ایم مقابله نخواهد کرد و نتیجه نخواهد داشت كه بفرمایند هم چو چیزی نمی شود بنده عرض می کنم که هم چو چیزی شد و همه دیدیم لهذا برای این که این اشکال پیش نیاید بنده این پیشنهاد را کردم و هیچ عیبی ندارد که بگوئیم همان هایی که در ادوار سابقه طرف توجه ملت بوده اند صد نفر یا هفتاد نفر هر چه در طهران حاضرند اکثر آن ها بیایند و یک نفر نایب السلطنه انتخاب کنند که اسباب زحمت اشکال و تضییع وقت نباشد. اگر این فکر پیش بینی شده است بفرمایند ؟ در کجا پیش بینی شده ؟ و اگر می فرمایند لازم نیست و هیچ فکری نباید کرد بنده عرض می کنم مجلس مؤسسان معلوم نیست بیست سال دیگر . سی سال دیگر. کی افتتاح شود ؟ آن وقت اسباب زحمت می شود حالا اگر این پیشنهاد بنده را رد کنند بنده همان قدر افتخار دارم که این مسئله را پیش بینی کردم .

مخبر - با این که خیلی میل دارم پیشنهاد نمایندۀ محترم را قبول کنم ولی بد بختانه این

ص: 568

مسئله را نه می توانم قبول کنم و نه می توانم ارجاع آن را بکمیسیون تقاضا کنم زیرا موادی را که در قانون اساسی هست کافی می دانم و در آن موقع این مواد از آن پیش آمد ها جلو گیری می کند .

رئیس - آقای تیمور تاش (اجازه)،

تیمور تاش . بنده مخالفم با پیشنهاد پس از يك موافق عرض می کنم .

رئیس - آقای سهراب زاده (اجازه)،

سهراب زاده - بنده مخالفم.

رئیس - آقای طهرانی .

طهرانی - بنده مخالفم.

رئیسی - آقای شوشتری ،

شوشتری - بنده هم مخالفم .

رئيس - آقای تجدد (اجازه)،

تجدد - مخالفم .

رئیس - آقای رهنما.

رهنما - مخالفم .

رئيس - آقای آقا سید یعقوب.

آقا سید یعقوب - بنده موافقم . عرض می کنم بنده چون آقای افسر را يك آدم ادبی تاریخ دانی می دانم بعد از این که فرمودند بنده متذکر شدم و عقیده بایشان پیدا کردم خود آقای رئيس مجلس مؤسسان نظر شان هست که در باغ شاه حبس بودند وقتی که آمدند و مجلس را مفتوح کردند و آن سلطنت بحمد اللّه منقرض شد در همان وقت ولیعهد صغیر بود همین قانون اساسی را هم ما داشتیم آن ها چه کردند؟ آن وقت هیئت مدیره ناچار شدند و آمدند مرحوم عضد الملك را نایب السلطنه کردند حالا بنده نظر بقوت قلبی که باین سلطنت دارم امیدوارم پنجاه سال این سلطنت دوام پیدا کند لیکن من آقایان را توجه می دهم به پیش آمد. چه عیب دارد حکایت آن نباشد که بگوئیم کلاغ توی چاه نمی افتد ؟ اگر آمدیم و کلاغ توی چاه افتاد ؟ چه باید کرد ؟ تاریخ سابقه برای ما عبرت بشود چه عیب دارد که هم چو پیش آمدی را در نظر بگیریم که در یک موقعی که مجلس نیست و می خواهند نایب السلطنه قرار بدهند ولیعهد هم صغیر است؟ این بود نظر هم کار محترم من که پیش بینی کردند. حالا بنده نمی دانم که آقایان چطور با این پیش بینی مخالفت می کنند؟ چه ضرر دارد و این را آقای مخبر قبول بفرمایند و آقایان نمایندگان هم رأی بدهند،

ص: 569

رئیس - آقای تیمور تاش (اجازه)،

تیمور تاش - پیش از این که در اصل پیشنهاد بنده اظهار عقیده کرده باشم يك اصل مسلّمی را باید تذکر بدهم يك قانونی اعم از این که قانون اساسی باشد یا قوانین عادی باشد برای مواقع عادى وضع می شود والا در سنوات گذشته آمدند طهران را فتح کردند یا چه شد یا چه نشد؟ این ها هیچ مؤثر در قانون نیست. هزار قانون اساسی و هزار قانون عادی اگر نوشته شود و يك مطلبی پیش بینی شود در مقابل انقلاب بقدر سر سوزنی نتیجه نخواهد داشت. پس ما برای مواقع عادی این قانون را می نویسیم و برای مواقع عادی هم قانون اساسی خودش پیش بینی کرده در چه موقع باید نایب السلطنه تعیین شود ؟ در موقع رحلت پادشاه، فقط در آن موقع است که اگر ولیعهد دارای 20 سال تمام نباشد احتیاج پیدا می شود به تعیین نایب السلطنه و در قانون اساسی در اصل 42 صراحتاً تکلیفش را معین کرده است. در این جا هم این وظیفه یعنی وظيفۀ انتخاب نایب السلطنه بمجلس شورای ملی وا گذار شده است و این که می فرمایند وکلای سابق جمع شوند وکلای سابق در هر جا جمع شوند مجلس شورای ملی را تشکیل نمی دهند مجلس شورای ملی عبارت از اشخاصی است که در ادوار مختلفه و برای ادوار مختلفه انتخاب شده اند، بنده که در چهار دوره

وکیل شده ام اگر دورۀ ششم انتخاب نشوم هیچ حقی ندارم و هیچ مزیتی هم بر سایر افراد مردم ندارم باین جهة یکی از وظایف مجلس شورای ملی را نمی شود بيك فردى كه يك وقتی وکیل مجلس بوده است وا گذار کرد و این بر خلاف قانون اساسی است و بنابراین پیشنهاد ایشان مورد ندارد.

رئيس - رأی می گیریم بقابل توجه بودن پیشنهاد آقای افسر آقایانی که موافقند قیام فرمایند، چند نفر برخاستند .

رئيس - آقایان مخالفین قیام فرمایند. اکثر از نمایندگان قیام نمودند.

رئیس - پیشنهاد آقای افسر رد شد.

پیشنهاد آموزگار بشرح ذیل قرائت شد :

این بنده پیشنهاد می کنم که کلمه چنان چه در اصل 38 سطر 3 بکلمۀ اگر تبدیل شود .

آموزگار - اين يك اصلاح عبارتی است و چندان هم مهم نیست با این که کلمۀ چنان چه کلمه قشنگی است ولی از (ادوات) شرط حساب نمی شود و چون اگر از ادوات شرطيه است چه ضرر دارد بجای (چنانچه) اگر گذارد شود ؟

مخبر - محض این که مدتی طول نکشد بنده این پیشنهاد را قبول می کنم.

ص: 570

پیشنهاد آقای دکتر آقایان بمضمون آتی خوانده شد :

بنده پیشنهاد می کنم که باصل 38 راپرت کمیسیون رأی گرفته شود .

بعضی از نمایندگان - بر خلاف نظام نامه است .

دکتر آقایان - چون پیشنهادات زیاد می شود و در هر کدام مذاکرات زیاد می شود برای این که پیشنهاد ها و مذاکرات خاتمه پیدا کند بنده پیشنهاد کردم باصل 38 راپرت کمیسیون رأی گرفته شود ولی حالا که می فرمایند بر خلاف نظام نامه است مسترد می کنم.

رئیس - دو پیشنهاد دیگر است که امضاء ندارد .

بعضی از نمایندگان - خوانده نمی شود .

رئیس - رأی گرفته می شود باصل 38 با اصلاحاتی که قبول شده است .

بعضی از نمایندگان - قرائت شود. بشرح ذیل قرائت شد:

اصل 38 - در موقع انتقال سلطنت ولیعهد وقتی می تواند شخصاً امر سلطنت را متصدی شود که دارای 20 سال تمام شمسی باشد، اگر باین سن نرسیده باشد نایب السلطنه از غیر خانوادۀ قاجاریه از طرف مجلس شورای ملی برای او انتخاب خواهد شد.

رئیس - آقایانی که با اصل 38 بطریقی که خوانده شد موافقند قیام فرمایند، عدۀ کثیری بر خاستند.

رئيس - آقایانی که مخالفند قیام فرمایند ، کسی قیام نکرد.

رئيس - مادۀ 38 تصویب شد، اصل چهلم قرائت می شود، بشرح ذیل قرائت شد:

اصل چهلم - همین طور شخصی که به نیابت سلطنت منتخب می شود نمی تواند متصدی این امر شود مگر این که قسم مزبور فوق را یاد نموده باشد.

رئیس - آقای شیخ الاسلام (اجازه)،

شیخ الاسلام اصفهانی - کمیسیون مطالعه این جمله را باصل چهلم اضافه کرده است.

یک نفر از نمایندگان - چه چیز را اضافه کرده است ؟

مخبر - خیر آقا دست نخورده است .

شيخ الاسلام - در این جا اصل چهلم را می نویسد آن وقت در مقدمه حاشا می کند و می گویند اصل چهلم را بحال خودش باقی می گذاریم و این بعقیدۀ بنده درست نیست.

مخبر - بنده اول اصل چهلم را می خوانم، اصل چهلم متمم قانون اساسی (همین طور شخصی

ص: 571

که به نیابت سلطنت منتخب می شود نمی تواند متصدی این امر شود، مگر این که قسم مزبور فوق را یاد نموده باشد)، این ماده را که کمیسیون پیشنهاد کرده است می خوانم (همین طور شخصی که به نیابت سلطنت منتخب می شود نمی تواند متصدی این امر شود مگر این که قسم مزبور فوق را یاد نموده باشد) آیا این دو فرقی دارد ؟ یا کمیسیون تغییری در این اصل داده است ؟ ولی البته مجلس باید در این اصل هم رأی بدهد.

رئیس - رأی گرفته می شود باصل چهلم با وصفی که محفوظ مانده است .

آقایانی که موافقند قیام فرمایند. نمایندگان باتفاق بر خاستند.

رئيس - آقایانی که مخالفند قیام فرمایند کسی قیام نکرد .

رئيس - اصل چهلم تصویب شد. پیشنهاد آقای ارباب کی خسرو (بشرح ذیل خوانده شد):

بنده پیشنهاد می کنم مجلس مؤسسان بعد از تصویب سه اصل 36 و 37 و 38 قانون اساسی مادۀ واحدۀ ذیل را تصویب فرماید:

مادۀ واحده - (مجلس مؤسسان سه اصل 36 و 37 و 38 قانون اساسی مصوبۀ 21 آذر ماه 1304 را بجای سه اصل 36 و 37 و 38 سابق متمم قانون اساسی قرار داده به اصل مذکور سابق را ملغی می داند).

رئیس - آقای تیمور تاش (اجازه)،

تیمور تاش - بنده قبل از این که اظهار عقیده کنم می خواستم از آقای پیشنهاد کننده یا از مجلس مؤسسان استفصار کنم که این در دنبالۀ این اصولی است که تصویب شد يعنى يك اصل اضافی می شود بر قانون اساسی یا خیر تصميم خلص مجلس مؤسسان خواهد بود ؟

اگر تصمیم خاص مجلس مؤسسان است که البته در اصل مطلب تفاوتی پیدا نخواهد شد زیرا بر قرار شدن اصولی در جای يك اصل دیگر خودش مستلزم الغای آن اصول است حالا اگر این ماده بخصوص خواهد بود از طرف مجلس مؤسسان که در ضمن شور در چهار اصل بعقیده و قضاوت من نمی شود در این باب صحبت کرد (بعضی از نمایندگان صحیح است)، یعنی اگر پیشنهادی خواهد بود در باب الغاء فلان یا بهمان بعد باید مذاکره شود زیرا این تذکر و تصمیم مجلس مؤسسان جزو اصول قانون اساسی محسوب نمی شود و آن سه چهار اصلی که از بین رفته همین سه چهار اصلی که امروز بجایش آمده است بهمان درجه که آن قانون اساسی معتبر و محکم است بهان درجه این چهار اصلی که امروز تصویب می شود محکم است و بهمان شدت غیر قابل تغییر است؟

ص: 572

بنابراین آن چهار اصل قانون اساسی باید تمام شود و رأی از طرف مجلس مؤسسان داده شود آن وقت در این پیشنهاد مذاکره شود .

رئيس - آقای تدین (اجازه)،

تدین - اگر آقایان تصور می فرمایند كه يك اصلی می خواهد علاوه شود بر قانون اساسی و باين جهة مخالفند؟ این صحیح است بنده هم کاملا مخالف هستم با این که یک اصلی بر اصول قانون اساسی اضافه شود زیرا وظيفۀ مجلس مؤسسان فقط تجدید نظر در همان چهار اصل بود ولی باید تشخیص داد که این ماده يك اصل اضافی است. یا يك اخباری است از طرف مجلس مؤسسان؟

این اصل اضافی نیست برای این که تأسیس يك مطلبی نمی کند. مجلس مؤسسان می خواهد بگوید این چهار اصلی را که وظیفۀ من بود باین ترتیب تصویب کردم و برای این که در آتیه معلوم شود آن سه اصل سابق دیگر بهیچ وجه اثری ندارد و از درجۀ اعتبار ساقط خواهد بود يك ماده ای تصویب می شود که آن سه اصل که در متمم قانون اساسی سابق است منسوخ است و باید هم همین طور باشد برای این که هر قانونی که وضع می شود اگر چنان چه در آن قانون موادی باشد که در قانون هم بوده و آن ها لغو کرده اند باید مادۀ صریحی باشد که آن مواد منسوخ است و بالاخره اين يك اصل اضافی نیست زیرا ما این جا تکلیفی برای کسی معین نمی کنیم و حقوقی برای کسی تثبیت نمی کنیم بنابراین لازم است که این اخبار و این اعلام از طرف مجلس مؤسسان بعنوان يك اصل واحد يا يك مادۀ واحده تصویب شود.

سهراب زاده بعد از اتمام این سه اصل.

تدین - اجازه بدهید. بعد هم نیست اشتباه است. تمام جریان قوانین همین قوانین خودمان. حالا ما نمی خواهیم بدنیا بچسبیم شاید آن قدر ها اطلاعات زیادی نداشته باشم قوانینی که در خود مجلس شورای ملی ما وضع می شود و آن ماده ای که اعلان می کند نسخ آن قانون سابق را جزو همان قانون است که یکی از آن ها الان بنظر من آمد قانون شورای عالی معارف که در دورۀ سابق گذشت.

یک نفر از نمایندگان - قانون انتخابات.

تدین - و هم چنین قانون انتخابات و هكذا سایر قوانین و بالاخره در جزء همین قانون باید باشد بنابر این هیچ اشکالی و ایرادی و اعتراضی نیست و ما هم کاری بخلاف نکرده ایم و باید بعنوان مادۀ واحده يا اصل واحد اضافه کنیم.

شيخ الاسلام - بعنوان تبصره

ص: 573

تدین - تبصره نمی شود زیرا تبصره بایستی مربوط بمادۀ قبل از خودش باشد زیرا توضیح مي كند يك قسمت چیز هایی را که در مادۀ قبل است و این پیشنهاد آن طور نیست و بالاخره همین طور که این پیشنهاد شده باید ضمیمۀ این چهار اصل باشد و الا بالاخره در آتیه ممکن است همین مسئله اعلام و اخبار نگرانی بمنسوخیت آن اصل توليد يك مشكلاتی بنماید بنا براین هیچ اشکالی ندارد و خواهش می کنم آقایان هم موافقت بفرمایند.

رئیس - آقای ارباب کی خسرو ( اجازه )،

ارباب کی خسرو - اگر چه بنده بعد از توضیحات آقای تدین توضیحاتی ندارم ولی خواستم در این جا متذکر شوم که آن اصلی را که مجلس شورای ملی در نهم آبان تصویب کرده است هیچ ذکری از الغاء چهار اصل قانون اساسی ندارد در آن جا منقرض می کند خانوادۀ سلطنت را و موکول می کند تغییر آن چهار اصل را بمجلس مؤسسان، مجلس مؤسسان هم بر طبق آن تشکیل شده است و سه اصل از آن چهار اصل را تغییر داده است و يك اصل را بجای خودش باقی گذاشته است اما آن اصول چه شد. آن اصول بر جای خودش باقی است بطوری که آقای تدین فرمودند آن اصول باید منسوخ شود و تا مجلس مؤسسان این رأی را ندهد آن اصول بر جای خودش باقی است از این جهت بود که بنده این پیشنهاد را کردم که بطور مادۀ واحده ای که جزو قوانین معموله هم هست مجلس مؤسسان رأی خودش را در این باب داده باشد .

مخبر – بنده در هر صورت از نقطۀ نظر اصولی نه ذکرش را ضروری می دانم و نه مضر ولی برای این كه يك مقداری وقت تلف نکنیم و از برای آقایان هم هیچ نگرانی نباشد قبول می کنم که بطور مادۀ واحده ذکر شود.

رئیس - رأی گرفته می شود به مادۀ واحده پیشنهاد آقای ارباب که آقای مخبر هم قبول کردند آقایانی که موافق هستند قیام فرمایند ( آقایان قریب باتفاق قیام نمودند).

رئیس - آقایانی که مخالفند قیام فرمایند (کسی بر نخاست ).

رئيس - پیشنهاد آقای ارباب تصویب شد و پیشنهادی از طرف آقای یاسائی شده است که متضمن يك مادۀ الحاقيه است.

جمعی از نمایندگان - با همهمه؛ نمی شود ، نمی شود.

رئيس - شور در کلیات است - آقای دکتر مهدی خان ( اجازه )،

دکتر مهدی خان - موافقم .

رئیس - آقای یاسائی ( اجازه )،

ص: 574

ياسائي - بنده در کلیات مخالفم.

رئيس - بفرمائید .

یاسائی - مخالفت بنده با کلیات این مواد نه از نقطۀ نظر سلطنت ارثی یا انتخابی است که آقای سلیمان میرزا بان اشاره کردند و از نقطۀ نظر مسلکی بنده هم متوجه به سلطنت انتخابی با طرز فکر دیگر هستم ولی بنده عقیده ام اینست كه اول وطن بعد مسلك و از نقطۀ نظر وطن پرستی لازم می دانم که سلطنت ارثی باشد و بالاخره راجع باساس قضیه بود مخالفتی ندارم مخالفت بنده راجع بدان موضوعی بود که مربوط به ولیعهد و حالا استفاده می کنم در موقع مخالفت در کلیات عرض خود را می کنم بنده پیشنهاد کرده بودم که ولیعهد باید البق اولاد شاه باشد. این پیشنهاد بنده يك جزء دیگری هم داشت که باید مادرش هم ایرانی الاصل و مسلمان باشد، در قسمت اول پیشنهاد بنده یعنی به پیشنهاد یک نفر از رفقا که مربوط بقسمت اول پیشنهاد بنده بود گویا رأی گرفته شد ولی در قسمت دوم که پیشنهاد آقای کاشانی بود استرداد کردند و نسبت به پیشنهاد من رأی گرفته نشد اخطار هم کردم ملتفت نشدند مادۀ 23 را هم تذکر دادم که قرائت شود باز نشد بنا بر این حالا عقیدۀ خودم را عرض می کنم، نسبت به مادر ولیعهد عقیدۀ من اینست که باید مسلمان باشد زیرا ازدواج با اهل کتاب به فتاوی از علماء جایز است از این جهت

مقتضی بود که حتماً این قید را بکنیم که مادر ولیعهد هم ایرانی الاصل و مسلمان باشد ولی حالا که گذشت يك جهت مخالفت بنده این است و يك ماده الحاقیه هم پیشنهاد کردم که قرائت نکردند .

جمعی از نمایندگان - با همهمه، نمی شود.

یاسائی - آقایان رأی ندادن غیر از گوش بحرف ندادن است من تقاضا نکردم که آقایان حتما رأی بدهند ولی عرض من که باید گفته شود !! بنده پیشنهاد کردم که اگر سه ربع اعضاء مجلس شورای ملی تصویب کرد و اگر انجمن های ایالتی و ولایتی اجازه دادند بوسیلۀ مجلس مؤسسان در آینده می توانیم تجدید نظری در قانون اساسی بکنیم . عده ای از نمایندگان (با همهمه) ما حق نداریم (صداى زنك رئيس).

رئيس - اين ها خارج از موضوع است .

یاسائی - آقایان فرار می کنند از حرف زدن و گفت گو کردن بنده عقیده ام اینست که باید مفتاحی باز کنیم برای آتیه ...

نمایندگان - ( بطور همهمه ) حق نداریم ، صداى زنك رئيس.

ص: 575

یاسائي - ما يك عمارت حصار بندی را يك جائیش را گرفتیم خراب کرديم و بيك ترتيب مخصوصی درست کردیم خوب اگر يك دری برایش نگذاریم و کلیدش را بدست ملت بدهیم که هر وقت بخواهند باز کنند این چه عیبی دارد ؟

جمعی از نمایندگان - با همهمه و اعتراض، خارج از موضوع است .

یاسائی - اصل پنجاه و یکم فرمان مظفر شاه که نوشته است ( اصل پنجاه و یکم - مقرر آن که سلاطین اعقاب و اخلاف ما حفظ این حدود و اصول را ) و بنده عقیده ام این است که اصل پنجاه و یکم باید نسخ شود ( نمایندگان با همهمه زیاد این مربوط باین چهار ماده نیست ) صدای زنگ رئیس.

رئیس - آقا از موضوع خارج است.

آقای یاسائي بمحل خود مراجعت نمودند.

رئیس - آقای دکتر مهدی خان ( اجازه ) ،

دکتر مهدی خان ملك زاده - بنده از نقطه نظر مصالح مملکت و مصالح عمومی موقعیتی را که مجلس مؤسسان در مقابل دنیای متمدن، در مقابل وجدان، در مقابل وطن حائز است مجبور می بینم خودم را که در اطراف اصول اربعه بعنوان موافقت اظهاراتی عرض کنم تمام آقایان و منتخبین این مجلس مقدس موقعیت مهمی را که مجلس مؤسسان در دنیای متمدن حائز و دارا بوده است ملتفت هستند و بنده هیچ محتاج نمی بینم خودم را که در این موضوع اظهاراتی بکنم ولی چون دنیای عامۀ مردم و دنیای متمدن همه متوجه و منتظر تصمیمی که مجلس مؤسسان ایران از برای سعادت مملکت خود می خواهد بگیرد هستند مجبوراً عرایضی می کنم ( همهمه نمایندگان )

ملت ايران يك اصل مسلّمی را که بعقيدۀ من ترقى و تعالى بشر در روی آن اصل قرار گرفته است.

جمعی از نمایندگان ( با همهمه ) خارج از موضوع است.

ملك زاده ( پس از قدری سکوت ) خوب وقتی فرمایشات تان تمام شد در قسمت بنده عرایضم را عرض می کنم و آن اصل مسلّمی که بعقیده من ملت ایران قبول کرد بدنیا نشان داد که این ملت دارای قوۀ قضاوت است و می تواند مصالح مملکت خودش را در تحت دقت در آورده و نتیجۀ قضاوت خودش را در تحت مواد معینی قانون مملکتی قرار بدهد.

همهمۀ نمایندگان - صدای زنگ رئیس.

ص: 576

رئیس - آقا در اصل موضوع حرف بزنید .

دکتر مهدی خان - حقیقتاً این رویۀ وکلای محترم خیلی تأسف آور است . بعقيدۀ من ملت ایران در این تصمیمی که امشب گرفت پاداش داد بیکی از بزرگ ترین خادم مملکت و بتمام دنیا نشان داد که هر کسی از برای وطن خود خدمت کند از طرف ملت پاداش خواهد گرفت.

جمعی از نمایندگان ( بطور همهمه ) این طور نمی شود حرف زد رأی بگیرید.

رئیس - آقایان مذاکرات را کافی می دانند ؟

عده ای از نمایندگان - بلی مذاکرات کافی است .

رئيس - متجاوز از چهل نفر از آقایان پیشنهاداتی کرده اند که در این باب با ورقه رأی گرفته شود ، نمایندگان صحیح است .

رئيس - رأی می گیریم باین اصول با اصلاحاتی که شده است با ورقه ، آقایانی که موافقند ورقه سفید و آقایانی که مخالفند ورقه کبود می دهند اخذ آراء شروع شد (1)

( در این موقع چند نفر از نمایندگان از مجلس خارج می شدند )

رئیس - آقایان در موقع رأی خارج نشوید که از عدۀ رأی دهندگان مطلع شوند ؟ اخذ آراء بعمل آمد.

رئيس - اخذ آراء تمام شد ، حال قرائت می شود .

( آقایان آقا میرزا شهاب و شیروانی اوراق آراء را تعداد نموده و نتیجه بطریق ذیل حاصل شد):

ورقۀ سفيد علامت قبول 256.

آقا میرزا شهاب - يك نفر هم روى يك كاغذ سفید نوشته است (موافق باقر).

بعضی از نمایندگان - آن هم حساب می شود ورقه چاپی نداشته است .

آقا میرزا شهاب - بنابر این ورقۀ سفید 257 تا می شود.

رئيس - عدۀ حاضرین اعضاء محترم مجلس مؤسسان 260 نفر موافقين 257 نفر و سه نفر ممتنع.

( آقایان نمایندگان و تماشا چیان شروع بکف زدن نمودند ).

اسامی رأی دهندگان - آقایان ، حاج میرزا اسد اللّه خان کردستانی ، هرمزی ، حاج میرزا آقا فامیلی ، حاجی علی اصغر تاجر گرمۀ ، حسین آقایان ، عبد الحمید خان سنندجی ، علام رضا خان،

ص: 577


1- در این موقع کاسۀ رأی میان آمد و نمایندگان با يك قهاریتی آراء خود را ریختند

یاسائی ، میر محمد حسین خان حسابی، میرزا محمد خان معظمی، باقر خوئی، میرزا علی اکبر خان، ملا عبد العزیز مفتی، میرزا محمد علی خان وکیل اردبیلی، میرزا فرج اللّه خان بهرامی ، میرزا علی خان خطیبی، میرزا محمد علی خان منتصر ، حاج آقا احمد اهری روحی، دادگر ، لطف علی خان مجد، ميرزا علی اصغر صدر المعالی، میرزا محمد علی خان مافی ، نظام ، حاجی سیف ، سيد عبد الوهاب رشتی، میرزا باقر خان عظیمی، میرزا صادق خان صادق ، شیخ خزعل خان کعبی عامری ، عزت اللّه خان بیات ، میرزا عبد الحسين نيك پور ، آقا سید مرتضی وثوق . ميرزا محمد خان ، حاج آقا حسین، حاج شيخ محمد حسین یزدی ، شیخ محمد علی طهرانی، میرزا احمد خان عمارلو ، حاج آقا جواد طباطبائی ، حاج آقا اسمعیل عراقی ، افلاطون کیخسرو شاهرخ ، گلستان ، سید میرزا علی عمادی، جهاد اکبر ، میرزا رضا خان افشار، شاه جهان خان، میرزا موسی خان فتوحی ، اسمعیل خان قشقائی ، یحیی خان اعظمی، شیروانی، میرزا اسمعیل خان نجومی، هدایت اللّه پالیزی ، آنّا جان آخوند ، محلوجی، میرزا علی اصغر خان حکمت ، آقا سید ابراهیم ضیا ، شیخ محمد علی ثابت، میرزا ابو طالب اسلامیه، میرزا اسد اللّه خان کردستانی ، دکتر مهدی خان مل كزاده ، رئيس العلماء ، میرزا یوسف خان عدل ، آقا سید یعقوب ، عصر انقلاب ، غلام حسین خان بختیاری ، هاشم آقا ملایری مدنی ، حاج آقا حسین ، حاج سید محمد آقا مجتهد ، شیخ آقا استر ابادی ، آقا سید اسمعیل ملایری، آقا احمد عامری، حسین قلی خان گودرزی ، حیدر قلی میرزا حشمتی ، میرزا محمود خان، وحيد سعد ، رهنما ، حاج سید محمد باقر دست غیب ، میرزا فتح اللّه خان مشیر ، شیخ جلال الدين نهاوندی ، سیف اللّه خان اسکندری ، محمد علی میرزا دولت شاهی، دکتر حسین خان بهرامی، ميرزا بهاء الدين محلاتی ، اکبر میرزا مسعود ، میرزا طاهر متولی ، میرزا مجید خان آهی ، حاج محمد ابریشم کار ، توتونچی، میرزا محمد انشائی، میرزا محسن خان نجم آبادی، آقا سید جواد محقق ، حاج ميرزا علی اکبر آقا زاده ، حاج میرزا احمد لاری ، نصر اللّه خان ، ميرزا يد اللّه خان ، میرزا عیسی خان صدیق، سید عبد اللّه امام، آقا شیخ جعفر ، آقا سید ابو الفتوح علوی ، میرزا یوسف خان مشار ، طوسی، میرزا عبد الوهاب ملك ، میرزا مهدی خان زاهدی ، سهراب خان ، شیخ محمد علی ، امام جمعه شیراز ، میرزا مهدی خان فاطمی، مرتضی خان کشوری ، فضل اللّه خان اعظمی، شیخ محمد هادی طاهری، ابراهیم سهراب زاده- میرزا محمد علی خان دهقان ، ذو القدر ، میرزا محمد دانش ، رضا قلی خان هدایت ، میرزا حسین خان منشور ، بیگلری ، نظام خان مستوفی ، آقا سيد عبد الحسين صدر ، ميرزا رضا فرش چی، حیدر قلی خان بلوچ - ملك التجار شیرازی، تیمور تاش،

ص: 578

میرزا عبد الرحیم کاشانی ، اسمعیل خان ظفری، آقا شیخ علی میرزا عبد الباقی ، آقا زادۀ سبزواری ، ایرج میرزا ، حاج میرزا مهدی مجتهد ، آقا سید محمد علی شوشتری، میرزا محمد علی خان فاطمی ، حاج میرزا علی قیصریه، میرزا محمد ولی خان اسدی، میرزا رضا خان حکمت ، میرزا حسن علی گلشن، میرزا آقا خان دیوان بیگی، تدین، صدرائی ، میرزا محمد خان مشایخی، فرج اللّه خان آصف ، میرزا محمد علی خان قوامی ، بادام چی، حایری زاده، کاشان چی، نظام الدین خان حکمت ، میرزا جواد خان امامی، ميرزا على بزرك نيا ، محمد ابراهیم خان امیر کلال ، میر سید علی اصغر ، حاج سید محمد اسلامبول چی، میرزا علی اصغر خان جبار ، حسین زاده تبریزی ، شیخ بهاء الدین رشتی ، میرزا حسین هدایتی، حاج مجتهد شیرازی ، شیخ اسمعیل رشتی . میرزا علی آقای چای چی، میرزا علی اکبر نهاوندی ، حاج محمد تقی بنکدار ، سلطان احمد خان راد، میرزا علی رضا صدر ، حاج میرزا علی صراف ، سلطان محمد خان عامری ، تبریزی، آقا شیخ علی ، حاج سید ابو القاسم کاشانی ، حاج آقا يوسف ملك ، میرزا حسین خان موقر ، میرزا جواد خان دهدشتی، میرزا علی خان بلوچ، میرزا سید احمد خان اعتبار، شریعت زاده ، دکتر امیر خان اعلم ،

خرازی ، محمد حسین آقا مدنی، آقا احمد نراقی ، آقا باقر آقاء حاج حسن آقا ملك ، احتشام زاده، میرزا فتح اللّه فزونی، دکتر وارطان ، دکتر هدایت اللّه خان فریدی، ضیاء الدین نوری، حاج شیخ علی خمسه ای، سید صدر الدین ظهیر الاسلام زاده، دکتر آقایان، حاج سید مهدی علوی ، کی استوان، علی خان حیدری، حاج میرزا علی رضا قمی ، آقا سید حسین بهبهانی ، آموزگار - حاج سید موسی، ذبیح اللّه خان علی آبادی ، میرزا حسن اعتماد ، اسمعیل زاده ، آقا رضا تجدد ، میرزا حسن آیت اللّه زاده خراسانی، آیت اللّه زاده شیرازی ، آقا سید کاظم یزدی، آقا سید محمد خان ارجمند، آقا رضا مهدوی، حاج میرزا حسین خان فاطمی ، آقا خان حکیم ، اسکندر خان مقدم، آقا سید علاء الدین بهبهانی، میرزا هاشم آشتیانی ، میرزا عباس مجتهد ، حاج میرزا محمود عراقی ، طباطبائی وکیلی ، میرزا حسن خان فرهمند، شیخ فرج اللّه ، حاج آقا رضا رفیع، حاج بقراط، میرزا عبد اللّه خان معتمد ، محمود رضا مدير جريدۀ طلوع ، آقا علی زارع ، میرزا محمد خان وکیل کردستانی، مرتضی قلی خان بیات ، ميرزا لطف اللّه خان لیقوانی ، میرزا حسین خان سمیعی ، شیخ محمد جواد فرهمند ، محمد تقی خان اسعد ، حاج میرزا حبیب اللّه

امین، حاج تقی خراسانی، علی خان اعظمی، حاج میرزا محمد علی قائم مقام التوليه ، ملك محمد خان ، شریعت مدار نیشابوری، میرزا سید حسن کاشانی، سلیم ایزدی ، میرزا نصر اللّه خان علی آبادی، میرزا حبیب اللّه خان کمالوند، حاج رحب اخوند ، میرزا حسین خان جلائی، میرزا سید حسن خان ممتاز ، محمد هاشم میرزا افسر،

ص: 579

تبریزیان ، حاج شیخ عبد الرحمن ، حسن علی خان فرمند ، حاج شیخ مرتضی شاهرودی ، میرزا سید احمد ، میرزا ابراهیم خان قوام، حاج میرزا کاظم آقا امامی، حاج شیخ محمد جواد ، طباطبائی دیبا، کی خسرو شاهرخ ، سلیمان خان اعظمی، نقیب زاده ، آلکساندر خان، طومانیانس ، حاج اسد اللّه زوار زاده، حاج شیخ محمد حسن گروسی ، حاج ميرزا ابو القاسم امين، میرزا ضياء الدين ، آقا شیخ جعفر ، غلام علی میرزا دولت شاهی، آقا محمد باقر شاهرودی .

رئیس - حال که بحمد اللّه با سعادت و ميمنت و مطابق اصل 36 قانون اساسی سلطنت مشروطه ایران باعلي حضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوی تفویض شد لازم است مطابق مادۀ 63 و 64 نظام نامه هیئتی از طرف مجلس معین شود برای تقدیم این چهار اصلی که امشب تصویب شد و مطابق همین ماده باید آن هیئت از طرف مجلس معلوم شود و باید بقرعه هم باشد . آقای تدین (اجازه) ،

تدین - آن اصلی که آقای رئیس بآن اشاره کردند راجع باین است كه يك هیئتی با قرعه از طرف مجلس مؤسسان انتخاب شوند و برای تبريك خدمت اعلي حضرت شرف یاب شوند و فقط اصلی که راجع بشخص ایشان است همان اصل سی و شش است که باید با تجلیلات شود و تقدیم شان کرد ولی خاطر محترم ریاست را متذکر می کنم که از نقطه نظر جریان این اصول با آن ماده اضافی در دو نسخه باید نوشته شود يك نسخه برای دولت فرستاده و يك نسخه هم برای مجلس شورای ملی و حالا باید آن هیئت را معین کنند (بعضی از نمایندگان - صحیح است).

رئیس - عده ای که بنظر هیئت رئیسه رسیده است بقرعه معین شود سی و شش نفر است ( جمعی از نمایندگان صحیح است ) ، ( استقراع بعمل آمده و سی و شش نفر انتخاب شدند ).

سيد يعقوب - بنده پیشنهاد می کنم که فوراً تمام اعضاء مجلس مؤسسان در تحت ریاست آقای رئیس شرف یاب شوند چون تمام این آقایان حق دارند از راه های دور آمده اند و می خواهند بحضور اعلی حضرت شرف یابی حاصل کنند این را از روى يك عقيدۀ پاکی عرض کردم .

رئيس - اولا بدون اجازه حرف زدید، ثانیاً این را می خواستید قبل از این که قرعه معین می شود بفرمائید . آقای تدین (اجازه)،

تدین - این عملی که واقع شد نسبت بهیئت تبریکیه مطابق صریح نظام نامه است و مانعی هم ندارد که سایر آقایان هر کدام بتوبه خود شان شرف یاب بشوند. البته ایشان هم با آن عطوفت و مهربانی که دارند پذیرائی خواهند کرد ولی بنده مقصودم این بود که يك تذكرى بآقایان بدهم و بعد هم تقاضا کنم جلسه ختم شود و آن این است که کار های این مجلس تمام شد و کار دیگری

ص: 580

این مجلس ندارد سوای صورت مجلس امروز و چون آقایان اگر بخواهند امشب بمانند تا صورت مجلس پاك نويس شود و قرائت شود عملی نیست، بنا بر این ممکن است بنده پیشنهاد کنم که آقایان فردا برای سه ساعت قبل از ظهر تشریف بیاورند.

بعضی از نمایندگان - دو ساعت .

تدین - یا دو ساعت قبل از ظهر ( فرق نمی کند ) تشریف بیاورند و فقط دستور قرائت صورت جلسۀ امروز باشد. ( جمعی از نمایندگان - صحیح است ).

رئیس - حالا که جلسه این جا دو ساعت قبل از ظهر شد آقایان که انتخاب شده اند سه ساعت بغروب مانده این جا حاضر شوند بعد بروند ( مجلس سه ساعت از شب گذشته ختم شد ) .

جلسۀ پنجم

روز یک شنبۀ 22 آذر ماه 1304 برابر 26 جمادى الاولى 1344 مجلس یک ساعت قبل از ظهر بریاست میرزا صادق خان صادق تشکیل گردید .

رئیس - صورت مجلس خوانده می شود .

صورت مجلس روز پنج شنبه 21 آذر قرائت گردید .

غائبین آقایان: حاج امام جمعه خوئی، ممقانی (مریض) حاج آقا جمال - حاج سید جواد بنان - ناصر ندامانی - نجف قلی خان - بختیاری (مریض) الى آخر صورت قرائت شده.

رئيس - آقایان در صورت مجلس مخالفتی ندارند؟ سيد يعقوب بنده مخالفم .

رئيس - آقای افسر (اجازه)،

محمد هاشم ميرزا افسر - البته مجلس مؤسسان که تشکیل می شود و آثار آن باید سال ها بماند صورت خلاصه اش هم باید حاکی از اصول مطالب صورت تفصیلی باشد ولی در این صورت مجلس بعضی مطالب كه جزئی و مختصر و اصلاحات عبارتی بود از قبیل چنان چه و اگر اصل پیشنهاد و موافق و مخالف همه نوشته شده ولی مسائل اساسی از قبیل تبصره و ماده الحاقيه يا مطالبی که در اصل موضوع مؤثر بود و موجب تأمين یا تکمیل موضوع بود نوشته نشده است ، فقط نوشته شده پانزده فقره یا هفت فقره پیشنهاد شد چند فقره اش مسترد شد و این ناقص است اگر باز تمام پیشنهاد ها را بطور فهرست می نوشتند که چند فقره پیشنهاد از طرف کی ؟ و کی شد ؟ و چند فقره اش که متعلق بکی و کی بود ؟ رد شد و کی و کی مسترد داشتند باز يك چيزی بود ولی در این صورت مجلس خیلی تبعیض شده است دقت بفرمائید، اصلاحات عبارتی نوشته شده ولی پیشنهاد هایی که اساسی بوده است نوشته نشده است، هفده فقره پیشنهاد شد هفت تاش رد و

ص: 581

هشت تاش خوانده شد و دو تاش مسترد شد و این کافی نیست، بعقیدۀ بنده يك مجلس مؤسسانى با این اهمیت باید صورت خلاصه اش حاکی از صورت تفصیلی باشد و سال های سال بماند و این صورت مجلس را بنده ناقص می دانم .

رئيس - آقای تدین ( اجازه )،

تدين - بنده اجازه ای که خواسته بودم برای مطلب دیگری بود ولی از طرف آقای رئیس جواب آقای افسر را عرض می کنم .

اولا با کمی وقت باید خیلی هم تقدیر کرد زحمات هیئت تند نویسی را که موفق شده اند این اندازه را هم نوشته اند ( جمعی از نمایندگان - صحیح است ) و ثانياً خود آقای افسر هم خوب می دانند لازم نیست تمام جزئیات در صورت خلاصه نوشته شود. بلی اگر چنان چه مذاکرات منحصر باین صورت خلاصه بود حق با ایشان بود ولی این طور نیست صورت مشروح مجلس هست و تمام مذاکرات و نطق آقایان از کلی و جزئی بتفصیل در آن مندرج است از حيث سندیت تاریخی هم آن صورت مشروح مؤثر است و هم این صورت بنا براین از این حیث اشکالی بنظر من وارد نمی آید و آن هم که می فرمائید تبعیض شده است تصور نمی کنم نظر خصوصی اعمال شده باشد اولا کمی وقت باعث شده است چندین پیشنهاد که متشابه بهم است باید آن ها را بطور ردیف ذکر کرد ولی عرض بنده راجع بتصويب مجلس بدو قسمتش متوجه بود که باید اصلاح شود یکی راجع بآن ماده پیشنهادی آقای ارباب کی خسرو بود که بنده شنیدم این طور خوانده شد : ( اصول اساسی ) و حال آن که مقصود از این اصول اصل 36 - 37 - 38 قانون اساسی است.

رئيس - این عین پیشنهاد است که نوشته اند ( قانون ) هم اضافه می شود .

تدین - یکی دیگر این که در این جا نوشته شده يك هیئتی بقرعه برای تقدیم اصول مصوبه بحضور اعلي حضرت انتخاب شدند و حال آن که این طور نیست و بنده مخصوصاً دیشب هم تذکر دادم که فقط برای تقديم يك اصل است که اصل ( 36 ) باشد.

رئيس - همین طور هم هست همان يك اصل تقديم شد.

تدین - خیلی خوب ولی در این جا که اصول نوشته است کلمۀ اصول باید تبدیل شود باصل (36) (بعضی از نمایندگان صحیح است).

رئیس - آقای شیخ جلال در صورت مجلس فرمایشی دارید ؟

آقا شیخ جلال - بلى يك قسمت از عرایض بنده را آقای افسر عرض نمودند و بنده هم

ص: 582

اضافه می کنم این قسمت را که در یک موقعی که بناست بعضی نوشته شود چنان چه سیر مطالب نوشته نشود ولو بطور خلاصه از این حکایت می کند که طرف توجه مجلس واقع نشده است و از طرف دیگر ما که صورت تفصیلی را نمی خوانیم و اطلاعی هم نداریم ما فقط بتصويب صورت اجمالی تصدیق می کنیم آن صورت تفصیلی را بنده پیشنهاد کردم که شرط شود نایب السلطنه هم مسلمان باشد ولی آقای مخبر محترم هم اساساً تصدیق کردند که در این قانون پیش بینی شده است ولی برای این که سایر اصول ضمناً این قضیه را تصریح می کنند لازم و حتمی است که در ضمن اصل سی و هشت ذکر شود. اینست که از مقام ریاست استدعا می کنم نظر باهمیت موضوع و نظر باین که تمام آقایان وکلا این اصول را قبول دارند و آقای مخبر محترم هم تصدیق کردند این مطلب در ضمن خلاصۀ صورت مجلس تذکر داده شود .

رئیس - در صورت مشروح مجلس همۀ این ها نوشته خواهد شد و بامضاء هم خواهد رسید .

تدین - در ذیل این صورت مجلس هم بنویسند.

رئيس - آقای یاسائی ( اجازه ) ،

یاسائی - عرض بنده راجع بآن مادۀ الحاقیه است که بنده پیشنهاد کردم و تجزیه شده است يك قسمتش در صورت مجلس نوشته شده است و بنده هم پیشنهادم این بود که در موقع لزوم با تصویب سه اعضاء مجلس شورای ملی و اجازۀ انجمن های ایالتی و ولایتی ممکن است بوسیله مجلس مؤسسان تجدید نظر در قانون اساسی بشود. این قسمت اخیر یعنی (بوسیله مجلس مؤسسان) که در پیشنهاد بنده قید شده بود در صورت مجلس نوشته نشده است . استدعا می کنم اصلاح بفرمایند.

رئیس - آقای سید یعقوب ( اجازه ) ،

سيد يعقوب - عرایض بنده را گر چه حضرت آقای تدین رئیس محترم مجلس شورای ملی در جواب آقای افسر بیان فرمودند ولی بنده ناچارم يك مطلب دیگری را که ایشان تذکر ندادند عرض کنم که مطلب اساسی بود كه يك مسئله آن را بر سبیل اجمال در صورت مجلس نوشته شود زیرا صورت مجلس يك سند تاریخی است و بامضاء هیئت رئیسه مجلس مؤسسان هم می رسد ولی بنده تقاضا می کنم هم آن چیزی را که آقای زاهدی پیشنهاد کرده بودند و هم آن قسمتش را که مفصلا تذکر دادم که آن وقتی که مقام ریاست در باغ شاه حبس بودند و در وقتی که ولیعهد كوچك بود و ناچاراً ما عقیده مان این بود که مجلس يك نایب السلطنه تعیین بکند و آقای افسر هم در این باب پیشنهادی

ص: 583

کرده بودند چون این مسئله اهمیت دارد بنده تقاضا می کنم دو مرتبه مقام ریاست امر بفرمایند این صورت اجمالی را تحت نظر بیاورند و بعضی مسائلی را که لازم است در آن ذکر و قید کنند، قسمت دیگر از تقاضای بنده اینست که چون 257 نفر از آقایان رأی داده اند اسامی شان باید در صورت مجلس درج باشد. چون این مسئله تاریخی است لذا باید در صورت مجلس اسامی کسانی که رأی داده اند نوشته شود. زیرا این مسئله اسباب افتخار من و خانوادۀ من است. من که از طرف ایلات خمسۀ فارس آمده ام و در این جا رأی داده ام بسلطنت اعلی حضرت پهلوی باید در خانوادۀ من این شرف و افتخار باقی باشد. و یکی دیگر این که بنده از مقام ریاست تقاضا کردم که تمام اعضای مجلس مؤسسان در خدمت آقای رئیس حضور اعلی حضرت شرف یاب شوند. لهذا در صورتی که صورت مجلس اصلاح می شود این عرایض بنده هم خوبست در آن اشاره شود .

رئیس - اسامی آقایانی که رأی موافق داده اند ذیلا بصورت مجلس اضافه خواهد شد، آقای تهرانی ( اجازه ) ،

شيخ محمد علی تهرانی - بنده اعتراضم این اندازه بود معتقدم باید فرق گذاشت بین اشخاصی که بواسطه يك جهاتی نیامده اند یا بدون جهت نیامده اند. آقای ممقانی چون مریض بوده اند تشریف نیاورده اند و از این جهت باید در صورت مجلس درج شود که مریض بوده اند.

رئیس - آقای شریعت زاده ( اجازه ) :

شریعت زاده - بنظر بنده هم در این صورت مجلس يك اعتراضاتی حقاً وارد است. اساساً بنده معتقد نیستم صورت مجلس که اجمالا حاکی و نماینده ای از رؤس مسائلی است که در مجلس مورد بحث واقع شده صحیح تلقی نشود. زیرا مجلس برای اینست که روح و بالاخره اسّ اساس مسائلی را بدون حشو و زائد حاکی باشد و وقتی که قرائت می شود و آقایان نمایندگان تصدیق می کنند این تصدیق ناظر تمام جریاناتی است که واقع شد. قسمت دیگر که مربوط بخود بنده بود اینست که یک پیشنهادی شده بود که شاه حق دارد در موقعی که عدم لیاقت ولیعهد را احساس کرد انفصال او را بمجلس پیشنهاد بکنند و این یکی از مسائل مهمه ای بود که بهیچ وجه قید نشده است.

رئيس - عده ای از نمایندگان آقایان تهرانی و آقا ضیاء الدین نوری تقاضا کرده اند صورت مشروح مجلس مؤسسان طبع و توزیع شود ( جمعی از نمایندگان - صحیح است ) .

رئیس - این مطلب در نظر گرفته شده است و هیچ عیبی هم ندارد صورت اسامی قرائت می شود. (اسامی قرائت شد).

ص: 584

رئیس - در صورت مجلس با اصلاحاتی که این جا ذکر شد مخالفی نیست ؟

جمعی از نمایندگان - خیر.

یک نفر از نمایندگان - ممتنعين هم خوانده شود .

رئيس - صورت مجلس تصویب می شود (جمعی از نمایندگان - صحیح است) .

رئيس - آقای تدین (اجازه)،

شیخ الاسلام اصفهانی . دیگر نمی شود حرف زد برای این که فردا هم باید جلسه تشکیل شود و صورت مجلس امروز تصویب شود.

یک نفر از نمایندگان - مانعی ندارد .

تدین - بنده موقع را مغتنم می شمارم که چند کلمه بعرض آقایان برسانم و هیچ معتقد هم نیستم که این عرایض بنده در صورت مجلس نوشته شود تا ضمناً هم نظریۀ آقای شیخ الاسلام اصفهانی تأمین شود. بنده فقط موقع را مغتنم می شمارم و البته آقایان اجازه م یدهند که بنام همه ایشان از درگاه حضرت احدیت خداوند قادر متعال تمنا کنم که از امروز ببعد اعلي حضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوی را نسبت بعالم اسلامیت و ایرانیت موفق و منصور بدارد (بعضی از نمایندگان - الهی آمین) و باز استمداد می کنم از اولیای گرام که ابواب سعادت و خیر و صلاح ملت و مملکت از این تاریخ سكنۀ مملکت مفتوح شود ( نمایندگان - انشاء اللّه ) و از آقای رئیس هم تمنا می کنم که اعلام انحلال مجلس مؤسسان را بفرمایند (جمعی از نمایندگان - صحیح است) .

رئیس - در این دورۀ ترقی و تکاملی که دنیا سیر می نماید ملت ایران در تحت تأثیر و فشار مقتضات وقت قدم بلندی بطرف سعادت خود بر داشت ( نمایندگان - صحيح است ) و علت العلل بدبختی خود را از سر تشخیص داد یعنی فهمید و جهات عقب افتادن از قافلۀ تمدن دنیا را از سر زمین تشخیص داد و دانست که برای تهیۀ موجبات ترقی و تعالی مملکت اول باید سر را بلند کرد یعنی باید برای مملکت پادشاهی انتخاب کند که در فکر اصلاحات و ترقی و سعادت مملکت باشد : ( نمایندگان صحیح است ) و برای حصول این مقصود عالی تشکیل مجلس مؤسسان لازم آمد که چهار اصل از اصول قانون اساسی را تغییر بدهد این بود که آقایان محترم از اطراف و اکناف مملکت با سرعتی که تا حال در ایران سابقه نداشته است بسوی مرکز شتافتند که این آرزوی ملی را صورت فعلیت دهند (نمایندگان - صحیح است)، اصلاحاتی که در این مدت قلیل زمام داری

ص: 585

و سر پرستی اعلی حضرت شاهنشاه پهلوی در مملکت پیدا شده است کافی بود که آرزو و توجهات ملت را بطرف ایشان سوق دهد و اگر آقایان نمایندگان در وقت تشریف فرمائی بطهران امید هائی که در دل خود داشتند قدری آلوده به نگرانی و دغدغه خاطر بود بحمد اللّه در موقع مراجعت با دلی از شعف و امیدواری بطرف محل خود مراجعت خواهند فرمود زیرا موفق شدند که تاج و تخت مملکت مشروطۀ ایران را به کسی بسپارند که همه می دانیم ارادۀ توانای او مصروف بترقی و تعالی مملکت است و این افتخار بزرگ را با خود شان خواهند بود که این خدمت مهمی را که از طرف ملت بآن ها محول شده بود موفق شدند که بانجام برسانند لهذا همان طوری که آقایان تشریف آوردند و به میمنت و سعادت مجلس مؤسسان تشکیل شد همین طور هم به میمنت انحلال می یابد.

(مجلس يك ربع ساعت قبل از ظهر ختم شد).

***

مجلس مؤسسان اصول سه گانه را بموجب مادۀ واحده ای بدین ترتیب عوض نمود:

مادۀ واحده:

مجلس مؤسسان سه اصل سی و شش، سی و هفت، و سی و هشت متمم قانون اساسی مصوبه را بجای سه اصل سابق قرار داده و سه اصل مذکور سابق را ملغی می داند:

اصل سی و ششم:

سلطنت مشروطه ایران از طرف ملت بوسیلۀ مجلس مؤسسان بشخص اعلی حضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلا بعد نسل بر قرار خواهد بود.

اصل سی و هفتم:

ولایت عهد با پسر بزرگ تر شاهنشاه ایرانی الاصل باشد خواهد بود. در صورتی که پادشاه اولاد ذکور نداشته باشد، تعیین ولیعهد بر حسب پیشنهاد شاه و تصویب مجلس شورای ملی بعمل خواهد آمد. مشروط بر آن که آن ولیعهد از خانوادۀ قاجار نباشد. ولی در هر موقعی که پسری برای پادشاه بوجود آید، حقاً ولايت عهد با او خواهد بود.

اصل سی و هفتم:

در موقع انتقال سلطنت ولیعهد وقتی می تواند شخصاً امور سلطنت را متصدی شود که دارای بیست سال شمسی باشد: اگر باین سن نرسیده باشد، نایب السلطنه ای غیر از خانوادۀ قاجار از طرف مجلس شورای ملی انتخاب خواهد شد».

پایان جلد سوم

ص: 586

فهرست اسماء

الف

احمد شاه- 2 - 10 - 11 - 12 - 13 - 15 - 34 - 75 -76 - 154 - 158 - 161 - 163 - 167 - 177 - 178 - 179 - 187 - 188 - 209 - 242 - 294 - 295 - 296 - 297 - 303 - 304 - 309 - 310 - 316 - 321- 322 - 324 - 327 - 328 - 341 -342 - 343 - 344 -345 -346 - 356 - 368 - 369 - 370 - 377 - 381 - 382 - 384 - 392 - 395 - 421 - 445 - 470 -471 -477-

امیر حسین - 32

ابو القاسم - 56

امین الملک - 85

اخگر - 127 - 255 - 256 - 415 - 417 - 422 - 431 - 432 - 442 - 462 -

اقبال السلطنه ماکوئی - 128 - 346

امیر اقتدار - 131 - 144 - 346 - 341 - 342 - 343

ادیب السلطنه حسین سمیعی - 144 - 213 - 487

امیر مجاهد بختیاری - 156 - 157 - 159 - 177 - 232 - 264 - 300

اعتضاد السلطنه - 159 - 475

اسمعیل صولت الدوله - 165 - 166

امیر نظام - 172

امیر تیمور - 228

ارفع الملك - 240

ایمان خان - 240

آقا میرزا مهدی - 243

ابو طالب شیروانی - 257

اجاق - 334

افشار - 334 -391 - 400 - 442- 493 - 505 - 512

ارباب کی خسرو - 334-335 - 391 - 425 - 459 - 493 - 502 - 503 - 505 - 513 - 557 - 572 - 574 -

امام جمعه خوئی - 300 - 509 - 513 - 522

ابن السعود - 365

آقا خان محلاتی - 368

احياء السلطنه - 391

افسر - 391 - 545 - 546 - 567 - 568 - 569

امير شوکت - 423

امير المؤمنين (علیه السلام)- 459

آقا باشی - 471

ابراهیم خان صديق همایون - 472

احتشام زاده - 487 - 488 - 493 - 504

ص: 587

505 - 509 - 512 - 513 - 546 - 564

امين الضرب - 487-498-499-500- 512

آیت اللّه شیرازی - 487

اسلامیه- 487 - 494 - 506

اديب السلطنه مجد - 487

اسلامبولچی - 487-513

آیت الله زاده خراسانی- 493

آقا جان آخوند - 493

آقا خان-493

آیت اللّه شیرازی - 494

افلاطون - 493 - 494 - 504 - 505

آقا سید موسی - 494

اسد اللّه خان کردستانی - 494 - 506 - 522 - 549

الکساندر خان -

اسمعیل خان قشقائی -

احمد عبدی -

آقا سید حسین - 497

اسمعیل خان ظفری -

آقا زاده سبزواری -

اسمعیل زاده -

اسکندر خان مقدم -

آقا شیخ محمد جواد -

آموزگار - 570

ایزدی -

ایرج میرزا -

اکبر میرزا مسعود - 297

اسکندری -

آخوند رجب - 499

آقای مدیر گلستان - 505

آقای زاهد-

آقای امام جمعه شیرازی - 506

امير جنك - 512

امين التجار - 512

آقا شیخ علی - 522

اسد اللّه خان ممقانی - 523

آهی - 563

ب

بالوين سيمور 94 - 95 - 97 - 98

بهرامی - 512

پ

پرنس - ارفع الدوله - 12

پاکلیوسگی - 88

پیل - 276

ت

تقی زاده - 10 - 253 - 387 - 391 - 432 - 435 - 484 - 488

تهرانی - 142 - 409 - 500 - 501 - 521 - 534 - 569

توتونچی- 497

ث

ثقة الملك - 174 - 242 -300

ج

جاسب - 287

ص: 588

جليل الملك 304 - 311

جواد خان امیر همایون - 487

جبار حسین زاده - 494

جهاد اکبر - 497

چ

چیچرین 85 - 84

ح

حاج مخبر السلطنه - 57 - 459

حاج ميرزا عبد الوهاب 62 - 334

حاجى معز الممالك - 123 - 139 - 149 - 261 -285

حاجی ایل خانی - 156

حاجی علی قلی خان - 156

حاجی شهاب السلطنه - 156

حيدر الطلمن - 167

حسین آقای سلطان - 199

حاج محمد حسین شوشتری - 234

حاجی آقا اسمعیل عراقی - 255

حاجی محمد علی بهبهانی - 287

حكيم الدوله - 304 - 311 - 327

حشمت السلطنه - 304

حكيم الملك - 311

حاج آقا جهال اصفهانی - 320 -372 -

حاج ملك التجار - 334

حاج سيد المحققين - 334

حاج شیخ عبد النبی نوری-353 - 354

حاج محتشم السلطنه - 306

حکمت - 391

حیدر قلی حشمتی - 400

حسن ملك - 400

حاج آقا رضا رفيع - 422 - 497 -506

حسین ابن علی (علیه السلام)- 459

حاج عدل السلطنه - 471

حاج رحیم قزوینی 487 - 497

حاج شیخ محمد حسین یزدی 493-498

حاج میرزا علی رضا - 493

حاج بقراط - 493

حاج رجب آخوند - 493

حاج اسد اللّه زوار - 493

حاج میرزا ابو القاسم امين - 493

حسین آقا تبریزی - 494

حاج میرزا محمود - 494

حسین آقایان -

حاج شیخ جعفر - 494

حاجی آقا جواد فخر الاسلام - 494

حاجی میرزا علی صراف - 494

حاجی سید مهدى علوى - 494

حاجی میرزا احمد خان لاری - 494

حاجی محمد تقی بنکدار - 494

حاجی یوسف - 494

حاجی میرزا محمد شیرازی - 494

حاجی سید محمد آقا مجتهد - 494

حسن علی خان گودرزی - 494

حاجی سید عبد الوهاب - 494

حاجي تقى ملك خراسانى - 494

حاجی آقا اسمعیل -

حاجي غلام حسين ملك -

حاجی حسن آقا ملك - 494

حسین -

حاجی میرزا علی قیصریه -

ص: 589

حاجی میرزا آقا فامیلی -

حاجی میرزا علی اکبر شیخ الاسلام - 494

حاجی سید مرتضی وثوق -

حاجی میرزا اسد اللہ خان -

حاجی شیخ محمد حسن -

حاجی سید جواد محقق -

حیدر قلی میرزا -

حاجی میرزا حسین خان فاطمی - 497

حاجی میرزا حبیب اللّه امین - 497

حاجی شیخ علی خمسه - 497

حاجی سید ابو القاسم کاشانی - 497 - 498 - 499 - 542 - 543 - 544 - 556 - 557

حاجی میرزا یحیی آهی - 494

حاجی میرزا محمد علی قائم مقام - 494

حاجی حسین آقا مهدوی - 497

حاجی شیخ عبد الرحمن -

حاجی محمد ابراهیم ابریشم کار - 494 - 498 - 503

حاجی سید عبد العلی دیبا - 504

حاجب التوليه - 506 - 513

خ

خطير بن كرامه - 167

د

دکتر مصدق السلطنه - 10 - 421 - 423 - 424 - 431 - 442 - 443 - 450 -454 - 484 - 487

دکتر میلسپو- 8 -84 -91-163- 246

دکتر جردن- 86 - 87

دکتر ویلهلم - 96

دکتر علیم الدوله - 96

داور - 144 - 147 - 400 - 401 - 406 - 407 - 409 - 412 - 413 - 414 - 423 - 425 - 426 - 430 - 431 - 436 - 442 - 450 - 455 - 487 - 497 - 506 - 512 - 513 - 514 - 516 - 538 - 552 - 555

دبیر اعظم - 221 - 234 - 266 -391

دکتر امیر اعلم - 334 - 400 - 417 - 462 - 493 - 506

دادگر - 431 - 442 - 497 - 503 - 553 -

دست غیب - 442 - 462 - 493 -499

دولت آبادی - 389 -455 -456 - 461- 462

دکتر هدایت اللّه خان - 493

دکتر آقایان - 493 - 494 - 497 - 521 - 571

دیوان بیگی - 493

دکتر حسین بهرامی - 494

دكتر وارطان - 497

دانش - 504

دهدشتی - 506

دکتر مهدی خان ملک زاده - 56 - 487 - 494 - 512 - 574 - 576

ذ

ذو القدر - 494 - 512

ذبیح اللّه خان علی آبادی - 494

ر

روشتو ارس وزیر خارجه ترکیه - 12 - 13

رحیم زاده صفوی - 54 - 55 - 56 - 57

ص: 590

58 -72 - 130 - 303 - 309 - 320 - 322 - 324 - 328 - 329

رهنما - 140 - 141 - 257 - 270 - 391 - 494 - 506 - 522 - 553 - 554 - 556 - 559 - 569

رئيس التجار - 179

رونشتین - 385

رضا مهدوی - 494

رئيس العلماء - 498

روحی - 500 - 504

رضا تجدد 507 - 512 - 558 - 569

ژ

ژرژ آقا بگف - 77

س

سید حسن مدرس - 4 - 6 - 7 - 8 - 9 - 18 - 34 - 37 - 62 - 66 - 71 - 72 - 79 - 101 - 102 - 103 - 104 - 106 - 110 - 111 - 122 - 123 - 124 - 125 - 126 - 127 - 128 - 129 - 130 - 131 - 132 - 133 - 134 - 138 - 147 - 148 - 149 - 150 - 163 - 169 - 170 - 171 - 172 - 174 - 175 - 178 - 190 - 255 - 256 - 257 - 259 - 260 - 261 - 263 - 312 - 314 - 315 - 316 - 317 - 318 - 319 - 320 - 322 - 327 - 330 - 331 - 332 - 338 - 341 - 353 - 354 - 356 - 357 - 358 - 361 - 362 - 366 - 368 - 370 - 371 - 372 - 373 - 374 - 375 - 376 - 377 - 378 - 379 - 387 - 422 - 425 - 426 - 428 - 430 - 431 - 436 - 449 - 484 - 488

سردار سپه رضا خان - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 - 11 - 13 - 14 - 15 - 16 - 18 - 19 - 20 - 23 - 24 - 25 - 26 - 27 - 30 - 31 - 32 - 33 - 34 - 37 - 61 - 71 - 72 - 75 - 76 - 92 - 93 - 94 - 98 - 105 - 107 - 108 - 122 - 125 - 127 - 128 - 129 - 130 - 131 - 133 - 142 - 147 - 148 - 153 - 156 - 157 - 158 - 159 - 160 - 161 - 162 - 163 - 164 - 166 - 170 - 173 - 176 - 177 - 180 - 181 - 182 - 187 - 188 - 190 - 191 - 193 - 198 - 202 - 208 - 209 - 220 - 224 - 228 - 232 - 237 - 241 - 245 - 252 - 256 - 259 -264 - 282 - 284 - 290 - 291 - 299 - 300 - 301 - 302 - 306 - 307 - 308 - 311 - 315 - 317 - 318 - 319 - 321 -323 - 324 - 325 - 329 - 330 - 331 - 332 - 333 - 334 - 335 - 338 - 341 - 342 - 343 - 344 - 345 - 346 - 347 - 348 - 352 - 353 - 354 - 355 - 356 - 357 - 358 - 361 - 362 - 365 - 366 - 367 - 368 - 369 - 370 - 371 - 372 - 373 - 374 - 375

ص: 591

376 - 377 - 378 - 380 - 381 - 382 - 383 - 384 - 387 - 388 - 389 - 392 - 395 - 396 - 399 - 419 - 420 - 421 - 423 - 425 - 430 - 446 - 456 - 460 - 461 - 462 - 468 - 469 - 470 - 471 - 472 - 476 - 477 - 479 - 480 - 482 - 484 - 487 - 488 - 504 - 519 - 550 - 552 - 554 - 556 - 585 - 586

سید ابو الحسن حائری زاده - 9 - 62 - 117 - 122 - 123 - 124 - 125 - 126 - 127 - 132 - 133 - 135 - 138 - 255 -256 - 264 - 414 - 415 - 416 - 512 - 520 - 521 - 547 - 559 - 560

سید حسن زعیم - 9 - 57 - 127 - 255 - 256 - 264 - 266 - 285

سید ابو الحسن اصفهانی - 15

سید محمد تدین - 17 - 18 - 122 - 123 - 124 - 125 - 334 - 338 - 391 - 400 - 424 - 467 - 468 - 469 - 480 - 487 - 494 - 498 - 499 - 501 - 503 - 512 - 521 - 531 - 532 - 543 - 544 - 554 -557 - 573 - 574 - 585

سردار رفعت - 24 - 25

سردار محیی الدین پاشا - 67

سلیمان میرزا اسکندری - 30 - 125 - 127 - 135 - 137 - 139 - 141 - 260 - 261 - 334 - 344 - 361 - 362 - 367 - 387 - 391 - 422 -424 - 455 - 467 - 479 - 480 - 495 - 499 - 504 - 513 - 514 - 515 - 516 - 534 - 535 - 536 - 575 - 586

سيد ابو القاسم همدانی - 34

سيد يعقوب - 61 - 102 - 103 - 122 - 123 - 124 - 131 - 140 - 259 - 264 - 348 - 413 - 415 - 416 - 417 - 423 - 429 - 435 - 436 - 447 - 450 - 455 - 476 - 497 - 506 - 516 - 517 - 522 - 531 - 533 - 542 - 546 - 553 - 555 - 556 - 564 - 569

سرهنك كريم بوذر جمهری - 89

سر تیپ مرتضی خان - 97 - 109 - 237 - 251 - 253 - 257 - 264 - 266 - 289 - 450 - 474 - 489

سرهنگ محمد خان در گاهی - 110 - 342 - 343 - 361 - 375 - 378 - 369 - 470 - 474 - 489

سيد عبد العزيز شيخ الاسلام - 123

سردار جنك - 284

سردار معظم خراسانی - تیمور تاش-72 - 131 - 139 - 141 - 142 - 143 - 144 - 147 - 204 - 261 - 263 - 396 - 399 - 423 - 493 - 506 - 507 - 512 - 513 - 520 - 521 - 531 - 534 - 535 - 536 - 541 - 550 - 555 - 556 - 564

ص: 592

569 - 570 - 572

سردار اسعد -144 - 160

سهام السلطان - 148 - 263 - 334

سردار فاتح - 151

ساعد الدوله - 161 - 166

سپهسالار اعظم - 161

سردار حشمت - 165 - 472

سالار ظفر - 165

سالار اقبال - 165

سرهنك كوپال - 166

سر تیپ فضل اللّه خان زاهدی - 166 - 200 - 205 - 287 - 288 - 499 - 550 - 556

سرهنك رضا قلی خان - 172 - 179 - 242 - 300

سالار الدوله - 300

سر پرسی لرن - 202 - 207 - 215 - 222 - 229 - 230 - 235 - 236 - 267 - 268 - 276 - 278 - 297 - 480

سر لشکر خدایار خان - 209 - 391 - 392 - 489

سر تیپ امان اللّه خان - 212 - 219 - 223 - 230 - 489

سلطان احمد خان راد - 497 - 504 - 545 - 553

سرهنگ نقدی - 489

سرهنگ احمد آقا خان - 489

سر تیپ حبیب اللّه خان شیبانی - 349 - 353

سر تیپ محمد حسین خان آیرم - 347

سر لشكر طهماسبی - 346 - 347 - 361

373 - 467 - 470 - 471 - 489

سردار معزز - 341 - 343

سر تیپ محمد حسین میرزا - 226 - 287

سردار لشکر - 238

سلطان حسین خان - 239

سرهنك باقر خان - 242

سید کاظم یزدی - 244

سید محمد بهبهانی - 255 - 334 - 335 - 487 - 488- 522

سر كشيك زاده - 257 - 270

سردار جنك - 284

سرهنك عبد العلی خان - 285

سر تیپ ابو الحسن خان پور زند - 287

سیف الدین بهمنی - 304 - 312

سيد ضياء الدين طباطبائي - 310 - 311 - 440

سردار مفخم - 334

سید محمد رضا - 368

سید مرتضی- 505

سلطان محمد میرزا - 383

سلطان مجید میرزا - 383

سید محمد صادق طباطبائي - 387 - 391 - 481 - 493

سلطانی - 417

سید جمال افغان - 437

سهراب زاده - 442 - 497 - 506 - 521 -522 - 531 - 534 - 538 - 540 - 544 - 550 - 551 - 569 - 573

سید مهدی خان فاطمی - 493 - 513 - 514 - 515 - 516 - 531 - 556

ص: 593

سلطان محمد خان عامری - 493

سید عبد الحسين صدر - 493

سید محمد علی شوشتری - 412 - 493 - 499 - 500 - 501 - 559 - 569

سهراب خان ساکینیان - 493

سيد عبد الفتوح علوى 494

سلیمان خان اعظمی - 494

آقا سید صدر الدین - ظهير الاسلام زاده - 494

سید میرزا على عمادی - 494

سيد عبد اللّه امام کازرونی - 494

سید کاظم - 494

سید ابراهیم ضیاء -

سید محمد خان ارجمند - 497

سيد علاء لدین بهبهانی - 497

سید ابراهیم ضياء - 502 - 533

سيد ابو الفتوح علوى - 506

سردار ناصر - 516

سيد عبد الرحیم کاشانی- 494 - 548

ش

شریعت زاده - 62 - 117 - 431 - 491 - 512 - 520 - 546 - 552 - 556

شهرستانی - 76

شومیاتسکی- 78 - 388

شارژ دافر - 106- 107 - 201 - 202 - 203 - 236 - 251 - 253 - 254 - 262

شیخ محمد علی تهرانی - 142 - 259 - 289 - 391 - 487 - 497 - 515 - 560 - 563

شيخ الرئيس - 143 - 334

شیخ جعفر آل راضی - 167 - 168 - 169 - 205

شیخ خزعل سردار اقدس - 153- 154 - 156 - 157 - 158 - 159 - 160 - 161 - 162 - 164 - 167 - 169 - 170 - 172 - 174 - 176 - 177 - 179 - 180 - 187 - 189 - 190 - 192 - 193 - 194 - 195 - 197 - 198 - 199 - 200 - 204 - 205 - 206 - 207 - 209 - 210 - 221 - 212 - 215 - 220 - 221- 222 - 226 - 227 - 228 - 229 - 230 - 231 - 232 - 233 - 234 - 237 - 238 - 239 - 240 - 241 - 242 - 243 - 247 - 250 - 252 - 256 - 258 - 260 - 264 - 265 - 266 - 267 - 268 - 273 - 275 - 284 - 285 - 286 - 287 - 288 - 289 - 291 - 292 - 293 - 294 - 295 - 296 - 297 - 298 - 299 - 300 - 318 - 321 - 330 - 497

شیخ فرج اللّه - 124

شهاب السلطنه - 165

شیخ غلام رضا خان - 165

شیخ عاصی - 239

شیخ عوفی - 239

شاه اسماعیل - 259

شیخ جلال - 261 - 429 - 431 - 497 - 565 - 566 - 567

ص: 594

شیروانى 334 - 504 - 539 - 540 - 541 - 542

شیخ محمد حسین یزدی - 487 - 494

شيخ العراقين - 487

شیخ هادی طاهری - 493

شيخ على ثقة الاسلام - 494

شیخ علی مستنطق عدليه - 494

شیخ بهاء الدين - 494

شیخ محمد علی امام - 494

شیخ محمد على الموتى - 494

شيخ محمد جواد فرهمند - 494

شيخ الاسلام ملايرى - 494

شريعت مدار نیشابوری - 494

شیخ اسماعیل - 497

شاهرودی - 504 - 505

شيخ على استرابادی - 567

شیخ الاسلام اصفهانی - 547 - 548 - 571 - 573 - 585

ص

صادق خان سرهنك كوپال - 161

صولت السلطنه - 259

صمصام السلطنه - 157 - 284

صالح - 304 - 311 - 327

صدر الافاضل - 312

صولت الدوله - 321

صاحب الاحساء - 365

صاحب جمع - 472 - 473

صدرائی - 493

صديق - 494

صدر الاسلام - 499

صدر التجار -504 - 505

صدر المعالی - 523

ض

ضياء الملك فرمند - 10 - 259 - 394 - 425 - 520

ضياء الواعظين- 33 - 34 - 500

ضياء السلطان - 56 - 57

ضیاء نوری - 487 - 506 - 513

ضیاء الدین نوری 494 - 522

ط

طوسی - 519

ظ

ظهير الاسلام زاده - 494

ع

عبد الکریم هائری - 15

علی ابن ابی طالب (علیه السلام) - 24

علی قلی خان - 77

عارف قزوینی 89 - 90 - 09م - 310

عبد الحسين خرازی - 109-497

على نجات 127 - 150 - 417

عراقی - 127 - 506 - 521 - 530 - 531 - 532 - 544 - 556

عبد الرسول انعبدال- 167

عبود الذباب - 167

على الشيخ عنايه - 167

علائی - 253 - 425 - 431 - 435 - 438

عباس ميرزا اسکندری - 258 - 294

عبد الحميد سنندجی - 287 - 493 - 494 - 498

ص: 595

عماد السلطنه - 334 - 501

عدل - 391 - 498 - 499 - 594 - 506 - 567

عبد اللّه یاسائی - 400 - 401 - 406 - 409 - 417 - 431 - 438 - 440 - 443 - 450 - 456 - 462 - 463 - 504 - 505 - 519 - 529 - 544 - 553 - 558 - 559 - 560 - 574 - 575 - 576

على رضا الحسينی - 400 - 417 - 462 - 513

عضد السلطنه - 475

عبد العظيم راشد پاشا - 481

علی خان صديق - 493

عطاء اللّه خان روحی - 493

علی خان اعظمی - 494

علی خان حیدری - 494

علی خان معافی -

علی زارع -

عبد اللّه خان معتمد - 497 - 500 - 506 - 513

عزت اللّه خان بیات - 497 - 498 - 503

عصر انقلاب - 497 - 506

عبد الحسین صدر - 557 - 558

عضد الملک - 568 - 569

غ

غلام رضا خان امیر جنگ - 162

غلام حسین میرزا - 493

غلام حسین خان تبریزیان - 494

غلام علی میرزا دولت شاهی - 494

غلام رضا خان صدری - 497

ف

فتح اللّه میرزا - 61

فرخی یزدی - 8 - 66 - 210

فیروز آبادی - 109 - 488

فرع الفيض - 167

فتح علی شاه - 261 - 385

فیروز میرزا - 352 - 361 - 362

فن شلومبرك- 481

فتح اللّه خان فزونی - 494

فيض اللّه خان اعظمی - 497

فرج اللّه خان آصف - 497 - 504

ق

قائم مقام الملك - 60 - 334 - 351 - 512

قوام الدوله - 72 - 158 - 160 - 162 - 170 - 171 - 173 - 174 - 255 - 334 - 358 - 361

قوام الملك - 162 - 206 - 207 - 209 - 512

قاسم الجاسم - 167

قلی خان - 239

قوام السلطنه (احمد قوام)- 367

ك

کارا خان - 77

کارول اسپنس - 85

کلنل محمد تقی خان - 177

کریم خان وکیل الرعايا - 205 - 513 - 564

کی استوان - 400 - 417 - 462 - 493

ص: 596

کارلو گالی - 481

کاشان چی- 494

كمال وند- 494

کاشانی - 497 - 564 - 575

کشوری - 564

گ

گایچوفسکی - 328 - 329

ل

لطف علی خان مجید - 494

لطف اللّه لیقوانی -

م

میرزا علی کازرونی- 9 - 103 - 127 - 132 - 135 - 138 - 255 - 256 - 289 - 290 - 460

ملك الشعراء بهار - 9 - 17 - 37 - 55 - 57 - 58 - 61 - 67 - 111 - 114 - 117 - 123 - 124 - 126 - 137 - 139 - 140 - 255 - 256 - 257 - 261 - 264 - 334 - 335 - 405 - 410 - 412 - 416 - 419 - 420 - 432 - 488

مستوفی الممالك - 10 - 116 - 126 - 323 - 332 - 334 - 387 - 391 - 421 - 422 - 423 - 424 - 425 - 426 - 455 - 484 - 488

مشير الدوله - 10 - 76 - 116 - 126 - 253 - 306 - 323 - 354 - 355 - 368 - 387 - 389 - 421 - 429 - 455 - 484

محمد علی میرزا - 10 - 11 - 12 - 121 - 136 - 260 - 327 - 379 - 383 - 456 - 459

مصطفی کمال پاشا - 12

محمد حسین غروی نائینی - 15

ميرزا حسين نائينی - 24

میر زادۀ عشقی - 34 - 37 - 54 - 55 - 56 - 57 - 58 - 59 - 60 - 61 - 64 - 65 - 66 - 67 - 69 - 71 - 75 - 109 - 110

محمدحسن میرزا ولیعهد - 11 - 37 - 57 - 344 - 345 - 353 - 356 - 357 - 361 - 384 - 470 - 472 - 473 - 474 - 475

محمد خان - 56 - 57 - 64

محمد علی فروغی ( ذكاء الملك ) - 77 - 101 - 105 - 144 - 182 - 206 - 208 - 213 - 216 - 223 - 229 - 230 - 234 - 237 - 254 - 262 - 263 - 299 - 311 - 423 - 490 - 494

موليتر - 84

ماژور ایمبری - 85 - 92 - 93 - 94 - 95 - 96 - 97 - 98 - 99 - 100 - 101 - 104 - 105 - 106 - 107 - 108 - 110

مستر بنيامين - 86

مستر باسکرویل - 87

مستر شوستر - 87 - 88 - 89 - 90

مسيو لكفر - 88

مستر لانسينك- 91

ص: 597

ماژر رابرت - 97

مصطفی فاتح - 99 - 100

مشار الملك - 106 - 107 - 203 - 214 - 223 - 236 - 250 - 251 - 297 - 387

مستر بنت - 107

مؤتمن الملك - 111 - 131 - 133 - 168 - 169 - 197 - 253 - 337 - 387 - 389 - 390 - 421 - 422 - 455 - 484 - 488

مشار الدوله - 144 - 213 - 487

مرتضی قلی خان بیات - 157 - 165 - 300 - 494 - 502 - 503 - 504 - 506

میرزا عبد الحسين - 165

محمد کنعان- 167

موسى - 167

موزان الدعج - 167

مكرم السلطان امیر تومار - 172

میر عبد اللّه خان - 204 - 215

مستر هاوارد - 214 - 215

مستر چمبرلن - 222

مستر مكرمك - 246

میرزا هاشم آشتیانی - 264 - 487 - 497

میهن - 270

مزعل - 294

میرزا تقی خان امیر كبير - 296 - 306 - 307

موثق الدوله - 327 - 472

مظفر الدین شاه - 305 - 310 - 323 -

324 - 356 - 376

معتمد السلطنه - 327 - 328 - 500 - 503 - 506

محمود آقا خان انصاری 341 - 342

مسيو ميلران - 356

ملك حسين شريف - 365

مفتاح السلطنه - 368 - 369

مسيو كراسين - 369

میرزا کریم رشتی - 387

میرزا حسین خان علاء - 421 - 422 - 423 - 424 - 425 - 430

محمد ولی خان اسدی - 423 - 497 - 506

میرزا آقا خان کرمانی - 437

محمد هاشم میرزا - 462

مشكوة الدواء - 471

مسيو یورنف - 480

موريس كودليه - 481

مسيو همپل - 481

معتمد الممالك سلطان احمد - 487

میرزا عیسی خان صديق - 493 - 503

میرزا حسن اعتماد - 493

محمود رضا - 493

میرزا سید حسین خان مختار - 493

ميرزا علی اصغر حکمت - 493

میرزا فرج اللّه بهرامی - 493

میرزا حسین خان موقر - 493

ميرزا يوسف مشار - 493

میرزا جواد خان - 493

میرزا علی اصغر خان وكيل الرعايا - 493

ص: 598

میرزا محمد خان وکیل - 493

ميرزا علی آقا چائی چی - 493

میرزا محمد علی خان دهقان - 493

محمد علی میرزا دولت شاهی - 493

میرزا عباس مجتهد - 493

میرزا مهدی مجتهد - 493

میرزا نصر اللّه خان علی آبادی - 493

میرزا محمد دانش - 493

ميرزا حسن علی گلشن - 493

ميرزا عبد الباقى - 493

میرزا باقر خان - عظیمی - 493

میرزا شهاب - 493 - 504 - 512 - 522 - 530

میرزا علی خان خطیبی - 493

محمد هاشم میرزا - 493 - 502

محمد ابراهیم خان امیر کلائی - 494

ميرزا اسمعيل نجومی - 494

میرزا مهدی خان زاهدی -

محمد تقی خان اسعد -

ميرزا عبد الوهاب ملك - 494

ميرزا محمد علی خان معظمی - 494

موسی خان فتوحی -

میرزا محمد خان آهی -

ميرزا محمد علي خان منتصر -

میرزا ابراهیم خان قوام -

مفتی -

ميرزا بهاء الدين -

میرزا حسین خان سمیعی - 494 - 506

میرزا محمد انشائی -

ميرزا رضا خان حکمت - 494

ميرزا محمد علی خان قوامی - 497

ميرزا يوسف خان عدل - 497 - 503

میرزا علی اکبر خان تاجر نهاوندی - 497

ميرزا سید علی اصغر - 497

میرزا على بزرك نيا - 497

ميرزا محمد علی خان فاطمی - 497

مسیو هایم - 497

میرزا علی نقی خان بگلری - 497

میرزا جواد خان دهدشتی- 497

محمد صادق ساعد الوزراء -

میرزا حسین خان هدایتی -

مير محمد حسین خان حسابی - 497

مدیر گلستان -

میر سید احمد خان اعتبار -

میرزا حسین خان جلائی -

محمد حسین آقا مدنی -

ميرزا علي رضا -

میرزا حسین خان فرهمند -

محلوجی -

ميرزا علي خان ملك -

مرتضی خان کشوری - 497 - 506

میرزا ضياء الدين - 497

محسن خان نجم آبادی - 497

محمد باقر شاهرودی -

میرزا طاهر متولی مسجد گوهر شاد - 497

میرزا رضا فرشی- 497

مستشار الدوله - 497 - 498 - 499 - 507 - 521

مستشار السلطنه - 498

میرزا صادق خان - 503

ص: 599

ميرزا عبد الحسين - 504

ميرزا علي رضا -

ميرزا عبد اللّه خان معتمد - 504

میرزا جواد خان امامی - 505

ميرزا حسين خان موقر - 506

میرزا علی اکبر خان وكيل الرعايا - 506

میرزا طاهر مستوفی - 507

ميرزا عبد اللّه خان معتمد - 512

میرزا محمد خان مشایخی - 523

محمد علی بادام چی -

ميرزا ابو القاسم - 532

محمد شاه قاجار -

مفتی - 539

میرزا علی خان منتصر - 550

معظمی - 564

ن

نصرت الدوله - 6 - 7 - 8 - 92 - 144 - 147 - 332 - 350 - 351 - 352 - 358 - 361 - 379 - 387

ناصر الدین شاه -54 - 296 - 306 - 307 - 310 - 314 - 324

ناصر ابو عطاك - 167

نادر شاه - 258 - 316

ناصر لشکر - 290

ناصر الملك - 323 - 351 - 368 - 436

نصير السلطنه - 356 - 357

ناصر الدین میرزا - 356 - 357

ندامانی - 391 - 494

نواب - 391 - 468

نظامی- 442

نصرت السلطنة - 475

نظام الدین خان - 479 - 487

نقیب زاده - 487 - 497 - 506 - 529 - 530 - 538 - 539 - 549 - 550

نصرت اللّه خان قرگوزلو - 493

نصرت اللّه خان - 493

نظام خان مستوفی - 494

نجف قلی خان - 497 - 522

و

ويلسون - 91 - 199 - 200 - 283

وثوق الدوله -91 - 487

وعظ قزوینی - 419 - 420 - 432

وحيد سعد - 493

وکیلی - 493 - 548

وكيل الملك - 499 - 500 - 532 - 533

وثوق - 531 - 542 - 550 - 551

وحيد- 549 - 550

ه_

هرمزى - 61 - 497

هانی گن- 97

هارولد اسپنسر - 97

هایم - 257

هدایت - 494

هدایت اللّه خان پاليزى - 494

ی

يوسف مفخم السلطنه - 163

يحيىی دولت آبادی - 430

يمين الدوله - 475

یحیی خان اعظمی - 497

ص: 600

جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه :مکی ، حسین ، 1290 - 1378 .

عنوان و نام پدیدآور :تاریخ بیست ساله ایران / نگارش و تالیف حسین مکی .

مشخصات نشر :تهران: نشر ناشر، 1362 - 1363.

مشخصات ظاهری :6 ج .: مصور، عکس .

شابک :1250 ریال ( ج . 1 )

یادداشت :ج. 4 ( چاپ اول: 1361 ).

یادداشت :ج.5 و 6 ( چاپ اول : 1362 ).

یادداشت :کتابنامه.

یادداشت :نمایه.

مندرجات :ج . 1. کودتای 1299.- ج . 2. مقدمات تغییر سلطنت .- ج . 3. انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله دیکتاتوری پهلوی .- ج . 4. آغاز سلطنت دیکتاتوری پهلوی.- ج . 5. استحکام دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .- ج . 6. استمرار دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .

موضوع :رضا پهلوی ، شاه ایران ، 1257 - 1323.

موضوع :ایران -- تاریخ -- پهلوی، 1304 - 1320

رده بندی کنگره :DSR1488/م 7 ت 2 1362

رده بندی دیویی :955/0822

شماره کتابشناسی ملی :م 63-124

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم زهرا سوسنی

ص: 1

اشاره

چاپ اول : 1361

از این کتاب ده هزار نسخه در چاپ خانه کاویان به طبع رسید حق چاپ مخصوص « ناشر » است خیابان انقلاب نرسیده به پارک دانشجو پلاک 1092

ص: 2

فهرست مندرجات

مقدمة مؤلف...7

مراسم تحلیف پهلوی...13

سوگند رضا شاه در مجلس...14

رقابت روس و انگلیس در شناسائی رژیم پهلوی...15

روابط روحانیت و پهلوی...16

اولین کابینه در سلطنت پهلوی...19

یکی از بازیگران دوران پهلوی ( محمد علی فروغی )...20

سور شارژ تمبرهای احمد شاه...32

مراسم تاج گذاری...32

بيانات مقدم السفراء...34

شرکت علماء در مراسم تاج گذاری...35

خطابۀ پهلوی...38

خطابۀ فروغی در مراسم تاج گذاری...39

خطابۀ حسن خان اسفند یاری...43

یاد داشت های خزانه دار کل دربارۀ تاج گذاری و جواهرات ایران...44

دستبردهائی که به جواهرات سلطنتی زده شده...55

متن گزارش کمیسیون رسیدگی به جواهرات به مجلس...57

صورت جواهرات معاینه شده...61

جواهرات سلطنتی...64

رسیدگی به جواهرات سلطنتی...70

کمیسیون جواهرات...73

جواهرات سلطنتی ( مقالۀ روزنامۀ تجدد ایران )...76

کسری جواهرات ( مقالۀ روزنامۀ تجدد ایران )...79

معاهده نامۀ و دادیه مابین ایران و ترکیه...81

صورت جلسۀ معاهدۀ و داديه...84

فاجعۀ مدينه منوره...88

تلگراف از نجف اشرف...88

اقدامات حجج اسلام...93

ص: 3

بيانات مدرس...94

تشکیل کمیسیون در مجلس...94

کنفرانس در مکه...96

تلگراف از نجف و هندوستان...96

اعلامیۀ ریاست وزراء...97

مناقشات آزادی مذهب در کنگرۀ مکه...99

کمیسیون دوازده نفری...101

خاتمۀ مأموریت سفیر انگلیس...102

علت روی کار آمدن کابینۀ مستوفی...102

ملاقات تیمورتاش با فروغی و استعفای کابینه...105

کابینۀ مستوفی...105

فرمان ریاست وزرائی مستوفی...106

میرزا حسن خان مستوفی الممالك که بود ؟...107

نمایش به نفع روزنامۀ ناهید...110

احضار قوام السلطنه...111

رضا شاه در شهر - تبادل نظر...111

خاتمۀ انتخابات تهران...112

گشایش دورۀ ششم تقنینیه...113

مخالفت مدرس با نمایندگان فرمایشی...114

شورش مراوه تپه و سلماس...119

مسافرت پهلوی به خراسان و خلع درجۀ فرمانده لشکر...126

فرمانده لشکر با دست خود جلو رضا شاه پاگونهایش را کند...129

جعل نامه به خط و امضای احمد شاه...135

انتحار سپهسالار اعظم...137

محمد ولی خان خلعت بری سپهسالار اعظم...138

افتتاح راه شوسۀ مازندران...142

دورۀ ششم مجلس آمادۀ کار شد...142

استعفای مستوفی...142

ابراز تمایل مجلس به مستوفی...143

تشکیل جلسۀ خصوصی...144

تشکیل فراکسیون...144

تمایل مجلس به پیرنیا و عدم قبولی وی...145

اقدامات رئيس مجلس...145

نتجۀ مذاکره...146

زمامداری مستوفی...147

معرفی دولت به مجلس و طرح برنامه و مخالفت مصدق...148

چهار دلیل بر رد قرار داد 1919...159

نطق مدرس...168

نطق وثوق الدوله...178

چرا مدرس به دفاع از کابینه برخاست...191

ص: 4

توضیح دربارۀ مهاجرت...192

قانون جنسیت عراق و اعتراض ایران...199

کشف نفت سیاه - نقاط نفت خیز ایران...200

توطئۀ سوء قصد به جان مدرس...201

در مریض خانۀ دولتی...206

انعکاس ترور مدرس در مجلس...211

اظهارات مستوفی الممالك در مجلس...229

مدرس پس از سوءقصد در مجلس...233

استعفای تدین از ریاست مجلس...233

انتخاب مؤتمن الملك به ریاست مجلس...236

افتتاح بانك رهنی...237

استیضاح از دولت مستوفی...237

مراسلۀ دولت به کمپانی نفت انگلیس و ایران - عکس العمل مجلس و استيضاح كابينه...237

متن استيضاح...241

استیضاح مورد انتقاد قرار گرفت...242

موافقین و مخالفین مستوفی...243

استعفای دولت...244

مستوفی و جواب استیضاح...245

مستوفی وطن پرست...245

ساختمان راه آهن سراسری...253

مخالفت صریح احمد شاه...257

انگلیس ها با ایجاد حکومت تمرکز قدرت به مقصود رسیدند...257

قانون اجازۀ ساختمان راه آهن...260

نقش انگلیس ها در احداث راه آهن شمال و جنوب...261

اولین کلنگ ساختمان راه آهن...263

نظریات مهندس کاساکوسکی راجع به راه آهن...265

واقعۀ قم - درگیری با روحانیت...267

خانوادۀ رضا شاه در قم...282

اعتصاب کارمندان دولت...285

مظنۀ مسكوكات طلا...288

مخالفت مدرس با رئیس بلدیه...289

استعفای کابینه و تشکیل کابینۀ هدایت...289

علت استعفای مستوفی...290

مخالفت مدرس با کابینۀ هدایت...292

تیرگی روابط ایران و ترکیه...304

دربارۀ عضویت ایران در جامعۀ ملل...308

خاتمۀ کنترات دکتر میلیسپو...310

نخستین نوبت کنترات...313

جواب وزیر دارائی...314

ص: 5

کنترات میلیسپو...315

استخدام مرتبۀ دوم میلیسپو...327

اختلاف بین ایران و شوروی...329

دربارۀ رود اترك...330

دربارۀ قصبۀ فیروزه...331

سر حد ایران و شوروی...335

سرنوشت فیروزه...336

چرا شوروی ها حاضر به عقد معاهدۀ بی طرفی شدند ؟...337

عزیمت وزیر دربار به مسکو...339

ملاقات مستوفی با سفیر شوروی...340

قرار دادها :...341

تأمینیه و بی طرفی...343

واگذاری پرت انزلی...345

شيلات...345

بحث در قرار داد شیلات...355

شیلات و مختصری از تاریخچۀ کشمکش بین ایران و شوروی...357

قرار داد گمرکی...372

پروتکل منضم به قرار داد گمرکی...376

مراسلات ضمیمه...378

نطق مدرس دربارۀ قرار داد با شوروی...383

شرح تصویب قرار داد ایران و شوروی...385

بيانات چیچرین و انصاری...388

الغای حق قضاوت قنسول ها ( کاپیتولاسیون )...390

الغای امتیاز حفریات آثار باستانی...391

قرار داد منعقده بین دولت ایران و فرانسه...392

مخالفت با تعمیر قصور سلطنتی - پیش بینی مدرس دربارۀ نصرت الدوله...394

قیام حاج آقا نور اللّه...396

ابلاغیۀ ریاست وزراء...396

شرح حال حاج آقا نور اللّه...398

مهاجرت به قم...415

تقاضای مراجع و قیامیون...420

نامۀ علما از قم به رئیس الوزراء...420

جواب رئیس دولت به حاج آقا نور اللّه...421

تلگراف به مجلس و جواب مجلس...422

مراسلۀ دولت به قیامیون قم...423

قیام حاج آقا نور اللّه از زبان مرحوم رسا...425

در گذشت یا شهادت حاج آقا نور اللّه...437

درگذشت ناصر الملك...439

کشف کمیتۀ سری - اعدام سرهنگ پولادین...443

لايحۀ ثبت املاك...445

ص: 6

اعتراض به عهد نامۀ انگلیس و حجاز...448

خرابی دروازه های شهر...449

تخریب خانه های مردم...452

جنجال بر سر دخل و خرج مملکت...453

قتل سر لشکر طهماسبی...457

چطور سر لشکر امیر طهماسبی کشته شد...459

طهماسبی و خزانۀ اقبال السلطنه...463

سر لشکر طهماسبی کی بود و چرا کشته شد...465

انحلال عدلیه...478

مخالفت مدرس با اختیار داور...480

نطق دکتر مصدق...486

بودجۀ كل جمع و خرج مملکتی...499

تأسیس بانک ملی ایران...499

الغای امتیاز چاپ اسکناس...501

امتیازاتی که به بانک شاهی داده شد...504

تشکیلات و سرمایۀ بانک شاهنشاهی...505

نشر اسكناس بانك ملی...510

تبدیل نام قرآن به ریال...510

سوء استفادۀ رئیس بانك ملی - فرار ، توقیف و محاکمۀ وی...511

پشتوانۀ اسکناس...515

تأمین ارز...515

تثبیت نرخ اسعار خارجی...516

کنترل اسعار خارجی...517

تبدیل واحد پول به طلا...517

اول صدور ، بعد جواز ورود...519

خاتمۀ مجلس دورۀ ششم...520

آخرین جلسۀ دورۀ ششم...521

مقتدرترین رؤسای مجلس...522

مشیرالدوله و انتخابات دورۀ هفتم...526

دخالت مخبر السلطنه رئيس الوزراء در انتخابات...527

تعرفۀ گمرکی و مشروبات الکلی...528

تجدید قرار داد گمرکی بین ایران و شوروی...529

ص: 7

مقدمه

مدتی این مثنوی تأخیر شد *** مهلتی بایست تا خون شیر شد

در شهریور ماه 1320 با صدای غرش چند هواپیمای بیگانه در آسمان پایتخت و اشغال قسمت هائی از مناطق شمال و جنوب کشور کاخ استبداد رضا شاهی فرو ریخت ؛ رضا شاه اجباراً مستعفی شد و به طرف تبعیدگاهش روانه گردید. پس از آن مختصر روزنۀ روشنائی آزادی بر فضای تاریك و مختنق بیست ساله تابیدن گرفت. روزنامه ها از قید سانسور شدید رهائی یافتند و روزنامه های جدیدی دست به انتشار زدند و بخود اجازه دادند از دوران دیکتاتوری مطالبی تاریخی بنویسند. اشخاصی که از دوران بیست ساله یعنی از کودتای 1299 به بعد اطلاعات و خاطرات و اسنادی داشتند با نوشتن آن ها گوشه هائی از تاریخ را که در زیر توده هائی از حکومت اختناق مدفون گردیده بود بر ملا و بسیاری از حقایق تاریخی را آشکار ساختند. به این ترتیب کتب ورسائلی در این زمینه بچاپ رسید.

منجمله نگارنده که قبل از شهریور 1320 بکارهای ادبی اشتغال داشت و آثاری چون تصحیح دیوان مشتاق اصفهانی و عاشق اصفهانی و گلزار ادب را بچاپ رسانیده بود و تصمیم داشت دواوين شعرای اواخر دورۀ صفویه را كه سبك هندى را رها ساخته و به سبک عراقی باز گشت کرده بودند بچاپ برساند ؛ ولی با پیش آمدن وقایع شهریور دنباله کار را رها کرده به نوشتن مقالات تاریخی پرداخت. نخست در مجلۀ اطلاعات هفتگی ضمن نوشتن مقالات تاریخی مختلف ، شرح احوال فرخی یزدی مدیر روزنامۀ طوفان را که در زندان شهربانی بقتل رسیده بود نوشت که بعداً بطور کامل با تمام اشعارش که جمع آوری شده بود بصورت کتابی مستقل در دی ماه 1320 بچاپ رسانده منتشر ساخت. (1)

در همان سال هم در روزنامۀ نجات ایران بشرح احوال و مبارزات مدرس پرداخت که پس از انتشار چند شماره بعلت تصرفات بی موردی که در متن نوشتۀ این جانب

ص: 8


1- باید یادآور شد که غالب کتب تاریخی نگارنده قبلا در روز نامه ها بچاپ رسیده سپس بصورت کتاب در آمده است مانند زندگانی سلطان احمد شاه که قبلا در روزنامۀ فردا زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر در گل های رنگارنگ و مدرس در روزنامۀ نجات ایران و روزنامه ستاره بچاپ رسیده بود.

می شد دنبالهٔ آن در آن روزنامه قطع گردید ولی بعداً در روزنامۀ ستاره ادامه یافت.

استاد سخن شادروان ملك الشعراء بهار نیز پس از سال ها سکوت اجباری قلم بر گرفت و به نگارش سلسله مقالاتی تحت عنوان « مختصر تاریخ احزاب سیاسی » در روزنامۀ مهر ایران پرداخت و در مقالۀ اختتامیۀ خود نگارش تاریخ بیست ساله را به عهدۀ نگارنده گذاشتند. عین نوشتۀ ملك الشعرا چنین بود :

نقل از شمارهٔ 208 روزنامۀ مهر ایران ، دوم شهریور 1321

*نقل از شمارهٔ 208 روزنامۀ مهر ایران ، دوم شهریور 1321 (1)

« ... یادداشت هائی است بسیار مهم که آقای حسین مکی مؤلف « گلزار ادب » و غیره در تاریخ سنوات قبل از کودتا با اسناد عمدۀ سیاسی و حالات مرحوم مدرس جمع آوری کرده و بعد از این در همین روزنامه انتشار خواهد یافت.

این مقالات و این رسالات و کتب بقدری در نوشتن تاریخ بیست ساله که ما در صدد آن هستیم کار را روشن و آسان می کند که مافوقی بر آن مترتب نیست ، و اگر این مقالات قبل از این نوشته شده و به پایان آمده بود شاید ما توانسته بودیم قسمتی بزرگ از تاریخ شانزده ساله را که از 1300 تا 1320 دامنه دارد به وجود بیاوریم و اکنون هم امیدواریم نویسندگان محترم دست از نگارش یادداشت ها برندارند و البته پس از ختام آن رسالات هر کدام فصلی عمده از تاریخ مانحن فیه را فراهم خواهد ساخت و مقالات آقای حسین مکی در واقع مکمل تاریخ « احزاب سیاسی » است که شاید بعدها ضمیمهٔ آن گردد. م . بهار ».

با فاصله 6 روز بعد از این مقاله شروع به نوشتن تاریخ کودتای 1299 نمودم و بطور مرتب و همه روزه غالباً دو ستون از همان روزنامه را به اختیارم گذاشتند که تا سه چهار سال طول کشید. ولی وقتی به معاونت شهرداری منصوب شدم کثرت مشغله مرا از ادامۀ نوشتن باز داشت. اما بهر تقدیر قسمت اعظم تاریخ بیست ساله به اتمام رسیده بود.

بعداً این سلسله مقالات با اضافاتی بصورت مجلداتی جداگانه در سه جلد : جلد اول « کودتای 1299 » ، در سال 1323 ، جلد دوم « مقدمات تغییر سلطنت » ، در سال 1324 و جلد سوم « انقراض قاجاریه » در اسفند 1324 بچاپ رسید.

علت این که قسمت اعظم این دورۀ تاریخ بطور سلسله مقاله در روزنامه منتشر گردید این بود تا هر گاه اشخاصی نسبت به مندرجات و مطالبه آن اعتراضی و یا انتقادی داشته باشند آن را بنویسند تا این دوره تاریخ منقح گردد.

پس از آن که این سه جلد بطور مستقل منتشر گردید در غالب جراید و مجلات مهم پایتخت مانند اطلاعات ، کیهان ، ستاره ، مهر ایران ، امید ، شفق ، نوروز ایران ، قیام - ایران ، داد ، جبهه ، پند ، توفیق و ... مجلۀ آینده ، مجله سخن ، سال نامۀ پارس ؛ نویسندگان مشهوری مانند عبد الرحمن فرامرزی ، نصر اللّه فلسفی استاد دانشکدۀ ادبیات ، ارسلان خلعت بری ، هاشمی ، حائری ، دکتر محمود افشار ، حسن صدر ، و رحیم زاده صفوی و غیره دربارۀ این دوره تاریخ مطالبی نوشتند که در مقدمۀ چاپ اول هر سه جلد عیناً بچاپ رسیده است. نا گفته نماند ، شهرتی که آثار و مقالات ناچیز نگارنده در جراید مهم پایتخت پیدا کرده بود و این که نویسندۀ جوانی موفق شود ظرف مدت چهار پنج سال 9 اثر ادبی و تاریخی از خود بر جای گذارد و در غالب جراید و مجلات مهم مرتباً مقالات تاریخی و سیاسی بنویسد و بر روی

ص: 9


1- تنها دورۀ کامل این روزنامه در کتاب خانۀ عمومی مجلس شورا موجود است.

آثار ادبیش نویسندگان مشهور و اساتید بزرگی چون میرزا عبد العظیم خان قریب ، سعید نفیسی ، مهدی قمشه ای الهی و عباس اقبال آشتیانی تقریط بنویسند ؛ موجب گردید که در شورای عالی فرهنگ موضوع مورد بحث قرار گیرد ( در آن موقع اعضای شورای عالی فرهنگ از دانشمندانی نظیر ملك الشعراء بهار و غيره تشکیل می یافت ). آن شورای عالی برای تشویق و قدردانی در یک جلسه تصمیم گرفت که نگارنده را به افتخار نشان علمی نائل گرداند ؛ و وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه فرمان نشان علمی را در تاریخ 9 ر 6 ر 1323 طی شمارۀ 180414/35286 صادر و ابلاغ کرد.

باید متذکر شد همان طور که از نام گذاری این دوره تاریخ بر می آید می بایستی دورۀ بیست ساله به اتمام برسد یعنی تاریخ بیست سال ایران باشد. ولی در خلال نگارش این تاریخ در کوران سیاست قرار گرفتم و بر اثر اشتغال سه دوره نمایندگی مجلس و مبارزات کمر شکن و سنگینی که بر دوش این جانب بود دنبالۀ این سلسله مقالات قطع گردید و بالنتيجه تاریخ بیست ساله نا تمام ماند. تا وقایع 28 مرداد 1332 پیش آمد و مانند دوران بیست ساله باز بواسطۀ اختناق حاکم بر محیط کشور دیگر امکان گفتاری باقی نماند. فقط موفق شدم يك جلد کتاب ادبی « گلستان ادب » را تدوین و منتشر نمایم ( 1335 ). پس از این که مجدداً فضای کشور برای درج مطالب تاریخی مساعد گردید و بقول افصح المتكلمین سعدی شیرازی :

کنونت که امکان گفتار هست *** بگو ای برادر به لطف و خوشی

به فکر افتادم که این دورۀ تاریخ را تا شهریور 1320 تکمیل نمایم ولی گرفتاری گوناگون و تألیفات دیگر مانع انجام این مقصود بود تا آن که در سال 1360 تصمیم گرفتم هر طور هست این دوره تاریخ را بپایان برسانم.

یادآور می شود که در این دورۀ تاریخ حتی المقدور سعی کرده ام که دربارۀ موضوعات و قضايا و موارد تاریخی قضاوت شخصی نکنم و با نقل اسناد و مدارك قضاوت را بعهدۀ خوانندگان گرامی واگذار نمایم. این معنی مورد گواهی و تأیید مطلعین و نویسندگان معروف قرار گرفته است ؛ چنان که هاشمی حائری در شمارۀ 914 مورخ سه شنبه 18 اردیبهشت روزنامۀ مهر ایران در مقالۀ مفصلی در نقد بر این کتاب در چند جمله آخر مقاله چنین نوشته است :

« ... این کتاب حتماً برای کسانی که بعدها بخواهند يك تاريخ کامل از جریان قضایای سیاسی ایران بعد از حوت 1299 بنویسند محل رجوع خواهد بود و در نوشتن این تاریخ ، مؤلف دانش پژوه این شیوه را پیش گرفته است که به نقل قضایا و وقایع اکتفا می کند و وارد به قضاوت های تاریخی نمی شود ؛ یعنی این کار را در عهدۀ خوانندگان گذارده است. مسلم است که این شیوه تاریخ نویسی برای مؤلف بهتر است ، زیرا بندرت اتفاق می افتد که از معاصرین یکی بخواهد تاریخی بنگارد و قضاوت در مطالب و وقایع نماید بی آن که عواطف شخصی را در آن دخالت بدهد ؛ و قضاوت صحیح در مطالب و وقایع معاصر و جاری لامحاله از رنگ عواطف مؤلف بی بهره نخواهد ماند. پس برای احتراز از ورود در قضاوت مطالب ، همان شرح و سر وقایع بضمیمۀ اسناد و مدارك يك تابلوی کامل در مقابل خوانندگان می گذارد ، جستجوی سایه و روشن و نقاط تاريك و لامع آن بسته به میزان بصیرت و بینائی خوانندگان و مقدار ادراکات عقلی آنان است. این شیوه در نگارش کتاب وقایع بعد از کودتای

ص: 10

آقای حسین مکی بکار رفته است. »

پس از انتشار جلد سوم تاریخ بیست ساله ( انقراض سلسلۀ قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی ) نیز در روزنامۀ مهر ایران ، شمارهٔ 1205 ، جمعه 27 اردیبهشت 1325 مقاله ای در تقریظ درج گردید که ذیلا قسمتی از آن نقل می گردد :

« ... می توان در بین افراد پشتکار دار و بلند همت آقای حسین مکی معاون شهرداری تهران را نام برد که بعد از وقایع شهریور 1320 همت گماشت یک دوره تاریخ از این تحول عظیمی که در حیات سیاسی و اجتماعی ایران در ظرف یک ربع قرن رخ داده است برشتۀ تحریر کشد ...

... مسلم است که پشتکار شگرف و خلوص نیت او در خدمت به فرهنگ و آزادی باعث گردیده است که امروز ما در مقابل خود سومین جلد از تاریخ 20 سالۀ ایران را که از مقولۀ انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی گفتگو می کند ببینیم و جلد سوم این دوره تاریخ از دو مجلد سابق به مراتب بزرگ تر و قطورتر از چاپ بیرون آمده و ...

... در این جلد سوم مؤلف كمال سعی را کرده است اسناد و مدارك مربوط به انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی را جمع آوری نماید و با شرح اوضاع و احوال ایام بحران آمیز این تحول تاریخی و سیاست هائی که بازی شده است ، تا آن جائی که بی نظری و وظیفهٔ تاریخ نویسی حکم می کرده مع ترکیبی از احساسات آزادی خواهانه.... نقاط تاريك تاريخ را روشن سازد ... »

مطلب دیگری که تذکار آن را لازم می دانم اینست که در این دوره تاریخ سعی شده است که مسطورات کاملا بی طرفانه باشد و هیچ گونه حب و بغضی نسبت به دست اندر کاران سیاسی اعمال نشود. یعنی این دوره تاریخ مانند آئینه ای باشد از وقایع و حوادث همان طور که گفته اند ان التاريخ مرآت الحوادث زمان و اگر بعضی از سیاستگران و افراد مرتكب اعمال و افعال و گفتار ناهنجاری بوده اند این مربوط به نویسنده نیست بلکه اسناد و مدارك چنین حکم کرده است و به قول گوینده ای :

گر روی زشت زشت نماید در آینه *** مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه

این موضوع مورد توجه نویسندگانی که دربارۀ این تاریخ اظهار عقیده نموده اند قرار گرفته است بطوری که نویسندۀ مشهور و توانا عبد الرحمن فرامرزی در روزنامۀ کیهان ، مورخ 18 اردیبهشت 1324 چنین نوشته است :

« ... مکی بعد از شهریور 1320 وارد جرگۀ نویسندگان جراید شد و نوشتن تاریخ معاصر را بعهده گرفت. از شما چه پنهان ، من اول از نوشته های او خوشم نمی آمد. معتقد بودم بسیاری از وقایع را تحقیق نکرده می نویسد. چون در حوادث گذشته نبوده است ، آن ها در کتابی هم جمع نشده که در نتیجۀ مطابقه و سنجش وقایع با یک دیگر حقیقت را از میان آن ها بیرون بکشد ، اشخاص آن ایام را نیز درست نمی شناسد و تمیز مغرض از بیغرض نمی دهد. تحت تأثیر اشخاص که خودشان و کثافت کاری و بی ایمانی خودشان موجب پیدایش دیکتاتوری شد قرار می گیرد. بدین جهت زحمت خواندن نوشته های او را بخود نمی دادم.

دست اتفاق کتاب « کودتا » را بدستم داد. خواندم ، دیدم مکی از آن تصوری که دربارۀ او می کردم مبرا است ، سعی می کند که وقایع را با

ص: 11

نهایت بی طرفی بنویسد ، مطلب را سبك سنگین می کند ، بد را دور می اندازد و خوب را قبول می کند.

آن بود عقیدۀ اولی من دربارۀ مکی و اینست عقیده دومی من دربارۀ او. تو خوانندۀ عزیز ، هر يك از دو تصور مرا داری داشته باش ولى يقين بدان که برای دانستن تاریخ معاصر از کتاب های مکی مستغنی نخواهی بود. »

بر اثر همین بی غرضی و عدم قضاوت شخصی ، پس از انتشار این دورۀ تاریخ بسیاری از نویسندگان داخلی و خارجی با نقل قسمت هائی که مورد استناد بوده از این دوره تاریخ بسیار استفاده نموده اند که در آثار آنان بچشم می خورد. منجمله از نویسندگان و شخصیت های مشهور استاد ملك الشعراء بهار در کتاب « مختصر احزاب سیاسی » و دکتر ابراهیم ، باستانی پاریزی در کتاب « در تلاش آزادی » مطالبی از کتاب تاریخ بیست ساله نقل نموده اند ؛ و از نویسندگان خارجی هم مجلۀ آکادمی علوم شوروی به نام « معلومات مختصر خلق های آسیا » که در سال 1963 در مسکو بچاپ رسیده 18 صفحه اختصاص به شرح حال و آثار این جانب داده است ، نیز « الف : س . میلیکف » نویسندۀ روسی با كمك عده ای از خاورشناسان انستیتوی اکادمی علوم شوروی کتابی بنام «استقرار دیکتاتوری پهلوی در ایران » برشتۀ تحریر در آورده و در حدود بیست سال قبل بزبان روسی بچاپ رسانیده است. این کتاب که پس از چند سال در برلن غربی به فارسی ترجمه شده است مأخذ عمده اش تاریخ بیست ساله می باشد ، ولی بعلت آن که از فارسی به روسی ترجمه و سپس از روسی مجدداً به فارسی برگردانده شده است در این ترجمه ها اصول ترجمۀ تحت اللفظی رعایت نگردیده و در حقیقت ترجمۀ آزاد شده است ، پاره ای از موارد و مطالب تاریخی آن با اصل مطلب تاریخ بیست سالۀ ایران تطبیق نمی کند و در حقیقت مفهوم اصلی خود را از دست داده است ، معهذا حقایق تاریخی چند در آن دیده می شود ( این کتاب در سال 1359 بوسیلۀ مؤسسۀ امیر کبیر بچاپ رسیده است) . نویسنده در مقدمۀ کتاب مزبور چنین نوشته است :

« ... ادبيات تاریخ نویسی ایران ، برای این دوران چندان عمری ندارد ( آغاز پیدایی آن از سال های چهلم است ). نگارنده بر آن است که کارهای حسین مکی - یکی از بزرگ ترین تاریخ نویسان ایران امروز - و بویژه اثر او « تاریخ بیست سالۀ ایران » پر بهاترین کارها از این گونه است. این کتاب بزرگ و پر ارزش که به پایان هم نرسیده است... »

در هر صورت قصدم انتقاد و یا تقریظ از کتاب مزبور نیست ، بلکه منظورم نقل قسمتی از مقدمۀ کتاب می باشد که به ناتمام ماندن کتاب اشاره نموده است ، گرچه اشخاص دیگری هم این تذکر را مکرر به این جانب داده و خواستار اتمام این دوره تاریخ بودند و حیف بود نا تمام بماند. لاجرم دنبالۀ کتاب سیاه ( جلد چهارم ) را رها نموده تصمیم گرفتم که با تمام ناتوانی به تکمیل این دوره تاریخ بپردازم و تا آن جا که ممکن است و توانائی دارم مجلدات بعدی را بچاپ برسانم.

اکنون که جلد چهارم خاتمه یافته و در دسترس خوانندگان گرامی قرار می گیرد ، امید است جلد پنجم هم که تنظیم و تدوین آن به پایان رسیده و برای چاپ آماده گردیده در آتیۀ نزدیکی زیر چاپ رفته در دسترس علاقه مندان و خوانندگان عزیز قرار گیرد و مجلدات بعدی آن را بپایان برساند تا پژوهشگران و نسل فعلی و نسل های آینده مانند پردۀ سینما بتوانند وقایع گذشته را در آئینه تاریخ ملاحظ فرموده و دوران حکومت بیست ساله را درك نمایند. و من اللّه توفيق و عليه تكلان. اردیبهشت 1361 - حسین مکی

ص: 12

آغاز سلطنت دیکتاتوری پهلوی مراسم تحلیف پهلوی

در جلد سوم جریان مجلس مؤسسان بطور مفصل شرح داده شد و نمایندگان دورۀ پنجم و ششم تقنینیه را با نمایندگان مجلس مؤسسان در مقابل هم قرار دادیم تا معلوم شود که انتخابات مجلس مؤسسان آزاد نبوده بلکه انتصاباتی دولتی بوده است ، منتهی در غالب حوزه های انتخابیه از نظر این که منتخبین مخالف با این تغییرات نباشند رعایت وجهۀ عمومی منتخبین را می کردند.

بهرحال از دویست و هفتاد و دو نفر نمایندگان مجلس مؤسسان فقط سه نفر ممتنع بودند و بقیه رأی دادند که اصول 36 ، 37 و 38 قانون اساسی تعویض گردد ، و می بایستی بموجب آئین نامۀ مجلس مؤسسان فرمانی از طرف مجلس مؤسسان صادر شود و چند نفری بحکم قرعه انتخاب شده ، روز 22 آذر ماه 1304 فرمان را امضاء کنند و بمعیت رئيس مجلس مؤسسان ( مستشار الدوله صادق ) نزد رضا خان پهلوی که در دوران حکومت موقتی به او والا حضرت خطاب می کردند بروند و اصل 36 را که متعلق بشخص پادشاه است تسلیم کنند و تبريك گفته مراجعت نمایند.

ص: 13

طبق قانون اساسی هر پادشاهی قبل از اشتغال و انتصاب بمقام سلطنت بایستی طبق اصل 39 متمم قانون اساسی که در ذیل نقل می شود قسم یاد نماید :

« اصل سی و نهم - هیچ پادشاهی بر تخت سلطنت نمی تواند جلوس کند مگر این که قبل از تاج گذاری در مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هیئت وزراء بقرار ذیل قسم یاد نماید :

« من خداوند قادر متعال را گواه گرفته بكلام اللّه مجید و بآن چه نزد خدا محترم است قسم یاد می کنم که تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و بر طبق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال ، خداوند عز شأنه را حاضر و ناظر دانسته منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم. و از خداوند متعال در خدمت به ترقی ایران توفیق می طلبم و از ارواح طیبۀ اولیای اسلام استمداد می کنم.

سوگند رضا شاه در مجلس

روز سه شنبه 24 آذر ماه 1304 دو ساعت بعد از ظهر به ترتیبی که معین شده بود با تشریفات خاصی رضا شاه بمجلس شورای ملی ( دورۀ پنجم ) حاضر شد و در حضور مدعوین در برابر قرآن مجید زانو زد و قرآن را دو دستی برداشت و بوسید و تا بالای سر خود برد و به ترتیبی که در قانون اساسی ذکر شده بود قسم نامه را قرائت کرد و دوباره قرآن را بوسیده روی میز گذاشت و از تالار مجلس خارج شد.

خطابۀ پهلوی در موقع جلوس بر تخت مرمر 25 آذر ماه 1304

« در این موقع که بحول و قوۀ الهی بر تخت سلطنت ایران که از طرف ملت بمن تفویض شده است جلوس می کنم لازم می دانم که ارادۀ

ص: 14

خود را به همه اعلام نمایم که همه بدانند تمام مجاهدات و کوشش من در آتیه مثل گذشته معطوف سیر دادن وطن عزیز بطرف ترقی و تعالی خواهد بود و امیدوارم که خداوند در این نیت من را موفق بدارد ».

رقابت روس و انگلیس

در شناسائی رژیم سردار سپه به حکومت موقتی و نیز در شناسائی رژیم سلطنتی و هم چنین در مراسم تاج گذاری پهلوی دولت روسیۀ شوروی و دولت انگلستان در زودتر شناختن رژیم جدید مسابقه گذارده بودند چنان که روز 11 آبان ماه 1304 بسفارت شوروی و انگلیس و سایر نمایندگی های خارجی در تهران خلع سلطنت قاجاریه ابلاغ شد. سرپرسی لرن روز 12 آبان ماه حکومت موقتی را طبق دستور وزارت خارجه برسمیت شناخت. و روز 13 آبان هم یورنیف سفير شوروی طبق دستور کمیسر خارجۀ شوروی حکومت موقتی را برسمیت شناخت.

روز 22 آذر 1305 مجلس مؤسسان هم رأی بسلطنت پهلوی داد و روز 25 آذر مراسم به تخت نشستن انجام گرفت.

روز چهار شنبه 25 آذر ماه 1304 سفیر انگلیس بعنوان مقدم السفرا از طرف خود و نمایندگان سیاسی در مراسم جلوس به تخت سلطنت نطق ذیل را ایراد نمود :

« در این موقع مسرت بخش مهم بلانهایه خوش وقت و مفتخر است که مترجم تبریکات قلبیهٔ مودت آمیزی که هیئت نمایندگان سیاسی مجتمع در این نقطه مایلند تقدیم حضور مقدس اعلی حضرت همایونی نمایند گردیده جلوس میمنت مأنوس اعلی حضرت اقدس شهریار به تخت سلطنت سه هزار سالۀ ایران که در نتیجۀ تظاهر ارادۀ ملت بوسیلۀ آراء نمایندگان وی در مجلس مؤسسان صورت گرفت مرحلهٔ مهمی در تاریخ باستانی و مفخرت آمیز ملت نجیبی می باشد که مزایای اخلاقی و صفات جهان نوازی وی معروف خاطر همگی است این مرحلهٔ مهم صفحۀ

ص: 15

جدیدی در تاریخ ایران باز کرده و حاکی از طلوع عصر نوین و مشعشعی در حیات مملکت باستانی و برای ملت آن می باشد. اینک مشاهده می نمائیم که در نتیجۀ قبول زمام مهام حکومت و تقبل بار سنگین مسئولیت از طرف اعلی حضرت اقدس شهریاری تمایلات شدیدی برای احراز آتیۀ درخشان و آن چه که موجب ترقی و سعادت ملی است ابراز می دارد با نهایت افتخار از طرف نمایندگان محترمی که در این جا شرف حضور دارند و هم چنین شخصاً آرزو می نمایم که آن اعلی حضرت اقدس شهریاری سالیان دراز برای انجام وظیفۀ مهمی که عهده دار شده اند و برای حفظ نیک نامی و حیثیت مملکت و تأمین سعادت ایران و تهیۀ موجبات رفاه و ترقی ملتی که آن اعلی حضرت اقدس را بسمت سلطنت برگزیده است براری کۀ سلطنت مستقر نموده و يك دورۀ طولانی با شکوه و عظمت و خبریت اثر برای آن اعلی حضرت مسئلت می نمائیم و امیدواریم که مجاهدات دائمی اعلی حضرت شهریاری برای اصلاح حال ملت ایران بوسیلهٔ قدردانی و محبت ابدی هر يك از افراد مأجور گردد. امید است همواره آن اعلی حضرت بتوفیقات رباتی مؤید و مستظهر باشند ».

روابط روحانیت و پهلوی

از نخستین روزهای پیدایش رضا خان در صحنۀ سیاسی ایران همواره بحفظ شعائر اسلامی و احترام بآن خود را علاقه مند و معتقد نشان می داد ، مثلا در دورۀ وزارت جنگی تکیۀ قزاق خانه را در ایام عاشورا مانند سایر تکایا آئین بندی و سیاه پوش می کرد و خود در جلو در ورودی تکیه می ایستاد و به واردین تعارف و خوش آمد می گفت بدستجات سینه زن طاق شال اهدا می کرد ، و روز تاسوعا و عاشورا دستۀ قزاق خانه بسیار مجلل و باشکوه و با چند دسته موزيك و چندین رأس يدك ببازار می آمد و خود سردار سپه با عده ای از افسران پای برهنه در جلو دسته و سر برهنه کاه بر سر می ریخت و شب 11 عاشورا هم مانند سایر دستجات صنفی و محلی شام غریبان می گرفت و شمع بدست بدون

ص: 16

تشریفات بمجالس و مساجد و تکایای بازار می رفت و در دورۀ ریاست وزرائی هم که مصادف بود با تخریب قبور ائمۀ بقیع در مدینۀ منوره بوسیلهٔ وهابی ها که در تهران و تمام شهرها عليه وهابی ها تظاهراتی می شد و جلساتی از علما تشکیل می دادند شرکت می نمود و خود را برای اقدام جدی در این باره علاقه مند نشان می داد.

در بدو جلوس بسلطنت هم در این زمینه از هر نوع اقدام ریا کارانه خودداری نمی کرد و مخصوصاً بوسیلهٔ جراید منعکس می نمود که همه بدانند که او پابند دین و مذهب شیعه می باشد.

پس از خاتمۀ مجلس مؤسسان ساخته و پرداختۀ خود که سلطنت ایران را باو واگذار کرد ، طبق اصول قانون اساسی بایستی در مجلس شور ای ملی حاضر شده قسم یاد نماید.

در این باره در جراید و تاریخ عبد اللّه خان امیر طهماسب صفحهٔ 623 چنین نوشته شده است :

« پس از آن که سوگند خورده شد و قسم نامه امضاء گردید اعلی حضرت در برابر کتاب آسمانی زانو زد و با یک قیافۀ صمیمی و جدی و متواضع قرآن را بوسید و دو دستی از روی میز گرفت و تا بالای سر خود برد و دوباره بوسید ، روی میز گذاشت و از طالار خارج گردید ».

بعضی از مراجع حوزۀ علمیۀ نجف هم بر اثر این قبیل تظاهرات تصور می نمودند که فعلا او تنها پادشاه کشور شیعه می باشد و باید او را تقویت کرد. لذا پس از جلوس پهلوی به تخت سلطنت باو تبريك گفتند. ولی پس از آن که ماهیت خود را نشان داد دیگر روابط حسنه ای بین رضا شاه و مراجع و حجج نجف اشرف وجود نداشته است.

اینک چند تلگرافی که در این مورد به طهران مخابره شده در زیر نقل می گردد :

تلگراف از نجف ، طهران - نمرۀ 828 ، تاریخ ماه 12 ، 1925 م .

« حضور مبارك اعلی حضرت پهلوی شاهنشاه ایران خلد اللّه ملکه

ص: 17

و سلطانه تبريك سلطنت تقدیم ، امید است بظهور ولی عصر متصل شود. ( جواد - صاحب جواهر ) »

تلگراف از نجف ، نمرۀ 1239 ، تاریخ 30 ماه 12 ، 1925 م.

طهران - وزارت امور خارجه - حضور مبارك پادشاه اسلام پناه پهلوی اید اللّه نصره دوام این دولت قوی شوکت را برای تشیید ملت و حفظ استقلال مملکت و بسط معدلت و موجبات ترفیه حال رعیت مسئلت و جلوس میمنت مأنوس را تهنیت تقدیم ( الاحقر ابو الحسن موسوی )

تلگراف از نجف ، طهران ، نمرۀ 829 ، تاریخ 19 ماه 12 ، 1925 م :

توسط حضرت حجت الاسلام آقای بحر العلوم - تبريك جلوس و تاج گذاری اعلی حضرت قدر قدرت را صمیمانه تقدیم و تأییدات شاهنشاهی در تشیید ارکان دین مبین اسلام از حجت عصر خواستارم. ( ضیاء الدین عراقی )

تلگراف از نجف ، طهران - نمرۀ 9872 ، تاریخ 21 ماه 12 ، 1925 م.

پیشگاه اعلی حضرت شاهنشاه پهلوی خلد اللّه ملکه ، تبریکات صادقانه دعوات صمیمانه را تقدیم می نماید. ( داعی محسن علاء المحدثين ).

تلگراف از نجف ، طهران ، نمرۀ 769 ، تاريخ 28 - ماه 12 ، 1925 م.

حضور مبارك اعلی حضرت پهلوی خلد اللّه ملکه ، جلوس میمنت مأنوس را با یک دنیا مسرت تهنیت تقدیم ، دوام دولت را مسئلت می نمایم. ( داعی مهدی خراسانی )

پهلوی با تزویر و ریا خود را بمراجع مذهبی نزدیک کرده بود ولی پس از بسلطنت رسیدن همان کاری را کرد که عبد الملک مروان اموی کرد.

عبد الملك مروان سال ها در مسجد الحرام به تلاوت قرآن و نماز

ص: 18

و عبادت مشغول بود ، پس از آن که بخلافت رسید قرآن را کنار گذارد و گفت دیگر با تو کاری ندارم و خانۀ کعبه را به منجنیق بست.

چقدر خوب گفته حافظ شیرازی :

می کشم باده و سجادۀ تقوی بر دوش *** آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم

پهلوی پس از بسلطنت رسیدن نخست محل روضهٔ قزاقخانه را به تکیۀ دولت منتقل نمود و از شکوه و جلال و مدت آن کاست و پس از چند سال بکلی متروك گردانید. سپس شهربانی برای برقراری مجالس عزاداری موانع و مشکلاتی بوجود آورد که قبلا بایستی تحصیل اجازه نمود و بعداً هم حرکت دسته های عزادار در ایام عاشورا را ممنوع گردانید. و اگر احیاناً در بعضی خانه ها محرمانه مراسم عزاداری بعمل می آمد صاحبان خانه تحت تعقیب قرار می گرفتند و بزندان می افتادند. بعداً بجای عزاداری کاروان شادی ( کارناوال ) در ایام عاشورا براه انداختند و صنوف را مجبور می کردند که در برپائی کار ناوال پیش قدم شده هر صنفی دستهٔ خود را شرکت دهد.

خوب بخاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوی حرکت کارناوال ( کاروان شادی ) مصادف بود با شب عاشورا و در کامیون ها دستجات رقاصه با ساز و آواز به پای کوبی و رقص در شهر بگردش در آمده بودند. در عوض اگر احیانا افرادی از ذاکرین با عبا و عمامه دیده می شدند تحت تعقیب قرار می گرفتند.

اولین کابینه در سلطنت پهلوی

روز 29 آذر ماه 1304 برابر سوم جمادی الاخر 1344 و دسامبر 1925 در ساعت 9 صبح فروغی اولین کابینه را به رضا شاه معرفی و سپس بمجلس شورای ملی بشرح زیر معرفی نمود :

1- فروغی - کفیل ریاست وزراء

2- میرزا حسن خان مشار - وزیر امور خارجه

ص: 19

3- امیر لشکر عبد اللّه خان امیر طهماسب - وزیر جنگ

4- مهدی مشیر فاطمی - وزیر عدلیه

5- بیات ، مرتضی قلی خان - وزیر مالیه

6- جعفر قلی خان اسعد - وزیر پست و تلگراف

7- دادگر ، حسین - وزیر داخله

8- داور ، علی اکبر - وزیر فوائد عامه

9- یوسف مشار - کفیل وزارت معارف

این کابینه تا تیرماه 1305 خ در این مقام باقی بود و انتخابات دورۀ ششم در دورۀ زمامداری وی انجام شد.

توضیح آن که فروغی در دوران پهلوی مدتی با سمت کفالت عهده دار امور بوده ولی بعداً بسمت رئيس الوزراء مشغول کار شده است و در این دورۀ زمامداری فروغی از افرادی مانند ابو الحسن پیرنیا ، قاسم صور ، محمد علی فرزین ، نظام الدین حکمت ، غلام رضا هدایت در پست های عدلیه ، مالیه ، فوائد عامه و تجارت و پست و تلگراف باید یادآوری نمود.

یکی از بازیگران دوران پهلوی

یکی از مهره های شطرنج سیاسی ایران در دوران مشروطیت و انقراض سلسلۀ قاجار و روی کار آوردن رضا خان پهلوی میرزا محمد علیخان فروغی ( ذکاء الملك ) بوده است. او یکی از فراماسون های با هوش و تحصیل کرده و دانشمند و صاحب تألیفات در ادبیات و حکمت فلسفه می باشد و از جمله سیاستمداران و افرادی است که همواره طرفدار سیاست انگلستان در ایران و مورد حمایت و اعتماد آن ها بوده است. بهمین جهت هم مقامات و مشاغل مهمی را شاغل گردیده است.

فروغی از بدو پیدایش رضا خان یا از جهت هوش فطری و یا از لحاظ آگاهی به سیاست انگلستان در مورد « تمرکز حکومت قدرت » و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت می کرده و در بسیاری از

ص: 20

عکس

میرزا محمد علی خان فروغی - ذكاء الملك

ص: 21

بازی های سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه گردان های اصلی بوده است و از عجائب آن که در بدو بسلطنت رسیدن پهلوی او رئیس الوزراء و در آخرین روزهای سلطنت هم او رئيس الوزراء بوده است.

گفته شد فروغی از بدو پیدایش سردار سپه او را تقویت می کرد است. حکایتی که نصر اللّه صبا ( مختار الملك ) برای نگارنده نقل نموده است جالب توجه و مؤید مطلب فوق الذکر است :

مختار الملك که ریاست بلدیه را در کابینهٔ مشیر الدوله در سال 1302 داشته است به نگارنده حکایت کرد که برای مذاکره در باب مسئله ای به ملاقات مشیر الدوله در اطاق هیئت دولت رفته بودم. فروغی هم که عضو کابینه بود در گوشه ای نشسته مشغول تحریر بود. از آن که کارم با رئیس الوزراء خاتمه یافت و خدا حافظی کرده خواستم از اطاق خارج شوم ، فروغی برخاست و بطرف من آمد ، نزديك در خروجی مرا مخاطب قرار داد و اظهار داشت : خواستم مطلبی را دوستانه با شما در میان بگذارم. گفتم بفرمائید. فروغی گفت : شما با سردار سپه روابط دوستانه ای دارید ؟ گفتم : خیر. گفت ؛ می خواهید من واسطۀ دوستی و نزدیکی شما را با او فراهم نمایم و با هم دوست صمیمی باشید ؟

این بیان فروغی موجب تعجب من شد زیرا می دانستم که سردار سپه چوب لای چرخ کابینه می گذارد و علیه مشیر الدوله تحريك مي كند و از ایجاد این رابطۀ دوستی منظورش اینست که من طبق دستور سردار سپه عمل نمایم و علیه مشیر الدوله اقدام نمایم و حال آن که من بمشير الدوله علاقه مند بودم. بفروغی جواب سر بالا دادم که معنایش این بود فعلا چنین ضرورتی ایجاب نمی کند.بمحض آن که سردار سپه نخست وزیر گردید مرا از ریاست بلدیه برداشت.

حال باید دید که مطلعین دربارۀ اولین رئيس الوزراء دورۀ دیکتاتوری ایران یعنی فروغی چه نوشته و چگونه قضاوت کرده اند :

ص: 22

میرزا محمد علیخان فروغی که بود

*میرزا محمد علیخان فروغی که بود (1)

محمد على فروغى ذكاء الملك متولد سال 1294 هجری قمری پسر میرزا محمد حسين ذكاء الملك متخلص به فروغی پسر آقا محمدی ارباب اصفهانی ( جد اعلای این خانواده اصلا از یهودی های بغداد بوده که در زمان قدیم برای تجارت به ایران آمده و پس از مهاجرت به ایران و سکونت در اصفهان مسلمان شده است ). پس از تحصیلات مقدماتی در دار الفنون تهران مشغول به تحصیل طب گردید و بعد بواسطۀ ذوق فطری که به ادبیات داشت از طب منصرف و منحرف گشته در رشتۀ ادبیات داخل گردید و بعد از چندی معلم مدرسۀ سیاسی تهران شد.

در دورۀ اول مجلس شورای ملی رئیس دفتر مجلس بود و پس از درگذشت پدرش در سال 1326 قمری ملقب به ذكاء الملك گردید.

در دورۀ دوم انتخابات مجلس در سال 1327 ق ، از تهران وکیل شد و پس از چندی بسمت ریاست مجلس شورای ملی انتخاب گردید و در دورهٔ سوم نیز از تهران وکیل شد و بعد در سال 1329 ق ، بوزارت دارائی و بعد مدت کمی بوزارت دادگستری منصوب شد و پس از وزارت دادگستری بریاست دیوان عالی کشور برقرار گردید.

فروغی در مدت عمر اداری خود پنج بار وزیر خارجه - چهار بار وزیر دارائی - سه بار وزیر دادگستری - چهار بار وزیر جنگ - يك بار وزیر اقتصاد ملی ( پیشه و هنر و تجارت ) یک بار وزیر دربار و چهار بار نخست وزیر بوده است. در سومین بار که نخست وزیر بود ( از بیست و ششم شهریور 1312 تا آذر 1314 خ ) و بعد از نخست وزیری استعفا داد. علتش این بود که پس از توقیف شدن محمد ولی اسدی نایب التولیۀ آستان قدس رضوی که با فروغی نسبتی پیدا کرده بود ( پسر اسدی داماد فروغی بود ) در بازرسی که از خانۀ اسدی بعمل

ص: 23


1- نقل از جلد سوم شرح حال رجال ایران نگارش مهدی بامداد

آمد در میان کاغذ هایش نامه ای از فروغی دیده شد که دوستانه و بطور خصوصی در ضمن جواب به نامۀ اسدی راجع به شاه نوشته بود :

در کف شیر نر خون خواره ای *** جز به تسلیم و رضا کو چاره ای

نامه را نزد شاه فرستادند ، معلوم بود در این موقع شاه پس از دیدن نامۀ مزبور تا چه حد متغیر و تا چه اندازه از فروغی بدش خواهد آمد و از غرائب این بود که به وی صدمه ای وارد نیاورد (1) فروغی چون چنین دید تکلیف خودش را فهمید و در دهم آذر 1314 از نخست وزیری مستعفی شد : و بجای او محمود جم ( مدیر الملك ) نخست وزیر شد و اسدی هم در بیست و نهم همین ماه و سال در مشهد تیر باران گردید. فروغی در اوائل آبان ماه 1321 خورشیدی در حالی که وزیر دربار بود در اثر عارضۀ قلبی در گذشت.

عباس اسکندری که مدیر روزنامۀ سیاست ارگان اقلیت دورهٔ پنجم مجلس بود و با مدرس همکاری داشت در کتاب آرزو که پس از شهریور بیست به رشته تحریر در آورده است و بصورت محاکمۀ است چند نفر از رجال و دست اندرکاران رژیم خود مختاری پهلوی را به محاکمه کشیده است و محکمه ای از لسان تاریخ تشکیل داده است ، این محکمهٔ تاریخ به عنوان ادعا نامۀ مدعی العموم بدواً فروغی را به محکمهٔ تاریخ چنین معرفی نموده است :

ادعا نامۀ مدعی العموم - مدت شانزده سال ندای آزادی را کسی نشنید

« شانزده سال گذشت و کابوس هولناك ستمگری و بدبختی بال و پر خود را در سر تا سر این مملکت پهن نموده و بکسی مجال استراحت نداد.

مطابق احصائیه که موجود است در محبس های تهران و زندان قصر و بیغوله هائی که در ولایات و ایالات این کشور بنام زندان وجود داشت متجاوز از بیست و چهار هزار نفر مفقود و مقتول و چندین

ص: 24


1- در مواجهه با رضا شاه باو گفته بود زن ریش دار

صد ملیون تومان دارائی مردم مغصوباً از کف آن ها گرفته شد ، هزاران نفر از موطن و جا و مکان خود تبعید شده و غالب آن ها بسختی جان سپرده اند.

هیچ کس در مدت مذکور در خانه ، حجره و تجارت خانۀ خود ، در ملک و مزرعه و کارخانۀ خویش امنیت و آسایش نداشته و هرج و مرج در ادارات بقدری دامنه داشت که هر مأمور امنیه خداوندگاری بشمار می رفت و بالاخره در يك كلمه به نا امنی غارت و آدم کشی مرکزیت داده شده بود. حقوقی که بموجب قانون اساسی بملت ایران اعطا گردیده بود بکلی در طاق نسیان گذاشته شد. آزادی قلم از میان رفته بود ، مدیران جرائد محبوس و با شکنجه و آزار در زیر دیوارهای محبس تهران مقتول شدند و برای این که مردۀ آن ها هم قدرت نویسندگی نداشته باشد ناخن های آن ها هم کنده می شد. (1)

نظمیه و شهربانی این مملکت بجای آن که اعراض و نوامیس مردم و سلامت و آزادی و حقوق اجتماع را حفظ کند لانۀ کرکس و کفتار بود ، از مردم سالم و آدم زنده خوشش نمی آمد ، می زد ، می برید ، می درید و می کشت. هر سری که دشمن آن ها شمرده می شد قطع و هر زبانی که غم خواری می کرد یا باید لال می شد یا از کام بیرون می کشیدند.

دارائی ، آزادی خواهی ، علم و معرفت و حقیقت گوئی و شهامت برای مردم این کشور وبال بشمار می آمد. کلمات معانی خود را گم کرده و کار بجائی رسیده بود که اگر این مجسمه های غرور و نخوت را ( با دست اشاره به متهمین نمود ) تملق گویان می ستودند و خداوند - گارشان می نامیدند آن ها را کفایت نمی کرد و برای خود مقام الوهیت قائل بودند.

به عقیدۀ مدعی العموم محکمهٔ عالی اختصاصی ، این اشخاص مرتکب بزرگ ترین خیانت به اجتماع بوده و گذشته از آن که بعضی از آن ها به اختلاس و ارتشاء هم منسوبند عموماً قیام علیه حکومت مشروطه

ص: 25


1- مانند فرخی یزدی مدیر روزنامۀ طوفان که معروف بود ناخن های او را کشیده بودند

نموده و آزادی اجتماع را مختل کرده و برای چند روز مقام و مسند این سیاه روزی را برای مملکت تهیه کردند و در يك جمله بگویم که « آمدند ، بردند ، کشتند و خراب کردند ».

البته چنان چه در صفحات اوراق تحقیقات ملاحظه می فرمائید عموماً متعذر شده اند که ما بنا بر امر مقام بالاتری مرتکب این جرائم شده ایم و از روی اجبار و خوف جان مبادرت بخیانت علیه عامه نموده ایم و بنظر مدعی العموم این عذر پذیرفته نیست زیرا اگر یک نفر بی سواد و بی اطلاع از اصول و قوانین چنین دعوی بکند در محکمه عذرش بزحمت پذیرفته خواهد شد ولی این اشخاص همه از کسانی هستند که در دبستان مشروطیت ایران تربیت یافته و الفبای قانون اساسی هم با حضور خود آنان تدوین یافته. این ها کسانی هستند که سال های متمادی در مسندهای اولیه عدالت خانه و بساط حکومت بوده هیچ راه طفره و فراری برای آن ها باقی نیست.

طبق اصل چهل و چهارم قانون اساسی شخص پادشاه از مسئولیت مبری است وزراء دولت در هر گونه امور مسئول مجلسین هستند. و اصل شصت و چهارم قانون اساسی تصریح دارد وزراء نمی توانند احکام شفاهی یا کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده و سلب مسئولیت از خود نمایند.

بنا بر مقدمات فوق چند نفر از متهمین حاضر که قیام علیه حکومت مشروطه کرده و اصول مشروطیت را از بین برده اند از محکمۀ عالی تقاضای حکم اعدام برای آن ها شده و نسبت ببعض دیگر چنان که ذیلا با جزئیات در متن ادعا نامه تصریح و تشریح شده است عامل جرائم یا سبب جرم بوده اند و نسبت بجرائم مرتکبه تقاضای مجازات گردیده است.

هیئت محکمۀ عالی ملاحظه و بررسی خواهند فرمود که کیفر تقاضا شده اگر چه شدید است ولی جرائم مرتکبه شدیدتر بوده و اگر عدالت خانه وسیله داشت به عقیدۀ مدعی العموم می بایستی مجازات شدیدتری درخواست می شد.

ص: 26

آقایان قضات : این اشخاص (1) جامعه را بدبخت نمودند ، گرد سیه روزی و غبار مرگ بر سر ملتی پاشیدند ، از هیچ سختی و شدتی مضایقه نکردند و در تمام آن چه نمودند بر عظمت جرم خود عالم بوده و از کیفر افعال خود آگاه بودند ولی حرص مقام ، خیره سری و جاه طلبی آن ها را مانع گردید که بعاقبت کار خود بنگرند و مسلم است تصور هم نمی نمودند که دست مقتدر جامعه و ملت گریبان آن ها را گرفته و بپای میز محاکمه کشانده و روزی در میدان عمومی بسزای کردار خود خواهند رسید.

اینک مواد اتهامیۀ يكايك آن ها را بشرح زیر باطلاع محکمهٔ عالی می رسانم و بدواً لازم است که تاریخچۀ از سوم اسفند دویست و نود و نه تا نهم آبان ماه 1320 از نظر دیوان عالی گذرانده شود.چنان که خاطر همه مسبوق است عملی که در هزار و دویست و نود و نه در شب سوم اسفند انجام پذیرفت یک عمل غیر قانونی بود معذلك چون در چون در دنبالۀ حوادثی بود که در اثر جنگ بین الملل انجام می گرفت و عامه بقضایای غیر منتظره عادت کرده بودند و ضمناً بیانیه هائی که صادر می شد حکایت می کرد که برای خاتمه دادن بسیاه روزی مردم جمعی از جان گذشته خود را فدای آزادی و آسایش اهالی نموده اند و پاره ای از اشخاص که در آن زمان توقیف می شدند چون مورد بغض مردم بودند بآتیه خوب تعبیر می شد.

سید ضیاءالدین که ریاست وزراء را عهده دار شده بود مواعید زیادی باهالی پایتخت و تمام مملکت می داد ولی بعد از سه ماه دورهٔ حکومت او سر آمد و مجلس چهارم افتتاح گردید. در اواخر مجلس چهارم مستوفی الممالك حکومتی تشکیل داد که در آن زمان معروف به کابینۀ نیم بند گردید یعنی بعد از شش هفته چهار وزیر بجای هشت وزیر آورده بمجلس معرفی کرد.

آن روز را یکی از ایام تیرۀ این مملکت باید بشمار آورد زیرا

ص: 27


1- فروغی - مخبرالسلطنۀ هدایت - تیمورتاش - نصرت الدوله - داور

از آن تاریخ کسی که در پشت میزهای اداری مملکت بود قدم بصحنه سیاست گذاشت. این شخص در سال های اول مشروطیت وکیل و وقتی هم رئیس مجلس شده و بعدها مسند قضاوت را اشغال کرده بود.

مستوفی الممالك خودش شخصاً خوب و در دورۀ زندگانی خود قدمی عامداً عليه منافع مملکت برنداشته بود اما اشخاصی که به این سرزمین لطمه هائی زدند همگی در زیر حمایت و كمك او موفق شدند خود را بدستگاه حکومت و وزارت برسانند ولی هیچ یک از آن ها مانند این شخص ( و با دست اشاره به متهم نمود ) صدمه بآب و خاک ایران نرسانیده و تا این اندازه مضر نبوده اند.

این شخص در تمام مدت بیست سالهٔ دورهٔ اخیر قدم بقدم ، با کمال مراقبت و سعی وافر علیه آزادی فردی و اجتماعی قدم برداشت. صورت آرام و قیافهٔ فریبندۀ او چه بسا اشخاص را بدیار نیستی کشانید.

این شخص با دست خود نمی کشت ، تهدید نمی کرد کسی را نمی زد ولی ارائۀ طریق می نمود. از هر سختی و شدتی که نسبت بعامه می شد تمجید می کرد و يك مثل تاریخی می آورد. وقتی کسی را می کشتند می گفت داریوش هم همین کار را برای اصلاح مملکت نمود. خشایار شاه چنین گفت و اسکندر کبیر چنان نمود. ره چنان رو که رهروان رفتند.

آقایان قضات : در طی جریان ادعا نامه ملاحظه خواهید فرمود که اصول شدید ماکیاول و کشتارهای گوناگون بی حساب الکساندر هفتم بورژیا اگر در بیست سال اخیر بتمام معنی در کشور ما بوجود آمد از مدرسۀ استاد فلسفه ای بود که بتمام اصول آن آشنائی داشت.

باید دید مسئول واقعی امر که بوده است.

غرض مدعی العموم تبرئۀ دیگری نیست در این جایگاه مدعی العموم را سخن از متهم امروز و محکوم فرد است. اگر این شخص فروغی که در مدت شانزده سال در اکثر کابینه های وقت مقام اول و عضویت داشته است بجای راهنمائی اعمال رذیله در همان روزهای اول می گفت

ص: 28

من از حکومت قانون می ترسم و با کارهای ناشایست من همراه نیستم شاید خیلی از وقایع شرم آور پا بعرصۀ وجود نمی گذاشت. بنا بر مقدمات فوق این شخص را مدعی العموم نسبت بجرائمی که ذیلا ذکر می شود مسئول و مجرم تشخیص می دهد :

1- شرکت در انتخابات جعلی پنج دورۀ مجلس شورای ملی و نقض قوانین حکومت مشروطه و جلوگیری از حق انتخابات عامه و سلب حقوق ملت ایران

2- از نظر صریح اصل شصت و چهارم قانون اساسی وزراء مسئول امور هستند و اصل شصت و یکم قانون اساسی که وزراء مسئولیت مشترك دارند و اصل چهل و چهارم قانون اساسی که شخص پادشاه از مسئولیت مبراست صدمات و خسارات وارده بمردم را از هر حیث در زمان تصدی وزارت خود باید جواب داده و مسئولیت آن را بر عهده گیرد.

دوسیه های مزبور حاوی قتل ها و حبس های با شکنجه و عذاب و نفی بلدهاست و در محاکم مربوطه قبلی و در این محکمه مورد رسیدگی قرار گرفته مجرمین اعتراف کرده و وقوع جرائم مزبوره تحقق هم یافته است اکنون مدعی العموم میل دارد که متهم با کمال آزادی از خود دفاع نموده و اگر جوابی دارد بگوید.

آقایان قضات : خوشبختانه تنها شاهد قضایا دیوارهای ضخیم محبس های تهران و قصر نیست که جنایات را در درون دخمه ها پنهان نموده و نالۀ استغاثۀ بیچاره ها را شنیده و اکنون هم کروگنگ آن ها بر روی آن ها يك پردۀ تاريك كشیده باشد.

بلکه خود عمال جنایات همگی اقرار و اعتراف نموده و از آن جائی که ممکن نیست عدالت الهی اجازه دهد این همه ظلم و بیداد بدون مجازات و بازپرس بماند و از آن جائی که ستمگر شجاعت و شهامت نداشته و جنایات را بر اثر جلب منافع مرتکب شده عقیده و وجدان در او راه ندارد وقتی راه را بر خود بسته دید در چهار دیوار اجبار

ص: 29

محصور شد و تیغ عدالت را در بالای سر خود مشاهده کرد مانند بیوه زنی گریه می کند التماس می نماید بامید آن که از مجازات فرار کند فوراً خود و رفقای جرم خود را بروز می دهند این ها نیز یکی بعد از دیگری حقایق را اعتراف نمودند.

آقایان قضات : این شخص در بلوای نان که ساختگی بود وزیر مالیه و در اجتماع و بستن دکاکین برای جمهوری قلابی شرکت داشته و در روز دوم حمل هزار و سی صد و سه در حملۀ نظامیان بمجلس عضو هیئت دولت بوده و مسئول تلفات آن روز مردم است.

در زمان قتل عشقی که منتهی باستیضاح هفدهم محرم 1303 گردید وزیر خارجه و تا نهم آبان 1304 در کلیۀ عملیات سهیم و از آن تاریخ کفیل ریاست وزراء گردید و در عملیات مجلس مؤسسان با سه نفر همکار دیگر خود نقش بزرگی بازی کرده و آن سه نفر امروز از دسترس قدرت قانون دور می باشند

هر سه آن ها بکیفر خود رسیده و اکنون در زیر تودۀ خاک گران خفته اند. آن ها نردبانی بودند و کسی را که كمك كردند از آن بالا رفت او خود نردبان را سوزاند و متلاشی کرد ولی مدعی العموم لازم می داند که حکم محکمه نسبت بآن ها هم صادر گرد.

بزرگ ترین شاهکار این شخص حسن محاوره و قوۀ بیانی است که آسمان باو عنایت کرده و اگر می خواست در راه خوب آن را بمصرف رساند خیلی بدرد جامعه می خورد ولی علم و فضیلت او در راه بد صرف گردید و از آن چه طبیعت باو داده بود سوء استفاده کرد خطابه ای که در چهارم اردیبهشت روز تاج گذاری تدوین کرده و در سترس شما می باشد از آن پی می برید که چه مداهنه و تملق در آن مستور است.

و همین خطابه ها موجب آمد که در روزگاران بعد هیچ قسم حرف و نصیحتی بگوش ممدوح (1) مزبور تأثیر نکرد.

شاه بیت هنر نمائی این خطابه آن جاست که پس از هزاران تملق

ص: 30


1- رضا شاه

و دروغ های پردار ، همۀ سلاطین گذشتۀ ایران را انگشت كوچك این شخص قرار داده و اردشیر بابکان و داریوش و امثال او را به چیزی نشمرده است.

متن خطابه در دوسیه موجود است و با کمال بی پروائی می گوید شاهنشاها همه می دانند که من سخن به گزاف نگفته ام الخ.... و اکنون مدعی العموم توضیح همین خطابه را از ایشان می خواهد. در مجلس ششم در حکومت مستوفی الممالك این شخص وزارت جنگ را عهده دار شد و در این زمان است که بزرگ ترین ضربت باساس مشروطیت ایران وارد شده علی اکبر داور که اختیارات برای اصلاحات گرفته بود خط بطلانی بر رکن بزرگ مشروطیت کشید و تا دو ماه « عدلیه » در مملکت ایران منحل بود ظاهراً گفته می شد می خواهیم قوانین خود را تجدید نظر نموده و کاپیتولاسیون را ملغی نمائیم. ولی باطن امر این بود که هنوز قضات استقلال خود را حفظ نموده و بعضی از آن ها زیر بار اوامر وزیر و بالاتر از آن هم نمی رفتند و از آن جمله برای نمونه میرزا سید محمد فاطمی معروف به قمی است که در محکمۀ جنائی قبل از مجلس چهارم ریاست داشت وزیر عدلیۀ وقت به او دستور داد عده ای را محکوم کند. این شخص بزرگ فکر بوزیر نگفت که قبول می کند یا خیر ولی نتیجۀ حکم را وقتی وزیر تیره روز عدلیه دید کار از کار گذشته بود و اشخاصی که مورد بغض وزیر و مخالف سیاست حکومت وقت بودند تبرئه شده بودند وزیر عدلیه از غیظ دیوانه شد و دستور داد رئیس محکمهٔ جنائی را حبس نمودند.

البته دورۀ جدید حکومت تاريك ديكتاتور نمی توانست عدلیه مقام و قاضی مستقل الفکر داشته باشد.

دو متهم حاضر که عضو حکومت بودند مسئولیت مشترک در انحلال عدلیه و ریشه کن نمودن استقلال قضائی دارند.

از تاریخ فوق هر روز وزیر عدلیه موافق میل خود و نظر حکومت مطلق العنانی ، قانونی به مجلس آورده با قید دو فوریت بنام آزمایش

ص: 31

می گذارند و هر قانونی هم ناسخ قانون گذشته می شد... » ( پایان قسمت نقل شده از کتاب آرزو )

سور سارژ تمبرهای احمد شاه

روز 19 آبان ماه 1304 شمسی ( 31 اکتبر (1925 ) روی تمبرهای ماليه « حکومت موقتی پهلوی » سور سارژ شد.

روز 25 آذر ماه 1304 شمسی ( 11 مارس 1925 ) تمبرهای صورت احمد شاه با مهر سلطنت پهلوی سور سارژ شد.

در اوایل سال 1305 شمسی ( ژوئن 1925 ) تمبرهای شیر و خورشیدی سال 1327 مشروطه که قسمتی تجدید چاپ شده بود با مهر سلطنت پهلوی برنگ سیاه سور سارژ شد. که نمونۀ آن در زیر آورده می شود. و اگر احیاناً تمبرهای صورت احمد شاه در پست استعمال می شد در پست خانه روی صورت احمد شاه را با مرکب سیاه می کردند.

عکس

سورساژ سلطنت پهلوی روی تمبر شیر و خورشید

سورساژ سلطنت پهلوی روی تمبر احمد شاه

حکومت موقتی

مراسم تاج گذاری

روز یک شنبه چهارم اردیبهشت 1305 مراسم تاج گذاری بعمل آمد.

مدعوین عبارت بودند از : علماء - سفرا - هیئت قضائیه - صاحب منصبان ارشد - اعیان - نمایندگان ایالات و ولایات - رؤسای دارای رتبۀ 8 و 9 وزارت خانه ها - نمایندگان تجار و اصناف -نمایندگان مطبوعات و سایر مدعوین با لباس تمام رسمی ( لباس رسمی در آن موقع

ص: 32

جبۀ ترمه بوده است ) در ساعت سه بعد از ظهر در عمارت گلستان حاضر شده ، در ساعت مقرر به تالار تاج گذاری ( اتاق موزه ) رفته در جاهای خود قرار گرفتند.

پرچم های های هنگ ها نیز در جاهائی که معین شده بود نگاه داشته شده بود. یک دستۀ موزيك برای نواختن سلام در پائین عمارت ایستاده بودند. پاسداری داخل عمارت به شاگردان مدرسۀ نظام محول شده بود و مراسم با تشریفات خاصی بعمل آمد.

دستور داده شده بود که کسبه تا سه روز در شهر مراسم چراغانی بعمل آورند. کلانتری ها دست بکار شدند و کسبه را مجبور می کردند که مراسم مزبور را هر چه ممکن است با شکوه بیش تر برگذار نمایند ، ولی مردم برای آن که گرفتار موأخذه نشوند مراسم را خیلی ساده بر گذار کردند. ادارات دولتی نیز تا سه روز تعطیل گردید.

شب تاج گذاری در عمارت گلستان سفرای خارجه و وزراء از ظرف دربار دعوت شده بودند ولی اعضای سفارت خانه ها و اعیان و سایر طبقات به شب نشینی بعد از شام دعوت شده بودند و آتش بازی مفصلی در میدان توپ خانه بعمل آمد.

روز تاج گذاری برای ترتیب ورود رضا شاه به تالار تاج گذاری مراسم مفصلی بعمل آمد که شرح آن از تاریخ عبد اللّه خان امیر طهماسب ذیلا آورده می شود :

« بهر حال در ساعت مقرر شاه وارد طالار موزه گردید و بر روی تخت طاووس جلوس نموده و خطیب که نام او را در هیچ کتاب و روزنامه ای ندیده ام خطبۀ سلطنت را بدین شرح قرائت نمود :

﴿ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ

الحمدلله مٰالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشٰاءُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ جَعَلَ الارض مطلعا لانوار ربوبیه وَ مَظْهَرٍ الطاف ربانيه الَّذِي جَعَلَ الانبياء وَ السَّلَاطِينِ

ص: 33

الْحَافِظَيْنِ عَلَى حُقُوقِ عِبَادِهِ فَأَمَرَهُمْ بِالْعَدْلِ وَ الاحسان كَمَا قَالَ فِي كِتَابِهِ الْكَرِيمِ : يٰا دٰاوُدُ إِنّٰا جَعَلْنٰاكَ خَلِيفَةً فِي اَلْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ اَلنّٰاسِ بِالْحَقِّ ﴾ . منت خدای را که تاج کیانی را افسر سری فرموده که بنیروی عقل و درایت و الطاف ربانیت مقام سلطنت ایران را احراز فرموده از حضرت احدیت تمنا داریم که نعمت وجودش را مستدام داشته تا عموم ایرانیان از نعمت وجودش متنعم شوند. در خاتمه از طرف عموم ایرانیان خصوصاً مقام روحانیت تبریکات صمیمانۀ خود را تقدیم اعلی حضرت می نمائیم و استدعا داریم که بیش از پیش در حفظ اساس دیانت و مقام روحانیت توجه مخصوص فرموده که موجب تشکر عموم ایرانیان و بقاء سلطنت آن دودمان خواهد بود ﴿ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَنِ اِتَّبَعَ اَلْهُدَى ﴾

بيانات مقدم السفراء

روز پنجم اردیبهشت 1305 بر حسب تعیین وقت قبلی وزرای مختار و نمایندگان دول خارجی مقیم ایران برای عرض تبريك تاج گذاری بعمارت گلستان دعوت شده بودند و یورنیف سفير كبير شوروی که سمت مقدم السفرائی داشت چنین گفت :

« اعلی حضرتا - بنام خود و همکاران محترم خویش که بافتخار شرفیابی حضور همایونی نائل شده اند با کمال افتخار در این موقع تاریخی که برای سعادت ایران پیش آمده تبریکات صمیمانه و ادعیۀ خالصانه را تقدیم پیشگاه ملوکانه می نماید و با نهایت خوش وقتی بعرض اعلی حضرت اقدس می رساند که اعضای محترم هیئت نمایندگان سیاسی آرزومند عظمت مملکت زیبائی که در تحت لوای اعلی حضرت شاهنشاهی اداره می شود می باشیم و امیدواری داریم که روابط دوستی موجوده بین ایران و ممالک معظمه که نمایندگان آن ها افتخار حضور دارند بیش از پیش بر اساس محکمی استوار و اوضاع عمومی مخصوصاً ترقیات اقتصادی ایران قرین عظمت و موفقیت گردد. موقع را مغتنم شمرده دوام عمر و سعادت اعلی حضرت شهریاری و موفقیت آن اعلی حضرت را

ص: 34

برای سعادت ملت ایران خواستار می باشیم. »

شرکت علماء در مراسم تاج گذاری

روز یک شنبه چهارم اردیبهشت 1305 برنامۀ تاج گذاری چنین اعلام شده بود : سه ساعت بعد از ظهر مدعوین که بدین ترتیب خواهد بود : علماء - سفراء و خانم های آن ها - هیئت قضائیه - صاحب منصبان ارشد - اعیان - نمایندگان ایالات - رؤسای ادارات که دارای رتبۀ 8 و 9 هستند.

برای شرکت در این مراسم عده ای از علماء درجۀ اول شهرستان ها دعوت شده بودند ، منجمله از اصفهان حاج آقا نور اللّه - از مازندران حاج سید محمد - از کرمانشاه امام جمعه کرمانشاه - از اراك حاج میرزا محمود - کردستان ملا فتح اللّه شیخ الاسلام - آذربایجان حاج امام جمعۀ خوئی - خراسان آقا زاده - گیلان حاجی سید محمود مجتهد. از تهران هم اكثر معاريف علماء دعوت شده بودند.

مراسم با احتراماتی که برای جامعۀ روحانیت قائل شده بودند و جای مخصوصی برای آنان تحصیل شده بود برگذار گردید. ولی بعداً روابط علماء با دربار به چندین علت رو بسردی گذارد تا بکلی قطع گردید. مثلا پس از سوء قصد بجان مدرس یا در موضوع شیخ محمد تقی بافقی و قیام حاج آقا نور اللّه اکثر علماء تهران و شهرستان ها از حاج آقا نور اللّه پشتیبانی نمودند.

پس از خاتمۀ دورۀ ششم و تبعید مدرس روابط عده ای از معاریف با دربار بکلی قطع گردید.

مخبر السلطنه می نویسد :

« در غوغای قم دعوتی کردم که در منزل من با حضور تیمورتاش صحبتی بشود و در اصلاح غائلۀ قم شرکتی داشته باشند ، امام جمعۀ تهران و ظهیر الاسلام آمدند ، تیمورتاش هم حاضر شد. امام جمعۀ خوئی و میرزا سید محمد بهبهانی نیامدند. بعدها سؤال کردم چرا خودتان را

ص: 35

دور می گیرید ضرر باساس می زنید ؟ گفتند حاجی آقا جمال استنکاف کرد ، روز بروز از عظم علماء کاست. پیغمبر بخانۀ یهودی تشریف می بردند که دل ها را با سلام رایگان کنند بالفرض ماظلمه ، باید از ظلمه بمصلحت جلب خاطر کرد.

با الغاء کاپیتولاسیون می بایست انضباطی در محاکم داده شود ، محاضر شرعی را دستوری معین شد با منظور آقایان وفق نداد کدورت حاصل شد ، بساط سید محمودهای حیاط شاهی و میرزا احمد قمی می بایست برچیده شود.

از صحبت های من با شاه یکی این بود که دیانت هم در مملکت اساس اداری می خواهد ، صحبت رفت روی آن که شاخص که باشد نتوانستم کسی را اسم ببرم فقط نتیجه ای که گرفته شد تخصیص مدرسهٔ سپهسالار بود بمدرسۀ معقول و منقول آن هم مدیر لایقی پیدا نکرد. اسلام مرامی است ابدی ، لیکن در هر وقت اشخاصی لازم است که آن مرام را بقالبی متناسب بریزند و برگ و سازهای نالایق را دور بیفکنند.

علماء نمی خواهند قبول کنند که موقع تطهیر لوکوموتیو گذشته و در سیم تلگراف جن خبرگزار نیست. شاه از منافع دیانت غفلت دارند ، مغرضين هم لاطايلات در عنوان دیانت بگوش خلق می کنند مدافعی هم در بساط نیست... »

اصولا باید متذکر شد که در دوران پهلوی روابط مراجع تقلید و روحانیت با رضا خان سردار سپه مراحل مختلفی را پیموده است.

مرحلۀ اول که در زمان وزیر جنگی و ریاست وزرائی بوده ، سردار سپه چنان که گفته شد همه جا خود را طرفدار جدی اسلام و حامی مذهب تشیع نشان می داده و نسبت به شعائر مذهبی نهایت علاقه را ابراز می داشته ، مثلا پس از خاتمۀ قیام سعادت در خوزستان از آن استان عازم عتبات عالیات شده و در نجف اشرف با حضرات آیات عظام ملاقات کرده و با ایشان خیلی گرم گرفته و خود را مطیع و فرمان بردار نشان داده و ظاهراً در موقع زیارت حرم حضرت امیر ( علیه السلام ) و ياحرمين

ص: 36

کاظمین ( علیه السلام ) و کربلا با ظاهری که خضوع و خشوع از آن نمایان بوده بزیارت پرداخته است. و یا با صحنه سازی و دسته بندی اقدام نموده تا شمایلی از مولا علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) برای او ارسال گردید. در باغ شاه بهمین مناسبت مراسم جشنی بر پا داشته و بسیار خود را مفتخر می دانسته است. تا در مسئلۀ جمهوری بازی پس از قیام مردم تهران به قم شتافته و اوامر آیات عظام قم را در مورد موقوف داشتن جمهوری قبول نموده و در این مورد اعلامیه ای صادر نموده است ( که در جلد سوم شرح آن داده شد ).

مرحلۀ دوم که از انقراض قاجاریه شروع می شود و با حکومت موقتی و جلوس به تخت سلطنت و مراسم تاج گذاری ختم می شود برای جامعۀ روحانیت احتراماتی قائل می شده ولی نه بشدت دوران قبلی ، و فقط يك نوبت با سید اسد اللّه خرقانی درگیر می شود که از قرار در حین ملاقات خرقانی که از علمای تهران بوده کارش از مباحثه بمناقشه کشیده می شود و با عصای خود بسردار سپه حمله می کند. پهلوی هم او را توقیف و به رشت تبعید می نماید و این تبعید دو سه ماه بطول می انجامد و آزاد می شود.

میگویند نظیر این درگیری را در موقعی که رئیس دیویزیون قزاق بوده و یا اوایل وزیر جنگی که با ماه رمضان مصادف بوده پیدا کرده است و ماجرا از این قرار بود که سردار سپه سیگار می کشیده و سید محمد تقی گلستانه او را نهی می کند و سردار سپه توجهی نکرده گلستانه با عصای خود به او حمله می کند ولی اطرافیان مانع می شوند.

مرحلۀ سوم از سال 1306 شروع می شود که واقعۀ قم اتفاق می افتد و شیخ محمد تقی بافقی را شخصاً زیر ضربات خود قرار داده و او را توقیف و پس از مدتی زندانی کردن به توصیۀ آیت اللّه حایری آزاد می کند ولی تا آخر عمر در حضرت عبد العظیم تبعید می شود و زیر نظر قرار می گیرد. و در آبان ماه 1306 قضیۀ سوء قصد بجان مدرس پیش می آید که در اثر این موضوع بعضی از مراجع نسبت به او بد بین می شوند

ص: 37

تا در آذرماه 1306 قیام حاج آقا نور اللّه شروع می شود و علمای غالب شهرستان ها به حمایت حاج آقا نور اللّه بر می آیند. و بالاخره در افتتاح دورۀ هفتم تیرگی روابط روحانیت و علما با رضا شاه علنی می شود و در موقع تغییر لباس و سپس کشف حجاب و وقایع کشتار مشهد روابط با جامعۀ روحانیت و دربار به نهایت وخامت می رسد که در آینده بر حسب تاریخ زمان بذکر تمام این قضایا پرداخته خواهد شد.

خطابۀ پهلوی

« در این هنگام که مراسم تاج گذاری خود را بعمل می آورم لازم می دانم نیات خود را در اجرای اصلاحات اساسی مملکت خاطر نشان عموم نمایم تا بروز این نیات هم دستور جامعی برای دولت های من شناخته شود و هم اهالی به مدلول آن آشنا باشند.

اولا توجه مخصوص من معطوف حفظ اصول دیانت و تشیید مبانی آن بوده و بعدها نیز خواهد بود زیرا که یکی از وسایل مؤثر وحدت ملی و تقویت روح جامعۀ ایرانیت را تقویت کامل از اساس دیانت می دانم. ثانیاً از آن جا که با خواست خداوند متعال و توجهات ائمۀ اطهار من همیشه کردار خود را بر گفتار ترجیح داده و هر موفقیتی هم در جریان اصلاحات مملکتی نصیب من شده است فقط از راه سعنی و عمل بوده بدواً مایلم که کارکنان دولت و کلیهٔ آحاد و افراد مملکت به این حقیقت کلی پی برده و این دستور اساسی را سر لوحۀ وظائف اولیۀ خود تشخیص دهند و همه بدانند که پیشرفت هیچ مقصود و انجام هیچ مرامی ممکن و میسر نخواهد شد مگر در سایۀ جدیت و کوشش و پایان سعی و عمل ، سپس دولت های شاهنشاهی من بايد قطعاً متذكر باشند که لزوم اجرای اصلاحات اساسی مملکت از قبیل توسعۀ قوۀ تأمینیه و بسط معارف و توجه مؤثر به حفظ الصحۀ عمومی و هم چنین توجه جدی به ترقی و وضعیت اقتصادی و تکثیر ثروت عمومی و تکمیل وسایل نقلیه و بهبود اوضاع فلاحت و تجارت و اصلاح فوری و عاجل

ص: 38

قوۀ قضائیه رخصت هیچ گونه تأمل و رخوتی را نداده با کمال فوریت وسائل اجرای اصلاحات مزبوره را که تمام در درجۀ اول از اهمیت است فراهم نمایند که نیات من همان طور که انتظار دارم بموقع اجراء گذاشته شود و مخصوصاً مقرر داشته ام که در انتظار افتتاح دورۀ ششم مجلس شورای ملی موجبات و مقدمات اصلاحات مذکوره از طرف دولت تهیه گردد.

عمال دولت باید سرمشق حسن عمل ، صراحت ، اخلاق و استقامت رأی باشند و بکوشند تا مردم تندرست و توانا و دانا و توانگر شوند و وسایلی که مستلزم رفاهیت و آسایش حال عمومی است بر طبق انتظار من تمهید و میسر گردد ».

خطابۀ فروغی در مراسم تاج گذاری

اشاره

پس از خاتمۀ نطق رضا شاه ، میرزا محمد علیخان فروغی نخست وزیر خطابۀ ذیل را که سرا پا تملق است قرائت نمود :

« نخستین سخن چون گشایش کنیم *** جهان آفرین را ستایش کنیم

جهاندار و بر داوران داور است *** ز هر برتری جاودان برتر است

اعلی حضرتا ، این تاج و تخت که امروز بمبارکی و میمنت بوجود مسعود اعلی حضرت همایون شاهنشاهی خلد اللّه ملکه و سلطانه مزین می شود یادگار سلاسل عدیده از ملوك نامدار و جمع کثیر از سلاطین عظیم الشأن است که از دیر زمانی آوازهٔ این سرزمین را در دنیا به نیکی بلند نموده و قوم ایرانی را بمدارج عالیۀ مجد و شرف رسانیده اند.

جمشید و فریدون پیشدادی و کیکاوس و کیخسرو کیانی را اگر موضوع افسانه های باستانی نخوانند دربارۀ رفعت مقام کورش و داریوش هخامنشی شبهه ای نمی توانید که مصداق ﴿ الْفَضْلُ مَا شَهِدْتُ بِهِ الاعداء ﴾ گردیده ، در بیست و پنج قرن پیش بتصدیق دشمنان معظم ترین

ص: 39

دولت دنیا را تأسیس نموده و عرصۀ پهناوری را كه يك حد آن چین و هند و حد دیگرش روم و یونان بود جولانگاه رشادت و شهامت ایرانیان ساخته و آثار حیرت انگیزی مانند عمارت تخت جمشید و نقوش بیستون از خود باقی گذاشته و مزایای جهانگیری و جهانداری را در وجود خود جمع نموده اند.

ذکر اسامی اردشیر و شاپور ذوالاکتاف بخاطر می آورد که چگونه پادشاهان ساسانی سر بسر امپراطورهای روم می گذاشتند و همواره دست تعدی و تجاوز آنان را از خاک پاک ایران کوتاه

می نمودند. خسرو انوشیروان نام نامی خود را مرادف عدل و داد قرار داده و علم و حکمت را اگر چه در هند و روم بوده به مملکت خود جلب نموده و در عالم انسانیت دارای آن مقام منیع گردیده که « سید کائنات صلى اللّه عليه و آله و سلم » بدوران او نازیده است. خسرو پرویز دربار ایران را به ثروت و حشمت و جلال بی نظیر معرفی کرده و امراء سامانی و دیلمی مانند نصر بن احمد و عضد الدوله عشق و شور ایرانی را بهنر پروری و آبادی و عمران ثابت نموده اند. شاه اسماعیل صفوی خود را جوهر غیرت و رشادت قلمداد کرده و شاه عباس کبیر نمونۀ کاملی از مملکت داری و رعیت پروری و سیاستمداری بدست عالمیان داده است.

حکمت بالغۀ خداوند جلت قدرته را چنین مقتضی است که احوال ممالك و امم مانند اوضاع طبیعت زیر و رو و نشیب و فراز داشته باشد ، گاهی باوج ترقی و تمکن و قدرت صعود کنند و زمانی به حضیض ضعف و مسکنت نزول نمایند. مملکت و ملت ایران نیز از این قاعدۀ کلی مستثنی نبوده ولیکن فضل الهی همیشه شامل حال ما گردیده و اگر وقتی در مملکت دری را بسته پس از چندی برحمت در دیگری را گشوده و در طی ادوار قصیر یا طویل از پستی و انحطاط ، رادمردان سترگ بوجود آورده است که دورۀ سربلندی و سعادت را برای اهل این سرزمین تجدید نموده اند.

ظهور اردشیر بابکان پس از زمانی انحطاط سلسلۀ اشکانی و

ص: 40

شاه اسماعیل دورۀ تطاول مغولان و انقلابات ناشیه از آن و نادر شاه افشار در دنبالۀ فتنۀ افغان بهترین امثلهٔ این قضیه و شاهد این مدعی می باشند.

شهریارا ! انعقاد این محفل عالی که وجوه ملت ایران با قلبی سرشار از شادی و مسرت و صمیمیت و ارادت در آن شرف حضور یافته و مقارن این احوال عموم اهل مملکت در سر تا سر ایران به جشن و سرور اشتغال دارند و دوستان خارجی ما نیز با شوق و ذوق وافر در این شادمانی شرکت می نمایند تنها برای آن نیست که پادشاه نو به تخت این سلطنت کهن پای می نهند و تاج کیانی بر سر می گذارند بلکه برای آن است که به این ملت ستمدیده بشارت رسیده است که بار دیگر آب رفته بجوی آمده و بخواست خداوندی روزگار حرمان و محنت سپری شده و ایام سربلندی و عزت روی نموده است. مبشر این نوید و حامل این مژده که جان فشاندن بر آن رواست عملیات محیر العقول ذات مقدس ملوکانه است که در گشودن ابواب خیر بر روی این ملت در مدتی قلیل راهی طویل پیموده و در موقعی که هیچ گونه ترقب و انتظاری نبود بلکه علائم یأس و ناامیدی از همه طرف هویدا بود دست همت از آستین غیرت در آورده و وسائل قدرت دولت و سعادت ملت را از سرحد عدم باقلیم وجود رسانیده و به مدارج عالیه ارتقاء داد باین موجب وارث بالاستحقاق تاج کی و تخت جم گردید.

شاهنشاها ! ملت ایران می داند که امروز پادشاهی پاک زاد و ایرانی نژاد که غم خوار او است و مقام سلطنت را برای هوای نفس و عيش و کامرانی خویش ننموده بلکه در ازای زحمات و مجاهدات فوق العاده اش در راه احیای ملک و دولت برای تکمیل اجرای نیات مقدسۀ خود در فراهم ساختن اسباب آسایش ابناء نوع و آبادی این مرز و بوم دریافته است.

ملت ایران می داند که ذات شاهانه با آن که وظیفۀ خود را نسبت بوطن بطور وافى و اكمل قبلا ادا فرموده اید و پس از تحمل این همه

ص: 41

متاعب و به کار بردن آن اندازه مساعی بر حسب قاعده حقاً برای وجود مبارك نوبت استراحت و فراغت رسیده معهذا آن ضمیر منیر آنی از خیال رعیت آسوده نیست و دائماً در فکر بهبود احوال آنان است و اگر هر آینه بواسطهٔ موانع طبیعی یا فقدان وسائل و اسباب در انجام منظورات همایونی راجع باصلاح امور مملکتی اندك تأخير و تأنى حاصل شود خاطر مقدس مکدر و قلب مبارك متألم

می گردد.

ملت ایران می بیند که امروز بفیض وجود شاهنشاهی فایض شده که رفتار و گفتارش برای هر فرد از افراد و هر جمعیتی از جماعات باید سرمشق واقع شود و اگر طریق ﴿ النَّاسُ علی دین ملوکهم ﴾ بپیماید همانا بسر منزل سعادت و شرافت خواهد رسید. ملت ایران باید بداند و البته خواهد دانست که امروز تقرب بحضرت سلطنت بوسیلۀ تأیید هواهای نفسانی و استرضای جنبۀ ضعف بشری سلطان و تشبثات گوناگون و توسل بمقامات غیر مقتضیه میسر نخواهد شد. بلکه یگانه راه نیل بآن مقصد عالی احراز مقامات رفیعهٔ هنر و کمال ابراز لیاقت و کفایت و حسن نیت و درایت در خدمتگزاری این آب و خاک است ، خادم محترم و عزیز و خائن خوار و ضعیف خواهد بود. بهمین سبب در سایۀ توجهات ملوکانه دولت خدمتگزاران لایق پرورش داده و ملت قابلیت و استعداد خود را نمودار خواهد ساخت و یقین است که نیت پاک اعلی حضرت همایونی ارواحنا فداه افراد ملت و چاکران درگاه را نیز در شاهراه صحت و استقامت هدایت خواهد نمود و روح آن بزرگواران عالی شأن که اکنون وجود مبارك بحق بر جای ایشان تکیه می زند شاد و خرم خواهد گشت.

شاهنشاها ! همه کس انصاف خواهد داد که سخن بیهوده و گزاف نگفتم و اینک از روی دل و جان زبان بدعا گشوده عرض می کنم :

ز دیدار تو تاج روشن شده است *** ز بدها ترا تخت جوشن شده است

ص: 42

سرت سبز بادا ، دلت پر ز داد *** جهان بی سر و افسر تو مباد

تو را باد جاوید تخت و کلاه *** که شایست تاجی و زیبای گاه

خداوند پیروز یار تو باد *** دل زیر دستان شکار تو باد »

پس از اختتام بیانات رئيس الوزراء حاج میرزا حسن خان اسفندیاری خطابۀ ذیل را ایراد نمود :

در این موقع مسعود و فیروز که برای تاج ایران و سعادت ایرانیان با میمنت ترین اوقات و مبارکترین ازمان است از طرف نمایندگان محترم ایالات و ولايات ممالک محروسۀ ایران که همگی مترجم صمیمی احساسات عبیدانه و مفسر واقعی عقاید شاه پرستی ملتی هستند که همیشه در این عقیده امتیاز و اختصاص خود را ظاهر نموده تبریکات چاکرانه و تهنیت های خالصانه را به پایۀ سریر اعلی تقدیم می دارم و چون فرموده اند شکر نعمت موجب افزایش نعمت است از آن همه همم عالیه و مجاهدات شاهانه که از طرف قرين الشرف ملوکانه برای امنیت این ملک و آسایش اهالی آن در این مدت کم بروز و ظهور یافته و این مملکت باین وسیعی را که دارای تیره های مختلف و طوایف متفرق و اهالی شهر نشین و مردم صحرانشین است باین طور با تأییدات الهی در تحت انتظام واحد مقرر فرموده اند تشکرات کاملۀ ایرانیان را که از نتیجۀ این نظم و ترتیب و امنیت و رفاه متمتع هستند معروض می نمایم قابل انکار نیست که سراسر این مملکت از دیرگاهی باین طرف این انتظام و امنیت را بخود ندیده و مفتخراً باید اقرار کرد که هیچ وقت این وحدت حکومت و شوکت نظام و قدرت دولت که امروز بحمد اللّه در اصقاع مملکت کارفرما است مشهود نبوده و باین قسم دور چون نزدیک اوامر دولت را بی تفاوت مطیع و بیگانه چون خویش و بزرگ

ص: 43

مانند کوچک از آثار عالیهٔ امن و رفاه مستقیم نبوده اند حق سپاس این نعمت که مهم ترین آیت استقلال و بزرگ ترین اسباب سعادت يك قوم است هیچ وقت از خاطر عموم اهل ایران محو نخواهد شد چون این مقدمه مطلوبه بفضل خدا با توجهات مجدانه و اقدامات حکیمانۀ ذات اقدس ملوکانه برای اهالی این مملکت حاصل گردیده همان طوری که این مقدمهٔ مشکل باین سهولت در مدت کم مردم را کامیاب نموده است همگی بعد از امروز که با عظمت و شکوه و فر و اقبال مراسم تاج گذاری حسن انجام می یابد بطوری که در نطق ملوکانه اشاره فرموده اند انتظار دارند باسرع وسایل و اقرب ازمنه از نتایج باهرهٔ این مقدمه کاملا برخوردار گردند یعنی در آن چه موجب کمال تکمیل یک قوم و شرف واقعی یک ملت است از تعظیم دیانت و تعمیم علم و معرفت و اصلاح و ترقی فلاحت و ترویج صنعت و استخراج منابع ثروت داخلی و رفع فقر و فاقۀ ملت و رعایت اقتصاد و تکثیر عایدات با ملاحظۀ رفاه رعیت و بالاخره در هر حال حفظ استقلال واقعی دولت برای عموم اهل ایران آن تعالی و ترقی گردد که نام نامی ملوکانه بهترین زینت تاریخ قرار گرفته عصر میمون سلطنت اعلی حضرت قوی شوکت اقدس شاهنشاه رضا شاه پهلوی خلد اللّه ملکه و سلطانه مایۀ افتخار و سربلندی و برکت و وسعت و آسایش عامۀ اهالی این مملکت واقع گردد. ﴿ بِحَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ قُوَّتِهِ ﴾.

یادداشت های خزانه دار کل دربارۀ تاج گذاری و جواهرات ایران

« ماژورهال » امریکائی جزو میسیون « دکتر میلیسپو » آمریکائی بوده که در کابینل قوام السلطنه برای ریاست کل مالیۀ ایران استخدام و به ایران آمده بود ، وی مدتی سمت خزانه دار کل را داشته است و همان کسی است که ایرج میرزا هم در اشعارش از او بدین نمط نام برده است :« چند مه رفت و ماژورهال آمد ».

ماژورهال سال ها پس از خروج از ایران یادداشت هائی نوشته

ص: 44

است و چون او در موقع تغییر رژیم مدتی سمت خزانه داری کل را داشته دربارۀ تاج گذاری و جواهرات سلطنت مطالبی نوشته که بسیار جالب توجه و قابل ملاحظه و تأمل است. زیرا ماژورهال از بعضی اشیاء و سنگ های قیمتی و مرواریدهای درشتی نام می برد ( مانند 12 قطعه زمرد نتراشیده و یا یک چمدان پر از زمرد ، و يك جعبه پر از یاقوت ) که نویسنده که مدتی با رأی مخفی نمایندگان دورهٔ 17 بسمت یکی از سه نفر (1) هیئت نظارت بر اندوختۀ جواهرات سلطنتی و انتشار اسکناس و پشتوانۀ آن انتخاب شده بود آن ها را ندیده است و یا متوجه نشده است. اگر دستبردی بخزانه زده باشند قطعاً موقع جابجائی جواهرات و اشیاء سلطنتی از زیر زمین های کاخ گلستان بخزانۀ بانک ملی یا به اتاق موزه صورت گرفته است.

توضیح آن که پس از تأسیس بانک ملی ایران این جواهرات و اشیاء بعنوان پشتوانۀ اسکناس از کاخ گلستان به خزانۀ بانك ملی منتقل گردیده است.

خزانۀ بانک ملی در زمان ریاست آلمان ها وسط فضای بانك ملی ساخته شده که قطر دیوارهای آن حدود یک متر و بتن آرمه و در حدود سه چهار متر از سطح زمین پائین تر است و مانند زیرزمین ساخته شده است و دارای سه قسمت مجزا از هم ولی متصل بهم می باشد که یک قسمت فقط متعلق بشمش های طلا و نقره ، قسمت وسط مربوط به خزانهٔ اسکناس و قسمت سوم خزانۀ جواهرات می باشد. هر یک از این سه خزانه دارای دری آهنین می باشد که طول آن حدود دو متر و عرض آن یك متر و قطر در حدود 70 سانتی متر است که برای باز و بسته نمودن آن نخست باید شمارۀ رمز قفل تعیین شود و سپس کلید اول را انداخت و پس از باز شدن کلید دوم را بکار برد تا در خزانه باز شود. بدیهی است

ص: 45


1- هیئت نظار عبارت از : دادستان کل - خزانه دار کل - نماینده مجلس شورای ملی که در موقع باز و بسته شدن در خزانه با لاک و مهر این سه نفر باید لاک و مهر برداشته و يا مجدداً لاك و مهر بشود

در هر نوبت باید رمز شماره تعویض گردد و شمارۀ آن را فقط هیئت نظارت تعیین می نمایند. حال اگر زیر و روئی در خزانۀ جواهرات شده باشد حتماً در موقع انتقال و صورت برداری از کاخ گلستان بعمارت بانک ملی شده است.

از قرار معلوم پس از تأسیس بانک مرکزی این جواهرات از خزانۀ بانک ملی بخزانۀ بانك مركزی منتقل شده است و محل نگاهداری طوری ساخته شده که برای بازدید اشخاص آماده شده باشد.

گفتنی است که پس از شهریور 1320 يك نوبت مادر شاه درصدد برآمد كه يك جفت گوشوارۀ زمرد بی نظیر را که موقتاً بامانت یک هفته گرفته بود بالا بکشد و بعنوان این که مفقود شده در سر موعد تحویل نداد ، ولی با مقاومت دادستان کل وقت حایزی شاه باغ روبرو شد و به او ابلاغ گردید که توقیف خواهد شد. پس از چند ساعت از دربار تلفن شد که گوشوارۀ مزبور پیدا شده است و تحویل گردید.

يك نوبت هم مادر شاه پس از شهریور 1320 مدعی شده بود که سه آویز درشت سینه ریز قمر السلطنه متعلق بمشارالیها می باشد که با مقاومت و اقدام نگارنده دعوی او رد شد و در صورت مجلس قید گردید که جزو جواهرات پشتوانۀ اسکناس می باشد که آن هم داستانی دارد که بذکرش پرداخته خواهد شد. از یادداشت های ماژورهال امریکائی

مراسم تاج گذاری چگونه انجام شد ؟

من تاج نو می خواهم : با این که چندین جور تاج گران بها و زیبا در موزۀ سلطنتی بود و شاید بسیاری از آن تاج ها بسر رضا شاه می خورد معذلك رضا شاه اصرار داشت که تاج نوی بنام « تاج پهلوی » برای خود بسازد و پیوسته بنزدیکان و مقربان خویش می گفت « من تاج نو می خواهم » ! بالاخره یکی از جواهر سازهای مهاجر روسیه که آن روزها در تهران اقامت داشت مأموریت یافت تاج نو را بسازد و در

ص: 46

موقع مقرر تحویل بدهد وگرنه جان خود را سر آن تاج بگذارد. همان اوقات برای من پیام متواتر می رسید که در خزانه را بگشایم و جواهرات لازم را تحویل بدهم ، هنوز که هنوز است نمی دانم چرا این پیغام ها دیر گاهان می رسید. امیر لشکری که زمان وزارت جنگ رضا شاه همه کارۀ وی بود با تلفن و مستقیماً اوامر شاه را بطریق زیر بمن می رسانید :

« آقای خزانه دار ، اعلی حضرت همایون شاهنشاهی آن الماس های لباس نادر شاه را می خواهند ! آقای خزانه دار ، آن 12 قطعه زمرد نتراشیده را لازم دارند !

آقای خزانه دار ، اعلی حضرت همایون شاهنشاهی فرمودند امشب ساعت 12 کلیدها را برداشته بیائید حیاط گلستان درها را باز کنید ! آقای خزانه دار ، سایرین همه حاضرند منتظر شما هستیم زود باشید. »

« همگی در حیاط گلستان جمع شدیم با شمعدان های رنگارنگ بزیر زمین های تاریک روی آوردیم و مانند کشیشان کلیسا دعای خود را از برخواندیم :

من که خزانه دارم مهر خزانه را می شکنم.

من که امیر لشکرم مهر وزارت جنگ را می شکنم.

من که نمایندۀ دربارم مهر دربار را می شکنم.

بعد پیشخدمت ها قفل های زنگ زده را پس و پیش می کردند و تار عنکبوت ها را می زدودند و ما دنبال آن ها می رفتیم.

سیاهۀ رئیس بیوتات همیشه اشتباه در می آمد و هیچ وقت با جواهرات تطبیق نمی کرد همین طور سایر لیست ها همه ناجور بود و در نتیجه چیزهائی می یافتیم که اصلا در لیست وجود نداشت مثلا يك چمدان پر از مروارید و مانند آن ، منکه چشمم به این جواهرات رنگارنگ می افتاد قصه های سندباد بحری بخاطرم می رسید که دریا نوردان آستین های خود را بالا می زدند و خرمن های جواهر را زیر و رو می کردند. برای این که حرفم راست باشد و داستان سند باد بحری را

ص: 47

بچشم مجسم سازم من هم آستین کت را بالا می زدم و مشغول زیر و رو کردن جواهرات می شدم. چه مرواریدهای درشت و چه الماس های درخشان چه یاقوت های خوش رنگ که در اثر سوء استعمال فرسوده بنظر می رسید ! چرا این جواهرات که هر يك گوهر شب چراغی هستند زیب گوش و گردن پری روها نشوند و بجای این که هم نشین خاک سیاه سرد زیر زمین شده اند هم جوار پوست نازک تر از گل گلعذران نباشد ؟

من به امیر لشکر می گفتم مواظب من باشید الماس ها بدستم نچسبد زمردها و مرواریدها لای انگشتانم نماند ، این جواهرات تنهائی و جدائی بسیار کشیده اند و عاشق و علاقه مند انسان هستند ، می خواهند از این زندان های تاریک بسالون های قشنگ و روشن بیایند.

امیر لشکر جوان لوس بی ادبی بود خیلی دلش می خواست خوشمزگی کند و نمایش بدهد و خزانه داران اشخاص عجیب و غریبی بنظر می آمدند و روی هم دستۀ ناجور و نامناسبی تشکیل

می دادیم ، در عوض چیزهائی که به چشممان بر می خورد خیلی تماشا داشت ، شمشیرهای جواهر نشان ، سپرها و زره های طلا یا مروارید و الماس ، کلاه خودها و نیم تاج های مرصع ، جیقه های جواهر ، لباس های شاهانه که قسمت بیش ترش مروارید دوزی و الماس نشان بود دیده ها ر اخیره می ساخت و خاطره های آن شب همه را در آن زاویۀ نیم تاریك مجسم می نمود.

در يك تاقچه چهل کلاه روی هم گذارده بودند که بهر يك مقداری جواهر آویزان بود از آن جمله کلاه بی صاحب احمد شاه را دیدم که گرد و خاک جواهراتش را از نظر پنهان می ساخت و امیر لشکر برای شوخی چند بار آن را سر گذارد ، سپس بازوبندی را دیدم که الماس مشهور دریای نور وسط آن می درخشید. دریای نور برادر کوه نور 186 قیرات وزن دارد ، من یکی از آن کلاه های شاهانه را سر گذاردم و دریای نور را بخود آویختم سپس به امیر لشکر گفتم تماشا کن بمن می آید ؟ امیر لشکر گفت این جواهرات به قیافۀ شرقی من مناسب تر از قیافۀ غربی شما می باشد.

ص: 48

اگر این جواب امیر لشکر از نظر علم بدیع چیزی بود اما حقیقت نداشت چون بقدری امیر لشکر بی ریخت بود که هیچ چیز به او نمی آمد.

در هر حال دورۀ عشق بازی من با کلاه سلطنتی و دریای نور چند دقیقه بیش تر طول نکشید و با حسرت از هم جدا شدیم و پس از چندی دوباره بهم رسیدیم و آن موقع تاج گذاری رضا شاه بود که دریای نور را از نزدیک دیدم.

تاج گذاری رضا شاه - من که از شیراز برگشتم مقدمات تاج گذاری رضا شاه را فراهم می کردند و من نیز مانند سایر مستشاران امریکائی با جبه و کلاه برای حضور در جشن دعوت داشتم خوشبختانه یکی از رجال نامی ایران بامر رضا شاه همان روزها در حبس افتاد و جبه و کلاه بی صاحب او را برای من آوردند. جبۀ بلند گرمی از شال کشمیر تن کردم و کلاه نمدی درازی سر گذاشتم و بمجلس جشن شتافتم.

مجلس جشن در عمارت آینه انعقاد یافت و میسیز ویتاهارلدنیکلسن مادر زن سرپرسی لوران وزیر مختار انگلیس مقیم تهران با هواپیما از لندن احضار شد تا بساط آن جشن را مرتب کند و تالار آینه را از وضع افتضاح آورش نجات بخشد. تالار آینه پیش از آن به جنگل انبوهی شباهت داشت که همه جور گیاه و علفی در آن پیدا می شد ! یک طرف پوست چند میمون و عنتر پر از کاه کرده برای تماشا گذارده بودند آن طرف تر يك دندان ماهی کوسه ، پهلوی آن قالی های نفیس « گوبلین » نزدیک ترش ظرف های چینی که ناپلئون به فتحعلی شاه هدیه داده بود ، توی این ظرف ها عکس های رنگ پریده پاره پژمردۀ مظفرالدین شاه ، قدری جلوتر يك شیشه دوای فاسد کهنه نزف الدم ، مقابل آن يك مسواك عادى كه ظاهراً شاه از آن خوشش آمده بود ، سپس چندین قوطی حلب زیر سیگارهای متعدد صدف خالی چند نعلین سرپائی ، قطار پشت سر هم نمایش می دادند و در همین اطاق آینه در عرض همین خرده ریزهای زنانۀ بی قیمت تخت طاوس مشهور و تخت نادر را

ص: 49

گذارده بودند و الحق میسیز هارلد توانست تالار آینه را بشکل مناسبی در آورده و آن اشیاء پیش پا افتاده را دور بریزد.

باری پس از ورود شاه بتالار آینه ولیعهد پسرش محمد رضا با اونیفرم خاکی رنگ وارد شده و عده ای از رجال ایران دنبال او آمدند که هر کدامشان یکی از تزیینات مخصوص مقام سلطنتی را در دست داشتند ، نخست وزیر تاج کیانی را می آورد وزیر جنگ شمشیر جهان گشای نادری را در دست داشت ، سایر وزیران هر کدام جواهرات و اشیاء نفیس دیگر را می آوردند. همان موقع بود که دوباره دریای نور را در دست وزیر جنگ دیدم سپس يك قطار امیر لشکر تو آمد و شمشیر شاه عباس و زره شاه اسمیعل و تیر و کمان نادر را تقدیم کردند و پشت سر هم امیر لشکری وارد شد و عکس بزرگ جواهر نشان رضا شاه را آورد.

تیمورتاش وزیر دربار مقتدر رضا شاه تاج نو ساز پهلوی را روی دست گرفته بود ، بیچاره نمی دانست همین ارباب تاجدار چند سال دیگر او را هلاک می سازد ! ، رضا شاه با دست های قوی و خشن خود تاج را از روی دست تیمورتاش بر گرفت و بر تارك خود گذارد و شمشیر نادر را بکمر بست آنگاه سوار کالسکۀ سلطنتی شده در خیابان های بیرق زدۀ تهران مشغول گردش شد و از کنار پاسگاه هائی گذشت که مدت ها تک و تنها سر پا ایستاده در آن جا قراول می داد و اکنون با جلال و جبروت شرقی و صدها درباری متملق چاپلوس رعایای خویش را تماشا می کرد.

سرانجام رضا شاه : پس از تاج گذاری ، رضا شاهی که از میان تودۀ مردم برخاسته بود ، میان مردم بزرگ شده بود ، بکلی از مردم جدا شد و بیش تر از پادشاه های سابق ایران دستگاه جاه و جلال برای خود فراهم ساخت و بدتر از همه خودش و همکاران نزدیکش دست تعدی و تطاول به اموال عمومی و خصوصی گشودند و غالباً همین که ثروت نزدیکانش بحد نصاب می رسید رضا شاه همۀ آن یا قسمت عمده اش را ضبط می کرد. در قسمت سیاست داخلی مشت های محکمی بدهان مخالفین

ص: 50

خویش کوبید و هر کس را که مانع پیشرفت می دید سرش را می کوفت و از پای در می آورد. رضا شاه علناً از مصطفی کمال تقلید می کرد ولی انصاف باید داد که استعداد مصطفی کمال بیش از رضا شاه بود ، از این رو نتیجۀ تقلیدهای رضا شاه بواسطۀ عدم تناسب با روحیۀ ایرانیان غالباً زیان آور می شد. رضا شاه می کوشید که ایران را در قالب جدید تمدن اروپا بریزد ، اقتصاد و اجتماع و تعلیم و تربیت آن را یک باره بشکلی فرنگی در آورد. برای اجرای این نظر بدستیاری آلمان ها بخیال صنعتی کردن ایران افتاد و در کشوری که درآمد مهم آن از باندرل شیره و ترياك بدست می آمد و خود دولت مردم را بشیره کشی تشویق می کرد ماشین های آخرین سیستم آلمان را وارد کرد و برابر هزاران شتر و الاغ و قاطری که هنوز هم در ایران عوامل مؤثری هستند شروع بساختن راه آهن کرد. ساختن راه آهن شمال بجنوب یکی از خبط های بزرگ رضا شاه است زیرا راه مزبور از نظر اقتصاد ایران بسیار کم ارزش می باشد و هزینۀ کمر شکن آن در گدا کردن مردم ایران نقش مهمی را عهده دار بود ، راه آهن ایران بیش از همه در جنگ اخیر بدرد متفقین خورد که توانستند مهمات بروسیه ببرند و آلمان را شکست دهند اما برای خود ایرانیان جز ضرر و خسارت ثمر دیگری را نداشت.

شهر تهران در زمان رضا شاه آباد شد و بدستور و امر وی پاره ای عمارت های عالی دولتی در آن ساختند ، خیابان ها بوضع بهتری درآمد ، برق شهر تا حدی اصلاح گردید. رضا شاه لباس فرنگی را بزور سر نیزه بر ملتی تحمیل کرد که نه استطاعت مالی آن را داشتند و نه آب و هوا و زندگی و طرز نشست و برخاست و معاشرت و خانه و دکان آن ها با چنین لباسی مناسب بود. ساختن راه آهن ، لباس فرنگی ، تقلید از عادات لوكس و تجملی غربیان ، ایران را به فقر خانه خراب کن دچار نمود. مردمی که محصول و سرمایۀ آنان از مشتی پشم و پنبه و چند الاغ و استر یا مقداری گندم و جو و میوه تجاوز نمی کرد و همین مختصر را

ص: 51

هم با اصول کشاورزی دورۀ بنی اسرائیل بدست می آوردند یک مرتبه مجبور شدند شيك ترين لباس های فرنگی را از خارج بیاورند و عالی ترین جشن ها را ترتیب دهند و پرخرج ترین راه آهن ها را بسازند و در نتیجۀ این عملیات بی مطالعه و بی رویه ناگهان به پرتگاه بحران اقتصادی افتادند و شاید بلکه حتماً این یکی از بزرگ ترین زیان های حکومت رضا شاه می باشد.

میلیتاریزم و سیاست خارجی : پیش از ظهور رضا شاه از حکومت مرکزی ایران جز اسم بی معنی چیزی مفهوم نمی شد. در چند کیلومتری پایتخت یاغیان تخت و تاج قبلۀ عالم و شاهنشاه را تهدید می کردند. چه بسیاری از ایالات و ولایات ایران که حکومت آن سال های سال در خانواده هائی مستقر می ماند و با حکومت مرکزی هیچ گونه رابطه ای نداشت جز این که در مواقع نوروز ( سال نو ایران ) مبلغ مختصری بقبلۀ عالم هدیه می دادند و چه بسا که آن را نمی دادند. رضا شاه این بساط را بر هم زد و با ایجاد يك ارتش منظم ریشه ملوک الطوایفی را بر انداخت. خان و شیخ و سردار و امیر از پای درآمدند و همه تسلیم و مطیع حکومت رضا شاه شدند. استان هائی مانند لرستان و کردستان و خوزستان و بختیاری که قرن ها غیر قابل عبور بود و حتی قشون های دولت هم نمی توانستند از آن جا بگذرند بدست رضا شاه گشوده شده. مازندران و گیلان و گرگان و خراسان که بواسطۀ نفوذ خارجی ها و نداشتن راه ارتباط با مرکز و کثرت نفوذ ایلات و ملاکین بزرگ مرکز آشوب و طغیان شده بود پس از مدت ها روی آسایش و امنیت دید مخصوصاً در مازندران که موطن رضا خان ( و اخیراً خالصۀ وی شده بود ) هتل های عالی ساختند و جاده های شوسه درست کردند و مسافرین داخلی و خارجی بآن نقاط راه یافتند و از آن طریق عایدی خوبی برای دولت فراهم کردند.

البته ایجاد میلیتاریزم هم یکی از عوامل فقر و مسکنت ملت ایران گردید چه که اهالی ایران مجبور شدند از همان مختصر محصول

ص: 52

کشاورزی ناچیز خویش هزینه میلیتاریزم را هم بپردازند ولی بسط قدرت حکومت مرکزی و ایجاد ارتباط میان تهران و نقاط دور افتادۀ ایران جز با میلیتاریزم بوسیلهٔ دیگر امکان نداشت.

اما در سیاست خارجی رضا شاه فورمول دیرین اسلاف خویش را بکار انداخت که روس و انگلیس را بجان هم بیندازد و خود در آن میان راحت باشد و بلکه استفاده هم ببرد. رضا شاه تا چندی سیاست دو طرفه داشت و از روس و انگلیس هر دو دلجوئی می کرد ، بعداً روس ها را یک باره کنار زد و با انگلیس ها کنار آمد ولی کم کم از آن ها هم دوری جست و خود را بدامن آلمان انداخت ، صنعت و سیاست آلمان در ایران مخصوصاً در درباری که همه چیز ایران در دستش بود مقام اول را احراز کرد و در این اثنا جنگ آغاز گردید و تا موقعی که روس و انگلیس بر ضد یک دیگر بودند رضا شاه نقشۀ آلمان خواهی را هم چنان تعقیب می کرد و البته ضرری هم نمی دید اما پس از اتحاد روس و انگلیس بر ضد آلمان ورق برگشت و ایران و رضا شاه بمخاطره افتادند. رضا شاه که بایستی فوری پرده را عوض کند و با دو همسایۀ نیرومند خویش بسازد سخت دوچار اشتباه شد و بامید جهانگیری هیتلر دنبال نازی ها را گرفت و سقوط خود را تسریع نمود ، در اثر این خبط بزودی روس انگلیس بایران قشون کشیدند و رضا شاهی را که پانزده سال پیش بزور بازوی خویش با آن همه تشریفات به تخت نادری و تخت طاوس جلوس کرده بود بدون هیچ گونه تشریفاتی از همان تخت ها بزیر کشیدند و روانۀ موریس ساختند. چون رضا شاه جز نجف و استانبول سرزمین های دیگر را ندیده بود شاید دیدن موریس و مسافرت در اقیانوس برایش لذت داشت ، ولی البته نداشت زیرا هنگام مسافرت ترکیه و عراق عرب همه کاره بود اما در سفر موریس باسیری می رفت و هر جا می خواستند او را می کشاندند. رضا شاه در موریس بیمار گشت و تقاضای انتقال بجای دیگر کرد و پس از اصرار و ابرام بسیار او را بجنوب افریقا بردند و در شهر طلاخیز « جاها نسبورك » جا دادند رضا شاه دیری در

ص: 53

آن جا نپائید و بواسطۀ بدی آب و هوا و علت مزاج و پیری و فشار غم و غصه در سال 1944 در گذشت.

آری پایان کار رضا شاه قزاق سادۀ قزاق خانه تزاری و شاهنشاه و قبلۀ عالم و دیکتاتور ایران چنین شد تا زنده بود همۀ ایرانیان از او می ترسیدند ، بیش ترشان از وی متنفر بودند. کم تر کسی به او محبت داشت وقتی که مرد عدۀ معدودی بر بینوائی و غربت وی گریستند.

اينك حكایتی را که از وزیر مختار آلمان دربارهٔ رضا شاه شنیدم برای شما نقل می کنم و سر گذشت عجیب و غم انگیز رضا شاه را خاتمه می دهم.

موقعی که من ( ماژورهال ) پیش کار دارائی فارس بودم کونت فون شولنبرك وزير مختار آلمان مقیم تهران با مترجم خود قاسم خان برای دیدن من بشیراز آمد. كونت شولنبرك پس از آن سفیر کبیر آلمان مسکو شد و در 1944 بدست هیتلر از پای در آمد. قاسم خان مترجم کونت مرد دانای مطلعی بود و مدت ها در سفارت آلمان سابقۀ خدمت داشت همۀ بزرگان ایران را می شناخت و از روابط آنان با آلمان ها و دیگران حکایت ها می گفت که چگونه رجال سیاسی کشور داریوش برای معامله و خرید و فروش همه چیز وطن خود این در و آن در می زدند و به سفارت خانه ها رو می آوردند. قاسم خان مثل بیش تر ایرانیان حافظه و هوش تیزی داشت و هر خاطره ای را با جزئیات آن پس از مدتی بتفصیل شرح می داد.

قاسم خان می گفت در سال های پیش از جنگ بین الملل اول قزاق بلند قدی در سفارت آلمان کشیک می کشید هر روز صبح توی اتاق چوبی سبز و قرمز خویش بحال خبر دار می ایستاد و خروج و ورود وزیر مختار را سلام می داد و از بسکه خوش خدمتی می کرد وزیر مختار دستور داده بود ته سفره و ته ماندۀ آشپزخانه را باین قزاق بدهند. بعد از ظهرها که ناهار برگذار می شد پیشخدمت ها بقیۀ غذاها را برای قزاق می آوردند ، با پنج انگشت لقمه ها را در هم می پیچید و مانند فتیله

ص: 54

بدهان فرو می کرد و يك جام عرق هم بجای بنزین روی آن می ریخت و یک جا می بلعید چیزی نگذشت که همان قزاق بلند قد ، شاهنشاه ایران رضا شاه پهلوی دیکتاتور بزرگ و فرمانروای مقتدر شد. ( پایان یادداشت ها )

دستبردهائی که بجواهرات سلطنتی زده شده

کس ندانست که آن گنج جواهر کز هند *** نادر آورد شهنشه بکجا خواهد برد

در مسئلۀ جواهرات سلطنتى ضمن نقل یادداشت های ماژورهال امریکائی گفته شد هنگامی که نگارنده با رأی مخفی نمایندگان مجلس دورهٔ 17 بسمت ناظر در هیئت نظارت بر اندوختۀ اسکناس و جواهرات سلطنتی انتخاب شده بود ، از بعضی جواهرات و اشیاء قیمتی که ماژورهال نام برده اثری در خزانۀ بانک ملی ندیدم. اکنون با ملاحظۀ گزارش های رسمی ادارۀ بیوتات و کمیسیون منتخب مجلس و دولت برای رسیدگی بجواهرات مزبور معلوم می شود که در چند نوبت بطور رسمی و غیر رسمی یعنی علنی و غیر علنی دستبردهائی بجواهرات زده شده است. آیا در موقع تحویل و تحول بدون صورت به بانک ملی و اطاق موزه و غیره باز هم مقداری از آن ها بسرقت رفته است یا نه ؟ یا پس از نقل به اطاق موزه از آن جا هم مقداری از اشیاء قیمتی بغارت رفته است یا نه ؟ اللّه اعلم. علت این که راز بذل و بخشش ها و تسلیم مقداری از جواهرات بخانوادۀ پهلوی و دستبردهای دیگر از پرده برون افتاده این است که پس از استعفای رضا شاه ، در مطبوعات و مخصوصاً در مجلس شورای ملی صحبت از جواهرات سلطنتی بمیان آمده است و شایعاتی در افواه پراکنده گشته بود که مقداری از جواهرات را رضا شاه با خود برده است و باید قبل از این که از کشور خارج شود موضوع مورد رسیدگی قرار گیرد. حتی دشتی نمایندۀ مجلس گفته بود که باید جيب او را هم بازرسی نمود تا نتواند از جواهرات مزبور با خود ببرد.

ص: 55

هم در مطبوعات و هم در مجلس از فروغی نخست وزیر خواسته شد که در این مسئله اقدام جدی و اساسی بعمل آورد.

ولی دولت فروغی در آن موقع اقدام سریع بعمل نیاورد و برای دفع الوقت هیئتی از طرف مجلس و دولت انتخاب شد که رسیدگی کند و گزارش دهد ، و تا این هیئت معین شد مدتی رسیدگی بطول انجامید و پهلوی هم از مملکت خارج گردیده بود و علت کندی رسیدگی هم این بود که مقداری از بذل و بخشش در کابینۀ اول و کابینۀ دوم خودش انجام یافته بود.

بهر حال پس از مدتی که کمیسیون بکار مشغول گردید رئیس ادارۀ بیوتات سلطنتی گزارش مهمی بآن کمیسیون تقدیم داشت و هیئت هم گزارشی بمجلس شورا تقدیم نمود.

انتشار گزارش ها موجب گردید تا در مطبوعات و مجلس جنجالی بر پا شود ، که در این جا قسمتی از آن اسناد و مدارک برای درج در تاریخ ذکر می گردد.

نیز باید یادآور شد که پس از انتشار گزارش هیئت منتخب مجلس و دولت سید محمد طباطبائی مدیر روزنامۀ تجدد ایران که سمت نمایندگی مجلس را نیز عهده دار بود نخست سر مقاله ای در روزنامه در تاریخ 29 مهر ماه به جواهرات سلطنتی اختصاص داد و بعداً در مجلس هم در تاریخ 5 آبان ماه 1320 نطق مشروحی ایراد نمود و طرز تقسیم و پراکنده کردن جواهرات را به نقاط مختلف بدین ترتیب بیان کرد که عیناً در زیر نقل می گردد :

نقل از جلسه مورخ یک شنبه 5 آبان ماه 1320

« ... این جواهرات چهار قسمت است : یک قسمت جواهراتی است که بموجب قانون ذخیره یا باصطلاح پشتوانۀ اسکناس شناخته شده و بخزانۀ بانک ملی ایران انتقال یافته است.

قسمت دوم جواهراتی است که در 4 شهریور 1320 بعنوان این که

ص: 56

در گلستان بنائی است و باید مراقبت بیش تری در آن ها بشود در پنج صندوق و دو بسته گذاشته و بخزانۀ بانک ملی برده اند و شایعاتی هم که گفتم البته مربوط بهمین بوده.

و یکی دیگر جواهراتی است که اکنون تحویل خاندان سلطنتی است.

قسمت چهارم اشیاء و نفایسی است که هنوز در موزۀ گلستان است... »

اينك تمام مدارك و اسنادی که دربارۀ جواهرات بدست آمده در زیر نقل می گردد تا چگونگی بذل و بخشش و حیف و میل ها و دستبردها معلوم و مشخص گردد.

متن گزارش کمیسیون رسیدگی بجواهرات بمجلس شورای ملی و نطق وزیر دارائی در این موضوع

ریاست مجلس شورای ملی ،

کمیسیون مرکب از نمایندگان مجلس شورای ملی و منتخبین دولت مأمور رسیدگی بجواهرات سلطنتی صورت مجلس اقدامات و رسیدگی های خود را برای تقدیم بمجلس شورای ملی باین وزارت ارسال داشته است.

اينك نسخۀ اصل صورت مجلس مزبور که با مضای رئیس کمیسیون رسیده در پیوست تقدیم می شود. متمنی است مقرر فرمایند باطلاع آقایان نمایندگان برسد. وزیر دارائی

متن گزارش

در روز چهارشنبه 9 مهر ماه 1320 ساعت چهار بعد از ظهر بنا بدعوت وزارت دارائی اولین جلسۀ کمیسیون بازرسی بجواهرات سلطنتی در بانک ملی با حضور جناب آقای دکتر مشرف نفیسی وزیر

ص: 57

دارائی و دوازده نفر منتخبه از مجلس شورای ملی و چهار نفر نمایندگان دولت شاهنشاهی ایران و هیئت نظارت بانك ملی و آقای قانع بصیری رئیس ادارۀ بیوتات سلطنتی در محل بانك ملی تهران تشکیل گردید که اسامی حاضرین در جلسه بشرح زیر است :

نمایندگان منتخب از مجلس شورای ملی آقایان : دادور - دکتر ملك زاده - اورنگ - موقر - صفوی - مهدوی - سزاوار - طباطبائی - اصفهانی - معتضدی - شباهنگ - شاهرودی.

نمایندگان دولت : جناب آقای تقوی رئیس دیوان کشور - جناب آقای حسین علاء مدير كل بانك - جناب آقای ابراهیم حکیمی - جناب آقای حسنعلی کمال هدایت رئیس دیوان محاسبات.

هیئت نظارت اندوختۀ اسکناس : جناب آقای وزیر دارائی - جناب آقای مدیر كل بانك - آقای سروری بازرس دولت در بانک ملی - آقای وجدانی دادستان دیوان کشور - آقای مؤید احمدی نمایندۀ مجلس - آقای عیسی لیقوانی نمایندۀ مجلس - آقای عباس قلی اردلان رئیس خزانه داری کل.

بدواً هیئت رئیسۀ کمیسیون بشرح زیر انتخاب شد :

آقای تقوی رئیس دیوان کشور رئیس - آقای دادور نایب رئیس - آقایان شاهرودی و طباطبائی منشی.

آقای قانع بصیری رئیس بیوتات سلطنتی شرح مفصلی راجع بسوابق و صورت های متعددی که از جواهرات سلطنتی در تاریخ های مختلفه تنظیم شده و پروندۀ آن با اسناد و مدارك موجود است بیان نموده قرار شد که برای جلسۀ بعد عین اظهارات را کتباً در چندین نسخه حاضر کرده باعضای کمیسیون بدهند.

و همین نظریه عملی شده بهر يك از آقایان اعضاء کمیسیون گزارش کتبی مفصل مشروحی تسلیم نمودند. ضمناً آقای قانع بصیری اظهار کردند که چهار فقره هدایای تقدیمی که به اعلی حضرت پهلوی شاه سابق داده شده بود آن ها هم جزء جواهرات سلطنتی موجود است ،

ص: 58

در این گزارش ذکر نشده و چهار فقره بشرح زیر است :

الف - چوگان مكلل به برلیانت تقدیمی اهالی آذربایجان.

ب - شمشیر طلای مکلل تقدیمی شیخ خزعل.

ج - قداره مكلل اهدائی دولت ترکیه

د - قداره مکلل اهدائی دولت شوروی روسیه.

و نیز مقرر گردید چند نفر کارشناس برای معاینۀ جواهرات ، دعوت شود که آقایان حاجی زرگر باشی - عبد الوهاب جواهری - حاجی احمد نیکوکار - حاج محمد علی جواهری صنيع الممالك سراج الدین دعوت شده و در جریان کار تصمیم گرفته شد که دو نفر آقایان عبد الوهاب - حاجی محمد علی بعنوان کارشناس کافی بوده و آقایان مزبور در کلیۀ جلسات حضور بهم رسانیدند و در قسمت شروع بکار و رسیدگی نیز مذاکرات لازم بعمل آمده بالاخره مقرر گردید که بدواً پنج صندوق و دو بسته اشیاء مکلل بجواهرات را که در چهارم شهریور 1320 از موزهٔ کاخ گلستان بخزانۀ بانک ملی انتقال یافته رسیدگی کرده سپس داخل رسیدگی به قسمت های دیگر بشویم و در روز پنج شنبه 17 مهر ماه 1320 در خزانۀ بانک ملی با تشریفاتی که معمول همیشگی است با حضور اعضاء کمیسیون باز اشیاء دو بسته و يك صندوق شمارۀ يك را معاینه و با صورتی که آقای قانع بصیری داشتند تطبيق کرده مطابقت داشت و کارشناسان نیز حضور داشتند ، يك يك جواهرات را معاینه صحت اصل بودن آن را تصدیق کردند و در جلسهٔ بیستم مهر ماه 1320 نیز صندوق شمارهٔ 2 بهمان ترتیب بالا باز شده 45 پارچه اشیاء مكلل بجواهرات با صورتی که آقای قانع بصیری داشتند معاینه و تطبیق شده مطابقت داشت فقط يك نقلدان که روی آن يك پارچه زمرد بود در صورت ادارۀ بیوتات اصل نوشته شده بود کارشناسان اظهار کردند که بدل است ولی تصدیق نمودند که در جای گذاردن آن از روز اول الی اکنون تغییری نیافته است قرار شد برای صحت آن بصورت تقویمی کارشناسان فرانسوی که کلیۀ جواهرات را در

ص: 59

1308 قیمت کردند مراجعه شود. هم چنین در روز 22 مهر ماه صندوق های شمارۀ 3 و 4 که محتوی 30 پارچه اشیاء مکلل بود و صندوق شمارهٔ 5 که محتوی 21 پارچه اشیاء زر بود با حضور کارشناسان باز و معاینه شده با صورتی که آقای قانع بصیری داشتند تطبیق ، مطابقت آن تصدیق مجدداً بخزانۀ بانك ملى انتقال یافت یک دانه آفتابه مكلل بجواهرات که در صورت ادارۀ بیوتات جواهرات اصل و بدل نوشته شده بود کارشناسان تصدیق کردند که تمام اصل است. سپس جناب آقای جم وزیر دربار سابق که در کمیسیون حضور بهم رساندند اظهار داشتند مقداری از جواهرات سلطنتی که در عروسی علیا حضرت ملکه فوزیه بدربار برده شده بود بطور امانت ببانك ملی تسلیم شده و رسیدش را ارائه دادند و در 27 مهر ماه 1320 جواهرات مزبور نیز با حضور کارشناسان معاینه شده با حضور آقای قانع بصیری تطبیق شده هشت حلقه انگشتر و 54 دانه مروارید و يك جفت گوشوارۀ الماس کم تر از صورت بود و آقای قانع بصیری اظهار کردند که در این قسمت از جواهرات که برای ساختن زینت آلات خانوادۀ سلطنتی برده بودند در حدود 250 قیراط برلیانت اضافه شده که قیمت 250 قیراط مزبور با هزینۀ ساختن آن از طرف دربار تأدیه شده پس از معاینه ، جواهرات مزبور را آقای جم بدربار عودت دادند و نیز در روز پنجم آبان 1320 برای معاینه و رسیدگی بجواهرات پشتوانۀ بانك ملی مذاكرات بعمل آمده در نتیجه اینطور تصمیم گرفته شد که از سه صندوق جواهرات و اشیاء در خزانۀ بانک ملی چند صندوق را باز کرده با صورتی که در نزد آقای بصیری رئیس بیوتات سلطنتی است تطبیق شود و این نظریه عملی شده سه صندوق باز که صندوق شمارۀ يك محتوی نقره آلات بوده و صندوق شمارۀ 2 ملبوس مروارید دوزی و ساده و صندوق شمارۀ 26 محتوی شمشیر جواهر نشان تقدیمی خزعل و سرویس چای خوری نقره و یك قداره زر بود که با صورت ادارۀ بیوتات مطابقت می نمود و نظر باین که وقت بسیاری برای رسیدگی به بقیه جواهرات پشتوانه نبود

ص:60

و از نظر خاتمه یافتن دورهٔ 12 تقنینیه بایستی گزارش بمجلس و دولت داده شود لذا تا این اندازه که ممکن بود رسیدگی شد و با ملاحظۀ ممهور بودن جعبه های جواهر پشتوانۀ اسکناس که زیر کلید هیئت نظارت قانونی اندوختۀ اسکناس است و اطمینان بامضاء بانك ملی و قرائن و شواهد دیگر و تشریفاتی که باز کردن خزانۀ پشتوانۀ اسکناس دارد مسلم است نسبت به پشتوانۀ مزبور هم هیچ گونه دخل و تعرضی نشده و دست خوردگی بر آن متصور نیست و نیز دفاتر و صورت های جواهرات ادارۀ بیوتات کاملا منظم بوده اینک صورتی از اشیاء مکلل و غیره که معاینه شده ضمیمۀ این گزارش تقدیم می گردد. هفتم آبان 1320 نصر اللّه تقوی

صورت جواهرات معاینه شده

صورت جواهرات محتوی پنج صندوق و يك جعبه و يك بسته که از موزۀ کاخ گلستان در 4 شهریورماه 1320 بطور امانت به بانک ملی سر بمهر تحویل شده بود و در کمیسیون متشکله در بانک ملی کلیۀ آن ها معاینه و بازدید شده است :

1 - صندوق شمارۀ يك مشتمل بر چهل و شش پارچه جواهرات منتقله از قفسه های شمارۀ يك طرف راست و قفسۀ شمارۀ 4 طرف چپ از قفسه های موزهٔ کاخ گلستان 46 قطعه.

2 - صندوق شمارهٔ 2 مشتمل بر 45 پارچه جواهرات قفسۀ شمارۀ 2 طرف راست و شمارهٔ 5 طرف چپ از قفسه های موزۀ کاخ گلستان 45 قطعه.

3 - صندوق شمارۀ 3 و شمارۀ 4 مشتمل بر 30 پارچه محتویات قفسه شمارۀ يك طرف چپ موزهٔ کاخ گلستان 30 قطعه.

4 - صندوق شمارۀ 5 مشتمل بر 11 پارچه طلا آلات مینای جمعی موزۀ کاخ گلستان 21 قطعه.

5 - محتوى يك بستۀ کتانی سر بمهر که جواهرات زیر در آن

ص: 61

ملاحظه شده است :

الف - قدارۀ مرصع اهدائی دولت شوروی 1 قبضه.

ب - قدارۀ مرصع اهدائی دولت ترکیه.

ج - عصاهای مرصع تشریفاتی دو قبضه.

د - قنداق تفنگ مرصع بالماس و تخمه های زمرد 1 قبضه.

6 - در يك جعبه چوب زرد سر بمهر جواهرات زیر ملاحظه شده است :

الف - تاج پهلوی بانضمام گل طلای مرصع در قوطی علیحده 1 قطعه.

ب - جقۀ دریای نور 1 قطعه.

ج - کمر طلای تخمه زمرد درشت 1 قطعه.

د - زمرد تاریخ نادر شاه و احمد بابل شاه و غيره يك قطعه.

ه - زمرد مدور منقوش و منقور بنام سلاطين هند يك قطعه.

و - یاقوت کبود که روی آن صورت انسان منقور است یک قطعه.

ز - لعل منقور درشت یک قطعه.

صورت پارچه های جواهرات که برای جشن عروسی از خزانه استخراج و توسط جناب آقای جم بکمیسیون آورده شده که پس از بازدید مجدداً به دربار شاهنشاهی عودت داده اند بقرار زیر است :

1 - برلیان بوزن 17 قیراط و 3 چهارم منصوب در يك حلقه انگشتر - يك حلقه.

2 - از مرواریدهای مستخرجه از خزانۀ بانك بشرح زیر :

یک رشته بوزن 35 / 54 گرم 67 حبه

یک رشته بوزن 34 / 70 گرم 63 حبه

یک رشته بوزن 37/25 گرم 67 حبه

فقط يك گردنبند ساخت مصر ملاحظه شد که دارای 143 حبه مروارید بود و 54 حبه کسر ملاحظه شده است.

ص: 62

3 - زمرد سنجاق طوطی که با طلا و الماس به وزن 7 / 5 مثقال و 7 نخود است يك قطعه.

4 - یک قطعه زمرد بوزن 60 / 24 قیراط که انگشتر ساخته شده ملاحظه شد يك قطعه.

5 - دو قطعه زمرد خیاره شبیه توت فرنگی با میله طلا بوزن 57/75 قیراط که میله طلای آن سابقاً بخزانه بازگشت نموده و بوزن 3 قیراط بوده است 2 قطعه.

بابت برلیانت های مستخرجه از خزانۀ جواهرات بانك كه بمصرف پارچه های زیر رسیده است و به شرح زیر در کمیسیون معاینه و بازدید شده است.

به نام علیا حضرت ملکۀ فوزیه :

1 - نيم تاج برليانت يك قطعه.

2 - سینه ریز برلیانت یک رشته.

3 - گوشواره برلیانت يك زوج.

4 - انگشترهای تخمۀ برلیانت درشت 8 حلقه - این 8 حلقه ملاحظه نشده و کسر بود.

به نام ملکۀ سابق پهلوی :

1 - تاج برلیانت که تخمۀ وسط آن 8 / 38 قیراط وزن دارد یک قطعه.

2 - گوشواره برلیانت 2 زوج.

3 - دست بند یک قطعه

4 - سینه ریز برلیانت که 9 قطعه برلیانت نیش سوراخ هندی تراش آویز دار یک رشته.

5 - انگشتر تخمۀ برلیانت يك حلقه.

6 - انگشتر دو تخمه برلیانت يك قطعه.

به نام والاحضرت شمس پهلوی :

1 - نيم تاج برلیانت يك قطعه.

2 - سینه ریز برلیانت یک رشته.

ص: 63

3 - گوشوارۀ برلیانت یک زوج

به نام والاحضرت اشرف پهلوی :

1 - نيم تاج برليانت يك قطعه.

2 - سینه ریز برلیانت یک رشته.

3 - گوشوارۀ برلیانت یک زوج این گوشواره ملاحظه نشد و کسر بود.

4 - انگشتر برلیانت دو تخمه یک حلقهٔ این انگشتر ملاحظه نشد و کسر بود.

جواهرات سلطنتی

گزارش آقای قانع بصیری رئیس ادارۀ اموال دولتی و بیوتات سلطنتی

کمیسیون محترم بررسی بجواهرات سلطنتی

چون در جلسۀ روز شنبه 12 مهرماه در کمیسیون متشکله تصمیم گرفته شده مقرر گردید که جریان ثبت و طرز نگاهداری گذشته جواهرات را کتباً گزارش تقدیم کنم بر حسب استجازه از وزارت

دارائی بعرض گزارش حاضر مبادرت می شود.

پس از تاریخ 9 رجب 1327 قمری مطابق 1278 خورشیدی موقع پیدایش هیئت مدیره « حکومت موقتی » ثبت جواهرات سلطنتی بوسیلهٔ مستوفیان وقت در فردهای معمول آن وقت انجام می شده و همان ثبت های فردی ملاک تعداد و مشخصات جواهرات سلطنتی شناخته شده و عمارت معروف بخوابگاه « محل فعلی وزارت دارائی » خزانۀ اندرون و صندوق خانۀ سلطنتی محل نگاهداری آن ها بوده است.

در تاریخ 19 رجب 1327 هیئت مدیره تصمیم گرفت جواهرات را با ثبت های موجود تطبیق و بررسی نمایند.

این عمل تحت نظارت و سرپرستی مرحوم حاج علی قلی خان سردار اسعد و مرحوم سپهدار و آقای حسین قلی خان نواب و عدۀ

ص: 64

دیگر امنای دولت وقت انجام گرفت.

هیئت مدیره بشرحی که فوقاً گزارش شد جواهرات را باثبت ها تطبیق و صورت و سیاهۀ کاملی از جواهرات بشرح زیر :

1 - بابت جواهرات مضبوطه در خزانۀ اندرون مشتمل بر 95 فرد.

2 - بابت جواهرات جمعی صندوق خانۀ تحویلی مرحوم عدل - السلطنه صندوقدار مشتمل بر 73 فرد.

تدوین و ایجاد نمودند که این ثبت ها مدرك و ملاك اصلى جواهرات سلطنتی شناخته شده و در ادارۀ بیوتات سلطنتی حفظ و نگاهداری ( این ثبت ها در همان اوان نقل به دفاتر کبیر و بطرز جدید ثبت و در بيوتات موجود است ) و عین جواهرات در صندوق های سر بمهر در خزانۀ اندرون عمارت خوابگاه ضبط و دو درب مدخل آن در آن موقع بامهار آقای حسین قلی خان نواب و عدهٔ دیگری مأمور بررسی بجواهرات از طرف هیئت مدیره ممهور و بعداً در تمام اوقات بامهار رئيس الوزراء ، وزیر دارائی ، وزیر دربار و رؤسای حسابداری دربار و بیوتات ممهور و جلو درب خزانه هم از نظر اطمینان بیش تر با آجر و گچ تیغه و سفید می شد.

در سال 1305 خورشیدی مقرر شد از جواهرات موجود تاج پهلوی ساخته شود. برای ساختن تاج از جواهرات 3383 قطعه برلیانت بوزن 1141 قیراط و پنج زمرد بوزن 199 قیراط و 2 قطعه یاقوت کبود بوزن 19 قیراط و 368 حبه مروارید غلطان بوزن 25 مثقال و 4 نخود از سایر قطعات و پارچه های جواهرات جدا و پیاده شده و بمصرف تاج پهلوی رسید.

بدیهی است با انجام این منظور و امریه در این جا یک مرتبه در ثبت جواهرات تغییر حاصل و بشرح فوق قسمتی از صورت های اولیه خارج و بصورت تاج پهلوی درآمده و در سال 1308 هم که مقرر شد ارزیابی شوند يك نوبت دیگر در ثبت جواهرات با اصل آن ها بشرح گزارش زیر تغییر کلی حاصل گردید.

ص: 65

در سال 1308 دولت در نظر گرفت جواهرات سلطنتی ارزیابی شوند. برای انجام این منظور هیئتی از جواهر شناسان فرانسوی از کمپانی بوشرون معرفی شدند که تحت نظر کمیسیونی که ریاست عالیۀ آن با جناب آقای حسین سمیعی وزیر کشور وقت بود به انجام وظیفه و جواهرات را ارزیابی نمایند.

هیئت ارزیاب ها برعایت نظر فنی این طور اظهار و پیشنهاد کردند که جواهرات از روی قطعات و پارچه ها پیاده شوند تا بتوانند بهتر و با دقت کامل آن ها را معاینه و ارزیابی کنند.

پیشنهاد هیئت جواهریان مورد قبول کمیسیون واقع و با استحضار اولیای دولت وقت و دربار جواهرات را پس از بازدید و بررسی دقیق و تطبیق آن ها با ثبت و فردهای سال 1327 اقدام در پیاده کردن آن ها بعمل آمد.

طبعاً در این تغییر و تبدیل و بعد از انجام عمل ارزیابی چون هر قطعه جواهر از شکل سابق خود در آمده و پیاده شده دیگر با ثبت و صورت اولیه مطابقت نداشت ، بدین معنی که اگر در ثبت يك قطعه گل کمر که با مشخصات و تعداد جواهرات منصوبه در آن ثبت شده و در این موقع 50 قطعه برلیانت با زمره درشت و ریزه در آن باقی و بصورت لاشه در آمده صورت اولیۀ خود را از دست داده است و برلیانت ها جزو برلیانت های پیاده و لاشه هر پارچه بهمان وضعیت در خزانه و جعبه ها و صندوق های مربوطه ضبط گردیده است. با توجه باین اصل کلی بعد از انجام عمل ارزیابی جواهرات مطابق نظر خبرگان و کمیسیون طبقه بندی شده و از این تاریخ جواهرات سلطنتی با خصوصیات و مشخصات ترتیب داده شده در این کمیسیون در دفتر منظم ثبت و ذیل آن دفتر تطبیق کلیۀ جواهرات را با افراد هیئت مدیرۀ تنظیمی در سال 1327 تصدیق و مطابقت جواهرات را با دفتر جدید که مشتمل بر کلیۀ جواهرات سلطنتی است نوشته و امضاء نموده اند و از سال 1308 مدرك و ملاك جواهرات شناخته شده و در بیوتات

ص: 66

حفظ و نگاهداری شده است. پس از انجام ارزیابی و تعیین بها و وزن هر بسته روی بسته ها با خط فرانسه و فارسی نوشته شده و ثبت کامل آن ها در دفتر جدیدی بنام دفترچۀ جدید جواهرات سلطنتی در سال 1308 بشرح گزارش بالا سمت ترقیم و تحریر یافته است و کلیۀ جواهرات در صندوق های محکم جا داده شده و ممهوراً در خزانۀ اندرون عمارت خوابگاه کمافی السابق محفوظ گردیدند و سیاهۀ ارزیابی آن ها که توسط همان خبرگان فرانسوی تحت نظارت کمیسیون تهیه شده و در پاکت مهر و لاک شده وزیر دربار وقت ( مرحوم تیمورتاش ) به ادارۀ بیوتات سپرده شده و محفوظاً ضبط و نگاهداری شده موجود است.

از جواهرات نامبردۀ بالا در همان موقع یعنی سال 1308 يك قسمت از آن اختصاص به تزئین چند قفسه در موزه داده شد که تحت نظر کمیسیون در قفسه ها گذارده شده وزیر دربار و وزارت دارائی و رئیس بيوتات لاك و مختوم و مهرهای درب قفسه ها بصاحب جمع مسئول موزه کاخ گلستان سپرده شد.

در سال 1316 برعایت اجرای قانون مصوب آبان ماه 1316 مقرر شد جواهرات سلطنتی معاینه و بازدید شده قسمتی ببانك ملی ایران و قسمتی که جنبۀ تاریخی دارند در کاخ گلستان در اطاق موزه نگاهداری شوند.

در اجرای منظور کمیسیون مرکب از جناب آقای جم وزیر وقت - جناب آقای بدر وزیر وقت دارائی و جناب آقای علاء که در آن موقع وزارت تجارت را عهده داشتند با شرکت آقایان مؤید احمدی و احمد اعتبار نمایندگان معرفی شده از مجلس شورای ملی در عمارت خوابگاه محل خزانۀ جواهرات تشکیل و بکار مشغول شدند.

آن چه بایستی به بانک ملی تحویل نمایند پس از بازدید و رسیدگی و تطبیق با دفاتر سال 1308 در دفتری که بامضای روزانه به ثبت رسیده

ص: 67

و ثبت در تلو 33 صندوق گذاشته شده و به بانك انتقال یافت از این دفتر شش نسخه تهیه و بمهر رئيس الوزراء و وزارت مالیه و محمود جم لاك و مختوم و ذیل آن از طرف هیئت کمیسیون تحویل دهنده و آقای خسروی تحویل گیرنده شرحی نوشته و امضاء گردیده است دفاتر مزبور یکی به نمایندگان مجلس شورای ملی تسلیم و نسخ دیگر در هیئت وزراء وزارت دربار- وزارت دارائی - بانک ملی ایران و ادارۀ بیوتات سلطنتی ضبط گردیده است و آن قسمت هم که مقرر گردیده در موزۀ کاخ گلستان نگاهداری شوند تحت نظارت هیئت کمیسیون بموزه بره شده و در قفسه هایی مضبوط و ممهور صندوق نسوز ضبط شدند.

جواهرات نامبردۀ بالا و آن مقدار که در سال 1308 برای تزیین بموزه آورده شده و ممهوراً ضبط و نگاهداری شده بودند در تاریخ روز 4 شهریور ماه 1320 جاری جناب آقای جم وزیر دربار و جناب آقای عضدی معاون وزارت دارائی در سالون موزه حضور بهم رسانده و پس از معاینۀ امهار درب قفسه ها و صندوق نسوز و تصدیق صحت آن ها درب قفسه ها گشوده شد و جواهرات محتویه هر قفسه با ثبت های موجوده تطبیق و سپس در ضمن پنج صندوق و يك جعبه و يك بستۀ سر بمهر از کاخ گلستان به بانک ملی انتقال و بموجب صورت مجلس بدون تحویل واگذار هیئت نظارت اندوختۀ اسکناس شده (1) و در خزانۀ زر بانک ملی گذارده شده ضبط گردیدند.

بنابر آن چه در بالا گزارش شد دفاتر ثبت جواهرات در ادارۀ بيوتات محفوظ و منظماً نگاهداری و عین جواهرات هم بشرح گزارش حاضر در تمام مواقع و مراحل در تحت مهر و لاک و مراقبت و نظارت دولت های وقت حفظ و نگاهداری شده است.

اینک برای تکمیل گزارش لازم است تحف و هدایائی هم که از

ص: 68


1- ظن قریب به یقین اینست که در این نقل و انتقال چون طبق صورت تحویل داده نشده و همین طور یک جا و چکی و بدون تطبیق با صورت مجالس واگذار شده است فعل و انفعالاتی صورت گرفته باشد و مقداری از آن ها را هم سرقت کرده باشند والا می بایستی طبق صورت تحویل و تحول عمل شده باشد

این جواهرات از سال 1327 قمری تاکنون برداشته شده و قطعاتی که بخاندان سلطنت پهلوی بوسیلهٔ رئیس دولت وقت تقدیم شده بعرض کمیسیون برساند.

1 - در تاریخ اول خرداد 1307 طبق تصویب نامۀ شمارۀ 1440 حلقه انگشتر زمرد و يك قبضه شمشیر دسته شاخ مشکی بمشایخ کردستان اعطا شده است.

2 - در تاریخ 27 تیر ماه 1307 طبق تصویب نامۀ 2419 يك قبضه قدارۀ دسته طلای مکلل به 1773 قطعه برلیانت و يك پیش سینۀ طلای مكلل به برلیانت که تخمۀ زمرد آن بوزن 182 قیراط بوده بپادشاه افغان اهدا گردیده است.

3 - طبق تصویب نامهٔ شمارهٔ 8987 در سال 1302 چهار حلقه انگشتر تخمه برلیانت به آقایان علماء اصفهان آقای فشارکی - آقای سید العراقین - آقای نجف آبادی - آقای میرزا ابراهیم شمس آبادی اعطاء گردیده است.

4 - طبق تصویب نامهٔ شمارهٔ 4338 مورخۀ 12 شهریور ماه 1308 یک دستگاه ساعت مكلل و يك انفیه دان طلای مینا بنمایندگان فوق العادۀ دولت مجار اعطاء گردیده است.

5 - در سال 1301 خورشیدی یک قبضه شمشیر مرصع به آقای سردار سپه وزیر جنگ ( شاه مستعفی پهلوی ) و یک قبضه شمشیر مرصع بسردار استار وسلسکی رئیس قزاق خانه مرحمت شده است.

6 - طبق تصویب نامۀ شماره 3654 مورخ 7 / 6 / 1313 - 10 عدد انفیه دان و قوطی و قاب سیگارهای طلای ساده و مرصع و يك قبضه شمشیر مرصع و 16 قطعه برلیانت پیاده بوزن 48 سانتیم 122 قیراط و 48 سانتیم در موقع سفر ترکیه بهیئت دولت وقت تقدیم شده که در التزام موکب همایونی بترکیه برده شده و اعطاء گردیده است.

7 - در سال 1317 جواهراتی در موقع جشن عروسی اعلی حضرت همایون شاهنشاهی توسط نخست وزیر وقت جناب آقای جم و مسافرت

ص: 69

خود اعلی حضرت معظم له برای بردن به مصر تحویل شده و مقداری هم برلیانت و زمرد پیاده برای ساختمان تاج و نیم تاج و انگشتر و سینه ریز و دست بند و غیره جهت خاندان سلطنت پهلوی تقدیم شده که مدارك تحویلی و جزئیات و خصوصیات هر قطعه و وزن هر يك در بانک ملی موجود (1) و نسخه ای از آن در ادارۀ بیوتات موجود و برای ملاحظۀ هیئت محترم کمیسیون حاضر است که در موقع خود در ضمن بررسی های بعدی که بعمل خواهد آمد ملاحظه خواهند فرمود.

اگر چه گزارش تا حدی مبسوط شده از این جهت از آقایان محترم پوزش می طلبم ولی بنظر می رسد از این گزارش جزئیات جریان ثبت و نگاهداری جواهرات از زمانی که این جانب بخاطر دارم و ثبت آن ها را عهده دار شده ام خاطر آقایان محترم کاملا آگاه شد و احتیاج به توضیحات دیگر و بیش تری باقی نباشد.رئيس ادارۀ اموال دولتی و بیوتات سلطنتی قانع بصيری

رسیدگی بجواهرات سلطنتی

دیروز ششمین کمیسیون رسیدگی بجواهرات سلطنتی سه ساعت بعد از ظهر در عمارت بانک ملی ایران در محل راه رو خزانۀ بانك با حضور نمایندگان مجلس و نمایندگان دولت تشکیل گردید.کلیدهای خزانه از جعبۀ ممهور بیرون آورده شد - درب خزانه را گشوده صندوق های شماره 3 و 4 که آخرین بستۀ هفت گانه ایست که محتوی جواهرات انتقالی 4 شهریور می باشد به نوبت باز و محتویات آن که طبق صورت سی پارچه و در شماره 33 پارچه به نظر می رسید يكايك معاینه و از نظر اعضاء کمیسیون و خبره ها گذشت.

اشیاء گران بهائی که در دو صندوق فوق چیده شده و لای بلای

ص: 70


1- تا آن جا که حافظه ام یاری می کند از این اشیاء فعلا در خزانۀ جواهرات آثاری باقی نیست. قطعاً این اشیاء را خانواده بنفع خود ضبط نموده باشند

آن پنبه و پوشال است عبارت بود از سرپوش های طلا و دیه و آئینه و شمعدان و گلدان ها و آفتابه و لگن طلا و غیره که اغلب زمردنشان و از زر ناب با تاج های الماس و یاقوت و مرصع و بشقاب های زر مکلل بالماس و نقوش زیبا سنگ های زر مکلل بالماس با آویزهای مروارید و الماس و تخمه های زمرد درشت - آفتابه و لگن و تنگ های شکم گرد همه از زر و میناهای گل سرخی یا سفید با نگین های برلیان و یاقوت و زمردهای درشت قلیان ها - سرهای قلیان زر با زنجیرهای زر تخمه های الماس و زمرد که کلیۀ سی قطعه اشیاء نفیس با صورت ریز آن ها که آقای قانع بصیری رئیس ادارۀ بیوتات می خواندند تطبیق و دوباره تحت نظر کمیسیون در صندوق ها بسته بندی شد.

محتویات صندوق شمارهٔ 5 از هر حيث نفیس از جمله آفتابه و لگن از زر ناب ، قهوه جوش - سینی ها - قلیان های زر نارگیل - گوهای زر تخمه نشان برای پیچیدن بدم اسب - قلیان معروف به مقدم که از کوزه ، میانه ، سپر و بادگیر کلیه از زر و دارای الماس ها و تخمه های بسیار فراوان و ریزه کاری های جالب توجه است دوات های قلمدان كوچك و بزرگ همه از زر با تخمه های الماس و نگین های زیاد که هر یک با نهایت دقت بازدید شده و این صندوق نیز مجدداً بسته بندی و پلمپ شده در خزانۀ زر بانک ملی بامانت گذاشته شد.

اختلافی که در صورت موجوده و محتویات این صندوق دیده شد کسری يك آويز الماس نیش سوراخ گران بهاء بود از سرپوش 1038 و نیز از سرپوش دیگر يك دانه زمرد افتاده است و هم چنین يك دانه زمرد كوچك آویزی از سرپوش شمارهٔ 1008 مفقود گردیده است.

در لگن طلای مرصع از وسط يك دانه زمرد درشت و از آفتابه زر دانه نشان آن آویزهائی چند افتاده است.

در گلدان کرنائی مرصع يك زمرد ریز کسر شده آفتابۀ طلای فوق الذکر در بازدید دقیق ثانوی معلوم شد تمام دانه هایش جواهر

ص: 71

اصل می باشد اما در صورت ریز نوشته شده بعضی دانه های آن بدل است این آفتابۀ گران بها مرصع بزمردهای سبز و يك لعل که چندان قیمت نداشته از آن افتاده است.

این قسمت از جواهرات تحویل صاحب جمع مخصوص بوده که در روز اول رسیدگی بآن ها یک صندوق در بسته و روز دوم دو صندوق و دیروز نیز دو صندوق دیگر گشوده شده و با صورت ها تطبیق گردیده است. در پایان جلسه آقای جم و وزیر دربار سابق اظهار داشتند جواهراتی که هنگام عروسی بصورت تاج و نیم تاج و انگشتر و سینه ریز و دست بند و غیره جهت خاندان سلطنتی ساخته شده و مدارک تحویل و جزئیات و خصوصات هر يك از آن ها معین و صورت ریز آن ها در وزارت دارائی و ادارۀ بیوتات و بانك ملی موجود است محتوی ده صندوق سر بسته در تاریخ 16 مهر ماه حسب الامر اعلي حضرت شاه تحویل مدیر کل بانک ملی گردیده و رسید گرفته شده است که آن ها را هم باید با صورت ریز و خصوصیات هر يك تطبیق و بازدید نمایند.

این دو جعبه همان طور که سر بسته و ممهور بوده تحویل آقای علاء گردیده و مقرر شده است عصر روز شنبۀ آینده در جلسۀ رسیدگی با حضور آقایان جم وزیر دارائی آن ها را باز و محتویات را بازدید و ضمیمۀ سایر جواهرات گردد و برای انجام این امر دو نفر خبرۀ جواهر شناس نیز حضور خواهند داشت.

این جواهرات با مقداری برلیانت و زمرد پیاده بموجب مادۀ 7 راپورت رسمی ادارۀ اموال و بیوتات سلطنتی که به کمیسیون رسیدگی داده اند و صورت ریز آن نیز خواسته شده در موقع جشن عروسی و مسافرت اعلی حضرت بمصر برای تشریفات لازمه جهت خاندان سلطنتی تحویل شده بود و اینك مسترد گردیده و البته مورد بررسی و دقت کامل قرار خواهد گرفت و یکایک با صورت های ریز تطبیق خواهد شد.

پس از خاتمۀ این قسمت یعنی رسیدگی بآن قسمت از جواهراتی که در 4 شهریور از قصر گلستان بخزانۀ بانک برده شده رسیدگی دقیق

ص: 72

کلیۀ جواهرات با ثبت ها و صورت ها و سیاهه های سال 1328 هجری قمری آغاز خواهد شد و البته این يك كار بسیار دقیق و پر زحمت و مستلزم صرف وقت بسیاری است که اگر بنای رسیدگی کامل و اخذ نتیجۀ مطلوبه باشد ناچار باید آن را تحمل نمایند.

چیزی که در طی 6 جلسه کمیسیون رسیدگی معلوم گردیده و اطمینان کامل حاصل شده این است که یک قسمت از جواهر سلطنتی که سابقاً بعنوان پشتوانۀ اسکناس بدان جا انتقال یافته از هر حیث مصون مانده و در این باب نگرانی حاصل نیست.

کمیسیون جواهرات

سه ساعت بعد از ظهر دیروز کمیسیون بازدید جواهرات سلطنتی و پشتوانۀ اسکناس تحت نظر آقای تقوی رئیس دیوان کشور در عمارت بانک ملی ایران تشکیل گردید. آقای دکتر مشرف نفیسی وزیر دارائی و آقای جم در کمیسیون حضور داشتند.

آقای جم وزیر دربار سابق دو صندوق سر بسته از جواهرات سلطنتی را که در موقع جشن عروسی ساخته شده و شامل قسمت 7 از گزارش آقای قانع بصیری رئیس ادارۀ بیوتات بود روز 18 مهر ماه به بانک ملی آورده تحویل خزانۀ زر نموده بودند - ایشان تقاضا نمودند این دو صندوق را باز و محتویات آن بنظر کارمندان کمیسیون برسد.

از جواهراتی که در موقع جشن عروسی اعلی حضرت همایونی توسط نخست وزیر وقت آقای جم و مسافرت اعلی حضرت همایونی بمصر تحویل شده و مقداری برلیانت ها و زمردهای پیاده برای ساختن تاج و نیم تاج و انگشتر و سینه ریز و گوشواره و غیره برای خاندان سلطنتی صورت هائی تهیه شده که نزد آقای قانع بصیری و در بانک ملی موجود و حاضر بود.

دو جعبه آهنی محتوی جواهرات که به مهر آقای جم بسته شده بود گشوده شده و جواهرات بازدید و بنظر کارمندان کمیسیون و

ص: 73

کارشناس ها رسید و با صورت ریز آن ها که خوانده می شد تطبیق می گردید بشرح زیر :

1 - تاج تخمه برلیانت تخمه بزرگ 38 قیراط

برلیانت كوچك 20 قطعه 20 قطعه 20 قیراط

برليانت كوچك 158 قطعه 160/7 قيراط

2 - گوشواره تخمه درشت برلیان 23/3 قیراط

تخمه های برلیان كوچك 14 قطعه 19/1 قيراط

3 - دست بند با تخمه های درشت و ریز بشرح زیر :

تخمه برلیان درشت 23/3 قیراط

تخمه برلیان كوچك و تراش 37/1 قیراط

4 - گوشواره تخمه درشت برلیان 31 قیراط

گوشواره تخمه كوچك 4 قطعه 9/13 قيراط

5 - سینه ریز برلیان عقیق نیش سوراخ هندی تراش که از بهترین قطعات جواهرات بسیار ذی قیمت و نفیس می باشد بشرح زیر :

برلیان درشت بادامی 29 قطعه 52/13 قیراط

تخمه های آویز هندی تراش 9 قطعه 181/14 قيراط

برلیان های ریز و كوچك تراش 431 قطعه بوزن : 27/9 قیراط

6 - انگشتر برلیانت تخمه درشت 1 قطعه بوزن 11/6ت :

برلیانت درشت 1 قطعه 13/ 10 قیراط

تخمه های کوچک 39 قطعه 47 /14 قیراط

تخمه های کوچک تر 538 قطعه 30 / 65 قیراط

8 - سینه ریز برلیانت بشرح زیر :

تخمه های برلیانت درشت 3 قطعه 27 / 13 قیراط

بادامچه کوچک 13 قطعه 32/12 قیراط

برلیانت های کوچک تر 6 قطعه 5 قیراط

برلیانت های ریز 519 قطعه 72/13 قیراط

ص: 74

9 - تخمه برلیانت 2 قطعه 9 / 5 قیراط

برليانت شكوفه 26 قطعه 5 قيراط

برلیانت های ریز 146 قطعه 136 قيراط

10 - نیم تاج

تخمه برلیانت درشت 8 / 16 قیراط

تخمه های کوچک تر 14 قطعه 4 / 39 قیراط

برلیانت ریز 773 قطعه 96/3 قیراط

11 - سینه ریز تخمه برلیانت 9/13 قطعه درشت

سينه ريز كوچك 10 قطعه 30/5 قیراط

سینه ریز کوچک تر 29 قطعه 38/3 قیراط

برلیانت های ریز 500 قطعه 70/10 قیراط

12 - نيم تاج برلیانت که دویست قطعه برلیانت های بسیار قیمتی و 20 قطعه زمردهای بسیار زیبا در آن کار شده بود.

13 - دست بند زمرد با تخمه های برلیانت و ساخت بسیار نفیس دارای 745 قطعه برلیانت 18/5 قیراط

زمرد درشت 3 قطعه 18 قیراط و 12 آنه و نیم

14 - سينه ريز برلیانت دارای 129 قطعه 5 / 214 قیراط

برلیانت های ریز 200 قطعه 8 قیراط

15 - يك قطعه برلیانت بوزن 17/3 قیراط.

16 - سینه ریز مكلل ببرلیانت و زمردهای بسیار خوش رنگ و نفیسی که در دفتر بیوتات بنام سینه ریز قمر السلطنه ثبت شده است.

17 - سنجاق مکلل به برلیانت با زمرد سنجاق بشكل طوطى يك قطعه.

18 - زمرد 24 قيراط.

19 - گوشوارۀ زمرد خیاره شبیه توت فرنگی با میله زر بوزن 57/75 قيراط.

20 - رشته های مروارید بشرح زیر :

مرواریدهای چهل و پنج گرم که در ثبت ادارۀ بیوتات 3 رشته

ص: 75

ثبت شده است بشرح زیر :

یک رشته 67 حبه - يك رشته 63 حبه - يك رشته 67 حبه : جمع 197 حبه.

مروارید در این جعبه ها فقط 1 رشته معاینه گردید بتعداد 143 حبه و 54 حبۀ آن کسر بود.

8 حلقه انگشترهای برلیانت در صورت ادارۀ بیوتات ثبت و در این جعبه ها مشاهده نشده و کسر بود.

يك زوج گوشواره برلیانت در صورت ادارۀ بیوتات ثبت شده بود که در این جعبه ها مشاهده نشده و کسر بود.

پس از معاینه کلیۀ جواهرات و تعیین مقدار کسر آن ها مجدداً جواهرات نام برده در دو جعبه بسته شده و آقای جم وزیر دربار سابق آن ها را بهمراه خودشان بردند که تحویل دربار سلطنتی بنمایند.راجع بجواهرات کسری و تطبیق نشدن صورت ها با اصل آن مذاکراتی با حضور آقای وزیر دارائی و نظار بانك بعمل آمده و جلسه ساعت 5 بعد از ظهر بپایان رسید.

جواهرات سلطنتی

اشاره

نقل از سر مقالۀ روزنامۀ تجدد ایران ، مورخ 29 مهر ماه 1320

« بطوری که اطلاع داده بودیم یک قسمت از جواهرات مربوط بخاندان سلطنتی در دو جعبۀ سر بسته در 16 مهر ماه جاری بوسیلهٔ آقای جم بخزانۀ بانک ملی ایران تحویل گردیده بود.

در جلسۀ پریروز این دو جعبۀ آهنی وسیلهٔ آقای جم باز شد و جواهراتی که در آن بود یکایک با صورت های موجوده تطبیق و چند قلم کسری آن تعیین گردیده آقای جم دوباره آن ها را در جعبه ها گذاشته به دربار معاودت دادند اینک نظریۀ ما :

بعقیدۀ ما این جواهرات و آن چه اشیاء و آثار نفیسه در موزۀ گلستان و خزانۀ بانک ملی و دربار موجود است همه را باید بجای مناسب

ص: 76

و مطمئن انتقال دهند و مخصوصاً برای نگاهداری آن ها نظامنامۀ کامل و مخصوصی تدوین شود - صورت های موجوده بنظر کافی نمی رسد و ترتیب صحیحی تاکنون در کار نبوده است. طرز استعمال آن ها در مواقع مهم و مخصوص باید طبق مقرراتی برای همیشه تعیین شده و جز شخص شاه و ملکۀ ایران و ولیعهد اشخاص دیگر در آن ها دخالت نداشته و از استعمال آن ها جلوگیری شود.

این جواهرات متعلق باشخاص نیست ، این ها که از دست برد زمان مصون مانده مربوط و متعلق بکشور و ملتی است که دارای هزاران سال تاریخ و نام و نشان می باشد.

بخشش از کیسۀ ملت برای هیچ کس جایز نیست. سلاطین گذشته این دانه های گران بها را مانند جان خود نگهداری کرده و پیوسته بر تعداد آن ها افزوده اند - جواهرات ایران علاوه بر این که ذخائر مهم و اندوخته و سرمایهٔ بزرگی است از لحاظ تاریخ این مملکت نیز حائز كمال اهمیت می باشد.

ما باید این نکته را تذکر بدهیم که این جواهرات بی نظیر متعلق بکشور است و از سالیان دراز به نیروی شمشیر پادشاهان جهانگیر گرد آمده و با تدبیر سلاطین بزرگ حفظ و نگهداری شده است. این جواهرات گران بها ثمرۀ جنگ ها و فتوحاتی است که نصیب سرداران ما شده و در راه فتح و پیروزی خون ها ریخته شده و جوان ها بخاك افتاده اند. پس این جواهرات را باد آورده مپندارید و توجه داشته باشید که خون بهای هزارها جوان و نتیجۀ مجاهدات زمامداران مدبر و کاردان است.

اگر تصور شود که هر قسمتی از این جواهرات را بنام یک نفر از شاهزادگان و منسوبان خاندان سلطنتی می توان کنار گذاشت و باین عنوان تصرفات بی مورد شود تصوری باطل است. زیرا این جواهرات همان طور که کراراً تذکر داده شده متعلق بشخص یا اشخاص یا خاندان بخصوصی نیست بلکه متعلق بدستگاه سلطنتی ایران است و فقط در

ص: 77

مواقعی که لازم باشد مورد استفاده قرار می گیرد.

شنیدم که در ایام پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار جوانی که مأمور تنظیف کاخ برلیانت بود يك دانه زمرد درشت از یکی از پایه های تخت طاوس يا يك تخت مرصع دیگر برداشته در یکی از مراسم رسمی شاه شخصاً ملتفت شده امر شدید به پیدا کردن دانه و دستگیری مرتکب صادر می کند - شاه بقدری متغیر شده سخت گیری نمود که رجال و درباریان اعم از خودی و بیگانه مضطرب و بهم افتادند ، عاقبت کامران میرزا که بی نهایت مورد علاقۀ ناصرالدین شاه بود قضیه را کشف نموده قبلا « دست خط امان » می گیرد که اگر دانه پیدا شد مرتکب از مجازات معاف باشد. دانه را از جوان که گفته بود هنگام تنظیف آن را در پای تخت یافته و در کاغذی گذاشته و چون شاه آن طور متغیر بود جرئت اظهار نمی کند پس گرفته در جای خود نصب می کنند. شاه از قضیه آگاه گشته دو روز بعد جوان را بشدیدترین طرز در حضور درباریان اعدام می کنند و براثر آن کامران میرزا چند روزی دربار و شرفیابی را ترک می کند.

پس از چند روز شاه نامه ای بدین مضمون به شاهزادۀ مزبور فرستاده و عین آن نامه هنوز موجود است :

جناب آقا گویا از اعدام آن جوان آزرده خاطر شده مرا ترك کرده اید ، باید بدانید که این جواهرات و این دستگاه عظیم مال پدر ما نیست ، آن چه در دست ماست متعلق بملت و کشوری است که آن را بامانت بما سپر ده اند. ما اگر در خانۀ خودمان از حفظ و نگهداری اموال عمومی عاجز باشیم نه تنها محکوم به بی لیاقتی هستیم بلکه نسبت بکشور و ملتی خیانت کرده ایم.

انسان از شنیدن این قضیه سخت متأثر می شود که چرا برای دانۀ سنگی که هر چند گران بها باشد ذی روحی در عنفوان شباب بسخت ترین کیفرها رسیده و شاید بی گناهی را بطرز فجیعی بقتل رسانده اند ؛ اما توجه نامۀ شاه که بمضمون فوق بوده جوابی است که روی آتش

ص: 78

هر گونه احساسی ریخته می شود.

این طرز فکر يك پادشاه زمان استبداد بوده پس باید درست فکر کنیم چه وظایف سنگین و مهمی بعهدۀ معاصرین می باشد. »

کسری جواهرات

نقل از روزنامۀ تجدد ایران شمارۀ 3261 مورخ 2 شنبه 5 آبان ماه 1320

« آقای مدیر محترم روزنامۀ تجدد ،

کسانی که روزنامۀ ملی تجدد ایران را قرائت می نمایند از شمارهٔ مورخۀ 20/7/28 بنتیجۀ بازرسی چند صندوق جواهرات سلطنتی پی برده و مطلع شدند که بموجب گزارش ادارۀ بیوتات مقداری از آن ها کسر و بیغما رفته.

افراد ملت می خواهند بدانند شاه سابق جواهراتی را که بعنوان ذخیرۀ مملکتی و متعلق بملت بوده بچه قانون و حقی به مصارف شخصی رسانیده و به خانوادۀ خود بذل و بخشش نموده است. آیا با آن همه قتل و تصرف اموال ملت در مدت بیست سال قادر بتهیۀ جواهراتی برای فامیل خود نبوده که باز هم متوسل به آخرین سرمایۀ ملت گردید.

آقای مدیر محترم شخص آقای رئیس الوزراء چند سال بود از سیاست کناره گیری و از اوضاع بی خبر بودند ولی آقای کفیل وزارت دارائی سابق که کاملا از جریان امر مطلع و از کسری جواهرات مستحضر بودند گویا بعلت ترفیع رتبه از مقام کفالت بوزارت بمجلس و ملت اطمینان دادند که جواهرات تماماً موجود و ابداً تصرفی در آن ها نشده ، امروز که خلاف گفتارشان بتوده ثابت شده چه جواب می دهند ؟ آیا ممکن است از سرمایۀ شخصی خود قیمت کسری جواهرات را تأدیه و یا رول دیگری بازی نموده و مسئولیت را ظاهرا از خود سلب می نمایند ؟

متأسفانه پس از بیست سال جور و ستم هنوز ملت ایران به مشروطۀ حقیقی نائل نگشته ظاهراً دارای آزادی ولی در حقیقت اغلب از

ص: 79

متصدیان دورهٔ دیکتاتوری سابق به مقامات خود باقی و به این ملت ستم کشیده فرمانروائی می کنند. ابو الفضل سجادیان (1)

تجدد ایران : این صحیح است که قسمتی از دانه های چند قلم از هفت صندوق جواهرات انتقالی از گلستان به بانک ملی کسر آمده و مورد رسیدگی واقع شده و با صورت ها و سیاهه های قدیم تطبیق و مقابله خواهد شد و نیز بموجب گزارش رسمی ادارۀ بیوتات در چند مرحله جواهرات سلطنتی دست خورده و در آن دخل و تصرف هائی بعمل آمده است لکن هنوز در این باب نمی شود اظهار عقیدۀ قطعی نمود که آیا واقعاً از جواهرات چیزی کم و کسر گردید یا نه ؟ و باید منتظر خاتمه رسیدگی های کمیسیون مخصوص این کار بود. »

باید متذکر شد علاوه بر دست بردهای فوق الذکر ، به خزانه های اماکن مقدسۀ مردم هم دست بردهائی زده شده است. منجمله از موزهٔ آستان رضوی يك نوبت در دورۀ سلطنت ناصرالدین شاه هنگام فتنۀ سالار مقداری شمعدان ها و قندیل های طلا بیرون آورده سکه زده و بمخارج یاغی گری سالار رسانده شد. در دورۀ رضا شاه کتیبه های طلا بخط عليرضا عباسی معروف ( به زمان صفویه ) از آستان رضوی به خزانۀ بانك ملی منتقل گردید که پس از شهریور 1320 بر اثر هیاهو و جنجالی که در مجلس و محافل دیگر شد ناچار شدند که آن ها را بخزانۀ آستان قدس عودت دهند.

بعد از او هم در زمان محمد رضا شاه هنگامی که نیکسون بریاست جمهوری آمریکا انتخاب گردید شنیده شد که یک لنگه قالیچۀ عتیقه و گران بها متعلق بعصر صفوی از استان قدس گرفته شد که به رئیس جمهور پیش کش شود. بعلاوه گفته شد که در زمان یکی از استانداران

ص: 80


1- ابو الفضل سجادی برادر دکتر محمد سجادی است که در چند کابینه وزیر بوده و همان کسی است که از رضا شاه صلح نامۀ اموالش را بنفع محمد رضا شاه گرفته است

هم يك جلد قرآن نفس از خزانۀ آستان قدس ربوده شده است.

از خزانۀ شیخ صفی الدین در اردبيل يك نوبت روسهای تزاری هنگام اقامت قوای روسیه در آذربایجان مقداری از اشیاء نفیس و کتب خطی را بغارت برده اند و بعد از آن هم دیگران هر چه بوده به یغم برده اند بطوری که فعلا دیگر از آن همه اشیاء نفیس چیزی باقی نمانده است.

هم چنین به خزانۀ حضرت معصومه هم گاهی دست بردهائی زده شده است که گویا در زمان وزارت دربار تیمورتاش قالیچه ای از آستان حضرت معصومه بعنوان آن که فرسوده بوده برده اند و بجای آن یک تخته قالیچۀ ابریشمی فرستاده اند.

این بود اطلاعات و مدارک و اسنادی که دربارهٔ خزانۀ سلطنتی و جواهرات بدست آمده ، و پس از آن چه بر سر خزائن و قصور سلطنتی و موزه های اماکن مقدسه آمده معلوم نیست یعنی رسیدگی بعمل نیامده است تا معلوم شود که آیا دخل و تصرفی شده است یا نه ؟!

معاهده نامۀ و دادیه و تأمینه مایین دولت علیۀ ایران و جمهوریت ترکیه

دولت ایران از یک طرف ، دولت ترکیه از طرف دیگر ، احتیاجات و وظائفی را که عصر حاضر برای ملتین ایجاد و ایجاب می نماید در نظر گرفته و چون معتقد و جازم می باشند تحکیم رشتۀ دوستی و برادری موجود بین ایشان واجب است لهذا مصمم شدند که شرایط مادی روابط صمیمی خود را روشن نمایند و برای نیل باین مقصود و انعقاد معاهدۀ و دادیه و تأمینه را لازم شمرده و برای این منظور طرفین توافق کردند که مذاکرات راجع به این امر در شهر تهران بعمل آید اختیار داران خود را بشرح ذیل معین کردند :

از طرف اعلی حضرت همایون شاهنشاه ایران جناب آقای میرزا داود خان مفتاح ، کفیل وزارت امور خارجه ؛ از طرف رئیس جمهوریت

ص: 81

ترکیه ، ممدوح شوكت بيك ، ایلچی فوق العاده و سفیر کبیر ترکیه در ایران و اختیارداران مزبور پس از ارائۀ اختیار نامه های خود که معتبر شناخته شد در باب مقررات ذیل توافق نظر حاصل نمودند :فصل اول - صلح خلل ناپذیر و دوستی صمیمی دائمی مابین مملکت شاهنشاهی ایران و جمهوریت ترکیه و هم چنین مابین اتباع آن ها برقرار خواهد بود.

فصل دوم - در صورت عملیات نظامی از طرف یک یا چند دولت ثالث نسبت بیکی از دولتين معظمين متعاهدتین طرف متعاهد دیگر متهعد است که بی طرفی خود را نسبت به متعاهد خود محفوظ بدارد.

فصل سوم - هر يك از متعاهدین تقبل می نمایند که از حمله نسبت بمتعاهد دیگر خودداری کرده و در هیچ نوع اتحاد یا ائتلاف سیاسی و اقتصادی و یا مالی که از طرف یک یا چند دولت ثالث بر ضد طرف متعاهد دیگر یا بر ضد امنیت نظامی و بحری آن منعقد شده باشد شرکت نجویند. هم چنین هر يك از متعاهدین تقبل می نمایند که در هیچ نوع عملیات خصمانه که از طرف يك يا چند دولت ثالث بر ضد متعاهد دیگر وقوع یابد مشارکت ننمایند.

فصل چهارم - در صورتی که یک یا چند دولت ثالث در موقع جنگ با یکی از متعاهدین معظمین بی طرفی متعاهد دیگر را نقض کرده و از خاک آن مملکت قشون و اسلحه و مهمات جنگی عبور دهد و یا بخواهد آذوقه و چهارپایان و کلیتاً هر چیزی که برای جنگ لازم باشد در آن مملکت تهیه نماید و یا قشون خود را که عقب نشینی می نماید از آن جا عبور دهد و یا سکنۀ مملکت بی طرف را برای مقاصد نظامی خود تشویق و وادار بقیام بکند و یا در خاك مملکت بی طرف ملزم است که استكشافات نظامی بعمل آورد متعاهد با قوای مسلحۀ خود از عملیات مذکوره جلوگیری کرده و بی طرفی خود را حفظ نماید.

فصل پنجم - طرفین معظمین متعاهدین تعهد می نمایند که تأسیس و توقف تأسیسات و دستجاتی را که مقصد آن ها بر هم زدن صلح و امنیت

ص: 82

مملکت متعاهد و یا تغییر حکومت آن باشد در خاک خود اجازه نداده و هم چنین اشخاص و یا دستجاتی را که بوسیلهٔ تبلیغات یا سایر وسایل در صدد مبارزه با مملکت متعاهد دیگر باشند ممنوع از توقف در خاك خود بدارند.

فصل ششم - نظر به تأمین آسایش و امنیت سکنۀ مناطق سر حدی طرفین متعاهدین هر نوع اقدامات لازمه خواهند نمود که بخراب کاری ها و عملیاتی که از طوایف ساکن نواحی مجاور سر حدات ناشی می شود و ممکن است بآسایش مملکت سکته وارد نماید خاتمه دهند. اقدامات منظوره را دولتین جداگانه و یا در صورتی که لازم بدانند مشترکا بعمل خواهند آورد.

فصل هفتم - طرفین معظمین متعاهدین موافقت می نمایند که اختیارداران خود را در ظرف مدتی که بیش از شش ماه از تاریخ امضاء این معاهده نباشد در تهران مجتمع کرده و قرار دادهای تجارتی و قنسولی و پستی و تلگزافی و هم چنین قرار داد اقامت و اعاده مجرمین را منعقد نمایند.

فصل هشتم - طرفین متعاهدین توافق نمودند که برای تصفیۀ اختلافاتی که ممکن است فیمابین بروز کند و بطریق عادی ديپلماتيك حل نشود طريق خاصی معین نمایند.

فصل نهم - محتاج بتوضیح نیست که خارج از حدود تقبلات متقابله که در این عهد نامه معین شده است هر يك از طرفین معظمین متعاهدین در روابط خود با دول ثالث آزادی مطلق خواهد داشت. فصل دهم - این عهد نامه بزبان فارسی و ترکی و فرانسه نوشته شده و در صورت بروز اختلاف متن فرانسه معتبر خواهد بود.

فصل یازدهم - عهد نامۀ حاضر در اسرع اوقات به تصویب مجلس ملی مملکتین خواهد رسید و نسخ صحه شده در تهران مبادله خواهد گردید.

عهدنامۀ حاضر از تاریخ امضا دارای اعتبار بوده و برای مدت

ص: 83

پنج سال منعقد می شود در صورتی که یکی از طرفین متعاهدین شش ماه قبل از انقضاء مدت فوق راجع به خاتمه دادن باین عهد نامه تصمیم خود را بدیگری اخطار نکند یک سال دیگر بمدت آن بخودی خود افزوده شده و از طرفین برسمیت شناخته خواهد شد در هر صورت اخطار تصمیم بخاتمه دادن عهد نامه قبل از انقضاء شش ماه مؤثر نخواهد بود. برای تصدیق مراتب مذکور در این عهد نامه اختیارداران طرفین آن را در دو نسخه در تهران نوشته و امضاء و مهر نمودند. بتاریخ اول اردیبهشت ماه 1305 شمسی هجری مطابق 22 آوریل 1926 میلادی.

محل امضاء محل امضاء محل امضاء

ممدوح شوکت مفتاح محمد علی فروغی

محل مهر محل مهر محل مهر

صورت جلسه معاهدۀ و دادیه و تأمینه ایران و ترکیه

« در تاریخ پنج شنبه اول اردیبهشت 1305 هجری شمسی مطابق 22 آوریل 1926 میلادی هیئت نمایندگان ایران مرکب از :

جناب اشرف آقای میرزا محمد علی خان فروغی رئيس الوزراء و جناب آقای میرزا محمود خان مفتاح کفیل وزارت امور خارجه بسمت اختیار داران دولت ایران و جناب آقای میرزا فتح اللّه خان پاک روان مدیر کل و رئیس ادارۀ دوم سیاسی وزارت امور خارجه بسمت مشاور و آقای میرزا سید نصر اللّه خان انتظام وزیری عضو وزارت امور خارجه بسمت منشی در یک طرف و هیئت نمایندگان ترکیه مرکب از :

جناب مستطاب اجل آقای ممدوح شوکت بيك سفير كبير دولت جمهوری ترکیه ، آقای حسن وصفى بيك مستشار سفارت کبری بسمت مشاور و آقایان وحید بيك نایب دوم و حسن نور الدين بيك نايب سوم سفارت کبری بسمت منشی از طرف دیگر.

ص: 84

نیم ساعت قبل از ظهر در منزل جناب اشرف آقای رئیس الوزراء جهت تتمیم مذاکرات راجع به عهد نامۀ و دادیه و تأمینیه فیمابین دولتین ایران و ترکیه حضور بهم رساندند.

پس از ارائه و تبادل اعتبار نامه های یک دیگر که معتبر شناخته شد مذاکرات تعاطى يافت. بدواً جناب اشرف آقای فروغی نطق افتتاحیه را ایراد نمود و سفیر کبیر ترکیه پاسخ گفت.

سپس آقای رئیس الوزراء بنام هیئت نمایندگی ایران پیشنهاد کرد که مواد عهد نامه قرائت شود. سفیر کبیر ترکیه با این پیشنهاد موافقت نموده و شروع بقرائت طرح عهد نامه شد.

در فصول اول و دوم و سوم و چهارم موافقت حاصل شد. در فصل پنجم چون در نسخهٔ فارسی کلمۀ « زدن » با املاء غلط نوشته شده بود تصحیح و از طرف اختیار داران طرفین امضاء گردید.

در فصل ششم موافقت حاصل شد.

در موقع قرائت فصل هشتم آقای رئیس الوزراء نطق ذیل را راجع بالغاء کاپیتولاسیون ایراد نمودند.

« سال ها است ترتیب کاپیتولاسیون که بی نهایت برای مملکت مضر است در ایران برقرار شده و دولت ما عزم جزم دارد که این ترتیب را که همواره در راه ترقی و تعالی ملت ایران و نیل او به آمال و آرزوی خود ایجاد موانع و مشکلات می کند موقوف نماید ، از طرف دیگر پوشیده نیست که سابق بر این هر يك از دولتین ایران و ترک در حق اتباع و قونسول های مملکت دیگر مزایائی قائل شده بودند که جنبه کاپیتولاسیونی داشت و بموجب عهد نامه ها برقرار شده بود و بنابراین کاپیتولاسیون مبنی بر معاملۀ متقابله و قرار داد دو طرفی بود و مادام که دولت ترکیه آن را رعایت می کرد دولت ایران نیز خود را برعایت آن ملزم می دانست ولیکن چون دولت ترکیه مزایای کاپیتولاسیون را کاملا موقوف داشته ناچار حقوقی را که اتباع ایران در ترکیه داشتند از آن ها سلب نموده است بنابر این دولت ایران هم برعایت

ص: 85

قرار دادهای فوق که از این ببعد فقط یک طرفی خواهد بود ملزم نیست و آن ها را منسوخ می داند و نمایندگان ایران رجاء واثق دارند که دولت ترکیه مانع نخواهد بود از این که ایران باستخلاص از کاپیتولاسیون نائل شود بلکه با میل او بطی این طریق و رسیدن بآرزوی مشروع خود مساعدت خواهد نمود بدلائل مذکورۀ فوق هیئت ایرانی پیشنهاد می کند که در متن فصل هفتم قید شود که معاهدات مزبوره بر طبق قواعد مقررۀ بین المللی که دارای حقوق متساوی می باشند منعقد خواهد شد. »

آقای سفیر کبیر ترکیه جوابی بمضمون ذیل ایراد نمودند :

هیچ مانعی نمی بینم که پیشنهاد جناب اشرف آقای فروغی ضمن مذاکراتی که عنقریب بجهت انعقاد معاهدات راجعه بروابط تجارتی و قنسولی و گمرکی و غیره مایین مملکتین واقع خواهد شد جداً در نظر گرفته شود اما مباحثۀ طولانی را در غیاب در این جا بی موقع می دانم ولیکن بجهت اطمینان اختیار داران ایران در حسن نیت دولت خودم در آن چه بمنافع ایران است قصد دارم مراسله ای بجناب اشرف عالی بنویسم و تصریح کنم که دولت من حاضر است در موقع انعقاد معاهدۀ مزبوره قواعد مقررۀ بین المللی را که دارای حقوق متساویه هستند منظور دارد. »

در پایان نطق خود آقای سفیر کبیر مراسله ای را که به فرانسه نوشته شده بود بجناب اشرف آقای رئیس الوزراء تسلیم داشتند که ترجمۀ فارسی آن ذیلا درج می شود :

« آقای رئيس الوزراء دوستدار نظر بتمایلی که جناب اشرف عالی نسبت بمفاد مادۀ هفتم عهد نامۀ و دادیه و تأمینیه که امروز امضاء می شود ابراز فرمودید با کمال افتخار باستحضار جناب اشرف می رساند که حکومت متبوع دوستدار کاملا حاضر است اساس قرار دادهای مزبوره را بر اصولی که فیمابین ملل متساوى الحقوق معمول است استوار نموده و برای اتباع دولتین متساوی قائل شود. در خاتمه احترامات فائقه را

ص: 86

تجدید می نماید. امضاء ممدوح شوكت بيك ».

فصل 7 و 8 و 9 قرائت و تصویب گردید.

بعد از قرائت فصل نه آقای رئیس الوزراء نطق ذیل را ایراد نمودند :

« چون دولت ایران عضو جامعۀ ملل می باشد و مصمم است وظایفی را که از جهت این عضویت بر عهده دارد انجام دهد مقتضی خواهد بود که در معاهدۀ حاضر يك ماده اضافه شود مشعر بر این که دولت ایران به تعهدات خود نسبت بجامعۀ ملل وفا خواهد نمود ».

آقای سفیر کبیر جواباً چنین اظهار نمود :

دولت ترکیه مسبوق بوده از این که دولت ایران عضو جامعۀ ملل است و بنابر این طبعاً تقبلات ناشیه از این عضویت را باید رعایت کند ولیکن ضرورتی نمی بینم در این که این مورد در چنین معاهدۀ و دادیه و تأمینیه ذکر شود زیرا که در این معاهده باید فقط مقررات راجع بمنافع مشترکۀ طرفین مقید گردد.

اختیار داران ایران اظهار داشتند که چون این اظهار جناب مستطاب آقای ممدوح شوكت بيك در صورت مجلس راجع بمعاهدۀ حاضر قید می شود ما هم با نظر ایشان موافقت می نمائیم.

فصل دهم و یازدهم قرائت و تصویب گردید.

آقای سفیر کبیر در خاتمۀ با اظهار امیدواری نسبت بحسن تأثیری که امضاء و انعقاد این قرار داد در روابط دولتین خواهد داشت بنام نمایندگان ترکیه اظهار خوش وقتی و امتنان کرده و به نمایندگان ایران تبريك گفتند.

جناب اشرف آقای رئيس الوزراء هم بنام نمایندگان ایران از بیانات آقای سفیر کبیر تشکر و مملکتین را باین موفقیت تبريك گفتند. خاتمه نمایندگان اختیار دار طرفین منتخبین عهد نامه را که بالسنۀ فارسی و ترکی و فرانسه تدوین شده بود امضاء و هر يك از دو مجموعه را مهر کردند. جلسه یک ساعت بعد از ظهر ختم گردید.

ص: 87

این صورت مجلس پس از امضاء عهد نامه تدوین و در همان مجلس بتصویب و امضاء هیئت نمایندگان دولتین ایران و ترکیه رسید.

محمد علی فروغی - ممدوح شوكت بيك - مفتاح - فتح اللّه پاک روان - حسن وصفی - وحید - حسن نور اللّه - نصر اللّه انتظام وزیر.

فاجعۀ مدينۀ منوره

روز 5 شنبه پنجم خرداد ( 15 ذیقعدۀ 1344 ) حاج امام جمعۀ خوئی بعضی از مدیران جراید مرکز را بمنزل خود دعوت نمود و دو تلگراف زیر را که متضمن خبر فاجعۀ مدینۀ منوره بود برای اطلاع عموم برای آنان قرائت و ضمناً لزوم توجه عامۀ مسلمین را به اهمیت این قضیه و بروز احساسات اسلامی و تنفرات ملی از این پیش آمد متذکر و بطوری که اعلام نمود حضرات علمای اعلام دعوت شده اند و در این باره جلساتی تشکیل داده اند و مشغول اقداماتی گردیده اند.

تلگراف از نجف اشرف

حجت الاسلام امام جمعۀ خوئی تهران : قاضی وهابی بهدم قبه و ضرایح مقدسۀ ائمۀ بقیع حکم داده 8 شوال مشغول تخريب من بعد معلوم نیست چه شده با حکومت مطلقۀ چنین زنادقۀ وحشى بحرمين اگر از دولت علیه و حکومت اسلامیه علاج عاجل نشود على الاسلام السلام. الاحقر ابو الحسن موسوی اصفهانی - الاحقر محمد حسین نائینی

عین همین تلگراف بعنوان حجت الاسلام سید محمد بهبهانی مخابره گردیده است.

تلگراف های فوق الذکر از فاجعۀ تألم انگیزی که در مدینۀ منوره رخ داده بود خبر می داد و از دورۀ بربریت و اعادۀ اعصار امویان و عباسیان حکایت می کرد. مطابق خبر مزبور قاضی وهابی حکم داده است قبه و ضرایح مقدسۀ ائمۀ اطهار را در بقیع تخریب نمایند. تاریخ

ص: 88

از این فجایع بسیار بخاطر دارد ولی تصور نمی رفت در قرن بیستم و دورۀ تمدن و آزادی جماعتی پیدا شوند که بعناوین مختلفه بمراکز و مشاهدی که محل احترام و تقدیس صدها ملیون نفوس است دست تعدی و جسارت دراز نمایند. در زمان بنی امیه یك دفعه امرای اموی هتک حرمت مشاهد مقدسه و حرمین شریفین را نمودند ، حجاج بن یوسف ثقفی بامر عبد الملك مروان کعبه و خانۀ خدا را به منجنیق بسته قسمتی از آن مکان مقدس را تخریب و در همان محل امن و امان عدۀ زیادی از مسلمین را بقتل رسانید و هم چنین در زمان یزید بن معاویه به بهانۀ طغیان اهالی مدینه بر آن شهر مقدس حمله کرده و اهانت های بسیار بر مسجد نبوی و ضریح مقدس وارد آوردند. بعد از آن تاریخ حرمت اماکن مقدسه کاملا رعایت گردیده فقط گاهی هم اگر توهینی می شده نسبت باشخاص بوده نه اماکن مقدسه مثل این که حجاج جسد عبد اللّه زبیر را آویخته و مدت ها بهمان حال باقی نهاد.

در زمان هشام ابن عبد الملک شیعیان جنازۀ زید بن علی بن الحسین را از ترس زشت کاری بنی امیه مخفی کرده در زیر نهری بخاک سپردند و روی آن را آب جاری کردند معذلك جاسوسان بنی امیه جنازه را کشف و مدت ها مصلوب کرده و بالاخره بآتش کشیدند.

زمان بنی عباس از این حرکات زشت زیاد دیده می شود که صفحات تاریخ از آن ها پر است ولی نقاطی که محل احترام طوایف مسلمین بود یعنی مکه و مدینه از هر نوع تطاولی محفوظ می شد فقط یک مرتبه قرامطه حرکت زشتی کرده بخانۀ خدا ریختند و عده ای حجاج را کشته در چاه زمزم ریختند و اشیاء نفیسه و جواهرات و شمعدان ها و سایر اشیاء قیمتی را به غارت بردند. اما خلیفۀ فاطمی معز الدین اللّه که قرامطه بنام او دعوت می کردند شرحی عتاب آمیز بدان ها نوشته و از این حرکت تقبیح کرد و جداً اصرار نمود که باید هر چه بغارت برده اند مسترد دارند و صریحاً نوشت که این حرکت الحاد و کفر شما را ثابت کرده و مرا نیز متهم می سازد و بدین جهت قرامطه بعدها متعرض نشدند و

ص: 89

حرمت مکه و مدینه محفوظ بود فقط حاکم باللّه فاطمی که ششمین خلیفۀ فاطمی در مصر بود در حدود سال چهار صد هجری در صدد بر آمده مخفیانه از خانۀ یک نفر علوی که نزديك مسجد و قبر پیغمبر منزل داشت نقب زده چنازهٔ خلیفۀ اول و دوم را بیرون آورد ولی مطابق نص تاریخ وقوع صاعقه و تاریکی عظیم و حوادث خوفناك جوى موجب فسخ این عزیمت شده از خیال خود منصرف گردید.

از آن تاریخ تا این تاریخ حدود 900 سال بود که دیگر از این حرکات وحشیانه دیده نمی شد. باید دانست که شهر مدینه در سمت شرقی دارای قبرستانی است که بقیع نام دارد از زمان حضرت پیغمبر يبعد محل قبور اشخاص بزرگ اسلام بوده است مطابق مستندات تاریخ و جغرافی قبور زیادی در آن جا است منجمله قبر ابراهیم فرزند رسول اكرم ( صلی اللّه علیه و آله و سلم ) که در صغر سن وفات یافت و جمعی از صحابۀ پیغمبر از قبیل عباس ابن عبد المطلب و اسعد ابن زراره که اول صحابه ایست در بقیع مدفون شده و سهل ابن سعد آخرین صحابۀ مدفون در بقیع و از ائمۀ اثنى عشر عليهم السلام مقبرۀ شریفۀ چهار امام در بقیع است ، حضرت امام حسن ( علیه السلام ) امام زین العابدین ( علیه السلام ) امام محمد باقر ( علیه السلام ) امام جعفر صادق ( علیه السلام ).

حمد اللبه مستوفی در نزهت القلوب و سایر مورخین می نویسند که چون عثمان رضی اللّه عنه را کشتند اجازه ندادند او را در بقیع دفن کنند و در محلی که فاصلهٔ زیادی داشت او را دفن کردند و معاویه در دورۀ خود حکم کرد مسلمین را در نزدیکی قبر عثمان دفن کنند تا کم کم متصل به بقیع گردد. از علماء سنت نیز جماعتی در آن جا مدفون اند منجمله امام مالك بن انس که بزرگ یکی از مذاهب اربعۀ اهل سنت است ، دیگری نافع است که از قراء سبعۀ قرآن می باشد و در حقیقت این شرافتی بوده است از برای اشخاص بزرگ اسلام که در این قبرستان مدفون گردند. شیعیان چون دسترسی کامل بدان جا نداشتند نمی توانستند مقبرۀ ائمۀ اربعۀ خودشان را مثل نجف و کربلا و مشهد و

ص: 90

کاظمین و غیره مجلل کرده گنبد طلا و ضریح های نقره ساخته مزین نمایند ولی با این حال مقبرۀ ائمه مشهود و معلوم و محل زیارت شیعیان بوده و تقریباً ظاهر قبور مزبور بشكل مقابر امامزاده های ایران جلوه می کرد و تمام طوایف زیارت قبور را جایز دانسته نهایت بعضی زیارت های مفصل خوانده و برخی بهمان فاتحه قناعت می کردند.

احمد بن تیمیه حرانی که معاصر با سلاطین ممالك بحرى مصر بوده است اول کسی است در اسلام که فتوا داد زیارت قبر حضرت نبی اکرم و ائمۀ اطهار و صحابه جایز نیست و نمی توان بدان جا رفت و با وجود کثرت علم و فضل بواسطهٔ این فتوا و یکی دو فقرۀ دیگر مورد غضب گردیده پادشاه مصر و شام او را حبس کرده و در حبس در گذشت.

سپس این رأی متروک گردید تا آن که متجاوز از دویست سال قبل یعنی اواسط قرن 12 هجری يك نفر بنام محمد بن عبد الوهاب نجدی قیام کرده فتاوی غریبی اظهار کرد از جمله آن که زیارت همۀ قبور حتى قبر انبیاء و ائمه حرام است و تعظیم صاحبان آن ها در حدود كفر و شرك است. بلند ساختن قبرها را از سطح زمین بدعت شمرده و بنای گنبد و قبه و بارگاه را حرام دانست همان طور استعمال دخانیات را نیز منع کرد و در جزیرة العرب به نشر دعوت خود برخاسته جمعی از قبایل عرب بدو گرویدند و چون برای پیشرفت دعوت خود محتاج یک نفر متنفذ بود ابن سعود جد اعلای پادشاهان سعودی را بطرف خود متمایل نموده و بدو وعده داد که اگر آن دعوت را قبول کند سلطنت روی زمین به او خواهد رسید.

چون در آن موقع سلطنت آل عثمان دچار انواع اختلالات اضطرابات داخلی و خارجی گشته بود ، ابن سعود فرصت یافته قسمت مهمی از نجد را متصرف شد و سپس بمدینۀ منوره و مکۀ معظمه حمله کرد ، هر چند روایات در این قضیه مختلف است و نسبت های زیاد به او می دهند ولی آن چه مسلم و محقق است در حین تصرف مدینه جواهرات

ص: 91

و ظروف طلا و نقره و اشیاء قیمتی را که سلاطین اسلام و متمولین در طول قرون هدیۀ ضریح مقدس نبوی کرده بودند بغارت برد و سپس به بین النهرین نیز حمله و بشرحی که در کتب تاریخ مسطور است در کربلای معلی جمع کثیری را در حرم حضرت سید الشهداء به قتل رسانید و از زمانی که متوکل عباسی به ضریح مقدس حسینی اهانت کرده و حکم داد حایر مقدس را شخم و زراعت کنند دیگر نظیر این حادثه واقع نشده بود. خلاصه این حرکات وهابی ها موجب شد که دولت عثمانی بقلع و قمع آن ها تصمیم گرفت و حکم داد محمد علی پاشا خديو مصر قشون به عربستان کشیده آن ها را دفع کند.

محمد علی پاشا و پسرش اگر چه زحمات فراوان متحمل شدند ولی بالاخره ابن سعود را دستگیر کرده به مصر بردند و از آن جا به اسلامبول فرستادند و مدت ها این فتنه خاموش بود ، اگر چه فامیل ابن سعود در نجد حکومت داشتند ولی از حدود عقل و ادب خارج نمی شدند تا آن که جنگ بین الملل اول ( 1914 - 1918 م ) دست ترکان را از شبه جزیرۀ عربستان کوتاه کرد و ابن سعود در نجد استقلال یافت و حجاز مستقل و متعلق بسلطان حسین شریف مکه گردید. ابن سعود که قدرت خود را زیادتر از سلطان حسین دیده و نمی خواست در عربستان دو سلطنت برقرار باشد کدورت و ضدیت دولت انگلیس را نسبت به سلطان حسین برای خود موقع مساعد تشخیص داد حجاز حمله کرد و بشرحی که دیده شد ابتدا شهر طائف را که ییلاق مکه است متصرف شد و بهمان قاعدۀ وهابی ها قبر عبد اللّه ابن عباس را خراب و با زمین مساوی کرد سپس بر مکه مسلط شده و قلیان ها را در همۀ قهوه خانه ها و منازل برچید و استعمال دخانیات را بکلی منع کرد ولی در ظاهر ابن سعود منکر بود که از حدود ادب خارج شده (1)

ص: 92


1- نگارنده در سال 1344 خ که به مکۀ معظمه و مدینۀ طیبه مشرف شدم مکرر که مأمورین حکومتی کسانی را که می خواستند حجر الاسود و ضریح حضرت پیغمبر را ببوسند با شلاق می زدند و مانع می شدند

در موقع حمله به مدینه باز از هر طرف شایعاتی منتشر شد که به ضریح حمزه عم پیغمبر شليك كرده اند و بمقابر توهین نموده اند. باز ابن سعود انکار کرد و از طرف ایران و مصر و غیره جمعی مأمور شدند بحجاز رفته تحقیق کنند و صدق و کذب شایعات را معلوم نمایند. از طرف دولت ایران در سال 1304 یا 1305 عين الملك كه قنسول سوریه و شامات بود مأمور شد و پس از مراجعت گزارش رسمی انتشار نیافت و برای دولت فرستاده شد و از قرار اظهار داشته بود که شخص ابن سعود از حرکات بی رویۀ مشایخ و بزرگان شکایت می کرده است و خود مایل به این حرکات نبوده است تا این که تلگراف مراجع تقلید حاکی از آن بود که در عتبات باز همان رویۀ دیرین را تعقیب کرده است و حکم به تخریب مقابر ائمۀ بقیع ( علیهم السلام ) و صحابۀ گرامی را داده است.

اقدامات حجج اسلام

در نتیجۀ اخباری که از هدم بقاع ائمۀ هدی ( علیهم السلام ) واصل گردیده بود عصر روز چهارشنبه یازدهم خرداد در خانۀ امام جمعۀ تهران وجوه علما کلا و پیش نمازها و جمعی از وجوه کسبۀ بازار و تجار و اصناف اجتماعی نموده ، بدواً امام جمعۀ تهران ( سید محمد ) خطابه ای بیان نموده که خلاصۀ آن بدین قرار است :

« اخباری که از آقایان علماء نجف اشرف رسیده و مضمون آن خبر این است : « قاضی القضات وهابی ها حکم داده است به هدم بقاع ائمۀ هدى ( علیهم السلام ) و محققاً مشغول بعملیات شده اند ، زاید بر این خبر نرسیده است که نتیجه چه شده است ». من در صحت و سقم قضیه صحبت نمی کنم ولی می دانید که این امر در صورتی که حقیقت داشته باشد يك امری است بزرگ که از واقعه ای که در سنۀ 61 هجری واقع شده الی زماننا هذا هیچ وقعه مثل این واقعه در اسلام واقع نگردیده، این قضیه علاوه بر این که هتک شعائر اسلام را نموده موجب انهدام اسلام و زوال اسلام خواهد بود. این امر راجع است بعموم مسلمین خصوصاً علماء اعلام که

ص: 93

باید از برای جلوگیری از وقوع يك واقعهٔ بدتر از این فکر علاجی بنمایند. من تعجب دارم که یک واقعۀ کم تر از این سابقاً در ایران پیدا می شد عموم ایرانیان آن چه لازمۀ دیانتشان بود عمل می کردند نمی دانم چه شده است که بعد از ورود خبر این قضیه تا بحال از طرف مسلمین اقداماتی نشده ، استدعا دارم از عموم آقایان و سایر طبقات که حاضر در این مجلس هستیم نشسته در این باب فکر بنمائیم و آن چه بنظر آقایان می رسد اظهار دارند تا اقدام جدی بشود. »

پس از آن سید مهدی افجه ای بیاناتی نمود.

بیانات مدرس

مدرس در این مورد نطق مفصلی نمود که خلاصۀ آن این بود که شاه کمیسیونی معین کند از جمعی از جمعی از آقایان علماء و جمعی از رجال که نشسته در این موضوع مذاکرات لازمه را بنمایند و آن چه در کمیسیون رأی داده بشود بهر مرتبه که باشد شاه بر طبق رای کمیسیون اقدام جدی بنمایند.

بعداً میر سید محمد بهبهانی در همین زمینه بیاناتی نمود.

بالاخره قرار شد که علماء جلسه تشکیل داده در صورتی که لازم شود اهالی تهران را در مسجد شاه دعوت نمایند تا عموم مسلمین از وقایع مستحضر و آن چه باید در این باب اقدام شود اعلام کنند.

تشکیل کمیسیون در مجلس

عصر روز 5 شنبه 12 خرداد کمیسیونی مرکب از : امام جمعۀ تهران - میر سید محمد بهبهانی - آیت اللّه زادۀ خراسانی - حاج میرزا محمد رضا کرمانی - مدرس - امام جمعه خوئی - مستوفی الممالك - وثوق الدوله - محتشم السلطنه - مشير الدوله - احتشام السلطنه در مجلس شورای ملی تشکیل شده و موضوع مذاکره تلگراف های واصله از آقایان علماء راجع به هدم بقاع ائمۀ هدا عليهم السلام بوده است و بالاخره نتیجۀ رأی کمیسیون بر این شد که پرونده هائی که از سال گذشته

ص: 94

در موضوع وهابی ها در وزارت امور خارجه و دفتر مخصوص شاه موجود می باشد یکی از آقایان مراجعه و آن چه از این پرونده ها برای کمیسیون لازم باشد بیاورد ، و نیز تلگرافی از طرف کمیسیون بتمام ولايات و ایالات ایران مخابره شد و عموم مسلمین را از این واقعه اطلاع دادند و بالاخره جلسه ساعت 6 بعد از ظهر ختم و جلسۀ آینده بروز جمعه 13 خرداد موکول گردید. در همین جلسه مدرس به مستوفی الممالک پیشنهاد نمود که در این موقع حساس بهتر است شخص شما عهده دار پست ریاست وزراء شده و در این باره اقدامات جدی معمول دارید. مستوفی الممالك نخست استنکاف ولی بر اثر تقاضای حاضرین قبول نمود. مستوفی الممالك در بادی امر از قبول هر کاری تا افتتاح دورۀ ششم پرهیز می کرد ولی بالاخره مدرس و سایرین او را وادار کردند که قبول کند.

در تعقیب کمیسیون 5 شنبه کمیسیون دو سه جلسۀ دیگر تشکیل داد و در یکی از جلسات که با حضور مدرس - حاج امام جمعه خوئی - میر سید محمد بهبهانی ، آیت زادۀ خراسانی - حاج شیخ اسحاق ، حاج میرزا محمد رضا کرمانی - حاج آقا جمال - مستوفی الممالك ، وثوق الدوله ، احتشام السلطنه ، حاج محتشم السلطنه ، مشير الدوله ، مؤتمن الملك تشکیل یافته بود مقرر شد که مستشار الدوله ، حاج مخبر السلطنه ، ممتاز الدوله و نصیر الدوله هم دعوت شوند تا در جلسات آینده شرکت نمایند. و در جلسۀ چهارشنبه 18 خرداد تصمیم گرفته شد که جلسات این کمیسیون در هفته روزهای یک شنبه - سه شنبه و پنج شنبه مرتباً تشکیل و تصمیم نهائی اتخاذ گردد.

در جلسۀ سه شنبه 17 خرداد 5 ساعت بعد از ظهر کمیسیونی مرکب از 12 نفر از اعضاء تشکیل و پرونده های واصله قرائت و در اطراف آن مذاکراتی صورت گرفت و مقرر گردید تلگراف هائی به نمایندگان سیاسی دولت در امکنۀ قریب بمدینۀ منوره مخابره و دستور داده شد که در اطراف واقعه تحقیقات نموده نتیجۀ مطالعه و مشاهدات خود را

ص: 95

تلگرافی اعلام دارند تا تصمیم قاطع از طرف کمیسیون اتخاذ و بموقع اجرا گذارده شود.

کنفرانس در مکه

« بی سیم برلن روز 9 ژوئن ( دوشنبه 19 خرداد ) خبر زیر را منتشر کرده بود :

مکه - پادشاه حجاز ابن سعود روز سه شنبه کنفرانسی مرکب از ممالک اسلامی در مکه تشکیل داد ، کنفرانس مأمور است قضیه تجدید خلافت و تکلیف اماکن مقدسه مکه و مدینه را معین و تصمیم لازم اتخاذ نمایند. یک نفر از اعراب بسمت ریاست و رؤسای هیئت های اعزامی روسیه و ترکیه بسمت نواب رئیس کنفرانس انتخاب گردیدند ، پنجاه و نه نفر بسمت نمایندگی یازده مملکت اسلامی در کنفرانس شرکت داشتند.

تلگراف از نجف اشرف

« توسط حجت الاسلام حاجی افجۀ : حضرات حجج اسلام دامت بر كاتهم وصول اخبار موحشه از مدینۀ طیبه در موضوع جسارت فرقهٔ وهابيه نسبت بمشاهد مشرفه سلب قرار از عموم نموده عموماً درس و بحث را تعطیل مشغول باقدامات لازم هستیم چون صیانت شعائر مقدسهٔ اسلام و مدافعه از این حرکات وحشیانه از اهم فرایض است لذا مشارکت آن ذوات محترمه و عموم عالم اسلامی را در این موضوع انتظار داریم. محمد حسین الفيروز آبادی - عبد الکریم غروی زنجانی - احمد آل كاشف الغطاء »

تلگراف مسلمین هندوستان

تلگرافی از مسلمین هندوستان ( در آن موقع هند مستعمرۀ انگلستان و شامل کشور پاکستان - بنگلادش و هند بوده است ) بدولت مخابره

ص: 96

و دربارۀ عملیات وهابی ها و هتك احترام نسبت ببقاع متبرکه اظهار تنفر شده و از کابینۀ مستوفی خواسته بودند اقدامات عاجلی برای جلوگیری از شرارت طایفهٔ وهابی بعمل آورد.

مستوفی الممالک در 25 خرداد بمأمورين مصر ، شامات اسلامبول و سایر نقاط تلگراف هائی مخابره نموده که اطلاعات جامعی از واقعات مدینه و بقیع و مکۀ معظمه و عملیاتی که وهابی ها در این مدت نموده تهیه و فوراً گزارش دهند.

اعلامیۀ ریاست وزراء

« تعدیات و تجاوزاتی که نسبت بعالم دیانت و عقاید فرق مسلمین از مدتی قبل طایفهٔ وهاییه بعمل آورده اند و هتك حرمتی که نسبت به حرمین شریفین که قبله و معبد کافۀ مؤمنین و مرکز اتحاد روحانی تمام مسلمین است مرتکب شده اند عموم مسلمین را مضطرب و نگران ساخته است و جسارتی که از طرف آن ها نسبت ببقاع متبرکۀ بزرگان دین در بقیع بظهور رسیده و قاطبۀ مؤمنین را متأثر و سوگوار نموده است معلوم خاطر عموم اهالی مملکت می باشد.

دولت ایران از بدو تجاوزات این طایفه همیشه بر این گونه عملیات که مخالف آداب و حیثیات دیانتی و ناقض اصول تمدن است اعتراضات شدید نموده تا این که از طرف عبد العزيز ابن سعود رئيس آن طایفه ابراز مواعیدی شد که این گونه فجایع و تجاوزات که بی احترامی صریح بعقاید و شعائر ملی عالم اسلام است ارتکاب و تکرار نشود. ولی بر خلاف انتظار عملیاتی اخیراً منافی با مواعید خود از آن ها بظهور رسیده که قلوب اسلامیان را متأثر و متألم نموده و سبب گردید که دولت ایران دعوت ابن سعود را برای شرکت در مجمع عمومی حجاز قابل قبول ندانسته و رد نماید.

از آن جا که تجلیل اماکن مقدسه که کرورها نفوس از روی عقیده و ایمان آن نقاط شریفه را مهبط انوار رحمانی و منبع فیض

ص: 97

آسمانی می دانند از شعائر ملی اسلامی است و مخصوصاً در این برهه از زمان که عصر احترام عقاید و آداب دیانتی است و تمام ملل متمدنۀ عالم از هر قوم و ملت سعی دارند که معتقدات مذهبی دیگران را تعظیم و تکریم نمایند و تعدی و تحمیل بر شعائر دینی سایر ملل را منسوخ سازند بدیهی است دولت و ملت ایران نمی تواند ساکت نشسته و تحمل نماید که یک فرقۀ معدودی که نسبت بملل اسلامی در حکم اقل قلیل هستند عقاید خود را بر تمام عالم اسلامی تحمیل نماید و حقیقتاً جای بردباری و تحمل نیست در عصری که هر یک از ملل حیه از برای آثار قبور حکما و بزرگان و ارباب شعر و صنعت هر چند که منسوب به ملل دیگر باشند هزار گونه احترامات قائل می شوند و از این لحاظ مابین ملیت و قومیت و نژاد فرقی نمی گذارند يك طايفه فقط باستمساك تعاليم و مبادی خود آثار ائمۀ هدی و اولیای خدا را که در روح و قلب کرورها نفوس جای دارند منهدم سازند.

دولت ایران این رفتار را از مقولهٔ تجدید اعمال ادوار توحش و جاهلیت تلقی نموده و بر این کردار فجیع شدیداً اعتراض می نماید در همان حال بقاطبۀ مسلمانان عالم خطاب و اعلام می دارد که بحکم وحدت عقیدۀ اسلامی متفقاً بوسایل ممکنه از این عملیات تجاوز کارانه جلوگیری بعمل آورند. و از آن جا که حرمین شريفين حقيقتاً بتمام عالم اسلام تعلق دارد و هیچ ملت مسلمان دون ملت دیگر حق ندارد این نقاط مقدسه را که قبلۀ جامعۀ مسلمانان و مرکز روحانیت اسلام است بخود اختصاص داده تصرفات كيف مايشاء نماید و اصول تعالیم خود را بر عقاید دیگران تحمیل کند. بنابراین از تمام ملل اسلامیه تقاضا می شود که در یک مجمع عمومی ملل اسلامی مقدرات حرمین شریفین را حل و تسویه نمایند و قوانین و نظاماتی وضع گردد که تمام مسلمانان بر طبق عقاید مختصۀ خود بتوانند آزادانه از برکات روحانی و فیوض آسمانی اماکن مقدسۀ مکۀ معظمه و مدينۀ طيبه برخوردار و متمتع شوند و این سرچشمۀ فیض و سعادت الهی تمام طوایف مسلمانان عالم

ص: 98

را بدون تبعیض و استثناء سیراب سازد.

امیدوارم که ملل و دول اسلامی این تقاضای دینی و ملی را بسمع قبول اجابت کرده و راضی نشوند بیش از این بر مقدسات ملی و شعائر مذهبی آنان لطمه وارد آید. حسن ابن یوسف - رئيس الوزراء

نقل از جراید ترکیه :

در کنگرۀ مکه : مناقشات آزادی مذهب

یکی از مسائل مهمی که در کنگرۀ مکه موضوع بحث شده قضیۀ آزادی مذهب می باشد. زیرا وهابی ها بواسطهٔ این که همیشه در این صددند که عقاید خود را بر سایر مسلمین تحمیل نمایند از این جهت بعضی پیش آمدهای سوئی رخ می دهد. برای رفع این وضعیات ناگوار کنگرۀ مکه یکی از جلسات خود را تخصیص به این مسئله نموده است.

کفایت اللّه خان از نمایندگان هند در پیشنهاد خود که بکنگره تقدیم نمود درخواست می کند که تمام مذاهب اسلامی در حجاز دارای یک نوع احترام و هیچ گونه تقیدی برای سالکین آن مذاهب وجود نداشته باشد. تمام نمایندگان هند پیشنهاد مشارالیه را تأیید بعلاوه موسى جار اللّه افندی نمایندۀ یمن وژنرال جیلان خان نمایندۀ افغانستان نیز بر له آن پیشنهاد رأی داده اند.

ادیب ثروت بيك نمایندۀ ترکیه در اطراف پیشنهاد نمایندۀ هند بیاناتی نموده و چنین گفته است : « پیشنهاد می نمایم کنگرۀ مخصوصی برای تدقیق اختلافات مذهبی تشکیل شود و بایستی تمام مسلمین در عقاید مذهبی خویش آزاد باشند. »

در اطراف این پیشنهاد مناقشات زیادی رخ داده شیخ طواهری نمایندۀ مصر نطقی ایراد نموده و از آزادی مذهب دفاع کرد ، مشارالیه در نطق خود چنین گفت :

« دیروز من در حرم شریف مشغول طواف بودم یک دفعه مشاهده

ص: 99

کردم چند نفر وهابی یک نفر مصری را دور کرده و بعنوان این که دو کلمۀ « یا رسول اللّه » گفته بروی حمله می نمایند. ممکن است بعقیدهٔ وهابی ها توسل بحضرت رسول مقبول نباشد ولی آیا سزاوار است علیه کسی که « یا رسول اللّه » گفته هجوم آورد ؟ در صورتی که جلو چشم من بآن مصری بدبخت حمله کردند و او هم با انکار این مسئله خود را از دست مهاجمین خلاص کرد. هر روز نظیر این وقایع تکرار می شود. لازم است بخاطر خدا و رسول از این وقایع جلوگیری نمود. »

مشاور ابن السعود در این موضوع اظهاراتی کرده درخواست نمود که این پیشنهاد به هیئتی از علماء محول شود و بعد از نظریات آنان پیروی نمائیم.

وقتی که قرار شد به پیشنهاد مزبور رأی گرفته شود از 27 رأی در مقابل 12 رأى علماء وهابی رد شد. در این موقع مولانا علی نمایندۀ هند اعتراض نموده نمایندهٔ افغان هم اظهار نمود در صورتی که پیشنهاد فوق از طرف هیئت نمایندگان هند - یمن - ترکستان - افغانستان و ترکیه تصویب گردیده چگونه می شود آن را رد نمود. بر اثر بیانات مشار اليه مناقشات کسب شدت نموده بالاخره ژنرال جیلان خان نمایندۀ افغان چنین اظهار داشت :

« وظیفۀ ما تأمين اتحاد مسلمین و رفع اختلافات است که اجانب از آن استفاده می نمایند در صورتی که من می بینم يك كتلۀ اسلامی مهمی مانند ایران را برای این که دارای شیعه می باشد از خودمان کنار کرده ایم و با اجتماع در این جا نمی توانیم از این قبیل اختلاف و تفرقه خلاص شویم. اراضی حجاز مال مشترك مسلمین بوده هرگاه آزادی مذهب قولا و عملا در این جا برقرار نشده و کاملا اجرا نگردد تفرقه و نفاق میان مسلمین ریشه خواهد گرفت.

امروزه در این جا دولت عرب جدیدی تشکیل می شود و ما هم برای ازدیاد دول مستقل اسلامی حاضریم آن را تقویت نمائیم بنابر این لازم است این دولت جدید آزادی مذهب را اهمیت کامل بدهد تا بتواند

ص: 100

میان سایر مسلمین محبوبیتی یافته و مورد مظاهرت آن ها گردد.

در صورتی که اگر بآزادی مذاهب احترام نگذارند مسلمین از این دولت روگردان خواهند شد ، پس اشخاصی که علیه آزادی مذاهب می باشند دشمن این دولتند ».

بیانات نمایندۀ افغان قیل و قال و جنجال بزرگی تولید کرد که متعاقب آن مولانا محمد علی نمایندۀ هند اظهار نمود که در حجاز آزادی مذاهب ابداً مراعات نمی شود و بزرگ ترین دلیل این مسئله خراب کردن بعضی از مشاهد مقدسه می باشد. بواسطهٔ این که جنجال و قیل و قال بعد از بیانات فوق زیاد شده بود جلسه تعطیل گردید.

فردای آن روز کنگره مجدداً تشکیل شد و پیشنهاد آزادی که روز قبل رد شده بود بشکل دیگری مطرح و تصویب گردید.

در این تصمیم چنین بیان شده بود که تمام مذاهب اعتقادی و فقهی دارای احترام خواهند بود.

کمیسیون دوازده نفری

طرحی از طرف سید احمد بهبهانی و جمعی از نمایندگان بقید دو فوریت تقدیم و بتصویب رسید.

مادۀ واحده

مجلس شورای ملی تصویب می نماید که کمیسیونی مرکب از 12 نفر منتخبه از شعب شش گانۀ مجلس در تحت عنوان « کمیسیون حرمین شريفين » تشکیل و با شرکت دولت در قضیۀ ظهور طایفۀ وهابيه و تجاوزات مستقیم و غیر مستقیم آن ها و تعیین تکلیف آتیۀ خطۀ حجاز مطالعات لازمه نموده نتیجه را بمجلس اطلاع دهد. کمیسیون مزبوره بتوسط دولت می تواند لدى الاقتضا با مقامات روحانیت و دول اسلامی مذاکره نموده نظریات آن ها را جلب نماید.

مدرس : در تأیید طرح مزبور اظهار داشت :

مرکز ثقل تمام امور مملکت ایران مجلس شورای ملی است و تمام

ص: 101

قضایای مهمه باید در مجلس شورای ملی طرح و بحث شود. این مسئله مربوط بعالم اسلام است و در این مدت که کمیسیون خارج تشکیل بوده است از تمام مسلمین دنیا تلگرافاتی بما رسیده است و اظهار هم دردی شده است. این مسئله سیاستاً و عظمتاً برای ایران نافع است و چون این منظور نظر است حتماً مقتضی است که مجلس شورای ملی در این امر دخالت نماید و باید تعقیب کرد تا نتیجه گرفت.

پس از بیانات مدرس رأی گرفته شد و طرح مزبور بتصويب رسید.

خاتمۀ مأموریت سفیر انگلیس

تغییر رژیم واقع شد و مأموریت سرپرسی لرن هم خاتمه یافت و از طرف وزارت امور خارجۀ انگلیس نام برده احضار و کلدیو کنسول دولت انگلستان در طنجه ( مراکش ) بسمت وزیر مختاری در دربار ایران انتخاب و معرفی گردید. 16 خرداد 1305

علت روی کار آمدن کابینۀ مستوفی

جریان مذاکرات جلسۀ نهم آبان ماه 1304 که با ظاهر سازی قاجاریه را منقرض نمودند ، و طرز انتخاب مجلس مؤسسان و تشکیل آن که هیچ یک از رجال مورد اعتماد عمومی و ملی که همواره از طرف مردم در مجالس مقننه انتخاب می شدند ، مانند : مستوفی الممالك ، مشير الدوله ، مؤتمن الملك ، مدرس ، دولت آبادی و دیگر نمایندگانی که با انقراض قاجاریه مخالفت کرده بودند در آن شرکت نداشتند ، سلطنت پهلوی را از لحاظ جریان قانونی بودن و افکار عمومی خدشه دار نشان می داد که انتخابات مجلس مؤسسان طبیعی و قانونی نبوده است.

از طرف دیگر خود رضا شاه پهلوی هم با همه قلدری و زورگوئی می دانست که چکمۀ او پا پیش گذاشته و قانون عقب کشیده است و اعتراضات قانونی بر سلطنت او وارد است و در آینده ممکن است

ص: 102

موجب ایراد و ناراحتی برای او و جانشینانش گردد.

لذا بخیال خود خواست راه ایرادات وسوسۀ قانونی را سد نماید و تصمیم گرفت که با روی کار آوردن یکی از زعمای معروف ملی که همواره مورد اعتماد و اطمینان ملی بودند رخنه های وارده باساس سلطنتش را پر کرده باشد و وانمود سازد که سلطنت او آن چنان طبیعی است که حتی مستوفی الممالك هم آن را قانونی دانسته و بر مسند ریاست دولت نشسته است.

علی دشتی در کتاب پنجاه و پنج در مورد کابینۀ مستوفی چنین می نویسند :

« نخست وزیری مرحوم مستوفی الممالك ، با آن ارتباط نزديك و ناگسستنی وی با دستگاه سلطنت قاجاریه ، پس از ارتقاء رضا شاه به تخت سلطنت تعجب انگیز بود. »

ضمناً پهلوی بفکر افتاد که بموازات روی کار آوردن کابینۀ مستوفی به هر قیمتی شده وادار نماید که سلطان احمد شاه استعفای کتبی خود را نوشته تسلیم نماید. به فروغی که مردی زبان آور و در محاوره و بیان قوی بود مأموریت بدهد که بعنوان مرخصی و رفع خستگی به اروپا رفته و در پاریس با احمد شاه ملاقات نماید و مشارالیه را هر طوری ممکن است تطمیع نموده و حاضر سازد که استعفا نامۀ خود را نوشته و تسلیم کند و در مقابل پولی هم بگیرد.

پس از آن که فروغی با سلطان احمد شاه ملاقات کرد و تقاضای خود را بعرض رسانید ، جواب منفی شنید. فروغی در خاتمۀ تقاضای خود اضافه کرد که من مأمورم و اجازه دارم که تا یک میلیون لیره استعفا نامۀ آن جناب را خریداری نمایم.

احمد شاه متغیر شده اظهار می دارد که : « من حاضر نیستم حتی به هزار برابر این مبلغ هم بفروشم و تو به ارباب خود از قول من بگو که این خیال باطلی است که کرده ای زیرا من پیش وجدان خود و در مقابل نسل های آیندۀ ایران سرافرازم که حتی حاضر شدم از سلطنت بر کنار

ص: 103

شوم ولی خیانت نکردم و جز وظیفه ای که بمن محول شده بود کار دیگری انجام نداده ام و تاریخ قضاوت خواهد کرد که من بر خلاف ارادۀ ملت ایران بر کنار شده ام ، بنابراین اگر استعفاء نمایم مثل این است که من رضایت داده ام و سلطنت را حق خود ندانسته ام. لذا اگر تمام دنیا را به من بدهید استعفاء نخواهم داد.»

روز دهم خرداد 1305 مستوفی الممالك را بکاخ سلطنتی دعوت نمود و مدتی با او مذاکراه کرد که ریاست دولت را قبول نموده و اگر ممکن است مشیرالدوله و مؤتمن الملک را هم در کابینۀ خود شرکت دهد. ولی مستوفی به معاذیری از قبول زمامداری خود داری و در مقابل اصرار استنکاف نمود.

از طرفی ملیون هم در مقابل امر انجام شده ای واقع شده بودند درصدد بودند که یکی از ملیون وطن خواه را که معتقد بحکومت قانون باشد روی کار بیاورند تا جلو تندروی های رضا شاه را گرفته مملکت روی روال قانون اداره شود ، اتفاقاً در همین اوان هم کمیسیونی مرکب از علماء و رجال تشکیل می یافت تا دربارهٔ جلوگیری از تخریب بقاع ائمۀ بقیع اقدام نمایند.

موضوع پیشنهاد پهلوی بمستوفی مطرح می شود مدرس با مصلحت بینی و استدلالی که می کند از مستوفی می خواهد که قبول زمامداری کند زیرا از هر لحاظ بصرفۀ مملکت خواهد بود سایر اعضای کمیسیون هم درخواست مدرس را تأیید می نمایند ، و چون مستوفی مردی محجوب بوده خواهی نخواهی مجبور می شود که قبول نماید.

مدرس در این جلسه ضمن استدلال خود می گوید اگر آقا قبول ریاست دولت را نماید بواسطۀ احترامی که جامعه برای او قائل است می تواند در مقابل پاره ای اعمال خلاف رویه و قانون ایستادگی نماید و پهلوی هم بواسطهٔ احترامی که برای او قائل است و به او همواره آقا خطاب می کند قطعاً دست باعمالی نخواهد زد که موجب ناراحتی او گردیده و منجر باستعفا شود.

ص: 104

ملاقات تیمورتاش با فروغی و استعفای کابینه

روز 14 خرداد وزیر دربار به منزل فروغی می رود و دربارهٔ استعفای کابینه با فروغی مذاکراتی بعمل می آورد و پس از یک ساعت صحبت قرار می شود که روز یک شنبه 15 خرداد فروغی مستعفی شده در کابینۀ مستوفی شرکت نماید ، فروغی که هیچ انتظار نداشت پس از آن همه تملق گوئی و خدمت باین زودی کنار برود از قبول عضویت در کابینۀ بعد خودداری می کند ولی بالاخره قرار می شود فعلا به او مرخصی داده شود تا مدتی برای استراحت و معالجه عازم اروپا شود.

روز یک شنبه 15 خرداد فروغی به عمارت هیئت وزیران می رود و به اعضای کابینه باستثنای وزیر جنگ و وزیر دادگستری خبر می دهد که فوراً در جلسۀ هیئت وزیران حاضر شوند.

پس از حضور وزراء فروغی چنین می گوید : البته آقایان می دانند که این صندلی ها دائمی نبوده و مقام وزارت در تغییر و تبدیل است و این قبیل پیش آمدها طبیعی بوده و باید یک روز مقام خود را به آیندگان تفویض نمائیم. فعلا ما خوش وقتیم که وظیفۀ خود را در دورهٔ مأموریت خود انجام داده و من نیز بنوبۀ خود از اقدامات وزراء و همکاران خود اظهار تشکر می کنم... من خیلی مایل بودم که مانند معمول اروپا این اوراق و اسناد و مهر ریاست وزراء را مستقیماً تقدیم جانشین خود بنمایم ولی فعلا به آقای جم معاون ریاست وزراء تسليم می کنم.

وزراء استعفای کتبی خود را نوشته امضاء می کنند و از عمارت هیئت وزیران خارج می شوند. استعفای فروغی توسط جراید اعلام می شود.

کابینۀ مستوفی

روز چهارشنبه 18 خرداد 1305 ساعت هشت صبح مستوفی الممالك

ص: 105

بدربار فرا خوانده می شود و مدت یک ساعت با شاه ملاقات و مذاکره می کند و پست ریاست دولت را قبول می کند و هنگام خروج دست خط شاه بدین شرح صادر و بایشان تسلیم می شود :

فرمان ریاست وزرائی مستوفی

« جناب اشرف میرزا حسن خان مستوفی

با اعتمادی که بمراتب لیاقت و کفایت شما حاصل است شما را بسمت ریاست وزرائی که از اهم مشاغل دولتی است منصوب و مقرر می داریم که فوراً اعضای هیئت دولت را از اشخاص ممتحن تشکیل داده معرفی نمایند که بانجام وظایف خود پرداخته و در جریان امور مملکتی وقفه و رخوتی حاصل نگردد. شاه

همان روز چهارشنبه هم رضا شاه برای آن که وانمود سازد در امور اعضاء کابینه دخالتی نداشته و سفارشی ندارد بسمت قم و ملایر و غرب عزیمت نمود و یک شنبه 21 خرداد مراجعت می نماید.

روز شنبه 21 خرداد 1305 مستوفی اعضاء کابینۀ خود را بدین شرح اعلام نمود :

میرزا حسن خان مستوفی الممالك - رئيس الوزراء

میرزا حسن خان وثوق الدوله - وزیر مالیه

مهدی قلی خان هدایت مخبر السلطنه - وزیر فوائد عامه

محمد علیخان فروغی - وزیر جنگ

سید حسن تقی زاده - وزیر امور خارجه

ولی تقی زاده قبول نکرد و بجای او علی قلی خان انصاری منصوب شد.

نصر الدوله - وزیر معارف

حاج میرزا احمد خان اتابکی - وزیر پست و تلگراف

منصور الملك - كفيل وزارت داخله

منصور السلطنه - كفيل وزارت عدلیه

زروز یک شنبه 22 خرداد نخست وزیر وزرای خود را در خانۀ

ص: 106

شخصی پهلوی بشرحی که در بالا گفته شد معرفی نمود.

توضیح آن که در کتاب دولت های عصر مشروطیت که ادارۀ قوانین مجلس شورای ملی بچاپ رسانیده است تشکیل اولین کابینۀ مستوفی را در 11 تیر ماه 1305 شمسی برابر 22 ذی حجۀ 1344 قمری و ژوئیه 1929 میلادی ذکر نموده است و حال آن که 21 خرداد 1305 شاید صحیح باشد زیرا روزنامۀ نیم رسمی ایران که اخبار مجلس و وقایع روز را منتشر می کرده 21 خرداد ذکر نموده است.

میرزا حسن خان مستوفی الممالك كه بود ؟!

*میرزا حسن خان مستوفی الممالك كه بود ؟! (1)

« میرزا حسن خان مستوفی الممالك پسر میرزا یوسف مستوفی الممالك اهل آشتیان و در پنجم رمضان 1291 ق. متولد شده - تحصیلاتش در تهران و در خانه بتوسط معلمین خصوصی بوده. اولین شغلی که باو رجوع شده در ده سالگی و همان شغل موروثی بوده است. یعنی در سنۀ 1303 ق ، پدرش فوت می کند و رسماً شغل موروثی را دارا شده و چون در آن موقع سنش برای این کار مقتضی نبوده وزیر دفتر ( میرزا هدایت اللّه ) به پیشکاری او منصوب می گردد.

بعد از مدتی به اروپا رفته و پس از هفت سال اقامت در اروپا در زمان ریاست وزرائی میرزا علی اصغر خان اتابك و سلطنت محمد على ميرزا بایران مراجعت می نماید. اولین شغلی که در مشروطیت به او واگذار شده وزارت جنگ در همان کابینۀ اتابك بوده است.

در کابینۀ بعد از کابینۀ اتابك هم وزیر جنگ بوده و در کابینۀ ناصر الملك هم همین سمت را دارا بوده و در کابینه ای که نظام السلطنه تشکیل داد باز همین پست وزارت جنگ را داشته است. در کابینۀ مشیر السلطنه هم وزیر جنگ بوده و 15 روز قبل از بمباردمان مجلس از وزارت جنگ استعفا داده و در کابینه ای که بعد سعد الدوله تشکیل داد بازپست وزارت جنگ با او بوده ولی در اواسط کابینه مستعفی شده است.

ص: 107


1- نقل از کتاب شرح حال رجال ایران

در تغییر سلطنت از محمد علی میرزا به احمد شاه عهده دار پست وزارت دارائی بوده و بعد هم وزیر دربار شد که یکی از اقداماتش تصفیۀ دربار از عوامل استبداد و انتخاب معلمین وطن خواه برای تربیت احمد شاه بوده است.

در همان موقع که وزیر دربار بود تشکیل کابینه به او تکلیف و برای اولین بار کابینه را تشکیل داد. پس از آمدن ناصر الملک از ریاست دولت استعفا داده و مجدداً در اول جلوس احمد شاه ( 1914 - 1333 ق ) کابینه را تشکیل داده که مصادف با جنگ بین المللی اول شده اعلان بی طرفی دولت ایران را داده است.

کابینۀ دیگر را در 27 جدی 1296 ( 3 ربیع الثانی 1333 - 18 ژانویه 1918 ) تشکیل داده و در تاریخ 13 رجب 1336 ( 5 ثور 1297 - 25 آوریل 1918 ) استعفا داد. مدت تشکیل این کابینه صد روز بوده است.

مجدداً در تاریخ 12 جمادى الثانى 1341 ( 10 دلو 1301 - 12 ژانویه 1923 ) مأمور تشکیل کابینه شده و پس از 133 روز زمامداری در تاریخ 25 شوال 1341 - (21 جوزا 1302- 11 ژوئن 1923 ) استعفای خود را تقدیم داشت.

در اغلب دوره های تقنینیه سمت وکالت ملت را داشته و از تهران انتخاب می شده است فقط در دورۀ چهارم بمجلس حضور نیافته و در دورۀ پنجم بمجلس آمده و در غالب کمیسیون ها سمت ریاست را داشته و در دورۀ پنجم بسمت ریاست مجلس انتخاب شده ولی قبول نکرده استعفا داده است.

این اولین و آخرین کابینه است که در دوران پهلوی و پنجمین کابینه ایست که در عهد مشروطیت از طرف او تشکیل داده می شده است و دیگر هیچ سمتی را قبول نکرده فقط در دورۀ ششم بسمت نمایندۀ

ص: 108

عکس

میرزا حسن خان مستوفی الممالك

ص: 109

دوم تهران انتخاب گردیده است. (1)

مستوفی در این دورۀ ریاست وزرائی چندین مرتبه مستعفی می شود که جریان کامل آن در این جلد شرح داده شده است.

نمایش بنفع روزنامۀ ناهید

شب یک شنبه 29 خرداد 1305 خ 9 ذی حجۀ 1344 بنفع روزنامۀ ناهید نمایشی در گراند هتل تهران داده شد و چون در آن موقع بیش تر بودجۀ کشور صرف وزارت جنگ می شد و توجهی به فرهنگ و بهداشت نمی شد از ملك الشعراء هم خواسته شد که اشعاری برای ارکستر بسازد. بهار هم غزل زیر را ساخته بود که فوق العاده مورد تشویق و تقدیر حضار قرار گرفت بطوری که حضار با کف زدن ممتد خود تقاضای تکرار آن را داشتند.

بکشوری که در آن ذره ای معارف نیست *** اگر که مرگ ببارد کسی مخالف نیست

بگو بمجلس شورا ، چرا معارف را *** هنوز منزلت کم ترین مصارف نیست

اگر گرسنه بمیریم هیچ غم نخورند *** چرا که سیر ز حال گرسنه واقف نیست

عزیز بی جهت از موش مرده می ترسد ! *** ولی ز مردن اتباع نوع خائف نیست

کند قبیلهٔ دیگر ، حقوق او پامال *** هر آن قبیله که بر حق خویش عارف نیست

بهار ، عاطفه از ناکسان امید مدار *** که در قلوب کسان ذره ای عواطف نیست

ص: 110


1- دربارۀ مستوفی الممالك در تاریخ بیست ساله و کتاب مدرس قهرمان آزادی مطالب مفصلی نوشته شده که از تکرار آن خودداری می شود و بدان جا محول می نماید

این اشعار روز بعد در جراید تهران منجمله روزنامۀ نیم رسمی ایران منتشر شد.

احضار قوام السلطنه

در جلد دوم گفته شد که بر اثر پروندۀ سوء قصد نسبت بسردار سپه قوام السلطنه مدتی زندانی و با وساطت مشیر الدوله به اروپا تبعید گردید و هم چنان در اروپا بسر می برد.

مستوفی به جهاتی از جمله این که خواسته بود نشان بدهد که در مملکت قانون حکومت می کند نه ارادۀ اشخاص ، احمد قوام را به ایران رسماً احضار نمود و خبر آن هم در 15 تیر ماه 1305 در جراید منعکس گردید ، و پس از چندی قوام بایران بازگشت.

رضا شاه در شهر

در اوایل سلطنت ، رضا شاه برای آن که خود را علاقه مند به امور شهر و مملکت نشان دهد و بالاخره خود را به مردم معرفی نماید در بعضی از روزها بدون خبر قبلی و بدون تشریفات در شهر بگردش می پرداخت و بهمه جا سرکشی می کرد.

منجمله روز 4 خرداد 1305 برابر 4 شنبه 13 ذیقعدۀ 1344 سوار بر اسب در يك قسمت شهر بگردش پرداخت و در محلۀ دباغ خانه به یک کارخانۀ قالی بافی وارد شد و کارگران آن را تشویق کرد و مبلغ صد لیره به صاحب کارخانه انعام داد که بین کارگران تقسیم نمایند.

تبادل نظر

در همین روز نیز شاه دستور داده بود که فرمانده بعضی لشکرها با وزیر کشور ملاقات کنند تا حدود وظایف آن ها در امور مربوط به وزارت داخله معلوم و مشخص گردد. بنابر این سر لشکر محمود آیرم و سر تیپ محمد حسین فرمانده لشکر شمال غرب و سر تیپ فضل اللّه

ص: 111

زاهدی فرمانده لشکر شمال در وزارت کشور حاضر شدند و با وزیر کشور ملاقات و مذاکره کردند.

خاتمۀ انتخابات تهران

انتخابات دورۀ ششم مجلس شورای ملی که در کابینۀ فروغی شروع شده بود در تاریخ 5 تیر ماه 1305 خاتمه یافت و از لیستی که مدرس داده بود 9 نفر بمجلس راه یافتند. نکتۀ قابل توجه در انتخابات تهران اینست که علی رغم لیست دولتی که برای مجلس مؤسسان از صندوق ها بیرون آورده و اجازه نداده بودند حتی یک نفر از ملیون را مردم برای مجلس مزبور انتخاب نمایند در انتخابات تهران که تا حدودی آزاد بود مردم مجاهده و مبارزه کردند و بدولتی ها و رضا شاه فهماندند که انتخابات مجلس مؤسسان قلابی بوده است و مردم می توانند وکلای واقعی خود را انتخاب کنند. با این وجود وکلای حقیقی مردم که در مجلس دورۀ ششم راه یافته اند هشت نه نفر بیش تر نبوده است. نکتۀ حائز اهمیت این که مدرس که علناً و رسماً با سلطنت رضا شاه مخالف بود نفر اول گردید و اختلاف رأیش با نفر دوم حدود پنج هزار نفر بوده است.

بهر حال طبق اعلان انجمن ، این دوازده نفر از تهران انتخاب و بمجلس راه یافتند :

1 - مدرس 13624 رأی

2 - مستوفی 8322 رأی

3 - دکتر مصدق 8071 رأی

4 - وثوق الدوله 7934 رأی

5 - آشتیانی 7010 رأی

6 - فیروز آبادی 6085 رأی

7 - داور 6069 رأی

8 - بهبهانی 5678 رأی

ص: 112

9 - ملك الشعراء 4740 رأی

10 - تقی زاده 4484 رأی

11 - شيخ العراقين بيات 4451 رأى

12 - مؤتمن الملك 4441 رأی

گشایش دورۀ ششم تقنینیه

روز یک شنبه 19 تیرماه 1305 ( 30 ذیحجۀ 1344 ) دو ساعت و نیم قبل از ظهر مجلس دورۀ ششم بریاست سنی مدرس افتتاح گردید و رضا شاه با تشریفات خاصی بمجلس آمد و نطق افتتاحیۀ زیر را

ایراد نمود :

« با نهایت مسرت اولین مجلس شورای ملی زمان سلطنت خود را که ششمین دورۀ تقنینیه است با توفیق و عنایت سبحانی افتتاح می نمایم. امیدواری کامل دارم که سلطنت ما که نتیجۀ وقایع مهمه و ارادۀ آزاد ملت محبوب ما بوده تاریخ خوشبختی و سعادت مملکت ما را تجدید و نمایندگان ملت در تأمین سعادت و افتخارات مملکت و تهیۀ وسائل آسایش و رفاه عموم باجرای نیات خیریۀ ما و متحقق ساختن آمال ملی توفیق خواهند یافت.

روابط ما با دول متحابه در نهایت صمیمیت و مودت است خوشبختانه عقد عهد نامۀ جدید با دولت ترکیه مراودات ما را با دولت معزی الیها نیز بر روی اساس محکم و متینی گذاشته است که منافع و مصالح طرفین در ضمن آن کاملا تأمین خواهد گردید. امضاء عهد نامۀ تجارتی با دولت لهستان که موجب تسهیل روابط با دولت مزبوره خواهد شد نیز موجب مسرت ما بوده و عهد نامۀ مزبوره بزودی از ظرف دولت برای تصدیق مجلس شورای ملی پیشنهاد خواهد شد. جدیت و اهتمام دولت ما در سال گذشته که از نتایج ناگوار نقصان محصول و قلت زراعت موجب نگرانی شدید بود جلوگیری نموده و رجاء واثق حاصل است که ایجاد و تسطیح طرق و شوارع که از مفاخر عهد ما

ص: 113

است و ترقی وسائل حمل و نقل و اتخاذ تدابير مؤثره دیگر منتهی بتأمین دائمی ارزاق عمومی گردیده نگرانی های گذشته تجدید نشود.

اهتمام و مراقبت خاص نمایندگان ملت را در دورۀ حاضره بترقی احوال اقتصادی مملکت دعوت می نمائیم. برای نیل باین مقصود دولت لوایح لازمه راجع به ساختن راه های آهن وشوسه و استخراج منابع ثروت مملکت و ترویج صنايع و على الخصوص ترقی و توسعۀ زراعت و فلاحت بمجلس شورای ملی پیشنهاد خواهد نمود.

اصلاحات لازمه در عموم ادارات مملکت و تهیۀ وسائل حسن جریان امور که مستلزم آسایش اهالی و ترقی مملکت می باشد منظور نظر ما است و اکیداً توصیه شده است که لوایح مقتضيه راجع باصلاحات مزبوره به مجلس پیشنهاد شود.

در خاتمه احتیاج شدید مملکت و توجه به اصلاحات را بر توحید مساعی و اتفاق کلمه بنمایندگان ملت خاطر نشان نموده توفیق آنان را در ادای وظایفی که بر عهده گرفته اند از خداوند مسئلت می نمائیم ».

مخالفت مدرس با نمایندگان فرمایشی

در انتخابات دورۀ ششم در بسیاری از نقاط کشور نظامی ها مداخله کرده بودند. مدرس که با مداخلۀ نظامی ها و تحمیل عده ای بعنوان نماینده سخت مخالف بود تصمیم گرفت که مداخلات نظامی ها را بر ملا ساخته و بفهماند که در مجالس مقننه باید نمایندگان ملت باشند نه نمایندگان تحمیلی قشونی ها و البته نظامی ها هم که سر خود در انتخابات مداخله نکرده و به امر رضا شاه دست به این مداخلات زده بودند ، بنابراین مخالفت مدرس با اعتبار نامه های آن ها مخالفت با آمر که پهلوی بوده است تلقی می گردید و این امر برای دیکتاتوری که حاضر نبود فقط جنبۀ تشریفاتی داشته و در امور مداخله نداشته باشد بسیار ناگوار بود چون با بودن مدرس رشید و بی باک در مجلس نمی توانست بی مانع و رادعی اعمال زور و قلدری کند. بنابراین بفکر افتاد که بزرگ ترین

ص: 114

سد راه دیکتاتوری خود را از پیش پای بردارد و توطئۀ ترور مدرس از همین مجرا آب می خورد. اکنون ببینیم مدرس دربارۀ اعتبار نامه ها در مجلس چه گفته است :

جلسۀ چهارم مجلس دورۀ ششم ، مورخ 22 مرداد 1305

خبر شعبۀ اول راجع به اعتبار نامۀ ملك ایرج میرزا مطرح شد و مدرس ضمن مخالفت خود چنین بیان نمود :

سه مسأله است که می خواهم در این جا عرض کنم : اولا حقیقت این است که بنده ایرج میرزا را نمی شناسم و الان هم که این جا هستند تطبیق نمی کنم ، آن چه دربارۀ ایشان شنیده ام می گویند آدم خوبی است. ثانیاً این که در تمام انتخابات بنده نظر به این اشکالات مرسومه ندارم که فلان جریان دو روز زود یا دو روز دیر واقع شده است یا فلان قدر تعرفه توزیع شده یا این قدر اعلان دیر و زود واقع شده است. در این انتخابات هر کدام بنظرم اشکالی می رسد خودم رأی نمی دهم اما متعرض هم نمی شوم مثل این که در مورد چندین اعتبار نامه مخالفت نکردم رأی هم ندادم. فقط بنده چه حالا و چه در سابق اشکالاتی بنظرم می رسد یا ضرر باشد یا نفع. حالا من نمی گویم اشتباه هم نمی کنم خیر انسان بعضی اوقات جائز الخطاست و ملتفت نمی شود و ممکن است حقایق بر او مخفی باشد به این جهت با انتخابات آقای شاهزاده مخالفت کردم و قبلا هم تذکر می دهم که بنده خیلی تعجب کردم که مخبرین شعبات که غالبشان سابقه دارند در مجلس این خبرها را به يك ترتيب غیر خوبی نوشته اند ، زیرا این خبرها مختصر و بی اشاره است به اعتراضات و اشکالات و جواب آن ها و حال آن که اغلب مخبرها در دوره های سابق تشریف داشتند و بعضی هم در عدلیه تشریف داشتند که یا معاون بودند یا وزیر بودند و باید بدانند که مجلس به منزلۀ محکمۀ تمیز است و شعبه بمنزلۀ محكمۀ استيناف و انجمن ولایت به منزلۀ محکمه ابتدائی ، اشکالاتی که به انجمن می شود و جوابی که تهیه می شود باید به مجلس اشاره شود لذا من در شعبۀ خودمان که عدل الملك مخبر بود

ص: 115

عرض کردم و فی الجمله عمل هم شد که اصول اشکالات و سنخ اشکالات در راپرت شعب اشاره شود اما این راپرت ها هیچ ندارد ، ممکن است ده دوازده نفری که در شعبه حاضر بوده اند به دوسیه رسیده باشند اما هفتاد هشتاد نفری که این جا هستند بی اطلاع می مانند و رأی دادن بر ایشان اشکال دارد و اگر رجوع کنید به دوره های سابق ملاحظه می کنید که در راپرت شعب اشاره شده بود و بهتر این است که بعد هم اشاره شود که حاضرین که مستحضر نیستند ملتفت شوند.

از جمله انتخاباتی که نوعاً اشکالاتش کم تر بود یکی مشهد بود. علت مخالفت من با انتخاب شاهزاده یعنی علت تامش اینست که این انتخاب امیر لشکر خراسان است و این اشکالات که بنده با اعتبار نامه ها داشته و بعد از این هم دارم تمامش به يك امر است و آن مداخلهٔ نظامی هاست.

سه سال بود که مملکت یک وضع غیر عادی داشت. عدلیه نظامی بود. امنیه نظامی بود. حاکم نظامی بود. امین مالیه نظامی بود ولی حالا آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. از مجلس مؤسسان به این طرف باید عدلیه ، عدلیه باشد ، امنیه ، امنیه باشد و نظامی هم تفنگ خود را بر داشته توی سرباز خانه كشيك بدهد. این مسأله از مرکز هم شروع گردید. شاه مملکت هم اعلان کرد ولی امرای لشکر و مأمورین نظامی باور نکردند یا عمل نکردند ، از جمله ایرج میرزا است که اگر سلمان عصر است علت تامۀ انتخابش جان محمد خان (1) و انتخابش باطل است و بنده به شما می گویم که اگر هزار سال دیگر عمر مشروطیت ایران ادامه داشته باشد و جان محمد خان امیر لشکر نباشد شاهزاده انتخاب نمی شود. ( خندۀ نمایندگان )

من خیلی دوست می دارم که شاهزاده حاکم خراسان شود و خیلی هم خوب است ولی باید دانست که این اعتراض مربوط به شخص نیست ، بله شما می فرمائید که باز هم از مشهد دیگری انتخاب شده و جریان

ص: 116


1- سر تیپ جان محمد خان فرمانده لشکر بوده است

انتخابات یکی بوده است. این صحیح است. رئیس التجار دورۀ پیش بود ، این دوره هم هست باز هم بشود اهل محل هستند موکل دارند رعیت دارند پول خرج می کنند ( رئیس التجار - پول خرج نمی کند ) پول مشروع نه نامشروع ( سيد يعقوب - مشروع نیست ) ( زنگ رئس ) این شکل انتخاب رئيس التجار غیر از انتخاب جان محمد خان است. رئيس التجار موکل دارد اما شاهزادۀ خوب غیر از جان محمد خان موکل دیگری ندارد و هر انتخابی که به این شکل شود باطل است. سعی کنید که مطالب به جریان عادی خود برود یا بکنید یا خواهند کرد. شاه مملکت وقتی حاضر شد شاه مشروطه باشد یعنی فقط امضا بکند ، امیر لشکر حق ندارد این کارها را بکند. به این لحاظ من با این انتخاب مخالفم و چون آدم خوبی است از خدا می خواهم حاکم خراسان بشود ».

علی اکبر داور مخبر شعبه به دفاع از اعتبار نامه پرداخت که از جهت این که مطلب به درازا می کشد از نقل آن صرف نظر می شود.

مدرس مجدداً به توضیحات زیر پرداخت :

« مدرس - از پیشنهاد پریروز بنده باید آقایان بفهمند که من میل به مبارزه ندارم ولی حالا که آقایان مبارزه را شروع کردند من هم تا آخر دو سال حاضرم مبارزه کنم. اما راجع به موضوعی که گفتند من گفته ام کسی ده پانزده موکل داشته باشد بلی صحیح است کسی ده پانزده یا هزار دو هزار رأی داشته باشد اما این آراء با یک نفر اهل ولایت که 25 هزار رأی دارد معاوضه نمی کند. دانش که از اهل محل است 25 هزار رأی داشته باشد مال جائی است که شانزدهمی نداشته باشد اما اصل عرایض هم همان بود که عرض کردم علت تامۀ مخالفت من مربوطيت با جان محمد خان است و من با این شکل انتخاب موافق نیستم ».

دیگر مخالفی نبود به نمایندگی ایرج میرزا رأی گرفته شد و تصویب گردید.

ص: 117

انتخابات بهبهان و نمایندگی نو بخت مطرح گردید و چون در جلسۀ اسبق از طرف مدرس مخالفت شده بود ایشان چنین اظهار داشتند :

« مدرس - در این انتخابات هم حکومت نظامی بوده و هم انتخاب کننده نظامی بوده است. شاهزاده ایرج میرزا باز سال ها در محل بوده حاکم بوده معاون بوده لیکن ایشان فقط به معرفی نظامی و حکومت نظامی انتخاب شده اند و هنوز هم حاکم بهبهان نظامی است. نظامی معنیش این نیست که من نظامی هستم معنیش این است که تمام کارهای ولایتی را نظامی می کند. اجتماعی بدون اجازه نباید بشود ، حرف بدون اجازه نزنند و از این قبیل. مکرر با مبادی عالیه هم در خصوص حکومت آن جا مذاکره کردم و گفتند که حکومت بهبهان را نمی شود غیر نظامی کرد و الان هم نظامی و آقای نوبخت هم به امر نظامی ها انتخاب شده است. آقایان می خواهید رأی بدهید مختارید ».

پس از دفاع مخبر به اعتبار نامه رأی گرفته شد و تصویب گردید. انتخابات نجف آباد و نمایندگی غلام حسین میرزا مطرح شد و مدرس در مخالفت با آن چنین بیان نمود :

« مدرس - اشکالات این انتخابات هم از همان قسمی است که عرض کرده ام و در خصوص فریدن که علم و اطلاع دارم لازم است بگویم که در موقع انتخابات حکومت نظامی بوده است و شکایات زیادی از همین نقطه شده است و عقیده دارم که در این نقطه تجدید انتخاب شود ».

به این اعتبار نامه هم رأی گرفته شد و تصویب گردید.

جلسۀ پنجم ، مورخ سه شنبه 25 مرداد ماه 1305

اعتبار نامۀ فرمند نمایندۀ همدان مطرح شد مدرس در مخالفت با آن چنین اظهار داشت :

« آقای مدرس - در همدان که انتخابات شروع شد مبارزه میان دستجات هم شروع گردید. از یک طرف ضیاء الملك فرمند بود و از طرف دیگر سید عبد الوهاب که انتخابات را تعقیب کردند ولی در ضمن عمل

ص: 118

يك نظریهٔ مخالفی با سید عبد الوهاب پیدا شد که نتیجه اش این شد که يك كاندیدا از طرف نظامی های همدان معین و ضياء الملك هم با آن ها ائتلاف نمود و نتیجه اش این شد که ضیاء الملك وکیل شد و این مؤمن که نمی شناسم. از انتخاب ضياء الملك من حرف نزدم زیرا اهل محل است و در دورهٔ قبل هم بوده است و بالاخره يك موکلینی دارد ولی با این وکیل مخالفم زیرا کاندیدای نظامی ها بوده است و به قوت آن ها انتخاب شده است. »

پس از دفاع مخبر شعبه ، ملك الشعراء بهار پیشنهاد نمود که چون در این دوسیه متجاوز از هزار ورقهٔ شکایت از اشخاص معروف محلی است که حکایت از مداخلۀ نظامیان کرده اند و برای این که به این شکایات رسیدگی شود کمیسیونی تشکیل گردیده و رسیدگی بشود. پیشنهاد مزبور رد و نمایندگی فرمند تصویب گردید.

مطلبی که در این جلسه قابل ذکر است اینست که هنگامی که سيد يعقوب ضمن صحبت خود که گفته بود اگر مردم از مداخلهٔ حکومت های نظامی نا راضی بودند چرا شکایت نکردند ؟ مدرس گفته بود : جرأت نکردند.

شاید این بیانات و مخالفت ها یکی از علل و موجبات ترور مدرس و بالاخره حبس و تبعید وی را پس از خاتمۀ دورۀ ششم فراهم نمود و بالاخره به شهادت او منتهی گردیده است.

شورش مراوه تپه و سلماس

در شب دوم تیر ماه 1305 خ. در آن واحد در دو نقطۀ مرزهای شمالی یعنی مرز مشترک ایران با شوروی پادگان های مراوه تپه در استان خراسان و سلماس در استان آذربایجان غربی سر بشورش برداشتند.

فرمانده ساخلو مراوه تپه سروان لاهاك خان معروف به سالار جنگ از منسوبان نزدیك ( گویا پسر برادر امیر مؤید سواد کوهی ) بود. چون دو پسر امیر مؤید به امر سردار سپه تیر باران شده بودند ، قبلا یکی

ص: 119

دیگر از منسوبان امیر مؤید به خون خواهی آن ها در اطراف خواجه نفس گمیشان ترکمن صحرا سر بشورش برداشته و همین که در برابر قوای ارتش تاب مقاومت نیاورد بروسیه گریخته بود.

لاهاك خان در پی فرصت مناسب بود. در این هنگام که شدت عمل و سوء رفتار جان محمد خان فرمانده لشکر شرق مردم را نا راضی و وادار به عصیان می نمود و از طرفی هم حقوق سربازان پادگان مراوه تپه چندین ماه عقب افتاده بود و وسیله ای بدست لاهاک خان داد تا افراد پادگان خود را با خود همراه کند و سر بشورش بردارد و اعلام جمهوری کند. وی نخست شهرهای در جز و شیروان و قوچان را تصرف کرد و قصد حمله بمشهد را داشت.

منشور گرکانی مؤلف کتاب سیاست شوروی در ایران در زیر عنوان « عکس العمل شوروی ها » بحث نسبتاً مفصلی نموده که در زیر نقل می گردد :

« ملت از اوضاع حکومت و از دیکتاتوری رضا شاه نا راضی بود. در تهران حکومت نظامی برقرار و با سانسور مطبوعات و آزاد نبودن اجتماعات و سلب همه گونه آزادی های فردی حتی مسافرت ، وسایل اختناق ملت را بطور اکمل فراهم کرده بودند... چنان چه از مرکز مملکت کسی بخواهد باطراف نزديك برود باید چند روز برای اخذ جواز معطل باشد...

حقوق افراد نظامی چند ماه بتعویق افتاده بود. شوروی ها که همیشه دنبال ناراضی ها می گردند تا آن ها را بخود جلب و مسلك كمونيزم را تزریق و آن ها را بقیام پرولتر و بانقلاب تحريك كنند با رد شدن پیشنهاد شیلات در مجلس عصبانی و از موقع استفاده کرده نظامیان را بشورش تحريك كردند لذا یک مرتبه در آن واحد در شمال ایران دو واحد نظامی قیام کردند. یکی از آن ها گردان مراوه تپه تحت فرماندهی سروان لاهاک خان باوند از فامیل امیر مؤید سواد کوهی بود.

امیر مؤید سواد کوهی یکی از فئودال های مازندران بود که برای

ص: 120

خود تفنگچی تهیه کرده و در يك قسمت از آن ولایت بساط ملوك - الطوایفی... گسترده سال ها بود که نه مالیات می پرداخت و نه اوامر دولت مرکزی را اطاعت می کرد.

رضا شاه پس از جلوس به سلطنت این قبیل بساط ها را در هر نقطهٔ ایران که بود برچید (1) . لذا او و كسانش نا راضی شده از هر طرف دست به تحریکات می زدند یکی از آن ها بحدود خواجه نفس و گمیشان رفته تراکمه را بشورش تحريك می نمود و چون دولت در صدد دستگیری او برآمد به روسیه گریخت یکی دیگر از اقوامش که در ارتش بود باتهام توطئه دستگیر و توسط نگهبانان تیر باران شد.

برادر دیگر او موسوم به لاهاك باوند معروف به سالار جنگ که در مراوه تپه بود و درجۀ سروانی داشت با قسمت خود علیه دولت مرکزی شورش کرد او پرچم سرخ بر افراشت و جهت انتقام از شخص رضا شاه مرام نامه ای تحت اسم « پاداش » منتشر و وعدۀ تقسیم املاك مزروعی را بدهقانان می داد و مسلک خود را پاداشیزم نام نهاده بود ، افراد ساده خود را که از بلوچ ها تشکیل شده بود و عده ای از اکراد اطراف را اغفال کرده رسماً اعلام جمهوری کرد و خلاصه برای گرفتن انتقام کسان خود از رضا شاه می خواست کشور را بباد دهد و البته بهانۀ ظاهری او نرسیدن حقوق چند ماهۀ افراد و در باطن خون خواهی بود.

دولت بمحض اطلاع علاوه بر آن که پادگان مشهد را بجلوگیری و قلع و قمع او فرستاد یک عده از کردهای پیچرانلو را نیز تلگراقی مأموریت داد كه بكمك ارتش علیه آن ها بجنگند. لاهاك که از مراوه تپه به قوچان حمله کرده و قصد اشغال آن شهر (2) و حملهٔ بمشهد را داشت وسیلۀ ارتش و کردهای پیچرانلو قبل از آن که فرصت کافی برای اجرای نقشۀ خود داشته باشد شکست خورده بروسیه گریخت.

ص: 121


1- برچیدن بساط این قبیل اشخاص برای ایجاد تمرکز حکومت قدرت بوده که در جلد دوم تاریخ بیست ساله مفصلا دربارۀ آن بحث شده است و منشور گرکانی توجه نداشته است
2- بطوری که قبلا گفته شد قوچان و چند شهر را هم تصرف کرده بود

در سلماس نیز در همان روز قیام لاهاك افراد و گروهبانان هنگ سلماس شبانه توطئه کرده مسلحانه بدرب خانۀ فرمانده خود سرهنگ ارفعی رفته و او را با لباس خواب قطعه قطعه کرده و به هنگ مراجعت و کلیۀ اسلحه و مهمات را برداشته بسمت سرحد رهسپار می شوند تا در نزدیکی مرز شروع بعملیات کرده منطقه ای را اشغال و يك دولت انقلابی تشکیل دهند.

این ها نیز بفوریت توسط قوای ساخلوی سایر نقاط آذربایجان قبل از آن که موفق به ترتیب تشکیلاتی شوند معلوم شده و عدۀ زیادی از آن ها دستگیر و تیر باران شدند ».

چند روز بعد ابلاغیۀ وزارت جنگ بدین شرح در روزنامه های پایتخت منتشر گردید :

ابلاغیۀ وزارت جنگ ، 22 تیر ماه 1305 راجع به قضایای سلماس و مراوه تپه

اطلاعاً اعلام می دارد :

1 - در لیلهٔ دویم تیر ماه عده ای بالغ بر یک صد و هشتاد نفر از نظامیان قوای ساخلوی سلماس عصیان ورزیده بسرقت و شرارت هائی مبادرت و سرهنگ یوسف خان فرمانده قوای آن جا را که برای جلوگیری شتافته بود بقتل رسانیده بطرف خوی رهسپار می شوند.

2 - در اجرای اوامر مؤکد و فوری قوای دولتی بتعاقب متمردین برخاسته و به أحسن وجه موفقیت حاصل و بفاصلۀ دو روز مشار اليهم دستگیر و بدیوان حرب متشکله تسلیم شدند. بر طبق اصول و نظامات قشونی دیوان حرب منعقده پس از رسیدگی و استنطاقات كامل پنجاه و شش نفر از افراد مزبور را که مقصر شناخته بود باعدام محکوم و حکم صادره بموقع اجراء گذارده شد - بقيه متمردین هم تحت محاکمه و رأی دیوان حرب پس از صدور دربارۀ آن ها نیز مجرا خواهد گردید.

3 - چون در اطراف واقعه شایعاتی راجع باغتشاش و عدم امنیت

ص: 122

آن صفحات از طرف مغرضين منتشر و اذهان عامه را مشوب نموده لذا وزارت جنگ لازم است شرح و کیفیت قضیه و اقدامات سریع و مقتدرانه ای که در رفع آن بعمل آمده اعلام و خاطر عموم را مستحضر دارد که امنیت کامل در آن صفحات حکم فرما و هیئت قشون نیز قضیه را با نهایت جدیت در تعقیب خواهد داشت تا عموم مسببین و محرکین این فتنهٔ جنایت کارانه کشف و بکیفر اعمال خود برسند.

4 - از غرائب آن که در همان روز وقوع قضیه سلماس عصیانی با اسلوب و زمینهٔ متشابه در ساخلو مراوه تپه ( جنوب رودخانۀ اترك ) که جزو قسمت بجنورد محسوب و افراد آن از عده ای بلوچی که بخدمت قشون استخدام گردیده اند تشکیل شده ، طالع و پدیدار گشت.

نظر ببعد مسافت محل مزبور از مرکز لشكر و بسط منطقۀ شرق و فقدان قوای دولتی در جوار آن محل تدمیر و سرکوبی متمردین اطفاء نائرۀ اغتشاش بسرعت عملیات آذربایجان میسر نگردید ولی با قوائی که از هر طرف برای محاصره و سرکوبی آن ها اعزام شده مشارالیهم نیز از مجازات اعمال خود رستگار نخواهند شد ».

ابلاغیۀ دیگر ، دوم مرداد 1305

« ... خاتمۀ قضیۀ متمردین مراوه تپه - برای استحضار عامه اعلام می شود :

در نتیجه و اثر حرکت قوائی که از چند طرف برای سرکوبی متمردین مراوه تپه اعزام شده بود عده ای از آنان که دستگیر و یا تسلیم نشده بودند فوراً بطرف سر حد باجگیران رفته در لیلۀ 26 تیر موقع خروج از خاک ایران اسلحۀ خود را بمأمورین روسیه تسلیم و بخاک آن دولت داخل می شوند ».

منشور گرکانی در کتاب سیاست دولت شوروی در ایران در صفحۀ 252 می نویسد :

« متعاقب شورش ها چند شب نامه در طهران بمنظور تهييج و تحريك

ص: 123

به انقلاب ما بین افراد قشون در شهر منتشر شد ».

روزنامۀ الاهرام چاپ مصر راجع به این قضایا چنین نوشت :

« اگر چه از اخبار امروز علل حقیقی این فتنه کاملا استنباط نمی شود ولی شرکت قشونی در طغیان آن هم در دو نقطه معلول اتفاق نیست البته دستۀ قدیم که با اوضاع جدید ایران موافق نیستند در این کار دست داشته اند...

و روسیۀ بلشویکی همۀ ما می دانیم که چقدر با حکومت ایران و اوضاع جدید ایران مخالف است... پس بعید نیست که عمال حکومت مسکو در جنباندن این سلسله فتنه ها دستی داشته اند... ». ژرژ آقاییگ اف (1) راجع بقضيۀ لاهاك شرحی در کتاب گپئو در تهران نقل می کند که خلاصهٔ آن از این قرار است :

« قنسول روس در مشهد اطلاع داده بود که این انقلاب قلابی است و بتحريك انگليس هاست ولی از تاشکند مأمورین گ - پ - او ، برعکس اطلاع داده بوده که انقلاب ملی است و برنامۀ آن راجع به دهقانان عیناً برنامۀ کمونیسم است و باید كمك كرد.

در مسکو مردد بودند که بکدام يك ترتیب اثر بدهند لذا او را ( آقاییگف ) از مسکو می فرستند به تاشکند که از آن جا به عشق آباد رفته و با كمك رئيس گ - پ - او - مربوطۀ آن جا که کاروتسکی نام داشت داخل شورشیان شده احوالاتشان را مطالعه نماید. ولی

ص: 124


1- ژرژ آقا بیگ اف ظاهراً بعنوان وابستۀ تجارتی بایران آمده ولی در حقیقت رئیس گیئو ( O. G . P . U ) در ایران بوده است. پس از آن که تابعیت روسیه را رها کرده و فراراً به اروپا و امریکا می رود و کتابی نوشته بنام گپئو در تهران. این کتاب نخست سال 1930 در پاریس بفرانسه و در 1931 به انگلیسی منتشر شده است. آقا بیگف دربارۀ عده ای از ایرانی ها که در خدمت گپئو در آمده بودند مطالبی نوشته که در نتیجۀ انتشار آن رئیس رمز نخست وزیری خاقانی نام و چند نفر دیگر دستگیر و محاکمه و اعدام می شوند. حدس زده می شود که برکناری تیمورتاش و محاکمه و کشتن او در زندان بواسطۀ مطالبی بوده که نام برده دربارۀ او نوشته است. این کتاب کم یاب و اولین مرتبه 1324 خ نسخه ای از آن را در کتاب خانۀ علی پاشاخان صالح دیده ام و قسمتی از آن در جلد سوم تاریخ بیست ساله که مربوط بقرار داد تجارتی ایران و شوروی است نقل گردیده است

کاروتسکی به او خبر می دهد که شورشیان از قوای دولتی و کردها شکست خورده اند و قصد دارند بخاک روسیه پناهنده شوند او بمسئولیت خود پنجاه نفر از افرادش را با لباس مبدل با مسلسل مسلح بكمك شورشیان اعزام داشته ولی مؤثر واقع نشد.

آقا بیگف مأموریت داشت داخل شورشیان شده در صورتی که مطمئن شود که انقلاب ملی است بآن ها كمك کرده در مرز ایران و شوروی یك ناحیه مانند ایالت کانتن در چین تشکیل دهند که در آن جا حکومت انقلابی کمونیست وجود داشته باشد.

رئیس مربوطه اش خاطر نشان کرده بود که امتیازی که این ناحیه از کانتن دارد آنست که در مرز ایران و شوروی واقع شده و همیشه می توان بآن ها همه گونه کمک رساند.

پرسف قنسول مشهد را بعلت این که چنین خبطی مرتکب شده انقلاب را انگلیسی معرفی کرده بود احضار و بجای او کرژمینسکی را فرستادند و برای کارهای گ - پ - او - در مشهد برااون را فرستادند این شخص سابقاً در چین کار کرده بود.

کارتسکی گفت : روسیه اشتباه جبران ناپذیری را مرتکب شده که از شورشیان پشتیبانی نکرده است شورشیان انتظار کمک از روسیه را داشتند و در نظر آنان پرستیژ مسکو دچار شکست شده و رفتار اولیای مسکو راجع به این شورش در تمام خاور تأثیر نامطلوبی کرده است ».

در این قضیه یک نکته جالب توجه است که چگونه مخالفین این انقلاب و شورش با مهارت تبلیغات کرده بودند و موضوع را معکوس و وارونه جلوه داده بودند که به قنسول شوروی هم با داشتن مأمورین اطلاعات ، مطلب مشتبه شده است و همین اشتباه کاری بدولت ایران وقت کافی داد که بتواند انقلاب را خاموش کند.

ص: 125

مسافرت پهلوی به خراسان و خلع درجۀ فرمانده لشکر

اشاره

پس از ایجاد شورش در پادگان مراوه تپه گزارش هائی به مرکز رسید که یکی از علل شورش ، نابسامانی و سوء جریان در لشکر خراسان و سوء استفادۀ فرمانده لشکر شرق ( سر تیپ جان محمد خان ) می باشد. رضا شاه تصمیم گرفت شخصاً به آن استان برود لذا از دکتر میلیسپو رئیس کل ماليه خرج سفر خواست و او بمعاذیری از پرداخت وجه خودداری نمود. مستوفی الممالك ناگزیر بوسیلهٔ جم معاون خود مبلغ صد هزار تومان از بانک شاهی قرض و به شاه تسلیم نمود.

روز سوم مرداد 1305 شاه بطرف خراسان حرکت کرد ، همراهان عبارت بودند از : تیمورتاش ، دبیر اعظم بهرامی رئیس دفتر ، جعفر قلی خان سردار اسعد ، حاج آقا رضا رفیع و سرتیپ امان اللّه جهانبانی و سر تیپ محمد حسین خان.

مخبرالسلطنه در خاطرات و خطرات در این مورد چنین نوشته است :

« هر جا آثار اندك بی نظمی ظاهر می شود شاه بشخصه بدان صوب عزیمت می فرمایند از خراسان راپرت هائی رسیده بود ، سبب سوءظن به جان محمد خان شد. شاه عزیمت خراسان نمود. میلیسپو از پرداخت مخارج سفر خودداری می کند. مستوفی بتوسط جم یک صد هزار تومان از بانک شاهی قرض کرد ، شاه تشریف بردند ، جان محمد خان را مغضوباً به تهران روانه کردند و از کار خارج. مسافرت از 3 تا 24 مرداد ( 1305 ) طول کشید.

از هر گونه تجاوزی به جان محمد خان نسبت می دادند و خالی از صحت نبوده منجمله بعنوان تدارك تحفه برای شاه مردم را سر کیسه می کرده است ، صحبتی از کودتا هم می رفته است. در میامی که پیشوازۀ آمده بود امر می شود سر دوشی او را بکنند. خودش می کند و دور می اندازد او و رفقایش را عازم تهران می کنند و خارج از کار ، مدتی

ص: 126

هم توقیف بود ، جهانبانی بجای او منصوب می گردد. طایفۀ علاءالدوله غالباً ناراحتند ».

سر تیپ جان محمد خان پسر علاءالدوله دولو بود و این خانواده غالباً نام خانوادگی خود را به امیر علائی تبدیل نموده اند.

جان محمد خان فرمانده لشکر شرق و مردی قسی القلب بود و در دوران فرماندهی خود مرتکب فجایعی گردید. منجمله بعنوان سرکشی به بجنورد رفت و بخانۀ سردار معزز بجنوردی رئیس ایل شادلو وارد شد و بعنوان مهمان از او پذیرائی شایانی بعمل آمد و هدایائی از جمله تسبیح های معروف و قیمتی جوینی به او اهدا گردید. روزی که فرمانده لشکر به مهمانی خاتمه داد ، جان محمد خان و همراهان و اسکورتش سوار شدند ، سردار معزز هم با عده ای از کسان نزدیکش بعنوان بدرقه و مشایعت سوار شدند ، بتصور این که تا دروازه شهر بجنورد بدرقه خواهند کرد و پس از خداحافظی اجازۀ مراجعت خواهد داد. ولی جان محمد خان پیاده نشد و هم چنان راه مشهد را پیش گرفت تا به دروازۀ مشهد رسید و در میدانی که اول شهر بود پیاده شد. قبلا دستور داده بود در آن تعدای دار بر پا نمایند.

پس از پیاده شدن جان محمد خان سردار معزز و همراهانش هم از اتومبیل ها پیاده شدند ، بتصور این که در این جا مراسم خداحافظی بعمل خواهد آمد و به او اجازۀ مرخصی و بازگشت داده خواهد شد ! ولی جان محمد خان او را مخاطب قرار داده چنین گفت : از پذیرائی گرمی که کرده اید متشکرم ، من هم اکنون آمادۀ پذیرائی از شما هستم ، بفرمائید این دارها را برای شما آماده کرده اند ، و اشاره نمود به عده ای از قشونی ها. سردار معزز و همراهانش همگی را گرفتند و پای دارها بردند. در این موقع جان محمد خان مشاهده کرد که یک دار خالی مانده ، جوانی از آن حدود عبور

می کرد و برای تماشا ایستاده بود ، دستور داد او را داد او را هم پای دار خالی ببرند و همگی را بدار آویختند (1).

ص: 127


1- این داستان را مرحوم ملك الشعراء بهار در حیاتش برای نگارنده نقل نموده است

محمد دادور پسر وثوق السلطنۀ دادور ( وثوق السلطنه در موقع خلع درجهٔ جان محمد خان استاندار خراسان و ناظر ماجرا بوده است ) که نیز پس از 28 مرداد 1332 مدتی استاندار خراسان بوده دربارهٔ خلع درجۀ جان محمد خان چنین نوشته است :

« ... در روز انفصال و خلع درجۀ سر لشکر جان محمد خان دولو فرمانده لشکر شرق سرهنگ خواجوی مؤید الممالك نمایندۀ مشاراليه در آستان قدس رضوی ، سرهنگ روح اللّه خان رئیس ستاد لشکر و سروان سرشار معاون شهرداری مشهد نیز منفصل و خلع درجه گردیدند. وجوهی نیز که متعلق به لشکر شرق بود و فرمانده لشکر بحساب شخص خود در بانك ریخته بود بموجب چکی که خود او صادر نمود از بانك دریافت و به صندوق لشکر خراسان تحویل گردید و از انفصال و خلع درجۀ جان محمد خان دولو همۀ افسران و افراد و اهالی که شدیداً مرعوب او بودند شادمان شدند...

سردار معزز بجنوردی مشهور و چند نفر از اعوان و انصار او در زمان فرماندهی امیر لشکر جان محمد خان دولو در میدان ارگ مشهد اعدام و بدار آویخته شدند و جان محمد خان از اموال و ثروت سرشار سردار معزز استفادۀ زیاد نمود ولی بحکم طبیعت از آن ثروت و اندوخته نیز نتوانست بهره برداری کند.

داستان مأموریت جان محمد خان و خشونت و شقاوت و غارتگری او در خراسان زبان زد خاص و عام است. عاقبت او که کارش بنوعی جنون رسیده بود و نحوهٔ مرگش نیز قابل دقت و تعمق است (1) و باید برای دیگران درس عبرت کامل باشد. گفته شد که یکی از علل قیام

ص: 128


1- محمد دادور در یادداشت خود اشاره ای به نحوۀ مرگ نموده است ولی چگونگی را شرح نداده است نگارنده از اشخاص موثق شنیدم و معروف هم بود که چنین بوده است : جان محمد خان که معتاد به الکل ( الکلیسم ) بود و بسیار بی چیز ، سرانجام سکته می کند و در حالی که هنوز زنده بوده او را غسل و کفن کرده دفن می نمایند. دخترش شب خواب می بیند که پدرش داد و فریاد می کند که من زنده ام چرا دفنم کرده اند. روز بعد نبش قبر می کنند و مشاهده می نمایند که پس از دفن بهوش آمده و زنده شده کفن خون را پاره نموده و تمام صورت خود را با ناخن کنده و خون آلوده نموده سپس خفه شده است

و طغيان لهاك خان سالار جنگ نیز سوء رفتار و ستمگری جان محمد خان و عدم پرداخت حقوق ماهیانه و مزایای او و افراد زیر دست مشارالیه بود...

قبل از آن که جان محمد خان خلع درجه شود رضا شاه که بسیار خشمگین بنظر می رسید نطقی مبنی بر لزوم وطن پرستی و وظیفه شناسی افسران و افراد ارتش ایراد و در پایان افسر جوانی را از میان صف افسران انتخاب و به او امر داد که ابتدا پاگون و سپس شمشیر و حتی تکمه های لباس او را بکند ... و پس از او درجات چند نفر افسران همکار فرمانده لشکر کنده شد ... ضمناً در این سفر عده ای که به حمایت سروان لهاك خان سالار جنگ فرمانده پادگان بجنورد در مراوه تپه علیه دولت مرکزی قیام نموده و مردم را تحریک می نمودند با حضور رضا شاه و وثوق السلطنه و سایر همراهان در بجنورد اعدام گردیدند ... ».

مجله ترقی شرحی در این باره نوشته که در شمارۀ 83 سال ششم خواندنی ها نقل گردیده که در زیر نقل می شود :

فرمانده لشکر با دست خود جلو رضا شاه پاگون هایش را کند

در سال 1304 خورشیدی بنا بفرمان رضا شاه که تازه بسلطنت رسیده بود ، قوای بلوچ که ضمیمۀ تیپ قائنات بود ، از جنوب شرقی خراسان بشمال غربی آن یعنی به « مراوه تپه » که یکی از مناطق بسیار بد آب و هوای ترکمن صحرا بشمار می رفت کوچ داده شد.

فرمانده این قوا ، ( سرهنگ فعلی ) سید جلال خان زمانی چندین بار بمركز لشکر خراسان یعنی مشهد گزارش داد که روحیۀ افراد خرابست و مدت اقامت آنان درین منطقه طولانی شده ( چون سرباز چريك بودند نه وظیفه ) گرسنگی و دور بودن از زن و بچه و بدی فوق العاده و طاقت فرسای آب و هوا و نرسیدن ساز و برگ و توشۀ کافی ، آیندۀ بدی را برای این عده نشان می دهد. ولی بگزارش های او آن قدر ترتیب اثر ندادند تا آن که يک حادثه یا بهانه مختصر آتش زیر خاکستر

ص: 129

را شعله ور ساخت و سربازان عصبانی و تحريك شده را بشورش و بلوا و تمرد از فرمان مراکز و اداشت.

جهانگیر خان سالار جنگ سواد کوهی معروف به « لهاك » خان که رضا شاه پسر عموهای او را کشته بود ، در مأموریت « مراوه تپه » افسر مسلسل بود و بر اثر سوخته شدن دو اسب از ابو ابجمعی او فرمانده لشکر امر کرد از لهاك خان غرامت بگیرند . لهاك خان که باطناً نسبت به اوضاع عمومی آن موقع کشور و شخص رضا شاه بدبین بود و اقامت طولانی در مراوه تپه و تحمل آن آب و هوای مسموم و کشیدن رنج و درد گرسنگی و بیماری در دل او با حس کینۀ شدیدی توام شده بفرمان اخذ غرامت یک دفعه از جا در رفت و با عده ای از هم دستان خود از مراوه تپه به بجنورد آمد و آن جا پنج افسر و دو استوار را که باطغیان او مخالف بودند ، در میدان سرخ بجنورد تیر باران کرد و سپس بسوی شیروان و قوچان بحرکت در آمد.

روحیۀ افراد پادگان مشهد بمجرد اطلاع ازین طغیان یک دفعه متزلزل شد و حتی خیال داشتند مشهد را تخیله کنند و بارتفاعات شریف آباد پناه برند ، ولی قوائی از مرکز بفرماندهی یاور ضرابی اعزام شد ، و بمجردی که این نیرو بمشهد رسید ، متجاسرین از قوچان بسمت باجگیران و سر حد روس عقب نشینی کردند و در مرز شوروی خلع سلاح شدند.

پس از فرو نشستن این آتش کوتاه رضا شاه با چند زره پوش بسوی مشهد حرکت کرد و تیمورتاش وزیر دربار نیز ملتزم رکاب بود. ولی دو روز قبل از حرکت رضا شاه ، امان اللّه میرزا جهانبانی که در آن موقع سر تیپ بود ، بمشهد وارد شد و فرماندهی لشکر خراسان را که با جان محمد خان بود خود در دست گرفت - جان محمد خان با وجود این ناچار بود باستقبال رضا شاه برود و تا شاهرود که آغاز منطقۀ خراسان است پیش باز رفت و يك چك بمبلغ 180 هزار تومان با علی حضرت تقدیم کرد. ولی رضا شاه آن را رد کرد و کوچک ترین

ص: 130

اعتنائی بجان محمد خان ننمود و حتی به او نگاه نکرد تا چه رسد بآن که کلمه ای به او حرف بزند. جان محمد خان ناچار شد از عقب موکب ملوکانه بمشهد برگردد.

رضا شاه در همان روز اول ورود بمشهد افسران را در سالن ستاد لشکر احضار کرد. 84 نفر افسر بلافاصله در سالن ستاد گرد آمدند. وقتی رضا شاه وارد سالن شد ، پرسید فرمانده سابق لشکر کجا است ؟

امان اللّه میرزا بعرض رساند که در منزل است رضا شاه از سالن بیرون آمد و دستور داد او را احضار کنند و هر وقت حاضر شد ، اطلاع دهند.

امان اللّه میرزا فوراً چند مأمور بدر منزل جان محمد خان فرستاد. تا پیش از آن که جان محمد خان بیاید ، تیمورتاش چندین بار در نهایت عجله و اضطراب از امان اللّه میرزا سراغ او را گرفت و

می پرسید جان محمد خان هنوز نیامده است ؟

بالاخره جان محمد خان حاضر شد و بعجله وارد سالن گردید در مدخل سالن ، قالی و قالیچه گذاشته بودند و جان محمدخان بمجردی که پا بسالن گذاشت نوک چکمه اش بکنار قالی گرفت و سکندری رفت ولی با دست خود را روی زمین نگهداشت و نگذاشت نقش بر زمین گردد و اعتدال خود را حفظ و خویشتن را جمع و جور کرد و در اول صف ایستاد.

يك لحظه بعد رضا شاه وارد سالن شد ، کنار او امان اللّه میرزا جهانبانی و در عقب سرش تیمورتاش و افسر اسکورت او دیده می شدند.

نخست امان اللّه میرزا احترامات نظامی بجا آورد و گزارش وضع و آمار حاضرین را که 84 نفر بودند بعرض رساند. در میان این عده سیدی بود که قاضی عسکر لشکر خراسان بشمار می رفت رضا شاه گفت : سید برود بیرون ، سید رفت. بعد رضا شاه امر داد که تمام افسران در یک دایرۀ بزرگ به دور او جمع شوند و هر صنف از هم سوا بایستند یعنی رسته های سوار ، پیاده ، توپ خانه ، مهندس مالی و ستاد هر کدام

ص: 131

جدا جدا بدور او دایره بزنند و خودش در وسط شروع کرد بصحبت کردن ...

نطق آن روز رضا شاه خیلی مفصل بود و نزديك يك ساعت طول کشید ، یکی از آن 84 نفر افسر که امروز سرهنگ است ، متن آن نطق را هنوز بیاد دارد و بنا به اظهار او ، رضا شاه آن روز خیلی از پیش آمد قوای « مراوه » اظهار تأسف می کرد و آثار تأثر و عدم رضایت از قیافه اش هویدا بود و می گفت :

ما می خواستیم بدنیا بفهمانیم که ایرانی قادر است بدست خود اداره شود. متأسفانه این عمل لشکر شرق ، لکهٔ ننگینی بدامن قشون زد و ثابت کرد که ما هنوز رشد ملی کامل نداریم. این پیش آمدها دلیل آنست که افسران وظیفۀ خود را فراموش کرده و بفکر جمع آوری ثروت افتاده اند و همین باعث شده که چنان لکۀ ننگی بدامن لشکر شرق نشست.

من می دانم قوای مراوه تپه گرسنه بودند ، حقوق نداشتند ، در منظقۀ بد آب و هوا انجام وظیفه می کردند و از مرکز لشکر بآن ها توجهی نمی شد. من همۀ این ها را تصدیق می کنم ولی تحمل سربازی کجا رفت ؟ چرا مستقیماً بخود من مراجعه نکردند و عملی کردند که این بدامن قشون بنشیند. پس شما هم مقصريد. »

شما 84 نفر افسری که اینک در حضور من هستید ، پیش خود تصور می کنید که در این واقعه تقصیری ندارید چون بیرون از معرکه بودید ، ولی غفلت شما از حال هم قطاران خود و غفلت شما در تعلیمات لازمه ای که می بایست بآن افراد بدهید ، باعث شد که چنین لکۀ ننگ بدامن قشون بنشیند. پس شما هم مقصرید.

رضا شاه پس از آن که نطق ساده و مهیج خود را باین مضمون تمام کرد لحظه ای لب فرو بست و همه در سکوت پرابهتی فرو رفته بودند. رضا شاه سر بر داشت و نگاه تنفر آمیزی بجان محمد خان که بحال خبردار بفاصلۀ چند قدم از شاه ایستاده بود نمود و بنایب اول نیک جو

ص: 132

که از تهران مأمور « اسکورت » او بود و بعدها تا درجۀ سرهنگی رسید و وفات کرد گفت :

درجۀ این صاحب منصب را بکن !

در دایره ای که افسران بدور شاه زده بودند ، نایب اول نیکجو مقابل جان محمد خان ایستاده بود و همین که خواست برود جلو ، جان محمد خان ، خود در حالی که از فرط خشم صورتش بر افروخته و دم بر نمی آورد با دست چپ پاگن راست را کند و چون پاگن راست زیرش باز است ( زیرا بند کمربند از آن جا رد می شود ) کندن آن آسان است ولی جان محمد خان با چنان حرص و خشمی آن پاگن را کند که بلوزش تا زیر کمر پاره شد ! بعد خواست با دست راست پاگن چپ را بکند و نشد. آن وقت بنایب اول اسکورت رضا شاه با صدای خشن گفت بكن !

همه ساکت بودند و حتی صدای نفس کشیدن 84 نفر نیز بگوش می رسید بحدی که وقتی نایب اول نیکجو با چاقو پاگن چپ جان محمد خان را می برید صدای پاره شدن پارچه در سالن بآن بزرگی پیچیده بود.

چون پاگن با درجات آن کنده شد جان محمد خان شمشیرش را هم بنایب اول داد و از دایره کنار رفت. بعد رضا شاه دایره بحرکت در آمد و چند نفر از افسرانی را که با جان محمد خان از مرکز مأمور مشهد شده و از ایادی جان محمد خان بودند ، از دایره بیرون کرد و أمر داد که آنان را در جلو نظمیه شهر ، « گاو سر » بزنند ( گاو سر چوب كلفت و بزرگی است مثل چوب پشه بند ) و هر چه اندوخته بودند رضاشاه دستور داد بنفع ارتش ضبط شود.

روز بعد امان اللّه میرزا از شاه تقاضا کرد که از تنبیه افسران بآن شکل در گذرد. ولی اندوختۀ آنان از هر کدام بفرا خور حالش مبالغی کسر شد و حقوق عقب افتادۀ لشکر را با آن پرداختند و گویا آن چک 180 هزار تومانی جان محمد خان را هم وصول کردند و باین مصرف

ص: 133

رسانیدند.

حاج آقا حسین قمی در خراسان برضا شاه پیغام داد که تا نظام وظیفه را ( که تازه فرمانش در سراسر ایران صادر شده بود ) در مشهد و قم معاف نکند ، بحضورش شرفیاب نخواهد شد. رضا شاه هم چون موقع باريك بود ، از روی سیاست بتمنای او رفتار کرد ، ولی بعد که آب ها بجوی ها بازگشت از قم و مشهد خیلی سخت تر از پیش سرباز وظیفه گرفتند !

در این ضمن دوست محمد خان بلوچ در بلوچستان طغیان کرد ، رضا شاه بمجردی که در مشهد از طغیان او خبردار شد تلگرافی بدین مضمون برای او مخابره کرد :

« در این موقع که من برای سرکشی قشون به سرحدات شرق و شمال شرق آمده ام ، این عمل شما فوق العاده باعث تعجب است ، فوراً بمحل خود « بمپور » مراجعت کنید. »

اتفاقاً دوست محمد خان بلوچ بفرمان رضا شاه عمل کرد و دست از طغیان برداشت ، زیرا در آن موقع اگر می خواست بلوا کند ، با اوضاع و احوال آن روزی ، مردم تصور می کردند باز هم تحريك خارجی است !

روز بعد رضا شاه به بجنورد حرکت کرد. قبل از رضا شاه هنگ سواری که بفرماندهی سرگرد ضرابی بود ، از صحرای ترکمن ببجنورد وارد شد. در این راه 12 نفر سرباز از عدۀ سربازان لهاک خان که از دست او گریخته و در همان صفحات متواری و پنهان بودند بسر گرد ضرابی تسلیم شدند. رضا شاه أمر کرد در همان محلی که لهاك خان پنج افسر و دو استوار را در میدان سرخ بجنورد تیر باران کرده و بخاك سپرده بود ، این دوازده سرباز را نیز تیر باران کنند و بخاك بسپارند.

رئیس دارائی بجنورد و یک نفر واعظ که هنگام طغيان لهاك خان با او در بجنورد همراهی کرده بودند ، نیز با این دوازده سر باز تیر باران شدند.

بعد رضا شاه با دست خود پنج شمع روی قبر هر یک از آن پنج افسر که باطاعت لهاك خان در نیامدند و او تیر بارانشان کرد ، روشن

ص: 134

ساختو دستور داد که این پنج شمع باید تا أبد روشن بماند. و معلوم نیست که تا امروز روشن مانده است یا خیر ؟ ( البته مقصود تجدید آن شمع ها است ).

پس از آن ، دیوان حرب صحرائی تشکیل شد و یک عده از افسران که تشخیص داده شده بود در انجام وظیفه غفلت کرده اند تا « تابینی » خلع درجه شدند ، اینک یکی از آن افسران دوباره از تابینی بسر تیپی رسیده و دیگری سرهنگ شده و در ارتش ایران هم چنان خدمت می کنند.

رضا شاه بعد از انجام این امور ، با تیمورتاش بمشهد و سپس از مشهد بتهران بازگشت. »

نیز روزنامۀ آشفته شرحی دربارۀ چگونگی قتل سردار معزز نوشته که مجلهٔ خواندنی ها نقل نموده است :

جعل نامه بخط و امضای احمد شاه

هنگامی که آقای امیر اقتدار ( سر لشکر محمود آقا انصاری ) وزیر داخلهٔ کابینۀ سردار سپه بود سردار بجنوردی به تهران می آید و در خانۀ امیر اقتدار منزل می کند.

چون سردار بجنوردی ( یکی از خوانین صاحب قدرت خراسان ) بر خلاف انتظار بدخواهان و مخالفان سردار سپه از در دوستی داخل می شود و امیر اقتدار هم در خدمت سردار سپه از سردار و صمیمیت او ضمانت می کند ، سردار بجنورد از طرف سردار سپه به اخذ يك قبضه شمشیر مرصع مفتخر و عازم بجنورد می گردد. امیر اقتدار در وزارت داخله مشغول اصلاحات می شود و از جمله چند نفر از رؤساء درجه اول وزارت داخله را بیرون می اندازد.

آقای امیر سین ... غین ... که مردی بد کینه و اهل فن بوده وقتی از وزارت داخله بیرون می رود کینۀ امیر اقتدار را بدل می گیرد و در صدد خراب کردن او بر می آید. برای خراب کردن وزیر کشوری مثل

ص: 135

امیر اقتدار که چیزی به او نمی چسبید باید راه و چارۀ بلندی اندیشید و بهترین راه در نظر آقای سین ... غین ... این می رسد که چون آقای امیر اقتدار از اعمال و رفتار سردار بجنوردی نزد سردار سپه ضمانت کرده باید با خراب کردن سردار بجنوردی ، امیر اقتدار را از بین برد. نقشه کشیده می شود آقای سین ... غین ... باتفاق یکی از نزدیکانش نامه ای بخط و امضای احمد شاه جعل می کنند و در پاکتی می گذارند و لاك کرده در پاکتی دیگر قرار می دهند و به پاریس می فرستند که از پاریس کاغذ معهود را ( که عنوانش ، ایران بجنورد جناب اجل سردار معزز بجنوردی ملاحظه فرمایند ) بوده بایران برگردانند.

بعد از فرستادن این پاکت شرحی بدون امضاء برئیس شهربانی و شخص حضرت اشرف نوشته می شود که : سردار معزز بجنوردی علیه حضرت اشرف سردار سپه کمیتۀ سری تشکیل داده و با احمد شاه مکاتبۀ محرمانه دارد ! در این کاغذ مخصوصاً سردار سپه را بعصمت مادر وطن قسم می دهند که موضوع را سرسری نگرفته و بپست خانۀ تهران و خراسان دستور دهند کاغذهائی که از خارجه بعنوان سردار بجنوردی می رسد سانسور نمایند تا صدق و کذب ادعای نویسنده بر حضرت اشرف ثابت گردد.

محتاج بتوضیح نیست که وقتی این نامه با این که بدون امضاء بود بشهربانی و حضرت اشرف سردار سپه می رسد چه الم شنگه ای بپا می شود اولا همان روز تلگرافی رمز از شهربانی مرکز بشهربانی مشهد یکی هم ستاد لشکر بسرتیپ جان محمد خان مخابره می شود که عملیات سردار را کاملا زیر نظر بگیرند و ثانیاً بگمرکات سرحدی و پست خانه ها دستور محرمانۀ مؤکد صادر می گردد که نامه های واصله از خارج ایران بنام سردار بجنوردی یا کسان او سانسور شود.

داستان سانسور نامه هائی که از خارج مخصوصاً از پاریس می رسید ( ولو بآدرس تجار و اشخاص متفرقه ) خود حکایت های عجیب و غریبی دارد که مورد بحث ما نیست. مدت يك ماه مأمورین مربوطه

ص: 136

با مراقبت های شدید اعمال و رفتار سردار را زیر نظر می گیرند تا پست خانۀ مرکزی نامۀ لاک و مهر شده ای بعنوان سردار بجنوردی که از پاریس فرستاده شده بوده دریافت می کند. نامۀ مزبور باسلام و صلوات تقدیم حضرت اشرف می گردد. وقتی نامه را باز می کنند می خوانند که احمد شاه بخط و امضاء خودش در جواب نامه ای که سردار به او نوشته است بعد از اظهار رضایت های زیاد و اظهار قدردانی از صمیمیت و شاه پرستی سردار می نویسد : برای از بین بردن رضا خان ( بوسیلۀ کمیتۀ سری ) موافقت نمی شود زیرا بلافاصله خارجی ها امامزاده ای برای ما درست خواهند کرد ، لیکن برای کوتاه نمودن دست مشارالیه هنوز وقت باقی است و باید منتظر دستور باشید. بعد از آن که حضرت اشرف از مضمون نامۀ احمد شاه و توطئۀ سردار بجنوردی مطلع می شود از طرفی بفرمانده لشکر شرق دستور دستگیری و اعدام سردار را صادر و از طرفی امیر اقتدار بی چاره مغضوب و خانه نشین می گرد.

انتحار سپهسالار اعظم

روز هشتم محرم ( 27 تیر ماه 1305 ) چند نفر در عمارت ییلاقی زر گنده بدیدن سپهسالار رفته بودند ، مشارالیه پس از چند دقیقه ملاقات و مذاکره با واردین به اندرون می رود و پس از صرف ناهار خانم خود را احضار کرده و خواسته بود مختصر آب گرم برای او تهیه نمایند. پس از خروج مشارالیها خادم خود را احضار کرده و مراسله ای که قبلا نوشته بود به او می دهد که به خانم ایشان بدهد. پس از خروج مستخدم شرح مختصری راجع بعلت انتحار خود مرقوم می دارد و برای آن که تیر بخطا نرود در جلو آئینه رفته با هفت تیر به پیشانی خود خالی و فوراً فوت می کند. چند لحظه پس از صدای گلوله همسر سپهسالار و امیر اسعد و امیر انتصار و سایر کسان او در اطاق حاضر می شوند و جنازه را که غرق در خون بوده مشاهده می نمایند.

از قراری که گفته شد در مراسلهٔ اولی شرح زندگانی خود و

ص: 137

خدماتی را که نسبت به مملکت و مشروطیت کرده اشعار داشته و شرحی هم راجع به امور زندگانی خود بعنوان وصیت خطاب به امیر اسعد نوشته و تقاضا کردۀ جنازۀ او را در مقبرۀ ساعد الدوله ( سرهنگ ساعد الدوله که گفته می شد به اشارهٔ سردار سپه کشته شده بود ) در امامزاده صالح تجریش دفن نمایند.

در این موقع مستوفی الممالك و بعضی از محترمین در آن جا حاضر شدند و جنازه را با احترامات لازمه تشییع کرده پس از تغسیل بخاک سپردند.

روز اول مرداد از طرف دولت ختم رسمی در مسجد سلطانی اعلام می شود و عده ای از رجال و علماء در آن مجلس تذکر شرکت می نمایند.

محمد ولی خان خلعت بری سپهسالار اعظم

پسر حبیب اللّه خان ساعد الدوله در سنۀ 1264 ق. در خرم آباد تنکابن متولد شده پس از تحصیلات متداولهٔ آن دوره بمنصب سرهنگی فوج تنکابن برقرار و در معیت پدر خود به سفر استرآباد ( گرگان ) رفت.

در 20 سالگی به تنهائی در حکومت صاحب اختیار ، هنگ تنکابن را به مرز استرآباد برد و در آن مسافرت رشادت های زیادی از خود بروز داد که موجب تحسین کارگذاران دولت وقت گردید.

در مسافرت سوم استرآباد در زمان حاج میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی بدرجۀ سرتیپی سوم و بعد متدرجاً بمرتبۀ سرتیپی دوم نائل گردید.

سپس در سنۀ 1303 ق ، از طرف ناصر الدین شاه مأمور پذیرائی نصرت پاشا که سفیر فوق العاده از طرف عبد الحمید خان سلطان عثمانی مأمور دربار ایران شده بود گردید و بدرجۀ سرتیپی اول و امیر پنجگی ارتقاء یافت. و در حقیقت ترقیات محمد ولی خان از این مسافرت شروع شد زیرا در این مأموریت کفایت شایانی در حفظ شؤونات و موقعیت دولت

ص: 138

بظهور رسانیده بود.

سال بعد بلقب نصر السلطنه مفتخر و در سنۀ 1306 بحکومت استرآباد که از مأموریت های مهم بملاحظۀ سیاست خارجی بود منصوب گردید. در این حکومت انتظامات سرحدی استرآباد را برقرار کرد و استرآباد بمنصب امیر تومانی و دریافت شمشیر و امتیازات دیگری سر افراز گردید.

در سنهٔ 1311 امتیاز مسکوکات دولت را بیست ساله قبول نمود ولی قبل از انقضای مدت امتیاز ضراب خانه را از او انتزاع نمودند.

بعد در سنۀ 1314 در سلطنت مظفرالدین شاه گمرکات را قبول کرد و از عهدۀ آن بر آمد و دولت وزارت خزانه را به او واگذارد ولی در اثر ضدیت بعضی ، گمرکات و خزانه نیز از او منتزع گردید.

در سنۀ 1316 به ایالت گیلان برقرار و مدت چهار سال بحکومت آن جا باقی بود. مدرسۀ شرف مظفری ،سبزه میدان فعلی رشت و راه غازیان به رشت و کوچصفهان به رودسر و شفت و فومن از یادگارهای او می باشد.

در مسافرت مظفرالدین شاه به اروپا که از راه رشت عازم بود به لقب سردار معظمی سر افراز گردید.

پس از مراجعت از گیلان بنا بر پیش آمدهای غیر مترقبه درباری های وقت باسم حکومت به اردبیل تبعید گردید ، چند ماهی که در آن جا حکومت داشت ، نظم را در طوایف شاهسون برقرار کرد و ضمناً موفق شد کتابچه ای از عتیقه جات مقبرۀ شیخ صفی الدین ترتیب داده و ثبت نمود. ( معلوم نشد این عتیقه جات در دوران پهلوی چه شد ؟ ).

در مراجعت از آن سفر در سال 1323 بریاست توپ خانه و فرماندهی يك قسمت از قشون و بلقب سپهداری منصوب و مفتخر گردید و در همان وقت تلگراف خانۀ دولت را قبول کرد. در این تاریخ دورۀ سلطنت استبدادی بپایان رسید. در دوران مشروطیت و در ابتدای مشروطۀ صغیر مملکت رو به هرج و مرج سوق داده شد. از جمله تراکمۀ یموت یاغی شدند و یک صد و هشتاد نفر را از صفحات خراسان و غیره به اسارت

ص: 139

بردند. محمد ولی خان با نداشتن وسائل کافی و ضدیت درباریان محمد علی میرزا ، اقدام در رفع غائله و استرداد اسرا را به عهده گرفت. اگر چه اول بوعدۀ كمك ده هزار نفر قشون و دادن مخارج ، محمد ولی خان را بطرف استر آباد فرستادند ولی پس از یأس از فرستادن قشون بواسطۀ نفوذ شخصی و ایلیت تمام سران مازندران را همراه برد و پس از چندین جنگ با طوایف یموت آن ها را مغلوب و مجبور به استرداد تمام اسرا کرد.

پس از مراجعت از آن مسافرت که مقارن با توپ بستن مجلس بود دولت وقت او را مأمور جنگ با مجاهدین تبریز کرد ، چون شور آزادی را همواره در سر داشت و جنگ با ملت را مخالف بود از ریاست قشون آذربایجان مستعفی شد و برای اعادۀ مشروطیت خود را به تنکابن که خانۀ آباء و اجدادی و موطن او بوده است رسانید. لدى الورود علم آزادی را بر افراشت. آزادی خواهانی که پس از توپ بستن مجلس به اطراف پراکنده شده بودند همین که اقدام سپهدار اعظم را شنیدند از اطراف بخرم آباد تنکابن مجتمع شده پس از تشکیلات اولیه از آن جا حرکت کرده و از طریق رشت و قزوین در تاریخ 27 جمادى الثانى 1327 باتفاق مجاهدین و سران ایل بختیاری بفتح تهران نائل آمدند و حکومت آزادی و مشروطیت را تثبیت و مستقر کردند و محمد علی میرزا را خلع ید و مجلس شورای ملی را مفتوح نمودند.

مجاهدات محمد ولی خان در راه آزادی و استقرار حکومت مشروطۀ ایران برجسته ترین خدمات مشارالیه بملت و مملکت ایران بوده و اقوی دلیل هم لایحۀ تشکری است که از طرف مجلس دوم به او اعطاء شد و برسم یادگار و افتخار در خانوادۀ وی ضبط است. در جنگ با سالار الدوله نیز در خود تنکابن یکی از نواده هایش کشته شده است.

چندین نوبت عهده دار پست ریاست وزراء گردیده و بمنصب سپهسالار اعظمی که بزرگ ترین مناصب دولت آن وقت بوده نائل شده است. عشق مفرطی به آبادی داشته است و صرف نظر از نقاط دیگر مملکت

ص: 140

عکس

محمد ولی خان خلعت بری سپهسالار اعظم

ص: 141

از قبیل بستن سد قزوین و غیره اقداماتی در پایتخت نموده که از آن جمله تأسیس دو باب مدرسۀ پسرانه و دخترانه در تهران را می توان نام برد که با سرمایۀ شخصی انجام داده و نیز آباد کردن اراضی مخروبه و غیر قابل استفاده چه در شمیران و چه در شهر باسم ولی آباد شهر و ولی آباد شمیران ، تیغستان معروف ، هم چنین ایجاد قنوات متعدد که قسمت اعظم شمال شهر و اطراف را مشروب

می کند و از یادگارهای او محسوب می شود.

ظاهراً علت انتحار او این است که به بانك استقراض روس مقروض بوده و چون طبق قرار داد 1921 ایران و شوروی تمام اموال آن بانك بدولت ایران واگذار شده بود ، دولت برای وصول بدهی های سپهسالار به او فشار می آورده است و چون نمی توانسته قروض خود را ادا نماید دست به انتخار زده است.

افتتاح راه شوسۀ مازندران

روز 19 مرداد 1305 مستوفی الممالك ( رئيس الوزراء ) باتفاق وزیر فوائد عامه ( هدایت ) و کفیل وزارت داخله و حاکم تهران و معاون وزارت فوائد عامه و چند نفر دیگر برای افتتاح راه شوسۀ مازندران بسمت گدوك و تنگۀ عباس آباد حرکت نمودند و بدین ترتیب راه تهران مازندران مفتوح گردید

دورۀ ششم مجلس آمادۀ کار شد

روز اول شهریور 1305 مجلس شورای ملی آمادۀ کار شد یعنی تصویب اعتبار نامه ها بحد نصاب رسید و جواب خطابۀ شاه تهیه و قرائت گردید.

استعفای مستوفی

طبق معمول پارلمانی پس از رسمیت یافتن مجلس دولت باید

ص: 142

مستعفی شود تا نمایندگان نسبت برئيس الوزراء جدید ابراز تمایل نمایند.

بنابر این روز 5 شنبه سوم شهریور ماه 1305 مستوفی در سعدآباد حضور یافت و ضمن ملاقات اظهار خستگی و استعفای خود را تقدیم نمود. شاه از قبول استعفا خودداری و مدتی در این باره مذاکره بالاخره مستوفی را متقاعد نمود که قبول مسئولیت کرده وزرای خود را هر چه زودتر انتخاب و معرفی نماید.

مستوفی الممالك که با اکراه و اجبار قبول مسئولیت نموده بود بمجلس شورای ملی آمد تا دربارهٔ اعضای کابینه با نمایندگان مجلس تبادل نظر نماید. در مجلس اکثریت نمایندگان باشخص مستوفی مخالف نبودند ولی عده ای از نمایندگان نسبت به بعضی از افراد کابینه نظر منفی دادند.

ابراز تمایل مجلس به مستوفی

روز سه شنبه هشتم شهریور در جلسۀ خصوصی مجلس نسبت بزمامداری مستوفی نظر خواهی و نتیجه بدین ترتیب اعلام گردید : از 81 نفر عدۀ حاضر در جلسۀ خصوصی 69 نفر رأی موافق دادند و 12 نفر مخالف و ممتنع.

مستوفی که قیافهٔ اکثریت را نسبت بوزرای خود ملاحظه کرد از همان مجلس نزد رضا شاه رفت و استعفای خود را تقدیم داشت و هر چه شاه به وی اصرار نمود که استعفای خود را مسترد دارد مستوفی در انکار باقی ماند.

روز 17 شهریور ساعت هشت صبح چراغ علی خان پهلوی پیشکار ولیعهد و کفیل وزارت دربار در مجلس حضور بهمرسانید و با رئیس مجلس ( تدین ) ملاقات کرد و اظهار داشت که مستوفی الممالك از ادامۀ زمامداری استعفاء کرده و مورد قبول واقع گردیده است.

اکنون مجلس باید زودتر تمایل خود را نسبت برئیس دولتی که

ص: 143

باید معین شود معلوم و مشخص کند.

تشکیل جلسۀ خصوصی

متعاقب پیام شاه ، رئيس مجلس جلسۀ خصوصی تشکیل داده و استعفای رئیس دولت را باطلاع نمایندگان رسانید و تمایل نمایندگان را خواستار گردید. در این جلسه عده ای از نمایندگان معتقد بودند که بایستی مستوفی را متقاعد به تشکیل کابینه نمود و بدون قید و شرطی با ایشان موافقت کرد که زودتر موفق به تشکیل کابینه و رفع بحران بشود.

عده ای از نمایندگان معتقد بودند که بایستی به میرزا حسین خان پیرنیا ( مؤتمن الملك ) ابراز تمایل و ایشان را وادار بقبول زمامدار و تشکیل کابینه کرد.

چند نفری هم عقیده داشتند که بایستی شخص دیگری را در نظر گرفت که ظرف 12 ساعت کابینۀ خود را تشکیل دهد و به بحران خاتمه داده شود.

تشکیل فراکسیون

بعد از خاتمۀ جلسۀ خصوصی فراکسیون ها تشکیل گردید و در اطراف اشخاص مذاکرات زیادی جریان یافت. بالاخره فراکسیون های رادیکال و اتحاد و اقتصاد معتقد بزمامداری میرزا حسین پیرنیا شده عده ای از منفردین هم موافقت نمودند در فراکسیون مستقل هم نمایندگان معتقد بودند که بایستی قبلا مؤتمن الملک را ملاقات نمود و مذاکره کرد که ایشان قبول زمامداری کنند آنگاه بایشان رأی داد والا با صورت فعلی که قبولی ایشان معلوم نیست رأی دادن چه فایده ای دارد. بالاخره اکثریت فراکسیون ها با اظهار تمایل به مؤتمن الملك پیرنیا موافقت نمودند و نتیجه را باطلاع رئیس مجلس رسانیدند.

ص: 144

تمایل مجلس

مقارن یک ساعت بعد از ظهر مجدداً جلسۀ خصوص تشکیل شد و مذاکراتی جریان یافت و در نتیجه مؤتمن الملك 56 رأى - ميرزا حسن خان مستوفی 19 رأی آوردند. عده ای از نمایندگان هم بواسطۀ به درازا کشیدن جلسات رفته بودند و حضور نداشتند.

پس از معلوم شدن تمایل مجلس مقرر گردید که رئیس مجلس نتیجۀ رأی مجلس را باطلاع شاه برساند که از طرف شاه پیرنیا برای تشکیل کابینه دعوت شود.

پیرنیا قبول نمی کند

روز جمعه 18 شهریور مؤتمن الملك بدربار احضار و تکلیف شد که قبول مسئولیت نموده کابینۀ خود را تشکیل دهد ، ولی مؤتمن الملك بھیچ کیفیتی حاضر بقبول زمامداری نشد.

روز شنبه سه ساعت قبل از ظهر چراغ علی خان کفیل وزارت دربار (1) بمجلس آمد و رئیس مجلس را ملاقات کرد و اظهار داشت که دیروز مؤتمن الملك حضور اعلي حضرت شرفیاب شد و از تشکیل کابینه و قبولی مقام ریاست وزراء معذرت خواستند. بنابر این لازم است که مجلس شورای ملی نظریهٔ خود را اظهار دارد و نیز چون تقریباً دو ماه است به اجزای ادارات حقوق نرسیده خوبست در این خصوص هم فکری شود که ادارات دولتی دچار اختلال نشوند.

اقدامات رئیس مجلس

بلافاصله رئيس مجلس ( تدین ) از هر فراکسیونی سه نفر نماینده خواست که در دو موضوع فوق الذکر مذاکره شود بالنتیجه نمایندگان ذیل انتخاب شدند.

ص: 145


1- در غیبت تیمورتاش وزیر دربار - چراغ علی خان پسر عموی رضا شاه کفالت وزارت دربار را عهده دار بوده است

از فراکسیون اقتصاد : امام جمعه - بامداد - ضياء

از فراکسیون آزاد : پالیزی - فهیمی - دولتشاهی

از فراکسیون اتحاد : موقر - بیات - نراقی

از فراکسیون رادیکال : عبد الباقى - احتشام زاده - نوبخت

از فراکسیون مستقل : خطیبی - ملك مدنى - طاهری

از منفردین : مدرس - فیروز میرزا - دکتر مصدق

نمایندگان فوق الذکر جلسه ای تشکیل دادند و در خصوص رئیس دولت و تصویب دو دوازدهم مذاکره و در نتیجه قرار شد عده ای از نمایندگان بشرح زیر :

داور - دشتی - امیر جنگ - فاطمی - میر سید احمد - سید یعقوب - شیروانی - افشار - رفیع - سالار لشكر.

مؤتمن الملک را ملاقات و در خصوص قبولی مقام ریاست وزراء با ایشان مذاکره کنند و او را به قبولی وادار و متقاعد نمایند. و در خصوص دو دوازدهم تصمیم گرفته شد که مادۀ واحده ای بعنوان طرح قانونی با قید دو فوریت تقدیم و تصویب گردد تا چرخ های ادارات دولتی دچار اختلال نگردد.

نتیجۀ مذاکره

نتیجۀ مذاکرات متمادی و مفصلی که از طرف نمایندگان و پیرنیا بعمل آمد این بود که مؤتمن الملك خودش از قبولی مقام ریاست دولت استنکاف نمود ، ولی متقبل شد که در درجۀ اول مستوفی و اگر ایشان قبول نکرد میرزا حسن خان مشیرالدوله پیرنیا را برای زمامداری حاضر نمایند.

روز یک شنبه 20 شهریور مؤتمن الملك با مستوفی ملاقات و مدتی مذاکره کردند که بدون نتیجه جلسه شان خاتمه یافت ولی قرار شد مجدداً مؤتمن الملك با او ملاقات نماید.

در ملاقات ثانی که پیرنیا با مستوفی بعمل آورد و سایر نمایندگان

ص: 146

مخصوصاً مدرس هم با مستوفی ملاقات نمودند بالاخره قرار شد مستوفی قبول مسئولیت نماید.

روز 4 شنبه 23 شهريور نزديك ظهر مؤتمن الملك بوسيلۀ تلفن به مجلس اطلاع داد که در نتیجۀ مذاکرات مفصل مستوفی حاضر بقبول مسئولیت شده اند.

پس از وصول این خبر جلسۀ خصوصی تشکیل گردید و دربارهٔ زمامداری مستوفی اخذ آراء بعمل آمد و در نتیجه از طرف نمایندگان با اکثریت 66 رأی در مقابل 12 رأی اظهار تمایل به مستوفی گردید.

زمامداری مستوفی

روز 5 شنبه 24 شهریور مستوفی بدربار احضار و از طرف شاه به وی تکلیف زمامداری گردید و قرار شد ظرف یکی دو روزه کابینه تشکیل و بکار مشغول گردد.

ملاقات با مشیر الدوله

مستوفی از دربار مستقیماً بمنزل میرزا حسن خان پیرنیا مشیرالدوله آمد و دربارهٔ عضویت ایشان در کابینه مذاکره و تقاضا نمود که قبول نماید. ولی نامبرده بنا بمعاذیری نپذیرفت و تا حیات داشت دیگر سمتی را نپذیرفت حتی در دورۀ هفتم هم که او را جزو لیست کاندیدای دولتی تهران منظور کرده بودند و انتخاب شده بود از قبول نمایندگی هم خود داری کرد و بنوشتن تاریخ ایران باستان اشتغال یافت.

مستوفی چهار بعد از ظهر همان روز 5 شنبه به عمارت هیئت دولت آمد و چند نفری را که تصمیم داشت در دولت خود بکار بگمارد احضار کرد. بتدریج وثوق الدوله - علی قلی خان انصاری - مهدی قلی خان هدایت و میرزا احمد خان بدر حضور بهم رسانیدند و مذاکراتی دربارۀ برنامۀ کابینه و اعضای دولت بعمل آمد.

ص: 147

معرفی دولت بمجلس

روز شنبه 26 شهریور مستوفی در جلسۀ رسمی حضور یافت و هیئت دولت خود را بشرح زیر معرفی نمود :

رئيس الوزراء - پس از عرض تشکر از حسن ظن آقایان نمایندگان محترم که نسبت به این جانب ابراز شده است هیئت دولت تشکیل و آقایانی که برای همکاری خودم انتخاب نموده ام و قبول کرده اند معرفی می نمایم :

آقای میرزا حسن خان وثوق - وزير عدليه

آقای میرزا حسن خان اسفندیاری - وزیر مالیه

آقای علی قلی خان انصاری - وزیر خارجه

آقای مهدی قلی خان هدایت - وزیر فوائد عامه

آقای میرزا احمد خان بدر - وزیر معارف

آقای میرزا محمد علیخان فروغی - وزیر جنگ

آقای میرزا احمد خان اتابکی - وزیر پست و تلگراف

آقای احتشام السلطنه - وزیر داخله

سپس مواد برنامه دولت را در 18 ماده قرائت نمود.

قرار شد برنامۀ دولت طبع و توزیع و در جلسۀ سه شنبه مطرح گردد.

طرح برنامۀ دولت مستوفی در مجلس

نقل از جلسۀ 12 مورخ 29 شهریور ماه 1305

دربارۀ مخالفت بعضی از نمایندگان قبل از این که برنامۀ دولت مطرح شود رئيس الوزراء ( مستوفی الممالك ) پشت تریبون رفت و روی واقع بینی که داشت و می دانست که اگر بخواهند با کابینۀ او مخالفت کنند کنار خواهد رفت و پس از وی معلوم نیست که کار ادارۀ مملکت روی چه اصولی خواهد گذشت چنین بیان داشت :

ص: 148

« رئيس الوزراء - بنده شنیدم که بعضی از آقایان محترم مخصوصاً عمو زادۀ محترم آقای مصدق السلطنه نسبت به بعضی از آقایان همکارهای محترم بنده تصمیم دارند که پاره ای مذاکرات نمایند که بنده آن مذاکرات را اصلا در مجلس صلاح نمی دانم بشود ، لذا بنام مصالح مملکت از آقایان محترمی که این تصمیم را گرفته اند و مجلس خواهش دارم که در آن مذاکرات داخل نشوند ، زیرا همان طوری که عرض کردم صلاح مملکت نیست ، و خوب است فعلا از آن مذاکرات صرف نظر شده و داخل دستور و حلاجی پروگرام دولت بشوند ( عده ای - صحیح است (1) ).

رئیس - دستور شور در پروگرام دولت است ، آقای دکتر مصدق قبلا اجازه خواسته اند.

دکتر مصدق - در تعقیب فرمایشات آقای رئيس الوزراء بنده هم صلاح مملکت را در این می دانم ولی خوبست آقای رئیس الوزراء اطمینان بدهند اعضائی که با ایشان کار می کنند در آتیه اعمال گذشته شان را تجدید نکنند ، اگر آقای رئیس الوزراء که مورد اطمینان و اعتماد همه هستند این اطمینان را بدهند که عملیات گذشته تکرار نشود و تمام اعضاء کابینه شان به مملکت خدمت کنند البته بنده و عموم نمایندگان و تمام مردم جز این انتظاری نداریم. ولی اگر این اطمینان را ندهند هیچ کس نمی تواند حق یک وکیلی را سلب کند و او را از مذاکره ممنوع دارد...

رئيس الوزراء - بنده احساسات وطن دوستی عموزادۀ عزیزم آقای مصدق را تحسین و تقدیر می کنم و خاطر نشان می کنم که من فعلا صلاح

ص: 149


1- عده ای از نمایندگان که بعنوان مخالف نام نویسی کرده بودند پس از بیانات مستوفی موافقت نمودند که دیگر دربارۀ کابینه و اعضاء آن صحبتی نکنند فقط دکتر مصدق قبول نکرد و مطالب مشروحی دربارۀ دو نفر از اعضاء کابینه بیان داشت و بعضی از نمایندگان هم تذکراتی دادند. چون این جلسۀ مجلس یکی از جلسات مهم دورۀ ششم است و قسمتی از تاریخ سیاسی ایران را تشکیل می دهد عیناً بيانات دکتر مصدق و مدرس و وثوق الدوله نقل گردیده است

نمی دانم وارد بيك مسائلی بشوم و همین طور سر بسته عرض می کنم که خوبست آقای دکتر مصدق و آقایان قدری توجه بموقع گذشته هم بکنند و چون صلاح نمی دانم بیش از این در این خصوص مذاکره شود عرض نمی کنم ، راجع به اطمینانی که فرمودند البته اگر بنده از همکارهای خودم اطمینان نمی داشتم و مسئولیت تمام اعمال آن ها را بعهدۀ خودم نمی گرفتم آن ها را دعوت بهمکاری با خودم نمی کردم. من اطمینان بتمام همکارهای خودم داشته و مسئولیت تمام آن ها را عهده دار هستم.

دکتر مصدق - ... در جلسۀ قبل بنده می خواستم که عدم موافقت خود را نسبت به دو نفر از اعضاء این کابینه ، آقای وثوق الدوله و آقای فروغی عرض نمایم.

آقای فروغی که بسمت وزارت جنگ معرفی شدند مرتکب اعمالی شده اند که بعضی را در موقع عرض می کنم و در این جلسه فقط بدو مراسله که مطابق اطلاعات من بسفارت خانه های دولت مجاور نوشته اند می پردازم.

اول مراسله ایست که بسفارت دولت شوروی نوشته و موافقت خود را در قضاوت دعاوی اتباع آن دولت در ادارۀ محاکمات وزارت خارجه اظهار نموده ... (1)

دوم مکاتبه ایست که فروغی با سفارت انگلیس نموده (2) و در آن قریب بیست کرور تومان دعاوی آن دولت را نسبت بایران تصدیق کرده است. حقیقت چقدر معاملۀ خوبی است که بعضی برای اختناق

ص: 150


1- پس از نطق دکتر مصدق هم سفارت شوروی و هم دولت وجود چنین مراسله ای را که برقراری کاپیتولاسیون است تکذیب نمودند ، بنابراین از بقیۀ بیانات دکتر مصدق در این مورد صرف نظر می شود
2- این موضوع مورد تکذیب واقع نشد و کاملا حقیقت داشته است و پول هائی بوده که انگلیس ها مبلغی از آن را در موقع جنگ بین الملل در ایران خرج کرده بودند و مبلغی هم از بابت قرار داد 1919 بدولت ها داده و مبلغی هم از بابت رشوه به وثوق الدوله - نصرت الدوله و صارم الدوله داده بودند که طبق نامۀ فروغی بسفارت انگلیس ، انگلیس ها اصل با فرع آن را دریافت نمودند

و فروش ایران پول بگیرند و آقای فروغی اصل را با فرع تصدیق نمایند ( عراقی - این کاغذ پنجره است )

... اما نسبت به آقای وثوق الدوله که در صدر قوۀ قضائیه واقع شده اند... بنده چون نمی توانستم مخالفت خود را بدون دلیل استرداد کنم و بوطن پرستی آقایان نمایندگان محترم نهایت اطمینان دارم ، اعتراضات خود را نسبت بقرار داد و فاعل آن عرض می نمایم. اینك اعتراضات من : جريدۀ ستارهٔ ایران در جواب لایحۀ دفاعیۀ ایشان در تاریخ 25 و 29 رمضان 1335 پانزده فقره تصویبات و امتیازاتی که از زاده های ایام فترتند در شمارهٔ 13 و 15 خود نشر نموده و می نویسد تمام آن ها بامضاء وثوق الدوله بوده بدون این که از مسئولیت او بکاهد ، دو مسئولیت متوجه مشارالیه می سازد یکی مسئولیت اختصاصی که بسمت وزیر امور خارجه امضاء کرده و دیگر مسئولیت اشتراکی که در قانون اساسی مطرح است.

اگر وثوق الدوله مدعی است بعضی از این امتیازات بامضای او نبوده آیا می تواند منکر شود که مقدمه و زمینهٔ آن ها در زمان وزارت او حاضر و فراهم نشده است ؟ احصائیۀ امتیازات اعطا شده بخارجه در غیبت مجلس بخوبی معلوم می نماید که فروش ثروت طبیعی ایران در زمان مشروطیت بیش تر به دلالی ماهرانۀ وثوق الدوله انجام یافته و از آن جا که وقوع اتفاقات مکرر فلسفهٔ محال بوده و عقل تصدیق نمی کند که طبیعت و تصادفات بطور تكرار يك فرد را بدون اراده در يك موقعیت مخصوصی قرار دهد ، به بداهت نظر معلوم می گردد که تصادفات تقاضای امتیازات با زمان وزارت وثوق الدوله بکلی بی اطلاع او نبوده و مسلماً تقاضا کنندگان از مساعدت و همراهی وثوق الدوله اطمینان داشته اند که از موقع استفاده نموده و در آن اوقات تقاضای امتیاز کرده اند و شاید می دانسته اند که وثوق الدوله هوادار منطق « اگر من نکنم دیگران خواهند کرد » بوده و بلندی نظر و علو همتش منابع ثروت طبیعی مملکت را چندان بزرگ ندیده و مهم نشمرده و حاضر

ص: 151

شده است یکی را بعد از دیگری فدای استقلال مملکت سازد و این عملیات مکرر را ارتکاب اقل المحظورين خواند و مجاز داند.

وثوق الدوله می گوید بنام سلامت وطن امتیازات داده شده این ادعا شبیه باین است که طبیبی بنام سلامت بیمار اعضاء او را یکی یکی قطع کرده و تمام خون او را بگیرد چنان که هنوز از خاطره ها محو نشده که یک روزی همین طبیب حاذق رأی بشقاقلوس بودن حساس ترین عضو ایران « آذربایجان » داده و تصریح فرمودند که این عضو فاسد باید قطع شود ( وثوق الدوله - تهمت است )( عبد اللّه خان وثوق - وقاحت چرا می کنید ) ( شیروانی مردی که بگذار حرفش را بزند )

زنگ رئیس ...

عبد اللّه خان - بمن توهین کرد - شیروانی بمن توهین شده.

زنگ رئیس.

دکتر مصدق - آقای وثوق الدوله عمداً سهو می کنند که دادن امتیازات را مانع انجام سایر تقاضاهای اجانب قرار می دهند چه تجربه و مخصوصاً در زمان مشروطیت که خود وثوق الدوله که غالباً مصدر امور بوده ثابت کرده که تسلیم محرك طمع بیگانگان و مایۀ تجری آن ها است فقط مقاومت يك دولت است که می تواند جدی به تقاضاهای غاصبانۀ دولت مجاور بدهد. این است مندرجات جریدۀ مزبور که در آن تاریخ منتشر شده و چون بنده تکذیبی نسبت به گفته های آن ندیدم ( وثوق - تکذیبش در همان جا بود ندیدید ) عرض می نمایم چنان چه مطابق واقع نیست تکذیب فرمایند. اما این که خود بنده هم چون مدتی در ایران نبودم نمی دانم آقای وثوق الدوله چه وقت و در چه هیئت رأی بشقاقلوس بودن آذربایجان داده است شایعات کاذبه بقدری زیاد است که من تا مدرک نباشد بهیچ چیز یقین نمی نماییم. از جمله تصویبات و امتیازاتی که جریدۀ ستارۀ ایران به آقای وثوق الدوله نسبت داده :

1 - قرار داد 1907 راجع بمنطقۀ شمال و جنوب است که با مذاکراتی که در مجلس اول نسبت بقرار داد مزبور شده و محمد علی

ص: 152

میرزا هم آن را نشناخت آقای وثوق الدوله در وزارت خارجۀ خود آن را تصدیق نموده اند.

2 - امتیاز راه آهن جلفا و از هر طرفی ده فرسنگ امتیاز معادن آن و امتیاز راه آهن از جلفا به دریاچۀ ارومی.

3 - امتیاز معادن بحر خزر بخوشتاریا که اهمیت این امتیازات تا درجه ای بود که روس ها از الغاء آن ها در عهد نامۀ ایران و روس منت عظیمی بملت ایران گذارده اند.

4 - شناختن پلیس جنوب و غیره.

که بعد بالاخره این معالجات را برای سلامت وطن کافی ندانسته و تسلیم بلا شرط آن را بوسیلهٔ قرار داد 12 ذیقعده 1337 که مطابق با 17 اسد 1298 شمسی و 9 اوت 1919 میلادی اصلح دانسته اند (1) ، جزائیون معتقدند که اگر کسی چند فعل خلاف نمود باید او را برای فعلی تعقیب کرد که مجازاتش در قانون بیش تر باشد. بنده به بزرگ ترین خیانتی که ایشان مرتکب شده اند می پردازم که قرار داد است ، قرار داد

ص: 153


1- قرار داد نهم اوت 1919 . جنگ بین الملل اول خاتمه یافت ( 1918 ) ترك اسلحه ( Armistice ) اعلام شد ، مقدمات تشکیل کنگرۀ صلح فراهم گردید ، انگلیس ها از آتیۀ روسیه نگران بودند از هر طرف در صدد بر آمدند ممالکی را که اطراف روسیه قرار گرفته و با مستعمرات انگلیس نیز مجاور می باشند بهر نحوی هست زیر نظر و مراقبت خود قرار دهند. یکی از این کشورها ایران بود که از یک صد و پنجاه سال قبل مرکز رقابت و فعالیت روسیه و انگلیس بشمار می رفت ، و چون در آن موقع روسیه دچار انقلابات داخلی خود بود ، انگلیس ها میدان را از حریف کهن خالی دیده سرپرسی کاکس وزیر مختار انگلیس مقیم دربار ایران با دولت وقت که حسن وثوق ( وثوق الدوله ) در رأس آن قرار داشت قرار دادی منعقد نمود که مالیه و ارتش ایران را در دست گیرند تا موقعی که کنگرۀ صلح رسمیت یافت کار ایران تمام شده تلقی گردد و کنگرۀ صلح در مقابل امر انجام شده ای واقع شود. این بود که قرار داد مزبور در تاریخ نهم اوت 1919 بین نمایندگان دولتین منعقد شد وثوق الدوله از نظر این که امضاء کنندۀ قرار داد بود و چنین کسی نمی بایستی دیگر در سیاست مملکت دخالت کند چون در کابینۀ مستوفى بسمت وزارت عدلیه منصوب شده بود لذا دکتر مصدق بمخالفت برخاست و چون در آن موقع تمام مملکت مخالف قرار داد بودند کسانی که بمخالفت بر می خاستند مورد توجه واقع می شدند. توضیح آن که متن قرار داد 1919 و ضمائم سری آن در جلد اول این تاریخ و کتاب سلطان احمد شاه نقل شده است

یعنی تسلط دولت مسیحی بر دولت مسلمان و بزبان وطن پرستی اسارت ملت ایران ، عقیدهٔ ما مسلمین اینست که حضرت رسول اکرم و پیغمبر خاتم ( صلی اللّه علیه و آله و سلم ) پادشاه اسلام است و چون ایران مسلمان است لذا سلطان ایران است و بر ایرانی دیانت مند و هر مسلمان شرافتمندی فرض است که در اجراء فرمودۀ پیغمبر خدا که می فرماید : ﴿ اَلْإِسْلاَمُ يَعْلُو وَ لاَ يُعْلَى عَلَيْهِ ﴾ از وطن خود دفاع کند اگر فاتح شد عالم دیانت و ایرانیت را روحی تازه دمیده و چنان چه مغلوب و مقتول شد در راه خدا شربت شهادت را چشیده است. ﴿ وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴾ . آقای وثوق الدوله برای این که تیرشان خطا نکند بر خلاف اصل 24 قانون اساسی ( در این موقع حالت گریه بر ایشان دست داد ) که می گوید بستن عهد نامه ها و مقاوله نامه ها و اعطای امتیازات « انحصار تجارتی و صنعتی و فلاحتی و غیره اعم از این که طرف داخله باشد یا خارجه باید بتصویب مجلس شورای ملی برسد » قبل از تصویب مجلس قرار داد را اجراء نمودند ( یکی از نمایندگان - بهیچ وجه معتبر نیست ). و اجراء هر قرار دادی قبل از تصویب بر خلاف این اصل است زیرا تصویب مجلس يك امر تشریفاتی نیست که در موضوع مؤثر نباشد بلکه برای اینست که مقاوله های مضر را رد کند و اعتبار ندهد ، پس هر گاه يك قرار دادی قبل از تصویب مجلس اجراء شد و مجلس آن را رد نمود و خسارتی متوجه طرف قرار داد شد جبران خسارت با کیست آیا امضاء کنندگان قرار داد باید جبران کنند یا طرف قرار داد می تواند به اعتبار امضای وزراء خسارت را از دولت بخواهد ؟

باین لحاظ هیچ قرار دادی بدون تصویب مجلس شورای ملی معتبر نیست و سندی هم که اعتبار ندارد نمی توان آن را اجراء کرد. توضیحاً عرض می کنم که فایدهٔ قرار داد آن قدر محرز شده بود که حتی در آن تصویب مجلس را هم قید ننموده اند و باز برای این که تیرشان کارگر شود بغصب حقوق ملت مبادرت کرده در انتخابات مداخله و عده ای از وکلای مجلس را از نظر تصویب قرار داد تعیین نمودند. چقدر فرق

ص: 154

است بین سپهسالار و وثوق الدوله که از سپهسالار وقتی دولتین تقاضای برقراری کنترول نمودند با این که دارای معلومات وثوق الدوله نبود نوشته کنترول را بنوشتن عبارت « بواسطهٔ فورس ماژور امضاء می کنم » و طی ننمودن مراحل اداری طوری بی اثر کرد که از او صرف نظر کردند و برای تحصیل اسناد دست توسل به دامان وثوق الدوله دراز نمودند ولی آقای وثوق الدوله تمام هوش و معلومات خود را صرف نمودند که یا چیزی بخارجه ها ندهند و یا اگر می دهند طوری شود مؤثر باشد از روی این نظریه اقداماتی قبل از قرار داد و بعد از قرار داد فرمودند که بر خلاف قانون و اخلاق و مصالح مملکت بود.

آقای وثوق الدوله در تمام ادوار زمامداری خود ضربۀ مهمی باخلاق مملکت وارد نمودند. اخلاق حافظ نظام اجتماعی است چنان که جاذبه حافظ نظام عالم است. خاتم انبیاء ( صلی اللّه علیه و آله و سلم ) نتیجۀ منحصر بعثت خود را اتمام مکارم اخلاق می شمارد : بعثت لاتمم مكارم الاخلاق. وقتى بزرگ ترین بعثت ها نتیجه اش تتمیم اخلاق کریمه باشد البته حاکی است که کلیۀ هادیان دنيا ثمرۀ وجدانی منحصرشان همین بوده است آیا یك نظر اجمالی بکلیۀ کتب آسمانی و کلیۀ قوانین الهی در هر عصر و زمان این اصل را نشان نمی دهد و آیا تضییع و فساد اخلاق عمومی مخالفت بین باتمام ادیان نیست ؟ و آیا بواسطۀ فساد اخلاق احزاب و اجتماعات ، همان احزاب و اجتماعاتی که همیشه با اختلافات مرامی در مقابل منافع عمومی و وطنی و دینی کمثل نفس واحده ایستادگی کردند. متلاشی ننمودند. آقای وثوق الدوله اگر بهیچ قانونی معتقد نباشند آیا می توانند قانونی را که خودشان امضاء نمایند تردید نمایند چه مادۀ 258 قانون جزای عرفی می گوید : « هر کس بدون حکمی از مقامات مقتضیه و خارج از مواردی که قانون جلب و توقیف اشخاص را تجویز نموده شخصی را توقیف یا حبس کند یا عنفاً در محلی مخفی کند محکوم بحبس غیر دایم با قید خواهد بود » که اقل مدت سه سال و اکثر پانزده سال است در این صورت آیا دستگیری 17 نفر از معترضین بر اعمال ایشان

ص: 155

در مجلس روضه و در خانۀ خدا یعنی مسجد شیخ عبد الحسین و اخراج و تبعید و حبس چندین ماهۀ آن ها در محبس قزوین که مقصودشان تهدید جامعه برای زمینۀ عقد قرار داد بوده مخالف قانون نیست ؟ توضیحاً عرض می کنم که تبعید شدگان وثوق الدوله بقزوین همه صاحب يك نيت نبوده و اختلاط اشخاص مختلف العقيده فقط از نظر مشوب نمودن اذهان عمومی بود که افکار عمومی در قضاوت اشتباه نمایند و اعتراض اشخاص وطن پرست را هم مثل مخالفت بعضی که از نظر اغراض بشمارند. و هم چنین تبعید چهار نفر از وزراء یعنی مرحوم ممتاز الملك و آقای محتشم السلطنه و مستشار الدوله و ممتاز الدوله و آقای حاج معين التجار بوشهری که از معترضین قرار داد بودند و حبس آن ها برای مدت مدیدی در کاشان بر طبق کدام حکم و قانون بوده است همان تبعید و حبسی که ایرانیان را در ممالک اروپا مفتخر و سربلند نمود کمر قرار داد را شکست. مادۀ 159 قانون جزای عرفی می گوید : « هر يك از رؤسا و اجزاء ادارات و محاکم عدلیه که برای انجام امری که از وظایف آنان بوده ولی قانوناً رسومی بجهت آن مقرر نشده و عده يا تطمیعی را پذیرفته و یا هدیه و تعارفی را قبول نماید اگر چه انجام. آن امر بر طبق حقانیت بوده باشد از حقوق ملی محروم می شود و بعلاوه محکوم است برد تعارفی که قبول کرده است و در مقابل هر يك تومان تعارفی که گرفته یا وعده که به او داده شده است محكوم بيك روز حبس قابل ابتیاع خواهد شد در هر حال مدت حبس کم تر از شش روز نباید باشد. »

و بر طبق مادۀ 160 « کلیۀ اشخاص دیگری که مرتکب این اعمال شوند از یک سال الی سه سال محکوم بحبس تأدیبی و معادل آن چه در مادۀ قبل مذکور شد حبس قابل ابتیاع خواهند گردید و بعلاوه بعد از اتمام مجازات حبس از پنج سال الی ده سال از حقوق مذکوره در مادۀ 37 که یکی از آن ها عضویت مجلس شورای ملی و انجمن های ایالتی و بلدی است محروم می شوند.

ص: 156

آیا پول هائی که برای دادن امتیازات و قرار داد بایشان رسیده موجب نیست که ایشان را بمجازات این مواد محکوم و از حق وکالت محروم نماید ، بی مناسبت نیست که عرض کنم مرحوم ممتاز الملك كسى بود که هدیۀ خوشتاریا را بمعارف اعطا نمود و راز نهانی را آشکار کرد.

آيا وثوق الدوله مشمول مادۀ 72 نیست که می گوید « هرگاه شخصی با دول خارجه یا مأمورین آن ها داخل در اسباب چینی شود یا آن ها را بخصومت یا جنگ با دولت وادار نماید یا وسایل آن را برای آن ها فراهم آورد محکوم بحبس دائم در قلاع خواهد گردید ، حکم مزبور مجری خواهد بود ولو این که اسباب چینی او مؤثر واقع نشود. »

آیا مذاکرات لانسینگ وزیر خارجۀ دول متحدۀ آمریکای شمالی در پاریس تاریخ 15 اوت 1919 که این طور گفته « آمریکا بیهوده کوشش کرد که هیئت ایرانی در پاریس در انجمن صلح حضور بهم رساند و مطالب و مقاصد خود را اظهار نماید و حتی سعی نمایندگان ملیون ایرانی هم در پاریس برای مذاکره با لرد کرزن بجائی نرسید ، در این اثنا سفیر انگلیس در طهران با یک دستۀ کوچکی از سیاسیون يك عهد نامۀ مخفی بست این دستۀ كوچك سياسيون فوراً پس از عقد صلح ادارۀ امور را بدست آورده بودند و هیئت ایرانی که در پاریس بود از کار افتاد و منحل شد خلاصه يك بازی خطرناک و محرمانه در آورده شد ».

« ترجمۀ روزنامۀ کاوه ، غرۀ جمادی الاخر 1338 مطابق با 22 ژانویۀ 1920 » کاشف از اسباب چینی نیست ؟

بموجب این مذاکرات دستۀ كوچك سياسيون قرار داد را قبلا مخفیانه بسته اند ولی چون زمینۀ ابراز حاضر نبود آن را در 9 اوت 1919 افشا نموده اند و آیا ابلاغیۀ سفارت آمریکا که بر طبق تلگراف وزارت خارجۀ دول متحده در تاریخ 13 ذیحجۀ 1337 مطابق 9 سپتامبر در طهران منتشر شده مثبت اسباب چینی نیست ؟

اينك عین تلگراف قرائت می شود :

ص: 157

طهران - سفارت آمریکا !

دولت اتازونی بشما تعلیم می دهد نزد زمامداران ایران و اشخاص علاقه مند این مسئله را تکذیب نمائید که دولت اتازونی از مساعدت نسبت بایران امتناع ورزیده است ، آمریکا همواره علاقۀ خود را برای سعادت ایران بطرق بسیار اظهار و ابراز داشته نمایندگانی که از طرف دولت اتازونی در کمیسیون صلح پاریس عضویت داشته اند مکرر کوشش و مجاهدت کرده اند سخنان نمایندگان ایران را در کنفرانس صلح مورد استماع قرار دهند.

نمایندگان آمریکا متعجب بوده اند چرا مجاهدات آن ها پیش از این بتقویت و مساعدت تلقی نمی شود لیکن اکنون معاهدۀ جدید معلوم می دارد که بچه علت امریکائی ها قادر نبودند سخنان نمایندگان ایران را به اصغا برسانند و نیز معلوم می گردد که دولت ایران در طهران با مساعی نمایندگان خود در پاریس مساعدت و تقویت کافی ننمود. دولت اتازونی معاهدۀ جدید ایران و انگلستان را با تعجب تلقی می نماید. معاهدۀ مزبور معلوم می دارد با وصف آن که نمایندگان ایران در پاریس علناً و مؤكداً طالب مساعدت و همراهی آمریکا بودند ایران از این ببعد مايل بكمك يا تقویت آمریکا نمی باشد. طهران - سفارت آمریکا

آیا اشخاص اسباب چین بخط و مهر خود سند می دهند که در محاكمه مدرك باشد بطور خلاصه یا این که آقای وثوق الدوله می دانستند اگر آبادی مملکت بدست ملل دیگر برای اهل مملکت مفید بود هر ملتی برای رفع زحمت و جلب فایده که یکی از اصول مهمۀ اقتصادی است اجنبی را بخانه اش دعوت می کرد ، اگر رقیت خوب بود هیچ ملتی نمی خواست بعد از اسارت با جنگ های خونین و تلفات سنگین طوق رقیت را رها نماید و با این که دیده اند اگر کسی ده خرابی را خرید و آباد کرد نسبت بمالکین سابق خوش بین نیست و هیچ وقت نمی خواهد که آن ها بابی از ابواب شرایع را بخوانند و معنی غبن را بدانند بلکه

ص: 158

میل دارند همیشه در جهل بمانند و ادعائی ننمایند.

برای تهیۀ زمینهٔ قرار داد از هیچ عملی حتی قتل های بدون محاکمه و بصرف استنطاق مخفی نظمیه مضایقه نفرموده و آن چه را که ممکن بود نموده و تخم لقی در دهان بیگانگان شکسته اند. اگر کسی بگوید که چون قانون جزای عرفی رسمیت ندارد و در قانون شرع مطاع هم برای کسی که بخواهد بیرق اسلام را از رسول خدا گرفته با بیت المال مسلمین تسلیم دول غیر مسلمان نموده و یا اسباب چینی و فساد نماید عقابی نیست من بگوینده با کمال پستی و حقارت نظر می کنم و با این که از علم فقه اطلاعی ندارم در جواب آیۀ 34 از سورۀ شریفۀ پنجم را می خوانم که می فرماید : ﴿ إِنَّمٰا جَزٰاءُ اَلَّذِينَ يُحٰارِبُونَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي اَلْأَرْضِ فَسٰاداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاٰفٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ اَلْأَرْضِ ذٰلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي اَلدُّنْيٰا وَ لَهُمْ فِي اَلْآخِرَةِ عَذٰابٌ عَظِيمٌ ﴾. در صورتی که آقای وثوق مشمول یکی از احکام اربعه نیستند حضرات حجج اسلام نمایندگان عظام بفرمایند چه حکمی از احکام شامل ایشان می باشد.

چهار دلیل بر رد قرار داد

یکی از دوستان آقای وثوق چند روز قبل به بنده می گفت موقعیت مملکت در آن وقت ایشان را بعقد قرار داد مجبور کرد زیرا در آن ایام قشون انگلیس قفقاز و بین النهرین را متصرف بود و حتی در خود ایران هم قشون دولت مزبور اقامت داشت ، لذا هر کس غیر از ایشان بعقد قرار داد ناچار بود ، بنده با 4 دلیل او را مجاب نمودم.

اولا تصرفات قشون انگلیس در بین النهرین و قفقاز يك تصرفات دائمی نبود و فقط از نظر پیش آمد جنگ بین المللی بود کما این که قشون دولت مزبور قفقاز را تخلیه کرد و رفت.

ثانياً تصرفات يك دولتی در حدود مجاور و اقامت قشون او در داخلۀ مملکت دلیل نیست که ما را تسلیم نماید

ص: 159

بواسطهٔ ضعف و ناتوانی عملا ممکن است تسلیم شد ولی نوشتۀ تسلیم را نباید امضاء کرد فرضاً هم که مملکت دچار تهدید بود دائمی نبود ایران در این عصر جدید خیلی دچار تهدید شده ولی استقامت باعث نجات او گردیده است ، حرف شما مثل اینست که جمعی در کمین قتل کسی باشند و او قبل از کشته شدن انتحار نماید ، اگر کسی مقتول شد ورثه می تواند از قاتل دیه بخواهد ولی اگر کسی خود را کشت باید جهنم را طواف نماید. هر تصرفاتی که بی مدرک شد غاصبانه و جای حرف باقی است ولی هر تصرفاتی که از روی ملاک شد جای سخن نیست مگر این که بیکی از جهات قانونی بی اعتباری ملاك ثابت گردد. تشخیص حسن سیادت و قبح اسارت چیزی نیست که معلومات عالیه بخواهد این مطلب مثل الکل اعظم من الجزء از بدیهیات اولیه است و با اندك فهمی هر کس می داند که حکومت داشتن در يك ده خراب بهتر از اسارت در يك مملکت آباد است بنابر این هر ایرانی که دیانت مند است و هر کسی که شرافتمند است تا بتواند باید روی دو اصل از وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوه ای ننماید که یکی از آن دو اصل اسلامیت است و دیگری وطن پرستی.

و امروز در مملکت ما اصل اسلامیت اقواست زیرا یک مسلمان حقیقی تسلیم نمی شود مگر این که حیات او قطع شده و برای جلب این قبیل مسلمین است که دول مسیحی در پایتخت های خود مسجد بنا می نمایند ولی يك متجدد سطحی و بی فکر را می توانند بيك تعارفی تسلیم نمایند. اصل اسلامیت و اصل وطن پرستی با هم متباین نیست و نسبت بین آن دو از نسب اربعه عموم خصوص مطلق است یعنی هر مسلمانی وطن پرست است چه حب الوطن من الايمان.

ولی می شود وطن پرستی مسلمان نباشد هم چنان که ممالک غیر مسلمان روی این اصل وطن خود را حفظ می نمایند.

ثالثاً بنده نمی توانم قبول کنم که آقای وثوق الدوله مجبور بود زیرا مادۀ اول قرار داد در خصوص استقلال دولت ایران حاکی است

ص: 160

که ایشان با يك عبارات فریب دهنده خواسته اند طبقۀ عوام ملت را اغفال نمایند ولی خوشبختانه زود معلوم شد ملتی که قشون و مالیه اش دست دیگریست استقلال ندارد.

رابعاً بنده نمی توانم مجبوریت ایشان را تصدیق کنم زیرا شخصی که پول گرفت راضی است و او را نمی توان مجبور دانست کما این که سپهسالار که پول نگرفته بود قید فورس ماژور را در نوشته کنترل نمود مجبوریت خود را ثابت و نوشته را بی اعتبار کرد ، در جواب من مستمع گفت ادلۀ شما گفت ادله شما صحیح است خصوصاً این که مسئلۀ پول زبان ما را الکن می نماید. بالاخره از مطلب دور شدیم اگر بگویند تا محاکمه نشده هر نسبتی که به وثوق الدوله می دهند اتهام است و تا محکمۀ صالحه حکم نکند نباید ترتیب اثر داد ، عرض می کنم که اتهام بر دو قسم است تهمت های وارد و تهمت های غیر وارد ، اگر اتهامی وارد نیست آن را با دلیل باید رد نمود ولی اگر وارد است تشکیل نشدن محاکمه سبب نمی شود که شخص متهم در رأس امور مهمه قرار گیرد بلکه بر خلاف اگر متهم شاغل شغلی هم هست او را معلق و قبل از محاکمه او را حبس می نمایند تا محکمه رأی خود را برای مجازات اظهار کند و حبس قبل از محاکمه را از آن بابت حساب نماید.

ای نمایندگان چشم ملت ایران سیاه شد بسکه از بعضی رجال خطا کاری و خیانت دید و ای برگزیدگان همان چشم از انتظار سفید شد از بس محاكمۀ رجال وطن فروش را ندید. در مملکتی که مسئولیت وزراء نمودی بی بود و در مملکتی که اهلش این درجه فراموش کارند از خائنین خیانت بهمه سرایت می نماید ، مصالح مملكت و منافع ملت و ناموس جمعیت فدای اغراض و قربان کیسهٔ اشخاص می شود. در مملکتی که ریسمان دزد تعقیب می شود ولی وزراء با وسایل زبر دستانه خود را از مجازات معاف می نمایند مشروطیت چون جسم بی روانی است که بمرور طعمۀ وحوش و طیور شود مسئولیت وزراء وقتی تحقق دارد که مجلس شورای ملی اقدامات و عملیات هر وزیری را که منافی مصالح

ص: 161

جماعت است تعقیب نماید.

این دفعۀ سوم است که آقای وثوق الدوله بواسطۀ عملیاتشان از صحنۀ سیاست دور شده و باز پاک می شوند.

اول در اوایل جنگ بین الملل در کابینۀ آقای مستوفی بسمت وزارت مالیه و بعد در نتیجۀ تحصن جمعی در حضرت عبد العظیم که منجر بتشکیل کابینۀ قرار داد شد ، اکنون هم بواسطۀ حق ناز شست هم وزیر شده و هم می خواهند وکیل باشند. در این سه مرتبه هیچ کس از ایشان نپرسید که شما با چه عقیده سرکار می آئید و يك حرف که دلالت بر پشیمانی و ندامت کند از ایشان کسی نشنید و در هیچ جریده ای منتشر نگردید و ایشان همیشه بدون هیچ قید و شرطی پاگشائی شده و بعد از آن که نیات خود را اجرا نموده اند تطهیر کنندگان انگشتان خود را جویده اند. این عملیات را بنده شبیه می کنم بآن کسی که شکار را در سر تیر می آورد و بعد از کشته شدن شکارچی برای جسد او گریه می کرد. حالا که مجازات در کار نیست حالا که خدمت با خیانت فرق ندارد بلکه خیانت ترجیح دارد و تشویق می شود حالا که روح آزادی خواهان و وطن پرستان را خفه می کنیم آیا بهتر نبود که آقای وثوق الدوله اول با دوستان مجاور ما تفریق حساب می نمودند و بعد وزیر می شدند زیرا بموجب تلگرافی که به آقای سپهدار نموده اند برای انجام قرار داد 200 هزار تومان گرفته اند. بی مناسب نیست عرض کنم یکی از دوستان آقای وثوق الدوله چند روز قبل می گفت ایشان ابداً در این پول تصرفاتی نکرده و آن را برای دولت ایران ملك خریده اند ، یکی از علمای عظام در جواب گفت که اگر برای دولت انگلیس کرده بود پسندیده تر بود ، دولت مزبور برای انجام کار پولی داد چون صورت نگرفت باید استرداد نماید بار وثوق الدوله سنگین است خواهشمندم از این سنگین تر نکنید. آن روزی که ایشان پول می گرفتند ملت کجا بود که املاک را برای ملت خریده باشند حالا هم ملت که نیست و قبول املاك يك سابقۀ بدی است که برای مملکت

ص: 162

ایران فوق العاده گران است زیرا هر دولتی هر وقت برای اجرای خیالش بخائنین پول داد و موفق نشد بموجب این سابقه داده های خود را از ملت فقیر ایران مطالبه می نماید.

وجهى

بیائید برای خدا دست از گریبان ملت بردارید و بگذارید آقای وثوق الدوله پول را از هر کس گرفته اند باو رد نمایند یا این که همین املاک را واگذار نمایند. دوست آقای وثوق الدوله گفت دولت خارجی نمی تواند در این تملیک نماید و آقای وثوق الدوله هم بواسطۀ بعضى معاملات در اروپا متضرر شده نمی توانند وجه نقد ادا نمایند ، عالم محترم جواب داد که فتوای من این است تمليك نمایند زیرا تمليك آن ها برای مابقدر این سابقه مضر نیست در این صورت دولت انگلیس حق دارد وجهی که بایشان داده از خودشان مطالبه نماید چون هر مقروضی در مقابل طلبکار مستقل نیست خصوصاً این که طمع کار هم باشد پس آن کسی که آزاد نیست چگونه می تواند وزیر دولت ایران بشود و منافع مملکت را هم حفظ نماید کما این که اخیراً در زمان وزارت مالیه ایشان با بانک شاهنشاهی قرار دادی گذاشته که هم مخالف قانون است و هم بحال مملکت مضر که بنده لازم می دانم بعضی از فقرات آن را عرض نمایم البته آقایان در نظر دارند که منطوق فقرۀ دوم از مادۀ نهم قانون انحصار قند و شکر اینست که : « بقیۀ عوائد حاصله منحصراً برای ساختن راه آهن و احتیاجات مربوطه بآن تخصیص داده خواهد شد و صرف آن در غیر ساختن راه آهن و متعلقات آن هم چنین استقراض از داخله یا خارجه به اعتبار وجوه مزبور ممنوع است عوائد حاصله بتصويب هیئت وزراء در یکی از بانک های معتبر بحساب مخصوص و ودیعه گذارد. می شود مشروط باین که قبل از ودیعه بانك مزبور متعهد شود از حق تهاتر صرف نظر نماید ». اینک بنده آقایان را باین عرضی که می کنم متأثر می نمایم و آن اینست که قوۀ مجریه قوانین مجلس را لازم اجراء نمی داند.

این ماده می گوید عایدات قند و چای باید بتصویب هیئت وزراء

ص: 163

در بانکی ودیعه گذارده شود. چنین تصویب نامه ای تاکنون صادر نشده و بعد می گوید قبل از وديعه بانك مستودع متعهد می شود از حق تهاتر صرف نظر کند عایدات به بانک شاهی داده شده و چنین تعهد نامه اخذ نشده است و بعد فقرۀ چهارم قرار داد بانك شاهنشاهی در تحت فصل قروض و مساعده و اضافه دریافتی دولت از بانک می گوید :

« بانك شاهنشاهی باعتبار وجوهات انحصار قند و چای و مالیات راه مساعده هائی به دولت علیه خواهد پرداخت که میزان فرع آن نسبت بفرعى كه بانك بابت وجوهات مزبوره در امانات ثابت بدولت علیه بپردازد صدی دو علاوه خواهد بود.

بانک شاهنشاهی تا معادل مبلغ کل حساب های امانتی ثابت دولت علیه که در هر موقع نزد بانك است مساعده های موقتی و قروض و فاضل مدیونی در حساب های دولت را خواهد داد و فرع آن از قرار صدی دو فرع وجوه امانت ثابت یک ساله که بانک شاهنشاهی می دهد خواهد بود.

در مواردی که میزان مساعده های موقتی و قروض فاضل مدیونی در حساب های دولت از جمع کلیۀ وجوه امانت ثابت دولتی نزد بانك شاهنشاهی تجاوز نماید فرع قسمت اضافه از قرار صدی 3 فوق حداقل فرعی که بوجوه امانت ثابت تعلق می گیرد خواهد بود ».

آیا جملۀ اول این فصل : « بانک شاهنشاهی باعتبار وجوهات انحصار قند و چایی و مالیات راه مساعده هائی بدولت علیه خواهد پرداخت » مخالف با قانون عایدات قند نیست که می گوید : «استقراض از داخله یا خارجه باعتبار وجوه مزبور ممنوع است »؟

و اما راجع بمضار این قرار داد در این جا دو نظریه است اقتصادی و نظریۀ سیاسی است نظریۀ اقتصادی محتاج بمطالعه ایست که اهل خبره یعنی اشخاص بصیر بامور صرافی در آن بنمایند ولی نسبت بسیاسی نظریۀ بنده اینست که فصل ششم این قرار داد که می گوید :« بنابر مقررات فوق الذکر وزارت مالیه موافق است که در تمام مدت اجزای این

ص: 164

قرار داد کلیۀ معاملات بانکی دولت علیه در ایران که در اختیار خود باشد و هم چنین معاملات مبادلاتی از ایران بخارجه و بالعکس که توسط دولت علیه انجام می گیرد ، سوای معاملات مبادلاتی وزارت جنگ که در این خصوص بانک شاهی ایران مختار است قرار داد علیحده منعقد نماید ، بلا استثناء به توسط بانک شاهی ایران صورت خواهد گرفت » از دولت ایران سلب آزادی کرده و تسلط بانک را در کلیۀ معاملات بانکی وزارت مالیه تصویب نموده است.

هر کس مادۀ چهارم ضمیمۀ قرار داد انگلیس و ایران را که می گوید : « دولت ایران حق تأدیۀ این قرض را در هر تاریخی از عایدات هر قرض انگلیسی که ممکن است عقد کند حق خواهد داشت » بخواند استنباط می کند که نویسندۀ این دو ماده یکی است. این ماده از دولت ایران سلب آزادی می کند که از هیچ دولتی ولو بتنزیل کم تر نتواند استقراض نموده قرض دولت انگلیس را تأدیه نماید. فصل ششم قرار داد بانك شاهنشاهی دولت ایران را ملزم می کند که با هیچ بانکی غیر از بانك شاهنشاهی طرف داد و ستد نباشد مثلا اگر يك تاجر ایرانی برای معاملات تجارتی خود در لندن بلیره محتاج شود و بخواهد بنرخ روز از وزارت مالیه بحوالهٔ کمپانی نفت جنوب خریداری کند قرار داد وثوق الدوله با بانك او را از این نفع محروم و محکوم بفقر اقتصادی نموده است.

و یا اگر بانک دیگری خواست با شرایط بهتری با دولت ایران معامله نماید چون این قرار داد مانع است دولت باید از این استفاده محروم باشد.

بعقیدهٔ بنده اگر این قرار داد سرتا پا بهره باشد این شرط مضر به مصالح ما است و هیچ دولتی از خود باختیار سلب آزادی نمی کند که وزارت مالیه آقای وثوق الدوله از دولت ایران بنماید.

دولت آزاد است که شرایط هر کس بهتر است با او معامله نماید بنابر این اصل بنده عرض می کنم که شرایط اقتصادی هم تأمین نیست

ص: 165

زیرا هیچ اصل اقتصادی تأمین نمی شود مگر این که قانون عرضه و تقاضا در کار باشد یعنی انحصار رقابت را از میان نبرد تا با ارزان فروش طرف شوند و از معامله با گران فروش اجتناب نمایند ولی اگر قانون عرضه و تقاضا در کار نباشد و از خود سلب آزادی نمود باشند که همیشه با يك نفر طرف شوند نرخ معاملات تجارتی دست بانك و این قرار داد فقط در منافع او منعقد شده است.

و قسمت اول از فقرهٔ دوم این قرار داد که می گوید « نرخی که بانک شاهنشاهی ایران از آن قرار بروات تلگرافی یا کتبی را از دولت علیه خریداری می نماید از میزان نرخ فروش بانک در معاملۀ صدى نیم کم تر خواهد بود. » حاکی از این نظریه است زیرا هر موقع که دولت عایدات نفت جنوب را ببانك حواله می دهد که در لندن از کمپانی بگیرد لیرۀ دولت بمبلغی تسعیر می شود که بانک شاهنشاهی در آن روز يك عده ليره بنرخی که می خواهد در طهران بفروشد.

این قرار داد بر خلاف اصل 24 قانون اساسی است که مذکور شد زیرا هم انحصار است و هم در مالیهٔ مملکت مؤثر لذا باید مجلس تصویب نماید ، تا آقایان محترم در آن موقع هر طور صلاح بدانند بفرمایند و تا بتصویب مجلس نرسد نمی توانند آن را اجرا نمایند و نظر باین که در قرار داد این شرط نشده لذا با قانون اساسی مخالف است. این بود قرار دادی که در ایام وزارت مالیهٔ آقای وثوق الدوله با بانك منعقد گردیده است که اگر آقای مستوفی الممالك از آن مطلع بودند نمی فرمودند چون در این کابینه از وزراء خود چیزی ندیده ام اخلاقاً نمی توانم از آن ها صرف نظر نمایم من راضی هستم که آن ها بمانند و خودم بروم.

و این بود اعمال آقای وثوق الدوله نسبت بسیاست بین المللی در ایام گذشته و نسبت بسیاست داخلی عرض نمی کنم زیرا می شود که اعتراضات بنده را حمل بغرض نمایند و بگویند که اعمال ایشان را موضوع اعتراض می نمایم. اینست که با ادله و براهینی که هست در

ص: 166

سیاست داخلی ایشان ساکت و از ورود در این قضیه بکلی اجتناب می نمایم.

اشخاصی مثل آقای مستوفی الممالك مكلفند که اصل مجازات و مکافات را عملا رعایت کنند تا این که دست خائنین از کار کوتاه شده و دیگران بخدماتی که می کنند در آتیه امیدوار باشند ولی متأسفانه عدم رعایت این اصل موجب تشویق خائنین و یأس خادمین خواهد شد خصوصاً این که وضعیات امروزه با دورۀ قرار داد طرف مناسبت نیست زیرا عناصر متنفذ مرعوب و عامه بفقر مبتلا گردیده اند. حکومت نظامی و سانسور مطبوعات و آزاد نبودن اجتماعات که بهترین وسایل اختناق است بخود صورت عادی گرفته و وسایل فقر و تنگ دستی از هر جهت فراهم گردیده است چنان چه کسی از مرکز مملکت بخواهد به اطراف نزديك برود باید چند روز برای اخذ جواز معطل باشد قبل از تشکیل کابینه و مجلس که آقای رئیس الوزراء می فرمودند کار را فقط برای اجرای قانون اساسی قبول می کنند بنده به آتیه امیدوار بودم ولی با کمال تأسف می بینم که آن چه فرموده اند فراموش شده و متابعت شخصی مثل ایشان از این رژیم ما را بی نهایت نسبت بآتیه مأیوس می نماید. چقدر فرق است که اگر مأموری مايملك كسی را گرفت جرئت سخن نباشد تا ایام قرار داد که با آن همه لیره ها و حبس ها و قتل ها بدون محاکمه و تبعید رجال وطن پرست باز در مردم رمقی بود که با قرار داد مخالفت نمایند ، امروز نه تنها اوضاع داخلی طرف مناسبت نیست بلکه اوضاع بین المللی را هم نمی توان بآن ایام تشبیه کرد و همین جهات آقای وثوق الدوله را بفکر شکار انداخته و آقای رئیس الوزراء باهمیت قضیه توجه نداشته اند و یا این که وضعیات کنونی طوری ایشان را مأیوس نموده که بدست و ثوق الدوله انتحار می نمایند زیرا برای اشخاص وطن خواه مملکت کشی خود کشی است.

ص: 167

نطق مدرس :

*نطق مدرس (1)

آقای مدرس - اولا بنده می خواستم معذرت بخواهم از این که چون اسامی را حفظ نکرده ام و علاقه مند بقوانین مصوبه هم هستم اگر لقبی ذکر کردم خطائی محسوب نشود. فرمایشات آقای دکتر مصدق دارای سه حیثیت شخصی آقای وثوق الدوله بود از حیث قرار داد و معاهده و غیره که البته از این حیث خودشان دفاع خواهند کرد مثلا اسم پول بردند یا این موادی که آخر خواندند و من هیچ اطلاعی ندارم ( آقای وثوق - من خودم دفاع خواهم کرد ) شخص ایشان باید دفاع کنند. در مثل مناقشه نیست و بهیچ کدام از آقایان برنخورد در اسب دوانی مثلی است معروف که می گوید « فلان کم از فلان نیست » ( خندۀ حضار ).

يك حیثیت ، حیثیت دولت است که آقای مستوفی و طرفداران ایشان که قریب هفتاد نفر هستند و متهم یکی از آن ها هستم باید دفاع

ص: 168


1- در این جا نسبت به نطق مدرس پاره ای از جراید شدیداً انتقاد و ایراد کردند ، منجمله روزنامۀ حبل المتین چنین نوشته بود : « ما از بیانات آقای مدرس هیچ نمی فهمیم چه آقای مدرس را از زمانۀ دراز می شناسیم ، در مدرسۀ صدر اصفهان خدمت مرحومین آقای میرزا مهدی قمشه ئی و آقای جهانگیر خان مکرر ایشان را ملاقات نموده کیفیت کیاست و فراست و دانش و بی طمعی و درستکاری ایشان را نیکو می دانیم از این رو خیلی متعجبیم که دفاع ایشان در این مسئله برچه پایه است ، عجب تر این که آقای مدرس با این که تمام بیانات دکتر مصدق را تصدیق فرموده باز هم می فرماید چون تیری که آقای پرتاب نموده بهدف نیامده است نباید او را مقصر دانسته و ملامتش کرد. ما فقط آقای مدرس را به آیۀ شریفۀ ﴿ وَ لاٰ تَأْخُذْكُمْ بِهِمٰا رَأْفَةٌ ﴾ متوجه ساخته سؤال می کنیم که اگر نطفه منعقد نگردد یا سقط شود عامل از حد شرعی آیا معفو است ؟ خودتان بهتر می دانید که اساس سزا و جزا و حدود شرعیه برای عبرت دیگران و بعد از عمل است ورنه سزای قبل از عمل ظلم و قبح شرعی دارد هر سزا و جزائی که عقلا ، عرفاً ، شرعاً داده شود بعد از عمل است. وقتی که آقای وثوق این قرار داد را بست هرگز بتصور این نبود که سقط خواهد شد آیا از مدرس اگر سؤال شود که شما راضی بودید که این قرار داد عملی شود یا نه چه خواهند فرمود علاوه بر این که همه کس می داند که آقای مدرس مخالف این قرار داد بود بيانات خودشان هم تصریح می کند که عمل بد بوده فقط می فرماید چون صورت نگرفت عامل را رها باید کرد. آیا کسی می تواند بگوید که صورت نبستن این عمل از کمبود آقای وثوق بود. آقای وثوق آن چه باید بکنند در پیشرفت امر کردند و هر تدبیری که بایستی در عملی شدن این قرار داد بنمایند نمودند... ».

کنند - در بیانات آقای مصدق السلطنه بود که باید آقای رئیس الوزراء اشخاصی بیاورند که محل اطمینان باشد و البته این حیثیت را شخص رئيس الوزراء و طرفدارهای او دفاع خواهند کرد این هم یک حیثیت بود که البته من هم از این حیثیت صحبت خواهم کرد.

يك حیثیت دیگر هم هست كه يك جهت خصوصی آن اختصاص بمن دارد و آن حیثیت فقاهتى باصطلاح من و حیثیت حقوقی باصطلاح دیگران است توضیحاً عرض می کنم که دو نفری که معارض هم می شوند - مزاحم هم دیگر می شوند - احد هما تنقید دیگری را می نمایند - متعرض دیگری می گردند چه حضوراً چه غیاباً این مسئله را بنده مخالف بودم با آقای رئیس الوزراء که

می فرمودند بعضی مذاکرات نشود ، من عقیده دارم که مجلس شورای ملی مجلس انس نیست - در مجلس شورای ملی تمام عقاید و مطالب باید گفته شود و حلاجی شده حل بشود ( صحیح

است ).

در این ده سال اخیر بعد از جنگ بین المللی وقایع مهمه در ایران اتفاق افتاده یکی مهاجرت بود که در آن دو دسته بودند : بعضی عقیده داشتند بمهاجرت بعضی هم نداشتند - بعد از مهاجرت که من تقریباً از اشخاصی بودم که زود آمدم قرار داد در میان آمده این هم یکی از مسائل مهمۀ این مملکت بود تا ریشۀ قرار داد کنده شد. مسئله جمهوری در بین آمد که آن هم یکی از مسائل مهمهٔ مملکت بود. بعد از جمهوری مسئلۀ تغییر سلطان پیش آمد که آن هم یکی از مسائل مهمۀ مملکتی بود ، در این هفت هشت ده سال این چهار مسئلۀ بزرگ در این مملکت پیش آمد كه يك مسائل مهم و سیاسی بود - سیاسی خیلی مایه دار عمیق که صورتی در زیر آن چه در بالا داشت. تمام این مسائل صورتی داشت سیرتی داشت مسائل خردی هم که نظیر آن ها بود پیش آمد. مسئلهٔ میرزا كوچك خان و آن وضعیت ، مسئلهٔ کلنل محمد تقی خان و آن وضعیت ، مسئلۀ خیابانی و آن وضعیت. این ها هر يك كوچک های این مادرها بودند. بعقیدۀ من با کمال تأدب و کوچکی که بآقای رئیس الوزراء

ص: 169

دارم معتقدم که این مسائل بالاخره يك روزی باید حل شود. من بهتر از این جا و دولتی انسب تر از این دولت سراغ ندارم. نمایندگان هم همه خوب هستند ، بعضی چهار دوره بعضی سه دوره وکیل بوده اند. این مسائل باید در این جا حل شود که ماهی بیخود برنخیزیم ببینیم یك روزنامه کار نداشته مسئلۀ مهاجرت را پیش کشیده دیگری برای اخبار معطل بوده قضیۀ قرار داد را تعقیب کرده است ، این مطالب باید حل شود. بنده که این جا خدمت آقایان هستم در دو سه تای اول بازیگر میدان و پیش قدم آن ها بودم. در مهاجرت آقای رئیس الوزراء بودند بنده هم جزو مهاجرین بودم که با جمعی از آقایان سلیمان میرزا و عدۀ دیگر يك مشت از آقایان عقیده داشتند که این مهاجرت بصرفه و صلاح مملکت است. يك مشت دیگر معتقد بودند که بر ضرر مملکت است. مسائل سیاسی مسئلۀ نظری است در هر صورت دو دسته شدند. من از آن دسته بودم که عقیده ام بر این بود که خیر صلاح مملکت است. بمهاجرت رفتم و هرگز هم تنقید نکردیم از کسانی که مهاجرت را صلاح مملکت نمی دانستند، غیبت هم نکردیم. خودم صاحب عقیده بودم ، رفتم پولهم از آلمان ها گرفتیم و خرج کردیم یکی از نمایندگان - خیانت کردید مدرس - خیانت نکردیم.

آقای رئیس - زنگ... آقای عدلی بشما اخطار می کنم استعمال این کلمه از وظائف محکمه است. ( صحیح است ) مدرس - خیانت نکردیم رفتیم و پولهم گرفتیم و خرج هم کردیم. خسارت هائی هم وارد شد. الان هم که خدمت آقایان هستم عقیده ام این است که این کار یک فواید سیاسی داشت. رجوع کنید بسیاسیون دنیا ، حالا کی باید تشخیص دهد که این عقیدۀ من خوب است یا بد است ؟ محکمه باید تمیز دهد که این عقیدۀ من خوب است یا بد. من خطا کردم ؟ اشتباه کردم ؟ یا قاصرم یا مقصرم. اگر محکمه تشخیص داد که من مقصرم البته باید مرا مجازات کند. بعد از مراجعت از مهاجرت آمدیم تا تهران با خوف های زیاد با زحمات زیاد. مملکت منظرۀ غریبی بخود گرفته بود. با قحطی مقارن

ص: 170

شده بود. قشون اجانب در آن بود. در آن موقع هم کابینۀ آقای مستوفی بود بنده وارد شدم خدمتشان مشرف شدم و عرض حال دادم. نسبت بمملکت که از سر حد که من آمدم با این قحط و غلا از آثار قشون روس اغلب نقاط غرب را ویران کرده و در مملکت نیم فرسخ به نیم فرسخ چهار تا آدم پیدا نمی شد. حالا چه مذاکرات می شد. وضعیت انگلیس ها چه بود ؟ من تاریخ نمی گویم. روزنامه هم نقل نمی کنم. چیزی است که همه می دانند و آن چه که می گویم تمام مشهودات است.

بالاخره عقيدۀ من با جمعی بر این شد که بعد از يك مدتی کابینۀ آقای وثوق الدوله بیاید. این کابینه قریب یک سال و نیم طول کشید. در این يك سال و نیم هم يك نظم صوری در مملکت بر قرار شده بود بعد مسئلۀ قرار داد پیش آمد. همین طور که باقی مطالب مختلف فیه شد در مسئلۀ قرار داد هم اختلاف نظر پیدا شد. آن چه من توانستم تعداد کرده و ضبط کنم در تمام ایران کارکن های قرار داد هشت صد نفر بودند که در کتاب زردی که بعد از مردن من منتشر می شود اسم آن ها نوشته شده است لکن من خودم صاحب عقیدهٔ خلاف بودم و همۀ آقایان بودند که مخالفت کردیم. وضعیات هم خیلی سخت بود. بگیر و ببند بود. و حبس و تبعید بود. صاحبان عقاید مختلف بودند. لکن خدا شاهد است که من يك لفظ توهین آمیز نسبت بموافقین قرار داد نگفتم زیرا این يك اختلاف نظر سیاسی بود. کدام صلاح و صواب بود خدا می داند من نمی دانم. اما من مطابق عقیدۀ خودم مطابق عقیدۀ خودم مکلف بودم که با کسی که این قرار داد را بست جنگ کنم جنگ هم کردیم و از میدان هم درش کردیم و این برای اجرای عقیدهٔ خود بود زیرا عقیده ام این بود که قرار داد يك عقد فضولی است ( صحیح است ) از این کارها بمصلحت روز خیلی از رجال ما کرده اند ولی مالك مائیم ( صحیح است ) مائیم که باید تصدیق و تصویب کنیم ( صحیح است ) دیگر بهتر از کابینۀ مستوفی که به او اعتماد داریم کسی نیست اگر يك معاملۀ فضولی بکند ما قبول نداریم ( صحیح است ) مثل آقای ذکاء الملک که من لا نعلم منه الاخيراً

ص: 171

( خندۀ حضار ) صاحب مال ما هستیم - خوب دختر من را بروند در خانۀ من عقد کنند ( خندۀ حضار ) این عقد فضولی است. مسئله تا این جا نیاید و تصویب نشود مورد اثر نیست - این که ما مخالفت کردیم برای این بود که جنگ عمومی بود که می گفتیم اگر غلبه از طرف آن ها شود این مطالب اثر پیدا می کند لذا ما کمر بستیم و بكمك ملت - من يعنى ملت - من پشتم به همۀ ملت است - چون وسایل و روابطی دارم و چون اطلاع دارم خوب مطلب آن ها را تشخیص می دهم - همه را از بین بردیم - پلیس جنوب و سایر جزئیات مستشار پارپیچ (1) ( خندۀ حضار ) همه را بهم زدیم - الان در این جا هم شاید معتقدین قرار داد باشند ما با آن ها کار می کنیم و عداوتی نداریم زیرا این مسائل نظری است - يك تكليف من که خلاف اعتقادم همین بود که کردم ولى يك معاملۀ فضولی که نگذاشتند واقع شود بعد از بهم خوردن و از بین رفتن آن دیگر تنقید در روزنامه و مجلس چیست ؟ یکی يك معاملۀ فضولی کرد و صاحبشان هم نگذاشتند بشود دیگر این چه صورتی است ؟ تنقید قرار داد - مهاجرت چه صورتی دارد ؟ تنقیدش حکم است ؟ شهادت است ؟ تاریخ است مزاحم حق است ؟ آن چه می فرمایند گویا مزاحم حق است - یکی خواست عبای مرا ببرد ، زدم توی گوشش نگذاشتم آن هم نبرد - چه کارش باید کرد ( یکی از نمایندگان باید جلبش کرد می خواست بکند ) مدرس - می خواست که نمی شود گفت چون می خواست و موفق نشد باید مجازات کرد من هم دلم می خواهد تمام جواهرهای دنیا حتی انگشتر شما مال من باشد. این مجازات لازم دارد ؟ اين يك مسئلۀ حقوقی است عبای مرا حاج محتشم السلطنه می خواست بر دارد من نگذاشتم این مجازات لازم دارد ؟

همان طور که عرض کردم مسئلۀ مهاجرت يك مسئله ای بود که بعضی عقیده داشتند مضر است و پاره ای معتقد بودند مفید است هنوز يك محكمه تشکیل نداده اند که مرا و آقای مستوفی را که با من هم عقیده

ص: 172


1- منظور نام آرمیتاژ اسمیت است

بود یک طرف نشانده و سپهسالار و فرمان فرما را هم که مخالف بودند یک طرف نشانده محاکمه کند و ببیند کدام ذیحق بوده اند اين يك مسئله ای بود که واقع شد اما در مسئله ای که واقع نشد - يك دسته معتقد بودند که قرار داد مطابق مقتضیات وقت است شب آمدند پیش من که چرا مخالفت می کنی ؟ گفتم من مرد سیاسی نیستم این مواد را نمی فهمم گفتند مادۀ اولش حفظ استقلال ایران است. گفتم در همین ماده حرف دارم زیرا اگر چیزی نبود این لازم نبود حالا این کار خطا بوده ؟ وثوق الدوله قاصر بوده ؟ یا خطا و اشتباه کرده یا مقصر بوده است من نمی دانم این کار محکمه است. محکمه می خواهد که این مسائل را با استماع ادله طرفین تشخیص دهد و وقتی تشخیص داد که تقصیر است مجازات معین شود و الا معاملۀ فضولی را که صاحب مال نگذاشت معامله اش واقع شود چه معامله می خواهید بکنید ؟ بلکه عقیدۀ من اینست که تنقيد و تعرض بايد يك عنوانی داشته باشد ، مثلا اگر خدای نخواسته این معاملۀ فضولی يك اثری داشته باشد باید محکمه تشکیل داد و محاکمه کرد. بنده هم مهاجرت کردم چهار هزار ژاندارمری را به باد دادیم یک محکمۀ سیاسی نبود که بیاید حرف های ما را بشنود و دلائل ما و مخالفین ما را استماع کرده حکم بدهد. آلمان ها می گفتند که ما تا قصر نه کرورپول داده ایم 11 کرور هم می دهم شما يك قبض بیست کروری بما بدهید گفتیم ما پوله ا را می ستانیم اما رسید نمی دهیم ( خندۀ حضار ) ما گفتیم قبض الواصل می دهیم که اگر خواستید بحساب خزانۀ خودتان بگذارید سند باشد گفتیم ما مشترکیم شما پول و اسلحه دارید ما هم آدم های لخت می خواهید بمانیم نمی خواهید می رویم ( خندۀ حضار ) حالا این ها یک مسائل سیاسی است که باید محکمه تشکیل داده و رسیدگی کرد ولی موافقم که اشخاص باید مطابق عقیده شان رفتار کنند وثوق الدوله مگر آن روز نمی توانست مرا هم حبس کند. او زور داشت ما هم زور داشتیم من خدا می داند از وقتی که وثوق الدوله رفت بفرنگ یک دفعه اسمش را ببدی نبردم برای این که من نمی دانستم مسئله تقصیر یا قصور بود مسئلۀ پول

ص: 173

را که گفتند من نمی دانم و خودشان توضیح می دهند. من نمی خواهم هی چوقت هیچ کس در عقیدۀ خود امساک کند زیرا هر کس عقیده خودش را باید بگوید ما با دست این ها می خواهیم بعد از این مدت خدمت های بزرگ بمملکت بکنیم. بعد از این انقلابات می خواهیم بوسیلۀ این ها کارهای مهم انجام دهیم. آقای وثوق الدوله بدرد نمی خورند اخویشان ، بنده بدرد نمی خورم برادرم و هکذا فعلل و تفعلل.

يك دستی بیرون آمد گفت جمهوری ، جمعی معتقد بودند بعضی هم عقیده نداشتند ، من جمله مخلص گفتم نه - طرفین زور زدند ، آن طرف دید صرفه ندارد ول کردند حالا من هر جا بنشینم تنقید از موافقین آن بکنم ، موافقین جمهوری یک نظر سیاسی داشتند و مخالفین آن یک نظر دیگر و در هر صورت حالا که مسئله بکلی از بین رفته است من بآن چهار نفری که نظر موافق داشتند کار نکنم. آن ها را ول کنم ؟ باید در این قبیل مسائل تقصیر و قصور را ثابت کرد و وقتی تقصیر ثابت شده باید محکوم کرد. اما بمجرد اختلاف سیاسی نمی شود تنقید کرد و گفت آقا چون بعضی از وزرای شما بعضی کارها کرده اند نباید باشند.

بلا تشبيه بلا تشبيه آمدند خدمت حضرت امیر المؤمنین علیه السلام که شما چرا راضی بحکمین شدید ؟ بیائید توبه کنید حضرت امیر علیه السلام گفت آخر شما مرا وادار کردید ، عقیدهٔ سیاسی محاکمه ثبوت تقصیر لازم دارد.

حالا طرداً للباب عرض می کنم ، تغییر سلطان شد ، من توی جنگش نبودم حالا هم نیستم. اگر موفق شدم خدمت بسلطان مشروطه کنم می کنم اگر موفق نشدم بجنگش می روم و این عقیده سیاسی است. امروز دستور ما قانون اساسی است باید موافق آن عمل کنیم هر کس باید عقیدۀ خود را بگوید و حاکم ما قانون اساسی است هر چه قانون اساسی گفته است باید کرد.

یک دولتی در نتیجۀ پیش آمد یک سیاستی معلوم شده است و آن سیاست وضعیت غیر عادی چهار سال اخیر است باید باین دولت كمك

ص: 174

کرد تا موفق بانجام مقصود شود بر گردانیدن جریان امور غیر عادی روی جریان عادی باید تدریجی باشد اگر غیر تدریجی باشد عملی نیست این ها را بر سبيل اجمال عرض می کنم این ها را من هم که آخوندم می فهمم و رئيس الوزراء هم وضعيات را می داند ما با هیچ کس نظر بدی نداریم با این شاهی هم که داریم نظر بد نداریم. اگر شاه مشروطه و قانون اساسی شد ما محترم می داریم. ذكاء الملك رفت توی خانه اش نشست کاری کرد فضولی کرده است بماچه. آن مردی که یک دینارش را تصدیق کند کی است ( صحیح است ).

اگر خیلی خسته شدید یك مثلی می گویم شاعری در زمستان برای ملاکی قصیده گفت رفت در توی خانه پای بخاری قصیده را خواند ارباب ملك خوشش آمد صد خروار گندم حواله بناظرش داد ، سر خرمن این شاعر هم حواله را گذاشت توی جیبش - اما آقای ملك آن شاعر نیست ( خندۀ حضار ) و نگهداشت تا سر خرمن ، سر خرمن که شد برد پیش ناظر ، ناظر دید صد خروار گندم اربابش حواله کرده در صورتی که می دانست اربابش گندم را دانه دانه می شمارد خیلی تعجب کرد و گفت آقا اجازه بدهید که من ارباب را ببینم گفت عیبی ندارد. ناظر شب رفت پیش ارباب حواله را نشان داد گفت این چیست ؟ گفت شب پیش بخاری نشسته بودیم آن بعضی چیزها گفت ما خوشمان آمد ما هم چیزی نوشتیم دادیم او خوشش بیاید ( خندۀ حضار).

حالا ما گندم را دانه دانه می شماریم - آن وقتی که از این پول های سیاه مسی رواج داشت یک نیم پولی داشتم افتاد توی حوض بعد از شش ماه که حوض را خالی می کردند گفتیم این نیم پول چه شد ؟ ما نیم پولی شماریم - ما پول بکسی نمی دهیم ؟ صلاح را بايد ديد - ذكاء الملك مرد محترمی است از او هم باید استفاده کرد از دیگران هم باید استفاده کرد - صد تا هم از او داشته باشیم خوب است - صد تا هم از امثال آقای مصدق داشته باشیم خوب است - همین فواید مملکت است - همین فواید این است که مسائل باز می شود - اگر خدای ناخواسته کسی نیت بد

ص: 175

داشته باشد معلوم می شود که دیگر کسی نکند اگر سهو کرده است سهوش را اصلاح می کند - اگر خطا کرد و بعد از این ملتفت می شود که نباید بکند - ماها کدام از خطا و گناه بری هستیم :

ناکرده گناه در جهان کیست بگو *** آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو

ده سال پانزده سال است که در این مجلس می آئیم همه کاری کرده ایم - غیر از یک کار که تا امروز بحمد اللّه تعالی با همه فشارها استقلال این مملکت را محفوظ داشته ایم - من همه را صالح

می بینم و بالاخره هر كس يك رویه دارد و برگشتش بهمان است که عرض کرده ام مسئله فقهی و حقوقی است - تنقید و مزاحمت و معارضه برای اشخاص در حال عمل بمعتقدين خلاف جائز است اما بعد از وقوع یا وجوباً یا نفیا. اگر وجود مثل مهاجرت که محاکمه لازم دارد و اگر واقع نشده است. بآقای حائری زاده بر نخورد - يك شتر داری از اصفهان می خواست برود یزد نزديك يك آبادی شترش را رها کرد توی بیابان - یکی از توی ده آمد و بنا کرد شتر را زدن - صاحب شتر گفت چرا شتر را می زنی ؟ گفت بلکه من این جا را کاریده بودم توهم چریده بودی ( خندۀ حضار ).

آقای وثوق الدوله يا عدل الملك عقیده پیدا کردند. من و اللّه نه آن ماده را دیدم و نه در روزنامه خواندم تلگراف امریکا را هم ندیده ام الان هم باشد اثرش را نمی دانم. اگر واقع شده بود حرفی

بود اما حالا که واقع نشده شیروانی عبای مرا فروخت بعدل الملك و من قبول نکردم چه ربطی دارد بمسئله ؟ قرار داد هم واقع نشد چه ربطی دارد بصاحب مال - صاحب مال شما هستید که در این جا نشسته اید شما وکلای ملت و صاحب مال هستید. هر کس هر چه را آورد این جا بعد از این که ما رد یا تصویب کردیم آن وقت اثر خواهد داشت و الا اثر نخواهد داشت.

این مسائل را که عرض کردم راجع بشق ثالث است که از نقطه نظر

ص: 176

فقهی و حقوقی بود این تنقید نه شهادت نه مدعی نه حاکم و نه نقال است ، نقال یعنی تاریخ و این داخل بهیچ عنوانی از عناوین نمی شود.

اما شق دیگر که وظیفۀ آقای مستوفی و طرفداران ایشان یعنی اکثریت است که من هم یکی از آن ها هستم. در مملکت ها که ما می شنویم حکومت هائی مثل ما دارند عقیدهٔ سیاسی دارند.

يك جمعی عقیده پیدا می کنند که امروز بمقتضای سیاست اشخاصی پیدا می شوند صاحب يك عقيده - عقیده شان می شود که امروز بمقتضای سیاست و صلاح خارجی و داخلی فلان شخص خوب است زمام مملکت را در دست بگیرد - بنده در همین جا بود که در چندی قبل از آقای مستوفی استیضاح کردم آن روز شاید معتقد بودم یا بجهت غرض خارجی یا بجهت حفظ مستوفی که امروز بتواند بیاید همین جا بود که من آمدم استیضاح کردم - اما در این اواخر عقیدهٔ ما بر این شد که یا مستوفی یا یکی دیگر از دو سه رجالی که ما داریم ، بعقیدۀ من بعد از مجلس مؤسسان بايد رئيس الوزراء یکی از این ها باشد و خیلی خشنود شدیم که خیلی اشخاص این عقیده را دارند. حالا رئيس الوزراء باشد یعنی چه ؟ یعنی به مقتضای سیاست روز مواد و اشخاصی بجویند و بیاورند - خدا می داند و این آقای رئیس الوزراء بپرسید من يك کلمه حرف زده باشم که شما که را بیاورید زیرا مسئول اجرای این سیاست شخص ایشان هستند وقتی مسئول ایشان هستند تمام داخله و خارجه می دانند که از این آقا انتفاع نمی شود برد ( خندۀ حضار ) امروز ما همین را می خواهیم اگر ایشان خدمات دیگر هم کردند نور علی نور و الا کار ایشان این است که جریان غیر عادی که برای این مملکت از چهار سال پیش پیدا شده است روی جریان عادی بیندازند. اوضاع جاری عادی شود ؛ نظام برود سر نظام ، عدلیه مستقل شود ، مالیه مستقل شود ، هر جا دلش می خواهد برود تفتیش کند و هكذا فعلل و تفعلل.

اگر وقتی دیدند اجرای این سیاست یک جائی باشکال بر می خورد باید بگویند و اصلاح کنند حالا آقا برای اجرای سیاست که مسئولیت

ص: 177

را قبول نموده و همه اظهار اعتماد به او کرده اید حالا اگر یک چنین مسئولی کسی را صلاح نداند نمی تواند بیاورد.

حالا خصوصیات آن بعهدۀ خودشان است ، من که علیحده آقایان را جهت امروز می پسندم و علاوه بر این چون ایشان مسئول هستند و اطمینان دارند می پسندم شاید سه چهار ماه دیگر مقتضی باشد آقا استعفا دهند و یکی دیگر بشود - سیاست روز را نمی شود پیش بینی کرد و گفت - حالا من در مقام دوم هم عرایض کردم خود آقا هم هر صحبتی دارند بفرمایند خود آقای وثوق الدوله هم در خصوص شخصیات اظهار کنند و بفرمایند.

عرض کردم که میدان اسب تازی است ( از طرف بعضی احسنت (1) ). وثوق الدوله می خواستند صحبت کنند - اظهار شد که تنفس داده شود و با تنفس اظهار موافقت شده مجلس برای تنفس تعطیل گردید.

مجدداً نیم ساعت بظهر مانده مجلس تشکیل گردید.

نطق وثوق الدوله

بعد از تشکر از فرمایشات آقای مدرس و قبل از آن که وارد جواب اعتراضات و ایرادات آقای دکتر مصدق بشوم لازم می دانم يك مقدمۀ مختصری بعرض آقایان برسانم.

بنده علاوه بر آن که قسمت غالب عمر خود را در خدمات دولتی صرف کرده ام متجاوز از بیست سال آن را در خدمات مهم مملکتی و سیاست عمومی بسر برده ام .اتفاقاً غالب مواقع اشتغال من باین خدمات با مشکل ترین مواقع تاریخی مملکت مصادف است.

ص: 178


1- مدرس در این موقع بر اثر این نطق مقداری از وجهۀ ملی خود را در نزد عوام از دست داد و بعکس دکتر مصدق در نزد عوام و آن کسانی که بسیاست روز وارد نبودند وجه اش زیاد شد و بعداً یعنی پس از استعفای مستوفی و روی کار آمدن کابینه هائی که گوش بفرمان شاه بودند فهمیدند که مدرس روی واقع بینی از سرمایۀ وجهۀ ملی خود مایه گذاشت تا مملکت روی روال قانونی اداره شود ، چه خوب گفته سعدی شیرازی : طلب منصب فانی نکند صاحب عقل *** عاقل آنست که اندیشه کند پایان را

بلی بنده در اوقاتی مسؤلیت کارهای عمومی را بر عهده گرفته ام که احتمال خطرات و مهالك برای مملکت زیاد بوده است و رجال سیاسی و اشخاص بزرگ ما اشکالات را باندازه ای وارد دیده اند که صلاح ندانسته اند مسئولیتی بر عهده بگیرند شاید بپاره ای ملاحظات هم حق با آن ها بوده است. در این قبیل مواقع غالباً قضایا با این نظر تلقی شده است که چون ممکن نیست حل مشکلات و دفع خطرات مملکتی موافق انتظارات عامه صورت پذیر شود و ایراد و اعتراضی جلب نکند کناره جوئی بصلاح نزدیک تر است. هر چند من یقین دارم که اگر آن اشخاص هم بحس عدالت و انصاف حکم کنندگان در قضایا امیدوار بودند و اعتماد داشتند که عده ای معلوم ، عامهٔ بی غرض و آلایش را بفطرت خود واگذارند تا قدر خدمت را بشناسند و جواب مدعی و مفتری را بدهند در قبول مسئولیت و خدمت به مملکت از هیچ فداکاری مضایقه نمی کردند.

بهر حال بنده منطق دیگر داشتم و معتقد بودم که قطعاً از تعطیل کارها مضرات و مهالك بیش تر متوجه می شود و اجتهاد شخصی من این بود که از ایراد و اعتراض اندیشه نباید کرد و بمشکور شدن یا نشدن مساعی اهمیت نباید داد و از محو شدن وجاهت و حسن شهرت نباید ترسید. نتیجۀ این منطق این بود که بنده در شدیدترین مواقع قبول مسئولیت کردم و در هر موقع هم بر حسب عقیده و وجدان خود بر آن چه بهترین وجوه و اقل محظورها تشخیص دادم تصمیم کردم.

تصدیق می کنم که در هیچ مورد بر ارتکاب غیر منطق موفق نشده ام زیرا آن چه موافق با آمال بوده است وسائلش برای ما موجود نبوده پس ما بین اموری که حتم داشتم محل ایراد و اعتراض واقع می شود آن چه را یقین داشتم با مصالح مملکت موافق تر است اختیار کردم ولو این که می دانستم بیش تر از سایر امور مورد تنقید و اعتراض واقع خواهد شد.

با همۀ این ها عرض می کنم بنده مدعی عصمت و مصونیت از خطا و زلل نیستم و هيچ يك از آقایان هم نباید باشند خیلی ممکن است در

ص: 179

تشخیصات خود سهو کرده باشم ولی اطمینان می دهم که هیچ وقت بعمد نخواسته ام ضرری بمملکت متوجه کنم بلکه مقصودم جلوگیری از ضرر است.

عرض دیگرم این است که پس از بیست سال زحمت و خستگی های روحانی بارادهٔ خود از مملکت مهاجرت کردم ، در شش سال مدت غيبت من دشمنان من از اعتراض و تهمت بر من کوتاهی نکردند دوستان من غالباً ساکت نشستند زیرا مأمور بمدافعه نبودند بلکه مأمور بسکوت بودند. البته پس از غیبت طولانی و آن چه در غیاب من گفتند یا نوشتند حتی در کرسی های همین پارلمان الفاظ شدید بر ضد من استعمال کردند و مخصوصاً بعد از آن که دیدند بعد از مراجعت من قسمتی از مردم در حق من اظهار حسن ظن کرده اند مرا بسمت نمایندگی خود انتخاب کردند منتظر نبودم مخالفین من از حمله و اعتراض ساکت بنشینند بلکه خیلی طبیعی است که حرارت آن ها زیادتر شده و امروز مرا مورد اعتراض قرار دهند بنده هم اگر جواب هائی دارم باید عرض کنم و قضاوت را برای نمایندگان محترم و افکار عمومی واگذار نمایم.

این را هم بدانید که از این اعتراضات متأثر و بلکه از محکومیت ملول نمی شوم زیرا فرضاً من در نرد شماها بلکه در مقابل معاصرین خود ملول و محکوم واقع شوم اعم از این که این محکومیت از روی سهو در مبادی باشد یا از روی عدم اطلاع از حقایقی که هنوز هم اظهار آن ها موافق مصلحت مملکت نیست بالاخره وقتی حقایق آشکار می شود و اگر ما زنده نباشیم تاریخ دنیا و اخلاف ما قضایا را با نظر وسیع تر و اذهان صاف تر و اطلاعات کامل تر محاکمه خواهند کرد.

بعد از مقدمۀ اول در موضوع قرار داد 1919 که نقطۀ برجستۀ اعتراض آقای دکتر مصدق است بحث می کنم و قبل از آن که داخل در ماهیت آن بشوم بعقیدۀ بنده لازم است در کیفیات و خصوصیات موقعی که قرار داد در آن موقع منعقد شد داخل شویم.

البته آقایان محترم فراموش نفرموده اند که در دوازده سال قبل

ص: 180

حادثۀ بزرگ جنگ بین المللی در اروپا واقع شد. در این کشمکش بزرگ دنیا دولت ایران اعلان بی طرفی نمود ولی نظر باین که البته پیش بینی چنین امر مهمی نشده بود وسایل حفظ بی طرفی و اجرای این تعهد موجود نبود. نتیجه این شد که دول متهاجم از هر طرف بی طرفی ما را نقض کردند و اراضی ایران هم یکی از میدان های جنگ واقع شد. اما دستجات ملت و مردم ایران هم بر اثر عدم توانائی و بی اساسی دولت و ورود قشون های اجنبی و تبلیغات آن ها هر کدام سیاستی برای خود اتخاذ کردند و کار مملکت منتهی بيك نوع هرج و مرج فکری و عملی گردید ، در نتیجۀ آن قوای تأمینیه مملکت که با زحمات و مخارج زیاد تشکیل شده بود معدوم گردید ، اغتشاش و نا امنی و دزدی و غارتگری و خود سری و طغیان در سر تا سر مملکت طبیعی و عادی شد حتی در شهر تهران قوای « تروریسم » و آدم کش ها مدعی حاکمیت شدند ، قحطی و گرسنگی و در اثر آن امراض مهلکه عوامل بدبختی های دیگر واقع شدند.

در مقابل این بدبختی ها دست دولت های وقت تهی و وسایل چاره از هر حیث مفقود بود و مالیات های داخلی بر اثر وقایع فوق لاوصول عایدات گمرکات بواسطهٔ فلج تام تجارت منتهی بصفر و تحصیل هر نوع عايدی حتى توسل باستقراض خارجی غیر مقدور بود.

بنده در شدیدترین موقع جریان این قضایا و در وقتی که هنوز جنگ اروپا نا تمام و نتیجه اش نامعلوم و تمام عوامل بدبختی در ترقی بود باز مأمور شدم که بد نامی های جدیدی برای خود ذخیره نمایم.

البته از گرانی بار مسئولیت نترسیدم و بالاخره در سایۀ یک سال زحمت و مشقت شبانه روزی و تصادم با هزار سلسلهٔ نا گفتنی بتجدید تشکیل قوای تأمینیهٔ مملکت و تهیۀ اسلحه و مهمات برای آن ها و قلع و قمع اشرار و یاغیان که سالیان دراز امنیت عمومی را تهدید می کردند و تأمین ارزاق عمومی و راه انداختن چرخ های از کار افتادۀ ادارات دولتی و امثال این امور موفق شدم.

ص: 181

در این بین جنگ اروپا خاتمه یافت.

این جا لازم است نمایندگان محترم و شما مردم يك مراجعۀ بی طرفانه به حافظهٔ خود بفرمائید و بخاطر بیاورید جنگ اروپا بچه صورت خاتمه یافت. وضعیات دنیای آن روز و خصوصاً وضعيات مملکت ما در آن روز چه بود ؟ و سیاست های انفرادی مبهم و غیر معلوم چه موقعیتی برای ما ایجاد کرده بود و برای ادامۀ حیات روزانۀ خود و انتظار موقع مناسب تر چه وسایلی داشتیم ؟ و بالاخره درخت کهن سال زندگانی ما که از تند باد حوادث جنگ و اشتباهات خودمان شکسته و پژمرده شده بود از کدام منبع آبیاری می شد ؟ بلی جنگ اروپا خاتمه یافت اما هنوز خاك مملكت ما سنگر قشون اجنبی بود و مخاطرات بسیار از انواع مختلف حیات ما را تهدید می نمود.

هیچ وقت برای یکی از شما آقایان در زندگانی فردی خودتان اتفاق افتاده است محیط سیل حوادث و بد نقشی های مختلفه شده باشد و راه چاره حتی و فرار را از هر طرف مسدود دیده باشید ؟ اگر چنین تجربه ای را در عمر خود دارید حال آن روز مملکت ما و شخصی را که آن روز مسئول کارهای مملکتی بوده در نظر مجسم نمائید.

بهر تقدیر جنگ اروپا تمام ، اما بدبختی های ما تمام نشده و اگر بر مشکلات ما نیفزود از مشکلات ما چیزی نکاست حتی اگر در ایام جنگ سیاست بهتری هم اتخاذ کرده بودیم باز هم ممکن نبود بمجرد تمام شدن جنگ گرفتاری های ما بخصوص گرفتاری های اقتصادی دفعتاً واحده خاتمه یابد. چنان که مشکلات خود دول اروپا حتی دول غالب هم پس از هشت سال که از اختتام جنگ می گذرد هنوز خاتمه نیافته و هیچ مملکتی بحالت عادی قبل از جنگ عود نکرد.

بدیهی است عين تدابیری که در موقع دوام جنگ بآن ها متوسل شده بود دیگر مؤثر نبود و تدابیر دیگر ضرورت داشت و از همه اشكالات مهم تر این بود که در تحت تأثیر وضعیات فوق و نظر بفقدان تمام وسایل در داخلۀ مملکت محتاج بتحصيل كمك خارجی بودیم.

ص: 182

هر نوع استمدادی از مراکز خارجی دیگر با اوضاع آن روزۀ دنيا ممتنع بود حتی مأمورین و نمایندگان ما در کنفرانس صلح عمومی دچار اشکالات شده باظهار مقاصد ملی ما موفق نگردیدند.

اضطرار حقیقی داعی شد که یا مملکت را تسلیم حوادث کرده از معرکه بگریزیم یا با مرکز واحدی که در آن موقع استمداد از آن ممکن بود داخل مذاکره و قرار دادی بشویم.

این جا هم بدون ملاحظات شخصی بلکه با یقین بر این که حملات و اعتراضات شدید بر خود جلب خواهیم کرد آن چه از نقطه نظر نوعی بعقيدۀ ما اقل محظورین بود ارتکاب کردیم و بالنتیجه چند ماه مذاکره و تبادل افکار بعقد قرار دادی که فعلا مورد اعتراض معترض محترم می باشد منتهی گردید.

حالا اگر اجازه می فرمائید قدری هم در ماهیت قرار داد حرف بزنیم.

نقاط اصلیۀ قرار داد 1919 که علی الظاهر بیش تر مورد تنقید معترض است این ها است که دولت متعاهد ما وعده می دهد که مستشارها و متخصصینی که لزوم استخدام آن ها با توافق نظر طرفین ثابت شود بما بدهند و مستشارها و متخصصین مزبوره بموجب کنترات با خود مستخدمین اجیر شوند و اختیارات آن ها با توافق نظر بین دولت ایران و خود متخصصین تعیین شود.

پس چون تعهد اولی یک طرفی بوده و در خصوص لزوم استخدام هم توافق نظر طرفین شده و برای عدم استخدام یا عدم حصول توافق نظر حکم خاصی معین شده نتیجۀ عدم اجرا از طرف ما در هر موقع فقط امضای شرایط دیگر از قبیل استقراض و تعهداتی که در مراسلهٔ ضمیمۀ قرار داد شده و بالاخره لغو شدن قرار داد که می توانسته است باشد و این هم مطلوب مخالفین و معترضین قرار داد بوده و تالی فاسد دیگری حقاً بر آن مترتب نمی شده است.

اما راجع باختيارات مستشارها که موقوف به توافق نظر مابین

ص: 183

اولیای دولت ایران و خودمستشارها بوده و رأی دولت متعاهد مدخلیت نداشته مطابق اصولی است که فعلا نیز مستشارهای امروزی دولت از آن قرار معامله می شود.

گذشته از مراتب فوق ما بین متعاهدین همیشه مفهوم و مسلم بوده است و بعد هم بر حسب بیانات رسمی نمایندگان طرفین و بیان نامه هائی که این جانب در همان وقت داده ام تأکید شده است که اجرای قطعی قرار داد منوط به تصویب مجلس شورای ملی ایران خواهد بود و هرگاه از نقطۀ نظر احتیاجات باجرای بعضی از مواد شروع گردیده محکوم به نسخ بودن آن اقدامات موقتی هم در صورت عدم تصویب مجلس بین طرفین مفهوم و مسلم بوده است چنان که عملا هم همین ترتیب واقع شد و در ساعت حاضر قرار داد هر چه بوده با رضای طرفین منسوخ و ملغی شده و اگر اثری هم از یکی از مواد آن باقی است ظاهراً بصرفه و صلاح است « مقصود قسمت تعرفۀ گمرکی است که فعلا بآن عمل می شود ».

اما فلسفه حقیقی قرار داد و علل مهم تر و بزرگ تری که انتقاد آن را ایجاب خواهد کرد مشکلات ایفای به تعهدات برای یکی از دو طرف متعاهد و موجباتی که مصالح را تغییر داد و علت و معلول های تاریخی که بر اثر یک دیگر واقع شدند و در تغییر عقاید و سیاست ها تأثیر کردند و بالاخره این که عامل لغو شدن چه بود تمام این ها مسائلی هستند که هم از حوصلۀ بیانات امروزی من و هم از مقتضای صلاح وقت خارج است انشاء اللّه این حقایق را وقتی در آثار محققین سیاست خواهید خواند و با فکر روشن تر در قضایا حکم خواهید کرد.

راجع به صد و سی هزار لیره همین قدر می توانم عرض کنم که اگر به آقای دکتر مصدق از این بابت چیزی رسیده است به بنده هم رسیده است و اگر معلوم شود من هم چو وجهی گرفته ام علاوه بر آن که برای غرامت باضعاف آن حاضرم تمام اعتراضات آقای دکتر مصدق

ص: 184

را برخود وارد می دانم. (1)

هرگاه مجلس لازم بداند حاضرم این عرایض را در هر کمیسیونی که مجلس تعیین نماید اثبات نمایم.

ضمناً خاطر نشان می کنم که مناسب تر بود این قسمت از اعتراضات از طرف کسی نسبت بمن ایراد شود که در مورد سوابق اعمال خودش هم از اصول و مرور زمان و کم حافظه بودن معاصرین استفاده نکند.

در باب مسائل دیگری که موضوع اعتراض آقای دکتر مصدق است - مسئلۀ امتیاز راه آهن جلفا در مواقعی گذشته است که کابینۀ وقت شامل قسمت مهم رئيس الوزراءهای سابق و لاحق بوده اشخاصی که خود آقای دکتر مصدق هم در وطن پرستی و خیرخواهی آن ها تردید ندارند آن امتیاز را امضاء کرده اند و بالاخره راه آهنی که بموجب آن امتیاز ساخته شده امروز ملک دولت ایران است.

این که گفتند بنده نسبت عضو فاسد بودن به مهم ترین قسمت های مملکت و شریف ترین عضو آن داده ام وقتی که دشمن های من نسبت های عجیب و غریب به من می دادند این مسئله را هم جعل کردند و بالاخره در یکی از جراید وقت انتشار دادند ، بنده بقدری بمسئله اهمیت دادم که عریضه ای بمجلس شورای ملی وقت بوسیلهٔ آقای مؤتمن الملك عرض و استدعای رسیدگی کردم و حتی عرض کردم که اگر کسی ادعا کند چنین عبارتی از من شنیده است من اقرار خواهم کرد که گفته ام بالاخره مدعی پیدا نشد و حالا بعد از سیزده و چهارده سال باز این الفاظ از دهان آقای دکتر مصدق شنیده می شود. این که می فرمایند بنده اخلاق عمومی مردم را خراب کرده و احزاب ایران را متلاشی کردم این فرمایش بقدری پر فلسفه و دقیق بود که من از فهم آن عاجزم و نمی توانم تشخیص بدهم بچه وسیله اخلاق عمومی را فاسد کردم یا احزاب ایران را متلاشی کردم وجود حزب در مملکت معلول يك

ص: 185


1- خود انگلیس ها هم اقرار دارند که صد و سی هزار لیره داده اند و در دورۀ پهلوی این پول از وثوق الدوله و نصرت الدوله و صارم الدوله گرفته شد

علت هائی است که هر وقت آن علت ها موجود بشوند احزاب هم موجود می شوند و من و امثال من نمی توانیم آن را معدوم یا متلاشی نمائیم و اگر آن علل موجود نشود من و آقای مصدق

نمی توانیم حزب بسازیم. امیدوار هستم علل وجود احزاب صالح در مملکت موجود شود و هر وقت شد بنده نیز در آن احزاب داخل شوم.

راجع به امتیازاتی که می فرمایند در ستارهٔ ایران بآن ها اشاره شد هر چند در همان موقع جواب داده شده توضیحاً عرض می کنم که غالب آن ها تصدیق یا تصحیح امتیازاتی بوده که در کابینۀ قبل داده شده است و بالاخره هيچ يك از آن امتیازات اجرا نشده باین معنی که قبل از آن که موجبات دیگری برای لغو شدن آن ها فراهم شود خود من آن ها را لغو کرده ام.

در موضوع دستگیری و تبعید اشخاص به آقایان اطمینان می دهم که با هیچ کسی غرض شخصی نداشته ام ، اگر اشخاصی بوده اند که خواسته اند مخل امنیت عمومی واقع شوند و نسبت بآن ها تضییقاتی شده است فقط برای جلوگیری از اختلال نظم بوده است.

راجع بقرار دادی که می فرمایند با بانک شاهنشاهی منعقد شده است روح من از چنین قرار دادی مطلع نیست نه اطلاع داشته ام و نه امضا کرده ام و بهمین علت توجه و دقت زیاد باین قسمت از فرمایشات ناطق محترم نکردم. راجع به پلیس جنوب شاید آقایان مطلع باشند که برقراری پلیس جنوب و تشکیلات آن با ازدیاد قوای قزاق در قرار دادی که قبل از تصدی بنده مابین یکی از زمامداران وقت و دولتین همسایه منعقد گردید قبول و بعملیات آن شروع گردید پس از آن که من متصدی ریاست وزراء شدم قسمت مالیه آن را با زحماتی که مطلعین هنوز در نظر دارند الغا کردم اما برای نسخ قسمت های قشونی وسائلی نداشتم گاه گفته شود قوای مزبوره در زمان بنده شناخته شده است اگر مقصود شناختن در تحت قرار داد رسمی است چنین شناسائی واقع نشده اگر مقصود تصدیق ضمنی از حیث تسلیم در مقابل عملیات آن ها بوده

ص: 186

است بدلایلی که در جواب سایر فرمایشات عرض کردم چاره غیر از آن نداشته ایم چنان که بحكم اجبار و اضطرار در مقابل عملیات قشون ها و ژنرال های خارجی که در مدت جنگ در مملکت ما بوده اند جز تسلیم و سکوت چاره نداشتیم.

راجع بقرار داد 1907 خاطر محترم آقایان مطلع است که این امر و آن چه از این قبیل است در نتیجۀ اولتیمام دولت تزاری روس بود. در موقعی که اولتیماتوم رسید و حیات مملکت ما را در معرض مهلکه و تهدیداتی گذاشت مجلس شورای ملی حاضر بود و بعلاوه رؤسای آزادی خواهان مملکت که تازه از جنگ با قوای ارتجاع آسوده شده بودند همه حضور داشتند و تمام اطراف قضایا را سنجیده بالاخره قبول اولتیماتوم را همه مصلحت دانستند و عقبات دیگری هم نتیجۀ مستقیم همان تضییقات اجانب بود که از جمله قضیهٔ عهد نامۀ 1907 بود. بنده در آن وقت یکی از اعضای دولت بودم و هر چه واقع شد با شرکت تمام هیئت دولت شد حتی نظر باهمیت مسئله رئیس مملکت نیز که کم تر در این قضایا شرکت می کرد چون از مسائل خارجی و مهلکی که دولت را تهدید می نمود کاملا مطلع بود در هدایت افکار وزراء شرکت نمود و باستحضار و اطلاع ایشان که در تحت امضاء ضبط است اقداماتی که برای صلاح وقت و دفع مخاطرات لازم بود بعمل آمد.

در خاتمه مناسب می دانم خاطر معترض محترم را باین نکته متوجه نمایم که اعتراض و تنقید در صورتی مطلوب و مؤثر است که از روی بی طرفی و بی غرضی باشد و بی طرفی و بی غرضی در صورتی رعایت می شود که اگر در عملیات شخصی که طرف تنقید است قسمت های مستحسنی هم یافت شود طرف توجه و قدرشناسی واقع شود. فن تنقید از فنون مهمه است و علمای این فن هر چه را مورد تنقید قرار می دهند جنبه های خوب و بد هر دو را در نظر می گیرند. آقای دکتر مصدق لازم دانستند در مورد قرار داد 1919 بشرح و بسط افادۀ مرام کنند ولی مثلا در موضوع يك قرار داد که 1916 مابين يك رئيس الوزراى

ص: 187

ایران و دو خارجی منعقد شد و در آن اختیارات تامه راجع بمالیه مخصوصا اختیاراتی که از خصایص مجلس شورای ملی و حاکمیت مملکت است از قبیل تصویب بودجه ها و وضع مالیات های جدید و نسخ و تغییر مالیات های گذشته و غیره بيك كميسيون مختلط و اکثریت آن كماً و كيفاً مأمورین رسمی سفارت های خارجی بودند داده شده بود و قرار داد مزبوره بالاخره عملا در جریان افتاده و فقط بسعی و اهتمام من نسخ و ابطال شد چیزی نگفتند و اگر گفتند طوری غرض آلود گفتند که خیلی از اثر تنقیدات ایشان کاست و هم چنین زحماتی را که بنده برای اقامۀ نظم و امنیت و جلوگیری از هرج و مرج و نجات مردم از قحطی و گرسنگی کشیدم قابل ذکر ندانستند ، پس حق دارم عرض کنم محرك تنقیدات ایشان صرف وطن پرستی و خیرخواهی مملکت نبوده است.

يك نكتۀ دیگر را هم لازم می دانم به ایشان متذکر شوم که غالب محصلین و مبتدی های سیاست در دورهٔ تحصیلات خود يك دوره درس تحصیل وجاهت را لازم می دانند و اگر ایشان فعلا در آن دوره از تحصیلات خود واقع هستند البته بنده ایراد و اعتراضی بر ایشان ندارم ولی باید عرض کنم که من در دورۀ تحصیل سیاست از تعلیمات این كلاس بکلی صرف نظر کردم و از کلاس ما قبل مستقيماً و بطور طفره بکلاس بعد رفتم باین جهت در مبارزۀ عوام فریبی و وجاهت طلبی ممكن است مغلوب شوم.

ولی از ایشان سؤال می کنم که لااقل در موقعی که سخن از منافع عاليۀ مملکت گفته می شود آیا بهتر است باز هم ورزش آن کلاس را تکمیل نمایند یا شاگرد بنده بشوند.

اظهار شد مذاکرات در کلیات کافی است آقای سید یعقوب مخالف و عقیده داشتند که در پروگرام هنوز مذاکره نشده و مذاکرات روی شخصیات بوده است و باید روی پرگرام مذاکره کرد.

ص: 188

آقای دکتر مصدق توضیح دادند که بنده چون مذاکراتم مفصل شده است دیگر عرض نمی کنم و قضاوت سؤال و جواب را به نظر ملت ایران می گذارم ولی چون در ضمن مذاکرات فرمودند که فلانی دربارۀ خودش بمرور زمان معتقد است ، این حرف توهین آمیز بود ، من بخدای متعال تا امروز يك امضاء و عملی بر خلاف مصالح مملکت نکرده ام و بمرور زمان هم معتقد نیستم و اگر کسی توانست بمن نسبتی بدهد من خودم خودم را تسلیم دار مجازات می کنم. آقای وثوق الدوله در وزارت عدلیه هستند کمیسیونی از آقایان مشیر الدوله ، مؤتمن الملك و غيره هم تشكيل دهند و اگر به بنده چیزی وارد هست بفرمایند که من خودم خودم را تسلیم مجازات کنم.

پس از خاتمۀ جلسۀ 29 شهریور 1305 مرحوم مستوفی الممالك بعد اجازۀ نطق می خواهد و راجع به يك قسمت از نطق آقای دکتر مصدق بیانات زیر را ایراد می نماید :

جلسۀ 12 مورخۀ پنج شنبه 31 شهریور 1305 برابر 15 ربیع الاول 1345

رئيس الوزراء - چون در ضمن بیانات پریروز آقای دکتر مصدق اشاره بيک مراسله ای فرمودند که آقای فروغی بسفارت روس نوشته اند که آن مراسله يك لطمه ای وارد می آورد و قضایای کاپیتولاسیون را تجدید می کند بنده این اطلاعی را که ایشان دارند بهیچ وجه ندارم و هیچ هم چو چیزی گمان نمی کنم باشد و امروز هم کاپیتولاسیون بهیچ وجه مابین ایران و روسیه برقرار نیست و اتباع روسیه را عدلیه محاکمه می کنند و بنده هم بهیچ وجه اطلاع ندارم کاپیتولاسیون مابین ایران و روسیه برقرار باشد و عملا هم امروز کاپیتولاسیون مابین دولت ایران و روسیه برقرار نیست. و يك چند کلمه هم راجع بفرمایشات آقا اگر اجازه بفرمایند جواب عرض کنم خیلی مختصر راجع بفرمایشات ایشان که فرمودند ( دولت در این باب قصور کرده ) با این که نمی خواهم رد فرمایش ایشان را بکنم با کمال ادب عرض می کنم این طور نیست و بهیچ وجه دولت در این مسئله قصوری نکرده

ص: 189

است و با کمال جدیت مشغول اقدام بوده و هست.

بهبهانی - چیزی هم دیده نشده است.

رئيس الوزراء - و وقت مجلس را هم بنده با قدر و قیمت تر از این می دانم که بخواهم جزئیات اقدامات دولت را عرض کنم.

آقای مدرس که یکی از نمایندگان هستند در آن کمیسیون هستند و اطلاع از اقدامات دولت دارند و آقایان علماء هم تشریف دارند منجمله آقای آقا میرزا سید محمد اخوی ایشان هم در آن کمیسیون تشریف دارند و لابد ایشان را از اقدامات دولت مطلع کرده اند و نمی خواهم در این باب بیش از این عرضی کرده باشم.

خطیبی - اشارات آقای دکتر مصدق دو جمله بود - يك جملۀ دیگرش را نفرمودید. (1)

رئيس الوزراء - در آن قسمتش اطلاعی ندارم. ممکن است تحقیقات بکنم و جواب عرض کنم.

پس از پایان نطق وثوق الدوله و تذکرات بعضی از نمایندگان در جلسات بعد بالاخره در جلسۀ پانزدهم روز شنبه 20 ربیع الاول 1345 ق برابر پنجم مهر ماه 1300 شمسی ( 27 سپتامبر 1926 م ) از 85 نفر عدۀ حاضر در مجلس به اکثریت 73 نفر در مقابل 12 نفر ممتنع بکابینۀ مستوفی رأی اعتماد داده شد.

ممتنعین عبارت بودند از : سید یعقوب انوار - شيخ العراقين بيات - سهام السلطان بیات - روحی - فیروز میرزا ( نصرت الدوله ) - فاطمی - امیر جنگ بختیاری - دکتر مصدق - عراقی - فهمیی (فهيم الملك ) - مصدق الملك.

ص: 190


1- منظور معترض تصدیق فروغی راجع به 20 کرور تومان دعاوی دولت انگلیس است که چون صحت داشته رئیس الوزراء از آن دفاع نکرده است

مایه داران مروت با لب خندان چوگل *** خون خود با خونبها در دامن گلچین کنند

چرا مدرس به دفاع از کابینه برخاست ؟

مدرس خوب می دانست که مستوفی داوطلب و مایل بقبول زمامداری نیست و با اصرار او و ملیون دیگر قبول مسئولیت نموده و اگر کم ترین فشاری از طرف مجلس یا شاه به او وارد شود قطعاً شانه از زیر بار مسئولیت خالی خواهد کرد. کما این که در این دورۀ زمامداری چندین مرتبه کناره گیری کرد و مدرس و نمایندگان با كمك مؤتمن الملك با اصرار و خواهش مجدداً او را بادامۀ خدمت وادار نمودند.

مدرس اوضاع آیندۀ مملکت را پیش بینی می کرد که اگر مستوفی کنار برود ، در این صورت معلوم نیست چه کسی زمامدار خواهد شد و چون از رجال متشخص ملی که صاحب استخوان باشد و بتواند در مقابل انگلیس ها که پهلوی را آورده اند ایستادگی نماید هیچ کس دیگری پیدا نخواهد شد قطعاً يك نفر ضعيف النفس و بی اراده ای که هر چه پهلوی بخواهد انجام خواهد داد روی کار خواهد آمد و مملکت از سیر طبیعی خود خارج شده بطرف خطرناک تری خواهد رفت. بعلاوه مستوفی کسی نیست که به انگلیس ها یا روس ها امتیازی بدهد ( چنان که پس از مستوفی با صحنه سازی الغاء امتیاز دارسی قرار دادی ننگین تر از قرار داد دارسی با تمدید مدت بر ملت ایران تحمیل گردید ).

مدرس با پیش بینی وقایع آینده ناچار برای تقویت مستوفی بدفاع از کابینه برخاست ، با آن که مدرس می دانست دفاع از کابینه ای که وثوق الدوله عاقد قرار داد 1919 و فروغی که در دورۀ کوتاه ریاست وزرائی خویش بنفع انگلیس ها سندی امضاء نموده که صد در صد خیانت بوده معهذا چون معتقد بعوام فریبی نبوده با کمال بی پروائی برای مصلحت آیندۀ مملکت بدفاع پرداخته است. این نطق یکی از شاهکارهای مدرس است. مدرس در این نطق خواست به پهلوی گوشزد نماید که اگر بخواهد از جادۀ قانون اساسی خارج شود بجنگش خواهد

ص: 191

شتافت و مراقب اعمالش باشد.

مدرس خوب می دانست که پس از ایراد این نطق مورد اعتراض قرار خواهد گرفت که چرا از وثوق الدوله دفاع نموده است ولی او توجهش باین قبیل اعتراضات نبود بلکه رعایت مصالح عاليۀ آتيۀ مملکت در نظرش بود. کما این که پس از استعفای مستوفی کابینه هائی روی کار آمدند و کار دیکتاتوری بجائی رسید که دیگر برای هیچ کس امنیت قضائی و سیاسی باقی نماند و چه بسیار افرادی که در کام اژدهای بیداد بلعیده و نابود شدند. پس بحقیقت توان گفت :

آن چه در آینه جوان بیند *** پیر در خشت خام آن بیند

توضیح دربارۀ مهاجرت

در این دورۀ تاریخ در چند مورد در مسئلۀ مهاجرت جسته گریخته مطالبی گفته شده است. بطوری که ملاحظه می شود مدرس هم در برنامۀ دولت مستوفی مطالبی بیان کرده است. سلیمان میرزا - که خود یکی از مهاجرین بوده و نقش اساسی در مهاجرت داشته است - نیز مطالبی در این باره گفته است که ذیلا نقل می شود تا ذهن خوانندگان با این مسئله که بخش مهمی از تاریخ سیاسی ایران را تشکیل می دهد ، بیش تر آشنا شود :

دربارۀ مهاجرت سلیمان میرزا در دورهٔ چهارم مجلس شورای ملی در جلسۀ ششم مورخ سه شنبه 27 ذیقعده 1339 مطابق دهم اسد ( مرداد ) 1300 چنین گفته است :

« سلیمان میرزا - دورۀ سوم مجلس جنگ بین المللی شروع شد متأسفانه از برای ایران بلکه برای تمام عالم یک جنگی که شاید در تاریخ نمونه اش تا بحال دیده نشده و فکر بنده قاصر است که بدانم علت سیاسی آن چه بوده یا بگویم تقصیر از کدام طرف بوده ، هر کس مسبب او بوده نمی دانم لکن اثراتش این شد که صدماتی چه از حیث نفوس و چه از حیث ثروت و از حیث تمدن و از حیث ترقیات دیگر

ص: 192

که شاید قرن ها بگذرد و نتوانند جبران کنند بتمام وارد شد. مملکت ما در این تاریخ یك سیاست بی طرفانه اتخاذ کرد. اعلی حضرت همایونی که یگانه باعث امیدواری مملکت و یگانه افتخار خانواده ای هستند که بنده بآن منسوبم از این نقطه نظر می گویم که ایشان همه قسم در این مسئله تأکیدات فرمودند و همیشه با نهایت جدیت رعایت بی طرفی را می فرمودند و مجلس هم تا آن وقتی که بود رعایت بی طرفی را کرده معذلك معامله دو طرف داشت ما که ضعیف بودیم بی طرف بودیم ولی آن ها که قوی بودند مثل سایر اقویا بی طرفی ما را قبول نداشتند ظاهراً گفتند بی طرفی ما را قبول دارند اما باطناً بي طرفی ما را قبول نکردند. قشون ترکیه در تحت ریاست حسین رئوف بيك از يك طرف وارد مملکت ما شد جنگ حسین رئوف بيك را همه بهتر می دانند که در آن وقت مجلس بود اول شکستی که بر بی طرفی ما وارد شد این بود هر چند روس ها که در مملکت ما بودند. در هر صورت از دو طرف روس ها و ترک ها وارد مملکت شده بودند و اول کسی که

بی طرفی ما را منظور نداشت حسین رئوف بود که با یک عده وارد شد و خیالاتی که داشت چه بود و چه نبود نمی دانم داخل در تنقید و تصدیق آن خیالات نمی شوم و مربوط به بنده نیست همین قدر که می گویم صدمه زدند و يك قسمت مملکت ، تا که کرمانشاه بود مسئله حسین رئوف بيك در آن جا اتفاق افتاد عموم ایلات بخصوص سنجابی ها که مثل بختیاری ها هستند و همیشه این ایل در مشروطه امتحانات خودشان را نشان داده اند فداکاری کرده اند باز موقع امتحان برای سنجابی ها رسید بی مضایقه اقدام نمودند و حفظ قومیت خودشان را کردند و آن قدر که می توانستند جنگیدند و بالاخره هم موفق شدند و حسین رئوف بيك را از آن جا بطور رسمی و غیر رسمی با وجود آن که دولت بی طرف بود بیرون کردند. پس اول کسی که جنگ تفنگ برداشت و جنگ کرد آن ها بودند آن وقت مجلس هم بود ولی این را بر خلاف بی طرفی حساب نکرد و حالا هم حساب نمی کند چرا که ما بی طرفیم اما وقتی که دیگری بی طرفی ما را منظور

ص: 193

نمی دارد حق دفاع داریم تنها ما نیستیم بلژیکی ها هم همین طور وقتی که بآن ها هجوم شد تا آخرین نفس تفنگ دست گرفته جنگیدند و بی طرف هم بودند و شاید هم هنوز تمام دنیا آن ها را بی طرف می دانند و یکی از گفتگوهائی که راجع بجنگ می شد همین بود که می گفتند بی طرفی بلژيك نقض شده منتهی مملکت ما تقصیرش این است که ما آسیائی هستیم. در این جا گفته شد که آخر مملکت ایران بی طرف است غرض این است که از طرفی بطور تساوی بی طرفی ما را مختل کردند ، در روسیه که از اول حکومت تزاری بود این صحبت های مشروطیت را از اول نداشت حکومتی بود سیاه واقعاً سیاه از آن سیاه هائی که بنده هیچ لغتی برایش پیدا نمی کنم که بگویم حتی افعل التفضيل بالاتر بزور سر نیزه تمام آزادی خواهان دنیا را در هر جا پیدا می کرد مثل تبریز (1) و سایر جاها کردند آن چه کردند جلو آمدند هر چه گفتگو شد با مجلس شورای ملی گفتگو کرد با وزراء گفتگو کردند اثر نکرد آن چه البته بجائی نرسد فریاد است ، البته جواب سر نیزه را سر نیزه می دهد جواب سر نیزه را حقوق بین المللی نمی دهد البته سر باز در تخت يك اجباری است که باید ببالا دستش بگوید بله رئیس و بزیر دستش امر بکند و چون آن وقت هم کاملا حکومت نظامی بود فریادهای وکلا یا وزراء بلند شد که ما بی طرف هستیم یک وقتی قوی ترین ملل دنیا بودیم چه کردیم و چه افتخارات تاریخی داریم فایده نکر د سر نیزه بود که جلو می آمد تا نزدیکی تهران هم رسیدند از قزوین هم گذشت در این موقع يك عده محققاً می دانستند این اردو باین ترتیب که پیش می آید روز ورود بطهران آن روزی است که آخرین ساعات زندگی آن ها خواهد بود آن روز است که بیچاره دولت آن ها را محافظت کند آن روزی است که هیچ حقوق بین المللی هیچ حمایت مظلوم هیچ از این گفتگوها بخرج نمی رود و ما می دانستیم هر یک از صاحب منصبان روسی در پایتخت مملکت یک دسته از وکلا یا غیر وکلا را خواهند گرفت و

ص: 194


1- در تبریز روز عاشورا عده ای را بدار آویختند که مهم ترین آن ها ثقة الاسلام بود

در میدان توپ خانه یا میدان مشق بدار خواهند زد ، فقط اثراتی در آتیه خواهند داشت چنان که امروز من برای آذربایجان می گویم چون بعد هم می گفتند مسئله بی طرفی است مضایقه ندارم از این که بگویم که دولت دیگر هم مشغول تبلیغات بوده بنده نگویم دیگران خواهند گفت صاف و ساده آن ها هم (1) مشغول تبلیغات بودند که بر خلاف بی طرفی بود بعضی بواسطهٔ قشون بعضی بواسطهٔ تبلیغات فقط در این میدان مبارزه يك قسمت سیاسی يك قسمت نظامی از طرفی مشغول کار بودند خیلی اتفاق هم افتاد نمی خواهم طول کلام بدهم و به آقایان بآن زحمت بدهم همه قسم اتفاقات در مملکت ما افتاد نه احترام سفارت خانه ها منظور شد بعد از رفتن ما يك سفير يک دولت بزرگ اسلامی را گرفته و تبعید کردند نه احترام مؤسسات ملی منظور شد نه سایر احترامات منظور شد سر نیزه شان هر چه می خواست می کرد. باز هم اجازه بدهید يك قدری جلو می رویم البته فراموش نفرموده اند که در موقع التيماتوم حجج اسلام و علمای مذهب اسلام فتوی دادند مقاومت علیه این حکومت تزاری را یکی از مسائل مقدسهٔ مذهبی و وظیفۀ هر مسلمانی دانستند و خودشان هم حرکت کردند چنان که در این حرکت همه می دانستند یکی دو نفر از رؤسای آن ها رحلت فرمودند و البته در جاتشان عالی است و اقداماتی کردند و بهمه جا فتاوی منتشر کردند که همه می دانند اگر بخواهم همه را شرح دهم اسباب زحمت آقایان می شود. در موقع جنگ عمومی و بین المللی هم این مطلب تکرار شد چنان چه علاوه بر گفتن عمل هم کردند در عراق عرب علماء آن جا تقریباً قريب بعموم باتفاق کلیه به فرونت رفتند و جنگ کردند کشته شدند و به تمام ترتیبات اقدام کردند و تمام وظایف مذهبی خودشان را انجام دادند. پس آن ها هم اشخاصی بودند که علیه مذهب و علیه ملیت ایران قیام کردند ، اقرار می کنم هیچ ملاحظه ندارم بلکه یکی از خدمات ملی خودم می شمارم ما ها وقتی که سابقۀ اعمال حکومت تزاری و طرفیت آن ها را با خودمان

ص: 195


1- آلمان ها

می دیدیم آخرین ساعات عمر خودمان را معرفی ورود آن ها می دانستیم وقتی که اردو به کرج چند فرسخی تهران رسید در آن ساعت بدون استثناء مثل سایر مواقع فوق العاده همه حاضر برای فرار شدند چون در مقابل این صدمات که ظلم و حق ناشناسی که حکومت تزاری به اهالی ایران می کرد حکومت ایران می خواست خود را بکنار بکشد زیرا می دانست هیچ عقاید سیاسی و حقوقی جلو این اردو را نخواهد گرفت تنها يك عده اول فرار کردند که بنده هم جزء آن ها بودم فرار کردم اگر بگوئید مثل یک نفر واعظ حرف می زند واضح خواهم گفت آن فرار را از قبيل الفرار مما لايطاق من سنن الانبياء و المرسلین می دانستم ، معلوم است هر کس زورش نمی رسد چه باید بکند بنده را می کشتند ﴿ بِمِصْدَاقُ لاٰ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى اَلتَّهْلُكَةِ ﴾ باید فکری برای خود بکنیم. معلوم است آن ساعتی که قشون روسی وارد تهران می شود يک جماعتی در میدان توپ خانه و میدان مشق بدار آویخته می شدند پس آن جماعت عقلا و شرعاً و عرفاً وظيفه شان این بود که فرار اختیار کنند این فرار آن ها برای این بود که خودشان را خلاص کنند خوب آیا این فرار آن ها از نقطه نظر مذهبی و از نقطه نظر ملیت و از نقطه نظر حفظ جان بود آیا اگر امروزه 5 نفر از وکلا بدون اجازه از مجلس در هر موقعی غیبت یا مسافرت بکنند بر خلاف حکومت ملی اقدام کرده اند ( گفته شد مربوط بموضوع نیست مغالطه نکنید ).

یک قسمت از این اشخاص در 27 ذیحجه که بنده هم جزء آن ها بودم فرار کردند یک قسمت دیگر بعد از رفتن ما به قم حرکت کردند نمی دانم باتفاق کردند یا نه يك قسمت دیگر هم بعد از آن که در قم بودیم گویا در هفتم ماه محرم حرکت کردند تقریباً دو ثلث وکلا آمدند به قم از همه مهم تر این بود که شنیدم کالسکۀ شخصی اعلی حضرت همایونی خلد اللّه ملکه و سلطانه را هم حاضر کردند و اگر غیر از این بوده آقایانی که در آن جا بوده اند می توانند تکذیب کنند بنده شنیدم صدق و كذبش را آقایانی که در تهران بودند بهتر می دانند ، شنیدم شخص

ص: 196

اعلی حضرت امر بحرکت فرمودند و کالسکۀ سلطنتی را حاضر نمودند نایب الحکومه یعنی نایب السلطنه تعیین شد و گفتند وزراء هم حرکت کردند و خواهند آمد و حتی در قم یک تلگرافی آمد که اعلی حضرت همایونی حرکت کردند بنده این طور شنيدم لكن بعضى تغییرات سیاسی یا از طرف مأمورین سیاسی یا از طرف اعیان و اشراف پیش آمد که از حرکت فرمودنشان منصرف شدند. در این موقع مصادف شد حرکت ما با حرکت کردن یک عده از سفارت خانه های طرف مخالف و یک عده اشخاصی که از طرف مقابل در ایران بودند یعنی بنده وقتی به قم می رفتم چند نفر از صاحب منصبان آلمانی در آن راه حرکت می کردند بنده آیا می توانستم جلو آن ها را بگیرم و بگویم آقا بنده از ترس روس ها فرار کردم شما فرار نکنید تصادف بود شاید هم از روی غیر واقع بود. بالاخره آن ها هم حرکت کردند و رفتند ما ها هم حرکت کردیم و رفتیم حالا اگر تصور بفرمایند این مغالطه است بنده عرض می کنم ما ها از نقطه نظر خودمان بعضی کارها کردیم حالا اگر بفرمایند در آن جا مصادف شدیم با آن ها و رفتیم به قم شاید در این جا بعضی آقایان بفرمایند بعد از آن که شاه حرکت نفرمودند و بعضی از آقایان هم مراجعت کردند و يك عده از وکلا را که سه نفر بودند از تهران فرستادند که در کاشان بما رسیدند که یکی از آن ها عدل الملك و يكی ارباب کیخسرو و یکی میرزا قاسم خان بودند بالاخره ایشان آمدند و ما وقتی که باصطلاح در قم مشغول جنگ شدیم روس ها پشت سر ما می آمدند و هر وقت بما می رسیدند معاملهٔ آذربایجانی ها با ما می کردند آیا باید من بایستم و دستم ببندم و بگویم من بی طرف هستم و بیائید سرم را ببرید این یك چیزی بود که من نتوانستم بکنم و اگر هم می کردم از روی حماقت بود در آن موقع باندازۀ یک ماه و كسرى يك كمیتۀ دفاع ملی درست شده بود که بنده هم در آن هیئت سمت ناظمه داشتم و علیه روس ها همه قسم اقدامات کردم چنان چه علیه هر مملکت اجنبی که بخواهد در این مملکت داخل شود اقدام خواهم کرد و صریح می گویم اگر چه خطر هم برای

ص: 197

من داشته باشد ، این بود که یک مقداری عشاير و يك مقداری از قوای دولتی و یک مقداری از قوای متفرقه بما كمك کردند. من که می خواهم از خود دفاع کنم هیچ فرض نمی کنم که آن سربازی که می خواهد از من دفاع کند آیا اخلاقش چطور است می خواهم او برود جنگ کند نه این که داخل در اخلاق آن ها بشوم. تقریباً چهل روز یا سی روز اقامت کردیم بعد آن ها هی جلو آمدند و ما هم عقب می رفتیم شاید نصف آقایان يا ثلث آقایانی که این جا هستند با بنده در این مسئله شريك بودند تمام دفاع از جان و مال خود می کردیم از زندگانی خود می کردیم این جا تقریباً گفتگوی حفظ مملکت از بین رفته بود گفتگوی این بود که هر کس خودش را خلاص نماید و حفظ کند در این عقب نشینی و فرار چون آن ها قوی بودند و ما ضعیف از ما هر چه بدست

می آوردند می کشتند خواه اسمش قوای دولتی بود خواه قوای ملتی بکلی بر خلاف همه بودند و مثل سیل جلو می آمدند ، معلوم است مثل مسئلۀ چنگیز خان سوختند و غارت کردند و رفتند و هر کاری خواستند کردند و ما هم هر قدر توانستیم عقب رفتیم تقریباً بنده سه ماه از سایرین دوز مانده بودم سه ماه مابین بنده و اردوی روسی که ما را تعاقب کرده بودند یازده فرسخ فاصله بود ، در نزدیکی خرم آباد و بروجرد و راه های جنگل و غیره و همه جا عشایر با ما کمک می کردند. بالاخره در 29 حوت رسیدیم بقصر و در آن جا بسایرین ملحق شدیم و از آن جا ترتیباتی برای ما درست شد که بقصر شیرین وارد شدیم از آن جا به ترتیب مهاجرت ما يك صورت دیگری پیدا کرد یعنی منتهی شد به تشکیل حکومت موقتی در تحت ریاست آقای نظام السلطنه و بيك عقب نشینی بعد از حملۀ روس ها به بغداد از آن جا به بعد بنده خارج از این مسئله هستم ، راجع بشخص خودم صحبت می کنم زیرا مبتلا بمرض خیلی سخت شدم و در تشکیلات حکومت موقتی بهیچ وجه بنده نبودم و اگر بخواهید تاریخ آن را مفصل تر بشنوید باید آقای مدرس لطفاً بیان فرمایند زیرا از آن جا به بعد اطلاعات ایشان عمیق تر و کامل تر است چون بنده در خارج بودم مثل سایر اشخاص

ص: 198

که در خارج هستند همین قدر می توانم عرض کنم که يك مرتبۀ دیگر هم قشون یکی از همسایگان (1) به همدان آمدند و مهاجرین برگشتند به کرمانشاهان باز مجدداً ترتیبات دیگر پیش آمد و بغداد سقوط پیدا کرد این دفعه ترتیبات طوری پیش آمد که دیگر نتوانستند در کرمانشاهان بمانند يك قسمت بطرف موصل رهسپار شدند و از موصل باز دو قسمت شدند يك قسمت هشت نفره که بنده و آقای مساوات و آقای تنکابنی و آقای خلخالی و بعضی دیگر بودند در موصل ماندیم مابقی آقایان تشریف بردند به اسلامبول و حلب بکلی از آن تاریخ بنده بی اطلاع هستم ...

بطور اختصار می گویم مهاجرین در مدتی که این اقدام را کردند عليه حکومت ایران اقدامی نکردند علیه متجاوزین بر حکومت ایران اقدام کردند و محققاً هر کس و هر ملتی هر وقت علیه

بی طرفی و استقلال وطنش دیگری هجوم بكند البته وظیفۀ آن ها خواه مهاجر یا انصار اینست که از حقوق خودشان دفاع کنند و مهاجرین هم این اقدام را کرده اند شاید بعقیدهٔ قطعی بنده این هم یکی از وظایف حتمی شان بوده و علیه حکومت ملی اقدام نکرده اند بلکه برای ایران جنگیده اند ».

قانون جنسیت عراق و اعتراض ایران

دولت عراق در مهر ماه 1305 قانونی بنام قانون جنسیت وضع نمود که بموجب آن اتباع ایرانی ساکن عراق عرب می بایستی سالیانه مبلغ 50 روپیه بدولت عراق بپردازند. این قانون موجب زحمت و اعتراض ایرانیان مقیم عراق گردید ، و آیت اللّه حاج میرزا حسین نائینی که از مراجع مهم شیعه در بین النهرین بود تلگرامی بدولت ایران مخابره نمود که در رفع این مشکل اقدام سریع بعمل آورد.دولت ایران نیز بدولت عراق شدیداً پرو تست کرد و گفت که معاملۀ بمثل خواهیم کرد و از اتباع عراق در ایران عین آن گرفته

ص: 199


1- قوای عثمانی

خواهد شد و کشمکشی ایجاد گردید ، بالاخره دولت عراق ناچار شد کوتاه بیاید.

کشف نفت سیاه

در مهر ماه 1305 گزارشی به تهران از پیله سوار رسید که در نزدیکی مرادلو چهار فرسخی پیله سوار ناگهان از دامنۀ کوه نفت سیاه جاری گردیده و در داخل دره تا پایین کوه قیر می شود و مواد نفت هم در آن زیاد است یک نفر از پیله سوار باتفاق رئیس گمرک به آن محل رفته پس از معاینه مقداری از آن را به اردبیل برده و از آن جا به تبریز فرستاده است.

نقاط نفت خیز ایران

در اواخر مهر ماه 1305 گزارشی از طرف متخصص نفتی ایران به وزارت خارجه واصل گردید و وزارت خانۀ مزبور عین آن را به وزارت فوائد عامه ارسال داشت که نقاط نفت خیز شمال بقرار ذیل است :

1 - در نزدیکی شوداری 25 ورسی شمال غربی انزلی.

2 - نواحی طالش دولاب و در جنوب لاهیجان نفت جریان دارد.

3 - در نزدیکی شاخاسار نواحی استرآباد در قسمت شرقی است و گاز در آن جریان دارد.

4 - در محل چاله نفت یا چاپار کرود در بیست ورسی شرقی بار فروش است.

5 - نزدیکی در اعطن 35 ورسی جنوب شرقی ساری که عمق آن يك متر و دارای نفت سفید با عفونت است.

6 - بين كل پوك و نوکند در 20 ورسی جنوب غربی ملاقلعه نفت سیاه و چشمه های شور در آن جریان دارد

7 - در کرد محله ده ورسی ملاقلعه در اطراف چاه نفت است و در جنوب دریاچۀ حسین قلی است.

ص: 200

8- در نزدیکی شاه کو بال 30 ورسی (1) جنوب استر آباد و در رشته های رودخانۀ یاسیز نفت جریان دارد گاز و چشمه های شور هم هست قسمت مهم نفت ایران در آذربایجان از ساحل رود ارس در مقابل اردوباد با یزید و مجمرد تو خون وال واهر ولیکان و اطراف رودخانۀ قرسو و تا شمال رود ارس جریان خود را ظاهر می سازد بعلاوه در سواحل دریاچۀ ارومیه و سلماس تا نزدیکی جبال حیدر آباد ارومی نفت می باشد.

توطئۀ سوء قصد به جان مدرس

روز هفتم آبان ماه 1305 یعنی درست همان روزی که در سال 1304 به جاى ملك الشعراء بهار واعظ قزوینی مدیر روزنامۀ نصیحت قزوین را جلو مسجد سپهسالار سر بریده بودند عده ای تروریست را مأمور کرده بودند که مدرس را ترور نمایند.

تروریست ها چند نفر بودند و مدرس توانست با اغفال کردن آن ها جان سالم بدر برد ، فقط چند گلوله به دست چپ و يك گلوله به دست راستش اصابت نماید. چگونگی این توطئه را ابراهیم خواجه نوری از صفحهٔ 159 به بعد خوب تشریح کرده که در زیر از نظر خوانندگان گرامی می گذرد ( توضیحاً اضافه می نماید که نقل این قسمت از نوشته های خواجه نوری دلیل این نیست که تمام مطالب آن کتاب مورد تأیید نگارنده می باشد بلکه پاره ای از نکات آن قابل تردید است که در کتاب « مدرس قهرمان آزادی » بدان اشاره شده است ) :

« ... چندی بعد موقعی که رضا شاه در املاک اختصاصی مازندران گردش می کرد روز بعد صبح خیلی زود ، موقعی که مدرس سحرخیز برای درس گفتن به طرف مسجد سپهسالار می رفت ، در کوچۀ معروف به کوچۀ سرداری چند نفر غفلتاً حمله کرده و با هفت تیر به او شليك می کنند.

ص: 201


1- واحد بزرگ طول روسی است. هر ورس 1067 متر است.

مدرس هیچ وسیله و مجالی برای دفاع از خود نداشت. يك پیر مرد لاغر ضعیفی فقط با یک پیراهن کرباسی یقه چاك و يك عبا و يك عصای کج و کوله در مقابل چند نفر مسلح مصمم مأمون چه

می تواند بکند.

سوراخی نبود که از او استمداد کند ... معذلک این مرد عجیب دست و پای خود را گم نکرد ، و به جای التماس و تضرع که طبیعی غالب اشخاصی است که دچار خطر حتمی شده اند فوری در صدد چاره بر آمده و منحصر راهی که شاید فقط باهوش ترین و کار آزموده ترین کارآگاهان اسکاتلند یارد ممکن بود پیدا کند ، در یک لحظه پیدا کرد و در همان لحظه به موقع اجراء گذاشت.

مدرس فوری روبه دیوار کرد و عبا را با دو دست بطرف سر خود بلند نمود و زانوان خود را خم کرد بطوری که بدن نحیفش در پائین عبا قرار گرفت و آن جائی را که قاتلین از پشت عبا محل قلب و سینه تصور می کردند جز دو بازوی مدرس و عبای خالی چیز دیگری نبود. نتیجۀ این عمل ماهرانه و عجیب این شد که از شليك مفصل جانیان چندین تیر به ساعد و بازوان او اصابت نمود و یکی هم به کتفش خورد و هيچ يك خطرناك نشد.

مدرس افتاد و قاتلین مأموریت خود را انجام یافته تصور کردند. از صدای مردم عده ای مأمور حاضر و آمادهٔ ! شهربانی فوری جمع شدند و آقا را به مریض خانۀ نظمیه بردند :

این خبر البته مثل توپ در شهر صدا کرد ، و مردم بازار و غیره مثل مورچه هائی که آب در لانه شان ریخته باشند ، بیرون آمده آمده به جنب و جوش افتادند و عده ای بطرف مریض خانه و عده ای به طرف منزل علماء منجمله حاجی امام جمعه خوئی ریختند.

حاجی امام جمعه در جلو و بازاریان در عقب ، بطرف مریض خانه رهسپار شدند. خوشبختانه وقتی رسیدند که علیم الدوله ، دکتر مریض خانه می خواست به اصرار سوزن انژکسیون برای تقویت ! به سید فرو کند.

ص: 202

اول حرفی که مدرس به آن ها زد این بود که « مطمئن باشید من از این تیر نخواهم مرد ، زیرا موتم هنوز نرسیده » به جای این که دیگران به او قوت قلب بدهند ، او با بازوان سوراخ سوراخش به دیگران قوت قلب می داد.

رئیس نظمیه که البته از این پیش آمد بی خبر بود ! و سراسیمه به مریض خانه شتافته بود در ضمن لعنت به مأمورین نالایق و ناماهر خود ، اصرار می کرد که نگذارند مجروح را حرکت بدهند و بجای دیگر ببرند ، زیرا می ترسید این حرکت برای مزاج آقا بد باشد ! و قلب رئوفش نمی توانست مدرس را باز در حرکت ببیند ، دلش می خواست همان طور تحت معالجات عليم الدوله بی حرکت بماند ... تا بی حرکت بماند ...

ولی امام جمعه فرمان حرکت داد و مردم تخت مدرس را سر دست بلند کرده و همان طور او را به مریض خانۀ احمدی در خیابان سپه بردند.

تمام مدت راه دکتر شیخ ( احیاء الدولد ) و ملایری و خود امام جمعه وعدۀ زیادی از دوستان و مریدان آقا مراقبش بودند.

اعلی حضرت همایونی ( ! ) که مثل سلطان عادلی از دور هم مراقب جان مدرس بود ( ؟! ) از مازندران تلگراف تفقدی در احوال پرسی مدرس فرستادند. مدرس در جواب تلگراف ملوکانه تشکر کرده ضمناً ( گویا ) نوشته بودند به کوری چشم دشمنان مدرس نمرده است ... »

در این مورد دربارۀ نوشتۀ نویسنده مختصر توضیحی باید داده شود :

دکتر علیم الدوله همان رئیس بیمارستان شهربانی است که غالب کسانی که باید معدوم شوند بوسیلۀ آمپول او هلاک می شدند و در بین زندانیان معروف بود که هر کس را می خواستند بگویند کشته اند می گفتند فلان ... از در علیم الدوله خارج شد یعنی جنازۀ او را از آن در بردند که اموات را می برند.

دیگر بطوری که دکتر محمدخان خلعتبری که در آن موقع در

ص: 203

بیمارستان احمدی مشغول بوده برای نگارنده نقل نمود که در اطاق مدرس مشغول پانسمان بودم که سرتیپ محمد در گاهی رئیس نظمیه وارد شد و اظهار داشت : « اعلی حضرت همایونی هم اکنون تلگراف کرده و از شما احوال پرسی نموده. مدرس در جواب گفت « به کوری چشم دشمنان نمرده ام و هنوز زنده هستم. »

دیگر این که نقشۀ ترور که طرح شد رضا شاه عمداً به مازندران مسافرت نموده بود تا آن که گفته شود ترور مدرس در غیبت و مسافرت شاه بوده و ترور طبیعی و بدون دخالت شهربانی بوده است و موجب سوءظن نگردد (1).

روزنامۀ ایران در شمارۀ 2239 مورخ هشتم آبان ماه 1305 خبر ترور مدرس را چنین درج کرده بود :

حادثۀ دیروز ، ملاقات با آقای مدرس

دیروز در ساعت هفت و ربع آقای مدرس به معیت شیخ احمد نامی از منزل خارج و مطابق معمول از کوچهٔ مقابل کوچۀ میرزا محمود وزیر که پشت مدرسۀ سپهسالار سر در می آورد به طرف مدرسه عازم می شوند. در انتهای کوچه و نزديك مدرسه به دو نفر شخص مجهول

ص: 204


1- اتفاقاً محمد رضای مخلوع هم هر وقت می خواست دست به این قبیل جنایات بزند از پایتخت خارج می شد تا آن که وانمود شود که او کم ترین اطلاعی و دخالتی نداشته است. کما این که در سال 1334 در کابینۀ علاء که از طرف دادستانی ارتش این عده : آیت اللّه کاشانی ، نریمان ، دکتر بقائی ،آزاد ، زهری ، مکی ، ابراهیم کریم آبادی ، کرباسچیان و چند نفر دیگر مقارن با محاکمۀ فدائیان اسلام جلب و به زندان مجرد فرستاده شدند ، محمد رضا پهلوی هم چند روز به عنوان اسکی به آب علی رفته بود تا وانمود شود که گرفتاری این اشخاص بطور طبیعی صورت گرفته است ، و بطوری که علی صدارت دادستان استان و بعداً مستشار دیوان کشور در روزنامۀ اطلاعات توضیح داده است اگر دیوان عالی کشور مخالفت نکرده بود ( یعنی رسیدگی را در صلاحیت دادگستری می دانست ) و پرونده را به بیدادگاه ارتش فرستاده بود همگی محکوم به اعدام شده بودند. ناگفته نباید گذاشت که در آن موقع حایری زاده نمایندۀ دورۀ 18 بود و در کمیسیون دادگستری مجلس بنای اعتراض شدید را گذاشت و به محمد رضا پهلوی شدیداً اعتراض نمود و در مجلس رسمی هم موضوع را مطرح و جنجالی برپا کرده بود که موجب وهم و تأمل هیئت حاکمه گردید و دادرسی ارتش ناچار کوتاه آمد و پس از چند ماه همگی آزاد شدند

مصادف می شوند ، یکی از آن ها که عبای مشکی دوش داشته و دست خود را از آستین عبا بیرون آورده بود با هفت تیر به طرف آقای مدرس حمله می کند. شیخ احمد مچ دست او را گرفته و تیر از بالای سر رد شده در این بین از طرف دیگر صدای شليك بلند شده و دو سه تیر به بازوی چپ آقای مدرس اصابت کرده مختصر صدمه ای هم به دست راست می رسد.

در این بین در اثر صدای تیر آژان و مردم رسیده یک نفر حسین خان آژان با یکی از ضاربین دست به یخه شده و در نتیجه ضارب با هفت تیر مشارالیه را زده و سر تیر فوت می کند. یک نفر عطاری هم که عابر بوده به او اصابت نموده مجروحش می سازد.

آقای مدرس به معیت شیخ احمد به منزل آقای داور که در همان نزدیکی است رفته و پس از مختصر توقفی ایشان را از طرف مأمورین پلیس به مریض خانۀ نظمیه می برند. و بعد از نیم ساعت و شستشوی زخم ها مجدداً ایشان را به مریض خانۀ دولتی برده بلافاصله بازوی چپ ایشان را که سخت مجروح و استخوان هایش خرد شده بود عمل نموده و می بندند و راحت می کنند.

بعد از وقوع قضیه بلافاصله امر از طرف مأمورین پلیس تعقیب و یک نفر از ضاربین دستگیر و به نظمیه فرستاده می شود از طرف دیگر مدعی العموم بدایت در قضیه مداخله نموده و پس از دستگیری ضارب شیخ احمد که در حین ارتکاب با مشارالیه دست به یخه شده بود به نظمیه رفته و شخص دستگیر را در بین چندین نفر از محبوسین گذاشته و به شيخ احمد می گویند اگر کسی که با او دست به یخه شده بودی می شناسی و در این عده است دستش را گرفته بیرون بیاور. شیخ احمد پس از مختصر مشاهده دست همان شخص دستگیر شده را گرفته بیرون می آورد و می گوید همین بود که حمله کرده تیر خالی کرد.

پس از مختصر استنطاقات مقدماتی در ادارۀ نظمیه از شخص ضارب معلوم می شود که مشارالیه اسمش عزیز و 22 ساله بوده است و

ص: 205

نوکر صدیق حضرت بوده. از طرف مدعی العموم تعقیب قضیه به یکی دو نفر از مستنطقین پیشنهاد و مشارالیهم رد می نمایند. سپس حاج میرزا یوسف مستنطق تعقیب قضیه را قبول نموده و مختصر تحقیقاتی نموده تشریف می برند ! و تا یک ساعت به غروب مانده کسی از ایشان اطلاعی پیدا نمی کند که کجا هستند. از طرف ادارۀ نظمیه چند نفر مأمور می شوند که آقای مستنطق را پیدا کنند و بیاورند که به تحقیقات خود ادامه داده و حالا که یکی از ضاربین دستگیر شده دیگران را هم تعقیب و دستگیر نمایند. آقای معاون عدلیه و آقای مدعی العموم هم خودشان به ادارۀ نظمیه می روند که از نتیجۀ تحقیقات و عملیات مستنطق مسبوق شوند ولی معلوم نبود مستنطق کجا بود ؟!

تا غروب دیروز تحقیقات بیش تری نشده بود و اطلاعات مقامات رسمی و غیر رسمی همین بود که فوقاً اشاره شد.

در مریض خانۀ دولتی

بطوری که در فوق اشاره شد پس از اصابت تیر به آقای مدرس ایشان را اول به مریض خانهٔ نظمیه برده (1) بعد به مریض خانۀ دولتی برده و از طرف آقای دکتر سعید خان لقمان ادهم فوراً تحت عمل گذاشته شد و بازوی چپ که خیلی صدمه خورده بود عمل نموده گچ می گیرند و بازوی راست را هم که مختصر صدمه خورده بود می بندند.

متعاقب انتشار واقعه آقایان علماء و نمایندگان مجلس شورای ملی و وزراء و محترمین به مریض خانۀ دولتی آمده و کسب اطلاع و احوال پرسی می نمودند وقتی که معلوم شد خطری متوجه نبوده و تنها صدمه به بازو رسیده مراجعت کردند. مقارن ظهر هم آقای رئیس محترم مجلس و آقای رئيس الوزراء ( مستوقى الممالك ) برای عیادت به مریض خانه حاضر و احوال پرسی نمودند.

ص: 206


1- مدرس که دچار خون ریزی شدید بوده می گوید که فوراً او را به مریض خانۀ دولتی ببرند.

عکس

ص: 207

قربان خاک پای مبارکت شوم ، برای سلامتی بستگان والا حضرت اقدس و مزید گردیدن بر دعا گویان آن ریاست مقدس مستدعی که مرخصی تمام محبوسین را از هر طبقه که باشند چه در مرکز و چه در خارج در این روز عید بزرگ اسلامی ، عیدی بچاکر عطا فرمایند. چاکر حسن اجازه داده می شود - شاه

رحم اللّه معشر الماضين *** که به مردی جهان سپردندی

راحت جان بندگان خدا *** راحت خویشتن شمردندی

سند فوق که به خط و امضای مستوفی الممالك است ، نشان دهندۀ حس انسان دوستی و وطن خواهی آن مرحوم است ( که رحمت بر آن تربت پاك باد ).

وی در تمام مدت زمامداری چون سدی در مقابل اعمال مستبدانۀ رضا شاه قرار داشت و از زندانی شدن آزادی خواهان و وطن خواهان جلوگیری می کرد.

فقط در دورۀ زمامداری مستوفی يك نوبت عمل خلاف قانون صورت گرفته که سوء قصد بجان مدرس بوده است ، آن هم بطوری که همین جلد ملاحظه می شود با عکس العمل مستوفی مواجه شده و هنگام طرح سوءقصد در مجلس نمایندگان را تشویق به پیگیری فاجعه نموده است و در خارج هم قصد استعفاء داشته که عده ای از زعمای قوم از استعفا جلوگیری کرده اند و دیگر نظیر این قبیل وقایع در کابینۀ او بوقوع نپیوسته است.

بسیار بودند کسانی که مورد بغض رضا شاه قرار داشتند و تصمیم به نابودی آنان داشت ، ولی تا مستوفی الممالك زنده بود ، حتی در ایامی که زمامدار هم نبود ، متعرض آن ها نشد. به محض آن که مستوفی در گذشت و پس از بخاک سپاری وی آنان همان جا دستگیر و روانۀ زندان شدند ( با آن که بعضی از آن ها مصونیت پارلمانی داشتند ) مانند سردار عشایر صولت الدولۀ قشقائی و دیگران که با فجیع ترین وضع در زندان هلاک شدند.

ص: 208

ملاقات با آقای مدرس

دیروز 3 ساعت بعد از ظهر همین که آقای مدرس پس از مختصر استراحتی حالشان برای پذیرائی مساعد شده بود مدیر اداره به اتفاق مخبر از ایشان ملاقات نمودند. ایشان را در مریض خانۀ دولتی در اطاق استراحتگاه روی تخت خواب فنر خوابانده و دست چپ ایشان را گچ گرفته روی یک میز گذاشته بودند. آقای دکتر خلعتبری با يك نفر پرستار مواظب حال مریض بود و پس از احوال پرسی از ایشان سؤال و جواب ذیل رد و بدل گردید :

س - حالت مزاجی حضرت عالی فعلا چطور است ؟

ج - حالت مزاجیم فعلا خوب است و عیبی ندارد.

س - صبح چه ساعتی از منزل حرکت نمودید و همراهتان کی بود ؟

ج - من همه روزه برای تدریس صبح قبل از آفتاب به مدرسهٔ ناصری می روم و امروز هم حسب العمول در همان موقع از منزل حرکت کردم و شیخ احمد که غالباً همراه من است امروز هم همراه بود.

س - از کدام طرف سابقاً تشریف می بردید و امروز از کدام سمت رفتید ؟

ج - همیشه از کوچۀ سرداری روبروی کوچۀ میرزا محمود وزیری می رفتم و امروز هم از همان راه رفتم.

س - در کجا تصادف نمودید ؟

ج - نزديك اواخر کوچه و چیزی به کوچۀ پشت مسجد نداشتیم که این تصادف اتفاق افتاد.

س - از جلو حمله کردند یا عقب سر ؟

ج - بعد از آن که من رد شدم فوراً جمله شد و از عقب سر تیر خالی کردند !

س - ملتفت شدید چند نفر بودند ؟

ج - ملتفت نشدم ولی از اطراف بود و معلوم شد دو سه نفر بودند.

ص: 209

س - آن ها را دیدید و شناختید و سابقاً دیده بودید ؟

ج -آن ها را دیدم ولی سابقاً ندیده بودم و نمی شناختم.

س - گلوله به کجا اصابت کرد ؟

ج - چندین تیر خالی شد دو تا به بازوی چپ اصابت کرد و خون خیلی جاری شد ، مختصر جراحتی هم بدست راستم وارد شد.

س - آیا در همان موقع بود که آژان رسید ؟

ج - بلی در همان موقع بود که آژان رسید و با یکی که مشغول فرار بود دست به یخه شد که در همان موقع یکی را دستگیر کردند.

در کتاب « خاندان های حکومت گر ایران » دربارۀ سوءقصد بجان مدرس مطلبی قابل توجه نوشته است و عیناً در زیر نقل می گردد :

« ... دستگاه پلیس سردار سپه چند تن را بعنوان مرید مدرس در اطراف مدرس می گمارد که یکی از آنان شیفتۀ اندیشه های پاک مدرس می شود ، کار خود را چنان انجام می دهد که با اغفال پلیس جلو صدمات زیاد به جان و زندگی مدرس را می گیرد.

این شخص بعداً با نام مستعار ( م . ق . ش ) تحت عنوان « خاطرات جاسوسى من ، من مأمور مدرس بودم » از بسیاری رازها پرده بر می گیرد از آن جمله نقشۀ تیراندازی بسوی مدرس را می نویسد در این باره چنین شرح می دهد :

« من از مرحوم مدرس موضوع را استفسار کردم گفت بچشم خود دیدم که ادیب السلطنه و یاور محمد علیخان بطرف من تیراندازی کردند و تیر آن ها بود که بمن اصابت کرد. من از این جمله که یاور محمد علیخان بطرف من تیراندازی کرد خیلی بر آشفتم و از روی کمال عصبانیت از منزل مدرس خارج شده مستقیماً به سراغ یاور محمد علیخان رفتم و او را نیافتم. تا آن که روز شنبه در باغ حاج معین الدوله او را ملاقات کردم با نهایت تندی و خشونت به او گفتم تو با آن همه صمیمیت و آن همه عهد و پیمان این چه عملی بود که کردی و چرا بمن نگفتی ؟

ص: 210

یاور محمد علیخان نگذاشت من دنبالۀ مطالب را به او بگویم با خندۀ تلخی گفت من می دانستم و انتظار آن را داشتم که تو بالاخره این سؤال را از من خواهی کرد. اگر هیچ کس نداند تو بخوبی می دانی که من با اسلحۀ کمری مرغ کوچکی را هدف قرار داده و می زنم و از طرف من به آقا بگو به نشانی این که شما در موقع تیراندازی بطرف چپ در پناه گرفته بودید و من بطرف راست تیراندازی و چهار تیر خالی کردم و خودم محل تیر محل های تیر را بازدید کردم. دو تیر به بالای درب و دو تیر به پائین درب اصابت کرده و جای آن باقی است و ممکن است الان برویم و جای آن ها را معاینه کنیم. راجع به ادیب السلطنه هم بجرأت می توانم بگویم و قسم بخورم و اطمینان بدهم که در دو قدمی خودش شتر را نمی تواند بزند هم چشم درستی ندارد و هم دستش می لرزد تیراندازی با اسلحۀ کمری بد نامی اوست.

من از او سؤال کردم تو که می گوئی من او را هدف قرار ندادم اديب السلطنه نمی تواند او را هدف گیری کند ، پس این تیرها از کجا به او اصابت کرده گفت آن تیرها از بالای بام بود که مغز آقا را هدف قرار دادند ، آن ها مدرس را کشتند ولی خدا او را نکشت ... »

انعکاس ترور مدرس در مجلس

پس از ترور مدرس در اولین جلسۀ رسمی و هم چنین جلسۀ خصوصی موضوع ترور مطرح گردید و حتی تمام وقت يك جلسۀ رسمی صرف بحث و مذاکره و اعتراض نمایندگان گردید که اگر به مذاکرات این جلسه و جلسات دیگر توجه شود بسیاری مسائل از لابلای کلمات و بیانات نمایندگان فهمیده می شود که چه دستی در این ترور بوده است. چگونگی مذاکرات این جلسه که روز بعد وقوع سوءقصد در مجلس مطرح گردیده به قرار زیر است :

« مجلس نیم ساعت بعد از ظهر روز یک شنبه هشتم آبان تشکیل گردید.

ص: 211

عراقی - البته خاطر محترم آقایان نمایندگان و هیئت دولت از قضیۀ دیروز کاملا مسبوق و مستحضر است. آقای مدرس در موقعی که برای تدریس به مدرسۀ سپهسالار می رفتند مورد حملۀ یکی دو نفر واقع شده و مجروح می شوند. بعد تا آن اندازه که من اطلاع دارم دولت از موقع وقوع قضیه با کمال جدیت شروع به تحقیق نموده و قضیه را دنبال دارد تا مبدأ و منشأ قضیه کشف گردد ولی غرض از این تصدیع اینست که خواستم به هیئت محترم دولت که طرف توجه و مورد اعتماد عموم نمایندگان هستند عرض کنم که مطابق قانون اساسی به قدری که می تواند هم از نمایندگان و هم از قوانین محافظت نماید و غرض اینست که در این موضوع مجلس شورای ملی و عموم نمایندگان با کمال بی صبری تقاضا و انتظار دارند که هر چه زودتر قضیه کشف و معلوم شود. در این قضیه ما از هیئت دولت انتظار داریم که به نظر مبارکشان هر چه رسید و هر کس طرف سوءظن شد تعقیب نمایند. ما هم با کمال جدیت همه گونه همراهی و مساعدت خواهیم کرد تا زودتر منشأ قضیه معلوم شود و کشف گردد که قضیه از چه ناحیه واقع شده است ( صحیح است ).

یاسائی - تأثر و تأسف فوق العاده که از قضیۀ هائلۀ دیروز برای نمایندگان و جامعۀ تهران بلکه ایران دست داده است محتاج به توضیح نیست ( صحیح است ). آقای مدرس قطع نظر از مقام روحانیت سمت هم قطاری ما را داشتند ( عده ای - حالا هم دارند ) در مسائل مهمۀ مملکتی همیشه ایشان یک قدم های برجسته برداشته و هر وقت مذاکره می شد که شبهه می رفت مخالف با حیات سیاسی مملکت باشد اساساً با هر مخاطره حاضر می شدند ( صحیح است ) زحمات و مشقاتی که در راه تثبیت اصول حکومت ملی متحمل شده اند قابل بحث نیست و ما ها هر یک به سهم خود فوق العاده متأثر و اهتمام و جدیت برای کشف قضیه داریم.

چیزی که بنده لازم می دانم تذکر داده شود این است که چند سال

ص: 212

بود اصول ترور بازی در این مملکت به جدیت اعلی حضرت همایونی ( !؟ ) موقوف شده بود. بواسطۀ مساعی ایشان در زمان ریاست وزراء (1) و در موقع سلطنت بخصوص هیچ گونه از این حوادث و به این صورت دیروزی اتفاق نیفتاده بود. ما باید سعی کنیم که آن وضعیت آرامش و سکونت سیاسی و فکری برای مجلس و دولت و جامعه محفوظ مانده و اجازه ندهیم از سر نو يك اشخاص ماجراجوئی نظریات سیاسی یا شخصی خود را بطور غیر مشروع بخواهند در این مملکت اعمال کنند ( صحیح است ).

بعلاوه سابقه شده است از بدو مشروطیت تاکنون قضایای مهم سیاسی به قضاوت رسمی نرفته و به قضاوت فردی برگذار شده است. هر کس از روی احساسات خصوصیت یا خصومت قضاوتی کرده است. حالا برای نوبۀ اول جداً از آقای رئیس دولت حاضره تقاضا می کنیم که در این قضیه بخصوص از مجاری قانونی جداً و شدیداً تعقیب كنند ، و قضیه را کشف نموده و مطابق قوانین مملکتی ترتیب مجازات مرتکبین و محرکین داده شود ( صحیح است. ) در اواسط جریان استنطاقی یا بدوی یا پارکۀ بدایت یا غیره در این جاها وقفه پیدا نکرده و مسأله مسکوت نماند و قضیه تا آخرین مرحلهٔ قضائی حتی دیوان عالی تمیز برسد تا معلوم شود که اصول قضائی در این مملکت مسلم است و مثل سایر قضایا به قضاوت های احساساتی بر گذار نشود البته دولت هم همین نظریه را خواهد داشت و با اعتماد کامل که بدولت حاضره هست انتظار شدید داریم که قضیه را تعقیب نموده و منشأ قضیه را هر کجا که برود کشف نماید و نیز مقتضی است که دولت از جریان قضیه مجلس شورای ملی را مستحضر نموده افکار عامه را هم در حال نگرانی نگذارد ( صحیح است ). »

بهبهانی - مطالبی که آقایان بیان کردند مطالبی است که از نقطه نظر قانون و سیاست مملکت و صیانت مملکت و حفظ و کلا و سایر

ص: 213


1- ترور عشقی - قتل واعظ قزوینی

مردم البته همین طور است که فرمودند ولی در این جا یک قدری باید باریک تر شد و تصدیق کرد که مدرس آدم فوق العاده ایست ( صحیح است ) مدرس يك شخص عادی نیست ، زدن مدرس و ترور کردن مدرس در این مملکت و در این موقع يك مسألۀ خالی از سیاست نیست ( صحیح است ) ، گذشته از این که مدرس در عملیات خود آدم فوق العاده ایست اعم از وکالت و جنبۀ علمیت و سیاست شخصاً عنوانی دارد که از عراق عرب و عجم و تمام مملکت ایران یک شخصیت و مقامی را حائز شده که محل غبطۀ مسلمین است. در این واقعه که واقع شده مجلس شورای ملی و وكلاء هر يك به نوبۀ خود اظهار تأثر از وقوع این واقعه می کنند و البته دولت و ملت هم در این تأثر شريك هستند.

دولت هم در این قضیه اگر تأثرش بیش تر نباشد قطعاً کم تر نیست و البته آن چه شایستۀ تعقیب باشد کرده اند و قدم های مقدماتی برداشته شده است ولی این نکته را باید گفت که قریب سی ساعت از وقوع قضیه می گذرد و هنوز دولت را پرتی ندارد و از اقداماتش نتیجه نگرفته است. البته تعقیب هنوز در مقدمات است ولی باید زودتر این کار عملی شود.

مسأله ای که هست و خواستم تذکر دهم این است که آمدن و به مجلس نشستن و در مطالب دولت وارد شدن فرع يك اطمینانی است که امروز آن اطمینان در ما متزلزل شده است. در این موقع باید عرض کنم که باید هیئت محترم دولت کاملا با این همراهی پلیس و احساسات موافق در تعقیب قضیه کوشش نموده و جدیت نماید که این قضیه زودتر کشف شود و اگر این اطمینان از طرف دولت داده نشود دخول در امور مجلس چندان صلاحیت نخواهد داشت ( یاسائی - با كمال قوت قلب انجام وظیفه خواهیم کرد ، دولت هم کار خودش را انجام می دهد. )

ص: 214

اظهارات وزیر عدلیه

وزیر عدليه - البته وظیفۀ دولت است که در کوچک ترین قضیه از این قبیل تمام مساعی خود را برای کشف آن بذل نماید چه رسد به این قضیۀ بخصوص که چه از نقطه نظر دیانت و چه از جنبۀ علمیه و چه از نقطه نظر سیاست فوق العاده است. بدیهی است که دولت بوسیلۀ اشخاص و مقامات صلاحیت دار مشغول تعقیب امر خواهد شد و از دیروز اقدامات لازمه شده و فعلا قضیه تحت تعقیب و استنطاق است و البته علنی شدنش شاید مصلحت نباشد ( صحیح است ). بنده همین قدر اطمینان می دهم که دولت به هیچ وجه از وظایف خود کوتاهی نخواهد کرد و با تأثر فوق العاده از این پیش آمد قضیه را تعقیب و امیدوار است که بزودی قضیه کشف شده و نگرانی نمایندگان رفع شود ( نمایندگان - صحیح است ).

نطق داور

داور - بنده همین طور که در جلسۀ خصوصی به عرض رساندم. تصور می کنم عقیدۀ عموم نمایندگان بر این است که اگر باب این گونه اعمال و رویه ها دو مرتبه در این مملکت باز شود واقعاً و بدون اغراق و مبالغه برای استقلال این مملکت خطرات بزرگی متوجه خواهد شد ( صحیح است ). مملکت ایران چند سالی است که داخل در اصول حکومت ملی شده است ولی بدبختانه

نمی توانیم بگوئیم این حکومت ملی به معنای حقیقی خود در تمام نقاط مملکت ریشه دوانیده است. بنابراین ما باید زیادتر از طرز عادی مراقبت از آن نموده و اصول را حفظ کنیم. از برجسته ترین شرایط و اصول اولیه مصونیت و کلاست. وکیل باید آزادانه و مطمئناً هر چه که بنظرش می رسد و صلاح مملکت می داند اظهار نماید. طبیعی است اگر بناشد این اصل متزلزل شود دیگر حکومت ملی معنی ندارد و دیگر هیچ قدمی برای مملکت نمی توان

ص: 215

برداشت.

متأسفانه در چند سال پیش یک جریاناتی پیش آمده بود. يك اشخاص عبارت از چهار پنج نفر می نشستند دور هم و این طور خود را قادر و ذیحق می دانستند که راجع به عقاید سیاسی دیگران اظهار نظر قطعی نموده وجود آن ها را لازم دانسته یا محکوم به اعدام کنند. بعد این کار را بوسيلۀ يك مشت اشخاص بی حیثیت بی شرافت و بی دیانت و بی وجدان به موقع اجراء می گذاشتند و این مسأله مملکت را متزلزل و بی حیثیت کرده بود. بحمد اللّه این اواخر این وضعیت چیزی باقی نمانده بود و اوضاع اوضاعی بود که یک نفر وکیل می توانست با کمال آزادی عقائد سیاسی خود را اظهار دارد. در همین دورۀ پنجم آقای وعدۀ دیگر از نمایندگان و همین طور ماها این اطمینان را داشتیم و بالاخره زد و خوردهای سیاسی هم کردیم ولی این ترتیبات و این لوطی بازی ها دیگر در بین نبود و همه موافقند که فوراً باید این شکل ترتیبات از این مملکت برود. ( صحیح است ).

دیروز يك صدای مهیبی بلند شد. این صدا به ما می گوید با خبر باشید. این مسأله یک مسألۀ ساده نیست. شخص مدرس با کسی اختلاف معامله و اختلاف ملکی نداشت که کسی از نقطه نظر خصوصی چنین اقدامی نماید ، قطعاً و بدون هیچ گونه تردیدی يك نظر سیاسی بوده است و يك أمر غير مشروع. بنده و جناب عالی و همه باید بدانیم که این نظرها از کجا ناشی شده و دنباله اش چه خواهد بود به این مناسبت مسأله مهم است و باید جداً و قویاً آن را دنبال کرد.

در ممالک آزاد دنیا یک مسائلی اگر به شکل عادی اتفاق افتاد جزو مسائل عادی و به شکل عادی تلقی می شود ولی گاهی قضایا صورت خاص پیدا می کند و بشکل غیر عادی است در آن صورت نمی توان آن را يك مسألۀ عادی دانست و به شکل عادی تلقی و حل کرد.

آقایان البته شنیده اند که در چند سال قبل محاكمۀ « دريفوس » چطور تمام مملکت فرانسه را متوجه خودش کرد. یک کارهائی بر خلاف

ص: 216

ترتیب اتفاق افتاده بود. دولت دید پای خودش در میان کشیده می شود آمد یک بی گناهی را گرفت و دوسیه برایش ساخت و محکومش کرد. پس از آن که آن بی گناه چندی در محبس ماند بعضی به شك افتادند دنبال کردند. تمام فرانسه متشنج شد. چرا ؟ برای این که می گفتند دولت ، هیئت قضائیه نباید برای نجات گناه کار بیاید و « ایز » گم کند و يك بی گناهی را فدا کند. برای حفظ اصول مملکت به هیجان آمدند بالاخره حقیقت کشف شد.

امروز هم يك قضیه واقع شده است نسبت به یکی از معروف ترین و مبرزترین وکلای این مملکت. سید بوده است ، پیر مرد و محترم و عالم بوده است. بدون تعارف و ملاحظه در این قسمت باید بیش تر دقت کرد. چه من و چه رفقای من که مذاکراتی در این خصوص می نمائیم از نقطه نظر این نیست که فشاری به دولت وارد شده باشد ، خیر ، دولت کاملا طرف اعتماد عموم اکثریت است و در این موضوع طرف اعتماد عموم. این است که باید با قوت قلب عمل کند و چشمانش را باز کند بلكه عينك هم بگذارد هر جا که سوءظن رفت تعقیب و به هر مقامی منتسب شد بشود. با اطمینان به این که تمام افراد مجلس موافق هستند که معلوم شود کانون فساد چه اشخاصی بوده دنباله اش چه بود تا مردم و ما و همه جلوگیری کنیم که این مسائل اتفاق نیفتاده و این لوطی بازی ها خاتمه یابد ( صحیح است ) دولت باید نترسد زیرا مجلس به اتفاق مقوی و مؤید او است.

محقق ؛ نیز شرحی در این خصوص اظهار داشتند که باید قضیه را تعقیب نمود و ریشۀ مطلب را تعقیب نمود و ریشۀ مطلب را بدست آورد تا ببینند به کجا می رسد.

سید یعقوب - آن چه از احوالات نمایندگان ملت در دنیا دیدم این است که نمایندگان نمایندۀ احساسات ملت هستند. همین احساسات ملت را نمایندگان در مجلس شورای ملی اظهار می کنند. بنده و چند نفر از آقایان که تقاضا کردیم هیئت محترم دولت به مجلس تشریف بیاورند

ص: 217

برای این بود که به دولت بنمایانیم که امروز احساسات ملت ایران جریحه دار است و به وسیلهٔ نمایندگان خود این مسأله را اعلام می کنند. يك قضایائی اتفاق می افتد که به حیثیت و مقامات ملت جریحه وارد می سازد جنگ های بزرگ دنیا برای حیثیت و شرافت ملت بوده است.

ما در این مسأله کاملا مطمئن از طرف دولت هستیم زیرا خود آقای رئیس الوزراء یکی از مریدهای آقای مدرس بوده و همین طور آقایان وزراء همه به ایشان ارادت داشتند. آقای مدرس از علمای طراز اول و دارای درجۀ اجتهاد بود و ما که پیرو مذهب حقۀ جعفری هستیم فرموده اند ﴿ أَمَّا الوقايع الحادثه فَارْجِعُوا الَىَّ رُوَاةِ أَحَادِيثِنَا النَّاظِرِينَ فِى حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا ... الخ ﴾ مجلس خواست بنمایاند و بگوید که ما آینه و انعکاس ملت ایران هستیم. دیروز من شمیران بودم وقتی که آمدم رفتم به مریض خانه دیدم فوج فوج دسته دسته از تمام طبقات با حال انکسار و قلب شکسته در آن جا حاضر شده بودند و حقیقتاً می - خواهم بگویم مثل روز عاشورا بر ملت تهران بود. يك ملتی که احساساتش برای حفظ مقامات روحانی و مقننۀ خود این طور است و این طور احترام می کند دولت باید این احساسات را تقدیس کند. ما خواستیم بنمایانیم که این احساسات را و تمام دنیا هم بدانند که ملت ایران چیز فهم و حساس است چیزهائی که به او بر می خورد نمی نشیند و تعقیب می کند تا رفع آن را بنماید.

مجلس شورای ملی با کمال نفرت و انزجار به این مطلب نگریسته و يك عمل رذل و پستی می داند و با کمال جدیت به دولت می گویم که این کار را باید با کمال اهمیت تلقی کرد و خیلی جدی دنبال کند.

اظهارات وزیر مالیه

وزیر مالیه - بدیهی است عموم افراد نمایندگان در این قضیه تأثرات فوق العاده دارند ولی لازم است عرض کنم که در این قضیه و فاجعه هیئت دولت اگر بیش تر از نمایندگان متأثر نباشد کم تر از آن ها

ص: 218

متأثر نیست. این مسأله مسلم است که بزرگ ترین وظیفۀ دولت حفظ امنیت است. یکی از مسائلی که در دنیا با چشم نفرت به او می نگرند تروریست است. اگر این واقعه برای يك شخص عادی اتفاق بیفتد بر هیئت دولت است که آن را تعقیب نموده و طوری کند که مسئله بکلی رفع شود و نظایر پیدا نکند. در این قضیه با مقامات آقای مدرس که همه می دانند جنبۀ سیاسی ، جنبۀ علمی و دیانتی البته مسئله خیلی مهم و بطریق اولی مورد تعقیب واقع خواهد شد. یکی از مسائلی که محرز است این است که ملت ایران در تمام مدت ادوار اخیر خود در تمام قضایا نسبت به نمایندگان محترم خود اصل مصونیت را در نظر داشته و محفوظ بوده و حالا هم در این قضیه که نسبت به يك شخص محترم واقع شده با كمك آقایان جدیت خواهد شد که ریشه و حقیقت قضیه کشف شود و این قبیل وقایع دیگر در مملکت تجدید نشود و برای يك ملتی اسباب سر شکستگی نباشد. نمایندگان محترم مطمئن باشند که دولت دقیقه ای در این کار فروگذار نخواهد کرد تا نتیجه معلوم شود.

بیانات رئیس مجلس

رئیس - اگر آقایان اجازه دهند در خاتمه چند کلمه به عرض مجلس برسانم بالنتيجه همۀ آقایان تصدیق دارند که این رویۀ غیر مطلوبه امنیت عمومی را کاملا متزلزل می دارد ( صحیح است ) و بالنتيجه قانون اساسی ما را که متضمن مصونیت نمایندگان و عامه است نیز مورد تزلزل قرار می دهد ( صحیح است ).

با اجازۀ آقایان به هیئت دولت عرض می کنم که مجلس شورای ملی حاضر است همه گونه تقویت و تأیید از دولت حاضر برای کشف این قضیه بکند ( صحیح است ) بنابر این برای این که تجدید نظائر نشود و این طور فجایع در مملکت حکم فرما نگردد ، دولت حاضر باید با کمال جرأت و اطمینان این موضوع را تعقیب نماید و قضیه را کشف نموده و تمام اشخاص مرتکب و شریك را در مقامات صالحه تعقیب و مجازات

ص: 219

نماید ( صحیح است ) بنابر این تصور می رود که برای دولت مانعی نباشد که با کمال جدیت در کشف قضیه دقت نماید و اگر آقایان اجازه می دهند جلسه را ختم و به این موضوع هم خاتمه

می دهیم ( صحیح است ).

سوء قصد به آقای مدرس

از اخبار رويتر - 31 اکتبر 1926

« طهران 30 - مدرس که یکی از اعضاء مهم مجلس ایران است امروز صبح زود در موقعی که از خانۀ خود خارج شده بود از طرف کسی که تاکنون هویت او معلوم نشده است مورد حمله و تهاجم واقع گردید شخص مهاجم پنج تیر ششلول شليك كرده و دو دست مدرس را مجروح ساخت. پلیسی که سعی کرد شخص قاتل را دستگیر کند بنوبۀ خود مضروب و مقتول گردید. ضارب دستگیر شده علت حمله تاکنون معلوم نشده است و مردم خیلی در حال هیجان هستند.

خبر بعد : از قرار معلوم سه نفر به مدرس حمله کرده بودند که دو نفر از آن ها تا حال دستگیر شده اند مدرس را بدواً به مریض خانۀ نظمیه برده و از آن جا به مریض خانۀ دولتی انتقال دادند و چند نفر از اطبا جراحات او را بستند. استخوان بازوی چپ مدرس خرد شده و دست راست او هم مجروح گردیده است ولی حالت مزاجی او رضایت بخش است. کلیۀ اعضاء کابینه و نمایندگان مجلس و علماء شخصاً به عیادت او رفته تحقیقات به عمل آورده مدرس چنین اظهار می دارد که ضاربین خود را می شناسد. علاوه بر پلیس که مقتول گردیده است یکی از دوستان مدرس که همراه او بود و هم چنین یک نفر کاسب مجروح گردیده است.»

جلسۀ دوم مجلس دربارۀ سوء قصد

روز سه شنبه 10 آبان ماه 1305 مجلس دو ساعت قبل از ظهر رسمیت یافت و در این جلسه هم شدیداً به ترور مدرس اعتراض شد و هیئت دولت را خواستند تا در اطراف سوءقصد توضیحات بدهد و

ص: 220

بگوید نتیجۀ تحقیقات به کجا انجامیده است. پر واضح است که هر چه نمایندگان داد و فریاد کردند به جائی نرسید و به قول یغمای جندقی : آن چه البته بجائی نرسد فریاد است. وقتی رئیس مملکت یعنی رضا شاه به رئیس شهربانی دستور ترور را صادر کرده باشد با آن که رئیس دولت یعنی مستوفی الممالك از دوستان مدرس و مخالف ترور هم باشد نتیجۀ رسیدگی به جائی نخواهد رسید. نخستین نماینده ای که دربارۀ سوء قصد به ایراد سخن پرداخت حاج آقا اسمعیل عراقی نمایندۀ اراک و یکی از افراد طرفدار مدرس بود که بعداً خودش هم بطوری که مشهور بود هنگامی که دوره های بعد نمایندۀ مجلس بود به شهربانی احضار و بوسیله ای مسموم و به محض آن که به منزل می رسد فوت می کند.

عراقی در این جلسه چنین گفت : « ... آقایان نمایندگان هر کدام نسبت به امور جاریه اعتراضاتی دارند ، در صورتی که بنده می خواهم در تعقیب عرایض روز گذشتۀ خودم عرض کنم که اول باید نسبت به این قضیه اقدام کرد بعد در سایر قضایا دید چه می شود. چند روز قبل فاجعۀ مهمی واقع شد ، این واقعه را بنده نمی توانم يك واقعۀ عادی تلقی کنم. مدرس يك شخص عادی نبود و کسی بود که برای استقلال مملکت همیشه سینۀ خود را سپر بلا قرار داده بود. يك چنين واقعه واقع شده و با اعتماد و اطمینانی که به دولت اظهار شده تا حالا ما اطلاع نداریم که قضیه بکجا منجر شده است. وقتی مجلس يك چيزي را بخواهد و همه قسم اظهار مساعدت و همراهی با دولت بکند دولت نباید مسامحه کند. بنده عقیده دارم که باز دولت را بخواهند و از دولت بپرسند که در این دو سه روزه چه کرده است و تا این قضیه کشف نشده است بنده تصور می کنم که آقایان نتوانند با یک اطمینان خاطری به سایر کارها رسیدگی نمایند. »

ص: 221

سپس محمد علی بامداد (1) چنین گفت :

« قبل از عرض عرایض خودم از آقای عراقی تشکر می کنم که در این خصوص مجدداً تذکر دادند امروز چهار روز از واقعه می گذرد و از هر کس در این خصوص چیزی پرسیدیم اظهار بی اطلاعی کرد. این مسأله بنده را وادار کرد که مجدداً تذکر داده عرض کنم که اگر قضیه همین طور بماند مطابق سوابق موجوده رفته رفته حرارت ها کم شده و از بین می رود و کم کم خواهند گفت حالا که آقای مدرس حالشان خوب است و خطری ندارند دیگر اهمیتی ندارد. در دورۀ قبل یکی دو نفر وكيل را كتك زدند (2) و تعقیب نشد حالا هم يك چنين قضيه اتفاق افتاده است. بنده نمی خواهم از مقامات آقای مدرس عرض کنم ، عرض بنده این است که ما باید پیش خودمان حساب کنیم و ببینیم قضیه چه بوده است ، مدرس کسی را کشته بود و قصاص نشده بود که در عوض آن مبادرت به چنین اقدامی شود ؟ خانوادۀ کسی را از هستی ساقط کرده بود ؟ این ها که نبود پس چه بوده ؟ بنده پیش خود حساب کردم دیدم مدرس يك صراحت لهجه و يك شجاعت ادبی دارد. مدرس اگر به چیزی عقیده پیدا کرد می گوید. مدرس يك دل دارد و یک زبان و این خصلت البته برای مملکت یک منافعی دارد. اصل استفادۀ يك مملكت و ملت از وکیل در همین جا است که وکیل و نمایندۀ يك ملتی بتواند حرف خود را بزند. در دنیا پس از مطالعات زیاد اصل مصونیت نماینده را از همین لحاظ قبول کرده اند. مدرس این صفت را داشت و این صفت و خصلت مدرس است است که مورد حمله شده است. بنابر این اصل آزادی عقیده مورد حمله شده است. در موقعی که مدرس يك سيد جليل و پیر مرد عالمی است مورد حمله شود من که چیزی نیستم چگونه

ص: 222


1- محمد علی بامداد پس از خاتمۀ دورۀ وکالت به ریاست یکی از شعب دیوان کشور منصوب شد و رأیی بر خلاف نظر رضا شاه صادر نمود که به دستور دیکتاتور ، آن شعبۀ تمیز منحل گردید
2- مدرس ، کازرونی و حایری زاده که کابینۀ سردار سپه را استیضاح کرده بودند ، پس از خروج از مجلس عده ای از مأمورین سردار سپه به سر آن ها ریخته مورد ضرب و شتم قرار داده بودند

می توانم مطمئن باشم و عقاید خود را آزادانه در مصلحت مملکت اظهار دارم ؟ بنده از آقایان نمایندگان محترم باز می خواهم استدعا کنم که سرد نشوند و قضیه را تعقیب کنند ، حتی اگر آقایان اجازه بدهند و موافقت بفرمایند مطابق اصل 33 قانون اساسی که مجلس در تمام کارها باید نظر داشته باشد از خود مجلس چند نفر انتخاب شوند و همین نظارت را اعمال بکنند و قضیه را تعقیب و نظارت کنند و به دولت تذکر بدهند که اگر بنا شد اصل مصونیت از بین برود دیگر مشروطیت موضوعی نخواهد داشت ( نمایندگان - صحیح است ).

رئیس - اگر آقایان اجازه می دهند به آقای رئیس الوزراء و آقایان وزراء اطلاع داده شود که در مجلس حاضر شوند ( نمایندگان - صحیح است ).

پس از چند فقره کارهای جاری تنفس داده شد و مجدداً مجلس نیم ساعت بعد از ظهر تشکیل گردید و رئیس الوزراء و عده ای از وزراء در جلسه حضور یافتند و دربارهٔ سوء قصد بدین شرح مذاکراتی به عمل آمد :

رئیس - در نتیجۀ مذاکرات قبل از تنفس به آقای رئیس الوزراء و آقایان وزراء اطلاع داده شد که در جلسۀ علنی مجلس شورای ملی حضور بیابند که اگر آقایان مایل هستند اقدامات دولت را نسبت به کشف قضیۀ هالکه بشنوند ، سؤالی دارند بکنند که آقایان جواب بدهند.

فاطمی - « بنده پرویروز قبل از جلسۀ علنی در جلسۀ خصوصی عرایضی عرض کردم و منتظر بودم که لااقل امروز در نتیجۀ جدیتی که قطع داشتم دولت در این موضوع دارند و سرعت عملی که در سایر قسمت ها از نظمیه دیده بودم راجع به سرقت های مهمی که واقع می شد و در ظرف مدت قلیلی با یك جدیت و سرعتی از طرف نظمیه کشف می گردید ، این مسأله هم با یک جدیت و سرعتی با یك جدیت و سرعتی کشف می گردید ، يك چنین قضيۀ مهمی که می توانم عرض کنم در درجۀ اول اهمیت است واقع شده ، آقای مدرس اگر هدف واقع شدند ، هدف تیر ترور واقع

ص: 223

شدند گذشته از جنبه های مختلف دیانتی و شخصیت و وکالت که خودشان دارند این موقع می توانم عرض کنم که مجلس شورای ملی هدف این تیر شده است ( صحیح است ) و متأسفانه به این شکلی که تاکنون قضیه تلقی شده است بنده مثل این می بینم که مثل خیلی قضایای عادی كوچك فرض شده و هیچ آثاری از کشف قضیه پیدا نیست. در خارج هم انتشاراتی هست و حرف هائی زده می شود که بنده نمی دانم چیست ؟ مثلا می گویند بین مستنطق و ادارۀ نظمیه اختلاف نظر هست. اگر حقیقتاً اختلاف نظر هست دولت باید آن را رفع کند که قضیه جریان یابد و اگر نیست مقصود از این انتشارات چیست ؟ غرض این است که برای دولت و تحقیقات و تفتیشات در این قضیه موقعی بهتر از حالا نیست زیرا مجلس شورای ملی به اتفاق اظهار مساعدت نموده و حتی ممتنعین هم که بنده خودم یکی از آن ها بودم امتناع خودم را رد کرده و عرض کردم در جلسۀ خصوص که به اتفاق کلمه در تقویت دولت برای کشف قضیه خواهیم کوشید ( صحیح است ) پس از این طرف هم ما از دولت انتظاراتی داریم که دولت با قوای خود سعی کند و هر چه زودتر این توطئه را کشف نماید زیرا ماها هم که شریك و رفیق سیاسی آقای مدرس هستیم اگر چه در مسائل عادی ممکن است اختلاف نظر پیدا شود ولی در اصول همه يك نظر داشته و هم عقیده هستیم ( صحیح است ) ، باید آزادی داشته باشیم. پس به این جهت باید برای ما هم آزادی باشد و اگر فهمیدیم که این قضیه به عللی کشف نمی شود آن وقت با دولت مخالف خواهیم بود ، با خودم هم مخالف خواهم بود ، با آمدن مجلس مخالف خواهم بود. بنده نسبت به سهم خودم عرض می کنم که اگر تا سه روز دیگر قضیه کشف نشود بنده در مجلس حاضر نمی شوم و تمام افکار عمومی را شاهد می گیرم که علت عدم حضور من نبودن آزادی من بود و آزادی نداشتم که غرایض خود را عرض کنم و به اصفهان هم می گویم که دیگری را به جای من انتخاب کنند و این هم آخرین عرض من بود که در این خصوص نمودم. »

ص: 224

بهبهانی - در مذاکراتی که امروز و جلسۀ قبل پیش از دستور شد یکی از نمایندگان محترم در ضمن فرمایشاتشان فرمودند که من عقیده ام این شده است که مذاکرات قبل از دستور هم فایده ندارد زیرا جلسۀ گذشته مسألۀ واقعۀ مدرس بطوری مجلس و جامعه مجلس را تهییج کرده بود که بکلی صحبت های دستوری را کنار گذارده و این صحبت را جزو دستور قرار دادند و با کمال بی صبری از طرف هر يك از نمایندگان چه آن هائی که صحبت کردند و چه آن هائی که صحبت نکرده و تصدیق کردند بی صبری هائی برای کشف این جنایت نسبت به مدرس نشان داده شد .البته با آن وضعیت آن روز و با آن التهابی که از خود دولت دیدیم انتظار داشتیم که قبل از جلسه رسمی مجلس شورای ملی آقایان وزراء حاضر شده و اقدامات جدی که در این باب کرده اند و کشفیاتی را که در نظر گرفته اند یا در این مجلس یا در مجلس خصوصی و اگر سری باشد در مجلس سری اظهار دارند و خاطر نمایندگان را از اقدامات خود مسبوق و مستحضر نمایند. متأسفانه می بینیم که آقایان وزراء امروز هم که آقایان وزراء امروز هم مثل روز قبل بوده و هیچ توجهی به این همه اصرارهای وکلا و نمایندگان و به این تشنجی که امروز در جامعۀ تهران بلکه ایران است نداشته و ترتیب اثری نداده اند. بنده غرضم اعتراض به هیئت دولت نیست بلکه غرض این است که بزرگی مطلب و اهمیت قضیه را چنان که عرض کرده ایم گوشزد نموده و عرض کنم که خوب بود آقایان بیش تر و بهتر در قضیه وارد شده و تا اندازه ای خاطر وکلا و نمایندگان بلکه جامعۀ مردم را يك تسلیتی می دادند. معلوم است که از خود این تشریف نیاوردن و مذاکره نکردن بنده تصور می کنم که شاید هنوز اقدامات کافیه نشده است. بعلاوه بعضی مسموعات هست که آن بیش تر اسباب تزلزل خاطر عمومی شده است. البته آن مسموعات را من نمی خواهم عرض کنم زیرا همه شنیده اند فقط يك قسمت از آن را عرض می کنم و تصور می کنم چون این قسمت مهم است باید آقایان وزراء توضیح دهند و آن این است که مردم نمی توانند خودشان

ص: 225

در امور اطلاعی پیدا کنند مگر بوسیلهٔ روزنامه ها از قراری که می شنوم به روزنامه ها قدغن شده است که در این موضوع چیزی ننویسند در صورتی که اگر باید جلب نظریات مردم شده و عامه از جریان قضایا اطلاع پیدا کنند باید روزنامه ها قضایا را بنویسند ( صحیح است ). اقدامات دولت هم باید توسط جراید منتشر شود تا عامه مطلع شوند ( صحیح است ). بنده از دیروز و امروز ملاحظه

می کنم که در جبهۀ مردم بازاری و عامه تأثیری پیداست که من نمی توانم آن را حمل به کسالت مدرس کنم زیرا مدرس حالش خوب است و امروز هم چیزی نشده است که پریروز نشده باشد. من تصور می کنم این انتشارات را که البته خوب نیست و قدری طول مدت و معلوم نبودن نتیجه مردم را به این حال تأسف و تأثر در آورده از آن طرف هم جراید در این خصوص چیزی نمی نویسند یا خودشان نمی نویسند یا حقیقتاً سانسور است و البته وزراء خواهند فرمود در هر صورت مسئول این مملکت وزراء هستند و به واسطۀ شدت علاقه مندی که اکثریت مجلس اولا و تمام مجلس پریروز نسبت به وزراء در خصوص این قضیه ابراز کرده اند بنده تصور می کنم که این مسئولیت کاملا متوجه دولت است و دولت باید بیش از همه در صدد باشد که زودتر نتیجه بدست بیاید و مردم را مطلع نماید و این مسأله یا نشده یا دولت نکرده است. در جلسۀ گذشته چه مجلس خصوصی و چه مجلس علنی عنوان شد که دولت هر وسیله برای کشف این قضیه لازم دارد باید اعمال نماید و مجلس با تمام قوا برای موافقت با دولت حاضر است ( صحیح است ). من تصور نمی کنم که در هیچ موقعی مجلس شورای ملی یك همچو موافقت و يك همچو اختيارات تامه نسبت به دولت داده باشد. دولت چه می کند ؟ نقطه نظرش چیست ؟ چطور می شود تصور کرد که یک دولتی با اقتداراتی که دارد و با وسائل مبسوطه که از حیث نظمیه و غیره دارد تاکنون بگوید من در این قضیه چیزی نتوانستم تحصیل نمایم. آقای فاطمی گفتند که تا سه روز دیگر اگر قضیه کشف نشود به مجلس نخواهند آمد البته این

ص: 226

فرمایش از روی احساسات و به شدت تأثر بود ولی بنده می خواهم به دولت عرض کنم که من الان منتظر نتیجه هستم و بلکه باید گفت ما امروز و فردا منتظر نتیجه هستیم ( صحیح است ). اگر هم نتیجه حاصل نشد تصور می کنم که آقای فاطمی هم موافقت کنند که جدیت شود بفهمیم موانع چه بوده و آن را رفع کنیم تا قضیه کشف شده مجلس هم باقی بماند امنیت هم حکم فرما شود والا من کناره گیری کنم آقای فاطمی هم کناره گیری کنند بالاخره بايد يك اشخاصی این کرسی ها را اشغال نموده و حفظ امنیت جانی و مالی مردم را بکنند. بنده تقاضا دارم آقایان وزراء اگر اقدامی نموده و نتیجه گرفته اند خاطر نمایندگان را کاملا یا اجمالا مسبوق و مستحضر دارند و راجع به سانسور هم اگر معلوماتی هست بفرمایند که اگر هست به چه مناسبت است ؟ »

توضیحات وزیر مالیه

وزیر مالیه - آقای بهبهانی فرمودند که به هیئت دولت اعتراضی ندارم اما متأسفانه فرمایشاتشان همه اعتراض بود راجع به مسأله که فرمودند شبهه نیست که مجلس و مردم همه منتظر نتیجه هستند نه این که ما هر روز بیائیم این جا و بگوئیم چه کردیم ، روز گذشته از این جا که هیئت دولت به هیئت وزراء رفت تا سه ساعت از شب گذشته مشغول اقدامات لازمه بود و تعلیمات لازمه به جاهای لازم و ادارات مربوطه دادند و تعقیب شد که این کار را که البته مهم ترین کارهاست جدیت نمایند تا نتیجه حاصل شود و به عرض مجلس شورای ملی برسد. بنده تصور نمی کنم که مجلس شورای ملی و نمایندگان محترم منتظر باشند که ما هر ساعت بیائیم این جا و بگوئیم چه کرده ایم و مجلس شورای ملی منتظر نتیجۀ عملی است و البته اقدامات دولت يك چیزی نیست که علنی ذکر شود یا بتوان علنی ذکر کرد یا موجب تصدیع نمایندگان در جلسات خصوصی قرارداد. در این خصوص به قدری که نمایندگان محترم متأثر بوده و عجله دارند دولت مسلماً بیش تر عجله دارد زیرا

ص: 227

مسئول امنیت مملکت است. وزارت عدلیه و ادارۀ نظمیه با تعلیماتی مشغول تعقیب کار هستند البته اگر موانعی در عمل پیش آمد دولت رفع خواهد کرد. این که گفته شد باید تا سه روز دیگر نتیجه گرفته شود و اگر گرفته نشد به مجلس نخواهند آمد تصور می کنم این مسأله هیچ مورد نداشته باشد زیرا مسائل در تحت اقدام است. ممکن است سه روز چهار روز طول بکشد نتیجه اش این نخواهد بود که نمایندگان محترم کناره گیری کرده و کاری کنند که اسباب نگرانی های دیگری فراهم شود. بنده به عرض مجلس شورای ملی می رسانم که دولت تمام اقدامات لازمه را کرده و مشغول اقدام است و البته این قضیه ای نیست که در يك روز دو روز بتوان نتیجه از آن گرفت. راجع به سانسور روزنامه ها که اظهار داشتند دولت به هیچ وجه اطلاعی ندارد و ابداً چنین نظری نداشته است زیرا کارهای دولت مطابق قانون و قابل گفتن و چیزی نیست که آن را نشود گفت. اگر از عدلیه و نظمیه خواسته اند اقدامات خود را محرمانه نگاهدارند برای تسریع عمل است که می خواهند از راه سرعت عمل زودتر به نتیجه برسند. این که گفتند اقدامی نشده است بنده تصور می کنم در این باب نباید نمایندگان محترم نگران باشند که دولت قصوری در کار کرده است و باید نمایندگان محترم مطمئن باشند که دولت آن چه در قوه دارد و برایش مقدور است خواهند کرد. امروز هم آقای رئیس بطور خصوصی اظهار داشتند که اگر موانعی هست گفته شود که در رفع آن ها اقدام به عمل آید. البته اگر موانعی بود و لازم باشد به عرض مجلس شورای ملی خواهد رسید و هیچ شبهه ندارد. »

رئیس - عدۀ زیادی از آقایان اجازه خواسته اند خوب است اظهارات خودشان را بطور سؤال بنمایند که از شکل نظام نامه هم خارج نشود.

فیروز آبادی - « بنده بعضی مطالب بود که می خواستم عرض کنم ، آقایان فرمودند. فقط بنده می خواستم عرض کنم که امید همۀ ملت ایران

ص: 228

در تحت لوای این سلطنت جدید و این دولت جدید اینست که در آخر گردنۀ دزداب که تا این جا دویست و پنجاه فرسخ است یا اقصی نقاط دیگر مملکت اگر یک سیلی ناحقی بگوش کسی زده شود احقاق حق شود ، متأسفانه در تهران و پشت مجلس نیم ساعت از آفتاب گذشته نسبت به مدرس امر مهمی واقع شده و چند روز است که مردم منتظر هستند و از دولت حالیه انتظار دارند که قضیه زودتر کشف شود و امیدوارم که بزودی موفق به کشف مسأله شوند که در واقع به حیثیات این ملت بر نخورد زیرا این امر باین بزرگی را اگر دولت نتواند کشف کند در واقع به حیثیات همه بر می خورد و امیدواریم که جدیت در کشف قضیه بشود. »

داور - « راجع به سانسور جراید آقای وزیر مالیه فرمودند که من اطلاعی ندارم. بنده با کمال تأسف عرض می کنم که خیلی متأسفم از این که دولتی که باید قضیۀ به این مهمی را کشف کند از سانسور جراید اطلاع ندارد. حالا بنده می خواستم سؤالی بکنم و آن موضوع آژان است که گفته شد در اثنای واقعه مقتول شده و روز بعد تردید شد خواستم ببینم اصل مسأله چیست و آژان کشته شده است یا نه ؟ »

اظهارات مستوفى الممالك

رئيس الوزراء - « اولا خیلی مشعوف هستم که آقایان نمایندگان محترم نسبت به قضایای امنیت مملکت و تأمینیۀ مملکت این قدر اظهار علاقه می کنند و به دولت تأکید می کنند برای حفظ امنیت که با هر لحنی و با هر شکلی که آقایان در این باب فرمایشاتی بفرمایند بنده متأثر نخواهم شد زیرا قضیه امنیت مملکت است و آقایان حق دارند آن را از دولت بخواهند ( نمایندگان - صحیح است ). با هر لحنی و هر لحن

ص: 229

اعتراض آمیزی این قضیه را بخواهند بنده متألم نخواهم شد (1) ( احسنت - احسنت ) و حق می دهم به آقایان که شدیدتر از این مسأله را بخواهند ( صحیح است - احسنت - احسنت ) و وظیفۀ دولت هم هست که تا آخرین حد امکان مسأله را تعقیب و امنیت را در مملکت برقرار نمایند و امیدوارم که دولت از هیچ اقدامی مضایقه نکند زیرا صرف نظر از مقامات آقای مدرس مقامات روحانیت ، وکالت ، سیادت ، این قبیل قضایا یک قضایای عمومی است که اگر نسبت به يك فرد عادی در مملکت اتفاق بیفتد دولت موظف است که تا آخرین مرحلۀ امکان سعی نموده و شخص فاعل را بدست آورده و تأمین امنیت عامه را بنماید. این وظیفۀ دولت است در حق يك فرد عادی ، چه رسد به مدرس که لازم به ذکر نیست و همۀ آقایان تأثراتی که در این خصوص به دولت وارد شده

می دانید و می دانید که چقدر برای دولت این واقعه ناگوار است. فقط می خواستم يك مسأله را تذکر دهم و آن این است که همۀ آقایان می دانند که این گونه قضایای اسف انگیز اگر در همان ساعت واقعه و در همان محل وقوع عمل ضارب یا فاعل بدست نیاید برای کشف آن حتی در نظمیه های خیلی عریض و وسیع زحمات زیادی لازم دارد و گاه هم هست که کشف نمی شود. اگر در همان موقع عمل ضارب یا فاعل دستگیر نشود شاید بدست آوردن آن خیلی اشکال داشته باشد ، باید تحقیقات زیاد نمود. باید نظمیه در اطراف کار به هزار وسیلهٔ مختلف متشبث شده و با آن وسائل مختلف علائمی بدست بیاورد و قضیه را دنبال کند تا نتیجه بدست بیاید. متأسفانه در آن ساعتی که این قضیه واقع شده ، ضاربین شناخته نشده است که گرفتار شوند. پس حالا اگر چند روزی طول بکشد که نظمیه بتواند کشفیاتی کند باید آقایان حق بدهند که دیر

ص: 230


1- منظور مستوفی از این بیانات این بود که نمایندگان را تشویق نماید که موضوع را جداً تعقیب و بخواهند که دولت را وادار به تعقیب نمایند - گفته شد که مستوفی از ترور مدرس بسیار ناراحت شده بود و حتی موضوع را در هیئت دولت مطرح نموده و قصد استعفاء هم داشته که او را از این کار بازداشته اند و تا مستوفی نخست وزیر بود دیگر از این قبیل وقایع اتفاق نیفتاده است. ولی پس از کنار رفتن مستوفی این قبیل اتفاقات مکرر دیده شده است

نشده است. برای این که کارها حتی در جاهائی که خیلی نظمیۀ آن ها تشکیلاتی بیش تر و وسیع تر است این گونه قضایا در دو سه روز کشف نمی شود. این را حمل بر قصور نظمیه یا عدم مراقبت دولت نباید کرد.

اما در خصوص سانسور روزنامه ها بنده هیچ اطلاعی ندارم از این که منع شده باشند جراید که در این قضیه چیزهائی بنویسند و گمان نمی کنم هیچ همچو چیزی باشد زیرا اگر بود بنده می بایستی مطلع باشم که جراید را منع کرده اند از این که در این خصوص چیزی بنویسند و البته بی اطلاعی من ممکن نبود و اگر بود بنده را باید مطلع کنند و تصور نمی کنم چنین چیزی باشد.

در خاتمه عرض می کنم که آقایان مطمئن باشند که دولت تا آخرین درجۀ امکان سعی خود را کرده و خواهد کرد و قضیه را هم كوچك تلقی نمی کند و راجع به امنیت دولت اهمیت به نوع این قضایا می دهد چه رسد به این که این مسأله در مورد آقای مدرس باشد.

در مختصر اشاره ای که آقای آقا سید یعقوب کردند راجع به اختیارات تام لازم است عرض کنم که دولت اختیار تامی تقاضا نکرده است و اختیار تام وقتی برای دولت لازم است که بخواهد از حدود قوانین تجاوز کند ما نمی خواهیم از حدود قوانین تجاوز کنیم و خودمان هم اختیار تام نمی خواهیم ( صحیح است ) و در حدود قوانین کارهای خود را انجام می دهیم ( آقا سید یعقوب : در خصوص پلیس مرحوم ) بله فراموش کردم که عرض کنم که راجع به پلیس و کشته شدن آن مطابق اطلاعی که ادارۀ نظمیه می دهد یک نفر پلیس کشته شده است و این قضیه ایست که کاملا از طرف ادارۀ نظمیه اطلاع داده شده است و دولت هم مطابق اطلاع نظمیه که البته صحیح است قضیه را صحیح می داند ... »

داور - « چطور یک آژانی در محل واقعه تیر خورده و مقتول می شود و بدون ملاحظه و حضور طبیب قانونی و مستنطق و مدعى العموم اجازۀ دفن داده می شود ؟ در صورتی که ممکن است از رسیدگی به جزئیات

ص: 231

همین قبیل قضایا که ببینند يك تیر خورده یا دو تیر و جزئیات دیگر ممکن است قضایائی کشف شود. اگر این کار شده است بگویند و اگر نشده است بنده می خواستم عرض کنم که کار از همین جا غلط پیش می رود. »

رئيس الوزراء - در خصوص این جزئیات اطلاعی ندارم و تصور نمی کنم که این کارها نشده باشد در هر صورت تحقیق نموده ، نتیجه را اطلاع می دهم ».

مجلس در یک ساعت و نیم بعد از ظهر خاتمه یافت.

در جلسۀ پنج شنبه 12 آبان ماه 1305 مجدداً از طرف عراقی ، بیات ، بهبهانی و بامداد موضوع سوء قصد مطرح می شود و هر چه از طرف نمایندگان اصرار در کشف ماجرا می شود به جائی

نمی رسد زیرا شهربانی یکی از ضاربین را که دستگیر کرده بودند رها نمود و چون خود رئیس شهربانی به امر شاه دست به این اقدام فجیع زده بود به روزنامه ها هم اشاره شد که دیگر در این باره مطلبی نوشته نشود. و سوء قصد به مدرس در بوتۀ اجمال و فراموشی ماند و دیگر تعقیبی نشد ! و در مجلس هم دیگر صحبتی در این باره بعمل نیامد ،گویا به آن ها فهماندند که کمر موضوع را درز بگیرند و پس از ترور مدرس بود که حتی مخالفین مدرس هم فهمیدند که آن چه مدرس دربارۀ مخالفت با سردار سپه می گفت محق بوده و مملکت دچار چه دیو مهیب و خود سری و استبداد گردیده است.

بطوری که در آن موقع گفته شد ، در بین نمایندگانی که درباره سوء قصد بجان مدرس در مجلس صحبت و این عمل را تقبیح کرده و جداً خواستار تعقیب عاملین بوده اند نمایندگانی هم یافت می شدند که کاملا طرفدار و گوش به فرمان رضا شاه بودند و همگنان هم آنان را می شناختند و اگر اشاره ای بآن ها نشده بود هرگز جرئت اظهار چنین بیاناتی را نداشتند .هم دردی و اظهار انزجار آنان از مسئلۀ

ص: 232

ترور مدرس و تقاضای تعقیب موضوع صرفاً برای رد گم کردن بوده است ، تا افکار عمومی را که سخت بهیجان آمده بود و همه عقیده داشتند عامل اصلی سوء قصد جز شاه دیگری نمی تواند باشد منحرف نمایند. البته در آن روز کسانی هم بودند که در این مورد شك و تردید داشتند و رضا شاه را عامل اصلی نمی دانستند ولی بعداً که مدرس دستگیر و تبعید شد و آن نمایندگان به مقامات بالاتر رسیدند آن ها نیز حقیقت موضوع را دریافتند ، چون با توجه به طبیعت کینه توز رضا شاه اگر آن نمایندگان بی دستوری دربارۀ سوء قصد به مدرس چنان بیاناتی را ایراد می کردند الی الابد می بایستی مغضوب و بر کنار باشند نه آن که ارتقاء یابند.

مدرس پس از سوءقصد در مجلس

اولین جلسه ای که مدرس پس از سوء قصد در مجلس حاضر شد روز یک شنبه 11 دی ماه 1305 بوده است. مدرس دورۀ معالجه اش 64 روز بطول انجامید زیرا در هفتم آبان ماه که مورد حملۀ تروریست ها واقع شد هم چنان در بیمارستان و مدتی هم در خانه اش تحت مداوا بوده تا بهبود نسبی یافته است.

اولین روزی که در مجلس شرکت نمود دربارۀ لایحۀ خالصجات که مورد نظرش بوده به ایراد بیاناتی پرداخته است.

استعفای تدین از ریاست مجلس

از بدو افتتاح مجلس پنجم و قضایای جمهوری که مؤتمن الملك مستعفی شده بود و پس از وی مستوفی الممالك بسمت ریاست مجلسی انتخاب گردید ولی نام برده هم بهیچ کیفیتی حاضر به قبول ریاست نشده مستعفی گردیده بود ( جریان کامل آن در جلد دوم این تاریخ ذکر گردیده است ) بالاخره سید محمد تدین که نایب رئیس مجلس بود بریاست انتخاب و عهده دار ریاست گردیده و قضایای انقراض

ص: 233

قاجاریه و تغییر رژیم در دورۀ ریاست او اتفاق افتاده بود. روز 25 دی ماه 1305 سید محمد تدین نیز بعللی که تاکنون بر ما مجهول است ناگهان مستعفی گردید و بدین شرح استعفای خود را تقدیم مجلس نمود :

« مقام منيع مجلس شورای ملی ،

از ادامه به اداء وظیفه معذور از شغل ریاست استعفا می دهم. - تدين ».

روز بعد عده ای از نمایندگان که عضو فراکسیون وی بودند با تدین ملاقات نموده و او را متقاعد نمودند که استعفای خود را مسترد دارد. ولی پس از چندی که کابینۀ مخبر السلطنه هدایت روی کار آمد و تدین بوزارت معارف و اوقاف منصوب شد مستعفی می گردد.

دربارهٔ وزارت تدین ، پس از بر کناری از ریاست مجلس و ملاقات وی با رضا شاه در روزنامۀ ندای عدالت مطلبی در زیر عنوان « رضا شاه و تدین » نوشته شده بود که بعداً در کتاب رضا شاه و تدین در تهران به سال 1325 منتشر گردید. چون جالب توجه است در زیر نقل می گردد :

« رضا شاه و تدین :

دوستان تدین هر قدر باو اصرار کردند که در کابینه شرکت نکند و از مجلس بیرون نیاید مؤثر واقع نشد و سید بیرجندی بالاخر تحت تأثیر جاه و جلال و احراز يك مقام عالی تر قرار گرفت و وزیر معارف شد ، از طرفی چون رضا شاه هم اخلاق مخصوصی داشت و همواره سعی می کرد اطرافیان و کسانی را که در بالا رفتن مقام خود مؤثر می دانست یا از میان برداشته و یا طوری زمین زند (1). که تا آخر عمر گوشه نشینی پیشۀ خود سازند باین جهت تدین را مورد غضب قرار داد.

ص: 234


1- این موضوع کاملا صحیح است. نصرت الدوله تیمورتاش ، سردار اسعد ، سر لشکر طهماسبی ، تدین ، عدل الملك دادگر ، دبیر اعظم بهرامی و غیره از جمله کسانی بودند که در به تخت نشاندن او نهایت خدمت را کردند

بساط وزارت سید زودتر از آن که فکر می کرد بهم خورد و تدین گوشه خانه عزلت اختیار کرد. از بدی بخت مأمورین تأمینات نیز خانۀ تدین را احاطه و طبق دستور شاه کم ترین حرکت و رفتار وزیر معارف سابق و رئیس مجلس ایران را سخت تحت کنترل قرار دادند.

زندگی برای تدین بسیار سخت و ناگوار و رقت آور شد و کسی که آن همه در راه بزرگ شدن و عظمت رضا شاه به عقیدۀ خود فداکاری کرده بود خود را در وضعیت بسیار بد و اسیر پنجۀ مشتی مأمورین از خود راضی ادارۀ تأمینات می بیند و هر روزی در این فکر بود که چگونه باید از این « امپاس » نجات پیدا کند زیرا با رضا شاه و یا مورد غضب این پادشاه خونسرد و کینه جو که هیچ وقت قیافۀ هیچ کس را از خاطر نمی برد بودن عواقب وخیم و خطرناکی داشت.

در یکی از روزهای گرم تابستان آقای کاشف در شمیران بدیدن تدین رفته و باو اصرار می کند که در یکی از روزهای دو شنبه بدیدن رضا شاه برود ( روزهای دوشنبه مخصوص بارعام بود ) و خود را نشان داده و در صورت امکان از فرمانروای کل ایران استدعا کند که با سید اولاد پیغمبر تا این حد ستیزه و عناد نکند.

تدین اول راضی نمی شود ولی آقای کاشف با اصرار زیاد خود ایشان را مجاب می کند که تنها راه نجات تو در شرفیابی است و با این عمل ثابت کن که با این که مورد غضب و کم لطفی قرار گرفته ای از طریق اخلاق و ارادت دور نشدی.

وزیر معارف مغضوب و مدیر مدرسۀ تدین بالاخره چارۀ منحصر بفرد را در شرفیابی دیده در یکی از روزهای دو شنبه بکاخ سلطنتی رفته و خود را بنظر شاه می رساند.

رضا شاه بمحض این که چشمش به تدین می افتد با خنده می گوید : آقای تدین در این مدت من مشعوفم از این که شما متانت بخرج دادید.

تدین بلافاصله در جواب شاه می گوید : اگر متانت بخرج نمی دادم چه می کردم. رضا شاه از زبونی و بیچارگی اطرافیان خود همیشه لذت

ص: 235

می برد و از خودنمائی و خودستائی و اظهار وجود کسانی که در اطراف او بودند بسیار بدش می آمد از طرز گفتار تدین بسیار خوشحال شده خنده مفصلی می کند.

بعد از این پیش آمد سید کمی جرأت یافته و از شاه درخواست می کند که چند لحظه محرمانه صحبت کند. رضا شاه نگاه عجیبی به تدین کرده و می گوید من می دانم تو چه می خواهی بگوئی موقعش حل می شود ( قضیۀ نصرت الدوله و مقدمات کشته شدن او ). سپس تدين اجازه خواسته و مراجعت می کند. چند روز بعد سید بیرجندی فرمانی دریافت می دارد که بموجب آن والی کرمان شده و باید زودتر بطرف کرمان حر کت کند. تدین از انجام این امر سرباز می زند ولی دوستان خیراندیش او را از این تصمیم بر حذر داشته و می گویند تمرد تو با کشته شدنت یک سان است. سید بیرجندی برای فرار از غضب پادشاه راه کرمان را پیش می گیرد. »

انتخاب مؤتمن الملك بریاست مجلس

پس از انتصاب تدین بوزارت معارف و اوقاف نمایندگان معتقد بودند که باید مؤتمن الملک را بریاست مجلس انتخاب نمود. اما مؤتمن الملك يا ملاحظۀ اوضاع و احوال سیاسی روز مایل نبود قبول نماید. نمایندگان که جز ایشان کسی را شایسته و مصلحت نمی دانستند لاجرم در مجلس علنی از 109 نفر نمایندگان 98 نفر باو رأی دادند. ولى مؤتمن الملك در جلسۀ پنج شنبه 20 بهمن 1305 جداً از قبول این مقام امتناع کرد و راهی منزلش شد. بالاخره عدۀ زیادی از نمایندگان چندین مرتبه بمنزل ایشان رفته و هر طور بود او را راضی کردند که ریاست مجلس را قبول کند. سرانجام مؤتمن الملك ناگزیر ریاست مجلس را پذیرفت و ادارۀ مجلس را بعهده گرفت و تا آخر دورۀ ششم عهده دار این سمت بود.

ص: 236

افتتاح بانک رهنی

طبق قانون مصوب مجلس شورای ملی وزارت دارائی موظف بود بانك رهنی ( اولين بانك ایرانی ) تأسیس کند و سرمایه ای معادل چهار صد و پنجاه هزار تومان که دو ثلث از وجوه تقاعدی بود برای سرمایۀ بانك تخصیص دهد لذا بانك مزبور در محل سابق استقراضی روسیۀ تزاری در تاریخ اول دی ماه 1305 افتتاح گردید.

استیضاح از دولت مستوفی

شرکت نفت انگلیس و ایران در اطراف قصر شیرین و نقاط سرحدی عراق بمنابع نفتی بر می خورد و در صدد استخراج بر می آید. در این مورد نامه ای به دولت ایران می نوسد و درخواست می نماید تسهیلات فراهم و مساعدت هائی برای بهره برداری با کمپانی بشود. کمیسیونی مرکب از دکتر میلیسپو و وزیر خارجۀ ایران و وزیر فوائد عامه و رئیس شرکت نفت تشکیل می دهند. در این کمیسیون موافقت هائی با شرکت نفت بعمل می آورند و نتیجه را در جلسۀ هیئت دولت مطرح می نمایند و بالاخره طی نامه ای که در زیر نقل می گردد بکمپانی پاسخ مثبت رسمی داده می شود. این نامه موجب سر و صدا و جنجال می شود ، بطوری که کار باستیضاح از دولت مستوفی و استعفای دولت منجر می گردد.

مراسلۀ دولت بکمپانی نفت انگلیس و ایران

این مراسله در جلسۀ خصوصی مطرح شد و عده ای از نمایندگان راجع باین که اراضی متعلق به دیگری است و دولت اجازه داده است که اشیاء و لوازم بخاک خارجی حمل و نقل شود یا این که مواد خامی که از خاک دیگری استخراج می شود بدون گمرك وارد خاک ایران گردد بلا موضوع است. بر سر این نامه جنجالی در مجلس برخاست و

ص: 237

بالاخره کار باستيضاح کشید. اینک متن مراسله :

« شرکت نفت انگلیس و ایران محدود طهران ،

در جواب مراسلهٔ شریفه مورخۀ 11 آبان ماه 1305 اشعار می دارد که مندرجات مراسلهٔ مزبور تقدیم هیئت وزراء عظام شده و هیئت مزبور باین وزارت خانه دستور داده اند بشما اطلاع داده شود که دولت علیه ایران پیشنهادات آن شرکت را که قبلا ذکر شده قبول می نماید.

1 - کمپانی حق خواهد داشت از انبارهای ذخیرۀ خود کلیهٔ مصالح و آلاتی را که برای کشفیات مقدماتی و استخراج معدن و جریان و توسعۀ امور معدنی برای ساختمان و بسط لوله کشی لازم است از ایران نقل و به اراضی نفت خانه وارد نماید و یا از انبارهای ذخیره راجع به عملیات معادن نفت جنوب باراضی نفت خانه بدون پرداخت هر گونه مالیات یا حقوق گمرکی انتقال دهد پس از تسلیم اظهار نامه در اولین وهله ورود ماشین آلات و مصالحی که برای اراضی نفت خانه بایستی حمل شود کمپانی در امر حمل و نقل ماشین آلات از يك طرف بطرف دیگر سرحد از انجام همه گونه مراسم گمرکی معاف و آزاد خواهد بود.

2 - کمپانی حق خواهد داشت مواد تصفیه شدۀ نفت خام را که در اراضی نفت خیز نفت خانه بدست آمده بدون پرداخت حقوق گمرکی یا مالیات وارد ایران نماید بشرطی که مواد تصفیه شدۀ مزبور در ظرف یک سال بیش از معادل پورسانتاژ مواد متشابه که در نفت خام حاصله در غرب ایران یافت می شود ، نباشد تا زمانی که ایران محتاج نباشد نفت سوخت كلا يا جزئاً وارد نماید یعنی تا معادل پورسانتاژی که مواد مزبور در نفت خام حاصله در غرب ایران یافت می شود کمپانی حق خواهد داشت عوض سوخت مذکور یا قسمتی از آن الى يك ربع بنزين و الى يك ثلث نفت وارد نماید از نفت تحصیل و ضبط شده در غرب ایران آن چه مواد تصفیه شده بدست آید و برای بازارهای ایران لازم است کمپانی متعهد است الی صدی صد آن را چنان چه فوقاً مقرر است به

ص: 238

ایران وارد نماید مشروط بر این که از کمپانی انتظار نرود مقادیر لازمه را بضرر بفروش رساند.

3 - ترتیب تشخیص سهم دولت که بموجب مادۀ دهم امتیاز نامۀ دارسی صدی شانزده از عایدات خالص است و بایستی از بابت عملیات غرب ایران بدولت پرداخته شود از قرار ذیل خواهد بود.

در نتیجۀ عملیات کمپانی در جنوب ایران مبلغی که در ظرف یک سال سهم دولت تشخیص داده می شود بایستی بواسطۀ عدد تن که در اثر همان عملیات نفت خام حاصل شده تقسیم گردد تا معلوم شود که نسبت بهر تن چه مبلغی بوده. پس از آن راجع بموادی که مشمول مادۀ يك امتیاز نامه دارسی می باشد و در غرب ایران تحصیل و در انبارها و تانکرهای صحرائی کمپانی ضبط شده است برای مقدار هر يك تن مبلغی که فوقاً مشخص شده بایستی در سنۀ مربوطه به دولت ایران پرداخته شود ولی در این موضوع کمپانی حق خواهد داشت مواد ذیل را از مقدار کل که باین ترتیب تحصیل و ضبط شده موضوع نماید.

( الف ) آب و کلیۀ مواد خارجی ( ب ) کلیۀ موادی که برای عملیات استخراج نفت در غرب ایران و برای عملیات و نگاهداری خطوط لوله بمصرف می رساند. این ترتیب برای تشخیص سهم دولت از بابت نفت خام تحصیل و ضبط شده در غرب ایران که بایستی بدولت ایران برسد از تاریخ حال الى سه سال مجزا خواهد بود و پس از آن نسبت به ترتیبی که باید اتخاذ شود بعداً مطالعه بعمل خواهد آمد.

4 - کمپانی کلیۀ موادی را که مشمول امتیاز نامۀ دارسی می باشد و در غرب ایران بدست آمده و ضبط می شود مقیاس خواهد گرفت و نمایندگان دولت که برای این کار رسماً مأمور هستند اختیار خواهند داشت اولا این مقیاس را رسیدگی نمایند ثانیاً وضع اندازه گرفتن را تحت مداقه در آورند و هر اقدامی را که لازم می دانند بعمل آورند تا اطمینان حاصل نمایند که ترتیب اندازه گرفتن صحیح

است.

ص: 239

5- کمپانی محاسبۀ بی نقص و صحیحی راجع به موادی که از قرار مذکور در فوق مقیاس گرفته شده و راجع به موضوعاتی که تجت مادۀ 3 ذکر شده نگاهداری خواهد نمود و نمایندگان دولت که رسماً مأمور و مجاز هستند در مواقع مناسب اختیار خواهند داشت بدفاتر کمپانی که محاسبۀ مزبور در آن ثبت است رسیدگی و مستخرجاتی از آن بنمایند کمپانی الی سه ماه پس از اختتام سال خلاصۀ محاسبۀ مزبور را از بابت سنۀ مربوطه بخرج خود تهیه و به دولت تسلیم خواهد نمود و سهمی که بایستی بموجب مادۀ 3 بدولت ایران برسد در موقعی که سهم دولت از بابت عملیات کمپانی در جنوب پرداخته می شود تأدیه خواهد شد ، این گونه محاسبات را دولت محرمانه نگاهداری خواهد نمود باستثنای ارقامی که انتشار آن را لازم بداند.

6 - طرفین قبول دارند که قبولی پیشنهادات فوق از طرف دولت ایران تزلزلی به حقوق و تعهدات هيچ يك از طرفین که در تحت امتیاز نامۀ دارسی دارا هستند وارد نخواهد آورد و مندرجات این مراسله بهیچ وجه نمی تواند در مسائل سرحدی که ممکن است ما بین ایران و دولت دیگری مطرح شود مؤثر واقع شود. مهر وزارت فوائد عامه »

این قسمت هم قبلا ضمیمۀ نامه فوق الذکر بود که بعداً حذف گردیده است.

( به قصد احتراز از مکررات غیر عادلانه تلخيصات ذیل استعمال شده است :

الف - مقصود از کلمۀ کمپانی ، شرکت نفت انگلیس و ایران محدود و یا شعبات آن می باشد.

ب - مقصود از « معادن نفت خانه » کلیۀ اراضی نفت خیزی است که در نفت خانه یا نزدیک آن می باشد و مشمول امتیازی است که دولت علیۀ ایران در سنهٔ 1901 میلادی به ویلیام ناکس دارسی اعطاء نموده است.

ص: 240

نامۀ وزارت فوائد عامه به کمپانی مربوط به کشف معدن نفت در غرب ایران می باشد که قسمتی از آن معدن در خاك عراق ( خانقين ) بوده و قسمتی در خاک ایران می باشد و از این تاریخ از معادن فوق شروع بعلمیات بهره برداری شده است.

عکس العمل مجلس شورای ملی و استیضاح کابینه

جلسه خصوصی : پس از ختم جلسۀ پنج شنبه 29 دی ماه 1305 جلسۀ خصوصی تشکیل می شود و از طرف فراکسیون های آزاد و اتحاد اظهار می شود که مراسله ای که از طرف دولت بکمپانی نفت جنوب نوشته شده در حدود صلاحیت دولت نبوده و کان لم یکن می باشد و چون این کار بر خلاف قانون بوده ما از دولت سلب اعتماد می کنیم. بعداً فراکسیون اتحاد هم که عده شان 26 نفر بوده بدو فراکسیون آزاد و اتحاد ملحق می شوند که در این صورت دولت در مجلس دیگر اکثریت نداشت. باید توضیح داده شود که فراکسیون اتحاد تعداد نفراتش 42 نفر و فراکسیون آزاد تعدادش 13 نفر بوده است.

عکس

مستوفی الممالك با فرزندانش

ص: 241

متن استیضاح

در جلسۀ پنج شنبه 29 دی ماه 1305 طی نامۀ عدۀ زیادی از نمایندگان متن استیضاح به شرح زیر قرائت شد :

« باحترام قوانین موضوعۀ مملکتی و به حمایت از منافع وطنی از دولت آقای میرزا حسین خان مستوفی در مطالب ذیل استیضاح می کنیم :

1 - نوشتن مراسله بکمپانی نفت جنوب بر خلاف وظایفی است که قوۀ مجریه برعایت آن الزام دارد.

2 - عدم توجه به اصلاح امور تجارتی که به فقر و بدبختی اصناف منتهی شده.

3 - تشکیل و تصویب محکمهٔ غیر قانونی در مالیه که با اصول موضوعهٔ قضائی و قانون اساسی مخالفت داشته است.

4 - عدم علاقه بحفظ مالیۀ مملکت و مسترد داشتن اموال نایب حسین و ماشاء اللّه خان دزد و غیره.

5 - عدم توجه و علاقه بامور قضائی و فلاحتی.

امضاءها : عراقی ، سید یعقوب ، مرتضی بیات ، امام جمعۀ شیراز ، شیخ الاسلام ، محمد ابراهیم اهری ، اسد اللّه زوار ، حسین جلالی ،دادگر ، ديبا ، فهیمی ، فاطمی ، حبیب اللّه امین ، حسن اسفندیاری ، عبد الحسین کرمانی ، حاج علی اکبر ، روحی ، بهبهانی ، عباسی ، یاسائی ، علی زارع ، نگهبان ، شیخ بیات ، ملك مدنی ، سهراب ساكینیان ، اسعد بختیاری ، جهانشاهی ، طباطبائی ، وکیلی ، عامری ، فومنی ، رفیع ، پالیزی ، خطیبی ، مرتضی کرمانی ، مهدوی ، اعتبار ، شیخ عبد الرحمن ، حیدری مکری ، عبد اللّه وثوق ، ملك ايرج ، مقدم ، محمد آخوند و مقداری امضاء های دیگر هست.

رئيس - عین این ورقه برای دولت ارسال و تذکر داده خواهد شد که در اسرع اوقات برای تعیین روز استیضاح اظهارات خودشان

ص: 242

را بمجلس بکنند.

استیضاح مورد انتقاد قرار گرفت

پس از آن که استیضاح نمایندگان از دولت مستوفی اعلام گردید ، عده ای از جراید نسبت به استیضاح کنندگان انتقاد نمودند که در وطن خواهی و درستی و پاک دامنی و تقوای سیاسی مستوفی شکی نیست و آیا استیضاح کنندگان بهتر از او کسی را دارند که مانند او باشد ؟!

روزنامۀ ایران یکی از سر مقاله های خود را به این مسئله اختصاص داده و در پایان آن نوشته بود :

« اگر قدری در این حقایق دقیق شوید خواهید یافت که صلاح مملکت و مردم و مجلس و دولت همه در ایجاد وفاق و وحدت نظر است همان طوری که اشاره کردیم باید نمایندگان راه حلی پیدا کرده و باین کشمکش خاتمه دهند و شخص وطن پرست و پاک دامنی را مانند مستوفی از ادامۀ کار دلسر ننمایند. ما این ها را می گوئیم و تاریخ را برای روزی شاهد خواهیم گرفت. »

تعیین روز استیضاح

روز پنج شنبه ششم بهمن مستوفی در جلسۀ رسمی حضور یافت و چنین اظهار داشت :

« چون قرار بود برای تعیین روز استیضاح حاضر شوم آمدم ولی روز استیضاح را معین نکرده ام و بسته بنظر مجلس است. »

رئیس مجلس در جواب اظهار داشت : خودتان در روز آن نظری ندارید ؟

مستوفی - گمان می کنم اگر آقایان موافق باشند روز 5 شنبه آتیه باشد وگرنه هر روزی که خودشان قرار دهند.

سید یعقوب پیشنهاد کرد که روز یک شنبه نهم بهمن باشد.

ص: 243

بدین ترتیب رأی گرفته شد و تصویب شد.

روز پنج شنبه ششم بهمن 1305 ( 22 رجب 1345 ) مستوفی الممالك یک ساعت بظهر در مجلس حضور یافت و در موقع تنفس تقاضای تشکیل کمیسیون منتخبه از فراکسیون ها را که قبلا برای رسیدگی بمراسلۀ کمپانی نفت جنوب تشکیل شده بود نمود. کمیسیون مزبور تشکیل و به استثنای بعضی نمایندگان ، فراکسیون های اتحاد و آزاد و سایر اعضاء حضور یافتند.

در این کمیسیون مستوفی اظهار داشت : چندی قبل این کمیسیون از طرف جلسۀ خصوصی تعیین شد که بموضوع مراسلۀ کمپانی نفت جنوب مراجعه و با دولت تبادل نظر نمایند. چندین جلسۀ کمیسیون تشکیل یافت و قرار شد دولت اقداماتی در این موضوع بنماید.

اینک به آقایان اطلاع می دهم که دولت بوسيلۀ يك مراسله كه اخیراً به کمپانی باین مضمون نوشته است : « چون ممکن است مقررات آن مراسله یک نوع تفسیر و تعبیری در امتیاز نامۀ دارسی محسوب گردد و بنابر این تصویب مجلس شورای ملی را الزام می نماید لذا قطعی و قابل اجرا شدن مقررات سابق الذكر موكول بتصويب مجلس شورای ملی خواهد بود ».

موافقین و مخالفین مستوفی

روز شنبه 8 بهمن تابلوی اسامی موافقین و مخالفین را ثبت نمودند این عده بترتیب نام نویسی کرده بودند :

موافقین دولت : مدرس ، داور ، حایری زاده ، ملك الشعراء ، شیروانی ، شریعت زاده ، بامداد ، ضیاء ، حشمتی ، عمادی ، امامی ، فرشی ، افشار ، فیروز آبادی.

مخالفین دولت : سید یعقوب انوار ، بهبهانی ، یاسائی ، فاطمی ، ايضاً سيد يعقوب - عراقی ، حاج امین التجاز ، روحی.

در ضمن مذاکرات مخالفین عقیده داشتند که در روز استیضاح

ص: 244

یک نفر مخالف و یک نفر موافق مذاکره کنند کافی است و رأی گرفته شود. ولی مدرس و سایر موافقین گفتند که تمام مخالفین و موافقین باید صحبت های خود را بکنند بعد رأی گرفته شود تا حقیقت امر بر ملت ایران مسلم و معلوم گردد.

مخصوصاً که نفر اول موافقین دولت مدرس قرار گرفته بود و می دانستند که مدرس در طلاقت لسان و توضیح مطالب ید طولائی دارد و برای آن ها گران تمام خواهد شد.

استعفای دولت

روز 8 بهمن 1305 مستوفی بعمارت هیئت وزراء آمد و استعفای خود را نوشت و به وزراء هم اطلاع داده شد که در هیئت دولت ، حاضر شوند تا مراتب ابلاغ گردد.

همان روز استعفا مورد قبول واقع شد.

باید اضافه نمود که مستوفی رغبتی به زمامداری نداشت و روی همین اصل هم چندین مرتبه قصد کناره گیری داشت ولی بنا به درخواست عده ای از نمایندگان منجمله مدرس که عقیده داشت که شخصیت مستوفی مانع از دخالت های غیر قانونی شاه خواهد شد و کم تر مداخله خواهد داشت و چون برای مستوفی هم مشکل بود که همه روزه شاه او را احضار و دربارهٔ مسائل امر و نهی بشنود غالباً تمارض می نمود و شانه از زیر بار خالی می کرد. بنابر این استیضاح را مغتنم شمرده مستعفی شد. ولی جواب استیضاح را بوسیلهٔ نامه بمجلس ارسال داشت.

مستوفی و جواب استیضاح

روز یک شنبه 9 بهمن ماه 1305 خ ( 25 رجب 1345 ) رئیس دفتر هیئت وزیران بمجلس شورای ملی آمد و با رئيس مجلس ( تدین ) ملاقات و مراسله ای را که مستوفی الممالك در جواب استیضاح نوشته بود تسلیم نمود. اینک نامۀ مستوفی :

ص: 245

عکس

مستوفی الممالک

ص: 246

« در مقابل استیضاحی که بتقاضای جمعی از نمایندگان می بایست در مجلس شورای ملی از هیئت دولت بعمل آید ، دولت مصمم بود حسب الرسم حاضر شده توضیحات لازمه را بدهد و شبهاتی را که در خاطر نمایندگان حاصل شده رفع نماید و بهمین مناسبت 5 شنبه گذشته شخصاً برای روز استیضاح حاضر شدم ولی از رویه ای که در روز مزبور در مجلس اتخاذ شد بر این جانب محسوس گردید که جریان استیضاح مقرون با کشمکش و مجادلاتی خواهد بود که با سبك و سيلقۀ این جانب موافق نیست. چه عقیدۀ این جانب این است که امروزه مصادر امور مملکت باید از مناقشه و مجادله و حمله و دفاع شخصی صرف نظر نموده اوقات گران بهائی را که بجهت نیل به سعادت و شرافت ملی بدست آمده مغتنم شمارند و متفقاً برای حصول این مقصود مقدس کار کنند و برای این جانب بسی ناگوار خواهد بود که وجود من و دولت که من در رأس آن هستم باعث این پیش آمد نامطلوب شود. بنابر این برای احتراز از این پیش آمد هیئت دولت استعفای خود را تقدیم حضور اعلی حضرت شاهنشاهی خلد اللّه ملکه نموده و ضمناً برای این که تصور نرود که هیئت دولت از جواب استیضاح استنکاف دارد ، توضیحات لازمه هم راجع بمواد استیضاح داده می شود که حقایق مستور نماند. مراتب ذیل را بعرض مجلس شورای ملی می رسانم و امیدوارم لااقل از این مساعدت که این مشروحه در مجلس قرائت شود دریغ ننمایند.

1 - راجع به مراسلۀ کمپانی نفت جنوب

اولا راجع به نوشتن مراسله بکمپانی نفت ایران و انگلیس زحمت تذکر می دهد که احدی منکر احتیاج مملکت به نفت و بنزین نبوده بلکه محسوس است که این احتیاج طوری روبتزاید است که اگر تدارك آن نشود مملکت با مشکلاتی مواجه خواهد شد و باین لحاظ خیر خواهان مملکت که از چندی قبل بکمپانی نفت جنوب تذکر می دادند که با وجود نفت سرشاری که از ایران استخراج

می شود محروم بودن خود مملکت از این شیء ضروری جائز نیست و بر کمپانی لازمست

ص: 247

اقداماتی بعمل آورد که نفتی که حوائج مملکت را کفایت کند بقیمت مناسب در داخله رفع حاجت نماید. کمپانی استخراج نفت را در غرب ایران برای این مقصود انسب دانست و بعضی تسهیلات تقاضا نمود که یکی از آن ها قرار محاسبۀ عایدی دولت از قرار هر تن چهار شلینگ بوده دولت این تقاضا را رد نمود و تسهیلاتی که بر وفق قوانین و نظامات جاریه ممکن بود و با امتیاز نامۀ دارسی هم مخالفت نداشت در نظر گرفت و چون بر طبق نظام نامۀ گمرک که الان معمول است مال التجارۀ ایران که بخارج فرستاده شده و به علتی بایران اعاده می شود از گمرك معاف است و فعلا هم نفت جنوب که بخارج رفته و از طریق خانقین وارد ایران می شود حقوق گمرکی ندارد و باین واسطه معافیت نفت از گمرك بعایدات دولت ضرری نمیزند با ملاحظۀ این که نفتی که محل احتیاج داخله است هر قدر ممکن باشد ارزان تر معامله شود به صرفۀ مملکت خواهد بود لهذا نسبت باین نفت هم که برای تصفیه رفته و برای صرف سوخت مملکت بهمان معادل بر می گردد موافق اصول فوق استثنای آن را از معافیت گمرك لازم ندید و هم چنین بر طبق مقررات گمرك ماشین آلات در ورود و صدور از گمرك معاف است و نیز طبق امتیاز نامۀ دارسی در انقضای مدت امتیاز آلات و ادواتی که در آن موقع کمپانی برای استفاده از مؤسسهٔ خود استعمال می کند متعلق بدولت ایران است اعم از این که در داخله یا خارجه باشد و با این که کمپانی از عایدات تمام مؤسسات اصلی و فرعی خود بدولت باید حق بدهد و پس از اجازۀ حمل و نقل آن اشیاء بداخل و خارج هیچ حقی از دولت فوت ننموده است و ضرری وارد نمی آورد و درباب طریق محاسبۀ عایدات دولت که این فقره را تغییر و تقسیر امتیاز دارسی و از وظایف مجلس دانسته اند نظر دولت این بود که این فقره تعبیر و تفسیر آن امتیاز نیست بلکه معادله ایست که اخذ حق دولت را از قرار صد شانزده عایدات بر طبق امتیاز دارسی تأمین می نماید و معهذا احتياطاً در متن مراسله قید شد که « این مواد در حقوق و تعهدات هيچ يك از

ص: 248

طرفین که تحت امتیاز نامۀ دارسی دارا هستند تزلزلی وارد نخواهد نمود. » و چون این مطلبی است نظری دولت با دقتی که در این باب کرده بود این ترتیب را مخالف قرار داد ندانسته و صرفۀ دولت را در آن کاملا مرعی می دانست ولی همین که در مجلس کمیسیونی تشکیل شد و مذاکره در این خصوص بعمل آمد دولت استنباط کرد که نظر مجلس ممکن است بر این باشد که این ترتیب تصویب مجلس را لازم دارد پس دولت جایز ندانست در تشخیص صلاحیت هیئت تحریه و مقننه و تفكيك آن ها از یک دیگر دخالت کند و به کمیسیون مزبور اشعار داشت که مجلس را حاکم این قضیه می داند و چون قصد دارد برای جلب فواید دیگری با کمپانی داخل مذاکراتی شود هر گاه در آن باب موفقیتی حاصل نکرد و امر منتهی به تثبیت مواد مراسلهٔ سابق الذکر شد تصویب مجلس را شرط خواهد کرد و قضیه همین طور هم شد و بکمپانی از طرف دولت اشعار شد که قابل اجرا شدن مواد آن مراسله موکول به تصویب مجلس شورای ملی است علیهذا تصدیق خواهند فرمود که نه حقی از دولت فوت شده و نه ضرری به مملکت وارد گردیده و نه تخطی به حدود مجلس شورای ملی وارد آمده است.

2 - راجع بامور تجارتی :

این که تصور فرموده اند در اصلاح تجارت مملکت از طرف دولت قصور شده لازم است بطور اختصار تذکر داده شود که اوضاع اقتصادی در اثر جنگ بین الملل به مشکلات عدیده برخورده است از قبیل تغییر طرز تجارت در ممالک شوروی ، تجزیۀ بعضی ممالک از روسیۀ قدیم مثل لهستان و غيره و منقطع بودن ممالك مزبوره که بازار امتعۀ ما بوده اند از ایران و بحران اقتصادی که در خود ممالک شوروی بر اثر جنگ بین المللی و انقلابات آن مملکت حادث شده است. البته تصدیق خواهید فرمود که اصلاح کامل این اوضاع از اختیار دولت ایران به تنهائی خارج است و آن مقدار هم که در قدرت دولت است وقت و مدت و اسباب می خواهد ، معهذا چندی قبل دولت بعد از يك سلسله

ص: 249

اقدامات مقدماتی و مشاوره با مطلعين يك قرار داد تجارتی که بتواند تا يك اندازه اوضاع تجارت را در آن چه متعلق به ممالک شوروی است بهبود دهد تنظیم و بسفارت کبرای دولت شوروی پیشنهاد کرده که در تحت مداقه است. عهد نامۀ تجارت با لهستان هم که یکی از بازارهای عمدۀ امتعهٔ ایران بود بواسطهٔ لزوم تغییر بعضی از فصول آن در تحت مذاکره و قریب الاتمام است و باین وسیله تجارت ایران با لهستان مقام قبل از جنگ را ممکن است حائز شود. فعلا برای دولت اقدام دیگری در این باب مقتضی و مفید نبوده و در آن چه نافع و مقتضی است از طرف دولت کوتاهی نشده است و برای اصلاح کلیۀ امور تجارتی و لایحۀ منع اشياء تجملی تقدیم مجلس شورای ملی شده است.

3 - راجع به تشکیل محکمۀ مالیه :

راجع به تشکیل محکمه در مالیه که آن را غیر قانونی دانسته اند توضیح می شود که تشکیل محکمه در وزارت مالیه برای رسیدگی بامور مالی که یک طرف آن دولت باشد گذشته از این که در ممالک دیگر که اصول متخذه مملکت ما را در دست دارند معمول و مجری است در مملکت خود ما هم سابقهٔ قانونی دارد و مراجعه بقانون تشکیلات مالیه مورخۀ 15 جوزا 1294 قضیه را ثابت می کند و هر گاه این فقره را با مادۀ ششم قانون استخدام دکتر میلیسپو که مشارالیه را در تشکیلات وزارت مالیه و تمام شعب آن اختیار تام می دهد منضم نمایند مسلم خواهد شد که دولت اقدام خلاف قانونی مرتکب نشده است خاصه این که وجود این محکمه در وزارت مالیه امری تازه و جدید الاحداث نبوده و چندین سال است این محکمه دائر است. از این گذشته این دولت از بدو تشکیل کاملا متوجه بوده که باید دعاوی بین افراد و مالیه بعدلیه مراجعه شود و با این نظر وزارت مالیه باوزارت عدلیه تبادل نظر نموده لایحۀ قانونی که برای اجرای این مقصود مقتضی می دانسته تدارك كردند ولی برای این که دعاوی قبل از 1302 که در مالیه سوابقی دارد و با جریان سریع تر انجام شود بهمان دستوری که محکمۀ قانونی

ص: 250

از دیر زمانی در مالیه دائر است مناسب دیده شد بر طبق قانون تشکیلات آن دعاوی در وزارت مالیه قطع و فصل شود و برای این محکمۀ موقتی هم معهذا لایحۀ قانونی ترتیب داده شده که هر دو لایحه برای تقدیم به مجلس شورای ملی حاضر است.

4 - راجع به تصویب نامه :

در باب رد املاک نایب حسین و پسرانش ، عدم علاقۀ دولت را به حفظ مالیهٔ مملکت تعبیر نموده بودند. دولت تصور می کرد آقایان نمایندگان رعایت اصول 5 و 6 و 7 قانون اساسی را به دولت تذکر خواهند داد ، نه آن که اقدامی را که دولت بر وفق قانون شرع و قانون اساسی کرده و حفظ يك عده زن و بچۀ ایرانی را منظور داشته است مورد استیضاح قرار دهند.

توضیح مطلب این است که بعد از قلع و قمع نایب حسین و پسرانش دولت برای عبرت دیگران و بعقیدهٔ این که بسیاری از املاک متصرفی آن ها متعلق به مردم دیگر است و قهراً به دست آن ها افتاده است آن املاک را توقیف کرد و در این مدت اشخاصی که مدعی مالكيت ملکی از متصرفات آن ها بودند برای استیفای حق خود به دولت رجوع کرده با اسناد و مدارك حقانیت خود را ثابت کردند و املاک به صاحبانش رد شد و مقداری از آن ها باقی ماند ، در این ضمن دولت برای ورثۀ نایب حسین که غالب زن و طفل خردسال هستند از اموال غیر منقول آن ها معاشی می پرداخت. آن اموال نیز تمام شده از يك طرف دولت نمی توانسته در حالتی که به جانی و قاتل مسکن و غذا و لباس داده می شود شرعاً و قانوناً جمعی بی گناه را که در جنایت های اسلاف خود شريك نبوده اند بی معاش بگذارد و از طرف دیگر مناسب نمی دانست برای شهریه پیشنهاد بمجلس نماید و وقتی بحاصل این املاک مراجعه شد معلوم شد در سه سال که آن املاك باجاره داده شده اند روی هم زیاده از سالی هشت صد تومان عاید خالص نداشته است وعدۀ ورثه هم بقدری است که در سال سه مقابل این مبلغ اگر بآن ها كمك بشود شاید وفا به

ص: 251

معاش آن ها نکند لهذا مصلحت چنان دیده شد که املاك بلا معارض آن ها بخودشان رد شود که هم چندین اصل قانون اساسی محترم شده و هم معاش جماعتی از عایدات املاک خودشان تأمین شده باشد که دولت از مسئولیت نگاهداری آن ها مستخلص شود و ضمناً از نگاهداری املاک مزبوره و تأمین معاش آن اشخاص ضرری متوجه خزانۀ دولت نگردد.

5 - راجع به امور قضائی و فلاحتی :

در فقرهٔ عدم توجه بامور قضائی اگر مقصود این است که چندی است وزارت عدلیه وزیر ندارد خاطر آقایان را توجه می دهد به این که این اول دفعه نیست كه يك وزارت خانه يك چندی بواسطۀ علل و اسبابی بی وزیر مانده است و این فقره بر عدم توجه به امور آن وزارت خانه دلالت نداشته است و موضوع استیضاح واقع شدن آن چیز تازه ایست. اگر مقصود اوضاع قضائی عدلیه است با این که این دولت از اول تشکیل خود از تقویت لازمه در پیشرفت قوۀ قضائی و عدم مداخله در وظایف آن خودداری نکرده است بر صاحبان بصیرت معلوم است که بهبودی محسوس در امور قضائی با تدارك وسائل و اسبابی است که از نظر قانون و از نظر بودجه و از نظر اوضاعی که در امور ما حکم فرماست تدریجی الحصول و امری نیست که در مدت قلیل میسر شود ، مخصوصاً چیزی که باین کار کمک می نماید مساعدت و موافقت آقایان نمایندگان محترم مجلس شورای ملی است.

اما در باب فلاحت : آقایان نمایندگان که چندی قبل نمایشگاه فلاحتی را مشاهده فرموده اند ، ملاحظه نموده اند که دولت توجه مخصوصی بترقی و تشویق فلاحت داشته و کمال مساعدت را با متخصص فلاحت منظور می نماید و مشارالیه که اخیراً وارد شده است با نهایت جدیت مشغول کار و در امتحان بذر و امر چای کاری و نوغان مساعی وافيه بعمل می آورد و هرگاه پیشنهادات راجعه ببانك فلاحتی و مؤسسات اقتصادی و سعی در آوردن متخصصین برای راه سازی و راه آهن که کمال تأثیر را در پیشرفت و ترقی فلاحت دارد و پیشنهادات

ص: 252

راجع بدفع آفات حیوانی و مساعدت با فلاحین از رفع بعضی مالیات ها و تدارك گاو کاری را منظور فرمایند ، امید است که تصدیق فرمایند دولت در این مدت کم در این قسمت از وظیفهٔ خود هم قصور نکرده است - حسن »

دربارهٔ خواندن یا نخواندن مراسلۀ مستوفی در جلسۀ رسمی در جلسه ای خصوصی مذاکراتی شد ، قرار شد کمیسیون مخصوصی تشکیل شود و هر چه تصمیم گرفته شد از آن قرار رفتار شود. در کمیسیون موافقت نشد و نگذاشتند مراسله در جلسۀ علنی مطرح شود.

روز یک شنبه نهم بهمن روزنامۀ ایران در سر مقالۀ خود که عکس مستوفی را هم در بالای صفحه بچاپ رسانیده بود چنین نوشته بود :

مستوفی وطن پرست :

مستوفی محبوب و وطن پرست رفت ، دیروز استعفای خود را بحضور اعلی حضرت همایونی تقدیم داشت و از کار کناره جوئی نمود. چرا ؟

برای این که مستوفی غرض ندارد ، به مملکت ، بجامعه و ملت علاقه مند است. امین و طرف اعتماد و پاک دامن است ، مستوفی جاه طلب و غرض ورز نیست. مشاهده کرد که در مجلس شورای ملی ممکن است نفاق و موجبات افتراق و کشمکش شدیدتر طلوع نماید ، زیرا مخالف و موافق صف آرائی کرده بودند. نخواست این کشمکش توسعه پیدا کند او می دانست که امروز ملت احتیاج شدید به آرامش دارد و منافع مردم ایجاب می کند که همه دست بدست یک دیگر داده و در دورۀ جدید خدماتی به مملکت بکنند ...

باین دلائل و بدلائلی که همیشه حسن نیت و نجابت فطری مستوفی موجد آن است استعفای خود را تقدیم داشته و رفت.

ولی حالا منصفانه بنشینیم و یکی دو دقیقه فکر کنیم ...

تنها این مرد پاک دامن بود که با علاقه به پادشاه و مردم می توانست

ص: 253

از مشکلات پاک و منزه بیرون آید ... زیرا حب مستوفی در اعماق قلوب مردم وجود دارد مجامع سیاسی و محافل اجنبی هم بدون استثنا اعتراف دارند که این شخص نیکوکار برای وطنش همیشه خادم صادق بوده است ...

مستوفی در میان تأسفات تودهٔ ملت از کار کناره جوئی کرد ولی باید اعتراف کرد که پارلمان با یکی از بهترین فرزندان مملکت که استحقاق نوازش داشته است خشونت بخرج داد. »

پس از اعلام استعفای مستوفی در فراکسیون های مجلس مذاکراتی در اطراف زمامدار آینده بعمل آمد عده ای معتقد بودند که بهتر از مستوفی کسی پیدا نخواهد شد و بهتر است بهر کیفیتی شده مجدداً مستوفی را برای قبول مقام ریاست وزرائی متقاعد سازند.

مدتی بحران بطول انجامید. بالاخره شب پنج شنبه 12 بهمن وزیر دربار بمجلس اطلاع داد که روز پنج شنبه 13 بهمن نمایندگانی از فراکسیون ها حضور شاه شرفیاب شوند تا در خصوص کابینه مذاکراتی شود.

روز پنج شنبه 24 نفر از نمایندگان مجلس که از طرف فراکسیون ها و منفردین انتخاب شده بودند بار یافتند.

در این باریابی شاه شرحی دربارۀ لزوم ایجاد وحدت نظر و ضرورت اصلاحات فوری در مملکت بیان و در خصوص استعفای کابینه اظهار داشته بود که چون مصالح مملکت بودن مستوفی را سر کار ایجاب می کند مخصوصاً که وزیر خارجۀ کابینۀ مستوفی در مسکو مشغول تنظیم قراردادهائی دربارۀ تجارت و گمرکات و شیلات و سایر مشکلاتی که داریم می باشد و چون شوروی ها نسبت به مستوفی حسن نظر دارند که اگر کنار برود مشکلات باقی خواهد ماند من استعفای او را نپذیرفتم ولی ایشان هم چنان در استعفای خود پا برجا مانده ، خوبست که در خصوص کابینه ، تصمیم سریعی اتخاذ نمایند.

ص: 254

ضمناً در خصوص استیضاحی که شده بود بعضی مواد استیضاح از قبیل مراسله و تشکیل محکمه در مالیه اساساً از بین رفته و در خصوص بقیه هم جواب داده شده است که باین جهت اشکالی باقی نمی ماند.

پس از مذاکرات فوق نمایندگان بمجلس مراجعت و اظهارات شاه را بسایرین اعلام نمودند. در نتیجۀ این اقدامات روز شنبه دوم شعبان 1345 برابر 15 بهمن 1305 وزیر دربار به مجلس آمد و با رئیس مجلس ملاقات نمود که تمایل مجلس شورای ملی را نسبت برئیس دولت آتیه استعلام نماید.

دو ساعت بعد از ظهر شنبه جلسۀ خصوصی تشکیل و مذاکراتی دربارۀ کابینۀ آینده صورت گرفت و قرار شد فراکسیون ها نظر خود را اعلام نمایند. عدۀ حاضر در جلسۀ خصوصی 95 نفر بوده اند که هشتاد و نه نفر آن ها رأی تمایل به مستوفی دادند.

بدین ترتیب با فعالیتی که از طرف نمایندگان و شاه شد بالاخره مستوفی حاضر بقبول زمامداری شد و کابینۀ خود را بدین شرح روز سه شنبه ششم شعبان 1345 برابر 18 بهمن 1305 بحضور شاه معرفی نموده :

مشاور الممالك وزیر خارجه ( نام برده در این موقع در مسکو بود )

حاجى مخبر السلطنه وزیر تجارت و فلاحت و فواید عامه

سید محمد تدین وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه ( تدین روز قبل ، از ریاست مجلس استعفا نموده بود. )

نصرت الدوله فیروز وزیر مالیه

فروغی ، وزیر جنگ

فاطمی ( عماد السلطنه ) ، وزیر داخله

داور ، وزیر عدلیه

وزیر پست و تلگراف را بعد تعیین و معرفی خواهد نمود.

ص: 255

عکس

ص: 256

ساختمان راه آهن سراسری

یکی از علل انقراض قاجاریه و خلع احمد شاه مخالفت صریح با کشیدن خط آهن از بحر خزر به خلیج فارس بود که انگلیس ها نهایت علاقه و کوشش را به کشیدن این رشته خط داشتند و تا پروندۀ امر و سوابق این مسئله در دسترس مطالعه خوانندگان گرامی قرار نگیرد متوجه علل و موجبات احداث راه آهن بین خرمشهر و بندر جز نخواهند گردید و علت مخالفت سلطان احمد شاه را نمی توانند درک نمایند.

مخالفت صریح احمد شاه

پس از جنگ بین الملل اول و تصرف بین النهرین بدست قوای انگلیس ، دولت انگلیس در نظر گرفت راه آهن بین بصره و بغداد را به پایان رسانیده از بغداد نیز امتداد داده تا « قری تو » ( نقطه مرزی عراق عرب ) برسانند.

پس از آن که ساختمان این سلسله راه آهن بپایان رسید ، انگلیسی ها خیلی سعی کردند که این رشته راه آهن را امتداد داده تا تهران و از تهران تا بندر جز ( جنوب شرقی سواحل بحر خزر برسانند) ... انگلیس ها برای مفتوح ساختن باب مذاکره در اطراف ساختمان و کشیدن این راه آهن بوسائل مختلفه متشبث و از هر طرف مشغول اقدام شدند ، از جمله بوسیلهٔ شاهزاده نصرت السلطنه (1) ( عموی سلطان احمد شاه و هم درس و هم بازی او ) با احمد شاه وارد مذاکره شدند که شاه هم در درجۀ اول با این پیشنهاد موافقت کامل نمود که با کمک های مؤثر خود در راه نیل باین مقصود اقدام نماید تا با وامی که انگلیس ها بایران خواهند داد این راه آهن ساخته شود.

پس از آن که پیشنهاد مزبور به سمع سلطان احمد شاه رسید و چگونگی تقاضای انگلیس ها مستحضر گردید در پاسخ گفت « راه آهنی

ص: 257


1- این موضوع را شخص نصرت السلطنه ( نصرت مظفری ) در حیات خود برای نگارنده نقل کرده است

که بصلاح و صرفۀ ایران است ، راه آهنی است که از دزداب ( زاهدان فعلی ) شروع بشود و مسیر آن به اصفهان و تهران باشد و از آن جا به اراک و کرمانشاهان متصل بشود ، یعنی از شرق بغرب ایران چنان که از زمان داریوش هم راه تجارت هندوستان بآسیا و سواحل مدیترانه همین راه بوده است و این راه برای ملت ایران نهایت صرفه را از لحاظ تجارت خواهد داشت. بعقیدۀ من اگر دولت ایران بخواهد روزی برای ایجاد راه آهن اصلی قدم بر دارد همین خط است و من با کمال ميل حاضرم با کشیدن این راه آهن موافقت نمایم زیرا از لحاظ ترانزیت بایران کمک می کند. ولی راه آهن عراق و قری توبه بحر خزر فقط جنبۀ نظامی و سوق الجیشی دارد و من نمی توانم پول ملت را گرفته یا از کشورهای خارج وام گرفته صرف راه آهنی که فقط جنبۀ نظامی دارد بنمایم.

بالاخره احمد شاه گفت اگر انگلیس ها خیلی علاقه به ایجاد راه آهن دارند و با این نقشه موافقند خودشان با دولت وارد مذاکره شوند ، اگر مجلس اجازه داد اقدام نمایند. والا من ابداً در این مسئله کوچک ترین مداخله ای نمی نمایم. »

نصرت السلطنه که واسطه و حامل پیغام بود بسلطان احمد شاه می گوید که با این صراحت هم نمی شود به وزیر مختار انگلیس جواب یأس و منفی داد ، خوب است يك قدری ملایم تر جواب داده شود.

سلطان احمد شاه قدری تأمل کرده و سپس در جواب می گوید : « آقا آن ها هم من و هم تو را بهتر از خودمان می شناسند ، اگر غیر از این جواب داده شود خواهند فهمید که بآن ها جواب دروغ داده ایم ، بهتر است که بهمین صراحت گفته شود که من با این نقشه هیچ گونه موافقت ندارم. »

مطلعين معتقد بودند که خط آهنی که از لحاظ کسب عایدات بیش تر و ترقی کشور برای ایران از هر جهت پرفایده تر و از لحاظ سیاسی مفیدتر بود خط آهن بین شرق و غرب ایران بود نه خط آهن بین شمال

ص: 258

و جنوب ایران.

اما منافع استعماری دولت انگلیس برای حفظ هندوستان از مخاطرات احتمالی و بمنظور استفاده از خط آهنی که در حملۀ احتمالی بخاك روسيۀ شوروی پس از انقلاب اکتبر 1917 مورد استفاده قرار گیرد ایجاب می کرد که خط آهن ایران شمالی و جنوبی کشیده شود.

اصولا انگلیس ها قبل از انقلاب اکتبر هم علاقه مند بودند که از لحاظ هندوستان خط آهن ایران بین شمال و جنوب باشد.

کما این که در مادهٔ 2 امتیاز نامۀ رویتر که در سال 1871 م (1250 خ ) که ناصر الدین شاه کلیۀ منابع زیر زمینی ، مالی و صنعتی کشور را به بارون رویتر تبعۀ دولت انگلیس اعطا نموده است حاکی است که دولت ایران از برای مدت هفتاد سال امتیاز مخصوص و انحصار قطعی راه آهن بحر خزر الى خليج فارس را به ژولیوس رویتر و شركاء يا بوكلاء آن ها اعطا و واگذار می نماید. (1)

نیز در سال 1912 ، (1291 خ ) که در مجلس عوام انگلستان گفتگو بر سر مسئلهٔ راه آهن سراسری ایران بمیان آمده لرد کرزن نایب السلطنۀ قبلی هندوستان و وزیر خارجۀ بعدی انگلستان گفت : در مدت بیست سال تصدیق شد که هندوستان باید محاط باشد در يك حلقهٔ جبال و صحاری که بدون تلفات زیاد قشون و پول و غیره قابل عبور باشد. بحق یا باطل این بوده است سیاست تغییر ناپذیر حکومت هند ، در طول زیادترین قسمت يك قرن و از بیست و پنج سال باین طرف بزرگ ترین احزاب سیاسی این مملکت آن را قبول کرده اند ، این سیاست هندوستان را از هر حمله ای حراست کرده و هیچ ملتی عبور از این منطقۀ حمایت شده را نیازموده است. اما اگر این راه آهن ( راه آهن غربی - شرقی ایران ) ساخته می شد ، آن وقت تمام آن سیاست بخطا بوده ، بما می گویند : این اصول را نپذیرید که سیاست حقیقی هند عبارت است

ص: 259


1- كتاب « عصر بی خبری » تألیف ابراهیم تیموری

از باز کردن سرحدات آن بطرف مغرب (1).

هم چنین نقشۀ راه آهن از بحر خزر تا به خلیج فارس در تاریخ 1917 یعنی آغاز انقلاب اکتبر روسیه در کتابی باسم « سیاست انگلیس در ایران روشن شد » بوسیلۀ یک نفر هلندی که عضو سفارت آلمان در ایران بوده است. در آمستردام انتشار یافت كه يك نسخۀ آن در کتاب خانۀ سلطنتی بلژيك موجود می باشد ... این نقشه را یکی از محصلین اعزامی به اروپا بنام مهندس عطائی که در سال های 1305 - 1306 در برلین بوده بدست آورده و در سال 1308 خ انتشار داد و بلافاصله حقوقش قطع شد و چنان تحت فشار قرار گرفت که بفاصلۀ کمی در اتاق انتظار سفارت ایران در برلن خودکشی کرد ... (2)

انگلیس ها با ایجاد حکومت تمرکز قدرت بمقصود رسیدند

در کابینۀ سردار سپه در تاریخ 1304/3/9 قانونی از مجلس گذشت که از هر یک من ( سه کیلو ) قند و شکر و چای که بایران وارد می شود یا در کشور تولید می گردد دو ریال عوارض برای ساختمان راه آهن بگیرند و بدین ترتیب هزینۀ ساختمان راه آهن سراسری تأمین گردید و برای نقشه برداری بوسیلهٔ کمپانی های خارجی دعوت بعمل آمد بدین وسیله انگلیس ها بمقصود خود نائل آمدند که اولین قدم را بردارند. یکی از کمپانی هائی که در امر نقشه برداری و بعداً در ساختمان قسمتی از راه آهن سراسری نماینده اش بایران آمد کمپانی ساختمانی یولن آمریکایی بود.

الهیار صالح که در آن موقع بسمت مترجمی در سفارت آمریکا مشغول خدمت بود برای نگارنده حکایت کرده که من مأمور شدم با نمایندۀ کمپانی یولن برای مترجمی نزد سردار سپه که در آن موقع رئيس الوزراء بود بروم و مطالب طرفین را ترجمه نمایم. در این

ص: 260


1- روزنامۀ تجدد ایران مورخ 6 / 10 /1320 نوشتۀ محمد فرهمند لیسانسیه علوم سیاسی
2- از سرمقاله روزنامۀ مرد امروز شمارۀ 40 سال سوم 23 / 4 / 1324

ملاقات نمایندۀ کمپانی یولن بسردار سپه گفت : چون کشور ایران تقریباً خالی از سکنه و بیش از 15 میلیون جمعیت ندارد و طول خط شمال به جنوب زیاد است با کم ترین مخارج می توان راه های اصلی ایران را شوسه کرد و احتیاجات ایران را کاملا مرتفع ساخت ، بعلاوه اگر چنین خطی ( از شمال بجنوب ) هم ساخته شود از لحاظ ترانزیت فاقد اهمیت تجارتی خواهد بود و اسباب ضرر خواهد گردید و ایران بایستی دارای خط آهنی گردد که از لحاظ ترانزیت و حمل و نقل دخل و خرجش برابر باشد و بهترین طریق راه آهن شرق بغرب خواهد بود که آسیا را باروپا متصل کند.

پس از ترجمۀ این مطالب سردار سپه که تا آن موقع با سکوت کامل همه را شنیده بود ناگهان برخاست و با ناراحتی بطرف نقشۀ ایران که بدیوار اتاق نصب شده بود رفت و گفت باین آدم بگو من می خواهم از این جا تا این جا را ( با انگشت خود نقشه را از بحر خزر تا محمره نشان داد ) به وسیله راه آهن بهم متصل کنم به او چه مربوط که ضرر می کند یا صرفۀ ایران نیست.

نمایندۀ کمپانی یولن اندکی بسردار سپه نگاه کرد و دیگر مطلبی نگفت و خداحافظی کرده خارج شدیم.

قانون اجازۀ ساختمان راه آهن ما بین خورموسی و بندر محمره و بندر جز مصوب 4 اسفند ماه 1305

مادۀ اول - مجلس شورای ملی بدولت اجازه می دهد که خط آهن ما بین خورموسی و بندر محمره و بندر جز را از طریق همدان - طهران در امتداد خطی که از طرف مهندسین دقیقاً معین می شود و از طرفین شروع بساختمان نماید و باید بلافاصله بعد از این قانون شروع باجرای مقدمات امر بشود.

مادۀ دوم - بدولت اجازه داده می شود که خرید لوازم ساختمان راه آهن مزبور و خرید مصالح راجعه بآن را اعم از آن چه در داخله

ص: 261

یا خارجه باید تهیه شود پس از اعلان مناقصه مطابق قانون محاسبات عمومی بتوسط شرکت های ساختمانی خارجه یا داخله که شرایط آن ها بیش تر مقرون بصرفه و صلاح مملکت باشد بعمل آورد.

تبصرۀ 1 - كليۀ وجوهی که بمقتضای این لایحه صرف می شود همه ساله دولت مبلغ آن را برای تصویب به مجلس تقدیم می نماید و بعد از تصویب مثل سایر مخارج مملکتی در تحت تفتیش مالیه به مصرف خواهد رسید.

تبصرۀ 2 - چنان چه عبور خط آهن از املاك اشخاص ضرورت پیدا کند دولت مکلف است قیمت آن قسمتی را که طرف احتیاج است به نرخ عادله تأدیه نماید.

مادۀ سوم - ساختمان راه آهن مزبور موافق نقشۀ متخصص راه آهن که بتصویب مجلس شورای ملی استخدام شده و در تحت نظارت معزی الیه بر حسب دستور العمل هیئت دولت انجام می گیرد.

مادۀ چهارم - از وجود عایدات انحصار قند و شکر و چای چهار میلیون و نیم تومان برای ساختن کارخانۀ آهن ذوب کنی اختصاص خواهد یافت که از آغاز سال 1306 در ظرف 5 سال به مصرف خواهد رسید و متوقف بر عملیات راه آهن نخواهد بود.

تبصرۀ 1 - تحصیل اعتبار مصرف برای هر يك از سنوات مذکوره بموجب لایحۀ عليحده خواهد بود که تقدیم و بعد از تصویب مجلس شورای ملی اجرا خواهد شد.

تبصرۀ 2 - کلیۀ مصارفی که برای کارخانۀ ذوب آهن بمصرف خواهد رسید در تحت تفتیش مالیه خواهد بود.

تبصرۀ 3 - هر قسمت از مادۀ دوم قانون 20 بهمن 1304 و هم چنین مادۀ نهم قانون نهم خرداد 1304 که با مفاد این قانون متناقض باشد منسوخ است.

مادۀ پنجم - دولت مکلف است پس از تصویب این قانون در ظرف سه سال سایر خطوط اصلی راه آهن ایران را بوسیلۀ متخصصین فنی نقشه برداری نموده و با رعایت اهمیت هر یک متدرجاً برای تصویب تقدیم مجلس

ص: 262

شورای ملی نماید.

مادۀ ششم - اعلان مناقصه باید در تمام ممالکی که کارخانۀ تهیۀ لوازم ساختمان راه آهن دارند بوسیلهٔ سفارت خانه های ایران در جراید محلی منتشر شود ، مدت مناقصه نباید کم تر از شش ماه پس از انتشار اعلان بوده باشد و حقوق کمیسیونی که در موقع خرید لوازم راه آهن معمولا منظور می شود باید ضمیمۀ سرمایۀ اختصاصی راه آهن شود.

مادۀ هفتم - وزارتین فواید عامه و مالیه هر یک در حدود وظایف و اختیارات خود مأمور اجرای این قانون می باشند.

این قانون که مشتمل بر هفت ماده است در جلسۀ چهارم اسفند ماه 1305 شمسی بتصویب مجلس شورای ملی رسید - رئیس مجلس شورای ملی - حسین پیرنیا

نقش انگلیس ها در احداث راه آهن شمال و جنوب ایران

سند دیگری که می رساند راه آهن از جنوب بشمال ایران خواست انگلیس ها بود مطلبی است که دنیس رایت در کتاب خود بنام انگلیس ها در میان ایرانیان نوشته است که در زیر نقل می گردد :

« این که تا پایان دورۀ قاجار هیچ خط آهن طویل المسافتی در ایران کشیده نشده بود نتیجۀ هیچ گونه قضوری از جانب بریتانیا نبود. جوليوس دو رویتر از میان جنبه های متعدد امتیاز وسیع و همه جانبه ای که در سال 1872 از شاه کسب کرده بود در درجۀ نخست به راه آهنی دل بسته بود که امید داشت بین دریای خزر و خلیج فارس بکشد. دولت بریتانیا که از خطری که روسیه متوجه ایران ساخته بود بیش از پیش نگران شده بود ، سخت عقیده داشت که چنان چه راه آهنی بین خلیج فارس و درون ایران موجود نباشد كمك مؤثر نظامی بریتانیا به ایران در صورت حملۀ روحسیه از شمال ، غیر ممکن خواهد بود. ارباب سرمایه و بانکداران و محافل تجارتی لندن نیز بهمان اندازۀ کارشناسان

ص: 263

سوق الجیشی وزارت جنگ بریتانیا مایل و راغب بودند که چنین خط آهنی احداث گردد. هر دو گروه خشنود بودند که در اموندوولف وزیر مختار بریتانیا در تهران حاضر شده است که مساعی وافر خود را مصروف کسب امتیاز راه آهن نماید. شاه به علت لطفی که با باز کردن رود کارون به روی کشتیرانی خارجی در حق انگلیس ها نشان داده بود خود را مجبور دید که برای حفظ توازن ، امتیازی برای احداث راه آهن در شمال ایران به روس ها بدهد. در اموندوولف این را بهانه قرار داد و اصرار ورزید که متقابلا امتیازی برای احداث راه آهن در جنوب ایران به انگلیس ها داده شود. شاه ناتوان تر از آن بود که بتواند مقاومت کند ، ولی پس از آن که در برابر این خواست در اموندوولف تسلیم شد بار دیگر تحت فشار شدید روسیه قرار گرفت که به دلایل سوق الجیشی و بازرگانی مصمم بود که از احداث راه آهن توسط انگلیس ها از خلیج فارس به درون ایران مانع گردد. دیگر بار شاه بی چاره تسلیم شد و در اواخر سال 1980 پیمانی بین ایران و روس منعقد شد که به موجب آن مقرر گشت که برای مدت ده سال احداث راه آهن در ایران ممنوع باشد. این پیمان در سال 1900 برای مدت ده سال دیگر تمدید شد و بدین ترتیب هر گونه امید احداث راه آهن در ایران را تا سال ها نقش بر آب ساخت. هنگامی که این پیمان دوم منقضی شد توجه و علاقۀ محافل لندن نسبت به احداث راه آهن در ایران بسرعت احیا گشت. گروهی از ارباب سرمایه و بانکداران قدرتمند و ذی نفوذ محافل بازرگانی لندن سازمانی تحت عنوان « سندیکای راه آهن ایران » تشکیل دادند ، و امتیازی از شاه برای نقشه برداری از مسیر راه آهن و احداث راه آهن از خلیج فارس به درون ایران کسب کردند. دولت بریتانیا از این سندیکا پشتیبانی کرد ...

يك نمود توجه فراوان دولت بریتانیا و حکومت هندوستان نسبت به احداث راه آهن در ایران آن بود که آن ها یکی از با کفایت ترین مأموران خود یعنی آرنولد ویلسون را مأمور کردند که بخش اعظم

ص: 264

فاصلۀ سال های 1911 الی 1913 را صرف بررسی و نقشه برداری مسیرهایی نماید که بتوان برای کشیدن راه آهن از خلیج فارس به درون ایران مورد استفاده قرار دهد و اما جنگ اول جهانی و آن چه در دنبال جنگ آمد به این امید بریتانیا که نقشی در احداث راه آهن ایران ایفا کند ، پایان داد تازه در سال 1927 بود که رضا شاه احداث نخستین خط آهن عمدۀ ایران ، یعنی راه آهن سراسری ایران را که از خلیج فارس تا دریای خزر امتداد می یافت ، آغاز کرد. »

اولین کلنگ ساختمان راه آهن

روز یک شنبه 23 مهر ماه 1306 برابر 19 ربیع الثانی 1346 برحسب دعوتی که از طرف وزارت فوائد عامه بعمل آمده بود در بیرون دروازۀ گمرك با حضور وزراء رجال نمایندگان مجلس سفر اوامرای ارتش ، مدیران جراید و طبقات دیگر در محوطهٔ حسین آباد در ساعت 8 صبح پس از آن که پهلوی بیاناتی ایراد نمود ، نخست وزیر هم در پاسخ مطالبی بیان داشت و کلنگ نقره ای بدست پهلوی داد و او هم برزمین زد که طبق نقشه محل ایستگاه راه مرکزی راه آهن شروع بساختمان گردد. از عجایب این که در همان موقع طوفان و گرد باد شدیدی برخاست بطوری که فضا را بکلی تاریک و عده ای از چادرهائی که برای مدعوین بر پا کرده بودند کنده و پاره کرد. این طوفان نابهنگام را عده ای به فال نيك نگرفته نامیمون دانستند.

نطق مدرس درباره راه آهن

مدرس - عرض می شود که این لایحه مشتمل بر پنج ماده است. فوریت ثانی معنیش اینست که مذاکرات در مجلس بشود و خاتمه بیابد. آن چهار ماده را بنده هم موافقم که الان در مجلس ماده ماده هم نباشد ، هر چهار تا را يك دفعه رأی بدهیم و اهمیت هم دارد. هر چه زودتر باید تصویب شود. حرف در مادۀ اول است که آیا این فوریتش خوب

ص: 265

است ؟ صلاح است ؟ يا يك قدری باید تأمل بشود از این که من و هر یک از آقایان وکلا که مثل من هستند هیچ اطلاع از حسن و قبح و خوبی و بدی آن نداریم ، هیچ جای شک نیست و این که بگویند از این خط به آن خط یا از خط دیگر به خط دیگر من در مرحلۀ خودم نمی توانم بگویم این بهتر است یا آن زیرا سر رشته ندارم. گمان می کنم آقایان وزراء هم در این مسئله از ما اعلم نباشند چون يك جهات عدیده ای دارد و يك خبر ویت کاملی می خواهد. جهات اقتصادی ، سیاسی ، اقرب ، ابعد و آن چه که مصالح يك مملكت و مصالح اجتماعی است. این ها را یک کسی که تجریباتی کرده باشد و البته متخصصین که خیلی در این کارها عمر صرف کرده باشند آن ها می فهمند. ماها نمی فهمیم. پس ما بیائیم و يك خطی را بگوئیم این خوب است یابد است هر دو فلسفه است. پس چه باید بکنیم در این که خط آهن برای ما از الزم امور است و هر ساعتی زودتر بهتر است و چیز مرغوبی است که تمام ملت ایران طالب آنند حرفی نیست. الان آن که در اصفهان است می خواهد خط آهن از در خانه اش برود. آن هم که در بندر عباس است همین میل را دارد. همه مایلند و انشاء اللّه الرحمن امیدوارم روزی بیاید که همه دارای خط آهنی بشویم. هم اصلی و هم فرعی و ان شاء اللّه دارای هزار هزار فرسخ خط آهن بشویم. ولی این جا حرف در خط اول است که آیا آن خط اولی کدام است و کدام اصرف و اصلی است این را باید تأمل کنیم ، آقایان هم تصدیق می فرمایند که ما وکلای ملت هستیم ، ملت نشسته که ببیند ما صرفهٔ آن ها را چطور منظور می کنیم.

ما اگر تصدیق کنیم که از روی جهل است تکذیب هم بکنیم از روی جهل است با اتکال و اعتمادی هم که به آقایان داریم اگر بخواهیم به حرف آن ها گوش بدهیم. این فرع بر این است که آن جهاتی که آقایان وزراء از متخصصین فهمیده اند لااقل برای ما مذاکره کنند این هم در این مجلس نمی شود و بعقیدۀ بنده خوب است قبول بفرمایند

ص: 266

که این مادۀ اول به کمیسیون فوائد عامه برود اگر خودشان از متخصصین ما چیزی فرا گرفتند بما حالی کنند که جهات حسن این راه اینست و جهات مضرۀ آن راه آنست مثلا خرجش کم تر است ، جهات سیاسیش بهتر است ، جهات اقتصادیش بهتر است که ما در این رأی دادن يك مرجحی داشته باشیم الان به نقد ما هیچ مرجحی نداریم. از روی تقلید حرف باید رأی داد. اگر خود آقایان از متخصصین معلوماتی اقتباس کرده اند در کمیسیون ما را قانع کنند. اگر نه اجازه بدهند که متخصصین نظریات خودشان را به کمیسیون بفرستند که ما بفهمیم کدام جهت حسنش غلبه دارد والا ما کورکورانه این جا يك خطی را رأی بدهیم ، دوست دارم آقایان وزراء به این مسئله راضی نشوند و شرط هم اینست که يک هفته بیش تر طول نکشد ، اگر صلاح می دانند قبول بفرمایند. مادۀ اول برود به کمیسیون و فردا را به پس فردا نیندازند ، همه روزه جلسه کنند اگر توانستند يك جهاتی را به ما نشان دادند و ما را قانع کنند که این خط جهات حسنش بیش از خط دیگر است ما هم رأی می دهیم والا فردا از اصفهان ، از شیراز ، از بندر عباس هی تلگراف می آید و خط آهن می خواهند. البته خط آهن چیز خوبی است و هر کسی هم میل دارد خط آهن از شهر خودش برود لذا بنده با فوریت ثانی مخالفم. »

نظریات مهندس کاساکوسکی راجع به راه آهن ایران

مهندس کاسا کوسکی در استخدام دولت ایران و در وزارت فوائد عامه رسماً مشغول کار بود. وی راجع به راه آهن و این که چه خطی بصرفه و صلاح کشور ایران است مطالعات عمیقی نموده و طی دو رسالۀ مفصل نظریات خود را بیان کرده است. (1)

نسخه ای از آن در اواخر دورۀ ششم بدست دکتر مصدق که در آن موقع نمایندۀ مجلس و مخالف با خط از شمال به خرمشهر بوده رسیده

ص: 267


1- مسودۀ رسالۀ کاسا کوسکی بخط دکتر مصدق در آرشیو نگارنده می باشد که عیناً در آخر کتاب « دکتر مصدق و نطق های تاریخی او » نقل گردیده است

و چون موضوع خیلی مهم بوده دکتر مصدق هم برای تأیید نظریات خود ( که در جلسۀ 21 بهمن 1304 و جلسۀ دوم اسفند ماه 1305 و 29 فروردین 1306 و نهم اردیبهشت 1306 و 28 فروردین 1307 دربارهٔ راه آهن به مخالفت برخاسته ) نظریات مهندس کاسا کوسکی را بدون آن که در اصل موضوع تغییر داده باشد خلاصه نموده و بصورت مقالۀ مفصلی تنظیم نموده که برای اطلاع عمومی منتشر نماید ولی اوضاع و مقتضیات آن زمان اجازه نداد منتشر شود.

بنابراین عین مقالۀ دکتر مصدق برای تکمیل تاریخچۀ راه آهن ایران عیناً در زیر نقل می گردد :

« آقای کاسا کوسکی مهندس محترم وزارت فوائد عامه در موضوع راه آهن ایران عقایدی در دو رساله اظهار نموده اند که متأسفانه بعد از مذاکرات مجلس باین جانب رسید و موجب تأسف گردید که چرا از مندرجات آن ها تا خرداد ماه 1307 بی اطلاع بوده و مواقعی که لوایح تصویب خط آهن و مخارج آن در مجلس مطرح بود استفاده ننموده ، البته مراد استفاده ایست که شخص این جانب می کرد والا هیچ دلیل و منطقی اکثریت را متقاعد و از رأئی که داد منحرف نمی نمود.

نظریات مشارالیه آن قدر مفید است که این جانب بعد از مطالعه لازم دانست که بدون این که چیزی از موضوع حذف شود آن ها را خلاصه نموده بمعرض مطالعۀ عموم گذارد. بعقیدهٔ مهندس مزبور هر مملکتی که شروع براه آهن می کند. اول باید خط اصلی را ایجاد کند و بعد بتدریج خطوط فرعی را بآن ملحق نمایند.

« خطوط آهن يك مملكت من حيث المجموع بمنزلۀ جسد زنده می باشد که دارای استخوان بندی معین است بنابراین اگر خط اصلی مثل ستون فقرات بدن درست ترتیب داده شود تمام بدن

می تواند بطور صحیح و بقاعده ايفاء وظیفه نماید و اگر خطوط فرعيه نيز هر یک در جای خود بخط اصلی متصل شوند تعادل لازم در کار تولید گردیده با صرف اقل درجه قواء حداکثر صرفه جوئی در وقت حاصل خواهد

ص: 268

شد. »

« یکی از دلایل این که در انتخاب اولین خط تا چه درجه ممکن است راه خطا پیمود خط بندر جز و محمره می باشد زیرا قسمت شمالی خط مزبور یعنی قسمت بندر جز - طهران اگر دارای اهمیت (1) خصوصی و محلی است قسمت جنوب آن که طهران - محمره باشد شامل هیچ کیفیت و خصوصیتی نیست و شرح آن از این قرار است : طرفداران خط تهران - محمره در تعیین نظریۀ خویش این طور استدلال می کنند که خط مزبور بهترین راهی است برای حمل امتعۀ نواحی سواحل بحر خزر ببازار اروپا چون اقصر طرق ما بين بحر خزر و خلیج فارس می باشد در صورتی که راه نزديك صادرات و واردات نواحی بحر خزر - بازار اروپا و بالعکس خط پهلوی - موصل - اسکندرون است. »

« از روی نقشه خوب روشن می شود که چقدر مصنوعی و برخلاف طبیعت خواهد بود اگر بارهای شمالی تقریباً 1400 كيلومتر بطرف جنوب با راه آهن حمل شود و از آن جا مجدداً بوسیلهٔ کشتی ها عربستان را دور زده بدریای مدیترانه برسد. »

« در مملکتی مثل ایران که کلیتاً فاقد طرق وشوارع صحیحی است جبران مخارج ساختمان راه آهن فقط در صورتی ممکن است که ایجاد آن با منظور اصلی یعنی آبادانی مملکت توافق داشته باشد و با ارتباطات بین المللی هم وفق دهد تا بتواند امتعۀ خارجه را از مملکت عبور داده جلب ترانزیت نماید زیرا حمل و نقل محلی و عبور و مرور داخلی بخودی خود چندان زیاد نیست و برای این که راه آهن بتواند بوجود خود ادامه دهد باید بقدر کافی برای آن بار تدارك نمود و چون خود مملکت نمی تواند مقدار کافی را تأمین نماید پس یگانه راه صحیح حل مسئله ساختمان راه آهن در ایران اینست که بواسطهٔ ساختن يك

ص: 269


1- طهران - بندر جز از نظر صادرات مهم نیست زیرا بیش تر صادرات مربوط به نواحی شمالی است که حمل مال التجارۀ گیلان و مازندران احتیاجی براه بندر جز ندارد و در آذربایجان هم بوسیلهٔ خط آهن تبريز - جلفا و ساير وسایل حمل روسیه می شود. دکتر مصدق

خط اصلی که دو دریای آزاد را در اروپا و آسیا بهم متصل سازد ترانزیت بین المللی جلب شود ».

« اگر قرون سابقه را بخاطر بیاوریم خواهیم دید که یگانه علت اصلی اهمیت و ثروت ایران از این جهت بوده که تمام راه های کاروان رو بین اروپا - هندوستان از ایران می گذشته و کلیۀ بارهای ترانزیتی از این راه حمل و نقل می شد ولی بعد از افتتاح کانال سوئز راه های کاروان رو ایران اهمیت بین المللی خود را از دست داده و تجارت راه دریا را پیش گرفت. حالا وسیلهٔ حسن انتخاب خط اصلی راه آهن ایران ممکن است که وضعیت و عظمت سابق این مملکت را اعاده داد.

« برای انجام این مقصود تنها خطی که می تواند مفید باشد راهی است که در یک سر آن بحر الروم ( دریای مدیترانه ) مدخل تمدن اروپا واقع و در سر دیگرش اقیانوس هند و در این خطه به یکی از بنادر ایران که قابل دخول کشتی های اقیانوس باشد متصل شود و این شرط در آتیه جهت ترقی مملکت و بسط تجارت خارجی اس اساس است. »

« هيچ يك از خطوط راه آهن که محدود بحدود مملکت می باشد نه فایدهٔ مستقیم خواهد داشت و نه موجب تزیید تجارت خواهد شد و نه مسئلۀ حمل و نقل را برای ایران حل تواند نمود. »

« افکار و نظریات سابقه نسبت براه آهن که وسیلۀ عمده و ضروری حمل و نقل داخلی شمرده می شد اخیراً تغییر کلی یافته است باین معنی که در اروپا و آمریکا ، افکار عمومی قویاً متوجه توسعۀ راه های شوسه و نقلیۀ موتور گردیده ، دلیل آن هم این است که نقلیۀ موتوردار بعلت تسهیل حمل و نقل بارهای جزئی بیش تر و بهتر رفع حوائج محلی و روزانۀ اهالی می نماید و نسبت بتوسعۀ تجارت هم مؤثر است زیرا هم برای حمل و نقل های محلی و هم برای عملیات نظامی و حفظ انتظامات داخلی نظر باین که می توانند در راه های شوسه نزدیک هر آبادی حرکت خود را قطع و تجدید نمایند رجحان غیر قابل انکاری نسبت براه آهن دارد ... بدون این که مبالغ خطیری برای ایجاد راه های ریل دار مصرف شود پس بهتر

ص: 270

این است که مسئلۀ حمل و نقل داخلی بهمین ترتیب حل گردد. »

بنابراین مقدمات ، مهندس مزبور خط اصلی راه آهن ایران را خط چاه بهار - قصر شیرین می داند باین طریق که از چاه بهار شروع شده از بمپور - ریگان - کرمان - یزد - اصفهان - دولت آباد - کرمانشاهان - قصر شیرین - كركوك بگذرد و در موصل براه آهن بغداد متصل و از آن جا ببندر الکسندرت ( اسکندرون ) ساحل مدیترانه منتهی گردد و باین طریق دو دریای آزاد مدیترانه و عمان بیک دیگر متصل و حمل و نقل مال التجاره و مسافرت از اروپا به آسیا از طریق خشکی و دریا میسر شود زیرا اسکندرون نه این است که بواسطۀ وضعیت بندری می تواند بارهائی که از کشتی ها پیاده می شود بواسطۀ راه بحری بطرف آسیا حمل کند بلکه بواسطۀ راه آهنی که از بندر مزبور ( راه آهن بغداد ) باسلامبول می رود هر مال التجارۀ اروپائی ممکن است بدون احتياج بدریا از طریق اسلامبول - اسکندرون وارد ایران بشود و برای این که راه آهن اروپا براه آهن هندوستان وصل شود و از بارگیری های مختلف که موجب خرج و تأخیر حمل و نقل است جلوگیری شود. آقای کاساکوسکی شعبۀ دیگری برای این خط قائل است که از بین کرمان - بمپور جدا شده بمیر جاوه و یا دزداب برسد که بالنتيجه متصل براه آهن هندوستان شود.

هرگاه سؤال کنند که بجای خط اصفهان - دولت آبادت - کرمانشاه - موصل آیا بهتر نیست که خط آهن اصفهان - بطهران - قزوین - میانج - ساوجبلاغ گذشته از آن جا بموصل منتهی شود ؟ جواب مهندس مزبور اینست که چون مراد ایجاد خط اصلی است که شامل ترانزیت بین المللی است و در ترانزیت هر قدر خط کوتاه تر باشد بصرفه نزدیک تر و لذا این راه با سایر طرق بهتر می تواند رقابت نماید. البته مقتضی است که خط آهن از اصفهان - بکرمانشاه و از آن جا بموصل متصل شود زیرا خط چاه بهار - اصفهان - دولت آباد - قصر شیرین - موصل 2300 کیلومتر بیش تر نیست در صورتی که

ص: 271

از چاه بهار به اصفهان - تهران - قزوین - ميانج - ساوجبلاغ - موصل 2770 کیلومتر است که 470 کیلومتر بیش تر و چنین مسافتی در ترانزیت فوق العاده مؤثر است.

بعقيدۀ مشارالیه « بهترین بندر طبیعی ایران چاه بهار بلوچستان است که در دریای آزاد واقع شده و خارج از خلیج محصور فارس است و در طرف شمال چاه بهار ( راس کلاب ) شبه جزیره ایست که توقفگاه خوبی برای کشتی های اقیانوس است ، چون هم کشتی ها می توانند بساحل نزديك شوند و هم عمق و وسعت دهانه کافی است و بعلاوه شبه جزیرۀ مزبور از بادهائی هم که در آن جا

می وزد محفوظ می باشد و نزول از کوهستان ایران بطرف چاه بهار هیچ گونه اشکال تکنیکی ندارد برخلاف بنادر خلیج فارس بکمی عمق و محفوظ نبودن دهانه معروفند بطوری که حتی کشتی های متوسط هم باید در مسافت بعیدی از ساحل توقف نمایند گذشته از آن جبال مرتفعی سواحل خلیج فارس را از فلات ایران جدا ساخته است بطوری که امتداد خط آهن به بنادر آن اشکالات تکنیکی بسیار دارد. »

« دخول ببندر چاه بهار در تمام فصول سال بلامانع است و عرض دهانۀ خلیج متجاوز از هفت کیلومتر و عمق آن در تمام وسعت دهانه تقريباً 48 فوت ( 14 ذرع ) و در فاصلۀ يك كيلومتری تا ساحل بعمق 24 تا 36 فوت است.

در شمال دماغه موسوم بمتحدين ( راس كلاب ) ایستگاه عالی می باشد که محفوظ از باد و برای توقف هر عده کشتی های بزرگ اقیانوس گنجایش دارد. » در صورتی که خط بندر جز - محمره مفيد نیست زیرا از یک طرف محدود به دریای محصور بحر خزر است و از طرف دیگر خلیج فارس که هم عمق آن کم است و هم بواسطهٔ صحرای عظیم عربستان از دسترس دنیا دور است بندر محمره دارای نواقص طبیعی است باین معنی که از دماغه مدخل شط العرب فقط وقتی کشتی - های اقیانوس می توانند عبور کنند که آب بالا ایستاده باشد.

ص: 272

« عمق دهانه و وسع فار ( خط السیر کشتی ) آن دائماً در تغییر است و در وقتی که آب کم است عمق آن فقط 13 فوت ( قریب چهار ذرع ) می باشد و اگر بنا باشد دهانه را پاک کنند هر سال باید این عمل را تکرار کرد » و يك مبارزۀ بی حاصلی با رسوب رودخانه نمود والا « کشتی های بزرگ اقیانوس ببندری که در کانال واقع است داخل نمی شوند و تقریباً در 4 یا 6 کیلومتری بندر ما بين مدخل کانال و جزیرۀ دیبا توقف می کنند کشتی های کوچک هم در فاصلۀ نیم کیلومتری لنگر می اندازند ولی در موقع طغیان رود کارون ( اوایل بهار ) توقف کشتی ها غیر ممکن است. »

وقتی که کشتی ها نزدیک ساحل نرسند باید دو دفعه مال التجاره را بارگیری کرد که هم مستلزم خرج زیاد و هم تکرار بارگیری اغلب موجب فساد مال می شود بعلاوه عایدات خط محمره و آتیۀ آن در صورت توسعۀ راه های آهن محل بسی تردید است زیرا اگر تمام بارهای بنادر جنوب هم جمع شود به 50 هزار تن بالغ می گردد ، که قسمتی از آن از بندر عباس و بوشهر بایالت کرمان و فارس می رود و آن قسمتی هم که متعلق به خوزستان است با بودن رود کارون براه آهن محتاج نیست و بارهای شرکت نفت جنوب هم که در گمرک محمره وارد می شود با وسایل نقلیۀ شرکت مزبور حمل می گردد و اگر امروز قسمتی از واردات از طریق محمره وارد می شود بعد از اتصال راه آهن ایران بخط بغداد که در آتیه قطعی است خط محمره اهمیت فعلی را از دست خواهد داد زیرا سرعت سیر و کم بودن مخاطرات سبب می شود که تجار راه بری را به دریا ترجیح دهند و از نظر صادرات هم نواحی شمالی بارهای خود را بمحمره نمی فرستند زیرا از حیث طول زمان و مخارج مقرون بصلاح نیست فرض کنیم که از مرکز ایران ( دولت آباد ملایر ) بخواهند مال التجاره را حمل باروپا کنند باید آن را بیکی از بنادر بحر مديترانه فرستاد خواه این که بندر مزبور پرت سعید باشد یا اسکندرون.

ص: 273

در این صورت باید دو راه در نظر گرفت راه بحری و بری یعنی دولت آباد محمره - پرت سعید و یا بری فقط یعنی دولت آباد - قصر شیرین - موصل - اسکندرون - حال باید دید که کدام یک از این دو طریق کوتاه تر است.

از دولت آباد تا محمره با راه آهن 700 کیلومتر و از محمره تا پرت سعید با کشتی 6200 که مجموعاً 6900 کیلومتر است.

در صورتی که از دولت آباد - کرمانشاه - قصر شيرين - كركوك - موصل - نصیبین - بندر اسکندرون 1220 کیلومتر و چون این عدد را از 6900 تفریق کنیم راه اول 5680 کیلومتر از راه ثانی طولانی تر است و علت این که بعضی ها خط محمره را در نظر گرفته اند اشتباهی است که در نظر اول از ملاحظۀ سطحی نقشۀ ایران نموده و این طور تصور کرده اند « که این خط برای اتصال دو دریای خزر و خلیج فارس اقصر طرق است در صورتی که حقیقت غیر از این و انتخاب خط مزبور برسم خط اصلی اساساً اشتباه بزرگی است زیرا طول راه بحرى محمره باروپا (6200 کیلومتر ) از کانال سوئز بکلی از نظر محو شده است و احتراز از این بعد مسافت فقط بوسیلهٔ راهی امکان پذیر خواهد بود که از ایران بدریای مدیترانه برود. » بنابراین کوتاهی راه باعث فوائد چندیست که محتاج به بیان است :

اولا صرفه جوئی کرایه - برای مقایسه کرایۀ بحری با کرایۀ راه آهن پروفسور والترلونس آلمانی از احصائیه های حمل و نقل این طور استخراج می کند که نسبت کرایۀ بحری بکرایۀ راه آهن مساویست به نسبت يك بر پنج و نیم در این صورت کرایۀ 6200 كيلومتر از محمره - پرت سعید مساویست بکرایه که در راه آهن برای مسافت 1125 کیلومتر داده می شود بعبارة اخرى کرایۀ با راه آهن پنج برابر و نیم از کرایه با کشتی گران تر است.

در این صورت باید چنین فرض کرد که اگر مال التجاره از دولت آباد ( طریق محمره ) وارد پرت سعید شود باید کرایۀ 1825 کیلومتر

ص: 274

با راه آهن را تأدیه کرد یعنی از دولت آباد محمره با راه آهن 700 را کیلومتر و از محمره - پرت سعید 6200 =+=

1825 = 700 + 1125 = 5 / 5 : 6200

و چون از دولت آباد تا بندر اسکندرون 1220 کیلومتر است هرگاه این عدد را از 1825 موضوع نمائیم.

605 = 220 - 1825

راه دولت آباد - اسکندرون از دولت آباد - محمره - پرت سعید 605 کیلومتر کوتاه تر است.

گرچه هر قدر مسافت کم تر باشد کرایه هم کم تر است معذلك ممكن است يك مطالعهٔ مختصری هم در مبلغ کرایه که معمول کنونی است نمود.

از لندن - مارسيل - پرت سعید - بصره 13400 کیلومتر است که کرایۀ هر يك تن پنج لیره که مساویست با 255 قرآن.

هر چند مسافت پرت سعید - بصره کم تر از مسافت پرت سعید - لندن است یعنی از پرت سعید - بصره 6200 و از پرت سعید - لندن 7200 کیلومتر است ولی چون زحمت پرت سعید - بصره بیش تر است لذا این طور فرض می کنیم که هر دو معادل هم باشند در این صورت کرایه پرت سعید - بصره 127 قرآن می شود.

و چون در موقع عبور از ترعۀ سوئز هر تنی باید 20 قرآن حق العبور بدهد لذا كرایۀ هر تن از پرت سعید تا محمره 147 قرآن است.

کرایۀ راه آهن محمره - دولت آباد هم بحد وسط هر تن در یک کیلومتر دو شاهی است که 700 کیلو متر 70 قرآن می باشد.

قرآن 217=70 + 20 + 127

در این صورت مجموع کرایه از پرت سعید - محمره - تهران 217 قرآن است در صورتی که مسافت از دولت آباد - کرمانشاه - اسکندرون 1220 كيلومتر و كرايۀ هر يك تن 122 قرآن است.

که چون کرایۀ دولت آباد - محمره - پرت سعید را از کرایۀ

ص: 275

دولت آباد - کرمانشاه - اسکندرون تفریق شود حمل و نقل با خط اخیر 95 قران ارزان تر خواهد شد.

95 = 122 - 217

ثانیاً صرفه جوئی زمان - از اسکندرون - دولت آباد - طهران 1560 کیلومتر است که اگر سرعت سیر راه آهن را بحداقل که ساعتی 40 کیلومتر است حساب کنیم در مدت 39 ساعت مسافرین از اسکندرون وارد طهران می شوند.

39 = 40 : 1560

در صورتی که از پرت سعید - محمره - دولت آباد - طهران 7200 کیلومتر است که 6200 آن را باید با کشتی و 1000 دیگر را بنا راه آهن پیمود و کم تر از 19 شبانه روز نمی توان بطهران رسید خصوصاً این که برای حمل مال التجاره زمان طولانی تری باید پیش بینی کرد چه بر طبق این حساب باید مال التجاره از لندن تا محمره چون راه مضاعف است مدت 38 روز وارد شود در صورتی که معمولا دو یا سه ماه طول می کشد تا از لندن بار وارد بندر گردد.

علت هم اینست که گاهی مال التجاره باید در بنادر بماند تا برای کشتی بمقدار کافی بار فراهم شود و گاه چون کشتی ها مستقیماً بمقصد نمی روند لذا در مراکز تجارتی مثل بمبئی و مدرس باید بار را از کشتی پائین آورد و بعد با کشتی های دیگر روانه نمود این است که برای ورود مال التجازه باید موعدی بیش از آن چه که مقرر است حساب کرد در این صورت ملاحظه می نمائیم که احداث راه آهن محمره چون مال التجاره را از کشتی مستغنی نمی کند این وضع را تغییر نخواهد داد در صورتی که بعد از ایجاد خط آهن موصل - دولت آباد - طهران چنان چه مال التجاره با راه آهن حمل شود مدت 12 روز و اگر تا اسکندرون با دریا و از آن جا با راه آهن حمل شود چون از لندن تا بنادر مدیترانه هم سیر کشتی ها مرتب و هم سرعت آن ها بیش تر است 22 روز وارد تهران می شود.

ص: 276

مسافرین هم با ترن های معمولی 7 روز و با ترن های سریع السیر 5 روز می توانند این راه را بپیمایند ، همین طور است که اگر کسی از لندن بهندوستان مسافرت کند که امروز از طریق بحرى لندن - بمبئى 22 روز وقت می خواهد در صورتی که ایجاد خط آهن اسکندرون - دولت آباد - میرجاوه آن را به 9 روز تقلیل می دهد و نتیجه این است که مسافرین و پست از استرالیا - جنوب چین - هند و چین - هندوستان باروپا و بالعکس از طریق ایران حرکت می نمایند

ثالثاً - حمل و نقل با کشتی ممکن است دست خوش اتفاقات شود لذا محتاج به بیمه و وسایل عدیده است در صورتی که راه آهن باعث اعتماد و اطمینان است و سرعت سیر موجب مزید ارتباط و تأمین حمل بار در موعد مقرر مستلزم این خواهد بود که برای انجام سفارش های تجارتی و حمل و حفاظت امتعه به بیمه و وجود واسطه و دلال و غیره احتیاجی نباشد.

رابعاً - سرعت حمل امتعه دوران حمل سرمایه را تشریع خواهد کرد و این خود باعث می شود که با سرمایۀ کمی مؤسسات بزرگ تری ایجاد گردد که از یک طرف منافع آن ها را زیاد نموده و از طرف دیگر از قیمت امتعه خواهد کاست و در حقیقت می تواند منافع صادرات را ترقی داده و قیمت واردات را تنزل دهد.

خامساً - سرعت و نظم حمل و نقل موجب این می شود که از تغییر اوضاع اقتصادی مثل ترقی و تنزل قیمت در بازارهای تولید و مصرف امتعه و یا از تبدیلات در کیفیات عرضه و تقاضا برای امر تجارت استفاده شود.

سادساً - حمل و نقل از طریق بحر مستلزم مخارج گزاف مراکز تجارتی است « زیرا مال التجاره در انبارهای این مراکز باید مدتی معطل بماند تا بقدر لزوم برای کشتی ها بار جمع شود در صورتی که این انتظار و معطلی در مورد حمل با راه آهن وجود نخواهد داشت ».

بطور خلاصه نتیجۀ نظریات آقای کاسا کوسکی این است که

ص: 277

راه آهن اسکندرون - میرجاوه - چاه بهار با خطوط فرعیهٔ آن که از دولت آباد - همدان - طهران ساخته شود راهی است که هم برای منافع داخلی مفید و هم راهی است که اروپا را بهندوستان و شرق اقصی متصل می سازد در صورتی که راه « طهران - محمره حتى رفع حوائج ضروری مملکت را هم نمی تواند عهده نماید چون مسائل راجعه بارزانی و فوریت ایصال مال التجاره بموعد مقرر و عدم انقطاع و سرعت حمل و نقل را حل ننموده و برای تجارت اسباب سرعت و گردش سرمایه نمی شود و فقط تأثیرش برای یك ناحیۀ خوزستان خواهد بود و بنابراین نمی تواند خط مستقلی محسوب شود و باید تابع نقشۀ کلی و توسعۀ آیندۀ خطوط آهن باشد ».

بعضی اشخاص منور الفکر ایران بر این عقیده هستند که برای ساختمان راه آهن ایران نباید ملاحظۀ استفاده از عایدات را کرد و می گویند راه آهن برای این ساخته می شود که اسباب ترقی مملکت بشود. این نظر ترقی مملکت البته صحیح است ولی وجوه ملی باید بمصرف ایجاد راه هائی برسد که اهمیت اقتصادی و مملکتی داشته باشد مثل راه اقیانوس هند - دریای مدیترانه. »

مهندس محترم می گوید که تمام پیشنهادهائی که بکمیسیون خط راه آهن ایران شده و از مطالعاتی که بعمل آمده مسلم است که « نه خط محمره و نه خطوط دیگری که بسواحل جنوبی متصل

می شود و تنها اهمیت داخلی دارند و ترانزیت اروپا و هند را جلب نمی کنند نمی توانند مخارجی را که برای ساختمان آن ها می شود جبران نمایند. »

« علی ای حال بدون ادعای غیب گوئی می توان از پیش گفت که هر گونه امیدی برای ملت و دولت راجع به تسهیل حمل امتعهٔ ایران بواسطهٔ راه محمره قطعاً مبدل یبأس خواهد گردید و علاوه بر این که پس از صرف سرمایۀ گزافی اسباب بهبود اقتصادی نخواهد شد بر بودجۀ مملکت نیز بار سنگین خواهد بود و عاقبت در اصل مسئلۀ اهمیت راه آهن برای ایران در افکار عمومی سوءاثر خواهد بخشید. »

ص: 278

« با یقین کامل می توان گفت که اگر ساختمان راه طهران - محمره را در وهلۀ اول قرار دهیم مملکت را از ساختن خطوط دیگری که بتوانند مخارج خود را جبران نموده منابع عایدی تازه برای مملکت تشکیل دهند از قبیل خط ترانزیتی اروپا هندوستان یا خط پهلوی - مدیترانه بکلی محروم می سازیم. »

« احداث خط اروپا بهند نه تنها باعث تأخیر احداث سایر خطوط نمی شود بلکه بالعکس بواسطهٔ منافع خود ساختن خطوط دیگر را تسریع خواهد کرد. و شکی نیست که ممکن خواهد شد که نه فقط بطور استقراض بلكه بطور اشتراك در امر ساختمان سرمایه های خارجی جلب شوند. بهترین دلیل این مطلب این است که تمام ملل اروپا همیشه علاقه مندی کامل بمسئلۀ ترانزیت اروپا - هندوستان نشان داده اند چنان که قبل از جنگ بین المللی برای اجراء این مقصود ملل اروپا حتی سرمایۀ لازمه را جمع آوری کرده بودند شرکت فرانکوانگلو - روس ».

« شرکت سرمایۀ چند ملیتی از ملل اروپا (1) در عملیات راه آهن و ذی نفع بودن ترکیه - بین النهرین - هندوستان در ترویج عبور اجناس ترانزیت توسط راه آهن های آن ها کلیهٔ شرایطی را که برای حسن عمل خط آهن ایران لازم است بوجود آورده و کاملا تأمین خواهد کرد که صادرات و واردات ایران این طور که اخیراً بواسطۀ ترانزیت از خاک روسیه ملاحظه می شود بمضیقه نیفتاده و تابع اتفاقات نمی شود زیرا که مسئلۀ لزوم رعایت منافع ملل باعث ترویج حمل و نقل

ص: 279


1- در موضوع امتیازات بخارجه ها عقاید مختلفه اظهار شده گروهی معتقدند که منافع اقتصادی هر دولت مستلزم منافع سیاسی اوست لذا دادن امتیاز بآن ها صلاح نیست و جمعی می گویند که چون در مملکت سرمایه نیست دادن امتیازات صلاح است بعضی هم هیچ اصلی اتخاذ نمی کنند و موکول به تشخیص موارد می نمایند. عقیدۀ این جانب این است که باید فرق گذارد بین خارجی های متنفذ و آن هائی که بی نفوذند. جلب سرمایۀ خارجی های غیر متنفذ نه این است که از ثروت های طبیعی استفاده شده و باعث آبادی و عمران مملکت می شود بلکه ایجاد یک سیاستی برای دول غیر متنفذ سبب می شود که بواسطۀ رقابت آن ها با هم نفع اقتصادی و سیاسی ما هر دو تأمین شود

از راه ایران خواهد شد نه علت فشار و مضیقۀ آن. »

مخارج خط اسکندرون - دزداب (1) را با بعضی از خطوط فرعی ضروری مهندس مزبور به 100 ملیون تومان تخمین می نماید از این قرار :

قصر شیرین - کرمانشاه - دولت آباد - اصفهان - یزد - کرمان - بم - دزداب 1990 کیلومتر

دولت آباد -همدان - طهران 400 کیلومتر 81/000/000 تومان

19/200/000 تومان

--------------------

100/200/000

در صورتی که مخارج خط بندر جز - محمره 1400 کیلومتر 80 میلیون می شود باین طریق که 1100 کیلومتر آن از قرار 48 هزار تومان می شود باین طریق که 1100 کیلومتر آن از قرار 48 هزار با کوه های لرستان تقاطع می کند هر کیلومتری 80 هزار تومان خرج دارد که هرگاه 4 میلیون هم برای اصلاح بندر جز و بندر محمره اضافه کنیم مخارج آن به 80 میلیون بالغ می گردد.

80/800/000 =4/000/000 +80/000 × 300 + 48/000 × 1100

در صورتی که اگر 100 ملیون خرج کنند و راه اسکندرون - دزداب با خط فرعی آن که دولت آباد - طهران را بسازند هم منافع داخلی و هم ترانزیت بین المللی هر دو تأمین می شود این مبلغ در صورتی است که راه آهن به چاه بهار نرسد و از بین کرمان - بم به دزداب متصل شود ولی اگر بخواهند بچاه بهار هم برسد باید بیش از این خرج نمود از این قرار :

قصر شیرین - دزداب با خط فرعی دولت آباد - طهران

100/200/000 تومان

بم - چاه بهار 500 کیلومتر 26/400/000 تومان

ص: 280


1- از روی نقشه خوب معلوم می شود که هرگاه راه آهن از بم بریگان و از آن جا بمیرجاوه وصل شود با صرفه تر است از این که از بم بدزداب متصل شود زیرا باین طریق قسمتی از راه چاه بهار ساخته می شود. ( دکتر مصدق )

دائر نمودن بندر چاه بهار 1/400/000 تومان

----------------------------

128/000/000 تومان

و چون از قصر شیرین تا موصل هم که محل خط آهن بغداد است راه آهن نیست و باید ساخته شود چنان چه مخارج ساختن آن را هم که 310 کیلومتر و 15 ملیون می شود بمبلغ فوق اضافه کنیم مخارج خط آهن از موصل - دزداب - چاه بهار با خط فرعی دولت آباد - طهران کلیتاً 142 ملیون خواهد شد که ممکن است دولت ایران با سایر ملل شرکت کند و یا این که بدون شرکت دیگران بسازد که هر یک از این دو طریق محتاج بتوضیح است :

اولا در صورت شرکت - چنان چه ایران در ثلث سرمایه شرکت کند 48 ملیون تومان لازم است که هرگاه مدت ساختن راه را شش سال حساب کنیم در هر سال 8 میلیون باید بپردازد و اگر در نصف سرمایه شرکت نماید و مدت ساختمان را 9 سال حساب کنیم 8 میلیون در مدت 9 سال ادا می نماید.

ثانیاً تمام سرمایه از ایران باشد - در این صورت عایدات انحصار قند بتنهائی کفایت نمی کند و اول باید باراه آهن بغداد قرار دادی نمود که 310 کیلومتر مسافت از موصل - قصر شیرین را خودش بسازد و چون در ترانزیت هندوستان ذی نفع است البته موافقت می کند و بعد هم مدت ساختمان را بجای 9 سال 18 سال نمود که مهندس محترم با تصدی دولت ایران بتنهائی بدلایل ذیل موافق نیست :

( 1 ) دولت در مدت 18 سال از ساختن خطوط فرعی باز می ماند.

( 2 ) هر قدر مدت قلیل باشد از سرمایه زودتر استفاده می شود در صورتی که اگر دولت بتنهائی اقدام کند یک سرمایۀ هنگفتی در مدت 18 سال بی نفع می ماند.

( 3 ) هرگاه ملل دیگر شرکت کنند چون قسمتی از سرمایۀ آن ها در مملکت خرج می شود باعث بهبود اوضاع اقتصادی می شود.

( 4 ) چون خط اسکندرون - دزداب راه ترانزیتی است شرکت

ص: 281

سایر دول موجب ازدیاد حمل و نقل و بالنتيجه منافع زیادتر است.

( 5 ) بواسطهٔ این که ایران در ایجاد خط آهن صاحب تجربه نیست خوبست که با سرمایۀ خارجی تجربیات ملل دیگر هم جلب شود تا مملکت از هر دو منتفع گردد در صورتی که از کمپانی های مقاطعه کار خارجی این مقصود حاصل نمی شود زیرا سعی آن ها فقط در ارزان تمام کردن است و علاقه مند نیستند که راه طوری باشد که در آتیه خوب کار بکند.»

واقعۀ قم - یا درگیری با روحانیت

از قدیم الایام تا به امروز معمول و مرسوم است که غالباً مردم هنگام تحویل سال نو در اماکن متبرکه بسر می برند و آن را بفال نيك می گیرند. در موقع عید نوروز 1306 که مصادف با 27 ماه مبارك رمضان 1346 هم بود ، زوار بسیاری از نقاط مختلف بسوی شهر قم روی آوردند تا هنگام تحویل حمل در حرم حضرت معصومه ( علیهم السلام ) بگذرانند و بقدری جمعیت و ازدحام در صحن و حرم و رواق ها بود که جای سوزن انداختن نبود. اعضاء خانوادۀ پهلوی که همسر رضا شاه ( مادر محمد رضا ) جزو آنان بود به قم آمده در غرفۀ بالای ایوان آئینه بدون حجاب کامل نشسته بودند ، و بطوری جلب نظر می کرد که صدای اعتراض مردم از هر سو بلند شده بود و این طرز حضور در مکان مقدسی را بی احترامی نسبت به حضرت معصومه می دانستند ولی هیچ کس جرئت نمی کرد قدم پیش بگذارد و به آن ها تعرض نماید.

در همین موقع هم سید ناظم واعظ که مشغول وعظ در مسجد جنب حرم بود مردم را تهییج نمود که امر بمعروف و نهی از منکر حکم می کند که مردم جلوگیری نمایند. خبر به حاج شیخ محمد تقی بافقی رسید و او به خانوادۀ دربار پیغام فرستاد که شما اگر مسلمان هستید که نباید با این وضع در این مکان مقدس حضور یابید و اگر مسلمان نیستند باز هم حق ندارید در این مکان حضور یابید.

ص: 282

پیام مؤثر واقع نشد. حاج شیخ محمد تقی شخصاً به حرم آمد و سخت به آنان اعتراض نمود و خواست که سر و صورت خود را بپوشانند یا از آن جا خارج شوند.

در این وقت غوغائی برخاست خانوادۀ پهلوی فوراً بمنزل تولیت رفته از آن جا با تلفن به رضا شاه خبر دادند و او فوراً بسوی قم حرکت کرد و دستور داد يك دسته سرباز پشت سر او حرکت کند. پس از چند ساعت بشهر قم رسید و مستقیماً وارد صحن حرم شد. چند نفر طلبه را که در آن حول و حوش بودند مشلق نموده وارد حرم شد. چند نفری را هم در جوار قبر حضرت معصومه ( علیهم السلام ) با عصا و لگد مضروب نمود. فرستاد حاج شیخ محمد تقی را هم دستگیر کرده بتهران فرستاد و تحویل زندان شهربانی تهران دادند و او را هم چنان در حبس نگه داشتند تا پس از پنج ماه که آیت اللّه حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی خواستار آزادی وی گردید.

حاج شیخ محمد تقى ظاهراً آزاد ولی طبق دستور از مراجعت به شهر قم ممنوع شد. لذا در حضرت عبد العظیم تحت نظر قرار گرفت و تا شهریور 1320 در شهر ری بسر برد تا در هفتاد سالگی بدرود حیات گفت.

حاج شیخ محمد تقی بافقی در سال 1292 قمری متولد گردیده از چهار ده سال تحصیل در یزد به عتبات عالیات شتافت و مدت 17 سال هم در آن جا به تحصیل فقه و اصول پرداخت و در محضر آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و آقا سید کاظم یزدی رحمة اللّه عليهما و هم چنین سید جلیل السید احمد کربلائی که استاد در علم تزکیه و اخلاق بود کمال استفاده را کرده بود که در سال 1337 ق به قم آمد. موریس پرنو فرانسوی در کتاب « در زیر آسمان ایران » در این مورد چنین نوشته است :

« ... این امر ( سر و صورت باز ) رنجش پیشوای مذهبی قم را فراهم ساخت به طوری که ملکه مورد سرزنش وی قرار گرفت و منجر به تظاهراتی از طرف مردم شد.

ص: 283

شاه از این جسارت فوق العاده در غضب شد و دستور داد دسته ای قوای موتوریزه به قم فرستاده شود و خود در حالی که کفش بیا داشت (1) بداخل حرم شتافت و ملای قم را گوش مالی سخت بداد ».

عکس

تصویری از شیخ محمد تقی بافقی ( این نقاشی در 70 سال پیش کشیده شده )

ص: 284


1- باید بخاطر داشت که رضا خان در ایام وزارت جنگی روزهای عاشورا و تاسوعا را با دستۀ قزاق خانه پا برهنه به بازار می آمد و کاه بر سر خود می پاشید و در مجالس عزاداری شرکت می کرد ولی در دوران سلطنتش حریم بست حضرت معصومه و حضرت رضا را شکست. آورده اند که نادر شاه افشار هنگامی که فرماندهی سپاه شاه طهماسب صفوی را داشت چندان ایمانی به مذهب تشیع نداشت ولی پس از آن که بسلطنت رسید و نجف اشرف را فتح نمود بدستور او ایوان طلا ساخته شد و خود را سگ آستان علی ( علیه السلام ) خواند و نیز بدستور خود او قلاده ای از طلا بگردنش انداخته مانند سگ او را بحرم حضرت امیر ( علیه السلام ) کشیدند و آن قلادۀ طلا هنوز هم در خزانۀ حضرت امیر است. میرزا مهدی خان منشی نادر شاه و نویسندۀ تاریخ نادر شاه که حضور داشته در این مورد چنین گفته است : بی ادب مگذر از این در که عجب درگاهی است *** سجده گاه ملك و در گه شاهنشاهی است

روایت دیگر از روزنامۀ قیام شرق : در سال 1325 راجع بماجرای قم مقالۀ مفصلی نوشته که خلاصۀ آن در زیر نقل می گردد :

خانوادۀ رضا شاه در قم

« در شب اول فروردین 1307 (1306 صحیح است ) ملکه مادر برای موقع تحویل حمل بآستانۀ حضرت معصومه ( علیهم السلام ) مشرف و در بالای غرفه های رواق ایوان آئینه که بین حرم و ایوان است با عده ای از بانوان و خدمتکاران همراهان خود جای گرفتند.

چند دقیقه بموقع تحویل مانده بود که چادرهای سیاه ، خود را بنا بمعمول زنانه تبدیل بچادر سفید نمودند و چون هنوز رفع حجاب نشده بود این عمل بی سابقه شهرت هائی را که مخصوصاً طبقۀ طلاب های متمرکز در قم در اطراف اقدامات و نظریات مخالف شریعت و دیانت شاه سابق داده بودند ، در انظار زائرین که در آن موقع در حرم و ایوان ها و صحن آستانه مجتمع و انبوه شده بودند طور دیگر جلوه کرده یک نفر از سادات محصل (1) فوق العاده عصبانی شده با فریاد مردم را تهییج نمود که بطرف غرفه ها ریخته و خانوادۀ شاه را از حرم بیرون کنند.

در این اثنا سید بسمت مسجد بالا سر رفته و شیخ محمد تقی که معروف به قدس و تقوی بود با خود همراه نموده بسمت پلکانی که بغرفه ها می رفت متوجه شدند. جمعیت نیز بدنبال آن ها بودند از خدام آستانه جلو پله ها را گرفته گفتند چون حفظ انتظامات آستانه بر عهدۀ ماست و این کار بر خلاف انتظامات آستانه است نخواهیم گذاشت بغرفه ها بروید و با مختصر کشمکش مانع از این اقدام شدند.

روز بعد ( بلافاصله ). آلو ، آلو ،کجاست ، این جا قم ، نظمیه - این جا تهران - نظمیه - اعلی حضرت همایونی با اسکورت بطرف قم حرکت کردند. مواظب سید و شیخ و انتظامات باشید تا موکب شاهنشاهی وارد شوند.

ص: 285


1- این شخص نامش سید ناظم و از قرار روی منبر مشغول صحبت بوده است

یکی دو ساعت از شب نگذشته بود که صدای غرش اتومبیل های شاه و همراهانش درب صحن آستانه خاموش ولی صدای زره پوش ها و سایر تسلیحات تا مدتی ادامه داشت. شاه که آثار غضب از چهره اش می بارید در حالی که عصائی در دست داشت پیاده شده براه افتاد و عده ای از افسران ارشد و نظامیان دیگر بدنبال بطرف صحن روانه شدند و به محض ورود به ایوان آئینه افسران و نظامیان با چوب ها و تازیانه هائی که در دست داشتند شروع به زدن بستن و خستن هر کسی که معمم بود نمودند. بعضی از خدام آستانه مصمم باستقبال به ایوان آمده بودند ، همین که خود را در چنگال نظامیان گرفتار دیدند فریادشان بلند شد که ما خدام آستانه هستیم و تقصیری جز خدمت و حفظ انتظامات نداشته ایم. شاه که از آن چه گذشته بود کاملا اطلاع داشت فریاد زد بخدام کاری نداشته باشید آن سید و.... و آن آخوند پدر ... و ... را بیاورید ، سپهبد احمدی و بعضی از افسران در صدد جستجو برآمده در مسجد بالا سر که عبادتگاه شیخ بود او را پیدا کرده دست های خود را روی سر او بلند کرده و فرمان دادند بی حرکت و او را کشان کشان بحضور شاه که در صحن آستانه منتظر اجرای امر و فرمان خود بود آوردند.

شاه در منتهای درجه عصبانیت فریاد زد شیخ ... ( از همان فحش آبدار و مخصوص و منحصر بفرد خودش نثار شیخ نمود ).

و باشارۀ شاه شیخ محمد تقی را دمر خوابانیدند و شاه با عصای ضخیم خود بر پشت او می نواخت و شیخ فقط فریاد می زد یا امام زمان بفریاد برس ! ...

همین که آتش خشم و غضبش تخفیف یافت دست از جان شیخ برداشت و فرمان داد آن سید فلان فلان شده را بیاورید. افسران و نظامیان که از یافتن سید ناامید شده بودند با کمال وحشت و اضطراب عرض کردند سید ناپدید است. شاه بیش از پیش متغیر شده فریاد زد رئیس نظمیۀ قم کجاست ؟ رئیس نظمیه که در صف افسران حاضر بود با حالت سلام نظامی عرض کرد سید را تابحال پلیس های شخصی در تحت نظر

ص: 286

داشتند ولی از ساعت ورود اعلی حضرت که حواس ها پریشان شده معلوم نیست چه شده است.

شاه در کمال خشم و عصبانیت بود عصبانی تر شده با همان عصا چنان بدهان و دندان رئیس نظمیه نواخت که چند دندان او با فوارۀ خون از دهانش فرو ریخت و پس از چند ضربت دیگر بكتف رئیس نظمیۀ نگون بخت فرمان داد که شیخ و رئیس نظمیه و چند نفر تحت الحفظ به تهران حرکت داده و تحویل نظمیه مرکز دهند ...

طلاب علوم دینیه و علماء و اهالی مذهبی قم که از اعمال خشن و شدید شاه در حال بهت و حیرت بودند و هیچ تصور نمی کردند که کار باین جا بکشد و شاه جرئت چنین اقدامات سختی را که نسبت بآستانه و مقام روحانیت در انظار عامه توهین آمیز بود نماید مخصوصاً گاو سر خوردن شیخ محمد تقی خزانه دار مرحوم حاج شیخ عبد الکریم که تمام وجوه بريه نزد او جمع آوری و حقوق علماء و طلاب را شخصاً می پرداخت و در مواقع غیبت حاج شیخ عبد الکریم بجای او به امام جماعت می ایستاد تأثیر عجیبی در اذهان مردم بخشید.

قطعاً پس از مراجعت شاه و اسکورتش از طرف عامه عکس العمل شدیدی داشت که ممکن بود به انقلاب منتهی ببلوائی عام و انقلاب وسیعی گردد و منجر بخونریزی و قتل نفوس ساری گردد ولی عمل و سیاست مرحوم حاج شیخ عبد الکریم که مرجعی عاقل بود حسن تدبیر عاقلانه و خیرخواهانه ای کرد که از فساد و خونریزی های بعدی بکلی جلوگیری و مقام روحانیت در قم را محفوظ و اعمال نفوذ بموقعی نموده و حكم شرعی زیر را صادر کرد :

صحبت و مذاکره در اطراف قضیه اتفاقیه مربوط بشیخ محمد تقی بر خلاف شرع انور و مطلقاً حرام است.

این حکم مانند آبی بود که روی آتش ریخته و از يك انقلاب و بلوای عام و قتل و غارت های بعدی ممانعت نمود.

آقا شیخ محمد تقی نیز چندی در توقیف گاه شهربانی زندانی و

ص: 287

چون غذای شهربانی را نمی خورد از خانۀ علماء و تجار مقیم تهران برای او غذا تهیه می شد تا پس از چندی بين شاه و مرحوم شیخ عبد الکریم در قم ملاقات و اصلاح ذات البین شد ، شیخ محمد تقی را به حضرت عبد العظیم فرستادند و در تحت نظر يك نفر بازرس آگاهی تا پایان عمر مشغول عبادت بود.

دیگر از اشخاصی که تحت الحفظ به تهران گسیل گردید ، رئیس شهربانی محمود خان ششدری صمصام قمی بود که بگناه ناپدید شدن سید مغضوب و قریب دو ماه توقیف بود ... و چون از جمله ادبا و شعرا و نویسندگان نامی و آزادی خواهان بود همگی نظر مساعدی نسبت به او داشتند ، خانواده او به تیمورتاش متوسل شده بشرط این که دیگر در خدمت شهربانی نباشد آزاد گردید. سید هم بعدها معلوم شد به نجف اشرف رفته مشغول تحصیل گردید تا پس از شهریور 1320 بایران مراجعت نمود.

اعتصاب کارمندان دولت

روز سه شنبه 18 اردیبهشت 1306 کلیۀ کارمندان ادارات دولتی و وزارت خانه ها بعنوان اعتراض به تصمیم کمیسیون بودجۀ مجلس دست به اعتصاب وسیعی زده و دست از کار کشیدند. کمیسیون بودجۀ مجلس بعنوان صرفه جوئی در بودجۀ مملکتی تصمیم گرفت که از حقوق کارمندان مبلغی کسر نماید ، و اشل حقوق را به تناسب تقلیل دهد بطوری که پایۀ یکم که ماهیانه سی و دو تومان حقوق می گرفتند به 28 تومان کاهش داده شود. این تصمیم موجب نارضایتی کارمندان دولت را فراهم نموده و آن ها برای اعتراض باین تصمیم کمیسیون بودجه دست از کار کشیدند و بر سر کار خود حاضر نشدند.

معاون نخست وزیر طی اعلامیه ای بکارمندان دولت اخطار کرد که کارمندان دولت دیگر حق اعتصاب ندارند و اگر ادامه دهند به سرهنگ محمد خان درگاهی رئیس شهربانی دستور داده شده که مسببین

ص: 288

اعتصاب را تحت تعقیب قرار دهد.

صبح روز سه شنبه 19 اردیبهشت یک ساعت و نیم بظهر قریب هزار نفر از مستخدمین وزارت خانه ها برای تظلم از تصمیم کمیسیون بودجه در کسر اشل به هیئت اجتماع به مجلس آمده پس از قدری توقف مستوفى الممالك رئيس الوزراء باتفاق تدین با مستخدمین مذاکره و آنان را متقاعد ساختند که به اعتصاب خاتمه دهند و کمیسیون بودجه هم تصمیم خود را بمجلس نیاورد و در اشل تغییری حاصل نشد.

مظنۀ مسكوكات طلا

مظنۀ مسکوکات طلا در تاریخ 14 فروردین 1306 بدین قرار بوده است :

اسم خرید فروش

دوهزاری طلا 3 قران 3/20 قران

پنج هزاری طلا 7/8 قران 8 قران

يك پهلوی طلا ( ده نخودی ) 9/75 قران 10 قران

دو پهلوی طلا ( 20 نخودی ) 19/5 قران 20 قران

يك اشرفی 15 قران 15/20 قران

لیرۀ عثمانی 40/75 قران 42 قران

لیرۀ انگلیسی 47 قران 47/5 قران

يك منات طلا 5/05 قران 5/10 قران

مخالفت مدرس با رئیس بلدیه

ماده واحده ای مطرح شد که وزارت مالیه مجاز است از اضافه عايدات 1305 صد و بیست و پنج هزار تومان مصرف و پرداخت نماید.

مدرس پیشنهاد کرد که ماده بشکل زیر نوشته شود :

« ماده واحده - وزارت مالیه مجاز است از اضافه عایدات

ص: 289

1305 مبلغ 125 هزار تومان برای آوردن آب به تهران و جبران خسارت و ضرر املاك و دکاکین که خراب شده بجهت مصالح بلدیه به بلدیه تهران اعتبار بدهند.»

مدرس ضمن توضیح که من با تمام اظهارات آقایان موافقین و مخالفین موافقم باید آزادانه صحبت کرد ولی بشرط این که تعریفی نداشته باشد - اما شخص بنده عقیده ام اینست تمام ولایات ایران باید

مثل بهترین ولایات اروپا بشود و باطنش هم مثل شهرهای جابلقا جابلسا باشد و یک پیش بینی هم می کنم که این مائه تمام نشده يك چراغ برق هائی در این مملکت احداث شود که تا سی فرسخ روشنی داشته باشد - اما راجع به این پیشنهاد اعتقاد دارم که این بلدیه قانونی نیست و باید قانونی (1) شود - اما این جاها که خراب شد باید درست کرد و پولش را هم داد چه قانونی باشد چه غیر قانونی و باین جهت است که این پیشنهاد را کرده ام.

استعفای کابینه - و تشکیل کابینۀ هدایت

روز شنبه 6 خرداد 1306 ( 27 ذیقعدۀ 1345 ) یک ساعت و نیم قبل از ظهر مستوفی الممالک در قصر شخصی شاه رفته استعفای خودرا تسلیم نمود و مورد قبول واقع شد.

همان روز مراتب از طرف وزارت دربار بمجلس شورای ملی اطلاع داده شد.

روزنامۀ ایران شمارهٔ 2402 مورخ نهم خرداد دربارۀ استعفا مقالۀ مفصلی نوشت :

« اگر ما در اظهار تأسف از این پیش آمد تأخیر کردیم برای این بود که شاید امیدوار بودیم استعفای خود را مسترد دارند ، متأسفانه این فکر صورت عمل نگرفت ...

ص: 290


1- در این موقع سرتیپ کریم آقا بوذر جمهری شهردار تهران بوده و برای توسعۀ معابر ،خانه و دکاکین مردم را خراب می کرده است

این استعفا هیچ سابقه نداشت و حتی هیچ کدام از وزرا را از این تصمیم مسبوق نکرده بودند و معلوم می شود اصرارشان در کناره جوئی طوری بوده است که ایشان را از مشاوره با افراد کابینه بازداشته است. بهر صورت استعفای آقای مستوفی الممالك قطعی شد و ما زاید نمی دانیم مراتب تأسف خود را از کناره گیری مثل ایشان شخص وطن پرست و پاک دامن اظهار نمائم ... ».

روز هشتم خرداد رضا شاه عده ای از نمایندگان را احضار کرده و در خصوص بحران کابینه مذاکراتی نمود و ضمن این که از استعفای مستوفی الممالك اظهار عدم رضایت نموده و این که دیگر ایشان حاضر بقبول زمامداری نیست نظر مجلس را نسبت بكابينۀ آينده استعلام نمود.

یاسائی نماینده طی شرحی تعلق آمیز بیان داشت : نظریۀ اعلی حضرت همایونی که مافوق تمام نظريات و مطلع بتمام اوضاع سیاسی مملکت است شرط است و البته نمایندگان هم از این نظریه که همیشه مطابق با مقتضیات و مصالح مملکت بوده است متابعت خواهند کرد. شاه در جواب گفت که این کار بعهدۀ نمایندگان مجلس شورای ملی است که بهر كس اعتماد دارند و مرد کار باشد رجوع شود.

بالاخره نمایندگان اظهار کردند که در فراکسیون ها مذاکره شده و توافق نظر حاصل گردیده که حاج مخبر السلطنه قبول این مقام را بنماید و البته نظریهٔ اعلی حضرت همایونی در این تصمیم تأثیر کلی خواهند داشت.

شاه در پاسخ گفت من هم با این نظریه موافق هستم و او را شخص جدی و کاری می دانم.

روز دهم خرداد مخبرالسلطنه بدربار احضار و تشکیل کابینه بایشان رجوع شد و مقرر گردید که فرمان آن صادر گردد.

روز 11 خرداد کابینه بشرح زیر بشاه معرفی گردید :

مخبر السلطنه هدايت - رئيس الوزراء و وزیر فواید عامه

ص: 291

علی اکبر خان داور - وزیر عدلیه

سید محمد تدین - وزیر معارف

نصرت الدوله فيروز - وزیر مالیه

میرزا حسن خان سمیعی ادیب السلطنه - وزیر داخله

جعفر قلی خان اسعد - وزیر جنگ

علی قلی خان انصاری - وزیر خارجه ( در این موقع در مسکو بوده است )

وزیر پست و تلگراف بعداً تعیین خواهد شد.

علت استعفای کابینه مستوفی

*علت استعفای کابینه مستوفی (1)

« مستوفی الممالك نمی توانست شريك جنايات بشود - چون فهمید می خواهند بدست او مستخدمین آمریکائی را که اصرار در تفتیش مخارج وزارت جنگ داشتند از کار خارج کنند و به اشتباه سابق (2) خود هم اعتراف داشت بکنار رفت و بعد از کناره گیری او زمام امور به دست کهنه رند قلاشی افتاد. »

مخالفت مدرس با کابینۀ هدایت

در جلسه 115 مورخ سه شنبه 16 خرداد 1306 مطابق 7 ذيحجۀ 1345 که پروگرام دولت مطرح گردید مدرس بعنوان ممتنع و مخالف چنین بیان نمود :

مدرس - اولا خودم را تبریک میگویم که اول وقتی است که موفق شدیم بيك حاج رئيس الوزراء ، این همه کابینه ها تشکیل شد در رأسش حاجی نبود و این موفقیتی بود که موفق شدیم و خودم را تبريك می گویم و اقتدا می کنم بآن مستعینی که ابتدا می کنم به بسم اللّه الرحمن - الرحيم. اعتراض در دستور دولت از حیث معترض منقسم برسه قسم است و از

شدیم

ص: 292


1- نقل از کتاب آرزو نوشته عباس اسکندری صفحه 14
2- منظور نویسنده قبول پست ریاست وزرائی بوده است

جهت تعرض چهار جهت می تواند داشته باشد و متعرض یا مخالف است. می گوید من مخالف دستور پروگرامی هستم که روی کاغذ آمده است. یا مخالف اشخاص او هستم از حیث عیبی که در آن اشخاص است. این ها حیثیات است. مخالف است یا موافق است یا ممتنع البته ممتنع هم دو قسم می شود يك لا ادری و یکی ادری لا. فعلا عرض کنم که من ممتنع ادری لا هستم ولیکن جهتش بعد از آن که عرایضم مسموع آقایان شد واضح می شود ...

یاسائی - ادری لا همان مخالف است.

مدرس - يك مخالفی است که ممکن است موافق بشود ، مخالف معقولی است ، حيث مخالفت را عرض می کنم. یا از حیث دستور است که در این ورقه نوشته اند یا از حیث اشخاص آن است یا از جهت کیفیات تشکیل است یا از جهت مقتضات وقت. البته همۀ آقایان این عرایضی که کردم ملتفت معنایش هستند و شدند. يك دفعه هم می شود هم رئیس دولت و هم افراد دولت مردمان خوب شایسته ای هستند لیکن حیث وقت مقتضی تشکیل آن ها نیست. یک وقت می شود که خیر ، خدای نخواسته افرادش منقصتی دارند. بيك دفعه هم کیفیت تشکیل خوب نیست بنده هر چهار جهت را در آقایان دولت حاضر عرض می کنم که منشأ امتناع من است. البته بعضی اوقات می شود که الا هم فالا هم است. مثلا يك عیبی در دستور است بعضی اوقات خدای نخواسته يك عيبی در افراد است و کابینه سوراخ دارد. این کابینه اگر هفت تا ملك باشد بدرد نمی خورد. یك دفعه کیفیت تشکیل درست نیست. کابینه و تمام کارهائی که در مملکتی دارای حکومت ملی است باید مستقیم یا غیر مستقیم بارادۀ ملت معین شود. اگر خدای نخواسته در این مسئله نقص باشد اگر هشت تا ملائکه هم با شد بدرد نمی خورد. يك دفعه خیر هیچ کدام این عیب ها نیست. دستور خوبست : افرادش خوب است و همان طور که آقای عدل الملك گفتند قولش خوب است ، محترم است ، عملی است. همه این ها هست لیکن مقتضیات وقت اجازۀ تشکیل او را نمی دهد یک وقتی در

ص: 293

مجلس ( در اطاق تنفس بود ) عرض کردم بسا هست شمشیر جوهر دارد بسا هست شمشیر آهنی است یک روز وقت بکار بردن شمشیر جوهر دار است. حالا از اول شروع می کنم. آقایان از مذاکراتی که آن روز کردند و اتکال کردند پروگرام را به پروگرام سابق همچو حدس می زنم که پروگرام سابق را نخوانده اند ...

وزیر مالیه - چرا خوانده اند.

مدرس - اگر راست می گوئید چند ماده است ؟

وزیر مالیه - 18 ماده.

مدرس - چندتاش عمل شده ؟

وزیر مالیه - سه چهارتا.

مدرس - سه چهار تا این مطالعه است ؟! ( خندۀ نمایندگان ) چند تاش عمل شده چند تاش مانده است ؟ ملتفت شدید. حالا برایتان می خوانم در يك جلسه نشسته اند ( و حق هم با آن هاست ) پروگرام بنویسند هر كدام يك پشنهادی کرده اند بعد گفته اند آقایان وکلا که ملتفت نیستند به پروگرام آقای مستوفی هم رأی داده اند. همان را پروگرام قرار می دهیم. غافل از این که پروگرام موادش عملی شده است موضوع ندارد پروگرام را خودتان هم مطالعه نکرده اید اگر مطالعه می کردید اول پروگرامی است که تویش يك ماده ندارد و آن تطبیق جمع و خرج ندارد. آن وقت مسئلۀ کنترات میلیسپو فرعی است. اگر پروگرام های این بیست ساله را پیدا کردید می بینید که در تمام آن ها تطبيق جمع و خرج را دارد. این اول پروگرامی است که در آن ماده تطبیق جمع و خرج را ندارد. آن وقت مسئله فرعی است ! این اصل نظر است. مسئلۀ تطبيق جمع و خرج در مملکت از نظام بهتر است بجهت این که نظام پول می خواهد. از سیاست خارجه بهتر است. خارجه وقتی که ما معطلیم سیاستش حکم فرماست. چیزها دیده ایم. حالا داخل این ها نمی شوم. اولا افراد ایرانی را تجربه کردیم یعنی بنده تجربه کرده ام. بعقیدۀ بنده همه خوبند ، یعنی عالماً عامداً نسبت به مملكت خبط و خیانت نمی کنند.

ص: 294

بنده هم در سفر و هم در حضر هم افراد عالی و هم افراد دانی را تجربه کرده ام لیکن اگر رندها بگذارند.

عمدۀ مسئله سر این است که باید موقع شناس شد و در موقع های سخت باید کابینه تشکیل بشود و تشکیل داد که بتواند مقاومت با هر گونه پیش آمدی بکند نه این که بخواهند ، همه می خواهند ، عقیده ام در ایرانی این است که تماماً وطن خواه هستند هیچ استثناء ندارد اما استعداد کم است. یکی هست از شغال می ترسد (1) . باید کابینه را به مقتضیات وقت تشکیل بدهند. من عقیده ام این است که کابینه مقتضی امروز نیست. موقعیت ایران امروزه در معرض موقعیت جنگ عمومی است در تمام دنیا ...

رفیع - این طور نیست آقا.

مدرس - بسیار خوب عقیدۀ شخصی خودم را می گویم ، من عقیدهٔ شما را نمی گویم. عقیدهٔ شما آن اولی بود که رأی دادید رفت. من عقیده ام این است که دولتی که حالا تشکیل شده است مادۀ اول پروگرام او را که یکی از آقایان که گویا کازرونی بود بآن اشاره کردند. این ماده آن روز اول که نوشته شده ( حسن روابط با دول متحابه ) آن روز که نوشته شده بود لفظ خالی بود و امروز علاوه بر لفظ يك چیزهای دیگر و يك استحکامات دیگری می خواهد. نمی گویم نمی توانند ، باید محکم باشند تا بتوانند. همین قسمی که می خواهند بشود. نه بخواهند و نشود. عرض می شود من صلاحیت نمی دهم از برای خودم که داخل در افراد شوم زیرا افراد را همۀ می شناسید و یک چیز تازه ای نداریم که نگفته باشد همه وزیر شده اند.

مقصود عرض بنده در این مادۀ اولی بود و من تعبیر می کنم سیاستمان را و شاید این تعبیر بذهن شما يك قدری دور بیاید سیاست ما ایرانی ها باید سیاست بز کوهی باشد. آقایان اگر چه بعضی شان تفنگ دست می گیرند ولی بدبختانه ندیده اند یک شکاری و اثرش این است

ص: 295


1- اشاره به اینست که کابینه از رضا شاه می ترسد

که دستشان را گذاشتند و يك گنجشك هم نزدند ( خنده نمایندگان ).

سیاست بز کوهی آنست که همیشه بین الطلوعین چرا می کند که بقدری روشن باشد که علف را ببیند اما بقدری روشن نباشد که صیاد او را صید کند. ما ایرانی ها هم باید سیاستمان طوری باشد که زندگی کنیم اما صیاد ما را صید نکند ( نمایندگان : صحیح است ) حالا يك مسئلۀ مشکلی نیست مرد شجاع می خواهد. مرد شجاع آنست که موافق عقیده اش بگوید و بکند. هر کس قابل این مسئله است و در تمام وقایع خیلی بزرگ می تواند استقامت کند ، و هر کس در همت خودش دید که موافق عقیده اش می تواند بگوید و بکند او قابل وضعیت امروزه و جنگ با وضعیات است.

عقیدۀ ایرانی پاک است. بنده از جانب تمام ایرانی ها قلبم مطمئن است که عاشق ایرانند و نمی خواهند ایران را بکسی بدهند. لیکن افسوس شجاعت نیست. شجاعت که نیست عقیده زود عملی نمی شود. بنده تنقید هم نمی کنم هر کس در خودش قابلیت این را دارد و ملت هم دربارهٔ او صاحب عقیده است قابل امروز است که معلوم نیست وضعیات چه می شود. بنده نمی گویم وضعیات طوری شده است. شاید یک وضعیاتی بشود خارج از عادی. وضعیات عادی آدم عادی می خواهد وضعیات غیر عادی آدم غیر عادی. بنده چون دربارۀ آقایان سراغ ندارم لهذا ممتنع هستم. وقتی که داخل عملیات شدیم و انشاء اللّه شجاعت و ایستادگی ببینیم آن وقت این ممتنع شاید موافق معقول یا موافق غیر معقول بشود پس غرض عرض بنده تذکر باصل اساس است و انشاء اللّه الرحمن تذكر باصل اساس اسباب تألم نمی شود. چون آقای حاج رئيس الوزراء را خیلی فرمایشاتشان را اهمیت می دهم این جا از قانون خودم دست می کشم. چون من متعرض فرمایش کسی نمی شوم.

این جا در پروگرام و دستورشان يك عبارتی نوشته اند - نوشته اند : « انشاء اللّه الرحمن با موافقت مجلس شورای ملی کار خواهیم کرد » کسی که بخواهد با موافقت مجلس شورای ملی کار بکند از قدم اول

ص: 296

باید بکند. حکایت آقای وزیر عدلیه نباشد که رفتند و خراب کردند ، آن وقت آمدند گفتند بیائید كمك كنيد درست کنیم. باید رفاقت را از اول کرد. در خرابی هم شرکت باشد. نه این که خراب کنند بعد بگویند بیائید با هم درست کنیم. این عملی نیست.

عرض کردم همۀ افراد ایرانی خوب هستند ، این سی و هشت وزیری هم که تاکنون پیدا کرده ایم همه خوبند. ولی یک وقت ما نشسته ایم شما هشت نه نفر وزیر می آورید این جا کسی که

می خواهد با مجلس شورای ملی کار بکند ( من نمی گویم رسماً چون همه چیز رسمی نیست ) باید با وکلا تبادل آراء بکند در تشکیلش آن هم در این موقعیت ، در این موقعیت های بزرگ غیر از ارادۀ ملت هیچ چیز بدرد نمی خورد. قابل مقاومت اراده ملت ، نمایندگان ملت هم آقایانند. البته آقایان مطابق ارادۀ موکلین شان رأی می دهند شما مشورت که نکردید. در پروگرام هم که مشورت نکردید هیچ مطالعه نکردید. بنده مدعی هستم که مطالعه نکرده اید. در مطالعه کردنش هم البته ماده بماده باید با آقایان مذاکره کرده باشند و همه در يك خط باشد. خصوص در این مسئله هائی که اشاره شد که یکی مادۀ اول باشد حسن روابط در کابینۀ اول مستوفى لفظ خالی بود و مثل همیشه زینت دستورها بود. مادۀ اول حسن روابط بود. این هم يك طرفی است این را بدانید که حسن روابط که ما در پروگرام هامان می نویسیم یک طرفی است یعنی از ما بدیگران. اما از دیگران نسبت به ما چه ؟ دیگر گفتگویش نیست. امروز باید حقیقت زیادتر باشد ، حالا وارد می شویم در مواد که اگر آقایان تبادل آراء نکردند حالا تبادل آراء بکنند و شاید حالا موفق بشويم كه يك خط مشی درست کنیم. مادۀ اول که لفظ نبود و باید حقیقت پیدا کند حسن روابط با دول متحابه است. (مادۀ دوم اصلاح و توسعۀ امور تجارت و تسهیلات راجع به ترانزیت و رفع اشکالات موجوده آن ) عملی نشده است و گمان نمی کنم آقایان هم عملی کنند ، از خداوند متعال توفیق آن ها را می خواهم. ( اهتمام در ترویج و ترقی زراعت

ص: 297

مخصوصاً سعی در تکثیر محصولات قابل صدور از قبیل پنبه و ابریشم و امثال آن ها و بستن سدها ) عملی نشده است و نمی شود فقط يك مستشار با ده بیست هزار تومان خرج درست می شود. ( تهیۀ لایحه برای فروش خالصجات ) که مطرح است و يك شور هم شده است. ( تأسیس بانك دولتی با یک شعبه رهنی ) این نصف ماده اش درست است. ( تهیه و تقدیم لوایح لازمه برای اصلاحات راجعه بامور مالیه که عملا ضرورت آن ها ثابت گردیده است ) آقای حاج مخبر السلطنه ، شما جز و کابینه بودید. این ماده یعنی چه ؟ سابق يك لفظی نوشته بودند. تجدید کنترات میسیون آمریکائی خلاف نزاکت بود لفظ بهتری برایش جسته اند. آن هائی که عملا ضرورت آن ها ثابت شده است چه بود ؟ جز کنترات دکتر میلیسپو دیگر چه کاری است ؟ آقایان مطالعه نفرموده اند یا نخواسته اند که معنیش این باشد ( تقدیم لوایح تدریجی برای اعطای امتیازاتی که برای استفاده از منابع ثروت مملکت لازم است و تقديم و تشویق اتباع داخله از حیث سهولت ) این که اتفاقاً عملی نشد که امتیاز به اتباع داخله بدهند. حالا امیدواریم چون آقای حاج مخبر السلطنه در این مسئله یک خصوصیتی دارند یک امتیازاتی بداخله داده شود. چون ایشان همیشه نسبت بفوائد عامه يك امتیازی داشته اند از ایشان خواهش می کنیم که در این مسئله سعی بفرمایند انشاء اللّه الرحمن عملی بشود و یک امتیازاتی به داخله بدهند که داخله هم بکار بیفتد بلکه کمکی به اقتصادیات بشود ( تسریع در تأسیس کارخانۀ ذوب آهن ) شروع شده است انشاء اللّه تکمیل هم می شود ( اصلاح و توسعۀ راه های شوسه ) که مشغولند ( اجرای تصمیم مجلس پنجم راجع به نقشه برداری خطوط راه آهن ) اين هم الحمدللّه يك قدریش شده است. ( استحکام تشکیلات وزارت داخله ) این جا يك كلمه حرف است و آن اینست که ما رسممان این است که اصلاح هر وزارت خانه را خیال می کنیم معنایش این است که وزیر برود چند تا را بردارد و یک چندتائی بگذارد. ابداً ما در این مدت مدیده اصلاح وزارت خانه را غیر از این چیزی ندیدیم و حال

ص: 298

آن که صد بار گفتند بابا يك قانون تشکیلات بنویسید و بیاورید. وزارت خانه باید قانون تشکیلات داشته باشد. يك وظایفی داشته باشد. هیچ کس این کار را نکرد اما بمجرد این که همین آقایان امروز که پروگرامشان بگذرد پس فردا پنجاه تا برداشته می شود و پنجاه تا می گذارند هر کس در حوزۀ وزارت خانه اش این را صلاح می داند که چندتا را بردارد و چند تا را بگذارند ...

( تزیید و توسعۀ قوای امنیه ) بنده يك مثلی این جا دارم که یادم آوردید که متعلق به قوای امنیه است و آن خلع اسلحه است. اصلا یک قانونی از مجلس دورۀ سابق گذشته است و آن قانون حمل اسلحه است.

مادۀ اول - هیچ کس نباید در شهرها هیچ نوع اسلحۀ ناریه با خود حمل نماید.

مادۀ دوم - طبقات نظامی فقط در هنگام مأموریت خدمت نظامی و در مواقع مشق اسلحه گرفته و بعد از ختم مأموریت مذکور یا عملیات نظامی اسلحۀ ناریه خود را در مراکز خواهند گذاشت.

مادۀ سوم - مأمورین حفظ نظم و امنیت از قبیل پلیس و ژاندارم و امنیه فقط می توانند اسلحه خود را که دولت برای آن ها معین داشته است حمل نمایند.

مادۀ چهارم - اشخاصی که به قصد شکار یا مسافرت با اسلحه می خواهند از شهر عبور نمایند باید بر حسب اجازۀ کتبی ادارۀ نظمیه باشد.

مادۀ پنجم - هر گاه کسی با مواد این قانون مخالفت نماید اسلحۀ او ضبط و خودش از بیست و چهار ساعت الی ده روز حبس يا از یک تومان الی بیست تومان جریمه می شود.

مادۀ ششم - این قانون در ظرف یک هفته پس از تاریخ انتشار در طهران و در ظرف یک ماه در سایر بلاد بموقع اجراء گذاشته خواهد شد.

از زمان اقتدار مقام عالیه (1) خلع سلاح در این مملکت بنا شد و

ص: 299


1- منظورش اقتدار رضا شاه است که نمی خواسته اسمی از او بنام شاه ببرد

نفهمیدیم منشأش چه بود. البته مسئله نظری است که آیا خلع اسلحه از عموم صلاح است یا نه ؟...

روحی - صلاح است.

مدرس - بسیار خوب باید مجلس رأی بدهد ، کار باید از مجلس بگذرد.

وزیر مالیه - چه چیز.

مدرس - همین مسئله را. هر کاری در مملکت حکومت ملی می شود باید به ارادۀ ملت باشد و باید مجلس شورای ملی رأی بدهد. مسئله نظری است. چرا اولا ما تا قوای مسلح کافی بقدر تمام مملکت پیدا نکنیم هر قومی و هر جمعیتی باید خودشان را بتوانند حفظ کنند.

دشتی - دولت باید حفظ کند.

مدرس - بنده گفتم نظری است. عقیدۀ همه را نگفتم يك حدود و سرحداتی داریم که هر کدام با جاهای دیگر با ایلات دیگری سرحد دارد. دولت هر وقت توانست يك قوۀ مقتدرهٔ کافی تشکیل بدهد باید بآن ها بگوید تفنگتان را بدهید. امروز هر کدام کاغذ دارید. من نمی دانم آقای شیروانی دارند یا نه. بویر احمدی تا پشت سمیران ( سمیرم ) و خود سمیران تاخته اند ...

بعضی نمایندگان - نتیجۀ داشتن اسلحه است.

مدرس - نیست. چرا برای این که از آن ها که زورشان رسیده است تفنگشان را گرفته است و از آن ها که زورش نرسیده است نگرفته است - بویر احمدی را که خودتان می شناسید ، بویراحمدی و ممسنی را که زورش نرسیده تفنگ دارند. دهات دیگر که زورش رسیده گرفته. باید از دزد بگیرد و از غیر دزد نگیرد. بنده این مسئلۀ خلع اسلحه را در مملکت ایران نظری می دانم. يك مسئلۀ واضح بدیهی نمی دانم ، مسئله ای می دانم که باید هیئت وزراء با کمال آزادی در هیئت خودشان مطرح بکنند ، اطرافش را در نظر بگیرند و همه جای مملکت را در نظر بیاورند و صلاح این مملکت را ببینند که همۀ تفنگ هایش باید یک جا

ص: 300

باشد یا نه. آن چه بنظرشان رسید پیشنهاد بمجلس بکنند. بنده بقدری این مسئله را نظری می دانم که آقایان اگر درش تأمل بکنند وحدود و خصوصیات ایلات و طوایف و سرحداتی که ایلات ما با ایلات خارج دارند درش تأمل نمایند شاید تصدیق بفرمایند که مسئله نظری است. حالا کار نداریم بنده این مسئله را تذکر دادم که هر کاری که می شود باید منبعش این جا باشد. باید حکم از این جا برود و دیگری اجراء کند. هر چه هست از این جا باید باشد. ارادۀ ملت حاکم است. اما مسئلۀ میمونی که آقای قائم مقام الملك گفتند. یقیناً آقایانی که وکیل خمسه هستند می دانند که خوشبختانه یا بدبختانه من هم این طور شده ام چون يك املاکی این مسجد (1) در خمسه دارد همه اش بمن می نویسند که امسال شما متوقع مال الاجاره نباشید زیرا خوک ها نمی گذارند زراعت بشود. بواسطهٔ این که اسلحه خوک ها را که نگرفته اند ، اسلحه بیچاره های پا بسته را گرفته اند. یا دولت به امنیۀ خودش حکم کند که جلوگیری کند یا طوری بشود که خود ما جلوگیری کنیم. حالا آن جا به میمون ابتلا دارند این جا باین حیوان ابتلا دارند. هر جا ابتلا بيك حيوانى دارند یا دولت بمأمورين خودش حکم بدهد که مردم اسلحه داشته باشند که رفع این موضوع را بکنند. این مسئله تبعی بود و بجهت تذکر آقایان عرض کردم ...

يك مسئله مسئلۀ سربازگیری است کابینه و مواد کابینه باید بمقتضای احتیاجات روز باشد. يك قانون بسیار خوبی از مجلس گذشت. البته می دانید هر قانونی در دفعۀ اولش نمی شود به درجۀ کمال برسد. با آقای ذکاءالملك هم تقریباً سه هفته قبل در این باب مذاکره کردیم. که این قانون نواقصی دارد و باید دولت تحت نظر بیاورد و يك موادی برای رفع نواقصش تنظیم نماید این یک مسئله ، مسئلۀ دیگر موضوع اجرا است بنده می خواهم بشما اطمینان بدهم که آن چه افراد قشون

ص: 301


1- مسجد و مدرسۀ سپهسالار که تولیتش با مدرس بوده است

اجباری گرفته اند اکثریت مطابق این قانون نیست. یا آن هائی که مباشر بوده اند اغراض شخصیه شان مانع شده یا آن هائی که مباشر بوده اند قانون بلد نبوده اند. بالاخره در همین مسئله هم من تقاضا کرده ام هر دولتی هر وزیر جنگی که در این مسئله شک دارد يك كمیسیونی تشکیل بدهند و الان این هائی را که گرفته اند یکی را بیاورند تحقیق کنند تا معلوم شود. چرا این را اهمیت می دهم بجهت این که یکی از رأی دهندگان این قانون من هستم و از تمام یا اکثر نقاط ایران بمن نوشته اند که شما چرا اظهار موافقت کردید. گفتم عقیدۀ من این است که اگر این قانون اجراء بشود صلاح مملکت است. لیکن متأسفانه دیدیم اجراء نشد و اگر جلوگیری از این نشود بنده یک نفر مصمم هستم که اگر قدرت پیدا کردم پیشنهاد نسخش را بکنم. زیرا این قانون اجراء نمی شود و وقتی که اجراء نشد اسباب زحمت مردم است. اسباب زحمت مردم فایده اش برای من چیست ؟ پس دولت باید قانون را در نظر بگیرد اگر نواقصی در نظرش آمد چند ماده بیاورد و مجلس شورای ملی هم مراقبت بکند در این که خود قانون اجرا شود. اگر قانون اجرا نشود و توی ذهن مردم بخورد برای ما تعریفی ندارد. ما باید قانون درست کنیم که بدرد مردم بخورد و صلاح مردم باشد. وقتی که اسباب زحمت مردم باشد فایده ندارد. پس این مسئله از مسائلی است که بنده تذکر می دهم که فکرشان را صرف کنند هم در اصلاح قانون و هم در نظارت اجرا. این هم از مسائل مهمه است که عرض می کنم که محتاج به سؤال و این ها نشود چون بنده سؤال و این ها را دوست ندارم و برای این که محتاج نشود باین که ممتنع مخالف بشود این عرایض را کردم این تا يك مسئله دیگر را هم تذکر می دهم و آن اینست که کارها خوب است در مملکت نشود. از عدمیات ما چندان ضرر نبردیم لکن اگر کاری می شود. باید مطابق قانون بشود و الا خوبست کاری نشود اگر چه این حرف من نظیر حرف آقای حاج رئيس الوزراء است و در عرض مواد پروگرام نیست ، لکن چه کنم این جزئی را هم می گویم تا شرکت داشته باشم

ص: 302

با آن آقایانی که جزئی گفتند و آن مسئلهٔ بلدیه است. يك قانونی از مجلس گذشت که مأمورین دولت باید لباس وطنی بپوشند که سالی اقلا یک میلیون بر اقتصادیات مملکت تفاوت حاصل شود. آقایان : بلدیه اعلان کرده است غیر وطنی بپوشند ! پارچه اش را معین کرده است ذرعی بیست و پنج تا بیست و هفت قرآن این بلدیه کجاست مگر مال این مملکت نیست ...

آقا سید یعقوب - بودجه را رأی نمی دهیم.

مدرس - به چه مناسبت ؟! مگر دولت مستقلی است غیر از دولت مشروطه که مرجعش مجلس است ؟! یکی این که هر روز صبح رد می شویم می بینیم فلان جا را خراب کرده اند. خوب خراب می کنند پولش را بدهند.

دشتی - می دهند.

مدرس - کی می دهند ؟ یکیش را بفرمایید. ( دشتی - برای مصالح عموم ) بیایند کلاه مرا بر دارند ؟ هر روز بیایند خانه من را خراب و پولش را هم ندهند ؟ در دنیا کجا است که ما یکیش باشیم ؟ هر کدام این ها دولت مستقلی هستند ؟ باید تابع قوانین این مجلس باشند. می خواهند باشند نمی خواهند آن ها را بخیر و ما را بسلامت. »

این نطق مدرس یکی از نطق های سیاسی خوب اوست که ضمن اختلاط مطالب با ریزه کاری و ایهام می گوید این کابینه از شغال یعنی شاه می ترسد. نیز می گوید که مخالف خلع سلاح عشایر است. مثل این که مدرس در صدد بوده بدست عشایر حساب رضا شاه را برسد و او را از رأس قدرت پائین بکشد هم چنین در صدد بوده قانون نظام اجباری را بر هم بزند. موضوع دیگری که از این نطق مفهوم می شود اینست که مدرس می خواهد بفهماند که این کابینه بعلت همان ترسی که دارد در مقابل خارجی ها ضعیف است و در جای دیگر می گوید این کابینه منتخب مجلس نیست و با اشارۀ شاه روی کار آمده است و هرچه او بگوید عمل

ص: 303

خواهد کرد.

و در جای دیگر به رئیس بلدیه که سر تیپ کریم آقا بوذر جمهری بوده اعتراض می نماید.

ممکن است عده ای کاملا درک نکنند که مدرس چه گفته و منظورش چه بوده ولی افراد و اشخاص تیزهوش و نکته سنج می دانند که مدرس در این نطق آن هم در قدرت رضا شاه چه شاهکاری از خود به یادگار گذاشته است (1).

تیرگی روابط ایران و ترکیه

قبلا گفته شد در پنجم اردیبهشت 1305 معاهدۀ و دادیه و تأمینیه بین دولت ایران و دولت ترکیه منعقد شد. و با امضای این معاهده تصور می شد که ایران و ترکیه از حسن هم جواری استفاده نموده و برخوردی روی نخواهد داد ولی چنین نشد ، در شهریور 1306 بر اثر تصادم سرحدی اختلافاتی بوجود آمد که منجر به صدور یادداشت هائی از طرفین گردید و بالاخره در 17 مهر ماه 1306 وزارت خارجۀ ایران ابلاغیۀ زیر را صادر نمود که چگونگی ماجرا را شرح داده است.

ابلاغیه وزارت امور خارجه :

« شارژ دافر ترکیه در بیستم ماه ایلول ( پنجم سپتامبر - 13 شهریور ) مراسله ای بوزارت خارجه نوشته که چون دولت ترکیه در ظرف ماه ايلول بتأديب اکراد خود در اقری طاغ که در سرحد شرارت می کنند اقدام خواهد نمود از دولت ایران تقاضا می نماید از اشراری که بخواهند بخاک ایران پناهنده بشوند با قوای تأمینیه خود ممانعت بنمایند و نیز از دولت ایران خواهش می کند برای اقدامات دولت ترکیه مؤثر

ص: 304


1- متأسفانه این نطق در کتاب « مدرس قهرمان آزادی » نقل نشده است و برای اولین بار است که نقل می شود

واقع شود ، تشریک مساعی در این باب بنماید. در تاریخ 19 شهریور و در تعقیب آن در 4 مهر ماه 1306 وزارت امور خارجه به سفارت ترکیه نوشته است که البته دولت ترکیه در تدمیر عشایر خود مختار است و دولت ایران از نقطه نظر میل به تحکیم روابط و دادیه و صمیمیت کامل بین مملکتین از نقطه نظر وظایف همجواری با وجود کمی وقت و تأخیر اطلاع بدولت ایران اکراد خود را در تحت مراقبت قرار خواهد داد که از طرف آن ها کمکی به اکراد ترکیه نشود و برای این که مبادا در تحت تأثیر تعصبات هم نژادی و خویشاوندی از طرف آن ها اقدامی بعمل آید سعی خواهد کرد ایلات سرحد نشین خود را از خط سرحدی دور نموده و بداخلۀ مملکت بکوچاند و به مأمورین قشونی و حدودی دستور داده شده است در صورتی که اکراد ترکیه در مقابل عملیات قوای نظامی تركيه بخاک ایران فرار نمایند آن ها را نگذارند که در سرحد مانده و بتوانند مجدداً عملیاتی بر ضد قشون ترك بنمایند ، صاحب منصب ارشدی نیز برای مراقبت در مقررات فوق اعزام و باوامر داده شد که با فرماندهی قوای ترک در ارتباط مستقیم بوده از مساعدت های لازمه خودداری نکرده و در جلوگیری از عبور عناصر متمرد کرد از سرحد ایران اقدام مقتضیه بعمل آورد و در همان حال دولت ایران نقطه نظر دائمی خود را یک مرتبۀ دیگر بدولت ترکیه خاطر نشان نمود که مادامی که اختلافات حدودی که از طرف دولت ترکیه ایجاد شده است مرتفع نگردیده و تجاوز به خاک مسلم ایران از طرف مأمورین سرحدی و قوای مسلح ترکیه موقوف نشود و مسائل سرحدی تصفیه نگردد و هم چنین از طرف دولت ترکیه از تخطیات دستجات اشرار تركيه بخاک ایران جلوگیری بعمل نیاید همکاری جدی دولت ایران با دولت ترکیه غیر مقدور خواهد بود.

در جواب مراسلهٔ 19 شهریور وزارت خارجه ، شارژ دافر ترکیه بنام دولت خود از مساعدت های دولت ایران اظهار امتنان نمود.

با تمام مساعدت های دولت ایران و اجرای همه قسم وظایف دوستی

ص: 305

و هم جواری در چندی قبل خبر رسید که طیارات تركيه بخاک ایران تجاوز نموده و در خاک ایران بمب انداخته و چند نفر را مجروح کرده است و قشون ترکیه به نقطه ای در حدود « سردار بلاغی » تجاوز و نقطهٔ مزبور را آتش زده است. در خلال این احوال در اول تشرین ( اکتبر - 8 مهر ) مراسله ای از شارژ دافر ترکیه رسيد كه يك عده نظامی ترک که در حال عبور درخاک ترکیه بوده اند مورد هجوم عشایر کرد گردیده 44 نفر نظامی و چند صاحب منصب و 5 مسلسل به دست مهاجمين افتاده و بخاك ایران برده اند و در مدت ده روز استخلاص اسراء و تسليم اسلحه هائی که گرفته شده و جبران خسارات وارده و بیان معذرت از دولت ترکیه را خواستار و اشعار داشتند که در صورت عدم اجرای آن ها قطع مناسبات سیاسی غیر قابل اجتناب است.

محتاج بذکر نیست که وصول مراسلۀ مزبور موجب حیرت و تأسف دولت ایران گردیده علی الخصوص که مطابق اطلاعات واسله به دولت ایران و اظهارات صاحب منصبان ترکیه که در دست اکراد اسیر بوده و فراراً خود را به قرارگاه های پست های ایران رسانیده بودند نیز مؤید آن است از این قرار است.

در 31 شهریور يك نفر صاحب منصب ترك كه مجروح شده بود موسوم به « پین باشی محمد شكرى بيك » بقرارگاه قراولان سرحدی ایران پناه آورده و اظهار داشته است که با قسمت خود بطرف « آیدر » در خاك در خاک ترکیه حرکت می کرده غفلتاً به محاصرۀ اکراد قاچاق ترکیه افتاده اغلب عساكر مقتول و مسلسل ها و سایر آلات بغارت رفته و مشارالیه و چند نفر صاحب منصب اسیر می شوند. محمد شكرى بيك را به شخصی می سپارند که او را بخانۀ عبد القادر ببرد و این شخص در راه گلوله بسر محمد شکری بیک می زند و بتصور این که مضروب مرده است او را گذاشته و

می رود و او هم بهر نحو بوده خود را به پست قراول های ایران می رساند از طرف پست سرحدی ایران از مین باشی شکری بیك پذیرائی بعمل آمده و مشارالیه را به پست های قشونی ترکیه روانه می نمایند و

ص: 306

هم چنین اظهارات صاحب منصب دیگری صلاح الدين بيك نیز که به پست ایران آمده بوده است مؤید همین اطلاعات است.

در 13 مهر از وزارت خارجه مفصلا جواب مراسلۀ سفارت ترکیه صادر و بادلائلی که در دست بود اظهارات دولت ترکیه را رد کرده و اظهار نمود هیچ نوع مسئولیتی از این که عساکر ترکیه بواسطۀ بی احتیاطی در منطقهٔ جنگی مورد حمله از طرف اکراد ترکیه در خاك ترکیه شده متوجه دولت ایران نمی تواند بشود. و توجه دادن این قضایا بدولت ایران غیر منطقی و مورد اعتراض دولت ایران است. از این که اکراد قاچاق ترکیه اسرا و اسلحه را بخاک ایران برده اند دولت ایران اطلاع مثبتی نداشته بلکه اطلاعات منابع ایرانی آن را تأیید نمی نماید و در هر صورت مطلب محتاج به تحقیق و رسیدگی است و بالنتیجه دولت ایران ضرب الاجل دولت تركيه و مندرجات مراسلۀ اول اکتبر را نپذیرفته ولی برای ابراز حسن نیت خود پیشنهاد می نماید که هیئتی کب از مأمورین طرفین مطلب را در محل تحت تحقیق بگذارند تا حقیقت مکشوف و در صورت بودن مرتکبین در خاک ایران دولت ایران آن ها را مورد تنبیه قرار داده و اگر اسرا یا اسلحه را اکراد قاچاق ترکیه بخاك ایران آورده باشند در استرداد آن ها اقدام خواهد نمود.

اگر چه وصول مراسلۀ فوق الذکر از طرف دولت ترکیه چنان که گفته شد اسباب تأثر و تحیر دولت ایران گردیده است معذلك هنوز مأيوس نیستیم که سیاست اساسی و منافع عاليۀ مملكتين و احساسات و جریاناتی که موجد آن ها شاید مطلعین و مسئولین سیاست خارجی ترکیه نباشد غلبه کرده و دولت ترکیه با در نظر گرفتن مشکلاتی که در سیاست شرقیه از تیرگی روابط ایران و ترکیه ممکن است حاصل شود بالمآل روح مسالمت و مودتی که از طرف دولت ایران ابراز می شود از طرف دولت ترکیه نیز ابراز شده و قضیه بحسن خاتمه منجر گردد. »

در همین اوان که فروغی از اروپا عازم ایران بود از طرف دولت بوی دستور داده شد که از راه ترکیه مراجعت نموده و در آنکارا با

ص: 307

مقامات ترکیه مذاکره و در بهبود روابط اقدام نماید.

فروغی از روز پنجم و ششم آبان ماه 1306 در آنکارا مذاکراتی را شروع کرد و تا اول آذر ماه ادامه داد که تا حدودی توانست سوء تفاهمات را مرتفع و در ایجاد حسن هم جواری مؤثر باشد.

دربارۀ عضویت ایران در جامعۀ ملل

نطق مدرس - در جلسۀ 110 مورخ سه شنبه دوم خرداد ماه 1306 که لایحۀ اضافات وزارت خارجه مطرح بود مدرس دربارۀ وزارت خارجه و عضویت در جامعۀ ملل چنین اظهار داشت :

مدرس - مملکت استقلالش به دو چیز است : یکی وزارت خارجه و یکی هم این است که مملکت درش باز باشد. در قسمت اخیر صحبت را بموقع دیگر می گذارم. ولی در قسمت وزارت خارجه ما باید مأمورینی بفرستیم که فوق العاده خوب باشد تا بتواند ابهت و عظمت و استقلال مملکت ما را در خارجه محفوظ بدارد. ما مأمورینی که می فرستیم برای این کار خوب نیستند در صورتی که مأمورینی که از خارجه بایران می آیند من که یک نفر آخوند هستم و با کسی کار ندارم از محل تولد من و زندگی من و حتى خوراك بدوى من در کوهستان که شلغم بوده اطلاع دارند ( خندۀ نمایندگان ) وقتی که ما در مهاجرت بودیم بهر مأمور ایرانی می گفتیم که چه می کنی ؟ می گفت که مأمور حفظ منافع ایران و اتباع ایران هستم و هر جا هم که می شنیدند ما وارد شده ایم مردم می آمدند و از دست همان مأمورین شکایت می کردند ( خندهٔ حضار ) این هم غفلت نشود که بمقتضای روز و وضعیت این کار هم خوب بوده است زیرا اگر مأمورین دولت در خارج آدم های خوب و عادلی بودند دیگر کسی در مملکت نمانده بود و همه مهاجرت کرده بودند.

من یک دفعه آرزو داشتم که یک وزیر خارجه بیاید بگوید که صد هزار تومان اعتبار می خواهم سفارت خانه در لندن بسازم. عظمت و ابهت مملکت باین است نه این که صد دینار از حقوق فلان کم کنیم یا علاوه

ص: 308

کنیم و مأمورین ما در کاروان سرا مسکن کنند. من معتقدم که وزارت خارجه را باید ابهت و اهمیت داد و مأمورین خوب فرستاد ولی حالا کدام کار ما در خارجه توسط مأمورین ما حل می شود ؟ تمام کارها در این جا و بتوسط مأمورين خارجی حل می شود. این چه عظمتی است که یکی برود در خارجه و در روزهای عید رسمی کلاه ایرانی بسرش بگذارد و آن جا بنشیند. باید بوزارت خارجه روح و عظمت داد ولی این روح و عظمت با ازدیاد بودجه نمی شود.

نوشته است سهمیۀ ایران در جامعۀ ملل چهار هزار تومان است که در سال بیست سی هزار تومان می شود این یکی از مسائل مهمه و حلش هم بعقيدۀ من مشکل است. در دورۀ چهارم که این مسئله یعنی عضویت دولت در جامعۀ ملل مطرح بود من ناخوش بودم و نبودم که مخالفت خود را اظهار کنم. ما در حقیقت در قبول عضویت مجمع اتفاق ملل مقدم بودیم از دول دیگر و جزای ما این شد که هنوز کرسی دائمی بما نداده اند. من مخالف با این شکل عضویت هستم وقتی دولت ایران پیش قدم شد در قبول عضویت و از خیلی دول دیگر که بآن ها کرسی دائمی داده اند اعتباراتش زیادتر است ، حقاً بايد يك كرسى دائمی باو داده شود ولی چون ما مقدم بوده ایم و نجیب بوده ایم بجرم این که نباید بما کرسی دائمی بدهند ( غلام حسین میرزا - چه فایده دارد ؟ ) اصلش فایده ندارد. وقتی ما را آن طور که هستیم بشناسند فایده دارد. شما را اگر يك مجلسی راه ندهند می گوئید چرا من شاهزاده بودم می خواستم صدر مجلس بنشینم ( خندۀ حضار ) بنده معتقدم که جائی برو که قدر تو را بدانند ، گرچه من حسن ظن بجامعۀ ملل ندارم ولی خودم تنها نمی توانم استقامت کنم که عضویت را بهم بزنم ولی من میمیرم و شما می مانید و من می گویم که من حسن ظن خوبی نسبت بجامعۀ ملل ندارم و این یک حدسی است که من می زنم و شما خواهید دید. یک مسئله این جا گفته شد که لازم است اجمالا بگویم که آدم

ص: 309

ضعیف مملکتش را نمی بخشد و صبر می کند ببیند چه می شود ... » (1)

خاتمۀ کنترات دکتر میلیسپو

دکتر میلیسپو رئیس کل مالیه دو مرتبه باستخدام دولت ایران در آمده است. يك مرتبه در دورهٔ چهارم مجلس بود که در جلد دوم چاپ دوم صفحۀ 106 تاریخ بیست ساله هم گفته شده است.

مرتبۀ دیگر پس از شهریور ماه 1320 یعنی در اواخر جنگ جهانی دوم بوده است.

نخستین نوبت

دکتر میلیسپو در چهارم اسد ( مرداد ماه ) 1301 خورشیدی برای مدت 5 سال با حقوق سالیانه پانزده هزار دلار ( ماهی 1250 دلار ) برای ریاست کل مالیهٔ ایران استخدام و از روز حرکت از آمریکا مستخدم رسمی دولت ایران شناخته شد و در هر سه سال که طرفین در فسخ کنترات اختیار داشتند دولت و دکتر میلیسپو رضایت خود را از یک دیگر اظهار نمودند و کنترات برای دو سال بقیه هم بقوت خود باقی ماند.

در معیت مشارالیه 18 نفر آمریکائی برای اصلاح مالیه استخدام شده بودند و بعد هم چند نفر از آنان بآمریکا مراجعت و گروهی دیگر بجای آنان استخدام شدند.

مأمورین آمریکائی مذکور بقرار ذیل بوده اند :

دکتر ا . ث . میلیسپو ، رئیس کل مالیه ، كلنل د . و . مكرماك ، رئیس عایدات داخلی ، شارل ی ، مکاسکی ، خزانه دار کل و مدیر سرویس ملزومات كل و بانك رهنى ( مدتی هم این سمت به ماژور هال واگذار می گردد ) ، ای . س . هسکل ، رئيس فلاحت ، هوك . ج . ايبر ، رئيس محاسبات و رسیدگی بمحاسبات ، تماس پیرسن رئیس ادارۀ استخدام

ص: 310


1- این نطق مدرس هم در کتاب « مدرس قهرمان آزادی » نقل نشده است

عکس

گروهی از مستشاران مالی ، با لباس ایرانی و رسمی برای سلام

از راست به چپ نشسته : ماژرهال ، مستر جونس ، دکتر میلیسپو ، ماك كرماك. ايستاده : هستر ربر ، مستر کلمن ، مستر مورگان ، مستر پیرسن.

ص: 311

کشوری ، ژان . ت . مرگان ، تندنویس دکتر میلیپو ، ریشازد . و . ژان بونيوال ، معاون اداری رئیس کل مالیه و رئیس سرویس تفتیش ، ماژور بلوی. ا . هال ، رئیس مالیۀ ایالتی فارس ، ژان .ا . دانون ، رئیس مالی ایالتی كرمانشاه ، ماژور هاری دیویس ، رئیس ماليۀ ایالتی آذربایجان ران لوميس ، رئیس مالیۀ خراسان ، پ . ج . فیتسنيز ، رئيس مالیۀ ایالتی کرمان ، هارولد هومن ، رئیس مالیۀ ایالتی خوزستان ، ژرژ .ل . كلمن ، رئيس مالیۀ ایالتی تهران ، جان . ث . اسپیکسر ، رئیس مالیۀ ایالتی گیلان.

میلیسپو در استخدام اول خود اقداماتی نمود که مورد توجه مردم قرار گرفت ، زیرا مالیۀ مملکت را سر و صورتی داد و بودجۀ کل را تنظیم نمود و دربارۀ وضع مالیات مراعات طبقات مولدۀ ثروت و زارعین را می کرد و قانون استخدام کشوری را بوجود آورد. وی در امور مالی و نسبت به پرداخت وجوه ، جز آن چه مجلس شورای ملی و کمیسیون بودجه تصویب می کرد ، سخت گیر بود.

قبل از روی کار آمدن او اغلب پرداخت حقوق مستخدمین دولت پنج شش ماه بتعویق می افتاد. بر اساس تنظیم بودجه و تعادلی که میلیسپو در خرج و دخل مملکت بعمل آورده بود در آخر برج پرداخت ها می شد کارکنان دولت بسیار از او خشنود بودند ، فقط معدودی که بر اساس قانون استخدام رتبۀ بالاتری می خواستند و یا وزارت دارائی چنان که منظورشان بود دارای پست های مهمی نشده بودند در لفافه به او می تاختند (1) .

باین جهات میلیسپو مورد توجه ملیون و مدرس قرار گرفته و از او حمایت می کردند و او هم در کتاب خود بنام « امریکن تاکس امپرشن » از مدرس به نیکی و پاک دامنی یاد کرده است.

گفتیم دکتر میلیسپو مردی مقاوم و سخت گیر بود حتی در مقابل رضا شاه مقاومت می نمود و سرانجام این سخت گیری و مقاومت بخاتمۀ

ص: 312


1- مانند ایرج میرزا که در منظومه ای او را هجو کرده است

خدمت وی منجر گردید.

ماجرا بدین ترتیب پیش آمد که در سال 1305 در کابینۀ مستوفی رضا شاه عازم استان خراسان بود و یک صد هزار تومان خرج سفر می خواست ، دکتر میلیسپو بعذر و علت این که چنین مبلغی در بودجۀ مصوب مجلس نیست از پرداخت آن وجه خودداری نمود. رضا شاه سخت خشمگین شد و به رئيس الوزراء دستور داد که بخدمت میلیسیو خاتمه دهد. اما مستوفی که متوجه بود حق با رئیس کل مالیه است و اگر او برود دیگری نمی تواند در مقابل رضا شاه مقاومت کند و هر چه بخواهد خواهد گرفت ، بعلاوه تازه مالیۀ مملکت سر و صورتی پیدا کرده بود و در کارهای وصول مالیات و تنظيم دفاتر خرج و دخل و بودجۀ مملکت نظم و ترتیب صحیحی معمول گردیده بود ، زیر بار امر رضا شاه نرفت و او را متقاعد کرد که میلیسیو هم چنان بخدمت خود ادامه دهد و برای خرج سفر هم صد هزار تومان از بانک شاهی وام گرفت و تسلیم کرد تا بعداً محلی برای پرداخت آن در نظر گرفته شود.

این جا بود که نقطۀ تصادم بین رضا شاه و میلیسپو ایجاد شد و کینۀ او را بدل گرفت ولی تا کایینۀ مستوفی بود گاهگاه ایراد می گرفت و همواره پی بهانه بود تا کابینۀ مستوفی مستعفی شد (1) و کابینه هدایت روی کار آمد و چون افکار عمومی طرفدار میلیسپو بود بسادگی نمی شد بخدمتش خاتمه داد ، لذا بهانه گیری از او آغاز شد تا نزدیکی موقع تجدید کنترات دکتر میلیسپو. بنابر این نصرت الدوله وزير دارائی بنا به اشارۀ شاه نغمۀ مخالفت را با دکتر میلیسپو آغاز نمود. اولین برخورد نامه ای که دکتر میلیسپو بوزیر دارائی نوشت چنین بود :

« جناب مستطاب آقای وزیر مالیه ، نظر باين كه اخيراً يك فقره لایحۀ مالیاتی جدیدی به مجلس شورای ملی تقدیم کرده اید لازم می دانم

ص: 313


1- یکی از جهات استعفای مستوفی بنوشتۀ عباس اسکندری در کتاب آرزو این بود که زیر بار اخراج دکتر میلیسپو نمی رفت

بجناب عالی خاطر نشان کنم که این جانب لایحۀ مزبور را تصویب نکرده ام ...»

و در جای دیگر می نویسد :« ... نظر بمقدار زیادی نفت که اخیراً در آمریکا علاوه بر معمول سابق استخراج کرده اند و منجر به تنزل قیمت نفت در بازارهای عالم شد در 1307 بابت حق الامتیاز دولت از شرکت محدود نفت انگلیس و ایران تخمیناً دو كرور ( يك ميليون ) تومان کسر عایدی پیش بینی می شود. از طرف دیگر لایحه ای که جناب عالی بمجلس تقدیم کرده اید تقریباً بیش از دو کرور تومان کسر عایدی تولید خواهد کرد لذا بودجۀ خرج بهمان میزان کاسته می شود و بدیهی است سال آینده کسر دخل بقدری گزاف خواهد بود که مالیۀ مملکت را دچار مخاطره خواهد ساخت ... »

« ... راه اصلاح این سهو که از طرف دولت شده آنست که لایحه را از مجلس شورای ملی مسترد دارید تا تجدید نظر لازم در آن بعمل آید و مجدداً بساحت مقدس مجلس تقدیم شود ... »

جواب وزیر دارائی

نصرت الدوله در جواب میلیسپو پس از ذکر مقدماتی مبنی باین که لایحۀ جدیدی که تهیه شده بود در کمیسیونی مرکب از تیمورتاش وزیر دربار ، فروغی وزیر جنگ ، علاء وزیر فوائد عامه و خود دکتر میلیسپو مطالعه شده است می نویسد :« مقدمات تنظیم لایحه صحیح بوده و اگر مختصر تغییراتی در هیئت وزراء شده بهیچ وجه مؤثر در مسائل اساسی نیست بعلاوه مگر بخاطر ندارید که در کمیسیون مکرر بشما و مؤسس خان و ناصری خطاب کرده و تقاضای تعیین ارقام تقریبی و احتمالی را راجع بکسر مالیات ارضی و عواید جدید از مالیات غیر ارضی و انحصار نمودم. در خصوص کسر عایدات نفت می خواهم بشما تذکر بدهم که اولا مسجل نمودن این گونه کسور قبل از رسیدن صورت محاسبات و مدارك قطعی دور از مصالح مملکت ایران بوده و ثانیاً اگر

ص: 314

چنین کسری هم موجود و بمبلغ دو کرور تومان بالغ شود چیزی که هنوز معلوم نیست نباید آن را وسیلۀ اضطراب و تشویش قرار دهید ...»

این مکاتبات کم کم وضع شدیدتری بخود گرفت و در بسیاری از مسائل مالی و اداری مورد اختلاف نظر و کشمکش وزیر دارائی با رئیس کل مالیه مبادلۀ نامه های تند صورت گرفت تا منتهی بپایان خدمت دکتر میلیسپو گردید و میکاسکی خزانه دار بجای دکتر میلیسیو بكفالت استخدام شد و لایحۀ الغای کنترات او با کشمکش و جنجال از مجلس گذشت : ( مرداد 1306 )

این بود ماجرای الغای کنترات میلیسپو. حال ببینیم مخبر السلطنه هدایت که خود نخست وزیر بوده در کتاب خاطرات و خطرات چه نوشته است :

کنترات میلیسپو

« مذاکرات با میلیسپو جاری است نصرت الدوله می خواهد باطوار جاهلیت میلیسپو را خسته کند.

بشاه عرض کردم این رویه خوب نیست باید او را بعلتی موجه از کار خارج کرد ، به تیمورتاش امر شد باتفاق من بدون ثالثی با میلیسپو صحبت شود. سه روز مذاکره کردیم همۀ شرایط او را پذیرفتیم ماند مسئلۀ طريق حل اختلافاتی که احیاناً رئیس مالیه با وزیر مالیه پیدا کند ، گفتیم رئیس دولت ، رئیس مجلس ، رئیس تمیز تغییری در رأی او نیاورد و مداخله حکمی خارجی را لازم می دانست از سه نفر يك نفر همیشه در اقلیت است و مداخلۀ خارجی راه نفوذ سیاست را باز می کنند و مداخلهٔ اجنبی در حکمیت بین وزیری و کارمندی دون شئونات بود لابد قبول نکردیم.

مطلب را چنان که گذشته بود من در مجلس بیان کردم حامیان

ص: 315

رئیس مالیه هم مجبور بتصديق شدند (1) و الغای کنترات میلیسپو تصویب شد.

دکتر میلیسپو از اول خرداد 1306 بخدمت خود خاتمه داد و روز پنج شنبه 12 مرداد از تهران عزیمت نمود. روز 13 خرداد کلنل ماك كرماك نيز از تهران عزیمت نمود. پس از حرکت دکتر میلیسپو همکاران مشارالیه از کار کردن با رؤسای ایرانی خودداری کردند ولی روز 13 مرداد در جلسه ای که در منزل رئيس الوزراء ( هدایت ) تشکیل گردید مشارالیهم را متقاعد ساختند که کما فی السابق بکارهای خود بپردازند. وزیر مالیه ( نصرت الدوله ) برای حسن جریان و انتظام امور افراد ایرانی را تدریجاً بکارهای مهم و مؤسسات بزرگ مالیه گماشت و قسمت عمده از مستخدمین که برای خدمت در زمان دکتر میلیسپو استخدام شده بودند بخدمتشان خاتمه داده شد.

بهر حال دولت برای جانشینی دکتر میلیسپو نخست مکاسکی را بمجلس پیشنهاد نمود و موضوع سه جلسۀ رسمی را بخود اختصاص داد و بالاخره مکاسکی مورد موافقت قرار نگرفت و ریاست کل مالیۀ ایران به خود مخبر السلطنۀ هدايت رئيس الوزراء واگذار گردید که خلاصۀ مذاکرات مجلس بدین قرار بوده است.

نقل از جلسه 132 مورخ اول مرداد 1306 برابر 24 محرم الحرام 1346

« ساحت محترم مجلس شورای ملی »

چنان که خاطر نمایندگان محترم مستحضر است از چندی قبل دولت مشغول مطالعه و مذاکره در تجدید کنترات رئیس کل مالیه بود چون قانون 4 اسد 1301 در بعضی قسمت ها و مواد كاملا واضح و روشن نبود چون در اجرای این قانون بترتیبی عمل می شد که در نظر هیئت دولت آن رویه کاملا مطابق مفهوم و مدلول قانون مزبور نبود.

ص: 316


1- حامیان دکتر میلیسپو تا آخر از او حمایت کردند و فقط نمایندگان دستوری مجبور به تصدیق بودند. برای اطلاع خوانندگان خلاصۀ صورت مذاکرات مجلس که در سه جلسه ادامه داشته در این جلد نقل می شود

چون به تجربه مدلل شده بود وضعیتی که ناشی از ابهام قانون و یا تعبیرات و اثرات مترتبه بر آن تولید گردیده از نقطه نظر مصالح و مقتضیات مملکتی محتاج باصلاح است.

چون در کنترات دکتر میلیسپو حکمیت خاصی برای رفع اختلاف نظر بین دولت و مشارالیه در موضوع اختیارات و تطبیق رفتار مشارالیه با قانون مقرر شده بود که در قانون 4 اسد 1301 مذکور نگردیده و با حدود و مقررات آن قانون نیز مباینت داشت بعلاوه از نقطه نظر حفظ اصول اساسی بهیچ وجه دولت نمی توانست مصدق چنین حکمیتی بشود لهذا پس از مداقه و مطالعهٔ کامل و با در نظر داشتن اصول مذکور فوق دولت موادی برای کنترات جدید رئیس کل مالیه تهیه و بدکتر میلیسپو در تاریخ 24 خرداد پیشنهاد نمود.

چنانچه آقایان محترم ملاحظه فرموده اند پیشنهاد دولت مبنی بر توضیح بعضی مواد قانون 4 اسد و تکمیل پاره ای نواقص بود که در عمل مشاهده و لزوم اصلاح آن محرز گردیده است.

پس از مدتی مذاکره و تبادل نظر با دکتر میلیسپو از طرف دولت تجدید نظر و بعضی اصلاحات در مواد از طرف دولت پیشنهاد شده و در تاریخ 28 تیر ماه مجدداً بمشارالیه ابلاغ گردید - آقایان آن مواد را نیز ملاحظه فرموده اند.

اخیراً از طرف دکتر میلیسپو جوابی مبنی بر عدم قبول خدمت ریاست کل مالیه با شرایط پیشنهادی رسیده و به این ملاحظه دولت ناگزیر از این است که در صدد بر آید اشخاصی که از حیث اطلاعات و مقام خود لیاقت کامل ادارۀ امور مالی ایران را داشته باشند پیدا نماید.

چون نیل بمقصد مذکورۀ فوق چند هفته فرصت لازم دارد و چون معتقد نیست که فترتی در ترتیب سابق راجع به اداره کردن امور مالی مملکت بیاید و از طرف دیگر چون بتصویب رساندن شرایط جدید کنتراتی که دولت برای ریاست کل مالیه در نظر دارد مستلزم مدتی

ص: 317

وقت می باشد لهذا در نظر گرفته شده است که کفالت ریاست کل مالیه برای مدت پنجاه و يك روز که از کنترات مستر مکاسکی (1) خزانه دار فعلی باقی مانده بمشارالیه محول گردد تا در خلال این مدت پیشنهاد قطعی خود را دولت بمجلس شورای ملی تقدیم نماید.

نظر بمراتب فوق از ساحت محترم مجلس شورای ملی تقاضا می شود که با تصویب مادۀ واحدۀ ذیل با قید دو فوریت اختیارات مقرر در قانون 4 اسد 1301 را به مستر مکاسکی برای کفالت مشارالیه اعطا فرمایند.

مادۀ واحدۀ - مجلس شورای ملی بدولت اجازه می دهد که مستر مکاسکی را بکفالت ریاست کل مالیه برقرار نماید. مستر مکاسکی برای مدت پنجاه و يك روز دارای اختیاراتی خواهد بود که قانون 4 اسد 1301 برای رئیس کل مالیهٔ سابق مقرر داشته است. رئيس الوزراء مهدي قلى - وزير ماليه فيروز

فوریت ها مطرح شد وعدۀ زیادی از نمایندگان منجمله دکتر مصدق - ارباب کیخسرو - کازرونی - عمادی - فیروزآبادی - حاج شیخ بیات و حقنویس با فوریت و در اصل موضوع مخالف بودند.دکتر مصدق در فوریت گفت : « عقاید خودم را نسبت بخدمات رئيس کل مالیه در مجلس شورای ملی بعرض برسانم. البته هر کسی معایبی دارد محاسنی هم دارد. امور مالیهٔ ما در تحت ریاست دکتر میلیسپو و وزرای وقت در این مدت چند سال رضایت بخش بوده است. زیرا حقوق ادارات دولتی که قبل از آمدن رئیس کل مالیه همیشه تأخیر می شد و بتعویق می افتاد کاملا در آخر هر برج می رسید ...»

در اصل موضوع و کلیات لایحۀ دولت ارباب کیخسرو چنین گفت :« دکتر میلیسپو خدمت کرده است ، دکتر میلیسپو تبدیل کرد مملکتی را که عوض حقوق آجر می دادند به آن جائی که حقوق تمام ادارات مرتب می رسد ( نمایندگان - صحیح است ) دکتر میلیسپو تمرکز داد

ص: 318


1- مكاسکی امریکائی با دکتر میلیسپو و بانتخاب او باستخدام دولت ایران در آمده بود

بمالیه و خدماتی کرد که می توانیم برشماریم ...

دکتر میلیسپو برای این مملکت امین بود. دکتر میلیسپو رفت ولی حالا بجای او می خواهند کس دیگری را بیاورند ، بنده در این جا حرف دارم. این مکاسکی را که بجای دکتر میلیسپو می خواهند بگذارند کسی است که همراه شوستر آمده بنده از همان وقت با او آشنا بودم نه دکتر میلیسپو برادر بنده و نه با مکاسکی مخالفم ولی اولا بایند ببینیم مکاسکی را که می خواهند سر این کار بگذارند از عهده بر می آید یا نه ؟ ثانیاً این شخص خزانه دار بوده است کی را بجای او خواهند گذاشت ؟ از آن طرف باید دانست که حساب مدت خزانه داریش را به کی داده است ...

یک نفر از نمایندگان - پول ها را می خواهند بخورند.

ارباب کیخسرو - می خواهیم ببینیم مکاسکی را که الان می خواهد رئیس مالیه بشود اطرافیان او معتبرتر و محترم تر از اطرافیان دکتر میلیسپو هستند وزیر مالیه با آن ها چه خواهد کرد ؟ ...

رئیس - حاج شیخ بیات

حاج شیخ بیات - بنده عقیده ام این است چون این موضوع فوق العاده اهمیت دارد خوبست آقایان اجازه بدهند آقایانی که اجازه خواسته اند نظریات خودشان را بفرمایند ... آقای وزیر مالیه که با اختیارات دکتر میلیسپو مخالف بودند حقش این بود که همان اختیاراتی را که اخیراً بدکتر میلیسپو پیشنهاد کردند به این شخص واگذار می کردند نه این که همان اختیارات سابق را. بنابر این بنده تمنا می کنم که آقایان اجازه بفرمایند مطالب گفته شود.

مذاکرات در جلسۀ 132 بعلت عدم اکثریت خاتمه یافت و موضوع در جلسهٔ 133 مورخ سوم مرداد 1306 مطرح گردید.

رئیس - آقای ارباب کیخسرو

ص: 319

ارباب کیخسرو (1) - در جلسۀ گذشته که بنده این جا عرایضی کردم متأسف هستم که کاغذ دکتر میلیسپو را نخوانده بودم وقتی در روزنامه خواندم دیدم او همه قسم تسلیم و حاضر بوده است و علت این که با وجود حاضر بودن ایشان دولت مساعدت نکرده است البته خود دولت توضیح خواهد داد. زیرا خود او آن جا می گوید بر خلاف فرمایشی که آقای یاسائی کردند که او می خواهد کاپیتولاسیون در آن جا برقرار کند او می گوید من حاضر هستم برای حکمیت ایرانی و او حاضر است در مورد اختلاف قضیه در مجلس یا جای دیگر حل شود معذلك اولتیماتوم به او داده می شود و چون نمی توانسته است خودش را حاضر کند برای اولتیماتوم در آخر اظهار عجز کرده است از قبول اولتیماتوم. حالا هم این جا باید نظر دولت را دید که آیا حاضر است با او وارد مذاکره شود و راه مسالمتی با او پیش بگیرد یا نه ؟ با کاغذی که بنده دیده ام او نوشته است اگر دولت خودش را حاضر کند برای مذاکره و موافقت با او گمان می کنم بهتر باشد.

رئیس - آقای مدرس

مدرس - ... شخص بنده در ضمن صحبت در پرگرام هیئت حالیه نسبت برئیس مالیه طرداً للباب يك صحبتی کردم و الا در این چهار ساله تصديقاً یا غیر تصدیق صحبتی نداشتم و محل ابتلای شخصی هم با رئیس مالیه در این چند ساله هیچ نشده ام الا يك دفعه يك توقعی از ایشان کردم آن را هم نشنیدند در وقتی می خواستند تشریف ببرند امریکا فرستادند پیش من عکس مرا خواستند.گفتم برای چه می خواهید گفتند می خواهم سوغات ببرم. گفتم عکس من که فایده ندارد خوبست این پول هائی را که از ما می گیرید یک چیزی بخرید و آن ها را سوغات

ص: 320


1- ارباب کیخسرو نمایندۀ زردشتیان در مجلس بوده که بواسطۀ این که مردی امین و همواره مورد اعتماد بوده است در تمام ادوار بسمت یکی از سه نفر کارپردازان انتخاب می شده است. ارباب کیخسرو سرنوشت عجیبی داشته است زیرا هنگامی که نمایندۀ مجلس بوده بوسيلۀ عمال شهربانی مقتول گردید

ببرید نه ایندکه یک چیزی که قیمت ندارد ببرید و پول ها را هم ببرید. این را هم قبول نکرد و محل ابتلا من فقط بود ... جناب ایشان هم دو مسئله خیلی خوب بودند یکی تمرکز عایدات و یکی نظارت در مخارج در باقی کارشان بنده هیچ وقت تصدیق نداشتم. بایشان هم می گفتم ليكن معذلك بنده عقیده ام این است که خدمات نمایان کرده و باید همه تشکر داشته باشیم و امیدوار هم باشیم که ایشان راضی باشند که ما مستخدم دیگر نیاوریم و البته آن مستخدم خدمات نمایانی بکند. ولی بشما عرض می کنم که هر مستخدمی ما بیاوریم بعد از پنج سال به تخصص امروز دکتر میلیسپو نشود ( نمایندگان - صحیح است ) این ها خیال است بعد از شش و ده سال هم شاید نشود. ولیکن باید هر طوری صلاح شد همان طور بشود. من که در مرحلهٔ خودم از خدمات ایشان تشکر می کنم. و از تطبیق کردن در خرج ایشان متشکر ...

رئیس - آقای تقی زاده.

تقی زاده - ... مسئلۀ اساسی حکمیت بود. همان طور که فرمودند در کنترات گذشته و در این پنج سال گذشته حقی که بایشان برای تعيين حکم داده شده بود بطور مطلق یعنی هر کس را که می خواهد معین کند و دولت می خواست این « هر کس » نباشد. یعنی برای تصفیۀ اختلافات اگر قضیه به محلی رجوع شود محل ایرانی باشد. این را بالاخره دکتر میلیسپو قبول کرد که اگر چه او غیر ایرانی است و دولت ایرانی است ولی اگر با هم در سر مطلبی اختلاف داشتند و او بگوید که من این را این طور می فهمم و حقوق من باید این طور حفظ شود بالاخره قاضی و فاصل قضیه را ایرانی معین می کند. این مطلب اساسی بود که او برداشت و این مسئله را قبول کرد ولی دولت و اشخاصی که متصدی این کار بودند در جزئیات پیچیدگی کردند و همچو احساس دارند یعنی در خارج این اثر را دادند که نمی خواستند سر این دو ریسمان بهم بیاید ولو این که هر قدر هم گذشت از طرف مقابل می شد و هر قدر هم موافقت از طرف او می شد بطوری که گفته شد و بنده هم می دانم

ص: 321

آخرین پیشنهاد این طور بود که اگر اختلافی در موضوعی حاصل شود اگر هیئت وزراء حل و فصل بکند فبها ولی اگر در هیئت وزراء کاملا حل نشود يك كمیسیونی معین کند که در اطراف این کار مطالعه کنند و اگر آن ها هم حل نکنند رأی مجلس قاطع شود و این پیشنهان را دکتر میلیسپو قبول کرد ولی دولت این را هم قبول نکرد. آقای رئيس الوزراء امروز فرمودند که ( بعضی امور سیاسی هست ) آن چه بنده اطلاع دارم حتی در امور سیاسی هم او حاضر شد گذشت بکند و آقایانی که کاغذ اخیر او را دیده اند ...

شیروانی - گذشته گذشته برای آتیه یک فکری بکنید.

تقی زاده - چون پیشنهاد بنده را که آقایان ملاحظه فرمودند این نیست که گذشته ، گذشته. بنده می گویم دولت همیشه در تحت نظارت مجلس است. دولت می گوید این راهی که من پیموده ام درست پیموده ام و راه حلی در این کار ممکن نبود در این صورت هیچ عیبی ندارد مجلس هم در این کار مداخله داشته باشد. برای ما هیچ یك از ماها شك نكنيم که بالاخره مسامحه و فرو گذاری و عدم گذشت و کنار نیامدن در کار است و برای این که این مسئله برای مملکت و تاریخ مجهول نماند بهتر این است که مطلب روشن تر بشود و باید گفته شود که دکتر میلیسپو برای این مملکت کار خوب کرده و این مملکت از او قدردانی دارد و او برای ثبات اوضاع مالی و مزید اعتبار مالی مملکت ما در خارج و پیشرفت اوضاع اقتصادی این مملکت در این پنج سال كمك بزرگی کرده و امیدوارم که ملت آمریکا تصور نکند که ما حق ناشناس بودیم. شخصاً از اشخاصی بوده ام که همیشه از اول مشروطیت تا حالا برای مداخلات زیاد اجانب و خارجه ها در این مملکت معارضه کرده ام و تمام عمر در این کار جهاد کرده ام و همۀ اهل مملکت می دانند ولی برای بنده جای تعجب است که بعضی اوقات در مقابل يك شخصی ( که فقط پاسپورتش خارجه است و غیر از آن هیچ چیزش خارجی نیست و اگر نوکری و استخدام ما را قبول کند هیچ دولت خارجی

ص: 322

از او نگاهداری و طرفداری جبری نخواهد کرد و اگر او را بیرون هم بکنیم هیچ طوری نمی شود ، و يك نت هم برای ما نمی فرستد (1) و ما می توانیم آزادانه امور مالی خودمان را با اختیارات بدست يك همچو شخصی بدهیم و هیچ ضرری هم برای ما نخواهد داشت ) این قدر اشکال می شود ! در صورتی که بعضی اشخاص بودند که دادن اختیارات را بدول خارجه صلاح می دانستند و آن را برای مملکت عیب نمی دانستند ولی در این مورد و مقام در موضوع يك نفر خارجی که نوکر ایران است و کاملا تحت اختیار دولت ایران است گفته می شود که چرا خارجی باید در کار ما مداخله کند ، این مطالب از خاطر ملت ایران و مملکت و تاریخ محو نمی شود که دکتر میلیسپو و شوستر را مجلس شورای ملی استخدام ولی هیچ کدام را مجلس مرخص نکرد ، ملت ایران آن ها را در خاطر خود نگاه خواهد داشت و خدماتشان را فراموش نخواهد کرد. این ها مأمورین بی غرض و بی طرفی بودند که در این مملکت حقیقتاً مانند وطن پرستان ایرانی برای این مملکت خدمت کرده اند و هیچ فرقی با آن ها نداشته جز این که پاسپورتشان خارجه بوده است. این ها حکم لافایت و یارانش را داشته اند که در استقلال امریکا آن طور خدمت کرده اند ، این ها حکم انگلیسی ها را داشته اند که بسر کردگی گار مبالای در ایتالیا خدمت و فداکاری کردند این ها آمدند در ایران و برای این مملکت خدمت و در تحت تأثیر عواملی رفتند ...

( حاج آقا رضا - رفیع ) این چه ترتیبی است ؟ کنفرانس است ؟!

رئیس - دیگران هم بهمین ترتیب حرف زدند.

( حاج آقا رضا رفیع ) ماده 63 را هم...

تقی زاده - اگر نمی خواهید حرف نمی زنم و بآسانی پائین می آیم ...

( نمایندگان - خیر بفرمائید - بفرمائید. )

تقی زاده - ولی بنده باید در مقابل تاریخ و مملکت حرفم را

ص: 323


1- اشاره به اولتیماتوم روس و انگلیس دربارۀ شوستر است در دورۀ دوم مجلس شورای ملی که بالاخره شوستر از ایران اخراج گردید

بزنم این ها در تحت تأثیر عوامل مخصوصی از مملکت ما رفتند و اولین فرصتی که ملت ایران پیدا بکند ثابت خواهد کرد و نشان خواهد داد که ملت ایران خدمات خیرخواهانۀ آن ها و ملت نجیبشان را فراموش نخواهد کرد. ملت آمریکا ملتی بود که در موقع سختى بما كمك كرد و باز اول دولتی بود که بر ضد قرار داد ( 1919 ) در آن موقع پروست کرد. ولی بعضی از اشخاص بی قید این مملکت در موقع خوشی ایشان را فراموش کردند. خلاصه عقیدۀ خود بنده اینست که هنوز هم دیر نشده است و ممکن است با خود دکتر میلیسپو کنار آمد. و اگر حسن نیت در کار باشد این مسئله ممکن است. بطوری که عرض کردم بنده این حسن نیت را در آقای رئيس الوزراء سراغ داشتم ولی حسن نیت ایشان مثل حسن نیت اکثریت مجلس ثمری نداشت. بنده برای دفعۀ آخر و برای اداء تکلیف خودم در این جا عرض می کنم که اگر واقعاً می خواهید این مطلب در روز روشن جلو ملت و مملکت و مجلس حل شود بهتر این است که یک کمیسیونی از مجلس انتخاب شود و با دکتر میلیسپو و نمایندگان دولت مذاکره کنند که اگر واقعاً ایشان يك اشکالاتی پیش می آورند که قابل حل نیست آن وقت دیگر هیچ جای حرفی باقی نخواهد ماند ولی اظهاراتی که آقای رئیس الوزراء فرمودند چندان مقنع نبود زیرا ایشان فرمودند دکتر میلیسپو گفته که من همه را یک جا قبول ندارم و آن چیزهائی که او می خواست قبول کند بدرد ما نمی خورد و آن چیزهائی که ما می خواستیم او قبول نمی کرد ولی بالاخره معلوم نشد که آن چیزها چیست. بنده حاضرم ثابت کنم و خیلی از چیزهای اساسی را که دولت می خواست او حاضر بود قبول کند. و بنده بسهم خودم این جا عرض می کنم که هر قدر تأثیر و نفوذی که در این کار اجرا کردن ( ؟ ) تمامش یعنی صد در صدش برای این بوده است که طرف مقاصد دولت ایران را قبول کند و برای این نبوده است که دولت پیشنهادات او را قبول نماید بعلاوه ما نمی خواستیم از جاده خودمان خارج شده باشیم ولی می خواستیم کاملا دولت را آزاد گذارده

ص: 324

باشی م عرض می کنم که باید حسن نیت در کار باشد تا ثمر مطلوب گرفته شود چنان چه عرض کردم بنده این اظهارات را برای اداء تکلیف نمایندگی ملت و ضبط تاریخ عرض کردم. حالا اگر واقعاً آقایان می خواهید ممکن است امتحان کنید و ببینید می شود یا نه ؟ ولی همان طور که آقای مدرس فرمودند عرض می کنم هیچ متخصصی هم پیدا نخواهیم کرد که بعد از پنج سال مثل دکتر میلیسپو بشود ...

وزیر مالیه ( نصرت الدوله ) - بنده عرض دارم.

رئيس الوزراء - بنده خیلی مفصل عرض نمی کنم آن چه که باید عرض کنم عرض کرده ام و آن ابهامی هم که آقای تقی زاده فرمودند در عرایض بنده نبود. بنده در آخر کلام خودم اعاده نکردم ولی پیدا بود آن نکته ای که او قبول نمی کرد روی کدام بحث است حالا هم پیدا است تمام مسئله روی حکمیت است و حرف سر اینست که دولت هم آخر باید در مملکت خودش اختیاری داشته باشد می گویند نباید این اختیار را داشته باشد و البته دولت نمی توانست زیر بار این حرف برود ولی بنده خیلی متأسفم و تأسفم هم اینست که یک وقت نیم ساعت روی این کرسی حرف زده

می شود که ما باید نشان بدهیم خودمان هم یک چیزی هستیم و بعد نیم ساعت حرف زده می شود که یک نفر از آسمان پائین افتاده است و معتقدیم که اگر این برود دنیا بهم می خورد خیر دنیا هم بهم نمی خورد.

تقی زاده - دنیا بهم نمی خورد ولی کار شما بهم می خورد.

وزیر مالیه - هیچ بهم نمی خورد - هیچ طور هم نمی شود.

رئیس - آقای دشتی

دشتی - آقای تقی زاده از وقتی که وارد ایران شده اند جداً طرفدار دکتر میلیسپو شده اند ولی شاید خودشان هم تصدیق کنند که بنده قبل از ایشان یعنی از ابتدا که دکتر وارد ایران شد و مشغول کار شد و در طی عمل دکتر را دیدم طرفدار او بودم همین که دکتر میلیسیو وارد عمل شد بنده دیدم حقیقتاً آدم بی غرضی است و باید عملیات او

ص: 325

را تقدیس کرد لهذا در مواقع مختلفه که می خواست مالیات معوقه را از سپهسالار مثلا وصول كند يك دفعه در تهران جنجال می شد و می خواستند او را هو کنند در آن موقع تنها کسی که در دفعۀ اول و دوم و سوم از دکتر میلیسپوحمایت کرد خود بنده بودم و تا آخرین دقیقه هم که دکتر میلیسپو از این شهر بیرون می رود بنده یکی از طرفداران او هستم و معتقدم که دکتر میلیسپو یکی از مستخدمین خیلی خوب این مملکت بوده است یعنی هیچ خیانت باین مملکت نکرده است و در مواقعی هم که دکتر می خواست وظایفش را انجام دهد و مطابق تکالیفش رفتار كند يك قال و مقال هائی بر ضدش بلند می شد. خود بنده می دانم که شاید عده ای علیه او و برای خنثی کردن عملیات او قیام کرده اند ولی فعلا موضوع در این نیست که دکتر میلیسپو بد است یا خوب است. بنده گمان نمی کنم در این جا کسی باشد که عقیده داشته باشد میلیسپو بد آدمی است دزدی کرده. موضوع سر این نیست موضوع در این است که دکتر میلیسپو نمی خواهد کنترات خودش را با آن شرایطی که دولت در نظر دارد تجدید کند عمدۀ مطلب در این قسمت است. آقای تقی زاده فرمایشاتی فرمودند حاکی از این که چرا مجلس را مداخله نداده اند بنده معتقد نیستم که مجلس در این کار مداخله کند. مسئلۀ استخدام و ضرورت استخدام یک نفر خارجی را دولت باید تشخیص بدهد و بعد کنتراتش را بمجلس بیاورد آن وقت اگر مجلس مقتضی دید رأی می دهد ...»

دربارۀ لایحۀ دولت مذاکرات زیادی شد و پیشنهادهای متعددی داده شد. بالاخره روی پیشنهاد مدرس ریاست کل مالیۀ ایران به مخبر السلطنه هدایت ( که مدرس هم با او مخالف و در برنامۀ دولتش مخالفت کرده بود ) با مختصر اصلاحاتی بشرح زیر بتصویب رسید.

طبق این لایحۀ قانونی هدایت ریاست کل مالیه را با اختیاراتی که قبلا به میلیسپو داده شده بود واگذار و بایستی تحت نظر وزیر دارائی انجام وظیفه نماید !؟

ص: 326

قانون تفویض اختیارات مصوبه 4 اسد 1301 راجع برئيس كل مالیه به آقای حاج مهدی قلی خان هدایت برای مدت دو ماه

مادۀ واحده - مجلس شورای ملی اختیارات مصرحه در قانون چهارم اسد 1301 را راجع باختيارات رئيس كل مالیه از تاریخ تصویب این قانون تا ششم مهر 1306 به آقای حاج مهدی قلی خان هدایت رئيس الوزراء واگذار می نماید.

تبصره - دولت مکلف است قبل از انقضای مدت فوق لایحۀ استخدام متخصصین مالیه از غیر دول همجوار بمجلس شورای ملی پیشنهاد کند.

این قانون که مشتمل بر يك ماده است در جلسۀ ا مرداد ماه یک هزار و سیصد و شش بتصویب مجلس شورای ملی رسید. رئیس مجلس شورای ملی - حسین پیرنیا

استخدام مرتبۀ دوم میلیسپو

در اواخر جنگ جهانی دوم دولت قریب پانصد میلیون تومان به بانك ملی مقروض و وضع بودجۀ مملکت دچار اختلال گردیده بود. بعلاوه قسمت هائی از کشور در اشغال قوای نظامی متفقین در آمده بود و از هر طرف فشارهای سیاسی وارد می آمد. در کابینۀ قوام در دورهٔ سیزدهم مجلس دولت ایران در صدد رفع مشکلات مالی و سیاسی بر آمد و روی سوابقی که دکتر میلیسپو در دورۀ اول استخدام خود بجای گذاشته بود و نیز بتصور این که اگر مجدداً باستخدام ایران در آید سر و صورتی بکارهای مالی خواهد داد و متفقین هم رعایت او را خواهند نمود و کم تر فشارهای سیاسی وارد خواهند کرد ، فوراً اقدام نمود و او را به ایران فراخواند و در پست ریاست کل مالیه گمارد.

در این نوبت دکتر میلیسپو نه تنها موفق بانجام خدمتی نشد ، بلکه اقداماتش غالباً بر خلاف مصالح و سیاست عمومی و ملی ایران بود ، زیرا تمایلات خارجی ها را کاملا رعایت و تأمین می نمود بطوری که

ص: 327

سرو صدای مردم بلند شد که ادامۀ خدمتش غیر قابل تحمل است.

مخبر السلطنه در خاطرات و خطرات دربارهٔ میلیسپو در موقع جنگ دوم چنین نوشته است :« میلیسپو هم اختیارات خود را از حد تجاوز داده تصرف در اموری می کند که محتاج تصویب مجلس است ، روزنامه ها انتقاد می کنند و فریاد می زنند این داد و بیداد هم از حد اعتدال بیرون است ، بر سر تغییر رئيس بانك كشمكش بین رئیس مالیه و رئیس بانك دایر است از مقالات در روزنامه ها کار بانتشار رسالات کشیده است.»

در مجلس چهار دهم صدای اعتراض نمایندگان بلند شد و مبارزۀ مردم و جراید موضوع بحث روز گردید (1) . بالاخره دولت وقت ناچار از باقی نگاهداشتن دکتر میلیسپو صرف نظر و او را روانۀ امریکا کرد. بنابر این می توان گفت دورۀ اول خدمتگزاری دکتر میلیسپو با دورۀ دومش زمین تا آسمان تفاوت داشته است.

دکتر میلیسپو در دورۀ دوم استخدام خود قبل از خاتمۀ پیمان مجبور باستعفاء شد و معلوم شد در این دورۀ خدمت اوضاع دارائی قهقرائی پیدا کرده و ضررهای زیادی عاید دولت ایران شده است و شهرت خوبی را که مستخدمین امریکائی مانند شوستر و خود میلیسپو در دورۀ اول برای امریکائی ها تحصیل کرده بودند بکلی از بین رفت.

دکتر میلیسپو روی کدورت و کینۀ عجیبی که از ایران بدل داشت پس از ترک ایران کتابی تألیف نمود که نایاب است و مطالب آن به خلاف کتاب اولش سراسر غرض آلود کینه جویانه ، غیر واقع و توهین آمیز می باشد و موجب انزجار خواننده می گردد بعقیدۀ بعضی بعلت کهولت مشاعرش را از دست داده و این چنین مطالبی را بصورت کتابی تألیف نموده است.

ص: 328


1- خوب بخاطر دارم که در همان اوان طی مقاله ای در زیر عنوان « تره کاشتیم که قاتق نانمان شود قاتل جانمان شد » در روزنامۀ آزاد نوشتم. نیز طی سخنرانی که در زیر عنوان « مستشاران خارجی قبل از اسلام و بعد از اسلام در ایران » در سالن حزب ایران نمودم و عده ای از نمایندگان مجلس و حتی دکتر مصدق هم که مخالف دکتر میلیسپو بود حضور داشت به ادامۀ خدمت دکتر میلیسپو سخت ایراد و اعتراض نمودم

دکتر میلیسپو در کتاب دوم خود می نویسد در مأموریت اول خود را یک نفر مستخدم ایرانی می دانست لیکن در مأموریت دوم وضعیت او روشن نبود از طرفی در استخدام دولت ایران در آمده بود و از طرف دیگر به او دستور داده شده بود که با سفارت آمریکا تماس کامل داشته باشد و باین علت در وضعیت مشکلی قرار گرفته بود.

وضعیت اخلاقی و مزاجی او هم طوری نبود که بتواند با چنین وضع دشواری مواجه گردد.

اختلافات بین ایران و شوروی

پس از انعقاد قرار داد 1921 بین ایران و شوروی همواره اختلافاتی بینشان وجود داشت که در کابینه های مختلف ایران مکرر دربارۀ رفع آن اقداماتی بعمل می آمد اما شوروی ها بسته بآن که با کابینه های ایران روی نظرهای سیاسی خود موافق یا مخالف بودند گاهی روی خوشی نشان می دادند که اختلافات موجوده حل و فصل گردد و بمذاکره تن در می دادند و گاهی مذاکرات را قطع می نمودند و بدین ترتیب اختلافات باقی بود. این قهر و آشتی های سیاسی برای تجار ایرانی و معالا برای صدور محصولات ایران اسباب خسارت و زحمت می گردید یعنی هر وقت شوروی ها مایل بودند برنج و خشکبار و بعضی محصولات ایران را می خریدند و گاهی هم که نظر خوبی نداشتند با تجار ایرانی سخت گیری و از خرید محصولات ایران خودداری می نمودند.

اهم اختلاف بین ایران و شوروی عبارت بود از اختلافات مرزی. و مسئلۀ ترانزیت واردات و صادرات ایران از راه روسیۀ شوروی و موضوع شیلات شمال که شوروی ها همواره کوشش داشتند که ادارۀ شیلات را در اختیار خود داشته باشند و هم چنین اختلافات دیگری وجود داشت که بشرح آن ها پرداخته خواهد شد.

ص: 329

اختلاف ایران و شوروی دربارۀ رود اترك

یکی دیگر از موارد اختلاف بین ایران و شوروی تغییر مسیر رود اترك بود که می بایستی در ضمن عقد قرار داد 1306 حل گردد ولی در این مورد هم مانند اختلاف دربارۀ فیروزه هم چنان باقی ماند ، حال ببینیم موضوع اختلاف چیست ؟

رود اترك : بموجب عهد نامۀ 1881 يك قسمت از خط مرزی شمالی ایران در مشرق بحر خزر بستر رودخانه اترك تعیین شده بود که از مصب آن در خلیج حسین قلی تا نقطه ای بنام بابا دو رمز امتداد داشت ولی بعد از دو سال که سلیمان خان صاحب اختیار بسمت نمایندۀ ایران خواست علائم سرحدی را نصب نماید روس های تراری يك قسمت از مجرای رود اترك را تغییر داده و نهر جدید الاحداث واقع در جنوب اترك را که خودشان حفر کرده بودند بجای مسیر اصلی اترك تحميل کردند. این نهر چندین کیلومتر در جنوب خلیج حسین قلی بدریا می ریخت روس های تراری باتکاء قدرت و سر نیزۀ خود گفتند رود اترك همین است ! و با این ترتیب دست دولت ایران را از خلیج حسین قلی کوتاه کردند و البته پوشیده نیست که وجود خلیج حسین قلی در حفظ امنیت و سیادت بر دریا چقدر ارزش استراتژیکی دارد. دولت ایران نپذیرفت و اعتراض کرد و نهر جدید را برسمیت نشناخت و این اختلاف همین طور باقی بود تا حکومت بلشویزم در روسیه برقرار شد. دولت ایران این نقطه و سایر نقاط را بنام اختلافات سرحدی که برخلاف عدالت و بزور تحمیل شده بود قلمداد کرد. دولت شوروی هم چنان که دیدیم اعتراف کرد که این نقاط بر خلاف عدالت و بر خلاف میل دولت ایران و من غير حق تعيين شده اند ولی پس از انعقاد قرار داد 1921 بهیچ وجه حاضر نشد مجرای طبیعی رود اترك را بعنوان رود اترك بشناسد بلکه باز هم همان نهر جدید الاحداث را اترك شناختند و از تحویل قسمت خاکی که بین این نهر و رود طبیعی اترك است خود -

ص: 330

داری کرد و بالاخره دولت ایران در ضمن عقد معاهدات بی طرفی و تجارتی و غیره نتوانست مسئله را حل کند و حق خود را بگیرد و پست های سرحدی همان طور در کنار مسیل یا نهر احداثی آن ها باقی ماند. این مسیل یا نهر اکنون آب ندارد و خشك است.

ولی در نظر شوروی ها رود اترك همین مسیر جدید است و اظهار می دارند رود اترك در آن زمان که خطوط مرزی تعیین شده از این جا عبور می کرده و بعداً تغيير مسير تغییر مسیر داده است در صورتی که رود اتراك هزاران سال است که از یک جا عبور می کند (1) .

قصبۀ فیروزه ، یکی دیگر از موارد اختلاف ایران و شوروی

از نظر تاریخی : اولین کشوری که (2) دولت اتحاد جماهیر شوروی را برسمیت شناخت دولت ایران بود. در 1299 خورشیدی مشیر - الدوله نخست وزیر وقت به مشاور الممالك انصاری که در خارج از ایران بود تلگرافی دستور داد که بمسکو رفته دربارۀ معاهدۀ دوستی و ایجاد روابط سیاسی وارد مذاکره شود.

علی قلی خان مسعود انصاری پس از چند ماه مذاكره بالاخره موفق شد که متن عهد نامه را تهیه و در روزهای آخر ریاست وزرائی سپهدار رشتی در تاریخ 26 فوریهٔ 1921 بامضاء رسید و روابط دوستانه برقرار گردید (3).

دولت اتحاد جماهیر شوروی بارها در مکاتبات و اعلامیه های رسمی خود که خطاب بملت و دولت ایران صادر می کرد اعتراف می نمود که قسمت هائی از خاک ایران در دوران فرمان فرمائی حکومت ترارها من غير حق و بر خلاف میل ملت و دولت ایران بخاک روسیه ضمیمه شده است و وعده می داد که دولت جدید سوسیالیستی حاضر است اسباب ترضیۀ خاطر دولت ایران را فراهم نماید. بنابر این در

ص: 331


1- اقتباس از جلد اول کتاب سیاست دولت شوروی در ایران
2- گویا افغانستان هم همزمان با شناسائی ایران دولت شوروی را برسمیت شناخته است
3- جریان مشروح ایجاد روابط و عهد نامه در جلد اول تاریخ بیست سالۀ ایران ( کودتای 1299 ) مفصلا شرح داده شده است

فصل سوم عهد نامۀ 26 فوریه 1921 چنین ذکر شده است :

« دولتین معظمین خطوط سرحدی ایران و روسیه را بطوری که کمیسیون سرحدی در سال 1881 م. معین نموده است قبول می کنند و چون دولت ج - ف - س - ش - ر - در انتفاع از ثمرۀ اقدامات غاضبانۀ دولت امپراطوری سابق روسیه احتراز می کند لذا از جزیرۀ آشوراده و سایر جزایری که در سواحل ایالت استرآباد واقع هستند صرف نظر می نماید و هم چنین قصبهٔ فیروزه و اراضی مجاور آن را که دولت ایران بنا بر قرار داد مورخۀ 28 ماه مه 1893 بروسیه واگذار کرده بود بدولت ایران مسترد می دارد ولی دولت ایران متقبل می شود که شهر سرخس که حالیه باسم سرخس روس یا سرخس کهنه معروف است و اراضی متعلقۀ به آن را که تا رود سرخس منتهی می شود جزو متصرفات روسیه بداند. دولتین معظمین ... از رودخانۀ اترك و انتفاع از آب های سرجدی و کلیه مشاجرات راجعه به امور سرحدی و اراضی آن بواسطۀ کمیسیونی مرکب از نمایندگان روسیه و ایران حل خواهد شد. »

و در عمل فوراً شوروی ها سرخس کهنه را تصرف نمودند و بر خلاف عهد نامه فیروزه را تحویل ندادند.

حال از نظر جغرافیائی فیروزه دارای چه موقعیتی است :

این قصبه در شمال شرقی استان خراسان است ، تقریباً درسی کیلومتری مغرب محور قوچان - باجگیران - عشق آباد و فاصله اش 43 کیلومتر تا عشق آباد است و دريك درۀ بسیار مصفا پر آب و حاصل خیز واقع شده است.

از قصبۀ « سرانی » که در خاک ایران واقع است شانزده کیلومتر فاصله دارد.

کوه های سرحدی « بوزین » بطرف « فیروزه » سرا زیر می شود و کاملا مسلط بشهر مهم عشق آباد است که ایستگاه بزرگ راه آهن سیبری در ترکستان می باشد و باین جهت از لحاظ سوق الجيشى تنها معبری است که در یک جبههٔ 130 کیلومتری « باجگیران - غلامان » از ایران

ص: 332

به ترکستان می روند.

با تصرف فیروزه توسط شوروی و قرار داد خط مرزی روی ارتفاعات کوه های « ریزه » « بوزین » شمال خیر آباد قوای مرزی شوروی به خاک ایران کاملا مسلط است و در صورتی که فیروزه متعلق به ایران بود این مسئله کاملا برعکس می بود.

این قصبه دارای قراء و دهات متعدد است که بواسطهٔ رودخانۀ فیروزه که با چند شعبه از کوه های ایران سر چشمه می گیرد و بطرف ترکستان جاری است مشروب می شوند و همه حاصل خیزند و عمده ترین آن ها عبارتند از : « هند » ، « بلوچ » ، « کرندلق » ، « پست چاه » ، « پست لورند علی » ، « کرم آباد » ، « چارترین » ، « گل گلاب » ، « باغچه » ،« عرب کاشی » و « توچه » که جمیعاً بیش از 250 هزار نفر جمعیت دارند.

دولت ایران مطابق مادۀ سوم عهد نامه تصمیم گرفت یک نفر مأمور گمرکی به قصبۀ فیروزه اعزام دارد و موضوع را کتباً باطلاع دولت شوروی رسانید ، سفارت شوروی شرحی در سوم فروردین 1301 بدین مضمون بوزارت امور خارجه نوشت :

« همان طور که در مذاکرات شفاهی تذکر داده شده خواهشمند است دولت ایران اقدامات لازم در حفظ کشت و زرع اتباع شوروی در خاک فیروزه بعمل بیاورد. »

بنابر این ظاهراً در تحویل آن مخالفتی نکردند ولی عملا بلافاصله عده ای از ارتش سرخ پادگان عشق آباد را بفیروزه اعزام داشتند.

دولت ایران در 4 خرداد 1301 بدولت شوروی قویاً اعتراض و تقاضا کرد فیروزه را تخلیه نمایند زیرا وزارت دارائی در 28 اردیبهشت 1301 بوزارت خارجه اطلاع داده بود که مأمورین شوروی از تحویل قصبهٔ فیروزه استنکاف دارند.

مأمورین سیاسی شوروی شفاهاً اظهار می کردند :« 1 - شیلات باید بما اجاره داده شود ( باین معنی که این قصبه را گرو شیلات

ص: 333

نگاهداشته بودند ). 2 - این منطقه تنها ییلاق عشق آباد است و شما نظیر آن را فراوان دارید ممکن است این نقطه را با محل دیگری از خاك شوروی تعویض کنید. »

وزارت دارائی شخصی بنام مترجم الایاله را از گمرک خراسان برای استقرار پست گمرکی در فیروزه اعزام داشته بود نام برده مدت ها در سرحد سر گردان و در انتظار بود ، ولی مأمورین سرحدی شوروی به او اجازۀ عبور و ورود بفیروزه نمی دادند.

مجدداً از وزارت خارجه در 22 مرداد 1301 نامه ای به امضاء قوام السلطنه بشرح زیر بسفارت شوروی نوشته شد :

« بعد العنوان - بر طبق اطلاعات واصله بوزارت امور خارجۀ ایران ژنرال قنسولگری شوروی در مشهد از امضای تذکرۀ آقای مترجم الایاله که مأمور تحویل گرفتن فیروزه و اراضی مجاور آن می باشد خودداری کرده است. با این که نمایندۀ مختار دولت جمهوری روسیه در جواب مراسلهٔ 23 اسفند سال گذشته شمارۀ 9710 مورخۀ 1923 دایر باعزام مأمور بفيروزه كتباً اظهار موافقت فرموده اند تعلل مأمورین روس از پذیرفتن مأمور مزبور و خودداری از تحویل فیروزه بر خلاف انتظار و صريحاً مباین فصل سوم عهد نامۀ ما بین دولتین می باشد. از آن جا که عدم مساعدت اولیای دولت جمهوری روسیه باجرای فصول عهد نامۀ منعقده بین دولتین با وجود میل قلبی دوستدار به تشیید روابط دوستی اثرات سوئی در افکار عامه خواهد نمود. لذا با کمال احترام خواهشمند است تلگرافاً به ژنرال قنسول روس در خراسان و مأمورین ترکستان در امضای تذکرۀ مترجم الاياله و تحويل فيروزه تعلیمات لازمه صادر فرموده از نتیجۀ اقدامات حسنه سریعاً دوستدار را مستحضر فرمایند. همواره احترامات فائقه را تجدید می نماید - قوام السلطنه

سفارت شوروی از جواب کتبی خودداری کرد ولی شفاهاً اظهار داشت از مسکو کسب تکلیف شده تا وصول جواب تأمل کنید. ژنرال

ص: 334

قنسول روس در مشهد هم متعذر بود که کلیۀ امور سرحدی مخصوصاً قضیهٔ فیروزه در تهران مطرح است ، از طهران بخواهید و بدین بهانه از امضای گذرنامۀ مترجم الایاله خودداری کرد (1).

در دوران نخست وزیری رضا خان هم بواسطۀ آن که ظاهراً دوران ماه عسل او و کرملین بود در نظر داشت تا تغییر رژیم عملی نشده روابطش هم چنان با شوروی ها برای شناسائی سلطنتش برقرار باشد ، بهمین جهات هم شوروی ها بسیار طرفدار او بوده و حمایت کرده اند !

سرحد ایران و شوروی

مخبر السلطنۀ هدایت که خود در کابینهٔ مستوفی سمت وزارت داشته و نیز در کابینه ای که ریاست آن را عهده دار بوده ، این اختلاف مورد بحث دولت بوده است و وزیر خارجه اش علی قلی خان انصاری مشاور الممالك برای مذاکره با اولیای دولت شوروی بمسکو رفته است چنین نوشته است :

تلگراف مشاور الممالك

« حضرت اشرف ریاست وزراء ، در باب اختلافات سرحدی راجع به فیروزه و حصار و نیم دائرهٔ عباس آباد در 120 تقاضای شوروی را بعرض رسانده ام. در باب مغان می خواهند بهرام تپه طرف شوروی و تازه کند طرف ایران بماند ، باین ترتیب نسبت بخط سرحدی موافق عهد نامۀ ترکمان چای و حفظ خط سرحدی 1914 کیلومتر مربع اراضی ایران طرف شوروی بماند. در باب خط سرحدی اترك می خواهند خط سرحدی موافق قرار داد 1881 و پرتوکل های 1886 معین شود بدین ترتيب خلیج حسین قلی طرف شوروی خواهد ماند. منتظر جواب است 125 علی قلی ».

در مسئله سرحد آذربایجان و خراسان مذاکرات بسیار شد که اسناد آن در وزارت خارجه ضبط است ، طرف خراسان بزمان ناصر - الدین شاه محمد صادق خان سرتیپ توپ خانه مأمور تعیین خط

سرحدی

ص: 335


1- اقتباس و نقل از کتاب « سیاست دولت شوروی در ایران » تألیف . ع . منشور گرکانی

بوده و ارفع الدوله مترجم پرتوکل 1886 راجع بآن تشخیص است دانسته یا ندانسته نهر موسی خانی را که برای آوردن آب بصحرا بوده است با اترك جازده اند و اترك مسافتی از این نهر بطرف شمال است و وارد خیلج حسین قلی چندین فرسخ مربع خاک ایران از دست رفته است.

اما طرف آذربایجان حدی که در عهد نامۀ گلستان معین شده است امتداد رود ارس است تا آن جا که رود مزبور سیر دارد اختلاف در جهت بقیۀ خط است نسبت به پیچ و خم رود ، خطی که عملی شده است در امتداد جریان کلی است سراز پیله سوار در می آورد خطی که روس مدعی است بجهت خم آخر بطرف آستارا سیر می کند و مقداری مهم اراضی بطرف شوروی می افتد.

اما فیروزه در سرحد خراسان محلی است مهم و آباد که بزمان ناصر الدین شاه بخواهش امپراطور روس بروسیه واگذار شد در عوض خصار که خرابه ای است کم آب و بد هوا بایران تعلق گرفت. در عهد نامۀ اخیر ( 1921 ) که شوروی عهد نامۀ ترکمان چای را لغو کرد متصرفات دولت امپراطوری را بایران برگرداند منجمله فیروزه است باسم. لیکن از فیروزه دست بر نداشتند و اختلافی است مستحدث مزید بر اختلافات اسبق ، گمان نمی رود این اختلافات رفع شود مگر در مورد دادن امتیازی بشوروی. »

سرنوشت فیروزه

پس از 28 مرداد 1332 در حکومت زاهدی که با شوروی ها قرار شد مسائل ارزی و مرزی را حل و فصل نمایند کمیسیونی بریاست حمید سیاح که قبلا مدتی هم در مسکو سفیر ایران بود بنمایندگی ایران هیئتی بریاست لاورینتف نمایندۀ شوروی انتخاب شده بودند در آذر ماه 1333 برابر دوم دسامبر 1954 موافقت نامه ای در تهران بامضاء رسید و از تصویب مجلس فرمایشی دورۀ 18 گذشت قرار شد قریۀ فیروزه در تصرف روس ها باقی بماند و در عوض اختلافات در مغان بنفع ایران

ص: 336

حل شود بدین معنی که در حدود صد کیلومتر مربع از زمین های مورد اختلاف مغان بکشور ایران تحویل شود هم چنین مقداری از زمین های دیمان که تقريباً بالغ بر 20 كيلومتر مربع است بایران واگذار گردد و قطعه زمین دعوائی یدی اولر در نزدیکی آستارا که روی کرانۀ راست رود آستارا چای واقع گردیده بایران محول شود و بالاخره مثلثى بمقدار قریب 20 کیلومتر مربع زمین در ناحیۀ سرخس تحویل ایران گردد.

چرا شوروي ها حاضر بعقد معاهدۀ بی طرفی شدند ؟

« ابتدا ببینیم چرا رضا شاه ناگهان حاضر شد تمام قرار دادهائی را که برای هر يك مدت ها اختلاف وجود داشت منعقد نماید. پناهنده شدن هفت صد نفر همراهان لاهاك خان بخاک روسیه و اضافه شدن آنان به تعداد رفقای سابق لاهوتی و احسان اللّه خان ممکن بود يك قوای هزار نفری تشکیل و خار راه قدرت پهلوی شود و بقول شوروی ها يك کانتن دوم در مرز ایران و شوروی پدید آورند. این اندیشه ها پهلوی را ناراحت کرد و توصیه های مسالمت آمیز مرحوم مستوفی او را وادار کرد بقرار داد تن دهد. صحت این موضوع از مطالعۀ بند 1 و 2 فصل چهارم قرار داد تأمینیه ثابت می شود. بنابر این لاهاك خود وعدۀ بی شماری را فدای قرار دادهای شیلات و غیره نمود !

قرار دادهای شیلات - تجارتی - گمرکی همه بنفع شوروی ها بسته شد ولی قضیۀ فیروزه و اراضی اطراف آن ( و تغییر مسیر رود اترك )حل نشد.

اما ببینیم چه شد که شوروی ها حاضر بامضای قرار داد بی طرفی شدند. از مطالعۀ مطالب ذیل علت آن معلوم می شود (1).

دولت انگلیس با شوروی قطع رابطه کرده و او را متهم کرده بود که در مستملکات انگلیس و حتی خود انگلستان تحریکات کرده

ص: 337


1- نقل از جلد اول کتاب سیاست دولت شوروی در ایران

و می خواهد انقلاب بر پا کند. دولت فرانسه نیز با شوروی روابط چندان خوبی نداشت و در این موقع انگلیس ها سعی داشتند فرانسه را هم وادار کنند روابط خود را با شوروی قطع کند. چمبرلن نیز در زمینه مسافرتی بفرانسه کرد که باعث وحشت شوروی ها شده و سعی می کردند روابط خود را بهر وسیله هست لااقل با فرانسه حفظ کنند.

چرچيل راجع بتجارت اتباع انگلیسی با روسیه اظهار کرد که :« دولت انگلیس نمی تواند حفظ منافع و اموال تجار را ضمانت کند با این صورت هر که مایل است بمیل و مسئولیت خود تجارت کند و حتى المقدور تا قیمت اجناس خود را دریافت نکرده اید مال التجاره نفرستید !»

دولت شوروی بکلی از تجارت با ملل مغرب باز مانده بود ، دولت آمریکا و عدۀ زیادی از سایر دول هنوز روسیۀ شوروی را برسمیت نمی شناختند ، علاوه بر این که دولت شوروی تقریباً در محاصرۀ اقتصادی واقع شده بود بیم جنگ هم می رفت. خود شوروی ها از این حیث در تشویش بودند چنان که ریکوف رئیس شوراهای روسیه نطق مفصلی در این زمینه ایراد کرده و خطر جنگ را حتمی دانسته و اظهار کرد : « دول امپریالیست حتی زمینۀ آن را هم تهیه دیده اند » باستوخف رئيس شعبۀ شرق نزديك کمیسر خارجه در اواسط اکتبر 1927 در اطاق تجارت شوروی نطقی ایراد کرده گفت :

« در این محیط بین المللی که مملو از خطر جنگ است عقد این معاهدات صلح صمیمانه شدیداً صورت نغمهٔ مخالف را داشت. در جریان مذاکرات بین شوروی و ایران کراراً از طرف دولت ثالث تشبثاتی بعمل می آمد که این مذاکرات را بر هم زده و یا موجب سلب اعتماد یکی از طرفین را فراهم سازد لیکن نتیجۀ مذاکرات تمام این تشبثات را در هم شکسته و صحت انتظارات و امیدهائی را که ملل دو کشور از آن مذاکرات داشتند ثابت نمود. »

بملاحظات فوق شوروی ها حاضر بعقد معاهدۀ بی طرفی و تجارتی

ص: 338

با ایران و معاهدات متشابهی با ترکیه شدند و حتی در معاهدۀ تأمینیه با ایران چنان که دیده شد در فصل چهارم از دولت ایران امضاء گرفتند تا اطمینان پیدا کنند که داخل در دسته بندی با دول دیگر نشده و تعهداتی نداشته باشد ، تا اگر جنگی بین شوروی و دول استعماری پیش آید از مرزهای جنوبی خود ( ایران و ترکیه ) آسوده خاطر باشد.

البته عمل دولت ایران نیز در اثر حسن نیت و وطن پرستی مرحوم مستوفی و مشاور الممالك در این موقع بسیار پسندیده بود زیرا این فرمول رعایت شد :« اگر انگلیس و شوروی اختلافاتی دارند در

میدان های دیگری بجنگند. »

عزیمت وزیر دربار به مسکو

در دهۀ اول مرداد ماه 1305 تیمورتاش وزیر دربار بعنوان نمایندهٔ فوق العادۀ دولت انتخاب گردید که بمسکو مسافرت نموده دربارۀ قرار داد تجارتی و سایر امور مورد اختلاف با دولت شوروی وارد مذاکره شود و روز 15 مرداد با رضا شاه که در آن موقع در شهر مشهد بود ملاقات و از طریق سرخس و عشق آباد بطرف پایتخت شوروی حرکت کرد.

تیمورتاش مدتی در مسکو بمذاکره پرداخت و توفیقی حاصل ننمود ولی قرار شد دربارهٔ اختلافات موجود مذاکره ادامه یابد و روی این توافق بمشاور الممالك انصاری که در موقع انعقاد قرار داد 1921 ایران و شوروی نمایندۀ تام الاختیار دولت بوده و شوروی ها نسبت به او خوش بین بودند مأموریت داده شد که بمسکو رفته باب مذاکرات را مفتوح و اختلافات را مرتفع نماید.

عزيمت بمسكو

در جلسۀ 20 اسفند 1305 هیئت دولت مشاور الممالك انصاری وزیر خارجه را به نمایندگی فوق العاده انتخاب و برای عقد قرار داد تجارتى بدربار مسكو مأمور و اعزام نمود. مشارالیه روز 28 اسفند

ص: 339

با اختیارات کافیه بصوب مسکو رهسپار گردید و روز 6 فروردین بمسکو وارد شد و با جدیت مشغول مذاکره گردید و پس از یک سال و اندی قرار داد تجارتی و تأمینیه و شیلات بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی روز شنبه اول اکتبر 1927 ( بیستم مهر 1306 ) بامضاء رسید.

تصویب و اجازه مبادلۀ نسخ صحه شده مبادله گردید و کشتی جنگی روس که مدتی در آب های ایران لنگر انداخته بود روز یک شنبه نهم مهر ماه از پرت انزلی خارج گردید.

ملاقات مستوفی با سفیر شوروی

روز چهار شنبه سوم خرداد 1306 مستوفی الممالك برحسب وقت قبلی بسفارت شوروی رفت و قریب دو ساعت با یورنيف سفير كبير شوروی دربارۀ روابط تجارتی که در چند کابینه دچار وقفه شده و مورد اختلاف بوده مذاکره نمود. بیش تر اختلاف بر سر حق ترانزیت در قرار داد 1921 برای ایران برسمیت شناخته بودند ولی در امضاء قرار داد تجارتی می خواستند این حق را از ایران سلب نمایند و در حقیقت حق ترانزیت را در گرو شیلات ایران گرفته بودند.

باید متذکر شد که در آن موقع تنها مشتری صادرات ایران شوروی ها بودند و نیز بیش تر واردات ایران هم از کشور شوروی بود. بر اثر عدم قرار داد تجارتی به تجار ایرانی لطمات شدیدی وارد آمده بود و موجبات زحمت فراهم کرده بود. پس از مذاکراتی که مستوفی شخصاً بعمل آورد توافق هائی شد و قرار شد بمسکو تلگراف نماید.

روز 13 خرداد 1306 طی تلگراف مشاور الممالك انصاری شوروي ها بالاخره توافق ذیل را نمودند :

1 - در خصوص مال التجاره صادره از ایران بروسیه موافقت حاصل شده است که میزان صادرات در سال 50 میلیون روبل باشد و معادل همین مبلغ مال التجارۀ روسیه بایران وارد شود.

چنانچه صادرات روسیه بیش از 50 میلیون در سال باشد دولت

ص: 340

حق خواهد داشت بهمان میزان مال التجاره اضافه بروسیه بفرستد و نیز در نوع مال التجارۀ صادره از ایران که اسباب اختلافاتی شده بود موافقت نظر حاصل شده است.

2 - در خصوص ترانزیت دولت روسیه اصولا موافقت نموده است که با هر دولتی که حکومت مسکو دارای مناسبات تجارتی است دولت ایران می تواند ترانزیت آزاد داشته باشد ولی دولت ایران اصرار دارد که بطور مطلق تراتریت با تمام ممالک را تحصیل نماید.

3 - دولت روسیه موافقت کرده است که نازل ترین تعرفۀ راه آهن و کشتی رانی را از مال التجارۀ ایران اخذ نماید و صد ده از قیمت اجناس تجار را در خود روسیه برای مخارجی که لازم دارند بپردازد و صدی پنج دیگر را هم وجه نقد و بقیه را جنس تحویل دهد.

4 - دولت روسیه بعدها موضوع صادر کردن جوازها را لغو و مال التجاره های ایران را در گمرکات سرحدی خود فقط پلومپ می کند.

در مقابل این موافقت ها دولت روسیه تقاضا می کند که دولت ایران در خصوص شیلات موافقت هائی با او بنماید.

روز 15 خرداد 1306 عده ای از تجار با رئيس الوزراء ملاقات و دربارۀ روابط تجارتی با شوروی مذاکره شد.

مخبر السلطنه در خاتمۀ ملاقات خود اظهار داشت که در جواب تلگراف وزیر خارجه تلگرافی به مشاور الممالك مخابره شده و دربارهٔ تمام مسائل مطروحه بين دولتين تقريباً موافقت نظر حاصل شده است فقط دو قسمت مورد اختلاف است که امید می رود آن هم به مصالح دولتین انجام و خاتمه یابد.

قراردادها تأمینیه و بی طرفی - تجارت - شیلات - گمرکی - پرت انزلی اکتبر 1927 - مهر ماه 1306

« صورت مجلس 1 : مطابق مقررات عهد نامۀ 26 فوریهٔ 1921 که

ص: 341

جزء و کل اعتبار خود را محفوظ می دارد و تعهدات فصل دوم عهد نامۀ تأمینیه و بی طرفی که در تاریخ امروز بین دولت علیه ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی امضاء شده است در باب وارد نکردن قوای مسلحه بحدود متعاهد دیگر مربوط بمواردی که در فصل 6 عهد نامۀ 26 فوریه منظور گردیده و نیز توضیحاتی که نسبت باین فصل داده شده است نیست.

صورت مجلس 2 : آقای علی قلی خان انصاری وزیر خارجۀ ایران برحسب دستور العمل و بنام دولت متبوعهٔ خود تأکیداً اعلام می دارد که در موقع امضای عهد نامۀ تأمینیه و بی طرفی ، بین دولت علیۀ ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در تاریخ امروز دولت ایران هیچ نوع تعهدات بین المللی که مخالف این عهد نامه باشد نداشته و هم چنین در تمام مدت اعتبار این عهد نامه این گونه تعهدات را عهده دار نخواهد شد.

آقای چیچرین بر حسب دستور العمل و بنام دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تأکیداً اعلام می دارد که در موقع امضای عهد نامۀ تأمینیه و بی طرفی ما بین ا - ج . ش . س . و . دولت ایران در تاریخ امروز دولت ا . ج . ش . س . هیچ نوع تعهدات بین المللی که مخالف این عهد نامه باشد نداشته و هم چنین در تمام مدت اعتبار این عهد نامه این گونه تعهدات را عهده دار نخواهد شد.

اعلی حضرت همایون شاهنشاه ایران و کمیتۀ اجرائیۀ ا . ج . ش . س . با در نظر گرفتن این که منافع طرفین معاهدین مستلزم تعیین شرایط معينه است که موجب تشیید روابط محکم طبیعی و دوستی صمیمانه که بين طرفین موجود است باشد برای این منظور نمایندگان مختار خود را بترتیب ذیل معین نمودند :

اعلی حضرت همایون شاهنشاه ایران آقای علی قلی خان انصاری وزیر امور خارجۀ ایران.

کمیتۀ مرکزی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی آقای گئورگی

ص: 342

و اسیلویچ چیچرین کمیسر ملی امور خارجۀ ا . ج . ش . س . و میخائیلویچ کاراخان قائم مقام کمیسر خارجه.

نمایندگان مزبور پس از ارائۀ اعتبارنامه های خود که موافق قاعده و ترتیبات لازم بود در مراتب ذیل توافق نظر حاصل کردند :

عهد نامۀ تأمینیه و بی طرفی ایران و شوروی

فصل اول - اساس روابط ما بین ایران و ا . ج . ش . س . عهد نامۀ 26 فوریۀ 1921 است که تمام مواد و مقررات آن معتبر مانده و شامل تمام خاك ا . ج . ش . س . می باشد.

فصل دوم - هر يك از طرفین متعاهدين متعهد می شوند که از حمله و تجاوزات بطرف مقابل و یا وارد کردن قوای مسلحۀ خود بخاك طرف مقابل خودداری کنند در صورتی که یکی از طرفین متعاهدین مورد حملۀ یک یا چند دولت ثالث بشود طرف متعاهد دیگر متعهد می شود که بی طرفی خود را در تمام مدت مخاصمه محفوظ بدارد و ضمناً طرفی که مورد حمله واقع شده است نباید بر فرض هر قسم ملاحظات سوق الجیشی و تاکتیکی یا سیاسی که باشد و یا هر نوع منافعی که برای او از آن متصور شود بی طرفی را نقض نماید.

فصل سوم - هر یک از طرفین متعاهدین متعهد می شود که نه عملا و نه رسماً در اتحادیه ها و ائتلاف های سیاسی که بر ضد مصونیت بری و بحری یا بر ضد استقلال و یا تمامیت و یا حاکمیت طرف متعاهد دیگر منعقد شده باشد شرکت ننماید.

و هم چنین طرفین از مشارکت در محاصره ها و با یکت های اقتصادی که بوسیلۀ دول ثالث بر ضد طرف متعاهد دیگر بعمل آمده باشد خودداری خواهند نمود.

فصل چهارم - نظر به تعهدات مقرره در فصول 4 و 5 عهد نامۀ 26 فوریۀ 1921 چون هر یک از طرفین متعاهدین قصد دارند در امور داخلی طرف متعاهد دیگر مداخله ننمایند و تبلیغات یا مبارزه علیه دولت ظرف دیگر نکنند مستخدمین خود را در خاك متعاهد دیگر از این گونه

ص: 343

عملیات اکیداً ممنوع خواهند داشت.

اگر اتباع یکی از طرفین متعاهدین در خاك متعاهد دیگر اقدام بعملیات تبلیغات و مبارزاتی که مصادر امور آن مملکت آن را منع نموده باشند بنمایند دولت آن مملکت حق خواهد داشت مرتکبین را به مجازات های مقرره رسانده و از عملیات آن ها جلوگیری بنماید.

1 - از تشکیلات و دستجاتی که قطع نظر از اسم و عنوان آن ها قصدشان مبارزه بوسیلهٔ عملیات تجاوزکارانه یا بلوا یا سوء قصد عليه دولت طرف متعاهد باشد.

2 - از تشکیلات و دستجاتی که خود را بنام دولت تمام خاك متعاهد دیگر يا يك قسمت آن معرفی می نمایند و هم چنین قصدشان مبارزه با وسائل مذکوره در فوق با دولت متعاهد دیگر بوده و آسایش و صلح متعاهد دیگر را متزلزل بنمایند و یا سوء قصد نسبت بتمامیت اراضی متعاهد دیگر دارند. بنا بر مراتب مذکوره در فوق طرفین متعاهدین هم چنین متعهد می شوند که تجهیزات نفرات و ورود قوای مسلحه و اسلحه و مهمات جنگی را بخاک خود برای تشکیلات و دستجات مزبوره در فوق ممنوع دارند.

فصل 5 - طرفين متعاهدین قبول می نمایند که هر گونه اختلافاتی را که ممکن است بین آن ها حاصل شود و بطریق عادی سیاسی حل نتواند بشود بوسائل مسالمت کارانه که مطابق مقتضیات وقت باشد حل و تسویه نمایند.

فصل 6 - خارج از حدود تعهداتی که طرفین متعاهدين مطابق این عهد نامه عهده دار شده اند طرفین آزادی مطلق خود را در روابط بین المللی خود محفوظ می دارند.

فصل 7 - عهد نامۀ حاضر برای مدت 3 سال منعقد می شود و در اسرع اوقات به تصدیق مقامات مقننۀ طرفین خواهد رسید و پس از آن بموقع اجراء گذارده خواهد شد. مبادلۀ تصویب نامه ها در شهر طهران یک ماه بعد از تصویب عهد نامه بعمل خواهد آمد.

ص: 344

بعد از انقضاء مدت اصلی این عهد نامه تا زمانی که یکی از طرفین متعاهدین قصد خود را در باب فسخ آن اعلام ننماید عهد نامۀ حاضر همیشه بخودی خود برای مدت یک سال تمدید شده محسوب خواهد شد در صورت اعلام فسخ از طرف یکی از طرفین متعاهدین برای مدت شش ماه دارای اعتبار خواهد بود.

فصل 8 - عهد نامۀ حاضره برای هر يك از طرفین متعاهدین در سه نسخهٔ اصلی بزبان فارسی و روسی و فرانسه نوشته می شود.

در موقع تفسیر هر سه متن در تفسیر متن ها متن فرانسه معتبر محسوب می شود عیلهذا نمایندگان مختار مذکور در فوق این عهد نامه را امضاء کرده و بمهر خود ممهور داشتند.»

این قرار داد با دو صورت مجلس و دو مراسلۀ ضمیمه روز 5 شنبه 27 مهر ماه 1306 تصویب مجلس شورای ملی رسیده است.

قرار داد واگذاری پرت انزلی

در هشت ماده و طبق آن پرت انزلی که باید در 1921 تحویل شود و هنوز نشده بود بایران تحویل و شرط شد که دولت ایران مؤسسات آن را باستثنای آن چه بشرکت کشتی رانی بحر خزر ( متعلق به شوروی ها ) اجاره داده می شود ، دایر نگاهدارد - دستگاه تلگراف بی سیم بندر متعلق به ایران ولی برای مدت سه سال بلا عوض بدولت شوروی واگذار می شود ، فقط دولت ایران در مخابرات مربوط بکشتی رانی مجاناً حق استفاده دارد. پس از سه سال در صورتی که دولت ایران بی سیم تهیه نکرده دو سال دیگر این مدت تمدید می شود و بعدها بدولت ایران واگذار خواهد شد و مواد دیگر.

قرار داد شیلات

چون دولت علیۀ ایران از یک طرف و دولت ا . ج . ش . س . از طرف دیگر لازم دانسته اند مسئلۀ بهره برداری از شیلات سواحل جنوبی بحر خزر را بر طبق فصل 14 عهد نامۀ 26 فوریه 1921 مایین

ص: 345

دولتین ایران و شوروی تسویه نمایند لهذا برای نیل به این مقصود نمایندگان مختار خود را بترتیب ذیل معین نمودند :

دولت ایران آقای علی قلی خان انصاری وزیر خارجه و دولت ا . ج . ش . س . آقای لومیخائیلویچ کاراخان قائم مقام کمیسر ملی امور خارجه ا -ج - ش - س.

نمایندگان مختار مزبور پس از ارائۀ اعتبار نامه های خود که مطابق قاعده و ترتيبات لازمه بوده در موارد ذیل موافقت حاصل کردند :

مادۀ اول - دولت ایران بر طبق این قرار داد موافق شرایط ذیل امتیاز صید ماهی را در سواحل خود در جنوب بحر خزر در حدود معینه در مادهٔ 2 بشرکت مختلط تجارتی و صنعتی که دولت ایران و دولت شوروی تشکیل می نمایند واگذار می نمایند و شرکت مختلط مذکور در این قرار داد ( کمپانی نامیده می شود ).

مادۀ دوم - حدود شیلات که امتیاز آن بکمپانی واگذار می شود همان شیلاتی است که سابقاً امتیاز آن از طرف دولت ایران به برادران لیا نازوف واگذار شده بود - رودخانه هائی که در حدود امتیاز بدریا می ریزند از امتیاز حالیه موضوع می شود. حد فاصل رودخانه های مذکور با آب های داخل در امتیاز خط دخول رودخانه های مزبور بدریا خواهد بود. دهانۀ رود خانه های ذیل این قاعده مستثنی می باشند :

الف : سفید رود که بواسطۀ کمی عمق دو شعبۀ آن سفید رود و موسی چای نمی شود در دهانه صید نمود باین جهت کمپانی حق خواهد داشت در دو شعبۀ مزبور این رودخانه تا محلی که ابنیۀ صید که سابقاً متعلق به برادران لیا نازف ها بوده ، موجود است صید نمایند.

ب : رودخانۀ بابل در ولایت مشهد سر که هم چنین بواسطۀ کمی عمق دهانۀ آن کمپانی تا حدود صید سابق برادران لیانازف ها حق صید خواهند داشت.

ج : رودخانۀ گرگان و شعبۀ آن قره سو تا حدودی که سابقاً برادران لیانازوف ها صید می کردند : اگر بمرور ایام در ظرف مدت امتیاز

ص: 346

دهانه های رودخانه های مذکور بواسطۀ تغيير مجرای رودخانه عوض شوند یا شعب تازه ای ایجاد نمایند حقوق صیدی که به کمپانی داده می شود شامل دهانه و شعب تازه خواهد بود.

تبصره - کمپانی در حوزۀ صید و حدودی که مطابق این قرار داد معین می شود در باب محل صید بغیر از مقررات این قرار داد محدود بقید دیگری نخواهد بود.

ماده 3 - برای تنظیم صید کمپانی ترتیب ذیل مقرر است :

الف - تمام ماهی های بی فلس ( حرام ) در حوزۀ امتیاز متعلق بکمپانی است و صیادان آزاد و صیادان کمپانی آن ها را باید بقیمت هائی که قبلا برای دوره های معین از طرف کمپانی برقرار می شود بکمپانی بفروشند.

ب - تمام ماهی های با فلس ( حلال ) که ممکن است بتوسط صیادان آزاد و صیادان کمپانی صید بشود متعلق بخود آن ها ست و آن ها می توانند بهر کس که میل داشته باشند بفروشند منجمله بکمپانی.

ج - بر اینکه کمپانی و صیادان آزاد اتباع ایران در حوزۀ امتیاز مخل کار یک دیگر نشوند مناطق صید صیادان آزاد سه سال به سه سال بین دولت ایران و هیئت مدیرۀ کمپانی معین خواهد شد. کمپانی متعهد می شود که شرایط و ترتیب اجازهٔ صید صیادان آزاد را در آب هائی که کمپانی مستقیماً در آن جا صید می نماید سه سال بسه سال تهیه و قبلا اعلام نماید.

مادۀ 4 - مدت این امتیاز که بکمپانی واگذار می شود 25 سال از تاریخ روز اجرای آن خواهد بود و بعد از انقضای مدت 25 سال مزبور خاتمه یافته محسوب خواهد شد.

اگر دولت ایران نخواست دوباره امتیاز شیلات مذکور را با کمپانی تجدید نماید کمپانی منحل شده محسوب می شود و دارائی آن بغیر از اراضی که دولت ایران طبق مادۀ 17 این قرار داد مجاناً

بکمپانی واگذار نموده است بطور مساوی مابین طرفین تقسیم خواهد

ص: 347

شد و اراضی مذکوره مجدداً در تحت اختیار دولت ایران درخواهد آمد.

دولت ایران متعهد می شود که امتیاز شیلات مذکور را در صورت عدم تجدید امتیاز کمپانی در ظرف 25 سال بعد بممالك ثالث و اتباع آن ها ندهد.

دولت ایران متقبل می شود که فقط بوسیلهٔ ادارات مربوطه بخود از شیلات بهره برداری نماید و از طرف خود متخصصین دیگری را جز اتباع ایران برای اداره کردن شیلات دعوت ننماید.

مادۀ 5 - طرفین ایران و شوروی هر کدام در کمپانی سهم مساوی یعنی 50 درصد خواهند داشت.

مادۀ 6 - برای تنظیم شیلات و خرید ادوات و آلات لازمه صیادی و برای مخارج بهره برداری از شیلات کمپانی تشکیل سرمایۀ عمومی می دهد که نباید از سه میلیون تومان تجاوز کند در صورتی که این مبلغ زیاد باشد طرفین سرمایهٔ عمومی را که برای احتیاجات حقیقی لازم باشد تأدیه خواهند نمود و نصف این مبلغ را دولت ایران و نصف دیگر را دولت ا . ج . ش . س . خواهد پرداخت.

طرفین سهم خود را در اوقاتی که مابین خود معین کرده باشند و برای توسعۀ کار لازم باشد تأدیه خواهند نمود و حق صید سنوات گذشته که مطابق مادۀ 13 این قرار داد به دولت ایران برسد از بابت سهم دولت ایران در سرمایۀ عمومی که برای بهره برداری لازم است محسوب خواهد شد.

در صورتی که دولت ایران سهم خود را نقداً تأدیه ننماید بترتیب مندرجه در مادۀ 7 این قرار داد اجرا خواهد شد و در این صورت مبالغ ذیل که می بایست به دولت ایران عاید شود از بابت استهلاك بدهی دولت ایران به دولت ا. ج . ش . س . محسوب خواهد شد.

الف - حق الامتياز مطابق مادۀ 8

ب- صدی پنجاه عایدات خالص مطابق مادۀ 9

ص: 348

لیکن دولت ایران حق خواهد داشت در هر موقع که بخواهد مبلغ تأدیه نشدۀ قسط خود را نقداً بپردازد و در این صورت مبالغ مذکوره از فقرات الف و ب این ماده بخزانهٔ ایران تأدیه خواهد شد.

پس از تأدیه شدن سهم دولت ایران در سرمایۀ عمومی که برای بهره برداری لازم است مبالغ مذکوره در فقرات الف و ب این ماده مستقیماً بدولت علیه ایران تأدیه خواهد شد.

مادۀ 7 - اگر مبالغ مذکور در مادۀ شش برای تأدیۀ سهم دولت ایران در سرمایه که بموجب مادۀ 6 حقيقتاً لازم محسوب شده است کافی نباشد و اگر دولت علیه ایران مابقی سهم خود را تأدیه ننماید بقیۀ سهم دولت ایران را پس از اخطار مربوطه باین کار از طرف مشار اليها بدولت ا . ج . ش . س . طرف شوروی تأدیه خواهد نمود.

پس از اطلاع دادن دولت شوروی که مبلغ مزبور تأدیه شده است دولت ایران از تاریخ تأدیه سالی صدی هشت فرع برای مبلغ تأدیه شده خواهد پرداخت تا زمانی که تمام سهم ایران در سرمایۀ مذکوره در فوق تأدیه شود.

ولی راجع به تقسیم منافع کمپانی طرف شوروی در مواردی هم که در این ماده پیش بینی شده است حق نخواهد داشت که از عایدات کمپانی بیش از آن چه در مادۀ 9 این قرار داد ذکر شده است یعنی 50 درصد دریافت دارد.

بدیهی است که تنزیل صدی هشت مذکور در فوق که دولت ایران می پردازد در موقع تقسیم منافع بر طبق مادۀ 9 این قرار داد در جزء تقسیم منافع محسوب نخواهد شد.

مادۀ 8 - حق الامتیاز سالیانه امتیازی که مطابق این قرار داد واگذار می شود و از طرف کمپانی بدولت ایران تأدیه خواهد شد عبارتست از :

1 - 80000 تومان در سال از عایدات مطلق کمپانی از بابت حق الامتياز.

ص: 349

2 - صدی 15 از بقیۀ عایدات کمپانی که بعد از وضع مخارج اداری و بهره برداری عایدات خالص کمپانی محسوب می شود.

مبالغ مذکوره در فوق مربوط بعوایدی که مطابق مادۀ 9 این قرار داد از بابت حق شرکت در کمپانی بدولت ایران باید عاید شود نخواهد بود.

مادۀ 9 - تمام منفعت خالص که از عملیات کمپانی حاصل می شود بالمناصفه صدی پنجاه بین شرکاء یعنی دولت ایران و دولت شوروی قسمت خواهد شد.

تبصره - کمپانی مکلف است محصولات شیلات را به بهترین قیمت در بازارهای ایران و اتحاد شوروی و بازارهای خارجه با در نظر گرفتن این که قیمت کدام يك از بازارهای مذکوره مرجح خواهند بود بفروش برساند.

مادۀ 10 - هیئت مدیرۀ کمپانی که تمام کارهای کمپانی را اداره می کند و اقامتگاه آن در تهران خواهد بود مرکب است از شش نفر که برای مدت یک سال معین می شوند و سه نفر از آن ها از طرف دولت ایران و سه نفر از آن ها از طرف دولت ا . ج . ش . س. معین می شوند تصمیمات و مقررات هیئت مدیره باکثریت آراء خواهد بود.

اعضای هیئت مدیره را طرفین در مدتی که بیش از یک ماه از روزی که این قرار داد بموقع اجراء گذارده می شود نباشد معین خواهند نمود.

در هیئت مدیره یک نفر از اعضائی که از طرف ایران هستند بموجب انتخاب دولت ایران سمت ریاست خواهد داشت.

اگر پس از 30 روز از تاریخ انقضای مدت یک ماه مذکور در فوق اعضای هیئت مدیرۀ كلا يا جزئاً از هر يك از طرفین معین نشده باشند اعضائی که تا آن وقت معین شده باشند هیئت مدیره را تشکیل داده تا تکمیل هیئت مدیره حق اتخاذ تصمیمات را راجع به تمام مطالب کمپانی خواهد داشت.

ص: 350

مادۀ 11 - طرفین توافق نظر حاصل نمودند که در شیلات بغیر از متخصصین شوروی استفادۀ کامل از متخصصین ایرانی بعمل آید و برای این مقصود کمپانی مکلف است که برای تهیۀ متخصصین تبعۀ ایران اقدامات لازمه را بنماید و به نسبت پیدا شدن متخصصین ایرانی در عوض متخصصین شوروی بخدمت کمپانی پذیرفته خواهند شد. بقیۀ مستخدمین و عملجات و کارگران کمپانی که محتاج به تخصص نیستند باید تبعۀ ایران باشند.

تمام مستخدمین کمپانی باید مطابق دستور العمل مصوب از طرف هیئت مدیرۀ کمپانی رفتار نمایند و نیز طرفین توافق نظر حاصل نمودند که کمپانی حق ندارد اتباع دول دیگری را غیر از اتباع ایران و شوروی استخدام نماید.

مادهٔ 12 - کمپانی مطیع تمام قوانین جاریه و تصویب نامه ها و نظامات مصوبه از طرف هیئت وزراء ایران راجع بکمپانی های ایرانی خواهد بود.

در حدود قوانین و تصویب نامه ها و نظامات جاریۀ مذکوره دولت علیه ایران حق تفتیش در عملیات کمپانی را خواهد داشت.

مادۀ 13 - برای مدت استفاده از شیلات از سال 1923 یعنی پس از سال 1922 که حساب آن سال بمبلغ پنجاه هزار تومان مفروغ شده است. تا روزی که این قرار داد بموقع اجراء گذارده می شود دولت ا . ج . ش . س . هر ساله مبلغ پنجاه هزار تومان بدولت ایران تأدیه خواهد نمود در عوض دولت ایران محصولات صادره از شیلات - و ادوات صیادی - وارده بشیلات را در این مدت از حقوق تأدیه نشدۀ گمرکی و سایر عوارض معاف خواهد نمود.

مادۀ 14 - سال عمل کمپانی از اول اکتبر که مطابق مهر ماه ایرانی است شروع می شود تفریغ محاسبات گذشته کمپانی با دولت ایران و شوروی نباید دیرتر از اوایل ماه آوریل که مطابق ماه فروردین ایرانی است بعمل آید

ص: 351

مادۀ 15 - برای جلوگیری از تضییع وقت کمپانی می تواند بلا تأخیر پس از تأدیۀ سرمایه که برای ابتدای کار لازم است بدولت ایران در باب شروع بکار اعلان و مشغول بهره برداری از شیلات بشود. طرفین سهم خود را در مواعدی که از طرف هیئت مدیرۀ کمپانی معین می شود خواهند پرداخت.

در صورتی که طرف ایران سهم خود را در موعد مقرره از طرف هیئت مدیرۀ کمپانی تأدیه ننمود طرف شوروی مطابق مقررات مادهٔ 7 مكلف است آن را تأدیه نماید.

مادۀ 16 - دولتین ایران و شوروی اسباب و ادوات و مواد و لوازم دیگری را که کمپانی برای بهره برداری از شیلات لازم خواهد داشت و هم چنین هر نوع محصولات شیلات را از کلیۀ حقوق گمرکی و عوارضی که در ضمن ورود و خروج اخذ می شود معاف داشته و حق ترانزیت آزاد و حق کاپوتاژ برای آن ها قائل می شوند ولی در هر صورت اشياء مذکوره از تفتیش گمرکی معاف نخواهد بود ولی در ادارات گھمکی طرفین با اجرای قوانین و نظام نامه ها و مقررات موجوده برای تفتیش در فراهم نمودن تسهیلات و مساعدت های لازمه برای واردات و صادرات کمپانی مضایقه نخواهند نمود.

مادۀ 17 - دولت ایران قبول می کند که اراضی را که در حوزۀ امتیاز برای ابنیۀ شیلات و مؤسسات آن لازم است مجاناً بکمپانی واگذار نماید ولی کمپانی موظف است رضایت خاطر آن مالکین خصوصی را که قطعات اراضی آن ها برای ابنیه و مؤسسات مذکوره در فوق لازم است فراهم نماید.

مادۀ 18 - دولتین ایران و شوروی هر کدام باندازه ای که مربوط به اوست در حدود خود مساعدت های لازمه را در کارهای کمپانی خواهد نمود. مخصوصاً دولت ایران بکمپانی مساعدت خواهد کرد که کمپانی موفق به جلوگیری از صید بطور قاچاق در آب هائی که اجارۀ او است بشود و ماهی حرام حتماً بکمپانی تحویل داده شود.

ص: 352

مادۀ 19 - چون حفظ نظم عمومی در منطقۀ امتیاز بر عهدۀ دولت ایران است قبول می کند که به کمپانی برای مجری داشتن شرایط مقرره در این قرار داد و هم چنین نسبت بمحافظت انبارها و سایر ابنیه در شیلات مساعدت های لازمه را بنماید

مادۀ 20 - این قرار داد باید بر طبق قوانین هر يك از مملکتین به تصدیق و تصویب برسد تصویب مزبور باید در هر يك از دو مملکت در اسرع اوقات ممکنه بعمل آید از روزی که تصویب نامه های فوق در شهر طهران مبادله می شوند این قرار داد بموقع اجرا گذارده می شوند.

مادۀ 21 - قرار داد حاضر بزبان فارسی و روسی و فرانسه نوشته شده و امضاء می شوند و بهر يك از طرفین امضاء کنندگان این قرار داد یک نسخه بهر يك از سه زبان مذکور که در موقع تفسیر هر سه معتبر شمرده می شود داده خواهد شد. در صورت بروز اختلاف در تفسیر متن فرانسه اصلی محسوب می شود.

علیهذا نمایندگان مختار مذکور در فوق این قرار داد را امضاء کرده و بمهر خود ممهور داشته اند.

صورت مجلس 1 : طرفین توافق نظر حاصل می نمایند در این که در تمام مواد قرار داد حاضر که « اتباع ایران » ذکر می شود این عنوان شامل اتباع سایر دول که تابعیت ایران را قبول کرده باشند نمی باشد.

صورت مجلس 2 : دولت ایران رضایت می دهد که دارائی شیلات که دولت شوروی از مارتین لیا نازف مطابق مادۀ 2 قرار داد 10 اوت 1923 منعقده مابین لیانازف و ادارۀ دولتی مؤسسات صیادی که سواد آن منضم است ابتیاع کرده و مارتین لیانازف آن را نظر بمالکیت خود بر طبق تقسيم نامه ما يملك منقول و غیر منقول تجارت خانۀ سابق لیا نازوف ها مایین ورثه که در 16 نوامبر 1922 واقع شده است بادارۀ مذکور فروخته است از بابت سهم دولت شوروی در سرمایۀ عمومی کمپانی محسوب می شود.

ولی اراضی که دولت شوروی با سایر ما يملك ليانازوف از او

ص: 353

خریداری نموده است درصورتی جزو سهم دولت شوروی محسوب خواهند شد که در تقسیم نامۀ وراث تخارت خانۀ لیانازوف ها که در 6 نوامبر 1922 واقع شده و بتصویب دولت ایران رسیده است داخل شده باشد. از طرف خود دولت شوروی رضایت می دهد که دارائی سایر شركاء تجارت خانۀ سابق لیانازوف که به دولت ایران رسیده است از بابت سهم دولت ایران در سرمایۀ کمپانی مختلط

محسوب شود.

صورت مجلس 3 : دولت اتحاد شوروی سوسیالیستی اعلام می دارد که تمام حقوق و دعاوی مارتين ليانازوف نسبت بدولت علیه ایران و دعاوی که از دعاوی مذکوره نسبت بمأمورین دولت علیه ایران ایجاد می شود بدولت اتحاد شوروی انتقال یافته است باین جهت دولت شوروی بنام خود و بنام مارتین لیانازوف از همه و هرگونه حقوق و دعاوی که تا بامروز موجود است و از مجموع ارتباطات مارتین لیانازوف با دولت علیه ایران و دعاوی راجعه بحکمیت که خالی از اعتبار و قوت قانونی شمرده می شود حاصل شده است صرف نظر می نماید. دولت علیه ایران از طرف خود اعلام می دارد که از تمام دعاوی دولتی نسبت بشخص مارتين لیانازوف و از هر گونه دعاوی نسبت بدارائی سابق شیلات مشارالیه که مطابق قرار داد مشارالیه با دولت شوروی در حدود صورت مجلس نمره ( 2 ) این قرار داد که مسئلۀ دارائی شیلات را تنظیم می نماید انتقال یافته است صرف نظر می نماید هر گونه دعاوی اتباع ایران نسبت بمارتین لیانازوف اعم از این که آن دعاوی از طرف خود صاحب حق و یا بر حسب انتقال باشد از طریق محاکم قضائی ممکن بوده و در صورت محکومیت مشارالیه آن محکومیت در هیچ موقع متوجه اثاثیه شیلات و دارائی کمپانی نخواهد بود.

صورت مجلس 4 : از مقررات جملهٔ ( ب ) مادۀ سوم این قرار داد راجع به بهره برداری از شیلات سواحل جنوبی بحر خزر ماهی های صوف و کپور و کلمه استثناء می شود و طرفین موافقت حاصل نمودند

ص: 354

که صید این ماهی ها هم از طرف صیادان کمپانی و هم از طرف صیادان آزاد ممکن است بعمل آید ولی چه صیادان آزاد و چه صیادان کمپانی شصت درصد صید سه نوع ماهی مذکور را باید بقیمتی که قبلا برای دوره های معین از طرف کمپانی تعیین می شود به کمپانی بفروشند و چهل درصد بقیه را صیادان مختارند بمیل خود بهر کس بخواهند و هم چنین بکمپانی بقیمت مرضی الطرفین بفروش برسانند.

تفتیش تسلیم شصت درصد صید ماهی های مزبور توسط کمپانی بعمل خواهد آمد و دولت علیه ایران برای اجرای تفتیش مذکور مساعدت لازمه را بکمپانی خواهد نمود.

اگر چهل درصد صید صوف و کپور و کلمه که در فوق ذکر شده است برای رفع احتیاجات داخلی ایران کافی نباشد کمپانی اقدامات لازمه را برای رفع احتیاجات بازار داخلی ایران از حیث این ماهی ها بعمل خواهد آورد.

ضمناً طرف ایران تشکیل هیچ نوع مؤسسۀ ثانوی دیگری را که قصد آن صدور ماهی و محصول ماهی بدست آمده در قسمت ایرانی بحر خزر و در رودخانه هائی که داخل بحر خزر می شوند بخارجه باشد اجازه نخواهد داد. »

بحث در قرار داد شیلات

منشور گرکانی در کتاب « سیاست دولت شوروی در ایران » بحث جالبی در تحت عنوان بالا نموده که در زیر نقل می شود :

« در قرار داد شیلات دو قسمت متمایز دیده می شود : یکی محاسبهٔ سال هائی که شوروی ها بدون مجوز استفاده کرده بودند و در این قرار داد به آن اقرار می کنند و دیگری مربوط بطرز عمل در آینده.

در قسمت اول سالیانه پنجاه هزار تومان مقرر شده است آن هم با معافیت از پرداخت حقوق گمرکی در صورتی که در 1917 م . چنان چه سابقاً ذکر شد لیانازف ها 20/000 لیره می پرداختند و همین مبلغ را

ص: 355

اگر از قرار لیره ای پنج تومان (1) تسعیر کنیم صد هزار تومان آن زمان می شود و مبلغی هم می بایست از بابت عواید گمرکی اخذ می شد ولی این طور استنباط می شود که چون مطالبات مربوط بگذشته بوده است مرحوم مشاور الممالك بیش از این نتوانسته وصول نماید.

اما در قسمت دیگر معاهده اشتباهاتی یافت می شود :

1 - حق الامتیاز سالیانه 80000 تومان سابقاً در تاریخچۀ شیلات ذکر شد که از زمان ناصر الدین شاه ببعد که شیلات به اجاره داده می شد همیشه اساس مال الاجاره بر واحد پول طلا بوده است چنان چه یک زمان عبارت از 000/ 23 نیم امپریال روسی طلا بوده و بعدها 460/000 فرانك طلای فرانسه بوده است و بعلاوه مستأجر از پرداخت حقوق گمرکی هم معاف نبوده و دولت ایران هم سرمایه ای برای صید و تشکیل کمپانی نداده بلکه مستأجر بخرج خود کار می کرده است.

در سال 1914 ارزش هر 25 فرانك و 15 سانتيم برابر يك ليرۀ استرلینگ و طلای خالص هر قطعه صد فرانکی 5/895 گرم بوده است.

پس این که حق الامتیاز کمپانی به تومان مقرر شده اشتباه بزرگی است مخصوصاً از این لحاظ که تومان و قران سابق ما بر اساس نقره بوده و مرتباً تنزل کرده است.

با 80/000 تومان هنگام انعقاد امتیاز ممکن بوده است تقریباً 16/000 لیره خریداری نمود در صورتی که اکنون لیره به 92 تومان رسیده و کم تر از 850 لیره می توان ابتیاع کرد.

2 - اشتباه دیگر مربوط بمادۀ 9 است طبق آن ماده تمام منفعت خالص بالمناصفه تقسیم می شود اما به چه واحد پولی ، ذکر نگردیده است.

در صورتی که شایسته بود تصریح می گردید که آن چه در خارج ایران فروخته می شود اعم از خاک روسیه یا سایر نقاط دنیا به پول طلا دریافت و بالمناصفه تقسیم شود1

ص: 356


1- در آن موقع لیره 39 تا 40 ریال بوده است

3 - اشتباه سوم معافیت کلیۀ محصولات کمپانی از پرداخت حقوق گمرکی است.

درست است که کلیۀ مخارج بحساب کمپانی گذاشته می شده ولی نصف حقوق گمرکی از جیب شوروی ها و فی الجمله عاید ایران می گردیده است. يك حساب دقیق از کلیۀ صادرات کمپانی بخارجه و گمرکاتی که بآن ها تعلق می گرفته زیان ایران را که مبالغ هنگفتی است نشان می دهد.»

شیلات و مختصری از تاریخچهٔ کشمکش بین ایران و شوروی

*شیلات و مختصری از تاریخچهٔ کشمکش بین ایران و شوروی (1)

اولین دفعه (2) در زمان میرزا حسین سپهسالار صدر اعظم ناصر الدین شاه در سال 1876 میلادی شیلات باجارۀ استپان لیانازف واگذار گردید و بعدها مرتباً تمدید شد و به پسرش ژرژلیا نازف اجازه داده شد و در سال های 1311 و 1314 ه . ق. تجدید شد.

در 16 خرداد 1316 ق. لیانازف فوت کرد و اموالش بورثۀ او منتقل شد و قرار دادها را وکلای آنان امضاء می کردند. در 17 صفر 1324 ق ( 30 مارث روس 1906 ) بين عين الدوله و وکلای لیانازف ها قرار دادی بسته شد برای مدت 20 سال از قرار سالی 460/000 فرانك

ص: 357


1- نقل از کتاب «سیاست شوروی در ایران »
2- اولین دفعه در زمان صدارت میرزا تقی خان امیر کبیر بوده و چگونگی آن هم بدین قرار بوده است : در زمان صدارت حاج میرزا آقاسی دولت روسیۀ تزاری از دولت ایران واگذاری قسمتی از سواحل بحر خزر و بهره برداری از آن را که طبق عهد نامۀ ترکمان چای حق دولت ایران شناخته شده بود خواستار گردید. حاج میرزا آقاسی بدون توجه بمسئلۀ شیلات و صید ماهی و عواید سرشاری که از این بابت نصیب دولت ایران می شد در جواب گفته بود که « ما کام شیرین دوست را برای مشتی آب شور تلخ نمی کنیم » !! این نوشته فقط امضای حاج میرزا آقاسی را داشته و محمد شاه آن را امضاء نکرده بود. بدین طریق بهره برداری به دولت روسیه واگذار شد و روس ها آن را به حاج میرزا ابو طالب دریا بیگی که در تبعیت آن دولت بوده در سال به نود هزار تومان اجاره دادند. پس از آن که محمد شاه فوت کرد و صدارت به میرزا تقی خان امیر کبیر رسید وی زیر بار نوشتۀ حاج میرزا آقاسی بعلت آن که فاقد امضاء شاه بود ، نرفت و پس از مکاتبات و کشمکش بسیار بالاخره دولت روسیه را متقاعد ساخت که شیلات متعلق بایران می باشد و آن را به حاج میرزا ابراهیم دریا بیگی باجاره داده است ( در این مورد در کتاب زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر مفصلا بحث نموده ام )

طلای فرانسه باین ترتیب که از تاریخ 15 ماه آوریل روسی سال 1906 مال الاجاره سه ساله 1907 و 1908 و 1909 را که عبارت از 1380/000 فرانك ( تقريباً معادل 550 هزار تومان آن زمان ) بود پس از کسر صدی شش فرع آن پیش پرداخت نمایند و بابت مال الاجاره 1910 مبلغ 460/000 فرانك در دکابر روسی سال 1906 پرداخت و هم چنین بابت سال 1911 در 15 آوریل 1908 با کسر صدی 6 پیش پرداخت نماید.

فقط در ازای این پیش قسط های مال الاجاره شرط شد که دولت ایران بدون رضایت آن ها حق نداشته باشد قرار داد اجاره را لغو نماید.

موقع انقلاب روسیه 1917 مطابق 1335 قمری لیا نازف ها نتوانستند 460/000 فرانك را برسانند و تلگرافی به تجارت خانۀ طومانیانس در طهران اطلاع دادند تا بدولت ایران ابلاغ شود که حاضرند مال - الاجاره 1336 را از قرار بیست هزار لیره کارسازی دارند.

دولت جوابی به آن ها نداد مجدداً توسط آن تجارت خانه اطلاع دادند که چون حمل پول طلا از روسیه ممنوع شده است قدری به آن ها مهلت داده شود تا تهیۀ پول نمایند.

مشار الملك وزیر مالیه در 12 خرداد 1297 قرار داد آن ها را لغو کرد و دولت برای بدست آوردن طلب خود بعضی مؤسسات آن ها را در سواحل بحر خزر تصرف نمود و برای وصول مطالبات مردم از لیا نازف ها تا یک سال شیلات اجاره داده نشد. بالاخره تا 24 خرداد 1298 شمسی به گریگور پطرويچ وانیتسف بضمانت تجارت خانۀ طومانیانس شیلات را از اترك تا آستارا از قرار يك ميليون تومان برای پنج سال اجاره دادند ولی مشارالیه بواسطۀ شدت انتریکات نتوانست اداره نماید لذا کنترات خود را رها نموده به اروپا رفت دولت هم آن قرار داد را در 1300 یعنی پس از دو سال ملغی ساخت.

لیا نازف ها که به ادعای خود باقی بودند شکایت ها بدربار و مجلس و روزنامه ها می کردند دولت تصمیم گرفت در دربار کمیسیونی تشکیل

ص: 358

دهد لیا نازف ها خود را محق می دانستند ولی وزارت فواید عامه مخالف بود ، بالاخره قرار بحکمیت شد. ذكاء الملك فروغی که در آن زمان رئیس دیوان عالی تمیز بود بسمت حکم مشترك و دو نفر دیگر حاج سید نصر اللّه تقوی مدعی العموم دیوان عالی تمیز و دکتر ولی اللّه خان نصر رئیس ثبت اسناد وقت از طرف دولت تعیین شدند و دو نفر دیگر نیز که روسی بودند از طرف لیا نازف ها. شرایط حکمیت بقرار زیر بود :

اولا در ظرف ده روز حکم ها تعیین کنند که آیا دولت ایران حق داشته قرار داد آن ها را لغو کند یا نه ثانیاً در صورتی که دولت حق داشته است و خساراتی متوجه لیانازف ها شده وسیلۀ جبران خسارات را تعیین کنند. محکمهٔ حکمیت در آبان 1301 در دیوان عالی تمیز تشکیل و بالاخره رأی دادند که دولت حق الغای قرار داد را نداشته است و ازین تاریخ تا هشت سال دیگر شیلات متعلق به لیانازف ها است و از بابت خساراتی که متوجه آن ها شده هفت سال دیگر هم قرار داد تمدید شود و نیز حق دولت از عایدات خالص صدی پنجاه باشد.

رأی ابلاغ شد که بموقع اجرا گذارده شود ضمناً در این موقع که ورثۀ لیانازف بحد بلوغ رسیده بودند در 6 نوامبر 1922 (14 آبان 1301 ) ماترك را بین خود تقسیم کردند.

از این به بعد سفارت روس شروع بفعالیت کرد و تکذیب نامه ای بشرح زیر در شمارۀ 84 روزنامۀ ستاره ایران منتشر کرد :

از مفهوم اخبار مندرجه در شماره های 71 و 73 و 79 و مخصوصاً 82 جریدۀ ستارۀ ایران چنان مستفاد می شود که گویا در مسئلۀ تجدید امتیاز شیلات سواحل بحر خزر که بموجب عهد نامۀ روس و ایران مورخۀ فوریه 1921 مخصوصاً بموجب مواد 12 و 14 عهد نامۀ مزبور ملغی گردیده مجلس حکمیتی در تهران منعقد شده و در آن مجلس دو نفر از روس ها بسمت حکم عضویت داشته اند. نمایندگی مختار لزوماً خواهشمند است این نکته را در جریدۀ شریفه درج فرمائید که اخبار مزبور يقيناً بایستی مبنی بر سوء تفاهم بوده باشد زیرا دولت روسیه که

ص: 359

همیشه در مقام اجرای عهد نامۀ مزبور بوجه اتم و اکمل بوده است نه فقط هیچگاه بابطال مواد آن رضایت نداده بلکه تغییر آن مواد را در ادامۀ موعد يك امتیازی که بموجب عهد نامۀ فوق الذکر باطل شده است نیز جایز نمی شمارد ضمناً خاطر شریف را بدین وسیله متوجه می سازد که هیچ فرد ذیحقوق روس ابداً در چنین حکمیتی عضویت نداشته است. نمایندگی مختار دولت ج . ش . س. 24 آبان 1301

در تعقیب این نامه لیانازف ها بشرح زیر خطاب بسفیر شوروی بطور اظهار نامه در روزنامه جواب دادند :

نمایندگی مختار دولت ج . ش . س . ر .

راجع به حکمی که بر خلاف حقانیت از طرف وزارت فواید عامه دولت ایران راجع بالغای قرار دادهای حق صیادی ما در آب های ایران بترتیب اداری صادر گردیده بود ما از سنهٔ 1918 الى كنون متوالياً سعی و کوشش می نمودیم که حکم مزبور نسخ و اموال ما از تحت توقیف وزارت جلیلهٔ مزبور خارج گردد. در این موضوع از طرف ما در موقع خود بنمایندگی مختار اخطار گردیده است و در نتیجۀ آن همه کوشش های ما بالاخره محکمۀ حکمیت تشکیل و چنین رأی داد که عملیات مذکورۀ وزارت فوائد عامه صحیح نبوده و حقوق اجارۀ ما اکنون بقوت خود باقی و توقیف اموال و ادارات ما بر خلاف حقانیت بعمل آمده است. اعلانی که از طرف نمایندگی مختار ج . ش . ف . س . ر. در جریدۀ شریفۀ ستارۀ ایران مورخل 24 عقرب 1301 (16 نوامبر 1922 ) درج شده از قرار معلوم مبنی بر سوء تفاهم بوده. زیرا که نمایندگی مختار اشاره بمادهٔ 12 قرار داد دولتین روس و ایران نموده و چنین تصور نموده است که بر طبق آن بعضی امتیازات در ایران لغو گردیده و حال آن که شرط مزبور بهیچ وجه نمی تواند مربوط بقراردادهای ما باشد.

ص: 360

راجع به عمل صید مادۀ مخصوصی تحت مادۀ 14 می باشد که بر طبق آن حقوق اجارۀ ما مخصوصاً از طرف دولتین روس و ایران تأیید گردیده است.

ما یقین داریم که نمایندگی مختار از این نقطه نظر با ما موافقت خواهد نمود که هیچ کس بغیر از ما حق تصرف در حقوق اجاره و دارائی ما در ایران نخواهد داشت. چون پس از مساعی زیاد باخذ اجاره از دولت ایران نایل شدیم که در اموال و حقوق اجاره آب های صیادی خود در ایران بطور آزادانه دخالت نمائیم لذا خود را ذیحق می دانیم که بمساعدت های دولت روسیه امیدوار شده و حاضریم که برای احتیاجات اهالی روسیه ماهی و سایر متعلقات آن را از ادارات خود حمل نموده و در این موضوع نیز با نمایندگی مختار داخل مذاکره شویم. طهران 17 نوامبر 1922 ، مارتین لیانازف - لئون ليانازف

مجدداً سفیر شوروی در ستارۀ ایران شمارهٔ 92 جواب داد :

نمایندگی مختار دولت ج . ش . س . ف . ر. در ایران در خصوص اعلان صاحبان سابق امتیاز صید ماهی در آب های قسمت جنوبی بحر خزر که در شمارۀ 89 جریدۀ ستارۀ ایران درج گردیده از طرف خود و از طرف دولت متبوعۀ خود لزوماً باستحضار عامه می رساند که مطابق قرار داد روس و ایران منعقد در 1921 برای اشخاص فوق الذکر هیچ گونه حقی در امتیاز مزبور بموجب همان قرار داد بملت ایران مسترد گردیده است نمی شناسد !! و نیز هیچ قسم ادعائی را از طرف اشخاص مزبور نسبت بامور راجعه بادارات ماهی گیری و این امتیاز شیلات که دیگر دارای آن نمی باشند نمی تواند بشناسد ! و اعلان فوق الذکر صاحبان سابق امتیاز و هم چنین کلیۀ عملیات و اقدامات آن ها راجع بامتياز شیلات را که دیگر متعلق بآن ها نیست نمایندگی مختار لغو و بلا اثر می داند.

نمایندگی مختار دولت ج . ش . ف . س . ر .

ص: 361

نکات قابل توجه و خیلی روشن که منکر آن شده اند یکی آنست که در قرار دادهای لیانازف ها هرگز کلمۀ امتیاز ذکر نشده بود و همه جا کلمۀ اجاره و مخصوصاً « باجارۀ صحيحه قطعیه داده می شود » ذکر گردیده است.

بنابر این مطلب باین روشنی را امتیاز شناختن خالی از سفسطه نیست. ثانیاً ماده مربوط به شیلات مادۀ 14 قرار داد 1921 است که صریحاً موضوع شیلات را مطرح و قرار داد آن را دو دولت شناخته اند که قید می نمایند « پس از خاتمه با ادارۀ ارزاق دولت شوروی وارد قرار داد شوند و قبل از آن مستأجر شیلات بدولت شوروی ماهی بفروشد » ولی نمایندگی شوروی آشکارا منکر این مطالب شد ! بلافاصله اتباعش در آب های شمال بدون قرار داد و هیچ گونه مجوزی شروع بصید ماهی کردند و حتی بدون پرداخت دیناری حق گمرك بروسیه حمل می کردند ! تا آن که دولت شوروی در 10 اوت 1923 ورقۀ انتقال نامه ای از مارتین لیا نازف ارائه داد که سهمیۀ ارثی خود را بآن دولت واگذار کرده است !

مارتین لیانازف چندی قبل از تاریخ مذکور بطور ناگهانی در طهران مفقود شده بود و بعداً اثری از او بدست نیامد. راجع بچگونگی فقدان او داستان هائی بر سر زبان ها است !

بالاخره باتکای این ورقه تأسیسات و ادارات شیلات را تصاحب کردند و قراول روسی بر آن گماشتند !

اختلافات دولت ایران با شوروی راجع بشیلات و تجارت و سایر چیزها باقی ماند. شوروی ها هر سال تجار را بعناوینی تشویق کرده برای تجارت به بادکوبه می بردند ولی معامله ای با آن ها می کردند که گاهی امتعۀ خود را گذاشته و می آمدند فریاد شکایات خود را به شاه - مجلس و جراید بلند می کردند.

شکایت تجار بیش تر از تعرفۀ گمرکی بود. سابقاً زمان روسیه تراری در 1903 یک تعرفه ای که کاملا بضرر ایران و بنفع مال التجارۀ

ص: 362

روس بود وضع شده بود که برای ایران عایدات گمرکی ناچیزی داشت. در سال 1920 دولت ایران تعرفۀ گمرکی جدید برای تمام کشور وضع کرد ، همۀ دولت های بیگانه نیز پذیرفتند ولی دولت شوروی باتکای مادۀ 19 قرار داد 1921 تقاضا کرد تا قرار داد تجارتی بسته شود ، موقتاً برای مدت چهار ماه تعرفۀ 1903 را باجراء گذارند ولی شوروی ها در داخلهٔ کشور خود دو قسم تعرفه وضع کردند یکی آسیائی و دیگری اروپائی. تعرفۀ آسیائی شبیه به تعرفۀ 1903 بود ولی بعضی مواد آن بضرر تجار ایرانی بود معذلك تجار قبول کرده و امتعۀ خود را فرستادند پس از وصول بخاک شوروی ناگهان دستور دادند طبق تعرفۀ اروپائی با آن ها رفتار شود. تعرفۀ اروپائی طوری بود که تقریباً تجار ایران باید کالاهای خود را گذاشته و از تجارت صرف نظر کنند لذا نپذیرفتند و شکایت کردند.

پس از سقوط کابینهٔ قوام ( در 5 بهمن 1301 ) مستوفی الممالك نخست وزیر در 3 اسفند 1301 با وزیر خارجه اش فروغی بسفارت شوروی رفته با شومیاتسکی شارژ دافر سفارت مذاکراتی کردند.

مسئلۀ تعرفۀ اروپائی بدین طریق حل شد که کلیۀ مال التجاره که از 15 نوامبر تا اول مارس در گمرک خانه ها بود حقوق گمرکی آن مطابق تعرفۀ آسیائی سابق گرفته شود از اول مارس تا سه ماه که مطابق ده جوزا ( خرداد ) 1302 می شود تعرفۀ قبل از جنگ بین المللی برقرار گردد. و در ظرف مدت سه ماه متخصصین تجارتی شوروی بطهران بیایند و تعرفۀ گمرکی جدید بین دولتین وضع کنند ولی موضوع ترانزیت واردات باز هم بوعدۀ آینده موکول شد !

هم چنین مسئلۀ تحویل پرت انزلی - قصبهٔ فیروزه و سایر مطالب مذاکره شد ولی بطفره و تعلل گذراندند.

با تعقیب مستوفی مذاکرات تجارتی مجدداً بین دولتین در مسکو جریان یافت و در 18 و 20 حوت 1301 کنفرانس هائی ترتیب داده شد. بی سیم مسکو اخبار آن را منتشر می کرد یکی از آن ها که جلب توجه

ص: 363

می کند بقرار زیر است :

« مسکو 17 مارس 1923 ( 26 اسفند ) بمناسبت تجدید کارهای کنفرانس ایران برای عقد تجارتی بعضی از جراید مسكو يك سلسله مقالاتی در اطراف مناسبات روسیه و ایران نوشته اند.

در ذیل این مقالات اشعار می شود که هر قدر کابینۀ جدید ملی استقرار موازنۀ سیاست خارجی که قوام السلطنه آن را برله انگلیس نقض کرده بود موفقیت حاصل کند همان اندازه پیشرفت استقرار مناسبات عادی تجارتی بین روسیه ساوتی و ایران تأمین خواهد شد جراید اشعار می دارند که سیاست تند و بالاتر از خصومتی که قوام السلطنه نسبت بروسیۀ شوروی اتخاذ کرده و شخصاً آن را معین می ساخت تقریباً برای مدت هشت ماه ترقی این مناسبات را به تعویق انداخت.

ضمناً این عقیده را فهماند که قوام السلطنه نظر بيك سلسله تعهداتی که در مقابل اجانب نموده بود عمداً گذاشت قرار داد تجارتی روس و ایران منعقد گردد سپس جراید متذکر می شوند که جریان سیاست ضد ملی قوام السلطنه ضمناً در این قضیه ظاهر شد که مشار الیه پیشنهاد روسیۀ شوروی دایر بشرکت کت در حل مسئلۀ شرق نزديك در کنفرانس لوزان را که با منافع مستقیم ایران از قبیل قضیۀ کردستان تماس داشت با خشونت رد نمود. »

مذاکرات تجارتی هم چنان ادامه داشت. شومیاتسکی شارژ دافر سفارت که بسمت سفیر تعیین شده بود روز 18 سرطان ( تیر ) 1302 بحضور احمد شاه برای تقدیم اعتبار نامه رفت نطقی ایراد کرد و ضمناً خبر داد که قرار داد تجارتی سال 1923 تهیه و در کلیۀ مواد آن توافق نظر حاصل شده است و او منتظر پیشنهاد دولت ایران است تا امضاء نماید.

موضوع اختلافات تجارتی را بهتر از همه ، روزنامۀ ایران (1) ( شمارهٔ 31 ، سنبلۀ 1302 ) تشریح نموده لذا قسمت هائی از مقالۀ آن ذکر می شود :

ص: 364


1- در آن موقع روزنامۀ ایران نیم رسمی بوده و مطالبش بر حسب دستور دولت بوده است

ما و روسیه ... در نتیجۀ تبلیغاتی که این ها کرده و تهدیدهائی که به زمامداران ایران نموده و جزئی پولی که در راه مغلطه کاری خرج کرده اند حقایق را در نظر شما مستور داشته اند ... آیا شما می دانستید که سالیانه سه میلیون من ماهی که قیمت آن چهار کرور تومان می شود ( 20 میلیون قران ) حکومت دیکتاتوری فعلی روسیه مفت و مجانی و بلا عوض و بدون قرار داد بدون تأدیۀ وجهی بدولت ایران بدون بستن مقاوله نامه از ایران بروسیه حمل می کنند ؟

آیا شما می دانید که روس ها ماهیگیری بندر انزلی و حسن کیاده و سفید رود را که قیمت آن بالغ بر چهار کرور تومان می شود با تمام ماشین ها و آلات و ادوات صید ماهی ضبط کرده میلیون ها ماهی می گیرند و همه را بروسیه حمل کرده و می فروشند بدون این که دیناری بدولت ایران بدهند در صورتی که زمان تصدی لیانازف ها عایدی خالص سالیانۀ دولت ما از ماهیگیری سواحل بحر خزر حداقل بالغ بر یک صد هزار تومان بود ؟

آیا شما اطلاع دارید که رژیم دیکتاتوری روسیه بر خلاف نص معاهده ( فصل بیستم ) که صریحاً حق ترانزیت صادرات بما داده نمی گذارد تجار ایرانی خودشان مال التجاره از طريق روسیه بممالك خارجه حمل و بفروش برسانند و در نتیجه مثل پنبه که در روسیه قیمتش هر پوطی 15 تومان است این ها شش الی هفت تومان از ما می خرند و اگر تجار ما بخواهند خودشان حمل بروسیه کرده و منفعت پوطی شش هفت تومان را خودشان ببرند مانع می شوند ؟

آیا شما می دانید که قیمت قند در باطوم که از مارسی وارد می شود پوطی (1) 3 تومان و در انزلی با صرف شش قران بطور حداکثر 9 تومان روس ها می فروشند و اگر به تجار ایرانی اجازۀ ورود قند را بدهند هم قیمت آن بواسطۀ عدم احتکار تجارت خانه های روسی ارزان می شود و هم پوطی دو سه تومان بجیب تجار ایرانی می رود و حالا تمام آن ها جمع

ص: 365


1- پوط در حدود 17 کیلو می باشد

شده و بکیسۀ رژیم دیکتاتوری می ریزد ؟

آیا شما می دانید که پورت انزلی را که موافق قسمت ج از فصل 10 عهد نامه در ازای سی صد کرور خسارت ملك ما و بایران واگذار شده تا کنون تحویل نداده و منافع آن را که از کشتی و مال التجاره می گیرند بكيسۀ خودشان می ریزند ؟

آیا شما می دانید خاک مهم فیروزه را که مطابق فصل سوم عهد نامه بایران واگذار شده تا کنون بتصرف ما نداده و نمی دهند ؟

خلاصه ما نمی توانیم در يك مقاله پرده از روی این اسرار برداشته و بدنیا نشان دهیم که رژیم دیکتاتوری روسیه با ملت نجیب و بی آزار ایران بچه سختی و خشونت معامله می کنند و چگونه بنام آزادی خواهی دارد رنجبر و ضعفای ایرانی را از هستی ساقط می دارد ...

اينك وارد بحث شده و علاوه بر موضوعات فوق مسائل ذیل را در مقالات آتیه طرح خواهیم کرد :

1 - عهد نامۀ تجارتی.

2 - تعرفۀ گمرکی.

3 - وسائل حمل و نقل.

4 - بازار مکاره.

5 - تعرفۀ گمرکی مال التجارۀ ایران در روسیه.

6 - ترانزیت.

7 - کمپانی ربرت و انگهوس.

8 - رفتار با تجار ایرانی در روسیه و سرحدات.

9 - ونشتورك و مؤسسات تجارتی روس.

10 - مال التجارۀ روسیه در ایران.

11 - مال التجارۀ ایران در روسیه ...

آقایان بلشویک در ابتدای کار چون هیچ دولتی بآن ها اعتنا نمی کرد خود را محتاج دوستی ایران دیدند و قرار داد معروف 1921 را با ایران منعقد و چند فقره مؤسسۀ روسیه تزاری را در عوض سی صد میلیون خسارتی که بایران زده بودند واگذار کردند و اولین فائده ای

ص: 366

را که تحصیل کرد شناختن حکومت سویت از طرف دولت ایران بود.

قبل از ایران حتی حکومت متزلزل کمالیون که خود او هم هنوز رسمیت نداشت جرأت نمی کرد روسیۀ بلشویکی را برسمیت بشناسد یا نمایندۀ او را بپذیرد. ایران اول دولتی بوده که نمایندۀ ساویت را با آغوش گشاده و روی خوش پذیرفت ...

... رژیم فعلی روسیه پس از عقد قرار داد مزبور همین که پای عمل بمیان آمد دیدیم هر کدام از این مؤسسات که ضایع و بی مصرف بوده از قبیل بانك استقراضی که جز مشتی طلب آن هم بعنوان پول منات که قیمت حقیقی فعلا ندارد و موضوعی نداشت یا راه شوسۀ خراب که چند سال حقوق اجزا و مستخدمین را نپرداخته اند تحویل دادند ولی هر کدام فایده ای دارد از قبیل پرت انزلی یا قصبهٔ فیروزه و امثال آن را در تصرف خود نگاهداشته با مطالبۀ مکرر و مراسلات عديدۀ دولت حاضر به تحویل دادن نشده حتی هیئت اعزامی را که شخص محترمی مثل مستشار الدوله در رأس اوست مدت ها است معطل و سرگردان کرده معلوم نیست چرا و با چه عذر از صریح عهد نامه تخلف می کنند ؟

از طرف دیگر شیلات بحر خزر را که کم ترین حقی نسبت به آن نمی توانند ابراز دارند صاف و ساده همان طور که در داخلۀ خاك خود اموال مردم را عنفاً ضبط کردند شیلات را نیز تصرف و هر روز کشتی های پر از ماهی از سواحل ایران بمملکت خود حمل می نمایند ... از آن همه تجار ایرانی مقیم بادکوبه اثری باقی نگذارده اند ! حتی کار را بجائی رسانده که با چند نفر انگلیسی هم دست شده اموال ایرانیان را به اسلامبول و سایر ممالک فرستاده در مؤسسه ای باسم و نشتورک انگلیسی که صورتاً انگلیسی و روحاً روسی است نهاده بفروش می رسانند چنان که چندی قبل محکمۀ نظامی در اسلامبول صریحاً حکم داد که این مؤسسه تقلب و دزدی است ! و چندین هزار لیره اموال سلطانف ها تبعۀ ایران را برده و باید مسترد دارند.

در همۀ شهرهای روسیه هر کجا یک نفر ایرانی تمولی داشت خود

ص: 367

و فامیل ایشان را مضطر و ناتوان کردند بطوری که غالب از فقر هلاك شدند یک دفعه هم حمله بایالات شمالی ایران نموده مقداری که ممکن بود حمل بروسیه کرده بالاخره چون دیگر وسیله نداشتند طرح بازار مکاره را ریختند ...

2 - تعرفۀ گمرکی - در ذیل مادۀ 19 قرار داد روس و ایران مقرر شده است که کمیسیون مختلطی باید انتخاب شده تعرفۀ گمرکی را که مطابق مقتضيات وقت و مصالح طرفین باشد تدوین نماید در زمانی که آقای تقی زاده در مسکو مشغول مذاکرات بود روس ها از دولت وقت تقاضا کردند که چون هنوز تعرفۀ گمرکی تدوین نشده بگمرك شمال دستور دهند که در مدت چهار ماه که مذاکرات جریان دارد تعرفۀ گمرکی 1903 را که مطابق منافع آن هاست بموقع اجراء گذارد !!

این مسئله را شاید همۀ شما بدانید که تعرفۀ گمرکی 1903 در زمانی که فشار روسیۀ تزاری ایران را مجبور بقبول بعضی تقاضاهای نامشروع و تعرفۀ گمرکی که در آن موقع بسته می شد در دنبالۀ همان فشارها و نقطه نظر مصالح روسیه بود سپس در 1920 دولت ایران تعرفۀ جدیدی برای تمام گمرکات تدوین کرد و انگلیس ها که در آن وقت بیش تر از همه در ایران نفوذ داشتند قبول کردند سایر دول هم بطريق اولی پذیرفتند ... این تعرفۀ گمرکی عایدات ایران را از 5 میلیون به 12 میلیون ترقی داد ...

ولی چون بموجب فصل 19 دولت ایران مقرر بود کمیسیون مختلطی تشکیل شود روس ها تقاضا کردند که موقتاً در ظرف مدت چهار ماه تعرفۀ 1903 اجرا شود یعنی در این موقع مصالح و منافع ایران معوق بماند. و از بابت تفاوت بین این دو تعرفه روس ها سندی بپردازند که بعد از تدوین تعرفه پرداخته شود. چهار ماه گذشت مذاکرات مسکو با تمام جدیت آقای تقی زاده بجائی نرسید. دولت خواست تعرفۀ 1920 را اجرا کند. سفارت روس بدست و پا افتاد و حرف جدیدی طرح کرد که مقصود از قید مدت چهار ماه آن بود که در این چهار ماه عهد نامه

ص: 368

بسته خواهد شد بنابر این تا هر وقت که عهد نامه منعقد نشود بایستی بموجب تعرفۀ 1903 عمل شود !

3

- وسایل حمل و نقل - غائلۀ گیلان داشت تمام می شد که رتشتین وزیر مختار بطهران آمد. چند ماهی نگذشت که بقوت نظامیان ایرانی تمام سواحل بحر خزر منظم گردید و دیگر برای روابط تجارتی با روسیه مانع موجود نبود ...

چون بموجب قرار داد دولت ایران می تواند در بحر خزر دارای سفاین گردد ایرانیان هم از خود کشتی ساخته ... و از نقطه نظر آن که نمی کردند روس ها با کشتی های ایرانی مخالفت کنند کمر همت به تهیۀ سفاین شراعی و بخاری بسته تجارت خانۀ اسد اللّه فتح اللّه زاده دو فروند کشتی بخاری خرید و از دولت ایران اجازه خواست بیرق شیر و خورشید بر افرازد.

شهر گمش تپه يك بندر تجارتی شد و تراکمه که در ساختن کشتی های بادی تخصص دارند شروع بساختن کشتی های بادی نمودند ...

آقایان بلشویک ها هیچ میل نداشتند ایرانیان وسایل نقلیه داشته باشند این بود که اسباب فنای این سفاین را فراهم آوردند کشتی های بادی تراکمه را در بادکوبه و پطرفسك و حاجی طرخان توقیف کرده مال التجارۀ آن ها را ضبط کرده حتى بدریا ریختند ...

در باب مخابرات پستی و تلگرافی که سفاين روس و نشتورك مطابق قسمت چهارم تعهدات خودشان متعهد شده بودند ( پس از انتشار چند شماره از این مقالات شومیاتسکی سفیر روس در ایران عوض شد ) وسایل را حتی تجار را از این حیث فراهم کنند طرز غریبی داشته ، اولا پست بهیچ وجه در بازار مکاره وجود نداشته تجار لاعلاج بایستی مطالب خود را با تلگراف مخابره کنند ، اجرت گزاف مخابره را پرداخته اند ولی حتی یک فقره از تلگرافات تجار ایرانی بمقصد نرسیده است.

مسئلۀ دیگر که خیلی مهم است تنزل پول است واضح است که

ص: 369

اگر تاجر جنس را به ده تومان بخرد و دوازده تومان بفروشد در صورت ظاهر منفعت برده ولی هرگاه در موقع خرید ارزش ده تومان دو لیرۀ انگلیسی باشد ولی در وقت فروش دو لیره معادل پانزده تومان گردد تاجر منفعت نبرده و ضرر خواهد کرد زیرا دو لیره داده و کم تر از دو لیره پس گرفته است.

روس ها در بازار مکاره این تدبیر را بکار برده اند :

ابتدا که وارد شدند قیمت پول کاغذی روسیه از قرار هر 21 مليون منات يك ليرۀ انگلیسی بود همین که اجناس را فروخته و خواستند پول را معاودت داده یا جنس روسی ابتیاع نمایند یک دفعه از 21 ملیون منات به 36 ملیون منات تنزل کرد بنابر این هفت تومان آن ها چهار تومان شد !!

مسئلۀ دیگر این که در تعهدات کتبی و شفاهی سفارت و ونشنتورك مطابق مادۀ یک از قسمت اول تعهداتشان مقرر بود که در بازار مکاره هیچ نوع مالیاتی از ایرانیان مطالبه ننمایند ولی باین تعهد وفا نشده در بازار مکاره کمیته ای از رؤسای بلشويك و يك ایرانی تشکیل داده یک روز کمیته حکمی از مسکو دریافت می نماید که باید پانصد میلیارد منات مالیات از عموم تجار و کسبۀ بازار نیژینی گورد دریافت شود باسم فقرا و پلیس محلی اعضای کمیته با این که خودشان هم بلشويك بودند این مبلغ را گزاف شمرده بعد از مذاکرات و مشاورات زیاد دریافت 300 میلیارد را تصويب و بمسكو اطلاع داده تقاضا می کنند بهمین مقدار اکتفا شود ، ولی اولیای مسکو بجای این که این تخفیف را قبول کنند مبلغی هم اضافه 550 میلیارد را الزام کردند !! ...

با وجود تعهدات متوالی در آزاد بودن تجارت مطابق مادۀ ب از قسمت سوم تعهدات خودشان که بهر کس میل دارند بفروشند بعضی اجناس را که فوایدشان زیاد بود یا باصطلاح خودشان لازم داشتند دولت انحصار می دهد من جمله خرید پنبه و پشم که قدغن شده بود جز بنمایندگان دولت حق فروش بدیگری نداشته باشند چنان چه فروش

ص: 370

نفط و بنزین و کلیۀ مواد مستخرجه از معدن نیز مخصوص دولت شوروی است و در تمام ایران بیك نرخ می فروشند.

موعد بازار مکاره امسال رسید چون مصادر تجارتی و سیاسی در طهران بواسطهٔ خلف وعده های خود در سال گذشته یقین داشتند تجار ایرانی دیگر اقدام نکرده و نخواهند توانست آن ها را بطرف مکاره بکشانند لذا ماليثف رئیس بازار مکاره را بطهران دعوت کردند مگر مشار الیه بتواند با زبان چرب و نرم تجار را جلب کرده و برای شرکت در بازار هذه السنه متقاعد سازد.

مالیثف بطهران آمد پس از ورود او در فواید عامه کمیسیونی مرکب از او و وزیر مختار روسیه و اعضای سفارت و ونشتورك و سی نفر تجار ایرانی تشکیل گردیده ایرانیان معایب سنۀ ماضیه را يك يك توضیح دادند ولی مالیثف در جواب چه گفت ؟

دقت کنید ببینید چگونه ناچار باعتراف به حقایق شد. مالیثف در کمیسیون اظهار کرد :

این کمیسیون را من محکمه و خود را محکوم علیه تصور می کنم ایرادات وارده را تصدیق نمی کنم ولی همین قدر می دانم نسبت به تجار ایرانی در سنۀ ماضیه خوش رفتاری نشده است.

ولی حاضر هستم هیئتی از این جا بخرج دولت روسیه رفته و راجع به جا و مكان تجار و مال التجارۀ آن ها برای امسال در مکاره تحقیق کنند که آیا در رفاهیت بوده اند یا نه ؟

ولی راجع بسایر مواد و شکایات جوابی نداد.

با وجود این مکارۀ امسال شروع شد و در جراید هم عموماً آه و نالۀ تجار را دیدید و خواندید. این است اقوال و تعهدات و رفتار این آقایان طرفداران رنجبر ! ... الخ ». ( پایان آن چه از کتاب سیاست شوروی در ایران نقل شده است )

ص: 371

قرار داد گمرکی

*قرار داد گمرکی (1)

دولت شاهنشاهی ایران از یک طرف و دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از طرف دیگر با تمایل به تسهیل روابط تجارتی که خوشبختانه فیما بین مملکتین موجود است و برای ایفای به تعهدات منتجه از مادۀ 19 معاهدهٔ 26 فوریهٔ 1921 تصمیم گرفتند يك معاهدۀ گمرکی منعقد نمایند و برای انجام این منظور نمایندگان مختار خود را انتخاب نموده اند.

از طرف دولت شاهنشاهی ایران آقای علی قلی خان انصاری وزیر امور خارجۀ دولت علیۀ ایران ،از طرف دولت جماهیر شوروی سوسیالیستی مسیو - ل. کاراخان معاون کمیسر خارجۀ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی.

نمایندگان فوق پس از ملاحظۀ مدارک اختیارات تامۀ یک دیگر كه هر يك از آن ها صحیح و قابل قبول بود با مقررات ذیل توافق نموده اند :

مادۀ اول : باستثناء حداقل حقوق گمرکی و مالیات های مضروبی و اضافی یا هر گونه عوارض ورودی که از اجناس متشابه يك مملكت ثالثی در موقع ورود اخذ می شود یا خواهد شد هیچ حقوق گمرکی مالیات های مضروبی و اضافی یا عوارض ورودی دیگری یا بیش تری از محصولات ارضی و صنعتی شوروی که مستقیماً از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وارد ایران می شود دریافت نخواهد شد.

باستثناء حداقل حقوق گمرکی و مالیات های مضروبی و اضافی یا هر گونه عوارض گمرکی که از اجناس متشابه در موقع صدور بسمت يك مملکت ثالثی اخذ می شود یا خواهد شد هیچ گونه حقوق گمرکی یا عوارض صدوری دیگری یا بیش تر از محصولات ارضی و صنعتی شوروی در موقع صدور از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بسمت ایران مأخوذ نخواهد شد.

ص: 372


1- در 19 اسفند 1307 قرار داد گمرکی جدیدی منعقده شده است که در پایان همین کتاب نقل شده است

مادۀ دوم : باستثناء حداقل حقوق گمرکی و مالیات های مضروبی و اضافی و عوارض دیگر ورودی که از اجناس متشابه يك مملكت ثالثی گرفته می شود یا خواهد شد از محصولات ارضی و صنعتی ایران که از ایران مستقیماً باتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وارد می شود هیچ گونه حقوق گمرکی و مالیات های مضروبی و اضافی یا عوارض ورودی دیگری یا بیش تری مأخوذ نخواهد شد.

باستثناء حداقل حقوق گمرکی و مالیات های مضروبی و اضافی و عوارض صدوری که در موقع صدور اجناس متشابه بسمت يك مملكت ثالثی اخذ می شود یا خواهد شد از محصولات ارضی و صنعتی ایران در موقع صدور بسمت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی هیچ گونه حقوق گمرکی و عوارض مختلفۀ خروجی دیگری یا بیش تری دریافت نخواهد گردید.

مادۀ سوم : محصولات ارضی و صنعتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مشروحه در صورت ( الف ) منضم باین قرار داد حقوق گمرکی معینه در صورت فوق الذکر را در موقع ورود بخاک ایران پرداخت خواهد نمود و این حقوق علاوه بر حقوق شانسلری و پلمیاژو انبار داری و عوارض متشابه دیگر می باشد که نظام نامۀ گمرکی مقرر گشته است.

مادۀ چهارم : محصولات ارضی و صنعتی ایران مشروحه در صورت ( ب ) منضم باین قرار داد در موقع ورود بممالك متحدۀ جماهير شوروی سوسیالیستی کلیۀ حقوق گمرکی معینه در صورت مزبور را علاوه بر حقوق قانونی که برای شانسلری و پلمیاژ و انبار داری و نظایر آن تعیین شده است خواهند پرداخت.

مادۀ پنجم : محصولات ارضی و صنعتی ایران که در لیست خروج از ایران بممالک شوروی حقوق گمرکی معینه در لیست فوق الذکر را علاوه بر حقوقی که در نظام نامۀ گمرکی برای شانسلری و پلمیاژ و انبار داری و نظایر آن تعیین شده است خواهد پرداخت.

ص: 373

مادۀ ششم :نرخ هائی که در صورت های ( ا - ب - ج ) تعیین شده حد اعلای حقوق گمرکی است و در هر موقع ممکن است آن نرخ ها را تخفیف داده و ملغی کرد باین ترتیب که نرخ های صورت ( ب ) را حکومت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بدون احتیاج بتوافق نظر قبلی بین دولتین می توانند تخفیف دهند یا ملغی نمایند.

مادۀ هفتم : نسبت به مال التجاره های یکی از طرفین متعاهدتین که بر طبق مقررات وارد خاک دیگری می شود پس از پرداخت حقوق و عوارض که قوانین آن مملکت برای اجناس خارجه در موقع ورود معین کرده است در تحت هیچ عنوانی نسبت به آن ها معامله غیر از آن که با اجناس مشابهۀ داخلی و یا با اجناس متشابهه که از مملکت ثالثی وارد شده است نباید معمول گردد.

مادۀ هشتم : در خصوص وثایق و ترتیب دریافت حقوق گمرکی و سایر رسومات ورود و خروج مال التجارۀ هر يك از طرفین متعهد می شوند که طرف دیگری را از کلیۀ امتیازاتی که حالیه بدولت ثالثی اعطاء نموده یا بعداً اعطا نماید مستفید سازد.

مادۀ نهم : بين دولتين متعاهدتین موافقت حاصل است که قیمت اجناس جهت تعیین حقوق گمرکی در صورتی که تعرفه از روی قیمت اجناس ( ادوالورم ) باشد مساوی خواهد بود با قیمت عادلۀ جنس در مبدأ یا محلی که جنس در آن جا بعمل آورده شده باشد بعلاوه مصارف باربندی و خرید و بیمه و دلالی و حق العمل حمل و نقل و هم چنین سایر مصارف لازمه تا ورود محلی که تأدیۀ حقوق گمرکی در آن جا می شود.

قیمت مزبور در هیچ موردی کم تر نخواهد بود از قیمت عادلهٔ عمده فروش اجناس متشابه در موقع و در محل ورود پس از وضع ده درصد بعلاوه مبلغی معادل عوارض و حقوق ورود به آن قسم اجناس.

وقتی که قیمت اجناس اساساً بپول خارجه معین شده باشد مظنۀ تسعیر پول خارجه و به پول داخله از روی آخرین نرخ معاملات بانك های محلی قبل از تقدیم اظهار نامۀ گمرکی خواهد بود.

ص: 374

مادۀ دهم : هرگاه تردیدی راجع به مبدأ جنس دست دهد دوایر گمرکی طرفین می توانند تصدیق مبدأ جنس را مطالبه نمایند. تصدیق مزبور را برای ایران اطاق های تجارت یا دوایر گمرکی صادر و تصدیق اجناس اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را کمیسری ملی تجارت و شعبات آن صادر می نمایند.

کلیۀ اجناسی که از خارج وارد هر يك از مملکتین شده و آن جا تصرفاتی در آن اجناس بعمل آمده یا تصنعاتی در آن شده باشد حکم متاع آن مملکت را خواهد داشت.

مادۀ یازدهم : مقیاس واحد وزن اجناس در ایران من 640 مثقال ایرانی است که معادل است با دو کیلو و نود و هفت کیلوگرم متريك. هرگاه دولت ایران مقیاس دیگری غیر از من 640 مثقال را اجرا نماید حقوق معینه از روی وزن که در تعرفه های مختلفه ذکر شده به تناسب مقياس واحد جدید تقلیل یا تکثیر خواهد یافت.

مادۀ دوازدهم : مقررات این قرار داد شامل قسمت های ذیل نخواهد بود :

1 - امتيازاتی كه هر يك از طرفین برای تسهیل مبادلات جنس در منطقۀ سرحدی که از 15 کیلو متر تجاوز نکند بدول هم جوار اعطاء کرده یا خواهند کرد.

2 - تعهداتی که نظر به يك اتحاد گمرکی هر یک از طرفین متعاهدتین کرده یا در آتیه بکند.

3 - امتیازاتی که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بممالکی که خاك آن ها در اول اوت 1914 جزء امپراطوری قدیم روسیه بوده است کرده یا خواهند کرد.

مادۀ سیزدهم : قرار داد حاضر پس از تصویب در اسرع اوقات در تهران مبادله خواهد شد و یک ماه پس از مبادله بموقع اجراء گذارده می شود.

قرار داد حاضر تا مدت 5 سال مجری خواهد بود. هرگاه قبل از

ص: 375

انقضاء مدت یکی از طرفین قصد فسخ آن را اظهار ندارد قرار داد به قوت خود باقی مانده و ملغی نخواهد شد مگر آن که شش ماه قبل تصمیم فسخ را یکی از طرفین اطلاع بدهند.

مادۀ چهاردهم : قرار داد حاضر منحصراً بزبان فرانسه نوشته شده و امضاء می شود و بهر يك از طرفین یک نسخه از آن و يك نسخه از صورت های الف - ب - ج نیز بزبان فرانسه نوشته شده داده خواهد شد.

پروتگل منضم بقرار داد گمرکی

دولت جماهیر شوروی سوسیالیستی تقبل می نماید که بمحض اجرای این قرار داد تعهداتی را که مادۀ 19 عهد نامۀ مودت 26 فوریۀ 1921 راجع به مسائل گمرکی بدولت ایران وارد می شود خاتمه یافته محسوب بدارد.

آقای کمیسر ملی ،

دولت علیۀ ایران نظر باین که توسعه و ترقی تجارت و بهبود اوضاع اقتصادی عمومی ایران را موافق با توسعۀ روابط تجارتی مابین ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی می داند از دولت اتحاد جماهیر شوروی خواهش می کند قبول نماید که اگر دولت علیۀ ایران بخواهد در آتیه و حتی قبل از انقضاء مدت مندرجه در مادۀ 13 قرار داد گمرکی منعقده در تاریخ امروز تعرفهٔ مستقل گمرکی برقرار نماید و تعرفه های کونواسیونی ( تعرفه های باعتبار قرار داد ) را ملغی دارد با میل دولت علیۀ ایران موافقت نموده قرار داد گمرکی منعقده در تاریخ امروز مایین مملکتین را از درجۀ اعتبار ساقط شده دانسته و تعهدات دولت علیه ایران را که از عهد نامۀ 26 فوریهٔ 1921 راجع بقرار داد گمرکی ناشی می شود خاتمه یافته محسوب دارد.

بدیهی است که پس از برقرار شدن تعرفۀ مستقل مذکور در فوق مال التجاره های شوروی در ایران از هر جهت بحالت بدتری از مال التجاره های متشابه هر دولت ثالثی گذارده نخواهد شد.

ص: 376

دولت علیۀ ایران از طرف خود امیدوار است که بعد از الغای تعرفۀ گمرکی منعقده در تاریخ امروز مال التجاره های ایران در اتحاد جماهیر شوروی نیز از هر حیث بحالت بدتر از آن مال التجاره های متشابه هر دولت ثالثی گذارده نخواهد شد باستثناء ممالکی که تا اول اوت 1914 جزو امپراطوری سابق روسیه بوده اند. موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقۀ خود را تقدیم می دارم. »

آقای وزیر ،

افتخار دارم وصول مراسلۀ مورخۀ امروز شما را که بمضمون ذیل است اعلام بدارم :

دولت علیۀ ایران نظر باین که توسعه و ترقی تجارت و بهبود اوضاع اقتصادی عمومی ایران را موافق با توسعۀ روابط تجارتی مابین ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی می داند از دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی خواهش می کند قبول نماید که اگر دولت علیۀ ایران بخواهد در آتیه و حتی قبل از انقضاء مدت مندرجه در مادۀ 13 قرار داد گمرکی منعقده در تاریخ امروز تعرفهٔ مستقل گمرکی برقرار نماید و تعرفه های کنوانسیونی ( تعرفه های باعتبار قرار دادها ) را ملغی دارد با میل دولت علیۀ ایران موافقت نموده قرار داد گمرکی منعقده در تاریخ امروز مایین مملکتین را از درجۀ اعتبار ساقط شده دانسته و تعهدات دولت علیۀ ایران را که از عهد نامۀ 26 فوریۀ 1921 راجع بقرار داد گمرکی ناشی می شود خاتمه یافته محسوب دارد. بدیهی است که پس از برقرار شدن تعرفۀ مستقل مذکور در فوق مال التجاره های شوروی در ایران از هر حیث بحالت بدتری از مال التجاره های متشابه هر دولت ثالثی گذارده نخواهد شد.

دولت علیۀ ایران از طرف خود امیدوار است که بعد از الغای تعرفۀ گمرکی منعقده در تاریخ امروز مال التجارۀ ایرانی در جماهیر شوروی نیز از هر حیث بحالت بدتر از آن محال التجاره های متشابه هر دولت ثالثی گذارده نخواهد شد به استثنای ممالکی که تا اول

ص: 377

اوت 1914 جزو امپراطوری سابق روسیه بوده اند. افتخار دارم رضایت دولت متبوعۀ خود را بمندرجات مراسلۀ شما اعلام بدارم. موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه خود را تقدیم می دارم.

قرار داد فوق الذکر در حقیقت ناسخ مقررات عهد نامۀ مندرجه مادۀ 19 قرار داد 1921 بود که در اول اکتبر 1927 امضاء شده و در تاریخ 30 مهر ماه 1306 بتصویب مجلس شورای ملی ایران رسیده است.

مراسلات ضمیمه

مراسلات ذیل جزو عهد نامۀ بی طرفی است.

آقای کمیسر ملی ،

« در موقع امضاء این عهد نامۀ تأمینیه و بی طرفی که امروز بین دولت علیۀ ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی امضاء شده است افتخار دارم مراتب ذیل را بشما اعلام بدارم :

نظر باین که دولت علیۀ ایران همواره اهتمام دارد که تعهداتی را که بطیب خاطر قبول می کند آن را دقیقاً انجام دهد و چنان که این عهد نامۀ حاضر را با نیت صادقانه امضاء می کند که تعهدات ناشیه از آن را محترم شمارد و چون تعهدات مزبوره را با تعهداتی که در مقابل جامعۀ ملل دارد منافی نمی شمارد علیهذا دولت علیۀ ایران بدولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اعلام می کند که تعهداتی را که از عضویت خود در جامعۀ ملل دارد بنوبۀ خود محترم و مجری خواهد داشت. از احترامات فائقۀ من نسبت بخودتان اطمینان داشته باشید. - وزیر امور خارجۀ ایران

مراسله ای عین مراسلۀ فوق از طرف کمیسر ملی بوزارت خارجۀ ایران نوشته شده و شرح فوق را پذیرفته است.

مراسلۀ دوم

آقای وزیر ،

1 - دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یقین دارد که بعد

ص: 378

از تسلیم بندر پهلوی بدولت علیۀ ایران دولت مشارالی ها موج شکن های ( دو دیواری که در مدخل بندر ساخته شده است که طوفان دریا بداخل پرت سرایت نکند ) و ایستگاه های موجوده در بندر را ( بغیر از اسکله هائی که اکنون بشرکت کشتی رانی بحر خزر به اجاره داده می شود ) در حالت دایر نگاهداشته و عمق مدخل بندر و عمق جلو ایستگاه های بندر را طوری نگاه خواهد داشت که کشتی های تجارتی بحری دولت اتحاد شوروی بلا مانع می توانند وارد بندر شده و در کنار ایستگاه ها بایستند. بعلاوه دولت ایران قبول خواهد کرد که نظم منطقۀ بندر را حفظ کرده و روشنائی منطقۀ مزبور را تأمین نماید ، در آن مستحفظین لازم و ادوات کافی ضد حریق برای احتیاجات بندر داشته باشد.

هم چنین وسائل ورود و خروج بی خطر مخرج پرت را از قبیل فانوس های بحری و فانوس های كوچك در خشکی و در میان آب و علائم راه نما که خط سیر برای ورود به بندر را به کشتی ها نشان بدهند دائر نگاهداشته و هم چنین ملاحان مخصوصی که بتوانند کشتی ها را وارد بندر نموده و خارج نمایند استخدام خواهد نمود.

2 - هم چنین دولت اتحاد جماهیر شوروی از دولت ایران خواهش می کند که منفعت مشترك را که بحر خزر منحصراً دریای ایرانی و شوروی باشد در نظر گرفته در مدت 25 سال در جزو مستخدمین و کارگران و مقاطعه چیان ادارۀ بندر از اتباع غیر ایرانی نداشته باشد و بدیهی است که اتباع سابق دولت ثالث که تابعیت دولت ایران را قبول کرده باشند در حکم اتباع ایران نخواهند بود.

3 - دولت اتحاد شوروی سوسیالیستی باطلاع دولت علیۀ ایران می رساند که تمام قطعات اراضی و اسکله ها که در بندر پهلوی مورد استفادۀ شرکت کشتی رانی بحر خزر یا سایر مؤسسات اقتصادی شوروی باشد دارای هیچ نوع مزایای مصونیت ارضی (1) نبوده و مثل سایر

ص: 379


1- Droits Exterritorialité

اراضی بندر محکوم تمام قوانین مملکتی و نظامات اداری و گمرکی و مقررات جاریه در خاک ایران خواهد بود.

4 - هم چنین نظر به این که مطابق نظام نامۀ گمرکی ایران نگاهداشتن اجناس در انبارهائی که متعلق بصاحبان آن اجناس نباشد ممنوع است و نظر باین که اجناسی که بوسیلهٔ کمپانی های کشتی رانی حمل و نقل می شود متعلق بخود آن ها نیست دولت اتحاد جماهیر شوروی از دولت علیۀ ایران خواهش می کند که بطور استثناء از این قاعده به گمرك خود امر دهد که پس از اجرای مقررات گمرکی و تأدیۀ حقوق گمرکی از گذاردن اجناسی که توسط کمپانی های مزبوره حمل می شود و از نگاهداشتن آن اجناس در انبارهای مؤسسات مزبوره جلوگیری شود.

5 - دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی دستگاه تلگراف بی سیم را که در بندر پهلوی موجود است با عمارت واقعه در بندر پهلوی که دستگاه بی سیم مزبور در آن واقع است به ملکیت دولت ایران واگذار می نماید ولی نظر به مخارجی که از طرف دولت اتحاد جماهیر شوروی برای دستگاه مزبور شده است و احتیاجی که کشتی رانی به این تلگراف بی سیم دارد دولت اتحاد جماهیر شوروی از دولت علیۀ ایران خواهش می کند که دستگاه تلگراف بی سیم و عمارت مزبوره را برای مدت سه سال بلا عوض برای استفادۀ شرکت کشتی رانی بحر خزر واگذار نماید و اگر پس از انقضاء مدت سه سال دستگاه تلگراف بی سیم ایرانی در پهلوی یا در نواحی آن تأسیس نشده باشد دو سال دیگر مجاناً بر مدت استفادۀ مزبور افزوده شود و بعد از آن تلگراف بی سیم و عمارت مذکور در فوق بدولت علیۀ ایران انتقال یابد.

تمام مخارج تلگراف بی سیم از هر حیث در مدت استفاده بر عهدۀ کمپانی کشتی رانی بحر خزر خواهد بود و به دولت علیۀ ایران در تمام این مدت حق داده می شود که از دستگاه مزبور بلا عوض استفاده نماید

ص: 380

مخابرۀ هر نوع مطلبی که خارج از مسائل کشتی رانی و احتیاجات آن باشد بکلی ممنوع خواهد بود.

6 - دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی امیدوار است که شرکت کشتی رانی بحر خزر چه در حال و چه در آتیه حق خواهد داشت که برای انجام خدمات و احتیاجات اقتصادی خود در بندر عدۀ وسائل امدادیۀ بحری از قبیل موتورهای کوچک و موتورهائی که کشتی ها را مهار می کند و امثال آن که عدۀ آن ها بیش از چهار نباشد داشته باشد.

در صورتی که شرکت کشتی رانی برای انجام خدمات در بندر بیش از چهار عدد وسائل نقلیه فوق الذکر لازم داشته باشد این مسئله فقط با رضایت ادارۀ بندر پهلوی ممکن است انجام گیرد بدیهی است وسائل امدادیۀ فوق الذکر مسلح نخواهد بود.

7 - دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نظر بمیلی که برای معاونت به دولت علیۀ ایران دارد و حاضر است قرار داد مخصوصی با دولت علیۀ ایران در باب لاروبی و شن کشی بندر پهلوی منعقد نماید و هم چنین اگر دولت علیۀ ایران مایل به خریداری کشتی شن کش نشود دولت اتحاد جماهیر شوروی با این منظور دولت علیل ایران مساعدت خواهد نمود.

8 - در خاتمۀ این مراسله دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی باطلاع دولت علیۀ ایران می رساند که در موقع تحویل بندر پهلوی صورت مجلس تحویلی در دو نسخه از طرفین امضاء خواهد شد. از طرف آقای وزیر امور خارجه هم مراسله ای مبنی بر قبول مواد فوق نوشته شده است.

مطلبی که دربارۀ قرار داد مهر ماه سال 1306 باید گفته شود اینست که مجموع مراسلات و ضمایم و مراسلات متبادلۀ قرار داد مزبور منحصر به این قسمت هائی که در این جلد آورده شده نمی باشد. مسائل و مراسلات و صورت مجلس ها و ضمائم بسیاری است که بعلت تطویل کلام از نقل آن ها صرف نظر می شود و اگر پژوهشگری بخواهد تمام

ص: 381

آن پروتکل ها و مراسلات را مطالعه نماید باید بکتاب قرار دادها که بوسیلۀ وزارت خارجۀ ایران تدوین یافته مراجعه نماید.

عهد نامۀ تأمینیه و بی طرفی با قید دو فوریت در جلسۀ 157 مورخ سه شنبه 25 مهر ماه در مجلس مطرح گردید و تقی زاده با اظهار این که با قرار داد موافق است ولی با فوریت آن مخالف است بیاناتی نمود که سيد يعقوب انوار پاسخ گفت.

دکتر مصدق اظهار داشت که یکی از نکات علاقه مندی من به اعلی حضرت پهلوی این بوده است که ایشان همیشه به سیاست خارجی خیلی علاقه مند بوده اند که هیچ وقت حقوق ملت ایران مختصری هم پایمال نشود ولی این مسئله را بدانید که یک عهد نامۀ بین المللی نمی شود از مجلس بگذرد بدون این که بکمیسیون خارجه فرستاده شود زیرا در کمیسیون خارجه همیشه یک اشخاصی مربوط به سیاست بین المللی انتخاب می شوند که عهد نامه یا مسائل مربوط به امور بین المللی را در تحت شور و دقت کامل قرار دهند.

بالاخره پس از بحث دو سه نفر رأی گرفته شد و بکمیسیون بودجه فرستاده شد و قرار شد در موقع طرح در کمیسیون از تقی زاده - مدرس - بیات و دکتر مصدق هم دعوت شود. پس از شور در کمیسیون بودجه فقط گزارش لایحۀ قرار داد شیلات که دارای 21 ماده و پنج صورت مجلس و پنج مراسله بود در تاریخ 27 مهر ماه بمجلس تقديم گردید.

باید متذکر شد که تمام عهد نامه و ضمایم آن طبع و بین نمایندگان توزیع شده بود و نمایندگان که اعتراض یا ایرادی داشتند یادداشت و در مجلس مطرح می کردند ، پس از توضیحات معترضین ، ایرادات به رأی گذارده می شد و غالباً مجلس آن ها را وارد ندانسته رد می کرد.

ص: 382

نطق مدرس دربارۀ قرار داد با شوروی

در جلسۀ 150 مورخ 5 شنبه 13 مهر ماه 1306

وزیر دارائی ( نصرت الدوله ) لایحه ای دربارۀ تخفیف مالیات راه از نفت و بنزین با دو فوریت تقدیم مجلس نمود. چون در آن موقع مواد نفتی از شوروی وارد ایران می گردید و ممکن بود ارتباط با قرار داد جدید دولت ایران با اتحاد جماهیر شوروی داشته باشد مدرس بعنوان مخالف مطالب زیادی بیان نمود که خلاصۀ آن بقرار ذیل است :

مدرس - خیلی خوش وقت می شدم که وزیر مالیه نرفته بود بیرون و اظهارات مرا می شنید. هرگاه وزرای ما همان طوری که واقع است بما بگویند البته ما بهتر می توانستیم موافقت یا مخالفت کنیم - در این مسئله هم آمدند تقاضای فوریت کردند امروز هم آمدند به تعبیرات مختلف و شکل دیگر تقاضای فوریت کردند - واقعاً این مسئله از دو حال بیرون نیست یا این لایحه ارتباطی با قرار دادها دارد یا ندارد اگر دارد يك صحبتی است و اگر ندارد امری است علیحده.

اولا بنده خدمت آقایان عرض می کنم که شخص بنده با هر قراری که دولت ایران با هر دولتی از دول دنیا ببندد موافقم. عقیدۀ سیاسی من که متعقب است با عقیدهٔ دیانتی اقتضا در این می بینم که در این زمان ما با تمام دول دنیا قرار داد دوستی داشته باشیم ( نمایندگان : صحیح است ). بخصوص با همسایۀ شمالی - آقای رئیس گویا در نظر داشته باشند وقتی که تاریکی جنگ عمومی هنوز از دنیا برطرف نشده بود و یادداشت عجیبی (1) که نسخۀ بدل یا عکس معنوی قرار داد کذائی بود از همسایۀ جنوبی ما رسید. من شخصاً مشوق شدم بر این که در زمان دولت سپهدار قراری (2) با دولت شمالی بسته شد که آن را می شود ام این

ص: 383


1- منظور یادداشت انگلیس هاست که در جلسه هیئت مشاورۀ عالی ذکر شده و در جلد اول این تاریخ نقل گردیده است
2- منظور قرار داد 1921 است

قرار داد گفت و انتظار این که این قرار دادها هم حالیه با دولت شوروی بسته شود چند سال است داریم. ما منتظر این قرار دادها بودیم تا این که اطلاع عقد آن بما داده شد - بعضی هم تشکر کردند - بنده هم عرض کردم اگر بر صلاح دولت و ملت ایران است ما هم تشکر می کنیم ، ولی باید دید که محل و مرکز قضا و قدر این مملکت این جا است. ایران غیر از این جا نقطهٔ دیگری ندارد. وزیر مختار ما اگر خدای نخواسته زیر امضاء نوشت که پس از امضاء اجرا شود نه تنها دستش را باید برید بلکه گردنش را هم باید خرد کرد. زیرا همه چیز باید بعد از تصویب در این جا بموقع اجرا گذارده شود. هر کس هر کاری را که مربوط بخودش نیست انجام می دهد یا وکیل است یا فضولتاً کاری انجام داده است. پس مرکز قضا و قدر ایران این جاست و مثلا اگر در این قرار دادها که ما مدت ها انتظار عقد آن را داشتیم نوشته شده باشد که پس از امضاء قفقاز مال ایران است تا در این جا تصویب نشود بیفایده است. بنده پریروز در وسط نطق آقای عدل الملك عرض کردم و برای این که کسی خیال نکند عرض می کنم که بنده اول کسی هستم که قرار داد با دولت شوروی را در آن وقت تاريك تعقیب کردم. در هر صورت من با قرار دادها عموماً موافقم زیرا ما نسبتمان بتمام دول دنیا نسبت خوبی است چه قوی باشیم چه ضعیف باشيم بواسطۀ يك اصلی که داریم و آن اصل دیانت ما است که هر کس با ما کار نداشته باشد ما کارش نداریم.

در هر صورت اگر این بنزین آقای وزیر مالیه ( خندۀ حضار ) مربوط به قرار داد باشد این بچه قرار داد است که اول باید مادرش یعنی خود قرار دادها را بیاورند - من می شنوم که این قرار دادها در حدود سی چهل امضاء داشته این ها را تمام ما باید بدانیم. یکی مقاوله ، یکی مکاتبه ، یکی معاهده ، این ها چی است ؟ هر چه از این ها که بنفع و ضرر مملکت ارتباط داشته باشد محل قضا و قدرش این جا است و در این جا باید تکلیفش معین شود و باقی دیگر حرف است. مثل حرف هائی که پای بخاری زده می شود - که می نشینند پای بخاری شعر می گویند - اگر

ص: 384

این نفت و بنزین مربوط به قرار دادی است که ما منتظرش هستیم و ثلث بيش تر ملت ایران انتظارش را دارند تمام این ها را باید با مادرش آورد. من می خواهم یك زنی بگیرم دست حنائی بمن نشان می دهند ( خندۀ حضار ) دست حنائی خیلی است اما از کجا معلوم که دماغش خراب یا چشمش کور نباشد - تمام صورتش را نشان بدهید - اگر خوب است البته همه تشکر می کنیم و اگر نه ما باید بدانیم ولی سی صد چهار صد هزار تومان ضرر متحمل شدن بجهت سهولت حمل و نقل که آقای وزیر می گویند. مگر ما بچه هستیم ؟ که ما را اغفال کنند وقتی که صاحب مال را اغفال کنند معامله باطل است. اگر این مسئله مربوط به قرار داد است بما بگوئید ما در عوض يك منافع اقتصادی البته حاضریم ده کرور بدهیم سی صد چهار صد هزار تومان که اهمیت ندارد و اگر نه مربوط بقرار داد نیست باید مطالعه کرده بعد تصویب نمود و در آن صورت بنده مخالفم که چهار صد هزار تومان از نفت و بنزین كسر شود مگر این که معین کنند این کسر از کجا جبران خواهد شد. »

شرح تصویب قرار داد ایران و شوروی

روز اول اکتبر 1927 برابر 8 مهر 1306 بی سیم مسکو خبر امضاء قرار داد را بدین شرح بدنیا مخابره نمود :

« مسکو - در نتیجۀ مذاکراتی که بین دولتین اتحاد جماهير شوروی سوسیالیستی و ایران اخیراً خاتمه یافت روز شنبه اکتبر در مسکو در طالار کنفرانس عمارت جداگانۀ کمیسر ملی امور خارجه واقعه در خیابان ساحلی صوفی معاهدات و قرار دادهای مذکوره در ابلاغيه بين اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایران بامضاء رسید.

راجع به يك سلسله معاهدات بین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایران ابلاغیۀ ذیل انتشار یافته است :

1 - قرار داد تأمینه و بی طرفی که بنام استحکام دوستی برای

ص: 385

طرفين تعهدات متقابله راجع بعدم تعرض و عدم مداخله در امور داخلی و عدم شرکت در اتحادها و معاهدات سیاسی و هم چنین تحریم و محاصره های اقتصادی که بر ضد طرف دیگر باشد مقرر می دارد.

2 - مبادلۀ یادداشت ها راجع بمناسبات متقابلۀ تجارتی بین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایران که ترتیب اجرای مبادلۀ جنسی بین مملکتین را معین می کند ترتیب مزبور بوسیلۀ تعیین پنجاه میلیون منات برای واردات مال التجارۀ وطنی ایران به اتحاد شوروی معین می شود در حدود این مبلغ برای تجار ایرانی ترتیب داده برای واردات مال التجارهٔ ایران باتحاد شوروی و صادرات مال التجارۀ شوروی بایران بطریقی که معادل 90 در 100 واردات اجناس ایران اجناس شوروی صادر شود قرار داده شده است.

در ضمن یادداشت های متبادله شده پیش بینی شده که ممکن است بر مقدار صادرات ایران باتحاد شوروی افزوده شود و هم چنین در تجارت با اتحاد شوروی مزایای اساسی برای تجار ایرانی پیش بینی شده و تجار ایرانی را در یک سلسله از مسائل مهمه در ردیف وضعیت متساوی با تشکیلات دولتی و تعاونی اقتصادی شوروی قرار داده اند بایران ترانزیت صادراتی آزاد از خاک اتحاد شوروى بممالك ثالث و هم چنین ترانزیت واردات در حدود صورت های مخصوصی از ممالك ثالث که اتحاد شوروی روابط تجارتی با آن ها دارد داده می شود.

قرار داد مزبور برای تجار ایرانی در امر اجرای ترانزیت یك سلسله تخفیفات و مساعدت هائی پیش بینی می کند.

3 - قرار داد استفاده از شیلات سواحل جنوبی بحر خزر ایران که ترتیبات و شرایط کار کمپانی مختلط شوروی - ایران را در شیلات بمدت 25 سال معین می کند.

رئیس هیئت مدیرۀ کمپانی - نمایندۀ ایران است.

4 - مبادله یادداشت ها راجع به پرت پهلوی که برای نگاهداری پرت و ابنیۀ آن از طرف دولت ایران از زمان تحویل پرت به ایران

ص: 386

( از موقع امضای قرار داد ) به ترتیب شایسته که برای حوائج بحر پیمائی لازم است شرایطی معین می کند.

5 -قرار داد گمرکی که تعرفۀ قرار دادی در روابط تجارتی بین اتحاد جماهیر شوروی و ایران مقرر می دارد و هم چنین اصل معاملۀ متقابلهٔ کاملة الوداد را در تعرفه ها و مسائل گمرکی برقرار می سازد قرار داد مزبور منافع توسعۀ روابط تجارتی بین اتحاد شوروی و ایران و منافع اقتصادیات ملی ایران و صناعت ملی ایران را پیش بینی می کند.

معاهدۀ تأمینیه و بی طرفی را از طرف اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی رفیق چیچرین کمیسر ملی امور خارجه و رفیق کاراخان کفیل کمیسری خارجه و از طرف ایران آقای علی قلی خان انصاری وزیر امور خارجه امضاء کردند.

سایر معاهدات را رفیق کاراخان و آقای انصاری امضاء کردند.

در قرار داد اجارۀ جداگانه که در حین مبادلۀ یادداشت ها بامضاء رسیده ترتیب استفادۀ شرکت سهامی کشتی رانی بحر خزر در مبنای اصول اجاره از کرپی ها و انبارها و سایر ابنیۀ واقعه در بندر پهلوی که حالیه در تصرف دارد معین می شود قرار داد اجارۀ مذکور را رفیق پولویان عضو مشاورۀ کمیسری طرق و شوارع از طرف کشتی رانی بحر خزر امضاء نمود.

در موقع امضای معاهدات رفیق میکویان کمیسر تجارت و آژاوا رئیس اطاق تجارت روسیه و شرق و ليتونيف کفیل کمیسری امور خارجه و کانتسکی عضو هیئت مشاورۀ کمیسری تجارت و اعضای رسمی کمیسری امور خارجه و نمایندگان دوایری که در مذاکرات شرکت داشتند و نمایندگان مطبوعات شوروی و خارجه حضور داشتند.

در حین امضاء از طرف ایران آقای نورزاد شارژ دافر ایران در اتحاد شوروی و آقای انصاری ( عبد الحسین خان ) نایب اول سفارت ایران در اتحاد شوروی حاضر بودند.

ص: 387

بیانات چیچرین و انصاری

بعد از امضای معاهدات رفیق چیچرین و آقای انصاری بیاناتی ایراد کرده و بعد میکویان و آژاوا بایراد نطق پرداختند.

چیچرین اظهار داشت مبادرت بامضای قراردادهائی که بایستی بطور قطعی روابط دوستانۀ بین الملل مملکتین را مستحکم سازند و امضای آن ها باتفاق شما آقای وزیر موجب مسرت مخصوصی برای ما گردید چه شما اول کسی بودید که در سال 1925 از سرحدی که مملکتین را از هم جدا می کند عبور کردید تا بحالت پوسیدۀ جنگ بین الملل مملكتين خاتمه دهید و در این جا پشت همین میز قرار 1921 را امضاء کردید که ما امروز آن را تکمیل نمودیم در عرض چند سال بعد شما بطور خستگی ناپذیری در طریق توسعه و استحکام روابط فیما بین مشغول بودید. در ضمن جریان صحبت های متعدد ما برای اولین دفعه فکر عقد قرار دادی بین دولتین به همان نوع که امروز صورت واقعیت بخود گرفت و تولید شد مسائلی که در جریان روابط سیاسی و تجارتی فیما بین در مقابل ما ظاهر می گشت و ما اتصالا تمام جزئیات آن ها را تحت مطالعه قرار داده و بدین وسیله نتایجی را تدارك نمودیم که حال مبنا و اساس معاهدات ما واقع شدند.

بعد از عزیمت شما آقای میرزا عبد الحسین خان تیمورتاش وزیر دربار در ضمن جلسات همه روزه و غالباً ملاقات های شبانه با من و نمایندگان کمیسری تجارت باتفاق ما متن های همان اسناد سیاسی را که امروز بشکل تکمیل شده امضاء کردید تهیه نمودند لیکن هنوز مسائل مهمه و صعب العللی مانده بود و بین ما اختلافات ، عمده باقی بود که شما مجدداً با سمت وزیر امور خارجه که حاکی از اهمیت بزرگی بود که ایران برای عقد معاهده با ما می داد در بین ما ظاهر شدید ، مسائل مختلف فيه حل شد و مذاکرات باتمام رسید و امروز ما در مقابل قضایای واقعه قرار گرفتیم. زحمات متمادی ما قرین

ص: 388

موفقیت گردید. در این دوره که قوۀ امپریالیزم دنیا برای تشکیل فرونت واحد بر ضد ما هر آن چه را که ممکن است در تمام ممالك به جنبش می آورد امضای قرارهای امروز واقعۀ سیاسی است که حائز اهمیت بزرگ مخصوص و در همه جا تأثیرات بس عمیقی خواهد بخشید منافع امنیت مملکتین و منافع ترقیات مملکتی و بخصوص ترقیات اقتصادی آن ها که روابط نزدیکی فیما بین ایجاد می کند بوسیلۀ وقوع این حقایق ظاهر گردید و بهمین جهت است که نیروی داخلی و طول مدت و استحکامی بروابط مذکور می بخشید. آقای وزیر امروز ما با شما يك امر تاریخی انجام دادیم که مدت های مدید پایدار خواهد بود من به نتایج حسنه که این امر برای ترقی ملتین و وحدت ملل ما خواهد داشت بلا شك اطمینان دارم بهمین جهت است که من با صمیمیت مخصوصی بمناسبت امضای قرار دادهای امروزی به شما تبريك مي گويم از همکاری گران بهای شما متشکرم و تمنا دارم تبریکات مرا با آرزوی نیل به نتایج حسنه و متمادی قرار دادهائی که امروز بامضاء رسید بدولت متبوعۀ خود تبلیغ کنید.

آقای علی قلی خان انصاری بایراد نطق جوابیه پرداخته و متذکر گردید که ایران یکی از اولین ممالکی بود که در محاصرۀ دیپلوماسی در اطراف اتحاد جماهیر شوروی رخنه وارد ساخت. بعد آقای انصاری خاطر نشان کردند که ارتباط و نزدیکی ساوت و ایران که بواسطهٔ عقد قرار داد 1921 شروع شد مطابق منافع مملکتین و همین منافع است که ادامۀ استحکام و تشیید روابط دوستانه بین مملکتین را ایجاب می کنند. آقای انصاری اظهار مسرت صمیمانه نمودند از این که برفع وضعیات نامساعدی که در طریق ارتباط و نزدیکی مملکتین موجود بوده فایق آمدند و مخصوصاً مشعوف است که او در مذاکراتی که منجر به حل مسائل بین مملکتین گردید شرکت داشت آقای انصاری مخصوصاً این نکته را خاطر نشان کردند که حسن خاتمۀ مذاکرات مخصوصاً بعد از استقرار رژیم سیاسی جدید در ایران که تحکیم

ص: 389

روابط با اتحاد شوروی مقصود خویش قرار داد میسر گردید. در خاتمه آقای انصاری اظهار اطمینان نمودند که قرار دادهائی که حالیه بامضاء رسید برای ادامه و استحکام و توسعۀ مودت صمیمانه که ملل مملکتین را بهم علاقه مند می سازد اساس محکمی خواهد بود.

امضای معاهدات

امضای معاهدات از ساعت پنج بعد از ظهر شروع شد و بیش از یک ساعت طول کشید. قرار دادها و معاهدات و اسناد مربوطه بآن ها برای امضاء به چیچرین و کاراخان و بعد به آقای علی قلی خان انصاری تسلیم می شدند. روی هم رفته در تمام اسناد تقریباً دویست امضاء شده ، اسناد امضاء شده فوراً مهر می شدند. در حین امضای معاهدات فیلم سینما برداشته شد. پس از خاتمۀ بیانات چیچرین و نطق آقای علی قلی خان انصاری وزیر امور خارجۀ ایران ، میکویان کمیسر تجارت و آژاوا رئیس اطاق تجارت روسیه و شرق که در حین امضاء حضور داشتند بیاناتی ایراد نمودند. »

بی سیم مسکو پس از اعلام امضاء معاهدات مصاحبۀ کاراخان کفیل کمیسر امور خارجه را مخابره و سپس مقالۀ مفصل روزنامۀ ایزوستیا و روزنامۀ پراودا را که در اطراف انعقاد قرار داد مطالبی نوشته بودند نشر داده و در اطراف آن به بحث پرداخته بودند و چون نقل همۀ آن مطالب از حوصلۀ این سطور خارج است صرف نظر می نمائیم.

الغاء حق قضاوت قنسول ها ( کاپیتولاسیون )

حق قضاوت قونسول ها ( کاپیتولاسیون ) در ایران از موقع انعقاد عهد نامۀ ننگین ترکمان چای با روسیۀ تزاری در سنۀ 1828 میلادی شروع شده که بر طبق عهد نامۀ مزبور این حق بدولت روسیه داده شده بود و پس از آن ، عهودی که با دول دیگر بسته شد و به آن دولت ها حقوق دول كاملة الوداد داده شد طبیعتاً حق قضاوت قونسول ها نیز به آنان

ص: 390

تعلق گرفت.

در تاریخ 19 اردیبهشت 1306 مطابق دهم مه 1927 بوسیلهٔ سفارت خانه های ایران به دول : آلمان ، ایطالی ، بلژيك ، هلاند ، سويس و اسپانی اعلام شد که نظر به الغاء قضاوت قونسول ها و مزایای اتباع خارجه در ایران و نظر به تغییراتی که در اوضاع مملکتی و افکار عامه روی داده دولت ایران عهودی را که محتوی حقوق ممتازه می باشد فسخ و اعلام می نماید که بعد از انقضاء مدت یک سال از تاریخ فوق یعنی در 19 اردیبهشت 1307 مطابق دهم مه 1928 عهود مزبوره بکلی بلا اثر خواهد بود و برای این که در آن موقع رابطۀ عهدی با دول مزبوره منقطع نشود دولت ایران حاضر است در ظرف مدت یک سال که عهد نامه های ممتازه به قوت خود باقی است بعقد معاهدات جدید مبادرت نمایند و نیز بدولت انگلیس و اتازونی و دول اسکاندیناوی و دول آمریکای جنوبی که در عهد نامۀ آن ها حق قضاوت قنسول ها و حقوق ممتازهٔ دیگر تصریح نشده و فقط بعنوان دول كاملة الوداد از مزایای مزبوره استفاده می کنند اخطار شد که چون عهود ممتازه در 19 اردیبهشت 1307 بکلی بلا أثر خواهد شد بالطبع دولی هم که فقط بعنوان كاملة الوداد استفاده می کرده اند دیگر از حقوق ممتازۀ مذکور از تاریخ 19 اردیبهشت 1307 بهره مند نخواهند بود.

الغاء امتیاز حفریات آثار باستانی

در سال 1900 م . فرانسوی ها امتیازی دائمی و همیشگی دربارهٔ حفریات آثار باستانی و کشف آثار تاریخی بدست آورده بودند و به موجب آن مأمورین دولت فرانسه حق داشتند که هر چه در شوش

بدست می آورند بدون آن که سهمی از آن بدولت ایران داده شود بکشور خود حمل نمایند.

در مهر ماه 1306 دولت ایران این امتیاز را نیز لغو کرد و بین کفیل وزارت امور خارجه و شارژد افر دولت فرانسه در ایران « بالرو »

ص: 391

موافقت نامه ای بامضاء رسید و قرار شد یک نفر باستان شناس فرانسوی برای کشف آثار باستانی استخدام شود ، که بموجب آن مسیو گدار برای مدت پنج سال باستخدام دولت ایران در آمد.

موریس پرنو فرانسوی در کتاب خود بنام « در زیر آسمان ایران » دربارۀ امتیاز حفریات ایران چنین نوشته است :

« در 12 مارس 1895 وزیر مختار فرانسه در تهران با دولت ایران قرار دادی بست که بموجب آن انحصار دائمی و عمومی حفریات و بیرون آوردن اشیاء صنعتی و باستان شناسی در سراسر خاک ایران به هیئت فرانسوی تفویض می گشت. قرار داد دوم در پاریس به تاریخ 11 اوت 1900 م . منعقد گردید که بموجب آن نصف محصول حفریات و کلیۀ اشیائی که در شوش از طرف مسیو دومرگان کشف شده بود بفرانسه تسلیم می گردید. تنها ورود به موزۀ لوور ممکن است ارزش گنجینه های صنعتی و تاریخی که بموجب این امتیاز دانشمندان ما توانسته اند از سرزمین قدیمی ایران استخراج نموده به پاریس بیاورند معلوم سازد.

بدیهی است که چنین بهره برداری مجللی ما را مورد حسد دیگران قرار داد و رقبائی برای ما پیدا شد. اولین حمله بانحصار فرانسوی ها در 1911 م . بعمل آمد ولی در مقابل پایداری شدید نمایندۀ ما به عدم کامیابی منجر شد. با وجود این مساعی کاوش کنندگان ما سست تر شده و تحقیقات در شعاع محدودتری دنبال گردید. تا این که دولت ایران بتحريك رقبای ما با رأى خودش ما را دعوت به اصلاحاتی در متن قرار داد نمود. »

قرار داد اساسی منعقده بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت جمهوری فرانسه

درباب الغاء قرار داد 1900 بین ایران و فرانسه راجع بانحصار حفريات اشیاء عتیقه :

ماده اول - دولت ایران مدیریت کل عتیقه جات و کتاب خانه و موزه را بیک نفر متخصص فرانسوی که دولت فرانسه معرفی می نماید

ص: 392

در تحت امر وزیر ایرانی که این کار در حدود صلاحیت اوست خواهد سپرد. دولت ایران از مجلس شورای ملی تقاضا خواهد نمود که استخدام متخصص مزبور را برای مدت پنج سال تصویب نماید. ولی برای این که بدولت جمهوری نشان بدهد که صمیمانه مایل است یک نفر عالم فرانسوی در مدت خیلی بیش تری عهده دار مشاغل مذکوره در فوق باشد از حالا وعده می دهد که پس از انقضای پنج سال اولیه اقلا سه دفعۀ دیگر استخدام يك نفر متخصص فرانسوی را برای همان شغل و بهمان شرایط به مجلس پیشنهاد نماید بقسمی که مجموع مدت اقلا بیست سال باشد.

مادۀ دوم - بمحض این که مجلس اولین قانون استخدام مدیر کل فرانسوی عتیقه جات و کتاب خانه و موزه را تصویب نمود و کنترات استخدام این متخصص بامضاء رسید دولت فرانسه بخودی خود بلافاصله و بدون هیچ شرطی از این انحصاری که بر طبق قرار داد 1900 به او واگذار شده صرف نظر خواهد نمود بنابر این نه دولت فرانسه و نه سفارت فرانسه بهیچ وجه در مسائل مربوطه بحفریات عتیقه جات ایران حق دخالت نخواهند داشت. موارد حکمیتی که در کنترات مدیر کل پیش بینی خواهد شد و ممکن است بمداخلۀ سفارت فرانسه منجر گردد فقط مربوط بروابط شخصی ما بین مدیر و دولت ایران خواهد بود.

مادۀ سوم - هر گاه دولت ایران در انتهای هر دورۀ پنج ساله مقتضی بداند که استخدام يك نفر متخصص فرانسوی دیگر را غیر از متخصصی که مدت استخدام او منقضی گردیده بمجلس پیشنهاد نماید ملزم به بیان هیچ دلیل و دادن هیچ قسم توضیحی نخواهد بود.

مادۀ چهارم - هیئت فرانسوی می تواند حفریات شوش را بشرایط فعلی ادامه دهد ولی باید نظام نامه هائی را که راجع بحفريات و تقسیم

ص: 393

اشیائی که پیدا می شود تنظیم خواهد گردید رعایت نماید.

طهران 18 اکتبر 1927 مطابق 25 مهرماه 1306

از طرف دولت ایران : وزیر معارف سید محمد تدین - کفیل وزارت امور خارجه پاک روان

از طرف دولت جمهوری فرانسه : شارژ دافر فرانسه بالروا (1)

مخالفت با تعمیر قصور سلطنتی - پیش بینی مدرس دربارۀ نصرت الدوله

لایحۀ اضافات بودجۀ سال 1305 در جلسه 189 مورخ 14 مهر ماه 1306 مطرح شد. در این لایحه 135 هزار تومان برای تعمیر قصور سلطنتی برآورد شده بود که مبلغ مزبور در اختیار وزیر دربار باشد که هر طور می خواهد خرج نماید. این مسئله بر خلاف قانون محاسبات عمومی و بدون نظارت وزارت دارائی بود. دو نفر از نمایندگان که دارای شهامت بودند بمخالفت برخاستند. نخست دکتر مصدق بود که اعتقاد داشت این پول صرف خرید کارخانه ای بشود (2) و دیگری مدرس بود که بیانات زیر را ایراد نمود :

مدرس - ظاهراً يك قانونی از مجلس گذشته که اگر خرجی برای یک سالی تصویب شد و در آن سال خرج نشده و مانده برای سال دیگر و سه ماه هم از سال دیگر گذشت مجدداً اگر دولت خواست آن خرج را بکند باید به مجلس پیشنهاد کند. آقای وزیر مالیه چنین چیزی هست ؟ وزیر مالیه - بله هست.

امسال ما آمدیم یک پولی برای سرمایۀ بانك ( ملی ) معين كرديم امسال هم گذشت تا سال دیگر که دو سه ماه هم گذشت که تا آن وقت آقای وزیر مالیه نخواهند بود ( یکی از نمایندگان : انشاء اللّه خواهند بود ) بنده قول می دهم بشما که نخواهند بود و حالا می بینید ، یک وزیر مالیۀ دیگر می آید به او می گوییم که ما بنا داشتیم یك بانكى تأسيس بكنيم و يك پول هائی هم جهت آن اختصاص داده بودیم که سرمایۀ آن بشود

ص: 394


1- Ballereau
2- نطق دکتر مصدق در کتاب « دکتر مصدق و نطق های او در دورۀ پنجم و ششم » چاپ شده است

و نشد و وزیر مالیۀ سابق که با متخصص مذاکره کرده شاید عقیده داشت که بانک سرمایه نمی خواهد ( خنده ) شما پیشنهاد کنید. وزیر مالیۀ جدید می گوید من پیشنهاد کنم که چه ؟ پول ها را خرج کرده اند تا وقت چیزی نمانده است. از طرف دیگر آقای وزیر مالیه در جلسات گذشته این جا لیره هائی ریختند که ما را مبهوت کردند ، گفتند يك میلیون و کسری. نمی دانم چقدر بود لیره داریم و این لیره ها را خرج هم نکرده اند و موجود است خیلی خوب است که سرمایۀ بانک را از آن لیره های خودشان تأمین کنند آن وقت ما به همۀ این اقلام رأی می دهیم.

این ها همه از لوازم است. واجب است ، اوجب است ، مستحب است. استحب است. ( خندۀ نمایندگان ) ما این ها را تمام می دهیم فرح آباد ( منظور قصر فرح آباد است ) و حزن آباد را هم تعمیر کنند اما پول می خواهیم که سرمایۀ بانک تأمین شود. بانک بی پول که نمی شود. اگر می گویند لیره ها خرج نشده در همین مجلس سرمایۀ بانک را از همان لیره ها تأمین کنند و تمام این ها که ما می گونیم از بی پولی است. اگر چه نمی دانم چه اثری است که من هر وقت خواستم این شاهزاده را ( منظور نصرت الدوله است ) از دام (1) بیرون کنم باز خودش را جا کرده است ( وزير ماليه - اظهار لطف می فرمائید ) مخصوصاً چندی بود که داشت از دام خارج می شد ولی حالا مدتی است که دوباره دارد خودش را داخل می کند چرا که خدمت بسیاست من می کند ( خندۀ نمایندگان ) در هر صورت درد بی درمان ما پول است. و کلا مخالف با مخارج نیستند شما همین از آن لیره هائی که من نمی دانم و شما می گوئید این قسمت را تأمین کنید من و تمام رأی می دهیم ... ».

ص: 395


1- پیش بینی مدرس درست بود نصرت الدوله در دورۀ هفتم مجلس در تیر ماه 1308 بدام افتاد و نخست از کار بر کنار و تحت نظر قرار گرفت و در 26 اسفند 1308 وزیر دادگستری ( داور ) طبق اصل 25 - 9 - 70 و قانون محاکمۀ وزراء تقاضای محاکمۀ او را نمود. بعداً در این باره در جای خود مفصل بحث خواهد شد

قیام حاج آقا نور اللّه

حکومت « تمرکز قدرت » و دیکتاتوری روز بروز ریشۀ خود را محکم تر می نمود برای این استحکام بایستی تمام موانع و قدرت های محلی و روحانی و عشایری و غیره از پیش پای برداشته شود. قدرت های مهم محلی را تقریباً مضمحل کرده بود و اگر بقایائی داشت بمرور برداشته و نابود می شد. تنها قدرت روحانیت باقی مانده بود که می بایست از بین برود. در رأس این قدرت مدرس بود که برای از بین بردنش نخست به وی سوء قصد شد ولی جان سالم بدر برد. لذا رضا شاه در نظر داشت که پس از خاتمۀ دورۀ ششم مجلس و سلب مصونیت سیاسی مدرس را توقیف و زندانی کند که هم این سد را از پیش پای خود بر دارد و هم دیگران حساب کار خود را بکنند. بطور کلی مبارزه با روحانیت بدون مقدمه چینی و ناگهانی مشکل بنظر می رسید و می بایست قبلا بآن ها اخطار نمود که دست و پای خود را جمع نموده دخالتی در امور ننمایند. بنابر این روز دوم شهریور ماه 1306 بخش نامۀ زیر را صادر نمود :

دوم شهریور ماه 1306 ، 27 صفر 1346

ابلاغیۀ ریاست وزراء

از چندی پیش باین طرف مشاهده می شود که اشخاصی بنام حفظ دیانت و جلوگیری از منهيات داخل يك سلسله عناوین و اظهاراتی می شوند و می خواهند باین وسیله اذهان عامه را مشوب ساخته و در جامعه الغاء نفاق و اختلاف کنند در صورتی که امروز وحدت مساعی و اتفاق کلمه تمام افراد مملکت در کار کردن برای عظمت و سعادت وطن لازم و از وظایف حتمیه و تکالیف اولیه است و کسانی که بر ضد این مقصود ملی قیام کرده و در صدد الغاء شبهه و ایجاد نفاق در اذهان عمومی بر می آیند صریحاً باید گفت که بملت و مملکت و مذهب و

ص: 396

دیانت خیانت می کنند. محتاج بذکر و توضیح نیست که دولت بقائد توانای مملکت تأسی کرده و حفظ شعائر اسلامی را اولین وظیفۀ خود می شمارد ولی در عین حال بکسی اجازه نمی دهد که اندك رخنه هم در وحدت ملی ایجاد نموده و خودسرانه بصورت موعظه و نهی از منکرات و بهانۀ تبلیغات مذهبی نیات مفسدت کارانه و ماجراجویانۀ خود را بجامعه وارد و در اذهان مردم تولید شبهه و نفاق نماید زیرا این قبیل اشخاص که جز منافع شخصی منظوری ندارند و عناوین مذهبی و نوامیس ملی و مقدسات اسلامی را بازیچۀ هوی و هوس خود قرار داده اند در حکم مفسدين فى الارض محسوب و بحکم همان اصل و مقررات اسلامی مستوجب هر گونه تعقیب و تنبیه و مجازات هستند و ضرر آن ها به جامعۀ ملی و هیئت اجتماعی بیش از اشخاصی است که صريحاً و مستقیماً بر ضد حکومت ملی قیام کرده باشند ، بنابر این دولت بموجب این متحد المآل بتمام مأمورین خود امر می دهد که در ضمن اجرای وظایف خود از این الغاآت نفاق آمیز و تلقینات فساد انگیز شدیداً و قویاً جلوگیری کرده و هر کس را که باین قبیل عنوانات متمسك متشبت شده و در صدد تحريك فساد و فتنه بر آیند بدون هیچ ملاحظه مورد مؤاخذه و تعقیب و تنبیه قرار دهند. » ریاست وزراء

این بخشنامۀ رسمی ، روحانیون مؤثر متنفذ را بفکر فرو برد یعنی چه دیگر نباید وظایف مذهبی خود را انجام دهیم و مهر سکوت بر لب بزنیم ؟!

در آن موقع روحانیون و مراجع تقلید مهم و مؤثری در ایران و عراق بودند که بسادگی و بی سر و صدا تسلیم دستور و امر دولت نمی شدند و بخشنامۀ دولت در حکم اعلان جنگ رسمی بود که به آن ها داده می شد و ایشان را آماده می نمود که بوسیله ای پاسخ این اعلان جنگ را بدهند و با تمام قوا ایستادگی نمایند. این درگیری و مقاومت از اعلان نظام اجباری در اصفهان آغاز گردید و مقدمات مهاجرت به

ص: 397

قم فراهم شد و از تمام ایالات و ولايات علماء و مراجع روى بشهر قم آوردند. مهاجرت و اجتماع 600 و 700 نفر از علماء و مراجع در قم بسیار با اهمیت بود زیرا ممکن بود اگر عجالتاً دولت کوتاه نیاید کار به انقلابی بکشد که پایانی نامعلوم داشت. مخصوصاً که در رأس این قیام و مهاجرين ، شخص بسیار مشهور و مؤثر و مبارزی چون حاج آقا نور اللّه اصفهانی قرار گرفته بود.

قبل از این که به قیام حاج آقا نور اللّه پرداخته شود نخست باید بشرح حال وى كه يك انسان کامل بود پرداخته شود زیرا حاج آقا نور اللّه از آن انسان هائی بود که « دیوجانس » حکیم یونانی با چراغ بدنبال آن ها گرد شهر می گشته که همین معنی را مولوی بلخی هم برشته نظم کشیده و چنین گفته است :

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر *** کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

باید بشخصیت و سوابق ممتاز و نادر وی پی برد ، سپس به قیام او وحشتی که رضا شاه از او داشته و در مقابل او ظاهراً ناچار سر تسلیم فرود آورده بود پی برد. « موریس پرنو » دانشمند و جهانگرد فرانسوی شرح ملاقات خود را در اصفهان با حاج آقا نور اللّه در کتاب خود به نام « زیر آسمان ایران » نوشته حاج آقا نور اللّه را مردی دانشمند می دانسته و از نحوۀ برخورد و طرز فکر يك : « روح آزاده » و « کنجکاو » در قبال عقاید و آداب مذهبی شرق وی اطلاعاتی کسب نموده و از بحثی که حاج آقا نور اللّه دربارۀ مذاهب عیسوی و کلیمی و بودائی و زردشتی و فلسفه و الهیات با وی نموده در کتاب خود ذکر کرده و او را ستوده است.

دکتر محمد کتابی در یادداشت های خطی خود دربارۀ خانواده ( تبار حاج آقا نور اللّه ) چنین نوشته است :

آن چه از خاطرات معمرین و کسانی که درك زمان شیخ محمد تقی نجفی معروف به « آقا نجفی » را نموده اند شنیده و بگفته آن ها اعتقاد

ص: 398

دارم مخصوصاً که در دستگاه آن ها سمت محرمیت داشته و شاید بعضی از آن ها منشی حضور بوده اند برای باقی ماندن در تاریخ می نویسم :

در زمان محمد شاه قاجار جد اعلای « آقا نجفی » ساکن قصبۀ « ایوان کی » از توابع خراسان (1) و از مردم معمولی بوده است. پسرش شيخ محمد تقی در سلك طلاب علوم دینیه در آمده باصفهان عزیمت می کند و تدریجاً بمقام اجتهاد می رسد. مسجد و محرابی برایش تدارك می شود. از او فرزندی به نام شیخ محمد باقر بوجود می آید که او هم دنبال تصمیم و عمل پدر را گرفته تدریجاً بمقام اجتهاد می رسد و در نظر مردم زمان مقام زهد و تقوای او بی نهایت بوده است.

شیخ محمد باقر شش پسر داشته : شیخ محمد تقی معروف به آقا نجفی ؛ شیخ محمد علی شیخ محمد حسین ، شیخ جمال الدین ، شیخ نور اللّه ، شیخ اسمعیل. شیخ محمد تقی معروف به آقا نجفی مسند سلطنت شرعیۀ خود را در مسجد شاه اصفهان برقرار می سازد و طبعاً امام جماعت آن جا را هم عهده دار بوده است.

مسجد شیخ لطف اللّه را هم شیخ جمال الدین تصاحب می کند. مسجد نو بازار را هم شیخ محمد علی و پس از فوت او شیخ نور اللّه در اختیار می گیرد.

شیخ اسمعیل هم در عراق عرب اقامت می گزیند. شیخ محمد حسین هم تا حیات پدر در اصفهان و پس از آن بعراق می رود.

بی مناسبت نیست كه يك واقعۀ كوچك تاریخی را در ضمن مطالبی که مربوط به آقا نجفی است بیان کنیم که چطور در يك خانواده جمع

ص: 399


1- ایوان کی از توابع خراسان نیست بلکه در فاصلهٔ هشتاد نود کیلومتری تهران در راه تهران شاهرود قرار دارد ( راه سابق تهران و مشهد )

اضداد می شود (1) از اشخاص موثق شنیده شد که در زمانی که شیخ محمد باقر امام جماعت مسجد شاه بود يك روز بیمار می شود و به پسرش شیخ محمد حسین که در ورع و تقوی کم نظیر بوده امر می دهد که بجای او امامت مسجد را برای ادای فریضۀ نماز ظهر و عصر تعهد نماید. موقعی که مردم این خبر را می شنوند روی عقیده و ایمانی که بشیخ محمد حسین داشته اند بطرف مسجد شاه عزیمت می کنند و صف جماعت تا اواسط میدان شاه متصل می شود.

پس از انجام و فراغت از نماز ظهر شیخ محمد حسین نماز عصر را نمی خواند و مراجعت می کند و بمردم خبر می دهد که آقا گفته اند نماز ظهر را اعاده کنید و نماز عصر را هم فرادا بخوانید. از او سؤال کردند که علت چه بود ؟ گفت برای اطاعت امر پدر نماز ظهر را خواندم ولی چون خود را عادل و در خور امامت جماعت نمی دانم گفتم نماز مردم را خراب نکرده باشم. ( آفرین بر این تقوی ).

در کتاب « رجال معروف علم و ادب اصفهان از قرن دهم تا قرن حاضر » نگارش دکتر محمد باقر کتابی ، دربارهٔ حاج آقا نور اللّه چنین نوشته است :

« حاج آقا نور اللّه نجفی فرزند چهارم حاج شیخ محمد باقر بن شيخ محمد تقی نجفی اصفهانی ، می باشد مادرش زمزم بیگم دختر سید صدر الدین عاملی است و چون شیخ محمد تقی نجفی صاحب حاشیه و سید صدر الدین هر دو داماد شیخ بزرگ شیخ جعفر کاشف الغطاء بودند ، حاج آقا نور اللّه از طرف پدر و مادر به کاشف الغطاء می رسید. در آغاز

بودند

ص: 400


1- علت این که نویسنده اشاره به جمع اضداد در يك خانواده نموده است اینست که آقا نجفی سیاست و دنیا داریش بر تقوی و زهدش می چربیده و تظاهر به زهد و تقوی می نموده است. زیرا گاهی که منافعش اقتضاء داشته است در مقابل اعمال ظل السلطان حاکم سفاك و جبار شهر اصفهان سکوت می نموده و گاه هم که اقتضای مادی نداشته است مخالفت می کرده و حال آن که در همین خانواده حاج آقا نور اللّه همواره با بی عدالتی مبارزه می کرده است. خلاصه آقا نجفی از آن طبقه ای بوده است که حافظ درباره شان گفته است : واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند *** چون بخلوت می روند آن کار دیگر می کنند

عمر به تحصیل علوم و معارف اسلامی پرداخت چند سال هم در اعتاب مقدسۀ کربلا و نجف زیست و بكسب فقه و علوم و اصول و ادب پرداخت و مجتهدی بزرگ گردید. مقدمه ای که بر تفسیر برادرش شیخ محمد حسین نوشته مراتب ادب او را بخوبی واضح می سازد. وی مردی نیك نفس و بلند همت ، باهوش و استعداد فوق العاده ، بلند نظر ، دلیر و صریح اللّهجه بود. سری پر شور و طبعی ماجراجو داشت و ابداً خستگی در او پیدا نمی شد و همیشه پشت و پناه ملت و مردم ایران بود. بهیچ وجه عوام فریب و ریا کار نبود و رفاه خویش و سعادت و شاد کامی همه را طالب بود ، زندگی او مجلل و پیوسته لباس های فاخر و نظیف می پوشید.

بعد از فوت برادرش آقا نجفی متوفای 1332 در اصفهان « آیة اللّه مطلق » نامیده می شد و خانه او ملجأ و مأواى ستم دیدگان و ارباب حوائج بود. وی یکی از احرار و فداکاران بزرگ مشروطیت ایران بحساب می آید. که سالیان دراز بدون هیچ سستی و خستگی علیه زور و استبداد مبارزه می کرد و مخصوصاً در اصفهان علمدار نهضت های مشروطه خواهان بود و سرانجام جان خود را نیز بر سر آن گذاشت ولی متأسفانه نام بزرگ او کم تر زیب تاریخ مشروطیت ایران قرار گرفته شده است و به نظر می رسد ، نگارنده از این نظر نسبت بمقام خدمت و فداکاری او کوتاهی شده لذا این قسمت از شرح حال او را که علامۀ بزرگوار آقای محمد باقر الفت (1) مرقوم داشته اند و در کتاب ها و تذکره های دیگر نیست در این جا نقل می کنیم که برای محققان هم گوشه ای از تاریخ مشروطیت ایران روشن گردد و هم شرح حالی از این مرد بزرگ باشد :(2)

ص: 401


1- بطوری که نوشته اند محمد باقر الفت فرزند آقا نجفی جزو دسته فراماسونرها بوده است و از این که عمویش مخالف انگلیس ، روس ( متفقین ) بوده است و با آلمان و عثمانی ( متحدین ) موافق بوده با نظر بد بینی نگریسته و روش او را نمی پسندیده است. ( ح . مكى )
2- نقل از نسخۀ خطی نسب نامۀ آقای محمد باقر الفت برادر زادۀ حاج آقا نور اللّه متوفای 14 مرداد ماه 1343 شمسی

عکس

یکی از خدمات حاج آقا نور اللّه جلوگیری از تخریب ابنیۀ تاریخی دوران صفویه می باشد که ظل السلطان پسر ناصر الدین شاه و حاکم اصفهان تصمیم به تخریب این آثار باستانی گرفته بود و بعضی را هم خراب کرد. حاج آقا نور اللّه سخت به مخالفت برخاست و از تخریب بقیه ، از جمله چهل ستون و عالی قاپو جلوگیری کرد

ص: 402

« در سال 1324 که انقلاب مشروطیت ایران آغاز گردید یگانه علمدار و نخستین فداکارش در اصفهان بلکه در همۀ ایران همو بود که در این راه از بذل همت و اقدام خستگی ناپذیرش دقیقه ای آرام نگرفت و فرو گذاری ننمود مدت زیاده بر بیست سال پایان عمرش جمیعاً در کشا کش انقلابات و حوادث اجتماعی و سیاسی ایران گذشت و تقريباً جان خود را نیز بر سر همین کارها گذاشت.

در اوائل انقلاب مشروطیت نفوذ و اقتدارش در نواحی اصفهان بحد اعلا رسید و « شاه نور اللّه » خوانده شد و تا اوان حدوث جنگ عمومی دنیا مدام فراز و نشیب های وادی سیاست و ریاست را می پیمود و با حوادث گوناگون دست و گریبان بود در سال 1329 حزب دموکرات در اصفهان قوت گرفت و مشروطه خواهان افراطی که در تهران ، سید عبد اللّه بهبهانی را کشته با نفوذ کلمۀ روحانی سلکان عموماً مخالفت آغاز کردند اقتدار و زمامداری او را نسبت بامور جمهور مخالف با مقاصد و مرام های افراطی خود شناخته به مخالفتش برخاستند بلکه قصد جانش کرده به هلاکتش کمر بستند بنابر این خود را در معرض خطر يافت و بقول خودش ( خائفاً يترقب ) از اصفهان گریخته بعراق عرب هجرت کرده و زیاده بر سه سال در کربلا اقامت نمود در پایان سال 1332 که از طرفی نفوذ احزاب افراطی نقصان یافته زمام امور ایران خاصه اصفهان بدست حزب ( اعتدال ) و امثال آن افتاده بلکه بحقیقت بختیاری ها یگانه متصرف متنفذ در امور گردیده بودند و از طرف دیگر یگانه پشت و پناه مردم اصفهان و خانوادۀ مسجد شاهیان یعنی ( پدر نگارنده ) وفات یافته عموم طبقات ملت وجود او را برای طرفداری از خود و جلوگیری از استبداد لازم می شمردند.

این وقت که برای مراجعتش بایران مانع مفقود و مقتضی موجود شده بود باصفهان بازگشت و دیگر باره بر تخت عزت و اقتدار دیرین خود نشست. چون جنگ عالم گیر اروپا آغاز گردید و زبانۀ آتشش اقطار گیتی را فرا گرفت و چنگال خود را بگردن هر سر جنبانی که می شد

ص: 403

بند کرده بسوی خود کشید از جمله عمال سیاست آلمان در اصفهان عنان ارادۀ این مرد ساده لوح و شجاع و بسيار ماجراجو را بدست آورده او را بسوی خود کشیدند پس او خود نیز مجال مناسب و میدان وسیعی برای تاخت و تاز خویش بدست آورده با خیل آزادی خواهان افراطی و ادارۀ ژاندارمری هم دست شده غوغائی در اصفهان براه انداخت و به متفقین اعلان جنگ داد ، هر کجا آشوب طلب و ماجراجوئی بود بگردش فراهم آمدند و افراد برجستۀ ( کمیتۀ نجات ملی ) که در تهران به مخالفت با اعلان بی طرفی دولت ایران برخاسته از قشون روس شکست یافته بودند باصفهان گریخته به دستۀ او پیوستند و عمال آلمانی هم از نایب حسین یاغی کاشانی و رضا و جعفر قلی و غیره از یاغیان اطراف اصفهان گرفته تا ساده لوحان توده و پیشوایان شرع همه را دست انداخته بازیچۀ خود ساختند. بنابر این دامنۀ آشوب وسعت یافت ، امنیت از میان مال و جان مردم سلب شد. بانک شاهی با هر آن چه از وجوه نقد و ظرائف اموال اشراف در آن بامانت گذارده شد بود به دست غوغائیان افتاد بباد غارت رفت ، قنسول پیر و کهنه کار انگلیس در اصفهان مسیوگر سر هدف تیر و سوء قصد واقع شد ، اتفاقاً جانی بدر برد و فرار کرد و قنسول خانه ها بسته و برچیده گردید ، رضا خان یاغی جوزدانی با خیل سواران دزد و غارتگر خود بحمایت آزادی خواهان دعوت شدند و بشهر ریختند. وقوع این حوادث و نظایرش قشون روس را از طهران باصفهان کشیده جنگ شروع ، شهر بتوپ بسته شد. آشوب طلبان پس از اندك مقاومتی شکست یافته فرار کردند و اصفهان به دست روس ها افتاد. در این میان شیخ ما که خود آلت دست آلمانی ها و ماجراجوها شده بود سر دستۀ آنان محسوب می شد و اگر بدست می آمد سرش بر سردار می رفت. بنابر این جمیع خانواده و بستگان و اموال خود را بجا گذاشته فرار کرد و بخاك بختیاری پناه برد. سال 1334 چندین ماه در آن حدود آواره و خانه بدوش با عده ای از هم دستانش از این کوه بآن صحرا می گریخت تا عاقبت عرضه بر او تنگ تر شد و با وقوع

ص: 404

در هزار خوف و خطر خود را بسرحد « خانقین » رسانیده باز در شهر مقدس کربلا خزيد و منتظر فرصت دیگری گردید. روس ها منافع املاك او را رسماً تصرف کردند و مبلغی از آن را ( که مقدارش بر نگارنده معلوم نیست ) بمصرف تعمیر مدرسۀ چهار باغ كه يك بناى تاریخی شناخته می شد رسانیدند ما بازماندگان خانوادۀ ( پدرم ) که در آن حوادث کم ترین مداخله نداشتیم نیز بتحريك بعضى مغرضين ایرانی دچار تعرض روس و انگلیس شده مبالغی خسارت بردیم. چون جنگ عالم سوز اروپا خاتمه یافت و تقریباً عفو عمومی انگلیسی ها اعلان گردید مجدداً شیخ ما آزاد شد و اوائل سال 1336 ق. باصفهان بازگشته املاک خود را بدست آورد و مثل این که هیچ گونه خوف و خطری ندیده و هیچ ضرر و زیانی نداده است باز هم این وجود سر سخت و خستگی ناپذیر آرامش نگرفت و دیگر باره باصفهان داری و ریاست مداری خود پرداخت ، الحق وجودش برای محارست از مال و جان مردم این شهر در مقابل غارت گری های بختیاری ها و تجاوزات نا مشروع دولتیان بسیار مغتنم و مفید بود ، لذا عموم طبقات ملت او را عزیز و محترم داشته حمایت می نمودند. بعلاوه بر اثر سوابق حرکت خانوادگی و مزایای شخصی خود اهمیت و استخوانی پیدا کرده بود ، نه تنها در اصفهان عدیل و نظیری نداشت بلکه در تمام ایران شهرت یافته از جملۀ طراز اول رجال دین و دولت و سیاست بحساب می رفت و ( آیة اللّه مطلق ) خوانده می شد.

باز هم چند سالی پی در پی گذشت ، دورۀ زمامداری بختیاری ها و مشروطه چی ها یکا یک بر چیده شد و داستان پر حادثه طلوع « پهلوی » آغاز گردید ، و چنان چه جریانش معلوم است ، بتاج و تخت شاهی رسید و در همۀ این مدت « آیة اللّه اصفهان » از بزرگان ایران شمرده می شد و در جشن عظیم تاج گذاری شاه جدید نیز دعوت شد و حضور یافت. در این دوره هم باز آرام نگرفت و از معارضه و مجادله با فرمانداران حوزۀ اصفهان دست نکشیده و گاه غالب و گاه مغلوب گردید و بالاخره

ص: 405

دولت جوان و تازه ، مدام بر قدرت خود افزود و « شاه نور اللّه » يكا يك سنگرهای خود را خالی کرده و از هر يك به دیگری موضع می گرفت و باز هم یک باره از میدان بدر نمی رفت چون که طبعش دلاور و جنگی و خسته نشدنی بود « براستی می توان گفت که دلی شیر داشت ».

این وقت برای پهلوی دیگر اندکی راه پیش نمانده بود که یک باره بر مرکب آرزو قرار گیرد تا دو تن باقیماندۀ خطرناك و بيباك از حریفان خود را ( یعنی مدرس در تهران و حاج شیخ نور اللّه در اصفهان ) از میان برداشته آسوده بنشیند ، البته این کار بحکم قرائن و آثار موجود شدنی بود ، خوشبختانه اتفاقی بر خلاف انتظار پیش آمد که یکی از آن دو شاه باز شكاری باوج فلك پرواز جست و از هدف تیرش جسته او را فارغ گذاشت تا بدیگری بپردازد.

زندگی سراسر انقلاب و پر از آشوب حاج آقا نور اللّه در ماه رجب 1346 قمری پایان پذیرفت و حمایت او از محرومین و ستم دیدگان و خدمات او بمشروطۀ ایران و آزادی ایرانیان اگر چه بهدف بزرگ و اساسیش نائل نگردید هم چنان در قلوب مردم آزاده باقیمانده است. داستان مرگ مرموز او نیز خود با يك حادثۀ تاریخی توأم است که دریغم آمد که در این جا نقل نکنم آن هم از قلم شیوای آقای الفت (1) :

در سال 1346 قمری و 1306 شمسی اهالی اصفهان بر ضد قانون نظام وظیفه یا نظام اجباری بلوای عام نموده چنان چه رسم مردم این شهر از قدیم بوده است برای رفع مظالم دولت بعلماء و پیشوایان مذهبی توسل می جسته اند این مرتبه هم بدرب خانه های آنان ریخته غوغائی براه انداختند و هر يك را از خانه بیرون کشیده روانۀ شهر قم ساختند که بروید و رفع ظلم از ما بنمائید. علماء شهر هم که سر دستۀ رشید و بعبارت بهتر سپر بلائی برای خود لازم داشتند بمردم گفتند آیة اللّه بایستی در این کار پیش قدم باشد و گرنه از ما کاری ساخته نخواهد شد. اما حاج آقا شیخ نور اللّه که اولا طالب قدرت و ترقی دولت ایران و روحاً خود

ص: 406


1- نقل از نسب نامۀ خطی مرحوم حاج شيخ محمد باقر الفت

نیز یک مرد جنگی بود و می دانست که قشون برای مملکت لازم است بنابر این با اصل قانون مخالفتی نداشت ، ثانیاً می دانست که مخالفت با پهلوی عاقبت خوبی ندارد و فسخ چنین قانونی محالست ، نخست درب خانۀ خود را بروی بلوائیان بست و در کنج انزوا نشست و چون با این حالت اقامتش در شهر میسر نمی شد مسافرتی بچند فرسخی شهر نمود و از دسترس مردم خود را دور ساخت. اما از طرفی دیگر ملاحظه کرد که بهنگام سختی شانه از بار ملت خالی کردن و به تظلم آنان نرسیدن عموم طبقات را از او می رنجاند و چون سایر همکارانش محض خود شیرینی و جلب قلوب مردم ترك اقامت کرده و به قیم رفته اند اگر او نرود آنان محبوب القلوب می شوند و در نتیجه منفور ملت خواهد شد پس بشهر بازگشته بناچار باسلام و صلوات روانۀ قم گردید و باز هم بیش تر امیدواری مردم باو بود.

بالجمله وجوه علماء اصفهان در قم اجتماع نمودند و باطراف شهرها نیز خبر فرستادند که سایر علماء و پیشوایان مذهبی بلاد هم بآنان ملحق شوند. عده ای از علمای شهرهای نزدیک هم از قبیل تهران اراك ، همدان و غیره بمهاجرین پیوستند و از شهرهای دور دست هم عدۀ دیگر براه افتادند. رفته رفته غائله بزرگ می شد و خطر بلوای عام در تمام کشور ( که عموم اهالی از این قانون تحت فشار بودند ) در کار بود. بنابر این شاه و دولتیانش بچارۀ کار پرداخته برفع غائله کمر بستند و پهلوی چنان چه شیوۀ دیرینه اش بود همان سیاست دو پهلوی خود را ( مرکب از جلب قلوب و اخافۀ نفوس ) پیش آورده از طرفی شهر قم را در محاصره قرار داده پیوستن سایرین را به مهاجرین ممنوع داشته و از طرف دیگر مدام ارکان دولت را نظیر تیمورتاش و غیره برای مذاکرات اصلاحی و یافتن وجه جمعی میان مصالح دولت و مقاصد ملت به قم فرستاده و آقایان را بوعده و وعید و گفتگوهای بی حاصل مشغول نمودند و در شهرها نیز از اجتماع مردم و ظهور انقلاب و هياهو بسختی جلوگیری کرده با این وضع و ترتیب البته مهاجرین که

ص: 407

تنها مانده مدد و معاونی از ولایات نمی یافتند طبعاً خسته و ملول شده به اوطان خود باز می گشتند و حادثه ختم بخیر و سلامت می شد ، بعلاوه دو پیش آمد دیگر هم بشرح زیر مزید بر علت گردید :

اول حاج شیخ عبد الکریم یزدی که شهر قم را از مدت چند سال پیش از آن محل اقامت و مرکز ریاست خود قرار داده مهم ترین عنوان روحانیت و پیشوائی ملت ایران را بدست آورده بود بهیچ وجه موافقتی با این مقاصد مهاجرین نداشت ، پس خود را از میانشان بکنار کشید و شکست بقطارشان انداخت. مرحوم مدرس هم که هنوز در تهران و مجلس نفوذ کلمه داشت به آنان کم ترین مساعدت سهل است هم دردی و دل جوئی هم نکرده (1) و هم مسلکان خود را تنها گذاشت. آیا این حرکتش بنا بر عقیدۀ سیاسی او بوده که قانون نظام را اساساً صحیح و لازم می شمرد یا این که چندان با پیشرفت همکاران اصفهانی خود علاقه مند و از آنان دلخوش نبود و یا این که این حرکت مذبوح عاجزانه و سست بنیاد را بی حاصل بلکه مزید بر علت می شمرد ( جواب این پرسش ها بر نگارنده معلوم نیست ) باز هم با وصف همه این مراتب صاحب ترجمه ما هرگز تن در نمی داد که چون خواه یا ناخواه صورت کار شده ( و باصطلاح عامیان چون پایش روی بیل رفته است ) ضرب شستی

بحریف ننموده و اعتباری بدست نیاورده بوطن باز گردد.

بالاخره این کشمکش بطول انجامیده رسل و رسائل در میانه جریان داشت و هیچ معلوم نبود که میان دو حریف سر سخت و یک دنده کار بکجا خواهد کشید. این وقت دست تقدیر و طبیعت بکار افتاده و بحل مشکل خاتمه داد ، یعنی شیخ ما که اصل و اساس قضیه و پشت و پناه ملت و ملتيان بود بر اثر یک بیماری مختصر دو سه روزه که معلوم نشد

ص: 408


1- این مطلب صحیح نیست زیرا طبق تلگرافی که مدرس در پاسخ حاج آقا نور اللّه و سایرین زده و در همین کتاب آورده شده خلاف نوشتۀ فوق را می رساند

چیست (1) ؟ دار دنیا را وداع گفت و پنجاه سال زندگانی پر انقلاب و تشویش خود را نهایت بخشید. وفاتش در ماه رجب 1346 ق. مطابق با 1306 شمسی اتفاق افتاده مدت عمرش زیاده بر هفتاد سال بود و جنازه اش حمل به نجف و در مقبرۀ جدش شیخ جعفر كبير مدفون گردید پس از وفات وی مهاجرین قم نیز با دستی از پای درازتر مقهور و منكوب هر يك باوطان خود بازگشتند و دیگر روی عزت و اعتبار را ندیدند. در جمیع شهرهای ایران تشریفات عزاداری و سوگواریش رسماً بعمل آمد و چون علاوه بر اهلیت شخصی و خانوادگی وفاتش در سبیل حمایت از مقاصد ملت واقع شده بود عموم طبقات در اقامۀ عزایش مبالغه ها نمودند از جمله در تهران تا مدت دو ماه مجالس فاتحه و تعزیه داری پی در پی متوالياً در يكا يك مساجد شهر و محلات ادامه داشت و مردم پایتخت که بر سر غیرت آمده بودند محض تظاهر بمخالفت با دولتیان هنوز دست از این کار بر نمی داشتند.»

از مرحوم حاج آقا نور اللّه نجفی هیچ فرزندی باقی نماند و چون شخص متمول و متمکنی بود بیش تر املاک خود را برای مصارف خیرات عمومی و اسلامی وقف نمود و تولیت آن را با اکبر ، اولاد ذکور شیخ محمد باقر نجفی بزرگ قرار داد. هم اکنون که سال 1346 شمسی است و چهل سال تمام از فوت آن بزرگ مرد می گذرد تولیت موقوفات وسیع او با حضرت آیة اللّه حاج شیخ مهدی نجفی سلمه اللّه می باشد و بنحو شایسته بامور خیریه می رسد. حاج آقا نور اللّه گاهی بر مقتضای حال اشعاری می سروده از آن جمله ماده تاریخ مسجد ركن الملك ( ميرزا سلیمان خان ) است که مدت مدیدی نایب الحکومۀ اصفهان بود.

ص: 409


1- از خصصین و نزدیکان مرحوم حاج آقا نور اللّه مثل مرحومۀ علویه خانم همسر ایشان و هم چنین مادر نگارنده بانو زهرا کتابی سلمها اللّه تعالی که برادر زادۀ مرحوم حاج آقا نور اللّه می باشد متفقاً معتقدند که آقا را رضا خان پهلوی بوسیلهٔ طبيب مخصوص بقتل رسانده است. این ها می گویند آقا جزئی کسالتی بیش تر نداشت و پس از این که طبیب آمد و ایشان را معالجه کرد حال آقا رو به وخامت گذارد و منجر بفوت ایشان شد

سر برون آورد نور و بهر تاریخش سرود *** از سلیمان شد بنای مسجد اقصی متین

( پایان قسمت نقل شده از کتاب رجال معروف علم و ادب اصفهان نگارش دکتر محمد باقر کتابی )

ابراهیم صفائی در جزوۀ رهبران مشروطه شرحی نوشته بنام « بیوگرافی شیخ نور اللّه » اصفهانی که قسمت هائی از آن در زیر نقل می شود :

« ... وقتی مقصود مشروطه خواهان واقعی حاصل شد حاج شیخ نور اللّه آماده بود برای افتتاح مجلس به اتفاق نمایندگان انجمن بطهران برود و قرار بود با حضور روحانیان و نمایندگان مجاهدان آذربایجان و خراسان و اصفهان و گیلان جشن افتتاح مجلس در خدمت شاه بر پا شود ، ولی سردار اسعد از سوئی و سپهدار از سوی دیگر با همراهانشان شتاب زده برای تسخیر طهران حرکت کردند. ثقة الاسلام تبریزی در یادداشت های خود باین مطلب اشاره کرده و حرکت سردار اسعد و سپهدار را صريحاً بتحريك انگلیس ها دانسته است (1).

بهر حال حاج شیخ نور اللّه مدتی تماشاچی اوضاع سیاسی کشور بود ، در انتخابات دورۀ دوم او بعنوان روحانی طراز اول بنمایندگی مجلس انتخاب شد (2) ولی بمجلس نرفت زیرا با توافقی که بر اثر قرار داد 1907 بین روس و انگلیس در کار ایران شده بود و با قیافه ای که از دولت و مجلس می دید از پیشرفت مشروطه مأیوس بود.

استقرار مشروطۀ دوم نه تنها حاج شیخ نور اللّه را مأیوس کرد بلکه مردمی که بفرمان او فداکاری کرده و در مسجد نو بازار هر شب اقتدای به وی نموده مواعظ او را اطاعت می کردند و به او « شاه نور اللّه »

ص: 410


1- متن نامۀ ثقة الاسلام صفحه 418 تا 430 اسناد سیاسی دوران قاجاریه - ص 121 چاپ اول انقلاب ایران ، ص 186 سال 32 مجلهٔ ارمغان ، ص. 590 ج 2 تاریخ ایران ص 2260 روابط سیاسی ص 216 ج 3 حيات يحيى
2- حاج سيد ابو الحسن اصفهانی و مدرس و حاج شیخ باقر همدانی و امام جمعه خوئی نیز از مجتهدانی بودند که در دورۀ دوم مجلس بنمایندگی جامعۀ روحانیت انتخاب گردیدند

می گفتند ، با استقرار مشروطه دوم و ترکتازی ایادی فاتحان طهران و تحمل تعدیات سردار اشجع ها از کرده خود پشیمان بودند. عاقبت حاج شیخ نور اللّه عازم عتبات گردید و بیش از پنج سال در حوزهٔ علمی نجف می زیست و بمطالعه در تاریخ و معارف اسلامی سرگرم بود.

بازگشت به ایران

جنگ جهانی اول که آغاز شد ملیون ایران نیروئی تازه گرفتند و به امید رهائی از تعدیات و مظالم دیرین روس و انگلیس افکار بسیج شد و طبعاً طرفدار پیروزی آلمان ها بودند. زیرا گفته اند « دشمن دشمن دوست است ».

هنوز جنگ بمرزهای ایران نرسیده بود که هیجان عمومی و افکار ضد انگلیسی و ضد روسی در شهرهای بزرگ ایران پدید آمد. اصفهان هم یکی از آن مراکز بود ؛ حاج شیخ نور اللّه بواسطۀ مرگ برادرش آقا نجفی و بدعوت جمعی از آزادی خواهان اصفهان در اواخر سال 1332 به اصفهان بازگشت.

تأثیر ورود شیخ نور اللّه در آن زمان بحدی بود که وحید دستگردی که خود از آزادی خواهان اصفهان بوده نوشته است :

« آزادی خواهان اصفهان حاج آقا نور اللّه را پناه آزادی و کعبۀ آمال ملی می دانستند و رجعت او روحی تازه در اجسام دمید و انقلابی جدید در اصفهان پدید آورد » (1).

همین که جنگ بداخل ایران کشیده شد و فعالیت های مخالفان انگلیس و روس عملی گردید و در مجلس شورای ملی ، در طهران و در شیراز و اصفهان ، آزادی خواهان کمیته های مختلف تشکیل دادند ، بحمایت دولت اسلامی عثمانی فتوای جهاد در برابر انگلیس و روس از طرف مراجع تقلید شیعه صادر شد و هیجان افکار شدیدتر گردید. بطوری که سرادوارد گری در دوم سپتامبر 1915 در مجلس عوام گفت :

ص: 411


1- ص 18 ره آورد وحید

« آلمان ها می خواهند ایران را وارد جنگ نمایند » (1) . همین طور هم بود افکار عمومی چنین می خواست. مستوفی قرار داد محرمانه با آلمان ها بست و تصمیم به تغییر پایتخت گرفت ولی موفق نشد.

روس و انگلیس بوسیلهٔ ژرژیو کانان سفیر انگلیس و سازانوف وزیر خارجۀ روسیه در 20 نوامبر 1915 ( 11 محرم 1334 ) قرار داد محرمانه ای برای تقسیم ایران بعد از جنگ تنظیم کردند و منطقۀ بی طرف قرار داد 1907 را هم از میان برداشتند (2).

وقتی کمیتۀ دفاع ملی در قم تشکیل شد ، حاج شیخ نور اللّه در صدد بود که از تمام کمیته های دفاعی میهن خواهان که در شیراز و اصفهان و نقاط دیگر جنوبی ایران بودند مرکزیتی در اصفهان بوجود بیاورد ، او در 12 محرم این تلگرام را به کمیتۀ دفاع ملی قم مخابره کرد :

خدمت حضرات آقایان عظام کرام حاضرین تلگراف خانه دامت تأیید اتهم سلام می رسانیم. مقاصد اسلامیه معلوم در این جا با اتحاد تمام مشغول تهیۀ قوۀ دفاعیه و جمع آوری اعانه هستیم. امری که به نظر داعیان کمال اهمیت دارد اتحاد حقیقی احزاب و احتراز از هرگونه اختلاف کلمه حتی مستبد و مشروطه است. اقدامات لازمه از آن ذواة شریفه تقاضا می نمائیم و اخبار صحیحهٔ طهران و اقدامات دولت و حرکات همسایگان را مترصد هستیم ، مقصود اهم تعیین تکلیف و سلوك عمومی اصفهان و تمام بلاد جنوب می باشد که متحداً مشغول حفظ حوزۀ اسلام بوده باشیم صریحاً مرقوم فرمائید. شیخ نور اللّه ، شیخ جمال الدین ، امین التجار ، اعتماد التجار ، و سایر علما و تجار و اعیان و اصناف »

شیخ نور اللّه جداً به اقدامات پرداخت ، ابو القاسم خان فرزند دلاور ضرغام السلطنه و فتح علی خان ( سردار معظم ) بختیاری و علی رضا خان بهادر السلطنه و خلیل خان برادر ابو القاسم خان با پانصد سوار مسلح

ص: 412


1- دیلی میل ، شمارۀ سوم ، سپتامبر 1925
2- صفحۀ 68 یادداشت های سر ژرژ بوکانان ، ترجمۀ فهیمی

بختیاری بدعوت شیخ نور اللّه باصفهان آمدند. وقتی خبر حملۀ روس ها به قم منتشر شد و بعضی از مجاهدان بسمت اصفهان حر حرکت کردند ، حاج شیخ نور اللّه جمعی سوار مسلح بسر کردگی سردارگزی و شکر اللّه خان لبنانی برای حفاظت و استقبال آنان بکاشان فرستاد. در میان این کوچندگان شخصیت هائی چون مشار الدوله ، معاضد السلطنه ، میرزا قاسم خان صور اسرافیل و میرزا سلیمان خان میکده و عز الممالك اردلان بودند. حاج شیخ نور اللّه هر روز عصر در عمارت تلگراف خانه حاضر می شد و با طهران مخابرات حضوری می کرد و برای آزادی خواهانی که در آن جا مجتمع بودند خطابه های مؤثر ایراد می نمود.

یکی از کارهای شیخ نور اللّه این بود که با جمع آوری اعانه گارد ملی ترتیب داد و علناً مردم را به همکاری با آلمان و عثمانی و مخالفت با روس و انگلیس تشویق می کرد. حتی دستور داد ، مأموران انگلیسی را از تلگراف خانۀ هند و اروپ و سایر مؤسساتی که داشتند بیرون کشیدند و به جای آنان مأموران ایرانی گماشتند.

انعکاس این اخبار و ضرب و شتم مأموران روسی و انگلیسی در اصفهان فرمان فرما را که بعد از مستوفی رئیس الوزراء شده بود نگران ساخت و ضمن تلگراف به سردار اشجع حاکم اصفهان دستور داد حاج شیخ نور اللّه را ملاقات و تهدید کند و از عواقب تحریکات علیه روس و انگلیس برحذر نماید.

شیخ نور اللّه پیغام رئیس الوزراء را با بی اعتنائی تلقی کرد و چون قشون روس رو به اصفهان در حرکت بود به فرمان فرما تلگراف کرده خاطر نشان ساخت که « بوسائل مقتضی ژنرال باراتف فرمانده قوای روس را از اعزام قوا به اصفهان باز دارد والا بوخامت اوضاع خواهد افزود ». در همین اوقات که خطر آمدن قوای روس در پیش بود اصفهان بسرعت مجهز می شد.

بانک شاهنشاهی اصفهان بدست مجاهدان افتاده و موجودی آن نیز صرف تجهیز افراد داوطلب شد ، حتی دانش آموزان در نیروی

ص: 413

ملی شرکت داشتند و موجی از احساسات پاک میهن خواهی و غرور ملی همه جا را فرا گرفته بود. در مساجد ، در منابر ، در مدارس و در تکایا ، در تریبون مجامع ادبی و سیاسی مردم منکوب شدن روس و انگلیس و نجات ایران را از خدای متعال مسئلت می کردند و یک دیگر را برای شرکت در دفاع از میهن و پیکار ملی دعوت می نمودند.

در این میان تبلیغات دکتر پوزن و مسیوزایلر مأموران سیاسی آلمان نیز در تحریک افکار بی اثر نبود.

گراهام کنسول انگلیس در همین اوقات مجروح شد و یکی از سواران کنسول گری به قتل رسید ، رئیس بانك استقراضی روس هدف گلوله قرار گرفت ، تشنج شهر هر لحظه افزون می شد ، قوای روس به اصفهان نزديك شده بود ، حاج شیخ نور اللّه ناچار با گروهی از صحابه از شهر خارج شد و در نزديك شهرضا اقامت گزید در حالی که گروهی سوار مسلح نیز همراه داشت ، دیگر آزادی خواهان نیز پراکنده شدند ، جمعی بکرمانشاه رفتند و جمعی به بختیاری در خانۀ بی بی مریم و مرتضی قلی خان و جای های دیگر پناهنده گردیدند. عاقبت نیروی روسیۀ تزاری روز 14 ج 1 / 1334 اصفهان را اشغال کرد در حالی که سردار اشجع حاکم اصفهان چند روز قبل از شهر گریخته بود.

پس از اشغال اصفهان حاج شیخ نور اللّه از شهرضا عازم بختیاری شد و قريب يك ماه در نقاط مختلف بختیاری می زیست و سر انجام از طریق خوانسار و اراك عازم کرمانشاه گردید ، عده ای سواران مسلح بختیاری او را تا نزديك ملایر مشایعت کردند.

حاج شیخ نور اللّه به سران حکومت موقتی بخصوص به شخص رضا قلی خان نظام السلطنه و سید حسن مدرس کمال اعتقاد را داشت و آن دو را مظهر وطن خواهی و نمایندهٔ غرور ملی می دانست بهمين مناسبت بحکومت موقتی پیوست زیرا هدف مشترک داشتند ، اما ظاهراً در کار حکومت موقتی دخالتی نداشت ولی موقعیت روحانی و شخصیت ملی او مورد احترام فوق العاده بود. او و سید محمد طباطبائی سنگلجی

ص: 414

و حاج سید نور الدین عراقی سه روحانی متنفذ بودند که برای تحقق بخشیدن به هدف های حکومت ملی کوشش داشتند ولی او موقعیت اعیانی داشت ، مخارج خود و بیش از سی نفر همراهان را شخصاً تکفل می کرد و بدیگران نیز كمك می نمود ، در حالی که املاک و اموالش در اصفهان بوسیلهٔ عمال روس و مأموران دولت بتوقيف و تاراج رفته بود ولی این روحانی آزاده در راه هدف ملی و مبارزه با دولت های استعماری از این مصائب باك نداشت.

شیخ نور اللّه پس از سقوط قصر شیرین به عتبات رفت و تا پایان جنگ در عتبات می زیست و در 1338 به اصفهان بازگشت و هم چنان منزل او ملجأ عام بود. بتدریج املاک خود را تصرف کرد و بجبران خرابی هائی که دیده بود پرداخت.

در 1341 که سلطان احمد شاه قاجار از فرنگستان باز می گشت و از طریق بوشهر و شیراز به اصفهان آمد ، شیخ نور اللّه و گروهی از علماء در جلو باغ هزار جریب ( باغ مسکونی شیخ نور اللّه ) باستقبال رفتند. شاه از اتومبیل پیاده شد ، حاج آقا نور اللّه به شاه خوش آمد گفت ، شاه لحظه ای چند بمنزل شیخ نور اللّه در آمد و وی را به طهران دعوت کرد. چند ماه بعد شیخ نور اللّه بعزم زیارت آستان حضرت رضا با شکوه اعیانیت عازم طهران شد. سران بختیاری در کهریزک ناهار مفصل و مجللی ترتیب دادند و باستقبال رفتند و بیش از سی هزار نفر از اهالی طهران نیز از مجتهد بزرگ اصفهان استقبال نمودند.

در شهر ری بزیارت حضرت عبد العظیم رفت و در همان جا کالسکۀ سلطنتی مخصوص احمد شاه با نمایندۀ تشریفات دربار باستقبال شیخ نور اللّه آمد ، او بملاقات شاه و محمد حسن میرزا ولیعهد رفت و پس از يك اقامت طولانی در 1345 به اصفهان بازگشت.

مهاجرت به قم

اشاره

در سال 1346 ق ( 1306 ش ) وقتی مشار الدوله حکمت استاندار0

ص: 415

اصفهان بود ، ادارۀ نظام اجباری در اصفهان تأسیس شد و صورت مشمولان سربازی آگهی گردید. انتشار این آگهی اصفهان را متشنج کرد ، تعطیل عمومی شروع شد و تظاهرات بر ضد قانون نظام اجباری آغاز گردید و تودۀ مردم برای چاره جوئی بخانۀ شیخ نور اللّه و ملا حسین فشارکی و سید العراقین و شریعتمدار روی آوردند.

شیخ نور اللّه که شخصاً اجرای قانون نظام اجباری را با آن صورت که بود صلاح نمی دانست و مقاومت در برابر دولت را هم مصلحت نمی دید پس از رایزنی با سایر روحانیون مردم را به آرامش دعوت کرد و قول داد که برای انجام خواسته های مردم و مذاکره با دولت به قم مهاجرت نماید و تا مقاصد منظور انجام نشود در مهاجرت باقی بماند. مشار الدوله حکمت با ملایمت و حسن نیت جلو اغتشاش را گرفت ولی نتوانست مانع از مهاجرت آقایان بشود.

با این ترتیب مردم به تعطیل عمومی خاتمه دادند ، شیخ نور اللّه و آقا کمال الدین نجفی ( شریعتمدار ) و فشارکی و سید العراقین و بیش از یک صد نفر روحانی و طلبه و گروهی از مردم در میان مشایعت شکوهمند مردم بقم مهاجرت نمودند.

شیخ نور اللّه از قم دعوت نامه ای برای تمام مجتهدان و روحانیان ایران فرستاد و همه را به قم دعوت کرد تا متحداً در پیشرفت هدفی که بعقیدۀ او وظیفۀ شرعی و بنفع عامۀ مردم بود اقدام کنند.

بعضی از روحانیون از شهرهای مختلف این دعوت را پذیرفتند و به گروه روحانیان مهاجر در قم پیوستند ( آبان 1306 ). در چند شهر از جمله شیراز و مشهد تعطیل عمومی شد و تلگراف هائی از طرف روحانیان و مردم به دولت مخابره گردید و خواسته های هیئت علمیۀ قم را تأیید کردند ، مخصوصاً در شیراز تظاهرات برهبری آقا سید نور الدین مجتهد دامنه دار بود ، بر تعداد جمعیت نیز هر روز افزوده تر می شد و شیخ نور اللّه در مسجد پشت صحن نماز می گزارد و پس از نماز بر منبر می رفت و در اطراف مقاصد خودشان

ص: 416

با منطق شرعی و در نهایت فصاحت و بی پروائی با بیانی تند و انتقادی سخن می راند.

تلگراف هائی از طرف شیخ نور اللّه به مجلس ورئيس الوزراء مخابره شد مفاداً باین که « تعلیم اجباری بهتر از نظام اجباری است و نظام داوطلب باید برقرار شود (1) ».

مدت ها تبادل تلگراف و نامه بین دربار و رئیس مجلس و رئیس دولت با هیئت علمیهٔ قم ادامه داشت و واسطه هائی در رفت و آمد بودند تا آن که شریعتمدار به شهر ری آمد ، رئیس الوزراء از او دیدن کرد بعد خدمت شاه شرفیاب شد و در اثر این ملاقات ، رئیس الوزراء ( مخبر - السلطنه ) و وزیر دربار ( تیمورتاش ) باتفاق امام جمعه و ظهير الاسلام به امر شاه عازم قم شدند و با شیخ نور اللّه و هیئت علمیه ملاقات و مذاکرات مفصل کردند و عاقبت توافق شد و دولت این مواد را پذیرفت :

1 - تجدید نظر در قانون نظام اجباری 2 - انتخاب پنج نفر از علماء در مجلس 3 - تعیین ناظر شرعیات در کلیه ولایات 4 - جلوگیری از منهیات. 5 - اجرای مواد مربوط به محاضر شرع.

این پیشنهادها را رئیس دولت بطهران آورد و بعرض شاه رسانید و موافقت شد و از طرف علماء تلگراف سپاس گزاری به شاه مخابره گردید. دست خط تلگرافی نیز در دل جوئی آقایان به تاریخ سی ام آذر 1306 صادر شد و قرار بر این بود که از طرف دولت لایحۀ مقتضی در زمینۀ اصلاحات مورد نظر هیئت علمیه تهیه و به مجلس تقدیم شود.

شیخ نور اللّه و سایر اعضای هیئت علمیه مراجعت از قم را موکول بتصويب قانونی مواد و پیشنهاد خودشان نمودند.

این لایحه از طرف دولت تهیه و بمجلس تقدیم شد اما قبل از آن که در مجلس طرح شود در شب چهارم دی ماه 1306 حال شیخ نور اللّه منقلب شده در گذشت ، مرگ او را جمعی معلول عوارض کسالت

ص: 417


1- « نظام وظیفه » در آغاز « نظام اجباری » نامیده می شد

دیرین می دانستند ولی شهرت بیش تر این بود که پلیس قم او را بوسیلهٔ آشپز مخصوصش مسموم کرده است. مرگ این عالم روحانی و آزادی خواه مبارز در تمام ایران با اندوه فراوان و عزاداری و تعطیل عمومی روبرو شد. در اصفهان یک هفته مدارس و بازار و دکان تعطیل بود و دسته های سینه زن در خیابان ها حرکت می کردند ، جنازۀ مرحوم شیخ نور اللّه نجفی روی دوش روحانیون و انبوه مشایعان از قم به نجف حمل شد و در آن جا مدفون گردید و هیئت علمیه که گرد وی مجتمع بودند پراکنده شدند و حاج شیخ عبد الکریم حائری ( مرجع تقلید ) هم که معتقد بعدم مداخله در کار دولت بود و به بیرون شهر رفته بود به قم مراجعت نمود. بیش تر مخارج ایام توقف قم به عهده حاج آقا نور اللّه و شریعتمدار اصفهانی بود و بیش از هفت صد نفر را در مدت قریب دو ماه و نیم ضیافت می کردند.

شیخ نور اللّه ، از اموال خود مستحقان را نصیب می داد و بشیوۀ اعیانیت زندگی می کرد ، همیشه جمعی حواشی و مهمان ناخوانده خانۀ او بودند ، تا جائی که ثقة الشریعه پیش کار او و بنان الشریعه

منشی او نیز در منزل وی جداگانه سفره های رنگین می انداختند.

شیخ نور اللّه قسمت عمدۀ اموال خود را وقف امور خیریه کرد ، پر جلال ترین مجلس روضه خوانی اصفهان در منزل او تشکیل می شد و در این مجلس همه گونه به مردم انفاق می کرد.

دکتر ملک زاده در کتاب « انقلاب مشروطیت ایران » نوشته است :« یکی از عواملی که موجب تمایل ایل بختیاری به مشروطیت شد نفوذ حاج آقا نور اللّه قائد مشروطه خواهان اصفهان بود. این روحانی آزاد منش بواسطهٔ صفات حسنه و مقام علمی و ثروت بسیار و بی طمعی و احترام زیادی که در میان مردم پیدا کرده بود خوانین بختیاری به او احترام می گذاردند و با او رابطۀ آمد و شد بسیار داشتند و همین رابطه و آمد و شدها سبب شد که حاجی آقا نور اللّه جمعی از آن ها را بطرفداری مشروطه متمایل نماید. »

ص: 418

کسروی به نقل از روزنامۀ بلدیۀ طهران از مسافرت حاج شیخ نور اللّه به « سده » و دعوت مردم به یاری مشروطه و استخدام جوانان داوطلب برای گارد ملی در موقع بمباران مجلس سخن رانده است. (1)

مرحوم سید حسن مدرس که در آغاز مشروطه در انجمن ولایتی اصفهان از همگامان و پیروان سیاسی حاج شیخ نور اللّه بود همیشه از او بنام يك مجاهد بزرگ و يك روحانی مصلح و با تقوی یاد می کرد و مبارزات سیاسی او را می ستود.

عز الممالك اردلان در یادداشت های خود موسوم به « قیام مقدس » نیز از مجاهدات ملی شیخ نور اللّه در هنگام جنگ بین المللی اول با تقدیر و تقدیس یاد کرده است.

بی شک او یکی از رهبران واقعی مشروطه است که فقط روی احساس ملی مبارزه کرد و از بذل جان و مال دریغ نداشت و مثل بعضی از مدعیان رهبری نه با سفارت خانه ها سر و کار داشت نه دنبال جاه و پول و مقام بود ، با شرافت و تقوی زیست و در حفظ حقوق مردم و حدود احکام الهی و عدالت اجتماعی تا آن جا که می توانست جهاد کرد. پایان قسمت هائی که از جزوۀ « رهبران مشروطه » صفائی نقل شده است

حاج آقا نور اللّه پس از حرکت از اصفهان و مهاجرت به قم طی تلگراف ها و نامه هائی که برای عده ای از مراجع و حجج اسلام ارسال می دارد آنان را به پیوستن به قیام دعوت می نماید تا متحداً در پیشرفت هدفی که وظیفۀ شرعی ایشان است اقدام نمایند. منجمله به مدرس هم تلگراف نموده و مدرس هم در جواب چنین پاسخ داده است :

بسم اللّه الرحمن الرحیم ،

حضور مبارك حضرات موالی عظام شکر اللّه مساعيهم الجميله معروض

ص: 419


1- ص 266 تاریخ مشروطه

می دارم ، تلگراف احضاریۀ آقایان زیارت شد ؛ اولا لوترك القطالنام (1) ، ثانیاً تا آن چه عقیده است اظهار نشود اصلاح نمی شود. ثالثاً حقیر و آقایان این جا مطیع نظریات هستیم. رابعاً موانع کم است کسراب بقيعة الايه (2)

تقاضاهای مراجع و قیامیون

1 - تجدید نظر در قانون نظام اجباری

2 - انتخاب پنج نفر از علماء در مجلس بعنوان طراز اول

3 - تعیین نظار شرعیات در ولایات بترتیب مرکز و مطابق قانون مصوبه

4 - جلوگیری از منهیات

5 - اجرای موادی که در تشکیلات سابق عدلیه مربوط بمحاضر شرع موجود بود.

نامۀ علماء از قم به رئیس الوزراء

« ... با وجود بودن داوطلب زاید بر کفایت از شهری و دھاتی و بیکار ، نباید کارگران را بیکار کرد و بجهت تمرین افکار بفنون قشونی تعلیم اجباری مناسب تر از نظام اجباری است. مستدعی است برای رفع نگرانی عموم در الغای نظام اجباری اقدام سریع بفرمایند ...». محمد بن محسن ، شیخ نور اللّه نجفی ، هیئت علمیۀ اصفهان

-1 .

-2 سورۀ نور آیه ، 38 . تمام آیه چنین است : ﴿ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴾. ( و آنان که کافرند اعمالشان در مثل به سرابی ماند در بیابان همواره بی آب که شخص تشنه آن را آب پندارد و بجانب آن شتابد چون به آن جا رسد هیچ آب نیابد و آن کافر خدا را حاضر و ناظر اعمال خویش ببیند که بحساب کارش تمام و کامل برسد و خدا بيك لحظه حساب تمام خلایق می کند. )

ص: 420


1- در زبان عرب ضرب المثلی است که فارسی آن چنین می شود :« اگر بگذارند مرغ حق ( شباهنگ ) می خواند. امام حسین علیه السلام ضمن خطبهٔ روز عاشورا فرمودند : و اللّه لوترك القطالنام
2- و السلام عليك فی 27 شهر ربيع الثانى 1346 - مدرس.

جواب رئیس دولت بحاج آقا نور اللّه

« بعرض عالی می رساند آن چه که از داخل و خارج استنباط می شود کنند یا این که خاطر روحانیون محترم را از دولت مکدر و هر دو خلاف کنند یا این که خاطر روحانیون محترم را از دولت مکدر و هر دو خلاف مصلحت است. پافشاری دولت خدا نخواسته لجاج نیست شدت احتیاج بانتظام و استقلال دولت اسلامی است سابق هم عرض شده بود. فروع مسئله قابل بحث است و این بحث با بعد مسافت غیر ممکن. آقایان چه مانع دارد که بتهران تشریف بیاورند بگوئیم و بشنویم ، از برای دولت اشکالی ندارد که بازار اصفهان یا شیراز را بيك اعلان بگشایند. رعایت مقام روحانیت الزام می کند مسئله به مذاکره ختم شود. تقاضای عوام که آقایان حجج اسلام را در فشار گذارده درست مخالف استقلال مملکت و استحکام مبانی اسلام است. آن ذوات محترم نبایستی برای تسلی عامی چند که بعضی غافل و برخی معلم اند با چنین امری که یگانه وسیلۀ حفظ شهامت ملی است موافقت نفرمایند. ملاحظه بفرمایید امروز حال مملکت در پرتو عنایت الهی و کفایت ظل الهی چه مقام حشمتی نسبت به سابق به خود گرفته است ، بهتر آنست يك دو نفر از معتمدین به تهران تشریف بیاورند و بمذاکرات لازم رفع اشکال بشود ... ».

نخست وزیر به آقا سید نور الدین (1) در شیراز چنین نوشت :

« ... تلگراف محترم واصل ، تشکر دارم که خدمات من در شیراز منظور نظر آقایان گرامی هست ملاحظه فرمودند که پس از ورود بشیراز و پس از مطالعهٔ احوال چارۀ انتظام ولایت را منحصر بایجاد محلی دیده و عقلا و متنفذين ولايات بر املاك خود عده ای سرباز نوشتند و پادار کردند و چه اثرها کرد. من نباید آیۀ قرآن کریم را در تدارك قوه برای دفع اعداء اللّه به یاد جناب عالی بیاورم. سابق رسمی

ص: 421


1- حاج سید نور الدین یکی از علمای شیراز بوده است

معمول شده بود برای نظام از جوانان بنیچه می گرفتند اما اخیراً واماندگان دهات حاضر می شدند و به هیچ درد نمی خوردند. این غوغا که امروز برپاست از طرف اهالی شهرها است و در نتیجه ضجه و نالۀ زنان شهری و هیچ بخاطر نمی آورند که مادران دهات هم فرزندان خود را دوست می دارند. بعقیدۀ من حیف است با ترتیبی مخالفت بشود که لازمۀ آبروی دولت و ملت است ... ».

تلگراف به مجلس

« ... هیئت علمیهٔ مهاجر که مدتی است در قم مقیم هستیم و از طرفی هم شیراز و اصفهان که البته مستحضرید تعطیل نموده اند. تقاضای ما این است که راجع به نظام اجباری راه حلی پیدا نمایند زیرا با وضعیت مردم و این که عدۀ زیادی در مملکت بیکار هستند مناسب تر آنست که نظام داوطلبی در مملکت اجراء گردد. بنابر این برای تعیین تکلیف تقاضا می نمائیم که مجلس شورای ملی راه حلی پیدا نمایند - هیئت علمیهٔ مهاجر ».

جواب مجلس

« ... موقعی که قانون نظام عمومی بمجلس شورای ملی پیشنهاد شد منافع و مضار آن از طرف نمایندگان مجلس کاملا سنجیده شده بالاخره این طور تشخیص داده شد که منافع آن بیش تر و برای مملکت لازم است بدین لحاظ قانون مزبور بتصویب رسید و در طرز اجرای آن تسهیلاتی که برای ضعفا لازم است هیئت دولت کاملا مراقب آن خواهند بود که مدلول قانون اجرا گردد و باز هم به هیئت دولت تذکر داده شد که نسبت بضعفا رعایت های قانونی نمایند ...».

رضا شاه که از قیام علماء و مراجع مخصوصاً از نفوذ فوق العادۀ حاج آقا نور اللّه با تمام غروری که داشت وحشت داشت ناچار در جواب حضرات چنین پاسخ داد :

ص: 422

تلگراف شاه - 23 آذر 1306

( جنابان مستطابان حجج اسلام ، حاج آقا نور اللّه مجتهد و فشارکی و حاجی کمال الدین و سید العراقین دامت افاضاتهم ؛ تلگراف جناب عالی واصل گردید. از این که رئیس دولت و وزیر دربار موفق شده اند مکنونات خاطر ما را آن طوری که منظور بود ابلاغ و اظهار نمایند ، مسرت خاطر داریم چنان که البته بجنابان عالی مشهود و معلوم شده است هیچ وقت منظوری جز حفظ عظمت و شوکت اسلام و رعایت مقام و احترام پیشوایان روحانی نداشته و همیشه علاقه مند باین مقصود بوده و هستیم که اجراء عقاید و نیات ما نسبت به سلسلۀ علماء اعلام و ترویج شعائر مقدسۀ اسلامی با هیچ مانع و عایقی مصادف نشود. امیدواریم علماء اعلام نیز این نیت و عقیده را که البته مقرون بخیر و صلاح مملکت و حفظ عظمت دیانت است همه وقت حسن استقبال نموده با ابراز صمیمیت بیش از پیش خاطر ما را قرین خرسندی و مسرت نماید » ( محل صحهٔ شاه )

مراسلۀ دولت بقيامیون قم

« ... نظر باین که ذات مقدس اعلی حضرت همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه با علاقه مندی کاملی که بعظمت و اسلام و مملکت دارند اطمینان کامل دارند که حضرات علماء اعلام نیز از طرف خود در طريق مقصود شاهانه که عظمت اسلام و ایران باشد بذل مساعی فرموده و مردم را هدایت خواهند نمود تا در ظل توجهات کاملۀ اهالی مملکت در طریق سعادت و ترقی و تعالی بیش از پیش جلو بروند و نظر باین که توجه همایونی معطوف به آسایش عامه است با وجود این که مسلم است که مملکت محتاج به قشون بوده و افراد مملکت خود باید برای حال و مآل مستعد و مهیای دفاع از وطن خود باشند و این وظیفۀ مقدسه متوجه طبقۀ معین نبوده تمام طبقات و افراد مملکت ذمه دار آن

ص: 423

می باشند معذلك نظر باین که قانون نظام اجباری قانونی است که اهالی شاید هنوز کاملا به آن مأنوس نشده اند از بدو اجراء آن نظر به اوامر و نیات مقدسهٔ شاهانه از طرف دولت مراعات تسهیلات لازمه در ضمن اجراء قانون مزبور در نظر گرفته شده بود و حالیه نیز خاطر محترم آقایان می تواند کاملا مطمئن باشد که از نقطه نظر آسایش حال مردم مراعات رفاهیت های عملی در اجراء قانون نظام اجباری خواهد شد و چون هر قانونی ممکن است معایبی داشته باشد که پس از عمل و تجربه باید در صدد رفع آن بر آمد لهذا خود دولت پس از تجارب حاصله در نظر دارد که در قانون مزبور مطالعاتی نماید پس از اتمام و تکمیل مطالعات دولت قانون مزبور در دورۀ آتی برای تجدید نظر بمجلس شورای ملی پیشنهاد خواهد شد که بموجب قانون اساسی مدارج مقرره را طی بکند و اما در باب حضور پنج نفر از علماء اعلام طراز اول در مجلس شورای ملی چنان چه خاطر محترم آقایان مسبوق است قانون اساسی طریقی برای آن معین کرده است که باید حضرات حجج اسلام مراجع تقلید بیست نفر از مجتهدین درجه اول و مطلع از مقتضیات زمان را در هر دوره به مجلس شورای ملی معرفی نمایند تا بترتیب مقرره پنج نفر انتخاب شوند ، حالیه هم لازم است بترتیبی که در قانون اساسی معین و مقرر شده است رفتار شود مسلم است که از طرف دولت هیچ نوع معارضه با بودن طراز اول در مجلس نبوده و در موقع خود مساعدت لازمه نیز بعمل خواهد آمد.

در باب سایر مسائل می توانند اطمینان کامل داشته باشند که دولت دستور خواهد داد که مأمورین دولت مراقبت کامل نمایند که بر ضد دیانت و روحانیت مندرجاتی بعمل نیاید و نیز از طرف دولت که خود نیز نهایت علاقه را بجلوگیری از منهیات شرعیه دارد اوامر مؤكد صادر خواهد شد که جلوگیری لازم بعمل آورند. اما در باب محاضر شرعيه نظر باین که مربوط بمقامات مقننه است مراجعه می شود و انجام تقاضای آقایان خواهد شد در باب ناظر شرعیات در حدود قانون

ص: 424

دولت در اجرائیات مضایقه و خود داری نکند ...».

صبح روز شنبه 18 آذر ماه 1306 ( 15 جمادی الثانی 1346 ) مخبر السلطنه رئيس الوزراء و تیمورتاش وزیر دربار و امام جمعۀ تهران و ظهیر الاسلام و شریعتمدار و چند نفر دیگر عازم قم گردیدند تا با حاج آقا نور اللّه و دیگر قیامیون ملاقات نمایند.

مرحوم رسا مدیر روزنامۀ قانون که از آزادی خواهان و همکاران و روزنامه نگاران اقلیت دورۀ پنجم مرحوم مدرس بوده و با دستگاه دیکتاتوری رضا خان همواره مبارزه می نموده و بهمین علت هم مدت ها در حبس و تبعید در کاشان بسر برده است (1) ، پس از شهریور 1320 گاه گاه مقالاتی از قلمش تراوش می نموده است ؛ منجمله سلسله مقالاتی تحقیقی در روزنامۀ عرفان اصفهان در زیر عنوان « حاج آقا نور اللّه روحانی بزرگ اسلام را چگونه کشتند » نوشته و قصد داشته همه را یک جا بصورت مستقلی بچاپ برساند. متأسفانه آن سلسله مقالات بدست نیامد فقط يك قسمت آن را مجلهٔ خواندنی ها در شمارهٔ 17 سال ششم مورخ شنبه 24 آذر 1324 با مقدمۀ کوتاهی بچاپ رسانیده که عیناً در زیر نقل می گردد :

« یکی از وقایع مهم آغاز سلطنت پهلوی قیام علماء علیه اقدامات شاه سابق و مهاجرت سی صد نفر از پیشوایان بزرگ روحانی به قم می باشد.

جریان این مهاجرت که مدت ها بطول انجامید و هم چنین چگونگی ملاقات ها و تلگراف ها و نامه های متبادله بین دولت و دربار و از یک طرف

ص: 425


1- مرحوم رسا بقدری دقیق و حساس بود که حساب همه چیز را داشت. مثلا تا حیات داشت همه ساله روز ملی کردن نفت را با تلفن به نگارنده تبريك می گفت و هیچ گاه این روز تاریخی از خاطرش فراموش نمی شد مرحوم رسا گاهی اشعاری هم می سرود منجمله هنگام تبعید در کاشان دربارۀ باغ فین و قتل امیر کبیر ابیاتی گفته است که در کتاب زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر نقل گردیده است و نیز دربارۀ شهر کاشان چنین سروده است : روز بکاشان بغیر قبر ندیدم *** شب بهوایش بغیر ابر ندیدم عقرب و عطر است هر دو تحفۀ کاشان *** عقرب دیدم وليك عطر ندیدم

هیئت علمیه و از طرف دیگر موضوع بسیار جالبی است که از چندی باین طرف بوسیلهٔ دانشمند محترم آقای رسا در روزنامۀ وزین عرفان چاپ اصفهان منتشر می شود و چون این یادداشت های سودمند جداگانه نیز چاپ خواهد شد ما در این شماره که مصادف با ایام عاشورا و عزاداری است باحترام این ایام و بمنظور خشنودی روح آن مرحوم قسمت های آخر آن را که چگونگی قتل مرحوم حاج آقا نور اللّه می باشد نقل می کنیم.

شب چهار دهم جمادی الثانی 1346 مرحوم شریعتمدار و حاج آقا محمد جویباره ای از قم حرکت و سحر همان شب بحضرت عبد العظیم وارد می شود.

همین که خبر ورود شریعتمدار بشهر ری منشتر می گردد فوراً مأمورین شهربانی خیابان ها و اطراف منزل آن مرحوم را احاطه کرده و از هر آمد و رفتی ممانعت می کنند.

جریان روز پس از ورود بحضرت عبد العظیم را مرحوم شریعتمدار این طور نقل می کرد که نزديك ظهر در منزل نشسته و با حاج آقا محمد صحبت می کردیم که بدون اجازه و خبر صاحب منصبی وارد اطاق شده و بدون مقدمه اظهار کرد :

قم را مغشوش کردی از بس آش و پلو دادی حالا آمدی این جا را هم با دادن آش و پلو بهم بریزی و اغتشاش ایجاد کنی !

شریعتمدار می گوید : من سرم را بلند کرده و پرسیدم شما کی هستید و با چه مجوزی وارد منزل من شدید ؟

صاحب منصب جواب می دهد : من سرهنگ در گاهی رئیس کل تشکیلات نظمیه هستم ! ..

شریعتمدار بدرگاهی می گوید : بنشینید تا صحبت کنیم.

او جواب می دهد : باید بروم ! ..

مرحوم شریعتمدار می گوید : حالا که می خواهید بروید بآشپزخانۀ منزل ما سر کشی کنید تا بفهمید میزان آش و پلوئی که راه انداخته ام چیست ؟

ص: 426

درگاهی برای این که شاید برای تأیید افکار شیطانی خود دلیلی پیدا کند با محمد رضا مستخدم شریعتمدار بآشپزخانه می رود و خیلی خجل می شود که می بیند بیش از غذای دو سه نفر چیزی در آشپزخانه موجود نیست.

مرحوم شریعتمدار این نکته را هم باو گفته بود که میل دارد برای معالجه ببغداد برود و اگر درگاهی جواز مسافرت عراق برای او بگیرد خیلی متشکر خواهد شد.

شاه و شریعتمدار

درگاهی پس از سرکشی بمطبخ منزل شریعتمدار و اطمینان از این که شریعتمدار برای ایجاد اغتشاش و راه انداختن آش و پلو بشهر ری و تهران نیامده است باطاق بر می گردد و پهلوی شریعتمدار می نشیند سؤال می کند مقصود حقیقی از این مسافرت چیست ؟ و چرا بحضرت عبد العظیم آمده اید ؟

مرحوم شریعتمدار که بنوبۀ خود یکی از رجال روحانی هوشمند و متفکر و در عین حال ثابت و محکم بود جواب می دهد به درد پا مبتلا هستم و چون وسائل معالجه در بغداد بهتر فراهم است بآن جا باید بروم و برای تحصیل جواز باین جا آمده ام.

درگاهی پس از شنیدن این مطلب بتهران مراجعت می کند و جریان عزیمت شریعتمدار را از قم بحضرت عبد العظیم و ملاقات خودش را با آن مرحوم به دربار گزارش می دهد.

دربار که میل داشت بهر صورت از عدۀ مهاجرین قم کاسته شود از این که شریعتمدار قم را ترك كرده است خوشحال شد و مصلحت این طور دید که از شریعتمدار تحبیب کند.

چند ساعت پس از ملاقات درگاهی و شریعتمدار سانسوری که در اطراف منزل او ایجاد کرده بودند رفع شد و رفت و آمد آزاد گردید.

بدواً آقایان امام جمعه و ظهیر الاسلام و بعد از ایشان وزیر

ص: 427

دربار و رئیس دولت ( مخبر السلطنه ) از شریعتمدار ملاقات و دیدن کردند.

این ملاقات ها خیلی دوستانه و صمیمانه بعمل می آمد و آقایان امام جمعه و ظهیر الاسلام به آقای شریعتمدار می گویند خیلی بموقع است از شاه هم ملاقات نمائید.

شریعتمدار پا درد خود را بهانه کرده و می گوید چون از پله عمارت بالا رفتن برایش مشکل است نمی تواند خدمت شاه برسد.

آقایان قول می دهند محل ملاقات در نقطه و عمارتی معین شود که پله نداشته باشد و بالاخره مرحوم شریعتمدار که برای همین کار رنج مسافرت را تحمل نموده بود موافقت می کند و وقت ملاقات برای سه ساعت بعد از ظهر روز بعد معین می گرد.

روز بعد ، بوقت معین یکی از اتومبیل های دربار بحضرت عبد العظیم آمده و مرحوم شریعتمدار را بکاخ سلطنتی برای ملاقات می برد.

شاه سابق در ملاقات خیلی با اشخاص گرم می گرفت و کم تر کسی می توانست اگر خشم و غضبی در او باشد بآن پی ببرد.

خونسردی و حوصله و صبر شاه سابق یکی از عوامل موفقیت او بود بهمین نظر با مرحوم شریعتمدار خیلی گرم و علاقه مند صحبت کرد و در یک ملاقاتی که دو ساعت بطول انجامید خاطر شریعتمدار را از انجام تمام تقاضاهای آقایان مهاجرین مطمئن ساخت و پس از مختصری هم گله و شکایت از رفتار مهاجرین بالاخره قرار شد وزیر دربار و رئیس دولت و امام جمعه و ظهیر الاسلام فردای آن روز به قم حرکت کنند و برای تأمین نظر آقایان ترتیب اساسی بدهند که بمهاجرت خاتمه داده شود.

مرحوم شریعتمدار پس از مراجعت از کاخ سلطنتی این تلگراف را به قم و مرحوم حاج آقا نور اللّه مخابره نمود :

از حضرت عبد العظیم به قم ،

ص: 428

حضور مبارك حضرت آیت اللّه اصفهانی و حضرات آقایان حجج اسلام دامت عظمتهم.

این که این مدت تصدیع ندادم می خواستم نتیجه را عرض نمایم. حضور اعلی حضرت شرفیاب شده و اعضاء دولت را مکرر ملاقات در انجام مقاصد مشروعه همه قسم حاضر بعد از مذاکرات لازمه این تصمیم اتخاذ شد که وزیر دربار و آقای رئیس الوزراء باتفاق حضرتین آقایان امام جمعه و ظهیر الاسلام دامت افاضاتهم مشرف به قم و از حقیر تقاضا دارند که از طرف هیئت علمی قول در انجام امر بدهید و این که احترامات لازمه بعمل آمده مقضى المرام مراجعت نمایند. داعی شیخ کمال نجفی

مرحوم شریعتمدار به قم این طور گفته بود که بهتر است این ملاقات در یکی از باغ های خارج از شهر - که سالاریۀ متولی باشی از نقاط دیگر مناسبت تر است - بعمل آید.

در تعقیب تلگراف مرحوم شریعتمدار فوراً جلسۀ هیئت علمیه تشکیل و برای شرکت در مذاکرات نمایندگانی معین کردند که روی هم رفته عدۀ نمایندگان نزدیک به پنجاه یا چهل و هفت نفر گردید.متولی باشی قم از مرحوم حاج آقا نور اللّه تقاضا کرد همۀ آقایان علماء در سالاریه آن روز را مهمان او باشند و پس از موافقت حاج آقا نور اللّه از آقایان دیگر نیز همین دعوت بعمل آمد.

آقایان مدعوین با تفاق حاج آقا نور اللّه در سالاریه حاضر شدند و پس از صرف ناهار یکی دو ساعت بعد از ظهر صدای مسافرین تهران بلند شد ، وزیر دربار و رئیس الووزراء و امام جمعه و ظهیر الاسلام بسالاریه وارد شدند.

حاج آقا نور اللّه با جان خودش بازی می کرد و عقیده اش این بود در عقبۀ نفوذ و اشتهار فوق العاده ای که در دورۀ عمر خویش بدست آورده است افتخاری تازه و نامی تاریخی تهیه کند ولی نمایندگان دربار مأموریتشان این بود کار قم را بهر صورت شده است تمام کنند و

ص: 429

اجازه ندهند این رشته که نزدیک بود تمام ایران را علیه تهران عصبانی کند کشیده شود !

مدت ها پیش از حادثه قم یک روز در حضور شاه سابق در حالی که وزیر دربار و جماعتی دیگر از درباریان حاضر بودند صحبت از اصلاحات جدید و طرز پیشرفت آن بمیان آمد.

یکی از آزادی خواهان مشهور هم که با دستهٔ مخالف دربار ارتباط و وحدت نظر داشت در آن جلسه حاضر بود.

وزیر دربار بآن شخص می گوید نمی دانم مخالفین ما چه می گویند و چه نظری دارند ؟

آن مرد خیر خواه و آزادی طلب می پرسد چرا اصلاحات و نقشۀ اصلاحات را متناسب با استعداد و احتیاج مردم طرح نمی کنید ؟

وزیر دربار می گوید مردم بمنزلهٔ دسته ای از اطفال هستند و دوای تلخ را باید بزور و فشار باطفال خوراند !

آن شخص جواب می دهد چه اشکال دارد روی دوای تلخ لعاب شیرین بدهید و دست از این خشونت و سختی و زجر و حبس کردن مردم بردارید !

وزیر دربار درسی که از آن جلسه گرفته بود در قم تحویل داد وقتی در باغ سالاریه ، مرحوم حاج آقا نور اللّه به او گفت کارهای مملکت باین تلخی و خشونت پیش نمی رود ، جواب داد پهلوی تلخی ها شیرینی و نبات می گذاریم. ولی حاج آقا نور اللّه به او گفت : آن قدر دوای شما تلخ است که کمی از آن را با هزار من قند و نبات نمی شود خورد.

وزیر دربار سعی داشت بین حاج آقا نور اللّه و علمای دیگر اختلاف و جدائی بیندازد و بهمین مناسبت بالصراحه بحاج آقا نور اللّه اظهار كرد ما فقط بشما اهمیت می دهیم و برای دیگران محلی از اعراب قائل نیستیم !

حاج آقا نور اللّه به او می گوید من کوچک تر و گمنام تر طلبه ای را

ص: 430

هم حاضر نیستم از جریان مذاکرات بر کنار کنم.

تیمورتاش باز جمله ای که دلالت بر بی اهمیتی دیگران داشت بر زبان آورد و پیش از این که منتظر جواب شود می گوید : می خواهید امتحان کنم این را می گوید و بر می گردد بعقب از شیخ الاسلام همدانی که پشت سر او نشسته بود می پرسد شما چرا به قم آمده اید ؟

شیخ الاسلام جواب می دهد چون آیت اللّه به قم می آمدند من هم آمدم بعلاوه سر کوچۀ ما در همدان یک نفر گرامافون می زند و من آمدم که از این خلاف شرع ها جلوگیری کنیم !

حاج آقا نور اللّه از جواب شیخ الاسلام بشدت متغیر شده و بتندی به او تعرض می کند که این افكار كوچك چه معنی دارد و تیمورتاش از فرصت استفاده کرده به آیت اللّه می گوید :

ملاحظه فرمودید ؟!

چقدر جای تأسف است که امروز هم نمونه های بارزی از این افكار كوچك می شود بدست آورد و جای نهایت تأثر است که اگر از آقایان علماء هیئت علمیه ای تشکیل می شود بقدری سطح افکار خود را تنزل می دهند که کم تر می توان امیدوار بود بأخذ نتیجۀ صحیحی نائل شوند.

هیئت های علمیه و روحانیهٔ ایران مثل این که خودشان را از مداخله در مسائل عالیۀ کشور ممنوع و محروم می دانند و گویا فقط باید در اطراف منع ارتکاب منهیات صحبت کنند.

این آقایان نمی دانند اگر هیئت حاکمۀ کشور صالح و وطن پرست و با ایمان باشند و اگر مجلس شورای ملی جولانگاه عناصر غیر متقی نشود و اگر هیئت رئیسۀ ادارات دولتی باستناد لیاقت و فضیلت انتخاب شوند و اگر از راه حضور طراز اول در مجلس از وضع قوانین غلط جلوگیری بعمل آید آن وقت این وضع کثیف و مبتذل که همه را بتنگ آورده و کشور ایران را میدان یغماگری دسته ای از مأمورین غیر صالح مالی و اقتصادی و اوقافی و قضائی و لشکر و کشوری کرده است

ص: 431

پیش نمی آمد ! ...

گرفتاری عظیم و بزرگ حاج آقا نور اللّه در قم همین بود که بین سطح افکار او با دیگران تفاوت و فرق زیاد موجود بود و دولت هم پیوسته از همین تفاوت و اختلاف فکری آقایان استفاده می کرد ! نمایندگان دربار تهران نزديك به هفت روز و هفت شب در قم ماندند و شب و روز با نمایندگان علمیۀ مشغول تبادل نظر بودند.

بالاخره روی مواد شش گانه ای که مهم تر از همۀ آن ها اعزام طراز اول بمجلس و اصلاح قانون نظام وظیفه بود وحدت نظر بعمل آمد و صورت مجلسی هم تنظیم گردید و عکسی هم از آن برداشتند.

پس از طی این جریان نمایندگان تهران منتظر بودند فوراً اجتماع قم بهم بخورد و غائله پایان یابد ولی این نشد و اختلاف نظری پیش آمد.

مهاجرین از دربار و دولت و دربار از مهاجرین مأیوس و نا امید بودند.

این دسته منتظر بودند ، دستۀ دیگر کار را تمام شده پنداشته و به اوطان خود مراجعت نمایند ، آن دسته هم فکر می کردند نتیجۀ آن همه رنج و مرارت و زحمت نباید فقط مشتی حرف و وعدۀ بی اساس بشود ! ...

از همین نظر طرفین با نظری غیر صمیمانه بیک دیگر می نگریستند.

عکس هائی که از ورقۀ تعهد نامۀ دولت برداشته شده بود بایالات و ولایات نیز فرستادند.

این مقاوله نامه در تاریخ 31 آذر توشقان ئیل 1306 در قم تنظیم و مهدی قلی هدایت رئيس الوزراء وعبد الحسین تیمورتاش وزیر دربار آن را امضاء نمودند.

روی کاغذ با اجرای مقاصد و نیات آقایان موافقت شده بود ولی اثر دیگری از عملی شدن مقاصد پدیدار نبود.

تصمیم آخری حاج آقا نور اللّه این شد که پیش از تحقق یافتن و عملی شدن موادی که بین طرفین ( مهاجرین و دولت ) انجام آن

ص: 432

مورد موافقت قرار گرفته بود قم را ترک نکنند.

زمستان بسختی خود می افزود ، تألم های روحی و فشار ناملایمات گریبان حاج آقا نور اللّه را که می دانست خداوند وقتی از او راضی می شود که فداکاری خود را به آخر برساند ، بدست بیماری و کسالت سپرد.

او درمیان کرسی و در میان معدودی از افراد خاندان خود می نالید ولی عزم رفتن در دماغ سایرین قوت می گرفت و عاقبت ابتدا فشارکی و سید العراقین باتفاق سید عبد الباقی با رئيس الوزراء و وزیر دربار به تهران حرکت کردند و مرحوم دهکردی نیز باصفهان عزیمت نموده و اولین اثر گرد تیره رنگ غربت چهرۀ باقی ماندگان مهاجرین را می پوشانید و آنان را با دل سوختگی بی نظیری بیش از پیش به توسل بارواح ائمۀ اطهار متوجه می ساخت.

سید العراقين و فشارکی دو سه روز بعد از تهران به قم برگشته و بلافاصله به اصفهان حرکت کردند.

حاج آقا نور اللّه وقتی فهمید حاج شیخ مهدی نیز خیال عزیمت به اصفهان را دارد بیش تر متألم و عصبانی شد و می توان گفت شعلۀ بیماری و کسالت از این ساعت به بعد بیش تر در کانون قلب آن مرحوم زبانه کشید.

هیچ اندوهی در زیر آسمان از رنج و اندوه شکست و عدم موفقیت دلخراش تر و جان گدازتر نیست !

فقط این یک مورد است که مرگ را بر پهلوان شکست خورده شیرین و دنیا را در نظر او پست و حقیر می کند !

حاج آقا نور اللّه برای مرگ حاضر بود ولی میل داشت موفق شود یعنی حریف را شکست بدهد و بزانو در بیاورد ، آن وقت بمیرد !

حاج آقا نور اللّه میل داشت آن وقت چشم از زندگی بپوشد که دشمن نیز از ستمگری دست بشوید ولی افسوس !...

مقاومت حاج آقا نور اللّه تا آن جا رسید که ماشین جنایت بکار بیفتد و گردگیری بشود !

ص: 433

آن قسمت از هیئت علمیه که در قم باقی ماندند بفعالیت خود افزودند.

به مجلس و دولت تلگرافاتی شدید مخابره و اجرای مواد تعهد شده را مطالبه کردند.

در خلال همین احوال نامه ای از حاج میرزا صادق آقا مجتهد و روحانی متنفذ و مشهور آذربایجان به قم رسید و در آن نامه وعده شده بود حاج میرزا صادق آقا به قم خواهد آمد.

دولت و دربار از مفاد این نامه آگاه شدند. مقاومت حاج آقا نور اللّه اگر با حرکت و ورود یکی از بزرگ ترین مقامات روحانی آذربایجان توأم می گردید مشکل فوق العاده تری برای دولت ایجاد

می شد.

پس باید کار را یکسره کرد.

آری آفتاب عمر یکی از مظاهر بارز روحانیت اسلام و ایران باید بدست جنایت کاران غروب کند !

شیخوخیت و پیری و بیماری و تألم و سردی هوا و پیش آمدهای ناروا قسمت زیادی از اسباب این کار را فراهم کرده بود ولی طرح نقشه ای پلید و جانیانه آن روز و ساعت را جلو انداخت و دست ظلم و ستم اجازه نداد آن مرد روحانی روشن ضمیر و بلند همت آسوده و راحت بمیرد.

کسالت حاج آقا نور اللّه تا آن جا رسید که باید به پزشك مراجعه شود.

حاکم قم نزد حاج آقا نور اللّه رفت و مدتی از حذاقت دکتر شفاء الدوله یا بطوری که مشهور است دکتر پزشك احمدی نخستین با آیة اللّه صحبت کرد.

می گویند همین که نمایندگان دربار از تفرقۀ قم و حرکت حاج آقا نور اللّه و علماء دیگر باوطان خود مأیوس شدند به مأمورین قم و پاره ای از متنفذین دستورهائی داده و به تهران مراجعت کردند.

ص: 434

فرماندار قم که پس از حادثۀ قم ترقی کرد و بسمت فرمانداری کرمانشاه ارتقاء یافت شفاء الدوله را پس از معرفی بمعالجه وادار نمود و اولین تصمیم پزشکی که شفا فقط در لقب او یافت می شود این شد که بیمار بترريق يك دوره آمپول احتیاج دارد !

استمداد در اجرای جنایات بوسیلۀ طبيب سوابق تاریخی دارد ولی همیشه اکثریت با پزشکان شرافتمندی بوده است که با شدیدترین درجۀ تهدید و تطمیع عهده دار انجام جنایتی نشده و از این که دست و دامن خود را بخون بیمار و مریضی آلوده کنند خود داری کرده اند.

چشیدن طعم مرگ از دست کسی که انسان زندگیش را به او می سپارد بزرگ ترین نمونۀ بی وجدانی است.

می گویند حاج آقا نور اللّه که آن ایام بهر جریانی بنظر بد بینی و سوءظن نگاه می کرد و سوء قصد سابق را هم در نظر داشت بعلاوه به او خبر داده بودند مسافرین تهران با حالت خشم و عدم رضایت و قیافۀ تهدید آمیز مراجعت کردند ، خیلی در کارها احتیاط می کرد و مخصوصاً از حاج میرزا شهاب الدین کاشانی که از علماء عالی مقام کاشان و از مهاجرین بود راجع به دکتر شفاء الدوله تحقیقاتی می کند. بیچاره حاج میرزا شهاب هم که از زیر پرده بی خبر بوده است از دکتر بد نمی گوید و روز 29 جمادی الثانی دکتر برای تزریق آمپول بمنزل آیت اللّه می رود.

شنیدم در آن موقع که دکتر روی يك سمت کرسی نشسته و بیمار پهلوی کرسی افتاده بوده است همین که دکتر مشغول حاضر کردن وسائل تزریق می شود حاج آقا نور اللّه که نمی خواسته ظاهراً چیزی بگوید از زیر لحاف با پا یکی از بستگان خود را خبر کرده و با اشاره به او می فهماند مواظب طرز کار دکتر باشد !

این مراقبت چه تأثیری می توانست دارا باشد.

هر چه هست در مایع داخلی آمپول است والا تزریق آمپول مسموم یا غیر مسموم چه تفاوت دارد ؟!

ص: 435

بهت و سکوت آمیخته به تزلزلی در منزل حاج آقا نور اللّه حکومت می کرد !

حاج آقا نور اللّه می خواست ، حرف بزند و تردید خودش را از عمل دکتر بگوید ولی یادش آمد با قرآن استخاره کرده و خداوند این پیش آمد را به او خبر داده و قول خداوند دروغ نیست.

دست پزشك جنایت کاری که از آسمان شرم نکرد و از قهر و انتقام خداوند بخود بیم راه نداد بالا رفت و بعد از لمحه ای سمی مهلك و تشنج آور ، سمی که در فاصلۀ کوتاهی بین حاج آقا نور اللّه و زندگی او فاصله ای بزرگ ایجاد کرد در خون مردی که بحمایت ملت ایران و حفظ قانون اساسی ایران و صیانت احکام مذهبی کشور ایران بپا خاسته و قیام کرده بود داخل شد و فوراً رنگ چهرۀ بیمار پرید ! ...

آدم کشی که ماسک پزشکی به چهرۀ خویش زده بود کار خود را تمام کرد و رفت.

گرفتگی و خفگی قلب و تشنج شروع شد.

بیمار ناراحت بود و مدام از این طرف و آن طرف بستر می غلطید ! اگر بستر بیمار را از خار مغیلان پر کنید بهتر است تا در خون او سم داخل شود !

کار تشنج بالا گرفت و بقدری این رنج برای بیمار شدید بود که دل سنگ بحال حاج آقا نور اللّه می سوخت !

یک نفر نقل کرد که گاهی چند متر بدن مسموم آن پیر مرد علیل از بستر بلند می شد و باز بزمین می افتاد !

به تهران هم خبر داده بودند.

حاكم قم و مرحوم شریعتمدار ، هر دو به تهران تلگراف کردند که حال آیت اللّه بد است.

دکتر امیر اعلم و دكتر لقمان الدوله از طرف دربار و علیم الدوله از طرف شهربانی به قم حرکت می کنند.

آن ها در راه قم و حاج آقا نور اللّه در راه مرگ.

ص: 436

دکترها وقتی رسیدند که زبان حاج آقا نور اللّه بند آماده بود و فقط اثر ناچیزی از زندگی در او دیده می شد !

از بیمار معاینۀ دقیق بعمل آوردند.

اولین فکر آن ها این شد که طبیب معالج حاضر شود. دنبال شفاء الدوله رفتند. هر جا گشتند ، بلکه تمام قم را زیر و رو کردند پیدا نشد. معلوم شد کار خود را کرده و رفته است ! ...

امیر اعلم بلقمان الدوله می گوید ، یک آمپول کامفر به بیمار بزنیم ، لقمان الدوله این عمل را غیر مفید تشخیص می دهد و باز در پیدا کردن طبیب معالج اهتمام می کنند. این اهتمام برای این بود که بفهمند آمپول تزریق شده چه بوده است !

بی هوشی و تشنج شدیدتر می شود !

لقمان الدوله فوراً باصل منظور پی برده و بدون این که از طرز عمل صحبت کند به امیر اعلم می گوید مگر مادر دهر بار دیگر حاج آقا نور اللّه بوجود بیاورد ! ...

صبح زود روز اول ماه رجب 1346 که یک صد و پنج روز از عمر مهاجرت به قم می گذشت حاج آقا نور اللّه در بین شدیدترین آثار تشنج چشم از زندگی پوشیده و طائر روح بلند پروازش بآسمان طیران نمود.

خبر رحلت آیت اللّه اصفهانی فوراً بهمه جا رسید و شهر قم بصورت تعطیل عمومی در آمد و پس از اتمام مراسم سوگواری جنازۀ مرحوم حاج آقا نور اللّه بر حسب وصیت آن مرحوم برای دفن به نجف حمل شد.

دنیا این جنایات را فراموش نمی کند. چنان که من پس از هجده سال با دقیق ترین صورت ها آن را برای شما تشریح کردم. فسيعلم - الذين ظلموا ای منقلب ينقلبون.

در گذشت یا شهادت حاج آقا نور اللّه

فوت مرموز حاج آقا نور اللّه را خواستند بدون سر و صدا باشد بهمین جهت چگونگی و خبر آن در جراید منتشر نشد در صورتی که

ص: 437

سه چهار روز قبل از آن سید ابو القاسم امام جمعۀ سابق طهران در گذشته بود ، رئیس الوزراء در مراسم تشییع و مجلس ختم شرکت کرده بود و حتی یک روز ادارات هم تعطیل شده تعطیل شده بودند ، اما دربارۀ در گذشت حاج آقا نور اللّه که از لحاظ سوابق آزادی خواهى و علم و تقوى و نفوذ در تمام مملکت مقام بسیار ارجمندی داشت دولت بسکوت برگذار کرد. اما مدرس که همواره او را به بزرگی و آزادگی و علم و تقوی ستوده بود علی رغم مقامات دولتی مجلس ترحیم مفصلی برای حاج آقا نور اللّه منعقد نمود و بدین ترتیب در جراید باطلاع ملت ایران رسانید :

5 شنبه 4 رجب المرجب ، 7 دی ماه 1306

بسم اللّه الرحمن الرحيم ،

خاطر عموم مسلمین را تذکر می دهم باین که از طرف حجج اسلام و علماء اعلام از دیروز عصر چهار شنبه تا ظهر امروز ( پنج شنبه ) در مسجد مرحوم سپهسالار مجلس ترحیم و سوگواری بجهت فوت مرحمت و غفران پناه جنت و رضوان آرامگاه حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج آقا نور اللّه منعقد است. سید حسن مدرس

علاوه بر اعلام مجلس ترحیم از طرف مدرس در روز چهار شنبه و صبح پنج شنبه ، از طرف تجار اصفهانی تهران در مسجد سید عزیز اللّه و از طرف کسبۀ بازار در مسجد شیخ عبد الحسین مجالس ترحیم در عصر 5 شنبه منعقد گردید و در روز بعد هم در مسجد جامع و چند مسجد دیگر مجالس ترحیم منعقد گردید و بازار تهران نیز تعطیل شده بود.

اطلاعات در یک ربع قرن در این مورد بطور تعریض چنین نوشته است :

« در اصفهان بمناسبت فوت آقای حاج آقا نور اللّه اصفهانی ( اوایل دی 1306 ) عده ای از اهالی اصفهان دستجاتی برای عزاداری راه انداخته و تیغ زدند و یکی دو نفر هم فوت کردند. »

ص: 438

اطلاعات در ذیل خبر فوق الذکر به تیغ زدن اعتراض می نماید و از مراجع روحانیت خواستار می شود که از این قبیل اعمال جلو گیری نمایند.

در گذشت ناصر الملك

ناصر الملک که مدتی بسمت نایب السلطنۀ سلطان احمد شاه انتخاب شده بود در تاریخ چهارم دی ماه 1306 خورشیدی در تهران فوت نمود. مهدی بامداد در کتاب شرح حال رجال ایران دربارهٔ وی چنین نوشته است :

« ابو القاسم خان قره گوزلو همدانی ( مشیر حضور - ناصر الملك - نایب السلطنه ) فرزند احمد خان و نوۀ محمود خان ناصر الملك فرمان فرما که در سال 1282 قمری متولد و در سال 1346 قمری در گذشته است. در سال 1295 ق ، در سفر دوم ناصر الدین شاه به اروپا که محمود خان ناصر الملک از ملتزمین رکاب شاه بود نوۀ خود را نیز بهمراه خود برد و به لندن برای تحصیل فرستاد. نامبرده از تحصیل کردگان دانشگاه اوکسفورد انگلستان (1) محسوب می شود.

پس از اتمام تحصیلات در سال 1301 ه . ق . از لندن بتهران مراجعت نمود. محمد حسن خان اعتماد السلطنه در یادداشت های روزانۀ خود ( 14 جمادی الاولی 1301 ه. ق ) می نویسد :« صبح خانۀ امین - الدوله رفتم ، ابو القاسم خان نوادۀ ناصر الملک که تازه از فرنگ آمده ناصر الملك آورده بود که امین الدوله حضور شاه ببرد. این جوان شش سال تمام فرنگستان بوده است » و نیز می نویسد :« 12 ذیحجه 1301 این جوان اسماً پیش خدمت و رسماً دور از خلوت است ».

پیش از این که ابو القاسم خان ملقب به مشیر حضور شود جدش محمود خان ناصر الملک را باین عنوان :« ناصر الملك مشیر خاص

ص: 439


1- دانشکدۀ بالول Ballol College Oxford

حضور همایون » یاد می کردند (1) . بر حسب درخواست محمودخان ناصر الملك پدر بزرگش از ناصر الدین شاه در ماه ربیع الاول 1302 ق. از طرف شاه ملقب به مشیر حضور شد. در زمان حیات محمود خان ناصر الملك ابو القاسم خان جزو درباریان ناصر الدین شاه بود و گاهی اوقات ترجمۀ بعضی از آئین نامه ها و قوانین به او ارجاع می گردید. محمود خان ناصر الملك فرمان فرما پس از دو ماه و نیم که از مراجعتش از حکومت خراسان گذشت در اوایل ربیع الثانی 1305 ق. بمرض سکته در گذشت و شاه تمام مناصب و مشاغلی که داشت از قبیل حکومت همدان و لقب ناصر الملکی و غیره به ابو القاسم خان مشیر حضور داد و مكنت زیاد ناصر الملك هم به او رسید و چند روز بعد بوسیلهٔ امین السلطان بحضور شاه معرفی گردید. ناصر الدین شاه بر خلاف عادت و رویۀ همیشگی خود ، که پس از مرگ اعیان اشرف - متمولین و ملاكين درجۀ يك مملكت از اموال آنان ( مخصوصاً نقدینه و جواهرات ) برای خود بر می داشت بواسطۀ ارتباط و بستگی هر دو ناصر الملک به انگلیس ها چیزی از اموال آنان بر نداشت (2).

ابو القاسم خان ناصر الملک در اواخر سلطنت ناصر الدین شاه گاهی در غیاب محمد حسن خان اعتماد السلطنه برای شاه روزنامه ترجمه می کرد و در حضور شاه خطابه های سفراء بیگانه و جواب شاه را برای آنان نیز ترجمه می کرده است.

در جمادی الثانیه سال 1314 ق . که امین السلطان از صدارت معزول و بجایش میرزا علی خان امین الدوله در ماه رمضان همین سال صدر اعظم شد ناصر الملک را بجای میرزا عبد الوهاب خان نظام الملك ( شوهر خواهر خود ) وزیر دارائی نمود. پس از عزل امین الدوله در

ص: 440


1- پس از این که ابو القاسم خان مشیر حضور ملقب به ناصر الملک گرديد ناصر الدين شاه لقب مشیر حضوری را در سال 1310 ق . به احمد خان پیش خدمت معروف به جوجه پسر یوسف خان سر تیپ پسر حسن خان سردار ایروانی داد
2- ناصر الدین شاه این قبیل اموال را اسماً برای خود می گرفت و پس از گرفتن تحویل خزانۀ اندرون می داد و جزء دارائی مملکت محسوب می گردید و وقتی هم که کشته شد از خود شخصاً چیزی نداشت

16 صفر سال 1316 ق ، ناصر الملك هم بالطبع كنار رفت و بجای وی حسین قلی خان نظام السلطنه مافی وزیر دارائی شد. در اولین کابینۀ دورۀ مشروطیت بریاست سلطان علی خان وزیر افخم که در تاریخ 6 صفر 1325 ق . برابر با 29 اسفند 1285 خ . تشكيل يافت ناصر الملك وزیر مالیه بود و در 20 ربیع الاول 1325 ق ، برابر با 13 اردیبهشت 1286 خ . که میرزا علی اصغر خان امین السلطان معروف به اتابك اعظم نخست وزیر و مأمور تشکیل کابینه گردید ناصر الملك هم دوباره وزیر دارائی شد. در تاریخ 18 رمضان 1325 قمری مطابق با چهارم آبان 1286 خ . ناصر الملک از طرف محمد علی شاه نخست وزیر و مأمور تشکیل هیأت دولت گردید. عمر کابینۀ وی پیش از دو ماه طول نکشید که خود استعفاء داد و چون شاه از این قضیه راضی نبود و کار بدون مشورت و اجازهٔ او صورت گرفته بود از این جهت او و وزرایش را به قصر احضار و ناصر الملك نخست وزیر مستعفی را زندانی و زنجیر کرد لکن با مداخلهٔ فوری و سریع سفارت انگلیس آزاد و روز بعد رهسپار اروپا گردید. م . ق . هدایت ( مخبر السلطنه ) که در کابینۀ او وزیر فرهنگ بوده در صفحهٔ 210 - 209 کتاب خاطرات و خطرات تأليف خود در این باره چنین گوید :« ناصر الملك مردى جا افتاده شاگرد مدرسۀ اکسفورد و طرف توجه انگلیس نشان محترمی هم از انگلیس دارد ، چون در اکسفورد تحصیل کرده است نمی تواند تصمیم بگیرد. 14 ذيقعدۀ نزديك غروب شاه وزراء را احضار فرمودند جملۀ آخر این بود که بروید پی کارتان مرخص شدیم. ناصر الملک در اطاق حاجب الدوله حبس شد ، وزراء در اطاق امیر بهادر توقیف معلوم شد علاء الدوله هم در آبدارخانه توقیف است و محکوم به اعدام ، عضد الملك برای حفظ او در آبدارخانه منتظر عفو ملوکانه است (1) . به امیر بهادر گفتم ناصر الملك نشان هائی از دولت انگلیس دارد و بسراغ او خواهند آمد خوبست کار بآن جا نکشد. گفت صنیع الدوله هم به من گفت معطل

ص: 441


1- ميرزا احمد خان علاء الدوله داماد عضد الملك بوده

کار علاءالدوله و در محظور عضد الملکیم ، برای ناصر الملك خطرى نیست. چیزی از شب نگذشته بود که چرچیل ( مراد از این چرچیل : جرج پرسی چرچیل است ) تشریف آوردند ، شرفیاب شدند. چرچیل به شاه گفته بود ما باید تقصیر ناصر الملک را بدانیم علاء الدوله و ناصر الملك مرخص شدند. وزراء با ناصر الملك بمنزل او رفتیم مقرر بود که سحر بفرنگ حركت كند ناصر الملك سحر مصحوب نماینده از سفارت انگلیس حرکت کرد ».

ادوارد برون در کتاب انقلاب ایران تألیف خود در این باب چنین گوید :« شاه هیأت دولت را که روز پیش استعفاء داده بود بقصر احضار و ناصر الملك نخست وزیر را زندانی و زنجیر کرد و با مداخله و اعمال نفوذ سفارت انگلیس ناصر الملک از سرنوشتی که در انتظارش بود رهائی یافته به اروپا فرار کرد و همین طور در انگلستان می زیست در این مدت هر قدر بوی اصرار می شد که به ایران باز گردد از آمدن دریغ می داشت تا این که در سال 1327 ق . پس از فتح تهران و خلع محمد علی شاه او هم به تهران بازگشت ».

احمد خان ملک ساسانی در کتاب « یاد بودهای سفارت اسلامبول » راجع باین موضوع از قول شاه مخلوع ( محمد علی شاه ) چنین گوید : « در دنبالۀ این صحبت شاه مخلوع گفت وقتی که کشیک چی باشی را با مختار الدوله فرستادم ناصر الملک را بگیرند و بحضور بیاورند با چادر و چاقچور و پیچه می خواست فرار کند ، در حال با این قیافه در کالسکه گذاشتندش و بحضور آوردند من خنده ام گرفت عکاس خواستم که پیش از آن که طناب بگردنش بیندازند عکسی با این قیافه بردارد عکاس مشغول برداشتن عکس بود که چرچیل از طرف وزیر مختار انگلیس آمد و گفت که ناصر الملک دارای بزرگ ترین نشان دولت انگلیس است مرخصش بفرمائید به اروپا برود ».

ناصر الملک که از اواخر سال 1325 قمری در اروپا بود در سال 1328 قمری بدستیاری و اشارۀ انگلستان از طرف مجلس شورای ملی

ص: 442

به نیابت سلطنت ایران بجای علی رضا خان قاجار عضد الملك متوفی در 17 رمضان 1328 ه . ق . گزیده شد و در تاریخ 12 صفر 1329 قمری او را با سلام و صلوات بتهران وارد کردند و تا سال 1332 ق . برابر با 1292 خ . نائب السلطنه بود. پس از این که احمد شاه به سن بلوغ رسید و زمام امور را در دست گرفت و تاج گذاری کرد ناصر الملک هم رهسپار اروپا گردید و تا سال 1305 خورشیدی ( برابر با 1345 ق . ) در آن جا می زیست تا این که در این سال دوباره به ایران بازگشت و بطوری که پیش گفته شد در 4 دی 1306 خورشیدی برابر 1346 ق . در سن 64 سالگی درگذشت. احمد خان ملک ساسانی در کتاب یادبودهای سفارت از قول محمد علی شاه می نویسد :« یک روز در میان صحبت حرف از دورۀ نیابت سلطنت ناصر الملک همدانی بمیان آمد محمد علی شاه می گفت در صورتی که پس از تاج گذاری سلطان احمد شاه مدت نیابت سلطنتی تمام شده بود ادعای یک سال حقوق کرد چون فاقد حق قانونی بود دولت ایران موافقت نمی کرد. آن وقت لارد کرزن وزیر خارجۀ انگلیس را واسطه کرد و با اصرار از دولت ایران 159 هزار تومان پول زور گرفت ».

کشف کمیتۀ سری اعدام سرهنگ پولادین

سرهنگ احمد خان پولادین که افسری حساس و چون رئیس گارد رضا شاه و از نزديك شاهد اعمال او بود با عده ای از افسران و اشخاصی که می دانست آن ها هم با رژیم پهلوی موافق نیستند وارد مذاکره و متحد شده کمیته ای سری تشکیل دادند که او را از میان بردارند و رژیم پهلوی را سرنگون سازند. نزديك بود که موفق هم بشوند. اما یکی از افراد این کمیته از بیم نافرجام ماندن این اقدام ، محرمانه مراتب را به اطلاع پهلوی رسانید.

ص: 443

همگی اعضاء کمیته دستگیر و تسلیم دادگاه نظامی شدند. محاکمات آن ها چند روز بطول انجامید ، در نتیجه سرهنگ احمد خان پولادین محکوم به اعدام و افسران دیگر سرگرد احمد خان همایون 15 سال ، سرهنگ نصر اللّه خان هفت سال ، سرگرد روح اللّه خان 5 سال حبس محکوم شدند.

هایم که در دورۀ پنجم مجلس سمت نمایندگی کلیمیان را داشت به اعدام و محمود خان پولادین به حبس محکوم شدند.

می گویند قبل از این که حکم اعدام بمرحلۀ اجراء در آید رضا شاه در باغ شاه حضور داشته و از دور زیر درختان ناظر اجرای حکم بوده و گفتگوی با پولادین را می شنیده ، به سرهنگ پولادین اصرار می کنند که نامه ای بشاه بنویسد و تقاضای تخفیف در مجازات را بکند او امتناع نموده و ناسزا گفته است ، بنابر این حکم اعدام در نیمه شب 24 بهمن 1306 اجراء و نام برده بجوخۀ اعدام سپرده می شود.

شرحی روزنامۀ ترقی دربارۀ اعدام سرهنگ پولادین درج شده که مجلۀ خواندنی ها هم در سال پنجم شمارهٔ 10 مورخ شنبه 6 آبان 1323 نقل نموده است که قسمتی از آن مقاله در زیر نقل می گردد :

« ... پس از ساعتی انتظار سرهنگ زاویه با قدم های بلندی رسیده و در حال خبردار آهسته با بوذر جمهری مشغول بصحبت شد - سرتیپ کریم آقا پس از استماع بیانات سرهنگ زاویه خود را به پولادین رسانیده در حالی که متکبرانه روی هر جمله تکیه می کرد گفت : حسب الامر بندگان اعلی حضرت همایونی شما محکوم به اعدام بوده و من حاضر بگوش دادن وصایای شما هستم.

پولادین نگاهش را متوجه اطراف کرد شاه را دید که شنل خود را جلو دهان گرفته و زیر درختان پنهان شده است ، با تبسم محزونی جواب داد : آقا برای پاس احترام پاگون و سابقۀ هم قطاری است که وصایای خود را می نمایم ولی یقین دارم عرایضم مورد توجه قرار نمی گیرد فقط می گویم به شاه بگویند : اعدام من و سایر بیچارگان

ص: 444

وطن پرست باعث بقای ستم کاری تو نگشته و سلطنت تو را مستقر نمی سازد.

از تزلزل و غارت رعایای بدبخت جز نفرین خدا و لعنت مخلوق استفاده نبرده از شکنجۀ آزادی خواهان و اعدام اشخاص منور الفکر در گوشه های تاریک زندان نتیجه ای حاصل نمی شود ... اما راجع بخودم چون در این مدت 25 سالی که مشغول بانجام وظیفه سربازی بودم در سایۀ صحت اندوخته نداشته و خانوادۀ بدبختم نه محلی برای اقامت و اطفال بی گناهم نه سرمایه ای برای کسب دانش و تحصیل دارند ... در صورت امکان جزئی مخارجی برای امرار حیات منظور گردد دیگر زحمتی نداشته انتظار اجرای اوامر شاهانه را دارم !

بعد از این بیانات چون اشخاصی که می خواهند خود را حاضر برای گرفتن عکس نمایند دست چپ را روی قلب و دست راست را بپهلو نهاده روی هر دو پا محکم ایستاده و حاضر باعدام گردید.

صدای سرهنگ زاویه برای فرمان آتش بسربازان خواست بلند شود. سرهنگ پولادین با کمال وقار گفت : جناب سرهنگ برای فرمان آتش جهت تیر باران کردن محکوم با صدا فرمان نمی دهند و باید با حرکت شمشیر فرمان بدهند. این درس نظامی غضب سرهنگ زاویه را زیادتر کرد و بر خلاف این درس فرمان آتش داد. افسر شرافتمند با 21 تیری که به او اصابت کرد از پا در آمد ولی چون تیرها بمواضع حساس او اصابت نکرده بود بوذر جمهری شخصاً تیری به سر او زده و سرش را متلاشی نموده جان سپرد. »

لایحۀ ثبت املاك

در جلسۀ 137 مورخ 21 بهمن ماه 1306 ( 18 شعبان 1346 ) که لایحۀ ثبت املاك مطرح بود در مادۀ سوم آن که مربوط بمدت مرور زمان قبل از تصویب قانون بمدت چهل سال ذکر شده بود میرزا مرتضی عقیده داشت که این قانون بر خلاف شرع است و در اطراف

ص: 445

آن بحث نمود در حالی که بمسائل فقهی وارد نبود.

مدرس چنین اظهار داشت :

از مسائل نظری صحبت داشته شود خوبست - دو جمله است که خیلی بزرگ است - یکی گفته شود مطلبی موافق شرع اسلام است - یا گفته شود مخالف شرع اسلام است - این خیلی عظیم است. آقایان که سهل است از بزرگان و رؤسای پیشرو اسلام آن اطفال صغیر کوچکی که در بیغوله های ایلات منزل دارند فوائد اسلام نزد آن ها محترم است ( صحیح است ) در تمام دنیا قوانین اسلام محترم است ( صحیح است ) زیرا این قوانین در تمام دنیا خودش ، خودش را نگهداری می کند ( صحیح است ) خدا رحمت کند مرحوم میرزا حسین خان سپهسالار شخص بزرگی است که بنا کرده يك بنا برای تعلیم و تعلم قانون و يك بنا برای ترتیبات و اجرایش ( یعنی مجلس شورای ملی ) و اگر کسی وقف نامۀ او را ببیند می بیند که دستورات آن مرحوم هیچ نسبت به پروگرام « جامع ازهر » نداشته است و در نظر داشته است که در آن بنا (1) مقصودش تعلیم و تعلم قانون داده شود از ابتدائی و انتهائی و در این جا هم که مشروطه شود صحبت از اجرایش بشود - آمدیم سر این کار که ثبت اسناد باشد - اما ثبت اسناد يك مسئلۀ اداری و تنظیمات مملکتی است - کتب فقها پر است که يستجب للقاضی و للوالی که املاک و معاملات را ثبت کند منتها مسئله این است که دنیا این مطالب را گرفته و تکمیل کردند و استفاده کردند ما بیچاره ها ماندیم و حالا که بیدار شدیم می بینیم خیلی عقبیم - ثبت کردن و محکم کردن هیچ نفی مالکیت کسی را نمی کند مثل باقی اسناد - اسنادی که سابق درست می کردیم مگر بمهر شهود و علمای محترم نمی رساندیم این برای استحكام قضیه بود - آمدیم سر مرور زمان بلا تشبیه یک چیزی هست که مال بزرگان است که می گوید ( الجاهل اما مفرط أو مفرط ) سر عدلیه وقتی در این مملکت تأسیس شد چه جنجالی به پا شد ما گفتیم

ص: 446


1- با دست اشاره بطرف مدرسه و مسجد سپهسالار می کند

آقا دور از جان آقای وزیر این عدلیه همان نایب حیدر است ( خنده ) يك صندلی گذاشته گفته است قاضی یکی هم گذاشته گفته است اجراء و این همان نایب حیدر است. گفتند خیر حاکم گفتن خوبست اما قاضی گفتن حرام است ( خنده ) در هر صورت حالا عدلیه آمده می گوید بابا من نمی توانم دعاوی پیش از چهل سال را حکم کنم می گوئیم خیر این خلاف شرع است این کجایش خلاف شرع است پیغمبر گفته است نحن نقضی بینکم بالبینه و اليمين - من میل ندارم که مجلس محل درس باشد اما نمی شود چه کنم. این جا محل این صحبت ها نیست این جا باید مصالح و طرز اجرا صحبت شود ، اگر عدلیه ده نفر هم دور هم جمع کند و ببیند و همین حکم کند مرتد است - این راه با آن راه دوتا است این راه نایب حیدری است ( خنده ) امروز صد میلیون مسلم چشمشان باین جا است ، این جا نباید گفته شود یک چیزی خلاف شرع است که رد شود یا قبول شود ما منزل داریم ما اطاق تنفس داریم ممکن است این را در خارج صحبت کنیم ما این قوانین اسلام را باید عظیم بشمریم وای به آن روزی که يك قدری باین قوانین بی اعتنا شویم - اشتباه کردن عیب و عار نیست - پس این مرور زمان اینست که می گویند ما نمی توانیم برسیم حالا دو نفر مدعی و مدعی علیه مسلمان هستند بروند خودشان به محضر شرع یا غیره حل کند - چیزی که ممکن است گفته شود این است که وقتی عدلیه این قبیل کارها را بتواند بکند و رد کند آن وقت قانون اساسی هم گفته است مرجع تظلمات عمومی عدلیه است تکلیف چیست - این را می گویند که ما عریضهٔ شما را قبول کردیم اما نمی توانیم رسیدگی کنیم ارجاع بشرع هم صحیح است خودشان بروند ، ولی باید دعوا عقلائی باشد تا حاکم شرع هم بتواند رسیدگی کند در این خصوص بنده يك عرض کردم که آقای وزیر بهشان ناگوار شد. من عرض کردم در مجلس صحبت می شود اگر مجلس موافقت کرد که علاوه شود و حالا هم آن نیم سطر است که در جیب آقای وزیر است اگر بهشان ناگوار نباشد آن را بدهند و آقایان هم موافقت کنند که

ص: 447

تصویب شود و از این راه هم جلوگیری شود - خیلی عذر می خواهم که بنده نمی توانم صحبت کنم در این مجلس خصوص که حال هم ندارم - خصوص که با این دولت که موافق نیستم با پدرشان موافق نیستم ولی معذلک این عرایض را کردم ... »

اعتراض بعهد نامۀ انگلیس و حجاز دهم دی ماه 1306 - ژانویهٔ 1928

در اخبار خبر گزاری های خارجی خبری منتشر شده بود که بین دولت انگلیس و دولت حجاز عهد نامه ای بامضاء رسیده که در مادۀ 6 معاهدۀ مزبور که در 20 مه 1927 در جده منعقد گردیده (این طور ذکر شده بود ) اعلی حضرت پادشاه حجاز و نجد و مضافات متعهد می شود مناسبات دوستانه و صلح طلبانه باراضی کویت و بحرین و با مشایخ قطا و ساحل عمان که دارای مناسبات عهدی بخصوص با دولت انگلستان می باشد حفظ نماید.

بدین جهت دولت ایران نسبت به عهد نامۀ مزبور ضمن نامه ای به دولت انگلستان اعتراض و رونوشت آن را بجامعۀ ملل در سویس ارسال می دارد. متن نامۀ مزبور بدین قرار بوده است :

نظر باین که مالکیت ایران نسبت به بحرین همیشه مسلم و محرز بوده و اولیای دولت انگلیس هم در موارد مکرره این حق غیر قابل تردید ایران را تصدیق کرده اند مادۀ مزبور به تمامیت ارضی ایران لطمه و خلل وارد آورده باین جهت دولت ایران لازم دانست مراتب را بسفارت انگلیس در تهران تذکر داده و رفع آن را تقاضا نماید.

و چون بموجب مادۀ 10 اساس نامۀ جامعۀ ملل هم کلیۀ دول عضو جامعه عهده دار حفظ تمامیت ارضی یک دیگر می باشند سواد مراسلۀ مزبور برای اطلاع جامعۀ ملل ارسال گردید.

ص: 448

خرابی دروازه های شهر

شهر تهران در دوران قاجاریه محصور بود به خندق که عمق آن تقریباً شش متر و عرض آن حدود بیست متر بود و دور تا دور شهر حفر شده بود و در چند قسمت روی آن خندق ها دروازه هائی ساخته بودند که از آثار هنری و معماری و کاشی کاری های بسیار زیبای اوایل قاجاریه بود.

این دروازه ها تنها راه ورود و خروج بشهر بود و هر يك بدين ترتیب نام گذاری شده بود : دروازه دولت ، دروازه یوسف آباد - ( محل چهار راه کالج فعلی ) - دروازه باغ شاه - دروازه قزوین - دروازه گمرك - دروازه غار - دروازۀ حضرت عبد العظيم - دروازه دولاب - دروازه خراسان - دروازه شمیران - شاید یکی دو دروازۀ دیگری هم بوده است.

در اطراف میدان توپ خانه هم دروازه هائی زیبا ساخته بودند که از لحاظ تاریخی و معماری و کاشی کاری نظیر دروازه های شهر بود ولی البته نه بآن وسعت. دروازه های شهر دارای وسعت ساختمانی زیادی بودند که چندین اطاق هم متصل بآن تعبیه شده بود و مأمورین دولتی می توانستند در آن بسر برند و كشيك دهند.

بلدیۀ تهران ( شهرداری ) بعنوان این که معابر باید توسعه داده شود و پیچ و خم خیابان ها گرفته و بر زیبائی شهر افزوده شود و نیز بدین دلیل که ازدیاد وسائل موتوری ایجاب می نماید عرض بعضی خیابان ها افزوده شود ؛ شروع بخرابی دروازه ها نمود و بعضی از دروازه ها هم که تأثیر در وسعت خیابان نداشت از نظر این که باید آثار دورۀ قاجاریه محو شوند ( مانند سر در ارگ که نقارخانه هم روی آن ساخته شده بود ) بهر تقدیر کلیۀ این ابنیه تخریب گردید بطوری که اکنون هيچ يك از آن ها وجود ندارند.

شهردار تهران که در آن موقع سرهنگ کریم آقا بوذرجمهری

ص: 449

عکس

دروازۀ یوسف آباد

ص: 450

عکس

دروازۀ قزوین

ص: 451

بود ( و بعداً سرتیپ و سرلشکر گردید ) نقشه ای برای ایجاد خیابان ها طرح کرده بود و چون فردی نظامی و طبعاً قلدر بود شب پرچم قرمزی روی ابنیۀ مردم ، اعم از خانه یا دکان نصب و قبل از این که صاحبان آن اماکن بتوانند نقل مکان و اساس خود را جابجا نمایند شروع بخرابی می کرد که برای مردم بسیار اسباب زحمت شده بود.

تخریب خانه های مردم

مردم به حاج سید رضا فیروز آبادی که نمایندۀ مجلس بود متوسل شدند و مشارالیه جرئت کرد و در جلسۀ 16 بهمن 1307 ضمن نطق قبل از دستور چنین گفت :

« در اثر وارد شدن اتومبیل ها در مملکت توسعۀ خیابان ها لزوم پیدا کرده و گمان نمی کنم کسی هم مخالف باشد چیزی که می خواهم عرض کنم این است که بوزارت داخله تذکر داده شود که بصاحبان دکاکین و خانه ها که املاکشان در اثر ساختمان خیابان ها خراب می شود اطلاع داده و خسارت واردۀ آن ها را جبران کنند. این بیرق سرخی که بالای هر خانه نصب می شود اهل آن خانه عزا می گیرند. می خواستم عرض کنم که بلدیه بودجه ای برای خرابی ها تهیه و توسط وزارت داخله بمجلس بدهد که مردم برای خرابی و توسعۀ خیابان ها در زحمت نباشند و جبران خسارت آن ها بشود و باید بقدر قیمت ملك با صاحبان آن همراهی بشود نه آن که ذرعی يك تومان و پانزده قران داده شود که تنها وجه اراضی آن هاست. »

تعجب در این است که خرابی دروازه ها در دوران نخست وزیری مخبر السلطنه بوده و خودش در کتاب خاطرات و خطرات چنین نوشته است ( در صورتی که می توانست جلوگیری کند ) :

« من نمی دانم عدل مظفر را به امر شاه از بالای درب مجلس برداشتند یا برای ملق ، در خرابی سید نصر الدین استقامت خیابان دلیل بود و آن دلیل علیل بر خرابی دروازه ها ، بعضی اروپائیان

ص: 452

افسوس خوردند. آثاری بود از طرز معماری و خوش تناسب افتاده بود ... »

ناگفته نباید گذاشت که ظل السلطان پسر ناصر الدین شاه هم همین عمل را با ابنیۀ تاریخی دوران صفویه کرد و بسیاری از آثار را از بین برد. و اگر حاج آقا نور اللّه اصفهانی جلوگیری نکرده بود یکی دو بنای تاریخی فعلی صفویه هم در اصفهان باقی نمانده بود که در شرح احوال حاج آقا نور اللّه گفته شده است.

جنجال بر سر دخل و خرج مملکت

در جلسۀ 218 مورخ یک شنبه 13 اسفند 1306 بودجۀ سال 1306 از حیث درآمد بیست و پنج میلیون و هفت صد و هشتاد و شش هزار تومان و از حيث خرج 23/595/000 تومان از طرف وزیر دارائی تحت مادۀ واحده بمجلس تقدیم شد که بتصویب برسد تا در سال های بعد اعتبار دوازدهم بر آن مأخذ باشد تا بودجۀ تفصیلی از تصویب بگذرد.

یکی از مخالفین بودجه معتضد الاسلام استرآبادی در جلسه پیشنهاد می نماید که شش صد تومان اعانۀ مدرسۀ موسیقی حذف شود و نیز از بودجۀ مدارس ولایات ماهی 23 تومان اعتبار موسیقی حذف گردد و اظهار می دارد که وظیفهٔ دیانتی خود می دانم که بگویم این پول ها بچه مناسبت خرج موسیقی می شود ( در این موقع نمایندگان تك تك از جلسه خارج شده و مجلس می رفت از اکثریت بیفتد و حاج میرزا مرتضی فریاد زد طرفداران موسیقی رفتند ) سپس ناطق ادامه داده گفت نمی دانم این قلم برای چیست ، اگر مدرسۀ موسیقی را قدری فارسی تر کنیم باید بگوئیم یک عده می روند آن جا تار می زنند ( همهمۀ وکلا زنگ رئیس ).

پیشنهاد مزبور رد شد.

مدرس پیشنهاد کرد که بودجۀ وزارت جنگ از این لایحه استثناء

ص: 453

شود. مدرس ضمن توضیح چنین گفت :

« بودجه را که گفته اند چند ماه بآخر سال مانده بیاید برای این است که مذاکره و دقت شود و علت این پیشنهادات زیاد که منتهی می شود بموسیقی که لفظش معلوم نیست یونانی است عربی است - چیست ؟ که معنایش معلوم شود ، همین است که بودجه بوقت خودش بمجلس نمی آید در صورتی که اگر بودجۀ مملکت در موقع خود بمجلس بیاید من قول می دهم که بیش از پنج شش جلسه طول نکشد و این قدر هم پیشنهادات نشود و مذاکرات و دقت های لازم بعمل آید. ولی حالا این همه پیشنهادات برای این است که خود مسئله خوب مطرح نشده است - این پیشنهاد من که عرض کردم دو محمل نداشته باشد - یکی این که تصور شود من با وزیر جنگ مخالفم بواسطهٔ این نیست که من تنها با او مخالفم اگر چه ما وزیر جنگ را نمی بینیم ولی با وزیر ماليه - داخله - حاج رئيس الوزراء هم مخالفم ( خندۀ نمایندگان ) موضوع دیگرش هم خود بودجۀ وزارت جنگ نیست زیرا اولین بودجه ایست که چاپ شده و من هم چون آن وقت مریض بودم در خانه فراغت داشتم و مطالعه کردم و بنظرم چیزهائی آمد که مذاکره شود و البته عرایضی که می کنم از باب این است كه يك مسئلۀ باین بزرگی که مطرح نشد باید یک چیزهائی ولو بر سبیل اشاره صحبت شود. من از آقای ثقة الاسلام پرسیدم که این تشکر شما ساده بود از بروجرد بیرون رفته اید ؟ گفتند خیر ولی من می خواهم تشکر خودم را عمل کنم ما با دو نفر یبرون رفتیم و یك ماه هم گشتیم و قطعاً قوت امنیه در مملکت مثل خون است در بدن. من با مرحوم استرآبادی با دو نفر دیگر از بروجرد رفتیم بیرون عده ای از الوار خیال کردند ما آخوندیم بنا کردند به تیر انداختن ما هم بنا کردیم با آن تفنگ حاج محمد تقی که داشتیم تیر انداختن آن ها دیدند که آخوند جلو می آید و تیر می اندازد در رفتند ما هم رفتیم بالاخره در تنگ زاهد شیر ما را دور کردند و هشتاد شتر قورخانه را بردند غرض اینست که ما یک ماه در میان ایلات بودیم و این

ص: 454

تشکر من عملی است زیرا همه را دیده ایم ولی این مسئله هیچ منافات با مسئلۀ بودجه ندارد. در این بودجه که من با فراغت مطالعه کردم اولا من دیدم این تشکیلات در هیچ وزارت خانه نیست زیرا مثل يك موتور منظم بکار است و در جاها هم بکار است و من دلیل می گویم که این بهترین تشکیلات است و مثل تشکیلات آقای وزیر مالیه ( نصرت الدوله ) نیست که امروز صبح دو سه نفر یخۀ ما را گرفته بودند که آقا ما بی نان شدیم. فقط عیبی که بنظرم آمد این است که دو اداره را ندارد یکی هواپیمائی است که نمی دانم چرا ندارد - این بودجه مال چهل سال پیش است امروز باید قسمت بزرگ بودجۀ وزارت جنگ مال هواپیمائی باشد - امروز دنیا رو بهواپیمائی می رود و باید بودجۀ وزارت جنگ خرج بیش ترش مال هواپیمائی باشد - آقای وزیر مالیه گوش بده بیخود یادداشت نکن که هر چه بنویسی نامربوط است ( خندۀ نمایندگان ) امروز جزء عمدۀ وزارت جنگ خرج هواپیمائی است که هر چه خرجش بشود زیاد نیست زیرا جنگ از زمین می رود بهوا این را قدیم هم می گفتم ، می گفتند آخوندها نمیفهمند و مثل اینست که می گویند - شراب بد است - قسمت دیگر که در این بودجه نیست و ما هم يك وقتی مبتلا شده و درصدد علاجش بر آمدیم و نشد این بود که در زمان مهاجرت هر روز دیدیم آدم کشته می شود گفتیم باید قانونی برای این کار نوشته شود. گفتیم چه بنویسیم - گفتیم مطابق قانون شرع - برداشتیم نوشتیم هر کس صدمه خورد و ناقص شد باید همان پول نقصش را مطابق قانون شرع پرداخت مثلا گوش و دماغ و دست و غیره تمام این ها قیمت دارد يك « توتولی » این چیزی است که روی دست در می آید ما در اصفهان می گوئیم توتولی ( یکی از نمایندگان - زگیل ) و ما هم برداشتیم یک چنین قانونی نوشتیم که پول نواقص داده شود و اگر هم کشته شد دیه اش را در مدت دو سال بوارثش بدهیم این بود که آمدند و ما با امین التجار فرار کردیم - این هم یک نقصی است در این بودجه که باید اصلاح شود - ( عمادی - نواقص در مملکت

ص: 455

خیلی هست ) یک چیزی برای شما بگویم - سه چیز عمر را زود تمام می کند یکی کذب است - یکی جهل و یکی این که انسان چیزی را معتقد نباشد و بگوید و بداند که طرف هم معتقد نیست - من می گویم که این کار نمک این بودجه است و باید از بودجه اقلا صد هزار تومان باین کار تخصیص داده شود ( رئیس - قدری مختصر بفرمایند ) این مطلب مهم است و بنده معذرت خواستم حالا هم اگر آقایان اجازه می دهند که عرایض خودم را عرض می کنم و اگر اجازه نمی دهند دیگر هیچ عرضی ندارم ( بفرمائید - بفرمائید ) عرض من اینست که این بودجه از هر قبیل ، از قبیل حقوق و مخارج و مصارف و خرج محصلین و غیره بالغ بر ده میلیون است که از 24 میلیون عایدی مملکت ده میلیون خرج وزارت جنگ می شود - من نسبت بسابق و گذشته صحبت ندارم پنج سال است این بودجه گرفته شده و خرج شده انشاء اللّه اگر خرج شده است شده است و اگر هم نشده است بنده عرض می کنم که مال عموم جائی نمی رود - حالا این را عرض می کنم که این بودجه مورد توجه و مطالعۀ کمیسیون بودجه شده ولی يك غلط دارد که اگر گفتید کدام است من می دانم با دقت مطالعه کرده اند - این بودجه تمام از اول تا آخر از صاحب منصب و افراد اداری و تا بین تقریباً چهل هزار نفر و حیوانش از قبیل اسب و قاطر و غیره تقریباً 13 هزار است.

من نمی گویم کم است یا نیستند زیرا نمی دانم و داخل این مذاکره هم نمی شوم - من می گویم وزیر مالیه يك تعیین خرجی کرده اند که تمام مطابق خیابان لاله زار و مطابق تهران نوشته شده - رختخواب هر فردی سالی چهار تومان ( عمادی : زیاد نیست ) زیاد نیست شما رختخواب را یک سال دارید ؟ بجدم من رختخواب پنج سال پیش را دارم ( رفیع این حرف ها شنیدنش هم حرام است ) مذاکرات در بودجه این حرف ها را ندارد - ( رفیع ما نمی خواهیم این حرف ها را بشنویم ) زنگ رئیس ...

مدرس - اگر منت دارید بشنوید - منت هم سرتان می گذارم

ص: 456

می گویم چرا نگویم - ( رفیع : این حرف ها زمینه فساد است ) مدرس من فساد می کنم ؟ ( رفیع : بلی - بجدت این حرف ها تمام زمینۀ فساد است ) مدرس - جدم بكمرت بزند ( همهمه و صدای زنگ ممتد ). مدرس - نمی خواهید نمیگویم. آقا سید یعقوب - نمی خواهیم - مدرس - من مأمورم باین که بگویم.

زنگ ... رئیس - وقتی که عرض کردم مطابق مادۀ 63 مختصر کنید برای همین بود ... چون جنجال زیاد شده بود رئیس از جای خود قیام نمود و مجلس برای تنفس تعطیل گردید.

مجدداً ساعت ده و نیم مجلس تشکیل گردید.

مدرس اظهار داشت اولا من همیشه می دانم که در پیشنهاد باید كم صحبت کرد ولی چون مطلب مهم بود لازم بود مطالبی عرض کنم استجازه کردم آقایان هم اجازه دادند و عرض کردم بدبختانه عرایضم به لحاف رسید و آقایان از میدان در رفتند ( خندۀ حضار ) حالا هم اگر نمی خواهند بشنوند نمی گویم در این ضمن به آقای وزیر مالیه هم در ضمن صحبت چیزی گفتم بهشان برخورد انشاء اللّه الرحمن که رفع ملالت از ایشان می شود از ایشان می پرسم که مهمل یعنی چه اگر گفتند مهمل از چه ماده ای است معلوم می شود ملالتشان بجاست و الا مهمل در شرع ما اثر ندارد. »

قتل سرلشکر طهماسبی

عبد اللّه خان طهماسبی که مدتی فرمانده لشکر آذربایجان و در موقع ریاست وزرائی سردار سپه سمت استانداری آذربایجان را عهده دار بود ، مورد سوءظن سردار سپه واقع شد. پهلوی به آذربایجان رفت او را همراه خود بتهران آورد. مدتی حاکم نظامی تهران بود. در موقع تغییر رژیم نقش مهمی داشت و در کابینۀ اول فروغی وزیر جنگ شد تا آن جا که قدرت داشت به پهلوی خوش خدمتی کرد و کتابی هم بنام « تاریخ شاهنشاهی رضا شاه پهلوی » در تعریف رضا خان برشتۀ تألیف

ص: 457

در آورد. در تاریخ 11 آبان ماه 1306 بوزارت فوائد عامه منصوب گردید. روز شنبه 29 اسفند 1306 برای سرکشی راه بروجرد و خرم اباد بطرف لرستان حرکت کرد. روز 14 فروردین 1307 در موقعی که از پل کلهر بخرم آباد در گردنۀ رازان مراجعت می کرد و اتومبیل بایستی از تنگه ای عبور نماید با سه نفر که در کمین نشسته بودند برخورد می نماید و بطرف او شلیک می شود. رانندۀ اتومبیل مقتول و بعد گلوله ای هم بشکم سر لشکر اصابت می کند و ضاربین چند جای بدن او را با دشته زخمی و فرار می نمایند.

سازگار (1) رئیس دفتر او بود در اتومبیل پشت سر می رسد و او را بزحمت به بروجرد می رساند و چون حالش وخیم بود فوراً بتهران تلگراف می شود دکتر سعید مالك ( لقمان الملك ) و دكتر محمد خلعت بری با طیاره فرستاده می شوند. معالجات مفید واقع نمی شود و فوت می کند.

مخبر السلطنه که این واقعه در زمان ریاست وزرائی او بوده در این باره می نویسد : « در اطراف خرم آباد به تیر غیب کشته شد فروردین 1307 از طرف دوست یا دشمن هر دو گفته شد. در تهران و بروجرد ختم گذارده شد که شاه در آن حدود بودند بفاتحه رفتند. در تهران علماء بفاتحه نیامدند و خبطی بود بالای خبط ها. »

می گویند شاه از محل وقوع حادثه بازدید کرد. در مجلس تذکر که در بروجرد برگذار شده بود پهلوی پس از آن که اجازۀ برچیدن ختم را صادر می کند خطاب به حاضرین می گوید :

« مرحوم طهماسبی امیر لشکر وزیر فوائد عامه که از صاحب منصبان محترم وزارت جنگ بود و در نتیجۀ ابراز لیاقت و صلاحیت بمقام وزارت که از مشاغل مهمۀ دولتی است نائل گردید در راه انجام وظیفه

ص: 458


1- در سال 1322 که مرحوم سازگار معاون بنگاه راه آهن دولتی ایران بود و با هم در یک اطاق می نشستیم برای نگارنده نقل نمود که ضاربین مطلقاً قصد سرقت و غارت نداشتند

بقتل رسید. فقدان او موجب بسی تأسف است و چون اظهار قدردانی و پاس خدمت حقوق خدمت همیشه منظور نظر می باشد اینست که شخصاً بمجلس ترحيم آمدم ضمناً به صاحب منصبان و نظامیانی که مأمور این صفحه هستند امر می دهم که این قضیه چون بدست عدۀ قلیلی از اشرار اتفاق افتاده است نباید احساسات خود را نسبت باهالی لرستان که مطیع و منقاد دولت هستند بکینه جوئی و بد بینی آلوده نمایند فقط مرتکبین قضیه باید تعقیب و بمجازات برسند. در خاتمه نسبت بعموم حضار که در مراسم سوگواری شرکت کرده اند رضامندی خاطر خودمان را اظهار می داریم. »

در جلد دوم این تاریخ ( و جلد اول مدرس قهرمان آزادی ) شرحی دربارۀ قتل اقبال السلطنه ماکوئی و تصرف خزانه اش نوشته شده است که طهماسبی با چه تدابیری اقبال السلطنه را به تبریز فرا خوانده و بعد او را مقتول نموده است. اینک در تأیید آن مطالب در مجلۀ خواندنی ها شمارهٔ 32 مورخ شنبه 12 فروردین 1323 مطلبی به نقل از روزنامۀ صور دربارۀ قتل اقبال السلطنۀ ماكوئی و قتل سر لشکر طهماسبی درج نموده که عیناً ذیلا نقل می گردد.

چطور سرلشکر امیر طهماسبی کشته شد ؟

« من رئيس بهداری لشکر آذربایجان بودم - سر لشکر امیر طهماسبی فرمانده قوای شمال غرب بود. در قسمت خود مشغول مداوا و معالجۀ بیماران بودم - ناگهان از طرف فرماندهی لشکر بقید فوریت احضار گشتم - بیماران را به پزشکان دیگر سپردم و خود روانۀ مقر فرماندهی کل گشتم وقتی وارد شدم پیش خدمت ورود مرا اطلاع داد ، چند دقیقه طول کشید آنگاه بداخل اطاق راهنمائی گشتم.

امیر طهماسبی را بخلاف همیشه عصبانی دیدم - در هنگام خشم و غضب کسی را یارای مکالمه با او نبود - چشمانش سرخ و قیافه اش

ص: 459

در هم و آتشی بود - منظرۀ مخوفی بخود گرفته و ترس و وحشتی در دل نظاره کننده ایجاد می کرد - او فعال ما يشاء بود و در حوزۀ مأموریت خود هر چه می کرد بدون معارض بود - برای من هم كه يك پزشك پیر و معیل بودم فرقی نمی کرد زیرا او با يك امر و ارادۀ كوچك ممكن بود باعدامم اقدام کند.

باری سر لشکر امیر طهماسبی شاسی زنگ را فشار داد و پیش خدمت نظامی وارد اطاق شد ، بالحنی آمرانه و سخت دستور داد کسی از خودی و بیگانه وارد نشود ، خودت هم تا زنگ نزدم نباید وارد اطاق شوی - من با خود می اندیشیدم چه کار مهم و خطیری است چه موضوع مهمی اتفاق افتاده است ؟ دیگر دل در دلم نبود و منتظر بودم حضرت اشرف لب بسخن گشاید وقتی پیش خدمت از اطاق خارج شد لحظه ای سکوت محض در اطاق حکم فرما شد آنگاه حضرت اشرف آغاز کلام کرده چنین گفت :

سرهنگ ! تو اخلاق و رفتار مرا می دانی که اوامر صادره از طرف من بدون چون و چرا و لا و نعم باید اجراء شود - گفتم البته این طور است ! گفت خوب گوش کن - گفتم چشم. گفت می دانی که اوامر نظامی باید فوراً و بلا درنگ اجراء شود ؟ گفتم بلی ! گفت در صورت عدم اجرا تمرد است و تنبیه متمرد اعدام و تیر باران است. گفتم صحیح است. آنگاه گفت : آقای مرتضی قلی خان که فعلا در باغ شازده ( شاهزاده ) ساکن و تحت نظر است باید کشته شود.

گفتم بسیار خوب ولی چون تقصیر او ارتباط بامور نظامی دارد بهتر است پس از محکومیت او را تیر باران کنید.

گفت نه مقصودم این نبود ! گفتم پس مقرر فرمایند او را در میدان عمومی در حضور مردم بدار آویزند و حکم محکومیت او را در حضور دیگران قبل از اعدام قرائت کنند تا تنبیه و مجازات او موجب عبرت دیگران گردد - گفت سرهنگ چرا خودت را بکوچه علی چپ می زنی ؟ گفتم پس چه می فرمائید ؟ گفت می خواهم بدست تو

ص: 460

کشته شود !

گفتم قربان ! من پزشکم و برای معالجه و درمان استخدام شده ام نه برای آدم کشی ! گفت نه تو نظامی هستی و باید امر را اجراء کنی والا خودت تیر باران خواهی شد ! من فوراً حواسم پیش خالق رفت و در دل اشهد خود را گفتم - آنگاه بی مقدمه بر خاستم و شمشیر حمایل خود را روی میز حضرت اجل گذاشتم. کلاه را از سرم برداشته روی میز نهادم. حضرت اشرف فرمود چه می کنی مگر دیوانه شده ای ؟ گفتم خیر قربان امر نظامی بپاگون و لباس نظامی است و من لباس نظامی را از تن خارج کردم تا مجبور نباشم امر خلاف قانون و وجدان را اجراء کنم. اگر امری دارید بلباس های بیروح من بکنید مرا مستخلص کنید که بدنبال کارخود و طبابتم بروم.

این بگفتم و بر خاستم ولی او هم با کمال عجله از جای خود بر خاست و مرا در آغوش گرفت و گفت مرحبا بر جوان مردی و وجدان تو. آنگاه مرا بوسید و گفت دکتر برو راحت باش ولی از این مقوله صحبتی نکن که پای مرگ و نیستی در کار است. گفتم چشم من رفتم ولی او از این عمل صرف نظر نکرد و این امر را بيك نفر پزشك مجاز ارمنی واگذار نمود و او هم از ترس جانش مبادرت به قتل شخص رشید , میهمان نواز مرحوم نمود.

صبح گاهان با یکی از همکاران مشغول صحبت بودم که ناگاه از طرف فرماندهی کل قوای شمال غرب احضار شدم ، بمقر فرماندهی رهسپار شدم.

از آن جا مرا بباغ هدایت کردند محشر غریبی برپا بود کلیۀ پزشکان مشهور شهر از قبیل دکتر رفیع امین ، دکتر فلاتی ، دکتر توفیق و غیره حاضر بودند. من خیال کردم موضوع مشورت طبی است ولی پس از استعلام گفتند نه کار مرتضی قلی خان ماکوئی تمام شده است و حضرت اشرف می خواهند بدانند که علت مرگ او چه بود تا جریان أمر را بمرکز گزارش دهند. من در دل خود باین وضع

ص: 461

دل خراش و مسخره لعنت می گفتم.

آن وقت دکتر رفیع امین گفت بلی این شخص در يك موقع ورم کلیه داشت و مرا برای معالجه بشهر و محل خود خواست. دکتر فلانی هم گفتۀ او را تصدیق کرد و من مدعی نیستم که گفته و ادعای آن ها کذب بوده است زیرا آن ها از قضیۀ قتل عمدی آگاه نبودند اما من که هیچ گونه سابقه ای راجع به بیمار بودن او نداشتم و در یک بار که مهمان او بودم او را در کمال صحت و تندرستی دیدم گفتم من اطلاعی ندارم از طرف فرماندهی امر شد که صورت مجلسی تشکیل شود و علت مرگ او را بنویسند. فوت او را ورم کلیۀ مزمن ذکر کردند و امضاء نمودند و بمن هم تکلیف کردند امضاء کنم من هم در ذیل امضای آقایان مزبور نوشتم : امضای آقایان دکتر رفیع امین و دکتر فلاتی و دکتر توفیق تصدیق می شود و چون در آن موقع حواس ها پریشان بود بدون این که توجه کنند چه نوشته ام صورت مجلس را گرفته و آن مرحوم را با تشریفات مجلل و با شکوهی تشییع جنازه کردند.

بعد از حمل جنازۀ مرحوم مرتضی قلی خان ماکوئی حضرت اشرف در جلو من و چند نفر دیگر از عقب بگل خانۀ باغ که با سطح زمین چند متر فاصله و ارتفاع داشت رفتیم و همین که وارد گل خانه شدیم سر لشکر امیر طهماسبی روی زمین نشست و گفت زانوهایم بلرزش در آمده اند ... در دل گفتم از ندای وجدان زانوهایش می لرزد.

این قضیه گذشت و نام مرتضی قلی خان در افواه فراموش شد ولی ندای حق در گوش من و صدای وجدان همواره در گوش امیر طهماسبی طنین انداز بود چندی بعد دست انتقام او را بسوی کوه های لرستان کشیده و تیر زهر آلود انتقام چنان بر شکمش اصابت کرد که دست بشر کوچک ترین مرحمی بر آن نتوانست نهاد. دکتر لقمان الملك جراح مشهور و دقیق با هواپیما فوراً بمحل واقعه شتافت و ملاحظه کرد که دست امیر طهماسبی بر روی شکمش بمحلی که تیر اصابت کرده نهاده است و ناله و ضجه و فغان می کند.

ص: 462

بالاخره حضرت اشرف با آن همه قدرت و ابهت و عظمت و شوکت در کوه های لرستان دور از زن و فرزند و کس و یار از درد تیر خدنگ بمرد و انتقام آن قتل فجیع را پس داد ... »

طهماسبی و خزانۀ اقبال السلطنه

در جلد دوم این تاریخ (1) دربارهٔ خزانۀ جواهرات و کلکسیون سکه های طلای تمام دنیا اقبال السلطنه ماکوئی از زبان مخبر السلطنۀ هدایت والی وقت آذربایجان و عبد اللّه خان مستوفی استاندار وقت آذربایجان مطالبی نقل نمودیم و در جلد سوم این تاریخ (2) گفتیم که یکی از موارد استیضاح مدرس از کابینۀ سردار سپه غارت خزانۀ اقبال السلطنه و قتل وی بود که سردار سپه نگذاشت استیضاح صورت گیرد زیرا معلوم می شد که این خزانۀ پر ارزش و قیمتی را سردار سپه غارت نموده و بهمین منظور هم او را معدوم نموده است. همه می دانستند که خزانۀ اقبال السلطنه بسیار پر ارزش و مهم بوده ولی چگونه بتهران انتقال داده شده جزو اسرار بود تا آن که پس از شهریور 1320 برای اولین بار طبق خلاصۀ مقاله ای که در روزنامۀ تجدد ایران بچاپ رسید معلوم می شود که خزانهٔ نام برده بوسیلۀ 84 بار شتر بتهران منتقل گردیده است و اگر هر بار شتر فقط 180 کیلو ( حداقل ) باشد جمعاً 15 تن و 120 کیلو بوده است.

اينك عين خلاصۀ مقاله در ذیل نقل می شود :

جواهرات اقبال السلطنۀ ماكوئى

نقل از روزنامۀ تجدد ایران مورخ 5 شنبه 17 مهر 1320 شمارۀ 3243 :

آقای حسن امیر علائی طی نامه ای بروزنامه چنین می نویسد :

بنده در آغاز جوانی داخل خدمت دیویزیون قزاق شده و بعداً

ص: 463


1- در صفحه 421 و 422 تاریخ بیست ساله « مقدمات تغییر سلطنت » چاپ دوم
2- از صفحۀ 125 به بعد در جلد سوم تاریخ بیست ساله « انقراض قاجاره و تشکیل سلسلۀ پهلوی »

تا سنۀ 1308 با درجۀ سرهنگ دومی به ارتش خدمت کرده ام. در موقع تصدی سر لشکر طهماسبی در لشکر شمال غرب مشغول خدمت بودم. بر اثر اختلافاتی که بین سرهنگ پاشا خان رئیس وقت نظمیۀ تبریز و مرحوم طهماسبی پیش آمد پاشا خان مزبور را پرتی بشاه سابق داد كه يك رشته تسبیح مروارید اقبال السلطنۀ ماکوئی بین طهماسبی و بنده تقسیم شده است. شاه امر بتوقیف بنده صادر نمودند پس از تحقیقات معلوم شد که تسبیح فقط دو رشته بوده و با سایر اموال مرحوم اقبال - السلطنۀ ( 84 بار شتر طلا و جواهرات ) حمل بتهران شده است. ضمناً کلیۀ اموال شخصی و اموالم را که بهای آن متجاوز از پانصد هزار تومان بوده شاه سابق ضبط کردند و پس از چند ماه توقیف بدون محاکمه مرخص شدم. در سال 1308 بدون هیچ گونه تقصیری از خدمت ارتش اخراج شدم و گویا یگانه تقصیرم داشتن همین اموال بوده است ... »

مهدی بامداد در جلد دوم شرح حال رجال ایران دربارۀ امیر لشکر عبد اللّه خان چنین نوشته است :

« امیر لشکر عبد اللّه خان امیر طهماسب پسر حاجی خان از افسران قدیمی قزاق خانه بود. در پیشرفت کار رضا خان سردار سپه و تغییر سلطنت خدمات شایانی نمود. در آذربایجان نظم و ترتیب خوبی داد. در سال 1302 خورشیدی اقبال السلطنه ماکوئی را بحیله و تدبیر در عالم دوستی و یگانگی با خود به تبریز آورد و پس از چند روزی بآرامی و بدون سر و صدا او را تلف نمود و بعد تشییع جنازه و فاتحۀ مفصلی برای او گرفت. در سال 1303 خورشیدی که رضا خان سردار سپه نخست وزیر بود از وی بد گمان شد و خواست او را بتهران احضار نماید لکن آذربایجانی ها بواسطهٔ تلگراف های زیادی که بمرکز مخابره نمودند مافع احضار او شدند. دولت ناگزیر شد که با درخواست های اهالی موافقت کرده و چندی در آن جا ماند. چون کندن او از آن جا

ص: 464

کار مشکلی بود سردار سپه تدبیری اندیشید و خودش بعنوان سرکشی بآن حدود عزیمت نمود و بعد با او بکردستان رفت و از آن جا او را با خود به تهران آورد و حاکم نظامی تهران شد. بعد مدتی مغضوب و سخت زیر نظر بود و مداخلی که در این مدت در آذربایجان و جاهای دیگر کرده بود تمام و کمال از او گرفته شد. پس از این که سردار سپه بسلطنت رسید عبد اللّه خان در کابینۀ اول ذكاء الملك در سال 1304 خورشیدی قریب بشش ماه وزیر جنگ بود و بعد در سال 1306 خ در کابینۀ اول مخبر السلطنه وزیر فوائد عامه و تجارت شد در 29 اسفند همین سال برای سرکشی و بازدید راه بروجرد ، خرم آباد و دزفول بطرف لرستان عزیمت نمود لکن در 14 فروردین 1307 خ هنگامی که از پل کلهر بخرم آباد مراجعت می کرد با يك عده ظاهراً ملبس بلباس الوار مصادف شد و هدف گلولۀ آنان واقع می شود و پس از رساندن او به بروجرد در آن جا فوت می کند. »

سر لشکر طهماسبی وزیر فواید عامه کی بود و چرا مقتول گردید؟

سر لشکر عبد اللّه خان طهماسبی با درجهٔ امیر تومانی ( برابر سر لشکری ) رئیس گارد سلطنتی سلطان احمد شاه بود.

ابراهیم خواجه نوری در بازیگران عصر طلائی حدود پنجاه و دو صفحه دربارۀ امیر طهماسبی مطلب نوشته است که اینک قسمت هائی از نوشتهٔ ایشان را نقل می نمائیم تا علل و موجبات قتل او معلوم گردد :

« ... این افسر بسیار با هوش سریع الانتقال تیز یین در هر جائی بود فوری با یک نظر سریع در میدان محبوبیت وضع « استراتژيك » خود و اطرافش را بخوبی می سنجید و مواظب بود ببیند قدرت در کجا است و بدست کیست و به چه وسیله می شود بمركز اقتدار نزديك شد. يك نگاه دقیق به اطراف بر او معلوم بود که بدون شک یکی از مراکز قدرت مجلس شورای ملی است ...

البته یکی از مراکز مهم دیگر قدرت شاه است ...

ص: 465

عبد اللّه خان امیر تومان که با وجود ظاهر غیر آرام و رفتار قدری شتاب زده اش ، مردی بسیار حساب گر و مآل اندیش و پشت هم انداز بود پس از تشخیص مراکز قدرت و بدست آوردن وسائل نزدیکی به آن هائی که متناسب سنخ سلیقۀ او بود با تمام قوا به آن ها چسبیده در آن ها رخنه کرد و خود را جزو لاينفك و مابه الاحتیاج آن ها نمود. از یک طرف شاه را با حسن خدمت و شیرین بیانی و کار راست کنی صمیمانه به خود جلب کرد ...

رفته رفته شاه ( احمد شاه ) چنان به او محتاج شد و علاقمند گردید ، بطوری که نظر امیر تومان عبد اللّه خان مستقیم یا غیر مستقیم تقریباً در تمام برنامه های شاهانه مؤثر واقع گردید ...

محبوبیت غیر عادی امیر طهماسبی در دربار احمد شاه به خودی خود يك منظور دیگر او را نیز تأمین نمود ، باین معنی که روس های تزاری که پالکونيك قزاق خانه مظهر قدرت آن ها ، همیشه در صدد داشتن چشم بینائی در دربار بود - کی بهتر از امیر تومان هم قزاق است هم امیر تومان - هم باهوش و زرنگ و کار آمد و هم سوگلی احمد شاه - باین دلائل پالكونيك قلب آمادۀ او را جلب نمود. به او محبت کرد ، احترامات و شئون او را هر روز زیادتر کرد تا بجائی که چشم و چراغ بالكونيك و خدمت گزار صمیمی او گردید ...

اتفاقات سوم اسفند پیش آمد و وقایعی که یک مرتبه صفحۀ تاریخ ایران را برگردانید.

در ظرف بیست و چهار ساعت عبد اللّه امیر تومان هم مثل سایرین از قدرت و شوکت افتاد - گر چه او را نگرفتند و زندانی نکردند ولی با وجود این عبد اللّه خان امیر تومان یک مرتبه پشمش ریخت - دیگر از پالکونیکی که نقطۀ مهم اتکاء و قدرت او بود نشانی به جان مانده بود و از احمد شاه هم پیدا بود که دیگر آبی گرم نمی شود - عجب ! هر دو میخ زور او یک دفعه از جا کنده شد ، یعنی یکی بکلی از بین رفت و دیگری هم که احمد شاه باشد چنان متزلزل و سست گشت که خودش

ص: 466

را به زور می توانست نگهداری کند ...

روزی که احمد شاه به فرنگ می رفت ، علی الرسم وزراء و درباریان و عده ای از اشراف حضور داشتند - شاه موقع خدا حافظی سردار سپه را صدا کرد و پس از مقداری قدردانی و تعارف دروغی گفت : امیر طهماسبی را به تو می سپارم ، ازش خوب نگهداری کن ، ولی کار دیگری هم به او نده ، بگذار رئیس گارد که منحصر شمشیر بند اوست باشد ...

شاه رفت بفرنگ و سردار سپه اولین کاری که نسبت به عبد اللّه خان امیر تومان کرد این بود که او را اولا در تشکیلات جدید قشون بدرجۀ سر تیپی تنزل داد. و ثانیاً شغل ریاست گارد شاهی را از او گرفت و ثالثاً رئیس تیپ سواره نظامش کرد ... »

ابراهیم خواجه نوری شرحی نوشته که چطور طهماسبی توانست با سردار سپه کنار بیاید و خوش خدمتی از خود نشان بدهد تا سردار سپه فرماندهی لشکر شمال غرب را به او واگذار نماید.

طهماسبی در آذربایجان نفوذ فوق العاده ای بدست آورد. خواجه نوری می نویسد :

« سردار سپه با این قبیل افکار گزارش های آذربایجان را مطالعه کرد و با حوصله و دور اندیشی عجیبی که داشت نقشۀ عزل عبد اللّه را در پستوی دل خود طرح می نمود.

یک روز بالاخره تصمیم گرفت برای احضارش امتحانی بکند - ولی فوری ، همهمه ای از آذربایجان بر خاست و مردمان شمال غرب متفقاً اصرار خود را در نگهداری فرمانده محبوب خود اظهار نمودند.

عجب ! معلوم شد نگرانی ما بی جا نبود - حالا دیگر باید به هر طریقی شده شر او را از آن جا کند - اگر به عنوان گزارش یا چیز دیگر او را بتهران بخواهم ممکن است ( در صورت داشتن قصد طغیان ) تمکین نکند ، و از همین حالا رشته پاره شود. پس خوب است قدردانی و تشویق را همین طور ادامه داده و خودم چندی بعد به بهانه ای آن جا بروم و به مرکز بیاورمش.

ص: 467

در خلال این احوال ، امیر طهماسبی که گول تلگرافات و تشویق های فریبندۀ سردار سپه را نمی خورد ، بخوبی می دانست که ارباب باطنش با او پاك نیست ، پیوسته در صدد خوش خدمتی و خدمت نمائی بود تا بلکه با آن وسائل دل او را نسبت به صمیمیت خود مطمئن سازد - خبر مراجعت احمد شاه از فرنگ وسیلهٔ خوبی به دستش داد - پیش خود گفت سردار سپه لابد يك قسمت از نگرانیش از این است که مبادا من به واسطهٔ سابقۀ درباری باز با شاه بسازم ، و حالا که او بقصد حفظ قدرت از دست رفتۀ خود به ایران بر می گردد من هم از محبوبیت و نفوذی که در یکی از حساس ترین ایالات ایران دارم بنفع شاه استفاده کنم ، و کلاه سردار سپه را پس معرکه گذارم - اگر من مدرك محرز و مثبت خلاف این را به او نشان بدهم قطعاً به صمیمیت من مطمئن می شود و قدر و منزلت من از پیش هم بیش تر می گردد.

باین خیال بنای انتريك را علیه احمد شاه گذاشت و از آن ببعد تلگرافات مختلف و متعدد بود که از طبقات مختلف آذربایجان می رسید (1).

وقتی مهربانی ها و مخصوصاً آخرین توصیه و سفارشی که احمد شاه در موقع رفتن بفرنگ از امیر طهماسبی به سردار سپه کرده بنظر بیاوریم و این انتریک های مهلك عبد اللّه خان را با آن مقایسه کنیم ، یکی از خصوصیات برجستۀ اخلاق این مرد مدبر و زرنگ ، و درعین حال بی وفا ، برایمان روشن می شود. می بینیم که وفاداری و حق شناسی و این قبیل عواطف بار سنگینی بدوش وجدان سهل انگار حضرت امیر نبود - در کمال سهولت هر جا نفعش اقتضا می کرد یک قلم قرمز روی حق و حساب و لوطی گری می کشید. در این مورد لابد بخود

ص: 468


1- سر لشکر امیر طهماسبی در کتاب قطوری که در 734 صفحه بنام « تاریخ سلطنت اعلی حضرت رضا شاه پهلوی » نوشته تمام این تلگراف ها و اقداماتی را که علیه احمد شاه نموده و رفتار ناهنجاری را که در مدتی که حاکم نظامی تهران بوده با ولیعهد محمد حسن میرزا داشته و او را از ایران بیرون نموده بچاپ رسانیده است که در جلد سوم این تاریخ نقل شده است

می گفت راست است که احمد شاه به من خیلی محبت کرده ، ولی حق شناسی امروز من چه فایده ای برای او و برای من خواهد داشت جز این که من هم به طناب پوسیدۀ او به چه بیفتم نتیجۀ دیگر ندارد - حالا که سلطنت او محکوم به فناست ، بگذار ما هم بسهم خود يك لگدی بزنیم که اقلا برای خودمان فایده ای داشته باشد ...

البته سردار سپه که مرد بسیار زیرک و آدم شناسی است ، این بی وفائی و حق ناشناسی امیر لشکر خود را به خوبی می دانست و بهمین جهت تمام خوش خدمتی های عبد اللّه خان را که برای اثبات فداکاری ، حتی تا پای خیانت ولی نعمت قدیم خود هم ایستاده بود ، بدیدۀ سوء ظن می نگریست ، و همین خوش خدمتی نگرانیش را از او بیش تر و اطمینانش را کمتر می نمود ... ولی در ظاهر دم نمی زد و مترصد فرصت بود تا خودش شخصاً به اسم سرکشی و بازرسی به آذربایجان رفته و این مرد خطرناک را با خود به تهران بیاورد و بال او را طوری بچیند که دیگر از پیش او نتواند به خدمت دیگری برود.

به همین منظور هر هفته به شکلی مراتب قدردانی در تهران و در آذربایجان از طرف سردار سپه ابراز شد ، تا این که موقع رسید و تصمیم عزیمت خود را برای سرکشی شمال غرب اعلام نمود ... در گردنۀ قافلان کوه که فعلا با همت امیر طهماسبی باز شده ، فرمانده لشكر وعدۀ معدودی به پیشواز آمده بودند روبان سه رنگی جادۀ تازه ساز را بسته بود - عبد اللّه خان پس از نطق تملق آمیزی قیچی کوچکی به دست سردار سپه داد تا روبان را بریده و راه را افتتاح کند - ... در بیرون شهر تبریز چندین هزار نفر به پیشواز حضرت اشرف آمده بودند ... خلاصه حضرت اشرف با جلال و جبروت فوق العاده با شکوهی وارد شهر تبریز گردید ...

در ظرف چندین روز فرمانده لشکر با کمال خوش وقتی به نشان دادن پیشرفت ها و اصلاحات و بهبودهائی که در زمان او به عمل آمده بود پرداخت - راه های بسیار و جاده های شوسه را ارائه داد ، سربازخانه - هائی که غالب آن ها ، چنان که گفته شد ، به همت خود مردم ساخته شده

ص: 469

بود به چشم کشید - رؤسای عشایر را به خدمت خواند ، و منجمله خواست اسماعیل آقا سمیتقو معروف را نیز با سردار سپه ملاقات دهد. عبد اللّه خان قبلا به اسماعیل آقا تلگراف کرد که در سلماس حاضر شود تا به خدمت حضرت اشرف شرفیاب گردد. حضرت اشرف هم به اتفاق عبد اللّه خان و چند نفر همراهان خودش که از تهران در رکاب آمده بودند وارد سلماس شد - اسماعیل آقا با 800 نفر سوار کرد تمام ملبس به لباس های قشنگ و مهیب کردی ، تمام مسلح صف کشیده و منتظر ورود فرمانده كل لشکر هستند. سردار سپه وقتی عدۀ همراهان خود را که فقط در دو اتومبیل بودند ، دید و منظرۀ هشت صد نفر سوار کرد مسلح را پشت سر

عکس

رضا شاه و فرزندانش 1 - علیرضا 2 - شمس 3 - اشرف 4 - محمد رضا 5 - غلام رضا

ص: 470

اسماعیل آقا مشاهده کرد و سربازخانه را نیز از سرباز خالی دید ، بی اندازه وحشت کرد ، و حق هم داشت - مگر این همان اسماعیل آقا نیست که چهار صد نفر ژاندارم بی چاره را با آن شقاوت کشت ؟ مگر این همان سوارهائی نیستند که مکرر با نهایت بی رحمی همین خنجرهای مهیب خود را از پر شال قطور خود کشیده و شکم ها را پاره کرده و پستان ها را بریده سرها را از تن جدا کرده اند ؟ این فرمانده لشکر ما عجب احمقی است که من و خودش را این طور کت بسته بدام این جانوران انداخته - يك امر اسماعيل آقا الان کافی است که ما را مثل همان ژاندارم ها قطعه قطعه کنند ... با وجود وحشت زیاد باز سردار سپه ، مثل همیشه رل خود را خوب بازی کرد ، ابداً اضطرابی از خود نشان نداد ( فقط یکی دو نفر از محارم او که به اخلافش خوب آشنا بودند و از علائم مختصر ظاهر پی به مکنونات درونی او می بردند فهمیدند ).

اسماعیل آقا به محض دیدن سردار سپه از اسب پائین جست و به رسم خود سلام داد و خوش و بش کرد ولی سردار سپه عمداً اعتنای زیادی به او ننمود و خیلی با تکبر جواب سردی به او داد و یک سر رفت سربازخانه.

در جلو سربازخانه افسری ایستاده بود با نهایت احترام سلام داد ولی فرمانده کل قوا که بعلل دیگر ناراضی و خشمگین بود توجه و اظهار لطفی نکرد و حتی شلاقش از شدت خشم شکست. غضب حضرت اشرف فرو ننشست و بعد وارد سربازخانه شد. همۀ حاضرین مبهوت ایستاده بودند و هیچ کس معنای این را نمی فهمید و سردار سپه پیش از این که دیگران از بهت بیرون آیند به طرف منزلی که برای شب او تهیه شده بود روانه شد. آن شب را تا صبح نخوابید و تمام در اطاق راه رفت - انصافاً حق هم داشت. چرا سمیتقو شبانه با 800 نفر سوارش نریختند به سر این ده پانزده ؟ هنوز هم کسی نفهمیده حتی شنیدم خود سمیتقو هم بعداً از غفلت خود تعجب می کرد و افسوس می خورده است - همان موقعی که بعد از مدتی باز اسماعیل آقا با قشون خود به جنگ لشکر

ص: 471

شمال غرب آمد ، شنیدم که به نزدیکانش گفته بود « من احتمال قوی می دهم که در این جنگ شکست خورده نابود شوم ولی معذلك جنگ خواهم کرد. زیرا سرنوشت من این است و باید مطیع سرنوشت خود باشم و الا در همان شبی که سردار سپه و عبد اللّه خان با چند نفر دیگر دست و پا بسته مثل مرغ ذلیل در دام من افتاده بودند ، حق این بود که از اقبال خود استفاده می کردم و تمام آن ها را می کشتم - چون لگد به بخت خود زده ام محکوم به فنا هستم. »

خلاصه آن شب از شانس سردار سپه ، سمیتقو ، بقول خودش ، از اقبالش استفاده نکرد و صبح همه سالم از سلماس بیرون رفته و به سمت سلماس کهنه رهسپار شدند ...

... پس از طی تشریفات بازدیدها و بازرسی های لازم و بخشش خلعتی به سمیتقو ، سردار سپه سلماس را ترك كرده و به اتفاق همراهانش به تبریز برگشت.

راوی (1) می گوید وقتی سردار سپه از سمیتقو باندازۀ کافی دور شد در نزديك قهوه خانه ای توقف کرد و نفس عمیقی کشید و به زبان حال گفت : عجب تله ای دوچار شده بودیم ! واقعاً این مردیکۀ احمق ما را در چه مهلکه ای انداخته بود چیزی نمانده بود که مفت نفله بشویم بحمد اللّه به خیر گذشت. ولی تا در خاک آذربایجان هستم ، صلاح نیست کوچک ترین ملامتی به امیر لشکر بکنم ، بگذار از این جا خارج شویم تا حقت را کف دستت بگذارم.

امیر لشکر غافل از نیرنگ روزگار و غافل از « توداری » عجیب سردار سپه ، متصل لبخندها و تمجیدهای حضرت اشرف را با نهایت خوش وقتی تحویل می گرفت ، و همین طور به نمایش آبادی ها و تأسیسات و خدمات برجستۀ خود ادامه می داد تا وقتی که هر چه دیدنی بود دیده شد و خوش و خرم به تبریز برگشتند.

ص: 472


1- گویا راوی دبیر اعظم بهرامی بوده که رئیس کابینه و همراه سردار سپه بوده و با خواجه نوری دوستی داشته است

در تبریز که رسیدند امیر طهماسبی منتظر نشان و ترفیع و انعام و همه چیز نشست و مطمئن بود که با این همه خدمات و جان فشانی و موفقیت ، ناچار مفتخر به قدردانی شایانی خواهد گردید. سردار سپه این انتظار او را با مهارت و سیاست و تو داری قابل تمجیدی بر آورده ساخت ، و با کمال گرمی گفت « واقعاً شخص لایقى مثل تو باید به کارهای مهم تری گماشته شود و ما در تهران احتیاج زیبادی به امثال تو داریم ، بهتر است با خود من بیائی »

رئيس الوزراء با این ریشخند امیر لشکر آیرم را که به تبریز رسیده بود به جای عبد اللّه خان گذاشت و او را از راه آستارا به تهران آورد ...

عبد اللّه خان با گوش های آویزان در رکاب حضرت اشرف به تهران و چند صباحی غصه دار و مأیوس می گشت فقط اسماً معاون وزارت جنگ بود (1).

بنابر آن چه عرض شد پست معاونت یا خود وزارت جنگ شغل حساس و محل قدرتی نبود که بودن شخصی نظیر عبد اللّه خان نگرانی ایجاد کند.

خلاصه عبد اللّه خان چند صباحی در تهران به عنوان معاون وزارت جنگ ویلان و نیمه مغضوب گشت و در ضمن برای صلاح و صرفۀ خود در جلب سوگلی های سردار سپه کوشید و به این منظور خود را بیش از پیش در دل سادۀ یزدان پناه و در قلب احساساتی بهرامی جا کرد ، تا به حدی که روزی این دو مرد پاک دل قد مردانگی علم کرده و با طرح نقشۀ قبلی مصمم شدند در نزد حضرت اشرف شفاعتی از امیر طهماسبی بکنند.

در آن موقع سر تیپ مرتضی خان ، هم فرمانده لشکر و هم حاکم نظامی تهران بود - و چون به کارهای لشکری بیش تر علاقه داشت تا به حکومت نظامی و از طرف دیگر هم چون مایل بود شغل مؤثرتری

ص: 473


1- در دورۀ پهلوی وزارت جنگ هیچ کاره بود و تمام کارهای ارتش زیر نظر ارکان حرب بود که ریاست واقعی آن با پهلوی بود

به عبد اللّه خان رجوع شود تا به این وسیله بلکه خوش خدمتی های آتیه اش رفع کینۀ ارباب را بنماید ، به این دلائل مصمم شد موقعی که بهرامی هم شرفیاب است ، مطلب را مطرح کند ... در اولین فرصتی که به دست آمد گفت « قربان کارهای لشکر بقدری زیاد است که من مشکل به امور حکومت نظامی می رسم ، و بعلاوه حکومت سنخ کار بنده نیست ، اگر اجازه فرمایند ممکن است شخص بسیار مناسبی را برای این کار پیشنهاد کنم ... »

دبیر اعظم هم دنبالش را گرفت و دو نفری لیاقت و خدمتگزاری - های امیر طهماسبی را بقدری با آب و تاب به رخ رئیس الوزراء کشیدند که او عاقبت قبول کرد ولی گفت بسیار خوب من قبول می کنم اما شما این مرد دو رو را نمی شناسید و عنقریب خودتان از این خیر خواهی و رفاقت با او پشیمان خواهید شد.

سر لشکر عبد اللّه خان به این طریق حاکم نظامی تهران شد و با همان جدیت و پشت هم اندازی سابق به قدرت و شهرت و مقاصد سردار سپه بنای خدمت گزاری را گذاشت.

و در آن موقع غالباً رئيس الوزراء ، با سران سپاه و ایادی خود در مجالس خصوصی می نشست و ناهار می خورد و حتی قمار می کرد ، ضمناً مقداری از مطالب مهم را بدون این که ظاهراً جنبۀ مشورت داشته باشد ، با بی اعتنائی و بطور تصادفی در میان می انداخت ، و با مهارت و سیاست خاصی نتایجی که می خواست حاصل می کرد. یکی از همان روزها که عدۀ کمی از امراء را به ناهار دعوت کرده بود ، نزديك ظهر به دبیر اعظم هم گفت « ناهار را با ما بخور ».

در اواخر ناهار سردار سپه در ضمن صحبت بنای کاوش را در جیب های پیراهن نظامی خود گذاشت ، و زیر لبی می گفت « این کاغذ را چکار کردم ، کجا گذاشتم » بالاخره جزو مقداری کاغذهای دیگر ورقه را جدا کرد و داد به سر تیپ مرتضی خان.

یزدان پناه کاغذ را آهسته خواند و رنگش بر افروخت و لب های

ص: 474

نازکش سفید و مرتعش شد و یک مرتبه مثل فنر از روی صندلی جسته و پاها را محکم به هم زد ، دست را با سرعت و عصبانیت بالا گذاشت و با صدای بم و گرمش گفت « قربان تقاضای محاکمه دارم ! »

مطلب کاغذ عبارت از گزارشی بود که حاکم نظامی تهران راجع به یزدان پناه به عرض رئیس الوزراء رسانیده و در آن نوشته بود که سر تیپ مرتضی خان با یکی از سفارت خانه ها رفت و آمد مرموزی دارد (1).

سردار سپه با نگاه ملامت آمیزی به بهرامی و یزدان پناه فهمانید که « نگفتم شما این مرد را نمی شناسید و از شفاعت او پشیمان خواهید شد ؟ »

خواجه نوری شرحی از دوران حکومت نظامیش نوشته و مطالبی که خود طهماسبی هم در کتاب خود آورده که چگونه با درباریان و محمد حسن میرزا ولیعهد رفتار نموده آورده است که مفصل آن را در جلد سوم تاریخ بیست ساله نقل نموده ایم و تکرارش جایز نیست.

خواجه نوری در صفحۀ 149 در زیر عنوان « عاقبت زرنگی زیاد » چنین می نویسد :

« پس از این همه خوش خدمتی ، عبد اللّه خان مقام نخست وزیری را برای خود مسلم می دانست - واقعاً در مقابل آن همه جدیت و پشت هم اندازی كه كمك مؤثری به بر انداختن سلسله قاجاریه نمود و تاج و تخت مملکت ایران را نصیب « داش رضا » ی سابق خود کرده بود دادن نخست وزیری به امیر لشکر طهماسبی زیاد بنظر نمی آمد ...

در 25 اولین جلوس پهلوی به تخت شاهنشاهی اعلام شد و در 29 اولین کابینۀ وزراء با حضور خود اعلی حضرت همایون تشکیل گردید ولی رئیس الوزراء فروغی شد نه امیر طهماسبی ... وزارت جنگ را برای امیر تومان رئیس سابق گارد احمد شاه کاملا کافی دید ...

رضا شاه وقتی به تخت سلطنت مستقر شد و مطمئن گردید که

ص: 475


1- یکی از صفات سردار سپه این بود که اشخاص مؤثر را در مقابل هم قرار می داد تا علیه یک دیگر عمل نمایند

قانون اساسی پشت او است و یقین کرد که ناظران بر امور ایران هم از سیاست کلی او راضی است ، دیگر کم کم وقعی به هیچ کس نگذاشت و هیچ شخصیتی را نخواست در مقابل خود سربلند و محترم ببیند. این حالت تقریباً در تمام کسانی که مدت ها در تاریکی بوده و فشار دیده اند ، دیده می شود که وقتی به مقام عالی رسیدند به قول دکتر « فروید » آن « آزار حقارتی » که مدت ها قلبشان را فشرده یک مرتبه به « عطش جلال » تبدیل می گردد ، و در آن حالت اصرار دارند تمام محترمین را در مقابل خود خوار و خفیف ببینند - آن وقت است که متملقين ، مقرب می شوند و مردمان با مناعت و پر عزت نفس مورد بغض واقع می گردند و در این صورت طبیعتاً کارها بدست نا درستان شارلاتان بی حیثیت پست می افتد و درستکاران عالی مقام شریف را به کنار می اندازند.

امیر لشکر عبد اللّه خان گر چه شیوۀ تملق را هم در دربار سابق و هم در نظام خوب آموخته بود ... معذلك چون از یک طرف به پاس خدمات برجسته اش توقع زیاد داشت و از طرف دیگر هم بی وفائی و حساب گری و هم زرنگیش تولید سوء ظن در ارباب نموده بود به این جهت مکرر مورد گوش مالی واقع می شد و چنان که عادت رضا شاه بود گاه به گاه چکشی به کلۀ همه ، مخصوصاً او ، می زد که مبادا این فیل ها یاد هندوستان کنند.

در یکی از همین موارد که شاه چکش سختی به کلۀ امیر طهماسبی نواخته و سر پر شورش را گیج کرده بود و دل حساسش را سخت به درد آورده ، و او را حقیقتاً به خیال انتحار کشانیده بود ، این سردار نامی با همۀ زرنگی و حساب گریش ، وقتی در اثر آن چکش به فکر انتقام افتاد ، کار بسیار کودکانه و مضحکی کرد ... »

در این موضوع خواجه نوری شرحی مفصل دربارۀ انتقام جوئی امیر طهماسبی از رضا شاه نوشته که بطور خیلی خلاصه چنین بوده که امیر طهماسبی متوسل بشیخی که به دعوی علوم غریبه و جادوگری

ص: 476

و صاحب کرامتی معروف بوده می شود و او هم مراتب را طی عریضه ای محرمانه به رضا شاه می رساند و بر اثر آن محکمه ای خصوصی در دفتر بهرامی مرکب از چند نفر از مقربین منجمله یزدان پناه و آیرم و در گاهی و خود بهرامی تشکیل می شود و شیخ را با امیر طهماسبی مواجهه می دهند. پس از رسیدگی به محکمه ثابت شد که امیر طهماسبی از دست فشار ارباب متوسل به ایادی غیبی و كمك « از ما بهتران » شده است.

خواجه نوری سپس دنبالۀ قضایا را چنین می نویسد :

« پس از این قضیه شاه که بقدرت و شخصیت خود معتمد شده و روز بروز دیگران در نظرش حقیرتر می آمدند امیر طهماسبی را خیلی کوچک تر دید و او را دیگر قادر به این که ضرری برساند و جای او را بگیرد نپنداشت - به این جهت چندی او را بحال خود گذاشت و بعد چون با مقایسه با اغلب وزراء باز امیر طهماسبی را زرنگ تر تشخیص داد دوباره او را به شغل مبتذل وزارت آن دوره مفتخر نمود و او را وزیر فوائد عامه کرد.

انصافاً در وزارت فواید عامه هم خوب کار کرد ، و با این که نظر مستقیم و خرده فرمایشات ملوکانه وسیله و رشتۀ امور را متصل از دست بی قدرت وزراء بیرون می کشید و هرگز مهلت و فرصت ابتکار و عرضه نمائی به کسی نمی داد ، معذلک امیر طهماسبی نظم و ترتیبی که در سازمان آن جا داد و اسلوب صحیحی که در حل و عقد کارها پیش گرفته بود ، موجب تحسین جانشینان منصف او گردید ، بطوری که خودم از سر لشکر جهانبانی شنیدم که با کمال انصاف و حق گوئی می گفت « وقتی به پرونده های گذشته رسیدگی می کردم دیدم تنها کسی که در کارهای این وزارت خانه متد صحیح و نظم حسابی داشته و اثر آن را در پرونده بیادگار گذاشته است همان امیر طهماسبی بود ... » (پایان قسمت نقل شده از کتاب بازیگران عصر طلائی )

ص: 477

انحلال عدلیه

علی اکبر داور ، پس از انتصاب به وزارت عدلیه طی لایحه ای بر خلاف قانون اساسی تقاضای اختیارات کرد و در جلسۀ 64 مورخ 27 بهمن 1305 این لایحه بتصویب رسید.

وزیر عدلیه روز 14 اسفند 1305 بخش نامه ای را تلگرافی مخابره و بموجب آن کلیۀ ادارات و محاکم عدلیه را در تمام کشور منحل نمود. داور برای تشکیلات عدلیۀ جدید به اتفاق چند نفر از قضات مشغول مطالعه گردید و تغییراتی کلی در تمام تشکیلات عدلیه داد روز 5 اردیبهشت 1306 محاکمی را که قضات آن انتخاب شده تشکیل داد و از روز 20 اردیبهشت 1306 عده ای از محاکم شروع

بکار کردند.

فرخی یزدی در مورد انحلال و تشکیلات جدید عدلیه در ماده تاریخی چنین گفته بود : داوری بیدادگر عدلیه را بر گه کشید ( 1345 قمری ) منظومه فرخی چنین بوده است :

تا بکی داری به ایران و به ایرانی امید *** تا بکی گوئی که صبح دولت ایران دمید

تا بکی گوئی که آب رفته باز آید بجوی *** تا کی باید از این الفاظ بی معنی شنید

تا بکی باید که ملت را نمود اغفال و رنگ *** تا بچند این ملت بی مغز را دادن نوید

مملکت یک باره استقلال خود از دست داد *** شاهباز سروری از بام ایرانی پرید

يك نظر بنما به عدليه ببین داور چه کرد *** با تمام آن هیاهو با همه وعدو وعيد

گر نقاب از چهرۀ این عدل بردارند خلق *** رشته را بی پرده دست اجنبی خواهند دید

ص: 478

این هیاهو از برای خدمت ایران نبود *** کرد از ما این سیاست عاقبت قطع امید

سال تاریخش شنیدم از سروش غیب گفت :

داوری بی دادگر عدلیه را بر گه کشید

تقویم پارس در مورد انحلال عدلیه چنین نوشته است :

« وزارت عدلیه - در تعقیب اعلان انحلال عدلیه روز 16 اسفند عدلیۀ ولایات را نیز منحل نمود و سپس برای تسهیل امور يك محكمۀ صلح نامحدود و يك صلح محدود و دو شعبۀ استنطاق در مرکز تشکیل نمود و 21 هزار دوسیۀ معطله را تحت نظر و مطالعه گرفتند روز سه شنبه 6 اردیبهشت احکام صاحب منصبان و رؤسای تشکیلات جدید عدلیه را اعلی حضرت شهریاری پس از مختصر نطق شایسته ای شخصاً اعطا نمودند و نیز تهیۀ موجبات الغاء کاپیتولاسیون را که از اهم مسائل سیاسی و قضائی بود بآقای رئيس الوزراء دست خط فرمودند. « کاپیتولاسیون » در ایران پس از شکست فتح علی شاه از روس ها در معاهدۀ ترکمان چای 1828 نتیجۀ غلبۀ روس ها بود. سایر دول نیز معاهدات خود را با همان زمینه بستند ، در تعقیب صدور امر ملوکانه بدولی که در باب قضاوت قونسولی با ایران معاهده داشتند اخطار شد که عهد نامه های مزبوره منفسخ است و در روز چهارشنبه 20 اردیبهشت کلیۀ محاکم قضائی مرکز افتتاح گردید و از دوشنبه اول خرداد صلحیه های نواحی و محاکم شروع بکار کردند. چون مدت اختیارات وزیر عدلیه کم و قریب به اتمام بود در جلسهٔ یک شنبه 28 خرداد مجلس شورای ملی لایحۀ تمدید اختیارات آقای داور را تصویب نمود و از 15 تیر ماه کلیۀ کارگذاری ها منحل گردید و بطور کلی با بودجۀ خود بوزارت عدلیه منتقل شد وزارت عدلیه تشکیلات اداری خود را بتدریج تجدید و تنظیم نمود عدلیه ولایات نیز متدرجاً مفتوح گردید. »

ص: 479

مخالفت مدرس با اختیارات داور

اولین نماینده ای که پس از تصویب قانون اختیارات و انحلال عدلیه ایراد نطق و ابراز مخالفت نمود مدرس بود و چون مجلس تحت تأثیر دولت قانون مزبور را تصویب کرده بود مدرس منتظر فرصت و موقع بود تا خلاف وظیفۀ نمایندگان را برخ آنان کشیده باشد. این فرصت در موقع طرح بودجۀ سال 1306 مجلس شورای ملی پیش آمد باین ترتیب که در بودجه کل مبلغی هم برای اضافه نمودن صد تومان بحقوق نمایندگان مطرح گردید. مدرس بر خلاف بعضی از نمایندگان که اگر ایراد و انتقادی داشتند نخست شرحی در تمجید و ستایش رضا شاه بیان می نمودند سپس بایراد مطالب می پرداختند ، مدرس ضمن بحث نه تنها تمجیدی از رضا شاه نمی کرد بلکه غالباً نیشی باو می زد و پتکی بر سر فیل قدرت او می کوبید.

مدرس ضمن مخالفت با اضافه کردن حقوق نمایندگان از دویست تومان به سی صد تومان گفت : دولت هر لایحه ای می آورد نمایندگان تصویب می کنند و اگر بوظيفۀ وکالتی خود عمل نمایند حقوق فعلی کافی نیست ولی بوظیفه عمل نمی کنند و هر لایحه ای می آورد تصویب می کنند که نمونۀ آن لایحۀ اختیارات عدلیه است و عدلیه را خراب نموده اند و چون این نطق مدرس یکی از نطق های خوب او است عیناً تمام آن ذیلا نقل می گردد : (1)

جلسۀ 76 مورخ 5 شنبه 26 اسفند ماه 1305 برابر 14 رمضان 1345

مدرس - اغلب روزها از جانب دولت بودجه های زیادی می آید در مجلس ، پول های زیادی هم تصویب می شود ، این اختلاف نظری که حس می شود که در بودجۀ مجلس ما بین آقایان وکلاء موجود است و حال آن که صد و هشتاد یا دویست هزار تومان نسبت ببودجه هائی که

ص: 480


1- این نطق هم در کتاب « مدرس قهرمان آزادی » درج نگردیده و اولین مرتبه است که نقل می گردد

دولت می آورد خیلی کم است معذلك همچو اختلافی حس نمی شود و خیلی از آن ها را هم تصویب می کنیم. همین قدر که یکی از آقایان وزراء یا دولت اظهار کرد بواسطهٔ مصالح مملکتی و مخارج مملکتی است تصویب می کنیم. ورقۀ سفید هم می دهیم و این مبلغی که سالیانه تقریباً صد و هشتاد هزار تومان ...

ارباب کیخسرو - صد و چهل و پنج هزار تومان.

مخبر - صد و چهل هزار تومان.

مدرس - بله ؟ صد و چهل هزار تومان ؟ بسیار خوب صد و چهل هزار تومان بقدری عنوان دارد و عنوان پیدا کرده است که توی کوچه ها هم آدم می گذرد و می گویند وکلاء می خواهند حقوقشان را زیاد کنند و این مسئلهٔ جزئی این قدر عنوان پیدا کرده. باید تعمق کرد که چرا این صد و چهل هزار تومان که فرمودند نسبت باین بودجه هائی که ما دائماً تصویب می کنیم و خیلی از آن ها را هم اجمالا می دانیم به غیر مورد خرج می شود خیلی کم است. مثلا من یک اداره ای را سراغ دارم که پنجاه هزار تومان بودجه اش است و ماهی شصت هزار تومان خرجش است. معذلک شاید بیاید در مجلس تصویب هم شود. ولی این دقتی که بین مخالفین یا موافقین یا در میانۀ مردم نسبت ببودجۀ مجلس اتفاق افتاده است و حال آن که یک وجه جزئی است نسبت بمخارج سالیانۀ مملکتی باید تأمل و تعمق کرد که چرا ؟ حکایت است از انوشیروان که گفت : اگر ناقلی از برای من نقل کند که بفلان کس درهم و دینار و طلا و نقره می دهند و قبول نمی کند من یا راوی را تکذیب می کنم یا می گویم آن شخص که طلا و نقره را قبول نمی کند سفیه است. انسان تا در دنیا است این منزل دنیا منزل متاع دنیا است. البته من تا در این نشاء هستم عبا می خواهم ، قبا می خواهم ، امتعۀ دنیا را می خواهم. مثل این که در نشاء قبل یعنی در شکم مادر که بودم خربوزۀ گرگاب نمی خواستم. آن جا خون می خواستم نمو ما از خون بود. در هر عالمی شخص بمقتضای آن جا لوازم آن جا را می خواهد. پس اگر

ص: 481

يك شخصی تارك شد و از مال دنیا گذشت یا قبول نکرد این خلاف اقتضا است. اگر من نسبت بخودم یا نسبت بغیر گفتم که باید از این مال گذشت یا این مال را قبول نکرد این خلاف مقتضیات ، باید علتش را فهمید. ما باید حسابش را بکنیم که آیا این سی صد تومان یا کم تر یا زیادتر را که از برای آقایان وکلاء مجلس می خواهد تصویب بکند سی صد تومان ، چهار صد تومان ، هر چه زیادتر بهتر ، اما چرا بعضی عقیده شان بر این است که صلاح نیست ؟ و از جمله عقیدۀ بنده هم این است که صلاح نیست. خوبست حتی برای من هم خوبست. بنده این چند سال که طهران آمده ام از ماهی هفت تومان توی این طهران خرج کرده ام تا ماهی هفت هزار تومان اما امروز عقیده ام اینست که صلاح نیست حقوق وکلا اضافه شود مقتضی هم نیست بعضی از آقایان هم که فرمودند مخارج ما زیاد است شما کدامتان شنیدید که حقوق وکالت زیادتر از دویست تومان است و وکالت را قبول کردید ؟ تمامتان در ولایات که بودید و وکیل شدید همه راه می بردید که حقوق وکالت دویست تومان است. حالا آمده اید این جا باقی آورده اید ؟ مگر گرانی شده است طهران ؟ با این که تصدیق دارم که شاید بین آقایان اشخاصی هستند که از خودشان مالیه ای ندارند و ممکن است دویست تومان هم کافی نباشد برای آن ها و مخارجشان زیاد است لیکن بقول حضرات « الامتناع بالاختيار لا ينا فی الاختیار » شما همه شنیدید دویست تومان بیش تر نمی دهند. آن جا قبول کردید. حالا این جا آمده اید فسخ کرده اید ؟ فسخ وقتش باقی است پس بعقیدهٔ بنده اولا مقتضی برای زیاد کردن نیست ثانیاً مانع هم هست. مقتضی که نیست مانع هم هست. اولا بودجۀ مجلس گمان ندارم که سابقاً با وزیر مالیه یا رئیس مالیه صحبت داشته باشند که آیا این صد و هشتاد هزار تومان که می خواهیم زیاد کنیم محل دارد یا نه آقای وزیر مالیه با شما مذاکره کرده اند ؟ ...

وزیر مالیه - مجلس در بودجه اش آزاد است.

ص: 482

مدرس - خیلی خوب. آزاد است. پس فردا اگر بگوئید به جهت این مالیات را پیشنهاد کرده اید ؟ بگوئید برای بودجه مجلس ...

یک نفر از نمایندگان - حق ندارد ...

مدرس - چرا ؟ می گوید شما این جا آمدید دویست هزار تومان زیاد کردید ملاحظه نکردید که محلش کجاست. آیا محل هست. نیست. چون محل می خواهد. پریروز بود در لایحۀ بانك هی بنده و آقای شیروانی و سایر آقایان دیگر پیشنهاد می کردیم که از این پول هائی که هست چند کرور بدهند بجهت سرمایۀ مقدماتی بانك و جواب می دادند محل خرج دارد. شاهزاده دیروز وزیر مالیه شده است. همین وزیر مالیه دیروز می گفت محل خرج دارد - اگر فردا آمدند و يك مالیاتی پیشنهاد کردند برای شانزده ماه دیگر که مدت مجلس مانده است ؟ چون شانزده ماه می شود دویست هزار تومان - رئیس مالیه می گوید يك محل دویست هزار تومانی می خواهم. از کجا ؟ به چه جهت ؟ بجهت بودجه مجلس - شما می گوئید مالیات را تصویب نمی کنیم ؟ می گوید پول هم نخواهید - می گوئید صرفه جوئی از جای دیگر بکن بمن بده ؟ و ثانياً تقريباً در سال پنجاه کرور عجالتاً ما از مردم می گیریم و صرف مملکت می کنیم - عرض بنده این است که آیا در این بیست سال که از عمر مشروطه می گذرد آن منبع عایداتی که ما از این بیست سال برای ملت درست کرده ایم کدام است ؟ ...

کازرونی - قانون استخدام.

مدرس - من مذاکراتم شوخی نیست. یک حقایقی را می گویم کاری هم ندارم می خواهند رأی بدهند یا ندهند. آن منبع عایداتی که در این بیست سال برای این ملت درست کردیم که صد و بیست هزار تومانش را خودمان بر داریم ( مثل نفت جنوب که الان سالی ده کرور می دهد ) کدام است ؟

غیر از این که یک شاهی از جیب مردم در می آوریم حالا یک قران در می آوریم. پانزده کرور در می آوریم حالا پنجاه کرور در

ص: 483

می آوریم غیر از این که تمام را از جیب مردم در می آوریم چه منبع عایداتی را در این مدت بیست سال درست کردیم که در مقابل يك قدریش هم عاید خودمان بشود ؟ مدرس هم عوض الاغ يك درشكه يا يك اتوموبیل داشته باشد که بگویم صد هزار اتوموبیل برای ملت درست کردم یکی هم مال خودم باشد - يك پول منبع عایدات برای ملت درست نکردیم - مالیات منبع عایدات نیست - پول توی جیب آن یکی است در می آوریم می ریزیم توی جیب این یکی. از زمان استبداد هی می نشینید و می گوئید : استبداد ، استبداد يك منبع عایدات نفت جنوب در آوردند که حالا سالی ده کرور بشما مي دهد. اما ما يك عایدات پنج تومانی در این مدت بیست ساله نتوانستیم درست کنیم. ثوابی که امسال ( اگر من بمیرم ) خواهم برد این است که مالیات اصناف را برداشتیم. الحق و الانصاف يك خدمت بزرگی از برداشتن ماليات اصناف کرديم و يك منبع عایداتی هم خیال کرده ایم. صبر کنید معدن آهن استخراج بشود ، راه آهن بجریان بیفتد کم کم این منبع ها بروز کند آن وقت عوض دستمان دامن مان و کلاهمان را بگیریم با زیاد شد ما هم پانصد تومان هزار تومان ببریم - من آرزو می کنم يك روزی بیاید که وکیل هزار تومان حقوق ببرد همین طور که خبری هست که اگر تمام دنیا لقمه بشود و بدهن عالم با عملی گذارده شود حقش وفا نشده - همین قسم اگر هزار کرور بیک وکیلی که حق وكالتش را نسبت بموکلینش رفتار کرده باشد داده شود حقش ادا نشده است - اما ببینیم و حساب کنیم آیا ما چیزی پیدا کرده ایم که از آن منبع ثروت يك قدریش هم عاید خودمان بشود ؟ هرچه بد بگذرد هر چه هم من بگویم مخارجم زیاد است ، اما چاره چیست ؟ دویماً ، سیما چهارماً ( بنده خیلی حال ندارم ) باید تشخیص داد ما که ضد و بیست صد و پانزده صد و ده نفریم و از این محل مقدس که محل توجه عموم است. این محل خیلی مکان بزرگواری است که توجه عموم باین جا است. ما يك مفهوم وكالتی داريم يك مفهوم ولايتی.

ص: 484

گمان می کنم ما که آمده ایم این جا می گوئیم وکیلیم ، ولی نیستیم. ولی آن کس است که آن چه خودش مستقلا صلاح می داند اجرا بکند وکیل این است که نظر موکلینش را بداند. بنده از تمام موکلین خودم که سی کرور باشند یکی را نمی دانم که راضی باشد ما حقوقمان را سی صد تومان بکنیم چرا برای این که ندارند. ندارند !! فقیرند !! بی چیزند !! دیشب من با حالت کسالت پشت کرسی نشسته بودم یک تلگراف آوردند. پاکت تلگراف را که دست من دادند ( یکی از آقایان هم تشریف داشتند ) گفتم : این تلگراف مثل تلگراف های جمهوری می ماند (1) پرسنگین است. او گفت چیست ؟ گفتم این تلگراف را پولش را ملت نداده است باز کردم دیدم مال محمره است. بآن مؤمن گفتم دیدی این را ملت پولش را نداده است. در ایران کسی وجود ندارد که این قدر پول تلگراف بدهد. موکلین ما فقیرند - من می دانم که موکلین من يك كدام میل ندارند من قرض داشته باشم اما بدانید ما که می گوئیم از باب نداشتن ملت می گوئیم آن ها میل ندارند ما حقوقمان را زیاد کنیم. خدا می داند میل ندارند ما وکیلیم ما ولی نیستیم - يك مسئلۀ دیگر می گویم که متعلق بشخصی است که روبروی خودم نشسته است و آن اینست که وزارت عدلیه از روز تأسیس تا حال ده کرور پانزده کرور خرجش شده یک نفر آدم پیدا شد یا خواب دیده بود یا استخاره کرده بود ، گفت می خواهم وزارت عدلیه را منحل کنم. یک نفر ( حق یا باطل ) نگفت چرا ؟ چون ملت متنفر بود. ده کرور پانزده کرور اگر حساب کنیم خرج این عدلیه شده - بدهم نیست. اما تا یک همچو عدلیۀ بدی هم بخواهد درست شود خیلی پول می خواهد - مدرس بد است ، اما تا يك مدرس بدی هم پیدا شود دو قرن لازم دارد. بنده هزار عیب دارم اما تا یک مدرس هزار عیبی هم بنا شود پیدا شود باز دو سه قرن طول دارد. پس کاری نکنیم که مجلس شورای ملی

ص: 485


1- اشاره و کنایه به تلگراف هائی است که در موقع جمهوری بازی به دستور دولت مخابره می شده است

هم مثل عدلیه بشود ( بعضی از نمایندگان - صحیح است ) »

مدرس در این نطق به نکاتی چند اشاره می کند که اهم آن ها اینست که اگر وکلا بوظیفۀ نمایندگی خود عمل نمایند حقوق فعلی کافی نیست ولی بوظيفۀ وکالتی خود عمل نمی کنند و هر لایحه ای دولت می آورد تصویب می کنند. دیگر این که نیشی هم در مورد تلگراف های جمهوری بازی سردار سپه زده که همه مجعول بوده است و در آخر هم با انحلال عدلیه که همه رأی داده اند مخالفت کرده است.

لایحۀ اختیارات وزیر عدلیه بر خلاف نص صریح قانون اساسی بود زیرا مجلس به وزیر عدلیه ( دادگستری ) اختیار داده که خودش قانون وضع کند و خودش مجری قانون باشد.

پس از آن که قانون مزبور بتصویب رسید و مدت آن سپری شده و هنوز کار اصلاحات عدلیه خاتمه نیافته بود مجدداً وزیر عدلیه تقاضای تمدید نمود.

پس از آن که در نوبت اول که قانون بتصویب رسیده بود و مشکلات و خلاف هائی مشاهده شد ، دکتر مصدق بعنوان نطق قبل از دستور در این باره مطالبی اظهار داشت و در موقع تقاضای تمدید هم مطالبی بیان کرده بود که واجد اهمیت است و مستلزم نقل قسمت هائی از آن می باشد و اینک ذیلا نقل می گردد :

نطق دکتر مصدق

*نطق دکتر مصدق (1)

در جلسۀ مورخ 18 خرداد ماه 1306

یک پادشاهی بمن ناچیز که هیچ قدر و قیمتی در این مملکت ندارم اهمیت می دهد و این طور می کند چون وقتی که من يك عرضی می کنم می داند من غرضی ندارم. چرا ؟ برای این که

می خواهم او پادشاه

ص: 486


1- نقل از کتاب « دکتر مصدق و نطق های تاریخی او در مجلس پنجم و ششم »

ابدی این مملکت باشد و تمام اهل مملکت از او استفاده نمایند و مردم او را ستایش کنند و او راروی سر بگذارند - و چون اعلی حضرت همایونی می دانند که من غرضی ندارم و فقط خیر خواه شخص شاه هستم لذا می فرماید که فلانی من عرایض تو را قبول کردم و همین طور هم کردم پس بنابر این شخص شاه به همۀ مردم و بعقاید آن ها علاقه مند است ، عقاید وکلا را حفظ می کند ، وکیل در حقیقت نمایندۀ ملت است خوب اگر واقعاً شخص پادشاه نمی خواست وکیل اظهار عقیده بکند خوب دیگر مجلس شورای ملی لازم نبود پس وقتی که مجلس هست برای اینست که وکیل مطالب خودش را عرض کند و عقایدش را در مجلس بگوید و شخص شاه بموجب اصل قانون اساسی که شخص اول این مملکت است فوق قانون است ولی مسئولیت ندارد ...

بنده روی همین اصل که باید ایرانی مملکت را اداره بکند روی همین اصل که یک نفر ایرانی پیدا شد و مملکت را باین صورت در آورد بنده با آقای داور از آن روزی که آمده اند وزیر عدلیه شده اند. و لوایح شان را آوردند بمجلس تا این تاریخ موافقت کردم چرا ؟ چون بنده افتخار می کنم و آرزومند بودم که همان طور که یک ایرانی پیدا شد وزارت جنگ را اصلاح کرد یکی دیگر هم پیدا شود وزارت عدلیه را درست کند ، یکی دیگر هم پیدا شود وزارت مالیه را درست کند ، یکی دیگر وزارت داخله را بالاخره اگر ما درست کنیم می گویند ایرانی درست کرد ولی اگر اروپائی درست کرد می گویند اروپائی درست کرد و این برای ما افتخار نیست. بنده معتقدم که ایرانی باید کار خودش را خودش بکند.

آقا میرزا هاشم آشتیانی - آقا عدلیه را با وزارت جنگ قیاس نفرمائید.

دکتر مصدق - اجازه بدهید آقا من غرض و نظر خصوصی ندارم

شیروانی - عدلیه هم اصلاح شده است همه اصلاح است.

( همهمه نمایندگان - صدای زنگ نایب رئیس )

ص: 487

آقا میرزا هاشم آشتیانی - اعمال اعلی حضرت را با دیگران قیاس نکنید.

دکتر مصدق - او هم نوکر اعلی حضرت است ...

( همهمه - صدای زنگ )

نایب رئیس - ( خطاب به آقای دکتر مصدق ) بفرمائید.

دکتر مصدق - عرض کنم که بنده با آقای وزیر عدلیه کاملا موافقت کردم ولی حالا ممکن است یک عده از آقایان این جا بفرمایند فلانی تو که موافق بودی چرا بلوایح او رأی ندادی ؟ بله بنده به لوایح او رأی ندادم ولی دلیل هم دارم چون بهمان اندازه که بنده عقیده دارم یک نفر ایرانی باید کار کند اگر يك نفر ایرانی هم سلیقه اش با سلیقۀ بنده یکی نباشد بنده مجبور نیستم بلوایح او رأی بدهم. ایشان قبل از این که عدلیه را منحل کنند تشریف آوردند با بنده مشورت کردند. چهار اصل را ایشان بطور کلی برای اصلاحات عدلیه در نظر داشتند. اصل اول اصل انحلال عدلیه که عدلیه منحل بشود ، اصل دوم آن که قوانينى جديداً وضع شود و در معرض آزمایش و امتحان در آید بعد بیاید در مجلس. اصل سوم این که قانون استخدام نسخ نشود و ايشان يك اشخاصی را از خارج وارد عدلیه کند. اصل چهارم این که بودجۀ عدليه طوری بشود که همه کس بتواند در عدلیه وارد بشود و کار بکند. بنده همان وقت نظریات خودم را راجع به این چهار اصل خدمتشان عرض کردم.

اولا در باب اصل اول عرض کردم که آقا عدلیۀ ما يك عدلیه ای است که از آثار مشروطیت است و نمی شود آن را منحل کرد و قاضی را متزلزل نمود ، اگر قاضی را شما هر روز متزلزل کردید کار از پیش نمی رود ، اگر چهار نفر قاضی بد در عدلیه باشند دلیل بر این که سی نفر دیگر هم بد هستند نیست فقط عیب عدلیه این است که یک محكمۀ انتظامی خاصی ندارد که محاکمه بکند. صد نفر قاضی را هر دفعه بنوبت از استیناف و تمیز دعوت می کنند و می نشینند حرف می زنند

ص: 488

و بالاخره نان بهم قرض می دهند و بايد يك محکمه انتظامی خارج از عدلیه که سه یا چهار نفر از مبرزین مملکت باشند بانتخاب مجلس دعوت کنند و بیایند دوسیۀ اشخاص بد را بفرستند پیش آن ها و اگر آن ها گفتند که بدند از عدلیه خارجشان کنید این بود نظریۀ بنده روی انحلال عدلیه. بعد هم خود آقای داور کاملا تصدیق فرمودند که انحلال صحیح نبوده است و صلاح مملکت نیست چون که در مادۀ یک صد و بیست و پنج قانون جدید تشکیلات عدلیه خودشان قید کرده اند که هیچ محکمه عدلیه را نمی شود بدون تصویب مجلس شورای ملی منحل کرد ، این را قید کرده اند. و اما در مسئلۀ نقض قوانین عقیدۀ بنده این بود که ما در این مملکت بیست سال است يك قوانینی داریم اصول تشکیلات و اصول محاکمات و غیره و اگر نواقصی داشته باشد در حین عمل معلوم شده است ، حالا اگر ما بیائیم و قوانین جدیدی در جریان بیندازیم این ها هم لااقل بیست سال دیگر وقت می خواهد تا نواقصشان معلوم شود و ممکن است ده پانزده ماده نواقص و معایب آن قوانین را بیاورند بمجلس بگذرانند و بالاخره عقیده داشتم که مجلس شورای ملی نمی تواند به دولت اجازه قانون گذاری بدهد چرا ؟ برای این که این مثل این است که یک کسی اجازه اجتهاد خودش را بکس دیگر بدهد.

اجتهاد غير قابل انتقال است و ما هم وکیل در توکیل که نیستیم که بدولت بگوئیم برو قانون وضع کن. از این جهت این قسمت را هم بنده رأی ندادم. اما مسئلۀ سوم راجع بقانون استخدام بود خدمتشان عرض کردم که قانون استخدام را شما تغییر ندهید قانون استخدام نباید تا صد سال تغییر پیدا کند چون مردم کشور تقاعد می دهند و زحمت می کشند و سابقه درست می کنند یک مرتبه شما او را نقض کنید. مردم دیگر امیدواری ندارند بنابر این عرض می کنم اگر می خواهید اصلاح کنید حقیقتاً درست اصلاح کنید.

حالا اگر شما می خواهید بگوئید که من از اشخاص خوب این

ص: 489

مملکت می خواهم بیاورم در عدلیه شاید در خارج دو نفر خوب باشد اما دویست نفر که خوب نیست آن وقت بعنوان این که درب عدلیه باز شده است و قانون استخدام از بین رفته است می ریزند توی عدلیه. اما در باب اضافه حقوق. در این قسمت هم نظر بنده این بود که جنبۀ صحت عمل يا مسلك يا عقيده فقط و فقط مربوط باضافه حقوق نیست مثلا يك چيز را عرض می کنم خدمت آقایان. آقای میرزا محمد علی خان مستوفی فارس که آقای رئیس الوزراء هم ایشان را خوب می شناسند ایشان خیلی وضع زندگانی شان غیر معلوم است یعنی يك معاش منظمی ندارد آقای داور تشریف می برند منزل ایشان و ایشان را برای عضویت تمیز دعوت می کنند البته کسی که معیشت او غیر منظم باشد چهار صد تومان حقوق عضویت دیوان تمیز را باو بدهند عرش را سیر می کند و سرش را جای پایش می گذارد.

خلاصه با ایشان مذاکره کردند ولی وقتی که ایشان در روزنامه خواندند که فردا باید بروند و در عدلیه قسم بخورند برداشتند يك کاغذی نوشتند بوزیر عدلیه که بنده شصت سال است حقیقاً مذهب و عقیده خودم را حفظ کردم و کار کردم حالا اگر بیایم و قسم بخورم که بر خلاف قوانین دولتی رفتار نکنم شاید یک قوانینی وجود داشته باشد که مذهب من آن را بمن اجازه ندهد بنابر این خواهش می کنم مرا از این خدمت معاف کنید. حالا يك اشخاصی که یک عقیده ای دارند آن ها روی پول جائی نمی روند. وقتی کسی روی پول یک جائی برود نمی شود باو اطمینان کرد. این هم عقیده بنده بود در این قسمت حالا هم بنده عرض می کنم که بنده با آقای داور کاملا موافق هستم ... »

دربارۀ تمدید اختیارات وزیر عدلیه

نقل از مذاکرات مجلس جلسۀ 119 ، مورخ 25 خرداد 1306

« ... دکتر مصدق - بنده آن دفعه با مادۀ واحده موافقت نکردم و علتش هم این بود که اساساً قانون گذاری را از مختصات و وظایف

ص: 490

مجلس شورای ملی می دانم. اگر بنا باشد مجلس بوزراء اجازه بدهد که بروند قانون وضع کنند پس وظیفۀ مجلس شورای ملی چیست ؟

این حق بموجب اصل 27 قانون اساسی از وظائف مجلس شورای ملی است و هیچ مجلسی هم نمی تواند این حق را بدولت واگذار کند.

این عقیدۀ بنده بود و از همین جهت هم رأی ندادم ولی علت آن که در آن وقت حرف نزدم این بود که یک چیزهائی در جرائد نوشته می شد و یک حرف هائی زده می شد که باید عدلیه منحل شود و اصلاح شود و ما دیدیم اگر حرف بزنیم و مخالفت کنیم خواهند گفت که مخالف با اصلاحات هستند و حالا که یک نفر ایرانی آمده و می خواهد اصلاحاتی بکند نمی گذارند. این بود که بنده ساکت ماندم ولی حالا نظرم این است گذشته از این که قانون گذاری از وظایف مجلس شورای ملی است ما باید یک نظری هم بقوانینی که در این چهار ماهه گذرانده اند بیندازیم. و باید آن ها را تحت نظر گرفت و دید این قوانینی که وضع شده خوبست یا بد است ؟ اگر خوبست که بسیار خوب ، یک اشخاص خوبی که اطلاعاتشان كامل بوده يك قوانین خوبی وضع کرده اند ولی اگر دیده شد که این قوانین خوب وضع نشده آن وقت البته صلاح در این است که مجلس شورای ملی حق قانون گذاری بدولت ندهد. و مثل مواقع عادی دولت را مکلف کند که قوانین خودش را بمجلس بیاورد و باتفاق یا اکثریت آراء از تصویب نمایندگان بگذراند تا مسئله بيك صورتی بگذرد که در صلاح مملکت باشد ... »

« اشخاصی که قبل از انحلال عدلیه مستخدم و یا منتظر خدمت عدلیه بوده و در تشکیلاتی که بموجب اختیارات حاصله از مادۀ واحده 27 بهمن 1305 داده می شود از طرف وزیر عدلیه دعوت نشوند اعم از این که سابقاً امتحان داده یا از امتحان معاف بوده اند در آتیه نمی توانند بخدمت قضائی و پارکه پذیرفته شوند مگر با دادن امتحان مطابق پروگرامی که وزارت عدلیه تنظیم خواهد نمود.خوب. آیا

ص: 491

این ماده نسبت باشخاصی که آمده اند و سابقاً يك امتحانی داده اند دولت آن ها را قبول کرده و پذیرفته و یک حقوقی پیدا کرده اند که آن را به اصطلاح اروپائی « دروا آکی » یعنی حقوق مکتسبه می گویند ، يك ظلم فاحش نیست ؟ و يك رفتاری بر خلاف عدالت و انصاف نیست که یک اشخاصی بیایند و در تحت نظریات شخصی بگویند آن هائی که از سابق حقوق مکتبسه داشته اند برای این که دعوت نشده اند باید حقوقشان از میان برود ؟ این اشخاص امتحان داده اند و با يك شرایطی قبول شده اند و آن شرایط هم البته صحیح بوده است ، قانون گذار و مجلس و دولت هم تمام آن شرایط را قبول کرده اند. وقتی که کسی با چنین شرایط پذیرفته شد و دارای حقوق شد گمان نمی کنم امروز کسی بتواند این حقوق را از او بگیرد ... ».

نقل از مذاکرات مجلس ، جلسۀ 120 ، مورخ 28 خرداد ماه

« دکتر مصدق - ... و اگر بنده در مجلس عرضی کرده ام ، ایشان تصور کرده اند که من خواسته ام بگویم که ایشان خواسته اند بنده را تطمیع کرده باشند برای رفتن به عدلیه بنده خدا شاهد است که یک چنین تصوری را بهیچ وجه من الوجوه نکرده ام ، مقام و ساحت ایشان منزه از این است که کسی را تطمیع بکنند. ایشان اگر فرمایشی ببنده فرمودند از روی عقایدی بود که به بنده داشتند و مایل بودند که بنده را ببرند بعدلیه و واقعاً از وجود بنده استفاده کنند و بنده هم اگر نرفتم فقط برای این بود که ایشان با این که کمال عقیده را ببنده دارند ولی عرایض بنده را قبول نکردند. این بود که گفتم خوب این جا يك اختلاف است حضرت عالى بمن عقيده داريد لكن عقاید مرا نپذیرفتید بنابر این من در عدلیه چه کار می توانم بکنم. اصل قضیه این بود والا بنده بهیچ وجه من الوجوه سوء نظری ندارم. این را مخصوصاً خواستم توضیح داده باشم مبادا یک سوء تفاهمی شده باشد. اما راجع به پیشنهاد در

ص: 492

باب توضیحاتی که راجع بمادۀ پیشنهادی خودم دارم قبلا لازم است که خاطر محترم آقایان را مسبوق کنم که توضیح هر چیزی باید متناسب با آن چیز باشد. اگر یک کسی نقشه ای بکشد برای ساختن يك شهر بزرگی و بعد بخواهد در آن نقشه توضیحی بدهد هر قدر که آن شهر بزرگ تر باشد توضیحش مفصل تر است ولی اگر يك كسی بخواهد یک نقشه ای بکشد برای يك دهی البته چون ده كوچك است توضیح آن هم باید کوچک تر و مختصر باشد.

بنابر این توضیح هر پیشنهادی باید متناسب با آن پیشنهاد باشد. اگر بنده پیشنهاد می کنم که اختیار قانون گذاری از مادۀ واحده موضوع بشود این مسئله بقدری بزرگ است که شما امروز که

می خواهید برای شش ماه دیگر اختیار جان و مال مردم را بيك وزارت خانه واگذار کنید که خودش قانون وضع کند و خودش اجرا کند بنده اگر در این موضوع پنج ساعت هم توضیح بدهم باز زیاد نیست ولی معذلك بنده تا حدی که ممکن بوده است توضیحات خودم را باختصار نوشته ام و در این جا بعرض آقایان می رسانم. امیدوارم که آقایان توضیحات بنده را قبول بفرمایند و توجه بفرمایند و اگر هم نظریاتی دارند بر رد دلایل بنده بفرمایند بنده خودم یکی از اشخاصی هستم که با کمال انصاف و وجدان هر فرمایشی آقایان بفرمایند قبول می کنم و خدا می داند هیچ مقصودی ندارم غیر از این که می خواهم امروز که یک نفر ایرانی می خواهد اصلاحاتی در عدلیه بعمل بیاورد موفقیت تامه داشته باشد. بموجب اصل 27 متمم قانون اساسی قوای مملکت به سه شعبه تجزیه می شود : قوۀ مقننه . قوۀ قضائیه . و قوۀ اجرائیه.

وضع قانون که عبارت از قواعد و احکامی است که هیئت تقنینیه برای حفظ انتظامات جامعه تصویب می کند از وظایف قوۀ مقننه است و چون بموجب اصل 28 متمم قانون اساسی « قواء ثلاثۀ مزبوره همیشه

ص: 493

از یک دیگر ممتاز و منفصل خواهد بود ».(1)

لذا قوۀ تقنینیه نمی تواند انجام این وظیفه را بعهدۀ یکی از قوای دیگر واگذارد که هم واضع قانون باشد و هم قانون را تطبیق نماید و اختیاراتی که مجلس شورای ملی در ادوار تقنینیه به کمیسیون عدليه مجلس برای وضع قوانین داده است با این اصل مخالف نیست زیرا کمیسیون مزبور جزء قوۀ تقنينيه و بعلاوه قوانینی که در دورهٔ پنجم تصویب نموده جامع نظریات تمام نمایندگان بوده است و بنده مخصوصاً قوانین موقت را عرض نمی کنم زیرا قانونی که واضعش بشر است دائمی نیست و کلمۀ موقت هیچ اثری از آثار قانون را تخفیف نمی دهد و اگر ما قائل شویم که یکی از قوای دیگر بتواند وظیفهٔ مجلس را انجام دهد آیا بهتر نیست که مجلس این حق را بتمام وزارت - خانه ها داده و بار يك بودجۀ سنگینی را از دوش مردم بردارد ؟ بنده تصور می کنم همان طور که تصویب دو دوازدهم های موقتی ایجاد سوابقی نموده است که مجلس شورای ملی از انجام یکی از بزرگ ترین وظایف خود که نظارت کامله در جمع و خرخ مملکتی است باز مانده همان طور هم تصویب این قبیل مواد سبب می شود که تدریجاً تمام وزراء تحصيل اختیارات نموده و در انقضاء مدت برای ابقاء مقام و یا انجام کارهای نا تمام بدون هیچ دلیل و برهان درخواست تمدید نماید و بالنتيجه وجود مجلس عاطل شده و آثار قوۀ تقنینیه فقط بودجۀ سنگینی باشد که بدوش ملت می گذارد. اینست عرایض بنده در خصوص مادۀ پیشنهادی

ص: 494


1- این بود عقیده و استدلال صحیح دکتر مصدق دربارۀ اختیارات قانون گذاری در دورۀ ششم تقنینیه ولی هنگامی که نخست وزیر گردید بر خلاف استدلال خود نه تنها اختیار در مورد دادگستری گرفت بلکه اختیارات وسیع دیگر از قبیل وضع مالیات و وضع قانون مطبوعات و امنیت اجتماعی و غیره یک جا گرفت بطوری که دیگر مجلس مقننه مسلوب الاختیار گردید. باید متذکر شد که در تمام حکومت های مشروطه و جمهوری چنین اختیارات وسیعی سابقه نداشته حتی در دورۀ جنگ جهانی دوم هم چنین اختیاراتی به هیچ یك از دولت ها داده نشده و به چرچیل هم با آن همه زیان هائی که بانگلستان وارد گردیده بود و وضع غیر عادی بود داده نشده است

که تصویب آن بر خلاف قانون اساسی است. ممکن است بگویند مخالف قانون مزبور نیست ، در این صورت باید معلوم شود که تمدید مدت در صلاح مملکت هست یا نیست ؟ آیا مادۀ واحده همان طور که تصویب شد بموقع اجرا رسیده ؟ و آیا قوانین موضوعه آن قدر مفید است که صلاح مملکت تمدید شش ماه دیگر را ایجاب می نماید ؟ بنظر بنده تحقیقات در این موضوع از دو جهت ضروری است : اول این که معلوم شود رفتار دولت بر طبق مادۀ واحده مصوبۀ 27 بهمن ماه 1305 بوده یا نه ؟ و بعد قوانینی که وضع شده مفید است یا نیست ؟ تا هر تصمیمی که اتخاذ می شود از روی اطلاع باشد. بموجب مادۀ مزبوره مزبوره که می گوید :« وزیر فعلی عدلیه مجاز است بوسیلۀ کمیسیون هائی مرکب از اشخاص بصیر موادی راجع باصلاح اصول تشکیلات و محاکمات و استخدام عدلیه تهیه و بموقع اجراء بگذارد تا پس از آزمایش بمدت شش ماه در عمل بمجلس شورای ملی پیشنهاد نماید » هر عملی که در عدلیه شده باید مطابق قوانین تشکیلات و استخدام قضات باشد تا این که بمورد آزمایش در آمده موقعی که قوانین مزبور به مجلس پیشنهاد می شوند نواقصشان اصلاح شود چون بنده از جریان عدلیه بی اطلاعم نسبت به تشکیلات عرضی نمی کنم ولی مادۀ اول قانون استخدام قضات را که می خوانم و از این قرار است : « پس از تشکیلاتی که وزیر عدلیه بموجب اختيارات حاصلۀ از مادۀ واحده مصوبۀ 27 بهمن ماه 1305 می دهد احدی را نمی توان بخدمت قضائی و پارکه و ریاست دفتر محاکم پذیرفت مگر این که دارای شرایط ذیل باشد »

بنده نمی دانم مادۀ مزبوره اجراء شده است یا نه ؟ اگر استخدام قضاة و اعضاء پارکه و دفاتر محاکم بر طبق قانون استخدام صورت گرفته جملهٔ « پس از تشکیلاتی که وزیر عدلیه می دهد احدی را نمی توان پذیرفت مگر این که واجد شرایط مندرجه در ماده قبل ، باشد » مورد پیدا نمی کرد ، و اگر قانون اجراء نشده یعنی اوصاف مدعوین بر طبق قانون استخدام جدید نیست چه شده قانونی که برای اصلاحات وضع

ص: 495

شده اجراء نموده اند ...

آیا اشخاص بشرایط معینه در مادۀ اول یافت نمی شد ؟ و یا این که مقتضیات این طور ایجاب می نمود که اعضاء قدیم بدون محاکمه خارج شوند و اشخاص دیگری قائم مقام آن ها گردند.

از همه غریب تر مادۀ دوم است که می گوید : « اشخاصی که قبل از انحلال عدلیه مستخدم یا منتظر خدمت عدلیه بوده در تشکیلاتی که بموجب اختیارات حاصله از ماده واحده 27 بهمن ماه 1305 داده می شود از طرف وزیر عدلیه دعوت بشغلی نشوند اعم از این که سابقاً امتحان داده یا از امتحان معاف بوده اند در آتیه نمی توانند بخدمت قضائی و پارکه پذیرفته شوند مگر با دادن امتحان مطابق پروگرامی که وزارت عدلیه تنظیم خواهد نمود » که این ماده بر خلاف اصل قانون گذاری است زیرا حقی را که اشخاص بر طبق قوانین سابق تحصیل نموده اند حقوق مکتسبه گویند و هیچ قانون گذاری منکر حقوق مکتسبه نمی شود و این حقوق را وقتی می توان از کسی سلب کرد که در نتیجۀ محاکمه باشد.

بنده یک مثال که علماء علم حقوق هم غالباً ذکر نموده اند خدمت آقایان عرض می کنم و آن اینست که سال 1875 میلادی مملکت فرانسه قانون اساسی خود را تجدید نظر کرد نظریاتی مسبب شد که از 300 نفر اعضاء مجلس سنا 75 نفر عضویتشان مادام العمر و دائمی باشد.

مرتبۀ اول این عده را خود مجلس مؤسسان انتخاب نموده و برای مرتبۀ بعد به مجلس سنا حق داد که هر یک از آن ها که فوت نموده عضو دائمی دیگر انتخاب نماید. ده سال بیش تر نگذشت که افکار عمومی نسخ این قانون را که بر خلاف اصول حکومت ملی است لازم دانست ، قانون مزبور نسخ شد بدون این که به حقوق مکتسبۀ اعضای دائمی مجلس سنا که تا چند سال قبل هم یکی دو سه نفر از آن ها بود خلل رساند.

ص: 496

همین ایراد وارد است در موضوع موادی که راجع است به وکلای عدلیه زیرا قانون تشکیلات وکلای عدلیه را سه قسم تعیین نموده :

1 - وکلای رسمی ، 2 - وکلای موقت ، 3 - وکلای اتفاقی.

وکلای رسمی آن هائی هستند که دیپلم مدرسۀ حقوق داشته باشند.

وکلای موقت کسانی هستند که در مرکز و ولایات به توسط کمیسیون های خاصی که در قانون پیش بینی شده انتخاب شوند.

وکلای اتفاقی آن هائی هستند که شغلشان وکالت نیست و فقط در سال سه مرتبه می توانند وکالت نمایند.

بر طبق مادۀ 127 قانون تشکیلات وکلای موقت هر سال يك مرتبه انتخاب می شوند. در ولایات رئیس محکمۀ استیناف 5 نفر از معتمدین محل را دعوت می کند که با خود او يك كميسيون 6 نفری تشکیل داده وکلای موقت را انتخاب نمایند و در مرکز هم وزارت عدلیه کمیسیونی مرکب از 6 نفر تعیین می کند که از بین اشخاصی که دارای شغل وکالت بوده اند کسانی را که دارای اطلاعات کافیه و صحت عمل تشخیص می دهند به اکثریت و با رأی مخفی برای وکالت رسمی یا موقت انتخاب نمایند. اعتراضات بنده در این ماده اینست : اولا بدون محاکمه و محکومیت حق هیچ کس را نمی توان ساقط کرد ، خصوصاً این که اسقاط حق بواسطهٔ رأی مخفی و رأی دهندگان خودشان داوطلب وكالت باشند. ثانیاً همان طور که مقام قاضی تأمین است و هیچ وزیری نباید او را منفصل کند و یا بدون رضایت شغل او را تغییر دهد ، همان طور هم مقام وکیل باید ثابت باشد تا این که بتواند از قضات متخلف شکایت نموده حقوق موکلین را حفظ نماید ، وکیلی را که هر سال یک مرتبه کمیسیون و در حقیقت رئیس استیناف انتخاب کرد متزلزل است و در تحت نفوذ واقع می شود ، لذا قادر نیست که شکایت نماید. ثانیاً در آخر هر سال که رأی مخفی با عده ای از وکلا مساعدت نکرد باید موکلین کارهای خود را نصفه کاره و نا تمام از وکلای منفصل گرفته تحویل وکلای منصوب نمایند.

ص: 497

از این ها غریب تر مادۀ ششم قانون استخدام قضات است که می گوید :

« اشخاصی که بموجب اختیارات حاصله از مادۀ واحده مورخۀ 27 بهمن 1305 در تشکیلات جدید عدليه دعوت شده و قبول خدمت می نمایند ( اعم از این که خدمتی داشته باشند یا خیر ) دارای رتبه خواهند بود که در حکم آن ها نوشته شده باشد و از کلیه حقوقی که قانون برای مستخدمین دولت منظور داشته استفاده می نمایند که بنده تصور می کنم این ماده مخالف هرگونه اصلاح است و از تبصره مادۀ واحده 27 بهمن ماه کاملا سوء استفاده شده است زیرا مقصود قانون گذار این نبوده که اشخاص بی سابقه وارد ادارات شوند و بدون طی مراحل اداری و تحصیل تجربه و اطلاعات یا سیر ترقی درجات عالیه قانون استخدام را حائز گردند بلکه مقصود این بوده است که وزیر عدلیه از اعضاء سایر ادارات که در عدلیه مفیدند با رتبه های خودشان دعوت نماید و از اشخاص تحصیل کرده هم که سابقه ندارند تشویق شده بجای این که عضو مبتدی باشند درجات ابتدائی قانون استخدام را حائز گردند این طریقی که تبصره اجرا شده تنها نه باعث خرابی است زیرا تا اشخاص درجات ابتدائی قانون استخدام را طی نکنند در درجات عالیه نمی توانند مفید باشند بلکه باعث یأس آن هائی است که سال ها خدمت می کنند و هنوز در درجات ابتدائی قانون استخدامند بعلاوه بنده شنیده ام که باستناد این ماده جمعی دعوت و در احکام صادره درجاتشان معلوم و انتظار دارند که بعدها وارد عدلیه شوند حالا مفهوم این ماده همین است یا نیست عرض نمی کنم ولی این را باید گفت که اگر مدعوین سابقه ندارند معلوم می شود ضرورت ندارد والا پس از صدور حکم بلافاصله باید وارد شوند چنان چه سابقه دارند و رتبه هائی فوق رتبه های خودشان بآن ها داده شده کدام عدل و انصاف حکم می کند که سوابق یک عده با رتبه های زیاد حفظ شود و عدۀ دیگر بغضب آقای وزیر مبتلا و حتی از عضویت هم خارج گردند آیا معنی

ص: 498

اصلاح همین است ؟ يك ماده دیگری هم که از منطق دور است مادۀ 44 قانون استخدام است که می گوید « قضات و صاحب منصبان پارکه های هیچ حوزه باستثنای مرکز و حوزه های صلحیه نباید از اهالی آن حوزه باشند » که اگر دلیل آن را می فرمودند اسباب تشکر بود.

این است اعتراضات بنده نسبت بچند ماده که عرض شد چون سایر مواد تا آزمایش نشود عامه عیب آن ها را نمی دانند نسبت بآن ها عرض نمی کنم و یقین دارم که هر بنائی که خشت اول آن کج گذارده شد بهمان حال می ماند. مجلس شورای ملی يك اختیاراتی بآقای وزیر عدلیه داد خوب بود اول يك راپرتی از عملیات چهار ماهه از انتخاب اشخاص و حقوقی که تاکنون تصویب شده بمجلس می دادند و بعد با دلایل موجه درخواست تمدید اختیارات می نمودند ...».

بودجۀ كل جمع و خرج مملکتی

ارقام ذیل بودجۀ جمع و خرج سال 1305 مملکتی پیشنهادی دولت به مجلس شورای ملی است که مأخذ بودجۀ 1306 مملکت قرار گرفته است :

جمع عایدات داخلی و گمرکات 186/400/000

جمع عايدات امتیازات 43/580/000

جمع عايدات متفرقه 4/560/000

جمع عایدات کلیۀ وزارت خانه 21/850/000

جمع كل عايدات 256/390/000

بودجۀ مخارج وزارت خانه ها و دوائر موسسات دولتی 255/384/738

تأسیس بانک ملی ایران

یکی از آرزوها و آمال ملت ایران پس از برقراری رژیم

ص: 499

مشروطیت ایجاد بانك ملی بود که همواره ملیون ایران خواستار آن بودند ، مخصوصاً از طرف مدرس چندین مرتبه ضمن مذاکرات در ادوار مختلفۀ مجلس لزوم آن تذکر داده شده بود. بالاخره لایحۀ قانونی آن در تاریخ اسفند 1305 از طرف دولت تقدیم مجلس گردید و در جلسۀ 99 مورخ 14 اردیبهشت 1306 بتصویب رسید و از طرف وزارت دارائی مقدمات امر شروع گردید و به نمایندۀ ایران در آلمان دستور داده شد عده ای برای ادارۀ بانك استخدام و به ایران اعزام دارد.

در اثر این دستور دکتر لین دن بلات برای ریاست بانک ملی استخدام و روز 23 اردیبهشت 1307 وارد تهران شد و با وزیر دارائی ملاقات کرد تا ترتیب تأسیس و ایجاد بانک را بدهد.

افتتاح بانك ملی

روز 17 شهریور 1307 بانک ملی ایران بدست رضا شاه با تشریفات خاصی افتتاح شد و رسماً شروع بکار نمود ، سرمايۀ اوليۀ بانك بموجب اساس نامۀ مصوبۀ هیئت وزیران دو میلیون تومان تعیین گردید که صدی چهل آن نقداً پرداخت شد. بعداً در تاریخ 14 تیر ماه 1314 به سی میلیون تومان افزایش یافت تجار ایرانی با چهره های گشاده قدم ببانك نهادند و معاملات خود را با بانک شروع کردند و مردم هم از بانک ملی استقبال نمودند. دربارۀ شعبه بانك در بازار و شعبات شهرستان ها قرار شد پس از تکمیل شعبۀ مرکزی به ایجاد شعبات مزبور پرداخته شود.

بانك ملی

در بدو تأسیس مواجه با رقابت بانک شاهی گردید ولی بر اثر استقبال مردم از بانک ملی اقدامات بانک شاهی بمرور بی اثر گردید ولی هم چنان بکارهای بانکی خود ادامه می داد تا در سال 1330 خورشیدی

ص: 500

بفعالیت آن بانك خاتمه داده شد و آن بانك هم ساختمان های خود را ظاهراً ببانك بازرگانی واگذار نمود.

الغای امتیاز چاپ اسکناس

امتیاز چاپ و نشر اسكناس با بانك شاهنشاهی بود که بارون ژولیوس رویتر در 1872 میلادی برای مدت شصت سال بدست آورده بود. این امتیاز از جهات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی برای کشور ایران بسیار زیان آور بود و در پاره ای از مواقع که انگلیس ها با بعضی کابینه ها موافق نبودند و می خواستند آن را ساقط نمایند به بانك اشاره می شد و بانک سیاستی پیش می گرفت که بر اثر آن کابینه ساقط می شد. مانند کابینۀ مشیرالدوله که پس از وثوق الدوله روی کار آمده بود و قرار داد نهم اوت 1919 را بحال تعلیق در آورده مانع اجرای آن شده بود یا در بعضی مواقع بانک سیاستش اقتضاء می کرد و میلش می کشید که مردم را دچار ناراحتی و تولید زحمت نماید ، فقط اسکناس بجریان می گذاشت و از تحویل پول نقره که بیش تر معمول بود ( پول سفید ) خودداری می کرد ، مردم متوحش شده برای تبدیل اسکناس های خود بصراف ها روی می آوردند و آن ها هم با کسر مبلغی اسکناس ها را تبدیل به پول نقره می نمودند. چنان که در یک موقعی که بانک این سیاست

را پیش گرفته بود و موجب خساراتی برای مردم شده بود به سلطان احمد شاه گزارش دادند.

احمد شاه در این باره نامه ای بخط خود به مستوفی الممالك كه رئيس الوزراء بود نوشته است :

نهم شهر ربيع الثانی 1333 قصر جاجرود

جناب اشرف رئيس الوزراء

« شنیدم که دوباره مردم می روند به بانک و اسکناس را تبدیل به پول سفید می کند و صراف ها از یک تومان اسکناس پنج قران کم می کند که

ص: 501

عکس

ص: 502

يك تومان را پنج قرhن بمردم می دهند. این مسئله خیلی جالب اهمیت است می رسیم خدا نکرده اسکناس بشکند آن وقت می دانید چقدر به مملکت ضرر خواهد آمد متجاوز از پنجاه کرور بلکه بیش تر هر چه زودتر جلوگیری کنید که خطرناك است. امضاء احمد شاه

قانون الغاء امتیاز اسکناس بانك شاهی

از قانون ضمیمۀ نمره 5 امتیاز نامه بانک شاهنشاهی ایران

« مادۀ 1 - بانك از حق صدور اسکناس که منحصراً از طرف دولت واگذار شده بود صرف نظر می کند ، مسلم است که بانك عهده دار است که در تحت نظارت کمیسر عالی دولت و تا موعدی که باید بین دولت و بانك معين شود ولی نباید دیر تر از بیستم ژوئن 1931 ( آخر خرداد 1310 ) باشد وجه کلیۀ اسکناس های صادرۀ خود را تأدیه نماید پس از انقضاء موعد مذكور بانك وجه اسکناس هائی را که برای تبدیل به بانك مسترد نشده باشد بدولت خواهد پرداخت.

ماده 2 - در نتیجۀ ماده قبل :

اولا - پس از آن كه بانك تأدیۀ قیمت اسکناس های صادرۀ خود را در تحت نظارت کمیسر عالی دولت انجام داد دولت از حقی که دارد که بتوسط کمیسر عالی خود نسبت به بانك اجرای تفتیش خاصی بنماید صرف نظر می کند.

شغل کمیسر عالی منحل شده و مبلغی که بانك بعنوان حقوق مشار الیه بدولت تأدیه می نمود دیگر بر عهدۀ بانك نخواهد بود.

ثانیاً - از تاریخ اعتبار یافتن این ضمیمه تأديۀ حق الامتياز بانك که عبارت از صدی شش عایدات خالص سالیانه بوده و بر طبق شرایط امتیاز بانک باید بدولت پرداخته شود از عهدۀ بانك ساقط خواهد شد.

ثالثاً - برای جبران انصراف بانک از حق صدور اسکناس دولت در تاریخ 20 مارس 1931 مبلغ دویست هزار لیره پول نقد در لندن

ص: 503

ببانك تأدیه خواهد نمود.

رابعاً - دولت ببانک اجازه می دهد که در معاملات خود املاك غیر منقول را بوثیقه قبول کند و حتی برای وصول طلب خود املاك وثیقه گذارده شده را ابتیاع نماید ولی این مالکیت موقتی بوده و نباید از یک سال تجاوز نماید. » مصوب 6 خرداد 1309

و در آخر قرار داد چنین نوشته اند:

« بنا بر مقررات فوق الذکر وزارت مالیه موافق است که در تمام مدت اجراء این قرار داد کلیۀ معاملات بانکی دولت علیه در ایران که در اختیار خود باشد و هم چنین معاملات برواتی از ایران به خارجه و بالعکس که توسط دولت علیه انجام می گیرد ( برای معاملات مبادلاتی وزارت جنگ که در آن خصوص بانك شاهنشاهی ایران مختار است قرار داد علیحده منعقد نماید ) بلا استثناء توسط بانک شاهنشاهی ایران صورت خواهد گرفت ».

امتیازاتی که به بانک شاهی داده شد

در قبال الغاء امتیاز اسکناس امتیازاتی به شرح زیر به بانک شاهی داده شده است :

1 - بانك متعهد شده است که وجوه دولتی را باستثنای نقاطی که عایدات دولت زیاد است از قبیل عایدات گمرکی خلیج فارس و کرمانشاه و دزداب که دولت باید صرف بدهد بقیه را بدون صرف

انتقال دهد.

2 - عایدات قند و چای و عواید راه که بمرکز انتقال می دهد از بابت صرف برات صدی نیم از دولت بخواهد.

3 - از بابت فرع وجوهی که دولت بحساب جاری می گذارد صدی دو بپردازد.

4 - وجوهی که دولت برسم امانت می گذارد اگر در ولایات باشد بانک در سال صدی سه فرع بدهد اگر در مرکز باشد هر گاه مدت ودیعه یک سال باشد فرع آن از قرار صدی چهار و اگر دو سال باشد

ص: 504

صدی چهار و نیم خواهد بود.

5 - اگر دولت از بانك وجهی دریافت کند چنان چه مساوی با وجوه امانت ثابت باشد از امانت اجرت المثل ساليانه صدى شش ببانك بدهد و اگر از امانت ثابت تجاوز کرد اجرت المثل اضافه صدی هفت خواهد بود.

6 - برواتی که دولت از بابت عایدات خود بخارجه صادر می کند مثل عایدات نفت جنوب و غیره بانک آن ها را صدی نیم کم تر از قیمت برواتی که در همان روز می فروشند از دولت می خرد.

تشکیلات و سرمایۀ بانک شاهنشاهی

سرمایۀ اولیه : 650 هزار پوند

محاسبۀ احتیاطی 470 هزار پوند

اعتبار احتیاطی اسهام بموجب قانون مخصوص 1000 هزار پوند

شعبات در ایران : اهواز - بار فروش - بیرجند - بندر عباس - بروجرد - بوشهر - دزداب ( زاهدان ) - همدان - اصفهان - قزوین - کرمان - کرمانشاهان - مشهد - محمره - نصرت آباد سیستان - رشت - شیراز - سلطان آباد ( اراک ) - تبریز - یزد - عبادان ( آبادان ) - انزلی.

شعبات خارج از کشور :

شعبات بین النهرین : بغداد - بصره - كركوك.

شعبۀ هندوستان : بمبئی

منافع بانک در سال 1304 شمسی : قریب 401 /129 ليره بعد از پرداخت مخارجات و مالیات ( بدولت انگلستان ) و وضع پنجاه هزار پوند بحساب احتیاطی و سی هزار پوند برای استهلاك قیمت ابنيۀ بانك ، بهر سهم شش شلینگ خالص می رسد.

اسکناس های بانك شاهنشاهی ، برای هر شهر اختصاصی بود ، باین معنی که روی اسکناس هر شهر نام آن شهر چاپ شده بود و فقط در همان

ص: 505

شهر خرج می شد ؛ مثلا روی اسکناس شهرستان قزوین عبارت « فقط قزوین اداء خواهد شد » و روی اسکناس شهرستان رشت « فقط در رشت اداء خواهد شد » چاپ شده بود. اگر اسکناسی که روی آن « فقط در تهران اداء خواهد شد » بود را می خواستند در قزوین یا تبریز خرج کنند می بایستی تومانی 4 شاهی یا بیش تر یا کم تر کسر کنند تا بتوان خرج کرد. هم چنین اگر اسکناس اصفهان را می خواستند در تهران خرج کنند کسبه قبول نمی کردند ، بایستی نزد صراف ها یا بانک شاهی برد و تومانی چند شاهی کسر و تبدیل به قران یا اسکناس مخصوص تهران کرد

عکس

طبق امتیاز نامۀ بانک شاهنشاهی ، روی این اسکناس ها صورت ناصر الدین شاه چاپ شده بود و بایستی تا پایان امتیاز بهمان کیفیت باقی بماند ، در حالی که سلسلۀ قاجاریه منقرض شده بود. این موضوع مخصوصاً خاطر رضا شاه را سخت می آزرد چون وی بقدری به پادشاهان

ص: 506

سلسلۀ قاجاریه حساسیت و کینه داشت که در موارد مختلف که صحبت کرد ، عقدۀ دل را می گشود و نیشی به سلاطین قاجار می زد و آنان را عشرت طلب و نالایق و ... .می خواند. حتی بمحض آن که مجلس به حکومت موقتی وی رأی داد ، با آن که مقدار زیادی تمبر پست احمد شاه که در پاریس چاپ شده بود موجود بود ، دستور داد روی آن ها سورشارژ « حکومت » موقتی بزنند ( نمونۀ آن در صفحۀ 32 همین کتاب ملاحظه می شود ). پس از جلوس به سلطنت نیز تمبرهای احمد شاهی را از جریان خارج کرد و تمبرهای بسیار نامرغوبی بجای آن بجریان گذارد.

بهر حال بانك ملی تأسیس شد و شروع بکار کرد ولی نشر اسکناس هم چنان در دست بانک شاهنشاهی بود و چون مدت اعتبار امتیاز خاتمه نیافته بود و بانک شاهی بسادگی و بدون گرفتن غرامت و امتیاز حاضر نبود که از بقیۀ مدت امتیاز چاپ و نشر اسکناس صرف نظر و به بانک ملی واگذار نماید ، مذاکرات مدتی ادامه یافت تا بالاخره موافقت نمود که مبلغ 250 هزار لیره ( یعنی یك سی ام بودجۀ كل مملکت ) بقیۀ مدت امتیاز چاپ و نشر اسکناس را بعلاوه امتیازاتی ضمن قرار داد جدید گرفته واگذار نماید.

در قرار داد جديد بانك شاهی اجازۀ معاملات رهنی و معاملات بانکی را تحصیل نمود. بدین ترتیب بانك ملی توانست اسکناس جدید چاپ نموده منتشر سازد. ( ششم مرداد 1309 )

با الغای امتیاز نشر و چاپ اسکناس مقرر بود بانک شاهی در مدت معینی پول اسکناس های صادره خود را تأدیه نماید و در انقضای مدت پول اسکناس های برچیده تأدیه شد. بدین منظور بانک شاهی برای جمع آوری اسکناس های خود اعلان نمود که مردم تا تاریخ آذر ماه 1310 باید به شعبۀ صادر کنندۀ بانك كه اسم شعبه روی اسکناس ها قید شده برای دریافت وجه آن مراجعه و پول نقره دریافت نمایند. ولی بر اثر اعتراضاتی که شد بانک اعلان نمود که بهر شعبه مراجعه نمایند

ص: 507

عکس

ص: 508

عکس

ص: 509

وجه اسکناس ها پرداخت خواهد گردید.

نشر اسکناس بانک ملی

بطوری که گفته شد بانک ملی در سال 1307 تأسیس گردید و آغاز با سرمایۀ اندک و سازمانی محدود شروع بکار کرد. نخستین سری اسکناس های خود را در سال 1311 منتشر ساخت. این سری اسکناس ها از 5 ریال بود تا 500 ریال دومین سری در سال 1314 چاپ و بجریان گذارده شد. این سری از 5 ریال بود تا یک هزار ریال سومین سری در سال 1316 منتشر گردید که آن هم از 5 ریال بود تا 1000 ریال و فرقی که داشت روی اسکناس صد ریالی را با « يك پهلوی » برابر نموده بود. و اگر يك اسكناس صد ریالی ببانك می دادند می توانستند يك پهلوی دریافت نمایند. سری چهارم از 5 ریال بود تا ده هزار ریال صد پهلوی و در سال 1317 بجریان گذارده شد. و روی 500 ریالی 5 پهلوی و پشت اسکناس هزار ریالی ده پهلوی.

نخستین سنگ بنای بانک ملی در سال 1312 در خیابان فردوسی در محل سابق بانك استقراضی که طبق قرار داد 1921 ایران و شوروی به ایران واگذار شده بود کار گذارده شد.

تبدیل نام قرآن به ریال

در ایران 3 نوع سکه رایج بود 1 - يك نوع سکه های طلا بنام اشرفی : دو تومانی - یک تومانی و 5 قرانی که بجای دو تومان و يك تومان و پنج قران خرج می شد. یک طرف این سکه ها عکس فتح علی شاه یا ناصر الدین شاه یا مظفر الدین یا محمد علی شاه یا احمد شاه بود و در روی دیگر سکه السلطان فتح علی شاه یا سایر سلاطین قاجار ضرب شده بود.

2 - سكۀ نقرهٔ 90 عیار که بر روی یک طرف ضرب شده بود :

ص: 510

السلطان ناصر الدین شاه قاجار يا السلطان مظفر الدین شاه قاجار یا السلطان محمد علی شاه قاجار یا السلطان احمد شاه قاجار و در طرف دیگر سکه صورت ناصر الدین شاه یا مظفر الدین شاه یا محمد علی شاه یا احمد شاه ضرب شده بود.

این سکه ها 5 قرانی - دو قرانی - یک قرانی و نیم قرانی و ربعی و سه شاهی بود.

3 - سکۀ نیکلی : صد دیناری - پنجاه دیناری - بیست و پنج دیناری. هر ده سکه صد دیناری معادل يك قران بود و هر هزار دینار یک قران.

نا گفته نماند که سکه های نقرۀ سلاطین قبل از قاجاریه هم که با دست ضرب شده بود رايج بود مثلا سكۀ يك قرانی شاه طهماسب صفوی هم که یک روی آن شاه طهماسب ضرب اصفهان و روی دیگر آن ﴿ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ عَلِيٌّ وَلِيُّ اَللَّهِ ﴾ بود.

با روی کار آمدن پهلوی دیگر رواج این سکه ها قابل تحمل نبود که در دست مردم باشد بنابر این بنام این که چون طلا پشتوانۀ پول رایج کشور نیست و بهمین علت پول کشور اساس و پایه پیدا نمی کند و بیش تر دست خوش تغییر و تبدیل بورس می گردد سکه های دوران قبلی از اواخر اسفند ماه 1308 جمع آوری گردید و بجای آن ها سکه های 5 ریالی و دو ریالی و یک ریالی ضرب گردید و بجای سکه های اشرفی هم یک پهلوی و نیم پهلوی و ربع پهلوی بجریان گذاشته شد. که یک پهلوی برابر ده تومان بود و روی اسکناس صد ریالی در گوشه اش چاپ شده بود يك پهلوی.

بانک ملی در خلال فعالیت خود دچار بحران هائی گردید که نخستین آن فرار رئیس آلمانی آن است که بشرح زیر می باشد :

بانک ملی بریاست لیندن بلات وعده ای آلمانی شروع بکار کرد و در سال 1311 معلوم شد که سوء استفاده هائی کرده اند.

ص: 511

مخبرالسلطنه که در آن موقع نخست وزیر بود در این باره در زیر عنوان : « اختلاس در بانک ملی » چنین نوشته است :

« حسین قلی خان نواب تخلفاتی در بانک کشف کرد ، بعرض رسانید معلوم شد معاملاتی بدون وثیقۀ کافی شده و خساراتی وارد آمده است. لیندن بلات رئيس بانك زياد مقید به رعایت نظریات هیئت نظارت نبوده است و شاید متکی به تیمورتاش. در هر حال اختلاساتی مسلم شد.

لیندن بلات بخیال گریز می باشد به بهانۀ مرض و معالجه با اجازه مسافرت می کند - فوگل نایب رئیس چاره را در فرار می بیند - شاه شخصاً ببانك رفته و طلای وثیقه را بازدید می کند ، نقصی نداشته است.

فوگل بغتتاً مفقود الاثر می شود آیرم در گاراژها معلوم می کند که دندان سازی آلمانی بدعوتی به بغداد رفته است تفحص می کند هیچ جا او را در اتومبیل نمی یابند ، بعدها کاشف بعمل آمد که در صندوق پشت اتومبیل پنهان بوده است باین تدبیر از سرحد می گذرد ، در بغداد معطل نشده به بیروت می رود. حال 70 نفر آلمانی در بانك مستخدمند.

دولت ، فوگل را از حکومت شام می خواهد ناچار انتحار می کند. لیندن بلات از راه قانونی ملجأ شد با وکیل مدافعی بتهران آمد به 18 ماه حبس و 7000 لیره و 46 هزار ریال محکوم شد ( 63 هزار تومان ). »

اطلاعات در یک ربع قرن دربارۀ فرار فوگل چنین نوشته است :

« فرار مسیو فوگل - با دکتر لیندن بلات رئيس بانك ملی چند نفر آلمانی دیگر هم آمده بودند که از جمله آقای فوگل بود که پس از حرکت لیندن بلات باروپا مسئولیت بانک را با سمت کفالت بر عهده گرفته بود. در نیمۀ شهریور 1311 فوگل با تذکرهٔ جعلی بنام يك نفر اطریشی ناگهان فرار کرد و بخاک عراق و سوریه رفت. این پیش آمد توجه عموم را جلب نمود و حکایت از اختلاس و بی ترتیبی در بانک ملی می نمود.

دستور رسیدگی محرمانه داده شد و بمحض این که این رسیدگی ها

ص: 512

بجائی رسید لیندن بلات را معزول نمودند و دستور تعقیب صادر شد و کارها بمعاون او فوگل واگذار شد که او هم از ترس تعقیب فرار کرد (1).

دولت آلمان از لحاظ ضربتی که فرار فوگل بحسن شهرت آلمانی ها وارد آورده او را تعقیب و تحویل دولت ایران بدهند که مشار الیه در تهران محاکمه شود.

چندی بعد که مأمورین آلمانی بدنبال دستگیری و جلب فوگل بودند خبر یافتند که مشار الیه در بیروت خود را بدریا انداخت و خود کشی کرد و این خبر تأیید شد و صحیح بود زیرا او بعواقب وخیم تعقیب در ایران و آلمان آگاه شد بخصوص این که با تذکره جعلی فرار کرده بود.

لیندن بلات توقیف گردید

بعد از خودکشی فوگل چون لازم بود لیندن بلات برای توضیحات به ایران بیاید دولت آلمان موافقت خود را اعلام داشت و دکتر لیندن بلات به تهران آمد چندی بعد بر اثر تحقیقاتی که از او شد مشار الیه از طرف بانک ملی باتهام خساراتی که که در نتیجۀ سوء استفاده خود ببانك وارد نموده بود مجرم تشخیص داده شد و حبس گردید و در حدود سی صد هزار تومان وجه الضمان خواسته شد که چون نتوانست ضامن بدهد در زندان ماند تا محاکمۀ او شروع گردید. ادارۀ کل صناعت نیز علیه لیندن بلات بمناسبت افراط و تفریط در خرید لوازم کارخانۀ قند سازی كهريزك و كرج اقامۀ دعوا نمود ».

هدایت در خاطرات و خطرات می نویسد :

« دولت باز یک نفر آلمانی را بتوسط سفارت خودمان در برلن بریاست بانک اجیر کرد ، پرست نامی معین شد.

شهرت هم کرد که خانم تیمورتاش لیره را در بازار سفید می خریده و در بازار سیاه می فروخته من در صحت خبر تردید کردم

ص: 513


1- امور اداره بانك بعهده نايب رئيس زند واگذار گردید

رندی گفت غیر از این باشد این مخارج گزاف از کجا می شود ؟! »

محاكمۀ ليندن بلات

روز سوم مرداد 1312 ادعا نامۀ مدعی العموم راجع به لیندن بلات و پنج نفر آلمانی دیگر تنظیم گردیده بود که در محکمه قرائت گردید. خلاصۀ ادعا نامه بدین شرح بوده است :« دکتر لیندن بلات در موقع ورود به ایران حتی الامکان سعی نمود که رفقا و همکارانی که در بانک های ممالک دیگر با او کار می کردند بتهران جلب و کنترات نماید و از این عمل دو فایده برد. یکی آن که حقوق های گزافی برای رفقای خود درست کرده و مقداری از سرمایه و عواید بانک را باسراف و تبذیر از بین برده و یکی هم این که معاونینی برای اعمال سوء خود درست کرده باشد. لیندن بلات دودار الانشاء در بانك بنام ( الف ) مأمور معاملات محرمانه و پرداخت حقوق اعضاء و ( ب ) برای معاملات اجناس مال التجاره ترتیب داده که برای هر کدام در بانک های خارج و تهران حساب جداگانه داشته است و بوسیلهٔ این دودارالانشاء خود سوء استفاده می نموده حقوق های گزاف می داده و بعلاوه چک هائی بسود خود صادر می نموده و چون خود عضو رسمی کمیسیون تفتیش اسعار بوده و از تعیین نرخ اسعار مسبوق بوده تا مدتی نرخ رسمی لیره 60 ریال بوده و در بازار 90 و 100 ریال و از این راه سوء استفاده هائی می نموده است بعلاوه در سال 1931 در بیلان بانك تقلبی مشاهده شده است که عایدات را خلاف نشان داده است و قسمتی از کارهای لیندن بلات بدست « فوگل » معاون که بعد فرار کرد و خود را در بیروت در دریا انداخت و مرد انجام شده که باو دسترسی نبوده است. »

در دادگاه از طرف لیدن بلات آقایان ، مظفر فیروز و دكتر هر شونوش آلمانی بسمت وکلای مدافع انتخاب شده بودند که بدفاع پرداختند.

ص: 514

پشتوانۀ اسکناس

روز 13 آبان ماه قسمت اول طلای خریداری شده از خارجه وارد تهران شد که بصورت شمش به خزانۀ بانک ملی تحویل گردید وزن این محموله 17 خروار و 78 من بوده است.

قسمت دوم طلای پشتوانۀ اسکناس در تاریخ 21 دی ماه 1312 خ در 97 صندوق محتوی 387 شمش وارد تهران گردید و بخزانۀ بانك ملی تحویل گردید. وزن این شمش ها که دارای عیارهای مختلف بوده و از اروپا خریداری شده بود 16 خروار و 50 من بود که خالص آن 16 خروار و 43 من بوده است.

بعلاوه دولت قبلا معادل 19 خروار و 66 من و 35 سیر طلای خالص خریداری نموده بود و در بانک ملی ذخیره شده بود.

با این حساب مجموع ذخیرۀ طلای پشتوانۀ اسکناس بجریان گذارده شده طبق اعلام بانک ملی در سال 1312 در حدود 56 خروار و 51 من و 38 سیر و 14 مثقال گردیده است. باید توضیح داد در این تاریخ هنوز قانون توحید اوزان و تغییر وزن من به کیلو گرم اجرا نشده بود و با احتساب هر من 3 کیلو و هر 333 من یک تن ، می توان گفت طلای پشتوانۀ اسکناس معادل 17 تن بوده است.

نقره های ذخیرۀ بانک ملی بابت پشتوانه اسکناس که بصورت شمش از اروپا خریداری شده و وارد ایران گردیده بود وزن خالص آن در حدود 192 خروار و 42 من و 30 سیر و 33 مثقال بوده است.

تأمین ارز

قیمت لیره و دلار و مارك و فرانك روز بروز ترقی می کرد و آرتش احتیاج به وسایل موتوری ، هواپیما و کشتی و کامیون و اسلحه و غیره داشت ، راه آهن وسایل وريل لكوموتيو و واگن لازم داشت ، بعلاوه بقول مجلۀ پیکار در آلمان اژدهای زمین خواری هم در ایران

ص: 515

پیدا شده بود که هر روز چندین قطعه ملك و ده می بلعید و این املاک شاهی احتیاجاتی از قبیل کامیون و ماشین برنج پاك كنى و پنبه پاك كنی و ریسندگی به تناسب توسعه ای که می یافت لازم داشت. شاه بفکر خرید کارخانجاتی برای خود افتاده بود. دولت هم از نظر کم کردن از واردات کشور در صدد خرید کارخانجات قند ریزی افتاده بود.

صادرات کشور کفاف واردات را نمی داد و مبالغ هنگفتی کسری داشت. شاه بدولت فشار می آورد که هر طور هست باید هم عایدات دولت را زیاد و هم کسری ارز را تأمین بکنند. در آمد انحصارات جدید مانند : انحصار قند و شکر و چای و انحصار ترياك و انحصار دخانيات و مالیات بر در آمد و غیره برای این همه بریز و بپاش ها کفایت نمی کرد ، مسئولین امر در زیر فشار شاه قرار می گرفتند و اگر هر روز در آمد جدیدی پیدا نمی کردند فحش و ناسزا نثارشان می شد. بنابر این بفکر افتادند که بموازات ، چندین طرح جدید زیر را با هم پیاده کنند.

تثبیت نرخ اسعار خارجی

اطلاعات در یک ربع قرن در این باره چنین می نویسد :

« قیمت لیره و دلار رو بترقی می رفت و سبب عمدۀ آن خرید ادوات راه آهن و تأسیسات صنعتی کشور که هر ماهه مقادیر هنگفتی ارز از کشور خارج می شد در برابر این ترقی قیمت فشار زیادی از طرف محافل اقتصادی بخصوص مجلس شورای ملی برای محدود کردن واردات بخصوص جلوگیری از اشیاء تجملی وارد می شد و موضوع البسۀ وطنی کسب اهمیت می یافت. و نطق های مؤثری در این باره می شد.

راه جلوگیری از ترقی اسعار خارجی را دو قسمت ذکر می کردند. یکی تشویق صادرات و دیگر کاهش واردات از راه استعمال البسۀ وطنی ولو این که پست تر و خشن تر از امتعۀ خارجی باشد.بازرگانان از هر نقطۀ مملکت تلگراف می کردند که لیره و دلار در برابر پول کشور باید تثبیت گردد و دولت نگذارد هر روز قیمت

ص: 516

پول رایج مملکت بیفتد ، از جمله تجار بندر انزلی ، مشهد ، بارفروش ، ساری ، عراق ( اراک ) شیراز ، اصفهان و بیش تر شهرهای ایران تلگراف کردند که اگر برای توازن واردات و صادرات فکری نشود روز بروز فقر بر مردم غلبه خواهد کرد و باید قیمت پول ما در برابر لیره و دلار تثبیت گردد. »

کنترول اسعار خارجی

فکر جلوگیری از ترقی قیمت اسعار که در آن روز نرخ يك لیره به 65 ریال رسیده بود دولت را باخذ تصمیماتی وادار نمود از جمله در تاریخ 6 اسفند 1308 لایحه ای بامضای وزیر مالیه ( مشار الملك ) تقدیم مجلس گردید. این لایحه اولین قدم دولت برای تفتیش و نظارت در خرید و فروش اسعار خارجی بود که خلاصۀ آن این بود :

خرید و فروش و واگذاری و بطور کلی هر قسم معامله راجع باسعار و نقود اعم از نقود فلزی و کاغذی خارجی اعم از این که بطریق انتقال تلگرافی یا طریق دیگر بشکل برات تجارتی باشد ممنوع و هر گونه معاملات مزبور بعهدۀ کمیسیون نرخ اسعار که مرکب از نمایندۀ وزارت اقتصاد نمایندۀ ادارۀ گمرکات ، مفتش دولت در بانك ، یک نفر نماینده از طرف بانک های مجاز تشکیل می گردد واگذار می شود ، صدور نقره و طلا نیز ممنوع گردید و بهر مسافر پیش از بیست تومان حق صادر کردن نقرۀ مسكوك داده نشد.

تبدیل واحد پول بطلا

طلا پشتوانۀ پول رایج کشور نبود بهمین جهت پول کشور اساس و بنیان پیدا نمی کرد و بیش تر دست خوش تعیین و تبدیل بورس می گردید. در اواخر اسفند 1308 لایحه ای بتصویب مجلس رسید که طبق آن واحد پول قانونی ایران و مأخذ آن طلا معین گردید ، ضرب طلا بنام يك پهلوی و نیم پهلوی و مسكوك نقره 5 ريالی - 2 ريالی - يك

ص: 517

ریالی - نیم ریالی تعیین شد و مسكوك قران از آن تاریخ بتدریج برچیده شد (1).

ذخیرۀ مسکوکات از این قرار معین گردید : مسكوك طلا یا شمش طلا یا اسعار خارجی ممالکی که خرید و فروش و معاملات طلا در آن جا آزاد باشد ذخیرهٔ قانونی مسكوك رایج ایران در بانک ملی بامانت گذارده می شود و ماهی دو مرتبه صورت وضعیت ذخیرۀ قانونی و مقدار مسكوك نقره و نیکل و مس ضرب شده در جریان از طرف مفتش دولت در بانك ملى و رئيس بانك و خزانه دار كل و یک نفر ناظر از طرف مجلس شورای ملی رسیدگی خواهد شد.

مخبر السلطنۀ هدایت که در این موقع نخست وزیر بود در این باره چنین می نویسد :

در اول سلطنت ناصر الدین شاه می بایست اشرفی را ده شاهی صرف داد نقره گرفت ، در این وقت لیره را بانك شش تومان تسعير می کند در بازار دوازده و سیزده تومان (2) است. بهر حال در وزارت مشار الملك از اول رمضان تا آخر شبها در وزارت مالیه اجلاس داشتیم و صحبت از رواج طلا می شد ، عیار و وزن سکه های طلا معین شد و از تصویب مجلس گذشت. در نطق افتتاحیۀ مجلس هشتم ، شاه استقرار واحد طلا را اعلان فرمودند. از حبشه استخبار کردند که ایران روی چه اصل می خواهد طلا را رواج بدهد ، استفاده ای که من کردم آن بود که در سلام نوروز گفتم « بحمد اللّه دوره دورۀ قند و شکر است و کارها سکه بر زر » و کسی که به لطف کلام برخورد شاهزادۀ افسر بود. بلی با توازن صادر و وارد می شود پایهٔ پول را بر طلا نهاد اگر هوسك بگذارد.

ص: 518


1- علت تبدیل نام قران به ریال که ریال لغت اسپانیولی است برای این بود که سکه های احمد شاهی ، محمد علی شاهی - مظفر الدین شاهی و ناصر الدین شاهی برچیده شود و سکه طلای پهلوی هم برای برچیده شدن سکه های طلای اشرفی 5 ریالی يك تومانی و دو تومانی بوده است
2- این رقم اشتباه است ، در آن موقع لیره هشت تومان بوده است

نتیجۀ عملی مذاکرات یک ماهه تغییر اسم قران شد بریال که اسپانیولی است و از پرتغالی ها در جنوب ایران مانده بود معادل يك قران و ربع ».

نیز مخبرالسلطنه هدایت در خاطرات و خطرات راجع به انحصار تجارت چنین نوشته است :

سهم بندی در تجارت

در اواخر هر سال شغل شاغل هیئت ( دولت ) تشخیص صادرات و واردات و جبران کسر بودجه بود که می بایست بهر وسیله تدارك کرد بلکه مازادی پیش بینی نمود از طریق مالیات مستقیم یا غیر مستقیم مجال نمانده است.

در ممالک دیگر کسر بودجه از طریق استقراض می شود و تحمیل فرع بر بودجه برسم استهلاك ، هنوز آن اعتبار برای ما نیست نه در داخله نه در خارجه ، در داخله نرخ گزاف است و اطمینان مفقود ، در خارجه پای سیاست در پیش می آید و وثیقه می خواهند این است که همه ساله دست روی شعبه ای از شعب تجارتی گذارده می شود و انحصارات جدید ایجاد می گردد منجمله انحصار تجارت خارجی و فروش اجازه به تجار. »

با تمام فشاری که وارد آمد و بهر طریق بود قسمتی از منابع ارزی و عایدات دولت تأمین شد ولی بقول معروف : کفاف کی دهد این باده ها بمستی ما.

هر چه می کردند باز دستگاه احتیاج به در آمد و ارز بیش تر داشت مجدداً بفكر در آمد بیش تر افتادند.

اول تصدیق صدور بعد جواز ورود

روز 23 شهریور 1310 یاسائی رئیس کل تجارت بتجار تهران و ولایات اخطار کرد درخواست جواز ورود اجناس مجاز بشرط منضم

ص: 519

بودن بتصدیق صدور پذیرفته خواهد شد و درخواست هائی که تصدیق صدور غله ( گندم و جو ) ضمیمه آن ها باشد همه وقت پذیرفته شده و جواز خارج از میزان سهمیه داده می شود.

این اقدام ادارۀ کل تجارت نشان می داد که دولت در قبال ترقی اسعار خارجه می خواهد از صادرات حمایت کند و مردم را تشویق بصادرات نماید و برای صادرات جایزه معین کرده است تا کسری اسعار را تا حدودی جبران نماید و در مقابل صدور غله تجار بتوانند خارج از نوبت و سهمیه جنس و کالای مجاز وارد کنند.

باز هم علاج و کفاف احتیاجات اسعاری و عایدات مملکتی را نداد تا مقداری اشیاء انبارهای سلطنتی را بفروش رساندند. مخبر السلطنه در این باره می نویسد : « در حراج انبارهای گلستان زیر و بالائی شد و اشیائی حراج شد که قابل نگاهداری بود. در اقدام باین عمل با من شور نشد. »

خاتمۀ مجلس دورۀ ششم

آخرین جلسۀ دوره ششم تقنینیه روز دو شنبه 22 خرداد 1307 مطابق 26 صفر 1347 خاتمه یافت. این جلسه ( جلسۀ 276 ) بریاست نایب رئیس تشکیل گردید و دربارۀ ایام فترت مذاکره شد. طبق معمول ادوار سابق رئیس مجلس بایستی عهده دار ادارۀ مجلس باشد. ولی مؤتمن الملک از حضور در این جلسه که معمولا نمایندگان مراسم تودیع را بعمل می آورند خودداری نمود البته هیئت رئیسۀ مجلس و عده ای از نمایندگان با مشار الیه مذاکره و درخواست کرده بودند که ادارۀ مجلس را بعهده بگیرد تا دورۀ هفتم افتتاح يابد اما مؤتمن الملك که قیافه و طرز انتخابات مجلس آینده را تشخیص داده بود که دیگر در چنان مجلسی فرمایشی جای او نخواهد بود به عذر این که قصد مسافرت دارد زیر بار نرفت و هر چه نمایندگان اصرار نمودند وی در انکار خود باقی ماند و در دورۀ هفتم هم که در لیست دولتی از تهران انتخاب

ص: 520

شده بود از قبول نمایندگی امتناع نمود.

بالاخره در آخرین جلسۀ مجلس ادارهٔ مجلس در ایام فترت بعهدۀ نواب رئیس مجلس واگذار گردید و مجلس دو ساعت قبل از ظهر خاتمه یافت.

آخرین جلسهٔ دورهٔ ششم مجلس شورای ملی

مجلس دورۀ ششم در روز 21 خرداد 1307 آخرین جلسۀ رسمی و قانونی خود را تشکیل داد. مسائل و لوایح بسیاری مطرح گردید. از جمله لایحۀ استخدام هشت نفر معلم خارجی برای شیمی و فيزيك و علوم طبيعى و طب مطرح و تصویب شد. بعد وزیر مالیه ( نصرت - الدوله ) تقاضا كرد لایحۀ اصلاح قانون استخدام مطرح شود. مدرس پیشنهاد کرد لايحۀ الغاء مالیات اغنام و احشام مقدم باشد و اظهار داشت باید قدمی برای رفاهیت مردم برداریم و اضافه کرد که اگر این لایحه را مطرح نسازید من در جلسه نخواهم ماند ، و چون نمایندگان همهمه و جنجال کردند ، مدرس با حال عصبانی و تعرض از جلسه خارج شد ، عده ای هم بدنبال مدرس از جلسه بیرون رفتند و جلسه از اکثریت افتاد. سید احمد بهبهانی پیشنهاد تنفس داد و موافقت شد. در تنفس موافقت شد که پس از لایحه استخدام لایحه مزبور مطرح شود. مدرس و رفقایش وارد مجلس شدند. طرح پیشنهادی الغاء مالیات اغنام و احشام که بامضای عده ای از نمایندگان رسیده بود مطرح و بتصويب رسید. پس از آن چند لایحه دیگر بتصویب رسید و دورۀ ششم تقنینیه خاتمه یافت و جلسه تشریفاتی آن هم روز بعد بریاست خلیل فهیمی ( فهيم الملك ) تشکیل شده بود تملقاتی به عنوان سپاس گزاری نسبت به پهلوی و وزیر دربار تیمورتاش گفتند و نمایندگان با یک دیگر تودیع نمودند (1).

ص: 521


1- موتمن الملك در این جلسه حضور نیافت زیرا حس کرده بود که می خواهند تملقاتی به شاه و وزیر دربار بگویند و آن را دون شأن مجلس می دانست

مطلبی که دربارهٔ مجلس دوره ششم باید ذکر نمود اینست که پس از خاتمۀ این دوره دیگر نمایندگان منتخب واقعی در ادوار بعد تا دوره 14 وجود نداشت و نمایندگان آن بایستی با موافقت دولت انتخاب شوند. گرچه از دورۀ پنجم و ششم هم اکثریت نمایندگان آن را دولت انتخاب می نمود. ولی با این حال در هر يك از مجالس پنجم و ششم عدۀ قلیلی نمایندۀ مردم دیده می شده است که دارای استقامت و استقلال رأی بوده اند که در دورۀ تاریخ بیست ساله ضمن شرح وقایع ، آن نمایندگان معرفی شده اند.

مقتدر ترین رؤسای مجلس

میرزا حسین خان پیرنیا مؤتمن الملك از رؤسای خوب ، با اراده و مقتدر و بي طرف و قانونی و وطن خواه در تمام ادوار مشروطیت ایران بوده است. ضمن ذکر وقایع جمهوری بازی گفته شد که در مقابل سردار سپه چگونه ایستادگی کرده بود.

اکنون به سه مورد دیگر اشاره می نمایم :

می گویند در کمیسیونی که بریاست مؤتمن الملك تشكیل می یافته و ساعت آن هم معین شده بود رئیس الوزراء وقت مشیر الدوله هم بایستی حضور یابد. سر ساعت کمیسیون تشکیل می شود. مشیر الدوله حدود ده دقیقه دیرتر می رسد مواجه بادر بستۀ کمیسیون می شود. اجازه می خواهد. مؤتمن الملک به برادرش ( نخست وزیر ) پیغام می دهد چون سر وقت حاضر نشده اید بنابر این اجازه داده نمی شود.

مخبر السلطنه رئيس الوزراء ( هدایت ) و وزیر فوائد عامه لایحۀ بودجۀ جنگل ها را پیشنهاد می کند بعضی از نمایندگان منجمله سید یعقوب انوار مخالف بود و آن را سلب حقوق مالکیت مردم دانسته راضی نبودند که این لایحه مطرح شود. بالنتيجه جنجال و غوغا می شود و هر قدر رئیس الوزرا پشت تریبون فریاد می زند که آقایان جنگل ها باید از طرف دولت سرپرستی و حفاظت شود تا مردم لا يشعر اشجار را

ص: 522

قطع نکنند عده ای از نمایندگان جنجال می کنند نمی گذارند هدایت حرف بزند و زنگ رئیس و اخطارش بجائی نمی رسد و مجلس آرام نمی شود. بالاخره مؤتمن الملك عصبانی شده زنگ ممتدی زده و مجلس ساکت می شود و می گوید : بگذارید اول من تکلیف خود را معین کنم ، آقای سید یعقوب سه مرتبه بشما اخطار کردم متقاعد و ساکت نشدید ، حالا باید مادۀ نظام نامۀ را دربارۀ شما اجرا کنم ، باید رأی گرفته شود بخروج شما از مجلس و محروم نمودن سه جلسه در جلسۀ رسمی. سید یعقوب می گوید : بنده نشنیدم.

رئیس - اگر توضیحی دارید بفرمائید و الا باید رأی گرفته شود.

سید یعقوب - و اللّه ، خدا شاهد است بنده نشنیدم.

رئیس - رأی می گیریم بخروج آقا سید یعقوب. ( عده قليلی قیام کردند ) تصویب نشد.

رئيس - پس تكليف بنده معلوم شد. ( در این موقع رئیس و هیئت رئیسه از مجلس خارج شدند و مؤتمن الملك يك سر بمنزل خود رفت و نمایندگان در خارج داد و فریاد کردند و دیگر جلسه تشکیل

نشد.

ماجرا بسادگی تمام نشد. همان ساعت یک عده چهل نفری از نمایندگان که سید یعقوب هم جزو آنان بود بمنزل مؤتمن الملك رفتند و از ایشان خواهش کردند دوباره بمجلس بیاید ، هر چه تقاضا کردند امتناع نمود ، رئيس الوزراء هم در این تقاضا شرکت نموده بود. نمایندگان اظهار کردند که سید یعقوب متوجه اخطار نشده و از مقام ریاست مجلس استدعا دارند که نمایندگان را از انتظاری که برای تشریف فرمائی جناب عالی دارند بیرون بیاورید و خشنود فرمائید.

مؤتمن الملك جواباً شرحی بیان داشت که وظیفه من حفظ نظامات مجلس است و با این ترتیب تصدیق می فرمائید انتظام مجلس خالی از اشکال نیست - بالاخره در نتیجۀ مذاکرات زياد مؤتمن الملك بيك درجه از اخطار خود تنزل نمود حضور خود را در جلسه به

ص: 523

عکس

میرزا حسین خان پیرنیا ، مؤتمن الملك

ص: 524

مؤاخذه از سید یعقوب موکول می نماید و می گوید اخطار مؤاخذه از سید یعقوب بایستی بتصویب برسد تا من بدانم که می توانم حافظ انتظامات و اجرای نظام نامۀ باشم. نمایندگان خوشحال می شوند و قبول می کنند. بنابر این جلسۀ بعد بریاست نایب رئیس ( سید المحققین ) تشکیل می شود و باتفاق آراء اخطار مؤاخذه دربارۀ سید یعقوب تصویب می شود و بعد تنفس می دهند. مؤتمن الملک در مجلس شرکت می کند و جلسه را تشکیل می دهد.

علت این که مؤتمن الملك در مورد مواخذۀ پافشاری می کند این بود کم چون سید یعقوب خود را از طرفداران دو آتشۀ رضا شاه معرفی کرده بود رئیس مجلس می خواست بفهماند که هر کس بر خلاف رفتار کند مؤاخذه خواهد شد و در حقیقت این مؤاخذه ای بود از پهلوی !

نیز حاج میرزا ابو القاسم امام جمعه تهران فوت می کند عده ای از نمایندگان می خواستند باین مناسبت پیشنهاد نمایند جلسه تعطیل شود چون اکثریت نمایندگان مخالف بودند جمعی از نمایندگان از مؤتمن الملك تحصيل اجازه می کنند که در مراسم تشییع جنازه شرکت کنند ؛ از جمله مدرس ، آشتیانی ، سید احمد بهبهانی ، معتمد التولیه ، آیت اللّه زاده اصفهانی حاج شیخ العراقین بیات و چند نفر دیگر اجازه می گیرند و می روند. بعد جلسه تشکیل می شود و سید یعقوب مطالبی دربارۀ تعطیل بیان می کند که تعطیل لزومی ندارد.

پس از آن که مجلس بعنوان تنفس تعطیل می شود. مؤتمن الملك موقعی که از جلسه خارج می شده ، حاج میرزا مرتضی کرمانی را که در اطاق تنفس بوده و از حضور در جلسه خودداری کرده بود مشاهده می کند ، او را احضار نموده می گوید :« تو اجازه گرفته بودی که برای تشییع جنازه بروی ، این جا چه می کنی ؟ تو می خواهی باسم تشییع جنازه مجلس را از اکثریت بیندازی و برای « ابستر کسیون » محرك می شوی ، می خواهی تو را بدهم حبس کنند. بعد به پیش خدمت امر می دهد او را توقیف کنند ، حاج میرزا مرتضی اظهار بی گناهی می کند ، چند نفر از

ص: 525

نمایندگان هم واسطه می شوند تا رئیس مجلس اغماض می کند و دستور رفع توقیف او را صادر می نماید.

این خصال و صفات مؤتمن الملك را مقام و موقعیت ممتاز می داده که ملت ایران او را دوست می داشت ، همان طور که در واقعهٔ جمهوری سخت بسردار سپه پرخاش و مؤاخذه نمود ، و او مجبور شد از مؤتمن الملك پوزش بخواهد.

مؤتمن الملك چنان که بعداً گفته خواهد شد وکالت دورۀ هفتم را نپذیرفت و دیگر شغلی قبول نکرد تا دورهٔ 14 که مردم تهران او را بنمایندگی انتخاب کرده بودند ولی بعلت آن که سنش از 70 گذشته بود هر چه اصرار کردند نمایندگی مجلس را قبول نکرد. در دورهٔ چهار دهم ، مجلس برای ریاست وزرایی باو ابراز تمایل کرد ولی هر چه اصرار کردند قبول نکرد بر اثر این سجایا بود که در دوره پانزدهم وقتى مؤتمن الملك فوت کرد در جلسه رسمی از او تجلیل فراوان شد و تصویب شد که بنا بر پیشنهاد دکتر عبد اللّه معظمی لوحه ای از طلا که روی آن از خدمات مؤتمن الملك تقدیر شده بود به خانواده او تسلیم گردد.

باری چو فسانه می شوی ای بخرد *** افسانۀ نيك شو نه افسانۀ بد

مشیر الدوله و انتخابات دورۀ هفتم

سه ماه قبل از خاتمۀ دوره ششم مجلس ، فرمان انتخابات دورۀ هفتم صادر گردید ، و طبق معمول ادوار مختلفه برای شرکت در انجمن نظارت انتخابات تهران از طرف فرماندار تهران از مشیر الدوله هم دعوت بعمل آمده بود.

باید متذکر شد که در چند دوره انتخابات تهران همیشه از مشير الدوله دعوت بعمل می آمد و او را بریاست انجمن نظارت مرکزی تهران انتخاب می کردند ، مردم هم اطمینان داشتند که با قرار گرفتن

ص: 526

مشیر الدوله در رأس انجمن نظارت تا آن جا که مقدورش باشد از تقلب در انتخابات جلوگیری خواهد نمود. ولی این بار بر او معلوم بود که انتخابات آزاد نخواهد بود و باید آلت فعل انتخابات فرمایشی باشد ، روز 17 اردیبهشت طبق نامه ای رسماً نوشت که بواسطۀ کسالت معذور از شرکت در انجمن نظارت می باشد ، و پس از خاتمۀ انتخابات تهران هم که برای ظاهر سازی او را در لیست دولتی گذارده و انتخاب کرده بودند از قبول وکالت تهران استنکاف نمود و چنین سمت فرمایشی را قبول نکرد.

دخالت مخبر السلطنه رئيس الورزاء در انتخابات

در دوران زمامداری مخبر السلطنه انتخابات تهران از دورۀ هفتم به بعد بکلی و بدون استثناء بدست دولت انجام می گرفته و او که دعوی آزادی خواهی و اجراء حکومت قانون و دموکراسی تا قبل از اشغال پست ریاست وزرائی می نمود ، پس از آن که این سمت را عهده گردید نه تنها دخالت دولت را در انتخابات جایز می دانسته بلکه بهر کار خلاف قانون دیگری تن در داده است. برای آن که در این موضوع خلاف واقع مطلبی گفته نشده باشد به نوشته خودش استناد نموده و شاهد می آوریم. چه خوب گفته اند :« گر بدولت برسی مست نگردی مردی » مخبر السلطنه در صفحه 413 خاطرات و خطرات چاپ اول چنین نوشته است :

« ... در دورۀ نهم تقنینیه استدعا کرده بودم فرزندی فرزندی نصر اللّه نمایندگی داشته باشد لطف شاه بقدری بود که مأمور مخصوص از وزارت داخله به محلات رفت و آن امر را انجام داد ، پس از فوت ناکام نسبت به فتح اللّه آن تقاضا را کردم پذیرفته نشد ... »

ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا

مشير الدوله - مستوفى الممالك - مؤتمن الملك چون انتخابات تهران مانند تمام مملکت فرمایشی بود وقتی به نمایندگی تهران انتخابشان می کنند قبول نمی کنند ولی مخبر السلطنه بر خلاف اصول دموکراسی

ص: 527

از شاه تقاضا می کند که پسرش را وکیل نماید !

تعرفه گمرکی و مشروبات الکلی

در جلسۀ 238 مورخ 5 شنبه 13 اردیبهشت 1307 لایحه تعرفۀ گمرکی مطرح شد. مدرس پیشنهاد داد مشروبات الکلی ممنوع شود و چنین توضیح داد (1) .

مدرس - در قسمت واردات قسمت هشتم فقط قسمت اول به استثنای فقرهٔ هفتم ورود آن ممنوع شود. در این لایحه من خیلی خوش وقت شدم که مسئله تعرفۀ گمرکی در مجلس مطرح شد و ما موفق شدیم که این مسئله را خاتمه دهیم - در جلسه سابق آقایان گفتند که این قضیه دو جهت دارد و آن جهتی که خوبست هر چه زودتر رأی داده شود بهتر است. اما اگر این مسئله قطع شد و يك قرار دادهائی داده شد تا هشت سال دیگر نمی شود صحبت کرد و تغییر داد و با وجود این که من احتمال می دهم بعضی اظهارات عملی نشود ولی اگر عملی شد که خوب و اگر نشد زمینه می شود برای هشت سال دیگر و خود این خوبست. اما بنده هر چه گشتم لفظ گمرك در زبان فارسی نبوده است و نمی دانم از چه لغتی است و چون تاریخ نمی دانم باید بفهمیم که روز اول که گمرك وضع شد از روی چه صلاحی این گمرك وضع شده و من تصور می کنم که از روز اول این گمرک از نقطه نظر صلاح اقتصاد وضع شده است نه از روی سیاست و مالیات و باید تصدیق کرد که ما در اداره کردن مملکت در امور اقتصادی یا سیاسی باید تابع کسانی باشیم که از ما بهتر می دانند و تجربه شان بیش تر است - من شنیده ام مملکت انگلستان گمرك ندارد یعنی نمی فهمند که گمرک بگیرند - نه پس باید بفهمیم که چرا نمی گیرند و بعقیدۀ من فلسفه آن را باید فهمید - يك وقت مسئله

ص: 528


1- این نطق در کتاب مدرس قهرمان آزادی هم نقل شده چون از روزنامه های همان زمان گرفته شد با اصل نطق تفاوت دارد. آن چه در این جا ذکر شده عین صورت جلسه رسمی است و صحیح است

مالیات است البته باید دولت مالیات بگیرد ولی چون من معتقدم که گمرک روی صلاح اقتصادی است نه مالیاتی و باین جهت چون مسئله متعلق بهمه است و استثنائی ندارد در قسمت هشتم من پیشنهادی کردم - قسمت هشتم از واردات مشروبات - يك وقتی این مشروبات اختصاص به مسلمان ها داشت عقلای دنیا فهمیدند که این مسئله مضر است و هیچ دین و مذهبی هم آن را حلال نکرده است زیرا مضر است - مضرها دو جور است - حرام ها هم دو جور است - بعضی حرام ها بر بزرگ ها حرام است بر کوچک ها حرام نیست - بعضی بر حیوان حلال است بر آدم حرام است ولی اگر آدم دید كه يك حیوانی شراب می خورد نباید بگذارد. مقصود عرضم اینست که چون این مسئله ضررش بر همه مسلم است و ما بعد از تصویب این تعرفه دیگر تا هشت سال نمی توانیم حرف بزنیم و باین جهت بود که این پیشنهاد را کردم كه يك خدمتی بکنید بنوع مردم. با قسمت هفت که شراب های طبی است موافقم و با قسمت اخیر هم که آب معدنی های معدنی و غیره است موافقم ولی با دیگران آن مخالف هستم و خوبست این کار خوب را هم بکنید و این مسکرات را ممنوع کنید - برای این که نگوئید آخوندها همش حرف آخوندی می زنند حرف دهقان ( سامانی ) را می گویم که گفت :

بشیراز از نصیب ما نشد از آن می خلر *** مباد آسیبی از دوران نجف آباد و جلفا را

( خندۀ ... حضار ) و این اقتصاد نیست که با وجود این آن ها را هم اجازه ورود بدهیم » (1).

قرارداد گمرکی بین ایران و شوروی

17 ماه پس از امضای قرار داد گمرکی بین ایران و شوروی

ص: 529


1- اگر هر نماینده دیگر این بیان را کرده بود موجب سر و صداهای عجیب می گردید کما این که روز بعد از نطق مدرس بعضی از جراید بطور مطایبه نوشتند مدرس فتوای شرب خمر را داده است

( به صفحهٔ 372 همین کتاب مراجعه شود ) در اسفند ماه 1307 قرار داد گمرکی جدیدی به امضاء رسید که در زیر نقل می شود :

« دولت شاهنشاهی ایران از یک طرف و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از طرف دیگر که با مدلول مراسلات متعاطیه بین دولتین در تاریخ اول اکتبر 1927 و دهم و بیست و یکم مه 1928 راجع به استقلال گمرکی ایران و الغاء قرار داد گمرکی اول اکتبر 1927 موافقت کامل دارند و مایلند روابط تجارتی را که بین مملکتین موجود است تسهیل نموده و بسط بدهند تصمیم به عقد قرار داد گمرك جديد نموده و برای این مقصود اختیار داران خود را معین نمودند :

اعلی حضرت همایون شاهنشاه ایران جناب مستطاب آقای میرزا محمد علی خان فرزین کفیل وزارت امور خارجه.

کمیتۀ مرکزی اجرائیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی آقای یاکو کریستوفورویچ داوتیان سفیر کبیر فوق العاده اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران.

مشارالیهما پس از مبادلهٔ اختیار نامه های خود که آن ها را صحیح و معتبر یافتند در مواد ذیل موافقت حاصل نمودند :

مادۀ اول - بمحصولات ارضی و صنعتی شوروی که مستقیماً از اتحاد شوروی سوسیالیستی بایران وارد شود هیچ گونه حق گمرکی ، کوئفیسیان ، سورتاکس یا عوارض ورودی زیادتر یا غیر از حداقل حقوق و کوئفیسیان و سورتاکس یا عوارض ورودی که از امتعۀ متشابه وارده از مملکت ثالثی اخذ می شود و یا خواهد شد تعلق نخواهد گرفت.

به محصولات ارضی و صنعتی شوروی در موقع صدور از اتحاد شوروی سوسیالیستی به ایران هیچ گونه حق گمرکی و عوارض خروجی زیادتر یا غیر از حداقل حقوق و کوئفیسیان و سورتاکس و عوارض گمرکی که در موقع صدور امتعۀ متشابه به مملکت ثالثی اخذ می شود و یا خواهد شد تعلق نخواهد گرفت.

مادۀ دوم - به محصولات ارضی و صنعتی ایران که مستقیماً از

ص: 530

ایران به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وارد شود هیچ گونه حق گمرکی ،کوئفیسیان سورتاکس یا عوارض ورودی زیادتر از حداقل حقوق ،کوئفیسیان ، سور تاکس و عوارض ورودی که از امتعۀ متشابه مملکت ثالثی اخذ می شود و یا خواهد شد تعلق نخواهد گرفت.

به محصولات ارضی و یا صنعتی ایران در موقع صدور از ایران بمقصد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی هیچ گونه حق گمرکی و عوارض خروجی زیادتر و یا غیر از حداقل حقوق و کوئفیسیان و سور تاكس و عوارض خروجی که در موقع صدور همان امتعه به مملکت ثالثی اخذ می شود و یا خواهد شد. تعلق نخواهد گرفت.

مادۀ سوم - امتعه هر یک از طرفین متعاهدین که موافق قاعده به خاك طرف متعاهد دیگر وارد شده باشد پس از این که مطابق ترتیب حقوق و عوارضی را که بموجب قوانین مملکتی باید در موقع ورود امتعه خارجی الاصل پرداخته شود تأدیه نمود بعد از آن بهیچ عنوان مشمول رفتاری غیر از آن چه نسبت به امتعه متشابه داخلی و یا امتعه وارده از مملکت ثالثی معمول می گردد نخواهد شد.

مادۀ چهارم - راجع به وثائق و ترتيب وصول حقوق گمرکی و مراسم ورودی یا خروجی دیگر هر یک از طرفین متعهد می شوند طرف دیگر را از کلیه مزایائی که به مملکت ثالثی می دهد یا در آتیه خواهد داد بهره مند سازد.

مادۀ پنجم - مقررات این قرار داد شامل موارد ذیل نمی شود :

1 - مزایائی که هر یک از طرفین متعاهدین به ممالک مجاور برای تسهیل مبادلۀ امتعه در منطقۀ سرحدی که از پانزده کیلومتر در هر طرف سرحد تجاوز ننماید منظور داشته یا در آتیه خواهد داشت.

2 - الزاماتی که برای هر یک از طرفین متعاهدین از اتحاد گمرکی که فعلا موجود یا در آتیه منعقد گردد ناشی است.

3 - مزایائی که اتحاد شوروی سوسیالیستی بدولی که خاک آن ها در اول اوت 1914 جزو امپراطوری سابق روسیه بوده است اعطا

ص: 531

نموده و یا می نماید.

مادۀ ششم - این قرار داد محتاج بتصویب نیست. از طرف دولت ایران بموجب قانون 13 اردیبهشت 1307 ( 3 مه 1928 ) از طرف دولت شوروی بموجب قطعنامۀ 25 مه 1925 کمیتۀ اجرائیه مرکزی اتحاد جماهیر شوروی که اجازه می دهد نسبت به عهود و قرار دادهای منعقده با ممالکی که بموجب قوانین آن ها آن عهود و قرار دادها مستغنی از تصویب است رسم تصویب بعمل نیاید. این قرار داد چهار ده روز پس از امضاء بموقع اجرا گذاشته می شود و تا دهم مه 1932 بقوت خود باقی خواهد بود چنان چه یک ماه قبل از انقضای مدت مذکوره در فوق هیچ کدام از طرفین قصد خود را به فسخ قرار داد اظهار ننمایند قرار داد مجرا خواهد بود و پس از آن نمی توان آن را فسخ نمود مگر در صورتی که شش ماه قبل بطرف مقابل اخطار شود.

مادۀ هفتم - این قرار داد به دو نسخه به زبان فرانسه تحریر و امضاء شده است.

در طهران به تاریخ دهم مارس 1929 مطابق 19 اسفند 1307

امضاء محمد علی فرزین امضاء : داوتیان

پایان جلد چهارم

ص: 532

فهرست اعلام

آرمیتاژ اسمیت...172

آزاد ( عبد القدیر )...204

آژاوا...387 ،390

آشتیانی ( میرزا هاشم )...112 ، 487 ،488 ،525

آقا بكف...124 ،125

آقا زادۀ خراسانی...35

آقا سید یعقوب - رجوع شود به انوار آقا محمد ارباب اصفهانی...23

آقا نجفی ( شیخ محمد تقی )...398 ،399 ،400 ،401 ،411

آیت اللّه زاده اصفهانی...525

آیت زادۀ خراسانی...35

اَیرم ( سر لشکر محمود )...111

اَیرم ( سر تیپ محمد حسین )...437 ،512

الف

ابراهیم ؛ فرزند پیغمبر اکرم ( صلی اللّه علیه و آله و سلم )...90

ابن سعود...91 ،92 ،96

ابن سعود ( عبد العزيز )...97

ابو الحسن موسوی ( آیت اللّه سید ابو الحسن موسوی )...18 ،88

ابو القاسم خان فرزند ضرغام السطلنه...412

اتابکی...106 ،148

اتابک ( میرزا علی اصغر خان )...107

احمد بابل شاه...62

احمد بن تیمیه...91

احمد شاه قاجار...511،510،507،503،501،475،468،467،466،456،443،439،415،364،258،257،197،196،136،153،108،103،32

احتشام السلطنه...148،95،94

احتشام زاده...146

احياء الدوله ( دکتر شیخ )...202

احسان اللّه خان...337

احمد آل كاشف الغطاء...96

احمد خان ( پدر ناصر الملك )...439

ادوارد برون...442

اديب ثروت بيك...99

ادیب السلطنه ( سرهنگ سرداری )...211،210

اردلان ( حاج عز الممالك )...413 ،419

اردلان ( عباس قلی )...58

ارباب کیخسرو...197، 318 ، 319، 320، 481

اردشیر بابکان...40،31

ارفع الدوله...336

ارفعی ( سرهنگ یوسف خان )...122

اسدی ( محمدولی خان )...23 ،24

استار و سلسکی...69

اسپیکسر...312

اسعد بن زراره...90

اسعد ( جعفر قلی خان سردار اسعد )...20،126 ،292 ،234

اسعد بختیاری...242

اسعد ( حاج علی قلی خان سردار اسعد )...64

اسکندری ( عباس میرزا مدیر روزنامۀ سیاست )...24 ،292

اسکندر کبیر...28

اسفندیاری ( حسن حاج محتشم السلطنه )...43 ،94 ،95 ،148 ،172 ،242

اسماعیل آقا سميتقو...470 ، 471 ،472

اشرف پهلوی...64

اعتبار ( احمد اعتبار الدوله )...67 ،242

اعتماد التجار...412

اعتماد السطلنه ( محمد حسن خان )...439 ، 440

افسر ( شاهزاده )...518

افشار...146 ،244

اقبال السلطنه ماکوئی...459 ،463 ،464

الفت ( محمد باقر )...401 ،406

ص: 533

الکساندر هفتم...28

امام جعفر صادق ( علیه السلام )...90

امام جمعه خوئی ( حاج میرزا یحیی )...35 ، 94 ، 95 ، 202 ، 203

امام جمعه تهران ( سید محمد )...35 ، 93 ، 94 ، 417 ، 425 ،428 ، 429

امام جمعه شیراز...146 ، 242

امام جمعه ( سید ابو القاسم )...438 ، 525

امام جمعۀ کرمانشاه...35

امام حسن ( علیه السلام )...90

امام حسین ( علیه السلام )...420

امام رضا ( علیه السلام )...415

امام زین العابدین ( علیه السلام )...90

امام مالک بن انس...90

امام محمد بن باقر ( علیه السلام )...90

امامی...244

امان اللّه خان ( پادشاه افغانستان )...96

امیر احمدی ( سپهبد )...286

امیر انتصار...137

امیر اعلم ( دکتر )...436 ،437

امیر اسعد...137 ،138

امیر بهادر...441

امیر جنگ بختیاری...146 ،190

امیر طهماسب ( سر لشکر عبد اللّه خان )...17 ، 20 ، 33 ، 234 ، 457 تا 470 از 472 تا 477

امیر علائی ، حسن...463

امیر کبیر ( میرزا تقی خان )...358

امیر مؤید سواد کوهی...119 ،120

امین الدوله ( میرزا علیخان )...439 ،440

امین السلطان ( میرزا علی اصغر خان )...440 ،441

امین التجار ( حبیب اللّه )...242 ،244 ،412

انتظام ( سید نصرت اللّه )...84 ،88

انصاری ( محمود آقا امیر اقتدار )...135 ،136 ،137

انصاری ( علی قلی خان مشاور الملك )...106 ، 147 ، 148 ، 331 ، 335 ، 339 ، 340 تا 342 ، 346 ، 358 ، 372 ، 387 ، 388 ، 389 ، 390

انصاری ( عبد الحسین خان )...387

انوار ( سید یعقوب )...119 ، 146 ، 188 ، 190 ، 217 ، 231 ، 242 ، 243 ، 244 ، 303 ، 457 ، 522 ، 523 ، 525

انوشیروان (پادشاه ساسانی )...40 ،481

اورنگ ( شیخ الملك )...58

اهری...242

ایبر ( هوک . ج )...310

ایرج میرزا...44 ،312

ب

باراتف ( ژنرال روسی)...413

بامداد ( مهدی )...23 ، 439 ،464

بامداد ( میرزا محمد علیخان )...146 ،222 ،232 ، 244

باستوخف...338

برا اون...125

بالرو...391 ، 394

بدر ( میرزا احمد خان )...147 ، 148

بدر...67

بقائی ( دکتر مظفر )...204

بنان الشریعه...418

بوذر جمهری ( کریم آقا )...290 ، 304 ، 444 ، 445 ، 4449

بهار ( محمد تقی ملک الشعراء )...110 ، 112 ،119 ، 127 ، 201 ، 244

بهادر السلطنه...412

بهبهانی ( میرزا سید محمد )...35 ، 88 ، 94 ، 190

ص: 534

بهبهانی ( میرزا سید احمد )...101 ،146 ،112 ،190 ،213 ،225 ،227 ،232 ،244 ،521 ،55

بهرامی ( دبیر اعظم )...126، 234، 472 ،474 ،521 ،525

بيات سهام السلطان ( مرتضی قلی خان )...20 ،146 ،190 ،232 ،242

بيات ( شيخ العراقين )...113، 190، 242 ،318 ،319 ،525

بی بی مریم...414

پ

پاشاخان...464

پاک روان ( فتح اللّه خان )...84 ،88 ،394

پالكونيك...466

پالیزی...146 ،142

پرسف ( قنسول روس )...124

پرست ( آلمانی رئيس بانك )...513

پزشك احمدی...434

پسیان ( کلنل محمد تقی خان )...169

پطرويچ وانیتسف...358

پوزن آلمانی ( دکتر )...414

پولادین ( احمدخان )...443 ، 444 ،445

پولادین ( محمود خان )...444

پهلوی ( رضا شاه ) در اغلب صفحات

پهلوی ( محمد رضا شاه )...50 ،69 ، 72 ،73 ، 80

پیرسن...311

پیرنیا ( ابو الحسن خان معاضد السلطنه )...20 ،413

پیرنیا ( میرزا حسن خان مشیر الدوله ) - رجوع شود به مشیر الدوله

پیرنیا ( میرزا حسن خان مؤتمن الملك ) - رجوع شود به مؤتمن الملك

پیغمبر اسلام ( صلی اللّه علیه و آله و سلم )...36 ، 40 ، 90 ، 91 ، 92 ، 154 ،155

ت

تاج الملوك پهلوی ( مادر محمد رضا شاه پهلوی )...46 ، 63 ، 282

تدين ( سيد محمد )...143 ، 145 ، 233 ، 234 ، 235 ، 236 ، 255 ، 289 ، 292 ، 294

تقوى ( حاج سید نصر اللّه )...58 ، 61 ، 73 ، 359

تقی زاده ( سید حسن )...106 ، 112 ، 368 ، 321 ، 322 ، 323 ، 325 ، 326 ، 368

تماس پیرسن...310

تنکابنی...199

توفیق ( دکتر )...461 ، 462

تیمور تاش ( عبد الحسین سردار معظم )...27 ،35 ، 50 ، 68 ،81 ،105 ، 124 ، 130 ، 131 ، 135 ، 145 ، 314 ، 315 ، 339 ،388 ، 407 ، 417 ، 425 ، 431 ، 432 ،512 ،521

تیمور تاش ( خانم )...513

تیموری ( ابراهیم )...259

ث

ثقة الاسلام...194 ، 454

ثقة الاسلام تبریزی...410

ثقة الشريعه... 418

ج

جان محمد خان سرتیپ ( امیرعلائی )... ،116 ،117 ،120 ، 126 تا 133 ،136

جعفر قلی...404

جلالی ( حسین )...242

ص: 535

جم ( مدير الملك - محمود )...24 ،60 ، 62 ،68 ،69 ، 72 ، 73 ، 76 ، 105 ، 126

جمشید پیشدادی...39

جواد ( صاحب جواهر ، آیت اللّه )...18

جولیوس دورویتر...259 ، 263 ، 510

جونس...311

جهانبانی ( سرتیپ امان اللّه خان )...126 ، 127 ، 130 ، 131 ، 133 ، 477

جهانشاهی...242

چ

چراغ علی خان...143 ، 145

چرچیل ( نخست وزیر انگلیس )...338، 494

چرچیل ( سرپرسی )...442

چمبرلن...338

چنگیزخان مغول...198

چیپذین ( واسیلو یچ )...342 ، 343 ، 388 ، 390

ح

حاج آقا جمال اصفهانی...36، 95، 399

حاج آقا حسین قمی ( آیت اللّه )...134

حاج آقا محمد جویباره ای...

حاج آقا نور اللّه اصفهانی...35 ،38 ،396 ،398 ،399 ،400 ،401 ،402 ،408 تا 423 ،425 ،426 ،428 تا 430 ،432 ،438 ،453

حاج آقا احمد نیکوکار...59

حاجب الدوله...89

حاج زرگر باشی...59

حاج سید محمد مازندرانی...35

حاج سید محمود مجتهد...35

حاج سید نورالدین عراقی...415

حاج شیخ اسحق رشتی ( آیت اللّه )...95

حاج شیخ محمد تقی بافقی...282 تا 287

حاج شیخ مهدی نجفی...433 ،409

حاج محمد علی جواهری...59

حاج معین التجار بوشهری...156

حاج کمالی الدین...423

حاج میرزا آقاسی...357

حاج میرزا ابو طالب دریا بیکی...357

حاج میرزا ابراهیم دریا بیکی...357

حاج ميرزا شهاب الدین کاشانی...435

حاج میرزا صادق آقا مجتهد...434

حاج میرزا محمد رضا کرمانی...94 ،95

حاج میرزا مرتضی کرمانی...453 ،525

حاج میرزا محمود..35

حافظ شیرازی...19

حاكم باللّه فاطمی...90

حایری ( آیت اللّه حاج شیخ عبد الکریم )...37 ، 287 ، 288 ، 408 ،418

حایری زاده ( سید ابو الحسن )...176 ،222 ،244

حایری شاه باغ...46

حجاج...89

حسن رئوف بیک...193

حسین خان اَژان...205

حشمتی...244

حق نویس...318

حکمت ( نظام الدین )...20

حکمت مشار الدوله...413 ، 415

حکیمی ( ابراهیم )...58

حمد اللّه مستوفی...90

حمزه ( سید الشهداء عموی پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم )...93

حیدری مکری...242

خ

خاقانی...124

خان ملک ساسانی ( احمد خان )...442 ، 443

ص: 536

خانم تیمورتاش...513

خزعل ( سردار اقدس )...59 ، 60

خسروی...68

خسرو پرویز...40

خشاریار شاه...28

خطیبی...146 ، 242

خلعت بری ( دکتر محمد خان )...203 ، 209 ، 458

خليفۀ اول ( ابوبكر )...90

خلیفۀ دوم ( عمر )...90

خلخالی...199

خلیل خان برادر ابو القاسم خان...412

خواجوی ( سرهنگ )...128

خواجه نوری ( ابراهیم )...201 ، 465 ، 466 ،472 ، 475 ، 476 ، 477

خیابانی ( شیخ محمد )...169

د

دادگر ( میرزا حسین خان عدل الملك )...20 ، 155 ، 176 ، 197 ، 234 ، 242 ، 293 ، 384

دادور ( محمد )...128

دادور ( وثوق السلطنه )...128 ، 129

داریوش...28 ، 31 ، 39 ، 54

داوتیان یا کوکریستو فورویچ...530 ، 532

داور ( علی اکبر خان )...20 ، 27 ، 31 ، 58 ، 112 ، 117 ، 146 ، 205 ، 215 ، 229 ، 231 ، 244 ، 255 ، 292 ، 295 ، 478 ، 479 ، 487 ، 489

دانش...117

دشتی ( شیخ علی )...55 ، 103 ، 146 ، 300 ، 303 ، 325

درگاهی ( سرهنگ محمد خان )...204 ، 288 ، 426 ، 427

دولت آبادی ( حاج ميرزا يحيى )...102

دولتشاهی...146

دوست محمد خان بلوچ...134

دهقان سامانی...529

دیبا...242

دنیس رایت...263

دوی جانس یونانی...398

ر

رتشتین...369

رسا ( مدیر روزنامۀ قانون )...425 ،426

رضا جوزانی...404

رفیع ( حاج آقا رضا قائم مقام الملک )...126 ،242 ،395 ،301 ،323 ،456 ،457

رفیع امین ( دکتر )...461 ،462

روح اللّه خان...444

روحی...190 ،244 ،300

رویتر ، جالیوس دو...259 ،263 ،510

ریشارد...312

رئيس التجار...117

ز

زاهدی ( سر تیپ فضل اللّه )...111 ،336

زاویه ( سرهنگ )...444 ، 445

زایلر آلمانی...414

زمزم بیگم...400

زوار ( اسد اللّه )...242

زهری ( علی )...204

زند...513

زید بن على بن الحسين...89

ژ

ژان . ا . دانون...312

ژان بونبول...312

ژان لویس...312

ص: 537

ژرژ.ل. کلمن...312

ژنرال جيلان خان...99 ، 100

ژرژ بوکانان...411

س

سازانوف وزیر خارجۀ روسیه...412

سازگار...458

ساعد الدوله ( پسر سپهسالار )...138

ساکینیان ( سهراب )...242

سالار الدوله...140

سالار...80

سالار لشكر ( عباس میرزا )...146

سپهسالار ( حاج میرزا حسین خان)...138 ، 446

سپهسالار ( محمد ولی خان خلعت بری )...137 ، 138 ، 139 ، 140 ، 143 ، 161 ، 410

سپهدار رشتی...46 ، 162 ، 326 ، 331 ، 383

سجادیان ( سید ابو الفضل )...80

سجادی ( دکتر محمد )...80

سر تیپ محمد حسین...111 ،126

سرادواردگری ( وزیر خارجه انگلیس )...411

سرپرسی لرن وزیر مختار انگلیس...15 ، 49 ، 102

سرپرسی کاکس...153

سردار عشایر ( صولت الدوله )...208

سردار معزز بجنوردی...127 ، 128 ، 135 ، 137

سردار اشجع...411

سرشار ( سروان )...128

سردارگزی...413

سروری ( محمد )...58

سرهنگ روح اللّه خان مؤيد الممالك...128

سرهنگ یوسف خان...122

سزاوار...58

سعد الدوله...107

سعدی شیرازی...178

سعيد مالك ( دكتر لقمان الملك )...458

سلطان عبد الحمید خان عثمانی...138

سلطان علی خان وزیر افخم...441

سلطان حسين شریف مکه...92

سلیمان میرزا ( اسکندری )...170، 192، 433

سلیمان خان صاحب اختیار...330

سمیعی ( حسين اديب السلطنه ) 66 ، 292

سندباد بحری...47

سهل بن سعد...90

سياح ( حمید )...336

سيد العراقين...69 ، 416 ، 423

سيد الشهدا ( حسین بن علی )...92

سید اسد اللّه خارقانی...37

سيد المحققين...525

سيد صدر الدین...400

سيد عبد اللّه بهبهانی...403

سید عبد الباقی...433

سيد عبد الوهاب...118 ،119

سیدمهدی افجه ای...94 ، 96

سید محمود حیاطشاهی...36

سید نور الدین شیرازی...421

سيد يعقوب -رجوع شود به انوار

ش

شاه اسمعیل صفوی...40 ،41 ،50

شاه طهماسب صفوى...511

شاه عباس صفوی...40 ،50

شاهپور ذوالاکتاف...40

شاهرودی...58

شاه نور اللّه ( همان حاج آقا نور اللّه است )...403 ،406

شباهنگ...58

شریعت زاده...244

شریعتمدار آقا کمال الدین اصفهانی...416 ،417

ص: 538

418 ،425 ،429 ،487

شفاء الدوله ( دکتر )...434 ،435 ،437

شكر اللّه خان لبنانی...413

شوستر امریکائی...322

شومیاتسکی...363 ،364 ،369

شمس پهلوی...63

شمس آبادی ( میرزا ابراهیم )...69

شیروانی ( ابو طالب )...146 ، 152 ، 244 ،300 ، 322 ، 483

شیخ احمد...204 ، 205 ، 209

شیخ اسمعیل...399

شیخ الاسلام همدانی...431

شيخ جعفر كبير...409

شیخ جعفر كاشف الغطاء...400

شیخ صفی الدین...81 ، 139

شیخ طواهری...99

شيخ عبد الرحمن...242

شیخ جمال الدین رجوع شود به حاج آقا جمال

شیخ محمد باقر نجفی...399 ، 409

شیخ محمد حسین...399 ، 401

شیخ محمد تقی ( آقا نجفی )...399 ، 400

شیخ محمد علی...399

شيخ محمد تقی بافقی...35 ، 37

شیخ نور اللّه اصفهانی رجوع شود به حاج آقا نور اللّه

ص

صاحب اختیار...138

صادق خان ( سر تیپ )...335

صارم الدوله...150 ، 185

صالح ( الهیارخان )...260

صالح ( علی پاشا خان )...124

صبا ( نصر اللّه خان مختار الملك )...22

صدارت ( علی )...204

صدیق ( حضرت )...206

صفائی ( ابراهیم )...410

صلاح الدين بيك...307

صنيع الدوله...441

صنيع الممالك ( سراج الدين )...59

صور ( میرزا قاسم خان صور اسرافیل )20 ، 197 ، 413

ض

ضرابی ( یاور ) 130 ، 134

ضیاء الدین عراقی ( آیت اللّه )...18

ضياء...146 ، 244

ط

طاهری...146

طباطبائی اصفهانی...58

طباطبائی...242

طباطبائی ( سیدضیاء الدین )...27

طباطبائی ( سید محمد مدير تجدد ایران )...56

طباطبائی ( سید محمد سنگلجی )...414

طومانیانس...358

ظ

ظل السلطان ( مسعود میرزا ) 400 ، 402 ، 453

ظهير الاسلام ( سید جواد ) 35 ، 417 ، 427 ، 428 ، 429

ع

عامری...242

عباس بن عبد المطلب...90

عباسی...242

عبد الوهاب جواهری...59

عبد الحسین کرمانی...242

عبد الملك مروان...18 ، 89

ص: 539

عبد اللّه زبیر...89

عبد اللّه بن عباس...92

عبد الباقی...146

عبد القادر...306

عبد الكريم غروی زنجانی...96

عثمان...90

عدل السلطنه...65

عدلی...170

عراقی ( حاج آقا اسمعيل )...190 ، 212 ،221 ، 222، 232 ، 242 ،244

عزیز اللّه ( ضارب مدرس )...205

عشقی ( میرزاده)...30 ، 213

عطائی ( مهندس )...260

عضدالدوله...40

عضدی...68

عضد الملك ( علیرضا خان )...441 ، 442 ، 443

علویه خانم ( همسر حاج آقا نور اللّه )...409

علاء ( میرزا حسین خان )...58 ، 67 ، 72 ، 314

على بن ابی طالب ( علیه السلام )...36 ، 37 ،174 ، 511

علیرضا عباسی...80

علی زارع...242

عليم الدوله ( دکتر )...202 ، 203 ،436

عمادی...244 ، 318 ، 455 ،456

عين الملك...93

عین الدوله...357

غ

غلام حسین میرزا...118 ، 390

ف

فاطمی ( میرزا سید محمد قمی)...31

فاطمی...146 ، 190 ، 223 ، 227 ، 242 ، 244 ، 255

فتح اللّه زاده ( اسد اللّه )...369

فتح علی شاه...49 ، 479 ، 510

فتح علی خان ( سردار معظم )..412

فرخی یزدی ( مدیر روزنامۀ طوفان )...25 ، 478

فرزین ( محمد علی خان کلوپ )...530،20

فرشی...244

فرمان فرما...173، 413

فرمند ( ضیاء الملك )...118، 119

فروغی ( محمد علی خان ذكاء الملك ) 18 تا 24 ،27 ، 28 ، 39 ، 56 ، 84 تا 86 ، 103 ، 107 ، 112 ، 148 ، 150 ، 151 ، 171 ، 175 ، 190 ، 191 ، 255 ، 301 ، 307 ، 308 ، 314 ، 359 ، 363 ، 457 ، 465 ، 475

فروید ( دکتر )...476

فرهمند ( محمد )...260

فریدون پیشدادی...39

فشارکی ( ملاحسین )...69، 416 ، 423 ، 433

فلاتی ( دکتر )...461 ، 462

فوزيه...60 ،63

فوگل...512 ، 513 ، 514

فومنی...242

فهیمی ( فهيم الملك )...146، 190، 242، 521

فیروز آبادی ( حاج سید رضا )...112، 228 ،244 ، 314 ، 318 ، 452

فیروز ( فیروز میرزا نصرت الدوله )...27 ، 146 ، 150 ، 185 ، 190 ، 234 ،236 ، 255 ، 292 ، 313 ، 315 ، 316 ، 318 ، 325 ، 383 ، 394 ، 395 ، 455

فیتسنیر...312

ق

قاسم خان ( مترجم سفارت آلمان )...54

قانع بصیری...58 ، 59 ، 60 ، 64 ، 70 ، 71 ، 73

قمر السلطنه ( دختر ناصر الدين شاه )...46 ، 73

ص: 540

قوام ( احمد قوام السلطنه )...44 ، 334 ، 327 ،363 ،364

ک

کاراخان ( لومیخائیلوچ )...364 ، 372 ، 387 ، 390

کاروتسکی...124 ،125

کازرونی ( میرزا علی )...222 ، 295 ، 318 ، 483

کاسا کوسکی ( مهندس )...267 ، 268 ،271 ، 277

کاشانی ( آیت اللّه حاج سيد ابو القاسم )..204

کاشف...235

کامران میرزا نایب السلطنه...78

کانتسکی...387

کتابی ( دکتر محمد باقر )...400 ، 410

کرباسچیان...204

کریم آبادی...204

کرژ مینسکی...125

کسروی...419

کفایت اللّه خان...99

کلمن...311

کلدیو...102

كماليون...367

کمال هدایت ( حسن علی )...58

کورش...39

كونت فن شولنبرك...54

کیخسرو کیانی...39

کیکاوس...39

گ

گار مبالای...323

گرسر ( قنسول انگلیس )...404

گلستانه ( سید محمد تقی)...37

ل

لافایت...323

لانسینگ...157

لاهاک ( جهانگیر خان سالار جنگ )...119 ، 120 ، 121 ، 124 ، 125 ، 129 ، 130 ، 134 ،337

لاورینتف...336

لاهوتی ( ابو القاسم )...337

لرد کرزن...157 ،443

لقمان الدوله ( دکتر )...436 ، 437

لقمان ادهم ( دکتر سعید خان )...206

لقمان الملك ( دكتر سعيد مالك )...458 ، 462

ليتونيف...387

ليقوانی ( عیسی )...85

لیندن بلات ( دکتر )...500 ، 511 ، 512 ، 513 ، 514

م

مارتين ليانازوف...346 ، 353 ، 354 ، 358 ، 359 ، 360 ، 365

ماژور بلوی...312

ماژورهال امریکائی...44 ، 46 ، 54 ، 310

ماژور هاری دیویس...312

ماليثف...371

مترجم الاياله...334، 335

متوکل عباسی...92

متولی باشی قم...429

محسن علاء المحدثين...18

محقق...217

محمد آخوند...242

محمد بن عبد الوهاب نجدی...910

محمد بن محسن...420

محمد حسن میرزا ولیعهد...468 ، 475 ، 415

ص: 541

محمد حسین فیروز آبادی...96

محمد رضا ( مستخدم شریعتمدار )...427

محمد رضا پهلوی رجوع شود به پهلوی

محمد شاه قاجار...357 ، 399

محمد شكرى بيك...306

محمد صادق خان سر تیپ...335

محمد علی خان ( مستوفی فارس )...490

محمد علی پاشا خدیو مصر...92

محمد علی ( شاه میرزا ) 107 ، 108 ، 441 ، 501 ، 511

محمود خان ششدری صمصام...288

مرتضی کرمانی...242

مرتضی قلی خان ماکوئی ( اقبال السلطنه )...460 ،461 ، 462

مرتضی قلیخان بختیاری...414

مخبر...481

مختار الدوله...442

مستشار الدوله ( صادق )...13 ، 95 ، 156 ، 367

مدرس ( سید حسن )...35 ،37، 94 ،95 ،101 ،102 ، 104، 110 ، 112 ،113، 115 ، 118 ،146 ، 149 ،168 ، 170 ، 172، 178 ، 190 ، 191 ، 192 ، 198 ، 201 تا 206 ، 208 تا 212 ، 214 ، 216 ، 218 تا 226 ، 229 تا 233 ، 244 ، 245 ، 265 ، 290 ،291 ، 293 تا 295 ، 300، 303 ،304 ، 308 ، 312 ، 320 ، 325 ، 326 ،383 ،394 ،395 ،396 ، 406 ،408 ، 414 ،419 ، 420 ،425 ، 438 ،446 ، 453 ،454 ،456 ، 457 ،480 ،481 ، 483 تا 485 ، 500 ، 521 ، 525 ،528

مساوات ( سید محمد رضا )...199

مستوفی ( میرزا حسن خان مستوفی الممالك )...27 ،28 ،31 ،94 ،95 ،97 ،99 ،102 ،104 تا 107 ، 109 تا 112 ، 126 ،142 ،143 ،145 تا 148 ،153 ،162 ،171 ،172 ،177 ،189 ،191 ،192 ،206 ، 208 ،229 ،233 ،237 ،241 تا 243 ،245 ،294 ،297 ،313 ،337 ،339 ،340 ،363 ،413 ،501 ،527

مستوفی عبد اللّه خان...463

مشار ( میرزا حسن خان مشار الملك )...19 ، 255 ، 517 ، 518

مشار ( ميرزا یوسف خان مشار اعظم)...20

مشیرالدوله ( میرزا حسن خان پیرنیا )...22 ، 94 ،95 ،102 ،104 ،111 ،146 ،147 ،189 ،331 ،501 ،503 ،510 ،511

مشیر فاطمی ( مهدی )...20

مشیر السلطنه...107

مشرف نفیسی ( مشرف الدوله )...57 ، 73

مصدق ( دکتر محمد مصدق السلطنه ) 112 ، 146 ، 149 ،150 ، 152 ، 153 ، 168 ، 169 ، 175 ، 178 ، 180 ، 184 تا 190 ، 267 تا 280 ، 318 ، 328 ، 383 ، 395 ، 486 تا 490 ، 492 ، 494

مصطفی کمال پاشا...51

مظفر الدین شاه...49 ، 139 ، 510 ، 511

مظفر فیروز ( پسر نصرت الدوله )...514

معتمد التولیه...525

معتضد الاسلام استر آبادی...453

معتضدی...58

معز الدین اللّه...89

معظمی ( دکتر عبد اللّه)...526

مفتاح ( میرزا داود خان )...81 ، 84 ، 88

ص: 542

مقدم...242

مکاسکی...310 ، 315 ، 316 ، 318 ، 319

مکرماك...310 ، 311

مكى ( سید حسین )...204

ملایری ( شیخ الاسلام )...203 ، 242

ملا فتح اللّه ( شیخ الاسلام )...35

ملك ایرج میرزا... از 115 تا 118 ، 242

ملک زاده ( دکتر مهدی ) 58 ، 418

ملك مدنی ( سید هاشم )...146 ، 243

ممتاز الدوله...95 ، 156

ممتاز الملك...157

ممدوح شوكت بيك سفير ترکیه...82 ، 84 ، 86 ، 87 ، 88

منشور گرکانی...120 ، 121 ، 123 ، 335 ، 355

منصور ( رجب علی منصور الملك )...106

منصور السلطنه عدل...106

مؤتمن الملك پیرنیا ( میرزا حسن خان )...95 ، 102 ، 104 ، 113 ، 144 تا 146 ، 185 ، 191 ، 236 ، 327 ، 520 تا 527

مورگان...311 ، 312

موریس پرنو...392 ، 398

موسی جار اللّه افندی...99

موسس خان...314

موقر...58 ، 146

مولوی بلخی...398

مولانا محمد علی...101

موید احمدی...58

مهدوی...58 ، 242

مهدوی خراسانی ( آیت اللّه )...18

میرزا احمد قمی...36

میرزا هدایت اللّه ( وزیر دفتر )...107

میرزا تقی خان امیر کبیر...425

میکده ( میرزا سلیمان خان )...413

میلیسپو امریکائی ( دکتر )...44 ، 126 ، 237 ، 250 ، 298 ، 304 ، 310 ، 311 ، 312 ، 313 ، 314 ، 315 ، 316 ، 317 ، 318 ، 319 ، 321 تا 329

میسیز ویتاها رولد نیکلسن...49 ، 50

میرزا مهدی قمشه ای...168

میرزا جهانگیر خان قشقائی...168

میرزا كوچك خان...169

میرزا یوسف ( جوادی مستنطق )...206

میکویان...390

ن

ناپلئون بناپارت...49

نادر شاه افشار...41 ، 47 ، 49 ،50 ،55 ،62

ناصرالدین شاه قاجار...78 ،80 ،138 ،259 ،336 ،439 ،440 ،402 ،453 ،506 ،510 ،511 ،518

ناصر الملك ( ابو القاسم )...107 ، 108 ، 439 ،440 ،441 ،442 ،443

ناصر الملك ( محمود خان )...439 ، 440

نافع از قراء سبعه...90

نایب حسین کاشی...251 ، 242 ، 404

نایب حیدر...447

نائینی ( آیت اللّه حاج محمد حسین )...88

نجف آبادی...69

نراقی...146

نریمان ( محمود )...204

نصر بن احمد...40

نصرت مظفری ( نصرت السلطنه ) 257 ، 258

نصر الدوله...106

نصر ( دکتر ولی اللّه خان )...359

نصر اللّه خان ( سرهنگ )...444

نصیر الدوله...95

نظام السلطنه...107 ، 198

نظام السلطنه حسین قلی خان مافی...441

ص: 543

نظام السلطنه ( رضا قلی خان )...414

نظام الملك ( ميرزا عبد الوهاب )...440

نگهبان...242

نواب حسین قلی خان...64 ، 65 ، 512

نوبخت...118 ، 146

نورالدين بيك...84

نيك جو ( نايب اول )...132 ، 133

و

واعظ قزوینی ( مدیر روزنامه نصیحت )...213

وثوق ( وثوق الدوله - حسن )...94 ، 95 ، 106 ، 112 ، 147 ، 148 ،149 ، 150 ، 151 ، 152 ، 153 ، 154 ، 155 ، 156 ، 157 ، 158 ، 159 ، 160 ، 161 ، 162 ، 163 ، 165 ، 166 ، 167 ، 168 ، 171 ، 173 ، 174 ، 175 ، 178 ، 189 ، 190 ، 192 ، 501

وثوق ( ميرزا عبد اللّه خان )...152 ، 242

وجدانی ( محمد رضا )...85

وحيد بيك...84 ، 88

وحید دستگردی...411

وصفى بيك ( حسن )...84 ، 88

وکیلی...242

ه

هارولد هومن...312

هايم...444

هدایت ( غلام رضا )...20

هدایت ( پسر مخبر السلطنه )...527

هدایت ( فتح اللّه پسر مخبرالسلطنه )...527

هدایت ( حاج مخبر السلطنه - مهدی قلی خان )...27 ، 35 ، 95 ، 106 ، 126 ، 142 ، 147 ، 148 ، 255 ، 291 ، 292 ، 302 ، 315 ، 316 ، 318 ، 326 ، 327 ، 335 ، 341 ، 425 ، 428 ، 432 ، 441 ، 452 ، 458 ، 463 ، 465 ، 512 ، 513 ، 518 ، 519 ، 520 ، 522، 523 ، 527

هرشونوش ( دکتر )...514

هکل...310

هشام بن عبد الملك...89

همایون ( احمد خان )...444

هیتلر...53 ، 54

ی

یاسائی ( عبد اللّه خان )...212 ، 214 ، 242 ، 244 ، 291 ، 393 ، 320 ، 515

یاور محمد علی خان...210 ، 211

یزدان پناه ( سر تیپ مرتضی خان )...473 ، 474 ، 475

یزید بن معاویه...89

یغمای جندقی...221

یورنیف ( سفیر شوروی )...15 ، 34 ، 340

ص: 544

جلد 5

مشخصات کتاب

سرشناسه : مکی ، حسین ، 1290 - 1378 .

عنوان و نام پدیدآور : تاریخ بیست ساله ایران / نگارش و تالیف حسین مکی .

مشخصات نشر : تهران: نشر ناشر، 1362 - 1363.

مشخصات ظاهری : 6 ج .: مصور، عکس .

شابک : 1250 ریال (ج . 1)

یادداشت : ج. 4 (چاپ اول: 1361).

یادداشت : ج.5 و 6 (چاپ اول : 1362).

یادداشت : کتابنامه.

یادداشت : نمایه.

مندرجات : ج . 1. کودتای 1299.- ج . 2. مقدمات تغییر سلطنت .- ج . 3. انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله دیکتاتوری پهلوی .- ج . 4. آغاز سلطنت دیکتاتوری پهلوی.- ج . 5. استحکام دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .- ج . 6. استمرار دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .

موضوع : رضا پهلوی ، شاه ایران ، 1257 - 1323.

موضوع : ایران -- تاریخ -- پهلوی، 1304 - 1320

رده بندی کنگره : DSR1488/م 7ت 2 1362

رده بندی دیویی : 955/0822

شماره کتابشناسی ملی : م 63-124

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم زهرا جعفری

ص: 1

اشاره

﴿ وَ النَّاشِرَاتِ نَشْرًا ﴾

(سورۀ مرسلات - آیۀ سوم)

از این کتاب ده هزار نسخه در چاپ خانه پیروز به طبع رسید

حق چاپ مخصوص «ناشر» است

خیابان انقلاب، نرسیده به پارک دانشجو، پلاک 1092

ص: 2

بسمه تعالی

خوانندۀ عزیز،

«ناشر» خوشحال است که در این فرصت، نخست بار یا باری دیگر، با شما آشنا می شود. هر چند از نزدیک شما را نمی شناسد از شما بیگانه نیست، زیرا خود در زمرۀ کتاب خوان ها بوده و هنوز هست و می داند که نسل انقلابی امروز تا چه مایه به خوراک معنوی نیاز دارد و با چه عطشی در آرزوی آن است که از آبشخور علم و معرفت سیراب شود. این نسل در جّوی زیست می کند که از عناصر انقلابی و سیاسی اشباع شده است. این نسل مشتاق دانستن و آموختن و بالیدن است و به همین سودا، بیش از هر چیز به کتاب روی می آورد. «ناشر» خواسته است در بر آوردن این نیاز حیاتی سهمی داشته باشد.

لیکن ادای این سهم مستلزم آن است که نخست ذایقۀ خریداران دانش و هنر را بشناسد و دیگر آن که به جلب همکاری نویسندگان نایل آید و به همّت آنان آن چه را که به ذوق کتاب دوستان خوش و گوارا و در عین حال برای پرورش معنوی آن ها سودمند است فراهم آورد.

راهنمای «ناشر» در این راه، مکتب اوست که مکتب قاطبۀ افراد نسل انقلابی کشور اسلامی ما نیز هست - مکتب قرآن و اسلام اصیل که ما را به کسب علم موظّف می سازد و شعارش این است:

﴿ فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ القَولَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ iداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ﴾ (سورۀ زمر، آیۀ 18)

این مکتب میان دین و سیاست نه به جدایی بلکه به پیوندی زنده قایل است، که به قول مدرس شهید: «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست».

در جهان امروز، که ارتباطات بدین غایت فشرده و گسترده است و رسانه های گروهی نقشی با این دامنه و وسعت ایفا می کنند سرنوشت های افراد بهم گره خورده اند. در چنین جهانی،

ص: 3

انزوا و بی خبری از دنیا و مافی ها از مسلمانان واقعی پذیرفته نیست. از این رو، «ناشر» می کوشد تا نسل کنونی را با جریان های فکری و سیاسی جهان امروز و تحولات آن آشنا سازد و در کنار کتب اسلامی، متون و ادبیات فارسی تاریخ و سیاست کشور اسلامی خودمان، پیرامون کشور های جهان سوم و به تناسب، سایر ملل و نحل، معلومات معتبری در دسترس او بگذارد.

در عین حال «ناشر» معتقد است که نسل جوان ما اگر بخواهد معنا و اهمیّت تاریخی انقلاب اسلامی را بخوبی دریابد و شخصیت ها نیرو ها و جناح هایی را که در این انقلاب نقش های مثبت یا منفی داشته اند درست بشناسد و تأثیر آن ها را در جناح های سیاسی و اجتماعی کشور نیک ارزیابی کند، باید نخست به تاریخ تحوّلاتِ دست کم یک قرن و نیم اخیر ایران آشنا گردد، یعنی به اوضاع و احوال دوره ای که در آن، میان قدرت های استعماری و ایادی و نوکران آن ها از سویی، و عناصر و جنبش ها و سازمان های ضد استعماری و استقلال طلب از سوی دیگر، نبردی بی امان در جریان بوده است. «ناشر» آثاری را که خواننده را به این مقصود نزدیک سازد، بویژه وجهۀ همّت خود قرار داده است و از همکاری نویسندگانی که در این باب مطالعه و پژوهش کرده اند استقبال می نماید.

«ناشر» در راه نیل به هدف های خود و در اجرای برنامه ای که هر چند بلند پروازانه به نظر آید، به درگیری با آن دل نهاده است، لطف الهی و اقبال نسل انقلابی و تشریک مساعی ارباب قلم و مردان تحقیق و اهل ذوق را یار و مددکار خود می خواهد.

اینک کتاب حاضر، به سیاق سخنی که رفت تقدیم خوانندگان گرامی می شود. با عنایت به این نکته که چنان چه نقدی و یا سخنی پیرامون مطالب کتاب دارند، مستدل و مستند، ما را از آن آگاه سازند تا با رعایت حق جواب در چاپ های بعدی درج شود.

باشد که خدمات «ناشر» از رضا و تأیید خداوندی بهره ور گردد، ان شاء اللّه .

و باللّه التوفيق و عليه التكلان.

ص: 4

فهرست مندرجات

مقدمة مؤلف...یازده

الغای کاپیتولاسیون...1

مبادلة عهد نامه های جدید...2

عهد نامه بین ایران و انگلیس راجع به تعرفۀ گمرکی...3

مبادله قرارداد با امریکا...9

عهد نامه وداديه و تأمینیه بین ایران و افغانستان...9

ورود پادشاه افغان به ایران...16

حکومت بچه سقا در افغانستان...17

پیش کشی از خزانۀ جواهرات سلطنتی به امان اللّه خان...21

مقاله فروغی درباره مسافرت امان اللّه خان...21

قتل پادشاه افغانستان...30

آبله کوبی اجباری...31

درخواست خزعل از شاه...32

افتتاح دورۀ هفتم...33

رسمیت یافتن دورۀ هفتم...34

کابینه دوم هدایت...35

انتخابات تهران در دوره هفتم...35

تبعید مدرس...38

توقیف مدرس...41

سرنوشت محتوم مدرس...47

مدرس و ملک الشعرا بهار...47

مقالات بهار دربارۀ مدرس...49

قصيده ملک الشعرا بهار...62

مرحوم مدرس (به قلم یکی از مطلعین)...67

کلاه پهلوی...70

لباس متحد الشكل...71

لایحه قانونی اعزام محصلین...72

نطق مدرس دربارۀ اعزام محصلین...77

هزینۀ زندگی...78

ص: 5

اعلام رسمی سانسور مطبوعات...79

قانون منع برده فروشی...80

انحصار دخانیات...80

مالیات مستقیم...82

اقلیت دوره هفتم...82

فرخی و طلوع...83

پایان عمر و سر انجام فرخی...85

توقیف وزیر مالیه...91

نصرت الدوله تحت تعقيب...93

ادعا نامۀ مدعی العموم ديوان تميز...94

نقل از پرونده قتلۀ نصرت الدوله...97

نصرت الدوله از نظر کتاب آرزو:...

یک پایۀ حکومت مثلث در هم شکست...98

یکی از مقتولین نامی...99

علّت گرفتاری و قتل نصرت الدوله...105

زلزله شدید شیروان و گیفان...108

قطع رابطه با فرانسه...109

عهد نامه مودت بین ایران و حجاز...109

زندان قصر...113

سرتیپ در گاهی زندانی شد...116

فرار سید فرهاد از زندان قصر...120

دستگیری دوست محمد خان بلوچ...126

فرار و دستگیری دوست محمد خان...127

دوست محمد خان که بود؟...128

قانون جلوگیری از استعمال تریاک...130

فوت سلطان احمد شاه قاجار...131

اتمام پل اهواز بر روی کارون...136

حمل آثار نفیس ایران به لندن...136

الغاء جواز عبور و مرور در شهرستان ها...136

اولین بودجۀ تفصیلی کل کشور...137

مناسبات ایران و عراق...138

ص: 6

مسافرت ملک فیصل به ایران...138

شناسائی دولت عراق...138

فوت مشکوک ملک فیصل...139

هیئت نمایندگی عراق در تهران...140

طرح قضیۀ ایران و عراق در جامعۀ ملل...141

روابط ایران و عراق...142

افتتاح دورۀ هشتم مجلس شورای ملی...142

تلگراف خانه هند و اروپ به ایران واگذار گردید...142

ارتباط تلگراف بیسیم با امواج کوتاه...144

قانون بودجه یک ساله 1310...145

کنگرۀ عمومی مسلمین...145

قانون مقدمین علیه امنیت و استقلال مملکت...146

ختم غائلة سيميتقو...148

کارناوال یا کاروان شادی...151

پایان دوره هشتم مجلس...152

افتتاح دورۀ نهم...153

فوت مستوفی الممالک...154

مستوفی الممالک (نقل از کتاب شرح حال رجال ایران)...155

اولین سلب مصونیت دورۀ پهلوی...160

جنگ تامرادی و علّت آن...166

در گذشت امیر مؤید سواد کوهی...169

ماشین امضاء: چگونگی امور در کابینۀ هدایت...171

کارخانۀ قند سازی...171

چراغ برق تهران...172

معما (دربارۀ راه آهن)...173

قتل عبد الحسين ديبا...175

دیبا کی بود؟...176

استخراج از پروندۀ قتلۀ دیبا...176

شرح قتل دیبا...177

اظهار سید جعفر غسّال...179

پس از مرگ...179

ص: 7

اعزام ولی عهد به سویس...180

اعزام چهارمین دستۀ محصلین...180

تیرگی روابط ایران و آلمان...180

قانون اوزان و مقیاسات...183

اولین کارخانۀ سیمان در ایران...184

تیمورتاش مغضوب می شود...184

برکناری و توقیف تیمورتاش...185

رد اعتبار نامۀ تیمورتاش...186

مقالۀ مهدی بامداد دربارۀ تیمورتاش...187

محاکمۀ تیمورتاش و امین التجار...195

مقالۀ علی دشتی دربارۀ تیمورتاش...198

مقالۀ عباس اسکندری درباره تیمورتاش:

مقدمات سقوط تیمورتاش...199

تیمورتاش که بود؟...204

محاکمۀ تیمورتاش...216

خاتمۀ محاکمه و قتل تیمورتاش...220

اینک روز دادرسی...226

تیمورتاش و دختر آسوری (سفر به شوروی)...228

جاسوسان شوروی در ایران...234

یادداشت های تیمورتاش...235

تجدید نظر و تمدید قرارداد دارسی (قرارداد 1933)...243

رضا خان تعهد نمود که از پشت به انگلیس ها خنجر نزند...243

مأموریت رضا خان...248

الغای قرارداد دارسی و قرارداد 1933...248

نامۀ تقی زاده به وزیر دربار...251

نامۀ تیمورتاش به فیض...253

طرح مسألۀ نفت در مجلس شورای ملی...257

نامۀ وزیر دارائی به جکسن مدیر شرکت نفت...260

پاسخ کمپانی نفت...262

پاسخ وزیر دارائی...263

دومین یادداشت دولت انگلیس...265

ص: 8

پاسخ وزارت امور خارجه...267

امتیاز دارسی لغو شد...274

مجلس لغو امتیاز را تأیید کرد...275

نوشتۀ مصطفی فاتح درباره قرارداد و مذاکرات نفت...275

در سوزاندن پروندۀ نفت تعمدی بوده است؟...281

رضا خان و تمدید قرارداد (در دورۀ ریاست وزرائی)...282

انعکاس تمدید قرارداد در کشور...284

جریان لغو امتیاز دارسی و منظور از این عمل...285

طرح قضيۀ نفت در شورای جامعه ملل...287

نتیجۀ مذاکرات در تهران - امتیاز نامۀ جدید...288

نتيجه تمدید امتیاز نفت جنوب...296

پیشنهاد بنش مخبر جامعۀ ملل...297

مقایسه امتیاز نامۀ دارسی با امتیاز جدید...301

مواد قرارداد جدید و کیفیت تنظیم...306

قرارداد جدید به تصویب مجلس رسید...323

اعتراضات بر قرارداد و عمل شرکت نفت:

1- معافیت از عوارض گمرکی قسمتی از واردات کمپانی...324

2- معافیت از عوارض گمرکی نفت های صادره...333

3-ارز های حاصله از فروش مواد نفتی...334

4- کمیسر نفت یا نماینده تام الاختیار دولت ایران...336

5- کیفیت رسیدگی به محاسبات شرکت...339

6- منافع خالص کمپانی...340

7- چگونه 52 درصد دارائی شرکت را از دست دادیم...344

8- سود توزیع شده به صاحبان سهام...347

9- وجود تعداد زیادی کارمند خارجی...351

طرح قرارداد 1933 در مجلس دورۀ پانزدهم...356

آخرین دفاع تقی زاده...411

بودجه سال 1312 کل کشور...417

افتتاح کارخانه قند کرج...419

برکناری مخبر السلطنه...420

حاج مخبر السلطنه کی بود؟...422

ص: 9

مخبر السلطنه از نظر کتاب آرزو...426

ورود کارا خان به ایران...430

کابینۀ دوم فروغی...430

توقیف مدیر گمرگی با سعید و توسط انگلیس ها...432

کشف آثار باستانی...433

اقدام برای تعلیمات عمومی...434

برکناری و قتل سردار اسعد وزیر جنگ...435

انگلیس ها و بختیاری ها...437

سردار اسعد کی بود؟...440

یادداشت های سردار اسعد در زندان...447

فرمان ضبط املاک بختیاری ها...449

نوشتۀ نعمت اللّه مهر خواه در کتاب «رضا شاه»...451

شاه با وزیر جنگ بازی می کند...453

سردار اسعد و حکومت مثلث...457

خدمات سردار اسعد...458

چگونگی قتل سردار اسعد...464

مطرح شدن اعدام ها در مجلس بیستم...471

یادداشت های زندان پیشه وری:

علی مردان خان بختیاری...474

مقتولین گم نام...477

زجر و شکنجه...478

کرد ها و لر ها...483

تیمورتاش...483

دبیر اعظم و دشتی...485

سردار رشید کردستانی...485

اعتصاب غذا...485

قربانیان زندانیان...488

مأمور ادارۀ سیاسی...491

با گرسنگان چه جور معامله می کردند...494

اعتصاب غذای عمومی در زندان...497

آدم کش بی نظیر...501

ص: 10

مقدمه

به چشم خویش دیدم در گذرگاه *** که زد بر جان موری، مرغکی راه

هنوز از صید منقارش نپرداخت *** که مرغی دیگر آمد، کار او ساخت

چو بد کردی مباش ایمن ز آفات *** که واجب شد طبیعت را مکافات

سپهر آئینۀ عدل است و شاید *** که هرچ آن از تو بیند وا نماند

منادی شد جهان را: هر که بد کرد *** نه با جان کسی، با جان خود کرد

مگر نشنیدی از فرّاش این راه؟ *** که هرک او چاه کند افتاد در چاه

سرای آفرینش سرسری نیست *** زمین و آسمان بی داوری نیست

(از خسرو و شیرین نظامی گنجوی)

خواننده گرامی! شما در این جلد از سرگذشت و سرنوشت محتوم سه نفر از معاریف پایه گذاران حکومت دیکتاتوری پهلوی که با اسناد و مدارک غیر قابل انکار بیان شده مطّلع می شوید. در مجلّدات قبلی و بعدی هم از سرگذشت سایر پایه گذاران و کسانی که با تمام قوا در تقویت و روی کار آوردن حکومت استبدادی رضا خان کوشش نموده اند مطلع شده و خواهید شد و از عاقبت کار و زندگی خود دیکتاتور هم مستحضر خواهید گردید.

در پایه گذاری و ایجاد هر نوع حکومت زور و قلدری عده ای افراد نزدیک بین و قدرت طلب یافت می شوند که فقط نفع آنی خود را در نظر گرفته بدون توجه به مخاطرات آینده، دست به قمار سیاسی عجیبی می زنند که مالاً به زیان آنان تمام شده سر خود را بر سر آن می بازند.

این قبیل افراد در حمایت و پایه گذاری حکومت های خود کامه در حکم و مصداق حکایت همان مردی هستند که در متون کهن فارسی بدان اشاره شده که خلاصۀ آن چنین است:

مردی کوته نظر و ظاهر بین از راهی، یا بیابانی می گذشت، چشمش به کندوی

ص: 11

عسلی افتاد که در طوقه چاهی قرار داشت. بدون توجه به اطراف و مخاطرات احتمالی که در کمین است، فقط حلاوت آنی عسل در نظرش مجسّم شد، لاجرم دو پای خود را دو طرف چاه گذارد و مشغول خوردن عسل گردید. غافل که اندکی پائین تر لانه افعی خطرناکی است. ناگهان افعی بطرف آن مرد خزید و دندان زهر آگین در پای او فرو برد. زهر آن قدر قتال بود که آناً جسد بی جانش در چاه سقوط کرد.

برای ساختن بنا های رفیع چوب بست لازم است، ولی همگان می دانند آن گاه که کار ساختمان تمام شد چوب بست را باید از جای کند و به کناری افکند؛ کسانی هم که به روی کار آمدن حکومت های خود کامه کمک می کنند نیز در حکم همان چوب بست ساختمان هستند، بدیهی است که هر دیکتاتور پس از استحکام بنای حکومتش آن ها را از جای می کند و برای این که در بنای حکومتی دیگر مورد استفاده قرار نگیرند آن ها را نابود می کند.

نظام آفرینش بر این اساس است که همیشه «گندم از گندم بروید جو ز جو». در جلد ششم این تاریخ به سرگذشت مردی خواهیم رسید که هنگامی که ریاست املاک رضا شاه را در مازندران عهده دار بود مرتکب جنایات و شقاوت هائی در حق مردم بی پناه آن سامان گردیده بود که شنیدن آن لرزه بر اندام انسان می اندازد. ولی طولی نمی کشد که همین مرد در حالی که یکی از پست های مهم مملکتی را در عهده داشت، به دست گروهی شقی تر از خود دزدیده و گرفتار می شود و با بد ترین وضع ممکنه و با شکنجۀ بسیار، زنده او را در چاله ای افکنده خاک برویش می ریزند. بی جهت نیست که می گویند:

چو بد کردی مباش ایمن ز آفات *** که واجب شد طبیعت را مکافات

نصرت الدوله، تیمورتاش و سردار اسعد و امثالهم اعمال و افعال روزانۀ دیکتاتور را می دیدند و می دانستند رویّه و سنخ فکر و منش و سرشت پهلوی جز قلدری و زور گویی و خلاف قوانین موضوعۀ مملکتی نیست، معهذا او را تقویت کردند و در حقیقت شریک تمام فجایعی شدند که او مرتکب می گردید. طبیعی است می باید در انتظار سرنوشت شومی باشند. چه، آن ها افراد عامی و بی سوادی نبودند که تاریخ گذشتگان را نخوانده یا نشنیده باشند. آنان بخوبی می دانستند که ناموس طبیعت و اساس آفرینش: «هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد» می باشد. به علاوه آن ها در رأس امور کشور بودند، لا محاله این کلام

ص: 12

معروف و روایت صحیح را که ﴿ المُلْکُ یَبقِی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقِی مَعَ الظُّلمِ ﴾ شنیده بودند. اگر مسلمان بودند می دانستند که در قرآن مجید آیات بسیاری وجود دارد که همواره مسلمین را به عدل و داد و نصفت دلالت و راهنمایی کرده است، مخصوصاً آيات: ﴿ يا داؤد اِنا جَعَلْنَاكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالحَقِّ وَ لا تَتَّبع الهَوى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ ﴾ (1) و يا ﴿ إِنَّ اَللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسانِ ﴾ (2) .

اگر اهل ادب بودند باید این بیت ناصر خسرو را نصب العین خویش قرار می دادند که می گوید:

خلق همه یک سره نهال خدایند *** هیچ نه بشکن از این نهال و نه بر کن

حتماً در تواریخ خوانده بودند که کسانی که شاه عباس صفوی را یاری کردند تا علیه پدرش قیام کند و او را از اریکۀ سلطنت بزیر افکند، به دست خود شاه عباس معدوم و به دیار نیستی رهسپار شدند. یا داستان معاملۀ آغا محمد خان قاجار را با برادران و برادر زادگان و پسر عمو های خود که در به سلطنت رسیدن او از مهره های بسیار موثر بودند؛ و نیز عاقبت کار اعتماد الدوله حاج میرزا ابراهیم کلانتر را که اگر کمک موثر او نبود به قدرت رسیدن آغا محمد خان غیر ممکن می شد، خوانده بودند آن برادران و برادر زادگان عمو ها (به استثنای فتح علی شاه) چطور معدوم و یا از دو چشم نابینا شدند و نیز حاج ابراهیم کلانتر طبق وصیت آغا محمد خان به دست فتح علی شاه در دیگ آب جوش افکنده شد و کسانش هم در همان روز در هر کجای مملکت بودند گرفتار و معدوم شده خشک و تر باهم سوختند ،آری اینان کسی را بر اریکه قدرت و خون خواری و جنایت نشاندند که در کرمان به قول تمام مورخین به خواست او، بیست هزار جفت چشم مردم بی گناه را در آوردند؛ طبیعی است که این آتش بیاران معرکه نمی بایست به مکافات عمل خود، جان سالم بدر برند.

هنگامی که نصرت الدوله در کابينۀ وثوق الدوله وزیر عدلیه بود، عده ای را که به اتهام عضویت در کمیتۀ مجازات محکوم به حبس و تبعید شده بودند، بطرف تبعید گاه شان سمنان می بردند، در سمنان به بهانۀ این که قصد فرار داشته اند تیر باران شدند. از عجایب آن که همین نصرت الدوله خود به اتهام جرمی واهی، در بدو امر محکوم به حبس شد و پس از

ص: 13


1- سورۀ ص (38) آیۀ 26.
2- سورۀ النحل (16) آيۀ 90.

چندی مجدداً بدون هیچ اتهامی توقیف و در همان سمنان مسموم و مقتول گردید. چقدر صائب تبریزی خوب گفته است:

آن چنان گرم است بازار مکافات عمل *** چشم اگر بینا بود، هر روز روز محشر است

نیز تیمور تاش در موقعی که حاکم گیلان بود، برای ارعاب مردم، عده ای بی گناه را به چوبۀ دار سپرد؛ دست انتقام این گناه او را نبخشود و سر انجام به اتهام واهی رشوه خواری به حبس محکوم شد و در زندان قصر بدواً او را مسموم و سپس خبه کردند.

نصرت الدوله مردی لایق، با هوش و تحصیل کرده بود. تیمورتاش هم مردی تحصیل کرده ولایق و نویسنده ای توانا بود و مقالاتی که در مجلۀ دانشکده نوشته درجۀ توانائی و معلومات او را نشان می دهد. هم چنین سردار اسعد مردی رشید ولایق و شجاع بود و در بدو مشروطیت خدمات بسیار گران بهائی به آزادی و مملکت کرده است. اگر این سه نفر و دیگر افرادی نظیر این ها بنا را بر خدمت به جامعه و مملکت و آزادی گذارده بودند و دنبال منافع آنی خود نمی رفتند و از سردار سپه مخالف آزادی و دموکراسی حمایت نمی کردند، چه بسا که کشور و جامعه از وجود آنان استفاده های شایان می برد.

تیمورتاش در انتخابات دورۀ هفتم رسماً دخالت کرد و علاوه بر این که مانع انتخاب مدرس قهرمان آزادی خواهی گردید، از توطئه سوء قصد و بعداً تبعيد او مطلع بود. نیز نصرت الدوله و سردار اسعد عضو مؤثر دولت بودند و طبق قانون اساسی مسئولیت مشترک داشتند و مشاهده می کردند که سیدی رشید و مظلوم و عالمی متقی با فجیع ترین وضعی تبعید و زندانی می شود. آن ها طبق قانون شریک جرم بودند، وظیفهٔ دیانتی و اخلاقی و قانونی آن ها بود که اگر می توانند جلوگیری کنند و اگر نمی توانند لااقل از کار کناره گرفته سردار سپه را تقویت نکنند.

هیچ گاه تصور نکنید که آمر اصلی این فجایع و جنایات و کشتار یعنی رضا شاه از چنگال انتقام جان سالم بدر برده، به آسانی و بدون هیچ نوع مصیبت و دغدغۀ خاطری زندگی را به پایان برده است.

نه، چنین نبوده است؛ در آخرین جلد این دوره تاریخ ملاحظه خواهید فرمود که از صبح سوم شهریور تا بیست و پنجم شهریور 1320، تهران تا بندر عباس و از آن جا تا جزیرۀ موریس را با چه قلق و اضطراب خاطری طی کرده است.

اگر نقاش ماهری قادر بود مناظر مختلف زندگی و سر انجام، جان کندن رضا شاه را

ص: 14

با قلمی حساس و مو شکاف ترسیم کند، یا اگر فیلم برداری می توانست از دقایق زندگانی وی پس از سقوط از اریکه قدرت، که هر دقیقۀ آن بیش از سالی در زجر و شکنجۀ جسمی و روحی و وحشت بسر برده فیلمی تهیه کند، آثار عدل الهی درباره اش ملموس تر می شد. آیا اندیشیده اید که صبح 25 شهریور که رضا شاه، آن یکه تاز میدان قدرت، از تهران بطرف يور اصفهان فرار می کرده و موقعی که متن استعفا نامه را جلو او می گذارند که امضاء کند چه حالی داشته؟ و بر این شاهنشاه «قدر قدرت!؟» چه گذشته است و چه کابوس وحشتناکی گریبان او را گرفته بوده است؟

آن چه اسناد و مدارک نشان می دهد بین سوم تا 25 شهریور، خواب او خواب پریشان و خورد او خون جگر بوده، اغلب شب ها پس از نیمه شب از خواب می پریده و پای تلفن می رفته منزل وزرا را می گرفته و از آن ها سؤال می کرده که از سفرای روس و انگلیس خبر تازه ای نرسیده است یا چه اقدامی کرده اند؟

یکی از شب ها پس از نیمه شب برای اولین بار تلفن منزل وزیر راه را می گیرد. آن وزیر با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شده گوشی را بر می دارد، از هویت تلفن کننده می پرسد، می شنود: «رضا». وزیر راه به مغز خود فشار می آورد رضا کیست! و در این موقع چه می خواهد؟ در می یابد که شاهنشاه است. پهلوی سؤال می کند مأمورین وزارت راه اطلاع دارند که قوای شوروی از قزوین حرکت کرده اند یا فعلاً در کجا هستند؟

همه روزه از سحر گاه از تلفنچی دربار می خواهد که تحقیق کند قوای شوروی تا کجا رسیده اند. همین که به او می گویند قوای شوروی از کرج بطرف تهران حرکت کرده اند، فرصت نمی کند که لا اقل برای بین راه غذائی بردارد با عجله بطرف قم حرکت می کند که زود تر از قم قبل از گرفتاری بدست قوای انگلیس خود را به جادۀ اصفهان برساند.

اتفاقاً بعلّت سرعت و ناهمواری راه اتومبیل چندین مرتبه پنچر می شود و خود پهلوی با راننده کمک می کند که زود تر چرخ تعویض شود. از تهران تا قم چهار ساعت و نیم طول می کشد. در راه اصفهان بعلّت آن که صبحانه درستی نخورده بود احساس گرسنگی می کند، به راننده می گوید جلو قهوه خانه ای توقف کند و غذائی برای او بیاورد. چند عدد تخم مرغ پخته و قدری نان بیات چند روز مانده در یک سینی حلبی کثیف و قدری نمک که در کنار سینی ریخته شده بود می آورند، لختی به آن سفره شاهانه و ظروف سلطنتی می نگرد، یکی دو عدد تخم مرغ برداشته سوار می شود.

اگر دستگاهی اختراع شده بود که می توانست آن چه پهلوی در دل دارد بر صفحهٔ

ص: 15

تاریخ ضبط کند (مخصوصاً وقتی که در اصفهان متن صلح نامه را جلو او می گذارند که امضا کند) شاید این بیت را بدون واهمه ای با قلمی لرزان بر صفحهٔ تاریخ ضبط می نمود:

زندگی طی شد و جز وحشت و کابوس نبود *** آن چه در خاطر از این خواب پریشان دارم

دست انتقام آن قدر قوی است که نه تنها از زندۀ شاه ظرف چند سالی که بصورت تبعيد بسر می برد انتقام گرفت، بلکه از مردۀ او هم صرف نظر نکرد. چنان که پس از در گذشت وی در جزیرۀ ژوهانسبورک جسدش نیز در بدر شد؛ یعنی نخست آن را مدتی در همان جزیره نگاه داشتند سپس به مصر حمل گردید و بعد از چند سال از آن جا به ایران انتقال داده شد. سر انجام خاک ایران هم جسد او را قبول نکرد و اکنون معلوم نیست این جسد مومیائی شده در کجاست و چه بر سر آن آمده است؟!

ممکن است بعضی بگویند که در طول تاریخ ستم پیشگان و نیز در دوران رضا شاه عده ای مرتکب فجایع و جنایاتی شده و جزای مظالم خود را ندیده و سر سالم به گور برده اند. ولی باید به سرنوشت اخلاف آن ها نظر افکند که بی شک جزای اعمال زشت پدران را دیده اند.

شاید بگوئید اگر پدری بد کرده به پسر چه مربوط است و چرا باید او جزای آن را ببیند؟

مگر نه اینست که نقدینه و باغ و ملک و منزل هر پدری پس از مرگ به فرزندانش می رسد و نیز دیون متوفی در عهدهٔ اولاد است؛ ناگزیر جزای گناهان و بدی های هر شخصی - اگر در زمان حیاتش ندیده باشد - ارثی است که اولاد و وارثین او باید تحمّل کنند و این ناموس طبیعت و عدل الهی است که از آن گزیر و گریزی نیست.

تاریخ گذشتگان آئینه عبرت است و عبرت بزرگ ترین درسی است که تاریخ به بشر می آموزد.

در پایان به این گفته مولوی توجه کنیم که می گوید:

این جهان کوه است و فعل ما ندا *** باز گردد این ندا ها را صدا

فروردین 1362

حسین مکی

ص: 16

تاریخ بیست سالۀ ایران: استحکام دیکتاتوری رضا شاه پهلوی از 1307 تا 1312 شمسی

الغاء كاپيتولاسيون

در جلد اول این دوره تاریخ گفته شد که در کابینه سید ضیاء الدین طباطبائی از نظر این که جلو نفوذ و تبلیغات و اعمال خلاف کمونیست ها گرفته شود، سید ضیاء الدین و نُرمان وزیر مختار انگلیس توافق کردند که کاپیتولاسیون ملغی شود. و سید ضیاء الدین هم آن را فتحی بزرگ برای خود بحساب آورد و اعلامیه ای بلند بالا صادر نمود که از این تاریخ کاپیتولاسیون ملغی می گردد.

علّت دیگری که انگلیس ها موافقت نمودند که کاپیتولاسیون لغو گردد این بود که قرارداد 1921 ایران و شوروی دیگر برای دولت شوروی حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) قائل نشده بود، چون روسیه تزاری کاپیتولاسیون را بموجب عهد نامۀ ترکمانچای بر ایران تحمیل کرده بود حال که دیگر آن عهد نامۀ ننگین ملغی گردیده دیگر موجبی برای برقراری آن باقی نخواهد ماند. نرمان هم علت توافق خود را با سید ضیاء الدین به وزیر خارجۀ

ص: 1

انگلیس (لرد کُرزن) مخابره کرده است.

باید یاد آور شد که کاپیتولاسیون بموجب معاهدۀ ترکمانچای به ایران تحمیل شده بود و کشور های دیگر هم که بعداً با ایران معاهدات و قرارداد هائی منعقد نمودند مبنای آن روی مسئلۀ كاملة الوداد بود که غالب آن کشور ها از کاپیتولاسیون استفاده نموده برای اتباع خود حق قضاوت کنسولی قائل شدند و وقتی قرارداد ترکمانچای از بین رفت و قرارداد 1921 بامضاء رسید دیگر معنی و مفهومی نداشت که سایر دول از حقی که روسیۀ تزاری بر ایران تحمیل نموده استفاده نمایند. بنا بر این بایستی در تمام آن قرارداد ها و معاهدات تجدید نظر شده و موضوع کاپیتولاسیون را از آن معاهدات حذف و ملغی نمود و قرارداد و معاهدات جدیدی منعقد کرد.

روی این اصل دولت ایران توانست با سایر کشور ها معاهدات و قرارداد های جدید بامضاء برساند. لذا نخست وزیر (مخبر السلطنه) در جلسۀ 241 مورخ 5 شنبه 20 اردیبهشت 1307 مجلس شورای ملی خبر الغای کاپیتولاسیون را بدین شرح اعلام نمود:

«در یک سال قبل برای اجرای ارادۀ سنیۀ همایونی دولت الغای کاپیتولاسیون را تعهد نمود و رئیس دولت وقت (مستوفی) آن تعهد را بعرض مجلس شورای ملی رسانید (صحیح است.) امروز بنده مفتخرم که انجام آن تعهد را بمعرض مجلس شورای ملی می رسانم (صحیح است - احسنت) امروز روزی است که بنده می توانم عرض کنم لا نفرق بين احد من الملل و همه در تحت یک قاعده و قانون بیک محکمه رجوع خواهند شد (احسنت) ضمناً نمی توانم از اظهار مسرت و خوشحالی از ممالک و دولی که در این کار حسن نیت خود شان را ابراز داشته اند خودداری کنم».

مبادلة عهد نامه های جدید

چون در روز 20 اردیبهشت 1307 مهلتی که برای الغاء رژیم کاپیتولاسیون داده شده بود منقضی می گردید لازم بود عهد نامه های جدیدی با

ص: 2

کلیۀ دول خارجه منعقد گردد و از طرف دیگر بواسطة ضيق وقت ممکن نبود مواد و شرایط کامل عهد نامجات قطعی حاضر و مهیا شود، دولت تصمیم گرفت موقتاً برای تنظیم روابط دولت با سایر دول عهد نامه هائی منعقد گردد و ضمناً زمینه عهد نامه های قطعی فراهم و پس از موافقت با دولت ایران با دول ذی علاقه عهد نامه های مذکور بسته شود. لذا کمیسیونی مرکب از اعضاء وزارت خارجه تشکیل گردید تا فصول و شرایط عهد نامه های موقتی و عهد نامۀ گمرکی را تهیه کنند و متن قرارداد ها را تنظیم و با متن فرانسه تطبیق و ترجمه نمایند.

بنا بر این برحسب وقتی که قبلاً تعیین شده بود ساعت 9 و نیم بعد از ظهر روز 20 اردیبهشت «کلایو» وزیر مختار انگلیس بوزارت خارجه آمد و با کفیل وزارت امور خارجه (پاک روان) جلسه رسمی تشکیل داد و پس از مبادلۀ اختیار نامه های خود صورت مجلسن عهد نامه ها را امضاء و مهر نمودند.

چون مذاکرات بین دولتین ایران و فرانسه هم برای عهد نامه های موقتی خاتمه یافته بود بر حسب وقت قبلی روز جمعه 21 اردیبهشت سه ساعت و نیم بعد از ظهر «اوگوست ویلدن » وزیر مختار فرانسه بوزارت خارجه آمد و با كفيل وزارت امور خارجه جلسۀ رسمی تشکیل دادند و بعد از مبادله اختیار نامه های خود عهد نامه موقتی را امضاء و مهر کردند.

دربارۀ عهد نامۀ جدید با دولت امریکا و آلمان و ایتالیا و بلژیک مذاکرات خاتمه یافت که بعداً به امضاء برسانند.

عهد نامۀ بین ایران و انگلستان راجع به تعرفه گمرکی

«اعلی حضرت همایون پادشاه ایران»

اعلی حضرت پادشاه بریطانیای کبیر و ایرلند و مستملکات انگلیس ماوراء البحار و امپراطور هندوستان.

چون مایلند که تجارت فیمابین ممالک خود را تسهیل و بیشتر توسعه

ص: 3

دهند و بوسیلۀ عهد نامه جدیدی روابط تجارتی بین بریطانیای کبیر و ایرلند شمالی و هندوستان و این قبیل ممالک و اراضی دیگری که در تحت سلطنت و حمایت یا حکومت اعلی حضرت پادشاه انگلستان می باشد و آن اعلی حضرت مایلند که این عهد نامه شامل حال آن ها باشد از یک طرف و ایران از طرف دیگر تحت تنظیم در آورند مصمم شده اند که عهد نامه برای این منظور منعقد نمایند و نمایندگان خود را بترتیب ذیل معین کردند:

اعلی حضرت همایون شاهنشاهی پادشاه ایران: جناب فتح اللّه خان پاک روان كفيل وزارت خارجه.

اعلی حضرت پادشاه بریطانیای کبیر و ایرلند و مستملکات انگلیس ما وراء البحار و امپراطور هندوستان: برای بریطانیای کبیر و ایرلند شمالی و كليه قطعات مملکت انگلستان که شخصاً عضو جامعه ملل نیستند، سرر برت هانری کلایو وزیر مختار و ایل چی مخصوص اعلی حضرت پادشاه انگلستان ایران.

پس از مبادله اعتبار نامه های خود که آن ها را صحیح و معتبر یافتند در مراتب ذیل موافقت حاصل نمودند:

فصل اوّل

اعلی حضرت پادشاه انگلستان نظر باین که ملتفت اهمیت استقلال گمرکی برای ایران هستند بمناسبت روابط مودت بين دولتين معظمين متعاهدین نیات اعلی حضرت پادشاه ایران را در این قسمت تسهیل نمایند موافقت می کنند تمام مقررات عهود بین طرفین معظمین متعاهدین که بنحوی از انحاء استقلال کامل دولت ایران را در موقع وضع تعرفه گمرکی خود محدود می ساخت ملغاء بدارند.

فصل دوم

در ظرف مدت این عهد نامه و بشرط معاملۀ متقابلۀ كامله امتعۀ محصوله یا مصنوعه در هر قسمت از خاک اعلی حضرت پادشاه انگلستان که

ص: 4

این عهد نامه شامل آن می شود در وقت ورود بایران نباید مورد ادای هیچ گونه حق گمرکی ملّی کوئفیسیان یا سورتاکس یا هر قسم تاکس ورودی زیاد تر یا غیر از حقوق کوئفیسیان سورتاکس یا تاکس ورودی حداقلی از امتعۀ متشابه وارده از هر یک از ممالک خارجه اخذ می شود واقع گردد.

هم چنین در ظرف مدت این عهد نامه و بشرط معامله متقابلۀ كامله امتعۀ محصوله یا مصنوعه در هر قسمت از مملکت ایران که بهر یک از قطعات خاک اعلی حضرت پادشاه انگلستان که این عهد نامه شامل آن می شود صادر می گردد در موقع خروج از ایران نبایستی مورد ادای هیچ گونه حق گمرکی یا کونفیسیان یا سورتاکس یا تاکس خروجی زیاد تر یا غیر از حقوق یا کوئفیسیان - سورتاکس یا تاکس خروجی حداقلی که از امتعۀ متشابه صادره بقصد هر مملکت خارجی دیگری اخذ می شود واقع گردد.

نظر باستفادۀ ایران از استقلال گمرکی در وضع تعرفۀ قانونی واحدی که شامل تمام سر حدات ایران می شود و متضمن حداقل و اکثری است که در یک مدت معینی نسبت به ممالک که با ایران بموجب عهد نامه یا قراردادی مربوط می شوند بموقع اجرا گذارده می شود دولت ایران موافقت می نماید که امتغۀ محصوله یا مصنوعه در هر قسمت از خاک اعلی حضرت پادشاه انگلستان که این عهد نامه شامل آن می شود در موقع ورود بایران و در مدت این عهد نامه از حداقل تعرفه مستقلی که مجزا است بهره مند گردد.

اعلی حضرت پادشاه انگلستان از طرف خود موافقت دارند که امتعۀ محصوله یا مصنوعه در ایران در موقع ورود بهر قطعه از قطعات خاک اعلی حضرت که مشمول این عهد نامه می باشد از تعرفۀ حداقل که در هر موقع دربارۀ ملت كاملة الوداد معمول می شود بهره مند گردد.

واضح است که هر گاه در طی مدتی که این عهد نامه مجرا است ایران در هر یک از سر حدات خود بخواهد یک یا چند قلم از ارقام حداقل این تعرفه را تخفیف دهد تخفیفات مزبوره به خودی خود شامل امتعۀ محصوله يا

ص: 5

مصنوعه در خاک اعلی حضرت پادشاه انگلستان که مشمول این عهد نامه می باشد از هر سرحدی که وارد شود خواهد بود.

فصل سوّم

امتعۀ محصوله یا مصنوعه در خاک هائی که مشمول این عهد نامه و متعلقی به یکی از طرفین معظمین متعاهدین می باشد و مرتباً بخاک های متعلقه بطرف مقابل که مشمول این عهد نامه است وارد می گردد پس از ادای حقوق مقررۀ گمرکی و عوارضی که بر طبق قوانین مملکت از امتعه خارجه در موقع ورود مأخوذ می گردد نبایستی بهیچ وجه مورد ادای هیچ مالیات و یا عوارض داخله غیر از آن چه را که از اشیاء متشابه حاصله در داخله مملکت یا وارد از هر مملکت خارجه دیگری گرفته می شود واقع گردد.

فصل چهارم

اعلی حضرت شاهنشاه ایران و اعلی حضرت پادشاه انگلستان راجع به ممالک آن اعلی حضرت که شامل این قرارداد می شود نظر باین که هر دو مایلند آزادی تجار را تشویق و از هر مانع در روابط تجارتی ذات البین ناشیه از تعهدات یا ممنوعیت های واردات یا صادرات احتراز نمایند موافقت می باستثنای موارد ممنوعیت ها و تحدیدات ذیل که مجاز خواهد بود بشرط آن که این ممنوعيت ها و تحدیدات قسمی اعمال نشود که وسیله تبعيض بلا مجوز بين ممالک خارجه که همین شرایط در آن جا مجراست گردیده یا قسمی اعمال شود که مبادلات بین المللی را باطناً دچار تحدیدات نماید.

1- ممنوعیت ها یا تحدیدات مربوطه به امنیت عمومی:

2- ممنوعيت ها يا تحدیدات که بملاحظات اخلاقی و نوع پروری لازم می شود.

3- ممنوعيت ها یا تحدیدات مربوط به تجارت اسلحه و ذخایر و مهمات جنگی در موارد استثنائی نسبت بهر امتعه که بکار جنگ بخورد.

4 - ممنوعيت ها يا تحدیداتی که از نقطه نظر حفظ صحت عمومی یا

ص: 6

برای حمایت حیوانات یا نباتات در مقابل امراض و حشرات و حیوانات طفیلی لازم است.

5- ممنوعیت ها یا تحدیدات صادرات که منظور از آن حفظ ذخایر ملّی مستظرفه و تاریخی و اکولوژی لبوژیک باشد.

6- ممنوعيت ها و تحدیدات شامل طلا و نقره و مسکوکات و اسکناس و اوراق بهادار.

7- ممنوعیت ها یا تحدیداتی که بموجب آن محصولات خارجه مشمول رژیمی باشد که در داخله مملکت در مورد محصولات متشابه ملی از حیث تولید و تجارت و حمل و نقل و مصرف برقرار است.

8- ممنوعیت ها یا تحدیدات معموله نسبت با متغه که در داخله مملکت از حيث تولید با تجارت موضوع انحصار دولتی یا انحصارات واقعه در تحت نظارت دولت بوده و یا خواهد بود.

بعلاوه هیچ چیز نمی تواند بحق طرفین متعاهدین در اجرای اقدامات معينه یا تحدیدیه واردات یا صادرات راجع بحفظ منافع حیاتی مملکت در موقع فوق العاده و غیر طبیعی لطمه وارد آورد.

هر گاه این قبیل اقدامات اتخاذ شود باید طوری اجرا شود که به هیچ وجه نتیجه آن تبعیض بلا مجوزی بر ضرر یکی از طرفین متعاهدین نشود دوام اقدامات مزبور باید بهمان مدت و کیفیاتی محدود باشد که سبب اتخاذ آن ها بوده است.

معذلک طرفین متعاهدین موافقت می نمایند که مقررات این ماده نباید در مورد هر گونه ممنوعیت یا تحدید راجع بواردات یا صادرات مدرک قرار داده شود که آن ممنوعیت یا تحدید یا مقررات قرارداد بین المللی امضاء شده در ژنو بتاریخ 8 نوامبر 1927 راجع بالغای ممنوعیت ها و تحدیدات مربوطه بواردات و صادرات مخالف باشد.

ص: 7

فصل پنجم

قیمتی که باید برای محسوب داشتن حقوق گمرکی در مورد واردات بایران اظهار شود در مواردی که تعرفه حقوق گمرکی از روی قیمت معین نماید باید مساوی باشد با قیمت بازار اجناس روز در محل اصلی یا محل ساختن آن ها بعلاوه مخارج لفاف بندی فروش و بیمه و کمیسیون و حمل و نقل با نضمام سایر مخارج لازمه برای وارد کردن اجناس بسرحد ایران در هیچ موردی این قیمت نمی تواند پائین تر از قیمت عمده فروشی اجناس متشابه در محل ورود و در موقع ورود بوده باشد و یک تخفیفی از قرار صدی ده بانضمام یک مبلغی که معادل با حقوق گمرکی و عوارضی که آن قسم محصولات در

موقع ورود می پردازد باشد منظور خواهد شد. در وقتی که قیمت اجناس در اول بپول خارجه اظهار شده باشد پول مزبور بپول مملکتی که اجناس در آن وارد شده بر طبق آخرین مظنۀ بانک های محلی قبل از تسلیم اظهار نامه به گمرک تبدیل می شود.

فصل ششم

این عهد نامه باید بتصویب رسیده و نسخ مصوبۀ آن هر چه ممکن باشد زود تر در تهران مبادله گردد و بلافاصله پس از تصویب بموقع اجرا گذارده شود و از تاریخ اجرا برای مدت 8 سال معتبر خواهد بود.

هر گاه هیچ یک از طرفین معظمین متعاهدین شش ماه قبل از انقضای

هشت سال مزبور قصد خود را در خاتمه دادن باین عهد نامه بطرف مقابل اطلاع ندهد این عهد نامه بقوۀ خود باقی خواهد ماند تا انقضاء مدت شش ماه از هر تاریخی که یکی از طرفین متعاهدین آن را فسخ کرده باشند.

این عهد نامه بدو نسخه فارسی و انگلیسی نوشته شده، وقتی متن فرانسه که راجع بآن طرفین معظمین متعاهدین هر چه زود تر موافقت حاصل خواهند کرد حاضر شد متن فرانسه معتبر خواهد بود.

ص: 8

بناء علي هذا نمایندگان مختار طرفین این عهد نامه را امضاء و به مُهر خود ممهور نموده اند.

طهران 20 اردیبهشت 1307 مطابق 10 مه 1928.

مبادله قرارداد با آمریکا

روز 24 اردیبهشت 1307 كفيل وزرات خارجه و هوفمان فیلیپ وزیر مختار امریکا قرارداد موقتی بین ایران و ایالات متحده امریکا امضاء و مبادله کردند.

سایر کشور ها هم ظرف یکی دو سه روز مقررات موقتی جدید را امضاء و برسمیت شناختند.

خبر خبر گزاری رویتر دربارۀ الغاء کاپیتولاسیون

«لندن - چمبرلن وزیر خارجه انگلیس در جواب سؤالاتی چنین اظهار داشت که رژیم کاپیتولاسیون ایران در دهم مه خاتمه پیدا خواهد کرد و فعلاً مذاکراتی بین دولت ایران و نمایندگان دول خارجه مقیم طهران راجع بوضعیت اتباع خارجه مقیم ایران از دهم مه به بعد جریان دارد و من فعلاً نمی توانم تا وقتی که مذاکرات تمام نشده است بیش از این اظهاراتی بنمایم. سپس راجع به تعرفۀ گمرکی ایران که از دهم مه اجرا خواهد شد چنین اظهار داشت. که تجارت انگلیس با ایران فعلاً بموجب تعرفۀ 1920 جریان دارد که قرار نبود تا 1930 تجدید نظری در آن بعمل آید لکن دولت ایران با دولت پادشاهی انگلیس راجع به امکان اعمال تعرفۀ جدید در مورد مال التجارۀ انگلیس نزدیک شده و مذاکرات در این موضوع جریان دارد. روسیه تعرفۀ جدید را بشکل قسمتی از عهد نامۀ عمومی روس و ایران که در سال گذشته منعقد شده پذیرفته است.»

عهد نامۀ ودادیه و تأمینیه بین ایران و افغانستان

«بسم اللّه الرحمن الرحيم:

دولتين علیتین ایران و افغانستان نظر بمناسبات و ارتباطات مادی و

ص: 9

معنوی و نظر بوضعیت جغرافی و نیز از یگانگی دینی و حسی و و دیگر احتياجات وظائفی را که در عصر حاضر برای ملتین روز بروز ایجاد و ایجاب می نماید در زیر نظر ملاحظه آورده خواستند باعتقاد جازم رشتۀ دوستی و برادری موجوده را که در بین شأن ثابت و پایدار است روشن تر و روابط صمیمی خود را متین تر و امین تر نمایند. برای استحصال این مطلب انعقاد یک عهد نامۀ ودایه و تأمینیه را لازم شمرده؛

از طرف دولت شاهنشاهی ایران جناب میرزا سید مهدی خان فرخ وزیر مختار و ایلچی مخصوص اعلی حضرت شاهنشاهی ایران، و از طرفی دولت شاهی افغانستان عالی قدر جلالتمآب سردار اعلی غلام صدیق خان کفیل وزارت خارجه،وکلای مختار معین شدند. وکلای مختار مشار الیه ما پس از ارائهٔ اعتبار نامه های خود شان که آن را موافق با اصول جاريه بعقد فصول آتی موافقت کردند.

فصل اول - اساس روابط ایران و افغانستان عهد نامۀ مورخ اول سرطان 1300 است که تمام مواد و مقررات آن دارای اعتبار می باشد.

فصل دوم - هر یک از طرفین متعاهدين تقبل می کند که از حمله و تجاوزات بطرف مقابل و یا وارد کردن قوای مسلحۀ خود بخاک طرف مقابل خودداری کند.

در صورتی که یکی از متعاهدین مورد حمله یک یا چند دولت ثالث بشود طرف متعاهد دیگر تقبل می کند که بی طرفی را در تمام مدت جنگ محفوظ بدارد و ضمناً طرفی که مورد حمله واقع شده است از طرف خود بر فرض موجود بودن هر نوع منافع سیاسی و سوق الجیشی و تاکتیکی نباید این بی طرفی را نقض کند.

فصل سوم - هر یک از طرفین متعاهدین تقبل می کند که در هیچ نوع عملیات خصمانه که از طرف یک یا چند دولت ثالث بر ضد طرف متعاهد

ص: 10

وقوع يابد و هم چنین در اتحاد ها و ائتلاف های سیاسی و نظامی که بر خلاف استقلال و یا مصونیت و یا اقتدارات متعاهد دیگر و یا موجب ضرر سیاسی و یا نظامی او باشد نه رسماً و نه عملاً شرکت ننماید.

و هم چنین طرفین متعاهدین از مشارکت در محاصره و یا بایکوت اقتصادی که بر ضد یکی از متعاهدین بعمل آمده باشد خودداری خواهند نمود.

فصل چهارم - در صورتی که یک یا چند دولت ثالث در موقع یکی از متعاهدین بی طرفی متعاهد دیگر را نقض کرد و از خاک آن مملکت قشون و اسلحه و مهمات جنگی عبور دهد و یا بخواهد نفرات و آذوقه و چهار پایان و کلیتاً هر چیزی که برای جنگ لازم باشد از آن مملکت تهیه نماید و یا قشون خود را که عقب نشینی می نماید از آن جا عبور دهد و یا سکنۀ مملکت بی طرف را برای مقاصد نظامی خود تشویق و وادار بقیام بکند و یا در خاک مملکت بی طرف استكشافات نظامی بعمل آورد متعاهد بی طرف ملزم است که با قوای مسلح خود از عملیات مزبور جلوگیری کرده و بی طرفی خود را حفظ نماید.

فصل پنجم - طرفین متعاهدین موافقت می نمایند که اختیار داران خود را در ظرف مدتی که بیش از نه ماه پس از مبادلۀ نسخ صحه شده این قرارداد نباشد در طهران مجتمع کرده و قرارداد های تجارتی و اقامت و قنسولی و پستی و تلگرافی و اعاده مجرمین را مبنی بر اصول تساوی طرفین منعقد نمایند.

فصل ششم - طرفین متعاهدین توافق نمودند که برای تصفیه و تسویۀ اختلافاتی که ممکن است فیمابین بروز کند و بطریق عادی دیپلوماتیک حل نشود بطریق مخصوصی که در پروتکل ضمیمه توضیح شده است حل خواهند نمود.

فصل هفتم - محتاج توضیح نیست که در خارج از حدود تقبلاتی که طرفين متعاهدين نسبت به هم دیگر دارند هر یک از طرفین در روابط

ص: 11

بین المللی خود آزادی مطلق خواهند داشت.

فصل هشتم - قرارداد حاضر برای مدت شش سال منعقد شده و پس از رسیدن بتصويب و صحۀ مقامات مقننه مملکتین دارای اعتبار خواهد بود.

هر گاه یکی از طرفین متعاهدین تا شش ماه بانقضای مدّت اعتبار این قرارداد مانده میل خود را در باب خاتمه دادن بآن اعلام ننماید قرارداد بخودی خود برای مدّت یک ساله تجدید شده محسوب خواهد شد تا وقتی که اقلاً تا شش ماه قبل از انقضای سال عدم تجدید آن در آخر آن سال از یکی از طرفین اخطار شود.

اخطار تصمیم بخاتمه دادن بقرارداد حاضر پس از انقضای شش سال اول در موقعی که کم تر از شش ماه بانقضای مدت آن مانده باشد موثر نخواهد بود.

فصل نهم - قرارداد حاضر در دو نسخه اصلی بزبان فارسی نوشته شده نسخ صحه شده در کابل مبادله خواهد شد.

برای تصدیق مراتب مذکوره در این قرارداد اختیار داران طرفین آن را در دو نسخه امضاء و مهر نمودند.

بتاریخ ششم آذر ماه یک هزار و سیصد و شش مطابق ششم قوس یک هزار و سیصد و شش شمسی وزیر مختار و ایلچی مخصوص اعلی حضرت شاهنشاه ایران وکیل وزیر خارجيه

مهدی فرخ غلام صديق.

پروتکل ضمیمه

نظر بفصل ششم قرارداد ودادیه و تأمینه منعقده مابین دولتین ایران و افغانستان طرفین متعاهدین برای طرز ارجاع بحکمیت این طور موافقت نمودند که در صورت ظهور اختلاف ما بین طرفین متعاهدین هر گاه از مجرای سیاسی حل قضیه نشود هر یک از طرفین یکی از رجال مهم مملکت خود را بطور تفویض انتخاب می نمایند در صورت عدم موافقت رأى ما بين آن ها دو حَكَم مزبور متفقاً یکی از رجال مهم مملكت بی طرف ثالثی را انتخاب خواهند نمود،

ص: 12

و رأی آن حَكَم ثالث در باب ما به الاختلاف قطعی الاجرى خواهد بود.

بتاریخ ششم آذر ماه یک هزار و سیصد و شش مطابق ششم قوس یک هزار و سیصد و شش شمسی هجری وزیر مختار و ایلچی مخصوص اعلی حضرت شاهنشاه ایران وکیل وزیر خارجيه

مهدی فرخ غلام صديق.

***

بر اثر این پروتکل بود که قبل از انعقاد پیمان سعد آباد چون افغانستان فاقد معادن نمک بود و احتیاج بمعادن نمک ایران که در مرز بود داشت اختلافات مرزی را بهانه قرار داد و بالاخره حکم ثالث از کشور ترکیه و گویا نامش فخر الدین پاشا بوده آن معادن را به افغانستان واگذار نمود و این هم یکی از مضار پیمان سعد آباد بود.

اطلاعات در یک ربع قرن دربارۀ رفع این اختلافات چنین نوشته است.

«تحديد حدود نقاط مرزی: در قسمتی از حدود دولتین ایران و افغانستان که از دهنۀ ذو الفقار منتهی نقطهٔ شمالی سر حد مشترک بین دولتین شروع و به ملک سیاه کوه ختم می شود در سوابق ایام خط سر حدی تعیین شده و علائم نصب گردیده بود و چون نسبت به بعضی از قطعات همین قسمت تحدید شده اختلاف نظری پیش آمده و مذاکرات مستقیم بین طرفین منجر به نتیجۀ مطلوبه نشده بود، موافقت حاصل گردید که حل اختلاف به حکمیّت دولت ترکیه محول شود. در نتیجه قراردادی در تاریخ 16 اسفند 1312 با دولت افغانستان منعقد گردید و حَکَمی از طرف دولت ترکیه تعیین و در سر حد دولتین حاضر و با مأمورین ایران و افغانستان در حدود سه ماه و نیم به مطالعه وضعیت حدود پرداخته و رأی خود را مشتمل بر مقدمه و اطلاعات عمومی و نظریات تاریخی راجع به منطقۀ سر حدی و تعیین خط تحدید نشده غیره بود به دولتین ایران و افغانستان تسلیم کرد.

رأی حکمیّت در تاریخ 13 مهر ماه 1314 به تصویب مجلس شورای

ص: 13

ملی رسید و دولتین ایران و افغانستان وسایل اجرای آن را فراهم نمودند و بدین طریق اختلافات مرزی بین دو کشور مرتفع گردید.»

پروتکل 25 خرداد 1307 منضمه بعهد نامۀ وداديه و تأمينيه ششم آذر ماه 1306 بین مملكتین ایران و افغانستان

«نظر بموجود بودن روابط مادی و معنوی و رشته های الفت و برادری بين مملكتين ایران و افغانستان که خوشبختانه بوسیلهٔ عهد نامۀ وداديۀ سرطان 1300 و عهد نامۀ ودادیه و تأمینیه ششم آذر ماه 1306 برقرار و تکمیل شده است و برای تشیید و تتمیم روابط مزبوره اعلی حضرت شاهنشاه ایران و اعلی حضرت پادشاه افغانستان انعقاد پروتکل حاضر را در تکمیل عهد نامه های مذکوره لازم شمرده و برای امضاء آن اختیار داران خود را به ترتیب ذیل معین نمودند.

اعلی حضرت شاهنشاه ایران - جناب میرزا فتح اللّه خان پاک روان كفيل وزارت امور خارجه،

و اعلی حضرت پادشاه افغانستان: عالی قدر جلالتمآب سردار اعلی غلام صدیق خان کفیل وزارت امور خارجه،

و اختیار داران مزبور پس از ارائه اختیار نامه های خود که دارای شرایط و اعتبار لازمه بود در موارد ذیل موافقت حاصل کردند:

مادّۀ 1- در صورتی که یکی از مملکتین ایران و افغانستان مورد عملیات خصمانۀ یک یا چند دولت ثالث بشود متعاهد دیگر مکلف است که تمام کوشش خود را بعمل آورد، که وضعیت مذکوره را اصلاح نماید.

اگر با وجود تمام مساعی مبذوله معذلک وقوع جنگ حتمی و ناگزیر شود متعاهدين تقبل می کنند که وضعیت را بدقت و با روح یگانگی و محبت و

ص: 14

خیر خواهی تحت مطالعه در آورند تا این که راه حلی که موافق منافع عالیه آن ها و متناسب با وضعیت باشد پیدا نمایند.

مادّۀ 2- دولتين متعاهدین قبول می کنند که جهت ترقی و تعالی مملکتین و ملّتین هر گونه وسائل و وسایطی را برای طرف دیگر نافع و مورد احتیاج بوده و در مملکت طرف مقابل موجود باشد اعم از وسائل مادی و متخصصین فنی و غیره به اختیار طرف مقابل واگذار و طرف مقابل را بآن معاونت نماید - ترتیب واگذاری و معاونت مذکور را بر طبق مقاولات مخصوص معین خواهد کرد - هم چنین طرفین متعاهدين معظمين توافق نظر حاصل نمودند که با هم دیگر تشریک مساعی اقتصادی بنمایند و قبول نمودند که در اسرع اوقات متخصصين فنى طرفين مجتمعاً شرایط و وسائل تشر یک مساعی اقتصادی مزبور را بطور کلی و بالخصوص شرائط و ترتیب و ایجاد و تکمیل وسائل ارتباطیه بین مملکتین را اعم از اتصال راه های مملکتین و ایجاد و اتصال پست زمینی و هوائی و خطوط تلگرافی با سیم و بی سیم و شرائط دادن ترانزیت آزاد و استفاده تجارت در سراسر خاک یک دیگر و دادن مزایا و تسهیلات گمرکی و امثال آن را تحت مطالعه دقیق قرار دهند تا پس از تصویب بموقع عمل گذارده شود.

مادّۀ 3- اتباع طرفین متعاهدین در خاک یک دیگر در مسائل عمومی مورد معامله ملت كاملة الوداد خواهند بود در قرارداد های تجارتی و گمرکی و اقامت که باید در اسرع اوقات بین طرفین منعقد شود طرفین متعاهدین نسبت بهم دیگر معامله را که غیر مساعد تر از معامله هر یک از آن ها با هر دولت ثالثی نباشد خواهند نمود.

مادّۀ 4 - مدّت اعتبار این پروتکل که پس از رسیدن بتصویب صحۀ مقامات صلاحیت دار مملکتین دارای اعتبار خواهد بود تا آخر مدّت اعتبار عهد نامه وداديه و تأمینیه منعقده در تاریخ ششم آذر ماه 1306 خواهد بود.

ص: 15

اختیار داران طرفین این پروتکل را که مکمل عهد نامۀ وداديه و تأمينيۀ ششم آذر ماه 1306 می باشد در نسخهٔ اصل فارسی امضاء نمودند.

طهران بتاریخ 25 خرداد 1307 مطابق 15 ژوئن 1928.

پاک روان غلام صدیق وکیل امور خارجیه

محل مهر پاک روان

محل مهر غلام صديق

ورود پادشاه افغان بایران

روز چهارشنبه 16 خرداد 1307 امان اللّه خان پادشاه افغانستان از طریق روسیه وارد بندر انزلی گردید و از طرف وزیر دربار و عده ای از مقامات مملکتی مراسم استقبال رسمی بعمل آمد.

و روز شنبه 19 خرداد وارد تهران شد - مراسم پذیرایی بسیار مفصل و مجللی بعمل آمد. عصر روز شنبه امان اللّه خان باتفاق خانواده سلطنتی و ملکه بطور ناشناس در خیابان های تهران بگردش پرداخت و از میدان توپ خانه و خیابان لاله زار دیدن نمود و در بعضی نقاط با مردم بگفتگو پرداخت و روز 26 خرداد مراجعت نمود.

مطلبی که دربارۀ این مسافرت و مهمانی باید تذکر داد این است که هر قدر در استقبال مراسم با شکوه و مجلل و گرم بعمل آمد در مراجعت بسیار سرد و با تشریفات مختصری بدرقه شد و گفته می شد طرز رفتار امان اللّه خان در شهر و ارتباط با مردم موجب رنجش پهلوی شده بود بهر حال امان اللّه خان از طریق خراسان بطرف افغانستان حرکت کرد و پس از ورود بکابل مواجه با انقلاب گردید.

اطلاعات در یک ربع قرن دربارۀ انقلاب افغانستان چنین نوشته است:

«بچه سقا بجای امان اللّه خان: اعلی حضرت امان اللّه خان در مراجعت از سفر اروپا پس از پذیرائی شایانی که در ایران از ایشان شد بمحض این که وارد خاک افغانستان شد با شورش و بلوای بزرگی مواجه گردید. این بلوا علیه

ص: 16

فكار تجدد خواهانۀ امان اللّه خوان بود که منجر بطغيان قبایل مختلف مسلح افغانستان شده بود. روز اول دی ماه 1307 سردار عبد العزیز خان وزیر مختار دولت افغانستان در ایران که سالیان دراز در ایران بود و ایران را بسیار دوست می داشت ابلاغیه ای در اطلاعات منتشر کرد از این قرار «یک دسته از اشرار بسر کردگی دزدی که مشهور به «بچه سفا» است بغريب كابل بحدود باغ بالا بکابل حمله می کند و قوای حکومتی برای مقابله با آن ها فرستاده می شود و عسکر حکومت فاتح می شود و اکنون امنیت بر قرار است و اعلی حضرت غازی در کابل تشریف دارند».

عکس

امان اللّه خان پادشاه افغانستان در ملاقات با رضا شاه و ولی عهدش محمد رضا

حکومت بچه سقا در افغانستان

پس از جنگ های خونینی که قبایل متعصب افغانستان علیه امان اللّه خان پادشاه افغانستان نمودند و منجر بسقوط سلطنت گردید بچه سقا از تصرف کابل خانوادۀ خود را امیر حبیب اللّه نام گذاشت و پس از تصرف کابل خانوادۀ زمان اللّه خان را از ارگ سلطنتی خارج ساخت و خود در مقر سلطنت جای گرفت. بچه سقبا سابقۀ شرارت و خون ریزی داشت، مردی خشن آبله رو بود که

ص: 17

طپانچۀ لخت همیشه در دستش بود و هر کس را می خواست تهدید بقتل می نمود و تسلیم خود می کرد و چون از وزیران سابق امان اللّه خان هیچ کس حاضر نبود با او همکاری کند و وزارت خانه ها بسته بود حسین نامی را که یکی از سر دسته های عمال چه سقا سقا بود بوزارت جنگ منصوب نمود.

بچه سقا پس از تصرف کابل موزۀ ملی افغانستان را خراب کرد و تمام مجسمه ها و اشیاء نفیسه و تاریخی را بعنوان این که بت پرستی است شکست و روی هم ریخت بعلاوه کلیۀ آثار تجدد خواهی امان اللّه خان را که می رفت رفورمی بوجود آورد از بین برد، اموال و دارائی بسیاری از رجال و افراد خانوادۀ سلطنتی را غارت کرد، شاگردان مدارس که لباس متحد الشکل می پوشیدند یا از ترس بیرون نمی آمدند یا اگر از خانه های خود بیرون می آمدند ناچار بلباس کوهستانی عمامه و شلوار سفید ملبس می شدند.

هرج و مرج و خون ریزی و غارت و تعدی آن قدر در افغانستان بالا گرفت که همۀ مردم بستوه آمدند تا این که نادر خان سفیر دولت افغانستان در پاریس که این موقع با برادران رشید خود به هندوستان آمده بودند پس مکاتبه با بعضی ایلات و طوایف مسلح و ارتباط با طبقات مردم مصمم میهن خود را نجات دهد و در این راه موفقیت حاصل کرد و اشرار را که تخت سلطنت افغانستان جلوس کرده بودند منکوب و همه را بر بسخت ترین مجازات رسانید و محمد نادر شاه پدر اعلی حضرت محمد ظاهر شاه بسلطنت رسید و نظم و آرامش را مستقر ساخت.

آقا بگوف در کتاب: «گ.پ. ئو» درباره قیام علیه امان اللّه خان چنین نوشته است: (1)

«... امیر امان اللّه خان از بازگشت به کابل فوراً اعضاء

ص: 18


1- این کتاب بوسیلهٔ دکتر حسین ابو ترابیان از نسخهٔ انگلیسی ترجمه شده است.

«جرگه» مجلس (کبیر ملی) را به تشکیل جلسه دعوت کرد تا برنامهٔ اصلاحات مملکت را به شکل اروپائی که توسط جراید اعلام کرده بود، به رأی «جرگه» بگذارد.

امان اللّه خان به نمایندگان جرگه تکلیف کرد که لباس اروپائی بپوشند و بدون معطلی تمام قوانین لازم را برای انجام اصلاحات طبق متد کشور های غربی بتصویب برسانند.

عکس العمل در برابر خواسته های امیر بصورت شورش همگانی قبایل جنوب تظاهر کرد و این قبایل بر ضد امیری که هنوز نمی دانست چگونه مرز های آنان را در مقابل هجوم حفظ کند، ولی آماده دگرگون کردن پایه های زندگی و اصول مذهبی شان بود، قیام نمودند.

بموازات اوج گرفتن دامنۀ این طغیان، نیرو های دولتی نیز به مرور شروع بمقابلۀ آن ها کردند و موقعی که درگیری آن ها به حد اعلی رسیده بود، در شمال افغانستان شورش دیگری که بمراتب قوی تر بود برهبری شخصی بنام بچه سقا در گرفت او فرزند یکی از سربازان فراری بود که بشغل سقائی اشتغال داشت.

بچه سقا در یک چشم بهم زدن قوائی گرد آورد و با توجه به ضعف نیروی دفاعی کابل به این شهر هجوم آورد و توانست پس و توانست پس از سه روز نبرد کابل را تسخیر نماید.

امان اللّه خان پس از تسلیم کابل فرار کرده و به قندهار پناه برد تا شاید بتواند در این شهر بکمک ایل «درانی» که خودش نیز از آنان بود نیروئی گرد آورده به جنگ چه سقا برود.

ما در مسکو خبر دار شدیم که در جریان قیام بچه سقا انگلیس ها از نظر تسلیحات به او کمک کرده اند و بهمین جهت، او پس از تسخیر کابل یک گروه مخصوص را برای حفاظت سفارت خانۀ انگلیس و هیئت سیاسی آن کشور گمارده است. اطلاع یافتیم که تسلیم «عنایت اللّه خان» نیز با پا در میانی

ص: 19

«همفريش» وزیر مختار انگلیس صورت گرفته است (1) ...

در پاریس به نادر خان که از سفارت شوروی تقاضای اجازۀ عبور از خاک شوروی را نموده بود، اطلاع داده شد که چنین اجازه ای فقط بایستی توسط مقامات مخصوصی در مسکو صادر شود. نادر خان دیگر دنباله کار را نگرفت ولی ماه بعد بطور ناگهانی در مرز های هند و افغانستان ظاهر شد و از همان جا مبارزۀ سختی بین او و بچه سقا در گرفت (2) ...

پس از مدتی نادر خان کابل را فتح کرد و با تیر باران نمودن بچه سقا و همکارانش بشورش آن ها پایان داد (3) شرح بقیه ماجرا معلوم است و محتاج توضیح نیست (4) ».

ص: 20


1- روز 14 ژانویه 1929 امیر امان اللّه خان بنفع برادر بزرگ ترش عنایت اللّه خان از سلطنت کناره گرفت و به قندهار رفت سلطنت عنایت اللّه خان نیز دیری نپائید و پس از سه روز بوسیلهٔ بچه سقا از کار برکنار شد 17 ژانویه 1929 م.
2- نادر خان که در جنگ سوم افغانستان با انگلیس فرماندهی قشون افغانستان را بعهده داشت و استقلال این کشور مرهون اوست، پس از جنگ از طرف امیز امان اللّه خان بمقام ژنرالی رسید و بسمت سفیر افغانستان در پاریس منصوب شد نادر خان در پاریس فرصت یافت تا با سیاست بین المللی آشنا شده و در ضمن علاوه بر آشتی با انگلیس ها مورد توجه آن ها قرار بگیرد وی پس از دو سال خدمت در سفارت پاریس از این مقام استعفا داد و در جنوب فرانسه سکونت نمود. آشوب افغانستان در اثر قیام بچه سقا و فرار امیر امان اللّه خان موقعیت بسیار مناسبی برای فعالیت های او آماده کرد و نادر خان به اتفاق سه با کمک انگلیس ها از راه هند به مرز افغانستان آمدند و شروع به مبارزه با شورشیان نمودند که نتیجۀ آن، سلطنت نادر شاه در افغانستان بود.
3- پس از فتح کابل، بچه سقا و یارانش به کوهستان ها گریختند ولی چون وجود آن ها همیشه باعث هراس حکومت می شد لذا نادر خان قرآن مهر کرده و بوسیله یکی از برادرانش برای بچه سقا فرستاد و علاوه بر تأمین جانی به او وعده فرماندهی قشون داد پس از این که بچه سقا این تأمین را باور کرد و به اتفاق یارانش به کابل آمد، ناگهان همگی دستگیر شدند و نادر خان به بهانه این که مردم کابل تأمین او را قبول ننموده و تقاضای مجازاتش را دارند روز 5 نوامبر 1929 بچه سقا و 12 نفر از هم دستانش را در کابل تیر باران نمود.
4- نادر شاه پس از سلطنت، غلام نبی خان و برادرش را نیز بدیار عدم فرستاد و در اثر این عمل نفرت افغانستان را نسبت بخود بر انگیخت تا جائی که پس از سه سال سلطنت درست در سال روز مرگ غلام نبی خان خودش بدست یک دانشجوی افغانی کشته شد (8 نوامبر 1932) و سلطنت افغانستان بدست پسرش محمد ظاهر شاه افتاد که او نیز در کودتای 26 سرطان (تیر ماه) 1352 بوسیله سردار محمد داود خان از کار بر کنار شد و کشور افغانستان بصورت جمهوری در آمد. رژیم جمهوری داود خان نیز که در حقیقت کمی از بساط سابق نداشت در اثر کودتای 7 ثور (اردیبهشت) سرنگون شد.

منظور از نقل قسمتی از کتاب آقا بگوف اینست که معلوم شود بر کناری امان اللّه خان بدست انگلیس ها صورت گرفته و گویا امان اللّه مسافرت باروپا و لندن نتوانسته بود با آن ها کنار بیاید و گوش بفرمان باشد.

پیش کشی از خزانۀ جواهرات سلطنتی به امان الله خان

طبق گزارش رسمی قانع بصیری رئیس ادارۀ بیوتات سلطنتی «در تاریخ 27 تیر ماه 1307 طبق تصویب نامۀ شمارۀ 2419 یک قبضه قدّارۀ دسته طلا مکلل به 1773 قطعه برلیانت و یک پیش سینه طلا مکلل به برلیانت که تخمه زمرد آن بوزن 182 قیراط بوده بپادشاه افغان اهدا گردید (1) ».

باید توضیح داده شود که این قطعه زمرد «تخمه» باین اندازه شاید در دنیا نایاب و یا حداقل کمیاب باشد و اگر امروز بخواهند قیمت نمایند قطعاً قیمت هر قیراط آن سرسام آور است و معلوم نیست چنین شیء قیمتی که باسم پادشاه افغانستان تصویب نامه صادر شده پهلوی با و اهدا نموده یا خود برداشته است!

مسافرت امان الله خان پادشاه افغانستان بایران

به قلم محمد علی فروغی

«امان اللّه خان خرد ترین پسران حبیب اللّه خان امیر افغانستان است که پس از رسیدن بپادشاهی برای تحصیل استقلال کشور خود با دولت انگلستان رزمی سخت در افکند و پیروزی یافت. او در سال های اول پادشاهی خود در اصلاح تشکیلات اداری و قضائی و بسط و توسعۀ فرهنگ و فلاحت و

ص: 21


1- نقل از گزارش رئیس اداره بیوتات سلطنتی.

اعزام محصل بارو با اقداماتی مؤثر کرد و آن گاه در اول دسامبر 1927 برای مشاهده اوضاع اروپا افغانستان را ترک گفته با ملکه ثریا در مدت شش ماه ممالک مصر، ایطالیا، فرانسه، سویس، آلمان، لهستان، روسیه و ترکیه را دیدن فرمود، و در پنجم ژوئن 1928 (16 خرداد 1307) بخاک ایران وارد شد و پس از ده روز توقف بکشور خودش روی نهاد. از اشارات بدین نکته گریز نیست که - بر خلاف دربار و دولت - ملت ایران ازین پادشاه صمیمانه پذیرائی کرد تا بجائی که بسیاری از خانواده ها بافتخار ورود او پسران نوزاد خود شان را «امان اللّه» نام نهادند. (نویسنده این سطور در هنگام ریاست معارف و اوقاف سمنان را داشت و هم در آن شهر بحضور شاه و ملکه بار یافت) باری، امان اللّه خان پس از ورود بکابل پنج روز متوالی نطقی در گزارش مسافرت خود ایراد کرد، و مواد قرارداد هائی را که با کشور های مختلفه منعقد ساخته بود و ارمغانی ارجمند برای ملت خود می دانست توجیه و تفسیر نمود، و راهی را که تصور می کرد ملت افغان باید بسوی كمال بپوید نشان داد و برنامه پیشرفت را معین فرمود.

برای اصلاحاتی که امان اللّه خان به پیروی مصطفی کمال پاشا در نظر گرفته بود مخصوصاً در بر داشتن حجاب زنان، منع تعدد زوجات، تحصیل دختران بروش اروپائیان، تغییر لباس مردان و زنان، افزایش مدت خدمت نظام اجباری، و این گونه امور در افغانستان بهیچ روی زمینه فراهم نبود و با تحریکاتی که می شد در ماه دسامبر 1928 (آذر ماه 1307) در سر تا سر افغانستان شورش و طغیان و هرج و مرج حکم روا گشت، از ناحیۀ کوهستانی شمال کابل راه زنی «حبیب اللّه» نام معروف «بچه سقو» که سپاهی بی شمار از یاغیان و راه زنان و خواسته ای بی کران از تاراج و غارت گرد آورده بود بتحریک و حمایت آخوند ها که امان اللّه خان را تکفیر کرده بودند و بچه سقو را بپادشاهی امیدواری می دادند، بکابل حمله برد و قوای دولتی را پراکنده ساخت. امان اللّه خان از آن پس که دریافت مذاکرات صلح با شورشیان سود

ص: 22

نمی بخشد بنفع برادرش عنایت اللّه خان که در آن هنگام ولایت عهدی داشت از سلطنت کناره جست و بقندهار رفت، اما این تدبیر سود نبخشید و چون عنایت اللّه خان هم نتوانست با یاغیان کنار آید نتوانست با یاغیان کنار آید پس از سه روز از پادشاهی استعفا داد و از پی برادر بقندهار شتافت.

سه روز بعد از فرار امان اللّه خان، و چند دقیقه بعد از عزیمت عنایت اللّه خان، بچه سقو با رفقای راه زن خود فاتحانه وارد پایتخت شد و بسلطنت نشست و خویش را امیر حبیب اللّه غفاری خوانده و مردم را باطاعت و فرمان بری دعوت نمود.

بچه سقو در نخستین وهله اعلامیه ای بامضای هشت تن از پیشوایان مذهبی منتشر ساخت که بموجب آن همه اقدامات اصلاحی امان اللّه منسوخ گشت و نیز مالیات را بنام این که برخلاف شرع است ملغی ساخت، و کلیه مجسمه ها و آثار تاریخی را که در موزۀ کابل جمع آوری شده بود بنام این که موجب رواج بت پرستی است در هم شکست و مدارس دختران را بست... آخوند ها هم که فرصتی در کین توزی از امان اللّه خان فرا چنگ آورده بودند این همه را بر طبق شرع تفسیر و توجیه و او را تقویت و تأیید می کردند.

این راه زن پادشاه سی ساله که چهره ای سیاه و پر آژنگ و خوئی خشن و ناهنجار داشت، چون از طرفی تمام ساز و برگ سپاه و خواسته و خزینه را متصرف شده بود و از طرف دیگر دشمنان خود را بشدت تمام شکنجه می کرد با وحشت تمام توانست چندی حکومت کند.

بچه سقو در دوران کوتاه تسلط خود بسیاری از رجال و بزرگان افغانستان را که با او مخالفت می کردند با وضعی بسیار فجیع که باز گفتن آن تأثر آورست مقتول ساخت. یکی از آنان علی احمد جان برادر ملکه ثریا بود دستور داد او را در زندان بزمین میخ کوب کردند و آن گاه میله آهن سرخ از شقيقه وی بدان سوی گذراندند جماعتی دیگر را هم که بیشتر از منسوبان خاندان سلطنت بودند بزندان در افکند و خانمان آن ها را بتاراج داد.

ص: 23

از وقایع بازگفتنی، داستان دو دختر از بستگان امان اللّه خان است که بچه سقو هشت تن از عمال خود را برای ربودن آن دو مأمور کرده بود. دختر بزرگ تر چون از قضیه آگاه شد نخست آن هشت تن را یکی از پی دیگری با گلوله از پای در آورد آن گاه خواهر کوچک را کشت و بعد خود را.

***

در آغاز بهار 1929 امان اللّه خان و ملکه ثریا و عنایت اللّه خان یک باره کشور خویش را ترک گفتند. عنایت اللّه خان ایران را برای اقامت برگزید و تا پایان عمر در آن جا زیست و امان اللّه خان ایتالیا را که هم اکنون نیز در آن جاست. در همان هنگام که امان اللّه خان تاج و تخت موروثی را از دست داده از افغانستان بار و پا می رفت نادر خان برای بدست آوردن همان تخت و تاج از اروپا بافغانستان می آمد.

نادر خان در اواخر فوریه 1929 یعنی سه ماه پس از آن که امان اللّه خان از کابل بیرون شده بود با برادرانش بافغانستان آمد. جنگ های نادر خان با حبیب اللّه بچه سقو بیش از هشت ماه مدت گرفت تا در اواخر سال 1929 شهر کابل تسخیر و بچه سقو گرفتار و زندانی و چندی بعد بدار آویخته شد نادر خان بر سریر سلطنت جلوس نمود.

در سال های 1930 و 1931 نادر شاه با مدعیانی که پادشاهی وی را گردن نمی نهادند در زد و خورد بود و در دو سال بعد هم که مملکت آرامش نسبی داشت هنوز پادشاه باصلاحاتی توفیق نیافته بود که در جشن توزیع جوائز بدست دانش آموزی عبد الخلیق نام پسر غلام نبی از طرفداران حساس امان اللّه خان بقتل رسید (نوامبر 1933).

بعد از نادر شاه فرزندش محمد ظاهر خان بتخت سلطنت افغانستان بر آمد و او جوانی بود کاردان که رای زنان و پای مردانی امین و خیر اندیش داشت.

امان اللّه خان پادشاهی مصلح و خیر خواه ولی بی احتیاط و سبک سر

ص: 24

بود. پیروزی در نخستین رزم چندان وی را سرمست ساخت و بغرور افکند که يك باره زمام تأمل و تدبیر کشور داری را از کف نهاد. در آن زمان روس ها و ترک ها بر خلاف انگلستان دوستانی هم داستانی بودند. امان اللّه نیز بآن ها پیوست چنان که در این دو کشور از وی تجلیلی برتر کردند و قرارداد های شیرین تر بستند، و مسلم بود که سیاست مداران چاره جوی و کین توز انگلستان این بلند پروازی ها و بند و بست ها را پاداشی سخت خواهند داد. عکس العمل روس ها قضايا تهیه و تنظیم فیلمی در نمودن اصلاحات امان اللّه خان بود که دو سه شبی هم در تهران نمایش داده شد ولی پس از چندی با دولت نادر شاه قراردادی در بی طرفی و عدم تهاجم منعقد ساختند (ژوئیه 1931) که انگلیس ها انعقاد این قرارداد را از کامیابی های شایان نادر شاه می شمارند.

مورخین انگلیسی وقایع سلطنت و پایان کار امان اللّه را بتفصیل نوشته اند و اظهار عقیده نیز کرده اند که چون اصلاحات امان اللّه خان در کشوری عقب افتاده مانند افغانستان غیر عملی بوده و اقدامات او موجب زیان و کشتار شده در پیشگاه تاریخ گناهکار است و آن چه بدو رسید کم ترین پاداش او بوده است.

***

پذیرائی که در آنقره از پادشاه افغانستان بعمل آمد هر چند منتهای آن چه در قوه داشتند کردند ولیکن فوق العاده نبود. سه چهار روز اول او را در هتلی منزلی دادند که جدیداً در آنقره دایره شده و هتل حسابی است تقریباً مثل هتل های درجه دوم فرنگستان و بنده هم این سفر در همان هتل منزل دارم. تفصیل پذیرائی هائی که بعمل آمده در روزنامه ها درج است و منضماً ارسال می دارم، یقین دارم که در ایران مخصوصاً در طهران اگر انشاء اللّه مکروهی دست ندهد بمهمان ها خوش تر خواهد گذاشت. البته روز ورود بطهران معبر آن ها را زینت باید کرد مثل اوقاتی که سلاطین خودمان از مسافرت های مهم بر می گردند و جمعیت مردم در خیابان ها باشند و دست بزنند و هورا بکشند.

ص: 25

این کار ها در این جا خیلی ضعیف بود، زینت خیابان ها منحصر بچند پرده بیرق ترک و افغان و مقداری چراغ بود و جمعیت تماشاچی هم زیاد نبود آن قسم که خیابان های ما را با بیرق های کوچک و بزرگ و قالیچه و آئینه و غیره زینت می کنند، چراغانی های ما هیچ نسبت باین جا نخواهد داشت. روز سوم چهارم ورود هم پادشاه از هتل رفت بخانۀ یکی از اعیان ترک در بیرون شهر از یکی از همراهان پادشاه شنیدم که علت آن بود که از بس اتومبیل ها که از جلو هتل عبور می کردند سر و صدا می کردند شاه نمی توانست بخوابد و فرار کرد. خانه که آن جا منزل کرد بنده ندیده ام اما بقیاس خانه هائی که از اعیان ترک دیده ام در جنب خانه های بزرگ تهران خانه دهاتی محسوب می شود. البته در اسلامبول که در قصر دلمه باغچه آن ها را منزل می دهند، حکایت دیگریست اما باز تصور می کنم پذیرائی هائی که در صاحب قرانیه و سعد آباد و غیره از آن ها خواهد شد خیلی با جلوه تر خواهد بود.

بنده چون رسماً جزو کور دیپلماتیک نبودم در مهمانی ها بواسطهٔ اشکالی که در باب جای میز پیش می آمد دعوت نشدم اما در دو سواره موعود بودم و رفتم در هر دو نوبت پادشاه با بنده چندین دقیقه صحبت و مهربانی کرد و از لزوم صمیمیت روابط ما بین دول ثلاثه گفتگو نمود و مکرر می گفت شما در کار ها تان اشکالی باشد که از من کاری برای تسهیل آن ساخته باشد بگوئید من هم در همان زمینه صحبت هائی کردم و در باب کار های خودم گفتم

امیدوارم اشکالی نباشد، کار مهمی که من دارم تسویه امر سر حد است اجمالاً او را از آن فقره مسبوق کردم ولیکن گفتم اگر شما در این باب حرفی بزنید ممکن است ترك ها تصور کنند من بشما شکایتی کرده ام و دلتنگ شوند بنا بر این اگر هم حرفی می زنید باید بکلی از طرف خود تان و طوری باشد که تصور سوئی برای آن ها حاصل نشود.

در شب دوم مصطفی کمال پاشا هم مرا نزد خود طلبید و مقداری صحبت از لزوم موافقت و صمیمیت ما با هم دیگر کرد. این دفعۀ دومی بود که

ص: 26

با او ملاقات می کردم (دفعۀ اول) در بدو ورود من بانقره بود در سفر اول خیلی مختصر و رسمانه گذشته بود) چون فرانسه حرف می زدیم و ظاهراً مصطفی کمال پاشا فرانسه روان حرف نمی زند توفیق رشدی بک مترجم واقع شد. خلاصۀ حرف مصطفی کمال این بود که ما باید در اصلاح امور داخلی خود جد کنیم و سعی کنیم که هر یک از دولت های ما فی نفسه اهمیت داشته باشد و مخصوصاً در باب ازدیاد و تقویت قشون توصیه می کرد و بالاخره اظهار امیدواری به پیشرفت کار ها نمود و معلوم بود که می خواهد گرم باشد.

همان شب در اواخر شب توفیق رشدی یک بنده را کنار کشید و گفت می خواهم با شما مشورتی بکنم پادشاه افغان اصرار دارد که ما عهد نامۀ اتفاق و اتحاد ببندیم و همین حالا امضاء کنیم، شما در این باب چه می گوئید. بنده گفتم در این مسئله بخصوص من از دولت خودم دستوری ندارم همین قدر می دانم که اعلی حضرت پهلوی و دولت من بموافقت و صمیمیت تامه دول ما كاملاً مايل و معتقدند اما عقیده شخصی من این است که امروز عقد عهد نامه اتحاد و اتفاق مابين ما ضرورت و فایده ندارد و ممکن است بواسطهٔ بر انگیختن حریف های ما مضر هم واقع شود ما باید عملاً روابط خود را کنیم و کاری بکنیم که اشتراک منافع و مصالح ما و احساسات دوستانه ما طوری باشد که اگر یک روزی پیش آمدی روی دهد طبعاً ما با هم متحد باشيم ضمناً تهیه کار های خودمان را ببینیم و مستعد شویم شاید روزی هم بیاید که مقتضی شود عقد اتحاد را روی کاغذ هم بیاوریم.

گفت بلى منهم كاملاً این عقیده را دارم، رویۀ ما باید مثل رویه فرانسه و انگلیس باشد قبل از جنگ که عهد اتحادی نبسته بودند اما روزی که جنگ پیش آمد با هم در جنگ متفق شدند و حالا با این ضعفی که هر یک از ما داریم متحد شدن ما چه فایده دارد. بنده متوجه شدم که اصرار مصطفی کمال پاشا چند دقیقه قبل باین که ما هر یک باید خودمان قدرت و اهمیت داشته باشیم از چه مأخذ بود باری در این زمینه سابقاً هم با توفیق

ص: 27

رشدی بک مذاکرات کرده بودیم بالاخره گفت می دانستم که شما با من هم سلیقه اید، حالا اگر مجلسی کردیم و شما را هم دعوت کردیم خواهش دارم عقاید خود را اظهار کنید، اما چنین مجلسی واقع نشد. سه روز بعد از آن پادشاه افغانستان عازم اسلامبول شد و فردای آن روز در روزنامه صورت عهد نامه ای را که امضاء کرده بودند و ملاحظه خواهید فرمود منتشر کردند و بنده تلگرافاً اطلاع دادم امروز مخصوصاً از توفیق رشدی بک وقت خواستم و در آن باب با او گفتگو کردم گفت همان طور که شما اظهار نظر کردید عمل نمودیم و از شما خیلی ممنون هستم که بمن کمک کردید و عقیده شما را اظهار کردم و غازی خیلی تحسین کرد، پادشاه افغانستان خیلی بیش از این ها می خواست، ما گفتیم باید آهسته رفت و مرحله بمرحله عجاله این اندازه می کنیم شما بایران بروید با پادشاه ایران هم مذاکره کنید ببینید ایشان چه گویند؛ اما من بشما نصیحت می کنم بیش از این اندازه تقاضا نکنید چند ما حاضریم که پیش که پیش هم برویم اما نمی خواهیم مبادرت از ما باشد زیرا که ممکن است قبول نشود آن وقت ما بمحظور می افتیم.

آن چه استنباط می کنم طرح کار گویا اینست که بین افغان و ایران، و بعد ایران و روس، و بعد روس و افغان هم قرارداد هائی نظیر این بسته شود و باین طریق تسلسل دول اربعه حاصل گردد. در این باب ظاهراً ترک ها چندان اشتیاقی ندارند یعنی در عین این که می خواهند با روسیه دوست باشند نمی خواهند سیاست شان را تابع روسیه بکنند و مقدرات خود را بآن ببندند و میل دارند استقلال سیاست خود را محفوظ بدارند در هر حال توفیق بک سفیر ترک در روسیه که همراه پادشاه افغانستان بطهران می آید دستور العمل از دولت خود دارد البته در ضمن مذاکره با او و ممدوح شوکت بک مطالب را بهتر درک خواهید فرمود مطلب قابل توجه اینست که این عهد نامه ای که تازه منعقد کرده اند عهد نامه ای را که سابق بین آن دو دولت در 1337 منعقد شده بود سست و ضعیف می کند یعنی آن عهد نامه اتحاد تدافعی بود و این عهد نامه

ص: 28

می گوید در صورتی که جنگی پیش بیاید مطالعه خواهند کرد که چه باید کرد. بنا بر این پادشاه افغان بجای این که کار را محکم تر کند سست تر کرده است و نمی دانم عالماً یا عامداً کرده یا نفهمیده است، احتمال می رود ترک ها سر او را شیره مالیده باشند شاید در طهران بتوانید مطلب را درست استنباط فرمائید در هر صورت عقیده ای که بنده اظهار کردم کاملاً با عقیده غازی و دولت ترک موافق بود و تصور می کنم دولت ایران هم همین رویه را باید داشته باشد یعنی در عین کمال همراهی و مهربانی و سعی در ازدیاد حسن روابط و همکاری باید خود را گرفتار و مقید نسازیم که با نظریاتی که من در ترکیه دیده ام ترک ها خود را مقید نخواهند ساخت و ما بی جهت گرفتار می شویم.

پادشاه افغان در آنقره گفتگو از اتصال خطوط آهن دول ثلاثه هم چنین خطوط هواپیمائی هم کرده است و با و وعده همراهی داده اند و توفیق رشدی بک در باب خط هواپیمائی می گفت ما باین شکل قبول می کنیم که شرکتی بطور تساوی بین ترکیه و ایران و افغانستان منعقد شود و امتیاز هوائی بآن شرکت داده شود و آئرو پلان ها در خاک هر دولتی وارد می شوند ملیت آن دولت را داشته باشند.

در باب راه آهن هم می گفت بپادشاه افغان گفتم شما اگر با ایران در متصل کردن راه آهن شرقی غربی ایران بخطوط آهن افغانستان موافقت حاصل نمودید ما هم حاضریم که راه آهن آذربایجان را در خاک خودمان امتداد دهیم و براه آهن های خود متصل سازیم باین طریق افغانستان و ایران بدریای سیاه مربوط می شوند.

این مسائل چه اندازه عملی باشد نمی دانم در هر صورت چنان که از عهد نامه هم ملاحظه می فرمائید معارف و نظام افغانستان بدست ترک ها و جای بسیار تأسف است که ما با هم زادی و هم نژادی که با افغانستان داریم از این جهت عقب هستیم و کاش ممکن می شد که اصلاح و جبرانی در این باب بعمل می آمد، بسیار بجا بود که بنده هر قدر ترک ها با ما اظهار صمیمیت و

ص: 29

دوستی کنند اگر چه از روی حقیقت باشد هیچ میل ندارم با این که از مغرب و شمال گرفتار ترک هستیم در مشرق هم دچار ترک باشیم.»

***

تصور می شود که این مقاله در اصل دو نامه بوده که بدین صورت در آمده است و مربوط به دو دوره و دو زمان باشد: نخست مسافرت پادشاه افغانستان بایران و سپس بر کناری امان اللّه خان از سلطنت و اوضاع پس از آن. ضمناً باید متذکر شد در آن موقع فروغی وزیر خارجه و در اروپا بوده و در آن زمان روابط ایران و ترکیه تیره بوده است و به فروغی مأموریت داده می شود که در مراجعت بایران از راه ترکیه مسافرت نماید تا در پایتخت ترکیه دربارهٔ التیام روابط مذاکره نماید و بطور یکه در این دوره تاریخ دیده می شود موفق گردیده است. این مقاله نخست در مجله یغما بمدیریت حبیب یغمائی که با فروغی همکاری ادبی تحقیقی داشته بچاپ رسیده سپس مجلهٔ خواندنی ها در سال نهم در تاریخ اول آبان ماه 1327 در شمارۀ اول آن را نقل نموده است.

قتل پادشاه افغانستان

محمد نادر شاه که پس از بچه سقا بسلطنت رسیده بود هنگامی که در یکی از مدارس نظام مشغول توزیع جوائز و با محصلین مشغول صحبت بود و ولی عهد باتفاق عموی خود وزیر جنگ هم همراه بودند جوانی از ساکنین کابل بنام عبد الخالق بار ولور بسمت محمد نادر شاه حمل نموده و پنج گلوله بطرف او شلیک می کند و پادشاه فوراً بقتل می رسد پدر قاتل از مستخدمین مقرب غلام نبی خان از طرفداران جدی امان اللّه خان پادشاه سابق بود که سال قبل اعدام شده بود بمحض وقوع حادثه فرزند 19 سالۀ محمد نادر شاه محمد ظاهر که تحصیلات خود را در پاریس بپایان رسانده بود بتخت سلطنت جلوس نمود و محمد ظاهر شاه خوانده شد و زمام امور را بدست گرفت و برادران شاه مقتول که هر یک مصدر مقامات مهم کشور بودند صدارت اعظم و وزارت و سایر مقامات را احراز کردند و امور مملکت را در حال عادی اداره نمودند.

ص: 30

در مورد قتل پادشاه افغانستان و مرگ مشکوک و شاید قتل پادشاه عراق حدود دو ماه فاصله بوده و سؤالی پیش می آورد که آیا این دو فقره قتل و مرگ ارتباطی با اوضاع سیاسی بین المللی داشته است یا نه؟ و آیا دستِ از ما بهتران در این وقایع در کار بوده است؟

آبله کوبی اجباری

در تاریخ 18 خرداد 1308 خ رئيس كل صحيۀ مملکتی (دکتر سعيد مالک لقمان الملک) لایحه ای بمجلس برد که آبله کوبی در تمام کشور اجباری گردد. متن این لایحه که بصورت قانون درآمد بدین قرار بوده است:

مادۀ اول - برای مصون بودن از مرض آبله لازم است از زمان ولادت تا سن 21 سالگی چهار دفعه عمل تلقیح اجرا گردد. دفعه اول پس از ودلات تا شش ماه - دفعه دوم از سن شش تا هفت سالگی - دفعه سوم از سن 12 تا 13 سالگی - دفعه چهارم از 19 تا 21 سالگی.

مادۀ دوم - ولیّ هر طفل جديد الولاده مكلف است در ظرف شش ماه اول پس از تولد آبله طفل را در یکی از پست های آبله کوبی مجانی دولتی کوبیده و تصديق تلقیح را از متصدیان آبله کوبی بگیرد، هم چنین تلقیح دفعۀ ثانی و ثالث بعهدۀ اولیای طفل است و اگر ولی طفل غفلت در کوبیدن آبلۀ طفل نماید پس از تحقیق و کشف محکوم به مجازاتی خواهد بود که که در مادۀ 276 باب چهارم قانون مجازات عمومی مقرر است.

مادۀ سوم - در مواقع بروز مرض آبله بطور شیوع (اپیدمی) هر یک از اهالی بدون استثناء در صورتی که بیش از پنج سال از آخرین دفعه تلقیح گذشته باشد باید کوبیدن آبله را تجدید نماید.

مادۀ چهارم- مدیران و مدیرات مدارس در موقع پذیرفتن محصلین و محصلات جدید مکلفند تصدیق نامۀ جدید را مطالبه نمایند و مادام که تصديق نامه مذکور را ارائه ندهند از پذیرفتن خودداری کنند.

ص: 31

کلیۀ دوایر دولتی مکلفند در موقع ورود هر داوطلب خدمتی تصدیق آخرین دفعۀ تلقیح را مطالبه نمایند.»

درخواست خزعل از شاه

پس از آن که انگلیس ها شیخ خزعل نوکر سر سپردۀ خود را برای اغفال سياسيون شوروی برای بسلطنت رسیدن سردار سپه و ایجاد «حکومت تمرکز قدرت» فدا نمودند و شیخ بتهران اعزام و تحت نظر قرار گرفته بود در خرداد 1307 که هنوز مقدمات افتتاح رسمی بانک ملی فراهم نشده ولی قانون آن بتصویب رسیده بود در یکی از پذیرائی های رضا شاه که در قصر شخصی خود نمایندگان مجلس و جمعی از رجال باهم و دسته جمعی بار می یافتند، شاه بشارت افتتاح بانک ملی را می داد موضوع جالب توجه در این پذیرایی این بود که شاه در موقعی که از شیخ خزعل احوال پرسی می کرد شیخ جلو رفته و اظهار داشت که این خدمت گزار دچار درد چشم شده بطوری که چند قدمی خود را نمی توانم تشخیص دهم بنام یک خدمت گزار و مطیع که اوامر همایونی را از صمیم قلب حاضر باطاعت می باشد استدعا دارد اجازه مرخصی داده شود که برای معالجه چشم بارو پا بروم.

پس از بیان این درخواست شاه به تیمورتاش خطاب نموده می گوید، دستور بدهید دو نفر طبيب متخصص از اروپا خواسته شود که یکی از آن ها چشم های شیخ را معالجه کند و دیگری گلوی یکی از فرزندانم را که مریض است عمل کند. شیخ خزعل در جواب اظهار داشت تنها چشم های من درد نمی کند جسماً مریض هستم و مرض بقدری مرا آزار می دهد که محتاج معالجة قطعی در اروپا می باشم.

شاه دیگر جوابی نداد و با دو سه نفر دیگر از نمایندگان مجلس بصحبت پرداخت. زیرا شاه نمی خواست در قفس را باز نماید تا شیخ از آن بیرون بجهد باید بماند تا موقعش بقتل برسد.

ص: 32

افتتاح دورۀ هفتم

مجلس دورۀ ششم در تاریخ 22 مرداد 1307 خاتمه یافت. مجلس دورۀ ششم مجموعاً 276 جلسه تشکیل داد.

طبق قانون انتخابات سه ماه قبل از پایان دورۀ ششم فرمان انتخابات دوره هفتم صادر گردید و انتخابات بجریان افتاد. درباره انتخابات تهران طبق ادوار قبلی ضمن دعوت سی و شش نفر از طبقات شش گانه برای تشکیل انجمن نظارت تهران از مشیر الدوله هم دعوت بعمل آمده بود . قبلاً گفته شد که در ادوار قبل همیشه از مشیر الدوله هم دعوت بعمل می آمد و مشار الیه شرکت می نمود و بریاست انجمن مرکزی هم انتخاب می گردید. در این دوره هم دعوت بعمل آمده بود ولی مشیر الدوله که دور نمای انتخابات را در تمام کشور بخوبی مشاهده کرده بود و می دانست که او باید فقط ماشین امضاء باشد و روی یک انتخابات فرمایشی و قلابی سر پوش بگذارد از قبول دعوت فرمانداری تهران عذر خواست و شرکت ننمود و در تاریخ 17 اردیبهشت رسماً نوشت که بواسطه کسالت معذور از شرکت در انجمن می باشد با این کیفیت انجمن نظارت تهران تشکیل گردید و عدل الملک دادگر بریاست انجمن مرکزی انتخاب شد انتخابات تهران بجریان افتاد و برای این که وانمود نمایند که انتخابات تهران آزاد بوده است در لیست فرمایشی 12 نفر نمایندگان تهران مؤتمن الملک نفر ششم مستوفی الممالک نفر هشتم و مشیر الدوله ردیف نهم از صندوق بیرون آمدند اما این حضرات که بماهیت انتخابات واقف بودند و مردم هم می دانستند که آزادی انتخابات وجود نداشته است از قبول نمایندگی مجلس در پاسخ فرماندار تهران خودداری و عدم قبولی خود را رسماً اعلام نمودند. موضوع جالب توجه و فرمایشی بودن انتخابات بقدری رسوا و مفتضح بود که مدرس که مورد قبول و علاقه عامه مردم بود حتی یک رأی هم بنام او از صندوق بیرون نیامده بود و مدرس گفته بود بفرض که مردم بمن رأى نداده اند، آن یک رأی که خودم داده ام کجاست؟ و حال آن که اگر

ص: 33

انتخابات آزاد بود مدرس اگر نفر اول نمی شد از دوم هم پائین تر نمی رفت و مانند دوره ششم حتماً 5 یا 6 نفر از کاندیدای مدرس هم مانند ملک الشعراء و دکتر مصدق انتخاب شده بودند بهر حال انتخابات در تمام کشور پایان یافت فقط کسانی وارد مجلس شدند که دولت و شخص شاه نسبت بانتخاب آن ها موافقت کرده بودند.

با این کیفیت مجلس دورۀ هفتم روز 14 مهر 1307 رسماً افتتاح گردید.

در این دوره طبق دستور، عدل الملک (حسین دادگر) بریاست مجلس انتخاب گردید.

اقلیت این دوره فقط دو نفر بود که عبارت بودند از فرخی یزدی مدیر روزنامۀ طوفان و محمود رضا طلوع که در موقع خود بشرح مبارزات و سرنوشت آنان پرداخته خواهد شد.

اما مدرس پس از دو روز که از افتتاح مجلس گذشته بود یعنی در 16 مهر ماه 1307 توقیف و تبعید می گردد که بشرح آن پرداخته می شود.

رسمیت دورۀ هفتم مجلس و معرفی هیئت دولت

پس از رسمیت یافتن مجلس طبق معمول دولت مستعفی شد و مجدداً هدایت بریاست دولت انتخاب و دولت خود را به مجلس دوره هفتم در تاریخ 29 آبان ماه 1307 برابر 7 جمادى الآخر 1347 برابر نوامبر 1928 معرفی نمود. باین ترتیب که هنگامی که مجلس رسمیت یافت فراکسیون ترقی که تنها فراکسیون مجلس بود و در جلسات آن تیمورتاش وزیر دربار و اعضاء دولت نیز غالباً شرکت می کردند تصمیم به ابقای دولت گرفت و روز بعد مخبر السلطنۀ هدایت پشت تریبون رفت و برنامۀ خود را تقدیم داشت و گفت با تشکر و مسرت زیاد از سعادت ادامه خدمت گزاری خود پروگرام دولت را تقدیم می دارم و چون خودم بقدری عاجز از ایستادن می باشم که نمی توانم قرائت کنم خود شان قرائت کنند (یاسائی گفت وزراء را معرفی نکردید).

ص: 34

رئيس الوزراء جواب داد وزراء تغییر نکرده اند که معرفی کنم و از تریبون پائین آمد هم همۀ نمایندگان سید یعقوب انوار گفت مطابق مقررات جاریه دولت پس از رسمی از رسمی شدن مجلس بایستی معرفی شود بالاخره پس از ایرادات نمایندگان هدایت اظهار داشت که من نخواستم کار زائدی شده باشد حالا می فرمایند معرفی کنم بسیار خوب

کابینه دوم هدایت

آقای نصرت الدوله وزیر مالیه - آقای داور وزیر عدلیه - آقای اعتماد الدوله وزیر معارف - آقای سرتیپ شیبانی وزیر فواید عامه (1) آقای صور اسرافیل وزیر پست و تلگراف - آقای پاک روان کفیل خارجه - آقای سردار اسعد وزیر جنگ آقای ادیب السلطنه هم وزیر داخله.

مهم ترین قسمت پروگرام که منشی جلسه خواند ساختن راه آهن از بندر شاهپور تا بندر شاه بود که دولت وعده داد 443 کیلومتر از شمال بجنوب تا آخر آذر 1308 باید ساخته شود موضوع ساختن راه های ایران و تخته قاپو کردن ایلات و عمران و آبادی مراکز ایل نشین و تقویت معارف از راه توسعهٔ مدارس ابتدائی و متوسطه و تکمیل مؤسسات صحی و اصلاحات قضائی از مواد مهم پروگرام بود.

انتخابات تهران در دورۀ هفتم

اطلاعات در یک ربع قرن در مورد مداخله دولت در امر انتخابات صریحاً مطلبی نوشته که حائز کمال اهمیت است که عیناً در زیر نقل می گردد.

اطلاعات در صفحه 35 کتاب چنین نوشته است: «نمایندگان تهران در دورۀ هفتم از 51 هزار ورقه رأی اخذ شده در تهران و حومه جائزین اکثریت تا 15 نفر به ترتیب از این قرار بود.

ص: 35


1- روز اول دی ماه 1307 سرتیپ شیبانی برکنار و بجای او محمود جم منصوب گردید.

عکس

كابيۀ مخبر السلطنة هدایت

ص: 36

1- شیخ حسین تهرانی، 2- حاج امين الضرب، 3- وثوق الدوله، 4- دکتر حسن خان مالیه، 5- امیر همایون بوشهری، 6- مؤتمن الملک، 7- حاج محمد تقی بنکدار، 8- مستوفی الممالک، 9- مشیر الدوله، 10- آشتیانی، 11 - آقا ضياء الدین نوری، 12- فیروز آبادی، 13- شیخ علی مدرس، 14- سید عبد الرحیم کاشانی و 15- سید حبیب اللّه لاریجانی.

3 نفر از نمایندگان تهران مؤتمن الملک، مشیر الدوله و مستوفی الممالک از قبول نمایندگی خودداری کردند و هر قدر بایشان اصرار شد نپذیرفتند در نتیجه اعتبار نامه بنام سه نفر بعد شیخ علی مدرس (1) ، کاشانی، سید حبیب اللّه لاریجانی صادر شد ولی شیخ علی مدرس در مجلس حضور پیدا نکرد.

دربارۀ عدم قبولی نمایندگی سه نفر از رجال آزموده و شریف کشور حدس های بسیار زده می شد و قدر مسلم این بود که دست مداخله دولت در امر انتخابات آشکار شده بود و آن ها حاضر بقبول نمایندگی نبودند. از این دوره ببعد اصول انتخابات تغییر کرد و بتدریج سیستم خاصی بخود گرفت که در تمام دورۀ سلطنت پهلوی جریان داشت و چون قانون انتخابات حق انتخاب به بی سوادان داده بود از این موقعیت سوء استفاده شد زیرا دست دولت در مداخله و تعیین نمایندگان کاملاً باز بود و این مداخلات صريحاً انجام می گرفت.»

باید یاد آور شد که اکثریت قریب باتفاق نمایندگان دورۀ پهلوی تغییر نمی یافتند مانند آن که وکالت آنان مادام العمر خواهد بود، در ادوار بعد ثابت می ماندند، مگر آن که اتفاقاً یکی دو نفر از ایشان در یک موردی بر خلاف نظر دولت گوشه ای زده یا ایرادی گرفته باشند که در این صورت نه تنها در دوره بعد انتخاب نمی شدند بلکه ممکن بود بقیمت گرفتاری آنان

ص: 37


1- مرحوم شيخ علی مدرس در دوره های دیگر هم انتخاب می شده ولی هیچ گاه قدم بمجلس نگذاشته است.

تمام شود. ظریفی در این مورد قطعه ای سروده که در ز پر نقل می شود.

وکیل رضا خان

ندانی که من روی کرسی مجلس *** چرا روزگاری بکردم درنگی

از آن رو که بودم وکیل رضا خان *** وکیل مطیع و وکیل زرنگی

بهر رنگ ارباب می خواست بودم *** اگر میل او بود هر دم برنگی

تبعید مدرس

تا كذب و تقلب بقضا راه بر است

آزاده ذلیل و راستگو در بدر است

خون تو مدرسا هدر گشت، بلی

خونی که شبی گذشت بروی هدر است

(بهار)

یکی از جنایات و فجایع شرم آور دوران دیکتاتوری پهلوی که هیچ گاه تاریخ آن را فراموش نخواهد کرد و لکۀ ننگ و رسوائی بزرگی که بر دامان پهلوی نشسته است، رفتار و اعمال شنیعی است که با مدرس قهرمان مرتکب گردیده است.

نگارنده در جلد دوم کتاب «مدرس قهرمان آزادی» دربارۀ توقیف و تبعید و قتل مدرس مفصلاً بحث نموده است و در این جا زائد می داند که آن مطالب را تکرار نماید و بدان جلد محول می نماید. ولی در این مقال آن چه را که علی مدرسی نوادۀ دختری مدرس در کتاب «مدرس شهید - نابغۀ ملی» نوشته است و دارای ویژگی هائی می باشد در زیر ذکر می نماید:

نقل از صفحه 346 تا صفحهٔ 352 کتاب مدرس شهید نابغۀ ملّی

«... انتخابات دورۀ هفتم تمام شد، و مدرس از تهران حتی یک رأى هم در صندوق بنامش خوانده نشد و بقول خودش در سخنرانی مبسوطی که راجع به انتخابات دورۀ هفتم نموده اظهار داشته اگر باور کنیم که تمام

ص: 38

عکس

مدرس و فرزندش سید عبد الباقی که اکنون دکتر متخصص امراض اطفال است

مردم تهران به من رأی ندادند، ولی خودم شخصاً بپای صندوق انتخابات رفته یک رأی بخودم دادم، پس این یک رأی که بنام مدرس بود در صندوق چه شد

ص: 39

و چرا خوانده نشد این سخن محافل سیاسی و گردانندگان انتخابات مخصوص !! را بوحشت انداخت و دم خروس بقدری نمایان گشت که جای انکار نبود.

در همین وقت یکی از محارم شاه نزد مدرس آمده اظهار می دارد، که اعلی حضرت احوال پرسی نموده گفتند چون شما از تهران انتخاب نشده اید اجازه بدهید که کاندیدای یکی از شهرستان ها شوید و دستور دهم انتخاب گردید!! مدرس با نهایت تندی و خشونت می گوید: به سردار سپه بگو اگر مردی، مردم را آزاد بگذار تا ببینی من از چند شهر انتخاب می شوم والا مجلسی که بدستور تو من نماینده اش گردم باید درش را لجن گرفت. آن شخص هم مأیوسانه بعرض رضا خان می رساند که مدرس چنین گفت.

شاه چاره را منحصر باین می بیند که با و تکلیف کند از سیاست کناره جوئی نماید و این پیغام نیز بمدرس رسانده می شود جواب باز معلوم است، می گوید: من وظیفۀ انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی می دانم و بهیچ عنوان دست از سیاست بر نمی دارم و هر کجا هم باشم همین است و بس.

رضا خان از مدارا با ایشان و سازش ناامید گشته و دستور تبعید مدرس را به یکی از شهرستان ها به رئیس شهربانی وقت می دهد. رئیس شهربانی هم به بهانه سازش با ایلات و عشایر و قصد انقلاب در تاریخ دوشنبه 16 مهر ماه 1307 مطابق با 22 ج 2، 1347 شخصاً با تعداد بسیاری از پاسبان و نظامی نیمه شب بخانۀ مدرس ریخته و بشرح ذیل او را توقیف و همان شب از تهران خارج می سازد شرح این ماجرا را از زبان فرزندان مدرس که در همان شب ناظر صحنه بوده و هم چنین خواهر زاده ایشان که بعد از خارج نمودن مدرس از خانه اش از مدرسۀ سپه سالار بقصد منزل مدرس حرکت می کند، عیناً می نویسیم: سه تن از فرزندان مدرس بنام آقای سید اسمعیل مدرس زاده و

ص: 40

آقای دکتر سید عبد الباقی مدرس و بانو فاطمه مدرس هم اکنون حیات (1) دارند، تلفیق بیانات آنان بر روی هم چنین است:

توقيف و تبعید مدرس

عصر روز دوشنبه 16 مهر ماه 1307 بود که مدرس بعادت همیشگی خود برای رسیدگی اوضاع مدرسۀ سپه سالار و امتحان طلاب به کتابخانۀ مدرسه آمده و باتفاق عده ای دیگر بکار پرداختند. در این هنگام خواهر زادۀ خویش (آقای دکتر محمد حسین مدرسی که آن روز ها در مدرسه سپه سالار حجره داشته و در ردیف طلاب علوم دینی بوده اند) را احضار و به ایشان دستور می دهند که در حجرۀ خویش چای تهیه و بیاورد مشار الیه متوجه می گردد که علاوه بر یک نفر بازرس (کار آگاه) که همیشه حتی در هنگام حمام رفتن مدرس هم همراه ایشان بود یک نفر پاسبان نیز اضافه شده و هنگامی که وارد حجرۀ خواهر زاده خود می گردد آن دو نفر (بازرس و پاسبان) نیز همراه ایشان داخل حجره می شوند. مدرس در حالی که اول بآنان چای تعارف می نماید، پس از صرف یکی دو فنجان و لحظه ای استراحت برخاسته و در حالی که غروب آفتاب نزدیک بوده بسوی منزل حرکت می نماید. البته مأمورین هم طبق دستور همراه ایشان می روند پس از این که وارد منزل می شوند. تا پاسی از شب گذشته مدرس در اطاق مخصوص خویش که نسبتاً بزرگ و فرش آن در عبارت از زیلوی کهنه ای بود که تا نیمی از کف اطاق را می پوشانیده و تمام محتویات آن اطاق عبارت از یک منقل گلی چند استکان و یک قوری همراه با یک قلیان و چند جلد کتاب بیش نبود سرگرم مطالعه می گردند ،که ناگاه صدای در منزل بلند می شود.

خدمت کار آقا که مردی بنام عمو مردی بنام عمو اوغلی (2) بود در را باز می کند. بمجرد باز

ص: 41


1- مشار اليها در فروردین 1359 فوت کرده است.
2- جسته گریخته دربارۀ عمو اوغلی خدمت کار مدرس نیز شنیده شده که از مأمورین شهربانی و از جاسوسان دستگاه بود که در لباس خدمت کاری در خانۀ مدرس وظیفه اصلی خویش را انجام می داده است.

شدن در خانه درگاهی رئیس شهربانی با عده بسیار زیادی پاسبان بدرون ریخته و صحن خانه پر از مأمورین مسلح می گردد. (1)

فرزندان مدرس که در اطاق های مختلف بوده اند از آن همه هم همه و سر و صدا بیرون ریخته و یکی پس از دیگری بدین ترتیب مورد خشم و توقیف مأمورین قرار می گیرند:

آقا سید اسماعیل پسر بزرگ ایشان پس از این که از چندی جای بدن مجروح می شود در زیر زمین خانه محبوس می گردد. آقای دکتر مدرس (سید عبد الباقی) فرزند دیگر مدرس را توقیف و بکلانتری محل برده و زندانی می کنند. دختر بزرگ مدرس بنام خدیجه بیگم خود را بصحنۀ حیات رسانده و

بدستور در گاهی پاسبانان او را بزور بسوی یکی از اطاق ها می برند و چون مقاومت می نماید در اطاق را بشدت می بندند که در اثر ضربه ای که به بدن او وارد می شود بی هوش می گردد. دختر دیگر مدرس بنام فاطمه بیگم که فرزند کوچک بود با فریاد و فغان از اطاقی بطرف اطاق دیگر می دود و با زاری و فریاد کمک می طلبد که پاسبانان او را نیز در اطاقی تاریک زندانی می کنند. مدرس در حالی که کاملاً متوجه جریان گشته شدیداً بدرگاهی

ص: 42


1- خواجه نوری راجع به تبعید مدرس چنین می نویسد: نزدیک بغروب (البته این صحیح نیست و تحقیقاً بیش از سه تا چهار ساعت از شب گذشته بود) رئیس نظمیه و سرهنگ راسخ و سرهنگ ادیب السلطنه و چند نفر مأمور دیگر وارد خانه مدرس می شوند. درگاهی کاغذ پرانی مدرس را به سردار رشید بهانه کرده و بی مقدمه بنای فحاشی را می گذارد: «سید تو البته نمی دانستی که کاغذت بچنگ شهربانی می افتد و دیگر نخواهی توانست کردستان و ایلات آن نواحی را علیه دولت بشورانی. امروز باین بد جنسی های تو خاتمه داده خواهد شد.» مدرس هم که از فحش عقب نمی ماند تمام تعارفات مؤدبانه رئیس نظمیه را مرتباً پس داده و بعلاوه با عصای خود با و حمله می کند. فوراً بامر رئیس اداره ای که عهده دار حفاظت جان و مال و مسکن اهالی است، مأمورین ریختند و عبای مدرس را بسرش انداختند و با توسری و مشت و لگد بدن نحیف و رشید او را کشان کشان بردند تا اتومبیلی که سر کوچه منتظر شان بود همان شبانه، اتومبیل بطرف خواف حرکت کرد و دیگر نه ساکنین سرچشمه و نه هیچ یک از اهالی تهران صدای نعلین آن مجتهد سحر خیز را نشنید و او را در راه مدرسۀ سپه سالار ندید.

اعتراض می نماید که خلاف اصول انسانی و قانون است، بدین ترتیب وارد خانۀ دیگران گشتن و حقوق طبیعی و قانون افراد را پای مال نمودن.

وقتی فریاد اعتراض مدرس بلند می شود، عده ای از پاسبانان دست از بی داد برداشته و درگاهی وقتی که چنین می بیند پاسبانی را به بیرون از خانه فرستاده و او پس از لحظه ای با عده زیادی پاسبان وارد منزل می گردد و در حقیقت سربازان تازه نفسی را وارد میدان کارزار می کند.سپس در درگاهی نامه ای را که حکم تبعید بود بدست مدرس می دهد، و او را در حالی که نه عمامه بر سر بر سر داشته و نه عبا بر دوش گرفته با ضرب و شتم فراوان و بدون این که بگذارد آن سید جلیل حتی کفش بپای خود نماید از خانه بیرون می برد این یکی از دردناک ترین حوادث تاریخ ایران است، یکی از لکه های سیاه و غم انگیزی است که مانند قتل ابن مقفع و امير كبير و... بر دامن حکومت های وقت افتاده و بهیچ عنوانی نمی توان زدود...

در چنان شب هولناک و کشنده ای راستی فرزندان مدرس چه حالی داشتند شخص مدرس خود را برای همۀ این رنج ها آماده کرده بود ولی فرزندان او چه می دانستند چه و چه خواهد شد؟ آیا راستی دختر بچۀ خرد سالی را در اطاق تاریک انداختن و در را بستن در حالی که قیافهٔ خشن و هول انگیز مأمورین او را وحشت زده کرده چه می تواند باشد جز ددمنشی و خون خواری، تاریخ نام چنین اعمالی را چه می گذارد و اصولاً آیا لغتی هست که بتواند چنین واقعه دردناکی را آن طوری که هست بنمایاند.

مدرس را از میان صفوف بهت زدۀ مأمورین و تفنگ داران شهربانی که سراسر کوچه را پر کرده بودند به همان وضع بداخل ماشینی که در سر کوچه منتظر بود می کشانند و در حالی که از شدت درد بخود می پیچید و ضربه چکمه درگاهی سینه او را در هم کوبیده و در اثر آن بقلب آسیب رسیده او را از تهران خارج می نمایند. البته این همه شتاب و عجله بخاطر آن بوده است که مبادا مردم متوجه گردند و شهر دچار انقلاب و شورش شود، و یا حداقل

ص: 43

رسوائی بیشتری ببار آورد.

حتی در آن شب دستور داده شده که بود چراغ های خیابان ها و کوچه های اطراف خانه مدرس روشن نشود و به مغازه داران تکلیف شده بود که شب هنگام مغازه های خود را ببندند.

کاری بزرگ بود، تبعید مدرس و البته می بایست رعایت همه گونه احتیاطی را نمود.

آقای دکتر محمد حسین مدرس (خواهر زاده مدرس) در یادداشت های خود می نویسد:

حقير طبق معمول هر شب دو ساعت و نیم از شب گذشته برای صرف شام با یکی دو نفر از طلاب مدرسه که مهمانم بودند روانۀ منزل آقا شدیم، از ابتدای کوچه وزیری (کوچه میرزا محمود وزیر) که منتهی بخانۀ مسکونی مدرس می شد دیدم چراغ های برق خاموش است و دکان های آن حدود همه بسته شده تا اندازه ای حس اتفاق تازه ای نموده و در منزل آقا چون بسته بود، کوبیدم. دیدم بجای خدمت کار (عمو اوغلی) یک نفر افسر شهربانی در را باز نمود، وقتی خود را معرفی نمودم گفت برگردید و از در دیگر خانه که در کوچه نصیر الدوله مقابل کوچه عودلاجان و کلانتری بود وارد خانه شوید و خود و یک نفر پاسبان همراه ما آمد چون بکوچه دیگر دیگر رسیدی گفت باید کلانتری و ما را بدرون کلانتری برد. وقتی وارد شدیم از پشت دیدم آقای مدرس (فرزند مدرس) هم در اطاقی تنها زندانی است! مجملاً فهمیدم تازه ای شده در کلانتری بعد از باز پرسی مفصل ما را با دو نفر پاسبان بشهربانی کل فرستادند که تا فردا نزدیک ظهر آن جا بوده و پس جواب و سؤال ها و گرفتن التزام و تعهد عدم دخالت در سیاست و بدون اجازه شهربانی از شهر خارج نشدن از توقیف رها شدیم. وقتی خواستم بمنزل آقا بروم پاسبان جلوگیری نمود و بعد از معرفی خود داخل خانه شدم معلوم شد با تهیه مقدمات قبلی چنان حادثه دل خراشی ایجاد گشته، پس از توقیف و خارج

ص: 44

نمودن مدرس از خانه، مأمورین کلیه کتب و اوراقی که در اطاق ها بود حتی چند جلد کتاب که بنده در یکی از اطاق ها داشتم بشهربانی منتقل نموده اند، و تا چهل شبانه روز هشت نفر پاسبان هر شش ساعت دو نفر بدر خانه آقا پاس می دادند و هر کسی بطرف منزل ایشان می آمد جلب می نمودند و بعضی ها را بشهربانی برده از ده روز تا شش ماه و بیشتر زندانی می نمودند. سوای عده عائلة اهل خانه که طبق صورت نوشته شده در شهربانی مجاز در آمدن و رفتن بودند احدی را راه نمی دادند.

امّا مدرس را بعد از خروج از تهران در مهدی آباد راه خراسان پیاده نموده و بصرف شام دعوت می کنند ولی ایشان غذا نخورده و از ضربۀ چکمه پا که بمحاذات قلب خورده بود بسیار ناراحت و درد می کشیده اند.

پس از اندک توقف بدون این که بگذارند مدرس لحظه ای بیاساید بسوی شهر مشهد حرکت می نمایند و بدون درنگ آن همه راه خسته کننده را پیموده در شش فرسخی مشهد بمأمورین شهربانی که آن جا قبلاً مهیا بوده اند تحویل می دهند و از آن جا ایشان را بیکی از دیه های اطراف برده و تا تعیین مقصد اصلی در اطاقی زندانی می کنند.

آقا تا یک هفته از درد اطراف قلب بسیار رنج می کشیده و بعد از این مدت نامه سر گشاده ای بوسیلهٔ شهربانی از ایشان رسید که ضمن مطالبی بمرحوم میرزا ابو القاسم دفتر دار مدرسه سپه سالار قطعه ابهام آمیزی هم نوشته بودند که:

هر بد که می کنی تو مپندار کان بدی *** ایزد فرو گذارد و گردون رها کند

قرض است کار های بد تو بروزگار *** در هر کدام عصر که خواهد ادا کند

و چون ظاهراً آن محل را مناسب با توقف ایشان ندیده و ترسیده بودند مردم هیجانی بر پا نموده و سروصدا ایجاد گردد، مدرس را از آن محل حرکت داده و به بلوک خواف برده در مرکز آن که همان شهر خواف باشد منزل می دهند.

ص: 45

در آن شهر بیشتر مردم در مذهب سنت و پیرو کیش حنفی می باشند و انتخاب این محل بخاطر آن بود که سنی مذهبان آن جا زیاد بفکر محبوس بودن یک مجتهد شیعی مذهب نیفتند و مخصوصاً این که خواف در گوشه ای از کشور و بسیار دور افتاده بوده و بطور کلی رابطه مدرس با مرکز قطع می گردید بطوری که در اوائل تبعید گاهی بوسیلهٔ شهربانی نامه ای از ایشان می رسید ولی کم کم بکلی قطع گردید بطوری که دیگر هیچ گونه خبری از حیات یا ممات آقا نداشتیم.

کتاب و کاغذ ها را هم که بشهربانی از منزل آقا در شب توقیف برده بودند تا مدتی آقای دکتر مدرسی را می بردند و در حضور ایشان بازرسی می کردند اما مدرکی بدست نیاوردند.

فرزندان مدرس چون از بی خبری و بی اطلاعی از حال پدر خود سخت نگران و غم زده بودند و عموم بستگان و اطرافیان هم در تشویش و ناراحتی بسر می بردند خصوصاً شهرت های گوناگون و ناگوار که از طرف دستگاه شهربانی مبنی بر از میان رفتن آقا انتشار می یافت بوسیله مرحوم افسر (شاهزاده افسر نمایندۀ مجلس) شروع به تحقیق نمود و بالاخره ایشان کسب اطلاع نمودند که مدرس در خواف بوده و زنده است، منتهی سخت تحت نظر بوده و رابطه اش با دنیای خارج از محبس قطع است...»

پس از دستگیری مدرس بعضی از اشخاص بمستوفی مراجعه نمودند که نزد رضا شاه رفته وساطت نماید تا او را آزاد کند.

مستوفی در پاسخ گفته بود که رضا شاه در دو صورت ممکن است قبول نماید: آن قدر قوی شده باشد که دیگر از مدرس وحشتی نداشته باشد که آزادی او اسباب زحمت او را فراهم نماید و یا آن قدر ضعیف شده باشد که احتیاج به کمک مدرس داشته باشد.

فعلاً نه آن قدر قوی و نه آن قدر ضعیف است و با حس کینه ای که دارد قبول نخواهد کرد و ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد.

ص: 46

سرنوشت محتوم مدرس

باید حکومت «تمرکز قدرت» عملی گردد و با وجود مدرس رشید و بی پروا و مورد قبول عامه نمی توانستند در ایران هر چه بخواهند بدست آورند و مثلاً قرارداد امتیاز نفت را تجدید نمایند.

بنا بر این رضا خان هم از لحاظ دشمنی خودش با مدرس و هم از لحاظ انگلیس ها که در برنامۀ کارش گذارده بودند که بایستی روحانیت کوبیده شود و مدرس ها نابود شوند بزرگ ترین سد را با برکناری و حبس و تبعید و بالاخره قتل او از پیش پای خود برداشت ولی دیگر نمی دانست که با این عمل بزرگ ترین ننگ تاریخی را برای خود به جای می گذارد ولی آیا مدرس مرده است؟ نه، مدرس نمرده است مرده آنست که نامش به نکوئی نبرند. و به حكم محكم آيۀ شريفۀ ﴿ وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴾ (1) نام مدرس همواره زنده و مشعل پر افتخار حیات را با پنجه آهنین خود در دست دارد.

مدرس و ملک الشعراء

ملک الشعراء بهار از کسانی بود که تا آخرین روز دورۀ ششم از دوستی و همکاری با مدرس دست بر نداشت و پس از گرفتاری او هم همواره از وی به بزرگی و نیکی یاد کرده است ارتباط و دوستی نگارنده هم با بهار بواسطهٔ مطالبی بود که دربارۀ مدرس نوشته بود به این صورت که پس از آن که چند مقاله در روزنامه نجات ایران دربارۀ مدرس مطلب نوشتم و مدیر روزنامه در آخرین مقاله در آن تصرفاتی کرده بود و ناچار دنباله آن سلسله مقالات قطع گردید، بهار به من پیغام داد که به ملاقاتش بروم. در اولین برخورد بسیار ابراز محبت و مرا تشویق کرد در آن موقع بهار مشغول نوشتن تاریخ مختصر احزاب سیاسی در روزنامه ایران (بعداً به مهر ایران تغییر نام یافت) بود. بعضی از

ص: 47


1- قرآن کریم سوره آل عمران، آیۀ 169.

استاد و مطالبی را که برای نوشتن تاریخ بیست ساله جمع آوری کرده بودم به اختیار ایشان گذاشتم و تا مدتی در هفته یکی دو روز به ملاقات استاد بهار می رفتم. وقتی ملک جند اول را به پایان رسانید در آخرین شمارۀ روزنامه وشتن تاریخ کودتا را به عهده من واگذار نمود.

عکس

ملک الشعراء بهار

ص: 48

بعداً بهار در صدد بود که جلد دوم تاریخ احزاب سیاسی را نیز تدوین و گاه گاهی هم مقالاتی در زمینۀ تاریخ معاصر به قلم ایشان تراوش می نمود، من جمله مطالب جالبی زیر عنوان قضاوت های تاریخ مدرس، یا بزرگ ترین مرد فداکار نوشت (1) که اگر فرزندان ملک موفق شوند همه را جمع آوری کنند به چاپ برسانند قطعاً بسیاری از قضایای تاریک تاریخ دوران پهلوی روشن خواهد شد.

نگارنده از نوشته های بهار دربارۀ مدرس آن چه را در جرائد دیده است ذیلاً به نظر خوانندگان گرامی می رساند:

«یکی از شخصیت های بزرگ ایران که از فتنه مغول به بعد نظیرش بدان کیفیت و استعداد و تمامی از حیث صراحت لهجه و شجاعت ادبی و ویژگی های فنی در علم سیاست و خطابه و امور اجتماعی دیده نشده سید حسن مدرس اعلی اللّه مقامه است.

ما رجال اصلاح طلب و شجاع و فدا کار مانند امیر کبیر و سید جمال الدین افغانی و امین الدوله و سید عبد اللّه بهبهانی و سید محمد طباطبائی و سید جمال اصفهانی و ملک المتکلمین اعلى اللّه مقامهم و غير ایشان بسیار داشته و داریم که هر یک از این بزرگان شخصیت های برگزیده و تاریخی می باشند. اما مدرس از حیث تمامی چیز دیگر بود و در مدرس جنبهٔ فنی و صنعتی و هنری بود که او را ممتاز کرده بود، علاوه بر آن که از جنبه علمی و تقدس و پاک دامنی و هوش و فکر نیز دست کمی از هیچ کس نداشت، و سر آمد تمام این خصال سادگی و بساطت و شهامت آن مرحوم بود و مهم تر از همه از خود گذشتگی و فداکاری او بود که در احدی دیده نشده.

مدرس بتمام معنی علمی «فقیر» - آن فقری که باعث فخر پیغمبر ما صلى اللّه علیه بود و می فرمود: ﴿ اَلْفَقْرُ فَخْرِی ﴾ همان فقری که عین بی نیازی و توانگری و عظمت او بود فقری که با امپراطوری عالم در صدیق و فاروق و

ص: 49


1- این قسمت نقل از مجله خواندنی ها می باشد که در چند شماره بچاپ رسیده است.

علی وجود داشت فقری که اساس اسلام و مسیحیت بر آن نهاده شده و مسیح از پادشاهی جهان در برابر آن دست برداشت - مدرس پاک و راست و شجاع بود و مقام روحانیت با سیاست نزد او از یک دیگر منفک و جدا بود با فاناتیزم و خرافات، دشمن بود، با اصلاحات تازه و نو همراه بود و بالجمله یکی از عجائب عصر خود شمرده می شد.

مدرس، مجتهد مسلم بود، فقیه و اصولی بزرگ بود به تاریخ و منطق و کلام آشنا و در سخنرانی و خطابه در عهد خود همتا نداشت و چون عوام - فریب نبود و غرور پاک دامنی و ثبات عقیده در او بی اندازه قوی بود هیچ گاه درصدد دفاع از حمله ها و تهمت هائی که به او زده می شد بر نمی آمد.

هم چنین هتاک و بی نزاکت و مفتری نبود، حقایق در افکارش بیشتر متمرکز بود تا ظاهر سازی و مردم فریبی و یکی از اسرار موفقیت های او در خطابه نیز همین معنی بود کینه جوئی در آن مرحوم وجود نداشت به اندک پوزشی از دشمنان گذشت می کرد و از آن ها به جزئی احتمال فایدۀ عمومی حمایت می نمود و احساسات را در سیاست دخالت نمی داد.

مدرس در مجلس دوم جزء طراز اول و در انتخابات دورۀ سوم تا دورۀ ششم از تهران انتخاب می شد و شرح زندگانی پارلمانی آن مرحوم به اختصار در تاریخ مختصر احزاب سیاسی شرح داده شده است.

بعد از ختم دورۀ ششم مجلس، دولت و شهربانی و شهرداری شروع به تجهیزاتی کردند و وکلای دولتی دسته بندی هائی آغاز نمودند که تهران را مانند ایالات و ولایات در زیر یوغ اطاعت خود در آورند چنان که خواهیم گفت.

مدرس با تغییر قانون اساسی به آن طریق و حق دادن به مجلس که شاه را خلع کند، از لحاظ حقوقی مخالف بود.

مدرس از احمد شاه راضی نبود. در انتخابات دوره پنجم احمد شاه به درباریانی که معروف بود هزار رأی دارند سپرده بود که به شاهزاده سلیمان

ص: 50

میرزا رأی بدهند مدرس که این را شنید گفت: پادشاهی که به حزب سوسیالیست رأی بدهد منعزل است.

نه این بود که مدرس قصدش برداشتن احمد شاه باشد - چنان که شهرت داده اند - بلکه مراد مدرس این بود که هر پادشاهی که با مخالفان سلطنت همراهی و همکاری کند طبعاً با عزل خود همراهی کرده است.

سردار سپه مجلس مؤسسان را انتخاب کرد و در آن مجلس و اقلیت رفقای او (مدرس) انتخاب نشدند و هیچ کدام در آن مجلس شرکت ننمودند و آن مجلس رأی به پادشاهی او داد تاج پادشاهی زیب افزای فرق رضا خان شد.

بعد از پادشاهی او مدرس خود را با امری واقع شده برابر یافت گفت: این کار نباید بشود، ولی سستی و اهمال هم وطنان کار خود را کرد، ما هم تا جائی که بشر بتواند تقلا کند سعی کردیم و حرف خود را گفتیم و کشته هم دادیم، دیگر دینی بر عهده نداریم و حالا باید با دولت و شاه موافقت کرد، بلکه خوب بشود و خدمتی کند.

این حرف را مرحوم مدرس با حضور من و آقای زعیم و سید جلال منجم که از دوستان او بود در خانۀ خود گفت.

همین قسم هم شد. مدرس و ما ترک مخالفت کردیم مجلس پنجم هم بزودی ختم گردید و مدرس به شاه در نتیجه اقدامات بعضی خیر خواهان نزدیک گردید و در انتخابات دوره ششم به شاه نصیحت کرد که در انتخابات مردم ر را آزاد بگذارند. این پیشنهاد در ایالات مؤثر نیفتاد اما در شهر تهران نتوانستند از آزادی مردم جلوگیری نمایند.

افکار عمومی در نتیجۀ مشاهده فداکاری ها و شهامت های بی مانند جمعی قلیل در برابر آن قدرت بی باک و وسیع متوجه مدرس و یاران او بودند و نه نفر از دوستان خود و اعضاء فراکسیون اقلیت را کاندیدا کرده بود.

روزی شاه به او گفته بود بعضی از رفقای شما نباید از تهران انتخاب

ص: 51

شوند، بهتر آنست که از ولایات آن ها را انتخاب کنیم.

او گفته بود کاندیدا های من اگر انتخاب نشوند بهتر است تا به زور دولت وکیل شوند.

هفت تن از نه تن کاندیدای مدرس از تهران انتخاب شدند و یکی از آن ها آقای زعیم از کاشان انتخاب شد و مجلس ششم افتتاح گردید. دولت مستوفی الممالک با موافقت شاه و مدرس به روی کار آمد و روز های پنج شنبه با شاه ملاقات می کردند و در اصلاحات ضرور یه همکاری می کردند.

آوردن آب کرج، افتتاح خیابان ها و خریداری کارخانۀ آهن ذوب کنی و خیلی نقشه ها و طرح ها ریخته شد و از مجلس گذشت و به سرعت به موقع اجراء در آمد.

روزی از روز های تابستان روز 5 شنبه بود و مدرس با شاه صبح زود ملاقات کرده بود مدرس به من گفت: امروز به شاه گفتم مردم راجع به تهیهٔ ملک و جمع پول پشت سر شما خوب نمی گویند. شما پول می خواهید چه کنید، ملک به چه کار تان می خورد، اگر شما پادشاه مقتدر و محبوبی باشید ایران مال شما است هر چه بخواهید مجلس و ملت به شما می دهد ولی اگر به پول داری و ملک گیری و حرص جمع مال شهرت کنید برای تان خوب نیست. مردم که پشت احمد شاه بد گفتند برای این بود که گندم ملک (موروثی) خود را یک سال گران فروخت و شهرت داشت که پول جمع می کند و چون مردم فقیرند بالطبع از کسی که پول زیاد دارد بد شان می آید. شما کاری نکنید که مردم از شما بد شان بیاید.

شاه گفت من پول زیادی ندارم ولی من بعد هم نصیحت شما را می پذیرم.

مدرس گفت من به ایشان گفتم: پس از حالا طوری کنید که این حرف ها گفته نشود، قدری پول به بهانه های مختلف خرج کنید، جائی بسازید، مدرسه ای مریض خانه ای کاری کنید که بگویند، اگر پولی هم

ص: 52

داشت برای این کار ها بود و بعد از این مخصوصاً به املاک مردم کار نداشته باشید، ملک داری حواس شما را پرت می کند.

پس (مدرس) به من گفت: تو فردا جمعه به سعد آباد خواهی رفت؟

گفتم: صبح های جمعه فرمودند خدمت ایشان برسم و می روم مقصود چیست؟

گفت: می خواهم ببینم حرف های من چه اثری در او کرده است.

فردا صبح بسیار زود در سعد آباد، به اتفاق مرحوم مجلل الدوله به حضور شاه شرفیاب شدم - داستان یعقوب لیث و عیاران و جوان مردان قدیم و اولین دفعه استقلال ایران بعد از تسلط عرب را نقل کردم... یک دفعه شاه گفت: بی پولی غریبی پیدا کرده ایم، سه روز است من و مجلل الدوله می خواهیم 5 هزار تومان پول برای مصرفی راه بیندازیم میسر نشده است و رو کرد به مجلل الدوله او هم تعظیمی کرده عرض کرد بله واقعاً هنوز فراهم نشده بعد این حرف تاریخی عجیب را گفت:

«می ترسم اگر بنا باشد ما از این مملکت بیرون برویم با این پیراهن برویم.» و بعد با دو دست دامن نیم تنۀ نظامی خود را گرفته آن را به من نشان داد.

بار دیگر فرمود: راستی گفته ام بهرامی مقاله ای بنویسد از قول من و بدهد مجلۀ قشون چاپ کنند. آن مقاله را بگیر و انتشار بده، و آن مقاله ای بود که به قلم استوار و ماهرانۀ آقای دبیر اعظم بهرامی در شمارهٔ 11 سال 5 مجلهٔ قشون مورخه شهریور ماه 1305 از صفحهٔ 358 تا 361 که ذیلاً ذکر می شود تحت عنوان: «حكم عمومی قشون نمرۀ 361».

حسب الامر جهان مطاع اعلی حضرت همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه ابلاغ می دارد:

گزارشات و پیش آمد های غیر منتظرۀ اخیر لشکر شرق و مشهوداتی

ص: 53

که از وضعیت اسفناک لشکر مزبور (1) مستقیماً در خاک پای مهر اعتلای همایون شاهنشاهی ارواح نافداه متظاهر گشت الزام می نماید که نیات ذات مقدس ملوکانه را بموجب این ابلاغیه بتمام لشکر ها وصاحب منصبان و كليه نفرات قشونی اعلام می نمائیم تا همه مدلول نیات مقدس شاهانه را قویاً وجهه حدود وظایف خود شناخته و عملاً در اجراء آن موجبات افتخار و شرف و سعادت خود را فراهم دارند.

گر چه پیش آمد مزبور می تواند معلل بعضی قصور های صاحب منصبان لشکر در ایفای وظایف سپاهی گری خود شناخته آید ولی چیزی که قطعاً گزارشات تأسف آور لشکری را ایجاب نموده همانا خارج گشتن یک عده از صاحب منصبان مزبوره است از حدود زندگانی نظامی و تجمع فکری آن ها در جمع آوری مکنت و ثروت که بالاخره مفهوم همین اشتباه اصلی و فکر انضباط و نگاه داری آن آن ها را از وظیفۀ خدمت و حفظ حدود شرف نظامی باز داشته است - با این که در پایان این لاقیدی و بی اعتنائی بانجام وظیفه و فراموش کردن حیثیت و شرف نظامی مجازاتی که در خور خطا و تقصیر آن ها بود اعمال گشت ولی این نکته جای تردید نیست که فکر جمع آوری مال و منال تفکراتی که طبعاً متعاقب آن برای نگاه داری شئون مزبور احداث می شود اساساً این تخیل یک مرضی است که سرایت و مضرات آن بی شمار و دنباله این مرض تا بجائی ممتد می شود که باید مفهوم آن را بمرض مخصوصی تعبیر نمود زیرا صاحبان مرض مزبور و اشخاصی که فکر آن ها باندوختن ثروت و مال معطوف می گردد. بواسطهٔ سلب شدن جنبۀ قناعت از آن ها دیگر بهیچ میزان و مبلغی اقناع نشده و همیشه در صدد آن هستند که با هر وسیله نامشروعی بر مبلغ اندوخته خود افزوده و بقیۀ فرصت و مجال خود را نیز صرف محاسبه و طرز جریان معاملاتی آن بنمایند - بدیهی است بالاخره این موضوع با رویۀ

ص: 54


1- اشاره به قیام سربازان مراوه تپه است.

سپاهی گری و صاحب منصبی صاحب منصبی مخالف و آن صاحب منصبی که این عقیده باطل یا مرض مهلک نوع تفکرات او را تشکیل دهد طبیعتاً دیگر حواس آن را نخواهد داشت که بوظایف اولیه و انجام خدمات مرجوعه بخود مراجعه نماید. اركان حرب کل در این موقع مخصوصاً به مقتضای کلام الملوک ملوک الکلام با نهایت افتخار و کمال مباهات نيات مقدس شاهانه و عين بیانات ذات اقدس همایون شاهنشاهی روحنا فداه را که دلالت تمام بر ایضاح این موضوع دارد بمقام ابلاغ و اعلام می گذارد که متوجه بودن بثروت و همین طور توجه یافتن بمضرات فوق العاده آن یکی از مسائلی بود که خوشبختانه ذات مقدس اعلا شخصاً مفهوم آن را بمیزان سنجش گذارده اند و زحمات خیالی متعاقب آن بر خاطر نیر شاهنشاهی رسوخ یافته است که تذکار آن را برای تمام صاحب منصبان در نهایت درجه لزوم یافته اند و بهمین مناسبت است که بر اثر ادراک همین مضرات و آزاد بودن فکر برای انجام مصالح مملکتی فکر اولیه قوی تر دید و فعلاً داشتن هر گونه اندوخته را در تمام بانک های خارجی و داخلی چه بنام شخص شخیص شاهانه و چه بنام هر یک از منسوبین تاج و تخت سلطنتی قطعاً و قوياً تكذيب می فرمايند.

در این صورت با کسب افتخار از نیات اقدس همایونی عموم صاحب منصبان نظامی بلا استثناء باید بدانند و بفهمند که تجمع مال و ثروت در طی اصول افتخارات بشریت یکی از پست ترین و نازل ترین عقایدی است که ممکن است در مخیله صاحب منصبان نظامی خطور و رسوخ نماید. صاحب منصبان نظامی در ضمن خدماتی که برای نجاح و فلاح سعادت و رستگاری مملکت عهده دار هستند باید عملاً معتقد باشند که موقعیت و مقام آن ها در ارکان مملکت مافوق هر گونه ثروت و نهایت بی فکری است که یک نفر صاحب منصب نظام اصول افتخارات خود را باین گونه تخیلات پست و نازل و کوچک و حقیر نماید با قید باین که داشتن تمول مشروع و بجریان گذاشتن آن در آبادانی مملکت برای هیچ فردی از افراد مملکت

ص: 55

ممنوع و مقید نیست معهذا صاحب منصبان نظامی که حافظ حدود مملکت و اهالی شمرده می شوند نباید در حین مأموریت و مواقعی که وارد در خدمت مقدس نظام هستند و مخصوصاً این موقعی که جریان دوره موقعیتی را برای تحصیل افتخارات ابدی آن ها تصادف داده است اوقات خود به تجمع مكنت و ثروت تضییع نمایند بعلاوه گذاردن پول در بانک و تجارت خانه ها و همه روزه مشغول بودن به محاسبۀ آن یکی از اصولی است که مربوط به تجار و اصناف است و صاحب منصبان نظامی باید بدانند که آن ها در راه مملکت و حفظ نوامیس مملکتی وظایفی را عهده دار هستند که هیچ گونه ارتباط مستقیمی با نوع این عقاید و افکار ندارد» (؟...!)

شاه در این مقاله بموجب توصیه مدرس صريح می گوید: پول جمع کردن و به محاسبه بانک ها مشغول شدن خاصه پول را در بانک های خارجه جمع نمودن تولید بیماری خطرناکی خواهد کرد، و ما خود تجربه کرده ایم و از آن عمل منصرف شده ایم و بالاخره به افسران توصیه می فرمایند که از جمع ثروت دست بردارید و به حقوق خود و منافع مشروع قانع باشید و اگر پولی به قناعت بدست آمد در داخل کشور صرف آبادی کنید... الی آخر.

بعضی را عقیده بر این است که شاه ازین حرف مدرس بدش آمد و چندی نگذشت به سفر مازندران عزیمت نمود و شاه در سفر بود. روزی اطرافیان شاه او را متغیر دیدند معلوم شد تلگرافی از تهران رسیده است که مدرس را تیر زده اند (جان سالم بدر برده).

کسانی هستند که بعضی از سران شهربانی را در آن ساعت نزدیک قتل گاه دیده اند و خود مدرس می گفت: من قاتل را شناختم و او پلیس بود که بعد ها در جنایات محکوم شد و از مردم کشان معروف است.

روابط تیره می شود

به مدرس چند تیر زدند و قلب او را نشانه کردند ولی بدست چپ اصابت کرد و به قلب او وارد نیامد.

ص: 56

صبح سر آفتاب آقای رسا مدیر قانون به من تلفن کرد که مدرس را زده اند و او را به مریض خانۀ نظمیه برده اند.

من با عجله درشکه گرفته به مریض خانه رفتم. مرحوم مدرس روی آمبولانس دراز کشیده بود و از دست چپ او خون جاری بود و هنوز نبسته بودند.

عليم الدوله حلقه لاستیکی را که باید بالای زخم قرار دهند تا از جریان خون ممانعت کند برداشته آن را کشیده و پاره شد. گفت: آه این که پوسیده است و یکی دیگر را گرفته با دو انگشت کشید و قهراً حلقه پاره شد، را آن را هم انداخت و یکی دیگر برداشت.

مدرس مرا دید و گفت: مترس طوری نشده است...

عليم الدوله مشغول لاستیک پاره کردن بود که مردم آمبولانس مدرس را برداشته به مریض خانۀ دولتی برده تحت نظر دکتر سعید خان لقمان و اعلم الدوله قرار دادند و زخم را بستند.

در مجلس، بعد از این واقعه هنگامه راه افتاد. خاصه آقای آشتیانی و داور نطق های مهیج کردند. جمعی آن جا بودند، رئیس نظمیه عقیده اش این بود عقیده اش که اگر دولت مصونیت را از یک نفر وکیل بردارد ایشان دست قاتل حقیقی مدرس را گرفته به عدلیه تحویل خواهند داد. بعضی هم در کوریدر های مجلس گفتند که داور محرک اصلی است.

عجب اینست که بعد از اطلاع یافتن داور از تهمت بشاه از درگاهی شکوه کرد و شاه از درگاهی بازخواست کرد و درگاهی با آن که خود این شهرت را داده بود آن را به گردن من انداخت عرض کرده بود که: ملک الشعراء چنین گفت.

بنا بر این من نیز در حضور شاه سوابق بی مهری آقای درگاهی را از عهد حكومت وثوق الدوله با خودم و داستان صحبت او راجع به یک وکیل مورد سوء ظن که در حضور جمعی گفته بود شرح دادم و بالاخره داور قانع شد ولی

ص: 57

نطق های او و سایر وکلا در پیدا کردن ضارب مدرس به جائی نرسید و همه می دانستیم اما گفتن نمی توانستیم حتی مدرس نام کسی را که ماوزر را با و قراول رفته و تیر می انداخت مکرر بم اها می گفت.

این واقعه کدورتی بین شاه و مدرس ایجاد کرد و دیگر ملاقات های روز 5 شنبه موقوف گردید و کابینه حاج مخبر السلطنه به روی کار آمد و اطرافیان برای پیشرفت خود بار دیگر مدرس را لولو قرار دادند و او را به مخالفت مجبور می کردند اما مدرس دیگر آن دل و دماغ سابق را نداشت و بوی دوروئی و فساد و علائم ظلم و اجحاف را از در و دیوار می دید و رفقایش روز بروز کاسته به چند تن انگشت شمار منحصر گردید.

من و یکی دو نفر افتخار داریم که تا ختم مجلس و بلکه تا شبی مدرس را بردند نسبت به او وفادار ماندیم و به نصیحت مکرر تیمورتاش که آینده را کاملاً غیر از واقعهٔ خودش را پیش بینی می کرد توجه ننمودیم چه به زندگی در زیر سلطه قدرت اراذل چندان علاقه نداشتیم...

مدرس در خانه نشست بعضی به اروپا گریختند مانند آقای زعیم، بعضی به کار های شخصی و ملکی پرداختند مثل آقای مصدق و بیات (شیخ العراقین) و آشتیانی به بعضی هم کار های عمده و مهم از ایالت و سفارت و وزارت دادند مثل تقی زاده و علاء و من هم به تألیف و تصحیح کتاب و تدریس پرداختم و بعد از یک سال به زندان رفتم.

مدرس می فرمود: سستی و عدم لیاقت دربار و نادانی ولی عهد نه تنها تخت و تاج اجدادی را به باد داد بلکه اصول دیانت و اخلاق و هر کس که پیرو دیانت و اخلاق بود نیز به باد رفت و به قول مستوفی الممالک طوری اخلاق را فاسد خواهند کرد که صد سال مجاهده و زحمت و تألیف کتب و رسالات نخواهند توانست این فساد را مرتفع سازد، بنا بر این این مرد عجیب شب ها خوابش نمی برد با آن که صورتاً شکست خورده بود باز هم روح قوی او بی کار نمی نشست، می خواست جلو این فتنه را یکه و تنها سد کند. به هر چیز

ص: 58

فکر می کرد و عاقبت کسی نفهمید چه کرد... ولی ادارۀ شهربانی مدعی است که مدرس می خواست مملکت را بر هم زند!

سرتیپ محمد خان درگاهی رئیس شهربانی عداوت و بغض بخصوصی با مدرس و ما ها داشت و محضاً للّه در انهدام بنیاد حیات ما ساعی و جاهد بود.

او مدرس خانه نشین را نتوانست سلامت ببیند، پرونده هائی ساخت و شبی با چند تن در خیم وارد خانه سید شد. آقا سید جلال الدین تهرانی قبلاً آن جا بوده است. محمد درگاهی وارد می شود و دشنام به مدرس می دهد. مدرس به او تعرض می کند. درگاهی خود را روی پیر مرد می اندازد و او را کتک می زند در این حین فرزند او سید عبد الباقی از اطاق دیگر می رسد و با درگاهی طرف می شود سپس امر می دهد دژخیمان سید را سر برهنه و یک لاقبا دستگیر می کنند و اطاق او را هم تفتیش کرده چهار هزار و هشتصد تومان وجهی باقی مانده پنج هزار تومان (1) نام برده بود از زیر توشک مرحوم مدرس بر می دارند و به او می گویند: «این پول ها را از کجا آوردی؟ لابد از خارجی ها گرفته ای...» و با توهین های زیاد او را از خانه بیرون می برند.

کیسۀ کرباسی که آماده کرده بودند بر سر آن مرحوم می اندازند و او را از میان افراد پلیس و صاحب منصبان پلیس که قدم به قدم مخصوصاً در دکاکین گذر گماشته بودند عبور داده به ماشینی که مهیای این کار بود می رسانند و شبانه او را به دامغان می برند و چون عمامۀ مرحوم در تهران مانده بود بین راه کلاهی پوستی سیاه رنگ مندرس برای آن که سرش برهنه نباشد و کسی هم او را نشناسد بر سر او گذاردند، و با این صورت او را به یکی از قلاع مخروبه خواف در جنوب خراسان که اطاقی نیمه خراب و سرا چه و دو درخت توت داشته است حبس می کنند.

ص: 59


1- این وجه متعلق به مرحوم مدرس بود پس از سؤال شیخ الاسلام ملایری در مجلس سیزدهم به ورثه پرداخت گردید.

دو نفر عضو آگاهی و ده نفر امنیه (1) و یک اطاق خراب، مجموع زندان و زندانبانان او را تشکیل می داده است. مدتی کسی به فکر غذا و اسباب زندگی آن ها نبود ولی بعد ها مصارف همه این ها را ماهی پانزده تومان معین کردند.

در واقع این مبلغ برای خرج سید بوده است، اما بدیهی است ژاندارم ها و دو عضو آگاهی تا سیر نشوند به محبوس بی چاره چیزی نخواهند داد!...

روزی ورقۀ کوچکی به خط مرحوم مدرس در شهر مشهد به دست آقا شیخ احمد بهار مدیر روزنامۀ بهار (دائی زاده حقیر) می رسد.

این ورقه را یک نفر از آن امنیه ها محض رضای خدا آورده و به آقای «بهار» داده بود. مدرس در آن جا نوشته بود که زندگی من از هر حیث دشوار است، حتی نان و لحاف ندارم این ورقه رقم قتل آن امنیه و آن کسی بود که ورقه بنام او بود - آقای بهار آن ورقه را باعتماد مردانگی و وجدان داری به آقای امیر لشکر جهانبانی می دهد و ازو اصلاح این وضع ناهنجار را درخواست می کند. جهانبانی قول اصلاح می دهد و به تهران می نویسد و گفته شد که قدری حالش از جهت غذا بهتر شد اما کسی چه می داند، زیرا دیگر نامه ای از مدرس به احدی حتی فرزند محبوبش هم نرسید.

یک بار پسرش با شیخ احمد (که همیشه با مدرس بوده) دوست آن مرحوم به دیدن پدر رفتند. در بازگشت ما نتوانستیم خبری جز عبارت «سلامتند» از ایشان کسب کنیم فقط یک مشت توت خشکیده که آن مرحوم بدست خود از درخت محبس چیده، و برای من بیاد بود فرستاده بود از دستمال سفید بیرون آوردند و بنام آن مرد بزرگ به آخرین دوست او دادند!

آقای سید عبد الباقی اظهار می دارد که رئیس شهربانی تربت حیدریه

ص: 60


1- در پرونده شهربانی 25 نفر سرباز ذکر شده است.

که چندی مأمور مدرس بوده و به او عقیده داشته یادداشت هایی در شهر تربت هنگام عبور به سوی خواف به من داد ولی من نتوانستم با خود ببرم و گمان می رفت که تفتیش کنند و بگیرند لذا گفتم در مراجعت از شما خواهم گرفت ولی در مراجعت نتوانستم او را ملاقات کنم و آن یادداشت ها نزد مشار الیه باقی ماند و هنوز نزد آن شخص باقی است این است یادداشت های آن مرحوم که هنوز بدست نیامده است.

مرحوم مدرس شصت و پنج سال داشت (1) که دستگیر شد و هشت سال زندانی بود (10 سال) و در زندان با بدن نحیف و دل شکسته روز می گذرانید گاهی چیز می نوشت و اوقاتی به مأمورین شهربانی درس فقه می داد و کسی که یادداشت های مدرس نزد او مانده است از شاگردان آن مرحوم بود.

این بود احوال مردی بزرگ که به سخت ترین احوال او را در زندان نگاه داشته بودند و حتی نان و ماست را هم درست به او نمی دادند.

همه می دانند که مدرس در اواخر غلیان نمی کشید و چای هم معتاد نبود و غذای او غالباً نان و ماست بود.

باید دید با این مرد قانع چه رفتاری می کردند که با آن استغناء و مناعت و این نخوت و قناعت به قرار گفتۀ مردی موثق نامۀ محرمانه توسط یک نفر از آن امنیه ها به مشهد نزد آقای حاج شیخ احمد بهار نوشته و از بدی معیشت شکوه کرده است.

نوائی می گوید: من به دیدن او به خواف رفتم، یک چشمش نابینا شده و موی سر و ریشش دراز و ژولیده و پشت او خمیده بود. به تهران گزارش دادم امر کردند، سلمانی برود و سر و صورتش را اصلاح کند. (2)

ص: 61


1- شصت و یکی دو سال.
2- از آقای دکتر سید عبد الباقی مدرس خلف مرحوم، دربارۀ این مطالب مرحوم بهار سؤال نمودم تأیید و اضافه کردند که با درگاهی دست به یقه شدم و حتی تكمۀ لباس او هم کنده شد، خواستم به اطاق دیگر بروم وسیله ای برای زد و خورد بیاورم که پلیس مرا دستگیر کرد و به کلانتری بردند.

آیا چنین مردی بزرگوار هشت سال زجر دیده پیر شده و نابینا گشته، هفتاد و سه سال از عمرش گذشته چه خطری داشت؟ کجا را می گرفت؟ اگر هم او را رها می کردند چه می کرد! چرا به او نان نمی دادند چرا او را به حمام نمی فرستادند.»

یادداشت های بهار باز هم ادامه دارد ولی چون مفصل است بهمین جا اکتفا شد.

***

اواخر دورۀ ششم، یعنی بعد از ترور مدرس و شروع انتخابات فرمایشی در تمام کشور، معلوم و مسلم شد که در دورۀ هفتم دیگر نه تنها مانع از انتخاب اقلیت مجلس ششم - که رهبرش مدرس بوده و بیش از دو سه نفر از رفقای وفادارش باقی نبودند - خواهند شد و پس از خاتمه مجلس ششم سرنوشت بسیار بد و ظالمانه ای در انتظار آن ها خواهد بود، ملک الشعرا قصيدۀ غرائی از سوز دل سرود که بی اغراق یک دنیا معنی و مفهوم در آن نهفته است.

متأسفانه این قصیده در دیوان ملک دیده نمی شود، که یا در اختیار فرزندان او نبوده است یا بملاحظاتی از درج آن خودداری کرده اند. بهر حال چون این قصیده به نصایح مدرس به رضا شاه و نیز وضع دغل کاری ها و چاپلوسی های اطرافیان دربار و چگونگی جلوگیری از انتخاب اقلیت مدرس اشاره ها دارد، در این جا نقل می شود (یک بیت آن که شاید مطلب زننده ای داشته است در اصل نقطه چین بود).

پادشا ها ز لجاج وز طمع دست بدار *** که نباشد ز لجاج و ز طمع بد تر کار

تو دگر شاه شدی، نان رعیت مستان *** تو دگر سیر شدی گرسنگان را مفشار

تا به کی گنج زر و سیم مهیا سازی *** خویشتن بر سر آن حلقه زنی همچون مار؟

آخر کار توبیرون زد و حالت نبود *** یا بمانی توویا خلع شوی چون قاجار

گر بمانی، به زر و سیم نداری حاجت *** ور شوی خلع، نماندنه ضیاع و نه عقار

ص: 62

تو به احمد شهِ بی چاره ببین کاحمد شاه *** نه بچاپید کسی را نه کشانید به دار

چار غازی سر هم کرد به چندین مدت *** از حق تولیت مشهد و خرج دربار

نه ز شه بود کس آزرده نه با شاه طرف *** ز آن که او بود شهی بی طرف و کم آزار

شاه حالیه به هر کارد خالت دارد *** خویش را کرده طرف با همه کس در هر کار

از رئيس الوزرا تا به وکیل و به وزیر *** از مدیر کل تا منشی و تا دفتر دار

همه با میل شه آیند ز صندوق برون *** شمر ذى الجوشن و خولی و سنان و مختار

پادشه تعزیه گردان شد و مجلس تکیه *** گریه دارد بخدا این روش ناهنجار

اندر آن مجلس ملی که «عراقی» و «رفیع» *** به مدرس بپرانند گزاف و لیچار

تو از آن مجلس دیگر چه توقع داری؟ *** خواه «یاسائی» اندر وی و خواهی «زوار»

نیست پیدا که بود ملک به روی چه اساس *** نیست روشن که بود کار ز روی چه مدار

نیست مشروطه که قانون اساسی باشد *** ضامن زندگی خلق و نگهبان دیار

نیست شاهنشهی مطلق شاهی که بود *** درگهش ملجاً زوار و پناه ابرار

هر کجا صرفه تقاضا کند آن جا قانون *** محترم باشد و کس را نبود راه فرار

لیک جائی که در آن قانون بی صرفه بود *** میل شه محور کار است و بود قانون خوار

وقت بخشایش و احسان شه ما قانونی است *** وقت شلتاق بود فاعل و فرد مختار

چون شتر مرغ که هنگام پریدن شتر است *** لیک مرغ است بدان گاه که بر دارد بار

مثلست این که به دانستن احوال کسی *** *** انتخابش را بنگر که بود از چه قرار

هر که ز اشراف بود، نخبه کند از اشراف *** هر که ز اشرار بود، نخبه کند از اشرار

من نگه کردم، افسوس که موجود نبود *** غیر کالای جلب در همه این بازار

می شود نخبۀ او «حاج نبی» از اصناف *** می شود محرم او «حاج رحیم» از تجار

راد مردان را بی پا کند از قصد ولی *** بی پدر ها را پیدا کند از گوشه کنار

آنک روزی سر حمام پیهین پا می زد *** شده امروز به در بار ملک خوان سالار

خاندان های قدیمی که به چندین سر حده *** سال ها بودند از صدق و صفا سر حد دار

کردیک یک را با حیله و تزویر تَلف *** برد مال برد مال همگی شان ز صغار و ز کبار

آن فجایع که به ایلات لرستان کردند *** شرم دارد قلم از شرح و زبان از گفتار

مانند اقبال السلطنۀ ماكوئى - سردار معزز بجنوردی و غیره.

ص: 63

آن همه ریزش خون نز پی امنیت بود *** کز ره حرص و طمع بود به حق دادار

یختیاری که ثبات قدمی داد بروز *** نشد او غارت و هستند سرانش سردار (1)

ایل قشقائی چون دست نیاورد برون *** پاک بی پاشد و عمرش به سر آمد ناچار

خان ماکو را کشتند چو بُد دولت خواه *** لیک زنده است سمی تقوی شر یرغ دار

شهر تهران که بود مرکز حساس وطن *** دل شان چون قدح خون بود از این اطوار

نیست یک تن که به نظمیه نخوابیده شبی *** که چرا جان به ره شاه نکرده است نثار

جان و مال و شرف و عرض اهالی باشد *** اندر این شهر به دست دوسه تن سردمدار

همگی پشت هم انداز و همه بی وجدان *** همگی بی وطن و خائن و دزد و طرار

از پی منزلت و عزت خود در بر شه *** حقه بازی ها دارند به هر لیل و نهار

نصف مردم را جاسوس و مفتش کردند *** از زن و مرد فکندند به جان احرار

جعل اخبار نمایند ز قول مردم *** که فلان دشمن شاه است و بود بد کردار

بهر شه روز و شبان دشمن جعلی سازند *** تا دل شاه نگیرد به کسی هیچ قرار

عامل این دغلی ها نه همین نظمیه است *** وکلا و وزراء نیز نمایند این کار

سی چهل بی شرف و مغرض و دزدند که هست *** کار شان دوری خدام وطن از دربار

گر یکی از صلحا چند ملاقات کند *** باشه و شاه به وی لطف نماید اظهار

حضرات از ره جاسوسی را پرتی چند *** فوری از بابت آن شخص نمایند تیار

که فلان شخص زا اوضاع بود ناراضی *** می زند گوشه کنایه به شه دولت یار

شاه باور کند آن قصه و دربارۀ وی *** سرگران آید و گردد بر شه بی مقدار

اطلاعات سلاطین بود از چندین راه *** از وزیران و ندیمان و جواسیس دیار

چون جواسیس و ندیمان و وزیران گشتند *** متحد با هم، شاه از که بجوید اخبار؟

چون جراید هم تفتیش و جلوگیری شد *** پاک مسدود شود روزنۀ استخبار

شاه از حالت مردم نشود مستحضر *** بلکه وارونه بیابد ز امور استحضار

ندرتاً گر کسی از حالت مردم، عرضی *** در بر شاه کند، زود نهندش به کنار

بلدی خانۀ مردم را کرده است خراب *** نصف این شهر پر است از سقط و از آوار

طفل کاسب را جبراً به نظامی گیرند *** لیک اشراف معافند ز حکم اجبار

اندرین حالت، حبس و کتک و نظمیه *** شده بر این همه بار کج سنگین سر بار

ص: 64


1- بختياري ها هم مصون نماندند عده ای را تیر باران و بعضی را مانند سردار اسعد در زندان کشتند.

بود این دل خوشی خلق که اندر مجلس *** هست یک عده وطن خواه رشید و بیدار (1)

گاه و بی گاه سخن گویند از راه صواب *** خواه و ناخواه جلو گیرند از عیب و عوار

گر چه خاموش نشستند در آخر، زیرا *** اکثریت بره منطق شان بست حصار

لیک با این همه خاموشی و مظلومیت *** خلق را بود به آن چند نفر استظهار

می رساندند مطالب را گاهی بعموم *** می مودند حقایق را گاهی اظهار

لیک نظمیه بزور کتک و حبس بخلق *** گفت کز یاری این جمع کنید استغفار

رأی هائی را دولت بنوشت و در شهر *** کرد مردم را با جری دادن وادار

گر چه کس رأی نداده است ولی از صندوق *** خود بخود رأی برون آمده پنجاه هزار

ز ان که نظمیه ز حمّال و ز مزدوریسی *** برده و رأی گرفتند یکی چندین بار

مجلس هفتم، آن مجلس شومی است که هست *** از چنین مجلس و این قانون ملّت بی زار

انتخابات نگه کن چقدر شور شده است *** که هیاهو بفتاده است میان نظار

بین چسان مسئله شد شور که خان هم فهمید *** لیک از شاه نهان است هنوز این اسرار

آخرای شاه ترا دور نمودند رنود *** منترت کردند این یک دو سه رند عیّار

تو قسم خوردی در مجلس ملّی که کنی *** حفظ قانون اساسی را سر مشق و شعار

پای قول و قسمت شاها خوب استادی *** بود معروف که هستی به قسم ها پا دار

خویش را کردی با داور و فیروز شر یک *** تا از آن جانوران شد وطن و ملت خوار

نیزر و دادی سر هنگ محمد خان را *** تا به نام تویر آرد ز سر خلق دمار

بی جهت بهر تو دشمن بتراشد در شهر *** نیک خواهان را بد خواه تو آرد به شمار

بخدا شاها پلتیک خطرناکی را *** پیش پای تو نهاده است عدوی مکار

تو گمان داری کاغفال کنی روسان را *** و انگلیسان را سازی به خر خویش سوار

بدو همسایه عوض می دهی و مردم را *** می گذاری پی آسایش خود تحت فشار

به خیال تو که این فکر مهمی باشد *** نه چنین است، بیا تند مرو، دست بدار

این دو همسایه نگردند ز بخشایش سیر *** هر چه افزون دهی، افزون طلبند از سر کار

یا بیاید که همه چیز بدی شان بخشی *** یا شوی روزی از بخشش چیزی خود دار

هر یکی شان که برنجد کمک خلق شود *** در زمان شورش و آشوب فتد در افکار

شاه بر است رنجیده نیاید فایق *** به تواریخ نگر، خاصه به تاریخ تزار

ص: 65


1- اشاره به اقلیت دو سه نفری مدرس در مجلس ششم.

پادشا ها تو ز ایطالی تقلید مکن *** ز آن که آن قوم به روسیه ندارند جوار

انگلیس از پی هم چشمی روسیه کند *** پایۀ دیکتاتوری را به ممالک ستوار

لیک ایران که به همسایگی روس بود *** زود پامی خورد از این روش ناهنجار

عصر عصری است که با علم و تجدد باید *** کرد مردم را از خواب جهالت بیدار

شیوۀ مردمی و پیشه مردم داری است *** از علومی که بود فخر سلاطین کبار

نه چو احمد شه تسلیم حوادث گشتن *** نه چو حالیه کشیدن به ره خلق حصار

نه باين شوري شور و نه به آن بی نمکی *** عدل در حد وسط دارد همواره قرار

کار با زور رود پیش ولی از پس سر *** می شود بر پاز آه دل مظلوم شرار

شخص جار و کش اگر آب نپاشد بزمین *** خسته و مانده و عاجز شود از گرد و غبار

علم و تدبير و کیاست به نگهداری خلق *** بهتر از توپ و تفنگ است و قشون جرار

حرکت قسری ای شاه طبیعی نبود *** دست چون خسته شود چرخ بیفتد از کار

این سیاست که توداری غلط اندر غلط است *** پادشا ها به خدا قول مرا صدق انگار

ما همه حامی شاهیم و طرفدار وطن *** نیست فرقی به کلاه و به قبا و دستار

پادشا ها سخنم تلخ ولی تریاقی است *** که برندش زپی دفع سمومات بکار

اثر زهر تملق بتو کاری کرده است *** که به گردش نرسد زهر گزایندۀ مار

پند من تلخ بود لیک چو تریاق بود *** روی در هم مکش و بشنو و خاطر بسپار

ملک الشعراء بهار در جای دیگر چنین گفته است:

دود دل عاجز بی گناه

یکی پادشه خانه ز آهن بساخت *** شبی آتش افتاد و آهن گداخت

پژوهش گرفتند کان از چه بود *** خریقی چنین بی امان از چه بود

پس از جهد بسیار بردند راه *** به دود دل عاجزی بی گناه

دربارۀ سوء قصد و تبعید و قتل مدرس نگارنده در دو جلد کتاب «مدرس قهرمان آزادی» مطالب مستند بسیاری نوشته و حتی عین صورت جلسات محاكمات قتله مدرس را نقل نموده است به آن دو جلد احاله می نماید. معهذا در این جا فقط قسمتی از مقاله ای را که پس از شهریور 1320 در روزنامۀ تجدد ایران زیر عنوان «مرحوم مدرس - به قلم

ص: 66

یکی از مطلعین» در تاریخ 5 شنبه اول آبان ماه 1320 درج شده نقل می نماید. لازم به یاد آوری است که درج این مقاله برای اولین بار بود و مانند بمبی در تهران منفجر گردید، چون حاوی اقاریر قتلۀ مدرس و با مندرجات پرونده باز پرسی و محاکمۀ آنان منطبق بود برای آن که خوانندگان با روایات مختلف در این باره آشنا شوند ذیلاً قسمتی از مقاله نقل می شود:

مرحوم مدرس

به قلم یکی از مطلعین

«... بعقيده من قتل فجیع مرحوم مدرس بزرگ ترین لکه ننگینی است که بدامان شاه سابق و عمال او گذاشته شد زیرا شهید مزبور بدون تردید بواسطۀ طرفداری از حق و عدالت در راه منافع مملکت مستحق یک چنین عقوبتی گردیده است. مدرس را همه می شناسید. آدم رشوه گیر و هوس ران نبود، نمی خواست وزیر یا والی شود، از آلودگی های این محیط بکلی دور بود. این که می گویند مدرس خود خواه بود من نمی دانم معنایش چیست؟ رجال سیاسی و کسانی که عمر خود را صرف خدمت به مصالح یک جامعه می کنند ناچار دارای یک «کاراکتر» و خصالی هستند که آن ها را بزرگ کرده. این اشخاص را نمی توان عادی دانست، این ها فوق العاده هستند. مرحوم مدرس قطع نظر از جنبۀ روحانیت که او را مورد اعتماد طبقات توده کرده بود بنظر متنوّرین یکی از رجال خوب سیاسی بود. اگر مردان سیاسی بالاخره مدعی و آرزومند می شوند که نام دار شوند تا اصلاحات را طبق نظریات خود اجرا نمایند مرحوم مدرس چنین آرزوئی نداشت و بالطبع باید معتقد بود که آن مرحوم در اقدامات سیاسی خود غرضی جز مصالح عمومی نداشته است.

بخاطر دارم یکی از زمامداران در 19 سال قبل به من گفت من با مدرس چه می توانم بکنم نه پول می گیرد با و پول بدهم نه والی و وزیر می شود که او را تطمیع نمایم ناگزیرم با او راه بروم و نظریات صحیح او را قبول کنم! یک چنین شخصی را که از حیث سن پیر و از حیث موقعیت سیاسی محترم و

ص: 67

مورد وثوق عمومی و از حیث سیاست بی ضررترین رجال سیاسی بوده نمی بایستی این طور زجر کش بکنند.

اگر ما امروز این عمل شنیع و ننگین را تنقید نکنیم تاریخ تنقید خواهد کرد زیرا قلم تاریخ هیچ وقت اغماض نمی کند.

در اوائل 1317 مسافرتی بحدود خراسان کردم و بر حسب اتفاق به کاشمر وارد شدم در آن جا از گوشه و کنار زمزمهٔ قتل مدرس را که یک سال و چیزی کم قبل اتفاق افتاده بوده شنیدم.

در آن تاریخ که یک سال کم تر از این واقعه می گذشت بقدری جاسوس کاشمر ریخته بودند که از اولین شخصی که راجع باین موضوع استعلام نمودم طوری وحشت زده شد که چند قدم عقب رفت و گفت: آقا بنده چه می دانم؟ آشنائی داشتم بطور آرام و ملایم از او سؤال کردم شنیده ام قبر مرحوم مدرس در این امام زاده است، آیا ممکن است باتفاق مرا بآن جا راهنمائی کنید؟ جواب داد: باتفاق شما می آیم ولی یک کلمه صحبت نکنید زیرا حیات و زندگانی من و شما دو چار خطر خواهد گردید.

صبح روز دیگر خیلی زود باتفاق آن آشنا بطرف امام زاده رفتیم. این امام زاده از تاریخ صفویه بنا شده و درخت های کاج بلند و قطور آن گواهی می داد. وارد صحن امام زاده شدیم، پشت سر محل امام زاده یک اطاق کوچکی بود تقریباً سه يباً سه ذرع ، ذرع در سه ذرع و نیم. راهنمای من در آن اطاق روی زمین نشست و دست را روی یک آجری گذاشت و بنای فاتحه خواندن را گذاشت. من هم فاتحه خواندم. ولی متعجب بود مظف استنکاف این شخص با اجرای مراسم فاتحه برای مرحوم مدرس منافات دارد! از آن امام زاده خارج شدیم این امام زاده در یک کوچه باغی واقع شده. آشنا دست مرا گرفت و بطرف شرق آن خیابان که منتهی به بیابان بود برد و پس از این که از میان باغ ها بیرون رفتیم و مطمئن شد احدی در آن جا نیست تفصيل قتل مرحوم مدرس را بطریق ذیل برای من نقل کرد:

ص: 68

مرحوم مدرس در خواف تبعید، در مدت تبعید خود بقدری مناعت و آقائی از خود بخرج داده بود که در تمام این مدت کوچک ترین خواهش در موضوع انجام حوائج ضروری خود از نگهبان خود که رئیس نظمیه خواف بود نکرد!

برئیس نظمیه خواف از مشهد دستور رسید سید را مسموم یا مقتول سازد! مشار الیه بعذر این که خواف یکی از شهر های سر حدی افغانستان است و افغان ها باین شهر آمد و شد دارند از انجام دستور نظمیه مشهد سر باز زد. بنا بر این مرحوم مدرس را مانند جدش موسی ابن جعفر از آن محبس در آورده و منتقل به تربت حیدری کردند و پس از دو ماه دو مرتبه او را به خواف آوردند و پس سه ماه دیگر از خواف او را به ترشیز که معروف به کاشمرست بردند.

محبس مدرس در خانۀ رئیس نظمیه کاشمر بود. روز بیست و هفت رمضان 1316 دو ساعت بغروب دو نفر از تهران که مأمور قتل نصرت الدوله بوده و آن مرحوم را نیز با نهایت قساوت در سمنان بقتل رسانده بودند وارد محبس مدرس شدند در آن وقت شدند. در آن وقت مرحوم مدرس مشغول بجا آوردن نماز ظهر و سر بود پس از سلام آقایان جلاد ها باو سلام می کنند مرحوم مدرس جواب می دهد و از علت حضور آن ها در اطاق خود استفسار می نماید جواب می دهند، ما

از تهران بیک مأموریتی آمده ایم به تربت حیدری برویم حال خسته هستیم، می خواهیم چای بخوریم. مرحوم مدرس می فرماید: اگر صبر کنید وقت افطار با هم چای بخوریم البته بهتر است. می گویند چون ما مأمور و مسافر هستیم روزه نیستیم.

مرحوم مدرس که نوکر و مساعدی نداشت میهمان نوازی می کند بدست خود برای جلاد های بی رحم سماور آتش می کند چای را در قوری ریخته سماور و قوری و قوطی قند را مقابل آن ها می گذارد و باز مشغول نماز می شود آقایان چای زهر مار می کنند و پس از این که مدرس از نماز خود فارغ می شود یک استکان چای که دارای مقداری استرکنین بود مقابلش می گذارند.

ص: 69

می گوید من روزه هستم؟ می گویند باید بخورید. می گوید نمی خورم. می گویند جبراً بحلق شما خواهیم ریخت، می گوید حال که این طور است بدهید بخورم، استرکنین را سر می کشد و مشغول نماز و عبادت می شود، این نماز و عبادت تا یک از شب رفته طول می رفته طول می کشد حضرات در را بسته و پشت در منتظر مرگ مرحوم مدرس بوده اند. از مرگ مدرس خبری نمی شود ولی آن

مرحوم کم کم تشنه می شود و آب می خواهد فریاد می کشد بطوری که صدایش بخانه همسایه ها می رسد. جلاد ها برای خاموش کردن صدای مدرس وارد اطاق می شوند و عمامه اش را بگردنش می اندازند و با لگد پهلوی راست او را خرد می کنند و این عمل را بقدری ادامه می دهند تا آن مرحوم جان به جان آفرین تسلیم می نماید.

عملی که با جسد مرحوم مدرس کرده اند بقدری وحشتناک بوده است که روز دیگر غسال از غسل دادن جسد مدرس استنکاف می نماید و عاقبت بدستور نظميۀ محل جسد مرحوم مدرس را شسته و می برند در امام زاده دفن می کنند تا مدتی هر کس از نزدیک قبر مدرس عبور می کرد او را زندانی می کردند عاقبت مردم کاشمر شخصی را که محترم بود. و فوت کرده بود. آورده و نزدیک قبر مدرس مدفون می سازند و باین وسیله و بنام آن شخص قادر می شوند در آن اطاق تاریک برای مدرس س فاتحه بخوانند.

این است سرگذشت یکی از عماید ملت و ارکان آزادی!

س . ز

کلاه پهلوی

ابتدا بوزراء و وکلا و رؤسای ادارات و مستخدمین دولت دستور داده شد که لباس متحد الشکل پوشیده و کلاه لبه دار (کلاه پهلوی) بر سر گذارند سپس بمدارس دستور داده شد که محصلین مدارس کلاه پهلوی بر سر گذارده و اونیفورم مخصوصی برنگ خاکی که از یک نیم تنه و شلوار بود بپوشند. تا آن موقع انواع لباس معمول بود، بخصوص عمامه شیر شکری در بازار معمول بود

ص: 70

و فکر اتحاد شکل از ناحیه پهلوی تراوش نموده بود.

ولی معمرین بازار از تغییر لباس ناراضی بوده با تمام فشار و توصیه های کلانتری ها از پوشیدن خودداری می نمودند. چون قانون برای پوشیدن لباس کوتاه و کت و شلوار در دست نبود اجرای این منظور مشکلاتی بوجود آورده بود زیرا بسیاری دستجات و طبقات و مردم مرکز و ولایات مایل نبودند لباس آباء و اجدادی خود را کنار گذارده لباس جدید را در بر نمایند. برای آن که این عمل صورت قانونی پیدا نماید اشاره ای به مجلس شد که با تصویب طرحی به آن صورت قانونی بدهند. بنا بر این طرح زیر از طرف نمایندگان مجلس پیشنهاد شد و بتصویب رسید.

از آن پس مأمورین دولتی مخصوصاً شهربانی ها و کلانتری ها تمام کشور بر فشار خود نسبت بمردم افزودند چه بسیار اشخاصی که پس از تصویب این قانون دیگر بسر کسب و کار خود نرفته و خانه نشین شدند. و تاریخ این تغییر لباس را چنین گفته اند:

در سال هزار و سیصد و هفت *** عمامه بکلی از میان رفت

لباس متحد الشكل

در جلسۀ 14 مورخ 4 دی ماه 1307 (12 رجب 1347)

عراقی شرحی راجع به محسنات متحد الشکل شدن لباس اظهار داشت و طرح قانونی زیر را با قید دو فوریت تقدیم و في المجلس مطرح و پس از دو جلسه مذاکره بدین ترتیب تصویب گردید:

مادۀ اول - كليه اتباع ایران که بر حسب مشاغل دولتی دارای لباس مخصوصی نیستند در داخلۀ مملکت مکلّف هستند با لباس متحد الشکل - کلاه پهلوی و نیم تنه بافته شده در ایران ملبس شوند.

مادۀ دوم - طبقات هشت گانۀ ذیل از مقررات این قانون مستثنی هستند:

1- مجتهدين مجاز از مراجع تقلید مسلم که اشتغال بامور روحانی

ص: 71

داشته باشند.

2- مراجع امور شرعیه دهات و قصبات پس از بر آمدن از عهدۀ انتخابات مربوطه.

3- مفتیان اهل سنت و جماعت که از طرف دو نفر از مفتیان مسلم اهل سنت اجازۀ فتوا داشته باشد.

4- پیش نمازان دارای محراب.

5- محصلین که از طرف دو نفر از مجتهدین مجاز اجازۀ روایت داشته باشند.

6- طلاب محصلين فقه و اصول که در درجۀ خود از عهدۀ امتحان بر آیند.

7- مدرسین فقه و اصول و حکمت الهی.

8- روحانیون ایرانیان غیر مسلم.

مادۀ سوم - متخلفین از این قانون در صورتی که شهر نشین باشند بجزای نقدی از یک تا پنج تومان و یا بحبس از یک تا هفت روز و در صورتی که شهر نشین نباشند بحبس از یک تا هفت روز بحكم محكمه محکوم خواهند گردید. (وجوه جرائم مأخوذه از اجرای این ماده در هر محل توسط بلدیۀ همان محل مخصوص تهیۀ لباس متحد الشکل برای مساکین آن محل خواهد بود.)

مادۀ چهارم - این قانون در شهر ها و قصبات از اول فروردین 1308 و در خارج از شهر ها در حدود امکان عملی شدن آن بشرط این که از فروردین 1309 تجاوز نکنند بموقع اجرا گذاشته خواهد شد و دولت مأمور تنظیم نظام نامه و اجرای این قانون می باشد.

لايحۀ قانونی اعزام محصلین

مادۀ اول - دولت مکلف است اعتبارات ذیل را برای اعزام شاگرد بخارجه جهت تکمیل تحصیلات در علوم و فنونی که از طرف دولت معین خواهد شد در بودجۀ سنواتی ذیل منظور دارد. از عدۀ محصلین اعزامی بایستی

ص: 72

همه ساله لااقل صدی سی و پنج برای تحصیل فن تعلیم و تربیت اعزام شوند.

سال 1307 يک صد هزار تومان، سال 1308 دویست هزار تومان سال 1309 سیصد هزار تومان، سال 1310 چهارصد هزار تومان، سال 1311 پانصد هزار تومان، سال 1312 ششصد هزار تومان.

تبصره - اعتباراتی که بموجب قوانین مخصوصه اختصاص باعزام محصلين بخارجه دارد و هم چنین اعتباراتی که در بودجۀ 1307 وزارت خانه ها تخصیص باین نوع خرج داده شده باید در آتیه محفوظ بماند و اعتبارات مذکور در این ماده علاوه بر اعتبارات فوق الذکر خواهد بود.

مواد دیگر مربوط بشرایط اعزام شوندگان است.

با تصویب قانون فوق اولین دسته محصلین که یک صد و ده نفر بودند روز 23 مهر ماه 1307 بوسیله اتومبیل از طریق رشت و بندر انزلی عازم اروپا شدند.

اسامی اولین دسته محصلین اعزامی به اروپا بشرح زیر می باشد:

برای علوم اقتصاد و مالیه: عبد الحمید زنگنه - عزیز اللّه ملک اسمعیلی - حسین نقوی.

علوم قضائی: مرتضی آزموده - مهدی تقوی - کریم سنجابی- سید علی شایگان.

تاریخ و جغرافيا: محمود كيهان - محسن عزیزی - محمد علی حکمت- حسین نوائی- مهدی بهرامی.

زبان و ادبیات: سید مهدی حسابی - رحمت اللّه آشوب آئین - لطف علی صورت گر - مسعود فرزاد - حسین علی نصیر سیاح.

طب: ابراهیم نعمت اللّهی - مرتضی اخوی - مهدی آذر - فصيح فصیحی - نصرت اللّه باستان.

برای سایر علوم هم 68 نفر به ترتیب زیر انتخاب شده بودند که برحسب نمرات امتحانیهٔ آن ها بتحصیل اشتغال ورزند. دیپلمه های دیگر که برای رشته های مختلف مانند -برق- ساختمان ماشین- معدن و غیره قبول

ص: 73

شده بودند مطابق صورت مستخرجه از روی نمرات امتحانات کنکور بقرار ذیل بودند:

1- غلام علی فریور 2- محمد نصیر سمیعی، 3- سید عبد اللّه ریاضی اصفهانی 4- علی افضلی پور، 5- اسد اللّه آل بویه 6- جلال عقیلی کرمانی، 7-حسین سامی راد 8- رضا اقصی، 9- مهدی بازرگان، 10- نصر اللّه محمودی، 11- تقی صباحی امین، 12- نصر اللّه اسکندانی ، 13- ناصر مسعود انصاری 14- عباس معتمدی، 15- سید احمد رضوی، 16 - احمد على ابتهاج، 17- کاظم ثقفی، 18-سعد اللّه شیبانی، 19- ابو القاسم پزشکیان، 20- آقا بزرگ منفرد، 21- آجودانی 22- عبد اللّه باهر 23- مصطفی حبیبی گلپایگانی 24- ابو القاسم

غفاری 25- غلام حسین فروتن 26 - ... الدین شه منش، 27- محمود حافظی، 28- مرتضی جواهری، 29- حسن ریاضی، 30- خلیل ملکی تبریزی 31- محسن کلانتری، 32- حسن عطاری نژاد، 33- مرتضی عدل طباطبائی، 34- محمد علی جلالی شیرازی، 35- علی اکبر شروقی، 36- مرتضی قاسمی، 37- امین الدوله مصباح، 38- رضا راد منش 39- غلام علی شیخ نیا، 40 حسن سدهی، 41- محمود سیاسی، 42- ابراهیم ریاحی اصفهانی، 43 - محمد ماجدی، 44- امانت اللّه روشن زایر 45- سید جلیل شمسا 46 - اسمعیل آزرم، 47- سید احمد عنایت، 48- محمود یزدی زاده 49- ابو الحسین شیخ، 50- حسین مفتاح، 51- عباد اللّه بصير، 52- احمد مهران، 53- حبيب اللّه هورخش تابان، 54 - هاشم عروضی 55- محمد اسمعیل شیرازی، 56- عزت اللّه خبیری، 57- احمد حامی، 58 - احمد دانشور، 59- عطاء اللّه امان پور، 60- علی اکبر روح بخش، 61- حسین انصاری، 62- محسن زاهدی، 63- علی اصغر خشایار 64 - حیدر سرخوش 65 - مصطفى الهى وزيرى، 66- على سعیدی طاهری، 67- محمد قراگوزلو، 68- فتح اللّه بهاری.

ص: 74

مدرس در مسئله فرا گرفتن علوم جدید از اولین دوره ای که وارد مجلس شد معتقد بود که ما محتاج بعلوم اروپا هستیم و باید معلم از اروپا بیاوریم و سالی عدۀ خیلی زیادی از جوانان مملکت را تربیت کنیم و در ادوار مختلف هم در این مورد بخصوص هم هر وقت مطرح شده بدون آن که پروائی از محیط خشک و فناتیزم آن روز داشته باشد، صراحتاً ابراز عقیده کرده است. اینک برای نمونه اولین نطقی که در دورۀ دوم مجلس که صحبت بود ده نفر بارو با اعزام شوند چنین ابراز عقیده کرده است:

نقل از جلسۀ 217 صورت مشروح مذاکرات مجلس مورخ یکشنبه 26 صفر 1329

«سید حسن -مدرس عرض می کنم که اولاً این عرضی را می خواهم بکنم شبهه نشود که از حیث حکم شرع آن باشد اگر ده هزار شاگرد هم از ایران به اروپا برود هیچ مانعی ندارد، بلکه این عرض بنده از حیث امر سیاسی است و آن اینست که اول مملکت خودمان را تجربه کرده ایم و در این مدت عمری که داشته ایم خیلی شاگرد ها رفتند به اروپا و خیلی از پول های این مملکت را در آن جا خرج کرده ایم لکن نقص مملکت ما کم نشده است. باید نحوی کرد که امروز که محتاج بعلوم اروپا هستیم علم را به مملکت خودمان بیاوریم تجربیاتی که حکمای قدیم کرده اند اینست که هر مطلبی محتاج به تحصیلات است عشر نتیجه می بخشد. چنان چه از اخبار اهل بیت هم همین مطلب در می آید. یعنی ده یک از شاگردانی که برای یک تحصیلی می روند عالم بر می گردند و آن چه تجربیاتی را هم که آن ها کرده اند از روی حکمت و فلسفه است و از این جهت این را گفته اند و عشره را عده کامل گرفته اند. پس این فایده برای این مملکت نخواهد داشت خصوص با تجربیاتی که خودمان کرده ایم، دیده ایم لذا رأی بنده هم موافق است با رأی آقای حاج سید ابراهیم که اولاً باید معلم از خارج بیاوریم ولو این که سالی یک کرور (پانصد هزار تومان) مخارج او باشد ثانیاً اگر ممکن نشود معلم بیاوریم باید شاگرد برای معلمی فرستاد والا ده نفر شما بر فرض فرستادید

ص: 75

برای تحصیلات نظام از این ها چند نفر شان می میرند، چند نفر شان مانع برای ایشان پیدا می شود و بالاخره آیا یک نتیجه از آن ها حاصل بشود یا نشود و فایده از آن ها ببریم یا نبریم پس در این مدت آن چه پول از مملکت بیرون بردند است حالا شما معلم از خارج بیاورید تا پول های شما تمام در مملکت خود تان خرج بشود و منحصر نباشد به معلم ابتدائی یا غیر ابتدائی و گمانم اینست که به مقتضای صلاح امروزه این طور بهتر باشد... اگر معلم بیاورید و اولیای امور هم مواظب باشند سالی ده هزار، بیست هزار کم است، سالی یک کرور هم خرج آن معلمین بشود نافع و بهتر است از برای مملکت از این که شاگرد بخارجه بفرستند.»

رئيس - مادۀ الحاقیه پیشنهادی آقای مدرس بشرح زیر قرائت می شود:

مادۀ الحاقیه - از صدی نیم وزارت معارف مجاز است در نقاطی که صلاح و مقتضی می داند در دهات و قراء مدرسه ابتدائی اکابر تأسیس نماید.

رئیس - آقای مدرس.

مدرس - چون پیشنهاد است باید مختصر صحبت داشت، ولی چون بنده حال نداشتم این جا آمدم که عرض بنده به آقایان برسد. در این چند سال هر چه صحبت معارف شده است و هر چه اظهار حرارت شده است بنده در معارف بخصوص حرف نزده ام، فقط در قانون اساسی معارف که در دوره دوم بود، آن جا دو کلمه عرض کردم. نکته این که هیچ بار عرض نکرده ام بواسطهٔ این بود که چیز یاد گرفتن از بس واضح است عقلاً و دیانتاً خجالت می کشیدم که برخیزم و بگویم این را باید توسعه اش داد و مسئله خیلی بدیهی است و دیانتاً هم عقیده بر این است که از هر چیز مقدم است، یعنی اول کلمه ای که می شود نسبت داد به صاحب شریعت ما به علم است. دیگر حالا یکی یاد بگیرد، یکی یاد نگیرد این ها بواسطۀ محظورات است.

کتیغ دادن در کف زنگی مست *** به که دادن علم را نا کس بدست

ص: 76

البته علم که بهترین چیز ها است اگر دست ناکس افتاد، یعنی بد اخلاق مضر است، فایده ندارد.

حیوانات به مذهب ما هر کدام معلم شدند قیمت پیدا می کند، مثل سگ. سگ معلّم تربیت شده دیه دارد، مثل انسان که دیه دارد، سگ معلّم هم دیه دارد. این بواسطۀ شرافت علم است.

نطق مدرس دربارهٔ اعزام محصل به خارجه

در جلسه 91 مورخ دوم اردیبهشت 1306 برابر 20 شوال 1345.

رئیس - آقای مدرس.

مدرس - عرض می شود یک فرمایشاتی فرمودند که ده نفر محصل برود خارجه برای این که متخصص بشوند در علم مهندسی، عقیدۀ بنده اینست که ده تا کم است، صد تا هم کم است. اگر در مملکت ما راه آهن پیدا شد و شروع بکار کردیم البته متخصصین فعلی کم هستند. زیرا این یک چیزی است که محل احتیاج عمومی است و خیلی هم لازم است و ما متخصص زیاد می خواهیم. ولی باید فکر کنیم که چگونه باید متخصص پیدا کنیم؟ همین طور باید دانست از این که بیست نفر را دولت بفرستد به خارجه برای تحصیل از این کار متخصص پیدا نمی شود. در دوره هائی که گذشته در همین مجلس متجاوز از دویست نفر، سیصد نفر را تا کنون به خارجه فرستاده اند در صورتی که متخصص که سهل است، متخصص درجه دوم و سوم هم گیر مان نیامد. تا کنون بیشتر از شش سال هم گذشته و ما متخصص پیدا نکرده ایم. باید راهی پیدا کرد که این درد را علاج کنند و آن اینست که ما باید بگردیم ببینیم آن ایرانی که یک بهره از این علم دارد بعلم او ترتیب اثر بدهیم تا ایجاد متخصص بشود. ما این جا پیشنهاد می کنیم برای علم حقوق متخصص بیاوریم و حال آن که در مملکت خودمان اگر کسی پیدا شود و بگوید من این علم را آموخته ام باو می گویند بیا ماهی پانزده تومان بگیر. می گوید آخر شما ماهی پانصد تومان به خارجی می دهید، چرا بمن پانزده تومان

ص: 77

می دهید؟ جواب می دهند همین است. تا این جور نکنیم علم در مملکت ما قدر و قیمت پیدا نمی کند. اگر بنده که رفتم نجف درس خواندم و ملا شدم بیک درجه و آمدم این جا شما ترتيب اثر به من و علم من دادید آن وقت امثال من هزار تا پیدا خواهد شد که به خرج خود شان می روند و درس می خوانند، ولی اگر بر این علم شما ترتیب اثر ندادید آن هائی که رفته اند درس نخوانده بر می گردند. الان به نقد مهندس و نیم مهندس در این مملکت داریم ولی بنده اطلاع دارم که تمام این ها در خانه شان نشسته اند و گله می کنند و می گویند وزارت فوائد عامه فرستاده عقب ما و ما رفتیم، گفتند ما شما را می خواهیم کرایه کنیم استخدام کنیم ولی به چقدر؟ به درجه سوم. مهندس درجه اول، ماهی هفتصد و پنجاه تومان، درجه دوم پانصد تومان، درجه سوم دویست و پنجاه تومان حقوق دارد، شما بیائید و به درجۀ سوم انتخاب شوید تا وضعیت این طور است، اگر هزار نفر هم به اروپا بفرستیم دو هزار نفر هم به اروپا بروند و علم بیاورند و معلومات بیاموزند فایده ندارد، و راه این مسئله این نیست.

معذلک بنده مخالفتی ندارم از این که دولت پیشنهاد کند و عده ای را به خارجه بفرستد، ولی در این لایحه چون ما این اعتبار را فقط اختصاص داده ایم به مخارج مستقیم راه آهن و این هم یک خرج غیر مستقیمی است، مقصود بنده از این عرایض مخالفت با این پیشنهاد نبود بلکه شاید با فرمایشات ایشان هم موافقم ولی این راهش نیست که ده تا را حالا از این پول به خارجه بفرستند. عقیده بنده اینست که این خرجی که اختصاص به راه آهن داده ایم خوب است رخنه ای در آن باز نکنیم و اگر بنا شود رخنه باز شود خیلی رخنه های دیگر هم باز خواهد شد و این خوب نیست.

هزینه زندگی

برای آن که نشان داده شود که هزینه زندگی در سال 1307 خ از چه قرار بود بهتر است که عیناً از روزنامۀ نیم رسمی ایران که در زیر عنوان «نرخ ارزاق و اجناس» در روز چهارشنبه 28 آذر 1307 درج نمود. قیمت چند قلم

ص: 78

از آن در زیر نقل گردد تا بخوبی معلوم شود:

گندم خرواری (333 کیلو) 22 تومان، جو خرواری 12 تومان، آرد گندم خرواری 25 تومان، باقلای خشک خرواری 17/5 تومان، عدس خرواری 17 تومان، نخود خرواری 35 تومان، روغن حیوان (ری) 4 من 9 تومان، تخم مرغ هزار دانه 14 تومان، برنج رشتی خرواری 48 تومان، قیسی خرواری 30 ،تومان کشمش سبز خرواری 35 تومان، کشمش عسکری خرواری 12، تومان توت خشک خرواری 15 تومان، مغز گردو خرواری 45 تومان، پسته خرواری 140 تومان، مغز بادام خرواری 150 تومان، گوشت گوسفند یک من 7 قران، گوشت گاو یک من 4 قران، شیره خرواری 25 تومان، کره ری (4 من) 8 تومان، پنیر ری (4 من) 4 تومان، برنج تنکابنی خرواری 40 تومان، چای چینی یک من 5 تومان، آجر سفید هزار دانه 12 تومان، بنزین پوط (5 من و نیم) 3 تومان، بوقلمون دانه ای 9 قرآن.

اعلام رسمی که مطبوعات سانسور می شود!

کار سانسور مطبوعات از طرف دولت بحدی بالا گرفته بود که بر هیچ کس پوشیده نبود ولی این موضوع رسماً اعلام نشده بود تا این که توقع داشتند در مجلس هم لوایحی که دولت می آورد بدون کم ترین انتقاد و اصلاح و صحبتی تصویب شود.

در جلسه 27 دی ماه 1307 دشتی اظهار داشت چرا ایراد می گیرید که در لوایح دولت از جانب اکثریت که فراکسیون ترقی تشکیل داده صحبت نشود و اظهار مخالفت بعمل نیاورد ممکن است دولت اشتباه کند چرا نباید در اطراف لوایح دولت مخالفت و صحبت کرد، اگر بگوئیم بصرف این که دولت طرف اعتماد است نباید حرف زد پس برای چه ما بمجلس می آئیم ما فقط یک رأی اعتماد بدهیم و برویم خانه مان بخوابیم دولت هر قانونی را میل دارد خودش وضع کند واقعاً چیز عجیبی است شاه می بخشد شیخ علی خان نمی بخشد اعلی حضرت بوکلا امر می کنند که در فکر و عقیدۀ خود آزاد باشند

ص: 79

و هر انتقادی دارند بگویند آن وقت یک نفر از وکلا معتقد می شود که کسی در اطراف لایحه دولت اظهار نظر نکند آیا نماینده محترم معتقد است مجلس هم مثل مطبوعات سانسور شود؟!

قانون منع برده فروشی

روز 18 بهمن 1307 داور وزیر دادگستری لایحه ای با قید دو فوریت بمجلس برد که بتصویب رسید متن آن بدین قرار بوده است:

«مادۀ واحده - در مملکت ایران هیچ کس بعنوان برده شناخته نشده و هر برده ای بمجرد ورود بخاک یا آب های ساحلی ایران آزاد خواهد بود. هر کس انسانی را بنام برده خرید و فروش کرده یا رفتار مالکانۀ دیگری نسبت بانسانی بنماید یا واسطۀ دیگری در حمل و نقل برده بشود محکوم بیک تا سه سال حبس تأدیبی خواهد بود.»

خرید و فروش برده که بنام غلام و کنیز خوانده می شد سوابق تاریخی دارد و از قدیم الایام داشتن غلام و کنیز علامت تشخّص و تعين بحساب می آمد و غالباً این بردگان را از افریقا با کشتی می آوردند و بفروش می رساندند. اولین مرتبه انگلیس ها در زمان سلطنت محمد شاه قاجار قانونی گذراندند که بموجب آن خرید و فروش برده را ممنوع کردند گر چه این قانون را روی جهات خاص سیاسی وضع کرده بودند تا بدان وسیله در دریا ها بتوانند کنترول داشته باشند که نگارنده چگونگی و علت آن را در کتاب زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر ذکر نموده است ولی در ایران مخصوصاً در بنادر ایران منع قانونی نداشت گواین که این مسئله یعنی برده فروشی رفته رفته متروک شده بود و امّا با تصویب ماده واحده فوق الذكر جرم شناخته شد و بکلی ممنوع گردید.

انحصار دخانیات

در زمان دکتر میلیسپو بعضی مالیات های غیر مستقیم وضع گردید و کالا ها هم بانحصار دولت درآمد اولین مرتبه که انحصار کالا در

ص: 80

دست دولت قرار گرفت انحصار قند و شکر بود که دولت برای هر یک من قند و شکر (سه کیلو) 5 ریال حق انحصار می گرفت. در آن موقع قیمت قند و شکر در حدود منی ده قرآن بود و طبق قانون انحصار قند و شکر علاوه بر گمرک ورودی تقریباً صدی پنجاه هم حق انحصار می گرفت که از این ممر عایداتی جهت ساختمان راه آهن تأمین شود.

از آن دخانیات بانحصار دولت در آمد (26 اسفند 1307) قبل از پس بانحصار در آمدن دخانیات زارعین توتون - تنباکو و توتون چپق کالای خود را بهر کس و هر نقطه مملکت می توانستند بفروش برسانند مثلاً زارعین و تولید کنندگان برگ توتون سیگار متاع خود را به تجار در رشت می فروختند و آنان قسمت اعظم آن را به تهران حمل می نمودند و به سیگار فروشان می فروختند. سیگار فروشان عمده نیز برگ های سیگار را از لحاظ اعلا و وسط جور کرده با ماشین های برش بریده قسمتی را تبدیل به سیگار و قسمتی را با کاغذ های روغنی بسته بندی یک گیرو ان که ای نموده به شهرستان ها و خرده فروشی ها توزیع می نمودند و بهترین نوع سیگار را هر هزار عددی یک تومان و یا یازده قرآن در اختیار مردم می گذاشتند و گران ترین و بهترین سیگار نکوئی در لاله زار برای اعیان و رجال تهیه می کرد که هر هزاری 2 قران گران تر از سایرین بفروش می رسانید دولت دخانیات را هم بانحصار خود در آورد و تولید کنندگان توتون سیگار و تنباکو و توتون چپق مجبور بودند که کالای خود

را به ادارۀ دخانیات بفروشند اداره مزبور هم انواع آن را بقیمت ثابتی می خرید و بقیمت ثابتی هم توزیع می نمود. مثلاً چند نوع سیگار که در بسته بندی هائی بنام اشنو - گرگان سبز - گرگان آبی و غیره در پاکت های 20 عددی یا جعبه مقوائی 40 عددی به چند برابر قیمتی که سابقاً سیگار فروشان می فروختند در دسترس مردم می گذاشتند و این خود عایدات قابل توجهی برای دولت بود.

ولی این قبیل مالیات یا انحصارات با توسعه ای که در ارکان دولت

ص: 81

مخصوصاً ارتش، شهربانی، ژاندارمری بوجود می آمد بمصداق کفاف کی دهد این باده ها بمستی ما، کافی نبود ناچار هر روز مالیات غیر مستقیمی از این قبیل وضع می گردید تا سر و صدای مردم در آمد که چرا مالیات مستقیم گرفته نمی شود. بالاخره دولت در نیمه اول فروردین 1309 لایحه ای بمجلس برد که بنام مالیات بر در آمد معروف گشت و مالیاتی بود مستقیم.

مالیات مستقیم

طبق این قانون مقرر گردید که تجار سالیانه مالیات بدهند بدین ترتیب:

تاجر درجه اول سالیانه 250 تومان، درجۀ دوم 150 تومان، درجۀ سوم 80 تومان، درجه چهارم 30 تومان، و تاجر درجه اول کسی است که میزان فروش سالیانه اش بیش از 60 هزار تومان و درجۀ چهارم تا بیست هزار تومان باشد.

برای اصناف درجه اول سالیانه 100 تومان، درجه دوم 48 تومان، درجه سوم 18 تومان، مالیات وضع شد و افرادی که فروش سالیانه شان از پنج هزار تومان تجاوز نکند از پرداخت مالیات معاف شدند.

شرکت های انتفاعی از 5 هزار تا 100 هزار تومان عایدات خالص سالیانه خود صدی سه و از صد هزار تومان تا یک میلیون تومان عایدات خالص نسبت بمازاد صدی سه و نیم از یک میلیون تومان ببالا نسبت بمازاد صدی چهار مالیات خواهند داد اطباء و وکلای درجه اول در تهران سالیانه 120 تومان در ایالات و ولایات 60 تومان درجه دوم در تهران 48 تومان، ولایات 24 تومان درجه سوم در تهران سالیانه 6 تومان ولایات سه تومان مالیات بدهند.

اقلیت دوره هفتم

اقلیت دورۀ هفتم مجلس منحصر بود به دو نفر، یکی محمد فرخی یزدی مدیر روزنامۀ طوفان نماینده یزد و دیگری محمود رضا طلوع نمایندۀ

ص: 82

لاهیجان. این اقلیت دو نفری با کمال رشادت و شجاعت بوظیفۀ ملّی خود قیام و اقدام می نمودند. سایر نمایندگان نه تنها حمایتی از این دو نفر نمی کردند بلکه برای آن که خوش خدمتی یا بهتر بگوئیم خوش رقصی خود را به ارباب نشان بدهند، غالباً متعرض آن ها گردیده و گاهی هم از ضرب و شتم آن ها خودداری نمی کردند. کما این که حیدری نمایندۀ ساوجبلاغ در جلسۀ علنی سیلی محکمی بصورت فرخی نواخت بطوری که خون از دماغ فرخی جاری شد، و فرخی فریاد کشید: وقتی در مرکز ثقل قانون اساسی که من مصونیت دارم مورد ضرب قرار بگیرم معلوم است که در خارج چه بر سر من خواهد آمد! بنا بر این من دیگر از این جا خارج نخواهم شد و متحصن می شوم. رخت خواب خود را خواست و تا اواخر دورۀ هفتم در مجلس زندگی کرد تا مخفیانه از مجلس خارج و بروسیه فرار نمود.

در نشریۀ روزنامه اطلاعات بنام «اطلاعات در یک ربع قرن» مطالبی دربارۀ فرخی و طلوع نوشته است که محافظه کارانه پاره ای مطالب را مانند قتل در زندان که مسلماً بوسیله پزشک احمدی واقع شده ، نادیده گرفته و نوشته است فوت کرده است نگارنده دربارۀ فرخی شرح مفصل و مشروحی در مقدمه دیوانش که تا کنون چندین چاپ هم شده ذکر نموده است. اکنون می پردازیم بمطالبی که اطلاعات دربارۀ فرخی و طلوع نوشته است:

فرخی و طلوع

در مجلس دورۀ هفتم اقلیت کوچکی وجود داشت که در رأس آن مرحوم فرخی یزدی نمایندۀ یزد و مرحوم محمود رضا طلوع نمایندۀ لاهیجان بود. این دو نفر از اوضاع سخت انتقاد می کردند اغلب جلسات می خواستند قبل از دستور صحبت کنند ولی اکثریت موافقت نمی کرد. در یک جلسه فرخی گفت بگذارید من حرف های خود را بزنم من از حقوق خود استفاده کنم ولی مجلس موافقت نکرد. در جلسه 27 بهمن 1308 محمود رضا طلوع گفت: این جا مأمن آزادی و جای اظهار حقایق است اگر من این جا حرف نزنم پس

ص: 83

کجا حرف بزنم، ما باید از پشت همین تریبون بگوئیم فلان وزیر حق ندارد مردم را در محبس خصوصی خودش حبس کند (مقصود ناطق سرتیپ بوذر جمهری بود که از کفالت بلدیه تهران بوزارت فوائد عامه انتخاب شده بود و در خود وزارت خانه یکی از اعضاء (1) وزارت خانه را زندانی نمود) اجازه ندادند ناطق حرف بزند و رأی بورود در دستور گرفتند و تصویب شد و فرخی فریاد زد اوضاع شتر گاو پلنگ است. زوار با و گفت خفه شو. فرخی فریاد زد وزیر فوائد عامه آدم حبس می کند. دیگری فریاد زد سؤال کنید، دولت را استیضاح نمائید (هم همه وکلا زنگ رئیس) مرحوم طلوع و فرخی از جلسه بعنوان اعتراض خارج شدند.

مرحوم فرخی بمخالفت های خود ادامه داد و دامنۀ آن را وسعت داد. روزی از فروش جواهرات سلطنتی برای سرمایۀ بانک اظهار نگرانی شدید نمود و گفت حیف و میل می شود و روز دیگر باز اعتراض بجریانات کشور می نمود و حمله بزمامداران و در لفافه بشاه اعتراض سخت می کرد.

این جریان ادامه داشت تا آخر دورۀ هفتم مجلس روزی که فردای آن مجلس هفتم خاتمه می یافت و مصونیت فرخی تمام می شد آن مرحوم ناپدید شد. پس از مدتی معلوم شد فرخی بدون پاسپورت از وحشت این که او را دستگیر خواهند کرد راه شوروی را پیش گرفته و بآن کشور رفته است. پس از چندی به آلمان رفت و چند سال در برلن گذراند تا این که تیمورتاش او را در سفر اروپا دعوت نمود بایران بیاید و اطمینان داد که بهیچ وجه نظری نسبت با و نبوده و نیست. فرخی بایران آمد و حضور شاه بار یافت و مورد مهر ملوکانه قرار گرفت.

چند سال باین منوال گذشت کسی را با او کاری نبود امّا پس از

ص: 84


1- عضو مزبور مدیر کل وزارت خانه بود که بدست بوذر جمهری مورد ضرب و شتم قرار گرفته و در همان وزارت خانه او را زندانی کرده بود.

چندی ابتدا مورد تعقیب حقوقی از جانب طلب کاران (1) خود قرار گرفت ولی این رشته ادامه پیدا کرد زیرا خود آن مرحوم حاضر نبود با طلب کاران اصلاح نماید می گفت که این دام را برای من عمداً گسترده اند و می خواهم در محبس بمانم و احساسات شدیدی علیه اوضاع قبل از گرفتاری و هنگام زندان از خود ظاهر می ساخت. یک بار هم در زندان دادگستری تریاک خورد و معالجه شد متأسفانه حبس حقوقی او که حقوقی او که بی اهمیت بود در نتیجۀ تعرضاتش که گزارش ها و پرونده هائی مستنطقین علیه او تنظیم نمودند بحبس سیاسی تبدیل گردید و از کسانی است که بعد از چندی زندانی در محبس نظمیه دارفانی را وداع گفت!

مرحوم فرخی روزنامۀ طوفان را می نوشت، روزنامه مزبور انقلابی و تند بود و مرحوم فرخی ذوق ادبی داشت، اشعار خوبی می سرود، رباعی های او که هر روز روی مسائل جاری کشور در چهار بیت می سرود فوق العاده مورد توجه قرار می گرفت.»

پایان عمر و سر انجام زندگی فرخی

در آخرین سفری که تیمورتاش از لندن بایران مراجعت می نمود در برلن با فرخی ملاقات و با و تأمین داده شد که بایران مراجعت نماید.

بنا بر این تأمین جانی فرخی در اوایل سال 1311 خ بتهران ورود کرد و بمنزل یکی از دوستان خود بنام توکلی که گاراژ دار بود ورود نمود و چندی در آن جا بسر برد ولی از همان روز اول که وارد تهران شده بود محرمانه تحت نظر شهربانی قرار گرفت و در حدود یک سال به این کیفیت بسر برد تا آن که شهربانی او را به سر بند در بند شمیران بعمارت معروف بکلاه فرنگی منتقل و

ص: 85


1- باید توضیح داد که طلب کاران نبوده فقط یک نفر بنام آقا رضا کاغذ فروش بود که شهربانی او را مجبور کرده بود علیه فرخی دعوی حقوقی نماید و مبلغ ادعاتی هم 300 تومان بوده است.

تحت نظر علنی قرار داد و در همین اوان است که غزل معروف زیر را ساخته است:

ای که پرسی تا بکی در بند در بندیم ما *** تا که آزادی بود دربند، دربندیم

ما خوار و زار و بی کس و بی خانمان و در بدر *** با وجود این همه غم، شاد و خرسندیم ما

جای ما در گوشه صحرا بود مانند کوه *** گوشه گیر و سر بلند و سخت پیوندیم ما

در گلستان جهان چون غنچه های صبح دم *** با درون پر ز خون در حال لبخندیم ما

ارتقاء ما میسر می شود یا سوختن *** بر فراز مجمر گیتی چو اسفندیم ما

مادر ایران نشد از مرد زائیدن عقیم *** ز ان زن فرخنده را فرزانه فرزندیم ما

گر نمی آمد چنین روزی کجا دانند خلق *** در میان همگنان بی مثل و مانندیم ما

کشتی ما را خدایا ناخدا از هم گسست *** را با وجود آن که «طوفان» را خداوندیم ما

در جهان کهنه ماند نام ما و فرخی *** چون ز ایجاد غزل طرح نو افکندیم ما

فرخی مدتی هم در دربند بسر برد تا آن که باتهام و دستاویز 300

تومان بدهی علیه وی اجرائیه صادر شد و چون اندوخته ای نداشت و تهی دست بود در زندان ثبت اسناد زندانی گردید. در این موقع دوستانش خواستند قرض او را تأدیه نمایند ولی مورد قبول دستگاه قرار نگرفت و مدتی هم در زندان ثبت اسناد بسر برد ولی بسبب روح آزادی خواهی در آن جا هم آرام نمی گرفت سخنانی آب دار و بدون پروا و درشت بر زبان می راند. تا آن که یک روز برئیس زندان می گوید که «من در فروردین 1316 خواهم رفت» زندان بان بتصور این که فرخی قصد فرار دارد در اطراف وی مراقبت را شدید تر می نماید.

تا بالنتيجه شب 14 فروردين 1316 بقصد انتحار مقداری تریاک می خورد و چکامه ای بدیوار زندان بخط خود می نویسد که متأسفانه بیش از چند بیت آن در دست نیست که در زیر نقل می شود:

هیچ دانی از چه خود را خوب تزیین می کنم *** بهر میدان قیامت رخش را از این می کنم

می روم امشب باستقبال مرگ و مردوار *** تا سحر بازندگانی جنگ خونین می کنم

نامۀ حق گوی طوفان را بآزادی مدام *** منتشر بی زحمت توقیف و توهین می کنم

می روم در مجلس روحانیون آخرت *** و ندر آن جایی کتک طرح قوانین می کنم

ص: 86

و نیز این رباعی را می گوید:

زین مجس زنگ در گشودم رفتم *** زنجير مستم پاره نمودم رفتم

بی چیز و گرسنه و تهی دست *** ز آنان که نخست آمده بودم رفتم

عکس

فرخی یزدی

پاسی از شب گذشته زندان بان آگاهی حاصل کرد که وضع تنفس فرخی غیر طبیعی و نزدیک خفه شدن است (در این موقع زندانیان مفهوم جملۀ فرخی را که قبلاً گفته بود در می یابد فوراً چگونگی حال وی را بمقامات

ص: 87

مربوطه اطلاع می دهد. چیزی نگذشت که پزشک قانونی و دادستان و یک نفر از افسران ادارۀ اطلاعات شهربانی ببالین وی حاضر می شوند و معالجات را شروع می نمایند در این موقع که حال فرخی بحال طبیعی در نیامده بود مطالبی علیه حکومت دیکتاتوری بر زبان می آورد و همان باعث می شود که صورت جلسه تنظیم و بنام اسائه ادب بمقام سلطنت که بشاعر بی پروا و آزادی خواه می چسبیده برای او تهیه می نمایند و او را بزندان شهربانی (توقیف گاه موقت کریدور شمارۀ یک اطاق شمارهٔ 1 و بعداً باطاق شمارۀ 8) منتقل می نمایند.

در محکمه جنحه به 27 ماه محکوم و چون دادستان این مجازات را کافی نمی داند در محکمه استیناف به 30 ماه حبس محکوم می نمایند. (1)

فرخی مدتی در زندان شهربانی بسر برد تا آن که یک روز در زندان با صدای بلند بطوری که زندانیان او را نمی دیدند ولی صدای او را بخوبی تشخیص می دادند شروع بمعرفی خود و از اوضاع و احوال روز صحبت کرد. در این اثنا عده ای سر او ریخته و با کتک و لگد او را از صحبت باز داشتند ولی فرخی هم چنان بصحبت خود ادامه می داد بالاخره او را کشان کشان بردند بزندان قصر در کریدور شماره 4 باطاق مرطوب 23 منتقل نمودند.

غزل زیر را فرخی بمناسبت انتقال بزندان قصر سروده است:

باید این دور اگر غالی و گردون باشد *** گنگ و کور و کر و سرگشته چو گردون باشد

در محیطی که پسند همه دیوانه گری است *** عاقل آنست که در کسوت مجنون باشد

حسر و کشور ما تا بود این شیرین کار *** لاله سان دیده مردم همه گل گون باشد

عذر تقصیر همی خواهد و گوید مأمور *** کاین جنایت حسب الامر همایون باشد

هر که زین پیش جوان مرد و چنین روز ندید *** باید از مرگ بجان شاکر و ممنون باشد

نقطۀ مرکز آیندۀ ما دانی کیست *** آن که امروز از این دایره بیرون باشد

کاوه در جامعۀ کارگری بار نیافت *** بگناهی که طرفدار فریدون باشد

ص: 88


1- جریان دادرسی و حکم محکمه و چگونگی باز پرسی را نگارنده بطور مشروح در دیوان فرخی یزدی که اولین مرتبه در سال 1321 نوشته و منتشر گردیده شرح داده است.

لایق شاه بود قصر نه هر زندانی *** حاکم جامعه گر ملت و قانون باشد

فرخی از کرم شاه شده قصر نشین *** بتو این منزل نو فرخ و میمون باشد

و نیز در نوروز 1318 خ این غزل را سروده است:

سوگواران را مجال بازدید و دید نیست *** باز گرد ای عید از زندان که ما را عید نیست

گفتن لفظ مبارک باد طوطی در قفس *** شاهد آئینه دل داند که جز تقلید نیست

عید نوروزی که از بی داد ضحاکی عزاست *** هر که شادی می کند از دوده جمشید نیست

سر بزیر پر از آن دارم که دیگر این زمان *** با من آن مرغ غزل خوانی که می نالید نیست

بی گناهی گز بزندان مرد با حال تباه *** ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست

وای بر شهری که در آن مرد مردان درست *** از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست

صحبت عفو عمومی راست باشد یا دروغ *** هر چه باشد از حوادث فرخی نومید نیست

فرخی هر وقت فرصتی پیدا می کرد اشعاری را که سروده بود برای رفقای زندانی خود بخواند بایک حالت وجد و سروری که برق شهامت از چشمانش می جهید می خواند که همین اشعار باعث قتل وی گردیده است.

زیرا جاسوسان پست زندان که از خود زندانیان بودند برای کاسه لیسی و دریافت جیرهٔ اضافی به رئیس زندان گزارش می دادند که فرخی این اشعار را سروده و بین زندانیان منتشر ساخته است مخصوصاً غزل زیر که آن اشاره ای بعروسی محمد رضا ولی عهد کرده است موجبات قتل وی را فراهم کرده است:

بزندان قفس مرغ دلم چون شاد می گردد *** مگر روزی که از این بند غم آزاد می گردد

ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا *** پس از مشروطه با افزار استبداد می گردد

طپیدن های دل ها ناله شد آهسته آهسته *** رسا تر گر شود این ناله ها فریاد می گردد

شدم چون چرخ سرگردان که چرخ کج روش تا کی *** بکام این جفا جو با همه بی داد می گردد

ز اشک و آه مردم بوی خون آید که آهن را *** دهی گر آب و آتش دشنه فولاد می گردد

دلم از این خرابی ها بود خوش ز ان که می دانم *** خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد

ز بیداد فزون آهنگری گم نام و زحمت کش *** علم دار و علم چون کاوه حداد می گردد

علم شد در جهان فرهاد در جان بازی شیرین *** نه هر کس کوه کن شد در جهان فرهاد می گردد

دلم از این عروسی سخت می لرزد که قاسم هم *** چو جنگ نینوا نزدیک شد داماد می گردد

ص: 89

بویرانی این اوضاع هستم مطمئن ز آن رو *** که بنیان جفا و جوربی بنیاد می گردد

ز شاگردی نمودن فرخی استاد ماهر شد *** بلی هر کس که شاگردی نمود استاد می گردد

گزارش فعالیت های ادبی و میهنی فرخی به پهلوی داده شد دستور نابودی وی را صادر کرد. بر اثر این دستور خواستند بدون سر و صدا او را معدوم نمایند، تا یک روز در غذایش سم ریختند ولی فرخی استنباط کرد که غذایش مسموم است و از خوردن امتناع ورزید.

همان شب او را به بیمارستان زندان موقت واقع در عمارت خود شهربانی تهران منتقل نمودند و در آن جا بوسیلهٔ آمپول هوا بوسیله پزشک مجاز احمدی (بطوری که در ادعا نامۀ دادستان در محاكمۀ عمال شهربانی بیست ساله پهلوی آمده) بقتل رسانیدند و طومار عمر فرخی را با فجیع ترین کیفیتی در نوردیدند.

توضیح آن که هنگامی که نگارنده در زندان موقت شهربانی (پس از خاتمه دورۀ پانزدهم بعلت مخالفت با قرارداد گس - گلشائیان و در خلال انتخابات دورۀ شانزدهم با این که حایز اکثریت بودم باتفاق نمایندگان اقلیت دوره پانزدهم زندانی بود کارمندان زندان دخمه ای را که گویا حمام خیلی کوچکی بود نشان دادند و می گفتند: فرخی را در این مکان که دارای در آهنی بود و راه بجائی نداشت کشته اند. داخل مکان مزبور را نویسندۀ این سطور دیده بقدری تاریک و تنگ بود که حدی بر آن متصور نیست و در حقیقت مقتل فرخی همان است.

اما گزارش شهربانی درباره علت فوت فرخی: رئیس زندان طبق نامۀ شماره 17233 مورخه 1316/8/9 بادارۀ آگاهی چنین نوشته است:

«محمد فرخی فرزند ابراهیم در تاریخ 1318/7/25 بمرض مالاريا و نفریت فوت کرده است. راجع بدفن و مزار فرخی در سال 1325 که نگارنده بسمت معاون شهرداری تهران منصوب گردیده بود در یکی از شب های جمعه (1) برای بازدید گورستان مسگر آباد که در آن موقع محل دفن اموات بود

ص: 90


1- در این بازدید نصر رئیس برزن مربوطه که گورستان هم زیر نظر او بود حضور داشت.

رفت و مدتی وقت صرف شد تا محل قبر فرخی یافته و سنگی برایش تهیه شود متأسفانه چون در آن موقع این قبیل اشخاص را بنام مجهول الهویه دفن می نمودند شناخته نشد. با این کیفیت قبر فرخی تا این تاریخ هنوز معلوم نیست ولی مسلماً در گورستان مسگر آباد است.

توقیف وزیر مالیه

مخبر السلطنه که سمت ریاست هیئت دولت را داشته و نصرت الدوله وزیر مالیه اش بوده و هنگام دستگیری او حاضر و ناظر بوده در خاطرات و خطرات در این باره چنین نوشته است:

روضه خوانی که در وزارت جنگ پهلوی در قزاق خانه می شد از اول سلطنت در تکیه دولت می شود روز ها است و نه بآن طمطراق که در زمان ناصر الدین شاه می شد.

پس از اتمام مجلس جلو در تکیه طرف باغ قدری مکث می شد. روزی فرمودند به سید الشهداء خیلی ارادت دارم اما این اندازه گریه و زاری چه لزومی دارد؟ فروغی گفت: می شود کم کرد.

18 خرداد (10 محرم) باز درب تکیه جمع بودیم آلبوم هائی مشتمل بر عکس هائی از راه آهن جنوب رسیده بود. شاه سینه بسینۀ نصرت الدوله با بشاشت عکس ها را نشان می دادند و شرحی می فرمودند. بر حسب معمول تشریف بردند و ما بطرف درب شمس العماره راهی شدیم جلو پلۀ عمارت باد گیر افسری از نظمیه جلو آمد و نصرت الدوله را جلب کرد، تیمورتاش هم بی خبر بود متحیر ماندیم. راست گفته اند که خندۀ سلاطین نمودن دندان شیر است. علت رنجش شاه از نصرت الدوله باين غلظت معلوم نشد. حدس من این شد که باید ارتباط با صارم الدوله و قضایای فارس داشته باشد. از خواص پهلوی است که فکر او از وجنات او ظاهر نمی شود با این که خالی از عصبانیت نیست گاهی در چشم او حالی پیدا می شد کانّه حدقه تجسمی حاصل می کرد و دور می زد. من یک نوبت این طرز نگاه را از او دیده بودم در صورتی که

ص: 91

مقتضائی هم نبود.

چندی نصرت الدوله در نظمیه توقیف بود. آقای مستوفی وساطت کرد من بعرض رساندم فرمودند راه قانونی پید کنید. داور بموجب ماده 55 قانون مجازات پیشنهاد کرد در خانه خودش توقیف باشد به ورد آورد ملک خودش رفت.

در محاکمه پس از اخبار داور به مجلس 26 اسفند 12 فروردین 1309 محکوم به محرومیت از حقوق مدنی و چهار ماه حبس تادیبی پرداخت 5808 تومان غرامت سه برابر 1939 تومان مأخوذی از حاج علی آقا شد. داور بیر الملک را که ریاست تمیز داشت خواسته بود و با حضور نیمور تاش تأکید کرده بود که نصرت الدوله باید محکوم شود و الا همه محکومیم. در

عکس

فیروز میرزا نصرت الدولة

ص: 92

این دوره سیره اینست حتی برای وکلا مصونیت نیست ظاهراً حکمی که شده مکلفی نبود نیر الملک هم محکوم به استعفا شد و سید نصر اللّه تقوی صاحب قصیده غرا که در هجو احمد شاه گفته بود رئیس تمیز شد (قافیۀ پالان).»

در کتاب «اطلاعات در یک ربع قرن» در مورد توقیف و محاکمه نصرت الدوله (فیروز) چنین نوشته است:

«نصرت الدوله تحت تعقیب»

در جلسۀ 26 اسفند داور وزیر عدلیه لایحه ای بمجلس تقدیم کرد و بتصويب رسید از این قرار نظر باصل 25 و 69 و 70 قانون اساسی و نظر بقانون محاکمه وزراء و نظر به را پرت پارکه دیوان جزا وزارت عدلیه تقاضا می کند که آقای فیروز میرزا وزیر مالیه سابق بمناسبت ارتشاء واقع گردد.

خلاصۀ گزارش کاظم صدر دادستان این بود که در ضمن تعقیب دوسیۀ انبار غله اطلاع حاصل شد که اداره انبار غله در سال 1307 قراردادی با ارباب علی آقا یزدی منعقد نموده است باین مضمون که ارباب متعهد می شود پانصد خروار جنس از قراء و املاک حومه شهر تهران مطابق نرخ معينه باداره ارزاق بفروشد و در مقابل ادارۀ انبار سه هزار تومان نقداً بطور مساعده بمشار الیه پرداخته در حمل جنس نیز با و کمک نمایند - ادارۀ آگاهی درصدد جستجوی اصل قرارداد بر آمده و پس از تحقیقات از اداره انبار معلوم شد که اولاً قرارداد برای 250 خروار بوده و بعداً آن را پانصد خروار نموده ثانیاً قرارداد را محرمانه بسته اند ثالثاً آقای فیروز در ذیل آن دستور اجرا داده و تصویب نموده است.

باید متذکر شد که تعقیب و کشف این موضوع در زمان تصدی درگاهی بود روزی که سرتیپ درگاهی رئیس نظميه مأمور تعقیب نصرت الدوله فيروز شد روزی بود که شاه با وزیران خود در مجلس روضه خوانی تکیه دولت حضور یافته بود همه ساله در تکیۀ دولت از طرف شاه مجلس روضه منعقد می شد که بعداً متروک گردید. در یکی از روز های

ص: 93

تیر 1308 هنوز مجلس روضه تمام نشده بود که شاه درگاهی را که در مجلس روضه حاضر بود مأمور کرد نصرت الدوله وزیر مالیه را تحت نظر بگیرد - بین این دو نفر نقار شدیدی از سابق موجود بود علتش هم این بود که نصرت الدوله دست راست تیمورتاش بشمار می رفت و درگاهی خیلی میل داشت قدرت تیمورتاش را خرد کند باین جهت همین که این دستور از جانب شاه صادر گردید سرتیپ درگاهی فیروز را خواست و با و گفت تحت نظر من هستی بفرمائید در اتومبیل. این واقعه در آن روز بسیار عجیب و ناگهانی و مهم بود، فیروز ابتدا با بی اعتنائی موضوع را تلقی کرد بعد متوجه شد که خیر، راستی دیگر وزیر نیست و یک زندانی بیش نمی باشد. بسیار مضطرب شد و خود را در اختیار رئیس نظمیه گذاشت سپس رئیس نظمیه با بشاشت بسیار دست راست اتومبیل نشست و وزیر مالیه را که دومین شخص مهم روز محسوب می شد دست چپ خود قرار داد و او را بخانه اش برد و تحت نظرش قرار داد تا وقتی که محاکمه اش شروع گردید ولی چند ماه از این واقعه نگذشت که خود سرتیپ در گاه نیز بهمان سرنوشت دوچار شد و در دژبانی توقیف و بعد در خانه اش تحت نظر قرار گرفت.

ادعا نامۀ مدعی العموم ديوان تمیز

میرزا رضا خان نائینی پس از آن که تعقیب نصرت الدوله فیروز از مجلس شورای ملی بعدلیه احاله گردید و گزارش های واصله را رسیدگی نمود. ادعا نامه ای تنظیم کرد که طبق آن تقاضای مجازات شاهزاده فیروز را نمود و نوشت فیروز میرزا وزیر مالیۀ سابق مطابق اظهارات حسن آقا مهدوی فرزند و نماینده حاج امین الضرب برای این که املاک مشار الیه از طرف وزارت مالیه در برابر بدهی مرحوم امین الضرب بانک ایران توقیف شده بود از توقیف خارج شود و اشکال تراشی نکند بوسیلۀ ارباب علی آقا صابر یزدی معادل مبلغ 16 هزار تومان رشوه گرفته است از این قرار... الی آخر».

محل محاكمة نصرت الدوله در محکمۀ جنائی با حضور تماشاچی

ص: 94

ترتیب داده شد و هیئت محکمه مرکب از آقایان زیر بودند: نیر الملک هدایت - حاج سید نصر اللّه تقوی - وجدانی - محمد صادق بروجردی - میرزا طاهر تنکابنی - حاج شرف الملک - محمد رضا ایروانی - اسد اللّه ممقانی - ابو القاسم فروهر - مجید آهی - سلطان احمد راد. نصرت الدوله فیروز آقایان سید هاشم وکیل و میرزا رضا خان ملکی و حاج فتن الدوله را بسمت وکیل مدافع خود معرفی نمود و روز 5 اردیبهشت نصرت الدوله طبق اجازه وزارت عدلیه توقیف گردید و روز 9 اردیبهشت محاکمۀ علنی او شروع گردید. فیروز گرفتن رشوه و اظهارات مهدوی را تهمت و افترا و دسیسه و آنتریک دانست و حسن آقا مهدوی حرف های خود را تأیید نمود و محاکمه چند روز ادامه داشت تا منتهی به رأی شد، در این محاکمه سید هاشم وکیل و ملکی و خود نصرت الدوله دفاع مفصلی کردند فیروز میرزا فیروز از یک قسمت اتهامات مبری گردید و در قسمتی که در محکمه ثابت شد محکوم به محرومیت از حقوق اجتماعی و چهار ماه حبس تأدیبی و پرداخت مبلغ 5808 تومان سه برابر مبلغ 1936 دریافتی بعنوان غرامت گردید.

از مرحوم داود پیرنیا فرزند مشیر الدوله شنیدم که مشیر الدوله گفته بود: هنگامی که خبر محکومیت نصرت الدوله را شنید گفت: «من تمام مدافعات را با دقت خواندم متن ادعا نامه را هم خواندم ممکن است نصرت الدوله مرتکب جرائم سیاسی و جرائم دیگر هم شده باشد ولی طبق این ادعا نامه و مدافعاتی که شده نصرت الدوله محکوم نشد، بلکه عدلیه محکوم شده است».

نیز شنیدم هنگامی که رئیس محکمه طبق معمول اسم و رسم نصرت الدوله را سؤال می نماید فیروز در پاسخ این که شغل تان چیست؟ می گوید سیاست!

بامداد در جلد سوم کتاب شرح حال رجال ایران شرح مفصلی نوشته که قسمتی از آن چنین است:

«... نصرت الدوله در این محاکمه بسیار خوب حرف زد و شجاعانه

ص: 95

از خود دفاع کرد. تا جائی که با صدای بلند فریاد بر آورد و گفت: «حال مرا دزد کرده اند آن هم آفتابه دزد.»

نصرت الدوله نخستین وزیری است که در دورۀ مشروطیت بموجب قانون محاکمۀ وزیران محاکمه شد. علت توقیف و محاکمه نصرت الدوله را این طور گفتند که با صارم الدوله استاندار فارس در قضایای شورش ایلات آن سامان (1308 خ) ارتباط داشته است.

با این حال معلوم است که نصرت الدوله پس از محکومیت اوقات خود را ظاهراً به بی کاری می گذارند تا این که در مهر ماه 1315 خ دوباره دستگیر و در شهربانی زندانی گردید و در بهمن ماه همین سال از تهران به سمنان منتقل و در آن جا توقیف و سخت تحت نظر و مراقبت بود و بهیچ وجه حق مراوده و مکاتبه را نداشت و پس از یک سال زندانی کشیدن و با این حال بسر بردن با وضع بسیار فجیعی بوسیله مأمور بن شهربانی در 20 دی ماه 1316 خ در 48 سالگی در آن جا کشته شد...»

علت توقيف و تبعید این بار که سر انجام بهلاکتش منتهی گردید گفتند برای این بوده که در روزنامه های فرانسه مقالات تندی علیه حکومت ایران و سلطنت رضا شاه نوشته بودند شاه مقالات مزبور را از ناحیۀ نصرت الدوله و به تحریک او می دانست و بعضی ها گفتند که چون نصرت الدوله با خدمات ذی قیمتی که در مسئله قرار داد 1919 نسبت به امپراطوری انگلستان انجام داده و به آرزو هائی که داشت نرسیده بود و دیگران را در عوض او جلو انداخته بودند و بعداً خدماتش منظور نظر واقع نشد از این جهت از انگلیس ها بریده و بروس ها پیوسته بود (موضوع نزدیکی با روس ها را باید با قید احتیاط تلقی نمود و آن را جزو شایعات بی بی اساس دانست) در هر صورت امر به توقیف و تبعید و بالاخره هلاکتش داده شد.

نصرت الدوله را باید یکی از افراد برومند قاجاریه محسوب نمود، شاهزاده ای بود با هوش زیرک اما نه باندازه پدرش عاقل و مآل بین -

ص: 96

پشت هم انداز - ناراحت - خرّاج - تا اندازه ای بذال - ناطق - چیز نویس - تحصیل کرده و خیلی جاه طلب».

نقل از پروندۀ قتله نصرت الدوله در دادگاه دیوان کیفر

فیروز میرزا در 1315/7/24 خ. در تهران بازداشت و در 29 فروردین ماه 1316 طبق نامۀ شمارۀ 259/278 مورخ 1316/12/28 بسمنان فرستاده می شود.

سر پاس مختار در بازجوئی علت بازداشت او را علت بازداشت او را به دادگاه چنین توضیح داده است: «اعلی حضرت پادشاه وقت دستور داده بود اعمال فیروز تحت مراقبت باشد، معلوم شد که مشار الیه با کار دار سفارت فرانسه ملاقات کرده است.»

برای کشتن نصرت الدوله، به عليم الدوله طبیب زندان شهربانی مأموریت می دهند که بسمنان برود پس از ورود بسمنان نام برده از این عمل خودداری و زیر بار نمی رود و بتهران مراجعت می نماید ولی پس از ورود به تهران شهرت داده شد که به سکته قلبی مبتلا و فوت کرده است.

طبق پرونده دادگاه دیوان کیفر نصرت الدوله در 20 دی ماه 1316 مقتول گردیده است.

نصرت الدوله دو سه روز قبل از مرگ متوجه می شود که رفتار زندان بان ها و طرز برخورد آن ها با او تغییر کرده است. متوجه خطر می شود و بهر کیفیتی بوده از یکی از آن ها با قید سوگند پرسش می کند و بر او مسلم می گردد که بزودی مقتول خواهد شد. بنا بر این وصایائی می کند و مطالبی برای پدر و مادر و همسر و فرزندان می نویسد که قسمتی از آن وصایا چنین بوده است:

«... پدر عزیزم من می میرم بی گناه نسبت بمخلوق و برای دشمنی بی جهت از طرف آن ها و امّا نسبت بخالق آن چه در این مدت فکر و جستجو در خود کرده ام گناهی که قابل چنین کیفری باشد نیافته ام. پدر عزیزم 21 شوال 56 تاریخ 50 سالگی من بود، نیم قرن عمر؟... سبب مرگ یا نیستی

ص: 97

یا خرابی هیچ کس و هیچ عائله نشده ام... پدر عزیز از من راضی باشید قوی و متحمل بوده انشاء اللّه رشید خواهم مرد ...»

و در پشت عکس برای پسرش نوشته «... پسر نازنینم از فراق پدرت زیاد متأثر مباش ناموس طبیعت بر این است که باید پدر ها بروند و فرزندان بمانند...»

ناگفته نباید گذاشت که نصرت الدوله نبیرۀ دختری میرزا تقی خان امیر کبیر بوده است. باین ترتیب که عزت الدوله خواهر ناصر الدین شاه زوجه امیر کبیر بود و از امیر کبیر صاحب دو دختر می شود که یکی بعقد ازدواج مظفر الدین شاه و دیگری زوجهٔ فرمان فر بوده است که صاحب 4 فرزند ذکور بنام نصرت الدوله عباس میرزا سالار لشکر محمد ولی میرزا فرمان فرمائیان و سرلشکر محمد حسین میرزا فیروز می گردد.

نصرت الدوله از نظر کتاب آرزو

یک پایه حکومت مثلث در هم شکست

«حکومت مثلث که ریاست آن بدست وزیر دربار بود ظاهراً خود را بی رقیب دیده و خیال کرد که صیاد آزادی میدان را برای آن ها هموار کرده است این بود که هر یک مشغول تاخت و تاز شد.

اما کسی که بخیال مطلق العنانى سوقش داده بودند حاضر نبود عروسک پشت پرده بوده و دیگران بنام او فرمان فرمائی کنند گذشته از آن آقائی هم قابل تقسیم نبود.

روز دهم محرم سال بعد در یکی از جلسات هیئت وزراء هجوم اول بحکومت مثلث شروع و یکی از سه پایه شکسته و خرد شد. نصرت الدوله را که وزیر مالیه بود توقیف و محاکمۀ ساختگی او که بنایش را حکومت مثلث بدست خود ساخته بود شروع گردید.

ديوان تمیز هنوز قدری ایستادگی داشت که با نبودن اسناد صحيح چگونه حسب الامر حكم محکومیت متهم را بعد از ده ماه حبس خلاف قانون

ص: 98

بدهد، ولی وزیر عدلیه با مشورت رفیق دیگر خود تصمیم گرفت برای ابراز خدمت گزاری و ضمناً دفع شر از خود و وزیر دربار دوست صمیمی را قربانی کنند.

در مقابل تهدید و فشار و پیغامات صریح وزیر عدلیه دیوان تمیز نصرت الدوله را محکوم به چهار ماه حبس نمود.

از این تاریخ ببعد دیگر همه سعی داشتند خود را مقرب حضور کرده و بدین وسیله کیسه ها را پر نمایند اگر چه وجوهات آن بخون مردم بی گناه آلوده باشد.

كم كم صحبت مشروطیت فراموش می شد... شاگرد ارسطو هم بی کار نماند چندی بعد وزیر خارجه همین کابینۀ طولانی شد و مطالباتی را که دولت های قبل از مطلق العنانی از قبول آن سر باز زده بودند با خلوص نیت و یک مراسله تصدیق و بیست و دو کرور تومان بگردن دولت ایران گذاشت البته دلیل حسن خدمت خود را هم بعرض محکمه عالی می رساند! (1)

روز ها پیاپی هم می گذشت مردم در زیر فشار و بی داد گری فریاد می نمودند، کم کم صدای آن ها پست شد و بناله ضعیفی مبدل گردید آن ناله ها هم در پشت دیوار های ضخیم محبس تهران و قصر خفه می شد. »

عباس میرزا اسکندری در کتاب آرزو از صفحه 117 به بعد درباره نصرت الدوله چنین می نویسد:

یکی از مقتولین نامی

چنان چه قضات محترم ملاحظه خواهند فرمود یکی از مقتولین دست بیدادگری نصرت الدوله است و او خود یکی از عاملین موثر و جزو بازیگران حکومت کیف مایشائی شانزده ساله بود. بدواً مدعی العموم خلاصه ای از

ص: 99


1- دولت انگلستان مخارج پلیس جنوب و وجوهی که باستناد قرار داد 1919 نموده بود مطالبه می کرد و حکومت های مشیر الدوله و قوام السلطنه و مستوفی الممالک با پرداخت آن موافقت نکرد و طبق سند موجود در وزارت خارجه محمد علی فروغی آن را تصدیق کرد.

شرح زندگانی او باطلاع محکمه عالی می رساند.

نصرت الدوله، فیروز، پسر عبد الحسین میرزا فرمان فرما و نوادۀ عباس میرزا نایب السلطنه، از طرف ما در نوه مظفر الدین شاه و میرزا تقی خان امیر کبیر بود. هجده سالگی والی کرمان و بواسطه شدت و سختی با مردم در ابتدای مشروطیت نتوانست بحکمرانی ادامه دهد منفصل گردید، بعد ها بار و پا رفته بتحصيل حقوق اشتغال داشت و بعد از مراجعت از اروپا بمعاونت وزارت عدلیه منصوب گردید و در سنوات بعد کار های مختلف داشت تا در کابینه قرارداد (1919) (1) وزیر عدلیه شد.

در حقیقت زندگانی سیاسی او از اول جنگ بین المللی شروع گردیده است.

دو سال و نیم قبل از تشکیل حکومت مزبور بواسطۀ اختلافات طبقاتی و اثرات جنگ بین الملل گذشته، و در زمان حکومت سپه سالار و مستوفی الممالک جمعیت سرّی در تهران بنام «کمیتۀ مجازات» تشکیل شد و جمعی هم مورد تعرض کمیتۀ مزبور واقع گردیده بقتل رسیدند. مقصود قضاوت در عمل مؤسسین کمیته مجازات و اقداماتی که بنام کمیتۀ مزبور در تهران شد نمی باشد و بطور خلاصه گفته می شود در هیئت مزبور اشخاص وطن پرستی هم بود که مرتکب جرم و جنایت نشدند و بعد از توقیف و محاکمه محکمه عدلیه آن ها را تبرئه و آزاد نمود.

در زمان وزارت عدلیه نصرت الدوله اشخاص مزبور مجدداً توقيف، قسمتی اعدام و بعضی محکوم بحبس و برخی از تهران بسمنان تبعید و در آن جا بعنوان آن که می خواستند فرار نمایند بنا بر دستور مقتول گردیدند. این عمل بنظر مدعى العموم جرم مبینی بشمار می رود، اگر اشخاص مزبور محکوم بمرگ شده بودند یا این که حکم بغلط صادر شده باشد کشتن آن ها آن اندازه گناه نیست که

ص: 100


1- كابينه وثوق الدوله قرار داد 1919 را با دولت انگلیس بست. قرار داد مزبور بدولت انگلیس عملاً اجازۀ مداخله در مالیه و قشون را می داد.

کسی را بحق یا باطل محکوم بحبس نموده باشند و آن وقت در حبس او را به بهانه ای مقتول سازند.

از شگفتی های روزگار آن که در همین سمنان نصرت الدوله بدست و فرمان مأمورین حکومت مطلق العنانی مقتول گردید و اکنون مدعی العموم از قاتلين او بازجوئی می نماید!!!

قتل و تبعید این اشخاص و جمعی دیگر مقدمه تصمیمی بود که حکومت مزبور در سیاست خارجی اتخاذ کرد.

وزیر خارجه کابینه سابق مشاور الممالک که مخالف جدی نصرت الدوله و داعیۀ ریاست وزراء هم داشت از تهران بسمت نمایندگی در کنفرانس صلح بار و پا فرستاده شده بود که از شر او ایمن باشند. وزیر خارجه مزبور با نقشۀ عریض و طویلی که امپراطوری قدیم ایران از رود سند تا دجله و فرات را شامل بود همراه بر داشته با هیئتی که در معیت او بودند به کنفرانس صلح و رسای برد مشار الیه باتفاق میرزا حسین خان علاء (سابقاً معين الوزاره) تا پشت در اطاق کنفرانس بیشتر موفق نشدند خود را برسانند.

چرا دولت ایران که در معر که جنگ بین الملل رسماً شرکت نداشت می خواست بنای امپراطوری ساسانی را بگذارد و پایه تقاضا بر چه بود؟ کسی نفهمید و این اسرار تا کنون هم مکتوم و از موضوع بحث ما خارج است.

مشاور الممالک چون در کار خود فرصتی بدست مخالفین او آمد و از کار بکنار شد موفق نشد. نصرت الدوله وزیر خارجه جدید با مصاحبت هیئتی که شاگرد ارسطو جزو آن بود و پیشنهادات تازه ای که بروی پایه قرارداد 1919 گذاشته شده بود بار و پا رفت و مشار الیه در مدت این مسافرت با سمت

وزارت خارجه گاهی در فرانسه و زمانی در انگلستان بسر می برد و باستخدام صاحب منصبان انگلیسی برای وزارت جنگ و رئیس کل مالیه (ارمیتاژ اسمیت) و چند مستخدم جزء برای مالیه مبادرت نمود. (1)

ص: 101


1- بعد ها معاون همین ارمیتاژ اسمیت موسوم به بالفور کتابی راجع بقرار داد منتشر نمود و چگونگی انعقاد آن را مفصلاً شرح داد.

روابط احمد شاه با نصرت الدوله خوب نبود و راجع بقرارداد ایران و انگلیس مورخ 1919 بهیچ صورت نتوانست شاه را با خود موافق نماید، مدعی العموم در این موضوع اسناد مثبته متعددی دارد که یکی از آن ها را باطلاع قضات محترم می رساند.

بعد از آن که دولت ایران قرارداد 1919 را امضاء نمود سلطان احمد شاه از طرف دولت انگلستان رسماً دعوت گردید که بانگلستان مسافرت نماید.

وصف این مهمانی بسیار با شکوه و معروف تفصیل زیادی دارد و جزئیات آن از گنجایش در ادعا نامه بیشتر است.

مدعی العموم اطلاع دارد در مسافرت از پاریس بلندن روابط بین شاه و وزیر خارجه تیره تر و اختلاف آن ها بمنت ها درجه شدت رسید.

بعد از ورود او بلندن در شب مهمانی در عمارت بوکینگام پالاس وقتى نصرت الدوله متن نطقی را که باید در جواب خطابه پادشاه انگلستان قرائت نماید با و داد شاه را فوق العاده متغیر نمود.

شاه جداً استنکاف کرد و گفت من نمی توانم چنین نطقی بنمایم و قراردادی را که هنوز مجلس من تصویب نکرده است تصدیق کنم.

آن چه نصرت الدوله با و اصرار کرد بنتیجه نرسید وزیر خارجه ناصر الملک را که در لندن بود و آن شب هم در معیت شاه به مهمانی دعوت داشت بکمک خود آورد نصایح ناصر الملک نایب السلطنه قدیم ایران که استاد و راهنمای شاه بود نتوانست در این تصمیم خللی وارد آورد.

سلطان احمد شاه صریحاً اعلام نمود که من این قرارداد را مطابق مصالح دولت ایران و دولت انگلستان که دوست قدیم ایران است نمی دانم و این قرارداد بدوستی دولتین لطمه خواهد زد و گذشته از این ها پادشاه مشروطه نمی تواند بدون نظر مجلس شورای ملی بیان و اظهاری راجع بقراردادی بنماید آن هم مربوط بسیاست خارجی مملکت. قانون اساسی بپادشاه ایران چنین

ص: 102

حقی را نداده است.

سابقاً میان وزیر خارجه و شاه بهم خورده بود ولی دیگر رشته بکلی پاره گردید.

نصرت الدوله بشاه گفت شما برای همین موضوع دعوت شده اید و وزیر خارجه انگلستان لورد کورزن بهیچ صورت حاضر نیست متن نطق سلطنتی را تغییر دهد.

شاه متغیرانه در اطاق را بوزیر خارجه نشان داده و گفت خارج شود ولی وزیر خارجه نمی توانست تسلیم ارادۀ پادشاه شده و نتیجه تمام زحماتی که حکومت قرارداد در انعقاد این پیمان بکار برده از میان ببرد، با کمک خانوادۀ سلطنتی و همراهان شاه باز بنای اصرار را گذاشت ولی جواب همیشه یکسان بود.

ناصر الملک هم بکمک وزیر خارجه مجدداً بشاه نصیحت کرد که علیه خود و خانواده خود اقدام می کند و او را تحذیر نمود ولی نتیجه بیشتری نگرفت.

بالاخره شاه گفت برای حضور در مجلس مهمانی بیش از بیست دقیقه نمانده و اگر وقت مرا باین صحبت ها تلف نمائید من اصلاً نمی توانم سر میز حاضر بشوم، مطلب همانست که گفته ام بروید و مرا تنها بگذارید.

این حرف آخری شاه وزیر خارجه را مأیوس و متنبه نمود و با کمال اوقات تلخی رفت.

شاید از نظر شخص شاه و خانواده سلطنت اصرار نصرت الدوله مفيد بود اما از نظر ایران و انگلستان این قرارداد قطعاً مضر و نگرانی مردم ایران از آن بی نهایت بود. بزودی سیاست مداران بریتانیا باین اشتباه پی برده و قرارداد 1919 را که هنوز ساخته نشده بود در مهمانی معروف به شب دوغ در قصر گلستان تهران بدست سید ضیاء الدین که رئيس الوزراء شده بود پاره کرده بکنار انداختند و در همان موقع مردم آگاه دانستند که انگلستان تصمیم بتغییر

ص: 103

سیاست خود در ایران گرفته است.

در سر میز شام خانواده سلطنتی و مؤدب انگلستان که همیشه معروف به مهمان نوازی بوده اند از مهمان تاجدار خود بی نهایت احترام و تجلیل نمودند.

هیئت نمایندگان خارجه مقیم لندن عموماً حضور داشتند، ژرژ پنجم پادشاه اسبق انگلستان برخاسته و نطق مفصلی مبنی بر روابط صمیمانه ایران و بریتانیا در مدت یک قرن و نیم و سوابق خانوادۀ و یندروز و قاجاریه و مخصوصاً مسافرت های ناصر الدین شاه بانگلستان را تذکر داد و گفت دولت امپراطوری بریتانیا یقین دارد که در آسمان مودت بین این دو مملکت و خانوادگان تاج داران هیچ وقت لکه ابر کدورتی پیدا نخواهد شد و بهمین نظر نمایندگان دولتین برای تشیید این روابط نیکو قرار دادی اخیراً در تهران امضاء نموده اند و مسلم است که در اجرای آن منافع و استقلال تام ایران ملحوظ و نصب العین خاطر بوده و برای بقای سلامت پادشاه ایران و سعادت ملت قدیم تاریخی ایران جام خود را نوشید.

سلطان احمد شاه در جواب پادشاه انگلستان چنین گفت:

چنان چه آن اعلی حضرت و میزبان تاج دار فرمودند روابط انگلستان و ایران قدیمی و همیشه بر روی اصول دوستی متکی و پایدار بوده است و خاندان سلطنتی این دو مملکت همواره برای بقای آن از هیچ نوع مساعی فرو گذاری ننموده اند، مخصوصاً در مسافرت جد اعلای من ناصر الدین شاه بانگلستان در زمان علیا حضرت ویکتوریا ملکه محبوب انگلستان این روابط حسنه تأیید گردید و اکنون هم بی نهایت شاد و مفتخرم که بر روی همان اصول و عقیده بر سیره اجدادی خود بحفظ آن نیات و تشیید مناسبات بین دولتین از هیچ نوع منظوری کوتاهی نکرده و امیدوارم این حسن روابط برای همیشه باقی و پایدار بماند و جام خود را برای سعادت ملت انگلیس و سلامت امپراطور و خانواده محبوب او نوشید».

ص: 104

از قرارداد حرفی نگفت صدای هم همه هیئت نمایندگان سیاسی آرامش این میز تاریخی را چند ثانیه بهم زد.

مدعى العموم متن قرارداد را باطلاع محکمه عالی می رساند. آقایان قضات و هیئت منصفه تصدیق می نمایند که سلطان احمد شاه نمی توانست چنین قرارداد را تأیید نماید. (1)

علت گرفتاری و قتل نصرت الدوله

هنگامی که در سال 1330 برای خلع ید بخوزستان رفته بودم نامه ای از سرهنگ تورج امین افسر شهربانی کل از تهران بدستم رسید که ضمن دادن اطلاعاتی دربارۀ عوامل انگلیس ها (2) در خوزستان یک صفحه هم از مجلهٔ خواندنی ها ضمیمه آن بود که شاید علت واقعی بر کناری و محاکمه و قتل نصرت الدوله را تا حدی روشن نماید.

باید توضیح داده شود که مجلۀ خواندنی ها در سال یازدهم شمارۀ 83 مورخ 18 خرداد مقالهٔ مزبور را از روزنامۀ «عصر» بدون آن که نویسنده را معرفی کرده باشد نقل نموده است. ولی در نامه ای که سرهنگ تورج امین به نگارنده نوشته و با حواشی که با خط خود در اطراف صفحۀ مجلۀ مزبور نوشته است نویسنده مقاله خود سرهنگ تورج امین بوده که آن موقع نمی خواسته نامش در زیر مقاله ذکر شود.

اینک عین مقاله سرهنگ تورج امین در زیر نقل می گردد:

ص: 105


1- متن قرارداد نهم اوت 1919 میلادی در جلد اول این دوره تاریخ و کتاب زندگانی سلطان احمد شاه باضمائم محرمانه و غیر محرمانه آن نقل گردیده است و دیگر نیازی بذکر آن نیست و نیز جریان مهمانی انگلیس از احمد شاه بطور کامل و مفصل همان طور که از زبان دکتر لقمان الدوله و شاهزاده نصرت السلطنه عموی احمد شاه شنیده ام و هر دو نفر فوق الذکر در این مهمانی جز و مدعوین بوده و حضور داشتند در کتاب احمد شاه نقل گردیده است. معهذا در این جا هم از کتاب آرزو که از کتاب آرزو که مختصر اشاره ای نموده بشکل روایت دیگر که در کلیات آن اختلافی نیست نقل می نماید تا مؤید مطالب قبلی باشد.
2- این نامه و حواشی صفحۀ مجله خواندنی ها در جلد سوم کتاب سیاه «خلع ید» عیناً بچاپ رسیده است.

«رئیس اطلاعات شرکت نفت و نصرت الدوله»

چگونه این انگلیسی بعد از بیست سال انتقام خود را از وزیر دارائی ایران گرفت.

خوانندۀ عزیز قطعاً باسم باسم ماژور و کلنل و بالاخره «آندروود» تاجر که فعلاً در شهر تهران مشغول بازرگانی است ضمن بررسی حوادث اخیر نفت برخورده است، بطوری که مشهود است این مرد دستگاه سری و جاسوسی انگلیس را در ایران اداره می کرده و آن جیکاک معروف و سایر عمال زیر دست این مرد کار کشته شده اند.

در هر حال برای این که بگوشه ای از تاریخ پی ببریم و واضح تر بدانیم که انگلیس ها چگونه در کشور ما یا همه را تحت تأثیر قرار داده و یا مخالفین خود را از بین می بردند چندین سال به عقب بر می گردیم.

نصرت الدوله وزیر دارائی است و با اقتدار هر چه تمام تر زمام امور دارائی و مالیهٔ کشور را بدست دارد.

کلنل آندروود فعلی در گوشهٔ تهران مشغول تجارت است در آن موقع ماژور (سرگرد) است که ریاست بندر بصره را بعهده دارد و با قدرت عجیبی منطقة شط العرب را اداره می کند.

در یکی از روز های زمستان نصرت الدوله وزیر دارائی بعنوان سرکشی به بنادر جنوب وارد خرمشهر می گردد و شرکت نفت یک کشتی لوکس و تمیز شط پیما در اختیار ایشان می گذارد که همه جا را خوب بازدید نماید کشتی در خلیج دور زده و بتمام قسمت ها سرکشی کرده و بخرمشهر مراجعت می کند و در ساحل ایران بتأسیساتی که تحت نظر (ماژور اندر وود ) اداره می شد بر می خورد و از این که رئیس انگلیسی پرت بصره ره یک چنین جرأتی کرده و در ساحل ایران برای خود سازمانی داده و همه را مرعوب خود ساخته است سخت عصبانی شده و بشاهزاده نوبان رئیس گمرک خرمشهر دستور می دهد که تشکیلات اندروود را توی شط بریزند. در این هنگام سپهبد آق اولی استاندار نظامی خوزستان بود سرتیپ مختاری رئیس شهربانی بوده و

ص: 106

سرهنگ تورج امین هم فرمانده پادگان شط العرب بوده است.

رئیس گمرک در مقابل دستور وزیر دارائی کمی دچار بهت شده و تمجمج می کند. وزیر دارائی فوراً به قضیه پی برده برئیس شهربانی خرمشهر دستور اجرای امر می دهد ولی رئیس شهربانی کمی خود را متزلزل و ترسون شان می دهد.

بالاخره وزیر با حالت عصبانی فرمانده پادگان شط العرب سرهنگ تورج امین را احضار و دستور می دهد که بساط (ماژور اندروود) را توی شط بریزد. تورج امین فوراً باجرای امر اقدام و مراتب را به اهواز و شیراز که مرکز استانداری و فرماندهی لشکر بوده تلگرافاً گزارش می دهد. چهار ساعت بعد از ستاد ارتش جواب می دهند که موضوع بشر فعرض همایونی رسید فرمودند: وزیر دارائی اختیار تام دارد هر دستوری دادند با گرفتن امضاء و مدرک کتبی باید

فوراً اجرا شود. با این ترتیب بساط (ماژور اندروود) از ساحل ایران بشط ریخته می شود ولی همین عنصر مشکوک و خطرناک چند سال بعد با درجه کلنلی ریاست اداره اطلاعات شرکت نفت را عهده دار شده شروع به انجام نقشه های مرموز خود می کند و بطوری که گفته می شود بین نابودی نصرت الدوله با طرز فجیع و دسیسه بازی های اندروود یک ارتباط عجیبی وجود دارد و اگر این موضوع درست باشد باید بقدرت صبر و حوصله و پاپوش دوزی عوامل انگلیسی آفرین گفت که یک چنان پیش آمدی را سالیان دراز بعد بشکل مدهشی تلافی می کنند.» (عصر)

اگر چنین باشد پس از او مدرس هم انتقام مخالفت با قرارداد نهم اوت 1919 و مبارزه با حکومت تمرکز قدرت که ساخت انگلستان بوده گرفته و او را با آن وضع فجیع بقتل رسانیده اند.

در خاتمۀ این بحث باید متذکر شد که علت دیگر گرفتاری نصرت الدوله مربوط به نامزد بودن وی برای انجام کودتای 1299 بوده که با

ص: 107

لود کرزن وزیر خارجه انگلیس در لندن بتوافق رسیده بودند که در جلد اول این دوره تاریخ بحث شده است و چون سید ضیاء الدین موفق به کودتا شده و نصرت الدوله را بزندان افکند پس از خلاصی از زندان بمخالفت جدی با انگلیس ها برخاسته است و برخلاف گذشته خود که از عوامل مؤثر انگلیس ها بوده به دشمنی با آن ها کمر بسته است.

دنیس رایت در کتاب خود بنام انگلیس ها در میان ایرانیان در این موضوع چنین نوشته است:

«... فیروز میرزا وزیر سابق امور خارجه که زمانی با کرزن مذاکره کرده بود و بعد ها بهمان اندازه که قبلاً دوست دار بریتانیا بود دشمن بریتانیا از آب در آمده بود بود، هم صدا با عده ای دیگر کودتا را توطئه انگلستان دانست و محکوم کرد...»

زلزله شدید شیروان و گیفان

در نیمه اردیبهشت 1308 زلزلۀ بسیار شدیدی در ایالت خراسان در منطقۀ شیروان و قوچان و «گی فان» و بجنورد و باج گیران و اطراف بوقوع پیوست که چندین قصبه و قریه را منهدم و صد ها نفر زیر آوار مانده و عدۀ زیادی مقتول و مجروح بجای گذاشت.

در آن موقع سید حسن تقی زاده والی خراسان بود بمنطقۀ زلزله زده رفته چنین گزارش داد که روزنامه اطلاعات درج نموده بود:

«ظهر بشیروان رسیدم از قوچان باین طرف تمام آبادی ها خراب شده هر چند باین نقطه نزدیک تر می شوم بد تر است از بعضی قراء اتری نمانده مردمی که زنده مانده اند گرسنه زیر آسمانند شهر شیروان تمام خراب شده مردم در صحرا می خوابند. صد خروار گندم بین مستمند ترین مردم تقسیم کردم و بدو قریۀ دیگر مقداری پول و 20 خروار گندم برای سدّ جوع دادم، اطبا مجروحين را معاینه و زخم بندی می کنند اما معاونت های فوری لازم است خسارات بسیار می باشد.»

ص: 108

قطع رابطه با فرانسه

یکی از نقاط ضعف پهلوی این بود که در برابر انتقاد جراید خارج از کشور و حمله مطبوعات بی طاقت بود و او نمی توانست باور کند که در خارج جراید سانسور بردار نیستند و دولت ها در جلوگیری از مطالبی که روزنامه ها می نویسند نمی توانند دخالت نمایند و مانند ایران نوشت جات آن ها را سانسور نمایند. در اوایل سال 1308 در جراید فرانسه مطالبی علیه پهلوی منشتر گردید. اصولاً در هر گوشۀ جهان اگر مطلبی یا مقاله ای علیه ایران و شاه نوشته می شد فوراً ترجمۀ آن بنظر پهلوی می رسید سخت آشفته می شد و دستور می داد تا محرک و مسبب اصلی را شناسائی نمایند و چه بسیار وزرای مختار در اثر این گونه مقالات و مطالب در جراید کشوری که آن ها نمایندگی ایران را داشتند معزول و احضار و یا توبیخ گردیدند.

بر سر این کار بین فرانسه و ایران رابطۀ سیاسی قطع گردید، یعنی پهلوی در برابر حملاتی که در جراید فرانسه با و شده بود جبران آن را از دولت فرانسه خواستار گردید و چون دولت فرانسه نمی توانست جبران نماید پهلوی گفت من با کشوری که دعوی دوستی می کند و روش خصومت اتخاذ می نماید حاضر نیستم رابطه سیاسی داشته باشم و مدتی رابطه قطع گردید تا این که هیئتی از طرف دولت فرانسه بایران آمد و با شاه ملاقات کردند و رسماً عذر خواهی نمودند از آن پس باب مناسبات سیاسی باز شد و نمایندۀ ایران بپاریس عزیمت نمود.

عهد نامۀ مودت بین مملکت ایران و مملکت حجاز و نجد و ملحقات آن

«اعلی حضرت همایونی شاهنشاه ایران از یک طرف و اعلی حضرت پادشاه حجاز و نجد و ملحقات آن از طرف دیگر.

نظر باین که به تأسیس روابط و دادیه بین مملکتین و تشیید مبانی آن مایل می باشند و معتقدند که ایجاد مناسبات مذکوره موجب پیشرفت و باعث

ص: 109

رفاه و آسایش ملتین است با نعقاد عهد نامۀ مودت تصمیم نموده و برای این مقصود اختیار داران خود را معین نمودند.

اعلی حضرت همایون شاهنشاه ایران:

جناب اشرف حاج مهدی قلی خان هدايت رئيس الوزراء.

اعلی حضرت پادشاه حجاز و نجد و ملحقات آن:

شيخ عبد اللّه الفضل و شیخ محمد عبد الرواف.

اختیار داران فوق پس از ارائه اعتبار نامه های خود که مطابق قاعده بود در مواد ذیل موافقت حاصل نمودند:

مادۀ اول - بین مملکت شاهنشاهی ایران و مملکت حجاز و نجد و ملحقات آن بین دولتين صلح خلل ناپذیر و دوستی صمیمانه دائمی برقرار خواهد بود و طرفین معظمین متعاهدین تمام مساعی خود را در ادامه و استحکام روابط مزبور مبذول خواهند داشت.

مادۀ دوم - نظر باین که طرفین معظمین متعاهدین مایل هستند و حق دارند که وزرای مختار و قونسول های خود را به ممالک یک دیگر اعزام نمایند لهذا موافقت نمودند که با نمایندگان هر یک از طرفین متعاهدین در مملکت طرف متعاهد دیگر بشرط معاملۀ متقابله بر طبق قواعد و مرسوم حقوق عمومی بین المللی رفتار نمایند.

مادۀ سوم - هر یک از طرفین معظمین متعاهدین متعهد می شوند که اتباع طرف متعاهد دیگر را در مملکت خود از جمیع حقوق و مزایائی که اتباع دولت كاملة الوداد از آن بهره مند می گردند برخوردار سازند. حکومت اعلی حضرت پادشاه حجاز و نجد و ملحقات آن متعهد می گردد که نسبت به حجاج ایرانی از هر حیث مثل سایر حجاجی که به بیت اللّه الحرام می روند معامله و رفتار نموده و اجازه ندهند که نسبت به حجاج ایرانی در ادای مناسک حج و فرایض دینی آن ها هیچ گونه مشکلاتی ایجاد شود و نیز تعهد می نمایند که وسائل امنیت و آسایش و اطمینان آن ها را فراهم نماید.

ص: 110

مادۀ چهارم - طرفين معظمين متعاهدين مایل هستند که در موقع مناسب به تکمیل مذاکرات و عقد قرارداد های سیاسی و تجارتی و اقتصادی و غیره اقدام نمایند.

مادۀ پنجم - این عهد نامه در ین عهد نامد در چهار نسخه به ارسی چهار نسخه بفارسی و عربی با مضاء رسیده و متن فارسی و عربی هر دو دارای اعتبار واحد خواهد بود. طهران بتاريخ دوم شهريور 1308 مطابق 16 ربيع الأول 1348

محل امضاء مهدی قلى

محل امضاء عبد اللّه الفضل محل محمد عبد الرّواف

محل مهر مهدی قلى

محل مهر نمایندگی حجاز و نجد و ملحقات

عکس

ولی عهد حجاز و نجد در ایران

اطلاعات در یک ربع قرن درباره ایجاد روابط بین ایران و سعودی چنین می نویسد:

«ایران و کشور سعودی رابطه سیاسی برقرار نمودند

دولت مایل بود با کشور سعودی رابطه سیاسی برقرار نماید لذا به

ص: 111

عين الممالک بسمت نمایندۀ ایران مأموریت داد که بکشور سعودی مسافرت نماید و میل قلبی ایران را بدوستی با ابن سعود و کشور حجاز ابلاغ نماید. بلافاصله سلطان سعودی نمایندگانی انتخاب کرد و بایران اعزام داشت. این نمایندگان روز 21 مرداد 1308 حضور شاه رسیده نامۀ ابن سعود را تسلیم و تقاضای افتتاح روابط دوستانه نمودند. این اولین قدمی بود که برای ایجاد ارتباط بین دو کشور ایران و سعودی برداشته شد و میسیون سعودی با گرمی پذیرائی شدند. اعضای میسیون عبارت بودند از شیخ عبد اللّه الفضل فرزند دوم سلطان عبد العظیم نایب السلطنه، شیخ محمد عبد الرئوف و سعید افندی این عده در عمارت ابیض کاخ گلستان پذیرائی شدند.

در تعقیب این مراسم دولت ایران دستور داد که دولت حجاز از همان روز برسمیت شناخته شود و مراتب را بمقامات مربوطه اطلاع دهند.

عريضۀ تجار راجع بكشور سعودی

در تعقیب شناسائی کشور سعودی و ایجاد باب دوستی جمعی از تجار نامه ای به پهلوی نوشتند حالا که بین ایران و کشور سعودی روابط سیاسی برقرار شده از دولت سعودی خواسته شود که اولاً دولت حجاز اجازه تعمیر بقاع ائمه بقیع و قبور صحابه را در مدینه و مقابر در مکه معظمه را بدهند ثانیاً آزادی مذهب جعفری را چنان چه مذاهب اربعه آزاد هستند بدهند. ثالثاً يك نفر امیر الحاج را در موقع حج از طرف دولت ایران برسمیت بشناسند دولت ایران هم انجام هر سه تقاضا های مزبور را درخواست نمود ولی از قرار فقط امیر الحاج را قبول کردند.

بر اثر توسعۀ مناسبات سیاسی و دوستی از امیر فیصل نایب السلطنه حجاز بایران دعوت بعمل آمد. نام برده روز هشتم تیر ماه 1311 وارد تهران شد و شش روز مهمان رسمی بود و از او و همراهانش پذیرائی گرمی بعمل آمد و روز 14 تیر ماه تهران را ترک گفت.

مخبر السلطنه که در این موقع رئيس الوزراء بوده در خاطرات و

ص: 112

خطرات دربارۀ مسافرت اول میسیون حجاز و ایجاد روابط چنین نوشته است:

میسیون حجاز

پس از جنگ بین الملل، عبد العزیز بن سعود وهابی در نجد و حجاز لوای استقلال بر افراشت شیخ ابو الفضل پسر شیخ عبد العزيز باتفاق شيخ محمد رئوف و سعید افندی برای معرفی گردش در اروپا نمودند و از روسیه به ایران آمدند پذیرائی و تجلیل بسزا از ایشان شد در عمارت ابیض در گلستان منزل برای ایشان معین شد من جمله شبی در دروس پذیرائی شدند (1) .

شیخ عبد الفضل فرزند دوم سلطان عبد العزيز نایب السلطنه است و ضمناً وزير خارجه در نتیجۀ این مسافرت دولت نجد و حجاز شناخته شد.

زندان قصر

در زمان ریاست سوئدی ها در شهربانی (نظمیه) که مرکز آن در میدان توپ خانه بود (محل فعلی اداره راهنمائی و رانندگی - در جنوب غربی میدان) و زندان نظمیه هم در همان اداره کل شهربانی مرکب از دو سه اطاقک کوچک (سلول) که بحبس نمرۀ یک معروف بود و چند اطاق زیر زمین برای زندانیان دیگر که بطور دسته جمعی زندانی می شدند منحصر می گردید و دیگر محل بیشتری وجود نداشت. با ایجاد حکومت دیکتاتوری دیگر این محل کافی نبود و بایستی زندان وسیعی در نظر گرفته شود. بنا بر این درگاهی رئیس نظمیه محل وسیعی را برای ساختمان زندان درخواست نمود. محلی که برای ساختمان در نظر گرفته شد قصر قاجار که از ابنیه سلاطین قاجار و جزء ادارۀ بيوتات سلطنتی و دارای ابنیه قدیمی و تاریخی بود بشهربانی واگذار گردید تا هم اثری از ابنیۀ تاریخی قاجاریه از بین رفته باشد و هم محل وسیعی برای زندان بوجود آورند مدتی طول کشید تا زندان ساخته شد.

ص: 113


1- دروس خانه مخبر السلطنه بوده است.

روز 11 آذر ماه 1308 درگاهی شاه را برای افتتاح بزندان جديد التأسيس قصر قاجار دعوت نمود. این محبس دارای 192 اطاق می باشد و گنجایش 800 نفر زندانی را دارد و 96 اطاق آن پنج نفری و بقیه یک نفری (سلول مجرد) است در قسمت بیمارستان هم 6 اطاق شش نفری و 6 اطاق یک نفری دارد و دارای باغ و حمام و لوازم دیگری می باشد. در این زندان محل هائی هم برای کار های صنعتی از جمله قالی بافی و نجاری و صنایع یدی دیگر ساخته شده که محبوسین بتوانند ایام حبس با کار را در آن جا مشغول باشند.

روزی که شاه بهمراهی درگاهی سلول ها و قسمت های دیگر را بازدید می کرد چند نفر از وزیران هم همراه پهلوی بودند من جمله تیمورتاش- سردار اسعد که هیچ نمی دانستند روزی خود آن ها در آن سلول ها گرفتار خواهند شد.

دو روز بعد هم از سفرا و وزرای مختار از طرف رئیس نظمیه دعوت بعمل آمد تا زندان قصر را بازدید کنند که ببینند ایران محبس مدرن دارد.

چه خوش گفته فرخی یزدی:

لایق شاه بود قصر نه هر زندانی *** حاکم جامعه گر ملت و قانون باشد

عذر تقصیر چنین خواهد و گوید مأمور *** کا این جنایت حسب الامر همایون باشد

ژان گونتر دربارهٔ زندان قصر و کشتار در آن چنین نوشته است:

«در نزدیکی تهران دژی است که سابقاً محل سکونت خاندان قاجار

بود اکنون زندان سیاسی است. زندانیان سیاسی در ایران محاکمه نمی شوند و لازمه محکومیت جزم و بزه نیست و چنان چه مرگ آن ها حتمی تشخیص داده شود، ضرورت ندارد تیر باران یا اعدام گردند بلکه روش مسموم نمودن خاصی که مطرودین و زندانیان سیاسی آن را «مایه کوبی پهلوی» می نامند کافی است که این عمل را انجام دهد و یا انداختن یک حب زهر در فنجان قهوه در يك روز بسیار زیبا و روشن متهم تا ابد در زیر خاک بسر خواهد برد و دیگر چنین روز زیبا و روشنی برایش تکرار نخواهد گردید.

ص: 114

در این وقت روزنامه نگاران مجازند مرگ متهم را در اثر «حملهٔ قلبی» اعلام نمایند.

روزنامۀ آرزو دربارۀ ساختمان زندان قصر و افتتاح آن مطلبی نوشته که مجله خواندنی ها هم آن را در شمارۀ 104 سال هفتم مورخ 27 مرداد 1328 نقل نموده است. از لحاظ این که مطلبی دربارۀ مغضوب واقع شدن درگاهی است در زیر نقل می گردد:

«هنگامی که سرتیپ در گاهی ساختمان زندان قصر را بپایان رسانید از شاه تقاضا کرد که از محل زندان جدید بازدید کند.

شب آن روز شاه خواب دیده بود که در مسیرش چاهی حفر کرده و سر آن را پوشانده اند و وقتی که نزدیک چاه می رسد دور خیزی کرده از روی آن می پرد. البته شاه به خواب معتقد نبود ولی هرگز نمی توان انکار کرد که در خواب تأثیر و راز عجيبي نهفته است...

شاه آن روز خسته و عصبانی بنظر می رسید، تیمورتاش پشت سر یک قدم عقب تر بود و عده ای از رجال و معاریف و سران سپاه نیز همراه شاه بودند.

سرتیپ درگاهی هم پیاپی دربارۀ ساختمان های جدید توضیح می داد، اطاق ها و کریدور ها و سلول ها یکی پس از دیگری بازدید شد.

سرتیپ درگاهی دویده در بند آهنین را باز کرد، تا این که خواست شاه پا در درون در بند آهنین زندان بگذارد یک مرتبه تیمورتاش که موقعی مناسب تر از آن نمی دانست به شاه نزدیک شده آهسته گفت:

این سرتیپ درگاهی مورد اعتماد نیست. این مرد ممکن است که جنایت کند. هم اکنون که اعلی حضرت و معاریف و سران سپاه وارد این بند می شوند اگر درگاهی با یک حرکت سریع در دربند را ببندد چه خواهد شد و چگونه ممکنست این در را باز کرد...

اساساً اصراری که برای ورود بدرون دربند دارد خود بهترین دلیل

ص: 115

این است که خیالی در مغز خود پرورانده است، بنده صلاح نمی دانم وارد دربند شوید.

گویا شاه بیاد خواب دیشب افتاده یک باره پا را کشیده و از نزدیکی در بند دور شد... در این هنگام شاه نگاهی به درگاهی کرد نگاه خشمگین و نگاه تیمورتاش مظفرانه بود. نکته جالب توجه این جاست که رنگ چهرۀ در گاهی نیز پریده بود ...»

سرتیپ درگاهی زندانی شد

در کتاب «اطلاعات در یک ربع قرن» دربارۀ زندانی شدن درگاهی چنین نوشته است: «از مراسم گشایش زندان قصر قاجار دو روز بیشتر نگذشت که بر حسب دستور شاه رئیس تشکیلات نظمیه (درگاهی) و منشی باشی معاون ادارۀ نظمیه و برهان رئیس یکی از شعب تأمينات و احتشام عضو ادارۀ نظمیه در اداره دژ بانی توقیف گردیدند و سرتیپ صادق خان کو پال (سالار نظام) بریاست نظمیه منسوب شد. درگاهی روز آئین گشایش زندان چشم زهری به بعضی وزیران می رفت ولی خود زود تر گرفتار شد.

درگاهی مدتی در دژبان توقیف بود و بعد تحت نظر قرار گرفت و در منزل بسر برد و بعد ها آزاد بود ولی دیگر بشغلی گماشته نشد.

درگاهی بعد از کودتا رئیس نظمیه شد (1) تا 13 آذر 1308 که زندانی و بعد از شخص شاه اولین قدرت کشور بشمار می رفت و با وزیر دربار که هم بعد از شاه قدرت اول را می خواست داشته باشد در کشمکش بودند و همین کشمکش بین تیمورتاش و رئیس نظمیه های وقت که دو مرکز قدرت بودند آن قدر دامنه پیدا کرد تا منتهی بسقوط وزیر دربار گردید یعنی پلیس کار خود را کرد و شاه را بوزیر در بارش سخت بدبین و ظنین ساخت و این موقعی بود که امیر لشکر آیرم در رأس نظمیه بود که او هم می خواست قدرت اول را در

ص: 116


1- در دوره ریاست وزرائی سردار سپه که بخدمت سوئدی ها خاتمه داده شد.

دست داشته باشد. اما سرتیپ کو پال چنین نبود و نظمیه بعد از درگاهی وضع آرام و عادی بخود گرفت.»

در کتاب آروز تألیف عباس میرزا اسکندری مدیر روزنامۀ سیاست که با مدرس همکاری داشته و از مخالفین رژیم پهلوی بوده درباره برکناری درگاهی چنین نوشته است:

«... این سه نفر (محمد درگاهی، محمد حسین آیرم، رکن الدین مختاری) هر یک در تمام مملکت دعوی خدائی می کردند، یکی بعد از دیگری با خون مردم باده نوشی نمودند و برای بقای خود وسائلی تعبیه کرده و هر روز مردم منتظر پیش آمد ناگواری برای خود و دیگران بودند.

تزلزل و رعب مردم از عدم امنیت قضائی به نهایت رسیده بود، دوسیه سازی شهربانی روز بروز توسعه پیدا می کرد دستجات دزد مسلح ظاهراً در شوارع از میان رفته ولی به ناامنی و سیاه روزی مرکزیت داده شده بود.

آن چه را سارق مسلح در یک محل در شب تار انجام می داد و تجاوز و تخطی بمال مردم می کرد عملاً بوسیلۀ حکومت لجام گسیخته در روز روشن انجام می شد که مرام آن خود سری و اراده شخصی بود. پیش آمدی موجب سقوط رئیس شهربانی (محمد درگاهی) گردید و شرح آن بقرار ذیل است:

رئیس نظمیه از مکنون آقای خود خبر داشت و شاید با او هم صحبتی شده بود که بقایای حکومت مثلث (تیمورتاش- نصرت الدوله داور) بزودی دفن خواهد شد و از راه نخوت و غرور این مطلب را بروز داد.

در روزی که ساختمان محبس قصر انجام پذیرفته و آئین گشایش آن بجا می آمد وزیر دربار (تیمورتاش) باطلاع ارباب خود رساند که رئیس نظمیه گفته است این محبس خوابگاه ابدی داور و تیمورتاش خواهد بود و اگر منظور مبارک چنین است با کمال طیب خاطر غلام حاضر است که از این جا خارج نشده و در انجام میل مبارک تسریع نموده باشم.

ص: 117

این بیان تأثیر شدیدی بشاه کرد، عبارت نشان دار بود و رئیس نظمیه افشای راز نموده به ارباب خود خیانت کرده بود چیزی نگذشت که رئیس نظمیه از کار خارج و گرفتار شد.

مردم بی نهایت خشنود شدند که در بساط ستمگران اختلافی مشهود گردید ولی همه می دانند و سند صحیح در دست است که تنها علت عزل این شخص همین قضیه است زیرا رابطۀ خادم و مخدوم بقدری محکم بود که موضوع اکبر سلاخ با این که رنگ خارجی پیدا کرد نتوانست این رشتۀ مودت را قطع کند.

در قسمت جنوبی تهران مجاور بازار سال قبل از عزل درگاهی رئیس شهربانی یک زن با دو بچه کوچک را سر بریدند و گفته شد شاه امر اکید صادر کرده که باید در ظرف 24 ساعت قاتل پیدا شود.

چون پیدا کردن قاتل میسر نشد مأمورین نظمیه در نزد خود استدلال کردند اولاً چون هر کس دل آدم کشی ندارد مگر آن که عادت بخون ریزی کرده باشد، پس قاتل باید یک قصابی باشد که هر روز به ریختن خون معتاد بوده و این بار بجای گوسفند به آدم کشی پرداخته است.

ثانياً - بريدن سر با هر کاردی میسر نیست مگر با کارد قصابی.

با این صغری و کبری چنین نتیجه گرفتند که نزدیک ترین قصاب باید مرتکب جرم باشد و آن جوانی بود معروف به اکبر سلاخ، فوراً امر شد او را گرفته و تحقیقات کنند.

تحقیقات که گفته می شود در زبان اهل نظمیه قدیم عبارت از شکنجه های گوناگون بود و مفهوم آن که آن قدر فشار و زجر داده شود تا آن چه که باید و منظور است طرف اقرار کند.

حالا می توانید پی بشکنجه ای که باین بی چاره شد ببرید.

صبح روز بعد از دستگیری اکبر روزنامه ها نوشتند قاتل دستگیر و بجرم خود اعتراف کرد و آلت قتاله هم کارد بلندی است که بدست آمد.

ص: 118

مردم از هنر و قدرت نمائی نظمیه حیرت کردند کسانی هم اگر سوء ظن باین خبر داشتند نمی توانستند اظهاری بکنند ولی فردای آن روز خبری منتشر شد که قاتل دستگیر شده نامش محمود است.

این خبر دوم در تهران از زلزله مهیب تر بود چگونه ممکن است که محمود نام قاتل و اقرار بجرم هم نموده باشد، در صورتی که دو روز قبل اکبر سلاخ باین جنایت اعتراف کرده است.

ولی مطلب خیلی روشن بود تحقیقات از اکبر بقدری روشن بوده است که مرگ مسلم در اثر اقرار بآدم کشی پیش او اهمیت نداشته و گفته شد در جزو شکنجه ها با آب جوش هم محبوس را تنقیه نموده و بعد هم خبر مرگ اکبر سلاخ گوش زد شد.

از جریان مرگ اکبر اطلاع صحیحی بدست نیامده است امّا وقوع جنایت در نظمیه تهران نسبت باكبر سلاخ مسلم بود و چون اکبر بستگی با چوب دار های افغانی داشت مداخله از طرف بعضی مقامات خارجی موجب شد که او را مرخص نمایند اما تحقیقات کار خود را کرده بود و اکبر سلاخ تسلیم ارشیو و ضبط راکد طبیعت گردید.

محمود هم بعد از اقرار بدار آویخته شد سوء ظن مردم بقدری از شهربانی زیاد بود که دهن بدهن گفته شد محمود را وقتی می خواستند بدار بیاویزند گفته است: سرتیپ قرار ما این نبود.

با سابقۀ اعتراف بقتل از طرف اکبر در صورتی که بی گناه بود موضوع اقرار محمود همان طور تاریک و با خود محمود بگور رفت.

با این که رئیس نظمیه چنین جرم بیّنی مرتکب شد معذلک چون بنفع خصوصی ارباب لطمه نمی زد از تقرب او کاسته نشد ولی افشای سرّ قابل تحمل نبود و بگوشه ای افکنده گردید.»

بامداد در جلد سوم شرح حال رجال ایران در جلد سوم دربارۀ توقیف درگاهی چنین نوشته است:

ص: 119

«... در سال 1308 خ که زندان قصر اتمام پذیرفت سرتیپ درگاهی شاه را برای افتتاح آن دعوت کرد و شاه هم رفت و زندان را افتتاح نمود. بعد که مراجعت کرد بشاه گفتند که در دنیا معمول نیست که شاه زندان را افتتاح کند این عمل کار خوبی نبوده و دنیا پسند نمی باشد. روز بعد درگاهی توقیف شد...»

فرار سید فرهاد از زندان قصر

چون دربارهٔ ساختمان زندان قصر مطالبی گفته ایم بهتر است مقالاتی را هم که در روزنامه آژیر در شمارۀ 65 - 66 67 پس 65 از شهریور 1320 درج گردیده نقل کنیم تا ضمن فرار سید فرهاد طرز برخورد زندان بان ها با زندانیان نیز گفته شده باشد و اوضاع و احوال این زندان که قتل گاه بسیاری از اشخاص بوده و بقول فرخی یزدی ای دژ سنگ دل قصر قاجار وقوف حاصل شده باشد:

اینک مقالات آژیر

«نخستین سال افتتاح قصر قجر بود، هنوز در حیاط بزرگ آن تکمیل ساختمان ها درخت کاری ها و عملیات دیگر ادامه داشت زندانیان را هر روز دسته دسته از قلعه بیرون آورده تحت اوامر سرهنگ راسخ که آن روز رئیس ساختمان بنای زندان بود بعملگی و انواع کار های سخت وا می داشتند، خوراک ناچیز، کار سخت و رفتار مأمورین زندان توهین آور بود. ناصر خان مدیر زندان که یکی از جوانان سبک مغز و جلف بود از هیچ گونه آزار و اذیت خودداری نمی کرد آب قصر بد و متعفن و کثیف بود اکراد و الوار که بغذا های طبیعی ماست و شیر و غیره عادت داشتند، آب لوبیا و آش گل گیوۀ زندان را نمی توانستند بخورند. عده بلا تکلیف ها و زندانیان مؤبد هر روز زیاد تر می شد کسی بداد زندانی نمی رسید شلاق و فحش رواج کامل داشت. نایب ناصر خان مدیر زندان، حاکم، قاضی، جلاد و همه کاره بود.

فحش می داد، کتک می زد، توهین و تحقیر می نمود قدرت و توانائی

ص: 120

نشان می داد و متوقع بود کسی در مقابل شدت خشونتش اظهار مقاومت ننماید و همه باید سر پا برخاسته مانند بندگان زر خرید بپایش بیفتند.

هر کس از این وظیفه کوتاهی می کرد با دست مبارکش او را تنبیه می نمود چند نفر از اشخاص محترم در اثر ضربت های پاشنه چکمه اش معلول شده بودند - فیروز یمنی را زیر لگد و باتون دیوانه کرده بود.

این جوان رشید و عاقل و سیاسی (فیروز یمنی) چند روز پیش جلو روی زندانیان لخت راه می رفت و با حرف های بی منطق خود قلب زندانیان حساس را بدرد می آورد. از همه مهم تر توهین و تحقیر های مذهبی و اخلاقی بود.

الوار بریش های بلند خود علاقه شدید داشته آن را علامت وقر و مردانگی و بزرگی می دانستند. این از آن یادگار های بسیار قدیمی ایرانی بود، واقعاً هم قامت های موزون سینه های فراخ دماغ های قلمی و صورت های کشیدۀ مردان لر را ریش های انبوه ابهت خاصی می داد و انسان از دیدن پیر مردان هشتاد ساله ای که مانند جوانان با قامت کشیده و ریش های سفید بلند در حیاط زندان قدم می زدند خوشش می آمد.

اکراد علی اللّهی در عوض بسبیل های خود علاقه داشته تراشیدن و اصلاح آن را از کفر بد تر می دانستند. نایب ناصر خان برای اظهار اقتدار و تسلط خویش یک روز امر کرده بود ریش و سبیل و سر و صورت همه را از ته با تیغ بتراشند حتی از ابرو های پر پشت هم صرف نظر نکنند.

این حرکت جسورانه غیر قابل تحمل بود، پیر مردان از خجلت و سر افکندگی از سلول های خود پا بیرون نمی گذاشتند علی اللّهی ها سر افکنده و بیچاره شده بودند.

جوانان که از زندگی و آرایش فقط موی سر را داشتند با تراشیدن آن ها حس شخصیت و مردانگی شان زخمی شده بود.

این دیگر منتهای مردم آزاری و سفاهت بود. رئیس زندان آن روز

ص: 121

پاسیار اشرفی - که باتهام جاسوسی آلمان چند روز پیش گرفتار شد - آه و ناله های آن ها را نمی شنید باعتراضات شدید آن ها نمی خواست وقعی گذاشته بخواندن عرایض تظلم آمیز شان ترتیب اثر بدهد. در نتیجه احساسات کینه آمیز آن ها هر آن شدید تر می شد. هر کس بنوبه خود حاضر بود بقیمت جان خود هم باشد انتقام بکشد. هر کس نزد خود مرگ را بزندگی ننگ آلود ترجیح می داد (1) .

بالاخره درون زندان مانند درون کوه آتشفشان می جوشید، همه منتظر اشاره و مترصد فرصت و راهنمائی بودند راهنما مردی که همه می توانستند برشادت و ایمان و درستی او اعتماد بکنند فقط سید فرهاد بود.

نقشۀ فرار

سید فرهاد در مبارزه با ظلم و فشار امتحان داده بود، برای حفظ آبرو و ناموس خود بتنهائی چندین بار با دولت نبرد کرده امنیه و مأمورین مسلح را بستوه آورده بود او مافوقی را که بناموسش دست درازی کرده بود مردانه گوش مال داده بود و از روی عجز و بیچارگی تسلیم نشده بود. او را با نامردی و خیانت اغفال کرده و با دادن تأمین جانی بتهران آورده با کمال پستی و بد قولی زندانی کرده بودند.

سید فرهاد در مدت بازداشت خود توجه زندانیان را بخود جلب کرده بود، نزد همۀ زندانیان جوان مرد با دیانت درست قول و متین شناخته شده بود، همه با و اعتماد داشته حرفش را قبول می کردند.

او می دانست که حامیان مأمورین خیانت کار و مدافعین پای مال کنندگان ناموس زیر دستان از او که برای حفظ حيثيت خود بمافوق خود

ص: 122


1- فرخی یزدی چند غزل در زندان سروده که وضع خود را تشریح کرده است و در این کتاب اکثر این اشعار آورده شده است. نیز در غزلی در همین زندان گفته است: ریز بر خاک فنا ای خضر آب زندگی *** من ندارم چون تو این اندازه تاب زندگی خواب من خواب پریشان، خورد من خون جگر *** خسته گشتم ای خدا از خورد و خواب زندگی بهرمن این زندگانی غیر جان کندن نبود *** مرگ را هر روز دیدم در نقاب زندگی

جسارت کرده بود بآسانی دست بردار نخواهند شد و غیر ممکن است از پشت درب های آهنین قصر بگذارند بیرون بیاید ناچار از همان روز اول بفکر فرار بود و غیر از پیدا کردن وسیلهٔ آن هیچ گونه آرزو و مشغولیت دیگری نداشت هزار بار نقشه هائی کشیده و بهم زده بالاخره باین عقیده پیدا کرده بود که تنها و بدون کمک زندانیان دیگر فرار کردن از قصر غیر ممکن است. سوء رفتار مدیر زندان مخصوصاً تراشیدن ریش و سبیل و سر زندانیان خود او را سخت تحریک کرده بود زیرا سری را که به فلک خم نمی کرد با زور پائین آورده تراشیده بودند.

او زیر تیغ سلمانی آخرین تصمیم خود را گرفته همان روز هم با بزرگان اکراد و الوار زندانیان مؤبد نقشه خود را بمیان گذاشته بود.

نقشۀ سید فرهاد بسیار ساده و عملی بود.

هر روز صبح زندانیان را برای اعمال شاقه و کار های بنائی بحیاط بزرگ می آوردند. دروازه های حیاط اغلب برای رفت و آمد چرخ و گاری ها که برای ساختمان آجر و آهک و غیره می آوردند باز بود، دم قراول خانه و دروازه دو نفر پاسبان معمولی مسلح کشیک می دادند در مخزن گارد پیوسته باز گذاشته می شد، این قراولان در دالان اول زندان مابین دو دروازۀ راه رو بزرگ یعنی درست سر سر راه فراریان واقع شده بود.

افسر کشیک در اطاق دیگر سرش مشغول کار های روزانه بود بمخزن و دروازه دسترسی نداشت. فراریان حتی استعداد پاسبان ها و رفتار پایه وران را در نظر گرفته روزی را انتخاب کرده بودند که برای زندانیان بی آزار مسئولیت بمیان نیاید.

وظایف هر یک از فراریان پیش از وقت تعیین گردیده همان ساعت عمل می بایستی بآن ها ابلاغ شود. اصلاً روز و نقشه فرار را غیر از خود سید فرهاد و دو نفر دیگر هیچ کس نمی دانست.

بالاخره ساعت و روز معین در رسید وظایف هر یک ابلاغ شد اگر

ص: 123

چه زندان ساکت بنظر می آمد ولی با نزدیک شدن وقت سینه ها می طپید. دست ها می لرزید هر کس بتن هائی بدون سر و صدا و با احتیاط خود را برای آزادی و فرار مهیا می کرد. هیچ کس حق نداشت از تصمیم خود دیگری را ولو برادرش باشد اطلاع بدهد. هر فردی خیال می کرد که او تنها می رود و متأسف بود که دیگران را نمی تواند برای رفتن یاری نماید.

این هیجان و انتظار شدید بیشتر از چند دقیقه طول نکشید. پاسبانان در را باز کردند زندانیان را دسته دسته بحیاط بزرگ راه داده هر چند نفر را طبق معمول روزانه مأمور مخصوص تحویل گرفت کار شروع شد. بالاخره چرخ ها و گاری ها رسیدند دروازه های بزرگ هر دو باز شد حسن قمی که وظیفهٔ دیده بانی داشت با صدای بلند رمز موعود را که فراریان هر دقیقه انتظار شنیدن آن را داشتند اعلام کرد.

لحظه ای طول نکشید که همۀ پاسبانان دم دروازه خلع سلاح شده بودند.

رضا خان را که موذی ترین مأمورین زندان بود با یک اردنگی بزمین انداختند پایور کشیک و سایر مستحفظین غافل گیر شده دست و پای خود را گم کرده بودند تفنگ های قراول خانه بتصرف زندانیان درآمد طبق دستور سید فرهاد هر کس می بایستی از یک طرف فرار کند زیرا می دانستند که اگر همه از یک راه می رفتند تعقیب و گرفتاری شان سهل تر بود.

پاسبانان بیرون بالاخره وقت پیدا کرده بتعقیب و تیر اندازی پرداختند زندانیان برای دفاع ناچار بودند جواب بدهند یکی یا دو نفر درست یادم نیست کشته یا زخمی شدند بغیر از سید فرهاد و چند نفر دیگر مابقی گرفتار گردیدند، بعضی هم که از فرار مأیوس شده بودند با میل خود بزندان بر برگشتند. با فرار سید فرهاد رژیم زندان سخت تر شد. ناصر خان را توقیف کرده بعد بیکی از کلانتری های شهر انتقال دادند رئیس زندان را هم برداشته جای او پهلوان نامی جنایات دوره مختاری سرهنگ راسخ را تعیین کردند.

ص: 124

سرتیپ زاده مدیر شد کار های اعمال شاقه در حیاط بزرگ بطور موقت موقوف شد.

بعد از محاکمه فوری چند نفر را در محوطۀ قصر جلو چشم زندانیان اعدام کردند. بعضی ها را با فزایش یکی دو سال حبس محکوم نمودند، کار هائی را که پیش از سید فرهاد جرأت نداشتند انجام بدهند با زور شلاق و کتک بموقع عمل و اجرا گذاشتند زندان بتمام معنی بدوزخ پر آتش و عذاب مبدل گردید.

سید فرهاد مدتی فراری بود، در عوض او هر چه در اطراف کاشان و اصفهان سر شناس بود گرفته به زندان آوردند حتی سر راه هم بهر که تصادف پیدا کردند تا فوت سید فرهاد رهائی پیدا نکرد. پدر هشتاد ساله و برادر ده ساله خود سید فرهاد را نیز بعنوان گروی بقصر کشیدند. جواب های این پیر مرد زنده دل در بازجوئی بسیار خنده آور ولی دندان شکن بود.

باز جو پس از استنطاق طولانی گفته بود عمو چاره نیست اعلی حضرت سید فرهاد را از تو می خواهد. مرد حاضر جواب بی درنگ گفته بود حالا که اعلی حضرت اصرار دارد و شما ناچارید سید فرهاد را از من بگیرید خود تان می دانید که من دستم باو نمی رسد به اعلی حضرت عرض کنید بفرمایند یک زنی در اختیار من بگذارد تا من بعد از نه ماه یک سید فرهاد بشما تحویل بدهم غیر از این راه دیگری بعقلم نمی رسد.

مرگ یک پیر مرد دهقانی دیگر که جلو چشم ما جان داد خیلی رقت آور بود، می گفت:

از دماوند بشهر می آمدم که برای بچه هایم برای عید قدری آجیل و کشمش و چیز های دیگر بخرم از هیچ جای دنیا خبر نداشتم دیدم عده ای دارند فرار می کنند عده دیگر هم پشت سر آن ها بودند فراری ها در رفتند ولی آن ها که پشت سر آن ها بودند بعد از کتک و فحش مفصل دست و پایم را بسته مرا باین جا آوردند. چهار پسر بچۀ کوچک دارم بی چاره ها چند روز است چشم براه

ص: 125

مانده البته جان مرا نمی داننده همت کوچک هستند از دست شان کاری بر نمی آید زنم علیل است و نمی تواند از جای خود برخیزد.»

این مرد بی گناه بعد از چند روز مریضی كمال مذلت و بیچارگی در گذشت.»

عکس

دوست محمد خان بلوچ

دستگیری دوست محمد خان بلوچ

در جلد دوم این تاریخ دربارۀ سیاست حکومت «تمرکز قدرت»

ص: 126

بحث شده است، بر اثر همین سیاست دوست محمد خان بلوچ که یکی از سران عمده و مهم بلوچستان بود، در آن منطقه دستگیر و بتهران اعزام گردید و روز 17 فروردین 1308 خ او را نزد شاه بردند. نام برده شرحی دربارۀ عقب افتادگی بلوچستان بیان و اضافه کرده بود که خانواده ما همواره خدمت گزار صدیق دولت ایران بوده و در آتیه هم این رویه را ادامه خواهد داد منتهی عدم توجه به بلوچستان موجب پاره ای حوادث شده که امید است مورد عفو قرار گیرد.

شاه دستور می دهد که دوست محمد خان در تهران بماند و ماهیانه 300 تومان حقوق برای او برقرار نمایند ولی باید تحت نظر بوده و با یک نفر مراقب از طرف شهربانی در تهران آزاد خواهد بود مشروط بر این که از حوزهٔ پایتخت خارج نشود چند ماهی بدین منوال سپری شد و در سلام ها هم شرکت می نمود.

فرار و دستگیری دوست محمد خان

روزی دوست محمد خان هوس شکار می کند، چند بار هم بشکار با مراقب خود که یک نفر گروه بان شهربانی بود رفته بود ولی این بار عادی نبود، دو نفر از گماشتگانش اثاثیه لازم را بر می دارند و شش قبضه تفنگ زیر تشک اتومبیل مخفی می کنند. روز 19 آبان 1308 خ بسمت حضرت عبد العظیم می روند. پلیس مأمور دروازه جلو آن ها را می گیرد محمد علی گروه بان شهربانی مراقب او می گوید من همراه هستم بشکار می رویم. بعد از جاده امین آباد می گذرند و جلو قهوه خانه می ایستند و پیاده بقصد شکار می روند در نزدیکی تپه های فیروز آباد شکر محمد گماشتۀ دوست محمد خان طبق دستور ارباب خود از پشت سر سه تیر بمحمد علی شلیک می کند که بلافاصله مأمور شهر بانی بقتل می رسد و نعش او را در نهر عمیقی مخفی می نمایند. سپس بر می گردند و با خیال راحت سوار اتومبیل شده بسمت ورامین فرار می نمایند در ورامین اتومبیل را گذاشته پیاده رشته کوه های سمنان را پیش گرفته می روند.

ص: 127

ادیب السلطنه سرداری رئیس پلیس با ده نفر پلیس مأمور دستگیری او می شود این عده مدت ها با لباس مبدل در دهات و سیاه کوه ورامین سرگردان بودند تا بالاخره دوست محمد خان را که در کنار کویر سیاه کوه مخفی بود و قصد داشته خود را بسمنان و از آن جا به بلوچستان برساند پیدا کرده دستگیر می نمایند، آن ها را بتهران آورده زندانی و سپس تحویل دادگاه نظامی می دهند. در دادگاه محکوم باعدام و تیر باران می شود.

می گویند علت فرار دوست محمد خان این بود که قبلاً با و تأمین داده شده بود که در سرایل و خانوادۀ خود زندگی کند ولی بعداً نظامی ها زیر قول و قرار خود زده او را دستگیر و بتهران می فرستند. وقتی بتهران می رسد مشاهده می کند که تحت نظر و تقريباً الى الابد اگر کشته نشود محبوس است.

بنا بر این نقشه فرار می کشد و قرار بود چند نفر شتر جمازه از بلوچستان برای او بفرستند که اگر دسترسی به شتر ها پیدا کرده بود بسرعت خود را ببلوچستان می رسانید و دستگیری او مشکل و موجب تلفات سنگینی می گردید.

دوست محمد خان کی بود

* دوست محمد خان کی بود (1)

«دوست محمد خان (در بلوچستان او را امیر و یا سردار خطاب می کردند ) پسر علی محمد خان پسر بهرام خان بلوچ از طایفهٔ باران زائی (2) است. دوست محمد خان پس از فوت بهرام خان عمو زاده خود (1299 خ.) که در بلوچستان تسلط و عنوانی داشت جای او را گرفت و پس از رام کردن سرداران و رؤسای بلوچستان تسلط کامل پیدا کرده و دم از استقلال می زد و از دولت مرکزی چندان اطاعتی نمی کرد و با دول همسایه بی ارتباط نبود. مؤلف کتاب نظری بمشرق در صفحهٔ 398 در این باره چنین می نویسد: «... ولی امان اللّه خان از ابتدا سر حد افغانستان شروع به بد گوئی بر علیه حکومت ایران

ص: 128


1- از کتاب شرح حال رجال ایران
2- باران زائی بزرگ ترین طایفۀ بلوچ ایران است که بشعب متعدد تقسیم شده و در سراوان بلوچستان مرکزی سکونت دارند.

نموده و اقداماتی نیز در نظر گرفت که از آن جمله در قندهار فرستندگان (فرستادگان) دوست محمد خان بلوچ را پذیرفت و او را بمساعدت افغان امیدوار و تحریکاتی بر علیه حکومت ایران نمود که همین عملیات موجب

تسریع اقدامات نظامی دولت ایران و شکست و دستگیر نمودن دوست محمد خان شد. دولت وقت تصمیم گرفت که در صورت عدم اطاعت او را بکلی قلع و قمع نماید در اواسط سال 1307 خ عده ای نظامی بفرماندهی سرلشکر امان اللّه میرزا جهان بانی فرمانده لشکر شرق به بلوچستان فرستاده شد سر انجام پس از تسخیر قلاع سراوان و فهرج (ایران شهر) و بمپور مرکز حکمرانی دوست محمد خان نام برده در بهمن 1307 تسلیم شد و به تهران اعزام گردید دولت در تهران حقوق و خانه برای سکونت وی تعیین نمود و مدت نه ماه در تهران اقامت داشت و تا حدودی بوی آزادی داده شده بود...

یکی از وزرای کابینۀ مخبر السلطنه هدایت برای نگارنده نقل می کرد که ما حضور شاه بودیم پیش خدمت اطلاع داد که دوست محمد خان حاضر است می خواهد شرفیاب شود و شمشیری حمایل دارد با شمشیر یا بدون شمشیر شرفیاب شود شاه فرمود مانعی ندارد با شمشیر بیاید وقتی که وارد شد با کلاه پهلوی بود شاه با و فرمود دوست محمد خان این کلاه چطور است؟ دوست محمد خان جواب داد «هر عیب که سلطان بپسندد هنر است». لكن بعد بدون فکر و داشتن نقشۀ درست بخیال فرار افتاد ابتداء یکی از همراهان بلوچ خود را وادار کرد که رانندگی بیاموزد پس از یاد گرفتن باتفاق او و مأمور شهربانی و نوکرانش با اتومبیل سواری خود بعنوان شکار در تاریخ 19 آبان 1308 خ بطرف ورامین حرکت کرد در ورامین سر پاسبان محمد علی خان را می کشند و بعد با اتومبیل از بیراهه فرار می کنند. اتومبیل در بین راه خراب می شود و فراریان ناگزیر می شوند که به لباس چوپانی در آمده بدون بلد راه پیاده از راه کویر بسمت بلوچستان راه پیمائی کنند آخر الأمر بواسطۀ گرسنگی، تشنگی و خستگی زیاد در اراضی کویر در حدود سمنان در دی ماه

ص: 129

همین سال دستگیر شده به تهران اعزام می گردند از ورود بتهران او را حضور شاه بردند شاه از وی پرسید که این چه کاری بود که کردی فقط در جواب گفت: تقدیر چنین بود چون مأمور دولت را کشته بود در دادرسی ارتش محکوم باعدام شد و در تاریخ 26 دی 1308 خ حكم دربارۀ وی اجرا گردید.»

قانون جلوگیری از استعمال تریاک

اداره كل صحيه لایحۀ قانونی در 1308 خ بمجلس پیشنهاد نمود که تصویب شد راجع بجلوگیری از استعمال تریاک و شیره که بتصویب هم رسیده بود ولی عملاً دولت اداره ای تأسیس کرده بود بنام انحصار تر پاک که شیره تریاک را می خرید و آن را بصورت لوله در می آورد و باندر ول می کرد و در اختیار همه قرار می داد و هیچ گونه تأثیر قانون در منع آن نداشت و در تمام دکان ها تریاک آزادانه بفروش می رسید و نیز در قهوه خانه استعمال آن (کشیدن) آزاد بود.

متعاقب قانون فوق الذکر قانون دیگری بتصویب رسید راجع بجلوگیری از استعمال کوکائین و مشتقات شاه دانه و حشیش که در این لایحه دولت مکلف شده بود که ورود و خروج و خرید و فروش و تهیه و ساختن و نگاه داری برگ کوکائین و مشتقات آن و بنگ و حشیش را که در طب استعمال می شود تحت نظارت و کنترل خود قرار دهد و ساختن و معاملات آن ها را بکلی در کشور ممنوع سازد. ولی از اجرای این قانون و جلوگیری از استعمال شیره، تریاک بنگ و حشیش کم ترین اثری ظاهر نگردید و مرتباً مردم را معتاد می نمود.

علت تصویب قانون منع استعمال تریاک این بود که در جامعه ملل در این باره بحث زیادی شده بود و کمیسیونی بر یاست دلانو امریکائی بایران فرستادند و او را پرتی بجامعه ملل تسلیم نموده بود. فروغی که در اروپا بود بنمایندگی اول بجامعه ملل معرفی شد که از منافع ایران دفاع نماید و علاء

ص: 130

و مکرماک که از باقی ماندگان میسیون دکتر میلیسپو بود نیز مأمور شدند، حضرات با مدلول را پرت دلانو موافقت نمودند ولی اظهار داشتند که زراعت تریاک یکی از منابع مهم اقتصادی کشور است و تبدیل آن بزراعت دیگر فرصت می خواهد و آزادی کامل تعرفۀ گمرکی و مهلت که غالباً فراموشی می آورد چنان که آورد.

مخبر السلطنه هدایت در این باره چنین نوشته است:

«جامعۀ ملل بصورت ملی و در معنی دولتی است و وسیلۀ پیشرفت مقاصد ذی نفوذ روز بروز از عظم آن کاسته شد مثل مجلس صلح لاهه.

«اکشتراند» رئیس شعبۀ مخدرات جامعه که در اواخر سنۀ 10 بتهران آمد منافع تر پاک و اشکال تدارک نازل منزله ای برای آن را تصدیق کرد، قرار شد بتدریج این زراعت بزراعت دیگر تبدیل شود و از صدور قاچاق جلوگیری چه صدور دو هزار صندوق بقاچاق از برای نام ایران خوب نیست. دولت بجای آن که در اکثر صدور حد بگذارد مقدار اقل صدور را با متصدیان 5500 صندوق قرار داد کرده است و بر هر صندوق صد لیره مالیات بسته که در صورت صحت عمل سالی 550 هزار لیره در آمد می تواند داشته باشد.

کار صحیح آن است که ژاپن کرده است در سفارت خود در چین مأمور مخصوصی دارد که مراقب معاملات تریاک است و مانع صدور به ژاپون».

ناگفته نباید گذاشت که رضا شاه خود معتاد به تریاک بود و این اعتياد بتریاک را «ژان کونتر» امریکائی در کتاب خود چنین نوشته است: شاه هیچ گونه تفریح خاصی ندارد ... شراب های فرانسه را خیلی دوست دارد و تریاک هم کمی می کشد...»

فوت سلطان احمد شاه

اسفند ماه 1308

سلطان احمد شاه قاجار در اسفند ماه 1308 خورشیدی در بیمارستان

ص: 131

نویی نزدیک پاریس به بیماری کلیه که سال ها مبتلا بود در گذشت. دربارهٔ سلطان احمد شاه نگارنده در کتاب «مختصری از زندگانی خصوصی سلطان احمد شاه» و دورۀ تاریخ بیست ساله مطالب بسیاری نوشته است اکنون هم مختصری از شرح احوال وی را از جلد اول «شرح حال رجال ایران» ذيلاً نقل می نماید:

«احمد شاه پسر دوم محمد علی شاه در سال 1314 ق. در تبریز متولد و در سال 1327 ق. در 12 سالگی بجای پدر مخلوع خود بشاهی برگزیده شد و چون هنوز بسن بلوغ نرسیده بود پنج سال در تحت قیمومیت دو نائب السلطنه عضد الملک قاجار (مدت یک سال و اندی از 28 جمادی الثانیه 1327 تا 17 رمضان 1328 ق) و ابو القاسم خان ناصر الملک قره گوزلو (مدت چهار سال) باقی ماند و در سال 1332 ق. (هشت روز پیش از آغاز جنگ جهانی اول 1914 م) خود زمام سلطنت را در دست گرفت و پس از دوازده سال پادشاهی او را در سال 1344 ق (9 آبان 1304 خ.) از سلطنت خلع گردانیدند (1) . در كابینۀ دوم وثوق الدوله (حسن وثوق ) 1298 برابر 1919 میلادی که معروف به کابینۀ قرارداد است (کابینۀ قرارداد عبارت از این بود که ایران را به تحت الحمایگی انگلستان در آورد) احمد شاه را برای اولین بار 1338 ق، (1298 خ ) (احمد شاه سه بار باروپا رفت در سال 1338 ق 1298 خ . و 1340 ق- 1300 و 1302 خ.) باروپا فرستادند و فیروز میرزا نصرت الدوله نیز وزیر خارجه بود با گرفتن شصت هزار لیره (2) اعتبار از محل در آمد نفت جنوب بهمراه او فرستاده شد و نظر این بود که شاه در لندن موافقت خود را با قرارداد اظهار و آن را تأیید و تنفیذ نماید (3) . با هر قدر اصرار و ابرام نصرت الدوله

ص: 132


1- ماجرای خلع احمد شاه در این دوره تاریخ (جلد دوم و سوم) بطور مشروح نوشته شده که بطور طبیعی و قانونی خلع نشده است.
2- در این موقع مظنۀ لیره بیست و پنج قران و ده شاهی بوده و شصت هزار لیره برابر با یک میلیون و پانصد و سی هزار ریال این مبلغ را نصرة الدوله گرفت و در اروپا خرج کرد.
3- چگونگی مخالفت احمد شاه در کتاب زندگانی سلطان احمد شاه مفصلاً بیان نموده ام.

عکس

احمد شاه و ولی عهدش محمد حسن میرزا

ص: 133

و تأکیدات زیاد ابو القاسم خان ناصر الملک که شاه در اظهارات خود در مجلس رسمی با قرارداد موافقت کند و بعد آن را امضاء نماید احمد شاه زیر بار نرفت و بعد هم آن را امضاء نکرد و در مقابل اصرار دولت انگلیس مبنی بر تأیید آن عهد نامه شوم استقامت ورزید و در مهمانی رسمی شهرداری لندن در سر میز شام در جواب نطق شهر دار لندن و بیانات لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلستان از هر گونه اشاره بآن موضوع خودداری کرد حتی معروف است که ناصر الملک بوی گوش زد نمود که اگر با قرارداد موافقت نکنید و آن را امضاء

نفرمائید ممکن است که بضرر خود تان تمام بشود معذلک با وجود شنیدن گفته ناصر الملک از امضاء چنین قرارداد ننگینی با انگلستان بکلی خودداری نمود و سر انجام همان طور که ناصر الملک پیش بینی نموده بود این عدم موافقت بضرر وی تمام شد و سر انجام در جلسه شنبه 9 آبان 1304 خ . برابر با 13 ربیع الثانی 1344 ق مجلس دورۀ پنجم با وضع عجیب و غریبی که بر خلاف قانون اساسی بود از سلطنت خلع گردید (1) و رضا خان سردار سپه نخست وزیر وقت و فرمانده کل قوا بجای او بسلطنت رسید. احمد شاه مردی منظم - مرتب - دقیق - قانونی و وطن خواه بود و اگر با سایر شاهان ایران در مقام مقایسه بر آئیم و اعمال هر یک را تحلیل و تجزیه کنیم می توان گفت که احمد شاه از پادشاهان خوب ایران بوده است. در صفحه 34 کتاب «ایران در جنگ بزرگ» شرحی راجع بزندگانی خصوصی و اخلاق شخصی احمد شاه دیده شد و چون شرح مزبور مطابق واقع بود از این جهت عیناً در این جا نقل

ص: 134


1- عده ای از مبرزین و معاریف وکلاء با موضوع خلع احمد شاه جداً مخالفت کردند اما اظهارات شان بجائی نرسید و کار انجام یافت شب همان روز پس از مهر و موم کردن در تمام اطاق های دربار و کاخ گلستان محمد حسین میرزا ولی عهد را با یک وضع فلاکت بار و اهانت آمیزی از کاخ گلستان خارج کرده بمعيت امیر لشکر عبد اللّه خان امیر طهماسب - سرتیپ مرتضی خان یزدان پناه و یکی دو افسر دیگر و عده ای نظامی مسلح و مجهز بسر حد عراق برده شد و از ایران بکلی اخراج گردید. محمد حسن میرزا در سال 1279 خورشیدی متولد و در دی ماه 1321 خورشیدی در 42 سالگی بمرگ ناگهانی در لندن در گذشت و جنازه اش را بکربلا برده در حرم امام حسین (علیه السلام) بخاک سپرده شد.

می شود از زندگانی خصوصی و اخلاق شخصی احمد شاه تا آن جا که اطلاع داریم جوانی مهربان و مؤدب بود و قلبی رؤوف داشت آهسته صحبت می کرد نظر باستعداد فربهی در خوردن امساک، می نمود به اغذیۀ ایرانی بیش از خوراک های فرنگی رغبت داشت مشروب الکلی دوست نمی داشت به تشریفات درباری عقیده نداشت درویش مسلک و دموکرات منش بود به تعالیم اسلامی ایمان داشت اما نماز نمی خواند و روزه نمی گرفت شکار و بازی بیلیارد و تنیس را دوست می داشت بموسیقی کلاسیک عشق فراوان نشان می داد، ترسو و محتاط و تودار و محیل و سر نگه دار بود بالفطره ممسک و در فکر گرد آوردن زر و سیم بود از ماهی سی هزار تومان بودجۀ در باری قدری کنار می گذاشت و از راه بازی بورس و خرید و فروش طلا ثروت قابل ملاحظه ای اندوخت نسبت بخویشان مخصوصاً به پدر و مادر علاقه زیاد داشت و از انحرافات محمد علی شاه میری بود. سجع مهر احمد شاه الحمد للّه الغنى المجيد 1327:

چون که ایزد خواست رونق باز یابد ملک و دین *** نام سلطان احمد قاجار شد نقش نگین

و مهر دیگر بعد از الملك للّه و عبارت السلطان احمد شاه قاجار سنۀ 1332 باین بیت موشح بود:

خواست ایزد تا شود آباد ملک از عدل و داد *** خاتم شاهی بسلطان احمد قاجار داد

سنۀ 1332 و با خلع او بسلطنت صد و پنجاه سالهٔ قاجار بکلی خاتمه داده شده احمد شاه پس از خلع از سلطنت در پاریس بسر می برد در تاریخ 26 رمضان 1348 ق (1308 خ) بورم کلیه در گذشت و نعش او را به عراق برده و در کربلا در مقبرۀ پدر و جدش در حرم حضرت امام حسین(علیه السلام) بخاک سپردند.»

مخبر السلطنه هدایت هم در خاطرات و خطرات در صفحۀ 432 چاپ اول دربارۀ احمد شاه چنین نوشته است:

احمد شاه معصوم بود، بقول خودش برای سلطنت ساخته نشده بود و

ص: 135

دوره ای بود پر مصیبت همسایگان مستمر اشکال ها می تراشیدند اجرای قرارداد 1907 و 1919 مجال فکر به رجال دولت نمی داد.»

اتمام پل اهواز بر روی کارون

ساختمان پل کارون برای عبور راه آهن در تاریخ دهم اسفند 1307 توسط سندیکای راه آهن شروع شد و در تاریخ 10 اسفند 1308 خورشیدی خاتمه یافت. مجموع مصالح فولادی 194 تن بکار رفته و دارای 51 چشمه می باشد. طول این پل 1058 متر و 25 سانتی متر و عرض آن 5 متر و 88 سانتی متر است پل کارون بزرگ ترین پلی است که تا کنون ساخته شده.

حمل آثار نفیس ایران به لندن

بعنوان افتتاح نمایشگاه آثار نفیس و تاریخی ایران کلیۀ اشیاء تاریخی ایران که از موزه سلطنتی و موزۀ حضرت رضا(علیه السلام) و مساجد و مشاهد متبرکه (1) جمع آوری و فرستاده شده بود در میان این اشیاء جواهرات سلطنتی و قالی های نفیس ظروف نقره قدیم برو دری دوزی های قرون وسطی دیده می شد. معلوم نیست مخارج بیمه و حمل و نقل این محمولات چه مبلغ و منظور از این نمایشگاه چه بوده است و گفته شد که این اشیاء روز 6 آبان ماه 1309 صحیح و سالم وارد لندن شده و در نمایشگاه بمعرض تماشا گذارده شد و گفته می شد که صحیحاً بایران عودت داده شده است ولی هیچ کس جرئت نداشت سؤال نماید که در موقع حمل و عودت دادن آن چه کنترولی در کار بوده است که كم و کسری نداشته است.

الغاء جواز عبور و مرور در شهرستان ها

از بدو بنیان حکومت دیکتاتوری برای مسافرت از شهری بشهر دیگر مشکلاتی بوجود آورده که بسیار اسباب زحمت شده بود و وسیله ای برای سوء استفاده مأمورین بود زیرا برای مسافرت از هر شهر بشهر دیگر باید جواز

ص: 136


1- من جمله آن چه از دست برد روس های تزاری از مقبره شیخ صفی الدین در اردبیل مصون مانده بود.

عبور از شهربانی محل تحصیل نموده در دست داشت مثلاً اگر مسافری می خواست از قم به کرمان مسافرت نماید باید بشهربانی قم مراجعه و شناسنامۀ خود را ارائه داده مقصد از مسافرت را اظهار نماید پس از صدور جواز هنگام خروج از قم باید در دروازه قم آن را ارائه دهد، هنگام ورود بشهر اصفهان ارائه دهد، هنگام خروج از اصفهان ارائه دهد هنگام ورود و خروج از یزد ارائه دهد هم چنین در بقیۀ شهر های سر راه ارائه دهد تا بشهر کرمان برسد. بدیهی است که این ترتیب بازرسی چه مشکلات و سوء استفاده هائی در برداشت.

در تاریخ 12 آبان ماه 1309 اداره نظمیه جواز مسافرت را فقط در شهرستان ها موقوف کرد ولی برای مسافرت از تهران بشهرستان ها باز جواز عبور لازم بود و این عمل بی هوده و خلاف تا مهر ماه 1320 جریان داشت. علت الغاء جواز در شهرستان ها هم این بود که در مجالس پنجم و ششم به این عمل لغو اعتراض شده بود ولی خروج از تهران هم چنان مستلزم جواز بود تا شهربانی آگهی زیر را بشماره 3229 مورخ 3 مهر ماه 1320 صادر نمود.

آگهی از طرف ادارۀ کل شهربانی.

«برای رفاه حال عامه از امروز گرفتن پروانۀ مسافرت از طرف ادارۀ كل شهربانی ملغی شده است. و مردم می توانند بدون پروانه در داخلۀ کشور مسافرت نمایند. پاس های جاده های اطراف شهر نیز که برای بازرسی پروانۀ مسافرین تأسیس شده بود از امروز برچیده شد.

كفيل اداره کل شهربانی»

اولین بودجۀ تفصیلی کل کشور

اولین لایحه بودجۀ تفصیلی مملکت که قبل از سال جدید تنظیم و بتصويب رسید بودجه سال 1309 بود که دخل و خرج مملکت قبلاً معین شد و بهمان قرار عمل شد. یعنی در اسفند 1308 بودجهٔ تفصیلی سال 1309 بمجلس داده شد که طبق آن باستثنای عواید نفت که همه ساله بحساب ذخیره مملکتی منظور می شد مبلغ کل عایدات کشور 35 میلیون و سیصد هزار

ص: 137

تومان بود که مخارج مملکتی هم طبق آن موازنه داده شده بود و حتی کم تر هم خرج می شد.

مناسبات ایران و عراق

بین ایران و عراق نه تنها روابط حسنه ای وجود نداشت بلکه بطوری تیره بود که در سال 1306 در مجلس شورای ملی قانونی در منع مسافرت ایرانی ها بعراق بتصويب رسیده بود. با آن که بقول مخبر السلطنه: «البته منع عامه از زیارت خالی از اشکال نبود» برای آن که ایجاد رابطه و حسن تفاهم قانون مزبور را ندیده گرفته و بقول هدایت: «زیر سبیلی منع فراموش گشت» و برای ایجاد این روابط کوشش هائی بعمل آمد تا در سال 1308 مدیر الدوله سمیعی نماینده فوق العادۀ ایران بعراق رفت و در تعقیب یک سلسله مذاکرات توفيق السويدى رئيس الوزراى عراق به سمیعی رسماً نوشت که برای عقد همه گونه قرارداد حاضر می باشد و در پی آن مقاولات و عهد نامه هائی بسته شد دوستی ایران شروع گردید و سفرای دو کشور در پایتخت های یک دیگر مأموریت یافتند.

مسافرت ملک فیصل

بر اثر ایجاد روابط حسنه دولت ایران از ملک فیصل رسماً دعوت نمود که بایران مسافرت نماید. پادشاه عراق از این دعوت حسن استقبال نمود اردیبهشت 1311 ملک فیصل وارد تهران شد و در قصر ابیض از او و روز سوم پذیرائی گرمی بعمل آمد. همراهان ملک فیصل عبارت بودند از نوری پاشا رئيس الوزراء و آجودان مخصوص و مدير مطبوعات.

شناسائی دولت عراق

در یازدهم اوت 1929 نماینده فوق العاده ایران عنایت اللّه خان سميعى بعراق مسافرت رسمی نمود و ضمن نامه ای بوزارت خارجه عراق شناسائی دولت عراق را بوسیلۀ دولت ایران اعلام نمود و درخواست ایجاد روابط دیپلماتیک کرد.

ص: 138

وزارت خارجۀ عراق همان روز یازدهم اوت طی نامۀ شماره 13360 متقابلاً از روابط حسن استقبال نمود و بدین طریق روابط سیاسی برقرار گردید تا بعداً ضمن مبادلۀ سفرا قرارداد های لازمه تنظیم و با مضاء برسد.

متن این دو نامه (نامه نمایندۀ فوق العادۀ ایران و وزیر خارجه عراق در کتاب «مجموعۀ معاهدات و قرارداد ها و مقاوله نامه های منعقده بین دولت ایران و دول خارجه (1) » در زیر عنوان: «نامه های رد و بدل شده وزیر عالی رتبۀ ایران و وزیر امور خارجه عراق» وزارت خارجۀ ایران بفرانسه نقل شده است ولی مانند سایر قرارداد ها و پروتکل ها که متن آن ها به دو زبان نوشته شد فقط بزبان فرانسه می باشد و ترجمۀ فارسی آن را نقل ننموده است ولی مفهوم نامه های متبادله اینست که از 11 اوت روابط سیاسی برقرار گردیده تا بعداً سفرای دو کشور مبادله و قرارداد لازمه را تنظیم کنند و با مضاء برسانند.

فوت مشکوک ملک فیصل پادشاه عراق

در نیمۀ شهریور 1312 ملک فیصل اولین پادشاه عراق که برای معالجه بکشور سویس رفته بود در آن جا بطور مرموزی وفات نمود. گفته می شد که فوت وی بواسطۀ تصادف اتومبیلش با تیر برق بوده است ولی در همان موقع گفته شد که تصادف اتومبیل ساختگی بوده است.

ملک فیصل پادشاه عراق فرزند شریف حسین، شریف مکه و از بزرگ ترین خانواده های عرب می باشد که 12 سال در عراق سلطنت کرد. دولت انگلیس پس از خاتمۀ جنگ جهانی اول که عراق را اشغال نظامی کرده و متصرف شده بود می خواست سر پرسی کاکس کمیسر آن دولت را بسمت امارت عراق منصوب نماید ولی این تصمیم موجب قيام معروف و مهم عراق گردید زیرا آیت اللّه میرزا محمد تقی شیرازی و جمعی از مراجع من جمله حاج سید مصطفی کاشانی (پدر آیت اللّه کاشانی) حکم جهاد دادند و

ص: 139


1- Recueil des Traités, Conventions et Accords Conclus enter le Gouvernement Imperial de Perse et les Puissances Etrangeres.

جنگ هائی خونین در گرفت و موضوع امارت سر پرسی کاکس بهم خورد و بواسطۀ محبوبیت و مقام خاصی که ملک فیصل در عراق داشت انگلیس ها با سلطنت وی موافقت نمودند.

پس از درگذشت ملک فیصل امیر غازی فرزند 21 سالۀ وی بسلطنت سید ، وی که ولی عهد عراق بود در انگلستان در مدرسه«هارو» تحصیل می نمود و بعد مدت چهار سال در مدرسه افسری بغداد بتحصیل فنون نظامی پرداخته بود و با رتبۀ ستوان دومی از آن مدرسه بیرون آمد و در قصر سلطنتی عراق در دفتر مخصوص کار می کرد.

هیئت نمایندگی عراق در تهران

روز 13 مرداد 1314 هیئت نمایندگی عراق بر یاست نوری سعید پاشا وزیر خارجۀ عراق و محمد زکی بیک وزیر عدلیه و نصرت بیک فارسی معاون وزارت خارجه عراق با هواپیما بتهران آمدند و در کاخ صاحب قرانیه اقامت نموده و پذیرائی شدند.

باید متذکر شد که نوری سعید یکی از عوامل مؤثر انگلیس ها در عراق بوده و چندین مرتبه رئیس الوزراء عراق شد در آخرین مرتبه که رئيس الوزراء بوده مصادف با کودتای عبد الکریم قاسم گردید و بوضع فجیعی بقتل رسید و رژیم سلطنتی عراق به جمهوری تبدیل گشت.

علت مسافرت هیئت نمایندگی عراق به تهران این بود که عراق دربارۀ اختلافات سر حدی بجامعۀ ملل شکایت نموده بود و بنا شده بود طرفین اختلافات خود را مستقیماً حل و تسویه نمایند باین جهت هیئت نمایندگی مزبور مدت 20 روز در تهران توقف نمود و به افتخار آن ها ضیافت هائی ترتیب داده شد و مسافرتی هم به مازندران کردند در این مدت پس از یک سلسله مذاکره و مطالعه در روز حرکت از تهران این اعلامیۀ مشترک منتشر گردید:

ص: 140

«در مدت توقف هیئت نمایندگان محترم عراق در تهران مذاکرات بین هیئت نمایندگان مزبور و دولت شاهنشاهی با روح مودت و صمیمیت جریان یافته و قسمت عمدۀ سوء تفاهمات سابق بر طرف و اینک موافقت کامل بین طرفین ظاهر و مشهود می باشد، چون بملاحظه لزوم حضور نمایندگان دولتین در جلسۀ عمومی آیندۀ جامعۀ ملل امکان نیافت مذاکرات در طهران خاتمه یابد بنا بر این مذاکرات بتعويق افتاده و طرفین تصمیم نمودند که آن را در ژنو با همان روح صمیمیت و ودادی که تا بحال بین آن ها حکم فرما بوده و با امیدواری کامل بتحصیل نتیجه قطعی سریع تعقیب نمایند.

وزیر خارجۀ ایران - باقر کاظمی

وزیر خارجۀ عراق نورى السعيد.

باید متذکر شد که نتیجۀ رفع اختلافات بضرر ایران تمام شد یعنی شط العرب به عراق واگذار شد و با این کیفیت مقدمات انعقاد پیمان سعد آباد فراهم گردید.

طرح قضیۀ ایران و عراق در جامعۀ ملل

روز پنجم مهر ماه 1314 این تلگراف از طرف مخبر روزنامهٔ اطلاعات در روزنامه مزبور انتشار یافت.

امروز در شورای جامعه ملل متحد قضیۀ اختلاف ایران و عراق مطرح گردید. مخبر شوری متن مراسله ای را که وزیر امور خارجه ایران و وزیر امور خارجه عراق با و نوشته و جریان امر و حصول موافقت را اطلاع داده بودند قرائت نمود و بعد رئیس شوری از دولتین ایران و عراق تشکر کرد. سپس مستر ایدن نمایندۀ انگلستان اظهار خوش وقتی از موافقت طرفین کرد و اظهار امیدواری نمود که در انعقاد عهد نامه و قرارداد های لازم نیز موافقت حاصل نمایند. شوری را پرت مخبر را تصویب کرد.»

اطلاعات در یک ربع قرن درباره روابط ایران و عراق چنین می نویسد:

ص: 141

«روابط ایران و عراق

در سال 1308 بین ایران و عراق باب دوستی افتتاح گردید و مدبر الدوله سمیعی نماینده فوق العاده ایران بعراق رفت و پس از یک سلسله مذاکرات توفيق السويدى رئيس الوزراء عراق به سمیعی نوشت که برای عقد همه گونه قرارداد حاضر می باشد و در پی آن مقاولات و عهد نامه های لازم بسته شد و دوستی ایران و عراق شروع گردید.»

افتتاح دورۀ هشتم مجلس شورای ملی

روز 24 آذر 1309 برابر با 23 رجب 1349 و برابر با 15 دسامبر 1930 مجلس دورۀ هشتم افتتاح گردید و روز 25 دی ماه 1309 رسمیت آن اعلام شد و کابینۀ قبلی با همان ترکیب به مجلس معرفی گردید.

از وقایع مهم این دوره می توان پیشنهاد لغو امتیاز دارسی را به وسیلهٔ وزیر دارائی (تقی زاده) وقت نام برد. از قوانین مهم این دوره واگذاری انحصار تجارت خارجی مملکت به دولت بوده است و اجازه مبادله قرارداد راجع به انحلال ادارۀ تلگراف هند و اروپ در ایران و تصمیم قانونی راجع به تأیید تصمیم دولت در موضوع الغای امتیاز دارسی می باشد. که دربارۀ هر کدام از این وقایع جدا گانه بطور تفصیل در آتیه بحث خواهیم کرد.

تلگراف خانۀ هند و اروپ بایران واگذار گردید

در اواخر سال 1309 انگلیس ها خط تلگرافی که انگلستان را از طریق ایران به هندوستان متصل می کرد آن قسمتی را که در خاک این کشور بود بایران واگذار نمودند دربارۀ این واگذاری بهتر است نخست خبری را که در این باره اطلاعات در یک ربع قرن منتشر نموده ذکر نمود سپس علت آن را توضیح داد.

«تلگراف خانه انگلیس ها تحویل ایران شد:

لابد می دانید که انگلیس ها سابقاً در ایران برای خود شان تلگراف خانه ای داشتند که مستقل بود و در جریان سیاست ایران هم دخالت و

ص: 142

تأثیر زیاد داشت یعنی هر تلگرافی تلگرافی را که تلگراف خانه دولتی قبول نمی کرد تلگراف خانۀ انگلیس ها که هند و اروپ نام داشت می پذیرفت.

در جریان حوادث مشروطیت و قتال ها و اختلافات داخلی و در بسیاری از وقایع مهم دیگر مملکت این تلگراف خانه نقش مؤثری داشته و همیشه هم روش او تابع سیاست و مصلحت انگلیس ها بوده است. رضا شاه... این بساط را که با شئون و حیثیت کشور سازگار نبود در هم پیچید و دستگاه های تلگراف و سیم های تلگراف خانه با ترتیب خاصی بدولت ایران واگذار شد... این کار اگر چه بدون تظاهر و هیاهو انجام شد ولی حقیقت این که ارزش و تأثیر زیادی داشته و کاری بود که بایستی خیلی زود تر از آن انجام گرفته بود.»

شکی نیست که بر چیده شدن نفوذ و بساط انگلیس ها در ایران یکی از آمال و آرزو های ملت ایران بوده است ولی بطوری که در مجلدات قبلی و این جلد از نقش انگلیس ها در روی کار آوردن رضا خان و کودتا و تغییر سلطنت مطالبی گفته شده و می دانیم که او با تعهداتی که به ژنرال آیرن ساید سپرده بود نمی توانست علیه انگلیس ها و منافع سیاسی و اقتصادی آن ها قدمی بردارد و هر اقدامی که بصورت ظاهر علیه انگلیس ها انجام می شد مصلحتی در نظر بوده است و با توافق قبلی آن ها صورت می گرفته است.

باید متوجه بود که خط تلگرافی هند و اروپ موقعی برای انگلیس ها ارزش داشت که هنوز تلگراف بی سیم اختراع نشده بود و نمی توانستند از هند به لندن مستقیماً ارتباط بگیرند ناگزیر می بایستی بوسیلۀ تلگراف الفبای

مسرس ارتباط برقرار نمایند و می باید از لندن تلگراف تا هندوستان کشیده شود و این خط تلگرافی می بایستی از بسیاری از کشور ها عبور نماید تا به هند برسد. بعلاوه انگلیس ها با کشیدن این خط در کشور ها دفاتر و شعباتی دائر نموده بودند که هم در مواقع ضروری که خط احتیاج به مرمت داشت استفاده می کردند و هم این دفاتر در این کشور ها شعبه ای از مؤسسات انگلیسی

ص: 143

بود که اخباری بدست می آورد و هم در سیاست آن جا مداخله می نمود و در حقیقت شعبه ای از دستگاه جاسوسی انگلیس ها بود.

بعلاوه با قبول تلگراف از مردم عایداتی هم داشت و چون در آن موقع وضع مخابرات تلگراف دولتی در ایران کاملاً منظم نبود و تلگراف خانه های شهرستان ها در پاره ای از مواقع از قبول بعضی تلگراف ها خودداری می نمودند، مخصوصاً در موقع انقلاب مشروطیت، مردم به تلگراف خانه هند و اروپ که دارای مصونیت سیاسی هم بود مراجعه و تلگراف های خود را مخابره می نمودند.

ولی پس از آن که تلگراف بی سیم اختراع و معمول گردید دیگر این دستگاه مخابراتی آن اهمیت سابق خود را از دست داده بود مخصوصاً که دولت ایران دارای تلگراف بی سیم شده بود وضع تلگراف خانه های دولتی هم در شهرستان ها منظم تر شده بود در این صورت به تلگراف خانه های هند و اروپ مراجعه ای نمی شد و عایداتی نداشت بعلاوه مخارج تعمیر خط تلگرافی و حقوق رئیس و کارمندان و مأمورین تعمیر بین راه ها بعهده انگلیس ها بود از جهت سیاسی هم با ایجاد حکومت «تمرکز قدرت» دیگر برای انگلیس ها فاقد ارزش بود بنا بر آن چه گفته شد این خط تلگرافی انگلیس ها در ایران با همهٔ وسایل از قبیل تیر های فلزی دفاتر و ساختمان و غیره یک جا بدولت ایران واگذار و بابت قیمت آن وجهی هم دریافت گردید.

ارتباط تلگراف بی سیم با امواج کوتاه

قبلاً ارتباط تلگرافی ایران با سایر ممالک بوسیلۀ خط تلگرافی هند و اروپ برقرار بود تا سال 1304 که تلگراف بی سیم در تهران دایر گردید ولی دارای امواج بلند بود و فقط با کشور های روسیه و ترکیه می توانست ارتباط تلگرافی داشته باشد بنا بر این برای آن که بتواند با سایر کشور ها ارتباط تلگرافی برقرار نماید ناچار بود دستگاه تلگراف بی سیم با امواج کوتاه تهیه نماید باین جهت روز یکشنبه 4 آبان ماه 1309 تلگراف بی سیم با امواج کوتاه که از

ص: 144

فرانسه خریداری شده بود نصب گردید و ایران را مستقیماً با تمام ممالک دنیا مربوط ساخت و مراسم افتتاح هم بوسیلۀ وزیر پست و تلگراف (صور اسرافیل) بعمل آمد.

قانون بودجه یک ساله 1310 مملکتی

مصوب 2/7 اسفند ماه 1309 شمسی

مادۀ واحده - مجلس شورای ملی بودجه سال 1310 مملکتی را که از حيث عايدات (باستثنای عواید نفت جنوب از بابت 1930 میلادی که در 1310 وصول و بحساب ذخیره مملکتی منظور می شود) بمبلغ 321/759/399 قران و 859000 پهلوی و از حیث مخارج بمبلغ 321/753/678 قرآن و 858/663 پهلوی بالغ می شود بشرح صورت منضمه تصویب و بوزارت مالیه اجازه می دهد که مخارج مملکتی اعم از حقوق و مصارف را در حدود اعتبارات مصوبه مطابق بودجه های پیشنهادی که تا آخر اسفند 1309 باید بمجلس داده شود. باستثنای بودجه ثبت اسناد و املاک که تا آخر خرداد 1310 داده خواهد شد با رعایت قوانین مربوطه با قساط ماهیانه بپردازد تا این که بودجه های مذکور بتصویب کمیسیون بودجه برسد و پس از آن مصارف مملکتی مطابق تصویبات کمیسیون بودجه بعمل خواهد آمد.

کنگرۀ عمومی مسلمین

اطلاعات در یک ربع قرن در زیر عنوان بالا چنین نوشته است:

«در سال 1310 شمسی یک کنگرۀ عالی اسلامی در فلسطین منعقد شد که در ممالک مسلمان نشین مخصوصاً ممالک عربی سر و صدای زیادی بر پا کرد. از اغلب ملل اسلامی شرق و غرب دنیا نمایندگانی در این کنگره شرکت کردند که عموماً دارای شخصیت برجسته و ممتاز بودند.

دولت ایران و دولت ترکیه بطور رسمی در این کنگره شرکت نکردند ولی سید ضیاء الدین طباطبائی که از طرف مفتی اعظم فلسطين (رئيس و تشکیل دهنده کنگره) بطور رسمی دعوت کنگره بطور رسمی دعوت شده بود در آن کنگره حضور یافت.

ص: 145

اعضای دیگر این کنفرانس عالی همگی از رجال عالی مقام روحانی و سیاسی و اجتماعی بودند که از جمله آن ها می توان اقبال لاهوری شاعر شهیر پاکستان، شکری قوتلی رئیس جمهور اسبق سوریه، شوکت علی قائد شهیر مسلمانان هند، عزام پاشا دبیر کل اتحادیۀ عرب، سید محمد رشید شاگرد وفادار سید جمال الدین اسد آبادی، حاجی حسن نظیر پیشوای مسلمانان یوگوسلاوی، محمد علی حرمانی نمایندۀ مسلمانان مقیم آمریکای جنوبی، عبد القهار نمایندهٔ مسلمین جاوه (اندونزی فعلی) را نام برد.

مفتی اعظم بریاست و سید ضیاء الدین بسمت یکی از نواب رئیس انتخاب شد (کنگره 4 نفر نایب رئیس داشت).

كاشف الغطاء مجتهد عالی مقام شیعه که از نجف اشرف برای شرکت در کنگره به فلسطین رفته بود هنگام تشکیل کنگره نماز جماعت بجای آورد که همه بر ایشان اقتدا نمودند.

انتخاب آقای کاشف الغطاء علاوه از مقام فضل و فضیلت مخصوصاً برای این بود که نخستین قدم عملی در راه وحدت پیروان مذاهب اسلامی برداشته شود چون اکثریت نزدیک باتفاق اعضای کنگره از پیروان مذاهب تسنن بودند و آن شب پشت سر یک مجتهد شیعه نماز جماعت می خواندند.»

قانون مقدمین علیه امنیت و استقلال مملکت

در تاریخ 22 خرداد 1310 قانون مجازات مقدمين عليه امنيت و استقلال مملكت بتصويب مجلس رسید که با دست آویز باین قانون بسیاری گرفتار و افرادی بی گناه در دادگاه های نظامی محکوم و معدوم شدند.

متن این قانون عجیب و کش دار بقرار ذیل می باشد:

«مادۀ اول - مرتكبين هر یک از جرم های ذیل به حبس مجرد از 3 تا ده سال محکوم خواهند شد:

1- هر کس در ایران به هر اسم و یا بهر عنوان دسته یا جمعیت یا شعبه جمعیتی تشکیل دهد و یا اداره نماید که مرام یا رویۀ آن ضدیت با

ص: 146

سلطنت مشروطۀ ایران و یا رویه و یا مرام آن اشتراکی است، و یا عضو دسته یا جمعیت یا شعبۀ جمعیتی شود که با یکی از مرام یا رویه های مزبور، در ایران تشکیل شده باشد.

2- هر ایرانی که عضو دسته یا جمعیت یا شعبۀ جمعیتی باشد که مرام یا رویۀ آن ضدیت با سلطنت مشروطه ایران با مرام یا رویۀ آن اشتراکی است اگر چه آن دسته یا جمعیت یا شعبه در خارج ایران تشکیل شده باشد.

مادۀ دوم: هر کس به نحوی از انحا برای جدا کردن قسمتی از ایران یا برای لطمه وارد آوردن به تمامیت یا استقلال آن اقدام نماید، به حبس مؤبد (ابد) با اعمال شاقه محکوم خواهد شد.

مادۀ سوم: هر کس خواه با مشارکت خارجی خواه مستقلاً بر ضد مملکت ایران مسلحاً قیام نماید محکوم به اعدام می شود.

مادۀ چهارم: هر کس عضو دسته یا جمعیتی باشد که برای ارتکاب یکی از جرائم مذکور در موارد قبل تشکیل شده و قبل از تعقیب از طرف مأمورین دولتی قصد جرم و اسامی اشخاصی را که داخل آن دسته و جمعیت بوده اند برای دولت یا مأمورین دولتی افشاء نماید از مجازات معاف خواهد بود.

تبصره - مقصود از دسته و جمعیت مذکور در این قانون، عده از دو نفر ببالاست.

مادۀ پنجم - هر کس برای یکی از جرم ها و یا مجرمین مذکوره در مواد 1 و 2 و 3» در ایران به نحوی از انحا تبلیغ نماید و هر ایرانی که علیه سلطنت مشروطه ایران یا برله یکی از جرم ها و یا مجرمین مذکور در موارد فوق به نحوی از انحا در خارج از ایران تبلیغ کند محکوم به یک سال تا سه سال حبس تأدیبی خواهد شد.

مادۀ ششم - اشخاصی که جرم های مذکوره در مواد 2 و 3» را در خارج از ایران مرتکب شوند و ایرانیان مذکور در قسمت اخیر مادۀ 5، پس از

ص: 147

ورود به خاک ایران تعقیب و مجازات خواهند شد.

مادۀ هفتم: مادۀ 10 و مادۀ 71 قانون مجازات عمومی فسخ و این قانون از اوّل تیر ماه 1310 بموقع اجرا گذارده می شود.»

ختم غائله سيميتفو

اسمعيل آقا سیمیتقو که چندین بار تأمین گرفته و از مجازات اعمال

عکس

اسما عیل آن ها سميتفو

ص: 148

خود معاف شده بود مجدداً در صدد اقدامات سابقهٔ خود بر آمد تا بالاخره روز 27 تیر ماه 1310 از طرف فرمانده لشکر شمال غرب با مقدمات اطمینان بخشی بساخلوی اشنویه دستور خلع سلاح سیمتقو داده می شود ولی نام برده از تسلیم اسلحه امتناع می نماید. قوای نظامی که از اطراف اشنویه را محاصره کرده بودند راه فرار را بر او و اعوانش مسدود نموده پس از مختصر زد و خوردی سیمیتقو و کسانش مقتول و غائله ختم می شود.

اسمعیل آقا در دورۀ قدرت خود مرتکب اعمالی شده بود که از شنیدن آن مو بر اندام انسان های حساس راست می شد زیرا در کشتار ژاندارم ها و مردم بی گناه بسیار قسی القلب بوده و باعث ناراحتی و ناامنی منطقه شده بود.

نیم تاج خانم سلماسی بر اثر حساسیت و تأثری که از این کشتار ها داشته غزلی سروده که در زیر نقل می شود.

ایرانیان که فرّ کیان آرزو کنند *** باید نخست کاوۀ خود جستجو کنند

مردی بزرگ باید و عزمی بزرگ تر *** تا حل مشکلات به نیروی او کنند

شد پاره پردۀ عجم از غیرت شما *** اینک بیاورید که زن ها رفو کنند

ایوان پی شکسته مرمت نمی شود *** صد بار اگر بظاهر آن رنگ و رو کنند

نسوان رشت زلف پریشان کشیده صف *** تشریح عیب های شما مو بمو کنند

دوشیزگان شهر ارومی گشاده رو *** در یوزگی به برزن و بازار و کو کنند (1)

بس خواهران بخطۀ سلماس خون جگر *** خون برادران همه سرخاب رو کنند

نوحی دگر بیاید و طوفان وی زنو *** تا لکه های ننگ شما شستشو کنند

آزادگی بدستۀ شمشیر بسته است *** مردان همیشه تکیه خود را بدو کنند

قانون خلقت است که باید شود ذلیل *** هر ملتی به راحتی و عیش خو کنند

در آندلس نماز جماعت شود بپای *** روزی که قادسیه بخون ها وضو کنند

دربارۀ اسمعیل آقا و جنگ هائی که دولت با آن ها کرده در مجلدات قبلی مفصل بحث شده است. اکنون هم که غائله او ختم می شود شرحی که بامداد در کتاب شرح حال رجال ایران نوشته در زیر نقل می شود:

ص: 149


1- اشاره به فتنۀ جلو ها در ارومیه و سلماس و بلشویک ها در گیلان است.

«اسمعيل آقا معروف به سیمیتقو (1) پسر محمد آقا و برادر کوچک جعفر آقای کرد از طایفهٔ شکاک که پس از کشته شدن جعفر آقا بخدعه در تبریز (2) ایل شکاک بر دولت یاغی شد و اسمعیل آقا رئیس طائفۀ مزبور سال ها زحمات و خسارات جانی و مالی فراوان به مملکت وارد آورد. در مدت یاغی گری خود با دولت همسایه (روس و انگلیس و ترک و آلمان) ارتباط نزدیک داشت و آن ها هر یک بنوبه خود او را تقویت می کردند.

م. ق هدایت که برای بار دوم مدت 9 ماه حکومت آذربایجان را (در سال 1336 و 1337 ه. ق.) داشته و اسمعیل هم در آن موقع در حال یاغی گری و خود سری بوده است راجع به کمک ترک ها (عثمانی ها) با و در صفحه 415 کتاب خاطرات و خطرات خود چنین می نویسد: «در سال 1336 ه. ق. اسمعیل آقا خیال دست بردی با رومی داشت دولت ظفر الدوله را با عده ای قزاق برای دفع او فرستاده عده مزبور در جنگ از او شکست خوردند. ترک ها (عثمانی ها) چهار توپ مسلسل و دو توپ صحرائی و هفتصد نفر عسكر و صاحب منصب تحصیل کرده در آلمان باختیار او گذارده بودند توپ های او دور تر از توپ های ما می زد.

ص: 150


1- کرد ها اسامی اشخاصی را مرخم می کنند مثلاً بجای اسمعیل آقا «سیمیتقو» و بجای نعمت اللّه «نمو» و بجای ذو الفقار «ذلفو» می گویند.
2- در سال 1323 ه .ق. که نظام السلطنه حسین قلی خان مافی والی آذر بایجان و مظفر الدین شاه سفر سوم خود را داشت بی هوده در اروپا می گذرانید و محمد علی میرزا ولی عهد در تهران بعنوان نایب السلطنه بوده رؤسای ایل شکاک بعلت ضعف دولت و نبودن رجال کافی و کاردان و درست در رأس کار مانند همیشه یاغی بودند و بهیچ وجه از اوامر دولت متبوع خود اطاعت نداشتند، نظام السلطنه برای تأمین دادن بانان قرآن مهر کرده و نزد آن ها فرستاد و جعفر آقا بعنوان گروگان و مهمان به تبریز آمد و پس از چندی بخدعه در مجلس مهمانی نظام السلطنه، کشته شد و هفت نفر از کارمندان حکومتی بدست کسان جعفر آقا هلاک شدند. (م.ق هدایت در صفحۀ 266 کتاب خاطرات و خطرات در این باب می نویسد.... «گفتند نظام السلطنه در اطاق مجاور داده بود چالی کنده بودند که در موقع حمله بجعفر آقا برای حفظ جهان خود در آن پنهان شود کسان جعفر آقا 7 نفر از اجزای حکومت را می کشند و فرار می کنند سال ها است که اسمعیل آقا و برادرش در سر حد اسباب دردسر است و زحمات بدولت وارد آورده است.»

بعد دولت سرهنگ ملک زاده را با عده ای ژاندارم بجلو فرستاده این عده پس از محاصره شدن همگی با فرمانده خود (ملک زاده) تسلیم شدند سیمیتقو پس از خلع ژاندارم ها همه را کشت و فرمانده را رها کرد که بعداً دولت بوی ترفیع درجه بدهد. در این باب شایعات زیادی در افواه بود اسمعیل آقا و ملک زاده بوسیلهٔ بیگانگان تبانی صورت گرفته بوده است که بدون زد و خوردی خود و افرادش تسلیم گردیدند. پس از این افتضاح بلکه افتضاحات قوام السلطنه که بجای مشیر الدوله در سال (1301 خ) نخست وزیر شد دستور داد که سام خان امیر ارشد حاج علی لو با سوارانش بطرف رضائیه فرستاده شود او هم رفت در تسوج جنگ در گرفت و کشته شد در این کابینه رضا خان سردار سپه وزیر جنگ بود برای خلع سلاح ایلات اقدام شد و مقدم بر همه دفع شر اسمعیل آقا بود نظامیان بفرماندهی سپهبد امان اللّه میرزای جهانبانی موفق شدند (1) که چهریق را در بیستم مرداد (1301 خ) از تصرف سیمیتقو در آورند و خودش بخاک ترکیه فرار کرد. در سال 1307 خورشیدی از دولت تأمین خواسته بایران برگشت لکن در سی ام تیر ماه 1309 خورشیدی کشته شد.

کارناوال یا کاروان شادی

بمناسبت تولد ر ضاشاه که می گفتند روز 24 اسفند بوده است سرلشگر آیرم رئیس شهربانی دستور داده بود که علاوه بر جشن و چراغانی که اصناف مجبور بودند در آن شرکت نمایند مقدمات کارناوال هم فراهم گردد و اصناف مجبور بودند در این کار شرکت نمایند و حتی از طبقات مختلف پول هائی گرفته شد و کمیسیون ها تشکیل گردید تا بجمع آوری وجوه پرداخته مقدمات امر را فراهم نمایند. مبالغ هنگفتی از مردم جبراً گرفته شد و سوء استفاده های فراوان کردند.

ص: 151


1- شرح جنگ های جهانبانی در جلد دوم تاریخ بیست ساله مقدمات تغییر سلطنت مفصلاً ذکر شده است.

کارناوال در روز 24 اسفند 1311 از کارگاه خارج شهر وارد شد و این کار که جنبه تصنعی زیاد داشت در خیابان ها بگردش پرداخت و در پیشاپیش هیکل چارلی چاپلین درست شده بود که مسخرگی می کرد، بعد از آن یک دسته با ماسک باشکال مختلف در عرابه ها ساز می زدند و می رقصیدند ساز و رقص های قفقازی سرنا و دهل ارکستر ایرانی، عده ای از فواحش برقص و پای کوبی ارکستر اروپائی - و بعد عرابه های مختلف بصورت کشتی و بنا های تاریخی با اسب و اتومبیل حرکت می کردند، بارگاه سلاطین، نمونه های لباس و زندگی قدیم خلاصه بسیار مفصل بود و شاید منظور از این نمایش ها سرگرم کردن مردم بود که توجهی بمذاکرات نفت و تمدید مدّت آن ننمایند.

پایان دورۀ هشتم مجلس

آخرین جلسۀ دورۀ هشتم روز 24 دی ماه 1311 برای تشریفات و خداحافظی انعقاد یافت. در این موقع اکثریت تام نمایندگان دورۀ نهم مجلس هم در موعد معین انتخاب شده بودند، و مجلس بعد آمادۀ افتتاح بود و در همین جلسه تاریخ گشایش دورۀ نهم در روز 25 اسفند معین شده بود.

آن گاه رئیس مجلس (دادگر) بمناسبت پایان دوره مطالبی متملقانه ابراز و پس از وی فهیمی و اورنگ در همین زمینه مطالبی بیان کردند، آن گاه مخبر السلطنه چنین گفت: من چشم و دست را موضوع عرض خود قرار می دهم. البته چشم از دست تشکر ندارد و دست هم از چشم تشکر ندارد ولی این هر دو با موافقت و همراهی یک دیگر با هم باید کار کنند و هر دو باید از روح تشکر داشته باشند. روح انسانی باید فرمانده هر دوی این ها باشد، اگر نباشد هم چشم بی مصرف است و هم دست و آن روح امروز در مملکت ما البته وجود اعلی حضرت پهلوی است. ما در قسمت خودمان که مستخدمین دولت هستیم بقصور معترفیم که ما نتوانسته ایم آن جوری که اعلی حضرت توجه در کار ها دارند و میل دارند مقاصد ملی و مملکتی پیشرفت کند هر چه

ص: 152

دویدیم نتوانستیم برسیم و نرسیدیم البته مجلس شورای ملی که بمنزلۀ چشم بود همکاری کامل کرده اند و ما تشکر داريم... الى آخر.»

افتتاح دورۀ نهم

بطوری که گفته شد روز 25 اسفند مجلس دورۀ نهم افتتاح یافت در سمت راست جایگاه خطابه از علما فقط امام جمعۀ خوئی، امام جمعه تهرانف، میر سید محمد بهبهانی، ظهیر الاسلام، حاج محمد امین خوئی حاج شیخ اسحق رشتی حضور یافته بودند بقیۀ علماء که دعوت شده بودند از حضور خودداری کرده بودند و این عدم حضور و خالی بودن جا که در ادوار سابق مملو از علماء بود قابل توجه بود.

در سمت چپ جایگاه رئیس الوزراء ها و رؤسای مجلس از جمله وثوق الدوله، فرمان فرما -تدین، قوام السلطنه، ممتاز الدوله، احتشام السلطنه حضور یافته از مشیر الدوله - مؤتمن الملک دعوت شده بود ولی ایشان دعوت را اجابت نکرده بودند و نطق افتتاحیه شاه قرائت شد.

سپس مجلس تعطیل و بانتخاب شعب پرداخت. و پس از تصویب اعتبار نامه ها مجلس در جلسۀ 29 فروردین 1312 که رسمیت یافته بود هیئت اعتبار نامه ها دولت که طبق قانون مستعفی شده بود بدون اخذ رأی تمایل رئیس دولت مأمور تشکیل کابینه گردیده اعضاء دولت خود را بدین شرح در این جلسه معرفی نمود: «حاج مخبر السلطنه هدایت رئيس الوزراء گفت این بار هم افتخار تشکیل به بنده محول شده آقایان وزراء را حضور مجلس معرفی می کنم:

فروغی وزیر خارجه - تقی زاده وزیر مالیه - منصور وزير طرق - داور وزیر عدلیه - اسعد وزیر جنگ - بهرامی وزیر پست و و تلگراف و تلفن - زرین کفش کفیل وزارت داخله - فرخ رئيس صناعت و فلاحت - یاسائی رئیس کلّ تجارت و چون یحیی خان قراگوزلو کسالت دارد فعلاً رهنما را بمعاونت معرفی می کنم و ناظم الدوله دیبا را بمعاونت خود معرفی می نمایم.

ص: 153

فوت مستوفی الممالک

* فوت مستوفی الممالک (1)

روز 6 شهریور 1311 خ مستوفی در منزل سردار فاخر حکمت نمایندۀ آن روز مجلس دعوت داشت.

مستوفی چند روزی بود در منزل ییلاقی صاحب اختیار «اختیاریه» زندگی می کرد، روز یکشنبه صبح در منزل اظهار کسالت نموده و گفته بود با این که کسالت دارم چون شایق برفتن منزل سردار فاخر و دوستان هستم می روم ولی حالم خوب نیست...

یک ساعت بظهر در امام زاده قاسم منزل سردار فاخر حاضر می شود در آن جا صاحب اختیار دکتر مهدی ملک زاده و سردار عشایر قشقائی حاضر بوده اند. پس از اندک توقف مستوفی اظهار کسالت از درد دل دائمی خود می نماید گفته می شود قرص های «اتر» خیلی موثر است می فرستند و پنج دانه قرص می خرند، یکی را می خورد احساس بشاشت در قیافۀ آن مرحوم ظاهر می شود، همه خوشحال و مشغول صحبت بوده اند و بیشتر مذاکرات در اطراف مرض سکته بوده است در همین هنگام دکتر ملک زاده و صاحب اختیار که مقابل ایشان نشسته بودند می بینند مستوفی از روی صندلی که نشسته بطرف زمین متمایل شده تصور می کنند چیزی از دست شان افتاده می خواهند از زمین بردارند ولی می بینند این قوس نزول زیاد تر شد و نزدیک است بیفتد. یک مرتبه متوجه شده ایشان را روی زمین می خوابانند و مرض سکته را در ایشان ظاهر می بینند.

بلافاصله برای گرفتن خون اقدام می شود و چون وسائل نبوده دکتر ملک زاده بوسیله تیغ ژیلت زیر گوش را چند خراش می دهد باد کش می گذارند ولی هیچ خون نمی آید از زیر گوش دیگر چند قطره خون می گیرند.

نبض جریان ضعیفی پیدا می کند همه خوش وقت می شوند ناگهان

ص: 154


1- نقل از کتاب اطلاعات در یک ربع قرن.

مستوفى تنفس عمیقی نموده زندگی را بدرود می گوید در همین موقع براثر اطلاعی که داده شده بود دکتر امیر اعلم - دکتر حکیم الدوله - دکتر یونس افروخته بر بالین مستوفی حاضر می شوند ولی معالجات نتیجه بخش نبود ».

مستوفی الممالک

«از کتاب شرح حال رجال ایران»

«میرزا حسن آشتیانی مستوفی الممالک سوم پسر میرزا یوسف مستوفی الممالک در سال 1292 ه . ق در 6 یا 7 سالگی پدرش او را با لقب مستوفی الممالکی بجای خود بسمت رئیس دفتر استيفاء (وزیر دارائی) تعیین نمود. در این هنگام سمت و عنوان میرزا یوسف مستوفی الممالک وزیر اعظم داخله و مالیه بود میرزا هدایت یا آقا هدایت (پدر دکتر مصدق) شخص معمر که قریب بده سال رئیس دفتر استیفا (وزیر دارائی) بود پس از میرزا یوسف (پسر عمو و برادر زن) خود را مستحق لقب مستوفى الممالكی و امور مربوط بآن می دانست، هنگامی که میرزا یوسف مستوفی الممالک پسر خرد سال خود میرزا حسن را با تصویب شاه باین سمت تعیین نمود از این پیش آمد سخت رنجیده خاطر گشته استعفاء کرد. میرزا یوسف که زیاد دل خوشی از وی نداشت بواسطۀ متانت و مناعت جبلی با او در مدت ده سال که ریاست دفتر استیفاء را داشت و وزیر دفتر بود مماشات می کرد، استعفای او را از خدا خواست و بجایش حاج میرزا نصر اللّه گرگانی را که یکی از مستوفی های درجه اول دفتر استیفا بود برگزید. محمد حسن خان اعتماد السلطنه در یادداشت های روزانه خود (6 صفر 1299 ه .ق) می نویسد:

«پسر مستوفی الممالک موسوم به میرزا حسن که طفل هشت ساله است محض التفات به مستوفی الممالک و بی لطفی به وزیر دفتر که راضی از او نیست خطاب مستوفی الممالک دادند مقرر شد جبۀ شمسه ای جهت او دوخته شود و هر روز بدفتر (وزارت دارائی) برود و بمستوفی الممالک (میرزا

ص: 155

عکس

میرزا حسن آنتیانی مستوفی الممالک

یوسف) همان آقا خطاب شود من گمان دارم خطاب صدر اعظمی باو (میرزا یوسف) بدهند.»

و نیز می نوید: «9 ربيع الأول 1299 ه .ق.: امروز منزل نایب السلطنه کامران میرزا (پسر ناصر الدین شاه) خلعت پوشان میرزا حسن پسر

ص: 156

هفت سالۀ مستوفی الممالک است که بمنصب مستوفی الممالکی نائل شده با جبۀ دور مفتول و شمسه مرصع بعد از ظهر هر سه پسر های شاه و شاهزاده ها و مستوفی ها و غیره مستوفی الممالک جدید را بحضور آوردند.

در سال 1303 ه .ق که پدرش در گذشت کار ها و مشاغلی که داشت بر حسب امر شاه به پسر خرد سالش به نیابت میرزا هدایت اللّه وزیر دفتر که مدت شش سال از کار کناره کرده بود واگذار شد. با این که سمت نیابت مستوفی الممالک خرد سال بر خلاف میل وزیر دفتر و برای وی سخت ناگوار بود، ولی چون شاه امر کرده بود اطاعت نموده و هر وقت که میرزا حسن مستوفی الممالک که سنش در حدود 11 سال بود بدفتر استیفا (وزارت دارائی) می رفت وزیر دفتر مانند للّه ای او را جلو انداخته و خود در عقبش براه می افتاد. اعتماد السلطنه در یادداشت های روزانۀ خود در این باب چنین می نویسد: «یکشنبه 9 رجب 1303 ه ق. پسر صدر اعظم مستوفی چون طفل است میرزا هدایت اللّه وزیر دفتر پسر عموی پدرش که با صدر اعظم عداوت کلی داشت اتابک (لله) او شد.» ناصر الدین شاه هم همان احترام میرزا یوسف را نسبت بمیرزا حسن منظور می داشت. چندی میان مستوفی الممالک و میرزا هدایت وزیر دفتر نائب و پیش کار او نقار و کدورت تولید شد و علتش این بود که مستوفی الممالک می خواست مهرش را در نزد خودش نگه دارد و از خود استقلال داشته باشد لکن میرزا هدایت چون او را هنوز جوان و بی تجربه می دانست راضی باین کار نبود مستوفی الممالک چون چنین دید کم کم در دفتر استیفا حاضر نمی شد و اوقات خود را بیشتر بشکار گذرانید تا این که در سال 1318 ه . ق . در سلطنت مظفر الدین شاه در 26 سالگی باروپا رفت و مدت هفت سال بیشترش در پاریس اقامت داشت.

هدایت مخبر السلطنه در صفحهٔ 502 کتاب خاطرات و خطرات تالیف خود راجع بچند سال اقامت میرزا حسن مستوفی الممالک در پاریس می نویسد:

در اواسط سن سالی چند در پاریس بسر می بردند شنیدم هر روز ده

ص: 157

دوازده نفر از ایرانی ها که در پاریس بودند بر سر سفره آقا حاضر می شدند که بدولت هنگفت میرزا یوسف در این مسافرت شکست افتاد» و بعد می گوید: «آقا به تهران تشریف آوردند و همیشه مورد توسل دولت و ملت بودند مکرر رئيس الوزراء شدند از درستی و وطن پرستی ایشان استفاده می شد و در معنی شاخص ملت محسوب می شدند وقتی پهلوی بصاحب اختیار (غلام حسین غفاری) گفته بود برفیقت بگو این اندازه بملت تکیه مکن ملتی در کار نیست حقیقت جای تأسف است که همین طور است مختصر بگویم میرزا حسن مستوفی رحمت اللّه علیه مردی بود ،رئوف، مهربان، در دوستی ثابت و از دشمنی رو گردان، بدی می دید خوبی می کرد، مناعت داشت تکبر نداشت گفتند کم اراده است اراده و ثبات رأیی که او در جنگ بین المللی اول در مقابل سفارتين (روس و انگلیس) بظهور رساند در قوۀ هیچ یک از رجال قوم نبود.» مستوفی الممالک در اوایل مشروطیت (1325 ه . ق .) پس از هفت سال اقامت در اروپا باتفاق میرزا علی اصغر خان امین السلطان اتابک اعظم بایران بازگشت و در کابینه ای که اتابک تشکیل داد مستوفی وزیر جنگ شد. در دورهٔ مشروطیت بیش از 15 بار وزیر و 11 بار نخست وزیر شد در انتخابات مجلس شورای ملی همیشه از تهران انتخاب می شد در دورۀ هفتم نیز به نمایندگی انتخاب گردید و چون از این دوره (1307 خ) ببعد اصول انتخابات تغییر کرد و سیستم خاصی بخود گرفت که در تمام دوره سلطنت پهلوی جریان داشت باین معنی که تمام وکلاء را طبق صورت تنظیمی که شهربانی در آن دخالت تام داشت و شاه آن را تصویب می نمود انتخاب می شدند و به مجلس تشریف می آوردند بنا بر این طرز انتخاب شدن مستوفی الممالک نمایندگی مجلس را نپذیرفت (1) و بعد ها دیگر انتخاب نگردید و در ششم و در ششم شهریور 1311 خ (25 ربیع الثانی 1351 ه .ق) در حدود

ص: 158


1- مؤتمن الملک - و مشیر الدوله هم در دورۀ هفتم در لیست دولتی انتخاب شدند ولی نپذیرفتند و هر چه اصرار کردند قبول نکردند.

60 سالگی در گذشت و در مقبرۀ خانوادگی در ونک (شمیران) بخاک سپرده شد. در اطراف مرگ مرحوم مستوفی که در یک مهمانی که ناگهان سکته کرد و در گذشت خیلی حرف ها زده شد و چون در آن دوره عملیات خیلی سرّی انجام می یافت کسی از قضیه سر در نیاورد و حقیقت امر معلوم نگردید.

(خاتمۀ قسمت نقل شده از کتاب شرح حال رجال ایران)

مخبر السلطنه در کتاب خاطرات و خطرات درباره درگذشت مستوفی که در زمان ریاست وزرایی او بود چنین نوشته است:

«در امام زاده قاسم مهمان سردار فاخر بودند بدون مقدمه از صندلی افتادند و داعیۀ حق را لبیک اجابت گفتند جنازه را به اختیاریه که محل توقف شان بود آوردند و از اختیاریه بمشایعت خاص و عام به ونک ملک خود شان بردند و در جوار پدر بزرگوارش بخاک سپردند رحمت اللّه علیه. از اختیار یه تا ونک مشایعین مسلمان بودیم در ونک دستجات ارامنه (ساکن ونک) با علم پیش آمدند و جلو افتادند.»

مرگ مستوفی مشکوک بود زیرا بطور یکه خود مخبر السلطنه هدایت در صفحۀ 383 خاطرات و خطرات در زیر عنوان غوغای قشقائی چنین نوشته است:

در سال 1307 ایلات جنوب قشقایی و بختیاری- ایلات خمسه و لار و شیراز را محاصره و طالب رژیم جمهوری و مستوفی را نامزد این مقام کرده بودند.» معلوم است که پهلوی باطنا و قلباً با چه نظری بمستوفی می نگریسته. بعلاوه در پاره ای از جنایاتی که می خواست مرتکب شود مستوفی تنها سدّ راه او بوده است چنان که در حیات مستوفی بسیاری از کسانی که مورد کینه و بغض پهلوی بودند از مجازات های شدید مانند اعدام و غیره مصون بودند ولی پس از در گذشت مستوفی این سد شکسته شد و نصرت الدوله - تيمورتاش- سردار اسعد - سردار عشایر و دیگران با فجیع ترین وضعی در زندان ها مقتول گردیدند.

ص: 159

معلوم نیست بچه جهت و مناسبت خاصی پهلوی که از هیچ یک از رجال و نخست وزیران ملاحظه نمی نموده و احترامی قائل نبوده بمستوفی الممالک احترام می گذاشته و از او پروا داشته و آقا خطاب می کرده است؟

می گویند یند پس از سوء قصد بجان مدرس که در زمان ریاست وزرائی مستوفی اتفاق افتاده مستوفی موضوع را در هئیت دولت مطرح نموده و به این عمل شنیع و ناجوانمردانه اعتراض کرده و تصمیم به استعفا داشته ولی شاه با او مذاکره نموده و مانع استعفا گردیده است حال در این مذاکرات چه مطالبی رد و بدل شده و طرز استدلال و یا صحبت و نصایح مستوفی چه بوده معلوم نیست ولی قدر مسلم اینست که تا مستوفی حیات داشته دیگر مرتکب این قبیل اعمال نشده است ولی بمحض درگذشت مستوفی دست بهمه قسم اعمان فجیع زده است که این خود معمائی است؟ کما این که همان روز که مستوفی درگذشت صولت الدوله قشقائی نماینده مجلس و پسرش ناصر خان قشقائی که در تشییع جنازه شرکت نموده به محض خاتمه مراسم در همان ونک توقیف می شوند و این خود نکته ابهامی است که روز درگذشت مستوفی قبلاً تعیین شده و گرفتاری سردار عشایر هم بلافاصله بمرحله اجرا در آمده است!

اولین سلب مصونیت دورۀ پهلوی

روز هشتم شهریور 1311 خ منصور الملک وزیر کشور نطق مشروحی در خصوص وقایع فارس در مجلس شورای ملی ایراد نموده گفت: «آقایان نمایندگان می دانند دولت چه زحماتی برای اعادۀ امنیت و اجرای اصلاحات مملکت کشیده و خود سری و حکومت های شخصی و ملوک الطوایفی را از میان برداشته است ولی هنوز آثار آن گاهی ظاهر می شود و بعضی اشخاص با این که نسبت بتعویض املاک آن ها اقدام شده که مجبور نباشند در محیط سابق نمانند و داخل قضایایی شوند ولی متأسفانه معلوم می شود باز خیالاتی در سر می پرورانند در این قضایا و ارتباط محرمانه آن ها مدارک و اسناد قطعی دولت

ص: 160

در دست دارد که بموقع بعرض مجلس می رساند.»

اکنون قرعه بنام دو نفر از نمایندگان مجلس سردار عشایر قشقائی و فرزند ایشان ناصر خان قشقائی اصابت نموده که ناچار باید سلب مصونیت از آن ها بشود و لایحۀ زیر تقدیم شد و بتصویب رسید.

«مجلس شورای ملی اجازه می دهد که آقایان اسمعیل خان قشقائی و ناصر خان قشقائی را دولت مورد تعقیب جزائی قرار داده و پس از تکمیل اکتشاف و چگونگی مطلب مراتب را باستحضار مجلس شورای ملی برساند».

نمایندگان قشقائی قبل از سلب مصونیت زندانی شده بودند و مدت ها بدون محاکمه در زندان بسر بردند و بالاخره سردار عشایر معدوم و ناصر خان هم پس از سال ها زندان آزاد ولی تحت نظر بود تا شهریور 1320 که ناگهان بشیراز حرکت و در ایل خود وارد گردید.

اطلاعات در یک ربع قرن می نویسد:

«نکتۀ قابل ذکر اینست مادام که مستوفی الممالک حیات داشت شاه نسبت بسلب مصونیت و زندانی کردن سردار عشایر و فرزند ایشان ناصر خان قشقائی اقدامی نمی نمود زیرا مستوفی دوستی دیرینی با سردار عشایر داشت و نزد شاه از او وساطت کرده بود و شاه بواسطۀ احترامی که بمستوفی الممالک می گذاشت در محظور قرار گرفته و نسبت باین امر اقدام تندی روا نمی داشت لیکن بمحض فوت مستوفی نقشه خود را در سلب مصونیت نمایندگان قشقائی و دستگیری آن ها عملی ساخت. (1) »

مهدی بامداد در کتاب «شرح حال رجال ایران» درباره علت توقیف صولت الدوله شرح جالبی نوشته که در زیر نقل می گردد:

«اسمعیل قشقائی صولت الدوله - سردار عشایر رئیس ایل قشقائی . (ایل قشقائی یکی از بزرگ ترین و بهترین ایلات ایران است که در ادوار

ص: 161


1- اگر پهلوی در حیات مستوفی این قبیل اعمال شنیع را انجام نمی داده علت دیگری دارد که ذکر خواهد شد.

عکس

اسماعیل خان قشقائی صولت الدوله

مختلف بواسطة وطن خواهی و مبارزه با اجانب همیشه سپر بلا بوده و صدمات زیادی را دیده و بخود هموار کرده است) فرزند داراب خان در سال 1252 متولد و در اواخر سال 1311 خ در زندان قصر درگذشت. صولت الدوله در ایام جندگی بین الملل اول و پیش از آن و بلکه می توان گفت از ابتدای امر صفای

زیادی با انگلیس ها نداشت و از آنان چندان خوشش نمی آمد و باین جهت در رمضان 1336 ق (خرداد 1297 برابر با 1918 م.) به انگلیس ها اعلان جنگ داد و نظرش از این کار این بود که پلیس جنوب را که انگلیس ها

ص: 162

خود سرانه در جنوب ایران زیر نظر و تعلیمات افسران انگلیسی تشکیل داده بودند بکلی از میان بردارد (1) تا این که بیگانگان هیچ گونه نفوذی در ایران نداشته باشند با آنان جنگ کرد لكن بمقصود و مراد خود نائل نشد و علتش هم این که حکومت وقت (کابینه وثوق الدوله) که دست نشاندۀ بیگانه بود علاوه

بر این که با او همراهی نداشت بر ضد او نیز بود و حتی او را هم محض رضای خاطر انگلیس ها از ریاست ایل قشقائی بر کنار نمود و ایل را علیه او شوراند و برادرش سردار احتشام را که متمایل به انگلیس ها بود بر یاست ایل قشقائی معین و منصوب کرد صولت الدوله با این که با سرسختی و دلیرانه جنگید لکن بجهاتی که گفته شد شکست خورد و تلفات و خسارات زیادی را متحمل شد و بعد بواسطۀ کوشش خودش و تمایل شدید ایل قشقائی بوی دوباره در همین سال رئیس ایل شد و برادرش از ترس گرفتار شدن از فیروز آباد فرار کرد و نتیجه دشمنی و جنگش با انگلیس ها این شد که سر انجام از هستی ساقط گردید و در زندان قصر جان سپرد که گفته اند:

ثبت است کرده های تو در نزد انگلیس *** در هر کدام روز که خواهد ادا کند!

در دورۀ هشتم خودش از جهرم و پسرش ناصر خان از طرف ایل قشقائی نمایندۀ مجلس بودند. پس از فوت حسن مستوفی الممالک در تاریخ 6 شهریور 1311 خ. در یک مهمانی که خود سردار عشایر هم در آن مهمانی حضور داشت پس از غسل دادن و کفن کردن مستوفی هنگامی که مشایعین از

ص: 163


1- تا آن جا که در جریان سیاست روز وارد بودم ناصر خان و خسرو خان قشقائی هم نه تنها با انگلیس ها روی خوشی نشان نمی دادند بلکه محرمانه همواره علیه سیاست انگلیس ها عمل و اقدام می کردند. چنان که خسرو قشقائی در جریان ملی کردن نفت در کمیسیون نفت محرمانه کمک های موثر بملی کردن نموده و نیز با کابینه هژیر هم که او را عامل انگلیس ها می دانست مخالف بوده و با آیت اللّه کاشانی که علیه کابینه هژیر اقدام می نمود ارتباط نزدیک داشت و در پیش برد هدف ایشان هر چه مقدورش بود عمل می کرد. هم چنین ناصر خان که در آن موقع سناتور بود در هنگام خلع ید نگارنده را مکرر تشویق و ترغیب می نمود. تا عمل خلع زودتر خاتمه یابد تا دست انگلیس ها از منابع نفتی ایران کوتاه گردد. در جلد سوم کتاب سیاه اشاره ای به کمک های این دو برادر شده است.

در باغ مقبره خارج می شدند که بخانه های خود بروند صولت الدوله و ناصر خان پسر بزرگش که هر دو نمایندۀ مجلس بودند و باصطلاح مصونیت قانونی داشتند بر خلاف نص صریح اصل دوازده قانون اساسی دستگیر و در زندان قصر زندانی شدند و دو روز بعد یعنی 8 شهریور 1311 خ بموجب لایحه ای که على منصور وزیر کشور وقت تهیه و تنظیم نموده و به مجلس داد بدون هیچ گفتگوئی باتفاق اراء بتصویب رسید و از هر دو نفر که در زندان بسر می بردند سلب مصونیت شد.

از ابتداء دوره های مجلس شورای ملی تا این تاریخ این اولین سلب مصونیتی بود که از نماینده مجلس بعمل آمد. یک بار دیگر هم در نظر بود که صولت الدوله زندانی و سر انجام تلف شود چون مستوفی الممالک زنده بود و از او حمایت می کرد شاه هم بواسطۀ شخصیت مستوفی که خیلی با و احترام می گذاشت او را بخشید تا این که همان روز که مستوفی درگذشت پدر و پسر که نماینده مجلس بودند دستگیر شدند معروف است که سردار عشایر در سر جنازه مستوفی بیش از دیگران گریه می کرد. یکی از حضار او را تسلی می داد که گریه نکن بس است. صولت الدوله می گفت که بیشتر بحال خودم گریه می کنم که وضع من بعد از این چه خواهد شد و اتفاقاً هم خوب پیش بینی کرده بود. اسمعیل خان قشقائی و ناصر خان پسرش مدتی در زندان بسر می بردند تا این که سردار عشایر در اواخر سال 1311 خورشیدی در زندان قصر در 59 سالگی درگذشت و چندی بعد هم ناصر خان آزاد گردید و تا شهر یور 1320 خ. سخت زیر نظر بود در این تاریخ یعنی پس از استعفای رضا شاه پهلوی از سلطنت و تغییر اوضاع بدون اجازه به فارس رفت و در میان ایل قشقائی قرار گرفت صولت الدوله در دوره های 5 و 8 از جهرم نماینده مجلس بوده است».

علت گرفتاری و سلب مصونیت و زندانی شدن و بالاخره نابودی اسمعیل خان قشقائی (صولت الدوله) را باید در مخالفت و مبارزۀ ایل قشقائی

ص: 164

با انگلیس ها جستجو کرد. بهترین سند در این باره مطلبی است که سر دنیس رایت در کتاب خود بنام «انگلیس ها در میان ایرانی ها» نوشته است.

نام برده در کتاب خود چنین نوشته است (1) :

«در تمام مدت تابستان سال 1918 م اوضاع فارس برای انگلیس ها بحرانی و پر مخاطره بود (بویژه هنگامی که در حدود شش هزار نفر از قشقائی ها و متحدان شان گروه عمدۀ نفرات ذخیرۀ سایکس را که موقتاً در شیراز مستقر بود، در محاصره گرفتند) سایکس پیش از آن که از طرف آن گروه مورد حمله قرار گیرد دست به تهاجم زد، ولی با این حال تنها در ماه اکتبر همان سال بود که پس از چندین برخورد شدید بین دو طرف وی توانست قشقائی ها را که در فن جنگ چریکی زبر دست بودند، شکست دهد. هر دو طرف تلفات سنگینی دادند... بدنبال شکست قشقائی ها و متحدان شان نیروی انگلیسی مستقر در بوشهر و شیراز توانستند راه کاروان رو بوشهر به شیراز را بگشایند...»

مخبر السلطنه هدایت در خاطرات و خطرات در زیر عنوان «غوغای قشقائی» چنین می نویسد:

«با این که خلع اسلحه شده است ایلات بی سلاح نیستند با همۀ اهتمامات نه خیال شرارت از سر ایلات بیرون رفته نه هوای استفاده از دل نظامیان. اینان پیچیدگی می کنند آنان طغیان، علی خان برادر صولت الدوله علم فساد برپا کرده بهار لو و ایلات خمسه شریک معرکه شده اند. در لار هم زاد خان سر نافرمانی برداشته شیراز را محاصره کرده اند، شیبانی (سرتیپ حبیب اللّه) و صولت الدوله که هم رئیس ایل قشقائی است هم نمایندۀ مجلس، مأمور فارس شدند تدبیر شیبانی این شد که با طیاره اعلان عفو

ص: 165


1- سردینس رایت سال های دراز بالا ترین مناصب دیپلماتیک را عهده دار بوده و به اسناد متعدد سیاسی و تاریخی دسترسی داشته یعنی پس از 28 مرداد 1332 که روابط سیاسی ایران و بریتانیا از نو برقرار گشت با سمت کار دار به تهران آمده وی بعداً چند سالی سفیر کبیر بریتانیا در اتیوپی بود سپس 1963 (این بار با رتبۀ سفیر کبیر) به تهران بازگشت و هشت سال در این سمت باقی بوده است و کتابی نسبتاً مفصل بنام انگلیس ها در میان ایرانیان نوشته که اخیراً لطف علی جنجی ترجمه کرده است.

عمومی در اطراف پرتاب کند.

در این اثنا بختیاری هم در اطراف اصفهان جنجالی کرده و مجالی بدست آورده آوازۀ در انداخته اند که ایران جمهوری است و مستوفی الممالک رئیس جمهور. سردار اسعد مأمور اصفهان شد. اول شب بود نگران برای خداحافظی آمد کنار پوش که محل تشکیل هیئت است مرا ملاقات کرد. سخت متوحش بود. گفتم اندیشه بخود راه ندهید خطری نیست. تیمورتاش آمد اشاره ای کرد کناری رفتیم گفت خبری رسیده است که تسمه از پشت من کشیده گفتم عاقبت خیر است ابدأ وحشت نداشته باشید. روز دیگر به سعد آباد رفتیم تیمورتاش گفت شاه سخت نگران است ملاقاتی بکن بعمارت سنگی رفتیم در ایوان غربی نشسته بودند پیدا بود که خالی از ملالی نیستند متفرقه صحبت کردم، عرض کردم اعلی حضرت نباید از قضایای فارس و اصفهان نگران باشند تا اول ربیع الاول آرامش برقرار خواهد شد بی تأثیر نبود لیکن بنظر تعجب در من نگریستند اتفاق روز اول مرداد هم فارس هم اصفهان آرام گرفته بود شاه بهیئت تشریف آوردند در حالی که دست آریا در دست شان بود فرمودند این در قضایای فارس خدمت کرده است یک درجه بر رتبۀ او افزوده شود مطابق قانون جاری مجال نداشت بمجلس پیشنهاد شد و یک رتبه دربارهٔ او بتصویب رسید از رتبه 7 به 8 ارتقاء یافت.

صارم الدوله پسر ظل السلطان را که حاکم فارس بود مغضوباً با طیاره بتهران آوردند در ضمن از شاه شنیدم که فرمودند نمی کشمش و این در موقعی بود که مزد دست وثوق الدوله و صارم الدوله و نصرت الدوله در بستن قرار داد 1919 استرداد می شد.»

جنگ تامرادی و علت آن

«لهراسب بویر احمدی قهرمان جنگ معروف تنگ تامرادی است. وی مردی رشید و بلند بالا و قوی هیکل و تیر انداز ماهری بود و در این جنگ تلفات سنگینی بقوای دولتی وارد گردید که سر لشگر حبیب اللّه خان شیبانی

ص: 166

شکست سختی خورده است.

لهراسب از طایفۀ با طولی از توابع بویر احمدی گرمسیری است. زمانی که فرماندهی پادگان بهبهان با سرهنگ حسین آقا خان خزاعی بود معمول شده بود که مقداری هیزم بطور سورسات غیر مجانی برای مصرف پادگان حمل شود. از طرف طایفه محمولات حمل شده علاوه بر چند مکاری لهراسب را که چون رشید و با فهم و شعور تر از سایرین بود بسر پرستی آن ها می فرستند هنگام تحویل گرفتن محمولات بجای این که وجه هیزم را بپردازند به بهانه این که وزن بار کم است او را در سرباز خانه کتک می زنند. لهراسب که گناه بوده بسیار ناراحت گردیده تصمیم خود را می گیرد و می گویند قسم یاد می کند که بجای هر چماق که باو زده اند یک نفر سرباز یا نوکر دولت را خواهم کشت.

از بهبهان پس از کتک خوردن خارج شده و چار پایان را بتوسط یک دو نفر از همراهان باز می فرستد و خودش با چهار نفر دیگر چماق های بزرگی را بدوش گذارده از طریق تنگ کتاب که جاده معروف و محل معدن مومیائی است رهسپار شده و بدو نفر امنیۀ مسلح برخورد می کند، بضرب چماق دو نفر امنیه مزبور را کشته و دو قبضۀ تفنگ بدست می آورد و شبانه اطراف پست امنیۀ تنگ کتاب را محاصره کرده و آنان را مستأصل و همه را خلع سلاح و مقتول می کند. موقع مراجعت دارای چند قبضه تفنگ بوده و علناً شروع بیاغی گری می کند. تمرد او باندازه ای طول و اهمیت پیدا کرد که دولت مجبوراً برای سرکوبی تمام ایل بویر احمدی قشون اعزام کرد.

جنگ تامرادی یکی از جنگ های مهیب تاریخ دوران پهلوی است. روزی که سرلشکر شیبانی با گرفتن قلهٔ کوه مشرف و مسلط به تنگ مزبور برضا شاه تلگراف می کند که قشون ما بجائی رسیده که پای قشون نادر هم آن جا نرسیده بوده است؟! فردای آن روز مغرورانه دستور می دهد نيرو عقب نشسته و مواضع بدست آورده خود را تخلیه کنند.

ص: 167

خیلی ها خواستند از عمل اشتباه مزبور جلوگیری کنند نتوانستند و حتى ناصر خان قشقائی که آن روز به طرفداری دولت با عده ای از ایلات ممسنی بمقابله با بویر احمدی ها آمده بود اصرار ورزید ولی شیبانی جواب او را با لبخند تحقیرانه رد کرد فردای آن روز نفرات بویر احمدی بسر کردگی لهراسب ارتفاعات را گرفته و آب را بروی قوای دولتی بستند و مثل برگ خزان از سربازان ریختند بطور یکه برای بدست آوردن یک مشک آب از چشمۀ نزدیک ده پانزده نفر کشته شد و یک هنگ بفرماندهی زندیه حمله کرد و تمام نفرات خود را از دست داد و موفق بگرفتن آن جا که در دست بویر احمدی ها بود نشد. یکی از سرگرد ها که حضور داشت می گفت سرلشکر شیبانی جلو چادر ایستاده با دوربین مواضع دور را می دید در اطراف او گلوله دشمن گرد و خاک می کرد.

ستوان یکمی آمد دست بالا کرده خواست گزارش بدهد در حینی که می گفت: حضرت اجل... گلوله ای آمد از پهلوی او خورد قلبش را داغون کرد همان جا افتاد اما شیبانی از جای خود تکان نخورد بلکه نشست سر مقتول را بر زانوی خود گذاشته در حالی که افسر مزبور جان می داد سر لشکر با قطرات اشک افسر مقتول را بدرقه کرد.

در این موقع ناصر خان قشقائی آمد دست بر شانۀ سرلشکر نهاده گفت: حضرت اجل استدعا دارم تشریف بیاورید درون چادر شما را می زنند. شیبانی خنده ای کرد گفت پاگون های من بمن اجازه نمی دهند که بدرون چادر بروم بلکه شرافت سربازی امر می کند که یک قدم هم جلو تر بگذارم و یک قدم جلو تر رفت، آن روز خیلی سرباز کشته شد.

سرلشکر با وجود سوء ظنی که بقشقائی ها و لر های ممسنی که بکمک او آمده بودند داشت ناچار شد که اجازه بدهد افراد مزبور دو ساعت تیر اندازی کنند و بمحض این که تیر اندازی ایلات شروع شد در مدت یک ساعت

ص: 168

75 نفر زده شد و بویر احمدی ها فهمیدند که دیگر سربازان وظیفه تیر اندازی نمی کنند. این بود که همان لهراسب داد زده فرمان داد: آهای بویر احمدی ها خود را حفاظت کنید این تیر ها مال ایلات است. و چند ناسزا هم بان ها گفت.

بالاخره در همان جنگ لهراسب بوسیلهٔ یکی از نوکر هایش از عقب سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.»

اقتباس از نوشتۀ نصرت اللّه فتحی

درگذشت امیر مؤید سواد کوهی

در جلد دوم گفته شد که مادر رضا خان هنگام یکه از مازندران بتهران می آمده مدتی در خانه امیر مؤید بسر می برده و امیر مؤید باو محبت کرده است. با این همه سردار سپه با او خوب نبود بر اصل سیاست «حکومت تمرکز قدرت» و از بین بردن متنفذین و سران عشایر و ایلات دو پسر او را تیر باران نمود و نیز گفته شد که یکی از علل طغیان لاهاک بواسطۀ قرابتی بود که با امیر مؤید داشت و بخون خواهی دو پسر امیر مؤید بوده است.

در کتاب شرح حال رجال ایران دربارۀ امیر مؤید چنین نوشته است:

«اسمعیل خان امیر مؤید سواد کوهی (رئیس ایل باوند) متولد 1233 خورشیدی پسر ابراهیم خان شعاع الملک و برادر لطف اللّه خان شعاع الملک از تحصیل کرده های دار الفنون تهران بود، سابقاً در زمان ناصر الدین شاه اغلب در تهران جزء عمله خلوت و شکار بود و همیشه ریاست ایل سواد کوه و سوار های آن محل را داشت در دوره مظفر الدین شاه بواسطۀ دسائس درباری از تهران مهاجرت و اغلب در محل خود اقامت اختیار نمود. در موقعی که محمد علی شاه در سال 1329 ه. ق. از راه مازندران بخیال تصرف تهران می آمد می گویند اسمعیل خان هم با او همراهی کرد ولی ضدیت اسمعیل خان در مازندران بر خلاف قشون روس قولی است که جملگی بر آنند و چون نفوذ کاملی در صفحۀ مازندران داشت برای این مقصود خیلی قابل استفاده بود.

ص: 169

عکس

امبر مؤید سواد کوهی

در دورۀ سوم مجلس شورای ملی در سال 1333 ه. ق. از طرف ساری وکیل گردید و در محرم 1334 ه. ق. که فشون روس از طریق قزوین بتهران رهسپار بود و اغلب مدیون از تهران بطرف قم مهاجرت کردند او هم بهمراه شیخ ابراهیم زنجانی برای ضدیت با قشون روس بطرف مازندران حر حرکت کرد مشغول اقدامات شد. در زمان نخست وزیری حسن وثوق (وثوق الدوله) در سال

ص: 170

1336 ق. برابر با 1297 خ او را با فرزندانش بتهران آوردند و مدتی در تهران زیر نظر بود و بعد بمازندران رفت و در زمان نخست وزیری و وزارت جنگی رضا خان سردار سپه دوباره او را تحت الحفظ بتهران آوردند و به کرمانشاه تبعیدش کردند و دو فرزندش نیز کشته شدند. (دو پسر امیر مؤید بنام عباس خان سهم الممالک و اسد اللّه خان هژبر السلطان در سال 1303 خورشیدی در گرگان دستگیر و در دهکدهٔ کلاک بین گرگان و بهشهر در همین سال تیر باران شدند) امیر مؤید پس از بازگشت از آلمان 1311 در تهران بناخوشی سرطان در 78 سالگی درگذشت.»

ماشین امضا: چگونگی امور در کابینه هدایت

در دوران رضا شاه امور مملکتی و کار ها طبق قانون اساسی جریان پیدا نمی کرد و در هیئت دولت که مسئولیت مشترک داشتند عمل نمی شده یعنی مطرح نمی گشته است. زیرا وزراء هر یک در امور جاری کار وزارت خانه خود را با شاه در میان می گذاشته و یا دستور می گرفته و همین که مورد موافقت شاه قرار می گرفته ظاهراً برای تصویب و اطلاع در هیئت دولت مطرح می شده و همین که وزیر مربوطه می گفته بعرض رساندم تصویب فرمودند کافی بود و دیگر هیچ یک از وزیران حق ایراد و اشکال و اعتراضی نداشته بایستی کور کورانه و بدون چون و چرا امضاء نمایند و در حقیقت ماشین امضاء بوده اند و اگر در این میان معاملاتی با خارجی ها می شده و حق العمل یا حق و حسابی داشته بجيب شاه می رفته است. این موضوع را مخبر السلطنه هدایت رئیس الوزراء وقت در کتاب خاطرات و خطرات چنین تشریح و مجسم نموده است:

«کارخانه قند سازی

فروغی در وزارت فواید عامه فاتح را به اروپا فرستاد که در اطراف کارخانجات افزار سازی مطالعه بعمل بیاورد و با رسم تجارت امروزه ضرورتی

ص: 171

نداشت و سبب تأخیر شد و شرحی از دفتر مخصوص بمن نوشته شد که علت تأخیر خرید کارخانه چیست؟ شما که در امر قند عقیده اظهار کرده بودید و من پیشنهادی بعرض رسانده بودم. باری بهر جهت جوابی دادم وزراء مستقیماً با شاه مذاکره می کنند فقط را پرتی به هیئت می آورند که بعرض رساندم تصویب فرمودند. من پس از رفتن فاتح از مسافرت و قصد او مطلع شدم و از دادن توضیحات خودداری دارم، توجه شاهانه از تجار تشویقی کرده کارخانۀ کهریزک را دایر کردند.

با ترتیبی که که در فرنگ هست سفارش کارخانه مأمور مخصوص نمی خواهد، نمی دانم چه منظور بوده، بصیری لازم است که بداند چه سفارش بدهد. ریسمان ریسی را مرحوم صنیع الدوله بسفارش کتبی خواست. در افتتاح کارخانه کرج از طرف وزارت خانه خطابه ای تدارک شده بود و در مقدمه شرح مبسوطی در تمجید از پیشرفت ها. شاه متغیر شدند که تظاهر می کنید و خطابه خوانده نشد و این خود تظاهری فوق تظاهر است نمایندۀ اشکودا در تهران با من داخل مذاکره شد و بتوسط او کارخانۀ کرج خریداری شد بدون آن که مأموری مخصوص باروپا برود. پس از اتمام قرارداد پیغام کرد. على الرسم كارخانه صدسه حق العمل می دهد گفتم از قیمت کسر کن. بشاه عرض کردم و نمی دانم آن صدسه به کجا رسید (1) چون تمرکزی در کار نیست...»

هدایت در جای دیگر چنین نوشته است:

«چراغ برق تهران

در تابستان 1310 تیمورتاش باتفاق داور و حسین خان و یار آشنای من در قلهک با نمایندۀ کمپانی بلژیکی نشستند و قرارداد برای خرید چراغ برق تهران تنظیم کردند، سر شبی تیمورتاش قرار داد را آورد به هیئت که نخوانده

ص: 172


1- مسلماً پهلوی که مو را از ماست می کشیده کی جز خودش قدرت داشته آن صدی سه را دریافت نماید؟

پاراف شود که بعرض رسیده تصویب فرمودند (فرمول رایج) مسئله قدری بی رویه بنظر آمد بداور گفتم من که نمی دانم در این قرارداد چه نوشته شده است، شما می دانید باید اول شما پاراف کنید بعد من به اعتماد بشما پاراف خواهم کرد و چنین کردیم، پس از توقیف تیمورتاش کمپانی آمد که وسایل فراهم شده است فروغی وزیر خارجه امتیاز نامه را آورد که امضاء شود خوانده شد چند فصل آن را من نپسندیدم سلب اختیار دولت در امور کمپانی و صدی بیست از اجرای کار بلژیکی باشند که مجال برای ایرانی بریاستی نمی ماند. قیمت برق به اختیار کمپانی و حکومت در اختلافات با خودش گفتم من امضاء نمی کنم ولو استعفا کنم. داور شیراز بود و شاه مازندران هر دو آمدند به داور امساک خودم را در موقع پاراف یاد آور شدم. داور عنوان استعفای مرا شنیده بود گفت در امری که رئیس استعفاء بدهد وزراء چگونه امضاء خواهند کرد و فروغی گفت بعرض رسانده ام فرمودند خودم می آیم به هیئت می گویم چه باید کرد. دیدم فروغی لابد بنفع کمپانی صحبت کرده است و من در هیئت باید محاجه کنم، صبح چهارشنبه شرفیاب شدم فرمودند چیست؟ عرض کردم شرفیاب شدم شاید فرمایشی باشد. با قدری تشدد فرمودند من عرضی ندارم گفتم من عرض دارم فرمودند چیست؟ گفتم امتیازی که برای برق تهران تدارک شده است چند فصل مضر دارد وزراء خواستند امضاء شود گفته ام اگر این قرارداد را باید امضاء کرد من پای شاه را می بوسم و مرخص می شوم فرمودند می آیم در هیئت می گویم چه باید کرد. خوب شد مرا مسبوق کردی، به هیئت تشریف آوردند فرمودند این مسئله کار بلدیه است به آن جا رجوع کنید به بلدیه رجوع شد کنید به بلدیه رجوع شد و سر نگرفت».

هدایت چند صفحه بعد در مورد راه آهن چنین نوشته است:

«معما!

به تشویق دکتر میلیسپو رئیس مالیه یولند امریکائی استخدام شد، طرح اول راه آهن را ریخت نظر شاه دیگر شد. ساختمان راه به شرکت فیلیپ

ص: 173

هلنسبان، یولیوس برگر و سیمنس کمپانی های آلمانی راجع گشت. شمال را خود شان برداشتند و بملاحظات تجارتی یولن آمریکائی را در کار شریک کرده جنوب را با و واگذاردند و امانی مشغول کار شدند. سیل غیر محتملی صدمه کلی وارد آورد. امریکائی ها از کار خارج شدند در صورتی که ساختمان آلمانی ها در نهایت خوبی بود قسمت های دیگر مکرر محتاج تعمیر شده است و کار آلمانی از هر جهت رجحان دارد، چندی کار بدست مهندسین داخله ادامه یافت تعهد آلمان ها سر رسید حتی از ژاپن مهندس خواسته شد، در شمال بکمک مهندسین کامپساکس باتفاق یکی از کار گزاران ترک با فروغی آشنا بود بتهران آمد. این شرکت دانمارکی در ترکیه عملیات رضایت بخشی کرده بسعی فروغی ساختمان راه آهن باین شرکت واگذار شد در وزارت منصور.

شرکت شش میلیون لیره بالمقاطعه برای اداره و تدارک افزار کار خواست سوای مخارج ساختمان شرکتی آلمانی 5 میلیون پیشنهاد کرد، من در هیئت مذاکره کردم وزارت راه یک میلیون کاست در ثانی آلمانی ها چهار میلیون و نیم پیشنهاد دادند بشاه عرض کردم منصور الملک حاضر بود در پنج میلیون قرارداد با کامپساکس امضاء شده است شاه که اعتنا با مضای فلک ندارد فرمود خالا که امضاء کرده ای باشد. در صورتی که ساختمان آلمانی ها در نهایت خوبی بود و قسمت های دیگر مکرر محتاج تعمیر شده است و کار آلمانی ها از هر جهت رجحان دارد من تعجب کردم شاه که جزئیات را در اقتصاد ملاحظه دارد چطور نیم میلیون لیره اغماض می فرمایند و حال آن که قرارداد مقطوعاً بتصویب هیئت نرسیده بود از اول 1312 ساختمان بعهدۀ کامپساکس قرار گرفت و عملیات بمناقصه انجام می شد، مصالح راه خریداری از داخله يا خارجه.»

سال ها پس از خانه نشینی مخبر السلطنه یکی از دوستانش (نوری) از مشار الیه می پرسد: بفرمائید حضرت عالی چند سال نخست وزیر بودید؟

ص: 174

مخبر السلطنه در پاسخ می گوید: بفرمائید چند سال ماشین امضاء رضا شاه بودم!

قتل عبد الحسین دیبا

چو محرم شدی ایمن از خود مباش *** که محرم به یک نقطه مجرم شود

سید عبد الحسین خان دیبا نمایندۀ مجلس و رئیس محاسبات وزارت دربار و از محارم رضا شاه و با عبد الحسین تیمورتاش بسیار نزدیک و دوست بود قبل از آن که تیمورتاش از خدمت برکنار گردد عبد الحسین دیبا را از کار کنار و پس از چندی او را توقیف سپس تقاضای سلب مصونیت او از مجلس دورۀ هشتم گردید که بلافاصله تصویب شد.

دیبا متهم بود که امیر منصور پسر سپهدار اعظم را بامر غیر واقع که نمایندگی رشت در دوره نهم باشد امیدوار نموده و مبلغ دو هزار تومان باین عنوان از او اخذ و کلاه برداری کرده است و دلیل محکمه قطعه کارت مربوط بدیبا بود حاکی از اعتراف او بدریافت وجه و شهادت فتح اللّه اکبر و ملاقات های مختلف حاج مشار سعدیه با امیر منصور و دیبا و تسلیم وجه به دیبا در اطاق خواب او. پس از تشکیل جلسۀ محاکمه و مدافعات وکلای طرفین دعوا: که عبارت بودند از هم راز سلطانی، ارسلان خلعت بری و دفاع مشار سعدیه، محکمه دیبا را به ده ماه حبس تأدیبی محکوم ساخت. خود دیبا در دفاعش گفته بود:

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم *** ای بی خبر ز لذت مشرب مدام ما

من چیز هائی می دانم که نمی توانم بر زبان آورم. حتی می توانسته بگوید که قبل از آن که از من سلب مصونیت نمایند مرا توقیف کرده اند، در حالی که موقع طرح لایحۀ سلب مصونیت حق دفاع داشته ام تا مجلس رأی بدهد بقدری تحت فشار و شکنجه بود که این چند کلام راهم در دفاعش نگفته است.

ص: 175

دیبا کی بوده است؟

در کتاب شرح حال رجال ایران در جلد پنجم دربارۀ دیبا چنین نوشته است:

«سید عبد الحسین خان دیبا وكيل الملک پسر فضل اللّه خان وكيل الملک وزیر خلوت و برادر کهتر حشمت الدوله و الاتبار، در ایران و پاریس تحصیلاتی نموده و به تناوب دارای این مشاغل بود: پیشخدمت شاه - رئيس محاسبات سر کنسولی ایران در تفلیس- رئیس محاسبات خزانه - کنسول ایران در باطوم- رئیس محاسبات دربار و ضمناً بچند زبان بیگانه آشنا بود و زنی داشته بنام بلبل (1) نام برده در سال 1306 قمری در تبریز متولد و در سال 1317 در حال تبعید در 54 سالگی در ملایر کشته شد و در همان جا مدفون گردید.»

استخراج از پروندۀ محاکمه قتله دیبا

دیبا - عبد الحسین وکیل الملک طبق تلگراف شمارۀ 3281 مورخ - 1316/2/1 بملاير اعزام می شود و شب 26 خرداد 1317 کشته می شود.

جهانسوزی در روز 1317/1/23 طی شمارهٔ 125 بشهربانی کل چنین نوشته است: عبد الحسین دیبا که سابقاً مبتلا بمرض كليه و تحت معالجه بوده بعلاوه یکی دو روز است بمرض قلبی مبتلا و تحت معالجه است.

و در نامۀ دیگر می نویسد:

پیرو 127 عبد الحسین دیبا ساعت سه صبح فوت و طبق مقررات دفن گردید 1317/3/26».

هدایت در خاطرات و خطرات می نویسد:

«... دیبا دستی در قمار داشته است از مجلل 25 هزار تومان

ص: 176


1- این نام را تیمورتاش وزیر دربار برایش گذاشته بوده است.

می برده مجلل در این موقع سکته کرد، شاه امر فرمودند آن برد را بورثه رد کرد».

در همین صفحه می نویسد:

گفته شد خزانه دست خورده است. دیبا مظنون بود.

شرح قتل وكيل الدوله دیبا

اول اردیبهشت 1316 عبد الحسین دیبا را که مدتی بود مدت حبس مرحوم بپایان رسیده و باید آزاد شود از زندان مرکز بزندان ملایر منتقل کردند. در تاریخ اول اردیبهشت 1316 سر پاس مختاری نامه صادر و دستور می دهد دهد که این زندانی (دیبا) با هیچ کس نباید ملاقات و مراوده و اكيد مکاتبه نماید و نیز بحمام هم نباید برود، حتی مأمورین محل او را نشناسند و ندانند کیست و هر که هر سؤالی بکند در جواب او انکار و نفی کامل گفته شود و اگر کسی تسامح یا غفلت نماید مسئول خواهد بود و سخت مجازات خواهد شد. بنا بر این دیبا را در زندان ملایر بنام (حاجی آقا) معروف کرده مانع مراوده او شده بودند. پس از مدتی گزارشی از شهربانی ملایر رسید که این شخص با نهایت سختی و ذلت زندگانی می کند و با روزی پانزده شاهی نمی تواند زیست نماید. یک قرآن خطی و یک انگشتر دارد اجازه می خواهد که آن ها را بفروشد و بمصرف خود برساند. مضمون گزارش بشاه داده می شود. شاه می گوید مگر آن جا مهمان خانه است که می خواهد خوش بگذراند باید آن قدر بماند تا بمیرد.

در بیستم فروردین 1317 محمد کاظم جهانسوزی (در بچگی خادم مرحوم رئيس التجار و در حین گرفتاری رئیس شهربانی قم بود) از کاشمر بملاير منتقل و بریاست شهربانی آن شهر منصوب شد، در تاریخ 14 اردیبهشت 1317 بر حسب تلگراف رمز بعنوان مرخصی بتهران احضار و در 22 اردیبهشت 1317 با دستور مخصوص و تعلیم مخفی از شخص سر پاس

ص: 177

مختاری بملایر مراجعت و در شب 29 خرداد 1317 بقتل آن مرحوم مظلوم مبادرت نمود.

اینک جریان قتل

ولی اللّه شادمان پاسبان محل که شاهد فاجعه بود چنین شهادت می دهد. هم چنین تلویحاتی که از اقرار متهمین بدست آمده جریان قتل را بطوری که شاهد نقل کرده تأیید نموده اند اینک شرح واقعه:

ساعت یازده و نیم شب مزبور یاور جهانسوزی و فدوی و فروتن و چوبین و نظمی در حالی که همه لباس شخصی پوشیده و گیوه بپا کرده بودند وارد محل شهربانی شده و به ولی اللّه گفتند: اگر کسی عارض شود او را راه مده و بگو فردا صبح بیا. سه نفر از آن ها وارد زندان شده و گفتند حاج آقا را بیاورید. ولی اللّه می گوید: من خیلی کنجکاوی کردم که بر اسرار آن ها واقف شوم. مرحوم دیبا را با حال بد و در صورتی که دست بند بدست او و پابند بنایش زده بودند وارد اطاق شهربانی کرده بر صندلی قرار داده، فروتن پشت میز نشسته در صورت ظاهر شروع بباز پرسی نمود.

در همان اثنا «فدوی» از اطاق خارج و بگوشۀ حیاط شهربانی رفته دستمالی با خود آورد و پشت سر پنهان نمود که من آن را خوب می دیدم بمجرد ورود باطاق صدای اوخ از حلقوم دیبا خارج شد و صدای افتادن او بگوشم رسید من برای این که خوب مطلع شوم تفنگ را به در تکیه داده از پنجره مشرف بدرون اطاق شدم و خوب تماشا کردم دیدم دیبا را بر زمین انداخته یاور جهانسوزی پای خود را بر گردن او نهاده و فدوی روی سینه او ایستاده کمی خم شده دست بگلوی دیبا برده بود هادی نظمی هم شانه آن مرحوم را سخت گرفته و فروتن هم روی پای او نشسته بود چوبین هم سرش را نگاه داشته بود با این حال و با این عده مدت بیست دقیقه طول کشید تا از عمل خفه کردن و قتل فارغ شدند، تقریباً یک ساعت و نیم بعد از نصف شب عمل قتل بانجام رسید.

ص: 178

همان ساعت یک نفر پاسبان بمنزل سید جعفر غسال فرستادند او را با تابوت حاضر کردند. سه ساعت بعد از نصف شب سید جعفر غسال بشهربانی حاضر شد.

اظهار سید جعفر غسال

سید جعفر می گوید: بمن گفتند این مرده را ببر بشوی. من گفتم: شب نمی شود، بماند تا صبح. یاور جهانسوزی گفت فضولی مکن پدرت را در می آورم. آن گاه من حاضر شده و چهار نفر پاسبان مرحوم دیبا را از کیسه کشیده (گویا اول بنا بود با کیسه بدون تشریفات دفنش کنند) در تابوت نهاده حمل نمودند، بغسال خانه رسیدیم جهانسوزی و فدوی و فروتن هم با ما تا غسال خانه آمدند من عمل شستشو را انجام دادم و آفتاب نزدیک بود طلوع کند که بدفن مبادرت نمودند سید جعفر در پاسخ باز پرس که از او پرسیده بود آیا علامات و آثاری در بدن او بود پاسخ داد فقط روی او سیاه بوده ولی بدنش مثل بلور سفید بود.

پس از مرگ

روز بعد از واقعه شایع شده بود که یک اتومبیل از مرکز آمده و دیبا را بزندان کرمانشاهان منتقل نمود ولی در دفتر زندان چنین وارد کرده بودند که براثر حمله قلبی دیبا سکته کرد چون خبر حمله قلبی و انتقال بکرمانشاهان میان پاسبانان تولید شک و تردید کرد یاور جهانسوزی همه را احضار و پس از صف کشیدن نطق کرد و گفت: ما تمام مأمورین شهربانی مأمور سیاسی هستیم سیاست هم مشتمل بر اسرار است که باید آن اسرار را شنید و اطاعت کرد و فراموش نمود بنا بر این اگر یک کلمه از اسرار شهربانی گفته شود گوینده را اعدام می کنم، چند روز بعد طبق نامه که سر پاس مختاری نوشته بود مبلغ سه هزار ریال (سیصد تومان) وجه از اعتبار مخفی فرستاده مابین قاتلین تقسیم شد.

ص: 179

اعزام ولی عهد بسويس

با آن که رضا شاه دلبستگی شدیدی به محمد رضا پهلوی ولی عهد داشت معهذا قبول کرد که فرزند خود را برای تحصیل بار و پا اعزام دارد. این تصمیم روز 15 شهریور 1310 بمرحله اجرا گذارده شد. در ساعت 4 بعد از ظهر آن روز کشتی جنگی دولت شوروی که آن دولت مخصوص این مسافرت فرستاده بود در میان تشریفات نظامی که از طرف گارد احترام و گارد احترام شوروی که از مسکو اعزام شده بود ساحل بندر انزلی را ترک گفت و عازم باکو شد رضا شاه تا وقتی کشتی جنگی «پولیان» از نظر ناپدید شد ساحل در یا را ترک نکرد.

تیمورتاش وزیر دربار، دکتر مؤدب الدوله نفیسی که از اطباء معروف تهران بود به همراهی عزیمت نمودند.

دولت شوروی بمناسبت عبور ولی عهد ایران اعلام نمود که کلیۀ محبوسین ایرانی را که بموجب حكم محاكم شوروی زندانی هستند آزاد خواهد کرد.

اعزام چهارمین دستۀ محصلین

در اواخر شهریور ماه 1310 نیز چهارمین دسته محصلین برای فرا گرفتن دورۀ عالی در علوم مختلفه، مورد احتیاج کشور که در حدود صد نفر بودند عازم اروپا گردیدند.

تیرگی روابط ایران با آلمان

در سال 1310 یکی از مجله های آلمان که صاحب امتیاز آن یک نفر آلمانی بنام «لئومانیاس» و بزبان فارسی منتشر می شد دربارۀ رژیم پلیسی و حکومت دیکتاتوری ایران مقالاتی و در یکی از شماره های آن کاریکاتوری داشت که نسبت به پهلوی بسیار موهن بوده است.

بهتر است قبلاً نوشتۀ مخبر السلطنه هدایت را که در این موقع رئيس الوزراء بود نقل نموده سپس به بقیۀ ماجرا پرداخته شود:

ص: 180

هدایت در صفحهٔ 390 و 391 خاطرات و خطرات چنین نوشته است:

«در روزنامۀ مصور مونیخ شرحی با نقش و نگار در عنوان قیصر بی نام و نشان منتشر شد نگارنده لئومانیاس و مضمون آن که پهلوی را تبار معروفی نیست در ریاست قراولان سفارت آلمان از «گراف کواک» ضربتی خورده است...

از وزارت خارجه به سفیر آلمان که تازه وارد شده است اخطار می شود و از عقبات آن اظهار نگرانی.

در اطراف مسئله قلم فرسائی خالی از حقیقت هم چنان که شیوۀ مغرض است شده بود، از سفارت برلن بر حسب وظیفه نسخه ای بتهران فرستاده شد، خاطر پهلوی را بیاندازه آزرده کرد تغییر متخصصین آلمانی را از قور خانه جواب گفت و از وزارت خارجه آلمان تقاضای جبران شد.

در آلمان به اخبار روزنامجات درجۀ دوم و سوم اعتنائی نیست، سوابق تاریخی هم در دست است. افسری رنجیده شرحی در مذمت فردر یک کبیر نگاشته مقابل در بچه دفتر را بدیوار نصب کرد. فردریک دید مردم ازدحام کرده می خواندند، گماشته ای را فرستاد خبر بیاورد، رفت و برگشت و جرأت نمی کند مضامین ورقه را بگوید. فردریک می گوید هر چه هست بگو. می گوید: می فرماید برو ورقه را بکن زیر تر نصب کن که خلق در خواندنش زحمت نداشته باشند.

دولت آلمان را قانون در این موارد دست بسته است. دولت ایران اعضاء سفارت خودش را از برلن احضار کرد و امور را بدولت ایتالیا باز گذارد. دولت آلمان هم سفارت خودش را از تهران خواست ببرد که روابط یک طرفی نمی شود، دولت ایران با این تهدید فقط فرزین (سفير) و مستشار سفارت را احضار کرد عنوان سفارت محفوظ ماند و مداخله ایتالیا موقوف شد و این مذاکرات سبب تعویق شرفیابی سفیر آلمان و پرت فن بلوشه که 27 روز

ص: 181

معوق ماند گردید.

مقارن این احوال روزنامۀ پیکار در برلن هم از اوضاع بد می نوشت و مزید بر علت شد. علوی مدیر روزنامه را از برلن تبعید کردند، فرخی هم که شوری در سر دارد جای او را گرفت و نهضت را منتشر کرد. تیمورتاش که از سفر مشایعت ولی عهد مراجعت کرده بود بسفارت آلمان گوش زد کرد که احتمال بستن درب مدرسۀ آلمانی می رود و طلاب ایرانی از برلن بجای دیگر انتقال خواهند یافت آلمان کانون ترویج کمونیستی شده است، فرخی مرد ناراحتی است.

در این اثنا کابینۀ برلن تغییری کرد که رعایت دموکراسی خشک نمی کرد. فرخی را از آلمان عذر خواستند به ایران آمد و مورد مزاحمتی نشد، سفیر آلمان گفت اگر فرخی مستحق عفو است، روزنامه نگار آلمانی مستحق تر است.

در نتیجۀ مذاکرات، دولت آلمان روی حواشی خالی از حقیقت مقاله، روزنامۀ مصور مونیخ را شش ماه از انتشار ممنوع می کند.

سفیر آلمان پس از 27 روز معطلی بار می یابد، شاه قدری از تغییرات در ایران صحبت می کند. سفیر هم از وسعت خیابان ها و عمارت جدید تمجید می کند. در ضمن شاه می فرمایند من دوستی آلمان را محترم می شمارم باید نگذارد در آن اخلال پیدا شود. سفیر هم به توجه مخصوص هیندنبورک ایران اشاره می کند. رسیده بود بلائی ولی بخیر گذشت.

من جمله شاه از سابقۀ سفیر در ایران می پرسد. می گوید در کرمانشاه نماینده بودم. می فرمایند اوقات ناهمواری بود، آن اوقات ایران ضعیف بود (حالا قوی است) سفیر می گوید شهر بطوری تغییر کرده است که من نشناختم از شولن بورگ سفیر اسبق تمجید می فرمایند.

تأسیس مدرسۀ آلمانی در سنهٔ 1909 شد، مدرسه اهمیت کلی دارد و باب نفوذ علمی است. در این مواقع برای رعایت قانون روابط دو دولت را

ص: 182

نمی شود بر هم زد. پس از جنگ بین الملل مدرسۀ آلمانی بمدرسۀ حرفه و صنعت مبدل شده و از انفع مدارس بود بر یاست دکتر اشترونگ. مدارس دیگر مؤسسات بیگانه در باطن قصد تخریب دیانت ما را داشتند که بر دیانت خود شان مزیات دارد.»

امّا باقی ماجرای حملات جراید آلمان بایران:

پس از آن که فرخی یزدی از ایران فرار کرد و بروسیه شوروی رفت، مدتی هم در آن کشور بسر برد بالاخره بآلمان رفت و در آن جا باز هم دست از مخالفت خود با دیکتاتور بر نداشت و بمقالاتی چند در مجله پیکار نوشت. روزنامه پیکار کاریکاتوری بچاپ رسانید که شکل اژدهائی زمین خوار را نشان می داد و منظورش این بود که پهلوی اژدهائی است زمین خوار و املاک مردم را می بلعد. سفیر ایران محمد علی فرزین (معروف به محمد علی کلوپ) به دادگاه علیه نویسندۀ مقاله شکایت می کند و مدعی می شود که مقالات مجله منافی با شئون کشور ایران بوده و کشور ایران کشوری است کاملاً آزاد و قانونی و روی اصول دموکراسی اداره می شود.

فرخی در این محکمه به نام یکی از شهود مدارکی ارائه داد و بیاناتی کرد که محکمه رأی به برائت مدیر مجله (علوی) داد ولی دولت آلمان روی فشار و درخواست ایران علوی مدیر مجلۀ پیکار را از آلمان خارج نمود و پلیس آلمان به فرخی اخطار نمود که از خاک آلمان خارج شود. در همین موقع تیمورتاش وارد برلن می شود و به فرخی تأمین می دهد که بایران مراجعت نماید و بدون دغدغه خاطر زندگی کند. فرخی فریب این وعده اطمینان بخش را خورده در سال 1311 بایران مراجعت می نماید.

قانون اوزان و مقیاس ها

«اطلاعات در یک ربع قرن» در این مورد چنین نوشته است:

«وزن در تمام مملکت یکسان نبود، هر ایالت و هر گوشۀ کشور وزن مخصوص بخود داشت که «من» نامیده می شد امّا «من» در هر نقطه وزن

ص: 183

علیحده ای داشت و بنام های مختلف نامیده می شد «من تبریز» «من شاه» «من تفنگی» و غیره همین طور بود مقیاس طول و مقياس سطح و سایر مقیاس ها که در بیشتر ایالات و ولایات مختلف و درهم و برهم بود.

اول آبان ماه 1311 قانون توحید اوزان و مقیاس ها بصحۀ شاه رسید و دستور اجرای آن صادر گردید. بر طبق این قانون واحد وزن کیلوگرم - واحد طول متر - واحد سطح متر مربع واحد حجم متر مکعب و اضعاف و اجزاء مقیاس های مزبور مطابق اصول متری معین شد و دولت مکلف گردید وزنه های کیلوگرم سفارش دهد و با علامت مشخص دولتی که همه جا یکسان باشد در دسترس عامه بگذارد.

اولین کارخانه سیمان در ایران

ساختمان راه آهن و سایر مؤسساتی که باید ایجاد شود احتیاج به سیمان داشتند که تا این موقع اگر ضرورت داشت از خارج وارد می کردند. برای آن که احتیاجات سیمان در داخله تأمین گردد در شهریور 1311 اقدام به تأسیس کارخانۀ سیمان نمودند و روز جمعه 8 دی ماه 1312 کارخانه افتتاح گردید. این کارخانه که قسمتی از ماشین آلات آن از دانمارک و قسمت دیگر از سوئد خریداری شده بود در شهر ری نزدیک چشمه علی نصب گردید. ساختمان بنای آن را آلمانی ها عهده دار بودند. محصول اولیۀ کارخانه روزانه یک صد تن بود با اضافه کردن کوره های دیگر محصول آن زیاد تر شد.

تیمورتاش مغضوب می شود

روز دوم مرداد 1311 خ عبد الحسین خان تیمورتاش بعنوان رفع خستگی و کسالت بساحل دریای شمال رفت، و بندر چمخانه را برای استراحت و آب تنی انتخاب نمود و نزدیک دو هفته در آن جا ماند. این مسافرت موجب شایعات زیادی بین مردم گردید و گفته می شد که نظر شاه از تیمورتاش برگشته و مقدمۀ کناره گیری وزیر دربار است. این شایعه در آن موقع صدق نکرد ولی چندی نگذشت که تحقق یافت.

ص: 184

در این مسافرت همراهان تیمورتاش عبارت بودند از: فتح اللّه نوری اسفندیاری - وکیل الملک دیبا رئیس محاسبات دربار و محمد خسروانی.

تیمورتاش از خدمت برکنار شد

روز شنبه سوم دی ماه 1311 خبر زیر در روزنامه ها منتشر گردید.

«آقای تیمورتاش وزیر دربار پهلوی از خدمت معاف گردیدند.»

این خبر مانند بمبی در تهران صدا کرد همه متعجب شدند و دانستند که تیمورتاش آن وزیر درباری که قدرت مافوق شاه را از خود نشان می داد اکنون نه تنها از کار برکنار شده بلکه مورد تعقیب نیز واقع خواهد شد. در روزنامه ها جز این دو سطر خبر برکناری هیچ گونه تعبیر و تفسیری وجود زیرا کسی اجازه و حق اظهار نظر در این مورد را نداشت. بعداً معلوم شد عصر روز جمعه دوم دی ماه شاه بعمارت دربار آمده و دستور داده که در بار را منحل و آن قسمت را که دفتر کار تیمورتاش بوده بر چیده و اثاثیۀ اطاق او را جمع آوری نمایند و گفته است اصلاً وزیر دربار نمی خواهم و دیگر تیمورتاش وزیر دربار نیست.

در تعقیب این اقدام به شهربانی دستور داده شد که تیمورتاش در خانۀ خودش واقع در بیرون دروازه باغ شاه تحت نظر قرار گیرد و هیچ کس حق مراودۀ با او را ندارد.

از این تاریخ تا روزی که محاکمه شد هیچ کس جرئت نکرد با او ملاقات کند. در صورتی که روزی که در مسافرت آخری از اروپا بایران بازگشت می نمود عدۀ بسیار زیادی از نمایندگان و وزرا و رجال تا قزوین باستقبال او شتافته بودند.

توقیف تیمورتاش

آن چنان گرم است بازار مکافات عمل *** چشم اگر بینا بود، هر روز، روز محشر است

صائب

تیمورتاش چندی تحت نظر بود تا این که روز 29 بهمن 1311 طبق

ص: 185

قرار صادره تحت تعقیب جزائی قرار گرفت و از طرف دادستان دیوان عالی جزای عمال دولت ادعا نامه تنظیم و قرار توقیف صادر گردید و بزندان شهربانی منتقل شد.

روز 25 اسفند 1311 خ. شعبه اول دیوان جزا بر یاست لطفی تشکیل شد و محکمه قرار سری بودن محاکمه را صادر نمود و محاکمه آغاز شد و شروع برسیدگی نمود وکلای مدافع تیمورتاش عبارت بودند از سید هاشم وکیل و احمد مقبل و دو نفر مترجم برای ترجمۀ اوراق.

جلسه از صبح تا ده بعد از ظهر ادامه یافت و بعنوان تنفس تعطیل شد و روز بعد که جمعه بود باز تشکیل جلسه داد و در نتیجه تیمورتاش از حيث ارتشاء به سه سال حبس مجرد که مستلزم محرومیت از تمام حقوق اجتماعی و استرداد مال حاصله از ارتشاء و پرداخت سی و هشت هزار و پانصد تومان و هزار و هفتصد و دوازده لیرۀ انگلیسی بود محکوم گردید.

می گویند هنگامی که تیمورتاش را بوسیلهٔ مأمورین شهربانی به دیوان جزا می آوردند جمعی بتصور این که حضور در محکمه آزاد خواهد بود یعنی محاکمه علنی خواهد بود در راه رو ها و پله ها گرد آمده بودند تا در موقع دادرسی حضور داشته باشند. یکی از میان جمعیت همین که چشمش به تیمورتاش افتاد فریاد بر آورد: «آقای عبد الحسین خان تیمورتاش!

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را *** چندان امان نداد که شب را سحر کند!

تیمورتاش در وسط پله ها ناگهان زانو هایش سست شد و روی پله ها نشست. پس از دو سه دقیقه بلند شد و بطرف محکمه رفت.

رد اعتبار نامۀ تیمورتاش

چون تیمورتاش در ضمن انجام خدمت در وزارت دربار سمت نمایندگی مجلس را نیز از شهرستان نیشابور دارا بود و در دوره نهم مجلس هم بهمین سمت انتخاب شده بود و چون این انتخاب مصادف با تعقیب او شده و

ص: 186

محکومیت حاصل کرده بود لذا در موقع رسیدگی باعتبار نامه ها شعبۀ سوم مجلس چنین گزارش داده بود:

مجلس شورای ملی - دوسیۀ انتخابات نیشابور تحت مداقه در آمد و قبل از رسیدگی بجریان امور انتخابیه صلاحیت مومی الیه مورد بحث واقع گردید - چون تیمورتاش در نتیجۀ حکم صادره از دیوان جزای عمال دولت محکوم بحبس مجرد و محروم از تمام حقوق اجتماعی شده و چنین شخصی صلاحیت نمایندگی مجلس شورای ملی را ندارد شعبۀ سوم باتفاق آراء اعتبار نامۀ محکوم مزبور را رد نموده و خبر آن را بمجلس تقدیم می دارد.»

این اولین دفعه بود که نام تیمورتاش در مجلس بدون القاب و عنوان ذکر می شد چه رسد که نسبت با و چنین تصمیمی گرفته شود.

درباره شرح حال و برکناری و قتل تیمورتاش مطالب زیادی نوشته شده است، از جمله در کتاب «اطلاعات در یک ربع قرن»، مخبر السلطنۀ هدایت در کتاب «خاطرات و خطرات»، عباس اسکندری در کتاب «آرزو»، مهدی بامداد در جلد دوم «شرح حال رجال ایران» و در کتاب «نفت و نطق مکی» درباره قرارداد سه ستارۀ نفت جنوب که تیمورتاش در آن دخیل بوده است. برای نوشتن این قسمت از همۀ آن ها استفاده شده است ولی با مداد شرحی مختصر ولی جامع نوشته که در زیر نقل می گردد:

«عبد الحسین خان (معزز الملک - سردار معظم خراسانی - تیمورتاش) متولد سال 1258 خورشیدی پسر حاج کریم داد خان نردینی بجنوردی معزز الملک امیر منظم (متوفی 1327 ق.) پسر محمد حسن خان بوده است. تیمورتاش پس از تحصیلات فارسی در ایران برای تکمیل تحصیلات باروپا رفته و تحصیلات خود را در رشته نظام در پطرز بورگ (لنینگراد) نمود و پس از بازگشت بایران (1325 ق.) در دفتر وزارت خارجه بسمت مترجم روسی استخدام شد و بعد در دورۀ دوم مجلس شورای ملی (1327 ق.) با این که سنش بحد نصاب قانونی نرسیده بود از خراسان وکیل مجلس شورای ملی

ص: 187

گردید. و بعد از تعطیل مجلس در 1330 قمری در ایالت شاهزاده نیر الدوله بریاست نظام خراسان (رئیس قشون) منصوب و در دورۀ سوم (1333 ق) نیز از خراسان بوکالت رسیده و بعد هم چندین بار دیگر نمایندۀ مجلس شد و در سال هائی که وزیر دربار بود همیشه از نیشابور بسمت نمایندگی مجلس انتخاب می گردید. در سال 1297 خ حاکم گیلان و در سال 1300 خورشیدی در كابينه سوم مشیر الدوله (حسن پیرنیا) وزیر دادگستری و در سال 1302 خ حاکم کرمان شد. در کابینۀ سوم و چهارم سردار سپه (1303-1304) وزیر فوائد عامه بود و پس از جلوس رضا شاه پهلوی بسلطنت از سال 1304 لغایت آذر ماه 1311 خ وزیر دربار پهلوی یعنی همه کاره و در حقیقت شخص دوم مملکت بعد از پهلوی بود. م. ق. هدایت (مخبر السلطنه) که در آن ایام وزیر و نخست وزیر بود در صفحهٔ 472 كتاب خاطرات و خطرات تألیف خود می نویسد: «تیمورتاش وزیر دربار است و رافع بین شاه و هیأت و نافذ در هر کار طرف اعتماد شاه است و از سیاست آگاه روزی در هیأت فرمودند (شاه) قول تيمور قول من است».

تا وقتی که پشتیبان وی دولت فخیمهٔ انگلستان بود همه کاره و شخص دوم مملکت محسوب می گردید بلکه وزیر درباری بود که قدرت زیادی از خود نشان می داد تا این که از دولت انگلستان برای هر جهتی دست کشید و با دولت شوروی سر و سرّی پیدا کرد (مانند امین السلطان پس از قضیه رژی سعد الدوله در دورۀ مشروطیت) و سر انجام رسید بمجازاتی که هرگز بآن گمان نمی برد. تیمورتاش مردی بود با هوش - با سواد - با اطلاع از سیاست - فوق العاده عياش و دائم الخمر. در زمان وزارت دربارش برای نزدیکی با و اكثر رجال مملکت برای استفاده و پیشرفت کار خویش در تفریحات و عیاشی وی همه گونه وسائل فراهم آورده و مساعدت های لازم بعمل می آوردند در سال 1311 (سوم دی) از وزارت دربار معزول و بعد توقیف و محاکمه گردید و با وضع بسایر فجیعی در زندان قصر کشته شد تیمورتاش را

ص: 188

دوبار محاکمه کردند به این شرح:

1- تیمورتاش نزدیک بدو ماه (از سوم دی تا 29 بهمن 1311 خ.) در خانه خود زیر نظر شهربانی بسر می برد در تاریخ 29 بهمن چون کیفر خواست از طرف دادستان دیوان کیفر تنظیم و قرار توقیف وی صادر شد و در شهربانی زندانی گردید در 25 اسفند جلسه دادرسی تشکیل یافت. دادگاه قرار سری بودن دادرسی را اعلام و شروع برسیدگی نمود، در دادگاه فقط وکلای مدافع تیمورتاش و دو نفر مترجم روسی برای ترجمۀ اوراق (1) حاضر بودند دادگاه پس از رسیدگی دو روزه (شنبه و جمعه) شب و روز متوالياً او را از حيث ارتشاء به سه سال حبس مجرد که مستلزم محرومیت از تمام حقوق اجتماعی و استرداد مال حاصل از ارتشاء و پرداخت 38592 تومان و 1712 لیرۀ انگلیسی بود محکوم کرد.

سه ماه بعد دوباره در سوم تیر 1312 خ. ادعا نامۀ دیگری از طرف دادستان دیوان کیفر راجع بگرفتن رشوه از حاج میرزا حبیب اللّه امین التجار اصفهانی برای مداخله و اعمال نفوذ در امر واگذاری انحصار صدور تریاک تمام ایران برای مدت سه سال بوی تنظیم شد بالاخره پس از تشکیل جلسه و سؤال و جواب زیاد که دو روز طول کشید این بار هم تیمورتاش محکوم شد به پنج سال حبس مجرد و پرداخت نه هزار لیره و دویست هزار ریال بخزانۀ دولت بطوری که در شرح فیروز میرزا نصرت الدوله و محاکمه او گفته شد او با نهایت شهامت و شجاعت تا آخرین لحظه از خود دفاع کرد و لكن تیمورتاش در ضمن دادرسی بهیچ وجه شهامتی از خود نشان نداد بلکه

ص: 189


1- منظور اوراقی است که تیمورتاش پس از گفتگوی راجع به نفت با انگلستان در راه بازگشت گم کرده است. قضیه از این قرار بوده که تیمورتاش در راه بازگشت از راه روسیه به مسکو سری می زند و گویا در باب نفت مذاکراتی می کند. هنگام حرکت از مسکو زندان در قطار کیف او را می ربایند. بعضی ها ربودن کیف را به فتح اللّه پاک روان که در آن موقع سفیر کبیر ایران در مسکو بوده نسبت می دهند، ولی حقیقت آنست که ربایندگان مأمورانی بوده اند که مرتباً در تعقیب و مراقب حرکات و اعمال او بودند.

چندین بار گریست و هنگامی هم که در زندان بود می گریست. سه ماه و اندی که از دادرسی دوم تیمورتاش گذشت در هشتم مهر ماه 1312 خ. کارا خان قائم مقام کمیسر امور خارجه (معاون وزارت خارجه) شوروی بایران آمد و دولت تشریفات مفصلی برای پذیرائی از وی بعمل آورد و چند جلسه مذاکرات بین او و نخست وزیر و وزیر امور خارجه با حضور سفیر شوروی راجع بامور تجارتی - اقتصادی و امور سرحدی صورت گرفت. ظاهراً قضیه برای حسن تفاهم و ارتباط حسنه بین دو همسایه هم جوار و امور مربوطه و مذکوره در بالا بود لكن باطن امر و علت آمدن کارا خان به ایران فقط برای آزادی و رهائی تیمورتاش از بند بود و حتی این موضوع یعنی بخشایش و عضو تیمورتاش را هنگام ملاقات با شاه عنوان کرد، لکن چون شاه قبلاً موضوع مورد بحث را کاملاً درک کرده بود موقعی که کارا خان موضوع تیمورتاش را پیش از شاه عفو و بخشایش او را خواهش کرد شاه جواب داد از قرار معلوم حال مزاجی تیمور چندان خوب نیست و شاید مرده باشد در صورتی که زنده باشد بسیار خوب فکری در این باب می کنم.

اتفاقاً موقعی که این بیانات مبادله می شد تیمورتاش قبلا فوت کرده بود (نهم مهر) بعد خود کارا خان برای تماشای زندان قصر رفت و نظرش از رفتن بقصر این بود که تیمورتاش را ملاقات کند. وقتی که از او جویا شد و جای او را پرسید زندان بان ها بوی گفتند: «چند روز است که در گذشته است.» مدت توقف کارا خان در تهران فقط 5 روز بود و بعد از 13 مهر از راه مازندران بمسکو بازگشت.

م.ق. هدایت (مخبر السلطنه) که در زمان وزارت دربار و توقیف و محاکمه و زندانی و فوت تیمورتاش نخست وزیر بوده در صفحۀ 6-503 کتاب خاطرات و خطرات تألیف خود از روی اطلاع دربارۀ تیمورتاش منصفانه قضاوت کرده که اینک اهم مطالب آن در این جا یاد آوری می شود:

«بطوری که قبلاً اشاره شد چندی است شاه به تیمور خوب نگاه نمی کند

ص: 190

روزی در افسردگی در هیأت (دولت) این ابیات را بر خواند و از فردوسی می دانست. (1)

یکی ابلهی شب چراغی بجست *** که باوی بُدی عقد پروین درست

فزون تر زماه و ز خورشید بود *** سزاوار بازوی جمشید بود

خری داشت آن ابله کور دل *** بجانش بدی جان خر متصل

چنین شب چراغی که ناید بدست *** شنیدم که بر گردن خر ببست

من آن شب چراغ سحر گاهیم *** که روشن کن از ماه تا ماهیم

و لكن مرا بخت ابله شعار *** ببسته است بر گردن روزگار

گفتند که در غروریا از حواس *** دور از او تراوش کرده باشد.

که رستم یلی بود در سیستان *** منش کرده ام رستم داستان

لكن مطلب این نیست بسعی تیمورتاش در 1310 انحصار تجارت تریاک به امین التجار اصفهانی داده شد و گفته می شد که خر کریم را نعل کرده است. در 1311 کمپانی نفت خبر داد که سهم دولت از نفت در سال 1310 دویست هزار لیره شده است در صورتی که هفتصد هشتصد هزار تا یک میلیون بود تیمورتاش به لندن رفت که در ضمن کار ها با رئیس نفت صحبت کند، نتیجه بدست نیامد( و مانند سابق بخوبی از وی پذیرائی نشد) در مراجعت چند روزی در مسکو معطل شد معروف شد كيف كاغذ او مفقود شده است اسمی هم از پاک روان برده شد. پس از مراجعت تیمور کدمن (2) رئیس کل نفت (در کار های ایران) به تهران آمد، در هر موقع که به تهران

ص: 191


1- در مقدمه فردوسی چاپ امیر بهادر، ادیب الممالك من الغرائب این اشعار را بنام فردوسی نگاشته اما در شاهنامه نیست و بکلام فردوسی نمی ماند. در تذکرۀ نصر آبادی باسم ملازمانی یزدی ضبط است که دیوان خواجه را مصدر قرار داده است نزد شاه عباس برد که خواجه را جواب گفته ام فرمودند جواب خدا را چه می دهی؟
2- Codman

می آمد تیمور از او مهمانی می کند.

شاه دوسیۀ نفت را خواسته است ظاهراً چند روز هم گذشته است. شب ششم آذر تیمور دوسیه را به هیأت آورد شاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند: دوسیۀ نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است زمستان است بخاری می سوزد دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری و فرمودند نمی روید تا امتیاز نفت را لغو کنید - تشریف بردند. نشستیم و امتیاز را لغو کردیم وزیر خارجه (فروغی) به کدمن مدیر مقیم اخطار کرد از سفارت اعتراض آمد تیمور جوابی لایق نوشت که وزیر (مختار) آلمان تمجید کرد.

چند روز بعد تیمورتاش توقیف شد از لندن خبر رسید که در تایمز یا روزنامۀ دیگر نوشته بودند کیف کاغذ تیمور بدست آمد و کشف شد که بست و بندی با شوروی داشته است. راست یا دروغ معلوم نشد (1) و من از شاه چیزی نشنیدم. مطالب رایج در این دوره محرمانه است تا چه رسد به مطلبی که یک سرش در لندن یک سرش در مسکو سوء ظن همه قسم شد آن چه مقرون به صحتّ بود تیمورتاش قصدش از صحبت های در مسکو ترساندن انگلیس بوده است در کار نفت.

تفسیرات دیگر کردند کار تیمور به محاکمه کشید. صحبت از مبالغ گزاف می رفت در این اثنا کارا خان به تهران آمد تسویۀ بعضی امور معوقه بهانه بود و توسط از تیمورتاش نشانه مزید بر سوء ظن شد. در هوش فراست، پشتکار، مجلس آرائی، چاره جوئی، نکته سنجی تیمورتاش، انگشت ایراد نمی توان گذاشت. بی پروائی، بآبزنی، هوس رانی هم بافراط داشت. خشونتش بیش از ملاطفت بود و اواخر بی غروری نمی نمود. دچار بعضی عادات هم بود که گاه آن همه معلومات را در پرده می افکند.

چه بحث بر سر کسی در حالی که نداند چه می گوید و چه می کند. در

ص: 192


1- ژرژ آقا بگف در کتاب گپئو در ایران در این موضوع مطالبی نوشته است که صحت آن را اثبات می نماید.

گیلان اتومبیل بر می گردد جمعی بی گناه بدار آویخته می شوند. ﴿ إِنَّمَا الخَمْرُ وَ المَيْسِير رِجْسٌ مِن عَمَلِ الشَّيْطَانِ ﴾ (1) وای بآن که تریاک هم ضمیمه بشود. سالمان پتروسکی سفیر روس گوید: تیمورتاش فعال و سیاسی است تا زن و ورق چه بروز او بیاورد. سفیر آلمان بر آن است که تیمورتاش مجلس آراست و حوزه گرم کن و در سیاست چاره جو.

بهر حال تا تیمورتاش بود چرخ دولت و مجلس بآرامی می چرخید در تمام دوره ها از خراسان وکیل می شد و از برای وزارت در بار این دوره ساخته شده بود شاید شاه از بازیگران در دورۀ تغییرات اساسی نگران است و از بعضی رو گردان، خوش نداشت کسی زیاد رشد کند حتی اگر حکّام قبول عامه می یافتند بولایات سرکشی می کردند. اوضاع را مطالعه فرموده و مدعی را بتهران می آوردند.

در کار تیمورتاش چون نصرت الدوله حاجت به رجوع بمجلس نبود وزیر دربار خارج از حوزۀ کارمندان رسمی است. برای محاکمه وزراء تصویب مجلس لازم است.

در این دوره از وکلائی چند سلب مصونیت شد جواد امامی، اسمعیل عراقی، اعتصام زاده و رضا رفیع کسی اسم شاه بر زبان می آورد یقه اش را می چسبیدند که منظورت چه بود و گاهی هر محمل که می خواستند بآن می بستند و راه دخلی برای مأمورین بود.

شده بر بدی دست دیوان دراز *** ز نیکی نبودی سخن جز براز

کار بجائی کشیده که شاه طالب ایمان بخودش است و کلمۀ خدا شاه میهن شاهد مدعا.

بالجمله تیمورتاش در محکمه باخذ 1711 لیره از حاج امین و باز

ص: 193


1- قسمتی از آیۀ 90 سورۀ المائدة (5) تمام آیۀ چنین است: ﴿ یا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمْرُ وَ المَيْسِير وَ الأنصَابُ وَ لأزلامُ رِجْسٌ مِن عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون ﴾.

عکس

عبد الحسين تيمورتاش، سردار معظم

200 هزار ريال محكوم شد سه سال حبس و محرومیت از حقوق اجتماعی (تناسب نداشت). روزی شاه به محبس می روند مختصر وسائل آسایش و نظافت که برای او مهیا بود بامر می کنند بیرون بریزند، باری آفتاب حیات او بهر وسیله روز نهم مهر 1312 خاموش شد. کسان او را خبر کردند جنازه را بدون هر تشریفاتی بامام زاده عبد اللّه برده بخاک سپردند.

جهانا چه بی مهر و بد خو جهانی *** که با کس نسازی و بر کس نپائی»

ص: 194

«محاکمۀ تیمورتاش و امین التجار اصفهانی»

تیمورتاش طبق ادعا نامۀ مدعى العموم متهم باخذ رشوه از حاج میرزا حبیب اللّه امین نمایندۀ اصفهان در مجلس گردید و بهمین جهت در تاریخ 31 اردیبهشت 1312 داور لایحۀ سلب مصونیت امین التجار را تقدیم نمود که بتصویب رسید و ایشان نیز زندانی گردید و در تاریخ 29 خرداد ادعا نامۀ مدعى العموم ديوان جزای عمال دولت دائر بر مجرمیت تیمورتاش و حاج امین صادر گردید.

این ادعا نامه از این قرار شروع می شود: «در تاریخ 7 آبان 1309 آقای امين التجار موفق باخذ امتیاز انحصار صدور تر یاک تمام مملکت ایران برای مدت سه سال شده و نظر باین که حصول این موفقیت در اثر مداخله و مساعدت آقای تیمورتاش بوده و تمام مقدمات کار با مداخلۀ او انجام شده از بدو واگذاری امتیاز بین این دو نفر معهود گردیده که در ازاء این مساعدت و برای کمک در حفظ امتیاز و اجرای آن مبلغی حاج امین به تیمورتاش بدهد و قطع مسلم این است که حاج امین مبلغ 9 هزار لیره انگلیسی در خرداد و تیر 310 و مبلغ 200 هزار ریال در خرداد و اردیبهشت 311 به تیمورتاش پرداخته است. آقایان حاج امین و تیمورتاش پرداخت و اخذ مبلغ مذکور را معترف بوده نهایت آن که آقای تیمورتاش ادعا نموده وجه مزبور را بعنوان قرض گرفته و حاج امین هم در اولین مرحله تحقیقی وانمود کرده است که پرداخت وجه مزبور بعنوان رشوه نبوده و برای ایفای تعهدی بوده که در نزد آقای تیمورتاش راجع بفروش اسعار نموده است... الی آخر.

محاکمۀ علنی

سه ساعت بظهر روز سوم تیر 1312 اولین جلسۀ محاکمۀ علنی تیمورتاش و امین التجار اصفهانی در یکی از سالن های دیوان جزای عمال دولت بریاست لطفی و عضویت عقیلی و یکانی تشکیل گردید - تماشاچی حاضر می شد ولی خیلی کم و نمایندگان مطبوعات عموماً شرکت داشتند.

ص: 195

مقبل بوکالت از تیمورتاش و سید هاشم وکیل، دکتر آقایان و گرکانی بوکالت از امین التجار حضور یافتند قبلاً متن ادعا نامۀ مدعی العموم در محضر محکمه قرائت گردید و بعد تحقیقات شروع شد.

تیمورتاش با آن قدرت و عظمت، دومین شخص مملکت، اینک برابر میز لطفی جواب می دهد اسمم عبد الحسین، پدرم حاج کریم داد خان، نام فامیلم تیمورتاش 50 سال دارم، شغلی ندارم، محل تولدم خراسان، محل اقامتم محبس.

رئیس محکمه پرسید طبق ادعا نامۀ مدعی العموم شما متهم هستید باین که مبلغ 9 هزار لیرۀ انگلیسی و دویست هزار ریال از حاج امین بعنوان رشوه در مقابل مساعدتی که راجع بامتیاز انحصار تریاک نمودید گرفته اید باین دلائل (دلائل شرح داده شده) حالا چه می گوئید خود را مقصر می دانید یا نه؟

تیمورتاش- خیر - این چه پولی است گرفته اید؟ تیمورتاش قرض کردم. پس مذاکره هم قبلاً کرده بودید که بعنوان قرض است؟ ج- بلی. س - چرا اظهارات شما با حاج امین مغایرت دارد . ج - از من نباید بپرسید از ایشان سؤال کنید.

در پایان سؤالات خود لطفی پرسید دفتر روزنامه را ملاحظه کرده اید که به چه عنوان نوشته شده؟ ج- نخیر (دفتر روزنامۀ شرکت انحصار تریاک به تیمورتاش ارائه داده شد) او گفت من بی خبرم من از او قرض گرفته ام و با دوستی و روابطی که با من داشتند این مساعدت را که برای حواله کردن بپاریس احتیاج داشتم بمن کردند و همان حواله که با مضاء بنده وصول شده بهترین سند برای حاج امین می باشد و ادعا نامۀ مدعی العموم بهیچ وجه وارد نیست.

حاج امین التجار نیز در همین زمینه جواب هائی داد و سپس محاکمه شروع گردید و هر یک از متهمین و وکلای مدافع آن ها روز شنبه و یکشنبه

ص: 196

صبح و عصر و شب چندین ساعت بدفاع پرداختند و ساعت 8 بعد از ظهر چهارم تیر ماه محکمه با حضور فروهر نمایندۀ مدعی العموم و متهمین و وکلای مدافع تشکیل یافت و رأی محکمه اعلام گردید.

رأى محکمه بدین شرح است:

«بر محکمه ثابت و محرز شده است که تیمورتاش مبلغ 9 هزار لیره انگلیسی و دویست هزار ریال بعنوان رشوه از حاج حبیب اللّه امین در مقابل مساعدتی که با مشار الیه راجع بعقد امتیاز انحصار صدور تریاک در وزارت مالیه نموده گرفته و عملش مادۀ اول مجازات ارتشاء مصوب دوم تیر 307 و قسمت دهم از ماده واحده قانون متمم قانون دیوان جزای عمال دولتی می باشد تیمورتاش محکوم است به 5 سال حبس مجرد و تأدیۀ 9 هزار لیره و دویست هزار ریال بخزانه دولت.

رأى محکمه درباره حاج امین:

بر محکمه ثابت و محقق شده است که حاج امین راشی می باشد و عملش مشمول مادۀ 142 قانون مجازات عمومی و محکوم است بشش ماه حبس تأدیبی و اما راجع باتهام بارتكاب کلاه برداری از شرکاء تجارتی و انحصار صدور تریاک و خیانت در امانت نظر باین که مستندات مدعی العموم دلیل نبوده و در تمام محتویات دوسیه دلیل دیگری بدست نیامده که ثابت کند امین التجار مرتکب کلاه برداری و خیانت در امانت شده است لذا تبرئه مشار الیه از اتهام کلاه برداری و خیانت در امانت بشرح ادعا نامه اعلام می گردد. بتاریخ یکشنبه چهارم تیر 1312 ساعت 8 بعد از ظهر.

لطفی - یکانی - عقیلی

در تمام جریان محاکمه تیمورتاش نتوانسته است نگرانی و اضطراب درونی خود را مخفی دارد، بطوری که چند بار گریسته و از قضات استمداد طلبیده است.

علی دشتی در کتاب پنجاه و پنج در زیر عنوان «تیمورتاش» چنین

ص: 197

نوشته است:

ظهور و سقوط تیمورتاش تقریباً نامترقب و بشکل یک امر ناگهانی روی داد در مدت کوتاه میان خلع احمد شاه و رای مجلس مؤسسان بر انتصاب رضا شاه بسلطنت آرزومندان وزارت دربار کم نبودند. دبیر اعظم بهرامی با تقرب و همکاری مداوم پنج ساله و محرمیت کامل با سردار سپه وزیر جنگ و نخست وزیر آن را قبائی آراسته بر اندام خود تصور می کرد. چراغ علی خان امیر اکرم با قرابت نزدیک تصور می کرد این طوق زرین بگردن وی می افتد بسیاری تصور می کردند محمود جم بدین مقام خواهد رسید. امثال سرلشکر خدا یار خان و عدل الملک کم نبودند که چنین سودائی در سر می پختند. اما برای همه یک نوع تازگی و غیر مترقب بود که فرمان بنام تیمورتاش صادر شد.

تیمورتاش در دورۀ پنجم مجلس ارتباط زیادی با نخست وزیر وقت داشت و در تغییر سلطنت گر چه نقش اول را داور بازی می کرد او شرکت و جدیت زیادی در ماجرا داشت.

برای خود من نیز انتصاب تیمورتاش بوزارت دربار غیر مترقب بود و حتى من داور را برای این کار نزدیک تر و موجه تر فرض می کردم.

در پائیز 1311 یک روز در روزنامه های صبح خبری ساده و بدون شرح و توجیه بدین مضمون خوانده شد:

آقای» تیمورتاش از وزارت دربار معاف شد.»

مردی در مدت پنج سال با نهایت اقتدار کار می کرد و حتی نخست وزیر وقت چون حاج مخبر السلطنه از وی دستور می گرفت زیرا مظهر قدرت و اراده شاه بود بدین سادگی از مسند قدرت کنار گذارده شد.

برای کسانی که در متن واقعیات زندگی می کردند و کما بیش از جریان ها اطلاع داشتند این قضیه غیر مترقب نبود. تیمورتاش از مدتی بدین طرف مورد لطف و عنایت شاه نبود این مطلب بر اشخاصی چون مرحوم

ص: 198

داور، سردار اسعد و بسیاری از نزدیکان بدستگاه مستور نبود و بنا بر این امر غیر منتظره ای بشمار نمی رفت، معذلک برای عامه این خبر غير منتظره بشمار می رفت.

تیمورتاش در دو سه سال اول نقش خود را ایفا می کرد و نفوذ او روز بروز فزونی می گرفت. در هیئت وزراء شرکت می کرد هیئت دولت گفته ها و عقاید وی را متن ارادۀ شاه می دانستند، حتی در مجلس نیز این عمل صورت می گرفت. بنام فراکسیون اکثریت جائی تهیه کرده و هر هفته اکثریت قاطع وکلا در آن جا حاضر می شدند راجع به لوایح دولت و قوانینی که می بایستی از مجلس بگذرد بحث می شد بطوری که دیگر در مجلس قضیه کج و کوله نشده و لوایح بدون خدشه و نظر شاه به تصویب رسد. در انجام تمام امور دولتی (جز امور مربوط بوزارت جنگ و قضایای انتظامی) تیمورتاش پهلوان میدان بود و داور و نصرت الدوله (قبل از سقوط و برکناری) و عدل الملک دنبال وی بودند تیمورتاش در ظرف این دو سه ساله باد وکالت را از دماغ و کلائی که هنوز امر بر آن ها مشتبه بود و خیال می کردند می توانند صاحب رأی و نظری در سیاست باشند بیرون کرد...

این روش، او را شخص دوم مملکت ساخته بود و من حدس می زدم همین معنی ناخوشایند طبع تفوق جوی شاه بود، شاه للّه و راهنما نمی خواست...»

عباس اسکندری در کتاب آرزو در محکمۀ خیالی درباره تیمورتاش چنین نوشته است:

مقدمات سقوط تیمورتاش فراهم می شود

دو رئیس شهربانی بفاصله کم عوض شدند (1) این دو نفر از آن قماش که ارباب می خواست نبودند و نمی توانستند اوامر را چنان که باید و شاید بموقع اجرا گذارند بهمین نظر جرائم آن ها از حیث مأموریت شهربانی عادی و قصور اداری بشمار می آید.

ص: 199


1- سرتیپ صادق کوپال - سرتیپ زاهدی.

دقیقه ای ماشین مهیب ارتجاع از کار نایستاد و رئیس دولت وقت هم با نظاره بآن و بیانات تملق آمیز هر چه سلطان بپسندد هنر است هر روز بقسمی موجب می شد که کار مردم را بسازند.

دیری نگذشت چهارمین رئیس نظمیه محمد حسین آیرم رشته کار را بدست گرفت از قدیم هم مورد توجه و اطمینان شاه بود و چون دوستی و خصوصیت با وزیر دربار داشت نگرانی داور و تیمورتاش مرتفع شد و خیال کردند نسبت بآن ها نظری نیست و شایعه ای که چند ماه قبل شنیده بودند شهرت دروغ بوده یا لااقل چنین نمودند و در همه جا گفتند که مفسدین می خواستند بین آقا و نوکران صدیق را بهم بزنند.

وزیر مالیه جدیدی که در این دولت وارد شد (1) سابقاً از آزادی خواهان و مدت ها از ایران دور و مردم نسبت با و خوش بین بودند. در موقع تغییر سلطنت در مجلس پنجم وکیل بوده و در مجلس شورای ملی مخالفت صریح با تغییر سلطنت کرده بود و بعد ها جلب نظر او را نموده بایالت خراسان منصوب گردید و کمی بعد هم بسمت وزارت مختار بلندن عزیمت نمود. در این ایام داخل حکومت و عضو هیئت دولت گردید.

چیزی نگذشت که غوغائی در تهران بر پا و گرد و غبار وطن پرستی همه جا را گرفت امتیاز نفت دارسی (2) که در زمان مظفر الدین شاه داده شده بود از طرف دولت مزبور لغو گردید.

ص: 200


1- سید حسن تقی زاده.
2- دارسی سال ها در هند هلند و استرالیا اقامت داشته و تمول زیادی پیدا کرده بود و بنا بر پیشنهاد یکی از دوستان خود موسوم به کتابچی خان که سابقاً در ایران بود باین خیال افتاد و بعد از عقد قرارداد مدت ها در جنوب ایران مهندسین او بکاوش و تجسس نفت مشغول شدند و سرمایه خود را در سر حفر چاه ها و امتحانات تقریباً از دست داد و بنفت دسترسی پیدا نشد. از روی نا امیدی تلگرافاً بمهندسین خود دستور داد که از کار دست بکشند ولی از طرف سر مهندسین هیئت باین امر تلگرافی ترتیب اثر داده نشد و متمرداً کاوش خود را دنبال نمود یک هفته بعد از آن تلگراف اولین فواره نفت پرش نمود و اسهام از بین رفته را رونقی شایان داد و بعد ها دولت انگلیس اسهام دارسی و قسمتی از شرکاء را بمیزان پنجاه و یک درصد از کل سهام خریداری کرد و اکنون حاکم بر شرکت نفت ایران و انگلیس دولت انگلستان است. در جنگ بین الملل گذشته للویدژورژ رئیس الوزراء و حکومت ائتلاف انگلستان در طی نطقی که در پارلمان نمود موفقیت متفقین را در جنگ بین الملل مدیون نفت جنوب ایران دانست و امروز نفت اول ماده حیاتی ملل عالم بشمار می رود و جنگ های خونین بر سر وصال باین چشمه های حیاتی است. امتیاز نفت جنوب در زمان سلطنت مظفر الدین شاه قاجار و در صدارت میرزا علی اصغر خان اتابک امین السلطان و وزارت خارجه میرزا نصر اللّه خان مشیر الدوله برای مدت شصت سال داده شده بود.

اختلاف با کمپانی نفت بالا گرفت وزیر عدلیه داور بجامعۀ ملل رفت و دعاوی ایران را عنوان نمود بالاخره قرارداد مزبور بشكل جدیدی بمدت شصت سال تجدید گردید!

مطابق اسنادی که در دست است در این معامله اشخاصی بنفع خود استفاده کرده و حتی در روزنامۀ «ایلوسترد لندن نیوز» مورخ سی ام اوت 1941 بنمره 5341 صريحاً نوشته گردید که سه میلیون لیرۀ انگلیسی برای تجدید امتیاز نفت جنوب و تمدید آن مجدداً بمدت شصت سال داده شد.

از افراد آن دولت راجع بدریافت این سه میلیون لیره استعلام می کند که اگر حقیقت نداشت چرا چنین مطلبی را تکذیب ننمودید؟ در صورت صحت چرا گرفتید؟ و با آن پول چه کردید؟

و اگر بحساب مملکت این وجه منظور گردیده در چه ستون و دفتری وارد شده است؟ مدعی العموم بی نهایت خشنود می شود که متهمین از خود دفاع کرده و اثبات نمایند که این مبلغ بحساب خزانه دولت محسوب شده است و در این قسمت سند برائت بآن ها داده شود.

عامّه باید بدانند که حتى یک روز و دقیقه در تمام مدت طولانی این حکومت ها یافت نمی شود که بتوان بنظر آورد این افراد برای خاطر جامعه و مملکت قدمی برداشته باشند.

این وزیر مالیه با این که بمنویات «دو پایه حکومت مثلث» کمک می کرد معذلک از آن قماش نبود و خار راه آن ها بشمار می رفت او را از کار بکنار

ص: 201

زدند داور وزیر مالیه شد و بعد ها این وزیر مستعفی بسفارت پاریس تعیین و از آن جا هم با ورقۀ معافی از خدمت تا آخر حکومت مطلق العنانی بیکار ماند و بعد از شهریور ماه 1320 بوزارت مختار ایران در لندن منصوب شد.

سوابق این شخص موجب شد که مدعی العموم از محکمه عالی تقاضا کند نسبت باو رویه ملایم تری اتخاذ شود زیرا بجز این دو مرحله و مقاله ای که قبل از داخل شدن بکار های دولتی برله عامل کودتا در جرائد تهران نوشت و در مطلع آن از قول بیندری استناد نموده بود چیز دیگری مشهود نگردیده است.

«وزارت مالیه داور فصل جدیدی در تاریخ اقتصادی این مملکت باز نمود، ورشکستگی کنونی این مملکت نتیجه انحصار های تجارتی اعم از صادر و وارد بود و مدعی العموم بعد از شرح احوال تیمورتاش بتفصيل بتوضيح آن خواهد پرداخت».

در همان موقع که موضوع نفت در میان بود صیاد سخت کمان نیز مشغول شکستن بال و پر بقایای حکومت مثلث شد بوسیلۀ رئیس نظمیه آیرم دوسیۀ را دستور تنظیم داد که بر طبق آن وزیر دربار متهم بود از شرکت های انحصاری که تشکیل شده و از انحصار اسعار خارجی مبالغ هنگفتی استفاده کرده است.

پس از آن که رئیس نظمیه مقدمات امر را روبراه نمود وزیر دربار و نوکر مستقیم او وکیل الملک دیبا که رئیس محاسبات دربار بود با فاصله های کمی از کار خارج و خانه نشین شدند از دفتر مخصوص بوزیر دربار نوشته شد که:

«شما از تاریخ امروز حسب الامر از خدمت معاف هستید.»

البته مقدماتی هم قبلاً فراهم شده بود یعنی دو ماه قبل وزیر دربار احساس نسیم ناموافقی نموده و اختلافاتی موجب استعفای وزیر دربار گشته بود و بعداً از و استمالت شد و باسم ناخوشی برای دو هفته تیمورتاش بگیلان

ص: 202

رفت برای آن که مبادا از سر حد ایران خارج شود امر صریحی بهیئت دولت شد که کلیه امور را هر روز باطلاع او رسانیده و از و در کار ها مشورت کنند فریب موثر واقع شده و شکار بپای خود دوباره بدام آمد.

این درخت خیلی ریشه کرده و یک باره کندنش اشکال داشت، گذشته از آن تیمورتاش وکیل مجلس هم بود برای آن که مبادا سر و صدائی راه بیندازد شاه وزیر جنگ سردار اسعد را باحوال پرسی او فرستاد و گفت مقتضیات ایجاب کرد که چنین شود ولی در منزل هم مقام تو محفوظ و عنوان سابق را مجدداً خواهی داشت و این پیش آمد موقتی است.

داور از این قضیه چنان واهمه کرد که توسط وزیر جنگ که سوگلی شاه بود پیغام داد «اگر ذات مبارک بنده را لازم ندارد استعفا کنم».

جواب داده شد موضوع تیمورتاش هم بنا بر مصلحت و موقتی است خاطر آسوده دارد.

داور در توقیف نصرت الدوله همین پیام را توسط وزیر جنگ داده و عین این جواب را شنیده بود ضمناً داور از این که میدان بلامنازع و زمامدار واقعی است خشنود بود و در کلیه امور ازین تاریخ ببعد از و مشورت می شد و در همین اوان بود که با خیال راحت برای کار نفت بار و پا مسافرت کرد و مخصوصاً میل داشت کار رفیق چندین ساله در غیاب او ساخته و حکمش داده شود که بر شهرت رفیق بازی او لطمه وارد نیاورد و واقع نفس الامر اگر در تهران هم می بود نمی توانست قدمی برای او بردارد وانگهی اگر بود و می توانست چرا بر می داشت؟!

آقائی و ریاست بتنهائی بیشتر لذت دارد و همین خیال ریاست موجب شد بعد از آن که از دسترس قدرت صیاد بیداد گر دور شد با آن که بچشم خود دیده بود یگان یگان رفقایش بکمند افتاده و روی خلاصی ندیده اند دوباره بپای خود مراجعت کرد آری! حرص چون دهان بگشود عقل را ببندد چشم!!»

ص: 203

در این موقع که داور بجامعۀ ملل می رفت و شاید برای آن که با سرجان سیمون وزیر خارجه انگلیس سرو کله خواهد زد زیاد بر خود می بالید و خشنود بود که زمام مملکت از دست شرکاء دیروز و رقباء واقعی خارج شده و او تنها بر سمند آرزو سوار می شود تیمورتاش در کنج باغ مسکونی خود چون ببری که در دامی افتاده باشد فریاد می کشید، قدم می زد آخرین تلاش خود را می نمود، در عین ناامیدی باز هم امیدوار بود که شاید مواعید و پیغامات روزانه توسط سردار اسعد و دیگران درست باشد بهمین نظر خود را بی اعتنا نشان داده وزرای کابینه را می پذیرفت از وکلاء پذیرائی می کرد تا روزی که دور مجلس بنهایت رسید.

همان روز آیرم و مأمورين تأمينات بمنزل او وارد شده اثاثیۀ او را توقیف و کاغذ های او را ضبط نموده و خودش را بمحبس قصر انتقال دادند، بعد ها اشياء نفيس او هم جزو اثاثیۀ سعد آباد شد.

قبل از آن که جزئیات محاکمه ساختگی تیمورتاش را شرح دهیم مدعی العموم لازم می داند که تاریخچه زندگانی تیمورتاش و داور و نصرت الدوله را باطلاع محکمه عالی برساند تا آقایان قضات کاملاً بعوامل آن بررسی نمایند.

تیمورتاش که بود؟

تیمورتاش وزیر در بار موسوم به عبد الحسین خان پسر کریم داد خان بجنوردی و پدر او از مستخدمین سرداران بجنورد و خان زاده بود. در طفولیت برای تحصیل به روسیه فرستاده شد، تحصیلاتش متوسط و هوش سرشاری داشت که کسری معلومات او را جبران می کرد، مثل همه خراسانی ها دارای ذوق ادبی بود، خوب می نوشت و انشای مطلب می نمود، در ترجمه هم دستی داشت، در غالب مجلات از قبیل دانشکده که بمدیریت ملک الشعراء بهار و جمعی نویسندگان دیگر منتشر می شد مقالاتی از خود بیادگار گذاشته و

ص: 204

ترجمه هائی نموده است. شاید همین چند تکه ترجمه بهترین یادگار او بشمار رود.

زیرا زندگانی پر هیاهوی او هر چند با موفقیت قرین بود جز لکه های سیاهی که دور و نزدیک بآن با چشم نفرت می نگرند چیز دیگری ندارد.

ورود او بایران مصادف با دورۀ دوم مجلس است و بعد ها موفق شد که وکیل مجلس و ملقب به معزز الملک بشود.

از همان روز های اول آزادی خواهان از و پرهیز می کردند ولی با کمک میرزا محمد صادق طباطبائی لیدر اعتدال که در آن موقع اکثریت مجلس را اداره می کرد و هیئت مؤتلفه تشکیل داده بود موفق شد که از شر مخالفین رهائی یابد.

طباطبائی از و حمایت کرد و رفقای خود را قانع نمود که بر او راه را نبندند بعد ها بواسطه بستگی با والی خراسان (نیر الدوله) بریاست قشون خراسان منصوب و ملقب به سردار معزز گردید.

القاب در آن زمان اهمیت داشت، سردار معزز بجنوردی خان بجنورد تلگرافی بسلطان احمد شاه مخابره کرد که مفهوم آن چنین بود: «حالا که لقب پدران من بپسر بچه یکی از خدمت گزاران من داده می شود از لقب استعفا می کنم.» برای ترضیه خاطر سردار بجنورد دست خط صادر شد که باو لقب سردار معظم داده شده است.

این تلگراف بعد از پانزده سال برای سردار بجنورد بقیمت جان تمام شد و در وزارت دربار تیمورتاش، در مشهد او را بدار آویختند!!

بعد ها سردار معظم از مشهد بطهران آمده و بواسطه عیاشی زیاد دست تنگ و ناراحت گذران می نمود.

حوادثی که در اثر جنگ بین الملل در ایران بروز کرده بود جمعی از آزادی خواهان را بمخالفت با حکومت مرکزی وادار نموده از آن جمله میرزا کوچک خان که از مجاهدین مشروطیت ایران است در جنگل گیلان قد بر

ص: 205

افراشت چندی بعد سردار معظم از طرف دولت مرکزی بحکومت گیلان گردید و در آن جا مرتکب کار های ناشایستی شد که حکومت تهران منصوب نتوانست او را در گیلان نگاه دارد منفصل و بمركز احضار شد.

چنان چه دوسیه تحقیقات نشان می دهد یکی از اعضای آن وقت حکومت گیلان (1) اظهار داشته است سردار معظم بواسطهٔ شرب زیاد همیشه حال غیر طبیعی داشت، روزی مرا خواست و گفت دستور داده ام که چند نفر از ین اشخاص را بدار بزنند (و با دست بصورتی که روی میزش نهاده بود اشاره کرد) شما مراقبت در تسریع انجام امر بنمائید با کمال تعجب گفتم چگونه ممکن است اشخاص را بی گناه و بدون محاکمه دار زد، اسامی آن ها چیست؟ و چه کاره هستند؟ فوراً مداد قرمزی برداشت و در کنار اسامی چند نفر علامت گذاشت.

او نمی فهمید چه می کند و نمی دانست این چند علامت کوچک که در کنار کاغذی می گذارد بنای خانواده هائی را منهدم می نماید.

او قصد و غرض و دشمنی با کسی نداشت، می خواست در این روز چند نفر بدار آویخته شوند، هر کس بود برای او فرقی نداشت!!!

با این که اطرافیان او استنکاف نمودند و التماس کردند که این اشخاص را ببخشد و لااقل بخواهد و آن ها را ببیند شاید جوانی یا پیری آن ها در او تأثیر کند نپذیرفت صاحب منصب قزاق را خواست و مستقیماً باو امر داد آن ها را بدار بیاویزند، اطرافی ها گیج و بی هوش چند دقیقه نگذشته بود صاحب منصب مزبور بازگشت و خبر آورد در موقع آویختن آن ها طناب یکی پاره شده و از چوبه دار افتاده است و چون مرسوم این بود که در چنین موقع مقصر را معاف می نمودند کسب تکلیف می نمود. ولی حاکم گیلان بعد از تغیر

ص: 206


1- میر علی خان ظهير همایون از مأمورین قدیم وزارت خارجه در این تاریخ معاون حکومت گیلان بود و بعد از این اعتراض از شغل خود استعفا کرد.

و فحاشی زیاد که چرا امر او تا کنون اجرا نشده دستور داد که دوباره این بیچاره را آویزان کنند.

این جوانی بود که از ده بشهر آمده و با پدر خود اشیائی می خواست برای مهمانی و جشن عروسی خود بخرد پدر و پسر هر دو گرفتار دست بیداد گری شدند، آسمان هم بیش از پاره شدن طناب کمکی بتازه داماد نکرد...

این چند نفر کشته شدند، امروز از جسد آن ها هم اثری در زیر خاک مرطوب گیلان نیست ولی مظلومیت همیشه بزرگ و مورد تعظیم جامعه است.

مدعی العموم در همین موقعی که برای قتل محرمانه و خلاف قانون تیمورتاش اقامه دعوی بر جلادان او می کند باحترام مقتولین گیلان سر خم نموده و یقین دارد که مرور زمان نمی تواند بر جنایات بشری پرده پوشی کند.

سردار معظم بعد از انفصال از حکومت گیلان در تهران با کمال راحتی بخوش گذرانی خود ادامه می داد یکی از دوستان صمیمی او سید ضیاء الدین مدیر روزنامه رعد بود در روز دوم کودتا سردار معظم از طرف دوست صمیمی خود توقیف و زندانی شد بعد از رفتن سید ضیاء الدین مجلس چهارم باز شد و سردار معظم که وکیل خراسان بود بکرسی نمایندگی نشست و چون در مجلس سردار معظم دیگری هم بود موسوم بسردار معظم خراسانی گردید. نصرت الدوله بازوی او را گرفت و او هم با کمال امتنان دست او را پذیرفت و کدورت گذشته را فراموش کرد «نصرت الدوله عضو حکومتی بود که او را از حکومت منفصل کرد.»

سردار معظم بعد از چند ماه در کابینه مشیر الدوله وزیر عدلیه شد و از استعفای کابینه در حکومت قوام السلطنه بایالت کرمان منصوب گردید.

تا افتتاح مجلس پنجم در کرمان والی و در موقع غوغای جمهوری تهران نبود، بعد از آن که رئیس الوزراء در اثر قضیه جمهوری دوم حمل 1303

ص: 207

معزول گردید و مجدداً بوسائلی رأی اعتماد با و داده شد. مشار الیه از کرمان بسمت مرکز رهسپار گشت و با سمت نمایندگی نیشابور بمجلس آمد بمعيت نصرت الدوله وکیل کرمانشاه سعی وافر نمودند که برئيس الوزراء نزدیک شوند.

وسائل موفقیت سردار معظم خراسانی بدلائل ذیل بیش از رفیق دیگرش بود:

1- نصرت الدوله بستگی با خانوادۀ سلطنت داشت.

2- در روز های قبل از کودتا داعیۀ زمامداری ایران را داشت و بهمین نظر از اروپا با عجله بایران آمد که خود را زود تر بتهران برساند ولی روزگار با او مساعدت نکرد، راه بین همدان و تهران بواسطۀ برف زیاد مسدود شد با این که دو هزار عمله در راه گذاشت تا سدی که طبیعت برای او بنا نهاده در هم شکند موفق نشد و چند روز دیر رسید و یک سره بمحبس قصر قاجار رفت و شاید اگر او بجای سید ضیاء الدین زمام را بدست می گرفت این تغییرات پیش نمی آمد (1) .

3- نصرت الدوله دشمن زیاد داشت، وزیر خارجه بود که قرارداد 1919 را بسته و اشخاص زیادی را در وزارت عدلیه خود حبس و نابود کرده بود.

4- خود سلطان احمد شاه هم از و رنجیده خاطر بود.

ولی سردار معظم این اشکالات را نداشت. صحبت های او بیشتر جالب بود و طوری نشان می داد که از روی عقیده و ایمان می گوید، بسیار

ص: 208


1- در این مورد نویسنده دچار اشتباه شده است. زیرا نصرت الدوله چند روز قبل از سوم حوت که کودتا صورت گرفت وارد تهران شده و با سفیر انگلیس «نرمان» ملاقات نموده، بعلاوه عدۀ دیگری از رجال با او ملاقات کرده اند و خبر این ملاقات ها در جراید همان ایام درج گردیده است. علت این که چرا او موفق بکودتا نشده و در رأس کودتا چیان قرار نگرفته در جلد اول تاریخ بیست ساله «کودتای 1299» ذکر گردیده است.

جسور بود و چون در مدرسه نظام روسیه تحصیل کرده بود به رئیس الوزراء که خود نظامی بود جوشش بیشتری داشت، این بود که در سه ماه اول موفق شد برئيس الوزراء بفهماند که وجود لازم و خدمت گزار صدیقی است و می شود گفت همین روز بود که بنای گورستان بزرگی که هزاران نفر در آن دفن شدند و خود او هم یکی از آن مقتولین بود نهاده شد.

قتل عشقی مدیر روزنامه قرن بیستم و پناهنده شدن چند نفر از مدیران

عکس

میر زادۀ عشقی، شاعر وطن پرست، از نخستین قربانیان دیکتاتوری رضا شاه

ص: 209

جرائد (1) در مجلس شوری موجب شد که اقلیت آن روز مجلس استیضاحی از دولت نمود.

مردم در روز استیضاح بنا بر پیشنهاد مدرس به رئیس دولت مرده باد گفتند، رئيس الوزراء متغیر شد و از رئیس مجلس خواست که وکیل اهانت کننده را مجازات کند.

رئیس مجلس تحقیقاتی بعمل آورد و شهادت خواست فقط سردار معظم اظهار کرد که مدرس محرک و بانی مرده باد هائی بود که مردم بسردار سپه می گفتند.

فردای آن روز که استیضاح شد سردار معظم بوزارت فوائد عامه منصوب و کابینه ترمیم گردید.

ازین تاریخ ببعد دیگر از کار بکنار نرفت و تا روز بیست و پنجم آذر سیصد و چهار بسمت مزبور در هیئت دولت باقی بود.

شاگرد ارسطو (2) که در فهم و شعور بر همه آن ها مزیت داشت حس تقرب سردار معظم را در نزد ارباب آینده درک نموده بکلی در مقابل او تسلیم و در هیئت دولت در صف مخالفین مشار الملک وزیر خارجه قرار گرفت.

مدعی العموم بخوبی مستحضر است که در آخرین روز های حکومت قاجاریه برای بستن دکاکین و کلیه اقدامات دیگر که به نهم آبان منتهی شد سردار معظم رل بزرگی بازی کرد و مخصوصاً روز هفتم آبان با آن قسمت از هیئت دولت که در ادارۀ خود داشت در سالار یه که اقامت گاه نصرت الدوله و آن روز ها بسمت وزارت عدلیه داخل هیئت دولت شده بود تا پاسی از شب مشغول انجام تغییر سلطنت و در آن دو روز مرکز ارکان حزب حکومت آینده در همین محل بود و عوامل مؤثر عبارت بودند از شاگرد ارسطو، نصرت الدوله،

ص: 210


1- عباس اسکندری مدیر روزنامۀ سیاست ارگان اقلیت، رسا مدیر روزنامه قانون و کوهی مدیر نسیم صبا، رحیم زاده صفوی مدیر روزنامه آسیای وسطی و چند نفر دیگر از مدیران جراید مخالف.
2- محمد علی فروغی

سردار اسعد وزیر پست و تلگراف و در سالار یه تصمیم گرفتند که در ایام حکومت موقتی شاگرد ارسطو کفیل ریاست وزراء بشود زیرا می ترسیدند

مشار الملک که وزارت خارجه را داشت بر آن ها فائق آید. این حسن ادارۀ سردار معظم موجب آمد که بعد از حکومت موقتی وزارت دربار سهم او شد، اسم خود را هم عوض کرد و تیمورتاش گردید.

این شخص دیگر شباهتی بآن سردار معظم خراسانی نداشت که تا ظهر نمی توانست از رخت خواب برخیزد بلکه جوان و زرنگ هر روز قبل از هر کس بدربار می آمد و بعد از همه تا ساعت هفت و هشت شب می رفت و در تمام مهمانی ها حضور بهم می رساند تا صبح هم اگر بیدار می ماند روز دیگر با نشاط تر از روز پیش بود.

در مقابل پشت کار و حسن محاوره و قیافه مقتدر همه متصدیان امور را باحترام از خود مجبور نمود.

داور بجانشینی او وزیر فوائد عامه و بعد ها هم وزیر عدلیه گردید و باتفاق نصرت الدوله حکومت مثلث را تشکیل داد.

هیئت وزراء بدون حضور تیمورتاش تشکیل نمی شد، هر کس هر چه می گفت تا او موافقت نمی کرد انجام نمی گردید غرور او را بسمت پرتگاه روانه کرد.

نمایندگان خارجه را روز های یکشنبه در منزل می پذیرفت، رئيس الوزراء نبود ولی صدر اعظم های قدیم قدرت او را نداشتند، رئیس دولت با و تعظیم می کرد و او با بی اعتنائی اجازه جلوس می داد.

وكلاء باستثنای چند نفر همگی یک فراکسیون تشکیل داده و رئیس فراکسیون وزیر دربار بود.

حزب ایران نو را تشکیل داد، لیدر حزب شد، تمام متملقین به سند صحیح ثابت کردند روزی که طاق آسمان گذاشته شد سعادت ایران را بوجود این حزب و ریاست وزیر دربار قرعه زده بودند، روز های خوشی بود!!

ص: 211

!آری همه می خندیدند، هر کس سعی می کرد که بطرز نوینی تملق بگوید و تقرب بجوید.

وزیر معارف تدین قدری جسارت بمقام بلند وزیر دربار کرد، فردا او را از درب ورود بعمارت هیئت دولت پیشخدمت ممانعت کرد.

این آخرین مقاومتی است که در مقابل او بظهور رسید.

حزب ایران نو در موقع انتخابات تهران لیست جعلی نمایندگان را منتشر کرد.

بعضی از آزادی طلبان مشیر الدوله را وادار کردند بر خلاف بی اعتنائی او بدربار و اصول سیاه مطلق العنانی وزیر دربار را یاد آور شود که اگر او مقامی پیدا کرده است در سایه حکومت مشروطه بوده و بلکه طوری بشود که انتخابات تهران را دولت مداخله نکند.

مشیر الدوله با وزیر دربار ملاقات رسمی بعمل آورد با تمام احتراماتی که ظاهراً به فقید مزبور نمود تصریح کرد که انتخابات را آزاد نخواهد گذاشت.

در موقعی که مشیر الدوله دربار را ترک نمود بوزیر دربار گفت که «شما مملکت را بقهقرا سیر می دهید، نه تنها به ملت و آزادی لطمه می زنید بلکه بخود تان و ارباب خود هم خیانت می کنید».

این بیان ندای حقیقت بود.

بودن اقلیت در مجلس؛ وجود مدرس ملک الشعراء و وکلای مخالف دیگر ایجاب می کرد که حکومت مثلث باقی بماند تا بتواند در مقابل حملات اقلیت در مجلس دفاع نماید.

این قدم خبط دومی بود که تیمورتاش مرتکب گردید. در مسافرت باروپا که بطور رسمی سفر کرد اشتباه خود را تکمیل نمود.

در اروپا از و تجلیل زیادی شد در انگلستان به افتخار وزیر دربار ایران گاردن پارتی داده شد در فرانسه رئیس جمهور باو شام شاهانه داد

ص: 212

نشان بزرگ لژیون دو نور که فقط به سلاطین و رؤسای ممالک داده می شود باو اهدا کرد.

در سایر ممالک اروپا در جماهیر شوروی و ایتالیا و بعداً در ترکیه با و احترام شایانی شد، اگر سابقاً قدری خود را گم کرده و هوائی در سرش افتاده بود بکلی از این تاریخ هوش خود را از دست داد.

وقتی که بایران مراجعت کرد نیمه خدائی بود که با ارباب خود در باطن جدال می نمود.

قدرت او را ازین نکته می توان درک نمود که روزی برای تعیین رئيس الوزراء در حضور جمعی با ارباب خود صحبت می کرد شاه باو گفت هر کسی را غیر از خودت می خواهی رئیس الوزراء بشود انتخاب کن و بعد با کمی تأمل گفت چون بتو خیلی احتیاج دارم باید همیشه نزد من باشی و... صحبت خود را تمام نکرد.

اگر تیمورتاش را غرور نگرفته بود از این صحبت باید پند می گرفت و در مسافرت دوم بار و پا بایران بر نمی گشت اما عدالت الهی جز این می خواست و او سوء ظن ارباب را بچیزی نگرفت و اهمیت نداد.

عجب آنست که دستور او همیشه این بود که اشخاص بزرگ را نباید بجرم سیاسی محبوس نمود زیرا در این موقع پشتیبان های خارجی و داخلی برای آن ها کمک موثری خواهد بود هر کس را می خواهید از میان بردارید او را آلوده بدزدی کنید و در منجلاب رذالت و پستی بیندازید و لجن بصورت او بمالید.

این پند پدرانه را نسبت بخود او اجرا کردند...

در شهر منتشر بود که امورات کشوری انجامش با تیمورتاش و لشکری با شاه می باشد و این شهرت بواسطهٔ مخالفت رئیس نظمیه با او از یک طرف و از جهت دیگر برای آن بود که هیچ امری بدون نظر او نمی گذشت و هیچ مأموری بدون موافقت او انتخاب نمی شد.

ص: 213

قضایای خارجی عموماً در زمان وزارت دربار او با میل و موافقت او حل می گشت وزیر خارجه تمام مطالب را باطلاع او می رسانید، بعد از آن بشاه آن چه باید مستحضر شود می گفتند و غالباً خود او آن ها را با وی در میان می گذاشت.

یک زمانی اوضاع خارجی با همسایه شمالی تیره شد و وزیر دربار مقتضی دانست در مجلس هم نمایشاتی داده شود، وزیر خارجه فرزین در توضیحی که پشت کرسی خطابه داد با بیانی بظاهر متملقانه ولی با کمال حضور فکر و فهم و شعوری که در او معروف است و همه می دانند چنین گفت:

«بنده بآقایان نمایندگان اطمینان کامل می دهم که این مطالب ... حقیقت ندارد و مخصوصاً آقایان استحضار دارند که کلیه امورات خارجی تحت نظر مستقیم حضرت اشرف آقای وزیر دربار است و الخ...»

در این خطابه تملقی به وزیر دربار بود و می دانست چقدر او خشنود می شود که وزیر خارجه خود را مانند منشی پستی تسلیم و بی اراده در برابر او وانمود کند و هم چنین در مقابل مجلس و دیگران خود را غیر مسئول معرفی کرد.

برای پستی طبایع متصدیان امور و منتهای قدرت تیمورتاش می شود هزاران نمونه و مثال شاهد آورد.

روز ختم چراغ علی خان معروف به امیر اکرم (1) را کسانی که در مسجد سپه سالار دیده اند و یاد دارند می دانند که مدعی العموم مبالغه نمی کند.

در ایوان مسجد، وزراء و نمایندگان مجلس نشسته در برابر ایوان تا درب ورودی مسجد تمام صاحب منصبان ارشد در دو طرف صف بسته و منتظر ورود وزیر دربار هستند. در ورود تیمورتاش تمام آن ها مثل مجسمه در حال احترام ایستادند و او با کمال بی اعتنائی با حرکت دست از میان آن ها عبور کرد و بایوان رفت، قبل از ورود بایوان قدری مکث کرد پیر مرد

ص: 214


1- پسر عموی رضا شاه.

کلیشه ساز (1) رئیس دولت و شاگرد ارسطو هر دو در جلو ایوان بصحن حیاط آمده استقبال نمودند، تمام حاضرین نمایندگان مجلس و جامعۀ مردم آن روزی که دور آن بساط و قدرت چرخ می زدند قریب پنج دقیقه سر پا ایستادند.

او بی خود بچپ و راست نگاه می کرد همه می دانستند که ازین ایستادن نظری جز توهین بمردم ندارد. بعداً رفت در کنار ایوان نشست و با دست با کمال بی اعتنائی باین دو وجود نا مسعود اشاره کرد و اجازۀ جلوس داد.

این جریانات حکایت از انحطاط اخلاقی یک ملتی می نمود که بزرگ ترین نماینده و مظهر آن روزی او چنین شخصی بود. از بد کاری های نهانی که در تمام مراحل همراه زندگانی او بود صحبتی نمی کنیم. بیان از ذکر آن همه بدی و تاریکی شرم دارد بدبخت مردمی که سرنوشت آن ها بدست چنین اشخاصی سپرده شده بود.

تیمورتاش روز های آخر سقوط خود را حس کرده با رئیس نظمیه آیرم بیشتر گرم می گرفت، هر شب در جلسات مهمانی و قمار مبالغی با و برسم دست خوش و در واقع رشوه برای رفع خطر می داد و او هم ظاهراً تسلیم ارادتمند و در باطن مشغول تکمیل نقشۀ خود و بر انداختن تیمورتاش بود. مدعی العموم در جریان امر و برای اثبات گناهکاری این بدبختان که امروز به جرم معاصی خود مأخوذ و در مقابل محکمه قرار دارند محبور بود به شرح حال تیمورتاش بپردازد هر چند او و شرکای او دیگر از دسترس قانون دور می باشند اما جزو متهمین و مورد تعقیب مدعی العموم بوده اند و مدعی العموم ناگزیر است نسبت به عملیات هر یک از شرکای ثلاثه بطور خلاصه توضیح بدهد.

اکنون بر می گردیم به سقوط و محاکمه و حبس تیمورتاش و اقدامات

ص: 215


1- مخبر السلطنه.

خلاف قانون مأمورین نظمیه و بالاخره قتل او که به بد ترین وضعی صورت گرفته است.

محاکمۀ تیمورتاش

پس از رسمی شدن جلسه مدعی العموم رشتۀ سخن را بدست گرفته و گفت آقایان قضات، با کمال روشنی مستحضر هستند که در پس نقاب تزویر و چشم های نم ناک پیر مرد کلیشه ساز چه روح خبیثی پنهان است؟ و شاگرد ارسطو که سر بزیر افکنده و خود را پشیمان نشان می دهد از استادان نمایشگاه حیله بازی دنیا است!!

این دو نفر شریک جرم ستم کار نیستند این اشخاص مجرم اصلی بشمار می روند، اگر این علاقه مندان در مقابل تجاوز کاری ها مقاومت می نمودند مسلم بود که مشروطیت تعطیل نمی شد و کسی نمی توانست بحقوق مردم ایران پشت پا زند و آن بیدادگر پنجه های مسموم خود را با کشتن روح و قلب یک مشت مردم بی آزار مشغول نمی کرد.

بر مدعی العموم ثابت و روشن گردیده است که تیمورتاش در محبس قصر بدواً مسموم و بعد برای تشفی قلب و تسریع مرگ او و برا خفه نمودند. دوسیه امر کاملاً روشن و اقاریر متهمین جای شبهه باقی نمی گذارد. از همان روز یکه او را بمحبس قصر فرستادند اموال شخصی و نفیس او که باندازهٔ شخص خودش گناهکار (!) بود ضبط و به سعد آباد انتقال داده شد، حکم غیابی اعدام او صادر گردیده بود ولی این دلیل نمی شد که نصایح حکیمانه (؟) تیمورتاش را دربارۀ خود او بکار نبندند.

وزیر دربار می گفت مردم را بجرم سیاسی تعقیب نکنید زیرا در حال و آینده آن ها طرفدار پیدا می کنند ولی اگر کسی بنام دزدی تعقیب شد از میان می رود و هیچ کس هم رغبت بمساعدت و یاد آوری از او نخواهد نمود.

دوسیه ای را که در نظمیه آیرم ساخت و دیوان جزا (!) هم او را مدرک عمل قرار داد و بر روی آن تیمورتاش دوبار محاکمه و دو حکم برای

ص: 216

او صادر گردید بقدری کوچک و بی مایه است که همان روز ها بر ساختگی بودن آن شهادت می دادند مدعی العموم نمی گوید که تیمورتاش رشوه خوار نبوده یا عملی را که باو نسبت می دادند مرتکب نشده و سوء استفاده نکرده بوده، بلکه بالعکس برای خدمت گزاری بارباب خود و میل بزندگانی مجلل و آقائی کار های بد تر و گناهان بزرگ تری را هر روز بنا بر وظیفه بدوش می گرفت و بآن عملیات زشت هم افتخار می نمود.

ولی بر مدعی العموم ثابت و مسلم است که این دوسیه و جریان او یکی از هزاران تقلباتی است که در زمان حکومت کلیشه ساز واقع شده است، آیا این شخص می تواند ادعا کند او یا وزیر عدلیه و یا عمال ديوان جزا و مدعى العموم آن محکمه مستحضر نبودند که بیت المال مملکت چگونه بی حساب تفریط می شد و نمی دانستند در همان وقتی که تیمورتاش بجرم استفاده از تفاوت خرید و فروش مبلغ مختصری لیره دستگیر و مورد بازجوئی بود از تجدید قرارداد نفت جنوب چه استفاده هائی می شد و چه پول هائی اخذ می گردید؟!

می دانستند و خوب هم می دانستند باین جهت است که مدعی العموم محاکمۀ تیمورتاش را ساختگی می نامند...

تیمورتاش باید محکوم می شد و در بار اول چون مدت حبس او كم تعیین شده و هنوز برای طرفداران او امید باستخلاص او بود لازم دانستند که دوسیۀ دیگری بسازند و موضوع استفاده یک صد هزار تومان از تجارت تریاک را پیش آوردند و امین التجار اصفهانی را که وکیل مجلس بود توقیف کردند و در محاکمه مجدد پنج سال بر حبس او افزوده شد و در نتیجه این حکم امید طرفداران داخلی و خارجی تیمورتاش بدل بیاس گردید. هشت سال حبس یک عمر سیاسی بشمار می رود.

در محاکمۀ اولی تیمورتاش هنوز دارای قدرت و محل ملاحظه بود

ص: 217

ازین جهت لازم دانستند محکمه را سری تشکیل دهند.

ولی دربار دوم زندان او را رام نموده و تحقیقات(!) آن غرور و گردن کشی را از او گرفته بود. در مقابل تمام زجر هائی که با و دادند و شکنجه هائی که نمودند با و امید داده شد اگر در محکمه ای که تشکیل می شود و علنی خواهد بود او رعایت ادب را نگاه دارد ممکن است مورد عفو شده و با ملاک خود بخراسان تبعید شود.

با این که مطمئن بود جان سالم بدر نخواهد برد در محکمه شاهنامه ای هم برای ارباب خود خواند و خداوندگارش نامید و چیز هائی گفت که در روز های وزارت در بارش هم باکراه بر زبان می آورد.

کسانی که حاضر بودند حتی رئیس محکمه هم به ضعف و سستی او را تحقیر کردند ولی مدعی العموم می داند که تیمورتاش می دانست مقتول خواهد شد و آن چه می گفت تملق برای رهائی از مرگ نبود بلکه دو جهت بارز و منطقی داشت.

اول آن که چون جزئیات جریان محکمه باطلاع خداوندگار(!) خواهد رسید او می خواست بگوید و بفهماند که چنان در هم شکسته و خرد شده است که مورد بیم و هراس نیست بلکه ستمگر غالب بخیال لذت بردن از حبس و بدبختی او بتمديد حياتش علاقه مند شود و شاید در این فواصل آسمان هم باو کمکی نماید.

او هم در روز های محبس و بدبختی مثل همه کس بخدا ایمان پیدا کرده بود.

دوم آن که شکنجه های محبس قصر پشت او را می لرزاند، در نیمه های شب صدای او را جز محبوسین که بان ناله آشنا هستند و نمی توانستند بداد او برسند دیگری نمی شنید.

او خوب تجربه کرده بود و سرهنگ زندان بان هم گاهی با و از راه

ص: 218

محبت نمکی می چشانید.

در بار های اول فریاد کرده و فحش داده بود تهدید بقتل و دار زدن هم می کرد. ولی دیوار های محبس ضخیم است و اجازه نمی دهد که صدای تازیانه را کسی بشنود و آن فحاشی ها هم فقط بر تعداد ضربات آن می افزود.

بالاخره این جسم سرکش و مغرور طوری ملایم شده بود که سرهنگ زندان بان آقای مطلق العنان او گشته و پاسبان هم سرکار جان و برادر شفیق مهربان نامیده می شد، معذلک زندان بان که نمی توانست با این لفاظی ها از رویه خود دست بردارد هر چند روز یک مرتبه ناگهان باو شبیخون می زدند گاهی دستبند و زمانی تازیانه خوراک او بود.

هر دو هفته یک بار مستنطق ادارۀ سیاسی سر و کله اش در محبس پیدا می شد وقتی تیمورتاش بوسیلهٔ پاسبان که سینه خود را جلو داده و با لبخند شیطانی خود خبر ورود مأمور ادارۀ سیاسی را می داد اگر کسانی که تیمورتاش را می شناختند از آن جا گذر نموده و چشم شان با و می افتاد این اضطراب و طپش قلب و نگرانی او را در ملاقات مأمور ادارۀ سیاسی می دیدند می فهمیدند که مستنطق (!) معنیش چیست و چه بلائی این مأمور ادارۀ سیاسی بسر این بی چاره می آورد که او تنها آرزویش آن بود در آن اطاق کثیف هیچ وقت باز نشود و شاید آن روز او را فراموش کنند؟!

بنا بر دلائل مذکوره کسانی را که اظهار داشته اند تیمورتاش خیال می کرد او را مستخلص خواهند نمود، در اشتباه بوده اند.

بت پرستان هند از چوب مخصوصی معبود خود را می تراشند و گاه بی گاه ساخته خود را مورد عبادت و ستایش قرار می دهند، گفته اند که این چوب دارای مادۀ مسمومی است که از تماس طولانی با آن و تنفس در جوار چوب مرض زدگی طاری می شود.

تیمورتاش بتی ساخت که از آن بوی مرگ منتشر می شد و با تمام

ص: 219

احتیاط و تجربه ای که داشت به نتیجه عمل خود رسید و نتوانست راه فراری بدست آورد.

برای تعیین روز جلسه قبلا متهم را احضار کرده بودند.

آن روز را کسانی که حضور داشتند خوب بیاد می آورند بقدری این شخص بدبخت و گیج شده بود که از رئیس محکمه لطفی سیگار خواست و او هم این خلاف مقرر را ندیده گرفت و قوطی سیگار را مؤدبانه باو تقدیم نمود، این شخص که آن قدر محترم بود و آن اندازه مردم با و تقرب می جستند برای یک سیگار بقدری شاد گردید که قطعاً از اخذ نشان بزرگ لژیون دونور خشنود نشده بود.

در حضور لطفی که صاحب آن روز او بود و از رفقای شبانه خیلی بهتر و اگر خشن هم بود شخصاً نظر بدی باو نداشت گریه کرد و گفت:

«من می دانم به بسیاری مردم بد کردم و از همه آن ها طلب بخشایش می کنم و امیدوارم که آن ها مثل من بد و کوتاه نظر نباشند و مرا عفو کنند.

من امروز می فهمم بخشایش چه لذتی دارد و کسی که بتواند بر یک بدبختی منت گذاشته و او را بحل نماید چقدر سعادتمند است!!

این کلمات او با اشک چشم مخلوط از دهانش بیرون می ریخت.

خاتمه محاکمه و قتل تیمورتاش

از رئیس محکمه خواهش کرد حکم را آن اندازه شدید نکنید که بچه های من گرسنه و در بدر شوند بلکه بتوانند زنده مانده و با خوبی خود بدی های مرا تلافی کنند. بعداً چشم های خود را بروی حاضرین دوخت و گفت: «من می دانم که بزودی خواهم مرد، میل دارم کسانی که از من صدمه دیده اند مرا ببخشند، آن وقت مثل این که از گفتۀ خود پشیمان شده باشد گفت چون مبتلا بمرض قلبی هستم گمان نمی کنم که دیر زمانی زنده بمانم.»

آن قدر پشیمانی و بدبختی در چهره این مرد نمایان بود که اگر این

ص: 220

همه گناهان قابل بخشایش بود مسلماً این شخص بخشیده می شد.

این اصلاح عبارتی برای او نتیجه نداد و آن شب و دو شب بعد مأمورين تحقيقات (!) لذتی از زجر و شکنجه او بردند تا بعد از این زندانی بداند که اسرار زندان را نباید از پشت آن دیوار ها بخارج انتقال داد.

روز محاکمه بسیار عاقل شده بود، بنا بر دستور با وکیلش می گفت می خندید و در ایوان دیوان جزا دست ها را در جیب نموده و قدم می زد مثل این که بمجلس جشنی آمده است.

از مذاکره که با مأمور ادارۀ سیاسی در همان ایوان نمود اتخاذ سند می نماید که بی چاره از ترس تجدید تازیانه او را بشهادت گرفت که چقدر معقول و شاگرد حرف شنوی بوده است، شاید درس چندی قبل را شب دوشین هم تکرار نموده بودند.

حكم ديوان جزا صادر شد و این آخرین دفعه ای بود که محبوس از در زندان با چشم باز خارج شد.

ازین تاریخ ببعد رفتار داخلی محبس نسبت با و سخت تر شد گاهی بقدری شدید بود که در او کبر و غرور گذشته را بیدار می کرد.

دیگر مرگ برای او بی اهمیت شده بود، هر چند روز یک بار او را بحبس مجرد تاریک می بردند و بر می گرداندند تا این که کارا خان معاون کمیساریای خارجه شوروی بتهران ورود نمود، مشار الیه اظهار داشته بود که محبس ها را قصد بازدید دارد خیال قتل تیمورتاش که هر شب در دماغ خود سر بی باز پرس بود بصورت عمل در آمد، روزی که باید کارا خان بزندان قصر برود شب قبل آن تیمورتاش را بآن زندان مجرد محکومین بی بازگشت بردند و در غذای او سم مهلکی داخل کردند.

از تغییر طعم غذا و شاید از رفتار زندانیان تیمورتاش ملتفت شده بود که امر غیر عادی در پیش است، از خوردن بقیۀ آن خودداری کرد ولی این عمل زجر او را افزون نموده از شهربانی بزندان تلفون می شد که خبر مرگ او را

ص: 221

زود تر بدهند. رئیس زندان با حال اضطراب در حیات محبس قدم می زند، تأخیر در مردن محبوس شاید اضافه حقوق و انعام او را از میان ببرد هر دقیقه از زندان بان سؤال می کند و او هم جواب می دهد هنوز نمرده است بالاخره فحاشی رئیس نظمیه و حسن طینت زندانبانان(!) موجب گشت که مأمورین مرگ باطاق آن بدبختی که با عزرائیل دست بگریبان بود وارد شده و با او در آویختند.

او از خود دفاع ممکنه را نمود و دست یکی از قاتلین را بدندان گرفت اما نتیجه نداد، صدای فریاد او بقدری بلند و موثر بود که تمام اهل زندان را متوجه نمود و بیشتر توجه آن ها این بود که در غیر ساعت عادی او را می کشتند و هنوز شب نیامده و تاریکی پرده بر روی جنایات نمی کشید.

بعداً نعش او را از خانه آدم کشی با وضع موهونی کشان کشان آورده باطاق معمولی او بردند و در کف اطاق بر روی زمین نهادند.

در همین ساعت رفقای قدیم او که جزو هیئت دولت بودند با رئیس دولت خود را حاضر می نمودند تا در کافه شهرداری حضور بهم رسانده از کارا خان که بشام دعوت شده بود پذیرائی کنند.

در سر شام جزو هزار قسم صحبتی که می شد رئیس نظمیه خبر فوت تیمورتاش را که مبتلا بمرض قلبی بوده است با لحنی عادی بگوش یکی دو نفر از حاضرین رساند. دوست صمیمی او با کمال بی اعتنائی سیگار خود را روشن نموده و گفت واقعاً خیلی سخت جانی کرد و این تنها نوحه ای بود که برای تیمور عزیز خود نمود!

شاید این همکار قدیمی می دانست که روز او هم نزدیک و سرنوشت او نیز چنین خواهد بود و اندوه و سرشک را برای خود ذخیره کرد.

طبق محتویات دوسیه جریان مقدمه قتل را چنین می داند که شخصاً آیرم در این امر میل مخصوص داشته است و از بیاناتی که رئیس ادارۀ شوروی

ص: 222

وزارت خارجه آن زمان (1) اظهار داشته این مطلب بخوبی ثابت و آشکار است و مدعى العموم بیانات مشار الیه را با طلاع هیئت حاکمه می رساند کارا خان در روز های آخر نخست وزیری کلیشه ساز بنا شد بطهران بیاید و برنامۀ توقف او را شاگرد ارسطو که وزیر خارجه بود تهیه و تصویب نموده بود، آیرم بتوسط من خواهش کرد که بازدید محبس قصر را در برنامه بگنجانم تا ببیند محبس ایران آن طوری که جراید شوروی نوشته اند نیست. به آیرم اظهار کردم که زندان را معمولاً بوزراء نشان نمی دهند و مأمورین عدلیه بازدید محبس ها را می نمایند، وزیر خارجه هم با من موافقت کرده این پیشنهاد را نپذیرفت در این موقع کلیشه ساز منفصل و خانه نشین شد و شاگرد ارسطو بحكم وراثت جانشین او گردید کارا خان بطهران آمد آیرم هر روز اصرار داشت که مشار الیه محبس قصر را بازدید نماید، روز سوم که بنا بود کارا خان قصر سعد آباد را تماشا نماید آیرم نزد من آمده بطور جدی گفت خواهش دارم در موقع عبور از جلو محبس طوری راجع بزندان با کارا خان صحبت کنی که خودش اظهار میل کند و محبس را ببیند. در موقع عبور من با منشی او استروف در یک اتومبیل بودم، راجع بطرز بنای زندان و این که آخرین سیستم می باشد صحبت شد. همان روز در سفارت افغانستان کارا خان بچای دعوت داشت.

آیرم نزد من آمده پرسید چه کردید؟ گفتم با خود کارا خان صحبت نکردم ولی با منشی او حرف زدم اصرار او بیشتر باعث بود که من از گفتن این حرف طفره بزنم زیرا نمی دانستم چه می خواهد، خیلی عصبانی و در هم شد آن گاه مستقیماً نزد کارا خان رفت چیزی نگذشت که پیشخدمت آمده و گفت آقای کارا خان از شما تقاضا دارند تشریف بیاورید.

وقتی بنزد کارا خان رسیدم دیدم مشار الیه عصبانی است و آیرم هم که همیشه رنگ پریده داشت بکلی بی رنگ و مهتابی شده است. مشار الیه بمن

ص: 223


1- حمید سیاح مدتی هم سفیر کبیر در مسکو بوده است.

گفت آقای مهمان دار من کی از شما تقاضای بازدید محبس را نموده ام؟ در جواب اظهار داشتم هیچ وقت.

آن گاه از رئیس نظمیه سؤال کرد پس شما چه می گفتید، آیرم بکلی از حال طبیعی خارج شده و چون غریقی دست و پا می کرد، کارا خان برای رعایت خاطر او چنین گفت کلیۀ محبس در هر مملکت جنبه منفی دارد ای کاش که طوری می شد نه ما و نه شما محبس نمی داشتیم ولی چون شما خیلی مایل هستید من حاضرم محبس را بازدید کنم مشروط بر آن که آن قسمتی که زندان تیمورتاش هست عبور ننمائیم زیرا مشار الیه چندین بار بشور وی مسافرت نموده و مهمان ما بوده است و من در چنین حالی او را نمی خواهم ببینم، از این بیان حال آیرم بجا آمده و بسیار خشنود گردید، فردای آن روز باتفاق شاگرد ارسطو که آن روز ها رئيس الوزراء شده بود و وزرای دیگر بمحبس قصر رفتیم و همه جا را بازدید نمودیم و گوشه ای باقی نماند که ندیده باشیم از تیمورتاش اثری نبود.

شب را هم منزل سردار اسعد مهمانی بود، رئیس نظمیه مدت طولانی غیبت کرد و بازگشت.

در آن شب مذاکره ای نگردید، فردای آن روز مرگ تیمورتاش اعلام شد.

چرا رئیس نظمیه اصرار داشت کارا خان محبس قصر را دیدن کند بعد از قتل تیمورتاش واضح گردید و این پیشنهاد مسلماً ارتباط معمائی بود با قتل او داشت بعد ها هم من در یکی دو محل این حکایت را عنوان کردم بوسیله تلفون مرا تهدید کردند که ازین توضیحات خودداری کنم و از کار هم خارج و بمأموريت بيروت فرستاده شدم.

مدعی العموم از این بیانات مأمور مزبور اتخاذ سند می کند که قتل مزبور با تمهید مقدمه انجام یافته است.

فقط بین دو تحقیقات تفاوتی که هست در تاریخ مرگ تیمورتاش

ص: 224

می باشد و در تحقیقات اولیه قبل از رفتن کارا خان بمحبس او را مقتول می بینم.

و لازم است این نکته نگفته نماند وقتی روز بعد تشریفات ظاهری را در محبس بعمل می آوردند دکتر قزل ایاغ طبیب (1) سابق عدلیه در زندان حضور بهم رساند عمله عزرائیل ازین قضیه غضبناک شدند و او بروی خود نیاورد. در همان موقع دیده است که نیمه راست بدن تیمورتاش خال های درشت سیاه داشته و معلوم بود که سمی داخل خون شده و در گلوی او هم جای دست ها و انگشتان باقی بوده است ولی چون این اعلام در حکم امضای قتل خودش بود در حضور نمایندگان شهربانی در جواب دکتر زندان می گوید «پیداست فشار قلبی زیاد بوده و حال تشنج موجب شده که مریض با زحمت و خفگی جان بسپارد» و دکتر محبس بمعاون عزرائیل متغیرانه می گوید اتفاقاً هیچ قسم زحمتی هم نداشته است... بعد اضافه می کند زندان بان چنان چه می گوید شامش را خورد و راحت خوابید و چند روز بود اظهار کسالت می کرد ولی دیشب می گفت خیلی حالم بهتر است صبح که در را باز نمودند دیدند بروی زمین افتاده و پس از معاینه معلوم شد مرده است این روز ها می خواستند عفوش کنند و قرار بود بخراسان هم برود.

فردای آن روز در یک اتومبیل سیمی از خانه آدم کشی که نام محبس را ملوث نموده بود جنازه تیمورتاش بگورستان فرستاده می شد، ایران دختر او که آن اندازه عزیز و گرامی بود از قتل پدر آگاه شده و فریاد او صحرای مجاور زندان را میدان سوگواری نموده بود با دشنام های مأمورین و جلادان عصر طلائی (!) و لگد از درب زندان از درب زندان با دست خالی بشهر برگرداندند.

آدم کش ها بهمین هم اکتفا نکردند، شهربانی غدغن نمود که برای قبر مرده دیواره و سنگ نگذارند، ختم برای مرده ممنوع شد، بزودی زن و بچه بد بخت را محبوساً بخراسان فرستادند و تا زمانی که بساط مطلق العنانی بود تبعید

ص: 225


1- دکتر حسین قلی خان قزل ایاغ در آن تاریخ نماینده مجلس بود.

و قافله سه روزگار بدست چند نفر امنیه سپرده شد!!...

از تمام این عملیات دولت های وقت و وزارت عدلیه و مدعى العمومی ها خبر داشتند.

دولت خبر داشت که او را کشتند. اعضای هیئت دولت همه مستحضر بودند که هر شب چند نفر را شهربانی به نیابت عزرائیل بجرم ،تمول آزادی خواهی و هزار عنوان دیگری که در عرف حکومت مطلق العنانی آن روز مجازاتش مرگ بود می کشد.

اما این اشخاص، این قابیل های اجتماع برای چند روز زندگانی و عزت و جلال ظاهری همه این جنایات را شاهد و ناظر و شریک بودند و امروز مدعی العموم بآن ها می گوید: کِشتۀ خود را درو کنید.

تیمورتاش چون نام و نشانی داشت این جنایت مخفی نماند ولی مدعی العموم از آن جنایات نهائی سؤال می کند.

از مرگ هزاران اشخاص که سکوت شما موجب قتل آن ها شد مؤاخذه و باز پرسی می نماید. درست گوش کنید و چشم های خود را بهم بگذارید جز اشباح مردگان و ستم دیدگان چیزی نمی بینید و غیر از نالهٔ بی گناهان که در زیر دست آن ببر های آدم خوار بشما که برای پول و فقط پول زندگانی آن ها و خانواده آن ها را بیاد دادید چیزی نمی شنوید؟

آری (!) یک چیز دیگر هم می شنوید.

آن ها بشما نفرین می کنند...

و همگی در آخرین ساعتی که شعله زندگی آن ها خاموش می شود آرزوی روز دادرسی و مجازات شما را می نمایند.

اینک روز دادرسی

در این موقع که شرح محاکمه و قتل تیمورتاش را بوجه خلاصه ولی كامل مدعی العموم شرح می دهد لازم می داند که توضیحاتی هم نسبت

ص: 226

بتشكيلات آن زمان باطلاع محکمه عالی برساند.

جریانات اوضاع سیاسی و تعطیل مشروطیت و تعدی بحقوق عادی و سیاسی مردم در این ایام بحد کمال بود.

حکومت مثلث از روز تشکیل تا زمان از هم پاشیده شدن مسئولیت تمام بدبختی ها را بر عهده دارد و در عین حال وزراء و رؤسای دولت و رؤسای شهربانی نمی توانند آن را بهانه قرار داده از زیر بار مسئولیتی که بر عهده آن ها طبق قوانین مملکتی بوده است شانه خالی نمایند.

این اشخاص را (با دست اشاره بمتهمین نمود) مدعی العموم مجرم اصلی تشخیص داده است.

تشکیل شرکت های داخلی فقط بقصد استفاده های شخصی انجام گرفت. ایجاد کمیسیون اسعار ظاهراً برای کمک بمردم و باطناً بمنظور انباشتن کیسه اشخاص معدودی بود و نظائر این کار ها از شماره بیرون است.

البته اشخاصی هم در جریان آن امور بنفع مملکت قدم برداشتند و حتی اوقات خود را رایگان و بلا عوض وقف خدمت گزاری نموده اند و زمانی که دیدند نمی توانند از عملیات خلاف دیگران جلوگیری کنند خود را بکنار کشیدند و نگذاشتند دست های پاک آن ها با یادی آلوده برخورد نماید، مستوفى الممالک از ین زمره است.

هیئت نظارت بانک ملی مشتمل بر پنج نفر و در تحت ریاست بهاء الملک بود، این شخص هیچ قسم امریه ای را نمی پذیرفت و تحمیل از کسی قبول نمی کرد، اغتشاشات امور بانکی در زمان لیندنبلات (1) و مداخلات ورپر دربار در امور بانک این شخص پاک دامن را وادار نمود که از کار و زحمتی که مجاناً عهده دار بود کناره گیری نماید...

در ضمن تحقیقات چنان چه در دوسیه امر مندرج است متهمین برای

ص: 227


1- ليندنبلات متخصص و رئیس بانک تبعه آلمان بود که استخدام نموده بودند و قبل از توقیف تیمورتاش تحت تعقیب در آمد و محکوم بحبس گردید.

ارتکاب این جنایات اجبار و خوف را بهانه نموده اند.

مدعى العموم می گوید این دفاع خلاف واقع و برای طفره از مجازات است و در جواب می گوید چرا بهاء الملک را اجبار ننمودند؟ و چگونه مشیر الدوله و مؤتمن الملک مقاومت کردند؟

این حقیقت روشن را نمی شود انکار نمود.

اگر مردمانی بودند و در مقابل خود سری مقاومت می کردند ممکن نبود شانزده سال با مردم بدبخت ایران رفتاری نمود که در حبشه و زنگ بار هم آن اصول متروک و ملغی شده بود.

از این ها گذشته مگر جان شما ها عزیزتر از آن همه آزادی طلب بود که در راه حریت فکر در محبس بدست عمال شما ها جان سپردند و یگان یگان نام آن ها در دوسیه موجود و از نظر هیئت حاکمه خواهد گذشت.

تیمورتاش و دختر آسوری

* تیمورتاش و دختر آسوری (1)

آقا بیگ اف نویسنده کتاب اداره «کل جاسوسی و ضد جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» یکی از جاسوسان زیر دستی است که تا کنون پس از انقلاب اکتبر در روسیه شوروی دیده شده، این مرد ترک نژاد در مدت خدمت خود با وجود این که على الظاهر بعنوان مشاور و کاردار به ممالک بیگانه اعزام می گردیده، ولی سازمان جاسوسی شوروی را در آن کشور ها اداره می کرده است، آقا بیگ اف مدتی در افغانستان و زمانی در ایران سازمان جاسوسی شوروی را می چرخانده و پس از مدتی بر اثر فعالیت و پشت کار بمعاونت گپ او روسیه منصوب می شود لیکن دیری نمی پاید که به عاقبت خود بیمناک شده بار و پا فرار اختیار می کند و در خارج از کشور روسیه بانتشار کتاب فوق مبادرت می ورزد ولی بزودی بدست جاسوسان شوروی ترور شده بدرود زندگی می گوید.

هر چند «کتاب» ادارۀ کل جاسوسی و ضد جاسوسنی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» پس از انتشار بر اثر فشار دولت شوروی در کلیه کشور های بیگانه جمع آوری می شود ولی هنوز هستند کسانی که این کتاب گران بها را از دست نداده و از آن استفاده

ص: 228


1- ترجمۀ باقر باقری، نقل از مجلۀ خواندنی ها شماره اول سال نهم مورخ اول آبان ماه 1327.

می کنند نگارنده یک نسخه از این کتاب را با زحمات زیاد بدست آورده و ترجمه قسمت هایی را که مربوط به ایران است از نظر خوانندگان می گذراند.

کتاب ادارۀ کل جاسوسی و ضد جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پرده از اسرار مخفیانه و عملیات جاسوسی شوروی در کشور های آسیا و اروپا بر می دارد و حقایق گران بهائی را برای مردم جهان روشن می کند. یک قسمت از این کتاب مربوط به زمانیست که آقا بیگاف سازمان جاسوسی شوروی را در ایران اداره می کرده و شخصاً به جاسوسان شوروی دستور می داده است.

در این قسمت عده ای از رجال آن زمان که برای روسیۀ شوروی جاسوسی می کرده اند ذکر گردیده که در این جا فصل مربوط بخدمات تیمورتاش وزیر دربار رضا شاه فقید از نظر خوانندگان عزیز می گذرد.

***

(کتاب آقا بیگاف نخست به زبان فرانسه در 1930 در پاریس بچاپ رسیده است، بعداً در 1931 از فرانسه به انگلیسی برگردانده شده، در نسخۀ انگلیسی که توسط دکتر حسین ابو ترابیان به فارسی ترجمه شده مطالبی که در این جا نقل می شود، در ترجمه فوق الذکر ملاحظه نمی شود، گویا این مطالب در نسخهٔ فرانسه بوده که مترجم (باقر باقری) آن را به فارسی برگردانده است.

و اما این که تیمورتاش را جزو جاسوسان شوروی معرفی نموده شاید مبالغه آمیز باشد و او تنها روابط حسنه ای با شور و یها داشته است. به هر حال این قسمت را با قید احتیاط و تردید باید تلقی نمود و برای آن که در شرح احوال تیمورتاش کوتاهی نشده باشد روایت فوق نیز در این کتاب آورده شده است ولی قدر مسلم این است که روابط تیمورتاش با انگلیس ها بهم خورده بود و در مورد حل مسئلهٔ نفت وی در مقابل درخواست های انگلیس ها سخت ایستادگی می نموده است و بهمین علت هم در موقع تجدید قرارداد 1933 وی را کنار گذاشته بودند و مداخله ای نداشته است.)

عبد الحسین تیمورتاش وزیر دربار رضا شاه شاهنشاه ایران کسی است که بعد از شاه مقتدر ترین مردان این کشور می باشد تحصیلات او در روسیه بوده و در قسمت نظام بدرجهٔ افسری نائل می شود، تیمورتاش مایل است از این موقعیت که دارد پا فرا تر بگذارد یعنی می خواهد اساس سلطنت را در ایران برچیده و خود را بمقامی برساند که دیگر مافوق نداشته باشد، او می خواهد برای نیل باین مقام برای دولت متبوع من «اتحاد جماهیر شوروی

ص: 229

سوسیالیستی» خدمت بکند و هر کجا که منافع ما اقتضاء کرد و دستوری با و داده شد از انجام هر گونه خدمتی مضایقه ننماید.

تیمورتاش مرد مقتدریست و در ایران هیچ کس از حیث اقتدار بپای او نمی رسد مشار الیه در شاه ایران خیلی نفوذ دارد و می تواند در مواقع لزوم نظر پادشاه ایران را بکلی تغییر دهد و منافع روسیه شوروی را تأمین کند.

روابط من و تیمورتاش باندازه ای حسنه است که بدون نظر من عملی را انجام نمی دهد و هر چه باو می گویم و دستور می دهم بدون چون و چرا و با یک شجاعت زاید الوصفی صورت می دهد من تا کنون خدمت گزاری صدیق و بی باک تر از این شخص ندیده ام و معتقدم او تنها کسی است در ایران که می تواند کلیه نظریات سیاسی و اقتصادی شوروی را تأمین کند.

من تا کنون در موارد مختلفی تیمورتاش را امتحان کرده و نسبت بصداقت او در خدمت گزاری بدولت متبوع خود اطمینان حاصل نمودم. روزی سفير كبير شوروی از شاه ایران ملاقات نمود و در طی این ملاقات از شاه خواست که بهیئت بازرگانی که از ایران بمسکو اعزام گردیده بودند تا بین ایران و شوروی پیمان تجاری منعقد سازند توصیه ای شود که زیاد سخت گیری نکرده و در کار ها اشکال تراشی نکنند و زود تر پیمان را امضاء کرده کار ها را فیصله بخشد.

رضا شاه در جواب سفير كبير ما قول هر گونه مساعدت و کمکی داده با خوش روئی از وی پذیرائی می کند ولی چون ما اطمینان نداشتیم و با وجود این که هنوز رضا شاه روابط خود را با ما تیره نکرده و سعی می نمود خود را دوست دار ما معرفی کند معذلک می ترسیدیم دروغ گفته باشد، برای اطمینان خاطر روزی سفیر کبیر شوروی جریان ملاقات و مذاکره با شاه ایران را برای من تعریف کرد و درخواست نمود که از تیمورتاش بخواهم نتیجۀ اقدامات رضا شاه را راجع بتوصیه بهیئت بازرگانی باطلاع من برساند و چنان چه تلگرافی مخابره شده متن آن را بمن بدهد.

ص: 230

روزی موضوع را با تیمورتاش در میان گذاشته و از او خواستم که اگر فی الواقع خدمت گزار ماست متن تلگراف توصیه آمیز رضا شاه یا دولت ایران را باین جانب بدهد، تیمورتاش درخواست مرا پذیرفت و دو روز بعد یک نسخه از تلگراف مزبور را بمن داد و منهم عيناً بسفير كبیر شوروی در تهران رد کردم.

بموجب این تلگراف نسبت بایجاد سهولت در انعقاد پیمان بازرگانی و مذاکرات اقتصادی توصیه شده بود.

من روزی فهمیدم که تیمورتاش یکی از خدمت گزاران صدیق شوروی در ایرانست که متن همان تلگراف توصیه آمیز از مسکو (وزارت خارجه) بسفارت کبرای شوروی در ایران مخابره گردید و مفاد آن كاملاً مطابق تلگرافی بود که تیمورتاش بمن داد و بوسیلۀ سفیر کبیر شوروی برای وزارت امور خارجه فرستاده شد.

تیمورتاش مرد خود خواه و خود پسندی بود و با وجود این که بر اثر توجه رضا شاه باین قدرت رسیده بود معذلک برای این که خود را مافوق شاه ایران جلوه دهد در مجالس و محافل غالباً از هوش و درایت خویش صحبت می کرد و شاه ایران را مرد عامی معرفی می کرد.

شاه ایران که در آن موقع سیاست مسالمت آمیز و روابط حسنه ای با شوروی داشت تصور نمی کرد تیمورتاش با نزدیکی بما در صدد واژگون کردن تاج و تخت اوست و بهمین جهت برای این که بیشتر خود را بما نزدیک کند پس از چند ملاقات و مذاکره با او درباره توسعه روابط اقتصادی و بازرگانی بین دو کشور و پیشنهاد این که تیمورتاش برای تقویت این رابطه بهتر از هر شخصی است که بنمایندگی شاه ایران بمسکو برود رضا شاه موافقت کرد تیمورتاش برای مذاکرۀ خصوصی دربارۀ انعقاد پیمان بازرگانی بمسکو برود.

تیمورتاش در عین خود پسندی مرد شهوت رانی بوده و همیشه عده ای از زنان رجال کشور را در اختیار داشت و باندازه ای در مقابل وجاهت بانوان بی اراده بود که بر اثر مشاهده یک زن وجیه بزانو در می آمد و ایادی خود را برای

ص: 231

رضای خاطر و جلب رضایت مشار الیها اعزام می داشت.

در میان دوستان زن تیمورتاش دو دختر آسوری که از حیث وجاهت زبان زد عام و خاص بودند جلب توجه می کرد و بطوری که شایع بود وزیر دربار ایران باین دو تن آسوری خیلی علاقمند بود تیمورتاش در سفر مسکو یکی از این دختران آسوری را همراه خود برد و در شوروی او را بنام منشی مخصوص خویش معرفی نمود.

ولی من (آقا بیگ اف) از جریان قضیه کاملاً آگاهی داشته و می دانستم او رفیقۀ تیمورتاش است.

این منشی مخصوص یا رفیقهٔ وزیر دربار ایران در تیمورتاش بی اندازه نفوذ داشت و در ایران درخواست های رجال را اجابت می کرد و تقاضا های مردم را در نزد تیمورتاش بر می آورد.

در مسکو هم جزو مشاورین سیاسی تیمورتاش بود.

مذاکرات تیمورتاش با مقامات مسکو بطور خیلی محرمانه و نیمه های شب در یکی از باغ های اطراف پایتخت شوروی انجام می گرفت و در یکی از این ملاقات ها مذاکره نمایندۀ ایران و شوروی 4 ساعت بطول کشید و در این مدت به تیمورتاش وعدۀ هر گونه مساعدتی داده شد و مشار الیه هم قول داد که بهر ترتیبی هست با نقشه های خود رضا شاه را موافق سازد.

پس از پایان مذاکرات بازرگانی تیمورتاش باتفاق همان آسوری بایران بازگشت.

ولی در بین مسکو و باکو در قطار راه آهن چند برگ از اوراق گران بهای تیمورتاش مفقود گردید که بیاندازه موجب تعجب مقامات رسمى دولت شد و عجب این بود که در بندر پهلوی هنگامی که تیمورتاش قصد پیاده شدن از کشتی را داشت جامه دان کوچک خود را که حاوی کلیه اسناد سیاسی محرمانه شخص او و مقامات مسکو و جریان کامل مذاکرات بازرگانی بود نیافت، و هر چه ما کوشش کردیم نتوانستیم علت مفقود شدن

ص: 232

این جامه دان و سارق را پیدا کنیم.

ولی بطوری که بعداً تیمورتاش اظهار کرد:

فهمیدم که آن جامه دان به وسیلۀ جاسوسان انتلیجنت سرویس انگلیس (دختر آسوری) سرقت شده و از روی تمام نامه ها عکس برداری گردید و عکس آن ها در اختیار رضا شاه گذاشته شده است.

رضا شاه هم عین عکس ها را به تیمورتاش ارائه داده و جاسوسی او را بخودش ثابت کرده است.

بر اثر این حادثه تیمورتاش باتهام اخذ رشوه از امین التجار اصفهانی بزندان افتاد و روابط باطنی رضا شاه با مسکو تیره شد ولی در ظاهر خود را دوست دار ما می خواند و هرگز اعتراف نمی کرد که وزیر دربار خود را بجرم جاسوسی بزندان انداخته است.

وضع تیمورتاش در زندان رضایت بخش نبود و هر وقت ما از او ملاقات می کردیم از آیندۀ خود اظهار نگرانی می کرد و درخواست می نمود که از پیش او بنزد شاه شفاعت کنیم و وسیلهٔ استخلاص او را فراهم آوریم و چون سفیر کبیر شوروی چندین بار در این مورد از رضا شاه تقاضای آزادی تیمورتاش را کرده بود ناگزیر جریان را بمسکو اطلاع داده و از کاخ کرملین کارا خان معاون کمیساریای خارجه شوروی در ظاهر بعنوان مذاکره دربارۀ روابط سیاسی و بازرگانی دو کشور و در باطن برای وساطت از تیمورتاش بایران اعزام گردید.

در موقع ورود کارا خان استقبال شایانی از مشار الیه بعمل آمد و در مدت اقامت وی ضیافت مجللی از طرف سرلشکر آیرم رئیس کل شهربانی داده شد ولی بالاخره نظر او تأمین نگردید باین معنی که بمحض ورود کارا خان، شهربانی بزندگی تیمورتاش خاتمه داد و موقعی که کارا خان برای ملاقات وزیر سابق در بار بزندان رفت جزء آمار متوفیات فوت تیمورتاش را برئیس شهربانی گزارش دادند و هنگامی که کارا خان بسلول مخصوص

ص: 233

تیمورتاش رفت از او اثری ندید.

بطوری که شایع بود تیمورتاش را در همان موقع ورود کارا خان نکشته بودند و روزی که کارا خان از زندان بازدید می کرد او در قید حیات بوده و برای این که امر بکارا خان مشتبه شود او را بیکی از گوشه های دور افتاده زندان برده و در پشت چوب و تخته و اشیاء اسقاط زندان جای داده و پس از این که بر مقامات ایرانی مسلم شده که کارا خان برای وساطت از تیمورتاش بایران آمده مشار الیه را می کشند.

ژرژ آقا بیگ پس از سفری که در اوایل 1927 به آذربایجان نمود مدتی در آن استان توقف کرده سپس بعنوان کار دار و آتاشۀ سفارت شوروی بجای گازار گازار منصور شد و در و در آن موقع دربارۀ مشاهدات خود در فصل دهم کتابش چنین می نویسد:

وقتی از تبریز بتهران آمدم و بامور جاسوسی شوروی در ایران دقیق شدم دیدم ک پ ئو در تهران دارای جاسوسان بسیار است که هیچ یک از نقاط ایران از این جهت بپای تهران نمی رسد.

من در مدت کمی نتوانستم کلیه جاسوسان شوروی تهران را از حیث روانشناسی شخصیت اجتماعی و نفوذ بشناسم و بفهمم آیا چه اندازه می توانند برای دولت من مؤثر باشند.

جاسوس نمره یک ما شخصی بود بنام دکتر عبد اللّه خان که اصلاً کرد بود و از دورهٔ روسیه تزاری برای ما فعالیت می کرد و در آن موقع هم مورد توجه مقامات روسیه بود او مرد خوش مشربی بود و زود با اشخاص نرد رفاقت می باخت و دوست می شد و بهمین جهت با عدۀ زیادی در تهران معاشرت داشت و کارش این بود که هر روز دور می گشت و با عده ای از رجال کشور ملاقات می کرد و آن چه را که شنیده بود برای ما می گفت از او بیش از این کار ساخته نمی شد و از همین راه هم کمک قابل توجهی به ما کرد.

یکی دیگر از جاسوسان ما در طهران اربلیانی خبرنگار خبر گزاری

ص: 234

تاس بود که با وجود ارمنی بودن بی اندازه صداقت در کارش بخرج می داد و همه روزه از آن چه که جاسوسان ما بدست می آوردند عکس می گرفت و بما تحویل می داد او درین کار باندازه ای مهارت داشت که کسی بهیچ وجه از عمل او سر در نمی آورد، حتی همکارانش.

تیمورتاش دارای منسوبینی بود که یکی از آن ها در وزارت فوائد عامه و دو نفر دیگر در وزارت دارائی مشغول خدمت بودند.

این سه نفر برادر و هر سه از جاسوسان مورد اعتماد ما بودند. آن برادری که در وزارت فوائد عامه اشتغال داشت یکی از رؤسای آن وزارت خانه بود و در لیست جاسوسان ما بجاسوس نمرۀ 4 معرفی شده بود و دو برادر دیگر که در وزارت مالیه بودند جاسوسان شمارهٔ 8 و 9 ما را تشکیل می دادند.

وظیفۀ این سه برادر این بود که اسناد مهم را با خود بیرون آورده و بدست اربلیانی جاسوس شماره 3 می سپردند و او از آن اسناد عکس بر می داشت و بایشان مسترد می کرد.

غالب اسناد مربوط بنفت جنوب و راه آهن بوسیله همین سه برادر بدست ما افتاد و از مضمون آن اطلاع حاصل کردیم.»

*

پس از شهریور 1320 «ایران خانم دختر تیمورتاش» روزنامه ای بنام رستاخیز ایران در تهران منتشر نمود و از تیمورتاش یادداشت هائی که بزبان فرانسه نوشته بود منتشر کرد که از لابلای سطور آن مطالبی مفهوم می شود که بسیار قابل توجه است و خلاصه ای از آن یادداشت ها در زیر نقل می گردد. توضیح آن که این یادداشت ها مربوط باوانی است که تیمورتاش در منزلش تحت نظر بوده است.

«... از قراری که می گویند می خواهند از محاکمه کردن من صرف نظر کنند محاکمه ای که گویا مبتنی بر این اصل است که من از بانک ملی مقداری لیره به 60 ریال خریداری کرده ام در صورتی که نرخ رسمی دولتی 90

ص: 235

ریال بوده. من مفهوم حقیقی محاکمات را در میهن خود بخوبی دانسته و می دانم که بی گناه ترین و پاک دامن ترین ایرانیان را ممکنست هر قاضی و مدعی العمومى بمحض این که کم ترین فرمانی صادر شد فوراً بسخت ترین و شدید ترین مجازات ها محکوم سازد - محکومیت در ایران ناشی از مغضوب شدن و تمام عواقب وخیم آن می باشد! از قبیل زندان فراموش خانه و دخمه های تاریک و غیره - اگر کسی پاک دامن باشد و بی گناه بدین محاکمات جلب گردد بدبختانه هیچ وسیله ای برای اثبات پاک دامنی خود در دست نخواهد داشت.

من خوب می دانم که هیچ وقت اسعار خارجی از بانک ملی نه بنرخ روز و نه بقیمتی گران تر یا ارزان تر از آن نخریده ام اگر می توانستم در برابر یک محکمه بی طرف حضور پیدا کنم، نه تنها کذب این مدعا را ثابت کرده بلکه کلیک تقی زاده و نواب و دست مرموزی که سرنخ آن ها را در دست دارد بدنیا نشان داده و مفتضح می ساختم.

ولی در این جا اصولاً چنین اندیشه ای خطا بوده و اگر بگویم که می خواهم در مقابل محکمه بی طرفی حضور یابم هیچ کس بحرف من ترتیب اثری نخواهد داد. چون خوب می دانم که حکم افنایم صادر شده.

... من با داور وزیر عدلیه سوابق دوستی و صمیمیت زیادی دارم و نه تنها حق حیات بگردن او داشته و بشهادت خودش سالیان متوالی او را طوفان های سهمگین خشم و غضب شاه که ممکن بود بکلی ریشه هستیش را از جا بر کند نجات دادم، بلکه بدوستی یا روابط ما هم که ناشی از حسن تفاهمی است که بین طرفین موجود بوده لطمه وارد نخواهد آمد - من شخصاً بداور معتقد بوده و کم تر کسی را بثبات رأی قضاوت صحیح و فکر عمیق او در ایران دیده ام.

بداور خیلی علاقمندم و آرزو می کنم که هیچ وقت گرفتار روزگار کنونی من نشود.

ص: 236

ولی در این امیدواری خود فوق العاده مشکوکم زیرا ما می پنداشتیم که می توانیم بایران مستقلی خدمت کنیم - ولی بدبختانه از ما زرنگ تر ها نقشۀ خود را پیش از وقت طرح کرده و کسانی را که مخالف منافع دانسته اند نشانه کرده اند - از طرفی هم داور چه می تواند بکند تا روزی که گرفتار سرنوشت شوم من گردد ناگزیر است که کج دار و مریز رفتار کند تا شاید دامن تر نکرده از این گیر و دار نجات یابد.

من تردید دارم که داور بین وظیفۀ دوستی و وظیفۀ وزیر عدلیه یعنی آلتی که باید کور کورانه فرود آید کدام یک را انتخاب خواهد کرد.

به ندای وجدان که می گوید «تو بهتر از هر کس می دانی او پاک دامن است نباید در دسیسه و خدعه ای که بر علیه او شروع کرده اند شرکت جوئی» گوش فرا می دارد یا بحب جاه طلبی خود که بدو نهیب می زند از ژرفی این شوریده در یا بهراسد - اگر شق دوم را انتخاب کند خیلی طبیعی بنظر خواهد آمد زیرا هیچ مرد سیاسی مایل نیست نقشه های ناتمام خود را تمام نکرده از نیمه راه باز گردد - زیرا بعد ها آنان که نتیجه را ندیده اند می توانند آن را هزاران هزار قسم سوء تعبیر کنند.

گاه گاه آرزو می کنم که قبل از ورود داور بدین بلاتکلیفی خاتمه داده شود و حکم محکومیت من بامضاء دیگری باشد، تصور هم نمی کنم این آرزوی من بر آورده نشود زیرا داور مرد با هوش زرنگی است و قطعاً راه حلی پیدا خواهد کرد که قبل از اختتام محاکمات بایران نیاید...

اما مسئلۀ بانک ملی طور دیگری است - بدبختانه در مملکت عزیز ما همین که صحبت بر سر مسائل مادی می کشد - بیشتر بمحکومیت طرف رأی می دهند تا پاک دامنی او زیرا اکثر مردم نمی توانند باور کنند که من در مدت زمامداری خود چند پارچه از املاک موروثی خود را فروخته ام که در خور حیثیت خویش در داخله و خارجه زندگی کنم. آن ها نمی توانند تصور کنند که برای فرزندانم کم تر از نیمی از دارائی پدر بزرگ شان را باقی می گذارم

ص: 237

البته آن هائی که مرا از نزدیک می شناختند می دانند که من هرگز بمسائل مادی اهمیت نداده و اگر می خواستم حالا باید میلیونر می بودم. ولی بدبختانه اکثریت مردم تابع ظواهر امرند و قطعاً تا کنون در برابر خارجی و داخلی مأمورین و جواسیس شهربانی مرا یک دزد راه زنی معرفی کرده اند - ولو آفتابه دزد باشد - و در صورتی که نخواهند مرا محاکمه کنند قطعاً در اذهان عامه چنین شایع خواهند ساخت که در اثر التماس و درخواست دوستانم مشمول عفو شاهانه قرار گرفته نخواسته اند در برابر خارجیان کسی را که چندین سال متوالی تمام زمام امور کشور را در دست داشته رسوا سازند.

در صورتی که علت اصلی، فقدان اسناد لازمه بوده و می ترسند که اگر چنین محكمۀ جعلی تشکیل شود دیگران در سایه روشن آن به بسیاری از حقایق که صفحه ای از تاریخ ما را تشکیل می دهد پی برده بصحت و درستی احکام دادگستری بیداد گر ما متوجه شوند بفهمند که عدلیه ما را چون از دور مشاهده کنند مضحک و خنده آور و بکاریکاتوری از دادگاه های دنیا شباهت داشته - چون از نزدیک بنگرند شقاوت کار و مملو از خیانت است - آن فرماندهی که بر رأس این امور نشسته نمی داند که بد ترین انتقام ها شدید ترین عذاب ها زندان نیست بلکه بهترین طرز فناء یک شخص شرافتمند اینست که او را بی گناه محکوم ساخته شرافت و حیثیتش را بازیچه اغراض و نیات سوء قرار داده و وسیله دفاع را از او سلب کنند.

خداى من! جز صبر کردن چه می توانم بکنم! وسیله دفاع در دست نیست باید آن قدر صبر نمود و سکوت کرد - تا در زیر بار ناتوانی خرد و متلاشی شد که شاید... شاید... بیست سال دیگر در این سرزمین امیل زولائی پیدا شود و شرح حال این دریفوس را بنویسد... فقط آن وقت است که پرده از روی حقایق برداشته خواهد شد. تیمورتاش.»

یادداشت دیگر

«امشب اسعد (مقصود: سردار اسعد وزیر جنگ است) مستقیماً از

ص: 238

شکار به نزد اعلی حضرت رفته و از آن جا بدیدن من آمد.

من خوب می دانم چرا شاه بوسیلهٔ اسعد درصدد استمالت و دل جوئی از من بر آمد، یک شخص مظنون که حتی از هوائی که استنشاق می کند هراسناک است از نفوذ من می ترسد و کلیک تقی زاده - نواب - آیرم وقت بیشتری برای نشر اکاذیب و ساختن پرونده های جعلی لازم دارند.

شاه تصور می کند که گرفتاری من در خارجه عکس العملی پیدا خواهد کرد، در داخله زمینۀ انقلابی را آماده خواهد ساخت. انقلاب؟ خیر او خوب می داند آن ها خوب می دانند که چه قسم کار را بنفع خود خاتمه دهند. آن ها خوب می دانند چطور باید آراء و عقیدۀ عمومی مردم را خراب کرد و حس تشخیص و تمیز آن ها را از بین برد ولی او خیال می کند زیرا میدان خیال باز و وسیع است می ترسد که مبادا بقایای حزب «ایران نو» که برای ترس از یک امروزی از بین برده شده و منحل گردیده هسته مرکزی داشته باشد که بکمک و استعانت من برخیزد.

بیچاره اسعد با چه اطمینانی می گفت که من مأمورم بشما عرض کنم که اعلی حضرت مایلند شما بسمت مشاور مخصوص ایشان باقی مانده یا اگر میل دارید بیکی از پست های سفارت کبرای خارج منصوب گردیده یا به ریاست مجلس نامزد گردید چون آخوند ها با وزارت دربار شما مخالفند ناگزیر شما را معزول کردم.

آیا واقعاً اسعد نمی داند! اگر می داند چرا با این همه شاخ و برگ فرامین شاه را می گوید من که خوب می دانم این همه ترس و وحشت و نگرانی از چیست! این ها بی هوده می ترسند زیرا هیچ چیز به بی ثباتی عقیده عامۀ مردم نیست من قول می دهم که یکی از این همه دوست و دشمن فردا حتى نام مرا بر زبان نیاورد.

اسعد حق دارد باین سادگی پیشنهاد مرا که اجازه دهند بروم بر سر املاکم زندگی کنم بپذیرد.

ص: 239

شاید اسعد هم بعد ها بفهمد که ما همه محکوم به نیستی و فنا هستیم ما باید برویم چنان که من خودم خیلی دیر فهمیدم. اولین باری که این مسئله را احساس نمودم شبی بود که با شاه راجع به فیروز صحبت کرده می خواستم بهر قیمتی شده حکم آزادی او را بگیرم از دو جملۀ کوچکی که بین ما رد و بدل شد بیک دنیا حقیقت پی بردم:

- من دیگر بفیروز احتیاجی ندارم ما دیگر احتیاجی باو نداریم باید برود.

- قربان بهتر این است این فرمایش را نکنید، زیرا ما تنها منظورمان خدمت بشخص اعلی حضرت نبوده بلکه قبل از شما منافع و مصالح ایران را در نظر داریم اگر می خواستیم جلب نظر اعلی حضرت را بکنیم قطعاً کاری می کردیم که همیشه بما محتاج باشید و ما نیز سالیان درازی برقرار بمانیم. تذکر این قبیل مسائل باعث دل سردی کسانی است که مشغول خدمت گزاری می باشند.

نه تیمور تو مقصود مرا درست نفهمیدی شاید در اثر نشئۀ کنیاک نتوانستم مطلب را چنان که مایلم بپرورانم.

أسعد هم شاید روزی از خلال این گفتگو ها بموقعیت وخیم خود و سایر رفقا پی برد.

اصولاً پس از آن چه که در شب پیش بین ما گذشت دیگر احتیاجی باین قبیل پیغام ها نیست. چرا با این قبیل پیشنهادات بچگانه می خواهند مرا فریب دهند همان قسم که تابستان گذشته از چمخاله تلگراف زدم تذکره دهند که برای معالجه بارو پا روم مخالفت کردند امروز هم با رفتن من بخراسان ممانعت خواهد شد زیرا حکم افناء من در یک محکمۀ دور دستی صادر شده در تهران باید مجری شود.

پریشب هنگامی که در اطاق دفتر خود نشسته و مشغول کار بودم ناگهان دستی بروی شانه ام خورد چون سر برگرداندم شاه را دیدم که با قیافۀ

ص: 240

بشاش و خندانی سرش را نزدیک سرم ساخته و بطوری مرا محکم گرفته که حتى قادر نیستم جلویش برخاسته رسم ادب بجای آورم.

- حتماً از این برخورد بی سابقه من که پس از هشت ماه امشب نزدت آمده ام تعجب می کنی.

بحدی در عرض این هشت نه ماه اخیر وضعیت ما مبهم و در هم بود که واقعاً خودم نمی توانستم معنای این طرز برخورد امشب را بفهمم آن گاه دستش را بگردنم حلقه کرده و گفت: تیمور من امشب آمده ام بتو بگویم که درجۀ احساسات و علاقه شدید من نسبت بتو بیش از حد تصور است اگر روزی مجبور شویم از یک دیگر جدا شویم آن روز بزرگ ترین لطمات بمن و سلطنتم وارد خواهد آمد. تیمور جان قول بده که هیچ وقت از کار کناره نکرده و از ناملایمی که بر تو تحمیل شود از میدان در نخواهی رفت. هرگز نمی توانم تصور این را بکنم که روزی ما دو تا از هم جدا خواهیم شد.

در این موقع چیزی دیدم که هرگز باور نمی کردم چند قطره اشک از چشمانش سرازیر شد. آیا باید آن را به اشک کروکودیل تعبیر کنم؟ (یک مثل فرانسوی است که منظور اشک معنوی می باشد) ولی رفتار امشب اعلی حضرت بکلی با هشت ماه پیش متباین است - چون تمام این مدت سعی داشتند که بمن ثابت کنند دیگر وجودم زائد است باید از کار کناره کنم. وقتی کریم آقا خان بریاست محاسبات دربار منصوب گردید. وقتی در مسافرت اخیر خود اکثر اوقات جامه دان هایم را دست خورده می یافتم وقتی در هیئت وزرا گفتم که انعقاد پیمان برخلاف مصالح است (1) . اعلی حضرت رو بیکی از وزراء کرده فرمودید خير من مایلم هر هر چه زود تر این کار تمام شود بوزراء غير مسئول مربوط نیست. آن روزی که آیرم بریاست شهربانی منصوب گردید. آن روزی که دستور دادید تلگراف رمز در دو نسخه باشد یکی برای شما دیگری برای من ولی طوری باشد که من نفهمم.

ص: 241


1- منظور قرارداد نفت است.

آن روزی که پس از الغاء کاپیتولاسیون در سال 1306 سرجان كدمن بایران آمد و بشما تبریک گفت که من بر صدر امور نشسته و زمام مملکت را در دست دارم آن روز و خیلی روز های دیگر احساس نمودم که سر انجام مورد خشم و غضب قرار خواهم گرفت.

فوراً شرارۀ خشم و غضبی از چشمانش جهیده قد راست کرده گفت: خیر! خیر! این ها دلایل بیخودی است من از تو رنجیده بودم زیرا بمن گفتند که خیال داری مرا بکشی و ولی عهد را از سلطنت محروم سازی.

- من چشم داشتی بتاج و تخت سلطنت ندارم والا از همان راه عملی که اعلی حضرت داخل شدید داخل می شدم (1) - خیر مگر کشتن شما خیلی مشکل است؟ اگر می خواستم کار به پنج دقیقه ختم می شد - ملاحظه بفرمائید این هفت تیر منست - و همیشه هم پر است اگر بخواهم هم الان کار تمام است.

ولی خیر شما هم خوب می دانید که من آدم کش نیستم - دشمنان من از خوب راهی مرا مورد حمله قرار داده بودند، ما مجبور بودیم شما را در مسائل ارتش و پولی آزاد گذاریم ولی اگر بنا باشد، بمنافع مملکتی خیانت کنم این قسمت را دیگر حاضر نیستم - ما آرزو می کردیم که می توانیم مملکت خود را از خطر مرگ و نیستی نجات دهیم - ولی بدبختانه حریفان از ما قوی تر و نقشه های عملی خود را از خیلی پیش طرح کرده بودند. مجدداً همان خنده مرموز بر روی لبانش نقش بسته گفت چرا اوقاتت تلخ می شود بمن گفتند من باور نکردم - اگر این فکر را می کردم هرگز امشب نزد تو نمی آمدم تیمور جان دستت را بده بمن که می خواهم بار دیگر عهد دیرین را تجدید کنم. همیشه بخاطر داشته باش که من نسبت بتو بدی نکرده و نخواهم کرد تو نیز نسبت بمن و خانواده ام هرگز بد نکن - نزدیک شده مرا بوسیده و بسرعت تمام از در خارج شد شاید باین عجله رفت که تماشا گر این صحنه، پی بر

ص: 242


1- یعنی با انگلیس ها می ساختم.

وضعيات بازیگر زبر دست آن نبرد. 18 دسامبر 1932».

تجدید نظر و تمدید قرارداد دارسی

یا قرارداد 1933

بزرگ ترین خیانتی که در دوران حکومت دیکتاتوری پهلوی بایران شده است انعقاد قرار داد امتیازی جدید بنام قرار داد 1933 می باشد.

برای انعقاد چنین قرارداد ننگینی زمینه سازی های زیاد و ایجاد صحنه های تراژیک و کمیک بسیار شد که نخستین صحنه آن قرارداد نهم اوت 1919 بوده و وقتی آن را نتوانستند عملی سازند روح آن قرار داد را در قالب کودتای 1299 ریخته با سلسلۀ مقدماتی ایجاد حکومت «تمرکز قدرت» نمودند. نخستین پردۀ این نمایش خلع احمد شاه و انقراض سلسلۀ قاجاریه بود.

چنان که مدیر کل وزارت امور خارجۀ انگلستان گفته بود:

ما با این سلسله که در طول صد و پنجاه سال همواره ما را در یک متری جنگ با روس ها قرار داده بود دیگر نمی توانیم کار کنیم (1) .

در حقیقت و واقع امر می توان نتیجه گرفت که احمد شاه قربانی مطامع استعماری انگلستان گردیده است زیرا انگلیس ها بخوبی درک کرده بودند که احمد شاه نه زیر بار قرارداد رفته و نه زیر بار خط آهن شمال و جنوب که سوق الجیشی است می رود و نه با تمدید قرارداد نفت جنوب موافقت خواهد کرد پس باید کنار برود و شخصی که بتواند منافع آن ها را تأمین کند روی کار بیاید.

رضا خان تعهد نموده که از پشت به انگلیس ها خنجر نزند!

تمام منظور و مقصود انگلیس ها از تقویت رضا خان و روی کار آوردن

ص: 243


1- رجوع شود به کتاب مختصری از زندگانی سیاسی و خصوصی . احمد شاه در موقع ملاقات نصرت السلطنه و آقا خان محلاتی

او این بود که منافع اقتصادی و سیاسی آن ها از هر جهت تأمین شود و فرد بی سواد و متهوری که بی چون و چرا گوش بفرمان آن ها باشد روی کار آورند و روح قرارداد 1919 را در کالبد جدیدی که صورت ظاهر آن هم زیاد زننده نباشد بدمند و در حقیقت کشوری که ظاهر مستقل و در باطن مستعمرۀ انگلستان باشد بوجود آورند و از شر زمامداران محافظه کاری که بهیچ وجه زیر بار تحميل منافع اقتصادی و سیاسی و سوق الجیشی آن ها نمی رفته اند خلاص شوند. بعلاوه در مقابل روسیه شوروی که دائماً موجبات تهدید منافع آن ها را در این قطعه جهان که در حقیقت دروازه بزرگ ترین مستعمرۀ آن ها یعنی هندوستان است فراهم می آورده سدی از دیکتاتوری بوجود آورند.

در این مورد سرد نیس رایت انگلیسی که مدتی هم در ایران سمت کاردار و سفیر کبیری داشته به لسان سیاسی شرح داده است که باید با دقت به نوشتۀ او توجه نمود:

دنیس رایت در کتاب خود چنین نوشته است:

«... آیرن ساید در دوم نوامبر 1920 به اردوگاه قزاقان رفت و اعلام داشت که بهیچ وجه قصد ندارد بجای افسران معزول روسی، افسران انگلیسی را به کار گمارد وی دربارۀ افسران ایرانی آنان پرس و جو و تحقیقی بعمل آورد و آن شب در دفتر یادداشت خود چنین نوشت: «رضا خان فرمانده اتر یاد تبریز بی شک یکی از بهترین افسران این هاست. اسمایت توصیه می کند که رضا خان عملاً رئیس این دسته باشد و تحت ریاست فرمانده سیاسی که از تهران تعیین شده بود عمل کند. در تاریخ 14 ژانویه که آیرن ساید دیگر بار به دیدار قزاقان رفت در دفتر یادداشت خود چنین نوشت:

«به دیدار قزاقان ایرانی رفته آنان را از نظر گذراندم. اسمایت سر و سامانی به وضع شان داده است. مواجب این ها مرتباً پرداخت شده است و اکنون این افراد لباس و مسکن دارند.

فرمانده کنونی قزاقان، موجود حقیر و بی بو و بی خاصیتی است و

ص: 244

روح و روان واقعی این گروه سرهنگ رضا خان است، یعنی همان مردی که قبلاً بسیار با و علاقه مند شده بودم. اسمایت می گوید مردی نیکوست و من به اسمایت گفته ام که به همایون (1) مرخصی بدهد تا به سرکشی به املاک خود برود.»

آیرن ساید با مرخصی دادن بسردار همایون رضا خان را عملاً در موقع فرماندهی قرار داد...

آیرن ساید به این نتیجه رسید که بی خطر ترین کار آنست که نیروی بریتانیا اکنون که هنوز بر اوضاع مسلط هستند فرماندهی برای قزاقان تعیین کنند. نتیجه گیری او بی شک متأثر از اعتمادش به رضا خان و نیز متأثر از پیشرفت سریعی بود که قزاقان تحت رهبری رضا خان در جهت کسب کارایی و کفایت حاصل می کردند...

آیرن ساید در تاریخ 14 ژانویۀ 1921 در دفتر یادداشت خود چنین نوشت: «شخصاً عقیده دارم که پیش از آن که از این جا بروم باید بتوانم این افراد را بحال خود رها کنم... در واقع یک دیکتاتور نظامی گرفتاری های ما را بر طرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت که بی هیچ دردسری این کشور را ترک گوئیم.»

آیرن ساید بار دیگر در تاریخ 31 ژانویه همراه اسمایت با رضا خان ملاقات کرد ولی چیزی دربارهٔ صحبت خود و اسمایت با رضا خان یادداشت نکرده فقط نوشت رضا خان مایل است کاری انجام دهد و از این که مشغول هیچ کاری نیست آزرده خاطر است.».

ملاقات بعدی که در واقع ملاقات نهایی بود در تاریخ 12 فوریه صورت پذیرفت و آیرن ساید در آن باره در دفتر یادداشت خود چنین نوشت:

ص: 245


1- منظور سردار همایون رئیس دیویزیون قزاق که پس از برکناری استار سلسکی روسی روی کار آمده بود.

«من با رضا خان مصاحبه کرده ام و سرکردگی قزاقان ایرانی را بطور قطعی به او سپرده ام او مردی واقعی و رک ترین مردی است که تا کنون دیده ام به او گفته ام که قصد دارم به تدریج او را از قید تسلط خود رها سازم و باید با سرهنگ اسمایت ترتیبی بدهد که پس از رفتن ستون منجیل، با شورشیان رشت مقابله نماید. در حضور اسمایت صحبتی طولانی (!؟) با رضا انجام دادم. در این فکر بودم که آیا لازم است تضمین کتبی بگیرم یا نه، ولی سر انجام به این نتیجه رسیدم که تضمین کتبی فایده ای نخواهد داشت زیرا اگر رضا بخواهد زیر قول خود بزند چنین خواهد کرد و صرفاً خواهد گفت قول هائی که داده است تحت فشار از او گرفته شده است و او ملزم به رعایت آن ها نیست هنگامی که موافقت کردم که رضا را بحال خود رها سازم برایش روشن ساختم: هنگامی که از هم جدا می شویم نباید بکوشد مرا از پشت سر هدف قرار دهد. اگر اگر چنین کند این کار بنابودیش منجر خواهد شد و به سود هیچ کس نخواهد بود مگر حزب انقلابی.»

دو روز بعد آیرن ساید بطور غیر منتظره به بغداد فرا خوانده شد تا سمت جدیدی را بعهده گیرد وی پیش از عزیمت از ایران با اتومبیل به تهران رفت و با شاه ملاقات کرد تا او را وداع گوید وی کوشید شاه را ترغیب کند که از استعداد رضا خان استفاده بیشتری بعمل آورد ولی موفق نشد سپس در تاریخ 18 فوریه ایران را برای ابد ترک گفت...

در همان شب رضا خان سربازانش را برای حرکت بسوی تهران بحالت آماده باش در آورد. در روز 20 فوریه وی و سربازانش به مهر آباد واقع در حومۀ تهران رسیدند. سه نماینده از جانب شاه و دو تن از اعضای سفارت بریتانیا در تهران که از طرف وزیر مختار فرستاده شده بودند کوشیدند او را از ورود به تهران منصرف سازند ولی رضا خان فسخ عزم نکرده و به آن نمایندگان گفت که از ضعف حکومت بستوه آمده است و مصمم است حکومتی نیرومند پدید آورد که بتواند آمادۀ مقابله با پیشروی بلشویک ها باشد،

ص: 246

و چنین نظر داد که پس از خروج انگلیس ها پیشروی بلشویک ها به دنبال خواهد آمد. در عین حال وی نسبت بشاه اظهار وفاداری کرد...

رضا خان و قزاقانش اندک زمانی پس از نیمه شب 21 فوریه به تهران وارد شدند و با چندان مقاومتی روبرو نگشتند و کودتا بدون خون ریزی انجام گشت... بامداد همان روز وزیر مختار بریتانیا با شاه ملاقات کرد و ظاهراً (؟!) بی آن که از لندن دستوری داشته باشد من باب راهنمائی به شاه گفت که تنها راهی که برایش باقی مانده است آن است که با سرکردگان کودتا رابطه برقرار سازد و خواسته های آن ها را بپذیرد.

چهار روز بعد، شاه بیانیه ای صادر کرد و طی آن موافقت کامل خود را با نظریات قشون اعلام داشت و سید ضیاء الدین طباطبائی را به ریاست وزراء منصوب کرد. ریاست رضا خان بر نیرو های مسلح کشور تأیید گشت و به او عنوان سردار سپه داده شد.

آیرن ساید که اکنون در بغداد بود پس از شنیدن خبر کودتا در 23 فوریه دفتر یادداشت خود چنین نوشت رضا خان در تهران کودتا کرده است ولی به قولی که بمن داد وفادار مانده...

تصور می کنم که همه مردم چنین می اندیشند که من کودتا را طرح و رهبری کردم. گمان می کنم که اگر در معنای سخن دقیق شویم واقعاً من این کار را کرده ام (1)

از اسمایث نیز گفته ای خطاب به یکی از دوستانش چنین ثبت شده است: «کودتای قزاقان در تهران را او سازمان داده بود... و سفارت بریتانیا در تهران از این امر مطلع بود» مرجع دیگری گفته ای از اسمایت را چنین نقل می کند: «از من درخواست شد که راهنمایی نظامی انجام دهم و از آن جا که آموزش گر نظامی بودم می بایستی چنین می کردم.»

ص: 247


1- مأخوذ از یادداشت های فیلد مارشال لرد آیرن ساید.

مأموریت رضا خان

رضا خان مأموریت خود را بخوبی انجام می دهد و با ایجاد صحنه های ساختگی ابتدا قرارداد دارسی را لغو می نماید و سپس مطابق با 1933 میلادی بدستیاری تقی زاده و چند نفر دیگر قرارداد جدید را (که مشهور به قرارداد 1933 شد) منعقد می نماید و با این عمل خود بزرگ ترین خدمت را باستعمار می نماید و بزرگ ترین لطمه را به منافع ایران وارد می سازد، زیرا مطابق قرارداد دارسی امتیاز در سال 1961 پایان می یافت و مطابق قسمت آخر فصل چهاردهم امتیاز نامۀ دارسی بعد از انقضای مدت اعتبار تمام اسباب و ابنیه و ادوات موجوده شرکت بجهت استخراج و انتفاع معادن متعلق به دولت علیه خواهد بود و شرکت حق هیچ گونه غرامت از این بابت نخواهد داشت.»

همان طور که ملاحظه می شود مطابق قرارداد دارسی پس از انقضای مدّت قرارداد (سال 1961) کلیۀ تأسیسات شرکت که میلیون ها دلار قیمت داشت بایران تعلق می گرفت ولی رضا خان با انعقاد قرارداد جدید مانع تحقق چنین امری شد علاوه بر این رضا خان با افزودن 32 سال بمدت قرارداد صد ها میلیارد دلار بایران ضرر زد و بدین ترتیب روی خاندان قاجاریه را سفید کرد (1)

الغای امتیاز دارسی و قرارداد 1933

گفته شد یکی از علل انقراض سلسله قاجاریه و عزل سلطان احمد شاه این بود که وی سیاست موازنۀ منفی را دستور کار خود قرار داده بود و بهیچ وجه حاضر نبود از این مشی سیاسی دست بردارد و متمایل بسیاست یک طرفی گردد. حتی در موقع انعقاد قرارداد نهم اوت 1919 که وثوق الدوله عاقد آن بود با آن که در آن موقع وثوق الدوله مصدر اجرای سیاست یک طرفی بود و

ص: 248


1- نقل از کتاب چهرۀ حقیقی مصدق السلطنه نوشته دکتر حسن آیت صفحۀ 144.

روسیه دوچار انقلابات داخلی بود و در حقیقت نمی توانست در ایران و سیاست ایران رلی داشته باشد، معهذا احمد شاه با تمام تهدیداتی که شد تسلیم سیاست یک طرفی یعنی متمایل به انگلستان نشد و با کمال رشادت در مقابل قراردادی که مالیه و ارتش ایران را در بست زیر نظر انگلیس ها قرار می داد نرفت و بمخالفت با آن برخاست.

امّا انگلیس ها از آتیه روسیۀ شوروی نگران بودند لذا بوسیلۀ ژنرال ماژور دنسترویل بقفقاز حمله ور شدند و پس از آن که ژنرال نام برده شکست خورد و بایران عقب نشست و از ایران خارج شد و ژنرال آیرن ساید فرماندهی ارتش انگلیس را در ایران بعهده گرفت و تا قزوین عقب نشینی کرده بود و از طرفی از حمایت سلطان احمد شاه هم مأیوس بودند زیرا نمی توانستند او را تحت نفوذ و سیطرۀ خود قرار دهند بفکر ایجاد «حکومت تمرکز قدرت» افتادند تا با عزل سلطان احمد شاه، دیکتاتوری دست نشانده خود روی کار بیاورند و مطامع و منافع سیاسی و اقتصادی خود را تأمین کنند و بعلاوه سدی آهنین در مقابل دولت جوان شور وی ایجاد نمایند تا اگر روزی سیاست آن ها ایجاب کرد از شمال ایران به روسیه حمله ور گردیده مانع از به وجود آمدن کشوری شوند که هندوستان را معرض تهدید قرار دهد. خلاصه می خواستند ایران سدّی باشد در مقابل هندوستان.

احمد شاه در هیچ باب تسلیم نظر و خواست انگلیسی ها نمی شد. با ایجاد راه آهن شمال به جنوب مخالف بود، با قرارداد هم روی خوشی نشان نمی داد در سایر مسائل هم روی موافق با سیاست انگلستان نشان نمی داد.

پس از جنگ بین الملل اول اهمیت نفت روز بروز در دنیا بیشتر می شد زیرا دنیا بطرف صنایع ماشینی جدید و فاریکاسیون پیش می رفت و انگلیس ها احساس می کردند که در پیمان دارسی باید تجدید نظر شود و مشکلات آن بر طرف و بر مدت آن افزوده شود.

پس از انعقاد قرارداد 1919 ملاحظه شد که حتی با دخالت های علنی

ص: 249

وثوق الدوله در انتخابات همان نمایندگان فرمایشی هم قبل از افتتاح مجلس اعلام کردند که مخالف قرارداد هستند.

پس، برای انگلستان هیچ چاره ای نماند جز آن که وضعی پیش بیاورند. که احمد شاه عزل شود و با تشکیل «حکومت تمرکز قدرت» متنفذين همه منکوب و نابود شوند و فضائی بوجود آید که حافظ منافع اقتصادی و سیاسی انگلستان باشد.

حکومت «تمرکز قدرت» و دیکتاتوری پهلوی تثبیت شد و نفس کشی دیگر باقی نماند. مجلس شورای ملی یک دست و یک صدا هر چه به آن ها دستور بدهند تصویب خواهند کرد زیرا دیگر از نمایندگان ملّی کسی در آن دیده نمی شود، مدرس در زندان است، مؤتمن الملک و مشیر الدوله و مستوفی دیگر قبول وکالت نکردند. انگلیس ها که غرض و منظور شان از روی کار آوردن پهلوی تأمین منافع سیاسی و اقتصادی بود بمقصود رسیده بودند در صدد بر آمدند که نخست قرارداد دارسی را که حدود سی و یک سال از مدت آن گذشته و 29 سال دیگر باقی بود برای مدت سی سال دیگر که تصور می کردند تا آن موقع مخازن نفتی ایران تمام خواهد شد تمدید نمایند. ولی در صدد ایجاد نقشه ای بودند که چگونه و با چه مقدمه ای که ظاهرش زننده نباشد آن را بمرحله اجرا در آورند لاجرم شروع به عملیات و نیرنگی که به خیمه شب بازی و یا سیاه بازی و جنگ زر گری شبیه تر بود دست زدند و از همان اولین روزی که شروع بمذاکره نمودند تمدید مدت را پیش کشیدند این که تقی زاده در مجلس پانزدهم گفته که صحبت تمدید مدت در آخرین ساعت مذاکره بمیان کشیده شد صحیح نمی باشد زیرا از تقی زاده نامه ای در دست است که هنگامی که سفیر کبیر ایران در لندن بود به تیمورتاش وزیر دربار وقت که در آن موقع کار های مهم مملکتی به اراده و زیر نظر مستقیم او بود نوشته و می رساند که یکی از اهم مسائلی که مورد توجه و خواست انگلیس ها بود و منظور از تجدید قرارداد هم تمدید مدت قرارداد مزبور می باشد عیناً در

ص: 250

زیر نقل می گردد:

نامۀ تقی زاده به وزیر دربار

19 آذر ماه 1308

دوست محترم و معظم، پس از تقدیم سلام خالصانه و تجدید مراتب ارادت صمیمی با آن که قدری تردید داشتم در این که مطلبی این که مطلبی را که در ذیل می خواهم عرض کنم بطور رسمی یعنی به وزارت جلیلۀ دربار پهلوی عرض

عکس

سید حسن نقی زاده

ص: 251

کنم یا بطور خصوصی و غیر رسمی به خود حضرت عالی ولی پس از تأمل به جهاتی مصمم شدم که شق دوم را اختیار کنم.

مخصوصاً در باب مذاکرات راجع به امتیاز نفت و تمدید آن و شرایط آن و حساب های نفت و دلایل طرفین و منظور هر کدام از آن ها یک کلمه هم اطلاع بدست مخلص نرسید جز آن چه بطور تصادف از کسی حرفی شنیده می شد یا از تلگرافاتی که آقای میرزا عیسی خان فیض مجبوراً برای رمز کردن به سفارت می فرستد و جواب آن ها با رمز می آید و از قرائن مندرجات آن ها چیزی بطور حدس و قیاس استنباط می شد حتی صورت پروژه قرارداد را که در نظر بوده برای تمدید امتیاز منعقد شود تا امروز ندیدم و البته تصدیق خواهند فرمود که مقتضی هم نبوده که خود مخلص پیش آقای فیض رفته در باب چیزی که خود دولت در آن باب به این جانب اطلاع نداده و بکسی که او را واسطه کار قرار داده اند هم حکم نفرموده اند مرا از سابقه امر و جریان کاملاً مستحضر بدارد.

ضمناً باید عرض کنم که «مالین تک» ارتباطی با گلبانگیان دارد گویا آن ها او را به دولت ایران معرفی کرده اند و در این اواخر «گلبانگیان» یعنی پسر گلبانگیان پاریس در لندن آتاشۀ افتخاری (1) مالی سفارت می داند مکرر پیش این جانب آمده و در تأیید منظورات کمپانی نفت «انگلیس و ایران» در مسئلۀ تمدید امتیاز حرف زده یک روز هم «مالین تک» در پیشرفت منظور کمپانی با همان شرایط که می خواستند علاقه مند بنظر آمد و می خواست بمن ثابت کند که پیشنهاد کمپانی عایداتی بیشتر از عایدات حالیه دارد و چنان بطور سادگی این مطلب را بیان می کرد مثل آن که کمپانی با همان امتیاز سابق بدون هیچ تقاضای جدیدی می خواهد به ما بیشتر منفعت بدهد و ما قبول نمی کنیم و تناسب اضافه منافع را با آن چه

ص: 252


1- گلبانگیان از عوامل انگلستان بوده است.

کمپانی در عوض می خواهد منظور نمی داشت، در صورتی که حالا واضح شده که بواسطۀ مساعی مشترک از طرف تمام علاقه مندان در نفت که در موقوف داشتن رقابت در فروش نفت در تمام دنیا و تحدید محصول بعمل می آید رکس که منابع نفت بمدت دراز تری در دست داشته باشد و بتواند کم تر در بیاورد و گران تر بفروشد گوی سبقت را ربوده است، لهذا کمپانی نفت جنوب علاقه مندی زیادی به تمدید مدت دارد و قیمت موافقت ما در این نسبت به منظور او هم باید بالطبع تابع قانون طبیعی اقتصادی عرضه و تقاضا باشد و حق داریم به قیمت ارزانی از دست ندهیم زیرا که ما هم می دانیم زمان برای ما کار می کند و هر چه اجل امتیاز نزدیک تر شود و قدرت و استحکام و قوام داخلی مملکت و دولت تزاید گیرد منظور ما بهتر حاصل می شود. زیاده عرضی ندارد جز تکرار مراتب ارادت صمیمی.

حسن تقی زاده

نامۀ تیمورتاش به فیض

جناب مستطاب آقای فیض کمیسر محترم

... در روی اساس مسائل ذیل از مدتی به این طرف مذاکراتی در بین کمپانی نفت جنوب و ما شروع شده بود که در مسافرت اخیر سرجان کدمن به قالب پروژه ای که منضم است:

1- الغای امتیاز دارسی و تصویب امتیاز جدیدی مبنی بر این اصل که حق مالکیت نفت می بایست متعلق به خود ایرانی باشد و امتیاز به خارجی طوری تنظیم شود که مدت آن طولانی نبوده و اعتبار دائمی نداشته باشد.

2- شرکت دولت ایران در نفت جنوب و کلیۀ (1) مؤسسات آن برای ربع سهام او که باید مجاناً به دولت ایران واگذار شود.

3- محدود کردن منطقه امتیاز بطوری که در نتیجه صد هزار میل

ص: 253


1- ميرزا عیسی خان فیض کمیسر ایران دربارۀ نفت در لندن بوده است.

مربع بیشتر تحت امتیاز نباشد. (1)

4- اخذ دو شیلینگ از هر تن نفت خام که کمپانی استخراج کند.

5- الغاى انحصار لوله نفت در جنوب.

سرجان کدمن در تهران مواجه با مشکلاتی شد که حل آن ها باید در لندن بعمل آید.

اولاً مشار اليه حاضر بود که خمس اسهام موجودۀ عادی کمپانی را مجاناً به ما بدهد ولی من قبول نکردم و تقاضائی را که در ماده 2 پروژۀ منضمه ملاحظه خواهند فرمود کردم.

ثانياً، اظهار نظر کردم که چون دولت انگلیس اکثریت اسهام کمپانی را دارد اگر حق رأی بتمام اسهام ایران داده شود اکثریت از بین نخواهد رفت سرجان كد من اظهار کرد که قبول کردن حق رأی که در سطر صفحۀ اول مادۀ 2 مذکور است برای او غیر ممکن است. این جانب به او

پیشنهاد کردم که مطابق قانون انگلیس اموری را که بر عهدۀ مجمع عمومی صاحبان سهام مقرر است در لندن معین کرده و چنان که داشتن دو مدیر را برحسب مادۀ 2 تأمین و رئوس مسائل را که مجمع عمومی عهده دار است با مواد دیگر تأمین کردند آن وقت دادن حق رأی به اسهام ایران قابل مطالعه خواهد بود.

ثالثاً در باب مادۀ 14 هم ایشان اشکالاتی داشتند و تقاضا می کردند که کمپانی فقط حق فسخ داشته باشد و این جانب قبول نکردم چنان چه از دوسیه های ارسالی ملتفت خواهید شد در باب دعاوی گذشته توافق حاصل شد که پانصد هزار لیره بدهند و هم چنین در باب معافیت از مالیات ها از مراسله ای که مجدداً به سرجان کدمن و مراسله ای به وزیر مختار انگلیس نوشته مطلب را ملتفت خواهید شد و ماده 10 تحت ملاحظه مانده است.

ص: 254


1- در امتیاز دارسی حدود 400 هزار میل مربع بوده است.

قصد این جانب این است که از مطلب مسبوق باشید و اولاً نظریات خود تان را اطلاع دهید و ثانیاً نظر دولت را در همه جا تأیید بنمائید.

امضاء تیمورتاش

***

این نامه برای اولین مرتبه توسط نگارنده در مجلس دورۀ 15 هنگام بحث در قرارداد الحاقی افشا شد و قبل از آن هیچ کس از آن اطلاعی نداشت. علت افشای آن هم این بود که گلشائیان حملاتی به قرارداد سه ستاره کرده که پای تیمورتاش را هم بمیان کشیده بود و منوچهر تیمورتاش برای دفاع از پدرش متن نامه پدرش را در اختیار نگارنده گذارده بود که ضمن بحث و رد قرارداد الحاقی آن را مطرح نمودم.

مذاکرات بین دولت ایران و شرکت نفت از سال 1308 شمسی و شاید قبل از آن در جریان بوده ولی هیچ کس اطلاعی نداشت یعنی مخفی و محرمانه نگاه داری می شد تا این که ناگهان و بدون سابقه قبلی روزنامهٔ اطلاعات در روز هفتم تیر ماه 1311 در مقاله اش چنین نوشته بود:

«شرکت نفت جنوب»

«در عصری که دنیا بمقررات و عهد نامه های رسمی پشت پا می زند قرارداد هائی را که تمام نمایندگان دول امضاء و مهر نموده اند زیر پا گذارده و اعتنا نمی کنند آیا عجب نیست نسبت به یک امتیاز نامۀ خشک که بدون حزم و احتیاط و در یک ایّام تاریک و ظلمانی مملکت تحت تأثیرات خارجی و ينفع اجانب داده شده است این قدر دلبستگی و علاقه مندی داشته باشیم.

در ماه صفر 1319 هجری یعنی درست 32 سال قبل امتیازی بدارسی برای استخراج نفت جنوب بمدت شصت سال داده شد که سستی و بی بنیانی مقررات امتیاز نامه از موادی که تنظیم و در آن موقع تسلیم دارسی شده است بخوبی واضح و روشن می گردد.

ص: 255

امروز اگر هیئتی برای قضاوت در متن این امتیاز نامه بنشینند مواد و مقررات آن را از نظر عدل و انصاف و بدون طرفداری از حقوق ملی ما و منافع شرکت مورد توجه قرار دهند تصدیق خواهند کرد که تمام این مواد به ضرر مملکت تنظیم گردیده و تعجب خواهند کرد چگونه دولت و ملت ایران پس از بیداری و خاتمه آن دوره ظلمانی حاضر شده اند مواد و مقررات آن را محترم شمرده بمدلول آن عمل نمایند.

امتیازی که کاملاً یک طرفه بوده، امتیازی که هیچ رسمیتی به آن نمی توان داد زیرا قوه مقننۀ مملکت آن را تصویب و امضاء ننموده است... برای چه ما تا بحال خود را ملزم باجرای آن دانسته و کمپانی را در هر گونه عملیات خود آزاد گذاشته ایم کدام یک از مواد قرارداد دارسی را می توان نشان بدهید که منفعت ایران تنظیم یافته و منافع ملی ما در آن ملحوظ گردیده است...»

این بود قسمت هایی از سر مقاله روزنامه اطلاعات که در لابلای آن بوئی از الغاء امتیاز بمشام می رسد.

باید متوجه بود در آن دورۀ اختناق دیکتاتوری که زنجیر سانسور بر دست و پای مطبوعات محکم بسته بوده و حق اظهار نظر در این قبیل مسائل را نداشته اند آیا ممکن است بدون دستور و امر مقامات رسمی روزنامۀ اطلاعات بدون مقدمه و سابقۀ قبلی بتواند چنین اظهار نظر و مقاله ای را درج نماید؟ و نیز باید متذکر شد که نویسندۀ سر مقاله که آن قدر از مضار قرارداد دارسی بحث نموده آن هم در عصری که نفت اهمیت و موقعیت زمان 1933 را نداشته می دانسته که در قرارداد مزبور مواد و موانعی وجود داشته که جلو تخلفات شرکت را می گرفته و شرکت نفت برای آن که دستش باز شود در قرارداد 1933 آن موانع و مشکلات را از پیش پای خود برداشته است؟!.

بعلاوه مدت سی سال هم بر مدت امتیاز دارسی افزوده است. دربارهٔ برتری های قرارداد دارسی بر قرارداد 1933 و قرارداد الحاقی در دوره

ص: 256

پانزدهم هنگام بحث در قرار داد الحاقی مطالبی گفته ام و نیز در موقع ملی کردن صنایع نفت در دورۀ 16 مجلس شورای ملی مطالب بسیاری گفته شده 16 که در کتاب «نفت و نطق مکی» و جلد اول و دوم «کتاب سیاه» نقل گردیده است که اگر بخواهیم وارد بحث آن بشویم مطلب بدرازا خواهد کشید و از حوصله این جلد خارج است لذا بدانجا محول می نمایم. هم چنین مرحوم ابو الفضل لسانی وکیل پایه یک دادگستری و سناتور دورۀ دوم مجلس سنا مسئلۀ لغو امتیاز دارسی را در کتاب «طلای سیاه یا بلای ایران» مشروحاً بیان نموده و اگر پژوهشگری ری همه جزئیات یادداشت ها و نامه های متبادله و شرح مذاکرات در شورای جامعه ملل را بخواهد مطالعه کند باید به آن کتاب مراجعه نماید.

در این جا فقط قسمت هائی از آن کتاب ذیلاً نقل می شود:

طرح مسئله نفت در مجلس شورای ملی

در جلسه 97 دورۀ هشتم مجلس شورای ملی مورخه بیست و هشتم تیر ماه 1311 روحی نمایندۀ کرمان سؤالی از وزیر خارجه دربارۀ حق الامتیاز سال 1931 از شرکت نفت نموده و تصریح می کند:

«گر چه موضوع کمی عایدات دولت ایران در سال 1931 از شرکت نفت جنبۀ مالی دارد و باید از آقای وزیر دارائی سؤال کرده باشم ولی چون سیاست شرکت نفت در تحت قیود سیاست انگلستان قرار دارد باین ملاحظه از آقای وزیر خارجه سؤال نمودم و چون دولت ایران صیانت کننده حقوق ملت ایران است این وضع غیر قابل تحمل است و باید تجدید نظر در آن بعمل آید. آیا دولت اقداماتی در این خصوص کرده است یا نه؟»

وزیر خارجه در جواب چنین گفته است:

«البته آقایان می دانند که این امتیاز در سی سال قبل که ایران سر و صورتی نداشت داده شده و البته یکی از موضوعاتی که طرف توجه کامل واقع

ص: 257

شده همین موضوع است و وقتی که سرجان کدمن بایران آمده و بنده افتخار ریاست دولت را داشتم در این باب مذاکره کردیم که اولیاء شرکت باید بایران عایدات کافی و وافی بدهند و مخصوصاً سال گذشته که آقای تیمورتاش بار و پا رفته مذاکراتی نموده امیدواری حاصل کردند.

در روز سه شنبه مورخۀ چهارم مرداد 1311 (در جلسۀ 98 مجلس شورای ملی) دشتی ضمن سؤال از وزیر دارائی می گوید:

آقایان اطلاع دارند که شرکت نفت سهمیه ما را بچه میزان مسخره آمیز تنزل داده که از یک میلیون و سیصد هزار لیره به 360 هزار لیره رسیده است. از قراری که شنیده ام دولت از گرفتن حق الامتياز استنکاف نموده است و بنظر بنده اگر از این چند صد هزار لیره صرف نظر کنیم آسمان بزمین نمی آید و ضمناً باید گفت اوضاع امروز دنیا طوری است که بهتر می شود احقاق حق نمود و امروز دیگر روزی نیست که ما با اتکاء سندی که از روی جهالت صادر شده از حقوق حقه خود محروم گردیم...

وزیر امور خارجه در پاسخ دشتی چنین گفت:

«این موضوع از طرف دولت تعقیب شده و کاملاً مورد توجه است که این امر در اثر غفلت گذشتگان است. آقایان می دانند که روابط ما با کمپانی بر یک سندیست معروف به امتیاز نامۀ دارسی و در سی و دو سال قبل تحریر شده طرز حساب حق الامتیاز هم رضایت بخش نیست و هیچ ضمانتی نسبت بمنافع ایران متضمن نیست- طرز حساب فعلی که شرکت معمول می دارد مبنی برقراری است که از میتاژ اسمیت گذارده و دولت ایران این قرار را تصویب ننموده از دو یا سه سال قبل مذاکراتی شده و بهیچ نتیجه ای نرسیده البته دولت از گرفتن این مبلغ که بنام حق الامتیاز به او عرضه می شود امتناع نموده و سعی خواهد کرد منافع ملت را محفوظ دارد - بدیهی است هر گاه مذاکرات با کمپانی به نتیجه مطلوبه نرسد دولت ناچار برای حل اشکالات بطریق دیگری برای احقاق حق خود توسل می جوید.»

ص: 258

پس از جلسۀ مورخۀ چهارم مرداد تا چندی موضوع امتیاز دارسی و حق الامتیاز مسکوت ماند تا در تاریخ بیست و هشتم آبان 1311 مطابق نوامبر 1932 روزنامه اطلاعات تحت عنوان الغاء امتیاز نامه دارسی می نویسد:

«هفته گذشته روزنامه شریفه ایران تحت عنوان «سوقات شاهانه» موضوع را مورد بحث قرار داده و بنام افکار عمومی از اعلی حضرت همایونی تمنی کرده بود که نسبت به الغاء امتیاز نامه دارسی اقدام فرمایند...»

روزنامۀ اطلاعات در این مقاله شرحی مبتنی بر تعدیات شرکت نفت در منطقه خوزستان و این که این امتیاز تناسبی با اوضاع امروز مملکت ندارد چنین می نگارد:

«صرف نظر از این موضوع که امتیاز نامۀ دارسی رسمیت قانونی ندارد اساساً امتیاز نامه بقدری خارج از عدالت و حق گزاری تنظیم شده که در مدت بیست و هفت سال مشروطیت ایران هیچ قوه مقننه ای حاضر برسمیت دادن و قبول امتیاز نامۀ مزبور نگردیده است...»

در صد و شانزدهمین جلسه مورخۀ پنجشنبه سوم آذر ماه 1311 مطابق بیست و چهارم نوامبر 1932 باز دشتی در مجلس شورای ملی از وزیر دارائی سؤال کرده و می گوید:

«سؤالی که در دو ماه قبل از آقای وزیر مالیه راجع بسهمیه دولت ایران از نفت جنوب نموده ام هنوز بجائی نرسیده و در آن موقع تذکر دادم که دولت باید یک قدری شهامت و شجاعت فکری داشته باشد و باین وضعیت خاتمه دهد امروز که دولت ها معاهده ورسای را لغو می کنند دولت ما نبایستی نسبت بیک امتیاز نامۀ پوسیده که تمام یک طرفی است سهل انگاری کند و من می دانم که این مسئله هنوز حل نشده و دولت اقدام جدی بعمل نیاورده است و چرا دولت در الغاء امتیاز دارسی مسامحه می کند.»

روزنامه اطلاعات عصر روز شنبه مورخه 5 آذر ماه 1311 مقاله ای تحت عنوان مقاله وارده منتشر می کند که نویسنده در آن مقاله می نویسد که:

ص: 259

بقلب من الهام شده است عنقریب امتیاز نامه دارسی لغو می شود.

عصر روز یک شنبه شش آذر نامه وزارت دارائی بمضمون زیر بعنوان شرکت نفت انگلیس و ایران مبنی بر الغای امتیاز نامه دارسی در روزنامهٔ اطلاعات منتشر می گردد:

نامه وزارت دارائی بعنوان «جکسن» مدیر شرکت نفت

«شرکت نفت انگلیس و ایران آقای جکسن مدیر مقیم - 36486 - 1311/9/6.

دولت ایران مکرر باطلاع کمپانی نفت انگلیس و ایران رسانیده است که امتیاز دارسی مورخۀ 1901 مسیحی مصالح و منافع مملکت ایران را تأمین نمی نماید و لازم می دانست هر چه زود تر پایه روابط دولت شاهنشاهی و کمپانی بر اساس تازه ای که مستلزم تأمین منافع واقعی مملکت ایران باشد گذارده شود معایب و نواقص امتیاز نامه دارسی و عدم توافق آن با منافع ایران بطوری که مکرر خاطر نشان شده جای هیچ تردید نیست و البته دولت ایران حقاً و منطقاً نمی تواند خود را ملزم بمقررات امتیاز نامه ای که قبل از استقرار رژیم مشروطیت داده شد با طرزی که این گونه امتیازات در آن زمان ها تحصیل و اعطاء شده بداند. معذلک بامید این که کمپانی اقتضای زمان و موقعیت امروز مملکت ایران را در نظر گرفته و منافع آن را مطابق مقتضیات تأمین نماید دولت ایران از اعمال حق خود در الغاء امتیاز دارسی تا بحال خودداری نموده متأسفانه در مقابل صبوری دولت شاهنشاهی از طرف کمپانی نفت نه تنها اقدام عملی در تأمین منافع مملکت ایران بعمل نیامده بلکه هر چه بر توسعه و بسط کمپانی نفت انگلیس و ایران افزوده شده منافع ایران بیشتر دچار تضییع گردید. بنا بر این دولت ایران از نیل به نتیجه ای که در نظر داشت یعنی از رسیدن بمقصود از طریق مذاکره با کمپانی مأیوس شد و ناچار راه تأمین بحقوق خود را منحصر بالغاء امتیاز دارسی دیده و این وزارت خانه بر حسب تصمیم دولت شاهنشاهی اعلام می نماید که از این تاریخ امتیاز نامه دارسی را ملغی کرده و بلا

ص: 260

اثر می داند.

در همان حال نظر باین که دولت ایران قصدی جز تأمین منافع مملکت ندارد اگر کمپانی نفت انگلیس و ایران برخلاف گذشته حاضر شود منافع مملکت را مطابق نظر دولت ایران بر وفق عدالت و انصاف تأمین نموده و ثایق لازمه را برای تأمین منافع مذکوره بدهد دولت ایران از اعطای امتیاز جدیدی بان کمپانی اصولاً امتناع نخواهد داشت.»

پس از انتشار نامۀ وزارت دارائی در جراید وقت، جشن ها و چراغانی های متعددی در مرکز و ولایات منعقد گردید و تلگراف های زیاد از شهرستان ها به دولت مخابره شد و مردم این کشور که از نتیجه نهائی الغاء امتیاز با خبر نبودند و نمی دانستند که در امتیاز مجدد چگونه سی سال بر مدت امتیاز افزوده خواهد شد از نظر علاقه بحفظ منافع مملکت و معادن این سرزمین که ذخایر نسل های گذشته برای نسل فعلی و نسل های آینده بود بهم دیگر تبریک می گفتند.

صد و هیجدهمین جلسۀ مجلس شورای ملی در تاریخ دهم آذر ماه 1311 منحصر بمذاکرات مبنی بر تأیید عمل دولت در الغاء امتیاز نفت و تحسین و تقدیر عمل دولت بود و بالاخره پیشنهادی مبنی بر تأیید عمل دولت تنظیم و مقرر شد که نسبت به پیشنهاد که در ضمن اعلام اعتماد بدولت باشد رأی گرفته شود و حضار مجلس که 88 نفر بودند باتفاق آراء ماده واحده را تصویب و بالنتيجه بدولت رأی اعتماد دادند.

آژانس برلن در همان تاریخ خبر ذیل را در دنیا منتشر کرد:

«در کنفرانس بین المللی نفت که در پاریس تشکیل گردید موضوع الغاء امتیاز معروف بدارسی که شرکت نفت محدود ایران و انگلیس در 1901 برای مدت 60 سال تحصیل نموده بود مطرح گردید - ایران مدعی است که در نتیجۀ تنزل قیمت نفت عایدات حاصله از امتیاز مزبور باندازه ای تنزل نموده که ایران بهیچ وجه علاقه نمی تواند بآن داشته باشد ولی دولت ایران

ص: 261

حاضر است در تحت شرایط دیگری قرارداد جدیدی منعقد نماید.»

در تاریخ بیستم نوامبر خبر گزاری رویتر خبر ذیل را منتشر کرد.

«دولت ایران رسماً امتیاز نامه دارسی را لغو نمود ولی ضمناً بمداقّه در مواد استیاز نامۀ جدیدی نیز اظهار تمایل شده است و اضافه می کند که امتیاز فوق برای مدت 60 سال اعطاء شده بود.»

کمپانی نفت انگلیس و ایران در تاریخ 12 آذر ماه 1311 نسبت بنامه شمارۀ 36486 - 1311/9/6 وزارت دارائی پاسخی به مضمون زیر می دهد.

پاسخ کمپانی نفت بوزارت دارائی

«حضرت مستطاب اجل آقای وزیر مالیه - تهران.

متن مراسلة حضرت مستطاب عالی تحت نمرۀ 36486 مورخۀ 6 آذر ماه را تلگرافاً بمدیران شرکت نفت انگلیس و ایران در لندن مخابره کردم و اینک باین جانب دستور داده شد که محترماً باستحضار خاطر عالی برسانم که شرکت نفت انگلیس و ایران تصدیق نمی کند که مندرجات امتیاز نامه دارسی منافع دولت شاهنشاهی ایران را تأمین نمی نماید و نیز تصدیق نمی کند که با فرض بودن آن دولت شاهنشاهی حق داشته باشد امتیاز را لغو نماید.

خاطر محترم حضرت مستطاب عالی را ضمناً متذکر می دارد که اعتبار امتیاز دارسی را حکومت های متوالی ایران چه بعد و چه قبل از استقرار رژیم مشروطیت نه تنها از طریق قبول حق السهم مقرره در آن در طی سنوات متعدده برسمیت شناخته بلکه از طرق متعدد دیگر هم شناخته اند.

بر حضرت مستطاب عالی معلوم است که شرکت نفت انگلیس و ایران نمی تواند حق ادعائی دولت را نسبت بالغای امتیاز تصدیق نماید و چنین ادعائى قانوناً و انصافاً مبنی بر اساسی نیست.

باین جانب دستور داده شده است که خاطر محترم حضرت مستطاب عالی را متذکر دارد که باستظهار وفای بعهد دولت شاهنشاهی و باطمینان

ص: 262

حقوقی که بموجب امتیاز بشرکت نفت انگلیس و ایران اعطاء شده شرکت میلیون ها لیره در ایران خرج کرده است. منافعی را که از صرف این وجوه عاید دولت شاهنشاهی شده نمی توان غمض عین نمود خواه شرایط امتیاز برای دولت شاهنشاهی ایران عادلانه باشد و خواه نباشد و نیز در هر مذاکره ای بین دولت ایران و شرکت که مبنی بر اساس انصاف و عدالت باشد چنین منافعی را نمی توان از نظر دور داشت.

شرکت نفت انگلیس و ایران نسبت باظهار مندرجه در مرقومۀ شریفه که شرکت اقتضای زمان و موقعیت امروز دولت شاهنشاهی ایران را در نظر نگرفته قویاً اعتراض می نماید شرکت خود را همواره بوسیله مذاکرات ساعی برای استقبال نظریات و احتیاجات دولت شاهنشاهی نشان داده و آن چه تا کنون موافقتی حاصل نشده عدم موفقیت بلاشک مربوط بفقدان سعی و حسن نیت از طرف شرکت نبوده است.

شرکت نفت انگلیس و ایران باید خاطر نشان نماید که انتشار اعلامیه دولت شاهنشاهی ایران در جراید تأثیرات بس زیان آوری در امور شرکت خواهد داشت و مدیران شرکت امیدوارند که پس از مطالعه بیشتری دولت شاهنشاهی فوراً اعلامیه مذکور را مسترد خواهند فرمود. از طرف شرکت سهامی نفت انگلیس و ایران جاکسن. مدیر مقیم.»

وزارت دارائی پس از دریافت نامه نام برده بالا نام های مجدداً بشمارهٔ 37056 بکمپانی نفت مبنی بر رد اعتراضات آن ها و بقاء بر تصمیم دولت ایران بمضمون زیر می دهد:

پاسخ وزیر دارائی بکمپانی نفت انگلیس و ایران

شرکت نفت انگلیس و ایران - آقای ژاکسن - مدیر مقیم.

در جواب مراسلۀ جناب عالی مورخه 8 آذر ماه جاری لازم می داند اظهار نماید که دولت ایران اظهارات و دلائل مندرجه در مراسلۀ مزبور را تصدیق نداشته و با دلائل کافی خود را در الغاء امتیاز نامه دارسی ذی حق می داند و در

ص: 263

تصمیم قطعی خود که بواسطۀ مراسلۀ نمرۀ 36486 مورخه 9 آذر این وزارت خانه بجناب عالی اشعار گردیده باقی است. وزارت مالیه.»

***

الغاء امتیاز از طرف دولت ایران موجب عکس العمل شدید در محافل سیاسی و مالی انگلستان گردید زیرا انتشار این خبر در دنیای آن روز بنحوی که انگلیس ها مدعی شدند موجب تنزل شدید سهام شرکت نفت انگلیس و ایران شد.

رویتر در همان ایام چنین خبر داد:

«رويتر، لندن عمل دولت ایران نسبت بالغاء امتیاز شرکت نفت انگلیس و ایران موضوع سؤالات عدیده پارلمانی واقع شده.

آنتونی ایدن معاون وزارت امور خارجه در جواب سؤالات مزبور اظهار داشت که دولت بریتانیا از تمام اوضاع و احوال مربوط باین امر استحضار کامل داشته و بعلاوه آگاه است که این امتیاز در سال 1901 بمدت 60 سال اعطاء شده و هیچ گونه قیدی راجع بالغاء آن در امتیاز نامه وجود ندارد.»

پس از وصول نامۀ ثانوی دولت ایران بکمپانی نفت انگلیس و ایران وزیر مختار بریتانیا در ایران یادداشتی بدولت فرستاد. متن یادداشت در دسترس نویسنده قرار نداشت ولی از دنباله نطق «انتونی ایدن» معاون وزارت امور خارجۀ انگلیس در پارلمان لحن یادداشت معلوم می شود. ایدن دنبالۀ نطقی که در مجلس مبعوثان نمود که قسمتی از آن فوقاً نقل گردید دربارۀ یادداشت چنین گفت:

«... در تاریخ 2 دسامبر وزیر مختار بریتانیا در تهران بر طبق دستوری که با و داده شده بود یادداشت شدید اللحنی بدولت ایران نوشته و در ضمن آن نظریه بسیار شدیدی را که دولت بریتانیا در این مورد اتخاذ نموده خاطر نشان ساخته است و بعلاوه متذکر شده که در عین انتظار دولت بریتانیا نسبت بحل قضیه بطور دوستانه دولت مزبور در وقت ضرورت از توسل بکلیۀ

ص: 264

اقدامات مشروح جهت حمایت منافع حقه و غیر قابل اعتراض خود تردید نخواهد داشت. در عین حال بدولت ایران اطلاع داده شده که دولت بریتانیا هیچ گونه خسارت نسبت به منافع کمپانی نفت یا مداخله مؤسسات یا عملیات آن را در ایران تحمل نخواهد کرد.»

دولت ایران نسبت به یادداشت نام برده پاسخی مبنی بررد اعتراضات

دولت انگلستان داده که چون در دسترس نیست از درج متن آن معذوریم ولی در هر حال دولت انگلستان به پاسخ دولت ایران مبنی بر رد اعتراضات قانع نشده دومین یادداشت خود را بوسیلهٔ سفارت انگلیس در ایران در تاریخ هشتم دسامبر مطابق 17 آذر ماه 1311 در تهران به وزیر خارجه تقدیم کرده متن یادداشت در جراید آن روز بطبع رسیده و اینک عیناً از نظر خوانندگان محترم می گذرد.

دومین یادداشت دولت انگلیس توسط سفارت انگلیس در تهران

«جناب مستطاب اشرف آقای میرزا محمد علی خان فروغی وزیر امور خارجه.

آقای وزیر -دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان در مملکت متحده انگلیس مراسلۀ جناب اشرف مورخه 12 آذر (3 دسامبر) را که در جواب مراسله دوست دار مورخه 2 دسامبر (11 آذر 1311) مرقوم فرموده بوده اند و راجع بود بالغاء امتیاز شرکت نفت انگلیس و ایران از طرف دولت ایران مورد مطالعه قرار داده اند اینک محترماً خاطر جناب اشرف را مستحضر می دارد که دولت اعلی حضرت انگلستان نمی تواند اعتبار یک الغاء یک جانبه را که از امتیاز مزبور بعمل آمده است تصدیق نماید.

یک چنین الغائی یک اقدامی است که دارای جنبه توقیفی است و یک نقض صریحی است از قانون بین المللی که بر علیه یک کمپانی انگلیس بعمل آمده و دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان خود را مجبور می بیند که این موضوع را برای اعمال حق خود در حفظ مصالح اتباع خویش مورد اقدام قرار دهد. دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان از اولین وهله چنان چه دوست دار

ص: 265

در ضمن مراسلهٔ خود مورخه 2 دسامبر (11 آذر 1311) خاطر نشان نمودند و بطوری که در طی بیانات وزارت امور خارجه انگلستان در تاریخ 5 دسامبر (14 آذر 1311) در مجلس مبعوثان انگلیس مجدداً اظهار گردیده مایل بوده که یک قرارداد دوستانه فیمابین دولت ایران و کمپانی نفت انگلیس و ایران داده شود لكن دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان نمی تواند مراسله 12 آذر ماه 1311 (سوم دسامبر) دولت ایران را طوری محسوب دارد که زمینه رضایت بخشی برای یک چنین قراری در آن پیشنهاد شده باشد چنان چه دوست دار در تاریخ دوم دسامبر (11 آذر 1311) توضیح داده ام دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان اقدام دولت ایران را در الغاء امتیاز یک نقض غیر قابل قبولی از مقررات سند مزبور محسوب می نماید و بنا بر این استرداد اعلامیه را که در تاریخ شش آذر 1311 (27 نوامبر) به کمپانی ابلاغ شده است تقاضا نموده اند نظر باین که دولت ایران در طی جواب خود بهیچ وجه دلیلی اظهار نمی دارند که بیک نحوی مجوز اقدام آن ها بوده باشد دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان بایستی تقاضای خود را تکرار نماید.

1- چنان چه دولت ایران حاضر نباشد اعلامیه خود را دائر بالغاء امتیاز در ظرف مدت یک هفته از تاریخ این مراسله یعنی تا روز پنجشنبه 15 دسامبر (14 آذر ماه 1311) مسترد دارد دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان چاره ای نخواهد داشت جز این که موضوع مشاجره بین خود و دولت ایران در باب مشروع بودن اقدام دولت ایران پیش آمده با قید فوریت بدیوان داوری بین المللی لاهه مراجعه کنند. در موقع اقدام باین امر دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان از محکمهٔ مزبور تقاضا خواهند نمود که بر طبق ماده 41 اساس نامه اقدامات موقتی را که برای حفظ حقوق خود باید اتخاذ نماید تعیین کند.

علاوه بر این دستور العمل دارم اشعار نمایم که دولت دوست دار رویه مذکوره در جمله 3 مراسله جناب اشرف را دائر باین که دولت ایران نمی تواند خود را مسئول هر گونه خسارتی که به شرکت وارد می شود بدانند نمی پذیرد

ص: 266

لیکن خاطر جناب اشرف را مؤكداً مستحضر می سازم که دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان دولت ایران را مستقیماً مسئول خساراتی که نسبت به منافع کمپانی وارد آید و هم چنین مداخله ای که در امور مؤسسات و عملیات تجارتی آن ها در ایران بشود و یا قصور در دادن حمایت کافی به کمپانی می دانند و در صورت حدوث هر گونه خسارت دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان خود را محق خواهند دانست که هر گونه اقداماتی را که وضعیت برای حفظ کمپانی ایجاب نماید بعمل آورند موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه خود را تجدید می نمایم.»

***

پس از وصول دومین یادداشت دولت انگلیس بدولت ایران جواب مشروح و مفصلی مشتمل بر ذکر دلایل مبنی بر محق بودن دولت ایران بالغاء امتیاز دارسی از طرف وزارت خارجه بوسیله وزیر مختار دولت بریتانیا در ایران بدولت انگلیس داده شد که از نظر نشان دادن صحنه های این خیمه شب بازی مندرجات یادداشت نام برده عیناً نقل می گردد.

بتاریخ یکشنبه 19 آذر (10 دسامبر) آقای وزیر مختار.

در جواب مراسلهٔ آن جناب مورخۀ 17 آذر (8 دسامبر) بنمرۀ 604 که در جواب مراسلهٔ دوست دار مرقوم رفته است محترماً زحمت افزا می شود:

1 - جملۀ اول مراسله شریفه منتهی می شود باین که اولیاء دولت ایران دلیلی که مجوز اقدام ایشان برای الغاء امتیاز نامۀ دارسی باشد نیاورده اند و بنا بر این دولت پادشاهی انگلستان باید تقاضای خود را در استرداد الغاء مزبور تکرار نماید. در جواب جمله مزبور زحمت می دهم که دولت ایران دلایل عدم رضایت خود را از رفتار کمپانی نفت مکرر خاطر نشان نموده و تصور نمی کرد که تکرار مکرر محل احتیاج باشد و دولت ایران در صورتی که موفق نشود با کمپانی قرارداد رضایت بخش جدیدی منعقد نماید برای اثبات حقانیت خود و فسخ امتیاز نامه دارسی مراجعه بمحكمه شود دلایل خود را مشروحاً بیان

ص: 267

خواهد نمود و جای تأسف است که بی میلی اولیاء دولت شاهنشاهی بوارد شدن بمباحثه و مناقشه نظر بحسن نیتی که در این کار داشته اند «و این فقره موجب شد که دوست دار در مراسلۀ خود بشرح و بسط علل اقدام دولت در الغاء امتیاز نامۀ دارسی نپرداختم» در نظر اولیاء دولت انگلستان چنین جلوه گر شده است که دولت ایران مجوزی بر صحت اقدام خود ندارد. حالیه نیز برای این که دولت پادشاهی انگلستان تصور نکند دولت شاهنشاهی ایران استنکافی از ذكر دلايل الغاء امتیاز دارد دوست دار بذکر اجمالی از آن می پردازد.

علاوه بر این که امتیاز نامۀ دارسى فى حد ذاته موافق مصالح دولت ایران ترتیب داده نشده و حقوق حقۀ مملکت در موقع اعطاء آن پای مال گردیده این امتیاز نامه در زمانی تحصیل شده است که بدبختانه در موقع اعطای این گونه امتیاز ملاحظه صرفه و مصلحت نمی شده و گیرندگان امتیاز از بی اطلاعی مصادر امور آن زمان سوء استفاده می نمودند بعلاوه در تحصیل امتیازات در آن زمان همه نوع وسایل تهدید و تضییق اعمال می شد بطوری که در نتیجه تهدیدات و ضییقات مزبور اعطاء کننده امتیاز آزادی نداشت که از دادن این گونه امتیاز خودداری کند.

خود آن جناب و دولت پادشاهی انگلستان تصدیق خواهند نمود که دنیای امروزه اعتباری برای قرارداد ها و امتیازات که باین نحو تحصیل شده باشد قائل نشده و آن ها را الزام آور نمی شمارد قطع نظر از معایب فوق رفتار و عملیات کمپانی نفت با دولت ایران بر همان امتیاز نامه غیر مرضیه نیز منطبق نبوده و کمپانی همواره از رعایت حقوق دولت ایران بر طبق همان امتیاز نامه و غیر معتبر هم قصور کرده و موجبات تضییق حقوق دولت ایران را فراهم نموده است. مثلاً مطابق امتیاز نامه دارسی کمپانی بایستی از تمام عواید خود و کمپانی های فرعی بدون استثناء صدی شانزده بدولت ایران تأدیه می نمود نتیجه منطقی این تعهد کمپانی این است که دولت ایران باید حق نظارت در مصارفی که قبل از رسیدن بعایدات خالص از عواید کمپانی کسر می شود و

ص: 268

هم چنین حق اعمال نظر در لزوم و عدم لزوم مخارج مزبوره را داشته باشد و الا عوايد مملکت ایران همواره در معرض خطر کسر و نقصان واقع می گردد. متأسفانه کمپانی نفت که در اسراف و تبذیر مشهور بوده است هیچ وقت راضی نشده است که دولت ایران حق نظارت در مصارف کمپانی را قبل از تأدیه حق الامتیاز داشته باشد حاجت بذکر نیست که اغلب مخارج بی موردی که از طرف کمپانی بعمل می آید، تأثیر کامل در حق الامتیاز داشته و عواید مذکور را بطور مضحکی تقلیل می داد بعلاوه کمپانی هیچ وقت تا بحال حساب های جزء اسناد مثبته مخارج خود و تمام کمپانی های فرعی خود را بدولت ایران یا نماینده او ارائه نداده است تا دولت ایران اطمینان حاصل کند که بعواید حقیقی خود می رسد.

هم چنین کمپانی تا بحال برخلاف نص امتیاز نامه از دادن سهم دولت ایران از عواید تمام کمپانی های فرعی خود استنکاف نموده و حتی برای بعضی از کمپانی های مذکور کمک های مالی مهمی را از عواید خود قائل شده و بخرج منظور نموده است و باین طریق از عواید دولت ایران بطور موثری کاسته شده است و بالنتیجه کمپانی مخالفت خود را با مقررات امتیاز نامه ثابت و بر دولت ایران خسارت مهم وارد نموده است.

اگر دوست دار بخواهم موارد عديدۀ عدم صمیمیت کمپانی را در معاملات با دولت ایران ذکر نمایم خیلی مفصل خواهد شد و اگر آن جناب باستناد راپورت هائی که از طرف متخصصین انگلیسی منتشر شده است مراجعه بفرمائید ذهن آن جناب دربارۀ رفتار کمپانی در موارد مختلفه که لطمه بمنافع ایران وارد می نموده است روشن خواهد شد یکی از شواهد عدم مراعات امتیاز نامه دارسی از طرف کمپانی نفت جنوب این است که با وجود این که در مدت جنگ بین المللی قیمت نفت و مواد نفتی احتیاج بآن دائماً در تزاید بود و نفت ایران در بحریۀ مؤتلفین عامل موثری شمرده می شد و بالنتیجه فروش نفت ایران بقسمت دنیای بی نفت مستلزم منافع هنگفتی برای کمپانی بود

ص: 269

معذلک کمپانی برخلاف نص امتیاز نامه از تأدیۀ حق دولت ایران خودداری نموده و عملاً امتیاز نامۀ مزبور را بی اعتبار ساخت و اگر چه دولت ایران مکرر در صدد استیفای حق خود و تصفیه محاسبات گذشته بر آمده متأسفانه اقدامات دولت منجر بنتیجه ای که مورد تصدیق دولت ایران باشد نگردید.

هم چنین البته بر آن جناب پوشیده نیست که مطابق امتیاز نامۀ دارسی کمپانی باستثنای موارد معینه معافیت گمرکی دارای هیچ گونه معافیتی از مالیات های دولتی نبوده و بر همان حال محکوم قوانین داخلی ایران می باشد و با وجود این که از سنهٔ 1309 مالیات بر عایدات در ایران برقرار گردیده و با این که کمپانی مکلف باطاعت از قوانین مملکت می باشد معذلک تا بحال از تأدیه مالیات خودداری نموده و بی اعتنائی خود را نسبت بقوانين مملکت ظاهر ساخته است.

يقيناً آن جناب محتاج نخواهند بود که دوست دار توسعه و بسط امروزه کمپانی را تذکر بدهم و دارائی آن را تشریح نمایم. این نکته مسلم است که تمام دارائی مزبور از منابع ثروتی ایران تأسیس شده است، با وجود این اگر عایدات دولت ایران را از بابت نفت با عواید کمپانی مقایسه نمائیم معین خواهد گردید تا چه اندازه مملکت ایران از این معامله مغبون گردیده است و بچه نحو غیر عادلانه عواید مملکت شاهنشاهی بر معرض تفریط واقع شده و چگونه با ثروت حاصله از ایران کمپانی نفت فعلاً در تمام نقاط دیگر عالم مشغول کار شده و از این حیث نیز آتیه نفت ایران را تهدید می نماید. با وجودی که کمپانی از منابع نفت ایران استفادۀ کلی می کند و دولت ایران حقاً متوقع بود که نفتی را که برای حوائج صنعتی و حمل و نقل لازم دارد بقیمت مناسبی تحصیل نماید معهذا نفت و مواد مستخرجه از آن در این مملکت حتی در نقاط محل استخراج از طرف کمپانی بقیمت هائی بفروش می رسد که از قیمت سایر ممالک گران تر است و باین واسطه حوائج صنعتی ایران دچار عسرت می باشد.

ص: 270

اگر بخواهم نمونۀ دیگری از بی اعتنائی کمپانی نفت نسبت بمنافع ایران ذکر نمایم این است که با وجود این که مطابق امتیاز نامۀ دارسی کمپانی

حق استخراج نفت را در تمام ایران باستثنای 5 ایالت دارا بود و موجود بودن هم در تمام ایران محل شبهه نیست وجود داشتن حق مزبور کمپانی را ملزم باستفاده از آن می نمود معذلک کمپانی در عوض این که تمام فعالیت خود را در ایران تمرکز داده و بواسطه تکثیر بهره برداری خود بدولت ایران نیز منافع بیشتری عاید دارد از یک طرف بهره برداری خود را در ایران محدود کرده و از طرف دیگر در خارج ایران همواره بر دایره عملیات خود می افزاید.

با تمام تخلفات مذکوره فوق معذلک دولت ایران مکرر در صدد بر آمد که روابط خود را با کمپانی در روی اساس محکم و برازنده گذارده و بتمام این اختلافات خاتمه دهد ولی متأسفانه تمام مجاهدات دولت ایران بنتیجه عملی منجر نگردید. حتی در تابستان گذشته دولت ایران ابراز میل نمود که کمپانی نمایندۀ خود را بطهران بفرستد تا این که در این جا قرار قاطعی داده شود ولی کمپانی بعذر بحران عمومی از فرستادن نمایندۀ اختیار دار خود استنکاف ورزید پس با این نوع رفتاری که کمپانی با دولت ایران نموده از یک طرف از اداء حقوق دولت سر پیچی کرده و از طرف دیگر برای اصلاح اساس امتیاز نامه حسن نیتی بروز نداده است اولیاء دولت پادشاهی انگلستان نه اقدام دولت ایران را بی مجوز شمرده و خود را در وارد نمودن تضییقات بدولت ایران ذیحق می داند.

2- نظر بمراتب فوق چنان چه دوست دار در مراسله سابق خود اشاره کرده بوده ام دولت ایران خود را در الغاء امتیاز نامۀ دارسی ذیحق دانسته و موردی برای استرداد الغاء آن نمی بیند. این نکته را نیز دوست دار خاطر نشان می نماید که دولت شاهنشاهی ایران همواره تعهدات بین المللی خود را محترم شمرده و دائماً ساعی بوده است که عملیات خود را مبنی بر حقانیت و عدالت نماید ولی در همان حال بهیچ وجه نمی تواند مشاهده کند که حقوق مسلمۀ

ص: 271

دولت ایران مورد احترام و مراعات واقع نشده و منافع مملکت در معرض تفریط واقع گردد و چون امیدوار است در عصر حاضر در دنیا برای حرف حساب و حق مرجعی موجود می باشد لهذا از عرضه داشتن مشکلات خود و تجاوزاتی که بحقوق مملکت ایران می شود بمحاکم بین المللی ذیصلاحیت استنکافی نداشته و همیشه حاضر بوده است در این مورد هم که آن جناب بنام دولت متبوعۀ خود و باعتبار مادۀ 36 اساسنامه دیوان داوری دائمی مراجعه بمحكمۀ مزبور را خاطر نشان می فرمائید وظیفۀ خود می دانم که توجه آن جناب را باین نکته جلب کنم که اگر مقررات ماده مزبور رسیدگی باین گونه امور را در ضمن دیوان داوری مشخص کرده بود البته دولت ایران از قبول مراجعه بمحكمۀ مزبور تأمل نمی کرد ولی چنین بنظر می رسد در اختلافی که بین دولت ایران و کمپانی حاصل شده است محکمه دائمی داوری صلاحیت رسیدگی نداشته باشد زیرا که مادۀ 36 اساسنامه مزبور در مواردی که باید بدیوان مزبور مراجعه شود صلاحیت محکمه را بنحوی تشخیص داده است که تطبیق بر این مورد نمی کند.

3- در جملۀ سوم مراسلۀ شریفۀ آن جناب تکرار می فرمائید که دولت ایران را مسئول خسارات وارده بکمپانی می دانید اولیاء دولت ایران ملتفت نمی شوند که در صورتی که از یک طرف هیچ نوع شرکتی در عملیات کمپانی ندارند و از طرف دیگر هیچ نوع مزاحمت و مداخله در کار های کمپانی نکرده و نمی کنند چگونه مسئولیتی بر دولت ایران وارد خواهد بود پس بملاحظات فوق است که دوست دار نیز مکرراً زحمت افزا می شود که اگر خسارتی بکمپانی وارد آید مسئول آن خود کمپانی می باشد.

4- اما این که در مراسلات آن جناب همواره بلزوم انعقاد قرارداد دوستانه با کمپانی اشاره می شود می خواهم جلب توجه آن جناب را باین نکته بنمایم که دولت ایران هیچ وقت استنکاف از انعقاد قرارداد جدیدی که منافع طرفین را منصفانه تأمین نماید نداشته و حالیه نیز ندارد و این حسن نیت خود

ص: 272

را عملاً ثابت نموده است و علت این که دولت ایران بعد از الغاء امتیاز نامه دارسی در صدد مداخله در مؤسسات کمپانی بر نیامده و بتصور رسیدن بنتیجۀ مطلوبه فعلاً نیز در این تصمیم خود باقی است این است که دولت ایران امیدوار بوده است که در عوض دخول در بحث های اصولی و مشاجرات حقوقی کمپانی بدون فوت وقت نماینده مختار خود را بطهران اعزام خواهد نمود تا بلا تأخیر داخل مذاکره با دولت ایران شده و قراری که منافع حقه ایران را تأمین نماید منعقد سازد ولی متأسفانه دولت پادشاهی انگلستان گویا در عمل مایل نیست که دولت ایران با کمپانی توافق نظر حاصل نماید زیرا تهدید و تخویفی که نسبت بدولت ایران از طرف دولت انگلستان بعمل می آید تقاضا های غیر قابل قبولی که می شود عملاً مانع از آن می شود که دولت ایران و کمپانی بتوانند قدمی برای رسیدن بتوافق نظر بردارند و با وجود این که تا بحال در مذاکرات دولت ایران و کمپانی سفارت انگلیس مداخله نداشته است حالیه سفارت حائل بین طرفین گردیده و رویه ای را اتخاذ نموده است که بالنتیجه هر نوع امیدواری در موفقیت با نعقاد قرارداد جدیدی با کمپانی سلب می شود و تأسف اولیاء امور ایران این است که دولت انگلستان با این که یقیناً از غين و تضررات دولت ایران بی خبر نیستند بجای این که کمپانی را نصیحت و تشویق کنند که از حسن نیت دولت ایران استفاده کرده در اصلاح وضعیت خود عجله نماید بر عکس بواسطه تضییق بر دولت ایران کمپانی را تشویق بمقاومت می نمایند.

اولیای دولت ایران این رویه دولت انگلستان را با روح حق گزاری و مسالمت خواهی که باید در میان دولت دوست و اعضاء جامعه ملل حكم فرما باشد منافی دانسته خود را ذی حق می داند که تهدیدات و تضییقات را که متوجه دولت ایران شده است باطلاع شورای جامعه ملل برساند موقع را برای تجدید احترامات فائقه مغتنم می شمارم.»

یادداشت های پی در پی دولت انگلیس یدولت ایران و تهدید باین که

ص: 273

هر گونه خسارتی بکمپانی وارد شود دولت انگلستان دولت ایران را مسئول می داند و مخصوصاً در دومین یادداشت مورخه هشتم دسامبر اعلام باین که:

«چنان چه دولت ایران حاضر نباشد اعلامیه خود را دایر بالغاء امتیاز در ظرف مدت یک هفته از تاریخ این مراسله یعنی تا روز پنجشنبه 15 دسامبر (24 آذر 1311) مسترد دارد دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان چاره ای نخواهد داشت جز این که موضوع مشاجره بین خود و دولت ایران در باب مشروع بودن اقدام دولت ایران با قید فوریت بدیوان داوری بین المللی لاهه مراجعه کند.»

موجب شد که در ممالک راقیۀ دنیا دسته بندی شدیدی له و علیه طرفین ایجاد گردد.

مطبوعات انگلستان عده ای که جیره خواران نفت بوده اند در مقام اعتراض شدید بعمل دولت بر آمده وجداً طرفداری از کمپانی نفت ایران و انگلیس و نظر به آنتونی ایدن معاون وزارت خارجه دولت انگلیس می نمودند و در عین حال پاره ای از مطبوعات در انگلستان وجود داشت که از نظر عدم اتكاء باحزاب سیاسی بی طرفانه اخبار را منتشر می کردند. از جمله روزنامۀ تایمز لندن در شمارهٔ سوم دسامبر اخبار راجع بچراغانی و نمایشات و ابراز شادمانی در تهران و ولایات را درج و ابراز نفرت و انزجار عمومی را از کمپانی دارسی منتشر نمود.

امتیاز دارسی لغو شد

عصر روز عید مبعث سال 1351 هجری برابر با یکشنبۀ ششم آذر ماه 1311 شمسی ناگهان روزنامه ها بطور فوق العاده و رنگی خبر الغای قرارداد دارسی را منتشر کردند و در تهران مژده لغو قرارداد را دادند و مردم بی خبر از همه جا را به برگذاری جشن و چراغانی مفصل مجبور نمودند. بدیهی است در بادی امر همه از این خبر شادمان می شدند ولی از این که در پس پرده الغای قرارداد دارسی قراردادی ننگین تر و زیان آور تر منعقد خواهد گردید که مردم باید چراغ بردارند عقب قرارداد دارسی بگردند جا داشت که عزاداری کنند.

ص: 274

مجلس لغو امتیاز دارسی را تأیید کرد

روز دهم آذر ماه 1311 تمام وقت جلسه مجلس اختصاص بموضوع لغو امتیاز دارسی یافت.

نخست تقی زاده وزیر مالیه بمجلس اطلاع داد که دولت قرارداد دارسی را ملغی نمود. سپس محتشم السلطنه اسفندیاری و فهیمی و دشتی نطق های مسرت آمیزی ایراد نمودند و از پشتیبانی ملت از این تصمیم داد سخن دادند! بالاخره رئیس مجلس (حسن دادگر عدل الملک) گفت که عدۀ زیادی از نمایندگان برای ابراز احساسات تقاضای نطق کرده اند حق هم دارند ولی بنظر من بهترین طرز ابراز احساسات تأیید رسمی مجلس است و خوشبختانه آقای رهنما نمایندۀ محترم برای عملی شدن این منظور طرحی تهیه کرده اند که قرائت می شود.

«مجلس شورای ملی موافقت خود را با تصمیم اخیر دولت راجع بالغای امتیاز نامۀ دارسی ابراز و اقدام دولت را در این موضوع اقدام دولت را در این موضوع تأیید و تحسین می نماید».

این طرح باتفاق آرا، تصویب گردید.

مصطفی فاتح که آخرین سمت وی معاون كل شرکت نفت انگلیس و ایران بود و در دوران ملی کردن نفت از کار برکنار گردیده است (1) دربارۀ مقاومت تیمورتاش در برابر شرکت نفت در صفحۀ 285 کتاب خود بنام «پنجاه سال نفت ایران» چنین نوشته است:

«... مذاکرات بین دولت و شرکت از سال 1927 ببعد تحت نظر تیمورتاش انجام می گرفت و از روی انصاف باید گفت که تیمورتاش در تمام مدّت مذاکرات کوشش فراوان داشت که اختلافات با شرکت بطرز خوبی رفع شده و منافع ایران ببهترین وجهی تأمین گردد. متأسفانه در آخر کار رئیس مملکت باو ظنین شده و تصور کرد که تعویق در امر نفت تا

ص: 275


1- چگونگی این برکناری در کتاب سیاه جلد سوم «خلع ید» ذکر گردیده است.

اندازه ای مربوط باو می باشد و فوری پس از لغو امتیاز دارسی او را از کار برکنار کرد، در صورتی که سوء ظن به تیمور موردی نداشت. در غالب مذاکراتی که در تهران بین وزیر دربار و مدیر شرکت صورت می گرفت من حاضر و ناظر بودم (1) که تیمورتاش نه تنها با جدیت در صدد استیفای حق ایران بود بلکه عجله هم در این کار می کرد و هیچ گاه قصد تعویق در کار نداشت.»

این مطلب مصطفی فاتح از تنظیم پروژۀ «سه ستاره» صحیح بنظر می رسد، زیرا هنگام مخالفت نگارنده با قرارداد الحاقی در مجلس 15 که وزیر دارائی گلشائیان نامی از پروژه سه ستاره می برد و تصور می کند که قرارداد مزبور را در اختیار ندارم و می خواهد سفسطه نماید در پاسخ وی ماده 14 پروژه که تیمورتاش تهیه کرده بود و در اختیارم بود (به موجب آن ماده در سال 1991 حق فسخ با طرفین است) قرائت نمودم و به وزیر دارائی اعتراض نمودم که ماده ای که بضرر ایران است قرائت کردید ولی آن قسمت که حق فسخ در سال 1961 با طرفین است قرائت نکردید (در کتاب «نفت و نطق مکّی» عیناً صورت مذاکرات نقل گردیده است).

آن چه من که مخبر کمیسیون نفت بودم و پرونده ها در اختیارم بود استنباط کردم تیمورتاش با تمدید مدت مخالف بوده است و شاید بهمین هم از کار برکنار و بقتل گاه فرستاده شده است. زیرا در مقابل انگلیس ها سرسختی می کرده است و این که منوچهر تیمورتاش که در دوره 16 نماینده مجلس بوده در جلسه رسمی اظهار می کند که قرارداد 1933 با خون پدرم نوشته شده درست بنظر می رسد.

عقیده تیمورتاش را که فیصله دادن کار نفت زیر نظر مستقیم او بود دربارۀ تجدید نظر در امتیاز نامه دارسی از نامه ای که به فیض کمیسر ایران در لندن نوشته می توان استنباط نمود.

ص: 276


1- سمت مترجمی هم داشته است.

تقی زاده وزیر دارائی وقت که قرارداد 1933 را امضاء نمود، در دوره پانزدهم در جلسۀ 138 مورخ هفتم بهمن ماه 1327 در مورد این که هیچ کس موافق با تمدید مدت نبوده و همه مسلوب الاختیار بوده و فقط ارادۀ رضا شاه بود که سی سال بر مدت امتیاز اضافه شد مطالب مفصلی بیان نموده که در کتاب «نفت و نطق مکی» عیناً نقل گردیده و در این جا فقط قسمتی از آن نطق در زیر نقل می گردد:

«... یک روز بغتتاً مصمم شد امتیاز را فسخ کند و حکم برای این کار داد و واضح است که هم حکم او همیشه بدون تخلف و استثناء در یک ساعت اجرا می شد و هم در این مورد بالخصوص که بسیار و به اعلی درجه خاطرش متغیر بود احدی را یارای چون و چرا و نصیحت به او نبود. پس این کار اجرا شد. اگر چه اتخاذ این طریق به این نحو بعقيدة وزراء و رجال خیر خواه ایران در آن زمان صحیح نبود و چنان که بعد ها از نتیجه کار دیده شد یکی از اشتباهات بزرگ آن مرحوم در مدت سلطنت وی بود. منظورم این نیست که امتیاز دارسی بایستی بهمان حال باقی بماند ولی ترتيب الغاى آن بطور ناگهانی و بی مطالعه باعث زحماتی شد که این امتیاز نامۀ جدید با مواد نامطلوب آن محصول آن است...

... مذاکرات در تهران با مأموریت 4 نفر برای این کار یعنی مرحوم فروغی، مرحوم داور و آقای علاء و این جانب جریان یافت، پس از چند هفته مذاکره، توافقی در شرایط حاصل شد لکن این نتیجه حاصل شد که اگر قدری گذشت از طرفین می شد طرح جدید به مراتب از امتیاز دارسی بهتر شد، لکن وقتی که حضرات از توافق با مأمورین ایرانی واسطه مذاکرات مأیوس شدند عزم عودت کردند و به شاه هم گفتند. در این وقت بود که وی ظاهراً از عاقبت کار اندیشناک شد و عزم بر میانه گرفتن شخصاً و سعی در کنار آمدن با حضرات کرد...

و شد، یعنی که ما چند نفر مسلوب الاختیار به آن

ص: 277

راضی نبودیم و بی اندازه و فوق هر تصوری ملول شدیم و از همه بیشتر شخص من و پس از من (محض یاد خیر باید بگویم) مرحوم داور متأثر و متألم و ملول شدیم. لکن هیچ چاره نبود و البته حاجت به آن نیست که عرض کنم که چرا چاره نبود زیرا زمان نزدیک است و اغلب آقایان شاهد وقایع و وضع آن عهد بودند و حقیقت مسئله عیان است و حاجت به بیان ندارد و می دانند که برای کسی در این مملکت اختیاری نبود و هیچ مقاومتی در برابر ارادۀ حاکم مطلق آن عهد نه مقدور بوده و نه مفید.

بنده در این کار اصلاً و ابداً هیچ گونه دخالتی نداشته ام و جز آن که امضای من پای ورقه است (خندۀ شدید نمایندگان و مخبرین جراید) و مال من بود و چه من امتناع می کردم و مال کسی دیگر بود (لابد حتماً يكى فوراً امضاء می کرد) هیچ نوع تغییری را در آن چه واقع شد و بهر حال می شد موجب نمی شد و امتناع یکی از امضاء اگر اصلاً امتناعی ممکن بود، در اصل موضوع یعنی انجام آن امر هیچ تأثیری ولو بقدر خردلی نداشت (محمد حسین قشقائی - در این صورت قرارداد قانونی نیست) (خسرو قشقائی - صحیح است.)

...من شخصاً هیچ وقت راضی به تمدید مدت نبودم و دیگران هم نبودند و اگر قصوری در این کار یا اشتباهی بود تقصیر آلت فعل نبود بلکه تقصیر فاعل بود که بدبختانه اشتباهی کرد و نتوانست برگردد...»

فاتح در کتاب پنجاه سال نفت ایران در موضوع مذاکرات راجع بقرارداد 1933 چنین می نویسد:

هنگامی که قرار شد هیئتی از طرف شرکت نفت برای مذاکره به تهران بیاید دولت چهار نفر متخصص خارجی را استخدام نمود که پروژه هائی برای رفع اختلافات گذشته و قرارداد جدید تنظیم نمایند. یکی از این

ص: 278

متخصصين کلاپ (1) امریکائی بود که زمین شناس مجربی محسوب می شد و سابق هم چندی در خدمت دولت ایران بود. دیگری یک نفر حقوق دان سوئیسی که در تنظیم قرارداد ها و امتیازات خبرویت داشت. سوم یک نفر حقوق دان

انگلیسی بود موسوم به اینچبالد (2) و چهارم حسابدار متخصصی بود که از مؤسسه مک لینتاک (3) دعوت شده بود و این همان مؤسسه ای است که در سابق هم از طرف دولت ایران مأموریت بازرسی حساب های شرکت را عهده دار بود این چهار نفر مطالعات مفصلی کرده و پیشنهاد هائی تهیه کرده و تقدیم نمایندگان دولت کردند تا در مذاکرات با نمایندگان شرکت بکار آید.

نمایندگان دولت در مذاکرات عبارت بودند از فروغی وزیر خارجه و داور وزیر دادگستری و تقی زاده وزیر دارائی و حسین علاء رئیس بانک ملّی.

هیئتی هم که از طرف شرکت بتهران آمده بودند عبارت بودند از لرد كدمن رئیس هیئت مدیرۀ شرکت نفت - مستر فریزر (4) معاون او و جاکس (5) کدمن عضو هیئت مدیره و مدیر مقیم شرکت در تهران و چند نفر از اعضای عالی رتبه شرکت و یک نفر هم مستشار حقوق.

پس از چند جلسه مذاکره بین نمایندگان طرفین و رسیدگی به پیشنهاد های نمایندگان دولت ایران پیشنهادی بشرح زیر تسلیم نمایندگان شرکت نمودند:

حق الامتیاز شش شیلینگ در هر تن - مشمول بودن شرکت بپرداخت مالیات بر در آمد ایران. تضمین حداقل درآمد سالیانه برای دولت بمبلغ 1200000 لیره افزایش کارکنان ایرانی بطوری که بتدریج ایرانیان جای

ص: 279


1- Mr. Clapp
2- Mr. Inchbald
3- Mac Lintock
4- William Fraser در سال 1939 لقب سِر گرفت و Sir William Fraser شد و پس از غائله نفت و انعقاد قرارداد با کنسرسیوم لقب لردی گرفت و حالا Lord Strathalomond خوانده می شود.
5- Mr..T. L. Jacks

کارکنان خارجی را بگیرند. توسعه فروش فرآورده های نفتی در سراسر ایران بقیمت ارزان - محدود کردن حوزۀ امتیاز - لغو حق انحصار لوله بخليج فارس - پرداخت مبلغ عادلانه ای بابت حساب های گذشته.

نمایندگان شرکت پیشنهاد های فوق را قابل قبول ندانسته و اطلاع دادند که اگر دولت ایران در باب آن ها پافشاری کند مذاکرات قطع خواهد شد. نمایندگان دولت هم کوشش بسیار داشتند که پیشنهاد های شان مبنای مذاکرات قرار گیرد این نکته را نیز باید گفت که در تمام مذاکرات بین نمایندگان طرفین حتی یک بار هم راجع به تمدید امتیاز صحبتی نشد.

همین که نمایندگان شرکت پافشاری دولت ایران را در قبول پیشنهاد های خود ملاحظه کردند مراتب را به لندن تلگراف کرده و از لندن بآن ها اطلاع داده شد که پیشنهاد های دولت را نمی توان قبول کرد لذا مراتب بنمایندگان دولت اطلاع داده شد و مذاکرات متوقف گردید. عصر روزی که مذاکرات به بن بست رسید کدمن مرا خواست و اظهار داشت که چون مذاکرات قطع شده و امیدی به پیشرفت آن نیست قصد عزیمت از ایران را دارد و تقاضا کرده پروانه خروج از تهران برای او و همراهانش تحصیل شود.

من باو توصیه کردم در عوض مراجعه باداره شهربانی برای تحصیل پروانه بهتر است که او تصمیم خود را به فروغی اطلاع داده و از او تقاضا نماید که دستور صدور پروانهٔ خروج را بدهد. همین کار شد و با تلفن از فروغی چنین تقاضائی شد. فروغی در جواب گفت که اقدام مقتضی نموده و پس از یک ساعت جواب خواهد داد ساعتی بعد فروغی تلفون کرد و به لرد کدمن اطلاع داد که صبح روز بعد شاه بار داده و لرد کدمن را خواهد پذیرفت.

صبح روز بعد کدمن باتفاق دکتر یانگ (1) طبیب خود که زبان فارسی

ص: 280


1- Dr.M.Y.Young قریب 17 سال رئیس بهداری شرکت در ایران بود.

را خوب می دانست بدر بار رفتند و در مراجعت کدمن شرح ملاقات را چنین وصف کرده.

«شاه با نهایت مهربانی ما را پذیرفت و مثل این که هیچ اطلاعی از جریان مذاکرات ندارد دربارۀ پیشرفت مذاکرات استفسار کرد. من با و گفتم که پیشنهاد های نمایندگان دولت باندازه ای سنگین است که شرکت نمی تواند آن ها را بپذیرد و لذا مذاکرات قطع شده است. شاه بی نهایت اظهار تعجب کرده و گفت که خود او بین طرفین واسطه شده و توافقی ایجاد خواهد کرد و دستور داد که عصر همان روز جلسه ای با حضور او تشکیل شود تا کار فیصله يابد» عصر آن روز لرد کدمن و مستر فریزر و دکتر یانگ بدر بار رفته و پس از مراجعت لرد کدمن با مسرت زاید الوصفی شرح مذاکرات آن جلسه را چنین بیان کرد.

«فروغی و تقی زاده در جلسه حضور داشتند و شاه پرسید اختلاف بر سر چیست؟ پس از آن که پیشنهاد های طرفین گفته شد وسط را گرفته و دستور داد که حق الامتیاز را به چهار شیلینگ در هر تن قطع نمایند. بعد من فوائد پیشنهاد بیست درصد از عواید را شرح دادم و تقاضای تمدید امتیاز را کردم.

شاه ناراحت شد و نمی خواست آن را قبول کند ولی من باو گفتم که بدون تمدید کار با نجام نخواهد رسید و بالاخره او قبول کرد.

در سوزاندن پروندۀ نفت تعمدی بوده است؟

بطوری که مخبر السلطنه نخست وزیر وقت در کتاب خاطرات و خطرات نوشته، رضا شاه شبی در هیئت دولت با تغیّر و تشدد پروندۀ نفت را خواست و آن را گرفته در بخاری افکند و سوزانده شد.

در این پرونده اسنادی وجود داشت که تخلفات کمپانی را به اثبات می رسانید و هر گاه در موقع طرح موضوع در شورای جامعه ملل هیئت نمایندگی ایران نامه های متبادله بین دولت و کمپانی را ارائه می داد سند محکومیت کمپانی بود ولی با سوزاندن و از بین بردن اسناد هیئت نمایندگی ایران

ص: 281

کوچک ترین سندی که دال بر تخلفات کمپانی باشد نداشت. یعنی هیئت نمایندگی ایران را با دست خالی به جامعۀ ملل روانه کرده بودند!

آیا سوزاندن پرونده هم جزو طرح تمدید و تجدید امتیاز نفت بوده است؟ و انگلیس ها که در پی افکندن کاخ استبداد و ایجاد «حکومت تمرکز قدرت» مبتکر بوده اند پیش بینی چنین دقایقی را می نمودند که بایستی شخص غير مسئول (مطابق قانون اساسی) آن قدر قدرت داشته باشد که اسناد مهم دولتی را که علیه شرکت نفت بکار می رفته از بین ببرد و حق ملت و مملکتی را تضییع نماید. مخبر السلطنه که در آن موقع نخست وزیر بود در خاطرات و خطرات دربارۀ سوزاندن پرونده نفت چنین نوشته است:

«شاه دوسیۀ نفت را خواسته است ظاهراً چند روز هم گذشته شب ششم آذر تیمورتاش دوسیه را به هیئت آورد شاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند دوسیۀ نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است. زمستان است بخاری می سوزد، دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری و فرمودند نمی روید تا امتیاز را لغو کنید. تشریف بردند نشستیم و امتیاز را لغو کردیم.»

فاتح در کتاب پنجاه سال نفت ایران در این مورد می نویسد:

«مطلبی را که هدایت راجع بسوزاندن پرونده نفت نوشته است کاملاً صحيح است و چون در پروندۀ مزبور همه نامه های متبادله بین وزیر دربار و شرکت بود موقعی که نمایندگان دولت خواستند از آن استفاده کرده و بعضی از نامه های شرکت را برای تأیید اظهارات خود در شورای جامعۀ ملل ارائه دهند ملاحظه کردند که اسناد مهمی را از دست داده اند.»

رضا خان در دوره ریاست وزرائی از تمدید قرارداد صحبت بمیان می آورد

حاج میرزا یحیی دولت آبادی نمایندۀ دوره پنجم مجلس شورای ملی در کتاب خود می نویسد: «سردار سپه از روی روحیات نظامی حرف ها را صریح و باصطلاح عوام پوست کنده می زند. چنان که در یکی از جلسه های مشاورۀ خصوصی که در خانه دکتر محمد خان مصدق السلطنه منعقد بود از وطن پرستی

ص: 282

صحبت بمیان آمد او گفت مثلاً مرا انگلیسیان سر کار آوردند امّا وقتی آمدم بوطنم خدمت کردم.»

و در مورد تمدید مدت قرارداد دارسی حاج میرزا دولت آبادی در صفحۀ 343 جلد چهارم چنین می نویسد:

«انگلیسیان چند مطلب از دولت ایران می خواهند از جمله تمدید مدت اعتبار نفت جنوب معروف به امتیاز دارسی است...»

و در همان جلسه مشورتی (1) سردار سپه مطرح می نمایند.

«در این جلسه که موضوع تمدید امتیاز نفت جنوب مطرح می شود از طرف اکثریت زعمای قوم و کسانی که صاحب نظر و مورد توجه مردم مطلقاً اظهار موافقتی نمی شود باین معنی که دربارۀ نفت و آتیه آن هیچ یک از آن ها بروی خود نیاورده و آن را نشنیده انگاشته مطالب دیگری مطرح می شود ولی ضمناً در این کمیسیون مشورتی می فهمند که غرض از روی کار آوردن سردار سپه تأمین منافع آنان است که اهم آن ها تمدید مدت امتیاز است.»

سردار سپه و انگلیسی ها هم متوجه می شوند تا زمینه سازی و محیط سیاسی و پارلمانی برای آن ها مساعد نشود نمی توان موضوع تمدید امتیاز را مطرح نمود.

یکی از علل عدم قبولی وکالت مجلس دورۀ هفتم مشیر الدوله و مؤتمن الملک و مستوفی هم همین بوده که آن ها باید در مجلسی شرکت نمایند که منافع انگلستان تأمین شود و مسئله نفت اهم آن ها خواهد بود و اصولاً دیگر در چنان مجلسی که هر چه دولت وقت بخواهد باید انجام داد از قبول نمایندگی خودداری و خانه نشینی را اختیار نمودند.

ص: 283


1- جلسه مشورتی سردار سپه که گویا بیش از دوسه جلسه بیشتر تشکیل نشده عبارت بوده از: مستوفی الممالك - مشیر الدوله - مصدق السلطنه - ميرزا حسين خان علا - فروغی - دولت آبادی - مخبر السلطنه هدایت.

انعکاس تمدید قرارداد در کشور

اخبار مربوط بمذاکرات نفت و تمدید مدت سی سال بر امتیاز نام چه دارسی در کشور منعکس می گردید. مطلعین می گفتند که اگر رضا شاه تسلیم کمپانی نشده بود و پافشاری می کرد جامعۀ اتفاق ملل در اخذ تصميم عليه ایران تأمل می کرد و راضی نمی شد که کار بجدال و کشمکش بکشد و عواقب وخیم و خطرناکی در برداشته باشد.

پس از امضاء و تصویب امتیاز نامۀ جدید تمام آن سر و صدا ها که دربارهٔ نفت بلند شده بود یک باره خوابید، و مانند آب سردی بود که بر سر احساسات ملّت ایران ریخته شد، هیچ کس رسماً جرئت اظهار عقیده در این باره نکرد و صد و بیست و چند نفر نماینده در مجلس کلمه ای در مدح و یا دم بر زبان جاری نکردند و در مطبوعات مرکز هم یک سطر مطلب در این خصوص نوشته نشد، فقط بذکر گزارش امر اکتفا کردند و پس از آن شور و غوغا که بنام جنگ نفت در دنیا منعکس شده بود این سکوت اجباری کاملاً نشان داد که ملت ایران از تجدید قرارداد ناراضی است منتهی اوضاع و احوال عمومی زمان یعنی زمان یعنی حکومت پلیسی و دیکتاتوری اجازه نمی دهد که ملت ایران ابراز احساسات مخالفت آمیز و اعتراض نماید.

مهدی بامداد در جلد اول کتاب «شرح حال رجال ایران» ضمن شرح حال حسن مشار (مشار الملک) دربارۀ قرارداد 1933 شرکت نفت در صفحۀ 437 چنین نوشته است:

«... و بعد مشار الملک در همین سال 1309 وزیر دارائی شد و چون تجديد قرارداد نفت از موضوعات قطعی و حتمی و قبلاً دربارۀ آن قول و قرار داده شده و در نظر بود که قرارداد نفت جنوب (دارسی) مطابق میل انگلستان تجدید شود و مقدمات آن بمرور داشت فراهم می شد و بایستی که قرارداد مزبور بدست شخصی که باصطلاح شهرت و وجهه داشته باشد انجام پذیرد ابتدا باطناً در نظر بود که مثلاً بتوسط مستوفی الممالک، مشیر الدوله و

ص: 284

مؤتمن الملک این کار صورت عمل بخود بگیرد اما آن ها حتى الامكان زير چنین بار ننگینی نمی رفتند و مشکل بود که قرارداد را با آن طرز عجیب و غریب و افتضاح آور بتصویب مجلس برسانند. از این جهت پس از یأس از آنان قرعه فال بنام سید حسن تقی زاده که از ایالت خراسان از سال 1308 وزیر مختار ایران در لندن بود زده شد و برای انجام این کار احضار و آماده گردید. پس از ورود در فروردین 1309 خ. ابتدا در کابینه دوم مخبر السلطنه بسمت وزیر طرق و شوارع (وزیر راه) و یک ماه بعد در اردیبهشت بسمت وزیر دارائی بجای مشار الملک معرفی شد قرارداد نفت در تاریخ 9 آذر 1311 خ لغو گردید لکن پس از یک رشته دعوا های زر گری و ظاهر سازی های خنک بنا بر لایحه تنظیمی و تهیه شده در 27 ماده از طرف تقی زاده وزیر دارائی که تمام بسود بیگانه و بزیان ایران بود در 7 خرداد 1312 بدون یک کلمه مخالفت یا اظهار نظر باتفاق آراء از طرف نمایندگان مجلس شورای ملی! بمدت 60 سال !! بتصویب رسید.»

در کتاب طلای سیاه تألیف ابو الفضل لسانی درباره لغو امتیاز دارسی چنین نوشته است (1) :

جریان لغو امتیاز دارسی و منظور اساسی از این عمل

«همان طور که یک مستأجر از عین مستاجره فایده برد تلاش می کند که مدت اجاره را تمدید کند کمپانی هم از آن وقت که بنفت ایران امیدوار شد مقصودی جز این نداشت و چون در عراق هم همین کمپانی که بنام «شرکت نفت خانقین» است مدت امتیاز را 35 سال تمدید نمود در

ص: 285


1- دربارۀ قرارداد دارسی و قرارداد 1933 در موقع طرح قرارداد الحاقی در مجلس پانزدهم مطالب مفصلی گفته ام که در کتاب «نفت و نطق مکی» نقل گردیده و نیز در دورۀ شانزدهم در موارد مختلف چه در موقع استیضاح از کابینۀ رزم آرا و چه بوسیله نطق های قبل از دستور و هم چنین در کمیسیون مخصوص نفت بحث های مفصلی شده که در دورۀ کتاب سیاه نقل گردیده است. بنا بر این ذکر آن همه مطالب در این جا دیگر ضروری نیست و بدان جا محول می نمایم ولی چون مرحوم ابو الفضل لسانی در کتاب طلای سیاه مفصلاً بحث نموده و این مطالب از لحاظ حقوقی و ایراد و اشکالاتی که در قرارداد 1933 از جهاتی جالب است بدین لحاظ از کتاب طلای سیاه مطالبی نقل می گردد.

عکس

حسين علاء

علی اکبر داور

ایران هم باید طرحی بکار برد که این موفقیت را تحصیل کند بدیهی است که تا وقتی بدولت عایدانی می داد دولت حرفی نمی زد ولی سال 1931 که ربع عایدات سال 1930 را هم نداد و فقط 307000 لیره پرداخت صدای دولت در آمد و دولت که از کمپانی راضی نبود برای تخلفات او از قرارداد چه بایست می کرد؟

بر طبق امتیاز نامه می بایست «حکم» خود را تعیین کند اگر کمپانی از تعیین «حکم» خود امتناع می نمود آن وقت قرارداد را الغاء کند ولی دولت قبل از این که «حکم» تعیین کند و کمپانی از مقررات امتیاز نامه راجع بحکمیت تخلف نماید قرارداد را الغاء و تجدید امتیاز را باو پیشنهاد کرد!؟

ص: 286

کمپانی اعتراض نمود و تقاضا کرد دولت از رویه خود صرف نظر کند، اگر دولت موافقت می کرد نتیجه این بود که قرارداد ابقاء شود و کار بحکمیت خاتمه یابد و اگر مقصود کمپانی این بود چرا در جامعه ملل اظهاری نکرد؟!

پس باید قبول نمود که اعتراض کمپانی جدّی نبود و دولت هر اقدامی که می نمود بر طبق نظریات او می کرد - از نظر «مصالح مملکت» دولت با کمپانی رفتار ننمود و نسبت بالغای امتیاز و تجدید امتیاز نامه اصرار می کرد، دولت انگلیس هم مجبور شد از کمپانی حمایت کند و بدولت ایران مهلت دهد که اگر تا یک هفته مراسله ای که به کمپانی نوشته بود مسترد نکند موضوع را در دیوان داوری بین المللی لاهه مطرح کند و چون باستناد ماده 36 اساسنامه دیوان مزبور «صلاحیت محکمه شامل تمام مسائلی است که طرفین به آن رجوع می کنند...» و دولت ایران که مراجعه نکرده بود دیوان مزبور مرجع نمی شد لذا دولت انگلیس باستناد ماده 15 اساسنامه جامعه ملل هر وقت اختلافی بین اعضاء جامعه روی دهد و بحدی برسد که بقطع روابط منجر شود شورا باید دخالت نماید بشورا مراجعه کرد.

طرح قضیه نفت در شورای جامعه ملل

در 18 دسامبر 1932 رئیس شورای جامعه ملل تلگرافی بدولتین نمود و آن ها را باحتراز از هر عملی که موجب تشدید اختلاف شود دعوت کرد.

دولت ایران دعوت شورای جامعه ملل را قبول کرد و مرحوم داور وزیر عدلیه و آقای حسین علاء رئیس بانک ملی ایران را بجامعه ملل اعزام و دولت انگلیس هم آقای «سورسایمون» وزیر خارجه را بنمایندگی خود معرفی کرد.

شورای جامعه پس از استماع اظهارات نمایندگان دولتین مذاکرات را بوقت دیگر محول نمود تا آقای «بنش» وزیر خارجه چکسلواکی بتواند مطالعات کافی تر کند و گزارش خود را بشورا تقدیم نماید.

آقای «بنش» هم صلاح این طور دانست که طرفین با مواد ذیل موافقت

ص: 287

کنند و پس از موافقت بتصويب شورا رسید:

1- طرفين موافقت نمودند که موضوع را تا جلسه مه 1933 در شورا مسکوت بگذارند و در صورت لزوم در تمدید موافقت نمایند.

2- طرفين موافقت نمودند که کمپانی فوراً با دولت ایران داخل مذاکره شود و این موافقت خللی بادله و براهین آن ها نمی رساند.

3- طرفين موافقت نمودند که بادله و براهینی که بشورا کتباً داده و شفاهاً اظهار نموده اند خللی نمی رسد و چنان چه مذاکرات راجع بامتياز جديد بلانتیجه ماند مطلب دوباره در شورا طرح شود و هر یک از طرفین آزاد است که از نظریات خود دفاع کند.

4- يقين یقین است طبق قول هائی که در 19 دسامبر 1932 برئيس شورای جامعه داده شده تا مدتی که مذاکرات در جریان است و نیز تا خاتمه عمل کار ها و عملیات کمپانی در ایران مثل قبل از 27 دسامبر 1932 در جریان خواهد بود.

و بين طرفین محرز شد که نه تنها راجع بامور گذشته بلکه راجع با متیاز جدید شان باید مذاکرات لازمه بعمل آید.

خلاصه این که دولت ایران و کمپانی هر دو خوش وقت و غالب از شورای جامعه ملل خارج شدند! کمپانی خوش وقت بود که می تواند 22 سال دیگر مدت امتیاز را تمدید کند دولت ایران هم خوش وقت بود که بطرف فایق شده و امتیاز را الغاء نموده است.

نتیجۀ مذاکرات در تهران یا امتیاز نامه جدید

مذاکرات در طهران بین دولت و رئیس کمپانی نفت شروع و در هفتم خرداد 1312 (29 آوریل 1933) امتیاز نامه جدید امضا شد.

دولت ایران نتیجه را بدبیر خانه جامعه ملل اطلاع داد و شورا از تلگراف وزیر خارجه ایران اتخاذ سند کرد.

ص: 288

از نظر منافع و مضار برای امتیاز نامه جدید باید دو دوره قائل شد: دوره اول که از تاریخ امضای آن شروع و تا انقضای مدت قرارداد دارسی خاتمه می یابد.

در این مدت دولت ناچار بود که خوب یا بد آن را اجرا کند چنان چه در این مدت شرایط امتیاز نامه جدید بحال مملکت مفید تر است امضا کننده خدمتی بسزا نموده است.

در دوره دوم که از انقضای مدت امتیاز نامه دارسی شروع و در 1993 ختم می شود دولت تعهدی نداشت که کمپانی حقی داشته باشد در این صورت نباید گفت که کمپانی بدولت چیزی داده بلکه از ضرری که به ملت رسانیده باید جامعه را آگاه کرد.

دوره اول 29 آوریل 1933 تا 21 مه 1991

امتیاز نامه جدید دارای 27 ماده است که مواد مهم آن مربوط است بحق الامتیاز و مالیات و عوارض دولتی و غیره که هر یک را جدا گانه عرض می نمایم.

1- حق الامتياز - قرارداد دارسی سهمیه دولت ایران را صدی 16 از كل عایدات خالص شرکت های اصلی و تابعه قرار داده در صورتی که قرارداد جدید آن را تغییر داده و ماده 10 آن از این قرار است:

«مبالغی که بر حسب این قرارداد از طرف کمپانی باید بدولت تأدیه شود (علاوه بر مبالغی که در موارد دیگر پیش بینی شده) بشرح ذیل تعیین می گردد:

«الف» حق الامتياز سالیانه که از اول ژانویه 1933 شروع می شود و بمبلغ چهار شلینگ برای هر تُن نفتی که برای مصرف داخلی در ایران بفروش برسد و یا از ایران صادر شود.

«ب» پرداخت مبلغی معادل 20 درصد آن چه اضافه بر 671250 لیره بصاحبان سهام عادی کمپانی نفت انگلیس و ایران محدود توزیع می گردد...

ص: 289

الى آخر».

بر طبق این ماده حق الامتیاز دولت از دو ممر پرداخته می شود از هر تن نفتی که از مملکت خارج شود و یا در خود مملکت بمصرف برسد 4 شلینگ و از منافع خالص که باید بین صاحبان سهام تقسیم شود اول 671250 لیره برای صاحبان سهام عادی موضوع می کنند پس از آن صدی 20 آن را برای حق الامتیاز بحساب دولت ایران می گذارند.

جزء ج- ماده 10 برای عایدات سالیانه دولت حداقلی قائل شده که از این قرار است.

«مجموع مبالغی که برای هر سال مسیحی بر حسب جزء های الف و ب از طرف کمپانی بدولت ایران تأدیه می شود نباید هرگز از 750 هزار لیره کم تر باشد» که بعقیده من این حداقل برای ما مفید نیست و باید دانست که دولت از صدی 16 عایدات خالص بیشتر استفاده می نمود یا از 4 شلینگ برای هر یک تن نفت چون قبل از قرارداد جدید کمپانی حاضر بود برای هر یک تن نفتی که بخارج حمل یا در داخل مملکت مصرف می شود 5 شلینگ بدهد بشرط این که برای حق الانحصار حداقلی تعهد نکند.

بنا بر این اخذ 4 شلینگ از هر تن و تعیین 750 هزار لیره بعنوان حداقل در صلاح مملکت نبوده است و بطوری که عرض شد از 1920 تا 1930 بحد متوسط در هر سال 875 هزار لیره بدولت رسیده که از حداقل کمپانی 125 هزار لیره بیشتر است و با تردیدی هم که در این حد متوسط هست بهتر این بود که یا حد متوسط عایدات 11 ساله را مأخذ قرار دهند و یا از حداقل صرف نظر کنند و بجای 4 شلینگ از هر یک تن نفت 5 شلینگ برای حق دولت تعیین نمایند.

تعیین حداقل بیشتر از این نظر است که دولت در محاسبات کمپانی تفتیش نکند و برای هر سال مبلغی سر بسته بگیرد و پی کار خود برود و هر وقت هم که اختلافی بین کمپانی و دولت روی داده است بدون این که در

ص: 290

حساب وارد شوند و سر از کار کمپانی در آورند مبلغی مقطوعاً پرداخته است کما این که از بابت محاسبات 5 ساله تا 1920 یک میلیون ریال و از بابت حق الامتياز 1931 و 1932 نیز بهمین طریق عمل کرده است - ماده 23 امتیاز نامه جدید از این قرار تنظیم شده:

«از برای تصفیه کلی تمام دعاوی گذشته دولت از هر قبیل تا تاریخ اجرای این قرارداد (باستثنای آن چه مربوط به مالیات های ایران است) کمپانی بشرح ذیل اقدام می کند:

«الف» بفاصله 30 روز از تاریخ مذکور مبلغ یک میلیون لیره استرلینگ خواهد پرداخت.

«ب» مبالغ لازم التأديه بدولت را بابت عمل کرد سنوات 1931 و 1932 بر مبنای مذکور در ماده 10 این قرارداد نه مطابق اساس امتیاز دارسی پس از وضع 200 هزار لیره استرلینگ که که برسم مساعده در ظرف سنه 1932 بابت حق الامتیاز پرداخته و 13402 1 لیره و 3 شلینگ و ده پنس که باختیار دولت قبلاً ودیعه گذارده شده تصفیه و تأدیه خواهد کرد.

و این که در (جزء ب فوق الذکر) کمپانی از اساس امتیاز نامه دارسی امتناع نموده و اساس ماده 10 امتیاز نامه جدید را قبول می کند اقوی دلیل است که اساس امتیاز نامه دارسی برای دولت نافع تر است.

2- مالیات و عوارض نفت

موقعی که بدارسی امتیاز داده شد در ایران غیر از گمرک و مالیات ارضی مالیات دیگری نبود، امتیاز نامه کمپانی را از گمرک صادرات و واردات معاف نمود.

قانون 12 فروردین 1309 که تصویب شد بر طبق ماده 2 آن دولت از عوائد خالص کمپانی که از عملیات یا محصولات بدست آمده در ایران تحصیل می کند مالیات صدی 4 مطالبه نمود.

کمپانی امتناع می کرد تا این که ماده 11 قرارداد جدید هر گونه مالیات

ص: 291

و عوارضی که کمپانی باید بدهد بطريق ذيل قطع نمود.

کمپانی برای مدت 30 سال اول عملیات خود در ایران از پرداخت هر گونه مالیاتی که دولت و ادارات محلی فعلاً برقرار و یا در آتیه وضع شود معاف خواهد بود در عوض مبالغ ذیل را بدولت تأدیه خواهد نمود:

(الف) در مدت 15 سال اول این قرارداد بتاریخ 28 فوریه هر سال و برای اولین مرتبه در 28 فوریه 9/1934 پنس بابت هر تن از 6 میلیون تن نفتی که بابت سنه گذشته مسیحی مشمول حق الامتیاز مذکور در جزو (1 الف) از ماده 10 می گردد و 6 پنس بابت هر تن نفت اضافه بر رقم 6 مليون تن مذکور در فوق تأدیه خواهد نمود.

(ب) کمپانی تأمین می کند مبالغی را که بر طبق جزء های فوق الذکر تأدیه می نماید هیچ وقت از مبلغ 225 هزار لیره استرلینگ کم تر نباشد.

(ج) در مدت 15 سال بعد یک شلینگ بابت هر تن از 6 میلیون تن نفتی که بابت سنه گذشته مسیحی مشمول حق الامتیاز مذکور در جزو (الف) از ماده 10 می گردد و 9 پنس بابت هر تن نفت اضافه بر رقم 6 ملیون مذکور در فوق تأدیه خواهد نمود.

(د) کمپانی تضمین می کند مبالغی را که بر طبق جزء (ج) ماقبل تأدیه می نماید هیچ وقت از 300 هزار لیره استرلینگ کم تر نباشد.

***

بنا بر آن چه مذکور شد برای مدت 30 سال اول کمپانی حداقلی برای هر نوع مالیاتی تعهد نموده و آن مبلغ 262500 لیره است و برای سی سال دویم قسمت آخر ماده 11 این طور می گوید:

(قبل از سنه 1963 راجع بمیزان مبالغی که کمپانی در ازای معافیت کامل عملیات خود در ایران از پرداخت هر گونه مالیاتی بنفع دولت و یا ادارات محلی در مدت 30 سال دوم که منتهی بسنه 1993 می شود باید بپردازد طرفین توافق نظری حاصل خواهند نمود.)

ص: 292

نتیجه این که تا سال 1963 کمپانی از هر قانونی که وضع شود خصوصاً از صدی 80 قانون جدید مالیات بر درآمد معاف است و از آن ببعد هم کمپانی برای خود و این مردم فکری خواهد کرد.

3- جلوگیری از گران فروشی

ماده 19 امتیاز نامه جدید مقرراتی وضع نموده که از این قرار است:

«در اول ژوئن هر سال کمپانی معادل قیمت های (فوب) رومانی را راجع به بنزین و نفت لامپ و مازوت و معدل قیمت های (فوب) خلیج مکزیک راجع بهر یک از مواد مذکور نسبت بمدت 12 ماه گذشته از تاریخ 30 آوریل معین خواهد کرد، نازل ترین معدل های مذکور امتیاز (و اساس قیمت ها) برای سالی که از اول ژوئن شروع می گردد قرار داده می شود قیمت های اساسی بمنزله قیمت در تصفیه خانه تلقی می گردد».

بر طبق قسمت آخر ماده 19 کمپانی بقیمت های فوق مخارج حقیقی حمل و نقل و توزیع و فروش و هم چنین مالیات و عوارض موضوعه محصولات مزبور را اضافه می کند و بدولت برای احتیاجات خود ولی نه برای فروش بدیگران با تخفیف صدی 25 و بسایر مصرف کنندگان با تخفیف صدی 10 می فروشد - باید دانست که احتیاجات دولت بر دو قسم است برای اموری که دولت به سمت نماینده قوای عمومی تصدی می کند Acte d'autorité مثلاً مصرف نفت در بحریه و برای کار هائی که دولت از نظر اقتصادی مباشرت می نماید Acte de gestior مثلاً راه آهن و چراغ برق و غیره ها چنان چه قسمت اخیر مشمول تخفیف صدی 25 نباشد گذشت کمپانی بسیار کم است و تخفیف صدی 10 بسایر مصرف کنندگان هم با رقابت نفت شوروی مؤثر نیست وقتی که نفت قفقاز در جنوب ایران از شمال ارزان تر فروخته شود کمپانی نفت چطور می تواند که قیمت ها را بالا برد ای کاش همان ملاحظه ای که کمپانی از دولت انگلیس می کند از دولت ایران که نفت مال اوست می کرد بنا باظهارات جناب مستر چرچیل وزیر دریا داری انگلیس:

ص: 293

«صرفه جوئی بحریه انگلیس تا 1925 بواسطه تخفیفی که کمپانی بآن دولت داده 7 ملیون و 500 هزار لیره بوده که بضرر دولت ایران و شرکاء تمام شده است.

4 - حکمیت ماده 22 امتیاز نامه جدید برای تشکیل محکمه و جریان محاکمه آئین نامه مفصلی تنظیم نموده که نواقص قرارداد دارسی را رفع نموده است ولی ماده 26 راجع بصلاحیت محکمه روشن نیست و چون 50 سال دیگر بانقضای مدت امتیاز مانده است هر گاه آقای تقی زاده که امتیاز نامه را امضاء نموده اند و اطلاعات و سوابق زیادی در امور نفتی دارد نظریات خود را از تنظیم ماده مزبور اظهار کنند ظن قوی آن است که بپاس حقوق ایشان کمپانی موافقت کند و در موقع استفاده ایجاد اختلاف نشود و مادۀ 36 از این قرار است:

«قبل از تاریخ 31 دسامبر 1993 این امتیاز نمی تواند خاتمه پیدا کند مگر در صورتی که کمپانی مطابق ماده 25 آن را ترک کند و یا آن که محکمه بر اثر ارتکاب تخلفی از طرف کمپانی نسبت به اجرای مقررات این قرارداد ابطال آن را اعلام بدارد.»

تخلف بمعنای مذکور در فوق منحصر بموارد ذیل است:

الف- هر گاه مبلغی که برحسب رأی محکمه حکمیت باید بدولت پرداخته شود تا یک ماه بعد از تاریخ صدور رأی تأدیه نگردد.

ب- هر گاه تصمیم بر انحلال اختیاری و یا اجباری کمپانی گرفته شود.

در مورد تخلفاتی که نسبت بمقررات این قرارداد از هر یک از طرفین ناشی شود محکمه حکمیت درجه مسئولیت ها و اثرات مترقبه بر آن را تعیین خواهند نمود.

دوره دوم 1961-1933

1- بر طبق امتیاز نامه دارسی سال 1961 که قرارداد منقضی می شود کلیه

ص: 294

اموال شرکت متعلق بدولت ایران است در امتیاز نامه جدید هم مقررات ماده 20 از این قرار است:

الف- در مدت ده سال آخر امتیاز و یا در فاصله 2 سال پس از اطلاع قبلی که راجع بترک امتیاز مطابق ماده 25 داده می شود کمپانی جز بشرکت های تابع خود حق فروش یا انتقال یک یا چندین قسمت از اموال غیر منقول خود را که در ایران موجود است ندارد.

در مدت های مذکور نیز کمپانی حق انتقال و خارج کردن هیچ قسمتی از اموال منقول خود را ندارد مگر این که اشیاء مزبور از حیز انتفاع افتاده باشد.

ب- در تمام مدت قبل از 10 سال آخر امتیاز هیچ قطعه ای از اراضی را که کمپانی مجاناً از دولت تحصیل کرده است نمی تواند انتقال دهد و هم چنین هیچ یک از اموال منقول خود را نیز باستثنای آن چه غیر مفید و یا این که دیگر مورد احتیاج عملیات کمپانی در ایران نیست نمی تواند خارج نماید.

2- در موقع ختم امتیاز خواه این ختم بواسطه انقضای عادی مدت و یا بهر نحو دیگری پیش آمد کرده باشد تمام دارائی کمپانی در ایران بطور سالم و قابل استفاده بدون هیچ مخارج و قیدی متعلق بدولت ایران می گردد.

3- جمله تمام دارائی مشتمل است بر تمام اراضی و ابنیه و کارخانه ها و ساختمان ها و چاه ها و سد های دریائی و راه ها و لوله های حمل نفت و پل ها و رشته نقب های فاضل آب و وسایل توزیع آب و ماشین ها و مؤسسات و تجهیزات از آن جمله آلات و ادوات از هر قبیل و تمام وسائط نقلیه (مثلاً از قبیل اتوبوس و گاری و آئرو پلان) و تمام اجناس انبار شده و سایر اشیائی که کمپانی در ایران برای اجرای این امتیاز از آن استفاده می نماید.

باید دانست که این ماده و نظیر آن که در تمام امتیاز نامه ها هست از چه نظر تنظیم شد و همان طور که ملک خرابی را مالک بثمن بخس اجاره در مدت اجاره می دهد که مستأجر با سرمایه خود قنات آن را آباد کند و سکنائی که لازم است در آن بسازد رعیت بیاورد و آن را قابل کشت و زرع کند و در

ص: 295

مدت اجاره از آن استفاده نماید و در انقضاء آن را بمالک آباد تحویل دهد و از آن ببعد تمام عایدات ملک یعنی مال الاجاره سابق و نفعی که مستأجر از آن می برد متعلق بمالک شود و مستأجر برود و جای دیگر برای خود تهیه کار کند.

همان طور هم امتیازاتی که دولت ها می دهند، صاحبان امتیاز تمام حساب های خود را می کنند و دانسته و فهمیده سرمایه خود را بکار می برند و بجای این که اگر سرمایه را بیک بانکی بدهند و بیش از صدی 4 از آن استفاده نکنند تا صدی 20 هم که از سال 1929 کمپانی نفت ایران و انگلیس بهره داد از آن استفاده می کند و در آخر مدت هم برای نفع سرشاری که برده اند از امتیاز دهنده تشکر می کنند و مورد امتیاز را با تمام لوازم و اسباب کار با و تحویل می دهند و برای خود فکر کار دیگری می کنند.

نتیجه تمدید امتیاز نفت جنوب

اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود در سال 1961 دولت نه تنها بصدی 16 عایدات حق داشت بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود.

فرض کنیم که عایدات دولت در مدت 32 سال که تمدید شده هیچ وقت از 750 هزار لیره که کمپانی برای حداقل معین نموده بیشتر نشود و باز فرض کنیم که شرایط امتیاز نامه جدید با شرایط امتیاز نامه دارسی از حیث منافع دولت مساوی باشد یعنی 750 هزار لیره حداقلی که در امتیاز نامه جدید معین شده با صدی 16 عایدات امتیاز نامه دارسی برابری کند بنا بر این صدی 84 از عایدات که در 1961 حق دولت می شود بر طبق قرارداد جدید کمپانی آن را تا 32 سال دیگر می برد.

126 مليون ليره انگلیسی از قرار 128 ریال 16/128/000/000 ریال می شد و تاریخ عالم نشان نمی دهد که یکی از افراد مملکت بوطن خود در یک معامله 16 بلیون و 128 میلیون ریال ضرر زده باشد

و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی

ص: 296

کند!!.

از تمدید مدت نه تنها دولت از این مبلغ محیر العقول محروم شد بلکه 20 هزار سهمی که از اسهام شرکت دارد بعد از سال 1961 بلاتكليف و معلوم نیست که دولت انگلیس که قدرت خود را برای تمدید مدت بکار برده حاضر شود که از 1961 ببعد باز صاحبان اسهام صدی 84 از منافع شرکت را ببرند.

و از همه مضح کتر این است که ماده 10 متمم بودجه سال 1312 در 4 خرداد از مجلس این طور گذشته است.

«الف- مبلغ 35 هزار لیره از محل ذخیره مملکتی بوزارت مالیه اعتبار داده می شود تا مصارفی را که مربوط بموضوع تأمین حقوق ایران در نفت جنوب بعمل آمده است از قبیل اعزام هیئتی بژنو برای مدافعه حقوق مذکور و استشاره از متخصصین و کلیه مخارج دیگر از هر قبیل پرداخته و بخرج منظور دارد.»

پیشنهاد «بنش» مخبر جامعۀ ملل

«من با کمال دقت بیانات نمایندگان انگلیس و ایران را استماع نمودم. بیانات ایشان محققاً حاوی یک رشته افکار و کیفیاتی است که یقیناً شورا بذهن خواهد سپرد که از نزدیک آن ها را مورد مطالعه قرار بدهد. من بعنوان مخبر احتیاج دارم که نظریات مزبور را جزء بجزء مورد مطالعه قرار داده و بعد با طرفین ذی علاقه داخل گفتگو بشوم تا این که در یکی از جلسات آتیۀ شورا بتوانم راجع بموضوع مسائل و طریقه ای که می توان برای حل قضیه بکار برد راپورت جامعی تقدیم دارم.

بنا بر این بشورا پیشنهاد می کنم تا جلسۀ آینده مباحثه قضیه حاضر را به عقب بیندازند پیشنهاد دکتر بنش در تأخیر انداختن مذاکرات مورد قبول جامعه ملل قرار گرفته و در جلسه بعد گزارش و پیشنهادی تقدیم شورا نمود که ذیلاً درج می گردد: «من بیانات نمایندۀ مفخم انگلیس و نماینده مفخم دولت شاهنشاهی ایران را که در شورای جامعه ملل ایراد نمودند مطالعۀ عمیق نموده و

ص: 297

آن ها را با اسنادی که در دست ما بود تطبیق کردم، نظر اسناد و نوشتجات کتبی و بیانات شفاهی که طرفین اقرار نموده اند در موضوع ما نحن فيه شورا بطور کافی در جریان کیفیات و نظریات می باشد. پس من لازم نمی دانم که در باب کلیه کیفیات و وقایع و نظر یاتی که هر یک از طرفین بیان و تشریح نموده اند توضیحات مفصلی بدهم.

همان طور که شورا مسبوق می باشد دولت ایران معتقد است تا موقعی که کنترات صاحب امتیاز بمراجع قانونی و قضائی که برحسب قانون مملکتی ایران در دسترس او هست مراجعه نموده دولت انگلیس حق ندارد و هیچ گاه حق نداشته است که قضیه فعلی را موضوع یک دعوای دیپلماتیک قرار بدهد و بعقیدهٔ دولت ایران اجرای ماده 15 اساسنامه جامعه ملل بکلی خارج از موضوع است.

دولت انگلیس در ضمن این که کاملاً اصل کلی را که دولت ایران بان متکی شده قبول دارد اظهار می دارد که این اصل مورد پیدا نکرده و دولت ایران نمی تواند آن را در قضیه کنونی مورد استفاده قرار بدهد. گذشته از مسئله مقدماتی موضوع شامل مسائل قضائی بسیار مشخص است. من لازم نمی دانم با وضعيات فعلى عجالتاً مسائل مزبور را معین بسازم زیرا از ابتدای اولین مطالعه این موضوع در شورا من بیک سلسله مذاکرات و تعاطی افکار با طرفین ذی علاقه شروع نمودم تا بلکه بیک قرار موقتی برسم و من خورسندم که باستحضار شورا برسانم که بیک نتیجه رسیده ام که امیدوارم این نتیجه ما را به تصفیه قطعی اختلافات هدایت نماید این قرار به نتایج ذیل منتهی شده است.

1- طرفين موافقت دارند که از هر گونه تعقیب قضیه در شورا تا دورهٔ اجلاسیه ماه مه 1933 خودداری نمایند و مختارند که احیاناً و با توافق نظر هر دو بر مدت مهلت مزبور بیفزایند.

2- طرفین موافق هستند که شرکت فوراً با دولت ایران داخل مذاکره شود و البته کلیۀ نقاط نظر قضائی هر یک بجای خود محفوظ است.

ص: 298

3- طرفين موافقند که نقطه نظر قضائی هر یک از آن ها چه بوسیلهٔ یادداشت ها و چه بوسیلهٔ بیانات شفاهی ایشان در پیشگاه شورا تشریح گردیده محفوظ بماند چنان چه مذاکرات در باب امتیاز نامه جدید به نتیجه نرسد قضیه دوباره در شورا طرح خواهد شد و در آن جا هر یک از طرفین برای دفاع از نظریه خود آزاد می باشند.

4- برحسب اطمینان دولت ایران که بموجب تلگراف مورخه 19 سپتامبر 1932 خود برئیس شورا داده است موافقت حاصل است که در مدت فاصله جریان مذاکرات و تا تصفیه و تنظیم قطعی مسئله کار ها و عملیات شرکت در ایران مانند تاریخ قبل از 27 نوامبر 1932 کماکان ادامه یابند.

در صورتی که همکاران من با من موافق باشند اجازه می خواهم بشورا پیشنهاد کنم که راپورت حاضر را تصویب و قطعنامه ذیل را بپذیرند:

«شورا پس از آگاهی باختلاف حاصله بین دولت پادشاهی انگلیس و دولت شاهنشاهی ایران اولاً از نظر این که هر یک از طرفین ذی علاقه در پیشگاه آن عرضه داشتند اتخاذ سند نموده و حق مطالعۀ آن ها را برای خویش محفوظ می دارد. ثانياً عقل و خرد طرفین اختلاف را که از لحاظ اقداماتی که ممکن بود موجب وخامت وضعیت بشود احتراز نمودند تقدیر می نماید. ثالثاً راپورت حاضر و هم چنین نتایج قرار موقتی را که مذاکرات مخبر با طرفین بدان منتهى شده تصویب می نماید.»

در جلسۀ صبح صبح جمعه سوم فوریه 1933 دکتر نبش اعلام داشت که نمایندگان طرفین پس از مطالعه بیانات و تشریفاتی که در پیشگاه شورا بعمل آمده پس از تعاطی افکار با یک دیگر با نظر مشار الیه برای انعقاد قرار ذیل موافقت نمودند.

«طرفین تا دوره اجلاسیه ماه مه 1933 هر گونه تعقیب قضیه را در شورای جامعه ملل بعقب می اندازند و اختیار دارند مدت مزبور را ادامه دهند. شرکت فوراً با دولت ایران داخل مذاکره می شود و کلیه نقاط قضائی طرفین

ص: 299

محفوظ است. اگر مذاکرات جهت انعقاد امتیاز نامه جدید بدست نیاید دوباره قضیه به شورای جامعه ملل مراجعه خواهد شد. در مدت مذاکره و تا تنظيم قطعی قضیه عملیات شرکت در ایران بمانند تاریخ قبل 27 نوامبر 1932 تعقیب خواهد شد.

بالنتيجه مخبر (دکتر بنش) بشورا پیشنهاد می نماید که مراتب عقل و خرد طرفین اختلاف را که از اتخاذ هر گونه اقداماتی که ممکن بود موجب وخامت وضعیت بشود احتراز نمودند تقدیر نموده و مقررات قرارداد موقتی را تصویب کند.

داور اظهار داشت که دولت ایران بایشان اطلاع داده است که فورمول پیشنهادی دکتر بنش را می پذیرد و تشکرات خود را از مساعی که مشار الیه ابراز نمود اظهار می دارد.

ایدن نمایندۀ دولت انگلیس اعلام داشت دولت متبوعۀ او قرارداد پروژه قطعنامه را می پذیرد و او نیز تشکرات خود را بمخبر ابراز می دارد و اضافه نمود که دولت انگلیس همیشه مایل بوده است که بین شرکت و دولت ایران قرار حلی داده شود با این شرط که مذاکرات بر پایهٔ حسابی بعمل آید دولت انگلیس امید کامل به نتیجه مذاکرات مزبور دارد. بعلاوه منافع دولت ایران و شرکت شبیه هم است دولت انگلیس اعتماد دارد که قرارداد جدید بنفع هر دو طرف خواهد بود بالاخره امیدوار بود که مذاکرات قبل از دوره اجلاسیه شورا در ماه مه خاتمه یافته و شورا خواهد توانست ختم اختلاف را ثبت نماید.

در این موقع ماس سیکلی نماینده فرانسه از توافق نظر حاصل شده اظهار خورسندی نموده گفت گر چه بلا شک قرار موقتی است ولی امیدوار است که بیک قرار قطعی منتهی شود و از مراتب لیاقت مخبر که در آشتی و صلح دادن طرفین ابراز داشته قدردانی نمود.

روز شنبه چهارم فوریه از طرف داور و آقای علا نمایندگان ایران در ژنو دعوتی بصرف نهار از چند نفر از رجال و اعضاء برجستۀ شورا بعمل آمد.

ص: 300

این مهمانی در هتل بوریواژ محل اقامت نمایندگان بعمل آمد مدعوین عبارت بودند از: دکتر بنش وزیر خارجه چکسلواکی و رئیس شورای جامعۀ ملل، وزیر مختار چک مقیم پاریس - آنتونی ایدن معاون وزارت خارجه دولت بریتانیا که بسمت نمایندگی دولت مزبور در ژنو حضور یافته بود و نیز سرهنگ ریاضی نماینده ایران در کنفرانس تحدید سلاح و جمال زاده عضو اداره بین المللی مشاغل (كار) در خاتمۀ ضیافت، میهمانان از میزبانان خود با قیافه بشاشی خداحافظی نمودند. عصر روز دوشنبه ششم فور یه نمایندگان ایران عازم پاریس گردیده و پس از چند روز توقف در پاریس عازم ایران گردیدند.

مقایسۀ امتیاز نامه دارسی با امتیاز جدید امتیاز نامچه نفت و موم طبیعی معدنی دارسی

«ما بین دولت اعلی حضرت شاهنشاهی از یک طرف و ویلیام ناکس دارسی را نتیجه شهر لندن نمرۀ 42 گرس ونر (منبعد در تمام امتیاز نامه بجای اسامی و محل توقف و غیره منحصراً صاحب امتیاز قید خواهد شد) از طرف دیگر موافق این امتیاز نامه تفاصیل ذیل مقرر شده است:

فصل اول - دولت اعلی حضرت شاهنشاهی ایران بموجب این امتیاز نامه اجازه مخصوصه بجهت تفتیش و تفحص و پیدا کردن و استخراج و بسط دادن و حاضر کردن برای تجارت و نقل و فروش محصولات ذیل که عبارت از گاز طبیعی و نفت و قیر و موم طبیعی باشد در تمام وسعت ممالک ایران در مدت شصت سال از تاریخ امروز اعطا می نماید.

فصل دوم - صاحب این امتیاز دارای حق الانحصار کشیدن لوله های لازمه از سر چشمه های نفت و قیر و غیره تا خلیج فارس و کذلک شعبات لازمه لوله های فوق بجهت توزیع و تقسیم نفت بجا های دیگر خواهد بود و کذلک حق بنای چاه های نفت و حوض ها و محل تلمبه و مواقع جمع و تقسیم و تأسیس کارخانه و غیره از هر چه که لازم باشد خواهد داشت.

فصل سوم دولت علیه ایران اراضی بایره خود را در جائی که مهندس

ص: 301

صاحب امتیاز بجهت بناء و تأسیس کار هائی که در فوق مذکور است لازم بداند مجاناً بصاحب امتیاز واگذار خواهند کرد و اگر آن اراضی دایره باشند صاحب امتیاز باید آن ها را از دولت بقیمتی عادله خریداری نماید و دولت علیه بصاحب امتیاز نیز حق می دهد که اراضی و املاک لازمه را بجهت اجرای این امتیاز از صاحبان ملک برضایت آن ها ابتیاع نماید و معلوم است که این ابتیاع موافق شرایطی خواهد بود که ما بین صاحب امتیاز و مالکین ملک مقرر خواهد شد ولی صاحبان املاک مجاز نخواهند بود که از قیمت عادلانۀ اراضی واقعه در حول و حوش تجاوز نمایند.

جاهای مقدسه و جميع متعلقات آن ها در دایره ای که دویست ذرع شعاع آن باشد مجری و مستثنی می شود.

فصل چهارم - چون معادن شوشتر و قصر شیرین و دالکی بندر بوشهر که بالفعل دایر و مبلغ دو هزار تومان جمع دیوانی دارند و متعلق بدیوان همایون اعلی می باشند شرط شد که آن ها را نیز دولت بموجب فصل اول بصاحب امتیاز واگذار نماید مشروط بر این که علاوه برصدی شانزده مذکوره در فصل دهم باید بدولت برسد صاحب امتیاز همه ساله دو هزار تومان جمع حاليه معادن مذکوره را نیز بدولت کار سازی دارد.

فصل پنجم - طرح ریزی و نقشه کار گذاشتن لوله ها بتوسط مهندسین صاحب امتیاز و یا خود او خواهد بود.

فصل ششم - قطع نظر از آن چه در فوق ذکر شد این امتیاز شامل ولایات آذربایجان و گیلان و مازندران و خراسان و استر آباد نخواهد بود ولی بشرط این که دولت علیه بهیچ کس اجازه ندهد که لوله های نفت بطرف رود خانه سواحل جنوبی ایران تأسیس نمایند.

فصل هفتم - تمام اراضی که بصاحب امتیاز واگذار شده و هم چنین اراضی که صاحب امتیاز بموجب فصل سیم استملاک خواهد کرد و هم چنین تمام محصولات آن ها که بخارجه حمل شود از هر نوع مالیات و عوارضی در

ص: 302

مدت این امتیاز نامه معاف خواهد بود و تمام اسباب و آلات لازمه برای تفتیش و استخراج معادن و بسط آن ها و کذالک بجهت تأسیس لوله ها در وقت دخول بایران بهیچ وجه من الوجوه حقوق گمرک را نخواهد پرداخت.

فصل هشتم - صاحب امتیاز مکلف است که بدون تعلل و تأخیر بخرج خود یک یا چند نفر را از اهل خبره بایران بجهت تفتیش صفحاتی که صاحب امتیاز احتمال وجود معادن مزبوره را در آن ها می برد بفرستد و در صورتی که راپورت های آن اشخاص خبره بعقيده صاحب امتیاز کافی باشد صاحب امتیاز مکلف است که بدون تأخیر و بخرج خود اجزای علمی لازمه با اسباب و آلات استخراج بجهت تعمیق و کندن چاه ها و امتحانات لازمه بفرستد.

فصل نهم - دولت علیه ایران بصاحب امتیاز اجازه می دهد که یک یا چند شرکت بجهت انتفاع از آن امتیاز تأسیس نماید. اسامی و نظام نامه آن شركت ها بتوسط صاحب امتیاز معین خواهد شد مشروط بر این که در ایجاد هر شرکتی صاحب امتیاز آن ایجاد را رسماً بتوسط کمیسر بدولت اطلاع بدهد و نظام نامه آن شرکت را با تعیین محلی که شرکت مزبور باید در آن جا کار کند بدولت اظهار دارد و تمام حقوق صاحب امتیاز را خواهند داشت ولی از طرف دیگر آن ها باید تمام تعهدات و مسئولیت صاحب امتیاز را نیز در عهدۀ خود گیرند.

فصل دهم - بين صاحب امتیاز از یک طرف و شرکتی که تشکیل کند از طرف دیگر قرارداد خواهد شد که یک ماه بعد از تاریخ تأسیس رسمی شرکت اول صاحب امتیاز مکلف است مبلغ بیست هزار لیرۀ انگلیسی نقداً و بیست هزار لیره دیگر اسهام پرداخته شده به دولت علیه بدهد علاوه بر آن شرکت و تمام شرکت هائی که تأسیس خواهد شد مکلف خواهند بود که از منافع خالص سالیانه خود صدی شانزده بدولت علیه سال بسال کار سازی نمایند.

ص: 303

فصل یازدهم - دولت علیه مختار است که یک نفر کمیسر معین نماید که آن کمیسر طرف شور صاحب امتیاز و مدیران شرکت ها خواهد بود و محض خبر این تأسیس هر گونه اطلاعات مفید داشته باشد به آن ها داده همه نوع راهنمائی به آن ها خواهد کرد و محض حفظ حقوق دولت متفقاً با صاحب امتیاز هر گونه تفتیشی که مفید بداند بعمل خواهد آورد. حقوق و مشاغل کمیسر دولتی صریحاً در نظام نامه شرکتی که تشکیل شده معین خواهد گردید صاحب امتیاز همه ساله ابتدا از تاریخ تشکیل شرکت اول مبلغ هزار لیره انگلیسی بکمیسر دولتی حق خواهد داد.

فصل دوازدهم - عمله و فعله که در تأسيسات فوق کار می کنند باید رعیت شاهنشاهی باشند باستثنای اجزای علمی از قبیل مدیر و مهندس و عمال و مباشرين.

فصل سیزدهم - در تمام جا هایی که مدلل شود که اهالی محلیه حالا از نفت آن ها متمتع می شدند شرکت باید به آن ها مجانی همین مقدار نفت را که اهالی سابقاً جمع می کردند حالا هم بدهد این مقدار باظهار خود آن ها و بتصديق حكومت محلیه معین خواهد شد.

فصل چهاردهم - دولت علیه متعهد می شود که اقدامات لازمه در حفظ امنیت و اجرای مقصد این امتیاز و اسباب والات و ادوات مذکوره در فوق بعمل آورد و کذالک نماینده ها و اجزای علمی و وکلای شرکت را در تحت حمایت مخصوصه خود گیرند و چون دولت علیه این تکالیف خود را اداء کرد صاحب امتیاز و شرکت های تشکیل شده دیگر بهیچ اسم و رسم حق مطالبه خسارت از دولت علیه ندارند.

بعد از انقضای مدت معینه این امتیاز تمام اسباب و ابنیه و ادوات موجوده شرکت بجهت استخراج و انتفاع معادن متعلق بدولت علیه خواهد بود.

شرکت حق هیچ گونه غرامت از این بابت نخواهد داشت.

فصل شانزدهم - اگر در مدت دو سال از تاریخ این امتیاز نامه

ص: 304

صاحب امتیاز نتواند شرکت اولیه مذکوره در فصل هشتم را تأسیس نماید این امتیاز از درجه اعتبار بکلی ساقط است.

فصل هفدهم - در صورتی که مابین طرفین متعاهدین منازعه و اختلافی در تأویل و ترجمه این امتیاز نامه و کذلک در باب حقوق و مسئولیت طرفین مشاجره ای اتفاق افتد حل مشکل و مسئله در تهران به دو حکم رجوع خواهد شد و آن دو حکم بتوسط طرفین معین خواهد شد و نیز آن دو حَکَم قبل از مبادرت بمرافعه حَكَم ثالث را معین خواهند کرد حکم آن دو حَکَم و یا در صورتی که حکمین مزبورين متفق نشوند حُكم حَكَم ثالث قطعی خواهد بود.

فصل هیجدهم - این امتیاز نامه در دو نسخه فرانسه نوشته شده و بهمان مضمون بفارسی ترجمه شده است. اگر اختلافی در مضمون این امتیاز نامه مابین دو زبان حاصل شود متن فرانسه اولویت دارد و به آن متن باید رجوع کرد. ملاحظه شد صحیح است فی شهر اودئیل در صاحب قرانیه 1319.

امتیاز نامچه موم و نفت طبیعی معدنی است که بشرف امضای مقدس سرکار بندگان اعلی حضرت اقدس همایون شاهنشاهی رسیده است. علی اصغر

(محل مهر اتابک اعظم)

این امتیاز نامچه موم و نفت طبیعی معدنی است که بشرف امضای مقدس سرکار بندگان اعلی حضرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه رسیده است در وزارت امور خارجه دولت ایران ثبت شد در نمره 829 فی شهر صفر المظفر اودئیل 1319 محل امضاء و مهر مشیر الدوله.

این امتیاز نامه که در دو نسخه بفرانسه نوشته شده و مبادله گردیده است هر دو نسخه به دست خط مبارک شاهنشاهی ارواحنا فداه موشح و بدست خط و مهر حضرت اشرف اتابک اعظم و خط و مهر جناب مشیر الدوله وزیر امور خارجه مزین شده اند فی 9 شهر صفر المظفر اودئيل 1319.

محل مهر نظام الدین وزیر معادن.

این قرارداد بحدی عجیب و باور نکردنی بود که حتی لرد کرزن که

ص: 305

مدتی نایب السلطنه انگلیس در هندوستان و بعداً وزیر خارجه و از سیاست مداران مشهور انگلستان و یکی از پایه گذاران سیاست استعماری آن کشور بوده است از انعقاد آن اظهار شگفتی کرده و در این مورد چنین نوشته است:

«واگذاری کلیه منابع صنعتی یک مملکت بدست خارجی حقیقتاً عجیب و غریب بنظر می آید و حرارت انگلیسی دوستی در تهران در هیچ تاریخی به این درجه بالا نرفته بود.»

قرارداد مجدد بچه کیفیت تنظیم گردید و مواد قرارداد چیست؟

پس از مراجعت نمایندگان دولت ایران و ورود مأمورین نفت جنوب و مذاکرات مفصل در تاریخ هفتم خرداد ماه 1312 امتیاز نامۀ جدید امضاء شد و دولت ایران نتیجه را به دبیر خانۀ جامعۀ ملل اطلاع داده و اینک متن قرارداد جدید ذیلاً ذکر می شود:

مقدمه

بقصد برقرار کردن امتیاز جدیدی بجای امتیازی که در تاریخ 1909 به ویلیام دارسی داده شده بود این امتیاز را دولت ایران اعطاء و کمپانی نفت انگلیس و ایران محدود آن را قبول می نماید.

روابط طرفین مذکور در فوق در آتیه بر طبق این قرارداد خواهد بود.

تعریفات- بعضی اصطلاحات مستعمله در این قرارداد. قطع نظر از هر معنی دیگری که ممکن است در حال یا در آتیه در موارد دیگر داشته باشد در این قرارداد مطابق تعریفات ذیل معنی خواهد شد.

دولت یعنی دولت شاهنشاهی ایران کمپانی یعنی شرکت نفت انگلیس و ایران محدود و تمام شرکت های تابعۀ آن.

شرکت نفت انگلیس و ایران - یعنی شرکت نفت انگلیس و ایران محدود یا هر شخص حقوقی دیگری که با تصویب دولت ایران مطابق مادۀ

ص: 306

26 این امتیاز به او منتقل شود.

شرکت تابع- یعنی هر شرکتی که در آن کمپانی حق تعیین بیش از نصف مدیران را مستقیماً یا غیر مستقیم داشته باشد و یا آن که کمپانی در آن شرکت بطور مستقیم یا غیر مستقیم مالک یک مقداری سهام باشد که بیش از پنجاه درصد حق رأی در مجمع عمومی شرکت مزبور را برای کمپانی تضمین نماید.

نفت - يعنی روغن نفت خام و گاز های طبیعی و قیر ها (اسفالت ها) و موم های طبیعی و تمام مشتقات دیگری که یا از مواد مذکوره حاصل می شود و یا بوسیلهٔ اختلاط و امتزاج این مواد بمواد دیگری بدست می آید.

عملیات کمپانی در ایران - یعنی تمام عملیات صنعتی و تجاری و فنی که کمپانی منحصراً برای اجرای این امتیاز انجام می دهد.

مادۀ اول - دولت بر طبق مقررات این امتیاز مانع الغير تفحص و استخراج نفت را در حدود حوزۀ امتیاز بکمپانی اعطاء می کند و هم چنین حق انحصاری تصفیه و هر نوع عملی را در نفتی که خود تحصیل کرده و تهیۀ آن برای تجارت خواهد داشت و هم چنین دولت در تمام وسعت خاک ایران به کمپانی حق غیر انحصاری حمل و نقل و تصفیه و هر نوع عملی در آن و تهیه آن برای تجارت و هم چنین فروش آن در ایران و صادر کردن آن را اعطاء می نماید.

مادۀ دوم- الف - حدود حوزۀ امتیاز تا تاریخ 31 دسامبر 1938 عبارت خواهد بود از حوزه ای که واقع است در جنوب خط بنفشی که در روی نقشه که طرفین امضاء کرده و منضم بقرارداد است، رسم شده است.

ب- کمپانی باید منتها تا 31 دسامبر 1938 در حوزه مذکور در فوق یک یا چندین قطعه زمین را بهر شکل و وسعتی و در هر نقطه که مقتضی می داند انتخاب نماید.

مجموع سطح یک یا چند قطعه که انتخاب شده باشد نباید از یک صد

ص: 307

هزار میل مربع انگلیسی (100000 میل مربع) تجاوز نماید. هر میل ساده مطابق است با یک هزار و ششصد و نه متر.

کمپانی در تاریخ 31 دسامبر 1938 یا قبل از آن یک قطعه یا قطعاتی را که بطریق فوق انتخاب کرده کتباً بدولت اطلاع خواهد داد.

به هر اطلاع نامه نقشه ها و اطلاعات لازمه برای تشخیص و تحدید قطعه یا قطعات منتخبه از طرف کمپانی ضمیمه خواهد شد.

ج - بعد از تاریخ 31 دسامبر 1938 دیگر حق تفحص و استخراج نفت را جز در قطعه یا قطعاتی که مطابق بند (ب) فوق انتخاب کرده است نخواهد داشت و حوزۀ امتیاز بعد از این تاریخ عبارت خواهد بود از قطعه یا قطعاتی که بدین طریق انتخاب گردیده و از انتخاب آن ها نیز به ترتیب مذکور در فوق بدولت اطلاع داده شده باشد.

مادۀ سوم- کمپانی حق غیر انحصاری ساختن و داشتن لوله های حمل نفت را خواهد داشت.

کمپانی در تعیین محل سیر لوله های نفت خود و بکار انداختن آن ها مختار است.

مادۀ چهارم-الف- هر زمین بایر متعلق به دولت که کمپانی برای عملیات خود در ایران لازم بداند و از برای مقاصد عمومی مورد احتیاج دولت نباشد مجاناً بکمپانی واگذار خواهد شد. طریقهٔ تحصیل اراضی مذکور بترتیب ذیل خواهد بود. هر وقت قطعه ای از اراضی مذکوره مورد احتیاج کمپانی واقع می شود. باید کمپانی یک یا چندین نقشه که در روی آن زمین مورد احتیاج با رنگ آمیزی مشخص گردیده باشد به وزارت مالیه ارسال بدارد.

دولت در صورتی که اعتراضی نداشته باشد متعهد می شود که در ظرف سه ماه از تاریخ وصول تقاضای کمپانی موافقت نخود را اظهار بدارد.

ب- اراضی دائر متعلق به دولت را که کمپانی احتیاج پیدا می کند. بطريقی که در جزء قبل مذکور است از دولت تقاضا خواهد کرد و دولت در

ص: 308

ظرف سه ماه موافقت خود را در مقابل تقاضای کمپانی دایر به فروش آن اراضی اشعار خواهد داشت در صورتی که دولت اعتراض و احتیاجی به اراضی مزبور نداشته باشد.

قیمت این اراضی را کمپانی تأدیه خواهد کرد - قیمت مزبور باید عادلانه باشد و از قیمت متعارفی اراضی که از همان نوع بوده و همان مصرف را داشته و در همان حوزه واقع شده باشد نباید تجاوز نماید.

ج- در صورتی که دولت در مقابل تقاضای پیش بینی شده در جزو های (الف و ب) مذکور در فوق جوابی ندهد پس از انقضای دو ماه از تاریخ وصول تقاضا های مزبور کمپانی تذکر نامه جدیدی به دولت خواهد فرستاد چنان چه به تذکر نامه مزبور نیز در ظرف یک ماه از تاریخ وصول جوابی داده نشود سکوت دولت بمنزله تصویب تلقی خواهد گردید.

د- اراضی را که متعلق به دولت نیست و برای کمپانی لازم باشد با توافق با صاحبان اراضی مزبور و یا توسط دولت کمپانی تحصیل خواهد کرد. در صورت عدم حصول موافقت در ،قیمت دولت بصاحبان اراضی مزبور اجازه نخواهد داد که بیش از نرخ متعارفی اراضی متشابه مجاور مطالبه نمایند. برای تقویم اراضی مذکور منظوری که کمپانی از مصرف آن ها دارد مأخذ قرار داده نمی شود.

ه- اماکن مقدسه و ابنیه تاریخی و محلهائی که جنبه تاریخی دارد و هم چنین توابع آن ها تا دویست متر مسافت از مقررات مذکوره مستثنی هستند.

و- کمپانی حق غیر انحصاری خواهد داشت که فقط در حوزۀ امتیازی، نه جای دیگر و از هر زمین بایر متعلق بدولت برای مصرف عملیات خود از هر نوع خاک و شن و آهک و سنگ گچ و سنگ مصالح ساختمانی دیگر مجاناً استفاده نماید:

مسلم است که اگر استفاده از مواد مذکوره موجب ضرر شخص ثالثی

ص: 309

باشد، باید کمپانی جبران خسارت ذوى الحقوق را بنماید.

مادۀ پنجم- عملیات کمپانی در ایران بطریق ذیل محدود می شود:

1- ساختمان هر خط آهن و هر بندر جدیدى موكول بحصول موافقت قبلی بین دولت و کمپانی خواهد بود.

2- اگر کمپانی توسعۀ ارتباط تلفونی و تلگرافی و تلگراف بی سیم و هواپیمائی فعلی خود را در نظر داشته باشد قبل از تحصیل اجازه دولتی در این خصوص اقدامی نمی تواند بکند.

اگر دولت برای دفاع ملی یا در موقع پیش آمد های فوق العادۀ دیگری احتیاج بوسائط نقلیه و وسائل ارتباطیه کمپانی پیدا کند تعهد می نماید حتى الامكان كم تر موجب تضییق عملیات کمپانی بشود و نیز خساراتی را که از این حیث متوجه کمپانی می گردد بطور حقانیت جبران نماید.

مادۀ ششم- الف- کمپانی مجاز است که بدون تحصیل جواز مخصوصی آن چه را که منحصراً برای مصرف اعضاء و مستخدمین خود لازم دارد وارد نموده و حقوق گمرکی و مالیات های معموله حین ورود را بپردازد.

کمپانی تدابیر لازمه را اتخاذ خواهد نمود که اجناس وارده باشخاصی غیر مستخدمین خودش فروخته یا واگذار نگردد.

ب- کمپانی بدون تحصیل جواز مخصوصی حق خواهد داشت که لوازم و مصالح و آلات طبی و جراحی و ادویه ای را که برای مریض خانه ها و مطب های خود در ایران لازم دارد وارد نماید و اشیاء و اجناس مذکوره در موقع ورود از تأدیه حقوق گمرکی و هر نوع مالیات و عوارض به دولت و ادارات محلی معاف خواهند بود.

ج- بدون تحصیل هیچ گونه جوازی و بدون پرداخت هیچ نوع حقوق گمرکی و مالیات و عوارض به دولت ایران و ادارات محلی کمپانی حق خواهد داشت آن چه را که منحصراً برای عملیات خود در ایران لازم دارد وارد نماید.

ص: 310

د- صادرات نفتی از پرداخت حقوق گمرکی و هر نوع مالیات و عوارض به دولت و ادارات محلی معاف خواهد بود.

مادۀ هفتم - الف کمپانی و مستخدمینش از حمایت قانون دولت بهره مند خواهند بود.

ب- دولت در حدود قوانین و مقررات مملکتی همه نوع تسهیلات ممکنه را برای عملیات کمپانی مبذول خواهد داشت.

ج- هر گاه دولت در حوزۀ امتیاز باشخاص دیگری امتیازاتی برای بکار انداختن سایر معادن اعطاء کند باید وادار نماید که احتیاطات لازمه را بعمل آورند که عملیات آن ها بمؤسسات و عملیات کمپانی خسارتی وارد نسازد.

د- کمپانی مکلف است منطقه ای را که برای ساختن خانه و دکاکین و سایر بنا های دیگر خطرناک است تعیین کند تا دولت بتواند اهالی را مسبوق و از سکونت در آن محل منع نماید.

مادۀ هشتم- کمپانی ملزم نخواهد شد که هیچ قسمتی از وجوه خود و مخصوصاً عواید حاصله از فروش صادرات خود را به پول ایرانی تبدیل نماید.

مادۀ نهم- کمپانی فوراً تدارکات خود را خواهد دید که بوسیلۀ یک کمپانی فرعی استخراج نفت ایالت کرمانشاه را شروع و در محل تصفیه نماید.

مادۀ دهم- 1- مبالغی که بر حسب این قرارداد از طرف کمپانی باید به دولت تأدیه شود (علاوه بر مبالغی که در موارد دیگر پیش بینی شده) بشرح ذیل تعیین می گردد:

الف- حق الامتياز سالانه که از اول ژانویه 1933 شروع می شود به مبلغ چهار شلینگ برای هر تن نفتی که برای مصرف داخلی در ایران به فروش برسد و یا از ایران صادر شود.

ب- پرداخت مبلغی معادل با بیست درصد (20%) آن چه اضافه بر

ص: 311

671250 ليره بصاحبان سهام عادی کمپانی نفت انگلیس و ایران محدود توزیع می گردد ردد خواه این توزیع بعنوان سهم منافع یکی از سنوات بوده یا از وجوه ذخیرۀ همان کمپانی که اضافه بر ذخائری که در 31 دسامبر 1932 بموجب دفاتر خود موجود داشته باشد.

ج- مجموع مبالغی که برای هر سال مسیحی برحسب جزء های (الف) و (ب) از طرف کمپانی به دولت ایران تأدیه می شود نباید هرگز از هفتصد و پنجاه هزار لیره استرلینگ (750000 لیره استرلینگ) کم تر باشد.

2- تأديه وجوه مذکور در این ماده از طرف کمپانی بطریق ذیل بعمل خواهد آمد:

الف- 31 مارس و 30 ژوئن و 30 سپتامبر و 31 دسامبر هر سال هر دفعه مبلغ یک صد و هشتاد و هفت هزار و پانصد لیره استرلینگ (تأدیه مربوط به 31 مارس 1933 فوراً پس از تصویب این قرارداد بعمل خواهد آمد.)

ب- در تاریخ بیست و هشتم فوریه 1934 و منبعد در همین تاریخ در هر سال حق الامتياز مربوط بسال قبل بابت هرتن نفت برحسب جزء (الف) پس از وضع مبلغ هفتصد و پنجاه هزار لیره استرلینگ (750000 لیره استرلینگ) که مطابق جزء (1-الف) قبلاً تأدیه گردیده است.

ج- مبالغ لازم التأديه به دولت برحسب جزء (1-ب) این ماده در موقع تقسيم منافع بسهام عادی پرداخته خواهد شد.

3- در موقع انقضای این امتیاز و هم چنین در صورت ترک آن از طرف کمپانی مطابق ماده (25) کمپانی مبلغی مساوی بیست درصد (20%) از بابت های ذیل را به دولت ایران تأدیه خواهد کرد:

الف- از تفاضل بین مبالغ کل ذخائری که کمپانی نفت انگلیس و ایران محدود در تاریخ انقضاء و یا ترک امتیاز موجود خواهد داشت و مبالغ ذخائری که کمپانی مذکور در تاریخ 31 دسامبر 1932 موجود داشته است.

ب- از تفاضل بین مبالغ موجودی که از طرف کمپانی نفت

ص: 312

انگلیس و ایران محدود در تاریخ انقضاء یا ترک امتیاز بحساب منقول می شود و موجودی هائی که در تاریخ 31 دسامبر 1932 از طرف کمپانی نفت انگلیس و ایران محدود در تاریخ انقضاء یا ترک امتیاز بحساب منقول می شود و موجودی هائی که در تاریخ 31 دسامبر 1932 از طرف کمپانی مزبور بحساب منقول گردیده است.

پرداخت وجوه لازم التأديه به دولت برحسب این جزء یک ماه بعد از تاریخ تشکیل مجمع عمومی کمپانی که پس از انقضاء یا ترک امتیاز تشکیل می شود انجام خواهد گرفت.

4- دولت حق خواهد داشت که محاسبات مربوط بجزء (1-الف) را که منتهی تا 28 فوریه هر سال گذشته فرستاده می شود تفتیش و رسیدگی نماید.

5- برای جلوگیری از امکان توجه ضرر به دولت در موقع ترقی و تنزل قیمت پول انگلیس طرفین بشرح ذیل توافق حاصل نمودند:

الف- هر گاه موقعی قیمت طلا در لندن از شش لیره استرلینگ (6 لیرۀ استرلینگ) در مقابل یک اونس تروی تجاوز نماید برای هر پنس علاوه بر شش لیرۀ استرلینگ در مقابل یک اونس تروی در روز پرداخت

قیمت طلا ترقی نماید بر کلیۀ مبالغ لازم التأدیه به دولت از طرف کمپانی بموجب این قرارداد (باستثنای مبالغی که برحسب جزء های «1.ب» و «3 الف و ب» این ماده و جزء «1- الف» از مادۀ 23 باید به دولت برسد) بمیزان یک هزار و چهارصد و چهلم 1/1440 مبالغ مزبوره افزوده خواهد گردید.

ب- هر گاه موقعی دولت تصور کرد باین که دیگر طلا مبنای عمومی قیمت ها نیست و طریق تأدیه های مذکور در فوق تضمینی را که منظور طرفین است برای دولت فراهم نمی نماید، طرفین موافقت می نمایند که وضعیت تضمین مزبور را تغییر دهند و در صورت عدم حصول موافقت قضیه مطابق مادۀ 22 بحکمیت ارجاع خواهد شد و شرایطی را که باید جانشین تضمین مذکور

ص: 313

گردد معین و تاریخ اجرای آن را نیز معلوم خواهد نمود.

6- هر گاه در پرداخت مبالغ لازم التأدیه به دولت مطابق تاریخ های مقرر در این قرارداد اتفاقاً از ناحیه کمپانی تأخیر بعمل آید برای مدت تأخیر از قرار پنج درصد در سال فرع وجوه مزبوره را کمپانی خواهد پرداخت.

مادۀ یازدهم - کمپانی برای مدت سی سال اول عملیات خود را در ایران از پرداخت هر گونه مالیاتی که بنفع دولت و ادارات محلی فعلاً برقرار و یا در آتیه وضع می شود معاف خواهد بود و در عوض مبالغ ذیل را به دولت تأدیه خواهد نمود:

الف- در مدت پانزده سال اول این قرارداد بتاریخ 28 فوریه هر سال و برای اولین مرتبه در 28 فوریه 1934 نه پنس بابت هرتن از شش میلیون تن (60.000/000) تن نفتی که بابت سنۀ گذشته مسیحی مشمول حق الامتياز مذکور در جزء (1 . الف) از ماده (10) می گردد و شش پنس بابت هر تن نفت اضافه بر رقم شش میلیون تن مذکور در فوق تأدیه خواهد نمود.

ب- کمپانی تأمین می کند مبالغی را که بر طبق جزء های فوق الذکر تأدیه می نماید هیچ وقت از مبلغ دویست و بیست و پنج هزار لیره استرلینگ (225000) لیره استرلینگ کم تر نباشد.

ج- در مدت پانزده سال بعد یک شلینگ بابت هرتن از شش میلیون تن (6000000) نفتی که بابت سنۀ گذشتۀ مسیحی مشمول حق الامتياز مذکور در جزء (الف) از ماده (10) می گردد و 9 پنس بابت هر تن اضافه بر رقم شش میلیون تن مذکور در فوق تأدیه خواهد نمود.

د- کمپانی تضمین می کند مبالغی را که بر طبق جزء (ج) ماقبل تأدیه می نماید هیچ وقت از سیصد هزار لیره استرلینگ (300000 لیره استرلینگ) کم تر نباشد.

ه- قبل از سنه 1963 راجع بميزان مبالغی که کمپانی در ازای معافيت كامل عملیات خود در ایران از پرداخت هر گونه مالیاتی بنفع دولت و

ص: 314

یا ادارات محلی در مدت سی سال دوم که منتهى بسنۀ 1993 می شود باید بپردازد طرفین توافق نظر حاصل خواهند نمود.

مادۀ دوازدهم -الف- کمپانی راجع به عملیاتی که مطابق این قرارداد در ایران می نماید جميع وسایل معمول و مناسب را برای تأمین صرفه جوئی و استفادۀ کامل از عملیات خود و برای حفظ مخازن تحت الارضی نفت و برای استفاده از امتیاز خود بطرزی که مطابق آخرین ترقیات علمی باشد بکار خواهد برد.

ب- هر گاه در حوزۀ امتیاز غیر از نفت سایر مواد معدنی و بیشه ها و جنگل ها متعلق به دولت موجود باشد کمپانی نمی تواند آن ها را به کار انداخته و استفاده نماید و یا مانع عملیات و استفادۀ دیگران بشود (مشروط بر این که مقررات جزء (ج) از ماده (7) رعایت شود.

ولی در صورتی که مواد معدنی بیشه و جنگل های مذکور برای تجسس و استخراج نفت لازم باشد کمپانی حق استفاده از آن ها را خواهد داشت.

ج - کلیه حفریاتی که منجر به کشف نفت نگشته و آب و یا مواد قیمتی دیگر در آن پیدا می شود باید برای دولت حفظ شود و فوراً کمپانی دولت را از کشفیات مزبور مطلع سازد و دولت هر چه زود تر ممکن باشد به کمپانی تمایل خود را نسبت به تصرف حفریات مزبور اعلام خواهد داشت و در صورت تصرف آن ها دولت مراقبت خواهد کرد که مانع عملیات کمپانی نشود.

مادۀ سیزدهم- کمپانی تعهد می نماید که بخرج خود و در یک مدت مناسبی هر موقعی که نمایندۀ دولت تقاضا می کند سواد های صحیح از تمام طرح ها و نقشه ها و رسم ها و سایر مدارک و اسناد راجع به وضعیت سطح الارضى و طبقات الارضی و حفر چاه ها مربوط به حوزۀ امتیاز که موجود دارد به وزارت مالیه بدهد.

بعلاوه در تمام مدت امتیاز کمپانی تمام اطلاعات مهم علمی و فنی را که از نتیجه عملیات خود در ایران بدست آورده به دولت ارسال خواهد

ص: 315

داشت.

تمام اسناد و مدارک مزبوره را دولت بعنوان محرمانه تلقی خواهد نمود.

مادۀ چهاردهم- الف- دولت بمیل خود در هر موقع مناسبی حق خواهد داشت امر به تفتیش عملیات فنی کمپانی در ایران نموده و برای اجرای این مقصود از اهل خبره و متخصصین فنی مأمورین بگمارد.

ب- کمپانی تمام مدارک و اسناد مربوط به اطلاعات علمی و فنی و تمام مؤسسات و وسائل و آلات اندازه گرفتن استخراج نفت را در دسترس مأمورين خبره و متخصصین دولت خواهد گذارد و بعلاوه مأمورین مزبور در تمام ادارات کمپانی و در تمام خاک ایران حق تحصیل هر گونه اطلاعی را خواهند داشت.

مادۀ پانزدهم- دولت حق تعیین یک نفر نماینده را خواهد داشت و نماینده مزبور مأمور دولت شاهنشاهی نامیده شده و اختیارات ذیل را خواهد داشت:

1- اطلاعاتی را که در حدود حق صاحبان سهام کمپانی است از کمپانی تحصیل نماید.

2- در تمام جلسات هیئت مدیره و کمیته های آن و در تمام جلسات مجمع عمومی که برای مذاکره در مسائل روابط دولت و کمپانی تشکیل شده باشد حضور بهم رسانند.

3- کمیته را که کمپانی بقصد توزیع اعتبار مذکور در مادۀ 16 و برای نظارت در تحصیل ایرانیان در لندن تشکیل می دهد، بعنوان رسمی و با حق رأی قاطع ریاست نماید.

4- تقاضا نماید که جلسات مخصوص هیئت مدیره هر وقت که لازم بداند برای مذاکره در مسائلی که دولت پیشنهاد می نماید تشکیل گردد. جلسات مزبوره در مدت پانزده روز بعد از وصول تقاضای کتبی به منشی

ص: 316

کمپانی تشکیل خواهد شد.

کمپانی بابت حقوق و سایر مخارج نماینده مزبور سالانه دو هزار لیره استرلینگ به دولت خواهد پرداخت.

دولت کتباً کمپانی را از تعیین نماینده مزبور و یا جانشین او مطلع خواهد ساخت.

مادۀ شانزدهم -1- طرفین تصدیق دارند و قبول می نمایند که اصلی که مدار اجرای این قرارداد می باشد آنست که در منافع طرفین حفظ حد اعلای منتج بودن و صرفه جوئی در اداره و عملیات کمپانی در ایران ضرورت عالی دارد.

2- مسلم است که کمپانی صنعت گران و مستخدمین فنی و تجاری خود را باندازه ای که اشخاص ذیصلاحیت و با تجربه در ایران یافت شود از اتباع ایران انتخاب خواهد کرد و این نیز مسلم است که مستخدمین غیر فنی کمپانی منحصراً از اتباع ایران خواهند بود.

3- طرفین موافقت می نمایند در این که طرح عمومی مطالعه و تهید نمایند که بر طبق آن هر سال و مرتباً مستخدمین غیر ایرانی را تقلیل داده و بجای آن ها بطور تصاعدی در کوتاه ترین مدت ممکن از اتباع ایرانی بگمارند.

4- کمپانی سالانه مبلغ ده هزار لیره استرلینگ برای این که اتباع ایران در انگلستان علوم و فنون مربوط بصناعت نفت را فرا گیرند تخصیص خواهد داد. اعتبار مذکور بوسیله یک کمیته که مطابق ماده 15 تشکیل می شود بمصرف خواهد رسید.

مادۀ هفدهم- کمپانی تشکیلات و مخارج تأسیسات و تفتیش و اداره وسائل صحی و صحت عمومی را مطابق جدید ترين طريقه حفظ الصحه معمولی در ایران در تمام اراضی و ابنیه و مساکن اعضاء و عملجات خود که در حوزه امتیاز به کار می کنند بعهده می گیرد.

مادۀ هیجدهم - هر وقت کمپانی اسهام جدیدی برای عامه اشاعه

ص: 317

می دهد، باید دفاتر ثبت تقاضای اشتراک آن را در همان موقع که در سایر نقاط شروع می شود در تهران نیز برقرار نماید.

مادۀ نوزدهم- کمپانی برای احتیاجات داخلی ایران و از آن جمله احتياجات دولت بنزین و نفت و لامپ و مازوت که از نفت ایران حاصل می شود بر اساس ذیل خواهد فروخت:

الف- در اول ژوئن هر سال کمپانی معدل قیمت های (فوب) رومانی را راجع به بنزین و نفت و لامپ و مازوت و معدل قیمت های (فوب) خلیج مکزیک را راجع بهر یک از مواد مذکوره نسبت بمدت دوازده ماه گذشته تا تاریخ 30 آوریل معین خواهد کرد. نازل ترین معدل های مذکور اختیار و اساس قیمت ها برای سالی که از اول ژوئن شروع می گردد قرار داده می شود.

قیمت های اساسی بمنزله قیمت در تصفیه خانه تلقی می گردد.

ب- کمپانی بنزین و نفت و لامپ و مازوت را بترتیب ذیل خواهد فروخت:

1- به دولت برای احتیاجات اختصاصی خودش ولی نه فروش به .دیگران مطابق قیمت های اساسی مذکور در جزء (الف) فوق با تخفیف بیست و پنج درصد.

2- به سایر مصرف کنندگان مطابق همان قیمت های اساسی با تخفیف ده درصد.

ج- کمپانی حق دارد که بقیمت های اساسی مذکور در جزء (الف) مخارج حقیقی حمل و نقل و توزیع و فروش و هم چنین مالیات و عوارض موضوعه بر محصولات مزبور را بیفزاید.

د- دولت صادر کردن محصولات نفتی را که مطابق مقررات فوق کمپانی فروخته است قدغن خواهد کرد.

مادۀ بیستم - 1- (الف) در مدت ده سال آخر امتیاز و یا در فاصله دو سال پس از اطلاع قبلی که راجع بترک امتیاز مطابق ماده 25 داده می شود

ص: 318

کمپانی جز به شرکت های تابع خود حق فروش یا انتقال یک یا چندین قسمت از اموال غیر منقول خود را که در ایران موجود است ندارد. در مدت های مذکور نیز کمپانی حق انتقال و خارج کردن هیچ قسمتی از اموال منقول خود را ندارد مگر آن که اشیاء مزبوره از حیز انتفاع افتاده باشند.

ب- در تمام مدت قبل از ده سال آخر امتیاز هیچ قطعه از اراضی را که کمپانی مجاناً از دولت تحصیل کرده است نمی تواند انتقال دهد و هم چنین هیچ یک از اموال منقول خود را نیز باستثناء آن چه غیر مفید و یا این که دیگر مورد احتیاج عملیات کمپانی در ایران نیست نمی تواند خارج نماید.

2- در موقع ختم امتیاز خواه این ختم بواسطه انقضای عادی مدت یا بهر نحو دیگری پیش آمد کرده باشد تمام دارائی کمپانی در ایران بطور سالم و قابل استفاده بدون هیچ مخارج و قیدی متعلق به دولت ایران می گردد.

3- جمله (تمام دارائی) مشتمل است بر تمام اراضی و ابنیه و کارخانه ها و ساختمان ها و چاه ها و سد های دریائی و راه ها و لوله های حمل نفت و پل ها و رشته نفت های فاضل آب و وسایل توزیع آب و ماشین ها و مؤسسات و تجهیزات از آن جمله آلات و ادوات از هر قبیل و تمام وسائط نقلیه (مثلاً از قبیل اتومبیل و گاری و ایروپلان) و تمام اجناس انبار شده و سایر اشیائی که کمپانی در ایران برای اجرای این امتیاز از آن استفاده می نماید.

مادۀ بیست و یکم- طرفین متعاهدین اعلام می دارند که اجرای این قرارداد مبنی بر اصول متقابل حسن نیت و صداقت و تفسیر معقول و متناسب این قرارداد باشد.

کمپانی صریحاً تعهد می نماید که در هر وقت و در هر موقع حقوق و امتیازات و منافع دولت را در نظر داشته و اقدام بهیچ عملی و یا خودداری از عملی که موجب زیان دولت باشد ننماید.

این امتیاز را دولت لغو نخواهد کرد و مفاد مقررات آن در آتیه بوسیله هیچ قانون عمومی و خصوصی و یا هیچ یک از دستورات و نظامات اداری و یا

ص: 319

عملیات مقامات اجرائیه قابل تغییر نخواهد بود.

مادۀ بیست و دوم -الف- هر قبیل از اختلافات حاصله بین طرفین مخصوصاً اختلافات ناشی از تعبیر مدلول این امتیاز نامه و حقوق و مسئولیت های مقرره در آن و هم چنین هر اختلاف نظر در مواردی که بموجب این امتیاز نامه محتاج بتوافق نظر طرفین است بطریق حکمیت قطع و فصل خواهد شد.

ب- طرفی که تقاضای حکمیت می کند باید تقاضای خود را بطرف دیگر کتباً ابلاغ کند.

طرفین هر یک، یک حکم معین نموده و حکمین قبل از شروع بحکمیت یک حَكَم ثالثی انتخاب خواهند کرد. هر گاه حکمین نتوانند در ظرف دو ماه نسبت بتعيين حكم ثالث توافق نظر حاصل نمایند، حَکَم مزبور را بتقاضای یکی از طرفین رئیس دیوان داوری دائمی بین المللی تعیین خواهد نمود. چنان چه رئیس دیوان دائمی بین المللی از حیث ملیت و تابعیت مطابق جزء (ج) حائز شرایط لازمه برای تعیین حکم ثالث نباشد حکم ثالث بوسیله نایب رئیس دیوان مزبور معین خواهد شد.

ج- حَكَم ثالث باید از ملت ایران یا انگلیس نباشد و بعلاوه ارتباط نزدیک نیز نه با ایران و نه با انگلیس از حیث تعلق بیکی از مستملکات یا ممالک تحت الحمایه و یا مستعمرات و ممالک تحت قیمومت و ممالکی که بوسیله یکی از مملکتین مذکور در فوق اداره و یا اشغال شده و یا مثل این که در خدمت یکی از ممالک مزبوره بوده و یا می باشد نداشته باشد.

د- اگر یکی از طرفین شصت روز بعد از وصول تقاضای حکمیت طرف مقابل حکم خود را معین نکرد و یا تعیین آن را بطرف دیگر ابلاغ ننماید طرف مزبور حق خواهد داشت که از رئیس دیوان داوری دائمی بین المللی (یا از نایب رئیس در موردی که مطابق قسمت اخیر جزء (ب) پیش بینی گردیده) تقاضا نماید که یک حکم منفرد ذیصلاحیت مطابق مقررات مذکور ر فوق تعیین کند و در این صورت اختلاف موجود بوسیله حكم منفرد مزبور قطع

ص: 320

و فصل خواهد گردید.

ه- اصول محاکمات در حکمیت مطابق همان اصولی خواهد بود که در موقع حکمیت در دیوان داوری دائمی بین المللی مأمور آن جا است و محل حکمیت را برحسب مورد حكم ثالث يا حكم منفرد مذکور در جزء (د) معین خواهد کرد.

و- حکم حکمیت مستند بر اصول قضائی مذکور در ماده 38 اساسنامۀ دیوان داوری دائمی بین المللی بوده و قابل تجدید نظر نخواهد بود.

ز- مخارج حکمیت بنحوی که در رأی حکمیت تعیین می شود تأدیه خواهد گردید.

مادۀ بیست و سوم -1- از برای تصویب کلی تمام دعاوی گذشته دولت ایران از هر قبیل تا تاریخ اجرای این قرارداد (باستثنای آن چه مربوط به مالیات های ایران است) کمپانی بشرح ذیل اقدام می کند.

الف- بفاصله سی روز از تاریخ مذکور مبلغ یک ملیون لیره استرلینگ (1000000 لیره استرلینگ) خواهد پرداخت و بعلاوه:

ب- مبالغ لازم التأديه بدولت را بابت عملکرد سنوات 1931 و 1932 بر مبنای مذکور در ماده 10 این قرارداد نه مطابق اساس امتیاز دارسی پس از وضع دویست هزار لیره استرلینگ (200000 لیره استرلینگ) که برسم مساعده در ظرف سنهٔ 1932 بابت حق الامتیاز پرداخته و یکصد و سیزده هزار و چهارصد و سه لیره و سه شلینگ و ده پنس (10 - 3 - 113403 ليره) که باختیار دولت قبلاً بودیعه گذاشته شده تصفیه و تأدیه خواهد کرد.

2- در همان مدت مذکور در فوق در مقابل دعاوی دولت بابت مالیات گذشته از تاریخ 21 مارس 1930 الی 31 دسامبر 1932 کمپانی مبلغی برحسب مبنای مذکور در جزء (الف) از بند (1) ماده 11 محاسبه و بدون رعایت تضمین مذکور و جزء (ب) از بند مزبور بدولت تأدیه خواهد نمود.

ص: 321

مادۀ بیست و چهارم- هر گاه بمناسبت الغای امتیاز «دارسی» نسبت به قرارداد های اجاره که قبل از اول دسامبر 1932 تا اندازه ای که امتیاز مزبور اجازه می داده است منعقد گردیده اختلافاتی بین کمپانی و افراد تولید گردد اختلافات مزبوره مطابق قواعد تفسیر به ذیل فیصله خواهد یافت.

الف- اگر قرارداد برچسب مدلول خود در آخر امتیاز «دارسی» باید خاتمه بیابد تا تاریخ 28 مه 1961 با وجود الغاء امتياز مزبور باعتبار خود باقی خواهد ماند.

ب- هر گاه در قرارداد پیش بینی شده باشد که علاوه بر اعتبار آن در مدت امتیاز «دارسی» در صورت تجدید امتیاز قرارداد مزبور نیز تجدید می شود اعتبار آن تا تاریخ 31 دسامبر 1993 باقی خواهد ماند.

مادۀ بیست و پنجم- در آخر هر سال مسیحی کمپانی حق خواهد داشت که این امتیاز را ترک نماید مشروط بر این که دو سال قبل از آن دولت را از نیت خود کتباً مطلع ساخته باشد.

در خاتمۀ مدت فوق الذکر کلیۀ دارائی کمپانی در ایران (بطوری که در قسمت ماده 20 تصریح شده) مجاناً بدون هیچ قیدی بطور سالم و قابل استفاده ملک دولت خواهد شد و کمپانی در آتیه از هر گونه تعهدی بری خواهد بود.

چنان چه نسبت بتعهدات طرفین مربوط بقبل از انقضای مدت مذکور در فوق اختلافاتی حاصل شود بطریق حکمیت مذکور در ماده 22 قطع و فصل خواهد شد.

مادۀ بیست و ششم- این امتیاز برای مدتی که ابتدای آن از تاریخ اجراء و انتهای آن در تاریخ 31 دسامبر 1993 خواهد بود به کمپانی اعطاء می گردد. قبل از تاریخ 31 دسامبر 1993 این امتیاز نمی تواند خاتمه پیدا کند مگر در صورتی که کمپانی مطابق ماده 25 آن را ترک کند و یا آن که محکمه حکمیت براثر ارتکاب تخلفی از طرف کمپانی نسبت باجرای مقررات این

ص: 322

قرارداد ابطال آن را اعلام بدارد.

تخلف بمعنى مذکور در فوق منحصر بمواد ذیل است:

الف- هر گاه مبلغی که برحسب رأی محکمه حکمیت باید به دولت پرداخته شود تا یک ماه بعد از تاریخ صدور رأی تأدیه نگردد.

ب- هر گاه تصمیم بر انحلال اختیاری و یا اجباری کمپانی گرفته شود.

در مورد سایر تخلفاتی که نسبت بمقررات این قرارداد از هر یک از طرفین ناشی شود محکمه حکمیت درجه مسئولیت ها و اثرات مترتبه بر آن را تعیین خواهد نمود.

هر نوع انتقال امتياز مشروط بتصويب دولت خواهد بود.

ماده بیست و هفتم- این قرارداد پس از تصویب مجلس و توشیح آن از طرف اعلی حضرت همایونی قابل اجراء می گردد.

در تاریخ 29 آوریل 1933 این قرارداد در تهران منعقد گردید.

این امتیاز که مشتمل بر بیست و هفت ماده است در جلسه هفتم خرداد ماه یک هزار و سیصد و دوازده شمسی بتصویب مجلس شورای ملی رسید.

رئيس مجلس شورای ملی- دادگر

قرارداد جديد بتصویب مجلس رسید

روز 24 اردیبهشت 1312 قرارداد جدید نفت شامل 27 ماده از طرف وزیر دارائی (سید حسن تقی زاده) بمجلس تقدیم گردید و بکمیسیون های مربوطه ارجاع شد سه کمیسیون خارجه، بودجه و اقتصاد در یک جلسه مشترک باین موضوع رسیدگی نمودند. در این جلسه کمیسیون فروغی وزیر خارجه، داور وزیر عدلیه و تقی زاده وزیر دارائی مشارکت داشتند و پس از چند جلسه بحث گزارش آن بمجلس تقدیم گردید و در یک جلسه هم در مجلس باکثریت 105 رای از 113 نفر عده حاضر در مجلس تصویب رسید.

ص: 323

اعتراضاتی که بر قرارداد و عمل شرکت نفت وارد است

اشاره

اشکالاتی که بنظر نویسنده (1) بر قرارداد جدید وارد است و مخصوصاً با کیفیت عمل دولت بصورت عجیب فعلی در آمده با رعایت اختصار از نظر خوانندگان محترم می گذرد.

1- معافیت از عوارض گمرکی قسمتی از واردات کمپانی

چنان چه در بند 25 اعتراض نامه دولت که به جامعه ملل تقدیم گردید و بعداً مرحوم داور در بیانات خود روی آن بحث نمود مشاهده کردیم معلوم شد که کمپانی باستناد قرارداد قدیم دارسی از تاریخ 1901 تا 1932 مقدار 19/998/509 ليره و 16 شلینگ عوارض مسلم گمرکی خود را نپرداخت در صورتی که تا آن تاریخ کمپانی فقط 11 میلیون لیره بابت حق الامتياز بدولت ایران داده و دولت در اعتراض نامه خود صریحاً نوشت که اگر بجای تدوین این مطالبات و حق السهم دولت ایران منافع خود را به رایگان تقدیم صاحب امتیاز می نمود و فقط حقوق و عوارض مالی از او دریافت می کرد بمراتب بهتر و بصرفه ایران نزدیک تر بود زیرا از طرفی 8 میلیون لیره اضافه بر 11 میلیون لیره دریافت می کرد و از طرف دیگر خداوندان نفت این همه حماسه سرائی نمی نمودند که در اثر بکار انداختن سرمایه های انگلیسی منافع زیاد بکشور ایران رسیده و عده ای بکار گماشته شدند و قسمتی از کشور ایران معمور و آباد شده است.

چگونه کمپانی نفت جنوب سالی بیست میلیون لیره بخزانه دولت و ملت ایران فقط بابت عوارض گمرکی ضرر می رساند

در حینی که ما می بینیم کلیه مبلغی را که کمپانی نفت جنوب در ظرف مدت 31 سال بدولت ایران داده 8 میلیون لیره کم تر از عوارض گمرکی یعنی حقوق مسلمه دولت ایران بوده بشرح مندرجات کتاب موسوم به «بحران دنیا» تألیف مستر چرچیل 40 میلیون لیره تا سال 1926 عاید دولت انگلستان گردیده و باز بنا باظهارات چرچیل تا سال 1925 مقدار 7/500/000 لیره

ص: 324


1- نویسنده مرحوم ابو الفضل لسانی وکیل پایه یک دادگستری و سناتور دوره دوم سنا.

تخفیف از طرف کمپانی نفت جنوب ببحر یه انگلستان داده شده که وقتی این مبلغ را بر 40 میلیون اضافه نمائیم می بینیم تنها دولت انگلستان بنا بتصديق رجل سیاسی و وزیر بحریه وقت علاوه از مالیات بر عایدات و استفاده های سیاسی و ارزی در حدود 50 میلیون لیره استفاده نموده در صورتی که تا آن سال دولت ایران فقط 11 میلیون گرفته و چندین میلیون لیره تنها از حقوق گمرکی که می بایستی کمپانی بدهد ضرر کرد.

البته مراتبی که فوقاً اشاره گردید مربوط بمضار امتیاز قدیم است شاید خوانندگان محترم تصور فرمایند که در امتیاز جدید این عیب اساسی مرتفع شده و دولت ایران در امتیاز جدید توانست مواد و مقرراتی وضع نماید که حقوق حقه ملت محفوظ گردد بسیار متأسفم که به هم وطنان عزیز اعلام دارم که در قرارداد جدید نیز این نکات ملحوظ نگردیده و اگر دقیقاً مبلغی را که کمپانی از عوارض گمرکی بعنوان معافیت باستناد بند (ب) و (ج) ماده 6 قرارداد جدید نمی پردازد بحساب بیاوریم رقم عجیبی را تشکیل می دهد که بهیچ وجه متناسب با نفع ناچیزی که بعنوان حق الامتیاز می دهند نخواهد بود.

جای بسیار تأسف است که افراد تحصیل کرده این کشور نیز عادت بمطالعه و دقت و حساب ندارند و اگر چنین رویه ای در کشور معمول بود رجال کشور و نمایندگان عادت می داشتند که در موضوعی که مربوط بسرنوشت نسل های آینده است مختصر زحمتی بخود داده و مطالعه دقیقی بنمایند شاید قسمت مهم از بدبختی ها از بین می رفت.

اینک برای این که مطلب بخوبی روشن شود ما بدواً ماده 6 امتیاز نامه جدید را عیناً نقل می نمائیم:

«ماده ششم- الف- کمپانی مجاز است که بدون تحصیل جواز مخصوصی آن چه را که منحصراً برای مصرف اعضاء و مستخدمین خود لازم دارد وارد نموده و حقوق گمرکی و مالیات های معموله حین ورود را بپردازد. کمپانی تدابیر لازمه را اتخاذ خواهد نمود که اجناس وارده باشخاص غیر

ص: 325

مستخدمین خودش فروخته و یا واگذار نگردد.

ب- کمپانی بدون تحصیل جواز مخصوصی حق خواهد داشت که لوازم و مصالح و آلات طبی و جراحی و ادویه ای را که برای مریض خانه ها و مطب های خود در ایران لازم دارد وارد نماید و اشیاء اجناس مذکوره در موقع ورود از تأدیه حقوق گمرکی و هر نوع مالیات و عوارض بدولت و ادارات محلی معاف خواهد بود.

ج- بدون تحصیل هیچ گونه جوازی و بدون پرداخت هیچ نوع حقوق گمرکی و مالیات و عوارض بدولت و ادارات محلی کمپانی حق خواهد داشت آن چه را که منحصراً برای عملیات خود در ایران لازم دارد وارد نماید.

د- صادرات نفتی از پرداخت حقوق گمرکی و هر نوع مالیات و عوارض بدولت و ادارات محلی معاف خواهد بود.»

حالا باید دید راستی شرکت نفت طبق بند (ب) از ماده 6 فقط لوازم و مصالح و آلات طبی و جراحی و ادویه برای مریض خانه های خود وارد کرده و یا این که طبق بند (ج) از ماده 6 چیز هائی را که منحصراً برای عملیات خود لازم داشته وارد نموده و عنوان معافیت گمرکی را منحصر بموارد مذکور در بند (ب) و (ج) نموده است یا خیر؟

جواب این سؤال را سال نامه های گمرکی که از طرف اداره کل گمرک همه ساله منتشر می شود می دهد.

در جدول 17 سال نامه گمرکی سال 1325 از صفحه 333 تا 344 صورت اقلام و اشیائی را که کمپانی نفت وارد کشور نموده و باستناد بند (ب) و (ج) ماده 6 از تأدیه عوارض گمرکی آن خودداری کرده است قید گردیده و هم چنین در جدول 17 سال نامه گمرکی سال 1326 از صفحه 405 تا صفحه 423 اشیاء وارد شده در آن سال که کمپانی عوارض گمرکی آن را نپرداخته تعیین شده است.

هر کس مختصر مراجعه بجدول های نام برده بنماید حقاً متأثر می شود که

ص: 326

چگونه کمپانی نفت جنوب باتكاء و استظهار دولت انگلستان از هیچ گونه زور گوئی و تضییع حق ملت ایران خودداری نمی کند.

از ماده 6 امتیاز نامه که فوقاً درج گردیده و واردات کمپانی بسه قسمت طبقه بندی شده:

الف مایحتاج اعضاء کمپانی.

ب- لوازم طبی و ادویه.

ج- آن چه را که منحصراً برای عملیات استخراج لازم و ضروری است. در هر سه مورد قید شده است که تهیه جواز مخصوص برای کمپانی لازم نیست ولی در عین حال نسبت ببند (الف) که ورود مایحتاج اعضای کمپانی باشد قید گردیده که باید کمپانی عوارض گمرکی را بپردازد ولی نسبت به دو مورد دیگر که مایحتاج طبی و مایحتاج فنی کمپانی نفت باشد تصریح شده است که عوارض گمرکی داده نشود ولی آیا راستی کمپانی از بند (ب) و (ج) ماده 6 فقط نسبت بلوازم طبی و فنی استفاده نموده و می نماید یا خیر؟

جدول های سال نامه های گمرکی نشان می دهد که کمپانی نفت کلیه مایحتاج و لوازم زندگی و حتی اشیاء لوکس و تجملی را وارد کرده و عوارض گمرکی نپرداخته است مثلاً در صفحه 336 سال نامه سال 1325 نوت های موسیقی و در صفحه 423 سال نامه 26 آلات موسیقی و توپ تنیس دیده می شود. آیا توپ تنیس و نوت موسیقی و پیانو و ویلن جزء لوازم طبی است یا برای عملیات فنی مورد احتیاج کمپانی بوده است.

در سال نامه های نام برده دیده می شود قلم های درشتی از اقسام مختلف پارچه های پشمی و کرکی و نخی و انواع کفش و کلاه و اقسام پیژامه ها و عینک ها و انواع یخچال های برقی و ساعت های مختلف گران قیمت و نوشت افزار از هر حیث و لوازم چاپ اعم از ماشین و حروف و غیره و اقسام مختلف کاغذ و کتاب و اطلس مورد بخشودگی قرار گرفته است.

ص: 327

با این جریان می بینیم تا امروز دولت انگلستان در لباس کمپانی نفت رو یه دیرینه خود را در تضییع حقوق ملل کوچک تعقیب می کند ولی آیا تا کنون دولت ایران و وزارت دارئی و اداره پر عرض و طول امتیازات در خواب بوده و حتی برای یک دفعه نخواسته و یا نتوانسته است یک مراجعه اجمالی هم بماده 6 امتیاز نامه و جدول های 17 سال نامه گمرکی بنماید تا ببیند کمپانی با ما چگونه رفتار نموده و اداره گمرک تا چه اندازه غفلت و مسامحه و یا قصور در انجام وظیفه کرده است و اگر بنا می بود که کمپانی کلیه مایحتاج شخصی و حتى اشياء تجملی فرزندان کارمندان انگلیسی نفت را جزء مایحتاج فنی کمپانی و لوازم طبی تلقی می کرد و مدعی بخشودگی از عوارض گمرکی می شد پس ذکر قسمت اول ماده 6 ضرورتی نداشت و دقت در ماده نام برده و مراجعه بجدول های 17 نشان می دهد که متجاوز از نصف اشیائی که همه ساله کمپانی نفت باستناد بند (ب) و (ج) ماده 6 وارد کرده و عوارض گمرکی را نمی پردازد و مشمول هیچ یک از دو بند (ب) و (ج) نبوده و صرفاً کمپانی از مسامحه و وظیفه ناشناسی مأمورین گمرک و خواب آلود بودن دولت ها و عدم آشنائی مجلس و مردم میلیون ها لیره بمردم این کشور ضرر می زند. همین تخلف برخلاف منطوق ماده 21 امتیاز نامه جدید می باشد زیرا در قسمت اخیر امتیاز نامه که دولت ایران ملزم بعدم الغاء امتیاز نامه مزبور شده در همان ماده نام برده قید شده است:

«کمپانی صریحاً تعهد می نماید که در هر وقت و در هر موقع حقوق و امتیازات و منافع دولت را در نظر داشته و اقدام بهیچ عملی که موجب زیان دولت باشد ننماید.»

مفهوم مخالف عبارات نام برده و ذیل ماده 21 آنست که اگر کمپانی بتعهد خود عمل ننمود و منافع دولت را در نظر نداشت و اقدام بعملی کرد که موجب زیان دولت شد دولت ایران نیز محق در الغاء قرارداد خواهد بود.

قبل از این که ما وارد در تعیین مقدار اشیاء و اجناسی که کمپانی

ص: 328

در سال های اخیر بایران وارد کرده و عوارض گمرکی آن را نپرداخته است بشویم لازم می دانیم خوانندگان محترم را مطلع سازیم که عوارض گمرکی و صدى 16 مقرر روی وزن و طبق ارزش تعیین شده از طرف دارندهٔ جنس و فاکتور کارخانه گرفته می شود.

در سال 1325 مجموع واردات غیر دولتی و غیر بخشودگی های سیاسی و کمپانی نفت 952، 425،814 کیلوگرم بوده است که از طرف تجار وارد کننده و طبق فاكتور ها 4/114/843/594 ريال ارزیابی شده و عوارض گمرکی و صدی شانزده طبق قیمت نام برده اخذ گردیده است. حالا باید دید که کمپانی نفت جنوب در همان سال چه مقدار جنس وارد کرده و چه مقدار ارزیابی نموده است.

طبق جدول 17 سال نامۀ گمرکی سال 1325 کمپانی نفت در سال نام برده 557/182/044 کیلوگرم جنس وارد کرده که پس از وضع 332/9/22 کیلوگرم واردات که عبارت است از ماسه و شن و ریگ و قلوه سنگ و آهک کلوخه یا نرم که از عراق و کویت و بریتانیا وارد کرده اند باقی می ماند 224/632322 کیلوگرم که وزن بقیه اشیاء وارد شده از طرف کمپانی فقط 21 تن با کلیه اجناس وارده از طرف تجار کشور اختلاف دارد که فوقاً نوشتیم ارزش دویست و چهل و پنج هزار تن اجناس وارد شده از طرف تجار 4/114/483/594 ریال تعیین گردیده و طبق همان قیمت صدی 16 دریافت شده است ولی ارزش 224 هزار تن و کسری مهم ترین و قیمتی ترین مال التجاره کمپانی نفت بضمیمه 232 تن ماسه و ریگ و قلوه سنگ فقط 1/082/07/206 ریال تعیین گردیده است تا گفته شود مجموع مال التجاره ای که ما باستناد بند ب و ج ماده 6 وارد کرده ایم دارای ارزش مهمی نبوده ولی ما برای این که مطلب بخوبی روشن شده و مسلم گردد همان اجناسی را که تجار ایرانی وارد کرده و قیمت آن تقریباً دو یا سه برابر بهای اجناس واردۀ کمپانی تعیین شده و کمپانی نسبت باجناس خود نصف یا ثلث

ص: 329

قیمت گذارده فقط دو قلم از واردات کمپانی و واردات تجار را از حيث وزن و بهای تعیین شده ذکر می کنیم.

لوازم سیم کشی برق مشمول تعرفۀ 1940 گمرک می شود. کمپانی نفت در سال 1325 (53/786) کیلوگرم لوازم برق وارد کرده و بهای آن را 762/866/1 ریال تعیین کرده است. در صورتی که همین اشیاء که مشمول تعرفه 1940 می باشد از طرف تجار ایرانی وارد شده و فقط 27185 کیلوگرم به 1/803/756 ریال تعیین گردیده از مقایسه وزن و بهای هر یک از اجناس وارد شده از طرف کمپانی و تجار بخوبی معلوم می گردد که کمپانی همان میزان جنسی را که تجار ایرانی وارد نموده و قیمت تعیین کرده و عوارض پرداخته اند وارد می نموده و به کم تر از یک ثلث بها تعیین کرده است.

ماشین زایا ژنتراتریس موتور و کنتور و ترانسفورماتور و دینام مشمول تعرفه 1891 گمرک می باشد تجار ایرانی در سال 1325 سیصد و چهارده تن از اجناس نام برده وارد کرده و بهای آن را در حدود 11 میلیون و نیم ریال تعیین نموده اند در صورتی که کمپانی نفت در همان سال معادل 210 تن از همین جنس را وارد کرده و بهای آن را فقط در حدود پنج میلیون ریال تعیین کرده است. مقایسه اجمالی از ارقام بهاء و اوزان هر یک از دو جنس وارد شده از طرف تجار ایرانی و کمپانی نفت واضح می سازد که کمپانی در عین این که برخلاف حق و منطوق صریح ماده 6 امتیاز نامه خود را مشمول بخشودگی می دانسته معذلک برای این که چنین روزی را پیش بینی می کرده که باو گفته می شود قسمت مهم از واردات شما مشمول بند (ب) و (ج) نیست و باید عوارض گمرکی اجناسی که مشمول بخشودگی نیست بپردازید در حدود یک ثلث قیمت گذاری نموده است.

مطلب دیگری که در این مورد اهمیت کامل دارد آنست که مأمورین گمرک دولت ایران و وزارت دارائی که تا این حد ناتوان هستند که نمی توانند صریحاً بگویند صورت های باسم های و روبان سر و توپ تنیس و نوت موسیقی

ص: 330

و انواع اشیاء تجملی نه جز لوازم طبی است و نه مایحتاج فنی تا مشمول بند (ب) و (ج) باشد و نسبت باین اشیاء علاوه از تحصیل اجازه باید عوارض گمرکی بپردازید چگونه می توان اعتماد داشت که اجناس وارد شده از طرف

کمپانی حقیقتاً همین مقدار بوده است که بگمرک صورت داده شده گمرک در سال نامه خود ذکر کرده و یا حقیقتاً 332 هزار تن ماسه و شن و قلوه سنگ و آهک از عراق و کویت و بریتانیا وارد کرده اند. مأمورین گمرکی که برای وارد کردن یک جلد کتاب علمی و یا صادر کردن یک نمونه صادراتی هزاران گونه اشکال می تراشند و به تعرفه ها و مقررات و سوابق عملی استناد می کنند تا کنون نتوانسته و یا نخواسته اند بمأمورین کمپانی نفت بگویند که لوازم الکتریک که مشمول تعرفه 1940 می باشد چگونه قیمت تعیین شده از طرف شما کم تر از ثلث از قیمت های خریداری شده از طرف تجار ایرانی است چه صلاحیت دارند که نسبت به یک موضوع مهم و رقم درشتی که بعداً تعیین می شود قضاوت کرده و جلو تجاوز و تعدی کمپانی نفت را گرفته و حقوق حقه ملت ایران را حفظ کنند.

در هر حال ببینیم که حقوق گمرکی و قانونی همین مقدار مال التجاره ای را که کمپانی نفت جنوب وارد کرده و همین بهائی که برای آن تعیین نموده چه مبلغ می شود.

طبق حساب دقیق با تطبیق تعرفه های مختلف حقوق گمرکی اشیائی را که کمپانی در سال 1325 باستناد ماده 6 وارد نموده است 433/321/1388/3 ریال می شود و عوارض ما به التفاوت قیمت تعیین شده از طرف کمپانی با قیمت تجار نیز معادل مبلغ 346/264/066 ریال می شود که جمع این دو قلم 779/585/454 ریال و سی و پنج دینار می گردد که با تبدیل به لیره تقریباً معادل شش میلیون خواهد شد در صورتی که مجموع عوائدی که از کمپانی نفت بدولت ایران تحت اقلام مختلف در سال نام برده داده شده است تفاوت زیادی با مبلغ نام برده نداشته و حال آن که دولت ایران تنها بابت

ص: 331

عوارض گمرکی ورودی مستحق مطالبه شش میلیون لیره از کمپانی نفت خواهد بود تا حساب های دیگر و عوارض صدوری و مابه التفاوت بهای ارز حاصله و غیره تعیین شود. اما سال 1326.

در سال نام برده واردات تجار ایرانی 262/402/439 كيلو مال التجاره بوده که بمبلغ 4/705/536/236 ريال ارزیابی شده و در همان سال وزن واردات کمپانی نفت جنوب 377/669/026 کیلوگرم تعيين گردیده که بهای آن 1/127/240/177 ریال ارزیابی شده که پس از وضع تقريباً 240 هزار تن ماسه و شن و ریگ که از عراق و کویت وارد کرده اند در حدود 140 هزار تن مال التجاره از قیمتی ترین اشیاء وارد کرده اند که حقوق گمرکی و عوارض دیگر آن طبق بهاء تعیین شده از طرف خود کمپانی 479/267/120 ریال می شود و با احتساب مبلغ ما به التفاوت بهاء تعیین شده از طرف کمپانی با تجار ایرانی 360/940/856 ریال اضافه می گردد که مجموع دو قلم نام برده 840/207/976 ريال و تقريباً متجاوز از 6 ميليون ليره می گردد که در سال مزبور در عین این که بابت کلیه عوایدی که کمپانی بما داده است 7 میلیون لیره بیشتر نبوده و تنها از بابت عوارض گمرک اجناس وارداتی متجاوز از 6 میلیون لیره بدولت ایران نداده و معادل مبلغ نام برده خسارت و ضرر بخزانه دولت رسانده است.

بنحوی که قبلاً در باب بی مورد بودن عمل کمپانی در تعمیم بند (ب) و (ج) از ماده 6 باجناس و اشیاء وارد شده ذکر گردید اینک نیز با روشن شدن حساب عوارض گمرکی اضافه می شود که کمپانی نفت جنوب بهیچ نحو قسمت اول ماده 21 امتیاز نامه را رعایت نمی نماید که در آن تصریح شده است:

«طرفین متعاهدین اعلام می دارند که اجراء این قرارداد مبنی بر اصول متقابل و حسن نیت و صداقت و تفسیر معقول و متناسب این قرارداد باشد.»

در کجای دنیا و با کدام فرهنگ جز فرهنگ مخصوص خداوندان

ص: 332

نفت جنوب رجال سیاسی انگلستان عمل کمپانی نفت جنوب را که تنها حقوق و عوارض گمرکی اجناس وارداتی او تقريباً مساوی با واردات كل کشور باشد و معادل مبلغ تأدیه شده بعنوان حق الامتیاز و عوارض گردد آن وقت بگویند قرارداد با حسن نیت و صداقت طرفین اجراء می گردد.

حسن نیت و صداقت مأمورین دولت ایران نسبت بکمپانی نفت جنوب روشن و واضح است که بکمپانی اجازه می دهند مال التجاره ای معادل مجموع واردات کشور وارد کرده و مشمول بند (ب) و (ج) دانسته و عوارض گمرکی دریافت ندارند ولی آیا کمپانی نفت جنوب و مأمورین دولت ایران نسبت بدولت و ملت هم حسن نیت و صداقتی که رکن اساسی قرار داد است بخرج می دهند؟ آیا معادل 4/487/351 ریال رو میزی و رو تخت خوابی و معادل 825/046 ریال بابت پیژامه و لباس شب و غیره از عراق و هند و بریتانیا بعنوان لوازم طبی و مایحتاج فنی وارد کردن و ندادن عوارض گمرکی همان حسن نیتی است که طرفین در قرارداد تعهد نمودند که در مدت امتیاز بخرج دهند؟!

2- معافیت از عوارض گمرکی نفت های صادره

بند (د) از ماده 6 قرارداد جدید صادرات نفتی از طرف کمپانی از پرداخت حقوق گمرکی و هر نوع مالیات و عوارض بدولت و ادارات محلی باستثناء عوارض ناچیزی که در ماده 10 بعنوان مالیات تعیین گردیده معاف شده است.

عبارت بند (د) بسیار مختصر است تنظیم کنندگان عبارت و دولتی که آن را امضاء کرده و مجلسی که این قرارداد را تصویب نموده هیچ کدام نتوانسته اند کوچک ترین حسابی در این باب بنمایند تا بدانند از نوشتن یک فراز مختصر چه ضرر هنگفت و غیر قابل جبرانی بمردم این کشور می زنند.

طبق اظهار نامه های شرکت نفت باداره کل گمرک (در صورتی که اظهار نامه ها صحیح باشد) فقط در سال 1325 کمپانی نفت 17/927/922

ص: 333

تن و در سال 1326 مطابق اظهار نامه ها 17/113/161 تن نفت از کشور صادر نموده که نفت های صادراتی از حیث نوع مشمول 15 فقره تعرفه های مختلف اداره کل گمرک می باشد و با در نظر گرفتن اختلاف تعرفه ها از حیث نوع صادرات از نفت تصفیه نشده یا نفت سیاه و یا روغن های ماشین و مازوت و غیره تنها عوارض گمرکی صدوری 17 میلیون و کسری تن نفت صادراتی کمپانی نفت جنوب در سال 1325 مبلغ 1/715/350/028 ریال و عوارض صدوری نفت و مشتقات آن در سال 1326 معادل مبلغ 1/736/655/473 ریال می شود که نسبت بهر یک از این دو سال بایستی مبلغ عوارض گمرکی ورودی را نیز اضافه کرد و با اضافه نمودن مبلغ 779/585/454 ریال عوارض ورودی گمرک سال 25 به 028/ 1/715/350 ریال عوارض صدوری نفت در سال 25 جمعاً 2/494/935/482 ریال می شود که با تبدیل به لیره معادل 19 ميليون و يكصد و نود و یک هزار و هشتصد و یازده لیره می گردد.

و با اضافه نمودن مبلغ 840/207/976 ريال بعوارض ورودی گمرک در سال 1326 بمبلغ 1/736/655/473 ریال صدوری نفت در سال 1326 جمعاً مبلغ 2/576/863/449 ریال می شود که با تبدیل به لیره معادل نوزده میلیون و هشتصد و بیست و دو هزار و بیست و شش لیره می گردد و بالنتیجه در هر یک از سال های 25 و 26 کمپانی نفت جنوب استفاده ای که تنها از معافیت عوارض گمرکی نموده است در حدود سالی 20 میلیون لیره می گردد و حال آن که ملت ایران سال 1326 حداکثر هفت میلیون لیره بابت کلیه حقوق خود دریافت داشته که نسبت به این دریافتی ها هم در موقع خود بحث خواهد شد.

3- ارز های حاصله از فروش مواد نفتی

طبق قوانین مملکتی کلیه اجناسی که از کشور صادر می شود ارز های حاصله را صادر کنندگان بایستی به بهائی که بانک ملی تعیین می کند بدولت

ص: 334

بفروشند.

طبق اظهار نامه های کمپانی نفت جنوب (بر فرض صحت) صادرات نفتی سال 1325 در حدود هشت میلیارد و نیم ریال بفروش رسیده که با تبدیل مبلغ نام برده به لیره و احتساب بهائی که اجناس خریداری شده در خارج از ایران باز در سال مزبور متجاوز از 65 میلیون و نهصد و شصت و دو هزار و ششصد و چهل و هفت لیره برای کمپانی باقی مانده و در سال 1326 نیز طبق اظهار خود کمپانی نفت صادرات نفتی در حدود 10 میلیارد ریال در خارج از ایران بفروش رفته که باز پس از احتساب بهای اجناسی که خریداری نموده اند در حدود 80 میلیون لیره برای کمپانی نفت باقی مانده است.

آیا کمپانی نفت 65 میلیون لیره سال 1325 و 80 میلیون لیره سال 1326 را ببانک ملی ایران فروخته است؟ و اگر کمپانی مزبور مانند افراد عادی در سال 1326 بیست میلیون لیره بابت عوارض گمرک ورودی و صدوری می پرداخت و 80 میلیون لیره ارز حاصله از فروش اجناس تحصیل شده از ایران بانک می فروخت دولت ایران دارای بیست میلیون لیره و بانک ملی دارای صد میلیون لیره ارز می شد. آیا با داشتن چنین مبلغ مهمی ارز خارجی باز هم پول ما در وضع فعلی باقی می ماند. آیا ما باز برای تهیه و خرید ماشین آلات و هواپیما و غیره جهت اجراء برنامه هفت ساله محتاج باستقراض از دول اجنبی می شدیم؟

اخیراً در یکی از جراید مرکز شرحی دیدم که کمپانی نفت در سال 1326 معادل 11 ميليون لیره ببانک فروخته است صرف نظر از صحت و سقم این خبر آیا یازده میلیون لیره با 80 میلیون لیره قابل مقایسه است؟

در این موقع که دولت مشغول مذاکره با نمایندگان نفت جنوب می باشد و عده ای را از کشور فرانسه بعنوان مستشار حقوقی و فنی دعوت کرده اند آیا در ابوابی که تا کنون بحث شده و بعداً نیز بحث می شود و هر یک در خور توجه و

ص: 335

مطالعه دقیق و مستلزم قهری الغاء قرارداد می باشد توجهی نموده و تصمیمی گرفته اند یا خیر؟ و آیا با وضع فعلی کشور و احتیاج شدید بارز در الغاء ماده 8 قرارداد که ضرر جبران ناپذیری بملت ایران می زند بحث و مذاکره ای شده است یا خیر؟

4- کمیسر نفت یا نماینده تام الاختیار دولت ایران

در ماده 15 امتیاز نامه حق تعیین یک نفر نماینده تام الاختیار بدولت ایران داده شده است که در تمام جلسات هیئت مدیره و کمیته های آن و تمام جلسات مجمع عمومی برای مذاکره در مسائل روابط دولت با کمپانی تشکیل می شود حضور یافته و بعلاوه بنماینده نام برده اختیار داده شده است که هر گونه اطلاعی که در حدود حقوق صاحبان سهام کمپانی از کمپانی بخواهد و هر وقت لازم بداند که جلسات هیئت مدیره تشکیل شود تقاضا نماید برای مذاکره در مسائلی که دولت ایران پیشنهاد می نماید هیئت مدیره تشکیل گردد پس از وصول تقاضای نماینده بکمپانی در ظرف 15 روز بایستی جلسه هیئت مدیره تشکیل گردد.

وقتی بمفاد و روح ماده نام برده توجه گردد بخوبی معلوم می شود که دولت ایران در موقع تنظیم ماده نام برده چنین نظر داشت که نماینده دولت ایران از هر حیث در امور مربوطه بکمپانی نفت مداخله نموده و اطلاعات لازم را کسب نماید و پیشنهادات مفید را بدهد و علاوه از حضور در مجامع عمومی صاحبان سهام و هیئت های مدیره در کلیه کمیته های مربوطه نیز شرکت کند و بالنتيجه منافع دولت ایران را حفظ نماید. حالا ببینیم آیا نمایندگانی که دولت ایران بعنوان کمیسر نفت معرفی می کند وظیفه مقرر در ماده 15 را انجام می دهند.

متأسفانه نحوۀ عمل و سوابقی که در دست است نشان می دهد که کمیسر های نفت بهیچ نحو وظایف خود را انجام نداده و پست نام برده و هم چنین پست معاونت کمیسر نفت یک پست تشریفاتی محض گردیده که

ص: 336

دولت بوسیله انتصاب کمیسر و معاون او دو نفر از ناراضی ها را راضی کرده و مأمورین نام برده با گرفتن سالی دو هزار لیره از کمپانی نفت طبق قسمت اخیر ماده 15 با تهیه تیئر و عنوان مهم در لندن زندگی کرده و هیچ وقت در آن فکر نیستند وظیفه نمایندگی ملت و دولت ایران را انجام دهند.

دکتر میلیسپو در سفر اول خود راجع به کمیسر نفت ایران در لندن چنین اظهار عقیده می نماید:

«کمیسر نفت ایران علامت قابلیت خود را نشان نمی دهد و برای حفظ مقام خود در تحت تأثیر مقامات مربوط قرار می گیرد.»

ممکن است گفته شود که عملیات دکتر میلیسپو در سفر اول و مخصوصاً سفر دوم نشان داده است که مشار الیه تنها یک مستشار مالی دولت ایران نبوده و بلکه مجری سیاست دولت امریکا و تمایلات پادشاهان نفت امریکا بوده است و نمی توان اظهار نظر او را بر عدم قابلیت کمیسر های نفت و تحت تأثیر قرار گرفتن مقامات مربوطه حجت دانست - اینک برای این که بهتر و بیشتر روشن شود که کمیسر های نفت تا چه اندازه ناتوان بوده و می باشند قسمتی از نطق سرجان کدمن را که در بیست و دومین جلسه عمومی شرکت نفت ایران و انگلیس در تاریخ سه شنبه 16 ژوئن 1931 درباره کمیسر ایران نموده عیناً نقل می کنیم:

«میل دارم در این موقع راجع بغيبت جناب مستطاب اجل آقای میرزا عیسی خان فیض کمیسر دولت شاهنشاهی ایران از این جلسه ذکری بنمایم. چند سال بوده است که مرتباً در این جلسات سالیانه ایشان ما را بچند کلمه بیانات و نظریات خود راجع بعملیات شرکت مستفیض می فرمودند بنا بود ایشان امروز در این جلسه تشریف بیاورند ولی چون پس از 8 سال دوری از مملکت خود خیال دارند که مسافرتی بایران بنمایند دیروز مانند همه ما که در موقع مسافرت بشرق دچار آن می شویم تلقیح کرده و متأسفانه متأسفانه در نتیجه این کار امروز کسالت پیدا کرده و با نهایت تأسف از حضور در این جلسه

ص: 337

معذورند.»

دقت مختصر در جملات فوق الذکر دو نکته را بخوبی واضح می سازد:

الف- این که آقای کمیسر دولت شاهنشاهی ایران در جلسات مجمع عمومی بنا به بیان سرجان کدمن بچند کلمه بیانات اعضاء مجمع مستفیض می فرمودند.

ب - با اعلان شرکت نفت به تشکیل جلسه مجمع عمومی در تاریخ 16 ژوئن جناب آقای فیض بقدری بحضور در مجمع بی بوده که تلقیح را برای مدت یک روز بتأخیر نینداخته و بالنتیجه در اثر کسالت ادعائی در مجمع عمومی حضور نیافته است.

نحوه عمل مشار الیه میزان علاقمندی کمیسر نفت را بانجام وظایف محوله روشن می سازد و یا حداقل نشان می دهد که آقای فیض برای حضور خود در مجمع عمومی بنحوی که سرجان كدمن هم گفته بود ارزش و تأثیری قائل نبوده در صورتی که ماده 15 قرارداد وظایف سنگینی را بعهده کمیسر نفت محول می دارد و صریحاً می توان گفت که بعد از تمدید قرارداد هم تا امروز هیچ وقت کمیسر های نفت وظیفه خود را انجام نداده اند و اداره امتیازات و معادن هم مانند کمیسر نفت اداره تشریفاتی بیش نبوده والا لازم بود نسبت به تخلفاتی که کمپانی از سال 1932 تا کنون نسبت باجرای مواد همین قرارداد شوم مجدد نموده مورد مسئولیت قرار گیرد تا امروز که اساس قضیه مورد مذاکره واقع شده پرونده های کافی و کامل موجود بوده و در دسترس مشاورین قرار داده می شد.

نکته دیگر یکه بیشتر ایجاد تأسف می کند آنست که هیئت مستشاری وزیر دارائی فعلی را رئیس سابق و اسبق اداره امتیازات و کمیسر نفت و معاون او تشکیل می دهند و البته چنان چه آقایان علاقه و تخصصی در امور نفت می داشتند کار ما بوضع فعلی نمی رسید.

ص: 338

5- کیفیت رسیدگی بمحاسبات شرکت

طبق مندرجات امتیاز نامه ثانوی دولت ایران حق رسیدگی و کنترل در محاسبات کمپانی دارد تا بتواند حقوق ملت ایران را حفظ کند.

آیا از این حق استفاده می شود؟ البته هر فرد ایرانی انتظار دارد که یکی از لایق ترین و علاقمند ترین افراد ایرانی از طرف دولت ایران انتخاب گردیده و بمحاسبات شرکت نفت رسیدگی کند ولی بسیار متأسفم که بخوانندگان محترم عرض کنم تا این اواخر که نگارنده اطلاع داشتم محاسب دولت ایران در شرکت نفت یک نفر انگلیسی بنام «رابرتس» بوده.

این انگلیسی جنتلمن بنام محاسب دولت ایران حقوق گزاف از دولت ایران می گیرد و سالی 6 الی 8 ماه در لندن زندگی می کند.

در سال 1925 که یکی از دوستان من ناصر فیلی معاون آقای رابرتس را در آبادان ملاقات کرد و از کیفیت کنترل محاسبات و نحوه عمل سؤال نمود آقای فیلی چنین جواب داد وقتی که شما می بینید محاسبات دولت ایران و رسیدگی کننده بحساب کمپانی نفت انگلیس و ایران یک نفر انگلیسی است چه انتظاری برای صحت ارقام و یا دقت در کنترل و حساب دارید.

در سال 1920 مأمور مذاکره از طرف دولت ایران با کمپانی نفت ارمیتاژ اسمیت مستشار معرفی شده از دولت انگلیس می شود. و مأمور رسیدگی بحساب و روشن کردن تخلفات کمپانی (مکلین تاک) تبعه انگلیس می گردد. بعد از تجدید امتیاز مأمور رسیدگی بمحاسبات کمپانی (رابرتس) می شود و در این موقع که مذاکره اساسی درباره نفت شروع شده مستشاران دولت کمیسر نفت و معاون او قرار می گیرند. باین نحوه عمل چه باید گفت نمی دانم!!

در این ایام که موضوع نفت نقل محافل سیاسی و اقتصادی کشور است گفته می شود که ممکن است میزان عواید دولت ایران بیشتر گردد مثلاً صدی بیست از منافع خالص که در امتیاز نامه اخیر قید شده بصدی چهل یا

ص: 339

بیشتر تبدیل گردد. گذشته از اشکالات اساسی دیگر که در باب محاسبات کمپانی نفت موجود است و بعداً هر یک در جای خود تذکر داده خواهد شد اصولاً وقتی که کمیسر نفت با جلب نظر کمپانی انتخاب گردد و او هم کوچک ترین وظیفه را انجام ندهد و محاسب دولت ایران یک نفر انگلیسی باشد بحسابی که از طرف کمپانی برای تعیین عواید دولت ایران داده می شود و یا به کنترلی که از طرف محاسب بعمل می آید چه اعتمادی می توان داشت با این کیفیت هر قدر هم بخواهند می توانند صورت ظاهر حق الامتیاز و عواید دولت را بالا ببرند اما عمل و نتیجه چه خواهد شد؟

نتیجه و عمل همانست که ملت ایران بچشم خود می بیند طلای سیاه مانند سیل از کشور او خارج و بانگلستان سرازیر گردیده و این ملت بدبخت در اثر داشتن همین ثروت سرشار در بد ترین وضع سیاسی و اقتصادی بسر می برد.

6- منافع خالص کمپانی

طبق بند (ب) از ماده 10 قرارداد جدید کمپانی مکلف است که پس از وضع 671/250 لیره بیست درصد از منافعی را که بصاحبان سهام عادی کمپانی نفت توزیع می نماید به دولت ایران بپردازد و در بند (ج) همان ماده قید شده است که مجموع مبالغی که کمپانی برای هر بموجب جزء الف ( حق الامتياز سالیانه) و جزء (ب) (بیست درصد از منافع) باید بدولت ایران بپردازد نباید کم تر از 750/000 لیره استرلینگ باشد.

صرف نظر از اعتراضات و ایرادات موجهی که جناب آقای دکتر مصدق در نطق خود نسبت به حداقل تعیین شده نمودند که عیناً قسمت مزبور از نطق معزى اليه درج گردید اصولاً چنین بنظر می رسد که دولت امضاء کننده این قرارداد قادر نبوده و یا نمی خواست قوه ممیزه خود را بکار انداخته و بگزارش ارمیتاژ اسمیت مراجعه نموده ببیند که یک نفر مستشار انگلیسی صریحاً اعلام می دارد که کمپانی حاضر است برای استخراج هر یک تن پنج شلینگ

ص: 340

کار سازی دارد و با این وصف دولت وقت فقط به دل خوشی تعیین حداقل که پیشرفت صنعت نفت و کثرت میزان استخراج بخوبی نشان می داد که حداقل تعیین شده ناچیز و بی مقدار است با سهولت و آسانی پنج شلینگ را بچهار شلینگ تبدیل کرده و با در نظر گرفتن حداقل استخراج سنوات اخیر که در حدود 22 میلیون شلینگ ما به التفاوت در 5 شلینگ به چهار شلینگ که مساوی پانصد و پنجاه هزار لیره است ضرر عمدی به ملت ایران زده اند.

نكته مهم دیگری که مأمورین دولت در موقع تنظیم قرارداد از آن غفلت نموده اند آنست که در بند (ب) ماده 10 صدی بیست از سودی که بصاحبان سهام عادی پس از وضع 671250 لیره داده می شود متعلق حق ایران شناخته شده و دولت وقت نخواست یا نتوانست متوجه این نکته شود که مقیاس منافع کمپانی آن نیست که بصاحبان سهام داده می شود. زیرا قرارداد نام برده تقریباً 14 سال 14 سال پس از جنگ از جنگ بین المللی اول تنظیم و امضاء شده و رجال کشور قطعاً متوجه شده اند که در زمان جنگ اصل مالکیت از هر حیث در کشور انگلیس منتفی می شود طبق قانون خاص زمان جنگ دارائی منقول و غیر منقول اشخاص در اختیار دولت قرار می گیرد و از همین نظر بود که در زمان جنگ اخیر هم مالیات بر عایدات به 80 درصد ترقی کرده است و نسبت به 20 درصد نیز دولت باندازه اعاشه روزانه صاحبان سهام بآن ها داده و بقیه را بعنوان وام ملی در اختیار خود می گرفت و بنا بر این سهمی را که کمپانی نفت جنوب و سایر شركت ها بصاحبان سهام عادی می دادند بسیار ناچیز و غیر قابل ذکر بود و متأسفانه دولت با توجه به این نکات معذلک به جای این که مقیاس 20 درصد را مطلق منافع کمپانی قرار دهد مقیاس را میزان قابل تأديه بصاحبان سهام عادی قرار داده.

نتیجۀ این امر چه شد

اشاره

از نتیجه این امر در زمان جنگ و مالیات 80 درصد اطلاع دقیقی ندارم ولی بیلان سال 1947 را که در دست است ذیلاً نقل می کنم:

ص: 341

1- حقوق دولت ایران برای سال 1947 بر اساس 18/328/692 تن جمع صادرات فروش شرکت نفت بترتیب زیر محاسبه شده است.

اصل حق الامتیاز از قرار هر تن 4 شلینگ 0-8-3/665/738 ليره

تفاوت بهاء طلا نسبت بمبلغ فوق 0-11-123/596/ 1 لیره

اصل مالیات از قرار هر تن 9 پنس

برای شش میلیون تن اول و شش پنس برای بقیه 0-6-308/217

تفاوت بهای طلا نسبت بمبلغ فوق 0-14-232/171

حصه دولت از سود توزیع شده بصاحبان سهام 1/07/000 ليره

جمع 11-710/125/019 ليره

تفاوت بهای طلا بطوری که در متن ذکر شده مورد اختلاف بین دولت و شرکت می باشد.

2- این مبلغ طبق حساب سود و زیان شرکت برای سال 1947 بترتیب زیر محاسبه شده است:

سود قابل توزیع 18/564/857 ليره

مالیات دولت انگلستان 15/266/665 ليره

حقوق دولت ایران 7/101/251 ليره

جمع 40/932/773 ليره

با ملاحظه شرح فوق معلوم شد که کمپانی نفت در سال هزار و نهصد و چهل و هفت 18/564/857 لیره سود قابل توزیع داشته و 15/266/665 لیره بابت مالیات پرداخته که جمع دو قلم مزبور با 1/074/000 لیره که

بعنوان سود به دولت ایران داده شده 34/885/512 لیره می شود که پس وضع 671/250 لیره مقرر در بند (ب) از ماده ده 34/214/262 ليره باقی می ماند که 20 درصد مبلغ مزبور (بر فرض این که منافع خالص کمپانی فقط مبلغ نام برده باشد) در حدود 9 میلیون و چهل هزار لیره می گردد در صورتی که کمپانی نفت جنوب بابت عوائد مقرر در بند (ب) در سال نام برده در حدود

ص: 342

یک میلیون لیره پرداخته است و مابه التفاوت آن که تقریباً پنج میلیون لیره بوده نپرداخته و این مبلغ ضرر فاحشی است که بخزانه دولت رسیده است.

نویسنده یقین دارد که کمپانی نفت دفاع می کند که بند (ب) ناظر بر تأدیه 20 درصد بمیزانی که بصاحبان سهام عادی داده می شود می باشد و قهری است منافعی که بصاحبان سهام عادی داده می شود پس از وضع مالیات به دولت انگلستان است ولی جان کلام در این جاست که شرکتی که در ایران تشکیل می شود باید از هر حیث تابع مقررات این کشور باشد و مالیات و عوارض قانونی کشور را بپردازد نه این که باستناد قسمت اخیر ماده 10 از تأدیه مالیات قانونی به دولت ایران امتناع ورزیده بلکه مالیات بر درآمد را به دولت انگلستان پرداخته و تأسف آور تر آن که سود ویژه دولت ایران پس از وضع مالیات بدولت انگلستان تعیین و تأدیه گردد و نتیجه باین جا منتهی نشود که شرکت تشکیل شده در ایران برای استخراج معادن این کشور مالیات خود را بدولت انگلستان بپردازد و خلاصه دولت ایران نیز از سود حاصله از شرکت با حساب دقیقی که فوقاً بطور روشن و واضح بیان گردید پنج میلیون لیره مالیات بر عایدات بدولت انگلستان بدهد.

بنده نمی توانم هیچ گونه منطق و استدلالی ولو ظاهری و سطحی هم باشد برای خداوندان نفت و ساکنین سواحل رود تایمز پیدا کنم - جز همان حکایت معروف نویسنده مشهور فرانسوی (لافونتن) و داستان گرگ و بره و غلبه و استیلا و زور گوئی قوی بر ضعیف.

در هر حال تبدیل 5 شلینگ از هر تن نفت استخراجی به 4 شلینگ در سال های اخیر منتهی به پانصد و پنجاه هزار لیره خسارت و سوء تفسیر کمپانی از بند (ب) ماده 10 فقط در سال 1947 منجر به پنج میلیون ضرر بخزانه کشور گردید مسئول این خسارات جبران ناپذیر کیست نمی دانم!!

آیا مأمورین مذاکره درباره نفت و مستشاران آقای گلشائیان وزیر دارائی نماینده تام الاختیار دولت وارد در این مباحث شده و بپاس وظیفه ای که

ص: 343

در برابر ملت ایران و نسل های آینده کشور دارند مصالح عمومی را بر منافع و حفظ موقعیت های شخصی ترجیح داده معایب و مضار قرارداد مخصوصاً سوء تفسیر و اعمال بی رویه کمپانی را روشن کرده و بفکر چاره اساسی که بحال این ملت ستم دیده مفید باشد خواهند بود یا خیر؟

7- چگونه 52 درصد دارائی شرکت را از دست دادیم؟

در امتیاز مجددی که در سال 1312 بکمپانی نفت داده شده تنظیم کنندگان مواد امتیاز نامه بهیچ نحو مندرجات قسمت اخیر فصل 14 امتیاز نامه دارسی را در نظر نگرفته اند تا این که امتیاز نامه بکیفیتی تنظیم گردید که بنظر خوانندگان رسیده و مثل آن است که کمپانی یا شرکتی ابتداء بساکن امتیازی درخواست نموده و دولت نیز آن امتیاز را طبق مواد معینه به آن شرکت واگذار کرده و چنان چه قسمت اخیر ماده 14 قرارداد دارسی مورد توجه دولت وقت و وزیر دارائی وقت قرار می گرفت هرگز امتیاز نامه اخیر که نکته اساسی در آن فراموش شده تنظیم نمی شد.

قسمت اخیر فصل 14 امتیاز نامه جهت اطلاع خوانندگان مجدداً درج می گردد.

«بعد از انقضاء مدت معینه این امتیاز تمام اسباب و ابنیه و ادوات موجوده شرکت بجهت استخراج و انتفاع معادن متعلق بدولت علیه خواهد بود شرکت حق هیچ گونه غرامت از این بابت نخواهد داشت.»

برای این که مطلبی که فعلاً لازم است تذکر داده شود بیشتر روشن گردد ناچار از دادن توضیحی می باشیم تا خوانندگان بهتر حقیقت امر و مضار قرارداد جدید را درک فرمایند.

اخیراً در تهران معمول شده است که صاحبان اراضی و یا متولیان موقوفات اراضی و یا ملک موقوفه را به شخص یا شرکتی برای حداکثر مدت ده سال واگذار می کنند که طرف قرارداد طبق نقشه ای که با مضای طرفین می رسد بنا و ساختمان مهمی ایجاد نموده و تا مدت ده سال از آن بنا استفاده کرده و

ص: 344

بعد از انقضاء مدت مزبور بنای ساخته شده طبق قرارداد را کلاً بصاحب ملک واگذار نمایند و صاحب زمین علاوه از تملک و تصاحب ابنیه ساخته شده برای تمام مدت قرارداد نیز از سازنده بنا مال الاجاره دریافت می کند و البته مال الاجاره ای را که صاحب ملک دریافت می کند متناسب با بنای ساخته شده نیست ولی صاحب ملک بامید تملک بنای ایجاد شده در ملک او بنفع کم قناعت نموده تا در آخر مدت تمام بنا را تصرف و تملک کرده و حداکثر بهره برداری را بنماید و سازنده بنا نیز در این معامله سود سرشاری می برد زیرا هزینه ایکه برای ساختمان بنا می کند در مدت ده سال استهلاک نموده و هر سال به نسبت یک دهم از هزینه ای که برای ساختمان نموده بدست آورده و بالنتيجه در آخر مدت ده سال کلیه هزینه ساختمان استهلاک شده و مال الاجاره ناچیز مالک را نیز پرداخته و از سودی که ممکن بود بانک ها برای سرمایه او بدهند بمراتب بیشتر استفاده کرده است.

با توجه بجریان معروض و معاملات روزانه برای هر کس که مختصر دقتی کند روشن می شود که واگذار کننده اراضی در هر سال به نسبت مدت قرارداد مالک قسمتی از ابنیه و ساختمان می گردد و با مرور زمان بتدریج مالکیت صاحب زمین بیشتر شده و علقه مالکیت سازنده بنا کم تر می گردد.

با توضیح نام برده توجه باین نکته ضروری است که مدت امتیاز دارسی 60 سال بوده و در سال 1961 مدت امتیاز مزبور منقضی می گردید و بالنتيجه در سال 1961 کلیه اسباب و ادوات و ابنیه موجوده و ماشین آلات و غیره متعلق به ایران می شده و با در نظر گرفتن اصل اساسی ذکر شده در بالا که از هیچ حيث قابل خدشه نیست در سال 1932 که 31 سال از مدت امتیاز نامه دارسی منقضی شده بود سی و یک شصتم یا تقریباً معادل پنجاه و دوصدم از کلیه ادوات و اسباب و ابنیه و سایر لوازم کمپانی نفت متعلق به دولت ایران بوده و در آن تاریخ کمپانی فقط مالک چهل و هشت درصد از لوازم و ماشین آلات و اموال منقول و غیر منقول بوده است که در انقضاء مدت 29

ص: 345

سال دیگر یعنی 1991 آن 48 درصد نیز متعلق بدولت ایران می شد و بنا بر این تنظیم کنندگان قرارداد می بایستی متوجه باشند که در سال 1932 دولت ایران علاوه از مالکیت کلیه معادن و بنادر و مجاری و غیره مالک پنجاه و دو درصد تمام اموال منقول و غیر منقول متعلق بکمپانی نفت بوده و چنان چه استيفاء حقوق ملت ایران منظور نظر می بود حتمی و ضروری بود که علاوه از تعیین حقوق مربوط بحق الامتیاز و مالیات و عوارض و غیره 52 درصد کلیه دارائی شرکت نفت ارزیابی می شد و در صورتی که کمپانی مایل بتمدید می بود يا بهاء واقعی تمام 52 درصد را نقداً بدولت ایران می پرداخت و یا این که در قرارداد تصریح می شد در انقضاء سال 1961 کلیه دارائی منقول و غیر منقول متعلق بدولت ایران است و کمپانی نفت از تاریخ انقضاء قرارداد دارسی از جهت این که هیچ گونه مالکیتی در دارائی منقول و غیر منقول موجوده تا آن تاریخ ندارد.

از تاریخ نام برده رابطه مالی کمپانی با دولت ایران مثل رابطه یک مستأجر نسبت به موجر درباره بنا و ساختمانی است که از هر حیث خاتمه یافته و بایستی مستأجر مال الاجاره کامل مالک را بپردازد که در آن صورت طبق معمول هیچ وقت برای مستأجر سودی بیش از ده درصد منظور نمی گردد و البته بعد از سال 1961 چنان چه هزینه اساسی لازم می بود یعنی ایجاد ساختمان های جدید یا ورود ماشین آلات مهم آن هزینه بعهده دولت ایران بود و در هر حال رابطه امتیاز دهنده و امتیاز گیرنده بکیفیت مقرر در مواد امتیاز نامه که سود حاصله امتیاز دهنده ناچیز و منافع امتیاز گیرنده سرشار است در انقضاء سال 1961 بکلی منقطع می شد.

نکته ای که اینک بعرض رسید یک موضوع غامض و پیچیده ای نیست. یک مسئله ساده و یک امر روشنی است که همه روزه در تمام دنیا بین افراد ساری و جاری است و دولت وقت در موقع تنظیم قرارداد از توجه باین نکته مهم غفلت کرده و صریحاً می توان گفت با تمدید امتیاز و عدم

ص: 346

تعرض به نکته 52 درصد کلیه دارائی شرکت نفت را که در آن تاریخ متعلق بملت ایران بوده و ملت ایران بامید تملک آن در مدت و یک سال سی و منقضی شده تا آن تاریخ بیش از مبلغ ناچیزی نگرفته برایگان از دست داده است.

جناب آقای دکتر مصدق در نطق مشروحی که در دوره چهاردهم در باب تجدید امتیاز نموده اند و ما قسمتی از آن را قبلاً درج کردیم حساب خسارت منافع حاصله از تاریخ 1961 تا 1991 را فرموده و جمع این خسارت را بر فرض این که درآمد نفت جنوب بمیزان حداقل در نظر گرفته شود 128 میلیون لیره انگلیسی از قرار هر لیره 128 ریال 16/128/000/000 ریال تعیین فرموده اند و البته چنان چه متوجه مالکیت دولت ایران در 52 درصد کلیه دارائی شرکت می شدند و بهاء آن را نیز تعیین می کردند آن وقت معلوم می شد که خسارت و ضرر حاصله از تمدید چه مبلغ سرسام آوری را تشکیل می دهد.

اینک که مذاکرات مجدد در جریان است و متخصصین حقوقی از فرانسه دعوت شده اند ضروری و لازم است که نماینده تام الاختیار دولت نسبت به این نکته اساسی نیز مستشاران دعوت شده را در جریان گذارده و با جلب نظر آنان و روشن کردن زیان های حاصله از تمدید در آینده حق ملت گرسنه و پریشان ایران از این حیث نیز حفظ شده و نگذارند بیش از این خداوندان نفت حقوق مسلمه ملت ایران را به بهانه های مختلف غصب نموده و این ملت در اثر فقر اقتصادی در بد ترین وضع بهداشتی و فرهنگی زندگی کند.

8- سود توزیع شده بصاحبان سهام

شرکت نفت ایران و انگلیس در بیلان هائی که سالیانه بمجمع عمومی می دهد مبلغی بعنوان سود قابل توزیع تعیین می کند مثلاً در سال 1947 که ما بيلان آن را قبلاً منتشر نموده ایم سود قابل توزیع 18/564/857 ليره تعيين گردیده و اعتراضاتی که بر نحوه عمل یعنی دادن سهم دولت ایران از سود قابل

ص: 347

توزیع نه از کل درآمد کمپانی وارد بود اجمالاً ذکر نمودیم و حالا باید دید آیا راستی سود حقیقی قابل توزیع کمپانی در سال 1947 همین مبلغ بوده یا خیر و بر فرض محال که سود واقعی صاحبان سهام بیش از مبلغ 18 میلیون لیره نبوده آیا طبق بند (ب) از ماده 10 امتیاز نامه 20 درصد از سود قابل توزیع بملت ایران داده شده است یا خیر؟

ما در فصول آینده روشن می کنیم که قسمتی از هزینه هائی را که کمپانی نفت در ستون خرج وارد می کند غیر مرتبط بعمل بهره برداری نفت می باشد و بخرج گذاشتن آن هزینه ها در کمپانی نفت تضییع حق ملت و دولت ایران بمیزان 20 درصد از سود حاصله است ولی فعلاً دو نکته بیشتر را نمی خواهیم تذکر دهیم یکی این که در هر حال سود قابل توزیع مبلغ تعیین شده در بیلان نیست و دوم این که 20 درصد همین مبلغ تعیین شده را نیز بدولت ایران نمی پردازند.

اما در باب این که سود قابل توزیع شرکت نفت بیش از مبلغ تعیین شده در بیلان 1947 بوده چند سطر از مجله «فرتون» که بحث دقیقی نسبت به درآمد شرکت های نفت در سال های اخیر نموده می نگاریم. مجله نام برده می نویسد:

«در ظرف 2 سال گذشته مؤسسات نفت در دنیا مواجه با عایدات گزافی شده است که در دوره معاصر بی سابقه می باشد و در سال 1947 با وجود این که در مدت نیمه اول سال هنوز محصول شرکت ها تحت کنترل و تأثیر اداره تثبیت قیمت های آمریکا بود صنعت نفت در مقایسه تمام ادوار گذشته یک اضافه درآمد خالصی معادل 1000 میلیون دلار نشان داد.

(این رقم مجموع کل منافع خالص پس از وضع مالیات است)... و در سال 1947 بر عواید نام برده 600 میلیون دلار اضافه شده و در سال 1948 درآمد ها با کمک 23 درصد ازدیاد قیمت نفت خام در حال صعود بآسمان می باشد.

ص: 348

در ربع اول سال سهام شرکت «آتلانتیک رفانیک» در حدود 200 درصد نسبت بهمین مدت در سال گذشته ترقی کرده بود... انتظار می رود در سال جاری درآمد کل در حدود 75 درصد اضافه شده و در واقع با رقمی که بیش از دو هزار میلیون دلار است سر به کهکشان بزند.

صنعت نفت بیش از هر زمانی در تاریخ وجودش رو به ازدیاد و افزایش است و در این ایام بطور متوسط در حدود روزی شش میلیون باریل یعنی یک میلیون باریل حداکثر تهیه نفت در زمان جنگ و دو برابر تهیه نفت قبل از جنگ استخراج می گردد مع الوصف این جریان عظیم نفت بزحمت احتیاجات دنیا را تأمین می کند... بازار خرید و فروش سهام نفت با آن خاصیت غریزه ای که دارد همه را متوجه این نکته می کند که صنعت نفت در ابتدای این قرن نسبتاً محدود بوده و حال با 20 هزار میلیون دلار دومین صنعت امریکا از حیث سرمایه شده است بطوری که در مقابل عظمتش ممکن است صنعت کاملی از قبیل هواپیمائی بکلی از نظر محو گردد. یک سلسله تحولات بزرگ اساسی در جریان می باشد هیجان و آشفتگی بیش از این بوده و تعبیرات و تحولات نیز تازه تر از آنست که کسانی که در خارج از این صنعت هستند بدانند که اصل این واقعه چیست و حقیقت امر این است که این صناعت از حیث توسعه درآمد و تدابیر فنی بطرف سطح تازه و بالا تری می رود عده قلیلی هستند که خیلی با احتیاط صحبت از یک سطح جدید می کنند ولی تحولات صنعت نفت بعد از جنگ بقدری سریع و تغییرات آن بحدی از پایه و اساس بوده که آن را می توان یک تغییر اساسی در اقتصاد نفت دانست.»

***

شرحی که عیناً از مجله «فرتون» نقل گردیده که درآمد شرکت های نفت را ذکر کرده است روشن می کند که بعد از جنگ سود ویژه شرکت های نفت چه ارقام درشتی را تشکیل می دهد و با ازدیاد روز افزون نفت استخراج شده و ترقی قیمت و کثرت بازار معلوم است که سود واقعی کمپانی نفت ایران و انگلیس

ص: 349

نیز بمراتب بیشتر از بیلانی است که بمجمع عمومی می دهند مخصوصاً وقتی این نکته را در نظر بگیریم که مزد کارگر در کشور های مختلف امریکا چندین برابر مزد کارگر در ایران است و بعلاوه هیچ کشور امتیاز دهنده ای این اندازه بی در و دروازه نیست که هر مقدار جنس و مال التجاره که شرکت نفت بخواهد وارد یک بازار مهم مشرق بنماید و بعنوان لوازم فنی بهره برداری عوارض گمرکی و سایر حقوق دولت را نپرداخته و بنام داشتن امتیاز نفت یک کشوری را میدان تاخت و تاز اقتصادی خود قرار دهد و بالاخره منظور اصلی خداوندان نفت که کارگر ارزان باشد در این کشور بیش از هر جا بدست آید آن وقت معلوم می شود که درآمد شرکت نفت جنوب به نسبت سرمایه ای که بکار انداخته چندین برابر درآمد از سود ویژه و ناویژه شرکت های نفت امریکاست و بهیچ نحو بیلانی که برای تعیین سود قابل توزیع و بالنتيجه تعیین سودی که طبق بند (ب) از ماده 10 باید بدولت ایران کار سازی شود قابل اعتماد نیست.

چنان چه فوقاً تذکر دادیم بر فرض محال بصحت ارقام بیلان و تحقق باین که سود قابل توزیع بصاحبان سهام در سال 1947 بالغ بر 18/564/857 لیره بوده می بایستی طبق بند نام برده پس از وضع 671/250 لیره نسبت به بقیه 20 درصد به دولت ایران کار سازی شود که 20 درصد 18/564/857 لیره پس از وضع 671/250 ليره 3/578/721 لیره می گردد در صورتی که طبق خلاصه بیلانی که در جزوه سخنرانی انتشار یافته از طرف آقای دکتر حسین پیرنیا رئیس اداره امتیازات و معادن نفت منتشر گردیده در سال 1947 از بابت بند (ب) ماده 10 بعنوان 20 درصد سود توزیع شده بصاحبان سهام فقط 074/000 /1 لیره به دولت ایران داده شده و ما به التفاوت مبلغ تأدیه شده به دولت ایران بابت 20 درصد سود توزیع شده بصاحبان سهام با 20 درصد حقیقی همین 18 میلیون تعیین شده 2/500/721 لیره می باشد و نمی دانم اداره امتیازات که بیلان نام برده از طرف رئیس آن اداره منتشر

ص: 350

گردیده چگونه باین حساب ساده توجه نکرده است. آیا بند (ب) از ماده 10 را که با تفسیر و تعبیر کمپانی صد در صد بضرر دولت ایران است نخوانده و یا این که یک عمل ساده تفریق 671/250 لیره از 18/564/8572 ليره و تقسيم باقی مانده به 5 که 20 درصد باشد نتوانسته است انجام دهد و یا نخواسته است بوظیفه خود عمل کرده تا بالنتیجه خسارت حاصله دولت ایران طبق همین بيلان 2/504/711 لیره گردد و البته انتظار می رود که در این موقع بدواً به تمام بیلان های سنوات گذشته یعنی از سال 1932 تا امروز رسیدگی دقیق شده و آن چه را که حقوق حقه دولت ایران بوده از کمپانی دریافت و در آتیه مراقبت شود که ذخایر تحت الارضی این ملت پریشان باین سهولت و رایگان به جیب سرمایه داران انگلیسی نرفته و ملت ایران بیش از این در فقر و مسکنت زندگی نکند.

9- وجود تعداد زیادی از کارمندان خارجی برخلاف مادۀ 19 قرارداد است

برای این که خوانندگان بخوبی باین اعتراض توجه نمایند اینک قسمتی از ماده 16 قرارداد عيناً قرارداد عیناً درج می گردد (1) :

مادۀ شانزدهم طرفین قرارداد تصدیق دارند و قبول می نمایند که اصلی که مدار اجراء این قرارداد می باشد آنست که در منافع طرفین حفظ حد اعلای منتج بودن و صرفه جوئی در اداره و عملیات کمپانی در ایران ضرورت دارد.

بند 2 از مادۀ 16- مسلم است که کمپانی صنعت گران و مستخدمین

ص: 351


1- فقره از اعتراضات که قبلاً بنظر خوانندگان رسید در موقعی تنظیم و در روزنامه انتشار یافت که هنوز کمیسیون مخصوص مربوط به نفت تشکیل نشده بود و پروفسور ژیدل و همراهانش بایران نیامده بودند و بدین جهت ضمن بیان آن اعتراضات هیچ گونه اشاره بجلب توجه کمیسیون مخصوص و مشاورین دعوت شده نگردید ولی در موقع تدوین اعتراض نهم کمیسیون مخصوص تشکیل شد و از این تاریخ است که در موقع ذکر اعتراضات تذکر لازم و مفید به کمیسیون و وزارت دارائی و مشاورین دولت ضمن ذکر اعتراض داده شده است.

فنی و تجاری خود را باندازه ای که اشخاص ذیصلاحیت و با تجربه در ایران یافت شود از اتباع ایران انتخاب خواهد کرد و این نیز مسلم است که مستخدمين غیرفنی کمپانی منحصراً از اتباع ایران خواهد بود.»

حالا باید دید این شرایط تا چه اندازه اجراء شده و می شود.

طبق مندرجات صفحه 5 جزوه ای را که شرکت نفت تحت عنوان «شرحی درباره اقداماتی که شرکت سهامی نفت انگلیس و ایران در مورد امور اجتماعی و رفاه کارکنان خود در ایران معمول داشته است» در اواخر سال 1946 تعداد کارکنان شرکت بالغ بر 65 هزار نفر بودند ولی اینک طبق اطلاعات اجمالی که در دست است عدۀ کارگران شرکت در نقاط مختلف

خوزستان از آبادان و هفت گل - مسجد سلیمان - آغاجاری - پازنان - لالی - بندر معشور - گچساران - دار خوین - کوت عبد اللّه در حدود هشتاد هزار نفر می باشند و عدۀ کارمندان شرکت نفت اعم از اداری و فنی و پزشکی و غیره در حدود هشت هزار نفر هستند که از هشت هزار نفر کارمند در حدود نصف آن ایرانی و نصف دیگر انگلیسی و هندی (1) می باشند که البته کارمندان هندی خیلی کم تر از کارمندان انگلیسی هستند و از این عده چهار هزار نفر ایرانی هم هیچ یک دارای مشاغل حساس نمی باشند...»

فاتح در کتاب پنجاه سال نفت ایران موقعیت ایران قبل از الغای امتیاز دارسی می نویسد:

«...قبل از الغای امتیاز دارسی دولت ایران موقعیت فوق العاده مستحکمی در قبال شرکت داشت که متأسفانه زمامدار وقت آن را کاملاً درک نکرده بود و اگر بآن پی برده بود می توانست بدون ایجاد جنجال و هیاهو استفیای حق ایران را بنماید موقعیت و دلایل مشروع و مستدل آن برای احقاق حق خود در آن موقع بشرح زیر بود.

ص: 352


1- و پاکستانی.

1- خسارت وارده بدولت ایران در نتیجه فروش نفت ارزان از طرف شرکت بدولت انگلیس یکی از ادعا های مشروح و دنیا پسندی بود که در هر جائی طرح می شد بمحکومیت شرکت و پرداخت خسارت منتهی می گردید.

2- در امتیاز نامۀ دارسی حق الامتیاز از روی مبنای شانزده درصد از درآمد خالص بدون هیچ قید و شرطی بایستی وصول گردد و بعبارت دیگر دولت ایران در عواید شرکت سهیم بود و بالطبع حق داشت که مانع حساب سازی و هزینه های غیر مشروع شود. دولت می توانست سهیم بودن در منافع را وسیله قرار داده و در اقلام خرج شرکت نظارت کامل برقرار کند مدعی شود که کلیه درآمد بدون هیچ کم و کسری بابت ذخیره یا پرداخت سود قروض و یا عناوین دیگر (به نسبت شانزده درصد متعلق بایران و هشتاد و چهار درصد متعلق بشرکت) بین طرفین تقسیم گردد. دامنۀ اعمال نظر در این کار بحدی وسیع بود که ممکن بود مشکلات بسیاری را برای شرکت فراهم نماید و شرکت را وادار باین کند که تقاضای مشروع دولت را بسهولت بپذیرد.

3- امتیاز نامۀ دارسی شرکت نفت را از پرداخت مالیات بر درآمد و مالیات های مشابه آن بهیچ وجه معاف نکرده بود زیرا مادۀ هفت آن امتیاز فقط اراضی را که شرکت استملاک کرده و محصولاتی را که بخارج صادر می کرد و اثاثیه ای را که برای عملیات خود بایران وارد می نمود از پرداخت مالیات معاف کرده بود. بنا بر این دولت می توانست بسهولت مالیات بر درآمد متناسبی از شرکت علاوه بر حق الامتياز وصول نماید و جای هیچ گونه اعتراض قانونی برای شرکت موجود نبود.

4- دولت می توانست بوسیله وضع قوانین مخصوصی که متناقض با امتیاز دارسی نباشد هر سال عواید هنگفت دیگری از شرکت بدست آورد و برای تأیید این نکته شرح زیر را از نطق کرد کدمن که در مجمع سالیانه شرکت پس از عقد قرارداد 1933 ایراد کرده است شاهد می آوریم:

ص: 353

«ما بفوريت احتياج داشتیم که در مورد مالیات بر درآمد ایران و سایر قوانین مربوط به پول و ارز و گمرک و عوارض داخلی و تعادل بازرگانی وضع ثابتی برقرار نمائیم و نسبت بهر یک از آن ها حدود و مشخصاتی تنظیم نمائیم زیرا تمام قوانین مزبور موجب تهدید بوده و اختلافاتی را بوجود می آورد».

از بیان فوق بخوبی واضح است که اولیای شرکت کاملاً بمخاطراتی که در پیش داشتند توجه داشته و از عقد قرارداد 1933 که همۀ آن ها را مرتفع می کرد چه اندازه خرسند بودند.

5- دولت می توانست اجرای کامل تعهدات شرکت را دربارۀ افزایش مستخدمین ایرانی تقاضا کرده و بوسیلهٔ وضع قوانین مخصوصه بیمه کارگران و کارمندان افزایش حقوق آن ها ایجاد مسکن و خانه و وسایل آسایش آن ها را تأمین نماید بدون این که قوانین مزبور معارض با مواد امتیاز نامه باشد.

از طرفی بی اطلاعی توأم با غرور و از طرف دیگر وحشت از استیفای حق بوسیله طريق مشروع که همان حکمیت باشد موجب شد تصمیمی گرفته شود که بالمآل بضرر کشور تمام گشت راه عاقلانه این بود که دولت در آن وقت بفوریت شرکت را دعوت بحکمیت کند و دعاوی مشروع خود را با نظر متخصصین و خبرگان تنظیم نموده و طرح نماید. هیچ تردیدی نیست که اگر این کار شده بود دولت فائق شده و شرکت تسلیم نظریات دولت می گشت و اگر دولت انگلیس می خواست بحمایت شرکت اقدام نماید دولت ایران قادر که بجامعۀ ملل رجوع نموده و از این کار جلوگیری نماید.

نویسنده بخوبی ناظر بود که شرکت چه اندازه از ارجاع بحکمیت وحشت داشت و چه توفیق مهمی چنین عملی برای دولت ایران می توانست داشته باشد و از روی کمال اطمینان می توانم بگویم که اگر چنین کاری شده بود کامیابی ایران و استیفای حق آن بطور قطع تأمین گشته بود.»

مسئله ای که بیش از همه جلب توجه می کند و نکته ابهام و یا معما

ص: 354

است اینست که مقارن انعقاد قرارداد 1933 چند واقعه بموازات و مقارن هم روی داده است که نمی توان تمام آن ها را اتفاقی تصور کرد بلکه طبق نقشۀ قبلی بوده است. مثلاً در حین الغاء امتیاز دارسی تیمورتاش از کار بر کنار و بمحاكمه کشیده می شود و جریان محاکمه بطوری با سر و صدا جریان می یابد

که تمام مسائل سیاسی روز را تحت الشعاع قرار داده و سپس با آن وضع عجیب مقتول می گردد. یا ناگهان میرزا حسن خان مستوفی الممالک در روز ششم شهریور 1311 دچار سکته قلبی می گردد و فوت می کند و همان روز از دو نفر از نمایندگان مجلس (صولت الدوله قشقائی و ناصر خان فرزندش که هر دو نمایندۀ مجلس بوده اند و در جنگ جهانی اول علیه انگلیس ها و با قوای آن ها در فارس جنگیده بودند) اول دستگیر بعد سلب مصونیت می شوند و روانۀ زندان می گردند و بعداً خود صولت الدوله در آن جا بطرز مرموزی مقتول می شود. تا قبلاً گربه را پای حجله کشته باشند و دیگر در مجلس فرمایش هم کسی جرئت نکند کم ترین مخالفتی با قرارداد تحمیلی جدید بنماید.

هم چنین روزنامه اطلاعات که وابسته به هیئت حاکمه بود به بهانۀ مقاله ای انتقادی از عقد بعضی قرارداد ها که بستگی با حق قضاوت قنسولات داشت روز اول تیر ماه 1311 برای مدت یک هفته توقیف می شود، تا جراید دیگر که حتی تحت سانسور شهربانی هم بودند گوشی دست شان باشد که اگر کم ترین اشاره یا ابهامی نسبت به مسائل روز بنمایند بتوقیف آن ها منتهی خواهد گردید.

و برای سرگرم نمودن مردم کارناوال با آن همه سر و صدا و نمایشات در شهر براه می افتد، تا سر مردم را به تماشای کارناوال گرم نموده به لهو و لعب مشغول کرده بفکر مسائل مهم مملکتی نباشند و در هر محفل و مکانی صحبت از کارناوال و زشتی و زیبائی آن بمیان آورند.

ص: 355

طرح قرارداد 1933 در مجلس دورۀ پانزدهم و اسراری که فاش می شود

مباحثی در مسئله مضار قرارداد 1933 برحسب مدارک و اسنادی که در دست بود قبلاً ذکر شد و تا حدودی که ممکن بود نقل گردید. مجلس دورهٔ پانزدهم نیز با مذاکره و مباحثه در باب نفت شروع می شود (حتی دو سه نوبت هم دولت تحت استیضاح قرار می گیرد) و با مذاکره و جنجال و کشمکش در باب نفت خاتمه می یابد.

مخصوصاً در آخرین روز های عمر مجلس پانزدهم که دولت ساعد لایحه ای بعنوان و نام قرارداد الحاقی تقدیم مجلس می کند تا قرارداد متزلزل و غیر نافذ 1933 را تثبیت و تأیید نماید، مدت یک هفته تمام وقت جلسات که غالباً همه روزه صبح و شب ادامه داشت و یکی از پر جنجال ترین ادوار مختلف مجلس بشمار می آید صرف طرح این مسئله می شود.

نگارنده بعنوان مخالف با قرارداد الحاقی متجاوز از شش جلسۀ طولانی صحبت می کند که قسمتی از آن مربوط به قرارداد 1933 بوده است که ضمن طرح آن باعث درگیری بین تقی زاده و گلشائیان وزیر دارائی و اقلیت که ناطق آن من بودم می شود و غوغائی بر پا می گردد که براثر آن اسرار و اسنادی که تا آن موقع مکتوم بوده بر ملا می شود. ضمن این درگیری ها براثر فشاری که از خارج به مجلسیان وارد می آمد می خواستند مانع صحبت من شوند که با مقاومت سرسختانه اقلیت که تا پای جان ایستاده بودند موفق نمی شوند (چگونگی این ماجرا ها و تمام وقایع در کتاب: «نفت و نطق مکّی» بدون کم و زیاد نقل گردیده است).

بهر حال در این جلسات آن چه حائز کمال اهمیت است این است که آن چه نهان بوده هویدا شده و پرده ها بالا رفته و گفتنی ها گفته شده است. اینک قسمتی از آن مذاکرات رسمی ذیلاً ذکر می گردد تا مسئلۀ تمدید قرارداد و تجدید قرارداد 1933 و چگونگی تحمیل آن بر ملت ایران و تاریخ

ص: 356

کشور روشن گردد.

باید یاد آور شد که در جلسۀ روز شنبه اول مرداد. مشروحاً مطالبی گفته که دنباله آن به جلسه روز یکشنبه موکول گردیده بود در جلسهٔ

یکشنبه 2 مرداد پس از مدتی صحبت وارد بحث در قرارداد 1933 شده چنین اظهار داشتم:

نقل از صورت مشروح مذاکرات مجلس جلسه 196

رئیس- جلسه فوق العاده ای باید باشد فعلاً عده برای رأی کافی نیست بعداً رأی می گیریم آقای مکی بفرمائید.

بيانات مکی در موضوع نفت

.. موضوع دیگری که بنده راجع به لایحۀ نفت دارم و در حقیقت اخطار نظام نامه ای است، مادۀ 57 آئین نامۀ داخلی مجلس است که برای درج در تاریخ ایران برای نشان دادن فشاری که بر مجلس بوده است راجع به نفت قرائت می کنم: کمیسیون خارجه - وظایف کمیسیون خارجه عبارت است از رسیدگی به لوایح و طرح های قانونی مربوط به عهد نامه ها و مقاوله نامه ها و قرارداد ها با ممالک خارجه و امتیازات خارجی و استخدام اتباع خارجه و گذر نامه ها و فلان. برخلاف نص صريح آئین نامۀ داخلی مجلس خبر کمیسیون دارائی نه به کمیسیون بودجه و نه به کمیسیون خارجه رفته است و این برخلاف آئین نامه داخلی مجلس است و این شتاب زدگی فقط یک علتی دارد یا قطعاً همان طوری که دولت انگلستان راجع بهمین قضیه بهمین دولت فعلی بطوری که بنده اطلاع دارم نت داده است و بواسطۀ سیاست استتار ما امروز از این نت دولت انگلستان اطلاع نداریم یک همچو نتی هم داده اند که باید از مجلس بگذرد نمی دانم و قطعاً اگر نت نیست دولت باید تکذیب کند من اطلاع دارم که نت داده دولت انگستان.... (1)

ص: 357


1- منظور از نقل مختصری از صورت جلسات مجلس این بوده که معلوم شود برای تصویب قرارداد الحاقی که در حقیقت در تأیید قرارداد 1933 می باشد از طرف دولت و دربار و انگلیس ها چه فشاری وارد می آمده که قرارداد الحاقی تصویب برسد تا پایه های سست قرارداد 1933 را محکم نموده باشند و اگر به کتاب نفت و نطق مکی مراجعه شود این فشار ها منعکس گردیده است.

نخست وزیر دروغ است دروغ است، تکذیب می کنم، دروغ است.

دکتر بقائی: عمل تان نشان می دهد.

مکی- بنده صبح از آقای وزیر دارائی شنیدم.

دکتر بقائی- بنده اخطار دارم.

مكى- اجازه بفرمائید آقای دکتر بنده حرفم را تمام کنم.

رئيس- صحبت تان را بکنید (1) .

مکّی - تشریح وضعیت شرکت نفت در مدت قرارداد دارسی رفته رفته مرا بیش از آن چه که انتظار می رفت از ادامه جریان وقایع بازداشت و اکنون به جریان الغاء امتیاز دارسی و علل و عوامل آن و نتایجی که بر آن مترتب گردیده است مبادرت می نمایم:

تجدید امتیاز

مدارک و اسنادی موجود است که نشان می دهد که شرکت نفت از سال 1916 ببعد براثر سفارش یکی از مشاورین خود مایل به تمدید امتیاز دارسی بوده و در این زمینه سعی وافی بکار می برده است.

نقشه تسلط بر نفت های خاور میانه که تمدید امتیاز دارسی فقط اجرای قسمتی از آن بوده است، همواره مورد نظر دولت انگلستان بوده و برای رسیدن به این هدف از هیچ گونه مجاهدت و کوشش مداوم خودداری نکرده است و در اثر همین مساعی بوده که شرکت نفت انگلیس و ایران بوسیله شرکت های تابعه خود نفت عراق و نفت خانقین و چون از نفت خانقین صحبت می کنم

ص: 358


1- چون مطالب مربوط به تمدید قرارداد 1933 نبود حذف گردید برای اطلاع به کتاب «نفت و نطق مكى» ص 272 مراجعه شود.

حالا در آتیه می رسیم که نفت خانقین پس از بستن پیمان سعد آباد اراضی ایران است که واگذار شده به عراق (حائری زاده - صحيح است در دورۀ پهلوی این قسمت از ایران رفت) به این موضوع هم می رسیم که نفت خانقین چیست و چطور از ایران مجزا شده (دکتر بقائی - این مادۀ 207 هم بکلی ملغی شده است) که نفت خانقین را بدست آورده بود موفق شد که مدت اولی را در سال 1925 برای مدت 75 سال و دویمی را، که مثل قرارداد دارسی 60 ساله بود در سال 1926 برای مدت 25 سال تمدید نماید و بنا بر این تمدید مدت امتیاز نفت ایران باقی مانده بود تا شرکت نفت انگلیس و ایران بتواند استفاده کامل از این منابع ذیقیمت را تا حوالی سال 2000 میلادی برای خود بطور انحصار تأمین نماید.

وجود این هدف، یعنی میل به تمدید مدت امتیاز نامه دارسی، یکی از علل اساسی اشکال تراشی های شرکت نفت در پرداخت حقوق حقۀ ایران و حق الامتياز تعهدی به بهانه و تفسیر های ناروای متن قرارداد دارسی، بوده است و چنان چه ضمن این بررسی ها خواهیم دید و قبلاً گفته ام شرکت مثلاً بهانۀ این که لولۀ نفت توسط افراد قبایل بریده شده است و با وجود آن که ترمیم آن امر فوق العاده آسان و سهلی بوده و حداکثر 20000 لیره خرج داشته است، در بیلان 1916 خود معادل يكصد و شصت هزار لیره بعنوان تخمین خسارت وارده به حساب ایران گذارده و در سال 1917 مبلغ بالا را به 402،887 لیره افزایش داده و شروع به استهلاک این وجه از محل حق الامتیاز متعلقه به ایران نموده و تا سال 1920....

رئیس آقای مکى، يك قدرى شما تأمل کنید، آقای دکتر بقائی می گویند یک اخطاری راجع به مادۀ 43 دارند مقدم است، بفرمائید.

خلاصه اخطار دکتر بقائی اینست که طبق آئین نامه، قرارداد الحاقی بایستی به کمیسیون های مربوط برود و نرفته است.

مدتى بين رئيس مجلس و دکتر بقائی مطالبی رد و بدل می شود و

ص: 359

بالاخره رئيس مجلس موضوع را عوض کرده و دربارۀ مدت نطق که باید محدود به نیم ساعت شود بحث می کند و می گوید:

رئيس - الآن راجع بهمین قرارداد نظر مجلس را با این که به بنده احاله شده است می گیرم، مادۀ 220 می گوید: در مواردی که در مفاد این آئین نامه اختلافی حاصل شود حل اختلاف با هیئت رئیسه است و در حین انعقاد جلسه نظر رئیس قاطع خواهد بود الآن که اکثریت حاصل شد با این که حق به من داده شده است چون مدت نطق ایشان چقدر است من از مجلس رأی خواهم گرفت، من عقیده ام این است که ایشان نیم ساعت بیشتر حق ندارند.

دکتر بقائی - این که مصرح است.

مکی - مگر این که مرا با گلوله از این جا پائین ببرند.

رئيس - خیر وقتی که مجلس رأی داد شما را پائین می برند.

مکی - نظام نامه را که نمی شود هر ساعت به نفع هر چیزی تغییر داد.

دکتر بقائی - مگر بخواهید آئین نامه را تغییر دهید.

رئيس - بفرمائید.

مکی- با وجود تذکرات و فشار دولت ایران، هیچ گونه وجهی از بابت حق الامتیاز به دولت ایران نپرداخته است. بطور خلاصه کلیه اشکال تراشی ها و بهانه جوئی های بالا و بسیاری از اقدامات ناروای دیگر شرکت نفت که بهیچ وجه با منطق و عدالت نیز وفق نمی داده است مسلماً برای خسته کردن ایران، در اثر فشار اقتصادی و به منظور قبولاندن نظریۀ تمدید امتیاز نامه به هر نحوی که میسر می گردد بوده است.

ضمناً مسئولين شرکت و کارمندان عالی رتبۀ دولت انگلستان از هیچ گونه پر و پاگاندی برای ظالمانه نشان دادن امتیاز نامه دارسی خودداری ننموده اند من بعنوان مثال مراتب زیر را که در اوت 1928 توسط سرجان

ص: 360

سیمن وزیر دارائی انگلستان نوشته شده است از نظر نمایندگان محترم می گذرانم:

طبق اطلاعات حاصله مذاکرات با ایران هنوز به نتیجه نرسیده است و آیا لازم است من از اشتراک منافع ایران و انگلیس در شرکت نفت بحث کنم، آیا لازم است بگویم که قرارداد دارسی در مواقعی که سلاطین قاجار نمی فهمیدند چه می کنند بسته شده است، از هر فامیل بپرسید پاسخ متفق الیه این خواهد بود که بایستی در این قرارداد تجدید نظر بعمل آید.

مذاکرات بین دولت ایران و شرکت نفت نیز بعداً ادامه داشته و در تمام این مذاکرات نمایندگی شرکت نفت با سرجان كدمن رئيس كل شرکت نفت انگلیس و ایران بوده ولی به نتیجه ای نرسیده و ظاهر مطلب این است که حدود انتظارات و توقعات شرکت نفت به اندازه ای بوده است که توافقی میسر نشده و دولت ایران چاره ای جز فسخ قرارداد دارسی به امید تغییر آن و احقاق حق خود با بستن قرار عادلانه تری نداشته است.

دولت ایران ضمن الغای امتیاز دارسی اظهار داشته، و بدان وسیله خود را اخلاقاً متعهد می سازد، که هر گاه شرکت برخلاف رویۀ سابق خود عمل نموده و منافع ایران را مورد نظر قرار دهد، دولت ایران حاضر خواهد بود بر اساسی که برای طرفین قابل قبول باشد، امتیاز جدیدی به شرکت اعطاء نماید.

البته شركت لغو امتیاز را قانونی نشناخته و دولت انگلیس هم به پشتیبانی شرکت برخاسته و یا دادشت تهدید آمیزی برای ایران می فرستد و استرداد الغاء امتیاز را رسماً خواستار می شود و ضمناً متذکر می گردد که در صورت اقتضا از کلیه وسایل قانونی برای حمایت منافع قطعی و محرز شرکت نفت استفاده خواهد نمود و ضمناً کشتی زره پوش چهل هزار تنی نلسن را با توپ های 15 اینچی به خلیج فارس اعزام داشت.

ص: 361

با وجود دریافت این یادداشت سخت، دولت ایران در تصمیم خود پافشاری نموده و حاضر به استرداد تصمیم خود، که متکی بر حق و عدالت بوده است نمی شود.

دولت انگلستان مجدداً یادداشت جدیدی به دولت ایران تقدیم داشته و متذکر می گردد که اگر الغاء امتیاز پس گرفته نشود موضوع را به محاکم بین الملی لاهه برای رسیدگی مراجعه خواهد نمود.

دولت ایران در پاسخ یادداشت بالا، ضمن رد صلاحیت محکمه لاهه متذکر می گردد که در صورت ادامه رویه غیر دوستانه از طرف انگلستان، به جامعه ملل شکایت خواهد نمود.

دولت انگلستان به محض اطلاع از این تصمیم دولت ایران، که انگلستان را در مسند مقصر قرار می داد، پیش دستی نموده و با عجلۀ حاصی، بوسیلۀ نمایندۀ خود، شکایتی به جامعه ملل تقدیم می دارد. رئیس جامعۀ ملل، به محض دریافت شکایت دولت انگلستان، تلگرافی به طرفین ارسال و توصیه و سفارش می نماید که در انتظار تعیین تکلیف از طرف جامعه ملل، از هر گونه عملی که ممکن است جنبۀ دشمنی داشته باشد احتراز جویند.

جای توجه است که برخلاف کلیۀ اصول بین المللی دولت انگلستان با بهانه تراشی های مختلفی خود را مجاز به مداخله در امر فوق که فقط مربوط به روابط دولت ایران با شرکت نفت انگلیس و ایران و بنا بر این امری صد درصد داخلی بوده است دانسته و فشار های غیر قانونی و ظالمانه به دولت ایران وارد آورده است و بعلت همین دخالت بی رویه اشکالات بیشتری در حل اختلافات پیش آمد کرده است.

دولت ایران که با وجود لغو امتیاز برای ابراز حسن نیت، هیچ گونه اقدامی برای جلوگیری از عملیات شرکت ننموده بود، پس از شکایت دولت انگلستان به جامعۀ سلل و به منظور تأیید داخلی بودن امر، وزیر دارائی وقت داور و علاء رئیس بانک ملی را بعنوان نماینده معین کرده و گزارشات خود را

ص: 362

با توضیحات لازم به جامعۀ ملل تقدیم می دارد.

جامعۀ ملل برای رسیدگی به اختلافات طرفین دکتر بنش را انتخاب و تهیۀ گزارش را به او محول می نماید.

مهم ترین موضوع اختلاف دو نکته بوده است:

1. آیا حکومت ایران حق الغاء امتیاز را داشته است یا نه؟

2. برای قضاوت امر و تعیین حق کدام محکمه صلاحیت لازم را دارا می باشد؟

نسبت به موضوع اول، چنان چه می دانیم و قبلاً هم توضیح شد، شرکت مرتکب تخلفات پی در پی نسبت به مفاد امتیاز نامه شده، و در همه موارد، با خودداری از تعیین حکم خویش، که طبق امتیاز نامه موظف بدان بوده، عملاً راه هر گونه اقدام نسبت به احقاق حق ایران را، از مجرای پیش بینی شده ضمن قرارداد، مسدود نموده بود و بنا بر این، طبق اصل عمومی حقوقی، دولت ایران حق داشته امتیاز را لغو نماید، و بدین وسیله، که تنها طریقه بود که باقی مانده و دولت ایران می توانسته است با توسل به آن احقاق حق ،نماید توسل جوید.

دولت انگلستان البته تمام جریانات بالا و طرز رفتار شرکت و انحرافات پی در پی او را از مقررات امتیاز نامه، و بخصوص خودداری از تعیین حکم را که منتهی به تجمع شکایت های ایران و لاینحل ماندن مشکلات شده بود، ندیده انگاشته و تنها راه برای لغو قرارداد را اقدام از راه مراجع قضائی می دانست و از طرفی نسبت به موضوع 1 و 2 ، چون مدعی بود که لغو امتیاز از طرف دولت ایران، که منتهی به رأی اعتماد دولت وقت شده بود، صورت قانونی به خود گرفته و بنا بر این دیگر محاکم ایرانی صلاحیت رسیدگی موضوع را از دست داده اند، الزاماً، برای حل اختلاف، تنها مرجع صلاحيت دار مرجع بین المللی، یعنی محاکم بین المللی لاهه، می باشد.

البته بطلان این استدلال بر هر کس واضح و روشن است زیرا

ص: 363

دریافت رأی اعتماد دولت ایران از مجلس شورای ملی، پس از لغو امتیاز دارسی بهیچ وجه به عمل دولت ایران جنبۀ قانونی نداده و فقط تقویت مجلس از دولت به منظور تأیید لزوم احقاق حق ایران، و انصراف شرکت از تشبث به وسایل غیر مجاز، برای معلق نگاه داشتن دعاوی حقه دولت ایران بوده است مخصوصاً این که دولت ایران، ضمن لغو امتیاز، اضافه نموده بود که در صورتی که شرکت حاضر باشد به دعاوی حقۀ ایران توجه نماید دولت ایران حاضر است با رفع نقائص امتیاز موجوده، حق شرکت نفت دایر به استفاده از امتیاز خود را مجدداً به رسمیت بشناسد. بعلاوه چگونه ممکن است به طرز عملی که دولت ایران ضمن لغو امتیاز نامه بدان متشبث شده است نام قانون گذاشت و حال آن که مراحل لازم الاجراء برای این که عمل یا دستوری صورت قانونی به خود گیرد این است که موضوعی از طرف دولت بصورت لایحه قانونی به مجلس پیشنهاد شده و مجلس پس از شور و بحث در آن، طبق موازین و مقررات معین، آن را تصویب نموده و را تصویب نموده و سپس مواد تصویبی به صحۀ ملوکانه رسیده و در مجله رسمی منتشر شده باشد.

هیچ یک از این مراحل قانونی ضمن لغو امتیاز وجود خارجی پیدا نکرده است تا بتوان عمل دولت ایران را قانونی تلقی نموده و به اتکاء آن عدم صلاحیت مراجع قضائی ایران را برای رسیدگی به این موضوع که امری داخلی است، به اثبات رسانید.

به هر تقدیر آن چه مسلم است این است که این تشبث دولت ایران، در صورت رسیدگی به نفس امر از طرف مراجع بین المللی، منتهی به محکومیت دولت انگلستان می گردید و تنها به همین دلیل و علت بود، که برای حفظ پرستیژ دولت انگلستان، حفظ پرستیژی که خود دلیل جانب داری دکتر بنش از طرف دعواست حل قضیه توسط نام برده بر اساس طرز عملی که به تصویب جامعه ملل رسیده و به نفع طرف بوده است عملی شده و بدین وسیله به دولت انگلستان فرصت کافی داده است تا با اعمال هر گونه فشار و تشبث مخفی،

ص: 364

به حل قضیه از مجرای پیشنهادی توفیق حاصل کرده و رسیدگی به قضیه توسط جامعۀ ملل را، که مسلماً به محکومیت دولت انگلستان منجر می شد معوق و معلق بگذارد.

تنفس و تشکیل مجدد مجلس

رئیس- آقای مکی تأمل کنید بیست دقیقه تنفس داده می شود.

مکی- عده که کافی است، بنده هم خسته نشده ام.

رئیس- این اختیارش با من است می خواهید یک مادۀ دیگری هم برای این کار بگذرانیم.

(در ساعت ده و ربع مجلس بعنوان تنفس ختم و پنجاه و پنج دقیقه قبل از ظهر مجدداً به ریاست آقای رضا حکمت تشکیل شد)

صورت مشروح مذاکرات جلسۀ 197 دوشنبه سوم مرداد 1328

مجلس ساعت 9 و چهل و پنج دقیقه صبح به ریاست آقای امیر حسین ایل خان (نایب رئیس) تشکیل گردید.

نایب رئیس- آقای مکی در صورت مجلس ایرادی دارید؟

مکی- بنده هم ایراد به صورت مجلس دارم و هم استیضاحی از دولت راجع به نفت.

نایب رئیس- استیضاح خوانده می شود، توضیحش زیادی است.

مكى - بقيۀ عرایضم راجع بصورت جلسه است. یکی راجع به تشکیل جلسۀ امروز است به موجب مادۀ 138 که می گوید: جلسات فقط در مورد بودجه آن هم به استثنای روز های جمعه و دوشنبه تشکیل می شود در صورتی که مجلس رأی بدهد می تواند روز دوشنبه تشکیل شود. دیروز مجلس شورای ملی رأی نداده است در مجله رسمی هم چاپ نشده است بنا بر این جلسۀ امروز برخلاف قانون تشکیل شده مثل تمام کار هائی که برخلاف قانون می شود.

نایب رئیس- در جلسه خصوصی راجع به جلسه امروز صحبت شد و

ص: 365

قرار شد و آقایان هم موافقت کردند که امروز جلسه تشکیل شود.

مکی- باید در جلسه رسمی اعلام شود و موافقت شود.

نایب رئیس- دیگر نسبت بصورت مجلس اعتراضی نیست؟

(اظهاری نشد) آقای تقی زاده و آقای آزاد و آقای امیر تیمور اجازه خواسته اند.

مکی- باید طبق آئین نامه استیضاح را بخوانید.

ادامۀ مذاکرات نفت

نایب رئیس - آقای وزیر دارائی.

وزیر دارائی- اما توضیحات راجع به نفت اولاد خیلی خوش وقت هستم که مجالی دادند آقایان که ما می خواهیم عملیاتی که این دولت و دولت های گذشته در اجرای قانون مهر ماه 1326 انجام داده است به عرض و اطلاع آقایان برسانم، ضمناً هم عرض می کنم آقایان مخالفین بدانند که وطن پرستی مختص به چهار نفر نیست (دکتر بقائی- چهار نفر نیست ملت ایران است) و بدانید اشخاصی که یک عمر خود شان و خانواده شان و استخوان های پدران شان در این مملکت زندگی کرده اند و هستند این ها هیچ وقت نمی آیند یک وجب خاک مملکت شان را به کسی بدهند (صحیح است) و

صحیح یک روز گفتم و امروز هم تکرار می کنم که ایرانی خائن وجود ندارد و افتخار می کنم در مملکت اشخاصی اگر بد باشند اکثریت با اشخاص خوب و وطن پرست است (صحیح است) و بی جهت و بی گناه هم جا دارد که تهمت به اشخاص نزنند و همیشه با مدارک و دلیل حرف بزنند و احساسات را وارد کار نکنند (مکی- من بدون مدرک حرفی نمی زنم) (آزاد- مملکت ما را کی به این روز انداخته است نه آب است نه نان است نه امنیت است، این ها را شما کرده اید) ممکن است در تشخیص اشتباه شده باشد یک عملی که من امروز خدمت به مملکت می دانم آقایان خدمت ندانند ولی بایستی زحمتی که برای یک عملی کشیده شده است قضاوت کنید و قضاوت عادلانه بکنید این مملکت به این روز افتاده است روی اصل عوام فریبی بنده این را صریح

ص: 366

می گویم در این مملکت اشخاصی که کار نکرده اند و پشت منقل نشسته اند این ها مملکت را به این روز کشیده اند، این ها اگر مرد هستند بیایند و کار کنند. چرا وقتی که ریاست دولت به آن ها پیشنهاد می شود قبول نمی کنند؟ چرا وقتی وزیر خارجه می شوند می آیند این جا اختیار می گیرند بعد از 5 روز این جا غش می کنند.

مکی- توهین نکنید.

وزیر دارائی- ... این ها می خواهند کنار بنشینند و منفی بافی کنند این ها می خواهند مملکت را به خاک سیاه بنشانند. در دنیا اشخاصی توانسته اند مملکت شان را بجائی برسانند که کار کرده اند، آقا کار کردن، قبول مسئولیت کردن این هنر است در دنیا من افتخار می کنم که کار می کنم و قبول مسئولیت هم می کنم در مقابل دنیا و وجدانم پاک هست و در هر محکمه ای هم حاضر هستم محاکمه بشوم و جواب بدهم ولی اشخاصی که از صبح تا غروب پای منقل وافور می نشینند این ها می خواهند...

مكی- رئيس مجلس مؤسسان تان بود.

دکتر بقائی- قانون اساسی را آن ها تغییر دادند آن روز ما این حرف ها را زدیم برای این که این صبحت ها پیش نیاید.

مكى - رئيس مجلس مؤسسان شما بود (زنگ رئیس).

دکتر بقائی- نشستند قانون اساسی را تغییر دادند معلوم بود برای امروز قانون اساسی را تغییر دادند.

نایب رئیس - صحبت اشخاص غیر را نکنید.

وزیر دارائی- در مهر ماه 1326 قانونی از مجلس شورای ملی گذشت به این عبارت: دولت مکلف است در کلیۀ مواردی که حقوق ملت ایران نسبت به منابع ثروت کشور اعم از منابع زیر زمینی و غیر آن مورد تضییع واقع شده است بخصوص راجع به نفت جنوب به منظور استیفای حقوق کامل ملی ایران مذاکرات و اقدامات لازمه را بعمل آورده مجلس شورای ملی را از

ص: 367

نتیجه آن مطلع سازد. آقایانی که در این مجلس تشریف دارند بخاطر دارند گذشتن این قانون و این تبصره روزی بود که قرارداد نفتی که در زمان فترت شده بود مجلس شورای ملی رد کرد ضمناً متوجه شد که قرارداد هائی که سابقاً راجع به منابع زیر زمینی و غیره بسته شده است ممکن است که منافع کامل ملت ایران تأمین نشده باشد مثل قرارداد شیلات، مثل قرارداد نفت جنوب، برای این که دولت را مکلف بکند چه دولت حاضر و چه دولت های بعد دولت را مکلف بکند که استیفای کامل حقوق ملت ایران را بکند این قانون گذشت. از فردای این قانون دولت وقت که دولت آقای قوام بود با کمپانی نفت جنوب وارد مذاکره شد و نماینده از لندن خواست برای این موضوع که مذاکره بکند دولت آقای قوام ساقط شد دولت جناب آقای حکیمی روی کار آمد (دکتر بقائی- بفرمائید چه مذاکراتی کرد) مذاکرات را شروع کردند ولی در زمان کابینه آقای حکیمی فقط در قسمتی که...(دکتر معظمی- مذاکرات شان کتبی بوده یا شفاهی؟) نه قربان مذاکرات شفاهی بوده است فقط گفته اند که مطابق این قانون ما با شما می خواهیم مذاکره کنیم راجع به استیفای حقوق ملت ایران بعد از ایشان در کابینه آقای حکیمی نماینده شرکت از لندن آمد و مذاکره کردند فقط نسبت به مادۀ 16، مادۀ 16 ، امتیاز نامه ای که همۀ آقایان البته خوانده اند و مسبوق هستند ماده ایست که در آن جا مکلف می کند کمپانی را که وسائلی فراهم کند که عده کارمندان خارجی سال بسال کم بشود و بجایش کارمندان فنی استخدام بشود در زمان کابینه آقای حکیمی منحصراً نسبت به مادۀ 16 مذاکره شد، اقدام شد اقدامی هم که راجع به این کار شد عبارت بود از فرستادن هیئتی مرکب از آقای دکتر شادمان و آقای به نیا معاون وزارت دارائی و چند نفر دیگر به جنوب و آبادان برای مطالعه در این قضیه که ببینند چه وسیله ای می شود بر انگیخت که مادۀ 16 آن طوری که روح قانون است اجرا بشود ضمناً برای این که آقایان مسبوق بشوند این ماده 16 عبارتش بسیار خوب نوشته شده است و

ص: 368

هیچ جای نگرانی نیست و متخصصینی هم که دیده اند گفته اند بسیار خوب است البته وقتی که این قانون گذشت بعد از این قانون چون در قسمت سوم مادۀ 16 می گوید که طرفین موافقت می نمایند که یک طرح عمومی تهیه نمایند که بر طبق آن هر سال مرتباً مستخدمین غیر ایرانی را تقلیل داده و بجای این ها از کارمندان ایرانی بگمارند در 1315 طرحی در وزارت دارائی بوسیله نماینده کمپانی امضاء شد که این طرح برای مدت هشت سال بود و در آن جا نسبت مستخدمین خارجی به ایرانی 18 درصد بود که بایستی در ظرف هشت سال به صدی ده برسد، بعد از این که این 8 سال تمام شد مصادف شد با موقعی که قوانین متفقین در ایران بودند و جنگ بود، بلافاصله بعد از سال 1323 دستگاه اداره وزارت دارائی وارد مذاکره شد که چون این طرح تمام شده باید طرح جدیدی نوشته بشود که این طرح جدید اولاً عنوان پورسانتاژ نداشته باشد، برای این که در این قانون عنوان پورسانتاژ ندارد صحبت این است که باید عده کارمندان خارجی بطور تصاعدی تقلیل پیدا کند و بجای آن ها کارمندان ایرانی بگمارند از آن تاریخ تا زمانی که قانون 26 گذشت مذاکرات وزارت دارائی و کمپانی نفت در جریان بوده طرحی هم آن ها داده بودند پروژه ای هم دولت داده بود یعنی وزارت دارائی داده بود ولی توافقی نشده بود در زمان کابینه آقای حکیمی این مادۀ 16 أول مورد نظر بود و روی این طرحی تهیه شده بود عده ای به جنوب رفته اند مذاکراتی شده ولی مذاکرات به نتیجه ای نرسید، کابینه آقای حکیمی ساقط شد، بعد کابینه آقای هژیر بر سر کار آمد در کابینه آقای هژیر از مطالعاتی که از 1326 ببعد تهیه شده بود تحت 25 ماده تنظیم شده به نمایندۀ کمپانی که به تهران آمده بود داده شد ده جلسه هم نمایندۀ کمپانی با وزیر دارائی وقت با آقای وارسته بعد هم که ایشان استعفا داده بودند با آقای دکتر شادمان که وزیر اقتصاد ملی بودند و از طرف آقای نخست وزیر نمایندگی داشتند مذاکراتی در ده جلسه بعمل آمد توضیحات مفصلی نسبت به این 25 ماده از طرف دولت به

ص: 369

نماینده کمپانی داده شد نماینده کمپانی گفت من به لندن بر می گردم و سه ماه مهلت می خواهم که با هیئت مدیره مان مذاکره بکنم بعد از آن بیایم به دولت پیشنهادات متقابل را تقدیم کنم. (دکتر بقائی - 25 ماده را بفرمائید) اما آن 25 ماده ای که در زمان کابینۀ آقای هژیر تهیه شده بود و به آقایان داده شده است برای آقایان می خوانم به مناسبت شروع مذاکرات مقدماتی با نمایندگان شرکت نفت ایران و انگلیس برای اجرای بند (ه ) از قانون مصوب 29 مهر ماه 1326 مواردی را که دولت ایران عجالةً مشمول مقررات بند مزبور دیده است به قرار ذیل توضیح می نماید:

1. تفاوت بهای طلا به موجب قسمت ((V)) از مادۀ دهم امتیاز نامهٔ 1312- قطع نظر از توافق هائی که در خلال احوال حاصل شده است آن مقدار لیره ای که بوسیلۀ آن شرط تضمین طلا برای دولت تأمین شود به دولت پرداخت نگردیده است.

2. مالیات دولت انگلستان حصۀ دولت ایران از منافع سالیانۀ شرکت نمی بایستی مشمول مقررات مالیات بر درآمد دولت انگلستان می شد و آن چه به این ترتیب از حصهٔ دولت کسر شده بایستی جبران شود لطمه ای که به این ترتیب به حقوق ایران وارد آمده است در ارقام صورت ضمیمه پیداست. صورت مالیات بر درآمدی که از 1932 تا 1947 به دولت انگلستان بابت مالیات بر درآمد داده است و آن عبارتست از سال 1933 سیصد و پنج هزار لیره، 1934 بهمین تناسب 511 هزار لیره، 408 هزار لیره، 910 هزار لیره، یک میلیون و ششصد و پنجاه و یک هزار لیره، یک میلیون و یکصد و هفتاد و پنج هزار لیره، یک میلیون و نهصد و پنجاه و پنج هزار لیره، دو میلیون و نهصد و هفتاد و پنج هزار لیره، دو میلیون و نهصد و بیست هزار لیره، چهار میلیون و نهصد و هفده هزار لیره، هفت میلیون و ششصد و شصت و دو هزار لیره، ده میلیون و ششصد و سی و شش هزار لیره، ده میلیون و ششصد و هشتاد و یک هزار لیره، ده میلیون و دویست و هفتاد و نه هزار لیره، 15 میلیون و 266 هزار

ص: 370

لیره که سال 1942 باشد.

دکتر بقائی استدعا می کنم این 25 ماده و صورت الحاقی مرحمت کنید چاپ شود.

وزیر دارائی- ما هیچ چیز مخفی نداریم برای این که ثابت بشود که نه دولت آقای قوام، نه دولت آقای ساعد، نه دولت آقای هژیر خیانت به این مملکت نکرده است تمام نه تنها تمام این ها را می دهیم چاپ بکنند تمام مذاکراتی که صورت مجلس دارد و کتابی دارد همه را می دهیم چاپ بکنند برای این که ثابت بشود ما هیچ فرو گذار از استیفای حقوق ملت ایران نکرده ایم و هرگز هم فکر نمی کنیم که برای خاطر چند روز مقام و چند روز در سر کار بودن خیانت به این مملکت بکنیم (احسنت احسنت).

3. محدودیت سود سهام شرکت محدودیت میزان سود سهام شرکت به استناد دستور دولت انگلستان در مورد حصهٔ دولت ایران از منافع شرکت نمی بایستی نافذ باشد.

4. قرارداد فروش با بحریه انگلیس و شرکت های امریکائی. به موجب مادۀ 21 امتیاز نامه 1312 شرکت بایستی هر وقت و در هر موقع حقوق و امتیازات و منافع دولت را در نظر داشته و اقدام به هیچ عملی یا خودداری از عملی که موجب زیان دولت باشد ننماید و حال آن که در مورد قرارداد های فروش که شرکت با بحریه و هواپیمائی انگلستان و شرکت های امریکائی منعقد نموده است از این لحاظ که معامله به نرخ عادلۀ روز انجام نگرفته حق دولت به نسبت حصه اش از منافع شرکت تضییع شده است.

5. مواد نفتی که در عملیات شرکت مصرف می شود.

حقوق ایران از بابت مواد نفتی که در عملیات شرکت مصرف شده پرداخته نشده است.

6. بازرسی مالی و اطلاعات مالی.

نظارت در اجرای بند (1) از مادۀ 16 و 21 امتیاز نامۀ 1312 و سهم

ص: 371

دولت در سود توزیع شده و ذخایر شرکت (ذخیره عمومی و ذخیرۀ افت و استهلاک) ایجاب می نمود که دولت ایران بتواند به دفاتر و محاسبات شرکت رسیدگی کند و از معاملات و تصمیماتی که در حقوق ایران مؤثر است قبلاً اطلاع حاصل نماید.

7. صادرات نفت خام.

مادۀ 21 امتیاز نامۀ 1312 و اختیارات قانونی دولت ایران ایجاب می نمود که تصفیه مواد نفتی کلاً در داخلۀ ایران بعمل آید.

8. تأسیسات خارج از ایران.

حق دولت در خاتمۀ امتیاز نسبت به تأسیساتی که در خارج از ایران با وجوه شرکت ایجاد شده است.

9. قیمت مواد نفتی.

تعیین تکلیف قیمت فروش کلیۀ مواد نفتی در داخلۀ مملکت ایران از لحاظ آن که آن چه در این باب در امتیاز نامۀ 1312 نوشته شده بود عملاً از بین رفته است. (دکتر بقائی راجع به مادۀ قبل چه فرمودید؟) حق ما راجع به تأسیسات خارجی ایران.

10. تأسیسات پخش نفت توسعه کافی تأسیسات پخش نفت اعم از نقاطی که فعلاً تأسیساتی در آن جا وجود دارد و یا این که هیچ گونه تأسیساتی ندارد.

11. تقليل مستخدمین خارجی و بهبود وضع کارمندان و کارگران ایرانی تعیین تکلیف طرحی که در این باب در آبان ماه 1326 به استناد مواد 19 و 17 امتیاز نامۀ 1312 به شرکت تسلیم شده است.

12. جلوگیری از تلف شدن .گاز جلوگیری از اتلاف گاز بوسیلهٔ مصرف در عملیات شرکت و لوله کشی به شهر ها برای مصرف اهالی و یا نگهداری آن در چاه ها به استناد مواد 12 و 21 امتیاز نامۀ 1312.

13. مقاطعه کاران خارجی پرداخت مالیات بر درآمد مقاطعه کاران

ص: 372

خارجی طبق قوانین کشور.

14. بیمه بیمه مؤسسات شرکت نفت در ایران نزد شرکت بیمه ایران.

15. مدت امتیاز در موقع اصلاح امتیاز دارسی دو مطلب بیش از سایر مطالب مورد توجه طرفین بوده است، از طرف دولت ایران حق الامتیاز و از طرف شرکت مدت امتیاز در موقعی که هنوز دارسی مجری بوده یا کم تر از 4 میلیون تن صادرات و فروش سالیانه در حدود یک میلیون و نیم لیره طلا حق الامتیاز به دولت می رسید و به این حساب به موجب مقررات امتیاز دارسی با قریب 18 میلیون تن صادرات و فروش سالیانه که اخیراً استحصال شرکت است متجاوز از 6 میلیون و نیم پوند طلا حق الامتیاز دولت می شود و حال آن که عمل شرکت به استناد امتیاز نامه 1312 طوری بوده است که با 18 میلیون تن صادرات و فروش حق الامتياز دولت حتى از 6 میلیون و نیم پوند طلا هم خیلی کم تر است و به این وصف است متجاوز از 6 میلیون و نیم پوند طلا هم خیلی کم تر است و به این وصف معلوم نیست در موقع فسخ امتیاز دارسی در قبال تمدید مدت امتیاز نامه سابق از امتیاز نامه 1312 به دولت ایران چه عاید شده است، این مطلب مورد نهایت علاقه دولت ایران و بیش از هر چیز مورد توجه مردم مملکت است نکته دیگری که در موقع این مقایسه باید طرف توجه قرار گیرد این است که به موجب امتیاز دارسی در خاتمه امتیاز کلیه دارائی و مؤسسات شرکت در هر جای دنیا که بود به ایران تعلق می گرفت و حال آن که در امتیاز 1312 این قید نسبت به دارائی شرکت در ایران شده است اهمیت این مطلب بیشتر با این توجه جلوه می کند که مدت امتیاز دارسی در سال 1962 خاتمه می یافت و حال آن که در امتیاز نامه سال 1312 نوشته شده است که از آن ببعد 60 سال معتبر خواهد بود و پیداست که وضع ذخایر نفتی مملکت ایران با مقایسه مدتهای مذکور در دو امتیاز سابق الذکر چه تفاوت فاحشی را متضمن است.

ص: 373

16. معنای حق الامتیاز مبلغ چهار شیلینگ در هر تن در 1933 معادل یک هشتم قیمت نفت خام ایران بوده است و حال آن که فعلاً با صرف طلای آن (بر طبق محاسبۀ شرکت) کم تر از یک شانزدهم شده است و به این ترتیب مجموع حق الامتیاز دولت ایران به نسبت قیمت کل نفت استخراج شده در ایران در سال 1933 در حدود 33 درصد بوده و در سال 1947 فقط در حدود 9 درصد خیلی متأسفم که آقای آزاد و آقای مکی تشریف ندارند (مکی- بنده این جا هستم) (دکتر بقائی- تشریف دارند.)

یادداشت بفرمائید آن چیز هایی را که اطلاع ندارید. اقلاً اطلاع حاصل کنید. (مکی- جناب عالی نگذاشتید بنده تمام مطالبم را عرض کنم). بعد بفرمائید اگر حق الامتیاز دولت ایران طبق امتیازات کشور ونزوئلا دریافت می گردید از بابت سال 1947 بجای 7 میلیون لیره بالغ بر 22 میلیون لیره می شد متجاوز از 3 برابر شرکت نفت عراق می تواند تا 6 شیلینگ طلا حق الامتیاز دریافت دارد و این مبلغ نیز با در نظر گرفتن قیمت عادله بیش از 3 برابر حق الامتیازی است که تا کنون به دولت ایران پرداخته شده است بر طبق امتیاز جدید در کویت نیز حق الامتیاز در یافتی از 3 برابر حق الامتیاز که تا کنون به دولت ایران پرداخته شده است متجاوز است. ضمناً از کل حق الامتیازی که ونزوئلا و کویت و بصره دریافت می دارند مقداری هم نفت خام است که عیناً می توانند آن را تحویل بگیرند و بنا بر این هر گاه این ارقام منشأ محاسبه باشد مأخذ حق الامتياز متداول فعلی در دنیا در حدود یک لیره در هر تن استخراج می شود. از ارقام فوق و مخصوصاً با مداقه در مندرجات قسمت «17» این یادداشت بخوبی آشکار است که برای حق الامتیاز ایران بهیچ وجه مبنای عادلانه و منصفانه ای در کار نیست.

17. معافيت ها. كم و كيف معافیت های مالیاتی و گمرکی مورد محاسبۀ دقیق و تعیین تکلیف قطعی باید قرار گیرد به این معنی که مالیات بر درآمد شرکت بر طبق قانون مالیات بر درآمد ایران برای سال 1947 بالغ بر 12

ص: 374

میلیون لیره می گردد و از طرف دیگر بر طبق مقررات مملکتی در هر یک از سنوات 1325 و 1326 حقوق و عوارض گمرکی اجناس و اشیائی که شرکت به ایران وارد کرده و یا از ایران صادر کرده است در حدود 17 میلیون لیره است، توضیحاً علاوه می نماید که شرکت در سال 1933 از بابت مالیات بر درآمد مبلغ 274412 لیره به دولت ایران و 305418 لیره به دولت انگلستان پرداخته است و حال آن که در سال 1947 مالیات دولت ایران 765405 لیره و مالیات انگلستان 15266665 لیره بوده است.

18. سهام شرکت تبدیل حصۀ ایران از ذخایر شرکت به سهم شرکت نظیر معامله ای که با صاحبان شرکت می شود.

19. اسعار استفاده از یک قسمت از اسعار حاصله از فروش مواد نفتی در دنیا.

20. فروش نفت برای صدور تعیین ترتیبی که به موجب آن شرکت مواد نفتی را برای صدور در اختیار دولت یا اتباع ایران خواهد گذاشت.

21. نفت شاه. اتخاذ تدابیر عملی برای تأمین منافع و حقوق ایران در نفت شاه به مناسبت مجاورت با نفت خانه.

22. شرکت های وابسته تعیین مقرراتی که شرکت های غیر تابعه بایستی مشمول آن باشند.

23. تغییرات اساسنامه ضرورت جلب موافقت دولت ایران نسبت به تغییراتی که در اساسنامه سال 1933 بعمل آمده است.

24. ذخایر شرکت روشن نمودن وضع ذخایر و طرز تشکیل آن ها و تعيين حقوق دولت بطور دقيق.

25. خطوط هواپیمائی و تلفنی و تلگرافی و غیره کم و کیف و حدود و قیود استفاده شرکت از خطوط هواپیمائی و تلفنی و و تلگرافی بندر سازی و غیره باید مورد دقت قرار گیرد.

این 25 ماده ای بود که در زمان کابینۀ آقای هژیر که نمایندۀ شرکت

ص: 375

به تهران آمده بود داده شده و در ظرف ده جلسه مذاکره ای که شده است توضیحات مفصل در اطراف هر کدام از آن ها به نمایندۀ شرکت داده شده است همین طور که برای آقایان عرض می کنم نمایندۀ شرکت سه ماه از دولت وقت خواست که برود با هیئت مدیره مذاکره بکند و بعد به ایران برگردد. مذاكرات مجدداً شروع شد بعد از سه ماه که کابینه آقای هژیر رفته بود و بجایش کابینه به آقای ساعد واگذار شده بود اطلاع به ما دادند که نماینده شرکت حاضر است که به تهران بیاید برای مذاکره به تهران آمد برای این که در این مذاکراتی که می شود تنها دولت دخیل نباشد و اشخاصی که امروز در خانه شان نشسته اند و تنقید می کنند مکی و یک لکه سیاه در زندگی شان ندارند و نمی خواهند حاضر بشوند که خدتی به این مملکت بکنند. بنده این مراسله را می خوانم تا آقایان بدانند تاریخ 1328/11/90 مراسله به شماره 7279 از طرف وزارت دارائی به آقای نخست وزیر.

جناب آقای نخست وزیر- در تاریخ 27/10/6 ذيل شماره 6796 راجع به مذاکرات رئیس شرکت نفت در تهران با این جانب در باب تعیین نمایندگان دولت ایران برای تجدید مذاکرات نسبت به امور مربوطه به شرکت نفت شرحی عرض و ضمناً پیشنهاد نموده بودم که دولت یک هیئت سه نفری از افرادی که به شرح زیر معرفی نموده بودم معین کنند، جناب آقای تقی زاده، جناب آقای دکتر مصدق، جناب آقای هژیر، جناب آقای نجم، جناب آقای دکتر متین دفتری، جناب آقای بهاء الملک و آقایان ابتهاج و نصر اللّه جهانگیر معین فرمایند که تحت نظر وزیر دارائی وقت یا تحت نظر هر یک از آقایان که مصلحت می دانند مشغول مذاکره با شرکت نفت باشند ولی تا کنون نظر هیئت دولت راجع به نمایندگان مزبور ابلاغ نگردیده است و با این که در مذاکرات حضوری اظهار نظر فرموده اند که این جانب سمت نمایندگی از طرف دولت را دارم تا حال نیز در باب انتخاب این جانب به سمت مزبور مراتب را کتباً ابلاغ نفرموده اند چون نمایندۀ شرکت بزودی به

ص: 376

تهران عازم خواهد شد متمنی است امر و مقرر فرمائید چنان چه این جانب بایستی سمت نمایندگی را داشته باشم امر عالی را کتباً ابلاغ و اسامی آقایانی را که با این جانب برای مذاکره شرکت خواهند داشت تعیین نمایند. این را می دانید برای چه نوشتم برای این که آن روز می دانستم که هیچ کدام از این آقایان قبول نمی کنند می دانستم که هیچ یک از آقایان برای کار مسئولیت دار در این مملکت زیر بار نمی روند برای این که یک گوشه ای بنشینند و تنقید کنند برای این که روزگار و میدان کار مرد کار می خواهد متأسفانه این مملکت فاقد مرد کار است من صريحاً عرض می کنم تمام آن اشخاصی منفی باف هستند آن هائی هستند که در خانه شان خانه شان نشسته اند و تنقید کرده اند این پیشنهاد رسمی است از طرف آقای نخست وزیر به فرد فرد آقایان مذاکره شد التماس شد که آقایان این کار مملکت است کار من نیست این است این کار بستگی به آتیه مملکت دارد مربوط به یک کار مهمی بچه های شما است، بیائید انصاف داشته باشید و حاضر شوید بخود تان زحمت بدهید بجای این که آب خنک بخورید بجای این که می نشینید مقاله می نویسید در موقعش بیائید زحمت بکشید این دوسیه ها را بخوانید تمام آقایان گفتند ما چکار داریم.

تقی زاده- کی کرد و کی کرد اصلاً یک کلمه نشنیدم (خندۀ نمایندگان).

مکی- (خطاب به آقای وزیر دارائی) دروغگو معلوم می شود همه اش را دروغ می گوئید (زنگ ممتد نایب رئیس).

دکتر بقائی و مکی- آقا این تکذیب تقی زاده، چرا دروغ می گوئید؟

بعضی از نمایندگان- دروغ است.

مكى- تمامش دروغ است.

دهقان- بی ربط می گویند اگر راست می گویند چرا یک کلمه

ص: 377

این جا راجع به نفت نگفتند (زنگ ممتد نایب رئیس).

دکتر بقائی- این اولش دروغ است (زنگ نایب رئیس) آخر دارند دروغ می گویند آقای تقی زاده تکذیب می کنند. بقیه آقایان هم که نیستند مدرک نشان بدهید که قبول نکردند ایشان که تکذیب می کنند.

يمين اسفندیاری- ایشان که نگفتند من صحبت کردم می گویند آقای ساعد صحبت کردند.

وزیر دارائی- ...بنده با نهایت ارادتی که به شخص جناب آقای تقی زاده تا امروز دارم و خواهم داشت بسیار متأسفم که ایشان با این که نامهٔ رسمی آقای نخست وزیر به ایشان نوشته اند با این که در تمام مذاکرات ما وارد بوده اند. این خط آقای تقی زاده است اگر شرافت دارند بیایند این جا قسم بخورند که من ننوشته ام (دهقان- این ها رجال ما هستند که 40 سال ما را اغفال کردند) (زنگ نایب رئیس) اولین مراسله ای که راجع به نفت نوشتم اولین مذاکره ای که راجع به نفت کردم در منزل آقای تقی زاده بود این کاغذ آقای تقی زاده است (هم همۀ نمایندگان) (دکتر معظمی- کاغذ آقای تقی زاده را بخوانید) عرض کنم که اولین مذاکره ای که با مستر گس شد، گس گفت من آمده ام به ایران برای تعدیل نسبت به بعضی موارد. من بهش گفتم آقا ما تعدیلات نمی خواهیم ما مطابق قانون مهر 1326 وظیفه دار در تجدید نظر هستیم منظور ما تجدید نظر در قرارداد است او گفت ما حرف هائی نداریم تجدید نظر صحبتش نیست تجدید نظری اگر هست در امتیاز نامه مربوط به مذاکرات ما نیست پس من بر می گردم به لندن گفتم بروید بنده یک یادداشتی در منزل جناب آقای تقی زاده تهیه کردم و بر ایشان خواندم، ایشان اصلاح کردند خط خود ایشان این جاست ایشان بیایند این جا بگویند خط من نیست آن وقت بنده تمام این مطالب را قبول دارم همان طوری که دیروز مذاکره کردیم در مقابل یادداشت هائی که دولت در مذاکرات سابق به آقایان داد انتظار داشتیم که جواب کتبی و نظر نهائی شرکت به ما گفته

ص: 378

می شد ولی چون نظریات کتبی داده نشد و بعلاوه همان طور که در قسمت چهار یادداشت سابق دولت اشاره شده بود با فرض اتخاذ ترتیبات مذکور در قسمت 3 یادداشت و استیفای کامل حقوق مندرجه در امتیاز نامۀ فعلی باز هم در اوضاع فعلی حقوقی که بدین ترتیب عاید دولت خواهد شد عادلانه و منصفانه نبوده و چه از لحاظ رفع اشکالات مندرج در قسمت یک یادداشت سابق و چه از لحاظ اجرای اصول عدالت و انصاف بایستی نسبت به طرز تعیین این حقوق تغییر اساسی بعمل آید و چنان که آقایان بخوبی اطلاع دارند از تاریخ عقد امتیاز نامه جدید تحولاتی در ایران و دنیا پیش آمده است آقای تقی زاده واو را زدند با خط مبارک شان، گفتند که واو غلط است در دنیا بکنید. (تقی زاده- از ما کی دعوت کردید؟) این را گفتم که منافعی که حقاً و انصافاً که باید به دولت ایران از امتیاز برسد فعلاً نمی رسد و حتی همان چه هم که در سال 1933 یعنی موقع عقد قرارداد امتیاز عاید ما می شد اینک عاید نمی شود (در سال 1933 لیست عایدات به سود ناویژه %38 و حالا %17 است) و با در نظر گرفتن منافعی که سایر کشور ها از دادن این قبیل امتیاز ها برده و می برند و با توجه به این که مقررات امتیاز های سایر ممالک پیشرفته و بهتر از امتیاز نامۀ نفت جنوب است مع الوصف در سال های اخیر در امتیاز نامه های مزبور تجدید نظر هائی شده یا در شرف تجدید نظر می باشد و با ذکر این نکته که خود اولیاء شرکت نفت با نهایت حسن نیتی که دارند باید اذغان کنند این جا هم آقای تقی زاده فرمودند که این کلمه حسن نیت را شما این جا ننویسید چرا شما تصدیق می کنید که آن ها حسن نیت دارند اگر این را هم تكذيب بكنند من حرفی ندارم که با موجباتی که پیش آمده از قبیل مالیات بر درآمد دولت انگلستان محدود کردن سود سهام، قرارداد هائی که به زیان دولت ایران بوده است، آن چه باید به دولت ایران طبق این امتیاز نامه می رسید در ظرف این چند سال اخیر نرسیده و مکرر در مذاکرات سابق اشاره به تعدیلاتی نسبت به آینده نموده اند و نیز با توجهی که اولیاء شرکت دارند

ص: 379

که ملت ایران و مجلس شورای ملی بهیچ وجه از مقررات امتیاز نامه با پیش آمد هائی که شده رضایت کامل نداشته و آن را کافی برای استیفای حق کامل ملت ایران نمی دانند و دولت را مکلف نموده اند که نسبت به استیفای حقوق ایران حد اعلای کوشش را بنماید بنا بر این و به جهاتی که فوقاً ذکر شد و استدلالاتی که در در یادداشت های گذشته بعمل گذشته بعمل آمد و توضیحاتی و توضیحاتی که در مذاکرات گذشته از طرف نمایندگان دولت داده شد به نظر ما مسلم گردیده که برای استیفای حقوق کامل ملت ایران و برای این که عوایدی که حقاً و انصافاً باید به ما برسد لااقل کم تر از سایر کشور ها نباشد این جا ما نوشته بودیم کم تر از سایر کشور های همجوار باز جناب آقای تقی زاده فرمودند چرا کشور های هم جوار می گذارید با خط مبارک خود شان زدند و نوشتند سایر کشور های دیگر (بعضی از نمایندگان- این که خوب است) بلی بسیار خوب است بنده هم فوق العاده استفاده کردم ایراد در این بود که ایشان فرمودند من روحم اطلاع ندارد دکتر بقائی حضرت عالی فرمودید دعوت کردند لازم است که در بعضی از مواد امتیاز نامه تجدید نظر شود و وقتی اطمینان به حسن نیت اولیاء شرکت نفت داریم باز این جا را تذکر دادند که حسن نیت را برداریم یقین داریم این پیشنهاد ما مورد قبول واقع خواهد گردید اگر موافق باشند نسبت به این موادی که مورد نظر است بعد مجلس شورای ملی نظریات خود را بدهد موادی که آن جا باید تجدید نظر شود عبارت است از 10 11- 15 - 16 - 18 - 19 - 21 -26 بعد از این که این یادداشت را ما دادیم این بحث که این جا شروع شد بحث این بود که عرض کردم ما روز اولی که خواستیم وارد مذاکره بشویم می خواستیم این مسئولیت را این بار بزرگ را بر گردن خودمان تنها نگذاریم گفتیم آقا یک دستگاهی است که باید این کار را بکند منفعت مملکت است، کار بزرگ است بهتر آن که اشخاصی که توی این مملکت مقام پیدا کرده اند وزیر شده اند، رئیس الوزراء شده اند، شخصیت پیدا کرده اند از بودجۀ این مملکت ارتزاق کرده اند و می کنند این ها

ص: 380

شریک باشند دل شان باید بسوزد و شاید به ما کمک کنند، راهنمائی کنند تا بعد وقتی که تمام شد ننشینند در خارج کور اغلی بخوانند که چنان بکنید و چنان نکنید خوب است که خود شان وارد شوند (دکتر بقائی - شما رسماً از شان دعوت کردید؟) آقای نخست وزیر با فرد فرد شان مذاکره کردند مراسله ای که از آقای نخست وزیر داریم این است عرض کردم بعد از آن که با همۀ این ها صحبت کردم تنها کسی که حاضر شد با ما همکاری کند جناب آقای عدل وزیر مشاور، دکتر شادمان که در مذاکرات سابق شرکت داشت دعوت کردیم آن هم استعفا داد و دکتر پیرنیا که رئیس اداری خودمان است آقای امامی هم که کمیسر نفت است در لندن بوده آقای جهانگیر که چندین سال رئیس شرکت نفت بودند و در زمانی که قرارداد 1933 بسته شد وارد کار بودند وقتی این جریان را بنده دیدم مأیوس شدم از این که دیگران بیایند خود شان را به زحمت بیندازند و صبح تا غروب یا پرونده بخوانند یا وارد مباحثه بشوند در خانه خود شان نشسته اند بعد هم در موقع خودش تنقید خود شان را می کنند مجبور شدیم که تمام سوابقی که بوده با تمام نظریاتی که متخصصین دولت در 1933 داده بودند تمام نظریاتی که متخصصین دولت برای امتیاز نفت ایران و آمریکا داده بودند تمام این ها را خواندیم، خوانده شد یک قدری اطلاع پیدا کردیم این را باید بطور معترضه عرض کنم این که گفته شد امتیاز 1933 تا جلسۀ آخر صحبت تمدیدش نبود این دروغ است. این دروغ است که نمایندگان شرکت گفتند روز آخر یا تمدید یا قطع می کنیم مذاکرات را (دکتر بقائی- این را آقای تقی زاده پشت تریبون فرمودند) در 1928 سفر دومی که مرحوم تیمورتاش به پاریس رفته بودند با سرجان كدمن یک قراردادی را پاراف می کنند به اسم قرارداد به اسم قرارداد سه ستاره بعنوان قرارداد سه ستاره یکی از شرایط آن قرارداد سی سال اضافه شدن بر مدت امتیاز است یعنی مذاکراتی که تا آخر دفعه می گویند تمام شده است دفعه آخر آمدند رفتند پیش اعلی حضرت فقید گفتند که یا بیا امضاء کن...

ص: 381

(بعضی از نمایندگان- قرارداد سه ستاره؟) بلی پاراف کرده است سرجان کدمن قرارداد سه ستاره تیمورتاش در سال 1311 از هیئت وزراء تصویب نامه ای صادر شد همان قرارداد را قبول کرده اند منتها بعد تردیدی درش شد قرار بوده است که این ها مقداری پیش قسط به ما بدهند وضع خزانه در آن موقع بقدری بد بوده است که کاغذی از وزارت دارائی وقت می نویسند به مرحوم تیمورتاش این ها هم در روسیه است که می نویسند من خجالت می کشم این قدر که از بانک شاهی قرض کردیم (بعضی از نمایندگان- وزیر دارائی وقت کی بوده است؟) جناب آقای تقی زاده یک شاهی پول نداریم شما تلگرافی به سرجان کدمن بکنید و خواهش کنید که صد هزار لیره به اعتبار قرارداد جدید به ما بدهد تا ما بتوانیم کار مملکت را راه بیندازیم اگر این صحبت ها نمی شد این ها را بنده عرض نمی کردم و در گور می بردم (دکتر بقائی- خیلی خوب شد تاریخ باید روشن بشود از خود تان دفاع کنید) تا گفته نشود به رضا شاه فشار آوردند گفتند این مذاکرات قراداد 1933 از 1928 شروع شده است (دکتر بقائی- این ها را بخوانید این قرارداد را بخوانید) (دهقان- بگذارید در یک سکوتی این حقایق گفته شود) یعنی نگویند که تصویب نامه ای صادر نشده هیچ یقۀ بنده را نگرفتند بیا این کار را بکن.

(دهقان- بگذارید این حقایق گفته شود تا ملت ایران خادم و خائن را بشناسد) سه سال دولت های وقت وزرای وقت نشستند و صحبت کردند به اعتبار قرارداد مرهوم قرض خواستند برای این که چرخ مملکت را بچرخانند آن وقت بیایند این جا تمام تقصیر را بگردن رضا شاه که مرده است بیندازند و بگویند ما همه مان درستیم؟! (احسنت) در هر صورت این یادداشت ها به این ها داده شد (دکتر بقائی- آن سه ستاره خدمت تان هست؟) (خندۀ نمایندگان) یک کامیون در وزارت دارائی دوسیه هست یکی دو تا و یک روز و دو روز نمی شود که خیال کنیم یک قراردادی را یک روزه دو روزه نوشتند و گفتند امضاء کنید، در هر صورت هر چه بود هر چه شد قرارداد یا خوب یا بد امروز ما

ص: 382

واردش نمی شویم یک قراردادی در 1933 بسته شد و یک شرایطی هم نوشته شده اول دفعه ای که ما به این ها گفتیم آقا این قرارداد را می خواهیم تجدید نظر کنیم برای این که ببینیم دوستانه حاضر هستند نسبت به این قرارداد تجدید نظر کنیم؟ (مکی- آن قرارداد سه ستاره چه شد؟) آن قرارداد سه ستاره حالا مطرح نیست صحبت اقدامات دولت فعلی است (یکی از نمایندگان- تسمیه قرارداد سه ستاره چیست؟) آن قراردادی که پاراف شده بود این ها جزء پرونده هایی بود که در کار های مربوط به تیمورتاش بود، روزی که ایشان فوت شد این ها همه صورت مجلس شد و تحویل وزارت دارائی گردید و این که وجه تسمیه این سه ستاره چیست چون ایشان در وقتی که امضاء کردند ستاره رویش کشیده بودند این معروف شد به قرارداد سه ستاره وقتی که این یادداشت به این ها داده شد آقایان گفتند که ما حاضر نیستیم تجدید نظر کنیم قراردادی است داریم و حاضر نیستیم تجدید کنیم این قرارداد که الآن هست و این حرف را بزنند مجلس هم که به ما گفته است این قرارداد کان لم یکن است و بروید یک قرارداد تازه ای ببندید گفته اند در حدود این قرارداد صحبت کنید ما ببینیم روی این قرارداد چه موادی می توانیم پیدا کنیم که از این مواد استفاده کنیم و آن ها را تحت فشار بگذاریم دیدیم چند ماده است که در این جا می شود استفاده کرد یادداشت هایی که در زمان کابینه آقای هژیر تهیه شده بود همین یادداشت ها را مطالعه کردیم بعد هم نظر متخصصین را خواستیم و بهشان گفتیم شما نسبت به این قرارداد تخلف کردید چون تنها راهی که ممکن بود که این ها را در فشار بگذاریم از نقطه نظر این قرارداد گفتیم که شما تخلف کردید و میزان تخلف را باید محکمه تعیین کند خود این قرارداد دو تا ماده دارد که حالا خوب است من برای آقایان بخوانم یک ماده اش این است که این امتیاز بر حسب هیچ قانون عمومی و خصوصی یا هیچ یکاز دستورات اداری یا تصمیمات مقامات اجرائی قابل لغو نخواهد بود یک ماده اش هم این مادۀ 26 است که می گوید: این امتیاز مگر در صورتی که کمپانی مطابق

ص: 383

ماده 20 آن را ترک کند.

بعد هم در این جا تصریح کرده است مذکور در فوق منحصر به این قرارداد است خوب یکی این که اولاً هر گاه مبلغی که برحسب سب رأى محكمه باید به دولت پرداخته شود تا یک ماه بعد از صدور رأی پرداخت شود دوم این که هر گاه تصمیم بر انحلال اختیاری یا اجباری کمپانی قرار گرفت پس ما افتادیم در مقابل این محظور یک مردی می گوید که من امتیاز نامه دارم و حاضر برای تجدیدش نیستم ما گفتیم تخلف کردی گفت ثابت کنید در من هم جواب می دهم ما مجبور شدیم از این مرحله وارد شویم گفتیم این قضیه را می گذاریم دست آخر شاید در مواد باهم موافقت کردیم چرا برویم به حکمیت گفتند بسیار خوب حاضر هستیم مذاکراتی بکنیم آمدند پیشنهاداتی دادند پیشنهاد خود دولت از مادۀ 10 و 11 پیشنهاد خود دولت باشد ما چون تجربه داشتیم نسبت به این امتیاز که روی این مقررات امتیاز چه قسمت از منافع ما ممکن است تأمین بشود ناچار آمدیم با نظر متخصصین یک فرمولی پیدا کردیم که تمام راه عدم استیفای حقوق دولت بسته شده باشد اولاً بجای این که مثل قرارداد دارسی از عواید به ما بدهند که یک عایدات منظم سه ماه به سه ماه باشد چون یکی از مواد امتیاز دارسی این بود آقای مكى ما بايد صحبت می کردیم بیلان شرکت 16/5 % بایستی به ما بدهند دیگر ماه به ماه سه ماه به سه ماه به ما چیزی نمی دادند محسنات این قرارداد فعلی مقرراتی داریم که از روی تن شماری یک مقداری بگیریم (مکی- راجع بهمین عرض دارم) دیشب ما روی این بحث کردیم آخر سال امتیاز نامۀ بیلان شرکت که بسته شد صدی بیست از عایدات بگیریم ما آمدیم گفتیم که این فورمول را از این جهت از دست ندهیم که یک چیزی بگیریم اما این بیست درصدی که نوشته اند که 20 درصد از سود قابل تقسیم به صاحبان سهام آن وقت نتیجه این می شود که این رزرو ها و ماليات ها همش منحل می شود و دیگر چیزی برای مان نمی ماند نمی ماند پس اگر ما این بیست درصد را

ص: 384

فورمولی برایش پیدا کنیم که دیگر مالیات بر درآمد این رزرو ها ازش کم نشود بهتر است، سوم این که ما فهمیدیم که ما نفت داریم در مملکت اختیار نفت باید در یک قسمت در دست ما باشد بعد گفتیم بهترین فورمولی که می شود برای این کار پیدا کرد فورمولی است که در ونزوئلا معمول است ولی 50 درصد از این راه به ما می دهند 6/5 شیلینگ طلا چون عنوان طلا دارد پایه اش 120 شیلینگ نیست پایه اش 83 شیلینگ است نتیجه می شود 13 شیلینگ تفاوت بعد هم بجای این که بیست درصد سود قابل تقسیم به ما بدهند سود ناویژه به ما می دهند، سود ناویژه آقایانی که در کار بیلان وارد هستند می دانند سود نا ویژه یعنی قبل از برداشت مالیات بر درآمد از آن به ما بدهند بعد هم گفتیم یک ششم نفت خام به قیمتی که به بحریۀ انگلیس یا دیگران می فروشند به ما بدهند که ما اگر بخواهیم یک وقتی بفروشیم داشته باشیم و در داخله بفروشیم و مصرف کنیم مجموع این ها کم تر از 50 درصد عایدات ما نشود اگر کم تر شد به ما بقیه اش را بدهند این فرمول هم زیاد من در آوردی نبوده است با نظر متخصصین وقت و مشاورین اقتصادی بوده است که با آن ها مشورت کردیم و حساب کردیم که اگر ما این کار را بتوانیم بکنیم این حد اعلای درآمدی است که امروز در همه جای دنیا ممکن است گرفته شود از یک شرکت ضمناً هم گفتیم بهشان با مادۀ 10 و 11 تکلیفش روشن شود چون این شاه ماده است ما وارد سایر مواد نمی شویم این ها رفتند و آمدند مذاکرات زیادی کردند بالاخره پیشنهاد کردند که این فرمول دولت چون مغایر وضع فعلی امتیاز نامه است ما قبول نمی کنیم چون این امتیاز نامه را ما فرمول آن را حاضر نیستیم عوض کنیم تفاوت چیست گفتند تفاوت این است که ما بجای 4 شیلینگ روی هر تن شیلینگ بدهند نتیجتاً این را هم ما گفتیم روی استخراج ببینند نه روی فروش برای این که تفاوت استخراج و فروش همیشه چند میلیون تن است که آن مقدارش را در کارخانجات مصرف کردند مالیات نمی دادند تن شماری نمی دادند و گفتند که ما قبول

ص: 385

می کنیم که 4 شیلینگ را 6 شیلینگ گفتیم و این قسمت مالیاتی که هست که از 6 میلیون به بالا را 9 پنس بدهیم آن را گفتیم 6 شیلینگ یعنی 3 پنس اضافه کنیم که خلاصۀ مجموع عایدات ما روى وضع فعلی امتیاز نامه با تفاوت قیمت طلا الآن ده شیلینگ و نیم پنس بعد که ما گفتیم این غیر قابل قبول است و نمی توانیم قبول کنیم پیشنهاد تازه ای آوردند که بیست درصد رزرو عمومی که در امتیاز نامه حق شما است ما بجای این که آخر امتیاز نامه به

شما بدهیم سال بسال به شما می دهیم تفاوت هم این است که اختیار رزرو عمومی دست کمپانی است ممکن است حالا که سی میلیون لیره است سال دیگر سی میلیون لیره را در جای دیگر خرج کند شما اگر می خواهید این کار را بکنیم حاضریم سال به سال به سال به شما بدهیم البته این آخرین پیشنهاد آن ها ما هم به آن ها تهدید کردیم که قبول نداریم مذاکرات ما قطع شد و در

نتیجه آن ها رفتند وقتی که مذاکرات ما به این جا رسید بهشان پیغام دادیم اگر نظر شما نسبت به این استیفا این است ما نظرش را اصلا قبول نداریم بالاخره رئیس شرکت خودش به تهران آمد مذاکرات تجدید شد آمدند گفتند سال 47 و 48 که درآمد زیاد شده است یک سال استثنائی بوده است برای این که قیمت نفت در سال 1946 دو لیره و چند شیلینگ بوده ولی در 47 یک دفعه رفته 3/75 لیره و در 1948 به 5 لیره و چون این یک سال استثنائی بوده است به این مناسبت این وضع برای بعد قابل قبول نیست پیشنهاد کردند که با این طریق که ما می گوئیم در 1947 بجای 7 میلیون لیره به شما 12 میلیون و خرده ای لیره به شما داده می شود و در سال 1948 بجای 7 میلیون لیره 18 میلیون و هفتصد و پنجاه هزار لیره (دکتر معظمی- این ها کتبی بوده یا شفاهی) تمام کتبی بوده بنده نمی دانم که خبط کرده ام یا درست این عمل را کرده ام چون در مملکت ما همه چیز تکذیب می شود لایحه را به مجلس می دهید کمیسیون دارائی مجلس تصویب می کند بعد در روزنامه می نویسند که چنین لایحه ای مجلس نیامده، تمام مذاکراتی که کردیم تمام

ص: 386

کتبی بوده است و آن چه آن ها امضاء کردند آن را امضاء کردم همه امضاء کردیم و به مسئولیت همه است، خوشبختانه بنده این مذاکرات را کتبی کردم که اگر یک کسی یک روزی بیاید می بیند که من یک کلمه حرف از این ها قبول نکردم مگر این که یادداشت از ایشان بگیرم، یک کلمه حرف تصمیم نگرفتم مگر این که نظر مشاورین نفت را بپرسیم با مشاورین عالی مقام مشورت کنم و با نظر آن ها جواب بدهم در هر صورت این ها رفتند و آمدند رئیس شرکت گفت که ما حاضریم که برای 20 درصد رزرو سهم علاوه بر آن 10/5 شیلینگ که بابت حق الامتیاز می گیرید 2/5 میلیون لیره برای سال 1949 کنیم آقای نخست وزیر بهشان جواب دادند که این پیشنهادات شما را ما اصلاً نمی توانیم قبول کنیم نه من قبول می کنم نه وزیر دارائی قبول می کند نه دولت نه مجلس و ایشان هم با نهایت تعرض از ایران خارج شدند بالاخره مذاکرات تمام شد گزارش از طرف وزارت دارائی بنده و همکاران خود به دولت دادیم که آقا مذاکرات تمام شد و دیگر جای مذاکره ای هم نیست برای این که جای توافق هم نیست به عقیدۀ ما، عقیدۀ ما که در ایران هستیم عقیده مان این است که برویم به حکمیت برای این که راه دیگر ندارد ضمناً پروفسور ژیدل در تهران بود گفتیم که ما می خواهیم ببینیم از دو طرفش حساب است هر دو طرف را باید حساب کنیم مذاکره ما بنتيجه نرسید و در ضمن حکمیت و حکم هم ما را محکوم کرد آن وقت آقای آزاد تشریف می آورند این جا می گویند این هم خیانت بود چرا رفت به حکمیت مگر می شود با دولت انگلیس طرف بشوید، مگر می شود با کمپانی طرف بشوید، این حق ما چهارصد میلیون لیره است، باید گلشائیان را آتش زد برای این که میلیون ها لیره به این مملکت ضرر زده است، برای این که از گل روی مستر گس خوشش نیامد یا وقتی که با او صحبت کرد اوقاتش تلخ شد، برای این که اشخاصی که در گوشه ای نشسته اند و تنقید می کنند همین طور هستند. پروفسور ژیدل که پروفسوری عالی مقام حقوق بین المللی و همه آقایان

ص: 387

می دانند که یک است در دنیا که نسبت به پروژه های ما اظهار نظر کرد خود کمپانی گفت چون پروفسور ژیدل گفته است من نمی توانم قبول نکنم برای این که این یک مرد عالی مقامی است که حرفش حجت است ما گفتیم که آقای پروفسور ژیدل شما این گزارش را بخوانید مطالبات ما را ببینید که ما می توانیم به حکمیت مراجعه بکنیم یا نمی توانیم و روی این 25 ماده کدامش قابل طرح است در مرحله حکمیت آقای پروفسور ژیدل وقت صرف کردند و یک کتابی نوشتند راجع به این قضیه که به عقیده بنده یک تزی است که اشخاصی که وارد در کار حقوق هستند می توانند استفاده زیاد ببرند و من هم که این را می خوانم از هر صفحۀ آن لذت می برم ایشان از نظر این که دولت می خواهد برود در یک محکمهٔ حکمیتی بنشیند و بیان دعوا بکند تمام این تز دولت را نوشته که این جور می شود اگر خواستند بروند دفاع کنند ولی گفتند متأسفانه از این 25 ماده که شما اعتراض کردید فقط 8 فقره آن قابل اعتراض است نروید خود تان را زحمت بدهید گفتیم خوب شما حکم ما آقای پروفسور را انتخاب کردیم گفتیم شما حكم دولت شما بروید در محکمه حکمیت رأی بدهید این جاست که بنده باید به آقایان عرض کنم که خیلی متأسفم در جلسه سری که بنده دعوت کردم بنده این مطالب را گفتم حالا آقایان اصرار دارید که من علنی بگویم علنی می گویم (عده ای از نمایندگان نفرمائید) (فرامرزی- مصلحت را در نظر بگیرید و حرف بزنید) برای این که مردم بدانند که اگر من تقاضای جلسۀ سری کردم برای این نبود که پرده پوشی کرده باشم موضوع این نبود که خواسته باشم مخفی باشد یک نظریاتی از دهان متخصصین از دهان علمای عالی مقام در آمده است حالا آقایان اصرار دارند که من در جلسۀ علنی بگویم (نخیر نفرمائید) در هر صورت جلسه ای در وزارت خارجه تشکیل شد آقایان مسبوق هستند در آن جا مذاکره شد ما از مجموع بیاناتی که شد چه در در مذاکرات وزارت خارجه، چه در جاهای دیگر به این برخوردیم که مصلحت مملکت در تمام کردن این کار با

ص: 388

خود آقایان است به این جهت ما ناچار شدیم باز باب مذاکرات را مفتوح کنیم پیشنهادات تازه بدهیم و خواهش کنیم که دو مرتبه مذاکرات تجدید شود نمایندۀ شرکت دو مرتبه آمد و مذاکرات شد و در نتیجۀ این مذاکره به این جا رسیدیم که بجای 2/5 میلیون لیره که برای 20 درصد رزرو عمومی و بیست درصد سود سهام در سال 1949 منحصراً برای ما تعیین می کردند حاضر شدند تا آخر امتیاز نامه چهار میلیون لیره حداقل پرداخت کنند ضمناً دولت ایران وجهی که می گیرد مشمول مالیات بر درآمد دولت انگلستان بشود این ها مذاکره

کردند و گفتند در این قضیه هم ما حاضر هستیم این عمل را بکنیم اولاً راجع به آن تن شماری مشمول آن مالیات بر درآمد نیست برای این که آقایان مسبوق باشند و یکی از آقایان هم صحبت کردند این 51 میلیون لیره بعد از پرداخت آن 7 میلیون هشت میلیون لیره است که بعد از تن شماری به ما می دهند یعنی عایدات نفت که می گویند 50 میلیون لیره عایدات نفت است در حقیقت شصت میلیون لیره است آن 9 میلیون لیره پولی است که از بابت تن شماری به ما می دهند وقتی که پرداخت کردند آن وقت بیلان می دهند گفتند ما در آن رقم تن شماری که مالیات بر درآمد دولت انگلیس راجع به رزرو عمومی که شما می گوئید رزروی که مطابق این امتیاز نامه می گوئید شما حق داريد ما مجبور بودیم که یک فورمولی پیدا کنیم همان فورمولی که به نظر آقای آزاد خیلی مشکل می آید خیلی فهمش آسان است اگر یک دفعه مراجعه کنند گفتم چون مالیات بر درآمد انگلستان در تغییر است الآن 9 شیلینگ است نرخ فوق مالیات بر درآمد زمان جنگ بوده ممکن است پائین بیاید این فورمول را که ما پیدا کردیم که روزی یک لیره مالیات بر درآمد دولت انگلیس می گیرد این را بر مبلغ رزروی که می خواهیم بگذاریم علاوه کنیم و بیست درصد به ما می دهند یعنی اگر یک میلیون لیره این ها می بایستی به رزرو بگذارند سهمی که به ما می دهند حقاً مطابق این امتیاز نامه باید دویست هزار لیره باشد، فرض کنیم که مالیات بر درآمد انگلیس ده شیلینگ

ص: 389

باشد این ده شیلینگ را هم روی این می کشند می شود دو برابر مثل این که دو ميليون لیره بوده است و بجای این که به ما دویست هزار لیره بدهند چهارصد هزار لیره می دهند پس نتیجه آن قسمت رزرو که به ما پرداخت می شود مشمول مالیات بر درآمد دولت انگلیس نیست بعد بحث در این شد که این پیشنهادی که داده اند آیا نسبت به سایر مواد هم صحبت می شود چند شود چند ماده در

این جا بود که مورد نظر دولت بود عرض کردم یکی مادهٔ 15 بود که طرحی که ما به آن ها نوشته بودیم صریحاً قید کردیم که باید نماینده دولت حق حضور در تمام جلسات هیئت مدیره شرکت داشته باشند و ضمناً هم در آن جا تصریح کرده بودیم که شخصاً یا بوسیلهٔ متخصصین حق بازرسی کلیه دفاتر محاسبات کمپانی را دارا باشد یکی مادۀ 18 بود که تقاضا کرده بودیم هر وقت بخواهند سهامی منتشر بکنند بایستی که برای اتباع ایران تا میزان نصف سهام در تهران هم منتشر کنند و حق تقدم قائل شوند یکی هم راجع به مادۀ 19 بود که قیمت نفت و بنزین در داخله مملکت که ما گفتیم مطابق قیمت تمام شده آبادان قیمت معین بشود یا به قیمتی که به دستگاه های دیگر می فروشند مثل بحریۀ انگلیس. یکی هم راجع به مادۀ 26 بود که ما تقاضا کردیم هر 15 سال یک مرتبه تجدید نظر شود عرض کردم نسبت به این مواد چون مخالف با امتیاز نامۀ فعلی است گفتند ما حاضر برای مذاکره نیستیم حاضر برای قبول هم نیستیم ولی نسبت به مادۀ 16 که بایستی یک طرحی تهیه بشود گفتند ما حاضریم که مذاکره کنیم. موافقت کنیم البته دولت تا کنون نسبت به مادۀ 16 و طرح آن موافقت نکرده و تا سه ماه هم حق برای خودمان قائل شدیم که اگر نتوانستیم موافقت بکنیم به حکمیت رجوع کنیم راجع به ماده 19 که خواستیم وارد مذاکره شویم گفتند مطالبات ما را نسبت بگذشته اول روشن کنید. مطالبات گذشته که این ها می گویند چیست؟ در سال گذشته که دولت آقای ساعد خواست از قیمت توتون و سیگار و قند و شکر و نفت و بنزین پائین بیاورد ما شرحی نوشتیم به کمپانی که از قیمت نفت و بنزین

ص: 390

این قدر پائین بیاورید نمایندۀ کمپانی به ما مراجعه کرد که آقا این برخلاف اقدامات گذشته است که دولت باید یک پولی به ما دستی بدهد قیمت را کم کنیم چیست؟ بعد متوجه شدیم که مطابق امتیاز نامه فعلی ماده 19 می گوید که برای قیمت گذاری در داخلهٔ مملکت یک قیمت اساسی در نظر گرفته شود آن قیمت اساسی عبارت است از قیمت خلیج مکزیک یا خلیج رومانی بعد مخارج مملکت بهش علاوه می شود از این قیمتی که حاصل می شود 25 درصد تخفیف برای دولت و ده درصد تخفیف برای مردم و تا آخر سال 1325 همه ساله این جا در خرداد 25 آمدند به دولت گفتند که قیمت خلیج رومانی از قیمت بازار مارشه موندیال خارج شده و چون قیمت خلیج مکزیک هم بالا رفته ما باید قیمتش را بالا ببریم این را هم باید بگویم که قیمت خلیج مکزیک در آن جا تعیین نمی شود بازار دنیا تعیین می کند و در بروشور های چاپی تعیین می شود و این یک موضوعی است که مورد اطمینان همه است یعنی وقتی که می گویند خلیج مکزیک یعنی چه، یعنی از بروشور که نگاه بکنید معلوم می شود وزارت دارائی نگاه کرد دید که از سال 1325 تا خرداد 1327 ، 45 میلیون تومان این ها ضرر بهشان خورده و بایستی اگر قیمت را گران نکردند از جیب شان بدهند (دکتر- بقائی آن ها مؤثر در تعیین قیمت خلیج مکزیک نیستند؟) اگر شما این قدر این ها را در دنیا قوی می دانید چه دانید چه عرض کنم (دکتر بقانی- سؤال می کنم) چه عرض کنم قیمت خلیج مکزیک یک قیمتی است که مارش موندیال است و مربوط به این ها نیست و مربوط به کمپانی هائی است که رقیب این ها هستند وقتی به حساب رسیدگی کردیم در وزارت دارائی بالاخره راه حلی پیدا کردند این بود که یک قانونی به مجلس بیاورند برای قیمت نفت و بنزین که بالاخره چون یک تاکسی در زمان آقای قوام السلطنه داده شده یک قسمتی از آن را گفتند برقرار بکنید چون گفتند که خلاف قانون است برقرار نکنید ولی یک مقداری بابت طلب به کمپانی داده شود 20 میلیون تومان، 25 میلیون تومان هم کمپانی صرف نظر بکند (وزیر

ص: 391

کشور- کی موافقت کرد؟) در کابینۀ آقای حکیمی جناب آقای نجم الملک لایحه اش را به مجلس آوردند آقایان ممکن است توجه بفرمایند لایحه در کمیسیون دارائی چاپ شده و طبع و توزیع شده و حتی یک روز آقای امیر نصرت اسکندری به بنده فرمودند چه نظری دارید بنده تلفن کردم که تصویب نفرمائید چون اگر تصویب شود (عباس مسعودی- مورد مطالبه بوده ولی پرداخت نشده) مورد مطالبه بوده است (دکتر بقائی- این را که آقای نجم الملک تکذیب کردند که چنین لایحه ای به مجلس داده باشد) امسال وقتی مذاکرات مادۀ 19 را کردند صورت حساب پارسال و امسال را آوردند و مبلغ پارسال که هشت میلیون و نهصد هزار تومان است که این 45 میلیون تومان اگر علاوه کنیم می شود 54 میلیون تومان ولی این را ضمناً برای آقایان گفته باشم که این امتیاز نامه فعلی حق می دهد به کمپانی که این مطالبه را بکند و اگر راجع به این قرارداد موافقت نشود باز هم عرض می کنم که برای کمپانی مطابق این امتیاز حقی هست برای این که مطابق همین ماده امتیاز که می گوئیم اگر یک شیلینگ را ندادید ما حقی داریم مراجعه به حکمیت بکنیم او هم می گوید شما می بایستی مراجعه می کردید به قیمت خلیج مکزیک و آن وقت قیمت را در داخله به اضافه مخارج داخلی معین کردید چون دولت مرا مجبور کرده است که قیمت را بالا نبریم دولت باید این پول را بدهد و دولت ضامن است و باید عرض کنم که این مطالبه ای که کرده است بحق بوده است و مادامی که این ها صرف نظر نکرده اند باز همین لایحه ای یک حسنی که داشته از 25 میلیون تومان حداقل صرف نظر کرده در هر صورت امسال که صحبت شد گفتند که آقا ما حاضریم یک طوری قیمت را معین بکنیم که از قیمت فعلی بالا نرود گفتیم ما قبول می کنیم به یک شرط شرطش این است که این 54 میلیون تومانی که شما مطالبه می کنید و بحق هم مطالبه می کنید این را ول کنید و صرف نظر کنید بروید پی کار تان گفتند بسیار خوب و حاضر شدند این است مادهٔ 19 و در قرارداد هم هست

ص: 392

اولاً در این جا نوشته اند که با توافق طرفین ولی ما این طور توافق کردیم که بجای این که قیمت خلیج مکزیک را بگیرند 25 درصد تخفیف از خلیج مکزیک بگیرند و ده درصد تخفیف که برای مردم قائل می شوند 25 درصد قائل شوند که در نتیجه قیمت بالا نرود و ضمناً هم این 54 میلیون تومانی که از ما مطالبه داشتند به موجب مراسلهٔ رسمی که به ما نوشتند صرف نظر کردند پس ما ماده 19 را به این طرز در قرارداد نوشتیم، باقی ماند مادۀ 16 ، عرض کردم که هنوز راجع به مادۀ 16 ما موافقت نکردیم و تا سه ماده دیگر قرار گذاشتیم که تکلیف ما بعد از سه ماه روشن شود اگر موافقت کردیم فبها و الا برود به حکمیت این مقدمۀ مذاکرات دولت بوده است از زمان این کابینه تا کنون و از گذشته از زمان کابینه آقای قوام تا امروز حالا ما هستیم در مقابل این عملی که یک قدری از جنبۀ تئوری خارج بشویم و به جنبه حقیقت برویم یک امتیاز نامه در سال 1933 بسته شده است من که امتیاز دارسی و این امتیاز را مطالعه کرده ام باید صریحاً عرض کنم که این امتیاز بجز آن قسمت 30 سال تمدیدش هزار درجه بهتر از امتیاز دارسی بوده (حائری زاده- خیلی از موادش بد تر است) تمام مواردی را که آقایان تذکر می دادید بنده یادداشت کرده ام همین مادۀ 16 که به این صورت نوشته شده می دانند در امتیاز دارسی چه بوده امتیاز دارسی این است عمله و فعله که در تأسیسات فوق کار می کنند باید رعیت اعلی حضرت شاهنشاه باشند به استثناء اجزای علمی از قبیل مدیر و مهندس و مباشر مطابق این امتیاز نامه فقط عمله و فعله باید ایرانی باشد باقی هر کسی هست باید فرنگی باشد در صورتی که این امتیاز نامه مادۀ 16 آن صراحت دارد که باید علاوه بر این که عمله و فعله اش ایرانی باشد تصریح دارد صنعت گران و مهندسین فنی و تجاری خود را باید از افراد ذی صلاحیت و با تجربه که در ایران یافت می شود انتخاب کند برای این کار کمپانی سالی چند میلیون لیره خرج می کند مدرسه دایر می کند اشخاص را به خارج می فرستد و در این جا به دانشگاه کمک می کند برای این که الآن متخصصینی

ص: 393

که در نفت هستند همان متخصصین عالی مقامی هستند که در این جا هستند، من تصدیق می کنم که کمپانی نفت این عمل را بد کرده این جا هم صریح می گویم مادۀ 16 را خوب اجرا نکرده اند ما هم نسبت بهمادۀ 16 اعتراض داریم (صحیح است، احسنت) در اعتراض خودمان هم باقی هستیم این حق دولت تنها نیست حق مردم این مملکت است، حق مهندس ایرانی است حق جوان های ایران است ما این را ازش نخواهیم گذشت ولی باید این را عرض کنم این مادۀ 16 با آن طرزی که نوشته شده اگر اجرا شود آن نظری است که همه ملت دارند و دولت دارد و همه مردم دارند منتها باید خوب اجرا شود عرض کنم راجع به آن شانزده درصدی که از عایدات داریم با این که حق نظارت به دفاتر کمپانی داریم خیلی متأسفم که از تاریخ امتیاز دارسی تا تاریخ لغوش یک رسیدگی بوسیلۀ آرمیتاژ اسمیت که آن هم خودش انگلیسی بود کرد و نظری داد هیچ وقت، هیچ زمانی اجازه ندادند که ما دفاتر آن ها را رسیدگی کنیم و چیزی در بیاوریم.

حائری زاده- حق داشتیم ولی نکردیم.

نایب رئیس- آقای گلشائیان فرمایش آقا خیلی زیاد است؟

وزیر دارائی- چند دقیقه دیگر باقی است، عرض کنم که حالا هستیم در مقابل یک رئالیته یک حقیقتی، اقداماتی که دولت کرده بود از باء بسم اللّه تا تاء تمة برای آقایان گفتم و حاضر هم هستم هر قسمتش را هر موقع روز آقایان در وزارت دارایی تشریف بیاورند تمام را در اختیار شان بگذارم زیرا هیچ چیز محرمانه و پوشیده ای ما نداریم هیچ مذاکرۀ شفاهی هم که اتخاذ سند کسی بتواند بکند نداریم تمام مذاکراتی که می کردیم در صورت مجلس هائی نوشته می شد یک مترجم ما بود و یک مترجم آن ها و تمام این صحبت ها؟ ما هستیم در مقابل یک قانون موجود با آن جریاناتی که عرض کردم، دولت یک وظیفه ای داشت که وظیفه اش را مطابق قانون مهر ماه 1326 انجام داد به نظر آقایان ممکن است در نحوه قضاوت و تشخیص فرق

ص: 394

بکند ولی قدر مسلم بدانید که نه من و نه این دولت و نه هیچ کس در کشور ایران حاضر نیست که به مملکت خودش برای این که چهار روزی سر کار باشد خیانت بکند ولی صریحاً گفتم آن کوششی که ممکن بود به نهایت کوشش که ممکن بود چه من و چه همکاران من و چه دولت کرده است این نتیجه ایست که به مجلس شورای ملی آمده است، دولت هم در مقابل این عملی که کرده است یک کار تمام شده ای می داند یعنی وظیفه خودش را انجام داده است حالا اگر مجلس این عمل دولت را می پسندد البته خیلی ممنونیم البته انتظار هم داریم حالا ممکن است چند نفری از من بد شان بیاید یا از هیکل من خوش شان نیاید (دکتر بقائی- این طور نیست صحبت هیکل در میان نیست صحبت منافع است) ولی البته دولت انتظار دارد که وقتی که یک زحماتی کشیده است اقلاً مورد نظر از نقطه نظر انصاف و عدالت قرار گیرد حالا اگر واقعاً مجلس شورای ملی معتقد است که دولت عمل بدی کرده است هیچ مانعی ندارد، یک قراردادی است آورده است به مجلس با نهایت مردانگی و شهامت بجای این که وقت را تلف کنید بلند شوید بالاتفاق بگوئید این برخلاف مصالح ایران است و دولت هم بعد از این کار ساقط می شود و محاکمه می شود و در غیر این صورت بنده عرض دیگری ندارم (احسنت).

نایب رئیس- آقای تقی زاده تقاضا کرده اند که راجع به این موضوع صحبت کنند.

مكى- فردا صبح بفرمائید صحبت کنند.

نایب رئیس- بفرمایند آقای تقی زاده.

تقی زاده- در این که آقای وزیر دارائی شخصاً بسیار زحمت در این کار کشیده اند و رعایت آن چه را که ممکن بود و به اعلی درجۀ امکان مبذول داشته اند در این بابت هیچ گونه ایرادی به ایشان نیست و توضیحاتی هم دادند مفید بود ولی بهتر این بود که اگر از جادۀ حقیقت خارج نمی شدند

ص: 395

دیگر همۀ ما ممنون می شدیم، ولی می خواهم عرض بکنم بنده هم عادت ندارم که چیزی خلاف حقیقت بگویم ولو به ضرر خودم هم باشد، آن چه که بنده شنیدم و فهمیدم این بود که ایشان بیان می کردند که جماعتی را که چند نفری را هم اسم بردند که بنده مسبوق نبودم که از این ها تقاضا شده بیاید در هیئت شرکت کنند آیا تقاضا شده یا نه اطلاعی ندارم نه اطلاعی ندارم گفتند تقاضا شد قبول نکردند عوام فریبی کردند، خودداری کردند پشت سر می روند می گویند، وقتی کار مهم و پر مسئولیتی پیش می آید خود شان را عقب می کشند، شاید نظر شان طعنه و حمله به اشخاص معینی بود ولی بنده چزو آن ها نبودم از بنده هم تقاضایی نشده که جزو هیئتی شوم که مدافعه کنم و مذاکره کنم اول امر در هشت ماه یا نه ماه یا ده ماه یادم نیست وقتی نماینده کمپانی به این جا آمد آقای هژیر به من یک کاغذی نوشت و گفت من خیال می کنم که بهترین راه اینست که شما در این کار اقدام بکنید و نماینده تام الاختیار دولت بشوید و من حاضرم همه جور و هر نوع و شکلی که شما مایل باشید شرکت نمائید.

خیلی مؤدبانه و معقولانه بود و مفصل، بنده جواب عرض کردم که بخصوص خودم هر مشورتی که از من بشود مضایقه نمی کنم و هر چه به نظرم می رسد بدون ملاحظه و بدون عوام فریبی خواهم گفت و در تمام عمرم خیالم این نبود که مردم را بفریبم ولی من عضو مجلس هستم بدون اجازه مجلس نمی توانم در کار دولت مداخله کنم و دولت مرا نماینده بکند ایشان هم قانع شدند ولی بعد خبری نشد وقتی که ایشان آقای وزیر مالیه گفتند که بعضی اشخاص را دعوت کردیم ناز کردند، عقب کشیدند، فلان کردند، اسم من جزو آن ها بود من گفتم چه وقت از من دعوت شده، چه تاریخی، به چه وسیله ای و چه تقاضائی دعوت شده ام آن وقت این جا یک کاغذ هائی را خواندند که ایشان به کمپانی نوشته اند و مشورت کردند درست است یک بار مشورت نکردند چند بار مشورت کردند چون بنده گفته بودم که هر مطلبی را

ص: 396

که از من بخواهید من در اختیار شما هستم هر مشکلی برسد حقیقت را می گویم، ایشان کاغذی نوشته بودند که قرائت کردند اما این که من به خودم نوشتم و گفتم این کلمه اش این طور باشد بهتر است و این را دلیل دانستند که از من تقاضا کرده اند که بروم جزو آن هیئت بشوم من از روز اول شنیده بودم که این این هیئت عبارت است از آقای جهانگیر و آقای پیرنیا و آقای امامی و خود شان و آقای عدل بنده غیر از این تا امروز چیزی نشنیدم اما این مطلبی را که عرض کردم صحیحش همین است که عرض می کنم یک کلمه پس و پیش ندارد از این بابت هم شاید نظر شان به یک شخص معینی بوده است و شاید هم به آن ها کاغذ نوشته اند و تقاضا کرده اند من نمی دانم، اما در قسمتی که فرمودند امتیاز و مدتش من آن چه که در مجلس گفتم همان طوری است که در لوح محفوظ خدا ضبط کرده است یک کلمه بیشتر ندارم و بتمام مقدسات عالم قسم می خورم که من حقیقت را در مجلس گفتم و اگر ایشان از حدود ادب خارج شده اند که سزاوار و شایسته نبود من از حدود ادب خارج نمی شوم و با ایشان آن معامله را نمی کنم گفتند که از امروز معلوم نشد موضوع مدت امتیاز از قبل صحبت شده بود من خودم در وزارت مالیه بودم آمدیم صحبت و مذاکره بر روی این امتیاز نامه شد نهایت جد و جهد کردیم و در موادش یک ماه تمام صحبت کردیم صحبت تمدید در میان نبود آخرش ما بحداقل موافقت نکردیم ما گفتیم یک میلیون و ربع میلیون لیره حداقل را خواستیم آن ها گفتند هفتصد و پنجاه هزار لیره بیشتر حاضر نشدند. بعد شخص که رئیس بود چون توافقی نشد رفت پیش اعلی حضرت شاه مرحوم و اجازۀ مرخصی خواست که فردا حرکت کند ،گفت برای چه؟ خود شان به من فرمودند که من گفتم برای چه می روی؟ آن ها گفتند که ما با وزرای شما سازش نمی کنیم، خود اعلی حضرت روز بروز در قضیه بودند از جریان قضیه با اطلاع بودند اما این طور مصلحت دیدند گفتند این ها چه می گویند و اختلاف شان بر سر چیست من که مسبوق نیستم یک جلسه در حضور من مذاکره کنید تا

ص: 397

ببینم اختلاف سر چیست وقتی که حضور ایشان رفتند و جلسه منعقد شد آن ها هم یک مترجم انگلیسی که فارسی می دانست آورده بودند در آن جا وقتی جلسه منعقد شد صحبت مدت به میان آمده بود و یک بار وقتی موضوع مدت را گفتند شاه مرحوم نهایت تحاشی را کرد و این طور فرمودند که این ابداً نمی شود می خواهید سی سال که ما به گذشتگان لعنت کردیم 50 سال هم آیندگان به ما لعنت کنند این همین عبارتی بود آن شخصی که فارسی می دانست ترجمه کرد و آن رئیس نیست انگلیسی باز گفت اگر قبول نمی کنید پس مرا مرخص کنید. آن مجلس نیمه تمام ماند و بعد هم نظر این شد که بروند به جامعه ملل امتیاز نامه را اول لغو کردند و پاره کردند بدون این که اول به مشاورین حقوق مراجعه کند آن وقت آن ها رفتند به حکمیت لاهه و دولت پیش افتاد و گفت که ما از دست شما شکایت داریم رفتند به جامعه ملل صحبت کردند ایران که پیش نبرد ولی اشخاصی میانه افتادند گفتند یک عمل دیگری برای دولت ایران بکنیم نمی خواهم به کسی دیگر بنویسم به شرایط دل خواه خود شان به شما می نویسم به همان مدت امتیاز دارسی آن وقت می آمدند این جا وقتی که توافق نمی شد بعد می رفتند به جامعه ملل و جامعه ملل دوباره رسیدگی می کرد و حکم می داد ممکن بود به ضرر ایران باشد این ملاحظۀ شاه مرحوم را مانع می شد که دوباره اگر چه برحسب ظاهر وقتی گفتند می رویم به جامعه ملل به آقای علاء و آقای داور گفت که شما هم چمدان های تان را ببندید بعد گفتند بهتر این است که دوباره مذاکره را شروع کنید گفتند آمدند مدت هی اصرار کردند حتی بعد از مدت یک چیز دیگر گفتند، گفتند ما دویست و سیصد هزار میل قبول نداریم نصف تمام ایران شد آن هم قبول شد که از نصف تمام ایران چند هزار میل مربع انتخاب بکنند در پنج سال پس من خیلی افسوس دارم و هیچ وقت نمی خواهم مواجه بشود که از طرف یک وزیری کلمۀ دروغ گفته بشود آن چه که من گفتم خدا را شاهد می گیرم و بتمام مقدسات عالم قسم می خورم و یکی از آن اشخاص دیده است که آقای

ص: 398

علاء است اگر از آقای علاء بپرسید عین حقیقت را ایشان می گویند و یک قراردادی که قبلاً درست شده و دو سال مذاکره اش طول کشید مرحوم تیمورتاش مأمورش بود اصلاح قرارداد دارسی بود که به یک فرمولی اصلاح بکنند که آن امتیاز را بهم نزنند و آخرین وهله شاه مرحوم به تنگ آمد گفتند اصلاً این اصلاح را نمی خواهم برداشت انداخت توی بخاری و گفت فسخش بکنید همین امشب فسخش بکنید روز عید غدیر بود فردای آن روز بروید وزارت مالیه کلیدش را باز کنید و فسخش کردند این که بعضی اشخاص گویند تبانی همچو چیزی ابداً نبوده رئیس کمپانی نفت در یک جائی برای چای دعوت داشت یک کسی از بیرون آمد و گفت روزنامه ای فریاد می کند فسخ قرارداد گفت بگیر بیاور آوردند دید نوشته است فسخ قرارداد. این فسخ شد و سه چهار ماه ادامه داشت در اصلاح قرارداد دارسی مدت کم نبوده است در هر حال طول کشید چندین سال پیش از آن گاه بگاهی شنیده بودیم و این که گفته می شود سال 1933 نیست و چندین سال پیش از آن است این که من عرض كردم عین حقیقت بود و تمام آن چه را که ایشان بیان کردند بایستی اصلاح کنم و تصریح کنم که آن چه که ایشان فرمودند کلیه اش درست بود جز مسئله مدت دروغ بود چون در روز های آخر بمیان آمد، ولی این قضیه دعوت که از ما دعوت کرده اند اگر دعوت می کردند و مجلس اجازه می داد با کمال علاقه می رفتم بنده هیچ وقت شانه از زیر بار مسئولیت از اول تا آخر عمرم خالی نکرده ام و امروز صبح خیال می کردم که آخرین حرف خودم را در مجلس می زنم و ایشان مرا مجبور کردند که بیایم این حرف ها را بزنم و اگر باز مطالبی گفته شد ناچار بجواب خواهم بود.

صورت مشروح مذاکرات جلسۀ 198 عصر دوشنبه سوم مرداد 1328

مجلس ساعت نه و بیست دقیقه بعد از ظهر به ریاست آقای امیر حسین ایل خان ظفر بختیار (نایب رئیس) تشکیل شد.

نایب رئیس- آقای وزیر دارئی.

ص: 399

وزیر دارائی- بنده پنج دقیقه بیشتر وقت نمی گیرم، خیلی متأسفم که در جلسۀ امروز صبح به مناسبت تهمتی که به بنده زده شد که من دروغ می گویم عصبانی شدم و با ارادتی که به جناب آقای تقی زاده داشتم از بیست و پنج شش سال قبل و همیشه در مجلس ادبی که صبح در منزل داشتند به اصطلاح معروف در محضر شان نشسته بودم این ارادتی که من داشته ام و هست (اردلان: احسنت) برای این که ایشان را من یک مرد با تقوی می دانم از همه جهت اگر یک فراموشی برای شان پیدا شده است خیال می کنم که فراموشی است ولی برای این که تصور این کاری که بنده کردم همۀ این ها دروغ بوده، بنده این جا دو تا نامه به آقایان نشان می دهم چون وعده داده بودم نشان بدهم، این را می خواستم عرض کنم چون بنده به حافظه خودم خیلی اطمینان دارم اگر یک چیزی ده سال پیش دیده باشم وقتی که گویم مطمئن باشید هست، اولاً این که فرمودند این مینوت نامه رسمی نخست وزیر است که نوشته اند به ایشان دوست عزیزم چنان که اطلاع دارید نمایندگان شرکت نفت در اوایل هفته آینده به تهران خواهند آمد و از طرف دولت هیئتی تحت نظر جناب آقای وزیر دارائی مرکب از آقای دکتر شادمان وزیر سابق اقتصاد ملی و آقای نصر اللّه جهانگیر معاون بانک ملی ایران برای مذاکره با نمایندگان مزبور انتخاب شده اند چون جناب عالی اظهار داشته اید که من غير رسم حاضر برای هر گونه مشورت و کمک می باشید خواهشمندم در صورتی که مایل به کمک به هیئت فوق باشید اعلام فرمائید تا به جناب آقای وزیر دارائی مراتب ابلاغ شود که با جناب عالی ملاقات نموده و در مواردی که محتاج به کسب نظر جناب عالی است از نظریات شما استفاده نمایند 17391 تاریخ 27/11/11 نخست وزیر. مراتب برای استحضار جناب آقای وزیر دارائی ارسال می شود. بعد هم نامه ای از آقای دکتر صدر رئیس دفتر آقای نخست وزیر است جناب آقای گلشائیان وزیر دارائی جناب آقای نخست وزیر فرمودند چون راجع به شرکت جناب آقای

ص: 400

تقی زاده در هیئت مأمور مذاکره با نمایندگان شرکت نفت صحبت شده جناب عالی شخصاً به اطلاع ایشان برسانید که چنین هیئت تشکیل شده و اگر ایشان قبول بفرمایند که سمت مشاور در این هیئت داشته باشند موجب امتنان جناب آقای نخست وزیر خواهد بود دکتر صدر بنده از ایشان وقت خواستم رفتم منزل شان مذاکره کردم قبول فرمودند مدرکی که صبح عرض کردم با خط خود شان در همین یادداشت هائی که ما به کمپانی دادیم با اصلاحاتی که به خط ایشان هست داریم و حتماً اگر ایشان متوجه باشند (روز 10 بهمن که آن واقعه شوم اتفاق افتاد) بنده در منزل آقای تقی زاده بودم و مذاکرات نفت می کردیم و در آن جا به ما اطلاع دادند که چنین اتفاقی رخ داده و حتى من در دانشگاه هم نبودم و تصور می کنم که فراموشی بر ایشان روی داده باشد

اما یک چیز هم که آقایان خواستند مسبوق باشند قرارداد سه ستاره این اصل امتیاز نامه است به فرانسه (در این جا به کتابچه ای اشاره کردند) که در این جا رویش نوشته شده است به خط آقای ناصح منشی مخصوص آقای تقی زاده که وزیر مالیه بودند اصل طرح امتیاز نامه جدیدی است که سابقاً آقای تیمور تاش در سنۀ 1929 مسیحی در لندن مذاکره نمودند در تابستان سنۀ 1311 هجری شمسی و پس از چند جلسه مذاکره با آقایان وزرای خارجه و عدلیه و مالیه در قلهک جک و اصلاحات و جرح و تعدیلات زیادی دو سه سال مورد مذاکره قرار گرفته و به وزارت مالیه فرستاده بودند که به لندن فرستاده شود و به علامت سه ستاره در روسیه ضبط است این اصل قرارداد است که در ماده 16 این قرارداد فرانسه نوشته شده است برای این که عرض کردم که .. که 30 سال قبلاً مذاکره تمدید شده بود و این به تصویب دولت رسیده بود و جناب آقای تقی زاده از 1309 تا 1312 وزیر مالیه بودند و در زمان خود ایشان هم بتصويب رسیده است مادۀ چهارده اش می گوید:

Article XIV: La Presente Concession entrera en Vigeur Conforme- ment a l'article 16 et restera en force jusqu'au 28 mai 1936.

ص: 401

یعنی 1986 یعنی به آن تاریخ 30 سال به مدت امتیاز دارسی اضافه می شود روی همین امتیاز بوده است که... (یکی از نمایندگان- مراسله را هم بخوانید) که بواسطۀ احتیاجی که داشته اند عرض کردم این مراسله ایست که نوشته اند به خط خود آقای تقی زاده است می نویسد به مرحوم تیمور تاش.

«دوست عزیزم به تاریخ 24 بهمن 1310، چون در این اوقات از حیث تأدیه بودجه ها قدری در مضیقه هستیم و علاوه بر این که دو ملیون تومان مساعده مقروض هستیم از بابت پرداخت حوالجات آخر این ماه هم وجه کافی نداریم و بلکه نصف وجه لازم هم موجود نیست (کلیةً این ماه از هر حیث ماه خیلی بدی بود) و چون میل ندارم یا از بانک یا محل دیگر قرض کنم به خاطرم رسید که آیا نمی شود چیزی مثلاً صد هزار ليره بطور على الحساب از کمپانی نفت جنوب فوراً بگیریم که فرجی از این حیث حاصل شود. چه تأدیه مالیات کمپانی در سال آینده به مضیقه فعلی ما چاره نمی کند اگر این ترتیب را ممکن و صلاح بدانید متمتی است بدون تأخیر اطلاع بدهید که با حضرات مذاکره کنیم یا خود حضرت عالی استمزاج بفرمائید که از زحمت کنونی قدری خلاص شویم زیاده عرضی ندارم جز تجدید مراتب ارادت صمیمی. حسن تقی زاده. اگر جواب این مراسله را تبلیغ بفرمائيد خيلی موجب امتنان مخصوص خواهد شد. حسن تقی زاده»

بعد به خط مرحوم تیمورتاش تلگرافی می شود به آقای فیض به لندن، قرارداد مورد تصویب واقع شد متن پاک نویس شده را می فرستم ولی از افزایش یک میلیون لیره صرف نظر نمی توانم بکنم وزارت مالیه احتیاج به پول دارند مذاکره بفرمائید کمپانی یک صد هزار لیره مساعده بدهد که پس از امضاء و تصویب قرارداد از بابت یک میلیون لیره محسوب شود. آقای فیض از لندن می نویسد:

خدمت ذیشوکت حضرت مستطاب اشرف عالی آقای تیمورتاش وزیر دربار پهلوی دام اجلاله العالی تعقیب تلگراف جوابیه خود راجع به

ص: 402

پرداخت یک صد هزار لیره بعنوان مساعده از بابت یک میلیون لیره ای که شرکت نفت انگلیس و ایران برای ختم مطالبات و دعاوی گذشته دولت علیه ایران تعهد نموده که پس از قرارداد جدید بپردازد لزوماً خاطر محترم را مستحضر می دارد که یک صد هزار لیره مزبور در نتیجه مذاکرات بنده هفته قبل بوسیلهٔ بانک شاهنشاهی ایران به تهران داده شده و البته به وزارت جلیله مالیه عاید شده است ولی پرداخت وجه به این شرط مقرر شد که اگر قرارداد جدید زودتر تصویب و امضاء گردد که از بابت یک میلیون لیره بدهی کمپانی محسوب شود و الا اگر عایق و مانعی روی داد و به تأخیر انجامید تماماً از بابت سهمی دولت علیه از عایدات خالص سنهٔ 1931 که معمولا روز انعقاد جلسۀ عمومی پرداخت می گردد منظور و محسوب شود بدین معنی هر یک از این فقره بدهی شرکت نفت که موقع پرداخت آن زود تر برسد یک صد هزار لیره از آن بابت محسوب گردد، ملاضه بفرمائید. تاریخ این مراسله 14 فروردین 1311 ،است تاریخ برکنار شدن تیمورتاش شهریور 1311 و تاریخ لغو امتیاز دارسی اواخر آبان 1311 است و بعد مذاکرات تمام شده است تا 1312 که در خرداد 1312 امتیاز جدید منعقد شده این اسنادی پس که امروز صحبتش هست اول مذاکرات راجع به تمدید سی ساله و وجود قراردادی که در سال 1929 در لندن بین سرجان کدمن و مرحوم تیمورتاش پاراف شده است بوده است. دولت وقت تصویب کرده در تابستان 1311 تصویب کرده که سی سال به مدت امتیاز نامه علاوه شود و بعد از این که امتیاز نامۀ دارسی را پاره کردند و به حکمیت رفتند برگشتند و مذاکره کردند یک موادی بر این قرارداد سه ستاره که این جا صبح به آقایان عرض کردم و مورد مسخره شد این مواد را عوض کردند این مواد قرارداد فعلی بسته شد پس خلاصه کنم راجع به این قسمت سی سال و این ها خواستم صحبت کرده باشم و بعد مورد تکذیب واقع شد برای این که مدرک رسمی در دست باشد ارائه دادم و هم راجع به دعوت جناب آقای تقی زاده که مراسلۀ رسمی آقای نخست

ص: 403

وزیر را خواندم و البته سایر آقایان را که نوشته بودم از طرف آقای نخست وزیر دعوت کتبی شده یا نشده آن را اطلاع ندارم ولی همین قدر می دانم که با بعضی از آقایان که خودم مذاکره کردم هیچ کدام قبول نکردند که زیر بار مسئولیت بروند آن اشخاصی بود که صورت داده بودم. این را برای این عرض کنم که دروغی هیچ وقت بنده نخواهم گفت و اگر جناب آقای تقی زاده فراموش کرده باشد حمل بر دروغ بنده نشود ولی بنده باید عرض کنم چون من به شخص آقای تقی زاده احترام می گذارم چون ایشان را مرد با فضل و تقوی می دانم امیدوارم که امر باعث دلتنگی ایشان نشود و اگر این طور نیست هیچ وقت کتمان نکنند و حقیقت را هم بفرمایند.

نایب رئیس- آقای مکی بفرمائید، خواهش می کنم کمی اختصار بفرمائید که اجازه به دیگران دیگران هم هم برسد.

مکّی- موضوع مذاکرات ما راجع به اختلاف ما به کمپانی و مراجعۀ جامعۀ ملل به این جا رسیده بود:

راه پیشنهادی دکتر بنش که مبنای ایجاد توافق از راه مذاکره بین الاثنین شده بود، متکی به چهار نکته بود:

1- مراحل مختلف رسیدگی توسط جامعۀ ملل- تا مدتی که با توافق طرفین قابل تمدید است - تمدید یافته و معلق بماند.

2- کمپانی با حکومت ایران، صرف نظر از کلیه حقوق قضائی که ممکن است وجود داشته باشد، وارد مذاکره شود.

3- دلایل قضائی طرفین فعلاً معلق بماند و در صورتی که توافق - راجع به امتیاز جدید حاصل نشود طرفین حق استفاده از استدلالات خود را محفوظ خواهند داشت.

4- در مدت مذاکرات و تا زمان تنظیم موافقت نامۀ نهائی، کمپانی به عملیات خودش مثل سابق ادامه خواهد داد.

مذاکرات برای تنظیم امتیاز نامۀ جدید با اتکاء بر اصول چهار گانه بالا

ص: 404

که توسط جامعۀ ملل سفارش شده و متأسفانه مورد قبول دولت ایران نیز واقع می گردد شروع می شود.

مذاکرات بین دولت ایران و نماینده شرکت نفت سرجان کدمن در تهران شروع می شود و پس از دوماه مذاکره منتهی به امضاء امتیاز نامۀ جدید می گردد.

برای این که نمایندگان محترم بهتر از فشار های موجوده که قبلاً بدان اشاره شده است اطلاع حاصل کنند من در این جا لازم می دانم که قسمتی از بیانات آقای تقی زاده در جلسه بودجه مجلس شورای ملی را یاد آوری کنم، امشب که جناب آقای وزیر دارائی خلافش را عرض کردند. البته عرض می کنم که این بیاناتی که جناب آقای گلشائیان فرمودند از لحاظ روشن شدن تاریخ یک خدمتی به آینده این مملکت بود زیرا عده زیادی از این جریانات و مبادله این قبیل نامه ها اطلاعی نداشتند و تمام اطلاعات منحصر بود به آن چه از یک دیگر می شنیدند و سندی ارائه نشده بود و حالا هم اگر آقای تقی زاده این ها را تکذیب نکنند. مسلماً یک اسناد قوی برای تاریخچه روابط ایران و شرکت نفت خواهد بود.

نکتۀ جالب توجه این جاست که در طول مدت جریانات عجیب بالا که به قول آقای تقی زاده منتهی به دستور شاه دایر به بستن قرارداد جدید طبق نظریات شرکت نفت می شود (29 آوریل (1933 قیمت نفت خام در بازار دنیا رو به تنزل فاحش بوده است و این یکی از شاهکاره ای تمدید امتیاز نفت جنوب است ...

برای این که موضوع قیمت نفت را در دنیا از شاهکار هائی که کمپانی بکار برده است طوری دولت ایران و خلاصه مملکت را آن موقع در محظور گذاشته که از هر راه در آن موقع راه صحیح و اصلی را مسدود کرده بوده است مخصوصاً همین قسمتی که عرض می کنم.

قیمت نفت در بازار جهانی رو به تنزل فاحشی بوده است و این

ص: 405

قیمت، که در 15 دسامبر 1932 یعنی کم تر از 20 روز از تاریخ الغاء امتیاز دارسی، برای هر تن نفت در تگزاس شرقی، 5/60 دلار بوده منظماً در مدت مذاکرات رو به نقصان رفته و بخصوص در تاریخ 24 آوریل 1933 یعنی پنج روز قبل از تاریخ امضای متن امتیاز نامۀ جدید به حداقل غیر قابل تصور 0/75 دلار در تن رسیده و بلافاصله بعد از تاریخ موافقت نامه که 29 آوریل 1933 ،بوده یعنی از تاریخ 30 آوریل 1933 همین قیمت به 1/90 دلار در تن و در 30 ژوئن 1933 به قیمت 5/60 دلار در تن یعنی قیمت دسامبر 1932 بالغ و پس از مختصر تنزل دیگری تا 30 ژوئیهٔ 1933 مجدداً قوس صعودى خود را طی کرده و از آخر سپتامبر 1933 به بعد به قیمت ثابت 7/5 دلار در تن تثبیت می گردد.

با توجه به این که نفت تگزاس شرقی از حیث ترکیب نزدیک ترین مادۀ نفتی به نفت استخراجی از منابع ایران می باشد از طرفی و تطبیق تاریخ های بالا با تاريخ لغو امتياز و بستن امتیاز جدید از طرف دیگر بطور غیر قابل تردیدی آشکار می شود که این تنزل قیمت در نتیجه فروش مقداری نفت ایران به قیمت ارزان در بازار تگزاس شرقی، و هم چنین مانور های دیگر، توسط شرکت نفت بوده است، تا با تحمل زیانی که نسبت به منافع بدست آمده از امتیاز جدید غیر قابل ملاحظه می باشد، دولت ایران بخصوص شاه سابق را صرف نظر از کلیه فشار های سیاسی و مانور های دیگری که یقیناً وجود داشته و جزئیات آن بر ما مجهول است، تا حدی تحت تأثیر قرار بدهد و شاید علت اصلی نقصان دادن حق الامتیاز از 5 شیلینگ به چهار شیلینگ (چنان چه بعداً خواهیم دید) و پرداخت حداقل یک میلیون لیره به دولت ایران از بابت حق الامتیاز و 20 درصد اضافه سود سهام و مالیات، اثر مستقیم همین مانور خیانت کارانه و ماهرانه شرکت نفت بوده باشد و الاشاه سابق به بستن چنین قراردادی که مسلماً مضرات آن به مراتب بیش از امتیاز دارسی بوده تن در نمی داد و با وجود فشار سختی که مسلماً بر او وارد می آمده است لا اقل چنین

ص: 406

عجله و شتاب زدگی در تصویب قرارداد را اجازه نمی داد.

نمی دانم در این قسمت که بنده عرض کردم آقایان هیچ توجهی فرمودند که چطور کمپانی نفت جنوب موقعی که قرارداد جدید را می خواستند منعقد کنند قیمت نفت را در دنیا با نفت ایران تنزل داده است و پس از بستن قرارداد مجدداً قیمت به نرخ اولیه اش رسیده است و شاید آن اگر عصر می خواستند حساب بکنند سهمی را که به دولت ایران بابت حق الامتیاز و غیره می پرداختند برابر تمام عایدات نفت بوده در آن چند روزی که می خواستند قرارداد ببندند، زیرا قیمت نفت را در دنیا بقدری تنزل داده بودند که تمام عایدات را می توانستند بگویند همین است که ما به دولت ایران می دهیم در چنین موقعی و با چنین نیرنگ و هنری قرارداد را بتصویب رسانند...»

پس از ذکر مقدمات بالا و برای این که علت حقیقی مخالفت افراد وطن پرست و علاقه مند به این آب و خاک را نسبت به طرح الحاقی که تقدیم مجلس شورای ملی شده است تشریح نمایم و ذهن نمایندگان محترم را آن طوری که شایسته است و با کمی وقت سازگار می باشد روشن نمایم بطور سریع را امتیاز نامه سال 1933 را از سه نقطه نظر مورد دقت و رسیدگی قرار می دهیم:

1- برتری های امتیاز جدید نسبت به قرارداد دارسی.

2- معایب قرارداد جدید بنفسه و یا با مقایسه با قرارداد دارسی.

3- انحرافاتی که نسبت به مفاد این قرار داد و تعهدات شرکت نفت از طرف شرکت بعمل آمده است.

یقین دارم پس از بحث مختصری در این سه موضوع هیچ یک از آقایان نمایندگان حاضر نخواهند شد که لکه ننگین موافقت با این قرار داد الحاقی را که به موجب نص صریح ماده 10 آن، و بطور ضمنی ضمن مواد دیگرش، قرارداد سابق را که در اثر اعترافات آقای تقی زاده که مورد تأیید

ص: 407

مجلس نیز واقع گردیده است سست گردیده تأیید و مجدداً پا بر جا می نماید حالا بنده از اعترافات آقای تقی زاده هم صرف نظر می کنم جز این نکته که عرض می کنم که تنها آقای تقی زاده در مجلس نبودند. خود آقایان می دانند از اول این دوره ملت ایران و تمام نمایندگان مجلس شورای ملی برای

استیفای حقوق ایران از شرکت نفت و برای این که جلو تعدیات شرکت نفت را بگیرند همه با هم هم زبان و یک دل بودند و همه درصدد بودند که بر هر نحوی ممکن است ماهم به حقوق حقه خودمان برسیم این جای تردیدی نیست پس این قرارداد نه تنها به کیفیتی که آقای تقی زاده فرمودند، که قابل قبول نبود اصولاً قابل قبول مجلس شورای ملی و ملت ایران هم نبود منتهی برای این که شرکت بتواند در این جا یک مانور هایی کرده باشد بنده عرض می کنم که به چه عملیات و به چه کار هائی مبادرت کرده و تا چه حدود برای این که از این مجلس رأی بگیرد پا فشاری می کند تا مجدداً قراردادی را که در اثر اعترافات آقای تقی زاده که مورد تأیید مجلس شورای ملی گردیده است سست گردیده تأیید و مجدداً پا بر جا نماید. آقایان نمایندگان نباید این لکه را به دامان خویش و مجلس شورای ملی و مملکت بپذیرند و ...

پس از از چند جلسه که دربارۀ مضار قرارداد الحاقی که قرارداد 1933 را تأیید می نمود صحبت کردم و هنوز صحبتم ادامه داشت و معلوم بود که تا آخر عمر دوره پانزدهم ادامه خواهد یافت وزیر دارائی و دستگاه حاکمه که سعی داشتند بهر کیفیتی شده آن را بتصویب برسانند ناراحت شده نتوانستند تحمل کنند. ناچار در جلسه 199 یعنی جلسه ماقبل خاتمه مجلس اشاره نموده تنفس داده شد. پس از یک ربع تنفس و رسمیت مجلس وزیر دارائی تقاضای صحبت کرد و چنین بیان داشت:

نایب رئیس- آقای وزیر دارائی.

وزیر دارائی- با اجازه آقایان عرض کنم که آقایان تصدیق

ص: 408

می فرمایند که این طور مذاکره راجع به لایحۀ نفت یک طرز مذاکره عادی نیست و مثل این است که آقایان نمی خواهند راجع به این موضوع نفیاً یا اثباتاً اظهار عقیده کرده باشند فقط نظر گذراندن وقت و گذشتن روز است چون دو روز بآخر مجلس بیشتر نمانده است و دولت لایحه ای به مجلس داده است تقاضا دارد که نسبت به این لایحه از طرف مجلس تعیین تکلیف شود برای این که اگر صحبت هم بنا بود بشود شده است در ظرف چند جلسه گفته شده با آن که عادت ندارم پشت تریبون شعر بخوانم ولی بقول نظامی:

لاف از سخن چو در توان زد *** آن خشت بود که پر توان زد

(دکتر بقائی- بنده هم گفتم: خشت بر در یا زدن بی حاصل است) با آن چه که دیروز گفته شد یک مطالبی البته روشن شد اگر نظر آقایان این باشد که بامرار وقت بگذرانیم این بهترین رویه است ولی نظر دولت این است که نسبت به این لایحه ای که داده است نفیاً یا اثباتاً تعیین تکلیف شده باشد و ضمناً چون علاوه بر این لایحه یکی دو لایحه دیگری هم هنوز باقی مانده است مثل لایحه متمم بودجه و انتخاب هیئت نظار برنامه و یکی دو لایحۀ دیگر خواستم استدعا کنم آقایان موافقت بفرمایند مثل دیشب امشب هم جلسه برقرار باشد (صحیح است).

نایب رئیس- آقای مکی.

مكى- متأسفانه خود آقایان وزراء کاری می کنند بهانه ای می دهند که بنده هم جوابی عرض کرده باشم.

دو چیز طیرۀ عقل است دم فرو بستن *** بوقت گفتن و گفتن بوقت خاموشی

(وزير دارائی - طَيْره عقل است یعنی خفت عقل) هر چه شما می گوئید دو چیز طيره عقل است دم فرو بستن بوقت گفتن و گفتن بوقت خاموشی. الان در موقع طرح نفت این تماشاچیانی که آمده اند این جا نشسته اند اگر بازور سر نیزه می خواستند بیاورند نمی شد، تمام ملت ایران به این موضوع علاقه مند است. بنده دم فرو ببندم که این لایحه به این کیفیت با آن قرارداد

ص: 409

ننگینی که طرح الغايش را توی همین مجلس امضاء کردند شما تصويب بکنید؟ آن را هم تأیید بکنید؟ این مجلس اظهار نارضایتی و تردید نسبت به آن قرارداد اصلی کرده است می گوید آن قرارداد در تحت زور و فشار شده صحیح است و در موقع بسته شدن آن قرارداد ملت ایران در تحت منگنه و فشار بوده و به شاه سابق فشار آورده اند به مجلس فشار آورده اند، سیاست بین المللی به ما اجازه نمی داد و شاید موقعیت جهان طوری بوده است که نمی شده است افکار دنیا را متوجه ایران کنیم و بگوئیم ما در زیر این مظالم داریم نابود می شویم یک قراردادی را به ما تحمیل کردند با این کیفیت حالا مجلس شورای ملی ایران این را تصویب می کند و یک ننگ در تاریخ ایران از خودش بیادگار بگذارد که تصویب و تأیید بکند این قرارداد را؟ ابداً این جا موقع جهاد است برای بنده این موقعی است که خیال می کنم دم فرو بستن خیانت و جنایت به وظیفۀ ملی و وظیفه نمایندگی خودم است (دکتر بقائی- صحیح است) جناب آقای نایب رئیس محترم قبل از تنفس بیاناتی فرمودند من از حسن ظن ایشان و هم چنین از حسن ظن اکثریت نمایندگان مجلس شورای ملی ایران تشکر می کنم. من قسم می خورم به خدای لایزال که اکثریت مجلس شورای ملی ایران قلباً و باطناً با این قرارداد شوم موافق نیست صحیح است منتهی فشار و بعضی محظورات، محافظه کاری یا چیز های دیگری که هر کس مصلحت خودش می داند مانع از این شده است که بتوانند در این آخر مجلس یک مقاومت شدید و رشیدانه ای کرده باشند ولی همین که مجلس شورای ملی ایران من فرد فردش را می بینم و از قیافه های آن ها می خوانم می دانم همه شان مرا تأیید خواهند کرد و اگر هم نکنند تاریخ این مملکت و قضاوت نسل های آینده این مملکت بایستی قضاوت بکند که من و آن کسان که با ما کمک کردند و مانع از تصویب این قانون شده اند به این مملکت خدمت کرده ایم نتیجه این قضاوت صد سال دیگر معلوم می شود و آن روز نه من زنده هستم و نه آقای گلشائیان و نه سایر

ص: 410

آقایان این اگر افتخاری داشته باشد یا اگر ننگی باشد در تاریخ برای من بماند این است در این فرصتی که در این ساعت ملت ایران به من داده است که از آن فرصت استفاده کنم از حق ملی و نمایندگی خودم استفاده خواهم کرد و تا سر حد جانبازی خودداری نخواهم کرد.

نایب رئیس- در ضمن هم آقای مکی باید متوجه باشند که کلمۀ فشار که اظهار کردند فشاری در کار نیست (مکی- امیدوارم) و بعد هم ایشان وقتی قول می دهند باید قول خود شان را حفظ بکنند آقای مکی فرمودند مخصوصاً امروز بعد از تنفس هم فرمودند که بیش از بیست صفحه از نطق من باقی نیست و گفتند که تقریباً یک ساعت طول می کشد حفظ قول خودش یک مسئله مهمی است.

مکی- بنده وقتی که آقای رئیس در اطاق جلسۀ خصوصی به بنده فرمودند این چند ورق را در آوردم و گفتم چیزی بر این اوراق اضافه نمی کنم و آقایان هم دیدند موقعی که بیرون رفتم چیزی بر این اضافه نکردم و حتی گفتم کیفم را در اختیار شما می گذارم (بهادری- همین حرف ها اضافه است) شهادت دروغ در ماه رمضان خوب نیست و روزه را باطل می کند برویم سر مطلب.

آخرین دفاع تقی زاده

پس از خاتمه دورۀ پانزدهم بلافاصله تقی زاده نامه ای به نگارنده نوشته است و بقید سوگند مطالبی را که در مجلس بیان نموده تأیید می نماید اینک عیناً بخط تقی زاده در زیر نقل می گردد تقی زاده در این نامه نوشته است که اگر اشتباهی کرده باشم غیر اختیاری و غیر عمدی و بدون هیچ نفع مادی و نفع معنوی و شخصی بوده است».

ص: 411

عکس

ص: 412

عکس

ص: 413

7 مرداد سنۀ 1328 هجری شمسی

دوست عزیزم، بعد از نطق خداحافظی روز دوشنبه که در آن از مجلس شورای ملی ایران که چنان که گفتم آشیانه و لانه من بود وداع کردم قصد نداشتم دیگر لب به سخن بگشایم و مداخله و شرکتی در مذاکرات بكنم، لكن حمله بی جا و غیر مترقب آقای گلشائیان به من و نسبت هائی که نه اساسی داشت و نه علت اصلی آن معلوم شد مرا ناچار کرد که در همان جلسه باز چند کلمه حرف بزنم و در آخرین دقایق عمر سیاسی خود و در مقابل خدا و وجدان ملت حقیقتی را که سابقاً اظهار کرده بودم با سوگند به تمام مقدسات عالم تکرار نمایم پس از آن حالت ضعفی بر من ظاهر شد کسالت مزاج مجال نداد که در جلسه روز بعد و شب حاضر شوم از مذاکرات جلسات بعد هم بواسطۀ نداشتن رادیو فقط 24 ساعت بعد بوسیلهٔ روزنامه اطلاعات که آبونه هستم و شب ساعت 9 به قریه دور افتاده دروس که گوشه انزوای من رسد مطلع می شدم دیشب یعنی شب جمعه روزنامه به دستم رسید و از مذاکرات جلسه عصر روز سه شنبه (یعنی بعد از غروب) مطلع شدم و در قرائت بیانات جناب عالی و دفاعی که با شرافت و جوانمردی از یک همکار غایب خود تان (یعنی این جانب) فرموده اید از عرض تشکر خالصانه قلبی نتوانستم خودداری کنم و راست بگویم با قلبی مجروح از حملات نا جوانمرانه به شما دعا کردم. خداوند شما را پایدار بدارد و بر توفیق تان بیفزاید. من معصوم بودم و نه تنها در این مورد مبحوث عنه بلکه در تمام عمرم بدون خردلی مبالغه گذشته از مقام عصمتی که ما در حق اولیای دین قائلیم تا حدی که برای بشر عادی ممکن است معصوم بوده ام و اگر اشتباهی کرده باشم غیر اختیاری و غیر عمدی و بدون نیت بد و بدون جلب هیچ نفع مادی یا حتی معنوی شخصی بوده است لذا بیانات جناب عالی که محض دفاع از حقيقت و خالصانه و قربة الی اللّه بود آبی بر دل پر ملال و شکسته من پاشید و در مقابل حملاتی که منشاء آن را صاحب نظران باید بدانند تسلیتی برای

ص: 414

مخلص بود.

خواستم این تشکر خالص و مخلص را در چند سطر، هر چه زود تر به هر نحو است خدمت آن دوست گرامی که از وی فقط خاطره های خوب و از انصاف و مروّت و حقیقت جوئی و بی غرضی شان یادگار مطلوبی دارم برسانم. (1)

عکس

سید حسن تقی زاده

اکنون می رسیم به دفاعی که نگارنده از تقی زاده نموده و مربوط بقرارداد سه ستاره می باشد که قبل از الغاء قرارداد دارسی تنظیم گردیده بود و بر اثر بیان این مطالب تقی زاده نامه تشکر آمیز فوق الذکر را نوشته است.

نقل از صورت مشروح مذاکرات مجلس جلسه 200 سه شنبه چهارم مرداد 1328

مجلس ساعت ده و پنج دقیقه بعد از ظهر بریاست آقای حکمت

ص: 415


1- نقل از کتاب «نفت و نطق مکی». اگر پژوهشگران بخواهند دربارۀ قرارداد الحاقی مطالعاتی نمایند بایستی به آن کتاب مراجعه نمایند زیرا در آن جا این قرارداد کاملاً تجزیه و تحلیل شده است.

بعنوان بعد از تنفس تشکیل گردید.

«... مکّی- بنده از بس که جناب آقای گلشائیان اصرار کردند در این مورد و از بس به اشخاص افترا زده اند دیگر هر چه جناب آقای گلشائیان بگویند من قبول نمی کنم برای این که ایشان گفتند مصدق السلطنه را دعوت کرده ایم تکذیب کرد گفتند آقای دکتر متین دفتری را دعوت کرده ایم تکذیب کرد گفتند آقای ابتهاج را دعوت کرده ایم تکذیب کرد گفتند آقای تقی زاده ایشان هم تکذیب کردند این که آقای گلشائیان قرارداد سه ستاره را خواندند آن قسمتی که به ضرر ایران است و به ضرر یک مملکتی است می خوانند و آن جمله ای که به نفع ایران است نمی خوانند. بنده نمی دانم که ایشان نمایندۀ کشور ایران باشد یا نمایندۀ شرکت نفت؟! (وزیر دارائی- مدارک این جاست) بنده هم این جا دارم تمامش دارم الان می خوانم عین نامه ای که تیمورتاش نوشته می خوانم (آزاد- کاغذ سرجان کدمن هم نیست که تکذیب کرده؟) (خندۀ شدید نمایندگان) آقای گلشائیان اولاً قسمت 14 موافقت نامه آن قرارداد سه ستاره ای که می گوئید قرار داد نیست و یک پروژه است و همه اش را نخواندید که ما روشن شویم، ثانیاً این جا چغلی کردند از آقای تقی زاده و من خیال می کنم به انگلیس ها خواستند چغلی بکنند که گفتند ایشان حسن نیت را خط زده اند اگر تقی زاده حسن نیت را خط زده که این خدمت به ایران است شرکت نفت چه حسن نیتی دارد؟ (وزیر دارائی- من هم همین را گفتم) ولی این یک چغلی بود از یک رجل سیاسی به یک دستگاه خارجی آن وقت بزرگ ترین رجل مملکت را می آیند در این جا به او توهین می کنند که منفی باف است و فلان و فلان برای چه؟ برای آن که اثر آن نطق تاریخی مصدق السلطنه را در مجلس 14 از بین ببرند و چغلی از آقای تقی زاده هم برای این بود که اثر نطق تاریخی ایشان را در مجلس 15 از بین ببرند من همۀ این ها را دلیل و سند دارم این چقدر بدبختی است برای یک ملتی (عبد الرحمن فرامرزی- همان مادۀ 14 را بخوانیم من هم خوانده ام آن طور که

ص: 416

ایشان گفته اند نیست.) یا تابنده می گویم تراز نامه و بیلان شرکت نفت ایران و انگلیس این طور است ایشان فوری می فرمایند بیلان این جاست ولی آن ماده نهمش را که نمی خواند؟ این قسمت را بنده دارم که می نویسد: دولت انگلستان قدغن کرده است که ما این قسمت از منافع و سود خودمان را برای صاحبان سهام صورت نخواهیم داد ما با یک شرکتی طرفیم که برای صاحبان سهام خودش قانون می گذراند که یک قسمت از سودش محرمانه است سکره است آن وقت ایشان می گوید ما 50 میلیون لیره حقوقمان را در خارج به 5 میلیون لیره صلح می کنیم (آزاد- مفاصا حساب هم می دهیم) من امشب یک اسنادی را به آقایان ارائه می دهم و ثابت می کنم که هر کس به این قرارداد رأی بدهد خیانت کرده است (حائری زاده- من تقاضای جلسۀ خصوصی کرده بودم) (دکتر بقائی- در جلسۀ خصوصی می فرمائید) موقعی که ارکان این قرارداد متزلزل بود ایشان می آیند پشت این تریبون دروغ جعل می کنند که منافع ایران از بین می رود. ژیدل کی گفته که شما سه مورد را به حکمیت بدهید؟ کی ژیدل گفته است که حکمیت انتحار است برای ما؟ این را کس دیگر گفته است. ما اگر به حکمیت برویم. از این مقداری که خود کمپانی نفت ایران و انگلیس و رئیس شرکت این جا گزارش داده که دیروز بیاناتش را در این جا خواندم از این کم تر که به ما نمی دهند زمین هم به آسمان نمی رود آسمان هم به زمین نمی آید ماده 14 قرارداد سه ستاره هم این است: «این امتیاز از تاریخ تصویب و اعتبار آن تا 1990 ولی با حق طرفین به این که امتیاز را در سال 1961 فسخ کنند» این قسمت آخرش را که در 61 می توانند فسخ کنند این را نگفتند اما کاغذ تیمورتاش که اشاره کردند این جا بنده دارم می خوانم (متن این نامه قبلاً ذکر شده است.)

بودجۀ سال 1312 کل کشور

دولت مخبر السلطنه لايحه بودجه سال 1312 کل کشور را بمجلس

ص: 417

دوره نهم تقدیم نمود. طبق این لایحه عایداتی که از منابع نفتی ایران یا آن چه مربوط به آن از حساب معوقه جاری وصول می شد بحساب ذخیره مملکتی محسوب می گردید. علاوه بر این رقم عایدات کل کشور پنجاه میلیون و ششصد و شصت هزار تومان و مخارج کل کشور 50/600/000 هزار تومان خواهد بود. یعنی عایدات از مخارج شصت هزار بیشتر است.

باید اضافه نمود مجموع وجوه دریافتی دولت که از شرکت نفت انگلیس و ایران بر طبق قرارداد جدید (1933) به دولت پرداخت شده بابت دعاوی گذشته و تفاوت قیمت طلا و مالیات و حق الامتياز سال 1931 و 1932 و قسط اول و دوم 1933 مجموعاً چهار میلیون و صد و هفت هزار و ششصد لیره بوده است.

نیز لازم به توضیح است که کلیۀ وجوهی که از شرکت نفت گرفته شده تا پس از شهریور ماه 1320 طبق سؤالی که مؤید احمدی نماینده کرمان در مجلس نمود و مخبر کمیسیون بودجه جواب داده است معلوم نیست بچه ترتیب خرج و بچه مصرفی رسیده است.

در جلسۀ اول مهر ماه 1320 مؤید احمدی چنین سؤال می نماید:

«... از سال 1303 عایدات نفت جنوب از بودجۀ کشور خارج و بنام ذخیرۀ مملکتی اندوخته شده گاهی از این محل اعتباراتی ما تصویب کرده ایم که یا بمصارف راه آهن و یا احتیاجات وزارت جنگ رسیده رسیده است. صورت درآمد معلوم است. هزینۀ آن را باید باطلاع مجلس برسانند و معلوم شود که عواید نفت جنوب بچه مصرف رسیده. بطور کلی جمع و خرج آن را باید اطلاع دهند...» اعتبار (اعتبار الدوله) مخبر کمیسیون بودجه در جلسه /1320/7/8 مجلس چنین پاسخ داده است:

«از سال 1306 مبلغی که از نفت عاید می شد برای ذخیرۀ کشور در نظر گرفته شده بود و این مبلغ تا حال معادل 31 میلیون لیره بوده، از این مبلغ بموجب قوانینی که از تصویب مجلس گذشته 27 میلیون خرج شده و معلوم

ص: 418

نیست بچه ترتیب و بچه مصرفی رسیده است. سه میلیون لیره هم ارز خریداری شده تا برای پشتوانۀ اسکناس بکار رود. و ای کاش قسمت عمدۀ این مبلغ صرف این قبیل کار ها شده بود... ما الان مقابل 31 میلیون مخارجی هستیم که اصلاً نمی دانیم چطور خرج شده...»

افتتاح کارخانه قند کرج و حق العمل آن

در کابینۀ هدایت که دولت احتیاج به ارز داشت، می خواستند حتی المقدور از واردات کالا هائی که در ایران می توان صنایع آن را بوجود آورد و تولید نمود و از صدور ارز جلوگیری نمایند و بر میزان صادرات بیفزایند؛ بنا بر این تصمیم گرفته شد که چند کارخانۀ قند وارد نموده و کارخانۀ قند کهریزک را که سال ها قبل بایران وارد شده ولی بعلت مخالفت خارجی ها (مخصوصاً روسیۀ تزاری) بیش از دو سه سال نتوانسته بود بکار ادامه دهد تعطیل گردیده بود مجدداً بکار انداخته شود.

لذا کارخانه هائی برای مازندران- کرج و کنار بند امیر در فارس سفارش داده شد ولی کارخانۀ قند مازندران بعلت کمی درصد قند چغندر آن به ورامین منتقل گردید.

کارخانۀ قند کرج که از چکوسلواکی خریده بودند در 1310 شروع بکار کرد. هدایت که در کابینۀ او کارخانه شروع بکار کرد درباره خرید این کارخانه و کمیسیون آن در خاطرات و خطرات چنین نوشته است:

«نمایندۀ کمپانی اشکودا در تهران با من داخل مذاکره شد و بتوسط او کارخانۀ قند کرج خریداری بدون آن که مأموری مخصوص بارو پا برود. پس از اتمام قرارداد پیغام کرد علی الرسم کارخانه صد سه حق العمل می دهد گفتم از قیمت کسر کن به شاه عرض کردم و نمی دانم آن صد سه به کی

ص: 419

رسید (1) چون تمرکزی در کار نیست.

بعقيدة من می بایست در ایران قند از نی شکر ساخته شود آن هم در مازندران و خوزستان فرصتی می خواست. چغندر را نزدیک تر بکار دانستند، گرفتن قند از چغندر قند مازندران عملی نشد و در سایر نقاط کم آبی و زحمت بعمل آوردن چغندر سبب گرانی قند شد. در اروپا زراعت ها دیمی است.

نی شکر از زمان میرزا تقی خان (امیر کبیر) در مازندران باقی و خودرو است.کارخانۀ قند مازندران را آخر بورامین انتقال دادند فعلاً در ورامین (2) کرج کهریز کهریزک و کنار بند امیر در فارس کارخانه های قند دایر است و حاجت مملکت را نمی دهد باز باید تدارک نی شکر کرد.»

برکناری مخبر السلطنه

مهدی قلی خان هدایت (حاج مخبر السلطنه) که مدت شش سال ماه و دوازده روز نخست وزیر بود در تاریخ 21 شهریور 1312 از کار برکنار گردید.

خود هدایت در کتاب خاطرات و خطرات دربارۀ برکناری از ریاست وزراء در زیر عنوان «امر به استعفا» چنین نوشته است:

«من حس کردم که آخر پرگرام ده ساله بجا هایی می کشد و دنباله هائی دارد که با عقاید من نمی سازد در اواسط شهریور با سردار اسعد که تا درجه ای جای تیمورتاش را گرفته در استعفا شور کردم. هم خودم هم مردم و هم شاید شاه از دوام ریاست من خسته شده بودیم. گفت شاید مخالف نظر شاه باشد صدمه خواهی خورد اگر نظری باشد لابد من مطلع خواهم بود. دو سه نوبت شاه در جلسه اسم از حقوقی که می گیرند برده بودند

ص: 420


1- در دوره پهلوی هیچ کس قدرت نداشت که کمیسیون (حق العمل) این قبیل سفارشات را بگیرد قطعاً خود پهلوی گرفته است.
2- کارخانه و رامین هم بواسطۀ کمی محصول چغندر قند پس از چند سال به کار کارخانه تصفیه شکر قرمز تبدیل گردید.

شاید نظر شان به امساک من بود در دویدن در کار ها و این که من قدری در حاشیه مشی می کردم...

نزدیک غروب شاه مرا خواست، رفتم از دور فرمودند خبر خوشی

برایت ندارم، عرض کردم خبری که از طرف اعلی حضرت باشد خوش است، اظهار نارضامندی از دو سه نفر از وزراء کردند و فرمودند همه استعفا بدهید. این تکلیف استعفا خیلی بخوشی بود. عرض کردم اجازه می فرمائید صبح استعفا عرض می کنم، فرمودند همین حالا، تو هم هر کاری بخواهی می دهم داخله یا خارجه، عرض کردم هیچ کار نمی خواهم استدعائی ندارم مگر اجازۀ گاهی شرفیابی، در ضمن فرمودند متأسفانه گفته بودی؟ هیچ بخاطرم نیامد بکجا بر می خورد امّا بموقع بود که گفتم ممکن است در خدمات قصوری شده باشد اما در صمیمیت قصور نکرده ام تا تیمورتاش بود فرمودید قول تیمورتاش قول من است بعد از تیمورتاش هر وزیری هر مطلبی بهیئت آورد گفت بعرض رسیده تصویب شده است. مجلس بخوشی و مهربانی گذشت آمدم زرگنده منزل سردار اسعد گفتم رفیق تازه چیست؟ چیزی نداشت تفصیل را گفتم تلفن کردیم وزراء آمدند سوای فروغی که در تجریش بود و صبح ملاقات مفصل با شاه کرده بود و مظنون بود که نظر با و است بمنزل او رفتیم. صور استعفا نامه را نوشت گذاردیم و مرخص شدیم. من می دانستم که بر سر بطئی پیشرفت ساختمان عمارت پست خانه از صور دلتنگ اند. از تقی زاده بدو جهت دل تنگ بودند یکی آن که تقی زاده فرمایشی که می شد اگر محتاج بود بمجلس می برد و قانونی می کرد دیگر آن که مبلغی از ارز نفت موقتاً بمصرف خرید طلا زده بود نوبتی در موقع شرفیابی و کلا اشاره کرده بودند که تقی زاده در هر وزارت خانه دزدی گذارده است مقصود محاسبین بود که از طرف مالیه در وزارت خانه ها مأمور بودند و مطلوب نبود.

شب فکر می کردم متأسفانه بکجا بر می خورد خاطرم آمد که در اوایل روزی به شاه گفته بودم که متأسفانه قوه و قدرت کار ها برای من نمانده

ص: 421

است، فرموده بودند ما از شما صمیمیت می خواهیم، دیدم جواب را درست داده ام...

در دورۀ پهلوی هیچ کس اختیار نداشت. تمام امور می بایست بعرض برسد و بآن چه فرمایش می رود رفتار کنند و تا درجه ای اختیار نباشد مسئولیت معنی ندارد، برنامه و دستور برف انبار شده است و بسیار اتفاق می افتد که تعقیب دستور بسیار افکار را می کشد کارمندان با این که کار را بدستور موافقت داده اند قانع می شوند و رجال صاحب اراده پیدا نمی شود.

تا محمد خان درگاهی رئیس نظمیه بود را پرت یومیه برای من می فرستاد و جواب می دادم وقتی گفت دستورات شما غالب موافق دستور دربار بود. پس از وی کو پال هم راپرت یومیه برای من می فرستاد بعد از او موقوف شد مسئولین باید از امور بی خبر باشند.

یکی از مسائلی که من به پهلوی خاطر نشان کردم این بود که عمال دولت در مسئولیت خود اختیار ندارند مسئولیت بی حدی اختیار معنی ندارد و بسیار امور است که پیش بینی آن مقدور نیست باید مأمور با مسئولیت صحت و مصلحت اختیار عمل برای خود داشته باشد تصدیق مانندی فرمودند لیکن ترتیب اثری دیده نشد.»

حاج مخبر السلطنه هدایت کی بود

در جلد چهارم کتاب: «شرح حال رجال ایران» دربارۀ سوابق و شرح حال هدایت چنین نوشته است:

«حاج مهدی قلی خان هدایت مخبر السلطنه معروف به خان خانان پسر علی قلی خان مخبر الدوله پسر رضا قلی خان ملقب به امیر الشعراء و متخلص به هدایت و معروف به للّه باشی بوده و در هفتم شعبان 1280 ق. متولد و در 14 سالگی در سال 1295 ق. بهمراه برادر بزرگ ترش مرتضی قلی خان صنیع الدوله باروپا رفت و در برلن مشغول به تحصیل گردید. و باین جهت زبان آلمانی را خوب می دانست و از فرانسه و انگلیسی هم بی اطلاع نبود و در

ص: 422

سال 1297 ق با برادرش به تهران بازگشت و پس از مراجعت به ایران کارمند تلگراف خانه شد و در سال 1311 قمری او و برادرش محمد قلی خان (مخبر الملک) به منصب پیشخدمتی خاص تعیین شدند. و پس از درگذشت پدرش مخبر الدوله در سال 1315 ق. هنگامی که پسران آن مرحوم حضور شاه آمدند هر یک از آنان ملقّب به لقبی گردیدند و مهدی قلی خان در این سال ملقب به مخبر السلطنه گردید و بعد در همین سال (1315 ق.) که پست خانه از امین الدوله (میرزا علی خان) گرفته شد و به صنیع الدوله سپرده شد، مخبر السلطنه رئیس پست گردید و سپس در محرم سال 1316 ق. که میرزا محمد علی خان قوام الدوله و محمد تقی خان معز الملک و صنیع الدوله بشراکت گمرکات را بعهده گرفتند مخبر السلطنه بسمت ریاست پست خانه گمرک و تلگراف خانه آذربایجان تعیین و به آن سامان فرستاده شد. پس از عزل میرزا علی اصغر خان امین السلطان اتابک اعظم از صدارت در سال 1321 ق. باتفاق وی سفر مفصلی به اروپا و آمریکا و چین و ژاپون و هند نمود بعد تنها بایران بازگشت و مدتی بی کار بود و مشغول به تألیف یکی دو کتاب شد و در اواخر سلطنت مظفر الدین شاه در سال 1322 قمری رئیس مدرسۀ نظامی در تهران گردید. (مدرسۀ نظامی ناصری در سال 1301 ق. بنا شد و در 1302 ق. دایر و افتتاح گردید.)

دورۀ فعالیت و شهرت مخبر السلطنه از سال 1324 ق که مصادف با انقلاب مشروطیت ایران بود آغاز می گردد و چون طرف اعتماد دربار و مجلس بود، اغلب واسطه بین طرفین واقع می شد و در گرفتن قانون اساسی و به صحهٔ شاه رساندن زحماتی کشید. در همین سال، هیئت هائی که برای تنظیم قانون انتخابات مجلس تعیین شده بود، مخبر السلطنه یکی از برجسته ترین اعضاء آن هیئت بشمار می رفت اولین بار که مخبر السلطنه وزیر شد در سال 1325 ق (1285 خورشیدی) بود که در کابینۀ سلطان علی خان وزیر افخم به وزارت علوم (فرهنگ) منصوب شد و در همین سال در کابینۀ میرزا علی اصغر خان

ص: 423

اتابک بهمان سمت باقی بود و در کابینه های ابو القاسم خان ناصر الملک و حسین قلی خان مافی (نظام السلطنه (1286) خ وزیر دادگستری شد و در تأسيس عدليه جديد زحماتی کشید. در کابینۀ نظام السلطنه (1287 خ- 1326 ق) ابتدا وزیر عدلیه و بعد تغییر سمت داده وزیر فرهنگ شد و بجای او میرزا رضا خان مؤيد السلطنه گران مایه به سمت وزیر دادگستری انتخاب گردید و بعد در همین سال بجای عبد الحسین میرزا فرمان فرما که از حکومت آذربایجان استعفا کرده بود بسمت ایالت آذر بایجان منصوب گردید.

در این سال پس از توپ بستن مجلس چون باطناً با ملیون همراه بود از حکومت آن سامان استعفا کرده به برلن مسافرت نمود و قریب یک سال در آن جا اقامت داشت و بجای او عبد المجيد ميرزا عین الدوله استاندار آذربایجان شد و پس از غلبۀ ملیون و فتح تهران (1327 ق.) با تمایل آذربایجانی ها دوباره والی آذربایجان شد و پس از دو سال (از سوم شعبان 1327 تا سلخ شعبان 1329 ق) معزول و به اروپا رفت و بعد به تهران آمد خودش در صفحهٔ 296 کتاب خاطرات و خطرات می نویسد: «... پس از خدمات دیگر حکومت آذربایجان... و نیز در صفحه 314: این واقعه نشان می دهد که من سه سال چه زحمت داشته ام...» و در سال 1330 ق. بجای رضا قلی خان مافى نظام السلطنه بحكومت فارس منصوب و به شیراز رفت طرز حکومتش برخلاف حکام سابق با صحت عمل، بسیار ساده و بدون تکلف و تشریفات بود و کوشش داشته ایالتی که در آن جا والی است خیلی منظم و مرتب باشد. در سال 1333 ق. (1294 خ) از شیراز به تهران آمد و در سال 1335 ق (1296 خ) از تهران بسمت وکالت در مجلس چهارم انتخاب گردید (1) و در سال 1336 ق. (1296) در کابینه دوم شاهزاده عبد المجيد ميرزا عین الدوله و

ص: 424


1- در مجلس چهارم بعلت آن که کشته شدن شیخ محمد خیابانی در زمان استانداری او بود با اعتبار نامه اش مخالفت شد که با دفاع مدرس مورد تصویب قرار گرفت.

نیز در همین سال در کابینه مستوفی الممالک وزیر عدلیه شد در سال 1338 قمری (1299) خ در موقع قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان که ظاهرش علیه قرارداد 1919 میلادی وثوق الدوله (1) که با گرفتن مبلغ بسیار کمی برای خویشتن و دو نفر از وزراء کابینه خویش (اکبر میرزا صارم الدوله و فیروز میرزا نصرت الدوله) ایران را به تحت الحمایگی انگلستان در آورده بود در کابینه مشیر الدوله (حسن پیرنیا) که وزیر دارائی بود برای بار دوم به ایالت آذربایجان منصوب و اعزام گردید و در سال 1300 خورشیدی از حکومت استعفا داده به تهران بازگشت و در کابینه مستوفی الممالک در سال 1301 خ وزیر فوائد عامه و تجارت و در 1305 خ در دو کابینه مستوفی الممالک نیز وزیر فوائد عامه بود در همین سال که وزیر فوائد عامه بود به حوزه قضائی دادگستری منتقل و رئیس دیوان عالی کشور شد و بعد در خرداد 1306 خ بسمت نخست وزیری انتخاب گردید و چون در سال 1306 خ کنترات دکتر میلیسپو آمریکائی مستشار کل مالی ایران پایان (2) می یافت و از طرف مجلس دورۀ ششم تجدید نگردید، مخبر السلطنه در جلسۀ 15 مرداد از طرف مجلس علاوه بر نخست وزیری که داشت بجای وی رئیس دارائی هم شد و نخست وزیریش تا 22 شهریور سال 1312 مدت شش سال و سه ماه و 12 روز طول کشید و در این مدت باصطلاح برای خالی نبودن عریضه اسماً نخست وزیر و پیر غلام بود لكن تمام کار های محوله باو و وزراء و هم چنین بعد از استعفایش و نخست وزیری دیگران با شخص خود شاه بود چنان که مخبر السلطنه در صفحه 471 کتاب خاطرات و خطرات تألیف خود در این باب می گوید: «... از این تاریخ (3) رأی رأی پهلوی است وزراء واسطۀ بین

ص: 425


1- وثوق الدوله اولین زمامداری است که برای گذراندن قرارداد 1919 از مجلس رسماً در انتخابات نمایندگان دخالت کرد و تمام وکلا را به میل و تصویب شخص خود انتخاب کرد و اوست که پایۀ این کار را گذاشت.
2- پایان نیافته بود بلکه بخدمتش پایان دادند.
3- یعنی از 15 آذر 1304 خورشیدی که پهلوی بسلطنت رسید.

وزارت خانه و شاه، نفیر و قطمیر باید بعرض برسد و آن چه امر شد اطاعت می شود.» مخبر السلطنه در مدت حیات اداری خود یک بار وزیر دارائى - يك بار وزیر کشور - یک بار استاندار فارس- یک بار رئیس دیوان عالی کشور دوبار استاندار آذربایجان- چهار بار وزیر فرهنگ- 5 بار وزیر دادگستری- 5 بار وزیر فوائد عامه و چهار بار نخست وزیر بوده است. مخبر السلطنه نسبت بسایر رجال مردی بوده است مدیر- درست کار- لایق- صريح اللّهجه- لجوج - پر کار- مطلع- طالب جاه و مقام و بسیار مطیع مافوق تر از خودش و ضمناً دارای چند جلد تألیفات نیز می باشد بطوری که خودش در شرح حال خود نوشته روی هم رفته 53 سال سابقه خدمت دولتی داشته و در 19 شهریور 1334 خ (صفر 1375 ق) در 95 سالگی بدرود حیات گفت...»

عباس اسکندری در کتاب آرزو و در محکمۀ تاریخ از طرف دادستان به قضات این محکمه مخبر السلطنه هدایت را که در حدود شش سال نخست وزیر دوران دیکتاتوری بود چنین معرفی و ادعا نامه را بیان می نماید:

بقیه ادعا نامه مدعی العموم *** تشکیل تر پوموپرا (حکومت مثلث)

چیزی نگذشت حکومت مستوفی الممالک استعفا کرد چنان که گفتیم مستوفی نمی توانست شریک جنایات بشود چون فهمید می خواهند بدست او مستخدمین امریکائی را که اصرار در تفتیش مخارج وزارت جنگ داشتند از کار خارج کنند و باشتباه سابق خود هم اعتراف داشت بکنار رفت بعد از کناره گیری او زمام امور بدست کهنه رند قلاشی افتاد که در ابتدای مشروطیت خیلی حسن نیت فروخته و بعد ها موجب قتل یکی از رؤسای آزادی (1) در تبریز گردیده بود این شخص در حکومت مستوفی عضویت داشت و از سقوط کابینه استفاده کرده خود را به وزیر دربار مانند نوکر مزدور مطیعی

ص: 426


1- شیخ محمد خیابانی بدستور مهدی قلی مخبر السلطنه در تبریز کشته شد.

فروخت و اسماً ریاست وزراء را این شخص عهده دار گردید. مستخدمین امریکائی را از ایران خارج و رشته محاسبات را از هم گسیخت.

آقایان: به قیافه حق بجانب او نگاه نکنید. این شخص روزی دموکرات و زمانی خود را دهقان و وقتی خود را اول عقل مملکت نامیده و معروف به سولو بود زمانی کلیشه سازی می کرد و برای ابراز عفاف خود پیراهن کهنه و چرکینی را همیشه باین و آن نشان می داد.

اما همین که از پله حکومت قدم بالا گذاشت چنان تسلیم و خدمت گزار سه نفر حقه باز گردید که روی شاگرد ارسطو را سفید کرد البته رذالت هائی که در زمان این شخص شده نمی شود از حیث اهمیت با آن دیگری مطابقه نمود. در زمان این شخص نه تنها مسئولیت وزراء از بین رفت بلکه رئيس الوزرای مشروطه مستخدم شخص وزیر دربار شد. انحطاط اخلاقی بقدری زیاد گردید که نهایتی بر آن متصور نبود رو یه کج و پست این مرد سرمشق و نمونه ای برای نمایندگان مجلس و سایر طبقات مملکت شد. در این زمان عده ای از رؤسای آزادی خواهان و مخالفین مطلق العنانی را دستگیر نمود شکنجه های محبس و زجر بدنی بهدایت و راهنمائی یا ضعف و سستی این شخص شروع گردید قدرت حکومت ملی از میان رفت.

دربار مرکز دولت و مجلس شد. رئيس الوزراء هم نزد وزیر دربار رفته با تعظیم و تکریم تا اجازه جلوس باو داده نمی شد نمی نشست. دو نفر از اعضاء کابینه وقت و وزیر عدلیه و وزیر مالیه باتفاق وزیر دربار تر پومو پرا (حکومت مثلث) تشکیل داده و زمام واقعی دولت را این شخص اشاره به متهم بشرکت سه گانه تسلیم نمود.

قدم اول آن ها فساد در امر انتخابات بود. سابقاً در ولایات بوسیله قشونی ها دخالت می کردند در این تاریخ صورت نظمی بآن داده شد و انتخابات تهران را هم که تا آن زمان آزاد بود مثل سایر نقاط شهربانی در دست گرفت و در نتیجه وکلای تهران مثل سایر نقاط ساختگی شد.

ص: 427

بدبختانه در نتیجه این پیش آمد اقلیت کوچکی که در مجلس باقی مانده بود از بین رفت.

مشیر الدوله و مؤتمن الملک تنها کسانی بودند که باین رویه اعتراض کردند قبل از باز شدن صندوق رأی بوسیله اعلان در جراید اعلام کردند ما در انتخابات دوره آینده مجلس کاندیدای نمایندگی نیستیم و بعد از قرائت آراء ساختگی که برای فریب مردم اسم این دو نفر هم در ردیف اول گذاشته شده بود از انجمن نظار بآن ها اطلاع داده شد جواباً اشعار داشتند ما قبلاً اعلام داشته بودیم که نامزد نمایندگی تهران نیستیم و باین لحاظ نمی توانیم بپذیریم. مؤتمن الملک مقاومت دیگری هم نمود شاه از مجلس تمایل خواست و مجلس باتفاق به مؤتمن الملک که هنوز رئیس مجلس بود تمایل داد ولی مشار الیه نپذیرفت و گفت من برای این کار ساخته نشده ام این حرف بزرگی بود و مقصود این بود که من نمی توانم در کار های کثیف و خیانت کاری و مخالف با آزادی و مشروطیت و سلب حقوق ملت ایران و امثال این گناه کاری ها شرکت کنم.

آقایان قضات: اگر این اشخاص حاضر و آن هائی که با دست خود گور خود را کندند همه همین حرف را می زدند. این همه مردم قربانی مطامع و شهوت رانی ها نمی شدند. جاه و مقام و حرص پول و خبث طینت این اشخاص موجب این همه بدبختی شد که اثرات آن سال های دراز در تمام شئون این مملکت باقی و رفع آن آثار بمرور زمان باید انجام پذیرد.

این اشخاص در استنطاق گفته اند ما مجبور بودیم و از ترس جان شرکت در جنایت کردیم مدعی العموم می گوید چرا مؤتمن الملک و مشير الدوله مجبور بقبول کار نشدند؟ چرا این همه مردم بر کنار بودند و مقاومت هم کردند؟ و از همه بالا تر اگر ترس موجب شرکت شما ها در جنایت گردید چرا از ملت نترسیدید؟ چرا از عظمت گناه خود که بآن واقف بودید هراس نکردید؟ از یک نفر هراس داشتید ولی جامعه را بچیزی نشمردید مدعی العموم

ص: 428

می داند شما برادر کش ها از سرنوشت قابیل خبر داشتید و می دانستید که دست روزگار قوی است و روزی بپای میز محاکمه خواهید آمد اما حب جاه مانع بود بگذارد این حقیقت مسلم را برای خود تان تصویر و فرض کنید. تاریخ را افسانه، حقیقت را مجاز و مکافات را دروغ انگاشتید.

مقصود عمده و اساسی مسافرت کارا خان به ایران نجات تیمورتاش بود و خواستار ملاقات او بود و بهمین منظور از زندان قصر بازدید نمود و از شاه تقاضا کرد که او را مورد عفو قرار دهد (که شرح کامل آن در قسمت شرح حال تیمورتاش در این جلد ذکر شده است).

در مجلس هفتم دیگر نماینده از طرف مردم وجود نداشت همه بندگان و خسرو پرست بودند و یک متملق چرب زبانی هم بر یاست. این مجلس شورای دولتی انتخاب شد امروز شما از و سخنی نمی شنوید زبان بریده ساکت و سر افکنده خود را مانند نادم پشیمانی در مقابل محکمه نشان می دهد.

ولی امروز پشیمانی سودی ندارد آن روز که در بنای بیداد گری بنام دادگر کمک می کردی و در مقابل هر اعدام و زجر و شکنجه قصیده می سرودی باید بنظر می آوردی که آه و نالۀ ملتی از امواج سهمگین اقیانوس سخت تر و روزی کشتی زندگانی بد کار را در هم خواهد شکست و مدعی العموم انتظار دارد. پس از صدور حکم محکمه همان شاه شعر قصیده تملق را که می خواندید بگوش شنوندگان برسانید و بگوئید «از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرت بدر آید»!!!

با دستگیری وکلای اقلیت مجلس پنجم و ششم مقاومت آخرین سنگر مشروطیت بپایان رسید.

روزنامه ها قبلاً توقیف شده بودند، عدلیه از بین رفته بود، مجلس هم دیگر وجود نداشت قوای ثلاثه مملکت در یک جای تمرکز یافت و ادارۀ آن هم ظاهراً بدست تر پوموپرا بود...»

ص: 429

ورود کارا خان به ایران

روز هشتم مهر ماه 1312 خ کارا خان قائم مقام کمیسر امور خارجۀ شوروی وارد تهران شد. دولت ایران تشریفات مفصلی برای ورود او قائل شده بود. محل اقامت کارا خان باشگاه فعلی بانک ملی ایران، عمارت سردار اسعد تعیین شده بود، تمام کوچه های اطراف این عمارت بوسیلۀ مأمورين شهربانی مراقبت می شد. کارا خان چهار روز در تهران توقف نمود و با شاه یکی دو مرتبه ملاقات خصوصی نمود؛ و در طی اقامت وی در تهران ضیافت های شایانی بافتخار او داده شد وی ضمن نطق های خود از دوستی و حسن هم جواری صحبت نمود و گفت که مسافرت و ملاقات دوستانه من صرفاً برای برقراری ارتباط با شخصیت های برجسته ایران و فراهم کردن موجبات برای تکمیل حسن تفاهم بين مملکتین می باشد.

روز 12 مهر کارا خان از راه مازندران مراجعت نمود. نکتۀ قابل توجه اینست که کارا خان در بازگشت به مسکو در فاصله کمی معزول گردید و بعد خبر مرگ او انتشار یافت.

وزارت خارجۀ ایران روز عزیمت کارا خان طی اعلامیه ای که صادر نمود متذکر شد که در چند جلسه مذاكرات بين رئيس الوز را و وزیر خارجه از یک طرف و کارا خان و سفیر شوروی از طرف دیگر مسائل مختلفه راجع بامور تجارتی و اقتصادی و امور سرحدی و غیره مورد بحث واقع شد و کارا خان وعده هائی داد و توافق و تصمیم در جزئیات موکول بمذاکرات بعدی تفصیلی بین اداره کل تجارت و نمایندگی تجارت شوروی گردید و وعده داد که در مسکو مذاکره کند.

***

کابینۀ دوم فروغی

روز بیست و یکم شهریور 1312 مخبر السلطنه هدایت احضار شد و باو تكليف شد که استعفا بدهد و روز 22 شهریور جراید تهران خبر استعفای

ص: 430

عکس

از راست به چپ: منصور، کاظمی، بهمن، اسعد، جم، فروغی و نفر آخر محسن صدر

ص: 431

کابینه را اعلام نمودند.

چهار روز بعد میرزا محمد علی خان فروغی (ذکاء الملک) که بر یاست دولت برگزیده شده بود اعضاء کابینۀ خود را بدین شرح معرفی و اعلام نمود.

فروغى رئيس الوزراء- اسعد وزیر جنگ- داور وزیر مالیه- منصور (منصور الملک) وزير طرق- جم (مدبر الملک) وزیر داخله- صدر الاشراف (محسن صدر) وزیر عدلیه- محمد علی میرزا دولت شاهی وزیر پست و تلگراف- باقر کاظمی (مهذب (الملک) وزیر خارجه- علی اصغر حکمت کفیل وزارت معارف- على اكبر بهمن رئیس اداره تجارت- مصطفی قلی خان بیات رئیس اداره صناعت.

فروغی پس از معرفی کابینه خود بمجلس پروگرام دولت سابق (کابینه دولت هدایت) را تقدیم نمود و گفت دولت فعلی همان پروگرام را عيناً تعقيب خواهد کرد. باید توضیح داده شود که صدر الاشراف تا آن موقع مدعى العموم كل ديوان تمیز بود که بجای وی حاج سید نصر اللّه تقوی انتخاب گردید. باقر کاظمی وزیر مختار ایران در بغداد بود که بایران حرکت کرد - سید حسن تقی زاده وزیر مالیه کابینۀ قبل چون مورد خشم شاه قرار گرفته بود ایران را ترک و بطرف اروپا حرکت نمود. علی اصغر حکمت در پاریس از طرف وزارت دادگستری برای تحصیل و تکمیل مطالعه در ثبت اسناد بود بطرف ایران حرکت کرد.

توقیف مدیر گمرک با سعید و توسط انگلیس ها

در اوایل مهر ماه 1312 مدیر گمرک «باسعیدو» در جنوب را حین انجام وظیفه سربازان بحری انگلیس که در آن حدود بودند توقیف نموده به کشتی جنگی انگلیس برده و باز پرسی کرده و پس از آن با کشتی جنگی خود شان به بندر عباس فرستاده اند.

این خبر پس از چند روز منتشر گردید و موجب گردید که در مجلس

ص: 432

موضوع مطرح و موجب شد که وزیر خارجه از طرف حاج محتشم السلطنه مورد سؤال رسمی قرار گیرد. وزیر خارجه (کاظمی) در پاسخ گفت متأسفانه خبر صحت دارد و موضوع هم این است که در دوره های ضعف ایران انگلیس ها با اجازۀ دولت مرکزی در قسمت باسعیدوی کهنه انبار زغال و مریض خانه کوچکی برای بحریه خود درست کردند و بعد چند بنای دیگر از قبیل مسافر خانه و غیره و تلگراف بی سیم بر آن افزودند. چند روز قبل مدیر گمرک باسعیدو برای انجام وظیفه تفتیش و تحقیقات بآن نقطه می رود ولی چهار نفر نظامی مسلح انگلیسی او را توقیف کرده به کشتی انگلیسی می برند. این عمل مورد اعتراض شدید می باشد زیرا با سعید و جزو خاک ایران می باشد و هیچ قسم حق دخالتی در این نقطه ندارند.

در تعقیب این پیش آمد اقدامات بعمل آمد که انگلیس ها باید جبران نمایند و از تکرار نظایر آن در آینده جداً خودداری کنند و مقامات انگلیسی قبول کرده اند که در مقام جبران بر آیند. چند روز بعد یعنی در جلسۀ 25 دی ماه در جواب دکتر طاهری که در این باره سؤال کرده بود وزیر خارجه اظهار داشت:

راجع به واقعۀ باسعیدو و اهانتی که برئیس گمرک آن جا از طرف انگلیس شده بود، از طرف دولت انگلیس چه کتباً و چه شفاهاً توضیحاتی بدولت داده شده که این پیش آمد از روی اشتباه و بدون سوء نیت بوده و قصد توهین نبوده است و در اواسط آذر ماه گذشته قوائی را که من غیر حق انگلیس ها در با سعید و وارد کرده بودند احضار نموده و تأسیساتی را هم که اخیراً در آن جا بدون اجازه کرده بودند بهم زدند.

کشف آثار باستانی

اطلاعات در یک ربع قرن در زیر عنوان «مهم ترین سند تاریخی» هفتم آبان ماه 1312 دو صندوق حاوی مهم ترین سند تاریخی از تخت جمشید به تهران انتقال داده شد. روزنامه اطلاعات در این موضوع نوشته بود: «در زیر

ص: 433

یک ستون سنگی بزرگ خرابه های تخت جمشید کاخ داریوش در جعبۀ سنگی یافت شد که در این جعبه چهار لوح و چهار سکّه بوده که دو تا از الواح مزبور طلای خالص و دو تای دیگر نقره خالص و در هر یک از جعبه های سنگی یک لوح طلا و یک لوح نقره و دو سکه یکی طلا و دیگری نقره بوده است.

روی لوح طلا و نقره با خط میخی نقوشی حک شده که ترجمآ آن چنین است. من که داریوش کبیر پسر هیتاسپ شاهنشاه ایران هستم حدود مملکت من حدی بهندوستان و حدی بمملکت حبشه و دریای عمان و حدی بخاک سیتهاست و اهورا مزدا مملکت وسیع مرا حفظ خواهد کرد» بر روی سکّه های طلا در یک طرف کلّه گاو و کلّه شیری بنظر می رسد که جنگ می کنند و این که این الواح و سکه ها را در جعبۀ سنگی و زیر ستون بزرگ قصر حفظ کرده اند چنین معلوم می شود که هنگام بنای عمارت با عظمت تخت جمشید الواح مزبور را بعنوان تاریخ و مؤسس بنا بیادگار نهاده اند...

خاک سیت ها که در خطوط میخی منقوش بر روی الواح بدان اشاره شده است درست شمال ایران در دشت وسیع ترکستان در روسیه بوده است که هرودت مورخ یونانی نیز جنگ های مهمی را که داریوش با اقوام وحشی سيت ها نموده و دست آن ها را از خاک ایران کوتاه و آن ها را تا قلب صحاری خود شان تعقیب نموده است در تاریخ معروف خود اسم برده است.اکتشاف مزبور از اکتشافات مهم تاریخی محسوب و صندوق ها با الواح و سکه های مزبور بمرکز منتقل گردید که اکنون نیز از طرف موزه ملّی ایران باستان حفظ و حراست می شود.

اقدام برای تعلیمات عمومی

تعلیمات اجباری و عمومی از سال های قبل همواره مورد توجه بوده و غالباً مورد درخواست جراید و نمایندگان بوده است ولی دو مانع در راه انجام مقصود وجود داشت یکی نبودن معلمین و دیگر بودجۀ کافی. با تنظیم بودجۀ

ص: 434

کل کشور مبلغی به بودجه وزارت معارف افزوده شد برای کادر آموزشی هم وزارت فرهنگ لایحه ای در تاریخ 22 بهمن 1312 تقدیم قوه مقننه نمود که مقدمۀ آن چنین ذکر شده بود: «چون برای تعلیمات عمومی اجباری احتیاج به تهیه و تربیت معلم می باشد لذا از اول فروردین لااقل تا مدت 25 سال باب دار المعلمین و دار المعلمات مقدماتی و یک دار المعلمات عالی در تهران و در ولایات تأسیس خواهد شد که شبانه روزی و مجانی خواهند بود لکن تا زمانی که بنای کافی برای آن ساخته نشده صورت مدارس روزانه را خواهد داشت. (دار المعلمین بعد ها به دانش سرا تبدیل گردید).

برکناری و قتل سردار اسعد وزیر جنگ

در مسئله برکناری و قتل جعفر قلی خان بختیاری معروف به سردار اسعد مطالب بسیاری نوشته شده و داستان هائی هم شنیده شده است که اهم آن ها در این جا ذکر می گردد.

آن چه مسلم است علّت اصلی برکناری و قتل سردار اسعد و سایر سران موثر ایل بختیاری، اعمال همان سیاست حکومت: «تمرکز قدرت» بوده که طرح آن را انگلستان ریخته بود که در جلد دوم این تاریخ بتفصیل دربارهٔ آن بحث شده است منتهی این سیاست حکومت تمرکز قدرت نسبت به بعضی از سران عشایر و متنفّذین زود تر بموقع اجرا گذارده شد و بدیار نیستی ره سپار گردیدند و نسبت به برخی دیگر دیر تر؛ ولی سیاست کلی از بین بردن تمام رؤسای محلی و روحانیون موثر و سران عشایر و ایلات بوده است. باستثناء بعضی از سران عشایر و متنفّذین که به علّت آن که به انگلیس ها خدماتی نموده بودند، مانند قوام الملک شیرازی که در جنگ جهانی اول به نفع انگلیس ها علیه ملیون و مخالفین آن ها به جنگ پرداخته و با فجیع ترین وضعی عده ای از افسران ژاندارمری را به قتل رساند؛ و یا مانند امیر شوکت الملک علم که از عوامل موثر آن ها بودند همه از تعرض مصون ماندند به مرگ طبیعی مردند.

ص: 435

از بین بردن سران ایل بختیاری علاوه بر محکم نمودن پایه های سیاست حکومت تمرکز قدرت هدف دیگر نیز داشت چون عده ای از این سران ایل بختیاری سهام نسبتاً زیادی از شرکت نفت انگلیس و ایران را دارا بودند و این سهام را انگلیس ها به این جهت بآن ها داده بودند که چون غالب نقاط نفت خیز در مناطق ایل بختیاری بود و در آن نقاط امنیت کافی وجود نداشت آن ها در حفاظت تأسیسات نفتی سهیم بوده و اقدام نمایند.

اما با ایجاد حکومت تمرکز قدرت و برقراری امنیت دیگر بوجود سران ایل بختیاری احتیاجی نداشتند بعلاوه رضا شاه علاقمند بود که این سهام را از چنگ آنان بدر آورده خود تصاحب کند ولی تا موقعیت اجازه نمی داد وی برای تصاحب اموال و از بین بردن آنان نه تنها اقدامی نمی نمود بلکه ظاهراً خود را با آن ها بسیار صمیمی هم نشان می داد تا موقع فرا رسد و همین که موقعش رسید بدون عاطفه هیچ و در نظر گرفتن سوابق فداکاری هایی که با و کرده و آتش بیار معرکه تغییر رژیم بودند، عده ای از سران ایل گرفتار، بعضی را معدوم و عده ای را محبوس ساخت بی مناسبت نیست که می گویند:

فلک خوی بدّ چنگیز دارد *** سیاست پره های تیز دارد

بهر حال سال 1312 نوبت بسران ایل بختیاری رسید و با انعقاد قرارداد 1933 م دیگر انگلیس ها با محکم بودن پایه های حکومت تمرکز قدرت احتیاجی بمساعدت بختیاری ها در مورد حفظ تأسیسات نفت نداشتند و بایستی سهام نفت از دست آنان خارج شود.

برای آن که نمودار شود که انگلیس ها در بدو امر و شروع به استخراج نفت چقدر نگران بختیاری ها بودند کافی است که بنوشته یکی از انگلیس ها اشاره نمود.

در یک کتاب انگلیسی که چندین سال پیش آن را دیده بودم باین مضمون نوشته است: سران بختیاری ها با شرکت نفت روابط حسنه داشتند ولی ما نسبت به صمیمیت آن ها مشکوک بودیم برای این که دائماً از نیات

ص: 436

آن ها باخبر باشیم و بتوانیم مطمئن باشیم که در آتیه تغییر روش نخواهند داد به اورنگ که مردی سخنور و زبان آور بود مأموریت داده بودیم که دائماً با سران بختیاری ملاقات و مراوده نزدیک و در تمام محافل و مجالس آنان شرکت و رفت و آمد داشته باشد تا از مکنونات و تصمیمات آنان نسبت بما و حفظ تأسیسات نفتی اطلاعاتی کسب نماید.

با ایجاد حکومت «تمرکز قدرت» و دیکتاتوری دیگر هیچ نگرانی از بابت بختیاری ها نداشتند و احتیاجی هم بمساعدت سران بختیاری نبود. بنا بر این با نابودی آنان برای همیشه خیال شان از ناحیه بختیاری ها راحت شد.

مؤید این مطلب تلگرافی است که نُرمان وزیر مختار انگلیس در ایران به کُرزن وزیر خارجه انگلیس مخابره کرده است. باید توضیح داده شود که این تلگراف هنگامی مخابره شده که در کابینۀ سپهدار قوای قزاق از بلشویک ها شکست خورده و عقب نشینی کرده بودند و در همین موقع هم انگلیس ها اعلام کرده بودند که قوای خود را که از بلشویک ها شکست خورده بودند از ایران خارج خواهند کرد و بیم آن می رفت که بلشویک ها بسوی پایتخت پیشروی نموده و تهران را اشغال نمایند و انگلیس ها برای حفظ منافع خود و مخافظت از دروازۀ هندوستان به چاره جوئی پرداخته و طرق مختلف را بررسی می کردند تا بهتر منافع شان حفظ شود و در این مسئله تلگراف های متعددی از طرف وزیر مختار انگلیس به وزیر خارجه مخابره می شده است.

متن تلگراف نرمان که تقریباً 50 روز قبل از کودتای 1299 مخابره شده است:

شمارۀ 640 - تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

(تاریخ وصول 9 ژانویه ساعت 115 بامداد)

شماره 17 تلگرافی (406/2/34)

تهران- 8 ژانویه 1921 ساعت 11/15 بامداد

1- من معتقدم که تمام زنان و کودکان اروپایی و آمریکائی و

ص: 437

تمام مردانی که حضور شان در تهران واجب نیست باید هر چه زود تر از پایتخت خارج شوند ژنرال فرمانده نیرو های انگلستان (1) در ایران ترتیب این کار را خواهد داد...

2- اعضاء سفارت خانه های خارجی و سایر افرادی که حضور شان در تهران ضروری است تا زمانی که خطر جان آن ها را تهدید نمی کند در تهران خواهند ماند.

تمام ایرانیان و اروپائیانی که با آن ها در این زمینه مذاکره کرده ام متفق القول اند که چه قرارداد ایران و شوروی با مضاء برسد و چه نرسد بمجرد تخلیه ایران از نیرو های نظامی انگلستان بلشویک ها حمله را آغاز خواهند کرد... (2)

3- کم تر کسی در ایران انتظار دارد که در چنین وضعی دولت ایران بتواند نظم و آرامش را پس از عزیمت نیرو های انگلیسی برقرار سازد.

رئيس الوزراء (3) معتقد است که دولت می تواند در اصفهان تشکیل شود و با کمک ژاندارمری و پلیس حملۀ متجاوزین را دفع کند.

من تصور نمی کنم این نقشه عملی باشد زیرا افراد ژاندارمری قابل اعتماد نیستند و بختیاری ها نیز که با دولت مخالف اند ممکن است دست به اقدامات خصمانه ای بزنند. حتی اگر به بختیاری ها پول داده شود تصور نمی کنم بتوان به آن ها اعتماد کرد مگر در مورد دفاع از تأسیسات نفت که خود شان در آن ذی نفع هستند...

بهترین شانس دولت ایران این خواهد بود پس از عزیمت نیرو های انگلیس (4) از ایران به شیراز منتقل شود زیرا در آن جا از حمایت

ص: 438


1- ژنرال آیرن ساید.
2- مشاور الممالک در این موقع در مسکو و درباره قرار داد 1921 مشغول مذاکره و عقد قرارداد بوده است.
3- سپهدار رشتی.
4- پلیس جنوب

تفنگ داران جنوب ایران برخوردار خواهد بود و علاوه بر آن بوسیله قوام الملک (1) می توان از ایلات محلی که بیش از بختیاری ها مورد اعتمادند استفاده کرد...

نُرمان در تلگراف دیگر خود بتاریخ 28 ژانویهٔ 1921 به کرزن وزیر خارجه انگلستان درباره بختیاری ها چنین گفته است:

شمارۀ 667- تلگراف نورمن سفیر انگلیس در تهران به لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس

تاریخ وصول 31 ژانویه ساعت 10 بامداد

شماره 66 تلگرافی (E1382/2/34)

تهران 28 ژانویه 1921 ساعت 11/40 بامداد

سران بختیاری پیشنهاد کرده اند که در صورت سقوط دولت ایران در اثر حمل بلشویک ها، با ما همکاری کنند.

پیشنهاد آن ها اینست که تمام کشور ایران بجز آن قسمت که بلشویک ها اشغال کرده باشند در اختیار بختیاری ها گذارده شود و یکی از شاه زادگان قاجار به تخت سلطنت بنشیند ولی فقط جنبۀ تشریفاتی داشته باشد...

خان های بختیاری می گویند بوسیله قوام الملک می توانند با قشقائی ها کنار بیایند و تمام خاک ایران را از اصفهان به جنوب با کمک مالی ما برای انگلستان نگاه دارند اگر سفارت شوروی در تهران تشکیل شود ما باید منافع نفت را که تا کنون به دولت ایران می دادیم به بختیاری ها بپردازیم. خان های بختیاری می گویند ضمناً لازم است به قوام الملک برای احراز موافقت ایلات فارس پول بپردازیم.

بموجب این نقشه بختیاری ها می خواهند ما تمام مملکت ایران را بیک عده اشرار و راه زن بسپاریم. مردم عموماً از حکام بختیاری بستوه آمده اند اگر قرار بر این باشد که بختیاری ها بر ایران حکومت کنند و دولت مرکزی بر

ص: 439


1- قوام الملک از عوامل مؤثر انگلیس ها بوده است

آن ها کنترل نداشته باشد مردم ترجیح خواهند داد که مملکت شان بدست بلشویک ها بیفتد...

بختیاری ها اصولاً افرادی غیر قابل اعتماد سود جو و ناراحت هستند و بین آن ها وحدت و اتحاد هرگز برقرار نبوده است...

جعفر قلی خان سردار اسعد که بود؟

در جلد اول کتاب شرح حال رجال ایران دربارۀ سردار اسعد بختیاری چنین نوشته است: «جعفر قلی خان (سردار بهادر- سردار اسعد) پسر بزرگ حاج علی قلی خان سردار اسعد پسر حسین قلی خان ایل خانی بختیاری که در سال 1258 خ متولد و در سال 1327 ه. ق. پس از فتح تهران و خلع محمد علی شاه و تشکیل هیأت مدیره و سپس تشکیل هیئت قضات دادگاه عالی انقلابی سردار بهادر یکی از ده تن بود که هیأت مزبور را تشکیل می داد و در این دادگاه که مفاخر الملک- صنیع حضرت - میرزا اسمعیل خان آجودان باشی - میر هاشم و حاج شیخ فضل اللّه نوری را محاکمه کرده و پس از رأى بمحکومیت با تنفيذ هیأت مدیره آنان را اعدام نمودند. در همین سال بهمراهی یفرم خان از سران معروف اردوی مشروطه خواهان برای سرکوبی اشرار اردبیل و اهر بریاست اردوی سیار نامزد گردید و در آن سفر با وجود این که بمردم از طرف افراد بختیاری و مجاهدین صدمه وارد آمد از عهده خدمت خود بخوبی بر آمد و از همین جهت بود که قدری محبوبیت پیدا کرد از فوت حاج علی قلی خان سردار اسعد پدرش در سال 1336 ه.ق. سردار بهادر ملقب بسردار اسعد شد. در سال 1338 ه.ق. حاکم کرمان و چندی بعد حاکم خراسان شد پنج بار بوزارت پست و تلگراف و پنج بار نیز بوزارت جنگ رسید و در اوایل خدمات درخشانی به رضا خان سردار سپه نمود. و پس از عزل عبد الحسین تیمورتاش و از بین رفتن او تا درجه ای جای او را نزد شاه گرفته و خیلی مقرب الخاقان شده بود و بالاخره رضا شاه نسبت بوی سوء ظن پیدا کرد و در اوایل آذر 1312 خ که در کابینه محمد علی فروغی با سمت

ص: 440

وزارت جنگ بهمراه شاه به بابل رفته بود در آن جا توقیف و بتهران آورده شد و پس از چهار ماه و اندی زندانی کشیدن در سال 1352 ه.ق. (13 فروردین 1313 خ.) در زندان موقت تهران با وضع بسیار فجیعی در سن 55 سالگی مسموم و مقتول گردید.

م . ق هدایت (مخبر السلطنه) راجع بسردار اسعد که در چند کابینۀ او وزیر و با هم خیلی مربوط و مأنوس بودند اوضاع زمان سلطنت پهلوی را در صفحة 514 کتاب خاطرات و خطرات تألیف خود چنین گوید:

«... کار سردار اسعد بمحاکمه نکشید گفته شد که محرمانه اسلحه به بختیاری وارد شده بوده است بعد ها در ملاقات از شاه شنیدم: (بلی می خواهند محمد حسن میرزا را بیاورند شهوت رانی که از این بیشتر نمی شود) بیش از این چیزی نفرمودند و معلوم بود که صحبت از اسعد است. من از سردار اسعد جز صمیمیت نسبت به پهلوی ندیدم و در نسبتی که با و دادند تردید دارم فرمایش شاه را تا درجه ای سیاست می دانم... سینه زنان علم جمهوریت و تغییر سلطنت یکی یکی پاداش خدمت می یابند، نصرت الدوله- تيمورتاش- اسعد- تدبیر (1) از برای هیچ کس امنیت نیست. بلی رؤسای ایلات و بعضی اشرار قلع و قمع شدند کم و بیش نظامی ها جای ایشان را گرفتند، ذخائر در یک مرکز جمع شد اما امنیت بهیچ وجه حاصل نشد، عدلیه آلت تدارک پروندۀ جنایت است. از سال هفتم و هشتم سلطنت پهلوی امید ها بيأس مبدل شد، نظم کلی در امور - دائر شدن کارخانه - ساختمان راه آهن - گشاد کردن خیابان ها جلوه ای کرد و اموری بود شدنی پایۀ عدالت متزلزل شد و تمام محسنات باين عيب نمی ارزد.»

«معلوم می شود که در مدت شش سال و اندی که مخبر السلطنه خودش در دورۀ سلطنت پهلوی نخست وزیر بود عدالت کاملاً جریان داشته پس از او

ص: 441


1- داور را گویا فراموش کرده که نام ببرد.

مملکت به بی عدالتی گرائیده است (1) ».

قسمت اول نوشتۀ هدایت را با مداد ذکر ننموده که بشرح ذیل است:

«توقیف سردار اسعد - 26 آبان 1312 شاه برای اسب دوانی پائیز به بابل رفتند سردار اسعد همراه است و قوام الملک مصاحب او، شب ها تا مدتی در خدمت شاه بصحبت می گذرانند، هفتۀ بعد خبر توقیف سردار اسعد و قوام رسید در حالی که شب تا دیر وقت با شاه و مورد مهربانی بوده اند مثل بمب در شهر ترکید روز بروز اعتماد می کاهد، قوام الملک موفق می شود شرفیاب گردد و با حال گریه عرض کند که با سردار اسعد ارتباطی ندارد چون او را مورد التفات شاه دیده است خود را با و بسته مرخص می شود ،سردار اسعد را به قصر آوردند دهم آذر از محمد تقی خان برادر سردار اسعد که نمایندۀ ملت بود سلب مصونیت شد...»

در کتاب نفت و بحرین یا عباس اسکندری در خدمت مجلس پانزدهم دربارهٔ جعفر قلی خان سردار اسعد چنین نوشته است:

«... پس از قتل حسین قلی خان از طرف ظل السلطان پسران او حاج علی قلی خان سردار اسعد نجف قلی خان صمصام السلطنه پس از آن که مدت ها زندانی بودند به تهران فرار نموده و پناهنده به اتابک میرزا علی اصغ رخان امین السلطان گردیدند.

جعفر قلی خان موسوم به سردار اسعد بهادر مورد توجه و حمایت مستقیم اتابک و سوار هنرمند قابلی بود.پس از بمباران مجلس اول علی قلی خان سردار اسعد از اروپا به اصفهان آمد و با قوای بختیاری بسمت تهران حرکت کرد و در نزدیکی

ص: 442


1- بامداد هم فراموش نموده که از بعضی فجایعی که در دورۀ نخست وزیری مخبر السلطنه اتفاق افتاده نام ببرد.

پایتخت به قوای داوطلب سپه سالار محمد ولی خان تنکابنی ملحق شد و به تصرف پایتخت توفیق حاصل نمود.

پس از استعفای محمد علی شاه عضو هیئت مدیره شد.

در فتح تهران سردار بهادر از خود رشادتی به منصه بروز رسانید. بعد از ورود ستار خان و باقر خان با مجاهدین آذربایجانی بتهران امنیت پایتخت مختل شده بود بامر مستوفی الممالك رئيس الوزراء و قوام السلطنه وزیر جنگ سردار بهادر مجاهدین را در پارک اتابک محاصره و خلع سلاح نمود. بعد ها قوای محمد علی میرزا را برای بدست آوردن تاج و تخت در هم شکست در هنگام حمله سالار الدوله به تهران در رباط کریم او را مغلوب و ارشد الدوله را در امام زاده جعفر ورامین شکست داده اسیر نمود و بعد بحكم دولت مشار الیه را تیر باران کردند.

شاهسون ها را که آذربایجان را مغشوش و امنیت آن را مختل نموده بودند به فرمان برداری حکومت مرکزی ملزم ساخت.

بعد از کودتای 1299 از دوستان و همراهان جدی سردار سپه بشمار می رفت و بدفعات بکار های دولتی اشتغال یافت. از آن جمله ایالت کرمان وزارت پست و تلگراف و در سه سال آخر عمر بوزارت جنگ منصوب بود.

پس از سقوط تیمورتاش وزیر دربار مورد سوء ظن شاه واقع شد و در روز اسب دوانی صحرای ترکمن در گرگان (1) توقیف و بزندان قصر فرستاده شد.

متعاقب آن پنج برادر مشار الیه و بزرگان خانواده زندانی شدند، سردار اسعد را پس از چند ماه زندان در دوم فروردین 1313 مسموم کردند بنا بر پیش بینی قبلی او از مرگ نجات یافت ولی بعد بزندان شهر در میدان سپه منتقل گردید و بدست مأمورین آیرم رئیس شهربانی مقتول گردید.

ص: 443


1- در گرگان نبوده در شهر بابل بوده است.

محمد تقی اسعد برادر تنی او محکوم به حبس گردید و برادر دیگر او خان بابا اسعد بعد ها در زندان تلف شد و سردار اقبال پسر اسفندیار خان با چند نفر دیگر از رؤسای بختیاری محکوم باعدام گردیدند.

بعد از شهریور 1320 خوانین بختیاری که در حبس بودند آزاد گردیده و رضایت خاطر آن ها فراهم گردید ولی تا کنون علت واقعی این جریان مکتوم است، اما آن چه از گوشه و کنار شنیده شد نفت خوزستان در این جریانات بی اثر نبوده است.

ولی شایعه ای که در مورد قتل حسین قلی خان ایل خانی در دربار قاجاریه شیوع یافت این بود که فال گیری خبر داده بود از خانواده بختیاری کسی بر تخت سلطنت خواهد نشست و چون ایل خانی قوی تر از همه بود مورد سوء ظن شاه قرار گرفت و جان او با سرکتاب فال گیر از دست رفت در دوران سلطنت رضا شاه هم این حکایت از زبان خود جعفر قلی خان اسعد بشاه گفته شده بود.

او و چند نفر دیگر بر پایۀ همین توهم از میان برداشته شدند (1) و رؤسای خانواده هم بزندان گرفتار گردیدند تا آن که در دوران پادشاه (محمد رضا) گفته فال گیر بحقیقت پیوست و از این خانواده ملکه ای بر تخت سلطنت ایران مشارکت نمود...

از این رو باید در نظر آورد که اگر گفته ها صحیح است تلاش سودی نمی کند و اگر بی پایه است نباید موجب نگرانی شود... بهر حال با خواست خداوندی جای چون و چرا نیست...

حسین قلی خان ایل خانی پنج پسر داشت و همگی آن ها دارای مقامات عالیه شدند.

اسفندیار خان بعد از پدر ایل خانی شد و علی قلی خان بعد از فتح تهران

ص: 444


1- رضا خان پهلوی هم به فال معتقد بود چون در هنگام سربازی فالگیری با و گفته بود که بسلطنت خواهد رسید.

چنان که گفته شد مکرر وزیر و وکیل گردید و در موقع انتخاب نایب السلطنه نامزد نیابت سلطنت ایران هم بود.

صمصام السلطنه دوبار رئيس الوزرا شد و مجلس دوم بدست او منفصل و اولتیماتوم روسیه تزاری را او قبول کرد.

سردار ظفر و امیر مجاهد هم بنوبت دارای کار های مختلف در دستگاه دولتی بوده اند شخص اخیر الذکر در قیام سعادت شیخ خزعل بر علیه سردار سپه با مرتضی قلی خان صمصام همراهی کرد و بعد از ختم غائله سال ها دور از ایران گذراند و در مراجعت در وقعهٔ توقیف سردار اسعد محبوس و در زندان فوت شد ملکه ثر یا نوه مستقیم اسفندیار خان ایل خانی بختیاری و فرزند خلیل خان اسفندیاری است.»

نقل از شمارۀ یکشنبه 11 آبانماه 1320 شماره 1189 روزنامه ستاره، نوشته پور رضا سردار اسعد، سکته های قلبی

با این که در زندان فوق العاده سخت گیری و محروم از کاغذ و وسایل تحریر بود مرحوم اسعد در وصیت نامه ای که از خود باقی گذاشت؛ یکی بتاریخ اول دی ماه 1312 که در آن از مرگ حتمی و آتیۀ خود خبر داده و دیگری در فروردین 1313 و با چوب کبریت سوخته نوشته شده و در لای جلد قرآن اخيراً كشف و بدست آمده است.

در وصیت نامۀ خود خطاب بملّت ایران می نویسد که خودم و پدرم بمشروطیت و آزادی این کشور خدمات بزرگ نموده و سزاوار نمی باشد که با او یک چنین طرزی رفتار شود.

می نویسد: اگر خطا کارم مانند یک نفر مجرم محاکمه شده مانند یک نفر سرباز تیر باران شوم نه این که در مدت 12 روز اخیر سه مرتبه در مقام مسموم نمودن من بر آمده و از ترس مسموم شدن خوراکم تخم مرغ باشد.

بالاخره یک هفته بعد مرحوم اسعد در زندان فوت نمود و دیوان دادرسی ارتش هم بعد از فوت متوفی او را تبرئه و بی گناه دانستند.

ص: 445

عکس

سردار اسعد بختیاری

خان بابا اسعد پسر مرحوم حاج علی قلی خان اسعد و برادر وزیر جنگ سابق بود باتهام حوادث بختیاری محاکمه و محکوم بشش سال زندانی می شود چون جوان تحصیل کرده در انگلستان و عصبانی بود مطابق میل و ارادۀ رئیس

ص: 446

زندان رفتار نمی نمود بدین لحاظ مورد غضب واقع شده و پس از انقضاء مدت زندانی آزاد نشده بلکه نهایت شقاوت و بی رحمی را نسبت با و اعمال و سال گذشته در زندان عارضۀ کسالت تدریجی در او ظاهر می گردد و مأمورین زندان او را به مریض خانه زندان منتقل و همان ساعت هم به اداره متوفیات تلفون می شود که وسایل حمل جنازه را به زندان بفرستند.

یادداشت های سردار اسعد در زندان

کاغذ اول 2 فروردین 1313

«دیشب در کمال سلامت خوابیدم امروز 5 شنبه صبح بیدار شدم با اسهال سخت، قی، گیج، خسته علی حسین گماشتۀ من با چند نفر رفقای او که از شام من خوردند قی و اسهال همه را از پا افکند. نهار نخوردم امشب شام که آوردند بطری آب بقدر یکصد دانه چیز های گرد رنگ خاکی مایل به سفید توی آب بود معلوم بود

كاغذ دوم بقيۀ كاغذ اول

سم ریخته اند ولی حل نشده است عمادی صاحب منصب کشیک را خواستم به او نشان دادم که شما نظامی هستید ایرانی هستید من خدمات فوق تصور بایران نموده ام بهم چنین در طلوع اعلی حضرت پهلوی چرا مخالف شرافت رفتار می کنید بطری را برداشت ببرد پیش رئیس محبس ای خواننده اگر جرئت مرا و توکل مرا ببینید حیرت می کنید که با چه قسمی برای مرگ حاضرم.

کاغذ سوم

تفصیل مسموم بودن شام را به نایب عمادی نایب سید عباس خان به اطلاع رئیس محبس رسانیدم امروز هم به سرتیپ زاده مدیر محبس اطلاع دادم. بهم چنین بدکتر هاشمی برای آن که همه اطلاع داشته باشند تا ممکن است غذا نمی خورم، آب نمی خورم مگر تخم مرغ حضور خودم پخته شود اما هر تصمیمی دارند اجرا می نمایند پناه بر خدا ای خواننده اگر کاغذ را ...

ص: 447

عکس

ص: 448

امروز دوم فروردین امر شد غذای مرا کسی نخورد بیرون می برند.

دقت کنید چه حالی دارم، ساعات را چه قسم است می گذرانم، خیلی گریه آور است کسی که هر ساعت منتظر چنین مرگ فجیعی باشد، پس از مرگ نمی دانم این کاغذ را ملاحظه می کنید یا خیر.

کاغذ چهارم

ای خواننده که بعد از این ملاحظه می کنید فکر کنید حال مرا هر قدر بتوانم غذا و آب نمی خورم این قدر ها هم از مرگ نمی ترسم دلم بحال خدمات گذشته و فامیلم مخصوصاً ملک (1) خیلی می سوزد که خبر مر مرگ من چه اثر بر آن ها می نماید اگر بدانید چه حالی دارم با قلبی پاک و شرافت پناه بخدا برده تسلیم قضا و قدر هستم این است نتیجه فداکاری بملت اسعد بختیاری.

کاغذ پنجم

امروز شنبه چهارم است، اولاً نمی دانم نوشته مرا کی پیدا خواهد کرد دو روز است حال من خیلی بد است. پریشان هر ساعت پس از آن که چند نفر از غذای من بحال مرگ (این دو کلمه خیلی مشکل خوانده می شود) رفته دستور داده شد غذای مرا که از اطاقم بر می گردد دست نزده بیرون ببرند دقت کن حال مرا. ای خدا بفریاد من بی کس ناتوان برس. كاغذ ها تمام شد دیگر نمی توانم بنویسم.

متحد المآل خطاب بسران ایل بختیاری دربارۀ ضبط املاک آن ها

شیر و خورشید

وزارت دارائی

«چون مقرر است که شما در حوزۀ خوزستان دارای ملک و علاقجات

ص: 449


1- (ملک دختر حاج حسین آقا ملک زوجۀ او بوده است) بطوری که اطلاع حاصل شد پس از سردار اسعد با آن که جوان بود دیگر همسر انتخاب نکرد. ح. مکی.

آب و خاکی نباشید علی هذا مقتضی است از این تاریخ تا مدت یک سال به اشخاصی که صلاحیت آن ها برای خریداری املاک شما از طرف کمیسیونی محل تشکیل خواهد شد تصدیق شود، اقدام بفروش تمام املاک خود تان بنمائید، چنان چه پس از انقضای مدت مقرر اقدام بفروش ننموده باشید، وزارت دارائی املاک مزبور را تصرف نموده و در قبال بهای آن املاکی برای شما تهیه خواهد نمود. از طرف وزیر دارائی محمود بدر.»

علاوه بر ضبط املاک سران بختیاری سهامی که از شرکت نفت در دست داشتند از آن ها گرفته شد.

مصطفی فاتح در کتاب پنجاه سال نفت ایران درباره سهام خوانین بختیاری می نویسد: «... شرکت نفت برای جلب رضایت خوانین بختیاری سی و هفت هزار و سیصد و بیست (1) سهم (یک لیره ای) در «شرکت بهره برداری اولیه» که یکی از شرکت های تابعۀ آن بود بآن ها اختصاص داده بود که هر سال سود آن را دریافت می داشتند. باستثنای سهامی که خوانین بختیاری و دولت ایران و عده معدودی دیگر (که در ابتدای کار آن ها هم

ایرانی بودند و بعد ها قسمت عمدۀ سهام خود را به خارجیان فروختند که شرح گذشت) در این شرکت تابعه داشتند اکثریت سهام در دست شرکت نفت ایران و انگلیس بود و مظنه ای هم برای سهام مزبور در بورس داده نمی شد ولی چون سود سالیانۀ این سهام نسبتاً گزاف بود قیمت سهام مزبور (اگر بدست طالبین آن می رسید) بیش از قیمت اسمی آن ها بود.

پس از جنگ اول جهانی خوانین بختیاری سهام خود را بشرکت نفت وثیقه داده و باعتبار آن چند فقره وام گرفته بودند و در موقع دریافت سود

ص: 450


1- در ابتدا خوانین بختیاری 12000 سهم در «شرکت نفت بختیاری» داشتند. در سال 1924 که شرکت مزبور منحل گردید و منضم بشرکت بهره برداری اولیه گردید سه درصد از سهام این شرکت که 37320 باشد در ازای 12000 سهام مذکور بآن ها واگذار گردید.

سالیانه هم اختلافاتی بین خوانین روی می داد زیرا چهار نفر خانی که از طرف دیگران نمایندگی داشتند سود سهام مزبور را گرفته و در تقسیم صحیح آن بین دیگران کوتاهی می کردند که منتهی بشکایت عدیده بدولت می شد.

در سال 1315 شمسی شاه فقید دستور داد که سهام خوانین را دولت بقیمت عادلانۀ روز خریداری کند و وام های شرکت را پرداخته سهام را از گرو در آورد وزارت دارائی این کار را کرد و هر سهم یک لیره ای خوانین بختیاری را بده لیره خریداری کرد و سهام را هم از رهن شرکت خارج نمود و خود مالک شد. (1)

نقل از کتاب رضا شاه گرد آوری نعمت اللّه مهر خواه

كاش والا حضرت را احضار نمی کرد

روزی که عصر آن روز در دشت گرگان (2) .حکم بازداشت سردار اسعد صادر شد و او را تحت الحفظ بپایتخت فرستادند، از صبح زود شاه بی اندازه خشمگین و غضبناک بود و کار خشونت و حرکات و زنندگی قیافه شاه بجائی رسید که عموم اطرافیان خود را بکناری کشیده و مشغول نجوی شدند. هر کس پیش خود حدسی می زد و احدی جرأت نداشت که بهیچ قیمت طرف مکالمۀ شاه واقع شود و بنزدیک او برود.

سر انجام ملتزمين ركاب بسردار اسعد متوسل شدند و چون او در نظر

ص: 451


1- چنان که در فصل پیش گفته شد شرکت سالی 3000 لیره بایل خانی و ایل بیگی بختیاری بعنوان حق الحفاظة مؤسسات خود می پرداخت موقعی که قدرت حکومت مرکزی در خوزستان مستقر گشت شرکت درصدد بر آمد که پرداخت این مبلغ را قطع نماید ولی چون در قرارداد اولی که بین خوانین و شرکت منعقد شده بود شرکت از روی اشتباه و برخلاف مندرجات امتیاز دارسی متعهد شده بود که پس از خاتمه امتیاز تأسیسات خود را در مسجد سليمان مجاناً بخوانین بختیاری واگذار نماید مذاکراتی با خوانین مزبور کرده و این تعهد را ملغی نمود و در عوض تعهد کرد که سالی سه هزار لیره حق الحفاظه را تا ختم امتیاز بآن ها بپردازد. موقعی که وزارت دارائی سهام خوانین را خرید حق دریافت سالی سه هزار لیره هم بدولت صلح گردید و از آن تاریخ ببعد دولت مبلغ مزبور را وصول می کرد.
2- گرفتاری سردار اسعد در شهر بابل بوده است.

شاه از همه مقرّب تر و محبوب تر بود تقاضا کردند که بهر وسیله می تواند خود را بشاه نزدیک کند و با اظهار مطالب شیرین و دلچسب اندکی از خشم و غضب وى بكاهد.

سردار اسعد هم با خاطری آسوده تقاضای آنان را بشاه رسانیده و چنین گفت: قربان بقراری که شنیده ام مقرر فرموده اید که والا حضرت اقدس همایونی از اروپا مراجعت فرمایند. انتشار این مژده قلوب همه را روشن نموده و عموماً انتظار دارند که هر چه زود تر چشم شان بجمال مبارک ایشان روشن شود».

معمولاً در موارد دیگر شاه از گفتگو درباره والا حضرت ولی عهد بی اندازه خوشش می آمد و همواره این بهترین وسیلۀ رفع کدورت او بود، ولی این بار بر خلاف عادت قدری تأمل کرد و سپس سردار اسعد را مخاطب قرار داده و با لحن زننده ای چنین گفت:

«بلی حالا می فهمم که اشتباه بزرگی کرده ام و کاش او را احضار نکرده بودم تا مه مجبور بشود در این جا میان یک مشت خائن بی شرف زندگی کند!» - سردار اسعد اندکی متعجب شد و دیگر از این بابت چیزی نگفت.

مراسم اسب دوانی انجام گرفت و شاه هم چنان غضبناک و مضطرب بنظر می رسید. پس از آن شاه برای استراحت بآسایشگاه خود رفت و دو سه نفر از ملتزمین رکاب من جمله سردار اسعد را احضار کرد. بازی شروع شد و سردار اسعد مرتباً می باخت بحدی که شاه با تعجب گفت: اسعد امروز خیلی می بازی، معلوم می شود اقبالت برگشته سردار اسعد با همان اطمینان خاطر همیشگی تبسمی کرد و جواب داد استدعا می کنم امر بفرمائید پول ها را از روی میز جمع نکنند چاکر قول می دهم که بعد از ناهار تمام آن ها را ببرم... شاه دیگر جوابی نداد و مجلس بوضع عادی پایان یافت.

ساعتی بعد مأمورین بمنزل سردار ریختند و بدون آن که اجازه دهند

ص: 452

یک بار دیگر شاه را ملاقات کند تحت الحفظ روانه تهرانش کردند و شد آن چه شد.

شاه با وزیر جنگ بازی می کند

«پائیز سال 1312 است دشت گرگان منظرۀ فرح انگیز و با نشاطی دارد همه جا سبز و خرم و غرق در شادی است.

بزودی اسب دوانی بزرگ در حضور اعلی حضرت شروع خواهد شد. چادر های اعلا و منظم برای پذیرائی از شاه و ملتزمین رکاب بر پا شده و هیچ کس پیش خود خیال نمی کند که در پایان این اسب دوانی با شکوه یکی از تراژدی های حزن انگیز این مملکت شروع خواهد شد از همه مهم تر رضا شاه باندازه ای در این مسافرت نسبت باطرافیان خود مخصوصاً سردار اسعد مرحوم وزیر جنگ وقت مهربانی و محبت می کرد که هیچ کس باور نمی کرد مقاصد دیگری در پشت این پرده مهر و علاقه مکتوم باشد.

در هر حال پس از شروع اسب دوانی و پایان آن رضا شاه تقسیم جوائز را بمرحوم سردار اسعد واگذار و خود شان بشهر گرگان می روند.

شب تاریک و ظلمانی شهر گرگان فرا رسیده است و مجلس قماری در پیش شاه ترتیب داده می شود و بازی کن ها عبارتند از قوام الملک شیرازی، مرحوم سردار اسعد و آقای دکتر شیخ احیاء الملک. آقای دکتر امیر اعلم که طبيب مخصوص هستند سر پا ایستاده و بمنظره میز قمار شاهانه و درخشندگی لیره ها و حرکات و رفتار شاه و سایرین تماشا می کنند در ضمن شاه هر وقت کنیاک لازم دارد آقای دکتر گیلاس را تقدیم می دارند.

قمار با خوشی و خندۀ شاه و دیگران ادامه دارد و هر دفعه شاه به سردار اسعد دویست تومان بستنی می کند (بستنی اصطلاحی است که آس باز ها بلد هستند).

ساعت 9 بعد از ظهر است شاه بدکتر امیر اعلم رو کرده و سؤال می کند: اعلم بپرس ببین کشف تلگراف رمز تمام شد یا نه؟

ص: 453

دکتر از اطاق خارج شده و چند لحظه بعد مراجعت کرده و بعرض می رساند که کشف تلگراف حاضر است.

رضا شاه فوراً اطاق را ترک گفته و کشف تلگراف را از یک نفر افسر دریافت می نماید سپس تلگراف را در جیب خود گذارده وارد اطاق شده و آس بازی ادامه پیدا می کند.

کوچک ترین تغییر قیافه و اوقات تلخی از سیمای شاه پدیدار نیست ولی از بستنی کردن قمار با مرحوم سردار خودداری می کند و برخلاف شب های پیش امشب یک ربع زودتر از موعد معین یعنی ساعت سه و سه ربع از سر میز قمار بر می خیزد البته سایرین نیز بدون این که پیش بینی بکنند فردا چه حوادثی روی خواهد داد پی کار خود می روند.

رضا شاه خیلی خوب بلد بود که نقش خود را چگونه بازی کند و از چندی پیش تصمیم بر این گرفته شده بود که سردار اسعد نه تنها از سر کار بلکه از سر راه شاه دور شود یعنی بطور خلاصه بزندگی این مرد خاتمه داده شود.

برای اطرافیان چاپلوس و متملق و مقام دوست شاه که جز تکرار جملات بلی قربان بلی قربان کار دیگر نداشتند چه اشکالی داشت که طبق دستور و میل شاه یک تلگراف رمز کاملاً دور از حقیقت علیه سردار اسعد مرحوم تهیه و وسایل گرفتاری و نابودی او را در بابل فراهم سازند.

صبح زود شاه از خواب برخاسته و بدون این که بملتزمین رکاب خود اطلاع دهد بطرف بابل حرکت و پیش از ظهر بمقصد رسیده در قصر سلطنتی توقف می کنند در صورتی که قرار بر این بوده که شب بعد شاه و اطرافیانش در بهشهر که آن موقع اشرف نام داشت مانده و بعد بانجام قسمت های دیگر برنامه مسافرت اقدام نمایند ولی رضا شاه برای این که منظور خود را با دقت هر چه تمام تر انجام دهد و ثابت کند که گرفتاری سردار اسعد و قتل آن مأمورين و عمال دیکتاتوری کاملاً با مصالح عالی کشور تماس داشته از

ص: 454

ملتزمین رکاب خود سوا شده تنها ببابل وارد می شوند.

همراهان از این که شاه تغییر تصمیم داده در شگفت می مانند ولی چون هیچ چاره نداشتند یک سره ببابل می روند.

مرحوم سردار اسعد در بابل منزل مخصوصی داشت. ملتزمین رکاب شاه در همان منزل پیاده می شوند و وزیر جنگ آن ها را بصرف ناهار دعوت کرده و می گوید بعد از خوردن غذا بحضورش شرفیاب می شویم.

ناهار در کمال خوشی و بدون دغدغه خاطر صرف شده و سردار اسعد بسایر ملتزمين ركاب می گوید که من کمی استراحت می نمایم و بعد از خواب بحضور شاه می رسم دکتر امیر اعلم که میل داشت زود تر بکاخ سلطنتی برود اظهار می دارد من بکاخ می روم که نزدیک تر بشاه باشم.

درست یک ساعت پس از رفتن آقای دکتر رئیس شهربانی بابل سرهنگ سهیلی جلو در اطاق آقایان قوام شیرازی سرلشکر نقدی دکتر احياء الملک سبز شده و اظهار می دارد بنا بدستور شاهانه حق ندارید از اطاق خارج شوید این عده سه نفری بدون این که با هم دیگر صحبت بکنند با اشاره و ابهام سبب این پیش آمد را از یک دیگر می پرسند ولی از حقیقت امر چیزی دست گیر شان نمی شود.

باز یک ساعت دیگر سپری می شود رئیس شهربانی مجدداً به اطاق ملتزمین رکاب زندانی مراجعه و آقای دکتر احیاء الملک را به بیرون احضار و باتفاق خود با طاق مرحوم اسعد می برد.

سردار با لباس خواب روی صندلی پشت میز نشسته و کلیه اشیاء و محتویات جیب آن در وسط میز ریخته است قیافه وزیر جنگ خیلی گرفته و عصبانی بنظر می رسد ساعت مچی کیف پول و مقداری لیره که شب پیش در سر میز قمار شاه رد و بدل می شد و دستمال و غیره دیده می شود .

سرهنگ سهیلی بآقای دکتر اظهار می دارد با صورتی که خوانده می شود شما اشیاء روی میز را تطبیق کنید پس از انجام این عمل اشیاء با

ص: 455

کتاب چه یادداشت سردار در یک جا در میان دستمال خود وزیر جنگ ریخته شده و رئیس شهربانی از آقای دکتر شیخ تقاضا کند صورت اشیاء را امضاء و تصدیق نماید.

انجام این تشریفات در حدود ده دقیقه طول کشیده و در تمام این مدت سردار یک کلمه هم حرف نمی زند و قطعاً می دانست که آخرین دقایق عمرش فرا رسیده و از دست دیکتاتور و عمال پلیدش خلاصی نخواهد داشت.

آقای دکتر بلافاصله باطاق خود مراجعت و پس از نیم ساعت باز سرهنگ سهیلی باین محل آمده و فرمان آزادی ملتزمین رکاب را صادر می کند. سه نفر زندانی با سرعت هر چه تمام تر از اطاق بیرون می آیند در همین موقع پیشخدمت وزیر جنگ اطلاع می دهد که سردار را با اتومبیل (لاری سیمی) مأمورین شهربانی بردند و معلوم نیست کجا برده اند.

سه نفر ملتزمین رکاب که یکی از دوستان خود را از دست داده بودند نمی دانستند پس از یکی دو ساعت زندانی شدن چه تکلیفی دارند آیا باید پیش شاه بروند یا منتظر خبر قصر شوند.

در همین موقع که اتومبیل لاری مرحوم سردار اسعد را در پیچ و خم خیابان های بابل بطرف سرنوشت شومش پیش می برد و آخرین دقایق زندگی این مرد که در ظاهر وزیر جنگ یک مملکتی بود بسرعت سپری می شد رضا شاه با خوشحالی بسیاری در قصر بابل مشغول قدم زدن بود و بدکتر اعلم می گوید بیا تخته بازی کنیم.

دکتر متوجه می شود که در قصر تخته نیست و عرض می کند اگر اجازه می فرمائید بفرستم از منزل وزیر جنگ سردار اسعد تخته بیاورند، شاه پوزخندی زده و می گوید چه وزیر جنگی ولمان کن کار آن هم تمام شد.

با این ترتیب مقدمات قتل سردار اسعد مرحوم فراهم شده و وزیر جنگ یک مملکت را بدون این که مجرمیت آن در پیشگاه قانون ثابت شود تنها بمیل و ارادۀ دیکتاتور از بین بردند در صورتی که رضا شاه در ظاهر امر نسبت

ص: 456

به سردار باندازه ای محبت و مهربانی می کرد که حد نداشت و اغلب شب ها برای وزیر جنگ قرقاول و ماست و سایر چیز های خوراکی خوب می فرستاد و چنان وانمود می کرد که برادروار اسعد را از صمیم قلب دوست دارد ولی بزودی جریان حوادث خلاف آن را ثابت کرد.»

در کتاب آرزو عباس اسکندری در محکمه خیالی که تشکیل داده در ادعا نامه دادستان دربارۀ سردار اسعد چنین نوشته شده است:

پای مصنوعی حکومت مثلث

در زمانی که نصرت الدوله از حکومت مثلث بیرون انداخته شد سردار اسعد که طرف توجه ارباب بزرگ و دوست مجالس شبانه تیمورتاش و در ابتدا وزیر پست و تلگراف و بعد وزیر جنگ شده بود بداخل حکومت مثلث کشانده شد ولی تیمورتاش و داور در مسائل از او مشورتی نمی نمودند. این شخص در تمام مدت تا روز توقیف او در صحرای گرگان محبوب القلوب و مورد توجه قلبی شاه بشمار می رفت.

این شخصی را پای مصنوعی حکومت مثلث می گوئیم برای آن که در سیاست آن دو نفر دیگر مشارکت نداشت. در جرائمی که آن ها مرتکب می شدند سهم و بهره باو داده نمی شد.

تنها جرم این شخص سادگی و صمیمت او بود و بنا برسم ایلاتی قولی داده بود و برای نگاه داری آن ایستادگی می کرد و آن ها بواسطه اظهار محبتى که شاه باو می نمود کمک او را برای خود ضروری می دانستند.

باين لحاظ مدعى العموم او را در ردیف متهمین این محکمه قرار نداده است.

برای آن که مطلبی از محتویات دوسیۀ امر در ادعا نامه نگفته نمانده و ضمناً بی رحمی مطلق العنانی بیست ساله بخوبی در نظر محکمه روشن شده باشد و در نتیجه جرائم این اشخاص (اشاره بمتهمین) و شرکت آن ها در

ص: 457

ارتکاب آن طبق مسئولیتی که داشته اند؛ مدعی العموم ناچار است بذکر حال سردار اسعد بپردازد. این شخص هم که از مقتولین حکومت مطلق العنانی است و در محبس او را بشرحی که خواهد آمد خفه نمودند.

دولت آن زمان و رئیس نظمیه در درجه اول مسئولیت مستقیم دارند.

اینک شرح حال مقتول مزبور:

جعفر قلی خان بختیاری ملقب بسردار بهادر پسر علی قلی خان سردار اسعد بختیاری در اوان طفولیت صدمات زیادی دید پدرش در اصفهان محبوس بود و او بتهران خود را رسانیده چندین سال در کنف حمایت امین السلطان صدر اعظم میرزا علی اصغر خان اتابک ایام خود را گذرانید.

در جریان مشروطیت ایران رل بزرگی بازی کرد و با پدر خود در سرنگون کردن دربار باغ شاه کمک شایانی نمود.

تجدید مشروطیت ایران تا اندازه ای مدیون این پدر و پسر می باشد.

لوح طلائی از طرف هیئت مدیرۀ وقت به سردار اسعد بزرگ داده شده بود و در آن کنده شده است «این شخص در راه مشروطیت خدمت نموده و فداکاری کرد» اگر در جزو اشیاء گناه کار (!) لوح مزبور مفقود نشده باشد یادگار نفیسی بشمار می رود.

در سال های اول تجدید مشروطیت طوایف مختلفۀ لرستان و آذربایجان طغیان نمودند و این شخص ریاست قوائی را داشت که موفق با عادۀ امنیت در آن نقاط گردید و در جنگ های مزبور رشادت فوق العاده بخرج داد. در موقع مراجعت محمد علی شاه مخلوع فتنه سالار الدوله را در همدان خاموش نمود و قوای ارشد الدوله را در امام زاده جعفر ورامین درهم شکست و مملکت را از خطر ارتجاع و تهران را از غارت ترکمن نجات داد قوای بختیاری و مجاهدین که با و کمک می نمودند در همه جا می گفتند حسن رفتار و تدبیر او موجب شد که در همۀ جنگ ها با کمی عده بر قوای کثیر مخالفین غلبه حاصل شد.

قوای سالار الدوله متجاوز از سی هزار نفر و اردوی ارشد الدوله بیشتر از

ص: 458

دوازده هزار نفر ولی قوای دولتی ها هیچ وقت بیش از دو هزار نفر نبود، البته این عده کم توپ های کوچک کوهستانی و مسلسل هم داشتند. در مقابل این انجام خدمات روز های اول مشروطیت کسی تقاضائی هم نداشت، همه وظیفه محسوب می شد و بر یک دیگر سبقت می نمودند.

پس از حصول آرامش در مملکت و مغلوبیت تام دستجات طرفدار حکومت مطلق العنانى وجود افراد غیر منظم (مجاهدین) در تهران سلب امنیت نموده بود.

رؤسای مجاهدین ستار خان و باقر خان که چهارده ماه در تبریز با قوای در بار باغ شاه مقاومت کرده بودند و خدمات آن ها هم مورد تمجید هیئت مدیره بوده از همان لوحی که بسردار اسعد داده شد بآن ها هم اعطا گردیده بود، در این موقع در تهران توقف داشتند جمعی از سادگی آن ها سوء استفاده کرده و از قدرت مجاهدین بضرر مردم نتیجه می گرفتند.

حكم عدليه وقتی از مرحلۀ تمیز می گذشت تازه یکی از سردار ها اگر مخالفت می کرد آن حکم اجرا نمی گردید افراد مجاهدین هم راه افراط را پیش گرفتند، در شهر آدم کشی شیوع پیدا کرد حکومت وقت که رئیس آن مستوفی الممالک بود آن چه توانست مدارا کرد ولی دیگر جام صبر لبریز شده بود، بالاخره دولت پیشنهاد کرد که سرداران ملی موافقت کنند مجاهدین خلع اسلحه شوند این تقاضای دولت پذیرفته نشد و بعد از اتمام حجت و تمدید بنا بر امر مستوفی الممالک سردار بهادر مأمور شد که با قوه قهر یه مجاهدین را خلع سلاح نماید. مرکز مجاهدین در پارک اتابک (1) در قسمت شمالی تهران بود و بعد از چهل ساعت زد و خورد ستار خان مجروح و قوای مجاهدین با تلفات زیاد تسلیم شدند.

سردار بهادر در این اقدام جسارت بزرگی کرد، چه زد و خورد با

ص: 459


1- این محل بعد ها سفارت شوروی گردید.

مجاهدین فقط جنگ بر علیه افراد نبود. این اشخاص شهرت آزدای خواهی داشتند مدت ها با دادن تلفات برای دفاع مشروطیت مبارزه کرده و بالاخره الواح مصونیت و افتخار بآن ها داده شده بود و فقط شهرت آزادی خواهی سردار بهادر و محبوبیت مستوفی الممالک می توانست چنین اقدامی را انجام دهد و مردم هم بسکوت تلقی نمایند.

ازین توضیحات منظور مدعی العموم آنست که ملت ایران در تمام مراحل گذشته کسانی که با و خدمت گزاری نموده اند قدر دانی می کند و زمانی هم که از روش خود منحرف شده و بخود ستم نمودند صرف نظر نخواهد نمود. عصيان طوایف شاهسون آذربایجان بار دیگر میدانی برای خدمات سردار بهادر باز نمود و مشار الیه با قوای داوطلب و بختیاری وعدۀ منظم قزاق بآذربایجان رفت و پس از مدت طولانی در این معرکه هم فائق شد.

در جز وعدۀ قزاق مأمور آذربایجان یک نفری بود که با شجاعت خود سردار بهادر را جلب و حسن رفتار رئیس اردو هم او را شیفته نموده بود.

بعد ها این شخص در قزاق خانه ترقی نموده و بعد از سوم حوت هزار و دویست و نود و نه سردار سپه گردید و از تاریخ معرکه آذربایجان تا روز استیلای بتهران بین این رئیس و مرئوس هیچ قسم ارتباطی وجود نداشت.

موفقیت بیست سالۀ صیاد آزادی بی نهایت مدیون بمساعدت های سردار اسعد (سردار بهادر سابق بعد از فوت پدرش سردار اسعد گردید) می باشد و این شخص با هوش در تمام مراحل و قدم هائی که بسمت سلطنت بر می داشت و با نهایت سادگی یاد آور می شد که من سرباز ساده ای بودم و سردار اسعد در آذربایجان بمن چنین محبت کرد و چنان رأفت و مهربانی با زیر دستان داشت... این یاد آوری گذشته سردار اسعد را بکلی مطیع ارباب آینده نمود.

در زمان حکومت مستوفی مقرر بود که سردار اسعد بحکومت خراسان منصوب شود و بعللی که معلوم نشد تا مدتی رئیس الوزراء با تمام خصوصیت

ص: 460

خانوادگی که با بختیاری ها داشت مضایقه کرد بالاخره با کمک وزیر جنگ که همان دوست صمیمی(!) سردار اسعد بود بایالت خراسان منصوب گردید و با و فهمانده شد که مخالف جدی او سلطان احمد شاه بوده است ولی مانع واقعی خود وزیر جنگ بود بعد از غوغای جمهوری حمل 1303 در کابینۀ دوم سردار سپه بوزارت پست و تلگراف منصوب و بعد از تغییر سلطنت بوزارت جنگ برقرار شد.

بقدری این شخص نسبت بارباب خود وفادار و خدمت گزار بود که تمام سخنان آزادی خواهان و یاد آوری های دورۀ گذشته و خدمات خود او در راه تجدید آزادی در گوش او بی ثمر بود این شخص شیفته و عاشق کوری بود که چیزی جز وصل معشوق نمی خواست. غالباً بر عادت دیرین خود و پدرش دوستان قدیم را بر سفرۀ خویش دعوت می نمود، از آن ها بکلی نبریده بود و خیلی بآن ها اظهار ارادت می کرد آن دوستان هم همیشه او را ملامت می نمودند ولی فائده نمی بخشید و گاهی اگر فرصت هم می کرد سعی می نمود آن ها را ببساط ستم گری مساعد کند.

در موضوع قیام خزعل در خوزستان اقدام بزرگی بنفع ارباب خود نمود.

با مقدمات فوق و اثبات آن که در عمل خوزستان سردار اسعد عامل مهم رفع غائله آن جا نبود معذلک باید قبول کرد که در تصفیه عمل بختیاری کمک بسیاری به ارباب آتیه خود کرد.

سردار اسعد خدمت به ارباب خود می نمود و ضمناً تصور می کرد بمملکت هم خدمت می کند، عیب بزرگ این شخص خود پسندی بود. با این که دوستان خود را می پرستید از آن ها شنوائی نداشت و حرف حساب را نمی پذیرفت.

تیمورتاش محبت سرشار شاه را وقتی متوجه سردار اسعد دید پایۀ دوستی را با او محکم کرد و بعد از نصرت الدوله او را عضو افتخاری حکومت

ص: 461

مثلث نمود و آن چه می خواست بگوش ارباب خود برساند بوسیلۀ این شخص که در سفر و حضر همیشه همراه و مصاحب بود می رساند.

این شخص در سقوط نصرت الدوله کمک کرد زیرا شخصاً با او میانۀ خوبی نداشت ولی از گرفتاری تیمورتاش محزون شد فوراً نزد شاه رفت، داد و فغان کرد حتی جرئت نمود و با و نسبت بی وفائی هم داد و او در جواب خیلی از علاقمندی که به تیمورتاش ابراز کرد تمجیدش نمود و تأکید کرد مقتضیات چنین ایجاب نمود و بزودی او را بکار سابق خواهیم گماشت و ضمناً گلۀ دوستانه از تیمورتاش کرد که او بکسی که شده مورد بی مهری من است زیاده از حد محبت می کند.

این مرد ساده نفهمید که این گله متوجه او هم هست و باصرار مأموریت از شاه گرفت تیمورتاش را دل جوئی کند.

از ارباب خود خوشحال جدا شد ولی اگر می دید در گوشۀ قلب صیاد، صلیب سرخی برابر نام او گذاشته شده برخود می لرزید و چندی بعد که برای معالجه باروپا مسافرت کرد دیگر بپای خود بازگشت نمی نمود و بدام مرگ نمی افتاد.

هیچ کس چون خود سر بی باز پرس نمی توانست مکنون ضمیر خود را پنهان کند. ازین تاریخ که سردار اسعد باید از روی زمین محو شود بیشتر مورد ملاطفت شد برادرانش یکی رئیس قسمتی از افواج مرکز و دیگری وکیل مجلس و خودش هم در هیچ سفری فراموش نمی گشت و جزء ملتزمین رکاب بود.

حبس و محاکمه تیمورتاش بمیان آمد، با قولی که سابقاً با و داده شده بود این امر منافات داشت ولی دیگر اصرار نکرد.

در این اثنا نشان درجه اول تاج باو داده شد و او هم بجای خون بهای

1- رضا شاه

ص: 462

همکار و رفیق روز و شب چندین ساله قبول نمود. باو در حضور جمع افتخار داده شد، هر وقت از روز یا شب بخواهد و در هر کجا باشد حق دارد شرفیاب شود و اجازه بار نمی خواهد.

این ها همه مقدمۀ نقشه ای بود که در پائیز سال هزار و سیصد دوازده باید اجرا می شد.

بنا بر معمول هر ساله در دشت گرگان در ماه های پائیز مراسم اسب دوانی بعمل می آمد هیئت دولت وکلای مجلس و نمایندگان خارجی مقیم ایران و رجال حضور بهم می رسانیدند روز اسب دوانی در حضور تمام مدعوین با کمال خوشی و خنده روئی مراسم بعمل آمد و بعداً در موقع دادن جوائز شاه رو به حاضرین نموده گفت من می روم بقیه جائزه ها را اسعد بجای من تقسیم نماید.

این مقام نیابت از طرف ذات جلاله (!) معلوم است در مردم متملق اطرافی چه تأثیر دارد و چه اندازه حلقه ارادت حاضرین را بدور وزیر جنگ تنگتر می نماید و مشار الیه هم با کمی غرور مثل همیشه شغل محوله را انجام داده و بعداً باتفاق دکتر احیاء الملک شیخ بمنزل مراجعت نمود. در منزل به سرهنگ حسن سهیلی برخورد نمود، مشار الیه پس از عرض ادب اظهار داشت شاه احضار فرمودند. وزیر جنگ کمی در هم شد زیرا احضار توسط سرهنگ رئيس نظمیه معنی نداشت ولی اشکالی هم ننمود و سوار شده از آن جا یک سره بتهران و محبس اعزام گشت، در همان وقت قوام الملک که دوست صمیمی او بود توقیف گردید. (1)

ص: 463


1- سردار بهادر اسعد - خان بابا خان اسعد منوچهر خان اسعد - محمد خان اسعد برادران او و سردار اقبال اسفندیاری پسر عمو و جمعی دیگر از خان زاده های بختیاری در فاصلۀ چند ساعت توقیف شدند. امیر جنگ اسعد برادرش و امیر حسین ایل خان پسر سردار ظفر پسر عموی او که هر دو نماینده مجلس هم بودند پس از ورود بتهران توقیف و بعداً لایحۀ سلب مصونیت را دولت بمجلس آورد و از این محبوسین سردار اقبال تیر باران شد و خان بابا خان اسعد در زندان با شکنجه مقتول گردید.

در تهران برادرش که رئیس قسمتی از قوای تهران بود خلع درجه و حبس شد برادران دیگرش و کسان نزدیک او جملگی زندانی شدند. باستثنای یک برادر و پسر عموی او که نماینده مجلس بودند بقیه یک سرنوشت داشتند و برای این دو نفر از طرف رئیس دولت و وزیر داخله لایحه ای بمجلس داده شد و سلب مصونیت آن ها تقاضا گردید شب قبل از تقدیم لایحه آن ها هم بزندان رفته بودند.

اگر بشرح قتل تیمورتاش و سردار اسعد یا نصرت الدوله پرداخته می شود برای اثبات جرائم مکررۀ این عناصر مسئول است و بدبختانه بسیار کسان در گوشه های زندان جان سپرده اند و با تمام مو شکافی ها و دقت هائی که بعمل آمده هنوز مدعی العموم بحقیقت آن جرائم وقوف كامل حاصل ننموده و تاریکی بر آن ها استیلا دارد.

بعد از توقیف این اشخاص باستثنای قوام الملک که مستخلص گردیده بار و پا مسافرت کرد و در مراجعت هم با خانواده سلطنتی وصلت نمود قسمتی را بمحكمه نظامی برده و جمعی را اعدام و گروهی بحبس های مختلف محکوم شدند از جمله امیر جنگ برادر سردار اسعد که وکیل مجلس هم بود بحبس ابد محکوم گردید.

تمام کسانی که در این واقعه توقیف شدند این واقعه توقیف شدند و تا خاتمۀ دورۀ مطلق العنانی زنده مانده بودند در سال 1320 از محبس آزاد شدند. ولی شخص سردار اسعد محاکمه نشد و بعد از چهار ماه یعنی در روز های اول فروردین 1313 بطریقی که دوسیه امر گواهی می دهد در زندان تهران واقع میدان سپه نظمیۀ قدیم مقتول گردید و خلاصه آن بقرار ذیل است.

چگونگی قتل سردار اسعد

برای توقیف و قتل سردار اسعد مدعی العموم آن چه کاوش نمود دلیلی پیدا نکرد تمام اشخاصی که مورد باز پرسی شدند نتوانستند از این تاریکی بکاهند و یا روشنائی در نظر قاضی تحقیق ایجاد کنند.

ص: 464

البته می شود دوستی او را با تیمورتاش و اصراری که در استخلاص او نمود سبب کوچکی بحساب آورد. مخالفت رؤسای بختیاری را هم با دولت مرکزی دیگران موجب این قتل دانسته اند اما با سوابق عمل سردار اسعد علیه کسان خود این موضوع غیر قابل قبول است.

داشتن سهام نفت جنوب هم گناه بشمار آمده ولی هیچ کدام دلیل قاطعی برای مدعی العموم محسوب نمی شود. بنا بر این باید تصور کرد که مأمورین نظمیه برای دامن زدن باین قتل و شخص آیرم عامل بزرگ بشمار می روند.

سردار اسعد چون شخصاً غرور جبلی داشت و با مأمورین محبس زیاد تندی می نمود زندان بانان از و دل خوشی نداشتند، ولی برخلاف تیمورتاش، تا روز آخر نسبت باو زجر بدنی نشد.

در روز اول فروردین 1313 غذای او را مسموم کردند و او بواسطۀ تغییر طعم آب و غذا از خوردن آن خودداری نمود و همین امساک موقه او را نجات داد ولی چهار نفر که باقی ماندۀ آن غذا را خوردند مبتلا بتشنج شدند، صدای فریاد این مسمومین در راه رو های زندان پیچید، اقدام برای خلاصی آن ها بعمل آمد اما فقط دو نفر آن ها از مرگ نجات یافتند و یک نفر آن فلج شد که سه سال بعد از میان رفت و دیگری را هم برای سکوت درجه دادند. فردای آن روز همه در زندان دانستند که سردار اسعد را مسموم نموده اند و خود او هم از خوردن غذا استنکاف نمود و فقط خوراک خود را به تخم مرغ پخته که روبروی او حاضر می شد اختصاص داد تشنگی با و بی نهایت صدمه می زد ولی جرئت نمی کرد رفع عطش نموده و چیزی بیاشامد، عاقبت آب خواست ولی ظرف آب دارای موادی بود که هنوز حل نشده و مانند دو شب قبل بود.

آن روز به مأمورین زیاد ناسزا گفت و تقاضای ملاقات رئیس نظمیه را نمود.

رئيس محبس روز بعد بدیدن او آمده و گفت آقای رئیس نظمیه

ص: 465

می خواهند با شما ملاقات کنند و در حیاط قدم می زنند.

وزیر جنگ لباس پوشیده از اطاق خارج شد، بجای رئیس تشکیلات اتومبیلی را باو نشان دادند که باید سوار شود مطلب بر او پوشیده نبود ولی نمی خواست بروی خود بیاورد، زندگانی عزیز است و تا دم آخر هر کس امیدی دارد.

بدواً با ملایمت خواست مقاومتی کند، باو تندی نموده و فحش دادند. او هم در ظرف همین یکی دو دقیقه خطابه ای خوانده است که در زندان قصر مشهور و همه در حفظ دارند و در بیانات خود روز مجازات این اشخاص را که در پیشگاه محکمه هستند در آن خطابه پیش بینی می کند و به همه نوید کیفر و چوبۀ دار را می دهد.

سرهنگ زندان بان با دیگر مأمورین فرصتش نداده و بزور بداخل اتومبیل جایش دادند، آن گاه مأمور خوش قیافه ای که فحش را نوش جان نموده بود اظهار داشت:

«آقا بزرگ و رئیس ما همگی هستید، هر چه بفرمائید برای ما افتخار است ولی اشتباه می فرمائید آن چه من شنیده ام بسر شما قسم، می خواهند شما را مرخص کنند و غرض دیگری در میان نیست».

این قسمت اخیر را مأمور اداره سیاسی راست می گفت، اما مرخصی بی مدت و جواز ابدی بمحبوس داده می شد...

با تمام سوابق و اطلاعی که وزیر جنگ داشت معذلک دوسیۀ تحقیقات نشان می دهد با آرامش خاطر تا میدان سپه آمد، شاید حرف ها در او تأثیری کرده بود زیرا در بین راه بمأمور ادارۀ سیاسی گفته بود صورت من نا تراشیده است و این دو روز خیلی عصبانی بودم، مأمورین زیاد از ادب خارج می شوند مأمور ادارۀ سیاسی در جواب می گوید بآقای رئیس شکایت کنید زیرا من اطلاع دارم بآن ها برخلاف سفارش شده کمال ادب را نسبت بشما بکنند بعد با قدری مکث می گوید... دستور داریم که دقیقه ای از حدود

ص: 466

ادب نسبت بشما خارج نشویم و...

آن وقت با خمیازه خندۀ شیطانی خود را فرو می برد... و باز در نزدیکی دروازۀ شهر می گوید بحضرت اجل راپورت داده اند شما تصور کرده اید در غذای شما چیزی داخل شده و مسموم بوده است. با این که رئیس کل باور نکرده اند امر بتحقیقات داده و چند نفر هم توقیف شده اند بعد با قیافۀ حق بجانب می گوید گمان نمی کنید در خارج کسی با شما غرض داشته و مردن شما برای او نفعی داشته باشد؟ چنان در صحبت این مأمور سادگی نمایان بود که اگر خود آیرم هم او را می دید در شبهه افتاده با و آفرین گفته و ترفیعی باو می داد...

اتومبیل در میدان سپه ایستاد محبوس را پیاده کردند و از راه رو های زیرین عبور داده بحبس تاریک قدیم این زندان که در یکی از حیاط های کوچک ضلعی آن قرار گرفته بود بردند.

سردار اسعد مطلب را اگر چند دقیقه هم فراموش کرده بود دوباره بیاد آورد ولی دیگر مرغ در قفس وارد شده و مجال ابراز وجود ندارد.

این محبس نمرۀ یک فراموش خانه زندان قدیم زمان سوئدی ها و امروز بکلی متروک است از سه روز قبل بنا بر دستور رئیس تشکیلات آیرم این اطاق را پاکیزه نموده و بنای ماهری که از محبوسین زندان است او را تعمیر کرده هیچ روزنه بخارج ندارد. تمام منافذ آن گرفته شده و گور موقتی روی زمین ساخته اند اگر درب آن چند ساعت بسته باشد نبودن هوا زندانی را بآن دنیا روانه می کند.

این روز ها این محبس کهنه عده ای محبوس پیدا کرده و این مهمانان بعد ها فهمیدند برای تشریفات قتل سردار اسعد و ادای شهادت در مقابل تاریخ از طرف قاضی بزرگ روزگار بآن جا سوق داده شده بودند.

شاید قاتلین تصور نمی کردند که دنیا روز های دیگر هم دارد و همین اشتباه است که بد کار را بیدی سوق می دهد!

ص: 467

. وزیر جنگ وقتی دید زنده بگور شده با دست و پا در زندان را می کوبد. با این که از این محل صدا بخارج نمی رفت و فقط زندانیان داد فریاد های مهیبی می شنیدند قاتلین را ترس و شاید غضب گرفت خواستند این جسور را که در مقابل اعدام می خواهد ناله بنماید و دست و پا می زند!!! زود تر بکیفر خود برسانند.

در محبس باز شد و دکتر زندان که طبیب مرگ نامیده می شود با دو نفر آجودان وارد اطاق شدند.

دکتر با کمال ادب و لبخندی که شایسته شیطان یا عزرائیل است می گوید این چند روز شما غذا نخورده اید، کسالت دارید و ضعیف شده اید، می خواهم یک انژکسیون تقویت بشما بزنم خیلی لازم است، بعد به آجودان ها می گوید این محل برای مزاج ایشان مضر است باید به مریض خانه بروند، آن ها می گویند ایشان بشهر آورده شده اند که با رئیس کل ملاقات کنند و چون تشریف نداشتند موقتاً در این اطاق که تازه تعمیر شده و پاکیزه است آوردیم و بعد اضافه می کنند اصلاً ایشان آزاد می شوند و وزیر جنگ را مخاطب قرار داده التماس می کنند بی خود طوری نکنید که برای خود تان اسباب زحمت درست کنید، آخر شما هم دشمن دارید.

دکتر هم جدا گانه از همین قسم گفتگو ها می نماید آن گاه انژکسیون را از جیب بیرون آورده قدمی جلو می گذارد محبوس می گوید:

دکتر! اگر قدمی جلو تر آمدی مغزت را می کوبم من کسالت ندارم و نمی خواهم تو مرا تقویت کنی، ای بی شرف...»

دکتر فوراً خود را براه رو انداخته متعاقب آن شش نفر از عملجات عزرائیل بدرون آمده بروی او می ریزند، زد و خوردی شدید در می گیرد. هر شش نفر عاجز و مغلوب می شوند قوای زندانی یک بر صد گردیده و نمی خواهد بمیرد جدال با مرگ چند دقیقه بطول انجامید.

در این موقع با چوب قانون! ضربتی بمغز او از سمت چپ وارد آمده

ص: 468

شده می افتد فوراً دست بند و پابند باو زدند.

آن وقت آن طبیب!... مراجعت کرده و سرنگ مرگ را در بدن زندانی وارد کرد. التماس محبوس بجائی نرسید. بی چاره می گفت خون خودم را بتو حلال می کنم اگر طوری بشود زود بمیرم.

این تقاضا البته مورد نداشت اگر زندانی زود بمیرد و سم فوراً کار او را بسازد دکتر و زندان بان و رئیس نظمیه و دیگران با چه تفریح بکنند؟!!!

متجاوز از دو ساعت تشنج و ناله و فریاد طول کشید، کم کم تماشاچی های رقیق القلب! خسته شدند آدم کش ها تفریح دیگری هم لازم داشتند. و او را خفه نمودند. چند پنجۀ قدرت چند مرد شجاع زورمند مرد مسموم دست و پا بسته را با کمال دلیری در عمارت نظمیه مرکز امنیت مملکت خفه نمودند!!

در همین موقع در راه رو محبس آیرم با سه نفر از صاحب منصبان گفتگو کنان قدم می زد و منتظر نتیجه امر بود، این سه نفر یکی سرهنگ زندان بان و دو نفر از صاحب منصبان نظمیه بودند.

فردای آن روز جنازه را مأمورین نظمیه به اصفهان حمل نموده گفتند بنا بر وصیت متوفی جسد را در مقبرۀ خانوادگی در تخت پولاد دفن می کنیم.

دروغ گو ها کم حافظه می شوند، فکر نکردند کسی که روز قبل ناخوش نبوده و سکته کرده باشد چه وقت و نزدکی و برای چه وصیت کرد نعش او را به اصفهان بفرستند؟! ...

در روزنامه های آن زمان نوشته شد بمرض سکته در زندان فوت گردید...

بخانوادۀ او هم اجازه فاتحه داده نشد کسانی که در محبس سکته می کردند جمع شدن خانواده ها و مجلس تذکر برای آن ها ممنوع بود!

عدلیه از این جریان آگاه بود رئیس دولت اگر چه در اتومبیل دراز کشیده و خود را بخواب می زد خوب می دانست در پشت دیوار های زندان با مردم

ص: 469

چه معامله می کنند مجلس شورای بیست ساله هم با تعظیم و تکریم تمام جنایات را ثبت دفتر شرم آور خود می نمود.

از روی نوشت جات موجوده در دوسیه بخط مقتول، جنايت مسلماً بعد از سوم فروردین 1313 اتفاق افتاده است و در همه حال از نهم فروردین تجاوز نمی کند.

اسم ظاهر مرض هم سکته و فشار خون در دفتر متوفیات شهربانی تشخيص و قید شده است.

بعد ها که دورۀ مطلق العنانی سپری گردید و مرتکبین مورد تعقیب قرار گرفتند اسناد دیگری هم بدست آمد و حقیقت جنایت آشکار گردید.

جعبۀ توالتی وزیر جنگ داشت که از زندان بخانوادۀ او مسترد داشته بودند، مخمل روی این جعبه مختصری سوراخ شده و تصور می رفت بجائی گیر کرده و پاره شده است کسان سردار اسعد خواستند این یادگار را ترمیم و حفظ نمایند در این هنگام حس کردند چیزی در جوف مخمل است پارچه را بکنار زدند پنج قطعه کاغذ با مارک محبس پیدا کردند که محبوس با خط خود نوشته و در آن مقدمات جنایت شرح داده شده است.

مرکب آن از چه بوده است تشخیص داده نشد، تصور گردید محبوس از محلول رنگی که برای موی سر استعمال می کرده استفاده نموده است، بعضی ها فرض کردند شاید خراشی در بدن خود ایجاد و با خون خود تخریر کرده ولی هیچ یک اثبات نشد قلم او چه بوده است؟ تعیین شد چوب کبریت را بجای قلم بکار برده و در دفعه اول هم قلمی داشته چه در یکی از آن ها خط واضح و روشنی دیده می شود.

این نوشت جات در دوسیه ضبط و از نظر قضات محترم می گذرد و در صحت خط مقتول و تطبیق آن با خطوط دیگر این شخص جای شبهه نماند و راه انکار مرتکبین را بست و جز اعتراف چاره برای آن ها نبود.

ص: 470

یک پرده از فجایعی را که در دوران بیست ساله بوقوع پیوسته در جلسه رسمی مجلس یعنی در جلسۀ یکشنبه 23 آذر ماه 1320 (قریب دو ماه پس از سقوط رضا شاه) سلطانی نماینده مجلس در موقع طرح برنامه در مخالفت با آن بیان نمود عیناً در ذیل نقل می گردد تا مطلبی بدون سند ذکر نشده باشد:

«رئیس- آقای سلطانی

سلطانی-... عشایر قشقائی و کوهکیلویه و بختیاری و امثال آن ها که دهنده قسمت اعظم مالیات و در موقع خود پشتیبان قوۀ نظامی و حافظ استقلال کشورند نه تنها اموال شان غارت شده و از هستی ساقط شده است بلکه دسته دسته از این طوایف را بدون محاکمه اعدام کرده اند! تنها چندین دسته برادران کوه کیلویه ای که بهیچ عنوانی در محاکم نظامی نتوانستند گناهی برای آنان پیدا کنند به نام قصد فرار کشتند و گفتند امر محرمانه بود. از طایفۀ، بهمنی علاء الدینی کوه کیلویه در یک روز 97 نفر را کشتند که یک نفر شان 13 ساله بود چهار صد نفر از این طایفه را در اهواز حبس کردند و قریب سیصد نفر آن ها در زندان مردند یا نفله شدند...

خوانین بویر احمدی را با دادن تأمین و سوگند یاد کردن به تهران آوردند و بعنوان این که علیه مملکت قیام کرده اند کشتند... مگر پاسیار دو نیرومند (1) کشندۀ جوان دانشمند بی گناهی مانند خان بابا اسعد متهم بچندین جنایت دیگر نیست که با کمال آزادی و بی ترسی راه می رود و بدبختانه می شنویم او را بر خلاف عدل و انصاف مقاماتی با و حمایت می شود و بعنوان تفتیش آری تفتیش از مردم (بیچاره مردم!) او را بخوزستان فرستاده اند. خانبابا اسعد را همه می شناسیم که پسر مرحوم سردار اسعد بزرگ پدید آورنده اساس مشروطیت و حافظ همین مجلس شورای ملی و خادم راه آزادی و استقلال مملکت بود. سردار اسعد را تاریخ این کشور به نام مجاهد بزرگ آزادی معرفی کرده و کسی بود که جنازه اش را می خواستند در مجلس دفن کنند تا از

ص: 471


1- مدتى رئيس زندان قصر بود و خانبابا اسعد در زمان او در زندان بقتل رسیده است.

خدماتش قدردانی شده باشد.

عکس

پسر های این مرد بزرگ هر کدام بنوبت و مهم خود خدماتی باین مملکت کردند. یکی از آن ها شادروان جعفر قلی خان سردار اسعد وزیر جنگ اسبق بود که همین مجلس شورای ملی در سخت ترین بحران هایی که برای کشور در استبداد صغیر پیش آمده بود از خدمات بزرگ او تقدیر و تمجید کرد. این شخص را بطوری که می دانیم برخلاف نصر قانون اساسی بزندان افکندند و به فجیع ترین وضعی کشتند و خانواده اش را بروز سیاه نشاندند و از هستی ساقط شده اند. من بنام حقوقی که سردار اسعد بزرگ به مملکت بهمین مجلس شورای ملی دارد از دولت استدعا می کنم که متهمین بقتل فرزندان

ص: 472

او مخصوصاً مرحوم جعفر قلی خان اسعد وزیر جنگ اسبق را تعقیب و مجازات و خسارت های وارد به بازماندگان او را تا اندازه مکان تلافی و جبران کنند.

عکس

رئيس- این ها جزو برنامه است آقا؟ چرا وقت مردم را تلف می کنید آقا حیف است از شما.

سلطانی- باید کسانی را که در این مملکت کشته شده اند گفته شود تا حقایق مکشوف شود.

رئیس- چرا وقت مردم را ضایع می کنید حیف است این ها چه ربطی به برنامه دارد؟

سلطانی- خوب معلوم می شود نباید کسی گناه کاران را تعقیب کند و

ص: 473

نباید به مجازات برسد. پس بنده صرف نظر می کنم از عرایضم امیدوارم انشاء اللّه در آتیه آزادی آن طوری که شایسته و برازنده است برقرار شود تا حقایق گفته شود. از بیخ و بن بر کنده باد استبداد (از مجلس خارج شدند)».

سید جعفر پیشه وری در یادداشت های زندان خود در صفحه 48-49- 50 دربارۀ علی مردان خان و سردار ظفر بختیاری چنین نوشته است:

علی مردان خان بختیاری و سایر زندانیان

«میان خوانین بختیاری اول علی مردان خان بعد هم خان بابا خان اسعد مورد تحسین زندانیان واقع گردیده بودند.

علی مردان خان اگر چه شخصاً در زندان دارائی نداشت ولی هر چه گیرش می آمد با محتاجین و دوستان زندانی خویش مصرف می نمود.

بنای حوض و گل کاری حیاط کریدر هفت از اوست. گویا برای این کار در حدود دویست تومان خرج کرده بود او بعضی صفات بسیار جوانمردانه داشت. مثلاً سال اول توقیفش خواسته بودند جعبه اصلاحش را بازرسی کنند. از آن روز تا هشت سال که در زندان بود از جعبۀ نام برده استفاده ننموده و صورتش را اصلاح نکرد. با مدیر سابق زندان همیشه سر موضوع قهر بود. با وجود این می گفتند مدیر هنگام اجرای حکم اعدام با او روبرو نشده شخصاً نخواست این حکم را باو ابلاغ کند. ولی دوست صمیمی و هم نشین پای منقلش آقای عمادی این مأموریت را انجام داده در پاداش آن بمدیریت زندان نائل گردید، من در درستی و یا کذب این که مدیر سابق در واقع از ابلاغ حکم، امتناع کرده باشد نمی توانم ضمانت بکنم، ولی این را محقق می دانم که این حکم را عمادی ابلاغ کرد. شخص موثقی که در اثنای این حادثه حضور داشته و اتفاقاً با عمادی بسیار صمیمی بود برای ما تفصیل را بشرح ذیل نقل کرد.

ص: 474

صبح مطابق معمول نزد علی مردان خان بودم، تازه بساط چائی و وافور را مهیا کرده بودیم، عمادی در را زده وارد گردید. سلام کرد و دم در ایستاد قیافه اش گرفته بنظر می آمد، ما خیال کردیم منتظر تعارف است در صورتی که وقت می آمد بدون تعارف می نشست. علی مردان خان با تعجب پرسید: چرا نمی فرمائید؟ عمادی سرش را پائین انداخته گفت متأسفانه نمی توانم، می خواستم بفرمائید بیرون تشریف بیاورید تا مطلب محرمانه ای که داشتم خدمت تان عرض کنم. علی مردان خان خندیده گفت مقصود تان را فهمیدم. این دیگر خجالت و دم در ایستادن لازم ندارد بفرمائید بنشینید تا کار هایم را کرده و مهمان را راه انداخته بعضی یادگار ها دارم که باید پشت شان نوشته شود البته با خاتمه این ها می رویم چیز مهمی نیست.»

«عمادی خواه ناخواه آمد و نشست مرد محکوم به اعدام مثل این که هیچ اتفاق مهمی نیفتاده باشد اسباب و اثاثیه که می بایستی به اشخاص داده شود همه را با کمال آرامش جمع آوری کرد و پشت کتاب هایش را به اسم هر کسی که می خواست یادگاری بدهد نوشت. مطابق عادت روزانه با کمال خون سردی ناشتای خود را صرف کرده بهترین لباس های خود را پوشیده عصایش را برداشته گفت بفرمائيد. من حاضرم.»

من و عمادی برخاستیم. علی مردان خان بدون تعارف جلو افتاد. ما پشت سرش از در اطاق بیرون آمدیم او در مریض خانه زندان نگاه داری می شد. لذا از اولین اشخاصی که خدا حافظی کرد زندانیان بیمار بود. با همه یکی یکی دست داده احوال پرسی کرد. از آن جا به زیر هشت کریدر های یک و دو و چهار آمدیم آن جا هم از پشت در آهنی با همه زندانیان خداحافظی کرد از راه کریدر یک گذشته به زیر هشت اول رسیدیم در آن جا با کمال تأثر برای همیشه از هم خدا حافظی کردیم من با دل پر از حسرت و تأثر بکریدر خودمان برگشتم او همراه عمادی بیرون رفت.»

شنیدم در راه از مشاهده گریه کردن چند نفر از همراهانش که برای

ص: 475

اعدام می بردند خشمناک شده گفته بود این ننه من غریبم ها را کنار بگذارید با گریه و زاری آبرویمان را نبرید اگر ما هم موفق می شدیم همین معامله را با آن ها می کردیم.

می گفتند بعد از تیر خوردن کلاه پهلوی خود را مچاله کرده و دور انداخته بود بود تمام زندانیان از قتل این مرد رشید متأثر شده گریه می کردند. در صورتی که اعدام وزیر جنگ و دیگران را با خونسردی و بی قیدی استقبال نمودند مخصوصاً از ایرانیان و شاهزاده خاقانی و سایر رفقای آن ها که قبل از اعدام دیوانه شده بودند آن قدر متأثر بنظر نمی آمدند. سردار عشایر را نیز زیاد نپسندیده بودند. می گفتند استخوان ها را دم لانه مورچه ها می گذاشت حیوان ها برای طعمه دور آن ها جمع می شدند آن وقت همه را در آب غرق می کرد و این عمل را بقساوت قلب او حمل می کردند در صورتی که نسبت به پسر او که یک جوان ظاهراً معقول می نمود نظر خوبی داشتند.

امیر مجاهد بختیاری را حتی اقوام و برادر زاده هایش آن قدر دوست نمی داشتند. می گفتند پیر مرد خسیس و دهن لقی است یک شاهی برای کسی خرج نمی کند، نان شیرینی که برایش می آورند آن قدر نگاه می دارد تا فاسد شود و دور می ریزد.»

***

بزرگ علوی در کتاب 53 نفر در بارۀ خان بابای اسعد می نویسد:

«... رئیس زندان سرهنگ ن - د آژانی را که برای خان بابای اسعد در زندان موقت روزنامه برده بود بیچاره کرد. سه ماه این آژان را حبس کردند.

خان بابا اسعد بخوبی می دانست که اخبار مربوط به جنگ چگونه زمامداران را می سوزاند از این جهت بهر قیمتی بود روزنامه تهیه می کرد، زیر مطالبی از آن که بضرر حکومت و دولت رضا خان بود، خط می کشید و روزنامه

ص: 476

را بوسیلهٔ آژان برای رئیس زندان می فرستاد. جای تعجب نیست. رئیس زندان از این حرکت او آتش می گرفت، ولی چه می توانست بکند؟ در سلول او را قفل کردند و کلید آن را پیش یک نفر صاحب منصب زندان گذاردند باز روز بعد روزنامه ای به رئیس زندان تحویل داد.

بالاخره رئیس زندان مجبور شد تمام سوراخ های سلول او را گل بگیر تا این که از رساندن روزنامه ها جلوگیری شود خان بابا اسعد بالاخره بدست جلادان زندان کشته شد، اما این شهامت و دلیری های دیگر او هرگز فراموش نخواهد شد...»

مقتولین گم نام

دربارۀ فجایعی که در زندان قصر نسبت به اشخاص سرشناس و شخصیت ها و معاريف اعمال شده پس از شهریور 1320 کم و بیش در جراید و در دیوان کیفر جزای عمال دولت منعکس گردید و مردم تا حدودی فهمیدند که زندان قصر و کسانی که در آن بنام رئیس زندان یا کار کنان آن بکار گمارده شده بودند از چه قماشی بوده و در دستگاه عظیم شهربانی که مأمور حفظ جان و مال و ناموس و امنیت بوده چه افراد جانی و شقاوت پیشه و ناپاکی بوده است.

ولی در مورد افراد گم نام و غیر معروف و بی گناهی که در سلاخ خانه زندان جان سپر دواند هنوز کمیت و کیفیت آن در استتار مخفی است و نامی هم از آن ها برده نمی شود و کسی نمی داند که مجموعاً آمار تلفاتی که هر یک بنحوی از انحاء مقتول گردیده و از «در علیم الدوله!» خارج گشته اند چه تعداد می باشد. مگر نسبت به معدودی که هم زنجیر های آن ها پس از خلاصی از زندان ضمن نوشتن خاطرات خود نامی از آن ها برده و یا ضمن حکایاتی که از وقایع و حوادثی که در زندان رخ داده اسمی از آن ها برده باشند. اگر در و دیوار های زندان قصر که بقول فرخی ای در سنگ دل قصر قاجار در آن چهار دیواری دستگاهی نی بود که فیلم برداری می کرد یا ضبط صوتی وجود

ص: 477

داشت که می توانست صدای نعره های جان خراش زندانیان را منعکس کند آن وقت معلوم می شد که وسعت فجایع و جنایات تا چه حدودی بوده و چه افراد بی گناهی معدوم شده که امروز هیچ نام و نشانی هم از آن ها باقی نیست حتی معلوم نیست که در چه محلی بخاک سپرده شده اند و یا قبر آنان کجاست (مانند قبر فرخی که در دفتر گورستان مسگر آباد هم نشانی از آن باقی نگذاشته اند).

اگر چنین دستگاه هائی در زندان قصر وجود داشت آن وقت معلوم می شد که:

کشته از بس که فزون است کفن نتوان کرد *** فکر خورشید قیامت کن و عریانی چندی قبل یادداشت هائی از جعفر پیشه وری که سال ها در زندان قصر زندانی بوده بدستم افتاد که فقط در مورد یکی دو اعتصاب غذائی که در زندان قصر: به وقوع پیوسته و علل آن را ذکر نمود مطالبی نوشته که تا حدودی پرده از بعضی فجایع و سیاه کاری های زندان برداشته است.

پیشه وری در نوشت جات خود بطور مختلف مطالبی تحریر نموده مثلاً قسمتی را صرف نوشتن تاریخچه اعتصابات نموده قسمتی دیگر را به رفتار و چگونگی زندگانی شخصیت های معروف در زندان اختصاص داده است. مطالب دیگری هم نوشته که بعلت تطویل کلام از نقل آن ها صرف نظر می شود زیرا موکول می شود باین که کتابی مستقل و مفصلی دربارۀ زندان نوشته شود که فعلاً مجال آن نیست فقط قسمت هائی از آن در زیر نقل می گردد تا مشت نمونه خروار باشد.

زجر و شکنجه

بزرگ ترین و رایج ترین و سخت ترین زجر و شکنجه ها البته حبس تاریک بود عمال ادارهٔ سیاسی در این کار مانند سایر کار های ننگ آور جنایت کارانه خود افراط می کردند. اطاق های مجرد توقیف گاه با سرمای سخت زمستان و حیوانات و حشرات موذی و هوای متعفن و خفه کننده،

ص: 478

تابستان هم طاقت فرسا بود چه رسد به این که زندانی رخت خواب و فرش و لباس هم نداشته باشد. غذای متعارفی هم گیرش نیاید آن وقت یک روز دو روز یا یک ماه دو ماه هم نباشد، سال ها طول بکشد! انسان بالاخره موجود اجتماعی است، چوب و سنگ و آجر نیست می خواهد حرف بزند شوخی یا دردل بکند. اگر سواد دارد کتاب بخواند اگر عادی است چای بخورد و سیگار دود کند.

از معاشرت یاران و اقوام خود محظوظ بشود، بالاخره موجودی زنده است و برای ادامۀ زندگانی خود و جامعه بکوشد. وسائل معاش خود وزیر دستان را تهیه نماید. به یک بارگی همه این عادات را ترک کردن کار سهلی نیست. روز و شب یک نواخت بی مقصد و طاقت فرسا را ماه ها و سال ها تحمل نمی شود .کرد انسان از فولاد هم ساخته شده باشد بالاخره خرد و متکوب می شود اراده و توانائی را از دست می دهد برای چند دقیقه تنفس و آزادی حاضر می شود سخت ترین گناهان را گردن بگیرد حتی بمرگ و اعدام هم راضی می شود.

عدۀ از یاران و آشنایان زندانی من شش و هفت و هشت ماه در چنین حالت سختی بسر برده بودند. چند نفر بمرض های سخت قلبی و روماتیسم و غیره مبتلا شدند خود من علاوه بر امراض گونا گون نصف بیشتر از بینائی خود را از دست دادم. حتی دو سه نفر بمرض سفلیس گرفتار شده بودند. تعجب کردیم ولی دکتر (س) گفت هیچ تعجب ندارد زیرا ظروف زندانیان را معمولاً نمی شویند اگر بشویند هم بد تر است، زیرا هزاران بادیه را در یک ظرف آب کثیف تر با یک کهنه، بقول خود خشک می کنند و آن گهی لحاف های کهنه که استثنائاً به بعضی از زندانیان می رسد از کجا آمده، کی آن ها را دزانفکته (گند زدائی) کرده و زندانی از کجا می داند که دیروز یک نفر سفلیسی در آن خوابیده بوده است!

اگر بنا باشد برای زندانیان دوره مختاری، پهلوانی انتخاب کرد، من رای خود را بعزت اردبیلی فراری می دهم که سه سال و اندی با دست بند و

ص: 479

پا بند در یکی از تاریک ترین و مخوف ترین اطاق های مجرد قصر بسر برد و آخر هم معلوم نشد چه بلایی سرش آوردند.

من داستان این مرد با عزم را اگر بتوانم طوری که بود تصویر بکنم برای خوانندگان این یاد بود ها ره آورد بدی نخواهد بود. راستی چرا خان بابا اسعد (1) و دکتر ارانی را فراموش کردیم. این ها نیز با کمال شهامت تا آخر عمر در مجرد و حبس تاریک بسر بردند. حبس مجرد و تار یک طوری که گفتیم اگر طولانی باشد بسیار سخت و خطرناک است و متهم بالاخره از جان خود سیر شده هر جرمی بخواهند، گردن می گیرد، و برای اثبات گفته خود حتی دلیل هم می تواند بیاورد. مخصوصاً در صورتی که شرط اتهام مرخصی و آزادی باشد. بی خواب نگه داشتن یا بقول خود پلیس ها خواب گرفتن چیز دیگر است. این شکنجه مخوف را درباره متهمی اجرا می کردند که کارش فوری باشد و بخواهند هر چه زودتر جرم را بگردنش بگذارند، همه می دانیم که انسان نمی تواند مدت طولانی یا بی خوابی بگذراند، این از گرسنگی و تشنگی هم بعضی اوقات سخت تر است. یکی از دوستان من می گفت سه روز و سه شب در دامغان نگذاشته بودند بخوابم. یکی از دوستان دیگرم شصت ساعت بیدار مانده بود می گفت چهار مامور بنو به پهلویم قرار گرفته هر وقت می خواستم چشم هایم را ببندم زیر چانه ام با مشت زده بیدار می کردند. سرم بزرگ بزرگ شده بود. اعصابم می لرزید. قلبم سخت می طپید. مخصوصاً شب سوم پاک دیوانه شده بودم، می خواستم جیغ بزنم، فریاد بکشم. زمین و آسمان را بهم بزنم. حاضر بودم اجازه بدهند يك دقیقه بخوابم بعد اعدامم بکنند. توی آتشم بیاندازند. آقایان دور منقل نشسته تریاک می کشیدند. عرق می خوردند. بنوبه جلوى من در رخت خواب های خود استراحت کرده بدین وسیله اشتهای مرا به خواب تحر یک نموده آزارم می دادند. دهن دره دیگر امانم نمی داد. اندامم جور

ص: 480


1- خان بابا اسعد یکی از سران بختیاری که از هر حیث بر دیگران سر بود.

بخصوصی شده بود در یک جا نمی توانستم قرار بگیرم، می خواستم اقلاً بلند شده قدم بزنم، یا با شستن دست و روی خود خواب را دور کنم دستم را گرفته نمی گذاشتند تکان بخورم هذیان می گفتم. فحش می دادم، بالاخره بالتماس و زاری افتاده بودم ولی مامورین حرف شان یکی بود کاغذ و قلم را جلویم گذاشته می گفتند، حقایق را بنویس خود را خلاص کن. این ها مردمان بی روح و قلب و بی همه چیزی بودند. از دیدن حال دگرگونم مثل این که لذت می بردند. من مانند مار گزیده بخود می پیچیدم. آن ها با کمال خون سردی حرف های خود را تکرار کرده می خندیدند. سر بسرم می گذاشتند. تهدیدم می کردند. کتکم می زدند.

دستبند قپانی شدید تر و نتیجه اش زود تر است. دوره مختاری بیشتری این آلت مدهش را بکار می بردند.

کم تر کسی می تواند آن را تحمل کند. گویا یکی دو نفر از زندانیان 53 نفر بازو های شان در رفته دست های شان ناقص شده بود. یکی می گفت من بدبختانه بازوانم کوتاه و گوشت آلود بود سه چهار نفر با زور آن ها را در پشتم روی هم گذاشته دست بند را بکار بردند. سینه ام داشت می ترکید اسفندیاری با مشت به سینه و بازوانم می کوفت و زود می خواست دست بند درست جابجا بشود. درد شدید بود. چشم هایم برق می زد تمام استخوان هایم خرد می شد بازوانم می شکست مامورین مرا تنها گذاشته در اطاق دیگر شرط بندی می کردند.

یکی می گفت این پوست کلفت است باین زودی اعتراف نمی کند ممکن است پنج شش ساعت طاقت بیاورد.

دیگری می گفت: نه خیر، جوان عاقل و باهوشی است، برای چه به خودش زحمت بدهد، گمان می کنم حاضر باشد، فقط رو دربایستی گیر کرده. آن یکی سنگ انداخته می گفت بس است باز کنید خطرناک است، شاید قلبش ضعیف باشد، شما باز کنید خواهد گفت، کاری ندارد. شلاق هم

ص: 481

خیلی معمول بود. متهم را روی نیمکتی خوابانده با طناب یا تسمه مخصوصی از سه جا محکم می بستند و سه پاسبان گردن کلفت با شلاق هائی که از حاشیه لاستیک روئی اتومبیل درست شده بود، بنو به بنای زدن را می گذاشتند. یکی دیگر با قلم یا مداد روی کبودی های جای شلاق خط می کشید. این گویا از ضربت شلاق بیشتر آزار می داد. ما در نمرۀ 2 از داد و فریاد این بدبخت ها در عذاب بودیم. اغلب این کار را شب انجام می دادند. مخصوصاً روز هائی که ما در مجرد بودیم، برای ترساندن ما، هر شب این بازی را داشتیم. اول فریاد ها شدید وحشتناک بود. کم کم آهسته تر شده بزاری و ناله حزین مبدل می گردید و عاقبت غیر از صدای شلاق اظهار حیاتی نبود. بعضاً متهم 3 يا 4 بار بی هوش می شد بهر وسیله بود او را بخود آورده و جنایت را آن قدر تکرار می کردند که یا بی چاره هر چه دل شان می خواست گردن می گرفت، یا زیر شلاق از زحمت زندگانی طاقت فرسا رهائی می یافت.

اگر طبیب قانونی اتفاقاً اطلاع پیدا می کرد مرض را عادی و معمولی تشخیص داده دفنش می کردند.

خلاصه یگانه وسیله و شیوه ئی که برای اعتراف گرفتن بکار می رفت شکنجه و عذاب بود. شکنجه و عذابی که انسان در اثر آن گناهی که از آن بزرگ تر نباشد بخود نسبت داده جان خود را خلاص می کرد.

دادگستری هم هم با حفظ صورت ظاهر معناً همان پرونده شهربانی را مدرک قرار داده مردم بی گناه را بحبس های سنگین و اعدام محکوم می نمود. نوع شکنجه بسیار متنوع بود و هر باز پرسی می توانست مطابق سلیقۀ خود، شکنجه و زجر مخصوصی انتخاب نماید. حاجی محمد باقر گلپایگانی را با داغ و درفش به اعترافات حیرت آوری واداشته بودند. یک متهم دیگر می گفت زن و بچه ام را توقیف کردند ناچار شدم چند تا دروغ و راست بهم بافته آبرو و ناموس خود را رهائی دهم.

حسن هاشم می گفت: «نمی دانم از کجا رفیقه مرا شناخته بودند و چه

ص: 482

جور فهمیده بودند که من او را دیوانه وار دوست دارم و هر چیزی از من بخواهد ولو پای مرگ هم در میان باشد، مضایقه نمی کنم.

یک شب رئیس شعبه خودش مرا از زندان تحویل گرفت، با هم از دروازه قزوین خارج شده مستقیماً به در خانه محبوبه ام رفتم. پیش از وقت دستور داده بود شام و سفره رنگینی مرتب کرده بودند، همین که سرم گرم شد خانم مطابق دستور رئیس شعبه با زبانی که بلد بود خواهش و التماس راه انداخته گفت، اگر می خواهی رابطه دوستی ما برقرار باشد باید هر چه آقای رئیس می خواهد گردن بگیری. من تکلیفم معلوم بود گفتم اهمیتی ندارد هر چه می خواهد بنویسد و من چشم بسته امضا می کنم. فردا بیش از ده فقره سرقت که از اغلب آن ها روحم هم خبر نداشت گردن گرفتم.»

کرد ها و لر ها

لر ها بطور کلی از کرد ها ملایم تر بودند. ادارۀ زندان از مخالفت و تظاد کرد ها و لر ها استفاده می کرد آن ها را بجان هم می انداخت. لر ها شیعه و کرد ها اهل تسنن بودند. سرهنگ راسخ از این موضوع خوب استفاده می کرد. او بیشتر طرف لر ها را می گرفت. نیرومند گویا خودش کرد بود. مختاری هم می گفتند کرد است. دوره نیرومند کرد ها را جلو کشیده لر ها را خرد کرده بودند. هر دو دسته مردمان عوام ولی پاک بودند با وجود این طاقت و توانائی شان نسبت به مردمان شهری کم تر بود اغلب در اثر امراض واگیر دار تلف شدند و تصور می کنم یک ربع بیشتر شان باقی نماند.

در یادداشت های زندان جعفر پیشه وری دربارۀ زندانی بودن تیمورتاش در صفحۀ 46 و 47 چنین نوشته است:

تیمورتاش

«مادر بیرون، از قساوت قلب و بی رحمی تیمورتاش خیلی چیز ها شنیده بودیم قصه رقت آور اعدام دکتر حشمت و سایر آزادی خواهان گیلان را

ص: 483

بخاطر داشتیم از طرف دیگر بالاخره او یک مرد سیاسی، یک رجل برجسته، یک عنصر فعال تحصیل کرده، یک افسر مدرسه دیده و یک مرد متجدد و معروف بود. انتظار می رفت که حوادث و سختی ها را اهمیت نداده ولو برای حفظ شئونات و مقام خود هم باشد گریه و زاری نکند. زندان حقیقتاً محک بسیار خوبی است. خیلی مردان فقیر مردنی و بیچاره تر از او را دیدیم که در آن جا کمال تهور و مردانگی را بروز داده سختی ها، گرسنگی ها، و زجر و شکنجه ها را مسخره می کردند. اما آقای وزیر دربار پهلوی از همان روز اول زبون، بیچاره و حقیر شده بود. از صدای جغد می ترسید. می گفت: این جغد بالاخره سر مرا خواهد خورد. جغد حیوان بی آزار را زندانیان دیگر آن قدر ها شوم نمی دانستند. می گفتند دو جور خواندن دارد یکی قهقهه است که حتماً خبر مرخصی است و دیگر گریه است که ورود زندانی تازه ای را اطلاع می دهد. حتی بعضی ها می گفتند جغد بسیار هم خوب است. بالای سر هر کس بخواند آزادی او حتمی است، ولی تیمورتاش مأیوس، بد بین و بی اراده شده بود.

هر چیز را بضرر خود حساب می کرد، و از هر پیش آمد کوچکی متوحش می شد. همان چند روز اول پیر و شکسته و فرسوده شده بود. روی صندلی خود نشسته دائماً گریه می کرد ما ها را نمی گذاشتند با و نزدیک شویم ولی بواسطه نظافت چی فهمیده که سیاسی هستیم. لذا هر وقت که ما را

می دید با صدای لرزان می گفت «آقا شما نمی دانید و اللّه نمی دانید» شنیدم هنگام محاکمه گریه کرده بود. اول در بیمارستان نگاهش می داشتند. یک ماه بفوتش مانده به کر پدر مخصوص مجرد انتقالش دادند. می گفتند اثنای جان دادن خیلی اذیتش کرده اند.

یکی می گفت: آجودان سوتی انگشترش را دزدیده بود. پسرش را از دور از پنجره بیمارستان ملاقات داده بودند. بهر حال فوت تیمورتاش در زندان اثر شدیدی نکرد. مردم از زبونی و بیچارگی او خوش شان نیامده بود حتی تعجب هم نمی کردند.

ص: 484

دبیر اعظم و دشتی

دبیر اعظم می گفتند بد نبود. او در کریدر چهار زندگی می کرد، زندانیان سیاسی از مساعدت هائی که خواسته بود آن ها بکند خوش شان نیامده بود. شیخ علی دشتی را هیچ کس اهمیت نمی داد. بطور کلی رجال دوره دیکتاتوری میان زندانیان عادی هم مورد توجه واقع نمی شدند. برعکس بعضی ها اگر از دست شان می آمد توهین و بد گوئی هم در حق شان روا می داشتند.

سردار رشید کردستانی

سردار رشید کردستانی بعقیده من از هر کس بیشتر صدمه دید. بیچاره تقریباً پانزده سال در حبس بود. دماغش این اواخر کاملاً سوخته بود با فوت زوجه اش وضع معاش و گذرانش کاملاً خراب و غیر قابل تحمل شده روزی اقلاً هیجده ساعت قدم می زد. اغلب دل گیر و غمناک بود.

با وجود این میل داشت دیگران را تسلی بدهد هر کس را که می شنید سکته کرده یا با مرگ غیر طبیعی در گذشته است حالش دگرگون می شد. می گفت بالاخره نوبت ما هم خواهد رسید.

مختاری شخصاً با او طرف بود. می خواستند املاکش را بهر وسیله باشد از دستش بربایند. کار بمحكمه و زد و خورد عدلیه کشیده بود، سردار رشید از این موضوع بسیار بیمناک بود حتی حاضر شده بود از املاک خود صرف نظر کند.

ترک غذا (اعتصاب غذا)

می گویند در چین قدیم هنگامی که مردم از ظلم و تعدی حاکم مستأصل می شدند یک نفر از محترمین با کسی که بیشتر از همه مورد تعدی واقع شده بود خود را شبانه از دروازه شهر می آویخت حاکم با شنیدن این خبر تکلیف خود را فهمیده بدون معطلی و انتظار حكم ما فوق، اثاثیه خود را جمع کرده از شهر بیرون می رفت.

ص: 485

در ایران سابق نیز مظلومین و آن هایی که بهیچ وجه راه چاره نداشتند خود را جلوی کالسکه شاه یا حاکم می انداختند. بعضی به روی خود نفت ریخته هنگام عبور حاکم آتش می زدند شاه یا حاکم می فهمید که کارد باستخوان رسیده باید احقاق حق کرد و دادرسی نمود.

زندانیان البته باین قبیل وسایل دسترسی ندارند. اگر هم خود را آتش بزنند یا با وسایل دیگر خودکشی نمایند برای خود یا فامیل خود یا هم نوعان ثمری ندارد و الياء امور زندان با یک گزارش معمولی می توانند مسئولیت را از گردن خود بیاندازند از این اتفاقات خیلی هم می افتاد ولی کسی نبود مورد تعقیب قرار بدهد تازه دیگران مخصوصاً کسان انتحار کننده اطلاع پیدا نمی کردند.

اولیای زندان هم همه گونه بهانه یی در دست داشتند: جنون خيالات، وسواس و بالاخره یکی از این اسم ها رویش گذاشته از در علیم الدوله (1) بیرون می کردند تریاک خوردن، رگ زدن، خود را از پنجره زندان آویختن مکرر اتفاق می افتاد ولی همۀ این ها در طرز رفتار اولیاء زندان تاثیری نداشت. حتی یک زندانی دو مرتبه میخ و سوزن خورده بود، شنیدم چند روز پس از مرخصی در اثر همین کار فوت نمود. به طوری که گفتم، این قبیل اعتراضات انفرادی را در دورۀ زندانی که ما گذراندیم، کسی اعتنا نمی نمود. شاید خبر آن از دیوار های زندان هم بیرون نمی رفت فقط انتحار کننده خود را از زحمت خلاص می کرد .و السلام

در زندان های دنیا از قدیم راه هائی برای اعتراض پیدا شده که تا امروز هم زندانیان در مواقع فوق العاده در مواقعی که فشار و بی قانونی از حد گذشته باشد بآن متوسل می شوند یکی از مهم ترین آن ها ترک غذای عمومی اعتصاب غذا است. به طوری که شنیده ام طرز اجرای آن همه جا یک جور

ص: 486


1- در علیم الدوله دری که مردگان زندانی را از آن جا خارج می کردند. علیم الدوله سر پزشک زندان بود و جنایات بسیار به او نسبت می دادند.

نیست. در بعضی از ممالک اروپائی فقط بترک خوردنی قناعت نموده سیگار و چایی و آب را رد نمی کنند. ولی در اغلب زندان ها آب هم نمی آشامند سیگار و سایر چیز ها را نمی پذیرند. حتی می گویند از تخت خواب و رخت خواب نیز استفاده ننموده وسط سلول روی زمین می نشینند.

در کشور های قانونی زندانیان چند ساعت پیش تصمیم خود را با شرایط و پیشنهاد هائی که دارند بنظر اولیاء امور زندان می رسانند. مدعی العموم و طبیب قانونی باید حاضر شوند، زندانیان جداً مورد معاینه طبی قرار می گیرند، آن ها را که امراض قلبی دارند یا ضعیف هستند یا امراضی دارند که در اثر گرسنگی ممکن است خطرناک باشد فوراً مقصود شان را بر آورده می کنند و تقاضا های شان را رسیدگی کرده نمی گذارند کار شان به گرسنگی بکشد. سایرین تا خاتمه اعتصاب جداً در تحت کنترل طبیب قرار می گیرند عادتاً ترک غذا چند روز بیشتر طول نمی کشد مطبوعات و افکار عامه با کمال نگرانی جزئیات حادثه را تعقیب می کنند بعضاً تشکیلات های اجتماعی خارج زندان نیز مداخله نموده پارلمان و مجامع دیگر نیز نمی توانند در همچو اتفاقی بی طرف و بی قید باشند دولت بالاخره ناچار می شود کار را رسیدگی نموده بهر قیمتی هست اعتصاب کنندگان را قانع کرده از تعدی و اجحافات مامورین زندان یا شهربانی جلوگیری نماید.

هنگامی که ما در زندان بودیم در ایران حتی برای غیر زندانی حق اعتراض نبود و هیچ کس جرات نداشت از حقوق خود دفاع نماید تا چه رسد زندانی و ما می دانستیم که اگر بخواهیم برای احقاق حق خود قدمی برداریم باید فقط و فقط بخودمان تکیه داشته باشیم، زیرا بخوبی دریافته بودیم که نه پارلمان، نه مطبوعات نه مدعی العموم نه طبیب قانونی، نه شاه و بالاخره هیچ کس بدادمان نخواهد رسید. بلکه صدای ما از کریدر های مخصوص سیاسی زندان نیز خارج نخواهد شد. از طرف دیگر یکی کردن رای ها هم مشکل بنظر می آمد. اداره شهربانی اگر چه از منظور ما اطلاعی

ص: 487

نداشت و شاید معنی اعتصاب عمومی را آن روز نمی دانست، با وجود این با وعده و وعید ها سرمان را گرم می نمود. بعضی از زندانیان ساده گول حرف های مامورین شهربانی را خورده هر روز از خواب بلند شده خود را برای مرخصی حاضر می کردند. یکی دو بار برای منظور های کوچکی، مثلاً برای باز گذاشتن در، یا خاتمۀ مجردی یا برای آمدن از نمره یک ترک غذا های انفرادی و یا دست جمعی کوچکی شده بود حتی بعضی ها نتایج کوچکی هم گرفته بودند. ولی تصور نمی کردیم بآسانی بتوانیم همۀ زندانیان را همراه کنیم. از این جهت کار هر روز بتعویق می افتاد و کسی هم جرئت نمی کرد پیش قدم باشد. با وجود این بلا تکلیفی که یک سال بیشتر طول کشیده بود همه سخت ناراضی بوده پی بهانه می گشتند.

قربانیان زندانیان

این مقاله را در یکی از روزنامه های هفتگی انتشار دادیم.

اولین قربانی ما محمد باقر صادق پور بود این قهرمان بی سر و صدا را با هیجده نفر متهمین سیاسی دیگر از آستارا و اردبیل آورده بودند. زن و بچه اش مانند سایرین بی سر پرست مانده بودند. می گفت دو دختر و دو پسر دارد و پسر بزرگش را زیاد دوست می داشت و از این که او توانسته بود با خط خود برایش کاغذ بنویسد بسیار خوش وقت بود. محمد باقر همان سال اول گرفتاری ما، 1310 در توقیف گاه شماره یک مسلول شد. هنگامی که او را بمریض خانه قصر آوردند سل در اثر گرسنگی و هوای کثیف اطاق تاریک و مجرد نمره یک به منتهی درجه شدت رسیده بود از دهنش خون می آمد سرفه امانش نمی داد، نحیف و لاغر شده بود در اثر پافشاری ما پزشک زندان از اداره سیاسی کسب تکلیف نمود، دو روز دیگر عوض علاج و دوا یا حکم مرخصی، آقای نماینده اداره سیاسی پیدا شد. او هنوز آن قدر بزرگ نشده بود، اتومبیل های متعدد نداشت، خودش مانند امروز خیلی فر به و شکم گنده نبود، گاه گاهی بنوشته های زندانیان جواب هم می داد و در زندان هم پیدا می شد.

ص: 488

مریض با زحمت می توانست حرف بزند صدایش خفیف و لرزان بود. گفت: آقا خود تان هم می دانید که من گناه و تقصیری ندارم. آدم بی دست و پائی بیش نیستم از دیوار کسی بالا نرفته، بناموس کسی بد نگاه نکرده ام، اگر دست خود تان هست ،خود تان اگر نه باعلی حضرت هر چه زود تر گزارش داده، مرخصم بکنید، زن و بچه ام گرسنه اند لباس ندارند سر پرست ندارند، دارند، خدا را خوش نمی آید، بگذارید وقت جان دادن لااقل نزد عیال و اطفالم باشم.

صدای پلیس که بی قید ،خشک شدید و وحشت آور بود گفت: بمیر! شما همه باید بمیرید! چه غلط های بزرگ! اعلی حضرت کارش تمام شده، باید گزارش مزخرفات شما ... ها را بخواند!» دو ساعت دیگر محمد باقر نبود. این خبر میان زندانیان سیاسی مانند بمب صدا کرد. هر کس عاقبت خود را بنظر آورد احساسات بالا گرفته، خون ها بجوش آمد کاسه های صبر لبریز شد «مرگ تدریجی ننگ است محمد باقر رفت همه ما را می خواهند زجر کش بکنند. این قابل تحمل نیست، ما باید همگی یک باره بمیریم یا باید هر چه زودتر بکار هایمان رسیدگی شود.»

صدا در توی تمام کریدر ها طنین انداز شد. دیگر پیشوا و رهبر و مقدمه لازم نبود کاسه های دم پخت دست نخورده از اطاق ها بیرون رفت.

سی و شش نفر متهم سیاسی مانند یک تن واحد اعلان ترک غذا کرده بودند. کارمندان اداره سیاسی و زندان دست و پای خود را گم کرده نمی دانستند چکار بکنند. التماس و وعده وعید نیز مانند تهدید های گوناگون اثر نداشت، تصمیم ها قطعی بود، هشت روز هیچ کس بهیچ چیز حتی به آب و سیگار هم لب نزد، این نخستین ترک غذای عمومی سیاسی بود. این پیش آمد برای زندانی که رژیمش زور گوئی و فعال مایشائی بود، تازگی داشت. تمام قصر تکان خورده بود، اکراد و الوار حتی مجرمین عادی هم بهیجان آمده می خواستند بما ملحق شوند. عده پاسبان ها را هر آن زیاد تر می کردند. خود علیم

ص: 489

الدوله مریض خانه را ترک نمی کرد. سرهنگ راسخ از ترس گوشی تلفن را زمین نمی گذاشت. سرتیپ زاده (1) مدیر زندان گاهی بنعل زندان گاهی بنعل گاهی به میخ زده دائماً در حرکت بود. از آشنائی و خصوصیت دم می زد، در عین حالی که از مسئولیت اداری می ترسید بحقانیت ما نیز اعتراف می نمود. جوانشیر (2) و فروزش و سایر کارمندان اداره سیاسی را کشیده نزد ما می آورد. اعتصاب شدید و تزلزل ناپذیر بود. انتظام محکم و جدی بود. همه می دانستند که پلیس ممکن است مغلطه کاری کند. داد و فریاد و شلوغی راه انداخته بدین بهانه نگذارد حرف های حسابی ما بگوش اولیای امور برسد. از هر کریدر فقط یک نفر موظف بود پرسش های گوناگون عمال شهربانی را بطور مختصر جواب داده باطاق خود مراجعت نماید دیگر هیچ کس بهیچ وجه مداخله نمی کرد. متانت، بزرگی و مردانگی از در و دیوار زندان می بارید. حتی کریدر های شلوغ مجرمین و دیگر بخش ها نیز یک ابهت خاصی بخود گرفته و ساکت و آرام شده بود. یگانگی و وحدت روح انتظام و بی غرضی با تمام معنی حکم فرمائی می نمود. مخصوصاً روز هفتم و هشتم در کریدر های 3 - 4 - 7 منظرۀ مهیب تر بود و در دالان ها غیر از پاسبانان دیاری دیده نمی شد هر کس توی اطاق خود خزیده در انتظار کابوس مهیب مرگ که هر آن نزدیک می شد، نشسته بود.

بعضی هم ناتوانی خود را فراموش نموده بدون سر و صدا از هوش رفتگان را پرستاری می کردند. هیچ کس گله نداشت، هیچ کس اظهار پشیمانی نمی کرد، هیچ کس حاضر نبود بگذارد حتی در شدید ترین حالت ضعف، آمپول تقویتش بزنند. گریه و زاری اظهار بیچارگی و نا امیدی

ص: 490


1- سرتیپ زاده که بعد ها بعد از شهریور 20 به لقب کار گشا ملقب گشت و تنزیل خورق هاری از آب در آمد و تا درجۀ سرتیپی ارتقاء یافت.
2- جوانشیر= رئیس اداره سیاسی، یکی از بی همه چیز ترین مأموران دوران مختاری باستوان جوانشیر مأمور زندان هیچ نسبتی نداشت، با وی که آدم بدی نبود اشتباه نشود.

ننگ بود، مرگ یا آزادی شرافتمندانه! مرگ یا زندگی آزاد. این بود شعار نخستین اعتصاب کنندگان زندان مرکزی.

مأمور ادارۀ سیاسی

این بود واکنش حرف ها. این بود اعتراض شدیدی که در مقابل مرگ نا به هنگام محمد باقر صادق پور زندانیان دیگر می توانستند بکنند و با کمال خوبی و شرافتمندی هم شروع کرده و با کمال مردانگی و دلیری بانجام رسانیدند.

بالاخره روز هشتم چند نفر از ما ها را بشهر و اداره سیاسی احضار کرده پس از قول و قسم و مذاکرات جدی احتشام، فروزش، جوانشیر و غیره حاضر شدیم با شرایط زیر اعتصاب را خاتمه دهیم.

1- تا یک ماه دیگر تکلیف همه زندانیان بلا تکلیف معلوم شود.

2- هیچ یک از زندانیان که استنطاق شان تمام شده است، در مجرد نباشند. در ها باید شب و روز باز و در داخل زندان آزاد باشیم.

3- حیاط های کریدر های کوچک مانند سایر کریدر ها باز بوده زندانیان سیاسی بدون استثناء بتوانند از هوا خوری و گردش در حیاط استفاده کنند.

4- بزندانیان سیاسی غذای کافی و مخصوص داده شده، این غذا حداقل، نهار از 5 سیر شیر 2 عدد تخم مرغ، یک نان یک چارکی و شب يك ظرف چلو خورشت و یک چارک نان کم تر نباشد.

5- حمام و صابون نیز مرتب و منظم برسد.

این بود ترک غذای اولی که بعضی از آن ها عملی بعضی دیگر با مرور زمان از بین رفت وضعیت مان سال بسال بد تر شده اعلان ترک غذا های دیگری را ایجاب نمود.

مثلاً غذای موعود را سه ماه بیشتر ندادند عده ایرا مرخص و تبعید نموده

ص: 491

عده ایرا که نزد خود مهم تشخیص داده بودند نگه داشتند. استفاده از حیاط و هوا خوری اگر چه اواخر شکل بدی بخود گرفت ولی عملی شد. مجرد و محدودیت نیز برای مدتی از بین رفت.

دومین ترک غذا سه سال دیگر اتفاق افتاد. این برای چراغ پریموس بود. سه چهار روز بیشتر طول نکشید و عمومیت هم پیدا نکرد. اگر چه مطلب ساده بنظر می آید ولی برای ما اهمیت حیاتی داشت. غذا های زندان سرد و غیر قابل خوردن بود. می بایستی گرم بشود آب خراب و فاسد را می بایستی بجوشانیم. یکی دلش درد می کرد می بایستی اقلاً آب گرمی برایش درست کنیم بالاخره بدون آتش زندگی آن در یک محیط محدود و کوچک و دور از شهر و دور از هر گونه وسایل زندگی قابل تحمل نبود ولی اداره زندان گوشش باین حرف ها بدهکار نبود.

هر روز هر ماموری که زود تر از خواب بر می خاست مقررات جدید و دستور تازه می تراشید. ما هم که از جان خود سیر شده بودیم البته نمی توانستیم با مقررات غیر قابل تحمل و روز افزون آن ها بسازیم ناچار مخالفت می کردیم. با وسایل ساده که فقط عبارت از هستی خودمان بود مبارزه نموده نمی گذاشتیم ما را مطابق دل خواه خود خرد بکنند در واقع ما برای جان خود کوشیده می خواستیم مرگ را حتى الامكان دور تر بياندازيم.

اثرات شوم زندان روز بروز وسیع تر و عمیق تر می شد هفت سال شوخی نیست هفت سال در یک محوطه محدود با روز و شب های یک نواخت بدون سرگرمی بدون مشغولیت روحی و جسمی بسر برده انسان را هر قدر هم قوی باشد کسل و خسته و بی زار و عصبانی و بد خلق نموده از پا در می آورد در حقیقت همه ما ها با مرور زمان همین طور شده بودیم از یک حرف ساده عصبانی می شدیم با حرکت بی اهمیت دیگران از جا در می رفتیم با یک شوخی بسیار کوچک از یک دیگر انتظارات شدیدی داشتیم. برای هم دیگر عیب ها و ایراد های بنی اسرائیلی می تراشیدیم خلاصه روز بروز از هم دیگر

ص: 492

دور می شدیم.

زندان هم از این استفاده نموده هر قدر می توانست تفرقه ای را که میان افتاده بود عمیق تر می کرد. بدین واسطه از یگانگی و اتفاق ما که همیشه بضررش تمام می شد جلوگیری می کرد. بلاتکلیفی سخت بود. هفت سال ما آن را بسختی بسر برده کاملاً از آزادی مأیوس شده بودیم.

مامورین اداره سیاسی هم اگر تصادفاً هنگام ملاقات می دیدیم جداً ما را نا امید نموده می گفتند کار تان بخدا مانده است.

پی بهانه می گشتیم که خشم خود را ظاهر ساخته بلکه هم بعد از یک اقدامات مجدانه زندگی خودمان را خاتمه بدهیم. کریدر ها چند دسته شده سرگرم تکفیر هم دیگر بودند این از همه بد تر و کثیف تر بود.

یک روز بهانه بسیار ساده ای مرا سخت عصبانی نمود. رئیس زندان می دانست که من بگوشه نشینی و تنهائی علاقه شدید پیدا کرده ام برای آزار و سر بسر گذاشتنم دستور داد دو نفر اشخاص ناجور را به اطاقم آورده بدین واسطه ناراحتم کرده باشند. اطاق کوچک و خفه کننده بود من طپش قلب داشتم ناچار بودم حتی شب های زمستان پنجره اطاق را باز بگذارم بلکه بتوانم نفس بکشم. سه نفری کردن اطاق مانند حکم قتلم بود. ناچار اعتراض کردم عوض جواب رخت خوابم را توی کریدر ها ریختند نزد رئیس رفتم مطالب را شرح دادم معلوم شد که در اثر گزارشات مخالفینم از دستم سخت عصبانی است گفت حتماً باید سه نفری زندگی کنی، برگشته توی کریدر نشستم هر چه گفتند نپذیرفتم هوا سرد بود خودم از چند روز پیش گریپ داشتم با وجود این ترک غذا کرده گفتم تا تکلیفم معلوم نشود غذا نخواهم خورد من زندانی نیستم که مانند سایر زندانیان با من رفتار شود تازه با زندانیان نیز بد تر از سگ رفتار می کنند این قابل تحمل نیست.

دو سه نفر دیگر هم بر خلاف میل و اصرار جدی و مخالفت خودم بمن ملحق شدند. با شدید ترین طرزی ترک غذا را هشت روز تمام ادامه

ص: 493

دادیم رئیس و معاون و طبیب هر که آمد و هر وعده وعید که داد رد کردیم. نهایت روز نهم در حق ما تدبیر جدی بکار بردند.

با گرسنگان چه جور معامله می کردند

روز هشتم بسیار ضعیف و ناتوان شده بودیم. عادتاً گرسنگی تا روز سخت است نمی دانیم انسان تا اندازه ای عادت می کند یا چه علت طبیعی دارد که پس از سه روز معده دیگر زیاد آزار نمی دهد. درد و مالش ندارد مثل این که تمام اعضاء هاضمه کرخت و بی حس می شوند من غیر از آب سرد چیز دیگری نمی خوردم آب مثل این که غذائیت هم دارد، مدت کمی قوت می دهد.

روز هفتم سخت در زحمت بودم. گلویم خشک می شد توانائی حرکت و حرف زدن نداشتم افکار و اندیشه های مخوف وحشتناکی بمغزم تاخته روحم را خسته می نمود عصبانی می شدم مي غلطیدم، بعد ضعف غلبه می کرد بی هوش می افتادم.

اگر چه ترک غذا تصمیم بمرگ بود ولی انسان طبعاً برای زندگی مبارزه می کند و از مرگ هراسان است. هر یک از اعضاء بطور غیر ارادی از خود فعالیت بروز می دهد من ما بین دو پهلوان گیر کرده بودم اراده و میل طبیعی زنده ماندن با هم دست و پنجه نرم می کردند. مرگ تدریجی اختیاری کار بسیار دشواری است. ولی برای حفظ شرافت، برای اثبات حقانیت بالاخره برای آزادی که حق طبیعی هر فرد زنده است غیر از مردن چاره دیگر نبود.

مامورین زندان تا روز ششم با دستور مختاری سراغم نمی آمدند. راسخ از لجاجت دستور دستور داده بود غذا های خوبی تهیه کرده مخصوصا در اطاق پیش چشمم بگذارند.

رفیقم که فقط از روی دوستی و بخاطر مساعدت بمن، ترک غذا

ص: 494

کرده بود زود تر از من از پا در آمده روی تخت خواب افتاد. من ناچار بودم با وجود ضعف و ناتوانی خود، او را که بیشتر اوقات بی هوش بود مساعدت بکنم. رئیس زندان می خواست از ما انتقام بکشد، ما را خرد و منکوب نموده زور خود را بدیگران نشان بدهد.

معاون زندان که نسبتاً آدم بی آزاری با پر چانگی و اندرز های خود روح ما را باصطلاح سوهان می کشید ما بی هوش می شدیم، دوستان در دهنمان آب ریخته بهوش می آوردند. و او (معاون زندان) هنوز ضرب المثل ها و سرگذشت های اندرز آمیز اصفهانی خود را ادامه می داد.

پزشک زندان که تا آن روز نسبت به شخص من با احترام رفتار می کرد و در ترک غذای سابق، مرض قلبی مرا تصدیق کرده، به اداره سیاسی نوشته که اگر فلانی را بخواهیم بزور غذا توی حلقش بریزیم برایش خطر جانی دارد، این با رسیاست خود را عوض کرده با مأمورین غلاظ و شداد و (جک) ماشین و بند و بساط مخصوص خود وارد گردید به پزشک یار کتباً دستور داده بود با زور بود با زور دهنم را باز کرده غذا خوردم بدهند.

این منظره مرا سخت عصبانی کرده ضعف و ناتوانی کاملاً از بین رفته، حس انتقام، حس مبارزه، حس جوانمردی، حس حفظ شرافت غلبه کرده بود. از رخت خواب برخاستم تصمیم گرفته بودم تا نفس دارم نگذارم آرزوی پزشک جلاد عملی بشود.

حرف هایم درشت، سخت و جدی بود. گفتم:

«بروید برئیس زندان بگوئید اگر مرد است خودش بیاید. اگر ناموس و شرافت دارد این ماموریت خائنانه را با دست خود انجام بدهد. تا کی باید بدون تکلیف مرا در این جا نگه دارند هر جنایتی که می خواهند من گردن می گیرم ببرند اعدامم بکنند تا راحت بشوم بالاخره بمن بگوئید چه جنایتی مرتکب شده ام ببرید شما که قضات بی ایمان و دادستان های پست و رذل زیاد دارید دستور بدهید حکم اعدامم را صادر بکنند من بیشتر از این در این سوراخ

ص: 495

نخواهم ماند اگر ماند اگر از راه ترک غذا ، ترک غذا هم نباشد وسیله دیگری پیدا کرده خود را از چنگ جنایت کار شما خلاص خواهم نمود.»

طبیب، که همیشه سالوس و دو رو و ریا کار بود می خواست در برخورد با ما خود را مخالف دولت نشان بدهد. ولی این دفعه خبث طینت خود را ظاهر ساخته یک آدم خشک و خشن و یک پلیس درست و حسابی شده بود حرف های مرا فقط با خنده معنی دار استقبال کرده به پزشک یاران اشاره ایی کرده بیرون رفت. من زور و توانائی عجیبی پیدا کرده بودم خیال می کردم می توانم با تمام دنیا نبرد کرده همه را مغلوب نمایم. گفتم «آقایان، پی کار خود رفته مرا به حال خود بگذارید من با شما که مامور بیچاره و بی اراده ای هستید هیچ گونه دشمنی و مخالفتی ندارم ولی اگر بخواهید بمن نزدیک بشوید ناچارم برای دفاع از تصمیم خود مبارزه نمایم. از من نرنجید بروید به بزرگان خود این حرف مرا برسانید و بگوئید فلانی می گوید «تا زنده ام و تا زور و توانائی دارم از خود دفاع خواهم کرد اگر بخواهید توهین و یا حرکت خلاف ادبی بروز بدهید تكليف من معلوم است.»

واقعاً قيافه و لحن حرف زدن من پزشک یاران و عمال مختاری را مرعوب نموده بود هیچ یک جرئت نکرد پیش بیاید پزشک پشت در گوش ایستاده بود، حرف مرا شنیده دستور داد پاسبان بیاید. بزودی در باز شد، هشت پاسبان گردن کلفت پشت سر هم وارد شده جلو تخت خوابم صف کشیدند. من در اثر عصبانیت بخود می لرزیدم هر آن احساس می کردم که زورم زیاد تر می شود.

فرمان پزشک اجرا شد. هشت نفر پاسبان روی من ریخته دسته ایم را محکم گرفته مرا مانند گوسفند قربانی روی تخت خواب انداختند. تقلا و کوششم بجائی نرسید.

ماشین را روی دندان هایم گذاشته فشار دادند. نمی دانم پزشک یار ناشی بود یا عمداً می خواستند آزارم بدهند بالاخره ماشین را طوری بکار بردند، که

ص: 496

یکی از دندان هایم شکست و چند جای دهنم زخم شد. چون لوله را خشک به گلویم فرو برده بودند کم مانده بود نفسم قطع شود. یک لیوان درست از دهنم خون آمد، بی هوش روی تخت افتادم در صورتی که تصمیم داشتم ترک غذا را ادامه بدهم.

عادتاً زندانیانی که با زور غذا خورد شان می دادند روزه را می شکستند من تصمیم گرفته بودم این عادت دیرین را بهم بزنم. لذا برای رئیس زندان پیغام دادم تا رئیس اداره سیاسی مرا نخواهد و کار مرا بجریان نیندازد روزه را ادامه خواهم داد و شما هم مجبور يد جلادی خود را ادامه بدهید.

سه روز دیگر بدین منوال گذشت. رئیس اداره سیاسی گفته بود، من ممکن نیست ایشان را در حال اعتصاب بپذیرم. من هم تصمیم خود را اعلان کردم، بالاخره روز چهارم مرا بشهر خواستند برای این که بتوانم سر پا بایستم در اتومبیل بی هوش نشوم، رفقا صلاح دیدند بدون دخالت پلیس روزه را شکسته مقدار کمی شیر بخورم نمی توانستم در مقابل اصرار دوستان فداکاری که بر خلاف غدغن اکید پلیس دوازده روز از من پرستاری کرده بودند پافشاری بکنم. وانگهی تا اندازه یی در تقاضای خود پیشرفت نموده رئیس اداره سیاسی را وادار کرده بودم برخلاف حرف خود مرا در حال روزه احضار بکند.

این ترک غذا البته برای صحت من بسیار گران تمام شد چندین ماه بستری و ناتوان بودم، ولی از نقطه نظر بهم زدن عادت دیرین زندان که خیال می کردند اگر زندانی را بزور غذا دادند، کار تمام می شود بسیار مهم بود. سر انجام زندانیان دیگر فهمیدند که ممکن است بدین منوال چندین ماه روزه را ادامه داده این تدبیر شدید را بی اثر گذاشت.

ترک غذای عمومی موفقیت آمیز دیگر

تا سال نهم توقیفمان دیگر ترک غذای مهمی پیش نیامد. مامورین

ص: 497

اداره سیاسی هم می گفتند: در ایران باید این موضوع از بین برود، اگر بخواهیم ترک غذا ها را اهمیت بدهیم، هر روز این بازی را خواهیم داشت. بدین منظور هم هر چه به وسیلۀ اعلان ترک غذا خواسته می شد ولو چیز بسیار بی اهمیت باشد، نمی پذیرفتند. با وجود این ما دوسال تمام برای یک اعلان گرسنگی شدید زمینه می چیدیم. افراد سر مخالفت های داخلی و منظور های کوچک حاضر نمی شدند همه در یک جا ترک غذا بکنند و هر کسی بهانه ای می آورد. زندان هم روز بروز فشار خود را زیاد تر می نمود. کریدر ها سخت محدود شده بود اجازه نمی دادند مریض خانه برویم، غذا ها روز بروز بد تر، کم تر و ظروف کثیف تر می شد. حتی در راه حمام نمی توانستیم از حال کریدر های دیگر خبر بگیریم. پاسبانان، وکیل ها خیلی شیر شده بودند. برای یک کلمه حرف با پاسبانان ما را ماه ها به سلول مجرد می فرستادند. خود مرا برای یک بهانه بسیار ساده 24 روز مجرد کردند. زندان دست جاسوس ها و مفتشین افتاده بود. هر کس پول خرج می کرد یا وضعیت زندانیان را گزارش می داد آزاد بود. ما که هیچ کدام از این ها را نداشتیم کارمان سخت و خراب بود.

روزنامه ها را قدغن کرده بودند کارخانه سیگار پیچی که برای عده ای از زندانیان سیاسی وسیله معاش بسیار ناچیزی بود بالاخره تعطیل شد. متهمین سیاسی را اجازه نمی دادند در کارخانجات زندان کار بکنند. وضعیت مادی و معنوی هم روز بروز سخت تر می شد تا این که یک روز در حمام ما بین یکی از زندانیان سیاسی و آجودان حمام گفتگوی نامطلوبی پیش آمد. وکیل بزندانی فحش داد. زندانی سیاسی تا آن روز فحش نخورده بود و هیچ کس هم حاضر نبود فحش بشنود. این شخص هم اتفاقاً بی گناه ترین زندانیان محسوب می شد. اسد اللّه شریفی نام داشت، آدم بی طرف و بی غرضی هم بود، او را در اصفهان توقیف کرده بتهران فرستاده بودند. سه سال بیشتر بلا تکلیف مانده بود، ملاقات نداشت، کارگر سالم و خوش اخلاقی هم بود. وکیل که اسم

ص: 498

فامیلش پور اعظم بود می خواست با رنجاندن زندانیان برای خود رتبه و مقامی تحصیل کند.

خلاصه با بلند شدن گفتگوی این ها، همۀ زندانیان کریدر هفت که تازه می خواستند برای شستشو لخت بشوند برگشته دور وکیل را گرفتند. وکیل سخت ترسیده بود. شریفی می خواست او را تنبیه بکند. این مناسب نبود همگی از حمام بیرون آمدیم، وکیل هم رفت گزارش بدهد، در کریدر دسته جات این گوشه و آن گوشه گرد آمده موضوع را میان خود مطرح می کردند مثل این که همه رأی شان یکی بود، می خواستند زیاده روی مأمورین را با ترک غذای عمومی خاتمه بدهند کم کم رأی ها عوض شد بالاخره موضوع تكليف و مرخصی بمیان آمده کریدر بدو دسته مخالف تقسیم گردید.

هنوز گفتگو ها تمام نشده نشده بود که بادیه های آش کشک نهار در رسید دیگر وقت مذاکره گذشته بود هر کسی می بایستی عملاً رأی خود را بدهد. بمحض تقسيم غذا ها در حدود سی غذا ها در حدود سی بادیه دست نخورده از اطاق ها بیرون آمد. نایب گرجی را که آن وقت دست راست نیرومند محسوب می شد، خبر کردند مطابق معمول سخنرانی پر از تهدید خود را شروع کرد ولی تصمیم زندانیان جدی و قطعی بود.

همان روز با وسایلی که داشتیم به کرید های 2،4،9، نیز اطلاع دادیم. عده ای هم در همان کریدر ها بحمایت ما برخاستند. ترک غذا تقریباً جنبه عمومی پیدا کرده مخالفین ناچار توی اطاق های خود رفته ساکت ماندند. نیرومند (1) تازه رئیس شده بود می گفتند از مختاری اختیارات نامحدود گرفته است. کتک و فحش، حبس مجرد با شدت هر چه تمام تر رواج پیدا کرده سخت گیری از حد گذشته بود ما می دانستیم که یک بهانه کوچک یک حرکت نامناسب یک داد و فریاد بی موقع، تمام کار را خراب خواهد کرد. و

ص: 499


1- نیرومند= آخرین رئیس زندان زمان ریاست شهربانی مختاری که بعد از شهر یزر 1320 محاکمه و محکوم شد.

زحمت همه هدر خواهد رفت ناچار از هر گونه تماس با پلیس پرهیز نموده هر کس توی اطاق خود خزیده تنها بسر می برد. درست مانند اعتصاب عمومی اولی، حرف همه یکی بود یا باید تکلیفمان معین شود یا همه از گرسنگی خواهیم مرد. تهدید های گوناگون نیرومند ثمری نداشت، هیچ کس حاضر نبود با پاسبانان یا با افسر ها داخل مذاکره بشود. برای ترساندن ما باز پرسی رسمی را پیش کشیده یکی بعد از دیگری استنطاقمان می کردند و همه گرسنگان بدون این که پیش از وقت قرار و مداری گذاشته باشند حرف شان یکی بود. جاسوس های زندان سعی می کردند بلکه از تفرقه و مخالفت داخلی استفاده کردند نگذارند دامنه اعتصاب وسعت پیدا کند. باستثنای چند نفر کسی حرف شان را اهمیت نداد ناچار ساکت شده صدای شان را در نیاوردند. علاوه بر این نیرومند هنوز درست تسلط پیدا نکرده بود، جاسوسان جیره خوار و هم دستان سرهنگ راسخ آن قدر ها هم از اعتصاب بد شان نمی آمد. کم کم ساکنین کریدر های دیگر هم بصدا در آمدند. نیرومند آتش بسیار بزرگی روشن کرده بود همه از آینده خود می ترسیدند. گفتگوی سخت گیری های شدید تری در میان بود، می گفتند نیرومند می خواهد همه را بحال زندانیان کریدر های عادی دزدان و سارقین در آورده غیر از یک دست لباس و یک رخت خواب بسیار ساده همه چیز شان را بگیرد. وافور تازه قدغن شده بود. چراغ ها و بخاری ها را جمع کرده بودند کتب و مجله و کاغذ و قلم، همه چیز در خطر بود، امتیازات کریدر هفت که مختلسین و خوانین بختیاری در آن سکنی داشتند کاملاً از بین رفته بود هیچ کس جرئت اعتراض و حرف زدن نداشت. در چنین موقع خطرناک ما زندانیان سیاسی قدیمی که طول اقامت زندان ما را به یک مشت استخوان های لخت و برهنه مبدل نموده بود بمبارزه پرداخته بودیم. غیر از جان شیرین، اسلحه و وسیله یی نداشتیم همه ضعیف، لاغر مریض و ناتوان شده و با زحمت و جان کندن زندگی سخت خود را ادامه می دادیم، در اثر ترک غذا بعضی ها خیلی زود از پا در آمدند. این بار هم

ص: 500

مثل اعتصاب اول همه چیز را ترک کرده بودیم، ولی برای جلوگیری از مغلطه ناچار از زدن آمپول تقویت جلوگیری نمی نمودیم.

روز چهارم کریدر هفت صدا بلند کرد روسای الوار گفته بودند ما نمی توانیم در این جا هر چه دلمان بخواهد بخوریم و عده ئی بی گناه جلوی چشممان از گرسنگی تلف بشوند اگر چه این قبیل حرف فا نزد مختاری و نیرومند ارزش نداشت ولی برای ما بسیار مفید بود. از شنیدن آن بیشتر قوت قلب پیدا کرده بهتر استقامت بخرج می دادیم سر انجام نیرومند 5 نفر از ما را خواسته قول شرف داد که برای مدت بسیار نزدیکی بما جواب قطعی بدهد.

اعتصاب با موفقیت خاتمه یافت پس از 9 سال بلاتکلیفی بالاخره پرونده های ما بمحکمه فرستاده شد با تفصیلی که در جای خود ذکر خواهد شد. بکارمان ظاهراً رسیدگی کردند.»

در مورد این اعتصاب غذا فرخی یزدی یک رباعی سروده که در زیر نقل می گردد.

صد مرد چو شیر عهد و پیمان کردند *** اعلان گرسنگی به زندان کردند

شیران گرسنه از پی حفظ شرف *** با شور و شعف ترک سرو جان کردند

***

آدم کش بی نظیر 33 قتل

* آدم کش بی نظیر 33 قتل (1)

«در نیمه اسفند 1312 قاتلی در تهران دستگیر که معلوم شد در مدّت دو ماه و نیم توقف خود در تهران مرتکب 8 فقره قتل شده و پیش از آن هم در بغداد بسر می برده و در آن جا طبق اعتراف خود به هم دستی چند نفر دیگر 25 فقره قتل مرتکب گردیده است. این قاتل عجیب مردی پنجاه ساله بود بنام علی اصغر بروجردی و شغل او بامیه فروشی بود و در فریب اطفال خرد سال ولگرد و سنین بین ده تا پانزده سال مهارت عجیبی داشته و آن ها را برای اطفای

ص: 501


1- نقل از اطلاعات در یک ربع قرن.

شهوت حیوانی خود به خرابه های خارج شهر می برده و در آن جا شکم پاره می کرده و اغلب سر می بریده است و بعد آثار جرم را مخفی می کرده اولین دفعه که مأمورین تأمينات بكشف قضیه موفق می شوند اطلاعی بود که از پیدا شدن سر بریده ای در خرابه شتر خان نزدیک نجف آباد بیرون دروازه حضرت عبد العظیم اطلاع پیدا می کنند که وقتی دنبال می کنند در همان خرابه چند جنازۀ از زیر خاک بیرون می آورند و عملیات شروع می شود تا موفق بدست گیری اصغر قاتل بامیه فروش می شوند که در یک دست سینی حلبی بامیه داشته و در دست دیگر حلبی بنزینی که در آن اثاثیه خود را می گذاشته است. جانی مزبور از ریختن خون و حتی خوردن خون لذت می برده است.

قاتل تمام جنایات خود را اعتراف و چگونگی قتل ها را با کمال صراحت و تفصیل بیان داشت. درباره قتل (اعدام) خود او پیشنهادات زیادی می شد و مردم تهران سخت عصبانی و خشمگین بودند و بقدری واقعۀ مزبور عجیب بود که مردم نمی توانستند باور کنند چنین وحشی سبع و خطرناک آدم خواری در میان جماعت در تهران می زیسته... خلاصه این موضوع مدت ها در تهران ورد زبان ها بود و با اشمئزاز خبر ها و مطالب مربوط باین خیانت بزرگ را مردم می خواندند و پیرامون آن بحث می کردند. در یک بال ماسکه ای که همان ایام در کافۀ شهرداری تشکیل شده بود یکی از شرکت کنندگان هم خود را بشکل اصغر قاتل در آورده بود و با سینی بامیه و پیت بنزین و همان قیافه کر به وارد مهمانی شد و در آن مجلس چند خانم غش کردند و بالاخره این هیکل را که باعث اشمئزاز بود از مجلس مهمانی خارج ساختند».

ص: 502

فهرست اعلام اشخاص

آ

آجودانی 74

آذر (مهدی) 74

آزاد (عبد القدیر) 366 ، 372 ، 387، 389 416 ، 417

آزرم (اسمعیل) 74

آزموده (مرتضی) 74

آرمیتاژ اسمیت 101 ، 258

آشتیانی (میرزا هاشم) 37 ، 57

آشوب آئین (رحمت اللّه) 74

آقا بگوف 18 ، 21 ، 193 ، 228 ، 229 ، 234 ،232

آقا خان محلاتی 243

آقا رضا کاغذ فروش 85

آضیاء الدین نوری 37

آل بویه (اسد اللّه)74

آقولی (سپهبد) 106

آنتونی ایدن 264 ، 274

آندروود 106 ، 107

آهی (مجید) 95

آیرم (امیر لشکر محمد حسین خان) 116 ،117، 151، 200، 204، 212

آیرن ساید (ژنرال) 143، 244، 245 ، 246، 247، 249 ، 438

الف

ابتهاج (احمد علی ) 74

ابتهاج (ابو الحسن) 376 ، 416

ابن مقفع 43

ابن سعود 112

ابو ترابیان (دکتر حسین) 18

احتشام 116

احتشام (مأمور زندان) 491

احتشام السلطنه 153

احمد شاه 50 ، 51، 52، 93 ، 66 ، 93 ، از 102 تا 105 ، از 131 تا 133 ، 135 ، 198 ، 207، 208 ، 213 از 247 تا 250 ، 261

اخوى (مرتضی) 73

ارباب علی آقا 93 ، 94

اربیانی (خبرنگار تاس) 234 ، 235

اردلان (ناصر قلی خان) 400

ارسلان خلعت بری 175

ص: 503

ارشد الدوله 443 ، 458

استروف 213

اسد اللّه خان هژبر السلطان 171

أسعد (خان بابا) 444 ، 446 ، 463، 471، 476، 477، 480

اسعد (محمد خان) 463

اسعد (محمد تقی خان برادر سردار اسعد)442، 444

اسعد (منوچهر خان) 463

اسفندیار خان بختیاری 444، 445

اسفندیاری (خلیل خان) 445

اسفندیاری (محتشم السلطنه) 275 ، 433

اسکندانی (نصر اللّه) 74

اسکندری (امیر نصرت) 392

اسکندری (سلیمان میرزا) 50

اسکندری (عباس میرزا) 99 ، 117 ، 187199، 425، 442، 457

اسمایث 244 ، 245، 246، 247

اشتراند 131

اشرفی (پاسیار) 122، 210

اعتبار الدوله 356

اعتماد السلطنه (محمد حسن خان) 155 ،157

اعتماد الدوله قراگوزلو 35 ، 153

افسر (شاهزاده) 46

افضلی پور (علی) 74

اقبال السلطنه ماكوئى 63 ، 64

اقبال لاهورى 146

اقصی (رضا) 74

اکبر سلاخ 117 1180 ، 119

اگوست ویلدن (وزیر مختار انگلیس) 3

الهى وزير (مصطفی) 74

امام حسین (علیه السلام) 135

امام جمعۀ تهران 153

امام جمعه خوئی 153

امامی (نظام الدین) 381 ، 397

امان اللّه خان (پادشاه افغانستان) از 16 تا 21، 129

امان پور (عطاء اللّه ) 74

امیر بهادر 191

امیر تیمور کلالی 366

امیر جنگ 464

امیر حبیب اللّه خان 17

امیر کبیر (میرزا تقی خان) 43 ، 49 ، 98 ، 100، 420

امير طهماسب 134

امیر غازی 140

امير فيصل 112

امیر مؤيد سواد کوهی 199، 171

امیر مجاهد 445 ، 476

امیر منصور 157

امیر همایون بوشهری 37

امیل زولا 283

امین الدوله 49 ، 423

امین الدوله (میرزا علی خان) 361

امين الضرب (حاج حسین آقا) 37، 94

انصاری (حسین) 74

انصاری (علی قلی خان) مشاور الممالک 101، 438

انوار (سید یعقوب) 35 ، 245

اورنگ (شیخ الملک) 152 ، 437

اهورا مزدا 434

ص: 504

ایدن 41 ، 300 ، 301

ایروانی (محمد رضا) 95

اینچبالد انگلیسی 279

ایل خان بختیار (امیر حسین خان) 365، 399، 463

ب

بازرگان (مهدی) 74

باستان (نصرت اللّه) 73

باقر خان 459

باقر (باقری) 228

بالفور 101

بامداد (مهدی) 95 ، 119 ، 161 ، 187 ، 242 ، 284

باهر (عبد اللّه) 74

بچه سقا (حبیب اللّه) از 19 تا 20 از 22 تا 24، 30

بروجردی (محمد صادق) 95

برهان 116

بزرگ علوی 476

بصير (عباد اللّه) 74

بقائی (دکتر مظفر) از 358 تا 360 ، 366 ، 367 از 370 تا 372 ، 377، 378 ، 380 ، 381 ، 390 ، 392 ، 395 ، 409 ، 410 ، 417

بلبل (همسر دیبا) 176

بهادری (فتح اللّه ) 74

بهادری 411

بو ذر جمهری (کریم آقا) 84

بهرامی 153

بهرامی (دبیر اعظم) 53 ، 198 ، 285

بهرامی (مهدی) 74

بهار (شیخ احمد) 60 ، 61

بهار (محمد تقی ملک الشعراء) 34، 47، 49، 57، 62، 204، 212

بهرام خان بلوچ 128

بهار الملک قراگوزلو 227 ، 228 ، 376

بهبهانی (میر سید محمد) 153

بهمن 432

بهنيا 368

بنش (دکتر) 287، 298 ، 300 ، 301 ، 363، 364

بيات (شيخ العراقين) 58

بيات (مصطفی قلی خان) 432

بیندری 202

پ

پاک روان (فتح اللّه) 3، 4، 14، 16، 35 ، 189

پزشک احمدی 90

پزشکیان (ابو القاسم) 74

پور اعظم 499

پیرنیا (مشیر الدوله) 33 ، 37 ، 95 ، 99 ، 151 ، 153 ، 158 ، 188 ، 207 ، 212 ، 228 ، 250 ، 283 ، 285 ، 285 ، 305 ، 425 ، 428

پیرنیا (مؤتمن الملک) 33 ، 37 ، 153 ، 158 ، 228 ، 250 ، 283 ، 284 ، 425

پیرنیا (داود) 95

پیرنیا (دکتر حسین) 381 ، 397

پیشه وری (سید جعفر) 474، 478 ، 483

پیغمبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلم) 494

ص: 505

تدین (سید محمد) 153 ، 212 ، 441

تقوی (حاج سید نصر اللّه) 93 ، 95 ، 432

تقوی (مهدی) 73

تقی زاده (سید حسن) 58 ، 108 ، 142 ، 153 ، 200 ، 236 ، 239 ، 248 ، 250 ، 251 ، 253 ، 275 ، 277 ، 279 ، 285 ، 287 ، 313 ، 359 ، 356 ، 366 ، 376 ، 381 ، 395 ، از 400 تا 402 ، 405 ، 407 ، 408 ، از 411 ، تا 413 ، 415 ، 416 ، 432

توفيق السويدي 138 ، 142

توفیق رشدی بک 27 ، 28 ، 29

تورج امین (سرهنگ) 105 ، 107

تنکابنی (میرزا طاهر) 95

تیمورتاش (ایران خانم) 225، 235

تیمورتاش (عبد الحسین معزز الملک- سردار معظم 32 ، 34 ، 58 ، 84 ، 85 ، 91 ، 94 از 114 تا 117 ، 159 ، 166، 172، 173 ، 175 ، 176 ، 180 ، از 182 تا 193 ، از 195 تا 200 از 202 تا 208 ، از 210 تا 222 ، از 224 تا 232 ، 235 ، 250 ، 253 ، 258 ، 275 ، 276 ، 335، 359 از 381 ، 383 ، 399 از 401 تا 404 ، 416 ، 417 ، 421 ، 430 ، 440 ، 441 ، 443 ، 461 ، 462 ، 464 ، 465 ، 457 ، 483 ، 484 ،

تیمورتاش (منوچهر) 255 ، 276

ث

کۀ افغانستان 22

ثریا ملکه پهلوی 445

ثقفى (كاظم) 74

ج

جعفر آقا کرد 150

جکسن 260 ، 263 ، 279

جلالی شیرازی (محمد علی) 74

جمال زاده 301

جم (محمود- مدیر الملک) 35، 198 ، 432

جواهری (مرتضی) 74

جوانشیر (رئیس ادارۀ سیاسی شهربانی) 490 ، 491

جهانبانی (سرلشکر امان اللّه میرزا) 60 ، 129 ، 151

جهانسوزی (کاظم- افسر شهربانی) 176 ، 177 ، 178 ، 179

جهانگیر (نصر اللّه) 376 ، 381 ، 397 ، 400

جیکاک 106

چ

چارلی چاپلین 152

چراغ علی خان امیر اکرم 198 ، 214

چمبرلن (وزیر خارجۀ انگلیس) 9

چوبین 187

چنگیز خان مغول 436

ح

حاج حسن نظیر

حاج رحيم 63

حاج سید ابراهیم 75

حاج سید مصطفی کاشانی 140

حاج شرف الملک 95

ص: 506

حاج شیخ اسحق رشتی 153

حاج شیخ فضل اللّه نوری 440

حاج علی آقا 92

حاج فتن الدوله 95

حاج کریم دادخان 187، 196

حافظی (محمود) 74

حاج محمد تقی بنکدار 37

حاج محمد امین خوئی 153

حاج مشار سعدیه 175

حاج میرزا حبيب امين التجار اصفهانی 189 ، 191 ، 193 ، 195 ، 196 ، 197 ، 217

حاج میرزا نصر اللّه گرگانی 155

حامی (احمد) 74

حاج نبی 63

حایری زاده (سید ابو الحسن) 359 ، 393 ، 394 ، 417

حسابی (سید) مهدی) 73

حسن هاشم 482

حسن قمی 124

حسین خان 172

حسین قلی خان ایل خانی 440 ، 442، 444

حشمت الدوله والا تبار 176

حضرت رضا (علیه السلام) 136

حکمت (محمد علی) 73

حکمت (رضا) ر. ک. سردار فاخر

حکمت (میرزا علی اصغر خان) 432

حکیمی (ابراهيم حكيم الملك) 368 ، 369 ، 392.

حیدری 83

خ

خاقانی (شاهزاده) 476

خبیرى (عزت اللّه 74

خدا یار خان (سرلشکر) 198

خزائی (حسین آقا) 167

خزعل 561

خسرو قشقائی 163

خشایار (علی اصغر) 74

خنجى (لطف على) 165

خواجه نوری (ابراهیم) 42

خولی 63

خیابانی (شیخ محمد) (42، 425 ، 426

د

دادگر (حسین عدل الملک) 33 ، 34 ، 152 ، 198 ، 19 ، 275 ، 319

دارسی (ویلیام ناکس) 301

داريوش كبير 434

داور (علی اکبر) 35 ، 57 ، 95 ، 92 ، 117 ، 153 ، 172 ، 173 ، 195 ، 198 ، از 199 تا 204 ، 211 ، 236 ، 237 ، از 227 تا 279 ، 287 ، 300 ، 313 ، 362 ، 398 ، 432 ، 441 ، 457

درگاهی (سرتیپ محمد) 42 ، 43 ، 57 ، 59 ، 61 ، 65 ، 93 ، 113 ، از 115 تا 118 ، 120 ، 421

دريفوس 238

دشتی شیخ علی 79 ، 197 ، 258 ، 259 ، 485

دکتر آقایان 196

دکتر ارانی 480

ص: 507

دکتر اشترونک 183

دکتر امیر اعلم 155 ، 453 ، 455 ، 456

دکتر حشمت 483

دکتر حکیم الدوله 155

دکتر شیخ (احياء الملک) 453، 455 ، 463

دکتر ظاهری (هادی) 433

دکتر عبد اللّه خان کرد 234

دکتر لقمان الدوله 103

دکتر مؤدب نفیسی (مؤدب الدوله) 180

دکتر هاشمی 447

دکتر یونس افروخته 155

دلانوا امریکائی 130 ، 131

دولت شاهی (محمد علی میرزا) 432

دوست محمد خان بلوچ 126 ، 127 ، 128 ، 129

دولت آبادی (حاج میرزا یحیی ) 282 ، 283

دهقان (احمد) 377، 378

ديبا (ناظم الدوله) 153

دیبا (وکیل الملک) 175 ، 176 ، 177 ، 179 ، 202

دینس رايت 165 ، 244

ر

رحیم زاده صفوی 210

رسا (مدیر روزنامه قانون) 57 ، 210

رضا خان (مأمور زندان) .124

راسخ (سرهنگ) 42 ، 120 ، 124 ، 483 ،404 ، 500

رابرتس 339

راد منش (رضا) 74

رادسر (سرهنگ ادیب السلطنه) 42

رضوى سيد (احمد) 74

روحی کرمانی 257

روح بخش (اکبر) 74

روشن زایر (امانت اللّه ) 74

رفيع 63

رهنما 153 ، 257

ریاحی اصفهانی (ابراهیم) 74

ریاضی (حسن) 74

ریاضی (سید عبد اللّه) 74

ریاضی (سرهنگ) 301

ز

زاد خان 165

زاهدی (سرتیپ فضل اللّه) 199

زاهدی (محسن) 73

زعیم (سید حسن خان) 51 ، 52 ، 58

زرین نقش 15

زنگنه (عبد الحمید) 73

زوّار 63 ، 84

زندیه 168

ژ

ژانکونتر 114 ، 131

ژرژ پنجم 104

ژنرال ماژور دنسترویل 249

ژیدل (پروفسور) 387 ، 388 ، 417

س

ساعد مراغه ای 371 ، 376 ، 390

سالار الدوله 443

سالمان پتروسکی (سفیر روس) 193

سام خان (امیر ارشد) 151

سامی راد (حسین) 74

سایکس 165

ص: 508

سپهدار رشتی 438

سپه سالار (محمد ولی خان) 100 ، 443

سدهی (حسین) 74

سر پرسی کاکس 139 ، 140

سرتیپ زاده کار گشا 490

سرجان سيمون 204

سر خوش (حیدر) 74

سردار احتشام قشقائی 163

سردار اسعد (جعفر قلی خان) 35 ، 64 ، 114 ، 153 ، 159 ، 166 ، 203 ، 204 ، 224 ، 238 ، 239 ، 240 ، 359 ، 432 ، 435 ، از 440 تا 445 ، 447 ، از 451 تا 460 ، 461 از 463 تا 465 ، 467 ، 469 ، 470 ، 471 ، 473

سردار اسعد (حاج علی قلی خان) 440 ، 442 ، 458 ، 471 ، 472

سردار اقبال 444 ، 463

سردار داود خان 21

سردار رشید 42 ، 285

سردار ظفر 445

سردار عبد العزیز خان 17

سردار عشایر (صولت الدوله قشقائی) 154 ، از 159 تا 160 ، 355

سردار غلام صدیق خان 10 ، 12 ، 13 ، 14 ، 16

سردار فاخر حکمت (رضا) 154 ، 159 ، 355

سردار معزز 63 ، 205

سعد الدوله 188

سعید افندی 112

سعید طاهری 74

سعيد مالک (دکتر لقمان الدوله) 31 ، 57

سلطانی 175 ، 475

سميعی (اديب السلطنه - حسین) 35

سمیعی (عنایت اللّه خان) 138 ، 142

سنجابی (کریم) 73

سنان 63

سهیلی (سرهنگ) 455 ، 456 ، 463

سورسایمون وزیر خارجۀ انگلیس 288

سیاح (حمید) 223

سیاسی (محمود) 74

سید الشهداء (علیه السلام) 91

سید جلال منجم تهرانی 51، 59

سید جمال الدین اصفهانی 49

سيد جمال الدين افغانی 49 ، 146

سید جعفر غسّال 179

سید حبیب اللّه لاریجانی 37

سید عباس خان 447

سید عبد الرحیم کاشانی 37

سید عبد اللّه بهبهانی 49

سید ضیاء الدین طباطبائی 1 ، 103 ، 145 ، 207 ، 208

سید فرهاد 120 ، 122 ، 123 ، 124 ، 125

سید محمد رشيد 146

سید محمد طباطبائی 499

سید هاشم وكيل 95 ، 186 ، 196

سيميتقو (اسماعیل آقا ) 64 ، 148 ، 149 ، 150 ، 151

ش

شادمان (دکتر ) 368 ، 369 ، 381 ، 400

ص: 509

شایگان (سید علی) 74

شجاع الملک (ابراهیم) 169

شروقى (على اكبر) 74

شریف حسین 139

شریفی (اسد اللّه) 498

شکر محمد 127

شکری قوتلی 145

شمردى الجوشن 63

شمسا (سيد جليل) 74

شه منش (عز الدين) 74

شوكت على 146

شولن بورگ 182

شیبانی (سرتیپ حبیب اللّه خان) 35 ، 165

شیبانی (اسد اللّه) 74

شیخ ابراهیم زنجانی 170

شیخ احمد 60

شيخ (ابو الحسن) 74

شیخ خزعل 32

شیخ صفی الدین 136

شیخ نیا (غلام علی ) 74

شیخ علی مدرس 37

شيخ عبد اللّه الفضل 110 ، 111 ، 112 ، 113

شيخ محمد عبد الرئوف 110 ، 111 ، 112 ، 113

شیرازی (اسمعیل) 74

ص

صاحب اختیار (غلام حسین غفاری) 154 ، 158

صادق پور (محمد باقر) 488 ، 489 ، 491

صارم الدوله 91 ، 96 ، 166 ، 425

صباحی امین (تقی) 74

صدر (دکتر) 400، 401

صدیق 50

صدر (کاظم) 93

صدر (محسن صدر الاشراف) 432

صورتگر (لطف علی) 73

صمصام السلطنه (نجف قلی خان) 442 ، 445

صور اسرافیل 35 ، 145

صنیع الدوله مرتضی قلی خان 172 ، 422 ، 423

صنيع حضرت 440

صولت الدوله ، ر. ک ی سردار عشایر

ط

طباطبائی سید محمد صادق 205

طلوع (محمود رضا) 2،34 ، 83 ، 84

ظ

ظفر الدوله 150

ظهیر الاسلام 153

ظهیر همایون (میرزا علی خان) 206

ظل السلطان 442

ع

عباس میرزا (سالار لشکر) 98

عباس میرزا (نایب السلطنه ) 100

عباس خان (سهم الممالك) 171

عبد الكريم قاسم 140

عبد الخالق 24 ، 30

عبد القهار 146

عبد العزيز بن سعود 113

عدل (منصور السلطنه) 381 ، 397

عدل طباطبائی (مرتضی) 74

ص: 510

عزام پاشا 146

عراقی ( اسمعیل) 63 ، 71

عروضی (هاشم) 74

عزت الدوله 98

عزت 479

عزيزی (محسن) 73

عطاری نژاد (حسن) 74

عضد الملک قاجار 132

عقیلی کرمانی (جلال) 74

عشقی (میر زاده) 209

عقیلی (قاضی دادگستری) 195 ، 197

علم (امیر شوکت الملک) 435

علاء (میرزا حسین خان) ،58 101 ، 277 ، 279 ، 283 ، 300 ، 362 ، 398

علوی (مدیر مجلۀ پیکار) 182 ، 183

على اصغر بروجردی 501 ، 502

علی خان قشقائی 165

على حسين 447

علی بن ابی طالب (علیه السلام) 50

علی مردان خان بختیاری 474، 475

عليم الدوله 57 ، 17 ، 177 ، 189

عمادی (افسر شهربانی) 447، 474، 475

عمو اوغلى 41، 44

عنایت (سید احمد ) 74

عنایت اللّه خان 19 ، 20 ، 23

عين الدوله 424

عين الممالک 112

غ

غفاری (ابو القاسم) 73

غلام نبی خان 20 ، 21 ، 24 ، 30

ف

فاتح 172

فاتح مصطفى 275 ، 276 ، 282 ، 450

فاروق 49

فتح اللّه اکبر 175

فخر الدین پاشا 13

فدوی 178، 179

فرامرزی ( عبد الرحمن) 388، 416

فردریک 181

فردوسی طوسی 182

فرخ (سيد مهدی) 10، 12 ، 13 ، 153

فرخی یزدی 34 ، 82 ، از 83 تا 85 ، 120 122 ، 182 ، 183 ، 476 ، 477

فرزاد (مسعود) 73

فرمان فرما (عبد الحسین میرزا) 10 ، 153 ، 424

فروتن (غلام حسین) 74

فروتن (پاسبان) 178 ، 179

فروزش 491

فروغی (محمد علی ذکاء الملک) 30 ، 91 ، 99 ، 130 ، 153 ، 171 ، 173 ، 174 ، 183 ، 193 ، 266 ، 277 ، 279 ، 280 ، 283 ، 313 ، 430 ، 432 ، 440

فروهر (ابو القاسم) 95 ، 197

فریزر 279

فریور (غلام علی) 74

فصیحی (فصیح) 73

فضل اللّه خان 176

فهیمی (رفهیم الملک) 152 ، 275

فيروز (نصرت الدوله) 35 ، 65 ، 69 از 91

ص: 511

تا 103 ، از 106 تا 108، 117، 132 ، 159 ، 166 ، 193 ، 199 ، 203 ، 207 ، 208 ، 210 ، 211 ، 240 ، 425 ، 441 ، 462 ، 464

فيروز (محمد حسین میرزا سرلشکر) 98

فیروز آبادی (حاج سید رضا) 37

فیروز یمینی 121

فيض (ميرزا عیسی خان) 252 ، 253 ، 276 ، 337 ، 338 ، 402

ق

قاسم بن حسن(علیه السلام) 89

قاسمی (مرتضی) 74

قانع بصیری رئیس اداره بیوتات 21

قراگوزلو (محمد) 74

قزل ایاغ (دکتر) 225

قشقائی (خسرو) 287

قشقائی (محمد حسین) 287

قوام الدوله (محمد علی خان) 361 ، 423

قوام السلطنه (احمد قوام) 99، 151 ، 153 ، 207 ، 368 ، 371 ، 390 ، 393 ، 443

قوام الملک شیرازی 435 ، 439 ، 442 ، 453 ، 463، 455، 464

ک

کارا خان 190 ، 192 ، از 221 تا 225 ، 233 ، 234 ، 430

کاشانی (آیت اللّه حاج سید ابو القاسم) 163

کاشف القطاء 146

کاظمی (سید باقر خان) 141، 432 ، 433

کامران میرزا (نایب السلطنه) 156

كدمن (سرجان) (191 ، 192 ، 241 ، 254 ، 258 ، 279 ، 280 ، 281 ، 361 ، 381 ، 403

کرزن (وزیر خارجه انگلیس) 2 ، 108 ، 134 ، 437 ، 439

کریم آقا بوذر جمهری 241

كلاديو هانری 3، 4

کلاپ امریکائی 279

کلانتری (محسن) 74

کمال پاشا (مصطفی غازی) 22 ، 26 ، 27 ، 29

کو پال سرتیپ صادق خان 116 ، 117 ، 199

کوهی کرمانی (حسین) 210

کیهان (محمود) 73

گ

گازار 234

گراف کواک 181

گرجی 499

گس 90 ، 376 ، 378 ، 387

گلبانگیان 252

گلشائیان (عباس قلی) 90 ، 255 ، 276 ، 356 ، 387 ، 394 ، 400 ، 405 ، 410 ، 412 ، 416

لسانی (ابو الفضل- مؤلف کتاب طلای سیاه) 285

لطف اللّه خان شعاع الملك 169

لطفی (عبد العلی) 186 ، 195 ، 196 ،197

لهراسب بوير احمدی 166 ، 167 ، 168 ، 169

لئوما نیاس 180 ، 181

ص: 512

لیند نبلات 227

م

ماجدی (محمد) 73

ماس سیکلی 300

مالین تک 252

متین دفتری (دکتر احمد) 376 ، 416

مجلل الدوله 53 ، 177

محمد آقا کرد 150

محمد باقر گلپایگانی 482

محمد زکی بیک 140

محمد ظاهر شاه 18 ، 21 ، 24 ، 30

محمد علی خان بلوچ 128

محمد على حرمانی 146

محمد علی (گروهبان شهربانی) 127 ، 129

محمد علی شاه 132 ، 135 ، 150 ، 440 ، 443 ، 458

محمودی (نصرت اللّه) 74

محمود قاتل 119

مخبر الدوله (علی قلی خان) 322 ، 423

مخبر الملك (محمد قلی خان) 423

مختار 63

مختاری (سر پاس ركن الدين) 97 ، 106، 117 ، 124 ، از 177 تا 179 ، 479 ، 481 ، 483 ، 485 ، 494 ، 496 ، 499 ، 501

مدرس (بانو فاطمه) 41 ، 42

مدرس (بانو خدیجه بیگم) 42

مدرس زاده (سید اسمعیل فرزند مدرس) 40 ، 42

مدرس دکتر (سید عبد الباقی) 39، 41 ، 42 ، 46 ، 59 ، 60 ، 61

مدرس (سید حسن) 33، 34 ، از 38 تا 46 از 49 تا 62 ، از 66 تا 70 از 75 تا 77 ، 107 ، 117 ، 160 ، 210 ، 212 ، 250 ، 362

مدرس شیخ علی 37

مدرس فرزند مدرس 44

مدرسی (دکتر محمد حسين) 41 ، 44

مدرسی (علی) 38

مستوفی (میرزا حسن خان مستوفی الممالک) 33 ، 37 ، 46 ، 52 ، 58 ، 92 ، 99 ، از 154 تا 161 ، از 163 تا 165 ، 227 ، 250 ، از 283 تا 285 ، 355 ، 425 ، 426 ، 426 ، 443 ، 459 ، 460

مسعود انصاری (ناصر) 74

مسعودی (عباس) 392

مسیح (عیسی بن مریم) 50

مشار الملك (حسن) 284، 285

مصباح (امین الدوله) 73

مصدق (دکتر محمد مصدق السلطنه) 34 ، 58 ، 106 ، 248 ، 282 ، 283 ، 340 ، 347 ، 376 ، 416

مظفر الدین شاه 98 ، 100 ، 150 ، 169 ، 200 ، 201 ، 361 ، 423

معتمدی (عباس) 74

معز الملک (محمد تقی خان) 423

معظمی (دکتر عبد اللّه ) 368 ، 378، 386

مفاخر الملک 440

مفتاح (حسین) 73

مفتي اعظم 146

ص: 513

مقبل (احمد) 186 ، 196

مکرناک امریکائی 131

مکلین تاک 339

ملایری (شیخ الاسلام) 59

ملک زاده (دکتر) 154

ملک زاده (سرهنگ) 151

ملک فیصل 138 ، 139 ، 140

ملک اسمعیلی (عزیز اللّه) 73

ملک المتكلمين 49

ملک حاج حسین آقا 449

ملک (دختر حاج حسین آقا) 449

ملکی (میرزا رضا) 95

ملکی (خلیل) 73

مکّی (سید حسین) از 357 ، تا 360 ، از 395 تا 397 ، 372 ، 377 ، 383 ، 384 ، 395 ، 404 ، 409 ، 411 ، 412 ، 416

میرزا اسمعیل خان اجودان باشی 440

میرزا رضا خان نائینی 94

میرزا علی اصغر خان امین السلطان اتابک 158 ، 188 ، 201 ، 305 ، 361 ، 423 ، 442 ، 458

میرزا کوچک خان 205

میرزا محمد تقی شیرازی (آیت اللّه) 139

میرزا هاشم 440

میرزا هدایت وزیر دفتر 155 ، 157

میرزا نصر اللّه خان مشیر الدوله 201

ميرزا يوسف مستوفی الممالک 156،155

ممتاز الدوله 153

ممدوح شوکت 28

ممقانی (شیخ اسد اللّه) 95

منشی باشی 116

منصور (على منصور الملک) 153 ، 160 ، 164 ، 174 ، 432

منفرد 73

مهدوی (حسن) 94

مهران (احمد) 73

مهر خواه (نعمت اللّه) 451

موسى بن جعفر (علیه السلام) 69

مؤید احمدی 418

مؤيد السلطنه (میرزا رضا خان) 424

میرزا ابو القاسم دفتر دار مسجد سپه سالار 45

ن

نادر خان (محمد نادر شاه) 18 ، 20 ، 24 ، 25 ، 30 ، 101، 102 ، 103

ناصح 401

ناصر الدین شاه 104 ، 170

ناصر الملک 102 ، 103 ، 132 ، 133 ، 424

ناصر خان قشقائی 160 ، 161 ، 163 ، 168 ، 355

نایب ناصر خان (مدیر زندان) 120 ، 121 ، 124

نجم (ابو القاسم - نجم الملک) 376 ، 392

نرمان (وزیر مختار انگلیس) 1 ، 208

نصر رئیس برزن 90

نصرت السلطنه 105 ، 243

نصرت بیک 140

نصیر سیاح (حسین علی) 73

نصیر سمیعی (محمد) 74

نظام السلطنه مافی (حسین قلی خان) 150 ، 362، 424

ص: 514

نظام السلطنه (رضا قلی خان) 424

نظام الدین وزیر معادن 305

نعمت اللّهی (ابراهیم) 73

نقدی (سرلشکر) 455

نقوی (حسین) 73

نوائی (سرهنگ) 61

نواب 236 ، 239

نوائی (حسین) 73

نوبان (شاهزاده) 106

نوری پاشا 138

نوری سعید پاشا 140 ، 141

نیر الدوله (شاهزاده) 188

نیرومند (پاسیار) 471 ، 483 ، 199 ، 500 ، 501

نیم تاج خانم سلماسی 149

و

وارسته 369

وثوق الدوله (حسن وثوق) 37 ، 100 ، 132

وجدانی 95

وزیر افخم (سلطان علی خان) 423

وكيل (سيد هاشم)؛ ر. ک. سید هاشم

ولی اللّه شادمان (پاسبان شهربانی) 178

ولی عهد (محمد حسن میرزا) 58 ، 134 ، 441

ولی عهد (محمد رضا شاه) 89 ، 180 ، 242 ، 444

وبپرت فن بلوشه 181

ويکتور یا ملکه انگلیس 104

ه

هادی نظمی 178

هدایت (رضا قلی خان للّه باشی) 422

هدایت (مخبر الدوله) 422

هدایت (مخبر السلطنه) 2 ، 34 ، 35، 58 ، 91 ، از 110 تا 113 ، 129 ، 131 135 ، 138 ، 150، 152 ، 153 ، 157 ، 159 ، 165 ، 172 ، 179 ، 180 ، 181 ، 187 ، 188 ، 190 ، 198 ، از 281 تا 283 ، از 416 تا 418 ، 420 ، 421 ، 423 ، 425 ، 426 ، 430 ، 432 ، 441

هدایت نیر الملک 92 ، 93 ، 95

هردوت 434

هژیر (عبد الحسین) 163 ، 369 ، 370 ، 371 ، 373 ، 376 ، 383 ، 396

هم راز 175

همفریش وزیر مختار انگلیس 20

هورخش تابان (حبیب اللّه ) 74

هوفمان فیلیپ وزیر مختار امریکا 9

هیندنبورک 182

ی

یاسائی (عبد اللّه) 34 ، 13 ، 153

یزدی زاده (محمود) 74

یانک (دکتر انگلیسی) 280 ، 281

یزدان پناه (سپهبد مرتضی خان) 134

يعقوب لیث 53

يغمائى (حبيب) 30

يفرم 440 یکانی 195

یمین اسفندیاری 378

یولند امریکائی 173 ، 174

ص: 515

جلد 6

مشخصات کتاب

سرشناسه : مکی ، حسین ، 1290 - 1378 .

عنوان و نام پدیدآور : تاریخ بیست ساله ایران / نگارش و تالیف حسین مکی .

مشخصات نشر : تهران: نشر ناشر، 1362 - 1363.

مشخصات ظاهری : 6 ج .: مصور، عکس .

شابک : 1250 ریال (ج . 1)

یادداشت : ج. 4 (چاپ اول: 1361).

یادداشت : ج.5 و 6 (چاپ اول : 1362).

یادداشت : کتابنامه.

یادداشت : نمایه.

مندرجات : ج . 1. کودتای 1299.- ج . 2. مقدمات تغییر سلطنت .- ج . 3. انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله دیکتاتوری پهلوی .- ج . 4. آغاز سلطنت دیکتاتوری پهلوی.- ج . 5. استحکام دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .- ج . 6. استمرار دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .

موضوع : رضا پهلوی ، شاه ایران ، 1257 - 1323.

موضوع : ایران -- تاریخ -- پهلوی، 1304 - 1320

رده بندی کنگره : DSR1488/م 7ت 2 1362

رده بندی دیویی : 955/0822

شماره کتابشناسی ملی : م 63-124

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم نرگس قمی

ص: 1

اشاره

والنَّاشِراتِ نَشْراً

( سوره مرسلات - آیه سوم )

از این کتاب ده هزار نسخه در چاپخانه فراین به طبع رسید حق چاپ مخصوص « ناشر » است خیابان انقلاب نرسیده به پارک دانشجو

پلاک 1092

ص: 2

بسمه تعالی

خواننده عزیز

« ناشر » خوشحال است که در این فرصت نخست باریا باری دیگر ، با شما آشنا می شود . هر چند از نزدیک شما را نمی شناسد ، از شما بیگانه نیست ، زیرا خود در زمره کتابخوانها بوده و هنوز هست و می داند که نسل انقلابی امروز تا چه مایه به خوراک معنوی نیاز دارد و با چه عطشی در آرزوی آن است که از آبشخور علم و معرفت سیراب شود . این نسل در جوی زیست می کند که از عناصر انقلابی و سیاسی اشباع شده است . این نسل مشتاق دانستن و آموختن و بالیدن است و به همین سودا ، بیش از هر چیز به کتاب روی می آورد . « ناشر » خواسته است در برآوردن این نیاز حیاتی سهمی داشته باشد .

لیکن ادای این سهم مستلزم آن است که نخست ذایقه خریداران دانش و هنر را بشناسد و دیگر آنکه به جلب همکاری نویسندگان نایل آید و به همت آنان آنچه را که به ذوق کتاب دوستان خوش و گوارا و در عین حال برای پرورش معنوی آنها سودمند است فراهم آورد .

راهنمای « ناشر » در این راه مکتب اوست که مکتب قاطبۀ افراد نسل انقلابی کشور اسلامی ما نیز هست - مکتب قرآن و اسلام اصیل که ما را به کسب علم موظف می سازد وشعارش این است .

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ القَولَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أولئِكَ الَّذِينَ هَدْيَهُمُ اللهُ وَأُولئِكَ هُمْ أولو الألباب ( سوره زمر ، آیه 18 )

این مکتب میان دین و سیاست نه به جدایی بلکه به پیوندی زنده قایل است ، که به قول مدرس شهید : « سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست » .

در جهان امروز ، که ارتباطات بدین غایت فشرده و گسترده است و رسانه های گروهی نقشی با این دامنه و وسعت ایفا می کنند ، سرنوشتهای افراد بهم گره خورده اند . در چنین جهانی ، انزوا و بیخبری از دنیا و مافیها از مسلمانان واقعی پذیرفته نیست . از این رو ، « ناشر » می کوشد تا

ص: 3

نسل کنونی را با جریانهای فکری و سیاسی جهان امروز و تحولات آن آشنا سازد و در کنار کتب اسلامی ، متون و ادبیات فارسی تاریخ و سیاست کشور اسلامی خودمان ، پیرامون کشورهای جهان سوم و به تناسب ، سایر ملل و نحل ، معلومات معتبری در دسترس او بگذارد .

در عین حال « ناشر » معتقد است که نسل جوان ما اگر بخواهد معنا و اهمیت تاریخی انقلاب اسلامی را بخوبی در یابد و شخصیتها ، نیروها و جناحهایی را که در این انقلاب نقشهای مثبت یا منفی داشته اند درست بشناسد و تأثیر آنها را در جناحهای سیاسی و اجتماعی کشور نیک ارزیابی کند ، باید نخست به تاریخ تحولات دست کم یک قرن و نیم اخیر ایران آشنا گردد ، یعنی به اوضاع و احوال دوره ای که در آن ، میان قدرتهای استعماری و ایادی و نوکران آنها از سویی ، و عناصر و جنبشها و سازمانهای ضد استعماری و استقلال طلب از سوی دیگر ، نبردی بی امان در جریان بوده است . «ناشر » آثاری را که خواننده را به این مقصود نزدیک سازد ، بویژه وجهه همت خود قرار داده است و از همکاری نویسندگانی که در این باب مطالعه و پژوهش کرده اند استقبال می نماید .

« ناشر » در راه نیل به هدفهای خود و در اجرای برنامه ای که هر چند بلند پروازانه به نظر آید ، به درگیری با آن دل نهاده است ، لطف الهی و اقبال نسل انقلابی و تشریک مساعی ارباب قلم و مردان تحقیق و اهل ذوق را یار و مددکار خود می خواهد .

اینک کتاب حاضر ، به سیاق سخنی که رفت تقدیم خوانندگان گرامی می شود . با عنایت به این نکته که چنانچه نقدی و یا سخنی پیرامون مطالب کتاب دارند ، مستدل و مستند ، ما را از آن آگاه سازند تا با رعایت حق جواب در چاپهای بعدی درج شود .

باشد که خدمات « ناشر » از رضا و تأیید خداوندی بهره ور گردد ، ان شاء الله .

و بالله التوفيق وعليه التكلان .

ص: 4

فهرست مندرجات

مقدمة مؤلف ... سیزده

ثروت رضاشاه و چگونگی جمع آوری آن ... 1

داستان سختیها و ناملایمات رضاشاه ... 3

املاک و اموال بچه کیفیت بدست آمده :

1 - از بودجه شهرداری ... 12

2 - تصرف املاک مردم ... 19

3 - فروش خالصجات دولت ... 38

مقالات ملک الشعراء بهار دربارۀ ضبط اموال شادلو ... 44

بحث مجلس بر سر املاک رضاشاه ... 60

4 - کوچاندن عشایر و ایلات ... 66

5 - رفتار مأمورين املاک شاهی با مردم ... 80

فجایع دیگر زمان رضاشاه ... 101

سرلشکر انصاری و رضاشاه ... 102

گرفتاری میرزا طاهر تنکابنی ... 105

شهربانی سرلشکر آیرم و شهربانی سر پاس مختاری ... 109

مقالات راجع به املاک رضاشاه ... 113

سرنوشت املاک رضاشاه ... 129

صلح نامه رضاشاه ... 130

فرمان مصالحه محمدرضا شاه ... 130

طرح و تصویب لایحه املاک واگذاری ... 132

ص: 5

سرنوشت املاکی که به محمدرضا شاه واگذار شد ... 137

تزیینات هتل ها از جیب مردم ... 138

رضاشاه در مشهد ... 140

خارجی ها درباره رضاشاه چه نوشته اند ... 143

مسافرت پهلوی به ترکیه ... 144

نطقهای رسمی ... 148

بخشیدن ارتفاعات آرارات به ترکیه ... 153

شاه و افغانستان ... 154

فخرالدین پاشا و واحدهای نظامی ایران ... 155

ارزشهای دوستی با همسایگان ... 156

مقالة مخبرالسلطنه درباره سفر رضاشاه به ترکیه ... 158

امتیاز غیر قانونی نفت بحرین ... 159

سلب حقوق نمایندگان ایلات ... 160

هزاره فردوسی و سبب برگزاری آن ... 161

مسائل اخلاقی در شاهنامه ... 165

ارادت فردوسی به اهل بیت علیهما السلام ... 169

مقاله مخبرالسلطنه درباره هزاره فردوسی ... 170

مقاله اطلاعات در یک ربع قرن ... 171

مقاله اورنگ درباره آشنائی رضاشاه با فردوسی ... 175

فردوسی از نظر شعرا و نویسندگان ... 182

نمایشگاه امتعه وطن ... 196

« ایران » بجای « پرس » ... 198

نصیب اولین سنگ بنای دانشگاه تهران ... 199

ایجاد تالار تشریح پزشکی ... 200

اتحادية بين المجالس ... 201

کلاه پهلوی به شاپو تبدیل شد ... 201

الغای عناوین ... 203

دستور مجالس ترحیم ... 204

یکی شدن ساعات در کشور ... 205

کابینه فروغی ... 205

تأسیس فرهنگستان ... 206

ص: 6

افتتاح دوره دهم مجلس ... 210

رئيس مجلس ( عدل الملک دادگر ) مغضوب می شود ... 210

معرفی دولت به مجلس دوره دهم ... 218

مغضوب شدن دشتی و رهنما ... 219

افزایش سرمایه بانک ملی ایران ... 221

انعقاد قرارداد تهاتری با آلمان ... 221

انحصار پشم و پوست ... 222

الغای تعهدات گمرکی 1307 ... 222

اختلاف بین ایران و شوروی ... 223

در گذشت مشیرالدوله ... 224

فرار سرلشکر آیرم رئیس شهربانی کل ... 227

سرانجام آیرم ( به قلم طباطبائی مدیر سالنامۀ دنیا ) ... 230

درباره سرلشکر آیرم ( به قلم معتصم السلطنه فرخ ) ...240

خاطرات اشرف درباره آیرم ... 247

تغییر کلاه و لباس ... 250

ایجاد محدودیت روحانیون ... 251

شیراز موجد قیام مشهد ... 252

قیام مردم مشهد ... 252

رفع حجاب - ره آورد سفر ترکیه ... 258

خاطرات محمود جم راجع به 17 دی 1314 ... 259

نوشته مخبر السلطنه درباره حجاب ... 268

ماجرائی در شهر خوی ... 272

استعفای فروغی و تشکیل کابینه جم ... 273

اعدام اسدی نایب التولیه آستان قدس ... 274

انعکاس کشف حجاب ... 276

فاجعه مشهد در مجلس طرح می شود ... 279

ماههای شمسی بجای ماههای قمری ... 285

وزیر طرق تحت تعقیب قرار گرفت ... 286

اولین جشن نوروزی با لباس رسمی ... 286

عمارت جدید بانک ملی ... 287

راه آهن شمال ... 287

ص: 7

مراجعت ولیعهد از اروپا ... 287

خنده رضاشاه ... 288

پیش آهنگی توسعه یافت ... 288

کارخانجات قندسازی باز می شود ... 288

دکتر شاخت به ایران دعوت شد ... 289

اعطای امتیاز نفت به کمپانیهای امریکائی ... 289

مخالفت انگلستان و روسیه با اعطای امتیاز ... 290

لایحه واگذاری امتیاز نفت به شرکت امریکائی ... 295

خودکشی یا قتل داور ... 315

تر پاک خوردن داور ( به قلم مخبرالسلطنه ) ... 316

اشتباهات داور ( به قلم محمود بدر ) ... 317

علل خودکشی داور ( به قلم محمود جم ) ... 320

داور که بود ، چه کرد ؟ ( به قلم فرخ کیوانی ) ... 324

سرلشکر آیرم و داور ( به قلم حسین دادگر ) ... 328

آیا کاسه کوزه ها سر داور شکست ؟ ... 333

سرنوشت قرارداد نفت با شرکت امریکائی ... 334

اعلام الغای امتیاز نفت در مجلس ... 335

مسافرت شاه و ولیعهد به اطراف کشور ... 336

اولین قطار راه آهن شمال ... 338

جهان بطرف جنگ دوم جهانی :

مقدمات پیمان سعد آباد ... 338

همبستگی ایران با همسایگان ... 340

هیئت اعزامی ترکیه در تهران ... 341

سفر وزیر خارجه ترکیه به ایران ... 342

پیمان عدم تعرض ایران و ترکیه و عراق و افغانستان ... 342

مسافرت وزیر خارجه ایران به افغانستان ... 342

ورود رئيس الوزرای افغانستان به ایران ... 343

ابلاغیه در تعقیب مذاکرات ایران و ترکیه ... 344

ابلاغیه عدم تعرض ایران و افغانستان و عراق و ترکیه ... 345

پیمان سعد آباد ... 346

ص: 8

عهدنامه سرحدی ایران و عراق ... 350

عهدنامه مودت ایران و عراق ... 354

عهدنامه تسویه مسالمت آمیز اختلافات ایران و عراق ... 356

زیان پیمان سعد آباد ... 363

قرارداد تجارتی و اقامت بحر پیمائی با شوروی ... 365

شرکت ایران در نمایشگاه صنایع لنینگراد ... 366

سفر هیئت اقتصادی ایران به روسیه ... 367

افتتاح دوره یازدهم مجلس ... 367

معرفی دولت به مجلس دوره یازدهم ... 368

در گذشت وزیر خارجه ... 369

بودجه سال 1316 کل کشور ... 369

ورود مهاجرین به ایران ... 370

گشایش تونل کندوان ... 370

کشف شبکه کمونیستی ... 370

نوشته علی اصغر حکمت درباره 53 نفر ... 372

ایجاد کارخانه دخانیات ... 383

تأسیس کارخانه برق ... 385

اعلام نامزدی ولیعهد ... 390

عزیمت ولیعهد به مصر برای آوردن عروس ... 391

نوشته مخبرالسلطنه هدایت درباره عروسی ولیعهد ... 393

اشیائی که برای تزیین کاخها از مردم گرفتند ... 394

افتتاح کارخانه شهباز ... 399

برکناری دو وزیر ... 400

تغییرات در کابینه ... 405

اتصال راه آهن سراسری ... 405

ولیعهد دوره دانشکده افسری را بپایان رسانید ... 406

عروسی شمس و اشرف ... 406

گشایش کارخانه ریسندگی قم ... 407

کفالت وزارت راه ... 408

پوند پایۀ طلا را از دست داد ... 408

هیئت اعزامی به مسکو ... 408

ص: 9

در گذشت کمال آتاتورک ... 409

قطع رابطه با فرانسه ... 409

استقرار روابط مجدد با فرانسه و نامه های متبادله ... 410

دعوت حکمت و سهیلی بکار ... 412

تخفیف در کرایه خشکبار ... 412

ایجاد بانک رهنی ... 412

سازمان پرورش افکار ... 412

بودجه سال 1318 کشور ... 413

ایجاد دستگاه فرستنده رادیو در ایران ... 414

امتیاز معادن به کمپانیهای هلندی ... 414

متن قرارداد اکتشاف با شرکت هلندی ... 416

متن قرارداد استخراج با شرکت هلندی ... 424

سرشماری ... 435

گشایش دوازدهمین دوره قانونگذاری ... 435

كابینه دکتر متین دفتری ... 437

گشایش راه شاهرود به گرگان ... 439

تغییر پنج سفیر ... 439

گشایش خط آهن تهران - قزوین ... 440

آغاز جنگ دوم جهانی ... 440

ورود نیروی آلمان به چکسلواکی ... 440

الحاق بوهم و مراوی بآلمان ... 441

حمله آلمان به لهستان ... 441

پیشروی ارتش شوروی در لهستان ... 441

انعقاد پیمان بین شوروی و کشورهای بالتیک ... 442

تلاقی ارتش سرخ و نیروی آلمان در لهستان ... 442

بیطرفی ایران در جنگ ... 443

احضار دانشجویان ایران مقیم اروپا ... 443

اقدام برای جلوگیری از ترقی قیمتها و احتکار ... 443

جنگ بین شوروی و فنلاند ... 443

اشغال دانمارک و نروژ بتوسط آلمان ... 444

حمله آلمان به هلند و بلژیک و لوکزامبورگ ... 445

ص: 10

عقب نشینی از دونکرک ... 446

اعلان جنگ ایتالیا به فرانسه ... 446

متارکه جنگ در فرانسه ... 446

برکناری دکتر متین دفتری و ریاست وزرائی منصور ... 447

احساس خطر رضاشاه ... 448

رکود در صادرات نفت ... 449

اختلاف با شرکت نفت انگلیس و ایران ... 451

حل اختلاف با شرکت نفت ... 454

مانور ارتش در اطراف همدان ... 454

پیمان بازرگانی ایران و آلمان ... 455

هیئت نمایندگی شوروی در تهران ... 455

چگونه از تجزیه ایران جلوگیری شد ... 456

نظر دول بزرگ بنفت ایران در موقع جنگ دوم جهانی ... 547

تقاضای شوروی برای امتیاز نفت شمال ... 461

قدمهائی که برای سازش بین امریکا و انگلیس برداشته شد ... 465

غائله آذربایجان ... 471

مذاکرات وزیران خارجه سه دولت در یالتا ... 472

نطق حکیمی نخست وزیر در مجلس شورای ملی ... 476

مذاکرات کنفرانس مسکو ... 479

حکومت قوام و مذاکره با استالین ... 485

اخطار امریکا و انگلیس به شوروی ... 487

اولتیماتوم ترومن به استالین ... 488

تصمیم شوروی به خروج از ایران ... 489

موافقتنامه قوام - ساد چیکف و خروج قوای شوروی از ایران ... 491

ص: 11

ص: 12

مقدمة مؤلف

اشاره

خواننده گرامی ، در دوره تاریخ بیست سالۀ ایران که اینک جلد ششم آن از نظر گذرد سعی شده است وقایع چونان صحنه های فیلم مستندی، آنچنان زنده مجسم شود که گوئی حوادث را بچشم میبینید آنچه میخوانید زائیده ذهن و تخیل نگارنده نیست؛ حقایق و وقایع مستند از لابلای روزنامه ها ،مجلات خاطرات رجال مذاکرات مجلس و کتابها گردآوری و براساس رعایت حق قضاوت برای خواننده و بی آنکه سلیقه و استنباط خاصی القاء ،گردد تدوین و طبع شده است تا خواننده در قضاوت و دریافت آنچه بنظر وی صواب می آید مختار باشد.

در این جلد آنجا که صحبت دربارۀ ثروت رضاشاه ،است، پس از مطالعه اسناد و مدارک برای خواننده منصف این سؤال پیش میآید که رضاخان که در دوران سربازی در هفت آسمان یک ستاره نداشته است چگونه ظرف مدت شانزده یا حداکثر بیست سال صاحب چنان ثروت بیکرانی شده که یکی از بزرگترین سرمایه داران و مالکین بزرگ نه تنها در ایران بل در جهان بشمار آمده است؟!

مسأله فقر و فاقه رضاخان مطلبی نیست که مخالفین برای او ساخته و پرداخته باشند، خود او در زمان سلطنتش بارها بر زبان آورده است و آنها که شنیده اند، حتی در زمانی که فرزندش محمدرضا شاه بر اریکه قدرت و سلطنت مستقر ،بود از زبان رضاخان در مطبوعات منتشر کرده.اند اگر چنین مطلبی خلاف واقع بود نویسندۀ آن حتماً تحت تعقیب حکومت پلیسی قرار می گرفت.

مطالب و اسناد تاریخی که در این دورۀ تاریخ بیست ساله ایران نوشته یا نقل شده است مربوط به دوران گذشته دور یا قبل از میلاد مسیح نیست که تصور کنیم مورخین احیاناً مطالب را بزرگ یا کوچک جلوه داده یا مبالغه کرده باشند تا خواننده را دچار حیرت و

اعجاب سازند؛

مربوط به زمان نون امپراطور روم و شرح سفاکیهای او نیست که در دوران حیات ننگینش حدود سیصدهزار نفر را بکام اژدهای بیداد انداخته است و یا شهر رم را به آتش

ص: 13

هوس خود کشیده تا صحنه های واقعی آتش سوزی را مدل نقاشی خود قرار دهد ؛

مربوط به زمان بنی امیه نیست که نوشته اند حجاج بن یوسف ثقفی که از جانب عبدالملک مروان بحکومت کوفه منصوب شد در دوران حکومت خودکامه و جنایت بارش حدود صد هزار مردم بیگناه را کشت و عده زندانیان او از هشتاد هزار نفر تجاوز میکرده است ؛ آری ، وقایع تاریخ بیست سالۀ ایران مربوط به عصر و زمان ما و آثار آن هنوز باقی است . هنوز عده ای از شهود عینی آن وقایع حیات دارند ؛ هنوز عده زیادی از ورثه مقتولین و مظلومین و ستمدیدگانی که از هستی ساقط شدگان آن دوران هستند وجود دارند .

رضاشاه روزی که از سلطنت برکنار و روانه تبعید شد ، طبق آمار و ارقام صحیح رسمی ، دارای چهار صد و چهل هزار سند مالکیت بود و در بانک ملی ایران یک قلم 68 میلیون تومان نقدینه داشت که به فرزندش واگذار کرد ، بعلاوه بطوری که گفته اند 58 میلیون پوند هم در بانکهای انگلستان سپرده داشته است . عایدات املاکش در سالهای آخر سلطنت حدود شصت میلیون تومان بوده ، یعنی بیش از عایدات یکساله کشور ایران و اگر به حساب خزانه اقبال السلطنة ماکوئی و سایر خزاین و اموال منقولی که از سایرین به حیله و قهر ستانده رسیدگی شود آنوقت معلوم می شود چه ثروت غیر قابل احصائی بدست آورده است .

کیست که تصور کند چنین ثروت بیکرانی در ظرف مدتی نه چندان طولانی ازطریق مشروع یا با عرق جبین و کدیمین بدست آمده باشد ؟!

در این جلد اسناد غیر قابل انکاری ارائه شده است و ملاحظه می فرمائید برای جمع این ثروت چه خانمانها به آتش بیداد سوخته است ؛ چه افرادی فقط به جرم داشتن قطعه زمینی در زندانها معدوم شده اند ؛ چه بینوایانی در حین بیگاریهای توانفرسا بدیار نیستی رهسپار شده اند .

اگر جنگ دوم جهانی در نگرفته بود ، رضا شاه در نظر داشت بهترین مستغلات شهری را نیز ضبط کند و دست اندرکار ارزیابی املاک مرغوب مردم بود تا به قیمت ناچیز و باصطلاح به ثمن بخس صاحب شود در سال 1319 ارزیابهائی فرستاده بود که بخش بزرگی از طالقان را برای او تصاحب کنند .

مسلماً اگر سلطنت رضاشاه با همین رویه و شیوه ادامه داشت انقلاب مردم ایران حتمی بود ، زیرا به حکم « الملک يبقى مع الكفر ولا يبقى مع الظلم » بیدادگریها به حدی میرسید که غیر قابل تحمل بود و تولید چنان انفجاری می کرد که آن حکومت خود کامه و استبدادی را متلاشی می ساخت .

آری ، علم الاجتماع هم از پاره ای جهات از قوانین طبیعی و فیزیکی پیروی می کند ، زیرا به تجربه ثابت شده است که همانگونه که در دیگ بخار وقتی دریچه اطمینان را مسدود کنند هر قدر جدار دیگ ضخیم و پر استقامت انتخاب شده باشد ، تداوم

ص: 14

حرارت بالاخره آنرا منفجر می سازد ؛ بهمین گونه وقتی در یک کشور حکومت دیکتاتوری و پلیسی برقرار گردد سرانجام تداوم مظالم و تراکم بیدادگری تولید انقلاب می کند و دود دل مظلوم روزگار ظالم را سیاه می سازد .

تاریخ سیاسی و اجتماعی دنیا نمونه های بسیار از اینگونه نشان داده است : در فرانسه حکومت جابرانه بور بنها و تراکم مظالم آنها چنان انقلابی ایجاد کرد که لوئی 16 را از تخت بزیر کشید و او و ملکه آنتوانت و صدها تن دیگر را بزیر گیوتین برد ؛ در روسیه ظلم تزار و کشتارها بقدری بود که از شنیدن آن موی بر اندام راست می ایستد ، منجمله در تاریخ میخوانیم که در مسکو حدود چهارصد هزار نفر و در پطر و گراد سیصد هزار نفر زندانی بوده اند و عده ای از محبوسین بینوا را در سرمای سی چهل درجه زیر صفر برودخانه های یخ بسته می بردند یخ را می شکستند و آنان را زنده زنده در زیریخ مدفون می ساختند . البته بهمین نسبت که آتش بیداد در روسیه افزون بود ، واکنش مردم نیز موحش تر بود و انقلاب چنان انفجاری ایجاد کرد که دنیا را تکان داد و عده زیادی نابود شدند . نوشته اند که خانواده تزار را به زیرزمینی برده صغیر و کبیر را به مسلسل بستند بطوری که از آن خانواده در دنیا باقینماند .

اگر روزگار به رضاشاه بیش مهلت داده بود و چند سال دیگر بدان شیوه و منوال سلطنت می کرد سرنوشتش بهتر از لوئی 16 و تزار روسیه یا تیمور لنگ ( که از کله ها مناره ساخت و سرانجام دودمانش بیاد رفت ) نبود .

گرچه بعضی معتقدند که مجازات بشر ناقص است و استدلال می کنند مثلاً اگر سرانجام مردم روم توانستند نُرُن را بجزای اعمالش برسانند کشتن او فقط به قصاص خون یکی از هزاران مردم بیگناه بوده است و خون بقیه به هدر رفته است و نظایر آن ... ولی آنچه مسلم است ظلم پایدار نمی ماند و نظام آفرینش و دست انتقام گریبان ظالمین را رها نخواهد کرد و از مجازات - ولو بطور ناقص - مصون نخواهند بود .

درست است که رضاشاه مانند تزار روسیه و لوئی 16 و سایر ستمگران کیفر ندید ولی بطوریکه در جلد هفتم یعنی آخرین جلد تاریخ بیست ساله ایران ، ملاحظه خواهید فرمود از روزی که از سلطنت برکنار و بطرف تبعیدگاهش روانه شد تا روزی که مرد هر روز با کابوسی وحشتناک دست به گریبان بود و در حقیقت سالها جان کند و خون جگر خورد تا مرد . آری بقول سعدی :

ظالم که کباب از دل درویش خورد *** چون در نگری از جگر خویش خورد

حسین مکی

خردادماه 1392

ص: 15

ص: 16

تاریخ بیست ساله ایران

استمرار دیکتاتوری رضاشاه پهلوی

( 1313 تا 1319 )

ثروت رضا شاه و چگونگی جمع آوری آن

شاهی که بر رعیت خود میکند ستم

مستی بود که میخورد از ران خود کباب

( صائب تبریزی )

همه میدانند که رضاخان قبل از کودتا یعنی در دوره سربازی بقول معروف « در هفت آسمان یک ستاره نداشت » حتی در موقعی که افسری جزء بود در یک خانه محقر استیجاری در یکی از کوچه های سنگلج منزل داشت ، و ماجرای صابون فروش دوره گرد مشهور است که به خانه رضاخان چند قالب صابون نسیه داده بود و چند روز بعد برای مطالبه پول صابون مراجعه کرد و کار به نزاع لفظی کشیده و حرفهای زشت بین رضاخان و صابون فروش رد و بدل میشود و پس از آنکه رضا خان بمقام وزیر جنگی ارتقاء یافت اتفاقاً روزی ضمن عبور با صابون فروش مزبور مواجه و مصادف میشود و صابون فروش مورد سؤال و جواب قرار میگیرد . این داستان را معمرین شنیده اند و حتی در یکی از روزنامه هم نوشته اند که در کتاب « رضاشاه » بچاپ رسیده است .

اما در اواخر دوران وزیرجنگی نخست بومهن و سپس رودهن را متصرف

ص: 1

شد و از آنجا همانطور که مجله پیکار - که در برلن منتشر میشد - کاریکاتوری از رضاشاه بشکل اژدهای خطرناکی کشیده بود که در حین خزیدن زمین ها و قراء و قصبات و املاک مردم را می بلعید . ناگفته نباید گذاشت که انتشار این کاریکاتور و مطالب آن موجب گردید که روابط بین ایران و آلمان بتیرگی گرائید .

رضاخان در دوران ریاست وزرائی از بومهن بطرف مازندران و در دوران سلطنت بطرف گرگان و گیلان و سایر نقاط کشور همچنان با سرعت و شدت عجیبی شروع بتصرف املاک و دست اندازی به هستی مردم نمود بطوریکه در شهریور 1320 که اجباراً از ایران خارج گردید طبق گفته مؤید احمدی نماینده کرمان در جلسه رسمی مجلس رضاشاه دارای 44 هزار پارچه آبادی از قریه وقصبه و بلوک است . بعلاوه مبلغ 58 میلیون لیره در بانکهای انگلستان سپرده داشت بوده و در بانک ملی هم طبق صورت حساب رسمی 68 میلیون تومان سپرده داشته که به فرزندش بخشیده است .

بطوریکه گفته اند رضا شاه ظرف مدت 16 سال سلطنت یکی از ثروتمندان جهان گردیده بود .

ناگفته نباید گذاشت که رضاشاه بزرگترین کارخانه و هتل داران هم ایران بوده است مانند هتل آبعلی و ویلاهای مبارک آباد و هتل های گچسر چالوس ، رامسر ، در بند شمیران ، فردوسی در تهران و غیره و کارخانه های حریربافی چالوس و پارچه بافی علی آباد (شاهی ) و کارخانه برنج پاک کنی و پنبه و کارخانه سنگ وغیره هم بوده است . و اگر غارت هائی که از خزانه اقبال السلطنه ماكوئی و سردار معزز بجنوردی و خزعل و دیگران را بحساب آوریم معلوم میشود که چه ثروت سرسام آوری ظرف این مدت اندوخته است . گرچه از غارت خزائن اشخاص فوق الذکر چیزی عاید او نشد و نصیب خزانه سلطنتی انگلستان گردید که شرح آن در این دوره تاریخ ( جلد دوم ) داده شده است .

رضا خان در دوران سربازی و قبل از رسیدن بمقامات بالا بسیار بی چیز و تهیدست بوده است و البته خود داستان اوان جوانی و سربازی را برای عده ای از رجال همراه بدون پروا و پرده پوشی نقل نموده است . اورنگ ( شیخ الملک ) که یکی از همراهان ( ملتزمین رکاب ) بود در این باره مقاله مفصلی در بیست و چهارمین سال ( 1347 ) سالنامۀ دنیا در صفحه 176 تا 181 نگاشته است که

ص: 2

ذیلاً نقل می شود :

داستان سختیها و ناملایمات رضا شاه

« مسافرت به صفحات شمالی و بازدید از شهرهای مازنداران و گرگان و دشت از مسافرتهای لذت بخش رضاشاه بوده است که از همان اوائل سلطنت خود انجام این مسافرتهای دو هفته ای را ضروری تشخیص داده بود و هر سال دو بار بآن صفحات سفر میکرد و با دقت برسیدگی اوضاع آن مناطق میپرداخت . در سالهای اول سلطنت رضا شاه کبیر در بیشتر این مسافرتها اینجانب در التزام موکب شاهانه بودم و بغیر از من چند تن دیگر از رجال آنروز ایران نیز در التزام شاه باین مسافرت میآمدند . رضاشاه کبیر اهل مازندران بود و در مازندران بدنیا آمده بود . رضا شاه به مازندرانی بودن خود مباهات میکرد و با وجودیکه قسمت اعظم دوران جوانی و خدمت سربازی و میر پنجی خود را در خارج از مازندران گذرانیده بود و کمتر فرصت پیدا میکرد تا به مسقط الرأس خود مسافرت نماید با این وصف لحظه ای فارغ از مازندران نبود . در آن ایام که شاه به سلطنت رسیده بود بسیاری از بستگان رضا شاه در مازندران اقامت داشتند ولی کمتر کسی از فامیل رضا شاه در زادگاه آن پادشاه به نام « الاشت » مقیم بوده است . مثلاً خواهر رضاشاه در قریه گنج افروز بابل اقامت داشت و خواهر شاه سالی دو بار بدیدار برادر تاجدار خود موفق میشد و هر دو بار در مازندران و به هنگام ورود رضا شاه به بابل این دیدار صورت میگرفت . مسافرت رضاشاه به صفحات شمالی در فصول بهار و پائیز هر سال انجام میشد و تا موقعی که راه آهن شمال ساختمان نشده بود این مسافرتها بوسیله اتومبیل صورت میگرفت و شاه و ملتزمین رکاب از طریق جاده فیروزکوه که چندی از ساختمان این راه شوسه سپری نشده بود عازم اولین شهر شمال یعنی شهرستان شاهی میشدند . شاه با وجودی که از پل سفید عبور میکرد ولی هرگز فرصتی پیدا نمیکرد تا از زادگاه خود ( الاشت ) بازدید بعمل آورد . راه سفر بقريه « الاشت » از پل سفید میباشد و رضاشاه با وجودیکه باین راه آشنائی داشت و میدانست از این راه کوهستانی با چه وسیله ای میتوان عبور نمود تا بقریه « الاشت » رسید ولی اشتیاقی به بازدید از « الاشت » نشان نمیداد و اما همیشه در این سفر و عبور از سواد کوه و پل سفید خاطرات ایام کودکی خود را بر میشمرد . هوش فراوان رضاشاه فوق العاده جلب نظر ملتزمین را میکرد و بخاطر دارم روزی در

ص: 3

بین راه اتومبیل حامل شاه متوقف شد و پس از اینکه اتومبیلهای حامل ملتزمین به اتومبیل رضاشاه رسید شاه از اتومبیل رولزرویس مشکی رنگ خود بیرون آمد . شاه روی خود را به ملتزمین نمود و از دوران جوانی خود حکایتی نمود که من بی مناسبت نمیدانم بشرح آن حکایت بپردازم . اولاً باید باطلاع خوانندگان گرامی سالنامه وزین دنیا برسانم رضا شاه مطالب را بطور پخته بزبان میآورد . رضاشاه در سخن پردازی شیوه خاصی داشت . او با وجودیکه اهل مازندران و خطه سوادکوه بودولی لهجه شاه شباهتی به یکنفر مازندرانی و سواد کوهی نداشت . رضاشاه خیلی کم به زبان مازندرانی آشنا بود و بیش از چند کلمه یا چندجمله باین زبان محلی آشنائی نداشت ولی زبان مازندرانی را میفهمید و کسی که باین زبان صحبت میکرد او بخوبی بمفهوم آن سخنان پی میبرد و احتیاجی بمترجم نداشت . صدای شاه بم و گیرا بود . و در موقع سخن گفتن دچار هیجان نمیشد . همچنین هیچوقت بهنگام صحبت کردن لبخند بر لبان خود نقش نمیبست . آنروز شاه در کنار جاده شوسه و در مرتفعترین نقطه گدوک اشاره به کوههای سر بفلک کشیده نمود و ماجرای هیجان انگیزی را که در سنین 18 سالگی بر او گذشته بود حکایت کرد . رضا شاه فرمود اورنگ بهتر از همه حاضران میداند من چه میگویم چون او هم بوضع این صفحات آشنا بوده و اهل این خطه است و هم اینکه همولایتی من میباشد . من جوان 18 ساله سرد و گرم چشیده روزگار بودم . من محبت پدر و مادر را درک نکرده بودم و از روزیکه خودم را شناختم در اجتماع بودم به کار و کوشش میپرداخته و تلاش معاش میکردم . در آن روزگار تنها کاری که وجود داشت کار سربازی بود و من هم در آن سن و سال وارد خدمت سربازی شده بودم چون به سر باز داوطلب اگر هیچ چیزی نمیدادند اقلاً همان جیره نقدی یا جنسی و مواجب مختصر را پرداخت میکردند و یا اگر هم جیره ای نمیدادند و مواجب را بوقت نامعلوم موکول میکردند حواله ای بعهده خوانین ایالات و ولایات صادر میکردند تا آن سر باز گرسنه ولخت و عور بصفحات مختلف کشور رهسپار شده حواله را وصول نماید ولی بسیار اتفاق میافتاد که اینگونه حواله ها نکول شود مگر اینکه آن سر باز لخت و گرسنه با اتکاء به تفنگ خود بتواند قدرت خود را اعمال نماید ولی قدرت او در برابر قدرت خوانین آنروز ایران صفر بوده است بدلیل اینکه همه اعیان و اشراف ایالات و ولایات مملکت عده ای را تحت سلاح خود داشته و

ص: 4

اینعده در پناه تفنگهای خود دست بهر عملی به نفع مصالح آن خان و آن ارباب و اعیان میزده اند .

در اینوقت رضاشاه امیر نظام گروسی رئیس دوم تشریفات سلطنتی را که قدری عقب تر ایستاده بود بجلو خواند و گفت امیرنظام هم خیلی خوب میداند که اوضاع آنروز ایران بر چه منوالی بود و سپس محمد ابراهیم علم ( امیر شوکت الملک ) را مورد خطاب قرار داده و فرمودند « شوکت » هم میداند من چه میگویم و او با وجودیکه در سیستان و بلوچستان نفوذ و اعتبار داشت گرفتار بعضی از این خان ها بوده است . رضاشاه سپس ادامه داد : من در آن سن و سال که مدتی بود وارد خدمت سربازی شده بودم ولی نه جیره ای دریافت میکردم و نه مواجبی بمن داده میشد و یا حتی حواله ای عهدۀ یکی از خانهای مملکت نمیدادند تا رهسپار نقطه ای از کشور شوم و آن حواله را وصول نمایم خوشحال بودم اقلاً صاحب یک تفنگ و یک رأس اسب میباشم بهمین جهت مرخصی گرفتم تا با اسب که تنها وسیله آنروز ایران در مسافرت از نقطه ای به نقطه ای دیگر کشور بوده است ، به مسقط الرأس خود سفر نمایم و اقلاً با افراد فامیل خود تجدید عهد نمایم چون سالها بود از آنها خبری نداشتم و مدتها بود به زادگاه خود سفر نکرده بودم . من با اسب از تهران خارج شدم و خوب بخاطر دارم از محل قصر قاجار که اطراقگاه ما بود راه افتادم . من هیچکس را در این سفر همراه نداشتم ؛ لباس من وصله دار بود و درست است لباس سربازی بتن داشتم ولی این لباس نشانی از سربازی نداشت و از طرفی مردم طول راه از سر باز بصورت خوشی استقبال نمیکردند چون میدانستند پای هر سر باز داوطلب بهر نقطه از دهات برسد بد بختی و بیچارگی بارمغان میآورد . سرباز داوطلب وارد هر دهستانی میشد قصد او از این سفر ایجاد محیط امنیت نبود بلکه وصول مالیات برای حکمران محلی بوده است و حکمران هم مالیات ها را دریافت میکرد و روی میل خود مبلغی را بتهران حواله مینمود و تهران هم اصلاً سؤال نمیکرد چقدر در طی سال مالیات وصول شد و چه مبلغ بمصرف امور محل رسید چون نه کتابی وجود داشت و نه احتیاجی به محاسبه بود و هر حاکمی که بیشتر انصاف میداشت مبلغ بیشتری مالیات بمرکز میفرستاد و بودند حکامی در بعضی از سالها بدلیل بدی وضع کشاورزی و نقصان محصول و یا بدی کسب و کار و عدم رونق بازار یکشاهی به مرکز حواله نمیکردند . من در آنروزها که محیط

ص: 5

ایران براین منوال بود تهران را پشت سر نهادم تا خود را به مسقط الرأس خود ( الاشت ) برسانم . من از همان لحظه ای که پای خود را از دروازه تهران بیرون گذاشتم احساس عدم امنیت در خود نمودم . با هر دهقانی که بطرف تهران در حرکت بود تا بار الاغ خود را به پایتخت برساند حتی جواب سلام دریافت نداشتم اصلا همه حس بدبینی خاصی نسبت به سرباز داوطلب داشتند . اصولاً در آنموقع سرباز اجباری وجود نداشت و کسی را برای انجام خدمت احضار نمیکردند . سربازان بطور کلی بصورت سر باز داوطلب بودند و حقوق آنها در ماه از 22 ریال تجاوز نمیکرد . راه تهران به مازندران ناهموار بود و مجموع اتومبیل موجود در تهران بپنج دستگاه نمیرسید که اولین اتومبیل را مظفرالدینشاه در سفر خود به فرنگستان در شهر بروکسل خریداری کرده بود و از راه روسیه تزاری و بحر خزر به بندر انزلی حمل شده بود و با گاری به تهران رسید . من براه مازندران آشنائی داشتم و البته این راه شبیه کوره راههای مملکت نبود که مسافر احتیاج به بلد داشته باشد . من میدانستم باید نزدیک هشت روز در راه باشم تا به « الاشت » برسم . تمام موجودی جیب های من 15 قرآن بود . من در یک پائیز سرد و در همین ایام که ماه آبان بود رهسپار مسقط الرأس خود شده بودم . من در همان روز اول مسافرت که بزحمت توانستم بر سرعت اسب بیفزایم و شب هنگام به جاجرود برسم ناملایمات دیدم چون هیچ کس حاضر به کمک نبود و حتی به تقاضای من برای تهیه علوفه اسب جوانی نمیداد و عجیب اینکه در کاروانسرا تعدادی از اسبان در آخورها مشغول نشخوار جو بودند کاروانسرادار تا قبلاً پول نمیگرفت اجازه ورود اسب را بمحوطه کاروانسرا نمیداد البته به اسبان سایر مسافران اجازه ورود میداد ولی به اسبان سربازان و مأمورین دولت چنین اجازه ای داده نمیشد و بطور کلی نه تنها کاروانسرادار بلکه کاسب و سایر افراد دچار یک حس بدبینی خاصی نسبت به مأمورین دولت شده بودند و کمترین اعتنائی بآنها نمیکردند و لحظه ای بآنها امان نمیدادند و در هیچ کاری حس تعاون و معاضدت نداشتند . من که تمام موجودی خود را بیش از 15 قرآن نمیدانستم و از لحظه ای که از تهران راه افتاده بودم یک قرآن از این 15 قرآن را برداشت نکرده بودم و برای غذای راه خود قبلاً مقداری نان و پنیر و انگور تهیه کرده بودم که البته کفاف بیش از دو وعده غذا را نمیداد ولی برای اسب که

ص: 6

مرکوب من در این سفر بود بجز یک جوال جو دیگر هیچ نوع غذای دیگری از علوفه سبز و یا خشک بهمراه نداشتم و چاره ای هم جز اطراق در کاروانسراهای بین راه برای رفع خستگی از مرکوب و سیر کردن شکم حیوان نبود . من نه زور داشتم و نه لشکری را بهمراه خود کرده بودم تا بتوانم در این سفر هشت روزه ناملایمات را پشت سر بگذارم و همانطور یکه گفتم اصلاً مردم طول راه اعم از شهری و دهاتی روح طغیان و سرکشی پیدا کرده بودند و کوچکترین میانه ای با مأمورین دولت نداشتند . من مقداری سوغات هم برای بستگان خود خریداری کرده بودم و از تهران به قریه الاشت میبردم چون مدتها بود از آنها خبری نداشتم و در آن ایام رسم بود که برای صله ارحام مسافری که از راه دور و پس از مدتهای دراز به شهر و دیار خود سفر میکرد حامل مقداری سوغاتی باشد چنانکه مسافرین به مشهد و کربلا پس از بازگشت بایران قسمت اعظم بار کجاوه آنها را سوغاتی تشکیل میداده است و البته هنوز این رسم باقی و برقرار است و سوغاتیها از همه نوع از خوردنی اعم از تنقلات و پوشیدنی میباشد . در جاجرود برای رفع خستگی از اسب و همچنین یک شب استراحت در قهوه خانه کثیف این قریه ناچار شدم تحمل ناملایمات را بنمایم و اجحاف کاروانسرا دار و قهوه چی را هم بدیده منت بپذیرم و هر چه خواستند بپردازم . با مداد روز بعد در حالیکه موجودی من به نیم رسیده بود راه بوم هن و رودهن را پیش گرفته و بهرجا رسیدم وضع را بدتر از جاجرود دیدم . نه تفنگ سربازی ترسی بوجود میآورد و نه لباس سربازی مردم طول راه بخصوص دهقانان را دچار رعب و ترس میکرد چون همه به تو خالی بودن تفنگ و بی اهمیتی لباس سربازی آنهم لباس مندرس و کهنه سربازی اعتقاد داشتند و از بس که الدروم و بلدروم شنیده بودند اعتنائی به هیچیک آنان نمیکردند . ظلم و استبداد حکومت تهران و حکومتهای مطلقه شهرستانها بجائی رسیده بود که مردم نیز باین آتش ظلم و بیدادگری دامن میزدند و اصلاً دکسی حاضر بدستگیری از حاجتمندی نبود و من براستی در این سفر یک فرد حاجتمند بودم و حاجتمندی من جنبه تکدی نداشت و با وجودیکه جامه سربازی برتن داشتم وقیافه و اندام من هم حکایت از رشادت میکرد ولی هیچگاه حاضر نمیشدم از این قدرت جسمانی به نفع خود بهره برداری نمایم و برای تهیه جا و مکان جهت استراحت یک شبه و یا غذای مجانی قدرت خود را بر افراد بکشم . از یکنفر

ص: 7

کمک ندیدم و یکنفر حاضر نشد حاجت مختصر من را برآورده سازد . من میدانستم وضع در ایالات و ولایات بر این منوال است ولی هرگز تصور نمیکردم اوضاع تا باین حد حاد بوده باشد و اگر میدانستم سفر پر مخاطره ای در پیش دارم هرگز دست به این سفر نمیزدم چون سالها بود از تهران خارج نشده بودم و هر چند در تهران همه نوع ناملایمات وجود داشت ولی تهران سیصدهزار نفری آنروز از حداقل نسبی آسایش و امنیت برخوردار بود . برنامه سفر من بزادگاه خود در الاشت برای مدتی کمتر از ده روز بود چون اگر بیشتر از این مدت در آن قریه اقامت میکردم راه بازگشت مشکل میشد و برف و سرمای شدید اجازه مراجعت نمیداد هر چند من بد فصلی را برای این سفر انتخاب کرده بودم چون سرما بخصوص در موقع شب هر چه بسوی گردنه گدوک پیش میرفتم افزایش پیدا میکرد .

در اینوقت رضاشاه سکوت اختیار نمود و دستور آوردن چای داد . البته همیشه در اتومبیل حامل شاه قمقمه محتوی چای داغ وجود داشت . شاه چای را به صورت دیشلمه مینوشید . رضاشاه علاقه ای بنوشیدن چای در فنجان نداشت و همیشه چای را در استکان و نعلبکی مینوشید مگر اینکه استکان و نعلبکی در دسترس نمیبود . بلافاصله قمقمه بحضور آورده شد و رضاشاه با دست خود چای در استکان ریخت و بنوشیدن پرداخت و در حالیکه هر جرعه از چای را مینوشید به شرح خاطرات میپرداخت و ماجرای این سفر هیجان انگیز و در عین حال ملالت بار را حکایت می کرد . رضاشاه ادامه داد : من وقتی به فیروزکوه رسیدم دیگر پولی بهمراه نداشتم و حتی قسمتی از سوغاتیها را در طول راه بخصوص در بوم هن و جابون بفروش رسانیده بودم تا خرجی راه را تأمین نمایم چون هیچکس به هیچ مسافر غریب بخصوص سرباز و سایر مأمورین دولت پناه نمیداد . من تصور میکردم اقلاً در فیروزکوه خواهم توانست از محبت بعضی از دوستان قدیم پدرم که در این قصبه کوهستانی سکنی داشتند برخوردار شوم ولی آثار و علائمی از این محبت ندیدم و با وجودیکه بسراغ بعضی از آنها رفتم ولی کسی حاضر نشد خود را آشنا بداند واظهار آشنائی نماید و دوستی خود را که ریشه های قدیم داشت ظاهر سازد . من نیم بیشتری از راه را طی کرده بودم ولی میدانستم راه بس دشوار و سخت وجانفرسا در پیش دارم . اصولاً راهی که در پیش داشتم راه چوپانان بود که در قشلاق و ییلاق از این راه استفاده میکردند راهی بود که از گردنه گدوک

ص: 8

میگذشت همین راهی که اکنون مشغول پیمودن آن میباشیم . من نزدیک غروب آفتاب با همان اسب که دیگر رمقی نداشت وارد فیروز کوه شدم . با دتندی میوزیدو سرما کاملاً احساس میشد . پرنده در کوچه های تنگ و تار یک قصبه پر نمیزد و جنبنده ای دیده نمی شد . آنقدر به جستجو پرداختم تا توانستم به قهوه خانه ای دسترسی پیدا کنم چون میدانستم دوستان و یاران قدیم پدرم باب آشنائی را با من که سرباز لخت وعور و گرسنه ای بودم باز نخواهند کرد . قهوه چی اهل سمنان بود وسالها بود که در قصبه فیروزکوه به قهوه چی گری اشتغال داشت و کسی بود که با بیشتر چار وادارها و قافله های مسافرین آشنائی پیدا کرده بود و اسم و رسم آنها را میدانست ولی نمیدانست من چه کسی هستم واهل کجا میباشم و از کجا آمدم و بكجا میروم و شاید تصور میکرد سر باز داوطلب ساده و بدون پول و مال و منال میباشم که مانند سایر سربازان عزم را جزم کرده ام تا راه دهات بزرگ را پیش بگیرم و مالیات حاکم را وصول نمایم . قهوه چی سمنانی در همان بدو ورود من به قهوه خانه توجه خود را باندام من جلب کرد . اولین سؤال او این بود شب را در اینجا بیتوته خواهید کرد یا اینکه در محل دیگری باستراحت خواهید پرداخت ؟ معلوم بود من جز قهوه خانه مکانی برای استراحت نداشتم و استراحتگاه قهوه خانه نیز فاقد همه چیز بود و ده ها نفر از مسافرین که متأسفانه همگی وضع وحالی شبیه وضع وحال من داشتند مجبور بودند در گوشه قهوه خانه چمباتمه زده و شب دراز را آورند من بشدت گرسنه بودم و از طرفی اسب بی رمق من که ناتوان شده بود در خارج از قهوه خانه پس مانده کاه سایر اسبان را که تا لحظه ای پیش در آنجا به استراحت میپرداختند به دندان میکشید . همانطوری که گفتم دیگر یکشاهی در جیب نداشتم ولی مختصری از سوغاتی که عبارت بود از سه قواره چیت هر کدام به اندازه سه متر در خورجین اسب خود موجود داشتم . چاره ای جز فروش سه قواره چیت برای تأمین مخارج قهوه هانه و تهیه علوفه مركوب نبود ولی نمیدانستم در آن وقت از غروب آفتاب آیاد کانی باز است که من بتوانم این سه قواره چیت را بفروش برسانم و یا اینکه باید آنها را نزد قهوه چی بامانت بگذارم و در گرو او باقی باشد تا از بازگشت از سفر ( الاشت ) مخارج یک شب اقامت در قهوه خانه را با و کارسازی نموده و سه قواره چیت را تحویل بگیرم و اما من چیتها را برای سوغاتی به زادگاه خود میبردم و لطفی نداشت که پس از پایان سفر الاشت و بازگشت به

ص: 9

تهران در موقع ورود به فیروز کوه آنها را از قهوه چی تحویل گرفته و مجدداً به تهران برگردانم . البته وضع زندگی فامیل من در الاشت بد نبود و همگی متکی بخود بودند و روی تلاش و کوشش خود بزندگی میپرداختند و سربار دیگران نبودند و من هم نمیخواستم خود را سر بار آنها نمایم چون اتکاء بنفس داشته و دارم و بهمین جهت بفوریت تصمیم گرفتم سه قواره چیت را برسم سوغات به الاشت نبرم زیرا ارزش چندانی نداشت بدلیل اینکه قسمت اعظم سوغاتیها را در طول راه از دست داده و خرج خود و مرکوب خود کرده بودم و مهمتر از همه اینکه نمیخواستم از بستگان خود برای مراجعت بتهران خرج سفر دریافت نمایم چون به رگ غیرتم بر میخورد لذا هر سه قواره چیت را از خورجین درآورده و با خود بقهوه خانه آوردم و در حالی که قهوه چی چشمان خود را بمن دوخته بود و مرا همچنان و رانداز میکرد تحویل او دادم و گفتم هر چه خرج امشب میشود از محل قیمت این سه قواره پارچه حساب کنید ولی قهوه چی بلافاصله در جواب گفت من بزاز نیستم ، باشد تا صبح به بزاز محله بفروشید . ولی من قصد داشتم صبح خیلی زود بسفر ادامه بدهم و فیروزکوه را ترک نمایم . قهوه چی که خیلی خوب بروحیه واردین آشنا دانست که واقعاً پولی بهمراه ندارم و منظور از فروش چیت تأمین مخارج میباشد . او بدون اینکه سخن دیگری بگویدسه قواره چیت را از دست من گرفت و در دولا بچه خود گذاشت و سپس یک استکان چای قند پهلو بدست من داد . بهر ترتیبی که بود و در آن وضع ناهنجار شب را در آن قهوه خانه مخروبه و بسیار کثیف و در عين حال سرد بروز آوردم در حالیکه قهوه چی فقط دو قران ونیم ما به التفاوت بهای سه قواره چیت را پس از کسر مخارج آن شب من در قهوه خانه و نگاهداری اسب در طویله خارج قهوه خانه و تهیه علوفه مرکوب را پرداخت کرده بود . ایکاش من باین سفر ادامه نمیدادم . برای اینکه دنباله سفر پر از مخاطره بود . رگبار تندی شروع شده بود و راه را بهیچوجه تشخیص نمیدادم . رگبار یکساعت بیشتر ادامه نداشت ولی قسمتی از نیروی خود را از دست داده بودم و نیمساعتی بعد مرکوب من هم از دست رفت یعنی بزمین نشست و روی ناتوانی و گرسنگی جان داد و من در وضعی فوق العاده دشوار و در حالیکه بشدت خسته و کوفته شده بودم مختصر لوازم سفر خود را از روی لاشه اسب برداشته و براه افتادم . آنقدر راه رفتم تا به کاروانسرای مخرو به بین راه گدوک رسیدم هیچکس در کاروانسرا نبود والبته

ص: 10

سرما بیداد میکرد . من وقتی در انجام کاری تصمیم بگیرم محال است تا بمقصود ترسم از تلاش دست بکشم من تصمیم گرفته بودم بهرنحوی که باشد از این مشکل رهایی بابم و براه ادامه بدهم و با وجودیکه راهی که در پیش داشتم کوهستانی بود و خستگی بوجود میآورد میآورد و من نیز بشدت خسته بودم و گرسنگی مرا یک چوپان سنگسری که برای حمل اثاثه خود را آن کاروانسرای بین راه گدوک رفع کرده بود ولی عزم را جزم کردم و بطرف مقصد پیش رفتم ولی در همین نقطه که اکنون متوقف میباشیم از پا افتادم و قدرت پیشروی بیشتری را پیدا نکردم و من در همین کلبه مخروبه که هنوز باقی و برقرار است و از دور آن را مشاهده میکنید دو نفر چوپان پناهم دادند من مدت هفت روز در حال اغما بودم و این اغماء ناشی از طی کردن راه سخت و دشوار و تحمل ناملایمات طول راه اعم از بیخوابی و بی غذائی بوده است. وضع من بصورتی درآمده بود که رفتن بزادگاه خود در الاشت اصلاً ممکن نبود و کاروانی که از راه رسیده بود در ظهر روز هفتم از روی رحم و شفقت حاضر شدند مرا به تهران انتقال بدهند به شرطیکه نیمی از راه با یکی از قاطران کاروان طی کرده و نیمی دیگر را پیاده بهمراه کاروانیان بپیمایم . من همان روز تصمیم گرفتم با ناملایمات مبارزه کنم چون این ناملایمات در سفر به الاشت به من درس بزرگی داده بود . من مصمم شدم از هیچ سختی و ناراحتی نهراسم بلکه با مشکلات مبارزه کنم چون میدانستم زندگی یعنی « مبارزه » و زندگی بطور کلی میدان مبارزه و نبرد میباشد . یکی از تصمیمات من این بود اگر روزی بمقام و موقعیتی رسیدم اولین اقدامی که بعمل آورم احداث راه شوسه تهران بمازندران از طریق فیروز کوه باشد و بطور یکه میدانید من این تصمیم سال هیجدهم عمر خود را بمجرد وصول به تخت سلطنت و از همان ایام ریاست وزرائی عملی کردم ولی از اینکه به مقصود خود نرسیدم یعنی نتوانستم در آن سفر به زادگاه خود بروم ملول و افسرده میباشم ... رضاشاه وقتی باینجا رسید بطرف اتومبیل خود رفت و اتومبیل حامل شاه در جلو و اتومبیلهای سایر ملتزمین بدنبال آن راه افتادند تا از میان سلسله جبال عبور کنند و بدشت مازندران برسند . من و امیر شوکت الملک علم و ادیب السلطنه سمیعی و دکتر امیراعلم پزشک مخصوص که در یک اتومبیل باین سفر میپرداختیم وقتی از آن نقطه یعنی سرخ آباد حرکت کردیم تا ورود به شهر شاهی که در آن موقع به علی آباد موسوم بود تمام

ص: 11

صحبت خود را در اطراف زندگی پر از هیجان و احساس رضاشاه کبیر اختصاص دادیم . هر چه سخن گفتیم در اطراف تلاش و کوشش رضاشاه چه در ایام جوانی و چه در زمانی که در قزاقخانه مصدر مقاماتی شده بود دور میزد ...

« امضای اورنگ »

املاک و اموال بچه کیفیت بدست آمده ؟

اشاره

اکنون در این قسمت فقط دربارۀ املاک رضاشاه بحث میشود تا معلوم گردد که اینهمه املاک را چگونه متصرف شده است .

1 - از بودجه شهرداری

قصور و ساختمانهائی که از بودجه شهرداری تهران ساخته شده است :

برای آنکه در مورد ساختمانهائی که از بودجه شهرداری تهران شده مطلبی بدون سند و مدرک نگفته باشیم بهترین مدرک گزارش رسمی است که شهردار تهران به انجمن شهر داده و روزنامه کوشش در شماره 4715 مورخ 1320/7/3 درج نموده است و اینک عین آن گزارش بدون کم و کاست در زیر نقل میگردد :

« در این موقع که از طرف دولت اقداماتی برای استرداد مطالبات خود از دربار سابق به عمل می آید شهرداری تهران نیز بنوبه خود لازم دید نسبت به حقوق خود و هزینه هائی که برای ساختمانها و غیره دربار سابق نموده آقایان نمایندگان شهر را متذکر نماید که نسبت به دعاوی شهرداری تصمیم قطعی و فوری اتخاذ فرمایند و ضمناً فهرستی از دعاوی شهرداری و اقداماتی که برای ساختمانهای دربار سابق نموده و تا این ساعت بنظر رسیده برای استحضار آقایان ارسال میدارد بطوری که هزینه هائی که شهرداری برای ساختمان های دربار از سال 1305 به بعد بر حسب اجبار عهده دار بوده به سه قسمت تقسیم میشود .

الف - هزینه هائی که برای ساختمانها و سایر کارهای مربوطه به دربار از سال 1305 تا 1314 یعنی زمان تصدی سرلشکر بوذرجمهری و آیرم شده از قبیل ساختمانها و دیوارهای سعدآباد و مهمانخانه فردوسی و نمایشگاه کالای ایران - حمام عزیزخانه - مهمانخانه قدیم و مستغلات سابق اطراف میدان در بند - مهمانخانه قدیم و کارخانه آبعلی - مهمانخانه گچسر - کاخ مرمر - کاخ سفید و غیره که در این ساختمانها وسائل باربری و کارمندان شهرداری دخالت داشته و از

ص: 12

حيث مصالح و سنگ معادن قم ویزد و تربت و آشتیان - هزینه هائی از طرف شهرداری شده و چون حساب معینی ندارد بایستی بوسیله کمیسیونی مرکب از نمایندگان شهر و کارمندان مطلع شهرداری رسیدگی و صورتی از این هزینه ها ولو بطور تقريب هم شده تهیه نمایند .

ب - ساختمانهائی که از سال 1314 به مباشرت شهرداری انجام گرفته به این معنی که مبلغی بنام هزینه ساختمانی از طرف در بار به شهرداری پرداخت و شهرداری عهده دار پرداخت هزینه کلی ساختمانهای نامبرده بوده و بنظر شهرداری برای رسیدگی به حساب این ساختمانها کمیسیونی مرکب از ارزیاب سمی وزارت دادگستری و شهرداری و نمایندگان وزارت کشور و انجمن شهرداری تشکیل و بناهایی که شهرداری عهده دار ساختمان آنها بوده با دقت ارزیابی و پس از تعیین قیمت مبلغی که برای ساختمان آنها از در بار سابق پرداخت گردیده موضوع و بقیه جزو مطالبات شهرداری منظور شود و صورت آنها بقرار زیر است :

1 - ساختمان کاخ سفید سعدآباد

2 - مهمانخانه بزرگ در بند

3 - شش دستگاه عمارت ویلا در دربند

4 - هنرستان دختران

5 - مهمانخانه جدید آبعلی

6 - ده دستگاه ویلا در مبارک آباد

7 - پرورشگاه ایتام شاهپور

8 - کاخ ییلاقی وزارت دربار

9 - هیجده دستگاه عمارات سعد آباد

10 - دو کاخ ییلاقی والاحضرت شاهپورها

11 - ساختمانهای دواشکو به میدان شمالی و جنوبی در بند

12 - تعمیر کاخ اختصاصی نیاوران

13 - تعمیر کاخ سنگی و اندرون در جعفرآباد

14 - شروع بساختمان میدان تجریش

15 - ساختمان سیل اختصاص سعدآباد

10 - استخراج و حمل و نصب سنگ تراورتین برای کاخ شهری

ص: 13

والاحضرت همایون ولایت عهد

17 - کاخ ييلاقى والاحضرت شاهدخت شمس پهلوی و استخر و میدان تنیس

18 - كاخ ييلاقى والاحضرت اشرف پهلوی و استخر و میدان تنیس

19 - تعمیر دو حمام در ساختمانهای ییلاقی پیشکاری والاحضرت و رئیس دربار

20 - خاکبرداری اطراف کاخ والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی

21 - ساختمان دیوار شرقی سعدآباد

22 - ساختمان دیوار کاخ سعدآباد

23 - ساختمان آشپزخانه ایرانی در کاخ سنگی

24 - ایجاد و ساختمان خیابانهای متعدد در داخل سعدآباد و دیوار سازی که هزینه گزافی داشته

25 - ساختمان قراولخانه سعدآباد

26 - دیوارسازی سنگی در مبارک آباد

27 - عمارت انتظار کاخ سفید

28 - ساختمان محل مستخدمین در تپه اسدآباد

29 - ساختمان کاخ ییلاقی نوزاد

30 - ساختمان استخر مقابل کاخ ییلاقی دربار

ج - ساختمان هائی که مستقیماً از طرف اداره حسابداری دربار انجام می گرفته و در این قبیل ساختمانها بطور کلی عمل مصالح خاکبرداری ، تهیه ماسه ، حمل سنگ از ولی آباد ، برش سنگ مرمر و سایر سنگ های تزئیناتی و حمل آنها بپای کار ، سرمهندس ، نقشه کش ، و حمل خاک آوار بعهده شهرداری بوده که تهیه صورت ریز آن غیر مقدور و بطور اختصار همیشه یعنی در مدت 5 سال حد متوسط روزانه 75 دستگاه دو چرخ اسبی و هفت دستگاه کامیون باختیار متصدی ساختمانهای شهری بوده علاوه بر این یک نفر سر مهندس و دو نقشه کش و یک مهندس از بودجه شهرداری دستمزد دریافت و اختصاصاً در آنجا کار میکرده اند .

دو دستگاه کارخانه موتوری سنگ بری هم از زمان تأسیس و مالکیت شهرداری سنگ های مختلف برای ساختمان های تحت مباشرت شهرداری و

ص: 14

ساختمانهای شهری مربوطه بکاخهای سلطنتی کار میکرده اند .

حمل سنگ از ولی آباد راه مخصوص و همچنین حمل سنگهای تراورتین واقعه در پل سفید مازندران که بساختمانهای شهری حمل شده بعهده شهرداری بوده .

اول - در ساختمانهائی که بکیفیت بالا شهرداری متحمل هزینه و خسارتهائی شده به شرح زیر است :

1 - ساختمان کاخ شهری علیا حضرت ملکه

2 - ساختمان دو کاخ بزرگ والا حضرت شمس و والاحضرت اشرف پهلوی در شهر

3 - ساختمان شش دستگاه کاخ های کوچک و بزرگ در خیابان پاستور و خیابان کاخ

4 - ساختمان مستغلات واقع در خیابان پاستور و خورشید

5 - ساختمان مستغلات واقع در خیابان سپه و استخر

6 - ساختمانهای کوچک و متفرقه در دفتر مخصوص – حسابداری و دربار و غیره

7 - ساختمان های متفرقه و کوچک داخل کاخهای شهری بغیراز ساختمانهای بالا .

در دو ساختمان هم بشرح زیر شهرداری مباشرت داشته که حساب آن علیحده و مستقیماً از دفتر پیشکاری والاحضرت همایون ولا يتعهد اعتبار آنها اعطا شده :

الف - ساختمان کاخ ییلاقی والاحضرت همایونی ولا يتعهد

ب - ساختمان دفتر پیشکاری والاحضرت همایون ولایتعهد . در این دو ساختمان هر چه اعتبار تقاضا شده اعطا نگردیده فقط مصارف پرسنلی و حمل مصالح تقاضا گردیده . بنظر شهرداری در این قسمت میزان خسارات شهرداری را ممکن است بوسیله کمیسیونی و با در نظر گرفتن میزان تقریبی هزینه کارخانجات سنگبری که روزانه بطور متوسط 320 ریال با بنزین و روغن میباشد و در حدود روزانه 35 دستگاه کامیون مرتباً برای ساختمان کار میکرده و با هزینه تقریبی 75 دستگاه چرخهای اسبی که بطور متوسط هر دستگاه روزانه 35 ریال

ص: 15

هزینه آن است به همین کیفیت سایر موارد را تعیین و احتساب نمود .

دوم - هزینه در بابت الکتریکی شهرداری متقبل بوده بشرح زیر است :

1 - نفت روغن و مکانیسین و اشیاء یدکی کارخانجات برق مخصوص از 1305 الی 1319

2 - تهیه و نصب کارخانجات مخصوص در شهر و و سعد آباد

3 - نفت و روغن و مکانیسین آبعلی از 1318

4 - تأسيسات الکتریکی کاخ والاحضرت شمس و والاحضرت اشرف و کاخ سفید وزارت دربار و ویلاها و کاخ والاحضرت همایونی و کاخ های جدید البناء در سعدآباد و ویلاهای در بند

5 - تأسيسات الکتریکی مغازه های دواشکو به در بند و زعفرانیه

6 - تأسیسات الکتریکی آب علی و مبارک آباد

7 - بهای نیروی برق کاخها که تاکنون اداره حسابداری نداده ، در این قسمت اداره برق از روی دفاتر و اسناد موجوده میزان تقریبی هزینه مصروفه را باید تعیین نماید .

سوم - استفاده از آبها و قنوات شهری شده و هزینه هائیکه شهرداری بابت قنائی متحمل گردیده :

1 - دو ثلث از قنات کوثریه 2 - تمام قنات صدقيه 3 - تمام قنات مخصوص .

هر سه قنات بمبلغ یکصدوسی و چهار هزار و دو پست ریال در اجاره شهرداری و اختصاصاً در کاخهای شهری جریان داشته .

4 - قنات نجف آباد برای مدت سه ماه بفرح آباد جاری و شهرداری عوض آنرا بمالک میداد

5 - هشت سنگ از آب کرج در تمام سال به فرح آباد جاری و مجرا سازی آنهم بوسیله شهرداری شده .

6 - تنقيه ولات رو بی قنوات داخلی سعدآباد

7 - تنقیه ولات رو بی قنات مخصوص ( علاوه بر پرداخت اجاره بها )

8 - حفر کارنو در قنات سعدآباد

ص: 16

9 - تعمیر و ساختمان قنات فرح آباد

10 - لات رو بی قنات کوثر یه نسبت به سهمی ملکی دربار

11 - ساختمان مجرای تازه از نهر یافت آباد تا فرح آباد بمنظور استفاده از آب کرج ملکی قراء یافت آباد وغیره

12 - قنات کرج را شهرداری اجاره و بمصرف آبیاری فرح آبا د میرسد .

13 - تنقيه ولات رو بی قنات کرج

14 - پرداخت بهای فاضل آب سعد آباد که بهیچوجه صورت خارجی نداشته

این قسمت را میتوان بدین ترتیب رسیدگی نمود : میزان کلی مال الاجاره که بابت قنوات اختصاصی که آب آنها تنها بمصرف کاخهای شهری رسیده تعیین و استرداد گردد و نسبت به آبهای شهر که در کاخها و فرح آباد جریان داشته طبق مقررات معموله بهاء آنرا مطالبه نمود .

چهارم - وضعیت مهمانخانه ها

مهمانخانه های در بند - آب علی - فردوسی - ( گچسر تا اول ماه یک 1318 ) و مستغلات مربوطه به آنها را شهرداری بمبالغ گزافی اجاره و در واگذاری مهمانخانهها به ایران تور با تصدی مستقیم مبلغی متضرر شده که صورت آنها معین و باید مطالبه شود . اثاثیه مهمانخانه آبعلی - در بند بزرگ و کوچک - فردوسی متعلق و بوسیله شهرداری خریداری شده و دارای ثبت و مشخصات معین است علاوه بر این طبق شرط اجاره تعمیراتی کلی و جزئی بعهده شهرداری بود .

پنجم - مصارف و هزینه های متفرقه که شهرداری عهده دار بود

1 - یک دستگاه اتومبیل آتش نشانی اشکودا سابق در حدود یکصدو هفتاد هزار ریال خریداری شده مأمور کارخانه حریربافی چالوس بوده و هست که چون در نتیجه کار فرسوده شده بهای آن به نرخ روز باید احتساب گردد .

2 - چند نفر راننده که از بودجه شهرداری حقوق دریافت میداشتند همیشه مأمور در بار بوده اند .

ص: 17

3 - در فرح آباد عده رفتگر و عمله که بنام خیابان سازی استخدام شده اند مشغول کار و از شهرداری دستمزد دریافت می داشته اند .

4 - یکنفر مهندس و چند نفر مقنی از بودجه شهرداری در بهشهر تحت نظر رئیس املاک اختصاصی بهشهر و گرگان مشغول خدمت بوده و میباشند .

5 - یکنفر معمار بطور دائم در تاکستان قزوین مشغول کار و از شهرداری دستمزد و دریافت میداشته .

6 - کارمندان ذی-رت-به شهرداری مکرر با ماشین شهرداری برای فراهم نمودن تسهیلات در حمل مصالح به اهواز و بندر پهلوی - خراسان - اصفهان - همدان - کرمانشاه - مسافرت و هزینه سفر از شهرداری در یافت میداشته اند .

7 - علاوه بر دایره مستقلی بنام حسابداری ساختمانهای اختصاصی عده زیادی کار پرداز - انباردار - محاسب - پاسبان - و مأمورین فنی دیگر برای ساختمانهای اختصاصی استخدام و از بودجه شهرداری دستمزد دریافت میداشته اند .

8 - بابت مالیات مستغلات مبلغ مختصری پرداخت و طبق قانون مستغلات رفتار نمیشده و از روی جزء جمع شهرداری مبلغی طلبکار است که باید معین و مطالبه شود .

9 - کلیه پیاده روها و کوچه های اختصاصی واقعه در محوطه کاخهای شهری و ییلاقی بهزینه شهرداری اسفالت و شاید مجموعاً متجاوز از 40 هزار متر باشد بهای آن طبق معمول احتساب و باید دریافت شود .

10 - آب بها بهیچوجه بشهرداری داده نمیشد باید طبق مقررات معموله تعیین و مطالبه شود .

11 - تبدیل گورستان قدیم از اراضی فرح آباد و تهیه ساختمان گورستان جدید شهرداری متحمل ضرر و زیان زیادی شده که علاوه بر استرداد تمام زمینهای گورستان خسارت شهرداری نیز باید جبران شود .

12 - دو دستگاه ماشین شورولت 41 باری که مأمور در بار بوده اند و حقوق راننده و بنزین آنها از شهرداری داده میشد اخیراً بخارج تهران رفته و هنوز برنگشته اند عین آن باید مطالبه والا بهای آن دریافت شود .

ص: 18

13 - برای کاخهای شهری و سعدآباد بوسیله بارکشی تند و کند شهرداری مرتباً كود حيواني و معمولی حمل مینموده که هزینه بهای آن باید مطالبه شود .

14 - گلکاری آبعلی و مبارک آباد و استخدام چندین باغبان کارمند که از طرف شهرداری انجام و بکار گمارده شده اند بموجب هزینه هنگفتی هنگفتی بوده که باید کلیه آن احتساب شود .

بطوریکه در بالا اشاره شد این صورت فهرست قسمتی از موارد مورد ادعای شهرداری بدر بار سابق است که در این دو روزه بنظر رسیده ولازم دانست که از ناحیه انجمن تعیین تکلیف فوری شود بدیهی است آنچه بعداً مکشوف گردد به استحضار انجمن خواهد رسید . در خاتمه استحضار میدهد که دعاوی شهرداری نسبت به دربار سابق بموجب همین گزارش متجاوز از سیصد و پنجاه ملیون ریال است .

در سال حاضر شهرداری تقریباً تمام اعتبارات خود را بمصرف امور ساختمانی دربار رسانیده و با نکث درآمدی که در نتیجه وضعیت حاضره پیش آمده تمام کارهای فوری و ضروری شهرداری بعلت نداشتن وجه معطل و راکد گردیده بنابر اطلاع حاصله وزارت دارائی برای دعاوی خود اقدام نموده و مبلغ قابل ملاحظه از وجوه اختصاصی که در بانک بوده تأمین و بحساب خزانه محسوب نموده و چون با وضعیتی که از بودجه شهرداری توضیح شد برای امورخیلی فوری و جاری احتیاج مبرم بوجه میباشد شهرداری مقتضی دانست اقدامی بعمل آید و فعلاً معادل 10 ملیون ریال از وجوه اختصاصی که در بانک موجود است بحساب شهرداری منظور میگردد که شهرداری بتواند وظایف سنگین و دقیق خود را در این موقع حساس و باریک بنحو رضایت بخش انجام دهد .

کفیل شهرداری تهران - فروزان

2 - تصرف املاک مردم

تلگراف از مازندران

« مجلس شورای ملی ، کپیه هیئت وزراء ، کپیه وزیر دادگستری ، کپیه روزنامه اطلاعات ، کپیه ایران ، کمپیه کوشش ، کپیه ستاره : ریشه زندگانی افراد مازندرانی از تعدیات طاقت فرسای چندین ساله بکلی گسیخته ریشه حیاتی آنها

ص: 19

سوخته تنها علاج دردهای آنها توجه نمایندگان محترم است که منتقم حقیقی را منظور داشته املاک و علاقه ملکی اجدادی آنها را بخودشان بدهند که در اثر علاقه املاک خود در مقام آبادی آن آمده یگانه وسیله ترقیات کشور فراهم گردد چه کار خیری از این بالاتر که دست تعدی از اموال و علاقه جات اشخاص فقیر که از تنگدستی تباه شده اند کوتاه شده حق مالکیت آنها محفوظ اصل قانونی رضایت صاحبان املاک رعایت گردد و بعضی مداخلات غاصبانه را وسیله سلب حق ثابت آنها تصور نفرمایند که این بیچارگان مأیوس نشده بمراحم دولت قانونی امیدوار باشند .

امام جمعه مازندران . حسن لنگرودی . حبیب الله برهانی . احمد معاونیان . علی قریشی . تقی رستم کلانی - حسین رستم کلائی - اسدالله سورکی »

نقل از روزنامه مهر ایران

استدعای استرداد املاک

« با کمال احترام مجلس شورای ملی ، کپیه جناب آقای نخست وزیر ، کپیه وزارت دادگستری ، کپیه وزارت دارائی ، کپیه روزنامه اطلاعات ، روزنامه ایران : دراثر پیش آمدهای ناگوار چند ساله رشته های زندگانی این بنده بکلی گسیخته و ساختمان آن در هم ریخته شده اسباب پیوستن و نوساختن آن فقط با در نظر گرفتن طرف منتقم حقیقی چشم توجهی بسمت مازندران انداخته بخوبی دیده می شود که اهالی آن سامان بچه حال بوده و هستند طبق مذهب جعفری که بزرگترین اساس حکومت پارلمانی است ملکی فروخته نشده است که تا غبنی در بین واقع گردیده تفاوت فیمابین مسترد گردد گواه مخبر صادق در آستین باشد مخابره تلگرافی بعنوان مجلس شورای ملی کپیه وزیران در تاریخ1312/7/5 با مضای این بنده « برهانی رستم » کلائی بوده که نتیجه آن زندانی شدن در شاهی بعهده داری سرکار سرهنگ سهیلی در مدت سه ماه متوالی گردیده و پافشاری در خودداری بعدی نیز ایجاب کرد که در ایالتی دیوان بیگی و سال 1314 در مدت سه ماه ونیم با تمام عائله سنگین خود تبعید بتهران گردم مهم ترین اصل مسلم که پایه

ص: 20

زیست بشر را محکم مینماید حفظ قانون سلطنت و حق مالکیت است چه شده است که با آن همه امیدواری که اعلیحضرت همایون شاهنشاهی فعلی توجهات شاهانه خود را نسبت بملت ایران مبذول فرموده بعضی تردید در رد املاک این بیچارگان میفرمایند محوطه هائی که بنگاهها و کارخانه جات تأسیس شده کسی به آن نقاط نظر نداشته فقط استدعای عاجزانه این بنده و سایرین آن است که بذل توجه فرموده املاک اجدادی که یگانه مایه زندگانی است و در آنجاها جز خرابی و تفرقه اهالی چیزی واقع نشده مسترد فرمایند که آن همه امید تبدیل بیاس نشده نام دوباره ای در صفحات تاریخ بایگانی نشود .

با تقدیم احترامات فائقه

حاجی سید حبیب الله برهانی رستم کلائی »

نقل از روزنامه مهر ایران

« تقاضای استرداد املاک (1)

عده ای از اهالی مازندران رونوشت نامه ای را که بریاست مجلس شورای ملی ونمایندگان مجلس نوشته اند برای درج در روزنامه فرستاده و طی آن پس از بیان تعدیاتی که درین مدت بر مردم مازندران شده است خاطر نشان میکنند که اهالی این سامان گذشته از آنکه املاک خود را در مقابل بهای بسیار ناقابلی از دست داده اند طی چند سال اخیر کلیه سرمایه نقدی و جواهرات زن و بچه خود را نیز صرف پرداخت جریبانه و ساختن خانه های روستائی و کارهای تحمیلی دیگر کرده اند . اینک امضاء چند تن از کسانیکه این نامه را نوشته و درخواست استرداد فوری املاک و رفع بدبختی عموم را دارند ذیلاً چاپ میشود :

حاج شیخ عبدالرحیم رحمانی - علینقی رندانی - عزت الله گلبادی - جلال ایرانپور - علی اکبر دری - عبدالعلی داراب - ابوالحسن سنگ - اسحق علی آبادی - معاونیان خادمی وغیره .

ص: 21


1- نقل از شماره 3246 روزنامه تجدد ایران مورخ یکشنبه 20 مهرماه 1320 .

عده ای از اهالی ساری ضمن نامه رقت انگیزی که بمجلس شورای ملی نوشته اند اظهار داشته اند که از مجلس انتظار میرود برای مسئله استرداد املاک مردم مازندران که شامل حال هزاران نفر بدبخت است قانونی طرح و تصویب نماید و با اصلاح بودجه اعطای اموال شاه برای امور خیریه اکتفا هم نکند .

عده ای از امضاء کننده گان این نامه عبارتند از - علی اکبر گلبادی - عباس عمادی - حاج حسن عرب - صادق مظفری - کامران محسنی محمدحسن محسنی - عبدالعلی داراب - مهدی ماطری - محمد قلی ابوالملوکی و غیره . »

نقل از شماره 3246 روزنامه تجدد ایران مورخ یکشنبه 20 مهرماه 1320

« بوسیله حضرت آقای طباطبائی نماینده محترم ساوه

چهار هزار ذرع مربع مفروز از جنوب باغی که اکنون قصر سلطنتی است بانضمام بیست و دو باب دکان و یکباب کاروانسرا که حالیه از بین رفته و جزء عمارت های جدید شده است بر طبق مدارک معتبر ملک اینجانب است و شاه سابق بدون مجوز واعتبار باسناد من با یکنفر یهودی غاصب معاملاتی نموده بودند همان وقت به وزارت دادگستری شکایت کردم و سوابق موجود است دیری نگذشت که کودتای معروف واقع شد البته دیگر موقعی برای تظلم ومحاکمه باقی نبود ناچار سكوت اختیار کردم . پس از مدتی که شاید دو سال یا بیشتر باشد امضاء و تصدیق معامله را که مورد تکذیب اینجانب بود از من خواستند و چون از برای پدرم تصور خطر بود ناچار بدون اخذ دیناری امضاء کردم تنها چیزی که در موقع بنظرم رسید و در دسترس داشتم این بود که موضوع را به مرحوم مدرس کتباً آگهی دادم و ایشان هم صحت آنرا تصدیق و نزد خود نگاهداشته شاید روزی بکار آید بدبختانه هنگام دستگیر شدن آنمرحوم نوشته من هم با سایر نوشته جات او بدست رئیس شهربانی افتاد و پدر بیچاره ام مدتی در زحمت بود فقط خواست خداوندی او را نجات داد . اکنون که امیدی پس از یأس حاصل و بساط دادگستری شده است استدعا دارم به آقای وزیر دادگستری که شاید خودشان هم جزء مظلومین باشند مراجعه فرمائید که پرونده امر را ملاحظه و احقاق حق نمایند .

فخر علاء

نقل از شماره 3257 روزنامۀ تجدد ایران مورخ اول آبانماه 1320

ص: 22

« عرضحال عجیب و خواندنی - طرز معاملات شاه سابق !

نقل از روزنامه تجدد ایران شماره 3246 یکشنبه 20 مهر 1320

با کمال احترام بعرض میرسانم : در سال 1311 شمسی کار پرداز املاک اختصاصی اعلیحضرت سابق در اشراف ( بهشهر فعلی ) حسب الدستور شاه سابق املاک موروثی این بنده را ضبط و تصرف و دو سال تمام محصول جنسی و نقدی املاک مزبور بنده را از مراتع و مزارع و جنگل ( که سالیانه در حدود چهل هزار تومان بحقیر عاید میداشت ) نیز ضبط و غصب نمود .

در مقدمۀ امر بنده بطهران آمده و بتصور و امید احقاق حق خود و رفع تعدی مزبوربعرض عرایض تلگرافی و پستی مستقیماً بعنوان شخص اعلیحضرت سابق مبادرت نمودم فقط در جواب آخرین عریضه تلگرافی شهری ام آقای رئیس کابینه مخصوص ( آقای شکوه الملک ) حقیر را تلگرافاً ( که تلگراف مزبور موجود است ) بكابینه خود احضار و شفاهاً بیاناتی تهدید آمیز از طرف اعلیحضرت وقت به حقیر ابلاغ فرمودند ( که در موقع لزوم آن جواب و اظهارات شفاهی آقای شکوه الملک را به عرض خواهم رسانید ) پس از دو سال عجز و ناله ( که سواد اکثر از عریضه هایم موجود است ) و سالی معادل چهل هزار تومان غصب و ضبط املاک موروثی حقیر آقای سرلشکر بوذرجمهری به بنده وعده استخلاص املاکم را بشرط اینکه دو هزار تومان بایشان بپردازم دادند بنده هم بواسطه بیچارگی این پیشنهاد را پذیرفته و مبلغ یکهزار و صد تومان نقد و نهصد تومان سند بایشان دادم که پس از تسلیم املاکم وجه مزبور را بایشان بدهم ولی بازهم نتیجه حاصل نشد تا آنکه در 26 فروردین 1313 آقای مجد السلطان لطیفی و 4 نفر مأموريقه سرخ درباری « که سمت آنها را نمیدانم » بنده را از دربار بمحضر رسمی شماره 11 که تحت تصدی آقا شیخ عبدالحسین نجم آبادی و فعلاً شماره 3 است با مر آقای سرلشکر بوذرجمهری بردند - دم درب محضر آقای مجد السلطان به بنده گفت شما را برای امضاء قباله فروش املاکتان که در این محضر نوشته شده و حاضر است آورده ایم در نظر داشته باشید که بی سرو صدا و بدون کلمه اعتراض باید قباله را امضاء کنید والا این چهار نفر مأمور که همراه شما هستند شما را بجائی خواهند برد که دیگر روی اطفال خود را هم نبینید پس از آن مرا وارد محضر نجم آبادی نموده بدین نحو وادار بامضای قباله که پس بهیچوجه از مضمون آن جزئی اطلاعی نداشتم نمودند - پس از ختم امضاء سند و

ص: 23

دفاتر محضر - آقای مجد السلطان ببنده اظهار نمود که چون شش هزار تومان بابت وجه این قباله باید بشما داده شود فعلا هزار تومان وجه را در اینجا دست گردان میکنیم ولی پول را در دربار بشما خواهیم پرداخت .

ده قطعه اسکناس یکهزار ریالی از جیب خود بیرون آورده وشش نوبت به بنده دادند و به بنده دستور دادند دوباره روی میز گذاردم پس از انجام این تشریفات یک قطعه از اسکناسهای مزبور را برداشته و خرد نموده پنجاه تومان آنرا به آقاشیخ عبدالحسین صاحب محضر بعنوان حق تحریر دادند - و از آنجا بنده را بمنزل آقای سرلشکر بوذرجمهری بعنوان اخذ مبلغ مزبور بردند - آنجا که رفتم آقای سرلشکر بوذرجمهری پس از مطالبه واخذ بنچاقهای موجوده املاکم مبلغ پانصد و پنجاه تومان اسکناس به بنده داده و برای تتمه ششهزار تومان چنین اظهار داشتند :

اولاً - مبلغ چهار هزار و چهارصد تومان بابت مالیات دو ساله ملک شما ( که محصول آنرا قبل از قباله گرفتن از بنده بقسمی که فوقاً عرض شده در حدود سالی چهل هزار تومان توسط کار پردازان درباری ضبط شده است ) که مالیه مطالب است بمالیه باید بپردازیم .

2 - هزار تومان بابت تتمه دو هزار تومان که قرار بود بمن داده باشید محسوب میشود گرچه من موفق به استرداد املاک شما نشدم ولی زحمت خود را کشیده ام چنانچه این 6 هزار تومان را برای شما دست و پا کردم .

3 - پنجاه تومان بابت حق محضر پرداخت شده است .

بنده جواباً عرض کردم اولاً قیمت املاک بنده متجاوز از یک ملیون ونیم تومان است نه ششهزار تومان و ثانیاً مالیات مورد مطالبه راجع بمحصول دو ساله ایست که بقسمی که خاطر محترم مستحضر است توسط کار پردازان دربار ضبط گردیده و به بنده مربوط نیست و بنده برای یکشاهی امروز در این شهر سرگردانم و در موضوع دو هزار تومان هم با این بدبختی بلاسبب وجهتی که برایم ایجاد شده است طبق قولی که داده بودید در صورتی که املاک و عواید ضبط شده امر مسترد میفرمودید حال که باین وضعیت درآمده است هزار و صد تومان سابق را نیز حقاً باید مسترد فرمائید خصوصاً با وضع پریشانی که برایم ایجاد فرموده اید و امروز برای چند ریال قیمت نسخه و نان ظهر اطفالم سرگردان و متحیر می باشم - در

ص: 24

جواب با کمال تندی و تشدد بنده را امر بسکوت و تهدید نموده و اظهار داشت که چنانچه این اظهارات را نوبت دیگر تکرار کنم پشیمان خواهم شد چه آنکه برای تأدیب بنده اقدام مقتضی خواهد نمود - و پس از آن بدون اعتنا به التماس بنده به بنده امر خروج از منزل خود نمود .

سه روز قبل که برای مستحضر شدن از موضوع قباله مزبوره بدفتر رسمی شماره 3 مراجعه نمودم معلوم گردید که قباله و سند مزبور بشماره 6014 دفتر نماینده و 7020 دفتر سر دفتر در تاریخ 13/2/29 به ثبت وارد و مبلغ آن هم ششهزار و چهارصد و پنجاه و دو تومان و پنج ریال است نه شش هزار تومان !!

و بدین کیفیت چهارصد و پنجاه و دوتومان و پنج ریال از اصل مبلغ این قباله دستورالعملی نیز با بنده محسوب نداشتند - و با این کیفیت املاک آباء و اجدادی بنده را که در حدود سالیانه چهل هزار تومان شخصاً از آن عایدی برمیداشتم و قیمت آن متجاوز از یک ملیون و نیم تومان است قهراً و جبراً از تصرفم خارج و یک خاندان پانصد ساله ایرانی را ( که در تمام ادوار زندگانی شخصی و اجتماعی خود جز اطاعت و خدمتگزاری بمملکت و خیر خواهی و مساعدت نسبت هم وطنان خود عملی را مرتکب نشده اند ) تباه و از هستی ساقط نمودند پس از چندی که از تاریخ قباله مزبور میگذشت از طرف شهربانی بنده را جلب و بالاخره نزد آقای آیرم رئیس شهربانی وقت بردند . - مشارالیه به بنده شخصاً اظهار نمود که حسب الامر شاهانه شما ممنوع از مراجعت بمازندران میباشید عليهذا بايد كتباً متعهد و ملتزم شوید که بمازندران معاودت نکنی بنده جواباً عرض نمودم که بنده خلافی نکرده ام که مستوجب چنین مجازاتی باشم چه آنکه متجاوز از 150 سال است که پدران من در مازندران متوطن و ممر معاش من و خانواده ام عایدات باقیمانده املاک من است که در آنجا واقع است الزام بعدم خروج از طهران برای بنده مثل حبس ابد محکومیت به مرگ یک عائله بیگناه 70 نفری است جواب دادند مگر املاک شما تمام خریداری نشده است عرض کردم املاک میراثی مرا ضبط نمودند و فعلاً مختصری املاک خریداری شخصی بنده در آنجا که سالی چهار هزار تومان عایدی آن یگانه ممر منحصر فعلی عائله اطفالم است موجود است .

ص: 25

در جواب ضمن اظهار تأسف از این ابتلاء برای حقیر ببنده فرمودند شهربانی مأمور است که شما را بقبول و اجراء این تعهد ملزم کند و چاره جز اطاعت ندارید - و ورقه که قبلاً بخط دیگری تنظیم شده بود جلوبنده گذارده و بنده را وادار با مضاء آن نمود .

طولی نکشید که از کسان بنده که از مازندران اطلاع رسید که املاک خریداری شخصی شما را نیز بضمیمه کلیه املاک موروثی تان کار پرداز درباری اشرف ( بهشهر حالیه ) ضبط و عواید آنرا هم بردند بعلاوه کسان و رعایای شما را قهراً بدفتر رسمی محل برده و املاک شما را بنام آنها قباله خریداری تنظیم نمودند و هرچه جواب دادیم که ما مالک این نقاط نیستیم تا این قباله را امضاء کنیم مؤثر واقع نگردیده و پس از الزام با مضاء قباله های مزبور خواستیم وجوه آنرا لا اقل گرفته برای شما بفرستیم ما را بضرب شلاق و تهدید بحبس و تبعید از دفتر خارج نمودند .

معلوم است از وصول چنین خبری چه حالی بیک فرد مظلوم بی پشت و پناه غارت شده دست میدهد و هر چه فکر کردم فکرم بجائی نرسید بقصد انتحار افتادم ولی فرمان وجدانی و بار مسئولیت اداره عائله بیگناهم مرا از این تصمیم بازداشت و بالاخره با یأس کامل از نتیجه بشکایتی که بدر بار مینمایم چون هیچ مقامی بشکایت و تظلم بنده و امثال بنده اعتناء نمینمود باز برای تشفی قلب و اینکه شاید این رفتار از طرف کارکنان درباری خودسرانه بوده است و پس از این همه ابتدا در فکر تفقدی افتاده و از مرگ و بی آبروئی خود و عائله ام رهائی یابیم لذا بآقای شیبانی رئیس املاک و آقای سرلشکر بوذرجمهری مراجعه نمودم در جواب پس از عتاب های شدید بنده را تهدید بزندان نموده و از اطاق خارج کردند بنده نیز در طول این مدت جز آستانه حق مأمن و پناهی نیافتم و او یگانه شاهد و گواه است که چه شبها و روزهائی بر ما ستمدیدگان گذشته است .

اکنون که رائحه اجراء عدالت استشمام میشود بخود اجازه داده که بدین وسیله مختصری از شرح مصائب و مظالم وارد بخود را باطلاع آن نمایندگان محترم رسانیده رفع بیدادگری های وارده بشود .

قاسم عبدالملکی مازندرانی هر برالدوله سابق

ص: 26

تجدد ایران - تاریخچه فوق قسمتی از عریضه ایست که توسط یکی از نمایندگان محترم بمجلس شورای ملی داده شده و عین آن در دفتر ما ضبط گردیده است .

مطالعه آن در عین اینکه تأسف آور است خالی از تفریح نیست - اینکه دیروز نوشتیم بزرگترین مصیبت ها این است که طبقه عوام بر کشور و ملتی مستولی شوند شاهد آن در خلال مطالب و مضامین این عریضه بخوبی دیده میشود !

واقعاً اینگونه حوادث بافسانه بیشتر شباهت دارد زیرا در دیوان بلخ بلکه در عصر چنگیز نیز این گونه هیچ نظیر نداشته است .

شرح حال یک مازندرانی ستمدیده

عیناً از روزنامه ستاره مورخ 20/7/27 نقل گردیده است

آقای مدیر روزنامه ستاره

استدعا دارم بنام نوع پرستی این شرح حال مختصر بنده را در آن روزنامه مرقوم بفرمائید .

قبلاً خدا و رسول و ائمه اطهار را بشهادت می طلبم که آنچه عرض می کنم بقدر سرسوزن خلاف ندارد و چون روزنامه جا ندارد نمی توانم جزئیات را بنویسم .

روز اول فروردین 1311 در ده خود میچکار واقع در کلارستاق با زن و بچه خود بشادی عید نوروز مشغول بودم چند نفر مأمور آمده بنده را گرفتند هر چه خواستم بدانم برای چیست معلوم نشد زن و بچه و بستگانم در حال وحشت و هراس بودند که مرا به نوشهر بردند در آنجا دیدم 22 نفر دیگر هستند دوازده روز ما بیست و سه نفر را در یک اطاق کوچک انداخته بودند که موقع خوابیدن مجبور بودیم همه از پهلو دراز بکشیم ، بعد گفتند نفری سی تومان خرج راه تهیه کنید و یک تاجری را معرفی کردند که از او پول بگیریم و منزل خود را حواله بدهیم اینکار را کردیم .

در این 12 روز بلاهای زیادی سر ما آوردند بعضی را پابند و دست بند

ص: 27

زدند ، مثل این که قاتل یا دزدهای معروفی را دستگیر کرده باشند ما هم نمیدانستیم تقصیر ما چیست و برای چه ما را گرفته اند .

روز سیزدهم ما را در دو دستگاه اتومبیل سیم دارباری که هر کدام شش پاسبان هم داشت مثل مرغ روی هم ریخته برشت آوردند و بزندان شهربانی تسلیم کردند ، یک اطاقی بما 23 نفر دادند که چند پله میخورد و شبیه بدخمه بود که در آن همدیگر را بسختی نمیتوانستیم ببینیم ، در رشت هوای مرطوبی آنهم اطاق زیر زمین ببینید چه می گذرد ، این اطاق مملو از ساس و شپش بود بطوری که تا صبح هیچکدام ما نمیخوابیدیم هر کدام چندین بارلباس های خود را کنده شپش ها را می کشتیم از رطوبت اطاق کفش خیس بود و در این اطاق کثیف بدترین روزگار را داشتیم رئیس شهربانی آنوقت آقای سرهنگ سهیلی بود که ما را مثل حیوانات فرض می کرد .

بعد از 5 روز مجدداً در همان اتومبیل های سیمدار ما را جا دادند و بتهران آوردند از خشونت مأمورین هر چه بگویم کم گفته ام جسارت است تا شریف آباد قزوین بما اجازه خارج شدن از اتومبیل را ندادند و حوائج جسمی را با کمال سختی تحمل کردیم - جز فحش و کتک و تحقیر چیز دیگری در بین نبود - از آن جا ما را یکسره بزندان قصر تحویل دادند .

مرا همان شب به یک اطاق کوچکی بردند و چهار روز در آنجا بودم بی خبر از زن و بچه و پدر و کس و کار بعد از چهار روز با طاقی بردند که هفت نفر دیگر در آنجا زندانی بودند محبوسین آنجا میگفتند این حبس مجرد برای ترساندن است .

خلاصه بعد از بیرون آمدن از اطاق مجرد دیدم جمعی از آقایان علماء و ملاکین و خوانین تنکابن کلارستاق و کجور در آنجا هستند از قبیل آقای میرزا طاهر تنکابنی ، مرحوم منتظم الملک ، مرحوم حسینقلی خان ، مرحوم شیخ نورالدین ، آقای ساعد الممالک خلعت بری و آقای امیر ممتاز و عده زیادی از آقایان خلعت بری ها و ملاکین رودسر ولنگرود آنوقت معلوم شد که این یک بلای است ولی هیچکس تقصیر خود را نمیدانست و همه ترسیده بودند و انتظار روزهای بدتری را داشتند باری همه تا مدتی در زندان بودیم نه تحقیق کردند و نه رسیدگی در کار بود میگفتم خدایا اگر ما مقصریم چرا تقصیر ما را نمیگویند

ص: 28

چیست اگر مقصر نیستیم پس چرا ما را به حبس انداخته اند . در این ضمن هم حسینقلی خان نوه سپهسالار که جزو این دسته بود در زندان مرد پس از 3 ماه زندانی بودن یکروز رئیس زندان تک تک ماها را خواست و بهرکس تکلیف نمود در ظرف بیست و چهار ساعت صورت املاک و دارائی خود را بدهد در ضرب الاجل مزبور صورت ها تهیه شد و دو روز دیگر آقای آیرم رئیس نظمیه وقت آمدند و همه را جمع کرده گفتند خیلی باید شکر کنید که اعلیحضرت از سر تقصیر شما گذشتند چون نفسی از کسی برنیامد زیرا کسی تقصیری نکرده بود با تغیر گفت پس چرا تشکر و دعا گوئی نمیکنید عده ای از جمعیت با صدای بلند شروع کردند به دعا گوئی وثناخوانی بشاه و خاندان سلطنتی بعد آقای آیرم گفت اشخاصی که بین شما ملک ندارند چند نفر هستند بنده و مرحوم ابوالقاسم کدیرسری و آقای کاظم حق کیفی که ملکی نداشتیم خود را بدون ملک معرفی کردیم از مرحوم ابوالقاسم پرسید تو ملک داری گفت داشتم تقدیم کردم گفت بتو پول دادند گفت مبلغی گرفته ام گفت پدر سوخته کسی که پول میگیرد و ملک میفروشد تقدیم نمیکند بگو فروختم او هم گفت فروختم قربان . از کاظم خان پرسید تو چه میگوئی چون فهمید چه قسم باید حرف بزند گفت بنده از روی رضا و رغبت ملکم را فروختم و تا دینار آخر و تمام و کمال پول را هم نقداً گرفتم گفت تو چه میگوئی گفتم بنده ملکی ندارم و پدرم مالک است و به بنده مربوط نیست .

همانجا امر داد که ما سه نفر را که ملکی نداشتیم از زندان مرخص کردند و دیگران هم پس از ترتیب قباله و انتقال بعداً مرخص شدند آنوقت فهمیدم که استخلاص من بواسطه ملک نداشتن و حبس سایرین به تقصیر ملک داشتن بود والا هیچکس گناهی نداشت .

بعد از بیرون آمدن از زندان اسم ما را ساحلی گذاشتند یک لیست سیاهی در نظمیه از اسامی ما بیچاره ها بود که هیچوقت کوچکترین تقصیری نکرده بودیم . عده را از تهران به شهرستانها تبعید کردند ، بنده هم حق خارج شدن از تهران را تا یکماه قبل نداشتم ، آخر شما را بخدا گناه من چه بود ، حتی بزن ها و بچه های ما هم رحم نکردند تمام آنها را از ملک خود کوچ دادند ، زن من آنموقع مبتلا به حصبه بود مهلت ندادند که مرضش خوب شود تا حرکت کند ، با همان حال مرض به تهران آمد و چند ساعت بعد از رسیدن مرد و بعد از چند روز هم بچه

ص: 29

شیر خواره اش مرد دو طفل دیگرم در تهران بی مادر و سر پرست ماندند پدرم هم از غصه دق کرد و مرد ، این مختصری از شرح حال بنده بود .

پدرم و بستگانش در کلارستاق شش فقره ده و مرتع و مزرع داشتند ، پس از مدتی از دو نفر از بستگان ما که حقی نداشتند نسبت به سهم ومال پدر من وسایرین معامله کنند آن همه ملک و مرتع را در هفتصد و بیست تومان قباله گرفتند و با آنکه معامله اجباری و در پائیز واقع شده بود ششصد تومان از پول قیمت معامله را از بابت محصول گذشته کسر نموده و یکصد و بیست تومان بقیه را دادند ! قوم و خویش های من آن یکصد و بیست تومانرا هم نزد خود متصدیان املاک گذاشتند که بابت مال الاجاره سال بعد محسوب شود و دخل و تصرفی بپول نکردند - خلاصه مال الاجاره سال اول ششصد تومان بود و سالی دویست تومان مرتباً زیاد میشد کار اهالی بدبخت هم این بود که تمام سال اینطرف و آنطرف جان بکنند و نتیجه زحمات خود را جمع نموده يكجا تحويل مأمورين املاک اختصاصی بدهند - این را هم عرض کنم که این کارها در زمان ریاست املاک آقای نائب حسن خان حریری صورت گرفت که فعلاً اسم خود را کوشان گذارده و مؤسسه دلالی در خیابان لاله زار دارد این آقا آمده بود به بستگان ما میگفت یک مادیان گله سپهسالار از ده سال پیش در میان گله شما مانده و باید فعلاً یازده مادیان بدهید هر چه گفتیم شما املاک سپهسالار را تازه از ورثه او گرفته اید فرضاً هم یک مادیانی از ده سال پیش در گله ما مانده نتاجش بشما مربوط نیست بخرج نرفت و تمام گله مادیان و حشم ما راهم باین عنوان بردند .

خلاصه این است وضعیت ما که ملک ما را بزور گرفتند ، به بهانه ملک ومال ما را حبس کردند ، زن و بچه ولانه و آشیانه و همه چیز ما بر باد رفت حالا آقایان گمان میکنید اگر بعد از ده سال صدمه و مصیبت املاک ما را بما بدهند از ما رفع تعدی شده است ، نه بخدا این تعدی بهیچ وقت رفع شدنی نیست .

عباس نادری

نامه سرگشاده (1)

آقای مدیر محترم استدعا دارم محض نوع پرستی شرح پائین را در نامه

ص: 30


1- نقل از روزنامه تجدد ایران شماره 3278 مورخ 20/8/22 .

گرامی امر بدرج فرمائید تا مظالم وارده و تعدیات گوناگون طاقت فرسا و وقایع و مستدعیات و عرایض براحدی پوشیده نماند .

قریب دو ماه است عریضه ای بمجلس شورای ملی و مقام محترم ریاست وزراء عظام تقدیم نمودم تا کنون یک کلمه جواب مرحمت نشده است .

در سال 1311 خورشیدی الی 1313 کلارستاق که یکصدوسی و چهار پارچه دهات ییلاقی و قشلاقی مراتع و جنگلهای مفصل نیز دارد ضبط اداره دارائی و اداره املاک شد .

جز 12 پارچه ده که بدست صاحبانش باقی ماند در کجور و تنکابن هم عیناً ضبط املاک عملی گردید بعدها مازندران و گرگان و قسمتی هم از گیلان ضبط شد چون شروع در تنکابن که محال ثلاث است شد جمعی از مالکین را گرفتند آوردند در قصر زندانی کردند بعد زن و بچه آنها را جمع کردند در حبیب آباد مثل مرغ در کامیونها ریختند میرغضب ما حسن حریری آنها را بسمت رشت حرکت داد آنجا هم سرهنگ سهیلی بعد از خواندن ارد و دادن فحش همه را در محبس ریخت فردا بسمت تهران حرکت داد در کاروانسرای زال محمد که شهر نو است آنها را پیاده کردند فوری مردها را از قصر به آنجا آوردند رضای سمیعی رئیس آگاهی آن وقت آنها را تقسیم بندی کرد فوری حرکت دادند که عده ای را بکرمان و بعد جیرفت و بعد بم و بعد از مردن چند نفر زن و مرد آنها را بشیراز بردند عده دیگری را هم کرمانشاهان همدان قزوین زنجان قم و کاشان فرستادند چند خانوار را هم تهران نگاهداشتند یکعده هم در موقع تبعید خودشان با عائله فرار کردند در الموت طالقان لورا ساکن شدند که همه اینک در تهران هستند سرهنگ سهیلی رضای سمیعی کارمندان عالی مقام شهربانی مأموریت خاصی نسبت بما نداشتند تا آن معامله خصومت آمیز را بنمایند آنوقت یوسف بهرامی کارمند اداره شهربانی که مأمور بخصوص اینکار بوده است همه تبعید شدگان و آنهائیکه در محل هستند تا ابد از رفتار و عواطف ایشان ممنون و سپاسگزار میباشند غریب اینست یک چنین عضو صالح شرافتمندی که در چنین مواقع باید دخیل کارهای بزرگ بشود منتظر خدمت شد .

صاحبان املاک را بعضی پول دادند و بعضی را ملک دادند بعضی را هم

ص: 31

هیچ ندادند ولی هر چه دادند در قباله قید است بقدر عواید یکساله ملک ضبطی بوده است مرحوم داور دستور داده بود آنچه را میدهند در نظر داشته باشند از عواید مسلم یکساله ملک خریداری شده تجاوز نکند متأسفانه این امروز یک حربه ای برای میرغضب های ما شده احمدی کاشی مجد السلطان لطیفی اسفرجاني ومأمورين آنها محض خودنمائی بعضی را ثلث دادند بسا از دهات بزرگ را از کلارستاق مثل لاهو - هر یجان - حسن کیف -پیشنبور - اورنگ - پردنکان - کلاک - میچکار و توابع - برار - شهرستان را بقدر ربع عواید یکساله هم قیمت ندادند چون این دهات در کلارستاق مهم بود اسم برده اند قباله ها حاضر است قبوض دریافتی عواید هم حاضر است همه مالکین کلارستاق تهران آمدند بتصویب بنده با آقای عادل خلعت بری وکالت دادند و رفتند خیلی ها را هم هیچ ندادند ملکهای آنها را تصرف کردند گاو را یکی یک تومان قیمت کردند گوسفند مردنی آوردند سیصد خانوار کلارستاقی را بوسیله آن گوسفند لاشه محض کردند اینها همه اگر قرار برسیدگی شود بموقع خود بمیان میآید ببنده پانزده هزار تومان ملک در فارس دادند در محضر آقای نجم آبادی قباله گرفتند همین معامله را هم در همان روز با آقای محمد امین برادرم که تبعید در فارس بود کرده اند ولی پسر عموهای بنده که شرکاء بنده بودند و خود هم املاک دیگر داشتند دیناری به آنها نداده بعضیها در همان کلارستاق و بعضی در لورا و بعضی هم در تهران ساکن هستند حاجتی ندارد که بنده عرض کنم این عده که تبعید شده اند با آن عده که در آنجا هستند در چه می باشند هر کس اندک فکر کند پی خواهد برد کریم آقا نایب حسن حریری اسفرجانی مجد السلطان امیر صادقی و اتباع آن ها صدها نفر تنکابنی وکجوری و کلارستاقی را در زیر چوب کشته اند صدها نفر هم مجروح و قابل کسب و کار نیستند چون برای مازندرانی فعلاً با این پیش آمد حد و شرفی و وزنی نیست البته اهمیتی ندارد رو یهمرفته این تعدی و این کشتار و این چوب کاری این تبعید این ظلم طاقت فرسای این شکلی که بنظر آقا اگر باندک است موقع حمله چنگیزخان هم به مازندرانی وارد نیامد اینها همه از طرف سی نفر به اهالی مازندران و گرگان و همه کشور وارد شد که آنها سه تقسیم میشود ده نفر اولیه از اشراف و امراء لکشرند که اینها اعلیحضرت شاهنشاه معظم سابق را وادار

ص: 32

بخریداری و ضبط املاک کردند بقدری گفتند بقدری تلقین کردند بقدری مثل آوردند بقدری تحر یک نمودند که گوش شاه آشنا باین حرفها شد والا شاه ابداً باین خیالها نبود شاه معصوم و با عظمت و شهامت بود شاه جز عظمت ایران آسایش خلق و آبادی در بدو امر قصد و خیالی نداشت این ده نفر اولیه بقدری گفتند تا شاه فرمود بکنید آن ده نفر چون سه نفر مرده اند اسم آنها را می نویسم داور - مشار الملک - امیراکرم - هفت نفر دیگر را بزودی در کتابی که بشرکت چند نفر چاپ میشود اسامی آنها در آنجا بنظر همه اهالی کشور خواهد رسید ده نفر دومی که کریم آقا مجد السلطان و شهبازی اسفرجانی در رأس آنها هستند امیرصادقی حسن حریری - علی اکبر - سهیلی و غیره شروع بکار کردند حسن حریری بدستور مشارالملک و کریم آقا مشغول دروغ نویسی شد تا عمل تبعید را پا برجا کرد دویست هزار تومان پول از مردم گرفت خیانت او که به اعلیحضرت ثابت شد او را امر بحبس فرمودند چون پول داشت بزودی از حبس خارج شد نام خود را عوض کرده ج کوشان شده بهترین اتومبیل را امروز سوار است معاملات ملکی میکند در صورتی که در قشون دامپزشک یار و یا بو معالجه مینمود - کریم آقا دو کرور پول نقد دارد با همان پا هم با کمال آزادی قدم میزند اسفرجاني ومجد السلطان سهیلی وغیره همه هستند مجد السلطان مجدد شنیدم عضو کمیسیون رسیدگی شد یعنی این کمیسیون رسیدگی که این لایحه را در اطلاعات خواندم باید هم عضو او مجد السلطان باشد چون این لایحه مربوط بعمل ما نیست امیر صادقی اداره املاک را غارت و قصور سلطنتی را هم غارت کرده تهران آمد فوراً مراجعت نمود حالا مردم را طور دیگر تهدید میکند . آیا برای اینها هیچ نوع مجازاتی نیست ؟ اگر نیست پس بچه امیدی میتوان زنده ماند ده نفر سوم هم همان مباشرین محل و همان مدیرها و همان نویسندگان و دفترداران و مأمورین جزو هستند بعقیده بنده کشتن آنها واجب است چه آنکه آنها باعث شده اند این همه مردم بیگناه کشته شدند مقصود این است اعلیحضرت همایونی شاهنشاه معظم سابق ابداً این تعدیات محلی را اطلاع نداشت اسفرجانی دیوار با کمش ریسه کرده بالا میآورد پشت و روی آن را گچ و سمنت میکشید برنج را هم عوض یک خروار دو خروار میگرفت یک خروار قبض میداد همینطور کلیه جنس و غله را یکنفر زارع ماهی 21 روز بیگاری کرد در ساختمانها عملگی مینمود مزد این ها را اسفرجانی

ص: 33

میگرفت با اضافه برنج و جنس های دیگر که قیمت آنها بالغ بر سالی سیصد هزار تومان میشد با کریم آقا و مجد السلطان میر غضب قسمت میکردند و کی شاه این را خبر داشت ؟ کی بشاه عرضه کرده بود ؟ دلسوز شاه و غمخوار مردم کی بود ؟ که بدون تصور نفع یک مطلبی را بعرض برساند مرد اینکار دو نفر بود آقای دبیر اعظم و آقای شکوه الملک ، کی و در کجا یک کلمه از این حرفها را که هر روزی ده فقره را در بیرون می شنیدند .

( لطفعلی سالار مرزبان )

اخطاریه وزارت مالیه

شیر و خورشید

وزارت مالیه

اداره ...

تاریخ

نمره 1360

موضوع

آقای لطفعلی خان ( سالار ) ملک مرزبان چون مقرر است که هر چه زودتر شما بکلی قطع علاقه از نقطه مسکونی اولیه خودتان بنمائيد لذا اكيداً بشما اخطار میشود که تا اول مهرماه 1314 باید بکلی اموال خودتان را هم از آنجا بمسکن فعلی خودتان انتقال بدهید و چنانچه تا تاریخ مذکور بطور کلی قطع علاقه ننمائید آنچه از اموال شما باقی مانده باشد بلاعوض ضبط خواهد شد . وصول این مراسله را فوری اعلام دارید .

وزیر مالیه

تلگراف حضوری ساری

« تقاضای مالکین مازندران (1)

در شماره دیروز تقاضائیکه برای مخابره تلگراف حضوری از طرف جمعی از مالکین مازندران شده بود بنظر خوانندگان رسید .

چهار ساعت و نیم بعد از ظهر دیروز آقایان زیر در تلگرافخانه تهران برای مخابره با ساری حاضر شدند :

حمزه تاش - اورنگ - دکتر طاهری رهنما - ملک مدنی - انوار -

ص: 34


1- نقل از روزنامه کوشش شماره 4772 مورخ جمعه 14 آذرماه 1320.

معتصم سنگ - دکتر سنگ - سیف الله باوند - ملک زاده آملی - صفوی -یمین اسفندیاری - عمیدی نوری - طوسی .

آقایان مالکین هم نمایندگان خود را در ساری به تلگرافخانه فرستاده و تلگرافی باین مضمون رسید :

بی خبری دولت از روحیه اهالی مازندران و اصرار بتصرف املاک مردم سبب شده است که به آقایان زحمت بدهیم به تلگراف خانه تشریف بیاورند .

عده زیادی از مالکین در مرکز کمیسیون دادخواهی جمع و عده ای را به نمایندگی خودشان بتلگرافخانه فرستاده اند و هیچ سزاوار نیست دولت خود را پشتیبان مظالم گذشته قرار دهد از مظالمی که بمازندرانی ها شده کسی درست آگاه نیست .

آقایان شنیده اید دکان را یک ریال خانه را سیصد دینار - و ملک مزروعی را بعشر عایدات سالیانهاش با تهدید و حبس از دست صاحبانش بیرون آورند . دولت قانونی نباید همان کارکنان سابق را بجان مردم اندازد فرس ماژر که از بیس رفته همه میدانید هر چیز بحال عادی بر میگردد مواد 202 - 103 - 308 - 311 - 365 - 366 قانون مدنی حق بما میدهد هر گونه تصرفاتی را در ملک آباء و احدادی خود بنمائیم و اصل 15 – 16 – 17 متمم قانون اساسی مصونیت ما را از هر تعرض تأمین مینماید و اینک مستدعیات زیر را مینمائیم :

1 ) عدم تعرض بکسانیکه ملک خود را تصرف کرده اند .

2 ) الغاء اعتبار اسناد مالکیت شاه سابق در صورت مزاحمت باحق کسی .

3 ) معتبر شناختن اسناد ثبتی مالکین سابق و دادن حق الثبت بكسانيكه فعلاً تقاضای ثبت دارند و تمدید مدت ثبت که در این سال خاتمه پیدا میکند .

4 ) الغای صدی 20 بهره مالکانه که پهلوی بزور برعایا برای زراعت پنبه تحمیل و امروز کلیه مالکین بهره مالکانه را از رعایای خود گرفته اند .

آقایان محترم :

این است مستدعیات مازندرانی که بنام آزادی درخواست مینمائیم که عملی نمودن آن را از هیئت محترم دولت بخواهند و نگذارند شمشیر خون آلود و لی

ص: 35

شکسته شاه سابق را دوباره صیقل زنند و بگردن ما بیچارگان بگذارند . مازندرانی هم مانند دیگران حق زیستن دارد و این حق را از آن انتزاع ننمائید اگر کمیسیونی از مجلس شورایملی بهمراهی یکی دو نفر از وزیران بمازندران تشریف بیاورند چیزهائی بشنوند که در هیچ عصری و تاریخی ندیده و نخواهند دید .

آقایان محترم

اکنون بمجلس شورایملی و احساسات عمومی بویژه شهامت اخلاقی شما آقایان متوسل هستیم اگر مأیوسمان فرمائید بخدا پناه خواهیم برد و نمونه انتقام خدائی را هم بشمانشان میدهیم . رحمانی - تجدد - بنافتی - رمدانی - پرویز باوند - ابوالحسن سنگ - محمدحسین زارع - طبری - حسن مدانلو - شاهرودی - مستوفی وزیری . »

در اطراف مظالمی که برعایا و مالکین وارد آمده و تقاضای آن ها برای استرداد املاک آباء و اجدادی و سوء رفتار بعضی از رؤسای املاک و طرز تصرف و ضبط املاک و گرفتن سند مالکیت از آنها هر یک از آقایان حاضرین مذاکرات مفصلی نموده در نتیجه مقرر شد جریان امر و تقاضای اهالی مازندران باطلاع آقای نخست وزیر و ریاست مجلس و وزارت دارائی و وزارت کشور برسد و هفته آتیه قانون لازمی که مستلزم رفاهیت مالکین مازندران باشد به مجلس پیشنهاد و از تصویب بگذرد ضمناً تقاضا کنند مأمورین اعزامی هم از مداخلاتی که موجب عدم رضایت شده است خودداری نمایند . »

نمونه دیگر از معاملات شاه سابق

حضور محترم آقای مدیر تجدد ایران مشرف و ملحوظ گردد متمنی است عریضه ذیل را در آن روزنامه درج فرمایند .

چون اشاعه اعمال بد اصولاً مستحسن نیست در نظر داشتم که از اعمال کارکنان و مباشرین املاک شاه سابق سخنی نگویم و بحث در این موضوع را بستمدیدگان دیگر واگذارم - با خود گفتم اشاعه اعمال بدمادامی خوب نیست که مرتکب یک یا دو فقره جرم نموده باشد و هرگاه از حد و اندازه بیرون رفته باشد اشاعه اعمال مرتکب بسیار خوب و ممکن است موجب عبرت دیگران گردد و

ص: 36

متعدیان روز مذلت را بنظر آورند و از اعمال خود پشیمان شوند و بدانند لطف حق با ایشان مدارا میکند ولی چون از حد گذشت رسوا میکند .

لطف حق باتو مداراها کند *** چون که از حد بگذرد رسوا کند

بنده در صدد برآمدم که شمه ای از ستمهای وارده بخود را شرح دهم - قریه کوچکی در اطراف آمل بنام کته پشت موجود است - در 1309 مرحوم محقق الملک رئیس ثبت بابل با مرحوم حاجی سید خلیل مالک قریه مزبور ، دوستی داشت با تسهیلات و تشویقاتی که رئیس ثبت درباره ثبت ملک مزبور نمود مالک قریه ملک را بثبت رسانید و بنام آنمرحوم سند مالکیت صادر شد - در 1312 مالک قریه فوت نموده و بورثه ایشان قریه منتقل گردید - در 1316 رضاشاه پهلوی بملک مزبور طمع کرد و در صدد برآمد که ملک مزبور را بطور یکه املاک لاریجان اینجانب را قباله گرفته بگیرد ( املاکی در لاریجان داشتم سموع گردید که از محمد نامی بنام آنکه او مالک املاک است قباله گرفته و از عده دیگر شنیده شد که با یک وکالت نامه مجعولی قباله در دفتر اسناد رسمی تنظیم شده و بر هر فرض املاک لاریجان بنده را تصرف نموده اند و چندین سال است عایدات او را میبرند ) مباشر املاک اطلاع پیدا کرد که کته پشت بنام مرحوم حاج سید خلیل ثبت شده و سند مالکیت نیز صادر گردیده شخصی را ( مسموع گردید ) بدفتر بردند و بعنوان آنکه مالک ملک است تقاضای تنظیم سند نمودند - صاحب دفتر که از جریان تمام معاملات مطلع است و مطلع بود اظهار کرد که حاجی سید خلیل فوت کرده و وارث ایشان نیز درخواست گواهی حصر وراثت از دادگاه نموده اند و در روزنامه و مجله رسمی آگهی منتشر شده است ممکن است نتیجه خوبی نداشته باشد - برای کشف و تعیین مالکین و محل ایشان در 1317 آب بقریه مزبور ندادند و در 1318 مالک برای بهره برداری از قریه بیکی از بستگان مباشر املاک ( نوری علا ) مراجعه و او عایدی را ضبط و مقداری بمالک پرداخت در 1319 مباشر املاک سروان پیروز عایدی ملک مزبور را تصرف کرد و ملک را ضبط نمود بنده از ترس حبس و زنجیر و اذیت های دیگری که برای ممتنعین از تنظیم قباله تعیین شده بود باداره املاک مراجعه نکردم و چون میدانستم لا يبق ذو بغی و لوملک جنود أضاق عنها السهل والجبل - و یقین داشتم که این

ص: 37

بنا بی بنیاد است و اطمینان بزوال و خرابی بنیان تعدی داشتم لذا مراجعه نکردم و منتظر احقاق حق بودم بعد از خرابی بنیان تعدی در صدد تحقیق برآمدم که آیا ملک را با سند مجعولی قباله کرده اند و یا آنکه بدون قباله عایدی را برده اند کشف گردید که قباله نشده و بطور یکه اطلاع حاصل شده عایدات اینجانب نیز تسلیم برضا شاه پهلوی نشده و بلکه مباشر املاک عایدی را اخذ و در بانک گذاشته است و بطوری که باینجانب نوشته اند مباشر حاضر است که عایدی را بپردازد آنچه کشف می شود ملک بنده امثال زیادی دارد که مباشر عایدی آن را توقیف یا ضبط نموده و یکعده از مالکین چون مأیوس از احقاق حق هستند و یا غائب و یا متوفی میباشند در صدد مطالبه عایدی خودشان بر نمی آیند هرگاه دولت فعلی که در صدد احقاق حق است اعلامی حاکی از این که در صورت شکایت از مباشرین رسیدگی خواهد شد و هرگاه چیزی بنفع خود اخذ نموده اند رسیدگی و به مالکین مسترد خواهد شد نمایند ممکن است مظالم مهمی کشف گردد و با رد اموال مردم موجب تشکر مظلومین شود .

احترامات عالیه تقدیم میشود جلال زرین کیا مسکن تهران خیابان ری کوچه شرق (1) .

3 - فروش خالصجات
اشاره

قانونی از مجلس گذشت که دولت املاک خالصه را بفروش برساند .

منظور از وضع این قانون هم این بود که املاک خالصه را به ثمن بخس برضاشاه واگذار نمایند .

یکی از این خالصجات قریه خیرآباد در ورامین بود که پس از شهریور 1320 یعنی در دورۀ چهاردهم مجلس دکتر مصدق نسبت بمعاملاتی که در مورد این خالصه انجام شده به بدر وزیر دارائی اعلام جرم نموده وضمن توضیح مفصل و مستند خود چنین میگوید : (2)

« .. آقای مجیدزاده در گزارش چنین می نویسد : « قریۀ خیرآباد در سال 1317 ضمن سایر خالصحات در اجرای قانون فروش املاک خالصه بطور آزاد و

ص: 38


1- نقل از روزنامه تجدد ایران مورخ شنبه 26 مهرماه 1320
2- نقل از کتاب « سیاست موازنه منفی در دوره چهاردهم » صفحه 170 و 171 .

بوسیله اشخاص بصیر و مورد اطمینان بمبلغ 88951 تومان ارزیابی شده بود که در همان سال بطور غیر آزاد بقیمت فروش با علیحضرت سابق در مبلغ 19999 تومان و هفت ریال تقویم گردیده و برگهای هر دو ارزیابی در پرونده وصل بهم بایگانی شده » ( پرونده برگ 190 )

در صورتیکه اخیراً خیرآباد را ارزیابی نموده و پس از وضع صدی ده که از بابت هزینه برداشت حساب شده آنجا بمبلغ 500 هزار تومان قیمت کرده اند ( پرونده برگ 3 ).... »

رضا شاه املاک مردم را عنفاً و جبراً میگرفت و بطور یکه در این قسمت کتاب دیده میشود اگر کمترین مقاومتی میکردند نز پر شلاق متصدیان می افتادند و یا بزندان می رفتند و بعضی هم در زندان تلف میشدند برایش کافی نبود و چینه دان حرص و ولع او را پر نمیکرد لذا قانون فروش خالصجات را از مجلس گذراندند تا بهترین بهترین املاک خالصه دولتی را تصاحب نماید .

روزنامه داد در شماره 10 مورخ 1321/8/7 زیر عنوان « راجع به املاک واگذاری » چنین نوشته است « دولت در شهر گرگان یکصد و بیست و پنج پارچه قصبه وقریۀ مهم که اغلب آن قراء شش دانگی بوده وزیر دارائی وقت تمام این 125 پارچه خالصه دولت را فقط و فقط در مقابل 75 هزار تومان بشاه سابق انتقال داده که تنها سه دانگ قصبه مهم کردکوی و مزارع تابعه آن که از جمله 125 پارچه مورد انتقال بوده بیش از دو میلیون و نیم ریال یعنی سه برابر که برای 125 پارچه داده است ارزش داشته است » .

*

در بعضی موارد وزارت دارائی قراء و قصبات مهم و بزرگ را بزور و عنف از صاحبان آنها به ثمن بخس می خرید و یا بعنوان کوچاندن صاحبان آن جبراً متصرف میگردید و جزء خالصه دولتی میگردید سپس برضا شاه واگذار میشد که نمونه آن در زیرعیناً بنظر میرسد :

نقل از روزنامه مرد امروز (1)

ص: 39


1- مرد امروز بمدیریت محمد مسعود بود که بواسطۀ این قبیل پرده دری ها و کشف اسرار ترور گردید و درباره ترور وی نگارنده و حایری زاده دولت حکیمی را استیضاح نمودیم .

دزدان مسلح چگونه اموال مردم را غارت کردند ؟!

« یک نمونه از معاملات شاه سابق « توضیح اینکه این معامله عیناً بشاه سابق منتقل شده است . »

آقای مدیر محترم نامۀ ملی مرد امروز گرچه تعدیات مأمورین شاه سابق به اهالی شمال خاصه به اهالی کلارستاق براحدی از اهل کشور پوشیده نیست ولی یک پرده از غارت گری را خیلیها اطلاع ندارند قیمتی است عین امریه و قباله را درج فرماید چون در 1310 املاک کلارستاقی را وزارت مالیه تصرف کرد عده از طایفه های بنده را آوردند و در قصر حبس کردند بعد از چند ماه زن و بچه آنها را در کامیون ها ریختند با هر خانه واری پنج من تبریز بار بردند رشت تمام بازور سرهنگ سهیلی آنها را داد گرداندند آوردند کاروانسرای زال محمد !

مردها را بآنها ملحق بردند کرمان بعد جیرفت بعد شیراز ، ده خانوار تلف شدند اموال را هم با احشام هر چه بود مأمورین نظمیه و شاه بردند بهرجا که می بایست برسد رسیده بود در 1313 مالیه املاک را فروخت بشاه بعد در 1314 این کاغذ را بشاه نوشته بودند در صورتیکه نام و نشانی از اموال نبود چهار سال بیشتر بغارت برده بودند نمیدانم نوشتن این کاغذ در روی چه اصلی بوده آقای فروهر معاون وزارت مالیه آنوقت و پدر مدیرکل آنوقت که هر یک برای فنای ماها پیش قدمی می نمودند و ابتکار میکردند ممکن است پرسش شود که نوشتن این کاغذ از روی چه سیاست و اصلی بود

سالار ملک مرزبان

اینک عین قباله و نامه وزارت دارائی

نسختان

این ورقه که در صفحه 2 شماره 12867 دفتر 33 صاحب دفتر ثبت شده است در دفتر این جانب نماینده ثبت اسناد هم در صفحه 25 دفتر 37 دفتر اسناد رسمی شماره 11747 در تاریخ 1316/5/27 شمسی به ثبت رسیده مهر دفتر اسناد رسمی شماره 11 صادق

با احراز شناسنامه متعاملین -

تمام مراتب مسطوره در این ورقه در نزد اینجانب واقع شد .

بتاريخ - امضاء

معامل ( معاوضه کننده ) آقای محمد زاهدی وکیل رسمی عدلیه دارای

ص: 40

معامل ( معاوضه کننده ) آقای محمد زاهدی وكيل رسمي عدليه دارای شناسنامه شماره 2084 صادره از ناحیه یک تهران ساکن طهران ناحیه پنج خیابان پهلوی کوچه حاج قربان خان بوکالت ثابته از طرف 1 خانم مریم خانم مات مرزبان صبیه مرحوم محمد زمان دارای شناسنامه شماره 967

خانم اشرف الملوك يزداني ملك مرزبان صبیه مرحوم رحما نقلی دارای شناسنامه شماره 666 با امضاء و تصدیق آقای لطفعلی ملک مرزبان سالار مکرم سابق دارای شناسنامه شماره 38723 صادره از ناحیه چهار تهران « دو نفر خانم مشار اليها زوجه آقای لطفعلی مذکورند و شناسنامه های هر دو از شعبه 22 خوار و ایوانکی صادر شده و ساكنين ناحیه چهار تهران گذر وزیر دفتر

شناسنامه شماره 2084 صادره از ناحیه یک تهران ساکن طهران ناحیه پنج خیابان پهلوی کوچه حاج قربان خان بوکالت ثابته از طرف 1 خانم مریم خانم ملک مرزبان صبیه مرحوم محمد زمان دارای شناسنامه شماره 967

2 - خانم اشرف الملوک یزدانی ملک مرزبان صبیه مرحوم رحمانقلی دارای شناسنامه شماره 966 با امضاء و تصدیق آقای لطفعلی ملک مرزبان سالار مکرم سابق دارای شناسنامه شماره 38723 صادره از ناحیه چهار تهران « دونفر خانم مشارالیها زوجه آقای لطفعلی مذکورند و شناسنامه های هرد و از شبعبه 22 خوار و ایوانکی صادر شده و ساکنین ناحیه چهار تهران گذر وزیر دفترخانه استیجاری و مسکونی آقای لطفعلی مزبور میباشند و وکالت آقای زاهدی از طرف مشار اليه بموجب وكالت نامه رسمی مورخ هفدهم مردادماه جاری تنظیمه در دفتر شماره 60 طهران بشمار 2242 ر 2814 می باشد .

متعامل - ( قبول کننده معاوضه ) . جناب آقای محمود بدر ( کفیل وزارت

ص: 41

مالیه بنمایندگی و نام دولت علیه ایران .

مورد معامله ؛ ( معوض ) تمامی و همگی نصف کامل کلیه املاک و رقبات و مستغلات ذیل :

1 - دو دانگ و بیست و پنج متر مشاع از قریه مرزان آباد بانضمام 6 دانگ هر یک از دو دستگاه آسیاب و یکدستگاه آبدنگ و یکدستگاه عمارت اربابی وطویله و دو خانه رعیتی واقعات در آن 2 - سه دانگ از مزرع و مرتع لاپی زنان . 3- شش دانگ مرتع میاندشت 4 - شش دانگ قریه محمود آباد 5 - شش دانگ قریه گرما یک بانضمام شش دانگ هر یک از دو دستگاه آسیاب و یکدستگاه آبدنگ و یکدستگاه عمارت اربابی وطويله ومنضمات و محوطه واقعات در آن 6 - شش دانگ مرتع گرمابک 7 - دو دانگ مشاع از مرتع ریات 8 - شش دانگ قریه خشک دره 9 - شش دانگ قریه گوتیر یاران 10 - سه دانگ از مرتع واکله 11 - شش دانگ هر یک از مرتع خدابنده و خرمنه 12 - شش دانگ قریه علی آباد 13 - پنجدانگ از قریه آتش بن بضمیمه شش دانگ یکدستگاه آبدنگ 14 - پانزده جریب برنج زار از مزارع اورنگ 15 - شش دانگ مرتع سعد آباد 16 - شش دانگ مزرعه با بوده و قهوه خانه واقعات در محال کلارستاق مازندران که هر یک در محل خود مشخص و از تحدید مستثنی است بانضمام کلیه توابع ولو احق و عموم متعلقات و منضمات شرعیه و عرفيه وعاديه و قانونیه هر یک از آنها از مزارع و مراتع و صحاری و براری و باغها و اشجار و جنگلها و بیشه ها و چمن و دمن و چشمه سارها و رودخانه ها و انواع مجارى المياه و دهکده ها و ابنیه و عمارات و طواحین و دکاکین و آبدنگها و خانه های اربابی و رعیتی و اقسام مستغلات و سایر تمام آنچه و هر چه که از توابع و متعلقات وملحقات رقبات مذکوره و توابع مزبوره آنها شمرده و شناخته میشود بدون هیچ وضع و استثناء بضمیمه تمام علاقجات آب و خاکی هر یک از دو خانم مذکوره و آقای لطفعلی مرقوم در تمام محال کلارستاق و کلیه خطه مازندران و سراسر بحر خزر اعم از آنچه که تخصیصاً یا تعمیماً در این قباله ذکر شده یا نشده باشد بطوریکه دیگر بهیچ اسم و رسم و با هیچ تغییر و عنوان و از هیچ مقوله و قسم حق و ملک و مورد ادعا و استحقاق و تصرفی برای هیچیک از مشارالیهم در هیچیک از رقبات واملاک مفصله فوق و توابع مسطوره آنها و بطور کلی در تمام محال کلارستاق

ص: 42

و صفحه مازندران و سواحل بحر خزر باقی نمانده و تماماً مورد این معامله باشد .

عوض معامله

تمامی و همگی دو دانگ و سه ربع دانگ از محل موسوم به بگیان ( واقعه در بلوک کام فیروز فارس ) و چهار فردونیم از محل موسوم به کناره و نیمدانگ از محل موسوم به قهونده (واقعتین در بلوک مرودشت فارس ) که هر یک از آنها در محل خود مشخص و از تحدید مستثنی است با نضمام توابع و ضمائم وعموم لواحق و متعلقات شرعیه و عرفیه و عادیه و قانونیه هر یک از آنها قدر الحصه بهمان کیفیت و با همان کمیت که به تصرف و ملکیت دولت است بلا استثناء با توضیح آنکه عوض معامله از بگیان دو دانگ و نیم و یک هشتم دانگ می باشد و اشتباهاً دو دانگ و سه ربع دانگ نوشته شده است -

کافه خیارات

متصوره در مقام خصوصاً خیار غبن وغبن در غبن فاحشین افحش و لوکان با علی مراتبه از جانبین اسقاط گردید - و بعد در ضمن عقد خارج لازم نسبت بمعوض مورد التزام دو نفر خانم مذکوره و خود آقای لطفعلی سالار مزبور ( بنحو بدلیت ) و نسبت بعوض مورد التزام دولت گردید از این تاریخ تا پنجاه سال تمام شمسی در صورتیکه در این معامله فسادی ظاهر شود و تمام و یا قسمتی از هر یک از عوضین ( بهر ترتیب و از هر حیث وجهتی که تصور گردد ) عین او منفعه مورد ادعا یا اعتراض غیر واقع شود از عهده رد آن ادعا و رفع آن اعتراض اقدام به محاکمات مربوطه و تحمل خسارات ثانیه ( از مخارج محاکمه و غیره ) و در صورت محکوم شدن مدعی یا معترض و ثبوت استحقاق غیر علاوه بر رد تمام قیمت قسمت مورد استحقاق غیر از عهده کلیه غرامات و خسارات وارده ( از اجور سنتواتی و غیره ) نسبت به آنطرفی که برعلیه او کشف فساد شده و مورد التزام و مورد ادعا یا اعتراض یا استحقاق غیر واقع گردیده برآیند در خاتمه تصریح می شود 1 - کلیه محصول و درآمد و تمام بهره مالکانه هذالسنه 1316 املاک معوض جزء معوض و متعلق بوزارت مالیه و کلیه عوص المنافع و مال الاجاره و درآمد هذالسنه 1316 املاک عوض جزء عوض متعلق بدو نفر خانم مذکوره می باشد .

ص: 43

2 - درآمد سالهای گذشته املاک معوض ( از سالی که مطابق پرونده های موجوده در وزارت مالیه ضبط مالیه درآمده تا آخر سال 1315 ) بمأخذ هر سالی پانزده هزار ریال محاسبه و آنچه که مطابق پرونده های مربوطه بابت درآمد آن املاک به آقای لطفعلی مذکور با حواله کرد ایشان پرداخته شده کسر و اگر مازادی داشته باشد بدو نفر خانم مذکور یا وکیل مشارالیهما پرداخته خواهد شد 3 - آقای محمد زاهدى مذكور ( حسب الوكاله از طرف دو خانم مذکوره ) و آقای لطفعلی سالار مزبور اصالةً کلیه تصرفات قبلی وزارت مالیه را نسبت بعین ومنافع املاک معوض تصدیق و تفیذ نموده و هر حقی که در این خصوص برای آنان متصور بوده نیز صلحاً اسقاط کردند و صیغ مربوطه جاری و احتیاط صیغه صلح قطعی نیز بر مراتب مسطوره واقع گردید 4 - برای تعیین میزان حق الثبت قلمی میگردد که درآمد املاک معوض پانزده هزار ریال تشخیص شده و ملاک تعویض هم درآمد عوضین میباشد .

بتاریخ بیست و هفتم امرداد ماه یکهزار و سیصد و شانزده شمسی محل امضاء لايقرء محمد زاهدی - این معامله و کلیه مراتب فوق که آقای زاهدی از طرف این جانبان واقع ساخته اند صحیح و ممضی و مورد تصدیق و تنفیذ اینجانبان است مهر مریم ملک مرزبان مهر اشرف الملوک ملک مرزبان امضاء لطفعلی سالار .

اخطار : هر یک از متعاملین مکلف است در صورت تغییر محل اقامت این دفتر را کتباً مطلع نموده و آدرس جدید خود را بطور صریح معین نماید هرگاه باین تکلیف عمل نشد و یا پس از شروع به عملیات اجرائی تغییر محل اقامت بدایره اجراء ثبت اطلاع داده نشده تمام اوراق و اخطارات اجرائی بمحلی که در این سند قید شده ابلاغ میشود .

امضاء محمد زاهدی - لطفعلی ملک مرزبان

مقالات ملک الشعراء بهار دربارۀ ضبط املاک شادلو

دربارۀ اعدام سردار معزز بجنوردی در این دوره تاریخ بیست ساله مطالبی نوشته شده ولی درباره ضبط املاک این خانواده ( شادلو ) سخنی گفته نشده است .

ص: 44

ملک الشعراء بهار که خود خراسانی بوده و هم از آنجا بسمت نمایندگی مجلس انتخاب گردیده و با وضاع و احوال آن استان وارد بوده است ضمن شرح حال و چگونگی نابودی خانواده شادلوها و آدم کشیهای شرم آور و فجایع جان محمدخان امیرعلائی در خراسان و درباره ضبط املاک این خانواده مطالبی در روزنامه مهر ایران در زیر عنوان « تاریخ مختصر احزاب سیاسی » نوشته و در طی چند مقاله روایات مختلف را هم نقل نموده است و از قرار معلوم این سلسله مقالات هم بنا بود بصورت جداگانه بنام جلد دوم تاریخ مختصر احزاب سیاسی چاپ برساند که متأسفانه توفیقی حاصل نکرده است .

نظر براینکه این مقالات مرحوم بهار مکمل مطالب تاریخ بیست ساله میباشد . مخصوصاً که دربارۀ فجایع جان محمدخان امیرعلائی و پدر او ( علاء الدوله ) خوب شرح و توضیح داده است و از جهتی هم میتوان آن را روایات مختلف درباره خانواده شالودها و جنایات دوران سلطنت رضا شاه و چگونگی ضبط املاک آنها بشمار آورد عیناً در اینجا نقل مینماید :

نقل از شماره 163 مورخ 8 تیر ماه 1321 مهر ایران

« تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران »

« ... از تهران امر شد کارشناس برود و عایدات املاک این خانواده را برآورد کند تا عوض بآنها داده شود .

کارشناس عایدات سالیانه املاک همۀ برادران را نودوسه هزار تومان برآورد میکند . ولی این مبلغ بنظر زیاد آمده امر میشود آنرا تنصیف کنند و بچهل و پنج هزار و کسری تخفیف میدهند و بنا میشود در اصفهان از املاک خوانین بختیاری عوض داده شود .

در این مورد آقای پاکروان فرعون اخیر مشهد بعنوان خوش خدمتی را پورتی تقدیم شاه میکند که این برآورد غلط است و عایدات این املاک بیش از سی و پنجهزار و هشتصد و نود تومان نیست .

بالنتیجه امر میشود که طبق را پرت پاکروان عمل کنند و عمل میکنند - لیکن املاک اصفهان هنوز بدولت منتقل نشده بود .

ص: 45

روایت تازه

بالاخره بیست هزار تومان ( از سردار معزز ) خواستند که اطاق راحت تر و غذای آزاد بآنها بدهند ! واسطه ها تا ده هزار تومان حاضر کردند - این خبر بسردار رسید ، چنانکه اشاره کرده بودیم ، حاضر بدادن باج نشد ، و پیغام داد که اگر این پول را بدهید از جیب خود داده اید زیرا من قبول نخواهم کرد ...

پولی ندادند . و این عمل بر لجاجت سرتیپ افزود و محبوسان بدبخت را بشهر بانی . انتقال دادند !

اینجا داستان عجیبی شنیده شده است که سربسته از آن نام میبریم !

این حکایت را من از آقای محمودخان انصاری - یک روایت و از آقای ( ف.... ) بروایت دیگر شنیده ام - و هر دو را باختصار ذکر میکنم .

دسیسه بزرگ (1)

انصاری بوزارت داخله نامزد میشود شخصی را از وزارتخانه اخراج میکند - شخص دیگری هم از نظامیان از او رنجیده بود با آن شخص همدست میشوند .

بالاخره دیگران هم از نفوذ انصاری در سردار سپه و علقه ای که آن هر دو بهم داشتند و حرف شنوی که رئیس الوز را از این مرد پاکدامن داشت ، ناراضی بودند ... این معانی دست بهم داد و چند تن که فعلاً نام سه نفر از آنها را می دانیم نشسته و دسیسه بزرگی بهم بافتند :

سفارت ایران در پاریس مکتوبی از ایران دریافت داشت که عنوانش بنام شاه ایران سلطان احمد شاه بود .

بدیهی است با تشکیلات مهمی که رئیس الوز را در پاریس بوسیله اداره مخصوصی داده بود و سفارتخانه و کارکنان آنهم جزء این اداره بودند و یکنوع اداره آگاهی بود که برضد احمد شاه کار میکرد - این مکتوب ضبط شد و عیناً بطهران

ص: 46


1- در این مورد هم در جلد سوم و هم در جلد چهارم روایات مختلفی که شده است نقل گردیده در این جلدهم که ملک الشعراء شخصاً از دو نفر که وارد در قضایا بوده اند نقل نموده عیناً ذکر نموده تا جزئیات ماجرا ناگفته گذاشته نشده باشد ضمناً یادآور میشود که دربارۀ روایت مهمان شدن جان محمد خان بمنزل سردار معزز و پذیرائی از او صحیح نمی باشد و حقیقت اینست که جان محمدخان سردار معزز را به مشهد احضار میکند و سپس او را محبوس و بعد مقتول مینماید .

نزد رئیس الوز را ارسال گردید .

این مکتوب از قول سردار معزز خطاب به احمد شاه نوشته شده بود و اظهار خدمتگزاری نسبت بشاه و اظهار مخالفت نسبت بسردار سپه شده بود و نوشته بودند که امیر اقتدار وزیر داخله نیز در عمل با ما همدست میباشد و اگر اجازه بدهید حاضریم برضد دولت و رئیس دولت اقدام جدی کنیم . ( من این مکتوب را ندیده ام و بدیهی است مضمون آنرا شنیده و نوشتم تا خود مکتوب که در پرونده سردار معزز ضبط است و آقای شاهرخ هم بدان اشاره کرده بود بدست آید ) .

این مکتوب را برای تمام کردن انصاری جعل کرده بودند - و نظر بقدرت محلی و شخصیت سردار معزز نامه را از قول او نوشته بودند - و شاید قصد سوئی درباره سردار در کار نبوده ولی برای پیشرفت مقصود خود که سوء قصد بر ضد انصاری باشد پای مرد شریف و بیگناهی را در میان آورده بودند !

نتیجه این نامه جعلی که بقول آقای شاهرخ شادلو با دست چپ نوشته شده بود - این شد که از طرفی سردار معزز را توقیف کردند ، و از طرف دیگر در مرکز امیر اقتدار توقیف شد و مدتی در دربانی و چندی در خانه اش حبس بود و سپس نظر بسواق ممتدی که با سردار سپه داشت باین اکتفا کردند که او را از کار کنار گذاشته و از مراتب و پایه نظام خلع کنند و برود سر علاقه خود و او هم همین کار را کرد !

اما کار سردار معزز چنین بود که در حبس ماند و او را در خصوص این مكتوب بمحاکمه کشیدند - و پایان محاکمه مرگ او بود !

بعضی میگویند که سردارسپه قضیه سردار معزز را و محاکمه و مجازات یا تبرئه وی را به نظر لشکر شرق واگذار کرد - و روزی که من از قتل سردار معزز و بدنامی این کار در سعدآباد شرحی برئيس الوزراء گفتم ، طوری متفکر شد و همانطور که قبلاً شرح دادیم رنگش پرید ( با اینکه این نوع تأثر از آن مرد قوی و سخت دل - معهود نبود ) که میتوان بی شبهه این روایت را که کار سردار معزز سرتاسر وصد درصد باختیار جان محمدخان واگذار شده بود باور کرد و آنرا صواب پنداشت ، و عدم علاقه رئیس دولت باموال و ثروت سردار که اشاره کرده ایم نیز

ص: 47

مؤید این واقعه است - و میرساند که جان محمد خان تنها در این واقعه دخیل بوده و انقراض آن خانواده وطن خواه و شریف قدیمی را بنفع خود فرض کرده و از اختیاراتی که فرمانده کل قوی و رئیس الوز را با و داده بود سوء استفاده کرده است .

بالاخره روزی دیده شد که هفت چوبه دار در میدان بر پا کرده اند !

سردار معزز را با دو برادر جوان بی گناه و دامادش و سه نفر دیگر از همراهان و اجزای او را که بنا بروایت شاهرخ شادلو آن سه تن را بحکم قرعه ( !؟ ) از میان سایر اجزای او که حبس بودند انتخاب نموده و بدار آویختند و آن سه یکی فراشباشی و دیگر میرآخور و یکنفر دیگر از این قبیل بود !

خبر مرگ اینمرد شریف در بجنورد هنگامه بر پاکرد و اهالی و افراد ایل شادلو قیام کردند و نظامیان را در شهر محاصره کردند - و بشرحی که گفته ایم مدتی محصور بودند تا قوای چریک محلی از قوچان و درجز بیاری نظامیان رسید - و نیز از طرف مرکز بمحمودخان فولادین معروف امر شد که با عده ای بیاری نظامیان بجنورد عزیمت کند - اما قبل از وصول فولادین سواران قوچانی و در جزی محصوران را نجات داده بودند و سرتیپ جان محمد خان فوراً بسرکشی بجنورد از مشهد روانه شد .

در این وقت فولادین با عده خود وارد خاک بجنورد شده در قریه « بدرانلو » سه فرسنگی بجنورد اقامت کرده منتظر دستورالعمل از طرف مرکز یا مرکز شرق بود .

جان محمدخان پس از ورود به بجنورد معطل نشده برای بازدید قوای فولادین بطرف « بدرانلو » روانه میشود .

وحشی گری عجیب !

اینجا است آن جائی که خواننده شاید باور نکند - و مردی غریبه شاید اغراق فرض کند ، که چگونه یکنفر سرتیپ نه بلکه یک انسان عادی تا این حد بی بند و بار بوده و نسبت بحیات نوع خود تا این پایه بیعلاقه و یا تا این درجه بخون بشر تشنه باشد ؟!

جان محمدخان از شهر با عده ای قوای نظامی حرکت میکند ، رعایای

ص: 48

دهات و قرای بین راه که خبر عزیمت رئیس و بزرگی را می شنوند از قدیم عادت دارند که بیرون قصبه گرد آمده قربانی می کنند و صف میکشند و مسافر را بفرود آمدن و استراحت دعوت می نمایند و عرض بندگی و خلوص و اطاعت میکنند .

این عمل در قریه موسوم به « قصر قجر » واقع شد :

مردان ده با سلام و قربانی باستقبال فرمانده لشکر شرق شتافتند ، همینکه فرمانده به محاذات اهالی میرسد ، یکی از صاحب منصبان همراه او بجان محمدخان نزدیک شده از روی واقع یا از روی بدجنسی یا اشتباه هر چه بود باو میگوید که مردم این قریه از جمله کسانی بودند که بجنورد را محاصره کرده بودند !

جان محمدخان پس از آنکه این سخن را میشنود امر میدهد که پیران را از جوانان جدا سازند !

بفور سربازان او پیران را بسوئی و جوانان را بطرفی در جلو دیوار قلعه میرانند - درین جین یکی از جوانان جست زده خود را به طرف صف پیران می اندازد - جان محمد خان طپانچه را از کمر کشیده چند گلوله بطرف آنجوان خالی می کند و او را از پای می اندازد و میکشد !

بعد از آن بافسری که همراه او بوده و صفر علیخان سرهنگ نام داشت امر میدهد که با عده خود تمام جوانان را تیرباران میکنند و بیست و هشت نفر در آن واحد هدف شلیک تفنگ قزاقان شده می افتند !

این واقعه بسیار عادی تلقی شد !

کفن و دفن هم ضرورتی نداشت ، پدران پیرپسران جوان خود را بالطبع کفن کرده بخاک خواهند سپرد !

سرتیپ فاتح از آن محل رد شد ، و بسرعت عبور کرده بقریۀ دیگر رسید !

هنوز خبر این کشتار و قتل عام بقرا و قصبات دیگر نرسیده بود که « خنجر شمر » بمحاذات قصبه بزرگ دیگر رسید - در آنجا باز رعایا جلو آمدند ، و باز سرتیپ جوانمرد امر کرد پیران را از جوانان جدا کردند .

هفتاد جوان از پیران جدا شدند !

فرمان تیر باران صادر شد !

اینجا پدر آمرزیده ای که عقلش بمسائل دنیائی بیشتر میرسیده است

ص: 49

بسرتیپ میگوید : قربان خوبست اجازه بدهید این هفتاد نفر را ببریم بجنورد و آنجا اعدام کنیم - زیرا بیشتر تأثیر می بخشد و شهرتش هم زیادتر خواهد بود .

این پیشنهاد پذیرفته شد - در او چرچر و دخلی هم بود ، ممکن بود عوض بدل کرد ، کم و زیاد نمود ، چیزی نفت و لیس کرد ، هر چه بود این جماعت برزگر و بیچاره را بمرکز ولایت بردند - و در ضمن نود نفر از مردم دیگر بجنورد شهید تیغ جان محمدخان شدند !

اما سرتیپ معذلک دست خالی از آنجا عبور نکرد !

چه ، چند جوان را امر کرد با رشمه و افسار اسب در همان نقطه از درختها آویختند ! ...

سرتیپ فاتح - به « بدرانلو » تشریف برد - فولادین را ملاقات کرد و بجنورد بازگشت و تدارک لشکر کشی بحدود ترکمانان دیده با عده نظام و سواران چر یک قوچان و درجز بسمت گرگان و کوکلان نهضت کرد !

بعد از قتل سردار معزز

پس از کشته شدن سردار معزز و آرام ساختن شهر بجنورد - فرمانده لشکر خراسان به آن ولایت رفت و مردم کشیهای مشهور او بنام ترکمان و طاغی که قلم از ذکر طریقه و طرز آنها شرم دارد ، رخ داد منجمله جمعی از ریش سفیدان یکی از قرای اطراف برسم مألوف که با سلام و صلوة سر راه هر بزرگی آمده بیرون قریه صف میکشند در این سفر سر راه فرمانده لشکر آمدند - سرتیپ چون به آنان رسید دشنام زیادی داد و با موزر خود چند نفر را کشته بهمراهان فرمان داد تا گروهی را با ششلول و تفنگ همانجا بخاک انداختند - گویند قریب شصت نفر ریش سفید و جوان و زن و کودک درین قتل عام فانی شدند و اینکه در اخبار نوشته شده بود 60 نفر را در محل اعدام کردند غیر از این واقعه است - و نظیر این کشتار بازهم در آن ولایت تیره بخت اتفاق افتاد و عاقبت قوای ساخلو آنجا را بعدها بقدری فرمانده گرسنگی داد و پول نرسانید و حقوقشان را خورد که دسته جمازه سوار بلوچ وعده ای از سربازان بتنگ آمده بشهر آمدند و با دولت یاغی شدند و بریاست صاحب منصب خود « لهاک خان » قوچان را هم گرفتند ولوای بلشویک بر افراختند ....

ص: 50

خلاصه قصد کلی از استیصال سردار معزز آزادی لشکریان در غارت ولایت بجنورد و گرگان بود که با بودن سردار معزز ممکن نبود این اعمال در آن ولایت صورت بگیرد -مخصوصاً شنیده شده بود که بعضی رؤسای ترکمان طلا و زیورآلات زنان را بخاک بجنورد گریزانده اند ، بنابراین و بنا بر شهرت قدیم راجع بخانواده سردار معزز و ثروت مرحوم سهام الدوله ایلخانی - این عمل جانیانه و نامردانه واقع شد و بتازگی شنیدم که نقدینه کم ولی فرش و اوانی وجواهر و تسبیح مروارید گرانبها از خانه سردار معزز بخانه جانیان و قاتلان انتقال یافت ( اسراری راجع بنقدینه طلای سردار شنیده ام که چون یقین ندارم فعلاً از نقل آن خبر خودداری مینمایم ) این قضایا وقتی معلوم میشود که قاتل سردار معزز بمحاکمه جلب شود - همان کسی که سربازان بدبخت را زیر چکمه اش بقدری می زد که میمردند - همان کسی که رعایای مطیع و کشاورزان را برای غارت کردن شان بدست خود می کشت ! همان بیرحمی که چند میلیون مال مردم خراسان را از دست آنها گرفت ، و مختصری را تحویل ارباب خود داد و باقی را صرف عیش خود کرده و میکند ... معهذا در محاکم دادگستری عریضه افلاس ( ! ) داد و مال طلبکاران را هم نوش جان کرد و اکنون روكفلر ورأس الجالوت زندگی میکند ! اگر او بمحاکمه جلب شود معلوم خواهد شد که چرا این خانواده منقرض شد و ثروت او چه شد ؟

این فرمانده - یعنی جان محمدخان در خراسان ماند ، خدمت هائی که باید انجام دهد ، داد ، تلگرافات زیادی در لزوم خلع قاجاریه بامضای مردم جانشان در قبضه مقدرت کسی نهاده شده بود که بهیچ قانون و حق و حسابی اعتنا نداشت - گرفته بتهران مخابره کرد - و پس از آن که ثروتش بالا رفت - و فربه شد و ناله حق از ته جگر برآمد - و شکایات متواتر گردید و شاید دیگر وجودش مفید فایدتی نبود ، شاه بخراسان سفر کرد و این دیوانه بیرحم را از خدمت نظام اخراج نموده و پاگون او را داد کندند - و مبلغی که بچنگ آمد از و مصادره و جریمه گرفت و اعلان شد که هر کس از او حقی مطالبه میکند بدولت و مراجع قانونی رجوع کند ... و چون مردم با این شوخیها آشنا بودند نرفتند و حقی نخواستندو ...

ص: 51

هرگاه تاریخ جزئیات حال این پهلوان را که با پررنگ ترین جنایات رنگین است کسی رنگ آمیزی کند - از همه قهرمانان ایندوره وحتی از استاد کل هم بالا خواهد زد - هر چند عهدش بس کوتاه بود ، لیکن در کیفیت ظلم و بیداد دست کمی از عمال بیست ساله نداشت .

دست انتقام :

اینک اجازه بدهید ، برای تسکین خواطر خوانندگان ، یک حکایت کوچک دیگر هم برایتان نقل کنم ، تا از کار روزگار عبرت گیرید ، و قدری فکر کنید و ببینید آیا این قضایا بهم مربوط هست یا نه ؟ یک جمله معترضه میگویم و بعد میروم بر سر قصۀ « دست انتقام » و این جمله منباب مقدمۀ مطلب است .

صبح عید نوروز 1312 شمسی اول آفتاب سه نفر مرد ناشناس آمدند بخانه من ، و گفتند ما مأمور تأمیناتیم - هر چه کاغذ و رونوشت و کتب اصلاح شده متعلق بمعارف بود بار کردند من هم همراه بنظمیه برده شدیم ... پنج ماه حبس بودم ، یکسال هم باصفهان تبعید شدم ... بعد از آن خواستند جشن هزاره فردوسی بر پا کنند - مرا آزاد کردند .

روزی که بملاقات حسین آیرم رئیس شهربانی رفته بودم و با من کاری داشت - پرسیدم : خوب سرکار امیر لشکر آخر معلوم نشد چرا مرا توقیف کردید - چرا تبعید کردید ، خوبست علتش را بگوئید تا در آتیه تکلیف خود را بدانم ، و بدانیم که آیا فقط خواسته اید از عهد نمایندگی و سیاست بازی من انتقام بگیرید ؟ اگر اینست یکبار من در حبس شماها بودم ، می خواستید انتقام خود را کامل کنید ، حالا دوباره چرا ؟ ... آنشخص دیپلومات این جواب را داد :

« ... تولابد در جوانی روزی بکسی آزاری رسانده بودی ، کسی بسبب تو حبس شده بود ، صدمه دیده بود - این توقیف و صدمات که کشیدی انتقام آن بود - و روزگار منتقم است ! »

جواب دادم : پس از اینقرار شما هم منتظر انتقام روزگار هستید...

گفت : بدون شک ! ...

سهام الدوله ، اللهیار خان ایلخانی بزرگ ایل شادلو که آنروزها « سردار

ص: 52

مفخم » لقب داشت ، چند زن داشت ، یکی هم زنی بود از او به تراکمه گرگان و این زن پسری داشت موسوم به سلیمان خان و این پسر بزرگترین فرزندان سهام الدوله بود و نیز ارشد اولاد ، مردی دلیر و زیرک و جاه طلب و مردانه ، و پیوسته مادران دیگر برادران برای او پیش پدر مایه میگرفتند و دسته بندی میکردند ... تا آنکه میانۀ پدر و پسر شکراب حاصل شد ، و دیو وحشت فیمابین بتکاپو افتاد و غبار خلاف برخاست و سلیمانخان از پدر نگران ، بسوی طایفه مادر روی آورد ، و با دائیهای خود بر پدر عاصی شد ، و عاقبت شهر بجنورد را چون نگین انگشتر در میان گرفت - و از پدر تقاضا کرد که از کار کنار برود و حکومت را با و رها کند - زیرا تمام اهالی بجنورد و ایالت مذکور هوادار سلیمان بودند و از سردار مفخم و سخت گیری و مظالم او بجان آمده و خود سلیمان را بیاری خواسته بودند .

پدر تدبیری کرد - پیام داد که تو نور چشم منی - مرا با تو سر جنگ نیست - بیا که خانه خانه تست ، هر چه بخواهی فراهم است ... و بدین وسوسه ها و دمدمه ها پسر را آرام کرد و بدام آورد ... و قرار شد روزی از لشکرگاه بشهر آید و پای پدر را ببوسد و پدر نیز از سر گناهان وی در گذرد و عنایات پدرانه را بار دیگر از سر گیرد و پدر و پسر دست بدست دهند و کار حکومت و ایلخانی گری را از پیش ببرند !

سلیمان خان را این دمدمه در گرفت و این عشوه خونین را بخرید ، و سوار شده تنها بقصر پدر درآمد - و پدر بقصد او کسان در کمینگاه ها بنشانید .

چون سلیمان بر پدر وارد شد و پیش روی او بزمین افتاد سه تن خونخوار از پستو بیرون جسته با شال و ریسمان سلیمان را پیش چشم پدر و بامر اوخفه کردند ...

فردا نفیر از شهریان برآمد - خلقی در عزای این جوانمرد شجاع سیه پوشیدند - خبر بطهران رسید ، اللهیار خان را معزول کردند بطهران خواستند ... تا عاقبت پولی داد و لقب « سهام الدوله » گرفت و به بجنورد بازگشت .

میدانید آن چند تن که از کمین بیرون جستند ، کی بودند ؟

سردار معزز بعد و عزیز الله خان آنروز - که مادرش سوگلی سهام الدوله

ص: 53

بود و بتدبیر آن زن بین پدر و سلیمان نقار حاصل شد - آری عزیزالله خان و دو برادرش سلیمان را خفه کردند ، سپس خود و دو برادرش در میدان ارک مشهد در روی دار خفه شدند !

متفرق کردن اشرار

« در همان تاریخ روزنامه ای خبر (1) اعدام سردار معزز و برادرانش را بدین صورت نوشت که : « سردار معزز و دو نفر برادران او که در موقع شرارت تراکمه ( ؟ ) توسط قوای نظامی دستگیر ( ؟ ) شده بودند حسب المقرر در روز چهارشنبه 31 تیر ( غره محرم 1304 ) با چهار نفر دیگر از رؤسای طوایف در بجنورد اعدام شدند » .

مخبر رویتر قدری این خبر را اصلاح کرد و چنین نوشت :

« سردار معزز بجنوردی و دو برادر او و چهار نفر دیگر از اعیان بجنورد که در شورش اخیر قبیله ترکمان ( ؟ ) دخالتهائی داشته اند بدار آویخته شدند »

بازهمان روزنامه می نویسد :

بعلاوه اشخاص فوق الذکر ده نفر از مشایخ محل ( ؟ ) در خود بجنورد و 65 نفر از رؤسای اشرار که دستگیر شده بودند در میدان حرب یعنی در جلو قریه قصر قجر در موقع استقبال از جان محمد خان ! ... اعدام شدند قوای نظامی مأمور قلع و قمع اشرار نیز در این چند روزه برای سرکوبی تراکمه بجلو رفته و از قرار خبری که تحصیل شده شش فرسخ داخل صحرا گردیده و اشرار را متفرق و پراکنده ساخته اند ( شماره 1872 )

البته حالا که پرده برداشته شده است خوانندگان میدانند که تراکمه و اشرار همانهائی هستند که آقای سرهنگ مهدیخان بعد از عزل سردار معزز برای چپاول و غارت بطرف آنها راند و آنها را سیخ کرد و عاقبت از جلو آنها فرار اختیار نمود لفظ « شرارت » و « اشرار » هرچه بشنوید همین است و قسمتی نیز بجنوردیانی بودند که قوای نظامی را بعد از اعدام سردار معزز محاصره کردند - پس بهر صورت سردار معزز و برادرانش نه با اشرار تراکمه شریک بودند و نه در موقع شرارت تراکمه دستگیر شده بودند و نه بقول رویتر در شورش اخیر قبیله ترکمان دخالتهائی داشته اند - بلکه خودشان را مطیع میدانستند و بمحض احضار هرجا

ص: 54


1- گویا روزنامه نیم رسمی ایران بوده است .

گفتند حاضر شو حاضر شدند و عاقبت فدای دسایس یا اطماع این و آن گشتند .

میگویند : سرهنگ مرتضی خان مکری حاکم نظامی مشهد در حین اجرای حکم اعدام سردار و برادران بآنها دشنام داده و آنان را خائن خوانده است . وعبدالله شادلو برادر سردار که جوانی جسور و دانا بود ، با و پاسخ داد و خائن را معرفی کرد و عاقبت گفت : شما از شمر بدترید ! و واقعه کربلا را در ماه محرم تجدید کرده اید .

جان محمدخان با تیپ و بیرق بصحرا حرکت کرد !

او به های ترکمان که این واقعه را پیش بینی کرده بودند و در صدد جنگ با دولت نبودند با کوچ و بنه بخاک روسیه فرار کردند !

این بود معنی عبارت روزنامه که میگوید « اشرار را متفرق و پراکنده ساخته اند » .

او به ها رفتند و در موقعی که بایستی صد او به دیگر با گاو و گوسفند و فرش و طلا بایران بیاورند - باقی ماندۀ این مردم هم از خاک ایران کوچیدند .

فقط گاو و گوسفند آنها را جان محمدخان فتح کرده بمشهد فرستاد و در بازار مشهد مواشی لاغر مذکور را مدتی خرید و فروش میکردند و مقدسین تا چندی از خریداری گوشت غارتی خودداری داشتند .

کسی از اشرار جلو سرتیپ نایستاد ، مگر دهقانی ، پیرمردی ، متفرقه و آفتاب نشینی از مردم بجنورد که از حیث لباس و کلاه با ترکمانان فرقی ندارد با او مصادف شده و فوراً اعدام گردیده اند - چنانکه گویند در قریه مرادتپه 36 نفر بنام ترکمان یا ترکمان را بدست خودش کشته است ! و در « آش خانه » چهار نفر را که یکی از آنها پیر مردی هشتاد ساله بود به درخت آویخت .

از قضایای شنیدنی آنکه در قصبه « کیقان » که با قوچان و بجنورد وروسیه هم خاک است ، مردی بوده است « سید مجید نام » از فضولهای محل که میل دارند با حاکم و هر رئیسی که از آن نواحی عبور کند آشنا شوند و شاید فایده و دخلی هم ببرند - سید مجید کیقانی می شنود که جان محمدخان فرمانده لشکر شرق پسر علاء الدوله که از بزرگان ایران است با قوای نظامی از این حدود عبور

ص: 55

میکند ... سیدآرام نمی گیرد و با یک نوکر که گفتند طپانچه ای هم بکمر داشته است سوار یا بوها شده بتاز بتاز خود را بسر معبر فاتح بجنورد میرسانند .

بمحض آنکه جان محمدخان سید را می بیند باو میگویند که نوکرش هم طپانچه دارد امر میکند او و نوکرش را گرفته اعدام کنند ، و آن هر دو را گرفته بقابض ارواح می سپارند !

فاتح بجنورد از صحرا گذشته وارد استرآباد میشود و در منزل آقای سرتیپ زاهدی رئیس تیپ شمال که در گیلان بود - منزل میکند .

چندی قبل این دو سردار در طهران بوده اند و نقشه جنگ صحرا و قلع و قمع تراکمه در آنجا کشیده شده بود . لذا آقای زاهدی بعد از دو روز از گیلان باسترآباد میآید - و عده ای بگنبد قابوس میفرستند و واقعه تراکمه بار دیگر از آنجا آغاز میشود .

سرتیپ روز 11 محرم مطابق 11 مرداد بمشهد بازگشت ، وهمه این وقایع در ظرف این چند روز یعنی دهۀ عاشوری اتفاق افتاد . او چنانکه اشاره کردیم از غنایم این سفر در حدود صد هزار گوسفند و چند هزار گاو همراه آورد و در قصابخانه مشهد فروخته و جهش را دریافت داشت ! و آقای قدس جورابچی که رئیس ستاد جان محمد خان بود اهالی شهر را مجبور کرد که از فاتح بجنورد استقبالی شایان کردند و حتی اطفال مدارس را تا یک فرسنگ در گرد و خاک باستقبال بردند !

شلاق بمرده میزنند !

روزی یکتن نظامی تیره بخت مورد خشم سرتیپ قرار میگیرد ، و امر میکند او را ببندند و چوب بزنند .

در این حین او را پای تلفون میخواهند !

بمباشر ضرب که صفر علیخان نامی بود ، میگوید : بزنید تا من برگردم - وخود میرود - و از پای تلفون او را بتلگرافخانه برای مخابره حضوری با نقطه ای میخواهند و او بعجله بتلگرافخانه میرود .

از تلگرافخانه پس از یکی دو ساعت مقارن ظهر بازگشته بخانه میرود و نهار میخورد و میخواهد استراحت کند ، تلفون میکنند میرود پای تلفون میپرسد چه

ص: 56

خبر است ؟

صفر علیخان میگوید : حسب الامر نظامی را شلاق میزنند ، چه امر میفرمائید باز هم بزنند یا نزنند ؟

- کدام نظامی ؟

- قربان نظامی که صبح فرمودید شلاق بزنند تا من بیایم چون تشریف نیاوردید هنوز شلاق میزنند .

- حالا نظامی در چه حال است ؟

- قربان او مدتی است مرده است ، ما بجسدش شلاق میزنیم !

- بس است . پدر سوخته !

داستان خوشمزه

جان محمدخان در خراسان معلوم نیست بامر مرکز یا فقط برای مداخل خود امر کرد از شهرهای جزء و بلوکات سوار بنیچه بگیرند .

البته سوار بنیچه با اسب و تفنگ و تعهد مخارج خانواده اش برای محل گران تمام می شد ، آنهم بدان میزان که او حواله میکرد !

بنابراین بعد از حواله دادن سوار بهر محلی ، چند نفر پاد و از تجار و ملاکین مشهد بودند که به آن محل میرفتند و با مردم کنار میآمدند و هر سواری را صدو بیست الی صدوسی تومان تسعیر میکردند - یعنی اهالی بعده سواری که باید بدهند هر سوار 130 تومان پول نقد میدادند که از دادن سوار معاف باشند .

یکبار صد سوار به قریه « کوه سرخ » حواله داده بود و اهالی بوسیله تسعیر یا دادن سوار دین خود را ادا کرده بودند .

سرتیپ فراموش کرده بار دیگر بزودی صد سوار بکوه سرخیان حواله داد و مأمور برای وصول سوار بمحل فرستاد .

اهالی کوه سرخ عده ای از محترمین و مالکین محل را برای اصلاح این امر به مشهد فرستادند .

این عده بطلاب کوه سرخی که در مدارس قدیم مسکن داشتند رجوع کرده و جمعی از طلاب را با خود همدست نموده عریضه ای مرتب کردند و روزی دسته جمع در میدان ارک حاضر شدند و برای عرض تظلم سر راه سرتیپ جمع

ص: 57

شدند .

سرتیپ جان محمد خان از قصر خود بیرون آمده بآنها بر میخورد و میپرسد :

شما کیستند عرض میکنند ما رعایای کوه سرخ عریضه ای داریم - میگوید بیائید و آنها را دنبال خود افکنده بطرف عمارت ادارۀ قشون که جنب باغ ملی است میرود .

حضرات هم دسته جمع ، حاجیها از عقب و طلبه از جلو در پی او بداخل اداره میشتابند .

بمحض ورود بادارۀ قشونی فرمان میدهد که تمام کارمندان از لشکری و دفتری با صندلی و میز و چوب و مشت و سنگ میریزند بسر این جماعت و تا میخوردند آنها را کتک میزنند ، سپس همه را ردیف کرده میفرستد بسر بازخانه و آنجا هم آنها را کتک مفصلی زده و یک دسته سوار مأمور میکند که این جماعت را با طلاب مذکور کت بسته و پای پیاده تا کوه سرخ میبرند و آنجا رها کرده وسوار خواله شده را هم تسعیر نموده بر میگردند ! ...

جای دور نرویم - آقای علی اکبر خدا بنده ، مرد فاضل معروف را از تربت حیدریه امر کرد کت بسته بسینه اسب انداختند و بمشهد آوردند و مدتها او را حبس کردند .

جان محمد خان آدم کشیها را از پدر ارث برده است

نقل از شماره 164 مورخ سه شنبه نهم تیرماه 1321 روزنامه مهر ایران

« ... آقای «ح - ن» که از وزرای معروف و از آزادیخواهان ایرانست میگوید : در سالی که لرد کرزن وارد خلیج فارس شد و از دولت « علاء الدوله » ( پدر جان محمد خان امیرعلائی ) ببوشهر برای ملاقات و پذیرائی معزى اليه ميرفت من بعنوان منشی و مترجم با او همراه بودم ، در مراجعت از این سفر در فارس جلویک دهکده اهالی دیه به استقبال علاء الدوله بیرون آمده بودند - در آنمیان ضعیفه ای که کودکی در آغوش گرفته و چادری برسر داشت پیش آمد و عریضه ای به علاء الدوله داد .

علاء الدوله بمکتوب نگاه کرد بی درنگ اسبی که سوار بود بر ضعیفه راند و آن بدبخت را با کودکش در زیر دست و پای اسب گرفت و خرد کرد .

ص: 58

ما همه مات و مبهوت شدیم ! ...

در منزل بعد از ایشان پرسیدم که علت کار چه بود ؟

مشارالیه گفت : عریضه داده بود که یکی از مأمورین دولت شوهر و پسرش را کشته و مالشان را برده است . من او را تنبیه کردم ، تا دیگر کسی جرئت نکند از مأمور دولت شکوه کند !

این گوینده مردی است که دروغ در عمرش نگفته است و جمعی از اساتید و رجال محترم نیز این داستان را شنیده اند !

ملاحظه کنید که در عصر قاجار به این مردم دچار این قبیل رجال بوده اند - وعصر پهلوی که عصر اصلاح نامیده میشد نیز مردم گرفتار فرزند آن رجال بوده اند !

با ریاست و حکومت این قبیل قصابها و دیوانه ها و بلکه درندگان میخواهید عدالت و اخلاق و ترقی در جامعه پیدا شود .

یک روح سرگردان

هرگاه کسی بیگناه کشته شود و نداند چرا کشته و بدست چه شخصی کشته شده است بنظر میرسد که روحش سرگردان می ماند .

جوانی « حکیمی » نام در زمان ریاست آقای جان محمد خان پسر علاء الدوله بر عده ای سرباز « عشرت آباد » مفقود گردید و یکباره این جوان نیست شد !

حکیمی که بود - چه کرده بود و چه شد ؟

در آن اوقات مرحوم مدرس صورت تفصیلی از بودجه وزارت جنگ را بدست آورده بود و یکی از مدارک استیضاح که شرحش گذشت این صورت بود .

حکیمی جوانی بود که در دفتر عشرت آباد زیر دست آقای جان محمد در لباس غیرنظامی و دفتری خدمت میکرد با و تهمت زدند که صورت مذکور را او باقلیت داده است نابودش کردند ! چطور و بچه طرز ؟

« خدا میداند ... » ( انتهای مقالات ملک الشعراء بهار )

سیل خون آلود اشکم بی خبر گیرد ترا *** خون مردم آخر ای بیدادگر گیرد ترا

ص: 59

ای شکر لب آب چشمم زود در یابد ترا *** ای قصب پوش آتش دل نیک درگیرد ترا

ورگر یزی زین دو طوفان چون پری بر آسمان *** هر کجا پنهان شوی آه سحر گیرد ترا

باخبر کردم ترا خون ضعیفان را مریز *** زانکه خون بیگناهان بی خبر گیرد ترا

ای خدنگ غمزه جانان زتنهائی منال *** مرغ دل چون جوجه زیر بال و پر گیرد ترا

بازشیرین تر شوی ای مغز بادام لطیف *** کز غزل قناد طبعم در شکر گیرد ترا

خاک زیرورو ندارد پیش عزم عاشقان *** هرکجا باشد بهار آخر ببر گیرد ترا

( بهار ) (1)

*

پس از شهریور ماه 1320 که شکایت زیادی در مورد املاک مردم که بعنف گرفته شده بود بمجلس و جراید و دیگر مراجع شد بالاخره تصمیم گرفتند که طی لایحه ای قانونی در مجلس بتصویب برسد تا املاک مردم مسترد شود . هنگامیکه لایحه در مجلس مطرح گردید و در چند جلسه مورد شور و مذاکره قرار گرفته بود عده ای از نمایندگان هم پرده از فجایعی که در موقع غصب آن املاک مرتکب شده بودند برداشتند . منجمله سیداحمد بهبهانی و دیگر نمایندگان ضمن بحث مطالب مفصلی بیان نمودند .

مؤید احمدی در جلسه 19 مورخ یکشنبه 12 بهمن 1320 ضمن بحث مفصل خود چنین گفت :

« ... شاه سابق را میدانیم 17 سال در این مملکت سلطنت کرد و این را تقسیم بروز که بکنیم تقریباً شش هزار روز میشود و ایشان چهل و چهار هزار سند مالکیت صادر کرده اند تقسیم که بکنیم روزی هفت سند مالکیت ایشان

ص: 60


1- بطور یکه مرحوم بهار اشاره نموده غزل بالا را هنگامی سروده که تحت تأثیر فجایع و جنایات جان محمدخان بوده است و در پایان قسمت ماجرای دردناک سردار معزز در همان روزنامه بچاپ رسیده است .

گرفته اند . ملاحظه می فرمائید این کار یک شاهی و ...

آقا سید یعقوب - خدا هم همچو کاری نمی توانست بکند ( خنده نمایندگان )

مؤید احمدی - صد دینار نیست ، چهل و چهار هزار سند است ... »

ملک مدنی .... شما آقایان نمایندگان بعقیده بنده پیش خدا و پیش وجدان مسئولیت دارید .

همان مردمانی را که همه می شناسیم که اینها را از سواد کوه و نور و کجور و آن صفحات کوچ دادند و آنها را بردند بشیراز و کازرون و بنادر جنوب و نقاط کرمان این مردم بیچاره یک قسمت شان مرده اند و یک قسمت شان بکلی از همه چیز ساقط شده اند و یک دسته شان هم آمده اند اینجا و در مجلس متحصن شده اند آقا مگر ماها باید تحت تأثیر بعضی حرفها واقع شویم ؟ چه معنی دارد ؟

کسی را حبس کرده باشند و ملکش را هم گرفته باشند تبعیدش کرده باشند هزار بلا سر او آورده باشند آن وقت امروز ما بیائیم اینجا و بگوئیم این آدمی که اینجا مانده است این مخارجی که شده است این از پول ملایری و کرمانی و همدانی است آقا .... آیا هیچ وجدانی یک همچو قضاوتی می کند ؟ ( صحیح است ) خیال کنید یکی از ماها اتفاقاً شاید ده نفر پانزده نفر خودمان داریم و در این مجلس حضور دارند که همه گرفتار این مشقت و بدبختی هستند .

الان چهار ماه است که این مردم بدبخت انتظار دارند که شما برای بیچارگی و درماندگی و بدبختی آنها قضاوت کنید .

شما امروز تکلیف بزرگی برعهده دارید شما باید احقاق حق این بیچاره ها را بکنید . این یکی ، یکی دیگر هم باید یک عملی بکنید که در آینده این فکر دیگر در دماغ کسی پیدا نشود ( صحیح است ) که بیاید و بزور مال مردم را بگیرد و حقوق مردم را با مردم هر دو پایمال کند ( صحیح است ) .

رئیس - آقای امیر تیمور

امیر تیمور - بنده موقعی که برنامۀ دولت و مجلس مطرح مذاکره بود در این موضوع بطور اختصار عرایضی کردم حالا هم رفقای عزیز من فرمایشاتی که باید بکنند کردند و بنده هم مختصراً عرض میکنم .

البته اگر این قضیه گرفتن املاک و سلب حق از اشخاص مربوط به پنجاه

ص: 61

سال قبل و راجع به یک زمانی بود که ما نبودیم و اطلاع نداشتیم و حالا می خواستیم احقاق حق کنیم البته این وسیله و این لایحه بهترین طریقه و وسیله خوب و مستحسنی بود ولی آقا این املاک و غصب و تصرف آنها در زمانی شده است که ما بوده ایم ، ما خودمان دیده ایم جلو چشم ما املاک مردم گرفته شده است و صاحبانش الآن هستند و وسائلی را که برای بردن و گرفتن این املاک گرفته شده همه دیده ایم و می دانیم که چگونه بوده است ( صحیح است ) . بنده عرض کردم صورت این املاک کاملاً در دفتر املاک خودشان مفصل و روشن وجود دارد و کیفیت این معاملات هم تماماً بخوبی واضح و روشن است مراجعه کنید ببینید صورت را نگاه کنید این املاک از چه اشخاصی گرفته شده بچه نوعی گرفته شده ، بچه دلیلی گرفته شده ، ملک وقف بوده ، یا نبوده ، صاحبش را راضی کرده اند یا نکرده اند و اگر راضی کرده اند ...

طباطبائی - هیچکس راضی نبوده است آقا .

امیر تیمور - در مقابل چه مبلغ باو داده اند و چقدر خرج هزینه آنجا شده و خرج آبادی آنجا شده با این که از بودجه شخصی نشده و اغلب بر بودجه وزارتخانه ها تحمیل شده است تمام این جریانات در آن دفاتر خودشان ( دفاتر املاک ) مشخص و روشن است این صورت را از آن دفاتر استخراج کنید و بعد از آن از مجلس تقاضا کنید که مجلس با الغاء اسناد مالکیتی که صادر شده موافقت کند و بعد خود دولت از روی آن صورت در نظر بگیرد و پس صاحبانش بدهد .

البته این املاک چند قسم است یک قسمت خالصجاتی است که از دولت گرفته است و یک قسمت املاکی است که البته صاحبانش راضی بوده اند .

طباطبائی - عرض کردم هیچکس راضی نبوده است این فرمایش را نفرمائید .

امیر تیمور - حالا هم راضی هستند شاید وجای مذاکره آن نیست .

قسمت عمده هم خرده مالکینی هستند که دارای املاک زیادی بوده اند که آنها را بغصب و جبر وزور و فشار گرفته اند از ایشان ( صحیح است ) اینها بدون هیچ قیدی بدون هیچ شرطی باید بهشان داده شود و محتاج به هیچ گونه تشریفاتی نیست چون آنها نمی توانند وارد این تشریفات بشوند و وکیل معلوم کنند و به

ص: 62

محکمه بروند وقت و پول این کارها را ندارند این از چاه درآمدن و افتادن بچاله است .

بنده به آقای وزیر دادگستری حقیقتاً ارادت دارم و بحسن نیت ایشان اعتراف دارم ولی اتفاقاً آقای آهی بقدری در عقاید خودشان راسخ هستند مثلاً اگر امروز یک عینکی گذاشته باشند که تاریک ببینند هر چه بهشان بگوئیم روز می گویند خیر شب است و این هم البته عیب شان نیست از این که راسخ هستند در عقیده شان بنده اعتراف می کنم که حضرت عالی آقای وزیر دادگستری هیچ گونه سوء نیتی در این کار ندارید و البته حسن نیت دارید ( دکتر سنگ - همه این عقیده را دارند ) همه هم حسن نیت دارند و همه برای یک مقصود و در یک جهت قدم برمیدارند حالا شما می فرمائید از این راه بمقصود می رسید بنده عقیده ام این است که از این راه بمقصود نمی رسیم و از راه دیگر باید برویم .

بنده عرض می کنم مجلس اسناد مالکیت را باید رأی بدهد و ملغی کند و بعد روی صورت دفترهای املاک که منظم و مرتب موجود است و سوابقش در آنجا هست استخراج کنند و صورت بردارند و از روی آن صورت مال مردم را بهشان بدهند بدون هیچ تشریفات و زحمت و دردسری مثلاً یک عده اشخاصی را بفرستند به اشرف مثلاً که چقدر ملک در آنجا هست و چند پارچه و چند قسمت چند تا آبادی است بچه کیفیت خریدار شده از کی خریداری شده چه جور بوده و بچه صورت درآمده و برود بمحكمه و آن تشریفات اینها فایده ندارد بنده عرض می کنم آقایان از این مجلس با هزاران حسن نیت هزار لایحه تصویب شده و بیرون رفته ولی بدست مجریان که افتاده به بدترین شکلی اجرا شده که صدای نالۀ مردم بلند شده ( صحیح است ) . البته آقای آهی فراموش نفرموده اند موقعی که مرحوم داور لایحه آورد برای تثبیت نرخ غله و اجازه گرفت که غلات از زارع خریده شود و می گفت منظور دولت این است که حمایتی از زارعین بشود و جنس آنها به اعلی قیمت از خود آنها بوسیله اداره تثبیت خریداری بشود و کمکی بحال آنها بشود و کمکی با صلاح کشاورزی مملکت بشود که فلاحت مملکت و وضع فلاحين ترقی کند و رو به بهبود برود .

یکی از کسانی که آن روز با اطمینان خاطر بیانات ایشان را تلقی کرد و رأی داد من بودم و آن شب با وجدان راحت خوابیدم حالا ببینید بینی و بین الله

ص: 63

این قانون چه بدبختی برای مردم این مملکت فراهم کرده است ( صحیح است ) و چه صدماتی از این راه بمردم رسیده است و اداره تثبیت با مردم چه نوع معامله و رفتار می کند .

حالا جناب عالی این لایحه را آورده اید با حسن نیت بمجلس شورای ملی و با سلام و صلوات از مجلس می گذرانید ولی فکر اجرایش را بکنید که چه بدبختی بزرگی برای مملکت ایجاد می کند . رعایای ما آشنا بقوانین نیستند و اطلاع ندارند ، پول ندارند نمی توانند از کارشان بی کار شوند ، بیایند معطل و سرگردان بشوند و دنبال محاکم بدوند .

بنده عقیده ام این است که موافقت بفرمائید و مجلس رأی بدهد به الغاء اسناد مالکیت و املاک مردم را بدستشان بدهند و مردم را بیش از این معطل نکنند و آن وقت بصورت آن املاک که حاضر است مراجعه بفرمایند و هیچ معطلی هم ندارد و می توانند فوری املاک مردم را بصاحبانش مسترد دارند .

رئیس - آقای طباطبائی

طباطبائی - عرض می کنم بنده با لایحه مخالفم و هر چه گوش کردم که یک نفر دیگر هم به عنوان موافق صحبت کند یکنفر پیدا نشد ( اعتبار - لایحه موافق هم دارد آقا این طور نیست بنده هم موافقم ) عرض میکنم دورۀ غصب و تصرف املاک و اموال مردم را باید بدو قسمت تقسیم کرد یکی تا وقتی که جریان ثبتی تمام نشده بود املاک مردم را گرفته اند و به ثبت داده اند و یک قسمت املاکی است که تقریباً بعد از خاتمه عملیات ثبتی در کشور ایران در این هفت هشت ساله اخیر شروع شده .

در قسمت اول بنده در همین جا باید توجه مدعی العموم و دادستان را متوجه کنم که اصلاً برخلاف قانون عمل شده است در قانون مصرح است که اگر ما یک ملکی را بخواهید سند مالکیت صادر کنید همان طور که ثبت لازم است تشریف می برید به اداره ثبت تقاضای ثبت می کنید تقاضای شما را می گیرند و یک پرونده برایش تشکیل می دهند مطابق قانون می آیند تحدید حدود می کنند بعد جزو ثبت عمومی سه مرتبه مطابق قانون این اعلان و آگهی ها باید در مجله رسمی وزارت دادگستری و در یکی از روزنامه ها منشر شود .عرض کردم اولی یک نوبت برای تحدید حدود و دومی سه نوبت باید منتشر شود . این عملی است که

ص: 64

اداره ثبت کرده پرونده هایش هم موجود است . عرض کردم اداره دادستانی و دادستان و مدعی العموم باید بروند و وارد شوند و ببینند چه کیفیتی در این مملکت جریان داشته است ، این املاک جریانش در هیچ روزنامه ای اعلان نشده و در حدود ثبت عمومی برای این املاک منتشر نشده اگر شده آقای وزیر دادگستری معین کنند کجا شده و اما آمدیم به مجله در مجله هم که بخواهند انتشار بدهند مجله هم در مرکز مملکت منتشر شده و در مجله هم همچو چیزی نیست .

اما در دو سیه برای این که یک ظاهر سازی شده باشد آمده اند فورمول عجیبی درست کرده اند و آن این است که در مقابل مجلۀ رسمی وزارت دادگستری در بابل یک شعبه مجلۀ رسمی وزارت دادگستری درست کرده اند و یک مجله هم آنجا منتشر می شده که جن هم ندیده است آن مجله را بر می داشتند یک نسخه از آن در دوسیه می گذاشتند و متأسفانه این عمل چندین سال جریان داشته است . املاک مردم را گرفتند بعد دیده اند طوری نشد این یکی بعد در ضمن دیده اند اداره ثبت تمام املاک مردم را هنوز به ثبت نرسانده و مالک هم به اسم خودش سند مالکیت صادر کرده حالا چه کنند تکلیفش معلوم است ، مالک بیچاره را می آورند در طهران و دانه پنجاه تومان هم حق الزحمه اش می گرفتند بزور مأمور تأمینات می بردند در محضر قباله حاضر ثبت دفتر حاضر و از آن بدبخت امضاء می گرفتند یا این که قبل از نوشتن مأمور تأمينات او را می برد در محضر و امضا ازش می گرفت و بعد هم تازه یک مبلغی دستی از بابت مخارج و پول تمبر و مخارج ازش میگرفت عرض کنم این جا گفته شد که پس دادن املاک مردم آن قدر پیچ وخم لازم ندارد یک ماده لازم دارد این هم لازم نیست عرض کنم دوسیه های این املاک حاضر است موجود است بروید نگاه کنید همان جریان ثبتی ساده هم اصلاً بعمل نیامده است . بنابراین وقتی دوسیه حاضر است این تشریفات بهیچ وجه لازم نیست املاک مردم را بدست صاحبانش بدهید این جا گفته شد که پول مردم را آوردند خرج این املاک کرده اند و آباد شده بسیار خوب من هم موافقم و حاضر هستم هر چه خرج شده بدهم شما هم بیائید قیمت عمر من قیمت جان من قیمت آزادی مرا که سلب کرده اید بدهید آقا این تشریفات چه معنی دارد املاک مردم را بدستشان بدهید بروند پیکارشان ( صحیح است - صحیح است ) .

ص: 65

4 - کوچاندن عشایر وایلات

از بدو سلطنت رضا شاه از نظر تأمین سیاست « حکومت تمرکز قدرت » عشایر و ایلات برای « تخته قاپو » و از بین بردن نفوذ محلی رؤسا و سرجنبانان آنان شروع بعمل کردند نخست بعضی از سران مهم را از بین بردند و یا به مرکز آورده تحت نظر و یا زندانی نمودند . سپس برای آنکه اصولاً طوایف و عشایر از بین بروند در سال 1311 لایحه ای ب-م-جلس برده بتصویب رساندند که مبلغ 18 هزار تومان اعتبار گرفته املاک عشایر و ایلات را تعویض نمایند و متنفذین را از منطقه ای به منطقه دیگر کوچ دهند و این عمل را با معاوضه املاک آنها از جنوب بشمال و از شرق بغرب انجام دهند این عمل موجب خسارات و زیان و اتلاف عشایر گردید . بطوریکه عده ای از الوار را از نقاط سردسیری لرستان بورامین آورده بودند در صورتیکه شرایط ییلاق و قشلاق الوار لرستان که حشم دار بودند با ورامین مناسب نبود و الوار در ورامین نمی توانستند به گله داری و حشم داری بپردازند ناچار بیکار شده بگدائی و بدبختی افتادند و از بین رفتند ولی صورت ظاهر در لایحه پیشنهادی دولت طوری ذکر شده بود که زننده بنظر نمی رسید و باین مضمون بود : « دولت در صدد است که املاک و علاقه بعضی اشخاص را در بعضی نقاط با املاک دولتی در نقاط دیگر معاوضه نماید و برای تهیه مقدمات امر و اعزام مأمور و مقوم وسایر مخارج اعتباری برابر 18 هزار تومان تقاضا دارد . »

چون این تعویض املاک و کوچاندن عشایر طوری انجام گرفت که صاحبان املاک قبلاً ناراضی و عشایر از بین می رفتند پس از شهریور 1320 همگی بسر املاک خود رفته و آنها که زورشان رسید هم عوض را که مختصر بود گرفته و هم معوض را عشایر هم به مکانهای خود معاودت نمودند. تخته قاپو کردن عشایر موجب شد که تعدادی احشام از بین برود و باعث ترقی روغن حیوانی گردد . بطوریکه در جلسه 10 اردیبهشت 1312 شیخ حسین تهرانی نماینده مجلس زبان باعتراض گشوده چنین گفت : « بواسطه سردی هوا مقداری از اغنام و احشام تلف شده اند و امسال می بینیم روغن گران شده و مردم سیری یکقران و یکمن ( سه کیلو ) 36 قرآن می خرند . این موضوع را که میگویم نه برای این است که بلدیه گریبان بقالها را بگیرد که باید روغن را سیری سه عباسی بفروشند . » این نماینده

ص: 66

مجلس می دانسته که علت کم یابی و ترقی دو برابر قیمت از کجا ناشی شده ولی اوضاع و احوال زمان با و اجازه نمی داده که علت اصلی که از بین بردن عشایر وایلات بوده بگوید .

نقل از سرمقاله روزنامه اطلاعات شماره 4701 سال شانزدهم مورخ شنبه 20/8/17

سیاه چادر ... ؟

گفتنی ها زیاد و دردها بسیار است ، اما چاره ای نیست جز اینکه آنها را یک یک مطرح کنیم و در صدد یافتن راه علاج و اصلاح برآئیم .

گفتگوی امروز ما چیست ؟

مطلب امروز ما راجع به ضربت مهیبی است که براثر خبط و اشتباه به پیکر یکی از بزرگترین منابع ثروتی ما وارد آمده ! راجع بزیان جبران ناپذیری است که بیکی از ارکان اقتصادی کشور وارد شده است !

حالا فکر خوانندگان عزیز قطعاً متوجه انحصارهای تجارتی میشود ، تصور می فرمایند مطلب ما راجع است به قوانین و مقررات انحصاری و زنجیرهائی که بدست و پای بازرگانی ما کشیده شده و زیانهای فراوانی است که از این راه بکشور وارد آمده . خیر اینها نیست !

راجع به سیاه چادر است ! خیلی عجله نفرمائید بمطلب میرسیم ...

دام یکی از مهمترین سرچشمه های ثروت ایران از روزگار قدیم بوده و دام پروری یکی از کارهای بسیار سودبخش پدران ما میباشد .

در مرغزارها و چمنزارهای فراوان ایران همواره هزاران گله های بزرگ گوسفند و گاو چرا مینمودند و روستائیان ما و مردم کشور از این ممر درآمد سرشاری داشتند .

جلگه های سبز و خرم ، کوهستان های زیاد ، آب و هوای مطبوع ، نعمت های خداوندی است که بملت ایران عطا شده و بهترین استعداد را برای کشاورزی و مخصوصاً گله داری بکشور ما داده و در پرتو این نعمت زندگی کرده ایم ، و از این منبع بزرگ تاکنون در نهایت رفاه و آسایش زیسته ایم .

ص: 67

از گله داری استفاده شایان برده ایم در سال میلیونها طلا در مقابل پشم ، پوست ، روده ، روغن ، کره وغیره بکشور ما عاید می شده و این پیشه پسندیده اجدادی ما همه وقت مورد توجه و نظر بوده است .

محتاج بتوضیح نیست که گله داری فن و حرفه ایلات و عشایر ایران است که با قضای فصل و برای خاطر گوسفندان و دام خود به دنبال مزارع خرم میرفتند و ییلاق و قشلاق میکردند .

حالا رسیدیم بموضوع ...

این گله داران ناچار بودند که زیر چادرها زندگی کنند و این نوع زندگی را برای این تحمل مینمودند که لطمه ای بگله ورمه آنها وارد نیاید .

این ایلات و عشایر چادرنشین در تمام نقاط کشور متفرق و پخش هستند و در هر جا که آب و هوا استعداد پرورش اغنام و احشام را دارد مسکن گزیده اند . ایل شاهسون در مغان آذربایجان زمستان را بسر می برند و در کوههای سهند و سبلان تابستان زندگی میکنند ، در گرگان تابستان ایلات بکوهستان های شاهرود به ییلاق می آیند و در زمستان دشت گرگان را محل سکونت و چراگاه احشام خود قرار می دهند .

همین طور در فارس که بزرگترین مرکز گله داری است ایلات قشقائی و بختیاری و در کردستان و ماکو و خراسان و سیستان عشایری هستند که کار آنها بدین منوال بوده و اما لرستان که باز بهترین جایگاه پرورش دام می باشد . در این منطقه طوایف لر ییلاقشان کوهستانهای لرستان بود و همینکه فصل زمستان نزدیک میشد کم کم بسمت خوزستان سرازیر میشدند و تا نزدیکی دزفول می آمدند و قشلاق آنها در آن حدود بود .

بنابراین زندگی ایلات و عشایر عبارت از این است که بمقتضای فصل از بهترین آب و هوای کشور استفاده نمایند ، بهترین هوا را استشمام کنند و بهترین آب گوارا را بیاشامند و بهمین جهت کمتر دچار بیماری میشوند ، همین که ببینند مرضی در بین خود و یا حشم آنها پدید آمده است فوراً جای خود را ترک و محل دیگری برای سکونت اختیار می نمایند ، بهمین جهت نیرومند و تندرستند ،

ص: 68

قیافه های گلگون ، قامت های بلند ، صورت های زیبا بین ایلات و عشایر زیاد دیده میشود .

تصور نشود این طوایف و ایلات از تمدن بی بهره اند بلکه حقیقت تمدن که اخلاق پاک و ایمان استوار است در میان آنها از همه بیشتر است .

و همانطور که گفتیم چادرنشینی آنها فقط برای حفظ اغنام واحشام میباشد و برای تهیه و بدست آوردن علوفه گله ها ، ناگزیرند که رنج سفر را بر خود در هر زمان هموار کنند . چون اگر بر فرض میخواستند در یک محل سکونت اختیار کنند و زمستان را در همانجا بمانند که تابستان بوده اند دو برابر قیمت گوسفند برای علوفه آن باید خرج کنند تا از نقاط دیگر بیاورند و حال آنکه استعداد طبیعی کشور ما طوری است که در همه فصل ها جلگه ها و زمین های سبز و خرم در نقاط مختلف آن وجود دارد - چنانچه در فصل زمستان در محلهای قشلاقی مرغزارهای فراوان می یابند و علوفه گله های آنها تأمین میشود و بمحض اینکه فصل بهار و گرما می خواهد شروع کند از قشلاق رخت بر می بندند تا به چمن زارهای ییلاقی که در کوهستانها واقع شده برسند .

این است زندگی ایلات چادر نشین ما و علاقه شدید آنها به حشم داری که منبع بزرگ ثروت کشور را تشکیل می دهد .

چند سال پیش بمنظور خلع سلاح عشایر و اسکان آنها قانونی تصویب شد و در تعقیب آن دستوری برای اجراء صادر گردید این قانون ، ظاهر فریبنده ای داشت ولی اگر خوب اجراء میشد و همه کسانی که متصدی اجرای آن می شدند ، درستکار و آگاه بودند و همه آنها از احساسات پاک ، خدا پرستی و بی طمعی بهره داشتند ، این اندازه ها زیان نداشت . ولی ناچار باید حقیقت را گفت این قانون را بشکل فجیع و نامطلوبی اجرا کردند همان امنیه های بد سلوک که میدانید( ! ) با قسمتی از مأموران ارتش و دیگر مأمورین بی اطلاع شروع با جرای این دستورالعمل نمودند . هیچکدام نمیدانستند چه از جان این بیچاره ها می خواهند و برای چه آمده اند و چه مقصودی دارند ، آیا منظور آنها دوستی است یا دشمنی ، ولی در هر حال آنچه توانستند و ممکن بود از ظلم و ستم نسبت بآنها فروگذار نکردند .

ص: 69

چادرهای آنها را آتش زدند ، برچیدند و در عوض چهار دیواری مانند قبرستان برای آنها بر پا کردند و یک سقف کاه گلی روی آن زدند و این قبرستان را محل سکونت آنها قرار دادند ، بهداشت و سلامتی آنها در خطر افتاد ، امراض مختلف گریبان آنها را گرفت ، عده زیادی را از بین برد .

عده دیگری را از محل های خود با اغنام و احشامشان کوچ دادند و به نقاطی که بهیچوجه متناسب با پیشه و حرفه آنها نبود راندند ، گله های آنها در این نقل و انتقال از بین رفت و چیزی جز بدبختی و بی نوائی برای آنها باقی نماند !

این جنایت که روی دستور خلع سلاح و اسکان ایلات بود بدست یکعده مأمورین استفاده چی وظالم و کسانی که ذره ای متوجه نتایج وخیم اعمال خود نبودند افتاد و به صورت بدی که مخالف نظر قانون و قانونگذار بود اجرا گردید .

می دانید مأمورین این فجایعی را که مرتکب میشدند بچه صورتی بمرکز گزارش می دادند ؟

یک سلسله دروغ های شاخدار ، خودنمانی و تظاهرات بیجا و بالاخره امتنان عشایر وایلات را از این اقدام برخ مرکز می کشیدند ! میگفتند عشایر و ایلات از بدبختی و نکبت خلاص گردیدند ، خانه پیدا کردند ، از زندگی چادرنشینی راحت شدند و در آسایش و راحتی بسر می برند !! و با این قبیل گزارشها تیشه بریشه آنها میزدند !؟ این بود جریان ظاهر کار .

ولی در باطن هر چه این بیچاره ها داشتند ، از دست دادند . هر ظلم و تعدی ممکن بود برای حسن خدمت کردند ، اسلحه که نزد آنها سراغ داشتند و منظور اساسی بود گرفتند ، اما قسمتی را در مقابل رشوه و پول دوباره بآنها دادند آنها مخفی ساختند .

چون ظلم وجور دوام ندارد ، کم کم ناله و زاری آنها بگوش مرکز رسید اداره کشاورزی خطر بزرگ از بین رفتن دام پروری را در کشور احساس و پیش بینی نمود و بانواع و اقسام ، گزارش ها داده شد . ولی بعرض نمیرسید تا بشكلی جرئت نمودند حالی کنند که خوب است اجازه داده شود از چادر زدن گله داران جلوگیری نکنند .

این دستور داده شد اما می دانید چطور اجرا گردید ؟ مأمورین متعدی

ص: 70

گفتند بسیار خوب ، چادر بزنند اما چادر سفید چون شاه از چادر سیاه بدش می آید ! مشکل زیاتر شد . زیرا نه عشایر چادر سفید داشتند ونه از چادر سفید می توانستند استفاده کنند زیرا فلسفه چادرهای سیاه عشایر این است که آن را از موی بز میبافند که نفوذ ناپذیر است و این چادر در تمام فصل آنها را در برابر باد و باران حفظ می کند در داخل آن آتش روشن میکنند در صورتی که چادر سفید از این مزایا محروم است حالا از کجا بیاورند و چطور در آن زندگی کنند بعلاوه با مختصر دود اجاق سیاه میشود . خلاصه آن دستور هم باینشکل اجرا شد !

باز چندین ماه از بدبختی عشایر گذشت و شکایت از بین رفتن گله داری در کشور بلند شد ، نرخ گوشت در تابستان که فصل و موقع گوسفند است بیکمن 20 ریال رسید و این ثروت کشور رو بتحلیل گذاشت تا بالاخره باز موفق شدند بعرض برسانند !!

دستور داده شد چادر بهررنگ میخواهند بزنند . بعلاوه عشایر حق داشته باشند گله های خود را به ییلاق و قشلاق ببرند .

تصور می فرمائید این دستور هم انجام شد ؟ خیر ، چون اصل غلط بود مدتها در جریان گفتگو و مورد اختلاف نظر واقع شد ، مأمور کشاورزی میرفت عمل کند ، مأمورین امنيه او را بیرون می کردند و خودشان هر طور میل داشتند رفتار می نمودند .

بالاخره آمدند و نشستند و گفتند چه باید کرد ؟

در نتیجه موافقت شد اجازه بدهند عشایر گوسفندهای خود را هر دسته صدتائی تحت نظر یک چوپان به ییلاق یا قشلاق بفرستند و عشایر هم آزاد باشند چادر بزنند بهر رنگ .

البته این یک راه کوچکی برای اصلاح بود اما چطور می توانستند گوسفندهای خود را که از جان بیشتر دوست دارند بدست چوپان سپرده و چند ماهی از خود دور سازند ولی اینکار شد و نتیجه هم همان است که پیش بینی میشد ، یعنی در اثر عدم مراقبت و خصوصاً را هزنی های اشرار و تعدی مأمورین امنیه نصف آنچه به ییلاق میرفت برای صاحبش برنمی گشت !...

میش در نظر عشایر خیلی عزیز است . بهیچ قیمتی حاضر نبودند آنرا

ص: 71

بفروشند چون میش سرچشمه تمام ثروت آنهاست ولی سختی و مشقت بجائی رسید بوده که از شر مأمورین ، با التماس میشهای خود را میفروختند زیرا واقعاً بجان آمده بودند هر روز بشکلی مورد تجاوز قرار می گرفتند یک روز میگفتند : چرا گوسفندهای خود را باین مرتع فرستاده اید ، چرا در دامنه کوه رفته اند ، چرا آن جا آب خورده اند ، قصه گرگ و میش کاملاً مصداق پیدا کرده بود .

خلاصه تحت تأثیر این عوامل و فجایع بزرگترین ثروت ملی ایران رو بزوال و نیستی نهاد ولطمه و صدمات فراوانی کشید که همه نتیجه آن طرز حکومت بود ! ...

در کشتارگاههای دنیا دیده میشود که گوسفند از یکطرف وارد و از طرف دیگر تمام مواد آن از پوست و پشم ، پیه و گوشت و شاخ و سم بصورت دیگر خارج میشود و حتی یک قطره خون این حیوان بهدر نمیرود و از همه چیز آن بهره میبرند .

ولی ما خودمان برای از میان بردن این ثروت بزرگ قیام کردیم و اگر بدین منوال پیش میرفت چیزی نمیگذشت که کشور تولید کننده و پرورش دهنده دام مجبور میشد گوسفند هم از آرژانتن وارد کند یا گوشت کنسرو شده را از استرالیا خریداری نماید ؟!

این بود قصه سیاه چادر...؟

نمیدانم بعد از این چه خیال دارند و چه فکری کرده اند . ع . مسعودی

نقل از روزنامه اطلاعات مورخ 4 شنبه 28 آبانماه 1320 .

بقلم 1 . شیروانی (1)

رفع شبهه بین : دام پروری - سیاه چادر یا ارتجاع بعصر بدویت

آقای مدیر محترم

آقای مدیر محترم

من كاملاً با شما همقیده هستم که قانون اسکان ایلات به بدترین وجهی اجرا گردید ، منتهی شما دورنمای آنرا بطور کلی شنیده و تذکر داده اید ولی نگارنده از نزدیک ناظر جزئیات اعمال مأمورین بوده ام ...

بد نیست بطور مثال پاره ای از این عملیات شرم آور را برای خوانندگان

ص: 72


1- ابوطالب شیروانی مدیر روزنامه میهن و چندین دوره نماینده مجلس بوده است .

نامه گرامی شرح دهم :

مثلا ، در بدو امر که این اقدام فقط از لحاظ انتظاماتی شروع گردید ، بجای آن خانها و سرکردگان ظالمی که مقصرین را گچ می گرفتند یا کله های آنها را با تخماق روی سنگ میکوبیدند یکنفر افسر را بعنوان ( ایلخانی نظامی ؟ ) مأمور انتظامات و اسکان ایلات گماشته و مقرر داشتند که عشائر و طوائف را در مسیر ییلاق گرمسیرشان ده نشین و تخت قاپو نمایند - اگر چه یکنفر مأمور وزارت کشور هم برای اجراء قانون همراه ایل حرکت میکرد ولی یا با همان افسر بچپاول آنها همدست میشد یا قدرت کوچکترین مداخله را نداشت .

این طوایف اگر دارای ملکی بودند بایستی در ملک خود و الا در املاک دیگران خانه های دهقانی ساخته و تخت قاپو شوند .

مخارج این ساختمان برعهده خود طوایف بود ولی مجبور بودند تحت نظر مأمور اسکان اقدام نمایند .

اغلب خانوارهای عشائری پول نداشتند و سرمایه آنها منحصر بچند رأس میش و بز و اسب و شتر بود که از اولاد خود دوست تر داشتند .

مأمور اسکان با خریداران بند و بست نموده قسمت مهمی از این یگانه ممر معاش او را بثمن بخس فروخته و با همدستی با بناء و چوب فروش و نجار بطور متفرق ( یعنی در همان محل هائیکه قبلاً چادر میزدند ) یک خانه گلین بارتفاع سه متر بنا نموده و قدری چوب کج و معوج روی آن ریخته و مشتی خس و خار وگل بر آن انباشته و یک خانواده عشائری را که در حکم آهوی وحشی بیابان نورد است مجبور می نمودند ، که با تمام حیوانات خود در این بیغوله و سوراخ تنگ وتار یک زیست نماید .

بعبارة اخرى از سه هزار ریال نیمه بهای اغنام واحشام و احیاناً گلیم و قالی از دست رفته او پانصد ریال خرج بنای این محبس تاریک نموده بقیه را بجیب میزدند !

بدیهی است این خانه مرگبار نه در تابستان گرمسیر و نه در زمستان ییلاق برای این بیچاره ها قابل سکونت نبود و حاضر میشدند بهر قیمتی که شده است خود را از زندان مزبور نجات داده بزندگانی بدوی خود ادامه دهند و همه ساله با دادن مبلغی ( پول جواز ! ) ییلاق و گرمسیر نمایند ...

ص: 73

شاید باور نکنید - یکعده از سرمایه دارها و ملاکین آنها که بلذت زندگانی آرام و فوائد کشاورزی پی برده و دهات خوب و با اسلوئی ساخته طایفه و عشیره خود را شخصاً یا یکمک سایر ملاکین اسکان نموده و برای پرورش دامهای خودشان ترتیب صحیحی از قبیل تغییر نژاد و بومی نمودن آنها بهوای سردسیر یا گرمسیر میدادند ، بقدری مورد بغض و ايذاء و اذیت مأمورین اسکان و همدستان محلی آنها واقع میشدند که بالاخره از هستی ساقط ومنضم بسایرین میگردیدند !

مخفی نباشد که همان کلانترها و خانهای درجه دوم که سابقاً برای چاپیدن ایل دور و بر ایلخانیهای سابق میگشتند عیناً اطراف آقای ایلخانی نظامی را گرفته و همان اعمال سابق را باشد مراتب مرتکب وایل را گاو شیره مأمورین قرار داده بودند .

همانطور که اجمالاً اشاره فرموده بودید برای اجراء این منویات بدواً چادرهای سیاه را آتش زده و مدتی باسم رنگ زرد و سفید و بالاخره تجدید رنگ سیاه آتش هائی بجان مردم بر پا کرده تا آنکه در سنوات اخیر عملیات مأمورین یک صورت ثابتی بخود گرفت - باین معنی که تقریباً صدی سی « از عشایر جنوب که اینجانب اطلاع کامل دارم » بمیل و اراده خود ( با تحمل تمام رنجها و مشقات ) اسکان شده و با طرز بسیار مفیدی هم از عمل فلاحت و هم از طریق دام پروری استفاده نموده و روز بروز بعمران مملکت و تزیید ثروت خود توسعه میدادند ولی قریب صدی هفتاد آنها بمناسبت عشق و عادتی که بطرز زندگانی بدوی خود داشتند جميع صدمات و تحمیلات طاقت فرسا را متحمل و بحال سابق باقی ماندند .

حال یقین دارم خوانندگان بانهایت بی صبری میل دارند بدانند نحوه تعديات و تحمیلات بر این آوارگان دشت و کوهسار ایران چه بوده است :

در قسمت ساختمان خانه های رعیتی که فوقاً شرح داده شد و اما در قسمت ایاب و ذهاب به ییلاق و گرمسیر ( که رفته رفته مانند یک درآمد قانونی صورت قطعی بخود گرفته بود ) در ظاهر مقرر شده بود که از هر چهار خانواده یک خانوار آنها اغنام واحشام خود و سایرین را از ییلاق بگرمسیر و از گرمسیر به ییلاق ببرند

ص: 74

و برای انجام این کار اوراق چاپی باسم « جواز » ترتیب داده بودند - ولی در باطن و حقیقت امر این بود که بدون استثناء بتمام خانوارها جواز داده می شد ولی در مقابل تادیه وجهی که حداکثر آن پنجاه و حداقل آن ده تومان بود - باین ترتیب که مثلاً در گرمسیر مبلغی از هر خانوار گرفته شده بآنها جواز می دادند بعد در وسط راه جلو آنها را ( بعنوان کنترل ! ) گرفته باز مبلغی دریافت می داشتند - از این بند که میگذشتند یکمرتبه دیگر در ییلاق جهة بازرسی بآنها هجوم آورده مبلغ دیگری اخذ میشد - ایضاً همین عمل از ییلاق بگرمسیر تکرار می گردید ...

اکنون مداد را در دست گرفته زحمت بکشید حساب بفرمائید مثلاً پنجاه هزار خانوار ایل قشقائی و عرب و عشایر جنوبی فارس اگر در سال حد متوسط هر یک در دو دفعه هر دفعه ده تومان فقط پول جواز پرداخته باشند بالغ بر چند میلیون ریال می شود ؟!

مسلم است خود شما حدس خواهید زد که رقم فوق ربطي بتعديات امنيه و نظام وظیفه و مالیه و بخشدار که در تمام دوره سال با این بدبخت ها دست بگریبان می باشند و همگی توقع اسب و مادیان و روغن و گلیم و قالی و پارچه قاچاق از آنها دارند ، نخواهد داشت !

من یقین دارم که شما نمی توانید باور نمائید که دو سال قبل یکنفر بخشدار قسمت ییلاقی ایل قشقائی یک کامیون شخصی بمحل مأموریت خود آورده و مرتباً هفته ای یکبار این کامیون را پر از گبه و گلیم و قالی و روغن و اجناس قاچاق نموده حمل با صفهان میکرد و طرزاخاذی او هم بشکل غارت و چپاول بود . یعنی شخصاً باتفاق پسر خود و دو نفر مأمور سوار شده و یک یک وارد سیاه چادرهای ایل گردیده هر چیزی که مورد پسند او واقع میشد از صاحبش میر بود و اگر تسلیم نمی شدند بضرب شلاق می گرفت !

از بدو تأسیس نظام وظیفه در جنوب ( البته این رقم کاملاً تخمینی است ) ممکن بود از ایلات و عشائر بختیاری و بوئر احمدی و کهکیلویه و قشقائی و عرب و غیره متجاو از دویست هزار سرباز تا امروز گرفته و تعلیم داده و یک مرد تربیت باز رشیدی بجامعه تقدیم داشت - و با رشادت خارق العاده که ما در ایلات خود سراغ داریم ، کافی بود که همین عده سرباز شجاع کشور ما را از هر

ص: 75

خطری نجات دهند و یا لااقل خود بواسطه نادانی وسیله خطرات سهمگین برای مملکت نشوند .

باز هم باور نمی فرمائید با وجودیکه تمام دوره های سال مأمورین نظام وظیفه در میان ایلات مشغول تعدی و اخاذی بودند از صدی سی و پنج نفر مشمول بسر باز خانه نفرستادند و هر قدر مشمول بدبخت التماس می کرد مرا بسر بازخانه بفرستید قبول نکرده تا سال دیگر بسراغش میآمدند .

من هم با شما همعقیده هستم که روزنامه نباید وارد در شخصیات شده و اسمی از مرتکبین برد - بهمین جهت با اجتناب از معرفی شقی ترین مأموری که چهار پنج سال قبل بعنوان « ایلخانی نظامی » در ایل قشقائی سلطنت مطلقه داشت ( و در باطن نیز متحرک ببعضی تحریکات داخلی برعلیه ولینعمت خود بود ) یکی از صدها هزار جنایات چندین ساله ریاست او را که مربوط بمورد بحث ما است شرح داده و باین مقوله خاتمه می دهم :

بارسنگین پول جواز و سایر تحمیلات برای بعضی از طوایف قشقائی طاقت فرسا وقادر بتأدیه نبودند - ایلخانی نظامی هم با نهایت شدت ( بعنوان اسکان ! ) از حرکت ایل و اغنام و احشامشان بگرمسیر جلوگیری میکرد ولی اسب و گوسفند و شتر و گاو بحکم طبیعت و بادهای سرد پائیز و طلیعه زمستان حرکت نمود وزن های پابرهنه در عقب سر آن ها براه افتادند مردها برای تصفیه ( حق و حساب ! ) با ایلخانی مشغول چانه زدن بودند ...

حق و حساب برای فرونشانیدن اشتهای آقا کافی نبود و در نتیجه در وسط ماه آذر امر نظامی صادر کرد ایل را از وسط راه به سردسیر عودت دهند .

گرچه موفق شدند مقداری از گوسفندهای خود را بگریزانند معهذا متجاوز از یکصد هزار گوسفند هفت هشت هزار مادیان و تعداد بیشماری از سایر دامها را برگردانید .

زمستانهای سخت کوهستانها شمالی فارس پای کمی از صحاری روسیه ندارد . در آن سال تمام نقاط ایران را سرما و برف سختی فرا گرفت - عفریت سفید پوش برف دامهای معتاد بگرمسیر را احاطه بالنتیجه این همه اغنام و احشام تا دانه آخر فنا و نابود و عده ای از زنهای مستحفظ آن نیز قربانی شدند !

ص: 76

نگارنده سال بعد در حول و حوش یک قریه استخوانهای سیصد رأس مادیان از بهترین نژادهای عربی را با چشم خود دیدم که در زیر برف جان سپرده بودند !!!

باز اجازه بدهید بنویسم :

همین سال قبل یکنفر امین دارائی بعنوان گرفتن قاچاق بر سر یکی از طوایف قشقائی تاخته و بعنوان سه من تنباکوی قاچاق که بعد معلوم شد اصلاً قاچاق نبوده و بسته های دولتی را باز کرده و در یک کیسه خالی نموده است هستی و نیستی آن طایفه را از ته غارت نمود .

آقای مدیر :

اگر من بخواهم فجایعی که در سنوات گذشته فقط نسبت بعشایر جنوب ایران بعمل آمده و شخصاً ناظر قسمت عمده آن بوده ام برشته تحریر درآورم قطعاً کتابی بقطر شاهنامه فردوسی خواهد شد ولی ذکر مصائب گذشته چه لزومی دارد - چه فایده برآن مترتب خواهد شد - چرا در عوض روضه خوانی برای اوضاع سابق به تدابیری جهت آینده نپردازیم ...؟

ناله عشائر ....!

بقلم خسرو بویراحمدی

در بیابانی خشک و سوزان با پای برهنه و بدن نیمه عریان راه می پیمودند .

همگی اشک بر چشم و آه بر لب داشتند ، پرتو سوزان آفتاب مردادماه با آتش درون این بیچارگان توام شده و جسم نیمه جانشان را آزار می داد . گونی آفتاب نیز بر آنها غضب کرده و شعاعهای خود را همچون شلاقهای مأمورینی که بدنبال آن ها روان بودند بر پیکر آنها می نواخت !

هنگامیکه از حرارت ریگهای صحرا عاجز میشدند با نوک پاراه میرفتند .

طبیعت آن ها را رنجه میداد . بشر آنها را رنجه میداد . خدا هم بفر یادشان نمیرسید اینها گروهی از عشائر بودند که بامر دولت از خانه و کاشانه خود خارج و از جنوب ایران بطرف شمال میرفتند !

نمیدانستند بکجا میروند ؟ مأوای جدید آنها در چه نقطه حس ایست فقط حس میکردند که دیو ظلم وستم گلوی آنها را گرفته است و عفریت بدبختی و مذلت

ص: 77

آنها را در چنگال خود میفشارد .

در میان این گروه جوانی لاغر اندام و ژنده پوش با چهره ای سوخته و چشمانی بینور با پای برهنه راه می پیمود .

این جوان گاه بگاه صدای خود را بلند نموده و اشعاری پرسوز بآهنگ لری میخواند شلاقهائی که برسرور وی او کوفته میشد او را از خواندن باز نمیداشت چون این اشعار یا بهتر بگوئیم این ناله ها زبان حال این بینوایان بود . من بعوض وصف حال آنها سعی میکنم عین آن اشعار را تا آن اندازه که در حافظه ام مانده است برای شما بیان نمایم :

پرندگان هوالانه و آشیانه دارند ...!

غزالان کوهسار نیز برای خود مأوی و آرامگاهی دارند ...!

ای خدای بزرگ مگر ما چه گناهی مرتکب شده ایم که باید بدینگونه آواره و سرگردان باشیم ؟

در سیاهی شب و در روشنی روز در حرارت تابستان و در سردی زمستان بدبختی و سیه روزی گریبان ما را رها نمیکند .

آه این زندگی کی به پایان میرسد در این زندان کی بروی ما گشوده می شود ؟ هر روز زن بیچارهای بعزای شوهر خود می نشیند !

هر لحظه خواهری سیه روز جسد برادر جوان مرگ خود را در آغوش میگیرد !

هر ساعت مادری دلسوخته بر لبان متشنج جگر گوشه خود بوسه میزند .!

ای خدا مگر این بیچارگان بنده تو نیستند ؟ مگر این سیه روزان مخلوق تو نمی باشند ؟

کلبه ها مبدل بویرانه گشته است مزارع خشک و پژمرده شده است خانواده ها چون برگهای خزان زده هر یک بطرفی پراکنده گشته اند پرده شوم اندوه و نومیدی براین کوهستانها و این مزارع گسترده شده است !

مگر خدا مرده و یا خواب رفته است ؟ مگر این کوهستانها و این مزارع صاحب ندارند .هنگامیکه خواننده این شعر را تمام کرد ضربات شلاق شدید تر گشت از این روی باجبار خاموشی گزید و آه کشان براه رفتن ادامه داد .

ص: 78

در آن میان کودکی که در آغوش مادر خود بود سر را بلند کرده و از مادر آب خواست .

مادر نگهبانان و محافظین را خطاب کرده و گفت برای رضای خدا یک قطره آب بمن بدهید ولی آنها با ضربات متوالی شلاق جوابش دادند ؟

ما در بیچاره براه افتاد ولی کودک پی در پی فریاد میزد و آب میخواست ، و او ناله میکرد و میگفت ای ظالمها بچه ام از تشنگی هلاک گردید و محافظین شلاق برسرش میکوفتند .

ما در بیچاره دیوانه شده بود با آب دهان جگر گوشه خود را خواست سیراب کند . ولی اینکار بیهوده بود . آب دهانی که با اشک چشم مخلوط شده بود چگونه می توانست عطش کودکی را خاموش نماید ؟

رنگ کودک لحظه بلحظه پریده تر میشد فروغ زندگانی اندک اندک در چشمان او خاموش میگشت . لرزش پاها و دستهای او بتدریج بیشتر میشد . ولی این لرزش چندان طول نکشید . پس از یکی دو دقیقه کودک آرام شد . ولی این آرامش آرامشی بود که هیچ غوغائی مختلش نمی نمود . او بخواب رفت ولی خوابی که هیچ رؤیائی آشفته اش نمیکرد . زیرا کودک بخواب ابدی فرو رفته بود زیرا کودک از چنگ همنوعان بیرحم و ستمگر خود بآغوش مرگ پناه برده بود .

مادر بیچاره از مشاهده پیکر بیجان فرزند خود و از احساس اینکه گوهر گرانبهای خود را ببهای یک قطره آب از دست داده در اول مبهوت و سپس بیهوش گشته و در حالیکه هنوز کودک را رها نکرده بود بر زمین نقش بست .

محافظین و نگهبانان با خونسردی و بی اعتنائی کودک را از آغوش مادر بیرون آورده و در گودالی که در سر راه قرار داشت انداختند و مادر را که هنوز بیهوش بود بر روی قاطری انداختند و براه پیمودن ادامه دادند ، باید از این مأمورین پرسید مگر این بیچارگان ایرانی نبودند ؟ مگر برادر و هم میهن شما نبودند ؟ مگر جز ایران پرستی و عفت دوستی گناهی داشتند !

آری باید از چنین کسانی که مایه ننگ و عار هر ایرانی شرافتمندی هستند سؤال نمود ، کی بشما گفته بود که با برادران و خواهرانتان اینگونه رفتار کنید ؟!

ص: 79

تمام آشوبها و طغیان هائی که در ایلات و عشائر رخ داد علتش خدانشناسی بعضی از مأمورین وظیفه نشناس بوده است !

این مأمورین عشائر را از دولت و دولت را از عشائر بیزار نمودند و بین دولت و عشائر ورطه ای ایجاد نمودند که بالاخره از اجساد هزاران تن بیگناه پر شد .

اکنون عشائر وایلات انتظار دارند که دولت نه تنها شر چنین مأمور ینی را از سر آن ها کم کند بلکه آنها را بجزای گناهان گذشته شان برساند .

5 - رفتار مأمورین املاک شاهی با مردم

درباره ضبط املاک مردم و زجر و شکنجه ای که بصاحبان آنها داده میشد از مهر ماه 1320 تا سال 1325 مقالات و داستانها و کتب بسیار در جراید پایتخت و شهرستانها نوشته شده و هنوز معمرین شهرستانهای شمالی بسیار هستند که با چشم خود تمام این فجایع را دیده و شنیده اند .

منجمله در سال 1324 دکتر لطفعلی بریمانی کتابی بقطع وزیری درصد صفحه نوشته است و بطور یکه در مقدمه کتاب نگاشته فقط مشاهدات خودش در دوسه مورد ضبط املاک اشخاص میباشد .

دکتر بریمانی - دیباچه کتاب را چنین شروع نموده است :

« کتابی که تقدیم خوانندگان میشود نتیجه چندین سال مشاهدات و تأثرات نگارنده در مازندران و شهسوار است . هرگاه از کنارخانه های تاریک و غمگین روستایان می گذشتم ناله های حزین دهقانان را می شنیدم و بینوائی یک مشت رعیت بیچاره را از نزدیک می دیدم !

در این نقاط یکعده مأمور املاک بنام عمران و آبادی و بنام شاه دست بیک رشته عملیات شرم آور و ننگین زده هستی رعایا را بباد نیستی داده آخرین قطره خون آنها را همچون زالوئی مکیده بجای رحم و شفقت مشت و لگد نشان داده اثاثیه واموال و چار پایان آنها را بنام بهره ،مالکانه خانه های روستائی وغیره را بتاراج می بردند .

سرپرستی این اداره در دست یکعده بی رحم و بیعلاقه بکشور بنام رئیس

ص: 80

و کار پرداز ، سر بلوک ، گماشته و مانند آنها سپرده شد که در نقشه دوزخی ایشان جز بدکاری وسیه روزی روستائیان بدبخت و ناتوان و بی صدا ترسیم نشده بود ...

دکتر بریمان درباره چگونگی شرح حال مالکی حکایتی نقل میکند تا میرسد باینکه اداره املاک نامه زیر را باو می نویسد :

« ... آقای ارباب حمید بحسب دستور جهان مطاع همایونی لازم است برای فروش بلوک خود ساعت هفت بعد از ظهر با اسناد و مدارک لازمه باداره املاک حاضر شوید . افشارطوس - رئیس املاک » . دکتر بریمانی حکایت را ادامه می دهد تا ارباب حمید وارد اطاق افشار طوس میشود و روی نیمکتی می نشیند .

« در این هنگام رئیس املاک روبیکی از ملاکین کرده گفت :

آقای حیدرقلی شما هستید ؟

یکی از دو نفر ملاک پاسخ داد : بله بنده هستم .

رئیس املاک با کمال بی اعتنائی در حالی که با نامه ها بازی میکرد گفت : میل ذات ملوکانه براین است که ملک سرکار در جزو املاک و خالصه های شاهنشاه باشد . از این جهت دستور صادر فرموده اند این ملک برضایت سرکار خریداری شود صاحب محضر در اینجا حاضر است سرکار هم قباله را حاضر دارید ما هم این معامله را در همین اداره و محضر تمام میکنیم .

حیدرقلی را بهتی عجیب فرا گرفت هرگز گمان نمیکرد ملکش را اینطور بخرند در این هنگام رو برئیس کرده گفت البته جناب رئیس دقت فرموده اند این بلوک چه اندازه آباد و پرفایده است ولی میخواستم بدانم که در چه حدودی دستور خریداری صادر شده است ؟

رئیس املاک سر را بلند کرد گفت اینکه ده شما بلوکی آباد و حاصل خیز است البته ذات ملوکانه از این بابت خرسند میشود اما راجع ببهای آن اهمیتی ندارد شما را راضی خواهیم کرد . در این موقع رو برئیس محضر کرد گفت سند را حاضر کنید .

قباله هم قبلاً تهیه شده بود قاضی هم قباله را بدین ترتیب خواند :

اینجانب ... بنمایندگی از طرف بندگان اعلیحضرت همایونی بلوک ...

ص: 81

که محصول سالیانه آن .... خروار میباشد از مالک آن حیدرقلی بمبلغ 1500 تومان خریداری میکند این معامله کاملاً بروفق رضای .... بوده و با طیب خاطر ملک نامبرده را تقدیم حضور اعلیحضرت همایونی مینماید .

رئیس املاک مازندران - افشار طوس - بتاریخ ...

سپس قاضی افزود تمام هزینه محضر به عهده مالک است .

حیدرقلی رنگش از خشم سفید شده خیره خیره رئیس و قاضی را نگاه کرد ... گفت آقای رئیس املاک من هرگز چنین رضایتی نداده ام که ملکم را بفروشم آنهم به این قیمت . رئیس لبخندی از روی تمسخر زده گفت : با علیحضرت همایونی بی احترامی ! ...

حیدرقلی در حالیکه دستش را در هوا حرکت میداد گفت : خیر هرگز قصدم بی احترامی بشاه نیست من میگویم این بلوک در حدود بیست هزار تومان ارزش دارد و نمیتوانم آنرا به 1500 تومان بفروشم من هر هرگز رضایت نمیدهم و راضی نیستم این ملک را باین مبلغ بفروشم ...

افشارطوس در تمام مدت تصدی خویش کمتر باین گونه مالکین بی پروا برخورد کرده بود ، تاکنون همۀ آنها را یکی پس از دیگری بمحضر اداره املاک میآورد و با اندک خشونت و انداختن ترس در دل طرف او را وادار میکرد قباله ملکش را تقدیم ذات ملوکانه نماید . بقدری مالکین را وحشت زده کرده بود که دیگر کسی را یارای چون و چرا نبود کسی جرئت نمیکرد حتی کلمه « نه » را از دهانش خارج نماید . زیرا سرنوشت اشخاصیکه در نفروختن املاک خود پافشاری میکردند بسیار شوم بود از این جهت هنگامیکه حیدرقلی با کمال بی پروائی از حق خود دفاع میکرد او خود را در وضعیت سختی مشاهده نمود ولی فوری حالت اولیه و خونسردی خود را بدست آورده و با حربه ای که بوسیله آن غالباً طرف را از پا می انداخت شروع به جنگ کرده گفت : آقای حیدرقلی معلوم میشود هنوز نمیدانی بازی کردن با شاه خیلی گران تمام میشود ، بشما نصیحت میکنم با طیب خاطر دل از ملک خود بر کنید ...

حیدرقلی مشت ها را گره کرده فریاد زد : نصیحت شما را قبول نمیکنم .

در این هنگام رئپس املاک اشاره بمأمور دم درب کرد، مأمور فوری

ص: 82

محمد افشارطوس

بیرون رفت و با دو نفر پاسبان وارد اطاق شده حیدر قلی را بزندان شهربانی بردند و بدین ترتیب این ده جزو املاک شاهنشاهی شد .

در این موقع افشارطوس رو به نفر دوم کرد گفت: حسین میرزا سرکار هستید ؟

نامبرده شخص سالخورده ای بود باریش توپی ، شاپوشی کج و معوج که معلوم بود چند روزی است کرده بر سر داشت . لباس درازش را هنوز کوتاه نکرده بود رو بهمرفته هیکل این شخص خیلی خنده آور بود ، شاپوی کج و معوج ، سر تیغ انداخته ریش تو پی شلوار قدک گشاد اینها تمام هیکل او را تشکیل میداد .

افشار طوس همان کلماتی را که به حیدر قلی گفته بود تکرار کرد .

حسین مرزا .... تعظیمی کرد و بدین ترتیب رضایت خود را اعلام نمود و

ص: 83

بالحنی غمناک گفت : امر امر مبارک است ، ملک ناقابلم را همین طور تقدیم ذات ملوکانه مینمایم با اینکه این ملک تنها راه معاش و زندگی مرا تشکیل میداد با وجود این آنرا تقدیم کردم . رئیس املاک هم اشاره به قاضی کرد و قاضی هم قباله حاضر شده را برای امضاء پیش حسین میرزا آورد ، حسین میرزا هم زیر آنرا امضاء کرد سپس مبلغ 150 تومان اسکناس لای پاکت گذاردند . بهای ملک 200 تومان تهیه شده بود 50 تومان آن خرج محضر و سایر مخارج شده بود . حسین میرزا قباله اصلی ملک را تقدیم کرد و با حالت رقت باری از اطاق رئیس خارج شد ...

رئیس در این هنگام بدون اینکه سر را از روی میز بردارد گفت : ارباب حمید .

ارباب حمید با کمال خونسردی گفت : بنده هستم چه فرمایشی دارید ؟

رئیس املاک سر را بلند کرد این پیرمرد خوش سیما را که با کمال خونسردی نشسته بود چند بار در حالیکه چشمها را می بست و باز میکرد و رانداز نمود گفت : سرکار ارباب قریه ... میباشید ؟

آری .

البته اطلاع دارید برای چه شما را اینجا خواستیم ؟

اطلاعاتم خیلی کم است .

و میدانستید که برای فروش املاک خود به ذات ملوکانه اینجا آمدید ؟

من هرگز چنین خیالی را نداشتم .

افشارطوس بدون اینکه به پاسخهای منفی طرف اهمیت بدهد در دنباله گفتار خود گفت : پس در اینصورت قباله ملک خودتان را آوردید ؟

من هرگز چنین خیالی را نداشتم .

این قسمت دیگر است - شما حاضر نبودید ... سپس صدا را اندکی بلندتر کرد گفت : مگر نمیدانید ذات ملوکانه از این عمل شما مکدر خواهد شد ؟ »

پس از گفتگوئی بین طرفین که دکتر بریمانی نقل میکند باینجا میرسد !

« بدانید و آگاه باشید در پشت این میز کوچک که من نشسته ام قانون ، عدلیه ، شهربانی و محضر و سایر چیزهائیکه شماها دلتان را بآن خوش کرده اید پوچ و بی معنی میباشد ... » دکتر بریمانی داستان مفصلی را ذکر میکند که

ص: 84

تا آخر کتاب ادامه می یابد و باید بآن کتاب مراجعه نمود نتیجه این میشود که این ملک هم جزء املاک شاهی ضبط میشود .

دکتر لطفعلی بریمانی دربارۀ طرز وصول بهره مالکانه املاک سلطنتی در زیر عنوان « محکمه شلاق در صفحه 76 ) چنین می نویسد :

« ... اتومبیل رئیس املاک در جلوی اداره املاک ایستاد و رئیس از ماشین پیاده شد . در این موقع مباشر این بخش پیش آمد با کمال احترام دست بسینه ایستاد .

افشارطوس پرسید - شما تمام حسابهایتان را تصفیه کردید .

مباشر تعظیمی کرده پاسخ داد : قربان قسمتی از حسابهایمان باقی مانده است .

رئیس با کمال عصبانیت پاها را بر زمین کوبیده گفت : مرد که بیعرضه چرا تا بحال حسابها را تصیفه نکردی ؟ مگر نمیدانی که طلب اعلیحضرت هرچه زودتر باید پرداخت گردد ؟

مباشر با کمال ترس بصورت رئیس نگاه کرده گفت : قربان دو نفر هستند که هنوز حسابهایشان را پاک نکردند ، بهر وسیله ای متشبث شدیم نتوانستیم نتیجه بگیریم قربان ما که تمام جدیت خود را بخرج می دهیم ما که لحظه ای در راه خدمت باعلیحضرت کوتاهی نمی کنیم .

اینها کی هستند که تاکنون حسابهایشان را تصفیه نکردند .

قربان یکی از اینها کدخدای سابق این ده میباشد .

فوری بفرست و او را حاضر کن .

لحظه ای بعد دو نفر گماشتگان پیر مردی را کشان کشان آوردند . پیرمرد نفس زنان پیش آمد .

رئیس نگاهی شرر بار باین روستائی افکنده با صدای خشن و سخت گفت : مردیکه چرا تاکنون حسابت را با املاک تصفیه نکردی ! مگر نمیدانی اشخاص مثل تو که از دادن بهرۀ مالکانه کوتاهی میکنند مستحق چه مجازات سختی هستند ؟

پیر مرد در حالیکه نفس میزد پاسخ داد : جناب رئیس من هرگز از دادن

ص: 85

بهره مالکانه خودداری نکردم ، تا حالا هر چه که از من خواسته میشد میدادم ولی امسال دیگر چیزی ندارم بدهم ...

چرا چیزی نداری بدهی ؟

جناب رئیس امسال فقط یک جریب زمین گرفتم بهره مالکانه آنرا هم دادم ولی اینها بهرۀ مالکانۀ سه جریب را از من میخواهند ، اینها علاوه بر اینکه بهره مالکانه را گرفتند و علاوه بر اینکه گاو و اسبی که در منزل داشتم بردند باز تقاضا بهرۀ مالکانه میکنند ، قربان من ندارم بدهم .

افشارطو نگاهی شرر بار با و افکنده گفت : هر چه در صورت حساب قید شده است باید بپردازی ، اینها که تو میگوئی همه مزخرفند ، اصلاً تو شخص بی قانون و متقلب وفضولی هستی تمام کارهایت برخلاف دستورات و منویات ما است ، زبانت دراز است ، مردیکه تو خیال میکنی .... در این موقع بمباشر رو کرده گفت : شلاق را حاضر کن که سزای زبان درازی او را بدهم ...

باشاره مباشر دو نفر با شلاق پیش آمدند پیر مرد را وحشتی سخت فرا گرفت هر لحظه که چشمانش از چهرۀ موحش رئیس که لب خندی بر لب داشت به قیافه های مخوف گماشتگان میافتاد می لرزید . پیر مرد که در سابق شخص با آبرو بود خود را از پر باران بی آبروئی مشاهد کرد ، از طرفی بدن ناتوانش طاقت ضربات شلاق این جنایتکاران را نداشت . این جنایتکاران با کمال بی رحمی محاکم برای خود و بر یاست خود ترتیب میدادند و یکعده بیگناه را از روی اغراض شخصی در این محکمه ها دادرسی میکردند و بدون اینکه بآه و نالۀ طرف گوش بدهند ارواح خبیث خود را در معرض خورسندی قرار میدادند ...

در این هنگام شلاقهای گماشتگان به جنبش درآمد و ضرباتی جان گداز بر بدن این روستائی فرود آمد پیر مرد چیزی نمیگفت تنها آخرین دقایق عمر خود را با انگشت شمارش میکرد. او خود را تسلیم این جلادان کرده بود. رئيس بالبخندی مسرت بخش این منظره را نگاه میکرد. روح این خبیث در اثر شکنجه دیگران سیرآب میشد معلوم نیست این دسته اشخاص را باید در چه ردیف قرارداد؟ تنها شباهتی را که میتوان مانند این اشخاص در میان حیوانات یافت همانا گر به است. زیراگر به هم از شکنجه ای که بموش وارد میآورد چنان

ص: 86

مسرتی در خویش احساس میکند که از تعریف بیرون است .

ضربات شلاق وارد میشد . در این محکمه شلاق کسی را دل نمیسوخت .

در این هنگام زنی دوان دوان از دور پیش میآمد . این زن داد میکرد و میگفت آخ ! آخ شوهرم !

همین که نزدیک شد خود را بپای رئیس املاک افکند و با دیدگانی اشکبار پاهایش را در بغل گرفت و می بوسید و در ضمن میگفت : جناب رئیس شوهرم پیر مرد است ... شوهرم بیجان است ... به او رحم کنید ... جناب رئیس شما را بخدا رحم بکنید ... یکذره رحم کفایت میکند که شوهرم نجات یابد ... او طاقت ندارد . اشک همچون باران از چشمان این زن نحیف فرو می ریخت ، رنگش زرد و چشمانش بی نور بود .

پیر مرد در زیر باران شلاق چیزی نمیگفت تنها دیدگان بی نور خود را به زنش دوخت ، تنها دو قطره اشک سرد که از دلهای پژمرده سرچشمه میگیرد برگوشه دو چشمش پدیدار گشت ، دو قطره اشکی که در همان گوشه دو چشم منجمد شد و دیگر سرازیر نگشت ...

افشارطوس با چکمه های خود محکم زن را بعقب زده با لحنی خشن گفت : چه میخواهی ؟ برو گمشو ! شوهرت تقصیر کرده باید مجازات شود .

پیرزن دوباره خود را به پاهای رئیس چسبانیده با ناله های حزین تقاضای بخشش میکرد . چون دید این ناله ها در دل بدتر از سنگ او بی تأثیر است دوباره گفت : پس مرا عوض شوهرم بزنید - مرا بزنید ... خواهش میکنم مرا چوب بزنید این مرد طاقت ندارد ... او می میرد ... من طاقت دارم ... جناب رئیس شما را بخدا او را نزنید ... رحم کنید ... رحم ...

رئیس با همان لحن خشن گفت پیر مرد را ول کنید و زنش را بزنید .

گماشتگان هم پیرمرد را رها کرده زنش را در زیر ضربات شلاق گرفتند . زن در زیر شلاق از رئیس تقاضای رحم میکرد ولی چیز یکه در این قلب یافت نمیشد همین کلمه بود .

رئیس از این منظره لذت می برد ، و جدی عظیم در خود احساس میکرد .

این منظره بمنزله غذای روح او بود ...

ص: 87

در این هنگام دختری از دور سراسیمه میدوید ، همین که این منظره را دید فریاد جان خراشی از دل برآورد و خود را روی زن روستائی افکند و با ناله های حزین گفت : آخ مادرم ! مادرم را نزنید ... اوطاقت شلاق را ندارد ... جناب رئیس رحم کنید . جناب رئیس مرا عوض او بزنید . من طاقت دارم ... اما ... او نمیتواند رحم کنید ... ببخشید ...

این منظره باندازه ای رقت انگیز بود که تمام حضار را بجز رئیس متأثر ساخت . همه از دیدن این منظره سرها بگردانیدند ولی رئیس با همان لبخند آنها را تماشا میکردوپی در پی میگفت بزنید . صدای ضربات شلاق صدای ناله های پدر مادر و صدای گریه دختر بهم آمیخته و مخلوطی از درد ، آه و ناله بوجود میآورد که دلها را خونین میکرد ... »

شماره 3272 جمعه 16 آبانماه 1320 تجدد ایران

افشار طوس در مازندران

شرحی که در زیر بنظر خوانندگان میرسد شمه ای از شرح احوال آقای افشارطوس کار پرداز املاک مازندران بوده که بطور قطع باعث قسمت زیادی از بیچارگی و افلاس اهالی مازندران شده است گمان نمیرود که هیچ مازندرانی پیدا شود که آقای افشارطوس را نشناخته و با فعال ناپسندیده او سابقه نداشته باشد .

در مدت سه چهار سالی که متصدی املاک مازندران بود چنان ظلمهائی در حق اهالی بیچاره مازندران روا داشته که تصور نمیشود که کسی آقا را نمی شناسد و یا از کسی شرح حال او را نشنیده باشد باور کند . حق هم دارد زیرا باور کردنی نیست .

اهالی فلک زده مازندران در مدتی که حضرت آقا متصدی املاک بود کاملاً بیچاره شده بودند زیرا قدرت شکایت بکسی را نداشتند یا اگر هم میکردند تیشه بریشه خود زده بودند در ضمن هم نباید تصور کرد که اینکارهای شرم آور و ظلمهای متعدد ناروا بدستور شاه سابق بوده زیرا شاه سابق یک یک ملاکین و مقاطعه کاران و دهقانان را نمیشناخت که بدستور ایشان این همه فجایع رخ داده باشد فقط چیزیکه باعث این همه فجایع شده طبع خبیث متصدیان او بود که برای این که خود را پیش شاه سابق عزیز گردانند و یا بقول عوام خودشیرینی کرده

ص: 88

باشند اینطور باهالی ستم روا میداشتند .

آیا می شود تصور کرد که طبق امر به شاه سابق بوده که فلان ملاک یا دهقان یا مقاطعه کار بیچاره را در زیر چوب بیهوش گرداند ؟ آنهم با چه وصفی .

آقا دستور میدادند که چوبهای انار بقطر 3 الی 4 سانتیمتر از جنگل بریده شده و در آب خیس کرده و به تن فلان بدبخت که طبق امر ناروای آقا رفتار نکرده خود گردد .

همچنین برای اجاره دادن دکاکین و کاروانسرای شاه سابق قریب به 200 الی 300 تن از اهالی پیشنهاد اجاره نمودن میکرد . بیچاره آنکسی که از قبول این پیشنهاد خودداری میکرد آنوقت میبایستی چوبهای انار خیس داده شده در آب بستن او خرد گردد . مثلاً آقا بفلان بیچاره پیشنهاد میکرد که فلان دکان یا فلان کاروانسرا را باید بفلان مبلغ ( البته چندین برابر آنچه که بایستی اجاره شود ) اجاره کنی این بیچاره هم یا بایستی فوراً 150 الی 200 تومان داده از این بلیه جدید خلاص گردد و یا در زیر چوب مجبور بدادن یک مبلغی گردد دیگر از فجایع گذشته بی ناموسی بوده که در مازندران انجام میشده و شرح دادن آنها باعث مطول شدن مقاله خواهد شد .

اگر کسی میخواهد کاملاً از افعال متصدیان مطلع شود بشهر بانی مازندران مراجعه کند که شرح کامل آنها در پرونده های زیادی ضبط است زیرا شهربانی را قدرت این نبوده که گزارش عملیات را بدهد یا ممکن است بدفاتر مر یضخانه های مازندران مراجعه کرده و اسامی آنهائی را که در زیر چوب بیهوش شده و پس از یکی دو ساعت در آنجا فوت نموده اند یادداشت کرد .

بهر صورت آقای افشار طوس چون زندگانی خود را در مازندران در مخاطره دید فوراً بتهران آمده و تعجب در اینجاست که بقراری که میگویند آزادانه در تهران زندگی میکند .

آیا این قبیل اشخاص نباید بکیفر اعمال خود برسند . تا عبرت سایرین گردد .

از طرف اهالی مازندران احمد یزدان پناه

ص: 89

طرز عمل اخذ قباله املاک از مردم در دوره سابق (1)

در روز 17 فروردین ماه 1317 آقای عبدالعلی ساتراپی که مدت یک سال در زندان شهربانی طهران از طرف پهلوی شاه سابق جهت غصب ملک او در قریه میان پشته واقع در دو کیلومتری رودسر که با مادرش پروین السلطنه شریک بود با اتومبیل نمره 3 اداره سیاسی شهربانی تهران بشهربانی همدان آورده شد و مأمورین شهربانی او را بمنزل ناصر علی رئیس آمار و ثبت احوال همدان که خانم پروین السلطنه مادرش و ناصرالملوک دخترش در آنجا بودند آوردند و گفتند اگر خانم پروین السلطنه و کالت فروش بستاتراپی که حبس بوده و در صورتیکه خودش و مادرش و برادرش قباله میان پشته را ندهند او را خواهند کشت و جنازه اش را میآورند تحویل میدهند مادر و برادر و عائله با مأمورین عموماً ناچار رفتند منزل آقای صدوقی صاحب محضر اسناد رسمی شماره 1 همدان تا وکالت فروش ملک را بمادر و دختر و برادرش بدهند و ضمناً مأمورین كاملاً مشروب خوردند در مهمانخانه روشن همدان و پس از ورد بخانه ناصر علی عکاس آوردند این عکس را بنام یادگار انداختند و از طرف ناصر علی که سابقه خدمت در

ص: 90


1- روزنامه نجات ایران مورخ 5 شبه 4 تیرماه 1321

شهربانی تهران داشت همقطاران سابق خود را اغفال و عکس گرفته شد و از این عکس تعداد 50 قطعه از عکاسی گرفتند و بمأمورین شهربانی هر یک یک قطعه دادند و شیشه عکس که مقوای عکس فوری بود مأمورین بردند گویا پس از اینکه مقامات بالا مطلع شدند که چنین عکسی برداشته شده به سلمان محتشم رئیس شهربانی همدان تلگراف رمزشد که عکسها را از آنها بگیرند و بفرستند .

سلمان محتشم رئیس شهربانی همدان هم آمد منزل رئیس آمار عکسها را خواست و از طرف ناصر علی رئیس آمار همدان فقط شش قطعه با و داده شد و نیز گفته شد همین بود که دادیم .

این تاریخچه برای اطلاع و آگاهی عموم و برای ضبط در تاریخ چاپ می شود تا معلوم شود که بدینوسایل اجبار والزام اشخاص را بتفویض و تسلیم ملک و دارائی شان مجبور می نمودند چنانکه ملاحظه میکنید ساتراپی دست از پشت بسته در تحت اسارت مأمورین و عائله بیگناهش اسیروار در جلو آنها با تهدید بقتل و وضع مذکور از او و کسانش سند اخذ نموده اند .

رفتار با شاکیان

سزای کسی که نامۀ سفارشی بشاه نوشته است

« در سالها پیش روزی نامۀ سفارشی بنام رضاشاه رسیده بود که حتی در روی پاکت آنهم با ذکر هزاران القاب و عناوين بتمام مقدسات قسم داده بود که این نامه از نظر شخص شاه بگذرد . شاه پس از خواندن نامه عصبانی شد وفقط پاکت آنرا برئیس شهربانی وقت نشان داد و مأمور مخصوص را برای یافتن صاحب خط خواست . بدیهی است زبردست ترین مأمورین آگاهی بحضور شاه معرفی شد . دستور لازم برای یافتن او داده شد چون محل ارسال معلوم بود مأمور آگاهی با گرفتن خرج سفر و با اختیار به ده ... رفت البته در آنجا بهمه اهالی اطلاع داد شخصی عریضه بحضور بندگان اعلیحضرت همایون نوشته که بی اندازه مورد توجه واقع گردیده و مرا مخصوصاً بمحل اعزام داشته اند که از نویسنده تقدیر کنم و وجهی هم بعنوان انعام اعطاء فرموده اند ، شیخی که نام خانوادگی اش غضنفری بود میگوید آن نامه را من نوشتم و خط پاکت را که دید اقرار کرد خط اوست آقای مأمورآگاهی نیز فوراً او را بتهران آورده بزندان می افکند . بدیهی

ص: 91

است چون اصل نامه را شاه بکسی نداده بود روی پاکت هم عباراتی دیده نمیشد که اسم توهین یا نشر اکاذیب بآن بگذارند دیگر پرونده برای او تهیه نشد . شیخ هم در زندان بود تا بعد او را به بندرعباس تبعید کردند . البته ورود او به بندرعباس در دفاتر زندان آنجا منعکس بود ولی از خروج او واینکه چه شده است اطلاعی در دست نبود . حوادث شهریور سال گذشته و بکنار رفتن مختار از شهربانی فرصتی برای مطالعه سرنوشت هزاران اشخاص که بدون جهت در توقیف بودند بدست داد . نام شیخ هم از نظرها گذشته در مقام آزادی او برآمدند از او اثری نیافتند بالاخره دنباله کار او را گرفتند دیدند شیخ در همان سالهای اول توقیف خود به بندرعباس اعزام گردیده به شهربانی آنجا مراجعه کردند که او را آزاد کنند شهربانی اثری از شيخ غضنفری در بندر عباس نیافتند . فشار بمرکز بیشتر شد جستجو بعمل آمد بالاخره در اوراق سالهای پیش آنجا چند اثر از شیخ پیدا شد یکی اینکه گزارشی از پاسبانها دیده شد که در آن برئیس شهربانی وقت که یاوری بود داده شده بود که شیخ را برای حمام می بردیم چون قصد فرار داشت و بفرمان ایست اطاعت نکرد او را با هدف گلوله متوقف ساختیم و مقارن همان تاریخ هم تلگرافی از افسری به مرکز مخابره شده بود که امر مبارک اجرا شد اجازه حرکت مرحمت فرمائید . چندی بعد هم آن افسر بطهران آمد و قطعاً پروندۀ محرمانه را هم بمر کز آورد . بدیهی است حقیقت غیر از این میبایستی باشد : شیخ بیچاره را روی دستور که اساساً روز حمام او نبوده بسمت بیابان می برند شیخ از این عمل متعجب گردیده مأمورین او را اغفال کردند از او فاصله گرفته با شلیک تیر او را از بین بردند . »

نقل از کتاب رضا شاه که از روزنامه داد گرفته است

نامه از یکی از شهرستانهای استان مازندران با امضای مستعار می رسد که رؤسای املاک به چه کیفیت املاک مردم را می گیرند و چگونه مردم را به بیگاری می برند و چطور بهرۀ مالکانه می گیرند خلاصه بطور مشروح تمام فجایع و جنایاتی که در آن خطه رخ میداده شرح داده بود و بتصور اینکه مبادا مورد تعقیب قرار گیرد به فرزند خود که در کلاس ابتدائی مشغول تحصیل بود دیکته میکند و او می نویسد . و سر پاکت با عناوین زیاد بعنوان رضا نوشته و به صندوق پست همان شهرستان انداخته میشود . معلوم نیست بچه کیفیتی این نامه بدست رضاشاه

ص: 92

میرسد و او برئیس شهربانی دستور میدهد باید صاحب این نامه را پیدا کنید .

مأمورین از سیاق خط معلوم میکنند که کودکی در حدود کلاس پنجم و ششم ابتدائی نوشته است و چون روی پاکت مهر پست خانه آن شهرستان هم خورده بود ، نام شهرستان هم معلوم میشود مقداری مجهولات برای مأمورین کشف میشود .

بنابراین مأموری از اداره آگاهی بعنوان اینکه بازرس وزارت فرهنگ است بآن شهرستان اعزام میشود و چون در آن شهرستان بیش از دوسه مدرسه ابتدائی وجود نداشته ، مأمور مزبور به مدارس ابتدائی رفته و بعنوان اینکه امتحانی از شاگردان بعمل آورده باشد در سر کلاس حاضر شده مطلبی را دیکته مینماید و سپس برای آنکه درجه تحصیل آنها را معلوم دارد دیکته ها را با خود می برد . خلاصه در دو سه مدرسه ای که بود اینکار را تکرار مینماید بالاخره به دیکته نویسنده نامه برخورد مینماید و روز بعد آن محصل بیچاره را جلب و پس از مقداری شکنجه و شلاق طفل اقرار میکند که پدرم گفته و من نوشته ام .

نقل از شماره 21 مورخ 24 دیماه 1322 مجله خواندنیها .

مقتول گمنام

« این مقاله قسمتی از سلسله مقالاتی است که از چندی پیش تحت عنوان ( محکومیت رژیم یا قضاوت تاریخ دوره پهلوی ) در روزنامه رعد امروز بقلم آقای پور رضا (1) چاپ و منتشر میشود . مقتول گمنام کسی است که نویسنده دانشمند در مقدمه این یادداشت ها اثر خود را بروح وی اهدا میکند . »

« این مقتول گمنام که میخواهم راجع با و صحبت نمایم در تمام این مدت کسی پیدا نشد که بر مرگش گریان و متأثر شده و نسبت بقتل این بی گناه از قاتلین او بازخواست و تظلمی نماید .

بالاتر از همه حاضر نشدند که خبر مرگ این جوان مظلوم را بزن و دونفر اولاد و مادر پیرش که هنوز بعد از 5 سال بانتظار مراجعت او میباشند اطلاع دهند ....

ص: 93


1- پوررضا وکیل پایه یکم دادگستری و در دوره 14 سمت نمایندگی مجلس را نیز داشته است .

موقعیکه در دیوان کیفر کارمندان دولت مشغول مطالعه پرونده متهمین شهربانی بودم اعترافات و گواهی یکنفر دکتر با شهامت شریفی جلب توجه مرا نمود که اینک برای خوانندگان محترم جریان آنرا بیان مینمایم .

دکتر برهان معاون فعلی اداره بهداری شهرداری که در سال 1317 طبیب زندان شهربانی بود بعد از حوادث شهریور ماه 1320 و برطرف شدن کابوس وحشت و ترور شخصاً در نزد آقای دادستان دیوان کیفر کارمندان دولت حاضر شده و چنین اعتراف مینماید :

در اوایل سال 1317 بعنوان یکنفر طبیب در بهداری شهربانی استخدام شده وحوزه مأمور يتم بعد از ظهرها در مریضخانه زندان قصر بود وظایفم مداوا و معالجه مرضای زندانی بود - و معمولاً هم هر روز قبل از غروب آفتاب با اتومبیل سرویس زندان بشهر مراجعت می نمودم .

در اواخر سال 1317که شاید اسفند ماه آن سال بود شبی دیرتر از معمول بمنزل مراجعت نمودم معلوم شد که در غیبت من دو سه مرتبه از ظرف رئیس زندان بمنزلم مراجعه نموده و با مر رئیس زندان برای انجام امر فوری باید فوراً بزندان قصر مراجعت نمایم .

هنوز مشغول صحبت و مذاکره بودم که مجدداً خبر دادند که شوفر رئیس زندان پیغامی دارد و میگوید که رئیس زندان در زندان قصر منتظر است و باید فوراً با اتومبیل ایشان بزندان بروم .

این رویه موجب حیرت و تعجب من شد زیرا صرف نظر از اینکه هیچوقت سابقه ومعمول نبود که من شبها بزندان بروم و بعلاوه طرز کار را طوری مرتب نموده که اگر تصادفاً حادثه غیر مترقبه هم در شب پیش آمد نماید معاون پزشک حضور داشت و میتوانست موقتاً وظایف طبیب را انجام دهد . پس حضور من در شب آنهم در نیمۀ دوم شب خیلی غریب و حق داشتم که متفکر و بیمناک گردم .

بالاخره چون امر بود فوراً با اتومبیل رئیس زندان بزندان قصر حرکت نموده و پس از ورود به زندان بعوض اینکه بطرف دفتر کار خودم بروم مرا به دفتر افسر کشیک هدایت نموده و چقدر حیرت زده و متعجب شدم وقتیکه رئیس زندان را مشاهده ننموده و بعوض افسر کشیک شفاهاً بمن ابلاغ نمود که چون صبح زود

ص: 94

یکنفر زندانی عصبانی را باید بشهر منتقل نمایند وجود یکنفر طبیب لازم است که در معیت او اعزام گردد .

بنابراین حسب الامر رئیس زندان باید شب را در زندان گذرانده تا بتوانید صبح زود این مأموریت را انجام داده و موجبات تأخیر فراهم نشود ، برای اینکه ریاست زندان شفاهاً دستور داده اند که علاوه بر اهمیت مأموریت تسریع و فوریت آن نیز کاملاً باید رعایت گردد . بیانات افسر کشیک فوق العاده سخیف ونحوه مأموریت نیز خیلی ابلهانه بود .

برای اینکه ممکن بود صبح زود این مأموریت بوسیله یکی از اطباء روز انجام شود ولی چون امر بود و بعلاوه در صورت استنکاف از انجام ناچار بودم که بشهر مراجعت نمایم و در آنموقع شب وسیله مراجعت نبود .

لذا ناچار به این مأموریت تن در داده و شب را در اطاق افسر کشیک گذراندم ساعت 5 بعد از نصف شب بود که مرا بیدار و اظهار داشتند که زندانی حاضر و باید با او حرکت نمایم .

در باغ بزرگ زندان قصر یکدستگاه اتومبیل سرویس زندان حاضر بود و منتظر بود که زندانی را از حیاط زندان آورده و در معیت یکدیگر حرکت نمائیم ، چند دقیقه گذشت سپس جوانی دهاتی به سن بیست الی بیست و دو سال که هنوز آثار صباوت و کودکی از وجناتش ظاهر بود در معیت دو نفر پاسبان او را آورده و چون هوا هنوز تاریک بود من در وهله اول نتوانستم صورت وقیافه این جوان دهاتی را تشخیص دهم ، ولی از حرکات و بیاناتی که می نمود و نسبت بمن که برای اولین دفعه ملاقاتم می نمود اظهار محبت و علاقه مینمود معلوم میشد که باین جوان دهاتی مژده خوبی داده شده است - اتفاقاً حدس من صائب شد و از فحوای بیاناتی که این جوان ساده می نمود معلوم شد که با و مژدۀ آزادی و استخلاص داده شده و با و گفته اند که الساعه برای ملاقات زن و اولاد خود او را اعزام میدارند .

خواننده گرامی - وقتیکه این سطور را خوانده و دارای زن و فرزند باشید و تصادفاً حوادثی شما را از عائله و فرزندان خود دور نموده باشد تشخیص خواهید داد که آن ساعات و دقایقی که نزدیک به ملاقات شده و دوره فراق سپری میگرددچه انقلاب روحی که توام با مسرت و خوشی است در شما ایجاد میگردد ، همین وضعیت را بلکه چندین درجه بالاتر این جوان دهاتی در خود احساس می نمود .

ص: 95

بالاخره بهرنحو وترتيبى بود من وجوان دهاتی در معیت دو نفر پاسبان سوار اتومبیل شده و در روشنائی شفق صبح که تازه هویدا شده بود درب زندان قصر را ترک گفته وارد جاده معروف به جادۀ قصر شدیم .

تعجب وحيرت من زياد شد وقتیکه مشاهده نمودم اتومبیل از جاده قصر وارد جاده شمیرانات شده و مطابق معهود بعوض اینکه بطرف دست چپ خود پیچیده و بطرف شهر سرازیر گردد بالعکس بطرف دست راست پیچیده و بسوی قلهک و شمیرانات سر بالا حرکت نمود .

جوان دهاتی که تا این دقیقه با افکاری خوش مشغول صحبت های شیرین بود مانند اینکه به او بوسیلۀ قواء ما وراء طبیعت الهام شده باشد مضطرب و نگران شده و حالات روحی او که خبر از یک طوفان درونی میداد با یک التهاب مخصوصی چاره ای جز سکوت و خاموشی نداشت .

بعد از دقایقی اتومبیل ما از جاده قلهک منحرف شده و بطرف جاده سلطنت آباد سرازیر شد و نزدیک عمارت سلطنت آباد در کنار جوی آبی در مقابل یک افسر ارشد نظامی که دو را دور او گروهی نظامی مسلح به حالت انتظار ایستاده بودند توقف نمود .

مسافرین اتومبیل یکایک پیاده شده و یکی از پاسبان ها که سمت او ارشد از دیگران بود پاکتی لاک و مهر شده بدست افسر ارشد نظامی داده و با دست خود نیز جوان دهاتی را ارائه داد و سپس با حالت خبردار و ادب قدمی دورتر از افسر ارشد ایستاد .

افسر نظامی پاکت را باز نموده و محتویات آنرا خوانده و سپس با یک لحن آرام و ملایمی رو را بطرف جوان دهاتی نموده اظهار داشت که بموجب این امریه باید اعدام شود و هر گونه وصیت و تقاضائی دارد بنماید که در حدود امکان انجام شود برای اینکه تا پنج دقیقه دیگر باید امریه اجرا شود .

بیان این مطلب از طرف افسر ارشد نظامی مانند یک جرقه الکتریکی سرتاپای جوان دهاتی را تکان داده و پس از این که چند کلمه با حالت یأس و نومیدی تمجمج نمود اظهار داشت که ممکن است در شخصیت او اشتباه شده باشد .

منهم که در کنار جوی آب با حالت حیرت و تعجب ایستاده و از مقدرات

ص: 96

خود نالان و شاکی بودم که چرا یک چنین مأموریتی و نظاره و مشاهده این جنایات بمن مراجعه شده با خود فکر می نمودم و از خود می پرسیدیم که مبادا در شخصیت این جوان دهاتی اشتباه شده باشد . برای اینکه وضعیت ظاهری او حکایت می نمود که نه در جزو رجال بارز و برجسته بوده و نه جزو زمامداران وقت بود که از کنه سیاست شاه مطلع و آگاه باشد و از بین بردن او سیاست مخصوصی داشته باشد و نه اینکه از کسانی است که وجود او برای شاه سابق خطرناک تشخیص شده باشد - چند دقیقه در این افکار متشتت بودم و از طرفی الحاح و اصرار جوان دهاتی هم منتج نتیجه نشد .

پس از اینکه جوان دهاتی مأیوس شد تقاضا نمود که دو رکعت نماز صبح بخواند و پس از انجام دو رکعت فریضه صبح دست در جیب خود نموده و مبلغ پنج ریال دارائی خود را بیرون آورده و بیکی از پاسبانها داده وصیت نمود که این مبلغ را خرما خریده و برای آمرزش روح او بین فقرا تقسیم نمایند .

مشاهده این اوضاع رقت بار قوای جسمانی مرا تحلیل برده و دیگر قادر بایستادن بروی پاهای خود نبوده و گوئی که این جریانات برای خود من و سرنوشت من میباشد . در این موقع هوا کم کم روشن و صبح صادق برخلاف اعمال بشری که تمامش کاذب و دوروئی است طلوع نمود . یکمرتبه صدای شلیک سربازان که بر روی جوان دهاتی خالی نمودند مرا از خود بیخود نمود و وقتی چشم گشودم مجدداً خود را در اطاق افسر کشیک زندان دیدم که عده ای دورو بر من جمع شده و رقت قلب و احساسات رقیق مرا توبیخ و ملامت می نمودند .

بعد از یکی دو ساعت افسر کشیک تقاضا نمود که گواهی مرگ طبیعی جوان دهاتی را امضاء نمایم من از امضاء امتناع نموده و همین مسئله موجب شد که مدت کوتاهی بعد برای همیشه خدمت شهربانی را ترک گویم .

این بود مجملی از بیانات دکتر با شهامت جوان ما در نزد آقای دادستان دیوان کیفر کارمندان دولت که فقط حس کنجکاوی مرا وادار نموده بود که اوراق تحقیقاتی را قرائت نمایم .

حس کاوش و تحقیقات در اطراف هویت این جوان دهاتی مرا رنجه میداشت بالاخره پس از تحقیقات معلوم شد که این جوان دهاتی بدواً متجاوز از ده

ص: 97

ماه محبوس و زندانی بود از اهالی مازندران بوده و در جزو هزاران مازندرانی که هر ساله از مازندران آورده و در کنج زندان جان می سپردند میباشد .

اواخر تابستان سال گذشته برای چند روز بمنظور تکمیل تحقیقات خود بمازندران سفری نموده و معلوم شد که این جوان دهاتی از اهالی و مردم اطراف بابل بوده که دارای مادر و زن و دو نفر اولاد میباشد ، بعضی ها نام او را جواد و برخی هم علی می نامیدند .

در دوره شاه سابق از ظلم وجور کار پردازها و مأمورین املاک به تنگ آمده وقصد تظلم و شکایت بشاه سابق را داشت . در پی فرصت بود که عریضه خود را شخصاً بشاه سابق تقدیم دارد و چون میدانست که با و اجازه نخواهند داد که شخصاً بشاه سابق نزدیک شده تا بتواند عریضه تظلم و شکایت خود را تقدیم دارد ، لذا زمانیکه شاه سابق بمازندران مسافرت نمود روزی مأمورین نگهبانی را اغفال نموده و از راه آب وارد کاخ سلطنتی شده و برای اینکه مأمورین متعرض او نشوند بالای یکی از درختهای کاخ پنهان میشود .موقعیکه شاه سابق از کنار درخت میگذرد جوان دهاتی ساده لوح خود را از درخت بزمین پرتاب نمود و بمنظور افتادن بقدمهای شاه سابق بطرف او می رود .

نابغه عظیم الشان از این وضعیت متوحش شد و بتصور اینکه جوان دهاتی قصد سوئی را نسبت با و دارد صلاح و مقتضی دانست که فرار نماید - و لذا شاه سابق در حالیکه فرار می نمود ضمناً فریاد و امر میدهد که این شخص را توقیف و او را کاوش نمایند .

بعد از چند دقیقه بعرض شاه سابق میرسد که جوان دهاتی فاقد هرگونه بوده و جز پاکت شکات و تظلم از مأمورین و کار پردازان چیز دیگری باخود نداشته است .

شاه سابق متقاعد نشده و بگمان اینکه بر علیه او توطئه ترتیب داده شده است جوان را شخصاً احضار و در حضور خودش تحقیقات و کاوش تکرار میشود .

چون صدق عرایض متملقین و چاپلوسان بر او ثابت و مسلم شده و بی گناهی جوان هم محرز میگردد فقط و فقط برای جلوگیری از تکرار و نظائر این حوادث و فقط برای اینکه عمل این جوان دهاتی موجب نگرانی خاطر ملوکانه شده بود دستور بزندانی و توقیف نمودن جوان میدهد .

ص: 98

عاقبت او را هم اجمالاً بنظر خوانندگان رسانیدم که صبح یکی از روزهای اسفند 1317 در سلطنت آباد اعدام و مدفن او هم یکی از گودال های اطراف سلطنت آباد گردید . » (1)

چگونه مردم را به بیگاری میگرفتند ؟

دکتر بریمانی درباره به بیگاری گرفتن کارگران در صفحه 73 چنین نوشته است :

« در شهر و بیرون شهر ساری عده ای از روستائیان بالباس های پاره مشغول ساختن خانه های روستائی بودند . هر روز بر شماره این ساختمانها افزوده میگشت این ساختمانها هم تنها با دست این روستائیان که فقط بایستی در مزارع کار کنند ساخته میشد ، آنها را مجبور میکردند که دست از کشت و کار بردارند و برای خاطر شاه گل و زنبه بکشند ، اگر کسی از میان آنها امتناع می ورزید به فجیع ترین وضعی مجازات میشد ، آنها را با شلاق و چوب بکار وادار میکردند . اتومبیلی جلوی یکی از این ساختمانها ایستاد . رئیس از آن پائین آمد . در اینجا عمارت بزرگی ساخته میشد ، عده بسیاری از روستائیها در اینجا کار میکردند . اینها در هنگام حمل گل و آجر خیلی بزحمت می افتادند . در این هنگام رئیس چشمش بدونفر از روستائیان افتاد که زنبه می کشیدند ، ولی بقدری آهسته راه می رفتند که گوئی دو مرده باری را میبرند رئیس عصبانی شد و آنها را صدا کرد . این دو نفر روستائی همین که او را دیدند کمی بخود فشار داده زنبه را بطرف رئیس آوردند .

رئیس رو بآنها کرد گفت : پدرسوخته ها ! این چه وضع کار کردن است !

مگر جان ندارید ؟ یکی از آن دو نفر که پیر مرد بیجانی بود پاسخ داد : جناب رئيس من مريضم .

افشارطوس با خشم زیادی گفت : بدرک و باسفل که مریضی - مریض هستی یا نیستی باید اینجا کار بکنی ، برای من فرق ندارد کسیکه اینجا کار نکند پدرش را می سوزانم .

پیرمرد نگاه معصوم خود را برئیس دوخته گفت : جناب رئیس الان سه

ص: 99


1- این فاجعه در کتاب آرزو نوشته عباس میرزا اسکندری هم ذکر گردیده منتها قسمت آخر آن که پور رضا شخصاً درباره هویت مقتول تحقیق نموده است در کتاب آرزو دیده نمیشود .

روز است که چیزی نخورده ام باید بمن غذا بدهید تا کار کنم ... آدمیکه عملگی میکند و باید زنبه های سنگین را اینطرف و آنطرف ببرد باید غذا بخورد شکمش باید سیر شود ، والا کاری نمیتواند بکند . قربان الان سه روز است که نه بما پول میدهند نه غذا .

رئیس بیشتر خشمگین شده گفت : خفه شو مرد که احمق ... دروغ گو ... یا الله برو کار کن ! روستائی دوباره برئیس نگاه کرده ایستاد ، زیرا دیگر در خود قدرت حرکت نمیدید .

رئیس املاک چنان عصبانی شد که جلو آمده چنان لگد محکمی بشکم پیر مردم نواخت که او را از پشت بزمین افکند ...

در این موقع مباشر ساختمان رسید ، رئیس باو گفت : باید از این پدر سوخته ها که خود را بمردگی و بیچارگی می زنند کار کشید ، اگر یکدفعه دیگر در کارت سستی ببینم فوری مجازاتت خواهم کرد . این پدر سوخته که خود را بمردگی زده بردار ببر با آن رفیقش آنقدر شلاق بزن تا حالشان بجا بیاید . از این دو نفر بیش از دیگران کار بکش تا آدم شوند . این دهاتیها جنساً آدمهای تنبل و بیکاره اند ، جز خوردن و خوابیدن کاری از دستشان بر نمی آید ...

مباشر گفت : قربان اطاعت میشود .

- در اینجا چند نفر کار میکنند ؟

- قربان در حدود دویست نفر .

روزی چند ساعت از اینها کار میکشی ؟

- قربان روزی دوازده ساعت .

افشارطوسی باکمال تعجب پرسید دوازده ساعت ! مگر با روزی 12 ساعت این ساختمان درست میشود ؟ پس این است که ساختمان تا بحال نیمه کاره مانده است چندروز است که دست بکار شدی ؟

- قربان ده روز است .

- این ساختمان میبایستی بیست روزه تمام شود ، کار را روزی چهارده ساعت تا 16 ساعت بکن ! از این پدر سوخته ها کار بکش ، این ساختمان باید در ظرف 20 روز تمام شود .

در این هنگام رئیس بطرف اتومبیل برکشته سوار شد و بسوی کیاکلا

ص: 100

حرکت کرد .

فجایع دیگر

اشاره

به باد رفت سر شمع و همچنان میگفت

که فکر مردم هستی به باد داده کنید

دربارۀ فجایع و جنایاتی که در زمان رضاشاه صورت گرفته وتصرف املاک و اموال مردم داستانهای زیاد شنیده ام که همه مردم مازندران نمونه هائی از آن را بچشم دیده و یا بتواتر شنیده اند .

نویسنده در سه دوره که نماینده مجلس بود همه ساله از 29 فروردین تا 13 فرودین را به مازندران مسافرت و در 5 کیلومتری شاهی در قریه متونه کلا که خرده مالک و قسمتی از آن متعلق بورثه علی آبادی بود میرفتم و مهمان پروفسور هادی علی آبادی وکیل پایه یکم دادگستری بودم و غالباً در اطراف دورۀ تصاحب املاک صحبت بمیان می آمد . البته از وقایعی که شهرت داشت اگر جمع آوری شود کتابها تدوین خواهد گردید . در یکی از زمستانها که رضاشاه بمازنداران مسافرت کرده بود قرار بود که یک روز در بابل توقف نموده سپس بمسافرت ادامه دهد .

بسیاری از مردم که املاک آنها بوسیله اداره املاک تصرف شده بود دیگر ممر معاشی نداشتند ناچار به تکدی در شهر و یلان و سرگردان می گشتند بطوری که در هر نقطه از شهر تعدادی زیاد گدا با لباس مندرس مشغول تكدى بودند .

شهردار و حاکم شهر از نظر اینکه هنگام ورود رضاشاه بشهر مواجه با اینهمه سائل نشود دستور دادند که تمام آنها را جمع آوری و در حمام های عمومی نگاهداری نمایند تا رضاشاه از شهر خارج شود . شهرداری بکمک شهربانی تمام متکدیان را جمع آوری و در حمام های عمومی محبوس نمودند و در حمام ها از بیرون قفل نمودند .

قبلاً طبق برنامه تنظیمی قرار بود که رضاشاه بیش از یک روز و یک شب در شهر توقف نکند . اتفاقاً بارندگی شدید شد و شاه تصمیم گرفت تا بارندگی ادامه دارد در آنجا بماند شاه سه روز و سه شب در قصر سلطنتی توقف نمود .

پس از رفتن شاه در هر حمامی را که باز کردند تعدادی بواسطه نرسیدن

ص: 101

غذا و نبودن هوا از گرسنگی مرده یا خفه شده بودند که مجموعاً تلفات به شصت هفتاد نفر رسیده بود .

رضا خان از دوران کودکی و سربازی بقدری تهیدستی و رنج و سختی را کشیده بود که عقده روانی و بیماری پیدا کرده بود و همین که بمقاماتی رسید شروع به جمع آوری ثروت کرد بطوری مبتلا به این بیماری شده بود که بحد جنون کشیده شده بود و هیچگونه علاجی نداشت و هر چه بر مکنت خود می افزود ، حریص تر میگردید و اگر چند سال دیگر سلطنتش دوام پیدا میکرد دیگر برای هیچکس ملکی و تموّلی باقی نمیگذاشت . بعضی از دوستان او که متوجه این غریزه او شده بودند از باب خیر خواهی با و تذکر میدادند و ظاهراً برای خوش آیند آنها قبول میکرد ولی در باطن نه تنها کمترین اثری نداشت بلکه او را حریص تر میکرد که بجمع آوری ثروت تلاش بیشتر نماید حکایت ذیل که از کتاب رضاشاه گردآورده نعمت الله مهرخواه بسال 1325 در تهران بچاپ رسیده بهترین معرف روحیه و عمل رضاخان سردارسپه است .

سرلشکر انصاری و شاه سابق

« یکروز در زمان ریاست وزرائی شاه سابق که سرلشکر انصاری حاکم تهران بوده است غفلتاً وارد خانه شاه سابق میشود . در آنجا یکنفر افسر از بستگان شاه که فرمانفرمای مازندران شده بود و یکنفر از رجال کهنه و وزیران قدیم بوده و یکنفر سیدی که محرر یکی از محاضر آن دوره بوده است رئیس الوزراء را احاطه و اوراق واسنادی را بایشان ارائه می دادند ، ورود سرلشکر انصاری سبب میشود که کاغذها را جمع و قضیه را از ایشان مستور می نمایند . اما سید محرر که از اصل موضوع بی خبر و سرلشکر انصاری را یکی از محارم رئيس الوزراء میدانسته برای ابراز حسن خدمت اسرار را نزد ایشان فاش میسازد : ( فدوی خدمت بزرگی را انجام میدهم وسه دانگ از یک ملک بسیار مهمی را که آقای .... الملک برای حضرت اشرف پیدا کرده میخواهم قباله آن را تنظیم کنم و شرح مبسوطی راجع به اهمیت ملک و اشکالات موجوده معامله آن بیان مینماید . )

سرلشکر انصاری که دارای یک سلسله افکار بلندی بوده که میخواسته

ص: 102

است درسایه این نهضت و در پرتو اقتدار آن مرد انجام دهد مبهوت شده و بخود نگارنده اظهار داشت که آن شب را تا صبح نخوابیدم و چون رئیس الوز را همه روزه ساعت پنج صبح قبل از هر کاری به وزارت جنگ می رفته و به امورات آنجا رسیدگی میکرده است ، ایشان قبل از ورود او در وزارت جنگ حاضر میشود . رئيس الوزراء با حالت تعجب می پرسد چه اتفاقی افتاده که باین زودی اینجا آمده ای ؟ ایشان جواب میدهد بزرگترین اتفاقی که تا دیروز انتظار آنرا نداشتم . رئیس الوزراء با نهایت نگرانی می پرسد قضیه چیست ؟ سرلشکری انصاری جواب میدهد : مگر تو چند شب قبل وزراء و رجال و رؤسای ایلات و شاهزادگان سابق را فحش نمیدادی و ملامت نمیکردی که اینان بمحض رسیدن به یک حکومت یا ریاستی اول شروع به چپاول و یغمای مردم نموده و سپس مقداری املاک خریدار و بعد با ارتکاب بانواع علاقه و ملک مجاورین خود را از دست اندازی و بجای انجام وظایف خویش به توسعه املاک خود می پردازند . مگر ماها دور هم ننشستیم و تصمیم نگرفتیم که با بدست گرفتن مقامات موثر مملکتی ریشه بیدادگری آنها را قطع و کشور را بطرف سعادت سوق دهیم . مگر نه اینکه تو میخواهی از این مقام که داری بالاتر بروی و در حقیقت صاحب این مملکت بشوی ؟ می پرسد مگر چه شده است ؟ جواب میدهد اگر تو بهمین سه دانگ ملک قناعت میکردی من با عدم بضاعت خویش حاضر بودم خانه خود را فروخته آن سه دانگ دیگر را هم خریداری و تقدیم تو کنم که رئیس مملکت یک محلی برای استراحت خویش داشته باشد ...

ولی ... ولی میدانم و یقین دارم همین که این سه دانگ را برای تو خریدند فردا در صدد خرید سه دانگ دیگر برآمده بعد آن قریه بالادست و سپس آن دهکده زیردست و چندی بعد آن قصبه مجاور و بالاخره هر روز میخواهی به بسط و توسعه املاک اختصاصی خود پرداخته ( نه شما بلای جان مردم می شوی بلکه مملکت داری نیز از دست خواهد رفت ) چون چنین است امروز آمده ام با تو خداحافظی کنم . سردار سپه لحظه ای در فکر فرو رفته و آنگاه سر را بلند نموده و دست انداخت صورت سرلشکر انصاری را بوسید و بوی میگوید این مرد که الان قباله را می آورد که بمن بدهد تو خودت مأمور هستی آن اوراق را گرفته و پاره و یا آنمرد که را از تهران بیرون کنی و باو امر نمائی که دیگر حق نداری از مازندران

ص: 103

بطهران مراجعت کنی و تو مرا از خواب غفلت بیدار کردی .. »

نیز آورده اند : که برای ساختمان یکی از قصور سلطنتی و یا هتلهای شمال رئیس اداره املاک از فخارها تعهد گرفته بود که تا فلان روز فلان تعداد آجر تحویل دهند . اتفاقاً بارندگی های پی در پی مانع شده که خشت ها خشک شده بتوان بکوره ها منتقل نمود فقط کوره پزها توانسته بودند مقداری آجر را تحویل دهند . رئیس املاک کوره پزها را احضار نموده و از آنان مؤاخذه نمود که چرا بتعهدات خود عمل نکرده و آجر تحویل نداده اید . در جواب گفتند که بارندگی های پی در پی مانع شد که بتوان تعداد تعهد شده تحویل گردد . رئیس املاک در خشم شد و دستور داد که مجازات بدقولی شما اینست که یک شب شما را در یکی از کوره هائی که آجر آن تازه خالی شده محبوس نمایند و همگی آنان را در یک کوره ای که دو ساعت قبل آجر آنرا خالی کرده بودند محبوس نموده در کوره را آجر چین نمودند .

صبح که رفتند در کوره را باز کردند همگی سوخته بودند .

با این کیفیت قصور سلطنتی و یا هتل های مجلل شمال ساخته شده است .

در کتاب « قیام عظیم اسلامی » نوشته حاج میرزا ابوالحسن خلعت بری قاضی بازنشسته دادگستری درباره ریشه کن ساختن رجال مازندران و تنکابن و گیلان و ضبط املاک آنها در صفحه 268 - 269 چنین نوشته است :

« در سال 1311 شمسی بدستور انگلیسی ها و بفرمان رضاشاه پهلوی همه دستگیر و زندانی و به قصر قجر تهران اعزام و سپس املاک همۀ مردم شمال از علماء و رجال و کشاورزان و املاک مرحوم سپهسالار اعظم بطور کلی غصب و تصرف شد وعده ای از بزرگان مسلمان مشروطیت تنکابن از علماء مانند شیخ نورالدین وآیت الله ( حاج مجتهد )مرحوم حاج میرزا یحیی مجتهد تنکابنی رئیس حوزه علمیه محال ثلاث تنكابن و مانند عباس آقای منتظم الملک وزیر و مرحوم عبدالله ضيغم الممالک و فرج الله ساعد الممالک و غلامحسین نصرت نظام وعنایت الله ناصر تاش وعباس خان نکوئی بهادر نظام خلعت بری و عده ای از بازرگانان مالک

ص: 104

و کشاورز منطقه تنکابن و کجور ورودسر و علماء آن منطقه همه دستگیر و تبعید گردیدند . مرحوم شیخ نورالدین مجتهد تنکابنی (1) بزرگ مرد دین وسیاست رفیق مرحوم مدرس و مرحوم حكيم وفیلسوف و استاد بی نظیر عصر خود یعنی میرزا محمد طاهر تنکابنی و غیره هم به کاشان تبعید شدند - مرحوم میرزا طاهر تنکابنی استاد علوم حکمت و فلسفه و استاد فروغی ذکاء الملک واکثر دانشمندان آنزمان بوده است مؤلف کتاب هم در سال 1311 شمسی با کاروان اسیران خاندان علماء اعلام تنکابن توقیف و دستگیر و به تهران و سپس بکاشان تبعید شدیم ... » (2)

میرزا طاهر تنکابنی

میرزا طاهر تنکابنى فيلسوف معروف قرن اخیر که یک دوره هم در در اوایل مشروطیت بنمایندگی مجلس انتخاب شده بود و مدتی هم از قضات عالی مقام دیوان عالی کشور بوده بجرم داشتن مختصر علاقۀ ملکی در مازندران و حاضر نشدن به واگذار نمودن آن به رضا شاه مدتها گرفتار و در بدر در نقاط مختلف بوده است .

استاد محیط طباطبائی محقق معروف درباره میرزا طاهر تنکابنی مقاله ای در روزنامه اطلاعات مورخ 19 آبانماه 1320 نوشته که چگونگی زندگی این یگانه فیلسوف عصر را برای مختصر علاقه ملکی موروثی در تنکابن داشته بر باد داده و تاچه حد با وظلم فاحش و ستم روا داشته اند . اینک عین مقاله مذکور :

فراموش شدگان

در میان اینهمه فریادهائی که برای دادخواهی و داد جوئی از گوشه و کنار مملکت بگوش دولت و ملت میرسد آیا کسی تا امروز بیاد میرزا طاهر تنکابنی فیلسوف نامی وطن بوده و از این مرد بزرگ ستمدیده در دستگاه عدل و قانون نامی در میان آمده است ؟!

من وقتی در لایحه تصویب شده اعتبارات که بمنزله آخرین نفس مجلس دوازدهم بشمار می آمد نام ورثه مرحوم علی اکبر داور و ورثه کیخسرو شاهرخ را دیدم که بنام هر یک مبلغی از خزانه کشور حقوق منظور شده و آن را همچون پاداشی در ازای خدمات ایشان بقلم آورده اند ناگهان بیاد دهها بلکه صدها

ص: 105


1- شیخ نورالدین پدر دکتر محمدخان خلعت بری میباشد .
2- مؤلف حاج میرزا ابوالحسن خلعت بری والد آقای دکتر ایرج خلعت بری جراح معروف مغز و اعصاب میباشد .

خانواده ها افتادم که در راه خدمت بمملكت و ملت بذل جان و مال نمودند و امروز کسی نامی هم از ایشان نمی برد .

اکنون در صدد آن نیستم داستان فداکاری جوانمردانی که در راه مشروطیت و برقراری حریت و مطالبه حق و عدالت جان سپرده اند در اینجا ذکر کنم و از یکسو خشم معدودی و از سوی دیگر اندوه و حزن گروهی را برانگیزم و از بازماندگان ایشان کسانی را نام برم که سزاوار یادآوری و مساعدت دولت و ملت می باشند .

در اینجا می خواهم از استادی نامور و دانشمندی مشهور یادآوری کنم که تا چند سال پیش فضلای عصر وداوطلبان نام و کمال بشاگردی اوافتخار می کردند و در محضر او هنرمندان را قفل خاموشی بر لب و گوش هوش برای استفاده باز بود و اکنون در گوشه فراموشی بیچاره بیمار و زمین گیر از خاطره ها محو شده است .

ص: 106

آری این استاد بزرگ میرزا طاهر تنکابنی است که عمری را در خدمت حکمت و ادب و حق وقانون گذرانده و همواره با شجاعت و رشادت از علم و عدالت و حکمت و انسانیت مردانه دفاع کرده است .

این شخص بزرگ بگناه تنکابنی بودن از مال و دارائی و مقام و شغل گشت و چون ازاظهار حق خودداری نداشت زندان افتاد و از شهری بشهری اسیروار منتقل گشت و در روزگار پیری رنج غربت و آوارگی مزاج توانای او را در هم شکست و چنان دستخوش درد پا و ناخوشی ها گشت که پس از رخصت بازگشت بتهران چند سال است دیگر روی تندرستی و آسایش حال را ندیده است ، مصائب مادی و شدائد عادی شاید روح فیلسوف ما را باندازه تحمل ناملایمات روحی خسته و افسرده نکرده باشدز برا میرزا طاهر از مستشاری دیوان عالی تمیز و دارائی آب و زمین تنکابن جبراً دست برداشت ولی این اتفاقات باندازه کوتاه کردن دست او از تدریس وافاده علمی در حال او موثر نیفتاد چه پس از آن تاریخ بازهم میرزا طاهر را در مدرسه عالی سپهسالار با زبان گویا و قلب توانا سرگرم گفتگو وافاده میدیدیم تا آنکه کاسه های گرمتر از آش که روزی بنام شاگردی میرزا طاهر کسب و کار و افتخار می کردند این مرد بزرگ را از کار تدریس معقول برکنار ساختند و باین اندازه آزردن خاطر مبارک ایشان راضی نشده بلکه از رفت وآمد میرزا طاهر بمدرسه سپهسالار ممانعت کردند و در نتیجه این بدرفتاری ها روحی را که با مصائب زندگانی همواره در نبرد بود و خستگی را احساس نمی کرد چنان پژمرده و افسرده کردند که در مقابل بیماریهای مختصر دیگر مقاومت نتوانست نماید و اینک چند سال است در خانه همنشین رنج والم و همدم اندوه و غم است نمیدانم اوضاع زندگانی فیلسوف تنکابنی که ارادتمندانش از بیم ستم پیشگان حتی جرأت اینکه نام او را بطور کامل ببرند نداشتند و از ایشان بصورت میرزا محمدطاهر طبرستانی ذکر می نمودند چه سان میگذرد ولی میدانم سال گذشته راضی شد عزیزترین اشیاء جهان یعنی کتابهای گرانبهای خود را ببهای مناسبی در مورد بیع قرار دهند و از قرائن می توان فهمید که زندگی ایشان از چه قرار باید باشد !

پیری و ناتوانی ، تهیدستی و بیدستیاری بیماری و بی درآمدی معلوم است با انسان چه میکند و نتیجه آنها چیست !

ص: 107

دو سال است که ارادتمند آن جناب را زیارت نکرده و همیشه از دوستانی که بحضورشان شرفیاب می شوند احوال پرسی میکنم و اکنون نمیتوانم پیش بینی کنم تا چه اندازه این اظهارات روح بلند و دل حساس آن مرد بزرگ را آزرده خواهد ساخت .

بهرحال من کاری بتأثیر نیک و بد سخن خود در ایشان ندارم و وظیفه ای که در مقابل وجدان و علم برعهده دارم انجام میدهم و امیدوارم اولیای امور و سران ملک و ملت نظر هئیت دولت را بقضایای مربوط بمیرزا طاهر پیش از فوت وقت و فرصت جبران بطور مؤثر جلب کنند تا قرار آسایش حال ایشان از لحاظ مادی و معنوی در اسرع اوقات داده شود .

این اقدام قلوب هزاران فردی را که در راه علم و ادب امروز بنام نویسنده و حكيم و معلم ومحصل قدم میگذارند شاد خواهد نمود و هر یک بنوبه خود خواهند دانست تحمل زحمات در راه علم وحکمت و حق وانسانیت دیر یا زود نتیجه رضایت بخشی خواهد بخشید .

در خاتمه نظر جناب آقای وزیر فرهنگ را خصوصاً باین نکته متوجه میسازد که رعایت حال فیلسوف تنکابنی از هر تألیف و ترجمه برای کشور لازمتر است زیرا با از دست دادن چنین مرد بزرگی دیگر نمیتوان نظیر او را باین زودیها بدست آورد .

نقل از شماره 6750 روزنامه ایران مورخ شنبه 15 آذرماه 1321

ضایعه بزرگ عالم ادب

طبق اطلاع که روز گذشته باداره رسید دانشمندبی نظیر و فیلسوف عالی مقام حضرت علامه آقای طاهر طبرسی تنکابنی که از اجله علمای اسلام و از بزرگترین دانشمندان ایران بودند با مداد روز گذشته جهان فانی را بدرود گفته و برحمت ایزدی پیوستند . مراسم تشییع جنازه آنمرحوم امروز ساعت 10 صبح از مدرسه عالی سپهسالار بعمل خواهد آمد .

سپس روزنامه ایران شرحی مفصلی درباره مقام شامخ فضلی و ملكات عاليه اخلاقي مرحوم علامه تحریر و درج نموده بود .

*

دربارۀ شکایات مالکینی که املاک آنها بعنف از آنها گرفته شده و اگر

ص: 108

صاحبان آن املاک شکایت میکردند بزندان میافتادند و یا معدوم میشدند مفصلاً در این جلد بحث شده است . اینک برای تأیید مطالب مزبور و رؤسای شهربانی مقاله ای محسن صدر( صدر الاشراف ) وزیر دادگستری دورۀ رضاشاه (1) در سالنامه دنیا نوشته است که ذیلاً نقل میگردد . ضمناً باید متذکر شد که مقاله مزبور در دوران محمدرضا شاه نوشته شده و در آنموقع صدر مصدر کار بوده و قطعاً تمام حقایق را عریان و بی پرده ننوشته و محافظه کاری کرده است معهذا قسمتی از فجایع تصرف املاک مردم را برملا ساخته است .

شهربانی سرلشکر آیرم و شهربانی سرپاس مختار

« یکی از مشکلات غیر قابل حل در زمان رضاشاه پهلوی نفوذ خارق العاده رؤساء شهربانی بود . در عهد سلطنت آن پادشاه اول سرتیپ محمدخان در گاهی بعد سرلشکر محمد حسین خان آیرم و بعد از او سر پاس مختار دارای قدرت زیادی بودند که کسی جلودارشان نبود و رویهمرفته در میان این سه نفر از همه زبردست تر و پشت هم انداز تر و بی باک تر سرلشکر آیرم بود . اینکه میگویم مشکل لاینحل برای آنست که دو علت اساسی وجود داشت یکی سوءظن وحزم و احتیاط که هر پادشاه برای پایه گذاری تحکیم مبانی سلطنت خود و اعقاب خود که شاه فقیدهم از این اصل کلی مستثنی نبود نسبت به جامعه داشتند با این تفاوت که بسیاری از سلاطین گذشته سوء ظن آنها با قساوت و بی رحمی خارق العاده توأم بود که از کشتن برادر و خواهر و اولاد خود نیز مضایقه نداشتند چنانکه تاریخ نشان میدهد .

واما رضاشاه قساوت نداشت ( ؟! ) والبته در مواردی که سیاست و انتظام امور مملکتی ایجاب میکرد شدت عمل بخرج میداد مخصوصاً در موارد جاسوسی بنفع خارجیها که بهیچوجه گذشت و اغماض نداشت .

علت دوم حب جاه و نفوذ بی حد و حصر اشخاص کم ظرف و بی اعتنا بعواقب امور و مغرور که بریاست شهربانی منصوب میشدند و برای بسط قدرت

ص: 109


1- درباره سوابق صدرالاشراف که مستنطق باغشاه بوده مطالب بسیاری گفته اند . حتی در دوره چهاردهم که بسمت نخست وزیر بمجلس معرفی شده سوابق وی هم در مجلس و هم در مطبوعات منعکس و یادآور شده است .

و نفوذ خود شاه را در محاصره قرار میدادند باین ترتیب که هر روز بوسائلی سوء ظن شاه را نسبت بمردم بیشتر و جاسوسی را با تهمت و افترا باشخاصی که نسبت بآنهاغرض داشتند بلکه گاهی بیغرضانه هم اشخاص را مورد تهمت و افترا قرار میدادند تا حلقه محاصره شاه را تنگتر و خود را مقرب تر کنند و نه تنها روساء شهربانی برای اشخاص دام میگستردند بلکه بعضی مأمورین دیگر هم برای جلب توجه مقامات عالیه این رویه جنایت را داشتند چنانکه یکدفعه برای خود من رویداد که آنرا بعد مینویسم .

البته من وامثال من اگر شغل مهمی مانند وزارت داشتیم آنقد مشغول کار خود بودیم که از هزارها وقایع یکی را مطلع نمیشدیم و اگر بیکار بودیم از سایه خود اجتناب داشتیم تا چه رسد بملاقات اشخاص و مذاکره وقایع مگر گاهی بطور اتفاق مطلع میشدیم که از آن جمله است این جریان :

یک روز تعطیل من با داور که وزیر دارائی بود قرار داده بودیم برای بودجه وزارت دادگستری بمنزل او بروم و در آنجا اختلافات خود را راجع به بودجه رفع کنیم . من وقتی بمنزل داور رفتم آیرم رئیس کل شهربانی آنجا بود و از هنرهای خود این حکایت را برای ما نقل کرد :

میگفت : چند روز قبل اعلیحضرت همایونی مرا احضار کرده بعد از شرفیابی با خاطری فوق العاده متغیر پاکتی بدست من دادند ، پاکت را از نظر گذراندم معلوم شد از بابل فرستاده شده بود و استامپ پستخانه بابل روی تمبر پاکت ممهور بود . پاکت را گشودم داخل پاکت نامه بود بدون امضاء که هزاران فحش و ناسزا باعلیحضرت داده بودند .

نامه را بسرعت خواندم . رنگ صورتم تغییر کرد و از شدت نگرانی بی اختیار لرزه بر اندامم افتاد . سر را بلند کردم اعلیحضرت به صورتم خیره بودند و لحظه ای بعد سکوت را شکسته فرمودند : آیرم عامل کشف این نامه را که چه شخصی نوشته از تو میخواهم !

تعظیم کرده عرض کردم اطاعت میکنم الساعه در پی کشف صاحب نامه میروم و پد او را می سوزانم ؛ بلافاصله اجازه مرخصی طلبیده بیرون آمدم و از قصر همایونی یکسر عازم مازندران و شهر بابل شدم . در طول راه مندرجات نامه را مورد دقت قرار دادم اولاً به جان هر دو شما مثل اینکه به من الهام شده باشد

ص: 110

پی بردم این نامه در بابل نوشته نشده و برای پیگم کردن به پست بابل داده اند . ثانیاً دقت در خط نامه کردم و حدس زدم که این نامه بدست یکنفر شاگرد مدرسه در حدود دوازده سیزده ساله نوشته شده زیرا از نپختگی خط معلوم بود نویسنده مبتدی است از اینجهت وقتی بدروازه شاهی رسیدم به شوفر امر کردم بجای راه بابل راه ساری را پیش گیرد . ساعتی بعد وارد ساری شدم و یکسر بمدارس پسرانه پهلوی و سیروس رفتم محصلین این دو مدرسه را یک یک خواسته کلماتی که در آن نامه بود دیکته کردم و آنها نوشتند . هر چه امتحان میکردم به حدس خود نا امید میشدم یکی ، دوتا ، ده تا ، بیست تا از شاگردان یک یک نوشته و ابدأ خط آنها با خط نامه تطبیق نمیکرد . داشتم بکلی مأیوس میشدم و تصمیم گرفته بودم مدرسه را ترک نمایم که فکری بخاطرم رسید از مدیر مدرسه پرسیدم در این شهر مدرسه متوسطه هم وجود دارد ؟ جواب داده شد خود را به محل مدرسه متوسطه که اتفاقاً در همان محل دبستان بود رساندم و همان عملی را که در دو دبستان کرده بودم در بین شاگردان متوسطه تکرار کردم و یک یک آنها را خواسته و مطالبی را دیکته بآنها کردم تا اینکه یکی از محصلین وقتی شروع بنوشتن کرد مخصوصاً وقتی جملاتی را که در آن نامه بود با و گفتم که بنویسد رنگ او تغییر کرد و اگر چه سعی کرد شیوه خط را تغییر دهد ولی کلماتی که نوشت با کلمات نامه شبیه بود !. من او را بلافاصله باخود بطرف محل اداره شهربانی ساری بردم و شروع باستنطاق کردم و نامه را هم با و نشان دادم و او بدون معطلی اقرار کرد که این نامه را من بدستور عمو و دائی خود نوشتم . فوراً دستور دادم عمو و دائی او را که اتفاقاً از خوانین مازندران بودند احضار کنند ، احضار کردند و با آن محصل روبرو کردم ، مجال انکار برای آنان نبود و معلوم شد سه نفر دیگر هم شریک در این امر بوده اند ، من هر سه نفر را دست بسته با خود بتهران آوردم و درست سه روز بعد که البته دیروز باشد جریان قضیه را بحضور اعلیحضرت عرض کردم .

سرلشکر آیرم بقدری با قیافه حق بجانب ماجرا را برای من و داور حکایت نمود که جریان مثل پرده سینما از جلوی چشمان ما میگذشت ، ساعتی بعد آیرم خانه داور را ترک نمود ، من از روی سادگی خود حرفهای او را باور کردم ولی داور که بیش از من باحوال سرلشکر آیرم مطلع بود با تبسم گفت : به کسی نگوئید ولی بدانید تمام اینها ساخته های خود این شخص است که با چند نفر بیچاره

ص: 111

مازندرانی غرض و طمع دارد و نامه را خود او واداشته بنویسند و در صندوق پست بابل بیندازند و این تحقیقات و اقرار از آن محصل بیچاره و عمو ودائی دروغ است و فقط معلوم نیست این بیچاره های مازندرانی تاکی باید در حبس بمانند ؟

اینکه میگویم آیرم زبردست تر از همردیفان خود بود از این قضیه که من گرفتار آن شدم معلوم میشود . آیرم رئیس شهربانی بود و سرلشکر بوذرجمهری شهردار تهران و تمام معاملات ملکی و اداره املاک اختصاصی و ساختمانهای اعلیحضرت بتصدی بوذرجمهری بود و تقربی بشاه داشت . آیرم با و حسد میورزید و میخواست او را از میدان دور کند . یک روز بمن نامه بی امضاء رسید که چند هزار خروار گندم مخلوط با آشغال که شصت درصد آن گندم است شهرداری میخواهد آنها را بعنوان آشغال خرواری دو تومان بفروشد . من رئیس اداره تفتیش مملکتی را خواستم و نامه را با و دادم و گفتم الساعه مأمور بفرستيد بروند تحقيق کنند .

رئيس تفتیش مملکتی جوابداد باید یکی دو نفر مأمور تأمینات ( آگاهی کارآگاهی ) همراه باشند . من با تلفن از سرلشکر آیرم رئیس شهربانی تقاضا کردم دو نفر مأمور تأمينات لازم است بفرستید بوزارت دادگستری که برای مأموریت فوری بروند . پرسید برای چه امری لازم است ؟ گفتم با تلفن نمیتوانم بگویم ! گفت : من باید بدانم برای چه کاری است ؟ گفتم من وزیر دادگستری هستم مأمور تأمينات را که ضابطین عدلیه هستند برای انجام تحقیقات و کشف موضوعی میخواهم . آیرم گفت : پس در اینصورت شما رئیس دفتر خودتان را بفرستید نزد من و او جریان را بطور شفاهی برای من حکایت کند . من هم یک نفر از اعضای وزارت دادگستری را به شهربانی اعزام داشتم و او مطلب را محرمانه به آیرم گفت . آیرم تلفنی باطلاع من رساند مأمورین تأمينات حاضر نیستند !

با تعجب پرسیدم یعنی چه این چه جوابی است به من میدهی ؟ گفت : همان است که گفتم ما مأمور نداریم . با اوقات تلخی گوشی تلفن را زمین نهاده برخاسته بطرف دربار رفتم بلافاصله حضور اعلیحضرت بار یافته مطلب را عرض کردم .

رضا شاه پیشخدمت مخصوص را احضار و فرمودند تلفنی برئیس نظمیه اطلاع دهید الان بیاید . من از اطاق اعلیحضرت خارج شدم و در کریدور به

ص: 112

سرلشکر آیرم برخوردم که میرفت شرفیاب شود . گفت یقین شکایت مرا بشاه عرض کردی ؟ گفتم بلی با چاپلوسی مفصل گفت این عجله لازم نبود مأمورین تأمينات را حاضر میکردم والان هم حاضرند . باری آیرم شرفیاب شد و پس از اینکه دستور گرفت مأمورین را بوزارت دادگستری فرستاد . اعضاء تفتیش مملکتی باتفاق مأمورین به انبارها رفتند و تصدیق کردند مطلب همانطوریکه در نامه بی امضاء نوشته شده بود صحیح است . چند نفر از مأمورین انبار و اعضای شهرداری که دخالتی در این موضوع داشتند گرفتار و تعقیب شدند .

چند روزی که گذشت فهمیدیم نامه بی امضا بدستور آیرم که مطلع از این موضوع شده بود بمن نوشته شده و استنکاف او از فرستادن مأمور تأمینات برای آن که من مطلب را بشاه عرض کنم . بالاخره همانطور یکه آیرم میخواست نتیجه حاصل شد یعنی هم شکستی برای بوذرجمهری بود و هم خاطر شاه از وضع شهرداری و خیانت کاری مطلع شد و شاید حیله های دیگر هم برای از بین بردن بوذرجمهری بکار برده بود که شاه باو بی میل شد و تمام کارهای شمال ساختمانهای سلطنتی را از عهده او خارج و به آیرم تفویض شد ... »

*

پس از از شهریور 1320 صدای مردمی که املاک آنها غصب شده بود توجه عمومی را جلب نمود و چون جبراً از صاحبان املاک اسناد رسمی گرفته شده بود به قلم حقوق دانان مقالات بسیاری در تمام جراید نوشته شد بالاخره موضوع توجه مجلس را جلب کرد که برای برگرداندن این املاک قانون خاصی از مجلس بگذرد تا بتوان آن اسناد رسمی را کان لم یکن دانسته و مالکین بتوانند در دادگاهی مخصوص طرح دعوی نموده و املاک خود را مسترد دارند .

اینک برای نمونه چند مقاله که در این مورد از چند نفر از حقوق دانان و وکلای رسمی معروف در جراید مهم پایتخت منتشر گردیده در زیر نقل مینمائیم .

بحث در قوانین : راجع به املاک واگذاری

*بحث در قوانین : راجع به املاک واگذاری(1)

به قلم لسانی رئیس دیوان جنائی سابق تهران و وکیل پایه 1 دادگستری

هیجده سال تمام یک نفر در اثر استیلاء و قدرتیکه با پول این کشور و افراد این ملت پیدا کرده بوداصل مالکیت را که یکی از اصول مسلمه حکومت های

ص: 113


1- نقل از شماره 14 و 15 روزنامه داد مورخ 4 شنبه و پنج شنبه 6 و 7 آبان ماه 1321

دموکراسی است از بین برده و در هر شهرستان و استانی که مورد نظر او قرار میگرفت دیگر کسی حق نداشت حتی یک وجب حتی یک وجب ملک مزروعی داشته باشد .

درسنه 1301 و 1302 که این بنده افتخار روزنامه نویسی داشتم صریحاً مینوشتم : آقای سردار سپه قشون برای حفظ امنیت کشور و اعتلای بیرق شیر و خورشید است نه برای بکار بردن جهت استفاده های شخصی .

میگفتم : آقای وزیرجنگ سربازان این کشور از بودجه این مملکت که زارعین و کارگران بدبخت تأمین میکنند حقوق میگیرند افراد آن نیز فرزندان این آب و خاک هستند که نگاهداری این کشور از نسل های گذشته بدست این افراد بودیعت سپرده شده و شما حق ندارید مثل یک فؤدال قرون وسطی برای تأمین آمال و اغراض شخصی آنها را مورد استفاده قرار دهید و اگر چنین شود دیگر وای بر کشور وای بر مردم

این حرفها را گفتم و نوشتم ولی افسوس مشتی مردم استفاده جو و عناصر بی حیثیت و بی علاقه به شئون ملی و اجتماعی دورش را گرفته و نقطه ضعف این شخص را که علاقه بتمول و خودپسندی باشد بزودی پیدا کرده و او را تشویق و ترغيب بتهيه دهات و شهرستانها و آستانها نمودند .

او مشغول شد اطرافیان نیز تأسی کردند برای اینکه بی مانع ورداع موفق بانجام مقاصد سوء خود شوند هر نغمه مخالفی را از بین برده و هر زبان گویائی را قطع کردند .

در هر حال گذشته ها گذشت و من فعلاً در این مقاله قصد ندارم مسببین بدبختی مسئولین حکومت دیکتاتوری گذشته را معرفی کرده پرده جنت مکانی ر از صورت عده ای که فعلاً خود را غمخوار ملت و مخالف با حکومت سابق معرفی میکنند بردارم فقط میخواهم بگویم بچه وسیله ممکن است مظالم گذشته جبران گردد و راه جبران آنها چیست ؟

البته تردیدی نیست که قسمت مهم از مظالم گذشته بهیچ وجه قابل جبران نیست - جوانانی که در سیاه چالهای زندان بدست دژخیمان حکومت وقت جان سپرده اند زنده نخواهند شد - افرادی که در گورهای قصر قاجار نور بصر خود را از دست داده اند بینا نمیگردند حیثیت های از دست رفته اعاده نخواهد شد و بالنتیجه هیچیک از ضایعات جسمی و معنوی افراد این کشور قابل تدارک نیست .

ص: 114

ونسبت باین قبیل بیدادگری ها خواه ناخواه اشک های گرم و ناله های جان گداز مادران و خواهران داغ دیده روزی مانند صاعقه سهمگین بر سر مسببین و عمال حکومت سابق فرود خواهد آمد .

فقط آنروز است که میتوان گفت فرشته عدالت قلم را در دست گرفته و از این نوع مظالم و بیدادگریها انتقام خواهد کشید .

پس چه مظالمی با وضع فعلی قابل جبران است ؟ فرد روشن و برجسته آن رد کردن املاک مغصوبه مشتی مردم بد بخت و پس دادن وجوهی را که یا از مردم بشکنجه و فشار گرفته شده و یا از بودجه شهرداریها و مخصوصاً شهرداری تهران استفاده گردیده .

ممکن است گفته شود قانون راجع به دعاوی اشخاص نسبت با ملاک واگذاری در خرداد 1321 یعنی شش ماه قبل وضع شده و چند ماه است دادگاههای مربوطه تشکیل گردیده و قهراً تا کنون قسمت مهم از املاک مردم بآنها رد شده است متأسفانه مجبورم عرض کنم که تا این تاریخ ردّ محاکم خارج از مركز حتی یک محاکمه از نظر طولانی بودن تشریفات مقرره در قانون بجریان نیفتاده و در دادگاه نخستین هیئت دادرسی تهران هم یک وجب ملک مورد حکم قطعی واقع نشده یعنی قانون را طوری وضع کرده اند که بالاخره داد مردم بیچاره بجائی نرسیده در اثر طولانی بودن تشریفات خسته شده و پی کار خود بروند .

چون عادت ندارم در کلیات بحث کنم ناچار علل وجهات پیدایش نظریه خود را نوشته سپس راه چاره وعلاج را نیز عرض میکنم .

کیست که نمیداند کلیه معاملات شاه سابق فقط و فقط در اثر اعمال شکنجه و فشار و تهدید جانی بوده است ؟

اگر دولت سابق که قانون راجع به دعاوی املاک را پیشنهاد کرده و بتصویب رساند . آیا دولت آقای احمد قوام منکر اعمال فشار میباشند ؟ دفاتر زندان شهربانی تهران و سایر زندانهای کشور و آرشیو اداره شهربانی و دفتر املاک اختصاصی بهترین دلیل و مدرک ناطق برای اثبات این موضوع میباشند .

اگر من صدماتی را که فقط بر سر خانواده فقیه ( مرحوم میرزا طاهر تنکابنی ) آورده اند بنویسم قطع دارم قسی ترین قلب متأثر شده و بی اختیار اشک میریزد .

ص: 115

خوانندگان محترم تعجب خواهند کرد و خواهند گفت هیچکس منکر این مطلب نیست چرا در این موضوع بحث و استدلال میشود ؟

من هم قبول دارم که همه مردم و حتی دولت سابق و دولت فعلی بخوبی میدانند که تمام معاملات شاه سابق بکره و اجبار و تهدید جانی و شرفی بوده است و آقای آهی وزیر دادگستری سابق که این لایحه را تنظیم و باصرار هر چه تمامتر برای قبول اصلاحات پیشنهاد شده است از طرف نمایندگان مجلس حاضر نشده خودشان چندین ماه برای خاتمه و معامله آه در زندان بسر بردند .

پس اشکال کار از کجاست ؟ اشکال کار در قانونی است که وضع شده برای اینکه مطلب روشن تر شود ناچارم پنج ماده از قانون مدنی را عیناً نقل کنم .

ماده 190 - برای صحت هر معامله شرایط ذیل اساسی است : 1 - قصد طرفین و رضای آنها 2 - اهمیت طرفین 3 - موضوع معین که مورد معامله باشد 4 - مشروعیت جهت معامله .

ماده 199 - رضای حاصل در نتیجه اشتباه یا اکراه موجب نفوذ معامله نیست .

ماده 202 - اکراه باعمالی حاصل میشود که موثر در هر شخص با شعوری بوده و او را نسبت ب-ج-ان ی-ا مال یا آبروی خود تهدید کند بنحویکه عاده قابل تحمل نباشد . در مورد اعمال اکراه آمیز سن و شخصیت و اخلاق و مرد و یا زن بودن شخص باید در نظر گرفته شود .

ماده 203 - اکراه موجب عدم نفوذ معامله است اگر چه از طرف شخص خارجی غیر از متعاملین واقع شود .

ماده 204 - تهديد طرف معامله در نفس یا جان یا آبروی اقوام نزدیک او از قبیل زوج و زوجه و آباء و اولاد موجب اکراه است .

با مراجعه اجمالی بهر یک از مواد ذکر شده در بالا و در نظر آوردن یک پرده از رفتار مأمورین املاک هر شخص غیر آشنا بقوانین قضائی حکم میکند که کلیه معاملات شاه سابق طبق مواد نامبرده قانون مدنی باطل و بلااثر است حال ببینیم که قانون راجع بدعاوی املاک واگذاری این معاملات را باطل دانسته یا خیر برای اینکه معلوم شود دولت سابق نظری به حفظ و حمایت قانون مدنی و بالنتيجه اهمیت جانی و مالی نداشته در شماره بعد بحث خواهد شد .

ص: 116

آیا دولت سابق در قانون پیشنهادی بطلان این معاملات را اعلام کرده است یا خیر ؟ برای فهم مطلب کافی است که فقط چند سطر زیر قرائت شود .

بندج از ماده 14 : چنانچه بهای معامله ملک مورد شکایت بیش از ده هزار ریال باشد و تفاوت مبلغ خریداری با بهای حقیقی تاریخ معامله از یک پنجم کمتر نباشد و در ملک هم احداث ساختمان مهم و یا تغییرات اساسی دیگر داده شده باشد حکم به رد تفاوت بهاء ملك مطابق وضعیت روز انتقال صادر خواهد شد و ملک بملکیت دولت باقی خواهد ماند و اگر تغییر اساسی و ساختمان مهمی در ملک نشده باشد در صورت احراز تفاوت مذکور در بالا بنا بر تقاضای شاکی ملک پس از دریافت بهای پرداخته شده مسترد میگردد و یا حکم بپرداخت تفاوت بهاء داده میشود .

با قرائت سطور بالا نظر دولت وقت معلوم میشود که بعد از هزار اما و اگر اثبات تفاوت قیمت واقعی روز معامله را با بهای پرداخته شده بعهده مدعی قرار داده آیا مواد قانون مدنی برای بطلان معاملات شاه سابق کافی نبوده ؟ آیه فقط احترام قانون و حکومت قانون نسبت به طبقه سوم این کشور است دولت وقت برای چه این معاملات غیر نافذ را صحیح دانسته ورد املاک را روی قاعده غبن برده است و اگر هم منظور آن بوده که تفاوت قیمت را ملاک کرده و اجبار قرار دهد آیا هیئت دولت نمیدانستند که تفاوت قیمت خریداری با بهاء واقعی تفاوت عجیب و فاحش غیر قابل تصور بوده که اثبات تفاوت قیمت را بعهده مدعی قرار داده و دادگاه را نیز مکلف دانسته است پس از احراز بصدور حکم مبادرت نماید .

اگر تردیدی میداشتند بهتر نبود به پروندههای فروش خالصجات دولتی همان پرونده هائیکه حاکی از تقدیم کردن دارائی این کشور بشاه سابق فقط و فقط برای حفظ مسند وزارت چند روزه بوده مراجعه میکردند اینک بنده فقط یک معامله وزارت دارائی را بشاه سابق مینویسم .

دولت در شهرستان گرگان یکصد و بیست و پنج پارچه قریه وقصبه مهم که اغلب آن قراء ششدانگی بوده داشته وزیر دارائی وقت مثل اینکه از کیسه فتوت خود بخشش میکند تمام این 125 پارچه خالصه دولت را فقط و فقط در مقابل هفتاد و پنجهزار تومان بشاه سابق انتقال داده که تنها سه دانگ قصبه مهم گرد کوی و مزارع تابعه آن که از جمله 125 پارچه مورد انتقال بوده بیش از دو

ص: 117

مليون ونیم ریال یعنی سه برابر وجهی که برای تمام صد و بیست و پنج پارچه داده شده است ارزش داشته و فعلاً دو برابر بهاء ذکر شده قیمت آنست آیا با این کیفیت بازهم دولت تردید در وجود تفاوت فاحش قیمت حقیقی روز معامله با بهاء پرداخته شده داشته که اثبات و احراز آنرا بعهده مدعی قرار داده » .

آزادی قانون

به قلم مرتضی کشوری وکیل پایه یک دادگستری

نقل از روزنامه ایران مورخ یکشنبه 6 مهرماه 1320

ساکنین ایران در هر نقطه و هرجا فهمیدند که دوره بندگی پایان یافته و آزادی واقعی که اصول حکومت دموکراسی آن را تعریف نموده بدست آمده خوشوقت شدند .

برنامه دولت و نطق های بعضی از نمایندگان و مقالاتی که در جرائد انتشار پیدا کرده بمردم می فهماند که این آزادی و این بیان مثل سابق بازی نیست که فقط روزنامه و مجلس را برای اجرای مقاصد خود و سیله قرار دهند .

دیروز بود که در تمام روزنامه ها و یا نمایندگان در مجلس برای شروع بهر کار مقداری وقت خود را صرف دعا و نیات ذات شاهانه می نمودند و جرائد جملات را با قلم درشت نوشته و در اطراف آن هفته ها قلمفرسائی میکردند و مردم را بیک ایران نوی امیدوار و آبادی و عمران را در سایه توجهات پادشاه سابق گوشزد عالمیان میکردند ولی آیا حقیقت هم چنین بود و آیا حقیقتاً تشکیل دیوان کیفر برای رسیدگی بشکایت شاکیان بوجود آمد و آیا قانون عمران برای آبادی و رفاه و آسایش عموم بود و آیا خیال می کنید الغاء مالیات ارضی و وجود قانون مالیات صدی سه برای رفاه و آسایش دهاقین و برزگران بود ؟ شما چه خیال می کنید ، آیا تصور میکنید که از 1304 باینطرف اینهمه قوانین که از مجلس گذشت و برای هر یک از آنها متملقین و چاپلوسان و همان اشخاصی که خندان و شاداب در گوشه اتومبیل های لوکس خود نشسته و بناله های زندانیان که در اثر تقاضاهای غیر قانونی و عدم انجام آن به بیغوله های زندان انداخته شده بودند می خندیدند و اشک یتیمان بی پدر را دیده و دست تضرع آنها را از دامن خود رد میکردند فراموش شده است ؟ نه .

ص: 118

با پنج دقیقه تفکر یک حقیقت برای ما روشن میشود و آن این است که ببینیم آیا این نغمه ها مثل نغمه های سابق بی حقیقت است یا بخلاف سابق حقیقت دارد اگر حقیقت دارد باید آنچه را که ملت انتظار دارد باو داده شود ، این ملت نجیب و این مردم شریف چیزی جز حقوق خود نمی خواهند بلکه از حقوق حقه خود هم تا میزانی بذل و بخشش می کنند پس یک چنین جامعه ای که بردبار است ، شکیبائی را از دست نمیدهد شریف و آرام است زهی بی انصافی و بیعدالتی که او را مورد سوء استفاده قرار دهیم و برخلاف اصل آزادی وسایر حقوق مسلمه حکومت دموکراسی آنها را از هر چیز محروم کنیم .

همه میگوئیم دوره بدبختی سپری شد . حتی پادشاه فعلی در نطق متین خود بمردم اعلام نمود که تجاوزات و تعدیات سابق را جبران کند . واگذاری املاک مردم که درید پادشاه سابق غصب بوده بمجلس یعنی بملت درد را درمان نمی نماید صاحبان این املاک حقوق مغصو به خود را که درید غاصب بوده بحکم حقوق مدنی خواستارند . حقوق مدنی اگر مورد نظر قرار گیرد راه را برای ذوى الحقوق باز کرده و بدون هیچ منتی صاحب حق را بحق خود میرساند این قسمت از حقوق مدنی باید با قوت اجرا شود .

حال ببینیم که قانون مدنی چه حقی برای این نوع ادعاها باز گذاشته است .

غصب در قانون مدنی عنوان خاصی دارد . تسلط و تصرف در مال غیر را بدون اجازه واقعی صاحب مال غصب گویند و غصب با عدوان ، غصب خاص است که بدون اجازه و رضایت صاحب مال با تسلط جابرانه از ید مالک انتزاع میشود در اینصورت املاکی که پادشاه سابق از مردم گرفته بمالکیت واقعی او مستقر نشده تا از نظر قضائی هبه تحقق واقعی پیدا کند و مجلس میداند که چگونه این املاک گرفته شده و بشکل املاک اختصاصی درآمده و چون تمام اینها روی علم واطلاع بغصب است بعقیده نگارنده هیچیک از آنها قانونی نیست زیرا اگر کسی با علم بمال غیر تملک مالی نماید غاصب شناخته شده و همچنین اگر کسی قبول مالی را از غاصب نماید و اطلاع بغصب داشته باشد او نیز غاصب است .

ایرادی که ممکن است هیئت قانونگذاری کند این است که بگویند

ص: 119

اوراق مالکیت بنام پادشاه سابق صادر شده و قانون او را مالک شناخته است ما فعلاً وارد این مبحث نمیشویم که آنچه قوانین در این مدت وضع شده بیشتر برای رفع احتیاج یکنفر بوده و هر ساعت و هر دقیقه که بمانع بر میخوردند رفع مانع را با قانون میکردند حال چه مانعی دارد ماده واحده اختصاصاً برای املاک شاه سابق تهیه شود و بصاحبان املاک اجازه قانونی بدهند که مطابق مقررات واقعی حقوقی ادعای آنها دادرسی شود در صورتی که حکم برای صاحب حق صادر شد بموقع اجرا گذارند اگر چنین شد جامعه بحق خود رسیده والا باید از آزادی و حق سخنی نراند و آنها را در کتب موجوده در کتابخانه ها نگاه داشت ! حال فرض میکنیم مجلس تصویب کرد و ماده واحده وضع نمود که هر کس دعوی دارد برود شکایت کند و طرف را دولت قرار دهد ؟ آیا با قانون دیوان محاکمات دارائی کسی میتواند حق خود را بگیرد ؟ نه ! اصولاً تشکیل دیوان دارائی که مرجع رسیدگی دعاوی مردم بر دولت است قانون غیر پسندیده ایست و برخلاف اصول و نوامیس حقوقی تدوین شده ، زیرا طرف وزارت دارائی و قاضی هم وزارت دارائی است ، و قضیه باین ترتیب همیشه یکطرفه است و این خلاف منطق قضائی دنیا میباشد .

دادگستری مرجع رسیدگی بتمام دعاوی است مگر آنچه را که قانون استثناء کرده باشد . از این جمله « استثنای قانون » نباید سوء استفاده کرد زیرا استثناء در مواردی است که دادگستری ذاتاً نمیتواند به آن نوع محاکمات رسیدگی نماید مثلاً محاکماتی که مربوط بجهات ارتشی باشد و یا در موقع جنگ احتیاج بمحاكمات لشکری گردد مسلم است مقنن این نوع محاکمات را مستثنی دانسته چیز عجیبی است که دیوان دارائی رسیدگی میکرد اگر میدید صاحب حق را نمیتواند محکوم کند پرونده پرواز میکرد ، در دادگاه نبود ، در میز وزارت نبود . کجا است ؟ در جریان است صاحب حق باید برود فشار بیاورد بعد از اینکه پرونده برمیگشت و راه برای دادگاه بهیچ قسم موجود نبود حکم پرو بال شکسته صادر میکرد پس از آن تازه وزارتخانه اجرا نمیکرد زیرا اجرای احکام دیوان دارائی منوط برامر آقای وزیر است . این کدام قانون است و این مطابق کدام اصل حقوقی است که انسان نزد مدعی برود و قضاوت او را بخواهد و بعدهم قابل اجرا نباشد باید قوانين كيف مايشاء ملغی گردد بجای تملق و چاپلوسی و تعریف و تمجید حقيقةً قوانینی تصویب شود که احتیاجات جامعه را برطرف کند .

ص: 120

یکی دیگر قانونی است که مجلس تصویب کرد که دعاوی مردم بر افراد نظام باید بدیوان ارتش رود . زن بواسطه ندادن نفقه و پیدا شدن ضرب و آزار بداد سرا شکایت میکرد .

دادسرا شوهر را میخواست همینکه میدید نظامی است قرار عدم صلاحیت صادر میکرد این زن بیچاره باید سالهای متمادی بدیوان محاكمات ارتش برود و هستی خود را از هر حیث و هر جهت فدای امیال مردمانی که ابداً با قضاوت سرو کاری نداشتند بکند و تازه پرونده راکد و افسر و نظامی مورد نظر واقع میگردید .

راست است که ارتش دارای دیوان دادرسی است ولی نه دیوانی که بامور اختصاصی افراد مداخله کند بلکه دیوان مزبور فقط صلاحیت دارد بمحاكمات جنگی رسیدگی کند ولاغیر .

وجود این قوانین برای خفه کردن مردم و گرفتاری آنان و رواج دادن بازار زور و تعدی بوده است این همه قوانین که زائیده دورۀ درخشان است باید الغاء شود و قوانین طبق احتیاجات عموم وضع گردد و محاکماتی که در کوچه ها و خیابان ها و محلات دور دست بنام دادگاه شهرداری - دادگاه ارتش - دیوان دارائی و غیره است از بین بردارند و مردم را بعدالت واقعی نزدیک کنند .

روز یکه مالیات ارضى الغاء شد ، وزیر دارائی وقت در مجلس حمایت از رنجبران نبود و میگفت که مقصود این است که دهقان با مأمورین مالی تماس پیدا نکند و مرغ سعادت پر و بال خود را بقراء و دهاقین بگستراند آیا حقیقت این بود ؟ نه ، این برای املاک اختصاصی بود که بهیچوجه مالیاتی نداشته باشد و اگر روزی ملت آزادی پیدا کرد . و خواست مطالبه حقوق حقه خود را بنماید مالیات گذشته را نتواند مطالبه کند .

مالیات ارضى الغاء ومالیات صدى سه شروع شد از همینجا بدبختی دهقان شروع گردید و شگفت اینکه همان قانون را خوب اجرا ننمودند - کوزه ماست که از ده بشهر وارد میشد مالیات مخصوص داشت .

اگر دهقانی مرغی را برای فروش بشهر می آورد باید مالیات دهد خلاصه از هر چیز به عنوان صدی سه مالیات گرفته میشد ولی البته اینها مربوط با ملاک اختصاصی نبود . کسی قدرت نداشت به آنها نگاه کند از همه شگفت تر آنکه شهرداری بخیال تعدیل نرخ اجناس افتاد . نه مردم طبق نرخ معینه چیزی خریدند و

ص: 121

نه کاسب از دست اول بقیمت خریداری نمود . جنس به بازار نیامد اگر آمد فاسد و کثیف بود . یک دفعه آگهی بلند بالائی داده شد و آگهی نرخ اجناس الغاء گردید برای چه ؟ شهرداری برخورد باینکه محصول فرح آباد هم مشمول این مقررات است .

درد زیاد است باید درمان پیدا کرد بهر کجا که روی آسمان همین رنگ است .

فرهنگ اسم بی مسمائی است زیرا در سال که 12 ماه بیشتر نبود سه ماه تعطیل اول مهر سال تحصیلی شروع میشد که باید مقدمات پیش آهنگی شروع و همه روزه تمرینات کافی بعمل آید از آن روز گذشته باید پیشاهنگان در میدان جلالیه کارهای سوم اسفند را تمام را تمام کنند که مبادا آقای وزیر فرهنگ مورد بی مرحمتی واقع شوند . باید شاگرد مدرسه خوب پا بزند خوب سلام پیش آهنگی دهد و خوب سرود بخواند و خوب بپرد ولی از درس خبری نبود برای اینکه از اول مهر تا سوم اسفند خود را آماده سان میکردند از سوم اسفند تا اول خردادهم مقدمات امتحان شروع میشد این بود وضع فرهنگ این است وضع دارائی مودی مالیات فریاد میکرد ، فغان مینمود ، ناله آن در محیط ادارات مربوطه بمالیات بر درآمد طنین انداز بود که آقا مالیات بر درآمد از روی عوائد است من سودی نبرده ام من زیان دیده ام ادله رسمی دارم . دفاتر پلمب شده دارم من مشمول مالیات نیستم البته آنچه بجائی نمیرسید فریاد بود فقط پاسخ مأمورین این بود فقط پاسخ مأمورین این بود که ما مأموریم این مبلغ را دریافت کنیم و مأمور ما روی قرائن و امارات اینطور تشخیص داده است . قرائن و امارات وقتی است که دلیل نباشد با بودن دلیل که تشخیص مأمور ملاک نمیشود . افسوس که اینها همه نقش برآب بود .

اگر بیچاره دیگر قادر بتأدیه نبود و از دیدن قیافه زرد فرزندان خود بواسطه نداشتن دارائی و رفتن آنها از بین عصبانی میشد و صدا میکرد فوری او را بعنوان اهانت بمأمور دولت تعقیب و به چندین ماه حبس محکوم مینمودند اثر این عمل این بود که مرد بیچاره مال او رفته ، از هستی ساقط ، خود در زندان ، زن و فرزندش با فساد اخلاق باید اعاشه کنند . اگر بخواهیم راجع بسایر وزارتخانه ها وعمليات آنها که صرفاً مطیع امر بودند صحبت کنیم خوانندگان را باندوه دیگری مبتلا خواهیم نمود این است که قلم را کنار گذاشته و رشته سخن را کوتاه نمودیم تا

ص: 122

ببینیم در در آینده با ما چه معامله میشود .

استرداد املاک

نگارش ارسلان خلعتبری وکیل پایه یک دادگستری

نقل از روزنامه ایران مهر ماه 1320

موضوع استرداد املاک مورد علاقه هزارها نفر از ملاکین عمده وجزء و ورثه و بستگان و نزدیکان آنها میباشد بنابراین نمی توان نسبت باین موضوع مهم توجه سریع و کافی مبذول نداشت و در عوض از صاحبان واقعی آنها توقع سکوت یا خونسردی داشت ، تاکنون روابط پستی و تلگرافی وآمد و شد منظم بر قرار نبوده ولی فعلاً که وضعیت بحال عادی برگشته شک نیست که روز بروز مراجعات بمجلس شورای ملی و دولت زیادتر میشود و همه دادخواهی خواهند کرد و این وضع خواهی نخواهی تولید دشواری هائی خواهد کرد .

آنچه تاکنون مورد تشویق اشخاص شده این مطلب است که با وجود وعده صریح دائر بر رفع تعدیات از اشخاص و گفتگوهای زیاد در مجلس شوری با اینکه صحبت از رفع تعدی از مجرای غبن شده و فقط همین راه بروی مردم باز گذاشته شده در صورتیکه با مسلم بودن گرفتن املاک از اشخاص به جبر ادعای غبن موردی ندارد ، عده ای که معتقد به آرامش در کشور هستند اینطور استدلال می کنند که منظور از ادعای غبن افتتاح راه رسیدگی و احقاق حق است و قطعی است وقتی منظور مجلس شوری و دولت احقاق حق مردم باشد پیدا کردن عنوان قانونی آن اشکال ندارد .

بنابراین بعقیده اینجانب برای اسکات مردم وتأمين خاطر آنها و رفع تشویش از اذهان مخصوصاً آنهائی که طاقت شکیبائی بیشتری ندارند صلاح مجلس شورای ملی و دولت این است که هر تصمیمی که باید اتخاذ شود در ظرف چند روز گرفته شده و از تصویب مجلس شوری گذشته و باطلاع عامه برسد زیرا وقتی عموم دانستند که تکلیف آینده این املاک و حقوق مالکین چیست و و قانون جدید حقوق آنها را تأمین می کند دست از هر گونه اقدامی خواهند برداشت .

موضوع استرداد این املاک بنظر بعضی از اشخاص زیاد مشکل رسیده و اغلب از دو طریق اظهار نگرانی می کنند اول موضوع اوراق مالكيت . دوم طريق عملی نمودن استرداد املاک بصاحبان آنها - ایندو نگرانی هیچ مورد ندارد .

ص: 123

اول - ورقه مالكيت مطابق صریح قانون ثبت اسناد وقتی معتبر است که طبق قانون صادر شده باشد .

هیچکس شبهه ندارد که جریان ثبت این املاک صورت عادی نداشته تقاضای ثبت آن صحیح نبوده معاملاتی که با صاحبان آنها شده از روی کره و اجبار بوده قسمتی بدون سند و قباله گرفته شده و خلاصه آنچه در ثبت اسناد تا زمان صدور سند مالکیت اقدام کرده اند خلاف قاعده صورت گرفته است .

در اینجا چند نکته را باید متذکر شد : ترقی بهای املاک مربوط به عملیات پادشاه سابق نیست زیرا ترقی قیمت ملک اصولاً در تمام کشور بواسطه جریان پول ، انحصار تجارت خارجی ، انحصارهای داخلی ودولتي وعوامل متعدد دیگری بوده ، احداث طرق و راه آهن و غیره بترقی کلیه املاک مزروعی کمک نموده ساختن چندین میهمانخانه در نقاط بدون جمعیت که سالی چند روز مورد استفاده اشخاص معدودی قرار میگرفته موجب ترقی قیمت نمیشود خالصجات دولتی اغلب دو برابر قیمتی که در مزایده معین شده بود بفروش رفته پس مطالبه تفاوت قیمت از مالکین حرفی بدون مأخذ است .

تصور میرود که عواید هنگفتی که این املاک داشته بعد از این هم خواهند داشت و بر بودجه عمومی مبلغ زیادی افزوده خواهد شد ، ولی باید دانست که رقم عائدات این املاک با حقیقت تفاوت کلی داردز برا بیشتر مخارج این املاک از وجوه عمومی بوده متصدیان امور آن از مأمورین دولت بودند ، آب رودهائی را که متعلق حق اشخاص بود به املاک اختصاصی میبردند حدی برای این املاک متصور نبود و غیره و غیره خلاصه عمل و کار مأمورین دولت و مساعدت بودجه عمومی و تعدی برملاکین وزارعین این عواید هنگفت را تحصیل میکرد و وقتی این عوامل در بین نباشد فرق کلی در عوائد پیدا میشود .

این موضوعات آنقدر کوچک است که نمیتوان یک منظور اساسی را که برای امروز و آینده کشور مفید است و آن حفظ قانون و حق مردم است به تعویق انداخت بلکه اقدام و فکر اساسی باید نمود و طریق اجراء آنرا بعهده اشخاص بصیر گذارد .

بعضیها میگویند این املاک ترقی قیمت یافته و مبلغی از بودجه کشور بمصارف آن رسیده و ساختمان های مهمی در آن ایجاد و مالکین باید جبران آنرا

ص: 124

بنمایند . مالکین در جواب میگویند اگر دیگری نسبت ببودجه کشور تجاوز نموده به آنها مربوط نیست و خودش مسئول است بعلاوه چون تصرفاتی که در این املاک شده غاصبانه بوده باید عواید اینمدت نیز بمالکین برسد و آنچه در این املاک احداث شد حکمش بطور کلی در قوانین موجود معلوم است .

اولا - بنظر میرسد دارای چنین حقی نباشد .

ثانياً - مالكين هم در آن صورت حق مطالبه عوائد چندین ساله را خواهند داشت زیرا معاملات مورد بحث مبنای قانونی و شرعی نداشته است .

مخارجی که در این املاک شده با عملیاتی که صورت گرفته یا مفید بامر فلاحت است یا غیر آن : بعضی از عملیات مفید بحال فلاحت است از قبیل احداث نهريا قنات و غیره - این گونه مخارج مقتضی است تقویم شده و مخارج زمان احداث از مالک بطریق اقساط گرفته شود . مخارج عملیات دیگری از قبیل دائر کردن اراضی و رواج محصولات جدید و غیره چون فقط انتفاعی بوده و تاکنون هم از آن بهره برداشته شده از مالک قابل مطالبه نخواهد بود .

مستحدثات در این املاک نیز بترتیب ذیل است :

1 - عمارات مسکونی و رعیتی مقتضی است تقویم و قیمت زمان احداث باقساط گرفته شود . چون مخارج این ساختمانها در دفاتر اداره املاک اختصاصی معلوم است بهمان میزان هم باید با مالک احتساب گردد .

2 - ساختمان هائی که برای محل تربیت کرم ابریشم و نگاهداری اغنام یا مقاصد دیگری که قابل استفاده برای مالک است نیز مقتضی است مالک واگذار و بقیمت تمام شده وجه آن باقساط گرفته شود .

3 - هرگاه در املاک احداث باغ هائی از قبیل چای و توت یا قلمستان شده باشد بهتر است دولت مختار باشد که مستحدثات مزبور را باشخاص بفروشد ولی در هر حال مالک عرصه مقدم باشد .

4 - كلیه قصور و مهمانخانه ها و ساختمان های غیر مفید بامر فلاحت بدولت تعلق یابد . مخارج مهمی که تاکنون صورت گرفته بیشتر مربوط باحداث و نگاهداری این ساختمانهاست .

5 - در شهرهای کوچکی که از قبیل شاهی ساخته شده وعده آن زیاد هم نیست عمارات و دکاکین است که باسلوب تازه ساخته شده و اغلب آن مورد

ص: 125

استفاده ادارات دولتی است . این عمارات و شهرها مقتضی است بدولت تعلق گیرد و بمالکین عرصه قیمت زمان سلب تصرف آنها داده شود .

6 - در این املاک کارخانه هائی از قبیل نخ ریسی ، حریربافی ، چیت سازی ، تخته بری وغیره احداث شده که دارای اهمیت است این کارخانه ها هم متعلق بدولت خواهد بود و دولت باید تفاوت قیمت عرصه را بمالک بپردازد .

خالصجات دولتی و موقوفات نیز که به شاه سابق انتقال یافته بدولت تعلق میگیرد و چون عده این قبیل خالصجات زیاد است دولت میتواند با فروش آنها هم پول کافی برای خود تهیه و هم با این عمل کمک به پیشرفت کشاورزی نماید .

با شرحی که فوقاً گفته شد برای استرداد املاک مزروعی باشخاص هیچ اشکال غیر قابل حلی بنظر نمیرسد و مصلحت این است هر چه زودتر لایحه واگذاری این املاک به مالکین آن از طرف دولت به مجلس شوری تقدم شود تا مردم مطمئن باشند اساس حقوق آنها حفظ و تأمین شده است والا تشکیل کمیسیونی در آینده برای رسیدگی به ماهیت دعاوی اشخاص وحکم به غبن یاغیر آن بازیادی عده شکایت کنندگان سالها وقت لازم دارد و اینهمه مردم فقط بوعده رسیدگی بوسیله کمیسیون ( بدون این که قانون جدیدی بدولت دستور رد این املاک را بصاحبانشان بدهد ) قانع نخواهد شد .

منظور اولیای امور باید در این هنگام افزایش قوای تولیدی فردی باشد بنابراین افزودن مقداری ملک به خالصجات دولت و جمع آوری عوائد یا تحصیل مبالغی از فروش آن اگر فعلاً مفید باشد از لحاظ نتیجه نفعی نخواهد داشت . اشتباهی که در این بیست سال شده این بود که متصدیان امور همیشه منافع افراد را فدای منافع دولت میکردند و دولت و مردم را یکی نمی پنداشتند فکر نمیکردند نفع بدون جهت برای دولت متضمن ضررهای بزرگ برای کشور میباشد . امروز تجربه بدنيا و به ما خصوصاً خطا بودن این فکر را ثابت کرده است ؛ دیگر بس است از تجربه باید نتیجه گرفت ، نباید بتصور اینکه دارائی دولت زیاد میشود رعایت حقوق افراد را نکرد حفظ حقوق افراد و رعایت قانون و وجود امنیت قضائی پایه و اساس هستی و استقلال یک قوم است .

در سایه این عوامل است که مردم میتوانند تولید ثروت در مملکت کنند باید سعی نمود مردم فرد فرد دارای ثروت باشند نه آنکه برای ارتزاق روزانه و در

ص: 126

هر کاری محتاج به دولت گردند . سیاست کلیه دول بزرگ مترقی براساس همین فکر است ، سیاست کشور ما هم باید تقویت بنیه مالی و اقتصادی افراد باشد ، رد کردن این املاک که قسمت مهم زراعتی کشور را تشکیل میدهد کمک باین فکر و سیاست است و برای پیشرفت فلاحت و تولید ثروت فردی عامل مؤثری است .

نگاهداشتن این املاک برای دولت و فروش آن طبق قانون فروش خالصجات نه تنها مخالف قانون و عدالت است بلکه نتیجه خوبی هم نخواهد داشت زیرا خریداران چنین املاک کسانی خواهند بود که در نتیجه تعدی به حقوق مردم ثروت زیادی اندوخته اند و این عمل خود وسیله دیگری است که آن اشخاص بتوانند کسب ثروت بیشتری به ضرر بیچارگان بنمایند .

یک نکته را هم باید با فراد تذکر داد و آن این است که توقعات آنها باید تا حدی باشد که اجراء آن در عمل غیر ممکن نگردد ، در عین حفظ اصل حق حتی المقدور از پاره ای حقوق خصوصی مقتضی است صرف نظر شود و وضعیت فعلی هم ایجاب میکند که با گرفتن اصل ملک دعاوی دیگری آغاز نگردد و آنچه ذیلاً نوشته میشود بمنظور جمع بین حقوق مالکین و مقتضیات فعلی است والا در قانون مدنی در باب غصب تمام احکام لازم پیش بینی شده :

1 - کلیه املاک مزبور اعم از آنکه از اشخاص باسند یا بدون سند ، یا از دولت در نتیجه انتقال اشخاص بدولت یا تعویض املاک گرفته مقتضی است بدون استثناء بصاحبان آن ها برگردد .

2 - در مورد املاک تعویضی هرگاه اشخاص عین ملک را انتقال نداده باشند میتوانند یا معامله سابق خود را تنفیذ یا آنکه عین ملک سابق خود را مطالبه کنند .

3 - نسبت بمعاملاتی که ثمن آن در سند قید شده باید توجه داشت که اگر دولت مطالبه ثمن نماید .

و قضیه باندازه ای روشن است که دیگر توضیح آن حاجت ندارد و با این وضف الغاء اوراق مالکیت این املاک اشکال قانونی ندارد بلکه چنین عملی برای حفظ قانون و درس آینده لازم است . با الغاء این اوراق مالکیت بنسل آینده درس سودمندی خواهیم داد و بعدها این داستان بیاد خواهد ماند که حق بالاخره بر زور غلبه خواهد کرد و شخص اگر دل بخرد بهتر از گل خریدن است .

ص: 127

دوم - طریق عملی کردن رد این املاک آن هم بسیار کار آسانی است نهایت اینکه باید دقت کرد کار بکاردان سپرده شود تا اجراء آن سهل گردد . املاک مورد بحث بطریق ذیل گرفته شده :

1 - انتقال از خالصه و موقوفات 2 - انتقال اشخاص بدولت و انتقال دولت بشاه 3 - انتقال از اشخاص بوسیله اسناد 4 - گرفتن بدون سند .

آنچه که باسند گرفته شده اسامی املاک در آن نوشته شده و انتقال دهندگان اگر حیات دارند خود و گرنه ورثه آنها با تسلیم تصدیق انحصار وراثت ملک خود را گرفته و طبق قانون بین خود تقسیم خواهند نمود .

املاکی که بدون سند گرفته شده مالکین آن برای اثبات مالکیت و تصرف سابق خود دلائلی لابد در دست دارند و اگر در بعضی موارد موضوع باز روشن نباشد بوسیله تحقیق محلی متصرفی هر کسی را میتوان در محل تعیین کرد و اینکار از امور عادی است که هزارها نظائر آن در دادگستری صورت گرفته و همیشه صورت میگیرد و اگر بین اشخاص فرضاً در حدود متصرفاتشان اختلاف نشود بعدها بین خود یا با داوری یا از طریق محاکم حل خواهند نمود .

این نکته را باید در نظر داشت که بعد از سالها بیچارگی بعده زیادی از نفوس این کشور وعده رفع تعدی داده شده و این وعده جز بارد حقوق آنها انجام نمی یابد و اگر مردم باز در این موقع که رعایت قانون را از شخص اول کشور یا دیگران نصب العین قرار داده اند به حقوق خود نرسند ارزش ملی آنها یکبار دیگر تحقیر خواهد شد آیا دیگران درباره ما چه قضاوت خواهند نمود ؟ قطعی است که مجلس شورای ملی که خود واضع و مظهر قانون و حافظ قانون اساسی است ممکن نیست بعد از این همه وعده های رسمی با علم باینکه املاک مردم بزور از آنها گرفته شده رضایت دهد که این املاک جز بصاحبان واقعی بدیگری داده شود و بهمین جهت باید عموم مالکین و افراد ستمدیده امیدوار و مطمئن باشند که بحق خود خواهند رسید و جز این فکری نکنند و آرامش و متانت را در هر حال منظور دارند تا استرداد حقوق آنها صورت عمل بخود گیرد هر قدر آرامش بیشتر رعایت شود دست متصدیان امر برای عملی ساختن این موضوع بازتر خواهد بود .

*

ص: 128

سرنوشت املاک رضاشاه

اشاره

پس از استعفای رضاشاه از سلطنت و واگذاری سلطنت به ولیعهد خود محمدرضا پهلوی کلیه دارائی یعنی اموال منقول وغير منقول خویش را در ایران طبق مصالحه نامه رسمی تحت الذکر به فرزند خود محمدرضا شاه واگذار نمود که اوهم طبق فرمانی اموالی که غیر منقول بود به دولت یعنی بملت ایران واگذار و نقدینه ( اموال منقول ) را بطوریکه گفتند بعنوان عطیه ملوکانه صرف بعضی مصارف از قبیل ساختمان بیمارستان در شهرستانها و بذل و بخشش ها وغيره رسانید ، و چون شکایات بسیار و سروصدای زیادی درباره غصب املاک و اموال مردم توسط رضاشاه برآمده بود طبق قانونی که از مجلس گذشت قرار شد اشخاص و افرادی که املاک آنها بزور و عنف گرفته شده بدادگاه اختصاصی املاک واگذاری مراجعه در صورت ثبوت به صاحبان آن املاک برگردانده شود . اما عده ای از صاحبان املاک در حین غصب املاک آنها در زندانها تلف شده و بسیاری هم در موقع مقرز بواسطه فقر و نداشتن حق الوکاله و بی اطلاعی از قانون و مشکلات دیگر نتوانسته بودند بدادگاه مربوطه مراجعه و حق خود را بگیرند . فقط بعضی صاحبان زر و زور توانستند املاک خود را متصرف شوند . بقیه املاک واموال غير منقول جزو خالصجات عمل میشد و عواید آن . بحساب خزانه دولت ریخته میشد تا آنکه محمدرضا شاه رفته رفته قدرتی پیدا کرد و جراید در نوشتن پاره ای مسائل مربوط بدربار محدودیت هائی یافتند لذا محمدرضا شاه بخیال افتاد آنچه را بنام بخشش و عطیه بملت واگذار کرده پس گرفته و تصاحب نماید و برای صورت ظاهر و قانونی جلوه دادن باین مسئله ، دولت لایحه ای در موقع خاص و شرایط ویژه ای که اهم آن اکثریت مجلسی بود که تحت اراده و اوامر دربار وستاد ارتش بودند و بایستی دوره دیگر هم انتخاب شوند بمجلس تقدیم نموده که کلیه اموال غیر منقول واگذاری به محمدرضا شاه برگردانده شود . این لایحه با صحنه سازی عجیبی که در اینجا بذکر آن پرداخته خواهد شد بتصویب رسید . که صورتاً وقف ولی در حقیقت چون ملک و اموال غیر منقول دیگر بود و روی اصول وقف عمل نمیشد . و عواید آن صرف بذل و بخشش های بی حساب میگردید وعده ای که آتش بیار معرکه در بار بودند از این ممر استفاده می نمودند .

اینک مختصراً سرنوشت این اموال غیر منقول را بدین شرح متذکر می شود :

ص: 129

متن صلح نامۀ رضا شاه

« بنام خداوند متعال چون از ابتدای تأسیس و تشکیل سلطنت خود پیوسته فکر عمران و آبادی کشور بوده و این مطلب را در مقدمۀ برنامۀ اصلاحات کشور خود قرار داده بودم و همواره در نظر داشتم آن رو یه عمران سرمشق کلیه صاحبان زمین و املاک گردد تا در موقع خود بتوانم از ثمره این املاک کلیه ساکنین و رعایای کشور خود را بهره مند نمایم این فرصت در این موقع که فرزند ارجمند عزیزم اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی زمام امور کشور را بدست گرفته اند حاصل شده است بنابراین مصالحه نمودم کلیه اموال و دارائی خود را ( اعم از منقول وغیر منقول و کارخانجات وغیره ) از هر قبیل که باشد بایشان بمال الصلح ده گرم نبات موهوب تا بمقتضای مصالح کشور بمصارف خیریه و فرهنگی و غیره بهر طریقی که صلاح بدانند برسانند » .

متن فرمان مصالحه محمدرضا شاه

« جناب نخست وزیر :

چون منظور اصلی اعلیحضرت پدر بزرگوار ما در واگذاری اموال خودشان بما این بود که بمصارف خیریه برسد و ما همیشه سعی داشته و داریم که وسیله آسایش و رفاه عموم را از هر حیث فراهم آوریم بنابراین چنین تصمیم نمودیم اموالی که از قبیل املاک و مستغلات و کارخانجات بما واگذار شده است بمنظور ترقی کشاورزی و بهبود حال کشاورزان و ترقی اوضاع شهرها وترقی صنایع کشور و بهبود حال کارگران و ترقی فرهنگ و بهداری بدولت و ملت اعطا نمائیم تا برحسب اقتضا برای انجام منظورهای بالا یا املاک را بفروش برسانند و یا با حفظ و توسعه آبادی آنها در ملک دولت نگاهدارند و نیز مقرر میداریم که اگر کسانی باشند که نسبت با ملاک ادعای غبنی داشته باشند پس از رسیدگی بشکایات آنها از محل همین املاک رفع ادعا بشود امضا » .

برگشت املاک به محمدرضا شاه

جلسه 169 مورخ یک شنبه پانزدهم خرداد 1327

ماده واحده - املاک و مستغلات اعلیحضرت شاهنشاه فقید که مطابق فرمان همایونی مورخ 20 شهریور 1320 بدولت واگذار شده است تا بمصارف

ص: 130

خیریه برسد ( باستثنای اراضی که در آنها کارخانه تأسیس شده و ابنیه و ساختمان های توابع آنها و همچنین املاک و مستغلاتی که بموجب حکم دادگاه های مربوطه باستناد قانون املاک واگذاری مصوب خرداد 1321 ملک اشخاص شناخته شده و یا منبعد میشود ) در این تاریخ بملکیت اعلیحضرت همایونی برمیگردد که بنا به تصمیمی که اتخاذ فرموده اند بنام موقوفه خاندان پهلوی نامیده شود و عواید آن بمصرف امور خیر به برسد . اداره بهره برداری املاک و مستغلات مزبور بعهده سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی خواهد بود و سازمان آنها را بهر نحو که صلاح بداند بهره برداری نموده و عواید حاصله را بنحویکه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی در وقف نامه قید خواهند فرمود بمصرف میرساند .

این واگذاری در مورد املاک و مستغلاتی که تا این تاریخ ملک قطعی دولت شناخته شده فوراً و در مورد بقیه بلافاصله پس از صدور حکم قطعی دادگاههای مربوطه برله دولت نسبت بهر یک از آنها انجام خواهد گرفت . برای استفاده مجانی از ابنیه که مورد استفاده قطعی ادارات دولتی است ترتیب خاصی بین سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و ادارات دولتی داده خواهد شد .

نخست وزیر محمد ساعد - وزیر دارائی گلشائیان - وزیر دادگستری دکتر سجادی

برای تصویب لایحه املاک واگذاری جلسه فوق العاده اعلام شد یعنی برخلاف روزهائی که معمولاً یک شنبه - سه شنبه - پنج شنبه تشکیل میگردید ، روز دوشنبه 20 تیرماه 1328 اعلام نمودند و قبلاً هم به نمایندگانی که در مرخصی بودند برخلاف آئین نامه خبر کردند که در این جلسه حاضر شوند ، تا تعداد رأی دهندگان زیادتر باشد و چون آخرین روزهای دوره پانزدهم بود نمایندگان از ترس اینکه مبادا در دوره بعد انتخاب نشوند شرکت نمودند تا در یک جلسه کار تصویب لایحه املاک واگذاری را تمام کرده بتصویب برسانند ، و این موضوع یعنی حضور نمایندگانی که در مرخصی بودند خلاف نظامنامه بود در همین جلسه 188 مورد اخطار نظامنامه واقع شد . که عیناً چگونگی آن در زیر نقل میشود :

« دکتر بقائی - بنده اخطار نظامنامه ای دارم طبق ماده 81

رئیس بفرمائید - دکتر بقایی - عرض کنم یک بار دیگر بنده این موضوع را در مجلس تذکر دادم مخصوصاً در یک چنین روزی باید دقت بشود که

ص: 131

عده حاضر در مرکز را غلط ننویسند اینجا نوشته 73 نفر عده حاضر در مرکز امروز 94 نفر در مجلس بودند .

رئيس - خیر 81 نفر شد آقایانی که در مرخصی هستند آنها هم آمده بودند .

دکتر بقایی - عده حاضر در مرکز دیگر مرخصی وغیره مرخصی ندارد . »

نقل از صورت مذاکرات مشروح مجلس جلسه 188 مورخ دوشنبه 20 تیرماه 1328

طرح وتصويب لایحه املاک واگذاری
اشاره

رئيس - موضوع املاک واگذاری مطرح است آقای صاحبدیوانی (1)

مكى - ما اقلیت هستیم ما باید مخالفت کنیم تبانی شده است .

رئیس - در لوایح اقلیت و اکثریت ندارد اظهار عقیده میکنند . ( ؟! )

صاحبدیوانی بجای مخالفت بدفاع از لایحه دولت پرداخت و پس از وی نورالدین امامی بعنوان موافق مطالبی بیان نمود . و پس از اوهم پیشنهاد کفایت مذاکرات داده شده در صورتیکه مخالف فقط نگارنده و حایری زاده بود که عیناً از صورت جلسه نقل میگردد .

« رئیس - آقای مکی

مکی - بنده تعجب میکنم که در مرکز ثقل قانونگذاری ایران یک موضوعی مطرح میشود و چند نفر بلند میشوند صحبت میکنند یکی بعنوان مخالف و یکی بعنوان موافق که هر دو موافق هستند و آن وقت پیشنهاد دهنده هم میگوید پس از اظهار یک موافق و یکی مخالف بكفایت مذاکرات رأی گرفته شود .

من از مجلس شورایملی ایران سؤال میکنم که چه دلیل مخالفتی مخالف اول در اینجا ابراز کرد و چه موضوعی را مطرح کرد که از لحاظ مخالفت با این املاک مجلس را قانع کرده باشد ( صحیح است ) که یک کار باین خطیری و مهمی را بدون اینکه مخالفی روی آن صحبت کرده باشد رأی بدهند و اصولاً خوب نیست و اگر مجلس رأی بدهد آنوقت میگویند اکثریت مجلس عقیده اقلیت را ترور کرده است ( دهقان - همچو چیزی نیست آقا ) آزادی وجود نداشت که

ص: 132


1- صاحبدیوانی که بعنوان مخالف صحبت کرد وابسته به دربار و از قراری که گفته می شد شوهر ملکه تاج الملوک بوده است .

بگذارند یک نماینده اقلیتی صحبت بکند تا فجایع ضبط این املاک را یکی یکی اینجا بعرض مجلس شورایملی برساند . شما میخواهید وقف کنید ؟ آقایان از مال غصب که نمیشود وقف کرد . وقف باید مشروع باشد شما بتمام فقهای اسلامی مراجعه کنید و بگوئید که این املاکی که بزور از مردم گرفته شده است میخواهم وقف کنیم اگر اجازه دادند بگذارید من دلایل خودم را عرض کنم بعد از اظهارات یک مخالف آنوقت ممکن است بکفایت مذاکرات رأی بگیرید والا تا کنون کسی بعنوان مخالف با این لایحه صحبت نکرده است . ( یمین اسفندیاری بگذار یا دلایلشان را بگویند ) بنده باید اثبات بکنم که این املاکی را که الآن میخواهند ببخشند مال دولت و ملت ایران است یک مقدارش حالصه بود که هم عوضش را دولت داده و هم معوضش را ، اینها کاملاً باید روشن بشود . من استدعا میکنم کار باین مهمی را شما که اکثریت دارید وعده حاضر در مرکز 73 نفر است ولی من می بینم که 79 نفر در مجلس هستند و تمام حاضرند و غیر از بنده و دو سه نفر دیگر هم کسی رأی مخالف نخواهد داد شما قضاوتی را که باید بکنید قبلاً تصمیم گرفته اید ما هم که در قضاوت شما تردیدی نمیتوانیم حاصل بکنیم . شما قضاوت نهائی خودتان را قبلاً کرده اید که امروز بیائید اینجا رأی بدهید پس بگذارید که ما اینجا حرفهای خودمان را بزنیم که بعد اگر پنجاه سال گذشت ، سی سال گذشت و یک روزی اعلیحضرت فعلی گفتند بما خیانت شده من بگویم که من در توی این مجلس شورایملی ایران با صدای رسا گفتم که اطرافیانشان دارند بشاه خیانت میکنند و بین او و ملت ایران جدائی ایجاد میکنند من باید دلایلم را بگویم من باید از لحاظ مصلحت مملکت و از لحاظ مصلحت شاه مملکت که قسم خورده ام پشت این تربیون باید از اینجا با صدای رسا بگویم و عرایض من را هم باد بگوش ایشان خواهد رساند که اینها وسائلی است بر می انگیزند که بین او و ملت جدائی ایجاد کنند همانطور یکه بین پدرشان و ملت جدائی ایجاد کردند و من نمیخواهم که یک پادشاه تحصیل کرده و جوانی که میگویند در راه بهبود مملکت و در اصلاح امور مملکت میخواهد قدم بردارد یک مشت خائن باو و بملت ایران خیانت بکنند و اینطور کم کم مقدمه جدائی و افتراق بین او و ملت ایران را فراهم کنند ( یمین اسفنیدیاری - آقای نسبت خیانت چرا می دهید ) من دلیل دارم اجازه بدهید توضیح بدهم . این املاک را چرا

ص: 133

میخواهید واگذار کنید و برای یک دستمال میخواهید قیصریه را آتش بزنید .

( یمین اسفندیاری : بگذارید حرفشان را بزنند و جوابشان را من بدهم ) .

رئیس - آقا رأی ندهید تا اعاده شود . آقای سزاوار

سزاوار مخبر کمیسیون ، بدفاع پرداخت و ضمن آن گفت :

« ... املاکی که الآن میگویند مال اشخاص است ، بگویند . بصرف گفتن اینکه مال اشخاص است نمیشود اگر اشخاصی یک چنین نسبت به این املاک داشته اند تا بحال بدادگاه مراجعه کرده بودند ولی تا بحال کسی بآنها حقی نداشته است و تا بحال هم مراجعه نکرده اند .

مکی - آنها نبوده اند - کشته شده اند .

رئیس - رأی گرفته میشود به پیشنهاد آقای دکتر طبا آقایانی که موافقند قیام کنند ( اکثریت برخاستند )

تصویب شد - پیشنهادات قرائت میشود .

بشرح زیر قرائت شد :

پیشنهاد مینمایم که تبصره ذیل بماده واحده املاک واگذاری اضافه شود - لاهوتی :

تبصره - املاکی را که اشخاص در مقابل بدهی خود و یا مورث آنان بموجب سندرسمی بدیگری و یا مؤسسه ای بنحوی از انحاء واگذار نموده و سپس با عليحضرت فقید منتقل شده باشد مشمول املاک واگذاری نبوده و از این تاریخ این قبیل دعاوی در دادگاه های املاک واگذاری بلااثر واگر مدعی راه قانونی دیگری برای اقامه دعوی داشته باشد میتواند بدادگاه عمومی مراجعه نماید . »

( لاهوتی نخست تملقاتی نسبت برضا شاه گفت سپس در اطراف پیشنهاد خود توضیح داد ) وزیر دارائی ( گلشائیان ) در پاسخ چنین اظهار داشت :

« این اشاره ای که آقای لاهوتی فرمودند خوب شد بنده را یادآوری شد اشاره ای هم آقای مکی فرمودند و بنده جوابی ندادم ایشان اشاره فرمودند بخالصجات و املاک محمد ولیخان سپهسالار املاک ورثه مرحوم سپهسالار مطابق صورتهائی که بنده دارم این املاک دو قسمت بود یک قسمت املاکی است که همانطوریکه گفتند محمد ولیخان سپهسالار حسابی با وزارت مالیه داشتند از جهت دیونی که داشت تا چند سال مالیات این را حساب کردند باغ فردوس

ص: 134

تهران و املاک مازندران آنها تمام ببانک کشاورزی منتقل شد و اعلیحضرت فقید از بانک کشاورزی خرید یعنی خلاصه اگر دعاوی هم داشته باشند ورثه مرحوم سپهسالار مربوط ببانک کشاورزی است و باید بروند نسبت ببانک کشاورزی اقامه دعوی کنند و اینهم جریانش را اگر آقایان مسبوق باشند رفته اند اقامه دعوی کرده اند و محکوم هم شده اند حال اگر بخواهند باید دوباره بروند عرضحال بدهند که در تجدیدنظر تکلیفش معلوم شود ولی این املاک یک املاک تعویضی نبوده است که از ورثه سپهسالار با علیحضرت فقید داده شده باشد بلکه املاکی بوده است که بانک کشاورزی با علیحضرت فقید فروخته است . راجع با ملاک واگذاری هم آقای مکی اشاره کردند اینهم تصور نشود که در ظرف این مدت خالصه را اعلیحضرت از ما مفت گرفتهاند اینطور نبوده است همانطور که املاک دیگر را خریده اند اعلیحضرت فقید املاک خالصه مازندران را هم دولت فروخته بایشان چون اینطور که اشاره کردند آقای مکی اگر این املاک برگردد عوض و معوض هر دو برگشته در صورتیکه اینطور نیست و بنده صریحاً میگویم که تمام آن خالصجاتی که هست و مطابق صورت و قباله هائیکه هست تمام این املاک خالصه را عیناً پول داده اند و قباله گرفته اند . پس راجع باین قسمت هم برای آقایان سوء تفاهمی نشود ... »

باید دربارۀ بیان وزیر دارائی توضیح داده شود که املاک خالصه که رضاشاه خریداری کرده بقیمت حقیقی و واقعی روز نبوده بلکه به یک سوم و یا کمتر بوده بطوریکه دکتر مصدق در دوره چهاردهم مجلس در همین مورد به وزیر دارائی وقت که بدر بوده اعلام جرم رسمی نموده و فقط درباره یکی از دهات خالصه در اعلام جرم خود بیاناتی نموده که قبلاً نقل گردیده است. نیز قسمتی از این املاک مانند هتل در بند و هتل چالوس و قصور سلطنتی و غیره بخرج شهرداریهای تهران و چالوس ساخته شده بود و همچنین املاکی که خالصه بوده و بدون مزایده به یک سوم یا یک چهارم صورتاً به رضا شاه واگذار شده بود صوری بوده وقیمت حقیقی آن چندین برابر بوده است ناچار این پیشنهاد را نمودم و موجب جنجالی شد که چگونگی آن طبق صورت مذاکرات مجلس بدین کیفیت بوده است :

« ریاست محترم مجلس شورایملی پیشنهاد مینمایم تبصره ذیل بلایحه املاک واگذاری اضافه شود :

ص: 135

تبصره - املاکی که از پول شهرداریها یا از بودجه وزارت راه آباد شده و همچنین املاکی که متعلق بمردم است یا املاکی که قبلاً خالصه بوده و بملکیت شاه سابق درآمده است مشمول مقررات این قانون نخواهد بود .

رئیس - نمیشود باین پیشنهاد رأی گرفت .

مکی - چطور نمیشود باید توضیح بدهم که چطور از پول شهرداریها ساخته شده .

رئيس - قابل رأی نیست توضیح بدهید ولی رأی گرفته نمیشود .

مکی - ترور که نباید کرد افکار را توی این مجلس !

رئيس - ترور چیست این حق را آئین نامه به بنده داده است شما حق توضیح هم ندارید اگر میخواهید نگذارم حرف بزنید .

مکی - نگذارید شما ترور میکنید درست حرف برنید ! نمیخواهد کتکم بزنید ... وقتی حق حرف زدن از من سلب شود من هم میروم بیرون .

رئيس - حق توضیح ندارید ترور یعنی چه من بشما اخطار خواهم کرد .

مکی - دومیلیون اخطار کنید بگوئید مرا هم اخراج کنند ، خوب مشروطه را شما حفظ کردید ( در این موقع آقای مکی با حالت عصبانیت از تالا جلسه خارج شدند ) .

رئيس - برطبق ماده 151 نظامنامه با ورقه رأی گرفته میشود .

( در این موقع اخذ رأی با ورقه بعمل آمد )

رئیس – از 81 رأی 76 رأى موافق دو رأى مخالف یک رأی موافق مشروط و یک رأی سفید بی امضاء یعنی ممتنع بنابراین تصویب شد .

مخالفين - حایری زاده - مکی

موافق مشروط قبادیان .

ورقه سفید یک برگ .

حایری زاده - عده حاضر در مرکز طبق این تابلو 73 نفر است و 76 نفر رأی موافق دادهاند این زائد برحد نصاب است .

رئيس - رأی با قیام و قعود نبوده با ورقه بوده و یکعده از آقایانیکه در مرکز هستند و مرخصی دارند آمده اند .

حایری زاده - پس آراء سابق درست نبوده . »

ص: 136

منظور حایری زاده این بود که آرائی که به کفایت مذاکرات و پیشنهادات واصل لایحه گرفته شده غیرقانونی بوده است ولی گوشش باین قبیل اعتراضات قانونی بدهکار نبود .

سرنوشت املاکی که به محمدرضا شاه واگذار گردید

طبق گفته موید احمدی نماینده کرمان در مجلس دوره سیزدهم رضاشاه 44000 سند مالکیت داشته است و بعضی از این سندها مانند قریه روستاق و ز کندگاس هر یک سند واحدی داشته ولی متجاوز از سی چهل قریه بوده است طبق لایحه دولت قرار بود که عواید این املاک صرف امور خیریه و وقف باشد . ولی پس از تصرف دستگاه عریض و طویلی بنام بنیاد پهلوی بوجود آوردند که رئیس آن رئیس مجلس سنا شریف امامی و معاونش سناتور دکتر طاهر ضیائی شد و هر نوع تصرفی در آن نمودند بهرکس مایل بودند بقیمت گرانی فروختند و یا به نور چشمی ها واگذار کردند و بعلاوه اداره بنیاد پهلوی اعتراض به املاکی که متعلق بمردم بود نموده مدعی شد که متعلق به بنیاد پهلوی است و مبلغی پول گرفتند و رفع اعتراض کردند و یا آنرا ضمیمه بنیاد پهلوی نمودند . و از عواید آنهم به خیلی از افراد سرشناس حق السکوت و بعنوان کمک ماهیانه مبالغی هنگفت حقوق پرداختند همچنین دشت گرگان را که در بار متصرف شده بعده زیادی از امرای ارتش پنجاه هکتار صد هکتار بخشیدند و قسمتهایی را هم باشخاص فروختند .

اعتراض بصورت جلسه 188

در جلسه 189 مورخ سه شنبه 21 تیرماه بصورت جلسه اعتراض شد ، که بهتر است عیناً نقل گردد :

« رئیس نسبت بصورت جلسه پیش نظری هست ؟ ( بعضی از نمایندگان صورت - جلسه را نداده اند ) الآن آقای رئیس اداره تندنویسی میگفتند که دیشب داده اند ولی مطبعه هنوز چاپ کرده ...

مکی - بنده چون اعتراضم راجع بصورت مجلس دیروز است و یک مقداری راجع بطرز رفتار و اداره مجلس و اخطاری است که نسبت بخود بنده شده ، اگر جناب آقای رئیس عصبانی نمیشوند اجازه بدهند صحبتی بکنم و اگر هم

ص: 137

نمی خواهند صحبتی بشود رأی بگیرند و بنده را اخراج کنند تا موجب افتخار بنده بشود و سند افتخار بنده را ملت ایران امضاء کرده باشد .

رئیس - هر وقت مطابق آئین نامه صحبت و اعتراضی داشته باشید بنده اجازه خواهم داد حالا هم اگر صحبتی دارید میتوانید نطق قبل از دستور بفرمائید .

مكى - الان بنده عرایضی دارم .

رئیس - حالا قبل از دستور میتوانید ثبت نام کنید .

مکی - بنده بصورت جلسه دیروز اعتراض دارم .

رئیس - وقتی بدستتان رسید قرائت گردید اگر چیزی داشت صحبت کنید چون صورت مجلس منتشر نشده است . »

تزیینات هتل ها از جیب مردم!

نقل از کتاب رضاشاه گردآورده نعمت الله مهرخواه چاپ 1325خ

رضا شاه فرماندار خود را با سنگ دنبال میکرد

نسیم فرح بخش اردیبهشت رضاشاه پیر زنده دل را بوجد و طرب آورده بیاد خرمی طبیعت و انبساط هوای مازندران میافتاد . بوی بهار نارنج در طول شهرهای پراز درخت نارنج او را مست میکرد حساب عایدات شخصی - افزایش ثروت آمار متصاعدى عایدات املاک اختصاصی که کار پردازان غلاظ وشداد املاک میبایستی بعرض برسانند نهال امید را در دل پرآزار او آبیاری کرده از برگ و برآن خود را متمتع و بهره مند میدانست . در گرگان از خیابان بزرگ آن که قبلاً صورت مزبله داشت وفعلاً از برکت بودجه عمومی و فشار مأمورین املاک خیابان قابل نگاهی شده است رضاشاه عبور کرد .

بمحوطه میدان آنجا رسید چشمش بعمارت بزرگ مهمانخانه افتاد که بنام شاه از طرف املاک اختصاصی در ردیف اصلاحات و عمران و آبادی جدید قلمداد میگردید - فرماندار این منطقه نیز با قیافه شمالی خود دست برسینه حاضر خدمت است و با لهجه مخصوص رشتی در جواب پرسش های شاه مرتب حرف میزد بطور یکه شاه رو بقائم مقام کرده میگفت این قوم و خویش شما آدم فضولی است .

رضاشاه رو بفرماندار کرده از تکمیل عمارت مهمانخانه استفسار نمود که

ص: 138

تاکی باید اثاثیه و پرده و مبل و ظروف آن تهیه و آماده شود که رسماً گشایش یافته باعث آبروی کشور شود .

امر ملوکانه شرف صدور یافت باید بزودی اثاثیه و مبل و فرش و پرده و تزئینات آن مهمانخانه عالی تهیه گردیده خاطر مهر مظاهر همایونی را بمسرت آورد اما از کجا تهیه شود و از کدام بودجه دیگر تکلیف معلوم است شاه مهمانخانه خالی میخواهد چه کند مهمانخانه باید دارای تزئین صحیح باشد مأمور اجرای این امر رئیس املاک است همان کسیکه هم رئیس املاک است و هم فرماندار محل و هم کارمند وزارت جنگ حقوق بگیر از بودجه وزارت جنگ - امر هم امر نظامی است - باید اجرا شود شاه میرود و رئیس املاک در مقام حساب مبل و تزیین مهمانخانه گرگان بر میآید .

وقتی بحساب میرسد می بیند اقلاً 5 میلیون ریال خرج این تزیین است از کجا بگیرد - از کدام مردم فلکزده . از همانهائی که هستی آباء اجدادی خود را دو دستی تسلیم املاک اختصاصی کرده اند - آیا اینهائی که آه در بساط ندارند چگونه این بارگران را بدوش بکشند فرماندار اهالی را خواسته اجرای امر همایونی راتکلیف و بآنها مراتب را ابلاغ نمود ولی اگر خیال کنید از دیوار صدائی در میآید از آن مردمان معمر و کوتاه و بلند گرگانی هم صدائی در میآمد جوابی هم ندادند . اینجا دیگر عاطفه فرماندار بجوش آمد و طی گزارش بدفتر املاک اختصاصی صورت تزیینات و مبل مهمانخانه را ارسال و تقاضای اعتبار نمود - ولی جواب همایونی نرسید .

هنگام پاییز اسب دوانی صحرا شروع شد و گذار رضاشاه برای مرتبه دیگر بگرگان افتاد همان میدان و جلوی همان مهمانخانه فرماندار و ملتزمین رکا همه ایستادند و صحبت از مبل و تزیین مهمانخانه پیش آمد و رضاشاه رو بفرماندار کرده علت تأخیر را سؤال کرد فرماندار بسیم آخر زد و گفت قربان اهالی گرگان تقاضا دارند مشمول مراحم ملوکانه بوده از تحمل این خرج معاف باشند زیرا توانائی پرداخت قیمت اثاثیه ومبل شایسته مهمان خانه ملوکانه را ندارند و از طرف دیگر هم توانائی آنها مناسب با شئون مهمان خانه نخواهد بود .

هنوز جملات مزبور خاتمه نیافته بود که رضاشاه بانگاه غضب آلود خود بسمت فرماندار حمله کرده او هم دو پای دیگر قرض کرده فرار اختیار نمود

ص: 139

رضاشاه دست بزمین کرده در پی سنگ میگشت که بسمت او پرتاب نموده خشم خود را از آن فرماندار فضول فرو نشاند - چیزی نگذشت که حکم عزل او صادر شد .

رضاشاه در مشهد

در سال 1313 اسدی نایب التولیه از رضا شاه دعوت نموده بود که برای افتتاح بیمارستان شاه رضا به مشهد بیاید و تقاضای وی مورد قبول بود بیمارستان شاهرضابهمت اسدی ساخته شد و از درآمد موقوفه آستانه قدس مبالغ هنگفتی هزینه آن گردید . در شهر کم و بیش شهرت یافته بود که رضاشاه در تعقیب تقاضای اسدی بخراسان خواهد آمد قرائن و امارات این شهرت را رنگ تحقق و وقوع میداد زیرا بلدیه با سرعت بهت آوری به تسطیح خیابانها پرداخته و دیوارها را سفید میکرد .

در اداره استانداری نیز فعالیتی دیده میشد که مجموع آنها رو بهم رفته سرعت رسیدن شاه را قریب الوقوع نشان میداد .

یکروز گفتند عده از افسران شهربانی تهران و گروهی از پاسبانان و مفتشین مخفی به مشهد آمده و اینها پیشاهنگ موکب ملوکانه میباشند . بالاخره یک روز صبح استانداری اطلاع داد که شاه عزیمت کرده و فردا وارد خواهد شد روز بعد رؤسای ادارات لشکری و کشوری به قصد استقبال موکب شاهانه از مشهد حرکت کرده و در یک فرسخی درجائی که برای استراحت موقتی شاه خیمه و خرگاه افراشته بودند صبح را تا ظهر بسر برده و چشم براه موکب ملوکانه می ایستند شاه وارد میشود ولی چون زحمت راه او را خسته کرده بود اجازه نمیدهد که کسی را بوی معرفی نمایند . شهر را بازور تزیین کرده بودند دانش آموزان در دو طرف معبر شاه صف کشیده و دسته های گلی را برای نثار بمقدم شاه در دست داشتند در لابلای مردم که مانند مور و ملخ در پشت سر محصلین ایستاده بودند مأمورین آگاهی مراقب بودند که مبادا کسی دستی از پاخطا کند که موجب خشم شاه شود به صاحبان خانه های دو طبقه ای از طرف نظمیه اخطار شده بود که هیچیک اعضای خانه نباید در بالاخانه بایستد این توصیه و سفارش مرا بیاد ژاپنیها انداخت که همیشه سعی میکنند در نقطه ای بایستند که امپراطور بالا تر از آنها قرار گرفته و بدین ترتیب به مقام کبریائی امپراطور جسارتی نشده باشد .

ساعت سه بعد از ظهر اولین اتومبیل گردآلود از خیابان ارک عبور و بطرف

ص: 140

باغ کوزه کنانی پیش رفت بفاصله کمی اتومبیل شاه نیز از جلوی صف مستقبلین رد شد شاه قیافه عجیبی بخود گرفته ابروها گره خورده چشم ها غضب آلود ساکت و دژمناک در حالیکه شنل خود را دور خود پیچیده بود خیره مردم را ورانداز میکرد .

فردا صبح اعضای ادارات در باغ کوزه کنانی بحضور شاه رفته مراسم معرفی بعمل آمد همینکه برئیس گمرک رسید شاه فریاد زد که این دزدها این گمرک چی ها از جان مردم چه میخواهند . بیچاره رئیس گمرک که مثل بید میلرزید ساکت مانده و بآینده می نگریست اما این سکوت طولی نکشید که در هم شکست زیرا اردنگی شاه او را از صف رؤسای ادارات خارج کرد .

همان روز صبح شاه بحرم حضرت رضا رفت و در کفش کن اسدی را احضار کرد و وقتی که چکمه های شاه را از پایش در می آوردند شاه به اسدی تکیه نموده و دست خود را بروی شانه های او گذاشته بود در این موقع هیچکس نمیتوانست حدس بزند که چندین ماه بعد شیر سواد کوهی اسدی را در هم خواهد شکست زیرا صمیمیتی که اسدی به شاه داشت و مهری که رضاه شاه با ونشان داده بود هر دو از وجود اعتمادی حکایت میکرد شاه با قیافه خندانی بزیارت نامه خوان اجازه داد که برایش زیارت بخواند بعد از زیارت موزه آستانه را نیز دیدن کرد نایب التولیه هدایائی بشاه تقدیم نمود همه ساله اسدی برای تقدیم گزارش عملیات خود در آستانه بطهران میرفت و هدایاء را همانجا تقدیم میکرد ولی در این سال تقدیم هدایا در مشهد صورت گرفت .

روز بعد برای افتتاح بیمارستان شاهرضا از باغ کوزه کنانی حرکت نمود در میان راه پل کوچکی وجود داشت که بایستی اتومبیل شاه از آن عبور کند چون پل موقتی بود و در استحکام آن کوششی نکرده بودند میان پل سوراخ میشود و چرخ اتومبیل شاه در آن گیر میکند شوفر سراسیمه میشود و هر چه گاز میدهد فایده نمی بخشد شاه عصبانی شده چند عصا بسر و پشت شوفر مینوازد و بلافاصله پیاده شده رئیس بلدیه را احضار میکند رئیس بلدیه در این موقع آقای مهمام بود و این کسی بود که اسدی با او میانه خوبی نداشت اسدی در آنجا بعرض شاه میرساند که بلدیه اصولاً در کارهایش سهل انگاری میکند بالاخره رئیس بلدیه را آوردند رنگ از چهره وی رفته بود عرق ریزان در پیشگاه شاه تعظیمی نمود و منتظر سرنوشت خود بود پیش از آنکه شاه لب بسخن گشاید مهمام گفت قربان این پل در

ص: 141

قلمرو اختیار ساختمان آستانه میباشد و بشهرداری اجازه دخالت نمیدهد دیگر شاه بدون آنکه منتظر توضیحات بعدی شود سوار اتومبیل شده و اتومبیل که به همت افسران و رؤسای ادارات از سوراخ در آمده بود بسوی بیمارستان شاهرضا رفت :

در آنجا شاه با آرامش خاطر و خنده روئی تمام قسمتها را دیدن کرد مهندس طاهرزاده را مورد تفقد قرارداد وقتی که می خواست از بیمارستان خارج شود به مهندس گفت برای بنای گنبد مینائی من بقصر تهران بیا یکی از باغهای خوب مشهد باغ کوزه کنانی است که دارای عمارات زیبا و مجلل و نوساز می باشد بنای این باغ زیبا را گویا یکی از مهندسین عالی مقام روسی گذاشته است این باغ را برای پذیرائی شاه انتخاب کرده بودند اطاقهای آنرا با بهترین قاليها مفروش و بازیباترین مبلها آراسته بودند مبل های تزار را که در خراسان فروخته بودند و در منزل یکی از تجار بود در اطاق مخصوص شاه گذاشته بودند و تخت خواب فنری روسی نیز در گوشه اطاق خواب شاه چشم بیننده را خیره میکرد با اینکه حمام دوش بود اما برای شاه حمامی ساختند که خزینه داشته باشد .

شاه بعادت دیرینه خود روی زمین میخوابید و در حمام از خزینه استفاده میکرد بدینجهت تختخواب فنری تزار در مدتی که شاه در مشهد بود بیکار وعاطل بود .

شاه در آخرین روزهای اقامت خود تجار خراسان را بار داد کوزه کنانی نیز یکی ازتجاری بود که بحضور شاه رسید شاه از قالی خراسان و پوست بره و صادرات آنجا سخن راند و بعد از صدور دستورات شاهانه بازرگانان را مرخص کرد اما بکوزه کنانی گفت بماند کوزه کنانی مردی معمر بود و گاهی نیز مصلحتاً خود را بکری میزد کوزه کنانی میخواست در اینجا هم کری را سپر بلای خود قرارداده حرف شاه را نشنیده بگیرد ولی نتوانست زیرا شاه برخاسته بوی نزدیک میشود .

رضاشاه این باغ را پسندیده و میخواست او را ضمیمه املاک اختصاصی کند بدینجهت بکوزه کنانی گفت چند سال داری کوزه کنانی دست خود را بصورت گوش درآورده ولاله گوش را در دست گرفته و بشاه حالی کرد که سخنان و یرا نشنیده است در این موقع شاه برآشفته و بسختی داد میزند مگر کری . کوزه

ص: 142

کنانی میگوید قدری گوشم سنگین است .

رضا شاه میگوید کوزه کنانی خوب باغی آراسته ای گفته ام آنرا از تو بخرند . کوزه کنانی بلادرنگ عرض میکند قربان این باغ را بغلامزاده ها داده ام که در سایه عدالت شاهانه زندگی نمایند و اگر من بخواهم آنرا بفروشم این غلامزاده ها مرا از شهر بیرون میکنند . شاه بخنده درآمده و او را از خدمت مرخص میکند .

کوزه کنانی با کر گوشی و دیوانه بازی خود را نجات دادولی اطرافیان مطلع را تجدید نموده او را بتقديم باغ تشويق نمودند لكن اثری نبخشید و اکنون نیز همان باغ در تصرف غلامزاده های کوزه کنانی میباشد . با این همه تمام مبلها و اثاثیه و تخت خوابی که در باغ کوزه کنانی بود بطهران حمل گردید و با این ترتیب رضاشاه وارث قسمتی از اثاثیه تزار شد .

خارجی ها درباره رضاشاه چه نوشته اند

نقل از روزنامه ایران ما شماره 547 مورخ دوشنبه 13 خرداد 1325

« فوت » نماینده مجلس انگلیس که با یکی از همکاران خود بایران آمد و بانگلستان بازگشت نتایج مشاهدات خود را در یک سلسله مقالات منتشر ساخت که قسمت های مربوط بپادشاه ایران آن بسیار جالب توجه است و ما با اینکه آنها را یکبار ضمن ترجمه همان سلسله مقالات منتشر کرده ایم بی مناسبت نمیدانیم که آنرا مجدداً نقل کنیم .

... در ضمن قسمتهای دیگر مقاله خود دربارۀ پادشاه سابق چنین اظهار عقیده کرده بود که :

« ... رضا شاه دزدان و راهزنان را از سر راههای ایران برداشت و با فراد ملت خود فهماند که منبعد در سر تا سر ایران فقط یک راهزن بزرگ باید وجود داشته باشد .

... پادشاه سابق ایران ، بیرحم ، ستمگر ، خیالپرور ، حریص ، طماع و در عین حال با انرژی بود ، کسی او را دوست نداشت اما کسی هم نمیتوانست در مقابلش عرض اندام کند ، او حریفان و مخالفین خود را بدون ذره ئی رحم و شفقت بزندان میانداخت و یا میکشت . آشوب و هرج و مرج کنونی ایران نتیجه سیاست

ص: 143

غلطی بود که آن پادشاه اجرا میکرد .

... مردمان ایران از پادشاه خود نان میخواستند و او سنگ به آنها حواله میکرد ...

پادشاه سابق کاری برای ملت خود انجام نداد .

... رضاشاه خیلی کم بملت خود خدمت کرد و یا اگر حقیقتاً بخواهیم بگوئیم هیچکاری بنفع توده ایران انجام نداد .

... رضاشاه برای اسکلت بندی جامعه اهمیتی قائل نبود در دستگاه حکومت وی یکعده چند هزار نفری مرکب از ملاکین ، بازرگانان ، سهامداران ، کارمندان عالیرتبه دولتی دست بدست هم داده و جیبهای خود را از حاصل زحمت و ثمره کوشش یکعده دهقان و کارگر بدبخت ایرانی انباشتند .

... رضا شاه در تحت نظر گارد مسلح بسمت جزیره موریس رهسپار شد .

پادشاه مقتدر ایران در پشت سرش کشوری باقی گذاشت و رفت که دارای سرمایه های بکر و دست نخورده و مسکن ملت فقیری بود ... »

مسافرت پهلوی به ترکیه

انگلیس ها در نظر داشتند برای آنکه حلقه ای پولادین در اطراف روسیه شوروی کشیده باشند پیمانی چهارگانه بین ایران و ترکیه و عراق و افغانستان بوجود آورند . برای انعقاد چنین پیمانی دست بکار فعالیت شدند نخست جهت بوجود آمدن تفاهم و ایجاد روابط نزدیک بین ایران و ترکیه اقدام نمودند که منتهی به دعوت رضاشاه به ترکیه شد و قبل از آنکه پهلوی عازم ترکیه شود در زمینه روابط خصوصی و پیمانی که میبایستی در این مورد بسته شود مذاکراتی بین طرفین بطور خیلی محرمانه جریان داشت و با آنکه موضوع پیمان خیلی در پرده انجام میگرفت مخبر روزنامه پرتیراژ « گاز پولسکا » چاپ لهستان در تاریخ 24 اوت 1934 یعنی شش هفته قبل از آنکه رضا شاه با اتاتورک در کشورترکیه ملاقات نماید نوشته بود و خبر از اتحاد چهارگانه شرق اقصی بین ایران و ترکیه و افغانستان و عراق را منتشر کرده بود .

متعاقب مسافرت رضا شاه به ترکیه قرار بود مصطفی کمال پاشا هم بایران

ص: 144

مسافرت نماید (1) و ناگهان هم خبر مسافرت محمد ظاهر شاه به ایران در همان اوان منتشر گردید . این مذاکرات و اقدامات در جهت عقد پیمان جریان داشت تا بالاخره سه سال بعد یعنی در سال 1316 این پیمان چهارگانه منعقد و به نام پیمان سعدآباد منتشر و جهان از آن باخبر گردید .

قبلا گفته شد که در روابط ایران و ترکیه در حدود آذربایجان از سابق نقار و تیرگیهائی در بین بود و علت آنهم این بود که در سال 1306 امین باشی محمد شکریک در سرحد مورد حمله واقع شده و عده ای از قوای نظامی ترک مقتول واموال آنها بغارت رفته بود و ترکها بتصور اینکه محرکین این ماجرا از طرف ایران تقویت میشوند روابط ایران و ترکیه تیره گردیده بود . بفروغی که در آنموقع وزیر خارجه و در اروپا بود دستور داده میشود که بعنوان سفیر کبیر ایران به آنکارا رفته و سوءتفاهمات را مرتفع نماید . فروغی نیز پس از مذاکراتی که چندین هفته بطول می انجامد موفق میشود که تا حدودی رفع سوء تفاهمات را بنماید و در مراجعت بایران توفیق پاشا وزیر خارجه ترکیه در معیت او بتهران آمده و در عمارت سردار اسعد ( که اکنون جزء بانک ملی است ) پذیرائی میشود با این وصف روابط عادی میگردد و این روابط ادامه می یابد ولی چون باید مقدمات پیمان سعدآباد بین ایران و ترکیه و عراق و افغانستان منعقد گردد کوشش بعمل می آمد تا هر چه بیشتر در تشیید روابط بین این کشورها اقدام نمایند . ظن قوی اینست که واسطه این زد و بندهای سیاسی انگلیسیها بودند ، چون پیمان سعد آباد بنابر اراده آنها بوده است .

بهر حال روز 23 اردیبهشت 1313 فروغی نخست وزیر در مجلس حضور یافت و ابتدا بساکن چنین گفت :

« خاطر آقایان محترم بخوبی آگاه است که در ایام گذشته بین دولت و ملت ایران و دولت و ملت ترکیه نظر بسوء تفاهماتی یا سوءنیت واغراض ، اختلاف و مشاجراتی بوده که سالها بلکه قرنها طول کشید و البته از این راه بهر دو مملکت وملت خسارات و لطمات فاحشی وارد آمد بالاخره بخت یاری کرده و خداوند تفضل فرمود که ایران نو و ترکیه جدید هر کدام دارای یک قائد مصلحت اندیش شدند که در تحت سر پرستی آنها مملکتین ایران و ترکیه را بشاهراه ترقی و تعالی

ص: 145


1- طبق قانون اساسی ترکیه رئیس جمهور حق خروج از کشور را ندارد .

که ملاحظه می فرمائید سوق دادند و اکنون نظر بدوستی و صمیمیتی که در بین پیدا شده اشتیاق کامل بملاقات همدیگر پیدا کردند . بالاخره چندی قبل حضرت غازی مصطفی کمال رئیس جمهور دولت ترکیه رسماً از اعلیحضرت شاهنشاه پهلوی دعوت کردند و اعلیحضرت هم این دعوت را با کمال مسرت اجابت فرمودند بنابراین درماه آینده یعنی در بیستم خرداد از راه آذربایجان بخاک ترکیه وارد خواهند شد و تقریباً دو هفته در آنجاخواهند بود . یقین است که این ملاقات ها و این دید و بازدیدها موجب تشیید و تحکیم روابط حسنه ومزيد نتایج مطلوبه است . »

پهلوی عازم ترکیه شد

روز شنبه 12 خرداد 1313 رضاه شاه با همراهان خود که عبارت بودند از کاظمی وزیر خارجه ، شکوه الملک رئیس دفتر مخصوص سمیعی رئیس تشریفات داخلی امیر نظام رئیس تشریفات خارجه ، امیر لشکر امان الله جهانبانی - سرتیپ عبدالرضا افخمی ، سرتیپ کو پال ، سرهنگ ارفع افسر سوار نظام ، سلطان مزینی افسر تو پخانه ، سلطان خسروانی افسر هوائی ، سلطان ( سروان ) دکتر اسفندیاری ، ستوان یکم قدیمی افسر پیاده نظام ، سلطان ظلی افسر بحری ، ارفع رئیس رمزستاد ارتش و چند نفر دیگر از راه قزوین و زنجان و تبریز عازم ترکیه شدند . علت اینکه جزو همراهان از تمام صنوف ارتش انتخاب شده بودند این بود که ترکها برنامه میهمانی را طوری تنظیم کرده بودند که بیشتر منظورشان نشان دادن قدرت نظامی بود و برای بازدید مکانها و نقاط و ساختمانها و رژه ارتش و مانور هوائی و دریائی گنجانیده شده بود تا بتوانند با این بازدیدها قدرت هوائی و دریائی و زمینی خود را بر رضاشاه بکشند .

اولین ملاقات

بعد از ظهر 26 خرداد 1313 رضاشاه وارد ایستگاه آنکارا شد و مصطفی کمال پاشا که بعدها بنام آتاتورک معروف گردید باستقبال آمده بود اولین ملاقات دست داد و رئیس جمهور ترکیه ضمن خیر مقدم مستقبلین را معرفی و شاه هم همراهان خود را معرفی نمود . سپس در اتومبیل رو باز نشسته با تشریفات مخصوصی بعمارت حزب خلق ترکیه که برای پذیرائی آماده شده بود رفتند .

ص: 146

ص: 147

نخستین نطق های رسمی

رئیس جمهور ترکیه در اولین شام رسمی که رجال ترکیه و سفرای خارجی نیز دعوت داشتند چنین گفت : « اعلحضرتا ! دوست و برادر معظم من با نهایت مسرت مقدم رئیس بزرگ ملت برادر را در ترکیه تبریک میگویم . تمام ملت ترک از تشریف فرمائی اعلیحضرت همایونی خوشوقت می باشد . جمهوری ترکیه دوستی ایران را یکی از مواد اساسی خود قرار داده و چون در لوای توانای آن اعلیحضرت عین همین احساسات در مملکت برادر و همجوار مورد توجه قرار داده شده مودت ایران و ترکیه بطور دائم و خلل ناپذیر استوار گردیده است . اعلیحضرتا ، ترقیات امروزه ایران را با احساسات مودت آمیز تلقی نموده و ترقیاتی را که در اثر اراده توانای آن اعلیحضرت بعمل آمده است تقدیر مینمایم . ترکیه و ایران امروز هر دو با قدمهای ثابت وتوانا در راه ترقی و تعالی پیشرفت مینمایند و تشیید مناسبات مودت آمیز دو کشور در اثر تشریف فرمائی آن اعلیحضرت برای تمدن و نوع بشر بطور قطع متضمن نتایج سعادت بخشی می باشد . ملت ترک این روزهای تاریخی را از خاطر محو نخواهد داشت و آن را از نطقه نظر صلح عمومی در صفحات تاریخ درج خواهد نمود .

شاه در جواب گفت :

دوست بزر ت بزرگ و برادر عزیزم حضرت رئیس جمهور معظم ترکیه

بیانات مودت آمیز آن برادر عزیز و پذیرائی گرم و احساسات صمیمانه که از طرف دولت و ملت ترکیه از بدو ورد من باین مملکت بعمل آمده تأثیر بزرگی در من نموده است . با کمال خوشوقتی ترقیات عظیم ملت دوست و همجوار که خود را که در تحت راهنمائی وطن پرستانه قائد بزرگوار خود در مدت قلیل با سرعت تمام انجام شده است مشاهده نمودم . حضرت رئیس جمهور ، من از روز اول زمامداری خود لزوم دوستی با ترکیه را احساس کردم و بهمین مناسبت خوشبختانه امروز مشاهده میکنم که صمیمانه ترین روابط بین ترکیه و ایران موجود است و اساس امر طوری استوار شده که این دوستی در آتیه از هر تزلزلی مصون خواهد بود و دو ملت همسایه و برادر میتوانند با کمال اعتماد و اطمینان بیکدیگر متکی بوده وظیفه مقدس خود را که ادامه ترقیات و توسعه تمدن و خدمت بصلح عمومی عالم است ایفا نمایند .

چون اشتیاق کامل دارم که مسرت دیدار آن برادر عزیز تجدید شود

ص: 148

امیدوارم در موقع امکان ایران را از تشریف فرمائی خود مسرور فرمایند .

از صمیم قلب دوام سعادت و سلامت آن برادر عزیزوترقی و عظمت ملت دوست همجوار ایران را آرزومند بوده و بسلامتی آن دوست معظم جام خود را بلند میکنم .

پس از چندروز اقامت در آنکارا و شرکت پهلوی و کمال پاشا در مجلس ملی ترکیه و بازدید از سربازخانه و دفیله قشون و دیدن از نقاط مختلف ترکیه که منظور بیشتر نشان دادن قلاع و استحکامات داردانل بوده باتفاق کمال پاشا وارد اسلامبول شدند و در قصر دولمه باغچه که از قصور با عظمت سلاطین عثمانی و در کنار دریای بوسفر بود اقامت نمودند .

برنامه مسافرت قرار بود دو هفته باشد ولی بر مدت آن افزوده شد و حدود يكماه بطول انجاميد .

هدایای ایران

طبق تصویب نامه شماره 3654 مورخ 1313/6/7 ده عدد انفیه دان وقوطی و قاب سیگارهای طلا ساده و مرصع و یک قبضه شمشیر مرصع و 16 قطعه برلیانت پیاده بوزن 48 سانتیم ، 122 قیراط و 48 سانتیم در موقع سفر ترکیه بهیئت دولت وقت تقدیم شده که در التزام موکب همایونی بترکیه برده شد و اعطا گردیده است .

مصطفی کمال پاشا کارهای عجیبی کرده و دست به اقداماتی زده بود که تا آنموقع در کشوری که سلاطین عثمانی خود را خلیفه مسلمین میخواندند باور نکردنی بود منجمله کشف حجاب و تغییر خط ترکی به لاتین و تغییر تعطیل روز جمعه به روز یکشنبه وضع قوانینی که با اصول و مبادی اسلامی مغایرت داشت . حتى مبداء تاریخ هجری را به میلادی تبدیل کرده بودند .

مشاهده اقدامات کمال پاشا در روحیه پهلوی بی اثر نبود و تا حدودی او را تحت تأثیر قرار داد . بطوریکه مخبرالسلطنه هدایت در خاطرات و خطرات می نویسد : کشف حجاب سوقات سفر ترکیه بود که پهلوی بایران آورد .

اطلاعات در یک رفع قرن در مورد بازگشت رضاشاه بایران چنین نوشته است :

ص: 149

« پس از یک ماه و 8 روز مسافرت اعلیحضرت فقید 12 خرداد 1313 از پایتخت بعزم ترکیه خارج گردیدو روز 20 خرداد وارد خاک ترکیه شد و نزدیک یکماه در کشور ترکیه بسر برد برنامه مسافرت دو هفته بود ولی دعوت دوستانه رئیس جمهور ترکیه را شاه فقید پذیرفت . باین جهت روز 15 تیر یعنی بعد لو بیست و پنج روز اقامت در ترکیه که بزرگترین احترامات وتجلیل را دولت و ملت ترکیه نسبت بشاه ایران روا داشتند بسر حد ایران وارد شد و روز 20 تیر ماه یعنی پس از یکماه و هشت روز به پایتخت وارد شد . »

اطلاعات در یک ربع قرن درباره پذیرائی از شاه چنین نوشته است :

« یکی از صحنه های پذیرائی شاه ایران در ترکیه برای اینکه خوانندگان محترم به چگونگی پذیرائی مجللی که در ترکیه از شاه فقید بعمل آمد واقف شوند متن یکی از تلگرافات آقای مسعودی را در اینجا نقل می نمائیم .

تهران - اطلاعات دیروز اعلیحضرت همایونی مهمان عصمت پاشا رئيس الوزراء ترکیه بودند و در ساعت چهار بعد از ظهر مراسم دفیله قشون آنکارا حضور ملوکانه معمول گردید . نیم ساعت قبل مدعوین از هیئت دولت و کور دیپلماتیک ، رجال ومحترمين شهر همه بالباس رسمی (1) در تریبونهای مخصوص قرار گرفتند جمعیت کثیری محوطه میدان اسب دوانی را فرا گرفته و فریاد هورا و دست زدن مردم از مسافت دور تشریف فرمائی اعلیحضرت را بمیدان اعلام داشت اتومبیل روبازی که بیرق ایران و ترکیه در جلوی آن باهتزاز بود و اعلیحضرت وغازی کمال پاشا در آن قرار داشتند پیش می آمد همین که ایستاد موز یک مارش سلام را نواخت و بیرق ایران و ترک در جلو جایگاه مخصوص افراشته شد قائدین ایران و ترک با اتومبیل قشون را سان دیدند و پس از یک دور گردش در اطراف میدان و عبور از مقابل صفوف و فریاد هورا و کف زدن جمعیت که تمام محوطه را پر کرده بودند در تریبون مخصوص قرار گرفتند بلافاصله مراسم دفیله شروع گردید .

نه فقط دستجات قشون دفیله دادند بلکه دستجات مفصل ومنظم و جالب توجهی از دختران و پسران مدرسه و پیش آهنگان محصل دختر و پسر بطرز باشکوهی از مقابل اعلیحضرت عبور نمودند بنابراین دفیله دیروز تنها دفیله قشون

ص: 150


1- پس از این مسافرت بود که رضاشاه به تقلید از ترکیه در مراسم رسمی لباس جبه که می پوشیدند منسوخ کرد و طبق دستور لباس رسمی ( فراک و ژاکت ) مانند ترکیه معمول و اجباری گردید .

نبود بلکه ملت هم شرکت داشت و مردم میخواستند بدین وسیله بهترین احساسات قلبی خود را نثار اعلیحضرت هایونی نموده و با اجرای دفیله محصلین عواطف ملی خود را ابراز دارند » .

منظور از نقل تلگراف عباس مسعودی اینست که رضاشاه بعد از بازگشت از ترکیه و پس از کشف حجاب دستور داد که دختران و پسران در رژه ها شرکت نمایند و برای تشویق محصلین در امور پیش آهنگی پس از مراجعت ولیعهد ریاست عالیه پیش آهنگی را بعهده وی گذاشت و تمام این دستورات تقلید از ترکیه بود واگر جنگ دوم جهانی پیش نیامده بود شاید رضا شاه مانند ترکیه تقویم رسمی هجری را تبدیل میکرد و نیز روز تعطیل را از جمعه به یکشنبه تغییر میداد کما اینکه در اواخر سلطنت محمدرضاشاه تقویم هجری به تقویم 2500 ساله که روز آزادی ملت یهود بود تبدیل شد و بطور یکه گفته بود تغییرات دیگری از این قبیل میخواست بدهد که بواسطه قیام عمومی از کشور خارج گردید .

در مورد مسافرت رضاشاه به ترکیه بعضی از همراهان پهلوی خاطرات خود را از این مسافرت در کتاب خاطره ها تألیف اسمعیل والی زاده برشته تحریر درآورده اند . مثلاً سپهبد جهانبانی چنین نوشته است :

« رقص این خانم چه طور بود ؟

در این مجلس اتفاقاتی افتاد که البته جالب بود . از جمله آن « لژی » بود که آتاتورک نشسته بود ما راهم ، چون میهمان بودیم ، دعوت کردند که در آن « لژ » باشیم . در حضورشان نشسته بودیم صحبت می کردیم مهمانان هم سرگرم رقص بودند و خوش گذرانی . در آن میان بانویی رو به روی ما نشسته بود که توجه آتاتورک را جلب کرد و به من فرمودند : « این خانم چه قدر بی سلیقه است ، چه داعیه ای داشته که دستکش سفید به آن بلندی به دست کرده و این جا آمده است ؟... عرض کردم : « درست می فرمایید سلیقه به کار نبرده ولی در عوض خوش اندام و زیباست » . توجه بیشتری کردند و گفتند : « مثل این که حق با شماست » و فرمودند که با او .برقص من رفتم و با آن خانم سرگرم رقص شدم و که مبتدی است ولی رو درماندم و ناچار از امتثال امر بودم . وقتی آهنگ تمام شد و برگشتم آتاتورک پرسید : « رقص این خانم چه طور بود ؟ » من فکر کردم که

ص: 151

این خانم ترک است اگر بگویم بد می رقصید خوب نیست . از این رو گفتم « بد نبود خوب می رقصید » آتاتورک گفت : حالا که خوب می رقصد ، من هم می روم با او برقصم » من از خطایی که کرده بودم ناراحت شدم ولی کار از کار گذشته بود ، آتاتورک رفت و پس از یک رقص کوتاه برگشت و نگاهی تند به من کرد که چرا حقیقت را به او نگفتم ...

ما رفته بودیم با یک مرد بزرگ ملاقات کنیم

باری سفر ترکیه پایان گرفته بود و اعلیحضرت در مرز ایران مهمان داران ترک را مرخص فرمودند و به ماکو تشریف فرما شدند . در آنجا به جمعی ملازمان که گرداگرد اعلیحضرت حلقه زده بودیم فرمودند : « ما رفته بودیم با یک مرد بسیار بزرگ ملاقات کنیم . ما باید ملت خودمان را همان طور به درجات رشد و ترقی برسانیم که او ملت خودش را رسانیده است » . و اقدام های بعد نشان داد که شاهنشاه توجه مخصوص به پیشرفتهای ترکیه داشته اند و این دیدار اثر بسیار در اندیشه های ایشان به جای گذاشته بود .

فخرالدین پاشا در ایران

می دانید که ارتش ترکیه ارتشی نیرومند و بی باک و فداکار است . آن موقع هم که اعلیحضرت در ترکیه از واحدهای گوناگون و متعدد آن بازدید می فرمودند همه بسیار خوب آرایش شده بودند و تجهیزات خوبی داشتند . بنابراین فخرالدین پاشا که سرداری با تجربه بود از طرف شاهنشاه دستور یافت که مانند یک بازرس ایرانی از واحدهای نظامی بازدید کند و هر ایراد و نقصی می بیند به فرماندهان ایران بگوید . بازدید از قشون بسیار خوب و منظم آذربایجان آغاز شد و در نزدیکی یام مانوری ترتیب دادیم که آغاز آن با عملیات سواره نظام بود . وقتی سواره نظام به سوی دشمن رفت بلافاصله فخرالدین پاشا از فرمانده لشکر پرسید : شما از این حرکت راضی هستید یا نه ؟ فرمانده لشکر گفت بلی ... فخرالدین پاشا گفت : من به هیچ وجه راضی نیستم و علت نارضایی خود را به تفصیل توضیح داد . این فخرالدین پاشا همان سرداری بود که با یک حرکت مانوری سواره نظام در پشت قشون یونان ، سپاهیان این کشور را به سرعت عجیبی شکست داد که آوازه آن در در جهان پیچید و همۀ کارشناسان نظامی اظهار نظر کردند که چنین مانور دشواری را فقط سرداری از عهده بر می آید که پای بند فکر وحساب نباشد ... باری

ص: 152

فخر الدین پاشا با دستوری که از شاهنشاه ایران داشت بسیار سخت گیری و مانند یک بازرس ارتش ایران مو از ماست می کشید » .

بخشیدن ارتفاعات آرارات به ترکیه

از خاطره های سرلشکر ارفع

ارفع در سفر ترکیه از جمله ملتزمان رکاب پهلوی بود و خاطره هایش از این سفر جالب و خواندنی است .

سرلشکر ارفع خاطرات خود را دربارۀ این سفر با مقدماتی از اختلافات مرزی دو کشور و حل آنها آغاز کرده است .

منظور این تپه و آن تپه نیست

او می گوید : « من عضو هيأت تحديد حدود وحل اختلافات بودم . در این هیئت کسانی چون محمد علی فروغی و رشدی آراس شرکت داشتند . یک روز که من و یک سرهنگ ترک بر سر موضوعی مورد اختلاف با حرارت بسیار بحث می کردیم رشدی آراس گفت : «ماترک ها به نظر اعلیحضرت شاهنشاه اطمینان واعتقاد کامل داریم ، سرهنگ ارفع پرونده ها و نقشه ها را به حضور ایشان ببرد هر چه فرمودند ما قبول داریم » .

من نقشه ها و کاغذها را جمع کردم و یک راست به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند در حالی که من نقشه ها را روی میز پهن کرده بودم همین که نقشه ها را دیدند فرمودند : « موضوع چیست ؟ » من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است فلان منطقه چنان است آن جا سخت مورد نیاز ماست ، و از این حرف ها ... ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمی فرمایند . وقتی سرم را بلند کردم دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه می کند گویی به حرف هایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه می گویم . من سکوت کردم . فرمودند : معلوم است منظور مرا نفهمیدی ... بگو ببینم این تپه این جا از آن تپه که می گویی بلندتر نیست ؟ «عرض کردم : « بلی قربان » ... فرمودند : « آن را چرا نمی خواهی ؟ این یکی چه چطور ؟ » عرض کردم « بلی » فرمودند : « منظور این تپه و آن تپه نیست . منظور من این است که دو دستگی وخدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد

ص: 153

و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است از میان برود . مهم نیست که سر این تپه از آن که باشد آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم . »

من شرمنده شدم و کاغذها و نقشه ها را جمع کردم و به وزارت خارجه که محل تشکیل هیئت بود برگشتم . همه منتظر من بودند تا وارد شدم پرسیدند اعلیحضرت چه فرمودند ؟ گفتم : « فرمودند ما دوست هستیم این موضوعات در کار نیست . تقسیم کنید این طرف تپه که رو به « قطور » است مال ما باشد و آن طرف مال ترک ها » این واقعاً درس بزرگی بود برای من و در یافتم که شاهنشاه ایران تا چه اندازه نظر بلند و با گذشت و خواهان دوستی وصلح وصفا هستند . »

بطور یکه میدانیم پهلوی ارتفاعات ارارات را به ترکها و قسمتهائی از شرق ایران را به افغانها وشط العرب را به عراق بخشید . در خاطرات سرلشکر ارفع که عضو کمیسیون تحديد حدود مرزی بوده چگونگی این واگذاری را بیان مینماید - بنابراین پیمان سعد آباد از هر لحاظ به زیان ایران بوده است .

شاه و افغانستان

سرلشکر ارفع می گوید:

« رضا شاه کبیر به همان اندازه که به داشتن مناسبات دوستانه با ترکیه در غرب کشور علاقه مند بود میل داشت در شرق نیز چنین مناسباتی با افغانستان داشته باشد ولی اختلاف مرزی پیوسته مانع تحقق این آرزو بود .

قبلاً این نکته را بگویم که دولت ایران هرگز به فکر گسترش مرزهای خود از هیچ سویی نبود و مخصوصاً اعلیحضرت رضاشاه کبیر ، برخلاف زمام داران اروپایی و غیراروپایی آن روزگار ، ابداً اندیشه فتح و اشغال سرزمین های دیگران را به خود راه نمی داد و مانند آتاتورک ، تنها در فکر تحکیم دولت مرکزی ، ترقی ایران ، اصلاحات داخلی و بنابراین خواهان صلح در مرزهای خود بود .

بهترین وسیله برای برقرار ساختن مناسبات دوستانه بین ایران و افغانستان در آن زمان به نظر اعلیحضرت رضاشاه کبیر رجوع به اتاتورک بود زیرا اعلیحضرت آگاهی داشتند که دولت و ملت افغان از زمان های قدیم به ترک ها دلبستگی بسیار دارند چنان که وقتی افغانستان مستقل شد و کلاً از قیمومیت انگلیس ها

ص: 154

رهایی یافت ( = 1298 شمسی ) نخستین اقدام امان الله خان پادشاه افغانستان این بود که یک هیئت نظامی از ترکیه دعوت کرد تا سپاهیان افغانی را آموزش نظامی بدهند و این هیئت تا آن زمان که مورد گفت و گوی ماست در آنجا بود و ریاست آن را جمال پاشا وزیر اسبق بحریه ترکیه برعهده داشت .

با توجه به این سابقه بود که رضاشاه کبیر در باب حل اختلاف های مرزی ایران و افغانستان به اتاتورک مراجعه فرمودند تا حکمیت بین دو کشور را برعهده بگیرند خصوصاً که به به سبب بعد مکانی افغانستان و ترکیه کشور اخیر در آنجا منافعی نداشت . ناگفته نماند که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم انگلیس ها برای حل دشواری های مرزی ایران و افغان اقدام هایی کرده بودند ولی هرگز به نتیجه ای نرسیده بود زیرا افغانستان در آن روزگار زیر سیطره و نفوذ انگلستان بود و حق داشتن روابط سیاسی با دولت های دیگر نداشت . بنابراین انگلیس ها همواره می کوشیدند که مسائل را به نفع افغانستان فیصله دهند ، چنانکه قسمت عمده ای از سیستان را به هنگام تحدید به افغانستان واگذاشتند و در مورد بلوچستان نیز ، که در آن زمان متعلق به ایران و انگلستان بود ، به هنگام تحديد حدود ، همین عمل را کردند . و تعیین مرزها به زیان ایران پایان گرفت . به هر حال چون ترک ها ، هم با ایران هم با افغانستان دوست بودند می شد انتظار داشت که این حکمیت کاملاً بی طرفانه باشد .

آتاتورک برای اجرای حکمیت ، ارتشبد فخرالدین آلتای فرمانده ارتش یکم ترکیه را که به هنگام دیدار شاهنشاه از ترکیه در زمره کسانی بود که سمت مهمان داری و ملازمت رکاب شهریار ایران را داشتند مأمور کرد که به ایران بیاید و سپس به افغانستان برود و پس از بررسی کامل پرونده ها و سندها و مدرک های موجود با بی طرفی کامل کار حکمیت را به انجام رساند .

فخرالدین پاشا و واحدهای نظامی ایران

فخرالدین آلتای وقتی از مرز ایران گذشت و به ماکو رسید از شاهنشاه ایران استدعا کرد که اجازه فرمایند از واحدهای ارتش ایران بازدید کند بدان گونه که اعلیحضرت وسرداران ایشان در ترکیه از واحدهای ارتش ترک بازدید فرمودند .

شاهنشاه ایران اجازه فرمودند و آلتای در تبریز از لشکر این شهر بازدید کرد و وضع نظامی افراد و طرز نگهداری سلاح ها مورد پسنده او واقع شد .

ص: 155

چنانکه گذشت سپهبد جهانبانی نیز در خاطرات خود به بازدید آلتای از واحدهای نظامی ایران و شرکتش در مانور « یام » اشاره ای کرده بود و در خاطرات ارفع آمده است که سردار ترک از واحد توپخانه در عباس آباد تهران و لشکر مشهد در خراسان نیز بازدید کرده و آنها را بسیار پسندیده بود وحتی بعدها که ارفع سفیر ایران در آنکارا بوده است برخی از اعضای هیئت ترک نقل می کرده اند که آلتای خصوصاً لشکر خراسان را سخت می ستوده و از آن بازدید بسیار خشنود بوده است (1) .

ارزشهای دوستی با همسایگان

ارفع میگوید:

پس از مدتی که مرزها و مدرک ها بررسی شدهیئت حکمیت خود را اعلام کرد . البته در این موارد مشکل می توان هر دو طرف را یکسان راضی کرد وحتماً در هر دو کشور کسانی هستند که درباره بعضی از نکات حکمیت ناراضی باشند ، ولی چنان که اعلیحضرت دربارۀ تحدید حدود « آغری داغ » فرموده بودند موضوع این سنگ و آن تپه یا چند ذرع زمین بایر مطرح نبود بلکه اصل این بود که ما با همسایگان همکیش و همدین خود دارای روابطی باشیم که سیاست های بیگانه نتوانند ایجاد مشکل کنند و ما را به جان یکدیگر بیندازند چنان که مکرر اتفاق افتاده بود . مثلاً در 1828 میلادی روسیه تزاری با ایران جنگ کرد و ترکان به هیچ وجه مداخله نکردند و بلکه از شکست ارتش ایران به فرماندهی عباس میرزا ، شادمان نیز بودند ولی می دانیم که همان ارتش روس به فرماندهی پاسکویچ که ارتش ایران را در سال های 1827 و 1828 میلادی شکست داده بود در 1829 درست چند ماه بعد از شکست ایران از قفقاز وارد ترکیه شد و تا ارزروم پیش تاخت و ارتش ترک را به سختی شکست داد ... پیداست که این بار نوبت ایران بود که بخندد و شادمان باشد . اما اگر دو کشور با هم دوست بودند ارتش روس نه به ایران حمله می کرد و نه بعداً به ترکیه .

در هر حال از آن تاریخ مناسبات ایران و افغانستان کاملاً خوب بود واگر گاهی اختلاف بر سر آب هیرمند پیدا میشد چنان نبود که در اساس مناسبات سیاسی تیرگی مهمی به وجود آورد .

ص: 156


1- سپهبد جهانبانی نوشته است که مورد قبول واقع نگشته بود .

ارفع می گوید :

این سیاست بنیان گذار شاهنشاهی پهلوی را فرزند ایشان نیز عیناً دنبال می کنند و سعی دارند که با همه دول جهان و با دول همجوار مسلمان خصوصاً بهترین و نزدیک ترین مناسبات را داشته باشند .

سپس ارفع به سفرهای شاهنشاه آریامهر به ترکیه و افغانستان و پاکستان اشاره کرده و گفته است : احترامی که این ملتها برای شاهنشاه ایران قائل شدند بسیار استثنائی و فوق العاده بود . در مورد ترک ها باید گفت که آن روابط سرد سابق نتیجه ادعائی بود که پادشاهان عثمانی درباره خلافت اسلامی داشتند . وقتی آن حکومت بر چیده شد و دیگر ادعائی برای خلافت نبود دلیل عمده تیرگی روابط نیز از میان برخاست و اینک دوستی خلل ناپذیری که رضاشاه کبیر پی ریزی فرموده در روزگار سلطنت شاهنشاه آریامهر به اوج خود رسیده و از اهمیت خاصی که شاهنشاه برای آن آقائلند ، برخوردار است .

( پایان نقل خاطره ها )

« ... مستشار الدوله صادق سفیر کبیر ایران در ترکیه که در تمام ایام اقامت رضاشاه در التزام بود در سالهای آخر حیات خود برای سناتور صدیق اعلم تعریف میکرد که در شبی پس از پایان ضیافت رسمی باشکوه وقتی رضاشاه به عمارت حزب خلق که محل اقامت او در آنکارا بود مراجعت کرد تا پاسی از شب نخوابید و در تالار بزرگ خانه ملت قدم میزد و فکر میکرد و گاه گاه بلند میگفت : عجب ! عجب ! وقتی چشمان شاه متوجه من شد که در گوشه تالار ایستاده بودم فرمود : « صادق ، من تصور نمیکردم ترکها تا این اندازه ترقی کرده و در اخذ تمدن اروپا جلو رفته باشند . حالا می بینیم که ما خیلی عقب هستیم مخصوصاً در قسمت تربیت دختران و بانوان » .

من در جواب رضاشاه عرض کردم : « قربان در سایه اعلیحضرت همایونی ترقیات عظیم نصیب ملت ایران شده است » رضا شاه جواب داد : « معذلک هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم مخصوصاً زنان اقدام کنیم ... »

مخبر السلطنه در خاطرات و خطرات دربارۀ مسافرت پهلوی به ترکیه چنین نوشته است :

ص: 157

« حرکت شاه به ترکیه

برای تحکیم دوستی شاید هم دعوتی در کار بود ، شاه عزیمت بترکیه فرمودند ، کاظمی وزیر امور خارجه سمیعی رئیس تشریفات ، شکوه رئیس دفتر مخصوص و عده ای از افسران ارشد همراهند خسرو یک سفیر کبیر ترکیه نیز بملتزمين رکاب ملحق شدند .

خط سیر تبریز ، خوی ، ماکو ، بایزید ، ایگدر ، قارص ، ارزروم ، طرابوزان ، سامسون و آنکارا است سفیر کبیر ایران به ماکو آمده همراه شد ، 26 خرداد با تجلیلات شایسته وداد ورود به آنکارا اتفاق افتاد ، غازی وارکان دولت در گار مقدم میهمانان محترم را استقبال کردند شامها و ناهارها با تشریفات مخصوص برگذار شد و نطقهای رسمی ایراد .

روز 30 خرداد در عمارت وزارت خارجه با حضور وزرای خارجه طرفین شاه و کمال پاشا مصاحبه واقع شد و توافق نظر حاصل ، سپس به سیاست ازمیر و بغاز پرداخته در اسلامبول در قصر دلمه باغچه نزول اجلال فرمودند .

شاه در نطق خودشان میفرمایند بواسطه برداشتن خرافات مذهبی (1) در مدت سلطنت من امیدوارم که هر دو ملت بعد از این با هم با یک روح صمیمیت متقابل دست در دست داده منازل سعادت و ترقی را طی خواهند کرد .

جشن باشکوهی روی بسفر تنظیم یافت و شادمانیها شد 17 تیرماه مراسم تودیع بعمل آمد 18 مرداد ورود به تبریز واقع شد .

این مسافرت وکیفیت مجالس شاه را در خط تأسی صرف انداخت و تشبه به اروپائی .

اگر خرافات را به مذهبی وصف نکرده بودند بهتر بود در مذهب اسلام خرافات نیست اگر چیزی هم داخل شده است بضرورت از مذاهب دیگر است .

نطق شاه در موقع شرفیابی و کلا

دادگر عرض میکند ایران در ترقی از ترکیه پیش است ... شاه سخن او را

ص: 158


1- اگر منظور از سخنهای بین سنی و شیعه است هنر ناصرالدین شاه بود اما در این دوره ندانستم کدام خرافات از میان رفت فقط دیدیم که فحشاء قویاً بمیان آمد .

قطع کرده میفرمایند من ترکیه را دیدم ( در چهار دیوار زینت و صفای طبیعی بساط خود نمائی ) شما میخواهید باین اظهار نگذارید ایران جلو برود ... کوشش من اینست که ایران را در طریق ترقی و قبول تمدن جدید وارد کنم ( وای برتمدن ) آیا مردم حاضر نیستند خود را برای زندگی جدید حاضر نمایند ( رقص ، قمار ، شراب و فحشاء ) تا این اندازه هم که پیشرفتی نصیب ایران شده نتیجه اعمال زور و قدرت من است ( از عدلیه پیداست ) و همینکه این زور از میان رفت پیشرفت بهر نقطه ای که رسیده باشد متوقف خواهد ماند ( رژیم یکنفره غیر از این نتیجه ندارد ) از این تاریخ آنچه شد حالاً ومالاً اسباب امیدواری نبود . »

امتیاز غیر قانونی نفت بحرین

خبری در جراید خارجی و داخلی منتشر گردید که یک سندیکای انگلیسی امتیاز استخراج نفت بحرین را تحصیل نموده و در آنجا شروع به عملیات اکتشاف و استخراج نموده است .

انتشار این خبر در جراید پایتخت موجب گردید تا در مجلس از دولت در این مسئله سؤال و از دولت بخواهند که برای جواب حاضر شود .

کاظمی وزیر خارجه در جلسۀ سوم خرداد 1313 در پاسخ وثوق السلطنه دادور گفت : « دولت در اوایل 1309 اطلاع پیدا کرد که یک سندیکای انگلیسی امتیاز استخراج نفت بحرین را تحصیل نموده و در آن شروع بعملیات استخراجی کرده است . فوراً پروتست شد که این عملیات ناقض حقوق حاکمیت وسلطنت ایران بوده و دولت امتیاز ادعائی را از درجه اعتبار ساقط میداند ، در همان موقع یعنی چهار سال قبل سواد این اعتراضات بجامعه ملل ارسال گردیده حالا معلوم میشود شرکت امریکائی نفت استاندارد اویل کالیفرنیا نیز در امتیاز ادعائی شرکت انگلیسی مداخله پیدا کرده و شروع به استخراج نفت در بحرین نموده اند . این امتیازات از ناحیه دولت شاهنشاهی که یگانه مرکز صلاحیت دار برای اعطای این گونه امتیازات در خاک خود میباشد داده نشده و از ناحیه مقاماتی تحصیل شده است که هیچگونه حق و صلاحیت قانونی در اعطای این قبیل امتیازات نداشته و ندارند و این امر خلاف قانون از درجه اعتبار ساقط و مورد اعتراض شدید دولت ایران است . »

بطور یکه ملاحظه میشود دولت که خیلی خود را قدرتمند نشان میداد

ص: 159

هیچگونه اقدام جدی در این مورد بعمل نیاورد و شرکت نفت امریکائی مشغول استخراج نفت و صدور آن گردید و موضوع همچنان لاینحل باقی ماند حتی پس از شهریور 20 هم اقدامی نشد تا آنکه در مجلس دوره پانزدهم از طرف عباس اسکندری و نگارنده در مجلس مطرح گردید و اقدامی بعمل نیامد تا آنکه محمدرضا شاه استقلال آنرا برسمیت شناخت و افرادی هم که نسبت باین شناسائی اعتراض نمودند مورد تعقیب قرار گرفته و بزندان افتادند .

سلب حقوق نمایندگان ایلات

پس از آنکه سران عشایر و ایلات از بین برده شدند برای آنکه حق قانونی را که در صدر مشروطیت برای آنها شناخته شده بود سلب نمایند و دیگر بنام ایل نماینده در مجلس شورایملی نداشته باشند و واحد سیاسی شناخته نشوند پهلوی دستور داد در قانون انتخابات که در بدو مشروطیت وضع شده بود تجدیدنظر نموده و قانون جدیدی تصویب نمایند .

میرزا علی اصغرخان حکمت که در آنموقع در کابینه عضویت داشته در خاطرات خود در این مورد چنین نوشته است : « ختم قانونی ملوک الطوائف - پس از آنکه در سال 1312 بکلی دستگاه ملوک الطوائفی و نفوذ خانهای عشایر در ایران زوال یافت اعلیحضرت شاهنشاه پهلوی در یافتند که آخرین اثر آن از قوانین ایران نیز باید محو شود و مجلس شورایملی برفنای آن رژیم صحه گذارد و خط بطلان بر آن کشیده شود از این رو در یکی از روزهای تیرماه 1313 شخصاً در هیئت وزراء به هیئت دولت فرمودند که چون حالا دیگر اثری از ایلات باقی نمانده و همه جا اسکان شروع شده و در ابنیه و خانه های ساختمانی زندگانی جدیدی مثل سایر افراد پیدا کرده اند لازم است در قانون انتخابات نیز اصلاحی بعمل آید . چون تا آن تاریخ بموجب قانون انتخابات مقننه که در اوایل مشروطیت وضع شده بود هر یک از ایلات را یک واحد سیاسی شناخته و برای هر ایلی یک وکیل یا نماینده در مجلس پیش بینی کرده بودند .

شاهنشاه امر فرمودند که این قانون باید اصلاح شود و افراد ایلات هم مانند دیگر افراد ملت بطور یکسان در امر انتخابات شرکت نمایند ، آقای فروغی نخست وزیر و آقای محمود جم وزیر کشور ، آقا داور وزیر دارائی مأمور شدند که آن قانون را اصلاح و طرح جدیدی بمجلس پیشنهاد نمایند .

ص: 160

این طرح تهیه شد و در آن پیش بینی گردید که بجای یک وکیل برای بختیاری یک نماینده در چار محال یک نماینده اضافی در حوزه درگز ( برای ئیلات شاهسون ) وغیره یک وکیل اضافی در اردبیل و مشکین شهر و بجای ایل قشقائی یک نماینده در فیروزآباد و برای ایلات خمسه یک وکیل در فسا و داراب منظور داشتند و این لایحه به مجلس تقدیم وتصویب گردید و اکنون ملاک عمل است . » ( نقل از کتاب سی خاطره - علی اصغر حکمت )

افتتاح دانشکده فنی

اطلاعات در یکربع قرن دربارۀ افتتاح دانشکده فنی چنین نوشته است :

« دانشکده فنی در عمارت دارالفنون افتتاح یافت : روز سوم مهر 313 مرحوم فروغی به دعوت آقای حکمت دانشکده فنی را افتتاح نمود و پس از نطق کفیل معارف آقای دکتر محمود حسابی کفیل دانشکده گزارش جامعی قرائت نمود و بعد آقای منصور وزیر طرق گفت مملکت احتیاج به متخصصین فنی و مهندسین دارد تا ما را بی نیاز از استخدام خارجی ها برای کارهای عمرانی و ساختمانی که در دست داریم بنماید .

البته وزارت طرق در چند سال اخیر یکصدو شصت محصل باور پا فرستاده که 60 تا 70 نفر آنها مراجعت کرده و مشغول کار شده اند ولی هرگز این عده برای احتیاجات مملکت و کارهائی که شروع گردیده کافی نیست . »

هزاره فردوسی و سبب برگزاری جشن

رضاخان هنگامیکه وارد قزاقخانه شد جوانی بود کاملاً عامی و بیسواد و مطلقاً مکتب و مدرسه ای ندیده بود و از تاریخ مملکت ایران و رویدادهای چند هزار ساله آن بی خبر بود ، مگر آنچه را هنگام سربازی در قهوه خانه ها از نقال ها شنیده بود ، با این کیفیت نه میتوانست بخواند و نه بنویسد .

ولی وقتی بدرجه افسری رسید چون فوق العاده باهوش و با استعداد و دارای حافظه سرشاری بود رفته رفته نزد همقطاران خود در موقع بیکاری بمرور مختصر خواندن را یاد گرفت .

چنانکه وقتی بوزارت جنگ رسید در محافل رسمی میتوانست از روی نوشته ای که بخط خوب و درشت برایش تهیه کرده بودند ، مطلب را بخواند ( نمونه

ص: 161

این قبیل نوشته ها را که در جواب رئیس جمهور ترکیه برایش تهیه کرده بودند در مورد مسافرتش به ترکیه ارائه داده ایم ) .

محمدرضا شاه دربارۀ بی سوادی پدرش چنین نوشته است : (1)

« ... سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاشاه در ابتدای عمر بمدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد .

چون خوب باین عیب پی برد اول از همه از خود شروع کرد . وقتی سنی از او گذشته بود و در پادگان قصر قجر انجام وظیفه میکرد ، بدون خجالت و سرافکندگی ، با نهایت شهامت و شجاعت شروع بخواندن و نوشتن نمود .

از یکی از همقطارانش که سواد داشت کمک گرفت و بعد از آنکه صبح تا غروب کاری کرده و خسته میشد هما نوقتی که سایر همقطارانش بدنبال استراحت و تفریح میرفتند او ساعتهای متمادی می نشست و از روی صبر و حوصله و با پشت کار فراوان بتحصیل می پرداخت .

در روشنائی چراغ کم نور روی کتابها و دفترش خم میشد و با دقت بتعلیمات همقطاری که با و کمک میکرد گوش میداد و مشق خط می نوشت . »

رضا شاه در اوائل سلطنتش برای جبران کمبود سواد و معلومات تا چند سال همه روزه عده ای را که بقول اورنگ از هفت نفر تجاوز نمی کرد بقصر سلطنتی فرا میخواند تا آنها با بیان مطالب مختلف بر معلوماتش افزوده و از اوضاع و احوال و تاریخ مملکت ایران آگاهی حاصل نماید . هر یک از این عده هم بفراخور او مطالبی بیان میکردند ولی در عین حال باید مطالب طوری باشد که مورد توجه و پسند پهلوی واقع گردد .

بنابراین بیشتر مطالب از تاریخ و شرح زندگی سلاطین و رجال مشهور گذشته و بلیاتی که در طی قرون و اعصار برسر این مملکت وارد آمده بود طی چند ساعت باریابی بیان میکردند . در بعضی از روزها هم بمناسبت موضوعی که مطرح شده بود پهلوی هم شرحی از ناکامی و سختی هائی که در طول زندگی خود کشیده بود بیان میکرد .

در حقیقت این هفت نفر بسمت معلمین او محسوب میشدند که هر یک

ص: 162


1- نقل از کتاب مردان خودساخته .

بنوبه درسهائی با و میدادند . مثلاً دبیر اعظم بهرامی که مردی مطلع و فاضل و بتاريخ و جغرافیای ایران وارد بود در این زمینه مطالبی بیان میکرد و بر اطلاعات او می افزود (1) .

همچنین اورنگ که مردی بلیغ و دارای طلاقت لسان و خوش بیان بود از بعضی داستانهای شاهنامه که مورد علاقه پهلوی بود به نظم و نثر افسانه سرائی میکرده است . (2)

رضاشاه هم بجهاتی شنیدن داستانهای فردوسی را دوست میداشته است ، یکی آنکه قصه های جذاب و هیجان آور آن مخصوصاً با آن آب و تابی که اورنگ به آنها میداده مورد توجه او واقع میشد و از همه مهمتر اشعار میهنی آن ، نظیر :

چوایران نباشد تن من مباد *** بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

و یا :

همه سر بسر تن به کشتن دهیم *** از آن به که کشور به دشمن دهیم

در صورتیکه در بدو تصنیف و به نظم کشیدن نام کتاب مزبور شاهنامه نبوده پس از سپری شدن نیم قرن نام آنرا شاهنامه نهاده اند چون در عصر فردوسی و قبل از آن به سلاطین شاه نمی گفتند و سلطان می نامیدند (3) اطلاق شاه به

ص: 163


1- کتاب سفرنامه خوزستان بقلم وانشاء دبیر اعظم نوشته شد که بنام سردارسپه منتشر گردیده است . باید اضافه نمود که علت انتشار کتاب مزبور در جلد سوم این دوره تاریخ بیان شده است . نیز کتاب سفرنامه مازندران بقلم دبیر اعظم است . باید اضافه نمود که پهلوی هم حق تعلیم و تعلم او را بوجهی ناپسند اداء نمود یعنی نخست از ریاست دفترش برکنار سپس زندانی و چیزی نمانده بود که او را هم معدوم نماید .
2- باید توضیح داده شود که اورنگ در نقل مطالبی که از زبان رضاشاه یا در مورد او نقل میکند غالباً مبالغه آمیز و گاهی کاهی را کوهی نشان میدهد و برای خوش آیند محمدرضا شاه در تملق گوئی و مداهنه کاری افراط مینموده ولی در ضمن حقایقی را هم بیان میکند و این تملق گوئی منحصر به اورنگ نبوده بلکه اغلب اشخاص این قبیل تملقات را گفته اند .
3- سلاطین سامانی - غزنوی - سلجوقی و خوارزمشاهیان را سلطان میگفتند مانند سلطان ابونصر ، سلطان محمود ، سلطان مسعود ، سلطان سنجر . شاعر گوید : از حلب تا کاشغر میدان سلطان سنجر است - و نیز سلطان جلال الدین خوارزمشاه . در دو سه قرن بعدهم سلطان میگفتند. چنانکه سعدی گوید : خلاف رای سلطان رای جستن *** به خون خویش باشد دست شستن وهمو گوید : سلطان چو خشم گیرد بر بندگان حضرت *** حکمش رسد و لیکن حدی بود جفارا حافظ هم گفته است : جهان فانی و باقی فدای شاهدوساقی *** که سلطانی عالم راطفیل عشق می بینم

سلاطین از دوران صفویه معمول گردید . با این کیفیت حکیم ابوالقاسم فردوسی چون در عصر سلطان محمود زندگی مینمود قطعاً نام کتاب خود را شاهنامه ننهاده است .

بطور یکه تقی زاده در کتاب : « فردوسی و شاهنامه او » - سلسله انتشارات آثار ملی ، باهتمام حبیب یغمائی نوشته است :

کلمه شه نامه را هم که مخفف شاهنامه است اسدی طوسی در حدود پنجاه سال بعد از فردوسی در گرشاسب نامه آورده :

بشه نامه فردوسی نغزگوی *** که از پیش گویندگان برد گوی

فردوسی بکار نبرده - فردوسی جای جای کتاب خود و مآخذ آن را به تصریح یا بکنایه بدین نامها یاد فرموده است :

« تاریخ شاهان - داستان کهن - داستانهای دیرینه - دفتر پهلوان - دفتر خسروان - سخنهای شاهنشاهان - نامۀ باستان - نامه پهلوی - نامه خسروان - نامۀ شهریار - نامۀ شهریان پیش » .

در اشعار فردوسی کلمۀ شاه و شاهنشاه درباره سلاطین قبل از اسلام بسیار بکار برده شده است ، شاید باین مناسبت بعدها نام کتاب را که مربوط بداستانهای باستانی قبل از اسلام است شاهنامه گذارده باشند نه آنکه بمناسبت اینکه چون در زمان سلطان محمود برشته نظم درآورده نام شاهنامه بر آن نهاده باشند .

بکار بردن کلمۀ شاه مقدم برنام از زمان صفویه معمول گردید . گویا علت هم این بود که بخلفای عثمانی سلطان میگفتند مانند : سلطان سلیم ، سلطان محمد فاتح ، سلطان عبد الحميد ...

و چون شاه اسمعیل اول از سلطان سلیم عثمانی در جنگ چالدران

ص: 164

شکست سختی خورده و قسمتهائی از آذربایجان به تصرف عثمانی ها درآمده بود و خصومت شدیدی بین آنان ایجاد گردیده بود از آن زمان برای آنکه تشابهی وجود نداشته باشد کلمه شاه دربارۀ سلاطین صفوی را مقدم برنام آورده و بعدها نسبت بسلاطین افشار یه و قاجار یه نیز پس از نام بکار برده اند مانند : نادرشاه وفتحعلیشاه وغیره . سخن را در این جا کوتاه میکنیم و بر سر مطلب میرویم : بطوریکه گفته شد اشعار حماسی شاهنامه بمذاق پهلوی بیشتر شیرین میآمده و برای فردوسی از این نظر احترامی قائل بوده است . غافل از اینکه فردوسی گوینده توانای ایران فقط به اشعار حماسی و داستانهای باستانی اکتفا ننموده و مطالبی برشته نظم درآورده که نه تنها مورد علاقه فارسی زبانان است بلکه نزد خارجی ها و مستشرقین و ایران شناسان بسیار پرارج و بها و گرامی میباشد و علت آنهم این است که حکیم ابوالقاسم فردوسی در انشاء و تصنيف مهم خود ضمن داستان سرائی در هر یک از آن افسانه ها مسائل و نصایح وحكم ومطالب مختلف اجتماعی و سیاسی و علمی وغیره بکار برده است که طرح آنهمه مسائل از بحث فعلی ما خارج است و باید دربارۀ آن کتابها نوشت زیرا کتاب شاهنامه در حقیقت کشکولی است که در آن همه قسم مطلب سودمندی یافت میشود .

در چند سال قبل زبده ای از شاهنامه توسط روحی کرمانی نماینده اسبق مجلس در پنجاه و چهار بخش دسته بندی و جمع آوری شده که برای نمونه فهرست چند بخش آن در زیر نقل میشود .

« در توحید و خدا پرستی ، راستی ، عدل و داد ، بردباری ، وفای بعهد ، کوشش در کار ، سخاوت ، شجاعت ، محبت ، حرص ، میهن پرستی ، طمع ، رشک ، قناعت ، فروتنی ، رازداری ، شکیبائی ، اعتماد بنفس ، عزت نفس ، دوراندیشیدن ، اغتنام فرصت ، مشورت ، سخن نیوشیدن ، عاطفه خودستائی ، شاد زیستن ، احسان ، دانش و دانشمندان ، ایران ، حکمت ، ستایش خرد ، هنر ، اندرز و ... »

و آنطوری که باید اشعار شاهنامه را ارائه داده است . حکیم ابوالقاسم فردوسی گفتار خود را که مانند سایر اشعارش در بحر تقارب است از توحید و خداپرستی شروع نموده چنین میگوید :

بنام خداوند جان و خرد *** کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای *** خداوند روزی ده رهنمای

ص: 165

خداوند کیهان و گردان سپهر *** فرونده ماه وناهيد ومهر

زنام ونشان و گمان برتراست *** نگارنده بر شده گوهر است

به بینندگان آفریننده را *** نبینی مرنجان دو بیننده را

فردوسی در داستان ضحاک خونریز میگوید که در مقابل سلاطین ستمگر و سفاک هر قدر هم که قوی باشند باید ایستادگی و قیام کرد ، همانطور که یکنفر آهنگر پارۀ چرم پیش بند خود را بر سر چوب کرد و مردم را بقیام دعوت نمود و بالنتیجه چنان پادشاه مقتدری را از ز بر تخت سلطنت بزیر کشید . حکیم ابوالقاسم فردوسی در این داستان بملت ها راه نشان میدهد که در مقابل جباران و حکمرانان ستم پیشه و سلاطین سفاک نباید بی تفاوت بود و باید بپای خاست تا برای ستمگران درس عبرتی باشد .

در داستان سیاوش وسودابه که از ملکه ایران آن بی عفتی بمنصه ظهور رسیده و افکار عمومی را برانگیخته که رستم نزد شاه رفته و آنچنان با و ناسزا گفته که مافوق ب آن متصور نیست . زیرا رستم خطاب به شاه چنین میگوید :

بدو گفت خوی بدای شهریار *** پراکندی و تخمت آمد ببار

ترا عشق سودابه و بد خویی *** زسر برگرفت آن کلاه مهی

کنون آشکارا ببینی همی *** که برموج دریا نشینی همی

از اندیشه وخوی شاه سترگ *** درآمد بایران زیانی بزرگ

کسی که بود مهتر انجمن *** کفن بهتر او را زفرمان زن

رستم پس از ادای این کلمات توهین آمیز از آنجا روانه قصر سلطنتی شده و بی درنگ سودابه ( ملکه ) را بقتل میرساند که فردوسی دنباله داستان را چنین آورده است :

تهمتن برفت از برتخت اوی *** سوی کاخ سودابه بنهاد روی

ز پرده بگیسوش بیرون کشید *** زتخت بزرگیش در خون کشید

بخنجر به دو نیمه کردش براه *** نجتبید برتخت کاووس شاه

فردوسی در داستان رستم و اسفندیار که ولیعهد ایران بود و پادشاه او را مأمور توقیف رستم و بردن او به پایتخت نموده بود ، رستم بی مهابا نخست چشم اسفندیار را کور و سپس بقتل میرساند .

و در داستان رستم و سهراب فردوسی از زبان رستم خطاب به شاه چنین

ص: 166

میگوید:

من آن رستم زال نام آورم *** که از چون تو شه خم نگیرد سرم

چرا دارم از خشم کاووس باک *** چه کاووس پیشم چه یکمشت خاک

چوخشم آورم شاه کاووس کیست *** چرا دست یازد بمن طوس کیست

مرا روز پیروزی از داور است *** نه از پادشاه و نه از لشکر است

فردوسی در نصیحت به ابناء بشر چه بسیار گفته و از هر نوع نصیحتی خودداری و کوتاهی نکرده است و این نصایح آنچنان سلیس و نغز است که افصح المتكلمین سعدی شیرازی او را بحد اعلی ستوده ، چنین گفته است :

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد *** که رحمت برآن تربت پاک باد

میازار موری که دانه کش است *** که جان دارد و جان شیرین خوش است (1)

و شیخ بهائی عاملی در کشکول خود چه بسیار از اشعار فردوسی را آورده است .

فردوسی در نقل داستانها تنها حماسه سرائی نکرده بلکه در هر داستانی منظوری داشته که علاوه بر خداپرستی و نصایح مختلف درسهائی نیز داده است مثلاً در داستان هفت خوان رستم میگوید در مقابل شدائد و سختی ها هر قدر هم غیر قابل تحمل باشد معهذا باید مقاومت نمود .

در ترویج دانش و علم چنین میگوید :

توانا بود هر که دانا بود *** زدانش دل پیر برنا بود

و همو گوید :

بگفتار دانندگان راه جوی *** بگیتی بیوی و بهرکس بگوی

زهر دانشی چون سخن بشنوی *** از آموختن یک زمان نغنوی

در مملکت داری و اینکه کارها باید با مشاوره و صلاح اندیشی انجام پذیرد چه بسیار گفته منجمله :

پی مصلحت مجلس آراستند *** نشستند و گفتند و برخاستند

در مسئله فرار فردوسی از دربار سلطان محمود بسیار گفته شده ، ولی

ص: 167


1- ناصر خسرو همین معنی را در قالب دیگر ریخته چنین گفته است : خلق همه یکسره نهال خدایند *** هیچ نه بشکن از این نهال و نه برکن

برخی از محققین میگویند موضوع صله نبوده که وی فراراً و مخفیانه راه زادگاه خود را پیش گرفته است بلکه مخالفین و حسودان فردوسی بنای سعایت و بدگوئی را نزد سلطان محمود گذارده اند که فردوسی رافضی وشیعی مذهب است و برای اثبات ادعای خود اشعار زیر را دلیل آورده اند :

گفت آن خداوند تنزیل و وحی *** خداوند امر و خداوند نهی

که من شهر علمم علیم درست *** دُرست این سخن قول پیغمبر است (1)

گواهی دهم کاین سخن راز اوست *** توگوئی دو گوشم پرآواز اوست

علی را چنین دان و دیگر همین *** کزیشان قوی شد بهرگونه دین

منم بنده اهل بیت نبی *** ستاینده خاک پای وصی

ابا دیگران مر مراکار نیست *** جزاین مرمرا راه گفتار نیست

حکیم این جهان را چودر یا نهاد *** برانگیخته موج از و تند باد

چوهفتاد هفتاد کشتی برو ساخته *** همه بادبانها برافراخته

یکی پهن کشتی بسان عروس *** بیاراسته همچو چشم خروس

محمد بدو اندرون با علی *** همان اهل بیت نبی و وصی

اگرچه چشم داری بدیگر سرای *** بنزد نبی و وصی گیر جای

گرت زین بدآمد گناه منست *** چنینست آئین و راه منست

برین زادم و هم برین بگذرم *** چنان دان که خاک پی حیدرم

نباشد جز از بی پدر دشمنش *** که یزدان بآتش بسوزد تنش

هر آن کس که در دلش بغض علیست *** از و زارتر در جهان زارکیست

و چون سلطان محمود و پسرش در مذهب تسنن بسیار متعصب بوده کینه عجیبی نسبت به پیروان مذهب تشیع و علویان داشته اند . باید اضافه نمود که علویان هم بعلت مظالم و آزاری که خلفای بنی امیه و عباسیان در حق آنان روا میداشتند ناچار روی بطرف ایران آوردند که ایرانیان آنان را بسیار معزز و گرامی میداشتند و در اطراف و اکناف ایران پراکنده بودند . در عصر محمود و مسعود غزنوی گرفتار و بدست حکام ستم پیشه این دو نفر بقتل رسیده اند . علویان نیز ناچار بودند در نقاط دور افتاده و کم جمعیت پناه برده در امان باشند . در تواریخ دیده شده که نامه ای از سلطان محمود به حاکم خراسان نوشته شده که شنیده ام فلان علوی

ص: 168


1- این بیت ترجمه کلام نبوی است که میفرماید : ان مدينة العلم وعلى بابها

قرمطی در فلان ده نیشابور در خانه فلان کدخدا اقامت نموده و از او پذیرائی میشود بلا تأمل سر آن علوی را از تن جدا نموده به غزنین بفرستید (1) .

سیدحسن تقی زاده در کتاب « فردوسی و شاهنامۀ او » درباره مذهب حکیم فردوسی چنین آورده است :

« فردوسی مردی موحد و مسلمانی معتقد و شیعه ای مؤمن بوده است راه رستگاری را دین میداند به پیغمبر خدای واصحاب او درود می فرستد

بگفتار پیغمبرت راه جوی *** دل از تیرگی ها بدین آب شوی

و به علی بن ابیطالب ارادتی خاص می ورزد

اگر در دلت هیچ مهر علی است *** ترا روز محشر بخواهش ولی است

بنده اهل بیت نبی و خاک پای وصی است

منم بنده اهل بیت نبی *** سرافکنده خاک پای وصی

از صاحب ذوالفقار ومنبر امید شفاعت دارد

بدان گیتی ام نیز خواهش گراست *** که با ذوالفقار است و با منبر است

و در روز محشر علی ولی را خواهش گر میداند به رستاخیز معتقد است و پند میدهد که پرستش پیشه کن و کار رستاخیز را بساز و بکوش که با دین اسلام بدان سرای روی

بگیتی در این کوش چون بگذری *** که انجام اسلام با خود بری

زيرا - فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شراً يَرَة (2)

نگر تا چه کاری همان بدروی *** سخن هر چه گوئی همان بشنوی

ابیات بسیار که گواهی آشکار بر یکتاپرستی و اسلام قویم این شاعر بزرگ است درشاهنامه پراکنده است و ستایش علی بن ابیطالب را که باز بانی بليغ ومؤثر است از موجبات خشم محمود بشاعر باید شمرد - اشاره بدین نکته را بجا می داند که در بعضی از نسخه ها :

که خورشید بعد از رسولان مه *** نتابید برکس زبوبکر به

ص: 169


1- بعضی براین عقیده اند که برخی از امامزاده های قدیمی از بقایای همان علویان باشد که بدست ایادی سلطان محمود و پسرش بقتل رسیده و یا بمرگ طبیعی مرده اند .
2- سورة الزلزلة ( 99 ) - آیه 7 و 8 .

عمر کرد اسلام را آشکار *** بیاراست گیتی چو باغ بهار

پس از هر دوان بود عثمان گزین *** خداوند شرم و خداوند دین

چهارم علی بود جفت بتول *** که او را بخوبی ستاید رسول

که در تصریح نام خلفاست ( در شاهنامه ) نیست و الحاقی هم ماند . زیرا میان این دو بیت فاصله نباید باشد که نقل قول پیغامبر است :

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی *** خداوند امر وخداوند نهی

که من شهر علمم علیم دراست *** درست این سخن گفت پیغمبر است

بنابراین فردوسی که از بدگوئیهائی که معاندین نزد سلطان محمود کرده بودند با خبر و در یافته بود که مورد خشم و غضب واقع خواهد شد ، برجان خود نگران شده مخفیانه و بطور ناشناس غزنین را ترک گفته بطرف موطنش رهسپار گردیده با این کیفیت مدتها در بدر بود تا به طوس رسیده و پس از مدت کوتاهی بدرود حیات میگوید :

ولی نام بزرگ و افکار و آثار گرانبهای او هرگز نمی میرد و همواره زنده جاوید باقی خواهد ماند چنانکه سعدی گوید :

زنده جاویدماندهر که نکونام زیست *** كز عقبش ذکر خیر زنده کندنام را

و خود فردوسی گوید :

نمیرم از این پس که من زنده ام *** که تخم سخن را پراکنده ام

براثر اندیشه ها و گفته های حکیم ابوالقاسم فردوسی است که پس از یکهزار سال بعضی از کشورها جشن هزاره او را بر پا داشتند و دولت ایران نیز با ساختمان بنای مقبره فردوسی در طوس یاد آن گوینده توانا را گرامی داشت و جشن هزاره او را بنحوی شایسته بر پا نمود که چگونگی آن از زبان هدایت و اطلاعات در یکربع قرن و اورنگ ذیلاً نقل میگردد :

مخبرالسلطنه هدایت در خاطرات و خطرات دربارۀ جشن فردوسی چنین نوشته است :

« جشن هزاره فردوسی 20 مهر 1313

در فرنگ عادتی است که پنجاه سالگی و خصوص هفتاد و پنج سالگی را در خانواده ها جشن میگیرند و روز تولد را عیدی بجا میآورند ، روز تولد فرزندان نشاطی بر پا میکنند این رسم است که داعی به جشنهای صدساله از فوت

ص: 170

بزرگان شده است . در سنه 1313 از فوت فردوسی هزار سال می گذرد و در اروپا یکدو جشن از این قبیل گرفته شد بعضی را بفکر جشن بنام فردوسی انداخت و فردوسی از شعرای پارسی بر اندازه این مقام هست و نام او در همه ممالک معروف و ستوده است تحریک این فکر بیشتر از طرف تقی زاده شد و شاه هم از آنرو که پهلوی بروز کرده و تجدید دورۀ باستانی را وجهه نظر دارد به اقدام در این اثر شوقی ظاهر نمود .

در حوت 1312 مجلس دولت را دعوت کرد که مخارج بنای مقبره فردوسی را در بودجه بگنجاند شروع بساختمان شد و تدارک جشن همه جا شهرت یافت از هر دیار مستشرقین معروف برای شرکت در جشن حاضر شدند و از ایشان پذیرائی شایان بعمل آمد نوبت آن شد تخمی که فردوسی کاشته بود بثمر رسد چنانکه خود پیش بینی کرده است :

از این پس نمیرم که من زنده ام *** که تخم سخن را پراکنده ام

هدایت جدالی

گوهری کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند *** تا نپنداری که کس از جمله انسی نشاند

اول از بالای کرسی بر زمین آمدسخن *** او دگر بارش به بالا برد و بر کرسی نشاند

وزارت فرهنگ مدالی بیادگار آن جشن سکه کرد و منتشر نمود یکی هم بمن رسید گزارش جشنها و خطابه ها و مقالات تاریخی که در این موقع ایراد شده بود در دی ماه 1313 بطبع درآمد در مراجعت شاه فرمودند هدایت خوب از عهده برآمد و مقصودشان مصطفی قلی کمال هدایت بود اخوی زاده گفتم او سالها رئیس تشریفات وزارت خارجه بود در پذیرائی خارجه ورزش دارد . »

اطلاعات در یک ربع قرن در مورد جشن هزارۀ فردوسی چنین نوشته است :

« کنگره مستشرقین در تهران : بمناسبت هزارمین سال ولادت حکیم سخنور ابوالقاسم فردوسی طوسی از تمام مستشرقین جهان دعوت شده بود که در جشن هزار ساله فردوسی شرکت کنند و بمناسبت این جشن آرامگاه باشکوه و مجللی که در خور مقام آن شاعر عالیقدر ایران است در طوس بر پا گردید .

بعضی از کشورهای همجوار مثل ترکیه و اتحاد جماهیر شوروی علاوه بر اعزام مستشرقين ، بتشكيل جشن هزارمین سال فردوسی در مسکو ولنین گراد نیز

ص: 171

آرامگاه فردوسی در طوسی

اقدام نموده و نمایندگانی از ایران نیز بآنجا رفتند و در بسیاری از پایتخت های مهم جهان هم این مراسم برگذار گردید و انجمن آثار ملی بریاست مرحوم فروغی و مشارکت آقای علاء و مرحوم ارباب کیخسرو شاهرخ اهتمام شایانی در این باره مبذول داشتند .

مملکت باستانی ایران روزگاری در از مهد تمدن بود . سرزمین ایران همواره در هر عصر و زمانی دانش پرور شاعر خیز و ملت ایران همیشه و در هر عهد و دوره ای دانش دوست و ادب پرست بود و امروز خوشحالیم که اساتید بزرگ و پرفسورهای عالیقدر مستشرق دول را در پایتخت مملکت می بینیم شایانی برای شرکت در جشن هزارمین سال شاعر شهیر ایران جمع شده اند .

اولین جلسه کنگره مستشرقین روز دوازدهم مهر ماه 313 بوسیله مرحوم فروغی رئیس الوزراء در تالار دارالفنون افتتاح یافت علاوه بر مستشرقین از ملل مختلف عالم که عده زیادی بودند ، نمایندگان خارجی و عموم فرهنگیان و اساتید نیز در این مراسم شرکت کرده بودند .

مرحوم فروغی گفت آقایان مستشرقین محترم که از راههای دور رنج سفر را بر خود هموار کرده اید بر ما منت گذاشتید اما در این اقدام حق داشتید زیرا که فردوسي اگر چه جسماً مقيد بعلائق ایرانیت است روحاً فرزند انسانیت است بلکه

ص: 172

اگر اجازه بدهید عرض میکنم یکی از پدران انسانیت است و از اینکه در قبول این زحمت فی الواقع دعوت فردوسی را اجابت فرموده اید و چون دعوت کننده فردوسی باشد میتوان گفت : بعد منزل نبود در سفر روحانی .

پس از انجام تشریفات مرحوم حاج محتشم السلطنه اسفندیاری بسمت ریاست و پرفسور کرستنسن دانمارکی و پرفسور سار آلمانی به نیابت ریاست و پرفسور هانری ماسه فرانسوی و آقای عبدالوهاب عزام مصری بسمت منشی گری و آقای دکتر صدیق بریاست دارالانشاء کنگره انتخاب شدند و جلسات کنگره از همان روز تشکیل گردید .

در جلسه اول تلگراف مولوتف رئیس شورای کمیساریاهای شوروی و کفیل کمیساریای خارجه شوروی ، وزیر خارجه انگلستان و سایر تلگرافاتی که از رجال و انجمن های فرهنگی وادبی و رؤسای کشورها در زمینه تبریک بمناسبت عید رسمی جشن هزار ساله شاعر ملی ایران مخابره شده بود قرائت و جواب های لازم که از طرف رئيس الوزراء و وزیر خارجه و خود کنگره صادر گردید نیز خوانده شد .

در جلسه بعد سردینس راس مستشرق معروف انگلیسی و رئیس مدرسه السنه شرقيه لندن باطلاع کنگره رسانید که در لندن نیز برای تجلیل از مقام شامخ شاعر بزرگ ملی ایران جشنهائی منعقد خواهد گردید و پروگرام آن را خواند و هر یک از مستشرقین خطابه های جالب توجهی ایراد نمودند و این کنگره و مراسم ، اهمیت جهانی یافت و جریان آن بتمام دنیا مخابره میشد .

جشن هزار ساله فردوسی در مشهد پس از هشت روز اقامت مستشرقین و علمای جهان در تهران و انعقاد جلسات کنگره مستشرقین و پذیرائی ها و مهمانی هائی که از آنان بعمل آمد مستشرقین تحت پروگرام و تشریفاتی که قبلاً تنظیم شده بود بمشهد عزیمت نمودند تا در جشن هزارمین سال فردوسی که در مشهد بر پا میگردید شرکت جویند . مرحوم فروغی رئیس الوز را و بعضی از وزیران نیز حرکت کردند روز بیستم مهر 313 مستشرقین وارد مشهد شدند و در مهمانخانه ومنازلی که برای اقامت آن ها ترتیب داده شده بود اقامت نمودند و در مراسم جشنهائی که بر پا شده بود شرکت جستند و پذیرائی شایانی از آنها بعمل آمد . آقای مسعودی مدیر اطلاعات نیز در مراسم جشن و تشکیل جلسات کنگره و آئین

ص: 173

افتتاح آرامگاه شرکت داشت و همه جا با مهمانان ارجمند ایران بود .

مراسم افتتاح آرامگاه فردوسی تلگراف زیر روز 21 مهر 313 بامضای آقای مسعودی در خصوص جریان افتتاح آرامگاه بچاپ رسیده است .

تهران - اطلاعات : الساعه که ساعت 5 بعد از ظهر جمعه 20 مهر است مراسم جشن افتتاح آرامگاه فردوسی با جلال و شکوه کامل خاتمه پذیرفت و این تلگراف را از همین جا از گیشه پست و تلگراف که در محل آرامگاه فقط برای جشن امروز دایر گردیده است و تمبر مخصوص جشن هزار ساله طبع و مخصوص همین روز توزیع میگردد تقدیم میدارم . سرزمین طوس امروز بهترین و با افتخارترین ساعات را بخود دید . آرامگاه با عظمت فردوسی بارتفاع 18 متر در 40 متر مربع زمین از سنگهای ذی قیمت مرمر صیقلی شده معدن خلج بالا رفته و بسیار جالب توجه میباشد .

ساعت چهار بعد از ظهر بود که مستشرقین و دانشمندان خارجی و سایر مدعوین داخلی و خارجی همه با لباسهای تمام رسمی آرامگاه را حلقه وار در آغوش گرفته و در همین موقع اعلیحضرت همایونی پس از چند دقیقه استراحت بمحوطه آرامگاه وارد در مقابل صف مستشرقین قرار گرفته و نسبت بهر یک ابراز تفقد فرموده دست دادند و از شرکت آنها در جشن ابراز مسرت نموده و اغلب دانشمندان و مستشرقین طرف صحبت قرار گرفتند وبعد اعلیحضرت از پله های آرامگاه بالا رفته پشت میز خطابه نطق افتتاحیه را ایراد نمودند .

شاه درباره حکیم ابوالقاسم فردوسی چه گفت : متن خطابه از این قرار بود : « بسیار مسروریم از اینکه بواسطه پیش آمد جشن هزار ساله فردوسی موفق میشویم که وسایل انجام یکی از آرزوهای دیرین ملی ایران را فراهم آوریم و با ایجاد این بنا درجه قدردانی خود و حق شناسی ملت ایران را ابراز نمائیم . رنجی را که فردوسی طوسی در احیای زبان و تاریخ این مملکت برده است ملت ایران همواره منظور داشته و از اینکه حق آن مرد بدرستی ادا نشده بود متأسف و ملول بوده است . اگر چه ایرانیان با علاقه ای که به مصنف شاهنامه دارند قلوب خود را آرامگاه او ساخته اند ولكن لازم بود اقدامی بعمل آید و بنائی آراسته گردد که بصورت ظاهر هم نماینده حق شناسی عموم این ملت باشد بهمین نظر بود که امر دادیم در احداث این یادگار تاریخی بذل مساعی بعمل آید . صاحب شاهنامه

ص: 174

به افراشتن کاخی بلند که از بادو باران حوادث گزند نمی یابد نام خود را جاویدان ساخته و از این مراسم و آثار بی نیاز میباشد ولکن قدردانی از خدمت گزاران وظیفه اخلاقی ملت است و از ادای حق نباید فرو گذار نمود مسرت و خرسندی خاطر ما بدرجه کمال رسید از اینکه مشاهده کردیم جماعتی از دانشمندان که دوستان ما و دوستان صنایع و ادبیات ما هستند از اکناف جهان و راههای دور به آرامگاه حکیم سخن پرداز ما شتافته و در اظهار شادمانی و قدردانی با ما همقدم شده اند با ابراز خشنودی و خرسندی از این احساسات محبت آمیز حضار را با جرای مراسم افتتاح دعوت می نمائیم » .

اورنگ ( شیخ الملک ) نماینده اسبق مجلس در سالنامه دنیا ( بیست وسومین ) در صفحه 240 تا 242 در زیر عنوان « روزیکه شاه فردوسی شاعر حماسه سرای ایران را شناخت » خاطرات خود را چنین نوشته است .

از جمله خاطرات بسیار هیجان انگیز که از رضا شاه کبیر بیاد دارم و مثل اینکه امروز بود که با آن صحنه رو برو شده بودم مربوط بروزی از روزهاست که رضاشاه ، آن مرد مقتدر و سرباز رشید و دلاوری که از هیچ به تخت شاهی رسید های های گریست . گریه رضاشاه برای زن و فرزند نبود ، برای وضع اسف بار دسته ای از مردم نبود ، برای وقوع زلزله و زیر آوار رفتن جماعتی از افراد نبود ، برای شیوع بیماری و با و ابتلاء مردم سرحدی مانند سیستان و بلوچستان باین بیماری نبود بلکه خواندن یک بیت شعر او را بهیجان آورده بود و اشک از دیدگان او جاری ساخته بود .

من اگر بخواهم خاطرات شرفیابیهای پنج سال متوالی خود را که هر روز در ساعت معین صورت میگرفت شرح بدهم تمام صفحات سالنامه دنیا کفاف این خاطرات را نخواهد داد . هر روز که بعد از صرف ناهار باتفاق دکتر امیراعلم سرلشکر علی نقدی ( سردار رفعت ) - حسین شکوه ( شکوه الملک ) محمد ابراهیم خان علم ( امیر شوکت الملک ) - سرلشکر خدیار خان و امیرنظام گروسی ( همدانی ) شرفیابی حاصل میکردیم بعد از پایان شرفیابی هم شاه مقتدر ایران را بتاریخ ایران آشناتر ساخته بودیم و هم اینکه با صحنه های هیجان انگیزی رو برو میشدیم که هیچگاه از خاطره ها نمیبردیم .

شاید خوانندگان محترم و معزز سالنامه دنیا اطلاع نداشته باشند انگیزه

ص: 175

رضاشاه در بر پا کردن آرامگاه بر سر مزار شاعر حماسه سرای ایران واقع در طوس روی چه اصلی بوده است شاه خود ساخته ایران که او اقرار داشت سرباز ساده و بی چیز و بی یار و یاور بوده و ترقیات او در قشون آنروزی ایران قشونیکه اراده صاحب منصبان روسیه تزاری مافوق همه چیز بود اتکاء به نفس بود در صورتیکه تحصیلات نظامی نداشت وحتی خواندن و نوشتن زبان فارسی را در زمان درجه داری و در زیر چراغ کم نور و در شبهای در از زمستان و بوسیله همقطاران خود فرا میگرفت مسلماً در این وضع وحال از فردوسی طوسی شاعر حماسه سرای ایران اطلاعاتی نداشت تا چه رسد باینکه با شعار شاعر بزرگ ایران زمین و زنده کننده زبان پارسی آشنائی داشته باشد .

هر روز در شرفیابیهای بعد از ظهر خود در قصر شاه واقع در خیابان سپه روبروی دانشکده افسری که حالیه قصر علیا حضرت ملکه پهلوی ( ملکه مادر ) میباشد شاه از ما هفت نفر شرفیاب شوندگان میخواست بشرح داستانهای مهیج و گفتن حکایات و قصص بپردازیم و تمام داستانها و حکایات و قصص هم با اشعار میهنی که حاکی از سلحشوری و نموداری از دلاوری فرزندان وطن میباشد توام باشد .

رضاشاه در سال پنجم سلطنت خود بود و خوب بیاد دارم این صحنه در یکی از روزهای بسیار سرد زمستان سال 1308 خورشیدی بوقوع پیوسته بود . آنروز ساعت یک و نیم بعد از ظهر به پیشگاه شاه بار یافته بودیم . حال واحوال شاه مانند روزهای قبل بود یعنی خواب بعد از ظهر خود را انجام داده بود و لباس نظامی را برتن کرده بود و وارد سالن بزرگ قصر شخصی خود شده بود و طبق معمول قدم زدن در این سالن نسبتاً بزرگ را آغاز نمود . اولین سیگار زرین که شاه از قوطی سیگار خود خارج ساخت و پکی بآن زد هوشداری به هر یک از ما هفت نفر شرفیاب شوندگان داده بود تا بشرح داستانهای مهیج میهنی و بیان حکایات و قصص بپردازیم زیرا رضاشاه هر روز از روز پیش بیشتر و بهتر باین داستانهای تاریخی و حکایات باستانی و قصص اصیل ایرانی علاقمند میگردید و عجیب اینکه بعلت داشتن هوش سرشار و خارق العاده هر چه برای او شرح میدادیم بخاطر میسپرد و گاهی اتفاق میافتاد که وسط صحبت اشاره بیکی از داستانهائی که چند ماه قبل بشرح آن پرداخته بودیم مینمود و مثلاً میگفت داستان امروز چه شباهتی به داستان

ص: 176

آنروز دارد .

سرلشکر علی نقدی ( سردار رفعت ) و پدر سپهبد علی اصغر نقدی وزیر اسبق جنگ که تا آخرین ایام عمر خود در همه سفرها و حضرها در التزام شاه بود و رضاشاه به از جمله از افسرانی که ابراز محبت میفرمود یکی همین سرلشکر علی نقدی بود آنروز بمناسبتی صحبت از اسکندر مقدونی کرد . رضا شاه اسکندر را آنطور شاید و باید نمیشناخت . شاه همینقدر میدانست اسکندر مقدونی با یورش خود بایران لطمه بسیار بامپراطوری آنروز ایران زده بود . آنروز شاه در اطراف اسکندر و وضع و موقعیت او در یونان سؤالاتی را مطرح نمود و شکوه الملک آنچه از هرودت مورخ شهیر یونانی بیاد داشت و کتابهای این تاریخ نویس یونان باستان را مطالعه کرده بود و بخاطر سپرده بود بعرض شاه رسانید و مخصوصاً این نکته را برای رضاشاه توصیف کرد که واقعاً اسکندر وجود داشت و اسکندر مقدونی باسپاه جرار خود بایران حمله نمود و به تاراج خزانه ایران پرداخت ولی هرگز هرودت تاریخ نویس یونانی صحبت از آتش زدن تخت جمشید و تاراج نمودن خزائن و نفائس ایران نمیکند .

رضاشاه سخن شکوه الملک را قطع نمود و سؤال کرد آیا مورخین ایران چه در زمان اسکندر و چه سالهای بعد از اسکندر سخن از اسکندر گفته اند ؟

بعرض رسید فقط فردوسی طوسی در این باره روایتی نمود و روایت خود را بشعر سروده و روایت شاعر طوس هم یکهزار و پانصد سال بعد از آن واقعه نامیمون بلباس شعر درآمده بود و بغیر از این آنچه از اسکندر و کارهای او در ایران و حكمرانی در باستانی ترین سرزمین دنیا بجای مانده زبان بزبان نقل شده و از نسلی به نسل دیگر رسیده و مسلماً ماهیت اصلی خود را از دست داده و معلوم هم نیست داستانهای مربوط باسکندر که اکنون در سرزبانها میباشد با فسانه شبیه باشد و یا تا حدودی به حقیقت نزدیک بوده باشد .

رضاشاه که شیفته فردوسی شده بود و روزی نبود که شرفیابی حاصل نمائیم و سخن از فردوسی بزبان نیاوریم و اشعاری از دیوان فردوسی و شاهنامه این استاد سخن پارسی نخوانیم با ولع خاص و در حالیکه چشمان تیزبین خود را متوجه نگارنده این مقاله نموده بود فرمود آیا از فردوسی چیزی و مطلبی مربوط به اسکندر بیاد دارید ؟

ص: 177

عرض کردم جالبترین روایت فردوسی که داستان این روایت به نظم درآمده مربوط به حرکت دادن ( روشنک ) دختر دارا پادشاه ایران زمین از اصفهان به پارس یا تخت جمشید کنونی میباشد و شاید در تاریخ ایران نظیر چنین روایتی نقل نشده و تاکنون روایتی به طول و تفصیل و یا اصالت روایت روشنک دختر دارا شنیده نشده باشد و این روایت را واقعاً فردوسی طوسی توانست با طبع وقاد خود زنده ن-م-ای-د و روح بآن بدهد و مسلماً تا دنیا باقیست چون شاهنامه فردوسی باقی خواهد بود داستان دختر دارا هم ورد زبانها خواهد بود .

وقتی باینجا رسیدم سکوت اختیار نمودم ولی شاه عصبانی شد و فرمود چرا شرح داستان را نمیدهید . شما مرا دچار التهاب درونی کرده اید ولی سکوت اختیار میکنید و نمیخواهید این روایت را چه در لباس نثر و چه در لباس نظم بزبان بیاورید ؟

عرض کردم طبق معمول همه روزه چون باید درباره هر داستانی بطور ایجاز و اختصار بشرح داستان پرداخته شود مگر اینکه اراده اعلیحضرت به شرح مفصل داستان بوده باشد از اینجهت از نقل روایت روشنک دختر دارا خودداری شد در صورتیکه شرح این روایت در خاطرم میباشد و الساعه بازگو خواهم کرد .

رضاشاه که در موقع شرح هر داستان و حکایت و قصه ای دور سالن را می پیمود وآهسته آهسته قدم میزد و چشمان خود را هم به نقش و نگار قالی مفروش در سالن میدوخت در اینوقت از قدم زدن باز ایستاده بود و مقابل جمع شرفیاب شوندگان قرار گرفت زیرا باندازه ای دچار احساسات شده بود و برای شنیدن ماجرای اسکندر یونانی بی تابی میکرد که حقیقتاً روی پای خود بند نبود .

عرض کردم شبی که قرار بر این شده بود روشنک دختر دارا را از اصفهان به حرکت درآورده و به سرزمین پارس نزد اسکندر مقدونی که در قصور افسانه ای تخت جمشید رحل اقامت افکنده بود ببرند اسکندر مقدونی که نه بزبان ملی ایرانیان آشنائی داشت و نه رسوم ملی ایرانیان را میدانست دستور اکید صادر کرد که قبل از اینکه روشنک دختر شاهنشاه ایران را از اصفهان حرکت بدهند شهر را غرق در نور چراغ نموده و طاق نصرتهای متعدد بر پا کرده و همه نقاط شهر را آئین بسته و تمام مردم شهر خود را آماده برای شرکت در این جشن ملی نمایند ولی مردم شهر چگونه میتوانستند این دستور اسکندر را که با حمله خود میهن آنها را

ص: 178

بتصرف درآورده بود و به غرور آنها لطمه وارد ساخته بود و پادشاه آنها را دچار شکست نموده بود اجراء نمایند . مردم اصفهان مانند مردم همه شهرهای ایران لباس ماتم برتن داشتند و عزای ملی اعلام کرده بودند و بخاطر میهن و وضعی که ایران زمین پیدا کرده بود بشدت افسرده خاطر بودند و همه مردم با شروع مقاومت منفی از هرگونه همکاری با اسکندر و لشکریان او خودداری میکردند . دستور اسکندرنه یکبار بلکه پنج بار صادر گردید و با وسائل آنروزی ایران و سایر ممالک دنیا بمردم شهر اصفهان ابلاغ شد و اسکندر مخصوصاً تأکید کرده بود اگر دستور او اجراء نشود خونها در شهر ریخته خواهد شد و زندگی بر عموم مردم شهر تیره و تار خواهد گردید .

مردمیکه همه چیز خود را از دست داده بودند و امپراطوری عظیم ایران و پارس بدست یک مرد اجنبی از بین رفت و پادشاه آنها به شهادت رسید و همین مرد عیاش و هوس ران کار را بجائی رسانیده است که میخواهد دختر همان پادشاه را تصاحب نماید و بهمسری برگزیند معلوم است چه حال و احوالی دارند و احساسات آنها چگونه بجوش آمده است ولی دستور اسکندر مقدونی آنچنان بموقع اجرا نهاده شد که حتی یکنفر از سکنه اصفهان جرئت عدم همصدائی با خواسته اسکندر پیدا نکرد و همه با ناراحتی بسیار و چشمانی اشکبار اقدام به بر پا کردن جش نموده و جشن آنها در هر کوی و برزنی بر پا شده و تمام نقاط شهر غرق در چراغان گردیده و طاق نصرتهای بسیار ساخته شده و آهنگ های شادی از هر گوشه شهر نواخته گردیده در صورتیکه این آهنگها در گوش ساکنین شهر آهنگهای ماتم وعزا میباشد . فردوسی شاعر حماسه سرای ایران این احساسات درون مردم اصفهان را به نظم آورده والحق خوب آنرا تشریح کرده است .

رضا شاه آنچنان دچار هیجان والتهاب درون شده بود که حتی حتى حاضر نبود که من یک ثانیه تأمل نمایم تا زودتر وضع مردمی را که مملکت و شاه خود را از دست داده و حال نیز دختر شاه را هم از دست میدهند تا فرمانده غالب کام دل از او برگیرد از زبان فردوسی عرض نمایم . بلافاصله پرسید : آن شعر کدام است ؟ عرض کردم :

به بستند آذین بشهر اندرون *** لبان پرزخنده دلان پرزخون

همینکه این بیت را از زبان خارج ساختم شاه بی اختیار شروع به گریه

ص: 179

نمود و قطرات اشک از چشمان رضا شاه بروی گونه ها ریخت . هم من و هم سایر شرفیاب شدگان در واقع اولین بار بود که اشک شاه را میدیدیم زیرا شاه مقتدر و رشید ایران که در زمان سربازی ناملایمات بسیار دیده بود و فراز و نشیب های فراوان را طی کرده بود و خفت و خواریها را زیاد تحمل نموده بود و اوامر دور از انتظار وغير قابل تصور و شاق از فرماندهان خود دریافت مینمود هرگز گریه نکرده بود ولی آنروز آنچنان تحت تأثیر داستان روشنک دختر دارا و تقاضای شاق اسکندر از مردم شهر اصفهان قرار گرفته بود که بمجرد استماع اولین بیت از قصیده فردوسی های های گریست . براستی آنروز شاه در حدود ده دقیقه گریست .

او کلاه را از سر برداشت و جلو چشمان خود قرار داد تا ما گریه او را نبینیم . دستمال را از جیب خارج ساخت و گریه خود را پاک میکرد ولی هر لحظه گریه شاه بیشتر میشد و شاه که در آن ایام در سنین 58 سالگی بود و عمری پشت سر نهاده بود درست مثل جوانی که دچار احساسات درون شود میگریست وسعی هم میکرد بدون کوچکترین صدائی اشک از دیدگان فرو بریزد . نه من و نه دکتر امیر اعلم وامیر شوکت الملک علم و نه شکوه الملک و امیرنظام همدانی و سردار رفعت نقدی و بالاخره سرلشکر خدایارخان جرئت نداشتیم که از شاه بخواهیم از گریه خودداری نماید . او میگریست و ما هم بشدت ناراحت بودیم و روی پای خود بند نبودیم .

در اینوقت شاه کلاه را از برابر صورت خود برداشت و در سرگذاشت در حالیکه چشمان ایشان بشدت سرخ شده بود و قطرات اشک همچنان در روی صورت سراز پر بوده است .

رضا شاه در همین حال که احساسات گلوی او را میفشرد وصدای او تغییر پیدا کرده بود فرمود : شاید مردم تصور نمایند من از شعر بدم میآید و یا از زبان شعر سر در نمیآورم و نفهمم که شاعر چه میگوید آخر چرا از شعر بدم بیاید و معنی شعر را نفهمم و بررسی کجای این شعر و نظایر این اشعار قابل فهم برای کسانی مانند من نمیباشد . از این قبیل اشعار مخصوصاً اشعار ( شیخ ابوالقاسم فردوسی ) بسیار خوشم میآید و از شنیدن آن مسرور و در عین حال دچار احساسات میشوم و ای کاش هزارها از قبیل فردوسی در این مملکت پیدا میشدند که ایمان و عشق بوطن را در مردم این مملکت و در طول اعصار و قرون ایجاد میکردند چون مملکت

ص: 180

ما بخاطر همین اشعار و روایات و داستانهای تاریخی زنده است و مردم با شنیدن آنها بوجد و سرور در میآیند و خود را با جنبی نمیفروشند و ملیت خود را از یاد نمیبرند . رضا شاه تمام این اظهارنظر را با زبان گریه و چشمانی اشکبار بیان میکرد و در آنروز ما قبل از موعد مقرره تصمیم به ترک مجلس شاه گرفتیم چون شاه بشدت از داستان روشنک دختر دارا و اسکندر مقدونی منقلب شده بود و انقلاب درون او که ناشی از احساسات میهنی بود ادامه داشت و شرح سایر داستانهای تاریخی هم برای او بی فائده بود .

شاه همیشه نام فردوسی را با عنوان ( شیخ ) بزبان میآورد و ارادت رضاشاه به شاعر توانای ایران در جلسات بعد بوضوح نمایان بود چون هر چه داستان در روزهای بعد برای رضاشاه کبیر حکایت میکردیم نقل از شاهنامه بوده است .

گریه رضاشاه در آنروز که تحت تأثیر یکی از ابیات شاهنامه قرار گرفته بود و بمجرد شنیدن یک بیت آن به گریستن پرداخت و اختیار را هم از کف داد باعث شد که هزاره فردوسی در سال 1314 خورشیدی با آن شکوه و جلال در تهران و طوس بر پا شود و بدستور شاه از کشورهای مختلف جهان بسیاری از دانشمندان ایرانشناس بایران دعوت شوند و در هزارمین سال تولد شاعر حماسه سرای ایران شرکت نمایند و این جشن که شاه در آن مدخلیت داشت آنچنان با فروشکوه بر پا گردیده بود و دولت در تأمین مخارج جشن ذره ای کوتاهی ننمود که هنوز که هنوز است خاطره جشنهای هزاره فردوسی در اذهان باقی می باشد و دانشمندان خارجی و شرق شناسان شهیر که در قید حیات میباشند و در هزارمین سال تولد فردوسی شرکت نموده بودند جریان سفر بایران و شرکت در جشنهای فردوسی را همچنان در خاطر داشته و دارند .

بطوریکه خوانندگان سالنامه دنیا میدانند رضا شاه در طول سلطنت خود فقط درباره یکی از شاعران ایرانی تا باین حد دست و دلبازی نمود و قناعت را پیشه دولت نساخت و مرتباً در جریان کارهای مربوط به مراسم جشن بود و آرامگاه شاعر را هم شخصاً با ایراد نطق افتتاح کرد و ساعتی در داخل آرامگاه نوبنید اقامت نمود و براز ونیاز با شاعر پرداخت و ابیاتی از اشعار شاهنامه را که بر در و دیوار آرامگاه حک شده بود نه یکبار بلکه چند بار خواند چون او با اشعار حماسی فردوسی خو گرفته بود و حتی بعضی از ابیات شاهنامه را از حفظ داشت .

ص: 181

بمناسبت جشن واره طوس نشریه ای توسط ضیاء الدین سجادی گردآوری و بطرز زیبائی بنام « جشنواره طوس 1354 » چاپ و منتشر گردید که قسمتهائی از آن نشریه در ذیل نقل میگردد .

بسی یاد نام نکورنده شد *** بس دفتر باستان خوانده شد

زهرگونه رایی فکندند بن *** پس آنگه گشادند بند سخن

که فردوسی طوسی پاک مغز *** بدادست داد سخن های نغز

به شهنامه گیتی بیاراسته است *** بدان نام نیکو همی خواسته است

توهم شهری او را و هم پیشه ای *** هم اندر سخن چابک اندیشه ای

بدان همره از نامه باستان *** به شعر آر خرم یکی داستان

به شهنامه فردوسی نغزگوی *** که از پیش گویندگان برد گوی

بسی یاد رزم یلان کرده بود *** از این داستان یاد ناورده بود

من اکنون زطبعم بهار آورم *** مرین شاخ نو را ببار آورم

اسدی طوسی وفات 465 ه - ق از گرشاسب نامه

« استاد ابوالقاسم فردوسی از دهاقین طوس بود از دیهی که آن دیه را باژ خوانند ... فردوسی در آن دیه شوکتی تمام داشت ... و شاهنامه به نظم همی کرد و بیست پنج سال در آن کتاب رنج برد والحق هیچ باقی نگذاشت ، وسخن را به آسمان علیین برد ، و در غدوبت به ماء معین رسانید و کدام طبع را قدرت آن باشد که سخن را بدین درجه رساند که او رسانیده است در نامه ای که زال همی نویسد به سام نریمان در آن وقت که با رودابه دختر شاه کابل پیوستگی خواست کرد من در عجم سخن بدین فصاحت نمی بینم و در بسیاری از سخن عرب هم .

نظامی عروضی سمرقندی چهار مقاله تاریخ تألیف 550 ه ق

آفرین بر روان فردوسی *** آن همایون نژاد فرخنده

اونه استاد بود و ما شاگرد *** او خداوند بود و ما بنده

منسوب به انوری متوفای 587 ه ق

شمع جمع هوشمندان است در دیجور غم *** نکته ای کز خاطر فردوسی طوسی بود

زادگان طبع پاکش جملگی حور اوشند *** زاده حوراوش بود چون طبع فردوسی بود

ص: 182

ای تازه و محکم از تو بنیاد سخن *** هرگز نکند چون تو کسی یاد سخن

فردوس مقام بادت ای فردوسی *** انصاف که نیک داده ای داد سخن

منسوب به ظهیر فاریایی متوفای 598 ه - ق

تاطبع ترا نماند پروای سخن *** نامد گهری برون زآوای سخن

زان گونه که بد رسول ما ختم رسل *** بر طبع توختم گشت انشای سخن

نجیب الدین نریمان نقل از مجمل فصیحی خوافی

در خواب شب دوشین من با شعرا گفتم *** کای یکسره معنیتان با لفظ بهم درسی

شاعر ز شما بهتر شعر آن که نیکوتر *** از طایفه تازی وز انجمن فرسی

آواز برآوردند ، یکرو یه بمن گفتند *** فردوسی و شهنامه ، شهنامه و فردوسی

امامی هروی متوفای 667ه . ق

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد *** که رحمت بر آن تربت پاک باد

میازار موری که دانه کش است *** که جان دارد و جان شیرین خوش است

سعدی وفات 694ه. ق

سکه ای کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند *** تا نپنداری که کس از زمره فرسی نشاند

اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن *** اودگر بارش به بالا برد و بر کرسی نشاند

ابن یمین فریومدى وفات 769 ه . ق

« من برآنم که پرستشگاه ذوق را دوباره باید بنا نهاد . ولی منظور از تجدید بنای آن این است که آن را بزرگتر سازیم و این پرستشگاه ، پانتئون تمام آدمیان شریف و بزرگوار باشد ، تمام کسانی که بر میزان لذتها و معیارهای فهم بشری ، به طرز شایان توجه و قابل دوام ، افزده اند . هُمِر همیشه و همه جا نخستین کس خواهد بود به مانند یکی از خدایان ، اما پشت سر او، سه شاعر محتشم دیده می شوند ، سه همر که مدتها از وجود آنها بی خبر بوده ایم در صورتیکه آنان نیز برای ملل کهن سال آسیا حماسههای عظیم و معزز ساخته اند : والمیکی و یازای هندیان و فردوسی ایرانیان ، در قلمرو ذوق و قریحه خوب است دست کم بدانیم که چنین کسانی وجود دارند و نوع بشر را مجزا نکنیم » .

( سنت بوو - وفات 1869 م - فردوسی و حماسه ملی ، تألیف هانری ماسه ، ترجمه مهدی روشن ضمیر )

ص: 183

« اگوست امپراتور روم گفته است که وقتی رم را دریافت همه جا آجر بود و چون آن را بازگذاشت همه جا مرمر . فردوسی نیز کشور خود را تقریباً بدون ادبیات یافت و شاهنامه ای بدان بازگذاشت که نویسندگان بعدی تنها توانستند از آن تقلید کنند ، بی آنکه از آن برتر روند . حماسه ای که به راستی میتواند با همه رقابت کند و در تمام آسیا منحصر به فرد به نظر میرسد همانطور یکه حماسه همر در اروپا چنین است » .

( كوول Cowell خاورشناس - فردوسی و حماسه ملی - تألیف هانری ماسه - ترجمه روشن ضمیر )

« آنجا که سراینده از روح ملی راستین به شور آمده باشد دستاوردش به زودی همگانی می شود ، اجازه می خواهم موردی را یاد کنم که ثابت می کند که ایرانیان چنین ارج و احترامی به فردوسی میگذارند برای آن است که دستاوردش با سنت ها و روایت های ملی مطابقت دارد » .

( ژول مول - وفات 1876 م - دیباچه شاهنامه ، ترجمۀ جهانگیر افکاری ترجمۀ دیباچه و چاپ شاهنامه مول )

« فردوسی مظهر اصالت نژاد ایرانی است ، به افتخار و معنویت ایمان دارد . بشر دوست است و انسانی فکر میکند . خوبی را صمیمانه دوست دارد ، و پیشرفت مدنیت را مأموریت و هدف واقعی بشر میداند .

این قهرمان برای ما بیگانه نیست ، از خودماست .

فردوسی ، حافظ ، خیام ، سه نمایندۀ برجسته این اعجاز شگفت انگیزی هستند که ادبیات ایران ، نام دارد و وجود آن بالاترین سند بقاء وثبات نبوغ نژاد آریایی در غم انگیزترین و تلخ ترین ماجراهای تاریخ آسیاست » .

« ارنست رنان - وفات 1892 م - مطالعات تاریخی و سفرها نقل از کتاب ایران در ادبیات جهان جلد اول )

« مهارت استاد در حکایتهای لیریک شاهنامه مانند مرثیه مؤثر مرگ پسرش و سرود مازندران و نظایر آن جلوه می کند . این هنر در اشعار دیگر متفرقه که به او نسبت داده شده و بعض آنها مسلماً از و نیست ، کمترست ، ولی در باب حماسه و داستان باید گفت وی نه تنها خلاقیت داشته بلکه یکی از بزرگترین نمایندگان هنر داستان نویسی و یا استاد اول آن نوع شعرست ، و به خصوص از

ص: 184

لحاظ نمودار ساختن حقایق روحی و تعمق در احوال نفسانی کسی را یارای برابری با استاد نیست و شاید از اخلاف او بتوان فخرالدین اسعد جرجانی را از این حيث با او مقایسه نمود ، ولی در هر صورت هیچ فردی حتی نظامی نتوانسته است درین فن از استاد برتری جوید . »

( هرمان اته - وفات 1917 م - تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه دکتر شفق )

« شک نیست که شهرت فراوان فردوسی ، به شاعری به سبب شاهنامه اوست ، نقادان شرقی و غربی ، تقریباً به اتفاق این منظومه بزرگ را دارای ارزش ادبی بسیار میدانند ... باید دید که علت مقبولیت تمام و بی نظیر شاهنامه در ایران و سایر ممالکی که زبان فارسی در آنها رواج دارد ، چیست ؟ البته در ایران نیرومندترین عاملی که همواره به شاهنامه ارج و مقام خاصی بخشیده است غرور ملی ایرانیان است نسبت به این کتاب که نمانیده مجد و عظمت قومی آنان است » .

( ادوارد برون - وفات 1926م - تاریخ ادبیات ایران ج 2 فردوسی تا سعدی ، ترجمه مجتبائی )

« کتابی را که دقیقی به پایان نبرد یک نفر دیگر شروع کرده ، این مرد بزرگوار ابوالقاسم نام و فردوسی تخلص در اثر تکمیل این کتاب مشهورترین شاعران ایران گردیده و در تاریخ ادبیات دنیا اسم بزرگی از خود باقی گذاشته است . فردوسی از دل وجان علاقه مند به روایات قدیمی ملی ایران بود ، عشق و علاقه او نسبت به شاهان و پهلوانان ایران از هر یک بیتی که به نام آنها می سراید ، آشکار می شود » .

( تئودور نلد که - وفات 1930 م - حماسه ملی ایران ترجمۀ بزرگ علوی - از انتشارات دانشگاه تهران )

و نیز گوید « شاهنامه یک حماسۀ ملی است که هیچ ملتی نظیر آن را ندارد » .

( فردوسی و حماسه ملی - هانری ماسه - ترجمه روشن ضمیر )

زهی نامورنامه کز آب و رنگ *** به ارتنگ مانی کند کارتنگ

زشاهان فرخنده باستان *** سراید به خوبی بسی داستان

در این باغ آراسته چون بهشت *** ابوالقاسم طوسی این تخم کشت

( ادیب الممالک فراهانی - وفات 1326 ه . ق )

ص: 185

« یکی از بزرگترین امتیازهای فردوسی ایمان به اصول اخلاقی است ، فردوسی هرگز لفظ رکیک و سخن ناپسند در کتاب خود نیاورده ، اندرزهای گرانبهای اوگاه با چنان بیان مؤثری سروده شده است که خواننده نمی تواند خود را از تأثیر آن برکنار دارد » .

( علی اکبر دهخدا - وفات 1334 ه . ش - لغت نامه )

« حکیم ابوالقاسم حسن بن محمد ، از فحول شعرای نامی ایران بلکه از اکابر سخنوران جهان مراتب فضل و کمالات او از حد وصف بیرون ، در تشبیب وغزل و وعد و وع-ي-د ون-وي-د وت-ه-دي-د ومدح و قدح وهجا ومرثيه وافتخار وحماسه و تمامی فنون متنوعه کلام و اغراض گوناگون شعری ، ماهر و صاحب یدبیضا و دست توانا بود ، گوی سبقت از دیگران ،ر بود شهرت بی نهایت یافت ، مورد تجلیل اکابر سخنوران عالم گردیده و به حکیم و سلطان الشعرا وامير المتكلمين موصوفش داشتند و گاهی به جهت منتهای فصاحت او ، به سحبان وائل تشبیهش کرده و سحبان العجمش گویند » .( محمد علی مدرس - وفات 1373 ه ق - ريحانة الادب )

« شاهنامه اثری است که آفتاب نظم فارسی در آن به اوج کمال و ترقی خود رسیده . منظومه ای است که آن را میتوان گنجینه فصاحت زبان فارسی وخزینه سخنوری نامید . یادگاری است که همۀ داستانها و قصص آن با انواع صنایع و قدرت شعری آراسته شده حقیقه دربارۀ این اثر بی نظیر میشود شعر فرخی را به یاد آورد : « از هر صنایعی که بخواهی بر او اثر - وز هر بدایعی که بجویی براو نشان » این کتاب تا زبان فارسی وجود دارد یعنی بعبارت اخری تا زمانی که این عالم بر پاست باقی و راهنمای شعر اونویسندگان خواهد بود .

کلام موزون یا شعر در ادوار بعد مدت متمادی از آهنگ جدا نمی شد و در نتیجه جریان مرکب و متمادی ترقی تا آن حد کمال و درجه عالی رسید که به وجود آمدن شاهکار ادبی مانند شاهنامه امکان پذیر شد شاهکاری که نه تنها ایران بلکه کلیه بشر متمدن حق دارد خود را به آن مفتخر و سرافراز آن شمارد » .

( يورى مار - وفات 1935 م - وزن شعر شاهنامه هزاره فردوسی )

ص: 186

« على أي حال ما فعلاً شاهنامه را داریم که در ادبیات عالم یکی از حماسه های معدود بزرگ و یک شاهکار ادبی است که قریب هزار سال قبل محصول قوه ابداع حماسی قرون متمادی ایران را میراث ما قرار داده و در مرحله معینی از حیات تاریخی ایران و در یک محیط محدود اجتماعی قدم به عرصه وجود نهاده است ولی میراث بدیع مزبور تاکنون هم به هستی خود ادامه داده و بین ملل ایرانی زبان - یعنی در محل پیدایش خود - زنده میباشد ».

( رماسکویچ - وفات 1941م . حماسه در ایران باستانی و ایران کنونی - هزاره فردوسی )

« بدیهی است مادام که در جهان مفهوم ایرانی وجود خواهد داشت نام پرافتخار شاعر بزرگ هم که تمام عشق سوزان قلب خود را به وطن خویش وقف کرده بود جاوید خواهد ماند فردوسی شاهنامه را با خون دل نوشت و به این قیمت خریدار محبت و احترام ملت ایران نسبت به خود گردید و یکی از بهترین درر نایاب را به گنجینه ادبیات جهانی افزود » .

( ی . برتلس - وفات 1957م - منظور اساسی فردوسی - هزاره فردوسی )

« بین تمام حماسههای ایرانی کتاب شاهنامه مزیت خاص دارد زیرا سخن از کشمکش های دیرین ملتی است که از ملیت و استقلال خود دفاع میکند ، آنچه در کتاب این شاعر میهن پرست بارها تکرار شده مسأله جاودانی مرزی است که ایران را از توران جدا میسازد مرزی که میان دو گروه انسانهاست .

تصور بفرمائید وقتی افسانۀ قرون و یکتور هوگو بپایان رسید ، شاعر خواسته باشد بخش های گوناگون آن را به هم بپیوندد و فواصل دوره ها را بوسیله داستان منظوم به یکدیگر ربط دهد ... اکنون به جای اینکه تحول کلی عالم بشریت را در نظر بگیرید این موضوع را به تاریخ عمومی ایران محدود سازید که از زمان اساطیری تا سده هفتم میلادی نوشته شده باشد ، به خاطرات سنتی واجدادی ، پیوسته آرایش ها و تخیلات شاعری را بیفزائید که در رؤیاهای متعدد خود شکوه قرون گذشته را مجسم میسازد و با توجه به اینکه هُمر برای سرودن حماسۀ ده سال ، در حدود پانزده هزار مصراع شعر گفت آنوقت متعجب نخواهید شد از اینکه ببینید فردوسی برای زنده ساختن هزاران سال به پنجاه هزار بیت شعر نیاز داشته باشد » .

( هانری ماسه - وفات 1969م . فردوسی و حماسه ملی ترجمه مهدی روشن ضمیر )

ص: 187

« اهمیت فردوسی را نمیتوان به اندازۀ کافی بیان و خاطرنشان کرد ولو اینکه راجع به نظم و شعر او به حداعلی سخن گفته شود ، یا خصایل و اوصاف قابل ستایش وی مورد تقدیر واقع گردد ، زیرا بزرگی وعظمت او از این حدود بالا تر است و فردوسی مانند هُمر یک موجود ملی و شاهنامه اش قسمت لاینفکی از حیات ملی است ، هیچ شاعری این اندازه و در چنین طول مدتی برافکار و آراء و احساسات ملی تسلط پیدا نکرده است . فردوسی پر بهاترین خدمتی که ممکن است به میهن خود کرده ، به ایرانیان دورنمای یک دنیای باشکوه تر و دلیرانه تری را نشان داده » .آ

« آرتوراپهام پوپ - وفات 1969 م - چهل گفتار عیسی صدیق - اصل مقاله پوپ در ضمیمه مجله شرق نزدیک و هندوستان مورخ اکتبر 1934 نوشته شده )

سخنگوی پیشینه دانای طوس *** که آراست روی سخن چون عروس

در آن نامه کان گوهر سفته راند *** بسی گفتنی های ناگفته ماند

اگر هر چه بشنیدی از باستان *** بگفتی دراز آمدی داستان

نگفت آنچه رغبت پذیرش نبود *** همان گفت کز وی گزیرش نبود

دگر از پی دوستان توشه کرد *** که حلوا به تنها نشایست خورد

نظامی که در رشته گوهر کشید *** قلم دیده ها را قلم در کشید

به ناسفته دری که در گنج یافت *** ترازوی خود را گهر سنج یافت

شرفنامه را فرخ آوازه کرد *** حدیث کهن را بدو تازه کرد

( نظامی گنجوی - وفات 614 ه . ق - شرفنامه )

شنودم من که فردوسی طوسی *** که کرد او در حکایت بی قسوسی

به بیست و پنج سال از نوک خامه *** بسر می برد نقش شاهنامه

به آخر چون شد آن عمرش به آخر *** ابوالقاسم که بد شیخ اکابر

اگر چه بود پیری پرنیاز او *** نکرد از راه دین بروی نماز او

چنین گفت او که فردوسی بسی گفت *** همه در مدح گبری ناکسی گفت

به مدح گبر کان عمری به سر برد *** چو وقت رفتن آمد بی خبر مُرد

مرا در کار او برگ ریا نیست *** نمازم بر چنین شاعر روا نیست

چو فردوسی مسکین را ببردند *** به زیر خاک تاریکش سپردند

در آن شب ، شیخ ، او را دید در خواب *** که پیش شیخ آمد دیده پرآب

ص: 188

زمرد رنگ تاجی سبز بر سر *** لباسی سبزتر از سبزه در بر

به پیش شیخ بنشست و چنین گفت *** که ای جان تو با نور یقین جفت

نکردی آن نماز از بی نیازی *** که می ننگ آمدت زین نانمازی

خدای تو جهانی پر فرشته *** همه از فیض روحانی سرشته

فرستاد اینت لطف کارسازی *** که تا کردند برخاکم نمازی

خطم دادند بر فردوس اعلی *** که فردوسی به فردوس است اولی

خطاب آمد که ای فردوسی پیر *** اگر راندت ز پیش آن طوسی پیر

پذیرفتم منت تا خوش بخفتی *** بدان یک بیت توحیدم که گفتی

( عطار نیشابوری - وفات 118 ه . ق . اسرارنامه )

« فردوسی که فردوس فصاحت را رضوان و دعوی بلاغت را برهان بود ، مقتدای ارباب صنعت و پیشوای اصحاب فطنت و مصداق این معنی « شاهنامه » تمام است ... و شصت هزار بیت فردوسی گفته و داد سخن بداده و برهان فضل نموده و جمله گذشتگانرا در خجلت انداخته و آیندگان را در تک و پوی فکرت افکنده و کمال صنعت در آن ، آن است که از اول تا آخر بر یک نسق رانده است و بر یک شیوه گفته و مختتم او ذوق مفتتح دارد و این کمال قدرت و استادی بود » .

( محمد عوفی - وفات 635ه . ق - لباب الالباب )

« در شعر عربی تطویل شعر را ضایع میکند و اگر دو پست وسیصد بیت متوالیاً در یک موضوع نظم شود اغلب ابیات بی مزه میشود ، ولی در کتابت هر قدر مفصل تر باشد میتوان فصیح نوشت و این فقره اجماعی است لکن در این نکته عجم ها برعرب برتری دارند و شاعر عجم یک کتاب را از اول تا آخر به رشته نظم در می آورد و باز در زبان آنها در غایت فصاحت و بلاغت است چنانکه فردوسی در نظم کتاب معروف به شاهنامه کرده که مشتمل بر شصت هزار بیت است در تاریخ ایران ، و آن قرآن ایرانیان است و تمام فصحای عجم اجماع کرده اند بر اینکه در زبان آنها فصیح تر از آن چیزی نیست و این فقره در زبان عربی با وجود وسعت آن وكثرت صنایع ومعانی در آن ممکن نیست با آنکه زبان فارسی نسبت به

ص: 189

عربی مثل قطره ای است در مقابل دریا » .

( ابن الاثير ابوالفتح نصر الله بن محمد وفات 637 ه . ق . المثل السائر - ترجمه تقی زاده در مقالات مجله داوه راجع به فردوسی )

« ملك الحكماء والشعراء والفضلاء حكيم ابوالقاسم فردوسي الطوسي ناظم شاهنامه ، چون فردوسی متولد شد پدرش به خواب دید که فردوسی به بامی بر شد و روی به قبله نعره ای زد و آوازی شنید که جوابی آمد و همچنین از سه طرف دیگر نعره زد و همچنین جواب ،شنید بامداد با نجیب الدین معبّر گفت ، گفت پسر تو سخن گویی شود که آوازه او به چهار رکن عالم برسد و در همه اطراف سخن او را به قبول تلقی و استقبال نمایند و او نادره عصر واعجوبه ذهر بود ، وجميع شعرا که شعر فارسی گفته اند سر برخط او نهاده او را مسلم داشته اند و مدح گفته » .

( فصیح احمد بن جلال الدین محمد خوافی وفات 845ه . ق . مجمل فصیحی )

خدایا به لطفت که بی انتهاست *** چو لطف تو باشد چه حاجت به خواست

که جاوید فردوسی آسوده باد *** به جائی که نامش به آن مژده داد

روانش به فردوس اعلی مقیم *** ممتع به انواع ناز و نعیم

چه نظم است کان پرهنر ، داشته *** چه کاخ فصاحت که افراشته

ندانم چه گویم من این گفته را *** ازین سان گهرهای ناسفته را

نخوانم به سحرش که هست این حلال *** نه معجز که باشد به شرعم و بال

بیان من از وصف آن قاصر است *** بیان نیست حاجت ، سخن ظاهرست

( شرف الدين على يزدى - وفات 858 ه . ق . مقاله ایرج افشار - یادنامه فردوسی از انتشارات انجمن آثار ملی )

« اکابر وافاضل متفق اند که شاعری درین مدت روزگار اسلام مثل فردوسی از کنم عدم پای به معموره وجود ننهاده والحق داد سخنوری وفصاحت داده و شاهد عدل بر صدق این دعوی کتاب شاهنامه است که درین پانصد سال گذشته از شاعران و فصیحان روزگار هیچ آفریده ای را یارای جواب شاهنامه نبوده واین حالت از شاعران هیچ کس را مسلم نیست و این معنی هدایت خدائی است » .

( دولتشاه سمرقندى - تذكرة الشعراء تاريخ تأليف 892ه . ق . )

ص: 190

« فردوسی رحمه الله ، وی از طوس است و فضل و کمال او ظاهر ، کسی را که چون شاهنامه نظمی بود چه حاجت به مدح و تعریف » .

( جامی - وفات 898 ه . ق - بهارستان )

« فردوسی ، نام او ابوالقاسم حسن بن على طوسی است و سلطان شُعرا است و شاهنامه شاهد سلطنت اوست »

( امیر علیشیر نوائی - وفات 906 ه . ق . مجالس النفائس )

« سحبان العجم استاد ابوالقاسم فردوسی نور الله مشهده » .

شعر

یگانه فارس میدان فرس فردوسی *** که در محار به غریده همچو شیر عرین

بر آن زمین که قدم مانده شخص فترت او *** سخنوران ازل تا ابد نهاده جبین

و چون فردوسی به سن بیست رسید به تحصیل علوم مشغول شد و در انواع دانش و کمال از اقران و امثال برآمد و کتاب شاهنامه بر پادشاهی او در اقلیم فضل وكمال دلیلی واضح است و برهانی لایح » .

( قاضی نورالله شوشتری مقتول در 1019 ه . ق - مجالس المؤمنين )

« حکیم ابوالقاسم فردوسی ، هو حسن بن اسحاق شرفشاه طوسی ... الحق شاهنامه بروفور علم و حکمت او دلیلی واضح است ، در مراتب سخنوری رکن رکین ارکان اربعه است وسه رکن دیگر از استادان به استادی او قایل و مقرند ( انوری و نظامی و سعدی او را مدح گفته اند ) هر چند به تصاريف زمان و انقلاب دوران واختلال ایران امروز شاهنامه ای که صحت داشته باشد وجود ندارد با وجود این مقابل اشعار فصیح بلغا و افکار بلیغ فصحا در هر عالم شعر خوب و سخن مرغوب دارد و در این هفتصد سال کسی از زمره شعرا نیامده که راه همچشمی اوسنجد بلکه احدی نبوده که سراز ربقه شاگردی او پیچد » .

( لطفعلی بیگ آذربیگدلی - وفات 1195 ه . ق - آتشکده آذر )

« شاعر در این مجموعه داستان جوانمردیهای و دلیریهای پهلوانان نامی ایران زمین و ماجراهای شگفت انگیز آنان و زور آزمائیهایشان با غولان و دیوان

ص: 191

و جادوان گرد آورده و همۀ این داستانها را با نقش و نگارهای زیبا آراسته بود ، مجموعه او ، نقاشی زنده و پرجلالی بود که با رنگهای دلپذیر و روح پرور آراسته و با گلهای فراوان زینت شده بود و فروغ خدائی و آسمان ایران بر آن پرتو افکن بود ، این نور ، نور ملکوتی آخرین آتشگاههای ایران بود که همچنان دل شاعر را روشن میکرد » .

( هانریش هاینه - وفات 1856 - فردوسی شاعر از کتاب آوازها - ترجمه شجاع الدین شفا )

چارتن در یک زمان جستند در دوران سری *** پنج نوبت کوفتند از فرشعر و شاعری

جاه و آب رودکی شد تازه زین چار اوستاد *** فرخی و عجسدی و زینتی و عنصری

چرخ بر این چارتن بگماشت چشم عاطفت *** دهر بر این چار پور افکند مهر مادری

با چنان حشمت که بودند آن اساتید بزرگ *** مال و نعمت در کنار و فضل و حکمت برسری

بندگان بودند و شاگردان بر استاد طوس *** زانکه بودش بر سخن سنجان دوران سروری

من عجب دارم از آن مردم که هم پهلونهند *** در سخن فردوسی فرزانه را با انوری

انوری هر چند باشد اوستادی بی بدیل *** کی زند با اوستاد طوس لاف همسری

شاهنامه هست بی اغراق قرآن عجم *** رتبه دانای طوسی رتبه پیغمبری

گفت پیغمبر که دارند اهل فردوس برین *** برزبان لفظ دَری ، جای زبان مادری

نی عجب گرخازن فردوس ، فردوسی بود *** کوبودبی شبهه رب النوع گفتاردری

( ملک الشعرا بهار - وفات 1330 ه . ش - دیوان اشعار )

ص: 192

آنچه کورش کرد ودار او آنچه زردشت مهین *** زنده گشت از همت فردوسی سحر آفرین

تازه گشت از طبع حکمت زای فردوسی به دهر *** آن چه کردند آن بزرگان در جهان از داد و دین

شد درفش کاویانی باز بر پا ، تاکشید *** این سوار پارسی رخش فصاحت زیرزین

جزید و هرگز کجا در طابران پیدا شدی *** فره ای کز خسروان در خاوران بودی دفین

آنچه گفت اندر اوستاز ردهشت و آن چه کرد *** اردشیر بابکان تایزدگردبافرین

زنده کرد آن جمله فردوسی به الفاظ دری *** اینت کرداری شگرف و ایست گفتاری متین

( ملک الشعراء بهار )

« فردوسی استخوان بازوی ایرانیان را قوی ساخت و قلب مردم پارسی زبان را فراخ و سینههای آنان را پهن و قدم های آنان را در راه مردی و مردانگی و رشادت و غیرت استوار و ثابت ساخت . فردوسی ایرانیان را به نشئه هوس و آرزوی فنا ناپذیری که تجدید عظمت کیان و ساسانیان باشد در انداخت و این نشته تا روز مرگ در دماغ هر ایرانی پاک و غیور باقی و برقرار خواهد ماند » .

« شاهنامه و شعر شاهنامه علاوه بر لطافت و نازک کاریهایی که شاید مردم غالباً بدون تحصیل و مطالعه زیاد ملتفت آن نشوند ، عظمت دارد . شاهنامه قصر داریوش در تخت جمشید است که هنوز سر پا باشد ، شاهنامه برج ایفل است ، شاهنامه با داشتن تمام ظرافت و لطافت و نقش ونگار گنبد شیخ لطف الله ، عظمت هرمان را هم دارد » .

( ملک الشعراء بهار - فردوسی نامه بهار ،

« این مطلب محل اتفاق است که تاکنون ما در ایران شاعری مثل فردوسی نزائیده است ...

ص: 193

علامه ابن اثیر در خاتمه مثل السائر می نویسد که زبان عربی با وجود وسعت و مفردات زیاد از عهده جواب شاهنامه نمی تواند برآید و کتاب مزبور در حقیقت قرآن عجم میباشد ، فضلای اروپا هم که از زبان فارسی واقفاند فردوسی را استاد و شخص اول میدانند ...

شما اگر بخواهید پایۀ هنر واصل کمال یک شاعر را به دست بیاورید باید موضوع واقعه نگاری و ابراز احساسات و جذبات انسانی آن شاعر را تحت نظر بگیرید ، در این دو قسمت هم باید دانست که فردوسی استاد و پیشرو همه سخن سرایان است » .

( شبلی نعمانی - وفات 1332 ه . ق - شعر العجم ترجمه فخر داسی گیلانی )

« شاهنامه فردوسی هم از حیث کمیت و هم از جهت کیفیت بزرگترین اثر ادبیات و نظم فارسی است بلکه می توان گفت یکی از شاهکارهای ادبی جهان است .

نخستین منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد احیاء و ابقاء تاریخ ملی ما است . یک منت دیگر فردوسی برما احیاء وابقاء زبان فارسی است . کلامش مثل آهن محکم است و مانند آب روان است و همچون روی زیبا که به آب و رنگ وخال وخط حاجت ندارد در نهایت سادگی و بی پیرایگی است .

از خصایص فردوسی پاکی زبان و عفت لسان اوست ، کلیه فردوسی مردی است به غایت اخلاقی با نظر بلند و قلب رقیق وحس لطيف وذوق سليم وطبع حکیم ، همواره از قضایا تنبه حاصل میکند و خواننده را متوجه میسازد که کاربد نتیجه بد میدهد و راه کج انسان را به مقصد نمی رساند » .

( محمد علی فروغی - وفات 1321ه . ش . مقاله مقام فردوسی - هزاره فردوسی )

خاک طوس از مضجع فردوسی نیکونهاد *** قرنها شد همسری دارد به چرخ چنبری

آری آری این همان فردوسی طوسی بود *** کآفتاب اندر شبستانش نماید مجمری

گرنه فردوسی دری میکرد از شهنامه باز *** بسته بودی روی مادرهای دُرهای دری

ص: 194

گرنه فردوسی به شمشیر سخن میبرد دست *** مغفرگند آوران کردی به سرشان معجری

( شعاع الملک شیرازی - وفات 1363 ه . ق . مطابق 1323 ه . خ فردوسی نامة مهر )

الا ای سخنگوی دانای طوس *** زمانه به مرگ تو دارد فسوس

خطا گفتم این گفت نه چون منی است *** که زی توهمی مرگ را راه نیست

تو آن پرهنر مرد گوینده ای *** که تا پارسی هست تو زنده ای

قلم گیر تا جمله گویندگان *** به خیل تو آیند چون بندگان

( حیدر علی کمالی - وفات 1325 ه . ش فردوسی نامه مهر )

« اگر تمام ثروت ایران را از عصر محمود غزنوی تاکنون در یک کفه تراز و قرار دهند و شاهنامه فردوسی را در کفۀ دیگر در پیشگاه خردمندان و صاحبدلان جهان این کفه سنگین تر خواهد بود زیرا به دست آوردن زروسیم از منابع دریائی و زمینی به حد و فورامکان دارد ، ولی پدید آمدن شاعری چون فردوسی با آن همه لطف طبع وكمال ذوق که شاهنامه ای بپردازد و به بازار ادب عرضه دارد ، محال و ممتنع است چنان که اکنون هم که اکنون هم که درست ده قرن از زمان او میگذرد چونین کسی نیامده است . »

« هر ملتی را چون فردی شناسنامه ای است ، شاهنامه شناسنامه ملت ایران و سند مالکیت ایران است . نیاکان ما را هم به خود ما و هم به دیگر مردم جهان شناسانده ، وقبایل گوناگونی را که در این سرزمین وسیع پراکنده اند هم زبانی آموخته و پیوستگی و یگانگی بخشیده است . »

( حبیب یغمائی - کتاب فردوسی و شاهنامه او )

جلوه عرش است این درگه کلاه از سربنه *** وادی طور است این جا موزه را از پابکن

مرقد استاد طوس است این به خاکش جبهه سای *** مدفن فردوسی است این برزمینش بوسه زن

با درود و با تحیت آستان او ببوس *** پس بگو کای درسخن استاد استادان فن

ص: 195

ای زتو مشکین هوای شعر چون از مشک جیب *** ای زتو رنگین بساط نظم چون از گل چمن

تیغ اگر باشد سخن ، باشی تواش سیمین نیام *** شمع گر باشد سخن ، باشی تواش زرین لگن

خود پیمبر نیستی لیکن بود شهنامه ات *** آیتی منزل نه کم از معجز سلوی و من

کی بود هم چند یک دُر دَری از نظم تو *** آنچه یاقوت از بدخشان خیزد و دُر از عدن

( جلال همائی ( سنا ) وفات 1359 ه . ش. - آرامگاه فردوسی - یادنامه فردوسی )

نمایشگاه امتعه وطن

اولین مرتبه که نمایشگاه امتعه وطن بدستور پهلوی در تهران تشکیل گردید در آبانماه 1313 بود و از آن سال ببعد مرتباً هر سال این نمایشگاه را بازدید نمود و شرکت کنندگان و صنعتگران و بازرگانان و صاحبان کارخانجات را مجبور و یا تشویق میکردند که در این نمایشگاه شرکت نمایند و هر سال نسبت بسال قبل جامع تر باشد .

در خلال تغییر رژیم هم برای سرگرم نمودن مردم نمایشگاه بزرگی در تکیه دولت از امتعه و مصنوعات ایران تشکیل گردید که سرگرم کننده بود ولی در سالهای بعد دیگر تعقیب نشد تا در 1313 که اداره کل تجارت و اطاق تجارت تهران پیش قدم شدند و صاحبان صنایع و حرف و بازرگان را دعوت به تشکیل غرفه ها از محصول و مصنوعات خود نموده و نمایشگاه افتتاح یافت .

در کتاب رضاشاه گرد آورده نعمت الله مهرخواه که در سال 1325 بچاپ رسید از زبان رجال ، امراء لشکر ، نویسندگان و درباریان مطالب و داستانهائی جمع آوری کرده دربارۀ افتتاح این نمایشگاه و بازدید پهلوی در صفحه 57 بنقل از روزنامه رستاخیز ایران چنین آورده است :

« من غلام اعلیحضرتم نه غلام آبجو

در گوشه چپ عمارت نمایشگاه کالای ایران برج زیبا و قشنگی از سیمان بالا رفته و با خط طلائی روی آن نوشته شده : آبجو مجیدیه : در جلو این برج

ص: 196

یک حوض کوچک و ظریفی ساخته شده و از فواره آن محصول کارخانه مجیدیه در حدود یک متر فوران میکند اینهم یکی از غرفه های نمایشگاه کالا است در پشت سر این برج وحوض بلوری اطاق چوبی دلچسبی با رنگ آمیزی مطبوع خود دیده میشد .

رضا شاه برحسب معمول برای افتتاح نمایشگاه کالای ایران ساعت دو ونیم بعد از ظهر بمحل نمایشگاه آمد .

همه حضور دارند آقای منصور استاندار فعلی خراسان وزیر پیشه و هنر است . در تالار غرفه وزارت پیشه و هنر کروکی کارخانجات و معادن نقشه های اقتصادی و سایر منابع حیاتی که باید از آنها بسود کشور استفاده و بهره برداری شود خیلی زیاد بنظر میرسد یک تکه سنگ سیاه رنگ شفاف که گویا سنگ آهن بود مورد توجه قرار گرفت .

رضا شاه از چگونگی ساختمان این سنگ و عوامل تشکیل دهنده آن سؤالات زیاد کرد کارشناسان و مهندسین حاضر و آقای وزیر پیشه و هنر توضیح دادند که این سنگ 60درصد آهن دارد . رضاشاه با قیافه عبوس و تعجب آمیزی تکه سنگ را با انگشتان خود اینطرف و آنطرف تکان داده بعد آن را بزحمت در دست خود جا داده به آقای منصور گفت : ملتی که یک چنین سنگ قیمتی را در اختیار خود داشته باشد و نتواند از آن استفاده کند باید مغز آن را با همین سنگ کوفت . باید مغز این افراد را کوفت و این حرفی بود که از دهان دیکتاتور بیرون آمد .

رضاشاه که جز زورگوئی و ترور افکار و تحت سلطه قرار دادن آراء و عقاید اطرافیان خود منطق دیگری در زندگی قائل نبود میخواست مغزهای خسته و رنجور افراد ملت را با سنگ آهن بکوبد تا جرأت نفس کشیدن هم نداشته باشند که از تأمین منابع ثروت بیکران استفاده کرده و برای تأمین مصالح عالیه کشور از آنها بهره برداری کنند .

این جمله جز ظاهر سازی چیز دیگر نبود زیرا اطرافیان خود رأی و زورگوئی او بخوبی متوجه بودند که با بودن یک چنین رژیم منحوسی در مملکت هیچ اتحادیه و شرکتی سرمایه خود را بمنظور استخراج معادن زیرزمینی دچار خطر نخواهد

ص: 197

ساخت . از همه مهمتر رضا شاه شخصاً بهمۀ کارها میرسید یعنی در عین حال که پادشاه مستبدی بود کارخانه هم داشت صدها کاخ و قصر نیز در اطراف و اکناف کشور برای خود ایجاد کرده بود با پیشنهادهائی که دائر باستخراج سنگ آهن و غیره از طرف مردم باشد قطعاً موافقت نمی کرد با توجه باین حقایق رضاشاه در غرفه وزارت پیشه و هنر میخواست باطرافیان خود بفهماند که دستگاه دیکتاتوری خیلی قوی است و مغز مخالفین احتمالی این دستگاه با سنگ و پاره آجر خرد میشود .

پس از ابراز این جمله همه حضار تکلیف خود را فهمیدند دوربین عکاسی از صدا افتاد و مداد دست خبرنگاران جراید خشک شد .

رئيس مجلس مرحوم اسفندیاری و هیئت دولت نیز تکلیف کار را تشخیص داده و از اظهار عقیده بی جا خودداری شد .

این ترتیب ادامه داشت تا اینکه دیکتاتور با اطرافیان خود در جلو غرفه آبجو مجیدیه توقف کرد .

مرحوم اسفندیاری خیلی نزدیک بشاه در دو قدمی پشت سر والا حضرت ولیعهد ایستاده است یک گیلاس آبجو خنک بعد از آنهمه اخم و ترشروئی تقدیم میشود والاحضرت از خوردن آبجو امتناع کردند ولی شاه گیلاس را سر کشید و باسفندیاری گفت : آبجو بدی نیست . اسفندیاری بالبخندی جواب داد بلی قربان آبجو خوبی است . رضاشاه فوراً توی حرف اسفندیاری دویده گفت : چه ، چه تو که میگفتی من آبجو نمی خورم پس از کجا فهمیدی آبجو خوب و گوارائی است . اسفندیاری که در تهیۀ جواب عاجز نبود فوراً گفت : من غلام آبجو نیستم من غلام اعلیحضرتم میفرمائید خوب است منهم میگویم خوب است و اگر تکذیب بفرمائید من تکذیب خواهم کرد .

جواب اسفندیاری شاه را بخنده شدیدی واداشت و در تعقیب آن خنده حضار در گرفت و چند لحظه بعد رضاشاه نمایشگاه کالا را ترک گفت بدون اینکه دستور کوفتن مغز افرادی را بدهد . »

ایران بجای پرس

در دیماه 1313 خ بخش نامه ای از طرف وزارت خارجه بکلیه

ص: 198

سفارتخانهای ایران در خارجه و سفارتخانه های خارجی در ایران صادر گردید مبنی براینکه : « چون مملکت ما باسم ایران خوانده میشود و سکنه آن ایرانی هستند علتی ندارد که در ترجمه بغالب السنه اروپائی ایران را « پرس » و ایرانی را « پرسان » بخوانند و حال آنکه پرس یا پارس یک قسمت از مملکت ایران است . »

ضمن بخش نامه تقاضا شده بود که از اول فروردین 1314 در کلیه مکاتبات این موضوع را معمول دارند و ایران را دیگر پرس نگویند .

نصب اولین سنگ بنای دانشگاه تهران

قبلاً باید متذکر شد که اولین مرتبه که کشور ایران بسبک اروپائی دارای مدرسه عالی شد در دوران صدارت میرزا تقیخان امیر کبیر بود که با جدیت و علاقه وافر وی در اطراف ارگ تهران و نزدیک میدان توپخانه طرح ساختمان مدرسه دارالفنون که در اصطلاح خارجی ها همان « پلی تکنیک » میباشد ریخته شد و بنای آن در دوران صدارت میرزاتقیخان بپایان آمد و بدستور وی عده ای از استادان خارجی برای تدریس از خارج (وین ) استخدام و بایران اعزام شد منتهی تأسیس دارالفنون روزی عملی گردید که چند روزی از عزل امیر کبیر گذشته بود و این مؤسسه مهم و بزرگ بیش از یکی دو دوره نتوانست فارغ التحصیل بیرون بدهد زیرا ناصرالدین شاه نسبت به این مؤسسه بدبین گردید و از صورت مدرسه عالی به متوسه تبدیل گردید .

در دوسه دوره ای که دارالفنون توانست فارغ التحصیل بیرون بدهد عده ای مهندس معدن ، دکتر در طب ، دواساز - افسر تو پخانه و پیاده نظام و یکی دو رشته دیگر بودند (1) .

ولی پس از آنکه مدرسه مزبور بصورت متوسط درآمد دیگر مدرسه عالی وجود نداشت فقط مدرسه حقوق سیاسی و مدرسه طب در دوران مشروطیت دائر بود ولی جبر زمان و در دنیائی که رو بترقی و تکامل میرفت ایران نمی بایست فاقد دانشگاه باشد و حتماً بایستی خیلی پیشتر بفکر دانشگاه بیفتد . بنابراین روز دوشنبه 15 بهمن 1313 سنگ اول بنای دانشگاه بدست رضاشاه در اراضی

ص: 199


1- درباره تأسیس دارالفنون در کتاب زندگانی میرزا تقیخان امیر کبیر مفصلاً بحث نموده ام .

جلالیه که در آنموقع در خارج شهر بود گذارده شد .

بر روی لوحه ای از نقره که شاه آن را بعمق یک مترونیم زیرزمین در داخل جعبه ای از سنگ گذارده و روی آن بنام دانشگاه ( که در اصطلاح خارجی آنرا « اونیورسیته » می نامند ) شروع گردید عبارات زیر نوشته شده بود : « هنگام شاهنشاهی پادشاه ایران رضا شاه پهلوی سردودمان پهلوی دانشگاه تهران بفرمان او آغاز و این نبشته که بیادگار در دل سنگ جای گرفته بزمین سپرده شد . بهمن ماه سال هزاروسیصدوسیزده خورشیدی . » شاه در گودال داخل شد و میرزاعلی اصغرخان حکمت كفيل وزارت معارف لوح فلزی را باه داد که درجای خود گذارد . در این موقع رضاشاه چنین گفت : « ایجاد دانشگاه کاری است که ملت ایران بایستی خیلی زودتر از این شروع کرده باشد حال که شروع شده است باید جدیت شود که زودتر انجام گیرد » .

در این موقع مخبرالسلطنه هدایت که جز و مدعوین بود پیش آمد و برای خوش آمد گوئی و اشاره بساختمان راه آهن که در زمان صدارت خودش صورت گرفته بود چنین گفت : « چند سال قبل ذات مقدس شاهانه کلنگی برزمین زدند که اوضاع جسمی مردم این مرز و بوم را اصلاح نمایند و امروز به بنای مؤسسه ای شروع میفرمایند که عقل و روح مردم این مملکت را اصلاح می نمایند . »

در دانشگاه تهران پس از اتمام ساختمان آن برای تدریس عده ای از فارغ التحصیلان اروپا ( دوره اول و دوم ) ( فرانسه ) که قبلاً بارو پا اعزام شد و به ایران مراجعت نموده بودند به تدریس مشغول گردیده بمرور به تکمیل آن پرداختند .

ایجاد تالار تشریح پزشکی

از بدو تأسیس دانشکده طب دانشجویان دانشکده پزشکی فاقد سالن تشریح بودند و اگر دانشجویان میخواستند عملاً به تشریح اسکلت انسانی بپردازند میبایستی چند نفری متفقاً دست بکار ر بودن مرده ای شوند تا بتوانند آنرا تشریح نمایند و در بعضی از مواقع برای ربودن مرده به قبرستان زردشتی ها در هنگام شب روی می آوردند و مرده ای می ربودند و روز بعد باعث شکایت و سروصدای

ص: 200

زردشتیان میشد و مکرر از طرف رؤسای دانشکده پزشکی به دانشجویان تذکر داده میشد که از این عمل ناهنجار خودداری نمایند تا بالاخره در 15 بهمن 1313 ساخته شد و رسماً افتتاح گردید و از آن تاریخ محصلین دانشکده طب تالار تشریح تحت تعلیم استادان خود بتشریح پرداختند و دروس خود را توأم با عمل فرا گرفتند .

اتحادیه بین المجالس

مخبرالسلطنه درباره اتحادیه بین المجالس که نمایندگان ایران هم در آن شرکت کرده بودند در کتاب خاطرات و خطرات چنین نوشته است :

« اتحاد بين المجالس یا مجالس المجالس دست و پای بیهوده است برای فریب ورزش کاران گود زورخانه سیاست و همه ملتفتند ، در موقع انعقاد عهدنامه حکمیت بین آمریکای شمالی ( متحابه ) و فرانسه و انگلیس در پاریس عنوان یافت ، برای تأمین صلح عمومی ایجاد شد ( 1888 ) در سال بعد اولین بار کنفرانس مزبور در پاریس با حضور 96 نفر نمایندگان مجالس ممالک اروپا و امریکا تشکیل شد . در 1921 در سوئد جمع شدند در مدت جنگ تعطیل شد و قصد اساس تأمین صلح بود .

در دورۀ هفتم تقنینیه ( 1309 ) مجلس ایران عضویت آن مجلس را قبول کرد ( ما هم هستیم ) در مجمع 1313 که در اسلامبول تشکیل میشد شرکت کردیم نشستند و گفتند و برخاستند تا گر به میومیوکن در یک سهم است و قاطر لگدزن در یک سهم ، صلح برقرار نخواهد شد و جوامع سر بی صاحب میتراشند . »

کلاه پهلوی به شاپو تبدیل شد

تا تاریخ خرداد 1314 کلاه یک لبه که به نام کلاه پهلوی نامیده میشد و با فشار دولت متداول گردیده بود ناگهان موقوف . و به کلاه تمام لبه ( شاپو ) تبدیل گردید . میگویند این تبدیل کلاه هم از سوقاتهائی بوده که رضاشاه از مسافرت ترکیه آورده بود . زیرا ترکها هم پس از تغییر رژیم کلاه فینه را تبدیل بشاپو کرده بودند .

اطلاعات در یک ربع قرن درباره کلاه شاپو چنین نوشته است :

ص: 201

« تا تاریخ خرداد 1314 کلاه یک لبه که به نام کلاه پهلوی نامیده میشد در تمام کشور متداول گردید ، فرقی که کلاه مزبور با کلاه قدیم ایران داشت این بود که جلو آن برای جلوگیری از آفتاب لبه ای داشت .

این کلاه را در مجالس و محافل رسمی سر میگذاشتند و برخلاف امروز که برداشتن کلاه شرط ادب و احترام است معمول نبود کلاه را بردارند چنانچه در شرفیابی ها حضور شاه هم کلاه بر سر میگذاشتند کم کم این رویه تغییر کرد و قرار شد کلاه لبه دار را در مجالس و محافل از سر بردارند (1) و بعد از آنکه شاه فقید از مسافرت ترکیه بازگشت فکر تغییر کلاه لبه دار در او قوت گرفت و این تغییر را تشویق می نمود و معتقد بود که اختلاف ظاهری ایرانیها با اروپائی ها برداشته شود .

میگفت باید ایرانیها خود را با خارجیها یکسان بدانند و در ترقی و پیشرفت تشویق و تأیید شوند و بدانند تفاوتی از لحاظ روح و جسم و استعداد جز همین کلاه در بین نیست و باید این تفاوت را بردارند و عملاً کار کنند تا خود را بآنها برسانند . ابتدا کلاه فعلی بتمام لبه که بعنوان حفاظت سر و گردن از گرما و سرما تبدیل پیدا کرد بین عملجات و کارگران و دهاقین رواج گرفت که در آفتاب کار میکردند ولی چیزی نگذشت که ابتدا آقای رئیس الوزراء ووزراء وبعد معاونين وزراء و وکلای مجلس و رؤسای ادارات کلاه جدید را بر سر گذاشتند و کم کم بین سایر طبقات رایج گردید (2) و برای این کار مجالس جشن و سخن رانی نیز تشکیل میشد عده ای زود استقبال نمودند و عده ای دیرتر و بالاخره الزام و اجبار هم وجود داشت . »

متحد المال : آداب استعمال کلاه بین المللی

متحد المآل ذیل از طرف وزارت داخله (3) صادر و بحكام ولایات ابلاغ شده است :

« چون لازم است در این موقع تغییر کلاه و استعمال کلاه بین المللی و رسوم و آداب استعمال آن كاملاً رعایت شود لهذا مواد ذیل اعلام میگردد قدغن

ص: 202


1- در اروپا برداشتن کلاه علامت تواضع و احترام است .
2- شهربانی مردم را مجبور میکرد که کلاه شاپو بر سر بگذارند .
3- در این موقع جم وزیر داخله بوده است .

فرمائید مراتب را بعموم مأمور بن حوزه حکومتی ابلاغ و بوسایل مقتضیه به اطلاع طبقات برسانند .

1 - کاسک کلونیال که منحصراً از دو رنگ سفید و خاکی خواهد بود فقط در ایام تابستان و تا موقع غروب آفتاب استعمال میشود .

2 - انواع کلاه های حصیری ( پانا ) نیز مخصوص تابستان است .

3 - انواع شاپوها - کپی و غیره در تمام فصل شب و روز استعمال میشود مگر در مواقع مخصوص رسمی ( که در نظامنامه دستور داده خواهد شد ) .

4 - در مواقع ورود با طاق حتماً باید کلاه را بردارند برای احترام کامل البته بایستی کلاه را در خارج اطاق بگذارند و در موارد دیگر ممکن است دست بگیرند .

5 - در مواقع برخورد در خیابان و معابر عمومی برای اجرای مراسم تعارف شخص کوچکتر ( چه از حیث مقام و چه از لحاظ سن باید قبلاً کلاه خود را برداشته و پس از ادای همان مراسم از طرف مجدداً کلاه را بسر بگذارند .

6- در مواقعی که چند نفر در نقطه ای جمع هستند یا عبور مینمایند چنانچه شخص خارجی برسد که با یکنفر از آن جمعیت آشنائی داشته باشد موقعی که مبادلۀ تعارف و سلام بین این دو نفر بوسیله کلاه میشود سایرین هم باید باحترام رفیق همراه خودشان بشخصی که جهت آنها احتراماً کلاه برداشته کلاه خود را بردارند .

7 - رعایت نظافت شرط حتمی است و حتى الامكان باید لباس اشخاص پاکیزه و اطو کشیده و صورت آنها تراشیده باشد . از انتخاب رنگهای لباس ناجور و زننده برای لباس و پیراهن خودداری نمایند . استعمال کفش سفید و گیوه با لباس سیاه که غالباً دیده میشود پسندیده نیست . کراوات بمقتضای فصل باید متناسب با لباس باشد استعمال کراوات یا پاپیون سیاه یا سفید در مواقع عادی خلاف تربیت است . »

الغای عناوین

یکی دیگر از ره آوردهای مسافرت رضاشاه به ترکیه الغای عناوین میباشد که ترکها هم پس از تغییر رژیم در امپراطوری عثمانی عناوین پاشا ، آقاسی ، افندی و غیره را که پس ادای نام می آوردند منسوخ کرده بودند . در ایران هم در تاریخ

ص: 203

نهم مرداد 1314 نظامنامه ای تنظیم و بطوری که اطلاعات در ربع قرن می نویسد بدین شرح اعلام گردید :

« در تاریخ نهم مرداد ماه 1314 برای اولین دفعه نظامنامه تشریفات تدوین و طی آن کلیه عناوین از قبیل - خان - بیک - امیر که قبل از اسم یا بعد از اسم بکار می بردند ملغی گردید . طبق نظامنامه مزبور مقرر شد که عنوان وزیران ، نمایندگان ، سفیران ، معاونین وزارتخانه ها رؤسای ادارات مستقل « جناب » باشد از طرفی عناوین شهرها مثل « دار الخلافة طهران » و وزارتخانه ها مثل « وزارت جلیله داخله » و ادارات مثل « اداره محترمه صحیه » یا پستخانه مبارکه و غیره بکلی موقوف شد .

ضمناً در نظامنامه تشریفات مقرر گردید در مواقع رسمی و ضیافت ها ژاکت و فراک و سلندر و لباس ملیله دوزی و کلاه پردار استعمال شود .

همچنین نوع لباس مستخدمین قضائی و استادان دانشگاه بموجب نظامنامه مزبور برای تشریفات رسمی انتخاب گردید . »

دستور مجالس ترحیم

یکی دیگر از تغییراتی که در کابینه فروغی داده شد دستور برگذاری مجالس پرسه و ترحیم بود که اطلاعات در یک ربع قرن در این باره چنین می نویسد :

« در آخر خرداد 1314 از طرف مرحوم فروغى رئيس الوزراء دستور داده شد که چون مجالس ترحیم نظم و ترتیب وساعات معین نداشته و اغلب مایۀ تضییع اوقات و هم برخلاف اصول حفظ الصحه و برای صاحبان عزا نیز ساعات نامحدود مشکلاتی در بردارد لهذا برای تسهیل امر و اصلاح وضع کنونی مقرر می گردد که از طرف بلدیه در چند ناحیه شهر مساجدی برای مجالس ترحیم در نظر گرفته شود که بالنسبه بزرگ و جامع و در دسترس عموم باشد ، بعلاوه مقداری نیمکت و میز برای نشستن واردین گذاشته شود تا از این به بعد جالسین روی زمین ننشینند . یک میز بزرگ که روپوش سیاه داشته باشد در محل مناسب برای گذاشتن جزوات کلام الله مجید گذاشته شود . قراء هم باید در جلو همین میز قرار گرفته بتلاوت قرآن مجید مشغول شوند گذاشتن گلدان و قدح که چیز زایدی است بر روی میزیا روی زمین موقوف گردد و مجلس ترحیم بیش از یک روز نباید باشد و مدت

ص: 204

انعقاد مجلس چه قبل از ظهر و چه بعد از ظهر بیش از دو ساعت نباید باشد . صرف چای و قهوه و قلیان و سیگار در مجالس ترحیم باید متروک شود . »

باید توضیح داده شود که قبل از آن مجالس ترحیم در منازل متوفی برگذار میشد و مدت آنهم یک روز یا دو روز و یا سه روز بوده که بمردم شام و ناهار هم داده میشد .

مگر مجالس ترحیمی که از طرف دولت یا در بار اعلام میگردید که در مسجد شاه برگذار میشد مانند مجلس ترحیم آیت الله حاج شیخ عبدالنبی نوری یا مجلس ترحیم محمد علی میرزا ( پدر سلطان احمد شاه ) که در مسجد شاه از طرف دربار اعلام و برگذار شد و شرح آن در جلد دوم تاریخ بیست ساله داده شده است .

یکی شدن ساعات در کشور

در بخش نامه ای که در تاریخ 31 تیرماه 1314 بکلیه ایالات و ولایات صادر شد چنین اشعار گردیده بود :

چون مطابق ترتیبی که تاکنون معمول بوده است اماکن و بلاد مملکت که در طول های مختلف جغرافیائی واقعند دارای ساعتهای مختلف بودند و مقتضیات زندگانی ایجاب میکرد که کلیه نقاط مختلفه مملکت ساعت های بالنسبه واحدی اختیار نمایند عليهذا بموجب تصميم هیئت دولت از این ببعد ساعت محلی طهران برای تمام نقاط ایران مأخذ قرار داده خواهد شد و ساعت مذکور سه ساعت و نیم قبل از ساعت گرنویچ است البته لازم است مفاد متحد المآل فوق را در نظر گرفته و در تعیین ساعات رسمی بر طبق آن رفتار نمایند .

کابینه فروغی

مجلس دوره دهم در تاریخ 15 خرداد 1314 برابر ربیع الاول 1354 گشایش یافت و روز 22 خرداد برابر ژوئن 1935 رسمیت خود را اعلام نمود و محمد علی فروغی اعضای کابینه خود را بدین شرح بمجلس معرفی نمود :

رئيس الوزراء - محمد علی فروغی

وزیر عدلیه - محسن صدر

وزیر خارجه - باقر کاظمی

وزیر داخله - محمود جم

وزیر مالیه - علی اکبر داور

ص: 205

کفیل وزارت جنگ - سرلشکر احمد نخجوان وزیر معارف و اوقاف وصنايع مستظرفه - على اصغر حکمت

وز بر طرق و شوارع - علی منصور

وزیر پست و تلگراف - نظام الدین حکمت

ریاست اداره کل تجارت - مصطفى اعلم

ریاست اداره فلاحت - مصطفی قلی بیات

ریاست اداره صناعت - امین

کابینه دوم فروغی در دوره دهم در تاریخ 27 خرداد 1314 شمسی برابر با 16 ربيع الأول 1359 قمری و ژوئن 1935 میلادی بمجلس معرفی شد .

تأسیس فرهنگستان

در این کابینه علاوه بر تغییراتی که در سطح معاونین چند وزارتخانه انجام گردید - انجمنی بنام فرهنگستان تشکیل شد تا برای وضع لغات تاره مورد احتیاج زبان فارسی و تبدیل بعضی لغات بیگانه و عربی بواژههای فارسی اقدام نماید .

فرهنگستان دست بکار لغت سازی هائی شد که اسباب ناراحتی هائی شد و بعضی لغاتی وضع نمود موجب تمسخر گردید و مردم با ذوق هم لغاتی سرخود می ساختند که مورد استهزه بود از جمله بجای محرمانه « کس نفهمد » و بجای مستقیم « سیخکی » و بجای فوری « دستپاچگی » را بین مردم شایع کردند و از این قبیل لغات خنگ و خنده آور . بالاخره فرهنگستان ناچار شد بخش نامه ای بمضمون : « فقط لغاتی که از طرف دبیرخانه رسماً بوزارتخانه ها و مؤسسات ابلاغ و در روزنامه ها منتشر میشود رسمی و اگر از طرف اشخاص متفرقه کلماتی انتخاب و استعمال شود یا در مجموعه های چاپی بدون اجازه رسمی منتشر گردد مربوط بفرهنگستان نبوده و استعمال و تقليد آن جایز نیست . » منتشر کند .

ص: 206

فرهنگستان چگونه درست شد(1)

حکمت می گوید :

راجع به تأسیس فرهنگستان خاطره های بسیار دارم که بعضی از آن ها را در مجله وحید نوشته ام . البته از آغاز نهضت مشروطه طلبان و وطن پرستان و پیدا شدن احساسات ملی یک توجه خاص به زبان فارسی معطوف بود ولی صورت منظمی نداشت . در زمان شاهنشاهی پهلوی اعلیحضرت رضاشاه کبیر همیشه می فرمودند : « برای نام گذاری مؤسسات و به جای اصطلاحات قدیم ، نام ها و اصطلاحات فارسی وضع کنید . همان طور که همسایه ما ترکیه در زبان ترکی کرده است ، اصطلاحات عربی را به صورت اصطلاحات فارسی در آورید . »

در آغاز کار عده ای چون میرزا ذبیح الله بهروز و ارباب کیخسرو در وزارت جنگ گرد آمدند و لغتهایی وضع کردند که « ارتش » و « بزرگ ارتشتاران » از آن جمله است . بنده گزارشی به عرض رساندم که البته این کار درست است و اقدام شایسته ای است ولی اجازه بفرمایند که مجلسی تشکیل بدهیم و نامش را فرهنگستان بگذاریم و در آنجا از روی دقت و بصیرت با ملاحظه سوابق لغوى و تاریخی کلمه ها به جای واژه های ثقیل و نا مطلوب کلمه های فارسی مطلوب وضع کنیم . شادروان فروغی که با من کاملاً همراه بود و از این لجام گسیختگی که هر کس لغتی وضع می کرد خشنود نبود این گزارش را به عرض رسانید و اجازه فرمودند مجلسی به نام فرهنگستان فراهم کردیم که در آن جا سی نفر از استادان فاضل و لغت شناس و دانشمندان برگزیده ، همچنین بعضی از نظامیان صاحب نظر شرکت کردند و یک رشته لغت وضع شد که هنوز بر سر زبانهاست مانند : شهرداری ( به جای بلدیه ) ، شهربانی ( به جای نظمیه ) ، استاندار ( به جای والی ) فرهنگ ( به جای معارف ) ، نخست وزیر ( به جای رئیس الوزراء ) ، دادگستری ( به جای عدلیه ) ، وزارت کشور ( به جای وزارت داخله ) بهداری ( به جای صحیه ) و نام های بسیاری از آبادی ها و شهرها که به عربی یا

ص: 207


1- نقل از کتاب خاطره ها از خاطرات میرزا علی اصغرخان حکمت . این کتاب به مناسبت پنجاهمین سال شاهنشاهی پهلوی توسط در بار بچاپ رسید که تماماً مشحون از خاطرات رجال دست اندرکار بوده که هر یک بنو به مطالب و خاطرات خود را برای خوشایند در بار با ابراز تملق و مداهنه و... اظهار داشته است .

ترکی بود تغییر کرد و همه نام فارسی گرفتند .

فرهنگستان تا سال 2500 (1) دوام داشت و منشأ خدمات ارزنده ای شد ولی از آن پس به سبب حوادث گوناگون سیاسی و غیره در محاق تعطیل افتاد تا بار دیگر به امر مبارک شاهنشاه آریامهر به نام فرهنگستان زبان و فرهنگستان فرهنگ و هنر تجدید حیات کرد و امیدواریم باز هم منشأ خدمات ارزنده تری بشود .

در این جا حکمت اشاره ای به پیام شادروان فروغی به فرهنگستان کرده و می گوید در این پیام فروغی راه لغت وضع کردن و گزینش لغت و احتراز از زیاده روی و افراط و غلط کاری را توصیه کرده و نشان داده است که به جای هر کلمه غلیظ خارجی یک کلمۀ لطیف فارسی بگذارند نه واژه های خشن و نامربوط و نامطلوب که زننده نیز هست . ... رضاشاه ... شخصاً واژه های وضع شده را رسیدگی می کردند . وقتی نامه ای برای ایشان برده بودند که از مجلس شورای ملی بود و می بایست قانونی به صحه همایونی برسد . در این نامه به جای صحه و امضا نوشته بودند « برای دستینه «همایونی » . اعلیحضرت تعجب کرده و از شکوه الملک رئیس دفتر شاهنشاهی پرسیده بودند : « دستینه یعنی چه ؟ چه معنی دارد ؟ » شکوه الملک عرض کرده بود گویا مقصودشان امضاست : فرموده بودند : « این لغات مضحک چیست وضع می کنند ؟ بعد از این بیاورند من خودم ببینم . » از آن تاریخ به بعد لغت ها را به عرض ایشان می رسانیدند و ایشان حتی لغت هایی را که ترکیب عربی داشت می پذیرفتند و هرگز قصدشان این نبود که لغت های عربی به کلی رفع شود بلکه می خواستند از به کار بردن واژه های غلیظ خودداری شود .

حکمت می گوید :

متأسفانه در این اواخر وضع لغت صورت نامطلوبی پیدا کرده است .

جماعتی با گرفتن حقوق های سنگین و صرف وقت بسیار لغت هایی وضع می کنند که هیچ پسندیده نیست مثلاً پس از بحث و مطالعه و مداقه کلی درباره وزارت راه که همان فرهنگستان سابق آن را وضع کرده است یک کلمه « ترابری » نیز به آخر آن بسته اند که هیچ کس آن را فهم نمی کند البته این افراط کاری ها هست که امیدواریم اصلاح شود . »

ص: 208


1- 1320 هجری شمسی .

باید اضافه نمود که سیدحسن تقی زاده مقاله ای در انتقاد از فرهنگستان در سال 1314 خ نوشته بود که در آذرماه 1346 مجله يغما شماره نهم سال بچاپ رسیده است .

مخبرالسلطنه هدایت در کتاب خاطرات و خطرات خود درباره فرهنگستان چنین نوشته است :

فرهنگستان اردیبهشت 1314

« بدواً در فرانسه و بعداً در ممالک دیگر تأسیس آکادمی شد ، برای تلخیص زبان و تکمیل اصطلاحات یا قبول الفاظ جاری برسمیت در کتب لغت ، ما هم فرهنگستان ساختیم اما برای تخریب ریشه زبان ، آکادمی هیچ مخالفت با کلمات لاتینی و یونانی که در السنه اروپایی تداول دارد نشد که در وضع اصطلاحات کمکی فوق العاده است همان کیفیت را بلکه بمراتب بیشتر و بهتر عربی دارد در فارسی ، لغت عرب اختصاصاتی دارد که در هیچ زبانی نیست زبانی است به پیمانه که هر معنی را بقالب الفاظ میتوان ریخت و عند الحاجت ریشه آنرا در لغت بازیافت .

فضلای گذشته الفاظ عربی را بلهجه فارسی گنجانده اند حتی فردوسی مجبور بوده است کلمات عربی در کار بیاورد با و ایراد کردند که در ملک گفت احسن فلک گفت زه ، ملک فلک و احسن عربی است ، جواب داد من نگفتم ملک و فلک گفته اند .

این فکر که بواسطه اسلام ایران تحت الشعاع عرب واقع شده است باید رخنه باسلام کرد و ترک لغات عربی را گفت فرهنگستان را لون دیگر داد ، هیچیک از ادیان در پاریس و لندن ظهور نکرده است سرتاسر ار و پا قلیلی یهودند و قاطبه عیسوی و تحت الشعاع کنعان نیستند .

مرد باید که گیرد اندر گوش *** گر نوشته است پند بر دیوار

با این تشویق خیال تدریس شرعیات و قرآن در مدرسه ممنوع شد ، اعتما الدوله یحیی قره گزلو بر سر این کار استعفا کرد در ورزشگاه آتش زردشت را دیدیم .

تكليف منع قرائت قرآن در هیئت بزبان نیامد، تیمورتاش محرمانه به یحیی خان توصیه کرده بود حکمت از نصایح قرآن و کلمات حضرت امیر ( علیه السلام )

ص: 209

دفتری مرتب کرد و همان را احیاناً می خواندند یا نمیخواندند . مقرر بود در مدارس شرعیات گفته میشد و اقامه نماز میکردند که اساس تربیت است و حفظ مصلحت موقوف شد .

فرهنگستان هیئتی بود مرکب از چند نفر از اعضای ناجور غالب بیسواد میرزا اسمعیل خانی داشتیم مجلس آرا و با رجال آشنا ، مربای قاآنی و گاهی تلخ ، گفته بودند اگر سنگ جهنم به ریشت بمالی سفید نمیشود مالیده بود صورتش سیاه شده بود و ریشش سفید ، مدعی ادب بود و در مواقعی بی ادبی مینمود ، کسی را گیر میآورد مغلقاتی از او سؤال میکرد کلمات دور از ذهن مثلا از معنی حیص و بیص میپرسید غالب نمیدانستند مقدماتی بود برای اینکه بگوید سواد آقا در صورت من است سواد آقایان هم در صورت میرزا اسمعیل خان است .

فروغی که اهل ادب بود و بر السنة خارجه واقف ، رساله ای در انتقاد چاپ کرد و از ریاست استعفا ، امر بود که بجای کلمات عربی فارسی بیاورند و در میدان لغت در فارسی بینهایت تنگ است و پای تتبع لنگ ، آنجا که لفظ هم داشتیم از آن غفلت داشتند مثلا سجل را نام و نشان گفتند اسباب سخر یه شد شناسنامه کردند و حال آنکه پروز لغت است ، فردوسی گوید :

بگفتا که من دخت گرسیوزم *** بشاه آفریدون رسد پروزم

من ایراد کردم گفتند شناسنامه بعرض رسیده است و تصویب فرموده اند دیگر جای سخن نبود بعضی اختیارات فرهنگستان حقیقت مفتضح بود و در شهر مسخره میشد ، ادبا متأسف ، هزار گونه سخن بر زبان و لب خاموش مرکباتی بدترکیب بقالب زده اند و شافع نموده . »

افتتاح دوره دهم تقنینیه

دوره نهم مجلس روز 24 فروردین 1314 برابر 4 محرم 1354 و 7 آوریل 1935 خاتمه یافت . دوره دهم روز 15 خرداد 1314 برابر ربیع الاول 1354 - 6 ژوئن 1935 گشایش یافت .

رئيس مجلس مغضوب میشود

در اولین جلسه دوره دهم پس از انجام مراسم افتتاح ، انتخاب هیئت رئیسه انجام یافت و حاج محتشم السلطنه اسفندیاری بر یاست مجلس انتخاب گردید .

ص: 210

حسن اسفندیاری ( محتشم السلطنه )

حسین دادگر ( عدل الملک ) که از تهران نمایندگی دوره دهم انتخاب شده بود و چند دوره سمت ریاست مجلس را داشت پس از پایان دوره نهم مورد غضب شاه قرار گرفته بود بوسائلی تحصیل اجازه نمود که بار و پا مسافرت کند و در حقیقت این مسافرت صورت تبعید داشت . بهمین جهت با کمال سرعت در فاصله یکی دو روز دادگر به بندر انزلی حرکت نموده و با کشتی بیاکو و از آنجا عازم پاریس گردید و تا چند سال در اروپا مقیم بود تا پس از شهر پور 1320 بایران مراجعت نمود .

بطوریکه هدایت در خاطرات و خطرات در صفحه 398 چاپ اول

ص: 211

می نویسد ( این مغضوب واقع شدن در دوره ریاست وزرایی او بوده است )

« در خاتمه دوره هشتم (1) 24 دیماه 1310 دادگر رئیس مجلس پس از اظهار خدمتگزاری:ه گفت: اگر خداوند بما توفیقی عنایت کند بار دیگر وسیله اصلاحات باشیم ... در خاتمه اشاره به تسریع انتخابات نمود . منهم ( هدایت ) از مساعدتهای مجلس اظهار خشنودی کردم .

حسین دادگر ( عدن الملک )

در اسب دوانی صحرا ( تركمان صحرا ) کاشف بعمل آمد که گفتارهای آنروز مطبوع خاطر ملوکانه نبوده است ، از شرکت در اصلاحات دم زدن و دو منشأ

ص: 212


1- اطلاعات در یک ربع قرن می نویسد : در خاتمه دوره نهم بوده است .

برای پیشرفت قائل شدن نزدیک به کفر است .

در اسب دوانی دادگر مخاطب بخطابات سخر یه آمیز شد و فرمودند بلی ! مساعدتهای مجلس رونقی بامور داد ، در انتخابات تسریع میشود و شما هم رئیس خواهید بود ، معلوم بود که تصدیق منهم بجا نبوده است .

در خاتمه دوره نهم نطقها شد اورنگ آخر از همه صحبت کرد گفت دست و چشم باید با هم کار کنند ، دولت دست است و مجلس چشم . من می بایست على الرسم چیزی بگویم صحبت اسب دوانی در گوشم بود گفتم آری دست و چشم باید با هم کار کنند لیکن کله ای هم میخواهد که عمل دست و چشم را در تناسب بیندازد ، دولت از مساعدت مجلس خشنود است لیکن پیشنهادی هم نشد که قابل بحث باشد . صدای این نطق ساده در روزنامه چهره نمای مصر بتهران برگشت ، ضمناً عکس جد من رضا قلیخان را که مأمور تربیت ولیعهد مظفرالدین میرزا بود در کرو پی که از مظفرالدین شاه و اصحاب موجود است بطبع رسانده بود . یقین دارم که اینهم اگر بعرض رسیده باشد مطلوب نیفتاده است چنانکه پشت تقویمی ندانسته بدون اطلاع من شکل مرا گذارده بودند و مورد ایراد شد . »

عدل الملک دادگر مسئله برکناری و تبعید خود را در نوزدهمین سالنامه دنیا چنین بیان میکند :

در سال 1314 شمسی بعد از ختم دوره نهم مجلس و نطق نواب ریاست مجلس در تقدیر و تحسین از حسن اداره مجلس بوسیله اینجانب زندگی آزاد و عادی خود را شروع کردم . در همین دوره مجلس خاتمه یافته رئیس انجمن نظارت انتخابات تهران بودم و بوکالت دوره دهم قانونگذاری از تهران انتخاب شده ه بودم و تصور میرفت که بزودی مجلس جدید باز و کارها آغاز میشود .

صبحها در خیابان فیشر آباد که مجاور منزل بود راه می رفتم و پیاده روی که عادت همیشگی من بود ادامه داشت . فیشر آباد آن روز بیابانی بیش نبود و در حقیقت خارج حدود شهر تهران محسوب می شد و بدینجهت بهترین محل برای هواخوری و پیاده روی بود .

یکی از صبحها که مشغول پیاده روی در فیشر آباد بودم از دور دیدم یک پلیس محلی بسرعت بطرف من می آید و با دست اشاراتی میکند که توقف نمایم .

ص: 213

پس از نزدیک شدن گفتند : جناب آقای ذکاء الملک فروغی رئیس الوزراء میخواهد تلفنی با شما صحبت کند فوراً بخانه خود واقع در خیابان فردوسی شمالی که فاصله ای در حدود پانصد متر با فیشر آباد داشت مراجعت و غرابت امر در این بود که بعد از طی راه و گذشتن یک ربع ساعت هنوز ارتباط تلفونی قطع نشده بود و آقای فروغی گوشی را نگاه داشته بود و این خود دلیل اهمیت کار بود . به خانه رسیدم و گوشی را برداشتم و فروغی با تلفن گفتند : مدتی است از شما بی خبرم و بدیدن شما اشتیاق دارم .

گفتم : اگر کاری ندارید همین ساعت بدیدار شما میآیم . گفتند : منتظر میمانم . با اتومبیل بمنزل ایشان واقع در خیابان سپه که امروز محل بیمارستان نجات میباشد رفتم . ایشان بالای پله ایستاده بودند و با دیدن من شتاب کرده و با سرعتی که از متانت و وقار ایشان دور بود پائین آمده و در پیاده کردن من از اتومبیل کمک کردند و در بالا رفتن از پله دنبال من میآمدند . ترجیح ولا اقل تساوی خود را با من رعایت نمیکردند و احترامات بیش از حد متعارف و معمول بود .

همین افراط در احترام مرا مظنون کرد و با خوداندیشیدم که باید روزگار من وارون و اوضاع من دیگرگون شده باشد که این مرد محترم اینطور فروتنی و زیاده روی را در احترام و تجليل من موافق اصالت و نجابت تشخیص دهد . باری با فکری ناراحت وارد سالن پذیرائی شدم باز این احترامات در نشستن و طرز تکلم ایشان مداخله داشت و به چشم میخورد . چائی آوردند و بعد از تعارف متعارف و خوش بش معمول بایشان گفتم در اظهار اشتیاق و تقريباً احضار من کار بهم منظور است ؟ ایشان فرمودند : بلی مختصر کاری دارم که باید انتظار برد آقای صدر الاشراف وزیر دادگستری هم بیایند و با حضور ایشان گفته شود !!! فهمیدم تفرس من بجا بوده و کار جدی و مهم است . بعد از چند دقیقه آقای صدرالاشراف آمدند و بعد از صرف چای آمادگی خود را اظهار داشتند و آقای فروغی اینطور شروع کردند : دیروز با چند نفر از وزراء شرفیاب شده بودم بعد از عرض مطالب و اجازه مرخصی هنگام خروج از اطاق مرا صدا زدند برگشتم و منتظر اصغای اوامر ایشان شدم . فرمودند : برفیقت بگومدتی است کار میکنی و ناچار خسته شده ای بروید در خارج مدتی استراحت کنید . در فرموده ایشان دو

ص: 214

مجهول بود یکی مراد از رفیق کیست ؟ و آیا باید بخارج تهران برود یا خارج از ایران ؟ برگشتم که این مجهول را روشن کنم ولی با قیافه گرفته و ناراضی ایشان روبرو شدم شاید حدس زدند برای دخالت و شفاعت برگشته ام و خواستند این راه را مسدود و با قیافه جدی خود این جرأت را از من سلب کنند . بعد از آنکه دانستند منظور ، این توضیحات لازم بوده باز قیافه عطوف و آرام خود را نشان دادند و گفتند منظورم دادگر و رفتن بخارج ایران است .

ذکاء الملک فروغی پس از لحظه ای مکث بصحبت ادامه داده و گفت : اینست که من امر به ایشان را ابلاغ و اجرای آن را به عهده کارآگاهی و فطانت خودتان و امیگذارم .

چیزی نگفتم ولی کار بر من گران و ناهموار بود زیرا خدمات من بدودمان پهلوی بیاندازه و در مجلس شورای ملی و بالخصوص در مجلس مؤسسان که تقریباً مدیر و رئیس بودم و در اجتماعات و احزاب بیش از آن بود که چنین عاقبتی پیدا کند ولی در عین حال فهمیدم که این رویه ملایم و معتدل فقط یک استثنائی است که در مورد من میشود و نظیر ندارد و دیگران با این آسایش آرامش روبرو نخواهند شد بالخصوص که فردای آن روز آقای فروغی از من بازدید کردند . و توصیه مؤکد به مأمورین داخل و خارج در رعایت احترام و استقبال و حسن برخورد امری فوق العاده بنظر میآمد و مخصوصاً فروغی گفت : اگر بپول و اسعار احتیاجی دارید به بانک تعلیمات داده شده که اجابت و قبول نمایند و این توصیه ها همه جا مرا مرفه و آبرومند میساخت و از هیچ کمکی دریغ نمیشد .

سه روز بعد از تهران رهسپار اروپا شدم و رحیم فرزند خود را نیز همراه که در اروپا به تحصیلات خود ادامه دهد - راه معمولی آن روز از راه روسیه شوروی بود بنابراین به رشت و بندر پهلوی ( انزلی ) رفتم . کشتی دو روز دیگر حرکت میکرد و توقف این دو روز دشوار بود . مرحوم فروغی بطور محرمانه به من توصیه کرده بود که در حرکت تسریع نمایم و نگران بود که شاید توقف بیشتر بصلاح من نباشد . وقتی که در بندر پهلوی بانتظار حرکت کشتی میگذراندم هيئتى مأمور اروپا بود و اسامی آنها عبارت بود از : سپهبد زاهدی - بیات و چند نفر دیگر و دائم از من دیدن میکردند و نمی دانستند که مسافرت من جنبه غیر عادی دارد و مرا رئیس مجلس آینده میدانستند و حسن ارتباط خود را حفظ میکردند و

ص: 215

همین آمد و شد امکان داشت بضرر من تمام شود و از طرفی کشف علت مسافرت معقول نبود و میبایستی قضیه مکتوم بماند . بالاخره کشتی حرکت کرد و رهسپار بادکوبه شد و از بادکوبه با قطار راه آهن راه اروپا را پیش گرفتم . در ایستگاه راه آهن برلن مأمورین دولتی و اعضای سفارت خانه ایران و برخی از ایرانیان مقیم آلمان در گار راه آهن باستقبال آمده بودند و از جمله مستقبلين سرلشکر آیرم رئیس شهربانی بود که رندانه از خطری که او را تهدید میکرد فرار کرده بود و بنام معالجه امرار زمان میکرد فقط او بود که بواسطه معلومات پلیسی باین مسافرت بطور مرموز و مشکوک نگاه میکرد و حدس میزد کاسه ای زیر نیم کاسه باشد .

در چند ماه بعد اديب السلطنه سمیعی رئیس دربار مکاتبه خود را با من آغاز کرد و می فهمیدم که این مکاتبات با اجازه بوده و غیر از این میسر نبود .

در دومین مراسله خود نوشت که اوضاع مجلس بدل خواه اعلیحضرت نیست و از تویادی فرمودند نوشتم من دیگر مراجعت نمیکنم و با قامت در اروپا خو گرفته و عادت کرده ام . »

باید اضافه نمود که عدل الملک سالها در اروپا بصورت تبعید بسر برد ، یکی دو نوبت هم ( بطور یکه خودش نوشته ) در باغ سبزی با و نشان دادند که مراجعت کند و او را نزد سایر دوستانش بدیار عدم بفرستند اما او زرنگتر از آنها بود که فریب بخورد و بایران بازگردد ، و همچنان در اروپا ماند تا آنکه شهر یور 1320 پیش آمد و اوضاع عوض شد و چند سالی هم سپری گردید تا فهمید که دیگر خطری او را تهدید نمیکند آنگاه بایران بازگشت ، مدتی کوتاه هم شغلی نداشت تا در دوره اول مجلس سنا وارد مجلس سنا گردید .

ولی عدل الملکی که در دوران حکومت کودتای 1299 مصدر کار و چندین دوره نماینده مجلس و سه دوره هم رئیس مجلس و رئیس انجمن نظارت انتخابات قلابی دوره هفتم بود و از عمال روی کار آوردن حکومت دیکتاتوری بشمار میرفت با عدل الملک از تبعد برگشته تفاوت فاحشی کرده بود زیرا در سالها در بدری و تبعید طعم حكومت مطلق العنانى وقلدری را چشیده بود ، لذا با حکومت دیکتاتوری مخالف بود . بهمین علت هم هنگامی که سناتور بود و

ص: 216

حکومت رزم آرا روی کار آمد با من روابط نزدیک پیدا کرد و پنهان و آشکار ما را تأیید می نمود ، چنانکه وقتی دکتر فاطمی مدیر باختر امروز را رزم آرا توفیف کرد در مجلس سنا و در جلسه خصوصی عمل دولت را تقبیح نمود .

آشنائی و دوستی من هم با ایشان از هنگامی شروع شد که در کابینه رزم آراء لوکوموتیورانان راه آهن بعلت شرایط نامساعدی که داشتند ناگهان دست از کار کشیده بمجلسين شورا وسنا متحصن شدند ، و از طرف مجلس شورایملی دکتر معظمی و من و از مجلس سنا عدل الملک و یکنفر دیگر انتخاب شدیم که به شکایات آنها رسیدگی نموده هر چه رأی دادیم مورد قبول دولت واقع شود .

برای انجام این منظور جلسه ای با حضور وزیر راه تشکیل دادیم ، رأی هر چهار نفر ما بنفع متحصنین و علیه دولت بود و با آنکه وزیر راه هم قبول کرده بود که اجرا نماید ولی رزم آراء زیر بار نرفت و کار بکشمکش انجامید که در جلسه رسمی مجلس مطرح نمودم .

نوبت دیگر هم که عده ای به تئاتر سعدی هجوم برده و تخریب و غارت کرده بودند کارکنان تئاتر سعدى بمجلسين سنا و شورا متحصن شدند در این نوبت هم از مجلس سنا عدل الملک و ابراهیم خواجه نوری و از مجلس شورا دکتر معظمی و نگارنده معین شدیم که رسیدگی نموده رفع تحصن شود در این مورد هم رای هر چهار نفرمان یکسان بود و رفع تحصن شد .

بعد هم با دادگر در مجلس مرتباً ملاقاتهائی دست میداد ، ( چون در آنموقع هنوز برای مجلس سنا مکانی ساخته نشده بود و جلسات مجلس سنا در بهارستان و در عمارت مجلس شورا تشکیل می یافت ) بنابراین حداقل در هفته دو سه مرتبه ملاقات و درباره حکومت رزم آرا مذاکره و تشریک مساعی و بحث میکردم .

عدل الملک دل خونی از دیکتاتوری داشت و میگفت بر من مسلم شده که هر کس به ایجاد و روی کار آمدن دیکتاتورها کمک کند پس از آنکه پایه های حکومت خودکامه محکم شد و دیکتاتور کاملاً مستقر گردید اولین قربانیهای آن حکومت همان کسانی خواهند بود که عمله واکره بنای آن حکومت بوده اند زیرا آنها همانطور که گفته اند چوب بست بنای آن حکومت بحساب می آیند لذا ساختمان که به اتمام برسد دیگر وجود چوب بست بدنماست و باید

ص: 217

برداشته و نابود شود . (1) باین جهت باید متوجه بود که به ایجاد چنین حکومتهای مطلق العنانی مطلقاً کمک و همکاری نکرد . اگر کسی کمکی کرد و از عوامل مؤثر بود بداند که از بین خواهد رفت منهم اگر در ایران بودم حتماً در زندان قصر پذیرائی میشدم و یک روز در جراید نوشته میشد که دادگر در اثر سکته قلبی در گذشته است .

عدل الملک از دورانی که در رأس کار بوده متأسف بود و استغفار میکرد باین جهت به جبهه ملی نزدیک شده بود و با ملی کردن نفت هم موافق بود و برای رزم آراء در مجلس سنا کارشکنی میکرد .

در دوران خلع ید هم که در آبادان بودم ارتباط داشتیم و تلگرافهائی بین ایشان و من مبادله میشد که یکی از آنها برای تقویت حکومت مصدق در جلد سوم کتاب سیاه نقل شده است .

دادگر در مسئله خلع ید کاملاً از نگارنده پشتیبانی میکرد در یک نوبت هم که از آبادان برای معالجه و انجام کارها بتهران آمده بودم در مجلس سینه بسینه بهم رسیدیم . پس از احوال پرسی و ابراز خوشحالی از پیشرفت کار و تشویق و تحسین از طرز عمل من ناگهان اظهار داشت خودنویس دارید ؟ گفتم آری گفت بنویسید بديهتاً رباعی زیر را انشاد کرد :

گویا دهنی خواهم و محکم فکی *** وجدانی پاک و دامن بی لکی

یک گفته نغز و یک دهان پرمغز *** تا آنکه توان شمرد وصف مکی

معرفی دولت بمجلس دوره دهم

روز 27 خرداد 1314 که مجلس دهم آمادگی و رسمیت خود را اعلام داشت .

میرزا محمد علیخان فروغی ( ذکاء الملک ) باتفاق وزیران در مجلس حاضر شد و پشت تریبون رفته چنین گفت :

« اراده مقدس اعلیحضرت همایونی بر این است که هیئت دولتی که

ص: 218


1- پاندیت جواهر لعل نهر و در این مورد چنین گفته است : یکی از حکومتها کسانی را که در بقدرت رسیدن او مؤثر بودند در حکم پلکانی میدانست که از آن بالا رفته بود و چنین می پنداشت که این پلکان باید برداشته شود تا دیگری از آن بالا نرود !

مشغول خدمتگزاری بوده اند باز هم برقرار باشد و بنده را مفتخر فرموده و مأموریت داده اند که هیئت دولت را بمجلس شورایملی معرفی کنم بنابراین آقای جم وزیر داخله و آقای داور وزیر مالیه آقای منصور وزیر طرق آقای کاظمی وزیر خارجه آقای صدر وزیر عدلیه ، آقای نظام الدین حکمت وزیر پست آقای حکمت وزیر معارف آقای امیر لشکر محمد نخجوان ( امیر موثق ) كفالت وزارت جنگ آقای مظفر اعلم رئيس كل تجارت آقای مصطفی قلی بیات رئیس کل فلاحت آقای امین رئیس کل صناعت معرفی میشوند پروگرام دولت هم چون تغییر نکرده است و دنباله اصلاحات و عمران مملکت بخصوص کارهای ساختمانی تعقیب میشود و امیدواریم قبل از انقضای دورۀ دهم مجلس راه آهن شمال بتهران برسد بعلاوه توسعه معارف و تأسیس مدارس از ابتدائی و متوسطه و عالی و ساختمانهای لازم برای دبستانها و اقدامات برای تأمین صحت و سلامت مردم و تکمیل مؤسسات عدلیه و بهبود امور اقتصاد مورد توجه دولت میباشد و در پایان نطق مفصل خود گفت : آقایان میدانند که پادشاه ما امروز عیش و نوش و تفنن و تفریح همه چیز را بر خود حرام کرده و غیر از کار و مراقبت کردن در امور مملکت کاری ندارد و این را باید قدر دانست . »

مغضوب واقع شدن دشتی و رهنما

اطلاعات در ربع قرن در دنباله تبعید دادگر می نویسد :

« مقارن همین احوال بود که آقای رهنما نماینده مجلس شورایملی و مدیر روزنامه ایران نیز مورد بی مهری شاه فقید واقع شد و محبوس گردید و بر اثر تقاضای آقایان علماء نجف موافقت شد که مسافرتی بخارج بنمایند و ایشان ابتدا به عراق و سپس به بیروت حرکت کردند و تا بعد از شهریور در خارج از کشور بسر می بردند . امتیاز روزنامۀ ایران پس از مسافرت اجباری رهنما به آقای مجید موقر انتقال یافت ...

آقای دشتی نماینده مجلس شورایملی نیز در همین اوقات گرفتار شد و در محبس شهربانی و گاهی در منزل تحت نظر بسر می برد ولی پس از چندی بار دیگر مورد مهر شاه قرار گرفت و دوباره بنمایندگی مجلس شورایملی انتخاب گردید . »

هدایت در خاطرات و خطرات در این مورد چنین نوشته است :

ص: 219

« توسط از رهنما و رفقا

رهنما ، تجدد برادرش ، بهرامی (1) رئیس اسبق دفتر مخصوص و دشتی بعللی که نمیدانم توقیف بودند . با رهنما خصوصیتی داشتم چند ماه هم معاون من بود . روزی بخیال من رسید توسطی بکنم ،در شرفیابی عرض کردم روی سیاه وموى سفید تکلیفی می آورد و اشخاص بی انتظاری نیستند رهنما و دشتی و بهرامی اگر تقصیرشان قابل عضو است استدعای عفو دارند ، بعادتی که شاه دارد و راه میرود در خیابانی که بود رفتند و بر بود رفتند و برگشتند و دو سه مرتبه این رفت و آمد واقع شد آخر فرمودند آنها را بخشیدم بروند بولایت خودشان و منظور رهنما و تجدد بود که توطناً عراقیند ، بهرامی و دشتی هم بنا شد از تهران بروند ، عرض کردم اجازه هست امر ملوکانه را بنظمیه ابلاغ کنم ؟ فرمودند بلی ، ابلاغ کردم و امر رسمی هم صادر شد رهنما و تجدد بعراق رفتند بهرامی و دشتی به بروجرد و بهبهان . در مورد بهرامی فرمودند نمی کشمش ... »

بطوریکه زین العابدین رهنما مدیر روزنامه ایران در سالنامه دنیا نوشته در اوایل ریاست وزرایی سردار سپه کمیته ای بنام « کمیته تحولات و انقلاب » بریاست سردار سپه تشکیل گردید .

اعضاء این کمیته عبارت بودند از رضاخان پهلوی - سید محمد تدین ، سلیمان میرزا اسکندری - ناصر ندامانی - سید محمد صادق طباطبائی - میرزا کریم خان رشتی - سر لشکر خدا یارخان - دبیر اعظم بهرامی - امان الله خان اردلان ( حاج عز الممالک ) - زین العابدین رهنما .

محل انعقاد این کمیته خانه شخصی سردار سپه بود و جلسات در ساعت چهار بعد از نیمه شب که در زمستان نیم ساعت پیش از اذان صبح بود تشکیل میگردید و رهنما دربارۀ منظور این کمیته چنین نوشته است :

« در همین جلسه و در میان همین جماعت تمام حوادث و تغییرات ایران نو و تغییر قاجاریه و غیره ... مورد مذاکره قرار میگرفت و سپس طبق آن عمل میشد . افراد این کمیته ، در روز اول تشکیل آن دست اتحاد و یگانگی را در حلقه تسبیح دست خود اعلیحضرت فقید دادند که در هدف اصلی این گروه که تغییر

ص: 220


1- بهرامی معروف به دبیر اعظم ، نویسنده کتاب « سفرنامه خوزستان » .

سلسله قاجاریه و ایجاد ایران نو باشد تا آخرین سرحد امکان وفادار و صمیم باشند ... »

منظور از نقل نوشته زین العابدین رهنما این است که نشان داده شود تمام کسانی که به پهلوی کمک کرده و در بدو روی کار آمدن او موثر بودند یکی پس از دیگری از گردونه خارج گردیده اند .

افزایش سرمایه بانک ملی ایران

سرمایه بانک ملی ایران که در بدو تأسیس هشت میلیون ریال ( 800 هزار تومان ) بود در تاریخ 14 تیرماه 1314 به سیصد میلیون ریال افزایش یافت .

روزنامه اطلاعات دربارۀ این افزایش سرمایه چنین نوشته بود :

« هفت سال پیش که میخواستیم بانکی بنام ملی ایران تأسیس کنیم و میخواستیم سرنوشت تجارت و مقدرات اقتصادی خود را بدست خودمان بگیریم و یخواستیم بسیادت اقتصادی و مالی بیگانگان در این کشور خاتمه بدهیم و میخواستیم گریبان تجار و سرمایه داران خود را از چنگ مؤسسات بانکی و مالی خارجه که در این کشور از دیر باز در شئون مالی و تجاری و اقتصادی ما نفوذ پیدا کرده بودند نجات بدهیم وقتی که سرمایۀ آنرا در نظر می آوردیم انتظارات ما جزو آرزوهای دور و دراز بود که فقط دورنمای زیبای آنرا در نظر می آوردیم زیرا هشت میلیون ریال در مقابل سرمایه هنگفتی که دیگران در دست داشته و پنجه خود را بر پیکر تجارت و اقتصادیات کشور فرو برده اعتبار و حیثیت تجار این کشور وحتى هستی آنها تعلق باراده آنان بود چه کسی باور میکرد بانک ملی بتواند تاب مقاومت آورده و قسمت مهمی از آرزوهای دور و دراز ما را عملی کند .

امروز که سرمایه بانکملی ایران از هشت میلیون ریال بسیصد میلیون ریال ترقی داده میشود وقتی وضع مالی امروز را با روز تأسیس بانکملی مقایسه میکنیم می بینیم از مرتبه آحاد در گذشته و از مرتبه عشرات نیز عبور کرده و چند مرحله از مرتبه صدم ترقی و تکامل نیز بالا رفته ایم . »

انعقاد قرارداد تهاتری با آلمان

در سال 1314 هیئتی مرکب از بدر معاون وزارت مالیه ، وثیقی معاون اداره کل تجارت و انصاری رئیس ادارۀ اقتصادیات وزارت خارجه برای مذاکره در امور تجارتی و اقتصادی و مذاکرات پایا پای بین ایران و آلمان ببرلن رفته بودند

ص: 221

موفق بعقد قرارداد تهاتر بین ایران و آلمان گردیدند و بدر رئیس هیئت اعزامی ایران ضیافتی در هتل اسپلاناد با شرکت دکتر شاخت وزیر اقتصاد و جمعی از رجال آن کشور داده شد . در سر میز بدر :گفت دو هیئت ایرانی و آلمانی از ابتدا تا انتها با کمال مودت با یکدیگر همکاری نمودند تا موفق بعقد قرارداد مرضی الطرفين شدیم ... دکتر شاخت در جواب نطق بدر دربارۀ اهمیت روابط اقتصادی فیمابین مملکتین توضیح داد و اظهار امیدواری کرد که قرارداد منعقده و شناسائی یکدیگر موجبات روابط نزدیکتر برای پیشرفت مصالح مملکتین فراهم کند .

بعد اضافه نمود که انعقاد قرارداد مزبور ایران را از اینکه ناچار باشد کلیه کالای صادراتی خود را به روسیه بفروشد و در عوض کالاهائی از آن کشور وارد نماید تا حدودی بی نیاز میسازد و ایران دیگر مجبور نیست که شور و یها بهر قیمت خواستند بخرند و یا بفروشند .

انحصار پشم و پوست

یکی از شرکتهائی که داور تأسیس نمود ، شرکت سهامی پنبه و پشم و پوست بود که در اواخر آبانماه 1314 رسماً مشغول بکار گردید. قبلاً چه در دوره روسیه تزاری و چه در دورۀ روسیه شوروی سوسیالیستی معمول بر این بود که تجار ایرانی پشم و پنبه و پوست را بروسیه صادر میکردند و در آنجا بفروش میرساندند و یا در تهران اداره تجارتی روسیه شوروی خریداری می نمود . و چون خریدار در دوره روسیه شوروی فقط اداره تجارتی شوروی بود بهر قیمت میخواستند می خریدند . با تأسیس شرکت سهامی پنبه و پشم و پوست منحصراً صدور پشم و پنبه و پوست گوسفند و بز به شرکت مزبور واگذار گردید تا بقیمت مناسب یا بروسیه و یا هر کشور دیگر بفروش برساند با انحصار صدور پشم و پوست و پنبه طبق تصویب نامه هیئت وزیرات بشرکت مزبور دیگران حق صدور آنرا نداشتند .

الغاى تعهدات گمرکی 1307

در آبانماه 1314 وزارت امور خارجه بخشنامهای بکلیه سفارتخانه های مقیم ایران و نمایندگان دولت ها که دولت ایران با آنها قرارداد گمرکی داشت صادر نمود و متذکر شد که چون تعهدات قراردادهای گمرکی ایران با دول خارجه طبق تصویب مجلس شورایملی مورخ 1307/2/12 برای هشت سال بوده و مدت مزبور در تاریخ 1315/2/20 منقضی خواهد شد بنابراین خاتمه تعهدات گمرکی

ص: 222

را اعلام میدارد .

منظور از این بخش نامه این بود که دولت ایران تصمیم دارد درباره میزان گمرکات تغییراتی بدهد و بر نرخ آن بیفزاید و دولتها بایستی برای پذیرش نرخ های جدید خود را آماده نمایند .

اختلاف بین ایران و شوروی

طبق قراردادهای تجارتی بین ایران و شوروی میبایستی بین صادرات و واردات توازنی باشد ولی معلوم شد میزان واردات خیلی بیش از صادرات بوده است مخصوصاً که شور و یها از تحویل گرفتن برنج یکی از اقلام مهم صادرات ایران ، تا حدودی خودداری مینمودند و قیمت برنج تنزل کرده بود و چون رضا شاه هم مقدار زیادی برنج داشت و در حقیقت باعث ضررش میگردید عدم توازن صادرات و واردات موجبات تغیرش گردیده و دستور داد کمیسیونی رسیدگی نموده ، گزارش دهند مخبر السطنه که در آنموقع رئیس الوزراء بوده ( سال 1312 ) در این مورد در زیر عنوان « معافیت یاسائی از خدمت » چنین نوشته است :

« در صادر و وارد شور وی تفاوتی حاصل شده بود و سبب تغیر پهلوی ، امر شد بحساب صادر و وارد شور وی رسیدگی شود ، کمیسیونی مقرر شد رسیدگی کردند بصرفه یا سائی (1) نشد بیشتر هم اختلاف در قند بود و نبردن برنج ، قدری هم از قرارداد قند آورده بودند که برنج را بوعده خواهیم برد و نبرده بودند در حالی که خود پهلوی برنج بسیار دارد در موقعی که امر برسیدگی شد من بصرفه یاسائی شرحی عرض کردم مفید نیفتاد . »

ياسائی از کار برکنار گردید و اختلاف بین ایران و شوروی باقی ماند و روابط تجارتی بسردی گرائید و در واردات و صادرات نقصان کلی حاصل گردید تا اینکه پس از حدود دوسال شور و یها قدم پیش گذاشتند و از دولت دعوت نمودند که هیئتی برای مطالعه در امور تجارتی و فلاحتی و صنعتی بروسیه بروند . این دعوت قبول شد و هیئتی در فروردین 1314 بریاست مظفر اعلم رئیس اداره کل تجارت بشرح زیر انتخاب و بمسکو عزیمت نمود .

مظفر اعلم رئیس اداره کل تجارت - مصطفى قلى بيات رئيس كل

ص: 223


1- یاسائی از کسانی بود که در تغییر رژیم خیلی به نفع پهلوی فعالیت کرده بود و از وکالت مجلس به ریاست کل اداره تجارت ارتقاء یافته بود .

فلاحت سرتیپ فضل الله زاهدی - علی وکیلی از شرکت مرکزی محمود فاتح از اداره کل فلاحت ، سرهنگ کریم قوانلو - عباس ورنوسی از وزرات راه و چند نفر دیگر . این هیئت مدت چهار هفته مهمان دولت شوروی بودند و مذاکراتی را آغاز کردند که در مراجعت مظفر اعلم طی اعلامیه ای که انتشار داد از مهمان نوازی دولت شوروی تشکر نمود و اعلام نمود علاوه بر مطالعاتی که در رشته های مختلف بعمل آمد در خصوص روابط تجارتی مملکتین بر اصل توازن مذاکراتی صورت گرفت و امیدواری حاصل است که این تبادل نظر موجب تحکیم و توسعه روابط تجارتی گردد . بدین طریق در روابط تجارتی ، یعنی میزان واردات و صادرات تا حدودی توافق حاصل گردید .

درگذشت مشیرالدوله

روز 5 شنبه 29 آبانماه 1314 ساعت هشت و نیم بعد از ظهر حسن پیرنیا ملقب به مشیر الدوله در 63 سالگی بمرض سکته قلبی فوت نمود و در مقبره خانوادگی در امام زاده صالح تجریش بخاک سپرده شد .

یکی از اقدامات مهم مشیرالدوله در کابینه ای که پس از برکناری وثوق الدوله تشکیل داد ایجاد روابط سیاسی با دولت اتحاد جماهیر شوروی بود که بمشارالممالک دستور داد از اسلامبول عازم مسکو شود و زمینه شناسائی دولت شوروی و عقد قرارداد 1921 ایران و شوروی را فراهم نماید و نیز یکی دیگر از کارهای مهم وی بحال تعلیق در آوردن قرارداد نهم اوت 1919 بود که وثوق الدوله با انگلسیها منعقد نموده بود و در حقیقت ایران را تحت الحمایه انگلیس قرار داده بود ( در جلد اول این تاریخ « کودتای 1299 » چگونگی شرح داده شده است ) همچنین پس از تغییر رژیم و روی کار آمدن پهلوی سمت دولتی قبول ننمود و حتی در سال 1306 که مجلس با و ابراز تمایل برای زمامداری کرده بود بهیچوجه قبول ریاست دولت را ننمود ، بعلاوه ریاست انجمن نظارت انتخابات تهران را که در ادوار مختلف عهده دار میگردید چون از نحوه انتخابات فرمایشی مطلع بود قبول نکرد و حتی وکالت دوره هفتم مجلس را که میدانست انتخابات فرمایشی است بهیچ کیفیتی قبول ننمود و بهیچوجه خود را آلوده نساخت و پس از کناره گیری از سیاست زندگانی خود را وقف تألیف 3 جلد تاریخ ایران باستان نمود که از قدیم ترین از منه تا زمان پارتها و اشکانیان مفصلاً بیان نموده و بسیاری

ص: 224

میرزا حسنخان مشیرالدوله ( حسن پیرنیا )

از نکات تار یک تاریخ ایران را روشن نموده و بزرگترین خدمت را بتاریخ ایران باستان نموده است .

دیگر از کارهای مهم مهم مشير الدوله در وزارت عدلیه تدوین قانون مدنی بوده که ریاست کمیسیون عدلیه را مدرس عهده دار بوده که در کتاب « مدرس قهرمان آزادی » شرح آن داده شده است .

مشیرالدوله چندبار هم بوکالت مجلس انتخاب شد و آخرین مرتبه دوره ششم بوده است و در دورۀ هفتم که انتخابش کرده بودند از پذیرفتن نمایندگی ساختگی بکلی استنکاف نموده و قبول نکرد .

جلد اول کتاب رجال ایران درباره میرزا حسنخان مشیرالدوله چنین نوشته است :

ص: 225

« میرزا حسن خان مشیرالدوله ( حسن پیرنیا ) پسر بزرگ میرزا نصرالله خان مشیرالدوله نائینی متولد 1250 خورشیدی که تحصیلات خود را در رشته نظام و رشته حقوق در مسکو تمام کرد باین معنی که پس از اتمام تحصیلات نظامی در روسیه وارد دانشگاه مسکو شد و دورۀ دانشکدۀ حقوق را نیز بپایان رسانید و در ضمن اشتغال به تحصیل سمت وابستگی ( آتاشه ) سفارت ایران را در پطرز بورگ نیز داشت . پس از اینکه میرزا نصر الله خان مشیرالملک در سال 1317 ه ق پس از فوت حاج شیخ محسن خان مشیرالدوله ملقب بمشیرالدوله و وزیر امور خارجه شد پسران خود را که بعضی از آنان تحصیلات خود را تمام نکرده بودند از اروپا خواست و برای میرزا حسنخان لقب مشیرالملکی گرفته او را بسمت ریاست دفتر وزارت خارجه تعیین نمود .

در همین سال که مظفرالدینشاه و امین السلطان با گرفتن قرضه از دولت روس و گرو گذاشتن گمرکات شمال ایران برای اعمال بوالهوسانه شاهانه با قرضه مزبور برای خوشگذرانی بار و پا مسافرت نمود میرزا حسنخان مشیرالملک در این سفر اول شاه بار و پا بسمت مترجمی شاه ملتزم رکاب بود . پس از بازگشت مظفرالدینشاه از سفر اروپا (یکشنبه دوم شعبان 1318ه . ق ) مدرسۀ علوم سیاسی که سال پیش طرح آن ریخته شده بود برای تربیت شاگردان جهت کارمندی وزارت خارجه وغیره بدستیاری مشیرالملک تأسیس شد . (1) در ربیع الاول سال 1319 ه . ق. در سن 27 سالگی بسمت وزیر مختاری ایران در دربار روس تعیین و فرستاده شد و ...

در سال 1324 ه . ق . زمان صدارت پدرش هیأتی که برای تنظیم قانون انتخابات مجلس تعیین شده بود حسن پیرنیا مشیرالملک یکی از برجسته ترین اعضاء آن هیأت بشمارمی رفت . پس از فوت پدرش ( 4 شعبان 1325 ه . ق .) ملقب بمشیرالدوله شد و در تاریخ رجب 1325 ه . ق که کابینه تحت ریاست میرزا احمدخان مشیر السلطنه تشکیل یافت و لقبش هنوز مشیرالملک بود برای اولین بار وزیر دادگستری گردید . در همین سال برای اعلام پادشاهی محمد علیشاه بپاریس و لندن رفت و پس از بازگشت در کابینه ابوالقاسم خان

ص: 226


1- عنوان مدرسه در ابتدا « اداره مدرسۀ وزارت خارجه » و ریاستش با میرزاعلیخان پسر کوچک مشیرالدوله بود و بعد نامش به مدرسۀ علوم سیاسی تبدیل یافت .

ناصر الملک و در کابینههای حسینقلیخان نظام السلطنه در سال 1325 و 1326 ه . ق. وزیر امور خارجه و همین طور در کابینههای مختلف با تغییر شغل بوزارت منصوب بود ..

در شش کابینه محمد ولیخان سپهدار اعظم به تناوب وزیر دادگستری ، وزیر تجارت ، وزیر پست و تلگراف و در سه کابینه صمصام السلطنه بختیاری وزیر دادگستری ، وزیر فرهنگ و در کابینه علاء السطنه ( 1291 خ ) نیز وزیر فرهنگ بود . قوانین موضوعه دورۀ جدید ( زمان سلطان احمدشاه ) فقط بهمت و صرف وقت مشیرالدوله بوده است . در کابینه محمد ولیخان سپهدار اعظم در سالهای 1327 و 1328 ه . ق . وزیر دادگستری بود . در این موقع برای اصلاح عدلیه یک عده از قضات را از دادگستری خارج نمود و بالاخره در سال 1333 ه . ق . ( 1293 خ ) نخست وزیر و وزیر جنگ شد و کابینه ای تشکیل داد از چهل روز مستعفی گردید . در سال 1296 خ در دو کابینه میرزا محمد علیخان علاء السلطنه وزیر جنگ و وزیر پست و تلگراف بود و در کابینه دوم عین الدوله و مستوفی الممالک در همانسال وزیر جنگ شد .

در سال 1299 و 1300 خ نخست وزیر و وزیر کشور شد و در سال 1302 خ نیز نخست وزیر و وزیر کشور گردید . مشیرالدوله در مدت عمر خود هشت بار وزیر عدلیه - شش بار وزیر جنگ ( در اوقاتی که وزیر جنگ بود مدرسه نظام را بنیاد نهاد ) چهار بار وزیر فرهنگ ، چهار بار وزیر امور خارجه ، دو بار وزیر پست و تلگراف ، دو بار وزیر کشور یکبار وزیر تجارت و چهار بار نخست وزیر بوده است . مشیرالدوله از سال 1302 خ ببعد بکلی از کار کناره کرد و مشغول بتأليف تاریخ ایران باستان یعنی از قدیم ترین ازمنه تا زمان پارت ها و اشکانیان گردید . کتب مزبور تألیف نفیس و در خور استفاده شایان است . مشیرالدوله بر خلاف پدرش و اکثر زمامداران هم عصر خود مرد درست و وطنخواهی بوده است و در پنج شنبه 29 آبانماه 1314 خ در سن 63 سالگی بمرض سکته قلبی در تهران درگذشت ... » .

فرار سرلشکر آبرم رئیس شهربانی کل

اشاره

سرلشکر آیرم که مدت چند سال عهده دار ریاست کل شهربانی بود و در

ص: 227

محمد حسین آیرم

بسیاری از جنایات دخالت داشت و در دوره ریاست خود مرتکب جنایات بسیاری شده بود و بسیاری از اشخاص در زندانهای شهربانی بقتل رسیده بودند و از اسرار بسیاری از تبهکاریهای رضا شاه مطلع بوده و در دوره ریاست خود سوء استفاده ها و اخاذی بسیار کرده بود ، از عاقبت کار خود بسیار بیمناک بوده و در یافته بود که بالاخره پهلوی بسراغ او هم خواهد آمد و آنچه را جمع نموده از چنگش بذر خواهد آورد بنابراین بخیال فرار افتاد و با تمهید مقدماتی و تمارض توانست اجازه خروج از کشور را گرفته بعنوان معالجه راهی اروپا شود و او تنها کسی بود که توانست شاه را اغفال و مقداری ارز هم بگیرد و سرانجام که باو تأکید میشود زودتر بکشور مراجعت کند گویا در پاسخ گفته بود آب و هوا و محیط ایران دیگر بمزاج من سازگار نیست .

اطلاعات در یکربع قرن دربارۀ این فرار چنین نوشته است :

« سرلشکر آبرم رئیس نظمیه باروپا رفت سرلشکر محمد حسین آیرم رئیس

ص: 228

کل تشکیلات نظمیه پس از عزل و تعقیب و حبس مرحوم تیمورتاش موقعیت مهمی را که تلاش می نمود بدست آورد . دستگیری و حبس مرحوم اسعد وزیر جنگ نیز در زمان آیرم بود و باز در همین موقع بود که تیمورتاش و اسعد در زندان نظمیه بدرود زندگی گفتند که مرگ آنها را هیچکس طبیعی و ساده فرض نکرد و همان دو سطر خبر منتشره در روزنامه کافی بود که همه باین مرگ غیر طبیعی آگاه شوند زیرا بخوبی میدانستند که جراید سخت سانسور میشود و این قبیل اخبار با همین عبارات از اداره نظمیه دیکته می شود و باید عین آن منتشر گردد .

سرلشکر آیرم بعد از آنکه رقبای با نفوذ و مؤثر او از بین رفتند میدان وسیعی بدون معارض برای خود پیدا کرد ولی زمان درازی طول نکشید و در نیمه سال 1314 سرلشکر آیرم چند روزی در منزل خوابید و خود را مریض سخت نشان داد و در نظر شاه فقید مرض خود را در ایران غیر قابل علاج جلوه داد و باین ترتیب تحصیل اجازه و گذرنامه نمود که برای معالجه بار و پا عزیمت نماید ، در آن موقع هیچکس نمیدانست که مسافرت رئیس نظمیه صورت فرار دارد و کسالت او مصنوعی است ، مشارالیه در عیادت هائی که از او میشد حرف نمیزد بعنوان اینکه صدایش در نمیآید و طبیب قدغن کرده و گلویش متورم و زخم است . سرلشکر آیرم بقدری خود را بشاه و خانواده سلطنتی نزدیک کرده بود که هیچکس تصور نمیکرد که او از ترس مسافرت میکند .

حقیقت این بود که سرلشکر آیرم موقعیت و آینده خود را در قبال اعمال قدرت و نفوذ و کارهائی که در دوران زمامداری خود نموده بود وخیم میدید -- تشکیل کارناوال سالیانه هم که مبلغ هنگفتی خرج آن میشد و از ابتکارات خود او برای خوش آیند رضا شاه بود بر حسب دستور خود شاه موقوف شده بود و حتی عوامل این کار نیز تحت تعقیب در آمده بودند و اعلیحضرت فقید نسبت باین اعمال و زحمتی که برای مردم فراهم کرده بودند و حتی پولهائی که گرفته شده بود سخت متغیر و عصبانی بود ولی هنوز رئیس نظمیه وقت که پس از شاه قدرت را بدست گرفته بود مورد بی مهری واقع نشده بود . سرلشکر آیرم پیش بینی آینده وخیم خود را کرده باین ترتیب از کشور خارج شد و پس از چند ماه مقداری اسعار خارجی برای بازگشت خود بایران خواست و شاه فقید که کمی از وضع اعمال او مطلع شده بود و میخواست او را بچنگ آورد با ارسال مقداری لیره که در آن موقع

ص: 229

اهمیت زیادی داشت موافقت نمود . سرلشکر آیرم پول را گرفت و باز هم نیامد و سال ها در خارج زندگی میکرد تا چند سال پیش که در یکی از شهرهای اروپا دارفانی را وداع گفت . »

سرانجام آیرم

محمد حسین خان آیرم پس از فرار از ایران مدتی در اروپا بود تا جنگ دوم جهانی در گرفت و از قراری که طباطبائی مدیر سالنامه دنیا که پس از خاتمه جنگ بآلمان مسافرت نموده و در اطراف زندگی و عاقبت کار آیرم تحقیقاتی نموده در شانزدهمین سالنامه دنیا چنین نوشته است :

« جالب ترین خاطره ختائی (1) مربوط بتشكيل حکومت ایران آزاد در خلال جنگ بین الملل دوم در قلب اروپا بود .

ختائی میگفت : یک روز شنیدم سرلشکر محمد حسین آیرم از وینه پایتخت اطریش وارد برلین شده است . آیرم یکسال بعد از فرار از ایران مورد توجه دولت آلمان واقع شده بود و این توجه زمانی شدت یافت که ایران در اشغال نیروهای انگلیس و شوروی قرار گرفت و روابط حسن و داد ایران و آلمان هم بسردی گرائیده بود . نصیرخان دوست قدیم ما از من دعوت کرد بملاقات آیرم بروم . آیرم در خیابان « زینل اشتراسه » منزل داشت . اول شب بود که من به ملاقات آیرم رفتم . رئیس سابق شهربانی کل کشور و کسیکه یک زمان دومین قدرت در ایران بود روی مبل نشسته بود و بافکار دور و درازی مشغول بود . جویای حال و احوال یکدیگر شدیم و همین آشنائی مختصر باعث شد که آیرم تقاضا کند برای جلوگیری از بحران بیکاری به بازی پوکر بپردازیم . آیرم در بازی پوکر استاد بود . بازی ساعتی بعد پایان یافت . آیرم برده بود . در این وقت مسائل سیاسی مطرح شد . خود آیرم بطرح مسائل پرداخت ناگهان از میان ما جمعیت پنج نفری یکی از دوستان ایرانی که از ذکر نام او خودداری میکنم برخاست و شروع به فحش و ناسزا به آیرم نمود و از جمله گفت : تو تا دیروز چنان قدرتی داشتی که کسی قادر باحوال پرسی با تو نبود ولی امروز چنان بدون قدرت شدی که هم اکنون قادرم بصورت تو « تفو » بزنم .

ص: 230


1- آقای ختائی بازرگان ایرانی که مغازه قالی فروشی ایران او در خیابان کور فورستندام معروف اهالی برلین غربی است .

آیرم برافروخت و گفت : جواب این سخنان تو را فردا عملاً میدهم . تو خیال کردی ! من همان قدرت سابق را دارم نهایت قدرت امروزی من بالاترین قدرتهاست و من از امروز رئیس حکومت آزاد ایران می باشم .

دوست ایرانی ما مجدداً شروع به پرخاش نمود و با عصبانیت منزل نصیرخان را ترک گفت . فردا بود که شنیدم دوست ما از طرف پلیس برلین بازداشت گردید و از اینجا بود معلوم شد آیرم در واقع صاحب قدرت است .

من دیگر آیرم را ندیدم . ایرانیهای مقیم برلین با آیرم رابطه داشتند و این رابطه صرفاً بمنظور تشکیل هسته مرکزی حکومت ایران آزاد بود . اقامت آیرم در برلین 15 روز بطول نینجامید . او از همان راهی که آمده بود به اقامتگاه خود در وین بازگشت . دو ماه بعد باز فرصتی دست داد و من با آیرم ملاقات نمودم . جریان این بود : دعوتی از تجار ایرانی مقیم آلمان برای ملاقات با آیرم شده بود . رفتیم و ایشان را ملاقات نمودیم . در بین تجار ایرانی مقیم برلین آیرم با من آشنائی بیشتری داشت . آیرم شروع به سخن نمود و گفت برای ترتیب کار ، ما احتیاج بکمک مادی آقایان داریم . هموطنان ما در سایر کشورها کمکهای ذیقیمتی نمودند از جمله آقای علی اصغر میلانچی بازرگان ایرانی مقیم اطریش یکصد هزار مارک کمک نمود و بدین جهت از آقایان انتظار دارم از هرگونه کمکی برای پیشرفت منظور دریغ نورزند .

در جواب گفتم : جناب سرلشکر قطعاً اطلاع دارند وضع مالی اینجانب روی قطع ارتباط با ایران رضایتبخش نیست . قالی و قالیچه که یک روزی در مغازه من انباشته بود امروز برای نمونه موجود نیست زیرا راه بسته است و مال التجاره از ایران نمیرسد و از طرفی سه سال است من کوچکترین خبری از فامیل و برادر خود که در تهران و آذربایجان اقامت دارند ندارم و بالاخره با توجه به بی پولی و اینکه ما تجار را چه رسیده به سیاست استدعا دارم اقلاً مخلص را معذور بدارید .

از این بیان من سایر تجار ایرانی که حضور داشتند کمی بخود آمده و خوشحال شدند . نا گفته نماند رد تقاضای آیرم در حکم صدور حکم اعدام خودمان بود زیرا پلیس « اس - اس » آلمان و شخص « هیتلر » بشدت از آیرم حمایت میکردند و اگر آیرم کوچکترین اشاره ای به « اس - اس » میکرد حساب ما معلوم

ص: 231

بود و آناً بیکی از بازداشتگاه ها منتقل میشدیم .

آیرم کمی برآشفت و گفت : اصراری در بین نیست هر کس علاقه بوطن خود داشته باشد کمک میکند و البته باید بداند عنقریب ما حکومت را عملاً در دست خواهیم گرفت زیرا قوای آلمان هم اکنون در قفقاز در حال پیشروی هستند و بمجرد اشغال باکو کار ایران تصفیه میباشد .

چند نفر از تجار بزدل ایرانی از روی ترس حاضر بکمک شدند ولی کمکهای آن ها چندان زیاد نبود .

سرلشکر محمد حسین آیرم پس از تلاشهای بسیار در تشکیل حکومت ایران آزاد بفکر افتاد از نیروی دیگری برای انجام مقصود کمک بگیرد . اطلاع یافت حسین دادگر ( عدل الملک ) رئیس چندین دوره مجلس شورایملی در پاریس اقامت دارد سوابق عدل الملک بر او کاملاً روشن بود و با او در زمان ریاست کل نظمیه مملکتی آشنائی داشت و میدانست از رؤساء با نفوذ مجلس شورایملی بود . عدل الملک در پاریس بحالت تبعید بسر میبرد چون پس از اینکه در سال 1312 شمسی از تهران بعزم فرنگستان عزیمت نمود مدت مسافرت او نا معلوم بود . او از طریق بندر پهلوی عازم اروپا شده بود و یکراست به بلژیک رفت و در بروکسل رحل اقامت افکند پس از یکسال اقامت متوالی در پایتخت بلژیک بپاریس رفت و پایتخت فرانسه را برای زندگی مناسب تشخیص داد . در تمام طول جنگ عدل الملک در پاریس اقامت داشت و سرلشکر محمد حسین آیرم میدانست عدل الملک دادگر در پاریس چه میکند ولی نمیدانست چه میگوید . موضوع را با اعضای قسمت شرق وزارت امور خارجه آلمان در میان نهاد و توجه آنها را بیک شخصیت معروف ایرانی که در پاریس اشغال شده مشغول زندگی است جلب نمود . دو ماه تمام در معرفی عدل الملک به دیپلماتهای وزارت امور خارجه آلمان تلاش کرد تا اینکه با معاون وزارت امور خارجه آلمان تماس حضوری پیدا کرد. معاون آن روزی وزارت امور خارجه آلمان شولمبرک بود . او در الوائل سلطنت شاه فقید سفیر آلمان در ایران بود . نامبرده از دیپلماتهای خارجی مقیم تهران بود که در شب زنده داری و میگساری بیداد میکرد . خنده از لبانش محو نمیشد . میگفت و میخندید و در مدت اقامت خود در ایران دوستان بسیاری از میان رجال پیدا کرده بود . با عدل الملک دادگر هم آشنائی کامل داشت و وقتی آیرم با او درباره عدل

ص: 232

الملک سخن بمیان آورد بفکر فرو رفت و آن گاه خطاب به آیرم گفت خوب تشخیص دادی با اطلاعی که من از روحیه عدل الملک دارم میدانم او برای اینکار ساخته است ولی مستلزم اینست که من با عدل الملک تماس نزدیک حاصل کنم چون باید در ظرف ده روز آینده با تفاق فون پاپن سفیر کبیر خودمان در ترکیه که اخیراً به برلین آمده و آشنائی زیادی هم بسیاست ایران اشغال شده دارد بپاریس برویم و شما هم می توانید قبل از سفر ما به پایتخت فرانسه بآن شهر بروید و در انتظار ما باشید . تاریخ مسافرت معاون وزارت امور خارجه آلمان بپاریس تعیین شد و سه روز قبل از آن سرلشکر محمد حسین آیرم راه پاریس را پیش گرفت . او رفته بود تا در اجرای نقشه خود توفیق پیدا کند . در همان بدو ورود به پاریس آدرس عدل الملک را بوسیله هوشنگ امیر علائی به دست آورد و دانست عدل الملک در مرکز شهر پاریس در یک آپارتمان بزرگ زندگی می کند .

وسائل و مقدمات کار از هر نظر فراهم بود و چون مرد کار کشته و زیرک بود خانم دولو را وادار نمود ترتیب یک ناهار ایرانی بدهد و از سیاستمداران آلمان دعوت بعمل آورد .

ناهار ایرانی دست پخت خانم دولو ترتیب داده شده بود و از جمله کسانی که دعوت شده بودند عدل الملک دادگر بود . دنیا در آتش جنگ میسوخت و پاریس در قحط و غلا بسر می برد . در روز موعود شولمبرک و فون پاپن وارد پاریس شدند و در هتل « رویال مونترو » رحل اقامت افکندند . آیرم چون هر ساعت در انتظار ورود سیاستمداران آلمانی بود بلافاصله بملاقات آنها رفت و در اولین برخورد دعوت نامه ها را تسلیم نمود و تقاضا نمود در مجلس میهمانی یکی از بانوان متشخص ایرانی که در پاریس اقامت دارد شرکت نمایند و ضمناً در این مهمانی با عدل الملک مذاکره بعمل آورند .

شولمبرک و فون پاین این دعوت را پذیرفتند . ساعت یک بعد از ظهر بود که وارد خانه مزبور شدند . عدل الملک زودتر از همه آمده بود ولی آیرم در این دعوت حضور نداشت و اصولاً قصد و نظر آیرم این بود عدل الملک دادگر از نقشه او با خبر نشود و نداند این مجلس مهمانی صرفاً روی تماس با او ترتیب داده شده است . مهمانان آلمانی ساعت یک بعد از ظهر وارد منزل شدند . شولمبرک بیش از

ص: 233

همه از ملاقات عدل الملک خوشحال شد و مدتی به یاد روزهای اقامت در تهران صحبت کردند و حکایتها گفتند گفتند و سپس از حال و روزگار عدل الملک پرسیدند و معلوم شد بعد از ناثره جنگ از فرزندان و همسر و سایر فامیل خود اطلاعی ندارد و هر چند ماه یکبار یک نامه بوسیله صلیب سرخ بین المللی دریافت میدارد .

بعد از صرف ناهار سیاستمداران آلمانی دست عدل الملک را گرفته و به اطاق مجاور بردند و مذاکره را آغاز نمودند شولمبرک گفت روی اعتمادی که دستگاه ما به شما دارد تصمیم گرفت برای مبارزه با سیاست انگلیس و شوروی در ایران به تشکیل حکومت ایران آزاد تحت زعامت شما اقدام نماید و بدین منظور یکی از ساختمان های لایپزیک را تخلیه نموده و آماده برای انجام مقصود نمودیم تا شما در این کاخ بزرگ برقق و فتق امور مشغول شوید و با استفاده از تمام امکانات بمبارزه بپردازید ولی قبل از هر کاری باید از آیرم استفاده نموده او را بعنوان وزیر کشور دولت موقت خود معرفی نمائید و ضمناً برای اداره تشکیلات شما همه گونه وسائل فراهم شده و بودجه کافی هم در اختیار می باشد که از تمام بانکهای رایش میتوانید وجوهات کافی برداشت کنید و بمصارف مربوطه برسانید .

عدل الملک پس از استماع اظهارات شولمبرک و فون پاپن بلافاصله در جواب گفت : این وظیفه از عهده من خارج است .

شولمبرک و فون پاپن که چنین انتظاری نداشتند گفتند آیا بدون مقدمه و بدون اینکه فکر کنید پاسخ ما را باین صراحت میدهید .

دادگر گفت چون دلیل دارد و دلیل روشن مسئله مربوط به سرنوشت همسر و فرزندان من است که در تهران و نواحی اشغالی شوروی واقع در مازندران و گرگان اقامت دارند اطمینان دارم بمحض اینکه خبر تشکیل حکومت ایران آزاد به ریاست من به شوروی ها برسد انتقام سختی از دودمان من خواهند کشید و همسر و فرزندان من بقتل رسیده و به طور خلاصه به هیچ چیز ابقا نخواهند کرد بنابراین از من ساخته نیست .

عدل الملک فهمیده بود در تشکیل این مجلس نقشه آیرم دخالت داشت و چون میدانست آیرم قصد تخریب دارد با توجه بموقعیت فرزندان خود چنین جوابی داد .

فون پاپن و شولمبرک بفکر فرو رفتند و سپس با یکدیگر به زبان آلمانی

ص: 234

داخل صحبت شده و دو سه دقیقه بعد بفرانسه خطاب به عدل الملک گفتند در این صورت کاری با شما نداریم چون نقشه تنظیمی از عهده شما ساخته نیست .

سیاستمداران آلمان با عدل الملک جدا شدند و این خدا حافظی بر خلاف برخورد اولیه با سردی توأم بود .

روز بعد عدل الملک در آپارتمان خود استراحت میکرد . زنگ بصدا در آمد برخاست و در را باز کرد ناگهان با قیافه آیرم رو برو شد . سالها بود آیرم را ندیده بود و آخرین ملاقات آنها در تهران بود و زمانی بود که آیرم نقشه فرار خود را از ایران در سر میپروراند ولی به هیچکس اظهاری نمیکرد . آیرم بمحض برخورد با عدل الملک زبان به اعتراض گشود و گفت : « آخر چرا محافظه کاری می کنید . زندگی در این آپارتمان مخروبه بهتر است یا زندگی در بهترین و مجللترین آپارتمانهای لایپزیک آن هم با عنوان و سمت رسمی » .

عدل الملک از آیرم دعوت کرد تا به اطاق او بیاید . هر دو وارد اطاق پذیرائی شدند و باز آیرم زبان باعتراض گشود و این بار عدل الملک تحمل نیاورده دست از خونسردی همیشگی کشید و اعتراض آغاز کرد . عدل الملک خطاب به آیرم گفت من مثل تو نیستم که هیچکس در تهران نداشته باشم . من زن و فرزند دارم و فامیل من در تهران و شهرهای شمالی اقامت دارند چگونه ممکن است فرزندان خود را که مرتباً کمک خرج برای من حواله میکنند و محبت و صمیمیت خود را به منتهای درجه رسانده اند در تنگنا بگذارم علاوه بر این شما تنها دختر خود را هم به آلمان آورده اید و اکنون هیچ ناراحتی ندارید و با خیال راحت میتوانید هر نقشه ای که در سر دارید به مرحله انجام و عمل برسانید .

سرلشکر آیرم جواب داد امروز صبح در هتل مسکونی سیاستمداران آلمان با فون پاپن و شولمبرک ملاقات نمودم . فون پاپن قول داد در صورتی که عدل الملک حاضر شود او حاضر است از نفوذ معنوی خود در نزد ترکها استفاده نموده فرزندان و همسر عدل الملک را بوسیله سفارت کبرای ترکیه در تهران از ایران فرار داده و از طریق ترکیه به اروپا بیاورد و تحویل عدل الملک بدهد و حتی حاضر است قبل از اینکه همسر و فرزندان عدل الملک وارد اروپا نشدند با عدل الملک داخل مذاکره نشود و به حکومت ایران آزاد دست نزند .

عدل الملک این پیشنهاد را پذیرفت و به آیرم گفت در این مورد موافقت

ص: 235

دارم ولی یک مسئله دیگر هم باقی میماند و آن اینست که تاکنون در طول زندگی خود مردی نبودم که علم طغیان بر علیه دولتها بر دوش بکشم و اگر با کابینه وثوق الدوله مخالفت نمودم و به زندان افتادم روی شم روزنامه نویسی من بود در حالی که در وظیفه آینده که تشکیل حکومت ایران آزاد باشد من با مسئله بسیار مهم که طغیان علیه ایران باشد سر و کار دارم .

در اینجا باید گفت عدل الملک میدانست آلمان دیر یا زود شکست خواهد خورد و اطمینان داشت ورود آمریکا به صحنه جنگ شکست آلمان را تسجیل نموده است و روی همین پیش بینی و همچنین فکر گوشه گیری که بعد از تبعید از ایران بر روحیه او مسلط شده بود جواب منفی به پیشنهادات سیاستمداران آلمانی و همچنین آیرم میداد .

آن روز قریب یکساعت آیرم با دادگر بگفتگو و بحث پرداخت ولی عدل الملک زیر بار نمی رفت و بالاخره هم آیرم با عصبانیت ، عدل الملک را ترک گفت و روی گزارشاتی که علیه عدل الملک داده بود از آن ببعد زندگی بر عدل الملک در پاریس گران تمام شد به حدی که اداره شهربانی پاریس که از طرف آلمانیها اداره میشد جواز مسافرت به عدل الملک برای خروج از پاریس نمیداد .

( بعد از بازگشت بایران از سناتور حسین دادگر ( عدل الملک ) در مقام تحقیق شرح فوق برآمدم. رئیس اسبق مجلس شورایملی ماجرای مزبور را مورد تأیید قرار دادند . - طباطبائی )

در این وقت ختائی لقمه آخر چلوکباب را در دهان قرار داد و سپس ادامه داد :

بعد از پایان این مجلس من دیگر آیرم را ندیدم . ناگفته نماند محل اقامت آیرم در هتل «امپریال » بود و جلسه ملاقات ما هم در اطاق پذیرائی آیرم در همین هتل انجام شده بود .

از این ببعد اطلاعات من در پیرامون نحوه فعالیت آیرم روی نقل و قول دوستان بود . آیرم با وجود بودجه زیاد که از طرف پلیس آلمان و تجار ایرانی تأمین شده بود از نظر کادر تشکیلاتی نتوانست در راه خود موفق شود . مثلا وزرای حکومت ایران آزاد او اشخاص سرشناسی نبودند . قشقائی ها مانند ملک منصورخان و محمد حسین خان برادر محمد ناصرخان قشقائی با ارتش تماس

ص: 236

داشتند و ارتش آلمان از آنها حمایت میکرد طرز بازگشت قشقائی ها به ایران هم شنیدنی بود . سید حسن قریشی که در برلین اقامت داشت یکی از نزدیکترین دوستان ملک منصور خان و محمد حسین خان بود . آتش جنگ در تمام نواحی شعله ور بود . هیچکس از اوضاع ایران و از سرنوشت خانواده خود اطلاعی نداشت . برادران قشقائی برای بازگشت بایران بسید حسن قریشی متوسل شدند . قریشی نیز درست عکس آیرم با ارتش مراوده داشت و از اینجا معلوم است در زمان اقتدار هیتلر تا چه حد بین پلیس و ارتش اختلاف بود . قریشی در تماس خود با سازمان های ارتشی مسافرت برادران قشقائی را بترکیه بظاهر برای انجام امور بازرگانی با هزاران نفر از اتباع ایرانی که در ایران اقامت داشتند و ضمناً کسب اطلاعات سیاسی و تماس از اسلامبول با برادران خود که در جنوب ایران هستند و هسته مخالفت با انگلیسها را تشکیل داده بودند ضروری تشخیص داد . توضیحات او چند روز ادامه داشت تا این که سر فرماندهی ارتش آلمان موافقت کرد و مقرر گردید یک هواپیمای نظامی دور پرواز آلمانی برادران قشقائی را به اسلامبول که در آن روزها منطقه بی طرف بود نقل مکان دهد .

قرار و مداری که با قریشی نهاده شده بود باین نحو بود که برادران قشقائی در مدت پانزده روز مأموریت خود را پایان داده به برلین بازگشت نمایند . هواپیمای نظامی از فرودگاه تمپل هوف برلین برخاست و برادران قشقائی را یکر است به ترکیه برد و در اسلامبول فرود آورد . روابط ایران با ترکیه خوب بود . سفارت ما در آنکارا مفتوح و سرکنسولگری ایران در اسلامبول بکار خود ادامه میداد .

قبل از اینکه مهلت پانزده روز بپایان رسد سازمان ضد جاسوسی آلمان نازی اطلاع یافت برادران قشقائی با دریافت ویزا از سر کنسولگری ایران در اسلامبول از مرز بازرگان گذشته وارد خاک ایران شده اند .

ارتش آلمان ناراحت شد قریشی احضار شد و بدون چون و چرا بزندان افتاد ...

بهر حال همانطور که گفتم وضع آیرم از نظر کادر تشکیلاتی خوب نبود ، آیرم اینطور برؤساء پلیس آلمان تلقین کرده بود بمجرد تشکیل حکومت ایران آزاد ایرانیها شروع بخرابکاری از داخله ایران خواهند نمود . هر چه میگذشت

ص: 237

کوچکترین خبری از عکس العمل ایرانیها نمیرسید . با وجودیکه سخن پراکنی بخش فارسی رادیو برلین باوج خود رسیده بود اوضاع ایران آرام بود جز دستگیری رجال ایرانی که باتهام ستون پنجم آلمان از طرف قوای شوروی و انگلیس بازداشت شده بودند . این دستگیری و سایر مسائل ضربه ای بود که بر پیکر آیرم وارد کرده بود .

یک روز که در مغازه نشسته و روزنامه های صبح برلین را مطالعه میکردم ناصر خان سراسیمه وارد شد و گفت : دیشب آیرم بازداشت شد . خبر بازداشت آیرم برای من عادی بود زیرا میدانستم روشنفکران ایرانی مقیم آلمان تن بحکومت او که حکومت پلیسی و وحشت و ترور بود نمیدهند و چون قادر بانجام مقصود نیست خواه ناخواه مورد سرزنش واقع میشود .

آیرم مدتها بازداشت بود تا اینکه چند ماه قبل از پایان جنگ از زندان مستخلص و به یکی از دهات تبعید گردید زندان روحیه آیرم را دگرگون ساخته بود . هنگام اشغال آلمان بر خلاف تصور ما متفقین به سراغ آیرم نرفتند زیرا آیرم کوچکتر از آن بود که متفقین بجای سایر جنایتکاران معروف جنگ در مقام بازداشت او برآیند .

زندگی آیرم ادامه داشت و با باز شدن راه ارتباطی ایران و آلمان وجوه قابل توجهی از بستگان آیرم از تهران رسید و او بخوبی قادر بامرار معاش بود تا اینکه روی پیری وصدمه روحی ناشی از اقامت زندان در گذشت . میدانید به چه نام در گذشت محمود آیرم تبعه امیرنشین « ول کنیشتین » . این امیرنشین در سرحد آلمان واقع است و سرلشکر آیرم بعد از جنگ برای اینکه کسی را با او کاری نباشد وارد « ول کنیشتین » شد و تابعیت این امیرنشین را پذیرفت .

بد نیست بدانید آیرم بعلت ابتلا به بیماریهای مقاربتی تحت عمل جراحی قرار گرفته بود و خاصیت مردی خود را هم از دست داده بود .

درباره سرلشکر محمدخان آیرم رئیس کل شهربانی و پرونده سازی های او که باعث نابودی و افنای بسیاری شده مطالب و داستانهای زیادی شنیده شده است و طبق اسنادی که در دست است قتل تیمورتاش و سردار اسعد وعده ای دیگر در زندان هم با دستور وی صورت عمل بخود گرفته و این شخص مثل اینکه

ص: 238

از راست به چپ : مرتضی یزدان پناه ، محمد حسین آیرم و امیر احمدی

مبتلا به سادیسم جنایت و آدم کشی و پرونده سازی بوده است .

چنانکه برای رئیس اداره تأمينات ( مشیر همایون شهردار ) شهربانی خواسته بود جلو فجایع او را بگیرد دست بکار پرونده سازی شده که معتصم السلطنه فرخ در کتاب خاطرات سیاسی خود شمه ای از آن را بیان کرده است که در زیر عیناً نقل میگردد :

ص: 239

« ... راستی ماجرا چه بود ؟ چه شده بود که آیرم رئیس تأمينات درستکارش را بچاه انداخته بود ؟ آیا سرلشکر محمد حسین خان آیرم در واقع با این ضربت گورش را نکنده بود ؟

سرلشکر آیرم ...

ناچار برای پاسخ باین حوادث کوچک و در عین حال شیرین تاریخی ، بایستی کمی به عقب برگردیم .

بخشنامه ای از طرف بزرگ ارتش داران به عموم افسران قشونی و امنیه و شهر بانی صادر شده بود که تردید در صحت گزارشهای ریاست کل شهربانی وقت را بحضور اعلیحضرت میرساند و این مسئله خود حادثه ای عجیب و لرزاننده بود - زیرا آدمی میتوانست باور بکند که با این حادثه غیر مترقبه ، بایستی در انتظار ویران شدن کاخ ظلم و ستم مردی عیار و حیله گر بود ؛ مردی که پس از سقوط تیمورتاش ، دومین فرد مملکت شناخته میشد و با جعلیات خویش ، همه امور کشور را زیرنظر گرفته بود ، و هر روز یک حادثه دروغی میآفرید تا قدرت و نبوغ خدادادیش ! را بر همگان آشکار سازد .

در این معرکه - یعنی پس از صدور آن بخشنامه عجیب ، کسی که بیش از همه برخود لرزید و تصمیم گرفت هر چه زودتر تکلیف خودش را روشن کند ، همین جناب مشیر همایون شهردار - رئيس تأمينات وقت بود . او خیلی ساده و آسان برای خودش حساب کرد و دید با این کارها و آرتیست بازی هائی که آیرم شروع کرده است ، دیر یا زود حقه بازیش آشکار خواهد شد ، و آنوقت خواهند آمد و هر چه زودتر به حسابش رسیدگی خواهند کرد . و درست در این گیرودار است که قبل از او ، اول حکیم باشی را در از خواهند کرد و خواهند گفت که :

« مرد حسابی حضرت اجل هر گزارشی را که به حضور اعلیحضرت میداد برمبنای تحقیقات و گزارشات تو بوده است ، پس اول بایستی به حساب تو رسیدگی کرد ! »

وفي الواقع هم حساب مشیر همایون کاملاً درست بود . اما چه کار میتوانست بکند ؟ مگر میشد با حضرت اجل ریاست محترم کل شهربانی ایران در افتاد ؟ آنهم آدمی مثل آیرم که در زیرکی و عیاری و در وغسازی « یگانه » دهر بود !..

ص: 240

اما با اینهمه ، همین مشیر همایون شهردار خودمان ، نخستین جدال را علیه حضرت اجل شروع کردند و واقعاً که جرئت شیر میخواست تا رئیس تأمينات علیه ریاست کل شهربانی بشورد ! آنهم چه ریاستی !

کار اول با تقاضائی خیلی کوچک شروع شد - تقاضائی که درعین کوچکی کلی در آن حرف بود . مشیر همایون شهردار - رئیس تأمينات وقت ، از حضرت اجل تقاضا کرده بود که گزارشات محرمانه ای را که برای اعلیحضرت تهیه مینماید ، پیش نویس آنرا به اداره تأمینات بدهد تا اداره تأمینات بداند که اصل گزارش چیست و از کدام مأمور است وصحت و نادرستی آن تا چه پایه است ؛ که بهرحال اصل این گزارش روزی برای اداره کل تأمينات و همین شهربانی کل کشور لازم خواهد بود .

حضرت اجل نخست لحظه ای با نگرانی بفکر فرو رفت ، وسپس با خشم و خشونت به رئیس تأمينات فهماند که نه فقط بهتر است پس از این ، چنین پیشنهاداتی در حضورش نکند ، بلکه صلاح اوست که مخصوصاً از اینگونه امور خودش را کنار بکشد ! اما مگر رئیس تأمینات میتوانست از این مسائل ، خودش را کنار بکشد ؟! مگر او مسئول مستقیم اینگونه گزارشات نبود ؟ پس چگونه میتوانست دستور حضرت اجل را اجراء بکند !؟ نه ، حساب رئیس تأمینات درست بود . فردا می آمدند و جناب حکیم باشی را پیش از همه دراز میکردند . اما ببینیم چرا سرلشکر محمد حسین خان آیرم اصولاً حاضر نبود اصل آن گزارشات محرمانه را به رئیس تأمینات بدهد ؟!

آیرم برای دوام و بقای حکومت جبارانه خویش ، ناچار بود دست به حادثه سازی وجعل خبر بزند . مملکت در آرامش طولانی و یک نواخت خویش غوطه ور بود و مملکت آرام هم که رئیس شهربانی محبوب لازم نداشت - پس چه بهتر که برای نزدیکی با شاه هر روز یک خبر تازه و یک گزارش مخوف و محرمانه تقدیم نماید . این خبرها را کدام مأمور مخفی با و میداد ؟ هیچکس ! خوب ، چه بهتر ! اصولاً مأمور چه می فهمد کجاها خبر هست و کجاها نیست ! چه کسانی گرد سیاست و توطئه میگردند و چه کسانی آرامش می طلبند ؟ این منم که با عوامل غیر عینی و غیبی خودم میتوانم از جمیع اسرار و رازهای مخرب پرده بردارم !

و بدنبال اینگونه تفکرات موذیانه بود که می نشست و خبر جعل میکرد .

ص: 241

قلم بر میداشت و مینوشت که مثلاً :

« دیروز صبح سفیر کبیر روسیه هنگامیکه در اتومبیل مخصوص سفارت نشسته بود ، خطاب به دبیر اول سفارت گفته است که :

- « در ایران بایستی حکوت سوسیالیستی راه انداخت . »

و یا آنکه :

« دیشب سفیر انگلیس در یک مهمانی خطاب به سفیر آلمان گفته است که شما جدیداً از ایران پشتیبانی میکنید . اگر پشتیبانی شما نبود ما در ماجرای نفت در ایران نیرو پیاده میکردیم . »

و یا خبرهای جعلی درباره رجال و افراد سرشناس ایرانی .

آیرم با این نوع گزارشات جعلی با یک تیر دو نشان میزد : اولاً اینکه بقول خودش و بحساب نادرست خودش - مدتی شاه را سرگرم میکرد ، دوم اینکه بعرض شاه میرساند که رانندۀ سفارت روسیه جاسوسی میکند ، و باز مهمتر از همه خود جناب سفیر آلمان در ایران جاسوس مخفی او است . این شد تشکیلات ، و این شد رئیس شهربانی ! بسیار خوب . وقتی آیرم از نوشتن اینگونه گزارشات راحت میشد ، فوراً میداد آنها را ماشین میکردند و سپس اصل نسخه را که بخط خودش بود ، میانداخت تو بخاری - یا آنکه کبریت میکشید و آتش میزد ، و درست در این رهگذر بود که چندتا از این گزارشات نیمه سوخته و نیمه سالم بدست جناب ریاست تأمینات افتاد و رئیس تأمینات نیز با جرئت بیشتر گزارشی تهیه کرده ، و تمام جریانات را با مدارک تقدیم اعلیحضرت فقید کرد . و این درست هنگامی بود که شاه حلقه محاصره آیرم را هر لحظه تنگ تر میکرد - بدون آنکه او بفهمد .

اعلیحضرت فقید پس از مطالعه گزارش رئیس تأمينات ، فوراً دستور میدهند کمیسیونی مرکب « از منصورالملک »- وزیر داخله ، سرلشکر « امیر فضلی » کفیل وزارت جنگ ، و سرلشکر « امیر موثق » - رئیس ستاد ارتش ،تشکیل شده و به موضوع رسیدگی نمایند .

متأسفانه من ناچارم صریحاً بنویسم که این گروه هم تحت تأثیر و نفوذ آیرم - که هنوز هم خیال میکردند دومین شخص مملکت است ، برای آنکه هوای کار خودشان را داشته باشند ، علیه شخص ضعیف تر رأی دادند و در نتیجه مشیر همایون شهردار محکوم و توقیف شد ، و از این بدتر او را خلع درجه نیز کردند .

ص: 242

عیدی از شاه ...

سه ماه بود که مشیر همایون شهردار در حبس بود ، ومن هر لحظه منتظر فرصت بودم تا بتوانم کاری برایش بکنم . بالاخره روز تولد شاه فرا رسید و من فرصت را غنیمت شمردم و به هنگام شرفیابی ، به حاجی مخبرالسلطنه هدایت - رئيس الوزراء ، گفتم :

- چون امروز روز مبارکی است ، بهتر است از فرصت استفاده کرده از اعلیحضرت عفوسه نفر زندانی را بخواهید !

مخبر السلطنه پرسید :

- کی ها هستند ؟

من علاوه بر مشیر همایون شهردار دو نفر دیگر را - که میدانستم رئیس الوزراء نسبت بآنان نظر لطف دارد ، اضافه کردم و گفتم :

- این سه تن عبارتند از : مشیر همایون شهردار که قربانی دسیسه آیرم شده است ، سرلشکر شیبانی که بخاطر قضیه شکست در تنگ تامرادی فارس توفیف شده است ، و سرتیپ شهاب که بخاطر اختلاف با همقطاران خود ، در زندان بسر میبرد .

حاجی مخبرالسلطنه بفکر فرو رفت و گفت :

- من صلاح میدانم تو این تقاضا را از جناب مستوفی الممالک بکنی !

منهم بدون فوت وقت از جناب مستوفی تقاضا کردم که این خواهش را از شاه بکنند . آن مرحوم نیز با نجابت و مهربانی مخصوص خود خواهش مرا پذیرفتند ، و چند لحظه بعد اعليحضرت تشریف آوردند و نخست در مقابل مستوفی الممالک ایستادند . مستوفی الممالک ضمن عرض تبریک اضافه کردند که :

- امروز روز مبارکی است و همه ما از شاهنشاه تقاضای یک عیدی داریم که آقای رئیس الوزراء بعرض خواهند رسانید !

سیمای شاه پس از شنیدن آخرین جملات مستوفی در هم رفت . شاید در فکر بودند که این عیدی چه خواهد بود و آقایان از ایشان چه خواهند خواست !؟

پس از پایان مراسم سلام اعلیحضرت از حاجی مخبرالسلطنه هدایت پرسیدند که :

ص: 243

- آن عیدی را که بایستی بدهم چیست ؟

رئيس الوزراء عفو آن سه تن را از اعلیحضرت تقاضا نمود و ایشان نیز فوراً موافقت فرمودند ، و در نتیجه زندانیان آزاد شدند .

شهر در چنگال آیرم ...

درباره آیرم - بخصوص در مورد تصدی او بعنوان ریاست کل شهربانی ایران نمیتوان به تفصیل چیزی گفت ؛ زیرا او مردی نبود که بر اساس یک عقیده ثابت و متکی بر ایدئولوژی بخصوص ، دست به کشت و کشتار مخالفین بزند تا عقاید خویش و یا نوع حکومت مورد علاقه خود را بر کشور مسلط گرداند . او فردی که فقط بخاطر منافع شخصی ، و بخاطر حرص و ولع خود ، در مورد جمع آوری پول و جواهرات ، میکشت و میزد و خانمانها را ویران میکرد .

آیرم بواسطۀ خوش خدمتی هائی که مرتکب شده بود ، بدرجه سرلشکری نایل آمد ، و اولین کاری که کرد این بود که چنان شاه فقید را در محاصره گذاشت که اعلیحضرت جز او کسی را نشناخته و به گزارشات کسی جز او وقعی ننهد . و چون خیالش از این حیث راحت شد ، آنگاه بجان مطبوعات افتاد و آنها را مهار کرد . زیر هر صندوق پستی یک مأمور گذاشت و باینترتیب نامهای بدون سانسور دستگاه او به مقصد نمیرسید . او غول وحشتناکی شده بود . چنان مردم را ترسانده بود که واقعاً همۀ مردم ایران گمان میبردند دیوار موش دارد و موش گوش دارد ؛ و این موش مأمورین مخفی آیرم هستند . و درست در چنین خفقانی نقشه اصلی خویشرا به مرحله اجراء گذاشت ؛ نقشه ای که فقط بخاطر آن بود که اینهمه ترس و خفقان بر سرتاسر کشور پخش کرده بود .

نقشه او چه بود ؟ جمع آوری پول - هر چه بیشتر ، و فرار از ایران - هر چه سریعتر .

آیرم هر کس را که توانست تیغ زد؛ از قوام الملک شیرازی گرفته تا فلان آژان دم در صندوق پست .

نوشتم عاشق جواهر بود و بخاطر این عشق شوریدگی ها میکرد و دست به هر کار میزد . عمال او چند شرکت باز کرده بودند و با و حق و حساب میدادند . آجرهای تهران را به قیمت نازل با زور و ستم میخرید ، و به مردم شمال با ده برابر قیمت میفروخت . کالا از گمرک وارد میکرد - بدون آنکه هزینه های گمرکی

ص: 244

را بپردازد . و از این مهمتر ، دست به قاچاق میزد . و درست در یکی از همین حقه بازی ها بود که مچش گیر افتاد . او اینبار به نام دربار و به نام شخص شاه کالاهائی از گمرک خارج کرده بود ، که خبر آن توسط اندرون به شخص شاه رسید . و بدنبال این حادثه ، مشیر همایون شهردار نیز آخرین ضربت را به آیرم فرود آورد ، و درست از این لحظه ، شاه فقید آیرم را در محاصره گرفت و بازرسین مخصوص را مراقب احوالش نمود . اما آیرم که میدید وضعش در خطر است ، دست از مبارزه نکشید - ببینیم مبارزه اش چه بود و چگونه بود ؟

هر بار یک حادثه و یا یک خبر جعلی بزرگ میساخت و فوراً به نزد شاه میرفت ، تا شاه را بقول خودش مشغول کند . از طرفی بازرسین مخصوص شاه را یکی پس از دیگری به تله میانداخت ، تا آنان نتوانند از زیر چنگال او در بروند و در نتیجه شاه از احوال او بی خبر بماند . اما با گزارش مشیر همایون شهردار - رئیس تأمینات شهربانی به حضور شاه ، وضع آیرم بیش از پیش به مخاطره افتاد ، و اینبار آیرم ناچار شد آخرین نقشه اش را در میان بیم و امید اجرا کند ؛ نقشه ای که او تا بود ، فقط بخاطر آن سینه چاک میکرد .

بهر تقدیر ، آیرم دل بدر یا زد - شب خوابید و صبح بلند شد و صدایش در نیامد - یا اگر آمد ، خیلی گرفته و مملو از خرخر حادثه عجیبی بود ! حضرت اجل گرفتار بیماری مرموز و غریبی شده بودند ؟! چه کسی باید به معالجه حضرت اجل بکوشد ؟ هیچکس ... همه اطبای مشهور تهران از درمان بیماری حضرت اجل درمانده و یکجا توصیه کرده بودند که حضرت اجل باید هر چه زودتر راه فرنگ پیش گرفته ، مدتی در نزد اطبای حاذق فرنگی معالجه نماید .

لحظات حساسی بود حضرت اجل تا میرفت نزد شاه که گزارش عرض کند ، صدایش چنان به خرخر میافتاد که دل سنگ بحالش کباب میشد . چند روزی هم گذشت ، و بالاخره اعلیحضرت اجازه دادند که او برای معالجه بار و پا برود اکنون ببینیم اعلیحضرت فقید چرا باین مرد اجازه خروج از ایران داده بودند .

شاه فقید هرگز نمیتوانست تصور بکند که ممکن است مردی با در دست داشتن بزرگترین مشاغل در ایران برود و در اروپا در گمنامی زندگی بکند ! چه کسی حاضر است ثروت فراوان ، قدرت پردوام و منصب چشم گیرش را رها

ص: 245

کرده از ایران دور بشود ؟ نه بایستی با و برای معالجه اجازه خروج داد و پس ازبازگشت ، مواظب احوالش بود و مچش را بهنگام دزدی و جعل گرفت .

و با این حساب شاه فقید با خروج او از کشور موافقت کرد ، بی خبر از اینکه آیرم همه چیز را حدس زده و در صدد فرار برآمده است .

آیرم بطرف بندر پهلوی حرکت کرد و حتی تا سوار شدن به کشتی نیز هر لحظه انتظار داشت که او را دست بسته به مرکز باز گردانند - زیرا او خودش میدانست که چه ها کرده است ؛ او میدانست که برای دادن گذرنامه به اروپا ، و برای هر پروانه مسافرت به مکه و کربلا تا چه حد مردم بینوای ایران را تیغ زده است . اما بطوری که نوشتیم ، شاه حساب دیگر میکرد . شاه مطمئن بود که آیرم حتماً برای خاطر پولهایش هم که شده دوباره به ایران باز خواهد گشت ، اما هرگز کسی به ایشان گزارش نداده بود که این مرد همه ثروت کلانش را پیشاپیش به اروپا فرستاده است .

آیرم ، با همان صدای گرفته ، با همان صدای خفقانی و خرخری سوار کشتی شد ، و لحظه ای بعد کشتی راه افتاد و سینه دریای خزر را شکافت ، اما هیچ طبیب ، و هیچ معجزه گر قادری نتوانست این معما را تشخیص بدهد که در فضای خزر ، و در هوای کناره های خزر چه داروئی نهفته بود که آیرم به محض دور شدن از اسکله توانست به راحتی حرف بزند و قهقهه شوم او فضا را لبریز بکند .

آیرم بمحض رسیدن به آلمان بلافاصله یک اتومبیل بزرگ لوکس خرید و پرچم ایران را نصب کرد و رویش نوشت ریاست کل شهربانی کشور ایران ، ومدتها در شهرهای آلمان مانور داد .

یک ماه ، دو ماه ، پنج ماه ، و شش ماه گذشت و از مراجعت او خبری نشد .

پشت سر او غوغائی در تهران راه افتاده بود ؛ دزدی ها اخاذی ها و جعلیات او ، یکی پس از دیگری آشکار میشد ، و در این میان اعلیحضرت فقید میل داشتند هر طوری شده او را به طهران بازگردانده تحویل عدلیه بدهند . بهمین دلیل برای او هزار لیره روانه کردند و حتی بظاهر از خدمات او قدردانی نمودند و در آخر نیز تأکید فرمودند که هر چه زودتر باز گردد ، اما آن روباه مکار - ضمن تشکر از الطاف شاهانه ، بعرض رساند که اطباء اروپائی او را از مراجعت مجدد بایران منع

ص: 246

کرده اند و معتقدند که : « دیگر آب و هوای ایران به مزاج وی سازگار نیست . »

او حق داشت ، زیرا واقعاً آب و هوای مجدد ایران به مزاج وی سازگار نبود . و این مرد که سبب نیمی بیشتر از ترس و ارعاب بیست ساله گذشته بود ، حق داشت که دیگر به ایران باز نگردد . او تا بود ، به شاه چنین نمایانده بود که اکثر مردم ایران و رجال نامدار معاصر دشمن شاه هستند . گزارشات او چنان ماهرانه جعل میشد ، که هر کسی را قانع میکرد . به گوش کسی حرف زدن ، مدام حرف زدن ، بدروغ حرف زدن ، و ماهرانه حرف زدن ، و بالاخره شنونده را تا حد زیادی تحت تأثیر قرار میدهد . آیرم واقعاً از مردم ایران نفرت داشت . از همه مردم زیرا او در باطن هرگز نمیتوانست این حقیقت را نادیده بگیرد که از لحاظ وجودی از همه مردم کمتر است . او با اینکه پس از مراجعت از روسیه و پس از عمل جراحی ، دیگر هرگز نمی توانست ابتدائی ترین غرائز خویش را که چون آتشی بر جانش شعله میکشید تسکین بدهد ... با اینهمه از معاشرت زنان زیبا و حتی افراط در این معاشرتها دست بر نمیداشت . او چه کسی را میخواست گول بزند ؟ حتماً مردم را و میخواست بآنان بفهماند که هنوز مرد است . و چون شک داشت که مردم باور کنند ، لاجرم کینه اش دمادم عود میکرد ، و چنین بود که همیشه پاکترین و درست اندیش ترین مردان ایران ، مورد تهمت او قرار میگرفتند .

در شماره 1111 مجلۀ سپید و سیاه مورخ 28 تیرماه 1358 ، از خاطرات اشرف پهلوی مطلبی درج شده است تحت عنوان « تنها کسی که توانست سر پدرم را کلاه بگذارد سر لشکر محمد حسین آیرم بود ! » :

« پدرم خیلی زود عصبانی میشد و به اصطلاح از کوره بدر می رفت و با فحش و کتک تلافی را سر شخص گناهکار در می آورد ولی من فقط یکبار او را که به سخت ترین وضع از یکی از زیردستانش عصبانی است ولی کاری هم از دستش بر نمی آید و همین بیشتر باعث ناراحتی او میشد .

ماجرا به سرلشکر محمد حسین آیرم مربوط می شد . او یکی از افسران قزاقخانه بود در تشکیلات جدید ارتش به فرماندهی نیروهای مازندران منصوب و پس از آن مدتی در گیلان و بعد به آذر بایجان رفت .

در آنجا فجایعی انجام داد و به تهران احضار شد و چند کار بی اهمیت را

ص: 247

تصدی کرد و آنگاه بدستور پدرم بر یاست کل شهربانی رسید .

یکی از دلایلی که آیرم توانست در آغاز کار علاقه و رضایت پدرم را جلب کند این بود که تشکیلات وسیعی برای جاسوسی کردن رجال و سیاستمداران و حتی خارجی ها ترتیب داده و مرتباً درباره کارها و حرفهایشان بخصوص مخالفت هایشان با پدرم گزارش های درست و دروغ به عرض می رسانید .

همین باعث شد که روز به روز نسبت به پدرم نزدیک تر و در نتیجه قدرتمندتر بود . او کاری کرده بود که پدرم کاملاً در محاصره او بود و اکثر اطرافیان پدرم را خریده بود به اینجهت پدرم فقط از ماجراهائی مطلع می شد که او می خواست .

پدرم آنقدر به آیرم علاقمند شده بود که اغلب ضمن صحبت کردن از او می گفت : آیرم تنها خواجه ای است که از هر مردی مقتدرتر و مردتر است .

سرلشکر آیرم به موازات کسب قدرت سوء استفاده های مالی کلانی هم میکرد و خیلی زود ثروتمند شد اما چون آدمی با هوش بود تصمیم گرفت قبل از آنکه به سرنوشت تیمورتاش و سایر نزدیکان پدرم دچار شود حالا که بارش را بسته است جانش را هم بدر ببرد .

البته ما اینها را بعدها فهمیدیم بخصوص بعد از آنکه پدرم خشمگین و عصبانی از دست او حاضر بود میلیونها تومان خرج کند و آیرم را دوباره به چنگ بیاورد .

آیرم برای جان بدر بردن برنامه عجیبی درست کرد . در ابتدا کاری کرد که صدایش ظاهراً بگیرد بطور یکه حتی نتواند یک کلمه صحبت کند و از پدرم اجازه خواست که برای معالجه به اروپا برود .

پدرم با اروپا رفتن ایرانیان مخالف بود . او که عقیده داشت برای پیشرفت مملکت بهترین راه داشتن نظم و انضباط و اطاعت ملت از دولت است میگفت ایرانیانی که به اروپا می روند با دیدن روحیه بی بند و باری که نتیجه مستقیم آزادی در آن کشورهاست اخلاقشان فاسد شده دیگر حاضر به اطاعت کردن نیستند . به اینجهت حتی المقدور مانع سفر افراد به اروپا می شد بخصوص رجال که می بایستی حتماً به دستور او گذرنامه برایشان صادر شود .

ص: 248

به اینجهت اول گفت که آیرم خود را در ایران معالجه کند ولی چون معالجات مؤثر واقع نشد و آیرم کماکان قادر به حرف زدن نبود پدرم علیرغم میل خودش اجازه داد که به اروپا برود .

آیرم موقع رفتن از پدرم خواست که اجازه دهد حال که به اروپا می رود کادوهائی هم از ایران برای ولیعهد که در سویس مشغول تحصیل بود ببرد . پدرم موافقت کرد و آیرم با اطمینان به آنکه حتی نیرومندترین و بانفوذترین مقام جرأت باز کردن کادوی مخصوص ولیعهد را ندارد مقدار زیادی اسکناس خارجی را در داخل جعبه های کادو گذاشت و جعبه ها را به دقت بست و رویشان نوشت « هدیه سرلشکر محمد حسین آیرم رئیس کل شهربانی به والاحضرت ولیعهد » و به این ترتیب توانست در موقعیکه کوچکترین خروج ارز از کشور زیر کنترل شدید بود مقدار هنگفتی ارز خارج کند .

آیرم وقتیکه به اروپا رسید یکباره آدم دیگری شد نه تنها به دیدن برادرم نرفت و هدیه او را نداد بلکه در آلمان شروع به گذراندن زندگی بی بند و باری کرد .

پدرم که پس از رفتن آیرم تازه به فساد و دزدیهای کلان او پی برده بود چون دید چند ماه گذشت و از آمدن آیرم خبری نیست برای بدام انداختن او هزار لیره هم پول برایش حواله کرد ولی آیرم پول را هم گرفت و نیامد و در مقابل تلگراف پدرم جواب داد که پزشکان بازگشت او را به کشور خطرناک دانسته اند .

اتفاقاً درست میگفت و بازگشت او واقعاً برایش خطرناک بود چون پدرم قصد داشت به محض ورود او به کشور وی را زندانی کرده به سختی مجازات کند ولی آیرم که خود سالها باعث مجازات عده زیادی شده بود هرگز به ایران نیامد و با ثروت باد آورده به زندگانی در خارج ادامه داد .

این واقعه بقدری پدرم را عصبانی کرد که اگر آیرم را گیر می آورد با دستهایش خفه اش میکرد در آن روزها ما می دیدیم که او دائماً در باغ کاخ راه می رود و دستهایش را به هم می زند و فحش می دهد پدرم هیچ انتظار نداشت آدمی که ظاهراً نزدیکترین شخص به او و نفر دوم سلسله مراتب اداری کشور بود این چنین در اوج قدرت همه چیز را بگذارد و از کشور فرار کند و با اینکه از مدتی

ص: 249

قبل به او مشکوک شده بود یعنی مقام و قدرت آیرم باعث شد که گولش را خورده به او اجازه سفر بدهد .

برخلاف شایعاتی که بعدها منتشر شد پدرم همه کسانی را که به او خدمت کردند از میان نبرد اگر داور (1) و تیمورتاش و سردار اسعد چنان عاقبتی پیدا کردند بیشتر به علت کارهای دیگرشان بود فقط یکبار پدرم درباره یکی از آنها گفته بود که وقتی مرا نگاه میکند مانند آنست که از من طلبکار است و خیال میکند ارث پدرش را به من داده » .

غیر از این رجالی که در آغاز کار به پدرم برای رسیدن به سلطنت خدمت کردند و هر یک بنوعی تار و مار شدند دیگران از خدمت کردن به پدرم بدی ندیدند بخصوص نظامیان که اکثر آنها تا آخر مصدر کار بودند ... » .

تغییر کلاه ولباس

نخستین کشور اسلامی که اقدام بکشف حجاب از بانوان کرد افغانستان که امان الله خان پادشاه افغانستان مسافرتی بار و پا کرد و در مراجعت از اروپا در سال 1306 شمسی بایران آمد و از طریق خراسان بکشورش بازگشت .

بمحض ورد به پایتخت اعلام نمود که نسوان بایستی بدون حجاب باشند ، نخست با همسر خود بدون حجاب در مجامع و محافل ظاهر شد . این بی پروائی آنهم در کشوری چون افغانستان موجب قیام عمومی در آن کشور گردید و امان الله خان ناچار به استعفا و ترک کشور شد که شرح آن در جلد پنجم تاریخ بیست ساله داده شده است .

مصطفی کمال پاشا هم که رژیم خلافت و سلطنت آل عثمان را درهم کوفت به تغییر لباس و کشف حجاب و « رفرم هائی » پرداخت که اهم آنها تغییر خط ترکی بود به لاتین و تعطیل روز جمعه را به یکشنبه و تاریخ هجری را به میلادی تبدیل نمود .

تغییر لباس و کلاه و بعضی رفرم های دیگر تقلیدی از ترکیه بود .

مخالفت روحانیت با شاپو

قبل از آنکه مسئلۀ تغییر کلاه پهلوی به شاپو بمرحله اجرا درآید برای آنکه

ص: 250


1- ظاهراً داور خودکشی کرده است ، ولی این نوشته اشرف که مسلماً اطلاع دقیق تر داشته ، موضوع خود کشی داور را بیشتر مورد سؤال قرار می دهد !

از جهت جامعه روحانیت خیالشان راحت شده باشد نخست بفکر افتادند که آنها را محدود و تحت شرایطی بتوانند از پوشیدن لباس روحانی که عبارت از عمامه و عبا بود جلوگیری نمایند :

ایجاد محدودیت روحانیون

قبل از آنکه طرح تغییر لباس و بر سر گذاشتن شاپو بمرحله اجرا گذارده شود برای پیش بینی از مخالفت روحانیون نخست دولت اعلام نمود از نظر اینکه اشخاص غیر روحانی و یا روحانی نمایان نتوانند از پوشیدن لباس و عمامه سوء استفاده نمایند باید اشخاصی که باین لباس ملبس هستند از دو نفر از مراجع گواهی گرفته باشند که صلاحیت دارند و مجتهدین شهادت نامه بدهند و آن گواهی را به وزارت معارف برده تحصیل اجازه نمایند والا از این ببعد هیچکس حق ندارد عمامه برسر بگذارد مگر از وزارت معارف کسب اجازه کرده باشد .

با این ترتیب نسبت بکسانی که معمم بودند سخت گیری هائی نمودند ومعممین یا در معابر آفتابی نمیشدند و در خانه می ماندند و یا اگر در معابر پیدا میشدند گرفتار پلیس میگردیدند . کلاه شاپو بسر گذاشتن اجباری میشود دولت فروغی متحدالمالی در این مورد صادر مینماید ، مردم علی رغم دستور دولت بی میلی نشان میدهند و استقبال نمی کنند لذا دولت بخش نامه دیگری صادر مینماید که در زیر نقل میگردد و کارمندان دولت را مجبور میکند که کلاه شاپو برسر بگذارند .

متحد المآل

« در تعقیب متحد المآل نمره 16591 – 1286 اشعار میشود که استعمال کلاه بین المللی برای مأمورین دولتی اجباری است و باید هر چه زودتر کلیه مأمورین کلاه خود را تغییر دهند و هر یک از مأمورين ومستخدمين تعلل یا استنکاف نمایند فوراً منتظر خدمت خواهند شد اگر چنانچه در محل بقدر کفایت کلاه یافت نشود اطلاع دهند از طهران فرستاده شود . استعمال کلاه فرم معروف به کپی هم در موقع خدمت مجاز است . وصول این متحدالمآل را اطلاع دهید . »

پس از انتشار این متحد المآل تهدید آمیز کارمندان دولت دیگر چاره ای جز بسر گذاشتن این کلاه نمی بینند .

ص: 251

شیراز موجد قیام مشهد بود

چند ماه قبل از قیام مردم مشهد یعنی در یکی از شبهای جمعه ماه ذیحجه سال 1353 قمری برابر سال 1313 خورشیدی وزیر معارف ( میرزا علی اصغرخان حکمت )مسافرتی بشیراز میکند و بمناسبتی مجلس جشنی که از پیش تدارک آن دیده شده بود بر پا میکنند که عده زیادی از طبقات مردم در آن جشن شرکت نموده بودند . پس از ایراد سخنرانیها و نمایش در خاتمه آن عده ای از دوشیزگان بر روی صحنه ( سن ) نمایان میشوند و ناگهان نقاب از چهره بر میگیرند و ارکستر آهنگ رقص می نوازد و دختران به پای کوبی می پردازند .

در این هنگام عده ای بعنوان اعتراض از آنجا خارج میشوند .

روز بعد این خبر در شهر مانند بمبی صدا میکند و موجب سروصدای مردم میشود و عده زیادی از مردم در مسجد وکیل اجتماع می نمایند ، سید حسام الدین فالی که از علماء و روحانیون متنفذ شیراز بود بمنبر میرود وسخت اعتراض میکند و اعمال جشن را تقبیح و محکوم مینماید . خبر جنبش شیراز و تعطیل بازار بتهران میرسد ، لاجرم دستور گرفتاری سید حسام الدین صادر و او را زندانی میکنند .

خبر گرفتاری فالی به حوزه علمیه قم و مشهد و تبریز میرسد . در تبریز دو مرجع مورد توجه یکی آیت الله سیدابوالحسن انگجی و دیگری آیت الله آقامیرزا صادق آقا دربارۀ تغییر لباس و کلاه شاپو اعتراض میکنند . از تهران دستور تعقیب داده میشود که آن دو نفر توقیف و بسمنان تبعید میگردند .

در مشهد هم که دستور تغییر لباس رسیده بود و خبر جشن شیراز و گرفتاری قالی و تبعید دو نفر از علماء تبریز منعکس گردیده بود غوغائی بر پا میکند ، و مراجع روحانی را سخت ناراحت نموده جلساتی برای بحث و گفتگو دربارۀ تغییر لباس وسخت گیریهائی که دربارۀ معممین بموقع اجرا گذارده بودند تشکیل میگردد .

در این جلسات که آیت الله حاج آقا حسین قمی وآیت الله سیدیونس اردبیلی و آقازاده فرزند آیت الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی ( صاحب کفایه ) و جمعی دیگر از علما و مدرسین درجه اول مشهد شرکت داشتند مسئلۀ تغییر لباس مطرح و اظهار عقیده میکنند که دنباله تغییر لباس به برداشتن حجاب منتهی خواهد گردید و باید باشدت از آن جلوگیری نمایند .

ص: 252

در یکی از این اجتماعات که در منزل آیت الله یونس اردبیلی تشکیل یافته بود بیشنهاد میشود که آیت الله حاج آقا حسین قمی بتهران رفته و با رضا شاه وارد مذاکره شود .

حاج آقا حسین قمی که مرجعی صاحب رساله بود قبول میکند و قبل از حرکت از مشهد تلگرافی به پهلوی میکند و عزیمت خود را بتهران اطلاع میدهد و بروحانیون و وعاظ و مردم مشهد میگوید : من میروم به تهران تا با این شاه صحبت بکنم شاید او را از تصمیمش منصرف گردانم .

حاج آقا حسین خود را بشهرری میرساند و در باغ سراج الملک سکونت مینماید .

بلافاصله پس از ورود اطراف باغ سراج الملک را محاصره نموده و از رفت و آمد اشخاص جلوگیری میکنند و بعداً ایشان را به عتبات تبعید مینمایند .

خبر گرفتاری آیت الله حاج آقا حسین قمی که در مشهد بسیار مورد توجه بود باعث بیشتر شدن شدت احساسات و غلیان افکار عمومی میگردد .

لذا اجتماعات مردم در اطراف مراجع فشرده تر گردید و خطبا برای مردم که در منزل آیت الله سیدیونس اردبیلی همه روزه اجتماع میکردند به وعظ و خطابه پرداخته و چنین نتیجه میگرفتند که این تغییر لباس مقدمۀ رفع حجاب از بانوان خواهد بود .

بطور یکه گفته اند در این موقع محمد ولیخان اسدی نایب التولیه در مسئله تغییر لباس بمرکز گزارش داده که در شهر مذهبی و مقدسی چون مشهد عجالتاً موقوف الاجرا گذارده شود ، ولی با و دستور دادهاند که امر شاه باید اجرا شود .

ازدحام مردم به جائی میرسد که دیگر در منزل آیت الله سیدیونس اردبیلی گنجایش نداشته و ناگزیر بمسجد گوهرشاد منتقل میگردد . وخطبا بمنبر رفته بوعظ و خطابه پرداخته مردم را دعوت بمقاومت و تهییج مینمایند . مخصوصاً دونفر از خطبا یکی شیخ بهلول و دیگری نواب احتشام رضوی بیش از سایر وعاظ ابراز احساسات نموده بطور یکه مردم تا پای جان حاضر بمبارزه و قیام میگردند .

بالاخره صبح جمعه 20 تیر ماه 1314 قوای انتظامی اطراف مسجد را محاصره مینماید و زدوخورد آغاز میگردد .

در این زدوخوردها عده ای از دو طرف کشته و زخمی میشوند ولی چون

ص: 253

مردم مسلح نبودند تعداد کشته و زخمی از مردم حدود یکصد نفر و از قوای انتظامی دوسه نفر بیشتر نبوده است .

در این موقع بقوای انتظامی دستور داده میشود اطراف مسجد گوهرشاد را تخلیه و بمراکز خود مراجعت نمایند ولی شب هنگام با قوای بیشتر و تجهیزات بیشتر اطراف صحن و مسجد را کاملاً محاصره میکنند .

مجله سروش در سال دوم شمارۀ 90 مورخ شنبه 16 اسفند ماه 1359 که تقریباً یک شماره مخصوص خود را صرف واقعۀ مسجد گوهرشاد نمود در صفحه 102 در زیر عنوان « بیاد حماسۀ خونین گوهر شاد » چنین نوشته است :

« ... علماء ومجتهدین در یکی از جلساتشان در منزل مرحوم آیت الله سیدیونس اردبیلی تصمیم میگیرند تلگرافی به رضاشاه مخابره کنند تا او را از این عمل منصرف گردانند . این تلگراف به امضای هشت تن از علماء مسئول و متعهد می رسد و همچنین قرار میشود که خطبای معروف ، امثال شیخ مهدی واعظ خراسانی وشیخ عباسعلی محقق و ... در مسجد گوهرشاد به منبر بروند و مردم را بیدار سازند .

صبح روز جمعه 10 ربیع الثانی 1359 قمری برابر با 20 تیر ماه 1314 شمسی ، قزاقان مستقر در مشهد برای متفرق ساختن مردم ، وارد عمل میشود .

بی مهابا به روی مردم آتش می گشایند و حدود یکصد نفر را کشته و زخمی می گردانند مردم متفرق نگشته و مقاومت می نمایند و قزاقان علی الظاهر می گریزند این گریز ، بخاطر این بود که آنان دستوری برای اعمال هر چه بیشتر خشونت جهت متفرق کردن مردم نداشتند . لذا بنا بدستور ، عقب نشینی می نمایند .

پس از این هجوم ، مردم اطراف مشهد با داس و چهارشاخ و بیل و ... بطرف مسجد سرازیر می شوند . مسجد گوهر شاد لبریز از جمعیت می شود ، روحانیون به ترتیب در منبر حضرت صاحب الزمان قرار میگیرند و برای مردم توطئه های رژیم شاهنشاهی را افشا می کنند . غذای مورد نیاز مردم متحصن در مسجد از بیرون توسط پشتیبانان نهضت میرسد . زنان خواستار شرکت در نهضت می شوند . یعنی خواستار حضور در متن جریان هستند .

« مسجد پیرزن » که در وسط مسجد گوهر شاد واقع است ، بازدن چادری برای زنان شجاع و آزادۀ مسلمان آماده میگردد . مرحوم نواب احتشام رضوی ، برای

ص: 254

زنان سخنرانی میکند و ...

روز شنبه 11 ربیع الثانی برابر 21 تیر ماه 1314 مسجد گوهر شاد دیگر جای سوزن انداختن نیست شعارهایی ضد سلطنت وضد کلاه بین المللی و ضد « حجاب زدائی » داده میشود . مسجد یکپارچه سرود مقاومت سر می دهد . دولتیان وحشت خویش را به مرکز خبر می دهند . مرکز تلگرافخانه مشهد شاهد رفت وآمد شتابزده نمایندگان حکومت استعماری است ذات ملوکانه امر میفرماید که « مسجدیان » را تار و مار کنند و همه را گرفته مجازات نمایند .

سران قشون وسران شهربانی و آگاهی نیروهای خویش را هماهنگ می کنند و قرار میشود بعد از نیمه های شب ، کشتار آغاز شود . قبل از ظهر قزاقان در شهر و در نقاط حساس و استراتژیک مسجد گوهر شاد مستقر می شوند و مسلسلهای سنگین را بر بام های مشرف به حیاط گوهر شاد مستقر می نمایند و شایع می کنند برای حفاظت از بانکها آمده اند . اسدی نایب التولیه رضاشاه ، از نقشه کشتار مطلع است و چون می داند که مجتهدین هم در مسجد هستند درصدد بر می آید آنها را از مسجد خارج کند لذا به دروغ پیام می فرستد که تلگراف شما را اعلیحضرت همایون پاسخ گفته ، تشریف بیاورید برای مذاکره . با این حیله ، مجتهدین را از کشیک خانه مسجد به دارالتولیه می کشانند . شاید هم این مکر را ، خودسران و طراحان جنایت ، خلق کردند . برای اینکه ، اگر مجتهدین و علماء طراز اول در این حمله و یورش کشته شوند خراسان یکپارچه آتش خواهد شد و این آتش گسترش خواهد یافت و دیگر به هیچ روی نتوان جلوگیری نمود پس با این حیله ، آنان را از مسجد خارج می سازند .

تو پهای سنگین در خیابان تهران رو بروی مسجد گوهرشاد استقرار یافته و در ذهن مردم مشهد هجوم روسیه را در سال 1330 قمری به سرکردگی ژنرال « ردکو » دوباره زنده کرده است . اما این بار روسها دیگر نیستند که می خواهند حمله کنند ، بلکه قزاقان رضاخان هستند .

پاسی از نیمه های شب 12 ربیع الثانی گذشته بود که صدای غرش مسلسلهای قزاقان آسمان مقدس خراسان را بلرزه انداخت و قشون شرق به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی و ... برای فتح مسجد گوهرشاد بحرکت درآمد و صدای شیپور آغاز جنگ از همه طرف بلند شد .

ص: 255

عده ای از مأمورین مخفی رژیم ، قبلاً وارد مسجد شده بودند و قرار بود آنها از داخل وارد عمل گشته و راهها را برای ورود نیروهای رضاخان بداخل مسجد هموار سازند . و چنین شد . دژخیمان اسلحه بدست پای بدرون خانه خدا گذاردند و همه مسجدیان را از دم تیغ گذراندند و به هیچکس رحم نکردند و بقول خودشان کاری کردند که روسها نکرده بودند .

هنگامیکه سپیده سر می زد ، دیگر نه صدای گلوله ای بود و نه صدای « یا علی ، ياعلي » و قزاقان فاتح در پناه مسلسل کور و نابینای خویش پای بر روی کشته شدگان برزمین فتاده می گذاشتند و بدنبال زندگانی بودند که در پناهگاهی از دسترس گلوله بدور مانده بودند . اینک قزاقان با کشتن بیش از دو هزار تن ( تا پنج هزار تن ) و اسیر کردن هزار و پانصد تن ، توانستند قلب مقاومت گران مسجد گوهرشاد را درهم شکنند ... »

از روز یکشنبه به توقیف روحانیون شروع مینمایند و عده ای از وجوه علما توقيف و عده ای هم مخفی میشوند از جمله توقیف شدگان مهم سیدیونس اردبیلی و آقازاده فرزند آخوند ملا محمد کاظم که مورد توجه بود و بیش از سی نفر دیگر از معاريف علما و وعاظ .

و از مردم عده زیادی دستگیر و تقریباً شهر حکومت نظامی میشود و ورود و خروج اشخاص بشهر مستلزم داشتن جواز برای خروج و واردین هم بایستی خود را معرفی نمایند .

لشکر شرق برای دستگیری بهلول جایزه تعیین کرده بود پس از رفع غائله اداره شهربانی برای پیدا کردن مسببین واقعه دست بکار شد و عده ای تحت بازجوئی قرار گرفتند و در نتیجه اسدی هم یکی از محرکین معرفی شد که بلافاصله دستگیر و تحت محاکمه در دادگاه نظامی محکوم باعدام گردید .

از قرار یکه گفته شد بهلول با تعویض لباس و پوشیدن لباس نیم تنه پاسبانی فرار کرد و نیز گفته شد که راننده اسدی او را بمرز افغانستان رسانیده بود .

آقازاده نخست به حبس طویل المده و سپس در دادگاه تجدید نظر باعدام محکوم شد . ولی براثر اقدام علماء نجف از اعدام وی صرف نظر و مدتی زندانی شد سپس در منزل تهران تحت نظر بود و بطور یکه گفته شده هنگامیکه بیمار بود

ص: 256

بوسیله پزشک احمدی در سال 1316 مقتول گردیده است .

عده ای از محکومین دادگاههای نظامی همچنان در زندان بودند تا پس از شهریور 1320 در مجلس دوره سیزدهم مورد سؤال واعتراض واقع شد که دولت ناچار همگی را آزاد کرد .

سرهنگ نوائی پس وقایع خونین مسجد گوهرشاد ، مورد تشویق قرار گرفت ولی پس از وقایع شهریور 1320 خانواده اسدی علیه او شکایت کردند و دادگاه او را محکوم بحبس نمود و مدتی در زندان مشهد بود تا آنکه در زندان بیمار و بطور یکه گفته اند پشتش کرم گذاشت و در همانجا درگذشت .

کشتار دسته جمعی مشهد و دستگیری و محاکمه عده ای از علما و محکوم کردن جمعی در دادگاههای نظامی و صدور مجازات های سنگین و احکام اعدام عده ای رفته رفته در کشور موجب گفتگوها و ابراز نارضایتی هائی شد و نسبت به دیانت رضاشاه ابراز تردید گردید زیرا مخالفین آنچه در صحن حضرت رضا و اطراف آن واقع شده بود با آب و تاب فراوان برای افراد و آحاد ملت بیان میکردند و مردم هم اینهمه قساوت و خونریزی را تقبیح میکردند مخصوصاً که احترام آستان قدس رضوی را رعایت نکرده و در محلی که همواره حتی محل بست مجرمین بود وحكام وقت نسبت بمجرمینی که بست می نشستند متعرض آنها نمی شدند ، حال چنین خونریزیهائی شده ، بسیار سوء اثر بخشید و تا مدتها صحبت روز مردم بود .

رضاشاه برای آنکه در این مورد مطلبی گفته باشد و خود را معتقد بدیانت اسلام وانمود سازد در سلام عید غدیر در پاسخ تبریک رئیس مجلس ( محتشم السلطنه ) مطالبی بیان نمود که اطلاعات در یک ربع قرن در این باره چنین نوشته است :

« تمدن کنونی با شرایع و اصول دینی مغایرت ندارد : روز 11 اسفند 1315 مراسم سلام عید غدیرخم باجلال بسیاری در کاخ گلستان منعقد گردید . پس عرض تبر یک از جانب مرحوم اسفندیاری رئیس مجلس ، شاه فقید چنین گفت : « خیلی ها در اشتباه هستند و تصور میکنند معنی تجدد و اخذ تمدن امروزی دنیا این است که اصول دیانت و شرایع را رعایت ننمایند و یا کسب تجدد و تمدن مغایرتی با دین و مذهب دارد و حال آنکه اگر مقتن بزرگ اسلام در حال حاضر در مقابل این ترقیات عالم وجود داشت موافق بودن اصول شرایع حقه خود را با

ص: 257

وضعیت و تشکیلات تمدن امروز نشان میداد ، متأسفانه آن افکار روشن و بزرگ صدر اسلام بمرور زمان وسیله سوء استفاده بعضی اشخاص قرار گرفت و بالنتيجه کشور را بقهقرا کشانید و ما اکنون در برابر نواقص گذشته قرار گرفته باید این خمود و عقب افتادگی را جبران کنیم . »

انتشار این بیانات در جراید عوض اینکه آبی بر روی احساسات مردم بریزد شعله آن را بیشتر کرد مخصوصاً در این بیانات پیغمبر اکرم را بنام مقنن خوانده بود و از رسالت و خاتم بودن و ولایت و امامت علی بن ابیطالب ( علیه السلام ) نامی نبرده بود و هر کس بنحوی و مطابق سلیقه و فهم خود این بیانات را تجزیه و تحلیل و تعلیل میکرد .

رفع حجاب

ره آورد دیگر سفر ترکیه

رفع حجاب

اشاره

*رفع حجاب(1)

برای برداشتن حجاب بانوان مجالس جشن و سخنرانی ابتدا در تهران و شهرهای شمال ایران و سپس بتدریج در سایر شهرها برقرار میگردید ولی پیشرفت زیادی نداشت و اکثریت مردم نه تنها استقبالی نمی کردند بلکه با نظر تنفّر می نگریستند تا روز 17 دیماه 1314 که شاه باتفاق ملکه و شاهدخت ها در جشن دانشسرای مقدماتی حضور یافتند . در این روز دو اتومبیل سلطنتی که اولی رضاشاه و دومی ملکه تاج الملوک و شمس و اشرف پهلوی در آن بودند بدون حجاب وارد دانشسرا شدند .

این اولین دفعه بود که خانواده سلطنتی حجاب از سر برداشته بودند ، ملکه دیپلم وجوائز دوشیزگان را توزیع نمودند و رضاشاه در تالار دیگر جوائز و دیپلم فارغ التحصیلان پسر را توزیع نمودند در این دعوت رئیس الوزراء وجمعی از رجال نیز با بانوان خود مشارکت داشتند ، تمام محوطۀ عمارت نوبنیاد دانشسرا را دختران پیشاهنگ پر کرده بودند .

شاه پس از خطابه ای که خانم تربیت ایراد ،نمود در نطقی که خطاب به بانوان آموزگار و دوشیزگان فارغ التحصیل نمود گفت : « بی نهایت مسرورم که می بینم خانمها در نتیجه دانائی و معرفت بوضعیت خود آشنا شده و پی بحقوق

ص: 258


1- اقتباس از اطلاعات در یک ربع قرن

و مزایای خود برده اند . ما نباید از نظر دور بداریم که در سابق نصف جمعیت کشور ما بحساب نمی آمد و نصف قوای عامله مملکت عاطل بوده ، هیچوقت احصائیه از زنها برداشته نمیشد مثل اینکه زنها یک افراد دیگری بودند و جزو جمعیت ایران بحساب نمی آمدند فقط در یک مورد از زنها احصائیه برداشته میشد و آن موقعی بود که وضعیت ارزاق مشکل میشد و برای تأمین آذوقه سرشماری میکردند . شما خانمها این روز را یک روز بزرگ بدانید و از فرصت هائی که دارید برای ترقی کشور استفاده نمائید . شما خواهران و دختران من ، شما تربیت کننده نسل آینده خواهید بود و شما هستید که میتوانید آموزگاران خوبی باشید و افراد خوبی از زیردست شما بیرون بیایند ، از تجمل و اسراف بپرهیزید سادگی را پیشه خود سازید کمک و یار مردان باشید به اقتصاد و صرفه جوئی در زندگی عادت نمائید و بتمام معنى مفيد بحال مملکت باشید . »

جشن و پذیرائی در مجلس

سر در مجلس تزئین شده بود برحسب دعوت رئیس مجلس ( اسفندیاری ) تمام نمایندگان با بانوان خود مجبور بودند در جشن رفع حجاب شرکت نمایند . اطلاعات در یکربع قرن در این موضوع می نویسد :

« از آن پس جشنهای بسیاری برای همین موضوع در تهران و نقاط مختلف مملکت برقرار گردید و پیشرفت زیادی پیدا شد و موضوع عمومیت یافت و در عین حال برای اجرا و عملی شدن آن اعمال خشونت آمیز میگردید و بعضی از مأمورین انتظامی برای برداشتن حجاب شدت عمل بخرج می دادند و نتیجه غیر منطقی بودن این کار همین بود که پس از شهریور 20 دسته ای که با رضایت چادر خود را برداشته بودند و اهمت آنرا احساس کرده بودند تغییر در وضع خود ندادند ولی دسته دیگر در تهران و در تمام شهرستانها دوباره به حجاب برگشتند . »

خاطرات محمود جم

محمود جم که کشف حجاب در کابینه او صورت گرفته در مجله روشنفکر مورخه 5 شنبه 14 دیماه 1340 خاطرات خود را درباره کشف حجاب و مذاکراتی که در این مورد در هیئت دولت با حضور پهلوی صورت گرفت بشرح ذیل بیان کرده است :

« روز 11 آذر 1314 کابینه مرحوم محمد علی فروغی مستعفی شد . در آن

ص: 259

محمود جم که در زمان نخست وزیری از کشف حجاب صورت گرفت

کابینه من سمت وزیر کشور را داشتم . پس از استعفای دولت ، من از معاونین و همکاران اداری خود خدا حافظی کرده به منزلم در قلهک رفتم .

اتفاقاً آنروز مرحوم دکتر قاسم غنی نهار میهمان من بود و حدود ساعت سه بعد از ظهر من و آن مرحوم برای قدم زدن و گردش کردن از خانه بیرون آمدیم .

قلهک آنروز مثل حالا شلوغ و پرجمعیت نبود . بیشتر اراضی اطراف آن که امروز تبدیل بخانه و ویلای مسکونی شده زمینهای زراعتی و باغهای میوه بود .

ما در طول یکی از کشتزارهای گندم قدم میزدیم و بیش از سه کیلومتر از خانه دور شده بودیم که ناگهان پیشخدمت منزل نفس زنان خود را بما رسانید و

ص: 260

خطاب بمن گفت :

- دوبار از دربار تلفن کرده و شما را خواسته اند . تلفن چی گفته که هر كجا هستید بلافاصله خود را بدر بار برسانید .

من بخیال اینکه دولت جدید تعیین شده و مراهم برای یکی از وزارتخانه ها در نظر گرفته اند فوراً بمنزل بازگشتم . در تماس با رئیس دفتر مخصوص ایشان گفتند که از طرف اعلیحضرت ( رضا شاه ) احضار شده اید . فوراً در کاخ اختصاصی شرفیاب بشوید .

با عجله لباسهایم را پوشیدم و عازم شهر شدم . اعلیحضرت فقید در محوطه کاخ مشغول قدم زدن بودند که من بحضور رسیدم . اعلیحضرت بمحض آنکه چشمشان بمن افتاد فرمودند :

- جم ؛ چرا امروز در وزارت خانه حاضر نشدی ؟

قبل از آنکه من جوابی بدهم ایشان اضافه فرمودند :

- بهرحال شما را مأمور تشکیل کابینه میکنم ، بهتر است اعضای دولت تازه نیز همان وزرای کابینه فروغی باشند ، بنابراین خیلی زود آنها را احضار کنید و مراسم معرفی را بعمل آورید .

دستور اعلیحضرت را بلافاصله اجرا کرده و اعضاء دولت جدید را بکاخ احضار کردم . نیمساعت بعد مراسم معرفی انجام شد وقتی می خواستیم از حضور مرخص شویم اعلیحضرت بمن امر کردند :

- شما اینجا بمانید کار مهمی دارم .

راستش از این حرف شاه کمی دستپاچه شدم فکر کردم اعلیحضرت چه کاری دارند که در شرفیابی قبلی نگفته اند؛ در یک لحظه هزار و یک خیال بنظرم خطور کرد .

اعلیحضرت در آن موقع در طول سالن بزرگ کاخ اختصاصی قدم میزدند .

سکوت همه جا را گرفته و جز صدای قدمهای شاه هیچ چیز شنیده نمیشد .

بعد از مدتی اعلیحضرت رو در روی من ایستاده و فرمودند :

- این چادر چاقچورها را چطور میشود از بین برد ؟ دو سال است که موضوع فکر مرا بخود مشغول داشته ؛ از وقتیکه بترکیه رفتم وزنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار می کنند دیگر از هر چه

ص: 261

زن چادری بود بدم آمده است . اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم مااست ؛ درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط بآن نشتر زد و از بینش برد .

من مدتی است باین فکر هستم که زن ایرانی در این قفس سیاه دست و پایش بسته است . بین او و مرد یک در یا فاصله وجود دارد . باید این فاصله را از بین ببریم . مگر زن چی از مرد کمتر دارد او هم باید پابپای مرد وارد زندگی شود .

سر باز خوب - مهندس خوب و تحصیلکرده خوب باید در دامان زن پرورش پیدا کند . اگر زن امل و نفهم و محبوس باشد چطور می تواند نسل خوب و شایسته پرورش دهد ؟

عرض کردم : صحیح میفرمائید قربان زن را باید از اندرون بیرون کشید و زنجیر اسارت را از پای او برداشت .

اعلیحضرت کمی دیگر قدم زدند و بعد فرمودند :

- چطور است این تحول را از اندرون دربار شروع کنیم ؟

من فكری کردم و بعرض رساندم .

- اگر اجازه بفرمائید در روز افتتاح دانشسرای مقدماتی تهران علیا حضرت ملكه وعليا حضرت شاهدختها باتفاق اعلیحضرت در محل جشن حاضر شوند . ضمناً بهمه بانوان وزراء و رجال نیز دستور خواهیم داد که بدون حجاب در این جشن حضور یابند .

این عمل اولین قدم برای رفع حجاب خواهد بود و زمینه ای برای اجرای نیات و مقاصد شاهنشاه در از بین رفتن چادر و چاقچور است .

اعلیحضرت کمی فکر کردند و گفتند :

- بشرط آنکه موضوع در هیئت دولت مطرح و تصویب شود فکر خوبی است . همین حالا بروید و در این باره فکر بکنید که طرح لازم را بریزید . این انقلاب بزرگ باید با فکر و تدبیر صورت بگیرد .

همانموقع مرخص شدم و در سراسر راه فکر برداشتن حجاب و چادر مرا بخود مشغول داشته بود . با نظر اعلیحضرت موافق بودم اما ... کار ساده ای نبود ، محافل متعصب خار راه بودند .

در آنموقع تشکیل جلسات هیئت دولت باین ترتیب بود که هفته ای یکبار

ص: 262

در نخست وزیری و دو بار در کاخ اختصاصی در حضور اعلیحضرت فقید تشکیل می یافت . اولین جلسه بعد از این شرفیابی یک جلسه عادی بود . من موضوع را با همکاران خود در میان گذاشتم و گفتم ؛ اعلیحضرت مصمم هستند که بهر قیمتی شده این مشکل اجتماعی را از بین ببرند . چنانچه پیشنهاد و یا راهی برای این کار بنظرتان میرسد بگوئید تا بعرض برسانم . کسی حرفی نزد و پیشنهاد شد که وزراء در این باره 24 ساعت فکر کنند و دنباله مذاکرات واخذ تصمیم بجلسه بعد که قاعدتاً در حضور اعلیحضرت تشکیل میگردید موکول شد .

در جلسه بعد اعلیحضرت فقید مدت نیم ساعت صحبت کردند و از مزایا واثراتی که کشف حجاب در پیشرفت مملکت خواهد داشت مطالبی اظهار داشتند .

یادم هست که مخصوصاً فرمودند نجابت و عفت زن به چادر مربوط نیست زن روحاً و اخلاقاً باید عفیف باشد ، مگر میلیونها زن بی حجاب خارجی نانجیب اند ؟

و بعد افزودند : شرکت همسر و دختران من در جشن افتتاح دانشسرای مقدماتی باید سر مشقی برای همه زنان و دختران ایرانی مخصوصاً خانمهای شما و وزرای مملکت باشد . ممکن است در ابتدا این عمل سروصدا و جنجال زیادی بپا کند ولی بهرحال کاری است که باید انجام بشود . ما با هوچی بازی و تعصب های خشک نمیتوانیم کاروان ترقیات مملکت را عقب نگهداریم . زن باید از این چادر سیاه آزاد بشود .

بعد اعلیحضرت دستور دادند که اجرای اینکار بصورت تصویب نامه دولت در آید و خودشان از جلسه تشریف بردند .

رسم بر این بود که صورت جلسات هیئت دولت را منشی مخصوص نخست وزیر بنویسد ولی من چون با همیت مذاکرات آن جلسه و تصمیم اخذ شده واقف بودم تصمیم گرفتم که صورت مذاکره آن جلسه را شخصاً تحریر نمایم . هم اکنون متن این صورت جلسه بخط من در بایگانی نخست وزیری موجود است .

روز تحول فرا رسید

روز هفدهم دی که قرار بود عمارت جدید دانشسرای مقدماتی با تشریفات جدید افتتاح شود فرا رسید .

ص: 263

روز 17 دیماه 1314 ، بانوان رجال و وزراه برای اولین بار بدون حجاب در مراسم افتتاح دانشسرای مقدماتی شرکت کردند .

ما قبلاً اهمیت کشف حجاب و احتمال بروز حوادث و جنجالها مخالفین را طی تلگرافهای رمز بشهر باینها و دستگاههای امنیتی ولایات اطلاع داده و دستور اکید داده بودیم که مأمورین دولتی با تمام قوا جلو تظاهرات و سر وصدای مخالفین را بگیرند .

در تهران نیز پیش بینی های لازم را بعمل آورده بودیم .

ساعت دو بعد از ظهر 17 دی که من باتفاق همسرم که برای اولین بار حجاب از خود برگرفته و بجای چادر کلاه بسر گذاشته بود به صحن باغ دانشرای مقدماتی وارد شدیم .

بعد بتدریج سایر آقایان وزراء باتفاق همسران بدون حجاب خود آمدند . و لوله ای بود . همه یکدیگر را نگاه میکردند ، قوای نظامی مراقب بود و خانمها خیلی خوشحال بنظر میرسیدند و با کنجکاوی زیاد به سرولباس یکدیگر خیره شده بودند . بعضی ها پوزخند میزدند بعضی ها می گفتند : خدا عاقبت این کار را بخیر کند و بعضی دیگر که فرنگ رفته و تحصیل کرده بودند بهم تبریک گفتند و این اقدام را یکی از بزرگترین خدمات اعلیحضرت تلقی میکردند .

بهر حال روز بزرگ و عجیبی بود و راستش بخواهید من تشویش داشتم در

ص: 264

رضا شاه همراه همر و دختران خود که برای اولین روز بدون حجاب در مراسم افتتاح دانشسرای مقدماتی شرکت کردند . نخست وزیر و سایر وزراء در عکس دیده می شوند .

حالیکه در که در ته دلم از اینکه میدیدم « زن آزاد شده » احساس خوشحالی میکردم .سرولباس خانمها در آنروز خیلی دیدنی بود و اگر خانمهای امروزی می آمدند و میدیدند که مادرانشان در روز 17 دی 1314 چطور خود را آراسته بودند از خنده غش می کردند .پیراهن ها همه بلند و تا قوزک پا می رسید توالت ها اکثراً ناشیانه بود و کلاههائی که خانمها سرشان گذاشته بودند ، چون بی حجابی خیلی تازگی داشت وزن ایرانی برای اولین بار کلاه را جانشین چادر و لچک کرده بود بسیار تماشائی بودند .

اما جالبتر از همه این بود که میهمانان - حتی وزرا - که یک عمر بود باهم دوست و رفیق بودند آنروز برای اولین بار صورت زنهای یکدیگر را میدیدند چونکه تا آنروز هیچ دوستی مجاز نبود صورت زن دوست خود را ببیند و بعلاوه جشن 17 دی اولین روزی بود که زن ایرانی در کنار شوهر خود در یک مراسم رسمی و اجتماعی شرکت می جست - تا آنروز تا آنروز همه مجالس در ایران مردانه و

ص: 265

زنانه و مجزا از یکدیگر بود و زن و مرد بهیچوجه باصطلاح « قاطی » نمی شدند ولی 17 دی 1314 این رسم را بهم زد و زن نیز در یک جشن ملی و اجتماعی پابپای مرد و باحق مساوی شرکت جست و حالا وقتی من در این کوکتل پارتی ها ومجالس میهمانی می بینم که خانمها با لباسهای دکولته و آرایش اروپائی شانه به شانه مرد گل میگویند و گل می شنوند بیاد آنروز می افتم که زنان با حالتی ناراحت - خجالتی و نگران در کنار دست شوهران خود ایستاده و برای اولین بار صورت و موی سر خود را در معرض نگاه مردانی دیگر قرار داده بودند و درست حالت آدمهای غریبی را داشتند که تازه وارد دنیا و شهر جدیدی شده اند . بهرحال در این مراسم بود که حتی آقایان وزراء برای اولین بار توانستند با خانمهای یکدیگر آشنا شوند .

شاه و ملکه آمدند

بالاخره ساعت 3 بعد از ظهر فرا رسید و اتومبیل مخصوص اعلیحضرت در حاليكه عليا حضرت ملکه پهلوی بدون حجاب در کنار ایشان نشسته بودند به محل جشن وارد شدند .

در اتومبیل دوم نیز والاحضرتين شاهدخت شمس، شاهدخت اشرف پهلوی قرار داشتند .

علیا حضرت ملکه پیراهن تیره رنگی بتن داشتند که روی آن پالتوی پوست پوشیده بودند . یک کلاه مشکی لبه پهن نیز بسر داشتند والاحضرت شاهدخت ها نیز کلاه برسر داشتند .

در آن روز اعلیحضرت فقید با قیافه متبسم و خندانی به جشن وارد شده و با دیدن دو شیزگان و بانوانی که لباس جدید پوشیده بودند این شعف و خوشحالی هر لحظه بیشتر میشد . بالاخره اعلیحضرت برای ایراد نطق افتتاحیه پشت تریبون رفتند چند لحظه از بالای تالار چشم به جمعیت دوخته و سپس در حالیکه خنده در لبهایشان بود سخنانی باین شرح ایراد فرمودند :

« بی نهایت مسرورم که می بینم خانمها در نتیجه دانائی و معرفت بوضعیت خود آشنا شده و پی به حقوق و مزایای خویش برده اند . متأسفانه تاکنون زن های این کشور بواسطه خارج بودن از اجتماع نتوانسته اند استعداد و لیاقت ذاتی خود را بروز دهند ، حتی باید گفت که نمیتوانستند حق خود را نسبت بکشور

ص: 266

وميهن عيز خود ادا نمایند و خدمات و فداکاری خود را آنطور که شایسته است انجام دهند .

ولی حالا با تحولی که در زندگی آنان پدیدار شده میروند تا علاوه بر امتیاز برجسته مادری از مزایای دیگر اجتماع هم بهره مند گردند .

من میل بتظاهر ندارم و نمیخواهم از اقداماتی که شده است اظهار خوشوقتی کنم و نمی خواهم فرقی بین امروز و روزهای دیگر بگذارم ولی شما خانمها باید این روز را یک روز بزرگ بدانید و از فرصت هائی که دارید برای ترقی کشور استفاده نمائید .

خواهران و دختران من :

حالا که وارد اجتماع شده اید و قدم برای سعادت خود و وطن خود جلو گذارده اید بدانید وظیفه شماست که برای بزرگی و اعتلای نام وطن خویش کار کنید . سعادت آینده مملکت در دست شما است . شما تربیت کننده نسل آتیه خواهید بود و شما هستید که میتوانید آموزگاران خوبی باشید و افراد خوبی را بجامعه ایرانی تحویل دهید . »

اعلیحضرت پس از ایراد سخنرانی مدتی در میان جمعیت قدم زدند و سر و وضع ولباس خانمها را برانداز کردند .

یادم هست که با خوشحالی فرمودند :

- لباسها و آرایش ها خوب است . حیف نیست که زن خود را قایم کند و از جامعه بگریزد .

همچنین فرمودند :

- عیب لباسها را خودشان به تدریج برطرف میکنند . برای اول کار خیلی سلیقه بخرج داده اند . باید خیاطها و کلاه دوزها را تشویق کرد تا مدهای قشنگ وسنگین و ارزانی را بیازار بیاورند . ما میله های زندان را شکستیم - حالا با خود زندانی آزاد شده است که خانه قشنگی بجای قفس برای خودش بسازد .

پس از چند دقیقه گردش و گفتگو - اعلیحضرت و علیا حضرت ملکه به کاخ اختصاصی مراجعت فرمودند .

اما قبل از آنکه سوار اتومبیل شوند خطاب بمن فرمودند :

- این قبیل جلسات باید تکرار شود تا خانمها بیشتر بآداب و رسوم اجتماع

ص: 267

و معاشرت آشنا گردند .

از خودتان شروع کنید هر هفته یکی از وزراء در باشگاه شاهنشاهی یک میهمانی عمومی ترتیب بدهد. اولین میهمانی را من بر پا کردم . در این جشن که در باشگاه شاهنشاهی واقع در خیابان سعدی، منزل مرحوم صاحب اختیار بر پا شده بود بیش از پانصد نفر از رجال ، نمایندگان مجلس سفرا و اعیان شهر با بانوان بدون حجاب خود شرکت کردند و باین ترتیب در یچه دنیای نو بروی زنان وطن ما بتدریج باز شد . »

مخبر السلطنه هدایت درباره برداشتن حجاب در خاطرات و خطرات چنین نوشته و از قرار این نوشته چنین برمیآید که مخالف بوده است .

رفع حجب یا حجاب سوقات آنکارا

« مجالس نشاط لولیدن مرد و زن در بساط انبساط میآورد و نفس را انتعاش میدهد ليكن شب شراب نیرزد به بامداد خمار . معروف است جوجه را آخر پائیز میشمرند . فکر تشبه به اروپائی از آنجا بسر پهلوی آمد ، صورت بلی آراسته است و بیشتر معایب که امروز گریبانگیر ملل است از طرز زندگی برخاسته ، در شرق فقط زنها در چادر نبودند زندگی اعیانی تا درجه ای در پرده بود تجملات در برزن و بازار ظهور نداشت و کمتر تحریک به شک و رقابت میکرد . کمال پاشا اگر سر باز خوبی بود و پیشرفتی کرد بیشتر در اثر اصطکاک سیاسات بود تقلید اروپائی بصورت خوش مینماید بمعنی دشوار است و معنی بکار تقلید بولوار دلفریب است تاسی به لابراتوار کار مرد اریب ، ترقی اروپا در افزار سازی است نه در اسکی و فوتبال بازی .

بلی ! پوشیدن رو طبیعی نیست حتی پوشیدن لباس طبیعی نیست تمدن آورده است چه بسیار مردم امروز هم برهنه میگردند آنها را وحشی میخوانیم .

زنهای ما به نیمه راه وحشت رسیدند .

چادر و چاقچور و روبند شرعی نبود حجابی که در شرع وارد است خودداری از تظاهر و جلب نظر است ، در مکه و مدینه روبند نیست نصف صورت باز است با جامه بلند عبا و چادر پرده ای بود بر سر صد عیب نهان .

چادر و مشکو رسم ایرانیان بود و از آنجا ریشه داشت در شاهنامه در سه

ص: 268

جا ذکر چادر شده است : یکی در رفتن کردیه به ایوان بهرام چوبین یکی در ملاقات شیرین و شیرویه و باز در تکلیف کاوس به سیاوش که به مشکو برود که هلاکت او شد . حفاظ فخر نجبا بوده است و ما مدعی تجدید دوره پهلوانی هستیم در تخت جمشید یا نقش های بیستون صورت زن نیست .

منیژه منم دخت افراسیاب *** برهنه ندیده تنم آفتاب

در چین تا چهل سال قبل که مسافرتی اتفاق افتاد زن در معابر دیده نشد مگر در محفه یا پرده اندرونی و بیرونی داشتند بشر در هر کار افراط و تفریط دارد « كل شيء جاوز حده انعكس الى ضده » .

قرنی است که زمزمه بی حجابی ساری است در شماره 300 از سال سی و ششم حبل المتین ترجمه از ترکی :

گل با همه پرده پوشی خود *** بی پرده عیان شود بگلزار

این چیست گرفته ای به پیکر *** وین چیست نهاده ای برخسار

از پیکر خویش پرده برگیر *** وز صورت خود نقاب بردار

آن پرده که پرده دار خلقت *** پیچیده ترا در آن به حکمت

آن چادر زرنگار تقوی است *** آن پرده عفت است و عصمت

امداد نما به زندگانی *** بنمای بکار مرد شرکت

این خانه که گشته است بنیاد *** از سعی دوتن بگردد آباد

این رنج برد پی معیشت *** و آن سعی کند که این زید شاد

پاینده بماند آن سرائی *** کز مهر کنند این دو آباد

ترجیع بند پنجاه و چهار بیت است همه متناقص خیالی میآید و گفته می شود معایب بنظر میرسد فکر برمیگردد ، رو گشودن مستلزم تخطی از عفت است باید به تشکیل خانواده گریز زد به تقوی اشاره نمود ترک پرده در فکر بسحق هم بوده است .

صرف نظر از مراتب دیگر دوام عبا و چادر روی اقتصاد بود هر که هر چه در بر داشت مستور بود .

لازمة امداد به زندگانی اگر رفع حجاب باشد رفع حجب و حیا زندگانی را خراب کرد .

در اروپا عفت و ناموس را فدای تجارت کردهاند زن را مضطر میخواهند

ص: 269

که اجرت کمتر بدهند باید نصف گذران را شب به زحمت بدست بیاورند تا آخر عمر صاحب زندگی نمیشوند .

زنان بدرفتار در شهر هستند و بوئی از نقشه برده بودند در درشکه ها باروی باز حرکت می کردند . روزی بشاه عرض کردم اگر باید روگیری موقوف شود پرگرام میخواهند که آبرومند و مقرون بعفت باشد ، محمدخان درگاهی حاضر بود او را خواندند و فرمودند فلانی چنین میگوید خودم هم دیده ام البته منع کنید جلو بگیرید قصد من آن بود گل بجائی نرسد که پیلان بلغزند .

در سنوات 1306 و 1307 ملکه ترویج دکلته میکرد و منع چادر نماز ، عيال من که به اندرون میرفت و چادر نماز داشت مورد ایراد میشد آخر ترک رفتن نمود .

اواخر ریاست من ، در جلسه ای از جلسات هیئت که اسهام صادر و وارد محدود میشد تیمورتاش کلاه زنانه را داخل امتعه مجاز کرد .

گفتم چه حاجت ؟ گفت لازم میشود گوشۀ پردۀ پرگرام ده ساله بالا رفت قصد من از پر گرامی که بشاه عرض کردم این بود که بجای چادر رو پوش نجیب و محترمی برقرار شود که زینت زن جز صورت و کفین پوشیده باشد چنانکه در مکه دیده بودم و در شرع مقرر است بالجمله امر صادر شد که از اول فروردین 1314 مردها کلاه فرنگی ( لگنی ) برسر بگذارند و زنها چادر را ترک کنند . کلاه اجنبی ملیت را از بین برد و برداشتن چادر عفت را ، پردۀ حجاب باقی بود زنها لباس بلند پوشیدند و روسری برافکندند و این حجاب شرعی بود . پلیس دستور یافت روسری را از سرزنها بکشد روسری ها پاره شد و اگر ارزش داشت تصاحب ، مدتی زد و خورد بین پلیس و زنها دوام داشت بسیار زنها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند امر شد مبرزین محل مجالس ترتیب بدهند زن و مرد محل را دعوت کنند که اختلاط عادی شود ، وثوق الدوله از پیش قدمها بود در کافه بلدیه شب نشینی مرتب شد منهم دعوت داشتم نوشتم خاتمی مجلس آرا ندارم و تنها آمدن خلاف نزاکت است .

تعجب در میدانداری محتشم السلطنه رئيس مجلس و آخوند اعیان بود بیرون از حد وظیفه البته بی اجبار نبود حتی نظمیه یمن اطلاع داد که در گوشه ادریس چنان مجلسی فراهم کنم خوشبختانه رعایای دروس ارمنیاند و چند پیرزن

ص: 270

که با چادر و روی نیمه باز آمدند .

آنچه اجباری بود بجای ،خود مردان بی ناموس و متملقان چاپلوس زنهای خودشان را بمجالس رقص بردند و به الدنگها سپردند .

میرزا ابوطالب صاحب حمام پاک را که در ارک پیائی است از نظمیه خواستند که در حوزۀ خود مجلس آشتی کنانی ترتیب بدهد برخاست و براه افتاد گفتند کجا ؟ گفت قصر میدانم که من این خلاف اخلاق را نخواهم کرد و محکوم بحبس خواهم شد نگفته خودم میروم .

در خیابان لاله زار پلیس متعرض مردی شد که کلاه پهلوی برسر کلاه را روی زمین انداخت لگدمال کرد و دیگر کلاه برسر نگذارد ، هستند مردان باغیرت .

در ملاقات روزی شاه کلاه مرا برداشت و گفت حالا این چطور است ؟ گفتم فی الجمله از آفتاب و باران حفظ میکند اما آن کلاه که داشتیم اسمش بهتر بود . آشفته چند قدمی حرکت فرمودند گفتند آخر من میخواهم همرنگ شویم که ما را مسخره نکنند گفتم البته مصلحتی در نظر گرفته اند در دلم گفتم زیر کلاه است که مسخره میکنند و تقلیدهای بی حکمت .

در باطن چه بود که محترمین از پیکره در رفتند و چون مرغ از قفس جسته خود را بدر و دیوار زدند و از آنچه خواسته شده بود پیش افتادند (1) .

عقد صورت را بزیر پستان و روی ناف رساندند کفین را به بالای بازو و زیر بغل و ساق پا را تا کفل جای شکرش باقی است که سر تا پا برهنه در کوچه آمدن را در پاریس و برلن پلیس منع کرده بود والا در حرارت تقلید بانوان ما مستعد تقلید بودند و آنچه در پرده داشتند مینمودند اگر چه برنگ لباسهای تنگ اینک هم پیداست .

معاشرتها امروز مخل آسایش مضر اقتصاد و مخرب اخلاق است و داعی بفحشای عمومی کاین منم طاوس علیین شده .

در خراسان برسر بی حجابی غوغائی شد که به تحصن در اطراف بقعه

ص: 271


1- نمیدانم عزیز کاشی و امیرزاده خانم به این بساط چه خواهند گفت و چه گناه داشتند . شاه و ملکه و شاهدختها به دانشسرای تهران تشریف برده اند ، دوشیزگان آراسته حاضر و جوانان پیراسته ناظر .

متبرکه کشید و از استعمال حربه آتشین مضایقه نشد جمعی مقتول شدند اسدی متولی باشی بر سر آن کار بردار رفت و فروغی که رئیس الوزراء و با او منسوب بود شاید در نتیجه توسطی معزول شد 13 آذر 1314 جم بجای او آمد .

معروف شد در قضایا به پسرش نوشته است :

در کف شیر نر خونخواره ای *** غیر تسلیم و رضا کو چاره ای

و بدست آمده است .

شاه نعمت الله در قصیده ای گوید :

در سال غریص هر که باشد بیند *** ملک و ملک و ملت و دین برگردد

غريص بحساب ابجد 1300 است و بسنوات شمسی با این دوره راست می آید ملک سیاست است ملک پادشاه برگشتن دین ممنوع شدن از تقوی و زوال ملیت به تغییر کلاه که « من تشبه بقوم فهو منهم » داروین گفت حیوانات حس قباحت ندارند والانسان حيوان ناطق .

در هیچ جای دنیا زن بقدر ایران کار نمیکرد و نمیکند در شهرها و قراء زن علاوه بر کار خانه داری بزرگترین کمک را باقتصاد مملکت میکند ، قالی گلیم جاجیم غالب از زیر دست زن بیرون میآید یا دخترها .

همه حرف در تهران است ، در تهران هم زن های خانه دار و کدبانو در فرصت خیاطی ، گلدوزی و بافندگی می کنند سوای شوهرداری و تربیت اطفال ، اگر تمدن امروز صحنه سینما ، تئاتر ، قهوه خانه ، گردش لاله زار و اسلامبول فرصت بدهد .

خانه داری در جماعت اهم کارها است از معدودی هرزه گرد و لاابالی که بگذریم . » پایان نوشته مخبرالسلطنه هدایت

مطلب ذیل نقل از کتاب معتصم السلطنه فرخ بیانگر این مطلب است که پاره ای صاحب منصبان از جو زمان و مقام خود سوء استفاده و بی پروا خلافت عفت رفتار می کردند :

ما جرائی در شهر خوی

کشف حجاب

در شهر خوی در یکی از حشنهای کشف حجاب « سرهنگ زالتاش » از

ص: 272

دو نفر از خانم محترم و سرشناس ابتدا تقاضا و بعد امر میکند که بیایند در جناجین ایشان بنشینند خانم ها بحرف سرهنگ گوش نمی کنند و جناب سرهنگ مجدداً به این دو خانم که یکی خانم رئیس فرهنگ خوی و آن دیگر خانم افراسیاب خان رئیس مدرسه نسوان بود موضوع را تکرار و تأکید میکند بازهم این دو خانم محترم که در آن هنگام حتی از رو باز بودن خود رنج می بردند بجناب سرهنگ اعتنا نکرده بشدت ناراحت میشوند . جناب سرهنگ در این هنگام شروع میکند به داد و فریاد و بعد هم مجلس را بهم میریزد و بفرمانده لشکر تلگراف میکند که این دو خانم علیه قشون تبلیغات سوء میکنند .

استعفای فروغی

پس از دستگیری محمد ولیخان اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی و جستجو و تهیه مدارک به نامه ای برخوردند که فروغی رئیس الوزراء درباره گرفتاری اسدی نوشته بود :

در کف شیر نر خونخواره ای *** غیرتسلیم و رضا کو چاره ای

این نامه را بنظر پهلوی رسانده بودند پر واضح است که او را ناراحت میکند و فروغی را احضار و مورد تعرض قرار میگیرد و امر میکند که فوراً استعفا نماید و خبر آنرا روز دهم آذر 1314 به مطبوعات بدین شرح داده بودند :

« فروغی رئیس الوزراء بواسطة علت مزاج استعفای خود را به پیشگاه اعلیحضرت همایونی تقدیم نموده است . »

تشکیل کابینه جم

روز یازدهم آذرماه دربارۀ کابینه جدید این خبر بمطبوعات داده شد :

« حسب الامر اعليحضرت همایون شاهنشاهی آقای جم بسمت ریاست وزراء انتخاب گردیدند . پست وزارت داخله نیز با ایشان خواهد بود . سایر آقایان وزراء و رؤسای ادات مستقل کابینۀ سابق در پست های خود باقی هستند . »

کابینه جم

اولین کابینه محمود جم در تاریخ 13 آذرماه 1314 شمسی برابر با 9

ص: 273

رمضان 1354 هجری قمری و دسامبر 1935 میلادی بدین شرح بمجلس شورایملی معرفی گردید :

رئيس الوزراء : محمود جم

وزیر عدلیه : محسن صدر

وزیر خارجه : باقر کاظمی

وزیر مالیه : علی اکبر داور

کفیل وزارت جنگ : سرلشکر احمد نخجوان

وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه : علی اصغر حکمت

وزیر طرق و شوارع : علی منصور

وزیر پست و تلگراف : نظام الدین حکمت

رئیس کل فلاحت : مصطفی قلی بیات

رئيس كل تجارت : مصطفى اعلم

رئيس كل صناعت و معادن : امین

ولی روز یکشنبه 28 دیماه 1314 علی منصور از خدمت منفصل و تحت تعقیب قرار گرفت و بجای وی مجید آهی والی فارس بوزارت طرق و شوارع انتخاب گردید .

و در اسفندماه 1314 سرلشکر جهانبانی بریاست اداره کل صناعت .

و در 25 فروردین 1315 عنایت الله سمیعی بوزارت امور خارجه و سرلشکر امیر فضلی بکفالت وزارت جنگ تعیین گردیدند .

در 15 مرداد 1315 صادق وثیقی به کفالت اداره کل تجارت ، و در 19 مهر 1315 دکتر احمد متین دفتری بوزارت عدلیه ، در 25 بهمن 1315 محمود بَدِر بكفالت وزارت مالیه ، در 15 خرداد 1316 حسین علاء بریاست اداره کل تجارت انتخاب شدند .

اعدام اسدی

اطلاعات در یک ربع قرن در مورد اعدام اسدی چنین نوشته است :

« شیخ بهلول نامی در مشهد در تیر 1314 مردم را بوسیله موعظه و خطابه

ص: 274

اسدی نایب التولیه آستان قدسی که محکوم به اعدام شد

بر علیه حکومت مرکزی (1) اغوا و تحریک می نمود و اجتماعات در مسجد هر ساعت بیشتر میشد و صورت بلوا بخود میگرفت و بالاخره در نتیجه گزارشاتی که از اوضاع محل بتهران داده شد دستور تفرقه مردم صادر گردید و عده زیادی نظامی اطراف صحن و مسجد را محاصره کردند و چون کار بالا گرفت شلیک شروع کردند و در این میانه عده زیادی مردم بیگناه مقتول و مجروح گردیدند و شیخ بهلول هم فرار کرد و باین ترتیب موضوع خاتمه یافت ولی اقدامات برای یافتن محرکین ادامه داشت تا روزی که خبری در جراید انتشار یافت مبنی بر اینکه چون محمد ولی اسدی محرک این فتنه و فساد تشخیص داده شد اولاً امور آستانه در تاریخ 4 آذر بآقای پاکروان والی خراسان محول گردید و ثانیاً اسدی حبس وتحب استنطاق ومحاكمة نظامی قرار گرفت و چندی بعد هم خبری بجراید داده شد که او را طبق حکم محکمه نظامی اعدام کردند . بیش از این کسی از واقعه اطلاع نیافت تا پس از تغییر

ص: 275


1- قبلاً گفته شد که قیام مردم مشهد عليه تغییر لباس و کلاه بوده است .

اوضاع که گفته شد تحریکات برای ایجاد بلوای مشهد از ناحیه کسان دیگری بود غیر از مرحوم اسدی ، کسانی که مایل ببقای نایب التولیه آستانه قدس نبودند ، جریان را برعلیه آن مرحوم بشاه فقید گزارش دادند و اوضاع را از اول تا آخر برعلیه او تمام کردند . »

انعکاس کشف حجاب

حسینقلی مستعان نویسنده معروف که در روز 17 دی ماه 1314 سردبیر روزنامه ایران مهمترین و بزرگترین روزنامه یومیه وقت بود حوادث ایام مقارن 17 دی را از نگاه یک روزنامه نگار برای مجله روشنفکر که مدیر آن دکتر رحمت مصطفوی بود برشته تحریر درآورده که در شماره 433 مورخ 5 شنبه 14 دیماه 1340 در زیر عنوان های : « ولوله و چادر برداری در میان خانواده ها و محافل و مردم .

بسیاری از فامیلها برای اینکه زنهایشان از حجاب بیرون نیایند از مملکت مهاجرت کردند .

عده ای می گفتند : انقلاب و خونریزی میشود جمعی معتقد بودند : دیگر هیچکس نباید زن بگیرد .

مردان متدین قسم خوردند علیه بی حجابی کفن می پوشند و با دولت جهاد می کنند .

عده ای از حاجی ها زنشان را طلاق دادند . »

بچاپ رسیده که قسمتهائی از آن در ذیل نقل میگردد :

« .. به خانه یک دوست بسیار عالیمقام رفتم : این مرد بزرگ که از رجال درجه اول بشمار میرفت و بی نهایت هم مورد توجه شخص شاه بود مدتی بود پیش من فرانسه میخواند هفته ای دو روز یا من بمنزل او می رفتم و یا او بمنزل من میآمد . این دفعه من رفتم . تا نشستم گفت :

افسوس ! امروز آخرین درسمان است .

- چرا ؟

میروم باروپا ، دسته جمعی با خانم و بچه ها ...؟

- چطور ؟ بی هیچ سابقه ، ناگهانی !

- بله ، وضع طوری است که نمی توانم بمانم !

گمان بردم که مرتکب تقصیری شده و از چشم شاه افتاده است . با

ص: 276

احتیاط توضیح خواستم گفت :

- بزودی کشف حجاب خواهد شد نمیتوانم بمانم !

واقعاً تعجب کردم بمرد منجمد صاحب مقام بسیار عالی ، اروپا رفته ، دنیا دیده ! باحیرت گفتم :

باین مناسبت میخواهید بروید ؟ واقعاً عجیب است ! اتفاقاً شما و امثال شما باید در تحولی چنین بزرگ پیشقدم باشید . درست است . این تحول بزرگی است ، اما در هر تحولی عده ای زیردست و پا می روند : این مسلم است ، خصوصاً در مورد این تحول و من نمیخواهم زن و دختران من در جریان این تحول وارد باشند .

اوهم با همۀ افراد خانواده اش رفت که رفت ...

... غوغای عجیبی بود . واقعاً بقول آن شاگرد عالیمقامم آشوب بزرگی بود که از یک تحول عظیم باور نکردنی بوجود آمده بود البته محیط کمابیش آمادگی داشت اما فقط در تهران و یکی دو ایالت دیگر مثلاً گیلان و بعض قسمتهای خوزستان و فارس ولی در دیگر نقاط اثر یک طوفان را بخشید، ... دو روز پیش از آن تاریخ یعنی همانروز که برای خرید لباس خانم به لاله زار رفته بودم باددی ماه در وسط لاله زار چادر خانم مجللی را بلند کرد . این زن که لباس سنگینی هم داشت چنان خودش را بزمین انداخت و چنان هول و هراس و آشفتگی برای پائین آوردن چادرش و پوشاندن تنش بکار برد که خیال کردم سکته اش خواهد زد .همان خانم دو روز بعد بی چادر در مجلس جشن حضور یافته بود .

در سراسر تهران آنقدر روی این موضوع گفتگو می شد که مردم خواب و خوراکشان را فراموش میکردند . بعضی طبقات خصوصاً بازاری ها ماتم گرفته بودند . یک حاجی فلان التجار بسیار متمول را که در همسایگی ما بود و یکی دو ماه قبل عزای زن اولش راشکسته و یک زن خوشگل گرفته بود دیدم که چشمانش از حدقه بیرون آمده بود مثل اینکه گلویش را فشرده اند .. از ته دل میگفت :

کاش می مردم و این روز را نمی دیدم و ناچار بود به مجلس جشن برود و رفت .

... یک حاجی بسیار مقدس در آن محفل بود که از نیکان روزگار بود .

در بازار حجره داشت . با من رفیق بود . قسم خورد که از غیظش دو شبانه روز است یک لقمه غذا از گلویش پائین نرفته است . من قدری برایش استدلال کردم بخشم

ص: 277

آمد و با سوگندهای مؤکد گفت :

- نخواهد شد امکان ،ندارد هیچکس زیر بار نخواهد رفت . خون راه خواهد افتاد ، انقلاب خواهد شد ، هزارها نفر از مردان متدین قسم خورده اند که کفن بپوشند و مبارزه و جهاد کنند .

زنان این طبقه نیز وحشت داشتند . شاید در همان ایام از ده پانزده نفر از این زنان شنیدم که میگفتند هرگز پا از خانه بیرون نخواهند گذاشت .

و باز همان روزها مرحوم ساعی خبرنگار روزنامه خبری آورد که چاپ نکردیم . خلاصه خبر این بود که چند نفر از آقایان با اسم و رسم رفته اند زنانشان را طلاق داده اند .

یک مرد با تقوی و با سواد ولی متعصب در همسایگی ما دو دختر زیبایش را که به مدرسه ناموس میرفتند و تا آن روز مثل همۀ دختر مدرسه ها با چادر بودند از مدرسه بیرون آورد که بی چادر نروند .

اما در طبقات روشنفکر و بین خانم هائی که از مدتها پیش انجمن ها و محافلی داشتند و مقدمات امر را بتدریج فراهم میآوردند و برای روشن کردن و آماده کردن اذهان میکوشیدند شور و نشاطی عجیب وجود داشت . هرگز دست یافتن بر یک نعمت بزرگ یا احراز یک پیروزی درخشان اینقدر ذوق و طرب بوجود نمیآورد ؛ این برای همه این افراد بالاتر از یک نعمت و درخشان تر از یک پیروزی بود ... یکی از خانم هائی را که مدتی پیش از آن در یکی از محافل زنان که من خود کنفرانسی در آن داشتم دیده بودم پس از اعلام خبر نهضت هفده دی دیدم ؛ وجد وشادی چهره اش را آنقدر عوض کرده بود که نشناختمش .

اما یک عده دیگر هم بودند که مسرتی از یک نوع دیگر داشتند . اینها همان زنان و دخترانی بودند که زیر چادر هزار کار میکردند و آزادی را میخواستند برای آنکه کیف وعيش و هوسرانی شان را بحد اعلا برسانند !

از تماشائی ترین و جالب ترین روزهای قرون بود آن روزها .. گردش در شهر و حضور در محافل مختلف با مطالب و بگومگوهای رنگارنگ و متضادی که بگوش میرسید حیرت آور و عبرت انگیز بود . کمیاب نبودند افرادی که جداً اعتقاد به نماسیدن و پیش نرفتن این امر مهم داشتند و مثل آن حاجی مقدس معتقد بودند که خون راه خواهد افتاد .

ص: 278

ولی روز هفدهم دی رسید . جشن های بزرگ منعقد شد . پیش چشم حیرت آلود متعصبین بی آنکه آب از آب تکان بخورد شاه مملکت باتفاق ملکه در مجلس زنان بی چادری که با شوهرشان آمده بودند حضور یافت و فرمان پر جنجال ولی سعادت بخش کشف حجاب در سراسر کشور منتشر شد .

اما من آنروز فراوان خندیدم ... برای یک نویسنده کنجکاو که داستانهایش را به نیروی دید و دقتش بوجود می آورد تماشای این مجلس لطف بی پایان داشت ...

خانمم مثل کنه بمن چسبیده بود پیوسته رنگ برنگ میشد و رعشه ای داشت . بسیاری از خانمها ، همین وضع را داشتند . زمین خوردن ، پا پیچ خوردن ، تنه های غیر ارادی زدن ، افتادن کلاه از سر و کیف از دست و از آن جالب تر ریخت ها ، آرایش ها ، لباسها ، روسری ها ، کلاهها ، و باز از آن تماشائی تر قیافه های عده ای از مردان بود که ناچار شده بودند خانمشان را بی حجاب بیاورند و خودشان بیش از خانمشان آشفته ، ناراحت و نامرتب بودند .

اگر خبرنگارهای عکاس امروزی آنروز هم می بودند و عکس های روشن از گوشه های مختلف و از افراد وزن و شوهرهائی که با هم در آن مجالس شرکت میکردند بر می داشتند جالب ترین و مضحک ترین مجموعه های لباس و آرایش زنان دنیا را فراهم آورده بودند .

آشوب تمام شد ، بگومگوها فرونشست ، زن پیروز شد ، حجاب برافتاد ، زن ایرانی دوش بدوش زنان دنیا قرار گرفت ، منتها آنکه خوب بود دوش بدوش خوبها قدم برمیداشت و آنکه بد بود پا بپای بدها میرفت ...

و امروز افتخار میکنیم به زنان روشن دل و با تقوائی که مقام واقعی زن را بالا میبرند ، و من بسهم خود کمال نفرت را دارم از زنانی که از این آزادی برای هوسرانی و مدپرستی و فسق و فجور وترویج فساد استفاده کردند .

فاجعه مشهد در مجلس طرح میشود

اولین مرتبه که فاجعۀ مشهد در مجلس مطرح شد، هنگامی بود که در دوره پانزدهم درجلسه 20 مورخ نهم مهرماه 1326 که کابینه قوام وزرای خود را بمجلس معرفی نموده بود و برنامۀ دولت مطرح بود و عباس میرزا اسکندری بعنوان مخالف و اینکه چرا محمود جم بسمت وزیر جنگ در کابینه شرکت داده شده در

ص: 279

باره وقایع مشهد در سال 1314 مطالبی بیان میکند و اظهار میدارد که محمود جم باید به دیوان کشور برای محاکمه فرستاده شود . برای مزید اطلاع خوانندگان گرامی قسمتهائی از نطق اسکندری ذیلاً نقل می شود :

« ... آقای محمود جم در 25 تیرماه 1314 وزیر کشور بوده اند ، بزرگترین عملی را که نمی دانم اسمش را چه بگویم لقبش را شما بگوئید ، بزرگترین عملی که در تاریخ ایران در 11 قرن پیش نیامده بود ایشان مرتکب شدند وزیر کشوری است که مطابق نوشته ای که موجود دارم دستور داد در 3/5 بعد از نصف شب گنبد آستان قدس رضوی را به مسلسل بستند . ( سزاوار - وزیر کشور آنوقت نمی توانست چنین دستوری بدهد ) اصل 64 قانون اساسی میگوید وزراء مسئول مجلسین هستند و شخص پادشاه از مسئولیت مبراست . من بشما تصریح می کنم - پادشاه گذشته را هیچ قانونی نمی توانست محکوم بکند ( سزاوار - این حرف ها را میخواستید قبل از شهریور بزنید ) آقایان نمایندگان در مدت 11 قرن دو وجود محترم ، دو وجود آسمانی یکی معصومه قم است یکی علی بن موسی الرضا اینها به ایران آمدند مهمان این مملکت بودند در طی قرون هجوم هائی که باین مملکت شد ، همیشه این ها از طرف ایرانیها وحتی مهاجمین محترم بودند ، صاحب این آستانه پیشوای عالم تشیع است در عالم اسلام سیصد میلیون باين وجود محترم احترام می کنند ، در این شبی که بشما میگویم 800 نفر بدون سلاح مردمی از سیاست دور ، اینها اسلحه نداشتند ، اینها که نمی خواستند ملکت را تجزیه کنند . این ها در آنجا راحت و آسوده خفته بودند که درهای صحن و مسجد را می بندند و سه و نیم بعد از نصف شب بموجب اعلامیه ای که با مضای وزیر کشور آقای محمود جم موجود والآن پیش من است ( ملک مدنی - بخوانید آقای اسکندری که معلوم بشود ) الآن بنده بسرکار عرض میکنم ( یکنفر از نمایندگان - خارج از موضوع است ) من هیچوقت هیچ چیز خارج از موضوع نمیگویم ( ملک مدنی - بسیار مطلب صحیحی است ) ... از طرف وزارت داخله ، این اعلامیه وزارت داخله است ...

اعلامیه وزارت داخله

« بر طبق راپورت واصله از ایالت خراسان شب نوزدهم شیخ بهلول نامی که سوء سوابق او از شرارت و فساد معلوم وسابقاً تحت تعقیب نیز واقع شده بود در

ص: 280

مشهد مقدس جمعی از عوام ساده لوح را در مسجد بعنوان موعظه دعوت کرده دو سه روز این عمل را مداومت داده و اراذل و اوباش را دور خود جمع و عنوان کلاه ولباس را پیش کشیده یاوه سرانیها نموده کار را بهتاکی رسانیده ، مأمورین انتظامات خواستند بدواً بملایمت و نصیحت او را از این رفتار و گفتگوهای خلاف و مفسدت آمیز باز دارند مساعی آنها ثمری نبخشید و بیم اخلال نظم رفته و مردم ازین جهت اظهار نگرانی نمودند . مأمورین انتظامی در صدد تفرقه آنها برآمدند مقاومت نموده ، مأمورین نظمیه را مورد حمله قرار دادند و بعضی از آنها را مجروح و مقتول نمودند ، مأمورین ناچار از نظامیان استمداد کردند و اشرار با آنها هم ستیزه نمودند وآلات حرب وقتل که همراه داشتند بکار بردند ، نظامیان هم مجبور شدند با استعمال اسلحه گرم حفظ نظم را بآنها الزام نمایند در نتیجه اراذل و اوباش که باعث این بی نظمی شده بودند گرفتار و بعضی متفرق شدند و لیکن متأسفانه شیخ بهلول که این مفسده را بر پا کرده بود موفق بفرار شده امنیت و انتظام کاملاً برقرار گردید وفعلاً نظميه مشغول تعقیب قضيه وكشف حقایق میباشد .

وزارت کشور - محمود جم »

بعضی از نمایندگان - چیزی نیست .

حاذقی - اظهار تأسف کردند که یک عده بیگناه کشته شده اند ...

ملک مدنی - آقای اسکندری راجع به نخست وزیر هم بفرمائید .

عباس اسکندری - آقای ملک مدنی راجع به نخست وزیر هم فرمودید عرض کنم در 26 شعبان 1317 آقای محمود جم نخست وزیر بودند و سیدحسن مدرس مبارز معروف وکیل شجاع نایب رئیس مجلس را آوردند به ترشیز و بوسیله مأمورین شهربانی که از تهران فرستادند کشتند . ( سزاوار - مستقل بود ) این حرفها چیست ؟ بنده قبول نمیکنم که بگویند دیگری گفت کی گفت ؟ »

دفعه دیگری که موضوع کشتار مشهد در مجلس مطرح شد موقعی بود که پس از واقعه 15 بهمن دانشگاه که یک محیط ارعاب و ترور و سانسور شدید مطبوعات آزاد را بوجود آورده بودند و عده ای از نمایندگان برای تملق گوئی خودشیرینی طرحی بامضای 60 نفر با قید دوفوریت تقدیم کردند که به رضاشاه لقب كبير بدهند !

ص: 281

« در فوریت اول و در کلیات بعنوان مخالف مطالبی گفته ام که عیناً از صورت جلسه رسمی در زیر نقل میگردد :

نقل از صورت مشروح مذاکرات مجلس روز یکشنبه 29 خرداد 1328 - جلسۀ 175

تقدیم و تصویب دو فوریت طرح پیشنهادی جمعی از نمایندگان راجع بقدردانی از خدمات اعلیحضرت فقید .

بشرح زیر قرائت شد :

مقام محترم ریاست مجلس شورایملی خواهشمندم طرح تصمیم زیر را مقرر فرمائید در مجلس شورایملی قرائت و رأی گرفته شود - سلطانی .

ساحت مقدس مجلس شورایملی نمایندگان ملت ایران با توجه بتحولات عظیمی که در دوره زمامداری و سلطنت اعلیحضرت شاهنشاه فقید رضاشاه پهلوی در شئون مختلف کشور بوقوع پیوست و با سنجش و مقایسه دقیق بین این ترقیات نجات بخش و اوضاع تأسف انگیز دوره های قبل از آن اعلام میدارند : از لحاظ ابراز خلوص عقیدت و حق شناسی ملت ایران در برابر مقام جلیل و خدمات بی نظیر اعلیحضرت شاهنشاه فقید و تجلیل از تحول عظیمی که آن اعلیحضرت در کلیه شئون مملکت بوجود آورد و فصل جدیدی در راه تجدید دوران مجد و عظمت تاریخی ایران باز کرده اند ( احسنت ) و در واقع سلطنت باشکوه آن اعلیحضرت مبدأ نهضت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و مظهر نشو نیرو و غرور ملی بوده است و از این جهت ملت حق شناس ایران همواره آن شاهنشاه را به نام کبیر یاد کرده است از این رو به پیروی از نیست ملت ایران امضاء کنندگان زیرا اتخاذ تصمیم ذیل را با قید دو فوریت پیشنهاد میکنیم :

مجلس شورایملی ، بپاس حقشناسی ملت ایران تصویب میکند عنوان رسمی سرسلسله دودمان عظیم الشان پهلوی رضاشاه کبیر خواهد بود . این تصمیم باید در لوحه ای طلا حک و در آرامگاه شاهنشاه فقید نصب گردد . ( صحیح است ) .

رئیس - قریب به شصت امضاء دارد و دو فوریت دارد و البته وقتی فوریت ها تصویب شد برای طبع و نشر فرستاده میشود و بعد از 24 ساعت یعنی در جلسه بعد مطرح میشود - فوریت اوّل مطرح است آقای مکی مخالفید ؟ بفرمائید .

مکی - ... تمام سلاطین ایران یک صفات خوبی داشته اند و یک

ص: 282

صفات بدی هم داشته اند یک نقاط ضعفی داشته اند ، مجموعه آنها را بعد از صدسال ، صدو پنجاه سال که از مرگ آنها گذشته است دنیا ومورخین در تاریخ قضاوت کرده اند . الآن در این طرح پیشنهادی از طرف آقای سلطانی بنده میخواهم عرض کنم ( امامی - خیلی ها امضاء کرده اند آقای مکی هشتاد امضاء دارد ) بنده میخواهم عرض کنم . در رژیم گذشته یک کارهای خوبی شده است یک کارهای بدی شده است . من باستناد ادعانامه ای که آقای دکتر عبده دادستان دیوان کیفر صادر کرده اند و باستناد حکمی که آقای برزین (1) رئیس دادگاه دیوان كيفر صادر کرده اند رژیم گذشته را آقایان محکوم کرده اند .

امامی - آقا اجازه ندارد این حرفها را بزند .

رئیس - آقای مکی حالا موضوع مطرح نیست بعد از طبع و نشر وقتی مطرح شد صحبت بفرمائید .

مکی - بنده همین راجع بفوریتش میخواهم عرض کنم این یک موضوعی نیست که ما همین طور در اینجا قضاوت کنیم که یک چنین چیزی هست باید صد سال و صد و پنجاه سال دیگر رویش قضاوت بشود که مجموعه خدمات شاه سابق مفید یا مضر بحال مملکت بوده کارهای خوبش زیادتر بوده یا کارهای بدش ... اینست که بنده خواستم عرض کنم که بلافاصله با یک قیام وقعود این را نکنیم طبع و توزیع بشود برود در کمیسیون عقیده مخالف و موافق هم رویش اظهار بشود . »

رأی بفوریت گرفته شد و تصویب گردید .

طرح نمایندگان در جلسه 176 مورخ 3 شنبه 31 خرداد 1328 مطرح گردید حایری زاده بعنوان مخالف صحبت کرد و ضمن بیانات خود مطالبی اظهار داشتند که مختصر آن چنین بوده است :

« ... اگر مقصود از این طرح این بوده است که من بیایم پرده های زشت را اینجا بگویم و آنها برای خود شیرینی استفاده کنند بنده ذکر نمیکنم ،

ص: 283


1- در محاکمه عمال شهربانی ، دکتر عبده دادستان و برزین رئیس یا عضو محکمه بوده است . رأی برزین ، یکی از سه عضو محکمه بر اعدام مختاری بوده و رأی سایر اعضا به چند سال حبس . توضیح آنکه این بیان موجب گردید که در دوره بعد هیچیک از این دو نفر دیگر انتخاب نشدند .

پرده های زشت خیلی است اشخاصی که در محبس کشته شده اند برای ضبط املاکشان زیاد هستند . آقای برزین و آقای دکتر عبده دیروز آقای مگی تذکر دادند که اینها در محکمه حکم محکومیت رژیم گذشته را دادند ، اینها پرده های زشت و زیبا زیاد داشته اند و ما وارد آن بحث نمیشویم باز هم باید این قسمت را روشن کنیم . فرض کنید نادرشاه افشار در این کار حسابی کرد وقتی مرد ماده تاریخ بدی روی او گذاشته شد و گفتند : نادر بدرک رفت . ولی روزگار کم کم او را معرفی کرد که نادر یک خدمات بزرگی باین مملکت کرده است و یک مرد بزرگی بوده است . بعقیده بعضی نادرشاه افشار جزو مفاخر این مملکت شمرده میشود بعقیده برخی دیگر هم ممکن است همان ماده تاریخ صدق بکند این است که این کار با این کار زیادی که مجلس دارد من این موضوع را یک چاپلوسی بیجائی میدانم یک کار بی ربط و بی اثری است که با این نه صغیر کبیر میشود و نه كبير صغير . »

نورالدین امامی بعنوان موافق مطالبی بیان داشت سپس نوبت بمخالف دوم رسید که عیناً از صورت مشروح مذاکرات چند جمله آنرا عیناً نقل مینمائیم :

« رئیس - آقای مکی .

مکی - میگویند وقتی که یعقوب لیث صفار در حال احتضار بود وصیت کرد که بعد از او بر سنگ قبرش بنویسند :

تلک آثارنا تدل علينا *** فانظروا بعدنا الى آثار

آثارما بصفحۀ گیتی نشان ماست *** از بعد مانگاه بآثار ما کنید

... چیزیکه دلیل بر عظمت و قدرت یک سلطان میشود اعمال و فتوحات او است که بعد از 150 سال دویست سال تاریخ در آن باره قضاوت میکند وقتیکه حب و بغض از بین رفته و اعمال خوب کم کم نمودار میشود آنوقت رویهمرفته میگویند فلان پادشاه وجودش برای یک ملتی مفید بود یا وجودش بحال یک ملتی مضر بوده است . این عنوانی را که آقایان کرده اند این هیچ اشکالی ندارد که آنرا روی طلای سفید بکنند و ببرند آنجا بگذارند و با الماس آنرا زینت دهند و ببرند آنجا بگذارند ولی اینکه مجلس شورایملی این را بیاید و یک چنین عنوانی را بدهد مجلس شورایملی مگر جامعۀ مورخین دنیا است یا متخصص تاریخ است که تمام وقایع زندگی را ثبت کرده باشد و تمام بدیهای او

ص: 284

را هم ذکر کرده باشد بعد مجموعه اش را در یک شاهین و تراز وی فوق العاده حساس گذارده باشند و بگویند ما سنجیدیم و مجموعه کارهای خوب او بر کارهای بد او میچر بد خیر اینطور نیست لقب کبیر را خارجیها و مستشرقینی که می آیند قضاوت میکنند بآنها میدهند ... بعلاوه این تصمیم از طرف مجلس شورایملی ایران بنده خیال میکنم و از نظر خارجیها هم مسخره باشد که مجلس شورایملی بنشینند و قیام وقعود کنند و بگویند کبیر بوده یا نبوده این را تاریخ باید قضاوت کند و دنیا باید قضاوت کند صد سال که گذشت باید تصدیق کرد که قضاوت مورخین آن عصر هر چه باشد صحیح است و قضاوت امروز هم من گمان میکنم هر چه باشد درست نیست و بنده خیال میکنم روح رضا شاه از این شتابزدگی بیجا بیزار باشد ... در دورۀ حیات رضاشاه و سلطنت او مستشرقین و مورخین باین مملکت آمدند و مخصوصاً من بخاطرم هست که یک کتابی گویا بنام لوسولی دولا پرس که تصور میکنم نویسنده اش یکنفر بلژیکی و یا فرانسوی باشد که عملیات او را نوشته است و نسبت به یک قسمت از عملیات رضاشاه شدیداً انتقاد کرده است و مخصوصاً راجع براه آهن گفته است که از لحاظ ترانزیت این راه آهن مفیدی نیست و یک راه آهن استراتژیکی است و هر وقتی که یک جنگ عمومی در بگیرد این راه آهن مورد استفادۀ فاتحین جنگ قرار خواهد گرفت و باعث بدبختی ملت ایران خواهد بود ... همچنین راجع بسایر کارها یک ترازو و شاهین حساسی پیدا نمیشود که مجموعاً کارهای بد او زیاد بوده و یا کارهای خوب او و اصولاً یک چنین شاهینی در هیچ کجای دنیا نمیتوانیم پیدا کنیم مگر بعد از صد سال مرور زمان این شاهین در دسترس مورخین میگذارد که مجموعه کارهای خوب و بد او حتی با آن قتلها و آن کشتارهائی که در مشهد و در زندانها و در آن محیط وحشت بی جهت شده است قضاوت کنیم که کارهای بزرگ او زیاد بوده یا عملیات زشت او . »

ماههای شمسی بجای ماههای قمری

دو سه ماه پس از واقعه مسجد گوهرشاد دولت بخشنامه زیر را صادر نمود :

« نظر باینکه تاریخ رسمی کشور برای ماههای شمسی تنظیم شده و موافق قانون مصوب فروردین 1314 تمام دوائر دولتی مکلف باجرای آن هستند بنابراین

ص: 285

لازم است که از تاریخ وصول این متحدالمآل در کلیه اسناد معاملات رسمی نوشتجات تاریخ شمسی را قید و از ذکر تاریخ قمری مطلقاً خودداری نمایند . »

وزیر طرق تحت تعقیب قرار گرفت

بر اثر گزارشهائی که از سوء استفاده هائی که در وزارت طرق ( راه ) در مورد ساختمان راه آهن برضاشاه داده بودند ، نامبرده سخت عصبانی گردید و دستور داد منصور الملک وزیر طرق پست خود را به مجید آهی تحویل داده و موضوع تعقیب شود . وزیر عدلیه ( صدر الاشراف ) در جلسۀ 5 بهمن 1314 مجلس تقاضای محاکمۀ منصور را طبق قانون محاکمه وزراء نمود . کمیسیون دادگستری پیشنهاد وزارت دادگستری را در تاریخ 18 اسفند 1314 به مجلس تقدیم و مجلس هم تصویب نمود و موضوع بدیوان عالی تمیز ارجاع گردید .

طبق گزارش کمیسیون عدلیه عده ای متهم بسوء استفاده تشخیص داده شد که از جمله سر لشکر محمد حسین آیرم رئیس سابق نظمیه بود که چون باو دسترسی نبود محاکمۀ او صورت نگرفت ولی سایر متهمین تحت محاکمه در آمدند و عده ای محکوم بپرداخت غرامات و حبس گردیدند و عده ای هم تبرئه شدند ومنصور هم از کسانی بود که پس ازچند جلسه با حضور عده زیادی از مردم محاکمه و تبرئه شد و مراتب از طرف وزارت عدلیه بمجلس تحت مراسله ای اعلام گردید .

اولین جشن نوروز با لباس رسمی

در دوران قاجاریه و اوایل سلطنت رضا شاه در مراسم رسمی و سلام ها لباس رجالی که در این قبیل مراسم شرکت میکردند عبارت از جبه های بلند بود که از ترمه دوخته میشد ولی پس از تغییر لباس و کلاه دستور داده شده بود که با لباس رسمی جدید و هر طبقه و صنفی با لباسی که برای آنها معین شده بود شرکت نمایند .

اطلاعات در یک ربع قرن در این مورد چنین نوشته است :

« روز اول سال 1315 اولین جشن نوروز ملی بود که تمام طبقات با لباس های رسمی که امروز معمول است در کاخ برلیان حضور شاه فقید شرفیاب شدند . استادان و قضاة نیز با لباسهای مخصوص خود از این سال در اعیاد و سلام شرکت جستند - رئيس الوزراء ، رجال و نمایندگان مجلس و اعضای اطاق

ص: 286

تجارت و انجمن شهر با لباس ژاکت و کلاه بلند ( سیلندر ) ، وزیران با لباس های ملیله دوزی و کلاه پردار - قضاة و استادان هم در لباس بلند و گشاد و کلاه منگوله دار و سردوشی های ملیله دوزی و رنگ های مختلف که اختلاف رنگ حکایت از اختلاف شغل و مقام هر یک از دستجات می نمود - در همین نوروز بود که آقای ظهیرالاسلام (1) از سلک روحانیون با لباس ژاکت و کلاه بلند در مراسم سلام جزو رجال شرفیاب شدند » .

عمارت جدید بانک ملی

اطلاعات در یک ربع قرن دربارۀ عمارت جدید بانک ملی در سال 1315 چنین می نویسد :

« روز سوم اردیبهشت 1315 بوسیلۀ اعلیحضرت فقید افتتاح یافت در این موقع امیر خسروی رئیس بانک بود که در قسمت های مختلف توضیحات میداد .

شاه در این روز محل ذخیره طلا و نقره را بازدید کرد و از انتشار اسکناس های جدید بانک که دوماه بعد بجریان افتاد سؤال نمود و دستورات اکید برای حفظ پشتوانه اسکناس و جلوگیری از افراط و تفریط و حفظ توازن و تعادل پول رایج کشور صادر نمود . »

راه آهن شمال

اطلاعات در یک ربع قرن در مورد راه آهن شمال چنین نوشته است :

« راه آهن از شمال بتهران نزدیک میشود : روز 14 اردیبهشت اعلیحضرت باتفاق عليا حضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت ها در فیروز کوه سوار واگون سلطنتی شده و بسمت شاهی ( علی آباد ) حرکت نمودند و بدین ترتیب یکصد و سی كيلومتر مشکلترین راه خط شمال را که از کوهستانهای سخت میگذشت و مهمترین پل ها و تونل ها در شکم کوه ها ساخته شده بود افتتاح گردید و راه آهن فیروزکوه به بندر شاه متصل شد . »

مراجعت ولیعهد از اروپا

اشاره

روز دوشنبه 21 اردیبهشت 1315 محمدرضا پهلوی که برای تحصیل به سویس رفته بود بتهران مراجعت نمود . در آن روز محمدرضا شاه برای استقبال به

ص: 287


1- سیدجواد ظهیر الاسلام برادر سید محمد امام جمعه تهران و داماد مظفرالدین شاه بوده است .

کرج رفته بود ، هیئت دولت و نمایندگان مجلس و رجال هم دعوت برای مراسم استقبال شده بودند .

خنده رضا شاه

خنده و تبسم رضاشاه را تا آن تاریخ کسی ندیده بود ، همین که ولیعهد از اتومبیل پیاده شد شاه که پنج سال دوری او را تحمل کرده بود او را در آغوش گرفت و بوسید و از خوشحالی قاه قاه می خندید و با خوشحالی و مسرت و گشاده وئی یک یک مستقبلین را به وی معرفی نمود سپس باتفاق سوار اتومبیل شدند ، چون از طرف شهربانی و وزارت معارف برای استقبال مراسمی ترتیب داده و محصلین و مردم با ایجاد طاق نصرت ها و آمدن در مسیر حرکت موظف شده بودند در تمام خیابانها صف کشیده و با کف زدن های خود از ولیعهد استقبال نمایند .

پیش آهنگی توسعه یافت

اطلاعات در یک ربع قرن در این مورد چنین نوشته است :

« چند ماه پس از بازگشت والاحضرت ولیعهد از اروپا برای تشویق پیش آهنگی در ایران ولیعهد لباس پیشاهنگی در بر نمود و در تمام جشن ها و مراسم پیشاهنگی شرکت می نمود .

از این پس تشکیلات پیشاهنگی تحت ریاست ایشان رو بتوسعه و کمال گذاشت و اردوی تابستانی پیشاهنگان در منظر به اهمیت یافت و یکنفر مربی ورزش امریکائی بنام « لیپسن » استخدام شد که توسعه زیادی در امر پیشاهنگی داد ... »

نقل از اطلاعات در یک ربع قرن در تاریخ آبانماه 1315

کارخانجات قندسازی باز میشد

« ساختمان کارخانجات قندسازی یکی پس از دیگری خاتمه می یافت و آماده برای بهره برداری میشد و بوسیله رئیس الوزراء و یا رئیس کل صناعت مراسم افتتاح انجام می گردید . چنانکه هنگام افتتاح کارخانه قند آبکوه مشهد جم باتفاق رئیس کل صناعت که در آنموقع سرلشکر جهانبانی بود مراسم افتتاح انجام یافت و وقتی کارخانه قندسازی میاندوآب افتتاح یافت فقط رئيس كل صناعت شرکت نمود ... »

ص: 288

دکتر شاخت بایران دعوت شد

دکتر شاخت کارشناس مالی آلمان که چرخ اقتصاد آلمان هیتلری را بحرکت در آورده بود روز دوشنبه 29 آبان 1315 بوسیله هواپیما در فرودگاه دوشان تپه وارد تهران شد داور وزیر مالیه و امیر خسروی رئیس بانک ملی و جمعی دیگر از مقامات مربوطه از وی استقبال نمودند . در این موقع پهلوی باتفاق وليعهد بصفحات شمال مسافرت کرده بودند .دکتر شاخت روز دوم ورود خود باتفاق داور و سهیلی وزیر خارجه با اتومبیل از راه قزوین عازم گیلان شدند و در عمارت اداره حکومتی رشت با شاه ملاقات و مذاکره نمود .

دکتر شاخت در مصاحبه مطبوعات خود در تهران گفت وقتی در آنکارا از مؤسسات بانکی آنجا بازدید میکردم دعوت دولت ایران بمن رسید و خوشوقت شدم که میتوانم از نزدیک مطالعاتی از جنبۀ بازرگانی و مالی بنمایم و استعداد کشور را از لحاظ فلاحت و صنعت بررسی نمایم ...

اعطای امتیاز نفت به کمپانیهای امریکائی

اشاره

اطلاعات در یک ربع قرن درباره قرار داد امتیاز نفت بامریکائیها بطور خلاصه چنین نوشته است :

« اعطای امتیاز نفت بکمپانی امریکائی : روز 27 دیماه 1315 مرحوم داور وزیر مالیه لایحه ای بمجلس تقدیم نمود که شامل دو قرارداد بود یکی برای استخراج نفت قسمتی از شرق و شمال شرق ایران و دیگری راجع بلوله نفت بدو شرکت امریکائی .

قرار داد اول مخصوص استخراج نفت و دارای 29 ماده بود که طبق ماده اول حق انحصاری برای تفتیش و تفحص و استخراج در دو ولایت از ولایات شرق و یا شمال شرق یک یا چند قطعه زمین بمساحتی که از یکصد هزار میل مربع تجاوز نکند انتخاب نمایند تفتیشات معرفت الارضی منتهی پس از شش ماه باید شروع و بدون وقفه ادامه یابد . حق الامتیاز سالیانه مبلغ چهار شلینگ برای هر تن نفتی که برای مصرف داخلی در ایران بفروش میرسد و یا از ایران صادر میگردد .

بعلاوه بیست درصد منافعی که سهام عادی شرکت تقسیم میشود و در عين حال مبالغی که در هر سال از طرف شرکت تأدیه میشود هیچوقت نباید از میزان معینی که در چهار بند امتیاز نامه ذکر شده کمتر باشد و برای جلوگیری از

ص: 289

امکان توجه ضرر بدولت در موقع ترقی و تنزل قیمت پول انگلیس نیز مقرراتی پیش بینی شده بعلاوه برای مالیات بقرار 9 پنس بابت هر تن از 6 میلیون تن نفت استخراج شده و 6 پنس مازاد بر آن اخذ میگردد .

رویهمرفته مواد این امتیاز نامه در زمینه امتیاز نفت جنوب تنظیم گردید ولی بعضی شرایط بهتر در آن بکار رفته بود که منافع ایران را بیشتر تأمین می نمود .

قرار داد دیگر برای اعطای امتیاز لوله کشی برای صدور نفت بود شامل 27 ماده که طبق مادۀ اول آن برای ساختن و نگاهداری لوله حمل نفت حق غیر انحصاری بشرکت میدهد . لوله نفت بین نقاطی که در هر قسمتی از ایران شرکت انتخاب مینماید با رعایت حقوقی که بشرکت های دیگر اعطا شده و یا خواهد شد امتداد خواهد یافت شرکت حق غیر انحصاری خواهد داشت که تصفیه خانه و مؤسسات تلمبه و محل ذخیره و سایر مؤسسات لازمه برای عملیات خود ساخته و بعلاوه بمنظور ازدیاد استفاده از لوله اصلی لوله های فرعی ایجاد و لوله اصلی را بلوله های عمومی و خصوصی در ایران و در ممالک مجاور اتصال دهد ...الى آخر .

چند روز بعد کمیسیون های خارجه ، بودجه و اقتصاد مجلس شورایملی دو قرار داد امتیاز نفت و لوله کشی را تصویب نمودند و سپس در مجلس مطرح گردید و در جلسۀ 15 و 18 بهمن 1315 باتفاق آراء بتصويب رسيد ... »

مخالفت انگلستان و روسیه با اعطای امتیاز نفت

انگلیسیها بهیچوجه مایل نبودند و شدیداً مخالف بودند که کمپانیهای نفت امریکائی در ایران وارد فعالبت شده و تحصیل امتیازی در امر استخراج و بهره برداری نفت بکنند و این موضوع را از زمانهای خیلی قبل همواره مورد توجه قرار داده و کاملاً مراقب بودند .

چنانکه در آخرین کابینه وثوق الدوله که نصرت الدوله وزیر خارجه اش از امضاء قرارداد نهم اوت 1919 به لندن مسافرت کرده بود تا ترتیب برنامه مسافرت سلطان احمد شاه را تنظیم نماید ، درباره واگذاری امتیاز نفت به امریکائیها هم با وزیر خارجه انگلستان لرد کرزن مذاکره کرده بود .

وزیر خارجه انگلیس وی را از واگذاری امتیاز به امریکائیها با تهدید منع نموده و جریان مذاکرات و چگونگی آنرا با وزیر خارجه ایران طی تلگرافی

ص: 290

مفصل به کاکس وزیر مختار انگلیس در دربار مخابره میکند که او را در جریان گذارده با وثوق الدوله رئيس الوزراء در میان بگذارد .

متن تلگراف بقرار ذیل میباشد :

شماره 85 ( 191069/150/34 )

وزارت خارجه انگلستان 10 آوریل 1920

« ... بعد از ظهر 8 آوریل وزیر امور خارجه ایران نزد من آمد و من تصور میکردم که برای خداحافظی آمده است تا روز بعد حرکت کند ولی ضمن صحبت معلوم شد که قصد ندارد باین زودی بایران بازگردد . در این مذاکرات مسائل خاصی مطرح شد .

اول اینکه نظر من درباره شرکت امریکائی ها در بهبود وضع اقتصادی و مالی ایران چه خواهد بود .

جواب دادم که این موضوع مربوط به طرح هائی است که امریکائیها میخواهند در ایران بموقع اجراء بگذارند . هنگامیکه کاردار امریکا چند ماه قبل از رفتن بتهران از من دیدن کرد با و گفتم که دولت انگلستان بهیچ وجه در نظر ندارد که منحصراً افراد انگلیسی در ایران مشغول کار شوند . او بمن گفت که دولت امریکا در نظر دارد فقط دو یا سه نفر در بعضی از ادارات دولتی ایران بکار بگمارد . با و گفتم که اگر این افراد اشخاص صالحی باشند دولت انگلستان مخالفتی نخواهد کرد . از وزیر خارجه ایران پرسیدم آیا منظورش از کمک امریکا استخدام چند نفر کارشناس است ؟

وزیر خارجه بطور مبهم ببرنامه های وسیع مالی برای توسعه امور کشاورزی ، معادن ، ساختمان راه آهن و غیره اشاره کرد که مایه حیرت من شد و در انتهای اظهاراتش از کلمه نفت نام برد !

من فوراً متوجه شدم که او به کمپانی استاندارد اویل امریکا اشاره میکند و فهمیدم که این شرکت عظیم سعی دارد جا پائی برای خود باز کند . با و گفتم که دربارۀ اینگونه برنامه های وسیع تا زمانیکه طرح مشخصی بمن ارائه نشده است نمیتوانم اظهار نظر کنم ولی به او اخطار کردم که اگر قرار باشد بشرکت استاندارد اویل اجازه داده شود که در ایران فعالیت آغاز کند رقابتی شدید شروع خواهد شد که در آینده برای همه درد سر ایجاد خواهد کرد و دولت انگلستان چنین

ص: 291

وضعی را نمی تواند تحمل کند .

حضرت والا (1) مطلب دیگری بمیان کشید که باز موجب حیرت من شد .

از من سؤال کرد که آیا من موافقت دارم که دولت ایران مستقیماً با دولت شوروی روابط برقرار کند و با آن دولت معاده ای منعقد سازد .

سؤال کردم چه لزومی دارد که ایران چنین کاری کند و قصد دولت ایران از این اقدام چیست ؟

جواب داد که تمام کشورهای همجوار روسیه شوروی ظاهراً با آن دولت روابط سیاسی برقرار کرده اند و دولت ایران نیز تصور میکند که صلاح در این باشد برای برقراری روابط با شوروی وارد مذاکره بشود و تصور نمیکند که دولت انگلستان مخالفتی با این امر داشته باشد . وزیر خارجه ایران اضافه کرد مگر خود شما قبلاً پیشنهاد نکرده بودید که دولت ایران با قوای بلشویک که از مرز خراسان ایران را تهدید میکند وارد مذاکره بشود و نماینده ای به گنبد کاوس بفرستد تا از مقاصد آنها اطلاع حاصل کند ؟

گفتم که این امر با آن موضوع خیلی فرق دارد . هر دولتی که مورد تهدید یک ارتش بیگانه قرار گیرد حق دارد از آنها توضیح بخواهد تا بتواند نقشه های خود را طبق آن تنظیم کند ولی اگر قرار باشد برای این امر دولت ایران نمایندگان سیاسی بمسکو یا جای دیگر بفرستد و رسماً با دولت شوروی روابط سیاسی برقرار کند من نمیتوانم در این مورد بدولت ایران پاسخ مساعد بدهم و آن دولت را باین کار تشویق کنم فقط میتوانم بگویم که دولت ایران تنها به مسئولیت خود میتواند باین کار اقدام نماید . برای من مایۀ تأثر بود که دولت ایران پس از آنکه قراردادی با ما امضاء کرده است و ما منتهای کوشش خود را بعمل میآوریم که به تعهدات خود نسبت باین قرارداد وفادار باشیم اکنون میخواهد خود را بهر دری بزند و با همه نوع کشورها و دولتها وارد معامله بشود . یکروز با آذربایجان قفقاز قرارداد می بندد . یکروز دیگر با امریکائیان وارد مذاکرات مالی میشود و اکنون هم میخواهد با دولت شوروی سازش کند . چنین روشی بنظر من بسیار ناپسند است و آنچه که بیش از همه موجب حیرت من شد آن بود که ظاهراً رئيس الوزراء ایران از چنین

ص: 292


1- منظور شاهزاده نصرت الدوله وزیر خارجه میباشد .

روشی پشتیبانی میکند (1) .

نکته سومی که در این مذاکرات مطرح شد مسئله قرار داد ایران و انگلیس و تسلیم آن بمجلس ایران بود . همانطور یکه قبلاً گفتم میل دارم هر چه زودتر این قرارداد را به جامعه ملل تسلیم کنم ولی قبلاً لازم است که قرارداد بتصويب مجلس ایران نیز رسیده باشد درغیر این صورت شورای جامعه ملل ممکن است آنرا نپذیرد .

وزیر خارجه ایران در این باره بطور مبهم مطالبی گفت که نتوانستم منظورش را کاملاً درک کنم . یک بار گفت که چون این قرار داد به امضاء رسیده و بمرحله اجرا در آمده احتیاجی نیست که بتصویب مجلس نیز برسد بعد گفت اگر متن قرارداد بمجلس تقدیم شود نمایندگان آنرا سطر به سطر و ماده به ماده مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهند داد و بعضی از مواد را حک و اصلاح خواهند کرد و در نتیجه موجودیت قرارداد بمخاطره خواهد افتاد . بعد نظر مرا خواست که دولت ایران در این مورد بهتر است از چه راهی وارد شود .

جواب دادم که من نمی توانم دربارۀ جریان امور پارلمانی یا مشکلاتی که وجود دارد نظر بدهم نظر من فقط اینست که به جامعه ملل بگویم که این قرار داد بتصويب پارلمان های دو کشور رسیده است ... 10 آوریل 1920 »

جواب کاکس به وزیر خارجه انگلیس مورخ 14 آوریل 1920

« ... رئيس الوزراء اظهار میدارد که از انعقاد قرار داد با دولت شوروی بی اطلاع است . او بوزیر خارجه ایران دستور داده است که با آنجناب درباره ایجاد تفاهم با شوروی در حدودی که در تلگرام شماره 179 اشاره نموده ام مشورت نماید و طبق آن اقدام کند . او با دولت ایالات متحده دربارۀ تلگرام رویتر و گزارش تایمز مشورت نکرده و به من اطمینان داد که قصد ندارد بدون مشورت و موافقت دولت اعلیحضرت ( پادشاه انگلستان ) در این مورد اقدامی بعمل بیاورد . »

ص: 293


1- این بیان مؤید این مطلب است که در جلد اول نوشته ایم : مشیرالدوله بر خلاف نظر انگلیسها ، با روسیه شوروی روابط سیاسی برقرار کرد .

در سال 1300 شمسی هم در کابینه قوام السلطنه در مورد واگذاری امتیاز نفت به امریکائیها لایحه ای از طرف دولت بمجلس تقدیم گردید که پس از مذاکرات مفصل در مجلس با اصلاحاتی تصویب رسید و نزدیک بود عملی شود که نخست شور و یها در دوم آذر 1300 یادداشت شدیدی بدولت ایران داده استناد به ماده 13 عهد نامه 1921 ایران و شوروی نموده مخالفت صریح خود را به اعطای امتیاز با مریکائیها ابراز داشته بودند .

متعاقب یادداشت شور و یها دولت انگلیس هم روز 6 آذر 1300 خورشیدی نسبت به اعطای امتیاز سخت اعتراض نمود که چگونگی این اعتراض های روس و انگلیس در جلد اول تاریخ بیست ساله چاپ دوم از صفحه 545 به بعد ذکر گردیده و سرانجام هم به ایجاد صحنه تراژ یک ماجرای قتل ماژور ایمبری در سال 1302 در کابینه سردار سپه امریکائیها از امتیاز صرف نظر نموده رفتند .

امتیاز نفت بامریکائیها

امریکائیها در پس پرده استتار وارد مذاکره امتیاز نفت شمال شرق و شرق ایران شده و بتوافق هم رسیدند و دولت پس از امضاء ناگهان و بدون سابقه قبلی روز 27 دیماه 1315 بوسیله داور وزیر مالیه لایحه ای بمجلس شورا تقدیم نمود که شامل دو قرارداد امتیازی بود یکی برای استخراج نفت قسمتی از شرق و شمال شرق ایران و دیگری راجع بلوله نفت بدو شرکت امریکائی .

این لایحه بکمیسیونهای خارجه و بودجه و اقتصاد مجلس ارجاع گردید و کمیسیونهای مزبور هم جلسه مشترکی تشکیل داده بدون هیچ گونه بحثی تصویب و فوراً گزارش آن در جلسه 88 مجلس مورخ 15 و 18 بهمن 1315 مطرح گردید و در همان جلسه هم بدون هیچگونه بحثی فقط با تغییر یک کلمه « که » باتفاق آراء بتصويب رسيد .

جریان تصویب لایحه مزبور که عیناً از صورت مشروح مذاکرات نقل گردیده و میرساند چگونگی تصویب قوانین در ادوار دیکتاتوری از چه قرار بوده بشرح ذیل میباشد :

ص: 294

صورت مشروح مجلس پنجشنبه 15 بهمن 1315 - جلسه 88

شور و تصویب لایحه واگذاری امتیاز استخراج نفت بشرکت آمریکائی

رئيس - قرائت خبر بين الشورين راجع به لایحۀ نفت

خبر کمیسیون

کمیسیون بودجه با مشارکت کمیسیونهای اقتصاد و خارجه و با حضور آقای وزیر مالیه لایحه نمره 41376 دولت راجع بامتياز استخراج نفت قسمتی از شمال و شمال شرق را بشرکت امریکائی برای شور دوم مطرح و تحت شور و مداقه قرار داده چون پیشنهادی از طرف مجلس بکمیسیون نرسیده بود کمیسیون عین خبر شور اول خود را در قسمت امتیاز استخراج نفت تصویب و عليهذا خبر شورثانی آنرا تقدیم مجلس شورای ملی مینماید .

رئیس - مذاکره در مواد ماده اول قرائت میشود :

مادۀ اول - دولت بر طبق مقررات این امتیاز برای تفتیش و تفحص و جستجو و گمانه زدن و استخراج نفت حق انحصاری به شرکت میدهد و بعلاوه در تمام خاک ایران حق غیر انحصاری حمل و تصفیه نفت و بعمل آوردن آن بهر طریقه ای که آنرا قابل تجارت کند و انبار کردن و فروختن نفت در ایران و صادر کردن آنرا بشرکت اعطاء مینماید .

رئيس - موافقین با ماده اول قیام فرمایند ( اکثر قیام نمودند 9 تصویب شد . ماده دوم قرائت میشود .

مادۀ دوم - الف - در ظرف سه سال اول بعد از تاریخ تصویب شرکت در حدود مساحتی که در نقشه امضاء شده منضم به این قرارداد با رنگ تعیین شده است بطور غیر انحصاری حق تفتیش و تفحص و جستجو و گمانه زدن برای پیدا کردن نفت را دارد .

ب - منتهی تا آخر سال سوم بعد از تاریخ تصویب شرکت باید دو ولایت از ولایات شرق و یا شمال شرق واقع در حوزه ای که در نقشه مذکور در بند « الف » معین شده و حدود ولایات مربوطه در آن نقشه با رنگ مشخص گردیده انتخاب نماید .

شرکت وزرات مالیه را در طهران از انتخابی که نموده است کتباً مستحضر خواهد داشت .

ص: 295

ج - شرکت باید منتهی تا آخر سال پانزدهم بعد از تاریخ تصویب در دو ولایت مذکور در بند « ب » یک یا چند قطعه زمین به مساحت و وسعتی می خواهد انتخاب نماید .

مجموع مساحت قطعه یا قطعاتی که باین ترتیب انتخاب میشود نباید بیش از یکصد هزار میل مربع انگلیسی باشد و در هر صورت مساحت مذکور نباید از حدود دو ولایتی که شرکت انتخاب کرده تجاوز کند ( هر میل ساده مطابق است با یک هزار و ششصد و نه متر ) شرکت دولت را از قطعه و یا قطعاتی که بشرح فوق انتخاب کرده است کتباً مطلع خواهد نمود و بهر اطلاع نامه نقشه ها و اطلاعات لازمه برای تشخیص و تحدید قطعه یا قطعات منتخبه باید ضمیمه شود .

د - بعد از انتخاب دو ولایت مذکور در بند « ب » و تا انتخاب یکصد هزار میل مربع حوزه امتیاز عبارت از مجموع دو ولایتی است که انتخاب شده است و بعد از آنکه یک یا چند قطعه مذکور در بند « ج » انتخاب گردید حوزه امتیاز عبارت از مساحت قطعه یا قطعاتی خواهد بود که بنحو مذکور در فوق انتخاب شده و دولت نیز به ترتیبی که ذکر شد از انتخاب آن اطلاع حاصل نموده است .

رئیس - آقایانی که با این ماده موافقند قیام فرمایند ( اکثر قیام نمودند )تصویب شد . مادۀ سوم قرائت می شود .

ماده سوم - منتهی تا ششماه بعد از تاریخ تصویب شرکت تفتيشات معرفت الارضی و ژئو فیزیک و جغرافیائی خود را برای انتخاب دو ولایات مذکور در بند « ب » از ماده 2 و تعیین نقاطی که چاههای امتحانی در آن نقاط باید حفر شود شروع خواهد کرد .

تفتیشات مزبور بدون وقفه بی وجه تا انتخاب دو ولايات فوق الذكر و يا صرف نظر کردن از امتیاز ( بطوری که در ماده 24 این قرارداد ذکر شده ) ادامه خواهد داشت .

رئیس - آقایانی که مادۀ سوم را تصویب می کنند قیام فرمایند ( اغلب برخاستند ) تصویب شد . مادۀ چهارم قرائت میشود .

مادۀ چهارم - الف - قبل از انقضای هجده ماه از تاریخ تصویب شرکت شروع خواهد کرد که لااقل یک دستگاه حفاری برای حفر چاههای امتحانی بکار

ص: 296

بیندازد و قبل از انقضای پنج سال از تاریخ تصویب لااقل باید سه دستگاه حفاری بدون وقفه بيوجه دائماً مشغول کار باشد تا چاهها بعمقی که مناسب با تحصیل نفت باشد برسد .

ب - هر یک از چاههای امتحانی باید لااقل تا عمق یکهزار متر ( 1000 متر ) حفر گردد مگر اینکه در عمق کمتری به نفت قابل استفاده برسد ( تشخیص این موضوع بنظر شرکت است ) و یا آنکه بر زمین شناسان شرکت مسلم شود که نفت قابل استفاده در آن نقطه وجود ندارد .

ج- چنانچه مدلل شود نفت قابل تجارت ممکن است استخراج گردد باید عده دستگاههای حفاری لااقل به شش دستگاه رسیده و عملیات بدون وقفه تعقیب شود تا آنکه ذخیره قابل و مهمی از نفت تهیه و یا از امتیاز صرف نظر گردد .

د - هرگاه شرکت طبق مقررات ماده 3 و بندهای « الف - ب - ج » این ماده عمل ننماید دولت حق خواهد داشت بشرکت اخطار کند که مایل بفسخ این امتیاز میباشد و ششماه بعد از ابلاغ اخطاریه مزبور بشرکت این امتیاز ملغی و كان لم يكن خواهد بود .

ه - شرکت هر سه ماه گزارش راجع بکارهای مربوطه به حفر چاهها و عمق آنها و مقدار نفتی که از هر حفر تازه بدست آمده است بوزارت مالیه در طهران خواهد داد . بهر گزارشی نقشههائی ضمیمه خواهد شد که در آنها محل چاههائی که مشغول حفر آنهامیباشند و یا چاههائی که در آن مدت متروک شده اند معین شده باشد .

و - شرکت تعهد مینماید در صورتیکه نفت بمقدار قابل تجارت در نتیجه حفریات خود در حوزۀ امتیاز پیدا نماید توسعه عملیات مزبور را با جدیت و حسن نیت بدون وقفه بی وجه ادامه دهد بنحوی که استفاده تجارتی از منابع نفت ممکن گردیده و چنانچه استعداد منابع مکتشفه در حوزه امتیاز اجازه دهد استخراج سالیانه را لااقل به شش ملیون تن برساند .

رئیس - آقایانی که این ماده را تصویب میکنند قیام فرمایند ( اغلب قیام نمودند ) تصویب شد . مادۀ پنجم قرائت میشود .

مادۀ پنجم - شرکت حق غیر انحصاری ساختن و دارا بودن لوله های نفت را داشته و ابتدا و انتها و جای لولههای نفت و سایر مؤسسات و عملیات خود را ( با

ص: 297

رعایت حقوقی که قبلاً بشرکت سهامی نفت انگلیس و ایران بموجب قرارداد مورخ بیست و نهم آوریل 1933 داده شده ) تعیین مینماید .

رئیس - آقایانی که مادۀ پنجم را تصویب میکنند قیام فرمایند ( اکثر برخاستند ) تصویب شد . مادۀ ششم قرائت میشود .

ماده ششم - 1 - وجوهی که بموجب مقررات این قرارداد ( علاوه بر وجوه مذکور در سایر مواد ) باید از طرف شرکت بدولت تأدیه شود بشرح ذیل است :

الف - حق الامتیاز سالیانه مبلغ چهار شلینگ برای هر تن نفتی که برای مصرف داخلی در ایران بفروش میرسد و یا از ایران صادر بشود .

ب - پرداخت مبلغی معادل بیست درصد منافعی که بسهام عادی شرکت توزیع میشود پس از وضع پرداخت مبلغی معادل پنج درصد سرمایه ای که از طرف شرکت در ایران بکار افتاده و قبلاً بسهام عادی شرکت توزیع گردیده است خواه منافع توزیع شده بسهام عادی بعنوان سهم منافع یکی از سنوات بوده و یا از وجوه ذخیره شرکت بعمل بیاید .

در هر حال مبلغ پنج درصدی که بسهام عادى بشرح فوق قبلاً تقسيم میشود هیچوقت نباید از سیصد هزار لیره ( 300000 لیره ) تجاوز نماید .

میزان قطعی سرمایه ای که از طرف شرکت در ایران بکار افتاده در روز شروع بصدور تجارت نفتی که شرکت در ایران بدست آورده است از روی دفاتر محاسباتی شرکت معین میشود .

ج - مجموع مبالغی که برای هر سال مسیحی بر حسب بندهای « الف و ب » فوق از طرف شرکت تأدیه میشود هیچوقت از حدود ذیل کمتر نخواهد بود .

( 1 ) پس از چهار سال و نه ماه از تاریخ تصویب تا پنج سال سالیانه سیصد هزار لیره .

( 2 ) از نه سال و نه ماه از تاریخ تصویب سالیانه پانصد هزار لیره .

( 3 ) از سیزده سال و نه ماه پس از تاریخ تصویب تا آخر مدت امتیاز سالیانه ششصد هزار لیره .

2 - تأديه وجوه مذکور در این ماده بطریق ذیل بعمل خواهد آمد .

الف - مبلغ حداقل مذکور در بند « 1ج » این ماده هر سه ماه باقساط مساوی در سی و یکم مارس و سی ام ژون و سی ام سپتامبر و سی و یکم دسامبر

ص: 298

هر سال و اولین دفعه در ربع آخر سال پنجم کامل بعد از تاریخ تصویب تأدیه می شود .

ب - 28 فوریه هر سال مبالغ حق الامتياز سال قبل بابت هر تن نفت مذکور در بند «1 الف » بعد از وضع مبلغ حداقل که قبلا مطابق بند « 2 الف » این ماده تأدیه گردیده است .

ج - مبالغ لازم التأديه بدولت برحسب بند « 1 ب » این ماده در موقع تقسیم منافع سهام عادی شرکت پرداخته خواهد شد .

3 - در موقع انقضای این امتیاز و همچنین در صورت ترک آن از طرف شرکت مطابق ماده 24 شرکت مبلغ معادل بیست درصد از بابتهای ذیل را بدولت ایران تأدیه خواهد کرد .

الف - از مجموع ذخائر شرکت در تاریخ انقضاء یا ترک امتیاز .

ب - از مبالغ موجودی شرکت در تاریخ انقضاء یا ترک امتیاز .

پرداخت وجوه لازم التأديه بدولت بر حسب این بند یکماه بعد از تاریخ تشکیل مجمع عمومی شرکت که بعد از انقضاء یا ترک امتیاز تشکیل می شود انجام خواهد گرفت .

4 - دولت حق خواهد داشت که محاسبات مربوط به مقررات این ماده را که منتهی تا 28 فوریه هر سال بابت سال گذشته فرستاده میشود تفتیش و رسیدگی نماید .

5 - برای جلوگیری از امکان توجه ضرر بدولت در موقع تغییر قیمت پول انگلیس طرفین بشرح ذیل توافق حاصل نمودند .

الف - هرگاه موقعی قیمت طلا در لندن از شش لیره استرلینگ ( 6 لیره استرلینگ ) در مقابل یک اونس تروی ( Ounce troy ) تجاوز نماید برای هر پنی ( Penny ) که علاوه بر شش لیره استرلینگ در مقابل یک اونس تروی ( Ounce troy ) در روز پرداخت قیمت طلا ترقی نماید بر کلیه مبالغ لازم التأديه به دولت از طرف شرکت به موجب این قرارداد ( باستثنای مبالغی که بر حسب جزوهای « 1ب » و « 3الف » و « ب » این ماده باید بدولت برسد ) به میزان یک یکهزار و چهارصد و چهلم ( 1/1440 ) مبالغ مزبوره افزوده خواهد گردید .

ب - هرگاه موقعی دولت تصور کرد باینکه دیگر طلا مبنای عمومی

ص: 299

قیمتها و معاملات نیست و طریق تأدیه های مذکور در فوق تضمینی را که منظور طرفین است برای دولت فراهم نمینماید طرفین موافقت مینمایند که وضعیت تضمین مزبور را تغییر دهند و در صورت عدم حصول موافقت قضیه مطابق ماده « 27 » بحکمیت ارجاع خواهد شد و حکمیت در صورتی که قائل به تغییر تضمین مذکور در بند « الف »مذکور در فوق بشود . شرایطی را که باید جانشین تضمین مذکور گردد معین و تاریخ اجرای آن را نیز معلوم خواهد نمود .

6 - هرگاه در پرداخت مبالغ لازم التأدیه به دولت مطابق تاریخهای مقرر در این قرارداد اتفاقاً از ناحیه شرکت تأخیر به عمل آید . برای مدت تأخیر از قرار پنج درصد ( 5٪ ) در سال فرع وجوه مزبوره را شرکت خواهد پرداخت .

رئیس - آقایانی که مادۀ ششم را تصویب میکنند قیام فرمایند ( اغلب قیام نمودند ) تصویب شد . مادۀ هفتم قرائت میشود .

مادۀ هفتم - شرکت میتواند سهام ممتازه ای با منافع شش درصد که حق اولویت در اخذ منافع داشته باشد به قیمت اسمی بفروشد منافع شش درصد صاحبان سهام ممتازه مزبورقبل از اینکه هیچگونه وجهی بابت منافع بسهام عادی و یا بدولت داده شود پرداخته خواهد شد .

در موقع تصفیه امور و یا موقع انحلال شرکت سهام ممتازه حق خواهند داشت تمام قیمت اسمی خود را بعلاوه منافعی که بابت گذشته طلبکار میباشند قبل از تقسیم منافع به سهام عادی و یا بدولت در یافت دارند .

شرکت حق خواهد داشت که میزان سهام ممتازه اشاعه یافته را با پرداخت قیمت کامل آنها و منافعی که در تاریخ بازخرید طلبکار هستند تقلیل دهد .

رئیس - موافقین با این ماده قیام فرمایند ( اکثر برخاستند ) تصویب شد .مادۀ هشتم قرائت میشود .

مادۀ هشتم - 1 - شرکت در مدت بیست و پنج سال اول عملیات خود در ایران از هر گونه مالیات و عوارض بنفع دولت یا شهرداری ها که فعلاً معمول است و یا در آینده وضع شود معاف بوده و در عوض مبالغ ذیل را بدولت تأدیه خواهد نمود .

الف - در مدت بیست و پنجسال اول این قرارداد از تاریخ تصویب در

ص: 300

تاریخ بیست و ششم فوریه هر سال مبلغ نه ( 9 ) پنس بابت هر تن از شش میلیون تن ( 6/000/000 ) نفتی که بابت سال گذشته مسیحی مشمول حق الامتياز مقرر در جزو « 1 الف » از ماده 6 میگردد و شش پنس ( 6 پنس ) بابت هر تن نفت اضافه بر رقم شش میلیون تن ( 6/000/000 تن ) مذکور در فوق .

ب - شرکت تعهد مینماید که مبالغی که بر طبق بند مذکور در فوق تأدیه مینماید هیچوقت در مدت تا آخر سال دهم از تاریخ تصویب کمتر از پنجاه هزار ليره ( 50/000 ) و بعد از تاریخ مزبور کمتر از هفتاد و پنج هزار لیره ( 75/000 ) لیره نباشد .

اولین تأدیه از بابت پرداختی مذکور در فوق یکسال تمام بعد از ربع آخر سال پنجم از تاریخ تصویب بعمل خواهد آمد .

2 - قبل از انقضای بیست و پنجمین سال از تاریخ تصویب طرفین نسبت بمیزان مبالغی که شرکت در ازای معافیت کامل عملیات خود از هرگونه مالیات بنفع دولت و شهرداری ها در بقیه مدت امتیاز باید بپردازد توافق نظر حاصل خواهند نمود .

رئيس - آقای دکتر طاهری .

دکتر طاهری - اینجا یک مختصر عرضی دارم در دو سه محل این لایحه یک اصلاح مختصر عبارتی لازم دارد که بعضی جاهایش در معنی تغییر میدهد و در بعضی جاها تغییری نمیدهد . من جمله در این ماده در قسمت ب که می نویسد : شرکت تعهد مینماید که مبالغی که بر طبق فلان . یک کلمه « که » زیادی است .

وزیر مالیه - بنده هم موافقم این یک اشتباهی در چاپ است .

رئیس - موافقین با مادۀ هشتم با این اصلاح قیام فرمایند . ( اکثر برخاستند ) .

رئيس - تصویب شد مادۀ نهم ( بشرح ذیل قرائت شد )

ماده نهم - الف - هر زمین بایر متعلق بدولت که شرکت برای عملیات خود در ایران لازم بداند و از برای مقاصد عمومی مورد احتیاج دولت نباشد مجاناً بشرکت واگذار خواهد شد . طريقه تحصیل اراضی مذکور بترتیب ذیل خواهد بود :

هر وقت قطعه ای از اراضی مذکور مورد احتیاج شرکت واقع میشود باید

ص: 301

شرکت یک یا چندین نقشه ای که در روی آن زمین مورد احتیاج با رنگ آمیزی مشخص گردیده باشد بوزارت مالیه ارسال بدارد .

دولت در صورتیکه اعتراضی نداشته باشد متعهد میشود که در ظرف سه ماه از تاریخ وصول تقاضای شرکت موافقت خود را اظهار بدارد .

ب - اراضی دائر متعلق بدولت را که شرکت احتیاج پیدا میکند بطریقی که در جزء قبل مذکور است از دولت تقاضا خواهد کرد و دولت در ظرف سه ماه موافقت خود را در مقابل تقاضای شرکت دایر بفروش آن اراضی اشعار خواهد داشت در صورتیکه دولت اعتراضی و احتیاجی به اراضی مزبوره نداشته باشد قیمت این اراضی را شرکت تأدیه خواهد کرد . قیمت مزبور باید عادلانه باشد و از قیمت متعارفی اراضی که از همان نوع بوده و همان مصرف را داشته و در همان حوزه واقع شده باشد نباید تجاوز نماید .

ج - در صورتیکه دولت در مقابل تقاضاهای پیش بینی شده در جزوه های « الف و ب »مذکور در فوق جوابی ندهد پس از انقضای دو ماه از تاریخ وصول تقاضاهای مزبور شرکت تذکر نامۀ جدیدی بدولت خواهد فرستاد چنانچه بتذکر نامه مزبور نیز در ظرف یکماه از تاریخ وصول جوابی داده نشود سکوت دولت بمنزله تصویب تلقی خواهد گردید .

د - اراضی را که متعلق بدولت نیست و برای شرکت لازم باشد با توافق با صاحبان اراضی مزبور و با توسط دولت شرکت تحصیل خواهد کرد . در صورت عدم حصول موافقت در قیمت دولت بصاحبان اراضی مزبور اجازه نخواهد داد که بیش از نرخ متعارفی اراضی متشابه مجاور مطالبه نمایند برای تقویم اراضی مذکور منظوری که شرکت از مصرف آنها دارد مأخذ قرار داده نمیشود .

ه - ابنیه تاریخی و محلهائی که جنبۀ تاریخی یا صنعتی دارند و همچنین توابع آنها تا دویست متر مسافت از مقررات مذکور مستثنی هستند .

و - شرکت حق غیر انحصاری خواهد داشت که فقط در حوزه امتیازی نه جای دیگر و از هر زمین بایر متعلق بدولت برای مصرف عملیات خود از هر نوع خاک و شن و سنگ وآهک و سنگ گچ و سنگ و مصالح ساختمانی دیگر مجاناً استفاده نماید مسلم است که اگر استفاده از مواد مذکوره موجب ضرر

ص: 302

شخص ثالث باشد باید شرکت جبران خسارات ذوى الحقوق را بنماید .

رئيس - موافقین با مادۀ نهم قیام فرمایند . ( اغلب قیام نمودند ) .

رئیس - تصویب شد . مادۀ دهم قرائت میشود ( بضمون ذیل خوانده شد ) .

مادۀ دهم - عملیات شرکت در ایران بطریق ذیل محدود میشود :

1 - ساختمان هر خط آهن و هر بندر موکول بحصول موافقت قبلی بین دولت و شرکت خواهد بود .

2 - اگر شرکت مایل بداشتن سرویس تلفون و تلگراف و تلگراف بی سیم و هواپیما می باشد باید قبلا موافقت دولت را در این خصوص جلب کند .

اگر دولت برای دفاع ملی یا در موقع پیش آمدهای فوق العاده دیگری احتیاج بوسائط نقلیه و وسائل ارتباطیه شرکت پیدا کند تعهد مينمايد حتى الامكان کمتر موجب تضییق عملیات شرکت بشود و نیز خساراتی را که از این حیث متوجه شرکت میگردد بطور حقانیت جبران نماید .

رئيس - موافقین با مادۀ دهم قیام فرمایند . ( اکثر قیام نمودند ) .

رئيس - تصویب شد مادۀ یازدهم ( باین مضمون خوانده شد ) .

ماده یازدهم - الف - شرکت مجاز است که بدون تحصیل پروانه مخصوصی آنچه را که منحصراً برای مصرف اعضاء و مستخدمین خود لازم دارد وارد نموده و حقوق گمرکی و مالیاتهای معمولی حین ورود را بپردازد .

شرکت تدابیر لازمه را اتخاذ خواهد نمود که اجناس وارده به اشخاصی غیر مستخدمین خودش فروخته یا واگذار نگردد .

ب - شرکت بدون تحصیل پروانه مخصوصی حق خواهد داشت که لوازم و مصالح و آلات طبی و جراحی و ادویه ای را که برای مریضخانه ها و مطب های خود در ایران لازم دارد وارد نماید و اشیاء و اجناس مذکوره در موقع ورود از تأدیه حقوق گمرکی و هر نوع مالیات و عوارض بدولت و شهرداریها معاف خواهد بود .

ج - بدون تحصیل هیچگونه پروانه ای و بدون پرداخت هیچ نوع حقوق گمرکی و مالیات و عوارض بدولت و شهرداریها شرکت حق خواهد داشت آنچه را که منحصراً برای عملیات خود در ایران لازم دارد وارد نماید .

د - صدور محصولات نفتی از پرداخت حقوق گمرکی و هر نوع مالیات

ص: 303

و عوارض به دولت و شهرداریها معاف خواهد بود .

رئيس - موافقین با مادۀ یازدهم قیام فرمایند ( اغلب برخاستند )

رئيس - تصویب شد. ماده دوازدهم : ( این طور خوانده شد ) .

ماده دوازدهم - الف - شرکت و مستخدمینش از حمایت قانونی دولت بهره مند خواهند شد .

ب - دولت در حدود قوانین و مقررات کشوری همه نوع تسهیلات ممکنه را برای عملیات شرکت مبذول خواهد داشت .

ج - هرگاه دولت در حوزه امتیاز به باشخاص دیگری امتیازاتی برای بکار انداختن سایر معادن اعطاء کند باید وادار نماید که احتیاطات لازمه را بعمل آورند که عملیات آنها بمؤسسات و عملیات شرکت خسارتی وارد نسازد .

د - شرکت مکلف است منطقه ای را که برای ساختن خانه و دکاکین و سایر بناهای دیگر خطرناک است تعیین کند تا دولت بتواند اهالی را مسبوق و از سکونت در آن محل منع نماید .

رئيس - موافقین ماده دوازدهم قیام فرمایند . ( اغلب نمایندگان برخاستند ) .

رئيس - تصویب شد . ماده سیزدهم قرائت میشود ( بشرح آتی قرائت شد )

ماده سیزدهم - شرکت ملزم نخواهد شد که هیچ قسمتی از وجوه خود و مخصوصاً درآمد حاصله از فروش صادرات خود را بپول ایرانی تبدیل نماید .

مستخدمین خارجی شرکت مجاز خواهند بود که اسعاری را که بابت حقوق خود دریافت می دارند صادر نمایند .

رئيس - موافقین با مادۀ سیزدهم قیام فرمایند . ( جمع کثیری قیام نمودند ) .

رئيس - تصویب شد . مادۀ چهاردهم . ( بشرح ذیل خوانده شد ) .

مادۀ چهاردهم - الف - شرکت راجع بعملیاتی که مطابق این قرارداد در ایران مینماید جمیع وسائل معمول و مناسب را برای تأمین صرفه جوئی و استفاده کامل از عملیات خود و برای حفظ مخازن تحت الارضى نفت و برای استفاده از امتیاز خود بطرز یکه مطابق آخرین ترقیات علمی وقت باشد بکار خواهد برد .

ص: 304

ب - هرگاه در حوزه امتیاز مواد معدنی غیر از نفت و بیشه ها و جنگلهای متعلق بدولت موجود باشد شرکت نمیتواند آنها را بکار انداخته و استفاده نماید و یا مانع عملیات و استفادۀ دیگران بشود ( مشروط بر اینکه مقررات جزو « ج » از ماده « 12 » رعایت شود .

ولی در صورتیکه مواد معدنی بیشه و جنگلهای مذکور برای تجسس و استخراج نفت لازم باشد شرکت با پرداخت قیمت عادله به دولت حق استفاده از آنها را خواهد داشت .

ج - کلیه حفریاتیکه منجر بکشف نفت نگشته و آب و یا مواد قیمتی دیگر در آن پیدا میشود باید برای دولت حفظ شود و فوراً شرکت دولت را از کشفیات مزبور مطلع سازد دولت هر چه زودتر ممکن باشد بشرکت تمایل خود را نسبت بتصرف حفريات مزبور اعلام خواهد داشت و در تصرف آنها دولت مراقبت خواهد کرد که مانع عملیات شرکت نشود .

رئيس - موافقین با مادۀ چهاردهم قیام فرمایند . ( اکثر برخاستند ) .

رئيس - تصویب شد . ماده پانزدهم : ( بمضمون آتی خوانده شد ) .

ماده پانزدهم - شرکت تعهد مینماید هر موقعی که نماینده دولت تقاضا کند در مدت مناسبی بخرج خود سوادهای صحیح از تمام طرحها و نقشه ها و رسمها و سایر مدارک و اسناد راجع بوضعيت سطح الارضى وطبقات الارضى و حفر چاهها مربوط بحوزۀ امتیازیه که موجود دارد بوزارت مالیه بدهد .

بعلاوه در تمام مدت امتیاز شرکت تمام اطلاعات مهم علمی و فنی را که از نتیجه عملیات خود در ایران بدست آورده بدولت ارسال خواهد داشت .

تمام اسناد و مدارک مزبوره را دولت بعنوان محرمانه تلقی خواهد نمود .

رئیس - موافقین با مادۀ پانزدهم قیام فرمایند . ( عده زیادی قیام نمودند ) .

رئيس - تصویب شد . مادۀ شانزدهم ( این شکل خوانده شد ) .

مادۀ شانزدهم - الف - دولت بمیل خود در هر موقع مناسبی حق خواهد داشت امر بتفتیش عملیات فنی شرکت در ایران نموده و برای اجرای این مقصود از اهل خبره و متخصصین فنی مأمورینی بگمارد .

ب - شرکت تمام مدارک و اسناد مربوط باطلاعات علمی و فنی و

ص: 305

تمام مؤسسات و وسایل و آلات اندازه گرفتن استخراج نفت را در دسترس مأمورین خبره و متخصصین دولت خواهد گذارد و بعلاوه مأمورین مزبور در تمام ادارات شرکت و در تمام خاک ایران حق تحصیل هرگونه اطلاعاتی را خواهند داشت .

رئيس - موافقین با مادۀ شانزدهم قیام فرمایند . ( اغلب برخاستند ) .

رئيس - تصویب شد . مادۀ هفدهم . ( اینطور قرائت شد ) .

ماده هفدهم - بعد از شروع بصادرات نفت بمقدار تجارتی دولت حق تعیین یکنفر نماینده را خواهد داشت و نماینده مزبور « مأمور دولت شاهنشاهی » نامیده شده و اختیارات ذیل را خواهد داشت :

1 - اطلاعاتی را که در حدود حق صاحبان سهام شرکت است از شرکت تحصیل نماید .

2 - در تمام جلسات هیئت مدیره و کمیته های آن و در تمام جلسات مجمع عمومی که برای مذاکره در مسائل راجع به روابط دولت و شرکت تشکیل شده باشد حضور بهمرساند .

3 - کمیته ای را که شرکت بقصد توزیع اعتبار مذکور در ماده 18 و برای نظارت در تحصیل ایرانیان در امریکا تشکیل میدهد بسمت رسمی و با حق رأی قاطع ریاست نماید .

4 - تقاضا نماید که جلسات مخصوص هیئت مدیره هر وقت که لازم بداند برای مذاکره در مسائلی که دولت پیشنهاد مینماید تشکیل گردد .

جلسات مزبوره در مدت پانزده روز بعد از وصول تقاضای کتبی بمنشی شرکت تشکیل خواهد شد .

شرکت بابت حقوق و سایر مخارج نماینده مزبور سالیانه دو هزار لیره استرلینگ بدولت خواهد پرداخت دولت کتباً شرکت را از تعیین نماینده مزبور و یا جانشین او مطلع خواهد ساخت .

رئيس - آقای دکتر طاهری

دکتر طاهری - اینجا که نوشته جلسات مزبوره در مدت پانزده روز بعد از وصول تقاضا اینجا اشتباه است سی روز باید باشد پانزده روز را تبدیل بسی روز کنید .

وزیر مالیه - بلی اشتباه در چاپ است .

ص: 306

رئيس - موافقین با ماده هفدهم قیام فرمایند . ( اکثر برخاستند ) .

رئيس - تصویب شد . مادۀ هیجدهم : ( بشرح آتی خوانده شد ) .

ماده هیجدهم - 1 - طرفین تصدیق دارند و قبول مینمایند که اصلی که مدار اجرای این قرارداد میباشد آنست که در منافع طرفين حفظ حد اعلای منتج بودن و صرفه جوئی در اداره و عملیات شرکت در ایران ضرورت عالی دارد .

2 - مسلم است که شرکت صنعتگران و مستخدمین فنی و تجاری خود را باندازه ای که اشخاص ذی صلاحیت و با تجربه در ایران یافت شود از اتباع ایران انتخاب خواهد کرد .

و این نیز مسلم است که مستخدمین غیر فنی شرکت منحصراً از اتباع ایران خواهند بود .

3 - طرفين موافقت مینمایند در اینکه طرح عمومی مطالعه و تهیه نمایند که بر طبق آن هر سال و مرتباً مستخدمین غیر ایرانی را تقلیل داده و بجای آنها بطور تصاعدی درکوتاه ترین مدت ممکن از اتباع ایران بگمارند .

4 - بعد از تاریخ شروع بصادرات نفت بمقدار تجارتی شرکت سالیانه ده هزار لیره استرلینگ برای اینکه اتباع ایران در امریکا علوم و فنون مربوط بصناعت نفت را فرا گیرند تخصیص خواهد داد. اعتبار مذکور بوسیله یک کمیته ای که مطابق ماده 17 تشکیل می شود به مصرف خواهد رسید .

رئيس - موافقین با مادۀ هیجدهم قیام فرمایند . ( غالب نمایندگان برخاستند ) .

رئيس - تصویب شد . مادۀ نوزدهم ( باین ترتیب خوانده شد ) .

ماده نوزدهم - شرکت تشکیلات و مخارج تأسیسات و تفتیش و اداره وسائل صحى و صحت عمومی را مطابق جدیدترین طریقه بهداشت معموله در ایران در تمام اراضی و ابنیه و مساکن اعضاء و عملجات خود که در حوزۀ امتیاز یه کار میکنند بعهده میگیرند .

رئيس - موافقین با مادۀ نوزدهم قیام فرمایند . ( اغلب قیام نمودند ) .

رئيس - تصویب شد . ماده بیستم .

ماده بیستم - هر وقت شرکت اسهام جدیدی در معرض فروش عمومی میگذارد باید دفاتر ثبت تقاضای اشتراک آنرا در همان موقع که در سایر نقاط

ص: 307

شروع میشود در تهران نیز برقرار نماید .

رئيس - موافقين با مادۀ بیستم قیام فرمایند . ( اغلب قیام نمودند ) .

رئيس - تصویب شد - ماده بیست و یکم .

مادۀ بیست ویکم - بعد از شروع باستخراج نفت شرکت برای احتیاجات داخلی ایران و از آن جمله احتیاجات دولت بنزین( Motor Spirit ) و نفت لامپ ( Kerosen ) و مازوت ( Fuel oil ) که از نفت ایران حاصل میشود بر اساس ذیل خواهد فروخت .

الف - در اول ژوئن هر سال کمپانی معدل قیمتهای ( فوب ) رومانی را راجع به بنزین و نفت لامپ و مازوت و معدل قیمتهای ( فوب ) خلیج مکزیک را راجع به هر یک از مواد مذکوره نسبت بمدت دوازده ماه گذشته تا تاریخ 30 آوریل معین خواهد کرد .

نازلترین معدل های مذکوره اختیار و « اساس قیمت ها » برای سالی که از اول ژوئن شروع میگردد قرار داده میشود .

قیمت های اساسی بمنزله قیمت در تصفیه خانه تلقی میگردد .

ب - شرکت بنزین و نفت لامپ و مازوت را بترتیب ذیل خواهد فروخت .

( 1 ) بدولت برای احتیاجات اختصاصی خودش ولی نه برای فروش بدیگران مطابق «قیمتهای اساسی » مذکور در جزو « الف » فوق با تخفیف بیست و پنج درصد ( 25%).

( 2 ) بسایر مصرف کنندگان مطابق همان « قیمت های اساسی » با تخفيف ده درصد ( 10 %).

ج - شرکت حق دارد که به قیمتهای اساسی مذکور در جزء « الف » مخارج واقعی حمل و نقل و توزیع و فروش و هم چنین مالیات و عوارض موضوعه بر محصولات مزبور را بیفزاید .

د - دولت صادر کردن محصولات نفتی را که مطابق مقررات فوق شرکت فروخته است قدغن خواهد کرد .

رئيس - موافقین با مادۀ بیست و یکم قیام فرمایند . ( اکثر قیام نمودند )

رئيس - تصویب شد - مادۀ بیست و دوم .

ص: 308

مادۀ بیست و دوم - 1 - الف - در مدت ده سال آخر امتیاز و یا در فاصله دو سال پس از اطلاع قبلی که راجع بترک امتیاز مطابق ماده 24 داده میشود شرکت جز بشرکت های تابع خود حق فروش یا انتقال یک یا چندین قسمت از اموال غیر منقول خود را که در ایران است ندارد در مدتهای مذکور نیز شرکت حق انتقال و خارج کردن هیچ قسمتی از اموال منقول خود را ندارد مگر اینکه اشیاء مزبوره از حیز انتفاع افتاده باشد .

ب - در تمام مدت قبل از ده سال آخر امتیاز هیچ قطعه از اراضی را که شرکت مجاناً از دولت تحصیل کرده است نمیتواند انتقال دهد و هم چنین هیچیک از اموال منقول خود را نیز باستثنای آنچه غیر مفید و یا اینکه دیگر مورد احتياج عملیات شرکت در ایران نیست ( جز در مورد بند « 2 » از ماده 24 ) نمیتواند از ایران خارج نماید .

2 - در خاتمه امتیاز خواه بواسطه انقضای عادی مدت و یا بهر نحو دیگری پیش آمد کرده باشد تمام دارائی شرکت در ایران بطور سالم و قابل استفاده بدون هیچ مخارج و قیودی متعلق بدولت ایران میگردد .

3 - جمله « تمام دارائی » مشتمل است بر تمام اراضی و ابنیه و کارخانه ها و ساختمانها و چاهها و سدهای دریائی و راهها و لوله های حمل نفت و پل ها و رشته نقب های فاضل آب و وسائل توزیع آب و ماشین ها و مؤسسات و تجهیزات ( از آن جمله آلات و ادوات ) از هر قبیل و تمام وسائط نقلیه ( مثلاً از قبیل اتومبیل و آثرو پلان ) و تمام اجناس انبار شده و سایر اشیائی که شرکت در ایران برای اجرای این امتیاز از آن استفاده مینماید .

رئیس - موافقین با مادۀ بیست و دوم قیام نمایند . ( اغلب قیام نمودند ) .

رئیس - تصویب شد . مادۀ بیست و سوم .

ماده بیست و سوم - طرفین متعاهدین اعلام میدارند که اجرای این قرارداد مبنی بر اصول متقابل حسن نیت و صداقت وتفسير معقول و متناسب این قرارداد باشد .

شرکت صریحاً تعهد مینماید که در هر وقت و در هر موقع حقوق و امتیازات و منافع دولت را در نظر داشته و اقدام بهیچ عملی و یا خودداری از عملی

ص: 309

که موجب زیان دولت باشد ننماید .

این امتیاز را دولت جز در مورد بند « د » از ماده 4 لغو نخواهد کرد و مفاد مقررات آن در آتیه بوسیله هیچ قانون عمومی و خصوصی و یا هیچیک از دستورات و نظامات اداری و یا عملیات مقامات اجرائیه قابل تغییر نخواهد بود .

رئیس - موافقین با ماده بیست و سوم قیام فرمایند . ( اکثر قیام نمودند ) .

رئیس - تصویب شد . مادۀ بیست و چهارم .

مادۀ بیست و چهارم - 1 - شرکت حق خواهد داشت که در آخر هر سال مسیحی این امتیاز را ترک نماید مشروط بر اینکه در مدت هفت سال اول از تاریخ تصویب شش ماه قبل و برای بقیه مدت امتیاز دو سال قبل دولت را کتباً از نیت خود مطلع سازد .

2 - اگر شرکت در مدت 17 سال اول از تاریخ تصویب این امتیاز را ترک نماید مجاز خواهد بود که اموال منقول خود را با معافیت از کلیه حقوق گمرکی و سایر حقوق و عوارض صادر نماید و یا آنکه باختیار خود بهر خریداری که بخواهد اموال مزبور را با پرداخت حقوق گمرکی و سایر حقوق و عوارض مربوطه وقت بفروش برساند .

3 - اگر ترک امتیاز بعد از مدت هفده سال اول واقع شود بعد از انقضای دو سال مهلت مذکور در بند « 1 » این ماده کلیه دارائی شرکت در ایران ( بطوریکه در قسمت 3 مادۀ بیست و دو تصریح شده ) مجاناً و بدون هیچگونه قیدی بطور سالم و قابل استفاده ملک دولت خواهد شد و شرکت در آینده از هر گونه تعهدی بری خواهد بود چنانچه نسبت بتعهدات طرفین مربوط به قبل از انقضای مدت مذکور در فوق اختلافاتی حاصل شود بطریق حکمیت مذکور در ماده 27 فیصله خواهد یافت .

رئیس - موافقین با ماده بیست و چهارم قیام فرمایند . ( اغلب قیام نمودند ) .

رئيس - تصویب شد ماده بیست و پنجم :

ماده بیست و پنجم - این امتیاز برای مدت شصت سال که ابتدای آن از تاریخ تصویب شروع میشود بشرکت اعطاء میگردد قبل از تاریخ انقضای مدت این امتیاز نمیتواند خاتمه پیدا کند مگر در موارد ذیل :

ص: 310

اولا - در موردی که شرکت بر طبق مادۀ 24 امتیاز را ترک نماید :

ثانياً - در مورد بند « د » از ماده 4 .

ثالثاً - اگر محکمه حکمیت بر اثر ارتکاب تخلف نسبت به اجرای مقررات این قرارداد ابطال آن را اعلام بدارد تخلف بمعنی مذکور در فوق منحصر بموارد ذیل است :

الف - هرگاه مبلغی که بر حسب رأی محکمه حکمیت باید بدولت پرداخته شود تا یک ماه بعد از تاریخ صدور رأی تأدیه نگردد .

ب - هرگاه تصمیم بر انحلال اختیاری و یا اجباری شرکت گرفته شود .

ج - هرگاه ثابت شود که شرکت برخلاف مصالح عالی کشور عمل کرده است .

در مورد سایر تخلفات که نسبت به مقررات این قرارداد از هر یک از طرفین ناشی شود محکمه حکمیت درجه مسئولیت ها و اثرات مترتبه تر آن را تعیین خواهد نمود .

هر نوع انتقال این امتیاز مشروط بتصويب دولت است ولی در هر صورت شرکت متعهد است نگذارد اکثریت سهام آن بدست غیر امریکائی و یا غیر ایرانی بیفتد .

هیئت مدیره شرکت باید همیشه امریکائی و یا ایرانی باشد .

رئیس - موافقین با ماده بیست و پنجم قیام فرمایند . ( اکثر قیام نمودند ) .

رئیس - تصویب شد . مادۀ بیست و ششم :

مادۀ بیست و ششم - هر تخلف یا غفلت و قصوری از طرف شرکت راجع به اجرای تعهدات و مقررات و شرایط این قرارداد که ناشی از فرس ماژور باشد بدولت حق نخواهد داد شرکت را تعقیب و آنرا متخلف از این قرارداد محسوب دارد .

اجرای هر یک از مقررات این قرارداد که در اثر فرس ماژور بتأخیر افتد موجب این خواهد شد که مدتی مساوی مدت تأخير بمدتی که برای اجرای تعهد شرکت طبق این قرارداد لازم است اضافه شود به علاوه هرگاه در مدت تأخیر خساراتی وارد شده و برای ترمیم آن نیز مدتی لازم باشد مدت مزبور هم بر مدت های فوق اضافه می گردد .

ص: 311

معهذا بين طرفين مقرر است که مدت مذکور در ماده 25 این قرارداد بهیچوجه تمدید نخواهد شد مگر در صورتی که استخراج و صادرات نفت شرکت برای لااقل شصت روز متوالی بعلت فرس ماژور که در داخله ایران روی داده متوقف شده باشد .

اختلافات حاصله بین دولت و شرکت نسبت بمورد فرس ماژور بطریق حکمیت مذکور در ماده 27 فیصله خواهد یافت .

رئیس - آقایان موافقین با ماده بیست و شش قیام فرمایند . ( اغلب قیام نمودند )

رئیس - تصویب شد . ماده بیست و هفتم :

ماده بیست و هفتم - الف - هر قبیل از اختلافات حاصله بین طرفین و مخصوصاً اختلافات ناشی از تعبیر مدلول این امتیاز نامه و حقوق و مسئولیتهای مقرره در آن و هم چنین هر اختلاف نظر در مواردی که بموجب این امیتاز نامه محتاج به توافق نظر طرفین است بطریق حکمیت قطع وفصل خواهد شد .

ب - طرفی که تقاضای حکمیت میکند باید تقاضای خود را بطرف دیگر کتباً ابلاغ نماید .

طرفین هر یک یک حَکَم معین نموده و حکمین قبل از شروع به حکمیت یک حَکَم ثالثی انتخاب خواهند کرد هرگاه حکمین نتوانند در ظرف دو ماه نسبت به تعیین حَکَم ثالث توافق نظر حاصل نمایند حَکَم مزبور را به تقاضای یکی از طرفین رئیس دیوان داوری دائمی بینالمللی تعیین خواهد نمود و چنانچه رئیس دیوان داوری دائمی بین المللی از حیث ملیت و تابعیت مطابق جزء « ج » حائز شرایط لازمه برای تعیین حکم ثالث نباشد حکم ثالث بوسیلۀنایب رئیس دیوان مزبور معین خواهد شد .

ج - حَكَم ثالث باید از ملت ایران و یا امریکا نباشد و به علاوه ارتباط نزدیک نیز نه با ایران و نه با ممالک متحده امریکا از حیث تعلق به یکی از مستملکات یا ممالک تحت الحمايه و يا مستعمرات و ممالک تحت قیمومت و ممالکی که بوسیله یکی از مملکتین مذکور در فوق اداره و یا اشغال شده و یا مثل این که در خدمت یکی از ممالک مزبور بوده و یا میباشد نداشته باشد .

د - اگر یکی از طرفین شصت روز بعد از وصول تقاضای حکمیت طرف

ص: 312

مقابل حَکَم خود را معین نکرد و یا تعیین آن را بطرف دیگر ابلاغ ننماید طرف مزبور حق خواهد داشت که از رئیس دیوان داوری دائمی بین المللی ( یا از نایب رئیس در اموری که مطابق قسمت اخیر جزو « ب » پیش بینی گردیده ) تقاضا نماید که یک حَکَم منفرد ذی صلاحیت مطابق مقررات مذکور در فوق تعیین کند و در این صورت اختلاف فيما بين بوسيلة حكم منفرد مزبور قطع و فصل خواهد گردید .

ه - اصول محاكمات در حکمیت همان اصولی خواهد بود که در موقع حکمیت در دیوان داوری دائمی بین المللی معمول و مجری است .

وقت و محل حکمیت را بر حسب مورد حکم ثالث يا حكم منفرد مذکور در جزو « د » معین خواهد کرد .

و - رأی حکمیت مستند بر اصول قضائی مذکور در ماده 38 اساسنامه دیوان داوری دائمی بینالمللی بوده و قابل تجدید نظر نخواهد بود .

ز - مخارج حکمیت بنحوی که در رأی حکمیت معین می شود تأدیه خواهد گردید .

رئیس - موافقین با ماده بیست و هفتم قیام فرمایند . ( عده زیادی قیام نمودند )

رئیس - تصویب شد . مادۀ بیست و هشتم .

مادۀ بیست و هشتم - منتهی در ظرف شصت روز بعد از تاریخ تصویب شرکت بایداقامتگاه خود را در طهران معلوم و شخصی که سمت نمایندگی از طرف شرکت را خواهد داشت معین نماید .

رئیس - موافقین با مادۀ بیست و هشتم قیام فرمایند . ( اغلب قیام نمودند )

رئیس - تصویب شد . مادۀ بیست و نهم .

مادۀ بیست و نهم - این قرارداد پس از تصویب مجلس و توشیح آن از طرف اعلیحضرت همایونی قابل اجرا می گردد .

این قرارداد در تاریخ سوم ژانویه 1937 منعقد گردید .

رئيس - موافقین با مادۀ بیست و نهم قیام فرمایند . ( اکثر برخاستند )

رئیس - تصویب شد . پرتکل و ضمائم قرائت می شود .

پرتکل - خطی که مساحت مذکور در بند « الف » از ماده 2 قرارداد امضاء

ص: 313

شده در تاریخ سوم ژانویه 1937 را ت-ح-دی-د مینماید و در روی نقشه منضم به قرارداد مزبور رسم گردیده است از نقاط ذیل عبور مینمایند .

بندرشاه - کرد محله - دامغان - ریشم - جندق - اوردیب - حوض میان تک - به آباد - کاشیت - فهروج - ایرافشان تا سرحد .

این پرتکل جزء لاینفک قرارداد مذکور در فوق می باشد .

تهران بتاريخ نهم ژانویه 1937

ضمیمه قرارداد - نفت 9 ژانویه 1937 .

جناب آقای داور وزیر مالیه

با کمال افتخار توضیحات ذیل را راجع بمورد « فرس ماژر » مذکور در ماده 26 قرارداد راجع به امتیاز نفت که در تاریخ سوم ژانویه 1937 امضاء گردیده است می دهد .

شرکت مکلف است هر واقعه ای را که بنظر شرکت « فرس ماژر » باید حساب شود منتهی در مدت دو هفته از تاریخ وقوع بوزارت مالیه در طهران اطلاع دهد و دولت در مدت شصت روز از تاریخ دریافت اخطار به مذکور شرکت را کتباً از نظر خود راجع به واقعه مستحضر خواهد ساخت .

سکوت دولت در مدت مذکور بدین معنی تلقی خواهد شد که دولت نظر شرکت را راجع به فرس ماژور قبول نموده است .

بالعکس هرگاه شرکت عمداً و سهواً در مدت دو هفته مذکوره در فوق بدولت اخطاری نکرد دولت ملزم نخواهد بود واقعه را فرس ماژر تلقی نماید . موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تقدیم میداریم .

امضاء شارل كالمر هارت - فریدر یک گاردنر گلاپ

9 ژانویه 1937

آقایان شارل کالمر هارت و فریدر یک گاردنر گلاپ

بنام دولت متبوعه خود وصول مراسله مورخ امروز شما را بشرح ذیل اطلاع داده :

« شرکت مکلف است هر واقعه را که بنظر شرکت فرس ماژر باید حساب شود منتهی در مدت دو هفته از تاریخ وقوع بوزارت مالیه در طهران اطلاع دهد و دولت در مدت شصت روز از تاریخ دریافت اخطار به مذکور شرکت را کتباً از

ص: 314

نظر خود راجع بواقعه مستحضر خواهد ساخت .

سکوت دولت در مدت مذکور بدین معنی تلقی خواهد شد که دولت نظر شرکت را راجع به فرس ماژر قبول نموده است بالعکس هرگاه شرکت عمداً و یا سهواً در مدت دو هفته مذکوره در فوق بدولت اخطاری نکرد دولت ملزم نخواهد بود واقعه را فرس ماژر تلقی نماید » .

و بنام دولت متبوعه خود موافقت با مندرجات آنرا اعلام میدارم . با احترامات فائقه - وزیر مالیه - داور .

*

خود کشی و یا قتل داور

اشاره

روز 18 بهمن 1315 لایحۀ نفت از تصویب نهائی مجلس گذشت و روز 21 بهمن یعنی پس از سه روز خبر خودکشی داور منتشر میشود .

اطلاعات در یک ربع قرن در مورد خودکشی داور چنین می نویسد :

« ساعت 8 و نیم صبح روز 21 بهمن 1315 طبق خبری که در تمام جراید منتشر شد داور بمرض سکته درگذشت لکن آنمرحوم شب قبل پس از فراغت از کار روزانه و پایان جلسه هیئت وزراء بمنزل آمده و بعنوان اینکه کار دارم در اطاق پائین می ماند و پس از اینکه همه بخواب میروند مقداری لول تریاک که روز پیش از رئیس اداره تریاک بعنوان نمونه تر یاک گرفته بود نرم کرده میخورد و با لباس روی صندلی راحت می افتد ، صبح زود خانم آنمرحوم از واقعه مستحضر میشود ولی معالجات موثر نگردید و داور در گذشت .

اداره شهربانی طبق نظر شاه فقید نمیخواست بگذارد که خبر خود کشی مرحوم داور منتشر شود تا در افکار و اذهان تعبیر و تفسیر گردد و ایجاد توهم کند ولی این جلوگیری از انتشار خبر بیهوده بود زیرا بقدری موضوع روشن بود که این خبر مثل برق در شهر منتشر شد و همه دانستند که داور بمرگ طبیعی نمرده بلکه خودکشی کرده است .

درباره این خودکشی خیلی حرفها زده میشد ولی حقیقت هنوز بدست نیامده بعضی میگویند فشار کار وزارت مالیه و مشکلات و سنگینی شرکتهائی که مرحوم داور تشکیل داده بود و پیوسته مورد ایراد شاه فقید قرار میگرفت سبب خود کشی گردید ، برخی معتقدند که داور احساس کرده بود بزودی بر حسب

ص: 315

دستور شاه تحت تعقیب قرار خواهد گرفت و بسرنوشت رفقای خود مرحوم تیمور تاش و نصرت الدوله دچار خواهد شد و از این جهت قبل از وقوع مصیبت و کشته شدن خود را از بین برد و حتی عقیده ضعیفی وجود داشت که موضوع خود کشی را با گذراندن دولایحۀ نفت از مجلس مربوط میدانستند زیرا مرحوم داور روی علاقه و اصرار شاه فقید مجری آن بود ولی در همه حال مرگ ناگهانی داور همه را متأثر ساخت و تأثیری در افکار عمومی نمود .. »

هدایت در خاطرات و خطرات چاپ اول در صفحه 417 در زیر عنوان :« تریاک خوردن داور » چنین می نویسد :

« از رجال این دوره داور به بصیرت در قوانین اروپا منزلتی کسب کرده بود ، اخلاقاً هم از سایرین مزیت داشت ، در وزارت عدلیه اختیاراتی از مجلس گرفت و اصلاحاتی کرد و یکدوره قانون بدفتر آورد ، اواخر هم وزارت مالیه داشت ، به تقرب مفتخر بود ، از او تظاهر بزندقه ندیدیم و به عفت قائل بود .

بعضی مالیاتها که بضرورت شاید هم به اجبار بمجلس میبرد و میگذراند دلخوری در جماعتی تولید کرده بود تنظیم محاضر که لازمه تنسیق عدلیه بود علماء را از او رنجانده میداشت .

جای تأسف است که جریان عدالت بهتر نشد ، در بهمن 1315 بدون مقدمه شنیده شد که داور تریاک خورده است و در گذشته .

گفتند از اداره تریاک نمونه انواع خواسته با خود بمنزل برده سر شب اطفال خود را نوازش بسیار کرده به عیالش گفته که کار بسیار دارم شما بخوابید من مشغول کار خواهم شد تا تمام شود ، خلوتی بدست آورده تر یاک را بسیار نرم کرده و خورده است .

شهرت کرد که شاه در حد تهدید دو روز قبل پرخاش با و کرده بوده است و باز گفتند که شاه فرموده بوده است که من که با و ایرادی نگرفته بودم .

آنچه ظاهر شد جنازه او را بمسجد ناصری آورده بودند و اسباب تجلیل فراهم ، ناگاه دستوری میرسد مشایعت و تجلیل موقوف می شود ، مشایعین به سر چشمه رسیده بودند سفراء که برای مشایعت آمده بودند میروند و سایرین متفرق میشوند جنازه را بطور تخفیف حرکت میدهند .

ص: 316

این واقعه و واقعۀ افسری که بمحکومیت خود قطع حاصل کرده در یاس سرهنگ خلعتبری (1) را که حاکم قضیه بوده درب دادگاه نظامی هدف تیر تقاص نموده تیری هم بخودش زد که بی برکت بود بمریضخانه اش بردند بهبود یافت برائت ذمه حاصل کرد و بجرم جسارت تیر باران شد ولی تیر باران کردن مردم را دسته دسته بسوءظن و بدون تحقیق عمیق تخفیف داد و در شهر چون بمبی اثر نمود . »

نقل از هیجدهمین سالنامه دنیا

محمود بَدِر معاون داور و وزیر دارائی بعد از وی درباره اشتباهات داور نوشته است :

« در چند ماه اول وزارت آن مرحوم کارها بطور عادی جریان داشت پس از آن یا در اثر تلقینات اشخاص خارج و یا بنا بر سلیقه شخص خود مرحوم داور شروع به ایجاد سازمانهائی بسبک شرکتهای سهامی نمودند . بوسیله این شرکتها یک قسمت از فعالیت های اقتصادی کشور را که معمولا توسط افراد با سرمایه های خصوصی انجام میگردید بدست گرفته و دامنه این عمل بتدریج توسعه داده میشد تا جائیکه در سال های اخیر بیشتر اوقات شخص خود آن مرحوم و همکاران موثر آن متوجه و مصروف این فعالیتها که در هیچ تاریخ عهده دار آنها نبود میگردید . این رو یه دخالت دولت در امور اقتصادی کشور که بنام Etatism مشهور و در سالهای قبل از جنگ دوم در غالب کشورهای جهان که حکومتهای دیکتاتوری در آنها برقرار بود حکمفرما ومعمول گردیده بود به اشکال مختلف جلوه گر میگردید . در ایران آن زمان نیز طرفدارانی داشت و مرحوم داور آن را در زمان تصدی خود در وزارت دارائی بتدریج عملی نمودند . متجاوز از بیست شرکت برای فعالیت های مختلف تشکیل گردید برای هیچیک از این شرکتها سرمایه که متناسب با کار و فعالیت های آنها لازم بود تهیه نشده بود با همین فقدان سرمایه کافی و مخصوصاً عدم آشنائی و اطلاع متصدیان بکارهائی که عهده دار آن شده بودند تمام عوامل عدم موفقیت در کار از بدو امر فراهم شده بود در مطالعاتیکه دانشمندان نسبت بدخالت دولت در امور اقتصادی و تجاری نموده اند نکته که بیشتر جلب توجه نموده

ص: 317


1- سرهنگ خلعت بری دادستان دادرسی ارتش بوده که ترور می شود .

و عدم موفقیت در عمل متضرر یا بهره مند میگردد برای انجام امور محوله دلسوز نبوده و همین دلسوزی شخص متصدی است که عامل قطعی و موثر در پیشرفت یا عدم پیشرفت کار میباشد بهمین جهات این دخالت دولت در امور اقتصادی بین مقامات دولتی و ملی طرفدار زیادی نداشت ولی از نظر محبوبیت شخص مرحوم داور از هیچ ناحیه مخالفتی ابراز نمیشد و بالعکس غالباً امیدوار بودند شاید این رویه وسیله بهبود در وضعیت فراهم کند متأسفانه آمال و آرز و هیچوقت در مقابل فقدان وسائل کافی و نقص پیش بینی های علمی و عملی اثر زیادی نداشته و نتیجه طبیعی را تغییر نمیدهد . روی همین اصل از تجربیات اقتصادی مرحوم داور هم نتیجه مطلوب حاصل نگردید و بدبختانه گذشته ازصرف مال و اوقات گرانبها که جبران ناپذیر نبود از بین رفتن وجودی مثل مرحوم داور که ممکن بود در آینده طولانی منشأ خدمات برجسته برای کشور گردد خسارت جبران ناپذیری بود که به کشور ایران وارد گردید در خلال احوال وقفه بازرگانی با شوروی و پس از استقرار حکومت هیتلری با آلمان اشکال بزرگی را در امور مالی و اقتصادی کشور فراهم نموده بود و مطابق شکایت بازرگانان صادر کننده طبق اصول جدید طبقه بندی واردات و صادرات که در آلمان برقرار شده بود قسمت اعظم نقدینه بازرگانان در آلمان در بانکها متوقف و خرید هرگونه تدارکات صنعتی مهم از این وجوه توقیف شده در بانکها برحسب مقررات ممنوع و این وجوه فقط با اجازه دولت آلمان برای اجناس غیر ضروری قابل مصرف بود .

برای رفع این مشکلات هیئتی مرکب از آقای مسعود انصاری و آقای صادق وثيقى و بنده مأموریت یافتیم با دولت آلمان داخل مذاکره شده قراردادی که رفع مشکلات را بنماید منعقد نمائیم . مأموریت این هیئت بعلت دشواریهای گوناگون چند ماهی بطول انجامید و پیمان مرضی الطرفين بامضاء رسید ... »

محمود بَدِر در اینجا عین مطلبی را که جراید در مورد مرگ داور نقل کرده اند - و ما عین آنرا از « اطلاعات در یک ربع قرن » در بالا نقل کردیم - آورده است و سپس می نویسد :

« در این خبر یک دو اشتباه دیده میشود که محض استحضار خوانندگان تصحیح می شود .

اول اینکه شبی که خود کشی روی داد مرحوم داور در کمیسیون منعقده

ص: 318

داور زمانی که وکیل مجلس بود

در وزارت خارجه حضور داشتند و از همانجا بمنزل مراجعت نمودند . دوم مرحوم داور قبل از خودکشی مدتی بود تر پاک تدارک مینمود و مقداری هم مرفین ساخت ایران که توسط مأمورین کشف قاچاق ضبط گردیده بود در اختیار داشت یک روز که جعبه میز تحریر وزارتی باز بود خود بنده مشاهده کردم که در حدود پنج سیر تریاک در جعبه جمع شده است موقعی که اطباء مشغول شستشوی درون معده آن مرحوم شدند مقداری تر پاک و مرفین خارج گردید .

این بود اصل واقعه که در تمام مراحل آن بنده شاهد و ناظر بود ...

... در اولین جلسه هیأت وزیران که پس از واقعه خودکشی داور با

ص: 319

حضور اعلیحضرت فقید تشکیل گردید در همان ابتدای جلسه اعلیحضرت فقید شرح مبسوطی از مذمت این عمل بیان فرمودند و اضافه نمودند که من درباره اینگونه اشخاص شفقتی ندارم و بعداً نامه ای را که مرحوم داور برای اعلیحضرت فقید عرض نموده بود و توسط مرحوم شکوه تقدیم شده بود به بنده دادند و فرمودند : شما بخط داور آشنا هستید آن را قرائت کنید . بمحض رؤیت خط آن مرحوم طوری تحت تأثیر احساسات قرار گرفتم که نه چشمم قادر بخواندن و نه زبانم قادر به تکلم گردید .

پس از قدری تأمل اعلیحضرت فقید به وضعیت روحی من پی برده فرمودند : بدهید به شخصی که کنار شما است بخواند . شخص کنار بنده آقای علی اصغر حکمت بود . ایشان تمام نامه را قرائت کردند و همه وزراء از مفاد آن استحضار حاصل نمودند . اظهارات شديد اعلیحضرت فقید تظاهری بود از لحاظ تنبیه دیگران و جلوگیری از اشاعه اینعمل والا با تمام عبارات سخت که سیاست مملکت داری اظهار آنرا ایجاب میکرد احساسات باطنی اعلیحضرت فقید توأم با عطوفت بسیار و از محنت دیگران فوق العاده متأثر میشدند .

روی همین احساسات باطنی بود که بر خلاف گفته مصلحت آمیز خودشان که : « من حتی ببازماندگان این چنین اشخاص هم رحم ندارم » پس از یکی دو بار تذکر از طرف بنده اجازه فرمودند درباره دو نفر اولاد مرحوم داور خرج تحصیل به مجلس پیشنهاد گردد . »

محمود جم که نخست وزیر بود در بارۀ علل خود کشی داور در شانزدهمین سالنامۀ دنیا چنین نوشته است :

خوب در مد نظر دارم . ساعت ده و نیم صبح روز بیستم بهمن ماه 1315 بود که به کاخ سلطنتی احضار شدم . احضار من بدون مقدمه بود . وقتی وارد سرسرای کاخ شدم دیدم سرتیپ امیر خسروی در گوشه سرسرا ایستاده و اعلیحضرت مشغول قدم زدن میباشند و در نزد خود موضوعی را زمزمه میکنند .

پس از اینکه بحضور رسیدم درد دل اعلیحضرت باز شد و روی خود را به امیر خسروی نموده و ایراد سختی از نامبرده نمودند و فرمودند از صبح تا حال هر چه میخواهم از این مرد درباره معاهده پنبه با دولت شور وی توضیح بخواهم بمن

ص: 320

میگوید « سورماناژ » میباشد . سورما ناژ چیست . مگر تو اهل ایران نیستی و فارسی نمیدانی ! . در این وقت اعلیحضرت سکوت نمودند و بفکر فرو رفتند .

من میدانستم سورماناژ یک کلمه فرانسه است و معنی کارهای افراط را میدهد . سرتیپ امیر خسروی که آن موقع مدیر کل بانک ملی بود برای اینکه عصبانیت اعلیحضرت را بیشتر نکند در توضیحاتی که درباره معامله پنبه میداد یکبار گفته بود در این معامله کمی « سورما ناژ » شده است و اعلیحضرت چنان عصبانی شدند که مرتباً به امیر خسروی ایراد میگرفتند و امیر خسروی هم از ترس در حالیکه میلرزید در گوشه سرسرا مات و مبهوت ایستاده بود .

عرض کردم اگر اجازه بفرمائید وزیر دارائی احضار شود چون داور اطلاعات وسیعی روی معاملات اقتصادی دارد و اگر وزیر دارائی بحضور برسد توضیحاتی کافی و وافی بعرض خواهد رسانید .

دستور دادند تا وزیر دارائی احضار شود ، درست ده دقیقه بعد داور خود را به کاخ سلطنتی رسانید . همینکه داور وارد عمارت کاخ شد باز اعلیحضرت کلمه سورماناژ را تکرار کردند و این بار هم عصبانیت خود را پوشیده نداشتند . داور مختصراً توضیحاتی داد ولی اعلیحضرت قانع نشدند و میخواستند با ادله و برهان ثابت کنند که معامله با شوروی نفع ایران را در برداشت یا خیر ؟

داور میخواست به توضیحات خود ادامه دهد که اعلیحضرت نگاهی به ساعت انداختند و متوجه شدند ساعت یازده و نیم میباشد و نیم ساعت به ظهر مانده است ، لحظه ای مکث نموده و در حالیکه به قیافه امیر خسروی مینگریستند فریاد برآوردند : بروید گم شوید من اقتصاد ایران را نخواهم گذاشت باین صورت ادامه بدهید ...

شاه این را گفتند و وارد اطاق ناهارخوری شدند .

اعلیحضرت همانطور یکه شام را ساعت 7 و نیم بعد از ظهر صرف میکردند ناهار ایشان نیز درست سر ساعت یازده و نیم شروع میشد و سر میز ناهار گاهی یکی دو نفر از والاحضرتهای شاهپور حضور پیدا میکردند .

باتفاق داور از پله ها پائین آمدیم و من در اینوقت متوجه شدم داور زیاد گرفته و ناراحت است . باو گفتم این عصبانیت و ناراحتی اعلیحضرت روی طرز صبحت سرتیپ امیر خسروی بود و ابداً منظور و هدف ایشان شما نبوده اید و

ص: 321

بدینجهت با توجه باینکه اعلیحضرت کراراً شما را مورد لطف و محبت خود قرار داده اند نباید ناراحتی بخود راه بدهید .

داور گفت : من هیچوقت اعلیحضرت را این چنین عصبانی ندیده بودم نمیدانم آیا اعلیحضرت میدانند که دفیکولته ( اشکالات ) زیاد است یا خیر؟

گفتم : عصبانیت اعلیحضرت روی حضور سرتیپ امیر خسروی بود چون سرتیپ امیر خسروی در قشون زیر دست اعلیحضرت بود و اعلیحضرت میخواستند برسم قدیم سرتیپ امیر خسروی را مورد ایراد قرار بدهند .

دست داور را گرفته و در ساختمان کوچک دربار که دری هم از خیابان کاخ روبروی کاخ فعلی والاحضرت شاهپور غلامرضا باز میشد برده و مدتی او را نصیحت کردم و از شرفیابیهای اختصاصی خود که اغلب صحبت او بمیان میآمد و اعلیحضرت از لیاقت و اطلاعات داور شمه ای بیان میداشتند تذکر دادم تا اینکه داور بخود آمد و از ناراحتی او کاسته شد .

قرار ملاقات من با داور برای عصر همین روز بود چون دولت شوروی تذکاریه شدیدی برای دولت ایران فرستاده بود و مقرر بود من و داور و دکتر متین دفتری وزیر دادگستری و مدبر الدوله سمیعی وزیر امور خارجه دور هم جمع شده باین تذکار یه رسیدگی کنیم و جواب آن را صادر و ارسال نمائیم .

عمارت وزارت امور خارجه در آن زمان در محل فعلی جمعیت مرکزی شیر و خورشید سرخ ایران واقع بود . سر ساعت معین وارد عمارت وزارت امور خارجه شدم دیدم داور قبل از همه حضور پیدا کرده بود . پس از اینکه سایر آقایان حضور پیدا کردند مذاکره در اطراف تذکار به آغاز شد .

این تذکار یه مربوط به نفت قم و نواحی مرکزی ایران بود . در آن ایام یک کمپانی فرانسوی تقاضائی بایران داده بود که امتیاز نفت مرکزی ایران بآنها داده شود . ما تا آنزمان نمیدانستیم در نواحی مرکزی ایران بخصوص قم منابع نفت وجود دارد .

ما مشغول رسیدگی به تقاضای این کمپانی بودیم و البته رسیدگی خیلی محرمانه بود و سعی ما این بود قبل از اتخاذ تصمیم کلی کسی از مضمون پیشنهاد فرانسویها اطلاع پیدا نکند ولی شور و بها اطلاع پیدا نمودند و تذکار به شدیدی برای ما فرستادند و اعلام داشتند طبق عهدنامه منعقده بین دولتین نفت نواحی

ص: 322

مرکزی ایران در حوزه امتیازی شوروی است و دولت ایران حق واگذاری به فرانسویها ندارد .

پس از بحث مفصل و همه جانبه و مذاکرات منطقی داور قرار شد جواب شور و یها را باین مضمون بدهیم .

اولاً دولت ایران به کسی امتیاز نفت نداده و تا مجلس شورایملی قراردادها و امتیازها را تصویب نکند کسی نمیتواند مشغول اکتشاف و استخراج و بهره برداری بشود . ثانیاً بر طبق هیچیک از عهود منعقده بین دولتین نواحی مرکزی ایران جزو حوزۀ امتیازی شوروی نیست و اگر منظور نفت خوریان سمنان است دولت ایران دربارۀ این امتیاز هم معترض میباشد .

مدت زیادی بحث ما ادامه داشت و قرار شد پیش نویس جواب دولت ایران به تذکار یه شوروی تهیه شود و در جلسه بعد که با حضور اعضاء حاضر تشکیل میشود به تصویب برسد .

باتفاق عمارت وزارت امور خارجه را ترک گفتیم و من از فرصت استفاده کرده باتفاق داور از پله ها پائین آمده و مدتها در کنار پله های ورودی به مذاکره با داور پرداختم و باز او را نصیحت نموده والطاف اعلیحضرت را خاطرنشان کردم .

قبل از اینکه بقیه ماجرا را شرح دهم باید بگویم دوماه قبل از این داور به بیماری حصبه مبتلی شده بود .

بیماری او خیلی شدید بود و مدتی هم بستری بود . داور پس از اینکه سلامت خود را بازیافت در جلسات هیئت دولت حضور پیدا کرد . در اولین جلسه هیئت دولت پس از رفع بیماری وقتی وزراء به او تبریک گفتند از اینکه سلامت خود را بازیافته است داور قیافه مغمومی گرفت و گفت ای کاش سلامت پیدا نمیکردم ... داور سپس بفکر فرو رفت و با اعلام رسمیت جلسه دیگر بحثی پیرامون این گفته داور بمیان نیامد .

بهر حال فردای آنشب برسم معمول به عمارت بادگیر رفتم و در دفتر کار خود مشغول رسیدگی بکارهای جاری شدم ، هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که تلفن بصدا درآمد و از آن طرف سیم دکتر آقایان وکیل دادگستری مرا مخاطب قرار داده گفت :

وزیر دارائی در حال احتضار است ! این را بگفت و سیم تلفن قطع شد .

ص: 323

بدون تأمل با اتومبیل راه خانه داور را پیش گرفتم ، خانه داور نزدیک منزل امیر اکرم بود . بمجردی که وارد منزل شدم دیدم اللهیار صالح و بدر معاونین وزارت دارائی در حالیکه دستمال در دست دارندهای های گریه میکنند . بطرف اطاق داور رفتم و با جسد بی جان وزیر دارائی کابینه خود رو برو شدم ... »

مجله تهران مصور در شماره 391 مورخ جمعه 1329 مقاله ای درباره مرگ داور بقلم فرخ کیوانی نوشته که در زیر نقل میگردد :

داور که بود ... چه کرد

داور ، دیپلمه دارالفنون ،بود برای تحصیل بسوئیس رفت ، در بازگشت وكيل عدلیه شد ، برای روزنامه ها مقاله نوشت ، شهرت پیدا کرد ، وکیل مجلس از ورامین شد ، روزنامه « مرد آزاد » را تأسیس کرد ، بوزارت عدلیه رسید ، سازمان وزارت عدلیه جدید را درست کرد ، پس از تقی زاده وزیر مالیه شد ، وزارت دارائی جدید را درست کرد ، در شمال ایران بامریکائیها امتیاز نفت داد ، روزی شانزده ساعت کار کرد و بالاخره خود را کشت بعقیده دوست و دشمن، یکی از بزرگترین وزرای ایران بود .

رضا شاه هرگز وزیر فعال و کاردانش را فراموش نکرد بعد از داور ، هر کس وزیر دارائی شد ، مثل او نتوانست کار کند رضا شاه بارها بوزرای دارائی بعدی میگفت : « آهای خیال نکنید روی صندلی داور نشسته اید ، حالا داور هم شده اید » .

روز دوشنبه 18 بهمن .بود ساعت سه بعد از ظهر بود . داور همیشه ظهرها دیر بخانه میآمد ولی خانمش اغلب ناهار نمیخورد تا شوهرش بیاید . آنروز هم ناهار نخورده بود . داور وقتی وارد خانه شد ، یکسر با طاق دم دستی رفت . ناهار حاضر بود قبل از آنکه سرمیز ناهار برود ، پرویز جلوی پدرش دوید : « پاپاجون امروز زود آمدی » . داور دو تا پسر داشت . پرویز چهار ساله بود . همایون فقط یازده ماه داشت . داور این دو تا پسر را خیلی دوست داشت ، بحدی دوست داشت که وقتی خانمش میخواست داور زودتر بخانه بیاید ، پرویز را پای تلفن میبرد .

پرویز پای تلفن میگفت : « پاپاجون ، امروز خانه زود بیا .. » ، داور با همه گرفتاریهائی که داشت ، همه کارهایش را میگذاشت ، زود بخانه میرفت تا پرویز

ص: 324

را بغل بگیرد ، ماچ کند . داور ، آنروز ساعت سه بعد از ظهر که خانه آمد ، پرویز را بغل گرفت . صورتش را بوسید . همایون بغل مادرش بود . داور گفت : « شمسی ، همایون را هم بده بغل من » شمس انور ، همایون را هم بغل شوهرش گذاشت . داور چند دقیقه با این دو تا بچه بازی کرد تا اینکه گفتند : « ناهار حاضر است » داور با عجله ناهار خورد ، کار داشت . میخواست زود باداره برود .

صدای همایون

ساعت یازده شب بود که داور بخانه برگشت . خانمش هنوز بیدار بود . بچه ها خواب بودند . مهمان داشتند . یکی از اقوام خانمش آن شب مهمانشان بود . سر میز غذا ، داور گفت : « من سیرم » . شبها اغلب شام نمیخورد رژیم داشت . آنشب هم شام نخورد . فقط دو تا سیب خورد . گفت : « شام میل ندارم » . بعد از شام ، داور یکساعت نشست صحبت از یک عروسی بمیان آمد . مهمان آنها ، صحبت از این عروسی میکرد . داور گوش میداد . چند دفعه ، وسط حرف ، خندید . در اینوقت ، صدای همایون را شنید همایون از خواب بلند شده بود . داور گفت : « شمسی بگو همایون را بیاورند » . دایه همایون او را از اطاق خواب آورد . بغل پدرش داد . داور چند دفعه او را ماچ کرد . گفت : « جونم ، چرا گریه میکنی ؟ » . بعد ، بچشمهای پسرش نگاه کرد . گفت : « طفلك ... » خانمش همایون را از او گرفت . داور گفت : « دلم میخواهد الان پرویز هم بیدار بود . شمسی ، بگو او را بیاورند » . خانمش گفت : « بچه خواب است اینوقت شب نحس میشود » . داور گفت : « نه ، من دلم میخواهد پرویز هم بیدار بود » . دایه پرویز را از خواب بیدار کرد ، گفت : « پدر جان میخواهند ترا ببینند » پرویز بلند شد . پهلوی پدرش رفت . داور چند دفعه او را ماچ کرد . گفت : « بچه را ببرید بخوابد » . بعد خودش هم از اتاق بیرون رفت . صبحها ، داور زود از خواب بلند میشد . صبح زود به وزارتخانه اش میرفت . این بود که شبها صورتش را میتراشید . هر شب هم ، قبل از خواب در خانه حمام میرفت . آنشب هم ، حمام گرفت ، صورتش را تراشید . وقتی از حمام درآمد ، به دایه بچه ها گفت : « بر و اتاق خواب ، خانم تنهاست » . بعد ، از پله ها پائین رفت ، باتاق کارش رفت .

روی کاناپه

اتاق کار داور ، در طبقه پائین عمارت بود . شبها ، معمولا بعد از شام ،

ص: 325

باطاق کارش می رفت . تا نصف شب ، دوسه بعد از نصف شب کار میکرد . آن شب هم ، چراغ اتاق کار او ، تا یکی دو ساعت بعد از نصف شب روشن بود . نزدیک ساعت پنج و نیم شش صبح بود که خانمش دید داور هنوز نیامده بخوابد . هوا تاریک بود که خانمش از رختخواب بلند شد پائین رفت ببیند داور کجاست داد زد . « اکبر ... ». باتاق کار داور رفت . آنجا نبود . بطرف اتاق پذیرائی رفت . در ، بسته بود . در از تو ، بسته بود ، این اتاق ، چند در ، داشت . از در دیگری وارد اتاق شد . دید داورروی کاناپه گوشه اتاق دراز کشیده . جلو رفت . دید داور لباس ژاکت بتنش است . او را تکان داد . گفت « صبح شده ... ساعت شش شده ... » . داور هیچ تکان نخورد .

خانمش داد زد : « محمدخان ، بیا ببین آقا چرا اینجا خوابیده »

محمدخان ، آمد . داور را تکان داد : « آقا ، ساعت شش شده ، بلند شوید » . محمد خان جلوتر رفت . بقیافه داور نگاه کرد . گفت : « خانم ، حال آقا خورده .. » یک نگاه دیگر بقیافه داور کرد . گفت : « خانم ، آقا تکان نمیخوره ... خانم ، حال آقا بهم خورده » . خانم داور از اتاق بیرون دوید . داد میزد : « حال آقا بهم خورده » نوکرها را بیدار میکرد در باغ را باز کرد . هنوز هوا تاریک بود . خیابان خلوت بود . بطرف خانه دکتر سمیعی دوید . بدر مشت میزد : « باز کنید » دکتر سمیعی وقتی قیافه وحشت زده خانم داور را دید ، را گفت : « خانم ، چه خبر شده ... حال آقای داور .. ؟ شما بروید من آمدم » . دکتر سمیعی با روب دوشامبر ، از خانه اش بطرف خانه داور دوید وقتی بالای سرد اور رسید ، گفت : « خانم نگران نباشید چیزی نیست » نبض او را گرفت . گفت : « خانم چیزی نیست نگران نباشید الان ماساژ میدهیم حالشان خوب میشود » . محمد خان گفت : « مثل اینکه آقا سکته کرده اند » . دکتر گفت : « چیزی نیست » ولی خودش میدانست که حال داور خوب نیست .

پرویز ... پرویز

خبر ، زود بهمه جا رسید . هر چه داور دوست صمیمی داشت ، آمدند .

دکترهای درجه اول تهران همه جمع شدند . داور را از روی کاناپه بلند کردند ، روی میز بیضی وسط اطاق گذاشتند . دکتر جهانشاه صالح انگشت توی دهان داور کرد وقتی انگشتش را بیرون آورد ، قهوه ای رنگ بود . گفت : « تر پاک

ص: 326

خورده » . روز قبل داور دستور داده بود رخشانی دو لوله تریاک برایش بفرستد . این دو لوله را از اداره انحصار تریاک ، بعنوان نمونه گرفته بود . معلوم نبود چقدر آنرا خورده .دکترها فقط میدانستند زیاد خورده برای نجات داور ، خیلی کوشش کردند . با و مرتب آمپول میزدند . ساعت هفت هفت و نیم بود که امیدوار شدند . خانمش را خبر کردند که داور حالش بجا آمده خانمش را بالای سر او آوردند ولی داور هنوز تکان نمیخورد . پرویز گریه میکرد . میگفت : « من پاپاجونم را میخوام . من را کجا میبرید ؟ » پرویز و همایون را بخانه دکتر میر میبردند در خانه نباشند گریه کنند . صدای گریه و فریاد پرویز توی راهرو ، پیچیده بود . دکتر لقمان الملک ، این صدا را شنید . میدانست چقدر داور پرویز را دوست دارد دکترهای دیگر را عقب زد جلو میز رفت . بالای سر او رسید . بلند بلند گفت : « پرویز ... را کجا میبرند ؟ »

صورت داور ، یک دفعه بطرف صدا برگشت . زیرلب گفت : « پرویز جو...ن » بعد ساکت شد . دیگر قدرت حرف زدن نداشت وقتی دوباره خواست حرف بزند ، باز گفت : « پرویز .. » آنوقت ، آه کشید . بعد فریاد زد : « من دیگر نمیخواهم زنده باشم » این ، آخرین حرف داور بود . دکترها ، خیال میکردند او را نجات داده اند ولی داور نمیخواست دیگر زنده باشد همینطور که بطرف در ، نگاه می کرد ، گردنش کج شد .

دو کاغذ

دکترها هنوز نا امید نشده بودند . خیال میکردند داور را میتوانند زنده کنند .

دکتر لقمان الملک گفت : « چند تا بخاری زود روشن کنید اتاق گرم بشود » وقتی خانمش باتاق کار داور دوید ، بخاری بیاورد دید دو تا پاکت روی میز است . روی یکی . نوشته شده بود « همسر مهربانم » . روی پاکت دومی نوشته بود : « اعلیحضرت همایون شاهنشاهی » . هر دو پاکت را خانم داور باتاق سالن آورد . یک پاکت را در سینه اش گذاشت . گفت : « این پاکت مال شاه است » .

آن پاکت را از دستش گرفتند . پاکت خودش را باز کرد . گوشه اتاق رفت . کاغذی توی آن بود ، خطاب به « همسر مهربانم » وقتی خانم داور کاغذ را میخواند ، اشک از چشمهایش میریخت . پدرش گفت : « در کاغذ چه نوشته ؟ » . کاغذ را از او گرفت داور نوشته بود : « همسر عزیزم افسوس که در زندگانی با من خوش و

ص: 327

راحت نبودی . پرویز و همایون را ببوس مرا ببخش ... اکبر » . پاکت شاه را همانوقت بدر بار بردند در آن کاغذ چه نوشته بود هیچکس درست نفهمید ولی وقتی شکوه الملک از دربار آمد ، گفت : « مرحوم داور خانم و دو تا بچه هایش را باعلیحضرت سپرده » جیب های داور را گشتند ، بلکه در آنجا هم کاغذهائی باشد . در جیب پالتویش فقط پانزده تومان اسکناس پیدا کردند . این ، تنها دارائی نقدی وزیر مالیه رضاشاه بود .

حسین دادگر ( عدل الملک ) در زیر عنوان سرلشکر آیرم و داور در سالنامۀ دنیا مطلبی نوشته که ممکن است در حل معمای خودکشی و یا مرگ داور کمک کند . زیرا امکان دارد که علاوه بر مسئله نفت و قضایای دیگر از قبیل شرکتهائی که تشکیل داده بود مسائل دیگری هم در کار بوده است که بخود کشی و یا قتل او منتهی شده است اینک آن مقاله در زیر نقل میگردد :

تاریخ مسلم را در نظر ندارم ولی این مطلبی را که برای سالنامه مفید وآبرومند دنیا مینویسم هنگامی روی داده که من رئیس مجلس شورایملی میباشم و مرحوم علی اکبر داور سمت وزارت عدلیه را دارا میباشد . بین من و داور دوستی محکم و مستمری وجود داشت که هیچوقت از آن کاسته نشد و حواریون داور هم مردمان دانا و توانا بودند چون داوربرای انتخاب دوست سلیقه و ذوقی تابناک داشت و آنچه از آن جرگۀ آبرومند باقیمانده همیشه ممتاز و برجسته اند .

آنشب میهمان بودم و خیلی دیر وقت بمنزل آمدم . لاجرم در نظر داشتم صبح را بیشتر استراحت کنم . قبل از طلوع آفتاب گماشته من با اصرار ، اهل خانه را مجبور کرده بود که من را بیدار کنند . از این ابرام و اصرار گله کردم و پرسیدم چه امری سبب شده که این شخص مرا ناراحت کرده است ؟ .

گفت مردی جوان و در عین حال بسیار نگران میخواهد شما را حضوراً ببیند و میگوید مطلب خیلی مهم است . از شنیدن نام آن شخص در یافتم که مطلب باید همانطور که پیغام داده مهم و فوری باشد . او را در اطاق خواب پذیرفتم .

گفت : قبل از آنکه داخل در مذاکره شوم لازم است شما این شب نامه را بدقت بخوانید . شب نامه انتقاد از حکومت و اوضاع روز بود که من از تکرار مندرجات آن معذورم . بعد از این انتقاد حاد و زننده پیشنهاد کرده بود که صلاح

ص: 328

است رئیس دولتی فاضل و پرکار و دموکرات انتخاب شود و افزوده بود که مرد مطلوب کمیاب بلکه نایاب است و فقط علی اکبر داور میباشد که واجد شرایط و محسنات لازم است .

البته مطالب مندرج در شب نامه باین اختصار نبود ولی من مضمون آنرا بطور خلاصه برای خوانندگان محترم حکایت کرده ام .

و در تکمیل آن گفت این ورقه را با چند نسخه دیگر از دفتر مخصوص به شهربانی کل فرستاده اند و تأکید زیاد شده است که باید نویسنده و مباشرین این کار بسرعت معلوم شوند و یک آن از این بررسی و تحقیق غفلت نشود .

اهمیت قضیه را درک کردم و فهمیدم که آورنده این اطلاع فداکاری کرده و اگر گفته شود که آورنده این اطلاع که بوده حسابش با کرام الکاتبین است .

گفتم : خاطرت آسوده باشد هرگز این مطلب که شناسائی آورنده باشد فاش نمیشود ولی لازم است خواهش کنم که یک نسخه از این شب نامه را به من بدهید ؟

گفت . مانعی ندارد زیرا این شب نامه با نسخ زیاد طبع و انتشار داده شده فقط چیزی که برای من خطرناک است دخالت در افشای این سر است و از من خواست که او را از در دیگری بخارج راهنمائی کنم و با شتاب و نگاه کردن بر است و به چپ بسرعت ناپدید شد .

وقتیکه از رفتن او مطمئن شدم بخانه داور تلفن کردم . با ادامه زنگ طولانی و متوالی خانم داور با صدای ناراضی و معترض جواب داد و هویت مرا پرسید . گفتم لازم است با آقای داور فوراً صحبت کنم .

گفت : ایشان هم با شما شب را تا دیر وقت در میهمانی گذرانده و حالا خواب است . خواستم که ایشان را بی تأخیر بیدار کنند و با تلفن صحبت نمایند . خانم ایشان میدانست که اگر جای درنگ و تأخیر بود من اینطور بی پروا و بدون رعایت تشریفات پایداری .نمیکردم بعد از چند دقیقه صدای گرفته و خواب آلود داور به من جواب داد و این مرد با هوش و خبره فهمیده بود که کار مهم است . بیدار شدن من و بیدار کردن او در این صبح زود دلیلی مشهود دارد گفتم مطلب را نمیتوانم با تلفن بگویم . بسرعت و قبل از آنکه آمد و شدهای روزانه شروع شود بنزد من بیائید . بخیال رخت پوشیدن و آرایش و صرف صبحانه نباشید . عبائی

ص: 329

بدوش بگیرید و با پیژامه حرکت کنید . هنوز تصادف و برخورد با دیگران روی نمیدهد و من بیش از چند دقیقه با شما کار ندارم .

یکربع ساعت بعد با لباس ساده و عبای آماده در خانه ما بود . بالفطره داور عجول و شتاب زده بود . با این مقدمات معلوم است بر شتاب زدگی او افزوده شده بود .

مطلب را معطل نکردم و قبل از هر توضیحی شب نامه را بایشان دادم که اول با متانت و بتدریج با نگرانی و وحشت خواندن آنرا ادامه داد . مثل اینکه مطلب راخوب نفهمیده است دوباره خواندن را تکرار و هر لحظه عینک لرزان و لغزنده خود را استوار میساخت . رنگش پریده و حالش منقلب بود .

بعد از خواندن گفت : درست تیر را بهدف زدهاند و کار مرا ساخته اند ! .

گفتم : کارآگاهان و دایره تحقیقات شهربانی برسیدگی مشغولند .

و سپس تذکر دادم بعد از آنکه قدری آسایش فکر و متانت خود را بدست آوردی بچاره جوئی بپرداز و اگر از من کاری ساخته است راهنمائی کن از هیچ خدمتی دریغ ندارم .

گفت : قبل از هر چیز بمن بگوئید حامل این ورقه و دهنده این اطلاعات کی بود ؟

گفتم : شما مردی با وجدان میباشید چطور من میتوانم مردی را که بقصد خدمت و حسن نیت این فداکاری را کرده معرفی نمایم و او را بخطر عظیم و غیر قابل دفاع سوق بدارم ؟ هرگز این انتظار را از من نباید داشت .

میدانست که کتمان نام او برای من یک وظیفه وجدانی است و هرگز افشا نخواهم کرد .

بدون یک دقیقه توقف بیشتر و قبل از آنکه چای آماده را صرف کند ( همه میدانند که او چه رغبت افراطی به چای داشت بالخصوص آن روز که هنوز صبحانه نخورده و چای تکراری معمولی را نیا شامیده بود ) بلافاصله از در بیرون رفت و اگر اغراق نباشد بجای راه رفتن میدوید . این مبادله اطلاعات در اینجا خاتمه یافت و من نمیدانستم چطور از این حمله ناگهانی و مجهول دفاع خواهد کرد .

یک ساعت بظهر مانده همان روز سرلشکر آیرم که در آن تایخ رئیس مقتدر شهربانی کل کشور بود بمن تلفن کرد که من باید شما را بلافاصله ملاقات

ص: 330

کنم خواهش میکنم منزل خودتان بمانید و اگر ارباب رجوعی دارید راه بیندازید که بتوان بدون مزاحم صحبت کنیم .

بعد از نیمساعت بمنزل من آمد . قیافه اش رسمی و جدی بود بعد از خوش آمد و تشریفات کوچکی که انجام یافت پرسید آیا حدس میزنید برای چه باین سرعت نزد شما آمده ام ؟

گفتم : من هیچوقت داعیه غیب گوئی و اطلاع از مغیبات نداشته ام !!

من هم خیال نمیکردم صحبت از شب نامه باشد زیرا جز داور کسی نمیدانست که من با این کار آشنائی و ارتباطی داشته باشم و بدیهی است داور این سربین الاثنین را فاش نکرده و راه دیگری بنظر نیامد .

گفت : من آمده ام از شما به سمت رئیس شهربانی کل تقاضا کنم که به من بفرمائید چه کسی این شب نامه را بشما داده و اسرار داخلی شهربانی را از اینکه اینکار بسختی دنبال شده و دفتر مخصوص دستور بررسی و تحقیق دقیق این کار را امر داده است باطلاع شما رسانیده است ؟

تجاهل کردم و گفتم از این مطالبی که میگوئید اطلاع ندارم و بنابراین چیزی که باید بشما گفت نمیدانم .

او معطل نشد و پرده را بالا زد و گفت . مگر شما نبوده اید که صبح اول آفتاب داور را از خواب بیدار کرده و او را احضار نمودید و در اطاق خواب خودتان او را پذیرفتید و این شب نامه را بایشان داده و داور را بخطر این کار متوجه کرده اید . بایشان برای صرف چای و صبحانه خوش باش زدید و ایشان در نتیجه شتابی که داشته اند از خوردن چای مطلوب خود صرفنظر کرده بودند ؟

نشانیها درست و بی کم و کاست بود ولی من نمیفهمیدم که چطور از این جزئیات اطلاع دارد زیرا چیزی که بخاطرم خطور نمیکرد اقرار و اظهار داور بود . بنابراین سکوت کردم و جواب ندادم یعنی جوابی نداشتم که بدهم .

برای تکمیل مطلب و مسلم داشتن موضوع گفت : داور نیم ساعت بعد از ملاقات شما نزد من آمده و این مطالب را بوضوح و بدون ابهام در میان گذاشت .

مطلب جز این نمیتوانست باشد . مطلب صحیح و عین واقع بود . ناچار شدم بگویم صحیح است ولی من نمیتوانم نام آن شخص را بگویم . نتیجه هر چه باشد و بهر جائی منتهی شود تقوی و امانت مرا از این کار باز میدارد .

ص: 331

گفت : اگر اعلیحضرت خودشان از شما سؤال فرمایند چه خواهید کرد .

گفتم : اعلیحضرت جنتلمن و شرایط انسانی و وظایف وجدانی من را میدانند و چنین سؤالی از من نخواهند کرد .

گفت : بنابراین من جنتلمن نیستم که از شما چنین پرسشی میکنم ؟

گفتم : ظاهر امر اینطور نشان میدهد که شما بشرایط اخلاقی و بالخصوص به سمت من و وظایف مربوطه بآن قیمتی نمیگذارید . شما میل دارید من یک خبرچین و افشا کننده اسراری باشم که بشرط مرگ به من گفته شده است .

مؤدب ولی خشمناک برخاست و خداحافظی کر و من نفسی کشیدم ولی از داور تعجب کردم که چرا اینطور عمل کرده است !!

دو روز بعد در سرسرای مجلس با مرحوم داور روبرو شدم با قیافه جذاب و مهربان بطرف من آمد . اعراض کرده و بطرف دیگر رفتم و مواجه نشدم و باستقبال ایشان ترتیب اثرنداده و راه خود را عوض کرده بطرف اطاق هیئت رئیسه رفتم . ایشان مرا دنبال و به پیشخدمت دستور داد که دیگری را با طاق راه ندهد . وارد اطاق شد و در صندلی مقابل من جای گرفت و گفت : با من قهر کرده و سرسنگین شده ای ؟.

گفتم : کاملاً حق دارم و چنین انتظاری از شما نداشتم .

گفت : توضیحات مرا گوش کن و پس از آن در گرفتن تصمیم آزاد ومختارى .

قضيه مهيب وخطرناک بود . میبایستی علاج فوری کنم یکسر بسراغ آیرم رفتم و از ایشان با نشان دادن شب نامه استمداد کردم و گفتم شما مردی تیزهوش و عاقلید من هیچ دلیلی ندارد که با داشتن سمت وزارت و منتفع بودن صد درصد از اوضاع بیک چنین کار احمقانه مبادرت کرده باشم این کار دشمن هولناکی است که نعل وارونه زده و خواسته است مرا متهم و مشکوک نماید و جز این تعبیری برازنده رئیس نظمیه هنرمند و خردمند نیست .

گفت : شما از این مطالب به چه وسیله مطلع شده اید و صبح آن شبی که دستورات درباری بما رسیده شما چگونه از جزئیات آن آگاهی پیدا نمودید ؟ .

خواستم از جواب این جمله پلیسی خودداری کنم و بدینجهت جوابهائی مبهم و نامفهوم دادم .

ص: 332

گفت : جواب شما را من خودم میدهم . شما شب نامه را آماده کرده وانتشار داده اید حالا برای دانستن نتایج و اقدامی که شده و میشود نزد من آمده استنطاق معکوس و اكتشاف غیر مستقیم خود را شروع کرده اید . من مردی نیستم که باین دامها بیفتم اگر شما در کار راستگو و صادقید بی خدعه و پرده پوشی بگوئید این اطلاعات را از کجا کسب کرده اید و غیر از این من ناچارم در پایان را پورط بنویسم که شما تیر را انداخته و نزد من آمده بودید که ببینید بهدف خورده یانه . بعلاوه شما را متذکر میکنم که اگر خدای ناکرده مأخذ اطلاعات را منحرف وغیر صحیحی دادید چون من بدون درنگ از آن وسیله تحقیقات دامنه داری میکنم و حقیقت روشن میشود آنرا هم بر راپورت خود خواهم افزود .

من که بیچاره شدم و فکر کردم شما رئيس مجلس هستید و نمیتوانند شما را بیشتر از آنچه به من گفته اید وادار بگفتن کنند و همه میدانند شما مردی با وجدان و در کتمان نام وسیله این اطلاع التزام اخلاقی دارید و از طرفی میدانند شما با من دوست و هوشیار کردن من در مقابل این توطئه خیانت کارانه کاری جوانمردانه است بشما اعتراضی نمیتوان کرد ناچار حقیقت را گفتم و جز این چاره نداشتم .

جواب داور اضطراری و اجباری بنظر آمد ولی چه میتوانستم کرد ؟ تیری از کمان پریده بود و با قهر و ملامت تعمیر نمیشد ولی احتیاط مرا در اینگونه مطالب افزون ساخت و از اینکه دوستی را بیدار و از خطر برکنار کرده ام در خود احساس غرور میکردم .

آیا کاسه کوزه ها سرد اور شکسته شده ؟

روایت دیگری که نقل میکنند و اطلاعات در یک ربع قرن هم اشاره کرده است در مورد تشکیل شرکت هاست ( مخصوصاً شرکت مرکزی ) که تأسیس آن فقط برای این بود که شرکت مزبور فقط با روسیه شوروی وارد معامله صادرات و واردات گردد تا موجبات خسارات ایران فراهم نگردد ولی این شرکت دچار زیانهائی شده بود و داور یکی دو روز قبل از انتحار بدربار احضار و مورد سخط و خشم رضا شاه واقع شده بود و باو گفته بود : تو باید بمیری !

ولی بطور یکه گفته شد پس از تصویب قرارداد نفت با امریکائیها

ص: 333

انگلیس ها سخت هراسناک شدند و روسها هم از این قرارداد بسیار ناراضی بودند و تمام کاسه کوزه ها بسر داور شکسته شد تا رضاشاه خود را از انعقاد چنین قراردادی مبرا نشان بدهد .

اما سرنوشت قرارداد نفت

پس از مرگ داور دربارۀ اجرای قرارداد کارشکنی هائی شده و روسها هم اجازه ترانزیت نفت را از شمال بخارج ندادند . انگلیسها هم که ناراضی بودند و قرارداد با تعهدی که رضاخان به آیرن ساید داده بود منافات داشت اجرای آن بموانعی برخورد نموده و بالاخره موقوف الاجرا ماند و اطلاعات در یک ربع قرن در زیر عنوان : موقوف شدن امتیاز نفت شمال نوشته است :

« در اواخر سال 1315 دو فقره امتیاز برای استخراج نفت ولوله کشی در استانهای شرقی ایران بشرکت امریکائی داده شده بود شرکت مزبور اقدام به تحقیقات و اکتشافات نمود و یک عده کارشناسان خود را با وسایل و احتیاجات لازم بنقاط مختلف حوزۀ امتیاز فرستاد و مشغول بررسی بودند تا اینکه روز 24 خرداد 1317 آقای بَدرِ وزیر دارائی در مجلس حضور بهمرسانیده و گفت :

اخیراً نامهای از طرف نمایندگان شرکت بوزارت مالیه فرستاده شده که بموجب آن طبق ماده 24 امتیاز نامه تصمیم خودشان را بصرف نظر کردن از استفاده از امتیاز نامه اعلام داشته اند .

دولت هم از نامه شرکت اتخاذ سند نمود و وظیفه خود دانست مراتب را باطلاع مجلس شورایملی برساند .

در این باره روایات بسیاری وجود داشت که یکی از آنها اشکال تراشی خارجی ها در این کار بوده و گفته میشد با فراهم کردن موجبات وحشت و نگرانی کمپانی امریکائی مانع اجرای قرارداد و تعقیب قضیه شدند ، روایت دیگر اینست که کمپانی نفت امریکائی قصد داشت لوله کشی نفت را بدریای خزر برساند و از آنجا نفت را با کشتی های حامل نفت بدنیا ارسال دارد و وقتی بمشکلات ترانزیت خاک شوروی برخورد آنها زیر بار نرفتند و حساب کرد که رساندن نفت از مناطق شمالی ایران بدریای خلیج فارس متضمن مصارف بسیاری میباشد و لوله کشی تا خلیج فارس خیلی گران تمام میشود و مقرون به صرفه نیست باین

ص: 334

جهت صرف نظر کرد. در هر صورت اعم از اینکه اشکال تراشی از ناحیه شمال یا جنوب بود کمپانی های امریکائی کنار رفتند و این فکر مفید و نقشه عالی اقتصادی که از ذخایر زیرزمینی بهره برداری میشد عقیم و هم چنان در بوته اجمال باقی ماند ... » .

چگونگی اعلام الغای امتیاز نفت در دورۀ 11 مجلس عیناً از صورت مشروح مذاکرات در زیر نقل میگردد :

بیانات آقایان وزیر مالیه و دکتر طاهری راجع به صرفنظر کردن شرکت امریکائی از استفاده از امتیاز نامه استخراج نفت و لوله کشی

رئیس - آقای وزیر مالیه .

وزیر مالیه - بطوری که نمایندگان محترم در خاطر دارند در اواخر 1315 دو فقره امتیاز راجع باستخراج نفت ولوله کشی در استانهای شرقی ایران بشرکت امریکائى بموجب قوانین مصوب مجلس اعطا شد و در ظرف این مدت مطابق اطلاعاتی که دولت داشت شرکت نامبرده در قسمت اکتشافات مشغول عمليات بوده اند اخیراً نامه ای از طرف نمایندگان شرکت بوزارت مالیه فرستاده شده که بموجب آن طبق ماده 24 امتیاز نامه تصمیم خودشان را بصرفنظر کردن از استفاده از امتیاز نامه اعلام داشته اند دلائلی که برای این تصمیم خود در این نامه ذکر کرده اند بطور خلاصه این است که بواسطه پیدا شدن منابع مهم نفت در نقاط مجاور اقیانوس برای مدت مدیدی استخراج نفت را از نقاط دور از ساحل مقرون بصرفه نمیدانند و ضمناً اذعان دارند که این تصمیم بهیچوجه مربوط به کیفیت و کمیت معادن حوزۀ امتیاز به نمیباشد بلکه بالعکس از امتحانات و اکتشافاتی که تا بحال شده بوجود مخازن مهم نفت در حوزۀ امتیاز به امید کامل دارند . دولت از نامه شرکت اتخاذ سند نموده و ضمناً چون بطوری که قبلاً عرض شد این امتیاز بموجب قانون مصوب مجلس اعطاء شده لازم دید که موضوع به اطلاع مجلس برسد .

رئیس - آقا دکتر طاهری

دکتر طاهری - در قانون پانزدهم بهمن و هیجدهم بهمن 1315 که آقایان مسبوق هستند امتیاز اکتشاف و استخراج نفت ولوله کشی در قسمت مهمی

ص: 335

از اراضی نفت خیز ایران بشرکت امریکائی واگذار شد . البته همانوقت که این امتیاز داده میشد مجلس شورای ملی هم با همیت آن کاملاً متذکر بود که دولت وسعت نظری در این جا بخرج داده است و یک اراضی خیلی وسیع ذیقیمتی را باختیار یک شرکت واگذار کرده است . ما منتظر بودیم که آنها هم مطالعاتی کرده و عمل به تعهدات خود بنمایند . تا حالا که آقای وزیر مالیه بمجلس شورای ملی اظهار میکنند که صرفنظر کرده اند . بنده نمیدانم سبب صرف نظر کردنشان بعلتی است که اظهار کرده اند و یا جهة دیگر بهرحال از هر نظری که باشد در نتیجه برای ما مفید است زیرا بطور یکه خود آنها اذعان کرده اند و خودمان هم خوب مطلع هستیم این اراضی دارای یک منابع و ذخائر نفتی فوق العاده ذیقیمتی است که با شرایط مساعدتر و مفیدتر ممکن است مورد استفاده کشور واقع گردد . هیچ تردیدی برای نمایندگان نیست که از این پیش آمد دولت حسن استفاده ای که منظور است خواهند نمود .

مسافرت شاه و ولیعهد باطراف کشور

رضاشاه علاقه مند بود ولیعهد خود را در جریان امور کشور بگذارد و او را در کارهای جاری وارد نماید .

اولین مسافرت شاه و ولیعهد روز ششم مهرماه 1315 به آذربایجان شروع گردید . مردم مجبور بودند در تمام شهرهای عرض راه استقبال نمایند و طاق نصرت هائی بر پا کنند . در هر شهر نمایشگاه بزرگ و کوچکی از امتعه و محصولات آن منطقه ترتیب دهند و هدایائی تقدیم نمایند .

مسافرت بعدی روز 20 اسفند ماه 1315 بود که از راه قم عازم خوزستان گردیدند . در این مسافرت هم مانند سفر آذربایجان مردم مجبور بودند مراسم استقبال را بعمل آورند .

در برنامه مسافرت خوزستان افتتاح سدی هم گذارده بودند . این اولین ستی بود که در 63 کیلومتری اهواز نزدیک ایستگاه آهودشت ساخته شده بود ولی بنابر ضرب المثل معروف « چاه را نکنده منار را دزدیده بودند » یعنی قبل از تعیین محل سد در جائی که سکنه داشته باشد و بدون پیش بینی های قبلی و مطالعات لازم و در نظر گرفتن نیازمندی و استعداد محل ، بایجاد و ساختمان سد اقدام کرده

ص: 336

بودند . این سد روی رودخانه شاوور که بکارون ملحق میگردد بنا شده بود که با مقدار آبی که از سد گرفته میشد میتوانستند حدود هشت هزار هکتار زمین را مشروب سازند .

برای روز افتتاح برای ظاهرسازی چند دستگاه تراکتور از طرف اداره کل فلاحت بدانجا منتقل کرده و چون اطراف سد خالی از سکنه بود ، عده ای هم زارع و کشاورز از اصفهان و حدود بختیاری آورده بودند تا صورتاً نشان بدهند که این سد در محل مناسب و در امور کشاورزی مؤثر خواهد بود و عده ای مشغول کشت و زرع میباشند .

روز 26 اسفند 1315 این سد را شاه و ولیعهد افتتاح نمودند ، ولی پس از برگذاری مراسم ، کشاورزان و افراد عشایری که آورده بودند محل را ترک و فرار کردند ، بطور یکه این سد بلا استفاده ماند و آب قسمتهائی از زمین های اطراف را به باتلاقی تبدیل نمود و بالاخره ساکنینی پیدا نکرد و کسی حاضر نشد برود آنجا و اکنون بی مصرف مانده است .

شاه در مسافرت خوزستان از تأسیسات راه آهن بازدید کرد و مسافرت را با کشتی پلنگ در خلیج فارس تا 29 اسفند ادامه داد و روز اول فروردین 1316 وارد خلیج خورموسی گردید و از بندر جدید آن که بنام بندر شاهپورنام گذاری کرده بود بازدید کرد و روز اول نوروز را در آنجا بسر برد .

این بندر در یک زمین با تلاقی خلیج خورموسی ساخته شده و چند کیلومتر راه آهن در آب پیش میرود وحوض تعمیری هم در آن ساخته که کشتی های تا ده هزار تن را میتواند شستشو و تعمیر نماید .

پس از آنکه بازدید از نقاط خوزستان پایان پذیرفت از راه خشکی کنار دریای خلیج فارس عازم بوشهر گردیدند .

در بوشهر معلوم شد که اهالی بواسطه بی آبی دچار زحمت هستند بدین معنی که در سالهایی که بارندگی زیاد باشد مردم آب باران را در برکه ها جمع و از آن استفاده مینمایند ولی در سالهائی که بارندگی کم باشد اهالی در مضیقه کم آبی هستند . شاه دستور داد که برای آبیاری بوشهر اقدام شود ولی مخارج این اقدام بایستی از طرف تجار و مردم تأمین شود و چون از توانائی مردم خارج بود همچنان آبیاری بوشهر در بوته اجمالی باقی ماند و دیگر اقدامی بعمل نیامد .

ص: 337

رضاشاه از بوشهر بشیر از آمد و از نمایشگاه شیراز بازدید و کارخانه قند مرودشت را افتتاح کرد و مدت یک روز و یک شب را در خرابه ها تخت جمشید گذرانده و سپس به طرف اصفهان راهی شد .

در اصفهان از کارخانجات نساجی که بسرمایه تجار و سرمایه داران اصفهان تأسیس شده بود بازدید بعمل آورد .

اولین قطار راه آهن شمال

عصر روز جمعه 30 بهمن 1315 خ در ایستگاه راه آهن که کلنگ آن بدست رضاشاه زده شده بود ، طی تشریفاتی که بعمل آمده بود اولین قطار مسافری وارد ایستگاه تهران گردید . در این مراسم از هیئت دولت و نمایندگان مجلس وعده ای دیگر دعوت بعمل آمد . بنوشته اطلاعات در یک ربع قرن وزیر راه ( آهی ) ضمن نطق خود چنین گفت : « ... ساختمان قسمت مهم راه آهن سراسری ایران بپایان رسید و امروز قطارهائی که از بندرشاه وارد شده اند ، این حقیقت مسرت بخش را اعلام میدارند . گذشته از 461 کیلومتر خط آهن شمال اکنون 336 کیلومتر راه آهن جنوب هم ریل گذاری شده و از بندرشاه تا بندر شاهپور دو نقطه شمال و جنوب کشور 540 کیلومتر باقی است که با جدیت پیش میرود ... »

جهان بطرف جنگ دوم جهانی

مقدمات پیمان سعد آباد

دنیا بطرف میلیتاریزم و تسلیحات پیش میرفت ، جنگ دوم جهانی در آینده ای نه چندان دور پیش بینی میشد . ژنرال لودندرف ژنرال معروف آلمان در این مورد پیش بینی عجیبی کرده بود که در دنیا منعکس شد حتی ترجمه آن در شماره 1419 روزنامه اطلاعات درج شده بود که خلاصۀ آن بدین قرار بوده است :

« من جنگ بین الملل اول را چند سال قبل از وقوع اطلاع دادم و حالا هم وقوع جنگ مهیب تر و مخوف تری را اطلاع میدهم که تمام پریشانی و مصائبی را که در تاریخ زندگی بشر ثبت گردیده است از یاد خواهد برد . هیتلر در سال 1929 در یکی از جراید نوشت « ایتالیا در جنگ آینده دشمن فرانسه خواهد بود و ما باید با او متحد شویم » این گفته هیتلر گودال عمیق انقراض واضمحلال را در

ص: 338

زیر پای ما حفر میکند و بعقیده من میدان های جنگی که سایه حمایت کلیسای رم برآن می افتد میدانهائی خواهد بود که در آن ملت آلمان محو و نابود میشود و مملکت آلمان بکلی از بین خواهد رفت .

موسولینی در موقع بروز جنگ قادر نیست بیش از پنج میلیون نفر سرباز تجهیز کند در صورتیکه دشمنان او قادر بتجهیز هفت میلیون و 250 هزار نفر سرباز هستند باستثنای دولتین لهستان و رومانی . صحیح است که موسولینی از حیث استحکامات لشکر در شمال شرقی مملکت نقشههای صحیح ریخته لكن وضعیت داخلی ایتالیا مورد کمال توجه میباشد ، زیرا اکثریت ملت با رژیم فاشیست مخالف اند .

دول امروز طیارات جنگی را باندازهای تکمیل نموده اند که میتوانند در اراضی دشمن بسمافت صدها کیلومتر راه میدانهای جنگ را تشکیل بدهند زره پوشهای سریع السیر که روزی دویست کیلومتر راه می پیمایند نیز رل وحشت انگیزی بمیدان های جنگ میدهند ... » .

فرانسوی ها و انگلیس ها هم پیش بینی جنگ آینده را مینمودند و مشغول تسلیحات بودند .اتفاقی که بیشتر از همه زنگ خطر جنگ آینده را بصدا در آورد فوت مارشال هندنبورک فاتح جنگهای شرق ( جبهه روسیه ) ورئیس جمهور آلمان بود . روز 11 مرداد 1313 رئیس جمهور آلمان در قصر « نوک » دار فانی را وداع گفت ، ساعت 9 و 25 دقیقه صبح ناگهان کلیۀ رادیوهای آلمان برنامه خود را قطع کردند و دکتر گوبلس وزیر تبلیغات آلمان ملت را از واقعه فوت رئیس جمهور مملکت مستحضر نمود و پس از نیم ساعت سکوت دوباره گوبلس دو ماده قانونی را که پس از فوت هندنبورک از طرف کابینه آلمان تصویب شده بود باطلاع عموم رسانید که بموجب آن تمام مشاغل ریاست جمهوری با مشاغل صدراعظم توأم میگردد و بنابراین کلیه اختیارات رئیس مملکت آلمان بشخص آدولف هیتلر انتقال می یابد و روز 19 اوت طبق خواست هیتلر برای تأیید این امر ازطرف وزارت کشور بافکار عمومی مراجعه گردید و ملت آلمان هم از 43 میلیون رأی دهنده 38 میلیون نفر موافقت خود را با ریاست جمهوری وصدارت عظمای هیتلر اعلام داشتند .

هندنبورک که 87 سال از عمرش میگذشت مردی محبوب ملت آلمان بود

ص: 339

و ملل عالم بادیده احترام با و می نگریستند و او را مردی عافیت بین و عاقبت اندیش میدانستند . ولی هیتلر چنین نبود و دنیا نسبت با و آن خوشبینی را نداشت و او را جنگ طلب و ماجراجو میدانست .

انگلیسی ها پس از انقلاب اکتبر 1917 در روسیه تزاری و سقوط سلسله رومانوف ها و ایجاد حکومت جدید سوسیالیستی شوروی فوق العاده وحشت زده و نگران شده نخست قوائی بفرماندهی ژنرال ماژورد نسترویل از طریق ایران به باکو و قفقاز اعزام نمودند تا نگذارند حکومت نوبنیاد بلشو یکی در روسیه پا بگیرد ، ولی قوای مزبور نتوانست کاری از پیش ببرد و بمقصود خود نائل گردد ناچار با دادن تلفات و خساراتی بایران عقب نشستند . پس از این شکست نهایت کوشش را بعمل آوردند تا با ایجاد حکومتهایی دست نشانده و قوی در جنوب روسیه یعنی ایران و افغانستان و ترکیه و عراق و اتحاد این حکومتها نیروئی بوجود آورند که سپر و بلاگردان هندوستان شده و این حکومتها در حکم ملایم کننده ضربه بکار آیند .

بهمین جهت سلسله قاجار در ایران منقرض شد و حکومت دیکتاتوری پهلوی بقول خودشان « حکومت تمرکز قدرت » را بوجود آوردند .

در عراق هم حکومت دست نشانده فیصل را بر سر کار آوردند . در افغانستان نیز با انقلاب بچه سقا در 1306 شمسی حکومت امان الله را که تصور میکردند تحت نفوذ آنها نخواهد رفت برداشتند تا بعد حکومتی به میل خود روی کار آورند .

پس از اینکه این قبیل حکومتها را بوجود آوردند و پابرجا گردید بفکر افتادند از این کشورها حلقه ای آهنین در جنوب روسیه بوجود آورند . لذا ضروری بود که بین ایران و ترکیه و عراق و افغانستان موجبات حسن تفاهم و دوستی فراهم شود و اختلافات بین آنان را برطرف سازند .

همبستگی ایران و همسایگان

اشاره

قبلاً گفته شد که در سال 1306 براثر کشمکشی که در مرز ایران و ترکیه در گرفته و روابط به تیرگی گرائیده بود ، فروغی مأموریت یافت که به پایتخت ترکیه مسافرت نموده و بعنوان سفیر فوق العاده ایجاد حسن رابطه کند تا از این حسن تفاهم در آتیه استفاده شود .

ص: 340

در مورد عراق هم نه تنها روابط حسنه نبود بلکه بطوری تیره بود که در 1309 قانونی در منع مسافرت زوار ایرانی بعراق تصویب شده بود با آنکه منع زوار ایرانی خالی از اشکال نبود .

برای ایجاد حسن تفاهم قانون مزبور را ندیده گرفته و بقول مخبرالسلطنه هدایت : « زیر سبیلی منع فراموش گشت » برای التیام این روابط کوشش هائی بعمل آمد تا در اردیبهشت 1311 ملک فیصل بایران دعوت شد و در قصر ابیض از او پذیرائی مفصلی بعمل آمد . همراهان وی عبارت بودند از : نوری پاشا رئيس الوزراء عراق و رئيس تشریفات سلطنتی و آجودان مخصوص ومدير مطبوعات عراق .

مدت 12 روز یکه ملک فیصل در تهران بود در طی مجالس مجلل متعدد منجمله در عمارت شهرداری تهران مسائل مورد اختلاف فیصله یافت .

متعاقب آن از رضاشاه دعوت شد که بترکیه مسافرت کند تا روابط بین دو کشور هر چه بیشتر مستحکم و زمینه برای پیمان هائی که در نظر بود آماده گردد .

هیئت اعزامی ترکیه در تهران

روز 6 آبان ماه 1315 هیئتی مرکب از 12 نفر مشاور و متخصص در امر فلاحت و صنعت و امور مالی و اقتصادی و حقوقی از وزارتخانه های مختلف ترکیه بریاست جمال حسنو و معاونت کمال کو پرلو ( که هر دو بعدها با سمت سفارت کبری آن دولت در ایران مأموریت یافتند ) وارد تهران شدند و مورد پذیرائی رسمی قرار گرفتند . هیئت مزبور در مدت اقامت خود در تهران در خصوص مسائل بازرگانی و گمرکی و غیره قراردادهائی با دولت ایران منعقد نمودند .

پس از بازگشت هیئت نامبرده دکتر رشدی آراس وزیر خارجه ترکیه در خرداد 1316 مسافرتی بایران نمود و در طی ضیافت باشکوهی که بافتخار او ترتیب داده شده بود گفت : « همکاری روز افزونی که بین دو ملت برادر مشاهده میشود تنها علامت آن نیست که طرفین ببسط روابط دوستی خود اهمیت زیاد میدهند بلکه در عین حال حکایت از آن میکند که با علاقه مفرط بحفظ دوستی با همسایگان خود عزم راسخ دارند که مبانی صلح را در شرق نزدیک محکم نموده و از این راه خدمتی باستقرار صلح عالم بنمایند » .

ص: 341

سفر وزیر خارجه ترکیه بایران

به دنبال مسافرت رضاشاه به ترکیه روابط ایران و ترکیه ظاهراً روز بروز بهتر میشد و هیئت های اقتصادی و مالی ترکیه بر یاست جمال حسنو به تهران آمد و پذیرائی گرمی از آنها بعمل آمد ( بهار 1316 ) و قراردادهائی در مدت توقف آنها در خصوص مسائل بازرگانی و گمرکی و غیره منعقد گردید و در مجلس شورا بتصويب رسيد .

پس از بازگشت جمال حسنو آمدن هیئت دیگری بر یاست رشتوارس ( یا رشدی آراس )وزیر امور خارجه ترکیه به تهران کسب اهمیت بیشتری کرد زیرا از نامبرده پذیرائی شایانی شد . رشتوارس 5 سال قبل از این مسافرت هم یک مرتبه به تهران آمده بود و دربارۀ رفع اختلافات سرحدی نقش موثری داشت و توانست ارتفاعات آرارات را از ایران منتزع وضمیمه ترکیه نماید . و در این مسافرت هم زمینه پیمان سعدآباد را فراهم نمود . که در 17 تیرماه بامضاء کشورهای ترکیه و عراق و ایران و افغانستان رسید .

پیمان عدم تعرض ایران ، ترکیه ، عراق ، افغانستان

روز 17 مهرماه 1314 در عمارت هیئت نمایندگی ایران در ژنو طرح عهدنامه عدم تعرض بین نمایندگان دول ایران و ترکیه و عراق و همچنین طرح عهدنامه حل اختلافات به طریق مسالمت آمیز بین دولتین ایران و عراق پاراف شد و روز 29 آبانماه 1314 دولت افغانستان نیز الحاق خود را بعهده نامه عدم تعرض منعقده بین ایران و ترکیه و عراق اعلام نمود . و بدین ترتیب زمینه برای انعقاد پیمان سعد آباد کاملاً فراهم گردید .

مسافرت وزیر خارجه ایران به افغانستان

باید متذکر شد که در ژنو مذاکراتی بین نمایندگان ایران و ترکیه و عراق دربارۀ پیمان عدم تعرض صورت گرفته و پیمانی در این مورد بامضاء رسانده بودند ولی از قرار افغانستان در پیوستن باین پیمان تأملی داشت . بدین منظور کاظمی وزیر خارجه ایران روز هشتم آبانماه بقصد مسافرت و مذاکره با هیئت دولت افغانستان از طریق مشهد و زاهدان به افغانستان مسافرت نمود و پس از ده روز اقامت در افغانستان موفق شد که موافقت افغانستان را در پیوستن به پیمان عدم تعرض تحصیل نماید .

ص: 342

ورود رئيس الوزراء افغانستان به تهران

روز 11 آبانماه 1315 سردار شاه محمودخان صدر اعظم و وزیر جنگ افغانستان بدعوت رسمی دولت ایران وارد تهران شد و پس از دو هفته که مهمان رسمی بود از راه مازندران و گرگان ایران را ترک گفت . در این مسافرت رئیس ستاد ارتش افغانستان همراه شاه محمودخان بود .

در این مدت برنامۀ مفصلی برای پذیرائی نامبرده تنظیم یافته بود و چند بار با شاه و ولیعهد ناهار و شام صرف کرد ، تمام مؤسسات مهم لشکری و کشوری را بازدید نمود . سردار شاه محمودخان علاوه بر اینکه صدر اعظم و وزیر جنگ بود قرابت نزدیکی با خانواده سلطنتی داشت و عموی پادشاه ( محمد ظاهر شاه ) بود .

مذاکراتی که درباره روابط ایران و افغانستان صورت گرفت مقدمۀ ورود در پیمانی بود که به پیمان سعد آباد معروف گشت ولی در آنموقع مطلقاً درباره پیمان مزبور در خارج صحبتی بجراید داده نمیشد و این مذاکرات محرمانه بود ، فقط بین رضاشاه وصدر اعظم افغانستان جریان داشت .

در مورد رفع اختلافات مرزی با افغانستان علاوه بر اینکه موضوع رود هیرمند حل نشد و اختلاف باقی ماند و طبق رأی حکمیت گل اسمیت انگلیسی ، افغانها حاضر نشدند کنار بیایند نیز جایزه ای هم بآنها داده شد باین ترتیب که چون افغانستان بواسطه عدم معادن نمک در مضیقه بود و در قسمتهائی از نقاط نزدیک مرزی متعلق بایران دارای معادن نمک بود آن قسمتها را بافغانستان واگذار نمودند ! و چه خوب گفته اند :

خرج که از کیسه مهمان بود *** حاتم طائی شدن آسان بود !

اما از لحاظ سیاسی و استفاده از پیمان سعد آباد در شهریور ماه 1320 کاملاً واضح و روشن گردید که برای ایران ثمری نداشت زیرا از شمال و جنوب بایران حمله ور گردیدند و کشور ایران را قوای خارجی اشغال نمودند و هم پیمانان ایران نه تنها کمکی نکردند بلکه از اظهار تأسف هم خودداری نمودند .

برحسب دعوتی که از وزیر خارجه دولت عراق شده بود آقای ناجي الاصيل روز پنجشنبه دهم تیرماه بطهران وارد شده بقصر صاحبقرانیه تشریف بردند و عصر یکشنبه 3 تیرماه عهدنامه تحدید حدود ایران و عراق و حل اختلافات

ص: 343

راجع به شط العرب در عمارت وزارت خارجه توسط جناب آقای سمیعی وزیر امور خارجه دولت شاهنشاهی و جناب ناجی الاصیل وزیر امور خارجه عراق امضاء و ابلاغیه ذیل نیز از طرف نمایندگان دو دولت منتشر شد :

ابلاغیه

مذاکراتی که از چندی پیش بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق راجع بسرحدات مشترک دولتین و موضوع شط العرب ادامه داشت با موفقیت خاتمه یافته ومنتهی بعقد عهدنامه سرحدی و پروتکل ضمیمه آن گردید .

با انعقاد این عهدنامه اختلافاتی که از سالیان دراز بین ایران و عراق موجود بود مرتفع و جای نهایت مسرت است که اینک در تحت توجهات اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ایران و اعلیحضرت پادشاه عراق دو قائد عظیم الشأن دو کشور دوست و همسایه محیط حسن تفاهم واقعی و صدق وصفا که حاکی از روح مودت والفت فیما بین است در مناسبات دو دولت حکمفرما شده و موجبات تشیید روابط برادرانه بین دو ملتی که دارای علائق بیشمار مادی و معنوی میباشند فراهم گردیده و زمینه همکاری دو کشور را در طریق معاضدت برای تحکیم مبانی صلح براساس متینی استوار ساخته است .

وزیر امور خارجه دولت شاهنشاهی ایران - سمیعی

وزیر امور خارجه دولت پادشاهی عراق - ناجي الاصيل

فیض محمدخان وزیر خارجه دولت افغانستان نیز روز چهار شنبه 16 تیر به طهران وارد و صبح پنجشنبه 17 به حضور رضاشاه شرفیاب شده ناهار را با پهلوی صرف نمود .

ابلاغیه در تعقیب مذاکرات ایران و ترکیه

مذاکراتی که از چندی پیش بین دولت شاهنشاهی ایران از یک طرف و هیئت نمایندگی ترکیه از طرف دیگر جریان داشت با موفقیت خاتمه یافت و با مضای قراردادهای ذیل منتهی شد :

1 – قرارداد اقامت ، 2 - قرارداد امنیت منطقه سرحدی و تسویه حوادث

ص: 344

و اختلافاتی که در منطقه مزبور بظهور میرسد . 3 - قرارداد تعاون قضائی در مسائل حقوقی وتجارتي 4 - عهدنامه استرداد مقصرین و تعاون قضائی در امور جزائی 5 -موافقت نامه برای تنظیم طرز عمل اداره گمرکات ایران و ترکیه که در سرحد دائر خواهد شد . 6 - موافقت نامۀ مخصوص راجع بدائر کردن پاره خطوط تلگرافی و تلفونی بین دولتین . 7 - قرارداد هواپیمائی . 8 - موافقت نامه مربوط به تسهیل و ازدیاد ترانزیت و حمل ونقل مال التجاره و مسافر از طریق طرابوزان - تبریز - تهران و بالعکس . 9 -قرارداد دام پزشکی . 10 - عهدنامه تجارت و دریانوردی .

علاوه بر قراردادهای مذکور موافقت هائی نیز در مسائل مختلفی که مربوط بمنافع مشترک دو کشور و اسباب مزید همکاری فیمابین است حاصل گردید . در تمام جریان مذاکرات یک محیط صدق و صفا که حاکی از روح مودت والفت فيما بين است حکمفرما بود و نمایندگان طرفین با ایمان بلزوم تشیید علائق برادری دو ملت ایران و ترک تعاطی نظر مینمودند .

یقین است که با عقد قراردادهای جدید مناسبات دوستی و یگانگی ایران وترکیه که نتیجه رأی دوربین واراده توانای دو قائد عظيم الشأن دو ملت برادر است براساس تزلزل ناپذیری استوار و معاضدت و همکاری ایران و ترک از هر جهت بیش از پیش فراهم خواهد گردید .

وزیر امور خارجه « سمیعی » - رئیس هیئت نمایندگی ترکیه « جمال حسنی تارای »

اینک ابلاغیه و متن عهدنامه عدم تعرض :

« وزرای امور خارجه دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی افغانستان و دولت پادشاهی عراق و دولت جمهوری ترکیه امروز 17 تیرماه 1316 در قصر تابستانی سعدآباد ( شمیران - طهران ) بامضای پیمانی که در تاریخ ( 9 مهرماه 1314 ) دوم اکتبر 1935 بین عراق و ایران و ترکیه پاراف شده و دولت افغانستان نیز بعداً موافقت تام خود را با آن اعلام داشته بود مبادرت ورزیدند .

این پیمان که نتیجه مناسبات صادقانه و با صمیمیت موجوده بین چهار کشور امضاء کننده می باشد و حاکی از روح مودتی است که در روابط آنها با کلیه کشورهای دیگر حکمفرما است اشتراک منافع وتعاون برادرانه آنها را تثبیت

ص: 345

میکند وارادۀ راسخ آنان را در استفاده از مناسبات مذکور برای تحکیم صلح عمومی بمنصه ظهور میرساند .

وزرای امور خارجه افغانستان و عراق و ترکیه در مدت توقف خود در طهران چندین نوبت با جناب آقای محمودجم رئيس الوزراء و جناب آقای عنایت الله سمیعی وزیر امور خارجه ایران ملاقات نمودند چه در ضمن این ملاقاتها و چه در موقع مطالعه که وزرای امور خارجه چهار دولت نسبت به مسائل خاصه مربوط به منافع مشتر که خود بعمل آوردند و همچنین در ضمن مطالعۀ مسائل راجع بوضعیت سیاست عمومی ملاحظه نمودند که بین آنها وحدت نظر کاملی حکمفرما است . »

وزیر امور خارجه شاهنشاهی ایران - سمیعی

وزیر امور خارجه پادشاهی افغانستان - فیض محمدخان

وزیر امور خارجه دولت پادشاهی عراق - ناجي الاصيل .

وزیر امور خارجه جمهوری ترکیه - توفیق رشدی اراس

پیمان سعد آباد

اشاره

اکنون ببینیم پیمان سعد آباد که در مجلس شورا هم بدون یک نقطه کم و زیاد بتصویب رسیده چه بود و تعهدات این کشورها در مقابل یکدیگر از چه مقوله بوده است :

تصویب عهدنامۀ عدم تعرض بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی افغانستان و دولت جمهوری ترکیه و دولت پادشاهی عراق

ماده واحده - مجلس شورای ملی عهدنامه عدم تعرض بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی افغانستان و دولت جمهوری ترکیه و دولت پادشاهی عراق را که مشتمل برده ماده است و در تاریخ 17 تیر ماه 1316 مطابق 8 ژوئیه 1937 در قصر سعدآباد با مضاء رسیده است تصویب مینماید .

این قانون که مشتمل بر یک ماده و متن عهدنامه ضمیمه است در جلسه بیست و پنجم اسفند ماه یکهزار و سیصد و شانزده بتصویب مجلس شورای ملی رسید .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

ص: 346

عهدنامه عدم تعرض

مقدمه

اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران

اعلیحضرت پادشاه افغانستان

اعلیحضرت ملک عراق

و حضرت رئیس جمهور ترکیه

نظر به تمایلی که در فراهم ساختن موجبات حفظ روابط وداديه وحسن تفاهم بین خود باتمام وسائل موجوده خود دارند و برای تأمین و استقرار صلح و امنیت در شرق نزدیک بوسیله تضمینات تکمیلیه در حدود میثاق جامعه ملل برای کمک بصلح عمومی و برای ایفاءبوظایفی که بموجب عهدنامه تحریم جنگ مورخۀ 27 اوت 1928 پاریس وعهود دیگر که در آنها شرکت نموده اند متقبل شده اند و تماماً با میثاق جامعه ملل وعهدنامه تحریم جنگ موافقت دارد . تصمیم نمودند که این عهدنامه را منعقد نمایند و برای این منظور نمایندگان مختار خود را بقرار ذیل :

اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران : جناب آقای عنایت الله سمیعی وزیر امور خارجه ایران .

اعلیحضرت پادشاه افغانستان : جناب آقای فیض محمدخان وزیر امور خارجه افغانستان .

اعلیحضرت پادشاه عراق : جناب آقای دکتر ناجی الاصیل وزیر امور خارجه عراق .

حضرت رئیس جمهور ترکیه : جناب آقای دکتر توفیق رشدی اراس وزیر امور خارجه ترکیه تعیین نمودهاند مشارالیهم بعد از ارائه اختیار نامه های خود که بطور مرتب تنظیم شده بود در مقررات ذیل موافقت حاصل نمودند .

ماده 1 - دول متعاهد متعهد میشوند که سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را تعقیب نمایند .

ماده 2 - دول متعاهد معظمه صريحاً متقبل میشوند که مصونیت حدود مشترک یکدیگر را کاملاً محترم بشمارند .

ص: 347

ماده 3 - دول متعاهد معظمه موافقت مینمایند که در کلیه اختلافات بین المللی که با منافع مشترک آنها مربوط باشد با یکدیگر مشورت نمایند .

ماده 4 - هر یک از دول متعاهد در مقابل یکدیگر متقبل میشوند که در هیچ مورد خواه به تنهائی و خواه بمعیت یک یا چند دولت دیگر به هیچگونه عملیات متجاوزانه برعلیه یکدیگر مبادرت ننمایند .

عملیات ذیل تجاوز محسوب میشوند :

اول - اعلان جنگ .

دوم - تهاجم بوسیله قوای مسلح یک مملکت حتی بدون اعلان جنگ بخاک مملکت دیگر .

سوم - حمله بوسیله قوای بری و بحری یا هوائی حتی بدون اعلان جنگ بخاک یا بسفاین و یا بهواپیماهای مملکت دیگر .

چهارم - کمک یا همراهی مستقیم و یا غیر مستقیم به متجاوز .

عملیات ذیل تجاوز محسوب نخواهند شد :

1 - اجرای حق دفاع مشروع یعنی مقاومت در مقابل یک اقدام متجاوزانه بطوری که فوقاً تعریف شد .

2 - اقدام در اجرای مادۀ 16 ميثاق جامعه ملل .

3 - اقدام در اثر تصمیم متخذه بتوسط مجمع عمومی یا شورای جامعه ملل یا برای اجرای بند 7 ماده 15 میثاق جامعه ملل مشروط بر اینکه در مورد اخیر این اقدام برضد دولتی بعمل بیاید که بدواً مبادرت به تجاوز نموده باشد .

4 - مساعدت به دولتی که مورد حمله و تهاجم یا اعلان جنگ یکی از دول متعاهد برخلاف مقررات عهدنامه تحریم جنگ مورخۀ 27 اوت 1928 پاریس واقع شده باشد .

ماده 5 - هرگاه یکی از دول متعاهد معتقد شود که مادۀ چهارم این عهدنامه نقض و یا در شرف نقض میباشد بلافاصله موضوع را در پیشگاه شورای جامعۀ ملل مطرح خواهد ساخت .

مقررات مذکوره در فوق لطمه ای بحق دولت مزبور دائر باتخاذ هرگونه رویه که در این موقع لازم بداند وارد نخواهد ساخت .

ص: 348

مادۀ 6 - هرگاه یکی از دول متعاهد برعلیه دولت ثالثی مبادرت به تجاوز نماید طرف دیگر میتواند بدون اطلاع قبلی این عهدنامه را نسبت به متجاوز فسخ بنماید .

ماده 7 - هر یک از دول متعاهد متقبل میشوند که در حدود سرحدات خود از تشکیل و یا عملیات دستجات مسلح و از ایجاد هرگونه هیئت و یا تشکیلات دیگری برای تخریب مؤسسات موجود و یا برای اختلال نظم وامنیت هر قسمتی از خاک متعاهد دیگر ( سرحدی یا غیر سرحدی ) و یا برای واژگون ساختن طرز حکومت طرف دیگر جلوگیری نمایند .

ماده 8 - نظر باینکه دول متعاهد میثاق عمومی تحریم جنگ مورخه 27 اوت 1928 را برسمیت شناخته اند و بموجب میثاق مزبور تسویه یا حل هر هرگونه اختلاف یا تنازع ( قطع نظر از کیفیت یا منشأ آن ) که ممکن است بین آنها بروز نماید باید فقط بوسائل مسالمت آمیز بعمل آید این مقررات را تأیید نموده و اعلام می دارند که بهر طریق مسالمت آمیزی که برای این منظور فعلاً بين دول متعاهد موجود و یا در آتیه موجود شود متوسل خواهند شد .

ماده 9 - هیچیک از مواد این عهدنامه نمیتواند بهیچوجه تعهداتی را که دول متعاهد بموجب میثاق جامعه ملل متقبل شده اند تضعیف نماید .

ماده 10 - این عهدنامه که بزبان فرانسه نوشته شده و در 4 نسخه با مضاء رسیده و هر یک از دول متعاهد دریافت یک نسخۀ آنرا اعتراف می نمایند برای پنج سال منعقد میگردد .

در انقضاء این مدت عهدنامه مزبور بجز در موردی که یکی از دول متعاهد با اطلاع قبلی شش ماه فسخ آنرا اعلام نماید برای پنج سال دیگر بخودی خود تجدید خواهد شد و این عمل مرتباً تکرار میشود تا آنکه یک یا چند دولت متعاهد فسخ آن را با اطلاع قبلی ششماهه اعلام دارند .

این عهدنامه در صورتی هم که بتوسط یکی از دول متعاهد فسخ شود بین دول متعاهد دیگر معتبر خواهد بود .

این عهدنامه بتوسط هر یک از دول متعاهد بر طبق مقررات اساسی آن مملکت بتصويب خواهد رسید و در جامعه ملل بتوسط رئیس دارالانشاء ثبت خواهد شد و از رئیس دارالانشاء تقاضا خواهد شد که آنرا باطلاع سایر دول عضو

ص: 349

جامعه برساند اسناد تصویب آن بتوسط هر یک از دول متعاهد بدولت ایران تسلیم خواهد گردید بمحض اینکه اسناد تصویب از طرف دو دولت متعاهد تسلیم شد این عهدنامه بین آن دو دولت بموقع اجراء گذارده خواهد شد و راجع به دولت ثالث وقتی بموقع اجرا گذارده میشود که دولت مزبور اسناد تصویب آنرا تسلیم نماید و بهمین قسم در مورد دولت چهارم نیز رفتار خواهد شد بمحض تسلیم هر یک از اسناد تصویب مراتب بفوريت بتوسط دولت ایران به تمام امضاء کنندگان این عهدنامه اشعار خواهد شد .

در کاخ سعد آباد ( طهران ) 17 تیرماه 1316

عهدنامه عدم تعرض بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی افغانستان و دولت جمهوری ترکیه و دولت پادشاهی عراق بشرح بالا در جلسۀ 25 اسفند ماه 1316 تصویب شده است .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

تصویب عهدنامه سرحدی بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق

ماده واحده - مجلس شورای ملی عهدنامه سرحدی بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق را که مشتمل بر شش ماده و یک پرتکل است و در تاریخ سیزدهم تیرماه 1316 مطابق چهارم ژویه 1937 در طهران با مضاء رسیده است تصویب مینماید .

این قانون که مشتمل بر یک ماده و متن عهدنامه ضمیمه است در جلسه بیست و پنجم اسفندماه یکهزار و سیصد و شانزده بتصویب مجلس شورای ملی رسید .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

عهدنامه سرحدی بین کشور شاهنشاهی ایران و کشور پادشاهی عراق

اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ایران از یکطرف و اعلیحضرت پادشاهی عراق از طرف دیگر

نظر بمیلی که در تحکیم علائق مودت برادرانه وحسن موافقت بین دو کشور دارند و برای اینکه بطور قطع خاتمه بمسئلۀ سرحدی بین مملکتین بدهند تصميم با نعقاد این عهد نامه نموده و برای این منظور اختیار داران خود را بقرار ذیل معین نمودند :

ص: 350

اعلیحضرت همایون شاهشاه ایران : جناب آقای عنایت الله سمیعی وزیر امور خارجه ایران .

اعلیحضرت پادشاه عراق : جناب آقای دکتر ناجی الاصیل وزیر امور خارجه عراق .

مشار اليهما پس از مبادله اختیار نامههای خود که در کمال صحت و اعتبار بود در مراتب ذیل موافقت نمودند :

ماده 1 - طرفين معظمتين متعاهدتين موافقت دارند که اسناد ذیل باستثنای اصلاحی که در ماده 2 این عهدنامه پیش بینی گردیده دارای اعتبار میباشد و طرفین موظف بمراعات آنها میباشند .

الف - پرتکل راجع بتحديد حدود ترکیه و ایران که در 4 نوامبر 1913 در اسلامبول با مضاء رسیده است .

ب - صورت مجلس های جلسات کمیسیون تحديد حدود سرحدی 1914 .

نظر بمقررات این ماده و باستثنای آنچه که در ماده ذیل پیش بینی گردیده خط سرحدی بین دو کشور بقراری است که از طرف کمیسیون مزبور تعیین و ترمیم شده است .

ماده 2 - خط سرحدی بجلوترین نقطه جزیره شطیط ( تقریباً در 30 جه و 17 قه و 25 نیه از عرض شمالی و در 48 جه و 19 قه و 28 نیه طول شرقی ) رسیده بطور عمود از حد آبهای جزری بتالوک شط العرب ملحق میشود و تا نقطه واقعه در مقابل اسکله فعلی نمرۀ یک آبادان ( تقریباً در 30 جه و 20 قه 8/4 نیه عرض شمالی و 48 جه و 16 قه و 13 نیه طول شرقی ) آنرا تعقیب مینماید . از این نقطه مجدداً خط سرحدی بسطح آبهای جزری متصل شده و خط سرحدی را بطوری که در صورت مجالس 1914 توصیف گردیده است پیروی مینماید .

ماده 3 - بمحض امضاء این عهدنامه طرفين متعاهدين معظمين کمیسیونی برای نصب علائم سرحدی که محل آنها از طرف کمیسیون مذکوره در بند ( ب ) مادۀ اول این عهد نامه تعیین گردیده تشکیل میدهند و علائم جدیدی را که لازم بدانند نصب خواهند کرد . ترکیب کمیسیون و پروگرام کارهای آن بوسیله موافقت مخصوصی بین

ص: 351

طرفین متعاهدین تعیین خواهد گردید .

مادۀ 4 - از نقطه ای که حدود ارضی دولتین به شط العرب میرسد تا در یا مقررات ذیل نسبت بشط العرب اجراء خواهد گردید :

الف - شط العرب بطور متساوی برای کشتیهای تجارتی کلیه کشورها باز خواهد بود .

کلیه عوارض مأخوذه جنبۀ حق الزحمه را داشته و منحصراً بطور عادلانه بمصارف نگاهداری و قابل کشتی رانی بودن یا بهبود راه کشتی رانی و مدخل شط از طرف دریا تخصیص داده خواهد شد و یا بمصارفی که مفید برای کشتی رانی است خواهد رسید .عوارض مذکوره براساس ظرفیت رسمی کشتی ها و یا آب خوری و یا توأماً هر دو حساب خواهد شد .

ب - شط العرب برای عبور ناوهای جنگی و کشتیهای دیگر طرفین که برای تجارت اختصاص ندارند باز خواهد بود .

ت -ذاین موضوع که در شط العرب خط سرحدی گاهی حد آبهای جزری و گاهی تا لوک و یا وسط المیاه را تعقیب مینماید بهیچوجه بحق استفاده طرفین متعاهدین در تمام مجرای شط صدمه وارد نمیآورد .

ماده 5 - نظر باینکه طرفین متعاهدین بطور یکه در ماده 4 این عهدنامه تصریح گردیده منافع مشتر که در کشتی رانی شط العرب دارند متعهد میشوند قراردادی راجع به نگاهداری و بهبود راه کشتی رانی و حفاری و راهنمائی و عوارضی که باید اخذ بشود و تدابیر صحی و اقداماتی که باید برای جلوگیری از قاچاق بشود و همچنین کلیه مسائل راجعه به بحر پیمائی در شط العرب منعقد سازند بطور یکه در ماده 4 این عهدنامه تصریح گردیده است .

ماده 6 - این عهد نامه بتصویب رسیده و اسناد تصویب در بغداد در اسرع اوقات ممکنه مبادله خواهد شد عهد نامه مزبور از روز مبادله اسناد تصویب بموقع اجرا گذارده خواهد شد .

بناء عليهذا نمایندگان طرفین متعاهدین این عهدنامه را امضاء نمودند .

در تهران بزبان عربی فارسی و فرانسه تحریر یافت و در صورت بروز اختلاف متن فرانسه معتبر میباشد .

تاریخ سیزدهم تیرماه 1316

ص: 352

پروتکل

در حین امضاء عهدنامه راجع به تحدید حدود بین ایران و عراق طرفین متعاهدين معظمین نسبت به مراتب ذیل توافق حاصل نمودند :

1 - خطوط طول و عرض جغرافیائی که در ماده دوم عهدنامه فوق الذكر تقریبی معین شده است بوسیله کمیسیون فنی که مرکب از اعضاء متساوی العده طرفین متعاهدین خواهد بود بنحو قطعی معلوم میگردد .

خطوط طول و عرض جغرافیائی که بدین طریق و در حدود ماده مزبوره فوق بطور قطعی معین گردیده در یک صورت جلسه قید و صورت جلسه مزبور پس از امضاء اعضاء کمیسیون فوق الذكر جزء لا يتجزاى عهدنامه تحدید حدود خواهد بود .

2 - طرفين متعاهدين معظمین تعهد میکنند که در ظرف یک سال از تاریخ اجرای عهدنامه قراردادی را که بموجب مادۀ پنج آن پیش بینی شده است منعقد سازند هرگاه با وجود بذل مساعی طرفین قرارداد مذکور در ظرف مدت یکسال با مضاء نرسید طرفین میتوانند این مدت را با موافقت یکدیگر تمدید نمایند در ظرف مدت یکسال مذکور در قسمت اول این ماده و همچنین در ظرف مدتی که تمدید بعمل میآید ( اگر تمدید بعمل بیاید )ددولت پادشاهی عرق اجرای تمام مسائل مربوط بقرارداد مزبور را براساسی که فعلاً معمول است بعهده خواهد گرفت و دولت شاهنشاهی ایران را هر شش ماه یک مرتبه در جریان کارهائی انجام یافته و وجوهی که گرفته شده و مخارجی که بعمل آمده و هر نوع اقدام دیگری که اجرا شده باشد خواهد گذاشت .

3 - هرگاه یکی از طرفین متعاهدین معظمین بیک ناوجنگی یا ناوهای دیگر دولتی که اختصاص بتجارت نیافته متعلق بدولت ثالثی باشد اجازه دهد تا به بنادر خود واقعه در شط العرب وارد گردد اجازه مزبور بمنزله آن خواهد بود که از ناحیه طرف دیگر صادر شده باشد تا ناوهای مذکور بتوانند برای عبور از آبهای متعلق به طرف اخیرالذکر استفاده نمایند با این حال طرفی که چنین اجازه ای صادر میکند باید فوراً طرف دیگر را مطلع سازد .

4 - بدیهی است که بشرط رعایت حقوق ایران در شط العرب هیچیک از مقررات این عهدنامه بحقوق و وظایفی که دولت عراق بموجب ماده 4 عهدنامه

ص: 353

30 ژوئن 1930 و فقرۀ هفتم پروتکل منضمۀ آن مورخ بهمان تاریخ نسبت به شط العرب در مقابل دولت انگلیس دارد خللی وارد نخواهد آورد .

5 - پروتکل حاضر در همان موقعی که عهدنامه راجع به تحدید حدود بتصویب میرسد تصویب خواهد شد و مانند ضمیمه جزء لا يتجزای عهدنامه مزبور خواهد بود و با خود عهدنامه بموقع اجراء در خواهد آمد - پروتکل حاضر بفارسی و عربی و فرانسه تحریر یافته و در موقع بروز اختلاف متن فرانسه معتبر خواهد بود .

در طهران در دو نسخه بتاریخ سیزدهم تیرماه 1316 تحریر یافت .

عهدنامه سرحدی بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق بشرح بالا در جلسۀ 25 اسفندماه 1316 تصویب شده است .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

تصویب عهدنامۀ مودت بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق

ماده واحده - مجلس شورای ملی عهدنامۀ مودت بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق را که مشتمل بر چهار ماده است و در تاریخ 27 تیر ماه 1316 مطابق 18 ژوئیه 1937 در تهران با مضاء رسیده تصویب مینماید .

این قانون که مشتمل بر یک ماده و متن عهدنامه ضمیمه است در جلسه بیست و پنجم اسفند ماه یک هزار و سیصد و شانزده بتصویب مجلس شورای ملی رسید .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

عهدنامۀ مودت بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق

اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران از یکطرف و اعلیحضرت پادشاه عراق از طرف دیگر

که هر دو با نهایت صداقت مایلند مناسبات دوستی صمیمانه که همواره بین کشور شاهنشاهی ایران و کشور پادشاهی عراق موجود بوده محکم تر گردد و يقين كامل دارند که تشیید روابط برادرانه براساس معامله متقابل و مساوات کامل موجب سعادت و رفاه دو ملت ایران و عراق خواهد شد موافقت در انعقاد عهدنامه مودت نموده و برای این مقصود نمایندگان مختار خود را بقرار ذیل معین کردند :

اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران : جناب آقای عنایت الله سمیعی وزیر

ص: 354

امور خارجه ایران .

اعلیحضرت پادشاه عراق : جناب آقای دکتر ناجی الاصیل وزیر امور خارجه عراق .

نمایندگان مختار مذکور پس از مبادله اختیار نامه های خود که واجد شرایط صحت و اعتبار بود در مواد ذیل موافقت کردند :

مادۀ اول - بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق و همچنین بین اتباع دو کشور صلح دائمی و دوستی خلل ناپذیر برقرار خواهد بود .

مادۀ دوم - نمایندگان سیاسی و قنسولی هر یک از دو دولت معظم متعاهد در خاک طرف دیگر بشرط رعایت کامل معامله متقابله از حقوق و مزایا و مصونیتها و معافیت هائی که بنمایندگان سیاسی و قونسولی دولت كاملة الواد داده شده و بموجب اصول و معمول حقوق عمومی بین المللی مقرر گردیده است بهره مند خواهند شد .

ماده سوم - دو کشور معظم متعاهد موافقت دارند که پس از تصویب عهدنامۀ حاضر و در اسرع اوقات عهدنامهها و قراردادهای ذیل را منعقد سازند .

1 - قرارداد حسن همجواری و راجع به امنیت منطقه سرحدی و تسویه اختلافاتی که در منطقه مذکور اتفاق میافتد .

2 - عهدنامه استرداد مجرمین .

3 - عهدنامه اقامته و تابعیت .

4 - عهدنامه تجارتي .

5 - قرارداد تعاون قضائی .

6 - قرارداد قونسولی .

7 - قرارداد راجع به پست و تلگراف .

مادۀ چهارم - این عهدنامه بتصويب خواهد رسید و اسناد تصویب در بغداد مبادله خواهد شد . عهدنامه از تاریخ مبادله اسناد تصویب بموقع اجرا در خواهد آمد .

نظر بمراتب فوق نمایندگان مختار طرفین عهدنامه حاضر را امضاء نمودند در تهران در دو نسخه بزبانهای فارسی و عربی و فرانسه نوشته شده و در صورت بروز اختلاف متن فرانسه معتبر خواهد بود .

ص: 355

عهدنامۀ مودت بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق بشرح بالا در جلسه 25 اسفند ماه 1316 بتصویب رسیده است .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

تصویب عهدنامه تسویه مسالمت آمیز اختلافات بین دولت شاهنشاهی ایرن و دولت پادشاهی عراق

ماده واحده - مجلس شورای ملی عهدنامه تسویه مسالمت آمیز اختلافات بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق را که مشتمل بر 24 ماده است و در تاریخ دوم امرداد ماه 1316 مطابق 24 ژوئیه 1937 در تهران به امضاء رسیده تصویب مینماید .

این قانون که مشتمل بر یک ماده و متن عهدنامه ضمیمه است در جلسه بیست و پنجم اسفند ماه یکهزار و سیصد و شانزده بتصویب مجلس شورای ملی رسید .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

عهدنامه برای تصفیه مسالمت آمیز اختلافات

مقدمه

اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران و اعلیحضرت ملک عراق

نظر باحساسات مودت آمیز موجوده بین مملکتین و نظر باینکه مایلند بوسائل مسالمت آمیز و در حدود میثاق جامعه ملل تصفیه هرگونه اختلافاتی که بین آنها بروز نماید تأمین نمایند ، تصمیم بانعقاد عهدنامه بین خود گرفته و برای نیل باین منظور وزراء مختار خود را بطریق ذیل تعیین نمودند :

اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران : جناب آقای عنایت الله سمیعی وزیر امور خارجه ایران .

اعلیحضرت ملک عراق جناب آقای دکتر ناجی الاصیل وزیر امور خارجه عراق .

مشارالیهما پس از ارائۀ اعتبارنامههای خود که با ترتیب لازم تنظیم گردیده بود در مراتب ذیل موافقت حاصل نمودند :

ص: 356

ماده اول - طرفين معظمتين متعاهدين متقبل میشوند که هرگونه اختلافاتی که بین آنها بروز نماید و تصفیه آن بوسائل معموله مذاکرات سیاسی ممكن نشود بترتيب تصفیه مسالمت آمیز مقرره در این عهدنامه حل نمایند .

ماده 2 - 1 - کلیه اختلافات باستثنای موارد مقرره در بند سوم این ماده دائر بحقی که هر یک از طرفین برای خود قائل شده و مورد موافقت طرف دیگر نیست بدیوان داوری دائمی بین المللی ارجاع خواهد شد .

مگر آنکه طرفین تصفیه آنرا بتوسط یک دیوان حکمیتی که ذیلاً پیش بینی شده است ترجیح دهند .

2 - بدیهی است که اختلافات فوق الذکر عبارتند از اختلافاتی که مخصوصاً در ماده 36 نظامنامه دیوان داوری بین المللی تصریح شده است .

3 - بند اول این ماده شامل اختلافات ذیل خواهد شد :

الف - اختلافاتی که قبل از اجرای این عهدنامه بروز نموده و یا اختلافاتی که راجع است بوضعيات و مسائل موجوده قبل از اجرای این عهدنامه .

ب - اختلافات راجع به مسائلی که حقوق بین الملل تصفیه آنرا در صلاحيت مانع للغیر یکی از طرفین معظمین متعاهدین قرار میدهد .

ج - اختلافات راجع بوضعیت ارضی یکی از طرفین متعاهدین.

ماده 3 - در صورتیکه بین طرفین موافقت حاصل شود که یکی از اختلافات مذکوره در بند اول مادۀ قبل را بیک دیوان حکمیت ارجاع نمایند موافقت نامه مخصوصی تنظیم و در آن موضوع اختلاف و حکمهائی که انتخاب شده و طریقۀ اجرای حکمیت را معین خواهند نمود .

هرگاه در موافقت نامه مخصوصی مراتب بطور کافی تصریح نشده باشد مقررات معاهدة لاهه مورخۀ 18 اکتبر 1902 برای تصفیه مسالمت آمیز اختلافات بین المللی در موارد لازم اعمال خواهد شد و هرگاه موافقت نامه مزبور در خصوص قواعد راجعه باصل اختلاف که حکمها باید مراعات نمایند ساکت باشد محکمه قواعد اساسی مصرحه در ماده 25 اساسنامه دیوان داوری بین المللی را بموقع اجرا خواهد گذاشت .

ماده 4 - هرگاه طرفین متعاهدين راجع بموافقت نامه مخصوص مقرره در ماده سابق موافقت حاصل ننمودند و یا اینکه نتوانستند حکم ها را تعیین نمایند

ص: 357

هر یک از طرفین میتوانند بعد از یک اخطار قبلی سه ماهه اختلاف را بموجب تقاضای مستقیم بدیوان دائمی داوری بین المللی ارجاع سازند .

ماده 5 - 1 - در مورد اختلاف مذکوره در ماده 2 بند اول طرفین میتوانند قبل از هر اقدامی در پیشگاه دیوان دائمی داوری بین المللی یا قبل از مبادرت به هر گونه اقدام برای ارجاع امر بحکمیت برای تصفیه موضوع به ترتیب اصلاح ذات البین مقرره در این عهدنامه متوسل شوند .

2 - در صورت مبادرت باصلاح ذات البين وعدم موافقت بآن هیچیک از طرفین نمیتوانند قبل از انقضاء یک ماه از تاریخ اختتام عملیات کمیسیون اصلاح ذات البین موضوع را به پیشگاه دیوان داوری بین المللی برده و یا تقاضای تشکیل دیوان حکمیت مقرره در ماده 3 را بنمایند .

مادۀ 6 - هرگونه اختلافی که تصفیه آن بموجب مقررات این عهدنامه بوسیله تصمیم قضائی یا حکمیت مقدور نباشد بطريقة اصلاح ذات البين حل خواهد گردید .

مادۀ 7 - اختلافات مذکوره در ماده قبل بیک کمیسیون اصلاح ذات البین که بتوسط طرفین متعاهدین بطریقی که ذیلاً پیش بینی شده است تشکیل میشود مراجعه خواهد گردید .

ماده 8 - در صورت بروز اختلاف بین طرفین یک کمیسیون اصلاح ذات البین سه ماه بعد از تاریخ ابلاغ تقاضای یکی از طرفین برای انعقاد آن بطرف دیگر بجهت رسیدگی باختلاف مزبور منعقد خواهد گردید کمیسیون اصلاح ذات البین بجز در مواردی که طرفین ذیعلاقه تصمیم دیگری اتخاذ نمایند بطریق ذیل منعقد خواهد شد :

1 - کمیسیون مرکب از پنج عضو خواهد بود هر یک از طرفین یک کمیسر که ممکن است از اتباع خود آن دولت باشد تعیین مینمایند و سه کمیسر دیگر با موافقت طرفین از اتباع دول ثالث انتخاب خواهد شد .

کمیسرها رئیس کمیسیون را انتخاب خواهند نمود .

2 - هرگاه محل یکی از کمیسرها در اثر فوت یا استعفا یا علت دیگری خالی شود در اسرع اوقات ممکنه بطریقی که برای انتصاب کمیسرها پیش بینی شده است کمیسر دیگر انتخاب خواهد شد .

ص: 358

ماده 9 - هرگاه انتصاب کمیسرهایی که باید از اتباع دول ثالث انتخاب شوند در مدت مقرره در ماده 8 بعمل نیاید رئیس متصدی شورای جامعه ملل به تقاضای یکی از طرفین مبادرت بانتخاب کمیسر مزبور خواهد نمود .

مادۀ 10-1- کمیسیون اصلاح ذات البین در اثر تقاضائی که یکی از طرفین با موافقت طرف دیگر از رئیس آن نموده و یا در صورت عدم توافق تقاضای مزبور را یکی ازطرفین مستقلاً از او نموده باشد رسیدگی بامر را عهده دار می شود .

2 - تقاضای مزبور پس از آنکه بطور اختصار موضوع اختلاف را شرح میدهد کمیسیون را دعوت خواهد نمود که بهرگونه اقدامی که برای تصفیه دوستانه موضوع صلاح میداند مبادرت نماید .

3 - در صورتیکه تقاضا از جانب یکی از طرفین صادر شده باشد باید بفوریت تقاضای مزبور را بطرف دیگر نیز اشعار دارد .

ماده 11 - 1 - کمیسیون اصلاح ذات البين بجز در مواردی که طرفین طور دیگر موافقت حاصل کنند در محلی که رئیس آن معین نماید منعقد خواهد شد .

2 - کمیسیون میتواند در هر موقع از رئیس دارالانشاء جامعه ملل خواهش نماید که در اجرای مأموریت آن بوی مساعدت نماید .

ماده 12 - عملیات کمیسیون اصلاح ذات البین منتشر نخواهد شد مگر بموجب تصمیم کمیسیون و با رضایت طرفین متعاهدين .

ماده 13 – 1 - در صورتی که طریقه دیگر مقرر نشده باشد کمیسیون اصلاح ذات البين طرز اجرای عملیات خود را رأساً مرتب خواهد نمود و طرز عمليات مزبور باید طوری باشد که اظهارات هر یک از طرفین اصغاء شود .

2 - نمایندگی طرفین متعاهدین در کمیسیون اصلاح ذات البين بتوسط مأمورینی که واسط بین آنها و کمیسیون خواهند بود بعمل خواهد آمد علاوه براین طرفین می توانند بکمک و مساعدت مستشاران و متخصصین که برای این کار تعیین نموده اند متوسل شده و اصغای اظهارات هر کسی را که شهادت آن بنظر آنها مفید میآید تقاضا نماید .

3 - کمیسیون می تواند توضیحات شفاهی از مأمورین و مستشاران و متخصصین طرفین و از کلیه اشخاصی که با رضایت دول متبوعه آنها احضار آنها

ص: 359

را مفید بداند تقاضا نماید .

ماده 14 - تصمیمات کمیسیون اصلاح ذات البین جز در مواردی که طرفين متعاهدين بطریق دیگر موافقت نمایند باکثریت آراء اتخاذ خواهد شد و کمیسیون نمیتواند راجع به اصل اختلاف اظهار نظر نماید مگر آنکه کلیه اعضاء آن حاضر باشند .

ماده 15 - طرفین متعهد میشوند که عملیات کمیسیون اصلاح ذات البین را تسهیل نموده و مخصوصاً هر قدر بیشتر ممکن است اسناد و اطلاعات مفیده را در دسترس آن بگذارند و برای آنکه کمیسیون بتواند در خاک طرفین و برطبق قوانین آنها باحضار واصغاء شهود یا متخصصین و یا معاینه محلی اقدام نماید هر گونه و سائلی که برای طرفین ممکن شود جهت کمیسیون فراهم نماید .

ماده 16 - درمدت عملیات کمیسیون هر یک از اعضای آن که اتباع دول ثالث بوده باشند فوق العاده که مبلغ آن با موافقت طرفين متعاهدين معين خواهد شد دریافت خواهند نمود و هر یک از طرفین نصف مبلغ مزبور را تأدیه مینماید . پرداخت کلیه مخارجی که برای اجرای عملیات کمیسیون مصرف خواهد شد بهمین طریق بین طرفین متعاهدین تقسیم خواهد گردید .

ماده 17 - 1 - وظیفه کمیسیون اصلاح ذات البین روشن ساختن مسائل متنازع فيه وجمع آوری کلیه اطلاعات مفیده برای این کار بوسیله تحقیقات و یا وسائل دیگر و مجاهدت برای اصلاح طرفین خواهد بود .

پس از رسیدگی بامر کمیسیون میتواند به طرفین متعاهدین مواد تصفیه که بنظر آن مناسب می آید ابلاغ و ضرب الاجلی برای اظهارنظر طرفین معین نماید .

2 - در خاتمه عملیات خود کمیسیون صورت مجلسی بمقتضای مورد تهیه خواهد نمود . در صورت مجلس مزبور موافقت طرفین و در صورت لزوم شرایط تصفية امر و یا عدم موافقت آنها قید خواهد شد .

3 - بجز در مواردی که طرفین بطریق دیگری موافقت نمایند عملیات کمیسیون بایستی شش ماه بعد از روزی که تصفیه اختلاف بآن مراجعه شده است خاتمه پیدا نماید .

ماده 18 - هرگاه بعد از اختتام عملیات کمیسیون اصلاح ذات البین تا

ص: 360

مدت یکماه طرفین بوسیله دیگری جهت تصفیه مسالمت آمیز موافقت حاصل نکنند اختلاف مزبور مشمول مقررات مادۀ 15 اساسنامه جامعه ملل خواهد گردید .

ماده 19 - طرفين متعهد میشوند که از هرگونه اقدامی که ممکن است بالنتيجه اسباب مزاحمت اجرای تصمیم قضائی و حکمیت و ترتیب پیشنهادی کمیسیون اصلاح ذات البین یا شورای جامعۀ ملل را فراهم سازد خودداری نمایند و بطور کلی مبادرت بهر اقدامی که اختلافات موجوده را سخت تر ساخته و یا آنرا توسعه دهد ننمایند .

ماده 20 - 1 - مقررات این عهدنامه بین طرفین متعاهدین در صورتی هم که دولت ثالثی در اختلاف موجوده بین طرفین ذینفع باشد مجری و مرعی خواهد بود .

2 - طرفین میتوانند با موافقت یکدیگر دولت ثالث فوق الذکر را دعوت نمایند که در اصلاح ذات البین یا حکمیت دخالت نماید .

ماده 21 - اختلافات راجع به تفسیر یا اعمال این عهدنامه هم چنین اختلافات راجع به تعریف اختلاف و یا مفهوم و توسعه مستثنیات بدیوان دائمی داوری بین المللی ارجاع خواهد شد .

ماده 22 - هیچیک از مقررات این عهدنامه را نمیتوان طوری توجیه نمود که لطمه بحقوق طرفین متعاهدین در استمداد شورای جامعه ملل در حدود میثاق جامعه و یا این عهدنامه وارد سازد .

ماده 23 - 1 - این عهدنامه به تصویب خواهد رسید و اسناد مصدق آن هر چه زودتر در بغداد مبادله خواهد شد .

2 - این عهدنامه بفوریت بعد از مبادله اسناد مصدق مجری خواهد گردید .

3 - این عهدنامه در جامعه ملل بتوسط رئیس دارالانشاء ثبت و از مشارالیه تقاضا خواهد شد که این موضوع را به اطلاع کلیه ممالک عضو جامعه ملل و ممالک دیگر برساند .

ماده 24 - 1 - این عهدنامه برای مدت پنجسال از تاریخ اجرای آن منعقد میشود .

ص: 361

2 - هرگاه لااقل ششماه قبل از انقضاء مدت مزبور فسخ آن اعلام نگردید برای مدت پنجسال دیگر نیز بقوت خود باقی خواهد ماند و قس علیهذا .

3 - در صورتی هم که یکی از طرفین متعاهدین با علام فسخ این عهدنامه مبادرت نماید هرگونه مراسمی که برای تسویه اختلاف در موقع انقضاء این عهدنامه شروع شده باشد تا اختتام طبیعی خود ادامه خواهد نمود .

در تهران در دو نسخه بزبان فرانسه نوشته شد . بتاریخ 22 ژویه 1937

صورت مجلس امضاء

در موقع انعقاد عهدنامه تصفیه مسالمت آمیز اختلافات بین کشور شاهنشاهی ایران و کشور پادشاهی عراق نمایندگان مختار طرفین موافقت نمودند که همان متن عهدنامه مذکور را که در تاریخ 22 ژویه 1937 پاراف شده است امضاء نمایند . طهران 24 ژوئیه 1937 .

امضاء سمیعی وزیر امور خارجه ایران

امضاء - وزیر امور خارجه عراق

عهدنامه تسویه مسالمت آمیز اختلافات بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق بشرح بالا در جلسۀ 25 اسفند ماه 1316 تصویب شده است .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

*

هدایت در خاطرات و خطرات در زیر عنوان « پیمان سعد آباد » چنین نوشته است : « اجتماع سیاسیون در محلی سابقۀ بسیار دارد میبایست ما این مرحله راهم گذرانده باشیم . وزرای خارجه ترکیه ، افغانستان و ایران در سعدآباد جلسه ای تشکیل دادند و پیمانی در اتحاد سه دولت منعقد شد ، وحدت نظر در سیاست عمومی وحمایت متقابله ، البته اینگونه معاهدات چشم رقیب را می گشاید و غالباً دیر نمی پاید ، ظن غالب این است که این اجتماع از صحبت پهلوی و غازی ریشه بسته باشد ، نمیدانم منافع خیالیش بیشتر است یا مضرات فعلی یا آنکه نحویون چنین کردند ما هم چنین میکنیم . شاه در نطق خود در مجلس یازدهم گفت پیمان سعدآباد در مشرق بی سابقه بوده و در این هنگام که امور عالم مشوش است مدد بزرگ به بقای صلح خواهد بود موقع امتحان هم بزودی بدست آمد اینگونه پیمان در مشرق تظاهر مشت است در مقابل سندان ، پیمانهای خیلی قوی تر نتیجه نداد در میدان سیاست امروزه « آن ذره که در حساب ناید مائیم » و بهتر که بقول سعدی

ص: 362

وزرای خارجه چهار دولت پس از امضای پیمان سعد آباد

رفتار کنیم :

سعدی افتاده ای است آزاده *** کس نیاید به جنگ افتاده

در توکیو سفیر انگلیس به اتابک گفت که عهد صلح و جنگ بین انگلیس و ژاپن اضاء شد در لندن نظا کندن تظاهر کردند و در توکیو برو نیاوردند و ما در اثر پیمان بی اساس رجزخوانی کردیم . متانت حکومت دو هزار ساله (1) بر حکومت هفصد ساله چربید تا چه رسد به حکومت ده ساله .

زبان پیمان سعد آباد

پیمان سعد آباد هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی بزیان دولت ایران و يتنفع کشورهای ترکیه . افغانستان و عراق بوده است زیرا قسمتی از ارتفاعات آرارات که دارای موقعیت سوق الجیشی مهمی بود و همان طور که سرلشکر ارفع که عضو کمیسیون تعیین خط سرحدی بوده در یادداشتهای خود نوشته رضاشاه در مورد واگذاری این ارتفاعات گفته بود : اساس دوستی ایران و ترکیه میباشد حال این تپه جزو خاک ایران یا خاک ترکیه باشد مهم نیست بآنها واگذار کنید .

در تعیین خط مرزی ایران و عراق هم رضاشاه از کیسه خلیفه بخشید و منابع نفتی غرب ایران و نصف شط العرب را که طبق اصول و مقررات بین المللی

ص: 363


1- دول آسیا دو هزار سال است تاریخ تمدن دارند اروپای شمالی عقصد سال .

که خط مرزی وسط المیاه است بعراق واگذار نمود .

علت واگذاری این بود که در آنموقع عواید عراق برای مسلح شدن کم بود و احتیاج بمنابع ارزی بیشتر داشت ، نصفه شط العرب بعراق واگذار شد تا سالیانه از بابت عبور کشتی های نفت کش از آبادان ایران مبالغ هنگفتی بعنوان حق العبور یا تنقیه شط بدولت عراق پرداخت شود و بدین وسیله بودجه ارتش عراق تأمین گردد و این بذل و بخشش را انگلیسها موجب گردیدند .

چگونگی واگذاری منابع نفتی غرب ایران را بعراق در مجلس دوره پانزدهم که در اطراف مضار قرار داد 1933 بحث میشد در دو جلسه که هیئت دولت ساعد هم حضور داشتند بیان نمودم که عیناً از صورت مذاکرات مجلس در زیر نقل میگردد :

نقل از صورت مذاکرات جلسۀ 196 مورخ یکشنبه دوم مرداد ماه 1328

« مکّی - نقشۀ تسلط بر نفتهای خاورمیانه که تمدید امتیاز دارسی فقط اجرای قسمتی از آن بوده است همواره مورد نظر دولت انگلستان بوده و برای رسیدن به این هدف از هیچگونه مجاهدت و کوشش مداوم خودداری نکرده است و در اثر همین مساعی بوده که شرکت نفت انگلیس و ایران بوسیله شرکتهای تابعه خود نفت عراق و نفت خانقین و چون از نفت خانقین صحبت می کنم حالا در آتیه می رسیدیم که نفت خانقین پس از بستن پیمان سعدآباد اراضی ایران است که واگذار شده به عراق ( حایری زاده - صحیح است در دوره پهلوی این قسمت از ایران رفت ) به این موضوع هم میرسیم که نفت خانقین چیست و چطور از ایران مجزا شد ( دکتر بقائی - این مادۀ 207 هم بکلی ملغی شده است ) که نفت خانقین را بدست آورده بود که مدت اولی را در سال 1925 برای مدت 75 سال و دویمی را ، که مثل قرارداد دارسی 60 ساله بود ، در سال 1926 برای مدت 25 سال تمدید نماید و بنابراین تمدید مدت امتیاز نفت ایران باقی مانده بود تا شرکت نفت انگلیس و ایران بتواند استفاده کامل از این منابع ذیقیمت را تا حوالی 2000 میلادی برای خود بطور انحصار تأمین نماید ... »

نقل از صورت مشروح مذاکرات جلسۀ 198 عصر دوشنبه سوم مرداد

« مکّی - طبق ماده نهم کمپانی متعهد می شود که بوسیله یک کمپانی فرعی استخراج نفت ایالت کرمانشاه را شروع و وسایل تصفیه آن را در محل فراهم

ص: 364

آورد .

البته دلیل حقیقی ایجاد این تعهد برای شرکت نفت برما پوشیده است ولی چیزی که مسلم است این است که ضمن اصلاح خط سرحدی ما با دولت عراق ( اینجا یک نکته اساسی است خواهش می کنم بیشتر دقت فرمائید ) ضمن اصلاح خط سرحدى ما با دولت عراق تغییراتی در خط سرحدی ایجاد نمودند که یکی از مهمترین حوزه های نفتی که در خاک ایران بوده است عملاً در نتیجه تعیین خط سرحدی جدید جزو کشور عراق شده و فقط قسمت کوچکی از آن منبع عظیم جزو خاک ایران باقی مانده که فعلاً شرکت مشغول بهره برداری مختصری از آن می باشد در صورتیکه قسمت معظم آن که حصه عراق شده توسط شرکت نفت خانقین با کمال شدت بهره برداری میگردد ... »

قرارداد تجارتی و اقامت و بحر پیمائی با شوروی

در خلال مذاکرات با عراق و ترکیه دربارۀ پیمان عدم تعرض قراردادهائی هم با دولت اتحاد جماهیر شوروی منعقد گردید تا وانمود شود که دولت ایران میخواهد با تمام همسایگان خود هیچگونه اختلاف نداشته باشد و نقطه ابهام و اختلافی باقی نمانده است . حال ببینیم که قراردادهای با دولت شوروی چگونه بوده است :

روز چهارم شهریورماه 1314 بین سید باقرخان کاظمی وزیر امور خارجه ایران و آلکسی چرنیخ سفیر کبیر اتحاد شوروی در تهران قراردادهای بازرگانی و اقامت و بحر پیمائی بین دو کشور امضاء شد .

بموجب این قرارداد تجارتی قسمتی از سهمیه واردات و صادرات ایران باتحاد جماهیر شوروی اختصاص یافت و مقرر گردید که پنبه ، پشم ، پوست ، كنف ، و خشکبار بشوری تحویل و در مقابل قند ، کبریت پارچه های نخی ، سیمان ، آهن آلات ، ماشین آلات و ابزار فلاحتی و ماشین آلات صنعتی برای برنج پاک کنی و پنبه پاک کنی و تأسیسات انبار غله معادل میزان خریدهای دولت شوروی از دولت ایران بشود . ضمناً مقرر گردید محصولات طبیعی و صنعتی ایران هم بتوسط مؤسسات اقتصادی شوروی و مختلط وهم بتوسط تجار ایرانی باتحاد جماهیر شوروی وارد شود . دولت اتحاد جماهیر شوروی ترانزیت آزاد از خاک خود بایران برای محصولات طبیعی یا صنعتی مذکوره ذیل بموجب این قرارداد

ص: 365

اعطا نمود :

الف - ماشين وابزار و مصالح برای کارخانجات همچنین برای مؤسسات فلاحتی و ماشین و ابزار و مصالح برای ساختمان و نگاهداری خانه ها و ابینه و ماشين و ابزار و ملزومات و مصالح برای اصلاح و استفاده از طرق و وسایط نقلیه از هر قبیل که برای احتیاجات مؤسسات عام المنفعه باشد .

ب - دواجات از هر قبیل و اسباب جراحی و اعضاء مصنوعی بدن .

ت - کاغذ و اوراق مطبوعات .

ث - تخم نوغان .

ج - چای .

چ - آلات و ادوات روشنائی و گرم کردن .

ح - دو چرخه و موتورسیکلت و اتومبیل و کامیون و متفرعات وقطعات مجزای آنها .

هر نوع سفارشات غیرتجارتی دولت ایران در کشورهائی که با اتحاد جماهیر شوروی عهدنامه یا مقاوله نامه یا قرارداد تجارتی داشته باشند باستثنای اسلحه و مهمات جنگی حق ترانزیت آزاد در خاک شوروی خواهند داشت .

اتحاد جماهیر شوروی منتهای موافقت را نسبت بهر قبیل سفارش های دولت ایران که برای تجارت نبوده و در کشورهائی که با اتحاد جماهیر شوروی عهدنامه یا مقاوله نامه یاقرارداد تجارتی نداشته باشند بعمل آمده باشد مبذول داشته وتسهيلات لازمه ایجاد خواهد نمود .اسلحه و مهمات جنگی از این مقررات مستثنی میباشد .

این قرارداد تا حمله آلمان بشوروی بین دو کشور اجرا میشد . پس از آن معاملات مسدود گردید . تا پس از خاتمه جنگ مجدداً برقرار گردید .

شرکت ایران در نمایشگاه صنایع لنینگراد

بموزات عقد قرارداد تجارتی با اتحاد جماهیر شوروی و در خلال عقد معاهده عدم تعرض با دولت ترکیه و عراق و افغانستان دولت ایران در نمایشگاه صنایع لنین گراد شرکت نمود و کلیه آثار هنری و باستانی ایران بدان شهر منتقل گردید و هیئتی بریاست علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ و دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر صدیق و چند نفر دیگر برای شرکت در نمایشگاه شوروی اعزام گردیدند .

ص: 366

هشتاد اطاق از دوهزار سالن که موزه را تشکیل میداد برای نمایش آثار ایران اختصاص داده شده بود ، اشیاء زمان ما قبل تاریخ و دروۀ ساسانی و ادوار دیگر بترتیب در اطاقهای مختلف قرار داده شده بود . نمایشگاه روز 21 شهریور 1314 با حضور نمایندگان 26 کشور بریاست کمیسر معارف شوروی گشایش یافت .

در این نمایشگاه علاوه بر اشیاء موجوده در موزه آرمیتاژ از تمام شهرهای مهم جماهیر شوروی مخصوصاً آسیای مرکزی و قفقاز و بعضی از کشورهای دیگر آثار مهم تاریخی خود را بغرفۀ ایران منتقل نموده بودند . بطور یکه موزۀ مهمی از صنایع نفیس و آثار برجسته ایران در نمایشگاه گرد آمده بود .

سفر هیئت اقتصادی ایران بروسیه

اوایل سال 1314 خورشیدی یک هیئت ایرانی عبارت از مظفر اعلم رئیس اداره کل تجارت بریاست هیئت ، مصطفی قلی بیات رئیس اداره کل فلاحت ، سرتیپ فضل الله زاهدی ، علی وکیلی - محمود فاتح ، سرهنگ کریم قوانلو ، سرهنگ ابوطالب ، دکتر شیخ ، یاور محمود سرتیپی ، هادی سپانلو ، عباس ورنوس - باقر فکرت ، دکتر حامدی ، و مهندس علیقلی سپاهی بروسیه عزیمت نمودند و مدت چهار هفته مهمان دولت شوروی بودند . در مراجعت اعلم اعلامیه ای انتشار داد و از مهمان نوازی شوروی تشکر نموده گفت علاوه بر مطالعاتی که در رشته های مختلف بعمل آمد در خصوص روابط تجارتی مملکتین براصل توازن مذاکره شد و امیدواری حاصل است که این تبادل نظر موجب تحکیم وتوسعه روابط تجارتی گردد .

افتتاح دوره یازدهم مجلس

روز بیستم شهریورماه 1316 برابر پنجم رجب 1356 دورۀ یازدهم مجلس افتتاح گردید . و رضاشاه برای اولین بار ولیعهد محمدرضا را که روز 21 اردیبهشت 1315 از سویس مراجعت کرده بود در آئین افتتاح مجلس شرکت داد .

هنگامی که پهلوی خطابه افتتاحیه میخواند ولیعهد هم یکقدم عقب تر پشت سر شاه ایستاده بود . شاه در نطق افتتاحیه چنین بیان کرد :

« چون اوضاع عمومی جهان ایجاب میکرد که ما نیز بیش از پیش در

ص: 367

تحکیم بنیان صلح بکوشیم پس از رفع اختلافات سرحدی با عراق (1) قراردادی را که در طرح آن قبلاً توافق حاصل شده بود با دولت دوست و همسایه خود افغانستان و ترکیه و عراق به نام پیمان سعدآباد منعقد نمودیم و این پیمان در شرق بی سابقه بود و در این هنگام که امور عالم دچار آشفتگی است مددی بزرگ ببقای صلح خواهد بود . در امور داخلی سیاست دولت من تعقیب روش دوره پیشین و تکمیل اصلاحات است که همه علاقمندان بترقی کشور باید بکوشند که بیش از پیش فروغ حیات بخش تمدن در تمام شئون اجتماعی کشور بتابد . »

معرفی دولت بمجلس دورۀ یازدهم

روز 27 شهریور مجلس رسمیت خود را اعلام و محمود جم اعضای کابینه خود را بشرح زیر معرفی نمود :

رئيس الوزراء - محمود جم

وزیر عدلیه - دکتر احمد متین دفتری

وزیر خارجه - عنایت الله سمیعی

کفیل وزارت داخله - ابوالقاسم فروهر

وزیر مالیه - محمود بَدِر

کفیل وزارت جنگ - سرلشکر امیر فضلی

وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه - علی اصغر حکمت

وزیر طرق و شوارع - مجید آهی

وزیر پست و تلگراف بعداً معرفی خواهد شد .

رئیس اداره کل تجارت - حسین علاء

رئیس اداره کل صناعت و معادن - مهدی فرخ

کفیل اداره کل فلاحت - احمد حسین عدل

در هشتم مهرماه 1316 دو اداره تجارت و صناعت بدو وزارتخانه بازرگانی و صناعت ومعادن تبدیل شد ، حسین علاء بوزارت بازرگانی و مهدی فرخ بوزارت صناعت و معادن منصوب و ابوالقاسم فروهر عهده دار وزارت داخله گردید . باید اضافه نمود که دکتر متین دفتری قبلاً در زمان وزارت صدرالاشراف سمت معاونت

ص: 368


1- به قیمت از دست دادن سرزمین و منابع نفتى وشط العرب .

وزارت عدلیه را دارا بود و روز 5 مهر 1315 بسمت وزارت عدلیه بجای صدر معرفی و مشغول کار شد .

از دوران وزارت عدلیه دکتر متین دفتری داستانهائی نقل میکنند و میگویند آلت اجرای مقاصد رئیس شهربانی بود وحتی در این مورد بقدری کورکورنه اطاعت مینمود که بنابر دستور مختاری یکنفر قاضی را بدون آنکه از محکمه انتظامی قضات سلب صلاحیت او را تقاضا نماید دستور داد دستبند زده از زنجان به تهران بیاورند .

در گذشت وزیر خارجه

شب ششم اسفند 1316 عنایت الله سمیعی درگذشت و مدت یکی دو ماه وزارت خارجه بدون وزیر بود تا اینکه علی سهیلی که در آنموقع وزیر مختار ایران در لندن بود بتهران احضار و بسمت وزیر امور خارجه انتخاب گردید .

بودجه سال 1316 كل كشور

« ماده واحده - مجلس شورایملی بودجه سال 1316 کشور را ( باستثناء درآمدی که بابت حق الامتیاز نفت وصول و بحساب ذخیره کشوری منظور میشود ) مطابق صورت ضمیمه که از حیث درآمد بمبلغ صد و بیست و پنج میلیون و دویست و نود و یک تومان و یک ریال ( 1,250,002,911 ریال ) و از حیث هزینه صدو بیست و چهار میلیون وهشتصد وسه هزار و هفتصدوسی وهفت تومان و هفت ريال - (377 , 037 , 248 , 1 ریال ) بالغ میباشد تصویب و به وزارت مالیه اجازه میدهد که هزینه عمومی کشور را اعم از حقوق و مصارف در سال 1316 در حدود اعتبارات مصوّب در صورت ضمیمه مطابق بودجه های تفصیلی سال 1315 تا حدی که اعتبارات مصوبه در بودجه های مزبور ضمن بودجه های سال 1316 نیز منظور شده باشد بپردازد تا وقتیکه بودجه های تفصیلی 1316 که باید تا آخر اردیبهشت 1317 بمجلس تقدیم گردد بکمیسیون بودجه مجلس ارجاع شود ... »

توضیح آنکه در جلسه یکشنبه 16 اسفند لایحه بودجه سال 1316 کشور بمجلس تقدیم شد و در جلسۀ یکشنبه 23 اسفند 1316 بتصويب رسيد .

ص: 369

ورود مهاجرین بایران

عده زیادی از ایرانی ها که از زمان سلطنت تزارها در روسیه بکار مشغول بودند پس از انقلاب اکتبر زندگانی آنان دچار اختلال گردیده وضع خوبی نداشتند ، قرار شد این عده به ایران مراجعت نموده بکار مشغول گردند .

اولین دسته ایرانیهای مهاجر که تعدادشان هفتصد نفر بود روز 16 اسفند ماه 1316 با یک کشتی به بندر پهلوی وارد گردیدند و از آن پس هر هفته از نقاط مختلف شمالی ایران دسته دسته مهاجرین بایران وارد میشدند . وضع زندگی مهاجرین بسیار تأثر آور بود . دولت برای سروسامان دادن بزندگی و تهیه کار برای آنها اقدام نمود و بنگاههای خیریه از قبیل شیر و خورشید سرخ برای کمک بمهاجرین شروع بفعالیت کردند . مردم از نقاط کشور بیاری آنها برخاسته و اعانات برای بهبود زندگانی مهاجرین پرداختند .

یکعده از نمایندگان وزارتخانه ها مأمور رسیدگی بوضعیت مهاجرین شدند و هر دسته بفراخور وضعی که داشتند بنقاط مختلف کشور فرستاده شدند تا بکاری گمارده شوند . در بین این مهاجرین عناصر مشکوکی هم وجود داشت که چه در همان موقع و چه پس از شهریور 1320 شناخته شدند .

گشایش تونل کندوان

روز 27 اردیبهشت 1317 تونل کندوان در جاده مخصوص از طرف رضاشاه افتتاح گردید .

قبل از احداث این راه عبور از تهران به چالوس بسختی میسر بود و قریب چهار پنج ماه از سال مسدود بود ولی احداث تونل این راه که نزدیکترین خط بین تهران و دریای خزر بود علاوه براینکه کمک موثری برای مسافرت و حمل بارازشمال به تهران شد ، پهلوی که تقریباً تمام املاک مازندران را منصرف شده بود و میبایستی محصولات آنرا به سایر نقاط حمل نماید بیش از همه منتفع شد .

کشف شبکه کمونیستی

از انقلاب اکتبر 1917 در روسیه تزاری و از بین رفتن سلسله رومانوفها و اعدام خانواده سلطنتی و تشکیل دولت ساویت اتحاد جماهیر شوروی

ص: 370

در آن کشور ، دولت جدید بریاست لنین به تبلیغ مرام اشتراکی ( کمونیستی ) پرداخت و بعضی از افراد کشورهای همسایه روسیه را تحت تأثیر مرام و مسلک خود قرار دادند ، منجمله در ایران عده ای به بلشویک ها گرویدند که معروفترین آنها احسان الله خان است که مردی انقلابی و دارای افکاری تند بود و قبلاً هم در کمیته مجازات که عده ای را ترور کرده بودند عضویت داشت ، علم تبلیغ مرام اشتراکی را در گیلان بدوش کشید و به انقلاب گیلان که تحت رهبری میرزا کوچک خان اداره میشد پیوست ، ولی چون میرزا کوچک خان را که مردی مسلمان و مذهبی بود نتوانست با خود موافق کند لاجرم بین آنها اختلاف شدیدی بروز کرد و پس از مدتی بالاخره احسان الله خان به روسیه فرار کرد و در همانجا هم سکنی گزید که خود داستان مفصلی دارد .

در آذربایجان نیز ابوالقاسم لاهوتی که افسر ژاندارمری بود تحت تأثیر افکار کمونیزم قرار گرفت و دست به کودتائی زد که موفق نشده و ناکام ماند که در این دوره تاریخ شرح آن داده شده است . لاهوتی هم با چندنفر از همفکران خود بروسیه فرار کرد و تا آخر عمر در آن کشور بسر برد .

بعداً هم اگر اشخاصی در ایران دارای مرام و افکار اشتراکی بودند در پس پرده استتاربوده و تشکیلات و شبکه ای نداشتند تا آنکه دسته پنجاه و سه نفری بوجود آمد .

در رأس این دسته دکتر ارانی بود که معلم فیزیک مدارس متوسط بود .

این عده طبق قانون مقدمین امنیت که شرح آن در این دوره تاریخ داده شده محاکمه وهمگی بحبس محکوم گردیدند و تا شهریور 1320 زندانی و بعداً آزاد شدند . اما خود دکتر ارانی در زندان به مرض تیفوس مبتلا شد و از قراری که گفته اند معالجه این بیماری - چون هنوز داروهای آنتی بیوتیک کشف نشده بود - بسیار دشوار می بود ، مصرف داروهای قدیمی هم چون سرعت لازم برای معالجه بکار نرفت مفید واقع نشد و وی در زندان در گذشت .

پس از آزادی بقیه دستۀ پنجاه و سه نفری عده زیادی از آنان حزب توده را پی ریزی کردند که در حقیقت همان مرام کمونیزم را دارا بودند .

کشف دسته پنجاه و سه نفر هنگامی صورت گرفت که میرزا علی اصغرخان حکمت وزیر فرهنگ و در متن جریان دستگیری آنان بوده است . وی

ص: 371

در کتاب سی خاطره در خاطره 17 خود شرح دستگیری و محاکمۀ آنان را برشته تحریر درآورده که در زیر عیناً قسمتی از آن نقل میگردد :

« در یکی از روزهای تابستان 1316 سر پاس مختاری رئیس شهربانی کل کشور با تلفن از من تقاضای ملاقات فوری کرد ، نزدیک ظهر همانروز بوزارت معارف به نزد من آمد در حالتی که پرونده قطوری در زیر بغل داشت .

بعد از مقدمات عنوان نمود : 53 نفر که بیشتر از فارغ التحصیل های اعزامی دولت بخارجه هستند و بایران برگشته اند مخفیانه جمعیتی تشکیل داده و بنشر مبادی کمونیزم مشغول بودهاند و افکار مخالف دولت دارند و « بالشویک » شده اند . پلیس از عملیات آنها آگاه شده و پس از یکسال و نیم بازجوئی و تحقیقات مقصر تشخیص داده شده و آنها را خائن بکشور خود دانسته است . این پرونده شامل گزارشهای رسمی و استنطاقات آنهاست .

چون پرونده تکمیل شده مراتب بعرض رسیده امر فرموده اند که من پرونده را بوزیر معارف بدهم تا مطالعه نموده نظر خود را درباره مجازات آنها گزارش کند . پس از آن پرونده را که متجاوز از 500 برگ بود بمن تحویل داد و قرار شد که یک هفته فرصت بدهد تا آنها را مطالعه کرده نظر خود را عرض کنم .

در سر هفته سر پاس نزد من آمد و نتیجه را سؤال کرد و پرونده را تحویل گرفت .

من گفتم : آنچه از این پرونده که بدقت خوانده ام و با قوانین ومقررات وزارت معارف تطبیق کردم معلوم شد که در باب محکومیت و اثبات تقصیر و احياناً مجازات آنها حق اظهار نظر ندارم چرا که بعضی از آنان دانشجویانی بوده اند که هر یک کارنامه تحصیلی و کارت درسی دارند و امتحانات خود را طبق قاعده انجام داده و از مدارس عالیه اروپابیشتر فرانسه و بعد آلمان و دیگر ممالک پایان نامه گرفته و بایران بازگشته و مردمانی آزاد و مستقل شده و از تحت سلطه و قدرت معارف خارج هستند و بعضی دیگر هم که در ایران بوده و از طبقات مختلفۀ اجتماع هستند به طریق اولی وزارت معارف از آنها سابقه ندارد و این تقصیراتی که به آنان نسبت داده اند مربوط بزمان بعد از دوره دانش آموزی آن هاست که شخصیت آزاد و مستقلی حاصل کرده اند باید رسیدگی باحوال واثبات جرم و تعیین مجازات آن ها در محاکم دادگستری انجام گیرد و بموجب

ص: 372

قانون وزیر معارف دربارۀ آنها تکلیفی ندارد . خواهش کردم عرایض مرا به پیشگاه همایونی عرض کند . هر چه امر فرمودند اطاعت خواهد شد .

رئیس شهربانی پرونده را گرفت و چون خواست برود او را بکناری برده با و گفتم : اجازه بدهید که یک مطلب خصوصی و بكلّى غير رسمى بشما عرض کنم و با اطمینان بشرافت و درستی شما آزادانه و صریحاً مطلب خود را بگویم . سر پاس تقاضای بنده را بسمع قبول شنید و گوش داد ....

گفتم خداوند متعال شاهد است که در این باره جز صداقت و وظیفه شناسی محرک من نیست تکلیف وجدانی خود را در پیشگاه خداوند ادا می کنم ....

آنچه که برای من در ضمن مطالعه تاریخ سیاسی ممالک جهان ثابت و محقق شده غالباً مراکز قدرت و سلاطین بزرگ و امپراطورهای مقتدر مراقبت و جلوگیری از مخالفان خود را به پلیس واگذاشته اند و دستگاه پلیسی را محل اعتماد و وثوق خود قرار داده اند .

اما پلیس گاهی یا از ترس و بیم یا برای حفظ موقعیت خود یا بامید جلب خاطر و کسب رضایت آنها از حد طبیعی خود خارج شده و بکارها با چشم دیگری نظر کرده یا حقیقت را نگفته اند و یا کاهی را کوه جلوه داده اند از این جهت پیوسته ما بین دولت و ملت ایجاد فاصله کرده اند .

چون بتدریج بر تشدید و سخت گیری قوۀ حاکمه افزوده می شده این فاصله روز بروز زیادتر و عمیق تر شده و عاقبت به شکاف و جدائی بزرگی منتهی شده و بالاخره اوضاع سیاسی را در کشور بضرر پادشاهان رسانیده و انقلابات و شورش ها در ممالک دنیا بظهور رسیده که منجر بسقوط امپراطوری های بزرگ شده است .

اکنون اگر نسبت باین 53 نفر متهم به خرابکاری از حق واقع تجاوز کنیم و قضیه را بزرگ جلوه دهیم بی گناهی را گناهکار نمائیم و یا از جرم کوچکی جنایت بزرگی بسازیم برخلاف وظیفه وفاداری و صمیمیت خود به پادشاه معظم خود رفتار کرده ایم و خودمان باعث و مسبب انقلاب و آشفتگی افکار و توسعه سرکشی و طغیان شده ایم . نظر بتاریخ کنید که اگر پلیس فرانسه در اواخر عهد سلاطین بوربن و لوئی ها شدت عمل بکار نمی برد و از کمال قساوت مردم آن کشور را در زیر فشار نمی گذاشت هر آینه انقلاب تاریخی فرانسه که عالم را

ص: 373

منقلب ساخت روی نمی داد .

از تاریخ بگذریم ما در عمر خودمان ناظر و شاهد سقوط و زوال دو رژیم بسیار بزرگ بودیم که بخوبی از آن خبر داریم : یکی دولت تزارهای روسیه در پطرز بورغ و دیگری دربار خلفای عثمانی در استانبول . بطور قطع ثابت شده که عامل مهم زوال آن ها متصدیان ادارات استحفاظی و امنیتی بوده اند که عاقبت کار هر دو رژیم به نتایج مرگ بار انجامید .

آقای رئیس شهربانی ! اجازه دهید برای شما یک حکایت و واقعه تاریخی حقیقی را عرض کنم که هم درس عبرت است و هم باعث تفریح - در کتاب «تاریخ انقراض خلافت عثمانی » خوانده ام که دستگاه پلیس در زمان سلطنت عبدالحمید خان دوم بقدری شدید العمل بود که از فرط خوش خدمتی کارهای عجیب می کرد ، از جمله حکایت یک جوان محصل ارمنی را که حقیقتاً واقع شده بود ذکر می کند .

این جوان در موقع ورود به استانبول محل تحقیق و تفتیش مأمورین پلیس قرار گرفت . یکی از کارشناسان کتابهای درسی او را بازجوئی می کرد اتفاقاً یک کتاب شیمی بدست او رسید چون آنرا باز کرد در سر صفحه ای این فورمول شیمیائی معروف آب به چشم او آمد که عبارت است از HO ( یعنی دو جزء هیدروژن و یک جزء اکسیژن ) این فورمول جلب نظر آقای کارشناس را کرده و از فرط سوءظن آنرا رمز و علامت سوء قصد نسبت بجان سلطان دانست زیرا H را حمید دوم و O یا صفر را علامت نابودی تصور کرد و دربارۀ جوان بیچاره بدگمان شده او را متهم به سوء قصد کرده بحبس انداختند .

مختاری در برابر سخنان صمیمانه من متفکر شده همین قدر گفت : « ولی این ها بجرم خود اعتراف کردهاند و دولت باید آن ها را مجازات کند والا رشته انتظامات گسیخته خواهد شد . »

گفتم آقای رئیس فکر نمی کنید در میان این عده یک یا چند نفر بی گناه باشند و یا در اثر جوانی و نادانی فریب خورده باشند ؟ فکر نمی کنید که آنها هر کدام عائله و خانواده دارند و در حقیقت جمع کثیری از بستگان آن ها آزرده خاطر می شوند و با این عمل برعده مخالفین خواهیم افزود .

بالاخره بعد از ساعتی که صحبت ما ادامه داشت پرونده را گرفته وداع

ص: 374

کرده و رفت . دیگر من از آن کار اطلاع حاصل نکردم . بعدها افواها شنیدم پرونده را بوزیر عدلیه وقت رجوع کرده اند و او برای محاکمه آنها دادگاهی تشکیل داده است ...

در یکی از روزهای بهار 1317 بار دیگر با مختاری مصادف شدم و جائی که ایستاده بودیم در غرفه فرآورده های کشاورزی ایران بود و ما از فاصله چند متر دورتر از شاهنشاه قرار داشتیم . او آهسته بمن گفت « فلانی ؛ خبرداری که محاکمۀ آن 53 نفر تمام شد و بحبس های مختلف محکوم شده اند ؟ » من گفتم آخر عرائض صادقانه مرا نشنیدید و این جوان ها را بد بخت کردید مختاری از این سخن وحشت کرده و با یک حالت الحاح و التماس دست برده و دامن مرا گرفت و گفت :

« شما را بخدا این حرف ها را نزنید و ما و خودتان را در زحمت نیندازید ! » دیگر من از پیش آمد و احوال آنها مطلع نشدم .

ورقی از تاریخ

یکی از قوانین ثابت عالم وجود اصل « نشو و ارتقاست » تمام موجودات عالم از جمادات گرفته تا انسان راقی و از سلولهای ذره بینی تا اجرام و ستارگان آسمانی همیشه و بدون انقطاع بطرف جلو حرکت می کنند و پی در پی تکامل حاصل می نمایند .

در جامعه بشری هم که جزئی از عالم طبیعت است همین اصل ثابت مشاهده می شود و افراد انسان و طبقات مختلف اجتماع با حرکتی نامحسوس و مستمر پیش می روند و در نسل جوان این تحول سریع تر می شود . از این سبب ما بین نسل قدیم با نسل جدید اختلافی روی میدهد و فرزندان بالطبع میخواهنداز پدر و مادر خود پیش تر بروند این حرکت بصورت یک نوع طغیان و سرکشی از متجددین در برابر قدما یعنی پسرها در برابر پدرها نمودار می شود .

جوانان پیران را تخطئه می کنند پیشینیان خود را کهنه پرست و مرتجع می دانند ، این حرکت و سیر تکاملی در تمام اجتماعات بشری گاهی بطیء و تدریجی است که سالها و قرن ها می گذرد تا اوضاع اجتماعی دگرگون میشود و گاهی سریع و تند است که ناگهان در یک نسل جهش محسوس و پیشرفت

ص: 375

چشم گیری وضع را تغییر می دهد . از اینجاست که در اجتماعات بشری گاهی شورش ها و انقلابات شدید ظاهر می شود و یا گاهی جنگهای خونین بین دو نسل روی می دهد .

در این سیر طبیعی اشیاء بعضی انواع مسیر خود را تغییر داده و بصورت جدیدی در می آیند که نسبت به نوع دیگر نامطلوب و مضر بلکه خطرناک می شوند مثلا در نباتات گیاهان سمی و در حیوانات ، گزندگان و درندگان پدید میگردند که همه نسبت به نوع انسان دشمن مهلک می باشند .

همین طور در اجتماعات بشری نیز افراد و طبقاتی بوجود می آید که نسبت بدیگران دشمنانی خطرناکند یعنی بصورت پیروان مذهبی متعصب یا فرقه های سیاسی تندرو در می آیند . این تبدیل انواع و ایجاد اقلیتها در تمام طول تاریخ بشر فراوان دیده شده است که یکدسته و یک طبقه یا از میان رفته و بکلی نابود شده است و یا بر دیگر طبقات غلبه یافته باقی مانده اند در تاریخ ایران در قرن چهاردهم بعد از دو قرن رکود و خمود ناگهان جنبش و حرکتی سریع حاصل شد و حوادثی روی داد که با سیر بطیء اوضاع ایران در قرن های دوازدهم و سیزدهم مختلف بود باین معنی که تاریخ ایران ورق خورد - بسط معارف و ازدیاد رابطه ایران با دنیای خارج ، اختراعات بزرگ فنی ، صنعت چاپ و عکاسی ، پیدایش وسائل نقلیه سریع مانند راه آهن و اتومبیل و هواپیما همه آنها عواملی بود که تحول ایران را تسریع کرده و سپس مدارس سبک جدید در داخل و اعزام محصلین جوان بمدارس خارج طبقه جوان را بشدت تکان داده و جهش تند و نمایانی در جامعه ایران پدید آورد از این رو انقلاب مشروطیت روی داد و طبقه قدیم مستبد و مرتجع را از میان برد آرتش مدرن ایران پایه گذاری شد انتظام و تغییر وضع ادارات کشوری بطور نمایان پدید آمد و بالاخره یک فرد توانائی رهبری و پیشوائی این تحول ایران را برعهده گرفت و دولت پهلوی آغاز شد تا آن که ایران را از حالت نیمه متمدن مدن بصورت تمدن جدید در آورد و ایران در صف ممالک پیش رفته قرار گرفت .

یکی از ابتکارات (1) این قائد توانا اعزام سالی یکصد نفر بخرج دولت بود

ص: 376


1- در این مسئله حکمت خواسته است تعلق بی جائی بگوید . زیرا جبر زمان و اتمسفر دنیای جدید و کشفیات و اختراعات محیر القول در اروپا و امریکا ایجاب میکرده است که کشورهای عقب مانده درصدد فرا گرفتن علوم جدیده باشند و از قافله ترقیات زیاد عقب نمانده باشند . مسئله اعزام محصل بارو پا هم از ابتکارات رضا شاه نبوده مربوط می شود به زمان عباس میرزا نایب السلطنه فتحعلیشاه که برای اولین بار عده ای محصل بار و با اعزام نمود ، سپس میرزا تقیخان امیر کبیر عده ای از اساتید متخصص در رشته های مختلف از اطریش استخدام نمود تا پلی تکنیک ( دارالفنون ) را تأسیس نماید . در دوران مظفرالدینشاه و اوایل مشروطیت عده ای محصل بارو پا اعزام شدند ( مانند میرزا جوادخان عامری و غیره ) پس این مسئله ابتکار رضا شاه نبوده است . بعلاوه مگر کشورهای دیگر قبلاً باین اقدام دست نزده بودند ؟ حتی بعضی از مستعمرات دارای چند دانشگاه بودند مانند لبنان که عده ای از ایرانیها در آن مستعمره فارغ التحصیل شده بودند . در ایران هم شخصیت مؤثر و بانفوذی چون سیدحسن مدرس شهید برای ترویج و فرا گرفتن علوم جدیده بسیار کوشا بوده است ( مراجعه شود بکتاب « مدرس قهرمان آزادی » )

که همراه آن صدها نفر محصل خصوصی نیز همه برای کسب علوم جدید به اروپا و امریکا رهسپار شدند .

قانون اعزام صد نفر محصل از 1307 شروع شد و در 1313 آن قافله آغاز مراجعت بوطن کردند جمعی از این نوآموختگان که از عقل سلیم و فطرت مستقیم برخوردار بودند در مؤسسات عمومی و خصوصی و در سازمانهای کشوری و لشکری بکار مشغول شدند که نتیجه مساعی آن ها را امروز علانیه می بینیم .

ولی در میان آنها افرادی بودند که طبیعتی طاغی و روحی یاغی داشته معدودی از آن ها مجذوب تحولات اجتماعی فرنگستان شده راه دیگری در پیش گرفتند که با طبیعت عقل سلیم و راه مستقیم منافات داشت .

... در دهه چهاردهم هجری مقارن با دهه دوم قرن بیستم میلادی یک اتفاق و حادثه بسیار عظیم در دنیا روی داد که جنگ بزرگ اول و انقلاب کبیر روس محصول آن است . از وقایع برجسته آن اینکه آتش طبع بعضی از جوانان را منحرف کرده و در پی مبادی و افکار سوسیالیزم که منجر به شیوۀ کومونیزم شد رفتند و در ایران هم بنوبت خود تأثیری بلیغ داشت همین انحراف پدید آمد .

کومونیزم که یکنوع سوسیالیزم تندر و است اول در دماغ متفکرین تندرو آلمان مانند کارل مارکس و انگلس نشأت گرفته بود و در ممالک اروپا صورت شکل حاصل کرد . در این موقع بود که برحسب اتفاق یک جوان روسی با طبیعتی حاد و روحی سرکش و دماغی متفکر از وطن دور افتاده در اروپای

ص: 377

مرکزی بسر میبرد این جوان « لنین » نام داشت وی مجذوب و فریفتۀ مقالات آن دو متفکر ( کارل مارکس و انگلس ) شد . پس درست در همان موقع که روسیه در جنگ اول (1916 ) شکست خورده و سربازان فوج فوج از میدان فرار کرده بوطن خود مراجعت می کردند و رشته نظام حکومت استبدادی روس از هم گسیخته و مملکت روسیه در حال هرج و مرج اجتماعی و اقتصادی قرار گرفته بود ، این جوان در یک واگن سربسته به پطرو گراد آمد و مؤسس انقلابی در کشور روس شد که رژیم امپراطوری را سرنگون کرد و نیکلای دوم کشته شد ملت آشفته و بهیجان آمده روس در پی رهبری می گشتند که آنها را از این پریشانی و انحطاط نجات دهد ، دست تصادف این قرعه را به نام لنین زد و او رهبری قوم را بر عهده گرفت و انقلاب بزرگ اکتبر 1917 در کشور روسیه بوقوع پیوست و بالاخره دستگاه رژیم امپراطوری تزاریزم سرنگون شد و جنبش بلشو یکی در پطرو گراد شروع گردید و در اطراف مملکت پیشرفت و حکومت سویت بر طبق مبانی « لنینیسم » در آن سرزمین تشکیل گردید « پطرو گراد » از آن پس به « لنین گراد » تبدیل اسم یافت .

تعاليم لنین و ایدئولوژی اشتراکی او برای تمام مردم جهان در نظر انقلابیون بود و این کلمه را شعار خود کرده بودند که « کارگران جهان متحد شوید » . لنین می خواست که رژیم بالشویکی را در تمام ممالک روی زمین قائم سازد از این رو کومونیست های روس بعد از آنکه در آن مملکت استقرار و قوت حاصل کردند در کشورهای همسایه خود شروع به تبلیغات و تحریکات کردند که این افکار و ایدئولوژی پس از پنجاه و چند سال هنوز در سراسر ممالک جریان دارد و بسیاری از کشورهای اروپای شرقی و آسیای خاوری ، افریقا و امریکای جنوبی همین بدبخت لباس را بر اندام جامعۀ خود پوشانده اند .

وقتی که دامنه این تبلیغات و تحریکات بایران که یکی از همسایگان و هم جوار روس بود رسید موقعی بود که خوشبختانه ملت ایران چنانکه گفتیم راه ترقی را می پیمود و ایران سعی می کرد در صف ممالک پیش رفته جهان قرار گیرد .

ایران البته تحفه نوآورده کومونیسم را طبعاً نمی پذیرفت - ملت مسلمان ایران می خواست که راه ترقی را بشیوۀ ملی و سبک طبیعی خود بپیماید ، از این

ص: 378

رو این ملت باستانی ، دارای فرهنگ خاص ، از قبول این مکتب نوظهور استنکاف کرد و تبلیغات کمونیست با شکست مواجه شد - و 53 نفر جوانهای تندرو و فریب خورده که اکثراً تحصیل کردگان اروپا بودند قربانی این شکست شدند .

آنچه که از جریان تاریخ دسته بندی و تشکیل این عده باطلاع من رسیده از قرار همان پرونده ایست که چگونگی سازمان آنها را نشان می داد و رئیس شهربانی بمن داده متأسفانه گذشت زمان بسیاری از مطالب آنرا از خاطرم برده است ولی آنچه هنوز در حافظه ام باقی است از این قرار می باشد که ذیلا می نویسم :

وقتی که ایران در سال 1299 رژیم انقلابی روسیه را برسمیت شناخت و بالشویک ها بطور رسمی بایران آمد و رفت کردند نزدیکترین ولایتی که برای آنان حکم دروازه ایران را داشت منطقه گیلان بود که مردی بنام میرزا کوچک خان مردم آنجا را برخلاف حکومت مرکزی برانگیخته و اهالی آن ولایت را آماده قبول افکار انقلابی کرده بود (1) از این رو روسها از آنجا شروع بتحر یک نموده و افکار فریبنده خود را در شهر رشت بدماغ مردم آن ناحیه عرضه داشتند . تا آنکه در حدود سال 1310 موفق شدند یک دسته مرکب از 27 نفر از طبقات مختلف گیلانی و آذربایجانی را در شهر رشت جمع و متشکل ساختند . در آن پرونده مذکور همه جا این سازمان ابتدائی را « دسته رشتی ها » می گویند .

افکار انقلابی و مخالف دولت که این دسته اظهار می کردند بزودی کشف شد و دولت اطلاع حاصل کرد که مقصود آنها ایجاد بالشویزم ومخالفت با دولت مشروطه است بنابراین دولت آنها را دستگیر نمود و در سال 1311 آنها را در محکمه خاصی محاکمه و 12 تن از آنجمله تبرئه و مرخص شدند و مابقی در محبس هائی از 5 تا 7 سال محکوم گردیدند .

یکی از گیلانیها جوانی بود بنام دکتر رضا رادمنش که جزو محصلین دولتی در فرانسه متخصص فیزیک شده و درجه دکتری حاصل کرده بود در 1314 از اروپا مراجعت نموده و اتفاقاً من او را شخصاً می شناختم که از دبیرهای

ص: 379


1- مرحوم حکمت بدین نکته اشاره نکرده است که میرزا کوچک خان مرد خدا و دیندار بود . روسها ابتدا به این امید که بدست او شورش کمونیستی بر پا کنند از او حمایت کردند ولی آنگاه که هدفش را دانستند به دست عوامل خود موجبات نابودی او را فراهم کردند .

باهوش و جدی بود وظیفه معلمی خود را در دبیرستانهای تهران بخوبی انجام می داد و من به هیچوجه گمان نمی کردم که او از راه صواب منحرف شده و بدام بالشویک های روسیه افتاده باشد .

رادمنش در تهران پس از مراجعت از اروپا با یک نفر دیگر از تحصیل کرده های آلمان که او نیز صاحب درجه دکترا در علم فیزیک بود ملاقات کرد او دکتر تقی ارانی نام داشت که در آلمان بدام کومونیستها افتاده و در این ایدئولوژی آنها راسخ شده بود او نیز بسمت معلم فیزیک در دبیرستان ها مشغول تدریس بود . این دو جوان همدیگر را یافته و اولین دسته ابتدائی کمونیزم را در ایران تشکیل دادند و هر دو اندک اندک در میان همکاران و دوستان و شاگردان خود شروع به جلب افراد بی خبر نمودند .

چند نفر دیگر از جوان های تحصیل کرده - دکتر مرتضی یزدی و بزرگ علوی در آلمان و ایرج اسکندری و دکتر محمد بهرامی و دکتر رضا رادمنش در فرانسه تحصیل کرده بودند آنها چند نفر دیگر را که اسامی آنها در پرونده دیده می شد با افکار خود همداستان نمودند . این جوانان همه از منقدان تندر و اجتماع و فریفتگان مذهب کومونیزم شدند که به تقلید از کمونیستهای روس باتکاء آن افکار نوین خود را که داعی انکار خدا و مذهب و وطن عزیز آنها بود به جوانان ساده لوح تلقین می کردند .

اولین اقدامی که کردند مجله ای بظاهر علمی و اقتصادی و اجتماعی بنام « دنیا » به مدیریت تقی ارانی نگاشته و منتشر می کردند و شاگردان خود را به مطالعه آن مجله تشویق می نمودند . تقی ارانی که معلومات زیادی داشت جزواتی تحریر می نمود بنام «سلسله علوم دقیقه » (1) که در آن مطالب علمی و مسائل اجتماعی را در پرده بیان می کردند و همۀ شاگردان خود را بخواندن آن جزوات تشویق می کرد . رفته رفته تقی ارانی جنبۀ رهبری پیدا کرد و در سلول ابتدائی انحراف افرادی تابع افکار او شدند و به بسط و توسعه و جلب جوانان دیگر مشغول گشتند .

در سال 1314 فعالیت آنها شدیدتر گردید و سعی میکردند که آن هسته مرکزی را بسط داده و شعب و هاله هائی در گرد آن تشکیل دهند .

ص: 380


1- Les Sciences de Precision.

این جوان با مراکز مشابه خود در روسیه و آلمان ظاهراً ارتباط داشته و با تشکیلات کومونیستی بین المللی « کومین ترن » آلمان مکاتبه داشته و اوراق و نشریاتی از آنجا برای او ارسال می شده است . در 1314 دائره آن ها وسعت گرفت وعلناً جمعیتی تشکیل دادند که تشکیل دادند که جمعی از جوانان دانشمند وطن پرست مخصوصاً از دانش آموختگان اروپا که از نظریات آنها خبر نداشتند در آن جمعیت داخل شدند و اجازه تشکیل آن جمعیت را هم از پلیس تحصیل کرده جلسات خود را در گراند هتل ( خیابان لاله زار )منعقد می ساختند .

رفته رفته عده آنها به پنجاه نفر رسید و جمعیت خود را « کانون جوانان »نام نهادند .

جلسات اولیه کانون در هتل داریوش ( محل شرکت فعلی فرش ایران ) منعقد می شد و بعد محلی را در کوچه برلن گرفته و جلسات داشتند و مرام رسمی ظاهری کانون « عدم دخالت در سیاست و حفظ منافع دانش آموختگان بود » گرچه عناصر کومونیست در این جلسه گاهگاه حاضر می شدند ولی کانون روش مستقل داشت . بعد از گرفتاری 53 نفر این کانون هم از طرف پلیس منحل شد .

از اقدامات محرمانه هسته مرکزی ، پلیس بین المللی قبل از شهربانی ایران اطلاع یافت و علت آن بود که شخصی بنام محمد شورشیان در مرز شمالی ایران مأمور بود که اشخاص مشکوک را بدون پاسپورت و بطور قاچاق بایران داخل کند در موقعی که باین کار مشغول بود دستگیر شد و او را بتهران اعزام کردند چون اداره سیاسی شهربانی از او بازجوئی و استنطاق نمود نام تقی ارانی و همکاران او را برد در اینجا پلیس ایران سرنخ را بدست آورده و از آن جمعیت مخفی اطلاع حاصل کرد . پس مبادرت بدستگیری یکایک آن ها نمود و در سال 1314 آن عده 52 نفر را توقیف کرد بعداً رادمنش هم بر آن عده مزید گردید و عده متهمین به 53 نفر رسید در این جمعیت که از هسته مرکزی تا بقیه شعب آن که عضو بودند غالباً یک دیگر را نمی شناختند و علاوه بر تحصیل کرده های خارجه اشخاص دیگر از طبقات مختلف و اعضای ادارات دولتی نیز جزو آنها شدند . یکسال و نیم بازجوئی و تحقیقات از آنها بطول کشید تا آنکه آن پرونده تشکیل گردید .

در موقعی که دکتر احمد متین دفتری وزیر دادگستری بود پرونده به عدلیه احاله شد . رئیس استیناف در اینموقع شخصی بود بنام « لطفی » که گویا مظهر

ص: 381

قهر الهی بود و او در آزار و ثابت کردن جرم و تقصیر برای بیگناهان و مردم آزاری « سادیسم » داشت . او محکمه ای برای رسیدگی و محاکمه آنها تشکیل داد و در عمارت « خلوت کریمخانی » ( محل وزارت دارائی ) آنها را محاکمه کردند. رئیس محکمه شخصی بنام حسین قلیخان بود آنها را به حبس های گوناگون محکوم کردند و همگی به حبس افتادند .

این عده از 1317 تا 1320 تقریباً دو سال و نیم در حبس بودند تا اینکه پس از حوادث سوم شهریور و اشغال ایران از طرف قوای شوروی و انگلیس اوضاع منقلب گردید . شاهنشاه محمدرضا پهلوی باقتضای طبع رئوف و قلب مهربان کلیه مقصرین سیاسی را عفو فرموده آنها نیز آزاد گشتند . بعد از بیرون آمدن از محبس بکلی باشخاص دیگری تبدیل شده دارای روح طاغی و فکر انقلابی بودند .

از آن پس آن جمعیت در زیر سایبان حمایت قوای شوروی علناً شروع بعمليات نمودند و حزبی بنام « توده » تشکیل دادند که مرام اشتراکی داشت و صاحب افکار تند افراطی و مخالفت با دولت و وطن خود بود در ظاهر یک حزب ایرانی ولی در باطن تسلیم محض نظر یات همسایه شمالی بودند و عملیاتی کردند که از همه بدتر ایجاد دسته تجزیه طلبان در آذربایجان بود و می خواستند آن قسمت ایران را از خاک وطن جدا کنند و جزئی از آذربایجان شوروی قرار دهند .

جمعی از وطن فروشان تبریز در زیر پرچم قوای روس از حکومت مرکزی ایران سرپیچی کرده و لوای تمرد و عصیان افراشتند و قوای روسی برخلاف عهدنامه سه جانبه 1321 ش . در ایران مانده و خارج نمی شدند ، از آنها علناً حمایت می کرد .

سراسر ملت ایران خون دل می خوردند تا خدای ایران این کشور باستانی را نجات داد . حزب توده همچنان علی رغم ملت ایران باجرای نقشه های خود ادامه می داد .

حادثه اسفناک سوء قصد 15 بهمن بحیات آن حزب خاتمه داد سوء قصدی که بجان شاهنشاه در دانشگاه بعمل آمد حزب توده را مورد توطئه و شرکت در آن جنایت دانسته پارلمان ایران با تفاق آرا آن حزب را غیرقانونی اعلام کرد . بعد از انحلال قانونی حزب رشته آن توده پوشالی از هم گسیخته شد از سران آن ها تاب اقامت در ایران را نیاورده به پناهگاه خود یعنی روسیه شوروی گریختند و از آن تاریخ تاکنون سرگردان و آواره ممالک مختلفه اند و هر کجا نغمه ای از مخالفت با ایران می شنوند بدان جا رهسپار و با دشمنان ایران عقد

ص: 382

اتحاد و دوستی می بندند ولی جمع زیادی از آن عده از عملیات خود نادم و از کارهای گذشته پشیمان و بوطن عزیز خود باز آمده و مورد عفو قرار گرفتند و اکنون متصدی مشاغل مفید اجتماعی و اقتصادی می باشند .

خود شیرینی بی مزه

بخاطر دارم بعد از صدور حکم از طرف محکمه شبی اعلیحضرت فقید در هیئت وزیران به اعمال آن عده اشاره کرده و با حالت تأسف و تألم گفتند « ملاحظه کنید یکعده جوان که ما با هزاران امید بخارج فرستاده و چند سال از آنها نگاهداری کردیم که چون بوطن بازگردند بمملکت خود خدمت نمایند اکنون که آمده اند بالشویکی را برای ما بارمغان آورده اند و در محکمه به حبس محکوم شدند و بکلی خود را بدبخت و سیاه روز کرده اند . یکی از آقایان حضار که رکورد خوش آمد گوئی و خود شیرینی را برده و همواره با صدای غرا مطالبی را برای خرسندی خاطر شاه بیان می کرد که بسیار ناپسند می افتاد فوراً بصدا آمده و گفت : قربان محکمه درست قضاوت نکرده اینها مستحق اعدام هستند حبس چه فایده دارد ! آنها چنین و چنان ... ؟

شاه را این سخن ناپسند افتاد و گفتند : همین قدر برای تنبیه آنها کفایت است ، البته باید آنها را اندک گوشمالی داد بعد هم آنها را آزاد کرد بلکه مصدر خدمت شوند ... » ( پایان نقل از کتاب سی خاطره ) .

ایجاد کارخانه دخانیات

قبل از تأسیس کارخانه دخانیات سیگارفروشان توتون و تنباکو و توتون چپق را از تجار وارد کننده میخریدند و هر یک از این سه صنف آنرا با علامت مخصوص خود به بازار عرض میکردند .

مثلاً برگ توتون سیگار را پس از خریداری با دست جور میکردند آنگاه به ماشین های برش که در تهران حدود چهار پنج دستگاه بیشتر نبود برده برش میدادند . در بدو امر این ماشین های توتون ،بری با دست کار میکردند باین معنی که بعوض موتور دو نفر کارگر چرخ بزرگی را بگردش در میآوردند آنگاه تسمه که به ماشین برش متصل بود ، ماشین را بحرکت در میآورد و توتون بریده میشد . بعداً این

ص: 383

ماشین ها را با موتور بحرکت در میآوردند . سپس توتون بریده شده را سیگارفروشها می گرفتند و هر سیگارفروشی در مغازه کارگرانی داشت که با دست دانه دانه سیگار را می پیچیدند . بعد از مدتی ماشین سیگار پیچی هم کم و بیش وارد کشور شد که بعضی ازسیگار فروشی ها آنرا بخدمت گرفتند .

در مورد توتون چپق هم توتون فروشها برگ آنرا خریداری می کردند و بوسیله کارگران می سائیدند .

تنباکوهم صنف علیحده داشت که برگ را خریداری و آنرا پس از کوبیدن آماده استعمال مینمودند .

قبل از آنکه تنباکو به انحصار کارخانه دخانیات درآید مقدار معتنابهی تنباکو بکشورهای عربی صادر میشد و از این راه مقداری ارز وارد مملکت می گردید .

قبل از آنکه کارخانجات دخانیات ایجاد شود بطور یکه در مجلد قبل گفته شده دولت دخانیات را با نحصار خود درآورده بود ولی رأساً در خریدوفروش آن دخالتی نداشت فقط مبلغی حق انحصار دریافت میشد و اشخاص و تولید کنندگان در خرید و فروش آزاد بودند . ولی پس از تأسیس کارخانجات دخانیات دیگر خرید توتون سیگار و چپق و تنباکو آزاد نبود و باید فقط بدولت بفروشند آنهم بهر قیمتی که دولت تعیین مینماید بنابراین مسئله عرضه و تقاضا از بین رفت مخصوصاً قیمت تنباکو را طوری تنزل دادند که دیگر برای زارعین صرف نداشت و چون تجار صادر کننده آنهم از بین رفته بود دیگر تنباکو که یکی از اقلام مهم صادرات بود از بین رفت و کشورهای عربی کالای مزبور را از کشورهای دیگر مانند ترکیه و غیره وارد می نمودند . دولت هم بفکر صادرات تنباکو نبود زیرا احتیاج به عایدات بیشتر داشت چون کشور بطرف میلیتاریزم میرفت و برای خرید و توسعه قشون و دیگر قوای انتظامی احتیاج به پول و عایدات بیشتر داشت و با ایجاد کارخانجات دخانیات عایدات معتنابهی نصیبش میگردید .

بطوریکه بطور یکه قبل از ایجاد کارخانجات دخانیات هر ده دانه سیگارت که بصد دینار بفروش میرسید پس از ایجاد کارخانجات دخانیات با آنکه تماماً با ماشین انجام میگرفت قیمت هر ده دانه سیگار به 5 برابر قیمت سابق بفروش میرسید و این رقم مهمی از بودجه کشور را تشکیل میداد و چون خریدار برگ هم

ص: 384

دولت بود و نرخ ثابت و معینی داشت در تولید انواع برگ توتون سیگار و چپق و تنباکو نقصان کلی حاصل گردید بطور یکه امروز ناچار باید سیگار یا برگ آنرا از خارج وارد کشور نمود .

در این صورت نه تنها دیگر ارزی وارد کشور نمی شود بلکه مقداری ارزهم باید بخارج داد تا مواد اولیه یا خود سیگار را وارد کرد .

بهر حال ماشین آلات کارخانجات را دولت وارد نمود و روز 5 مهرماه 1316 افتتاح و روزانه دوازده میلیون و نیم سیگار و 22 هزار کیلو توتون چپق ، و هشت هزار کیلو تنباکو تهیه میکرد و از آن روز تهیه سیگار در خارج از کارخانجات دخانیات دولتی بکلی قدغن گردید و زارعین ناچار شدند که محصول خود را منحصراً بدولت بفروشند .

در بادی امر برای صادرات توتون و تنباکو و سیگار اقداماتی بعمل آمد و پیشرفتهائی نیز حاصل شد ولی بعداً همانطور که گفته شد سیر قهقرائی نمود و بعضی از کشورهای عربی و خاورمیانه که معتاد بتنباکو و توتون ایران بودند بر اثر اهمال مأمورین و صادر کنندگان از مصرف دخانیات ایران صرف نظر کردند و محصولات کشورهای دیگر جای صادرات ایران را گرفت .

تأسیس کارخانه برق تهران

قبل از ایجاد کارخانه برق تهران توسط شهرداری ، روشنائی خیابانهای تهران توسط امین الضرب که امتیاز برق تهران را گرفته بود تأمین می شد . برق امين الضرب برای تأمین روشنائی خیابانها بیش از دو سه مولد برق کنتینو ( 110 ولت ) در چند نقطه شهر نداشت که یکی در خیابان چراغ برق (1) و دیگری در خیابان فرهنگ بود .

این کارخانجات بعلت آنکه بوسیله سیم هوائی بدون استفاده از ترانسفورماتور برق را بنقاط مختلف میرسانید ، نقاطی که نزدیک کارخانه بودند اندازه ای از روشنائی بهتری بهره می گرفتند اما هر قدر سیم برق از کارخانه دورتر میشد روشنائی ضعیف تر میگردید ، بطوریکه در آخر خط فاقد روشنی کافی بود ، بطور یکه بگفته بعضی باید کبریت زد تا چراغ خیابان را پیدا کرد . با این کیفیت

ص: 385


1- این خیابان بعداً بنا بر تقاضای نگارنده به خیابان امیرکبیر تغییر یافت

منازل و امکنه عمومی نمی توانستند از برق استفاده نمایند و اگر ندرتاً استفاده میکردند چون کنتور وجود نداشت برای هر شعله لامپ قیمت معینی گرفته میشد .

شهرداری تهران تصمیم گرفت که خود مصدر کار شده به ایجاد کارخانه برق الترناتیو ( 220 ولت ) پرداخته برق معابر و منازل و امکنه دیگر را تأمین نماید .

لذا در اوایل خرداد 1317 اولین کارخانه برق در بیرون دروازه دوشان تپه یعنی انتهای خیابان ژاله دایر و بکار افتاد . ولی در بادی امر روشنائی خیابانها و امکنه دولتی را تأمین نمود و چون مقدار تولید برق مزبور در حدود شش هزار کیلووات بود و این مقدار اضافه بر روشنائی خیابانهای شهر بود ( زیرا در آنموقع شهر تهران وسعت چندانی نداشت و محدود بود ) شهرداری تهران مردم را تشویق نمود که در منازل خود از برق استفاده نمایند ، ولی مردم استقبال چندانی نمیکردند . اداره برق ناچار متوسل به آگهی و تقاضا از صاحبان مغازه ها و منازل برای قبول اشتراک و دریافت کنتور شد . باز هم موثر واقع نشد و تولید برق بیش از میزان مصرف بود ، تا آنکه دستگاه فرستنده رادیو نصب و شروع بکار کرد ، و چون در آنموقع هنوز رادیو باطری دار و ترانزیستوری اختراع نشده بود ، مردم برای گرفتن برق و استفاده از رادیو بر یکدیگر سبقت جستند بطور یکه اداره برق با عدم تکافو مواجه شد و کنتور برق مشترکین قیمت پیدا کرد و از صد تومان شروع شد تا 500 تومان خرید و فروش می شد .

شهرداری قرارداد دیگری با کمپانی اشکودا منعقد نمود که کارخانه دیگری بایران تحویل دهد و قسط اول آن را پرداخت کرده بود که جنگ جهانی دوم در گرفت و دیگر از تحویل کارخانه خبری نشد و سالها سپری شد و بالاخره معلوم نشد کار تحویل این کارخانه بکجا رسید .

بهر حال کمبود برق از یکطرف و فشار متنفذین برای گرفتن برق از طرف دیگر و از همه مهمتر گرمی بازار رشوه موجب شد که مرتباً به اشخاصی برق داده میشد تا کاربجائی رسید که در بادی امر مشترکین در هفته یک روز خاموشی داشتند و رفته رفته این خاموشی نوبتی به هفته دو سه روز رسید و سروصدای مردم بلند شد چنانکه دشتی در مجلس چهاردهم گفت : اگر نخست وزیر برق تهران را تأمین کند و خاموشی را بردارد ما او را روی سر گذاشته حلوا حلوا خواهیم کرد .

اتفاقاً در سال 1325 که نگارنده از طرف نخست وزیر ( قوام السلطنه ) به

ص: 386

معاونت شهرداری منصوب شد ، نخستین اقدام من مطالعه برای تأمین برق تهران و برداشتن خاموشی بود و بدین طریق اقدام گردید :

جلسه ای با مهندس ناصر معتمد رئیس اداره برق تشکیل و معلوم شد در حدود سه هزار کیلووات کسری برق وجود دارد ، برای جبران این کم بود از کارخانجات مهمات سازی سلطنت آباد - سیلوی تهران - کارخانه سیمان ری و راه آهن دولتی بیش از سه هزار کیلووات برق گرفته شد و ضمناً تصمیم جدی اتخاذ گردید که بکلی دفتر مشترکین جدید بسته شود و مطلقاً به کسی برق داده نشود - دفتر مشترکین جدید که بسته شد قیمت کنتور برق به مبلغ پانصد تومان که در آنموقع مبلغ معتنابهی بود رسید و عده ای میخواستند سوء استفاده نمایند . شهردار تهران هم میخواست باشخاصی کنتور برق بدهد ولی دفتر اشتراک بسته شده بود ، باید بطریق موثری این دفتر را گشود . این مشکل را خواستند با دست محمد قوام ( برادر زاده قوام السلطنه ) که ریاست دفتر نخست وزیر را نیز عهده داشت حل کنند . بنابراین نامه ذیل بامضای محمد قوام بشهرداری فرستاده شد .

« شهرداری تهران - منزل مسکونی خانم انجم السلطنه سابقاً در اجاره شهربانی وصحیه امنیه بوده و برق داشته بعداً که تخلیه شده برق را هم قطع نموده و برده اند اینک تمنی دارم اجازه فرمایند برق منزل مزبور باسم اینجانب نصب و کنتور برق را هم ادارۀ مربوط پلمب نمایند - محمد قوام »

در ذیل این نامه شهردار چنین نوشته بود : اداره کل برق برق داده شود .

مشایخی 25/1/19 .

رئیس اداره برق نامه را نزد من آورد و گفت ما دفتر اشتراک جدید را بسته ایم و اگر یک رشته برق داده شود دیگران هم تقاضا خواهند کرد و با فشار بعضی مقامات و اشخاص متنفذ طولی نمی کشد که باز وضع برق بهمان کیفیت سابق خواهد افتاد .

گفتم با نخست وزیر صحبت خواهم کرد . صبح روز بعد بمنزل قوام السلطنه رفتم . نخست وزیر سرمیز صبحانه بود من را پذیرفت موضوع را مطرح کردم و اضافه نمودم کنتور برق سرقفلی اش پانصد تومان است اگر واقعاً مایل هستید که این رشته برق داده شود من و مهندس معتمد هر یک از جیب خود 250 تومان خواهیم داد و یک کنتور برای محمد قوام خریداری خواهیم کرد .

ص: 387

قوام السلطنه گفت نه لازم نیست با و داده نشود بدیگری هم نباید داده شود .

بشهرداری آمدم در زیر دستور شهردار نوشتم بایگانی شود و برئیس برق ابلاغ کردم . این دستور مانند بمب در شهرداری صدا کرد که معاون شهرداری ذیل دستور صریح شهردار در مورد رئیس دفتر نخست وزیر نوشته بایگانی شود !

شهردار تهران که با قوام روابط نزدیکی داشت از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد و بمن گفت : چطور میتوان به رئیس دفتر کابینه نخست وزیر و برادر زاده او برق نداد و آن را بایگانی نمود ؟ بقوام السلطنه گفتند چطور جناب اشرف نمی تواند یک رشته برق به برادر زاده خود بدهد ؟ و عکس العمل بایگانی نامه صورت خوبی ندارد و موجبات وهن نخست وزیر خواهد بود .

مدت پنجاه روز از این ماجرا گذشت پشت میزم نشسته بودم نامه ای بامضای نخست وزیر بدستم دادند که دستود داده شده بود یکرشته برق در اختیار محمد قوام گذارده شود . بنابر سابقۀ قبلی بلا تأمل زیر نامه نوشتم بایگانی شود .

دو روز بعد احکامی از نخست وزیر صادر شد که رئیس اداره برق بریاست ذوب آهن و مهندس انصاری رئیس ادارۀ ذوب آهن باجناق مظفر فیروز که سمت معاون نخست وزیر را داشت بریاست اداره برق انتقال داده میشوند . فوراً استعفای خود را نوشته به نخست وزیری فرستادم و از شهرداری خارج شدم .

این استعفا در تهران واکنش عجیبی داشت ، روز بعد تمام جراید تهران اعم از راست و چپ یا میانه رو جملات شدیدی را بدولت و شهرداری آغاز کردند . (1) مخصوصاً روزنامه قیام ایران بقلم مدیر آن حسن صدر و روزنامه جبهه ارگان حزب ایران وروزنامه های ایران ما و حزب توده و سایر جراید خبر استعفا را درج نموده و حملات شدیدی بدولت کرده بودند و آنقدر خبر استعفا در جراید سروصدا ایجاد نموده بود که دکتر مصدق از احمد آباد که در آنموق خانه نشین و منزوی بود نامه زیر را بمن نوشته و نامه ای بوسیله من برای مهندس معتمد ارسال داشته بود .

ص: 388


1- روزنامه اطلاعات که محافظه کار تر از همه بود در شماره 6066 مورخ دوشنبه 6 خرداد چنین نوشته بود : « استعفای معاون شهرداری : با کمال تأسف اطلاع یافته ایم که آقای حسین مکی معاون شهرداری تهران دیروز بعد از ظهر استعفای خود را بدفتر نخست وزیر داده و از حضور در شهرداری استنکاف نموده است . »

عين دستخط دکتر مصدق

احمد آباد نهم خردادماه 1325

قربانت شوم از استعفای جنابعالی بوسیله جراید مطلع و بسیار متأسف شدم امیدوارم که از طریق دیگر جنابعالی بتوانید بمملکت خدمت نمایند و اولیاء امور قدر اشخاص وطنخواه را بدانند دیگر بیش از این مصدع نمیشوم و چون آدرس

ص: 389

آقای مهندس معتمد را نمیدانم ارسال نامه جوف را بوسیله پست به لطف جنابعالی محول مینمایم .

دکتر محمد مصدق

نخست وزیر طی نامه ای بمن نوشت که استعفاء مورد قبول واقع نشده و به سرتیپ صفاری رئیس شهربانی کل دستور داد که با من مذاکره و مرا متقاعد نماید که به شهرداری برگردم ولی هر چه فشار وارد آوردند قبول نکردم و در سر پست سابق خود ( که سر پرست 5 ادارۀ وزارت راه بودم ) در وزارت راه مشغول کار شدم چون با حفظ سمت بشهرداری آمده بودم .

این ماجرا را در مجلس دوره پانزدهم هنگامی که اعتبار نامه مشایخی مطرح بود عنوان کردم و بسیاری از پرده ها را بالا زدم و سوء استفاده هائی که شده بود برملا ساختم و همین موجب شد که اعتبارنامه وی با اختلاف سه چهار رأی تصویب شود ، آنهم با کوشش طرفداران قوام .

در هر حال وضع برق تهران رفته رفته دچار نقصان شد تا کارخانه الستوم را خریداری و نصب نمودند .

بازهم بواسطه وسعت روزمرۀ پایتخت دچار کمبود برق گردید تا از برق سدها و غیره استفاده و تأمین شد .

اعلام نامزدی ولیعهد

روز 5 شنبه پنجم خرداد 1317 طی اعلامیه ای که از طرف دربار صادر گردید مراسم نامزدی ولیعهد با شاهزاده خانم فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر در تهران منتشر گردید .

دو روز بعد جم نخست وزیر بمجلس آمد و وصلت خانواده سلطنتی ایران با خانواده سلطنتی مصر را اعلام نمود و مأموریت خود را برای انجام مقدمات مواصلت و مسافرت به قاهره متذکر شد .

طبق قانون اساسی ایران این وصلت منع قانونی داشت و بایستی مادر پادشاهان ایران ایرانی باشند در این صورت ناچار بودند هر طور شده صورت ظاهر راه قانونی آن را باز نمایند .

دکتر متین دفتری از روز پنجم مهرماه 1315 از معاونت دادگستری بجای

ص: 390

صدرالاشراف بوزارت دادگستری منصوب شده بود مبتکر طرحی گردید و قانون اساسی را تفسیر کرد که حقوقدانان آنرا بیاد مسخره گرفته بودند بهرحال روز چهاردهم آبانماه 1317 وزیر دادگستری لایحه ای بمجلس تقدیم نمود و اصل 37 متمم قانون اساسی را بشرح زیر تفسیر کرد :

« منظور از مادر ایرانی الاصل مذکور در اصل 37 متمم قانون اساسی اعم است از مادری که مطابق شق دوم از مادۀ 976 قانون مدنی دارای نسب ایرانی باشد یا مادری که قبل از عقد ازدواج با پادشاه یا ولیعهد ایران باقتضای مصالح عالیه کشور به پیشنهاد دولت و تصویب مجلس شورایملی بموجب فرمان پادشاه عصر صفت ایرانی با و اعطاء شده باشد . » مجلس نیز باتفاق آراء تصویب کرد . در تاریخ هشتم آذرماه 1317 نمایندگان ماده واحده ای را بشرح زیر بتصویب رسانیدند :

« مجلس شورایملی نظر بتفسير اصل 37 متمم قانون اساسی باقتضاء مصالح عالیه کشور بنابر پیشنهاد دولت تصویب مینماید که بوالاحضرت فوزیه دختر اعلیحضرت مرحوم ملک فؤاد و خواهر اعلیحضرت ملک فاروق پادشاه مصر بموجب فرمان همایونی صفت ایرانی اعطاء شود » .

باری جشن عروس برگزار شد و در این جشن متملقین میدانی پیدا کردند که آنچه از دستشان برمیآید تملق بگویند و آنچه در چنته دارند بیرون بریزند .

اطلاعات در یک ربع قرن دربارۀ جشن عروسی چنین نوشته بود :

« عزیمت والاحضرت بمصر و جریان عروسی : بغداد پنجم اسفند 1317 ، موكب والاحضرت ولايتعهد بمصر عزیمت نمودند . آقایان اسفندیاری رئیس مجلس ، دکتر متین دفتری وزیر دادگستری ، اعلم وزیر خارجه ، محمد علی مقدم مدیر کل وزارت خارجه ، دکتر قاسم غنی نماینده مجلس ، عباس مسعودی نماینده مجلس و مدیر روزنامه اطلاعات ، دکتر فروهر دبیر دوم سفارت مصر همراهان والاحضرت را تشکیل میدادندئ. آقای علی ایزدی و سه نفر از آجودانهای والا حضرت نیز در التزام بودند .

از تهران تا مرز همه جا موكب والاحضرت مورد استقبال واقع شده دو روز در عراق ، یکروز در سوریه ، و یکروز در لبنان طبق برنامه هائی که تنظیم شده پذیرائی مجللی از موکب والاحضرت بعمل آمد کشتی سلطنتی مصر به بیروت

ص: 391

محمدرضا پهلوی که برای آوردن فرزیه به مصر رفته بود ، از موزه عرب دیدن کرد . متین دفتری در پشت سر وی دیده می شود .

آمده و روز نهم اسفند والاحضرت و همراهان با کشتی با سکندر یه عزیمت نموده و در مدت اقامت در مصر طبق برنامه مشروح و مفصلی که قبلا تهیه شده بود از موكب والاحضرت پذیرائی شایان و مجللی عمل آمد و روز 24 اسفند مراسم عقد کنان در کاخ عابدین انجام گردید .

روز 21 فروردین موكب والاحضرت با کشتی محمد علی کبیر باتفاق والاحضرت فوزیه و ملکه نازلی و شاهزاده خانم های خواهرهای اعلیحضرت ملک فاروق و منتزمین رکاب از پرت سعید حرکت و روز 25 فروردین به بندر شاهپور وارد گردیده و باقطار بتهران عزیمت نموده و روز 26 وارد ایستگاه تهران شدند .

از روز حرکت تا بازگشت همه روز جریان پذیرائیها و ضیافتها و مراسم عقدکنان را آقای مسعودی مشروحا تلگراف نموده و با ارسال عکس های جالب و گزارشات مفصل عامه مردم را از جریان پذیرائی ها و ضیافتها مستحضر می ساختند .

ص: 392

در تهران چهارشب جشن و پذیرائی و ضیافتهای رسمی عروسی ادامه داشت . از طرفی در پایتخت و شهرستانها مراسم شادمانی و چراغانی در تمام چهار شبانروز بر پا بود و روز چهارم اردی بهشت هم تعطیل عمومی گردید .

آنروز افکار عمومی این وصلت را مخصوصاً از لحاظ علاقمندی و احترام سرشاری که همۀ مردم نسبت به اعلیحضرت فقید و شخص ولیعهد داشتند با مسرت فراوان تلقی میکردند و روزنامه اطلاعات نیز که همواره تابع و پیرو تمایلات عمومی ملت بوده و هست رساله ای حاوی جریانات این وصلت منتشر ساخت که از لحاظ جامعیت مندرجات و زیبائی طبع و نفاست چاپ در آنموقع بی سابقه بود .

با اینکه انتشار این رساله برای اداره خیلی گران تمام شده بود چون نظر انتفاعی نبود شماره های مجله با ربع قیمت تمام شده بعنوان یادگار توزیع گردید .

البته تحمل خسارت مادی چندان مهم نبود ولی آنچه ما یه تأثر بیشتر شد دخالت مأمورین شهربانی بود که قسمتی از مجله را سانسور و قطع کردند و انتشار آن فصل را با آنکه مطلبی مخالف صلاح ملت و دولت نداشت غیر مجاز تلقی کرده کلیه نسخه های آن صفحات را جمع آوری کردند بطوری که حتی یک نسخه هم برای نمونه باقی نماند از طرفی یکماه در انتشار رساله مزبور تأخیر قائل شدند .

در جشن های عروسی در تهران هیئت های اعزامی و نمایندگان فوق العاده کشورهای خارجی شرکت داشتند و پس از پایان مراسم عروسی و ضیافت های رسمی نمایندگان اعزامی دول صفحات شمالی و اکثر آنها آثار تاریخی اصفهان و شیراز را بازدید نموده و با خاطرات خوبی بکشورهای خویش مراجعت نمودند . »

مخبرالسلطنه هدایت که مجزو مدعوین بود درباره جشن عروسی در کتاب خاطرات چنین نوشته است :

عروسی ولیعهد

جم برای تمهید مقدمات در 14 خرداد عازم مصر شد . پنجم اسفند وليعهد باتفاق اسفندیاری رئیس مجلس ، کاظمی وزیر خارجه ، سفیر مصر و جمعی

ص: 393

کشوری و لشکری از راه عراق و سوریه بقاهره تشریف بردند ، در کاخ ضیافه نزول اجلال فرمودند ، روز 24 اسفند که مولود پهلوی است رسم عقد بعمل آمد ، پس از برگذار شدن ضیافتها منجمله اطعام شش هزار نفر از اهالی بخرج حکومت مصر روز 13 فروردین ولیعهد باتفاق ملکه نازلی والده فاروق و فوزیه عروس پهلوی و شاهزاده خانمها فائزه و فائقه خواهرهای عروس از راه در یا با کشتی مخصوص ( محمد علی ) عازم بندر شاهپور شدند ، ملکه پهلوی و شاهدخت ها در بندر شاهپور میهمانان محترم را استقبال کردند ، 24 فروردین 1318 مسافرین وارد بندر شدند ، یکشنبه 26 به ایستگاه تهران نزول اجلال فرمودند اعلیحضرت پهلوی در عمارت ایستگاه میهمانان را بملاطفت پذیرا شدند .

در رقعه دعوت چاپی با مرکب اکلیل برای شب 4 اردیبهشت تصریح شده بود که لباس خانمها باید برنگ سفید و دکلته باشد بی آستین ، در شب اول اردیبهشت برنگ بازو با آستین قید شده بود ، من بنده از آن استفاده نکردم چه میبایست فراک پوشید .

شاگردان مدارس پسر و دختر کنار خیابان صفوف آراسته دسته گلها نثار کردند .

از اکثر در بارها نمایندگان مخصوص برای تبریک بتهران آمده اند .

به فشار نظمیه در شهر و بیرون دیوارهای کاهگلی سفید شد ، در گذرها طاقهای مجلل از طرف اهالی ( تجار و اصناف ) بسته شد ، بانک ملی آئین بندی بسزائی روا داشت ، بنمایشات پیش آهنگان و ورزشکاران پسر و دختر طمطراقی بعمل آمد ، ارامنه و کلیمی ها تقدیمیهای شایان تدارک کردند که همه در موزه گذارده شد ، قسمی ادای تکلیف بود و قسمی شاید تکلف ، 4 اردیبهشت رسم عروسی در قصر مرمر از عمارات شاه بعمل آمد ، انشاءالله مبارک باشد ، میهمانیهای مجلل در دربار و باشگاهها داده شد ، خوانین همه بهره ور از حقوق اجتماعی بمد آخر پاریس در مجالس جلوه گر شدند ، در باشگاه وزارت خارجه خانمی را یا بانوئی را دیدم که تا زیر ناف برهنه بود گویا یاد از مد حوا نموده بود ، خانم سبزه تند ، صورتش ناموزون ، اندام بی تناسب ، اشبه بزاغ در خرام کبک « كاين منم طاوس علیین شده » مدتی در آن هیکل مدروس و جلوه منحوس بحیرت نگریستم یا للعجب کجائیم و چه می بینیم ، این بود معرفت بانوان بوضعیت

ص: 394

خود که شاه در نطق 17 دی فرمودند .

نفس اژدرهاست او کی مرده است *** از غم بی آلتی افسرده است

یادم آمد عروسی جعفر برمکی ، دیدم او در مائه سوم بود و در آن وقت پاریس شاید ده کوره بود و مادر مائه بیستم هستیم ، در ضیافات بعده میهمان کتلت در طبق میگذارند پاریس مرکز رسومات است و تجاوز از رسومات خلاف ، عمل بوظيفه تقليد و امروز ادای وظیفه سخت ملحوظ است .

تا دیروز شنیده و دیده بودیم که در شادیها خلعتها می دادند و بخشش ها میکردند و هدیه دلمه رواجی داشت ، شعراء و خطباء به نوائی میرسیدند ، همۀ آن رسوم امروز در حکم تبذیر و کهنه پرستی متروک ، شنیده شد که نوبتی ولیعهد بمدرسه میروند پانصد تومان انعام میفرمایند مورد ملامت میشوند که بذل مال چه معنی دارد تو باید بگیری نه آنکه بدهی .

ملکه نازلی مراقب نماز است ، روز اول صبح که بر میخیزند ملزومات حاضر نبوده است تکدری حاصل میشود . از تشریفات این جشن ملوکانه تبدیل سفارت طرفین بسفارت کبری شد و سفید چشمه را برای چشم روشنی از منازل راه آهن فوزیه نامیدند ، همچنان هنگی را بنام عروس محترم .

15 اردیبهشت ملکه نازلی و شاهزادگان مصری تهران را وداع گفتند ، شنیدم زیاد خشنود نبوده اند البته برخورد عادی تازه چرخ با محترمین ورزیده مطبوع نمی افتد .

اصل 37 متمم قانون اساسی راجع بمادر ولیعهد که باید ایرانی الاصل باشد بماده 976 قانون مدنی تفسیر شد ( 14آبان 1317 ) و فرمان ایرانی بودن فوزیه صادر گشت ، در دورۀ کیان زمانی مصر جزء متصرفات ایران بوده است . »

برای برگذاری مراسم جشن عروسی و زینت خانواده سلطنتی و فوزیه مقداری از جواهرات سلطنتی پشتوانه اسکناس از بانک ملی به امانت گرفته شده بود که پس از مراسم برگذاری جشن به بانک ملی برگردانده شود . قسمتی از آن برگشت داده شد و قسمتی دیگر که تحویل فوزیه و شمس پهلوی و دیگران داده شده بود ، طبق گزارش رسمی رئیس اداره بیوتات سلطنتی که پس از وقایع شهریور ماه 1320 به هیئت رسیدگی بجواهرات و مجلس داده است برگشت داده نشد و

ص: 395

به یغما رفته است . چگونگی قطعات و مقدار وزن و نوع آن و یا آنکه چه اشخاصی آن جواهرات را به یغما برده اند در جلد چهارم تاریخ بیست ساله ایران ذکر گردیده است .

همچنین برای تزیین کاخ هائی که مهمانان خارجی در آن پذیرائی میشدند در هر کجا اشیاء نفیس سراغ داشتند جمع آوری و به آنجا منتقل نمودند . منجمله از منزل حاج حسین آقا ملک یک جفت گلدان قیمتی کار « سرو » که متعلق به لوئی 16 فرانسه بود و شاید در دنیا بی نظیر باشد بدر بار بردند که چگونگی آن بشرح ذیل میباشد :

در یکی از روزهای سال 1344 حاج حسین آقا ملک از من برای صرف ناهار دعوت کرده بود که بمنزل شهری ایشان واقع در بازار حلبی سازها ( همان محلی که یک قسمت از آن کتابخانه پر بهاء و معروف عمومی ملک است ) بروم .

جلو بازار مصادف شدم با دکتر شمس الدین جزایری ، از مقصدم پرسید گفتم : عازم منزل حاج حسین آقا میباشم که برای صرف ناهار دعوتم نموده ، چقدر خوبست شما هم بیائید زیرا خیلی خوشوقت خواهد شد . گفت منکه دعوت ندارم . گفتم جز من هیچکس دیگری نیست . چون دکتر جزایری با ملک سوابق دوستی و به اخلاق ایشان آشنائی داشت پذیرفت و باتفاق روانه منزل ملک شدیم . وقتی وارد سالن پذیرائی شدیم ، حاج حسین آقا با دو نفر مشغول گفتگو بود ، از جا برخاست ، خیلی از آمدن دکتر جزایری که از زمان استانداری ایشان در خراسان خاطرات خوشی داشت (1) ابراز خرسندی نمود و از اینکه من او را با خود آورده ام اظهار محبت و تشکر کرد . سپس با آن دو نفر مشغول صحبت شد .

ما دو نفر هم در کناری بصحبتهای متفرقه پرداختیم . در این بین چشممان به یک جفت گلدان خیلی بزرگ کار « سرو » که حدود یک مترونیم قد پای آنها بود افتاد . دکتر جزایری که در کار عتیقه جات خبره بود شرحی در تعریف از گلدانها بیان نمود و تعجب نمود چطور این گلدانها با نبودن وسائل حمل و نقل در قدیم بایران آمده و از جا برخاستیم تا از نزدیک آنها را تماشا کنیم و

ص: 396


1- دکتر جزایری مدتی وزیر فرهنگ و زمانی یکدوره نماینده مجلس و مدتی هم گویا در کابینه دکتر علی امینی استاندار خراسان بوده و آخرین سمتش استادی دانشکده حقوق و فعلاً بازنشسته میباشد .

ببینیم که آیا سالم هستند .

در همین موقع که مشغول تماشا و صحبت از قیمت تقریبی گلدانها که دکتر جزایری حداقل آنها را دو سه میلیون تومان تخمین میزد بودیم حاج حسین آقا هم گفتگوی خود را با آن دو نفر تمام کرد و آنها خداحافظی نموده رفتند .

حاج حسین آقا نزد ما آمد و گفت دربارۀ این گلدانها صحبت میکنید .

این جفت گلدان تاریخچه عجیبی دارند این گلدانها متعلق به لوئی 16 پادشاه فرانسه بود ، که بایران آمده است ، مدتی هم از اینجا به کاخ مرمر برده اند . و اضافه نمود که من دو نفر از اطفال دارالایتام شهرداری آورده نگاهداری میکردم بمدرسه فرستادم هنگامیکه بزرگ شدند از اینجا رفتند و پیشخدمت دربار پهلوی شدند .

موقعیکه تهیه جشن عروسی برای ولیعهد دیده میشد و از خانه های رجال و مکانهای دیگر برای تزیین کاخها که محل پذیرائی خارجیان بود اشیاء نفیس و نا در جمع آوری میشد ، یکی از این دو نفری که در این خانه بزرگ شده بودند بدر بار اطلاع دادند که یک جفت گلدان بسیار نفیس هم در منزل ملک میباشد .

یکروز از دربار دو سه نفر با وسائلی آمدند که این گلدانها برای تزیین کاخ مرمر مورد نیاز است و باید به آنجا ببریم . من چاره ای جز اینکه بگویم مانعی ندارد نداشتم . فقط گفتم تمنی میکنم مختصر رسیدی بدهید . آنها رسید داده با کمال احتیاط گلدانها را بردند . سه سال گذشت تا اینکه وقایع شهریور پیش آمد یکی دو ماه هم گذشت یک دو سه نفر از آدم های خودم را با رسید گلدانها بدربار فرستادم که گلدانها را پس بدهید مدتی معطل شدند تا به محمدرضا شاه گزارش دادند و ایشان هم دستور داد که بدهند واکنون ملاحظه میکنید که اینجاست .

ناگفته نباید گذاشت که حاج حسین آقا در آن موقع بیش از 93 سال از عمرش گذشته و کتابخانۀ خود را که اکثر آنها خطی و بسیار قیمتی است و شاید از حيث نسخ منحصر بفرد در دنیا نظیر نداشته باشد وقف استان قدس رضوی و قبلاً هم املاک و قراء زیادی که در خراسان داشت تماماً وقف استان قدس کرده بود .

حاج حسین آقا ملک دارای کلکسیونی از طلا و نقره و مس وغیره از ایران

ص: 397

محمد رضا پهلوی و اولین زنش فوزیه

و خیلی از کشورها بود ، که من دیده بودم و قصدش این بود آنرا با کلکسیون تمبر بی نظیر خود وقف آستان قدس نماید حاج حسین آقا بیش از صد سال عمر داشت که برحمت ایزدی پیوست و دارای سه دختر بود که یکی از آنها همسر سردار اسعد بختیاری بود و پس از اعدام او دیگر همسری اختیار نکرد .

منظور از نقل داستان بالا این است که همانطور که از خانه ملک گلدانها را بردند از خیانی اشخاص دیگر هم گرفتند که دیگر جرئت نکردند باز پس بگیرند .

نیز در عروسی ولیعهد برای خوش آمد گوشی و نزدیکی بدر بار یا برای اینکه از خشم رضاشاه در امان باشند چه بسیار اشخاص اشیاء نفیس تقديم نمودند . حتی شنیده شد که یکی از امراء لشکر املاک خود را پیش کش کرده بود .

در برابر متعلقين ظرفا هم لطائف و اشعاری گفتند . منجمله خیر خواه قطعه زیرا را گفته که ورد زبانها گشته بود ، و شهربانی با تجسس بسیار توانست گوینده آن را پیدا کند . با آنکه خیر خواه گفتن چنین اشعاری را منکر شده را بود معهذا مدتها گرفتار و زندانی شد و اگر قائم مقام الملک رفیع بداد او نرسیده بود

ص: 398

حتماً کشته میشد :

خیر خواهان آنگوساکسن *** دختری را بشوهری دادند

خارق العاده نیست بس عادی است *** چونکه نه سیم و نه زری دادند

بلکه بهر بقای آقائی *** کلفتی را بتوکری دادند

افتتاح کارخانه شهباز

روز اول مرداد 1317 کارخانه هواپیما سازی شهباز بوسیله رضاشاه گشایش یافت . این کارخانه از انگلستان خریداری شده بود و نقشه ها و کایه دوسارژ تماماً از انگلستان و از کارخانه اواکس خریداری شده بود و عده ای متخصص هم از همان کارخانه فروشنده استخدام شده بودند و موتور این هواپیما نیز از کارخانه بریستول انگلستان خریداری و بر روی هواپیماهای ساخت ایران نصب میگردید .

قبلاً تعدادی از این هواپیماها که دو باله بود و بیش از دو نفر نمی توانست سرنشین داشته باشد خریداری و در خدمت ارتش ایران قرار داشت .

این هواپیماها پیشرفته نبود زیرا سرعت آن حدود 250 کیلومتر در ساعت و بال آنها پارچه ای بود و عیبی که داشت هنگامیکه بدون بمب پرواز میکرد بجای بمب میبایستی در آن چهار حلقه سرب بیست و پنج کیلوئی نصب نمایند والا در موقع نشستن دچار حادثه می شد . در صورتیکه در همان موقع در کشورهای دیگر مانند آلمان هواپیماهای یک باله و سریعتر با بال فلزی ساخته میشد و در خدمت ارتش کشورهای مترقی بخدمت گرفته شده بودند . بهر حال این کارخانه از سال 1315 شمسی شروع بکار کرده بود و پس از دو سال با حدود 200 نفر کارگر و متخصص توانست فقط 5 فروند هواپیما بسازد . البته تمام مواد خام از انگلستان خریداری میشد سپس طبق نقشه قالب سازی و از روی قالب ها ساخته میشد . این کارخانه میتوانست قطعات یدکی هواپیماهای اوا کسی که در خدمت ارتش بود بسازد و تعمیر نماید . شاید هم بهمین جهت این کارخانه را خریداری کرده بودند ولی رو یهمرفته این هواپیماها با مقایسه با هواپیماهای کشورهای دیگر عقب تر بودند .

بعد از شهریور 1320 و اشغال ایران از طرف متفقین این کارخانه نیز مثل

ص: 399

سایر کارخانجات ارتش مورد استفادۀ آنها واقع گردید و برای پیشرفت کارهای خودشان بتوسعۀ آن اقدام نمودند .

برکناری دو وزیر

روز 23 تیر ماه 1317 علی اصغر حکمت وزیر معارف و سهیلی وزیر امور خارجه از کار برکنار گردیدند .

علت برکناری را محافل مطلع مخابره دو تلگراف به وزیر کشور فرانسه بدون جلب نظر رضاشاه میدانستند . مظفر اعلم وزیر مختار ایران در عراق بجای سهیلی بسمت وزیر خارجه اسمعیل مرآت بجای حکمت بکفالت وزارت فرهنگ منصوب شدند .

علی اصغر خان حکمت در کتاب سی خاطره خود درباره برکناری خود چنین نوشته است :

آخرین باز خواست

بگرد بر سرم ای آسمان دور زمان *** به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم

هر فرازی را نشیبی در پی است و هر آغازی انجامی دارد . صبح بشام میرسد و بهار بخزان میانجامد این قانون تغییر ناپذیر خلقت است ولن تجد لسنة الله تبديلا « قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد . »

دوره شکوفای خدمت من در وزارت معارف نیز به جبر همین قاعده استوار سپری شد و هنگام عزل فرارسید و پس از چهار سال و ده ماه ( از آخر شهریور 1312 تا اواسط تیر ماه 1317 ) روزی آمد که مورد بازخواست شاهنشاه پهلوی قرار گرفتم و از خدمت دولت برکنار شدم .

البته نصب و عزل خدمتگزاری حقیر چون من قابل طرح در خاطره واحدی نیست و نمی باید که صفحات گرانبهای مجله گرامی وحید را اشغال نماید ولی چون این سلسله خاطرات هم بپایان رسیده است مناسب دانستم که با درج آن سرگذشت ختم مقال کنم . شاید پژوهنده را بکار آید .

البته این خاطره دو فایده را متضمن است :

اول اخلاقی : که خواننده میتواند از این حکایت درس عبرتی و کلمه

ص: 400

حکمتی بیاموزد و در تمام زندگانی خاصه زندگانی پرکشمکش خدمت اداری در کار خود هوشیار باشد و از اندک سهو و خطا خود را نگاهدارد که گفته اند :

پند گیر از مصائب دگران *** تانگیرند دیگران زتو پند

دوم فائده تاریخی : که سراسر این سرگذشت نمونه ای است از اوضاع اجتماعی و سیاسی آن زمان و برای پژوهندگان تاریخ ایران گوشه ای از تاریخ را روشن می کند .

روزی از روزهای اوایل تیر ماه 1317 بندۀ نویسنده بسمت وزیر معارف در یکی از جلسات شورای دانشگاه ( در مدرسه حقوق - کوچه اتابک ) شرکت داشتم . ناگهان پاکتی برای من آوردند که با خط درشت بر روی آن نوشته بود داشتم . « خیلی فوری » این نامه از وزارت خارجه بامضای مرحوم على سهیلی وزیر خارجه وقت بود که به وزیر معارف نوشته و بکار مؤکدی اشاره میکرد . مضمون آن این بود که چون روز اول ژوئیه 1931 ( 10 تیر 1317 ) وزیر معارف دولت جمهوری فرانسه ، در باغ تو یللری پاریس نمایشگاه خاص صنایع ظریفۀ ایران را افتتاح میکند و باحترام کشور ایران از آثار هنری آن مملکت آثار قابل توجهی در معرض تماشای مردم جهان از خاص و عام میگذارد خیلی ضروری است که از طرف وزیر معارف ایران بپاس این خدمتی که بهنر ایرانی کرده اند تلگرافی در « تبریک و تشکر » با و مخابره شود و در این امر تسریع باید کرد که درست در جلسه تشریفاتی افتتاح بموقع برسد .

من حساب کردم که فقط چند روز بموقع معهود مانده است باشتاب بسیار تلگراف خوبی شامل مراتب شادباش و سپاسگزاری تهیه شد و من امضاء کردم و بفوریت به تلگرافخانه فرستادم . غافل از اینکه با این امضاء حكم عزل و انفصال خود را صادر مینمایم .

ترجمه فارسی تلگراف عیناً روز بعد در روزنامه اطلاعات درج و منتشر شد . چند روز پس از آن از دفتر مخصوص شاهنشاهی نامه ای بفوریت خطاب به شخص این بنده نویسنده رسید که امر کرده بودند ، سابقه و پرونده تلگراف که به پاریس مخابره شده بود ارسال دارم . بنده نیز خالی از هر اندیشه سابقه پرونده مطلوب را به دفتر مخصوص فرستادم .

روز بعد شکوه الملک رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی با تلفن تقاضا کرد

ص: 401

که ایشان را ملاقات نمایم . بنده نیز اطاعت کردم در این ملاقات ایشان اظهار داشتند که « از این تلگراف خاطر مبارک شاهانه بسیار آزرده شده است و امر فرمودند که پرونده را برای بررسی نزد رئیس الوز را بفرستم تا رسیدگی کنند ، ضمناً گفت اعلیحضرت همایونی بشدت متغیرند و فرموده اند چرا بدون اجازه این تلگراف صادر شده است . »

همان شب در جلسات هیئت وزرا که در کاخ سعدآباد تشکیل شد شخص شاهنشاه مرا در معرض خطاب قرار داده گفتند « مگر از جریان امورآگاه نیستید و نمی بینید کسانی که با خارجی ها رابطه دارند چگونه مورد مجازات واقع میشوند ! » و سپس رو به نخست وزیر ( محمود جم ) فرمودند « این کار باید دقیقاً تحقیق شود ، رسیدگی نمائید تا مطلب معلوم شود » من عرض کردم که این تلگراف را بر حسب تأکید و تقاضای وزارت خارجه صادر کرده ام و غرض تجلیل از هنرهای ایران بوده است .

صبح روز چهارشنبه 17 تیر بملاقات نخست وزیر رفتم چون وارد شدم دیدم وزیر عدلیه ( دکتر متین دفتری ) و وزیر راه ( مجید آهی ) در گوشه ای نشسته و با هم مشورتی دارند چون وارد اطاق شدم آند و یکه خورده ساکت شدند .

محمود جم شخص خوش فطرت و نیک نفسی بود با همان مهربانی طبیعی با من صحبت کرد و بالاخره گفت که بر حسب امر شاهنشاه از خدمت وزارت معارف منفصل هستم و بجای شما اسماعیل مرآت كفيل معارف تعيين شده اند . بدیهی است تکلیفی جز اطاعت و تسلیم نداشتم بدفتر خود رفته اوراق و اسناد شخصی خود را جمع کرده و کلید میز را به رئیس دفتر وزارت معارف سپردم که به جانشین من تحویل دهد . در آن اوقات بنده در تجریش در باغ سالور ( جنب باغ فردوس ) منزل داشتم عصر همان روز مطلع شدم که دو نفر مأمور تأمینات کنار در منزل قرار گرفته و مراقب آمد و شد اشخاص هستند . البته معلوم است که باخبر انفصال من دیگر احدی از مردم زمانه که غالباً مگسان گرد شیرینی هستند ، با من آمد و شد نمیکرد که حاجت بمراقبت و مواظبت باشد . همان روز شنیدم که علی سهیلی وزیر خارجه هم بسرنوشت من گرفتار و از خدمت منفصل شده است . ولی از شما چه پنهان که این حادثه نابهنگام مرا مبهوت و متحیر ساخته بود و با کمال نگرانی و حیرت منتظر پیش آمد بودم و تا چند روز به هیچ وجه وسیله ای نداشتم که

ص: 402

از چند و چون وقایع و باطن امور آگاه شوم .

بعد از چندی معلوم شد که چون در آن اوقات یکی دو روزنامه در فرانسه مقالات ومطالبی مخالف شئون دولت و انتقاد از اوضاع ایران منتشر کرده و از مقامات عالیه انتقاد کرده بودند خاطر شاهنشاه از فرانسویها آزرده شده بود البته سفیر فرانسه از طرف دولت خود اظهار تأسف کرده و معذرت خواسته بود که چون در فرانسه جرائد مستقل و آزاد هستند و از دائره قدرت دولت خارج اند و بخیالات خود مطالبی مینویسند که ابداً دولت فرانسه موافق نیست ، ضمناً دولت فرانسه باحترام ایران به ایجاد این نمایشگاه اقدام کرده و آنچه در موزه های خود از آثار هنری و صنایع ظریفه قدیم و جدید ایران را دارد بمعرض نمایش گذارده و در بهترین نقطه پاریس یعنی در باغ « تو یللری » جنب میدان « کنکورد » این نمایشگاه عظیم بر پا میشود و مدتی برای عموم مردم مخصوصاً در این فصل که فصل سیاحت و جهانگردی پاریس است درهای این نمایشگاه باز خواهد بود از اینرو دولت فرانسه تقاضا دارد که دولت ایران هم در این کار شرکت کرده و مجموعه ای از مصنوعات هنری ایران را بطور موقت بپاریس بفرستند که در غرفه مخصوص نمایشگاه گذارده شود .

چون این مطلب بعرض پیشگاه ملوکانه رسید تقاضا را رد کردند و به دولت فرانسه جواب منفی دادند ، البته خبر رد این تقاضا در پاریس منتشر شد و در جرائد محلی منعکس گردیده بود . روز بعد معلوم شد که تلگراف تبریک و تشکر وزارت معارف ایران نیز انتشار یافته و حسن اثر کرده بود . ولی روزنامۀ یومیه انتراسیران L'Intransigeant که از جراید کثیر الانتشار روزانه پاریس است این تلگراف را اهمیتی داده و با عنوان طعن آمیز و زننده نسبت به مقامات عالیه مطالبی نوشته بود .

همینکه این شماره روزنامه به تهران رسید اداره شهربانی کل آنرا برحسب وظیفه عادی خود بعرض پیشگاه ملوکانه رسانید . از بخت بد و طالع نامساعد از قضا در همان ساعت روزنامه اطلاعات که محتوی تلگراف بنده بود نیز بنظر ایشان رسید که به تأثر خاطر همایونی افزوده شد .

از اثر سوء آن توسط دفتر مخصوص از دو وزیر معارف و خارجه توضیحاتی خواستند البته در توضیحات وزیر خارجه هم عرض کرده بود این اقدام بسبب

ص: 403

تقاضای ( ضیاء الدین قریب ) کاردار رسمی ایران در پاریس بوده است ، لیکن این توضیحاتی مقبول نیفتاد .

چون خاطر اعلیحضرت از سابقه روابط ناپسندی که سابقاً بعضی از وزرای ایران با خارجی ها داشتند بسیار متأثر بود این عمل از نظر ایشان نوعی گستاخی تلقی شد و باین سبب هر دو وزیر خارجه و معارف از خدمت معاف شدند . باین هم اکتفاء نفرموده امر کردند که وزیر عدلیه ( دکتر متین دفتری ) و وزیر راه ( مجید آهی ) مقدمات قانونی تعقیب و محاکمه آن دو وزیر معزول را فراهم سازند .

آندو نفر روزی که من با طاق دفتر نخست وزیر رفتم در گوشه ای نشسته مشغول تهیه متن لایحه بودند که بنا بود در این باب بمجلس تقدیم شود .

« خدا گر زحکمت ببندد دری ... » از طرف دیگر چون من بیگناه بودم و واقعاً مظلوم واقع شده از این معنی خاطر مبارک والاحضرت ولیعهد که در آنزمان مقام عالیه ریاست جوانان ورزشکار و پیش آهنگان بوجود مبارک ایشان وابسته بود و از خدمات بسیار این بنده که در این زمینه در زیر نظر ایشان انجام میدادم بخوبی آگاهی داشتند در مقام اصلاح کار برآمده و در پیشگاه پدر تاجدار خود از من بنده شفاعت کردند و سخن ایشان مقبول افتاد ، محمود جم و مجید آهی نیز لایحه را بحضور برده ضمناً به طور پسندیده از بنده دفاع کرده بودند . این مقدمات سبب شد که از تعقیب بنده بی گناه صرف نظر کردند و فقط بعزل بنده اکتفا فرمودند .

چون بنده بحکم خدمت چندین سال در وزارت با مردم روابط بسیار داشتم بعد از انفصال مصلحت خود را در اقامت در طهران ندیده بخانه خود در شیراز رفتم و مدت شش ماه در آن شهر منزوی بودم تا آنکه روزی در اواسط بهمن ماه به تهران احضار شدم و بطوری که در خاطرات خود سابقاً نوشته ام بخدمت و تصدی وزارت کشور مفتخر گردیدم . یاد دارم که در روز شرفیابی خود اشاره باین وقایع فرموده گفتند « حالا دیگر متوجه کار خود باشید و بی مطالعه کاری نکنید که مورد بازخواست قرار بگیرید ! » .

البته این عزل و نصب در روح و روان بنده ناچیز تأثیر بسیار کرد و به تجربه آموختم که پیش آمد امور در دست قدرت خداوند متعال است و نوکری و

ص: 404

عمل دولت کار خردمند نیست ! همیشه باید از این پیش آمدهای سوء بقادر متعال پناه برد ...

صدور و مخابره آن تلگراف هم بحكم وظیفه برای تجلیل از هنر ایران و بزرگداشت هنرمندان ایران بود و بس ... » .

تغییرات در کابینه

على منصور ( منصور الملک ) که پس از صدور حکم برائت از طرف دیوان کشور مدتها از کار برکنار بود روز 26 مرداد ماه 1317 بکاخ سلطنتی احضار و بسمت وزیر صناعت منصوب وابوالقاسم فروهر وزیر صناعت بسمت وزیر کشور برقرار گردیدند .

اتصال راه آهن سراسری

روز چهارم شهریور ماه 1317 رضاشاه در ایستگاه سفید چشمه که بعداً بایستگاه فوزیه تغییر نام یافت آخرین پیچ و مهره خط آهن سراسری کشور را محکم نمود و طی نطقی گفت : « من از مردم ایران فوق العاده راضی و مسرور هستم که برای اصلاحات کشور از صمیم قلب حاضر بوده و مخارج راه آهن را با طيب خاطر پرداختند زیرا تشخیص دادند که این اقدام موجب سعادت و ترقی ایران است . ملت ایران مردم شرافتمند و نجیبی هستند و در هر موقع ، همین قدر که تشخيص دادند اقدام و اصلاحی برای تعالی و پیشرفت کشور آنها مفید است از ابراز هیچگونه فداکاری و علاقمندی خودداری نمیکنند ... » .

نخستین قطاری که از بندر شاهپور حرکت نموده بود بطرف تهران رهسپار گردید و بدین ترتیب ساختمان راه آهن سراسری کشور خاتمه یافت و آماده بهره برداری شد .

نمایندگان سیاسی خارجی مقیم تهران ، نمایندگان مجلس ، هیئت دولت و جمعی از رجال که بنا بدعوت وزارت طرق به سفید چشمه مسافرت نموده بودند در مراسم رسمی اتصال آخرین پیچ و مهره خط آهن سراسری که بدست رضاشاه و ولیعهد انجام یافت حضور داشتند .

ص: 405

ولیعهد دورۀ دانشکده افسری را بپایان رسانید

روز 31 شهریور ماه 1317 محمدرضا پهلوی در مراسم جشن فارغ التحصیلی دانشکده افسری بگرفتن دانشنامۀ ستوان دومی افسری نائل گردید .

در این جشن رضاشاه شرکت کرده بود و شخصاً دیپلم را بدست ولیعهد و سایرین اعطا نمود و ضمن نطق کوتاهی گفت : این دوره دانشکده ، دوره ولیعهدی نامیده میشود ، و خطاب بدانشجویان گفت :

همین قدر سر بلندی برای شما بس که ولیعهد کشور با شما در این دو سال موافق تمام شرایط و قواعد نظام دورۀ دانشکده افسری را طی نموده و در تمام تمرینات و تعلیمات ارتشی دانشکده شرکت کرده و این خود بهترین سرمشق فداکاری وظیفه شناسی برای شما میباشد . کشور ایران بواسطه موقعیت جغرافیائی مخصوص خود نیازمند یک ارتش بزرگ و نیرومند میباشد که از هر حیث حافظ و نگهبان مصالح و منافع کشور باشد . متأسفانه در گذشته این مسئله مهم را مهمل گذارده و توجهی بآن نداشته اند اکنون جای مسرت است که تمام ابناء کشور با علاقه کامل خود را آماده خدمت سربازی می نمایند » ( اقتباس از اطلاعات در یکربع قرن ) .

عروسی شمس و اشرف پهلوی

تجدد بر هم زن همۀ رسوم و آداب است ، عروسی فرمایشی هم یکی از آن جمله است . در کابینه جم معروف شد عکس عده ای از جوانان را به شاهدختها عرضه دادند تا که قبول افتد و که در نظر آید . پسرجم و پسر قوام شیرازی پسند افتادند ، چه حاجت بعکس بود من نمیدانم ، جم و قوام هر دو در قلهک می نشینند وعصرها محل گردش آنها و شاهدختها در صحرای دروس بود همدیگر را خوب میشناختند . قوام پس از قضیه اسعد مورد لطف مخصوص واقع شده در مسافرتها ملازم خدمت است . بهر حال مجلس عقد بیمزه ای منعقد شد ، با اینکه من متارکه داشتم بموجب دعوت در مجلس حاضر شدم یکطرف تالار شاه ایستاده بودند و قدری فاصله وزرای سابق ولاحق طرف دیگر ، ملکه و شاهدختها روی کرسی نشسته بودند ساکت و صامت ، دامادها عبوس زیر دست عروسها ایستاده در حال خود متفکر مینمودند نه شیرینی نه میوه ای در بساط بود ، لحظه ای گذشت امام

ص: 406

جمعه خوئی و میرزا سید محمد بهبهانی وارد شدند نزدیک شاه رفتند و ظاهراً تبریک گفتند ، عقد در خارج بعمل آمده بود علماء رفتند و حضار متفرق شدند .

صاحب اختیار از جم که حاضر بود سراغ دلمه گرفت او هم دو پهلوی از کیف درآورد یکی بصاحب اختیار داد یکی بمن ، روی همرفته مجلس خنکی بود و بعد خنکیهای بیشتری بروز داد بلکه به برودت کشید پسر قوام از اول ناراضی بود پسر جم را نمیدانم ، شنیده بودم که دامادهای ناصرالدین شاه میبایست از پائین پای عروس در رختخواب بخزند در این موقع از رسم رختخواب اطلاعی ندارم لیکن در اتوموبیل دامادها میبایست پهلوی شوفر قرار بگیرند . تا پهلوی بود مماشاتی از طرفین میشد پس از پهلوی کار بتفریق کشید .

حتى فوزیه هم بطور قهر بقاهره ،رفت بهیچ وسیله مراجعت ایشان تا حال که 1327 است میسر نشده است ، اشراف پهلوی احمد شفیق را در مسافرتهای بمصر پسندیده بشوهری پذیرفته است وی از محترمین است ، شمس چند سال در اروپا و امریکا بسیاحت گذراند ... » ( نقل از خاطرات و خطرات از مخبرالسلطنه )

گشایش کارخانه ریسندگی قم

اطلاعات در یک ربع قرن در زیر عنوان فوق چنین نوشته است :

« چند نفر از بازرگانان با تشکیل شرکت سهامی اقدام بتأسیس کارخانه ریسندگی در قم نموده بودند . روز پنجشنبه سوم آذر 1317 مراسم گشایش این کارخانه با حضور اسفندیاری رئیس مجلس شورای ملی منصور وزیر پیشه و هنر و جمعی از معاریف که با قطار بقم مسافرت نموده بودند انجام گرفت .

اسفندیاری در نطق مشروح خود اقدام مرحوم قیصریه و سایر بازرگانانی که اقدام بتأسیس کارخانه ریسندگی نموده بودند ستود .

ایجاد این کارخانه در شهرستان قم کمک موثری باهالی و ساکنین این سامان می کند از آنجمله تاکنون در حدود پانصد نفر کارگر بکار گماشته شده اند که از نتایج کار ، خود و عائله آنها اعاشه میکنند . از طرفی تصمیم گرفته شد کارخانه شب و روز در کار باشد تا تعداد کارکنان آن دو برابر و اثرات اقتصادی آن در زندگانی اهالی و تأمین آسایش آنان توسعه یابد .

تا شهریور 1320 بر کارخانجات داخلی مرتب افزوده میشد ولی متأسفانه

ص: 407

از آن ببعد نه تنها کارخانه ای دیگر تأسیس نگردید بلکه هر چند یکبار یکی از کارخانجات اعم از ریسندگی و بافندگی و سایر کارخانجات صناعی دیگر مثل کارخانجات انارک و اغلب از کارخانجات اقتصاد ملی یکی پس از دیگری تعطیل می شود و معلوم نیست برای حفظ این سرمایه های ملی و دولتی و وسیله اعاشه و ارتزاق هزاران هزار افراد زحمتکش این کشور چه موقع چاره ای خواهند اندیشید » .

کفالت وزارت راه

روز هشتم آذرماه 1317 مرحوم آهی وزیر راه که خدمات مؤثری در اتصال راه آهن سراسری نموده و کراراً مورد تشویق اعلیحضرت فقید قرار گرفته بود بر اثر کسالت و احتیاج بمعالجه از پست وزارت راه معاف شد و آقای دکتر سجادی معاون آنوزارتخانه بسمت کفالت وزارت راه منصوب گردید .

پوند پایه طلا را از دست داد

افزایش واردات و تقلیل صادرات انگلستان و بحران شدیدی که در امور بازرگانی آنکشور پدیدار شده بود دولت انگلستان را ناچار نمود که پایه طلای پوند را از دست بدهد و این عمل تأثیر عجیبی در بازارهای دنیا نمود .

از دست دادن پایه طلا از طرف دولت انگلستان در بازار ایران و امور اقتصادی کشور ما تأثیری نکرد زیرا درآمد نفت جنوب که اقلام مهم ذخیره ارزی کشور را تشکیل میداد بموجب پیمان منعقده بر پایه طلا قرار داشت از طرفی سرمایه های ایرانی در داخل کشور جریان داشت و مردم بهیچوجه حاضر نبودند که سرمایه های خود را برخلاف امروز در بانک های خارجی متمرکز سازند از اینرو تأثیر آن در امور اقتصادی کشور ما زیاد نبود .

هیئت اعزامی به مسکو

روز 16 بهمن 1317 هیئتی مرکب از آقای وثیقی کفیل وزارت بازرگانی ، آقای اللهیار صالح معاون وزارت دارائی ، آقای دلپاک رئیس ادارۀ دوم سیاسی وزارت امور خارجه بسمت نمایندگی دولت ایران برای مطالعه در کارهای

ص: 408

بازرگانی بمسکو اعزام شدند .

در گذشت کمال آتاتورک

در شماره روز جمعه بیستم آبان ماه 1317 روزنامه اطلاعات ، درگذشت کمال آتاتورک را باطلاع ملت ایران رسانید در این موقع اعلیحضرت و والاحضرت در صفحات شمال بسر می بردند . مظفر اعلم وزیر امور خارجه مراتب را سریعاً باطلاع ایشان رسانید و طبق دستور اعلیحضرت فقید آقای مظفر اعلم وزیر خارجه در سفارت ترکیه حضور بهمرسانیده و مراتب تأثر و تألم خانواده سلطنتی و دولت و ملت ایرانرا بسفیر کبیر ترکیه ابلاغ نمود .

فهیمی سفیر کبیر دولت ایران مقیم آنکارا باسمت فوق العاده و هیئت لشكری مرکب از تیمسار سرلشکر نخجوان و تیمسار سرتیپ کو پال و سر رکار سرهنگ ارفع و یکدسته مرکب از پنجاه و دو نفر از سپاهیان و سه نفر از افسران برای شرکت در مراسم تشییع بآنکارا اعزام گردیدند .

قطع رابطه با فرانسه

در جراید فرانسه مقالاتی علیه رضاشاه و سیستم حکومتی ایران مرتباً منتشر میشد ، و سفارت ایران در پاریس مجبور بود آن مقالات را با ترجمه فارسی فوراً بایران ارسال و اقداماتی را که در این زمینه نموده گزارش کند .

اما مقامات فرانسه بسفارت ایران پاسخ میدادند که در کشور فرانسه جراید آزادی دارند و قوانین آن کشور اجازه نمیدهد که آن جراید را توقیف و یا تحت تعقیب قرار دهند . ولی رضاشاه که از حملات جراید فرانسه سخت ناراحت و عصبانی بود جوابهای دولت فرانسه برایش غیر قابل قبول بود و چون دید که اقدامات سیاسی چه در تهران و چه در فرانسه بجایی نمی رسد و حتی مطبوعات فرانسه از اقدامات سیاسی مأمورین ایران مستحضر شده بودند بر شدت حملات خود نسبت بایران افزوده اند . بالاخره روز هشتم دیماه 1317 دولت ایران بوزیر مختار خود در پاریس دستور داد طی یادداشتی رسمی قطع رابطه سیاسی را بدولت فرانسه اطلاع دهد . این قطع رابطه تا 30 بهمن 1317 ادامه داشت .

ص: 409

مخبرالسلطنه در خاطرات و خطرات در این مورد چنین نوشته است :

متارکه با فرانسه 18 دی 1317

روزنامجات پاریس نسبت بمقام سلطنت دست به اطاله زبان نهادند ، از طرف حکومت ایران شکایت شد ، دولت منتظر بود روزنامجات تنبیه شوند ، قانون فرانسه اجازه نمیداد ، کار بخواستن تلامیذ ایرانی از پاریس کشید ، نظمیه پاریس آن قدرت را ندارد که به امر دولت روزنامه توقیف کند یا روزنامه نویس را زندانی ، دول سایره برای بستن زبان روزنامه نویس در سفارت خودشان بودجه مخصوصی دارند و گفته اند :

وارسل رسولا ولا توصه *** وذاك الرسول هو الدرهم

البته اطاله لسان هم بی مایه ای از طرفی نبوده ، روزنامه محرکی داشته ، بهرحال دولت فرانسه قانونی از مجلس گذراند که از زبان درازی نسبت به مقامات خارجی بتواند جلوگیری کند و التیامی شد . »

اطلاعات در یک ربع قرن دربارۀ ایجاد مجدد رابطه سیاسی با فرانسه چنین نوشته است :

استقرار روابط سیاسی بین ایران و فرانسه : پس از قطع روابط بین ایران و فرانسه و تسلیم یادداشت از طرف وزیر مختار ایران بوزارت خارجه فرانسه اولیای آن وزارتخانه برای برقراری مجدد روابط میکوشیدند و خبرگزاری ها واس با انتشار اخبار مساعد در این زمینه ساعی بود ، تا اینکه روز سی ام بهمن 1317 دو تلگراف زیر بین رئیس جمهور فرانسه و اعلیحضرت فقید مبادله ومجدداً روابط سیاسی برقرار گردید .

تلگراف رئیس جمهور فرانسه : در اینموقع که عروسی والاحضرت شاهپور محمد رضا نزدیک است میخواهیم اعلیحضرت همایونی را بمشارکت کامل خود در شعفی که خاندان سلطنت احساس میفرمایند مطمن ساخته و مراتب احساسات دوستی خود و تحسینی را که برای ملت ایران و شاهنشاه عظیمش دارم اظهار نمایم . صمیمیت این احساسات بیشتر بر تأسف من از قطع روابط رسمی بین فرانسه و ایران میافزاید و متأثرم که وضع کنونی روابط سیاسی دولتین باولیای دولت جمهوری اجازه ندهد با آن شکوهی که مایلند در این امر باجلال شرکت

ص: 410

نمایند و حال آنکه میل تمام فرانسه بر اینست که در این موقع قدر و قیمتی را که بروابط دیرین بین دو کشور که از چند قرن باینطرف برقرار است میگذارند ابراز داشته و احساسات و تمجید و تحسینی را که نسبت بشخص آن اعلیحضرت و آثار فراموش نشدنی ترقی و تمدنی که از بدو جلوس خود در ایران انجام فرموده اند دارند بمنصه ظهور رسانند .

آرزوی کامل من در اینست که ابراز احساسات واقعی کشور من در اثر وضعیت حاصله از پاره ای انحراف تأسف آور بعضی جریده نگاران بی اهمیت و بی آبرو محروم نماند مخصوصاً که دولت جمهوری مراتب تأسف خود را از این حادثه که مخالف منافع دو ملت دوست میباشد صمیمانه اظهار داشته است .

من بسهم خودم در اینکه برقراری روابط دوستی گرمی بین فرانسه و ایران با شرایط اطمینان آوری میسر است تردیدی نداشته و از آن اعلیحضرت تمنا دارم بصداقت و صمیمیت احساسات ملت فرانسه نسبت بملت ایران مطئن باشند .

آلبرت لوبرن

پاسخ اعلیحضرت فقید : وصول تلگراف محبت آمیز آنحضرت بمن فرصت داد که بار دیگر رضامندی کامل و تشکرات خودمان را نسبت بشخص حضرتعالی که همیشه خیرخواه ایران و دوست خودمان میدانیم ابراز داریم و اطمینان بدهیم که هیچوقت رنجشی از شخص آنحضرت نداشته ایم ضمناً میخواهیم از این فرصت استفاده کرده موجباتی که ما را وادار کرد برخلاف میل باخذ این تصمیم اخیر مبادرت ورزیم تشریح نمائیم تصمیم ما فقط مبتنی بر مقالات موهن بعضی جراید نبود بلکه از چندین سال باینطرف احساس میکردیم که در فرانسه چنانکه باید نتوانسته و یا نخواسته اند بتغییراتی که در کشور ما حاصل شده پی برده و ایران نو را بشناسند .

این احساسات که انعکاس آنرا در مطبوعات مشاهده میکردیم ما را بر آن داشت که روابط را قطع و برقراری آنرا در موقعی که فرانسه مایل باشد کشور ما را واقعاً بشناسد محول سازیم با وجود این مقدمات نظر باحترامی که نسبت بشخص آنحضرت داریم حاضریم گذشته را فراموش کرده روابط سیاسی را برقرار سازیم ولی از آنحضرت که در حسن نیتشان تردیدی نیست انتظار داریم شخصاً توجهی

ص: 411

فرمایند که روابط ما بر اساس محکم و معتمدانه که بوسیله آن طرفین یکدیگر را بهتر بشناسند استوار شود تا در آینده باحتراز از بروز این حوادث اسف آور مطمئن باشیم .

رضا پهلوی

دعوت حکمت و سهیلی بکار

آقای حکمت وزیر فرهنگ و آقای سهیلی وزیر خارجه که مدتی بود از کار برکنار شده بودند در بهمن 17 مجدداً بکار دعوت گردیدند .

آقای حکمت بسمت وزارت کشور و آقای سهیلی بسمت استاندار کرمان منصوب شدند . آقای ابراهیم علم نیز بوزارت پست و تلگراف برقرار گردید .

تخفیف در کرایه خشکبار

دولت و رضاشاه برای خرید ماشین آلات و کارخانجات و خرید اسلحه احتیاج مبرمی به ارز داشت و صادرات کشور هم بواسطه سنگینی کرایه تا بنادر جنوب نمی توانست با صادرات سایر کشورها که بار و پا نزدیکتر بودند ( مانند ترکیه ) رقابت نماید و ناچار بود تولیدات کشور را بهر قیمت که شور و یها خریداری مینمایند بآن کشور صادر نماید . برای اینکه بازارهائی در اروپا بدست آورد و صادرات خود را منحصر به شوری نسازد تصویب نامهای هیئت وزیران در تاریخ 19 دیماه 1317 صادر نمود که در کرایه محصول خشکبار خراسان و آذربایجان برای صدور با راه آهن پنجاه درصد تخفیف منظور گردد و این عمل تشویق صادر کنندگان بار و پا بود .

ایجاد بانک رهنی

برای ایجاد بانک رهنی قانونی در 25 دیماه 1317 بتصويب مجلس رسید که 200 میلیون ریال برای تأسیس و بکار انداختن بانک رهنی تخصیص داده شود و از این تاریخ بانک رهنی در ایران تأسیس و شروع بکار کرد .

سازمان پرورش افکار

بموجب تصويبنامه هیئت وزیران در تاریخ 22 دیماه 1317 سازمانی بنام پرورش افکار با بودجه معتنابهی در تهران تأسیس گردید و دکتر صدیق ، دکتر

ص: 412

شایگان ، دکتر آشتیانی فروزانفر بکارمندی هیئت مدیره مرکزی منصوب شدند که تحت نظر دکتر متین دفتری وزیر دادگستری وقت انجام وظیفه نمایند .

این سازمان علاوه بر هیئت مدیره که در جلسات هفتگی خود برای عده ای سخنرانی میکردند از عده ای دیگر از اساتید دانشگاه و رجال دعوت بعمل می آورد که سخنرانی نمایند . متن این سخنرانیها که در مسائل مختلف بود و ضمن آن نیز به تملق گوئیها نسبت برضا شاه پرداخته میشد در جراید خبری درج میگردید و بعلاوه بصورت جزوه و کتاب چاپ و منتشر میشد . هر سخنران سعی میکرد که پایه تملق را از سخنران قبلی بالاتر برد بطوریکه در اواخر کار که منتهی به شهر یورماه 1320 شد اورنگ در یکی از سخنرانیها گفته بود :

بنده همان به که ز تقصیر خویش *** عذر بدرگاه رضا آورد (1)

شیوه تملق گوئی بجائی رسید که ظرفا نام پرورش افکار را « پرورش اطوار » نامیدند .

اطلاعات در یکربع قرن در این مورد چنین نوشته است :

« فکر تأسیس سازمان پرورش افکار فکر صحیحی بود و در بدو امر دانشمندان سخنرانیهای سودمند و مفیدی برای جامعه میکردند که متن آنها در روزنامه اطلاعات منتشر میگردید ولی رفته رفته تملق گوئی بر مقصود اولیه غلبه کرد و مردم را نسبت باین دستگاه بدبین نمود تا اینکه بکلی از بین رفت . »

بودجه سال 1318 کشور

روز هفتم اسفند 1317 بودجه سال 1318 کشور بمجلس تقدیم و قبل از پایان سال تصویب شد . ارقام هزینه بودجه مزبور دو هزار و ششصد و سیزده میلیون و چهارصد و هشتاد هزار ( 2،613،480،000 ) ریال بود که قسمت مهم آن اختصاص بکارهای عمرانی داشت اطلاعات پس از تشریح ارقام بودجه نوشت « ارقام هزینه که در بودجه سال 1318 ذکر شده هزینه نبوده بلکه سرمایه و منابع تولید ثروت برای کشور است و اگر در ارقام هزینه دقیق تر شویم بیش از نصف و بلکه شصت درصد آن بودجۀ اساسی است که سرمایه کشور میگردد .

ص: 413


1- تحریف این بیت سعدی است که گفته است : بنده همان به که زتقصیر خویش *** عذر بدرگاه خدا آورد

توسعه خطوط آهن ، ایجاد کارخانه ها ، تکمیل و اصلاح کارخانه های موجود ، توسعۀ فلاحت و زراعت و تمام این قبیل امور در شمار نقشه های اقتصادی مهمی است که هزینه اجرا و انجام نقشه های مذکور هزینه انتفاعی بوده و سالهای بعد از هر یک از منابع مذکور شروع ببهره برداری میشود .

ایجاد دستگاه فرستنده رادیو در ایران

رادیو یکی از اختراعات شگفت آور جهان و بسیار سودمند است که از موالید مهم صنعت و تمدن کنونی جهان بشمار میرود و جهان بشریت از آن استفاده های شایان نموده و در راه تبلیغ اندیشه ها وآراء جدید علمی و اقتصادی و صنعتی و سیاسی از آن بهره های فراوان برده است و مانند تلفن و برق یکی از لوازم ضروری زندگی بشر میباشد زیرا با پخش برنامه های معین ونشر اخبار و اطلاعات و سرودها می توان در لحظه ای از همۀ اطلاعات مهم سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی دنیا استفاده نمود . ولی در بدو ورود رادیو به ایران بواسطه نبودن کارخانه های برق اشخاص نمیتوانستند از رادیو استفاده نمایند . باید متذکر شد که در آن موقع وحتی تا سالها بعد هم رادیو باطری دار و ترانزیستوری اختراع نشده بود . بنابراین برای استفاده از رادیو باید اول بفکر تأمین برق آن بود .

پس از آنکه در خرداد 1317 شهرداری تهران اقدام به خرید کارخانه برق و ایجاد آن نمود استفاده از رادیو و گرفتن ایستگاههای خارجی بدون مانع بود ولی برای همه کس ممکن نبود تا بالاخره دولت در اوایل سال 1318 ساختمان عمارت بی سیم در نزدیکی قصر قاجار و نصب دستگاه فرستند رادیو را بوجود آورد و مردم توانستند از آن استفاده نمایند .

امتیاز معادن بکمپانیهای هلندی

اشاره

قبلاً گفته شد که داور وزیر دارائی با دستور رضاشاه امتیازی به کمپانیهای نفت آمریکائی داده بود که از تصویب مجلس هم گذشت . ولی انگلیسها و شور و یها نسبت باعطای امتیاز مذکور سخت بدولت اعتراض نمودند و براثر این مخالفتها و خودکشی یا مرگ مشکوک داور کمپانیهای نفت امریکائی برای اکتشاف و استخراج نفت نتوانستند اقدام موثری کنند و قرارداد امتیازی را

ص: 414

بموقع اجرا گذارند . سرانجام در سال 1317 رسماً اعلام گردید که امتیاز نامه مذکور از درجه اعتبار ساقط است .

اما فكر استفاده از منابع و معادن هرگز از خاطر رضا شاه محونمی شدو درصدد بود بهر کیفیتی شده با اعطاء امتیاز بخارجی ها از محل ارز خارجی آن عایدات بیشتری تحصیل نماید تا هم مبلغی صرف تسلیحات کند و هم قسمتی را جهت خرید کارخانجات شخص خود بمصرف برساند مخصوصاً که در آن هنگام تعادل نظامی در اروپا بهم خورده بود و دولت آلمان نازی به او جرئت داده بود که دیگر واهمه ای از انگلیسیها نداشته باشد و طناب خود را از زیر بار آنها کشیده استقلال رأیی از خود نشان بدهد بنابراین امتیازی به هلندی ها داد که نه تنها مربوط به منابع نفتی بود بلکه شامل کلیۀ معادن در یک منطقه و در منطقه دیگر فقط خاک سرخ و نفت استثناء شده بود .

ولی پس از آنکه دولت آلمان به شور و یها اعلان جنگ داد مجدداً وضع تغییر کرد و هلندی ها هم نتوانستند دربارۀ اکتشاف و استخراج معادن امتیازی عملی انجام دهند و خود بخود این امتیاز هم ملغی الاثر گردید .

قرارداد اکتشاف و استخراج معادن با شرکت هلندی

در تاریخ 29 فروردین 1318 ( آوریل 1939 ) قانونی بتصويب مجلس رسید که بموجب آن بشرکت هلاندی « الگمین اکسپلوراتی ما چاپای » (1) حق انحصاری داده شد که در دو منطقه معین شمالی و جنوبی برای کشف معادن در مدت سه سال کاوش نماید . در ناحیه شمالی امتیاز گیرنده حق کاوش برای هر گونه معدنی اعم از نفت و غیره داشت ولی در منطقه جنوبی معادن نفت و خاک سرخ از آن استثناء شده بود . هرگاه امتیاز گیرنده در مدت سه سال معدنی را کشف می نمود که قابل استخراج باشد باید فوراً مراتب را بدولت اطلاع دهد و تا مدت سه ماه تقاضای استخراج آنرا بنماید و دولت ایران هم متعهد بود که امتیاز معادن مزبور را باستثنای نفت ( که برای استخراج آن قرارداد جداگانه ای باید تنظیم و بتصویب مجلس شورایملی برسد ) با متیاز گیرنده طبق صورت قراردادی که ضمیمه قانون میباشد اعطا نماید . بموجب قرارداد ضمیمه امتیاز معدن برای

ص: 415


1- Algemeene Exploratie Maatchappij.

مدت 60 سال داده شده بود و نصف درآمد هم پس از وضع هزینه و استهلاک سرمایه بدولت تعلق میگرفت . جالب توجه این است که در مورد این قرارداد دولت شوروی دیگر استنادی بفصل 13 عهدنامۀ 1921 ایران و شوروی نکرد و هیچ گونه اعتراضی هم ننمود ولی بطور یکه گفته شد در مورد قرارداد امتیازی سال 1315 که با کمپانیهای امریکائی امضاء شده بود شدیداً اعتراض و مخالفت کرده بود .

بهر حال متن قرارداد امتیازی که بتصویب مجلس شورا هم رسیده بقرار ذیل میباشد .

اجازه انعقاد قراردادهای اکتشاف و استخراج معادن دو ناحیه معینه با شرکت هلاندی آلگمین اکسپلوراتی ما چاپای

قرارداد اکتشاف

تعریف اصطلاحات :

بعضی اصطلاحاتی که در قرارداد اکتشاف بکار برده میشود قطع نظر از هر معنی دیگری که ممکن است در حال یا در آتیه در موارد دیگر داشته باشد در این قرارداد مطابق تعریفات زیر معنی خواهد شد :

دولت : یعنی دولت شاهنشاهی ایران .

شرکت : یعنی شرکت آلگمین اکسپلوراتی ما چاپای ( شرکت کل اکتشاف ) شرکت سهامی مقیم لاهه و شعبه های آن در آمستردام هلاند با تمام شرکتهای تابعه آن .

شرکت تابعه : یعنی هر شرکتی که این شرکت حق تعیین بیش از نصف مدیران آنرا مستقیماً یا بطور غیر مستقیم داشته و بطور مستقیم و یا غیر مستقیم مالک مقداری از سهام آن باشد که با آن مقدار سهام بیش از پنجاه درصد حق رأی در مجمع عمومی آن برای شرکت تأمین شده باشد .

دو ناحیه : یعنی زمینهائی که طبق ماده « 4 » این قرارداد مشخص گردیده .

عملیات شرکت در ایران یعنی تمام عملیات صنعتی و بازرگانی و فنی که شرکت منحصراً برای اجرای این قرارداد انجام میدهد .

تاریخ تصویب : یعنی تاریخی که این قرارداد بتصویب مجلس شورای

ص: 416

ملی ایران و صحه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی رسیده و به شرکت اعلام شده است .

سال وماه : یعنی دوره هائی از زمان که مطابق تقویم گره گورین سال و ماه گفته میشود .

فلورن : یعنی واحد پول هلاند .

ماده اول : الف - از تاریخ تصویب این قرارداد دولت حق انحصاری اکتشاف و بررسی و تجسس دو ناحیه را برای مدت سه سال بشرکت واگذار میکند .

1 - کلیه مواد معدنی بدون استثناء در ناحیه یک .

2 - کلیه مواد معدنی باستثناء نفت و اکسید آهن که بعنوان خاک سرخ مصرف میشود در ناحیه دو .

ب - مواد مستخرجه از معادن روی زمینی مانند سنگهای ساختمانی - آهک - سنگ گچ - خاک رس - نمک طعام - رسوبات نمکی مانند نمک طعام زاج و براتها از این قرارداد مستثنی میباشند .

مادۀ دوم : الف - شرکت تعهد مینماید که از تاریخ تصویب این قرارداد منتهی در ظرف ششماه عملیات اکتشاف و بررسی را در هر دو ناحیه شروع نماید .

ب - شرکت تعهد مینماید در تمام مدت قرارداد باستثنای مواردی که در مادۀ پنج پیش بینی شده بخرج خود بررسیهای لازم را جهت اکتشاف رشته های معدنی دو ناحیه نامبرده در ماده یک بنماید و نقشه زمین شناسی این دو ناحیه را تهیه کند .

مادۀ سوم : الف - شرکت تعهد مینماید که در تمام مدت اکتشاف گزارشهای ششماهه از بررسیها و اکتشافاتی که نموده و نتایجی را که بدست آورده بانضمام نقشه ها و هرگونه اطلاعات دیگری که دارا میباشد بدولت تسلیم کند .

ب - دولت حق دارد که در هر موقع و در هر مکان عملیات فنی شرکت را در ایران بازرسی نماید و برای این منظور کارشناسان متخصص تعیین خواهد کرد .

ج - شرکت متعهد است تمام اسناد فنی و علمی مربوطه را که دارا

ص: 417

میباشد باختیار کارشناسان متخصص دولت که برای این منظور تعیین میشوند بگذارد بعلاوه این کارشناسان متخصص حق دارند که از کلیه ادارات شرکت هر گونه اطلاعی را تحصیل نمایند .

مادۀ چهارم : ناحیه های نامبرده در ماده « 1 » بطریق ذیل تحدید میشوند :

الف - ناحیه یک قطعه خاک چهار ضلعی است که زوایای آن به ترتیب زیر واقع شده :

اول - زاویه نقطه تلاقی مدارسی و هشت درجه با نصف النهار چهل و هفت درجه و بیست دقیقه .

دوم - زاویه نقطه تلاقی مدارسی و هشت درجه با نصف النهار چهل و هشت درجه و سی و پنج دقیقه .

سوم - زاویۀ نقطه تلاقى مدار سی و سه درجه و سی دقیقه با نصف النهار پنجاه و سه درجه و سی و پنج دقیقه .

چهارم - زاویه نقطه تلاقی مدار سی و سه درجه و سی دقیقه با نصف النهار پنجاه درجه و بیست دقیقه .

تمام خطوط نصف النهار نسبت به گرنویچ حساب شده و سمت مشرق آن واقع گردیده است .

ب - ناحیه دو شامل خشکی و جزائر متعلق بایران است بطور مربع مستطیل که زوایای آن بترتیب زیر قرار گرفته :

اول - زاویه نقطه تلاقى مدارسی درجه و نصف النهار پنجاه و هشت درجه و بیست دقیقه .

دوم - زاویه نقطه تلاقی مدار بیست و شش درجه ونصف النهار پنجاه و هشت درجه و بیست دقیقه .

سوم - زاویه نقطه تلاقی مدار بیست و شش درجه و نصف النهار پنجاه و چهار درجه و بیست دقیقه .

چهارم - زاویه نقطه تلاقی مدارسی درجه و نصف النهار پنجاه و چهار درجه و بیست دقیقه .

تمام خطوط نصف النهار نسبت به گرنویچ حساب شده و سمت مشرق آن واقع گردیده است .

ص: 418

نقشه که طرفین امضاء نموده اند و پیوست قرارداد است حدود دو ناحیه نامبرده در بالا را نشان میدهد .

مادۀ پنجم : الف - حداقل هزینه که شرکت برای عملیات اکتشافی در ایران در مدت معین در ماده « 1 » اینقرارداد بمصرف خواهد رسانید مبلغ پانصد هزار فلورن میباشد و بشرح زیر تقسیم میشود :

1 - در سال اول یکصد هزار فلورن .

2 - در سال دوم دویست هزار فلورن .

3 - در سال سوم دو پست هزار فلورن .

وجوهى که بترتیب بالا برای اکتشاف اختصاص می یابد باید در موعدهای معین ببانک ملی ایران سپرده شود .

برای سال اول در روز تصویب قرارداد .

برای سال دوم و سوم قبل از انقضاء سال اول و دوم .

شرکت حسابی در بانک ملی ایران باز خواهد کرد و برای هزینه عملیات اکتشافی از وجوه نامبرده پرداخت خواهد نمود . هرگاه هزینه شرکت در هر سال از حداقل مبلغ معین برای آن سال کمتر باشد مبلغی که خرج نشده بدولت تعلق خواهد گرفت مگر در موارد قهری که مستثنی است .

هرگاه هزینه شرکت در هر سال از مبلغ حداقل معین برای آن سال تجاوز نماید مبلغی که اضافه خرج شده بحساب سال بعد منظور خواهد شد باین ترتیب که هزینه که علاوه بر مبلغ حداقل خرج شده از مبلغ معین برای سال بعد کسر خواهد گردید .

ب - شرکت حق خواهد داشت از تاریخ تصویب قراداد در آخر هر سال با اخطار کتبی یکماه قبل بدولت این قرارداد را ترک نماید .

مادۀ ششم : کلیه هزینه هائی که شرکت برای اکتشاف دو ناحیه خواهد نمود بین معادنی که شرکت کشف و امتیاز استخراج آنها را تحصیل نموده است به نسبت سطح حوزه های امتیاز معادن مزبور تقسیم میشود ولی حصه مربوط به هر حوزه امتیاز هیچوقت از اصل سرمایه که جهة استخراج در آن حوزه بکار میرود نباید زیادتر بحساب آید .

مادۀ هفتم : هرگاه شرکت در دورۀ اکتشاف که در ماده « 1 » این قرارداد

ص: 419

معین شده معدنی کشف نماید که قابل استخراج تشخیص دهد باید فوراً مراتب را كتباً بضمیمه نقشه که حدود حوزه معدن را معین کند باطلاع دولت برساند و رسید دریافت کند و تا مدت سه ماه از تاریخ این اطلاع حق انحصاری دارد که امتیاز استخراج آن معدن را درخواست نماید .

در صورتی که مهلت سه ماه منقضی سود و شرکت تقاضای امتیاز ننماید دیگر هیچگونه حقی برای استخراج آن معدن نخواهد داشت و در هیچ مورد این مهلت سه ماه که برای درخواست امتیاز تعیین شده از انتهای مدتی که در ماده « 1 » مقرر گردیده نباید تجاوز نماید .

مادۀ هشتم : الف - امتیاز استخراج هر معدنی را که شرکت طبق ماده « 7 » درخواست کند باستثنای نفت طبق قرارداد نمونه که ضمیمه این قرارداد است در ظرف دوماه از تاریخ دریافت درخواست شرکت بشرکت داده میشود .

هرگاه مدت دو ماه منقضی شود و از طرف دولت جواب داده نشود این سكوت بمنزله قبول خواهد بود و شرکت حق خواهد داشت به استخراج معدنی که امتیاز آنرا درخواست کرده شروع و ادامه دهد و مطابق شرایط و مقررات قرارداد نمونه عمل نماید .

هرگاه جوابی که دولت میدهد منفی باشد این جواب باید مبتنی بر دلایلی بر وفق شرایط و مقررات این قرارداد و قرارداد نمونه استخراج باشد .

ب - امتیاز استخراج هر معدن نفت که شرکت در ناحیه « 1 » کشف نماید ممکن است بتوافق طرفین بر طبق یک قرارداد مخصوص جداگانه که بتصويب مجلس خواهد رسید بشرکت داده شود .

ج - هرگاه شرکت امتیاز استخراج معادنی را در دو ناحیه درخواست کند که قبلا کشف شده این درخواست قبول خواهد شد مشروط بر اینکه شرکت هزینه را که دولت برای اکتشاف آن معادن به مصرف رسانده بپردازد .

د - هرگاه شرکت در دو ناحیه امتیاز بهره برداری معادنی را که از طرف دولت یا بوسیلۀ اشخاص استخراج شده باشند تقاضا کند امتیاز استخراج آن معادن طبق پیمان نمونه استخراج ممکن است داده شود مشروط بر اینکه شرکت رضایت استخراج کننده را تحصیل کند .

ه - از تاریخ تصویب این قرارداد منتها تا دوماه فهرستی از معادن

ص: 420

کشف شده یا معادنی که در حال استخراج میباشند با تعیین نام و محل بشرکت داده میشود .

هر معدنی را که شرکت تجسس و مطالعه نماید و جزو فهرست منظور نباشد جزو معادن کشف شده از طرف شرکت محسوب خواهد گردید .

مادۀ نهم : امتیازهای مذکور در ماده « 7 » ممکن است برحسب پیشنهاد شرکت و تصویب دولت بهر شرکت هلاندی یا ایرانی غیر تابع این شرکت اعطاء و یا انتقال داده شود .

دولت در ظرف دو ماه پس از تاریخ دریافت پیشنهاد کتبی به شرکت جواب خواهد داد .

مادۀ دهم : الف - شرکت و کارمندانش از حمایت قانونی دولت بهره مند خواهند بود .

ب - دولت در حدود قوانین و مقررات کشور هرگونه تسهیلات ممکنه را برای عملیات شرکت در ایران مبذول خواهد داشت .

ماده یازدهم : الف هر زمین بایر بی ارزشی متعلق بدولت که برای مقاصد عمومی مورد احتیاج نباشد در صورتی که شرکت آن زمین را برای عملیات خود در ایران لازم داشته باشد مجاناً در طول مدت این قرارداد بشرکت واگذار خواهد شد .

ب - شرکت میتواند زمینهای دایر متعلق بدولت و یا هر زمین متعلق باشخاص را که برای عملیات خود در ایران لازم بداند مورد استفاده قرار دهد لكن موظف است که رفع خسارت صاحبان اراضی را بطور عادلانه بنماید .

بها و یا میزان اجاره آن زمینها از نرخ متعارفی زمینهائی که از همان نوع بوده و همان مصرف را داشته و در همان حوزه واقع شده باشد نباید تجاوز کند .

ماده دوازدهم : شرکت حق غیر انحصاری خواهد داشت که در کلیه زمینهای بایر متعلق بدولت واقعه در دو ناحیه برای مصرف عملیات شرکت از هر نوع خاک و شن و سنگ آهک و گچ و مصالح ساختمانی دیگر مجاناً استفاده نماید . مسلم است که اگر استفاده از مواد مذکور موجب ضرر اشخاص ثالثی باشد شرکت باید جبران خسارات صاحبان حقوق را بنماید .

ماده سیزدهم : الف - شرکت مجاز است که بدون تحصیل پروانه

ص: 421

مخصوص آنچه را که منحصراً برای مصرف اعضاء و مستخدمین خود لازم دارد وارد نموده حقوق گمرکی و سایر حقوق و عوارض معمول زمان ورود را بپردازد .

شرکت اقدام و مراقبت لازم خواهد نمود که کالاهائی را که وارد مینماید به اشخاص غیر مستخدم خودش فروخته نشود و واگذار نگردد .

ب - شرکت بدون تحصیل پروانه و با معافیت از کلیه حقوق گمرکی و عوارض و هر نوع پرداخت دیگری بدولت و شهرداریها حق خواهد داشت آنچه را که منحصراً برای عملیات خود در ایران لازم دارد وارد نماید .

ج - کارمندان خارجی شرکت مجازند مازاد ارزی را که بعنوان دستمزد دریافت داشته و در ایران خرج نکردهاند با تصدیق شرکت از ایران صادر کنند .

د - عملیات شرکت از هرگونه مالیات مستقیم که در آتیه وضع شود معاف خواهد بود .

مادۀ چهاردهم : شرکت برای انجام عملیات اکتشافی خود کلیه وسایل معمول و مناسب را که مطابق با اصول علمی متداول باشد بکار خواهد برد .

ماده پانزدهم : طرفین قرارداد اعلام میدارند که اجرای این قرارداد مبنی بر اصول متقابل حسن نیت و صداقت و تفسیر معقول و مناسب این قرارداد خواهد بود .

شرکت تعهد مینماید که در هر وقت و هر موقع حقوق و امتیازات و منافع دولت را در نظر داشته و از هر عملی که اقدام آن و یا هر عملی که ترک آن موجب زیان دولت باشد احتراز نماید .

دولت این قرارداد را لغو نخواهد نمود و مقررات این قرارداد در آتیه بوسیله هیچ قانون عمومی یا خصوصی و یا هیچیک از مقررات اداری و یا اقدامات مقامات اجرائیه قابل تغییر نخواهد بود .

مادۀ شانزدهم : هر تخلف و یا قصوری از طرف شرکت راجع باجرای تعهدات و مقررات و شرایط این قرارداد که ناشی از قوه قهریه باشد بدولت حق نخواهد داد شرکت را تعقیب و آنرا متخلف از این قرارداد محسوب دارد .

اجرای هر یک از مقررات این قرارداد که در اثر قوه قهریه بتأخیر افتد موجب این خواهد شد که مدتی مساوی مدت تأخیر بمدتی که برای اجرای تعهد شرکت طبق این قرارداد لازم است اضافه شود .

ص: 422

با وجود این بین طرفین مقرر است که تمدید مدت فقط در صورتی اعطاء خواهد شد که کلیه عملیات شرکت لااقل 60 روز در اثر قوه قهر به متوقف مانده باشد و در هیچ حالتی این تمدید از آخر سال « پنجم » پس از تصویب قرارداد تجاوز نخواهد نمود .

اختلافات حاصله بین دولت و شرکت نسبت بمورد قوه قهر به بطریق داوری مذکور در مادۀ « 17 » فیصله خواهد یافت .

ماده هفدهم : الف - از هر قبیل اختلافات حاصل بین طرفین و مخصوصاً اختلافات ناشی از تعبیر مدلول این قرارداد و حقوق و مسئولیت های مقرره در آن و همچنین هر اختلاف نظر در مواردی که بموجب این قرارداد محتاج بتوافق نظر طرفین است بطریق داوری قطع و فصل خواهد شد .

ب - طرفی که تقاضای داوری میکند باید تقاضای خود را بطرف دیگر کتباً ابلاغ نماید . هر یک از طرفین یک داور معین نموده و دو داور قبل از شروع بداوری یک داور سوم انتخاب خواهند کرد هرگاه دو داور نتوانند در ظرف دو ماه نسبت به تعیین داور سوم توافق نظر حاصل نمایند داور مزبور را به تقاضای یکی از طرفین رئیس دیوان داوری دائمی بین المللی تعیین خواهد نمود چنانچه رئیس دیوان داوری دائمی بین المللی از حیث ملیت و تابعیت مطابق جزء « ج » حائز شرایط لازمه برای تعیین داور سوم نباشد داور سوم بوسیله نایب رئیس دیوان مزبور معین خواهد شد .

ج - داور سوم باید غیر از ملیت ایرانی و یا هلاندی باشد بعلاوه ارتباط نزدیک نیز نه با ایران نه با هلاند از حیث تعلق بیکی از مستملکات یا ممالک تحت الحمایه و یا مستعمرات و ممالک تحت قیمومت و ممالکی که بوسیله یکی از دو کشور نامبرده در بالا اداره و یا اشغال شده و یا مثل اینکه در خدمت یکی از ممالک مزبور بوده یا میباشد نداشته باشد .

د - اگر یکی از دو طرف شصت روز بعد از وصول تقاضای داوری طرف مقابل داور خود را معین نکند و یا تعیین آنرا بطرف دیگر ابلاغ ننماید طرف مزبور حق خواهد داشت که از رئیس دیوان داوری دائمی بین المللی یا از نایب رئیس آن در موردیکه مطابق قسمت اخیر جزء « ب » پیش بینی گردیده تقاضا نماید که یک داور منفرد ذی صلاحيت مطابق مقررات مذکور در فوق تعیین کند و در اینصورت

ص: 423

اختلاف بوسیله داور منفرد قطع و فصل خواهد گردید .

ه - طرز داوری مطابق همان اصولی خواهد بود که در موقع داوری در دیوان داوری دائمی بین المللی معمول و مجری است - وقت و محل داوری را برحسب مورد داور سوم یا داور منفرد مذکور در جزء « د » معین خواهد کرد .

و - رأی داوری مستند بر اصول قضائی مذکور در ماده « 38 » اساسنامه دیوان داوری دائمی بین المللی بوده و قابل تجدید نظر نخواهند بود .

ز - هزینه داوری بنحوی که در رأی داوری معین میشود پرداخته خواهد شد .

مادۀ هیجدهم : منتهی در ظرف شصت روز بعد از تاریخ تصویب شرکت باید اقامتگاه خود را در تهران معلوم و شخصی که سمت نمایندگی از طرف شرکت را خواهد داشت معین نماید .

ماده نوزدهم : قرارداد نمونه برای استخراج که دارای یک مقدمه تعریف اصطلاحات و بیست و نه ماده و ضمیمه این قرارداد است جزء لاینفک این قرارداد میباشد .

ماده بیستم : این قرار داد پس از تصویب مجلس و توشیح آن از طرف اعلیحضرت همایون شاهنشاهی قابل اجراء میگردد .

قرارداد نمونه برای امتیاز استخراج معادن

مقدمه - تعریف اصطلاحات

بعضی اصطلاحات که در این قرارداد بکار برده میشود قطع نظر از هر معنی دیگری که ممکن است در حال یا در آتیه در موارد دیگر داشته باشد در این قرارداد مطابق تعریفات زیر معنی خواهد شد :

دولت : یعنی دولت شاهنشاهی ایران .

شرکت : یعنی « اسم شرکت گیرندۀ امتیاز » و تمام شرکتهای تابعه آن .

شرکت تابعه : یعنی شرکتی که شرکت دارنده امتیاز حق تعیین بیش از نصف مدیران آن را مستقیماً یا بطور غیر مستقیم داشته و یا بطور مستقیم و یا غیر مستقیم مالک مقداری از سهام آن باشد که با آنمقدار سهم بیش از پنجاه درصد حق رأی در مجمع عمومی آن برای شرکت تأمین شده باشد .

ص: 424

حوزۀ امتیاز یعنی مساحت معینه در ماده « 2 » این قرارداد .

عملیات شرکت در ایران : یعنی تمام عملیات صنعتی و بازرگانی و فنی که شرکت منحصراً برای اجرای این امتیاز انجام میدهد .

تاریخ امضاء : یعنی تاریخی که این قرارداد بامضای دولت و شرکت رسیده است .

سال و ماه : یعنی دوره هائی از زمان که مطابق تقویم گره گورین سال و ماه گفته میشود .

تن : یعنی تن متری ( یکهزار کیلوگرام ) .

مادۀ یکم : دولت برای مدت شصت سال از تاریخ امضاء این قرارداد حق انحصاری استخراج مواد معدنی : ( اسم مواد معدنی نوشته شود ) واقع در حوزه تعیین شده در مادۀ « 2 »را بشرکت واگذار مینماید بعلاوه در تمام ایران حق غیر انحصاری حمل و فروش و بعمل آوردن مواد مستخرجه بهر طریقه که صورت تجارتی پیدا کند و انبار کردن آنها در ایران و صدور آنها را از ایران بشرکت اعطا میکند .

مادۀ دوم : حدود حوزه امتیاز از اینقرار است : ( مشخصات حدود در موقع امضای قرارداد نوشته شود ) حدود مزبور در نقشه پیوست این قرارداد که بامضای دو طرف رسیده رسم گردیده است .

مادۀ سیم : شرکت متعهد است که منتهی تا ششماه پس از تاریخ امضاء عملیات استخراجی خود را شروع کند .

مادۀ چهارم : شرکت حق دارد عملیات استخراجی خود را بهر طریق و وسیله ای که مفید بداند انجام دهد ولی تعهد مینماید که توسعه عملیات استخراج را با جدیت و حسن نیت بدون وقفه غير موجه ادامه دهد بقسمی که استفاده تجارتی از معادن ممکن گردد .

ماده پنجم : الف - هرگاه در حوزۀ امتیاز مواد معدنی دیگری پیدا شود شرکت بجز در مواردی که در بند « ب » این ماده پیش بینی شده است حق استخراج آنرا نداشته و نمیتواند اشخاص دیگر را از استخراج آن مواد مانع شود .

ب - هرگاه شرکت حین استخراج در حوزه امتیاز مواد معدنی پیدا کند که در این قرارداد تصریح نشده و استخراج آن مواد جداگانه ممکن نباشد و یا

ص: 425

تولید اشکالاتی برای شرکت کند شرکت میتواند آن مواد را طبق شرایط مقرره در این قرارداد استخراج کند .

ماده ششم : 1 - شرکت از تمام درآمد سالیانه خود پس از وضع مبالغ ذیل پنجاه درصد آنرا بعنوان حق الامتیاز سالیانه بدولت میپردازد .

الف - هزینه حقیقی استخراج و هزینههای اکتشافی که در مدت استخراج بمصرف میرساند .

ب - ذخیره برای تعمیر و تجدید اموال شرکت که فقط بمنظور اجرای این امتیاز بکار افتاده است و میزان آن مطابق با اصول متداول در صناعت خواهد بود .

ج - ذخیره استهلاک سرمایه معادل یک سی ام سرمایه بکار افتاده تا زمانی که سرمایه مزبور کاملا مستهلک شود .

د - ارزش یک صدم مواد مستخرجه که به مالکین اراضی معدن طبق مادۀ « 11 » قانون معادن مورخ 16 بهمن 1317 پرداخته میشود .

2 - سرمایه بکار افتاده عبارت است از سرمایه ای که واقعاً برای عملی کردن امتیاز بکار انداخته شده است بعلاوه قسمتی از هزینه اکتشاف که طبق مادۀ « ششم » قرارداد اکتشاف باین امتیاز تعلق میگیرد - لکن بهرحال این قسمت از هزینه نباید زیادتر از مبلغ سرمایه که واقعاً برای عملی کردن این امتیاز بکار افتاده است بحساب آید .

میزان قطعی سرمایه ای که از طرف شرکت بکار افتاده و در این ماده ذکر شده است طبق دفاتر شرکت در موقعی که بهره برداری منظم و تجارتی شروع شده باشد تعیین میگردد .

3 - وجوهی که طبق بند « 1 » این ماده و ماده « 9 » بدولت تعلق میگیرد در موقع تقسیم منافع بصاحبان سهام شرکت بدولت پرداخته خواهد شد .

4 - هرگاه وجوهی که بدولت تعلق میگیرد اتفاقاً در موقع مقرر در این قرارداد از طرف شرکت پرداخته نشود برای مدت تأخیر از قرار صدی پنج در سال فرع وجوه مزبور را شرکت خواهد پرداخت بهر حال این تأخیر نباید از شش ماه تجاوز کند .

مادۀ هفتم : دولت در هر موقع و در هر محل حق خواهد داشت دفاتر محاسباتی شرکت را بازرسی کند .

ص: 426

مادۀ هشتم : هر موقع سهامی از طرف شرکت در معرض فروش عمومی گذاشته شود اتباع ایران تا میزان 49 درصد از جمع کل مبلغ سهام حق تقدم در خرید خواهند داشت و بدین منظور دفاتر فروش سهام قبل از سایر نقاط در تهران باز میشود و مدت آن فقط دو ماه است .

شرکت حق خواهد داشت پس از بسته شدن دفاتر فروش سهام در تهران سهام باقیمانده را که در ایران بفروش نرسیده بفروشد .

مادۀ نهم : شرکت در تمام مدت امتیاز برای عملیات خود در ایران از هرگونه مالیات و عوارضی به نفع دولت و شهرداریها که اکنون معمول است و یا در آینده وضع شود معاف بوده و در عوض هر سال مبلغی معادل 4 درصد حق الامتیاز سالیانه دولت که طبق بند یک مادۀ « ششم » مقرر است بدولت میپردازد .

مسلم است مبلغی که طبق این ماده بدولت پرداخته میشود در جزء هزینه مذکور در بند یک « الف » از ماده « ششم » منظور نخواهد شد .

مادۀ دهم : الف - شرکت مجاز است که بدون تحصیل پروانه مخصوص آنچه را که منحصراً برای مصرف اعضاء و مستخدمین خود لازم دارد وارد نموده و حقوق گمرکی و سایر حقوق و عوارض زمان ورود را بپردازد .

شرکت مراقبت و اقدام خواهد نمود که کالاهائی را که وارد مینماید باشخاصی غیر از مستخدمین خودش فروخته نشود و یا واگذار نگردد .

ب - شرکت بدون تحصیل پروانه مخصوص حق خواهد داشت که لوازم و مصالح و آلات پزشکی و جراحی و داروهائی را که برای بیمارستان و مطب های خود در ایران لازم دارد وارد نماید اشیاء و اجناس نامبرده از پرداخت حقوق گمرکی و سایر حقوق و عوارض معمول زمان ورود و هرگونه پرداخت دیگری بدولت و شهرداریها معاف خواهد بود .

ج - شرکت حق خواهد داشت بدون تحصیل پروانه و با معافیت از کلیه حقوق گمرکی و عوارض و هرگونه پرداخت دیگری بدولت و شهرداریها آنچه را که منحصراً برای عملیات خود در ایران لازم دارد وارد نماید .

د - صدور مواد معدنی از پرداخت حقوق گمرکی و عوارض و هرگونه پرداخت دیگری بدولت و شهرداریها معاف خواهد بود .

ص: 427

مادۀ یازدهم : الف - هر زمین بایر و بی بها متعلق بدولت که شرکت برای عملیات خود در ایران لازم بداند و از برای مقاصد عمومی مورد احتیاج دولت نباشد مجاناً برای مدت امتیاز بشرکت واگذار خواهد شد .

طریق بدست آوردن زمینهای نامبرده بترتیب ذیل خواهد بود :

هر وقت زمینی مورد احتیاج شرکت واقع شود باید شرکت یک یا چند نقشه از آن زمین برداشته با رنگ مشخص نموده بدولت تسلیم نماید در صورتی که دولت اعتراضی نداشته باشد در ظرف سه ماه از تاریخ وصول تقاضای شرکت موافقت خود را اظهار خواهد نمود .

ب - زمینهای قابل استفاده متعلق بدولت را که شرکت احتیاج پیدا میکند طبق بند مذکور در فوق از دولت تقاضا خواهد کرد و دولت در صورتی که احتیاجی یا اعتراضی نداشته باشد در ظرف سه ماه موافقت خود را نسبت بتقاضای شرکت دائر بفروش آن زمینها اشعار خواهد داشت .

بهای این زمینها را شرکت تأدیه خواهد کرد و این بها باید عادلانه بوده و نباید از بهای متعارفی زمینهای همان نوع و همان مصرف و در همان حوزه تجاوز کند .

ج - در صورتی که دولت در مقابل تقاضاهای پیش بینی شده در بندهای الف و ب این ماده جوابی ندهد پس از انقضای دو ماه از تاریخ رسیدن تقاضاهای مزبور شرکت تذکر نامه ای بدولت خواهد فرستاد چنانچه بتذکر نامه مزبور نیز در ظرف یکماه از تاریخ وصول جوابی داده نشود سکوت دولت بمنزله تصویب تلقی خواهد گردید .

د - زمینهائی که متعلق بدولت نبوده و برای شرکت لازم باشد شرکت بتوسط دولت موافقت صاحبان زمینهای مزبور را جلب و آن زمینها را تصرف خواهد نمود .

در صورت عدم موافقت در میزان بهاء دولت بصاحبان زمینهای مزبور اجازه نخواهد داد که بیش از نرخ متعارفی زمینهای نزدیک و مشابه آن مطالبه نمایند .

ه - بناهای تاریخی و محلهائی که جنبه تاریخی یا صنعتی دارند و همچنین توابع آنها تا دویست متر مسافت از مقررات فوق مستثنی هستند .

ص: 428

و - شرکت حق غیر انحصاری خواهد داشت که فقط در حوزه امتیاز از زمینهای غیر قابل استفاده متعلق بدولت برای مصرف عملیات خود از هر نوع خاک و شن و سنگ آهک و سنگ گچ و مصالح ساختمانی دیگر مجاناً استفاده نماید .

مسلم است که اگر استفاده از مواد نامبرده موجب ضرر اشخاص ثالث باشد باید شرکت جبران خسارت صاحبان حقوق را بنماید .

همچنین مسلم است که خرید زمین بر طبق مفاد این ماده نباید بحقوق مالک خاص که درمادۀ « یازدهم » قانون معادن مورخ 16 بهمن 1317 ذکر شده است لطمه وارد سازد .

ز - هر اختلاف بین شرکت و مالک بتوسط دولت حل خواهد شد .

ماده دوازدهم : شرکت راجع بعملیاتی که طبق این قرارداد در ایران مینماید جميع وسایل معمول و مناسب را طبق قواعد علمی متداول برای تأمین صرفه جوئی و استفاده کامل از عملیات خود و برای حفظ مخازن معدنی و استفاده از امتیاز خود بکار خواهد برد .

مادۀ سیزدهم : شرکت مجبور نخواهد بود که ارز حاصل از فروش صادراتش را بپول ایرانی تبدیل کند .

بکارمندان خارجی شرکت نیز اجازه داده میشود مازاد ارزی را که بعنوان دستمزد دریافت داشته و در ایران خرج نکرده اند با تصدیق شرکت از ایران صادر کنند .

مادۀ چهاردهم : الف - شرکت هر ششماه گزارشی راجع بکارهای خود در ایران بدولت در تهران خواهد داد و نقشجاتی که وضعیت استخراج معادن را تعیین کند ضمیمه گزارش خواهد نمود .

ب - شرکت تعهد مینماید هر موقع که نمایندۀ دولت تقاضا کند در مدت مناسبی بهزینه خود رو نوشتهای صحیح از تمام طرحها و نقشه ها و رسم ها و سایر مدارک و اسناد راجع بزمین پیمائی و زمین شناسی و حفاری مربوط به حوزه امتیاز را که دارا میباشد بدولت بدهد .

بعلاوه شرکت متعهد است در تمام مدت امتیاز کلیه اطلاعات مهم علمی و فنی را که در نتیجه عملیات خود در ایران بدست خواهد آورد بدولت تسلیم نماید .

ص: 429

تمام اسناد و مدارک مزبور را دولت بعنوان محرمانه تلقی خواهد نمود .

ماده پانزدهم : شرکت بهزینه خود سازمان بهداری و تأسیسات بهداشت و بازرسی و نگاهداری آنرا مطابق جدیدترین طریق بهداشت معمول در ایران در تمام اراضی و ابنیه و مساکن کارمندان خود و همچنین نسبت بکارگرانی که در حوزه امتیاز کار میکنند عهده دار میباشد .

مادۀ شانزدهم : شرکت با اجازۀ قبلی دولت حق تأسیسات ذیل را خواهد داشت :

1 - ساختمان راه آهن پل و جاده و هرگونه وسیله دیگر حمل و نقل همچنین سیم نقاله که برای حمل لوازم و حمل مواد مستخرجه از معدنهای خود لازم داشته باشد .

2 - احداث تلفن ، تلگراف یا تلگراف بی سیم .

هرگاه دولت بمنظور تأمین دفاع ملی یا در موقع پیش آمدهای فوق العاده دیگر ضرورتاً از وسایل باربری و ارتباط شرکت استفاده کند خساراتی را که از اين حيث متوجه شرکت میگردد بطور عادلانه جبران خواهد نمود .

ماده هفدهم : الف - دولت حق دارد هر طور صلاح بداند عملیات فنی شرکت را در ایران بازرسی نموده و برای این مقصود کارشناسان متخصص بگمارد .

ب - شرکت تمام مدارک علمی و فنی موجود خود و همچنین وسایل و لوازم بازرسی را باختیار کارشناسان متخصص دولت خواهد گذارد بعلاوه متخصصین نامبرده حق خواهند داشت در تمام ادارات شرکت و در هر نقطه ایران هر گونه اطلاعی را از شرکت بخواهند .

ماده هیجدهم : دولت حق تعیین یکنفر نماینده را خواهد داشت این نماینده مأمور دولت شاهنشاهی نامیده میشود و حقوق ذیل را دارا خواهد بود :

1 - تمام اطلاعاتی که در حدود حق صاحبان سهام شرکت است از شرکت تحصیل نماید .

2 - در تمام جلسات هیئت مدیره و کمیته های آن و تمام جلسات مجمع عمومی حضور بهمرساند .

3 - هر موقع که لازم بداند تقاضا نماید برای مذاکره در مسائلی که دولت

ص: 430

با و رجوع کرده است جلسات مخصوص هیئت مدیره تشکیل گردد جلسات مزبور در مدت سی روز بعد از رسیدن تقاضای کتبی بشرکت باید تشکیل شود .

مأمور دولت شاهنشاهی دارای همان حقوق و مزایای اعضاء هیئت مدیره خواهد بود که از طرف شرکت داده میشود .

ماده نوزدهم : الف - شرکت و کارمندانش از حمایت قانونی دولت بهره مند خواهند بود .

ب - دولت در حدود قوانین و مقررات کشور هرگونه تسهیلات ممکن را برای عملیات شرکت مبذول خواهد داشت .

ج - هرگاه دولت در حوزه امتیاز باشخاص دیگر امتیازاتی برای بکار انداختن سایر معادن اعطاء کند آنها را وادار خواهد نمود که احتیاطهای لازم را بعمل آورند تا عملیات آنها به عملیات و تأسیسات شرکت خسارتی وارد نسازد .

د - شرکت مکلف است نقاطی را که برای ساختن خانه و سایر بناها خطرناک است تعیین کند تا دولت اهالی را مسبوق و از سکونت در آن نقاط منع نماید .

ماده بیستم : 1 - طرفین تصدیق دارند و قبول مینمایند که مبنای اجرای این قرارداد حفظ منافع طرفین و رعایت حداکثر صرفه جوئی و استفاده از تشکیلات و عملیات شرکت در ایران میباشد .

2 - شرکت صنعتگران و کارمندان فنی و بازرگانی خود را تا اندازه ای که اشخاص با تجربه و صلاحیت دار در ایران یافت میشود از اتباع ایران انتخاب خواهد کرد کارمندان غیر فنی شرکت منحصراً از اتباع ایران خواهند بود .

ماده بیست و یکم : طرفین قرارداد اعلام میدارند که اجرای این قرارداد مبنی بر اصول متقابل حسن نیت و صداقت و تفسیر معقول و مناسب این قرارداد میباشد .

شرکت صریحاً تعهد مینماید که در هر وقت و در هر موقع حقوق و امتیازات و منافع دولت را در نظر داشته و از هر عملی که اقدام آن و یا هر عملی که ترک آن موجب زیان دولت باشد احتراز نماید .

این امتیاز را دولت جز در موارد مقرره در مواد 23 و 25 لغو نخواهد کرد و مقررات آن در آتیه بوسیله هیچ قانون عمومی و خصوصی و هیچیک از مقررات

ص: 431

اداری و یا اقدامات مقامات اجرائیه قابل تغییر نخواهد بود .

ماده بیست و دوم : 1 - الف - در مدت ده سال آخر امتیاز یا در فاصله ششماه پس از اطلاع قبلی که راجع بفسخ امتیاز مطابق ماده 24 داده میشود شرکت جز بشرکت های تابع خود حق فروش یا انتقال یک یا عده ای از اموال غیر منقول خود را که در ایران واقع است ندارد . در مدتهای نامبرده نیز شرکت حق انتقال و خارج کردن هیچ قسمتی از اموال منقول خود را ندارد مگر اینکه اشیاء مزبور از حیز انتفاع افتاده باشد .

ب - در تمام مدت قبل از ده سال آخر امتیاز هیچ قطعه از زمین هائی را که شرکت مجاناً از دولت تحصیل کرده است نمیتواند انتقال دهد و همچنین هیچ یک از اموال منقول خود را نمیتواند از ایران خارج کند باستثنای آن چیزهائی که دیگر برای عملیات شرکت در ایران مورد احتیاج نباشد .

2 - در خاتمه امتیاز ، خواه بواسطه انقضای عادی مدت یا بهرنحو دیگر که پیش آید تمام دارائی شرکت در ایران بطور سالم و قابل استفاده بدون هیچگونه هزینه و قیدی متعلق بدولت ایران میگردد .

3 - جملۀ « تمام دارائی » شامل است تمام زمینها و بناها و کارخانه ها و ساختمانها و چاهها و ایستگاه ها و راهها و پلها و نقبهای فاضل آب و وسایل توزیع آب و ماشینها و کارخانه ها و ابزار و لوازم از هر قبیل و تمام وسائط نقلیه و ارتباط که هواپیما نیز جزو آن است و تمام اجناس انبار شده و هر چیز دیگری را که شرکت در ایران برای اجرای این امتیاز بنحوی از آن استفاده مینماید .

مادۀ بیست و سوم هرگاه در جریان بهره برداری بدلایلی شرکت بدولت ثابت کند که ادامه استخراج معدن مقرون بصرفه نبوده و یا مقدور نیست ممکن است بهره برداری موقتاً تعطیل شود .

در صورتی که مدت تعطیل بهره برداری از سه سال متوالی تجاوز نماید شرکت بایستی برای هر سال اضافی مبلغ سه درصد سرمایه بکار رفته را بدولت بپردازد چنانچه استخراج معدن بیش از پنج سال تعطیل شود دولت حق الغای امتیاز را خواهد داشت .

مادۀ بیست و چهارم : شرکت حق خواهد داشت این امتیاز را فسخ نماید بشرط آنکه شش ماه پیش بدولت اطلاع دهد .

ص: 432

ماده بیست و پنجم : هرگاه شرکت طبق مقررات مادۀ « سوم » عمل ننماید دولت حق خواهد داشت نظر خود را برای فسخ امتیاز بشرکت اخطار کند و در صورتی که شرکت در ظرف ششماه پس از اخطاریه مزبور جبران قصور و تخلف را ننماید این امتیاز ملغی خواهد بود .

مادۀ بیست و ششم : این امتیاز قبل از تاریخ انقضای مدت خاتمه نخواهد پذیرفت مگر در موارد ذیل :

1 - مورد پیش بینی شده در ماده ( 23 ) .

2 - مورد ترک قرارداد طبق ماده ( 24 ).

3 - مورد پیش بینی شده در ماده ( 25 ).

4 - موردی که دیوان داوری در نتیجه تخلف شرکت در اجرای مقررات این قرارداد ابطال آنرا اعلام بدارد . تخلف بمعنی مذکور در فوق منحصر بموارد ذیل میباشد .

الف - هرگاه مبلغی که برحسب رأی دیوان داوری باید بدولت پرداخته شود تا یکماه پس از تاریخ صدور رأی پرداخت نگردد .

ب - هر رگاه بانحلال اختیاری و یا اجباری شرکت تصمیم گرفته شود .

ج - هرگاه ثابت شود شرکت برخلاف مصالح عالی کشور عمل کرده است .

در مورد سایر تخلفات که نسبت بمقررات این قرارداد از هر یک از طرفین ناشی شود دیوان داوری درجه مسئولیت و اثرات مترتبه بر آنرا تعیین خواهد نمود .

انتقال این امتیاز مطلقاً مشروط بتصويب دولت است و شرکت متعهد است نگذارد اکثریت سهام آن بدست غیر هلاندی و یا غیر ایرانی بیفتد .

هیئت مدیره شرکت باید همیشه مرکب از هلاندی و یا ایرانی باشد .

ماده بیست و هفتم : الف - از هر قبیل اختلافات حاصل بین طرفین و مخصوصاً اختلافات ناشی از تعیین مدلول این قرارداد و حقوق و تعهدات مقرره در آن و همچنین هر اختلاف نظر در مواردی که بموجب این قرارداد محتاج بتوافق نظر طرفین است بطریق داوری قطع و فصل خواهد شد .

ب - طرفی که تقاضای داوری میکند باید تقاضای خود را بطرف دیگر كتباً ابلاغ نماید هر یک از طرفین یک داور معین نموده و دو داور قبل از شروع

ص: 433

بداوری یک داور سیم انتخاب خواهند کرد هرگاه این دو داور نتوانند در ظرف دو ماه نسبت بتعيين داور سیم توافق نظر حاصل نمایند داور مزبور را بتقاضای یکی از طرفین رئیس دیوان داوری دائمی بینالمللی تعیین خواهد نمود چنانچه رئیس دیوان داوری دائمی بین المللی از حیث ملیت و تابعیت مطابق جزء « ج » حائز شرایط لازمه برای تعیین داور سوم نباشد داور سوم بوسیلۀ نایب رئیس دیوان مزبور معین خواهد شد .

ج - داور سیم باید غیر از ملیت ایرانی و یا هلاندی باشد و بعلاوه ارتباط نزدیک نیز نه با ایران و نه با هلاند از حیث تعلق بیکی از مستملکات و یا ممالک تحت الحمایه و یا مستعمرات و یا ممالک تحت قیمومت و ممالکی که بوسیله یکی از دو کشور نامبرده در بالا اداره و یا اشغال شده و یا مثل اینکه در خدمت یکی از ممالک مزبوره بوده و یا میباشد نداشته باشد .

د - اگر یکی از دو طرف شصت روز پس از وصول تقاضای داوری طرف مقابل داور خود را معین نکند و یا تعیین آنرا بطرف دیگر ابلاغ ننماید طرف مزبور حق خواهد داشت که از رئیس دیوان داوری دائمی بین المللی یا از نایب رئیس در موردی که مطابق قسمت اخیر جزء « ب » پیش بینی گردیده تقاضا نماید که یک داور منفرد صلاحیتدار مطابق مقررات نامبرده در بالا تعیین کند و در این صورت اختلاف بوسیله داور منفرد قطع و فصل خواهد گردید .

ه - طرز داوری مطابق اصولی خواهد بود که در موقع داوری در دیوان داوری دائمی بینالمللی معمول و مجری است .

وقت و محل داوری را برحسب مورد داور سوم یا داور منفرد در جزء « د » معین خواهد کرد .

و - رأی داوری مستند بر اصول قضائی مذکور در ماده « 38 » اساسنامه دیوان داوری دائمی بین المللی بوده و رأی داوری قابل تجدید نظر نخواهد بود .

ز - هزینه داوری بنحوی که در رأی داوری معین میشود پرداخت خواهد شد .

مادۀ بیست و هشتم : منتهی در ظرف شصت روز بعد از تاریخ امضاء شرکت باید اقامتگاه خود را در تهران معلوم و شخصی که سمت نمایندگی شرکت را خواهد داشت معین نماید .

مادۀ بیست و نهم : این قرارداد پس از امضای دولت و شرکت قابل اجراء

ص: 434

میگردد .

اجازه انعقاد قرارداد اکتشاف و استخراج دو ناحیه معینه که اولی مشتمل بریک مقدمه برای تعریف اصطلاحات و بیست ماده و دومی مشتمل بر یک مقدمه برای تعریف اصطلاحات و بیست و نه ماده است با شرکت هلاندی آلگمین اکسپلوراتی ما چاپای بشرح بالا در جلسه 26 فروردین 1318 داده شده است .

سرشماری

در سال 1303 خ در ایام ریاست وزرائی سردار سپه تصویب نامه ای صادر گردید برای امر احصائیه عمومی سرشماری به وزارت کشور ابلاغ گردید و همان تصویب نامه در سال 1307 بصورت قانون درآمد و از تصویب مجلس گذشت و از آن پس سرشماری یک تکلیف قانونی مملکت شناخته شد . اما این قانون بموقع اجرا در نیامد و معوّق ماند تا اینکه در سال 1318 که علی اصغر خان حکمت وزیر کشور بود برای انجام عمل سرشماری مأمور گردید ، و شروع بعمل نمود و قانون دوم سرشماری در خرداد همان سال به تصویب مجلس رسید .

قانون دوم مشتمل بر 7 ماده است که در مادۀ اول آن میگوید :

« سرشماری عمومی کشور در هر موقع بر حسب پیشنهاد وزارت کشور و تصویب هیئت وزیران بموجب فرمان همایونی انجام میگیرد . »

برای به اجرا درآوردن قانون ، شورائی در وزارت کشور تشکیل گردید و قرارشد که ابتدا در یک شهر کوچک اجرای قانون را آزمایش و آمارگران طرز عمل را تمرین کنند و آماده کار شوند و سپس از پایتخت شروع و بتدریج شهرهای بزرگ و کوچک تا قصبات و شهرک ها هر کدام بنو به سرشماری شوند .

برای اجرای این منظور اولین سرشماری شهر کاشان در روز اول تیر 1318 مقرر گردید و بعداً در سایر شهرها سرشماری بعمل آمد و جدول صفحه بعد نتیجه آمار و ارقام سر شماری های سال 1318 و 1319 میباشد .

گشایش دوازدهمین دورۀ قانونگذاری

روز سوم آبان 1318 دوازدهمین دورۀ قانونگذاری از طرف اعلیحضرت

ص: 435

ص: 436

فقید گشایش یافت . در نطق افتتاحیه شاهنشاه بجنگ اروپا اشاره نموده و اظهار داشت : « اصلاحاتی که بعمل آمده اثرات نیکوئی در پیشرفت امور اقتصادی و اجتماعی نشان میدهد در سیاست خارجی روابط ما با تمام دول و خصوصاً با همسایگان بر پایۀ دوستی و احترام متقابل استوار می باشد ، بواسطه منقضی شدن مدت قرارداد بازرگانی ما با دولت شوروی از نقطه نظر تجارت وقفه ای پیدا شده است که امید میرود در نتیجه مذاکرات مستقیم و حسن نیت طرفین با رعایت اصول قوانین کشور جریان عادی خود را بیابد . چیزی که باعث تأسف خاطر است وقوع جنگ در اروپا است اگر چه در این قسمت هم سیاست دولت ما بیطرفی کامل است ولی چون دوام جنگ از لحاظ مادی و اقتصادی موجب زیان همه ملل و تهدید تمدن جهان خواهد بود آرزومندم هر چه زودتر صلح برقرار گردد .

در امور داخلی سیاست دولت تعقیب و انجام اصلاحاتی است که پایه آن گذاشته شده و خوشبختانه روز بروز اهل کشور روح این سیاست را بهتر درک نموده در پیشرفت اصلاحات میکوشند و در امر آموزش و پرورش اهتمام بیشتری نشان میدهند . ما هم از اینکه مخصوصاً جوانان در اقسام ورزش و پرورش جسمانی ذوق و علاقه پیدا کردهاند کمال خوشوقتی را داریم البته وظیفۀ هیئت دولت و نمایندگان مجلس و همۀ علاقمندان بسعادت کشور اهتمام در ترقیات است تا نتیجه مطلوب چنانکه منظور نظر است بدست آید و اهالی از نعمت تمدن تعالی بهتر کامیاب و بهره مند شوند » . ( نقل از اطلاعات در یک ربع قرن ) .

کابینه دکتر متین دفتری

از گشایش مجلس دوره دوازدهم در پنجم آبان ، 1318 هیئت دولت پس مستعفی شد و دکتر متین دفتری وزیر دادگستری کابینه قبلی بسمت نخست وزیر انتخاب و محمود جم بسمت وزیر دربار منصوب گردید .

دکتر متین دفتری روز پنجم آبان هیئت دولت را مرکب از علی منصور : وزیر پیشه و هنر ، حکمت وزیر کشور ، اعلم : خارجه ، مرآت : فرهنگ ، دکتر سجادی : راه ، علم پست و تلگراف ، امیر خسروی : دارائی ، سرتیپ نخجوان : جنگ ، وثیقی : بازرگانی ، سروری : دادگستری ، سرتیپ تاج بخش : کفیل

ص: 437

کشاورزی بشاه معرفی و روز 20 شهریور 1318 که مجلس آماده کار شده بود بمجلس معرفی نمود .

بجای امیر خسروی مدیر کل بانک ملی که بسمت وزیر دارائی منصوب شده بود محمد علی فرزین بمديرت بانک ملی برقرار گردید .

ص: 438

گشایش راه شاهرود به گرگان

اعليحضرت فقید روز دهم آبان 1318 با قطار راه آهن بسمنان عزیمت نموده و راه آهن گرمسار بسمنان را که بدست مأمورین و مهندسین ایرانی احداث شده بود سرکشی کرده و از آنجا باتومبیل بشاهرود رهسپار گردیده و راه شاهرود بگرگان را که از سال هزار و سیصد و چهارده مشغول ساختمان آن بودند افتتاح نمود و از این خط نوبنیاد برای حضور در اسب دهانی بگرگان رفتند .

اطلاعات درباره راه مزبور نوشت : طول راه شاهرود بگرگان که 203 کیلومتر میباشد یکی از راههای درجه اول و مفید است که صفحات شمالی کشور را بخراسان و کلیه نقاط شرق متصل میکند متجاوز از 200 پل در این راه ساخته شده که در حدود شصت کیلومتر آن کوهستانی است . ساختمان راه مزبور برای مبادله محصولات شرق با شمال تأثیر شایانی دارد و از لحاظ اقتصادی کمک زیادی به کشاورزان و زارعین خواهد نمود .

تغییر پنج سفیر

تغییر سفرای 5 کشور شوروی ، ترکیه ، انگلیس ، فرانسه ، و آلمان ظرف مدت کوتاهی این سؤال را پیش می آورد که کشورهای مزبور چه سیاستی در پیش دارند و چه رویه ای اتخاذ خواهند کرد که ناگهان تصمیم به تغییر سفرای خود در ایران گرفته اند ؟ و آیا اوضاع جنگ دوم چنین تغییراتی در پی داشته و یا آنکه کشورهای مزبور نسبت بایران دست باقداماتی خواهند زد که سفرای جدید با تعلیمات جدیدی که بآنها داده شده باید وارد عمل و اقدام شوند ؟ زیرا در اوایل شهریور ماه 1318 نخست سفیر کبیر شوروی « فیلی منوف » وارد تهران شد و در تاریخ 28 شهریور بحضور رضاشاه باریافت و نامه های خود را تسلیم نمود .

سفیر کبیر ترکیه « سواد دواز » در اوایل مهرماه 1318 وارد تهران شد و روز 15 مهر نامه ها و استوارنامۀ خود را برضاشاه تقدیم نمود .

همچنین سرریدرز بولارد که بسمت وزیر مختار جدید انگلیس در اوایل دیماه 1318 وارد تهران و روز هشتم دیماه 1318 استوارنامه خود را برضاشاه تقدیم نمود .

نیز ژان هلو وزیر مختار جدید فرانسه روز 22 دیماه 1318 استوار نامۀ خود

ص: 439

را تقدیم کرد . همچنین وزیر مختار جدید آلمان فن اشتراتس که به تهران وارد شده بود روز 7 اسفند 1318 اعتبار نامه خود را بحضور رضاشاه تسلیم نمود .

گشایش خط آهن تهران - قزوین

روز 17 اسفند ماه 1318 خط آهن تهران قزوین گشایش یافت و اولین قطار از تهران بطرف قزوین رهسپار گردید و مراسم بدین ترتیب بعمل آمد که روز مزبور نمایندگان مجلس و هیئت وزیران با قطار بقزوین مسافر نمودند و پس انجام مراسم گشایش بوسیله وزیر راه همان شب بتهران مراجعت کردند .

*

آغاز جنگ دوم جهانی

اشاره

پس از فوت هندنبورک در آلمان و روی کار آمدن هیتلر کشور آلمان بمرور بطرف میلیتاریسم پیشرفت و هر روز بر قدرت نظامی خود می افزود و هر چندی بر تسلط خود و دست اندازی بر کشورهای همسایه می افزود . بطور یکه در روز 21 اسفند ماه 1316 با تهیه مقدمات قبلی چند دسته از نیروی موتوریزه آلمان وارد کشور اطریش شد و در نتیجه الحاق اطریش بآلمان اعلام گردید .

نیروی آلمان وارد چکسلواکی شد

در روزهای اولیه مهرماه 1317 پس از یک جنگ اعصاب در اروپا و اجتماع سران کشورهای انگلیس و فرانسه و ایتالیا در مونیخ و مذاکرات مفصل برای خاتمه جنگ اعصاب و متقاعد کردن هیتلر ، بالاخره بین چمبرلن نخست وزیر انگلستان و دالادیه نخست وزیر فرانسه و موسولینی نخست وزیر ایتالیا قراردادی راجع بآلمانیهای سودت مقیم چکوسلواکی منعقد و مقرر شد ظرف ده روز نواحی آلمانی های سودت را ارتش آلمان تصرف نماید ، و این تصرف نسبت بچهار منطقه مجزا شود و از طرفی یک کمیسیون بین المللی مناطقی را که باید در آن نقاط مراجعه بآراء عمومی بشود اداره کند .

در نتیجه اجرای این پیمان مساحت 28 هزار و یکصد و نود و سه کیلومتر مربع ضمیمه خاک آلمان گردید نواحی ضمیمه شده دارای سه میلیون و پانصد و نود و شش نفر جمعیت بود . چند روز بعد از انعقاد این پیمان ادوارد بنش رئیس

ص: 440

جمهور چکوسلواکی استعفا نمود و از کشور خارج گردید و بعد امیل هاشا بجای او برگزیده شد .

الحاق بوهم ومراوى بآلمان

دکتر هاشا رئیس جمهور چک اسلواکی که واسطه روابط بین آلمان ها و چکها بود روز 26 اسفند 1317 الحاق بوهم و مراوی چک اسلواکی را به آلمان ، در برابر رادیو اعلام نمود .

حمله آلمان به لهستان

روز نهم شهریور 1318 هیتلر در پارلمان آلمان نطقی ایراد نمود و به بهانه اینکه لهستان پیشنهادهای آلمان را دربارۀ الحاق دالان دانز یک به آلمان نپذیرفته دستور حمله ارتش آلمان را بلهستان صادر نمود و در نتیجه با مداد روز مزبور نیروی آلمان از چند نقطه از مرز عبور نمود ، و هواپیماهای جنگی آلمان بر هدف های نظامی لهستان حمله برده و ناوگان جنگی آلمان نیز در دریای بالتیک با عملیات جنگی برق آسا بر هدفهای نظامی لهستان حمله بردند .

بلافاصله دولتین انگلستان و فرانسه یادداشت اعتراض آمیزی به آلمان دادند . چمبرلن نیز در مجلس عوام انگلستان نطقی ایراد کرد و خاطرنشان ساخت که هرگاه آلمان نیروی خود را از لهستان خارج نکند انگلستان تعهدات خود را مبنی برضمانت لهستان اجرا خواهد کرد و با حکومت نازی آلمان آنقدر جنگ خواهد کرد تا رویه خود را تغییر بدهد . این تهدید نخست وزیر انگلستان مؤثر واقع نشد و آلمان پاسخ منفی داد در نتیجه روز 13 شهریور هواپیماهای انگلستان به بنادر آلمان در دریای شمال حمله نمود و ارتش فرانسه هم شروع به پیشروی در خاک آلمان کرد بدین ترتیب جنگ بین الملل در اروپا درگیر شد که عواقب بسیار وخیم و هولناکی در دنیا در پی داشت .

پیش روی ارتش شوروی در لهستان

برحسب توافق و قرارداد قبلی شوروی و آلمان روز 25 شهریور 1318 فرماندهی عالی شوروی به ارتش سرخ که در مزرهای لهستان متمرکز شده بودند دستور پیشروی در خاک لهستان را صادر نمود و در همان روز یادداشت زیر از

ص: 441

طرف دولت شوروی بکلیه سفارتخانه های خارجی در مسکو تسلیم گردید :

آقای سفیر کبیر : جنگ آلمان و لهستان خرابی اوضاع داخلی لهستان را به ثبوت رسانید در طی عملیاتی که بیش از ده روز بطول نينجاميد لهستان کلیه نواحی صنعتی و تربیتی خود را از دست داد ورشو دیگر پایتخت لهستان نیست .

دولت لهستان فرار اختیار نمود و نبضش از حرکت بازمانده است یعنی دیگر دولت لهستان وجود خارجی ندارد بنابراین عهدنامه هائی که بین روسیه و این دولت امضاء گردید از درجه اعتبار ساقط میشود . خاک لهستان که دیگر سر پرست ندارد مرکز حوادث و هرج و مرج و اغتشاش گردیده است که بحال روسیه خطرناک است بنابراین دولت روسیه که تاکنون بیطرفی کامل را رعایت نموده بود ناچار است تغییر رو یه دهد . دولت روسیه در مقابل اوکرانیها و اهالی روسیه سفید که دستخوش آزار و اذیت بی مورد واقع شده اند نمی تواند لاقید بماند و بهمین جهت بفرماندهی عالی ارتش سرخ دستور داده است که از مرز عبور نموده و جان و مال اوکرانی های مغرب و روسهای مقیم روسیه سفید را حفظ کند در عین حال دولت روسیه تصمیم دارد برای رهائی لهستان از این جنگ تأسف انگیز که در اثر غفلت و ندانستگی سران کم تدبیر بوجود آمده سعی بلیغ مبذول دارد و برای استقرار نظم و آرامش در لهستان قوای کافی بگمارد لازم بتذکر نیست که دولت روسیه سیاست بیطرفی خویش را نسبت بکلیه کشورها ادامه خواهد داد . »

انعقاد پیمان بین شوروی و کشورهای بالتیک

پس از تصرف قسمتی از خاک ،لهستان دولت شوروی با دولتهای لیتوانی و استونی و لتونی پیمانهای مشترک منعقد نموده و موفق به ایجاد پایگاههای لازم در آن کشورها گردید و نیروی سرخ در کشورهای مزبور متمرکز گردید .

تلاقی ارتش سرخ و نیروی آلمان

روز 27 شهریور 1318 نیروی آلمان و شوروی در برست لیتوسک در لهستان با یکدیگر تلاقی نمودند و بدین طریق لهستان از پا درآمد و بین آلمان و شوروی تقسیم گردید . ( مطالب مربوط به آغاز جنگ دوم جهانی بیشتر از اطلاعات در یک ربع قرن نقل و اقتباس شده است . )

ص: 442

بیطرفی ایران در جنگ

اشاره

روز 11 شهریور 1318 که خبر حمله آلمان به لهستان منتشر شد وزارت کشور اعلامیه ای بشرح زیر صادر نمود :

« در این موقع که متأسفانه ناثره جنگ در اروپا بر پا شده است به بیگانگان که در ایران بهر عنوان زیست مینمایند لزوماً آگهی داده میشود که از ابراز هرگونه احساساتی که منافی بیطرفی کشور ایران باشد جداً خودداری کرده و متوجه باشند که مبادا برخلاف مقررات بیطرفی حرکتی از آنها ناشی بشود . »

روز بعد یعنی 12 شهریور نیز بیانیه ای رسمی از طرف نخست وزیر بشرح زیر صادر گردید :

« در این موقع که متأسفانه ناثره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است دولت شاهنشاهی ایران بموجب این بیانیه تصمیم خود را باطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت . نخست وزیر جم »

احضار دانشجویان ایران مقیم در اروپا

برای حفظ دانشجویان ایران مقیم اروپا روز 14 شهریور 1318 به ادارات سرپرستی در کشورهای اروپا دستور داده شد که سریعاً وسایل بازگشت دانشجویان را از راه وین و بوداپست و استانبول فراهم نمایند .

برای جلوگیری از ترقی قیمتها و احتکار

خبر وقوع جنگ در اروپا بلافاصله تأثیر خود را در بازارهای ایران بجای گذاشت و روز بروز اجناس ترقی میکرد . دولت در آخرین جلسه دوره دوازدهم تقنینیه از مجلس اختیار گرفت که برای جلوگیری از احتکار و گرانفروشی کالاهای مورد احتیاج کشور مقرراتی وضع و بموقع اجرا گذارد ولی بدیهی یک چنین پدیدۀ اجتماعی - اقتصادی را که نتیجه جبری و قهری جنگ است هیچگاه با وضع مقررات و اعمال زور نمی توان جلو گرفت و چون تقاضا بر عرضه غلبه داشت اقداماتی که برای جلوگیری از گرانفروشی و احتکار بعمل آمد موثر واقع نگردید و قیمتها روز بروز بالا رفت .

جنگ بین شوروی و فنلاند

پس از تصفیه و عقد پیمان مشترک بین کشور شوروی و کشورهای ساحل

ص: 443

بالتیک نوبت بفنلاند رسید . یادداشتهائی بین اتحاد شوروی و فنلاند مبادله شد بالاخره منجر بقطع رابطه دو کشور گردید .

شب نهم آذرماه 1318 مولوتف نطقی در برابر بی سیم ایراد کرد و در طی آن خاطرنشان ساخت که روابط سیاسی روسیه و فنلاند قطع گردید و روسیه برخلاف شایعات کشورهای خارجه قصد ندارند فنلاند را بخاک خود ملحق سازد و نمی خواهد باستقلال فنلاند لطمه وارد آورده و در امور داخلی آن کشور مداخله کند و حتی حاضر است گذشت هایی نسبت به آن دولت بکند و مایل است باتفاق آن دولت مسئلۀ الحاق سرزمین « کارلی » را بفنلاند و تشکیل دولت بزرگ فنلاند را بررسی کند . ما بفنلاند حق میدهیم که روابط خود را با دیگر کشورها برقرار سازد تنها منظور ما حفظ امنیت کشور خودمان و مخصوصاً لنینگراد میباشد و اطمینان داریم که حل این مسئله پایۀ دوستی روسیه و فنلاند را استوار خواهد کرد .

روز بعد نیروی روسیه چندین نقطه از تنگه کارلی را بتصرف درآورده و ده دقیقه بعد از آن در هلسینکی برای نخستین بار آگهی خطر هوائی داده شد و طولی نکشید که هواپیماهای روسیه برفراز پایتخت فنلاند ظاهر شدند و بدین ترتیب جنگ با فنلاند آغاز شد .

خاتمه جنگ در فنلاند

یکصد و چهار روز جنگ در فنلاند و مقاومت دلیرانه این کشور پس کوچک چون جنگ در آن کشور متارکه شد ، عهدنامه صلح از طرف شوروی بدست مولوتف و ایدانف و واسیلیوسکی و از طرف فنلاند ریتی و پاسیکیوی و سرلشكر والن امضا شد بموجب معاهده مزبور برزخ کارلی و و یبورک و تمام کرانه دریاچه لادکا و شبه جزیره فیشر و قسمتی از خاور فنلاند بدست روسیه افتاد و قرار شد پایگاههای دریائی و هوائی نیز در آن کشور از طرف شوروی احداث شود .

اشغال دانمارک و نروژ بتوسط آلمان

روز 19 فروردین 1319 نیروی آلمان بدانمارک و نروژ حمله ور گردید .

دولت آلمان اعلام کرد که دو کشور نروژ و دانمارک را تحت حمایت خود درآورده است و اضافه نمود که این اقدام بمنزله پاسخ بمین گذاری در آبهای

ص: 444

کرانه نروژ بوسیله فرانسه و انگلستان میباشد .

بدولت انگلستان در این قضیه اطلاع رسیده بود که وزیر مختار آلمان در نروژ تسلیم دولت نروژ را از طرف آلمان خواستار شده و گفته است که در صورت عدم قبول بتسلیم هرگونه ایستادگی نروژ درهم شکسته خواهد شد . بدیهی است دولت نروژ عدم قبولی خود در این مورد را فوراً باطلاع وزیر مختار آلمان رسانیده است . سپس اطلاع رسید که نیروی آلمان قسمتی از سرزمین نروژ را اشغال کرده است . اظهارات دولت آلمان مبنی براینکه این اقدام آنها در پاسخ به اقدامات فرانسه و انگلیس بوده است موجه نبود و مقدمات است موجه نبود و مقدمات چنین حمله شدیدی که طی آن نیروی آلمان در آن واحد در چندین بندر نروژ پیاده شده اند مسلماً از مدتها پیش تهیه و تدارک دیده شده بوده است .

حمله بهلند و بلژیک و لوکزامبورگ

روز 20 اردیبهشت « فن ریبن تروپ » وزیر خارجه آلمان دو یادداشت بوزرای مختار بلژیک و هلند مقیم پایتخت آلمان تسلیم نمود و حمله نیروی آلمان را بدو کشور مزبور بآنان اعلام نمود .

خبرگزاری آلمان درباره علل حماه به آن دو کشور چنین توجیه نموده بود که بموجب اطلاعات و مدارک تردید ناپذیر مسلم گردیده که بزودی فرانسه و انگلیس علیه آلمان اقدام بحمله خواهند نمود برای این حمله منطقه « روهر » درنظر گرفته شده و باید از راه بلژیک و هلند صورت گیرد بدین جهت دولت آلمان به نیروی خود دستور داده بهر وسیله ای که شده بیطرفی این دو کشور را تأمین نماید . یک یادداشت هم بشرح زیر بدولت لوکزامبورگ فرستاده شد :

دولت آلمان از منبع موثقی اطلاع بدست آورده که انگلیس و فرانسه در تعقیب سیاست توسعۀ جنگ خود تصمیم گرفته اند از راه بلژیک و هلند بآلمان حمله نمایند لذا برای جلوگیری از این حمله قریب الوقوع به نیروی آلمان داده شد بیطرفی آن کشور را تأمین نماید . چنانچه این حمله فرانسه و انگلیس از خاک لوکزامبورگ بموقع عمل درآید دولت آلمان برای جلوگیری از آن ناگز بر خواهد بود عملیات خود را بقلمرو لوکزامبورگ نیز امتداد دهد .

به این بهانه بلژیک و هلند و لوگزامبورگ اشغال شد .

ص: 445

پادشاه بلژیک تسلیم شد

روز نهم خرداد 1319 لئوپلد سوم پادشاه بلژیک که کشورش مورد تهاجم قرار گرفته بود تسلیم شد ولی پیپرلو نخست وزیر بلژیک اعلام داشت که بلژیک جنگ را دوش بدوش متفقین ادامه خواهد داد . چند نفر از افسران و کارمندان غیرنظامی سوگند وفاداری خود را نسبت بپادشاه نقض کرده و اعلام داشتند که با واحدهائی از نیروی بلژیک که در فرانسه بسر می بردند در راه نیل بمقصود مشترک متفقین خواهند جنگید .

عقب نشینی از دونکرک

اشاره

روز یکشنبه 12 خرداد 1319 چهار پنجم از نیروی انگلیس که برای شرکت در جنگ بفرانسه رفته و در دونکرک باتفاق ده هزار تن از نیروی فرانسه مورد محاصره ارتش آلمان قرار گرفته بودند با باز کردن راهی بطرف دریا دونکرک را تخلیه نموده ، بسواحل انگلستان عقب نشینی کردند .

اعلان جنگ ایتالیا بفرانسه

روز 20 خرداد 1319 دولت ایتالیا طی اعلامیه رسمی ذیل بفرانسه اعلان جنگ داد :

امروز کنت چیانو وزیر امور خارجه ایتالیا سفیر کبیر فرانسه را در کاخ شیکی پذیرفت و بوی چنین :گفت اعلیحضرت پادشاه و امپراطور ایتالیا آگاهی میدهد که از فردا یعنی روز 11 ژوئن ایتالیا با فرانسه داخل جنگ خواهد شد .

سپس وزیر امور خارجه ایتالیا سفیر کبیر انگلیس را بکاخ شیکی احضار و تصمیم دولت ایتالیا را بدخول در جنگ با انگلیس بوی ابلاغ نمود .

متارکه جنگ در فرانسه

از شش هفته جنگ در فرانسه روز چهارم تیرماه 1319 قرارداد پس متارکه امضاء گردید . چرچیل در همانروز نطقی در پارلمان انگلستان ایراد نمود و طی آن اظهار داشت : « من نمیتوانم بدرستی تعیین کنم که چگونگی مناسبات ما با دولت « بردو » چه خواهد بود . این دولت تسلیم دشمن گردیده و اکنون در تحت انقیاد آن بسر میبرد با وجود این ما با توجه بنبوغ حقیقی ملت فرانسه و عنایت باین نکته که زمامداران فرانسه پس از بررسی دقیقتری در اوضاع ، بنا درستی قضاوت خویش پی خواهند برد ما باید بکوشیم که بیدرنگ با این دولت از میان

ص: 446

نرده های زندانش تماس حاصل کنیم و در این اثنا ما باید جداً درصدد تأمین دفاع مؤثر خویش برآئیم زیرا نه تنها سرنوشت انگلیس بسته باین دفاع است بلکه آینده فرانسویان و اروپائی ها و تمام دنیا با آن پیوستگی خاصی دارد .

برکناری دکتر متین دفتری و حکمت

روز پنجم تیرماه 1319 دکتر متین دفتری از کار برکنار و علی منصور وزیر پیشه و هنر بسمت نخست وزیر منصوب گردید و همان روز در ساعت 7 بعد از ظهر هیئت جدید را بدین شرح به شاه معرفی نمود :

منصور : نخست وزیر و وزیر پیشه و هنر ، اعلم : وزیر خارجه ، امیر خسروی وزیر دارائی ، علی سهیلی : کشور ، علم : پست و تلگراف ، دکتر سجادی : راه ، مرآت : فرهنگ ، سرلشکر نخجوان : جنگ ، وثیقی : بازرگانی ، سروری : کفیل دادگستری ، رام رئیس کشاروزی .

روز نهم تیرماه هیئت دولت جدید نیز بمجلس معرفی شد و رأی اعتماد گرفت چند روز بعد هم مجیدآهی بسمت وزیر دادگستری انتخاب و معرفی گردید . هدایت در کتاب خاطرات و خطرات درباره ریاست وزرائی منصور چنین نوشته است :

ریاست وزرایی منصور الملک

در جاهلیت معمول بود امیر و دبیر مورد سخط واقع میشدند ، بعد از مدتی خلعتی از طرف شاه بآنها داده میشد و حکم آب تو به داشت که گناه را میشوید ، در مشروطه قوام السلطنه را دیدیم که از محبس به کرسی نخست وزیری جلوس کرد ، سایر وزراء و عمال در محاکم عدلیه برائت حاصل میکنند و پاک میشوند ، نه اتهامات پایه دارد نه تبرئه ها مایه .

منصورالملک در وزارت طرق مورد سوءظن شد، پرونده ای برای او تنظیم یافت . دو ایراد بدو وارد آوردند یکی که از کامپساکس پانزده هزار لیره گرفته است ، بعقیده من اگر راست باشد کم گرفته است چه باحترام امضای او کامپساکس پانصد هزار لیره نفع برد ، اتهام به شهادت یکنفر بود بدعوی میانجیگیری . دیگر آنکه کارخانه ابریشم ضعف آنچه برآورده شده بود تمام شد گفته شد برآورد اول ناقص بود میبایست تکمیل شود و با تصویب هیئت دولت بوده است کار به تمیز کشید تمیز ادله اتهام را کافی ندانسته به برائت

ص: 447

منصورالملک حکم داد در نتیجه این محاکمه رضاقلی خان هدایت پسر عمو از ریاست تمیز معاف شد ، منصور مغضوب بود تا آنکه بر یاست وزراء منصوب شد ، در گلستان خوانده ایم که بآواز خوش کودکان و محبت پادشاهان اعتماد نباید کرد که آن به خوابی و این به خیالی مبدل شود از این معمیات بسیار پیش میآید .

متین دفتری که پس از جم ریاست یافت روی سیاست خارجه ، ظاهراً روابط با سفارت آلمان بحكم سابقه انشاء در آن سفارت معاف شد برای ریاست عظمی نمانده و در این دوره حاجت به استیضاح نیست تو برو تو بیا است .

احساس خطر

پس از عقد پیمان بین آلمان و شوروی در 11 فوریه 1940 ( 1318خ ) و حمله آلمان بلهستان در روز نهم شهریور ماه 1318 و آغاز جنگ جهانی دوم و متعاقب حمله آلمان به لهستان ارتش شوروی هم در خاک لهستان پیشروی نموده و روز 27 شهریور ماه 1318 در شهر برست لیتوسک لهستان دو ارتش بایکدیگر تلاقی نمودند . و بدین طریق لهستان از پا درآمد .

رضاشاه از جانب روسیه شوروی احساس خطر نموده درصدد بر میآید که تغییر جهت داده در ایجاد روابط اقتصادی و سیاسی با شوروی و آلمان هر چه بیشتر کوشش نموده و بدین وسیله خود را بروسیه نزدیک نشان بدهد و بهمین جهت با عقد قراردادهائی با شوروی و توسعه روابط تجارتی و اقتصادی با آلمان و در عين سرسختی نشان دادن در مقابل شرکت نفت انگلیس و ایران در مورد نقصان عايدات تعادل خود را حفظ نموده و از خطر کینه توزی های شوروی رهائی یافته و در امان بماند .

بدین لحاظ پس از تغییر دولت یعنی روز هشتم تیرماه 1319 نمایندگان مجلس و مدیران جراید را ( دعوت مدیران جراید تا آنروز بی سابقه بود ) بکاخ سعد آباد احضار مینماید و نمایندگان مجلس را مخاطب قرار داده چنین میگوید : (1)

« اگر چه من بوسیلۀ دولت همیشه با مجلس ارتباط دارم اما حالا میل کردم مستقیماً نیات خود را بنمایندگان اظهار بدارم . این ملاقات بیشتر برای اظهار عدم رضایت از سیستم کار امروزه است که خوب نیست . بما همیشه میگویند خاطر مبارک آسوده باشد ، کارها منظم است ولی از طرفی ما می بینیم حقیقتاً

ص: 448


1- نقل از اطلاعات در یکربع قرن .

آنطوری که لازم است و موقع اقتضا دارد کار نمیشود .

درست است که هر یک از وزارتخانه و بنگاهها برنامه اصلاحی دارند و هر کدام مشغولند ولی امروز یک وضع فوق العاده ایست که بیشتر باید در صدد پیش بینی بود . یکی از پیش بینیهای لازم بیداری مردم یعنی آشنا ساختن عموم بوسیلۀ دولت بوضعیت حاضر است که در این خصوص هیچ اقدامی نشده مخصوصاً وزارت کشور که وظایف خاصی از لحاظ اوضاع اجتماعی کشور عهده دار میباشد بواسطه ضعفی که دارد اقدامی نکرده است و البته رئیس دولت هم مأموریت در تمام رشته ها دارد غفلت کرده است و بالاخره با گفتن : « خاطر مبارک آسوده باشد » کارها درست نمیشود .

این بود که لازم دانستم راجع با وضاع حاضره توجه نمایندگان مجلس و دولت را جلب نمایم . صحیح است که ما متکی بقوای منظم و بیطرفی خود هستیم ولی این کافی نیست و باید آحاد و افراد مردم را برای روزهای سخت حاضر و تربیت کرد اما این عمل با وجود داشتن تمام وسایل بکلی از نظر دور افتاده است . باید دانست مقصود از وسایل چیست : وسایل داشتن تشکیلات ، داشتن مجلس ، داشتن مطبوعات ، داشتن بی سیم و رادیو و غیره است اینها تمام وسایلی است که برای پیشرفت کار لازم میباشد اما بهیچیک از اینها متشبث نشده و استفاده نکرده ایم بحدی که ما میبینیم حقوق حقه ما در این گیرودار دارد ضایع میشود .

حالا من رئيس دولت جدید و مجلس را متوجه میکنم که غفلت های گذشته را موقوف نموده و بیشتر برای بیداری افکار و مستعد کردن مردم برای روزهای مشکل تری متفقاً اقدام نمایند . »

رکود در صادرات نفت

بمحض اینکه جنگ دوم جهانی آغاز گشت و تا دو سال بعد از آن صنعت نفت ایران و بهره برداری از آن مواجه با مشکلات بسیاری گردید .

پیشرفتهای سریع قوای آلمان نازی در اروپا موجب شد که بازارهای اروپائی از دست شرکت نفت برود و صادرات نفت ایران محدود به بازارهای شرقی گردد . در سال 1940 که ایتالیا وارد جنگ شد دریای مدیترانه میدان نبردهای دریائی

ص: 449

گشت و حمل نفت با کشتی بسیار محدود و مشکل شد . غرق کشتیهای نفتکش سبب شد که حمل نفت ایران بانگلستان در سال 1941 بکلی متوقف گردد و بحریه انگلیس که قبلاً نفتش تقریباً مجانی بود از این لحاظ سخت در مضیقه قرار گرفت . هر کشوری سعی میکرد احتیاجات نفتی خود را از نزدیکترین نقطه ممکنه که مسافتش کوتاه تر و خطر غرق شدن کشتیها هم کمتر باشد بدست آورد . در نتیجه بروز این اشکالات میزان استخراج نفت ایران رو بتقليل رفت و در سال 1941 تقریباً به شش میلیون و نیم تن رسید .

از همان اوایل جنگ ، رضا شاه که فریفته فتوحات برق آسای آلمان شده بود و تعادل قوا را در اروپا بهم خورده دید خواست در مقابل انگلیسها اظهار وجودی بکند و باصطلاح ابراز استقلالی نماید ، دستور داد بشرکت نفت تذکر داده و فشار وارد شود که کاهش استخراج نفت که موجب کسر درآمد آن خواهد بود باید بهر وسیله ای جبران گردد .

رؤسای شرکت خطر عدم رضایت ایران را خیلی زود احساس کرده و درصدد چاره جوئی برآمدند و لرد کُدمَن را بتهران اعزام داشتند . وی بدولت پیشنهاد کرد که برای دوره جنگ و بدون رعایت کاهش استخراج ، مبلغ معینی بطور ثابت و در بست بدولت ایران پرداخته شود . دولت ایران این پیشنهاد را قبول کرد ولی برای توافق و تعیین مبلغ پرداختی مدتی بین دولت و شرکت مذاکره جریان داشت و انگلیسها که در آنموقع بواسطۀ شدت جنگ دست و پایشان در پوست گردو رفته بود ناچار تن بقبول داده به چهار میلیون لیره در سال توافق و قطع گردید . این مبلغ از حداکثر درآمد دولت ایران در سالهای قبل از جنگ هم زیادتر بود و شرکت نفت در مقابل فشار دولت ایران تسلیم گردید و البته هیچ چنین انتظاری را نداشتند !

از سال 1940 تا 1944 شرکت سالی چهار میلیون لیره را بدولت پرداخت و ضمناً مقرر گردید که اگر افزایشی در استخراج روی دهد بطور یکه درآمد دولت طبق مواد امتیاز نامه از مبلغ چهار میلیون تجاوز نماید مبلغ بیشتری عاید دولت ایران گردد .

در صورتیکه فاصله بین آغاز جنگ و هجوم ارتش متفقین بایران در شهریور 1320 فرصت بسیار مناسبی را برای ایران پیش آورده بود که نظریات

ص: 450

خود را بشرکت بقبولاند و در رفع موارد تخلف شرکت اقدام و او را وادار نماید که به قرارداد عمل و اقدام نماید .

با اوضاع و احوالی که جنگ پیش آورده بود اگر دولت ایران تنها بفکر عایدات نبوده و بسایر نکات و موارد تخلف توجهی میشد حتماً دولت میتوانست بسهولت اشتباهات گذشته خود را جبران نماید و لااقل تعدیلی در مدت امتیاز یا محدود کردن حوزه امتیاز بنماید ولی این فرصت و موقعیت گرانبها هم از دست رفت و استفاده ای از آن نشد .

هجوم ارتش متفقین بایران در شهریور 1320 در درجه اول برای این بود که راهی برای رساندن مهمات جنگی بروسیه بدست آورند ولی ضمناً نمیتوان انکار کرد حفظ صنعت نفت ایران و رویه سیاسی ایران برای متفقین انگیزه عمده ای در این تهاجم داشته است .

مسلماً نفت ایران اهمیت بسزائی در جنگ داشته و علت تهاجم ارتشهای بیگانه بایران مربوط به نفت بوده است .

هنگامیکه ژاپن وارد جنگ شد وضع نفت ایران شکل دیگری پیدا کرد زیرا در مدت کوتاهی ژاپونیها توانستند جزایر اندونزی و کشور برمه را که هر دو منبع مهمی برای تحصیل نفت متفقین بود از دست آنها بگیرند و معادن نفت ایران تنها منبعی بود که میتوانست احتیاجات متفقین را در شرق تأمین نماید . علاوه براین در سال 1942 که عملیات جنگی در افریقای شمالی شدت یافت و ارتش های متفقین برای تصرف شمال افریقا نبرد را آغاز کردند نفت ایران عامل مهمی در پیشرفت آنها بود .

اختلاف با شرکت نفت انگلیس و ایران

رضاشاه پس از سالها خدمت بسیاست انگلستان ناگهان بفکر افتاد که طناب خود را از زیر بار لندن بکشد و در مقابل آنها قدی راست کند بنابراین دربارۀ میزان استخراج نفت و سهمیه ایران و تخلفات شرکت نفت انگلیس صدای خود را بلند نموده و دستور داد وزیر دارائی در مورد تخلفات شرکت نفت به شرکت اعتراض نماید و جریان را باطلاع مجلس شورای ملی و از آن طریق به گوش جهانیان برساند .

ص: 451

لذا روز 16 تیر 1319 امیر خسروی وزیر دارائی و منصور نخست وزیر در مجلس حضور یافته و گزارشی دربارۀ رویه و طرز عمل شرکت نفت انگلیس و ایران بمجلس دادند .

وزیر دارائی در گزارش خود چنین گفت :

« اختلافی که با شرکت بمیان آمده قضیه بهره برداری است . استخراج منابع نفت ایران با توجه بمعادن جدیدی که اخیراً در گچساران و پازانون و غیره کشف گردیده بحدی است که لااقل سه برابر حداکثر محصول سالیانه که تاکنون مورد استفاده صاحب امتیاز بوده است میتوان از آنها استخراج نموده و محصول نفت کشور ایران میتواند بعد از امریکا مقام دوم را از حیث اهمیت استخراج نائل گردد و این منظور نیز بموجب بند الف از ماده 12 و قسمت اول از مادۀ 16 امتیاز نامه از تعهدات و الزامات حتمی و غیر قابل بحث صاحب امتیاز میباشد ولی با وجود مقررات صریح مذکور که شرکت ملزم برعایت آن بوده با کمال کُندی در چهار سال اول قدری بر استخراج محصول نفت ایران افزوده و در سال 1937 مسیحی به 5 میلیون و نیم تن رسید و مطابق وعده های کمپانی در این که همواره بهره برداری را توسعه خواهد داد بایستی در سال 1940 حداقل به 14 میلیون تن برسد ولی با تذکرات و اعتراضات پی در پی دولت هر سال از میزان مزبور کاسته شده تا در سال 1939 میزان این کاهش بیک میلیون تن رسیده است و در سال جاری میزان این کاهش بدرجات بیشتر خواهد بود . البته دولت اقدامات لازمه را نسبت بمراتب مزبور با نهایت جدیت تعقیب نموده و خواهد نمود ولی نظر با همیت موضوع اختلافات و دنباله ای که ممکن است بعداً پیدا نماید ضروری دانست مراتب را باستحضار مجلس شورایملی برساند . »

مقاله روزنامه اطلاعات درباره نفت

پس از بیانات وزیردارائی در مجلس روزنامه اطلاعات مقالاتی دربارۀ نفت ایران و اهمیت آن و اختلافات حاصله منتشر ساخت . بدیهی است در آنموقع که جراید تحت سانسور شدید بودند ، روزنامه مزبور سر خود نمی توانسته درباره مسائل نفت اظهار نظر نماید . قطعاً مقالات مزبور از طرف دولت یعنی اداره امتیازات وزارت دارائی تهیه و بروزنامه اطلاعات گفته اند که باید چاپ شود . مخصوصاً مقالاتی

ص: 452

که جنبۀ تخصصی داشته و از چگونگی چاهها بحث می کند که برای مزید اطلاع خوانندگان گرامی در زیر نقل میگردد :

روزنامه اطلاعات در شمارۀ جمعه چهارم مرداد چنین نوشته بود :

« کانهای نفت ایران وضعیت خاصی دارد که کمتر نظیر آن در جهان دیده شده است . معمولاً در کانهای نفت عمر چاهها از 4 تا 8 سال تغییر میکند که در سالهای آخر هم فقط بوسیله تلمبه باید نفت آنها را بیرون کشید والا فوران طبیعی ندارد اما در کانهای ایران که بیش از 23 سال عمل استخراج ادامه دارد گذشته از اینکه هیچ یک از چاهها از حیز انتفاع خارج نشده فوران طبیعی آنها نیز از بین نرفته و تاکنون احتیاج به استعمال تلمبه و فشار هوا و غیره پیدا نشده است و چاههای نفت مسجد سلیمان مانند چاه ب 7 وب 18 و 20 و 21 شهرت جهانی بهم رسانیده است .

معمولاً هر یک از این چاهها بتفاوت در سالهای متوالی روزی هزار تا 5 هزار تن نفت دادهاند بدون اینکه ضعفی در آنها بروز کند . بدین جهت هزینه استخراج نفت ایران خیلی نازل و بنابراین شرکت می تواند نفت ایران را ببهای خیلی کمی در قسمتهای مختلف دنیا فروخته و رقابت شدیدی با سایر شرکتهای نفت بنماید و بازارهای بزرگی برای نفت ایران تهیه کند . کانهای مسجد سلیمان در تاریخ کانهای نفت جهان بی نظیر است چه از سال 1912 تاکنون بالغ بر 84 میلیون تن از آن نفت استخراج شده و یقین است که سالیان در از دیگری نیز از این كانها نفت استخراج خواهد شد . نفت کشورهای متحد امریکا تنها از هیدروکربورهای غیر حلقه ای تشکیل شده و نفتهای شوروی نیز ترکیبی است از هیدروکربورهای حلقه ای و حال آنکه نفت ایران مخلوطی از هر دو دسته است و این خود نهایت اهمیت را در صناعت نفت دارد و از این حیث نيز مانند جهات دیگر کانهای نفت ایران در جهان حائز مقام فوق العاده شامخی است . در کانهای نفت مسجد سلیمان و هفتگیل عمق چاههائیکه تا کنون حفر شده از 200 تا 1500 متر میباشد ولی برای مطالعات زمین شناسی چاههای عمیق تری نیز کنده اند که در نتیجه کاوش های علمی معلوم شده در زیر طبقه نفتی که اکنون مشغول استخراج آن میباشند قشر دیگری نیز وجود دارد که نفت آن غلیظ تر است ... »

ص: 453

حل اختلاف با شرکت نفت

روز سوم شهریور 1319 وزیر دارائی در مجلس حضور یافته در اطراف اختلافات وزارت دارائی با شرکت نفت گزارش داد و چنین اظهار داشت : « مورد اختلاف مهم ما موضوع کار استخراج و بهره برداری بود که بواسطه کسر عمل موجب زیان درآمد دولت گردیده ضمناً مسئله تفاوت ارزش لیره نسبت به زر در بازارهای آزاد نیز بر آن اضافه میشد . در این موضوع مذاکرات و مکاتبات لازم با شرکت بعمل آمد و بالاخره چنین موافقت گردید که شرکت حقوق دولت را از حيث حق الامتياز و مالیات و تفاوت بهای لیره نسبت به زر که مطابق مقررات امتیاز نامه باید پرداخته شود از سال 1938 تا آخر 1941 به پایۀ سال 1937 که حداکثر بهره برداری را نموده است و درآمد دولت سه میلیون و چهارصد و چهار هزار و چهار صدوسی نه لیره بود بپردازد و بعلاوه از حیث تفاوتی که برای دولت از نظر ارزش لیره در معاملات با وضعیت فعلی نسبت بسال 1937 ایجاد گردیده کمبود آن را می پردازد که برای دو سال 1938 و 1939 جمعاً مبلغ 1/500/000 میلیون میشود برای سالهای 1940 و 1941 نیز عمل سال 1937 مأخذ قرار داده شده که بعلاوه تفاوت بهای لیره برای هر یک از این دو سال دست کم چهارمیلیون لیره بدولت خواهد پرداخت و قرار شده است نسبت بمدت بعد از انقضای سال 1941 اختلاف مربوط بدعاوی دولت در آنموقع با توجه باوضاع وقت بمنظور حصول ترتیبی که مورد موافقت طرفین باشد مورد بررسی قرار گیرد . »

مانور ارتش در اطراف همدان

مانور سالیانه ارتش در سال 1319 روز 18 شهریور در حدود آبگرم خرقان واقع در 85 کیلومتری همدان انجام گردید رضا شاه با تفاق ولیعهدروز 17 شهریور با قطار از تهران بایستگاه تاکستان عزیمت نمودند و از آنجا بمنطقه مانور رهسپار شدند . بطوریکه شایع بود این مانور بزرگترین مانورهای نظامی ارتش بوده که تا آنموقع همه ساله انجام می گرفته است .

دربارۀ مانورهای ارتش سپهبد کمال در خاطرات خود چنین نوشته است : «... من در دانشگاه جنگ مشغول تحصیل بودم که مانوری در شرق تهران در ورامین انجام شد و شاگردان دانشگاه جنگ بعنوان بازرس در این مانور شرکت

ص: 454

داشتند پس از خاتمه ما نور شرکت کنندگان در مانور یعنی لشکر 1 و 2 و بازرسین و کلیه امرا در کنار رودخانه جاجرود برای سان فرمانده کل قوا صف کشیده بودند و در رأس صف امرای ارتش ایستاده بودند که فرمانده کل قوا برای سان آمد بمحض رسیدن به سر صف که امرا بودند و عبور از جلو آنها در مقابل ژنرال فرانسوی که از افسران برجسته فرانسه و در جنگ اول شرکت کرده بود و در ایران سمت ریاست دانشگاه جنگ را داشته توقف و سؤالی بشرح زیر نمود :

« ارتش ایران در مقابل ارتش بیگانه چقدر مقاومت خواهد کرد ؟ »

ژنرال ژاندار چند ثانیه در فکر فرو رفت و بعد جواب داد : « دو ساعت » که فرمانده کل قوا از این سخن خوشش نیامد و رد شد . به محض عبور فرمانده کل قوا امرای ارتش به ژنرال ژاندار گفتند این چه جوابی بود که دادی ؟ ولی ژنرال ژاندار با کمال خونسردی در پاسخ گفت این دو ساعت هم برای دلخوشی طرف بود ولی جواب حقیقی اش هیچ بود زیرا تفنگ و مسلسل در مقابل تانگ وزره پوش چه مقاومتی دارد .

امضای پیمان بازرگانی بین ایران و آلمان

این اعلامیه رسمی روز 19 آذر 1319 در برلن منتشر گردید : هیئت نمایندگی ایران بریاست آقای حمید سیاح مدیر کل وزارت امور خارجه ایران در چند هفته اخیر با دولت آلمان برای تعیین میزان مبادله کالاهایی که باید در ظرف سال آینده طبق عهدنامه بازرگانی میان ایران و آلمان انجام گیرد مشغول مذاکره بود و اینک مذاکرات پایان یافته و موافقت نامه در روز آدینه از طرف دولت آلمان بامضای کلودیوس وزیر آلمان و از طرف دولت ایران بامضای سیاح مدیر کل رسیده است ، اسفندیاری وزیر مختار ایران در آلمان و دکتر علامیر نماینده بازرگانی دولت شاهنشاهی ایران و مدیر کل وزارت بازرگانی در موقع امضای قرارداد در عمارت وزارت امور خارجه آلمان حضور داشتند .

هیئت نمایندگی شوروی در تهران

هیئتی مرکب از آقایان الیموف - الكساندر لئونید و یچ - اسمعيل اف احمد اسمعیل و یچ - اولیانیشوف والری - ایوانویچ برای شرکت در کنفرانس

ص: 455

کشاورزی و دفع آفات نباتی روز 23 آذر بتهران وارد شدند. روزنامه اطلاعات در این باره نوشت :

منظور از مسافرت این هیئت اجرای مقررات پیمان دفع آفات نباتی است که بین دولت شاهنشاهی و دولت اتحاد جماهیر شوروی در چند سال پیش بسته شده و بموجب این پیمان سالی یکبار کنفرانس مختلفی مرکب از نمایندگان فنی اداره کل کشاروزی و کمیساریای کشاروزی اتحاد جماهیر شوروی در خاک یکی از دو دولت تشکیل میگردد . سال گذشته این کنفرانس در شوروی و امسال در ایران تشکیل میشود و ما خوشوقتیم باین مناسبت بنمایندگان کمیساریای کشاورزی دولت اتحاد جماهیر شوروی که برای انجام مقصود ارجمندی که عبارت از حفظ منافع مشترک دو کشور و تأمین مصالح اقتصادی طرفین است بایران آمده اند شادباش گفته و در همان حال آرزومندیم که کنفرانس امسال نیز موفق ببررسی های فنی کاملتری شده و در اثر تصمیمات مشترکی که گرفته خواهد شد و مجاهداتی که در خاک دو طرف بعمل خواهد آمد نتایج رضایت بخشی حاصل گردد .

چگونه از تجزیه ایران جلوگیری شد

اشاره

همانگونه که جنگ دوم جهانی تحولاتی در اروپا بوجود آورد و وضع جغرافیائی و سیاسی آن قاره را دگرگون کرد ، قرار بود همان تحولات با کیفیت و صورت دیگر در خاورمیانه نیز بوجود آید . در بدو امر بین آلمان و روسیه عقد قرارداد عدم تعرض و توافق حاصل گردید که طبق آن بایستی کشور ایران و بسفر از کشور ترکیه تحت نفوذ دولت اتحاد جماهیر شوروی قرار گیرد و اگر دولت آلمان با دولت روسیه همچنان بدان پیمان پایبند بودند و جنگ به نفع آنها پایان می یافت دیگر نامی از ایران به عنوان کشوری مستقل در صفحه تاریخ باقی نمی ماند . ولی خداوند بزرگ به کشور اسلامی ما تفضّل کرد ، آن پیمان دیری نپائید و آلمان به روسیه حمله کرد و جنگ بین آنها با شدت و حدت هر چه تمامتر در گرفت .

البته کشورهای غربی از لحاظ اینکه وصیت پطر کبیر بدست استالین بموقع اجرا در نیاید یعنی روسیه به خلیج فارس دسترسی نیابد و بالنتيجه منافع آنها در خاورمیانه در مخاطره نیفتد ، در مقابل دولت اتحاد جماهیر شوروی با

ص: 456

دیپلماسی عجیب و غریبی که خاص سیاستمداران کهنه کار دنیاست به مقابله پرداختند . این جنگ سیاسی مدتها دوام داشت تا بالاخره شور و یها ناچار شدند آذربایجان را که در چینه دان خود هضم شده می دانستند رها نموده از تجزیه خاک ایران و تحت نفوذ گرفتن آن صرف نظر کنند .

چون مقدمات تحت نفوذ قرار گرفتن ایران از هنگام جنگ جهانی دوم یعنی از سال 1318 آغاز گردید که منجر به اشغال ایران شد و این پیش آمد بخش مهمی از تاریخ سیاسی ما را تشکیل می دهد و باید بسیار مورد توجه و تجزیه و تحلیل قرار گیرد در اینجا از کتاب « پنجاه سال نفت » که در این باره تجزیه و تحلیل و تعلیل جالب توجهی نموده است با حذف بعضی قسمتهای آن عیناً در زیر نقل می نماید :

نظر دول بزرگ بنفت ایران در موقع جنگ دوم جهانی

هنگامیکه جنگ دوجهانی شروع گشت منابع نفت خاورمیانه - باستثنای نفت عربستان سعودی که در بست در اختیار امریکائیان بود و نفت ایران که منحصراً اختصاص بانگلیسها داشت - بین سرمایه داران امریکائی و انگلیسی و فرانسوی و هلندی تقسیم شده بود و از آن بهره برداری میکردند . در شمال ایران روسیه شوروی در انتظار روزی بود که بتواند بدیگران بگوید که « ما را هم ازین نمد کلاهی است » و آلمان هیتلری در پی فرصتی بود که سیاست خود را در خاورمیانه مستقر کرده و منابع نفت خاورمیانه را از رقیبان خود بگیرد .

وقتیکه هیتلر کشور چک اسلواکی را تصرف کرد سیاستمداران فرانسه و انگلیس فهمیدند که بمواعید هیتلر نمیتوان اطمینانی داشت و دیر یا زود تجاوزات او بسایر کشورها هم سرایت خواهد کرد و جنگ جهانی مشتعل خواهد گشت . با دولت شوروی مذاکره را آغاز کرده و درصدد برآمدند که جبهه متحدی از روسیه و فرانسه و انگلستان برضد آلمان ایجاد نمایند تا تجاوزات هیتلر را متوقف سازند . این مذاکرات با حسن نظر از طرف شورو یها استقبال شد ولی چون سیاستمداران انگلستان اطمینان زیادی بروسها نداشتند و بیم آن را داشتند که تشکیل چنین جبهه ای منتهی به نیرومندی شورویها شده و موجب زحمت آنها شود مذاکرات را با جدیتی که انتظار میرفت تعقیب نکرده و بجائی نرساندند . هیتلر از موقعیت

ص: 457

استفاده کرده و چند روز قبل از شروع جنگ قرارداد عدم تجاوزی با شورو یها منعقد نمود تا فکر او از طرف شرق موقه راحت باشد و بتواند با فرانسه و انگلیس در غرب نبرد کند . شور و یها هم که مذاکراتشان با فرانسه و انگلیس بجائی نرسیده بود ازین قرارداد حسن استقبال کرده و درصدد برآمدند که حداکثر استفاده را از موقعیت خود بنمایند . کشورهای بالتیک را ضمیمه روسیه کردند و قسمتی از لهستان را جزو خاک خود نمودند و ایالت مهمی از رومانی گرفتند و درعین حال با عجله تمام بتقویت ارتش خود پرداختند زیرا میدانستند که قرارداد با هیتلر موقتی است و همینکه او از جبهۀ غرب فراغت یافت بسراغ آنها خواهد رفت . طولی نکشید که فرانسه از پای درآمد و ارتش آلمان فرانسه و بلژیک و هلند و

دانمارک و نروژ را اشغال کرد و سیادت آلمان بر غرب اروپا مستقر گشت .

پس از خاتمه جنگ دوم جهانی قسمت عمده پرونده ها و اسناد سیاسی وزارت خارجه آلمان که بدست امریکائیها افتاده بود منتشر گشت و آنچه در زیر گفته میشود اقتباس از آن اسناد است که در کتابی بنام « روابط آلمان نازی و روسیه شوروی در سالهای 1941 - 1939 » از طرف وزارت خارجه امریکا در سال 1948 طبع و منتشر گشته است .

در نوامبر 1940 ( 1318 شمسی ) مولوتوف نخست وزیر و وزیر خارجه شوروی مسافرتی به برلن کرد و با وزیر خارجه آلمان مذاکراتی راجع بروابط آینده دو کشور نمود . ضمن این مذاکرات وزیر خارجه آلمان متن عهدنامه ای را پیشنهاد کرد که بین روسیه شوروی و دول اتحاد سه گانه یعنی آلمان و ایتالیا و ژاپون منعقد گردد که بموجب آن طرفین مساعی خود را برای خاتمه دادن به جنگ بکار برده و مناطق نفوذ هر یک از دول چهارگانه تعیین گشته و محترم شمرده شود و ضمناً وزیر خارجه آلمان گفته بود که بنظر او توقعات ارضی روسیه شوروی متوجه نقاطی خواهد بود که در جنوب روسیه واقع شده و باوقیانوس هند منتهی میگردد . درین ملاقات مولوتوف نظریات خود را دربارۀ مناطق نفوذ و توقعات ارضی بیان کرده و وعده داد که در مراجعت بمسکو با همکاران خود مذاکره کرده و نتیجه را اطلاع دهد .

پس از مراجعت بمسکو در تاریخ 26 نوامبر 1940 مولوتوف نظر خود را دربارۀ عقد عهدنامه پیشنهادی بشرح زیر بسفیر آلمان اطلاع داد. دولت شوروی با

ص: 458

عقد عهدنامه پیشنهادی مشروط بشرایط زیر موافقت مینماید :

( الف ) تخليه فورى فنلاند از طرف قشون آلمان زیرا آن کشور جزو منطقه شوروی است .

( ب ) برقراری پایگاه زمینی و هوائی شوروی در تیررس داردانل و عقد عهدنامه همکاری بین شوروی و بلغارستان .

( ج ) شناختن ناحیه واقع در جنوب بادکوبه و باتوم در جهت خلیج فارس بعنوان مرکز توقعات ارضی شوروی .

( د ) الغای امتیازات نفت و زغال ژاپون در جزیرۀ ساخالین .

از اسناد فوق آشکار میشود که روسیه شوروی - همان روسیه ای که لنین پیشوای بزرگش در اوایل انقلاب هرگونه تجاوز ارضی را حرام دانسته و امتیازات روسیه تزاری را لغو کرد - هنوز چشم طمع بآبهای گرم خلیج فارس داشته و پیش خود ایران را جزو منطقه نفوذ خود محسوب میدارد . در 1940 روسیه شوروی حاضر شده بود با آلمان عهدنامه ای منعقد کرده و با مقاصد جنگی آن بوسیله فرستادن مقادیر زیاد مواد خام بآلمان مساعدت کند ولی در 1941 آلمان بروسیه حمله کرد و همه این نقشه ها برباد رفت . ضمناً هم معلوم گشت که روسیه شوروی چشم طمع بایران و خلیج فارس دوخته و هر وقت فرصتی پیش آید در صدد برخواهد آمد که نظر خود را در این باره تأمین نماید .

در نوامبر 1943 کنفرانسی در تهران بین استالین و روزولت و چرچیل منعقد گشت . درین کنفرانس استالین پیشنهاد کرد که قضیه استخراج و توزیع نفت خاورمیانه پس از جنگ مورد بحث قرار گیرد . (1) روزولت و چرچیل متذکر شدند که طرح این مطلب در آن موقع مقتضی نیست و بحث راجع بآن را باید بوقت دیگری موکول کرد . واضح است که در آنموقع بواسطه احتیاج زیادی که روسیه شوروی بمساعدت امریکا و انگلستان داشت اصراری بطرح قضیه نفت نکرد ولی بعدها دیده شد که چگونه دولت شوروی خود را علاقمند بنفت خاورمیانه و بخصوص نفت شمال ایران نشان داد . از طرف دیگر امریکا و انگلیس هم برای آنکه تمام منابع نفت خاورمیانه را بخود اختصاص دهند اقداماتی کردند و

ص: 459


1- بحث راجع بنفت در کنفرانس تهران اقتباس از کتابی است موسوم به « هفت ستون سرنگون شده » ( چاپ لندن در سال 1950 صفحه نهم ) .

قراردادهائی منعقد نمودند .

اندک مدتی پس از ختم کنفرانس تهران نماینده کمپانی نفت شل وارد تهران شده تقاضا کرد که امتیاز نفت قسمت جنوب شرقی ایران بآن واگذار گردد . چند ماه بعد یعنی در اوایل سال 1944 نماینده ای از شرکت نفت سینکلر و نمایندۀ دیگری از طرف شرکت نفت استاندارد واکوم بتهران آمده و برای تحصیل امتیاز نفت نواحی شرق و جنوب شرقی با دولت ایران داخل مذاکره شدند . دولت هم دونفر متخصص امریکائی را بنام هوور و کوریتس استخدام کرد که بایران آمده و از ذخایر نفت تمام نقاط ایران برآوردی نموده و پیشنهادهای شرکتهائی که تقاضای امتیاز کرده بودند مطالعه کرده و پیشنهادهای متقابله ای برای تسلیم بشرکتهای مزبور تهیه نمایند . این دو متخصص چند ماهی در تهران توقف کرده و مطالعاتی کردند و همینکه دولت تصمیم گرفت که قضیه اعطای امتیاز نفت را در موقع جنگ مسکوت گذارد بامریکا مراجعت نمودند .

خبر اینکه دولت با شرکتهای انگلیسی و امریکائی برای دادن امتیاز نفت مشغول مذاکره میباشد باعث گشت که درین باره چند بار از دولت در مجلس چهاردهم پرسشهائی بشود در جلسه نوزدهم مرداد 1323 دکتر رضا رادمنش نماینده لاهیجان و عضو فراکسیون توده از نخست وزیر توضیحاتی راجع بمذاکرات نفت خواست و ضمن بیانات خود مطالب زیر را گفت که شایان بسی توجه است :

« بنده خواستم عرض کنم که بنده و رفقایم با دادن امتیازات بدولتهای خارجی بطور کلی مخالفیم . همانطور که ملت ایران توانست راه آهن را خودش احداث کند بنده یقین دارم که با کمک مردم و سرمایه داخلی میتوانیم تمام منابع ثروت این مملکت را استخراج کنیم و شاید بتوانیم بموضوع بدبختی مردم این مملکت بهبودی بدهیم . اگر فرض کنیم که این مورد استثنائی است من تعجب از عجله درین قضیه میکنم که چرا ما در یک چنین موقع بحرانی که تمام دنیا آتش میسوزند در این امر اینقدر تسریع میکنیم و بعقیده بنده این تسریع بهیچوجه صلاح نیست و مقتضی نیست در چنین موقعی با عجله ما یک اقدامی بکنیم که شاید قرنها در آتیه تأسف آنرا بخوریم . بنابرین از جناب آقای نخست وزیر خواهش میکنم آنقدری که اطلاع دارند توضیح بدهند . »

ص: 460

در جواب پرسش فوق ساعد نخست وزیر وقت چنین اظهار داشت : -

« در آبانماه 1322 ( اینکه فرمودند عجله میکنند ملاحظه میفرمائید که عجله در کار نیست ) دونفر از مدیران شرکت « شل » از لندن بتهران آمده و پیشنهاد دایر با متیاز نفت قسمت جنوب شرقی ایران را بدولت تسلیم داشته و در اسفند ماه همان سال نماینده ای نیز از طرف شرکت امریکائی « استاندارد واکوم » بتهران وارد و نیز برای تحصیل امتیاز در همان ناحیه پیشنهاداتی بدولت دادند . ضمناً کمپانی امریکائی « سینکلر » نیز اطلاع داد در نظر دارد پیشنهاداتی درین خصوص تسلیم دارد و اخیراً پیشنهاداتی هم از کمپانی مزبور رسیده . چون قبل از هر چیز لازم بود پیشنهادات واصله مورد مطالعه قرار گیرد و تقاضای هر یک از آنها معلوم و مشخص گردد شروع بمطالعات لازم نمود و نظر باینکه اعطای چنین امتیازی ایجاب مینمود که موضوع از لحاظ فنی نیز کاملا مورد دقت قرار گیرد آقایان « هوور » و « کوریتس » که تخصص و سابقه زیادی در امور مربوط بنفت دارند استخدام و اخیراً بتهران وارد شده و با کمیسیونی که در بالا بعرض رسید شروع بکار نموده اند . بطور یکه ملاحظه میفرمائید اقداماتی که تاکنون بعمل آمده جنبه مطالعاتی داشته و قبل از اتخاذ هرگونه تصمیم دولت نظر نمایندگان محترم مجلس شورای ملی را جلب خواهد نمود تا بآنچه موافق با مصالح و منافع کشور باشد عمل شود . »

پس از پرسش و پاسخ فوق دیگر برای هیچکس در داخل و خارج شبهه ای باقی نماند که شرکتهای انگلیسی و امریکائی با دولت ایران مشغول مذاکره هستند که امتیازات نفت بدست آورند و تردیدی نبود که دولت شوروی هم درین باره ساکت نخواهد نشست . نکته قابل توجه بیان دکتر رضا رادمنش است که رسماً از طرف فراکسیون پارلمانی حزب توده گفته گفته بوده است که او و رفیقانش با دادن امتیازات بدولتهای خارجی بطور کلی مخالفند ولی چندی بعد حزب توده هواخواه و طرفدار اعطای امتیاز نفت شمال بروسها شد که شرح آن بعد خواهد آمد .

تقاضای شوروی برای امتیاز نفت شمال

همینکه دولت شوروی اطمینان پیدا کرد که در تهران مذاکراتی برای واگذاری امتیازهای نفت بشرکتهای خارجی در جریان است بفکر این افتاد که

ص: 461

از موقعیت استفاده کرده و هیئتی بایران اعزام دارد تا تقاضای امتیازی نفت شمال را بکند . در تاریخ 15 شهریور 1323 مجیدآهی سفیر ایران در مسکو بدولت تلگراف کرد که هیئتی برای مذاکره راجع بنفت خوریان از طرف دولت شوروی بتهران خواهد آمد . در جواب دولت اطلاع میدهد که از ملاقات و مذاکرات حضوری که بنفع دو کشور باشد کمال مسرت حاصل خواهد شد . در تاریخ 24 شهریور هیئت مزبور بریاست کافتا ر ادزه وارد تهران شد و پس از مسافرتی به سمنان و سایر نقاط شمالی بتهران مراجعت کرد و در یک مصاحبه مطبوعاتی چنین اظهار داشت :

من در رأس یک هیئت دولتی بمنظور مطالعه وضع شرکت نفت خوریان و تحصیل اطلاعات در مورد منابع طبیعی نفت شمال وارد ایران شده ام و با اجازه دولت خود پیشنهادی بدولت ایران تقدیم خواهم داشت که امتیاز کشف و استخراج نفت در مناطق شمالی ایران بدولت شوروی واگذار گردد .

در تاریخ 27 مهرماه 1323 محمد ساعد نخست وزیر در مجلس شورای ملی خطابه ای ایراد کرده و گفت مذاکراتی با شرکتهای خارجی در باب واگذاری امتیازات نفت در جریان بوده است ولی دولت در تاریخ یازدهم شهریور 1323 تصمیم گرفت که قبل از روشن شدن وضع اقتصادی و مالی دنیا و استقرار صلح عمومی مطالعۀ اعطای هیچگونه امتیاز خارجی مقتضی و ضروری نمیباشد .

در تاریخ سوم آبانماه 1323 کافتارادزه مصاحبه مطبوعاتی ترتیب داد و باربابان جراید شرح مفصلی راجع بفوائد امتیازی که دولت شوروی تقاضا کرده است بیان کرد و گفت که نخست وزیر در مذاکرات خود با او نه تنها حسن تلقی کامل و وارد بودن در موضوع را اظهار نمود بلکه برای انجام کارهم وعدة مساعدت داد و در پایان مصاحبه گفت اکنون معلوم شده که دولت ایران تصمیم گرفته است مطالعه واگذاری امتیاز را به پایان جنگ موکول سازد و این تصمیم در محافل شوروی کاملاً بطور منفی تلقی گردیده است و دولت ایران بوسیله چنین رویه ای در راه تیرگی مناسبات بین دو کشور قرار گرفته است .

در تاریخ هفتم آبان نخست وزیر مصاحبه ای با جراید کرد و اظهار داشت که عنوان آمدن هیئت شوروی بایران برای مذاکره در باب نفت خوریان بود نه

ص: 462

برای نفت شمال و پس از آمدن کافتا ر ادزه و عنوان اینکه نفت شمال را میخواهند بایشان اطلاع دادیم که هیئت دولت تصمیم گرفته است تا پایان جنگ هیچ امتیازی داده نشود . و بعد نخست وزیر اظهار داشت علت تصمیم دولت این است که اولاً در این موقع که نیروی سه دولت متفق در ایران هست هر امتیازی با هر شرطی که داده شود افکار عامه اینطور تلقی خواهد کرد که شاید دولت آزادی نظر و آزادی تصمیم را در دادن امتیاز نداشته است . ثانیاً در حال حاضر وضع اقتصادی دنیا روشن نیست و بعد از جنگ البته بهتر میتوان تشخیص داد که بچه ترتیب و با چه شرایطی امتیاز بدهیم . ثالثاً مذاکراتی که در کنفرانس نفت در واشنگتن بعمل آمده موضوع را در بلا تکلیفی و ابهام قرارداده است . رابعاً تمام گزارشهائی که از نمایندگان دولت در خارج رسیده تأکید میکند که تا پایان جنگ هیچ امتیازی داده نشود .

پس از مصاحبه های فوق روزنامه های حزب توده و هواخواهان آنها حملات شدیدی بدولت کردند و حزب مزبور با وجود اینکه یکی از پیشوایان آن در مجلس صریحاً مخالفت با دادن هر امتیازی کرده بود دسته هائی برای طرفداری از اعطای امتیاز نفت بروسها در خیابانهای شهر راه انداخته و خواهان تغییر تصمیم دولت شدند و در مقابل هم از طرف مردم تظاهراتی بر ضد اظهارات کافتارادزده بعمل میآمد . چند هفته این حملات و یا تظاهرات ادامه داشت تا آنکه دکتر مصدق در جلسه یازدهم آذرماه 1323 طرحی بقید دوفوريت بتصويب مجلس رساند (1) که مادۀ اول آن میگفت هیچ نخست وزیر و وزیر و کفیل وزارتخانه و معاون نمیتواند در باب امتیاز نفت با هیچیک از نمایندگان رسمی و غیر رسمی دول مجاور و غیر مجاور و یا نمایندگان شرکتهای نفت و هر کس غیر ازین مذاکراتی که اثر قانونی دارد بکند . در مادۀ دوم این لایحه گفته شده بود که نخست وزیر و وزیران میتوانند برای فروش نفت و طرزی که دولت ایران معادن نفت خود را استخراج و اداره میکند مذاکره نمایند و از جریان مذاکرات باید مجلس شورای ملی را مستحضر نمایند و در مادۀ سوم و چهارم مجازاتهای سنگین برای متخلفین منظور کرده بود .

ص: 463


1- بطوری که دکتر مصدق به نگارنده اظهار داشت ، این طرح را ضیاء الملک فرمند نماینده همدان تهیه و به دکتر مصدق داده بود ( ح. مکی ) .

قبل از تصویب طرح فوق دکتر مصدق نطقی بشرح زیر ایراد کرد :

« هیچکس نمیتواند بگوید که نفت نباید استخراج شود و یا اینکه نفت شمال بجنوب برود و در آنجا بامریکا فروخته شود هیچکس نمیتواند منکر این اصل اقتصادی شود که هر قدر مخارج استخراج و اداری و کرایه کم شود نفت بهتر میتواند در بازار بین المللی رقابت نماید و باز کسی نمیتواند منکر شود که اگر دولت شوروی با متفقین ساخت و موانع گرفتن امتیاز را از بین برداشت دیگر خریدار نفت نیست و استخراج نفت بدست خودمان محال است . آنهائی که استخراج نفت را به بعد از جنگ محول میکنند غیر از اجرای مقاصد بیگانگان نظری ندارند . آقای نخست وزیر من عقیده خود را در مقابل خدا و وجدان گفتم و اگر قصور کنید شما و هیئت شما را خادم به مملکت نمیدانم . باید باستخراج نفت بدست خود ما اهمیت بدهید و برای اینکار وزارت خاصی تشکیل دهید و هر چه زودتر یک وزیر صاحب عقیده و کاردان معین کنید و برای مردم بیکار تهیه کار نمائید که صلاح ما و متفقین درین است زیرا ما باید بین متفقین مجاور و دوست فاصله باشیم و صلح عالم را تأمین کنیم . »

روز بعد یعنی در جلسه دوازدهم آذرماه 1323 نماینده قوچان ( غلامحسین رحیمیان )طرحی برای الغای امتیاز نفت جنوب بمجلس تقدیم نمود که متن آن بقرار زیر بود : -

ماده واحده - مجلس شورای ملی ایران امتیاز نفت جنوب را که در دوره استبداد بشرکت دارسی واگذار شده و در دوره دیکتاتوری نیز آنرا تمدید و تجدید نموده اند بموجب این قانون الغاء مینماید .

رحیمیان پس از قرائت طرح پیشنهادی خود خطاب بدکتر مصدق نموده و گفت :

« آقای دکتر شما که طرح مفید دیروز را راجع بعدم اعطای هرگونه امتیاز بخارجیها پیشنهاد کردید و تصویب شد اکنون باید اولین کسی باشید که این طرح را امضا کنید . »

دکتر مصدق از امضای طرح فوق استنکاف کرده و گفت نمیتوانیم قرارداد را یکطرفه فسخ نمائیم .

پس از تصویب قانون منع اعطای امتیاز نفت شمال کافتارادزه بروسیه

ص: 464

مراجعت نمود و همه کس میدانست که رنجش روسها ازین بابت عواقب وخیمی را در برخواهد داشت .

قدمهائی که برای سازش بین امریکا و انگلیس برداشته شد

همانطور که پس از جنگ اول جهانی شرکتهای نفت امریکا تبلیغات دامنه داری راجع به کم شدن ذخائر نفتی امریکا کردند و با کمک دولت خود توانستند در منابع نفت خاورمیانه سهم بسزائی تحصیل نمایند در جنگ دوم هم فغان و فریاد برداشتند که عملیات جنگی موجب شده است که قسمت عمده مصرف نفت متفقین از منابع آمریکا تأمین گردد و سزاوار است که جبران این کار بشود .

در ماه فوریه 1943 کمیته مخصوص سنای امریکا که مأمور بررسی برنامه دفاع ملی بود و ریاست آن با سناتور ترومن بود گزارش خود را درباره وضع نفت در موقع جنگ منتشر نمود. در این گزارش شرح مبسوطی راجع به کاهش ذخایر نفتی آمریکا بیان شده و پیشنهاد کرده بود که اتباع امریکا بایستی بیش از پیش ذخایر نفتی سایر کشورها و بخصوص خاورمیانه را بدست آورده و دولت امریکا باید از سرمایه داران امریکایی که باین کار مبادرت میکنند نهایت تقویت و پشتیبانی را بنماید چندی بعد یکی از سناتورهای امریکا موسوم به سناتور بروستر گزارشی تقدیم مجلس سنای امریکا نمود که در آن چنین گفته شده بود :

« با وجود اینکه بریتانیا ذخایر نفت عمده ای دارد که از ذخایر امریکا کمتر نیست میزان مصرف آن طوری است که تا یکصد سال دیگر هم ذخایر آن کشور دوام خواهد داشت . در حال حاضر فقط هشت درصد از کل مصرف دول متفق درین جنگ از منابعی که تحت کنترول بریتانیاست تحصیل میشود در صورتیکه هشتاد درصد مصرف دول مزبور را امریکا تأمین مینماید . »

در همان اوقات بحث مفصلی در محافل سیاسی و جراید امریکا جریان داشت که همه از کاهش ذخایر نفتی امریکا شکایت داشته و جبران آنرا بنوعی مطالبه میکردند . شدت تبلیغات شرکتهای نفتی امریکا تا حدی مؤثر واقع گشت و روزولت رئیس جمهور امریکا در گزارشی که در سال 1943 راجع بکارهای

ص: 465

« وام و اجاره » به کنگره داد چنین گفت :

« در آینده مانند سابق منابع نفتی هر یک از دول متفق هم برای مساعی جنگی بخصوص آندولت و هم برای مساعی همۀ دول متفق بمصرف خواهد رسید و مصرف مزبور به تناسب حداکثر توانائی هر یک از دول در امر استخراج و تحویل مواد نفتی مورد لزوم جنگ خواهد بود » .

شرکتهای نفتی امریکا به بیانات و اقدامات فوق قانع نشده و افزایش مصرف نفت را در موقع جنگ همواره متذکر گردیده و از دولت خود میخواستند که جدیت بیشتری برای تحصیل امتیازات نفت در کشورهای دیگر برای آنها بنماید و بعبارت دیگر میخواستند که وضع جنگ را بهانه قرار داده و بدیگران فشار بیاورند تا قسمت عمده منابع نفت خاورمیانه را بدست آورند و کاری کنند که انگلستان مجبور شود قسمتی از امتیازات خود را بآنها واگذار نماید . دولت امریکا میل نداشت که در موقع جنگ جدالی بین متفقین بر سر نفت ایجاد شود ولی در عین حال تحت فشار سخت شرکتهای نفت امریکا قرار گرفته بود که مدعی بودند تقاضاهای آنها مبتنی بر منافع ملی بوده و هدف آنها تأمین آینده مملکت میباشد .

بتدریج که جنگ توسعه یافت و طرفین در جبهه های مختلف به نبرد پرداختند دولت امریکا علاقه بیشتری با مر نفت ظاهر ساخت و عقیده مند شد که باید دولت خود در این امر دخالت نموده و منافع نفتی کشور را تأمین نماید و واگذاری تمام کار بسرمایه داران از حزم و احتیاط دور است . دلایلی هم ذکر میکرد که بقرار زیر بود :

اول آنکه اگر کار نفت تنها بدست سرمایه داران باشد آنها فقط سود تجارتی خود را در نظر گرفته و چه بسا که منابع نفت را بسرعت استخراج و بفروش رسانند بدون اینکه آینده را در نظر بگیرند و لذا وظیفۀ دولت این است که بعضی از منابع را بطور ذخیره نگاهدارد و استخراج از این نواحی را محدود کرده و تحت نظر خود گیرد .

ثانیاً توجه سرمایه داران منحصراً معطوف بسود خود میباشد و هرجا که زیانی ببینند از آن احتراز کرده و هرجا نفعی باشد بآن جلب میشوند . امنیت ملی امریکا ممکن است ایجاب کند که دولت امتیازاتی که سود آنی نمیدهد بدست آورد و از لحاظ منافع کلی کشور باستخراج منابع مخصوصی که سود فراوان ندارد

ص: 466

اقدام کند و یا آنکه در نقاطی که صرف نمیکند خط لوله کشیده و پالایشگاه بنا نماید .

ثالثاً اگر دولت در کار نفت دخالتی نداشته باشد شرکتهای نفت ممکن است کارتلی تشکیل داده و قیمتهای گزافی برای فراورده های نفتی تقاضا نمایند در صورتیکه دخالت دولت مانع تشکیل انحصارها و تروست ها و کارتلها خواهد شد و مصرف دولت بقیمتهای مناسبی تأمین خواهد گشت .

نظر بملاحظات فوق در ماه ژویه 1943 دولت امریکا مؤسسه ای بنام « شرکت ذخایر نفت » تأسیس کرد از جمله وظایفی که برای مؤسسه مزبور معین شده این بود :

خرید و تحصیل ذخایر نفت خام در خارج امریکا - خریدسهام شرکتهائی که چنین ذخایری را دارا بودند انبار کردن و حمل ونقل و استخراج و پالایش و خرید و فروش نفت خام و مشتقات آن - ایجاد و ساختن پالایشگاهها و انبارهای ذخیره و مخازن و کشیدن خط لوله و خلاصه هر گونه عملیات دیگری که برای حصول مقصود لازم آید . مستر ایکس وزیر کشور بسمت ریاست هیئت مدیره شرکت مزبور تعیین شد و اعضای هیئت مدیره هم عبارت بودند از وزیران خارجه و جنگ و دریاداری و رئیس اداره اقتصاد خارجی .

اولین قدمی که مؤسسه مزبور برداشت این بود که در صدد برآمد امتیازات اتباع امریکا را در بحرین و عربستان سعودی خریداری نماید و مذاکرات با شرکت نفت استاندارد کالیفورنی و شرکت نفت تکساس بدین منظور شروع گشت . شرکت های مزبور که صاحب امتیاز نفت این دو کشور شده بودند از فروش مهام شرکتهای تابعه و وابسته خود که در عربستان سعودی و بحرین کار میکردند خودداری کرده و بنای مخالفت را با دولت گذاشتند و درین مخالفت همۀ شرکتهای بزرگ نفت امریکا با آنها همساز گردیدند . شرکتهای نفت مدعی گشتند که دخالت دولت امریکا در امر نفت و تجارت بین المللی نفت موجب خواهد شد که اساس قیمتها برهم ریزد و دخالتهای ناروای دولت تجارت را مختل نماید و مانع از این شود که شرکتهای خصوصی امتیازاتی در کشورهای دیگر تحصیل نمایند .

در قدم اول مؤسسۀ مزبور شکست فاحشی خورد زیرا شرکتهای نفت از

ص: 467

همکاری با آن خودداری کردند و از عقیده عمومی امریکائیان که طرفدار اصول سرمایه داری و مخالف با دخالتهای دولت در امور بازرگانی میباشد نهایت استفاده را کرده و دولت ناچار بعقب نشینی شد . چند ماه بعد یعنی در فوریه 1944 مستر ایکس اعلام داشت که مؤسسه دولتی « شرکت ذخایر نفت » با شرکتهای نفت مربوطه توافقی حاصل کرده است که بر طبق آن دولت امریکا خط لولۀ بزرگی از معادن نفت کشورهای مجاور خلیج فارس به مدیترانه بکشد . و نیز اعلام شد که ایجاد چنین لوله ای باعث خواهد گشت که استخراج معادن نفت کویت و عربستان سعودی تسهیل و تسریع گردد و دولت امریکا نظارت کاملی در استخراج نفت این نواحی حاصل نماید و علاقه دولت امریکا به برقراری صلح و تأمین آسایش در خاورمیانه محکم تر گردد .

چون اختیارات دولت امریکا در موقع جنگ باندازه ای بود که میتوانست بشرکتهای نفت تاحدی فشار آورد و آنها را وادار به تمکین نماید شرکت های نفت استاندار کالیفورنی و شرکت نفت تکساس با پروژه فوق در ظاهر موافقت نمودند ولی طولی نکشید که جنگ تمام شد و اختیارت جنگی دولت امریکا منقضی گشت و شرکتهای نفت با قرار فوق راجع بکشیدن خط لوله مخالفت کرده و خود بعدها مستقلا بدان کار اقدام نمودند . نظر دولت امریکا این بود که با ایجاد چنین خط لوله ای نظارت کاملی در حمل و نقل نفت خاورمیانه بدست آورد و نه تنها شرکتهای نفت آمریکا را بلکه شرکتهای انگلیسی و فرانسوی و هلاندی را تابع نظریات خود قرار دهد . ولی این نظر با چنان مخالفتی در داخل و خارج امریکا مواجه گشت که دولت ناچار شد از آن دست بردارد و مخفی نماند که خارجیان یعنی انگلیسها هم با شرکت های نفت امریکا همصدا شده و در خنثی کردن این پروژه از بذل هیچگونه مساعدتی خودداری نکردند .

از آوریل 1944 مذاکراتی بین دولتین امریکا و انگلیس راجع به نفت شروع گشت که منتهی به دو قرار داد شد : قرارداد اول که بامضای طرفین رسید و بعد مواجه با مخالفت شرکتهای نفت امریکا گردید و ملغی گشت قراردادی بود که در ماه اوت 1944 منعقد گشت و مقرر میداشت که اولاً مقادیر کافی نفت دردسترس همه کشورهای خواهان صلح بقیمت های عادلانه و مناسب قرار گیرد و هیچگونه تبعیضی برای مصرف کنندگان در بین نباشد . ثانیاً یک کمیسیون

ص: 468

بین المللی نفت تشکیل گردد که اعضای آن مرکب از نمایندگان آمریکا و انگلیس باشند و وظیفه کمیسیون مزبور این خواهد بود که مصرف نفت جهانرا تخمین زده و بدولتین امریکا و انگلیس طریقه تهیه مقدار نفت لازم را که جوابگوی مصرف باشد پیشنهاد نمایند تا شرکتهای نفت تابع دولتین آنرا بموقع اجرا گذارند .

ثالثاً دولتین یک کنفرانس بین المللی نفت در آینده دعوت کنند که عموم کشورهای تولید کننده و مصرف کننده نفت در آن شرکت جویند و امور بین المللی نفت را تحت نظم و قاعده ای درآورند که بنفع عموم باشد .

هدف و قصد قرارداد مزبور این بود که امریکا و انگلیس که در آنوقت هشتاد درصد از منابع نفت جهانرا در دست داشتند ترتیبی بین خود دهند که در آینده صنعت نفت جهان با نظر آنها اداره شده و طبق میل و ارادۀ آنها کار کند و برای خالی نبودن عریضه در قرارداد وعده داده بودند که در آینده کنفرانسی دعوت کرده و دیگرانرا هم وارد نمایند . شرکتهای نفت امریکا که قدرت ونفوذ بس عظیمی در دستگاه دولت امریکا دارند با قرارداد مزبور بسختی مخالفت کردند و مدعی شدند که تشکیل کمیسیون بین المللی نفت مذکور در قرارداد موجب خواهد شد که دولت در امور بازرگانی آنها دخالت کرده و استقلال عمل را از آنها سلب نماید . این مخالفت باعث گردید که قرارداد عملی نگردد . علاوه بر مخالفتهای داخلی که دولت امریکا بدان مواجه گشت جراید خارجی هم شدیداً بقرارداد مزبور حمله کردند و بخصوص محافل سیاسی شوروی و جراید آنکشور انتقادهای سختی کرده و عقد چنین قراردادی را در موقع جنگ برخلاف اصول همکاری و دوستی خواندند .

پس از آنکه قرارداد اولی از میان رفت و دولتین امریکا و انگلیس ملاحظه کردند که عقیدۀ عمومی با آن مخالف است مذاکرات خود را تجدید نموده و قرارداد دیگری در سپتامبر 1945 منعقد کردند که مقررات عمده آن بقرار زیر بود :

( الف ) - مقادیر کافی نفت برای بازرگانی بین المللی و اتباع دو کشور بدون هیچگونه تبعیضی باید فراهم گردد .

( ب ) - منافع کشورهای مولد نفت بمنظور پیشرفت امور اقتصادی آنها باید تأمین گردد .

ص: 469

( ج ) کلیه امتیازات و قراردادهای موجود که از طرف اتباع دو دولت تحصیل شده محترم شمرده خواهد شد و هیچگونه دخالت مستقیم یا غیر مستقیم از طرف اتباع یک دولت در قراردادها و امتیازات اتباع دولت دیگر نخواهد شد .

( د ) در باب تحصیل امتیازات در آینده اصل فرصت مساوی برای اتباع طرفين محفوظ خواهد بود .

( ه ) کشف و استخراج نفت و ساختن پالایشگاه و خطوط لوله و سایر وسایل با تضییقاتی که مخالف روح قرارداد باشد مواجه نخواهد شد .

( و ) - کمیسیونی مرکب از شش عضو که سه نفر را هر یک از دولتین انتخاب خواهد کرد معین خواهد شد که فقط کارش مطالعه و بررسی امور نفت باشد و نتیجه مطالعات خود را برای توافق دادن بین سیاست نفتی دولتین تقدیم خواهد داشت .

اگر چه قرارداد اولی مواجه با مخالفت شدید پادشاهان نفت امریکا گردید قرارداد دوم مورد تصویب آنها بود و اقداماتی هم برای تصویب آن صورت گرفت ولی پس از چندی که قرارداد برای تصویب به مجلس سنای امریکا تقدیم شد معوق ماند و تقریباً دفن گردید . علت عدم تصویب این بود که اولاً در آنوقت جنگ خاتمه یافته بود و دولتهای دیگر بآن معترض بودند و ثانیاً شرکتهای نفت امریکا و انگلیس بین خود قراردادهائی برای تحکیم و تکمیل کارتل نفت داده بودند که دیگر احتیاجی به قرارداد فوق نبود .

انگلیسها حاضر شدند بوسیله قراردادهای مخصوص مقدار زیادی نفت ایران و کویت سهم خود را بامریکائیها بفروشند و آنها را راضی سازند و شرکتهای نفت آمریکا هم که با هرگونه دخالت دولت در کارهای خودشان مخالف بودند صلاح را برین دیدند که قضایا را بین خود و شرکتهای انگلیسی بطور خصوصی حل کنند لذا هر دو قرارداد منتفی گردید و از میان رفت .

درین جا باید متذکر شد که مذاکرات بین دولتین امریکا و انگلستان برای عقد قرارداد راجع بنفت متعاقب تقاضائی بود که استالین در کنفرانس تهران درباره بحث راجع بنفت کرده بود و بسیاری را عقیده برین بود که دولتهای امریکا و انگلستان میخواستند با عقد قراردادهای فوق تمام درها را بروی روسیه شوروی بسته و آنکشور را برای همیشه از دخالت در امور نفت خاورمیانه بازدارند .

ص: 470

غائله آذربایجان

اشاره

در تاریخ نهم بهمن 1320 ( 29 ژانویه 1942 ) پیمان اتحادی بین دولت ایران و دولتهای روس و انگلیس منعقد شد که فصل پنجم آن چنین میگوید :

« پس از آنکه کلیه مخاصمه ما بين دول متحده ( روس و انگلیس ) با دولت آلمان و شرکای آن بموجب یک یا چند قرارداد متارکه جنگ متوقف شد دول متحده در مدتی که زیاده از شش ماه نباشد قوای خود را از خاک ایران بیرون خواهند برد و اگر پیمان صلح ما بین آنها بسته شد ولو اینکه قبل از ششماه بعد از متارکه باشد بلافاصله قوای خود را بیرون خواهند برد . مقصود از شرکای دولت آلمان هر دولت دیگری است که اکنون یا در آینده با یکی از دول متحده بنای مخاصمه گذاشته یا بگذارد . »

موقعیکه کنفرانس تهران تشکیل شد و رئیس جمهور امریکا و نخست وزیران روسیه شوروی و انگلستان در تهران حضور داشتند اعلامیه ای از طرف آن سه دولت در تاریخ نهم آذر ماه 1322 ( اول دسامبر 1943 ) منتشر گردید که قسمت آخر آن بشرح زیر است : -

« دولت های کشورهای متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی و ممالک متحدۀ انگلستان در حفظ استقلال و حاکمیت و تمامیت ارضی ایران با دولت ایران اتفاق نظر دارند وبمشارکت ایران با سایر ملل صلح دوست در برقراری صلح بین المللی و امنیت و سعادت بعد از جنگ بر طبق اصول منشور اتلانتیک که مورد قبول هر چهار دولت است استظهار دارند . »

جنگ با آلمان روز هیجدهم اردیبهشت 1324 ( 8ماه مه 1945 ) خاتمه یافت و جنگ با ژاپون هم در تاریخ یازدهم شهریور 1324 ( دوم سپتامبر 1945 ) بپایان رسید و طبق پیمان اتحاد که در بالا ذکر شد ارتش روس و انگلیس و امریکا میبایستی تا تاریخ یازدهم اسفند 1324 ( دوم ماه مارس 1946 ) ایرانرا بکلی تخلیه کرده باشند . ارتشهای امریکا و انگلیس بتعهدات خود وفا کرده و قبل از روز مقرر از ایران خارج شدند ولی ارتش شوروی تعهد خود را در موعد مقرر انجام نداد .

شرح غائله آذربایجان بتفصیل در جراید وقت و مذاکرات مجلس دوره چهاردهم ذکر شده و تکرار آن در اینجا زائد بنظر میرسد ولی نکاتی چند در باب

ص: 471

آنچه در خارج از ایران بوقوع پیوست و در حل قضیه موثر بود قابل ملاحظه میباشد که متأسفانه در ایران بطور شایسته و کامل منتشر نگشته است . چون از نظر تاریخ مهم میباشد و ارتباطی هم با نفت دارد در زیر بذکر آن میپردازیم .

کنفرانس یالتا (1) در چهارم فوریه 1945 بین سران سه دولت متفق یعنی رئیس جمهور امریکا و استالین و چرچیل منعقد و در تاریخ یازدهم همان ماه خاتمه یافت در این کنفرانس بین سران سه دولت توافقهائی راجع بمسائل بعد از جنگ حاصل گردید و بعقیده بسیاری اجتماع در یالتا مهمترین کنفرانسی بود که در تمام مدت جنگ بین سران سه دولت منعقد شده بود زیرا در این کنفرانس بود که شالوده سازمان ملل متحد ریخته شد و روسیه شوروی تعهد کرد که اعلان جنگ بژاپون بدهد و سران سپاه متفقین نقشۀ همکاری را برای نبردهای آخری جنگ طرح کردند . پس از فوت روزولت رئیس جمهور اسبق آمریکا بسیاری از امریکائیان رویه دولت خود را در آن کنفرانس انتقاد کرده و بر آن خرده گرفتند و مدعی شدند که روزولت برای تحبیب دولت شوروی گذشتهای زیادی در آن کنفرانس بنفع روسها کرده بود. پس از چند سال که اینگونه انتقادات رواج بسیار یافت و متن مذاکرات یالتا هم تا آنوقت منتشر نشده بود ادوارد استت تینوس وزیر خارجه امریکا در موقع انعقاد کنفرانس مزبور کتابی بنام « روزولت و روسها » منتشر کرد که شامل قسمتی از مذاکرات کنفرانس یالتا بود و در این کتاب سعی کرده بود که از روزولت دفاع کرده و انتقادات مخالفین او را جواب گوید . این کتاب در سال 1950 منتشر گشت و معلوم شد که سران سه دولت درباره ایران هم مذاکراتی در آن کنفرانس کرده اند . پس از انتشار این کتاب جلد ششم کتاب خاطرات چرچیل دربارۀ جنگ گذشته چاپ شد که آنهم مطالبی درباره کنفرانس یالتا داشت ولی از جزئیات مذاکرات خودداری کرده بود . در سال 1955 وزارت خارجه امریکا متن مذاکرات کنفرانس مزبور را منتشر کرد . آنچه در زیر نقل شده از گزارش رسمی دولت امریکا و کتاب استت تینوس میباشد .

مذاکرات وزیران خارجه سه دولت در کنفرانس یالتا در تاریخ هشتم فوریه 1945

مسترایدن ( وزیر خارجه انگلیس ) اعلامیۀ سه دولت را دربارۀ ایران که

ص: 472


1- بندری است در شبه جزیره کریمه واقع در دریای سیاه .

پس از کنفرانس تهران منتشر شد یادآور شده و گفت متفقین پیمانی با دولت ایران منعقد نموده اند که بموجب آن ایران بعضی مزایا را برای متفقین در مدت جنگ قائل شده است ولی بنظر او در سایر مسائل دولت ایران باید مالک الرقاب خانه خود بوده و آزادی کامل درباره تصمیمات خود داشته باشد . دولت انگلستان اهمیت زیادی برعایت این اصل میدهد و اگر غفلتی در این باره بشود محتمل است که متفقین برقابتهائی در امور ایران بپردازند که موافق میل هیچکس نیست . باین مناسبت او پیشنهاد کرد که متفقین از دخالت در امور داخلی ایران خودداری نمایند . دربارۀ نفت مسترایدن گفت که دولت انگلیس اعتراضی باحتیاج شورویها نسبت بنفت ایران ندارد و سیاست دولت او این نیست که مانع شود دولت شوروی نفت شمال ایران را بدست آورد و معترف است که کشور شوروی بازار طبیعی مزبور میباشد . دولت انگلیس میل ندارد مانعی در راه دولت شوروی ایجاد کند که آن دولت نتواند امتیازهای نفت را تحصیل کند مشروط بر اینکه ایرانیان هر موقعی که میل دارند حاضر بچنین مذاکراتی باشند . سپس مسترایدن گفت که بنظر او بهتر است دول متفق اعلام دارند که متفقین تا تمام ارتش آنها از ایران خارج نشده است دیگر فشاری برای تحصیل امتیازهای نفت نخواهند آورد و دولت انگلستان حاضر است که در این کنفرانس انتشار اعلامیه ای را مبنی براینکه متفقین حاضر هستند ارتش خود را قبل از موعد مقرر از ایران خارج کنند تحت مطالعه و بررسی قرار دهد خارج کردن ارتشهای مزبور ممکن است پس از آنکه راه رساندن مهمات بروسیه از طریق ایران قطع شد (1) آغاز گردد و در پایان سخن خود گفت اگر توافقی دربارۀ پیشنهاد او حاصل شود تأثیر بسیار نیکوئی در افکار عمومی دنیا خواهد داشت و واضح خواهد ساخت که متفقین درصدد اجرای مفاد اعلامیه تهران میباشند .

مسيومولوتف - ( وزیر خارجۀ شوروی ) گفت که دو مسئله مختلف درین قضیه مورد بحث موجود است : یکی امتیازات نفت و دیگری بیرون بردن ارتش متفقین از ایران درباره مسئله اخیر که خارج کردن ارتش متفقین باشد چنین

ص: 473


1- در ماههای آخر جنگ راه مدیترانه باز شده بود و بیشتر ملزومات و مهمات از راه مدیترانه و دریای سیاه بروسیه حمل میگردید .

پیشنهادی تا امروز بدولت شوروی نشده بود بنظر او این مسئله مربوط بانجام تعهدات پیمانی است که با ایران منعقد شده است و اگر احتیاجی باشد که در مندرجات پیمان تغییری داده شود قضیه باید تحت مطالعه قرار گیرد و این کار وقت لازم دارد . دربارۀ مسئله نفت مسیومولوتوف اظهار داشت که ملاحظاتی چند درین باب باید بیان کند دولت شوروی از آهی سفیر ایران در مسکو استفسار کرد که نظر دولت ایران راجع بتقاضای دولت شوروی در باب تحصیل امتیاز نفت چه خواهد بود ؟ جواب آهی کاملا مساعد بود . بدین علت کافتارادزه بایران رفت که مذاکرات را شروع نماید در اولین مذاکره ای که کافتارادزه با ساعد وزیر خارجه داشت ساعد روی خوش و مساعدی نشان داد . البته این نظر بسیار طبیعی بودزیرا اعطای امتیاز نفت نه تنها بحال دولت شوروی بلکه بحال ایران هم نافع و سودمند بود . علاوه بر این چنین امتیازی منطبق با اعلامیه تهران هم میشد چون که باقتصاد ایران کمک شایانی مینمود این بود مرحله اول مذاکرات و مباحثات .

در مرحله دوم وضع بکلی تغییر یافت و ایرانی ها مدعی شدند که موقع برای ادامه مذاکرات مناسب نیست و مجلس شورایملی ایران تصمیمی اتخاذ کرد که تا جنگ باقی است امتیازی داده نشود بعدها بسیاری از ایرانیان اظهار داشتند که این تصمیم عجولانه گرفته شده و از خردمندی دور بوده است .

حال بچه علت مرحله سومی نباید پیش آید ؟ نظر باینکه ایرانیان یکدفعه فکر خود را عوض کردند دولت شوروی دلیلی نمیبیند که دوباره فکر آنها عوض نشود و بمرحله اول برنگردند . دولت شوروی جهد کرده است که ایرانیان را تشویق کند تا بمرحله اول برگردند و مذاکرات را از نو آغاز نمایند . کافتا ر ادزه اکنون از تهران بمسکو مراجعت کرده است و رویه «دست قوی » که او بکار برد تخفیف یافته است . در حال حاضر هیچگونه مذاکره ای در ین باب جریان ندارد و مسيومولوتف اضافه کرد که بنظر او لزومی در کار نیست که نسبت باین قضیه توجه مخصوصی معطوف گردد و چون وضع حاضر حاد نمیباشد بهتر است که قضیه را مسکوت گذاریم تا راه حل آن بخودی خود بدست آید .

مستر استت تینوس - ( وزیر خارجه امریکا ) متذکر شد که دولت امریکا هیچ پیمانی در موقع جنگ با دولت ایران منعقد نکرده است . شرکتهای امریکائی مذاکراتی برای تحصیل امتیازات نفت با دولت ایران کرده اند ولی پس

ص: 474

از تصمیم مجلس همۀ آن مذاکرات قطع شده است بنابرین وضع شرکتهای مزبور با وضع دولت شوروی در باب امتیازات یکسان است . در باب خارج کردن ارتش متفقين باید متذکر بود که ارتش امریکا در ایران برای انجام خدمات بروسیه بایران رفته اند تا مهمات و ملزومات وام و اجاره را از خلیج فارس بشور وی حمل نمایند . دولت امریکا هیچ حرفی ندارد که قضیۀ امتیازات نفت را به بعد از جنگ محول دارد و در باب خارج کردن ارتش متفقین از پیشنهاد وزیر خارجه انگلیس کاملا پشتیبانی میکند .

مسترایدن گفت که دولت انگلستان هیچ مخالفتی با اعطای امتیازات بدولت شوروی ندارد .

مستر استت تینوس گفت که دولت امریکا هم هیچ مخالفتی ندارد و نظر دولت انگلیس را تأیید مینماید .

مسترایدن متذکر شد که شرکتهای انگلیسی قبل از آنکه مذاکرات شوروی برای نفت شروع گردد با دولت ایران دربارۀ امتیاز مذاکره میکردند و در نتیجه تصمیمی که دولت ایران گرفته تمام آن مذاکرات اکنون در بوته اجمال است . ایدن گفت اگر اعلامیه ای بطرزی که او پیشنهاد کرد منتشر گردد موجب اطمینان خاطر ایرانیان را فراهم خواهد ساخت و تجدید مذاکرات را درباره امتیازات نفت تسهیل خواهد نمود . دربارۀ خارج کردن ارتش متفقین احتیاجی بتغییر مواد پیمان نیست زیرا پیمان مزبور مقرر میدارد که ارتش متفقین نباید دیرتر از شش ماه پس از خاتمه جنگ از ایران بیرون روند و لذا عقیده برین است همینکه راه رساندن لوازم بشوروی از طریق ایران قطع شد ارتش متفقین خارج گردند .

میسومولوتف اظهار داشت مصلحت درین است که در این قضیه بتبادل نظری که شده اکتفا نمود و گفت حاضر است که کافتارادزه را بکنفرانس احضار کند تا گزارشی راجع بوضع ایران بدهد .

مسترایدن سپس اظهار داشت که او مایل است در باب مطالبی مسيومولوتوف اظهار داشته است فکر و مطالعه کند و شاید در جلسات بعد

ص: 475

پیشنهادهای دیگری در این باب داشته باشد .

استت تینوس در کتاب خود مینویسد کنفرانس یالتا خاتمه یافت بدون اینکه راجع بایران توافقی حاصل شود . ایدن و من ساعی بودیم که اعلامیه ای راجع بایران صادر شود و مولوتف مخالفت کرد و اگر چه هر دو نفرما توضیح دادیم که ما بقضیۀ ایران اهمیت زیادی میدهیم مولوتف جوابداد که غیر ممکن است درین موقع قدم دیگری در این باب برداشته شود .

از متن مذاکرات کنفرانس یالتا که در بالا ذکر شد معلوم است که دولتین امریکا و انگلیس دربارۀ وضع روابط ایران و شوروی نگرانیهائی داشتند و در یالتا خواسته بودند که التیامی در کار بدهند . چنانکه میدانیم در همین موقع بود که حزب توده عملیات خود را در ایران با نهایت شتاب توسعه میداد و پیشه وری بآذربایجان رفته و طغیانی بر پا کرده بود و دولت در صدد برآمد که عده ای قوای تأمینیه بآذربایجان بفرستد تا امنیت را برقرار نماید ولی ارتش روس مانع از این شد که قوای مزبور از شریف آباد قزوین جلوتر برود .

*

در تاریخ 27 آذر ماه 1323 حکیمی نخست وزیر نطقی در مجلس شورایملی ایراد نمود و بعنوان گزارش وقایع آذربایجان چنین گفت :

« چون آقایان نمایندگان محترم انتظار داشتند که دولت اطلاعات بیشتری راجع بآذربایجان بعرض مجلس شورای ملی برساند و استحضار هم میهنان عزیز نیز از اوضاع این قسمت مهم کشور ما که همه بان علاقمند هستیم ضرورت دارد اجازه میخواهم گزارشی درین باب عرض و تصمیم دولت را نیز اعلام دارم . از چندی باینطرف در آذربایجان از طرف عده معدودی نغمه هائی برخاست . این اشخاص بعنوان اصلاحات دست باقداماتی زدند که راه اصلاح را مسدود و برعکس باعث بی نظمی شدند ( صحیح است ) و اظهاراتی نمودند که برخلاف قانون اساسی و سایر قوانین مملکتی بوده ( صحیح است ) و ممکن نمیشد که دولت باین قبیل اظهارات ترتیب اثر بدهد ولهذا ابتدا در نظر گرفتیم بلکه با وسایل مسالمت آمیز و نصیحت از طرف مأمورین رسمی دولت این اشخاص را اگر ایرانی و علاقمند بمصالح عالیه کشور باشند ازین خیالات خام و ناپخته منصرف نمائیم

ص: 476

که امنیت در مملکت مختل نگردد تا دولت بتواند باصلاحات اساسی در تمام کشور شروع نماید . متأسفانه این عده در اجرای مقاصد سوء و ناصواب خود اصرار ورزیدند و وقتی هم دولت استاندار تازه ( سهام السلطان بیات ) به تبریز فرستاد باز ایستادگی کردند و مشغول تعقیب نقشه های شوم خود بضرر تمامیت کشور و آسایش عمومی شدند ( صحیح است ) تا آنجا که بقول خودشان و برخلاف صریح قانون اساسی ( صحیح است ) مجلس ملی تشکیل داده و حتی اخیر عده ای را بنام وزیر معرفی و ادارات دولتی را تصرف نموده و تجاسر را بجائی رسانیدند که بقوای تأمینیۀ دولتی نیز تعرض و دست اندازی نموده اند . حالا که استاندار بتهران آمده و گزارش خود را رسماً باطلاع دولت رسانید و معلوم شد این اشخاص میخواهند بعملیات خود رسمیت دهند این جانب مجلس شورای ملی را از کیفیت امر مستحضر میدارم . دولت نظر بقلت عده قوای تأمینیه در استانهای سه و چهار و برای جلوگیری از وقایع سوء و ناامنی و تجری اشخاص نادان و مغرض و تأمین آسایش و آزادی مردم تصمیم نمود پادگانهای موجود در آن استانها را تقویت نماید و قوای امدادی از مرکز روانه دارد که فرمانده لشکر آنجا قادر باستقرار نظم و آرامش و امنیت در سراسراستان های سه و چهار بشود ولی بطور یکه استحضار دارند دولت دوست و مجاور ما برخلاف انتظار مانع این اقدام شد و قوای اعزامی از تهران مدتی در شریف آباد ماند تا اینکه اخیراً ناچار ببازگشت گردید . نیروی جزئی و غیر کافی موجود در آن استانها نیز آزادی عمل نداشتند . در نتیجه مأمورین دولت و عده قلیل قوای تأمینیه این استانها در مقابل متجاوزین و متجاسرین دست بسته و محصور شدند و و هیچ اقدامی از طرف مأمورین دولت میسر نگردید زیرا نه آزادی عمل داشتند و نه امید تقویت از مرکز از طرف دیگر متجاسرین که اسلحه هم بدست آورده بودند و همه قسم تقویت میشدند و اشخاص مجهول الهویه هم در میان آنها پیوسته زیاد میشد و با وجود قلت عده و عدم موافقت مردم آذربایجان با اعمال آنها توانستند همه را مرعوب کرده و باجرای نقشه های خائنانه و ناروای خود آزادانه موفقیت حاصل و مجلس ملی تشکیل و وزیر معرفی نمایند . دولت مخاصمه و منازعه و خونریزی را بمناسبت حضور پادگان و پست های شوروی در آن استان مضر و بی نتیجه دانست . دستور مقابله با این جماعت را که البته با وسائل عدیده تقویت میشدند صلاح تشخیص نداد . این جانب ناگزیر هستم

ص: 477

صریحاً در مقابل مجلس شورایملی اظهار دارم که این اقدامات که در آذربایجان بعمل آمده از طرف هر دسته و جماعت که باشد خلاف مصلحت کشور و خلاف مصرّحات قانون اساسی و سایر قوانین کشور است ( صحیح است ) . کلیه ایرانیان پاک و بی غرض که هواخواه تمامیت و عظمت کشورند با این قبیل اقدامات و اظهارات خانه خراب کن مخالفت دارند ( صحیح است - صحیح است ) و مبارزه مینمایند و نخواهند گذارد این قبیل اظهارات خائنانه و جاهلانه ریشه دوانیده کشور را پاره آتش نماید . اینجانب هم بعنوان یکفرد ایرانی و هم بنام دولت با اینکه اساساً اهل صلح و مسالمت بوده و بهیچ قیمت راضی نیستم از بینی یکنفر هموطن من قطره خونی جاری شود تصمیم جدی بمقاومت در مقابل این نغمه ها گرفته و نخواهیم گذارد یک عده قلیل مغرض نادان بعمد یا اشتباه مقاصد شوم و ناصواب خود را بر برادران آذربایجانی ما که همه وطن پرست و ایران دوست هستند و بارها امتحانات فداکاری و از خود گذشتگی را داده اند با زور و ترور و آدمکشی و تجاسر تحمیل و کشوری را دچار زحمت و مرارت نمایند ( صحیح است - احسنت ) بدیهی است مجلس شورایملی و همۀ مردم ایران پشتیبان دولتی که چنین تصمیمی را داشته باشند هستند (صحیح است ) و عملیات چنین دولتی را تقویت خواهند نمود ( صحیح است ) از دولتهای دوست و متحد خودمان هم چنانکه رسماً و علناً گفته و نوشته و خواسته ایم برای رفع این مشکلات که نتیجه ادامه توقف نیروی خارجی در ایران است در مقابل خسارات طاقت فرسا و فداکاریها که از شروع جنگ تاکنون تحمل نموده ایم توقع و انتظار داریم هر چه زودتر نیروی خودشان را از ایران ببرند ( صحیح است ) و ما را آزاد بگذارند . فاصله هم طبق شرایط و اصولی که بین میهمان و میزبان مقرر است آزادی عمل را که حق حاکمیت ما است برای نیروی ایران و مأمورین دولتی مانع نشوند و بگذارند بوظائف خود برسیم و برفع مشکلات موفقیت حاصل تمائیم ( صحیح است - احسنت ) . اینجانب از این مقام رسمی با صدای بلند که بگوش تمام مردم جهان و مخصوصاً ملل دوست و متحد ما و همۀ ایرانیان برسد اعلام میدارم نغمه های شوم معدودی نادان و مغرض در آذربایجان بهیچوجه رسمیت ندارد ( صحیح است ) و باید حتماً این قبیل تظاهرات بی اساس که بنام اصلاحات برخاسته و مانع اقدامات اساسی دولت برای تهیه موجبات آسایش واصلاح حال

ص: 478

مردم ایران من جمله برادران آذربایجانی ما شده و لطمه های بزرگ بکشور ما وارد خواهد نمود خاموش شود و این نغمه ها برخلاف تمام موازین قانونی اساسی و سایر قوانین مملکتی است از جمله مخالف اصل (1) ... در خاتمه عرایض خود لازم میدانم این نکته را باستحضار برسانم چنانکه سابقاً در مجلس شورای ملی اعلام داشتم بمنظور توسعه و تشییدر وابط دوستی و یک جهتی با دولت و ملت دوست و همسایه خودمان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی چندی پیش بوسیلۀ سفیر کبیر شاهنشاهی در مسکو پیشنهاد نمودم که باتفاق آقای وزیر خارجه بمسکو بروم و چون این تمایل ما برفتن مسکو با تشکیل کنفرانس وزیران خارجه سه دولت دوست و متحد در مسکو مصادف گردید پیشنهاد خودمانرا تعقیب نمودیم و ضمناً بموجب یادداشتهای رسمی که در تاریخ 22 و 23 آذر جاری ارسال شده بهر سه دولت دوست و متحد بزرگ خودمان اطلاع دادیم که تنها موضوع مهم و فوری که از سه دولت بزرگ انتظار داریم بین خودشان در کنفرانس وزیران خارجه در مسکو مطرح و تصمیم مساعد اتخاذ نمایند تخلیه فوری و کامل تمام ایران از قوای هر سه کشور میباشد ( صحیح است ) و ضمناً تذکر دادیم هرگاه غیر از این موضوع مطلبی راجع بایران مطرح گردد باید نظر باستقلال وحق حاکمیت ایران و در اجرای فصل ششم پیمان سه جانبه و اعلامیه سران سه دولت در تهران با استشاره و رضایت دولت ایران باشد ( صحیح است ) .

در بیانات نخست وزیر که در بالا نقل شد چند بار درباره کنفرانس وزیران خارجه سه دولت بزرگ ذکری شده است این کنفرانس از 16 دسامبر تا 27 دسامبر 1945 در مسکو منعقد شد و راجع بایران بحث هائی شد که آنرا جیمزف . برنز وزیر خارجه امریکا در کتاب خود موسوم به « گفتار صریح » شرح داده و بقرار زیر است :

در اولین ملاقات با استالین که روز نوزدهم دسامبر بود من با و گفتم که راجع بوقایع ایران بواسطه تعهدی که رئیس جمهور روزولت و چرچیل و خود او در سال 1943 در تهران داده اند بسیار نگران هستیم . در آن تعهد پیشوایان سه

ص: 479


1- درین جا ناطق اصول قانون اساسی را ذکر کرده و بعد هم شرحی تمجید درباره اهالی آذربایجان نموده است .

دولت تصدیق کرده اند که ایران در تعقیب جنگ بر علیه دشمن مشترک و مخصوصاً در قسمت تسهیل وسائل حمل و نقل مهمات از ممالک ماوراء بحار باتحاد جماهیر شوروی کمک کرده است و در اعلامیه تهران وعده داده شده است که هر نوع مسائل اقتصادی که در پایان مخاصمات ایران با آن مواجه باشد با مسائل اقتصادی سایر ملل متحده مورد توجه کامل قرار خواهد گرفت و نیز در اعلامیه مزبور گفته شده است که دولتهای کشورهای متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی و ممالک متحدۀ انگلستان در حفظ استقلال و حاکمیت و تمامیت ارضی ایران با دولت ایران اتفاق نظر دارند . وقایعی که قبل از کنفرانس حاضر در ایران بوقوع پیوسته حاکی است که تعهد مذکور ممکن است نقض گردد . دولت ایران اعتراض کرده است که وقتی میخواسته 1500 سرباز خود را بسوی آذربایجان بفرستد تا طغیانی را که از طرف منابع خارجی تشویق میشده خاموش نماید عده مزبور در راه متوقف گردیده و ارتش سرخ امر داده است که معاودت نمايد لهذا دولت ایران تقاضا کرده است که ارتشهای خارجی ایرانرا تخلیه نمایند . ما بلادرنگ دستور دادیم که بقیه ارتش امریکا از ایران خارج شوند و من پیامی بدولت شوروی و دولت انگلستان فرستاده و توصیه کردم که آنها هم همین کار را بکنند . اعتراض ایران هنوز پا برجا میباشد و من به استالین گفتم که اگر ما تعهدات مندرجه در اعلامیه تهران را انجام ندهیم احتمال کلی دارد که ایران شکایت خود را در جلسه ملل متحد که بزودی در لندن منعقد خواهد شد عرضه بدارد و امریکا بعنوان امضا کننده اعلامیه تهران مجبور خواهد شد که بایران مساعدت کند تا شکایت آن مطرح گردد. بنظر ما توجیه این مسئله بسیار مشکل است که حضور 1500 سرباز ایرانی ممکن است 30000 ارتش شوروی را چنانکه اظهار شده است بخطر اندازد .

استالین در جواب من بیاناتی نمودو نام آنرا « حقایق مربوطه » گذاشت . او گفت که معادن نفت بادکوبه واقع در جنوب شوروی در نزدیک مرز بوده و مسئله بخصوصی را ایجاد کرده است . این معادن را باید در مقابل احتمال هر اقدام خصمانه ای که از طرف ایران ابراز شود حفظ نمود و هیچ اعتمادی هم بدولت ایران نمیتوان داشت . ممکن است مخربینی بمعادن بادکوبه اعزام شوند که معادن مزبور را آتش زنند و چون دولت شوروی بموجب پیمان منعقده حق دارد که

ص: 480

ارتش خود را تا پانزدهم مارس در ایران نگاهدارد لذا میل ندارد که قبل از آن تاریخ ایران را تخلیه کند ، و در آن تاریخ هم باید وضع را بررسی نمود و ملاحظه کرد که آیا ممکن است سربازان شوروی را از ایران خارج نمود یا نه . تصمیم راجع باین موضوع موکول برو یه و رفتار دولت ایران خواهد بود . و نیز متذکر شد که پیمان 1921 بین شوروی و ایران بدولت شوروی حق میدهد که هرگاه احتمال خطری از منبع خارجی متوجه روسیه شوروی شود ارتش خود را بشمال ایران اعزام دارد .

من باستالین گفتم که باعث تعجب است اگر او نظر دولت ایران را نسبت بشوروی خصومت آمیز تلقی کند بخصوص که او اعلامیه تهران را امضاء کرده و گزارش ژنرال کونولی (1) فرمانده ارتش امریکا در ایران مشعر برین است که دولت ایران هم با ارتش سرخ و هم با ارتش امریکا نهایت همراهی و همکاری را برای حمل مهمات بروسیه نموده است . گرچه استالین حق دارد که ارتش خود را تا ماه مارس در ایران نگاهدارد ولی هیچ الزامی نیست که او چنین کاری را بکند . ضمناً گفتم که دولت امریکا روز دوم ماه مارس را موقع ختم اشغال ایران میداند نه پانزدهم مارس که استالین ذکر کرده بود .

استالین بمن گفت که اتحاد جماهیر شوروی هیچگونه نظر ارضی یا غیر ارضی نسبت بایران ندارد و بمجرد اینکه از لحاظ امنیت معادن بادکوبه اطمینانی حاصل کند ارتش شوروی را از ایران خارج خواهد نمود .

هر قدر بیشتر راجع بعذر استالین برای نگاهداری ارتش خود در ایران فکر کردم بیشتر از اعتمادم نسبت بوضع شور و یها کاسته شد . بنظر من ادعای روسها کاملا پوچ و بیهوده بود که سی هزار نفر سرباز ورزیده و کاملا مجهز شوروی 1500 نفر سرباز ایرانی را که تجهیزات کافی هم نداشتند در جاده آذربایجان متوقف سازند و متعذر باین شوند که رفتن سربازان ایرانی بآذر بایجان تولید اغتشاش خواهد کرد . اظهار دیگر استالین که او بیم آن را دارد که خرابکارانی از ایران که کشور کوچکی است بروسیه شوروی رفته و معادن نفت بادکوبه را آتش زنند عذر غیر موجه دیگری است برای اینکه یک ارتش بزرگ خارجی در ایران باقی بماند . و مخصوصاً اظهار او که قضیۀ خارج کردن ارتش سرخ از ایران

ص: 481


1- فرمانده ارتش امریکا در ایران در جنگ دوم جهانی

پس از انقضای مدت معینه بررسی خواهد شد نشان میداد که نگرانیهای ما درباره انجام تعهدات اعلامیه تهران کاملا موجه بوده است . نظر باین مراتب تصمیم گرفتم که کوشش مجددی نموده و موقعیت خودمان را نسبت بتعهداتی که داریم باستالین بفهمانم .

قضیۀ ایران اولین مسئله ای بود که من در ملاقات دوم خود با استالین طرح کردم و با و گفتم که من از مطرح شدن ایران در اولین جلسه ملل متحد فوق العاده مضطرب هستم و علاوه کردم که بنظر من شایان بسی اهمیت است که ملل بزرگ تعهدات خود را نسبت بدول کوچک محترم بشمارند . چنانچه ایران قضیه را در جلسه ملل متحد که در لندن تشکیل خواهد شد طرح نماید موجب تأسف بسیار خواهد بود و باستالین اخطار کردم که نظر بحقیقت قضیه که ما از آن آگاه هستیم و نظر بتعهدی که ما کرده ایم ناچار خواهیم بود که از ایران هواخواهی کنیم .

موجب نهایت تأسف برای دولت امریکا خواهد بود که در جلسه اول ملل متحد با اتحاد جماهیر شوروی مخالفت نماید و بنابرین امیدواری من آن است که اقدامی در مسکو بشود که از چنین پیش آمدی جلوگیری شود. پیشنهاد مستر بوین (1) را که یک کمیسیونی مرکب از نمایندگان سه دولت انتخاب شود که بایران رفته و راه حلی برای جنبه های مختلف قضیه پیدا کند با استالین مذاکره کردم . استالین درباره این پیشنهاد نظر قطعی اظهار نکرد و من مجدداً اظهار امیدواری کردم که هیچ اقدامی در ایران نشود که تولید اختلافی بین ما و شوروی بنماید . در جواب من استالین گفت : ما کاری نخواهیم کرد که صورت شما گلگون گردد .

بعد از ظهر روز بیست و پنجم دسامبر من ملاقات خصوصی با مسیومولوتوف کردم . بین سایر مسائل مطروحه مولوتوف گفت که بطور کلی پیشنهاد انگلستان دربارۀ ایران قابل پذیرش است و نظر مرا استفسار کرد . من با و گفتم که پیشنهاد مزبور را من قبول خواهم کرد زیرا مخصوصاً شایق بودم که قضیه ایران در مجمع عمومی ملل متحد مطرح نگردد . شب آنروز که جلسه کنفرانس تشکیل گردید مولوتف چند پیشنهاد اصلاحی راجع بپیشنهاد بوین داد . بوین تمام آنها را قبول کرد بجز یکی از آنها که تاریخ خروج ارتشها را از ایران مشکوک میگذاشت . بوین گفت که تاریخ تخلیه در پیمان سه دولت معین شده شده و لذا

ص: 482


1- در آنوقت وزیر خارجه دولت کارگری انگلستان بود .

پیشنهاد مولوتوف موردی ندارد .

در نتیجه ملاقات خصوصی که با مولوتوف کرده بودم عقیده داشتم بالاخره مولوتف پیشنهاد بوین را قبول خواهد کرد ولی بعد از ظهر 26 دسامبر که باز جلسۀ دیگر کنفرانس تشکیل شد واضح گشت که فرماندهی عالی شورویها باز نظرش را تغییر داده است . مولوتوف مدعی شد که قضیه ایران در حقیقت جزو دستور نبوده و دیگر راجع بآن نمیتوان بحثی نمود . بوین گله کرد که هر اصلاحی را که شور و یها پیشنهاد کرده بودند او قبول کرده است و در نتیجه ملاقات بوین با استالین چنین استنباط کرده بود که دولت شوروی پیشنهاد او را قبول خواهد کرد .

مولوتف در جواب گفت بنظر او تبادل نظری که در این باب شده کافی است و چون توافقی هم نشده وقضیه هم در دستور نبوده است لزومی ندارد که ذکری از آن در اعلامیه ختم کنفرانس بشود .

سپس بوین رو به مولوتف کرده و پرسید : « اقدام بعدی من چه خواهد بود ؟ » و مولوتف در جواب گفت : « شما آنرا خودتان خوب میدانید . پس از آن بوین گفت که او موقعیت را خوب درک کرده و متأسف است .

*

بطوری که از مندرجات جراید آنوقت و بیانات رسمی مقامات دولتی آن زمان مفهوم می شود با وجود اینکه در مسکوبین وزیران خارجه سه دولت راجع بایران سازشی حاصل نشده بود معهذا دولت انگلستان هنوز اصرار داشت پیشنهادی که در مسکو کرده بود مورد قبول واقع شود .

در تاریخ پانزدهم دیماه 1323 رادیوی لندن در گفتار فارسی خود چنین گفت :

« از تهران خبر میرسد که سر ریدر بولارد سفیر کبیر انگلستان و مستر والاس مری سفیر کبیر امریکا در تهران بدولت ایران پیشنهاد کرده اند که با تشکیل یک کمیته سه نفری که از نمایندگان شوروی - انگلستان - و امریکا تشکیل شده موافقت نماید تا اوضاع ایران را بطور عموم و اوضاع آذربایجان را بطور خصوصی مورد بررسی قرار دهند دو سفیر کبیر مزبور درین باره با شاهنشاه ایران محمد رضاشاه نیز مذاکراتی نمودهاند و این پیشنهاد را بمعظم له هم تقدیم کرده.اند دولت ایران هنوز جواب موافقی باین پیشنهاد نداده است و شاید بخواهد

ص: 483

قبل از موافقت با این پیشنهاد آنرا بمجلس شورایملی عرضه کند . در محافل لندن اظهار میشود که دولت انگلستان درباره تشکیل یک کمیته سه نفری برای بررسی اوضاع ایران هنوز برای سابق خود درباره تشکیل چنین کمیته ای باقی است و با اینکه دولت شوروی در کنفرانس مسکو در آغاز کار با این پیشنهاد موافقت کرد و آخر سر آنرا رد نمود دولت انگلستان هنوز برای خود باقی است . »

دولت وقت پس از مشورت با نمایندگان مجلس پیشنهاد فوق را رد کرد . اقلیت و برخی از زعمای مجلس اصراری داشتند که کابینه حکیمی از کار برکنار شود و مذاکرات مستقیم با شور و بها شروع گردد . دکتر مصدق در 19 دیماه 1323 ضمن نطقی در مجلس چنین گفت :

« نظریات من این بود که بین دولت راجع بطرز اداره نمودن قسمتی از مملکت با یک عده ای از اهالی آنجا اختلاف حاصل شده است . قبلا باید با اهالی محل داخل مذاکراه شد شاید اختلاف را بتوان با خود آنها حل کرد و چنانچه باینطریق نتیجه نداد با دولت اتحاد جماهیر شوروی مذاکره کنیم که مانع مرتفع و اختلاف حل شود ... من برای صلاح وصواب ملت ایران از آقای حکیمی خواهش میکنم بیش از این وقت مملکت را ضایع نکند و فوراً از کار کناره جوئی کند . »

بشهادت جراید وقت و مذاکرات مجلس شورای ملی در آن اوقات طبقه حاکمه دو دسته شده بود و هر یک نظریات بخصوصی داشت . دسته ای طرفدار این بود که مذاکره مستقیم با شور ویها بدون استعانت از امریکا و انگلستان کار را بجائی نخواهد رساند و باید هر چه زودتر بسازمان ملل متحد شکایت نمود و دسته دیگر عقیده داشت احمد قوام ( که گفته میشد مورد اعتماد شور ویها است ) روی کار آید و مذاکرات مستقیم را با شور و یها آغاز نماید و بعدها اگر توفیقی حاصل نشد قضیه را برسیدگی سازمان ملل متحد محول نمایند .

حکیمی - چنانکه حوادث بعدی صحیح بودن روش او را تأیید کرد - ابتکار بموردی بخرج داد و اختلاف با شور و یها را بسازمان ملل متحد رجوع کرد و در نطقی که در جلسه 25 دیماه مجلس شورای ملی ایراد کرد چنین گفت :

« متأسفانه ماه هاست جنگ تمام شده و با وجود تقاضای متوالی دولت ایران در خارج کردن قوای خودشان پیش از دوم مارس 1946 تأمل دارند و در کارهای ایران مداخله می نمایند ولی چون مذاکرات مستقیم در تهران و مسکو در

ص: 484

میان بود امیدوار بانجام مقصود بودیم و استنباط نمودیم که شاید مراجعه ما در آنموقع بمجمع ملل متفق و گذاردن موضوع ایران در مجمع مخالف انتظار متفقین ما باشد لهذا از این اقدام خودداری نمودیم ولی بعد همینکه معلوم شد از مذاکرات مستقیم بمنظور نمیرسیم ناچار بر یاست هیئت نمایندگی ایران در مجمع ملل متفق دستور دادیم که موضوع ایران را در مجمع ملل متفق طرح و مطابق اساسنامه سازمان ملل متفق درخواستی که لازم است بشورای امنیت بدهند . »

در تاریخ 19 ژانویه 1946 نماینده ایران در سازمان ملل متحد نامه ای بدبیر کل سازمان نوشته و طبق اصل 35 منشور ملل متحد تقاضا کرد که شورای امنيت بقضیۀ ایران رسیدگی کند و اقدام مقتضی برای رفع نگرانی ایران بنماید . شورای امنیت پس از اصغای بیانات طرفین در تاریخ 30 ژانویه قطعنامه ای صادر کرد و بطرفین توصیه نمود که مذاکرات مستقیم را با یکدیگر برای حل اختلاف شروع نمایند و نتیجه را بشورا اطلاع دهند .

حکومت قوام و اولتیماتوم امریکا و قرارداد نفت

دولت حکیمی ساقط گردید و احمد قوام دولتی تشکیل داد و باستالین تلگراف کرد که مایل است بمسکو رفته و مذاکرات مستقیم را با دولت شوروی شروع نماید . استالین در جواب اظهار خوشوقتی ازین مسافرت نمود و قوام عازم مسکو گردید . از 19 فوریه تا هشتم مارس 1946 قوام در مسکو بود و در این مدت دو دفعه با استالین و چهار دفعه با مولوتف ملاقات کرد و ازین مسافرت نتیجه ای حاصل نکرد . هنگام توقف در مسکو مولوتوف پیشنهاد زیر را به قوام برای رفع اختلافات تسلیم کرد : -

1 - ارتش سرخ در قسمتهائی از ایران برای مدت نامعلومی متوقف خواهند بود .

2 - دولت ایران استقلال داخلی آذربایجان را بر سمیت خواهد شناخت و نخست وزیران آذربایجان در روابط خود با دولت مرکزی ایران سمت استاندار آذربایجان را خواهند داشت .

3 - آذربایجان وزارت جنگ و وزارت خارجه نخواهد داشت و فرمانده کل قوای آذربایجان از طرف دولت مرکزی تعیین خواهد شد .

ص: 485

4 - سی درصد از مالیاتهای آذر بایجان بدولت پرداخته خواهد شد .

5 - زبان رسمی در مدارس و محاکم و ادارات محلی ترکی خواهد بود ولی تمام مکاتبات با دولت تهران بفارسی خواهد بود .

6 - دولت شوروی از تحصیل امتیاز نفت صرف نظر خواهد کرد و در عوض شرکت مختلط شوروی و ایران تشکیل خواهد شد که نفت شمال را استخراج کند . در بیست و پنج سال اول 51 درصد سهام متعلق بشوروی 49 درصد متعلق بایران خواهد بود و در 25 سال دوم هر یک از طرفین 50 درصد سهم خواهد داشت .

قوام از قبول پیشنهادهای فوق امتناع کرد . روز دوم مارس که تاریخ تخلیه ارتشهای خارجی بود دولت شوروی بقوام در مسکو اطلاع داد که ارتش سرخ از نواحی خراسان و شاهرود و سمنان خارج خواهند شد ولی در سایر نقاط باقی خواهند بود تا وضع روشن گردد . قوام نسبت باین تصمیم اعتراضی بدولت شوروی تسلیم کرد و پس از هفده روز توقف در مسکو و بدون اخذ نتیجه ای بتهران مراجعت کرد .

پس از مراجعت قوام بتهران برعده ارتش شوروی ایران افزوده شد و پادگان شورویها از قزوین رو بتهران حرکت کرد و در کرج متوقف گردید و از طرف سمنان هم عده ای سربازان روس از راه فیروزکوه به گرمسار آمدند و معلوم گشت که دولت شوروی میخواهد فشار زیادتری بدولت ایران وارد سازد تا پیشنهادهای آن را با عجله قبول نماید .

مستر برنز وزیر خارجه امریکا در کتاب خود که در بالا ذکر آن آمده است چنین مینویسد : -

« نطق استالین در تاریخ نهم فوریه 1946 که ضمن آن برنامۀ جدید پنج سالۀ شوروی اعلام شد و در عوض تولید کالاهای مصرفی که مردم روسیه شدیداً بان احتیاج داشتند تأکیدی راجع به تجدید افزایش سلاح شده بود موجب حیرت من گردید . ولی از ین نطق تهدید آمیزتر رو یه ای بود که دولت شوروی نسبت بایران اتخاذ کرده و نشان میداد که دولت شوروی میخواهد باستقلال همسایه کوچک خود لطمه وارد سازد . رویه مزبور اظهارات جاه طلبانه مولوتوف را که به هیتلر در باب استیلا باراضی واقع در جنوب بادکوبه کرده بود تأیید میکرد . این وقایع

ص: 486

الهامی برای نطقهای من بود که از فوریه 1946 به بعد ایراد کردم و بطور صحیح تعبیر باین شد که ما رو یه محکم تری نسبت بدولت شوروی اتخاذ خواهیم کرد .

دیگر خردمندی اجازه نمیداد که ما اختلافات خود را با دولت شوروی کوچک جلوه دهیم زیرا دیگر نمیشد گفت که ما و روسیه دارای قصد مشترکی برای عقد صلح در آینده نزدیک بودیم و موجباتی برای توجیه آن موجود نبود . »

در تاریخ 28 فوریه 1946 مستر برنز وزیر خارجه امریکا نطقی ایراد کرد و گفت :

« بعنوان یک دولت بزرگ و عضو دائمی شورای امنیت ما مسئولیت آن را داریم که نفوذ خود را بکار برده و جدیت نمائیم که دیگران تعهدات خود را محترم شمارند . ما مصمم هستیم که این مسئولیت را بکار اندازیم... اگر دولتهای بزرگ بدفاع قانون اقدام نکنند ملل متحد قادر باین نخواهد بود که از جنگ جلوگیری کند . ما باید قبلا این نکته را واضح سازیم که ما قصد داریم از تجاوز جلوگیری کنیم و در عین حال باید بگوئیم که برای قصد دیگری با عمال قوه نخواهیم پرداخت ... منشور ملل متحد تجاوز را منع کرده است و ما اجازه نمیدهیم که بوسیله فشار و یا اقدامات حیله آمیزی مانند اعمال نفوذ سیاسی تجاوز انجام گیرد و توفیق حاصل کند . »

در تاریخ ششم مارس 1946 دولت امریکا یادداشت شدیدی بدولت شوروی ارسال و در آن گفته بود که تصمیم دولت شوروی به نگاه داشتن ارتش خود در ایران پس از تاریخ دوم ماه مارس موقعیتی را ایجاد کرده است که دولت امریکا بعنوان عضو ملل متحد و امضاء کننده اعلامیه تهران نمیتواند بی نظر مانده و ساکت بنشیند . و ضمناً در آن یادداشت تقاضا شده بود که دولت شوروی بفوریت ارتش خود را از ایران خارج نماید و از تصمیم خود دولت امریکا را با سرع اوقات آگاه سازد . دولت انگلستان هم یادداشتی بهمین مضمون برای دولت شوروی فرستاد و اطلاع داد که برخلاف پیمان سه گانه و اعلامیه تهران ارتش روس در ایران مانده و باید هر چه زودتر خارج شود .

هر قدر فشار امریکا و انگلیس بدولت شوروی افزایش مییافت بهمان اندازه هم فشار شوروی بایران شدیدتر میشد تهران مورد تهدید واقع شده بود . روزنامه های توده تبلیغات شدیدی کرده و از دولت تقاضا میکردند که پیشنهادهای

ص: 487

روسیه را بپذیرد . سفیر امریکا بدولت ایران اطلاع داد که اگر دولت ایران قضیه را بشورای امنیت رجوع نکند دولت امریکا از شورا تقاضا خواهد کرد که مسئلۀ ایران را جزو دستور شورای امنیت که بزودی در نیویورک تشکیل خواهد شد بگذارد .

بالاخره قوام در تاریخ هفدهم مارس به سفیر ایران در واشنگتن دستور داد که قضیه را بشورای امنیت احاله دهد و روز بعد حسین علاء این کار را کرد . وضع تهران در آن وقت بینهایت وخیم بود . حزب توده نهایت جدیت خود را بخرج میداد که مردم را مرعوب کرده و دولت را وادار بقبول پیشنهادهای روسها بنماید .

عده زیادی تهران را ترک گفته و رو بولایات رفتند و دولت امریکا بسفارت خود در تهران دستور داد که اعضای خود را مهیای حرکت از تهران بنماید .

درین موقع اتفاقی رخ داد که بکلی وضع را تغییر داد و این اتفاق تاکنون بطور مشروح باطلاع عموم ایرانیان نرسیده است و حتی بسیاری هم کوشش کرده اند که آنرا مکتوم نگهدارند . اتفاق مزبور بقرار زیر است :

در تاریخ 21 مارس 1946 مسترترومن رئيس جمهور امریکا اولتیماتومی باستالین فرستاد . درین اولتیماتوم و اتمام حجت پس از یادآوری پیمان منعقده بین ایران و انگلیس ترومن گفته بود علت غائی اعزام ارتش متفقین بایران برای این بود که لوازم و مهمات جنگی بروسیه فرستاده شود و قسمت عمده مهمات مزبور از امریکا فرستاده شد تا روسها بتوانند در مقابل آلمانها مقاومت نموده و آنها را شکست دهند . دولت امریکا هزاران اتوموبیل و هواپیما و ملیونها تن ملزومات و مهمات از راه ایران بروسیه فرستاد . وقتیکه جنگ بپایان رسید ارتش امریکا از ایران خارج شد و ارتش انگلستان هم در سر موعد مقرر ایران را تخلیه کرد . مردم و دولت امریکا متوقع بودند که روسها هم همین کار را بکنند و چون نکرده اند دولت آمریکا تقاضا دارد که ارتش شوروی طبق پیمان سه گانه تا یکهفته دیگر شروع بتخلیه ایران بنماید و تا شش هفته دیگر تمام ارتش خود را از ایران خارج .و اگر چنین نکند بارتش امریکا دستور داده خواهد شد که بایران مراجعت نمایند .

تا چند سال کسی از اولتیماتوم امریکا بدولت شوروی درباره تخلیه ایران اطلاعی نداشت ولی مستر ترومن در مصاحبه مطبوعاتی که در تاریخ 24 آوریل 1952 با ارباب جراید داشت چنین گفت :

ص: 488

« در 1946 من مجبور شدم اولتیماتومی به نخست وزیر جماهیر شوروی فرستاده از او تقاضا کنم که مقررات پیمان سه گانه را رعایت نماید . ارتش روس در آنوقت از ایران رفت زیرا دولت امریکا در آنموقع در وضعی قرار گرفته بود که میتوانست با چنین وضعی مقابله نماید . »

وقایعی که پس از واقعه فوق رخ داد بشرح زیر است :

در تاریخ 21 مارس سفیر کبیر شوروی در امریکا نامه ای بدبیر کل سازمان ملل متحد نوشته و گفت تقاضای ایران برای بحث مسئله در شورای امنیت در حالیکه مذاکرات بین دولتین شوروی و ایران در جریان است غیر مترقبه میباشد و چون دولت شوروی مطالب لازمه را برای بحث حاضر نکرده تقاضا داشت که جلسه شورای امنیت برای شانزده روز بتعویق افتد . دولتین امریکا و انگلیس با چنین تقاضائی بشدت مخالفت کردند و اظهار داشتند که شورا باید در همان روزی که معین شده یعنی 26 مارس جلسۀ خود را تشکیل دهد .

در تاریخ 22 مارس سفیر ایران بدبیر سازمان ملل متحد اطلاع داد که مذاکرات مستقیم بین تهران و مسکو به نتیجه ای نرسیده است و هرگونه تعویقی در کار موجب خسارات بیشتری برای ایران خواهد بود روز 25 مارس رادیو مسکو ابلاغیه رسمی منتشر ساخت مشعر بر اینکه فرماندهی شوروی در ایران معتقد است که اگر اتفاق غیر مترقبه ای روی ندهد تخلیه کامل ایران از ارتش سرخ در عرض پنج الی شش هفته خاتمه خواهد یافت .

چون کسی از اولتیماتوم ترومن اطلاعی نداشت خبر تخلیۀ ایران که از رادیوی مسکو منتشر شد تعجب آمیز بود و در تهران قوام بخبرنگاران گفت که مذاکراتی با شورویها در جریان نبوده و اطلاع رسمی هم در باب تخلیه با و داده نشده است . سی و شش ساعت پس از ابلاغیه ای که از رادیوی مسکو منتشر شد سفیر شوروی بدولت ایران اطلاع داد که ارتش شوروی تا روز ششم ماه مه 1946 ایرانرا تخلیه خواهد کرد .

روز 26 مارس قضیه ایران در شورای امنیت مطرح گردید . نماینده شوروی اظهار داشت که دولت او در تاریخ 24 مارس تصمیم گرفت که ایرانرا تخلیه کند و تا شش هفته بعد این تخلیه انجام خواهد یافت و لذا طرح قضیه در شورا دیگر موردی ندارد وزیر خارجه امریکا در جواب نماینده شوروی گفت که

ص: 489

دولت ایران مطالبی را بشورا اظهار داشته که حاکی از انجام ندادن تعهدات دولت شوروی و نقض پیمان میباشد و مشعر بر این است که دولت شوروی در امور داخلی ایران دخالت میکند . وزیر خارجه امریکا اضافه کرد که تا این تاریخ هیچ قراردادی بین دولتین و شوروی منعقد نشده و اگر شده باشد باید دولتین ایران و شوروی مشترکاً شورای امنیت را از عقد چنین قراری مستحضر دارند . لهذا پیشنهاد نماینده شوروی که قضیۀ ایران از دستور خارج شود بیمورد است . نماینده انگلیس هم نظر وزیر خارجه امریکا را تأیید کرد و شورای امنیت بانه رأی در مقابل دو رأی ( شوروی و لهستان ) تصمیم گرفت که قضیه ایران در دستور باقی بماند . سپس نمایندۀ مصر پیشنهاد کرد که از نماینده دولت ایران دعوت شود که در جلسه روز بعد شورا حضور بهمرسانده و اظهار دارد که آیا با تعویق مذاکرات شورا دربارۀ ایران موافق است یا نه .

روز بعد نماینده ایران در جلسه شورا حضور پیدا کرد و همینکه شورا بحث را شروع نمود نماینده روسیه از جلسه با تعرض خارج شد . نماینده دولت ایران اظهارات نماینده شوروی را دائر باینکه قراردادی بین دولت او و دولت شوروی منعقد گشته است تکذیب کرد .

همانروز هم قوام بشورای امنیت اطلاع داد که وضع او از موقع مراجعت از مسکو هیچ تغییری نکرده و دولت شوروی گذشته از اینکه تقاضای ایرانرا برای تخلیه قبول نکرده است بر عده ارتش خود در ایران نیز افزوده و تا این تاریخ هم هیچگونه قراردادی چه شفاهی و چه کتبی بین دولتین منعقد نشده است .

روز 29 مارس شورا پیامی به استالین و قوام فرستاد و تقاضا کرد که تا چهارم آوریل بشورا اطلاع دهند که آیا قرارداد پنهانی بین آنها برای تخلیه ایران منعقد شده است یا نه .

پس از آخرین تصمیم شورا فرصتی برای شور و یها پیدا شد که حفظ آبرو نموده و کار را بهرنحوی هست خاتمه دهند لهذا در تاریخ پانزدهم فروردین 1325 ( چهارم آوریل 1946 ) موافقتی بین قوام و سادچیکف سفیر شوروی در ایران امضا شد که بعنوان ابلاغیه مشترک در تهران منتشر گردید و بشرح زیر بود :

« مذاکراتی که از طرف نخست وزیر ایران در مسکو با اولیاء دولت جماهیر شوروی سوسیالیستی آغاز و در تهران پس از ورود سفیر کبیر شوروی

ص: 490

ادامه یافت ، در تاریخ پانزدهم فروردین 1325 مطابق با چهارم آوریل 1946 بنتيجه ذیل رسید و در کلیه مسائل موافقت حاصل گردید .

1 - قسمتهای ارتش سرخ از 24 مارس 1946 یعنی یکشنبه چهارم فروردین 1325 در ظرف یکماه و نیم تمام خاک ایرانرا تخلیه مینمایند .

2 - قرارداد ایجاد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی و شرائط آن از تاریخ 24 مارس تا انقضاء هفت ماه برای تصویب بمجلس پانزدهم پیشنهاد خواهد شد .

3 - راجع بآذر بایجان چون امر داخلی ایران است ترتیب مسالمت آمیزی برای اجرای اصلاحات بر طبق قوانین موجوده و با روح خیرخواهی نسبت باهالی آذربایجان بین دولت و اهالی آذربایجان داده خواهد شد .

امضا : نخست وزیر دولت شاهنشاهی ایران - احمد قوام

امضا : سفیر کبیر دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مقیم تهران - ساد چیکف

طرح قرارداد ایجاد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی که در بند دوم ابلاغیه مشترک در آن بحث شده در همان تاریخ یعنی پانزدهم فروردین 1325 از طرف قوام نخست وزیر و سادچیکف تنظیم و هر یک ضمن نامه ای طرح مزبور را بیکدیگر ابلاغ نمودند . متن نامه قوام به سادچیکف بقرار زیر و نامه سادچیکف خطاب بنخست وزیر نیز بهمان مضمون بود :

آقای سفیر کبیر

پیرو مذاکرات شفاهی که بین ما بعمل آمده است محترماً باستحضار آنجناب میرساند که دولت اعلیحضرت شاهنشاهی ایران موافقت مینماید که دولتین ایران و شوروی شرکت مختلط ایران و شوروی را برای تجسسات و بهره برداری اراضی نفت خیر در شمال ایران با شرائط اساسی ذیل ایجاد نمایند .

1 - در مدت 25 سال اول عملیات شرکت 49 درصد اسهام بطرف ایران و 51 درصد اسهام بطرف دولت شوروی متعلق خواهد بود و در مدت 25 سال دوم 50 درصد اسهام بطرف ایران و 50 درصد اسهام بطرف شوروی متعلق خواهد بود .

2 - منافعی که بشرکت عاید گردد بتناسب مقدار اسهام هر یک از طرفین تقسیم خواهد شد .

ص: 491

3 - حدود اراضی اولی که برای تجسسات اختصاص داده میشود همان است که در نقشه ای که جنابعالی ضمن مذاکرات در روز 24 مارس باینجانب واگذار فرموده اید باستثنای قسمت خاک آذربایجان غربی که در باختر خطی که از نقطه تقاطع حدود اتحاد شوروی و ترکیه و ایران آغاز و بعد از سواحل شرقی دریاچه رضائیه گذشته تا شهر میاندوآب میرسد واقع است - همانطوری که در نقشه مزبوز روز چهارم آوریل سال 1946 اضافه تعیین گردیده است .

ضمناً دولت ایران متعهد میگردد خاکی را که در طرف غرب خط سابق الذکر واقع است بامتياز کمپانیهای خارجی یا شرکتهای ایرانی با اشتراک خارجیها یا با استفاده سرمایه خارجی واگذار ننماید .

4 - سرمایه طرف ایران عبارت خواهد بود از اراضی نفت خیز مذکور در ماده ( 3 ) که پس از عملیات فنی دارای چاههای نفت و محصول آن قابل استفاده شرکت خواهد گردید و سرمایه طرف شوروی عبارت خواهد بود از هر قبیل مخارج و آلات و ادوات و حقوق متخصصین و کارگران که برای استخراج نفت و تصفیه آن مورد احتیاج خواهد بود .

5 - مدت عملیات شرکت 50 سال است .

6 - پس از انقضاء مدت عملیات شرکت دولت ایران حق خواهد داشت اسهام شرکت متعلق بطرف شوروی را خریداری نماید و یا مدت عملیات شرکت را تمدید کند .

7 - حفاظت اراضی مورد تجسسات و چاههای نفت و کلیه تأسیسات شرکت منحصراً بوسیله قوای تأمینیه ایران خواهد بود .

قرارداد ایجاد شرکت نفت مختلط شوروی و ایران مزبور که بعداً مطابق متن نامه عقد میشود بمجردی که مجلس شورایملی ایران تازه انتخاب شد و بعملیات قانونگذاری خود شروع نماید در هر حال نه دیرتر از مدت هفت ماه از تاريخ 24 ماه مارس سال جاری برای تصویب پیشنهاد خواهد شد . موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید مینماید . امضا - احمد قوام .

پس از انتشار ابلاغیه و نامههای متبادله مذکور فوق ارتش سرخ در موقع مقرر در ابلاغیه مشترک خاک ایرانرا تخلیه کرد .

اولین کاری که قوام کرد این بود که با پیشه وری داخل مذاکره شد و با

ص: 492

حزب توده هم روی بسیار خوشی نشان داد و حتی سه نفر از سران آنها را وارد کابینه خود نمود و چنین وانمود کرد که طبقۀ حاکمه از گذشته پند گرفته و در آینده مصمم است که با طبقات دیگر سازش نموده و بحقوق آنها احترام گذارد . از یکطرف پروبالی به عناصر دست چپ داد و از طرف دیگر بوسیله پول و تطمیع مخالفین دموکراتها را در آذربایجان مخفیانه تقویت نمود و در ظاهر هم كمال دوستی را با سفارت شوروی اظهار میداشت و بآنها وعده میداد که قضیه نفت شمال را در مجلس پانزدهم بنفع آنها تمام خواهد کرد . سیاست « ماکیاولی » (1) مانند قوام که بسیار ماهرانه بازی شد کار را بجائی رساند که شور و بها او را بزرگترین سیاستمدار شرق نامیدند و حزب توده او را رئیس حکومت ائتلافی آزادیخواهان لقب میداد و خود او با مضامینی مانند « عقر یک ساعت زمانه بعقب برنمیگردد » و مطالبی مانند آن همۀ مخالفین طبقه حاکمه را اغفال کرد و با متانت بسیار و صبر و حوصله بی حد کار را بجائی رساند که ارتش ایران توانست به آذربایجان برود و بساط طغیان پیشه وری و اعوان و انصار او را در هم ریزد .

در تیرماه 1326 مجلس پانزدهم افتتاح یافت و در جلسه 25 آندوره که روز 29 مهرماه 1326 انعقاد یافت احمد قوام بیانات مفصلی راجع بواقعه آذربایجان و اقدامات دولت خود ایراد کرد که شایان دقت و توجه بسیار است و بعضی از قسمتهای آن در زیر نقل میشود : (2)

« دولت با وجود توجه کامل باین فجایع (3) با کمال تأسف و با خون دل مجبور شد از افشاء امر خودداری کند و ناچار گشت بموجب دو علت اساسی با دموکراتها وارد مذاکرات گردد . علت اول عزم دولت در تحکیم روابط دوستانه با دولت مخفق و بزرگ ما روسیه شوروی بود که باصرار و تأکید شدیدی روش مسالمت آمیز را نسبت بسران و فراهم کنندگان نهضت آذربایجان توصیه میکردند

ص: 493


1- ماكياول : یکی از سیاستمداران شهر فلورانس در ایتالیا بود که در قرن پانزدهم میلادی زندگی می کرد و عقیده داشت که حکمران و زمامدار می تواند بهر وسیله ای که میسر باشد بدون رعایت اصول اخلاقی قدرت خود را مستقر سازد و اینک اینگونه سیاستها را ماکیاولی می گویند .
2- تمام این گزارش مهم قوام در کتاب : « نفت و نطق مکی » از صفحه 16 تا صفحه 89 بدون کم و زیاد نقل گردیده است .
3- مقصود فجایع دموکراتها در آذربایجان و کردستان است .

و نمیخواستیم بهانه برای تأخیر امر تخلیه ایجاد کرده باشیم. نکته ای که باید در این موقع تذکر دهم این است دولت ایران در راه این مقصود یعنی تأمین دوستی و روابط مستقیم با دولت شوروی با اینکه عضو سازمان ملل متحد بود توصیه شورای امنیت را در باب لزوم مذاکرات مستقیم با خوشوقتی تلقی نمود و هرگز نخواست اختلاف بین دو دولت دوست و همسایه موضوع مباحثات محافل سازمان ملل گردد و در این راه آنچه مقدور بود اهتمام و کوشش بجا آورد . از طرف دیگر هم برخلاف زعم برخی بی خبران ارتباط مادرین باب با سازمان ملل هرگز قطع نشد و دولت توسط نمایندگان خود با سازمان در تماس بود و موضوع ایران در ضمن مسائل مرجوعه سازمان بود و اکنون هم هست . علت دوم احترام دولت بود بنام و عنوان آذربایجان که مغرضین آنرا دستاویز کرده بودند . با اینکه مرام و مقصود واقعی بر پا کنندگان این معرکه در نظر دولت چنانکه گفتیم معلوم بود چون در ظاهر صحبت از حقوق مردم آذربایجان و دموکراسی و بسط عدالت در آن سامان میکردند دولت بمدلول « انظر الى ماقال » خواست از همان در که آنان وارد شده بودند درآید و برای آشکار ساختن خدعه و غرض باطنی آنان اصلاحاتی را که ظاهراً میخواستند تا آنجا که مطابق با قوانین کشور بود نبام مردم آذربایجان مورد مطالعه و زمینه مذاکره قرار دهد تا ساده لوحان و خوش باوران خارجی و داخلی که تصور میکردند در آذربایجان مردمی قیام کردهاند و اصلاحاتی میخواهند ، بدانند که دولت هر نوع اصلاحات را حسن استقبال میکند . »

مطالعه دقیق بیانات احمد قوام در مجلس که فقط قسمت مختصری از آن در بالا ذکر شد ثابت میدارد که او نقش ماهرانه ای بازی کرد تا توانست بمقصود برسد و اگر بعبارات نقل شده در بالا دقت عمیق شود سیاست « ماکیاولی » او بخوبی آشکار میگردد .

بهر حال موقعی که مجلس پانزدهم شروع بکار کرد ژرژالن سفیر امریکا در تهران کوشش بسیار مینمود که بنمایندگان مجلس و متصدیان امور بفهماند که ایران در رد یا قبول قرارداد نفت بین قوام و ساد چیکف کاملا آزاد میباشد و اگر بخواهد آنرا رد کند از حمایت دولت امریکا برخوردار خواهد بود . در تاریخ یازدهم سپتامبر ژرژالن این مطلب را ضمن بیانی صریح بشرح زیر ادا کرد و گفت : « ایرانیان صاحب خانه و مختار در امور کشور خود میباشند . آنها آزادی کامل برای

ص: 494

رد یا قبول قرارداد قوام ساد چیکف دارند و اگر تصمیم به رد کردن آن بگیرند دولت امریکا در مقابل هرگونه رویه تهدید و ارعابی که شورویها پیش گیرند بایران کمک و مساعدت خواهد کرد . »

در همان جلسه مجلس شورایملی که احمد قوام نطق مفصل خود را درباره آذربایجان نمود طرحی تحت عنوان ماده واحده بقید دو فوریت از طرف جمعی نمایندگان تقدیم و تصویب گردید .

در مقدمه این طرح گفته شده بود : امرز وضع دنیا غیر از وضع پنجاه سال پیش است که دولتی بدون مطالعه امتیازاتی را نسبت بمنافع مجهولی بدیگری واگذار کند پس اول باید بطور قطع مسلم گردد که مواد نفتی در چه نواحی کشور وجود دارد و مقدار محصول در حدود چه میزانی میتواند باشد و از لحاظ اقتصادی و بازرگانی در کدام نقاط قابل بهره برداری است آنگاه روش اقتصادی ایران که استفاده از منابع زیرزمینی کشور بوسیله سرمایه ملی است آغاز و عملی گردد . طرح مزبور چنانکه در مجلس هم گفته شد پس از چندین روز و شب شور و مباحثه تهیه گشته و سعی بسیار شده بود بسیار شده بود که جنبۀ بیطرفی آن کاملا رعایت شده باشد و قسمت ( ه ) آن که مربوط باستیفای حقوق تضییع شده میباشد مخصوصاً ذکر شده بود تا راه را برای مذاکره با شرکت ایران و انگلیس باز کند و از سوءظن شور و بها نیز بکاهد . (1)

پس از تصویب طرح مزبور خاطر شورو یها بسیار رنجیده شد و در جراید و گفتارهای رادیوئی خود دولت ایران را متهم بنقض عهد کردند و در تاریخ 28 آبان 1326 ( 20 نوامبر ) نامه ای از طرف سفارت کبرای دولت شوروی بعنوان نخست وزیر نوشته شد که از لحاظ اهمیت آن در زیر نقل میشود :

« نامه پن پنجم نوامبر شما را راجع بتصميم مجلس دایر به بی اثر بودن موافقت نامه چهارم آوریل در باب تأسیس شرکت مختلط نفت ایران و شوروی باستحضار دولت شوروی رسانده بودم استنادی که در نامه شما بقانون دوم سپتامبر 1944 داير بمنع امتیاز شده بود مقرون بحقیقت نیست زیرا تا حدی که معلوم است شرکت مختلط ایران و شوروی برای نفت شمال امتیاز نیست بلکه مؤسسه مشترک ایران و شوروی .است دولت شوروی مرا مأمور نمود که مراتب

ص: 495


1- مشروح ماده واحده و ملحقات آن در کتاب نفت و نطق مکی آورده شده است .

زیر را باطلاع دولت ایران برسانم در موافقنامه ایران و شوروی که چهارم آوریل 1946 قوام نخست وزیر از طرف ایران و ایوان ساد چیکف از طرف شوروی امضاء نمودند دولت ایران موافقت خود را با تأسیس شرکت مختلط ایران و شوروی بمنظور تفحص و استخراج نفت شمال ایران اظهار نمود . موافقت دولت ایران با تأسيس شرکت نامبرده از طرف اعلیحضرت پادشاه ایران نیز در تاریخ هشتم آوریل 1946 مخصوصاً بایوان ساد چیکف تأیید گردید . در موافقت نامه چهارم آوریل 1946 پیش بینی گردید که قرارداد تشکیل شرکت نفت ایران و شوروی که بر طبق مدلول این نامه بعد منعقد خواهد شد بمحض اینکه مجلس جدید ایران فعالیت قانونگذاری خود را آغاز نمود و در هر صورت در مدت هفت ماه از تاریخ 24 مارس یعنی نه دیرتر از 24 اکتوبر 1946 برای تصویب بمجلس تقدیم خواهد شد . بنابراین دولت ایران در موافقتنامه تعهد نموده است که قرارداد تأسیس شرکت مختلط نفت ایران و شوروی را در مدت معین برای تصویب مجلس پیشنهاد نماید .

با اینکه عقد چنین قراردادی در موافقت نامه پیش بینی شده بود دولت ایران با امتناع از انعقاد قرارداد تأسیس شرکت مختلط نفت ایران و شوروی موافقتنامه را نقض کرد . نقض عهد دیگر دولت ایران این بود که موضوع شرکت نفت ایران و شوروی یکسال بعد از تاریخی که در موافقت نامه چهارم آوریل 1946 معین شده بود مورد شور مجلس قرار گرفت . سومین نقض عهد این بود که دولت ایران نه تنها قراردادی را که در باب تأسیس شرکت مختلط نفت ایران و شوروی پیش بینی بود برای تصویب مجلس پیشنهاد نکرد بلکه در مجلس بر علیه عقد چنین قراردادی اقدام نمود و باین طریق آنچه را که برعهده گرفته بود عهدشکنانه نقض نمود و نیز دولت شوروی نمیتواند متذکر نشود که تصمیم مجلس راجع به بی اثر بودن قرارداد تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی برای شمال ایران با وجود بقای امتیاز نفت ایران و انگلیس در جنوب ایران تبعیض فاحشی نسبت باتحاد جماهیر شوروی است . نظر بمراتب فوق دولت شوروی بر علیه عملیات خصمانه مزبورۀ دولت ایران نسبت باتحاد جماهیر شوروی که با روابط عادی بین دو کشور مباینت دارد جداً اعتراض نموده و مسئولیت عواقب این امر را بعهده دولت ایران میگذارد . احترامات فائقه را تجدید می نماید - امضاء - ا. ساد چیکف . »

پس از وصول نامه فوق دولت پاسخی بسفارت شوروی فرستاد ولی آن

ص: 496

سفارت پاسخ دولت را اقناع کننده نشناخته مفاد نامه اعتراضیه را در جواب تأیید نمود .

در پایان این قسمت لازم است توضیح داده شود که امریکا و انگلستان و بیشتر امریکا برای تخلیه ایران از ارتش سرخ مساعی بکار بردند لکن هرکس میداند که سیاست عاطفه ندارد و این ابراز عواطف در درجه اول برای این بود که شور و یها را از نفت خاورمیانه دور نگاهدارند و منافع خود را محفوظ بدارند تا در آتیه بتوانند از منابع نفتی ایران استفاده نمایند چنانکه پس از کودتای 28 مرداد 1332 که کنسرسیوم وارد عمل شد و به موجب قرارداد « امینی - پیچ » که ناسخ قانون ملی شدن نفت بود 40 درصد از نفت جنوب ایران سهم امریکائیها ، 40 درصد سهم انگلیسیها و 20 درصد 20 درصد سهم هلندی ها و فرانسویها گردید .

این ماجرا گفته افصح المتکلمین سعدی شیرازی را تداعی می کند که :

شنیدم گوسفندی را ، بزرگی *** رهانید ازدهان و چنگ گرگی

شبانگه کارد بر حلقش بمالید *** روان گوسفند از وی بنالید

که از چنگال گرگم در ربودی *** چودیدم عاقبت گرگم تو بودی

پایان جلد ششم

ص: 497

ص: 498

فهرست اعلام اشخاص

ص: 499

ص: 500

آ

آتاترک ؛ ر . ک . مصطفی کمال پاشا

آذر ( لطفعلی بیک مؤلف آتشکده ) 191

آرتور ابهام پوپ 188

آشتیانی ( دکتر ) 413

آقازاده ( فرزند آخوند ملا محمد خراسانی ) 252 ، 256

آلبرت لوبرن 410

آلکسی چرنیخ 365

آهی ( مجید ، وزیر دادگستری ) 63 ، 116 ، 368 ، 402، 404 ، 408 ، 462 ، 474

آیرم ( سرلشکر محمد حسین ) 25 ، 29 ، 52 ، از 109 تا 113 ، از 227 تا 250 ، 330 ، تا 332

الف

ابن الاثیر 190

ابن یمین 183

ابوبکر169

ابوالحسن سنگ 21 ، 36

ابوالقاسم کدیرسری 29

اوبوطالب ( سرهنگ ) 367

احسان الله خان 371

احند بن جلال الدین محمد خوافی 190

احمد اسمعیل 455

احمدشاه 47 ، 227 ، 290

احمد شفيق 407

احمد کاشی 32

احمد معاونیان 20

احمد یزدان پناه 89

ادوارد برون 185

ادیب الممالک فراهانی 185

ارباب حمید 81 ، 84

اردلان ( حاج عزالممالک ) 220

ارسلان خلعت بری 123

40804040402 462، 474

اردلان (حاج عز الممالک) 220

ارفع ( سرهنگ ) 146، 409

ارفع 146

ارنست رنان 184

استالین 459، 470، 472، 479، 480، 481، 482، 485، 486، 488، 490

اسحق علی آبادی 21

اسدالله سورکی 20

اسدی ( محمد ولیخان ) 140 ، 141 ، 153، 154، 156 ، 157 ، 253 ، 254 ، 257 ، 259، 273 ، 275 ، 276

اسدی طوسی 168، 182

اسعد ( سردار اسعد بختیاری) 229، 238، 250، 406

اسفرجانی 32، 33

ص: 501

اسفندیار 166

اسفندیاری ( دکتر ) 146

اسفندیاری 455

اسفندیاری ( محتشم السلطنه ) 173 ، 198 ، 210 ، 257 ، 346، 350 ، 354 ، 356 ، 362 ، 391 ، 393، 407

اسکندر مقدونی 177 ، 178 ، 179

اسکندری ( ایرج ) 180

اسکندری ( سلیمان میرزا ) 220

اسکندری ( عباس ) 279 ، 280 ، 281

اسماعیل اف 455

اشرف پهلوی 14 ، 15 ، 16 ، 247 ، 406 ، 407

اشرف الملوک یزدانی 41 ، 44

اعتبار ( اعتبار الدوله ) 64

اعلم ( مصطفی ) 206 ، 274 ، 477

اعلم 391

افخمی ( سرتیپ عبدالزضا ) 146

افشار ( ایرج ) 190

افشار طوسی 81 تا 89 ، 99 ، 100، 110 ، 270

اقبال السلطنه ماکوئی 2

اگوست 184

الکساندر لئونیدویچ 455

الیموف 455

امام جمعه تهران 287

امام جمعه خوئی 407

امام حمعه مازندران 20

امامی ( نوالدین ) 283 ، 284

امامی هروی 183

امان الله میرزا جهانبانی ( سرلشکر ) 146 ، 151 ، 156 ، 274 ، 288

امان الله خان پادشاه افغانستان 154 ، 250

امیر احمدی ( سپهبد ) 238

امیر اقتدار 47

امیر اکرم 33

امیر تیمور کلالی 61 ، 62

امیر خسروی ،289، 320، 437 ، 438 452،447

امیرزاده خانم 271

امیر صادقی 32، 33

امیرعلائی ( هوشنگ ) 233

امیر علیشیر نوائی 191

امیر فضلی ( سرلشگر ) 242، 274 ، 368

امير كبير ( میرزا تقیخان ) 199

امینی ( دکتر علی ) 497

امیر ممتاز 28

امیر نظام همدانی 5، 146 ، 175 ، 180

امین 206، 219، 274

امین السلطان 226

انجم السلطنه 387

انصاری ( مشاورالممالک ) 224

انصاری ( سرلشکر ) 102 ، 103

انصاری ( مهندس ) 388

انصاری 221

انگجی ( سیدابوالحسن ) 252

انگلیس 377، 378

انوار 34

اولیانیشوف والری 455

اورنگ (عبدالحسین شیخ الملک) 2 ، 12، 34، 136 ، 175 ، 213 ، 413

ایدانف 444

ایزدی ( علی ) 391

ایدانف 444

ایدن ،472، 473، 476،475

ایکس 468

ایوانویچ 455

ب

بدر ( محمود کفیل وزارت دارائی ) 41 ، 221 222 ،274 ، 317 ، 318 ، 368

برتلس 187 ب

برهان ( دکتر ) 94

برزین ( تقی ) 283، 284

ص: 502

برنز 486 ، 487

بزرگ علوی 185، 380

بقائی ( دکتر مظفر ) 131 ، 132

بنافتی 36

بوذرجمهری ( سرلشکر کریم آقا ) 12 ، 23 ، 24 ، 32 تا 34 ، 112 ، 113

بوین 482 ، 483

بهار ( محمدتقی ملک الشعراء ) از 44 تا 46 ، 59، 60، 192 ، 193

بھائی عاملی 167

بهبهانی ( میرزا سید محمد ) 407

بهرام چوبین 276

بهرامی ( دبیر اعظم ) 163، 220

بهرامی ( یوسف خان ) 31

بهروز ( ذبیح الله ) 207

بهلول 253 ، 256، 274، 275، 280

بیات ( مصطفی قلیخان ) 206 ، 219 ، 223 ، 274 ، 367

بیات سهان السلطان 477

بیات 215

پ

پاسیکیوی 444

پاک روان 45 ، 275

پرویز باوند 36

پروین السلطنه 90

پزشک احمدی 27

پطر کبیر 456

پور رضا 93، 99

پیپرلو 446

پیشه وری 476 ، 492 ، 493

پیرنیا ( میرزا حسنخان مشیرالدوله ) 224 ، 225 ، 226 ، 227 ، 293

پیغمبر اکرم 258

پیچ 497

ت تئودرونلدکه 185

تاج بخش ( سرتیپ ) 437

تاج الملوک ( ملکه ) 132، 176، 258، 262 ، 266 ، 267 ، 287، 394

تجدد 36، 220

تدین ( سید محمد ) 220

ترومن 488 ، 489

تزار 142، 143

تقی رستم کیائی 20

تقی زاده ( سیدحسن ) 164، 169 ، 171 ، 209

توفیق پاشا 145

توفیق رشدی آراس 346، 347

تیمورتاش ( عبدالحسین ) 229، 238، 248، 250، 270 ، 316

تينوس 472، 474، 475، 476

ج

جامی 191

جان محمدخان ( امیرعلائی ) 45 ، 46 ، 48 تا 50، 54 تا 60

جعفر برمکی 395

جلال ایرانپور 21

جلال زرین کیا 38

جم ( محمود ) 160 ، 202، 205، 219، 259، 261 ، 273، 274 ، 279، 280، 281، 320، 390، 402، 404، 406، 407، 442، 448

جمال حسنو تارای 341، 342، 345

جواهر لعل نهرو 218، 368

جهانگیر افکاری 184

جیمز برنز 479

چ

چرچیل ،446، 459، 472، 479

چمبرلن 440 ، 441

چنگیز 27

ح

حاج آقا حسین قمی ( آیت الله ) 252، 253

ص: 503

حاج حسین آقا ملک 396 ، 397

حاج حسن عرب 22

حاج سید خلیل 37

حاج شیخ عبدالرحیم رحمانی 21

حاج شیخ عبدالنبی نوری 205

حاج ميرزا يحيى تنكابني 104

حاذقی ( ابوالفضل ) 281

حایری زاده یزدی ( سید ابوالحسن ) 132 ، 136، 137، 283، 364

حبیب الله برهانی 2 ، 21

حسن حریر 31

حسن مدانلو 36

حسن لنگرودی 20

حسین رستم کیائی 20

حسین میرزا 83، 84

حسینقلیخان نوه سپهسالار 28 ، 29

حضرت امیر ( عیله السلام ) 209

حضرت رضا ( علیه السلام ) 141

حکمت ( علی اصغر ) 160، 161، 206، 208، 219، 252، 274، 320، 356، 368، 371، 376، 379، 400، 411، 437، 447

حکمت ( نظام الدین ) 206، 207، 274

حکیمی 59

حکیمی ( ابراهیم حکیم الملک ) 476، 484، 485

حمزه تاش 34

حیدرقلی 81، 82، 83

خ

خادمی 21

خاقانی شروانی 182

خانم افراسیاب خان 273

خانم تربیت 258

خانم دولو 233

ختائی 230، 236

خدایار ( سرلشکر خدایارخان ) 175، 180، 220

خزعل ( شيخ ) 2

خسروانی ( افسر هوائی ) 146

خسرو بویراحمدی 77

خلعت بری ، ر. ک . ارسلان خلعت بری

خلعت بری ( حاج میرزا حسن ) 104

خلعت بری ( سرهنگ دادستان ارتش ) 317

خلعت بری ( دکتر ایرج )105

خلعت بری ( ساعد الممالک ) 28 ، 104

خلعت بری ( شیخ نورالدین مجتهد ) 28 ، 104، 105

خلعت بری بهادر نظام 104

خلعت بری محمد ولیخان ، ر. ک. سپهسالار

خواجه نوری ( ابراهیم ) 217

خیر خواه 398

د

دادگر ( رحیم ) 215

دادگر ( حسین عدل الملک ) 158، از 211 تا 218، از232 تا 236

دادور ( وثوق السلطنه ) 159

دالادیه 440

داور ( علی اکبر ) 32، 33، 105، 110، 160، 205، 219، 250، 274، 289، از 314 تا 334، 414

درگاهی ( سرتیپ محمد ) 109

دشتی ( شیخ علی ) 219، 220

دکتر ارانی ( تقی ) 371، 381،380

دکتر امیراعلم 11 ، 175 ، 180

دکتر بهرامی ( محمد ) 380

دکتر حامدی 367

دکتر جزایری ( شمس الدین ) 396

دکتر رضا رادمنش ،379، 380، 381، 460

دکتر سنگ 35، 63

دکتر شاخت 222، 289

دکتر شایگان ( سید علی ) 413

دکتر شفق 185

ص: 504

دکتر شیخ 367

دکت صدیق 173، 411

دکتر طاهری (هادی ) 34، 301، 306، 335

دکتر فروهر 391

دکتر لطفعلی بریمانی 80، 81، 84، 85، 99

دکتر مرتضوی یزدی 380

دکتر هاشا 441

دلپاک 408

دنسترول ( ژنرال ) 340

دولتشاه سمرقندی 190

دهخدا ( علی اکبر ) 186

دهقان ( احمد ) 132

ر

راس الجالوت 51

رام ( مصطفی قلی ) 447

رحمان قلی 41

رحمانی 36

رحیمیان ( غلامحسین ) 464

رزم آرا ( سپهبد ) 217 ، 218

رستم 166، 167

رشدی آراس 341، 342

رضاسمیعی 31

رماسکویچ 187

رمدانی 36

روحی کرمانی 165

رودابه 182

روزولت 459، 472، 479

روشن ضمیر 184، 185، 18

روشنک ( دختر دارا ) 178، 180

رهنما 34

رهنما ( زین العابدین ) 219 ، 220، 221

ریتی 444

ز

زال 182

زالتاش 272

زال محمد 31، 40

زاهدی ( سرتیپ فضل الله ) 56، 215، 224، 367

زاهدی ( محمد ) 40، 44،41

ژ

ژاندار ( ژنرال فرانسوی ) 455

ژان هلو 439

ژنرال رد کو 255

ژول مول 184

ژرژ آلن 494

س

ساد چيكف 490، 411، 495، 496

سار ( پروفسور فرانسوی ) 173

ساعد مراغهای ( نخست وزیر ) 131، 462 ، 473

سام 182

سپانلو ( هادی ) 367

سپاهی ( مهندس علیقلی ) 367

سپهسالار ( محمد ولیخان سپهدار اعظم ) 30، 104، 134 ، 135، 227

ستت بوو 183

سجادی ( دکتر محمد ) 131، 408، 437، 447

سجادی ( ضیاء الدین ) 182

سرتیپی ( یاور محمود خان ) 367

سردار شاه محمود خان 343

سردار معزز بجنوردی 2 ، 44، 46 ، تا 48، 50، 51، 54 ، 60

سردینس راس 173

سرهنگ سهیلی 20، 28 ، 31، 33، 40

سرهنگ مرتضی خان مکری 55

سرهنگ مهدیخان 54

سروان پیروز 37

ص: 505

سروری ( محمد ) 437، 447

سریدر بولارد 439 ، 483

سزاوار 134، 280، 281

سعدی شیرازی ،163، 167، 13، 497

سلطان سليم 164

سلطان محمود غزنوی 164، 967

سلطان مسعود غزنوی 164

سلطان عبد الحميد 164، 374

سلطان محمد فاتح 164

سلطانی ( نماینده مجلس ) 283

سلمان محتشم 91

سلیمان خان شادلو 53، 54

سمیعی ( حسین ادیب السلطنه ) 11 ، 146 ، 158 ، 216

سمیع ی( عنایت الله ) 274، 344 تا 347، 351 ، 354، 356، 368، 369

سنگ 35

سواد دواز 439

سودابه 166

سهام الدوله ایلخانی 53، 168، 169، 170.

سهراب 164

سهیلی ( علی ) 289 ، 400، 401، 402، 411، 447

سیاح ( حمید ) 455

سیاسی ( دکتر علی اکبر ) 366

سیاوش 166، 169

سید مجید کیقانی 55، 56

سید یعقوب انوار 61

سید یونس اردبیلی ( آیت الله ) 252تا 254، 256

سیف الله باوند35

ش

شارل کامر هارت 314

شاه اسمعیل اول 164

شاه رودی 36

شاه نعمت الله 272

شاهرخ شادلو 47 ، 48

شبلی نعمانی 194

شرف الدين على يزدى 190

شعاع الملک شیرازی 195

شفا ( شجاع الدین ) 192

شکوه الملک ( حسین شکوه ) 23، 146، 158 ، 175، 177، 180، 320، 401

شمس پهلوی 14 ، 15، 16، 406، 407

شورشیان ( محمد ) 381

شولنبرگ 232 تا 235

شهاب ( سرتیپ ) 243

شهردار ( مشیر همایون ) 238، 240 تا 245

شیبانی ( رئیس اداره املاک پهلوی ) 26

شیروانی ( ابوطالب ) 72

شیرویه 269

شیرین 269

شیخ حسین تهرانی 66

شيخ عباسعلی محقق 254

شیخ مهدی واعظ 254

ط

طبا ( دکتر عبدالحسین ) 134

طباطبائی ( سید محمد نماینده مجلس ) 62، 64

طباطبائی ( سید محمد صادق ) 220

طباطبائی ( عبدالکریم مدیر سالنامۀ دنیا ) 236

طاهرزاده ( مهندس ) 142

طبری 36

طوسی 35

ظ

ظلی ( افسر بحری ) 146

ظهیر الاسلام 287

ص: 506

ظهیر فاریابی 183

ص

صاحب اختیار 407

صاحبدیوانی 132

صادق 40

صادق ( مستشار الدوله ) 157

صادق مظفری 22

صالح ( اللهيار ) 408

صدر ( حسن ) 388

صدر الاشراف ( محسن صدر ) 109، 205، 214، 219، 274، 286، 369، 381

صدوقی 90

صفاری ( سرتیپ ) 390

صفر علیخان 56، 57

صفر علیخان ( سرهنگ ) 49

صفوی 35

صمصام السلطنه بختیاری 227

ض

ضحاک 166

ضیغم الممالک ( عبدالله ) 104

ع

عادل خلعت بری 32

عباسخان نکوئی 104

عباس عمادی 22

عباس نادری 30

عبدالله خان شادلو 55

عبدالعلی ساترابی 90، 90

عبدالوهاب عزام 173

عبده ( دکتر جلال ) 283، 284

عثمان 170

عدل ( احمد حسینخان ) 368

عزت الله گلبادی 21

عزیز الله خان شادلو 55

عزیز کاشی 271

عصمت پاشا 150

عطار نیشابوری 189

علاء الدوله 45 ، 55، 58

علاء السلطنه 227

علاء (میرزا حسینخان )172، 274 ، 368، 488

علم ( محمد ابراهیم ، امیر شرکت الملک ) 5، 11، 175، 180، 411، 437، 447

علی اکبر خدابنده 58

علی اکبر گلبادی 22

علی اکبر دری 21

على بن موسى الرضا ( علیه السلام ) 280

علی بن ابیطالب ( علیه السلام ) 168، 169 ، 170 ، 258

علی قرشی 20

علی نقی زندانی 21

عمر 169

عمیدی نوری 35

عنایت الله ناصر تاش 104

عوفی ( محمد ) 189

عين الدوله 227

غ

غضنفری ( شیخ ) 91، 92

غنی ( دکتر قاسم ) 260 ، 391

ک

کارل مارکس 377، 378

کاظم حق کیفی 29

کاظمی ( سید باقرخان ) 146 ، 158 ، 159 ، 205 ، 219، 274، 342، 365، 393

کافتارادزه 462 ، 463، 464، 474

کاکس 291، 293

کاووس 167، 269

ص: 507

كد من 450

کرستنسن ( پروفسور دانمارکی ) 173

کردیه 269

کریم قوانلو ( سرهنگ ) 224

کشوری ( مرتضی ، وکیل دادگستری ) 118

کلودیوس 455

کمال ( سپهبد عزیزالله ) 454

کمال کو پرلو 341

کمال هدایت ( مصطفی قلی ) 171

کمالی ( حیدر علی ) 195

كنت چیانو 446

کوپال ( سرتیپ ) 146، 409

كورتيس 460، 461

کوزه کنانی 141، 142، 143

كوول 184

کونولی (ژنرال) 481

گ

گلداسمیت 343

گلشائیان 131، 134

گوبلوس 339

ف

فاتح ( محمد ) 224، 367

فاروق 390، 392

فاطمی ( دکتر حسین ) 217

فالی ( سید حسام الدین ) 252

فتحعلیشاه 165

فخر الدین پاشا 152، 153، 154

فخر داعی 194

فخر علاء 22

فرخ 272، 368

فردوسی طوسی 52، 161، 163 تا 188

فردریک گاندر کلاپ 314

فرزین ( محمد علی ) 438

فرمند ( ضیاء الملک ) 463

فروزانفر 413

فروغی ( محمدعلی ، ذکاء الملک ) 105، 145 ، 172 ، 194 ، 204 تا 206، 210، 214، 218 ، 251، 259، 261، 272، 273، 340

فروهر 40، 368

فروهر ( ابوالقاسم ) 405

فکرت ( باقر ) 367

فن اشتراس 440

فن ریبن تروپ 445

فوت 143

فوزیه 390، 392 ، 395، 407

فون پاپن 233، 234، 235

فيصل 340، 341

فیض محمدخان 344، 346 ،347

فیلی منوف 439

ق

قاآنی 210

قاسم عبدالملکی 26

قاضی نورالله شوشتری 191

قبادیان ( عباس ) 136

قدس جورابچی 56

قدیمی ( افسر پیاده نظام ) 146

قراگوزلو ( اعتمادالدوله) 209

قرشی ( سید حسن ) 237

قریب ( ضياء الدين ) 404

قشقائی ( محمد حسین خان ) 236

قشقائی ( ملک منصور ) 236

قشقائی ( ناصرخان ) 236

قوام ( احمد قوام السلطنه ) 115 ، 279 ، 29 ، 387 ،388، 390، 447، 485، 486 ، 488 تا 466

قوام ( على ) 407

ص: 508

قوام ( محمد ) 387، 388

قوام شیرازی ( قوام الملک ) 244، 406

قوانلو (سرهنگ کریم) 367

قیصریه 407

ل

لاهوتی 134، 371

لئوپلدسوم 446

لرد کرزن 58

لسانی ( ابولفضل ) 123

لطفی 381

لطف علی سالار ملک مرزبان 34، 40 تا 44

لودندرف 338

لهاک خان 50

لیپسن 288

لنین 371، 378

م

ماکیاول 493

متین دفتری ( دکتر احمد ) 274، 368، 369، 381، 390، 391، 402، 404، 413، 437، 447، 448

مجتبائی 185

مجدزاده 38

مجد السلطان لطیفی 23، 24، 32، 33، 34

محمد امین 32

محمد 37

محمد حسن محسنی 22

محمد حسین زارع 36

محمد رضا پهلوی ولیعهد 14تا 16، 109، 129 ، 130، 133، 137، 162، 249، 287، 288، 336، 337، 367 ، 397، 404، 406، 410

محمد زمان 41

محمد ظاهر شاه 145 ، 343

محمد علی میرزاده 205، 226

محمد قلی ابوالملوکی 22

محمد مسعود 39

محمودخان انصاری 46

محمودخان فولادین 48، 50

محیط طباطبائی 105

مختار ( سر پاس رکن الدین) 92، 109، 283 ، 372، 373، 374، 375

مدرس ( سید حسن آیت الله ) 105، 377

مدرس ( محمد علی ) 186

مرآت ( اسمعيل) 402،400 ، 437، 447

مریم خانم ملک مرزبان 41، 44

مزینی (سلطان) 146

مستعان ( حسینقلی ) 276

مستوفى الممالک ( میرزا حسنخان ) 227

مستوفی وزیری 36

مسعودی ( عباس ، مدیر اطلاعات ) 72، 150، 151، 173، 174، 391 ، 392

مشارالملک 33

مشایخی ( مهدی) 33، 387، 390

مشیرالدوله ( شیخ محسن خان ) 226

مشیرالدوله ( میرزا نصر الله خان ) 226

مشیرالدوله ( میرزا حسنخان ) ر . ک . پیرنیا

مشير السلطنه 226

مشیرالملک 226

مصدق ( دکتر محمد مصدق السلطنه ) 38، 135 ، 218، 388، 463، 464، 484

مصطفی کمال پاشا ( آتاترک ) 144، 146، 147 ، 149 ، 151، 152، 154، 250، 409

مطبوعی ( سرلشکر ایرج ) 255

مظفرالدین شاه 6، 213، 226

مظفر اعلم ،219 ، 223 ، 224 ، 367، 400، 409 ، 437

مظفر فیروز 388

مقدم ( محمد علی ) 391

ص: 509

معاونیان 21

معتمد ( مهندس ناصر ) 388، 390

معتصم 35

معظمی ( دکتر عبدالله خان ) 217

فهیمی 409

ملک زاده آملی 35

ملک مدنی 34، 61 ، 280 ، 281

مکّی ( سید حسین ) 132، 134 تا 138، 282 تا 284، 364، 388، 493، 495

منتظم الملک 28، 104

منصور ( علی ، منصور الملک ) 197، 206 ، 219، 242، 274، 286، 405، 407، 437، 447، 448

منیژه 269

موید احمدی 2، 59، 61، 137

موسولینی 339، 440

مولوتف 173، 444، 458، 473، 474، 475، 476، 482، 483، 485، 486

مهام 141

مهدی ماطری 22

مهر خواه ( نعمت الله ) 196

میرزا اسمعیل خان 210

میرزا ابوطالب 271

میرزا طاهر تنکابنی 28، 105 تا 108، 115

میرزا صادق آقا ( آیت الله ) 252

میرزا علی خان پسر مشیرالدوله 226

میرزا کوچک خان 371 - 379

میرزا کریم خان رشتی 220

میلانچی ( علی اصغر ) 231

ن

ناجلی الاصیل 343، 344، 346، 347، 351، 355، 356

نادرشاه افشار 165، 284

ناصر الدین شاه 199، 407

ناصر الملک همدانی 227

ناصر خسرو 167

ناصرخان 238

ناصر ندامانی 220

نایب حسین خان حریری 30، 32

نجم آبادی ( شیخ عبدالحسین ) 23، 24 ، 32

نخجوان ( سرلشکر احمد ) 206، 274، 437، 447

نخجوان ( سرلشکر ) 409

نخجوان ( امير موثق ) 219 ، 242

نازلی ملکه 392، 394، 395

نصرت الدوله فيروز 290، 316

نصرت نظام 104

نصیرخان 231

نظام السلطنه حسینقلیخان 227

نظامی گنجوی 188

نظامی عروضی سمرقندی 182

نقدی ( سرلشکر علی ، سردار رفعت) 175 ، 177 ، 180

نقدی سپهبد علی اصغر 177

نواب احتشام رضوی 253، 254

نوائی ( سرهنگ ) 257

نوری علا 37

نوری پاشا 341

نیکلای دوم 378

و

واسيليوسكي 444

والاس مرى 483

والن ( سرلشكر ) 444

والی زاده ( اسمعیل ) 151

وثوق الدوله 224، 236، 290، 291

وثیقی ،221 ، 274 ، 408، 437، 447

ورنوس ( عباس ) 224 ، 367

وکیلی ( على ) 224 ، 367

ص: 510

ه

هانریش هاینه 192

هانری ماسه فرانسوی 173، 184، 185، 187

هدایت ( رضا قلیخان ) 213، 448

هدایت ( مخبر السلطنه ) 149، 157، 170، 200، 201، 209، 211، 212، 213، 219، 223، 242، 268، 316، 341، 393، 410، 447

هرمان اته 185

هرودت ( مورخ ) 177

همائی ( جلال ) 196

هوور 460، 461

هیتلر ،231، 237 ، 339، 440، 441 ، 457، 458،

هیندنورک 339، 440

ی

یاسائی 223

یزدان پناه ( سرلشکر مرتضی خان ) 238

یغمائى ( حبیب ) 164 ، 195

یمین اسفندیاری 35، 133، 134

يورى مار 186

ص: 511

جلد 7

مشخصات کتاب

سرشناسه : مکی ، حسین ، 1290 - 1378 .

عنوان و نام پدیدآور : تاریخ بیست ساله ایران / نگارش و تالیف حسین مکی .

مشخصات نشر : تهران: نشر ناشر، 1362 - 1363.

مشخصات ظاهری : 6 ج .: مصور، عکس .

شابک : 1250 ریال (ج . 1)

یادداشت : ج. 4 (چاپ اول: 1361).

یادداشت : ج.5 و 6 (چاپ اول : 1362).

یادداشت : کتابنامه.

یادداشت : نمایه.

مندرجات : ج . 1. کودتای 1299.- ج . 2. مقدمات تغییر سلطنت .- ج . 3. انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله دیکتاتوری پهلوی .- ج . 4. آغاز سلطنت دیکتاتوری پهلوی.- ج . 5. استحکام دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .- ج . 6. استمرار دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .

موضوع : رضا پهلوی ، شاه ایران ، 1257 - 1323.

موضوع : ایران -- تاریخ -- پهلوی، 1304 - 1320

رده بندی کنگره : DSR1488/م 7ت 2 1362

رده بندی دیویی : 955/0822

شماره کتابشناسی ملی : م 63-124

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم نرگس قمی

ص: 1

اشاره

تاریخ بیست ساله ایران (جلد هفتم)

نگارش و تالیف حسین مکی

تاریخ بیست ساله ایران ( جلد هفتم )

نگارش و تألیف حسین مکی

چاپ اول

انتشارات علمی ، انتشارات ایران

چاپ ، چاپخانه محمد علی علمی

تیراژ/ 10,000 نسخه

ص: 2

فهرست

پیشگفتار

بخش اول وقایع قبل از شهریور 1320

مكاتبات وزارت خارجه ایران با سفرای خود قبل از شهریور ... 21

1 - ملاقاتهای مهم اقدامات مكاتبات وزارت خارجه با سفرای خود نطق وزیر خارجه انگلیس ... 25

جشن سی و ششمین سال مشروطیت ... 29

آمار خارجیان در ایران ... 29

کودتای عراق ... 29

تأثیر کودتای عراق در ایران ... 37

عراق و سوریه ... 38

آشوب بغداد ... 40

زنگ خطر و بانگ بلا ... 41

اسناد مهم سیاسی قبل از وقایع شهریور 1320 ... 52

یادداشت گفتگو ... 56

پیش بینی واقعه سوم شهریور 1320 ... 88

ایران و خاورمیانه ... 97

از نخست وزیر به وزیر امور خارجه ... 101

از نخست وزیر به ژنرال ایسمی ... 105

از نخست وزیر به ژنرال و یول ... 105

از نخست وزیر به سر ریدر بولارد ، تهران ... 106

ص: 3

از نخست وزیر به استالین ... 107

از نخست وزیر به لرد بیور بروک ، در مأموریت روسیه ... 108

بخش دوم شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری

ملاقات سفرای روس و انگلیس با نخست وزیر ... 113

خاطره هایی از علی منصور ... 114

رعایت بی طرفی کامل ... 116

انگلیس و روس با هم ... 116

بهانه گیری آغاز می شود ... 118

حرکات مرزی ... 119

شاه در شگفت بود ... 119

پیشنهاد نخست وزیر به شاه ... 120

گفت و گو با وزیران مختار آلمان و ایتالیا ... 120

ابلاغ تصمیم به متفقین ... 121

حمله به ایران و یادداشتها ... 122

یادداشت کوتاه چه بود ؟ ... 122

آمریکا و ترکیه چه کردند ... 123

چگونه واقعۀ شهریور به آگاهی عامه رسید ؟ ... 124

بعد چه شد؟ ... 124

هیأت وزیران در حضور شاه ... 125

نظر هیأت دولت ... 125

تشکیل دولت جدید ... 126

هدف از حمله به ایران چه بود ... 127

بعدها وزیر مختار چه نوشت ؟ ... 128

یک تجزیه و تحلیل ... 128

سوم شهریور 1320 از دیدگاه کفیل وزارت خارجه وقت ... 133

خواب سفرا ... 135

در جستجوی علت ... 137

خاطراتی دیگر از جواد عامری ... 149

سخنان چرچیل ... 150

ص: 1

چگونه از ماجرا آگاه شدم ؟ ... 152

سفیرها در خواب بودند ... 152

در دفتر شاه چه گذشت ؟ ... 153

اما اصل قضیه چه بود ؟ ... 155

چرا حضور چند آلمانی را بهانه کردند ؟ ... 155

پاسخ سفیر کبیر ایران در مسکو ... 159

سوم شهریور و وقایع پس از آن ... 161

مجلس جلسه فوق العاده تشکیل داد ... 176

جلسه 109 ... 176

از سوم تا سی ام شهریور در مجلس چه گذشت ... 176

بیانات آقای رئیس ... 177

بیانات آقای نخست وزیر ... 177

جلسه 110 ... 179

معرفی هیأت دولت و بیانات آقای نخست وزیر ... 179

بیانات آقای صدر ... 180

بیانات آقای مؤید احمدی ... 180

تقاضای رأی اعتماد نسبت به هیأت دولت و اخذ رأی اعتماد ... 181

جلسه 111 ... 181

بيانات آقای نخست وزیر ... 181

جلسه 112 ... 184

جلسه 113 ... 184

بیانات آقای وزیر امور خارجه ... 185

نامه به سفیر کبیر سفارت جماهیر شوروی و وزیر مختار انگلیس ششم شهریور 1320 ... 185

ترجمۀ یادداشت سفارت کبرای شوروی مورخه هشتم شهریور 1320 ... 187

سفارت انگلیس – 9 شهریور 1320 ... 198

15 شهریور ماه 1320 ... 199

یادداشت سفارت شوروی - 6 سپتامبر 1941 ... 202

اظهارات آقای دکتر طاهری ... 209

پاسخ آقای وزیر امور خارجه به بیانات آقای دکتر طاهری ... 210

اظهارات آقای نخست وزیر و تقاضای رأی اعتماد و ابراز اعتماد به دولت ... 212

جلسة 114 ... 213

ص: 2

معرفی آقای عباسقلی گلشائیان بسمت وزارت دارائی ... 213

سئوال آقای صفوی راجع به جواهرات سلطنتی و جواب آقای وزیر دارائی ... 214

بیانات آقای مؤید احمدی در تعقیب سئوال آقای صفوی ... 216

جلسه 115 ... 219

تصویب صورت مجلس ... 219

بیانات آقای نخست وزیر دائر به ... ... 220

بیانات آقای دشتی ... 222

اظهارات آقای نخست وزیر در جواب بیانات آقای دشتی ... 222

بیانات آقای انوار ... 223

بیانات آقای نخست وزیر در قبال اظهارات آقای انوار ... 224

جلسه 116 ... 226

جلسه 117 ... 227

تصویب صورت مجلس ... 228

بیانات آقای رئیس دائر به کسالت آقای فروغی ... ... 228

معرفی هیأت وزیران و قرائت برنامه دولت از ... ... 232

اعلام اسامی منتخبه از شعب جهت معاینه و تطبیق جواهرات سلطنتی ... 232

نوشته هائی که نکات تاریک تاریخ را روشن می کند ... 233

در حال انتظار ... 236

در کاخ سعد آباد ... 237

تشکیل جلسه ... 239

جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی ... 239

دو ساعت بعد از ظهر ... 240

در خارج از مجلس چه خبر است ؟ ... 244

شماره فوق العاده ... 250

در ستاد ارتش ... 251

نخستین شب تاریک تهران ... 251

گزارشها و نامه های سیاسی ... 253

گفتگوی رضا شاه با نمایندگان انگلیس و روس ... 253

تلگراف رضاشاه به پرزیدنت روزولت ... 256

در لشکرها چه خبر است ؟ ... 257

باغشاه تخلیه می شود ... 257

ص: 3

روز چهارم شهریور ماه ... 258

مقدمات استعفای کابینه آقای منصور ... 259

قرارگاه کل بزرگ ارتش داران فرمانده ... 260

فرمان عمومی ارتش 3234 ... 261

ستاد جنگ مشغول کار است ... 262

یک تصمیم فوق العاده ... 262

ضبط کامیونها و بارکشها ... 263

نتیجه این همه فعالیت ... 264

اعلامیه شماره 1 ستاد ارتش ... 265

اطلاعات درباره حملات رادیو لندن بعدها چه نوشت؟ ... 266

اسناد سیاسی وزارت خارجه آمریکا ... 269

تلگراف پرزیدلت روزولت به رضاشاه ... 282

اولین ژست سیاسی سهیلی ... 314

یافتن سوراخ دعا ... 315

منصور چرا استعفا کرد ؟ ... 318

استعفای کابینه منصور ... 318

در کاخ سعد آباد ... 319

تزلزل در ارکان سلطنت ... 325

روز ششم شهریورماه ... 325

در وزارت امور خارجه ... 325

مختاری در کاخ ... 326

شاه امرای ارتش را خلع درجه می کند و سپهبد نخجوان را به وزارت جنگ برمی گزیند ... 328

دومین تلفن از سعدآباد به خانه من شد ... 330

شاه مرا عهده دار وزارت جنگ می نماید ... 330

دور تختخواب نخست وزیر جلسه هیأت دولت تشکیل شد ... 331

از تهران نان و آب برای سربازان لخت جاده قم فرستادیم ... 332

شاه به باغشاه رفته بود ... 333

بهترین راه تلگراف به روزولت است ... 333

ملاقاتیکه آتاشه نظامی سفارت انگلیس در وزارت جنگ از من کرد ... 335

روز هفتم شهریور ماه ... 340

ساعت 10 صبح در شمیران ... 341

ص: 4

شاه تصمیم می گیرد ... 342

دولت چه می کند ... 343

جنگ شدید اعصاب ... 343

قرار بود پایتخت به اصفهان انتقال یابد ... 346

دوراهی سر تاریخ ... 349

دونامه ... 352

هزار وعده خوبان ... 353

غروب طالع ... 359

خودداری از مقاومت و قبول شرایط دو دولت ... 362

اعلام حکومت نظامی در تهران ... 367

روز هشتم شهریور ماه ... 368

قیام افسران نیروی هوائی ایران ... 369

علت حقیقی واقعه ... 370

چگونگی شروع ... 371

در باغشاه ... 372

مذاکره با ستاد جنگ ... 373

اعلامیه دولت ... 374

متن اعلامیه ... 374

اوضاع پادگانهای مرکز ... 375

در شهربانی ... 376

باشگاه افسران ... 377

در هیأت وزیران ... 378

در کاخ سعد آباد ... 378

در باغشاه چه خبر است؟ ... 379

ابلاغ امر ... 379

در لشکر دوم چه خبر است ؟ ... 381

دورنمای غم انگیز تهران ... 382

در باغ ملی ... 383

طرح کلی شرایط دولت انگلیس ... 386

روز نهم شهریور ماه ... 387

شاه در باغشاه ... 387

ص: 5

تشکیل شورا ... 390

فرماندهان لشگرها ... 392

دستور تعقیب و محاکمه ... 396

ضرغامی : شاه دستور داد افراد را مرخص کنید ... 399

چگونه سربازها را مرخص کردند ... 400

نخست وزیر مجلس و مردم را به آرامش دعوت کرد ... 402

روز دهم شهریور ماه ... 404

ساعت 2 بعد از ظهر ... 405

شاه مکدر است ... 406

یک عمل ناگوار ... 407

روز یازدهم شهریور ... 409

رسیدن مهاجرین ... 410

انتظامات شهر ... 411

کسالت آقای فروغی ... 413

عیادت از آقای نخست وزیر ... 413

700 نفر بی تکلیف ... 413

3 روز افسر نگهبان ... 414

رئیس ستاد در مرخصی است ... 415

روز دوازدهم شهریور ... 416

اتباع آلمان از ایران اخراج شدند ... 417

سفیران انگلیس و شوروی خواستار تسهیلات مالی و ارزی شدند ... 430

تقاضاها آغاز می شود ... 430

مذاکره با سفیر روس ... 432

مذاکره با سفیر انگلیس ... 433

واکنش ... 434

یک شب پر تب ... 436

سرنوشت لشگرهای خارج از مرکز ... 436

در خارج از تهران ... 437

فرماندهان لشگرهای خارج ... 437

سرنوشت لشگر رضائیه ... 439

مقاومت در گردنه قوشچی ... 443

ص: 6

دستور عقب نشینی بطرف ارتفاع جم جم در جنوب بالانش ... 443

کشتار در سربازخانه ... 447

ورود به خاک ترکیه ... 450

از گردنه صائین بسوی میانه عقب نشینی کردیم ... 457

اما لشگر 15 ... 459

یک تلگراف رمز ... 459

ساعت 5 و پنجاه دقیقه صبح ... 460

یکنفر ناشناس ... 460

باید خوار بار تهیه کرد ... 462

برخورد با افسرهای اعزامی ... 464

یک تصمیم فوق العاده ... 464

اما سرنوشت هنگ سوار لشگر 15 ... 465

لشگر یازدهم گیلان ... 466

در گیلان و طوالش از هوا و دریا حمله کردند ... 467

تلگراف وزارت کشور ... 470

در گرگان ، غرب و خوزستان چه گذشت ... 471

لشگر گرگان ... 471

ابلاغ امر ... 473

لشگر 5 و 12 کردستان ... 474

در یک موقعیت باریک ... 476

برخورد با سران لشگر فراری 477

سرنوشت لشگر 12 ... 477

لشگر 6 خوزستان ... 479

تهیه های مقدماتی ... 480

لشگر نهم و واحدهای پوششی ... 481

اشغال موضع های جنگی ... 483

توقیف روزنامه اطلاعات ... 486

تأثر مردم ... 487

انگلیسها بیش از روسها در برکناری رضاشاه پافشاری می کردند ! ... 490

دول بزرگ طرفدار استقلال و آزادی کشورهای کوچک نیستند ... 507

25 اوت - سوم شهریور 1320 ... 508

ص: 7

سه شنبه چهارم شهریور 1320 ... 509

چهارشنبه پنجم شهریور 1320 ... 510

پنجشنبه ششم شهریور 1320 ... 511

جمع هفتم شهریور 1320 ... 512

شنبه هشتم شهریور 1320 ... 513

یکشنبه نهم شهریور 1320 ... 514

دوشنبه دهم شهریور 1320 ... 515

صحنه ای از سلام های دوران دیکتاتوری ... 517

از ترک مخاصمه تا استعفای رضاشاه پهلوی ... 521

اولین حکومت نظامی در سلطنت رضا شاه ... 527

متن استعفانامه اعلیحضرت رضا شاه پهلوی ... 529

کاخ مرمر - تهران 25 شهریور 1320 رضا پهلوی ... 529

شاه دست فرزند خود را در دست نخست وزیر گذارد ... 529

تمام اعضای خانواده سلطنتی به اصفهان رفته بودند ... 530

اصلاحات رضا شاهی ؟! ... 531

ناهار شاه در مسیر اصفهان 2 تخم مرغ و مقداری نان در سینی حلبی بود ... 532

ص: 8

پیشگفتار

هر کس نکند تکیه بر افکار عمومی

او را خطر حادثه مغلوب نماید

( فرخی یزدی )

درباره رضاخان ، سردار سپه ، رضاشاه ، وقایع سوم شهریور 1320 و استعفای رضاشاه مطالب و مقالات و رسائل نسبتا زیادی نوشته شده است که آنها را می توان به سه دوره تقسیم نمود :

1 - آنچه در دوران قدرت رضاشاه نوشته شده غالباً مبالغه آمیز و آمیخته به تملق و ما اهنه بوده و نظرات خلاف واقع و حقیقت نیز در آنها زیاد مشاهده شده است . علاوه بر آن گاهی هم وقایع و حوادث مهمی که روی داده بعلت سانسور مطبوعات مطلقاً ذکری از آن به میان نیامده است .

مثلاً در دورۀ هفتم که انتخابات آزاد نبود و فرمایشی بود از انتخاب آزاد مردی چون مدرس که مقبولیت عامه داشت جلوگیری شد و حتی یک رأی خود مدرس هم بنام او خوانده نشد و بعداً هم که او را دستگیر و تبعید و محبوس کردند و سپس بطرز فجیعی بقتل رساندند از این واقعه مهم تاریخی کوچکترین اطلاعی به مردم داده نشد و یا اشخاصی را که در زندان به قتل رسانده بر خلاف واقع فقط در یک سطر در جراید نوشته شد که فلانی بعلت سکته قلبی در گذشت .

2 - از شهریور 1320 تا سالهای 1325 که مختصر نسیم آزادی وزیدن گرفت ( آنهم بواسطه اشغال خاک ایران و عدم قدرت محمدرضاشاه ) هنگامی که اسرار حکومت بیست

ص: 9

ساله از پشت پرده استتار بیرون افتاد ، احساسات مردم بغلیان آمد و افکار عمومی دچار تب شدید ضد رضاشاهی شد مردم و مطبوعات و نمایندگان مجلس از هرگونه انتقاد و اتهامی نسبت به وی خودداری نکردند هر چه در دل داشتند همراه با اسناد و مدارک بیرون ریختند و یک صدا دوران گذشته را محکوم نمودند .

3 - مطالبی که پس از سالهای 1327 و واقعهٔ 15 بهمن دانشگاه تهران که دستاویزی برای اعمال نفوذ بیشتر محمدرضا شاه در امور مملکت شد مطالبی منتشر گردید . این نوشته ها نیز مبالغه آمیز و توأم با تملق بسیار بود ، و نیز نوشته های بعضی از نویسندگان و نمایندگان مجلس که خود دست اندرکار حکومت بیست ساله بودند خالی از مداهنه و تملق و گاه اغراق و نظرات خاص سیاسی نیست ، مثلاً همان نمایندگانی که پس از شهریور در مجلس بیاناتی علیه رضاشاه کرده بودند طرحی پیشنهاد و تصویب نمودند که به او لقب کبیر داده شود (1) تا بدین وسیله نسبت های بدی را که قبلاً به او داده بودند از خاطر محمدرضا شاه بزدایند .

اما دوره تاریخ بیست ساله که اینک هفتمین جلد آن تقدیم هموطنان حقیقت دوست می شود ، مشمول هیچیک از این ادوار فوق الذکر نمی باشد بدین معنی که آنچه اسناد و مدارک بدست نگارنده آمده بدون آنکه حب و بغض شخصی در آن دخالت داشته باشد نقل شده و در حقیقت آئینه ای است که در آن وقایع دوران سلطنت رضاشاه پهلوی را می توان بطور وضوح مشاهده نمود .

رضاشاه دارای خصوصیات اخلاقی و صفات مذموم و نقاط ضعفی بود که در قرون گذشته برخی از سرسلسله ها بعضی از آن صفات را دارا بوده اند مثلاً غرور و خودخواهی باعث شکست او در جنگ و از دست دادن قسمتی از خاک ایران و حتی مرگ زودرس وی شده است . و یا بی توجهی به احساسات و افکار عمومی دیگری ، به خلع از نیابت سلطنت و پس از آن نابینایی از دو چشم و بالاخره به قتل او منجر گردیده است . و یا سر سلسله دیگری بواسطه سخت گیری های بی مورد و سفاکی و بیرحمی و مال اندوزی و خست و ... موجبات هلاک خود را فراهم آورده است که در زیر شمه ای از این سه واقعه تاریخی را به عنوان مثال به اختصار می آوریم .

شاه اسماعیل صفوی سرسلسله دودمان صفویه جوان رشید و دلاوری بود 14 سالگی پس از خلاصی از زندان به سلطنت رسید و دولت مقتدر، نیرومند و واحدی را که

ص: 10


1- در موقع طرح و تصویب این طرح تنها کسانی که به مخالفت برخاستند حایری زاده و نگارنده بودند .

اساس آن بر استقلال سیاسی و مذهبی استوار بود بنیاد نهاد . او در 28 سالگی ، هنگامی که سلطان سلیم امپراطور عثمانی به ایران حمله کرد ، در « چالدران » (1) با وی مصاف داد . در این جنگ با آنکه مردانه نبرد کرد و زخمی هم برداشت ، معهذا مغلوب سلطان سلیم عثمانی شد . در پی این شکست فاحش ناگزیر تبریز - پایتخت نو بنیاد دولت صفوی - را رها کرد و بسوی سراب عقب نشست . شکست « چالدران » آنچنان تأثیری در جسم و جان او برجای گذاشت که پس از مدتی به بیماری سل مبتلا شد و هنوز از مرز 38 سالگی نگذشته بود که در شب دوشنبه 19 رجب 930 ه- . ق براثر ابتلا به همان مرض در محلی به نام « صائن کدوکی » درگذشت.

شاه اسماعیل در نبرد « چالدران » با سپاهی مرکب از 12 هزار سواره نظام و 8 هزار سوار زبده که مجموعاً 20 هزار نفر می شدند ، با لشکریان سلطان سلیم امپراطورعثمانی که جمعاً از سواره و پیاده 120 هزار بودند ، رو در رو شد . سپاه امپراطور عثمانی مجهز به اسلحه آتشین و توپ بود و اسلحه سپاه ایران فقط شمشیر ، گرز ، نیزه و تبرزین ، در این نبرد سپاه امپراطور عثمانی هم از لحاظ نفرات و هم از لحاظ سلاح برلشکریان ایران برتری و تفوق کامل داشت و از قدرت رزمی فراوانی برخوردار بود .

از جمله نکاتی که در تاریخ آمده این است که در نبرد « چالدران » بعضی از زنان سرداران سپاه ایران و حتی زنان سوگلی شاه اسماعیل لباس مردانه پوشیدند و آراسته به سلاح رزم در جنگ شرکت کردند که این کار اگرچه از جهتی برای تحریک احساسات سربازان در خور توجه ولی از دیدگاهی دیگر نقطه ضعفی بشمار آمد . چه برخی از این زنان اسیر شدند و اسارت آنان براندوه و تشویش خاطر شاه اسماعیل افزود و زمان مرگ او را به جلو انداخت

شاه اسماعیل پس از آنکه در جنگ چالدران زخمی شد و شکست خورد ، تا « در جزین » - نزدیکیهای سراب - عقب نشست در این محل دستور داد سراپرده سلطنتی را برپا کنند .آنگاه سران سپاه و بزرگان کشور را فراخواند ، بدین منظور که علل شکست خود را برشمارد .

شاه اسماعیل در این اجتماع به بزرگان و سران سپاه ایران گفت: من بواسطه غرور بیش از اندازه خود مرتکب اشتباهی بس بزرگ شدم این غرور که از پیروزی های گذشته

ص: 11


1- « چالدران » در شمال غربی شهر خوی و در 120 کیلومتری تبریز واقع است .

در وجود من خانه کرده بود ، موجب شد که

1 - دشمن را پیش خود بسیار کوچک و حقیر بشمارم .

2 - تهور و شجاعت سپاهیانم را زیادتر از آنکه بود بحساب آورم تا جایی که با توجه به تعداد عظیم سپاهیان دشمن پروائی به خود راه ندهم .

3 - از همه مهمتر ، تجهیز سپاه را به اسلحه آتشین خلاف جوانمردی می پنداشتم و گمان می کردم با اسلحه سرد می توانم در برابر سلاحهای آتشین و توپ پایداری نمایم و پیروز شوم . بهمین خاطر به نصایح جنگ آزمودگان وقعی ننهادم و بی مطالعه دست به اقدامی زدم که نتیجه آن شکستی این چنین بود .

شاه اسماعیل آنگاه از اخلاف خود خواست گرد غرور و خودخواهی نگردند . در کارها مشورت کنند ، خود به تنهائی تصمیم نگیرند و بهنگام اخذ تصمیم اطراف و جوانب را بسنجند و آینده نگر باشند تا در کار خود توفیق حاصل نمایند و تمام مناطقی را که دشمن تصرف کرده ، مجدداً بدست آورند .

حال نگاهی به شیوه عمل رضاقلی میرزا فرزند نادرشاه می افکنیم که از جهتی دیگر عبرت آموز است .

رضاقلی میرزا پسر ارشد و نایب السلطنه نادرشاه افشار بود . او علوم متداوله عصر خود را نزد سید محمد صادق هجری تفرشی (1) که مردی ادیب ، شاعر و دانشمند بود فرا گرفته بود .

ص: 12


1- هجری تفرشی که به امر نادرشاه مقطوع النسل گردیده گوینده همان منظومه معروفی است که برای تنبه نادرشاه انشاد نموده و با مطلع : شیرژیان ، خسرو گیتی ستان *** نادر ، دوران شه صاحبقران شروع می شود و پس از ابیاتی چند چنین می گوید: نادره پیری ز عرب هوشمند *** گفت به عبدالملک از روی پند کاین دو سه روزی که به صد عزوناز *** میگذرد برت-و در این دیر آز برسر این مسند و این پایگاه *** زیر همین قبه و این جایگاه برسپری چون سپر آسمان *** غیرت خورشید ، سری خونچگان سرچه ؟ هزارش سروافسر فدای *** زینت آغوش رسول خدای بودم و دیدم که زابن زیاد *** آه چها دید که چشمم مباد بود سر عترت آل رسول *** گشته از این غم ، دل زهرا ملول باز به وقتی ، سرآن بدسیر *** بُدبَرِ ، مختار به روی سپر نیز چو مصعب سرو سردار شد *** دستخوش او سرر مختار شد این سر مصعب به مجازات کار *** با سرتو تا چه کند روزگار ؟ هیچ ندانم که در این بندو بست *** این چه طلسمیست که نتوان شکست نی خَم این طاق سرازیر شد *** نی فلک از گردش خود سیر شد این منظومه ابیات دیگری هم دارد .

رضاقلی میرزا که جوانی شجاع و سرداری لایق بود و از فنون نظامی بهره ای فراوان داشت و در برخی از جنگها سپاه را فرماندهی می کرد ، به افکار عمومی و نظرات مردم توجهی نداشت . احساسات و عواطف توده های مختلف طبقات ملت را به هیچ می شمرد و همین مسئله موجب شد دست به کاری زند که باعث عزل وی از نیابت سلطنت گردد و پس از چندی از دو چشم نابینا شود .

نادرقلی که پس از مبارزات بسیار و جنگهای متعدد سرانجام موفق شد به وضع آشفته ایران سروسامانی بدهد و شیرازه مملکت را که از هم گسسته بود ، دوام و قوام بخشد و حدود و تغور کشور را مشخص سازد ، سرانجام روزی بزرگان ایران را در دشت مغان گرد آورد و در این گردهمآئی انقراض سلسله صفویه و آغاز سلطنت خود را اعلام کرد .ولی چون همواره نسبت به شاه طهماسب صفوی نهایت احترام را ملحوظ می داشت ، دستور داد دربار و خانواده سلطنتی را به یکی از قلاع اطراف سبزوار منتقل نمایند . در آنجا درباری کوچک برای شاه طهماسب ترتیب دهند و همانطور که در قصور سلطنتی اصفهان زندگی می کرد ، روزگار خود را سپری نماید .

نادرشاه پس از اینکه اجانب را از ایران بیرون کرد و گردنکشان داخلی را سرجای خود نشاند و از جهت ایران آرامش خاطری یافت به عزم فتح هندوستان به آن خطه لشکر کشید و در غیاب خود عنان و اختیار کشور را به دست رضاقلی میرزا سپرد . او قبل از عزیمت به سوی هند ضمن وصایا و سفارشات خود خواست تا از احترام به بازماندگان خاندان صفوی و شاه طهماسب که مورد توجه و علاقه مردم بودند ، دریغ نورزد ، مقرراتی را که وضع نموده رعایت کند و هزینه زندگی آنها را بطور مرتب پرداخت نماید.

نادر پس از فتح هندوستان و بدست آوردن آنهمه غنایم و نفایس فراوان و گرانبها به ایران بازگشت . در بازگشت دستور داد در شهر مشهد چادرهای متعددی بر پا دارند و جملهٔ آن غنایم را به نمایش گذارند . همچنین بار عامی ترتیب داد . در روز بارعام خود در چادر

ص: 13

بزرگی بر تخت نشست و در همان حال مراجعین را زیر نظر گرفت و به مطالعه حالات و سكنات و نحوه برخورد مردم پرداخت .

او که مردی فوق العاده با هوش و در عین حال کنجکاو بود در بادی امر متوجه شد مردم شهر آنطور که وی انتظار داشت ، در این مراسم شرکت نکرده اند و آن عده ای هم که

آمده اند ، نه تنها آثاری از شادمانی ، مسرت و خوشحالی در چهره هاشان مشاهده نمی شود ، بلکه به عکس همگی افسرده خاطر و مغموم هستند . در فکر بود که علت را بفهمد . بالاخره بهنگام پایان مراسم ، پیرمردی را که سیما و وجناتش معلوم می داشت ، مردی دنیا دیده ، فهمیده ، و سرد و گرم چشیده است ، پیش خود فراخواند و با او به نجوا پرداخت و ضمن صحبت وی را مخاطب قرار داد و گفت : مگر من هندوستان را فتح نکرده ام و اینهمه غنایم را به ایران نیاورده ام ؟ پس چرا مردم از بارعام امروز آنطور که باید و شاید استقبال نکردند و کسانی هم که آمدند ، چهره هایی گرفته و دژم داشتند ؟

پیرمرد با لکنت زبان و پریشانی گفت : چه عرض کنم .

نادرشاه از وی خواست تا صادقانه حقیقت را هر چه هست برای او بازگو کند و افزود چنانچه واقعیت را صریح و آشکار با او در میان بگذارد ، هراندازه از جواهراتی که به نمایش گذارده شده ، بخواهد می تواند با خود ببرد و قول داد که پاسخ او هر چه که باشد - حتی خلاف میل نادر - از هرگزندی در امان خواهد بود و هیچ کس مزاحمتی برای وی

ایجاد نخواهد کرد .

پیر مرد براثر اصرار نادر ناچار سکوت را شکست و در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود گفت : علت افسردگی خاطر و عدم استقبال مردم ناشی از حادثه وحشت انگیز و واقعه ناگواری است که در غیاب اعلیحضرت بوقوع پیوسته است و مردم را سخت منقلب و ناراحت کرده است .

سپس اضافه کرد : آنطور که به تواتر گفته اند در یک روز طهماسب میرزا و تمام افراد خانواده اش - اعم از زن و مرد - را در قلعه ای در اطراف سبزوار قتل عام کرده اند و حتی به طفل شیر خوار 6 ماهه سید اولا د رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله ) هم رحم نکرده ، او را خفه ( خبه ) کره و به چاه افکنده اند ! خبر این قتل عام در تمام مملکت منتشر شده و هرکس آن را نوعی بازگو می کند و همین قلوب مردم را جریحه دار کرده و آنان را قلباً عزادار ساخته است . (1)

ص: 14


1- لازم به یادآوری است در پی این واقعه همسر رضاقلی میرزا که دختر شاه سلطان حسین و خواهر طهماسب میرزا بود ، پس از آگاهی از قتل بستگان خود ، اقدام به خودکشی کرد . او که از زیبائی بهره ای بسیار داشت ، همسر رضاقلی میرزا و رضاقلی میرزا به او تعلق خاطر فراوان داشت . وی که از این امر - علاقه رضاقلی میرزا به خود - مطلع بود برای آنکه با این کار و وارد کردن ضربه شدید روحی رضاقلی میرزا انتقام بگیرد ، به این امر مبادرت ورزید .

نادرشاه پس از شنیدن این سخنان لختی به فکر فرو رفت . سپس سر برداشت نگاهی به پیرمرد کرد و گفت : از این غنایم هر چه میخواهی با خود بردار و ببر ، زیرا خبری که به من دادی بیش از همه این غنایم ارزش دارد . ولی پیرمرد نپذیرفت . نادر اصرار کرد .موثر نیفتاد و پیر مرد حتی از برداشتن کوچکترین شیئی امتناع کرد . آخر الامر نادرشاه حلقه انگشتری به او عطا کرده و وی را مرخص نمود .

پس از آن ، شب هنگام نادرشاه رضاقلی میرزا و تمام سران مملکت را در مقر سلطنتی احضار کرد و خطاب به رضاقلی میرزا گفت :

- قبل از عزیمت به هندوستان چه سفارشها و توصیه هائی به تو کردم ؟

رضاقلی میرزا پاسخ داد :

- اوامر متعددی صادر فرمودید . نمی دانم کدام یک را می فرمائید .

نادرشاه گفت :

- در مورد طهماسب میرزا و خانواده اش ؟

رضاقلی میرزا متوحش شد و بیمناک از خشم پدر اظهار داشت :

- هنگامی که در دهلی شورشی علیه اعلیحضرت بر پا گردید و عده ای از سپاهیان شما بقتل رسیدند ، خبر آوردند که اعلیحضرت هم مقتول گردیده است . من از بیم آنکه مبادا این خبر در ایران هم منعکس شود و مردم شورش کنند و بریزند طهماسب میرزا را از قلعه ای که در آن سکنی داشت بیرون آورند و به سلطنت بنشانند و خاندان ما را منقرض سازند ، دستور دادم او را از بین ببرند .

نادرشاه با خشونت تمام گفت : با این کار که تو کردی سلطنت را در خاندان ما منقرض نمودی . تنها احتمال ضعیفی که در رد این نظر وجود دارد این است که تو از نیابت سلطنت خلع شوی و برادرت نصرالله میرزا بجای تو منصوب گردد . آری در این صورت ممکن است پس از من سلطنت در خاندان ما پابرجا بماند زیرا تو افکار عمومی را سخت علیه خود برانگیخته ای و با عملی که مرتکب شده ای مردم را نسبت به خود بدبین و از ما متنفر

ص: 15

کرده ای .(1) به میرزا مهدیخان دستور داد فرمان عزل او را نوشته به تمام مملکت ابلاغ نماید .

اینک تاملی کوتاه در خصوصیات اخلاقی سرسلسله خاندان قاجار می کنیم .

آغا محمدخان قاجار که عقده حقارت خواجه بودن وی را فوق العاده رنج می داد ، فردی بود ممسک ، ناجوانمرد ، کینه بوز ، سفاک و بیرحم . هنگامی که به سلطنت رسید و پایه های قدرت حکومتش تثبیت شد نخستین کاری که انجام داد قلع و قمع کسانی بود که روزی در کنار وی و برای به قدرت رسیدن او کوشش کرده بودند . هر یک را بشیوه ای کشت و حتی به برادر زادگان ، عموزادگان و دیگر خویشاوندان نزدیک خود نیز رحم نکرد و اگر احیاناً یکی را بدین خاطر که حق حیات به گردن وی داشت نمی کشت ، دستور می داد تا او را از حس بینائی محروم سازند .

پایه گذار سلطنت قاجار در جمع آوری مال آنقدر حریص و آزمند بود که حدی بر آن متصور نیست و به عکس در خرج کردن به اندازه ای ممسک بود که در مورد قتل او گفته اند : در آخرین شب حیات نسبت به دوتن از خدمه خاص خود که گویا یک قاچ خربوزه و یا دانه ای سیب او را خورده بودند خشمگین و متغیر شد . تصمیم گرفت که آنان را بدست جلاد بسپرد . آن دو که از تصمیم وی با خبر شده بودند و می دانستند اگر لحظه ای غفلت کنند ، داس مرگ نهال حیاتشان را قطع خواهد کرد ، پیش دستی کردند ، به خوابگاه او رفتند و وی را بقتل رساندند .

منظور از شرح این سه واقعه تاریخی که نقل شد آن بود که نتایج نامیمون غرورو خود خواهی ، عدم اعتنا به افکار عمومی ، مال اندوزی و سفاکی نشان داده شود . اینک که با سه امثله تاریخی موضوع برای خوانندگان روشن شد ، با یک نگاه اجمالی به زندگی خصوصی و اجتماعی رضاشاه میتوانیم همه این خصوصیات ناپسند را در او از زمانی که به قدرت رسید تا موقعی که استعفا کرد ، بوضوح مشاهده کنیم .

رضاشاه اگر در بدو کودتای 1299 مارک انگلیسی نداشت ، اگر مانند شاه اسماعیلی که پس از رسیدن به قدرت غرور و خودخواهی را که باعث شکست وی در جنگ « چالدران »

ص: 16


1- رضاقلی میزا پس از چندی که از مقام نیابت سلطنت عزل گشته بود ، در یکی از مسافرتهای نادر در مازندران بین علی آباد و سواد کوه بخاطر تیری که از داخل جنگل بطرف پدرش شلیک شد ، مورد سوء ظن قرار گرفت و به امر نادرشاه از دو چشم نابینا گردید و پس از قتل نادر هم بدست عموزاده اش عادل شاه مقتول شد . مردم علت نامرادی و ناکامی رضاقلی میرزا را همان قتل عام خاندان صفوی می دانستند .

شد ، با خود یدک نمی کشید ، اگر برای معتقدات مذهبی مردم احترام قائل می شد و در مقام ستیزه جوئی با مقامات دینی برنمی آمد ، به توقیف و قتل مدرس که مردی آزادیخواه ، مجتهدی با فضیلت و تقوای سیاسی و مورد احترام مردم بود دست نمی یازید ، اقدام به کشتار دستجمعی مردم بی گناه در صحن و حرم مطهر حضرت رضا (علیه السلام) که محل بست همگان قتله بود نمی کرد ، همانند آغا محمدخان در پی هوای نفس عنان آزمندی را رها نمی ساخت و به منظور مال اندوزی و باز هم مال اندوزی به ضبط و غصب املاک و دارائیهای مردم نمی پرداخت ، اگر کمترین احساس حق شناسی و عاطفه به کسانی که وی را پیش از رسیدن به قدرت یاری کرده بودند ، مرعی می داشت ، و مهمتر این ها اگر با زمان حرکت می کرد ، مردم را بحال خود می گذاشت ، حلقه خفقان و اختناق را هر روز تنگ تر نمی ساخت ، مخالفین خود را در بند نمی کرد ، مطبوعات یعنی زبان مردم را نمی بست و به کمک عوامل خود در اداره سانسور از طنین هر صدای حق طلبانه ای جلوگیری نمی نمود ، مجالس فرمایشی ترتیب نمی داد ، اصول قانون اساسی را زیر پا نمی گذاشت ، کشور را طبق اصول مشروطیت اداره می نمود و در امر سیاست و مملکت داری بخصوص در مورد سیاست خارجی از روشن بینی لازم برخوردار بود و از نظرات افراد صاحب رأی و روشن بین بهره می برد ، و در نهایت با رفتار و کردار صحیح خود جائی در دل مردم داشت و پایه های تخت خود را بر قلوب مردم می گذاشت ، در سوم شهریور 1320 محال بود که بیگانگان با اتکا به قوای نظامی خود بتوانند او را از سلطنت برکنار و به جزایری در افریقای جنوبی تبعید کنند . بی تردید اگر او تکیه به ملت داشت ، مردم به حمایت از او بر میخاستند و مانع از برکناری و تبعیدش می شدند .

در حالی که دیدیم مردم نه تنها حمایت خود را از وی دریغ کردند ، بلکه همین که خبر استعفای رضاشاه در کشور منتشر شد بواسطه همان خصوصیات ویژه ناپسند ، مردم جشن گرفتند و ابراز شادمانی نمودند ، زیرا احساس کردند پس از قریب 20 سال فرصتی یافته اند تا در فضای پاک آزادی نفسی بکشند ، در صورتیکه با کمال تأسف کشورشان به اشغال اجانب درآمده بود . وقتی رئیس دولت خبر استعفا و در واقع برکناری پهلوی را در مجلس اعلام نمود نه تنها یکنفر ابراز تأسف نکرد و بحمایت از او برنخاست بلکه عده ای از نمایندگان ، همان نمایندگانی که بدست عمال رضاشاه سر از صندوقهای قلابی آراء درآورده و به فرمان او کرسی های پارلمان را عصب نموده بودند ، در بدگوئی و اعتراض نسبت به وی بر یکدیگر سبقت گرفتند که جزئیات آن در این کتاب نقل گردیده است . بعنوان مثال همان

ص: 17

نماینده ای که گفته بود « چه فرمان یزدان چه فرمان شاه » یا نماینده ای که اظهار کرده بود : « بنده همان به که از تقصیر خویش - عذر بدرگاه رضا آورد » یکی جمله « الخیر فی ما وقع » برزبان راند و دیگری خواست چمدان های او را بگردند تا مبادا از جواهرات سلطنتی با خود ببرد و یا هنگام بازدید خزانه جواهرات سلطنتی همان نماینده ضمن اشاره به عکس رضاشاه اظهار داشت : « خوب شد از شر این ملعون خلاص شدیم »

در سوم شهریور متفقین اگر می دانستند که رضاشاه کوچکترین پایگاهی در قلوب مردم دارد محال و غیر ممکن بود که در برکناری او پافشاری نمایند . همانطور که دیدیم پس از شکست ژاپن در جنگ دوم جهانی دولت ژاپن تغییر کرد ولی « هیروهیتو » در مقام خود

پابرجا ماند .

در حقیقت رضاشاه از خطر تهاجم و نیروی اشغالگر خارجی نمی ترسید ، چه می دانست اگر او را برکنار سازند ، به جان او و خانواده اش آسیبی نخواهند رسانید ، بلکه ترس و هراس او از مردم بود ، که سالها به آنان ظلم و جور روا داشته بود . او از این وحشت داشت که مردم شورش کنند در مقام دادخواهی برآیند ، خود و افراد خانواده اش را بچنگ آورند و با قطعه قطعه کردن آنها خشم فروخورده خود را نشان دهند همانگونه که پس از انقلاب کبیر فرانسه ملت فرانسه با خانواده بور بن ها رفتار کردند و یا همانند انقلاب اکتبر در روسیه که خانواده تزار از کوچک و بزرگ در زیرزمینی یکجا قتل عام شدند . چقدر صائب تبریزی خوب گفته است :

شاهی که بر رعیت خود می کند ستم *** مستی بود که می خورد از ران خود کباب

شهریورماه 1393 حسین مکی

ص: 18

بخش اول وقایع قبل از شهریور 1320

اشاره

ص: 19

ص: 20

مكاتبات وزارت خارجه ایران با سفرای خود قبل از شهریور

اشاره

بسیاری از مردم تصور می کنند که در وقایع سوم شهریور و اشغال ایران توسط انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی ، ایران غافلگیر شده و ناگهان قوای متفقین به ایران حمله ور گردیده و بیطرفی ایران را نقض نموده اند !

در صورتی که اسناد سیاسی وزارت خارجه ایران با سفرای خود در لندن و مسکو و واشنگتن و همچنین اسناد مهم سیاسی منتشره از طرف وزارت خارجه امریکا ( اسناد سیاسی 1941 - جلد سوم ) پرده از قسمتهای تاریک مسائل سیاسی و تاریخی حملهٔ قوای روس و انگلیس به ایران بر می دارد و روشن می سازد که از سال 1319 و تیرماه 1320 روسها و انگلیسها پی بهانه و پرونده سازی بودند که بیطرفی ایران را نقض و بالاخره کشور را اشغال نمایند .

وزارت خارجه ایران و سفرای آن هم در جریان قضایا بوده اند و پیرامون این مسأله اقدامات و مذاکرات و ملاقاتهائی صورت گرفته است .

1- ملاقاتهای مهم و مکاتبات وزارت خارجه با سفرای خود

نمره 1985 - /19/9/6تلگراف رمز به سفارت کبرای شاهنشاهی در مسکو

چنانکه آگهی دارند و ضمن دستورهای سابق کراراً خاطر نشان شده است رویه و سیاست دولت از ابتدای بروز جنگ رعایت بیطرفی کامل و حفظ و

ص: 21

تحکیم روابط دوستی با کشورهای دوست و همسایه می باشد مخصوصاً نسبت به دولت شوروی که دولت ایران همواره ساعی بوده است روابط دوستی و همسایگی فیمابین بسط و توسعه یافته ، سوءتفاهماتی که درباره مسائل جزئی و بی اهمیت بواسطه عدم بصیرت بعضی از مامورین ایجاد گردیده مرتفع و اعتماد و اطمینان کاملی بین طرفین حکمفرما شود . به همین لحاظ دولت شاهنشاهی از هیچگونه مساعدت و همراهی نسبت به کارهای مشروع دولت شوروی مضایقه و کوتاهی نکرده است . بنابراین بار دیگر تأکید می نماید که جنابعالی نیز باید سعی و جدیت نمائید اعتماد و اطمینان دولت شوروی را به حسن نیت و صمیمیت دولت شاهنشاهی جلب و در ضمن مذاکرات با مقامات مربوطه یا همکاران خود متوجه باشید هیچوقت اظهاری که ممکن است ایجاد سوءتفاهمی نماید بمیان نیاید .

رمز شود. 19/9/6 - جواد عامری »

« از واشنگتن ، بتاریخ 1320/4/25 - نمره 1210

روزنامه اخبار واشنگتن نقل از لندن می نویسد : متخصصین نظامی انگلیس می گویند دولت انگلیس پس از خاتمه جنگ سوریه ممکن است فوراً اقدام به فرستادن قوا از شمال ایران به روسیه بکند ، فقط صدو پنجاه میل از خاک ایران قوای متفقین را در سوریه از قفقاز جدا می کند . پاره مقامات پیشنهاد منى گشتند که چون یقین است عمال نازی بطور سیار در ایران هستند انگلستان و روسیه تواماً اجازه عبور قوا و لوازم از ایران بخواهند . سرتیپ واول گفته که اگر ایران مشاع بکند عهدنامه 1922 به روسیه (1) حق می دهد که از خاک ایران جبراً به عراق برود . گفته شده که پس از انتقال سرتیپ نامبرده از سوریه به هندوستان باز هم عراق جزء مأموریت او باقی و از آنجا ممکن است اعزام قوا بشود اینها ضمن مذاکره و صحبت مقامات ... امکان چنین منظور را از طرف انگلیس تأئید می نمایند . نمره 101 - شایسته » .

ص: 22


1- عهدنامه 1921

ص: 23

ص: 24

« تلگراف رمز به سفارت مسکو آنکارا و برلن

بطوری که در رادیوی برلن شنیده و استنباط کرده اید آلمانها برخلاف سابق که برای خوش آیند و تحبیب و متمایل نمودن ما بطرف سیاست خود از هیچگونه امتیازات وعبارات خوش فروگذار نمی کردند ، از این راه توانستند به مقاصد خودشان نائل گردند اخیراً شاید هم بواسطه غرور و پیشرفتهای در جنگ لحن شان را تغییر و به کنایه و اشاره در تحت لفافه مطالب تهدیدآمیزی اظهار می دارند غافل از اینکه نه آن بیانات فریبنده سابق و نه این اظهارات زننده تهدید آمیز کنونی هیچکدام در ما مؤثر نبوده و ما را از استقلال فکری و سیاست متین خودمان در حفظ بیطرفی کامل باز نداشته و منحرف نمی سازد . بنابراین لازم است مراقب این وضعیت بوده و در ضمن صحبت و بطرزهای مقتضی در محافل مربوطه و از طرف خودتان بعنوان اینکه از رادیوی برلن شنیده اید نظریه بالا را به آنها حالی کرده و تشریح نمائید تا بدانند دولت شاهنشاهی در رویه و سیاست خود ثابت بوده و به این حرفها و تهدیدات وقعی نمی گذارد و به این دسائس موفق نخواهند شد مقاصد خودشان را به ما تحمیل نمایند .

رونوشت به دفتر مخصوص شاهنشاهی ارسال شود

جواد عامری رمز شود - 19/4/8 »

نطق وزیر خارجه انگلیس

ایدن وزیر خارجه انگلیس در مجلس مبعوثان طی نطق خود دربارهٔ سیاست بین المللی راجع به ایران در نیمه دوم مرداد 1320 چنین گفته بود :

« ورود عده زیادی متخصصین آلمانی در ایران خطر بزرگی برای استقلال آن کشور ایجاد نموده است و دولت انگلیس از روی کمال پاکی و صداقت نسبت به این خطر به دولت ایران آگاهی داده و امیدوار است که این آگاهی مورد اعتنا قرار گیرد . »

ص: 25

ص: 26

1320-5-16

وزارت امور خارجه

رونوشت تلگراف رمز سفارت کبرای شاهنشاهی در مسکو شماره 37

شماره 1190 در تلگراف 28 نوشته بودم آنچه استنباط میکنم اصرار دولت شوروی در نتیجه همکاری با انگلیس است و دولت انگلیس و شوروی در اشتباهی که در موقعیت سیاسی و توسعه جنگ برای آنها حاصل شد ، میخواهند برای مدت جنگ هم شده باشد روح همکاری 1907 را احیا نمایند ملاحظه میفرمایند استنباط شخصی را تلگراف کرده بودم و کلمه احیا با کلمه اختیار خیلی فرق دارد ولی البته حقایق امر به اولیای دولت بیشتر روشن است بنظرم جواب های متین و قطعی دولت ایران شاید اشتباه مصادر امور شوروی و انگلیس را بزودی رفع نماید منتها آقای و کا نازوف با اینکه در ملاقات هیئت مرداد وعده داده بود روز بعد نظر دولت شوروی را باین جانب اطلاع بدهد تا امروز که سیزدهم مرداد است هنوز جواب نداده است و راجع بجواب دولت ایران به یاد داشت بغیر کبیر شوروی در تهران هنوز با این جانب تبادل نظر نکرد ، اگر اجازه میفرمائید ملاقات و در زمینه تلگراف 1164 مذاکره نمایم آنچه در تلشراعات نظر این جانب را جلب مینماید در مذاکرات با سفارت شوروی به حقوق دولت شوروی در ایران اغلب اشاره میشود در صورتیکه بنظر این جانب دولت شوروی در ایران هیچ نوع حقوق ندارد فقط تضییع منافع شوروی است که در حفظ آن دولت ایران تامین لازم را بدولت شوروی داده در اینموقع لازم میدانم برای مدت یک هفته هم شده باشد به طهران بیایم حرکتم منوط باجازه نوری است

27 ساعد

ص: 27

خبرگزاری فرانسه آزاد !

از اوایل سال 1320 ، خبرگزاری فرانسه آزاد خبرهائی دربارۀ ستون پنجم آلمان در ایران در سراسر جهان پخش می کرد که جنبۀ تحریک داشت و متفقین را به هراس می انداخت .

« اطلاعات در یک ربع قرن » در این مورد زیر عنوان « خبر آژانس فرانسه آزاد یا اولین نغمه شوم ! » چنین نوشته است:

« نائره جنگ شعله هایش بیشتر و دامنۀ آن وسیعتر می گردد و نگرانی شدیدی همه ملل بخصوص کشورهای همسایه جنگجویان گیتی را فرا گرفته و هر روز خبری پیرامون وضع سیاسی و نظامی ایران انتشار می یابد . از جمله آژانس مستقل فرانسه خبری منتشر ساخت حاکی از اینکه دولت شوروی نسبت به ایران با سوءظن نگاه می کند و آنجا را مرکزی برای حمله شوروی می داند و دلائلی برای ادعای خود ذکر کرده بود که تحریک آمیز بود . »

بازهم خبرگزاری فرانسه آزاد:

« روز 10 مرداد 1320 خبرگزاری فرانسه آزاد خبر داد : سازمان ستون پنجم آلمان در ایران و افغانستان برقرار گردیده و عمال آلمانی در آن استفاده کرده به سرزمین های مجاور جمهوریهای قفقاز و ترکستان و نواحی شمال هندوستان راه می یابند و حوادث راجع به خرابکاری که در مراکز صنعتی قفقاز روی داده مراقبت زمامداران شوروی را بیش از پیش فزون کرده و بیشتر وقت دولت انگلیس معطوف به آنست که پالایشگاهها و منابع نفت شرکت نفت از خطر مصون ماند . عمال آلمانی با مهاجرین روس سفید که برخی از آنها با گذرنامه آلمانی وارد ایران شدهاند همکاری می کنند . نمایندگان دولت اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس دقت دولت ایران را نسبت به این فعالیت خطرناک عمال آلمانی که می کوشند کمک بازرگانان ایرانی را در خاک شوروی و انگلیس بدست آورند جلب کرده اند » .

ص: 28

جشن سی و ششمین سال مشروطیت

در 14 مرداد 1320 ، طبق معمول همه ساله جشن مشروطیت ایران در عمارت مجلس و میدان بهارستان منعقد گردید - تمام مدعوین و محترمین و طبقات مختلف و همچنین سفرا و وزیران مختار در جشن شرکت نمودند . نکته مهم در این مراسم تفکیک نمایندگان خارجی از یکدیگر بود . سفراء و وزیران مختار دول متحد و کشورهای متفق که در جنگ بودند در دو محل پذیرائی شدند و به این ترتیب تمام نمایندگان وارد در جنگ شرکت کردند و میزبانان توانستند بیطرفی کامل را نیز درباره آنان مراعات نمایند .

آمار خارجیان در ایران

هنگام حملۀ متفقین به ایران در سوم شهریور تعداد اتباع بیگانه که در بنگاههای مهم صنعتی از قبیل شرکت نفت و راه آهن دولتی ایران و شرکت شیلات ماهی ایران در شمال - کارخانجات دولتی و ملی مشغول کار بودند از این قرار بوده است .

2590 نفر تبعه انگلیس ، 390 نفر تبعه شوروی ، 690 نفر آلمانی ، 310 نفر ایتالیائی 180 نفر چکسلواکی ، 70 نفر سویسی ، 260 نفر یونانی و 140 نفر از یوگسلاوی .

کودتای عراق

آلمانیها بخوبی می دانستند که استعمار انگلیس در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره یا دست نشانده خاورمیانه در ملل این منطقه احساسات ضد انگلیسی را بحد اعلای خود رسانیده است تا جائی که ملل این منطقه نسبت به انگلستان نفرتی فزون از حد دارند و همواره در پی فرصتند تا یکی علم مبارزه ضد انگلیسی را بدوش گیرد تا از او پیروی نموده و وی را تقویت نمایند .

ص: 29

آلمانیها این احساسات ضد استعماری ملل شرق را به نفع خود بحساب آورده و ملل این منطقه را اگر متحد طبیعی خود نمی دانستند ، لااقل طرفدار خود بشمار می آوردند .

ملل این منطقه هم که تحت تأثیر احساسات ضد انگلیسی قرار گرفته بودند پیروزیهای اولیه آلمان را با دیده تحسین می نگریستند و زعمای بعضی از کشورهای خاورمیانه نیز با آلمانها روابط حسنه برقرار نموده ، دست یاری بسوی آنها دراز کرده بودند .

با توجه به این امر ، در مارس 1941 ( اواخر سال 1319 ) رشید عالی گیلانی نخست وزیر عراق - که روابط نزدیکی با آلمانها داشت - دست به کودتائی علیه عبد الاله نایب السلطنه عراق که طرفدار انگلیسها بود زد و نایب السلطنه ناگزیر از عراق گریخت .

این کودتا که همانند ضربه مهلکی بر پیکر انگلستان وارد آمد ، بقدری برای آن کشور ناگوار بود که طبق نوشته کتاب « ظهور و سقوط رایش سوم » چرچیل در پیامی برای روزولت رئیس جمهور ایالات متحده امریکا متذکر می شود : اگر بصره و خاورمیانه از دست بروند ادامه جنگ قضیه ای خواهد بود سخت طولانی و ظلمانی ... وی در نامه دیگری خطاب به رئیس جمهور آمریکا یادآور شد : آقای رئیس جمهور ، ملتمسانه به شما می گویم که عواقب وخیم سقوط خاورمیانه را دست کم نگیرید .

بخاطر آنکه کودتای عراق انگلستان را در زیر ضربات آلمان قرار می داد و سخت در فشار می گذاشت انگلستان ناچار شد که قسمتی از نیروی دریائی خود را برای حفظ پایگاههای نظامی خود در عراق به استناد قرارداد منعقده بین عراق و انگلستان به بصره اعزام دارد و تا آنجا که ممکن است مانع از نفوذ آلمان و اوج گیری نهضتهای خاورمیانه گردد .

اما دولت عراق که پس از کودتا قدرت را در دست گرفت ، مخالف تقویت نیروهای انگلیسی در بصره بود و همین امر منتهی به جنگ بین انگلستان و

ص: 30

عراق گردید . رشید عالی گیلانی از هیتلر تقاضای کمک کرد . آلمانها با این تقاضا موافقت کردند و از حکومت ویشی ( فرانسه تحت اشغال آلمان ) که مارشال پتن ریاست جمهوری ریاست جمهوری آن را بعهده داشت ، خواست که حق استفاده از فرودگاههای سوریه را به آلمان واگذار نماید . دولت ویشی که دست نشانده آلمان بود - با این تقاضا موافقت نمود. با اعلام موافقت حکومت ویشی ، آلمان براحتی می توانست قوای خود را وارد سوریه و عراق نماید . در این صورت بود که منافع و منابع حیاتی بریتانیا مورد تهدید قرار می گرفت و انگلستان به روزگار سیاه تری می افتاد زیرا با از دست رفتن کانال سوئز منابع حیاتی انگلستان بخطر می افتاد . بنابراین انگلستان با تمام قوا و تمام وسائل ممکنه کوشش نمود تا از نفوذ آلمان به خاورمیانه جلوگیری نماید . چنانکه چرچیل در پیام هشتم ماه مه خطاب به رؤسای ستاد ارتش چنین می گوید : باید هر چه از دستمان برمی آید انجام دهیم تا نگذاریم آلمانها در سوریه مستقر شوند .

با این کیفیت انگلستان برق آسا کار عراق را ساخت و رشید عالی شکست سختی خورد و به ایران گریخت .

عباس اقبال آشتیانی در تاریخ ایران در مورد قیام رشید عالی چنین نوشته است :

« استقرار آلمانها در یونان و سرحد شرقی مصر ایشان را به این خیال انداختکه بوسایلی قسمت خاورمیانه یعنی ناحیه محدود بین مدیترانه شرقی و خلیج فارس و بحر خزر را نیز تحت نفوذ خود درآورند تا هم راههای ارتباط انگلیس با شرق و اوقیانوسیه را قطع کنند و هم به سرحدات جنوبی روسیه نزدیک شوند . بهمین نظر یکی از طرفداران خود را که رشید عالی گیلانی بود در سوم ماه آوریل 1941 در عراق به کودتا واداشتند لیکن انگلیسها به او مهلتی ندادند و عراق را گرفتند و رشید عالی و یارانش به طهران گریختند . » چگونگی کودتای عراق و شکست آن در مطبوعات تهران به این شرح انعکاس یافت :

ص: 31

« اطلاعات در یک ربع قرن » بدون توضیح چگونگی و کیفیت کودتای عراق زیر عنوان « کابینه رشید عالی گیلانی » چنین می نویسد :

« کابینه رشید عالی گیلانی

رشید عالی گیلانی که در 24 فروردین در عراق کودتا کرده بود کابینه خود را بشرح زیر تشکیل داد :

نخست وزیر و وزیر کشور رشید عالی ، وزیر خارجه موسی شهبندر ، وزیر دارائی ناجی السویدی ، وزیر دفاع ناجی شوکت ، وزیر دادگستری علی محمود الشيخ علی ، وزیر اقتصاد يونس السجادی ، وزیر راه محمد علی محمود ، وزیر اجتماعی رئوف البحرانی ، وزیر فرهنگ دکتر محمد حسین سلمان .

بر اثر این اقدام رشید عالی بلافاصله بموجب عهدنامه انگلیس و عراق و با موافقت نایب السلطنه عراق که بغداد را ترک نموده بود نیروی انگلیس در بصره پیاده شد و عراق را اشغال نمود .

دو هفته بعد ، از سه کشتی دیگر انگلیسی که می خواست در بصره نیرو پیاده کند ، دولت عراق جلوگیری نموده و یادداشتی به سفیر کبیر انگلیس تسلیم کرد که نیروی انگلیس باید آن کشور را تخلیه نماید . از طرفی کلیه نقاط لشکرکشی کشور منجمله بندر بصره را نیروی عراق اشغال کرد و مناطق نفت عراق نیز تحت مراقبت نیروی نظامی عراق قرار گرفت . »

روزنامه اطلاعات در سر مقاله خود دربارۀ حوادث کشور عراق روز 15 اردیبهشت ماه 1320 چنین نوشت : « چون اخباری که بوسیلۀ خبرگزاریهای بیگانه رسیده و در ستونهای متعدد روزنامه های این چند روزه منتشر شده وقایع اخیر عراق و جریاناتی را که منتهی به اوضاع فعلی گردیده به تفصیل بیان می کند ، به این جهت از تکرار جزئیات وقایع خودداری نموده تنها به ذکر این نکته اکتفا می کنیم که وقایع و اتفاقات اخیر کشور عراق از این جهت که موجب اختلال صلح و باعث سلب آسایش مردم این سرزمین شده است ، اسباب تأسف و تأثر قلبی ماست . زیرا طبیعی است کسانی که سعادت بشر و نشو و نما و سیر

ص: 32

تکاملی آن را در سایه پیدایش محیط آرام و مسالمت آمیز می دانند جا دارد از بروز این قبیل وقایع سهمگین که مایۀ انهدام اساس نیک بختی هائی است که در دوره های صلح و صفا بر پا می شود اظهار تأسف نمایند .

بهمین جهت صرف نظر از کیفیات و موجبات پیش آمدهای اخیر عراق و عواملی که طرفین اختلاف را وادار به اعمال شدت و سختی در مقابل یکدیگر نموده است ، این حقیقت قابل انکار نیست که اوضاع فعلی عراق که نتیجه قهری آن زیانهای جانی و مالی بسیاری برای طرفین است ، تأثرات شدیدی را در خاطره هر شخص انسان دوست و صلح طلبی ایجاد می نماید . این تأثر برای ما در مورد کشور عراق افزون می باشد . زیرا عراق کشوری است آسیائی که با ما دارای مناسبات و علائق بسیار همسایگی و دوستی است . بعلاوه از لحاظ اتباع و منافع زیادی که ما در عراق داریم احساسات ما نسبت به خوب و بد احوال و سرنوشت مردم این سامان امری طبیعی و فطری است .

بهمین جهت آرزومندیم که هر چه زودتر وضعیات صلح و آرامش در این کشور برقرار و ملت نجیب عراق در پرتو آسایش و زندگانی خود با نیل به ترقیات ادامه دهد . »

پر واضح است در آن موقع که سانسور شدید مطبوعات برقرار بوده و حتی بعضی از اعلانات هم بایستی با اجازه شهربانی باشد ، مقاله مزبور قطعاً دیکته شده اداره سانسور شهربانی بوده است .

« اطلاعات در یک ربع قرن » مطلب دیگری درباره جنگهای بین عراق و انگلستان ننوشته فقط طی یک سطر در خاتمه مقاله فوق الذکر چنین نوشته است :

« اوایل خرداد 1320 رشید عالی و رفقایش ناچار عراق را ترک نموده و فرار را برقرار ترجیح داد . »

بمحض اینکه در عراق کودتا شد ، خبرگزاری انگلیس خبر کودتا را این چنین پخش کرد :

« بغداد - خبرگزاری انگلیس خبر می دهد که پس از کودتائی که سید

ص: 33

رشید عالی گیلانی پیشوای ملیون بریاست هئیت دولت دفاع از کشور قرار داده ، اینک در تمام عراق آرامش حکمفرماست . نخست وزیر جدید بوسیله رادیو به ملت عراق خطاب کرده ، اعلام داشت که دولت وی تعهدات بین المللی بویژه مقررات عهدنامه انگلیس و عراق را محترم خواهد شمرد و با روح دوستی و صمیمیت آنرا بکار خواهد بست . رئیس ستاد ارتش عراق و آقای رشید عالی گیلانی در غروب پنجشنبه ( 14 فروردین 1320 ) بیانیه ای با رادیو بشرح زیر منتشر نمودند .

والاحضرت نایب السلطنه امیر عبدالاله مدتی است بر خلاف وظیفه نیابت سلطنت رفتار می نمایند و متشبث به اقداماتی برای شاه شدن خود گشته و تخت سلطنت کنونی را که نیابت سلطنت آن به او سپرده شده متزلزل نموده . و به خرابی ارتش میهن که حافظ یگانگی ملت و ساعی در احترام فداکاری نسبت به تاج و تخت است ، پرداخته و عمداً در طبقات مختلف فرزندان کشور جدائی و اختلاف ایجاد نموده و در نتیجه ملت را بحالت تشویش و نگرانی سخت دچار کرده ، جمعی از خدمتگزاران صمیمی نایب السلطنه را نصیحت و به لزوم مراعات خود و وظایف خویش بر طبق قانون اساسی متوجه نمودند نتیجه ای حاصل نگردید .

بویژه توجه نایب السلطنه را به این اصل معطوف داشتند که بر وفق قانون اساسی نایب السلطنه مسئولیتی ندارد . در خلال این احوال امور کشور روز به روز وخیم گشت و چرخ اداره دولت از کار ایستاد و ناامیدی در اصلاح امور و خدمتگزاری واقعی در کشور پدید آمد و خشم و تأثر عمومی نسبت به رفتار و حركات نایب السلطنه و اطرافيانش ظاهر شد . در نتیجه نخست وزیر تیمسار سپهبد طه الهاشمی چاره ای از برای رفع مسئولیت خویش جز استعفا ندید . نایب السلطنه بعوض آنکه در مرکز وظیفه خویش بدون جانبداری از تمایلات احزاب و اشخاص مشغول انجام اموری که بر وفق قانون اساسی صلاحیت ادارۀ آن را دارد وظایف نیابت سلطنت خویش را رها کرده و بدون آنکه به حقوق ملت توجهی بنماید ، اجرای قانون اساسی را رها و معوق گذارد و اعتنائی به رفتار اسفناک خود که سبب انحطاط ملت و تهدید اساسی دولت بود ، ننمود .

ص: 34

بعد رئیس دولت دفاع وطنی جناب آقای رشیدالعالی گیلانی بیانیه زیر را در رادیو ایراد نمود :

« فرزندان عزیز میهن عراق ! چنانکه مسبوقید من عمل را بر قول ترجیح می دهم . از این لحاظ سابقاً هم که نخست وزیر بودم مقابل رادیو سخن رانی ننمودم ولی حالا ناچارم این چند کلمه را برای شما نظر به وقایع مهمه ای که برای کشور پیش آمده بیان کنم .یکساعت پیش بخشنامه رئیس ستاد ارتش را شنیدید .

من بر مضمون آن آگهی یافتم و برعللی که رئیس ستاد ارتش را وادار نمود برای نگاهداری امنیت و سکون در کشور و حفظ قانون اساسی مسئولیت خویش را انجام دهد در نتیجه مرا دعوت به قبول این مسئولیت نمودند ، مطلع شدم من برحسب رویه خویش که خدمت کشور و حفظ مصالح آن را محترم می شمارم راضی نشدم در این موقع باریک از اجابت و دعوت فرزندان وفادار میهن سرباز زنم و خود را برای خدمت به کشور بویژه پس از استعفای جناب آقای طه الهاشمی از نخست وزیری و اینکه والا حضرت نایب السلطنه وظایف نیابت سلطنت خود را ترک کرده و در نتیجه احکام قانون اساسی معوق مانده و کشور مواجه با مخاطرات شدید گردید مهیا می نمایم . بنابراین پس از اتکال به خداوند تعالی در دست گرفتن مهام دولت وطنی را که در بخشنامه رئیس ستاد ارتش عراق برای حفظ کشور از اختلال و ایجاد امن و امان اشاره شده بعهده گرفتم تا امور به مجرای عادی خود بازگردد و اطمینان در اجرای احکام قانون اساسی حاصل شود . برنامه دولت عین برنامه ایست که در زمان نخست وزیری خود در معرض افکار عمومی قرار گرفت و اساس اجتناب از دخول در جنگ و ادای وظیفه قومی و حفظ تعهدات بین المللی بویژه معاهده عراق و انگلیس و ادامه تنفیذ آن با روح دوستی و صداقت و استمرار در تقویت روابط حسنه با دول غربی و همسایه می باشد .

ضمناً فرصت را مناسب دانسته اعلان می کنم که دولت همیشه در امور خویش طرف حق و داد را رعایت خواهد نمود و حقوق فرزندان کشور و آزادی آنها را محترم خواهد شمرد و بهیچ وجه در مقابل کسانی که سبب اختلال امنیت و نظام

ص: 35

کشور در این ساعات خطرناک شوند سکوت نخواهد کرد و آنها را به شدیدترین مجازات تنبیه خواهد نمود و اطمینان دارم آراء عمومی که در موقع مختلف اعتماد خود را نسبت به این سیاست ابراز داشته اند مرا با روح وفاداری و اطمینان در پیشرفت وظایف مهمی که بر عهده دارم کمک خواهد کرد و متحد القول کشور به جانب آرامش و سلامتی رهسپار خواهد شد و آمال مقدسه میهن تحقق خواهد یافت و از جمیع فرزندان میهن عزیز تقاضا دارم در رفتار خود دقت نموده و از کید مفسدین آگاه و برحذر باشند و سخن خویش را بدعای اعلیحضرت ملک فیصل دوم ملک معظم عراق ارواحنافداه بپایان می رسانم و امید کامل دارم این واقعه تاریخی بزرگ مقدمۀ خیر و سعادت برای کشور و حفظ شئون و ترقی آن خواهد بود . از خداوند توفیق می طلبم - رشید عالی گیلانی »

پس از کودتای عراق خبرگزاری آلمان از آنکارا چنین خبر داد :

« آنکارا - خبرگزاری آلمان خبر می دهد بقراری که از بغداد خبر رسیده ، تمام احزاب سیاسی عراق اعلام داشته اند که از دولت جدید به ریاست رشید عالی گیلانی که پس از اقدام به کودتا اقتدار را بدست گرفته پشتیبانی خواهند کرد . سفیر کبیر انگلیس در بغداد بر طبق دستورهائی که از لندن به وی رسیده اعلام داشته که دولت جدید عراق را غیرقانونی خواهد شناخت . اکنون معلوم گردید سران ارتشی زیر در کودتا شرکت جسته اند .

1 - امین زکی رئیس ستاد ارتش 2 - سرهنگ کامل شکیب . 3 - سرهنگ فهمی سعید ، فرمانده لشکر اوّل .

پس از شکست کودتا و عزیمت رشید عالی بسوی تهران در 15 خرداد 1320از رادیو لندن خبر زیر پخش شد :

« لندن - بقرار خبرگزاری انگلیس ، رشید عالی پیشوای شورشیان عراق دوشنبه شب با همراهانش به پایتخت ایران وارد شد و در مهمانخانه فردوسی که مخصوص جهانگردان است ، فرود آمد » .

ص: 36

تأثیر کودتای عراق در ایران

در اینکه کودتای عراق در اشغال ایران بی تأثیر نبوده و شاید هم یکی از علل اشغال ایران کودتای عراق بوده است شکی نیست. زیرا انگلیسها بسیار نگران بودند مبادا در ایران هم مانند عراق با مخالفت شدید رو برو شوند درگیری هائی بوجود آید و آنان را دچار مخطورات و مشکلاتی کند که به آسانی موفق به حل آن نشوند و یا لااقل مانند جنگ بین المللی اول با مخالفت و کشمکش و زدوخورد با عشایر و ایلات مواجه گردند . ( گرچه بدست رضا شاه تمام سران عشایر و ایلات را از بین برده بودند ) .

باید اضافه نمود با آنکه در جنگ بین المللی اول ایران بیطرف بود ولی میدان تاخت و تاز متفقین و متحدین واقع شده بود . هنگامی که قوای انگلیس وارد ایران شد در جنوب براثر مقاومت و مخالفت عشایر ایران در تنگستان به ریاست شیخ حسن خان و در فارس به زعامت صولت الدوله قشقائی دچار تلفات و خسارات سنگینی شده بود و در غرب ایران هم که مسئله مهاجرت پیش آمده و حکومت موقتی تشکیل یافته بود ، ضربات شدیدی به انگلستان وارد گردیده بود . و حال آنکه در آن موقع حکومتهای ایران فاقد قوای نظامی منظم بودند بعلاوه جمعیت ایران با عراق نه آن موقع و نه بعداً قابل مقایسه نبود و نیست مخصوصاً که اکنون ایران بظاهر دارای قشون منظمی است . بنابراین کودتای عراق بیشتر باعث تشویش انگلستان گردید . تصمیم گرفتند بهر کیفیتی ممکن است ایران را اشغال نموده ، جلو مخالفت احتمالی ایران را بگیرند از تلگرافی که لرد و یول نایب السلطنه هندوستان به وزیر جنگ انگلیس مخابره نموده ، درجه وحشت انگلستان را از سرایت کودتای عراق به ایران یا امکان کودتائی نظیر عراق بخوبی نشان می دهد .

چرچیل نخست وزیر وقت انگلیس در یادداشتهای خود چنین می نویسد : (1)

ص: 37


1- باید توجه داشت ترجمه این قسمت از متن انگلیسی گرفته شده که با متنی که در کتاب خاطرات چرچیل آمده و در تهران بصورت کتابی منتشر شده ، اختلاف دارد .

« ... روز 11 ژوئیه 1941 ( 20 تیر 1320 ) شورای هیأت وزیران انگلستان از رؤسای ستادهای مشترک این کشور خواست که موضوع اقدام نظامی برعلیه ایران را مورد مطالعه قرار دهند . روز 18 ژوئیه ( 27 ) تیر رؤسای ستادهای زمینی و دریائی و هوائی پاسخ دادند که مطالعه کافی در این باره کرده و عقیده دارند که باید رفتار بسیار جدی و سختی نسبت به ایران در پیش گرفت . شب همان روز تلگرافی از لرد و پول نایب السلطنه هندوستان به وزیر جنگ بدین مضمون مخابره شده بود :

« شنیده ام که دولت انگلستان در نظر دارد رفتار ملایم و آمیخته با حسن نظری نسبت به دولت ایران پیش گیرد . این سیاست به نظر من غیر قابل درک می باشد . ما باید هم از تکرار وقایعی نظیر شورش رشید عالی در ایران جلوگیری کنیم و هم از راه ایران با روسها کسب ارتباط مستقیم نمائیم و اگر حکومت فعلی حاضر به این کار نباشد کافی است این حکومت را برداریم و یکی دیگر که سازش داشته باشد جای آن بگذاریم .. »

حال نگاهی به کتاب تاریخ دول معظم تأليف ماکسیم مورن (1) ، ترجمه علی اصغر شمیم می افکنیم .

عراق و سوریه

« دولت عراق که پیمان اتحاد با انگلستان داشت ، در سال 1939 روابط خود را با آلمان قطع کرد ولی پس از ورود ایتالیا به جنگ از قطع روابط سیاسی با این دولت خودداری و از دادن اجازه عبور نیروهای انگلیسی از خاک خود امتناع ورزید . در آوریل 1941 رشید عالی از مخالفین سرسخت انگلستان طی یک کودتا زمام حکومت عراق را در دست گرفت و نیروی عراق به تکیه گاهها و مراکز ارتباط قوای انگلیس مقیم عراق حمله کردند ( مه 1941 ) انگلیسها که با

ص: 38


1- Maxime Mourin.

شکست و ناکامی در جبهه های یونان و کرت و لیبی مواجه شده بودند با تحولات سیاسی عراق راه هند را در معرض خطر بزرگ دیدند عبدالکریم ریفی رهبر سابق استقلال مراکش مقیم ماداگاسکار رشید عالی را به پافشاری در مقاصد خود تشویق و مفتی فلسطین ، که از بیت المقدس به بغداد پناهنده شده بود ، تبلیغات ضد انگلیسی را در ممالک عرب بسط می داد . اسلحه و مهماتی که پس از امضای موافقتنامه بین دارلان و هیتلر بوسیله آلمانها از سوریه برای رشید عالی می رسید او را تقویت می کرد و هواپیماهای آلمانی از فرودگاههای سوریه استفاده می کردند .

انگلستان در برابر حوادث عراق و سوریه عکس العمل سريع وقاطع نشان داد و در کمتر از چهار هفته واحدهای نظامی عراقی طرفدار رشید عالی را منکوب و رشید را مجبور به فرار ساخت . وی نخست به ترکیه و بعد به آلمان رفت . بین حکومت جدید عراق و انگلستان قرارداد متارکه در 31 مه 1941 امضا و به انگلستان اجازه نظارت بر کلیه مرزهای عراق و منطقه نفت خیز موصل داده شد .

انگلستان روز 30 ژوئن 1940 به مارشال پتن اطلاع داده بود که واگذاری پایگاه هوائی و دریائی در سوریه و لبنان به آلمانها و ایتالیائیها برای انگلستان غیر قابل تحمل است . روز 3 ژوئن 1941 دسته های نیروی انگلیسی و دوگلیستها (1) به خاک سوریه وارد شدند . سپاه آلمانی تحت فرمان ژنرال دنتز (2) پایداری زیادی نشان داد . در روز 14 ژوئیه قرارداد متارکه جنگ بامضاء رسید .

ژنرال کاترو (3) از طرف فرانسه اعلام داشت که با استقلال سوریه و لبنان موافق است و این امر پس از مذاکرات مقدماتی طی تشریفات رسمی انجام خواهد گرفت . طبق موافقتنامه مورخ 25 ژوئیه 1941 منعقده بین دوگل و ليتلتن (4)

ص: 39


1- طرفداران ژنرال دوگل که دوش بدوش انگلستان با نیروی آلمان و ایتالیا جنگیدند .
2- Dentz.
3- کاتر و catroux از افسران نهضت مقاومت و متفقین که با نیروی آلمان و ایتالیا جنگیدند .
4- Lyttleton

انگلستان حق حمایت فرانسه را بر سوریه و لبنان برسمیت شناخت و متعهد شد که از هرگونه اعمال نفوذ یا اقدامات دیگر بمنظور اختصاص دادن حق مزبور به خویشتن خودداری کند . »

ملک الشعراء بهار درباره کودتای عراق قطعه ای ساخته که بی مناسبت نیست در اینجا نقل گردد :

آشوب بغداد

چو از گشت زمان آلمان و اتریش *** بچنگ حزب نازی اندر افتاد

بپا گردید جنگی خانمان سوز *** که مانندش ندارد آدمی یاد

زده کشور فزون در چنگ آلمان *** بیک ضربت شدند از هستی آزاد

عروس دهر پاریس نکو روی *** بخفت اندر براین تازه داماد

بپیش این قضای آسمانی *** به تنها انگلستان اندر استاد

ولی ملک عراق اندرمیانه *** زناگه کودتائی کرد بنیاد

« رشید عالی » ازاعیان تازی *** به آشوب و بشورش دست بگشاد

وز آن پیمان که با انگلستان بود *** گذر کرد و ندای حرب در داد

بقصد پادگان انگلستان *** سپاه از هر طرف بیرون فرستاد

برای یاریش آمد ز محورا (1) *** هواپیما بهفتاد و به هشتاد

بپاشد طرفه جنگی کزنهیبش *** برآمد از جوان و پیر فریاد

رشید از ترک و ایران یاوری خواست *** بدست آویز عهد سعدآباد

در این اثنا سپاه انگلستان *** مظفر گشت در آغاز خرداد

رشید عالی از بغداد بگریخت *** هزیمت را گرفته پیشی از باد

سوی خاک عجم از آب بگذشت *** دل از غم ، پر زآتش لب پر از باد

بلی بیشک هزیمت جست خواهد *** چو شاگردی بجوید کین استاد

ص: 40


1- مراد از محور ، آلمان و متحدینش است .

نبود این ، جزیکی آشوب ناچیز *** کز آن آشوب جنگی بلعجب زاد

هم از این بلعجب تر نکته اینست *** که تاریخش بود « آشوب بغداد »

1320

برای روشن شدن نکات تاریک وقایع شوم و ناگوار سوم شهریور 1320 ، نگارنده ناچار بود که به اقوال و روایات مختلفی که دربارۀ این مسئله مهم تاریخی ذکر شده مراجعه کند تا مطلبی از نظر پنهان نماند . به همین خاطر بیوگرافی علی سهیلی را ( که مدتی وزیر کشور و خارجه بوده ) در کتاب بازیگران عصر طلائی ، نوشته ابراهیم خواجه نوری مطالعه کرده و آنچه را که از پاره ای جهات قابل ذکر بوده ، ذیلاً بنظر خوانندگان گرامی می رساند تا مطلبی از نظر مسائل تاریخی و جزئیات قضیه پنهان نمانده باشد .

زنگ خطر و بانگ بلا

« در آن اوان ، که سهیلی وزیر کشور بود ، یکی از روزهائی که برای عرض گزارشی شرفیاب گردید ، شاه پرسید « سهیلی عقیده تو راجع به این جنگ چیست ؟ با این سرعتی که آلمانها پیش می روند ، با این وضع حیرت انگیزی که فرانسه و بلژیک را خورد می کنند ، با این سهولتی که در فرونت پهناور و بی سابقه روسیه جلو می دوند آیا گمان نمی کنی که ... »

سهیلی که مثل تمام رجال آن دوره هیچ برنامه و هدف و منظوری در امور کشور جز جلب مراحم و دفع خشم شاه نداشت ، فوری حوادث دوره وزارت خارجه خودش در ضمیرش مجسم شد . بیادش آمد که چگونه از یک اظهار صریح راجع به بعضی امور سیاست خارجی ، علائم خطرناک و موحش تکدر در قیافه ملوکانه ظاهر گردیده بود ، و بیادش آمد که چطور کینه آن ، بمحض تصادف با مستمسک کوچک شبیه تبریک حکمت به وزیر فرهنگ فرانسه و بمحض پاپوشدوزی بعضی از همقطاران وزارت خارجه آن تکدر اثر خود را ظاهر ساخت و یک مرتبه

ص: 41

پس از فقط 52 روز وزارت سرنگونش نمود ...

« بنابراین باید یک جوابی بدهم که شاه نه زیاد حمل بر بی اطلاعی و ساده لوحی من بکند ، و نه جوابی باشد که رأی و نظریه صحیح و جازمی را برساند تا مبادا خدای نکرده مخالف عقیده خطا ناپذیر شاه درآید » :

- قربان گرچه قشون آلمان خیلی قوی است و فوق العاده مجهز است ، گرچه فتوحات برق آسای هیتلر مجال به هیچکس نمی دهد ، و گرچه ممکنست که با ادامه این سرعت بزودی در بادکوبه سر در آورند ، ولی معذلک ... معذلک بعید هم نیست که اگر متفقین یک سال دیگر بتوانند جنگ را بدرازا بکشند کم کم قوت بگیرند و مجهز بشوند و ... ولی از طرف دیگر آلمانها را هم که روحاً و جسماً جنگجو هستند ، مشکلست از پا درآورد ... اما معذلک ... لیکن از آنطرف .... با وجود این از یکطرف دیگر ... »

سهیلی با همین حرف سر صحبت را هم آورد و شانه خود را از زیر بار سنگین یک جواب صریح و جزم و خطرناک خلاص نمود . زیرا هم کم و بیش از عقاید و تلقینات ژرمنوفیلی بعضی از اطرافیان شاه آگاه بود ، و هم مراقبت دقیق مأمورین انگلیسی را در ایران حس می کرد . لابد او هم مثل خود شاه و مثل اغلب مردم ، تصور می کرد این دفعه هم می شود مثل جنگ گذشته فقط با عنوان پوچ « بیطرفی » دل خودمان را خوش کرده و سرمان را زیر برف کنیم ...

خلاصه همین جوابهای دو پهلو و پر از احتیاط نه تنها سهیلی را به مخاطره نینداخت بلکه بعکس چون رویهمرفته بیشتر موافق سلیقه شاه بود او را به خیال انداخت که دوباره وزیر خارجه اش کند .

بهمین جهت دو سه روز بعد به سهیلی گفت بنظرت کی برای وزارت کشور خوب است .

- قربان بهرامی - فرخ - اردلان ...

شاه هیچ کدام را نپسندید و با حوصله و صبری که مخصوصاً در اواخر سلطنتش در انجام نقشه ها داشت ، این موضوع را به وقت دیگر گذاشت .

ص: 42

در اوایل مرداد 1320 روزنامه های متحدالشکل فرمایشی و بی نمک آن دوره یکمرتبه در تهران تظاهری به آزادی و صاحبنظری نموده و خبر عجیبی را از خبرگزاری فرانسه آزاد نقل کردند .

خلاصه مضمونش این بود که « ... سازمان ستون پنجم آلمان در ایران و افغانستان برقرار گردیده و عمال آلمانی از آن استفاده کرده و به سرزمین های مجاور جمهوریهای قفقاز و ترکستان و نواحی شمال هندوستان و غیره راه می یابند - حوادث راجع به خرابکاریهائی که در مراکز صنعتی قفقاز روی داده ، دقت و مراقبت زمامداران شوروی را بیش از پیش فزون کرده و بیشتر وقت دولت انگلیس معطوف به آنست که پالایشگاه ها و منابع نفت شرکت ایران و انگلیس از خطر مصون ماند - عمال آلمانی با مهاجرین روس سفید که برخی از آنها با گذرنامه آلمانی وارد ایران شدهاند همکاری می کنند نمایندگان دولت شوروی و انگلیس دقت دولت ایران را نسبت به این فعالیت خطرناک عمال آلمانی که می کوشند کمک بازرگانان ایرانی را در خاک شوروی و انگلیس بدست آورند جلب کرده اند ... »

در اینجا دنباله مطلب بازیگران را قطع می کنیم و عین جوابی را که به اشاره دولت در جراید ایران درج شده بود نقل می نمائیم سپس به سایر قسمتهای مطالب کتاب بازیگران می پردازیم .

سرمقاله روزنامه اطلاعات در پاسخ خبر آژانس فرانسه آزاد چنین بود :

« تا چند روز پیش دولتین شوروی و آلمان روابط و مناسبات نزدیک داشتند و عوامل ماجراجو سعی می نمودند هر لحظه ما را از دولت همسایه شمالی نگران سازند و هر روز بعنوانی از قبیل تمرکز قوا در مرزهای ایران و نمایشهای نظامی در نواحی نزدیک ما و یا احتمال سازش آلمان و شوروی به ضرر ایران متشبث شده و بر آن بودند که موجبات تیرگی روابط ما را با شورویها فراهم ساخته و از آن سوء تفاهمات خود نتیجه بگیرند . حالا که ورق برگشته و آلمان و شوروی باهم در جنگ می باشند ، بعنوان اینکه ایران پایگاه و محل اقامت شمار

ص: 43

زیادی آلمانی است می خواهند شور وی را نسبت به ما نگران ساخته و روابط دو کشور را تیره نمایند و حتی صریحاً فشار مشترک دولتین شوروی و انگلیس را به ایران تذکر می دهند در صورتی که روش ایران حفظ کامل بیطرفی و سعی در رعایت مناسبات دوستی خود با تمام کشورها بخصوص همسایگان است . ملت ایران این تحریکات زهرآلود را تقبیح می نماید و این افکار مغرضانه و مفسدت انگیز را که بخواهند ملت صلح طلب و بیطرف ایران را وارد کارزار کنند یک نوع جنایت بزرگ دانسته و یقین داریم تمام عناصر صلح طلب گیتی با ما در این نظر شریک خواهند بود . »

دو روز بعد آژانس تاس از مسکو خبری منتشر ساخت و شایعات دربارهٔ تیرگی مناسبات ایران و شوروی و یا نگرانی دولتین را از یکدیگر تکذیب کرد و روز دهم تیر ماه سفیر جدید شوروی ( اسمیرنوف ) وارد تهران شد .

اعلام حمله نیروهای شوروی و انگلیس به ایران که چهارساعت بعد از نیمه شب سوم شهریور از طرف اسمیرنوف و سر ریدر بولارد به منصور نخست وزیر تسلیم گردید ، معلوم داشت که پیش بینی آژانس فرانسه آزاد صحیح بوده و تکذیب آژانس تاس یک مانور دیپلوماسی بیش نبوده است .

لازم به تذکر است چه روسیه با آلمان متحد بود و چه در حال جنگ بحال ملل خاورمیانه و ایران فرقی نداشت و روسیه شوروی همواره وصیت پطر کبیر را در مد نظر داشته و درصدد اجرا بوده است بنابراین چه ایران و بطور کلی شرق روابط حسنه با شورویها داشتند و چه مناسبات غیر حسنه ، شورویها مخصوصاً استالین نقشهٔ تسلط بر ایران و شرق را در مخیله خود می پرورانده است .

بهترین شاهد گویا این است با آنکه ایران پل پیروزی متفقین بود و موجبات پیروزی شوروی را فراهم نمود معهذا پس از خاتمه جنگ قضیه آذربایجان را پیش آورد و اگر اولتیماتوم ترومن که در آنموقع بمب اتمی در اختیار داشت ، نبود شورویها غیر ممکن بود آذربایجان را تخلیه نمایند و سند زنده دیگر در این باره مطالبی است که گورینگ در کمال متانت و خونسردی در دادگاه نورنبرگ بیان

ص: 44

داشته است که عیناً قسمتی از آن سخنان ذیلاً ذکر می گردد .

مارشال گورینگ معاون هیتلر و فرمانده کل نیروهای هوائی آلمان نازی و لیدر این حزب در دادگاه نورنبرگ درباره علت حمله آلمان به شوروی چنین گفت :

« هیتلر معتقد که باید روسیه را فوراً نابود ساخت و با تقلیل نیروهای زمینی و تقویت نیروی دریائی و هوائی آمادۀ جنگ شدید با انگلستان و درصورت پیش آمد با آمریکا شد .

عواملی که این عقیده را در هیتلر بوجود آورده بود و در ماه فوریه به من گفت مطالب زیر بود :

الف - تمرکز نیروهای شوروی در خاک لهستان ، در برابر پاسداران آلمانی و خط مرزی این ناحیه بدون وقفه بسرعت جریان داشت .

ب - بر تعداد نیروهای شوروی در استانهای غربی به طرز بی سابقه ای افزوده شده بود .

پ - ستاد فرماندهی پیشوا گزارشات زیادی از داخل خاک شوروی در دست داشت که نشان میداد کارخانجات جنگی روسیه برای بسیج عمومی فعالیت عجیبی کرده و شب و روز مشغول کارند .

ت - شورویها با ارسال یادداشت و اعزام هیأتهای اقتصادی روز بروز بر فشار خود نسبت به دولت آلمان می افزودند .

ث - تقاضائی که وزیر خارجه شوروی ( مولوتف ) در برلن از هیتلر نمود ثابت کرد که روسیه هدف بزرگی برای تسلط بر دنیا دارد و اشغال فنلاند و بالكان مقدمۀ اجرای آن برنامه است .

هیتلر بعد از آنکه به علل ذکر شده فوق تصمیم حمله به روسیه را گرفت ، موضوع را با من ( گورینگ )درمیان گذاشت . من 24 ساعت وقت برای بررسی و اظهارنظر خواستم و روز بعد به وی گفتم : بنظر من این کار صلاح نیست زیرا ما اکنون با یک دولت معظم مانند انگلستان در جنگ هستیم و بزودی با آمریکا نیز

ص: 45

روبرو خواهیم شد . با این ترتیب اگر به جنگ با روسیه اقدام کنیم ، ناگزیر آلمان در برابر دنیائی متحد که از نظر صنعت ، سرباز جمعیت بر ما غلبه دارد ، قرار خواهد گرفت .

از طرف دیگر جنگ در جبهه شرق از فشار ما بر انگلستان خواهد کاست و این حادثه فرصتی برای تجدید قوا در اختیار آن دولت خواهد گذاشت . بنابراین است بجای حمله به روسیه ، اتحاد با این کشور را تقویت کرده ، دست روسیه را برای حمله به ایران و هندوستان و وصول به آبهای اقیانوس هند آزاد بگذاریم .

هیتلر این پیشنهاد را با خشونت رد کرد و گفت : این عمل سبب خواهد شد میلیونها نفر از ملل آسیا اسیر و برده کمونیستها شوند و چنین مسئولیتی را من هرگز در برابر تاریخ بعهده نخواهم گرفت ... »

اکنون به دنباله مطالب از کتاب بازیگران عصر طلائی توجه کنیم .

« بر همه مسلم بود که انتشار این خبر غیر عادی و حیرت انگیز البته از زیر سانسور در نرفته ، و قطعاً درج آن به امر دولت بوده است. جوابهای متحدالشکلی که فردا منتشر شد ، این نظریه را تأیید کرد و از حرف هائی که ملت آزاد ( ! ) ما در روزنامه های ملی ( ! ) نوشتند معلوم شد که دولت ما می خواهد بگوید ستون پنجمی در ایران نیست ، و ما خودمان کاملاً مراقبیم ، و در بیطرفی هم خواهیم ماند و فعالیت خطرناکی هم در سرزمین پادشاه عظیم الشان وجود ندارد .

هنوز روح فشرده مردم مطلع ایران از تکان سخت این مقالات نیاسوده بود ، که چند روز بعد ( در 15 امرداد ) مترصدین اخبار خارجه گوشهای چسبیده به رادیوی خود را سراسیمه عقب کشیده و با کمال وحشت فوری با دوستان محرم خود به تلفن و پچ پچ پرداختند : « نطق ایدن وزیر خارجه انگلیس را در مجلس مبعوثان شنیدی ؟ مطلب مهمی را که راجع به ایران داشت فهمیدی ؟ گویا عاقبت شعله این آتش عالم سوز در همین روزها دامن ما را هم بگیرد ... ایدن می گفت : در ایران وجود عده زیادی کارشناس و متخصص آلمانی خطر بزرگی برای استقلال کشور ایران ایجاد نموده است . می گفت دولت انگلیس از روی

ص: 46

کمال پاکی و صداقت این خطر عظیم را مورد توجه دولت ایران قرار داده و او را متحذر کرده و امیدوار است که این تذکر مورد توجه مخصوص قرار گیرد !!! »

تمام توجه مخصوصی که دولت شاهنشاهی به این تذکر مهم تاریخی و حياتي معطوف کرد ، و تمام اقدامات سیاسی که رجال خیمه شب بازی ما در سر یک چنین پرتگاه خطرناکی بعمل آوردند این بود که در دو سه روزنامه مطالبی با کمال خامی بر رد این تذکر نوشتند و منجمله گفتند : « ... آنهائی که می گویند عده زیادی جهانگرد در ایران می باشند و به قصد پاره ای تشبثات به این کشور آمده اند اگر تجاهل نکنند بخوبی می دانند که تمام بیگانگانی که به ایران می آیند قبلاً مقصد و شغل و محل اقامت آنها معلوم است و هیچ کس نمی تواند بعنوان جهانگردی وارد این سرزمین شده داخل پاره ای عملیات و تشبثات

شود ... »

واقعاً نبوغ سیاسی از این اقدام و از آن عبارات هویدا است . با یک چنین دفاع جازم و قطعی دیگر چطور ایدن جرأت خواهد کرد تجدید مطلع کند و خیال خام و غیر ممکن نقض بیطرفی دولت شاهنشاهی را در کله خود بپزد ...

مردم از سیاق کلام و قرائن فهمیدند که لابد یادداشتهائی هم رسماً به منصور ( نخست وزیر ) تسلیم شده است ( در آنموقع هیچ کس از یادداشت های تیر و مرداد انگلیس و شوروی خبری نداشت و هر چه از این قبیل اتفاقات واقع می شد فقط محرمانه بین منصور و عامری و شاه می گذشت )

وضع افق سیاست ایران با همین تیرگی و تشویش و اضطراب روز به شب و شب به روز می رسید و تمام اعضاء کابینه هم مثل سهیلی صلاح خود را در « سنبل گری » می دیدند ، و برای فرار از تخیلات مشوش و فشار سیاست خارجی و شاه آسانترین و مؤثرترین راه را این می دیدند که بیش از پیش به بازی پوکر پناهنده شوند و به این وسیله کله گیج و خموده و بی جرأت خود را با سائیدن ورق بیاسایند ...

مطمئن باشید که در تمام آن مدت یک نفر از روس و انگلیس نپرسید که

ص: 47

اگر ما آلمانها را از ایران بیرون نکنیم شما چه خواهید کرد - یک نفر از متصدیان ما به این حقیقت واضح توجه نکرد که متفقین ناچارند از ایران کمک فوری و مؤثر و غیر عادی به شوروی برسانند و چون ناچارند حتماً بهر قیمتی هست ، بمنظور خود خواهند رسید ، و در مقابل این احتیاج مبرم و غیر قابل احتراز ، ادعا و اصرار یک ملت بی ساز و برگی مثل ما در بیطرف ماندن خنده آور و کودکانه و عامیانه است - البته تبلیغ بسیار ماهرانه و مجدانه آلمان ها در ایران نیز کمک بزرگی به انحراف خط مشی شاه و اطرافیانش میکرد ، و بخصوص بعضی از نظامیان آلمان - رفته ما ( عمداً یا نفهمیده ) رل مهمی در انحراف فکر شاه بازی می کردند . از طرف دیگر انگلیسها هم در مقابل یک چنین بازی خطرناکی مدتها ساکت نشسته و فقط در اواخر کار از خونسردی عجیب خود قدری کاسته و با سستی و تأنی درصدد مبارزه با سم پاشیهای مهلک و بسیار مؤثر مخالفین خود بر آمدند .

سياسيون دنيا حتی خود انگلیسهای منصف می دانند که اگر به موقع درصدد این مبارزه معنوی برآمده بودند شاید اصلاً این جنگ واقع نمی شد . مگر خود ویول نیست که می گوید : « اگر چند سال پیش ما مؤسسه ای اقلا شبیه « بریتیش کونسیل » بوجود آورده بودیم امروز این جنگ بوجود نمی آمد » ...

خلاصه اوضاع بهمین حال بود تا روز بیست و هفتم مرداد که شاه در هیأت وزرا با حالتی گرفته و متغیر گفت : « فردا بمناسبت خاتمه تحصیلات دانشجویان دانشکده افسری همۀ شما در اقدسیه باشید ، ولیعهد حضور خواهد داشت » از این بیان اینطور مفهوم شد که شاه خودش نخواهد آمد .

روز بیست و هشتم تمام وزراء و رجال و عده ای از مدیران جرائد در اقدسیه حاضرشدند . دانشجویان همه متحیر بودند که چرا دو روز قبل برخلاف انتظار شمشیر و سردوشی افسری آنها را بکار پردازی تحویل دادند و چرا گفتند باید طبق امر شاهانه جشن امسال بسادگی برگزار شود ؟ . بعد چه شد که نزدیک ظهر همانروز غفلتاً ، تاریخ اعطای سردوشی افسری را برای پس فردا تعیین نمودند و این تشریفات را یک ماه جلو انداختند ؟ و از همه بدتر اینکه از مرخصی یک

ص: 48

ماهه معمولی محرومشان کردند ؟ لابد اتفاق مهمی افتاده یا باید بیفتد ... آیا راست است که بسیج عمومی اعلان خواهد شد و آنها را مهیای جنگ خواهند کرد .. ؟ آیا تمام اینها مقدمات جنگ نیست ؟

در محیط یک چنین تخیلاتی که از مغز جوان و پر التهاب دانشجویان بوجود آمده و فضای اقدسیه را فرا گرفته و به قلب مشوش و مستعد وزراء نیز سرایت کرده بود ، ولیعهد رفت که مراسم آن تشریفات را افتتاح کند . هنوز شروع نکرده بود که صدای ورود اتومبیلی شنیده شد و بلافاصله فرمان بلند و محکمی همه را بخود آورد : « خبر ... دار ! حرکت سه براست پیش ... فنک ! »

شاه بطور غیر منتظر وارد شد - حیرت حاضرین بیشتر گردید . ولیعهد کنار رفت . مدعوین جابجا شدند و صدای نفس از کسی شنیده نمی شد و هیچ کس حرکتی نمی کرد جز چند نفر خبرنگار که با دستگاه عکاسی خود به عادت همیشه جلو دویدند که حسن خدمت خود را ضمناً بهتر نمایان کنند .

- اینها را کی خبر کرده ، مگر نگفتم کسی نباشد !

عکاسان دمغ شده ، کنار رفتند و خود این قضیه بیشتر به طوفان تشویش حاضرین شدت داد و یک اضطراب موحش آمیخته به اسراری در فضای اقدسیه استشمام می شد .

شاه یک تشدد دیگری هم برای اینکه دانشنامه شاهپور علیرضا را استثنائاً در قاب خاتم گذاشته اند می کند و مستمسکی برای تظاهر مساوات طلبی خود پیدا کرده و در تحریک حس فداکاری و اعتماد دانشجویان بلند میگوید :

« مگر علیرضا با دیگران چه فرقی دارد که کاغذ او را قاب کرده اید ؟ »

خلاصه بعد از این دو مقدمه ای که قلب و روح مضطرب حاضرین را برای آنچه باید چند دقیقه دیگر بشنوند مستعدتر میکرد شاه رفت پشت میزی که در وسط قرارگاه گذاشته بودند ، و پس از مختصر تأملی ، با یک لهجه و صدا و انشادی بسیار قوی و سلیس که تاکنون کسی از او نشنیده بود ، شروع به بیان کرد :

« در این موقع به شما دانشجویان دانشکده افسری که تحصیلات خود را

ص: 49

در دانشکده تمام کرده و امروز به اخذ گواهینامه و یا بعبارت دیگر فرمان افسری نائل می شوید تبریک می گویم - امیدوارم در آینده بواسطه حسن خدمت و انجام وظیفه به درجات بالاتر و به مقامات عالیتر نائل شوید .

شاید بعضیها پیش خودشان تصور کنند که امسال از یک ماه مرخصی معمولی دانشکده محروم شده اند ولی البته بعد که علل و جهت آن را فهمیدند تصور می کنم حس فداکاری آنان تحریک شود – بیش از این لازم نیست توجه شما را به وظایف عمومی و موقعیت مخصوص امروز جلب کنم - همینقدر می گویم لازم است ارتش و افسران ارتش با کمال توجه به جریان اوضاع علاقمند باشند و در موقع لزوم از هیچگونه فداکاری و جانبازی خودداری ننمایند . »

مو بر بدن تمام حاضرین ، بخصوص وز را راست شد خود این بیانات آیا فرمان بسیج عمومی محسوب نمی شود ؟

شاه بدون اینکه دانشنامه ها را تقسیم کند ، پس از پایان آن بیانات عجیب و مرموز سرش را پائین انداخت و بدون اعتنا به حضار با حالتی گرفته و مغموم رفت بطرف اتومبيلش - بقیه مراسم را ولیعهد در آن فضای پرفشار انجام داد . »

2- تلگرافات رمز بین وزارت خارجه آمریکا با سفیر خود در ایران

از اوایل تیرماه یک سلسله تلگرافات بین دریفوس سفیر آمریکا مقیم دربار ایران با وزارت خارجه امریکا ( کردل هال ) از یک طرف و کردل هال با سفرای امریکا در بغداد و آنکارا و انگلستان و شوروی از طرف دیگر مبادله شده که پرده از اسرار مهمی بر می دارد .

این اسناد مهم بوسیله وزارت خارجه آمریکا منتشر گردیده است . باید توضیح داده شود که اسناد مزبور در هفت جلد منتشر شده و راجع به جنگ دوم جهانی جلد سوم این دوره از کتب مربوط به کشورهای خاورمیانه و کشورهای مشترک المنافع انگلستان می باشد که حوادث ایران هم در سال 1941 در آن بیان شده است .

این اسناد در سالنامه دنیا ( بیست و یکمین دوره سالنامه دنیا ) بوسیله

ص: 50

عکس

ص: 51

عکس

دکتر رضا امینی ترجمه و منتشر گردیده است ) .

روابط خارجی از ایالات متحده اسناد سیاسی 1941 در هفت جلد جلد سوم

Foreign Relations of The United States Diplomatic Papers 1941 IN Seven Volumes Volume Hi

کشورهای مشترک المنافع انگلیس خاور نزدیک و افریقا ایالات متحده دفتر چاپخانه دولتی واشنگتن 1959

The British Commonwealth The Near East and Africa UNITED STATES GOVERNMENT URINTING OFFICE WACHINGTON : 1959

اسناد مهم سیاسی قبل از وقایع شهریور 1320 تلگراف کفیل وزارت خارجه آمریکا ( سمنرولن ) به وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس )

واشنگتن – 23 ژوئن 1941 ( دوم تیر 1320 ) - ساعت 5 بعد از ظهر

46 - وزارت خارجه از یک منبع موثق اطلاع حاصل کرده که آلمانیها یک نوع ستاد کل در سفارت آلمان در تهران تشکیل داده و شعبات آنرا در تجارتخانه های آلمانی در سراسر ایران دایر نموده اند . خواهشمند است درباره صحبت این گزارش تحقیق نمائید .

ولز

ص: 52

گزارش وزیر مختار آمریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 28 ژوئن 1941 ( هفتم تیر 1320 ) ساعت 11 صبح ( 10:36 بعد از ظهر دریافت شد ) .

67 - در پاسخ شماره 46 وزارت خارجه مورخ 23 ژوئن - ساعت 5 بعداز ظهر - این سفارتخانه و سفارت انگلیس نتوانستیم اطلاعات موثقی راجع به تشکیلات داخلی سازمان ستون پنجم آلمان در ایران بدست بیاوریم . همانطور که مکرراً گزارش شده شهرت دارد که سازمان مزبور تشکیلات وسیع دارد و در نقاط حساس ( سوق الجیشی ) موضع گرفته و خوب آماده و مهیا می باشد و گفته می شود که این سازمان می نواند در ظرف چند ساعت 500 نفر مأمور ورزیده و کاملاً مسلح در خیابانهای تهران وارد فعالیت کند . در حینی که امکان دارد یک نوع ستاد کل در سفارت آلمان وجود داشته باشد احتمال بیشتر بر این است که سازمان مزبور از نوع متعارف ستون پنجم نازی بوده و عمال و شعبات آن در کلیه تجارتخانه های مهم آلمانی در سراسر کشور مستقر باشد . فعالیتهای این سازمان از شروع جنگ بین آلمان و روسیه خاصه در میان روسهای سفید و ارامنه و عناصر ناراضی در شمال افزایش یافته است . البته پلیس ایران از فعالیتهای ستون پنجم با اطلاع است و عمال آن را تحت مراقبت گرفته و نقل و انتقال آنها را محدود ساخته ولی اقدامات آنها اسلوب و ترتیب ندارد و ضعیف تر از آن است که بتواند از قدرت بهم رساندن یک سازمان مؤثر و توانا که آماده است در موقع مقتضی ضربت وارد آورد جلوگیری کند . گفته می شود بعید نیست که موقع مقتضی هنگام نفوذ سپاهیان آلمان در قفقاز بدست آید .

دریفوس

تلگراف کفیل وزارت خارجه آمریکا ( سمنر ولز ) به وزیر مختار آمریکا در ایران (دریفوس )

واشنگتن _ 24 ژوئیه 1941 ( دوم مرداد 1320 ) – ساعت 7 بعد از ظهر

ص: 53

58 - عطف به تلگراف شماره 46 وزارت امور خارجه مورخ 23 ژوئن ساعت 5 بعدازظهر و عطف به گزارش شماره 67 شما مورخ 28 ژوئن ساعت 11 صبح - وزارت خارجه علاقمند است که شما به سعی و اهتمام خود برای بدست آوردن اطلاعات موثق و قطعی و مشخص درباره خصوصیات و وسعت دامنه فعالیت شایعه وجود ستون پنجم آلمان در ایران ادامه دهید و تعیین نمائید دولت ایران برای جلوگیری از این فعالیت ها چه اقداماتی بعمل آورده است .

ولز

تلگراف وزیر مختار آمریکا در عراق ( نابنشو ) به وزیر خارجه آمریکا

بغداد - 28 ژوئیه 1941 ششم مرداد ( 1320 ) - ساعت 4 بعد از ظهر ( روز 29 ژوئیه ساعت 15: 5 صبح دریافت شد )

215 - رئيس ستاد انگلیس ( ؟ ) امروز صبح به من اطلاع داد که انگلیس به دولت ایران اولتیماتوم فرستاده که جهانگردان آلمانی را که تعدادشان به 2500 تن برآورده شده از ایران خارج نماید . او می گوید در غیر این صورت ارتش انگلیس قصد دارد طی هفته اول ماه اوت به داخله ایران حرکت کند و ابتدا آبادان و مناطق نفتخیز اطراف را اشغال و شاید تهران را بمباران نماید . در مورد افغانستان نیز چنین اقدامی در نظر گرفته شده است زیرا افغانستان « فن هن تیگ » را که کلنل لورنس آلمان در ایران در جنگ اخیر بوده به وزیر مختاری قبول کرده است . انیس ( سرگرد ریلی انیس - وابسته نظامی امریکا در عراق ) تقاضا دارد مراتب به اطلاع وزارت جنگ رسانیده شود . رونوشت به تهران ارسال میشود .

نابنشو

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 29 ژوئیه 1941 ( هفتم مرداد 1320 ) - ساعت 6 بعد از ظهر ( ساعت 11:50 بعد از ظهر دریافت شد )

ص: 54

82 - در پاسخ شماره 215 بغداد ساعت 4 بعد از ظهر - در حینی که من اطلاع قطعی دارم که وزیر مختار انگلیس ( سر ریدر بولارد ) و سفیر کبیر شوروی مشتركاً دولت ایران را تحت فشار قرار داده اند که آلمانیها را از ایران بیرون کند راجع به شایعه تسلیم اولتیماتوم که متکی به تهدیدهای نظامی و یا اقتصادی باشد تاییدی بدست نیاورده ام . وزیر مختار انگلیس که با من همکاری کامل دارد گزارش ( شایعه ) را تکذیب می کندولی محرمانه به من اطلاع می دهد که او و سفیر کبیر شوروی ایرانیها را سخت تحت فشار قرار داده اند که چهار پنجم آلمانیها را از ایران خارج نمایند - گو اینکه او امیدی ندارد که بتواند کاملاً به مقصود خود برسد با اینکه نخست وزیر ( علی منصور ) شخصاً به من اطلاع داد که قبول خواسته های انگلیس بعقیده وی مخالف بیطرفی خواهد بود - وزیر مختار انگلیس امروز به من گفت که او هم اکنون قول گرفته که 13 نفر از اتباع آلمانی فوراً اخراج شوند و یازده نفر دیگر از جمله افرادی که در ایستگاه رادیو کار می کنند هفته آینده اخراج شوند . همه جا شایع است که انگلیسها بزودی به ایران حمله خواهند نمود با اینکه من حمله را خارج از حدامکان نمیدانم یقین دارم چیزی بصورت اولتیماتوم داده نشده است .

راجع به تلگراف شماره 58 وزارت خارجه مورخ 28 ژوئیه ساعت 7 بعد از ظهر اشعار می دارد که نه این سفارتخانه و نه افسر اطلاعات ( انتلیجنس ) سفارت انگلیس اطلاعاتی درباره وجود نوعی ستاد کل در سفارت آلمان بدست نیاورده ایم و نخست وزیر معتقد است که چنین چیزی وجود ندارد .

شهرت دارد که گاموتا و مایر از افراد سپاه طوفان که آشکارا و علنی از طرف شرکت حمل ونقل شنکرس استخدام شده اند در رأس یک سازمان فعال و توانا قرار دارند . این سازمان شعباتی در سراسر کشور دایر کرده و اعضای خود را در نقاط حساس گماشته و به آنها دستور داده که وظیفه شان در روز عمل و اقدام چه خواهد بود . معهذا سفیر کبیر ترکیه و ناظران مطلع دیگر معتقدند که درباره قدرت و وسعت سازمان ستون پنجم آلمان بوسیله تبلیغات اغراق و مبالغه شده است .

ص: 55

نخست وزیر تعداد آلمانیها را در ایران 700 نفر - انگلیسها دو الی سه هزار نفر و عده ای دیگر آن را 1200 الی 1500 نفر می دانند بسیاری از آنها واقعاً از طرف دولت و یا تجارتخانه های آلمانی استخدام شده اند و حال آن که عده دیگر مشاغل علنی و آشکار در شرکتهای مختلف آلمانی دارند ولی تعداد توریستها - اگر وجود داشته باشد - بسیار کم است .

نخست وزیر به من اطمینان می دهد که خطر فعالیتهای ستون پنجم مکرراً به او گوشزد شده و پلیس ایران اتباع آلمانی را تحت مراقبت دقیق قرار داده و رفت وآمد آنها را در داخله کشور محدود ساخته و به درخواست های جدیدی برای ورود به ایران با دقت بسیار رسیدگی می کند . وی اضافه کرد که هر یک از آنها که معلوم شود داخل در فعالیتهای غیرقانونی شده بی درنگ از ایران اخراج خواهند شد .

رونوشت به بغداد ارسال می شود .

دریفوس

یادداشت گفتگو

بقلم : الینگ معاون اداره امور خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا واشنگتن 29 ژوئیه ( 1941 هفتم مرداد 1320 )

شرکت کنندگان در گفتگو عبارت بودند از :

آقای نویل باتلر وزیر مختار انگلیس در آمریکا

آقای مورای ( والاس مری رئیس اداره امور خاورمیانه در وزارت امور خارجه امریکا )

آقای الینگ ( معاون اداره امور خاور نزدیک در وزارت خارجه آمریکا )

آقای باتلراظهار داشت که چند روز پیش آقای مائیسکی سفیر کبیر شوروی در لندن به آقای ایدن ( وزیر خارجه انگلیس ) پیشنهاد کرد که دولتهای انگلیس و شوروی نمایندگان مشترکی نزد دولت ایران بفرستند و مصرانه از دولت ایران بخواهند که خود را از شر وجود پنج الی ده هزار عمال آلمانی که در ایران

ص: 56

فعالیت می کنند خلاص کند . آقای باتلر گفت که آقای ایدن با این پیشنهاد موافقت نمود و یک یا دو روز پیش نمایندگان مشترک در تهران نزد دولت ایران رفتند . او گفت ایران در جواب خود تعهدی نداده است .

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - اول اوت 1941 ( دهم مرداد 1320 ) - 12 ظهر ( روز دوم مرداد ساعت 8 بعد از ظهر دریافت شد )

84 - خبرگزاری رسمی ایران دیروز شرحی در جواب گزارشهای مطبوعاتی و رادیوهای خارجی راجع به خطر آلمانیهای مقیم ایران در این کشور منتشر ساخت . این شرح می گوید که اخبار و گزارشهای منتشره با حقیقت تطبیق نمی کند و تعداد آلمانیها را در ایران مبالغه آمیز جلوه می دهد و دولت فهرستی از کلیه اتباع خارجی در اختیار دارد و آنها را مراقبت می نماید و اعمال هیچ یک از اتباع خارجی از نظر پوشیده نمی ماند و بهیچ یک از آنها اجازه داده نمی شود که اعمال خلاف قانون مرتکب شوند و دولت همچنان نگهبان و حافظ حقوق قانونی ساکنان کشور می باشد .

این شرح نسبت به انتشارات شديد اللحن و تند سابق مبنی بر اینکه ایران به هر قیمت که شده از بیطرفی خود در مقابل هر قدرت خارجی دفاع خواهد نمود ملایمتر و آشتی پذیرتر می باشد . سیاست بیطرفی محکم ایران در نتیجه سازش اخیر انگلیس و روسیه دچار اشکال شده است . قرائن روزافزون چند روز اخیر نشان می دهد که ایران تحت فشار قرار گرفته که با انگلیس همکاری نزدیکتری داشته باشد . همانطور که در گزارش شماره 82 این سفارت اطلاع داده شد انگلیسها قول گرفته اند که 24 نفر از آلمانیها از ایران اخراج شوند و شایع است که عده ای بیش از اینها در تدارک ترک ایران می باشند و احتمال دارد اخطار به ایران یک قسمت از جنگ اعصاب و مقدمه ادامه اقدامات شدیدتر باشد تا ایران به همکاری تن در دهد . اوضاع محلی روشن نیست . گزارشهای دیگری بمحض

ص: 57

اینکه وضع روشن شود ارسال خواهد شد .

دریفوس

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - دوم اوت 1941 ( یازدهم مرداد 1320 ) - ظهر ( روز سوم اوت ساعت 3:53 بعد از ظهر دریافت شد )

86 - پیرو شماره 84 این سفارت مورخ 12 ظهر اول اوت به استحضار می رساند که دیشب مذاکرات مفصل و بی پرده ای با نخست وزیر بعمل آوردم .

ابتدا وی آغاز مطلب کرد و گفت بی نهایت علاقمند است که نظر ایران را برای دولت آمریکا روشن سازد و باین جهت مرا از تحولات و پیش آمدها مطلع خواهد ساخت . او اعتراف کرد که هم روسها و هم انگلیسها سخت اعمال نفوذ می کنند که ایران هشتاد درصد آلمانیها را از کشور اخراج کند . وی گفت فشار و اعمال نفوذی که بعمل می آید شدید است و صورت رسمی دارد ولی توأم با تهدیدهای نظامی و اقتصادی نیست - گو اینکه اضافه کرد که وی ( نخست وزیر ) بیم که این اقدامات مقدمه توقعات بیشتر و بزرگتری باشد . وی اظهار داشت که دولت ایران نظر به سیاست بیطرفی دقیقی که پیش گرفته و از لحاظ اینکه می خواهد به عهد و پیمان خود با آلمان وفادار بماند نمی تواند به این تقاضای غیرعادی تن در دهد . وی این توقع را که بنظر او تنها از ناحیه انگلیسها سرچشمه گرفته امری فوق العاده غیر منصفانه و خلاف عدل نامید . وی به نمایندگان سیاسی انگلیس و روسیه اطلاع داده که ایران نمی تواند تقاضای آنها را قبول نماید ولی او هر آلمانی را که از روی مدرک و دلیل معلوم شود داخل در فعالیتهای غیر قانونی شده از کشور بیرون خواهد نمود . وی گفت که آلمانیها تهدید کرده اند که اگر خواسته های انگلیسها مورد قبول واقع شود آلمان مناسبات خود را با ایران قطع خواهد کرد . نخست وزیر اگر چه تند و سرسخت و محکم است ولی قرائنی نشان می دهد که رو به ضعف می رود . مثلا اظهار داشت که برای حل مشکل

ص: 58

وی به انگلیسها قول داده که بتدریج آلمانیهای استخدام شده از طرف دولت را که بشود از خدماتشان صرف نظر نمود از کار برکنار خواهد ساخت . بنظر نمی رسد که ایرانیها بتوانند فشار شدیدتری را از ناحیه دو همسایه قوی و نیرومند خود تحمل نمایند . حالا معلوم نیست که این کشور به خیر و خوشی تسلیم خواهد شد و یا تظاهر به مقاومت خواهد نمود . روزنامه اطلاعات در سرمقاله دیروز خود خبرگزاری فرانسه آزاد را که اخبار مجعولی درباره فعالیتهای آلمانیها در ایران انتشار داده و کوشش نموده که یک کشور صلحدوست را گرفتار جنگ کند سخت مورد حمله قرار داده است . نخست وزیر نیز که شاید عامل انتشار سرمقاله اطلاعات بوده همین احساسات را در ضمن گفتگو با من ابراز نمود .

دریفوس

گزارش سفیر کبیر امریکا در انگلستان ( وینانت ) به وزیر خارجه آمریکا

دريفوس

لندن - هشتم اوت 1941 ( 17 مرداد 1320 ) - ساعت 10 بعد از ظهر ( روز هشتم اوت ساعت 9:55 بعد از ظهر دریافت شد )

3511 - وزیر خارجه و معاون وزارت خارجه ( امریکا ) - امروز بعد از ظهر آقای ایدن را بنا بخواهش خود او در دفترش ملاقات کردم . اومتن پیامی را که به وزیر مختار انگلیس در تهران فرستاده می شود به من داد . این پیام به وزیر مختار انگلیس در تهران دستور می دهد که روز 16 اوت ( 25 مرداد ) یادداشت مفصلی درباره وجود آلمانیها در ایران و ضرورت اخراج آنها از ایران به دولت ایران تسلیم کند . از وزیر مختار انگلیس همچنین خواسته شد که در صورت امکان یک نسخه از یادداشت مزبور را در همان زمان به خود شاه ( رضا شاه ) تسلیم نماید و یا لااقل ترتیبی دهد که یک نسخه از آن بدون معطلی بدست شاه برسد . متن یادداشتی که قرار است به دولت ایران تسلیم شود پس از اشاره به اظهارات مداوم دولت ایران مبنی بر اینکه علاقمند است رویه بیطرفی خود را حفظ کند و از حوزه مخاصمات جنگ کنونی بر کنار بماند - خاطرنشان می سازد که کشورهای دیگر

ص: 59

نیز از زمانی که مورد حمله و تهاجم قوای مسلح آلمان قرار گرفته اند همین علاقه و تمایل را دارند . با توجه باین حقیقت غیرقابل انکار دولت انگلیس احساس کند که مجبور است پاره ای نکات و مسائل را با روحی فوق العاده دوستانه بمیان آورد و توجه دقیق دولت ایران را نسبت به آن نکات و مسائل جلب نماید .

دولت انگلیس این حقیقت را که وی سیاست بیطرفی دولت ایران را قبول و تأیید می نماید مورد تأکید قرار می دهد و اعلام می دارد که علیه استقلال سیاسی ایران هیچگونه نقشه ای ندارد . دولت انگلیس خاطرنشان می سازد که معهذا با پیش آمد جنگ معلوم و آشکار شده که یک خطر جدی متوجه ایران و منافع انگلیس گردیده است و یادآور می گردد که در ماه ژانویه گذشته دولت انگلیس نگرانی شدید خود را در مورد عده زیادی از اتباع آلمانی که اجازه یافته اند در ایران اقامت کنند به اطلاع مقامات ایرانی رسانید و این نگرانی دولت انگلیس در فرصت های بعدی مجدداً برای دولت ایران به اثبات رسید . چنین پیداست که دولت ایران عاقلانه بودن نظر پیشنهادی دولت انگلیس را درک کرده و تشخیص داده است که تعداد آلمانیها باید خیلی تقلیل داده شود و نشان داده که اقداماتی بعمل می آورد تا آن عده از آلمانیها که پروانه اقامتشان منقضی شده و یا رفتارشان مظنون واقع گردیده و یا بجای آنها می توان ایرانیها را گماشت ایران را هر چه زودتر حتماً ترک نمایند . دولت ایران همچنین قبول کرده که تعهد دارد فعالیتهای آن عده را که در ایران باقی می مانند تحت کنترل شدید قرار دهد . معهذا تعداد آلمانیهائی که کشور را ترک گفته اند معدود بوده است و دولت انگلیس مشاهده می کند که دولت ایران هنوز فوریت این مسأله و اهمیتی را که آن در نظر دولت انگلیس دارد ، تشخیص نداده است . با این وضع دولت انگلیس مجدداً و بنحوی بسیار رسمی و موکد توصیه می کند که به افراد آلمانی گوشزد شود که بدون تأخیر و تأمل ایران را ترک کنند هرگاه دولت ایران مایل باشد که چند تن از افراد فنی آلمانی را که اکنون در رشته های مهم صنعتی مشغول خدمت می باشند بطور موقت در ایران نگاهداری کند در این صورت تقاضا می شود که فهرست کاملی از متخصصین

ص: 60

فنی مزبور که دولت ایران علاقمند است در کشور باقی بمانند با تعیین دقیق نوع کاری که آنها انجام می دهند به وزیر مختار انگلیس در تهران تسلیم نماید . دولت انگلیس انتظار دارد که تعداد این قبیل اشخاص حتی المقدور معدود باشد . هیچ یک از افراد فنی آلمانی که به این ترتیب در ایران باقی می مانند نباید در کارهای مربوط به شبکه ارتباطات ایران - راه آهن - راه شوسه - تلگراف و تلفن و بی سیم و یا در جاهائی که فعالیتهای زیان بخش آنها در یک دوره بحرانی ممکن است حیات ملی ایران را فلج کند بکار گماشته شوند . تقاضا می شود که در مورد پناهندگانی که از عراق فرار کرده اند نیز اقدامات مشابهی بعمل آید و خاطرنشان می گردد که دولت ایران صریحاً تعهد کرده که اقدامات مؤثر بعمل آورد و مانع گردد از اینکه این قبیل پناهندگان خاک ایران را برای دسائسی علیه عراق و متفقينش مورد استفاده قرار دهند . تلگراف جداگانه ای که در تعقیب پیام فوق به وزیر مختار انگلیس در تهران مخابره شده به او اطلاع می دهد که وی در مذاکرات خود با دولت ایران در مورد پیشنهاد مجاز بودن بعضی از کارشناسان فنی آلمانی برای باقی ماندن ایران این نکته را باید در خاطر داشته باشد که هدف انگلیس این است که تعداد آلمانیها به چهار پنجم تقلیل پیدا کند . خاطرنشان شده که در یادداشت ارسالی وقت و مدت تعیین نشده است زیرا در نظر نیست که یادداشت مزبور جنبه اولتیماتوم پیدا کند . معهذا به وزیر مختار انگلیس گفته شده که در مذاکرات خود تصریح کند که دولت انگلیس امیدوار است که دولت ایران بیدرنگ اطمینان دهد که تعداد آلمانیها تا 31 اوت ( نهم شهریور 1320 ) به 80 درصد تقلیل داده خواهد شد . آقای ایدن به من اطلاع داد که به نماینده شوروی در تهران نیز دستور داده شده که همین مطالب را بگوید و گفت که خیلی کمک خواهد بود اگر به وزیر مختار امریکا در تهران اجازه داده شود که به دولت ایران بگوید که بعقیده وی نظر انگلیس نظری صحیح و ضروری است و دولت ایران باید با آن موافقت کند . ایدن گفت که انگلیسها و روسها هر دو تأکید خواهند کرد که هیچ نوع مطامع ارضی در ایران ندارند و گفت که دولت روسیه چندی

ص: 61

پیش صریحا به دولت انگلیس اطمینان داد که هیچ نوع طمعی به خاک ایران ندارد و هدف آن دولت تنها این است که آلمانیها را از ایران بیرون کند .

از این اقدامی که در ایران بعمل می آید ترکها را در جریان گذاشته اند .

ایدن گفت که ترکها این اقدام را نمی پسندند زیرا آنها نسبت به مقاصد روسها در ایران ظنین می باشند . وی امیدوار است که به سفیر کبیر ما در آنکارا اجازه داده شود که بیان کند که اقدام مزبور به حکم ضرورت اتخاذ شده و منظور از آن لطمه وارد آوردن به وضع و موقعیت سیاسی ایران نیست . بمنظور اینکه سوء ظن ترکها نسبت به روسها احتمالا بیشتر تخفیف پیدا کند دولتهای انگلیس و روس موافقت کرده اند که اعلامیه یک جانبه محرمانهای تسلیم دولت ترکیه کنند . این اعلامیه کار مهمی است از جانب روسها زیرا هرگونه مقاصد تجاوز آمیز و یا ادعاء بغازها را از جانب روسیه طرد و نفی می کند . در اینجا تصور می شود که اعلامیه روسها در آنکارا چون در واقع با اعلامیه مشابهی از جانب انگلیسها توأم است وزن و اثر بیشتری داشته باشد زیرا ترکها گمان نمی کنند که انگلیسها نقشه های نهائی برای بغازها داشته باشند . شرح زیر متن انگلیسی اعلامیه پیشنهادی دولت شوروی به ترکیه است که آقای ایدن به من داد :

« دولت شوروی وفاداری خود را به قرارداد مونترو ( منعقده در بیستم ژوئیه 1936 ) تأیید می کند و به دولت ترکیه اطمینان می دهد که هیچگونه مقاصد تجاوز آمیز و یا هیچگونه ادعائی نسبت به بغازها ندارد . دولت شوروی و همچنین دولت اعلیحضرت در بریتانیای کبیر آماده اند که در کمال دقت تمامیت ارضی جمهوری ترکیه را رعایت نمایند . دولت شوروی و همچنین دولت اعلیحضرت بریتانیای کبیر تمایل دولت ترکیه را مبنی بر اینکه گرفتار جنگ نشود کاملا درک می کنند و در عین حال آماده می باشند در صورتی که ترکیه از طرف هر دولت اروپائی مورد حمله قرار گیرد به دولت ترکیه هر نوع کمک و مساعدت نمایند . »

ایدن می گوید دولت وی امیدوار است که از همه مهمتر اقدام مستقیم در

ص: 62

ایران ضرورتی پیدا نکند . معهذا آنها ( انگلیسها ) باید این امکان را در نظر بگیرند که آلمانیها ممکن است به قفقاز و سرحدات ایران برسند ( بنابراین ) نمی توانند اجازه دهند که کانون خطرناک کارشناسان فنی آلمانی و عمال سیاسی آنها که اکنون در ایران می باشند در آن کشور باقی بمانند . از او استنباط کردم که روسها نیز در این باره با وی همعقیده می باشند . اگر وزارت خارجه آمریکا احساس کند که می تواند با تقاضای آقای ایدن مبنی بر اقدام آمریکا در تهران و آنکارا موافقت کند موجب تشکر خواهد بود مراتب تلگرافاً به اطلاع این جانب رسانیده شود .

متن کامل یادداشت با پیک هوائی آینده تقدیم خواهد شد .

وینانت

تلگراف سفیر کبیر آمریکا در انگلستان ( وینانت ) به وزیر خارجه آمریکا

لندن 9 اوت 1991 ( 18 مرداد 1320 ) - ساعت 5 بعدازظهر ( روز نهم اوت - ساعت 11:1 بعد از ظهر دریافت شد )

3532 - برای وزیر خارجه و معاون وزارت خارجه - ( در تعقیب ) گزارش شماره 3511 اینجانب مورخ هشتم اوت ساعت 10 بعد از ظهر آقای ایدن امروز به من اطلاع داد که تاریخ 16 اوت یادداشت که در بند اول ( گزارش اینجانب ) ذکر شده به 14 اوت ( 23 مرداد ) تغییر یافته است .

وینانت

گزارش سفیر کبیر آمریکا در انگلستان ( وینانت ) به وزیر خارجه آمریکا

لندن - 11 اوت 1941 ( بیستم مرداد 1320 ) ، ( روز 11 اوت ساعت 23:55 بعد از ظهر دریافت شد )

3559 - ( پیرو ) گزارش 3532 مورخ نهم اوت ساعت 5 بعد از ظهر و گزارش 3511 مورخ هشتم اوت ساعت 10 بعد از ظهر - آقای ایدن امروز به من اطلاع داد که موقعی که یادداشت انگلیس در تاریخ 14 اوت به دولت ایران تسلیم

ص: 63

می شود نامه جداگانه ای نیز به آن دولت تسلیم خواهد شد . در این نامه دولت انگلیس تعهد می کند که تمامیت ارضی ایران را تضمین نماید . این تضمین البته علاوه بر اعلامیه مندرج در یادداشت مشعر بر اینکه بریتانیای کبیر هیچگونه نقشه ای علیه استقلال سیاسی ایران ندارد خواهد بود . آقای ایدن اظهار داشت که وی به روسها پیشنهاد کرده که آنها نیز یادداشت مشابه خود را در تهران با ضمانت تمامیت ارضی ایران در ردیف اقدام انگلیس همراه نمایند . از مسکو خبری نرسیده ولی آقای ایدن معتقد است که روسها باید پیشنهاد وی را نپذیرند .

وینانت

شرح گفتگوی رئیس اداره امور خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا ( مری ) به آقای محمد شایسته وزیر مختار ایران در آمریکا

واشنگتن 11 اوت 1941 بیستم مرداد ( 1320 )

وزیر مختار ایران امروز بعد از ظهر بنا به تعیین وقت قبلی با من ملاقات کرد و درباره چیزی که وی وضع وخیم کشورش می نامید به تفصیل به گفتگو پرداخت . به نظروی این وضع وخیم نتیجه فشاری است که مشترکاً از طرف لندن و مسکو برایران وارد می شود و ادعای اینکه چند هزار نفر تبعه آلمانی در ایران وجود دارند و متهم به فعالیتهای گمراه کننده می باشند علت موجب این فشار می باشد . آقای شایسته خیلی مضطرب بنظر می رسید و اظهار داشت که تحولات کنونی شباهت شومی دارد هم به وضعی که منتهی شد به تقسیم ایران در سال 1907 بین روسیه تزاری و بریتانیای کبیر و هم به بی اعتنائی بدون عاطفه همان دو کشور نسبت به اعلام بیطرفی ایران در جنگ جهانی اخیر ( جنگ بین المللی اول ) .

وزیر مختار ایران اصرار می ورزید که در تعداد آلمانیهای مقیم ایران قطعاً اغراق و مبالغه شده و توضیح داد که دولت ایران - چنانکه وزارت خارجه آمریکا باید دانسته باشد - در سالهای اخیر در صدور ویزا به خارجیانی که وارد کشور می شوند نهایت احتیاط و دقت بعمل می آورد . او به من یادآوری کرد که سفارت

ص: 64

ایران در واشنگتن مجبور بوده کلیه درخواستهای صدور ویزا حتی درخواست مأموران کنسولگری آمریکا را که عازم ایران بوده اند به تهران ارجاع و موافقت و تصویب تهران را دریافت نماید . وزیر مختار ایران گفت با چنین وضع وی اطمینان دارد که اتهامات کنونی مسکو و لندن علیه ایران صرفاً بهانه تدارک اقدامات تجاوز آمیز علیه کشورش می باشد - ایران وضع بره حکایت افسانه ای ایساپ به نام « گرگ و بره » را پیدا کرده است .

وزیر مختار ایران گفت او خیلی بیم دارد از اینکه وضعی پیش آید که ایران احتمالا قربانی تجاوز انگلیس و شوروی گردد و اضافه کرد که در چنین صورت کشور او انتظار کمک معنوی بیشتر و حتی کمک و مساعدت مادی از این کشور خواهد داشت . آنگاه وزیر مختار ایران به شرح تاریخ غم انگیز کشور خود در مدت یک قرن گذشته یا بیشتر پرداخت که در آن مدت ایران دائماً مورد تهدید و ارعاب انگلیس و روس که برای احراز برتری در این کشور کهنسال با یکدیگر رقابت می ورزیدند بوده است . این مبارزه در سال 1907 عملا به محو ایران به عنوان یک قدرت مستقل منجر شد و اگر شکست روسیه تزاری در سال 1917 پیش نیامده و سیاست خارجی شوروی در جهت جدیدی بهمان ترتیب که در قرار داد ایران و شوروی 1921 صورت گرفت نیفتاده بود ایران بکلی مضمحل و نابود می گردید . وزیر مختار ایران احساس می کند که شاه ( رضا شاه ) واقعاً مبعوث از جانب خداوند بوده که ایران را از یک وضع فلاکت بار نجات بخشید و موفقیتی که در عرض بیست سال گذشته از حیث کسب آبرو و حیثیت برای کشور خود و احراز مقام مجدد برای ایران در جامعه ملتها بدست آورده کم از معجزه نبوده است و اگر پیش آمدهای کنونی ادامه پیدا کند همه این موفقیتها در معرض زوال و نابودی قرار خواهد گرفت .

از وزیر مختار ایران سئوال کردم آیا به نظر او شاه با تقاضائی از جانب بریتانیای کبیر یا روسیه برای عبور نیرو از ایران موافقت خواهد نمود . وزیر مختار گفت غرور و مناعت طبع شاه چنان است که او نمی تواند با چنین تقاضا

ص: 65

موافقت کند گو اینکه رد این تقاضا مفهومش یک شکست شوم باشد . وقتی از وزیر مختار ایران پرسیدم آیا به نظر وی شاه اجازه خواهد داد که اسلحه و مهمات بوسیله راه آهن ایران از خلیج فارس به دریای خزر حمل گردد او گفت نمی تواند جواب این سئوال را بدهد .

باردیگر شایعه حضور هزارها « جهانگرد » و عمال ( آلمانی ) را در ایران بمیان آوردم و از وزیر مختار پرسیدم آیا راجع به این موضوع ارقام مشخص و قطعی در اختیار دارد . وی گفت به نظروی این رقم جمعاً نباید بیشتر از ششصد یا هشتصد تن باشد . آنگاه پیشنهاد کردم که اگر او بتواند اطلاع دقیقی در این باره از دولت خود بدست آورده کمک خواهد بود . همچنین اظهار داشتم که علاقمند هستم از مضمون مکاتباتی که اخیراً درباره این موضوع بین تهران و لندن و تهران و مسکو تبادل شده اطلاع حاصل کنم . وزیر مختار گفت که او حتماً اقدام خواهد کرد که بدون معطلی اطلاعاتی در این باره برای خود بدست آورد . وزیر مختار ایران در موقع عزیمت اظهار داشت که وی امیدوار است و دعا می کند که بحران کنونی هر چه زودتر تخفیف پیدا کند و اگر تخفیفی حاصل نشود وی در نظر داد فرصتی بدست آورد و نظر دولت متبوع خود را در این باره به وزیر خارجه آمریکا توضیح دهد .

گزارش وزیر مختار آمریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 12 اوت 1941 ( 21 مرداد 1320 ) ( روز 13 اوت ساعت 7 صبح دریافت

شد )

89 - وزیر مختار انگلیس به من اطلاع داد که سپاهیان انگلیس در عراق در نزدیکیهای مرز ایران موضع گرفته اند . وی همچنین گفت که وزیر خارجه ( ایران ) دیروز به او اظهار داشت که دولت ایران از این نقل و انتقالات نیرو آگاهی پیدا کرده است . جنگ اعصاب بطور روز افزون بهر صورت برنامه های روزانه از رادیوی آنکارا و رادیوی باکو و ایستگاههای رادیوئی دیگر ادامه دارد .

ص: 66

نخست وزیر به من اظهار می دارد که انتشارات رادیو با کومخصوصاً قابل اعتراض است ( زیرا ) اخبار مجعولی مبنی بر اینکه فعالیت آلمانیها در ایران شدت پیدا کرده و به خرابکاری پرداخته اند انتشار می دهد . من نتوانستم تأیید خبر دیروز رادیو بوستون را راجع به بروز اغتشاشات و توقیفها در ارتش ایران بدست آورم . دولت ایران در مورد اخراج آلمانیها رو یه سماجت آمیز دارد ولی از روی قرائن پیداست که جنگ اعصاب اثر خود را شروع کرده است . مثلا وزیر خارجه دیروز بطور غیر رسمی از وزیر مختار انگلیس سئوال کرد که آیا اخراج مایر و گاموتا که نام آنها در گزارش شماره 82 مورخ 29 ژوئیه ساعت 6 بعد از ظهر این سفارت ذکر شده انگلیسها را راضی خواهد ساخت . علیرغم شایعات فراوانی که راجع به اخراج عده زیادی از آلمانیها در آینده نزدیک رواج دارد سفیر کبیر ترکیه به من اطلاع داد که تنها یک عده معمولی و عادی مشغول گرفتن ویزا برای عبور ترانزیت از ترکیه که تنها راه عبور امکان پذیر است می باشند . در اینجا بعید نمی دانند که اوضاع بزودی وارد مرحله وخیم تری گردد .

دریفوس

گزارش وزیر مختار امریکا در عراق ( نابنشو ) به وزیر خارجه آمریکا

بغداد - 13 اوت 1941 ( 22 مرداد 1320 ) - ساعت 1 بعد از ظهر ( ساعت 6:50 بعد از ظهر دریافت شد )

232 - سفیر کبیر انگلستان به من اطلاع داد که طبق دستوری که دریافت داشته از دولت عراق جدا خواستار شده که بر اساس پیمان سعد آباد از دولت ایران بخواهد که علیه جهانگردان آلمانی و پناهندگان سیاسی عراق که ایران را مرکز دسائس سیاسی علیه عراق قرار دادهاند اقداماتی بعمل آورد . وی به دولت عراق اخطار کرده که آن جهانگردان آلمانی و پناهندگان عراقی قطعاً سعی دارند در ایران همان کاری را انجام دهند که برای انجام آن در عراق کوشش می کردند یعنی کودتا کنند و یک گروه هواخواه محور را به قدرت برسانند و به این

ص: 67

ترتیب موجبات تهدید عراق را فراهم آورند . شایعاتی مبنی بر اینکه چنین کودتا هم اکنون صورت گرفته در بغداد جریان دارد ولی تایید نشده است - استنباط کرده ام که انگلیسها به اعمال فشار خود علیه ایرانیها برای بدست آوردن مقصود خویش ادامه خواهند داد و در صورت لزوم آماده شده اند که نیرو بکار ببرند - نیروی نظامی انگلیس برای همین منظور در عراق آماده می گردد . « بیکر » ( سرلشکر جوزف بیکر ناظر نظامی آمریکا در نیروهای انگلیس در عراق ) تقاضا دارد مراتب به اطلاع وزارت جنگ رسانیده شود .

نابنشو

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 15 اوت 19401 ( 24 مرداد 1320 ) - ساعت 8 صبح ( روز 16 اوت ساعت 5 صبح دریافت شد )

92 - وزیر مختار انگلیس به من اطلاع می دهد که او و سفیر کبیر شوروی فردا بعد از ظهر یادداشتهای مشابهی تسلیم دولت ایران خواهند نمود .

یادداشتهای مزبور مراتب نارضائی دو دولت را مبنی بر اینکه ایران به اخطار یک ماه پیش آنها راجع به خطر ناشی از آلمانیهای مقیم این کشور به ایران توجهی ننموده بیان خواهد نمود و مصرانه خواهد خواست که قسمت عمده آلمانیها اخراج شوند . از ایرانیها خواسته خواهد شد که فهرستی از اسامی آلمانیها که آنها می خواهند در خدمت - به علت اینکه خدماتشان ضرورت اجتناب ناپذیر دارد - ابقا کنند تسلیم نمایند و دو دولت پیشنهاد خواهند کرد که حاضرند کمک کنند و اتباع کشورهای دیگر را جانشین آلمانیها نمایند . آنها تأکید خواهند نمود که بریتانیای کبیر و روسیه نقشه هائی علیه تمامیت ارضی و یا حاکمیت ایران ندارند . در موقع تسلیم یادداشتها به دولت ایران شفاهاً گفته خواهد شد که در حدود چهار پنجم کلیه آلمانیهای مقیم ایران باید تا پایان ماه اوت ولی محققاً نه دیرتر از 15 سپتامبر ( هشتم شهریور ) از ایران اخراج شوند و انتظار خواهند داشت

ص: 68

که در ظرف سه رو به یادداشتها جوابی داده شود . تقاضای شفاهی و تهدید تلویحی بر اتخاذ اقدامات نظامی به یادداشتها صورت یک اولتیماتوم واقعی داده گواینکه وزیر مختار انگلیس مؤكداً اظهار می دارد که چنین قصد و منظوری در میان نیست . وزیر مختار انگلیس شبهه ای در مغز من نگذاشت که اگر خواسته های آنها مورد موافقت قرار نگیرد روسها شمال ایران و انگلیسها بقیه آن را اشغال خواهند نمود .

همکار انگلیسی من معتقد است که انگلیسها در صورت تهاجم بقدری زود بر اوضاع مسلط خواهند شد که موضوع محافظت منافع انگلیس بوسیله این سفارتخانه پیش نخواهد آمد . اگر چه پیش بینی خطرناک است ولی محتمل بنظر می رسد که خواسته ها مورد قبول واقع نشود و کشور مورد تهاجم واقع گردد و ایرانیها مقاومت ضعیفی ابراز کنند . چندی است که سپاهیان و ساز و برگ ایرانی به طرف شمال فرستاده می شوند و در این اواخر هم به طرف جنوب . گزارش داده می شود که شاه در نزدیکی مرز ترکیه مشغول بازرسی نیروها است . من غیر محتمل نمی دانم که درصورت وقوع تهاجم شاه تاج و تخت خود را از دست بدهد ...

من از مایحتاج ضروری ذخیره ای ترتیب داده و هر نوع اقدامات احتیاطی برای حفظ و حمایت اتباع خودمان در صورت لزوم بعمل آورده ام .

دریفوس

تلگراف وزیر خارجه امریکا ( کردل هال )به سفیر کبیر امریکا در انگلستان ( وینانت )

واشنگتن - 16 اوت 1941 ( 25 مرداد 1320 ) - ساعت 7 بعد از ظهر

3182 - عطف به گزارش شماره 3511 مورخ هشتم اوت ساعت ده بعد از ظهر شما - خواهشمند است به آقای ایدن اطلاع دهید که موجب امتنان این دولت خواهد بود این دولت را از ماهیت و چگونگی یادداشتی که قرار است تسلیم دولت ایران بشود مطلع نمائید و این اقدام به اطلاع وزیر مختار ما در ایران

ص: 69

( دریفوس ) رسیده است . ممکن است به آقای ایدن بگوئید که ما میل نداریم وزیر مختار ما در یادداشتهای مشترکی که در تهران تسلیم خواهد شد شرکت کند ولی در مذاکرات خود درباره این موضع با دولت ایران هر دو نماینده را بخاطر خواهد داشت .

کردل هال

تلگراف وزیر امور خارجه امریکا ( کردل هال ) به وزیر مختار آمریکا در ایران ( دریفوس )

واشنگتن - 16 اوت 1991 ( 25 مرداد1320 ) - ساعت 9 بعد از ظهر

64 - وزارت خارجه انگلستان به سفارت کبرای آمریکا در لندن اطلاع داده که دولتهای بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی درصدد هستند که رسماً از دولت ایران بخواهند که چهار پنجم از آلمانیهای آن کشور را اخراج کند .

گزارشهای این اقدام با حروف درشت در مطبوعات آمریکا مندرج شده و راجع به اقدام آتی علیه ایران از جانب بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی - در صورتی که به تقاضاهای آنها جواب رضایت بخشی داده نشود - شایعاتی منتشر گردیده است . البته شما باید با همکاران ذیعلاقه خود و مقامات صلاحیتدار ایرانی تماس نزدیک داشته باشید تا وزارت خارجه ( امریکا ) را سریعتر و کاملتر نسبت به پیش آمدهائی که در وضع کنونی پدید می آید مطلع نمائید . شما باید فرصتی بدست آورید و وضع کنونی را با مأموران عالیمقام ایران مورد بحث قرار دهید و بی آنکه خود را در اقدامات کنونی همکاران انگلیسی و شوروی خود شریک و سهیم سازید - مگر اینکه وزارت خارجه آمریکا بعداً دستور چنین کاری را به شما بدهد - علاقمندی و اشتیاق این دولت را بر اینکه دولت ایران کلیه اقدامات لازم را برای جلوگیری از بسط و توسعه فعالیتهای نازی که محققاً عواقب شومی برای ایران بعمل خواهد آورد بیان نمائید . قضیه سوریه و عراق البته مصداق مناسبی در این مورد است و می توان این دو کشور را برای تأیید نکته فوق الذکر مثال آورد - ضمناً برای اینکه وزارت خارجه آمریکا در وضعی قرار گیرد که بتواند تمام مراحل

ص: 70

وضع را بنحو شایسته سنجش و ارزیابی کند لازم است که ما را از جزئیات دقیق و موثق و مشخص کیفیت و حدود هر نوع فعالیت نازی در ایران هر چه زودتر مطلع نمائید . در گزارشهای مربوط به این امور خواهشمند است عبارات صریح و دقیق و روشن و مشخص بکار ببرید و بین حقیقت و شایعه فرق بگذارید و در صورتی که زیان و ضرری نداشته باشد . منابع اطلاع خود را نیز باید تعیین نمائید - چنانکه خود شاید تشخیص داشته باشید اطلاعلاتی که تاکنون از سفارت شما درباره این موضوع وارد شده تا حدی مبهم و غیر مشخص و تعارض آمیز و غیر کافی برای احتیاجات وزارت خارجه در وضع کنونی بوده است .

هال

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 18 اوت1941 ( 28مرداد 132 ) - ساعت یک بعد از ظهر ( 8 بعد از ظهر

دریافت شد )

95 - یادداشت های انگلیس و روس - که در گزارش شماره 92 این سفارت به آنها اشاره شده بود - روز شنبه تسلیم گردید . غیر از هجوم شایعات جدید و ناراحتی و بیقراری روزافزون درمیان خارجیها پیش آمدهای مهم دیگری برای گزارش وجود ندارد . قرینه ای نیست که دلالت بر صدور فرمان جدید از جانب دولت ایران باشد . وزیر مختار انگلیس معتقد است که ایرانیها هنوز در جستجوی فرمول سحر آمیزی هستند که طرفین را راضی کند . انتظار می رود بزودی پیش آمدهائی بوقوع پیوندد .

دریفوس

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 19 اوت 1941 ( 28 مرداد 1320 ) ساعت نیمه شب ( روز 19 اوت ساعت 3 بعد از ظهر دریافت شد )

ص: 71

96 - وزیر مختار انگلیس دیروز به وزارت خارجه ( ایران ) احضار شد که پیشنهاد متقابل ایران را در مقابل تقاضاهای انگلیس دریافت دارد ایرانیها سه نفر از سران نازی یعنی مایر و گاموتا وایلرسس را بزودی اخراج خواهند نمود و برنامه خود را که هم اکنون شروع شده و طی آن هرماه سی نفر از آلمانیها را که از خدماتشان می توان صرف نظر نمود اخراج می گردد ادامه خواهند داد . با اینکه وزیر مختار انگلیس پیشنهاد ایران را تلگرافاً به لندن خبر داد به وزیر خارجه ایران اظهار داشت که به عقیده وی پیشنهاد مزبور رد خواهد شد زیرا بیش از یک سال طول خواهد کشید که عزیمت تعداد قابل ملاحظه ای از آلمانیها عملا صورت گیرد . طی گفتگوی طولانی که دیروز با وزیر خارجه داشتم روشن و آشکار استنباط کردم که ایرانیها بی آنکه دشواری و وخامت وضع را تشخیص بدهند مشغول اغتنام فرصت و طفره رفتن می باشند . اگر آنها از جستجوی فورمول سحرآسا دست برندارند و بی درنگ به حقایق و واقعیات وضع توجه ننمایند شاید در ظرف چند روز دیگر متوجه شوند که دیگر خیلی دیر شده است .

دریفوس

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 20 اوت 1941 ( 29 مرداد 1320 ) - ساعت 1 بعد از ظهر ( روز 21 اوت ساعت 45: 8 بعد از ظهر دریافت شد )

98 - شاه در مراسم جشن فارغ التحصیلی دانشکده افسری نطق کوتاهی ایراد کرد که پر معنی و واجد اهمیت است زیرا این اولین بیانات علنی او در وضع غیر عادی حاضر است و نشان می دهد که او به وخامت اوضاع پی برده است او گفت که مرخصی افسران لغو شده و بزودی علت این اقدام معلوم خواهد شد . وی گفت که لازم است ارتش و افسران ارتش نسبت به وضع حاضر توجه و علاقه داشته باشند و در صورت لزوم آماده باشند که جان خود را فدا نمایند .

دريفوس

ص: 72

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 21 اوت 1991 ( 30 مرداد 1320 ) - ساعت 4 بعد از ظهر ( روز 22 اوت

ساعت 9:50 بعد از ظهر دریافت شد )

99 - عطف به تلگراف شماره 64 وزارت خارجه ( امریکا ) مورخ 16 اوت ساعت 9 بعد از ظهر - وزارت خارجه گزارش شماره 92 مورخ 15 اوت ساعت 8 تعداز ظهر این سفارت را راجع به خواسته های جدید انگلیس و روس قطعاً دریافت داشته است . این سفارت با مأموران سیاسی و مقامات دولتی ارتباط نزدیک و همآهنگ دارد و از اینرو توانسته که اطلاعات مندرج در گزارش شماره 92 را که در حکم پیشدستی در کسب خبر محلی است سریعاً بدست آورد . وزارت خارجه باید تشخیص بدهد که منشاء این قبیل اقدامات در لندن است بنابراین طبیعی خواهد بود که دیپلماتها و نمایندگان مطبوعات ما در آنجا بتوانند اطلاعات قبلی بدست آوردند . رویه وزارت خارجه امریکا که در آخرین جمله تلگراف خود بیان داشته مورد تقدیر و امتنان است و منتهای سعی و اهتمام خواهم نمود که در آینده همانطور که در گذشته بوده اطلاعات سریع و روشن و کامل بدست آورده و ارسال دارم . من با نخست وزیر و وزیر خارجه ایران تماس روزانه دارم و آنها مرا از نظریات دولت ایران آگاه می سازند . من در چندین فرصت توجه آنها را به خطراتی که از فعالیتهای ستون پنجم دامنگیر ایران می گردد جلب نموده و عراق را بعنوان نمونه مشخص مثال آورده ام . جواب آنها که در حقیقت نماینده نظریات ایران می باشد همواره این بوده که آلمانیها بنا بدرخواست دولت ایران آمده و به کارهای معین اشتغال یافته اند و هیچگونه عمل خلاف قانون مرتکب نمی شوند و همه آنها تحت مراقبت کامل می باشند و نقل و انتقال آنها در کشور محدود است . وزیر خارجه برای اینکه نشان بدهد تا چه اندازه این مراقبت کامل و دقیق می باشد دیروز به من اظهار داشت که برای هر یک از اتباع آلمانی یک مأمور گماشته شده است .

ص: 73

وزارت خارجه آمریکا باید توجه داشته باشد که کسب اخبار و اطلاعاتی موثق و معتبر راجع به فعالیتهای نازیها در ایران دشوار است . افسر اطلاعات انگلیسی - که با او ما همکاری نزدیکی داریم - نتوانسته است بوسیله عمال خود اطلاعاتی درباره تشکیلات داخلی سازمان ستون پنجم آلمان بدست آورد . معهذا این سفارت حقایق قابل اعتماد زیر را بدست آورده است .

در ایران دو هزار الی دو هزار و پانصد نفر آلمانی که شامل خانواده های آنها نیز می باشد وجود دارد - یک هزار نفر از آنها شاید سر پرست خانواده باشند و از آنها هفتصد نفر در استخدام دولت می باشند . از این عده هیچ جهانگرد نیست و یا تازه وارد نشده است .غالب آنها مشاغل قانونی دارند اگر چه معدودی از آنها تحت عنوان استخدام از طرف موسسات تجارتی آلمانی مشغول تبلیغات و کارهای سازمانی می باشند . فعالیتهای ستون پنجم از سفارت آلمان اداره می گردد . دو نفر از رهبران آنها مایر و گاموتا از افراد سپاه طوفان می باشند و شغل پر مسئولیت در شرکت شنکرس دارند . تبلیغات اکثراً بوسیله «ایلرس » باستان شناس که مدتهای مدیدی است در ایران زندگی می کند اداره می گردد . هم اوست که یکی از مولفان و طراحان تبلیغات آلمانی در خاور نزدیک می باشد .

آلمانیها در نقاط حساس سوق الجیشی در ایستگاه رادیو و خطوط آهن و خدمات عمومی دیگر قرار گرفته و بعنوان نمایندگان سازمانهای تجارتی مانند شرکت شنکرس و شرکت فروستال در سراسر کشور پخش شده اند . بنابراین در تمام سرویسهای مهم عمومی و در تمام نقاط ایران عمال آلمانی وجود دارند . مرکز سازمان آنها در یک باشگاه آلمانی در تهران بنام خانه قهوه ای ( برون هوس ) است . این باشگاه سابقاً مرکز تمرینهای نظامی و تمرینهای نشانه گیری بود ولی مقامات ایرانی از آنها جلوگیری بعمل آوردند . سازمان مزبور گفته می شود فعال و توانا و دارای انضباط و دیسیپلین است و هر یک از افراد آن برای وظایف خویش که انجام حرابکاری و یا در صورت حمله به ایران کمک به نیروهای آلمانی است خوب تربیت شده و تعلیم یافته اند . یک امریکائی مجرب که کارشناس رادیو است

ص: 74

و برای دولت ایران اسباب و ادوات رادیوئی نصب می کند اطمینان حاصل کرده که آلمانیهائی که در ایستگاه رادیوی دولتی مشغول کار می باشند اسباب و لوازم مخصوصی برقرار کرده و آن وسایل را برای اداره کردن امواج پارازیت ناشی از برلین و متوجه ساختن آن امواج بسوی برنامه های رادیوئی متفقین در سراسر این ناحیه بکار می برند .این مطلب تازه به اطلاع وزیر مختار انگلیس رسانیده شد و او تاکنون از این مطلب اطلاعی حاصل نکرده بود . مبارزه تبلیغاتی انگلیس علیه ایران که از طرف بعضی افراد و روزنامه نویسها پشتیبانی می گردد به منتهای شدت خود رسیده است و این امر منجر شده به پخش و انتشار هر نوع اخبار تحریف شده و دروغ . مثلاً از دهلی خبری رسیده که یک قطار پر از افراد آلمانی وارد ایران شد و از قاهره گزارش می رسد که ارتش ایران دست به شورش زده و ایلات و عشایر اغتشاش کرده اند و اخبار دروغ و تحریف شده دیگری راجع به فعالیتها و نقل و انتقالات آلمانیها در ایران . روزنامه نگاران اخبار الهام شده از طرف انگلیسها را بعنوان حقیقت و واقع قبول نموده و به این طریق به این مبارزه تبلیغاتی خیلی کمک می کنند . مثلاً نماینده آمریکائی خبرگزاری آسوشیتدپرس به من اظهار داشت که غالب اخباری که بوسیله خبرنگاران از آنکارا ارسال می شود اخباری است که از سفارت انگلیس سرچشمه گرفته است . اخبار ناشی از طرف ایران هیچگاه بیان نشده است . من خطر ستون پنجم را ناچیز نمی شمارم و مکرراً توجه وزارت خارجه آمریکا و مقامات محلی را نسبت به این خطر جلب کرده ام .

معهذا اطمینان دارم که انگلیسها این خطر را بعنوان بهانه برای اشغال آتی ایران مورد استفاده قرار می دهند و تعمداً درباره قدرت آن به عنوان یک حر به مجزا اغراق و مبالغه می کنند . من به این نتیجه رسیده ام که جواب ایران به خواسته های انگلیس و روس هر چه باشد انگلیسها و روسها ایران را بعلت ضرورت فوق العاده نظامی اشغال خواهند کرد . برای احتراز از سوءتفاهم باید موكداً اضافه کنم که من با اقدام انگلیسها کاملاً موافق می باشم و معتقدم که این اقدام برای پیشرفت هدف مشترک ما ضرورت حیاتی دارد .

ص: 75

جواب کتبی ایران به یادداشتهای انگلیس و شوروی هنوز تسلیم نشده است . وزیر مختار انگلیس به من اطلاع داد که گفتگوهای وی با نخست وزیر و وزیر خارجه روشن می سازد که جواب آنها برای انگلیس قابل قبول نخواهد بود .

من معتقدم که حمله و تهاجم روسها و انگلیسها در ظرف چند روز صورت خواهد گرفت .

با توجه به احساسات تند توده های مردم علیه انگلیسها و با توجه به اینکه آلمانیها ممکن است به ایجاد و اداره اغتشاشات کمک کنند بعید بنظر نمی رسد که تا استقرار کنترل انگلیسها و روسها بلواها و اغتشاشات داخلی صورت گیرد . وضع ارتش نامعلوم است و خطر بروز کودتا بعید بنظر نمی رسد . در صورت ضرورت همه اتباع امریکائی را در محوطه سفارت جمع آوری خواهم نمود در این محوطه دلیلی برای نگرانی از سلامت آنها نخواهم داشت . امیدوارم راجع به عکس العمل انگلیسها نسبت به پیشنهاد متقابل ایران و از مقاصد فوری آنها در ظرف 48 ساعت آینده اخبار قطعی و مشخص بیشتری بدست آورم .

دریفوس

یادداشت رئیس اداره امور خاور نزدیک ( مورای ) به وزیر خارجه آمریکا

واشنگتن - 21 اوت 1941 ( 30 مرداد 1320 )

آقای وزیر خارجه وزیر مختار ایران طبق تعیین وقت قبلی قرار است فردا بیست و دوم اوت ( 31 مرداد ) ساعت یازده صبح با شما ملاقات کند و طی این ملاقات طبق دستوری که از دولت متبوع خود دریافت داشته وضع کنونی ایران را برای شما بیان نماید - وی در نظر دارد نسخه اصلی تذکاریه پیوست را که او از دولت متبوع خود تلگرافاً دریافت نموده به شما تسلیم شد . تذکاریه مزبور متضمن جواب ایران به تقاضاهای اخیر انگلیس است .هدف ظاهری و آشکارای تقاضاهای اخیر انگلیس این بوده که دولت ایران قسمت عمده اتباع آلمانی را که اکنون در ایران اقامت دارند از آن کشور اخراج کند .

ص: 76

طی ملاقاتی که وزیر مختار ایران روز 19 اوت ( 28 مرداد ) با این جانب داشت و همان روز تقاضای ملاقات شما را نمود متن کامل تلگرافی را که وی تازه از دولت متبوع خود دریافت داشته بود برای من قرائت کرد . نکات عمده و اساسی این تلگراف در تذکاریه پیوست گنجانیده شده است . چنانکه بخاطر خواهید داشت من در ملاقاتی که وزیر مختار ایران پیش از آن ( 11 اوت ) با من داشت از او درباره بحران کنونی کشورش سئوال کردم که رویه دولت متبوع او چه خواهد بود اگر انگلیس تقاضا نماید که به قوای انگلیس اجازه داده شود که برای عزیمت به روسیه از ایران عبور نمایند و همچنین پرسیدم رویه دولت متبوع وی چه خواهد بود اگر تقاضائی برای عبور دادن اسلحه و مهمات از ایران بعمل آید . در آن موقع وزیر مختار ایران اظهار داشت که به عقیده وی دولت متبوع وی بهیچوجه اجازه نخواهد داد که از ایران قوای نظامی عبور کند . اما راجع به عبور دادن اسلحه و مهمات وی در وضعی نبود که به سئوال من جواب بدهد . در ملاقاتی که وزیر مختار ایران اخیراً یعنی در 19 اوت ( 28 مرداد ) با این جانب داشت اظهار نمود که وی حالا می تواند بگوید که دولت متبوع وی بهیچوجه اجازه نخواهد داد که قوای نظامی از کشورش عبور کند . در حالی که وزیر مختار ایران راجع به سئوال من درباره عبور دادن اسلحه و مهمات از ایران جواب مخصوصی نداد خاطر نشان ساخت که راه آهن ایران مجهز نیست و نمی تواند سلاح سنگین از قبیل تانک و غیره را حمل نماید . ضمن اظهار نظر درباره امکان مبادرت به اشغال ایران از طرف قوای انگلیس و قوای بلشو یک وزیر مختار ایران اظهار نمود که به عقیده وی هر نوع اقدام تجاوز آمیز از جانب انگلیس علیه ایران غیر قابل تصور است . راجع به امکان مبادرت به اشغال ایران از جانب بلشویک ها وزیر مختار ایران اظهار داشت که چنین بنظر می رسد که روسیه در حال حاضر خیلی گرفتاری دارد و به هر صورت ایران در مقابل حمله ارتش بلشویک ناچار مقاومت خواهد نمود و به نظر وی مقاومت ایران قرین موفقیت خواهد شد .

وزیر مختار ایران بار دیگر با لحن مؤکد اظهار داشت که در صورت هر نوع

ص: 77

عمل تجاوز آمیز علیه ایران دولت متبوعش بیشتر به علاقه و همدردی و کمک و مساعدت امریکا اتکاء خواهد داشت .

والاس موراي

یادداشت سفارت ایران به وزارت خارجه آمریکا

واشنگتن 22 اوت 1941 ( 31 مرداد 1320 )

وزیر مختار انگلیس در تهران طی هفته های اخیر چندین بار به وزارت خارجه ایران مراجعه کرده و از وجود به اصطلاح عده زیادی اتباع آلمانی در ایران و خطراتی که ممکن است از این حیث بوجود آید و نگرانی دولت انگلیس از این وضع صحبت نموده است . کفیل وزارت خارجه ایران ( جواد عامری ) وضع را کاملاً برای او تشریح کرده است . وی اظهار داشته است که اولاً تعداد آلمانیهای مقیم ایران تا آن حدودی که ادعا می شود زیاد نیست و ندرتاً مجموع آنها به 700 نفر می رسد . به هیچ جهانگرد آلمانی ویزای ورودی داده نشده است و آن عده از آلمانیها که در ایران هستند برای مقاصد صنعتی و بازرگانی به این کشور آمده اند . محل سکونت و شغل و حرفه آنها و تمام رفت و آمدشان تحت مراقبت مقامات دولتی می باشد . بنابراین دولت ایران احساس می کند که آنها نمی توانند به هیچ نوع فعالیت ستون پنجمی دست بزنند - بعلاوه چون سیاست دولت ایران این است که تعداد متخصصین و مستخدمین خارجی را تقلیل دهد و بجای آنها ایرانیها را بگمارد بنابراین حتی از تعداد واقعی آنها که اکنون در ایران هستند کاسته خواهد شد و دلیل این امر این است که عده ای از آنها هم اکنون خاک ایران را ترک گفته اند .

نخست وزیر ایران شخصاً راجع به این موضوع به وزیر مختار انگلیس در تهران اطمینان داده است ولی بنظر میرسد که دولت انگلیس مایل نیست نظر ایران را بپذیرد و وزیر مختار انگلیس تقاضاهای خود را با قوت و ابرام بیشتر در هفته اخیر تکرار کرده است .

دولت ایران مدتهای مدید با پشتکار فراوان کار کرده و در داخله کشور

ص: 78

خود امنیت بوجود آورده و امنیت موجود را حفظ کرده و برای خود ایرانیان و همچنین برای خارجیها در داخله ایران وسایل زندگی مسالمت آمیز فراهم نموده است ایران معتقد است این کار بزرگی که صورت گرفته باید از طرف همسایگان ایران مورد تحسین و تقدیر قرار گیرد . معهذا با کمال تأسف دیده می شود که آنها سعی دارند که این آرامش را مختل سازند و به تبلیغات زیان بخشی پرداخته اند و اهتمام می ورزند که با تضییق و فشار مردم ایران را به هراس و وحشت اندازند . با اتکاء به عدالت بین المللی و انصاف و مروت دولت امریکا و مخصوصاً با توجه به احساساتی که امریکا نسبت به مبارزه کنونی دولت و مردم انگلیس ابراز میکند دولت ایران علاقمند است که دولت آمریکا را نسبت به وضع کنونی در جریان وقوف قرار دهد . شاید مفید باشد که به اطلاع دولت امریکا رسانیده شود که ایران همواره سیاست حسن همجواری تعقیب کرده و حتی در وضع کنونی هم مایل است برای ایجاد اعتماد و وثوق و تفاهم متقابل به هر نوع کوشش و مجاهدتی مبادرت ورزد ولی این قبیل کوششها تا حدودی خواهد بود که با حیثیت وحاکمیت ایران منافات نداشته باشد .

ایرانیها بدبختیهای بزرگ دوران جنگ اخیر ( جنگ بین المللی اول ) و نفوس کثیر و باورنکردنی که بعلت قحطی و شیوع امراض ناشی از مداخله خارجیها بهلاکت افتادند با اندوه و تألم بیاد دارند . تکرار آن صحنه های غم انگیز دیگر هرگز اجازه داده نخواهد شد .

وزیر خارجه امریکا ( کردل هال ) جریان گفتگوهای خود را با وزیر مختار ایران شرح

می دهد

واشنگتن - 22 اوت 1941 ( 31 مرداد 1320 )

وزیر مختار ایران بنابر تقاضای وقتی که او کرده بود ( امروز ) نزد من آمد و یادداشت پیوست را که مربوط به اختلافات جدی بین دولت متبوع او و دولت انگلیس است به من تسلیم نمود . وزیر مختار ایران آنگاه شفاها به تهدید حمله انگلیس اشاره نمود و از من خواست که اظهار نظر کنم که در صورت وقوع چنین

ص: 79

حمله رویه این دولت ( دولت امریکا ) چه خواهد بود . او درباره اصول حاکم بر روابط بین المللی عادی و مسالمت آمیز که از طرف این جانب و مقامات دیگر این دولت ( دولت امریکا ) مورد اشاره قرار گرفته به تفصیل سخن گفت و در پایان بیانات خود از من سئوال کرد که این دولت چه میتواند بکند که از خطر حمله و ههجوم انگلیس جلوگیری بعمل آورد .

من جواب دادم که مقامات نظامی انگلیس البته نقشه های استراتژی خود را بدون مشورت و یا گفتگو با هیچ یک از مقامات این دولت طرح می کنند و امکان و احتمال وجود دارد که در آن ناحیه کلنی آلمانیها مبادرت به حمله هجوم کنند و ضروری و لازم بنظر می رسد که انگلیسها تدابیر و اقدامات دفاعی اتخاذ گردد . سپس گفتم که هیچ کس نمی تواند بگوید که چنین حمله - در صورتی که باید پیش بیاید - چه وقت و کجا سرانجام پیش خواهد آمد و البته این دولت نمی تواند هیچ نوع سیاست جدیدی - در صورتی که چنین سیاستی را بر حسب امر احتمالی و اتفاقی در نظر داشته باشد - براساس یک وضع نظامی کاملاً فرضی که وزیر مختار به آن اشاره نمود تعریف و بیان کند . من گفتم که دو کشور ما کاملاً روابط دوستانه دارند و ما نسبت به ایرانیها محبت فراوان احساس می کنیم ولی تصور می کنم وزیر مختار باید تشخیص بدهد که من در وضعی نیستم که موارد احتمالی و فرضی را پیش از وقت مورد بحث قرار دهم اضافه کردم در حالی که ایران - چنانکه وزیر مختار اظهار می دارد - بیطرف است آلمانیها هیچ نوع احترامی به بیطرفی ندارند ولی به کشور بیطرف توصیه می کند که کاملاً آرام و بیطرف بماند تا هیتلر آماده حمله گردد و در اندک مدتی آنرا فتح کند و به یک حال انقیاد مطلق و شبه بردگی اندازد ( و هم چنین ) گفتم که انگلیسها به کمک ما و دیگران مأیوسانه در تلاش هستند که نگذارند دامنه فتوحات هیتلر به بریتانیای کبیر گسترش پیدا کند و به این ترتیب نیمکره باختری را سخت مورد مخاطره قرار دهد .

وزیر مختار ایران مکرراً طوری سخن می گفت که گوئی کشورش

ص: 80

در صورتی که انگلیس برای هر منظوری که شده مبادرت به حمله و تهاجم کند خواهد جنگید . من خاطر نشان ساختم که انگلیسها البته قصدی علیه ایران ندارند بلکه بعکس مناسبات تجارتی وسیع با ایرانیها دارند . کوشش آنها تنها به این منظور است که در مقابل حمله و تهاجم آلمانیها از خویشتن با موفقیت دفاع کنند . وزیر مختار ایران دیگر اصرار نور زید که از این دولت ( دولت امریکا ) وعده و قول مداخله دریافت کند جز اینکه اظهار داشت که اگر این دولت کلمه ای به انگلیسها بگوید بعقیده وی انگلیسها به ایران تجاوز نخواهند کرد .

ک ( کردل ) ه - ( هال )

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 22 اوت 1941 ( 31 مرداد 1320 ) - ساعت 10 صبح ( روز 23 اوت

دریافت شد 101. )

101 - در پاسخ شماره 67 وزارت خارجه ( امریکا ) مورخ بیستم اوت ساعت 8 بعدازظهر - ( تلگراف ) شماره 64 وزارت خارجه ( مورخ 16 اوت - ساعت 9 بعد از ظهر ) پس از آنکه گزارش 96 ( مورخ 19 اوت ) خود را ارسال داشتم دریافت گردید و اطلاعاتی که راجع به ستون پنجم طی آن تلگراف خواستار شده بودید در گزارش شماره 69 مورخ 21 اوت داده شد تلگرافات از واشنگتن دو الی سه روز طول دارد که به تهران واصل شود . من تازگی بار دیگر با نخست وزیر گفتگوهائی داشتم که طی آن نظر او را نسبت به خطر ستون پنجم مجدداً جلب کردم . جواب او تقریباً مشابه همان مطلبی بود که من در بند سوم گزارش 99 خود به نام نظر دولت ایران مندرج ساختم - و مخصوصاً نظر او را نسبت به خطرات ناشی از اخلالگریهای آلمانیهای استخدام شده در ایران جلب نمودم و او را از اعمال آلمانیها در مورد ایجاد پارازیت که شرح آن را در گزارش 99 خود بیان داشتم مطلع ساختم . او از این مطلب ابراز تعجب نمود و قول داد که در این مورد اقدام کند . بعلاوه خطر مربوط به راه آهن را به او تذکر دادم و او گفت

ص: 81

که برای هر پل و هر نقطه سوق الجیشی مأموری برای مراقبت گمارده است . نظر من همانطور که در گزارش 67 بیان داشته ام این است که ایرانیها آنچه در توان و قدرت دارند بکار می برند که فعالیت ستون پنجم را تحت کنترل درآورند ولی اقدامات آنها ضعیفتر و نامنظم تر از آن است که بتواند در جلوگیری از کارهای آلمانیهای کاردان مؤثر باشد . نظر رسمی ایران درباره بحران کنونی که صریح و بی پرده بوسیله نخست وزیر و وزیر خارجه برای من بیان شده این است که ایرانیها در حینی که موافقت خواهند داشت آلمانیها را بتدریج از ایران اخراج کنند از جنبه سماجت آمیز درخواستهائی که شده نفرت عمیق دارند و مطلقاً دوست ندارند که « بازیچه و ملعبه انگلیسها قرار گیرند » . همچنین ایرانیها از مبارزه پخش اخبار دروغ و تحریف شده که انگلیسها و روسها علیه آنها بعمل می آورند متنفر و مشمئز می باشند . نخست وزیر بطور خیلی محرمانه به من اظهار داشت که به نظر وى اعمال و اقدامات انگلیسها متناسب با مقتضای مورد نیست بلکه آنها در جستجوی بهانه می باشند که شمال ایران را اشغال کنند زیرا ضرورت نظامی تماس با روسها را ایجاب کرده است وزیر خارجه به من گفت که رفتار انگلیسها آمرانه و تحکم آمیز و دور از دوستی است آنها هرگز به ایران نزدیک نشده و پیشنهاد همکاری نزدیکتر و عقد پیمان اتحاد ننموده اند . بطور خلاصه ایرانیها علاقمند می باشند در برنامه ای که به نظر آنها معقول باشد برای اخراج آلمانیها همکاری کنند ولی امتناع دارند که با ارعاب و تهدید در برابر توقعات ناروای انگلیس و روس سر تسلیم فرود آورند .

جواب ایران به یادداشتهای انگلیس و روس شب گذشته تسلیم شد .

جواب به هر دو یادداشت مضمونی تقریباً مشابه دارد و از نه نکته که در لفافه الفاظ و عبارات کلی و مبهم پیچیده شده تشکیل گردیده است . نکته جالب این است که از استعمال کلمه آلمانی اجتناب شده و بجای آن عبارت خارجی بکار رفته است - چهار نکته اولیه واجد اهمیت چندانی نیست و بیشتر محدود به ابراز دوستی و تعارفات معمولی دیگر است . نکته پنجم اشعار می دارد که سیاست

ص: 82

دولت این است که خارجیها را بمحض اینکه بتوان از خدمات آنها صرف نظر نمود از کار بر کنار سازد . نکته ششم می گوید این سیاست با توجه به شرایط و اوضاع و احوال کنونی تسریع شده چنانکه عده زیادی از خارجیها بزودی کشور را ترک خواهند گفت. نکته هفتم راجع است به اینکه تنها خود ایران است که تصمیم خواهد گرفت کدام خارجیها ایران را ترک کنند و نکته هشتم می گوید با کلیه خارجیها به تساوی رفتار خواهد شد . نکته نهم اشعار می دارد که دولت در حالی که علاقمند است بمنظور کمک به همسایه هر نقشه ای را اجرا کند میل ندارد کاری کند که ( عبارت حذف شده است . مترجم ) . نمایندگان روس و انگلیس هر دو به من اظهار داشتند که جواب ( ایران ) مطلقاً رضایتبخش نیست .

در اینجا محافل مطلع تقریباً مسلم و قطعی می دانند که بزودی انگلیس و روس به ایران حمله خواهند نمود . تنها حدس و شایعه این است که آیا ابتدا اولتیماتومی داده خواهد شد .

دریفوس

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران 24 اوت 1941 ( دوم شهریور 1320 ) - ساعت 9 صبح ( ساعت 8:55 بعد از ظهر دریافت شد . )

102 - شاه کفیل وزارت خارجه را شب گذشته به سفارت انگلیس فرستاد که به وزیر مختار انگلیس اطمینان دهد که آلمانیهای مقیم ایران با سرعت اخراج می شوند . این مطلب بلافاصله به اطلاع لندن رسانیده شد . افزایش تمایل و علاقه ایرانیها براخراج آلمانیها از مذاکراتی که بین نمایندگان انگلیس و روس و مقامات ایرانی صورت گرفته آشکار و نمایان است . معهذا این رویه با سوابق رسمی و مکتوب - مثلاً لحن استوار و تمکین ناپذیر جواب کتبی ایران به یادداشتها و لحن سخنرانی شاه که طی گزارش شماره 98 خود به اطلاع رسانیدم و لحن سرمقاله روزنامه اطلاعات تفاوت و تباین دارد . سرمقاله اطلاعات به نطق

ص: 83

شاه اشاره کرده و از مردم خواسته است که برای حفظ حیثیت و شرافت خود کار و کوشش و فداکاری کنند . به این ترتیب ایرانیها در همان حال که برای حفظ آبرو و ضبط ( در تاریخ ) رویه تمکین ناپذیر پیش می گیرند عملاً و در واقع آماده هستند که گذشتهائی بکنند . اولین دستور اخراج عمومی طبق گزارش موثق دیروز صادر شد و به 16 نفر آلمانی که غالب آنها سلمانی و دارای مشاغل غیر مهم بودند حکم شد که در ظرف دو هفته ایران را ترک کنند . طبیعی است که سفارت آلمان به این عمل اعتراض کرده است .جریانهای مهم دیگری در اینجا وجود ندارد - وضع اینجا از امروز صبح این است که همه انتظار دارند بدانند که اقدام بعدی انگلیس و روس چه خواهد بود .

دریفوس

گزارش سفیر کبیر امریکا در مسکو ( استاینها ردت ) به وزیر خارجه آمریکا

مسكو - 24 اوت 1941 ( دوم شهریور 1320 ) - ساعت 3 بعد از ظهر ( روز 25 اوت ( سوم شهریور ) ساعت 9:20 صبح دریافت شد . )

1567 - رئیس جمهوری امریکا - وزیر امور خارجه آمریکا . طی گفتگوئی که دیروز با سفیر کبیر ایران ( محمد ساعد ) داشتم او اظهار داشت که دولت متبوع وی به یادداشتهای شوروی و انگلیس که طی آنها از دولت تقاضا شده بود آلمانیها را از ایران اخراج کنند جواب صرفاً رد داد زیرا به نظر دولت ایران این امر جنبه کاملاً داخلی دارد و تقاضای ( دو دولت ) تخطی به حق حاکمیت ایران محسوب می شود . وی یادداشتهای شوروی و انگلیس را « گستاخانه » توصیف کرد . و گفت علاوه بر جواب رد رسمی به دولتهای شوروی و انگلیس اطلاع داده شده که دولت ایران اقداماتی برای اخراج آلمانیها اتخاذ کرده

است . سفیر کبیر ایران سپس به اظهارات خود چنین ادامه داد :

1 - شرکت شوروی در تقاضائی که از ایران شده بنا به « تحریک » انگلیسها بود .

ص: 84

2 - انگلیس پس از آنکه آلمان را بعلت اینکه در سال 1939 کشورهای حوزه بالتیک را برای خوش آیند شوروی فدا نمود سخت مورد انتقاد و ملامت قرارداد اکنون حاضر شده که خود برای دل بدست آوردن از شوروی ایران را فدا نماید .

3 - رویه کنونی دولت انگلیس نسبت به ایران ناسپاسی به ایران است که از انگلستان جانبداری کرده و مدت دو سال منافعش را حفظ کرده است .

4 - ایران در مقابل هر تجاوزی که خواه از جانب شوروی و خواه از جانب انگلیس و یا از جانب هر دو دولت نسبت به حق حاکمیتش باشد به بهترین وجه ممکن از خویشتن دفاع خواهد نمود .

5 - تقاضای شوروی و انگلیس مبنی بر اخراج فوری آلمانیها از ایران بهانه برای اشغال ایران است که ناشیانه پرده پوشی شده زیرا اخراج همه آلمانیها و در صورت تمایل احراز حق عبور از ایران مسائلی است که ممکن بود دوستانه مورد بحث قرار گیرد و ترتیب برای آن اتخاذ شود بی آنکه به حیثیت و مناعت دولت و مردم ایران لطمه ای وارد گردد .

سفیر کبیر ایران پس از اشاره به « اشتباهات دیپلماسی » اظهارات خود را چنین خاتمه داد « ما سالهای سال از دوستان وفادار انگلیس بوده ایم . اگر منظور آنها این بود که آلمانیها از ایران اخراج بشوند و حق عبور و یک پایگاه نظامی برای حفاظت منافع نفت شوروی و قفقاز بدست آورند چرا صریح و علنی پیشنهاد عقد پیمان نظامی بین شوروی و انگلیس و ایران نکردند . شاید حالا هم دیر نشده باشد اگر چه دولت متبوع من سخت مورد اهانت قرار گرفته است . »

با توجه به نفوذی که محمد ساعد سفیر کبیر ایران در تهران دارد و با توجه به احساسات موافق او نسبت به انگلیسها که خود من در مدت دو سال شخصاً به آن وقوف پیدا کرده ام من برای این اظهار نظر وی کمال اهمیت را قائل می باشم .

استاینها ردت

ص: 85

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 24 اوت 1941 ( دوم شهریور ) - ساعت 10 بعد از ظهر ( روز 25 اوت ساعت 2:55 صبح دریافت شد . )

103 - وزیر مختار انگلیس به من اطلاع داد که فردا ( دوشنبه 25 اوت - سوم شهریور ) ساعت 8 صبح یادداشتی تسلیم دولت ایران خواهد نمود . 1 - در این یادداشت از اینکه ایرانیها به تقاضاهای انگلیس توجهی ننموده اند اظهار تأسف شده . 2 - ابراز تأسف گردیده از اینکه انگلیس حالا مجبور شده که برای حفظ و حمایت منافع خویش خودش زمام امور را بعهده بگیرد . 3 - بار دیگر تکرار شده که انگلیسها هیچ نوع نقشه ای علیه تمامیت یا حاکمیت ایران ندارند . 4 - ابراز امیدواری گردیده که ایران مقاومتی ابراز نکند زیرا انگلیسها قصد ندارند به مملکت و مردم آن صدمه ای وارد آورند .

وزیر مختار انگلیس شفاهاً اظهار خواهد نمود که بمحض اینکه انگلیسها اقدامات لازم برای حفاظت منافع خود بعمل آوردند آرزومند خواهند بود که با ایران همکاری کامل ادامه دهند .

از وابسته نظامی انگلیس اطلاع حاصل کردم که سپیده دم فردا قوای انگلیس از مرز ایران عبور خواهد نمود و هواپیماهای انگلیس اوراقی روی شهرهای عمده ایران فرو خواهند ریخت . در این اوراق رویه انگلیس شرح و بیان شده است .

دریفوس

« سمنرولز » معاون وزارت خارجه آمریکا جریان گفتگوی خود را با آقای محمد شایسته ( وزیر مختار ایران ) شرح می دهد

واشنگتن - 25 اوت 1941 ( سوم شهریور 1320 )

وزیر مختار ایران بنا به تقاضای خود امروز صبح برای ملاقات من آمد .

وزیر مختار بنا بدستور دولت متبوع خود نزد من نیامده بود و هنوز نشنیده بود که

ص: 86

قوای انگلیس و روس عملاً وارد ایران شده اند . وزیر مختار ایران برای مدت قابل ملاحظه ای از تاریخ گذشته ایران صحبت کرد و از مشکلاتی که برای کشور وی به علت فشار و تضییق روسها در شمال و انگلیسها در جنوب پیش آمده بود و از علاقه ایران برای حفظ بیطرفی خود و غیره سخن گفت . وزیر مختار ایران مخصوصا خاطرنشان ساخت که تعداد آلمانیها در ایران کمتر از 700 نفر می باشد و با توجه به علاقه ای که دولت ایران ابراز داشته مبنی بر اینکه در ظرف مدت نسبتاً کوتاه خود را از وجود آنها خلاص خواهد کرد کاملاً واضح و آشکار می باشد که وجود آلمانیها در ایران تمایل بریتانیای کبیر و روسیه جهت اشغال ایران صرفاً بهانه قرار گرفته است .

وزیر مختار ابراز امیدواری کرد که رئیس جمهوری امریکا کاملاً در جریان پیش آمدها گذاشته شود . من گفتم که رئیس جمهوری شخصاً از نزدیک کلیه حوادث را دنبال می کند ولی همانطور که خود وزیر مختار تشخیص می دهد این دولت ( دولت امریکا ) در حدود سیاستی که اعلام داشته متعهد است که برای شکست دادن دولت هیتلری آلمان هر چه در قوه و توان دارد بکار اندازد و با توجه کامل به دوستی دیرینی که بین دو کشور می باشد اطمینان داریم که که هر پیش آمدی که در ایران روی دهد نتیجه اش این خواهد بود که استقلال و تمامیت ایران دست نخورده محفوظ بماند و از خطر آلمانیها که بخواهند مستقیماً و یا بطور غیر مستقیم نفوذ خود را به ایران گسترش دهند جلوگیری بعمل آید . من گفتم یقین دارم که سیاست دولت انگلیس این خواهد بود که مآلا آزادیهای مردم ایران را باز گردانند صرف نظر از هر نوع اقدامات موقتی که ممکن است اتخاذ کنند و حال آنکه اگر آلمان هر نوع تسلطی بر ایران پیدا کند و آلمانیها در جهان مقام و موقعیت مسلطی بدست آورند دیگر محال است که آلمان از سلطه خود بر ایران دست بردارد .

س ( سمنز ) و ( ولز )

ص: 87

پیش بینی واقعه سوم شهریور 1320

دکتر محمد سجادی ، نایب نخست وزیر و وزیر اسبق راه و دادگستری و دارائی ، طی مقاله ای که در هفدهمین سالنامه دنیا درج شده ، چنین نوشته است :

ساعت 7 صبح روز دوشنبه سوم شهریور تلفن منزلم پیاپی زنگ میزد وقتی گوشی را برداشتم از آنطرف سیم ، تلفن چی کاخ سعد آباد با عجله از من درخواست می کرد فوراً به سعد آباد آمده و اعلیحضرت رضاشاه را ملاقات نمایم .

من که تازه از سفر آذربایجان به تهران بازگشته و روز قبل برای عرض گزارش مسافرت به حضور شاه باریافته بودم ، از این احضار بدون مقدمه تعجب کردم . آنهم طبق توضیح تلفن چی کاخ ، تمام وزراء احضار شده بودند و قرار بود جلسه هیأت دولت در حضور اعلیحضرت تشکیل شود . بدون درنگ سوار اتومبیل شده و راه سعدآباد را در پیش گرفتم ، قبل از این که به سعد آباد برسم یکی دو تن از وزیران کابینه وارد باغ شده بودند . جلوی پلکان کاخ سفید بود که آقای منصورالملک نخست وزیر را با قیافه بهت زده مشاهده کردم .آقای منصور با سرعت بطرف من آمده گفتند : وارد شدند !

پرسیدم : چه کسانی وارد شدند ؟

جواب دادند : هر دو دسته آمدند و از دو طرف وارد شدند .

در این وقت بود که فهمیدم نیروهای شوروی و انگلیس وارد ایران شده و بیطرفی کشور ما را نقض نمودند . من روز 20 مرداد ماه برای سرکشی راههای شوسه و آهن بطرف آذربایجان حرکت کرده بودم . مدت مسافرت در حدود 9 روز به طول انجامید و پس از سرکشی و رسیدگی کامل به راههای آذربایجان از طریق کردستان به تهران بازگشتم .روزی هنگام بازدید راههای آذربایجان غربی با فرمانده ژاندارمری رضائیه ملاقاتی دست داد و نامبرده به من گفت : علاوه بر اینکه خود من شاهد بودم ، پاسگاه های مرزی ما چند روز است گزارش می دهند که هواپیماهای ناشناس از ارتفاع نزدیک در آسمان ایران پدیدار شده و پس از چند گشت از راهی که آمده اند بر می گردند .

ص: 88

عکس

ص: 89

فرمانده ژاندارمری سپس افزود من از فرماندهان پاسگاه ها که اغلب معین نایب وگروهبان های قدیمی امنیه می باشند سئوال نمودم آیا هیچ فهمیدید این هواپیماها از کدام سمت داخل خاک ایران می شوند ؟

اغلب در جواب می گویند : از پشت عکس اعلیحضرت وارد شده و پس از تماشای عکس اعلیحضرت که در اتاق پاسگاه نصب است از همان راهی که آمده بودند خارج می شوند !!

فرمانده ژاندارمری حقیقت را گفته بود . ژاندارمهائی که سال های سال در بیابانها و مرزها زندگی کرده و از زندگی در داخل شهرها بی خبر بودند حق داشتند چنین جواب مضحکی به فرمانده خود بدهند . در هر حال من از فرصت استفاده کرده تا مرز جلفا پیش رفتم و در آنجا اطلاعاتی از مانور نیروهای شوروی کسب نمودم و هنگام بازگشت به تهران اعلیحضرت فقید را ملاقات و جریان را به ایشان عرض نمودم و مخصوصاً عرض کردم مطالعاتم به اینجا رسیده که هواپیماها متعلق به نیروی شوروی بوده و آنها قصد حمله و تحاوز به خاک ایران را دارند .

شاه فرمودند : من که با تقاضاهای آنها موافقت نمودم و قبول کردم آلمانیها از ایران خارج شوند و اگر چند روزی تأخیر در اخراج آنها شده برای سروصورت دادن به امور راه آهن و کارخانجات بوده است .

به اعلیحضرت عرض کردم : بعقیده من هر چه تسریع در این کار شود بهتر است . درست است در راه آهن سرتاسری ایران و کارخانجات شمال عده ای از مهندسین و متخصصین آلمانی کار می کنند ولی من بنام وزیر راه و بنام وزیر سابق بازرگانی و پیشه و هنر عرض می کنم مهندسین ایرانی کاملا به امور راه و کارخانجات وارد شده و بخوبی می توانند بدون کمک خارجی راه آهن را اداره و کارخانجات را بکار اندازند .

در این وقت شاهنشاه جلوی صحبت مرا گرفت و فرمود راستی دکتر ، ولی می دانی علاوه بر اخراج آلمانیها و ایتالیائیها آنها میگویند راه آهن بندر شاهپور تا بندرشاه و راه شوسه تا جلفا را باید در اختیار آنها بگذاریم تا بتوانند اسلحه و

ص: 90

مهمات را از جنوب به شمال برده و در پیکار بر علیه آلمان بمصرف برسانند .

دکتر ، من با این پیشنهاد هم موافقت می کنم ولی شرط دارد و آن اینست که آنها مانند یک بازرگان از این راه ترانزیتی استفاده و عمل کرده و کرایه حمل و نقل را درست و کامل بپردازند .

سخنان رضاشاه ادامه داشت که بعرض رساندم دیشب آقای جواد عامری کفیل وزارت امور خارجه در هیأت دولت اظهار داشت در ملاقاتی که با سرریدر بولارد وزیر مختار انگلیس در تهران نمودم ، بولارد تلگرافی که ایدن وزیر امور خارجه انگلیس از لندن مخابره کرده بود نشان داد که در آن نوشته شده بود : « دولت انگلیس فقط طالب اخراج آلمانیها و ایتالیائیها از ایران است و هیچ تقاضای دیگری از ایران نداشته و بیطرفی ایران را تضمین خواهد نمود . »

شاه فورا تغییر حالت داده فرمودند : نه نه ، اینطور نیست . این تلگراف ، تلگراف دیپلماسی بود مضمون این تلگراف نطقی بود که ایدن در جلسه 18 مرداد مجلس مبعوثان انگلیس ایراد کرده بود که جز اخراج آلمانیها نظر دیگری نیست ولی حالا صحبت استفاده از راههای شوسه و آهن نیز بمیان آمده .

مذاکره با اعلیحضرت فقید مدتی بطول انجامید در موقع مرخصی شاه به من فرمودند با همکاران خودتان هم صحبت کنید ، شاید بتوانید راه حلی پیدا نمائید .

لحظه ای بعد کاخ سعد آباد را ترک گفته و دیگر موفق به ملاقات همکاران خود نشدم تا اینکه صبح سوم شهریور برای تشکیل هیأت دولت به کاخ سعدآباد احضار شدیم . آقای منصور الملک وقتی خبر ورود نیروهای شوروی و انگلیس را به اطلاع من رسانید ، غرق در حیرت شدم . چند دقیقه ای نگذشت که سایر همکاران نیز از راه رسیدند و بالا تفاق وارد سالن مخصوص شدیم . شاه که قیافه خسته و افسرده ای داشتند بمجرد برخورد با وزراء خطاب به منصور الملک نموده ، فرمودند : جریان را به اطلاع وزراء رساندی ؟

نخست وزیر عرض کرد : بلی .

ص: 91

بعد شاه روی خود را به صف وزراء نموده ، اظهار داشت : چه فکری کرده اید ؟ صلاح و مصلحت مملکت در چیست ؟ جنگ را ادامه دهیم یا راه دیگری را انتخاب نمائیم ؟

در این وقت همگی سکوت اختیار کرده و مبهوت از شبیخون قشون مهاجم بودیم که شاه پیش خود فکری نموده و در حالی که به قالی سالن نظر دوخته بود ، فرمود : آنها برای استفاده از راههای ایران نمی آیند ، بلکه مرا مانع کار خود می دانند دانند چه بهتر من استعفاء داده تا شاید دست از جنگ و جدال بردارند .

شاه این جمله را بگفت و سر را بلند نموده و خطاب به ماها اظهار داشت :

بروید در مجلس و جریان واقعه را به اطلاع نمایندگان برسانید .

برحسب اطلاعی که به محتشم السلطنه اسفندیاری رئیس مجلس دوره دوازدهم داده شده بود جلسه فوق العاده مجلس ساعت 3 و 30 دقیقه بعد از ظهر این روز در عمارت بهارستان تشکیل و آقای منصور گزارش مختصری از حمله نیروهای شوروی و انگلیس به اطلاع نمایندگان رساندند .

روز چهارم شهریور مجدداً به حضور شاه شرفیاب شدیم . شاه دستور دادند فوراً به وزارت جنگ رفته و در جلسه شورایعالی جنگ شرکت نمائیم . شاه فقید مخصوصاً تأکید نمودند برویم و مطالعه نمائیم آیا قادر به ادامه جنگ می باشیم یا نه ؟

به اتفاق نخست وزیر ، راه وزارت جنگ را در پیش گرفتیم در سالن وزارت جنگ گوش تا گوش امرای ارتش از قبیل سرلشگر خدایارخان ، سرلشگر کریم آقاخان ، سرلشگر ضرغامی ، سپهبد یزدان پناه ، سرلشگر ریاضی و عده ای دیگر امثال رزم آرا و ارتشبد عبدالله هدایت که آن موقع درجه سرتیپی داشتند ، نشسته بودند . صحبت شروع شد وزراء گفتند : ما هیچ اطلاعی از امور جنگی نداریم اگر آقایان امرای ارتش تشخیص دهند که ادامه جنگ ممکن و میسر ما وزیران کابینه از این تصمیم پشتیبانی خواهیم کرد . اغلب امرای ارتش با غرور عجیبی اظهار عقیده می کردند که قادر به جنگ خواهیم بود و جنگ خواهیم

ص: 92

کرد . موضوع داشت به مرحله نهائی میرسید یعنی تصمیم این می شد که نیروهای ایران خواهند توانست با نیروهای مجهز شوروی و انگلیس مقابله نمایند که ناگهان سرتیپ رزم آرا ( سپهبد مقتول ) و سرتیپ عبدالله هدایت ( ارتشبدفعلی ) گفتند : خیر ، ارتش ایران قادر به ادامه جنگ نیست چون قوه تحرک ندارد و برای نقل و انتقال سربازان وسائل موتوری لازم است در صورتی که پادگانهای ما در استانهای شمالی و جنوبی فاقد این وسائل بوده و مهمتر از همه خوار بار بقدر پنج روز در انبارها موجود نیست . بیانات سرتیپ رزم آرا و سرتیپ هدایت محیط مذاکره را دگرگون نمود . همه در فکر فرو رفتند امرائی که لحظه ای قبل با حرارت می گفتند قادر به ادامه جنگ می باشیم در سکوت محض فرو رفته بودند . در این وقت من از آقای منصور الملک تقاضا کردم چون مسلم است ارتش ما قوه تحرک ندارد مراتب بهمین نحو به اطلاع اعلیحضرت برسد شاید اجازه فرمایند با مذاکره مستقیم و تماس با سفارتخانه های شوروی و انگلیس از بمباران شهرهای بلادفاع جلوگیری نمائیم . نخست وزیر این فکر را پسندید . در این وقت جلسه شورای عالی جنگ خاتمه یافت و آقای منصور مستقیما راه سعد آباد را در پیش گرفت تا جریان مذاکره را به اطلاع اعلیحضرت فقید برساند .

روز پنجم شهریور برای سومین بار وزراء به کاخ سعدآباد احضار شدند وقتی وارد کاخ سفید شدیم منصور را ندیدیم و معلوم شد شاه دستور داده بودند فقط وزراء احضار شوند و نخست وزیر شرفیاب نشود . ساعت 6 بعد از ظهر بود که دسته جمعی به حضور شاه رسیدیم . رضاشاه حال درستی نداشت معلوم بود بواسطه تماس دائم با ارتش و مطالعه گزارشات پادگانها و پیشروی نیروی مهاجم نتوانسته بود استراحت نمایند . شاه خطاب به ما نموده گفتند : بالاخره تصمیم به استعفاء گرفتم چون برای من قطع و یقین است منظور آنها استعفای من از سلطنت می باشد و برطبق قانون اساسی نظر دارم سلطنت را به ولیعهد واگذار و خود در اداره امور مملکت بدون مسئولیت باشم . در جواب شاه گفتیم :استعفای اعلیحضرت بهیچوجه صلاح نیست . دولتهای روس و انگلیس با دولت ایران طرف می باشند و

ص: 93

می گویند چون دولت ایران تقاضاهای ما را انجام نداده ، قصد اشغال ایران را نمودیم . حال اگر موافقت فرمائید دولت فعلی استعفا داده و دولت جدیدی مصدر کار شود تا شاید بتواند به وضع فعلی خاتمه داده و از این همه تشنجات بکاهد .

رضاشاه در جواب وزراء فرمودند : با این صحبتی که نمودید من مردد شدم . حال که عقیده شما براین است که این دولت استعفاء دهد چه بهتر که آهی وزیر دادگستری مأمور تشکیل کابینه شود .

آهی که در میان ما حضور داشت از شاه تشکر نمود و عرض نمود صلاح مملکت است اعلیحضرت مرا معاف فرمایند .

اعلیحضرت بشدت عصبانی شده فرمود : ها ، از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنی ؟

من برای اینکه به این عصبانیت خاتمه دهم بعرض رساندم : منظور آقای وزیر دادگستری این است که از اعضای کابینه منصور کسی مأمور تشکیل کابینه نشود و با نظر اعلیحضرت شخص معمری که لغزشهای سیاسی هم نداشته باشد کابینه را تشکیل دهد .

در اینوقت از عصبانیت شاه کاسته شد و پرسیدند : چه کسی را در نظر دارید .

بلافاصله مرحوم آهی گفت : قربان ذکاءالملک فروغی از هر جهت شایسته می باشند .

من و آقای سهیلی نیز این نظر را تأئید نمودیم ولی شاه فرمودند او که بیمار و بستری است ؟ آیا می تواند در این موقع پرآشوب قبول مسئولیت بنماید ؟

چون شاهنشاه به من بیش از سایر وزیران اعتماد داشت ، عرض کردم کسالت فروغی آنطور شدید نیست که از خدمتگزاری دریغ نمایند اگر اعلیحضرت اجازه فرمایند همین الساعه ایشان احضار شوند تا ترتیب کار داده شود .

شاه جواب دادند : اشکالی ندارد حال که شما متفق القول می باشید که

ص: 94

او قادر به کار خواهد بود ، دستور احضار او را خواهم داد .

فوراً زنگ زده و آقای نصرالله انتظام سفیر کبیر فعلی ایران در فرانسه را که آنموقع رئیس کل تشریفات دربار سلطنتی بودند احضار کردند .

انتظام وارد اتاق شده ، شاهنشاه از او می پرسند منزل فروغی را می دانی .

انتظام جواب مثبت داده و آنگاه شاه به او دستور می دهند فوراً به شهر رفته و فروغی را با خود به سعدآباد بیاورند و چون کسالت دارند استثنائاً اجازه می دهم اتومبیل حامل او در جلوی پلکان کاخ توقف نماید .

تا آنروز اتومبیل هیچ یک از نخست وزیران و وزیران و یا نمایندگان سیاسی خارجی جرات نداشت از جلوی در ورودی کاخ سعد آباد جلوتر برود و این اولین بار بود که شاه دستور می داد اتومبیل حامل فروغی در جلوی پله کان کاخ سفید سعدآباد توقف نماید .

انتظام از اتاق خارج شد و اعلیحضرت نیز پس از قدری تأمل به اتاق دیگر رفت و مقارن ورود فروغی به سالن که وزراء در آن حضور داشتند ، بازگشت .

مرحوم فروغی که از 1314 تا آن روز شاه را ندیده بود و بطور کلی شرفیابی صورت نگرفته بود ، عصازنان وارد سالن گردید .

اعلیحضرت ایشان را بغل دست خود نشانده از سلامتی او جویا شدند .

فروغی در سال 1313 مدتی نخست وزیر بود و سالها نیز وزیر امور خارجه کابینه حاج مخبرالسلطنه هدایت بود ، همۀ ما اشتیاق داشتیم بدقت طرز برخورد شاه و فروغی را ببینیم .

فروغی که علاوه بر سیاستمداری مرد دانشمند و فاضلی بود انصافا هنگام ملاقات ، گذشته را از یاد برده بود . شاه خطاب به فروغی نموده فرمودند : خوب ، آقای فروغی اطلاع داری به مملکت چه می گذرد ؟ فروغی در حالی که شمرده شمرده صحبت می کرد ، گفت بله ، بله . چگونه ممکن است اطلاع نداشته باشم ؟ البته اطلاعات من آن مقداری است که روزنامه ها نوشته اند .

رضاشاه افزود : با این مشکل مهمی که پدید آمده و نیروهای اجنبی از

ص: 95

چند طرف به مملکت حمله نمودهاند صلاح کشور در این دانسته شد شما زمام امور را در دست گرفته و بدون مشورت با من هر که را میل دارید به وزارت تعیین و بلافاصله شروع به کار نمائید .

فروغی عرض کرد : برای صلاح مملکت با وجودی که کسالت دارم هیچ مضایقه نخواهم داشت و قبول هرگونه مسئولیتی را خواهم نمود . در این وقت فروغی نظاره ای به ما کرده از اعلیحضرت فقید می پرسند این آقایان را بجا نمی آورم فروغی همه ماها را می شناخت و این اولین رل دیپلماسی او بود .

شاهنشاه متذکر شد : اینها وزراء کابینه منصور می باشند .

فروغی یکبار دیگر به ما نظاره کرده گفت : مانعی ندارد وزرای کابینه همین آقایان باشند .

رضاشاه جواب داد : هر طور که خودتان مصلحت میدانید تصمیم بگیرید .

چون شما در انتخاب وزراء مختارید ، هر کس را که میل دارید انتخاب نمائید ، حال که میل دارید همین ها برسرکار باقی باشند پس سهیلی را که زبان آنها را می داند . ( منظور زبان روسی که سهیلی آشنائی کامل به آن داشته و شاه فوق العاده حساب روسها را داشت ) به وزارت امور خارجه و عامری از کفالت امور خارجه به وزارت کشور برود .

فروغی هم پذیرفت و کابینه به این ترتیب تشکیل و معرفی گردید :

سهیلی وزیر امور خارجه ، مجید آهی وزیر دادگستری ، جواد عامری وزیر کشور ، سرلشگر نخجوان کفیل وزارت جنگ ، مرحوم اسمعیل مرآت وزیر فرهنگ ، وثیقی کفیل وزارت بازرگانی و پیشه و هنر ، عباسقلی گلشائیان کفیل وزارت دارائی ، مرحوم علم وزیر پست و تلگراف رام رئیس کل کشاورزی دکتر محمد سجادی وزیر راه .

***

دنباله اسناد واقعه مربوط به شهریورماه 1320 در سالنامه 1341 دنیا درج و انتشار پیدا می کند ، بعداً ذکر خواهد گردید .

ص: 96

اینک که یادداشتهای دکتر محمد سجادی درباره پیش بینی واقعه سوم شهریور مطالعه شد ، نگاهی به دنیای خارج می افکنیم . تا ببینیم دول متفق درگیر در جنگ به چه مسائلی می اندیشیدند و درباره ایران چه فکر می کردند . برای آگاهی از این موضوع خاطرات وینستون چرچیل ( نخست وزیر اسبق انگلستان ) را در مورد اشغال ایران مورد مطالعه قرار می دهیم :

ایران و خاورمیانه

اشاره

تابستان و پائیز 1941

« ایجاد یک راه ارتباط از طریق ایران برای تماس گرفتن با روسیه اهمیت فوق العاده داشت زیرا از یکطرف برای فرستادن سلاحها و مهمات جنگی به شوروی راه اقیانوس منجمد شمالی راه دشواری بود و از طرف دیگر می بایستی ما برای امکانات سوق الجیشی احتمالی خود را آماده می ساختیم . چاههای نفت ایران عامل درجه اولی در جنگ محسوب می شد .

یک میسیون آلمانی که افراد آن مستعد و فعال بودند در تهران مستقر شده بود و اعتبار آلمان در ایران بسیار قابل ملاحظه بود . در هم شکستن شورش در عراق و اشغال سوریه از طرف نیروهای انگلیسی - فرانسوی که با سرعت و در موقع مناسب انجام گرفت نقشه های هیتلر را در خاورمیانه بکلی از هم پاشیده بود . ما برای اینکه با روسها تماس پیدا کنیم و ارتباط نزدیک برقرار سازیم پیشنهاد کردیم که عملیات مشترکی در ایران شروع کنیم .البته من با نگرانی تمام به جنگ در ایران رضایت دادم ولی چاره ای نبود و دلایلی قطعی برای این کار در دست بود . از اینکه ژنرال ویول در هند بود و می توانست عملیات را اداره کند بسیار خوشوقت بودم .

در روز 14 ژوئیه 1941 در یک جلسه هیأت وزیران تصمیم گرفته شد که از رؤسای ستاد ارتش سئوال شود که آیا ممکن است در صورتی که ایران با

ص: 97

اخراج هیأت آلمانی مخالفت نماید به عملیات مشترکی با روسها در ایران دست زد .رؤسای ستاد ارتش پیشنهاد کردند که باید با دولت ایران رو یه جدی و قاطعی پیش گرفته شود . ژنرال ویول نیز بشدت از این عقیده طرفداری کرد . مشارالیه شب قبل تلگراف زیر را به وزارت جنگ مخابره کرده بود :

« روش دوستانه ای که می خواهیم در ایران پیش بگیریم برای من غیر قابل فهم است .برای دفاع از هند نهایت لزوم را دارد که آلمانها هر چه زودتر از این کشور اخراج شوند اگر فوراً دست بعمل نزنیم ممکن است با وضعی شبیه به عراق مواجه گردیم . بعلاوه لازم است که از طریق ایران با روسها ارتباط برقرار کنیم و اگر دولت فعلی ایران آمادۀ قبول تسهیلاتی در این زمینه برای ما نیست کافی است که دولت دیگری که رویۀ دوستانه تری داشته باشد بجای آن بنشانیم . بدین منظور باید فوراً فشار شدیدی بر ایران وارد کرد و تا وقتی نتیجه نبرد بین آلمانیها و روسها معلوم نشده ، باید این فشار با شدت هر چه تمامتر وارد گردد ... »

من در 11 ژوئیه به ژنرال ویول پاسخ دادم :

« کابینه فردا وضع ایران را مورد مطالعه قرار خواهد داد . من بطور کلی با شما موافقم و میل دارم که انگلیسها و روسها مشترکاً اتمام حجتی برای ایرانیان بفرستند و به آنها اخطار کنند که باید بدون فوت وقت آلمانیها را از ایران بیرون کنند و یا مسئولیت امتناع از این امر را بپذیرند . مسأله اینست که در شق دوم ما چه نیروئی در اختیار داریم . »

رؤسای ستاد ارتش اعلام کردند که عملیات بصورت عملیات محلی در جنوب انجام خواهد گرفت و ما به یک لشکر که واحدهای نیروی هوائی از آن پشتیبانی نماید برای حفظ امنیت چاههای نفت در جنوب احتیاج خواهیم داشت . ما مجبور بودیم که این لشکر را از نیروهای خود در عراق برداریم در حالی که نیروهای ما در عراق برای حفظ نظم و امنیت کافی نبود و رؤسای ستاد ارتش به این نتیجه رسیده بودند که اگر طی سه ماه باید نیروهائی به ایران فرستاده شود این

ص: 98

نیروها می بایستی از مناطق دیگر خاورمیانه به ایران اعزام گردد .

آقای ایدن وزیر امور خارجه نظر خود را راجع به این جریانات در یادداشتی مورخ 22 ژوئیه برای من تشریح کرد :

« من امروز صبح باز مسألۀ فشاری که باید به ایران وارد آید مطالعه کردم . هر چه بیشتر من این مسأله را مطالعه می کنم بیشتر به این نکته پی می برم که همه چیز بسته به یک مسأله است : آیا می توانیم در عراق نیروهای لازم برای حفظ چاههای نفت ایران متمرکز سازیم ؟ حتی کمترین فشار اقتصادی بر ایران ، در صورتی که نتوانیم از لحاظ نظامی این فشار را عملی سازیم خطرناک است زیرا شاه کاملا به ارزش و اهمیت چاههای نفت برای ما واقف است و اگر مشکلاتی از طرف ما احساس کند پیشدستی خواهد کرد . بموجب اطلاعاتی که از منابع موثق رسیده نیروهای ایران در مرزهای روسیه و عراق و مناطق نفتخیز متمرکز می شوند . من امیدوارم تا آنجا که ممکن است نیروهای خود را در عراق تقویت کنیم . اگر ماقبل از اینکه روسها در جنوب شکستهای بزرگی متحمل شوند موفق به اینکار شویم ، خواهیم توانست اراده خود را بدون اینکه مجبور شویم به قوه قهریه متوسل گردیم به ایرانیان تحمیل کنیم . اما نباید اقدامات دیپلماتیک ما از حدود امکانات نظامی ما تجاوز کند زیرا در غیر اینصورت با مصائب بزرگی رو برو خواهیم شد . یک عامل دیگر نیز ایجاب می کند که هر چه زودتر قوای خود را در عراق تقویت کنیم . اگر روسیه با شکست مواجه گردد ، ما باید آماده باشیم که خود چاههای نفت ایران را اشغال کنیم و از آن دفاع نمائیم . زیرا در چنین صورتی آلمانیها فشار غیر قابل تحملی به ایرانیان وارد خواهند ساخت که ما را بیرون کنند . »

***

من اطمینان نداشتم که مسأله عملیات در ایران مورد مطالعه دقیق و دستجمعی قرار گرفته باشد و از طرفی تنها راه موفقیت انجام چنین مطالعاتی بود . لذا در 13 ژوئیه دستور دادم که یک کمیسیون مخصوص تحت ریاست معاون

ص: 99

نخست وزیر برای رسیدگی به مسأله ایران تشکیل شود :

« من تصور نمی کنم که این عملیات که در صورت امتناع ایران از قبول تقاضاهای ما منجر به جنگ با ایران خواهد شد تاکنون با دقتی که لازم است مورد مطالعه قرار گرفته باشد . من معتقدم که باید برای مطالعه این مسأله مذاکرات و مشاورات لازم و نزدیک بعمل آید و وزارت امور خارجه و فرماندهی عالی نیروهای ما در خاورمیانه و حکومت هند در آن خصوص تماس نزدیک با یکدیگر داشته باشند . ما بدون داشتن نقشه های معین برای مقابله با هر گونه واقعۀ اجتماعی نباید دست به چنین کار خطرناکی بزنیم . مثلا اگر نیروهای ایران که در اطراف چاههای نفت اهواز تمرکز یافته اند اعضای انگلیسی شرکت نفت را بازداشت و بعنوان گروگان نگاهدارند ما چه خواهیم کرد ؟ بختیاریها و ایلات اطراف چه رویه ای پیش خواهند گرفت ؟ (1) آیا احتمال این هست که چاههای نفت را برای اینکه بدست ما نیفتد منهدم کنند ؟ باید کاملا به این نکته توجه داشت که از عمل فجيع بمباران تهران خودداری شود .

آیا نیروهای ما به آن اندازه نیرومند هستند که با وجود مقاومت محلی و رسمی ایرانیها بتوانند چاههای نفت اهواز را اشغال کنند ؟ در شمال کشور تا چه حدودی پیش خواهیم رفت ؟ فرودگاههائی که قابل استفاده می باشند در کجاست ؟ اگر ایرانیها از همکاری با ما خودداری کنند از راه آهن ایران چگونه استفاده خواهد شد ؟

این مسائل و بسیاری مسائل دیگر احتیاج بمطالعه دقیق دارد . مناسب

ص: 100


1- در جنگ بین المللی اول که ایران در حکومت مستوفی الممالک اعلان بیطرفی کرده بود و دولت مرکزی ایران کاملاً فاقد قدرت نظامی بود ، معهذا وقتی متفقین ایران را اشغال کردند ، در جنوب مخصوصاً در فارس تنگستانیها و قشقائیها چنان تلفات سنگینی به انگلیسها وارد ساختند که حدی بر آن متصور نبود ، در غرب هم با مسأله مهاجرت و حکومت موقت در کرمانشاهان مواجه شدند و ایلات غرب بکمک حکومت موقت شتافته تلفات و خسارات غیر جبرانی به ارتش روسیه تزاری وارد نمودند .

است که معاون نخست وزیر تمام این مسائل را با وزارت امور خارجه و وزارت جنگ و وزارت امور هند مورد مطالعه قرار دهد و گزارشی در اول هفته آینده به کابینه جنگی تسلیم نماید . در ضمن تمام اقدامات مقدماتی باید شروع شود . من با اتحاد سیاست قاطعی در این زمینه موافقم ولی این عملیات متضمن خطرات عظیمی است و نباید بدون مطالعه آنها را بمرحله اجرا گذاشت و کلیه جنبه های کار را باید در نظر گرفت . »

من یقین داشتم که تشابه املاء اسمهای ایران و عراق ( به لاتین iran و iraq نوشته می شود ) موجب ابهام و اختلافهائی خواهد شد .

« 2 اوت 1941

از نخست وزیر به وزیر امور خارجه

بهتر است در تمام مکاتبات بجای کلمه « ایران » کلمه « پرس » را بکار ببرند زیرا تشابه املاء لغات « ایران » و « عراق » ممکن است موجب ابهامات خطرناکی گردد . در صورت لزوم می توان پس از ذکر کلمۀ « پرس » کلمه ( ایران ) را بین پرانتز ذکر کرد . در مکاتبه رسمی با دولت ایران البته باید کلمه ای انتخاب شود که دولت ایران ترجیح می دهد . »

از اینکه اخیراً ( 1949 ) شنیده ام دولت ایران با قبول کلمه « پرس » بجای کلمه « ایران » در مکاتبات رسمی موافقت کرده بسیار خوشحال شدم .

کمیسیونی که مأمور مطالعه وضع ایران شده بود گزارشی تهیه کرده بود که به کابینه جنگی تسلیم کرد و من برای ملاقات با پرزیدنت در راه بودم که گزارشی را به اطلاع من رساندند . پیامی که از طرف ایرانیها رسیده بود نشان می داد که دولت ایران از قبول تقاضای ما مبنی بر اخراج عناصر آلمانی از ایران امتناع ورزیده و ما چاره ای جز توسل به زور نداریم .

مرحله بعدی این بود که نقشه های خود را از لحاظ دیپلماتیک و نظامی با نقشه روسها مطابقت دهیم .

ص: 101

در روز 13 اوت آقای ایدن آقای مایسکی سفیر شوروی را در وزارت امور خارجه بحضور پذیرفت و موافقتی بر اساس یادداشتی که می بایستی به ایران تسلیم نمائیم امضا شد .

این اقدام دیپلماتیک بمنزله آخرین حرف ما بود . آقای مایسکی به وزیر خارجه اظهار داشت که « دولت شوروی بلافاصله پس از تسلیم این یادداشت حاضر برای عملیات نظامی خواهد بود ولی بدون شرکت ما دست بکاری نخواهد زد » وقتی من از این موضوع اطلاع حاصل کردم فوراً به وزیر خارجه تلگراف نمودم که « نظر روسها كاملاً منطقی است و ما باید مشترکاً و در موقع مناسب دست به عملیات بزنیم » .

در هر حال مجبور بودیم که وارد عمل شویم . مسأله لزوم انتقال نیروهای بیشتری به خاورمیانه در صورتی که مقاومت ایرانیها شدیدتر از آن باشد که ما حدس زده بودیم ، می بایستی مورد مطالعه قرار می گرفت .

در 24 اوت یعنی روز قبل از تاریخی که برای ورود به ایران تعیین شده بود ، من یادداشت زیر را برای رؤسای ستاد ارتش فرستادم :

« لازم است فوراً نیروهای کمکی دیگری بطرف مشرق بفرستیم . آیا راست است که لشکر دهم هندی در هر تیپ فقط یک گردان انگلیسی دارد ؟ در این صورت باید سه گردان انگلیسی فوراً به نیروهای ژنرال کینان ملحق گردند .

چون ژنرال او چینلک می خواهد باز هم چند هفته در صحرای لیبی از عملیات تهاجمی خودداری کند باید به او فرمان داد که آن قسمت از نیروهایش را که بیشتر از میزانی است که در نظر گرفته شده بوده بطرف مشرق سوق دهد . بایستی فوراً این نیروها حرکت کنند . اگر کارها بر وفق مراد انجام گرفت بازگرداندن این نیروها کار آسانی است .

به من اطلاع دهید که ما تا چه حد میتوانیم از نیروهائی که در مصر داریم استفاده کنیم . من تصور می کنم که قبرس مورد تهدید خطر فوری نیست » .

برای جلوگیری از هر گونه اقدام دشمنانه احتمالی دولت ایران در

ص: 102

22 ژوئیه به کینان فرمانده نیروهای ما در عراق دستور داده شده بود که خود را آماده سازد تا در صورت لزوم پالایشگاه نفت آبادان و چاههای نفت مجاور آن و چاههای نفت خانقین را در 400 کیلومتری شمال این منطقه اشغال نمایند .

وقتی به یادداشت مورخ 17 اوت انگلیس و شوروی پاسخ مثبت داده نشد تاریخ ورود نیروهای روس و انگلیس به ایران 25 همان ماه تعیین گشت .

نیروهای امپراطوری اینطور تقسیم شده بودند : لشکر پیاده هشتم هندی به فرماندهی ژنرال ها روی در منطقه آبادان ؛ تیپ نهم زره پوش ، یک گردان تانک هندی و چهار گردان و یک هنگ توپخانه انگلیسی به فرماندهی ژنرال سلیم در منطقه خانقین پشتیبانی هوائی با یک گروه شکاری و یک گروه بمب افکن بعمل می آمد .

هدف اول این بود که چاههای نفت تصرف شود و هدف دوم پیشروی در ایران با کمک روسها و تصرف راههای ارتباطی کشور برای برقراری ارتباط با بحر خزر بود .

احتمال می رفت که دو لشکر ایرانی در جنوب که 16 تانک داشتند و سه لشکر ایرانی در شمال دست بمقاومت بزنند .

پالایشگاه آبادان در سحرگاه 25 اوت توسط یک تیپ پیاده که با کشتیهای جنگی از بصره حرکت کرده بودند تصرف شد (1) اکثر قوای ایران در این منطقه غافلگیر شدند ولی بوسیلهٔ کامیون موفق به فرار گردیدند . در خیابانها زدو خوردی بین قوای ما و قوای ایران روی داد و چند کشتی جنگی ایرانی اسیر شدند . در همان وقت واحدهای دیگری از لشکر هشتم از راه زمین خرمشهر را تصرف کردند و قسمتی از این واحد بطرف شمال برای تصرف اهواز حرکت

ص: 103


1- در این مورد از حیله ای که بکار بردند و افسران را بشام دعوت نمودند و با کمک عده ای ایرانی نمای خائن که عضو شرکت نفت بودند مانند دکتر رضا فلاح و دیگرانی از این قبیل توطئه کرده بودند و افسران را سرگرم باده گساری و موزیک نموده آنگاه حمله ور شدند که بعداً به آنها نشان وفاداری دادند ، چرچیل نامی نبرده است .

نمودند . نیروهای ما هنگامی به اهواز رسیدند که شاه فرمان آتش بس داده بود . ژنرال ایرانی که فرمانده قوای اهواز بود به نیروهای خود دستور داد که به سر بازخانه ها بازگردند . چاههای نفت در شمال بسهولت تصرف شد و ژنرال سلیم در راه کرمانشاه 45 کیلومتر پیشروی کرد . در اینجا به گردنه خطرناک « پاطاق » رسیدند و اگر ایرانیها در آنجا مقاومت می کردند قوای ما مدت نامحدودی در آنجا متوقف می ماند .

یک ستون اعزام شد تا این گردنه را از طرف جنوب دور بزند . این ستون پس از برخورد با مقاومت مختصری در 27 اوت به شاه آباد واقع در پشت خط دفاعی ایرانیها رسید . این مانور که با چند بمباران هوائی همراه بود اراده مقاومت مدافعین را درهم شکست و با عجله مواضع خود را در گردنه پاطاق ترک کردند . پیشروی بطرف کرمانشاه ادامه یافت . در 28 اوت نیروهای ما خود را با قوای دشمن که راه سد کرده بودند مواجه یافتند . اما در همان لحظه ای که قوای ما می خواستند حمله کنند یک افسر ایرانی با پرچم سفید پیش آمد و نبرد خاتمه یافت . تلفات ما فقط 22 نفر کشته و 42 نفر زخمی بود .

به این ترتیب عملیات نظامی کوتاه و متعددی که بوسیله قوای نیرومندی علیه یک دولت ضعیف و پیر شروع شده بود پایان پذیرفت . بریتانیای کبیر و روسیه بخاطر حیات خود مبارزه می کردند Inter arma Silent leges

( جمله به لاتین در کتاب آمده و منظور اینست که : در جنگ همه چیز مجاز و قانونی است .- مترجم ) باید خوشوقت باشیم که پیروزی ما استقلال ایران را محفوظ نگاهداشت .

***

مقاومت ایرانیها چنان بسرعت از هم پاشید که روابط با کرملین فقط بصورت روابط سیاسی درآمد .

منظور اصلی ما از پیشنهاد حمله به ایران برقراری رابطه ای بین خلیج فارس و دریای خزر بود . بعلاوه ما امیداور بودیم که با استقرار همکاری مستقیم

ص: 104

بین قوای انگلیسی و شوروی روابط نزدیک تر و دوستانه تری با متفق جدید خود برقرار سازیم . البته ما در خصوص اخراج یا بازداشت کلیه آلمانیهائی که در ایران بودند با یکدیگر موافق بودیم و می خواستیم به این ترتیب به آنتریکها و توطئه های آلمانیها در تهران و سایر نقاط خاتمه دهیم . مسائل مهم و حساس نفت ، کمونیسم و آینده ایران در مرحلۀ دوم اهمیت قرار داشت ولی بعقیده من نمی بایستی مانع از دوستی و حسن نیت متقابل ما بشود .

27 اوت 1941

از نخست وزیر به ژنرال ایسمی

برای رؤسای ستاد ارتش

حال که مقاومت ایرانیان چندان جدی بنظر نمی رسد می خواهم بدانم چه نقشه ای برای ادامه پیشروی ما در نظر گرفته شده و چگونه می خواهیم ارتباط خود را با روسها برقرار سازیم و راه ایران و فعالیت آنرا برای خود تضمین نمائیم .

منظور فقط این نیست که در مناطق نفت خیز مستقر شویم بلکه باید با روسها رابطه برقرار نمائیم . ما بعضی پیشنهادها به شاه کرده ایم معهذا ممکن است آنها را رد کند یا آنکه روسها با آن موافقت ننمایند . در این صورت نقشه ما برای ایجاد رابطه با روسها چیست و عملیاتی که نیروهای ما در هفته آینده باید انجام دهند کدام است ؟ »

30 اوت 1941

از نخست وزیر به ژنرال و یول

من از اینکه ماجرای ایران با موفقیت خاتمه یافته ، بسیار خوشوقتم . اکنون هیچ اشکالی برای بازگشت شما به اینجا ، همانطور که پیشنهاد کرده اید ، نیست . نقشه های شما دربارۀ راه آهن بسیار مورد توجه من قرار گرفته و آنها را در اینجا بدقت مطالعه می کنم . همه از اینکه شما پیروزیهای جدیدی بدست آورده اید

ص: 105

خوشحالند . »

اما چون حضور ژنرال ویول در تهران لازم و ضروری بنظر رسید مسافرت او به انگلستان به آینده موکول گردید بعلاوه چون وی بخوبی به زبان روسی آشنائی داشت من امیدوار بودم که بتواند رابطه بیشتری بین ما و فرماندهی عالی روس برقرار سازد .

اول سپتامبر 1941

از نخست وزیر به ژنرال و یول

من در این نکته که حضور شما در تهران فعلا برای بولارد ( سفیر انگلیس در ایران ) مفید است با رؤسای ارتش همعقیده هستم . باید مسائل نظامی را در آنجا حل کنید و نفوذ روسها را تا حدودی که عاقلانه باشد حفظ نمائید . »

3 سپتامبر 1941

از نخست وزیر به سرر بولارد ، تهران

ما نمی توانیم پیش بینی کنیم که جنگ در این منطقه چه تحولاتی خواهد یافت . اما باید بهر قیمتی شده و با فوریت هر چه تمامتر راههای خلیج فارس و دریای خزر را توسعه داد و حداکثر استفاده را از آن برای کمک رساندن به روسها نمود . احتمال دارد که نیروهای معظم انگلیسی از ایران در طی سال 1942 دست به عملیات بزنند و نیروی هوائی مقتدری در این کشور مستقر خواهد شد .

ما امیدوارم که اشغال تهران از طرف انگلیسها و روسها لازم نباشد و یا لااقل در این مرحله از جنگ لزومی پیدا نکند . اما دولت ایران باید همکاری صادقانه ای را با ما شروع کند و اگر می خواهد تهران اشغال نشود به اندازه کافی از خود در این باره حرارت و علاقمندی نشان دهد . ما تاکنون اقدامی علیه شاه

ص: 106

نکرده ایم ...

ما می خواهیم آنچه را که احتیاج داریم بوسیله انعقاد قراردادهائی با دولت ایران بدست آوریم و بهیچوجه میل نداریم با آنها علناً دشمنی کنیم ولی باید بهر ترتیبی شده تقاضاهای ما را بر آورند . شما می توانید با تهدید ایرانیها به این مسأله که تهران از طرف روسها اشغال خواهد شد ، تمام تقاضاهائی که ما داریم به آنها بقبولانید . نباید از تندرویها و سوء استفاده های روسها ترسید زیرا تنها آرزو و خواست آنان اینست که کمکهائی که از امریکا می رسد به آزادی از ایران عبور داده شود . »

16 سپتامبر 1941

از نخست وزیر به استالین

من آرزومندم که با ایران اتحادی منعقد کنیم و در این کشور همکاری نزدیک و دوستانه ای با نیروهای شما برقرار سازیم . علائمی در دست است که نشان می دهد در قبایل ایران اغتشاشاتی بوقوع خواهد پیوست و قدرت حکومت مرکزی از هم خواهد پاشید .

اگر این اغتشاشات دامنه پیدا کند ما باید از نیروهای خود برای از میان بردن آن استفاده کنیم و نقل و انتقال نیروهای ما و مهمات و خواربار ایشان در راههای شوسه و راه آهن مانع از رساندن کمک بشما خواهد شد در حالی که منظور اصلی ما اینست که تا حد ممکن میزان استفاده از راههای ایران را برای انتقال آنچه می خواهیم بشما برسانیم بالا ببریم . منظور اصلی ما باید این باشد که ایرانیان را وادار سازیم نظم را در داخله کشور خود حفظ کنند و ما خود بجنگ ادامه دهیم . دستوراتی که جنابعالی در این خصوص داده اید وضع ما را در این صحنه که از حیث عملیات نظامی در درجه دوم اهمیت قرار دارد بهبودی خواهد بخشید . »

ص: 107

21 سپتامبر 1941

از نخست وزیر به لرد بیور بروک ، در مأموریت روسیه

ژنرال ویول قصد دارد به بغداد رفته و از آنجا به تفلیس برود و آنگاه به هند بازگردد . او زبان روسی را بخوبی صحبت می کند و من میخواهم اداره یا فرماندهی نیروهائی که در عملیات آینده در حوزه بحر خزر دست بدست روسها خواهند داد به او محول کنم . لذا لازم است که با مقامات نظامی روس راجع به وضع جبهه جنوبی شوروی و وضع ایران مذاکراتی انجام دهد . شما می توانید در این خصوص در مذاکرات خود با شوروی صحبت کنید و سعی نمائید که حداکثر استفاده از این منظور شود . »

12 اکتبر 1941

از نخست وزیر به استالین

تنها نفعی که ایران برای ما دارد اینست که به ما اجازه می دهد سدی در برابر پیشروی آلمانیها بطرف مشرق ایجاد کنیم و سپس کمکهای لازم به شما را به منطقه دریای خزر برسانیم.

اگر شما می خواهید از پنج یا شش لشکری که در ایران دارید برای جنگ در جبهه روسیه استفاده کنید ما مسئولیت حفظ نظم را در سراسر ایران و بهبودی وضع راههای این کشور را بعهده می گیریم . من از طرف بریتانیا قول که ما با قبول این مسئولیت بهیچوجه قصد نداریم چه در هنگام جنگ و چه پس از آن امتیازاتی در ایران بضرر منافع دولت شوروی برای خود بدست آوریم .

در هر صورت لازم است هر چه زودتر یک قرارداد سه جانبه با ایران امضاء شود تا به این ترتیب از وخامت وضع و توسعه اغتشاشات داخلی که منجر به قطع راه ارتباط با شما خواهد شد جلوگیری بعمل آید . ژنرال و پول در 18 اکتبر

ص: 108

وارد تفلیس خواهد شد و با ژنرالهای شما در خصوص کلیه مسائلی که شما آنها را مأمور حل و فصل این مسائل سازید ، مذاکره خواهد کرد .

برای بیان احساسات ما در برابر دفاع دلیرانه و مبارزه وسیعی که شما علیه دشمنان مشترک می کنید کلمات قدرتی ندارند . ما امیدواریم این احساسات را با عمل و اقدامات خود ثابت نمائیم . »

***

تمام قراردادهائی که ما میخواستیم با شورویها منعقد سازیم به آسانی و بسرعت منعقد شد . شرایط اصلی که به دولت ایران تحمیل شد ، قطع مقاومت و اخراج آلمانیها و حفظ بیطرفی در تمام مدت جنگ و آزادی متفقین برای استفاده از خطوط ایران جهت رساندن مواد جنگی به روسیه بود . اشغال ایران با مسالمت پایان پذیرفت . نیروهای انگلیسی و روسی دوستانه با یکدیگر برخورد کردند و تهران در 17 سپتامبر از طرف سربازان دو کشور اشغال شد و شاه شب قبل از این روز به نفع فرزند 22 ساله لایق خود از سلطنت کناره گیری کرد . وی با نظريات متفقین موافقت نمود و در 20 سپتامبر حکومت سلطنتی مشروطه را مجدداً برقرار ساخت . کمی بعد پدرش به تبعیدگاه راحتی عزیمت کرد و در ژوئیه 1944 در جوهانسبورک در گذشت . ما اکثر قوای خود را از این کشور فراخواندیم و فقط نیروهائی که برای محافظت خطوط ارتباطی لازم بود در ایران نگاه داشتیم و تهران در 18 اکتبر از طرف انگلیسها و روسها تخلیه شد .

بعدها نیروهای ما تحت فرمان ژنرال کینان مواضع دفاعی مملکت را برای جلوگیری از حمله احتمالی ارتش آلمان از طرف ترکیه یا قفقاز تقویت کردند و اقداماتی بعمل آوردند تا در صورت وقوع چنین حمله ای کمکهای لازم را فوراً به این منطقه برسانند . منظور اصلی ما از هما نوقت این بود که راههای بزرگی برای رسانیدن حداکثر کمک به روسها در ایران ایجاد نمائیم . دولت ایران با ما کاملا موافق بود و ما توانستیم بنادر را بزرگتر کنیم و راههای شوسه را توسعه دهیم و خطوط آهن و آبی را تعمیر کرده ، راندمان آنها را بالا ببریم . این عملیات که

ص: 109

ابتدا بوسیله قوای انگلیسی در سپتامبر 1941 شروع شد و امریکائیها بعداً به آن ادامه دادند به ما اجازه داد که طی چهار سال و نیم ، پنج میلیون تن مواد و مهمات از راه ایران به روسیه برسانیم . »

ص: 110

بخش دوم شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری

اشاره

ص: 111

ص: 112

ملاقات سفرای روس و انگلیس با نخست وزیر

در ساعت چهار بامداد روز دوشنبه سوم شهریور که مردم پایتخت در خواب بودند ، زمامداران کشور و در رأس آنان شخص اول مملکت هم در بستر راحت غنوده بودند ، با این تفاوت که اینان علاوه بر خواب معمول و متعارف ، در خواب غفلت و بی خبری که از مدتهای قبل آغوش گشوده بود ، نیز بسر می بردند .

در همین ساعت دو دستگاه اتومبیل که یکی پرچم داس و چکش و دیگری پرچم انگلستان را داشت در جلو منزل منصور نخست وزیر توقف نمود . پس از آنکه زنگ منزل مستمراً فشار داده شد ، بالاخره مستخدم خانه پشت در آمده ، از هویت مراجعه کنندگان سئوال کرد .

پاسخ داده شد سفرای روس و انگلیس بدون فوت وقت هم اکنون می خواهند با نخست وزیر ملاقات نمایند . فوراً منصور را از خواب بیدار کرده و به او گفتند که سفرای دولتین انگلستان و شوروی پشت در خانه هستند و می خواهند بأ شما ملاقات نمایند . منصور دستور داد آنها را به اتاق پذیرائی راهنمائی کنند تا لباس پوشیده به سالن بیاید .

منصور از این ملاقات غیر مترقبه و غیر موقع سخت در اندیشه شد که چه اتفاقی افتاده است ؟! لذا با شتاب لباس پوشید و به اتاق پذیرائی وارد گردید .

پس از مختصر تعارف معمولی سفرای دولتین انگلستان و شوروی هر یک یادداشتی تسلیم نخست وزیر کردند که در آن شدیداً از فعالیت اتباع آلمان در

ص: 113

ایران ابراز نگرانی شده بود ، و شفاهاً هم توضیح دادند که چون دولت ایران به یادداشتهای مورخ 28 تیرماه و 25 مرداد 1320 درباره اخراج اتباع آلمان در ایران توجهی ننموده است و تذکرات دولتین متبوعه ما را با حسن نیت تلقی ننموده است ، ناچار قوای زمینی و دریائی و هوائی ما وارد خاک ایران خواهند شد و آنها را از ایران اخراج خواهند نمود .

منصور که پس از شنیدن این خبر - که در واقع حکم اعلان جنگ به دولت ایران را داشت - دچار ناراحتی و اضطراب گردیده بود ، یادداشتها را دریافت نمود سپس سفرای دولتین مزبور نیز از جای برخاسته ، خداحافظی کرده و خارج شدند . این ملاقات مجموعاً حدود 25 دقیقه بطول انجامید .

منصور قبل از هر اقدامی به عامری کفیل وزارت امور خارجه اطلاع داد که آماده شود تا به اتفاق به سعد آباد بروند .

وی خاطرات خود را در این مورد بطوری که در کتاب « خاطره ها » آمده ، چنین بیان کرده است :

خاطره هایی از علی منصور

صورت مصاحبه ای از علی منصور (1) در گنجینه اسناد مرکز تحقیقات است که منحصراً راجع است به وقایع سوم شهریور 1320 . می دانیم که منصور در آن ایام نخست وزیر بود و کاملاً در جریان کارها و علل و جهات ورود ملل متفق به ایران قرار داشت و آنچه در این خاطره گفته است می تواند مورد قبول و معتمد باشد .

ص: 114


1- منصور قبل از سلطنت رضا شاه هم در وزارت امور خارجه سمت مهمی داشته است که از تلگرافات متبادله بین وزیر مختار انگلیس مقیم دربار ایران و وزیر خارجه انگلیس معلوم می شود که مورد توجه بوده و او را کاندیدای عضویت در هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح پاریس نموده بودند .

عکس

ص: 115

رعایت بی طرفی کامل

منصور می گوید : دولت ایران اصول و وظایف سیاست بی طرفی را که در وقوع جنگ دوم جهانی اختیار کرده بود با تمام قوا و دقیقاً رعایت و از آن پیروی می کرد و با یک روش صریح و روشن در حفظ کشور از خطر سرایت جنگ و صیانت حقوق مشروع همۀ دولتهایی که با ایران روابط داشتند ، خصوصاً دولتهای همسایه ، می کوشید ، چنانکه بهیچوجه خطری از هیچ طرف متوجه هیچ یک از آنها نبود . با این حال سفارت انگلیس از همان آغاز جنگ از وجود یک عده آلمانی در ایران که بمنظور معاملات اقتصادی و امور صنعتی و ساختمانی به کشور ما آمده ، مشغول کارهای معینی شده بودند ، اظهار نگرانی می کرد و آنها را جاسوس و عامل تحریک و فساد می دانست و در عین حال نسبت به عناصر روسی هم ابراز بدبینی می کرد زیرا در آن هنگام روس و آلمان دوست بودند و همکاری اقتصادی می کردند و لذا انگلیسها دولت ایران را از اقدامهای سری و همدستی عناصر روسی و آلمانی نیز بر حذر می داشتند . ولی دولت ایران همواره به آنان اطمینان کافی می داد که مقامهای انتظامی کاملاً مراقب هرگونه تشبث و دخالت هستند و جای هیچ گونه نگرانی نیست .

انگلیس و روس با هم

پس از وقوع جنگ بین آلمان و شوروی این بار نمایندگان انگلیس و روس متفقاً شروع به اظهار نگرانی کردند و باز دولت ایران هر بار جوابهای اطمینان بخش به آنان می داد و موجبات رفع هرگونه توهمی را فراهم می آورد و مخصوصاً توضیح می داد که دولت ایران اساساً در اینموقع مایل به حضور اتباع خارجی در این کشور نیست ولی بسبب روابطی که با دول دوست دارد طبعاً یک عده از اتباع آنها به ایران رفت و آمد دارند و برخی نیز برای کسب و کار اقامت گزیده اند چنانکه بجز آلمانیها از انگلیسیها و هندیها و عراقیها و شورویها نیز عده به نسبت کثیری در ایران هستند و دولت دربارۀ آنها مقررات قانونی و انتظامی را

ص: 116

بی هیچ تبعیض و ملاحظه ای بطور یکسان و جدی اجرا می کند . اما آلمانیها که در سالهای اخیر بیشتر با ایران مناسبات پیدا کرده و به کارهایی مشغول شده اند بدین علت است که با تسهیلات مخصوص و قیمت های مناسبی ، که هیچ یک از کشورها نتوانسته اند با آن رقابت کنند ، اجناس و ماشینها و ابزارهای ساختمانی را که برای اجرای برنامه های عمرانی و صنعتی ضرورت دارد به ایران می فروشند و محصولات ایران را نیز به بهترین قیمت می خرند و معاملات به صورت پایاپای انجام می گیرد بی آنکه نیازی به ارز باشد . بدیهی است که برای این کارها حضور عده ای از نمایندگان بازرگانی و مؤسسات صنعتی و مهندسان و معماران آلمانی در ایران ضرورت یافته بود که مطابق آمار رسمی شمار آنها از حدود چهارصد و هفتاد نفر تجاوز نمی کرد . و با این که پیشرفت امور برنامه ای افزایش عمده متخصصان را ایجاب می کرد ، خصوصاً برای کارخانه ذوب آهن که بسرعت پیش می رفت و نزدیک به پنجاه درصد از کارهای آن پایان یافته و سی درصد ماشینها و مصالح آن آماده شده بود با اینهمه نه دولت ایران به پاره ای از ملاحظات سیاسی مایل بود عده آنان را افزایش دهد و نه دولت آلمان آمادگی فرستادن عده بیشتری را داشت زیرا وجود اینگونه افراد در خود آلمان بیشتر مورد نیاز بود اما برای مشوب کردن اذهان دستگاههای تبلیغاتی انگلیس و روس ، چه در ایران و چه در خارج ، شمار آلمانیهای مقیم ایران را به چندین هزار می رسانیدند و می گفتند که همه مشغول تشبث و کارشکنی برضد متفقین هستند .

در تیرماه 1320 که دولت شوروی « اسمیرنوف » را به سفارت کبرای آن کشور در ایران تعیین کرد ، وی بمحض ورود نزد من آمد و امتنان و خوشنودی دولت شوروی را اعلام کرد و گفت که بنا به تقاضای دولت ایران ، از طرف مقامات شوروی در حمل و نقل و عبور محمولات کارخانه ذوب آهن ، تسهیل و مساعدت لازم بکار برده خواهد شد . در ضمن متقابلاً تقاضا کرد که دولت ایران نیز برای بعضی از کالاها که از طریق جنوب ایران به مقصد شوروی فرستاده می شود اجازه عبور صادر کند . من از دوستی و مساعدت دولت شوروی تشکر کردم و دربارهٔ

ص: 117

عبور محمولات آنها از ایران خاطرنشان کردم که تا آنجا که موجب نقض بی طرفی ایران نشود در این باب مساعدت خواهد شد و مخصوصاً تأکید و تأیید کردم که دولت شاهنشاهی نهایت علاقه را به حفظ مناسبات دوستانه و حسن همجواری با دولت شوروی داشته و دارد .

بهانه گیری آغاز می شود

چندی پس از ورود « اسمیرنوف » وزیر مختار انگلیس « ریدر بولارد » و سفیر شوروی موضوع حضور آلمانیها را در ایران متفقاً تعقیب کردند و دو تذکاریه ، مشعر بر تقلیل عدۀ آنها ، یکی در بیست و هشتم تیرماه 1320 و دیگری در مرداد همان سال از سوی آنان تسلیم وزارت خارجه شد که در هفتم و بیستم مرداد پاسخ آنها مبنی بر حفظ اصل بی طرفی و مراقبت دولت در اجرای مقررات انتظامی در مورد عموم خارجیان و رعایت مناسبات حسنه با همسایگان تسلیم هر دو سفارت شد و بعلاوه طی مذاکرات نیز پیوسته خاطر نشان می کردیم که دولت ایران حتی المقدور به تقليل اتباع خارجی خصوصاً آلمانیها توجه دارد و از این حیث نباید جای نگرانی باشد .

اما چیزی که از همان آغاز استنباط میشد این بود که ابراز نگرانی حضرات از حضور عده ای آلمانی در ایران حقیقتی ندارد و بهانه ای بیش نیست و هر چند از آنها بطور خصوصی استفسار می شد که هرگاه مطلب و احتیاج دیگری دارند صریح و آشکار بگویند تا دولت تحت مطالعه درآورد و بر وفق مصلحت تصمیمی بگیرد چیزی ابراز نمی کردند و این نکته بوسیله وزیر مختار ایران در لندن نیز مرتباً به « آنتونی ایدن » وزیر خارجه انگلیس تذکار داده می شد و او هر بار به وزیر مختار پاسخ می داد که مطلب همان است که وزیر مختار انگلیس در تهران به دولت شما گفته است و موضوع دیگری در نظر نیست و وزیر مختار هم می گفت جز کم کردن عده آلمانیها در ایران نظر دیگری ندارند .

ص: 118

حرکات مرزی

در این اوقات گزارشهایی از مرزهای ایران و عراق می رسید حاکی از این که قوای نظامی بسوی بعضی از نقاط مرزی در جنوب غربی ایران سوق داده می شوند و چون از سفارت انگلیس علت و کیفیت این اقدامها و حرکات پرسیده می شد جواب می دادند که این قوا سرگرم تمرین هستند تا برای جبهه های جنگ آماده شوند . در نقاط مرزی آذربایجان نیز حرکات نظامی مشاهده می شد که شورویها نیز آنها را با کارهای تمرینی و نیازهای نظامی داخلی مربوط می کردند . این کارها در مجموع فکر دولت را نگران می داشت از این که شاید همسایگان مقاصدی دارند و لیکن نه طی مذاکراتی که در میان بود و نه در دو تذکاریه ای که داده بودند بهیچوجه به تقاضای راه برای حمل و نقل مهمات به شوروی یا تهدید به اینکه احیاناً متوسل به قوه قهریه خواهند شد اشاره ای نشده بود بلکه همۀ مذاکرات و نکات تذكاریه ها بصورتی ساده و سیاسی می گذشت .

شاه در شگفت بود

اعلیحضرت رضا شاه که متوجه جریان کلیه امور مملکتی بودند و جز از مجاری دولتی بوسایل مختلف دیگر نیز اطلاعاتی دریافت می داشتند بسیار علاقه مند بودند که دو دولت همسایه با صداقت و وضوح نظرها و نیازهای خود را بگویند تا تحت مطالعه قرار گیرد و تدبیرهای لازم بکار برده شود . من نیز همواره مراقب بودم که خاطر شاه همه روزه و ساعت به ساعت از جریان کارها و حتی جزئیات آنها مستحضر شود و گزارشها ونظرات را مرتباً بعرض می رسانیدم . اعلیحضرت سخت در شگفت بودند که با وجود تذکارها و استفسارها چرا از ناحیهٔ دو دولت چیزی که مبتی بر حقیقت باشد ابراز نمی شود و همچنان حضور یک عده آلمانی را عنوان می کنند .

ص: 119

پیشنهاد نخست وزیر به شاه

در اواسط امرداد با مشاهده وضعی که بهانه جویی متفقین را بخوبی روشن می کرد بعرض شاه رساندم که بنظر لازم می آید که به تقلیل عده آلمانیها اکتفا نکنیم بلکه موجبات مراجعت همۀ آنان را فراهم سازیم هر چند معلوم نیست که با اجرای این نقشه باز هر دو دولت قانع شوند و دست از سر ما بردارند ، ولی در هر حال تأمین این منظور بهانۀ آنها را کلاً از میان خواهد برد و هیچگونه ایراد و بهانه ای ، ولو ظاهری باشد ، علیه دولت ایران باقی نخواهد ماند . در این صورت ما با پیش بینی خطرهایی که به احتمال قوی در پیش است تحمل زیانهای مالی و اقتصادی ناشی از آن را می کنیم به امید اینکه اگر امنیت و سلامت باشد جبران آنها چندان مهم نخواهد بود .

با اینکه اجرای این نقشه بهم خوردن کلیه اوضاع اقتصادی و مؤسسات صنعتی و کارهای عمرانی را در پی داشت و مستلزم تحمل زیانهای هنگفتی بود معهذا برای اینکه از مخاطرات رهایی یابیم اعلیحضرت موافقت فرمودند و اجازه دادند که بهمین ترتیب عمل شود .

گفت گو با وزیران مختار آلمان و ایتالیا

در دنبال موافقت اعلیحضرت رضا ،شاه با وزیر مختار آلمان و وزیر مختار ایتالیا تماس گرفتیم و از آنان خواستیم که ، با حفظ روابط سیاسی و دوستانه ، اتباع خود را از ایران خارج کنند و وزیر مختار ایتالیا مخصوصاً در این باره از هیچ کوششی دریغ نکرده و در قانع کردن وزیر مختار آلمان بسیار مؤثر بود زیرا بنظر وزیر مختار آلمان سخت دشوار می نمود که دولت متبوع او ، که در آن ایام دولت فاتحی بود ، به آسانی زیر بار چنین تقاضائی برود و آن را بپذیرد . ولی سرانجام او را قانع کردیم و قبول کرد که موضوع را به آگاهی برلن برساند و خوشبختانه پاسخ برلن مساعد بود و دولت آلمان با بیرون رفتن اتباع خود از ایران و حفظ روابط سیاسی و دوستانه موافقت کرد . اما وزیر مختار آلمان ضمن اعلام این موافقت

ص: 120

اظهار داشت که بهرحال این مسأله مطابق میل دولت ایران با موفقیت حل شد لیکن روس و انگلیس نقشه های دیگری دارند که با این مساعدت که دولت ایران کرد آنها از نقشه های خود صرف نظر نخواهند کرد . جواب داده شد که در هر صورت دولت ایران با مآل اندیشی و صداقت در رفع نگرانی آنها اقدام کرده است و حال نیز در حدودی که ممکن باشد وظیفه خود را انجام می دهد .

هنگامی که این نتیجه را به حضور اعلیحضرت گزارش کردم بسیار خوشوقت شدند زیرا با این سیاست مآل اندیشانه ، که برای رفع بهانه جوئی متفقین اعمال شده بود ، دولت آلمان نیز متقاعد شده بود که روابط سیاسی و دوستانه بین آن دولت و دولت ایران همچنان محفوظ بماند و خروج اتباع آلمان از ایران موجب قطع روابط با آن دولت نشود .اعلیحضرت بخوبی می دانستند که دستیابی به چنین نتیجه ای کار چندان آسانی نبوده است و از اهمیت و ارزش بسیاری برخوردار است .

ابلاغ تصمیم به متفقین

اول وقت روز بیستم امرداد عامری وزیر خارجه و حمید سیاح مدیر کل وزارت خارجه تصمیم دولت ایران را به اخراج اتباع آلمان و ایتالیا شفاهاً و رسماً به آگاهی سفارتخانه های انگلیس و روس رسانیدند و تذکار دادند ، اکنون که بجای تقلیل اتباع آلمان دولت شاهنشاهی تصمیم به اخراج همۀ آنها گرفته و ترتیب عزیمت آنها را داده است دیگر جائی برای نگرانی دولتین باقی نمانده است و باعث خوشوقتی است که این موضوع بگونه ای ارضا کننده حل گردید . آلمانیها نیز که از اول امرداد بمنظور تقلیل عدۀ آنان خروج از ایران را آغاز کرده بودند مطابق تصمیم اخیر درخواست کردند که به شهربانی دستور داده شود در صدور اجازه خروج آنان تسریع کنند و به سفارت ترکیه نیز توصیه شود که هر روز عده بیشتری را برای عبور از مرز روادید بدهد . دولت ایران در هر دو مورد اقدام کرد و آلمانیها نیز از آن پس در گروههای چند نفری از تهران عزیمت کرده ، از راه

ص: 121

ترکیه به قصد کشور خود ، بسرعت از ایران خارج می شدند .

حمله به ایران و یادداشتها

متأسفانه با همۀ این کوششها که دولت شاهنشاهی برای حفظ امنیت و آسایش کشور و رفع نگرانی دو دولت همسایه بکار برد بجای اتخاذ روش مسالمت و تفاهم سفیران دو دولت ساعت چهار بامداد روز دوشنبه سوم شهریور ماه سال 1320 به خانه من آمدند و باز هر یک یادداشتی مشعر بر نگرانی تسلیم کردند که جواب مطالب آنها مکرراً داده شده بود جز اینکه این بار توسل به نیروی نظامی را نیز اخطار کرده بودند در صورتی که بعد معلوم شد قوای آنها پیش از ساعت چهار به مرزهای ایران تجاوز کرده و از هوا و زمین به شهرها و اماکن بی دفاع حمله برده ، موجب تلفات جانی و زیانهای مالی فراوان شده بودند . باری من با دریافت یادداشتهای سفیر روس و وزیر مختار انگلیس بهر یک از آنها در اعتراض دولت به اینگونه اقدامهای ناروا اظهارات لازم کردم و بیسابقه بودن حمله قوای نظامی را بی هیچ گونه اخطار قبلی آن هم به بهانۀ قضیه ای که موضوع اصلی آن منتفی و تصفیه شده است به آنان تذکار دادم و آثار سوء آن را خاطر نشان کردم و از آنها خواستم که هر چه زودتر تجاوز را متوقف دارند تا مذاکرات برای روشن شدن حقیقت مقاصد آنان صورت گیرد . هر دو نماینده پاسخ دادند که دستوری که به آنها داده شده قطعی است و نمی توانند در آن اوقات داخل مذاکره بشوند ولی این اظهارات را به دولتهای متبوع خود تلگرافی اعلام خواهند کرد .

یادداشت کوتاه چه بود ؟

وزیر مختار انگلیس در ضمن تسلیم یادداشتی که حاکی از تجاوز قوای نظامی بود ، یادداشت کوتاه دیگری نیز داد مشعر بر اینکه چون قصد سوئی بر امنیت و استقلال ایران نیست دولت بریتانیا موافقت دارد که عایدات دولت ایران از بابت نفت جنوب بر طبق مقررات معمول همچنان پرداخت شود . ضمن مذاکره

ص: 122

با وزیر مختار انگلیس گفته شد ، اتخاذ چنین رویه ای برضد ایران هیچ گونه دلیلی نداشته و باعث کمال تعجب است و با توجه به این که دولت ایران با نهایت حسن نیت و صداقت رفتار کرد چگونه این عملیات تجاوزکارانه را می توان تعبیر کرد؟ جز اینکه بگوئیم در جهان ما عدالت محلی ندارد و هر چه راجع به آزادی ملل و حق و عدالت گفته می شود فقط تبلیغات است و بس ، چندی قبل که وزیر مختار ایتالیا در آتن نیمه های شب نزد رئیس دولت یونان رفت و هجوم ارتش ایتالیا را به آن کشور به وی اخطار کرد در محافل انگلستان این رفتار را به یک اقدام جابرانه تعبیر کردند و انتقادهای سختی براه انداختند اکنون می بینیم که خود انگلستان همان رفتار را بمراتب شدیدتر دربارۀ ایران کرده است زیرا ایتالیا لا اقل به یونان سه ساعت فرصت داده بود و شما در این حدود هم رعایت نکردید پس چرا آن را بد می دانید و این را صحیح می شمارید؟ وزیر مختار انگلیس در جواب گفت : در مسکو هم سفیر آلمان یک ساعت از نیمه شب گذشته به ملاقات وزیر خارجه شوروی رفت و اعلام قطع روابط کرد . به او گفتم کیفیت و مورد قضیه بکلی تفاوت دارد و دیگر بیش از این مذاکره ای نشد و من بلافاصله به کاخ سعد آباد رفتم و جریان را به شرف عرض اعلیحضرت رضاشاه کبیر رساندم .

آمریکا و ترکیه چه کردند ؟

در مدتی که این قضایا مطرح بود دریفوس وزیر مختار آمریکا را بطور خصوصی در جریان اطلاعات می گذاشتیم و او که شخصی خوش نیت و بی غرض بود همیشه سیاست دولت شاهنشاهی را تصدیق می کرد و به واشنگتن گزارش می داد و مخالف تضییق و فشار نسبت به ایران بود که تصور می رود بهمین سبب نیز در خارج موجبات تغییر و احضار او را فراهم آوردند .

اما سفیر ترکیه نیز همواره با ما در تماس بود و درباره قضایای جاری با او مذاکره می شد تا حقایق را به دولت خود اطلاع دهد . همچنین سفیر ایران در آنکارا بدستور دولت برای جلب توجه دولت ترکیه به اوضاع ایران اقدامهایی

ص: 123

می کرد و با سفیر شوروی در آنکارا که به مسائل ایران وارد بود تماس داشت و سعی می شد حتی المقدور موجبات اطمینان روسها فراهم آید ولی سرانجام معلوم شد که زمامداران ترکیه با وجود پیمان سعد آباد و مصالحی که در امنیت و مصونیت ایران داشتند در رفع مشکل ایران جد و جهدی بکار نمی برند بلکه رویه ای در پیش گرفته اند که طبق میل روس و انگلیس باشد حتی رادیوی آنکارا در بخشهای فارسی خود تبلیغات آنها را منعکس می کرد و مقامات ترکیه با وجود تقاضاهای مکرر دولت ایران مانع آن نمی شدند .

چگونه واقعهٔ شهریور به آگاهی عامه رسید ؟

بعد از ظهر روز سوم شهریور 1320 جریان شبیخون قوای روس و و انگلیس را با خلاصه ای از جریان مذاکره ها و مکاتبه ها و اقدامهایی که در جهت رفع نگرانی دو دولت مهاجم بعمل آمده بود طی یک اعلامیه رسمی در مجلس شورای ملی قرائت کردم و به آگاهی عموم رسانیدم . عصر همان روز از طرف اعلیحضرت نیز جریان به فرانکلین روزولت رئیس جمهوری آمریکا اطلاع داده شد و لزوم توجه فوری او به این اتفاق ناگوار و اتخاذ تدابیر لازم برای حفظ امنیت ایران و رفع تجاوز از این کشور بیطرف و صلح دوست به وی تذکار داده شد . جواب روزولت مشعر بر اطمینان به استقلال ایران و حسن نیت نسبت به این کشور بود بی آنکه وعده اقدام مؤثری داده باشد و از عبارت چنین مفهوم می شد که از مقدمات قضایا مسبوق بوده است ، چنانکه وزیر مختار آمریکا نیز در جواب سؤال من که از او پرسیدم : آیا دولت آمریکا با آن همه علاقه به آزادی و حقوق ملل با اینگونه اعمال تجاوزکارانه موافقت دارد ؟ صریحاً گفت که : روزولت مرتب در جریان مطالب گذاشته شده و در حال حاضر نیز کاملاً در جریان است .

بعد چه شد ؟

روز چهارم شهریور پی در پی خبرهایی از هجوم قوای مهاجم به نقاط

ص: 124

مختلف می رسید و همه حکایت از آن داشت که بی باکانه زیانهای جبران ناپذیر وارد می کنند و قوای نظامی و انتظامی ایران که غافلگیر شده بودند متزلزل و متفرق شده اند . اعلیحضرت به من دستور فرمودند که مجلسی از وزیران و امیران و فرماندهان نظامی تشکیل شود و اوضاع را مطالعه کنند و نظرات مقتضی اتخاذ پیشنهاد کنند . پیش از ظهر همان روز در باشگاه افسران جلسه ای کردیم و پس از مشاورت و تبادل نظر ، رای به ترک مقاومت داده شد زیرا در بعضی از نقاط قوای ایران سخت ایستادگی کرده بودند .صورت جلسه بوسیله رئیس ستاد ارتش به شرف عرض رسید و تصویب فرمودند و فوری عصر همان روز به کلیه لشگرها ابلاغ شد .

هیأت وزیران در حضور شاه

عصر همان روز چهارم اعلیحضرت شاه هیأت دولت را به کاخ سعد آباد احضار کردند و در مجمع وزیران چنین فرمودند : « با وجود مساعیی که برای احتراز از وقوع حوادث ناگوار جنگ مبذول گردید برخلاف اصول بین المللی و موازین اخلاقی از طرف دو همسایه با ایران این گونه رفتار شد و هیچ دلیلی برای آن تصور نمی رود جز اینکه خواسته اند اوضاع این مملکت را که با زحمات بسیار سروصورتی پیدا کرده و به راه ترقی افتاده بر هم بزنند ، و در باطن با خود من طرفیت دارند که نگهدارنده این مرز و بوم هستم . چون میل ندارم وجود شخص من باعث جلب عداوت و حدوث بدبختی برای کشور و ملت ایران بشود در نظر گرفته ام به خارج بروم . در این باب ترتیب لازم بدهید و اعلامیه ای برای مجلس شورای ملی تهیه کنید . »

نظر هیأت دولت

پس از این بیانات شاهنشاه اجازه فرمودند فوری هیأت دولت بررسی کامل بکنند و رأی خود را در این مورد معلوم دارد . بیدرنگ هیأت دولت بی حضور شاه تشکیل شد و نتیجه به اتفاق آراء همان بود که در آغاز بعرض شاهنشاه رسانیده

ص: 125

بودم .

آنگاه اعلیحضرت به اتفاق والاحضرت ولیعهد به جلسه تشریف فرما شدند و من بعرض رسانیدم که بهیچوجه کناره گیری و عزیمت معظم له به مصلحت نیست ولی چون سیاست بیطرفی که دولت فعلی تاکنون طبق قانون تعقيب می کرد کرد با اوضاعی که پیش آمده دیگر عملی نخواهد بود استدعا دارد شاهنشاه استعفای دولت را بپذیرند تا دولت دیگری تعیین گردد و با دول مهاجم وارد مذاکره شود و سیاست دیگری اتخاذ کند و یک جلسه مشاوره نیز از رجال خیرخواه و مجرب تشکیل گردد تا دربارۀ اوضاع و احوال کنونی تبادل نظر و همفکری کنند . اعلیحضرت اخذ تصمیم در این مورد را به تفکر مجددی محول فرمودند .

تشکیل دولت جدید

سحرگاه فردای آن روز اعلیحضرت انصراف خود را از کناره گیری اعلام فرمودند پیش از ظهر روز پنجم شهریور با وزیر مختار انگلیس در وزارت خارجه ملاقات دست داد و از او درباره نتیجه مخابراتی که با لندن داشت سؤال کردم زیرا لازم بود هر چه زودتر به آشفتگی اوضاع پایان داده شود و مقاصدشان روشن گردد . اما وزیر مختار اظهار کرد که پروندۀ این موضوع زیر نظر چرچیل است و هنوز دستوری به وزارت خارجه انگلیس نداده است ، عصر آن روز ضمن گزارش مذاکرات و اقدامهای همان روز ، استعفای دولت ، از نقطه نظر تسهیل مذاکرات مربوط به اتخاذ سیاست جدید خارجی ، از سوی قرین الشرف همایونی پذیرفته آمد و بر اساس نظرهایی که قبلاً بعرض رسیده بود روز ششم شهریور شادروان محمد علی فروغی را به ریاست دولت منصوب فرمودند و بفاصله کمی با توجه به تقاضاهایی که نمایندگان دو دولت در زمینۀ مقاصد اصلی خود در ایران داشتند ، سیاست اتحاد با آنها که مناسب مصلحت وقت بود مطرح گردید و منتهی به انعقاد

قرارداد شد .

ص: 126

هدف از حمله به ایران چه بود ؟

دلایل و اسناد انکار ناپذیر و جریان وقایعی که از دو ماه پیش از حمله به ایران اتفاق افتاد نشان می دهد که منظور از تعرض به ایران بهیچوجه اخراج یک عده قلیل از اتباع آلمان نبود زیرا دولت ایران نه تنها به تقلیل عده آنها اقدام کرد بلکه سرانجام ترتیب رجعت همۀ آنان را فراهم ساخت چنانکه بهنگام حملهٔ حمله روس و انگلیس به ایران چندین گروه از آنها در راه بازگشت به کشور خود بودند که بوسیلهٔ مهاجمان دستگیر شدند . حرکت آلمانیها از ایران از اواخر امرداد ماه 1320 آغاز شده بود . متفقین بخوبی از آن آگاه بودند . از سوی دیگر در یادداشتهائی که به دولت تسلیم می شد اندک اشاره ای به واگذاری طرق حمل و نقل ، یا مسائل دیگری از اینگونه یا تهدید نظامی نمی کردند . با این حال چون استنباط بهانه - جوئی می شد مکرر از آنها می خواستیم که اگر نظرات و نیازهای خاصی بمناسبت درگیری در جنگ دارند اظهار کنند ، آنها جواب می دادند که در ایران جز موضوع آلمانیها و تشبثات و تحریکات آنها مسأله ای ندارند . وقتی ایران با اخراج آلمانیها این بهانه را از دست آنها گرفت در حمله به ایران تسریع کردند و چهار روز پس از اعلام اخراج آلمانیها دست به تهاجم نظامی زدند و مقاصد اصلی آنها به این شرح آشکار شد :

- بر هم زدن اساس کشور و قدرت مرکزی دولت .

- بدست آوردن کلیه منابع مالی و وسایل ارتباطی و نظارت کامل بر آنها .

بدین ترتیب ملاحظه می شود که عدم توجه ایران به تقاضاهای دو دولت ، یا عدم پیش بینی ، یا جانبداری از آلمان و آلمانی که از سوی بعضی از افراد نادان و ساده لوح و بی اطلاع یا مغرض شایع شده بود ، جز تبلیغات متجاوزان و ضعف اخلاقی کسانی که تحت تأثیر آنها واقع می شدند مبنا و مأخذی نداشت و تمام دلایل و شواهد و کیفیت جریان حوادث نشان دهندۀ صحت و صداقت رفتار دولت شاهنشاهی و مآل اندیشی او بود که در نهایت بیطرفی و با رعایت مقتضای

ص: 127

جغرافیائی و همجواری کشور با متفقین ملحوظ می داشت .

بعدها وزیر مختار چه نوشت ؟

بهترین دلیل بر درستی مدعای ما نوشته های سر ریدر بولارد وزیر مختار انگلیس در ایران است که خود از عوامل بسیار مؤثر واقعهٔ شهریور و اشغال ناگهانی ایران بود . او در کتاب خود به نام « انگلستان و خاورمیانه » درباره حمله متفقین به ایران می نویسد: « بسیاری از ایرانیان و برخی از نمایندگان خارجی مدعی شده اند که بهر صورت متفقین می توانستند ، بی آنکه ایران را اشغال کنند ، به هدف خود که حمل مهمات به روسیه بود برسند و راه آن این بود که ایران را تهدید به اشغال کنیم و بمقصود خود برسیم و اشغال عملاً ضرورتی نداشت . در جواب باید گفت که تهدید رجحان اخلاقی بر اشغال نداشت جز آنکه تأثیر آن کمتر بود بعلاوه حمل مقادیر کثیری اسلحه و مهمات و وسایل از طریق ایران به روسیه تنها با نظارت ارتش متفقین و برقراری یک نظام ضد جاسوسی نیرومند که قادر به متوقف ساختن فعالیت عمال آلمان باشد مقدور بود . »

یک تجزیه و تحلیل

صحت و صداقت رفتار ایران در زمینه سیاست بیطرفی جای تردید برای هیچ کس باقی نمی گذاشت و افکار عمومی جهانیان وقتی آزاد و عادلانه داوری می کردند این حقیقت را تصدیق داشتند و اندک نشانه ای که دلالت بر طرفداری از محور برلن و رم باشد یا تمایل ایران را به آن محور نشان دهد بتصور نمی آمد . از همان آغاز جنگ این زمینه مرتباً و با دقت کامل از جانب ایران ملحوظ و معمول بود چنانکه در واقعه بمباران بحرین بوسیله نیروی هوائی ایتالیا در مهرماه 1319 که بیم سرایت آن به دیگر مواضع نفتی خلیج فارس و آبادان می رفت و برای انگلستان نیز بسیار حساس بود ، دولت ایران به دولت ایتالیا معترض شد و با جدیت قضیه را از مجاری رسمی و مطبوعات تعقیب کرد تا ایتالیا و آلمان متوجه

ص: 128

عکس

ص: 129

شدت واکنش ایران شدند و از تکرار اینگونه اعمال در خلیج فارس احتراز جستند . همچنین دولت انگلستان خود شاهد بود که در انقلاب عراق که در بهار 1320 اتفاق افتاد و رشید عالی گیلانی به محور برلن و رم ملحق شد و بر انگلیس قیام کرد و بعد به ایران پناهنده شد ، با همه تقاضاهایی که دولت آلمان برای پاره ای مساعدتها از قبیل اجازه صدور بنزین و تسهیلاتی در عبور و مرور مرزی بین ایران و عراق می کرد ، دولت شاهنشاهی از هرگونه مساعدت امتناع ورزید و بیطرفی مطلق را معمول داشت چنانکه به یک نفر نماینده سیاسی که دولت آلمان می خواست او را از طریق ایران به سفارت خود در بغداد بفرستد اجازه عبور نداد و بهنگام پناهندگی رشید عالی گیلانی و مفتی فلسطین و همراهان آنان نیز از هرگونه تشبث و تحریک ممانعت کرد تا از راه ترکیه بیرون رفتند .

این قضایا که در طی یک ماه پیش از حمله به ایران رخ داده بود بخوبی نشان می داد که ایران جز حفظ بیطرفی و امنیت خود منظوری ندارد و مخصوصاً نسبت به همسایگان همواره حسن مناسبات و روابط دوستانه را رعایت می کند .

نکته دیگری که بری بودن ایران را از اندیشهٔ مخاصمه و کشمکش با همسایگان کاملاً ثابت می کند این است که مقارن هجوم ناگهانی ارتشهای خارجی هنوز یک عده از آلمانیها در محل کار خود در کارخانه ها و ساختمانها و راه آهن و طرق و شوارع و غیره بودند ولی کوچکترین عمل خرابکارانه و کارشکنی از ناحیه آنان اتفاق نیفتاد در صورتی که اگر این افراد قصد تحریک و تشبثهای زیانبار داشتند بخوبی قادر به انجام دادن این گونه اعمال بودند و با توجه به اصول انضباط حزبی و نظام محکمی که در میان آلمانیها برقرار بود بی شک در دقایق آخر دست به چنین کارهایی می زدند و سپس فرار کرده ، متفرق می شدند . بهر حال در آن ایام حتی یک مورد از اینگونه حوادث صورت وقوع نیافت تا مؤید تظاهرات مخالفت آمیز دولتهای مجاور بشود .

گرچه کیفیت طرح قضایای ایران و طرز رفتار و کارهای حق شکنانه دو دولت همسایه نسبت به این کشور با عنوانهای نادرست و بهانه های بی اساس

ص: 130

بسیار تعجب آور و مخالف اصول معمول بین المللی و موازین اخلاقی و احساسات انسانی بود ولی ملاحظه یک جمله از کتاب « ادوارد گریک » سیاستمدار انگلیس که به وزارت خاورمیانه منصوب شده بود این تعجب و علل اینگونه اعمال دول زورمند را بخوبی روشن و توجیه می کند . او می نویسد :

« افریقای شمالی در سال 1942 میلادی تحت اشغال آلمانیها نبود با این حال ما بی ذره ای ملاحظه و خجالت خود را در اشغال آنجا محق دانستیم . »

علاوه بر شواهد و سوابق موجود در ایران در خارج نیز نویسندگان مقامهای رسمی حتی برخی از کسانی که خود نقشه اشغال ایران را طرح کرده بودند مطالبی نوشته اند که از آن جمله است نوشته های چرچیل نخست وزیر انگلستان که در جلد سوم از کتاب دوم خود راجع به جنگ جهانی بتفصیل آورده و در باب نقشه حمله به ایران و منافع سوق الجیشی این اقدام توضیحی مستوفی داده است که مفاد قسمتی از آن چنین است :

« بدین گونه عملیاتی که از طرف نیروهای کثیر ما بر ضد یک کشور ضعیف و قدیم آغاز شده بود پایان یافت و چون انگلستان و روسیه برای حفظ موجودیت و حیات خود جنگ می کردند در چنین جنگی هر عملی جایز است . »

پس از هجوم متفقین به ایران که افکار عمومی جهان آزاد را سخت برآشفت و این اقدام را بشدت تقبیح کردند « آنتونی ایدن » وزیر خارجه انگلستان شش روز پس از آن واقعه شوم برای تسکین بخشیدن به افکار خشمگین در شهر « کاون تری » نطق مفصلی ایراد کرد مبنی بر اینکه متفقین حسن نیت و علاقه کامل به استقلال و امنیت و ترقی ایران دارند و علت حمله به ایران را ، همچنان مانند سابق ، وجود آلمانیها در ایران جلوه داد و گفت که دولت ایران در مورد اخراج اتباع آلمان به عذر و بهانه متوسل می شد و اقدامی نمی کرد . اما چنانکه گذشت حقیقت این است که ایران اقدامهای اطمینان بخشی در این مورد کرده و آنها را به آگاهی نمایندگان انگلیس و روس رسانیده بود و خصوصاً خروج همهٔ آلمانیها چهار روز پیش از حمله به ایران رسماً اعلام شده بود . لذا اظهارات

ص: 131

« آنتونی ایدن » با حقیقت مطابقت نداشت و مقصود اصلی همان بود که چرچیل در مجلس آن کشور اظهار کرد و خلاصه آن چنین است :

« من شک ندارم که اینگونه اقدامهای به نسبت شدیدی را که ما در این مورد ( مورد ایران ) درست شمرده و بکار بسته ایم تصویب خواهید کرد . با اشغال ایران ما خواهیم توانست خود را به جناح ارتش شوروی برسانیم و نیروهای هوائی و زمینی خود را در این میدان وارد کارزار کنیم و با در دست داشتن این کشور مانع تازه ای در برابر پیشرفت نازیها بسوی خاور بوجود آوریم . بدین وسیله ما توانسته ایم هزاران میل اراضی هندوستان را از بلای جنگ محفوظ نگهداریم . اکنون جبهۀ متفقین صورت هلال بزرگی را دارد که از اقیانوس منجمد شمالی تا طبرق در صحرای افریقا کشیده شده است و آن قسمت از این جبهه که به ما تعلق دارد ، توسط ارتش انگلیس ، که هر روز بیشتر از روز پیش ساز و برگ و مهمات از انگلستان و آمریکا و هندوستان و استرالیا دریافت می کند ، نگاهداری خواهد شد و نیروهای ما در اقیانوس منجمد شمالی و اقیانوس هند بکار خواهند برد . »

اداره مطبوعات سفارت انگلیس در تهران نیز طی مقاله ای تحت عنوان « نشر اسکناس » چنین نوشت :

« اما راجع به ایران باید گفت که وضع جغرافیائی این کشور ترتیب خاصی برای مردم آن بوجود آورده است و چون منافع حیاتی متفقین با منافع ایران تماس دارد و متفقین تا آنجا که برای آزادی کلیه جهان که ایران هم جزئی از آن بشمار می رود ، از هیچ اقدامی ، که شکست دشمن را تسریع کند ، چشم پوشی نمی کنند لذا این کشور را که در مسیر یکی از عمده راههایی قرار گرفته که می توان به روسیه مهمات و کالا رسانید ، تحت اشغال در آورده است . »

رادیو لندن در پانزدهم اکتبر 1942 خبری از قول مخبر تایمز در تهران منتشر کرد که خلاصه آن اینگونه بوده است :

« متفقین در اشغال ایران سه منظور داشته اند : نخست می خواستند از نفوذ آلمان جلوگیری کنند دو دیگر آنکه تصمیم داشتند منابع نفت ایران و عراق را

ص: 132

حفظ و حراست کنند ، سه دیگر قصدشان این بود که موضوع حمل و نقل مواد لازم را به روسیه توسعه دهند . این نکته اخیر بزودی مطمح نظر آنها و جائز اهمیت واقع شد . »

سپس همین مخبر از قول «شریدن آمریکایی که مستشار وزارت خوار بار ایران بود اضافه کرده بود :

« موقع جغرافیائی ایران بگونه ای است که دول متفق را ناگزیر ساخته است که راه آهن و شوارع ایران را برای رساندن مهمات به جماهیر شوروی مورد استفاده قرار دهند و برای ایران بحران حمل و نقل بوجود آورند . »

( پایان خاطره علی منصور )

سوم شهریور 1320 از دیدگاه کفیل وزارت خارجه وقت

اشاره

میرزا جوادخان عامری که در آنموقع کفیل وزارت امور خارجه بود در مورد سوم شهریور و اطلاع از هجوم ارتش شوروی و انگلیس طی یادداشتهای خود در نوزدهمین سالنامه دنیا چنین نوشته است :

« شاه از من میخواست که در شرفیابی ها تأخیری نکنم . من در تهران منزل داشتم و هر وقت احضار می شدم مدتی طول می کشید تا به سعد آباد برسم و شاه از این حیث گله داشت . سرانجام ناچار شدم خانه ای در شمیران جستجو کنم و به اشاره شاه ، باغ دولتشاهی را در نزدیکی تجریش و سعد آباد برای اقامت مناسب یافتم و آن را اجاره کردم.

با مداد سوم شهریور 1320 بود . تازه روشنائی خفیفی در گوشه افق پیدا شده بود که تلفن منزل من زنگ کشید و من که روی مهتابی و در کنار تلفن خوابیده بودم ، به خیال آنکه از سعد آباد تلفن شده ، با عجله گوشی را برداشتم .

از آن طرف سیم آقای منصور الملک نخست وزیر بود که از من خواست همین الساعه به ملاقات ایشان بروم تا به اتفاق به محلی برویم . نگارنده ( کفیل

ص: 133

وزارت خارجه ) آهسته گوشی را روی تلفن گذاشته و بفکر فرو رفتم . هزار و یک سئوال مغز مرا را احاطه کرده بود . این وقت شب دیگر چه خبر مهمی رسید ... کجا باید برویم ... چرا اینقدر سربسته حرف زد ؟ .. چرا ؟

در اینکه خود آقای منصور الملک تلفن میکرد تردید نبود .

بالاخره برخاستم . لوازم ریش تراشی را فراهم کردم شروع به اصلاح صورت خود نمودم .

هنوز نیمی از صورت خود را نتراشیده بودم که اتومبیل آقای منصور جلو ایوان توقف کرد و نخست وزیر با قیافه در هم و ناراحت از آن پیاده شد .

طی چند لحظه گفتگو ، نخست وزیر جریان ملاقات خود را با سفرای روس و انگلیس برای من که کفیل وزارت امور خارجه بودم شرح داد و اضافه کرد که باید برای عرض گزارش خدمت اعلیحضرت برویم .

قدری فکر کردم و جواب دادم : بنده حاضرم ولی یک دقیقه اجازه بدهید که صورتم را اصلاح کنم .

آقای منصور با کمی ناراحتی گفت : دیر می شود ، دیر می شود .

همانطور که مشغول تراشیدن ریش خود بودم اظهار داشتم : پس شما شخصاً شرفیاب شوید .

آقای منصور جواب داد : خیر باید به اتفاق برویم !

بالاخره قرار شد آقای منصور به سعد آباد برود و تا وقتی اجازه شرفیابی بخواهد من نیز خود را بحضور شاه برسانم .

آقای منصور رفت و من هم با سرعت خود را مرتب کرده و چند دقیقه بعد کاخ سعد آباد به وی پیوستم و هر دو بالاتفاق وارد اتاق اعلیحضرت فقید شدیم .

شاه فقید بمحض مشاهده نخست وزیر و کفیل وزارت خارجه پرسید : هان ؛ بگوئید باز چه خبر است ؟

آقای منصور چند جمله بعرض رسانید که طبق اظهار سفرای روس و انگلیس قشون متفقین بیطرفی ایران را نقض کرده و از مرزها گذشته اند .

ص: 134

شاه بطرز فوق العاده محسوسی ناراحت شد . با مشت روی میز آبنوس کوبیده و در حالی که رنگ چهره اش تغییر کرده بود ، فریاد زد :

- چرا ، چرا ؟ علت این عمل غیر مترقبه چیست ؟ ما که با اینها همه جور به مسالمت رفتار کرده ایم . دیگر چه می خواهند ؟

بعد رو به من کرده و گفتند : بروید سفرای آنها را پیش من بیاورید .

می خواهم ببینم این چه حرکت ناشایسته ایست ؟

از حضور شاه مرخص شدیم .

آقای منصور به تهران رفت که هیأت دولت را برای تشکیل جلسه فوق العاده خبر کند و من هم راه منزل خود را پیش گرفتم تا سفرای شوروی و انگلیس را پیدا کرده به حضور شاه ببرم .

خواب سفرا

چند بار به منزل « بولارد » و « اسمیرنوف » تلفن کردم و هر بار جواب شنیدم که سفرا خوابیده اند .

بالاخره ساعت نه و نیم صبح موفق شدم که با سفیر شوروی صحبت کنم .

سفیر شوروی دعوت کفیل وزارت امور خارجه را پذیرفت و قرار شد هما نوقت به « باغ دولتشاهی » بیاید .

« بولارد » نیز که از منزل خود به وزارت امور خارجه رفته بود ، در وزارت امور خارجه اطلاع یافت که من منتظر او می باشم و او نیز بطرف منزل شمیران روانه شد .

سفرای شوروی و انگلیس بوسیله من مطلع شدند که شاه در انتظار آنهاست و حاضر شدند که به اتفاق به حضور شاه شرفیاب شویم .

یک لحظه بعد اتومبیل من در حالی که بولارد و اسمیرنوف در آن نشسته بودند از کاخ دولتشاهی خارج شد و راه سعد آباد را پیش گرفت .

ص: 135

عکس

ص: 136

در جستجوی علت ...

شاه با بیصبری منتظر سفرای روس و انگلیس بود .

وقتی اجازه شرفیابی خواستم و به اتفاق بولارد و اسمیرنوف وارد اتاق کار اعلیحضرت فقید شدیم شاه در کنار میز تحریر خاتم کاری تکیه کرده بود و با اشاره دست سفرای روس و انگلیس و کفیل وزارت خارجه را دعوت کرد که روی صندلی بنشینند .

در وسط تالار سه صندلی آبنوس گذارده شده بود که سفرا و کفیل وزارت خارجه روی آن جلوس نمودند و سکوت عمیقی تالار را احاطه کرد .

چند دقیقه به سکوت گذشت و بالاخره شاه خطاب به من فرمودند :

از اینها بپرس چرا قشونشان بیطرفی ایران را نقض کرده است ؟

به زبان فرانسه سئوال شاه را برای « سر ریدر بولارد » ترجمه کردم و بولارد نیز مطلب را به زبان روسی برای اسمیرنوف بیان نمود .

دو سفیر چند لحظه بهم خیره شدند و هر دو ساکت ماندند .

این سکوت شاه را برافروخته ساخت ، با تغیر گفتند :

اینکار هیچ علتی ،ندارد تا کنون هر چه شما خواسته اید ، انجام داده ایم .

گفتید آلمانها را بیرون کنید آنها را اخراج کردیم حالا هم حاضریم ترتیبی بدهیم که یکنفر آلمانی در ایران باقی نماند ، بالاخره من هم باید تکلیف خود را بفهمم و بدانم که علت این اقدام شما چیست .

سپس در حالی که قدری لحن خود را ملایم نمود ، اضافه کرد :

آخر دوستی بیجهت ممکن است اما دشمنی بیجهت که نمی شود ...

بگوئید علت تعرض به مرزهای ایران چیست ؟ شما می دانید که سربازهای ایران در فداکاری نظیر ندارند . این کار شما حتما با مقاومت سربازان ما رو برو می شود این طریقه دوستی نیست . چرا نقض عهد می کنید ؟ ...

شاه با حرارت صحبت میکرد و سفرای روس و انگلیس نقش و نگار قالیها را تماشا می نمودند .

ص: 137

وقتی شاه به اظهارات خود خاتمه داد بولارد و اسمیرنوف چند دقیقه ای نجوی کردند و بالاخره اسمیرنوف رشته کلام را بدست گرفت و از مشکلات کار متفقین در ایران سخن گفت . بولارد هم حرفهای همکارش را با اشاره سرتأیید می کرد و در این میان اعلیحضرت فقید با قیافه متأثر به چهره آن دو خیره شده بود .

بالاخره در حالی که بولارد سعی داشت به شاه وانمود کند که کار از کار گذشته و دیگر بحث در این زمینه نتیجه ای نخواهد داشت ، شاه از آنها قول گرفت که ظرف کوتاهترین فرصت با دولتهای متبوع خود تماس گرفته و « علت » اقدام به نقض بیطرفی ایران را سئوال کنند .

آن روز گذشت و شاه در انتظار آن بود که پاسخ سفرای روس و انگلیس از « مسکو » و « لندن » برسد تا علت حمله ناگهانی به مرزهای بلا دفاع ایران روشن شود ...

شاه ، دولت و مجلس ایران منتظر بودند که سفرای روس و انگلیس « علت » حمله ناگهانی به خاک ایران را روشن سازند .

اگر « علت » تهاجم متفقين و نقض بیطرفی ایران معلوم می شد شاید خیلی از مشکلات از میان می رفت و خیلی ابهامات آشکار می گردید .

اما سفرای روس و انگلیس با وجود قول صریحی که به شاه داده بودند از توضیح علت حمله به خاک ایران طفره می رفتند .

روز پنجم شهریور ماه درست دو روز بعد از آنکه قوای متفقین از شمال و جنوب کشور ما را دستخوش تهاجم قرار داده بودند اعلیحضرت فقید اینجانب را احضار کرد و به من تکلیف نمود که شخصاً با « اسمیرنوف » سفیر کبیر شوروی وارد گفتگو شوم و علت حمله به خاک ایران را از زیر زبان وی بیرون بکشم .

چند روز پیش از این ، گزارش محرمانه ای به دولت ایران رسیده بود که طرح حمله به خاک ایران در ابتدای امر از طرف وزارت خارجه انگلستان ریخته شده و روسها با اشکال حاضر به قبول و انجام آن شده اند .

این گزارش حاکی از این بود که روسها تا بیست روز قبل از سوم شهریور

ص: 138

هنوز نمی دانسته اند که باید قشون آنها از مرزهای شمالی ایران بگذرد و بطرف پایتخت ایران بحرکت درآید .

روسها می گفتند : در حالی که قشون هیتلر قسمت اعظم اوکرائین را در تصرف دارد و ارتش سرخ در چند جبهه مشغول مقابله با نیروی مهاجم آلمان می باشد ، حمله به خاک ایران با وجود قشون مجهزی که در تحت امر و فرمان رضاشاه قرار دارد معقول بنظر نمی رسد . اما انگلیسها با اصرار و ابرام خاطر آنها را آسوده ساختند و اطمینان دادند که با نقشه دقیقی قشون ایران را غافلگیر خواهند نمود .

وصول این گزارش سبب شد که اعلیحضرت فقید به من تکلیف نماید مستقیما با سفیر روس وارد مذاکره شوم شاید این مذاکره به نقطه مطلوب منجر و چیزی از اسرار مکتومه دستگیر دولت ایران گردد .

صبح روز پنجم شهریور از « اسمیرنوف » سفیر شوروی وقت ملاقات خواسته شد و طبق قراری که گذارده شد ، نیمساعت بعد اتومبیل وزارت خارجه در مقابل سفارت شوروی توقف کرد و بقصد ملاقات با « اسمیرنوف » به داخل سفارت پای نهادم .

اسمیرنوف که شخصاً مردی ملایم مهربان و خوش مشرب بود ، تا جلوی اتاق به استقبال میهمان خود آمد و پس از انجام تعارفات معمولی به « حمید سیاح » مدیرکل وقت وزارت خارجه که بعنوان مترجم همراه من آمده بود اظهار داشت : من برای شنیدن مطالب آماده هستم .

شروع به صحبت کردم ، به روابط تاریخی ایران و روس ، رفتار صمیمانه ای که بعد از انقلاب اکتبر شور و یها نسبت به همسایگان خود پیش گرفته اند اشاره کرده و دست آخر گفتم :

ما می خواهیم که شما علت حمله ناگهانی به خاک ایران را روشن نمائید . زیرا وضع ما و شما چه از لحاظ تاریخی و چه از جنبه جغرافیائی ایجاب می کند که با هم روابط دوستانه داشته باشیم در حالی که شما سربازان خود را

ص: 139

واداشته اید از شمال به مرزهای بلا دفاع ایران حمله کنند ، خانه های مردم را گلوله -باران کنند و امنیت شهرها را مختل سازند ، در حالی که ما گزارشی در دست داریم که بموجب آن این عمل شما از روی رضا و رغبت انجام نگرفته است .

در تمام این مدت « اسمیرنوف » سراپا گوش بود و با انگشتهای خود بازی می کرد ، وقتی صحبت من بپایان رسید ، آهسته گفت :

- چرا شما تا کنون شخصاً مرا ملاقات نکردید تا در این خصوص تصمیمات بهتری اتخاذ کنیم ؟

جواب دادم :

- من زبان روسی نمی دانم و اکثر با آقای « بولارد » سفیر انگلیس به زبان فرانسه صحبت می کنم در حالی که ایشان جواب قانع کننده ای به ما نداده اند یا جوابی نداشتند که بدهند .

« اسمیرنوف » سری تکان داد و گفت :

« من قسمت عمده مطالب شما را قبول می کنم ولی ما هم از دولت شما گله هائی داریم که ... »

بعد ، شروع به گله گزاری نمود و قریب یک ساعت از سیاست دولت ایران شکوه کرد تا آنجا که بالاخره اظهار داشت :

بهر صورت من حاضرم کارها را طوری ترتیب دهم که سربازان شوروی عملیات نظامی را در مرزهای ایران موقوف سازند بشرط آنکه دولت ایران نیز تعهد کند که اهالی مزاحم سربازان و افراد منتسب به نیروی سرخ نشوند و از مهربانی و کمک نسبت به آلمانها خودداری کنند .

روی این قول و قرار ، با سفیر شوروی خداحافظی کرده و یکسر بطرف باغ مسکونی خود حرکت کردم .

وقتی زیر و روی مذاکرات خود را با سفیر روس سنجیدم و اظهارات او را بدقت بررسی نمودم ، به فکرم رسید که شاید مصلحت ایران در ترک سیاست بیطرفی باشد .

ص: 140

این فکر کم کم در من قوت گرفت تا بالاخره مصمم شدم فکر خود را با اعلیحضرت فقید در میان بگذارم . دو ساعت بعد از ظهر نزد شاه بودم .

شاه با دقت گزارش ملاقات مرا با سفیر شوروی گوش کرد و هنگامی که گفتم : « عقیده دارم که اعلیحضرت همایونی موافقت فرمایند از سیاست بیطرفی عدول کنیم . »

شاه لحظه ای به من نگریست و در حالی که با تأثر سرش را تکان می داد اظهار داشت :

« هر چه می خواهید بکنید ، هر چه مصلحت می دانید انجام دهید ... اگر مصلحت اینست که بیطرفی را بشکنیم ، همین حالا بروید و اعلام یکطرفی کنید ... »

دوباره رشته کلام را بدست گرفتم و گفتم :

« بنظر چاکر بهتر است برای این کار ، کابینه دیگری مأمور شود . »

شاه که قدری از این پیشنهاد ، یکه خورده بود با تعجب پرسید : چرا ؟

جواب دادم : زیرا این کابینه قبلا اعلام بیطرفی کرده بود و معقول نیست همین کابینه با همین فورم از قول خود عدول کند و سیاست یکطرفی اعلام نماید .

شاه ساکت ماند . لحظه ای با نوک عصای خود شنهای یکی از باغچه های سعد آباد را زیرور و کرد و سپس با صدای گرفته ای اظهار داشت :

- پس من چکاره ام؟

جواب دادم : اعلیحضرت مافوق اینحرفها هستند ، دولتها تحت امر اعلیحضرت هستند و وقتی سیاست دولتی مورد نظر اعلیحضرت قرار نگرفت دولت جدیدی را مأمور می فرمایند که سیاست جدیدی را اتخاذ و اعمال کند .

شاه پله های قصر را پیش گرفت و در حالی که بطرف اتاق کار خود می رفت اظهار نمود : « برو منصور را پیش من بیاور . »

از قصر سعد آباد خارج شدم و نیمساعت بعد همراه آقای منصور الملک مراجعت کردم .

ص: 141

اعلیحضرت در باغ قدم می زد و هنگامی که چشمش به نخست وزیر افتاد ، بی تامل گفت :

من عقیده دارم که شما استعفا بدهید .

آقای منصور که در باطن از این پیشنهاد راضی بود ، سرش را خم کرد و گفت : الساعه به شهر می روم و استعفای دولت را تقدیم می کنم . آقای منصور به شهر بازگشت و من نزد اعلیحضرت ماندم .

لحظه ای بحرانی و اضطراب انگیز گذشت ، شاه اخمهایش را درهم کشیده و روی چمنهای سعد آباد قدم می زد و شاخ و برگ شمشادهای کنار باغچه را با دست نوازش می کرد و حوادث دو روزه اخیر مثل پرده سینما از خاطرش می گذشت .

بعد ناگهان ایستاد و به من که دو قدم دورتر - کنار باغچه - ایستاده بودم گفت : منصور که رفت ، بنظر تو حالا چه کسی برای نخست وزیری مناسب است ؟

من که منتظر چنین سئوالی بودم آهسته گفتم : قربان بنظر می رسد آقای فروغی از همه شایسته تر باشد .

شاه که منتظر چنین جوابی نبود ، حالت تعجبی روی چهره اش موج انداخت و با لحن تندی اظهار داشت :

« خیر ، پیشنهاد خوبی نبود » .

لحظه ای به سکوت گذشت و مجدداً اظهار کردم :

« آهی و سهیلی هم شایسته هستند ، اما انتخاب فروغی بنظر چاکر پسندیده تر است . »

شاه کمی ناراحت بنظر میرسید میل نداشت دیگر از فروغی صحبتی شود و برای آنکه به این بحث خاتمه دهد اظهار داشت :

فروغی پیر شده ، قدرت کار کردن ندارد . حالا تو برو استعفای دولت را به روزنامه ها بده تا من هم قدری فکر کنم . بعد که برگشتی هیأت دولت را هم با خودت بیاور .

ص: 142

وزرا به انتظار اخباری که از نقاط مختلف کشور می رسید در کاخ گلستان اجتماع کرده بودند و بطور خصوصی درباره حوادث و جریانات روز و سرنوشت ایران و طرز اشغال پایتخت گفتگو داشتند .

چند دقیقه قبل اطلاع رسیده بود که منصور الملک استعفا کرده و استعفای او مورد قبول اعلیحضرت قرار گرفته است . با استعفای نخست وزیر تکلیف دولت هم معلوم بود . ولی وز را در چنان وضع بحرانی ، تصمیم گرفته بودند تا تعیین تكليف قطعی متفرق نشوند .

در این میان من به جمع ایشان پیوستم و پس از مذاکرات مختصری قرار شد آقای علی معتمدی که آن روز معاونت نخست وزیر را برعهده داشت خبر استعفای نخست وزیر را در اختیار جراید قرار دهد و سایر وزرا به اتفاق من به حضور اعلیحضرت شاه شرفیاب گردیدند .

قبل از آنکه وزرا کاخ گلستان را ترک گویند ، من جریان مذاکرات خود را با اعلیحضرت درباره رئیس دولت جدید با ایشان در میان نهادم و اظهار داشتم که من آقایان فروغی ، آهی و سهیلی را برای عهده دار شدن امور مملکت پیشنهاد کرده ام . مرحوم آهی که عضو ارشد کابینه بود از رفقای خود خواهش کرد که دور او را قلم بگیرند و سهیلی نیز از قبول مسئولیت عذر خواست . بدین جهت متفقاً قرار گذاشتیم که هنگام شرفیابی مرحوم فروغی را نامزد زمامداری نمائیم .

ساعتی بعد وزرا در اتاقی که جلسه هیأت وزیران در پیشگاه اعلیحضرت تشکیل می شد اجتماع کردند و اعلیحضرت بمحض ورود به اتاق و مواجهه با اعضای دولت خطاب به مرحوم آهی گفت :

« تو باید کابینه را تشکیل بدهی . »

مرحوم آهی طی چند جمله کوتاه شاه را متقاعد ساخت که بهتر است کسی غیر از اعضای کابینه فعلی مأمور تشکیل کابینه شود .

شاه پرسید : بنظر شما چه کسی شایسته است ؟

همه یکزبان گفتند : آقای فروغی .

ص: 143

شاه سری تکان داد و گفت: فروغی پیر شده است چرا وثوق الدوله را پیشنهاد نمی کنید ؟

عده ای گفتند وثوق الدوله در تهران نیست و بالاخره با مذاکرات زیاد شاه قبول کرد که فروغی را مأمور تشکیل کابینه نماید و به یکی از وز را مأموریت داد که فروغی را بحضور ایشان احضار کند .

آن روز ، نصر الله انتظام ریاست تشریفات وزارت دربار را برعهده داشت و از ایشان خواهش شد که مراتب را به مرحوم فروغی اطلاع دهد .

انتظام به چند نقطه تلفن کرد و بالاخره فروغی را پیدا کرد . تازه معلوم شد که اتومبیل ندارد و بدینجهت اتومبیل یکی از وز را بدنبال ایشان رفت .

نیم ساعت گذشت و در حالی که وز را مشغول گزارش وقایع روز بودند ، درب تالار گشوده شد و مرحوم فروغی در حالی که دستش را روی دست گذارده بود ، در آستانه در ظاهر گردید .

ابتدا تعظیمی کرد و سپس همانجا در کنار در ایستاد . شاه زیر چشم نگاهی به او کرد و در این حال قطره اشکی که دور چشمهای فروغی حلقه زده بود از دیده تیزبین اعلیحضرت پوشیده نماند . این بود که با حالت تأثر از جای برخاست . در حالی که به فروغی نزدیک می شد اظهار نمود : می خواهم تشکیل کابینه را بعهده شما واگذار کنم .

فروغی لحظه ای سکوت کرد و آنگاه با لحن آهسته گفت : « قربان ، چاکر پیر شده ام و بنیه کار کردن ندارم . مدتیست که مریض هم شده ام و اگر اجازه فرمائید از اینکار معذور باشم . »

شاه پاسخ داد : بیا بنشین ، اینها به تو کمک خواهند کرد .

بهر تقدیر ، فروغی راضی شد و پس از مذاکرات طولانی و تذکراتی که شاه داد هیأت دولت به اتفاق فروغی از کاخ سعد آباد خارج شدند و برای تشکیل کابینه یک راست به باغ دولتشاهی ( منزل این جانب ) رفتند .

دست بر قضا ، آن شب برق تهران بر طبق اعلامیه وزارت کشور برای

ص: 144

جلوگیری از خطر بمباران هوائی خاموش شده بود و بدین جهت بدنبال شمع فرستادیم و پس از آنکه دو شمع گچی فراهم شد ، مرحوم فروغی و دیگران کنار آن نشستند و در پرتو لرزان و نیمه روشن شمع اعضای کابینه را تعیین نمودند .

***

« بولارد » سفیر کبیر انگلستان یکی دو بار در ملاقاتهای شفاهی خود از کثرت اتباع آلمانی در ایران اظهار نگرانی نمود .

این اظهار برای ما که از جزئیات وضع آلمانیهای مقیم ایران و فعالیتها ، آمدورفت ها و اشتغالات مطلع بودیم تعجب آور بود چطور می شد با وجود مراقبت دقیقی که دستگاههای دول متفقین داشتند در کشوری بیطرف مثل ایران وجود معدودی اتباع آلمان باعث اضطراب شود ؟

هر طور بود گزارش این مذاکره به اطلاع اعلیحضرت فقید رسید و ایشان هم گرچه متعجب بودند لكن بمنظور رعایت احتیاط و با توجه به حساسیت وضع ، مطلب را مورد توجه کامل قرار دادند و فرمودند : ترتیبی داده شود که رفع نگرانی از سفیر انگلیس بعمل آید .

يكروز « بولارد » ضمن مطالب دیگری به من گفت :

« ستون پنجم آلمان در ایران علیه متفقین فعالیت می کند . »

من با تعجب از « بولارد » تقاضا کردم کلمه « ستون پنجم » را تفسیر کند و چون وی مثل اغلب اوقات جواب را به تبسمی برگزار کرد ، گفتم :

واژه « ستون پنجم » از جنگهای داخلی اسپانیا یادگار مانده است . بدین معنی که وقتی مارشال فرانکو از چهار طرف « مادرید » را محاصره کرده بود و بعبارت نظامی در چهار ستون پایتخت اسپانی را در زنجیر گرفته بود ، طی نطقی وضعیت جنگ را تشریح کرد و گفت : چهار ستون از لشکر ما مادرید را در محاصره دارند و ستون پنجمی هم در داخل شهر به پیشرفت ما کمک می کند که عبارتست از ستون آزادیخواهان داخل شهر مادرید .

بنابراین اطلاق چنین لغتی نسبت به اتباع آلمان در ایران در وضع حاضر

ص: 145

به عقیده ملت ایران کاملاً در حکم قیاس مع الفارق است . زیرا کشور ما در موقعیتی قرار دارد که سراسر مرزهای شمالی آن تحت مراقبت دولت شوروی است و در شرق و غرب ما نیز کشورهای عراق و افغانستان قرار دارند که روابط دوستی آنها با دولت انگلستان اظهر من الشمس می باشد ناحیه جنوبی هم که خلیج فارس و بحر عمان می باشد ، در حقیقت یکی از پایگاههای مهم نیروی دریائی انگلیس و هند است . بنابراین اگر ستون پنجمی در داخل ایران وجود داشته باشد چیزی غیر از اتباع آلمانی است .

سپس طبق آماری که در دست بود به وی گفتم : اتباع آلمان در ایران بر سه دسته اند :

یکدسته متخصصین و تکنسینهائی که مشغول نصب پاره ای کارخانجات می باشند و هر وقت کارشان به اتمام رسید حتی یکدقیقه هم در ایران نخواهند ماند .

دسته دوم بازرگانان آلمانی هستند که شما از عده و نحوه فعالیت آنها کم و بیش اطلاع دارید و تصور نمی کنم خطری از جانب این دسته متوجه متفقین باشد .

دسته سوم را کادر سیاسی و اعضای سفارت تشکیل می دهد که آنها هم مشخص و شناخته شده هستند .

با وصف این اگر دولتین انگلستان و روسیه روی این موضوع مصر باشند ما تعهد می کنیم که ظرف مدت بسیار کوتاهی وسایلی فراهم سازیم که عده اتباع آلمان در ایران بمقدار خیلی محدود تقلیل یابد .

« بولارد » رفت و من بحضور اعلیحضرت شرفیاب شدم و موضوع را با معظم له در میان نهادم . اعلیحضرت با مذاکرات ما موافقت نمودند و گفتند بروید هرطور مصلحت می دانید اقدام کنید بشرط آنکه قدمی از طریقه بیطرفی منحرف نشوید .

ما در انجام این منظور با سفارت آلمان وارد مذاکره شدیم و بخاطر دارم

ص: 146

که « اتل » سفیر کبیر آلمان وقتی موضوع را شنید اظهار داشت :

« ما حاضر نیستیم بخاطر چند نفر اتباع آلمان کشور شما در خطر بیفتد »

ما از این اظهار سفیر آلمان ممنون شدیم و بالاخره صورت اسامی اتباع آلمان بطور دقیق تهیه شده و قرار گذاشتیم که تقریبا دو ثلث آنها بچند دسته تقسیم و ظرف یکی دو هفته از خاک ایران خارج شوند .

در این میان ناگاه حادثه سوم شهریور پیش آمد و ما در حالی که مشغول تحقیق درباره علت تجاوز قوای متفقین به مرزهای ایران بودیم با کمال تعجب دریافتیم که سفرای روس و انگلیس فعالیت اتباع آلمانی را مستمسک و بهانه تجاوز به مرز ایران قرار می دهند .

آن روز گذشت و این قضیه همچنان در پرده ابهام باقی ماند تا آنکه در 21 سپتامبر 1941 چرچیل نطق مهمی در پارلمان انگلستان ایراد کرد و گفت :

« مهمترین وظیفه ما رساندن کمک به نیروی نظامی اتحاد جماهیر شوروی بود و برای این منظور نزدیکترین راه یعنی راه ، ایران را انتخاب کردیم . »

بعد که خاطرات چرچیل از جنگ جهانی دوم انتشار یافت هدف از حمله متفقین بشرحی که در زیر برای خوانندگان شرح داده می شود ، فاش گردید .

تجربه جنگ جهانی اول در موقعی که قشون هیتلر با سرعت شگفت آوری در داخل روسیه پیش می رفت انگلیسها را متوجه کرد که اگر به قشون شوروی کمک نرسد امکان پیروزی برای متفقین یک رؤیائی طلائی بیش نیست .

بدین منظور ناچار میباید راهی برای رساندن کمک انتخاب می کردند و این راه یکی از سه طریق زیر بود .

1 - راه آرکانترسک

2 - راه ولادی وستک

3 - راه ایران

راه اول شش ماه از سال دچار یخبندان بود و از این جهت در همان لحظه

ص: 147

اول دور آن را قلم گرفتند .

در انتخاب راه دوم نیز علاوه بر سایر اشکالات ، دو اشکال عمده وجود داشت . بدین معنی که محمولات می بایستی یازده هزار کیلومتر در خشکی طی کند تا بمقصد برسد و علاوه بر این انتخاب این راه ژاپن را که آنوقت با شوروی قرار داد عدم تجاوز داشت ، نگران می کرد . بدین سبب راه دوم هم بوسیده و کنار گذاشته شد .

می ماند طریق سوم یعنی راه ایران یا بقول چرچیل « کوتاهترین و بهترین راه موجود . »

این راه اسهل طرق بود . زیرا سفاین انگلیسی و امریکائی در دهانه خلیج فارس محمولات را تحویل راه آهن سرتاسری ایران می داد و راه آهن سرتاسری نیز این محمولات را در کنار بحر خزر « یا بقول چرچیل دریای داخلی روسیه ! » تخلیه می کرد و از آنجا یک راست با کشتی به دهانه « ولگا » حمل می نمود .

این بود که در اواخر ژوئیه 1941 قرار یک ملاقات محرمانه بین روزولت و چرچیل گذارده شد و بلافاصله رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلستان در داخل یک ناو زیر دریائی در زیر آبهای اقیانوس اطلس یکدیگر را ملاقات کردند .

در این ملاقات مهم و سری مهم و سری که حتی نقطه وقوع آن نیز فاش نشد ، چرچیل و روزولت با حضور سران ستاد ارتشهای دو کشور و متخصصین فنی و نظامی نقشه جهان نما را پیش روی گذاشتند و برای اولین بار یکی از حاضرین روی کلمه « ایران » انگشت نهاد .

بعدها معلوم شد که در همان جلسه در همان رزمناو زیر دریائی بین سران دو کشور قرار اشغال ایران گذاشته شد و پس از آنکه هیأت وزیران انگلستان نیز بدان رأی دادند در بامداد سوم شهریور این نقشه شوم بمعرض اجرا گذارده شد .

چرچیل در فصلی از خاطرات خود به این راز تاریخی اشاره می کند و می نویسد :

ص: 148

« روز پانزدهم ژوئیه 1941 ( 20 تیر 1320 ) شورای وزیران انگلستان با حضور رؤسای ستادهای مشترک موضوع اقدام نظامی علیه ایران را مورد مطالعه قرار داد . »

همان تصمیمی که در یک رزمناو و زیر دریائی از طرف زمامداران امریکا و انگلیس اتخاذ شده بود .

یک سند دیگر نیز در تأیید این مطالب می توانم بیاورم و آن بند « دال » از یادداشتهای دول انگلیس و شوروی است که در تاریخ هشتم شهریور به دولت ایران تسلیم شد و طی آن صریحاً اظهار شده بود :

« د - دولت ایران بایستی تعهد نماید که مانعی در راه حمل و نقل لوازمی که شامل ادوات جنگی نیز خواهد شد و از وسط خاک ایران بین نیروهای انگلیس و شوروی بعمل خواهد آمد قرار نداده ، بلکه تعهد نماید وسایل تسهیل حمل و نقل این قبیل لوازم را که بوسیله راه با خط آهن یا از طریق هوا حمل می شوند فراهم سازد . »

بدین ترتیب با اشغال ایران راه رساندن کمک به نیروهای نظامی شوروی هموار شد و موفقیت قوای متفقین در جنگ جهانی دوم ، از همان روز اشغال ایران تا حدی مسجل گردید . »

خاطراتی دیگر از جواد عامری

میرزا جوادخان عامری - کفیل وزارت خارجه هنگام حمله به ایران - علاوه بر مقاله ای که در سالنامه دنیا پیرامون سوم شهریور نگاشته ، در خاطرات خود نیز که در کتاب «خاطره ها » بچاپ رسیده ، مطالبی را عنوان کرده است که مکمل نوشته او در این زمینه می باشد ، در اینجا می آوریم .

« یکی از وقایع تاریخی مهمی که هنوز علل آن برای بسیاری از مردم ما مكتوم مانده جهات هجوم ناگهانی و شبانهٔ قوای متفقین به ایران در جریان جنگ دوم جهانی است . در این مورد از سوی برخی داوریهای کودکانه ای شده است که

ص: 149

لازم می دانم در اینجا از این اشخاص و کسانی که از روی بی اطلاعی مطالبی را عنوان کرده اند یا می کنند رفع شبهه کنم .

بیاد دارم که وقتی هیتلر به لهستان حمله ،برد دولت ایران اعلام بیطرفی کرد . در اینموقع روسها بهیچوجهی از وجوه ، نظری به شرکت ایران در مخاصمات نداشتند زیرا در آن هنگام که نمایندگان انگلیس و فرانسه در مسکو سرگرم مذاکره برای جلب همکاری روسیه بودند نمایندگان هیتلر نیز با شورویها مشغول مذاکره بودند که همین مذاکره به عقد یک قرار داد عدم تجاوز منتهی شد . بنابراین هر دو طرف نظری به ایران نداشتند و هر دو همسایه ( انگلیس و روس ) از اعلام بیطرفی این کشور بسیار خوشنود و خرسند بودند .

اما قوای هیتلر با پیشروی سریع خود در اروپا ، از یک سوی تا مرزهای اسپانیا ، از شمال تا دریای بالتیک و از جنوب تا آدریاتیک ، به کشورهای این قطعه یکی پس از دیگری دست انداخته و لهستان را بکلی تسخیر کرده بود . گرچه نیروهای روس تجهیزات کافی نداشتند ولی هیتلر ، از نگرانی و ملاحظه اینکه مبادا از پشت سر مورد حمله روسها واقع شود ، در این مورد نیز پیشدستی کرده و با قوائی که در مرزهای لهستان و شوروی داشت ، ناگهانی و شبانه به روسیه حمله برده بود .

در این چنین وضعی روسها که خود قرارداد عدم تجاوز با آلمان داشتند ، بهیچوجه نظری به این نداشتند که ایران هم شرکتی در کار داشته باشد و بعد از آن هم که آلمان از هر جهت پیشروی کرده بود یعنی در شمال افریقا قوای « رمل » تا العلمین پیش تاخته بود ، شبه جزیره کریمه را زیر پا داشت و تا شش فرسخی مسکو پیش رفته و از جنوب تا چاههای نفت باکو را در تصرف گرفته بود ، باز هم نظری نبود که ایران در این کارها شرکت و همکاری داشته باشد .

سخنان چرچیل

چرچیل در سپتامبر 1941 در مجلس انگلستان بیاناتی کرد که بخوبی

ص: 150

علل هجوم به ایران را آشکار می ساخت زیرا عادت چرچیل این بود که در هر قضیۀ مهمی که اتفاق می افتاد در مجلس آن را بمعرض افکار عمومی می گذاشت . چرچیل در آن جلسه گفت : در آخر ماه ژوئیه به من اطلاع دادند که رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا میل دارد مرا ملاقات کند تا درباره وضع عمومی جنگ و دنیا که راجع به منافع مشترک دو کشور باشد با هم مذاکره کنیم . چون اطمینان داشتم مجلس ملی با این ملاقات موافق است با کسب اجازه از پیشگاه پادشاه در کشتی زره پوشی در اقیانوس اطلس با هم ملاقات کردیم و تمام مسائل مهم مربوط به اوضاع پیش از جنگ و پس از جنگ را مورد بررسی قرار دادیم و با هم توافق حاصل کردیم . در این دیدار رئیس کل ستاد ارتش ، رئیس ستاد نیروی دریائی ، معاون ستاد نیروی هوائی و وزیر امور خارجه همراه من بودند و مشاوران فنی رئیس جمهوری آمریکا نیز در معیت او حضور داشتند .

چهار نکته مهم که دربارۀ آنها توافق حاصل شد یکی رساندن اسلحه به روسیه بود که بتواند در برابر حمله های هیتلر مقاومت کند . دیگر تعیین و تعریف اصول و مقاصدی بود که دو ملت انگلیس و آمریکا در بین هزاران مخاطره باید اتخاذ کنند . سوم سیاستی که در برابر ژاپن باید در پیش گرفته شود تا در شرق دور تجاوز بیشتری نکند و امنیت ما و آمریکا را در اقیانوس کبیر بخطر نیندازد . »

بنظر من قضیۀ ایران نکته چهارم بوده که در آن ملاقات مطرح شده تا بتوانند از این راه مددهای سریع و فوق العاده خود را به روسیه برسانند چنانکه خود چرچیل در بیانات خود در مورد نکته سوم می گوید : یکی از مسائل مورد توافق سیاستی است که برای مساعدت به روسیه لازم است .

چرچیل در این بیانات می گوید « قسمت اعظم کارخانه های شوروی بتصرف آلمان درآمده است و در مقابل ، جماهیر شوروی دارای ده تا پانزده میلیون سر باز است که باید تمام آنها را تسلیح و تجهیز کرد و بعلاوه عوامل دیگری هست که ما را محدود می کند و نسبت به آن هیچ راهی نداریم . مقصود از این عوامل زمان و فواصل جغرافیائی است .برای رسانیدن محمولات در اسرع وقت به روسیه

ص: 151

شوروی ، سه راه بیشتر باقی نمانده است اول راه اقیانوس منجمد شمالی فصل زمستان این خطر بود که در محاصره یخبندان قرار گیریم . دیگر راه « ولادی وستک » که ظاهراً ژاپن با آن موافق نبود و بعلاوه می بایست این محمولات یازده هزار کیلومتر با راه آهن حمل شود تا به مقصد برسد و سوم راه ایران است که از خلیج فارس که پس از طی هشتصد کیلومتر !! به بحر خزر می رسد و بحر خزر نیز به دریای داخلی منتهی می شود و روسها می توانند با قوای بحری کامل که دارند آنها را از طریق ولگا به قلب روسیه برسانند .

از این بیانات بخوبی بر می آید که به چه مناسبت آنها که از بیطرفی ما ابراز خوشنودی می کردند ناگهان و شبانه با یک روش غافلگیرانه از شمال و غرب و جنوب به ما حمله ور شدند .

چگونه از ماجرا آگاه شدم؟

بخاطر دارم که اعلیحضرت رضا شاه كبير (1) اغلب با تلفن اوامری می فرمودند و بنده در شمیران در اتاقی می خوابیدم که تلفن پشت در آن اتاق در ایوان بود که وقتی زنگ می زد از اتاق بیرون می پریدم تا ببینم اعلیحضرت چه اوامری دارند . ساعت چهار و نیم بعد از نیمه شب سوم شهریور 1320 بود که منصورالملک نخست وزیر از شهر به من تلفن کرد که قضیه فوری و مهمی اتفاق افتاده که باید به حضور اعلیحضرت شرفیاب شویم .گفتم اجازه می دهید صورتم را بتراشم و بیایم ؟ منصور الملک گفت : دیر می شود . من که دیدم نخست وزیر سخت شتابزده است گفتم : پس شما بفرمائید من بعد می آیم . ایشان گفتند : نه، باید با هم برویم . گفتم پس شما بفرمائید در قصر سعد آباد و منتظر باشید من صورتم را می تراشم و می آیم .

ص: 152


1- در مورد اعطای لقب « کبیر » به رضاشاه نگارنده و آقای حائری زاده در مجلس پانزدهم مراتب مخالفت خود را ابراز داشته و متذکر شدیم که مجلس شورای ملی حق اعطای لقب « کبیر » یا « صغیر » ندارد .

وقتی به کاخ سلطنتی رسیدم نخست وزیر گفت : چنین اتفاقی افتاده و سفیر روس و انگلیس ساعت چهار بعد از نیمه شب آمدند و مرا بیدار کردند و گفتند : ما از طرف دولتهای متبوع خود مأموریت داریم به شما اطلاع دهیم که قوای ما از دو طرف به ایران وارد شده اند و در حال پیشروی هستند . پرسیدم : علت چیست ؟ گفتند ما علت را نمی دانیم .

هر دو به حضور اعلیحضرت باریافتیم و ماجرا را بعرض رساندیم .

اعلیحضرت بسیار متعجب شدند زیرا هیچ دلیلی برای این اقدام بنظرشان نرسید و خطاب به من فرمودند : « دلیل را نپرسیدید ؟ » عرض کردم : من شمیران بودم پیش من نیامدند در شهر پیش نخست وزیر رفتند و نخست وزیر به من اطلاع داد و متفقاً شرفیاب شدیم .فرمودند : « تو برو سفیر روس و انگلیس را بیار پیش من . »

سفیرها در خواب بودند

من فوری به شهر آمدم به سفیر روس تلفن کردم گفتند دیشب نخوابیده است و الان در خواب است . به سفیر انگلیس تلفن کردم همین جواب را دادند ساعت نه بود که اسمیرنوف را پیدا کردم و گفتم : شما را می خواهم ببینم . کار لازمی است باید برویم حضور اعلیحضرت . گفت : من خودم می آیم پیش شما . بعد دوباره به سفیر انگلیس ریدر بولارد تلفن کردم . گفتند : سفیر هنوز خواب است . بار سوم که تلفن کردم ، گفتند : به شهر رفته است . در این موقع بیادم آمد که با وی قبلاً در شهر قرار ملاقات داشتیم . لذا تلفن کردم به وزارت خارجه که اگر ایشان آمدند بگویند در باغ وزارت خارجه در شمیران منتظر ایشان هستم . خلاصه سفیر انگلیس هم رسید و سه نفری سوار اتومبیل من شدیم و به سعدآباد رفتیم .

در دفتر شاه چه گذشت ؟

وقتی وارد دفتر شاه شدیم اعلیحضرت تکیه به میزشان داده و ایستاده

ص: 153

بودند . بمحض ورود ما فرمودند : از آقایان بپرسید علت این کار چه بوده است ؟ ما که با هم خصومتی نداشتیم ؟ خیلی هم روابط مان خوب بوده است ؟

چون بولارد روسی می دانست به روسی با سفیر روس گفت و گویی کرد و پس از آنکه چیزهائی با هم گفتند بعرض رساندند : والله ما اطلاع نداریم علت چیست ؟ فقط می دانیم دولتهای متبوع ما دستور داده اند به دولت ایران اطلاع دهیم که قوای ما از دو طرف در پیشروی هستند .

من در وسط ایستاده بودم و ترجمانی می کردم . طرف راست من سفیر روس و در طرف چپ سفیر انگلیس ایستاده بودند . شاه همچنانکه به میز تکیه داده بود فرمود سه صندلی آوردند و اجازه داد بنشینیم . بعد به من فرمود : « به اینها بگو آخر من هم مسئولیت دارم باید بدانم که قوای شما برای چه آمده اند ، شما که به ما اعلام جنگ نکرده اید . ورود قوای خارجی یک اعلان جنگی می خواهد ، یک چیزی می خواهد ، یک دلیلی می خواهد . ما روابط مان خوب بود . »

دو سفیر جواب دادند ما اینها را نمی دانیم . اعلیحضرت گفتند : « نمی دانید که آخر من هم وظایفی دارم . اگر جنگی بود باید تکلیف خودم را بدانم اینکه نمی شود . اگر چیزی می خواستید چرا به ما نگفتید ؟ »

من به بولارد فشار آوردم و گفتم بهتر است پادشاه مملکت که از شما چیزی می پرسد چیزی بگوئید او دلیلی برای این کار شما می خواهد . بولارد نگاهی به اسمیرنوف کرد و گفت : بنظر ما قضیه مربوط به آلمانیهاست . اعلیحضرت فرمودند : « من همۀ آلمانیها را از ایران بیرون می کنم ، بعد چه می شود ؟ »

من فرمایش شاه را ترجمه کردم . باز آن دو نگاهی به هم کردند و پس از مذاکره گفتند : ما که نمی دانستیم . اجازه بدهید به دول متبوع خود تلگرافی اطلاع بدهیم و بعد نتیجه را به شما بگوئیم .

اعلیحضرت ما را مرخص کردند وقتی خواستم با آنها خارج شوم فرمودند :

« تو باش » . عرض کردم اینها با اتومبیل من آمده اند ، وسیله برای مراجعت ندارند ،

ص: 154

اجازه بفرمائید آنها را به اتومبیل برسانم و برگردم . فرمودند : « پس زود برگرد » . من آنها را رساندم و برگشتم . اعلیحضرت فرمودند : « تأکید کن زودتر جواب تلگرامشان بیاید . »

اما اصل قضیه چه بود ؟

ولی مسلم این بود که اینها ، با آن بیان چرچیل که تأکید کرده بود ما سه راه داشتیم و راه ایران نزدیکترین و ساده ترین بود ، با اشغال این کشور راه آهن نو ساختۀ ایران را نیز در اختیار داشتند و بسهولت می توانستند محمولات خود را به روسیه برسانند و دیده بودند که اگر با ما وارد مذاکره شوند هم طول مدت لازم دارد و هم نمی توانند بسهولت تمام این قسمت از ایران را اشغال کنند ، راه آهن را بتصرف درآورند ، اسلحه ما را تماماً و رایگان تصاحب کنند و آذوقه ما را ببرند . بنابراین می بایست با رضاشاه کنار بیایند که حتماً قرارداد لازم داشت و کار دشواری بود و فرصت بسیار تنگ . تجربه ای هم از جنگ گذشته داشتند که نمی خواستند تکرار شود . لذا بفوریت عملیات معتقد شدند و آن بازی را بر سر مملکت ما درآوردند که هر چه زودتر قوای روسیه را مجهز و مسلح کنند تا در برابر قوای هیتلر یارای ایستادگی و مقاومت داشته باشد و مقداری از فشار در غرب اروپا کاسته شود .

چرا حضور چند آلمانی را بهانه کردند ؟

انگلیسها دائم نعره می کشیدند و هیتلر را متجاوز می خواندند و بهمین سبب نمی خواستند خودشان چنین وضعی پیدا کنند و جهانیان بگویند تو که هیتلر را متجاوز می دانی چرا خود این کار را کردی ؟ پس باید برای تجاوز بهانه ای تراشید . در این مورد بهانه را حضور آلمانیها در ایران قرار دادند . خود بولارد در مجلس انگلستان گفت : آلمانها در ایران سه دسته بودند : یک دسته فنی بودند و یک دسته مأمور سفارت و دستۀ سوم سیاح . بنظر من احصائية بولارد كاملاً درست

ص: 155

بود . زیرا فهرست اسامی همۀ آلمانیها در دست ما بود و همه تحت مراقبت بودند و عده آنان از هفتصد و چهل نفر تجاوز نمی کرد . آمار بولارد نیز با آمار ما مطابق بود ولی عده گروهها چهار بود یکی مأموران سیاسی ، که چون ما کشور بیطرف بودیم نمی توانستیم متعرض آنها بشویم ، گروه دیگر افراد فنی که در کارخانه هایی که از آلمان خریده بودیم کار می کردند ، قرار ما این بود که این گروه بیایند و کارخانه ها را نصب کنند و چند ماهی کار بکنند تا ببینیم کارخانه خوب کار می کند یا نه ؟ آنوقت باقی پولشان را بدهیم و آنها را به کشورشان برگردانیم . گروه سوم کسانی که رسماً در خدمت دولت ایران و مستخدم ما بودند ، و دسته چهارم جهانگردان و سیاحان که حداکثر می توانستند سه ماه اجازه توقف داشته باشند .

پیش از حمله به ایران گاهی بولارد می آمد و می گفت : آلمانیها ممکن است خطرهایی برای شما داشته باشند ؟ می گفتیم چه خطری ؟ می گفت : اینها ممکن است راه آهن را بترکانند . می گفتیم : دلیلی ندارد راه آهن را بترکانند . باز گاهی موضوع تکرار می شد .

روزی من این مطلب را بعرض اعلیحضرت رساندم . گفتند : « به او بگو تو بیشتر به راه آهن ما علاقه داری یا من که این همه برای کشیدنش زحمت کشیدم ؟ »

این بهانههای کوچک بی آنکه اصلاً مهم باشد بصورت یک بهانه عمده در آمد در حالی که از بیخ بی اساس بود . همان موقع که می گفتند عده آلمانیها در ایران زیاده از اندازه است ما صورت برداشتیم و بعد در صدد برآمدیم که همه را تحت مراقبت داشته باشیم . به سفیر آلمان نیز گفته که زمان جنگ است و باید مراقب اعمال خود باشند . به شهربانی دستور داده شده بود اقامت کسانی را که برای سیاحت آمده اند تجدید نکند و هر کس سه ماه مانده ، باید از ایران خارج شود . به مأموران فنی هم گفته بودیم که دیگر نیازی به وجودشان نیست و مراجعت کنند . وقتی حضرات ملاحظه کردند که موجبات بهانه جوئی منتفی شد با عجله و

ص: 156

شتاب تمام دست به آن اقدام ناجوانمردانه زدند تا بتوانند روسیه را مجهز و مسلح سازند و از فشار آلمان در غرب اروپا بکاهند ، نه آنکه چند آلمانی را از ایران بیرون کنند .

من واقعاً متأسف می شوم وقتی می بینم حتی اشخاص مهمی که خود را سیاستمدار می دانند تا این اندازه داوریهای سطحی و کودکانه می کنند و می گویند در سیاست رضا شاه اشتباه شده است چون همه می دانند که سیاست در آن موقع کاملاً به دست پادشاه بود و او هم بقدری دقیق بود که بهتر از هر کسی فرزند برومندشان شاهنشاه آریامهر بدان آگاهی دارند و همچنین هیچ کس بهتر از ایشان به آن قضایا واقف نیست و این را من چند بار در بیانات ایشان شنیده ام که بدقت علل این حمله را بیان فرموده اند .

راه آهن ما ، آذوقه ما ، جاده های ما صد هزار تفنگ برنوی ما ، کارخانه های اسلحه سازی ما را تصرف کردند . اگر رضا شاه بود نمی توانستند اینها را همینطور مفت و مجانی ببرند و می بایست قراردادی باشد ، خسارت بدهند ،بهای هر چیزی را بپردازند ...

پس از کناره گیری رضاشاه کبیر من در کابینه فروغی وزیر داخله بودم ، در هیأت دولت مطرح شد که روس و انگلیس باید جواب یادداشت ما را بدهند . بعد از فشاری که وارد آوردیم جواب دادند و من و فروغی و آهی جواب آنها را نوشتیم و در آن جوابیه آوردیم که شش ماه پس از پایان جنگ باید ایران را تخلیه کنند و غرامت ما را نیز بدهند . فروغی گفت همه باید این یادداشت را امضا کنید . سهیلی که وزیر خارجه شده بود ، خدایش بیامرزد ، زیر این بار نمی رفت . من گفتم اگر می خواهید من امضا می کنم و باید غرامت ما را بدهند . من در کار بودم و می دانم که هیچ چیز از سوی ما در کار نبوده و اینها فقط برای نفع خود که تجهیز و تسلیح نیروهای روسیه است به ایران آمده اند و تمام این کارها را کرده اند تا با رضاشاه سروکار نداشته باشند و آن پادشاه به ناچار از کشورش بیرون برود و اینها در غیبت او هر کاری می خواهند بکنند .

ص: 157

( 25 اوت سوم شهریور 1320 )

یادداشت مولوتف وزیر خارجه شوروی به سفیر ایران در مسکو

روز 25 اوت مولوتف یادداشتی از طرف دولت شوروی به محمد ساعد مراغه ای سفیر کبیر ایران در مسکو تسلیم کرده و در آن علل تصمیم دولت شوروی را دایر به اعزام نیرو به ایران توضیح داده بود .

در این یادداشت خاطرنشان شده است که این تصمیم جنبۀ تجاوز آمیز ندارد و همینکه خطری که متوجه کشور شوروی است مرتفع گردد ، نیروی شوروی از خاک ایران خارج خواهد شد . از طرف دیگر در این یادداشت اشعار می دارد از هنگامی که حکومت اشتراکی در روسیه روی کار آمد دولت شوروی استقلال و تمامیت مطلق ایران را برسمیت شناخت .

بموجب قراردادهای چهارم فوریه 1918 و بیست و ششم ژوئیه 1919 کلیه حقوقی که روسیه تزاری نسبت به ایران داشت معین گردید . تمامیت کامل ایران برسمیت شناخته شد . دولت شوروی کلیه بنگاههای عمومی روسی را به ایران واگذاشت و با این دولت قراردادهای بازرگانی که روابط دو کشور را بیش از پیش تقویت می کرد منعقد ساخت .اخیراً نیز دولت شوروی به ایران اطلاع داد که حاضر است کلیه مواد صنعتی لازم این کشور را در دسترس وی بگذارد . با وجود این دولت شوروی از تاریخ 26 فوریه 1921 همواره بیم آن داشت که روزی سرزمین ایران مبدأ حمله علیه شوروی قرار گیرد . در پیمانی که در آن هنگام بین این دو دولت منعقد گردید ، اشعار شده بود که اگر دولت ثالثی قصد اشغال ایران را داشته باشد ، یا اینکه کشور ایران نتواند در مقابل چنین قصدی از استقلال خود دفاع کند ، دولت شوروی حق خواهد داشت نیروی خود را وارد خاک ایران کند و در عین حال تعهد می کرد که بلافاصله پس از رفع خطر این نیرو را باز خواند .

اخیراً مخصوصاً از هنگام حمله آلمان به شوروی فعالیت عمال آلمانی در ایران امنیت دولت شوروی را از این جهت بخطر انداخته بود . زیرا آلمانها در اداره امور ایران نفوذ کامل یافته و این نفوذ را بر علیه منافع دولت شوروی بکار می برند .

ص: 158

سپس یادداشت دولت شوروی عمال مهم آلمانی و بنگاههای بازرگانی و صنعتی آلمان را که در ایران مشغول کار بودند نام برده و تذکر می دهد که عموم آنها بر علیه دولت شوروی ابراز فعالیت می کنند چون خطر فعالیت عمال آلمانی کم نشده و دولت ایران نیز اقدامات لازمتری برای جلوگیری از آنها نکرده است دولت شوروی ناگزیر شده است نیروی خود را وارد خاک ایران سازد . »

پاسخ سفیر کبیر ایران در مسکو

« محترماً دریافت یادداشت حکومت شوروی مورخ 25 اوت امسال را اشعار می دارد .

دولت و ملت ایران همیشه نسبت به دولت و ملل اتحاد جماهیر شوروی صمیمی ترین احساسات دوستانه را داشته است . حسن همجواری و دوستی متقابل بین دو کشور همیشه در کارها و عملیات هر دو حکومت منعکس بوده است .

ایران همیشه قدر و قیمت سیاست برادرانه و صمیمی و دوستانه اتحاد جماهیر شوروی را که در سخت ترین دقایق زندگی سیاسی ایران به شکل پشتیبانی اخلاقی و مادی ابراز نموده ، دانسته و می داند . قضایای مذکور ، در یادداشت در باب روابط دوستانه فیمابین در محل و وقت خود کاملاً مطابق با حقیقت می باشد . بسط مناسبات دوستانه میان ایران و اتحاد شوروی بر اساس حسن تفاهم و اعتماد متقابله مستقر بوده است .

ماده 6 عهدنامه ایران و شوروی 1921 دلیل مبرهن اعتماد متقابل بین دولت و ملت ایران و شوروی بوده و این ماده در اصل تضمین مصونیت ارضی ایران می باشد .

کیفیت منظوره در ماده 6 عهدنامه بالصراحه ضمن مادۀ نامبرده تعیین گردیده و در 25 اوت جاری هیچ قشون دولت ثالثی قصد نداشته بزور دخالت مسلحانه اقدامات تجاوزکارانه در خاک ایران بعمل آورد و یا خاک ایران را مبدل

ص: 159

به مرکز حملات نظامی بر علیه اتحاد جماهیر شوروی نماید .

ایران که یک دولت بیطرف و دوست دولت شوروی بوده همه گونه اقدامات نموده که از خطرات محتمله از وجود بعضی عناصر خارجی مقیمین ایران جلوگیری نماید .

پیشنهادات دولت شوروی در تاریخ 26 ژوئن و 19 ژوئیه و 16 ماه اوت برای جلب توجه دولت ایران به وضعیت بوده و مقدمۀ اخطار رسمی 25 اوت جاری محسوب می شود .

دولت ایران با اینکه شکل این پیشنهادات با طرز عادی و مناسبات سیاسی بین کشورهای مستقل موافقت نداشته معهذا نظر به مناسبات دوستانه با اتحاد جماهیر شوروی اقدامات فوق العاده مؤثر و فوری که بدون شک به نتیجه مرضی الطرفین می رسید بعمل آورده . از مطالعه دقیق تمام اقدامات معموله از طرف دولت ایران من شخصاً به این نتیجه رسیدم که تا 15 سپتامبر امسال آخرین طبقه اشخاصی که از نقطه شوروی خطرناک تشخیص داده شده اند می بایستی از مرزهای ایران خارج گردند .

شایان تأسف است که دولت شوروی منتظر نتایج اقدامات فوری و مؤثری که دولت ایران با در نظر گرفتن بیطرفی خود بعمل می آورد نگردید .

از طرف اتحاد جماهیر شوروی و همچنین دولت انگلیس راجع به محترم شمردن حقوق حاکمیت و تمامیت ارضی و مصونیت و استقلال و بیطرفی ایران اطمینان داده شده بود و دولت ایران نیز کاملاً اعتماد به این اطمینانها داشت .

نظر بمراتب مذكوره بعنوان سفیر کبیر ایران آقای کمیسر امور خارجه از شما خواهشمندم برای حل دوستانه قضیه حرکت دستجات قشونی را در خاک ایران موقوف داشته و به احترام حق حاکمیت و بیطرفی ایران فرصت دهید که اقدامات ایران برای اعزام اشخاص مذکوره در یادداشت 25 اوت در مدت مذکوره در بالا جریان معقول و طبیعی خود را پیدا کند .

ضمناً با اعتقاد کامل به اطمینانهای دولت شوروی در باب اینکه قشون

ص: 160

شوروى بمحض رفع خطرات از خاک ایران خارج خواهد شد و نظر به اینکه خارجیانی که برای دولت شوروی و انگلیس خطرناک تشخیص داده شده اند عنقریب از خاک ایران خارج خواهند شد ، از شما خواهشمندم اقدامات لازمه بنمائید که قسمتهای قشون سرخ که داخل ایران شده اند به مرز شوروی برگردند و در حال حاضر از طرفیت با نیروی ایران که مدافع مصونیت خاک خود می باشد خودداری کنند .

با تأئید عدم موافقت یا تفسیر غیر صحیح ماده 6 عهدنامه دوستی 1921 و اعتراض بسوق موقتی قشون شوروی به خاک ایران آقای کمیسر خارجه به شما اطمینان می دهم در صورت احترام کامل حقوق حاکمیت و تمامیت ارضی و استقلال و مصونیت فردی ایران دولت متبوعۀ من همه گونه اقدامات را برای تشیید مناسبات دوستانه و اقتصادی بین ایران و دولت شوروی بعمل خواهد آورد .

با تجدید احترامات - سفیر کبیر ایران محمد ساعد »

سوم شهریور و وقایع پس از آن

اشاره

محمود جم - نخست وزیر اسبق - در این باره و رویدادهای پس از آن مقاله ای در سالنامه دنیا نوشته که در زیر می آید :

« بامداد روز سوم شهریور 1320 وقتی طبق معمول روزانه وارد کاخ سعدآباد شدم ، در مقابل کاخ سفید به اعلیحضرت رضا شاه توجه پیدا کردم که با شنل مخصوص خود مشغول قدم زدن بودند . همینکه به حضور رسیدم جریان ملاقات ساعت چهار صبح آن روز سفرای شوروی و انگلیس با نخست وزیر را حکایت نمودند و ضمناً فرمودند برای اینکه جلوی تجاوزات قوای متخاصم را بگیریم و به آنها ثابت کنیم ایران لحظه ای غافل از بیطرفی خود نبوده است ، مصلحت در این می باشد دولت تغییر پیدا کند و منصور برود و آهی که زبان آنها را می داند و زن او و زن او هم روسی دان می باشد بعنوان نخست وزیر عهده دار امور دولت

ص: 161

شود . بعرض رسانیدم در این موقع حساس و باریک صلاح و مصلحت مملکت اقتضا می کند شخص با تجربه و کارآمدی مأمور تشکیل کابینه شود . سؤال نمودند : بنظر شما چه کسی در این موقع شایسته این مقام است ؟ . گفتم : بهتر از ذکاء الملک فروغی شخص دیگر را سراغ ندارم . سؤال کردند فروغی چه می کند ؟ کجاست ؟ و حال و احوال او چگونه می باشد ؟ گفتم : اطلاع دقیق از حال مزاجی او ندارم و آنچه مسلم است در تهران مقیم می باشد . فرمودند : به دفتر کار خود بروید و از آنجا در مقام تحقیق از وضع فروغی برآئید و بهرحال آنچه مسلم است فروغی پیر شده و گمان نمی کنم استعداد کار کردن داشته باشد .

من به دفتر کار خود در عمارت ییلاقی وزارت در بار رفتم و از آنجا با فروغی ( ذکاء الملک ) وسیله تلفن تماس برقرار کردم . اتفاقاً خود فروغی گوشی تلفن را برداشت و از صدای او معلوم بود که بیماری ادامه دارد . احوال ایشان را پرسیدم . معلوم شد مدتی است کسالت شدیدی که داشتند مرتفع شده ولى مبتلی به ضعف جسمانی هستند . البته جریان را ساعتی بعد به اطلاع اعلیحضرت فقید رسانیدم و آن موقعی بود که شرفیابی سفرای شوروی و انگلیس خاتمه پیدا کرده بود و جلسه هیأت دولت هم تشکیل شده بود و در آن جلسه برخی از وزراء درباره نخست وزیر آینده و شایستگی فروغی هم بحث کرده بودند .

( درباره تلفنی که بعد به فروغی نمودم و از او خواستم برای ملاقات با اعلیحضرت آماده شود و نصر الله انتظام رئیس تشریفات در بارسلطنتی را با اتومبیل بدنبال او فرستادم ، در موقع مقتضی شرح داده می شود . )

نویسنده آنگاه از انتقال خانواده سلطنتی به اصفهان ، مأموریت در مصر ،اقامت رضاشاه در تبعید و فوت او یاد کرده نوشته است :

« این انتقال که بعد از متارکه و پیشروی نیروهای متفقین و بیم اشغال پایتخت صورت گرفت با زحمت بسیاری انجام پذیرفت ، برای اینکه بنزین در تهران بفروش نمی رسید و شرکت سابق نفت که امور پخش نفت و بنزین و سایر فرآورده های نفتی را در کشور بدست داشت دستور عدم فروش بنزین به

ص: 162

اتومبیلهای موجود در تهران داده بود و در تمام ایام شهریور 1320 بنزين حتى بقدر دو سه قطره بدست نمی آمد و من برای تهیه بنزین آنچنان دچار ناراحتی شدم که راننده من بزحمت مقدار کمی بنزین بوسیله یکی از شوفرهای کاخ سلطنتی گاراژ اتومبیل مخصوص رضاشاه موجود بود بدست آورد و در اتومبیل اختصاصی وزیر در بار ریخت و بدین ترتیب بطرف اصفهان راه افتادیم . این مقدار بنزین می توانست تا دو سه کیلومتری بالای حضرت عبدالعظیم یعنی اول جاده قم اتومبیل حامل مرا بحرکت درآورد . عجله من در عزیمت به اصفهان این بود اعضای خانواده سلطنتی ساعتی بود که راه اصفهان را پیش گرفته بودند و لازم بود ر اسرع وقت خود را به اصفهان رسانیده تا از نظر جا و منزل در زحمت نباشند . در بالای حضرت عبدالعظیم در قهوه خانه محقری توانستیم یک شیشه بنزین خریداری کنیم و به این ترتیب خود را به اصفهان رسانیدم . وقتی وارد اصفهان شدم سراغ علیا حضرت ملکه و والاحضرتهای شاهپور را گرفتم معلوم شد در منزل دهش ورود نمودند . پس از اینکه برای ملاقات آنها به منزل دهش رفتم دیدم از حیث زندگی و جا و مکان در زحمت می باشند . به جستجو پرداختم و دیدم منزل کازرونی مدیر کارخانه وطن بهتر از سایر منازل اعیان و اشراف اصفهان می باشد .

برای بازدید از منزل کازرونی رفتم . دیدم عده ای از رجال و امرای فراری تهران در این خانه سکنی نموده اند و از جمله وزیر جنگ کابینه منصور در این منزل اقامت دارد (1). دستور دادم فوراً و بدون معطلی عذر همه را بخواهند و یک یک فراریها را بیرون ریخته و خانه با شکوه کازرونی را تخلیه نمایند . این دستور اجرا شد و پس از تخلیه کامل ویلای کازرونی علیا حضرت ملکه پهلوی و شاهپورها را به این خانه انتقال داده و ملکه عصمت را هم به خانه دیگری منتقل کردم حاجت به

ص: 163


1- جم در مورد وزیر جنگ کابینه منصور دچار اشتباه شده است . زیرا در آنموقع وزیر جنگ سرلشگر احمد نخجوان بود که بدستور رضاشاه بازداشت و در زندان بسر می برد .

تکرار وقایع نمی بینم چون جریان مفصل اقامت در اصفهان و ورود اعلیحضرت فقید را به این شهر و حرکت از اصفهان به یزد و کرمان و سپس بندرعباس و عزیمت از خاک وطن را که همه جا در التزام بودم ، در سالنامه دنیای سالهای قبل شرح دادم و ضمناً نوشتم وقتی به تهران مراجعت کردم چگونه مرحوم فرزین مدیر کل بانک ملی ایران بجای من به وزارت دربار منصوب و من هم با عنوان اولین سفیر کبیر ایران مأمور در بار مصر شدم . سفر من به مصر با مشکلات طاقت فرسا توأم بود زیرا جنگ با شدت هر چه تمامتر ادامه داشت و وسیله عزیمت به مصر - چه هوائی و چه زمینی و چه دریائی - اصلاً وجود نداشت . بهر زحمتی که بود توانستم از تهران به بیروت رهسپار شده و از بیروت با کشتی به اسکندریه بروم . نکته مهم این بود من دومین سفیر کبیر خارجی در مصر بحساب می رفتم برای اینکه دولت انگلیس طبق معاهده ایکه با دولت مصر منعقد ساخته بود اجازه به آن دولت نمی داد که سفارتخانه های خود را در کشورهای خارجی حتی ممالک عربی بدرجه سفارت کبری ارتقاء بدهد و تنها سفارت کبری که مصر میتوانست در یکی از کشورهای خارجی داشته باشد لندن بود و سفیر انگلیس در قاهره نیز تنها سفیر خارجی مقیم آن کشور بود که درجه سفیر کبیری داشت . قبل از من امور سفارت ایران در مصر با علی اکبر بهمن بود و دولت مصر با وجودی که خاک مصر در اشغال قوای انگلیس بود و فرمانفرمای واقعی مصر یک نفر انگلیسی بنام « مایلز لامپسن کلرن » بود و این آقای کلرن چندی است لقب لردی پیدا کرده و بعضویت مجلس لردهای انگلیس درآمده و سال قبل هم سفر کوتاهی به ایران نمود و با من ملاقات بعمل آورد . از نظر وصلت خاندان سلطنتی ایران و مصر بدستور ملک فاروق از طرف وزارت امور خارجه مصر سفارت مصر در تهران درجه سفارت کبری پیدا کرد و من هم با مقام سفیر کبیری رهسپار کشور فراعنه شدم . سفیر کبیر انگلیس نه تنها فرمانفرمای حقیقی مصر بود بلکه از نظر داشتن مقام سفیر کبیری رئیس هیأتهای نمایندگی سیاسی خارجی مقیم مصر محسوب می شد . دولت مصر برای استقبال از دومین سفیر کبیر خارجی در قاهره تشریفات خاصی بعمل آورده

ص: 164

بود و وقتی کشتی حامل من وارد آبهای اسکندریه شد دهها قایق که پرچم ایران روی آن به اهتزاز درآمده بود به استقبال من آمدند و در ساحل نیز گارد احترام صف کشیده بود و چند نفر از وزیران و اغلب اعضای وزارت امور خارجه مصر و رؤسای تشریفات سلطنتی به پیشواز من آمده بودند . طرز تسلیم استوارنامه ها به ملک فاروق هم تماشائی بود و مرا با کالسکه سلطنتی که شش اسب عربی آن را می کشید و یک اسواران در جلو و اسواران دیگر در پشت سر کالسکه در حرکت بودند از محل سفارت ایران به قصر عابدین انتقال دادند . البته این اولین بار نبود فاروق را می دیدم . در موقع انجام مراسم عقد و ازدواج والاحضرت ولا يتعهد ( اعلیحضرت فعلی ) چندین بار با ملک فاروق ملاقات کرده بودم .فاروق در آن روز عاقل بنظر می رسید و شروشوری در او دیده نمی شد و تمام صحبت آن روز و روز بعد که در مهمانی ناهار خصوصی او شرکت کرده بودم در اطراف جنگ و طرز پیروزی متفقین و نیز پیشرفتهای سریع آلمانیها بود . محل اقامت من در همان عمارت استیجاری سفارت ایران بود و این محل را مدتها بود به شصت لیره از یکی از یونانیهای مقیم قاهره اجاره کرده بودند و در آن موقع که من وارد قاهره شدم اجاره محل مزبور بیش از دویست لیره مصری ( هر لیره در حدود بیست تومان ) بوده است ، ولی یونانی مالک عمارت سفارت ایران جرأت دریافت اضافه بر مبلغ 60 لیره پیدا نمی کرد .وقتی من وارد مصر شدم اعلیحضرت فقید به اتفاق اعضای خاندان سلطنت وارد جزیره استوائی موریس شده بودند . اخبار مربوط به حال واحوال اعلیحضرت رضاشاه بندرت به دست من می رسید تا اینکه انگلیسیها محل اقامت رضاشاه و والاحضرتها را از موریس تغییر داده و به ژوهانسبورگ انتقال دادند . بعلت نزدیکی راه ژوهانسبورک به مصر کم و بیش اخباری از اعلیحضرت رضاشاه دریافت می کردم و گاهی از اوقات نیز بسته هائی که اعلیحضرت محمدرضاشاه برای پدر وطن پرست خود تهیه می کردند بوسیله من ارسال و از راه قاهره به ژوهانسبورک می فرستادم . محتویات بیشتر بسته ها سیگار مورد علاقه رضا شاه بود و رضاشاه به سیگار مشتوک دار ایرانی علاقه وافر داشت و توتون این

ص: 165

سیگار بقدری تند بود که بخاطر دارم یکی از روزها که در خدمت اعلیحضرت رضاشاه بودم صحبت از تندی سیگار مخصوص ایشان بمیان آمد و اعلیحضرت دست در قوطی سیگار نموده و یک سیگار به من مرحمت نموده و فرمودند همین الساعه در حضور من دود کن تا متوجه شوی زیاد تند نیست . در برابر چشمان تیزبین اعلیحضرت سیگار مشتوک دار را آتش نموده و پکی به آن زدم باور کنید پک اول درست مثل این بود که باروت در دهان من منفجر شود . اعلیحضرت رضاشاه بقدری خندیدند که تا آنموقع خنده شاه را به این اندازه ندیده بودم . فرمودند : بنابراین کسی جز من از عهده استعمال این سیگار بر نمی آید . در یکی از ایام پیشخدمت مخصوص اعلیحضرت رضاشاه از تهران عازم ژوهانسبورک شد چون اعلیحضرت میل نداشتند در دیار غربت با پیشخدمت های بومی زندگی نمایند . پیشخدمت مخصوص وارد قاهره شد که از طریق مصر به ژوهانسبورک برود برای اینکه هیچ راهی برای عزیمت به ژوهانسبورک وجود نداشت و از طریق دریای هند بعلت جنگ شدید خاور دور و مینهای دریائی که ژاپنیها کار گذاشته بودند فقط زیردریائی متفقین قادر بعبور از اقیانوس هند و عزیمت به ژوهانسبورک و آفریقای جنوبی بود . پیشخدمت مخصوص رضا شاه با خود چند جعبه سیگار مشتوک دار حمل می کرد و من دیدم بهترین موقع می باشد که یکی دیگر از لوازم زندگی مورد علاقه رضا شاه فقید را تهیه و بعنوان تقدیمی ناقابل به ژوهانسبورک بفرستم . رضا شاه دوست داشت در استکان بلوری چای بنوشد و کمتر اتفاق می افتاد در استکانهائی که جدار آن نقره بود به نوشیدن چای بپردازد و در آنمواقع هم استکان را از جدار آن خارج می ساخت و به نوشیدن چای می پرداخت . یک دست استکان و نعلبکی فراهم نموده و در جعبه نهاده و با تهیه نامه حاکی از احوالپرسی بوسیله همان پیشخدمت برای اعلیحضرت رضاشاه فرستادم .

جنگ در العلمین ادامه داشت و وحشت و ناراحتی در سرتاسر مصر سایه افکنده بود . یک روز « لامپسن کلرن » سفیر کبیر انگلیس در قاهره از من ملاقات بعمل آورد و نگرانی شدید خود را از جنگ و پیشروی قوای مارشال رومل در

ص: 166

صحرا خاطر نشان ساخت . روز بعد اطلاع رسید که صدای گلوله هائی که بوسیله توپهای صحرائی قوای آلمان شلیک می گردد در اسکندریه بخوبی شنیده می شود . دو روز بعد آژیر در قاهره بصدا درآمد و ساعتی بعد وزارت امور خارجه مصر به یک یک سفرای خارجی مقیم قاهره اطلاع داد قاهره در معرض بمبارانهای هوائی می باشد و بدینجهت ما تعهدی برای حفظ جان شما و اعضای سفارتخانه ها نداریم و بجاست هر چه زودتر قاهره را ترک و بجای امن تری نقل مکان نمائید .

دسته دسته سفرا و اعضای سفارتخانهها بطرف یمن ، حبشه و سودان رهسپار شدند . تنها کاری که من کردم این بود که زن و فرزندان اعضای سفارت ایران و برخی از ایرانیهای مقیم مصر را به فلسطین فرستادم تا از حملات هوائی در امان باشند . به وزارت امور خارجه مصر اطلاع دادم من و چند نفر از اعضای سفارت از قاهره خارج نمی شویم و از خطر استقبال می کنم . همان روز اطلاع پیدا نمودم سفارت کبرای انگلیس در قاهره مشغول سوزانیدن اسناد و مدارک محرمانه خود می باشد که در صورت سقوط قاهره ، بدست آلمانیها نیفتد .

خطر حملات هوائی بوضوح نمودار بود و ارتش انگلیس برای مقابله با هواپیماهای بمب افکن دشمن شهر قاهره را شبها غرق در نور می کرد به این ترتیب حومه قاهره در حلقه محاصره نورافکنهای بسیار قوی قرار گرفته بود و این نورافکنها بمحض اینکه هوا تاریک می شد روشن می گردید و تا صبح صادق می سوخت . نورافکنها تماماً متوجه آسمان قاهره بود و بقدری زیبائی به قاهره می داد مثل اینکه آسمان قاهره را چراغان کرده اند .این نورافکنها وظیفه دار پیدا کردن هواپیماهای آلمانی بود و همینکه هواپیماهای آلمانی وارد آسمان قاهره می شدند نورافکنها بگردش در آمده و با اشعه خود هواپیماها را در شش هزار پائی پیدا کرده و سپس توپهای ضدهوائی را بسوی آنها نشانه می گرفتند . در سفارت ایران ایوان بزرگی وجود داشت که پنجره های آن بسوی شهر باز می شد و در مقابل این پنجره ها می توانستم قسمتی از شهر و دورنمای حومه قاهره را که نورافکنها و تو پهای ضدهوائی کار گذاشته شده بود ببینم . چقدر زیبائی خیره کننده ای داشت و چه

ص: 167

اندازه نور این نورافکنها قوی بوده است که ستارگان را از چشمک زدن باز می داشت .شبی از شبها که آژیر هم بصدا در آمده بود و همه ساکنین قاهره به پناهگاهها هجوم برده بودند من در جلوی پنجره های آن ایوان ایستاده به زیبائی آسمان قاهره چشم دوخته بودم که ناگهان صدائی برخاست مثل اینکه شهر زیر و رو شد و در یک چشم بهم زدن دیدم تمام شیشه های عمارت سفارت ایران خورد گردید و کلیدهای درب اتاقهای سفارت که داخل سوراخ بود از جای خود حرکت کرد و از سوراخها پرید . خوشبختانه آسیبی به عمارت نرسید و چند دقیقه بعد معلوم شد یکی از هواپیماهای آلمانی از زیر اشعه نورافکنهای قوی انگلیس خارج شده و موفق گردیده بمبهای خود را روی قاهره بریزد و این بمبها روی عجله ای که بمب اندازان آلمانی بکار برده بودند بجای اینکه روی عمارت شهر ریخته شود در محوطه وسیعی که میدان ورزش بود ریخته شد و شدت انفجار بحدی بود که تا شعاع چند کیلومتر شیشه های تمام ساختمانها را شکست و از جمله یک شیشه سفارت ایران سالم باقی نماند .

روز بعد خبر دادند انگلیسیها بوسیله جاسوسان خود اطلاع یافتند که هواپیماهای آلمانی مأموریت دارند بمبهای خود را روی سدهای رودخانه نیل هدف گیری کنند تا با شکستن سدهای کوچک و بزرگ که روی رود عظیم نیل بر پا شده بود ، آب نیل بسوی شهر قاهره روان شده و شهر را زیر آب بگیرد و قاهره به این ترتیب استقامت خود را از دست بدهد . این خبر وحشت زیادی ایجاد کرد و بهمین جهت مراقبت فراوانی از طرف ارتش انگلیس در اطراف سدهای نیل بعمل آمد و بالاخره نگذاشتند بمب افکنهای آلمانی روی رود نیل ظاهر شده بمبهای خود را روی سدهای مزبور فرو بریزند .

خطر سقوط قاهره جدی بود تا اینکه یکی از ژنرالهای دوست چرچیل که در ژوهانسبورک اقامت داشت به کمک قوای انگلیس آمد و با او عده زیادی از بوئرها به مصر انتقال داده شدند و سرانجام قوای آلمانی که به چند فرسنگی قاهره رسیده بودند مجبور به عقب نشینی شدند . این را هم باید بگویم چرچیل

ص: 168

نخست وزیر زمان جنگ انگلیس چندین بار به قاهره آمده بود و هر بار در میهمانیهای سفارت کبرای انگلیس موفق به ملاقات با او می شدم . چرچیل به من می گفت پیروزی بالاخره با متفقین خواهد بود ولی نمی توانم تاریخ دقیق خاتمه جنگ را پیش بینی کنم .چرچیل آنی فارغ از اوضاع جبهه های جنگ نبود و شبی که با او در سفارت انگلیس شام می خوردم هر لقمه ای که بر می داشت یک تلگراف رمز که کشف شده بود به دست او داده می شد و این تلگرافها حکایت از پیروزی و یا شکست قوای متفقین در جبهه های اروپا و خاور دور می کرد . چرچیل عقیده داشت جنگ خواه و ناخواه پایان پیدا می کند ولی ما تا قبل از خاتمه جنگ سرنوشت همه دولتهای تحت اشغال را معلوم می کنیم . سیگار برگ چرچیل حتی در سرمیز غذا از او دور نبود و چرچیل عادت خاصی داشته و دارد در

حالی که سیگار برگ در گوشه لب او می باشد مثل بلبل به صحبت می پردازد .

با ژنرال دوگل هم در مصر آشنائی پیدا کردم و آن موقعی بود که دوگل با عنوان ریاست دولت آزاد فرانسه به مصر آمده بود تا از کانال سوئز بازدید نماید و دستورهائی برای محافظت از کانال و جلوگیری از حملات قوای آلمان صادر نماید . در آنوقت اداره امور کانال با فرانسویها و انگلیسیها بود و یکی از مدیران فرانسوی کانال سوئز ضیافتی به افتخار ژنرال دوگل بر پا نمود که از من هم برای شرکت در این ضیافت دعوت شد . دو گل در سر میز شام از اختلافات خود با مارشال پتن برای من تعریف می کرد و می گفت اگر حکومت ویشی با هیتلر نمی ساخت مردم فرانسه تاکنون خاک فرانسه را از قوای آلمان پاک کرده بودند چون فرانسه یکپارچه آماده برای جنگ بوده و پارتیزانهای فرانسوی دسته دسته مسلح می شوند و سنگرهای خود را محکم می کنند و در پایگاههای قوای آلمان خرابکاری می نمایند و بطور کلی وحدت کامل بوجود آورده اند ولی حکومت ویشی در بست خود را در اختیار حکومت نازی قرار داده است .

مارشال مونتگمری سردار معروف انگلیسی نیز چندین بار به قاهره آمده بود و بیش از چهار بار بین من و ایشان ملاقات دست داد . یکی از ملاقاتها موقعی

ص: 169

بود که مارشال انگلیسی که در برابر مارشال رومل یا رو باه صحرا مقاومت دلیرانه می کرد برای صدور دستورهای فوری و فوتی وارد قاهره شده بود و پس از چند ساعت اقامت به جبهه جنگ بازگشته بود . مارشال مونتگمری خیلی خونسرد بود و با خونسردی خاص خود با دشمن می جنگید و بالاخره هم فاتح صحرا شد . مونتگمری به من می گفت مشکل ما در صحرا گرمی هوا و شنهای بیابان است که ناگهان باد شن وزیدن گرفته موجب اختلال نقشه جنگی ما می شود .

من علاوه برسمت سفارت کبرای ایران در مصر عنوان وزیر مختاری ایران در عربستان سعودی را هم دارا بودم و قصد داشتم برای تسلیم استوارنامه های خود به عبدالعزیز بن سعود پادشاه عربستان به آن کشور بروم که خبر رسید یکی از حجاج ایرانی بنام ابوطالب یزدی را که در مسجد الحرام مکه معظمه دچار کسالت شده بود و بی اختیار مقداری آب دهان خارج ساخته بود دستگیر نموده و به دستور قاضی شرع مکه در بازار مکه سر بریده اند . سر بریدن حاجی ایرانی باعث قطع رابطه بین ایران و عربستان سعودی شد و من چند نامه تند و شدیداللحن برای وزیر مختار عربستان سعودی مقیم قاهره فرستادم و به این عمل دور از انتظار که روح اسلام را جریحه دار ساخته است ، اعتراض نمودم . ملک فاروق هم قصد وساطت داشت و با من هم در این خصوص صحبت نمود ولی من بهیچوجه حاضر نبودم تا قبل از عذرخواهی رسمی دولت عربستان از دولت ایران خواستار تجدید روابط شوم . دولت عربستان سعودی به اطلاع فاروق رسانیده بود گزارش مأموران امنیتی مسجد الحرام حاکی بود چون ابوطالب یزدی شیعه بود با عمل قی و استفراق قصد اهانت به جماعت تسنن داشت و از همین نظر قاضی شرع مکه حکم به جدا کردن سر از بدن ابوطالب داد . این استدلال حقیقتاً بی پایه بود .

چندی نگذشت که خبر دادند عبدالعزیز بن سعود پادشاه عربستان برای بازدید از ملک فاروق سفری به مصر خواهد کرد. البته فاروق چندی قبل از آن به ریاض سفر نموده بود و از ابن سعود ملاقات کرده بود . چند روز بعد اطلاع یافتم شاید سفر ابن سعود انجام نشود برای اینکه گزارشهائی به او رسیده بود که شاید

ص: 170

افراد لژیون عرب که تحت ریاست و فرماندهی گلوب پاشای انگلیسی می باشند قصد جان او را بکنند . بهرحال قرار شد ابن سعود با عده بیشتری از فدائیان مسلح خود وارد مصر شود و مراقبت از جان او هم بعهده همان فدائیان واگذار گردد . قصر زعفران را برای اقامت ابن سعود در نظر گرفتند و پادشاه عربستان سعودی در حالی که ملک فاروق به پیشواز او رفته بود وارد قاهره شد . ابن سعود هجده تن از پسرهای خود را هم به مصر آورده بود البته او بیش از 18 تن پسر داشت و به روی هم تعداد فرزندان پادشاه حجاز به 45 دختر و پسر می رسید . در تمام میهمانیهائی که به افتخار ابن سعود بر پا شده بود ، من هم شرکت داشتم و چون از سفرای اسلامی دعوت بعمل می آمد معلوم بود بعلت داشتن مقام سفارت کبری صندلی من در صدر تالار قرار داشت . میز غذاخوری بسیار طویل بود و صندلی من بغل دست ابن سعود و دست راست پادشاه عربستان هم صندلی فاروق قرار داشت . در سرمیز غذا بیشتر صحبتهای من با ابن سعود در اطراف قتل ابو طالب یزدی بود و ابن سعود خنده و داخل کردن سایر مسائل در صحبتها میل داشت در اطراف این مسأله بحثى بعمل نیاورم ولی در میهمانی بعدی این بحث را دنبال کردم و ابن سعود پادشاه کهنسال عربستان که سالیان متمادی با دشمنان خود در ریگزارهای عربستان مشغول جنگ بود شدیداً از این عمل ابراز تأسف کرد و اظهار داشت حاضر و آماده می باشد بهرطریقی که میسر بوده باشد در رفع کدورت و تجدید روابط اقدام نماید . ابن سعود بر خلاف انتظار من با دست غذا نمی خورد بلکه از قاشق و چنگال استفاده می کرد . پشت سرما دو نفر از فدائیان و با شمشیر آخته ایستاده بودند و شمشیرها را در دست داشته بشدت حاضرین را که عبارت از شاهزادگان ، وزرا و سفرای کشورهای اسلامی بودند نظاره می کردند تا اگر دست از پا خطا نمایند سرآنها را با یک ضربه شمشیر از تن جدا سازند . برای حفظ جان ابن سعود آنچنان مراقبتی بود که فدائیان او اجازه ندادند پادشاه عربستان در اتاقهای راحت و مجلل قصر زعفران به استراحت بپردازد بلکه در وسط باغ زعفران چادر بر پا کرده و ابن سعود در داخل این چادر می خوابید و دهها نفر از فدائیان که شمشیرهای لخت

ص: 171

در دست داشتند تا صبح از چادر ابن سعود محافظت می کردند در مصر دو عید زیاده از حد محترم است یکی عید قربان و آن دیگر عیدفطر . ملک فاروق علاوه بر عیدهای مزبور هر روز جمعه در یکی از مساجد قاهره حاضر می شد و نماز جمعه را بجای می آورد .پیشنماز هم شخص ملک فاروق بود و من هم که به اصرار او در مراسم نماز شرکت می کردم مانند علما و مفتیهای معروف مصر از جمله شیخ مراغی و شیخ شلتوت و رجالی مانند نحاس پاشا و ماهر پاشا به او اقتدا می کردیم . یک روز دیدم ملک فاروق ته ریش گذاشت و هفته بعد که برای صرف ناهار سر زده به سفارت ایران آمدهم من و هم خانم (همسرم ) متوجه شدیم ریش ملک فاروق شبیه ریش امرای عربستان بوده و طول آن چند سانتیمتر شده است . خانم ( همسرم ) گفت من حتماً باید از ملک فاروق سئوال نمایم علت ریش گذاشتن چه بوده چون ریش با قیافه او جور در نمی آید . دل بدریا زد و وقتی فاروق وارد عمارت سفارت ایران شد روی خود را به ملک نموده گفت : جلالت الملک آیا ممکن است بگوئید این چه چیز است زیر چانه خود گذاشته اید ؟ ملک فاروق خنده بلندی نمود و زیر بار پاسخ نرفت و حرف دیگری را بمیان آورد و مطرح ساخت . باز هم می گویم من نمی توانم شهادت بدهم که یک چشم ملک فاروق در نتیجه دعوا و مرافعه در کاباره های قاهره نابینا شد و علت استعمال عینک دودی از طرف فاروق بعلت همین کوری چشم بوده است . من می توانم با بینظری بگویم درست است فاروق به کاباره های قاهره می رفت و در مکانهائی که افراد عادى حضور پیدا می کردند او یک میز را اشغال می نمود و برنامه های هنری کاباره را تماشا می کرد ولی مسأله کوری چشم او اصلا در میان نبود و استعمال عینک دودی بعلت نزدیک بینی فاروق بوده است و در جوانی هم نزدیک بین بود و در سال 1318 که با او ملاقات کرده بودم عینک سفید بچشم داشت .

در مرداد 1322 شمسی که برای استفاده از مرخصی به تهران آمده بودم خبر وفات اعلیحضرت رضاشاه واصل شد . برای ترتیب انتقال جنازه سردودمان پهلوی تصمیم گرفته شد در خارج از ایران به امانت گذارده شود و چون نزدیکترین

ص: 172

کشور اسلامی به افریقای جنوبی کشور مصر بود و با روابط حسنه و وداد که در آن زمان بین ایران و مصر برقرار بوده است نگارنده به قاهره مراجعت کردم تا در موقع انتقال جنازه در مصر باشم . جنازه اعلیحضرت فقید را بوسیله یک کشتی تجارتی از افریقای جنوبی بطرف مصر انتقال دادند قبلاً با ملک فاروق ملاقات نموده و از او خواستم تشییع جنازه مفصلی که درخور مقام پادشاه بزرگ ایران باشد ترتیب دهد و ضمنا یک کشتی جنگی موقع ورود کشتی تجارتی حامل جنازه به آبهای مصر به پیشواز رفته و جنازه را تحویل بگیرد . قرار شد جنازه از بندر سوئز مورد تشییع واقع شود . شرح جریان تشییع جنازه در این مختصر نگنجد و فقط به طرز تغسیل و امانت گذاردن جنازه اکتفا می کنم .جنازه روی توپ حمل شد و در مسجد معروفی که در میدان « بدیعه » قاهره بنا شده برای نماز برده شد پس از اینکه نماز در سر جنازه خوانده شد به مسجد رفاعی منتقل نمودیم . آرامگاه خانواده سلطنتی مصر در این مسجد قرار دارد و از جمله قبر ملک فؤاد پدر فاروق در همین مسجد می باشد و خود فاروق نیز در مسجد رفاعی برای خود آرامگاه ترتیب داده بود تا موقع فوت از هر نظر آماده باشد . وقتی جنازه مؤسس سلسله پهلوی و بنیانگذار ایران جدید را به مسجد رفاعی انتقال دادیم ، دو نفر از افسران ارتش مصر مأمور ادای احترامات به جنازه شدند و مقرر گردید دو روز تمام دو افسر بحالت خبردار نسبت به جنازه احترام بگذارند و بعد از پایان دو روز ترتیب تغسیل داده شود . در قاهره فقط یک نفر معمم شیعه که ایرانی بود زندگی می کرد و او تمام کارهای مربوط به عقد و ازدواج و سایر مراسم مذهبی مربوط به ایرانیهای مقیم مصر را انجام می داد و در این کار کاملا ورزیده شده بود در مصر عده قابل توجهی ایرانی زندگی می کردند که یکی عبدالحمید کازرونی بود و همسر نامبرده دختر محرم پاشا و زیر راه بوده است . برادر منصور السلطنه عدل هم در مصر زندگی می کرد چنانکه هم اکنون برادر زاده های منصور السلطنه عدل در آن کشور مقیم بوده و دو دختر عدل که همسران آنها در وزارتخانه ها و ادارات دولتی صاحب مقامات مهم می باشند و پسر عدل بنام سید ابراهیم با من تماس داشت و به

ص: 173

سفارت ایران می آمد و جویای حال و احوال می شد و نامبرده چند سال است به ایران آمده و در تهران زندگی می کند . ناگفته نماند منصور السلطنه عدل تحصیلات عالی خود را در مصر بپایان رسانیده بود و از عربی دانهای ادیب ایران محسوب می گردید .

دو روز بعد از انتقال جنازه به مسجد رفاعی آماده برای تغسیل شدیم .

غسل بوسیله همان ایرانی شیعه بعمل آمد و درب تابوت باز شد و قیافه اعلیحضرت فقید نمودار گردید . شاه با اقتدار و وطنخواه ایران در لباس نظامی در حالی که تمام نشانها بروی سینه نصب بود ملبس بوده است . قیافه اعلیحضرت رضاشاه نشان می داد خیلی لاغر شده بود و بخاطر دارم در زمانی که وزیر دربار بودم اعلیحضرت فقید از بیماری اولسر رنج می برده و از معده خود شکایت داشتند و غذای ایشان علاوه بر برنج که بصورت ( کته ) درست می شد و مورد علاقه تام ایشان بود یک آشپز مخصوص هم داشتند که برای اعلیحضرت رضاشاه کباب تهیه می کرد . قرار شد لباس شاهنشاهی را که بعد از فوت در ژوهانسبورک به تن متوفی کرده بودند درآورند و با آئین اسلامی تغسیل نمایند . در خارج از مسجد رفاعی وسیله برای تغسیل فراهم شد و با مشورت لازم در مورد تهیه کفن مقرر گردید اعلیحضرت فقید را مانند مصریها و پادشاهان و مفتیهای آن کشور و دیگر کشورهای اسلامی هفت لای کفن بپوشانند و این کفنها از جنس حریر و بردیمانی بود که تماماً با دست مسلمانان بافته شده بود و بهای آن یکصد و بیست لیره مصرى شده بود که بوسیله من خریداری گردید . با تشریفات خاص و رعایت کامل مقررات اسلامی پس از شستن به تغسیل و کفن پرداخته شد و سپس در سردابی که برای شخص فاروق ساخته شده بود به امانت نهاده شد و دو نفر قاری خوش الحان در حالی که رحل روی جنازه بود و کلام الله مجید در وسط آن قرار داشت با صدای خوش خود به قرائت آیاتی از کلام الله مجید آن هم از حفظ مشغول شدند و این قرائت قرآن تا روز انتقال جنازه به ایران ادامه داشت . روزی که لباسهای اعلیحضرت رضاشاه را از تن درآورده و قرار شد به تهران فرستاده شود ،

ص: 174

فاروق میل کرد لباس و نشانهای جنگی اعلیحضرت فقید را تماشا نماید . برای تماشای او لباس و نشانهای شاه ایران را به قصر سلطنتی عابدین انتقال دادند . فاروق هنگام بازدید از لباسها و نشانها آنچنان تحت تأثیر قرار گرفته بود که به من گفت : فلانی چون من هم خود را فرزند اعلیحضرت فقید می دانم برای یادگار این لباسها و نشانها نزد من باقی بماند . گفتم : گمان نمی رود مورد موافقت قرار گیرد برای اینکه لباس و نشانها باید به تهران فرستاده شود و در آرامگاهی که برای اعليحضرت فقید ساخته می شود در موزه آرامگاه حفظ گردد . اصرار فاروق در نگهداری لباس و نشانها از جمله نشان ذوالفقار زیاد بود ولی من نمی توانستم موافقت بعمل آورم . جریان را بعرض اعلیحضرت همایونی رسانیدم . پیغام فرستاده شد یادگاری دیگری از تهران برای فاروق فرستاده خواهد شد .

فاروق عاشق کلکسیون مدال و نشان و تمبر و اسکناس و سکه های پول بود و هدف او از بدست آوردن نشانهای طلا و نقره و عقیق و زمرد و یاقوت اعلیحضرت فقید برای ضبط در کلکسیونشان بوده است و حتی یک روز وقتی با مخالفت سخت من مواجه شد دست مرا گرفت و به اتاق کتابخانه خود برد و کلکسیون نشانها و مدالهای سلاطین را نشان داد و گفت چون نشانهای رضاشاه فقید تماشائی و دیدنی است دوست دارم آنها را در این کلکسیون ضبط نمایم . البته فاروق انتظار مخالفت نداشت چون هر وقت از هر کس تقاضای عتیقه جات می کرد فی الفور به او تحویل می شد و این بار چون حساب حیثیت مملکت در بین بود من با صراحت به او گفتم از اصرار دست بردارد چون نمی توانم یادگارهای سردودمان پهلوی را که حتی آن مرحوم در تبعیدگاه جزیره استوائی موريس و ژوهانسبورک از خود دور نساخت به شما بدهم . هر چند فاروق ناراحت شد و گله مند هم گردید ولی حاضر نشدم حتی یک عدد از نشانها را به او بدهم . »

( نقل از سالنامه دنیا )

یادداشتهای محمودجم در مورد واقعه سوم شهریور ، اعزام خانواده سلطنتی به اصفهان ، مأموریت او در کشور فراعنه ، فوت رضاشاه انتقال جنازه به مصر و دیدارهای او با

ص: 175

برخی از رجال سیاسی و نظامی دوران جنگ جهانی دوم در اینجا پایان می یابد . لازم است متذکر شود اگر چه بخش عظیمی از این یادداشتها جنبه خصوصی داشت ، اما چون بیانگر خصوصیات پاره ای از رجال سیاسی دوران رضاشاه و نیز چگونگی زندگی و سلطنت پادشاهانی مانند ملک فاروق و ابن سعود و همچنین نبرد در شمال افریقا و نقش دولت انگلیس در خاورمیانه و نزدیک بود ، نویسنده بی مناسبت ندید که عین آن را برای خوانندگان نقل کند .

مجلس جلسه فوق العاده تشکیل داد از سوم تا سی ام شهریور در مجلس چه گذشت ؟

از روز دوشنبه سوم شهریور ماه 1320 تا یکشنبه سی ام شهریور مسائل مشکل و قضایای بسیار مهم پیش آمده و اتفاقات تاریخی عجیبی افتاده است و اسناد و نامه هائی بین دولت ایران و سفارتین روس و انگلیس مبادله گردیده است که از نظر روشن شدن نکات مبهم تاریخ واجد کمال اهمیت است ، بنابراین لازم است آنچه که در طول این مدت روی داده و بطور رسمی بیان شده بدون کم و کاست یک جا ذکر گردد بهمین جهت به مجله رسمی مذاکرات مجلس دوره دوازدهم که در صحت آن نمی توان تردید داشت مراجعه نموده و مذاکرات و نظراتی را که ابراز شده ، مورد مطالعه قرار می دهیم تا حقیقت قضایا بیشتر روشن و مستند باشد .

جلسه 109

صورت مشروح مجلس روز دوشنبه سوم شهریور ماه 1320

مجلس سه ساعت و نیم بعد از ظهر بریاست آقای اسفندیاری تشکیل گردید .

پس از قرائت صورتجلسه قبل ، آقای رئیس اظهار داشت :

ص: 176

بیانات آقای رئیس

رئیس - البته در نظر آقایان هست که قرار بود جلسه ما روز یکشنبه نهم شهریور ماه تشکیل بشود لكن بمناسبت پیش آمدی که لازم بود دولت به اطلاع مجلس برساند این جلسه فوق العاده تشکیل شد و حالا هیأت دولت حاضر هستند و اظهارات خودشان را خواهند نمود .

بیانات آقای نخست وزیر

رئیس - آقای نخست وزیر فرمایشی داشتند بفرمایند .

نخست وزیر ( آقای منصور ) - مطالبی که حالا به اطلاع آقایان نمایندگان می رسد فقط برای گزارش جریانات اخیر و وقایعی است که روی داده است . آقایان نمایندگان در این موضوع هر گونه اظهاراتی داشته باشند تمنی می شود به جلسات بعد موکول دارند .

بطوری که از ابتدای وقوع جنگ کنونی بنا بفرمان ملوکانه مقرر گردید دولت شاهنشاهی بیطرفی ایران را اعلام نموده با تمام وسائل و قوای خود دقیقاً این نیات را یروی و بموقع اجرا گذاشته و با یک رویه صریح و روشنی در حفظ کشور از خطر سرایت وقایع جنگ و در صیانت حقوق مشروع تمام دول که با ایران روابط دارند بویژه دول همسایه کوشیده چنانکه تا حال بهیچوجه خطری در ایران از هیچ طرف بهیچیک از آنها متوجه نگردیده (عموم نمایندگان - صحیح است ) با این حال دولت انگلیس و بعد از اتفاق آن دولت با دولت شوروی هر دو متفقاً اظهاراتی مبنی بر نگرانی از وجود یک عده آلمانی در ایران نموده و دو نوبت در تاریخ 28 تیر ماه و تاریخ 25 مرداد بر طبق اظهارات مزبور بوسیله نمایندگان خود تذكاریه هائی تسلیم داشته که اخراج قسمت عمده ای از آلمانیهای مقیم ایران را درخواست می کردند . در پاسخ این اظهارات چه ضمن مذاکرات عدیده شفاهی و چه طی تذکاریه های تاریخ 7 مرداد و تاریخ 30 مرداد کتباً اطمینانهای کافی در مراقبت های دولت ایران نسبت به رفتار کلیه اتباع سگانه و عدم امکان بروز

ص: 177

مخاطراتی از عده محدودی آلمانی که در ایران مشغول کارهای معینی هستند داده شد و برای مزید اطمینان دو دولت اقدامات مقتضی برای کاستن عده معتنابهی از شماره آلمانها بعمل آمده و بجریان افتاد و مراتب مکرر چه در تهران و چه در مسکو و لندن به مقامات مربوطه دولت انگلستان و شوروی خاطرنشان و آنچه ممکن بود برای حصول اطمینان و روشن ساختن نظریه آنها کوشش گردید متأسفانه با تمام این مجاهدات که دولت ایران بمنظور حفظ امنیت و آسایش کشور و رفع نگرانی دو دولت همسایه خود نمود در عوض حسن تفاهم و تسویه مسالمت آمیز قضیه نتیجه این شد که نمایندگان شوروی و انگلیس ساعت 4 صبح امروز بمنزل نخست وزیر رفته و هر کدام یادداشتی مبنی بر تکرار مطالب گذشته که جواب آنها با اقدامات اطمینان بخش داده شده بود ، تسلیم نموده و در این یادداشتها توسل خود را به نیروی نظامی اخطار کرده اند و مطابق گزارشهائی که رسیده معلوم شد نیروی نظامی آنها در تاریخ همان ساعت که نمایندگان مزبور در منزل نخست وزیر مشغول مذاکره بودند از مرزهای ایران تجاوز نموده نیروی هوائی شوروی در آذربایجان به بمباران شهرهای باز و بیدفاع پرداخته و قوای زیاد از جلفا بسمت تبریز اعزام شده اند . در خوزستان قوای انگلیس به بندر شاهپور و خرمشهر حمله برده کشتیهای ما را غافلگیر نموده صدمه زده اند و نیروی هوائی آن دولت به اهواز بمب ریخته و همچنین قوای انگلیس با وسایل موتوریزه فوق العاده زیاد از طرف قصر شیرین بسمت کرمانشاه در حرکت می باشند قوای متجاوز در هر نقطه که با نیروی ارتش شاهنشاهی مواجه شده اند طبعاً تصادم و زد و خوردی هم رخ داده است.

دولت برای روشن ساختن علت و منظور این تجاوزات بفوریت مذاکرات و اقدامات بعمل آورده و منتظر نتیجه مذاکرات هستیم .

تقاضا شد در این جلسه غیر از استماع گزارش صحبتی نشود بعد بموقع مجلس را برای استحضار از نتیجه مذاکرات و اتخاذ تصمیم خبر خواهیم داد .

دولت لازم می داند بعموم افراد کشور توصیه و تأکید نماید که در این موقع

ص: 178

باید کمال متانت و خونسردی را رعایت نموده با نهایت آرامش رفتار نماید . ( عموم نمایندگان - صحیح است )

رئیس مجلس شورای ملی حسن اسفندیاری

جلسه 110

صورت مشروح مجلس روز پنجشنبه ششم شهریور ماه 1320

مجلس سه ساعت و ده دقیقه پیش از ظهر بریاست آقای اسفندیاری تشکیل گردید و آقای فروغی ضمن سخنانی هیأت دولت جدید را معرفی کرد .

معرفی هیأت دولت و بیانات آقای نخست وزیر

نخست وزیر - اراده مقدس ملوکانه براین قرار گرفته است که بنده مفتخر شوم به اینکه هیأت دولت را تشکیل بدهم بنابراین هیأت دولت را به این ترتيب بمحضر محترم مجلس شورای ملی معرفی می نمایم : آقای آهی وزیر دادگستری ، آقای سهیلی وزیر امور خارجه ، آقای علم وزیر پست و تلگراف ، آقای مرآت وزیر فرهنگ ، آقای دکتر سجادی وزیر راه ، آقای عامری وزیر کشور، آقای سرلشکر نخجوان کفیل وزارت جنگ ، آقای وثیقی کفیل وزارت بازرگانی ، آقای گلشائیان کفیل وزارت دارائی ، آقای رام رئیس کل کشاورزی . وزیر پیشه و هنر بعداً معرفی خواهد شد . خاطر آقایان نمایندگان محترم از نیات مقدس اعلیحضرت همایون شاهنشاهی درباره اصلاحات و پیشرفت امور کشور کاملاً مستحضر است و در ضمن برنامه ای که مکرر از طرف دولتهای وقت پیشنهاد مجلس شورای ملی شده است ملاحظه فرمودهاند بنابراین دولت امروزی به ورود در برنامه تفصیلی حاجتی نمی بیند و همینقدر به استحضار خاطر نمایندگان محترم می رساند که با نهایت جدیت در حفظ مناسبات حسنه با دول خارجه مخصوصاً همسایگان و تعقیب اصلاحاتی که منظور نظر اعلیحضرت همایونی و عموم ملت است ، خواهند کوشید . ضمناً خاطر آقایان محترم را مستحضر می سازد که چون بطوری که بخوبی آگاهی دارند دولت و ملت ایران صمیمانه طرفدار صلح و مسالمت بوده و می باشد

ص: 179

برای اینکه این نیت تزلزل ناپذیر کاملاً بر جهانیان مکشوف گردد در اینموقع که از جانب دو دولت شوروی و انگلستان اقدام بعملیاتی شده که ممکن است موجب اختلال صلح و سلامت گردد ، دولت به پیروی نیات صلح خواهانه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به قوای نظامی کشور هم اکنون دستور می دهد که از هرگونه عملیات مقاومتی خودداری نمایند تا موجبات خونریزی و اختلال امنیت مرتفع شود و آسایش عمومی حاصل گردد .

بیانات آقای صدر

رئیس - آقای صدر

صدر - در عین حال که ملت نگران اوضاع حاضره بوده با امیدواری کاملی که همیشه به نیات مقدسه شاهنشاه محبوب خود در حفظ مناسبات دوستانه با دو دولت همسایه داشته و دارد انتظار می رفت که اقدامات مؤثر و فوری بعمل آید اینک که هیأت دولت جدید به مجلس معرفی می شوند بواسطه حسن اعتمادی که ملت به هیأت فعلی دولت دارد این امیدواری بیشتر و وسیله اطمینان و آسایش خاطر ملت بهتر فراهم می شود و اینک انتظار داریم که هیأت دولت با جدیت در بهبودی اوضاع کوشش کرده نتیجه را به مجلس اعلام فرمایند .

بیانات آقای مؤید احمدی

رئیس - آقای مؤید احمدی

مؤید احمدی - مجلس و ملت ایران کاملاً به نیات مقدسه اعلیحضرت همایونی و اصلاح و پیشرفت امور کشور اطمینان دارند و علاوه بر این هیأت دولت حاضر که بریاست آقای فروغی معرفی شده کاملاً طرف اطمینان عامه ملت و مجلس شورای ملی هستند و مجلس شورای ملی منتظر است نتیجه اقدامات سریعه و مجدانه دولت را در اصلاح کلیه امور کشور خاصه اوضاعی که اخیراً پیش آمد ملاحظه کند . امید است هر چه زودتر نتیجه اقدامات دولت بعرض مجلس شورای

ص: 180

ملی برسد که موجب تسکین نگرانی عمومی گردد .

تقاضای رأی اعتماد نسبت به هیأت دولت و اخذ رأی اعتماد

نخست وزیر - اجازه میفرمایند آقایان . چون هیأت دولت بفوریت باید مشغول کار شود بنده تقاضا دارم که مجلس شورای ملی نظر خودشان را نسبت به دولت بفرمایند .

رئيس - برحسب اظهار آقای نخست وزیر رأی اعتماد مجلس نسبت به دولت تقاضا می شود . آقایانی که موافقند ورقه سفید خواهند داد .

( اخذ و استخراج آرا بعمل آمده نود و یک ورقه سفید شمرده شد )

رئيس - مجلس شورای ملی به اتفاق آراء نود و یک رأی اعتماد خود را نسبت به دولت اظهار داشت .

رئيس - اگر اجازه میفرمائید جلسه را ختم کنیم ( صحیح است )

رئیس مجلس شورای ملی حسن اسفندیاری

جلسه 111

صورت مشروح مجلس روز یکشنبه نهم شهریور ماه 1320

مجلس یک ساعت پیش از ظهر بریاست آقای اسفندیاری تشکیل گردید و در پی تصویب صورتجلسه قبل آقای فروغی ( نخست وزیر ) بیاناتی ایراد کرد .

بیانات آقای نخست وزیر

رئیس - آقای نخست وزیر فرمایشی دارند ؟

نخست وزیر ( آقای فروغی ) - عرایض بنده امروز مختصر است و هنوز موقع این نرسیده است که خاطر محترم نمایندگان را از جزئیات و تفاصیل قضایای اخیر مستحضر کنم همینقدر عرض می کنم مذاکرات و اقدامات در موضوع

ص: 181

عکس

ص: 182

قضایای اخیر از دیروز به یک مرحله جدی تر و روشنتری رسیده است . حالا مشغول هستیم هم مطالعه میکنیم و هم مذاکره و در ظرف فردا و پس فردا امیدوارم به نتیجه قطعی برسیم و خاطر آقایان مستحضر بشود . چیزی را که بیشتر بنده می خواستم خاطرنشان کنم این تأسفی است که از برای ما حاصل شده است از وضع روحیه مردم که بنده چیزهای غریب و عجیب می شنوم از اراجیف و جعلیات و می بینم وحشت خاطر زیادی برای اهالی تهران است و حتی میشنوم جماعتی از تهران بیرون میروند و خارج میشوند و من علت این را نمی دانم گرچه می دانم بواسطه القائات صوری و بواسطۀ خبرهائی است که مغرضین منتشر می کنند و لیکن می خواهم عرض کنم چرا مردم اینقدر متوحش هستند ؟ برای مرکز و برای افراد خطری در بین نیست . این قضایائی که واقع شده است در نتیجه همان اموری است که مستحضرید و می دانید چرا واقع می شود و لیکن بنده می خواهم اطمینان بدهم به آقایان و همه اهل تهران که اینطور دستپاچه و پریشان خاطر نباشند که هیچ قسم مخاطره ای برای تهران و برای مرکز و برای دولت نیست . اگر خبری می شنوید باور نکنید و هراس میان مردم نیندازید که این خودش دست و پای ما را می بندد که ما کار نمی توانیم بکنیم . اگر بنا باشد که ما همه متوجه این باشیم که جلو هراس مردم را بگیریم نمی توانیم کار بکنیم . نان فراوان است ، گندم فراوان است همه چیز هست ، اما اگر بنا شد هرکس بجای اینکه یکدانه نان که محتاج است ، ده تا نان بخرد البته تنگی پیش می آید ( نمایندگان - صحیح است ) در اینکه ما در یک موقع مشکلی گرفتار شده ایم حرفی نیست . ما که این را پنهان نکرده ایم آقایان که می دانند یک قضیه مشکلی برای دولت پیش آمده است . روزگار همین است که گاهی قضایای مشکل برای دولت پیش می آید . وقتی که مشکل پیش آمد ، باید بنشینند و حل کنند و البته برای اینکه حل شود مردم هم باید کمک کنند نه اینکه مشکلاتی هم در داخله برای خودمان درست کنیم ( صحیح است ) البته مردم آسوده باشند و خاطرشان پریشان نباشد . کجا فرار می کنند ؟ چرا فرار می کنند؟ بنده اطمینان

ص: 183

می دهم که شهر تهران کاملاً در امان است هیچ خطری نیست البته آقایان هم باید میان مردم این مسأله را منتشر کنند و به این اراجیف و جعلیات غریب و عجیبی که شنیده میشود توجه نکنند بدانند که یا از نادانی یا از سوءنیت است . چه عقلهائی این حرفها را درست می کند البته این اراحیف را نباید گوش داد و مردم سرجای خودشان بنشینند و آرام باشند و ما هم بنشینیم و عمل را تمام کنیم و فردا و پس فردا که به نتیجه قطعی رسید آقایان را از جریان امر آگاه سازیم ( صحیح است )

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

جلسه 112

صورت مشروح مجلس روز یکشنبه 16 شهریورماه 1320

در این جلسه فقط شور در لایحۀ اجرای احکام دادگستری مطرح شد و درباره وقایع جاری مطلقاً بحثی انجام نگرفت .

جلسه 113

صورت مشروح مجلس روز سه شنبه 18 شهریورماه 1320

آقای رئیس اظهار داشت :

رئیس - بطوری که آقایان نمایندگان مستحضرند قرار بود جلسه آینده ما روز یکشنبه 23 تشکیل بشود ولی بواسطه تقاضای هیأت دولت که می خواستند گزارش قضایا را به اطلاع مجلس برسانند امروز جلسه بطور فوق العاده تشکیل شد که مطالب را آقایان وزرا که حاضرند به اطلاع مجلس شورای ملی برسانند . آقای نخست وزیر

نخست وزیر ( آقای فروغی ) - بواسطهٔ کسالت فوق العاده ای که دارم نمی توانم متأسفانه بیان مفصلی بکنم . آقای وزیر امور خارجه مطالب را به استحضار مجلس شورای ملی خواهند رسانید .

ص: 184

بيانات آقای وزیر امور خارج

وزیر امور خارجه ( آقای سهیلی ) - سخن برسر قضایا و پیش آمدهای اخیر است که نظر به اهمیت آنها لازم است خاطر نمایندگان محترم و عموم از آن آگاه باشد . آنچه تا روز پنجشنبه ششم این ماه واقع شده به استحضار آقایان رسیده است و بخاطر دارند که روز پنج شنبه هیأت دولتی که همان روز به مجلس شورای ملی معرفی شد در ضمن برنامه خود اطلاع داد که دولت ایران نظر به نیات صلح خواهانه و مصلحت کشور تصمیم گرفته است که در مقابل قوای دولتین شوروی و انگلیس به قوای خود امر دهد که از مقاومت خودداری نمایند . نمایندگان محترم هم در ضمن رأی اعتماد به دولت این تصمیم را تصویب فرمودند . بنابراین همان روز شرح ذیل به سفارت کبرای شوروی و سفارت انگلیس نوشته شد که متن آن را برای اطلاع آقایان قرائت می کنم :

نامه به سفیر کبیر سفارت جماهیر شوروی و وزیر مختار انگلیس ششم شهریور 1320

چنانکه خاطر آن جناب مستحضر است دولت شاهنشاهی ایران با رعایت سیاست بیطرفی پیوسته کوشش داشته است مناسبات دوستانه خود را بویژه با دولتهای همسایه خود محفوظ بدارد . در اینموقع هم که نیروی جنگی دولت اتحاد جماهیر شوروی وارد خاک ایران گردیده اند ، دولت ایران برای ابراز کمال حسن نیت و حفظ مناسبات همجواری مبادرت به جنگ ننموده است با این حال قوای آن دولت اقدام به عملیات جنگی و بمباران شهرها نموده و نیروی پادگان ایران در شهرستانها هم طبعاً در مقابل حمله ای که به آنها شده است ، ناگزیر از خود دفاع و مقاومت نموده اند . اینک به استحضار خاطر عالی می رساند که دولت شاهنشاهی برای اثبات نیت صلح خواهانه خود دستور داد نیروی دولتی بکلی ترک مقاومت نموده ، از هرگونه اقدامی خودداری نمایند . انتظار دارد قوای آن دولت هم حرکت خود را متوقف ساخته ، عملیات جنگی را متروک دارد . این تصمیم دولت به اطلاع نمایندگان دول دیگر هم می رسد .

ص: 185

در روز هشتم شهریور ماه نمایندگان دولتین به ملاقات جناب آقای نخست وزیر و اینجانب آمده ، یادداشتهائی تسلیم نمودند که متن آنها عیناً خوانده می شود :

آقای وزیر - محترماً بطوری که قبلا هم تذکر داده شده خاطر جنابعالی را مستحضر می سازیم که دولتین اعلیحضرت انگلستان و شوروی هیچ نقشه ای بر علیه استقلال یا تمامیت ارضی ایران ندارند و علت اینکه مجبور شده اند اقدامات نظامی بعمل آورند ، این بوده است که دولت ایران توجهی به پیشنهادات دوستانه آنها ننموده است . لیکن اینگونه اقدامات بر علیه خود ایران اتخاذ نگردیده بلکه فقط برعلیه تهدید اقدامات ممکنه آلمانیهائی بوده که در نقاط مهم تمام کشور ایران قرار گرفته بوده اند . چنانچه دولت ایران فعلا حاضر به تشریک مساعی باشند علت ندارد که عملیات خصمانه ادامه پیدا نماید .

2 - دولتین اعلیحضرت پادشاه انگلستان و شوروی خواستار بعضی ضمانتهائی می باشند که فعلاً دولت ایران در حقیقت مایل به انجام تقاضاهای عادلانه آنها هستند . تقاضاهای مزبور بقرار ذیل است :

الف - دولت ایران باید امر صادر نمایند که قشون ایران بدون مقاومت بیشتری از شمال و شرق خطی که از خانقین ، کرمانشاه ، خرم آباد ، مسجد سلیمان ، هفت گل ، گچساران ، و از آنجا به بندر دیلم که در خلیج فارس واقع شده است . عقب نشینی نمایند .

در شمال قشون ایران باید از نقاط : اشنو ، حیدرآباد ، میاندوآب ، زنجان ، قزوین ، خرم آباد ، بابل ، زیرآب ،سمنان ، شاهرود ، علی آباد عقب نشینی کنند .

نقاط نامبرده بالا موقتاً بوسیله قشون انگلیس و شوروی اشغال خواهد شد .

ب - دولت ایران بایستی در ظرف یک هفته کلیه اتباع آلمان به استثنای اعضای حقیقی سفارت آلمان و چند نفر اشخاص فنی که در بنگاههای مخابرات یا نظامی نباشند از ایران خارج نموده و صورت اسامی آلمانیهای مزبور را برای موافقت نمایندگان سیاسی انگلیس و شوروی در تهران تسلیم نمایند .

ص: 186

ج - دولت ایران بایستی تعهد نمایند که اتباع آلمانی دیگری به خاک ایران وارد نشوند .

د - دولت ایران بایستی تعهد نمایند که مانعی در راه حمل و نقل لوازمی که شامل ادوات جنگی نیز خواهد شد و از وسط خاک ایران بین نیروهای انگلیس و شوروی بعمل خواهد آمد قرار نداده بلکه تعهد نمایند وسائل تسهیل حمل و نقل این قبیل لوازم را که یا بوسیله راه خط آهن و یا از طریق هوا حمل می شوند فراهم سازند .

3 - در مقابل دولتین انگلیس و شوروی موافقت می نمایند که :

الف - حقوق مربوط به نفت و غیره ایران را کمافی السابق بپردازند .

ب - وسایل تسهیل لوازم مورد احتیاجات اقتصادی ایران را فراهم سازند .

ج - پیشروی زیادتر نیروهای خود را متوقف ساخته و بمحض اینکه وضعیت نظامی اجازه دهد قشون خود را از خاک ایران خارج نمایند .

4 - علاوه براین دولت ایران تعهد می نمایند که بی طرفی خود را ادامه داده و هیچگونه عملی که برخلاف منافع دولتین انگلیس یا شوروی باشد در این مبارزه که براثر تجاوز آلمان بر آنها تحمیل گردیده است ، ننمایند .

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه خود را تجدید می نمایم .

ترجمه یادداشت سفارت کبرای شوروی مورخه هشتم شهریور 1320

دولت اتحاد جماهیر شوروی و دولت بریتانیای کبیر چنانکه در نامه مورخ 25 اوت سال جاری خود اشعار داشته اند هیچگونه مقاصدی که مخالف استقلال ایران و یا تمامیت ارضی آن باشد ، ندارند . آنها مجبور شدند به عملیات نظامی در خاک ایران مبادرت ورزند چونکه دولت ایران به پیشنهادات دوستانه آنها عطف توجه ننمود . با این حال این اقدامات بهیچوجه متوجه خود ایران نیست ، این اقدامات فقط متوجه تهدیداتی است که به امنیت دولت اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان و خود ایران بوسیله عملیات آلمانهائی که مقامات برجسته ای را در تمام

ص: 187

ایران اشغال نمودهاند وارد گردیده چنانکه در حال حاضر دولت ایران حاضر به همکاری باشد هیچ سببی برای اینکه عملیات جنگی ادامه داشته وجود نخواهد داشت ولی دولت شوروی و دولت بریتانیای کبیر در نظر دارند که از دولت ایران تضمینات معینه راجع به اینکه دولت ایران اکنون حقیقتاً مایل است منافع حقه آنها را تأمین نماید بگیرد . تضمینات از این قرار است :

الف - دولت ایران باید قوای خود را در جنوب خطی که از مغرب به مشرق از نقاط زیر می گذرد عقب ببرد قصبه اشنو ( در جنوب غربی دریاچه رضائیه ) ، حیدرآباد و میاندوآب ( در جنوب دریاچه رضائیه) و زنجان و قزوین و خرم آباد ( ساحل جنوبی دریای خزر ) و بابل و زیرآب و سمنان و شاهرود و در مشرق علی آباد . نواحی واقعه در شمال این خط باید موقتاً در تصرف نیروی شوروی باشد . دولت ایران باید به نیروی خود امر بدهد که در شمال و شرق خطی که از نقاط زیرمی گذرد عقب بنشینند . خانقین و کرمانشاه و خرم آباد و مسجد سلیمان و هفت گل و گچساران و رامهرمز و بندر دیلم . نواحی واقعه در جنوب و مغرب این خط را موقتاً قشون انگلیس اشغال می نمایند .

ب - دولت ایران باید در ظرف یک هفته تمام کلنی آلمانی را به استثنای هیأت سفارت آلمان و چندنفر از تکنسین های متخصص که مشاغل آنها مربوط به وسائل ارتباطی و یا مؤسساتی که جنبۀ نظامی دارند نباشد ، خارج نماید .

سیاهه آلمانیهائی که در ایران خواهند ماند ( و از آن جمله خواهند بود کارمندان سفارت آلمان ) باید با موافقت سفارت شوروی و سفارت انگلیس در تهران تنظیم شود .

ج - دولت ایران باید تعهد نماید که آلمانیها را در آینده به خاک ایران راه ندهد .

د - دولت ایران باید تعهد نماید هیچگونه موانعی برای حمل و نقل کالاهائی که ( از جمله مواد جنگی ) به مقصد اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیای

ص: 188

كبير حمل می شود ایجاد ننماید و همچنین حمل کالاها و موادی را که در راههای شوسه و راه آهن های ایران و یا در خطوط هوائی حمل می شوند تسهیل نماید .

ه - به بنگاههای دولت اتحاد جماهیر شوروی برای توسعه کار نفت در کویر خوریان مطابق قرارداد ایران و شوروی و همچنین برای توسعه امور شیلات در سواحل جنوبی دریای خزر مطابق قرارداد ایران و شوروی راجع به شیلات بذل مساعدت نماید .

و - دولت ایران باید تعهد نماید که بیطرفی را حفظ نموده و برضرر منافع شوروی و انگلستان در مخاصمه ای که نتیجه تجاوزات آلمان می باشد بهیچ عنوان اقدامی ننماید .

دولت اتحاد جماهیر شوروی و دولت انگلستان از طرف خود در مطالب زیر موافقت می نمایند :

1 - با دولت ایران در انجام امور اقتصادی آن کمک و مساعدت نمایند .

2 - حرکت نیروی شوروی و انگلستان را در آینده متوقف سازند و به محض اینکه وضعیت جنگی اجازه بدهد نیروی خود را از خاک ایران خارج نمایند .

دولت شوروی همچنین موافقت دارد :

ز - پرداخت حق الامتیاز شیلات سواحل جنوبی بحر خزر را بر وفق قرارداد ایران و شوروی مورخ اول اکتبر 1927 ادامه دهد .

دولت بریتانیای کبیر موافقت دارد :

ح - پرداخت حقوقی را که از بابت اجاره بهای نقاط نفت خیز و غیره به طوری که تاکنون معمول بوده ادامه دهد .

هیأت دولت بعد از مطالعات و مشاوره نظر به اوضاع و موقعیت مخاطره ای که به کشور رو نموده بود در دهم شهریور ماه در جواب خواست بعضی تغییرات و اصلاحات دولتین در تقاضاهای خود بدهند که اینک متن جوابهائی که به نمایندگان دولتین داده شده خوانده می شود :

ص: 189

آقای وزیر مختار - محترماً در پاسخ نامه مورخ 8 شهریور 1320 ( 30 اوت 1941 )آن جناب اشعار می دارد : اینکه مرقوم شده است دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان و دولت اتحاد جماهیر شوروی هیچ قصدی برعلیه استقلال و تمامیت خاک ایران ندارند و عملیاتی که اخیراً واقع شده برضد ایران نیست و در صورتی که دولت ایران حاضر برای همکاری باشد عملیات خصمانه ادامه نخواهد یافت ، دولت ایران از این اظهار رسمی اتخاذ سند می نماید و با اعتماد کامل انتظار دارد از اقدامات آن دو دولت چنانکه صریحاً وعده داده اند هیچ نوع لطمه ای به استقلال کامل و تمامیت خاک ایران وارد نخواهد آمد و اینکه اظهار کرده اند که دولت ایران تضمین کند که منافع حقه آنها را رعایت خواهد کرد دولت شاهنشاهی ایران کاملاً اطمینان می دهد که نه در گذشته و نه در آینده هیچ قصد نداشته و ندارد که منافع حقه آن دو دولت در ایران مختل شود یا اقدامی برخلاف دوستی و مناسبات همجواری که در بین بوده و هست به عمل آید .

اما در باب تقاضاهائی که در نامه مزبور از دولت ایران نموده اند :

1 - اینکه تقاضا کرده اند دولت ایران به قوای خود امر دهد که بطرف شمال و مشرق خطی که از نقاط : خانقین و کرمانشاه و خرم آباد و مسجد سلیمان و هفت گل و گچساران و رامهرمز و بندر دیلم می گذرد عقب بکشد و قوای دولت انگلستان در نواحی جنوبی و غربی این خط اقامت کند و نیز دولت ایران قوای خود را بطرف جنوب خطی که از مغرب به مشرق از قصبه اشنو در جنوب غربی رضائیه و حیدرآباد و میاندوآب در جنوب دریاچهٔ رضائیه و زنجان و قزوین و خرم آباد در جنوب دریای خزر و بابل و زیرآب و سمنان و شاهرود و علی آباد در مشرق می گذرد عقب بکشد و قوای شوروی موقتاً در نواحی واقعه در شمال این خط اقامت کند اظهار می شود که دولت ایران اصولا این پیشنهاد را برای مدتی که اوضاع جنگ کنونی ایجاب می کند می پذیرد و ضمناً چون یقین دارد که خود دولتین هم قصد ندارند نواحی که در آنجا قوای خود را موقتاً اقامت می دهند وسیع باشد و نیز نظر به ملاحظاتی که شفاهاً گفته شد تقاضا می کند در قسمت جنوبی

ص: 190

حدود ناحیه منظور نظر طوری معین شود که شهرهای خرم آباد و دزفول در آن ناحیه واقع نشود و در قسمت شمال هم شهرهای قزوین و سمنان و شاهرود از این خط خارج شود . در این موضوع لازم می داند نکات زیر را اشعار دارد :

الف - دولت شاهنشاهی ایران تصور می کند دولت انگلستان موافقت دارد که قوای ایران شهر کرمانشاه را تخلیه نکنند .

ب - بنابر اصلی که آن دو دولت در آغاز نامه خود تصریح کرده اند مسلم است که در نواحی که قوای دولت بریتانیای کبیر یا شوروی اقامت خواهند کرد ، متعلقات دولت و ملت ایران کاملاً محفوظ و اختیارات دولت ایران برحسب استقلال تام خود راجع به وظایفی که نسبت به امور کشور برعهده دارد کاملاً برقرار خواهد بود و از طرف قوای آن دو دولت بهیچوجه عملیاتی که منافی با آن اختیارات باشد واقع نخواهد شد و ادارات دولتی و ملی ایران آزادانه به وظایف خود مطابق مقررات کشور ایران عمل خواهند کرد و قوای شهربانی و امنیه نیز مشمول همین اصل خواهند بود .

ج - قوای دولتین اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان هرجا اقامت دارند از حيث تدارک خواربار و لوازم زندگی و مسکن و سایر حوائج بر دولت ایران تحمیلی نخواهند داشت و تهیه لوازم مزبور برعهده خودشان خواهد بود و در قسمتی که از داخله تهیه نمایند باید مطابق مقررات کشور و بطریقی باشد که مضیقه ای پیش نیاید .

د - مأمورین دولتین اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان در نقاطی که قوای آنها اقامت دارد دستورهای لازم خواهند داد به اینکه قوای مزبور و افراد آنها حتى الامکان تماس با اهالی نداشته باشند تا از وقوع احتمالی قضایای نامطلوب احتراز شود .

2 - اینکه تقاضا کرده اند دولت ایران در ظرف یک هفته تمام آلمانیها را به استثنای کارمندان سفارت آلمان و بعضی متخصصین فنی که کار آنها مربوط به وسایل ارتباط یا اعمال نظامی نباشد ، از ایران خارج نماید اشعار می دارد :

ص: 191

دولت ایران موافقت خود را با این تقاضا اعلام می کند و چون خروج آنها از راههائی باید بشود که قوای آن دو دولت در آنجا اقامت دارند البته اقدام خواهد نمود که اتباع آلمانی که خارج می شوند بدون مزاحمت از آن نواحی عبور نمایند و از طرف قوا و مأمورین آن دو دولت تعرضی به آنها نشود .

3 - راجع به اینکه بعد از این دولت ایران اجازه ندهد اتباع آلمانی خاک ایران وارد شوند اشکالی نیست و بدیهی است که این قید محدود به مدتی است که مخاصمه فعلی بین آن دو دولت و دولت آلمان ادامه دارد .

4 - اینکه تقاضا کرده اند دولت ایران بهیچوجه اشکالی برای حمل اجناس و مهمات جنگی بمقصد بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی پیش نیاورد و حمل آنها را بوسیلهٔ راههای شوسه و راههای آهن یا راههای هوائی تسهیل نمایند دولت شاهنشاهی موافقت خود را در این باب اشعار می دارد .

البته تسهیلاتی که دولت ایران خواهد نمود در حدود تمکن و موجودیت وسایل خواهد بود بطوری که مایه تضییقی برای دولت ایران و ایرانیان فراهم نشود .

5 - اینکه اظهار داشته اند که دولت ایران تعهد کند که بیطرف مانده و اقدامی نکند که به منافع دولت انگلستان و دولت اتحاد جماهیر شوروی در این منازعه آنها با دولت آلمان خلل وارد آورد ، لزوماً اشعار می دارد که راجع به بیطرفی به طوری که اطلاع دارند دولت ایران از آغاز جنگ اروپا به طیب خاطر بیطرفی خود را اعلام داشته و بهیچوجه ازشرایط این بیطرفی تخلف نکرده بود و بعدها نیز در این تصمیم خود باقی خواهد بود و نیز دولت ایران هیچگاه راضی نبوده و نخواهد بود که به منافع حقه آن دو دولت در ایران خللی وارد آید و امیدوار است که اولیای آن دو دولت نیز در تفسیر این عبارت و تطبیق این معنی با موارد عمل ، حسن تفاهم را از مد نظر دور ندارند تا از بروز هرگونه مشکلات اجتناب

شود .

6 - بطوری که در نامه خود وعده داده اند که به دولت ایران در حوائج اقتصادی آن مساعدت نمایند یقین است که در اجرای این مقصود خرید کالاهای

ص: 192

صادراتی ایران را نیز منظور نظر داشته و نیز اقدام لازم بعمل خواهند آورد که اجناس متعلق به ایران که اکنون در حدود متصرفات انگلستان و یا در خاک دولت شوروی موجود و متوقف مانده هر چه زودتر به ایران حمل شود و از این حیث برای این کشور گشایش دست دهد .

7 - نسبت به وعده های صریحی که آن دو دولت داده اند که پیشرفت قوای انگلیس و شوروی را متوقف سازند و بهرزودی که اوضاع جنگ کنونی اجازه دهد آنها را از خاک ایران بیرون ببرند ، دولت ایران از این فقره اتخاذ سند می نماید و اعتماد خود را نسبت به این اظهارات دو دولت اشعار می دارد .

8 - اینکه اظهار داشته اند حق الامتیاز نفت شرکت ایران و انگلیس مانند گذشته پرداخته خواهد شد و دولت شوروی هم موافق قرارداد ایران و شوروی مورخ ول اکتبر 1927 حقوق دولت ایران را از بابت شیلات سواحل جنوبی بحر خزر کماکان خواهد پرداخت ، موجب امتنان است .

9 - در خاتمه اشعار می دارد که چون ضمن عملیاتی که از روز سوم شهریور به بعد واقع شده ، ممکن است اسلحه و مهمات و اشیائی از قوا و متعلقات ایران به دست قوای آن دو دولت افتاده باشد ، نظر به عوالم دوستی که فیمابین این دولت با دولت بریتانیای کبیر و با دولت اتحاد جماهیر شوروی برقرار است دولت ایران انتظار دارد که آنها را مسترد سازند و نیز چون در ضمن عملیات قوای آن دو دولت خسارات مالی و خرابیها و اتلاف نفوس واقع شده است امیدوار است از طرف آن دو دولت نیات دوستانه و منصفانه درباره ترمیم آنها ابراز شود خاصه که قسمتی از این قضایای ناگوار پس از آن روی داده است که دولت ایران به قوای خود امر ترک مقاومت هم نموده بود .

شرحی است که به سفارت کیرای شوروی نوشته شده است .

دولت شاهنشاهی ایران در جواب یادداشت هشتم شهریور ماه 1320 ( 30 اوت 1941 ) دولت اتحاد جماهیر شوروی اشعار می دارد :

اینکه مرقوم شده است دولت اتحاد جماهیر شوروی و دولت اعلیحضرت

ص: 193

پادشاه انگلستان هیچ قصدی برعلیه استقلال و تمامیت خاک ایران ندارند و عملیاتی که اخیراً واقع شده برضد ایران نیست و در صورتی که دولت ایران حاضر برای همکاری باشد عملیات خصمانه ادامه نخواهد یافت دولت ایران از این اظهار رسمی اتخاذ سند می نماید و با اعتماد کامل انتظار دارد از اقدامات آن دو دولت چنانکه صریحاً وعده داده اند هیچ نوع لطمه ای به استقلال کامل و تمامیت خاک ایران وارد نخواهد آمد و اینکه اظهار کردهاند که دولت ایران تضمین کند که منافع حقه آنها را رعایت خواهد کرد ، دولت شاهنشاهی ایران کاملاً اطمینان می دهد که نه در گذشته و نه در آینده هیچ قصد نداشته و ندارد که منافع حقه آن دو دولت در ایران مختل شود یا اقدامی برخلاف دوستی و مناسبات همجواری که در بین بوده و هست بعمل آید .

اما در باب تقاضاهائی که در یادداشت مزبور از دولت ایران نموده اند :

1 - اینکه تقاضا کردهاند که دولت ایران قوای خود را بطرف جنوب خطی که از مشرق به مغرب از قصبه اشنو در جنوب غربی رضائیه و حیدرآباد و میاندوآب در جنوب دریاچه رضائیه و زنجان و قزوین و خرم آباد در جنوب دریای خزر و بابل و زیرآب و سمنان و شاهرود و علی آباد در مشرق می گذرد عقب بکشد و قوای شوروی موقتاً در نواحی واقعه در شمال این خط اقامت کنند و نیز دولت ایران به قوای خود امر دهد که بطرف شمال و مشرق خطی که از خانقین و کرمانشاه و خرم آباد و مسجد سلیمان و هفت گل و گچساران و رامهرمز و بندر دیلم می گذرد عقب بکشد و قوای دولت انگلستان در نواحی جنوبی و غربی این خط اقامت کند اظهار می شود که دولت ایران اصولا این پیشنهاد را برای مدتی که اوضاع جنگ کنونی ایجاب می کند می پذیرد و صمناً چون یقین دارد که خود دولتين هم قصد ندارند نواحی که در آنجا قوای خود را موقتاً اقامت می دهند وسیع باشد و نیز نظر به ملاحظاتی که شفاهاً گفته شد تقاضا می کند که در قسمت شمال شهرهای قزوین و سمنان و شاهرود از این خط خارج شود و در قسمت جنوبی هم حدود ناحیه منظور نظر طوری معین شود که شهرهای خرم آباد و دزفول

ص: 194

در آن ناحیه واقع نشود . در این موضوع لازم میداند نکات زیر را اشعار دارد :

الف - دولت شاهنشاهی ایران تصور می کند دولت انگلستان موافقت دارد که قوای ایران شهر کرمانشاه را تخلیه نکند .

ب - بنابر اصلی که آن دو دولت در آغاز نامه خود تصریح کرده اند مسلم است که در نواحی که قوای دولت شوروی یا بریتانیای کبیر اقامت خواهند کرد متعلقات دولت و ملت ایران کاملاً محفوظ و اختیارات دولت ایران برحسب استقلال تام خود راجع به وظایفی که نسبت به امور کشور برعهده دارد کاملاً برقرار خواهد بود و از طرف قوای آن دو دولت بهیچوجه عملیاتی که منافی با آن اختیارات باشد واقع نخواهد شد و ادارات دولتی و ملی ایران آزادانه به وظایف خود مطابق مقررات کشور ایران عمل خواهند کرد و قوای شهربانی و امنیه نیز مشمول همین اصل خواهند بود .

ج - قوای دولتین اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان هرجا اقامت دارند ، از حيث تدارک خواربار و لوازم زندگی و مسکن و سایر حوائج بر دولت ایران تحمیلی نخواهند داشت و تهیه وسائل مزبور بر عهدۀ خودشان خواهد بود و در قسمتی که از داخله تهیه بنمایند باید مطابق مقررات کشور بطریقی باشد که مضیقه ای پیش نیاید .

د - مأمورین دولتین انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی در نقاطی که قوای آنها اقامت دارد دستورهای لازم خواهند داد به اینکه قوای مزبور و افراد آنها حتی الامکان تماس با اهالی نداشته باشند تا از وقوع احتمالی قضایای نامطلوب احتراز شود .

2 - اینکه تقاضا کرده اند دولت ایران در ظرف یک هفته تمام آلمانیها را به استثنای کارمندان سفارت آلمان و بعضی متخصصین فنی که کار آنها مربوط به وسایل ارتباط یا اعمال نظامی نباشد از ایران خارج نماید اشعار می دارد : دولت ایران موافقت خود را با این تقاضا اعلام می کند و چون خروج آنها از راههائی باید بشود که قوای آن دولت در آنجا اقامت دارند البته اقدام خواهند نمود که اتباع آلمان که

ص: 195

خارج می شوند بدون مزاحمت از آن نواحی عبور نمایند و از طرف قوا و مأمورین آن دولت تعرضی به آنها نشود .

3 - راجع به اینکه بعد از این دولت ایران اجازه ندهد اتباع آلمانی به خاک ایران وارد شوند اشکالی نیست و بدیهی است که این قید محدود به مدتی است که مخاصمه فعلی بین آن دو دولت و دولت آلمان ادامه دارد .

4 - اینکه تقاضا کرده اند دولت ایران بهیچوجه اشکالی برای حمل اجناس و مهمات جنگی به مقصد بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی پیش نیاورد و حمل آنها را بوسیله راههای شوسه و راههای آهن یا راههای هوائی تسهیل نماید دولت شاهنشاهی موافقت خود را در این باب اشعار می دارد البته تسهیلاتی که دولت ایران خواهد نمود در حدود تمکن و موجودیت وسایل خواهد بود بطوری که مایه تضییقی برای دولت ایران و ایرانیان فراهم نشود .

5 - اینکه تقاضا کرده اند دولت ایران تعهد کند که بجهت ترقی عملیات راجعه به نفت کویر خوریان موافق عهدنامه ایران و شوروی راجع به این امتیاز و همچنین برای ترقی عمل شیلات در ساحل جنوب بحر خزر موافق عهدنامه ایران و شوروی راجع به شیلات تسهیلات بعمل آورد لزوماً اشعار می شود که راجع به شیلات چنانکه استحضار دارند جریان عملیات موافق قراردادهای فیما بین برقرار است و هر اقدامی که برای ترقی استفاده از این سرچشمه ثروت ملی لازم باشد دولت ایران با حسن موافقت تلقی خواهد کرد .

اما در باب نفت خوریان در عین اشعار موافقت با همکاری دو دولت ایران و شوروی از استفاده از این منبع ثروت لازم است این نکته را متذکر گردد که در عهدنامه ایران و شوروی از امتیاز نفت خوریان ذکری نشده است و اگر منظور قرارهای دیگری است که بین دو دولت ایران و شوروی منعقد شده و با نفت کویر خوریان مناسبت دارد چنانکه شفاهاً مذاکره شد هر قراری در این باب داده شده باشد چون چندین سال متروک مانده و عملی نشده و ممکن است با مقتضیات حقیقی وفق ندهد بنابراین اولیای دولت ایران حاضرند که با اولیای

ص: 196

دولت شوروی برای عقد قراردادی راجع به نفت کویر خوریان داخل مذاکره شده استفاده هر دو طرف را از این حیث تأمین نمایند .

6 - اینکه اظهار داشتهاند که دولت ایران تعهد کند که بیطرف مانده و اقدامی نکند که به منافع دولت شوروی و دولت انگلستان در این منازعه آنها با دولت آلمان خلل وارد آورد لزوماً اشعار می دارد که راجع به بیطرفی بطوری که اطلاع دارند دولت ایران از آغاز جنگ اروپا به طیب خاطر بیطرفی خود را اعلام داشته و بهیچوجه از شرایط این بیطرفی تخلف نکرده بود و بعدها نیز در این تصمیم خود باقی خواهد بود و نیز دولت ایران هیچگاه راضی نبوده و نخواهد بود که به منافع حقه آن دو دولت در ایران خللی وارد آید و امیدوار است که اولیای آن دو دولت نیز در تفسیر این عبارت و تطبیق این معنی با موارد عمل ، حسن تفاهم را از مدنظر دور ندارند تا از بروز هرگونه مشکلات اجتناب شود .

7 - بطوری که در یادداشت خود وعده دادهاند که به دولت ایران در حوائج اقتصادی آن مساعدت نمایند یقین است که در اجرای این مقصود خرید کالاهای صادراتی ایران را نیز منظور داشته و نیز اقدام لازم بعمل خواهند آورد که اجناس متعلق به ایران که اکنون در خاک دولت شوروی و یا در حدود متصرفات انگلستان موجود و متوقف مانده هر چه زودتر به ایران حمل شود و از این حیث برای این کشور گشایش دست دهد .

8 - نسبت به وعده صریحی که آن دو دولت داده اند که پیشرفت قوای شوروی و انگلیس را متوقف سازند و بهر زودی که اوضاع جنگ کنونی اجازه دهد آنها را از خاک ایران بیرون ببرند دولت ایران از این فقره اتخاذ سند می نماید و اعتماد خود را نسبت به این اظهارات دو دولت اشعار می دارد .

9 - اینکه اظهار داشته اند دولت شوروی موافق قرارداد ایران و شوروی مورخ اول اکتبر 1927 حقوق دولت ایران را از بابت شیلات سواحل جنوبی بحر خزر کماکان خواهند پرداخت و حق الامتیاز نفت شرکت ایران و انگلیس هم مانند گذشته پرداخت خواهد شد موجب امتنان است .

ص: 197

10 - در خاتمه اشعار می دارد که چون در ضمن عملیاتی که از روز سوم شهریور به بعد واقع شده ممکن است اسلحه و مهمات و اشیائی از قوا و متعلقات ایران به دست قوای آن دو دولت افتاده باشد نظر به عوالم دوستی که فیمابین این دولت با دولت اتحاد جماهیر شوروی و دولت بریتانیای کبیر برقرار است دولت ایران انتظار دارد که آنها را مسترد سازند و نیز چون در ضمن عملیات قوای آن دو دولت خسارات مالی و خرابیها و اتلاف نفوس واقع شده است امیدوار است از طرف دو دولت نیات دوستانه و منصفانه درباره ترمیم آنها ابراز شود خاصه که قسمتی از این قضایای ناگوار پس از آن روی داده است که دولت ایران به قوای خود امر ترک مقاومت هم نموده بود .

ضمناً باید عرض کنم که یک روز بعد از آنکه دولتین یادداشت خود را تسلیم نمودند یعنی در نهم شهریور ماه از سفارت انگلیس یادداشت دیگری به این مضمون :

سفارت انگلیس - 9 شهریور 1320

سفارت اعلیحضرت پادشاه انگلستان تعارفات خود را به وزارت امور خارجه شاهنشاهی اظهار و محترماً اشعار می دارد که نظر به حوادث و جریانات سریع چند روز گذشته که در نتیجه کلیه طرقی که آلمانها از آن می توانند از ایران خارج شوند بر روی آنها بسته شده دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان حال مایلند که آلمانها بعوض این که توسط دولت شاهنشاهی ایران از این مملکت اخراج شوند به قوای انگلیس یا سویت تسلیم گردند .

بنابراین جمله 2 ( ب ) نامه ای که وزیر مختار اعلیحضرت پادشاه انگلستان محترماً در تاریخ 30 اوت ( 8 شهریور 1320 ) به جناب آقای نخست وزیر تسلیم نمودند به قرار ذیل است :

دولت ایران بایستی در ظرف یک هفته کلیه اتباع آلمانی به استثنای اعضای حقیقی سفارت آلمان و چند نفر اشخاص فنی را که در بنگاههای

ص: 198

مخابرات یا نظامی نباشند به قوای انگلیس یا سویت تحویل و صورت آلمانیهای مزبور که با موافقت سفارتخانه های انگلیس و سویت تنظیم می شود به میسیونهای مزبور تسلیم کنند .

از آن روز تاکنون دولت ایران از لحاظ اینکه این تقاضای دولت انگلیس مبنی براینکه آلمانها بجای اخراج شدن به قوای انگلیس و شوروی تسلیم گردند خوش آیند نبود ، در جلسات متعدد با دلائل زیاد که ذکر آنها در اینجا زاید است کرد نمایندگان دولتین از این موضوع صرف نظر نمایند ولی هنوز موفقیت در این خصوص حاصل نشده است .

در 14 شهریور ماه نمایندگان دولتین به وزارت امور خارجه آمده به دلائلی که دریادداشت بعدی آنها مذکور هست تقاضا نمودند سفارتخانه های آلمان و ایتالیا و مجار و رومانی و همچنین اتباع دول ایتالیا و مجار و رومانی ایران را ترک کنند .

فردای آنروز یعنی در 15 شهریورماه به وزارت امور خارجه آمده ، جواب یادداشت دولت ایران را همراه آوردند که متن آنها خوانده می شود :

15شهریورماه 1320

اشاره

آقای وزیر - در پاسخ نامه جنابعالی شماره 3615 مورخه 10 شهریور ماه جاری ( اول سپتامبر ) محترماً مراتب ذیل را به استحضار خاطر آن جناب می رسانم .

در عرض چند روز گذشته اوضاع محلی بنحوی تغییر یافته که در زمانی که دولت متبوعه دوستدار تعلیماتی را که نامه این جانب مورخه 30 اوت ( 8 شهریور ) برآن مبتنی بود تنظیم نمودند پیش بینی نگردیده بود از لحاظ اینکه تصفیه امر جهت دولت ایران آسان تر گردد ، قوای متحدین شهر تهران را اشغال ننمودند لکن سفارتخانه های دول محور این خودداری را فقط علامت ضعف پنداشته و از آزادی که از این رهگذر جهت آنها پیش آمده بود استفاده نموده بوسیله هجو

ص: 199

و تنقید دولتین اعلیحضرت پادشاه انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی و تخدیش اذهان عمومی توسط تبلیغات محلی و رادیوی آلمان و ایتالیا موجبات زحمت و اشکال دولت ایران را فراهم نموده اند . بنابراین دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان ناگزیرند به دولت ایران اطلاع دهند که لازم است به اسرع اوقات ممکنه سفارت آلمان به انضمام سفارتخانه های دیگر که تحت اداره آلمانها می باشند یعنی سفارتخانه های ایتالیا و مجارستان و رومانی برچیده شوند . این تقاضا امروز صبح به جنابعالی ابلاغ گردید لكن مقتضى می دانم آنرا كتباً نیز اظهار داشته و خاطر آن جناب را متذکر شوم که زمانی که سفارتخانه های نامبرده بالا بسته نشده دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان از دولت ایران تقاضا می نمایند کلیه تسهیلات مربوط به پیک و رمز را موقوف نموده و نگذارند سفارتخانه های مزبور از دستگاههای بی سیم فرستنده خود استفاده کنند و در مورد اشخاصی که با سفارتخانه ها ایاب و ذهاب می نمایند و همچنین در باب عملیات و اقدامات این سفارتخانه ها که مورد سوءظن است تفتیش و مراقبت کاملی بعمل آورند .

اکنون مشروحاً به جواب نامه فوق الذکر به جنابعالی مبادرت می نمایم :

الف - گرچه دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان حاضر نیستند هیچ یک از شهرهای مقرره و مشروحه را از نواحی متصرفی که قبلاً به دولت ایران ابلاغ گردیده مجزا نمایند اصولاً ایرادی ندارند به اینکه در محل ترتيبى فيما بين مأمورين نظامی انگلیس و مأمورین وابسته ایران داده شود که بر طبق آن عده ای از ارتش یا امنیه برای وقاية نظم و آرامش دردزفول و خرم آباد و کرمانشاهان بوده باشد . معذلک در صورتی که احتیاجات نظامی انگلیس ایجاب نماید ترتیب نامبرده ممکن است مورد تجدیدنظر واقع شود .

ب - در نواحی متصرفی لازم خواهد بود مأمورین اداری ایران مشاغل و وظایف جاریه خود را با معاضدت کامل مأمورین نظامی انگلیس انجام دهند مأمورین نظامی نامبرده به سهم خود سعی خواهند محمود تا حدی که با احتیاجات

ص: 200

نظامی انگلیس موافقت نماید تمایلات حقانی اولیای امور اداری ایران را انجام دهند .

ج - مأمورین نظامی انگلیس بهیچوجه میل ندارند از حیث آذوقه و مسکن و سایر احتیاجات تحمیل بر دولت ایران بوده باشند و با معاضدت کامل مأمورین اداری ایران ترتیباتی داده خواهد شد که احتیاجات مأمورین نظامی انگلیس در این مورد بنحوی تأمین شود که مضیقه ای جهت این کشور تولید نگردد .

د - هرگونه اقدامات لازمه بعمل خواهد آمد که از حدوث حوادث ناگوار فيما بین قوای متصرفی و ساکنین محل جلوگیری شود .

4 - رویه ای را که در باب آلمانها اتخاذ نموده ایم و در نامه دوستدار مورخه 30 اوت ( 8 شهریور ) ذکر شده در یادداشتی که روز بعد تسلیم نمودم تغییر یافته امروز صبح محترماً نظریات اعلیحضرت پادشاه انگلستان را برای جنابعالی تشریح نمودم به استثنای اشخاصی که ممکن است مورد تصویب میسیونهای سیاسی انگلیس و سویت در تهران واقع شوند هیأت آلمانیها ( غیر از سفارت آلمان که در فوق اشعار گردید ) بایستی یا به مأمورین انگلیس یا به مأمورین سویت تحویل گردد .

5 - دولت اعلیحضرت پادشاهی انگلستان موافقت دارند که تضییق مربوط به ورود آلمانها به ایران فقط محدود به طول مدت جنگ با آلمان بوده باشد .

6 - تسهیلات راجع به ترانزیت کالاها و مهمات جنگی برطبق احتیاجات نظامی خواهد شد لکن دولت ایران می تواند اطمینان داشته باشد که اقداماتی برای اصلاح و تکمیل وسایل مرابطه و مخابره که اکنون موجود است بعمل خواهد آمد و نیز سعی خواهد شد جهت دولت و ملت ایران مضیقه ای تولید نشود .

7 - دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان با لزوم ملحوظ داشتن حسن تفاهم ذات البين بمنظور احتراز از هر گونه اشکالی موافق دارند .

8 - دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان با تقاضای دولت ایران دائر به

ص: 201

اینکه معاضدات اقتصادی شامل خرید صادرات و یران بوده باشد با نظر مساعد و همدردی ناظر بوده و آنچه را بتواند برای انجام این تقاضا بعمل خواهد آورد اما در باب تقاضاهای دیگری که ممکن است برای رها کردن کالاهای متعلق به ایران که الحال در خاک انگلیس می باشد بعمل آید لازم خواهد بود قضایای انفرادی بمناسبت خصوصیات هر یک مورد مطالعه و رسیدگی واقع شود لکن سعی شد این قبیل کالاها در هرجا ممکن باشد آزاد شود .

9 - دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان حاضر خواهند بود موضوع ارجاع اسلحه جات و مهمات جنگی را در موقع مناسب مورد مطالعه قرار دهند و نیز حاضر خواهند بود در وقتی که قوای متصرفی انگلیس از ایران خارج شدند تقاضاهای عادلانه را که ممکن است دولت ایران بابت غرامت خسارات وارده به اتباع ایران را در طی مدت اشغال مورد رسیدگی و ملاحظه قرار دهند .

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه خود را تجدید می نمایم .

یادداشت سفارت شوروی - 6 سپتامبر 1941

آقای وزیر - در جواب یادداشت شما شماره 3614 مورخ اول سپتامبر جاری افتخار دارم مطالب زیر را به اطلاع جنابعالی برسانم .

در ظرف چند روز اخیر وضعیت ایران در جهتی بکلی مخالف آنچه در موقعی که دولت اینجانب شرایط مندرجه در یادداشت سی ام اوت 1941 تصریح نموده و مبنای مذاکرات دولتین شوروی و بریتانیای کبیر با دولت شاهنشاهی بود سیر نموده است .

برای اینکه حل قضیه برای دولت ایران سهل شود قشون شوروی و انگلیس از اشغال تهران خودداری نمودند سفارتهای دول محور این عمل نجیبانه را نشانه ضعف دانسته و از موقع استفاده نموده اند که دولت ایران را در محظور قرارداده دول شوروی و انگلستان را بی اعتبار نموده و به تبلیغات خود در ایران چه در محل و چه بوسیله رادیوهای آلمان و ایتالیا توسعه دهند . نظر به این قضیه دولت

ص: 202

شوروی مجبور است در مقابل دولت ایران راجع به لزوم خارج نمودن سفارت آلمان و سفارتهائی که تحت نظارت آلمان هستند یعنی سفارتهای ایتالیا و مجارستان و رومانی اصرار ورزد . دولت ایران عهده دار است حتی قبل از عزیمت این سفارتها از خاک ایران آنها را از ارتباطات بوسیله پیک و رمز و استعمال ایستگاههای فرستنده ممنوع سازد و نظارت جدی راجع به اشخاصی که به این سفارتها می روند و رفتار آنها طرف سوءظن است ، بعمل آورد .

راجع به تقاضاهای دولت ایران مندرج در یادداشت شماره 3614 مورخ اول سپتامبر شما دولت شوروی اینجانب را مأمور ساخته که پاسخ زیر را به شما ابلاغ نمایم .

1 - در یادداشت حکومت شوروی مورخ 30 اوت سال جاری خط مرزی نواحی ایران که از طرف نیروی شوروی اشغال شده بطور دقت تشریح شده و دولت شوروی نمی تواند بهیچ تغییری در این خط رضایت بدهد به این جهت تقاضای دولت ایران در خروج شهرهای قزوین و سمنان و شاهرود از این منطقه ها نمی تواند صورت بگیرد .

2 - در نواحی اشغال شده از طرف نیروی شوروی ادارات محلی ایرانی شامل شهربانی وظایف معمولی خود را انجام خواهند داد در عین حال دولت شوروی انتظار دارد که اولیای امور محلی معاضدت کامل با فرماندهی نظامی ارتش سرخ راجع به رفع حوائج آن و مخصوصاً جا دادن آنها بعمل آورند . اولیای نظامی شوروی حاضر خواهند بود تقاضاهای حقه اولیای امور ایرانی را تا حدی که با نظریات فرماندهی ارتش سرخ وفق دهد ، مورد توجه قرار دهند .

3 - فرماندهی نظامی شوروی هیچ در نظر ندارد که راجع به احتیاجات ارتش سربار دولت ایران بشود . همکاری ما بین فرماندهی قشون سرخ و اولیای امور محلی ایران برای رفع احتیاجات ارتش سرخ برقرار خواهد شد بنحوی که این احتیاجات موجب مشکلات برای کشور نشود .

4 - اولیای نظامی شوروی رژیم مناسبی برای قشون برقرار خواهند نمود

ص: 203

اقدامات لازمه بعمل خواهد آمد که از حوادث ناگوار جلوگیری شود ولی دولت شوروی نمی تواند رژیمی را قبول کند که بکلی قوای ما را از مردم جدا سازد .

5 - اتباع آلمان در ایران میبایستی تسلیم اولیای شوروی و انگلستان بشوند به استثنای آنهائی که مخصوصاً از طرف سفارت کبرای شوروی و سفارت انگلیس در تهران معین گردند .

6 - دولت شوروی موافقت دارد که منع ورود آلمانها در ایران محدود به مدت جنگ با آلمان خواهد بود .

7 - در موقع ترانزیت کالاها و مواد جنگی شوروی از ایران لزوم جلوگیری از اختلال در حمل و نقل داخلی مورد توجه قرار خواهد گرفت معاضدتی که از طرف دولت ایران راجع به ترانزیت کالاها و مواد جنگی شوروی که بوسیله راههای شوسه و راه آهن همچنین راههای هوائی فرستاده می شوند تقاضا شده بر طبق احتیاجات نظامی تعیین خواهد شد .

8 - دولت شوروی از حاضر بودن دولت ایران در انعقاد قرارداد جدیدی برای استخراج نفت کویر خوریان که پیشرفت آن در مدت چندین سال از طرف ایران مختل شده بود اتخاذ سند می نماید .

مهیا بودن دولت ایران در مشارکت در توسعه شرکت سهامی شیلات و از بین بردن موانعی که تابحال برای این شرکت از طرف اولیای امور محلی و مرکزی ایجاد می شده بسیار مورد تقدیر است .

9 - دولت شوروی هر چه ممکن باشد برای مساعدت اقتصادی با ایران منجمله خرید کالاهای ایران بعمل خواهد آورد . راجع به عبور دادن کالاهای ایران که در خاک شوروی هستند هر قسمت باید از نظر کیفیت خاص آن مورد بررسی قرار گرفته و در هر موردی که ممکن باشد پروانه هائی برای رساندن آن کالاها به ایران داده خواهد شد .

10 - دولت شوروی حاضر خواهد بود وقتی که ضرورت توقف ارتش سرخ در خاک ایران مرتفع شود موضوع پس دادن تسلیحات ارتش ایران را مورد

ص: 204

بررسی قرار دهد و تا آنموقع این تسلیحات در تصرف ارتش شوروی خواهد بود .

راجع به جبران خسارات وارده بواسطهٔ جنگ و بمبارانها این تقاضای دولت ایران نمی تواند مورد قبول واقع شود زیرا این جنگ مادامی دوام داشت که ارتش ایران در مقابل ارتش ما مقاومت می کردند .

هیأت دولت بعد از مطالعه و مشاوره به این نتیجه رسید که جواب دولتین را به این مضمون بدهد :

تاريخ 20/6/17

آقای وزیر مختار - در پاسخ نامه تاریخ 15 شهریور جاری ( 6 سپتامبر 1941 ) جنابعالی و در تعقیب نامه به تاریخ 10 شهریور ماه شماره 3615 خود راجع به حل مسائلی که برخلاف انتظار بر اثر ورود قوای نظامی دولت انگلستان و دولت اتحاد جماهیر شوروی به خاک ایران پیش آمده و مطرح گردیده است این جانب اختیار دارد مطالب زیر را که دلیل منتهای حسن اراده دولت شاهنشاهی ایران بر اصلاح ذات البین می باشد به استحضار آن جناب برساند .

1 - راجع به برچیدن سفارتخانه های آلمان و ایتالیا ورومانی و مجارستان اقداماتی که در نامه آن جناب خواسته بودند نسبت به آن سفارتخانه ها و اتباع آلمان بعمل آید خاطر شما را مستحضر میدارد که برای ابراز کمال حسن نیت و مساعدت نسبت به رفع نگرانی دولت انگلستان و دولت اتحاد جماهیر شوروی دولت شاهنشاهی ایران نظر به وضعیت فعلی ناگزیر موافقت نموده و اقدام فوری بعمل آورده که ترتیب انجام تقاضاهای آن دو دولت در این قسمت برای مرتفع ساختن هر سوءتفاهمی هر چه زودتر داده شود ولی لازم می داند متذکر گردد که علاوه بر پیش بینی های گذشته با اقداماتی که از طرف دولت در همین چند روز نیز برای جلوگیری از هرگونه سوء اتفاقی بعمل آمده تغییری در اوضاع محلی رخ نداده و مشکلاتی براثر اقدامات آلمانها و ایتالیائیهای مقیم تهران برای دولت ایران ایجاد نشده است تا جای آن باشد که موضوع عدم ورود قوای دولتین انگلستان و شوروی را به تهران که هیچگونه سبب و بهانه ای هم برای آن نبوده و

ص: 205

نیست تذکر دهند .

2 - دولت شاهنشاهی ایران متأسف است که دولت انگلستان و دولت اتحاد جماهیر شوروی نخواسته اند مختصر تقاضای دولت ایران را حتی در خارج ساختن شهرهای سمنان و شاهرود و قزوین و خرم آباد و دزفول از خطی که در یادداشت اولی خود معین کرده بودند بپذیرند ، هر چند بنظر دولت ایران موجبی برای رد این تقاضا نبوده است .

و نسبت به اینکه موافقت نموده اند در نقاط خرم آباد و دزفول و کرمانشاهان ترتیبی بین مأمورین نظامی انگلیس و مأمورین وابسته ایران داده شود که بر طبق آن عده ای از ارتش یا امنیه ایران برای وقاية نظم و آرامش در دزفول و خرم آباد و کرمانشاهان بوده باشند دولت شاهنشاهی ایران با اطمینان از اینکه خود نظم و آرامش در همه جا مورد توجه و علاقه دولت انگلستان انگلستان می باشد امیدوار است موافقت خواهند نمود که همین رویه در نقاط دیگر هم که طبق یادداشت اول شما قوای آن دولت موقتاً در آنجاها متوقف می گردند برقرار شود . ضمناً به این نکته نیز جلب توجه می نماید که موضوع لزوم وجود امنیه در سایر نقاط محل توقف قوای دولتین هم همواره مورد موافقت بوده و محرز می باشد .

3 - راجع به معاضدت متقابل ادارات کشوری دولتی از جمله امنیه و شهربانی با قوای نظامی دولتین در نقاطی که محل توقف آنها می باشد دولت ایران امیدوار است رو یه حسن تفاهم بین آنها کاملاً استقرار یابد که احتیاجات حقه قوای دولتین برآورده شود و مأمورین ایرانی هم مطابق مقررات کشور بدون مانع از عهده وظایف خود برآیند .

بنابر مراتب بالا دولت شاهنشاهی یقین دارد اکنون که از هر جهت وسایل اطمینان خاطر دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان و دولت اتحاد جماهیر شوروی فراهم گردیده است اوامر فوری موثر به قوای آن دولت صادر خواهند نمود که درحدود موافقتهای حاصله عمل نمایند تا مأمورین دولت ایران در آن نقاط برای اعادهٔ وضعیت عادی و انجام وظایف خود منظماً اقدام نمایند .

ص: 206

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید می نماید .

تاريخ 1320/6/17

آقای سفیر کبیر - در پاسخ نامۀ بتاریخ 15 شهریورماه جاری ( 6 سپتامبر 1941 ) شما و در تعقیب نامۀ بتاریخ 10 شهریور ماه جاری شماره ( 3614 ) اینجانب راجع به حل مسائلی که برخلاف انتظار براثر و رود قوای نظامی دولت اتحاد جماهیر شوروی و دولت انگلستان بخاک ایران پیش آمده و مطرح گردیده است اینجانب اختیار دارد مطالب زیر را که دلیل منتهای حسن اراده دولت شاهنشاهی ایران بر اصلاح ذات البین می باشد به استحضار آن جناب برساند .

1 - راجع به برچیدن سفارتخانه های آلمان و ایتالی و رومانی و مجارستان و اقداماتی که در نامۀ آن جناب خواسته بودند نسبت به آن سفارتخانه ها و اتباع آلمان بعمل آید خاطر شما را مستحضر می دارد که برای ابراز کمال حسن نیت و مساعدت نسبت به رفع نگرانی دولت اتحاد جماهیر شوروی و دولت انگلستان دولت شاهنشاهی ایران نظر به وضعیت فعلی ناگزیر موافقت نموده و اقدام فوری بعمل آورده که ترتیب انجام تقاضاهای آن دو دولت در این قسمت برای مرتفع ساختن هر سوء تفاهمی هر چه زودتر داده شود ولی لازم می داند متذکر گردد که علاوه بر پیش بینی های گذشته با اقداماتی که از طرف دولت در همین چند روزه نیز برای جلوگیری از هرگونه سوء اتفاقی بعمل آمده تغییری در اوضاع محلی رخ نداده و مشکلاتی براثر اقدامات آلمانها و ایتالیائیهای مقیم تهران برای دولت ایران ایجاد نشده است تا جای آن باشد که موضوع عدم ورود قوای دولتین شوروی و انگلستان را به تهران که هیچگونه سبب و بهانه ای سبب و بهانه ای هم برای آن نبوده و

نیست ، تذکر دهند .

2 - دولت شاهنشاهی ایران متأسف است که دولت اتحاد جماهیر شوروی و دولت انگلستان نخواسته اند مختصر تقاضای دولت ایران را حتی در خارج ساختن شهرهای سمنان و شاهرود و قزوین و خرم آباد و دزفول از خطی در یادداشت اولی خود معین کرده بودند بپذیرند ، هر چند بنظر دولت ایران موجبی

ص: 207

برای ردّ این تقاضا نبوده است .

3 - راجع به معاضدت متقابل ادارات کشوری دولتی ( از جمله امنیه و شهربانی ) با قوای نظامی دولتین در نقاطی که محل توقف آنها می باشد دولت ایران امیدوار است رو یه حسن تفاهم بين آنها کاملاً استقرار یابد که احتیاجات حقه قوای دولتین برآورده شود و مأمورین ایرانی هم مطابق مقررات کشور بدون مانع از عهده وظایف خود برآیند .

4 - راجع به جبران غرامت خسارات وارده که به استناد مقاومت قوای ایران در مقابل قوای شوروی اشعار داشته اند نمی توانند استرضای خاطر دولت ایران را از این جهت فراهم نمایند لازم میداند این نکته را تذکر بدهد که چون آغاز مخاصمه از طرف قوای ایران بعمل نیامده و ورود قوای شوروی هم بدون اطلاع قبلی بوده و مقاومت بدوی پادگانها هم برای دفاع خویش طبعاً صورت گرفته که دولت ایران به اقتضای حسن نیت خود در صلح طلبی و حفظ مناسبات دیرینه با آن دو دولت بلافاصله دستور ترک مقاومت داده است و قسمت خسارات وارده هم پس از اعلان ترک مقاومت بوده ، بنابراین دولت ایران حقاً انتظار دارد که موضوع غرامت مورد تجدیدنظر و توجه خاص دولت شوروی واقع شود .

5 - با حسن مناسبات موجوده و ترتیباتی که اینک برقرار می گردد دولت شاهنشاهی برای نگاهداری اسلحه و مهماتی که از قوای ایران گرفته شده است موجبی نمی بیند . با این حال اگر دولت اتحاد جماهیر شوروی اصراری در این نگاهداری موقت داشته باشند اقتضا دارد فهرستی از اسلحه و مهمات مزبور با حضور نمایندگان طرفین تنظیم گردد تا بعد از جنگ یا در موقع مناسب دیگری پیش از پایان جنگ به دولت ایران مسترد گردد .

بنابر مراتب بالا دولت شاهنشاهی یقین دارد اکنون که از هر جهت وسایل اطمینان خاطر دولت جماهیر شوروی و دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان فراهم گردیده است اوامر فوری موثر به قوای آن دو دولت صادر خواهند نمود که در حدود

ص: 208

موافقتهای حاصله عمل نمایند تا مأمورین دولت ایران در آن نقاط برای اعادهٔ وضعیت عادی و انجام وظایف خود منظماً اقدام نمایند .

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید می نماید .

آنچه تاکنون واقع شده این است که بی کم و زیاد به استحضار رسانید و البته بعدها هم هر چه واقع شود به اطلاع آقایان خواهد رسید .

آقایان نمایندگان محترم باید بدانند دولت ایران همواره نسبت به کلیه کشورهائی که با ما مناسبات داشته اند بنظر احترام نگریسته و همیشه اهتمام کرده است حقوق آنها را رعایت کند و سعی نموده است مناسبات دوستانه برقرار و روابط عادی را ادامه دهد و این سیاست مخصوصاً نسبت به دول همجوار با نظر خاصی تعقیب شده است . ما همیشه سعی نموده ایم از این جنگ برکنار و بیطرفی خود را حفظ کنیم .

ما امیدواریم بزودی عللی که سبب این پیش آمد ناگوار شده مرتفع گردیده و با اطمینانهائی که دولتین چه در نامه های خود و چه کراراً ضمن اظهارات شفاهی تأیید و تصریح کرده اند قوای آنها خاک ایران ترک کنند .

اظهارات آقای دکتر طاهری

رئیس - آقای دکتر طاهری

دکتر طاهری - از اینکه دولت مجلس را که با کمال بی صبری انتظار داشت از جریان وقایع اسف آمیز اخیر مستحضر داشته و از اقدامات و نتیجه عملیات خود توضیح داده اند مجلس امتنان دارد ( صحیح است ) ولی بی نهایت متأسف و متأثر است که از دو دولت دوست و همسایه که همیشه دولت و ملت ایران را از روابط حسنه خود مطمئن داشتهاند سوانحی پیش آمد که ابداً محل انتظار کسی نبود ( صحیح است - صحیح است ) با وجود این همۀ ایرانیان امیدوارند که آن رعایتی را که از حقوق و حیثیت این دولت و ملت از دو دولت دوست خود منتظرند و همیشه هم وعده داده اند بعمل آورند که جبران این تأثرات عمومی بشود . بنده

ص: 209

زاید نمی دانم در این موقع تذکر بدهم که با وجود وعده های مساعد آن طرف حتی بعد از ترک مقاومت از این طرف چیزهائی شنیده می شود که هیچ تصور نمی رفت از قبیل مزاحمت ها به مردم و مداخله در کارهای داخلی و ادارات دولتی و حتی توقیف اشخاص و بعضی امور دیگر که بنده نمی خواهم در این جا اظهار نمایم و شاید خود دولت از آن واقعات بی اطلاع نباشند ( صحیح است ) .

با این اظهارات دولت و اطمیناناتی که اشعار می فرمایند امیدواری همگی این است که از طرف دولتهای دوست و همسایه ما آن قدری که انتظار داریم رعایت شئون این دولت و ملت شده ، کاری بکنند که در همه دنیا حقیقت دوستی آنها و مواعدشان آشکار شود ( صحیح است ) ما میل داریم بدانیم آیا این نوع وقایع که شنیده می شود حقیقت دارد یا نه و اگر همین طوری که عرض شد اموری غیر منتظر از طرف مأمورین دو دولت در ایران و نسبت به ایران واقع می شود دولت در رفع آن چه اقدامی را در نظر دارند که برای عموم ایرانیان نگرانی باقی نماند و مطمئن باشند که روابط دوستانه باستانی این دولت و ملت با دولتهای همسایه ما با نهایت شرافت برقرار خواهد بود و لطمات وارده مرتفع و جبران خواهد شد ( صحیح است ) .

پاسخ آقای وزیر امور خارجه به بیانات آقای دکتر طاهری

وزیر امور خارجه - جریان امور آن بود که به استحضار نمایندگان محترم رسید و هیچ چیزی پوشیده نماند . آنچه مربوط به این قضایا آقای دکتر طاهری اشاره فرمودند اگر چه اخبار خارج از حقیقت و اغراق و مبالغه این روزها زیاد است ولی منکر نمی توان شد که یک وقایعی نوعاً روی داده ، آنچه ظاهراً به نظر می رسد این وقایع مال روزهای اول و آن ایامی است که هنوز اوضاع به حال عادی برنگشته بود و مخصوصاً در جاهائی رخ داده است که مأمورین دولت از آنجاها دور مانده بودند . ما البته هیچ نوع از مذاکره و اقدام فروگذار نکردیم و نخواهیم کرد و با مذاکراتی که شده است حالا هم که اوضاع می رود صورت

ص: 210

عکس

ص: 211

عادی به خود بگیرد و امیدوار هستیم با وعده های صریحی که چه کتباً نمایندگان دولتین داده اند و به استحضار آقایان نمایندگان رسید و شفاهاً در مذاکرات مکرر تصریح کرده و اطمینان داده اند دیگر این وقایع رخ نخواهد داد .

اظهارات آقای نخست وزیر وتقاضای رأی اعتماد و ابراز اعتماد به دولت

نخست وزیر - بنده و همکاران بنده بخوبی می دانیم و می فهمیم که آقایان نمایندگان محترم از این پیش آمد اسف انگیز چقدر قلوبشان متأثر و متألم است ( نمایندگان - صحیح است )آقایان نمایندگان که بجای خود و یقین است که همه افراد ایرانی از این وقایع قلبشان مجروح شده ( صحیح است ) دنیا در یک آتش عجیبی می سوزد ، اکثر ملل و دول گرفتار هنگامه و مصیبتها و کشتارها و خسارات مالی و جانی فراوان و فوق العاده هستند .

ما از روزی که دوسال پیش جنگ شروع شد همیشه دعا می کردیم و آرزومند بودیم که دامنه این آتش سوزی زیاد وسعت پیدا نکند و حتی الامکان کمتر ملل و بندگان خدا گرفتار این مصیبت بشوند . ضمناً ماهم محفوظ بمانیم .

معلوم می شود تقدیر اینطور بوده است که این آتش جهانسوز باشد و ما هم برکنار نمانیم .

حالا چیزی که بنده می خواهم عرض کنم این است که برحسب مقررات و ترتیب حکومت پارلمانی هر هیأت دولتی مکلف است به اینکه احساسات نمایندگان ملت را نسبت به خودش و عملیاتش بداند . اظهار این احساسات وجه دیگری ندارد جز اینکه رأی بدهند . بنابراین تقاضا خواهم کرد که به یک رائی احساسات خودشان را نسبت به دولت اظهار دارند .

البته این رأى يا رأى عدم اعتماد است یا رأی اعتماد . اگر رأی عدم اعتماد دادید مطلب معلوم است و توضیح لازم ندارد اینکه بنده می خواهم خاطر همه را متوجه کنم این است که اگر بنا را بر رأی اعتماد گذاشتید البته نه آقایان

ص: 212

نمایندگان با این نیت این رأی را خواهند داد و نه ما و هیچکس دیگر نباید این رأی را اینطور تفسیر کنند که آقایان نمایندگان از این پیش آمد ناخشنود نیستند ( صحیح است ) مسلم است که هیچ ایرانی چنین رائی نمی تواند بدهد ( صحیح است ) البته اینطور نیست فقط معنی آن این است که نمایندگان اظهار خواهند کرد دولت حاضر در اقدامات خودش به خطا نرفته است و آقایان نمایندگان موافقت دارند که این هیأت دولت با مساعدت ایشان اقدامات و انجام وظایف خودشان را مداومت دهند . این است عرایض بنده و به این دلیل است که عرض می کنم میل دارم مجلس شورای ملی احساسات خودش را اظهار دارد .

رئیس - با نکات دقیقی که آقای نخست وزیر اظهار فرمودند رأی اعتماد به هیأت دولت که تحت ریاست ایشان است از مجلس تقاضا می شود . آقایانی که موافقت دارند قیام فرمایند ( اکثر برخاستند ) تصویب شد .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

جلسه 114

صورت مشروح مجلس روز یکشنبه 23 شهریور ماه 1320

مجلس یک ساعت و ربع پیش از ظهر بریاست آقای اسفندیاری تشکیل گردید و در پی تصویب صورت جلسه قبل آقای نخست وزیر ، وزیر دارائی را معرفی کرد .

معرفی آقای عباسقلی گلشائیان بسمت وزارت دارائی

رئیس - آقای نخست وزیر فرمایشی دارند .

نخست وزیر - برحسب اراده اعلیحضرت همایون شاهنشاهی آقای گلشائیان را که تاکنون به سمت کفالت وزارت دارائی متصدی عمل بودند و خدماتشان در وزارت دارائی در پیشگاه ملوکانه مستحسن واقع شده است به وزارت دارائی به مجلس شورای ملی معرفی می کنم . ( نمایندگان - انشاء الله مبارک است )

ص: 213

سئوال آقای صفوی راجع به جواهرات سلطنتی و جواب آقای وزیر دارائی

*سئوال آقای صفوی راجع به جواهرات سلطنتی و جواب آقای وزیر دارائی(1)

رئیس - آقای صفوی

صفوی - از یک هفته به این طرف انتشارات و شایعاتی راجع به جواهرات سلطنتی و پشتوانه اسکناس در شهر جریان یافته که البته همه مطلع شده اند . گفته می شود که جواهرات دست خورده شده و نقل و انتقالهائی داده شده و این انتشارات و مذاکرات موجب تزلزل و نگرانی افکار عمومی شده است . از آقای کفیل وزارت دارائی که به مقام وزارت معرفی شده اند سئوال شد که اطلاعات خود را راجع به این موضوع به اطلاع مجلس شورایملی برسانند حالا که آقای نخست وزیر حضور دارند تقاضا می شود رفع نگرانی بفرمایند . ( نمایندگان - صحیح است )

وزیر دارائی ( آقای گلشائیان ) - خاطر آقایان نمایندگان محترم مستحضر است جواهرات سلطنتی از بعد از مشروطیت ایران در قفسه ها و صندوقهائی که ممهور به مهر وزیر دربار وقت ، وزیر دارائی و رئیس بیوتات سلطنتی بود بموجب ثبت و سیاهه های مرتب در تالار موزه و صندوقخانه کاخ گلستان نگاهداری می شد .

جواهرات مزبور یک قسمت آن جنبه تاریخی داشته و بواسطه اهمیت تاریخی و منحصر بفرد بودن آن جزو اثاثیه سلطنتی محسوب و حفظ و نگاهداری آن برای کشور لازم است و یک قسمت که دارای جنبه مزبور نبود بموجب قانون مصوب 25 آبان 1316 مقرر گردید به بانک ملی انتقال داده شده که در موقع مقتضی بترتیبی که در ماده 3 آن قانون پیش بینی گردیده فروخته شده و حاصل بهای آن منحصراً به مصرف خرید شمش زر برسد . طبق ماده 2 قانون مزبور مقرر گردید که تفکیک جواهرات از نقطه نظر اهمیت تاریخی و منحصر بفرد بودن آن

ص: 214


1- سئوال آقای صفوی راجع به جواهرات سلطنتی و جواب آقای وزیر دارائی

توسط کمیسیونی بعمل آید مرکب از رئیس دولت و دو نفر از وزراء و دو نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی که برای این منظور انتخاب می شوند .

کمیسیون تفکیک جواهرات در 25 دیماه 1316 مرکب از آقایان جم نخست وزیر وقت و آقای بدر وزیر دارائی و آقای علاء وزیر بازرگانی با حضور آقایان مؤید احمدی و اعتبار نمایندگان مجلس شورای ملی جلسات خود را تشکیل و جواهرات را تفکیک ، آنچه قابل فروش تشخیص کردند بموجب صورت مجلس و ثبت ریز آن که موجود است در سی و سه صندوق که به مهر اعضای کمیسیون ممهور گردیده به انضمام بیست و دو عدد صندلی که دارای روکش طلا بوده در خزانه بانک ضبط و تحویل هیأت نظارت اندوخته بانک شد و آنچه مربوط به اثاثیه سلطنتی بود کماکان در قفسه های تالار موزه و صندوقهای نسوزطبق سیاهه و ثبت به مهر وزیر دربار و وزیر دارائی و رئیس بیوتات ممهور و تحویل رئیس بیوتات گردید .

فروش جواهراتی که به بانک منتقل گردید نیز بموجب ماده 3 قانون آبان 1316 محتاج به تشریفاتی است که قانون پیش بینی کرده است ولی چون با اوضاع جهان مناسب نبود چیزی از آن فروخته شود عین جواهرات بعنوان پشتوانه اسکناس در خزانه های بانک نگاهداری شده تا هر وقت مقتضی شد بترتیب مقرر در قانون ارزیابی و فروخته شده و بهای آن صرف خرید شمش زر بشود .

این جواهرات در صندوقهای ممهور به مهر اعضای کمیسیون تفکیک جواهرات مثل طلا و نقره هائی که پشتوانه اسکناس است ، درخزانه های مخصوص که در بانک ملی ساخته شده می باشد . کلید خزانه های مزبور در پاکتی که به مهر اعضای هیأت نظارت اندوخته اسکناس که عبارت از دو نفر آقایان نمایندگان مجلس ( که فعلا آقایان مؤید احمدی و لیقوانی می باشند ) وزیر دارائی ، دادستان دیوان کشور ، مدیر کل بانک ملی ایران ، خزانه دار کل ، بازرس دولت در بانک ملی ممهور است بوده و پاکت مزبور در صندوق مخصوصی در وزارت دارائی نگاهداری می شود .

ص: 215

بطوری که توضیح داده شد جواهرات مزبور همانطور که در موقع خود بسته شده الان نیز در صندوقهای ممهور به مهر اعضای کمیسیون سابق بوده و در خزانه بانک موجود و صورت ریز آن با تمام مشخصات که به امضای اعضای کمیسیون رسیده و لاک و مهر شده در وزارت دارائی ضبط است .

اما آنچه مربوط به اثاثیه سلطنتی تشخیص گردید چنانکه گفته شد در قفسه ها و صندوقهای سربسته در تالار موزه کاخ گلستان بود چون این اواخر در اطراف کاخ گلستان و تالار موزه ساختمانهائی می شد که ماندن جواهرات با گرد و خاک و رفت و آمد زیاد دور از احتیاط بنظر می رسید این جواهرات نیز در نظر گرفته شد به خزانه بانک ملی موقتاً انتقال داده شود . بموجب ثبت و سیاهه که با حضور وزیر دربار و معاون وزارت دارائی و رئیس بیوتات تهیه گردید جواهرات مزبور در تاریخ 4 شهریور 1320 در شش صندوق و یک بسته ممهور و با حضور اعضای هیأت نظارت اندوخته اسکناس در خزانه بانک ملی گذارده شده و کلید خزانه بترتیبی که در فوق گفته شد تحویل هیأت نظارت اندوخته اسکناس گردید و به این ترتیب کلید جواهرات فعلاً در خزانه های بانک ملی موجود و معاینه و تطبیق آنها با سیاهه و ثبت های گذشته هر ساعت میسر است . همانطور که توضیح داده شد جواهرات اعم از آنکه جواهرات سلطنتی تشخیص شده و آنچه بعنوان پشتوانه بانک ملی تحویل شده الان در خزانه های بانک ملی موجود و ممکن است تقاضا شود یک عده یا حتی تمام نمایندگان با حضور عده ای از کارمندان بلند پایه دولت عیناً جواهرات را معاینه و با صورت ثبت و سیاهه آن تطبیق کنند .

بیانات آقای مؤید احمدی در تعقیب سئوال آقای صفوی

رئیس - آقای مؤید احمدی

مؤید احمدی - خاطر محترم آقایان نمایندگان محترم مسبوق است که همینطور که آقای وزیر دارائی توضیح فرمودند از چندی قبل کمیسیونی از طرف مجلس شورای ملی انتخاب شد بر حسب قانون . بنده و آقای اعتبار هم جزو آن

ص: 216

کمیسیون بودیم و در عمارت خوابگاه آنوقت ( وزارت دارائی فعلی ) با رئیس - الوزرای وقت ( آقای جم ) و آقای علاء وزیر تجارت و آقای بدر که در آنوقت وزیر دارائی بودند تقریباً در ظرف 45 روز صندوقهای جواهرات را باز کردیم و آنچه جنبه تاریخی و جنبه اثاثیه سلطنتی داشت از هم جدا کردیم و تحویل دادیم به اداره بیوتات سلطنتی برای موزه سلطنتی و مقدار زیادی که جنبه تاریخی نداشت آنها را در 33 صندوق کردیم و همینطور که فرمودند به مهر آن هیأت آوردند در بانک ملی و در خزانه مخصوص گذاشتند . آنوقت (این را خواستم بنده تذکر بدهم ) جواهرات پشتوانه اسکناس نبود برای اینکه اسکناس منتشره در آنوقت تقریباً یک میلیارد بود و صدی شصت طلا و نقره پشتوانه موجود داشت آنوقت هم موجود بود ، الان هم موجود است و بعداً قانونی از مجلس گذشت که یک مقدار اسکناس منتشر بشود چون از این صدی شصت میزان پشتوانه پائین می آمد و مخالف قانون تأسیس بانک بود از این جهت مجلس رأی داد که این جواهرات جزو پشتوانه اسکناس باشد از این جهت هیأت نظارت ذخیره اسکناس مجبور شد که آن جواهرات را هم مهر کند و صندوقهای ممهور را هم ضبط کند و در روز چهارم شهریور ماه همینطور که آقای وزیر دارائی فرمودند هیأت نظارت اندوخته اسکناس را در بانک احضار کردند که بنده هم بودم ، آقای لیقوانی و آقای مدعى العموم تميز و آقای وزیر دارائی و آقای وزیر دربار و آقای قانع بصیری رئیس بیوتات هم تشریف آوردند و شش صندوق ممهور را با یک بسته در بانک گذاردند بعنوان جواهراتی که در موزه بوده است و آنها به مهر وزیر دربار و وزیر دارائی و رئیس بیوتات ممهور بود ما هم آنها را بعنوان امانت نگهداشتیم چون آنها جزء پشتوانه اسکناس نیست مطابق قاعده . شش صندوق و یک بسته در تاریخ مزبور آوردند در بانک گذاردند بعنوان امانت . مخصوصاً در خزانه جواهرات سلطنتی هم نگذاردیم آنها در خزانه طلا و نقره یعنی در خزانه ای که پشتوانه اسکناس است این جواهرات را در آنجا گذاشتیم .

بنده چیزی نمی خواهم عرض کنم فقط یک موضوع بود و آن هم برای

ص: 217

تکذیب این انتشارات است و آن این است که هر وقتی بفرض بخواهند در بانک ، در خزانه بانک را باز کنند همینطور که حالا آقای وزیر دارائی هم فرمودند که بیایند و ببینند این یک تشریفات مخصوصی دارد که اولاً در صندوقهای مخصوصی است و در بهای بانک خیلی محکم است . از خارج وارد کرده اند . اسبابها و رمز مخصوصی دارد . اگر تمام کلیدها را هم به آن بیندازند این در بها باز نمی شود و این کلیدها در پاکتهای مخصوصی است که اینها به مهر اعضای هیأت نظارت لاک می شود و مهر می شود و محفوظ می ماند و اینها در صندوقهای سر به مهر محفوظ می ماند و هر وقت بخواهند خزانه را باز کنند اول آن هیأت حاضر می شوند و اول مهر پاکتها را رسیدگی می کنند و در صورت صحت آنوقت مطابق آن مقررات و تشریفات باز می کنند و اینطور بروند و در بها را باز کنند که غير ممكن است و این بنظر بنده خیلی حرف ساده بنظر می آید و بی این تشریفات بروند در بها را باز کنند البته معمول و معقول نیست و همینطور که آقای وزیر دارائی فرمودند الان هم طلا و هم نقره و هم جواهرات امانی و هم جواهرات پشتوانه در بانک ملی موجود است .فقط بنده یک عرضی می خواهم بکنم و اضافه بکنم به فرمایش آقای وزیر دارائی که فرمودند هیأتی از نمایندگان بیایند البته ما همه بهم بسته ایم و قطع داریم هر هیأتی ازمجلس یا دولت بروند آنجا همه نمایندگان اطمینان دارند به آنها و همۀ ما به دولت اعتماد و اطمینان داریم و همه به نظار بانک اطمینان دارند ولی معهذا برای اینکه معلوم شود همانطور که حضرت ابراهیم خواست که بداند خداوند چه چوری مرده را زنده می کند و خدا گفت مگر اطمینان نداری گفت چرا ولى ليطمئن قلبى و مسلما علم الیقین غیر از عین الیقین است الان هم شاید بنظر بنده و همانطور که آقای وزیر دارائی هم فرمودند برای این که علم الیقین حاصل کرده اند که جواهرات سلطنتی و امانی هر دو در بانک موجود است برای اینکه علم الیقین هم داشته باشند بیایند و به چشمشان ببینند بهتر این است که بنده می خواهم پیشنهاد کنم و از آقای وزیر دارائی خواهش کنم که یک روزی را معین کنند که آقایان نمایندگان بیایند و ببینند و هر کس هم میل

ص: 218

دارد و مایل است تشریف بیاورد اینها را باز کنیم و ببینند و اگر لازم باشد هر کس میل دارد ( البته اجباری نیست ) هر کس مایل است بیاید و ببیند ( دشتی - جانیست ) چرا بنده جا می دهم ، سیصد نفر هم باشند جا هست و بعداً هم ممکن است یک دعوتی بکنند از اتاق تجارت تهران و رؤسای شرکتهای تهران هم تشریف بیاورند و ببینند این است نظر بنده . ( نمایندگان - صحیح است ) .

رئیس - آقای ارگانی .

ارگانی - عرضی ندارم .

رئیس - آقای اعتبار .

اعتبار - عرضی ندارم .

رئیس - آقای دبستانی .

دبستانی - نظر بنده با این فرمایشات تأمین شد . نظر بنده این بود که اکتفا نکنند به یک عده مخصوص هر کس می خواهد برود ( صحیح است )

نخست وزیر - بنده عرض زیادی ندارم و برای تأئید گفتار آقایان مخصوصاً خواستم که خواهش کنم این اقدام را بکنند و بعداً هم رسماً گزارش آن را به مجلس شورای ملی اطلاع بدهند .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

جلسه 115

صورت مشروح مجلس روز سه شنبه 25 شهریور ماه 1320

مجلس سه ربع ساعت پیش از ظهر به ریاست آقای اسفندیاری تشکیل گردید .

تصویب صورت مجلس

رئيس - در صورت مجلس نظری نیست ؟ ( اظهاری نشد ) صورت مجلس تصویب شد . بطوریکه آقایان مستحضرند قرار بود جلسه مجلس روز یکشنبه 30 شهریور ماه منعقد بشود ولی بواسطه اتفاق مهمی که افتاده است لازم بود جناب آقای نخست وزیر مطلب را به اطلاع عموم برسانند و مجلس را مطلع کنند این

ص: 219

است که با هیأت آقایان وزیران حاضر شدند در مجلس که آن مطلب مهم بعرض مجلس شورای ملی برسانند آقای نخست وزیر بفرمائید .

بیانات آقای نخست وزیر دائر به اعلام استعفای اعلیحضرت رضاشاه پهلوی و قرائت استعفانامه ایشان و اعلام سلطنت والاحضرت ولا يتعهد

نخست وزیر ( آقای فروغی ) - یکی از مهمترین قضایا و امور را که واقع شده است باید بعرض مجلس شورای ملی و به اطلاع عموم ملت برسانم و متأسفم که با این کسالت مزاج و اینکه نفس ندارم و قضیه هم طوری بسرعت انجام گرفته است که مجالی نداشته ام فکری بکنم تا بیاناتی که در اینجا می کنم مرتب باشد از این جهت معذرت می خواهم و اگر ملاحظه فرمودید که قدری بیاناتم نامرتب است معذورم دارید . و آن قضیه این است که اعلیحضرت رضا شاه پهلوی بموجباتی که حالا خواهم خواند اراده کردند که از سلطنت کناره کنند و امر سلطنت را به جانشین قانونی خودشان تفویض فرمایند . ایشان استعفانامه ای نوشتند و والاحضرت همایون ولایتعهد زمام امور را بدست گرفتند . استعفانامه ایشان این است :

نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده ام حس می کنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنيه جوانتری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد بنابرین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کناره نمودم . از امروز که روز 25 شهریور ماه 1320 است ، عموم ملت از کشوری و لشکری ولیعهد و جانشین قانونی مرا باید به سلطنت بشناسند و آنچه نسبت به من از پیروی مصالح کشور می کردند نسبت به ایشان بکنند

کاخ مرمر - تهران 25 شهریورماه 1320 امضاء

بطوری که عرض کردم بحمد الله اعلیحضرت سابق جانشین جوان لایق محبوبی دارند که بر طبق قانون اساسی می توانند فوراً زمام امور سلطنت ایران را

ص: 220

بدست بگیرند و بدست گرفتند و بنده را مأمور و مفتخر فرمودند که با همکارانی که سابقاً معین شده بودند به اتفاق آنها در جریان امور مملکت به وظایف خودمان بپردازیم ولی در اینموقع که ایشان زمام امور را بدست گرفتند و بنا شد که ما کناره گیری اعلیحضرت سابق و زمامداری اعلیحضرت لاحق را به ملت اعلام کنیم امر فرمودند که به اطلاع عامه و مجلس شورای ملی برسانم که ایشان در امر مملکت و مملکتداری نظریات خاصی دارند که چون مجال نداشتیم تهیه کنیم و به روی کاغذ بیاوریم نمی توانم به تفصیل عرض كنم لذا به اجمال عرض می کنم و آن این است که ملت ایران بدانند که من کاملاً یک پادشاه قانونی هستم و تصمیم قطعی من بر این است که قانون اساسی دولت و مملکت و ملت ایران را کاملاً رعایت کنم و محفوظ بدارم و جریان عادی قوانین را هم که مجلس شورای ملی وضع کرده است یا وضع خواهد کرد تأمین کنم و اگر در گذشته نسبت به مردم جمعاً یا فرداً تعدیاتی شده باشد از هر ناحیه ای که آن تعدیات واقع شده باشد از صدر تا ذیل مطمئن باشند که اقدام خواهیم کرد از برای اینکه آن تعديات مرتفع و حتی الامکان جبران بشود .

امیدوارم این سلطنت نو ، بر ملت ایران مبارک باشد و آرزوهائی که ملت ایران نسبت به خودش دارد و آرزوهائی که ملت و میهن پرستان ایران نسبت به این دولت و ملت ومملکت دارند در سایه توجهات شاهنشاه جوان جدید صورت وقوع پیدا کند .

عجالتاً عرض کردم چون امکان نداشت که به تفصیل بیان کنم و توضیح مفصل بدهم به این مختصر اکتفا می کنم برای اینکه هر چه زودتر مجلس شورای ملی و ملت ایران از وقوع این واقعه مهم خبردار شوند و تقاضا می کنم که موافقت فرمائید که فردا مجلس شورای ملی را باز تشکیل بدهند که اعلیحضرت همایونی تشریف بیاورند و به وظایف قانونی خودشان در این باب عمل کنند ( نمایندگان - صحیح است )

ص: 221

بیانات آقای دشتی

رئیس - آقای دشتی

دشتی - البته مطلب خیلی زیاد است و مطلب گفتنی مخصوصاً خیلی زیاد است اما به متابعت از نظر آقای نخست وزیر ما از همه مطالب گفتنی صرف نظر کنیم فقط یک موضوع است اینجا که بسیاری از رفقای مجلسی من با من صحبت کردند و این حکایت از این می کند که یک نگرانی فوق العاده بین مردم هست . قسمت اخیر نطق آقای نخست وزیر که فرمودند اعلیحضرت همایون جدید میل دارند به اینکه تمام خرابکاریهای گذشته ترمیم شود بنده را تأئید و تشجیع می کند که این نگرانی آقایان را بعرض آقای نخست وزیر برسانم در مدت تقریباً متجاوز از بیست سال اعلیحضرت شاه سابق زمامدار مطلق و اختیاردار بدون نظارت در تمام امور مالی و اقتصادی مملکت بودند مردم عجالتاً می خواستند که این قسمت بطور صریح معلوم شود که حقوق مملکت و حقوق افراد و دولت بطور حفظ شده باشد خلاصه و کلا میل دارند که بفهمند تعدی و اجحافی به سالیه مملکت نشده است و بنابر این بیشتر از هیأت دولت این تقاضا را دارند که مواظب این کار باشند . ما میل داریم ببینیم چه تدابیری اتخاذ می کنند البته خود دولت تدابیر حقوقی اتخاذ می کند و این را باید بدانیم که کند و این را باید بدانیم که چه اقدامی می کنند مخصوصاً در قسمت جواهرات سلطنتی که اخیراً مطرح بود در این موضوع باید رسیدگی کامل شود و اینکه صد نفر یا دویست نفر بروند آنجا و جواهرات را ببینند فایده ندارد بلکه باید یک هیأت طرف اعتماد مجلس معین شود که آنها تطبیق کنند با ثبت های آن . بنابراین می خواهم از آقای نخست وزیر استدعا کنم که آیا در این خصوص فکری کرده اند و می توانند از این بابت اسباب اطمینان مجلس شورای ملی را فراهم کنند ؟

اظهارات آقای نخست وزیر در جواب بیانات آقای دشتی

نخست وزیر - بنده همانطوری که عرض کردم نه حالتم و نه فرصتم

ص: 222

اجازه نمی داد در این باب به تفصیل عرض کنم بطور اجمال عرض كردم اولاًاعلیحضرت پادشاه جدید کاملاً نظر دارند که مطابق قانون اساسی عمل شود و یکی از مقتضیات قانون اساسی این است که هیأت وزیران در امور مربوطه وظیفه اشتراکی خودشان اختیاراتی داشته باشند که مطابق آن اختیارات و مسئولیتی که در مقابل مجلس شورای ملی دارند عمل کنند . بنده را شخصاً آقایان می شناسند . گمان می کنم امتحان خود را هم داده باشم ( صحیح است ) اگر غیر از این بود زیر بار نمی رفتم و اگر غیر از این باشد زیر بار نخواهم رفت ( صحیح است - احسنت ) بنابراین از امروز به بعد ما امیدواریم بلکه یقین داریم که جریان امور مملکت آنطوری که باید بین دولت و مجلس شورای ملی با همکاری تام و تمام بطوری که همه از همه امور مطلع و مستحضر باشند جریان پیدا کند . در مسأله جواهرات که فرمودند حالا بنده نمی خواهم عرض کنم درست است یا نیست در جلسه گذشته آقای وزیر دارائی گزارش مطلب را دادند. البته این تقاضای آقای دشتی یک تقاضای خیلی معقولی است که اگر بخواهند نظارت کامل بکنند اکتفا نکنند که فقط یک عده بیست نفر یا سی نفر یا صد نفر یا صد و سی نفر آقایان نمایندگان بروند آنجا تماشا کنند البته خیلی تقاضای صحیح و معقولی است که درست رسیدگی شود جواهرات ثبت و دفتر دارد و این را بنده مطمئن هستم که این ثبت ها و دفترها هست و محفوظ است و جواهرات هم در بانک ملی هست می توانند هر کس را که میل دارند تعیین بفرمایند کمیسیونی از داخل و ازخارج مجلس به هر قسمی که تصویب می فرمایند تشکیل بدهند مردمان بصیر در سر فرصت با مجال ببینند تطبیق کنند اگر درست است انشاء الله فبها اگر درست نیست آنوقت تکلیف معلوم شود .

بیانات آقای انوار

رئیس - آقای انوار

انوار - الخير فيما وقع . یک پیش آمدی واقع شده است که انشاء الله

ص: 223

الرحمن امیدواریم این پیش آمد برای ملت ایران پیش آمد نیکی باشد و خیر و سعادت ملت ایران در این پیش آمد باشد که از تحت یک فشار خیلی ممتدی نجات پیدا کردند و من یک خوشوقتی دارم که الان دارم در یک مجلسی صحبت می کنم که عموم نمایندگان مجلس مثل مجالس سابق یک روح اتحاد و یگانگی با پشتیبانی از کابینه و دولت دارند که انشاء الله امیدواریم تمام خرابیهای سابق ما ترمیم شود که مثلاً من می گویم سئوال دارم یا استیضاح دارم از فلان وزیر فوری آن وزیر حاضر شود . روزنامه های ما نباید مثل مرغ منقار چیده در قفس آهنین باشند . تا کی باید ملت ایران صدا نداشته باشد که بگوید آقا ظلم خانه مرا خراب کرده است ( یک نفر از نمایندگان - هنوز مختاری سرجایش هست )

بعد از این کار بنده و جنابعالی آقای دشتی امیدواریم که کارها تحت نظارت خودمان یعنی مجلس شورای ملی بیاید و بعد از این هم باید برای سعادت مملکت کار کنیم و وز را هم بعد از این راه مجلس را گم نکنند آقای فروغی شما پرورده مجلس هستید . بنده یک روز در جائی گفتم آقا بفرمائید وز را بیایند در مجلس ، گفتند وز را به مجلس کاری ندارند ، به قانون اساسی که باید عمل کنند . قانون اساسی خونبهای مردم است . قانون اساسی روح مردم ایران است ، خونبهای مبالغی اموال مردم ایران است . این قانون اساسی باید بهش عمل شود و وزرا بایستی مسئول مجلس باشند اینکه آقای رئیس الوز را ( آقای نخست وزیر ) الفاظ را هم خراب کردند ( خنده حضار ) نمی گوئیم که شما در حدود خودتان مختار نباشید ما گفتیم وزرا کدخدائی هستند در حوزه وزارتی شان ولی ما هم این حق را داریم که مطابق قانون عمل کنیم ( نمایندگان - مذاکرات کافی است )

بیانات آقای نخست وزیر در قبال اظهارات آقای انوار

آقای نخست وزیر - فرمایشات آقای انوار همانطوری است که ملاحظه فرمودید و بنده اطمینان می دهم و امیدوارم که جریان امور بر طبق دلخواه باشد چیزی را که می خواهم عرض کنم این است که متأسفانه بطوری که در جلسه

ص: 224

ماقبل آخر مجلس آمدیم و به استحضار خاطر نمایندگان محترم رساندیم قضایا و پیش آمدهائی برخلاف ترصد و میل ما واقع شده است که منجمله یکی این بود که در بعضی از قسمتهای کشور ما قوای شوروی و در یک قسمت دیگر قوای انگلیس اقامت کند و چیزهای دیگری که در آن یادداشتها ملاحظه فرمودید که آنها چه تقاضا کردند و ما در مقابل چه تقاضا کردیم و بالاخره چه نتیجه حاصل شد . عجالتاً قرار براین شده است که قوای شوروی و انگلیس در بعضی از قسمتهای خاک ما باشند . اینها برای یک مقاصدی آمده اند . حوائجی دارند . کارهائی دارند . ناچار رفت و آمدهائی از این شهر به آن شهر ، از این خط به آن خط می کنند . این رفت و آمدها برحسب اطمینانهای کتبی و شفاهی که داده شده است بهیچوجه مزاحم حال دولت و ملت ایران نخواهد بود و بر ضدیت و مخاصمت و مزاحمت مردم نیست مثلاً همین الان خبر دادند که قوای خارجی از جاهائی حرکت و بطرف تهران نزدیک می شوند هر چند که دولت اقدامات کرده است که قوا به شهر نیاید و امیدواریم که این اقدامات مؤثر باشد ولی فرضاً هم که نزدیک تهران بیایند این را باید خاطر آقایان نمایندگان مسبوق باشد که اینها برای مخاصمت نمی آیند برای مقاصد خودشان نسبت به کارهائی که دارند می آیند و می روند اگر احیاناً از این حرکات به گوش آقایان خبری برسد آقایان نمایندگان و مردم تصور نکنند مقاصد خصمانه دارند . آن اندازه ای که به ما اطمینان داده اند و البته این اطمینان را حاصل کرده ایم مطلب این است ولی باز مبادا مثل چند روز پیش مردم تهران وحشت کنند و اسباب زحمت برای ما فراهم گردد و از شنیدن بعضی اخبار پریشان شوند و به دست و پا بیفتند و در نگاهداری امنیت و ارزاق شهرکاربر ما سخت شود ، مشکلات برای ما ایجاد گردد . از این جهت عرض کردم که عموم ملت و عموم مردم مطلع باشند که از این جهت پریشان خاطر نباشند و بهراس نیفتند .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

ص: 225

جلسه 116

صورت مشروح مجلس روز چهارشنبه 26 شهریور ماه 1320

مجلس چهار ساعت و چهل دقیقه بعد از ظهر با حضور عموم نمایندگان و هیأت دولت تشکیل گردید . ( اعلیحضرت همایون محمد رضا شاهنشاه پهلوی در ساعت چهار و چهل و پنج دقیقه در مجلس حاضر و در حضور کلام الله مجید متن قسم نامه را طبق اصل 39 متمم قانون اساسی بشرح زیر قرائت و امضا نمودند . )

بسمه تعالى - من خداوند قادر متعال را گواه گرفته به کلام الله مجید و به آنچه نزد خدا محترم است قسم یاد می کنم که تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده ، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و بر طبق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال خداوند عزشانه را حاضر و ناظر دانسته منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم و از خداوند متعال در خدمت به ترقی ایران توفیق می طلبم و از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد می کنم . ( پس از امضاء قسم نامه فرمایشات زیر را از نظر مصالح کشور و اهالی بیان فرمودند . )

اکنون که مقتضیات داخلی کشور ایجاب نموده است که من وظایف خطیر سلطنت را عهده دار شوم و در چنین موقع سنگینی مهام امور کشور را مطابق قانون اساسی تحمل نمایم لازم می دانم با توجه وافی به اصول مشروطیت و تفکیک قوا ، لزوم همکاری دائم و کامل را بین دولت و مجلس شورای ملی خاطر نشان نموده برای تأمین مصالح عالی کشور متذکر شوم که هم من و دولت و هم مجلس شورای ملی و عموم افراد ملت هر یک باید مراقبت تام نسبت به انجام وظایف خود داشته باشیم و هیچگاه بهیچوجه از رعایت کامل قوانین فروگذار نکنیم .

در این زمینه مخصوصاً برای رفاه اهالی کشور فرمان موکد داده شده که به عموم مأمورين و مستخدمین کشوری و لشکری ابلاغ گردد که هر کس از حدود

ص: 226

قوانین و مقررات وابسته تجاوز نماید و یا به حقوق افراد تعدی کند موافق قانون به کیفر مقرر خواهد رسید .

دولت مأموریت دارد گذشته از اهتمام جدی در اجرای دقیق قوانین برای حصول تأمین قضائی برنامه جامعی حاکی از رؤس اصلاحات مربوطه به امور اجتماعی و اقتصادی و مالی و تغییر مقرراتی که با احتیاجات و مقتضیات امروز وفق نمی دهد هر چه زودتر با موافقت و تصویب مجلس تهیه نموده بموقع اجرا بگذارند که موجبات آسایش عموم طبقات اهالی کشور و همچنین بهبود اوضاع زندگی خدمتگذاران لشکری و کشوری از هر جهت آماده و وسائل رفاهیت آینده کشور فراهم گردد . این نکته را مخصوصاً یادآور می شوم که من جد وافی خواهم داشت پیوسته وظایف خود را موافق قانون و وجدان انجام دهم و انتظار دارم نمایندگان ملت و عموم کارکنان ادارات دولت و طبقه روشنفکر هم همین معنی را نصب العین خود نموده برای سعادت و بهروزی میهن که مقصود مشترک همه ماها می باشد از این روش منحرف نگردند . ضمناً دولت من اهتمام كامل بعمل خواهد آورد که با همکاری نزدیک با دولتهائی که منافع ما با آنها ارتباط مخصوص دارد بطوری که مصالح مملکتی کاملاً رعایت شود مشکلاتی که فعلاً برای ما پیش آمده حل شده و جریان امور بر وفق دلخواه گردد . در اینصورت امیدوارم به فضل خداوند با منتهای کوشش که همه با تمام قوا بعمل خواهیم آورد کشتی سلامت کشور را به ساحل برسانیم . ( مجلس ساعت پنج بعد از ظهر ختم شد )

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

جلسه 117

صورت مشروح مجلس روز یکشنبه سی ام شهریور ماه 1320

مجلس یک ربع ساعت پیش از ظهر بریاست آقای اسفندیاری تشکیل گردید .

ص: 227

تصویب صورت مجلس

رئیس - در صورت مجلسهائی که خوانده شده نظری نیست ؟ ( اظهاری نشد ) تصویب شد .

بیانات آقای رئیس دائر به کسالت آقای فروغی نخست وزیر و معرفی هیأت وزیران از طرف آقای آهی وزیر دادگستری

رئيس - البته آقایان اطلاع دارند آقای نخست وزیر و آقایان وز را در این چند روزه فوق العاده مشغول کارهای مهم بودند و مخصوصاً با کسالتی که آقای نخست وزیر دارند هیچ غفلت از کار نکرده اند و مخصوصاً اطلاع دارم که از صبح زود تا شب دیر ایشان مشغول کارهای دولتی و وظایفی که عهده دار بودند ، بوده اند و مخصوصاً دیشب بنده خدمتشان بودم با بعضی از آقایان وزرا که خیلی طول کشید و واقعاً با این حالت کسالت اسباب خستگی برای ایشان فراهم شده بطوری که امروز صبح که بنده تلفن کردم معلوم شد آقایان اطباء ایشان را ممنوع داشته اند از اینکه حرکت کنند با وجود این برای وظیفه محترمی که داشته و باید انجام شود و تعطیل نشود بموجب مراسله که به مجلس نوشته اند آقایان وز را را بوسیله این نامه معرفی نموده اند . کاغذی که ایشان نوشته اند این است :

چون بواسطه کسالت شدید از حضور در مجلس امروز معذورم آقایان وزیران را بترتیبی که آقای آهی صورت آن را قرائت خواهند نمود به مجلس شورای ملی معرفی می کنم مطالب راجعه به دولت را هم آقای آهی از طرف این جانب بعرض مجلس می رسانند . ( نمایندگان - صحیح است )

معرفی هیأت وزیران و قرائت برنامه دولت از طرف آقای آهی وزیر دادگستری

وزیر دادگستری - متأسفانه بواسطه کسالت آقای نخست وزیر بطوری که به استحضار خاطر محترم نمایندگان رسید ایشان امروز ممنوع بودند از بیرون آمدن

ص: 228

از منزل و نتوانستند شرف حضور در مجلس را داشته باشند و به بنده اختیار دادند که معرفی هیأت دولت را بشرحی که حالا عرض می نمایم و برنامه هیأت دولت را هم با مطالب دیگری که هست به استحضار مجلس شورای ملی برسانم .

بنابر تمایلی که مجلس شورای ملی اظهار فرمودند به اینکه آقای فروغی بسمت نخست وزیری انتخاب شوند و کابینه را تشکیل بدهند برحسب اراده سنیه ملوکانه ایشان مأمور شدند به تشکیل کابینه و هیأت دولت خودشان را تشکیل دادند که صورت اسامی و سمت هر یک را بنده به استحضار خاطر آقایان نمایندگان محترم می رسانم .

آقای حکمت وزیر پیشه و هنر ، آقای سهیلی وزیر امور خارجه ، آقای مرآت وزیر بهداری ، آقای دکتر سجادی وزیر راه ، آقای گلشائیان وزیر بازرگانی واقتصاد ، آقای سرلشگر احمد نخجوان وزیر جنگ ، آقای امان الله جهانبانی وزیر کشور ، آقای علی اکبر حکیمی وزیر کشاورزی ، آقای دکتر مشرف نفیسی وزیر دارائی ، آقای حمید سیاح وزیر پست و تلگراف و تلفن ، آقای دکتر صدیق وزیر فرهنگ . وزارت دادگستری هم بعهده بنده محول است . قبل از اینکه برنامه هیأت دولت را بنده به استحضار خاطر آقایان برسانم اجازه می خواهم یک مطالبی را که اهمیت دارد و آقایان نمایندگان محترم هم باید اطلاع حاصل نمایند و امیدوارم اسباب خشنودی آقایان و عموم مردم هم بشود به استحضار آقایان نمایندگان و ملت برسانم . راجع به املاک و دارائی اعلیحضرت پادشاه سابق که آقایان نمایندگان اطلاع دارند انتقالی واقع شده است که عین مضمون سند انتقال نامه را بنده می خوانم :

بنام خداوند متعال

چون از ابتداء تأسیس و تشکیل سلطنت خود پیوسته در فکر عمران و آبادی کشور بوده و این مطلب را در مقدمه برنامه اصلاحات کشور خود قرار داده بودم و همواره در نظر داشتم این رو یه عمران سرمشق کلیه صاحبان زمین و املاک گردد تا در موقع خود بتوانم از ثمره این املاک کلیه ساکنین و رعایای

ص: 229

کشور خود را بهره مند نمایم و این فرصت در این موقع که فرزند ارجمند عزیزم اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی زمام امور کشور را بدست گرفته اند ، حاصل شده است بنابراین مصالحه نمودم کلیه اموال و دارائی خود را ( اعم از منقول و غیر منقول و کارخانجات و غیره ) از هر قبیل که باشد به ایشان به مال الصلح گرم نبات موهوب تا به مقتضای مصالح کشور به مصارف خیریه و فرهنگی و غیره به هر طریقی که صلاح بدانند برسانند .

اعلیحضرت همایون شاهنشاهی هم نظر به اینکه همیشه در فکر آسایش و رفاه عموم ملت و ترقیات کشور و پیشرفت امور مملکت و دولت هستند و حسن نیت و حسن فطرتشان هم بر همه ملت و افراد جامعه کاملاً روشن و واضح است اراده فرموده اند چنین دستخطی بعهده آقای نخست وزیر صادر فرمایند که عین آن را هم بنده قرائت می کنم .

جناب نخست وزیر

چون منظور اصلی اعلیحضرت پدر بزرگوار ما در واگذاری اموال خودشان به ما این بود که به مصارف خیریه برسد و ما هم همیشه سعی داشته و داریم که وسایل آسایش و رفاه عموم را از هر حیث فراهم آوریم بنابراین چنین تصمیم نمودیم اموالی که از قبیل املاک و مستغلات و کارخانجات به ما واگذار شده است بمنظور ترقی کشاورزی و بهبودی حال کشاورزان ، ترقی اوضاع شهرها ، ترقی صنایع کشور و بهبودی حال کارگران ، ترقی فرهنگ و بهداری به دولت و ملت اعطا نمائیم تا بر حسب اقتضاء و برای انجام منظورهای بالا یا املاک را بفروش برسانند و یا با حفظ و توسعۀ آبادی آنها در ملک دولت نگاهدارند و نیز مقرر می داریم که اگر کسانی باشند که نسبت به املاک ادعای غبنی داشته باشند پس از رسیدگی به شکایت آنها از محل همین املاک رفع ادعا بشود .

سی ام شهریور ماه 1320

گذشته از اینکه اعلیحضرت همایونی این بخشش ملوکانه را فرموده اند در نظر دارند که از دارائی خودشان بخشش های مهمی برای پیشرفت امور خیریه و

ص: 230

بهداری و فرهنگی و امور دیگر که اسباب ترقی و آبادی کشور است بفرمایند که جزئیات آن را عنقریب آقایان نمایندگان محترم و عموم ملت مستحضر خواهند شد که البته اسباب خوشوقتی و سپاسگزاری و حق شناسی همه ماها و عموم ملت است . ( صحیح است )

با اجازه آقایان محترم برنامه هیأت دولت از این قرار است که می خوانم :

برنامه هیأت دولت همانست که اصول آن در ضمن نطق اعلیحضرت شاهنشاهی در مجلس شورای ملی اشعار شده است و تفصیل آن از قرار زیر می باشد :

1 - در سیاست خارجی دولت مصمم است با رعایت کامل مصالح کشور همکاری نزدیک با دولتهائی که منافع ایران با منافع آنها ارتباط دارد داشته باشد .

2 - اصلاح و رفع نواقص قوانین دادگستری برای تکمیل امنیت قضائی و نیز تجدید نظر در قوانین دیگری که با مقتضیات امروز وفق می دهد .

3 - تجدید نظر در سازمان قوای تأمینیه کشور .

4 - اصلاحات در امور اقتصادی و مالی کشور از قبیل تعدیل مالیاتها بمنظور تخفیف تحمیل مالیاتی .

تجدید نظر در بودجه کشور برای جلوگیری از هزینه هائی که با مقتضیات کنونی کشور وفق نمی دهد . افزایش حقوق خدمتگذاران دولت از کشوری و لشکری . تجدید نظر در مقررات بازرگانی . الغای انحصارهای غیر ضروری و اهتمام در پائین آوردن هزینه زندگی عمومی .

5 - توجه مخصوص به پیشرفت کار کشاورزی و بهبودی زندگی کشاورزان . توسعه امور آبیاری . منع تدریجی کشت و استعمال تریاک . تجدید نظر در قوانین عمران و اجرای برنامه کشاورزی .

6 - ترقی و تکمیل صنایع بقدر امکان با تمایل به اینکه کارخانه ها به دست افراد و شرکتهای غیر دولتی اداره شود و انجام در بهبودی زندگی کارگران .

ص: 231

7 - تکمیل راهها و راه آهن در حدود استطاعت کشور .

8 - اصلاح قانون سازمان کشور با رعایت احتیاجات و توجه به اینکه اهالی در اداره امور محلی خود بیشتر شرکت داشته باشند .

9 - تکمیل و ترقی تأسیسات فرهنگی و اهتمام در اصلاح اخلاق عمومی .

10 - توسعه سازمان بهداری و توجه مخصوص به بهداشت عمومی .

بنده از موقع اغتنام می جویم و عرض می کنم با اظهار تشکر از توجهاتی که آقایان نمایندگان محترم به اهمیت موقع دارند و به معضلات امور کشور متوجه هستند اظهار امیدواری بکنم به اینکه با همکاری صمیمی که دولت قصد دارد و یقین ثابت هم حاصل است که بین دولت و مجلس شورای ملی و نمایندگان محترم برقرار خواهد بود بتواند با سعی و کوشش مخصوص و اهتمام کافی که بعمل خواهد آورد برنامه خودش را بموقع اجرا بگذارد و در انجام این مقصود بنده امیدوارم هیأت دولت با مساعدت و همکاری کامل آقایان نمایندگان محترم موفقیت تام حاصل خواهد نمود . اینکه عرض کردم بنده یعنی از طرف آقای نخست وزیر و تمام آقایان همکاران خودم ( صحیح است )

اعلام اسامی منتخبه از شعب جهت معاینه و تطبیق جواهرات سلطنتی

رئیس - اگر قبول می فرمائید مذاکرات را بگذاریم برای موقعی که برنامه طرح خواهد شد( صحیح است ) قرار بود عده ای برای معاینه جواهرات از مجلس معين شوند ( از هر شعبه 2 نفر ) این اشخاص انتخاب شده اند و اسامی آنها به اطلاع آقایان می رسد :

آقایان : سزاوار دکتر ملک زاده ، موقر شاهرودی ،اورنگ ، صفوی ، طباطبائی ، معتضدی ، مهدوی ، شباهنگ ، دادور ، جعفر اصفهانی .

و ضمناً خواهش کرده بودند که دو سه نفر مقوم هم مجلس معين بكند برای موقعی که معاینه جواهرات بعمل می آید که ضمیمه آنها بشوند تا بازدید بعمل

ص: 232

آید و هر چه زودتر شروع بکار کنند آن اشخاص را در جلسه خصوصی معین خواهند کرد تا مشغول اقداماتی که لازم است بشوند . آقای بیات .

بیات - راجع به این قسمت که فرمودید همان کمیسیونی که معین شده است از طرف مجلس البته از طرف دولت هم عده ای معین می شوند و آن کمیسیون با هم البته یک عده اشخاص کارشناسی را که لازم بدانند خودشان دعوت می کنند و معین خواهند شد و کارشناس از طرف مجلس که معین نمی شود البته خود آن کمیسیون در صورت لزوم به کارشناس رجوع خواهد کرد .

وزیر دادگستری - البته عده ای که از طرف مجلس معین شده اند به اتفاق اشخاصی که از طرف وزارت دارائی و دولت معین می شوند اینها هر اقدامی را که لازم بدانند عمل خواهند کرد و در صورت لزوم رجوع به کارشناس هم خواهند نمود .

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

نوشته هائی که نکات تاریک تاریخ را روشن می کند

درباره وقایع ناگوار سوم شهریور مطالب بسیاری گفته و نوشته اند . نویسنده تا آنجا که بتواند نکات تاریک تاریخ را روشن کند از همه آن نوشته ها استفاده نموده که قسمتهائی از آنها را در این جلد می آورد .

« اطلاعات در یکربع قرن » درباره وقایع سوم شهریور تحت عنوان « چگونه ایران غافلگیر شد ؟ » چنین نوشته است :

ساعت چهار بعد از نیمه شب دوشنبه سوم شهریور 1320 زنگ خبر خانه نخست وزیر کشیده شد و چند ثانیه طول کشید خبری نشد . زنگ با شدت بیشتر زده شد . نوکر آقای منصور در را گشود و در آن دل شب دو هیکل بلند و کوتاه با لباس رسمی دید ، دو اتومبیل بزرگ هم در آن طرف جلوی در دید . مستخدم چیزی نمی فهمید بالاخره با کمک شوفر اتومبیل به او حالی شد که اینها سفرای روس و

ص: 233

انگلیس هستند و کارفوری با آقای نخست وزیر دارند . مستخدم دوید و در اتاق خواب منصور را کوفت و او را بیدار کرد و مطلب را گفت و دستور گرفت . در همین موقع اسمیرنوف و بولارد با هم وارد عمارت شده در اتاق کوچکی نخست وزیر را با همان حالت خواب آلود ملاقات کردند و یادداشت مشترک دولتین شوروی و انگلستان را تسلیم نمودند و گفتند در همین موقع در مرزهای شمال و جنوب و غرب ایران قوای روس و انگلیس توسل به قوه نظامی جسته اند .

منصور هاج و واج ماند . هرگز باور نمی کرد وجود یک عده متخصص آلمانی در کشور که در کارخانجات دولتی و بنگاههای ملی کار می کنند و دو بار همین مطالب دریادداشتهای دیگر تکرار شده و اطمینان داده شده بود که در تقلیل عده آنها و تفویض کارهای فنی به ایرانیها اقدام خواهد شد ، باعث چنین ماجرائی شود . تلاش آقای منصور در تکرار همان جوابهای پیش بیفایده بود زیرا کار از کار گذشته و حمله به ایران در دل شب شروع شده بود ، بعلاوه نمایندگان روس و انگلیس پس از تسلیم یادداشت مشترک خود خداحافظی کرده و رفتند .

نخست وزیر چند لحظه در فکر فرو رفت . دورنمای موحش این ماجرا در نظرش مجسم گردید و بلافاصله تلفن را برداشت و کاخ سعد آباد را گرفت . شاه بیدار شده بود . شاه در این ساعات طبق معمول بیدار می شد . اجازه خواست و بیدرنگ سحرگاه شرفیاب شد و ما وقع را بیان داشت .

شاه از این واقعه ناگهانی غرق بهت و حیرت شده و جسته گریخته می گفته است : « این قاعده کجا است که کشوری را غافلگیر کنند و شبیخون زنند ، مقصود چیست ، چه میخواهند ، آنچه را که براستی می خواهند بگویند اقدام می نمائیم چرا حمله می کنند . » در همین موقع دستگاههای مخابراتی راه افتاده بود ، تلفن سعد آباد مرتب زنگ می زد و هر دقیقه خبری را از یک قسمت مرز شمال و جنوب به شاه فقید می داد .

اخبار موحش و جانگدازی از همه جا می رسید ، خبر رسید قدری بعد از نیمه شب ناوهای جنگی انگلیس به ساحل خرمشهر نزدیک شده و با شلیک توپ و

ص: 234

تفنگ حمله بر بندر بردند و ناوهای ایران را سحرگاه از پای درآوردند و چند تن ملوان و افسر کشته شد . چند دقیقه بعد خبر رسید که سرتیپ بایندر فرمانده نیروی دریائی را کشتند و قوای هندی و انگلیسی پیاده شدند .

چند دقیقه بعد خبر بمباران هوائی اهواز رسید . در همین موقع خبرهای موحشی از شمال ، حمله به آذر بایجان و نقاط مرزی و بمبارانهای هوائی واصل گردید ازینقرار : سر بازخانه ها هدف قرار داده می شود ، قوای روس و انگلیس در شمال و جنوب و غرب به نظامیان ایران حمله میکنند و نظامیان هم مقابله می نمایند . ترس و وحشت همه مردم را فرا گرفته و قشون خارجی بسرعت پیشرفت می کند و بسیاری خانواده ها از شهرها فرار می کنند .

وصول این اخبار هر دقیقه شاه فقید را بیشتر متأثر می ساخت ، دستور داد سفیر شوروی و انگلستان را احضار کنند . ساعت 11 صبح بود که نمایندگان سیاسی دو کشور مهاجم در کاخ سعد آباد با شاه صحبت می کردند . یک ساعت ملاقات آنها طول کشید و معلوم شد هیچ نتیجه نداده است .

اگر چه از مذاکرات آنها اطلاعی در دست نیست ولی آنچه استنباط گردید شاه فقید اصرار ورزیده است که دولتین شوروی و انگلستان تقاضاهای خود را از دولت ایران بنمایند و وعده داده بود که دستور می دهم همه گونه تسهیلات فراهم آورند ، تا موجبات رضایت خاطر متفقین از نظر حمل و نقل ادوات جنگی تأمین گردد ، همچنین افراد آلمانی را خواهیم کاست و هرگونه اطمینان دیگری بخواهید داده خواهد شد و این حمله ناگهانی را متروک سازید و قوای خود را عقب بکشید .

اصرار و توقع شاه بیفایده بود زیرا همانطور که ذکر شد این خواب هولناک برای ایران از چند ماه پیش دیده شده بود . اعلیحضرت فقید تصور می کرد که منظور از مبادله دو یادداشت سابق و بهانه کردن وجود یک عده آلمانی مقیم ایران خواستن راه است از ایران و برای انجام این تقاضای متفقین حاضر بود ، منتها به لحاظ حفظ بیطرفی ایران مایل بود این تقاضا با اصرار بیشتری بشود و او هم شرایط بهتر خود را جلوی متفقین بگذارد و تحت اصول صحیح و به نفع کشور امر ترانزیت انجام شود .

ص: 235

همین موضوع را با نمایندگان سیاسی روس و انگلیس در میان گذاشته بود ولی نمی دانست که تصمیم آن دو کشور بر اشغال ایران و مداخله مستقیم خود آنهاست در امر حمل و نقل و کارهای مربوط به آن .

این ملاقات بیش از حد شاه را ملول ساخت و متوجه شد که نقشه ای جز خواستن راه از دولت ایران که او انجام آن را برای مرحله آخر گذاشته بود در پس پرده طرح شده و اساس ضدیت و مخالفت با خود اوست و نمی خواهند با او کار کنند و وجود او را مزاحم پیشرفت مقاصد خود می دانند » .

تجاوز به ایران از زبان یک روزنامه نگار

داود امینی در کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » در مورد سوم شهریور چنین می نویسد : (1)

در حال انتظار

« اخطاری که نمایندگان دو دولت بصورت یادداشتی به نخست وزیر وقت دادند خیلی مهم بود .

سرنوشت کشور دچار بزرگترین پیش آمدها شده و ممکن بود ارکان دولت و کاخ فرمانروائی زمامداران وقت با سرعت غیر قابل وصفی واژگون شود .

بالاخره جنگ کار خودش را کرده و به سرزمین ایران نیز سرایت نموده بود . بمب افکنهای بیگانه در آسمان کشور پیدا شده و واحدهای زره پوش از مرزها گذشته و بطرف شهرهای مهم در حرکت و روان بودند .

آقای منصور خبر وحشت آوری شنیده و مجبور بود به اسرع وقت بدون درنگ شاه را که در تمام امور مملکت دخالت و با اقتدار کامل به همه کارها رسیدگی می نمود ، از چگونگی این پیش آمد بس مهم مطلع گرداند و خیلی زود بود . بایستی مدتی تامل وحوصله و شکیبائی بخرج داد تا هوا کاملاً روشن شود و شاه از خواب

ص: 236


1- باید اضافه نمود که مقالات ، رسالات و کتب دیگری هم در این موضوع نوشته شده است که مکمل کتاب مزبور می باشد و نویسنده هر کجا ضرورت داشته است مطلبی اضافه نموده و نیز از مطالب مکرر و زائدی که امینی نوشته قسمتهائی حذف گردیده است .

خوش برخاسته و صبحانه خود را صرف کند و گرنه با شنیدن این خبر غیر مترقبه سخت عصبانی شده و نخواهد توانست بر اوضاع آشفته مربوط شده و مهام کار را بدست گیرد .

یک ساعت و نیم در انتظار بودن و دقیقه شماری کردن و با حالت عصبانی و اضطراب آمیز قدم زدن آنهم در موقعی که بهیچوجه خبری از اوضاع دور دست کشور بدست نیست و اطلاع نداشتن از اینکه در نقاط دور دست ، در مرزها ، در شهرهای نزدیک سرحد چه وقایعی رخ می دهد و سرنوشت کشور چه خواهد شد واقعاً خیلی مشکل و طاقت فرسا است .

علی منصور که همیشه مانند سایر مردان سیاسی که با خونسردی مشکلات را حل و برطرف می نمایند ، این بار خیلی سخت نگران و مشوش بود زیرا بخوبی متوجه بود که سرنوشت کشور و میلیونها نفوس آن دچار خطر بزرگی شده است ، خطری که تنها در نتیجه عدم توجه و سهل انگاری فرمانروای مملکت رخ داده است .

بالاخره حالت انتظار پایان یافته و منصور در حالی که یادداشتهای دو دولت را در دست داشت از منزل خارج و بطرف سعد آباد حرکت نمود .

نخست وزیر تنها در این فکر بود که شرح این وقایع غیر مترقب و بیسابقه را چگونه و با چه لحنی به اطلاع شاه برساند زیرا بعرض رساندن وقایع بخودی خود جرأت می خواست دیگر چه رسد به یک همچو واقعه ای .

در کاخ سعد آباد

آقای منصور جلو در بزرگ سعد آباد از اتومبیل پیاده شد و راه دفتر مخصوص را پیش گرفت تا اطلاع حاصل کند که آیا شاه از خواب بیدار شده است یا نه ولی در سر پیچ یکی از خیابانها با شاه که زیر یکرشته درختهای کهن و تنومند و سبز و خرم مشغول قدم زدن و تفکر بود ، تصادف نموده و پس از تعظیم بسوی شخص اول کشور پیش رفت . شاه از حضور غیر مترقبه ، زودتر از موقع ، شتاب و عجله و پریدگی رنگ او دریافت که با مداد سوم شهریور ماه مانند همه صبحگاهان دورۀ فرمانروائی جنبهٔ

ص: 237

عادى و معمولی ندارد و بایستی حادثۀ مهمی رخ داده باشد . به این مناسبت با عجله تمام سئوال کرد . ها مگر چه شده ؟ چرا رنگت پریده است ؟ اتفاق بدی افتاده است ؟

نخست وزیر (1) پس از کمی تأمل و رفع تشنج و نگرانی ظاهری خود پاسخ داد :

بلی قربان ، اتفاق بدی روی داده است . ساعت چهار بعد از نصف شب بوسیله نمایندگان دو دولت اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس دو یادداشت به خدمتگذار داده شده است و بطور خلاصه حاکی از عبور واحدهای جنگی دو دولت به خاک ماست .

شاه از شنیدن این سخن سخت نگران شده و در بهت و حیرت فرو رفت و شاید پیش خود فکر می کرد که چرا با درخواستهای دو کشور همسایه که همیشه روابط دوستانه و نزدیک با ایران داشتند ، موافقت نکرده است .

این خبر اضطراب و نگرانی زیادی برای شخص اول کشور ایجاد کرد زیرا از همان دقیقه اول فکر می کرد که با این پیش آمد بزرگترین ضر به به موقعیت و مقام خودش وارد آمده است ، هر دقیقه ای که سپری می شد شاه عصبانی تر و افسرده تر بنظر می رسید در صورتی که برای روبرو شدن با مشکلات یکنوع شهامت و خونسردی لازم است آنهم مشکلی که با اسرار و رموز پیچ در پیچ جنگ دنیا و سیاست جهانی مربوط باشد . متاسفانه حالت تأثر آمیز شاه و التهاب و پریشانی نخست وزیر در تغییر اوضاع و تثبیت حالت آشفته کشور کوچکترین تأثیری نداشت . پیش آمد مهمی رخ داده و چنان بنظر می رسید که بزودی تاریخ کشور جریان عادی خود را عوض خواهد کرد .

قدم زدن بسیار و شنیدن خبر وحشت آور شاه را فوق العاده خسته کرده و پس از یک ساعت در حالی که آقای منصور در پشت سرشان حرکت می کرد بسوی یکی ازعمارتهای کاخ روان شده و پس از چند لحظه روی یکی از صندلیهای بزرگ دسته دار و راحت نشسته و به کشیدن سیگار مشغول شدند تا مگر موفق به تمرکز افکار خود گردد .

ص: 238


1- نخست وزیر تنها نبود و با عامری کفیل وزارت خارجه متفقاً به نزد رضا شاه رفته بودند .

تشکیل جلسه

سرلشکر ضرغامی رئیس ستاد ارتش احضار شد در ضمن مختاری رئیس شهربانی نیز که در همه کارها دخالت داشت در سعد آباد پیدا شد و گوش به زنگ بود که برای انجام وظایف بعدی خود دستورهای جدی تری دریافت دارد . آقای جم نیز بنابه مقامی که در دربار داشت و وزیر دربار سلطنتی بود ، در این معرکه عجیب حضور یافته بود .

از ساعت 8 و نیم صبح تا ساعت یک بعد از ظهر مذاکرات طولانی و مفصلی در اطراف پیش آمد صبح و یادداشت دو دولت همسایه بعمل آمده . در ضمن از کاخ سعد آباد با تلفن به آقای اسفندیاری رئیس مجلس شورای ملی خبر داده شد که جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی باید برای استماع گزارش مهمی ساعت دو ونیم بعد از ظهر تشکیل گردد .

کاربجای بن بست و بغرنجی رسیده و شاه این بار خود را مجبور می دید که ملت را از حقیقت امر آگاه نماید . در جریان مذاکرات کاخ آقای منصور متن نطقی را که بنا بود در مجلس قرائت نماید تهیه و بنظر شاه رسانده و مقارن ساعت یک بعد از ظهر جلسه سعد آباد بهم خورده و تشکیل دهندگان آن بجز شاه که در آنجا اقامت داشت بسوی شهر رهسپار شدند !

جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی

مقارن ظهر به روزنامه نویسها و نمایندگان مجلس شورای ملی خبر داده شد که ساعت دو ونیم بعد از ظهر در مجلس حضور یابند ولی هنوز کسی ، یعنی توده مردم ، از قضایا بیخبر بودند . شاید بعضی از مردان که در جریان سیاست بودند ، تا اندازه ای پیش بینی می کردند که چه حوادثی رخ داده و چه موجباتی در پیش است که ساعت دوونیم بعدازظهر جلسه خصوصی مجلس تشکیل می گردد ولی از حقیقت قضیه کسی با خبر نبود و این بیخبری خود یک کابوس وحشتناکی بود که فشار آن روزافزون بود . مجلس هم در دوره زمامداری شاه سابق بجز اطاعت صرف و گوش دادن کار

ص: 239

دیگری نداشت و هیچوقت در سیاست داخلی و خارجی کشور صاحب نظر و رأی نبود و بهمین جهت مجلسیان نیز بطور کلی از اوضاع بیخبر بودند .

دو ساعت بعد از ظهر

مردم تهران از شدت گرمی هوا به زیر زمینها پناه برده و مشغول استراحت بودند و چون ساعت یک بعد از ظهر ادارات و وزارتخانه ها تعطیل می شد . هیچ کسی خیال نمی کرد در این موقع روز هواپیماهای نیروی هوائی برای تمرین و آزمایش پرواز نمایند . ولی ساعت دو و ده دقیقه در آسمان تهران شش هواپیمای یک باله که با سرعت زیادی پرواز می کردند و شنیدن صدای موتور آنها که برای اهالی تهران تازگی داشت برفراز پایتخت نمودار شدند . غرش موتور این هواپیماها پس از آن پخش یادداشت که مانند مرغهای کوچک و سفیدی در آسمان تهران به پرواز آمده و در اثر وزش باد به اینطرف و آنطرف در حرکت بودند ، مردم را که سر از پنجره ها بدر آورده و به آسمان نظاره می کردند سخت آشفته و مضطرب نمود . اهالی پایتخت بزودی دریافتند که اوضاع و احوال کشور عوض شده و موجباتی فراهم آمده که این هواپیماها در آسمان تهران به پرواز آمده و به پخش اوراق مشغول شده اند . »

ابراهیم خواجه نوری نسخه ای از اوراق ریخته شده توسط هواپیماهای شوروی را در کتاب بازیگران عصر طلائی بچاپ رسانده است .

این ورقه با عنوان « خطاب به اهالی ایران » آغاز و طی آن اعلام داشته است :

« ایرانیها ! شما باید حقیقت را بدانید که آلمانیها در کشور شما مشغول چه کارهائی هستند ؛ پارسال آنها برای برانداختن دولت ایران توطئه ای تشکیل داده بودند و برای این منظور بیش از سه میلیون ریال پول خرج کردند .

آیا چرا آنها آنقدر زیاد پول برای این توطئه خرج کردند منظور آنها چه بود ؟

البته جاسوسان هیتلری که در ایران تخم آشوب و اغتشاش می کاشتند در فکر خوشبختی و سعادت ایرانیها نبودند . آنها می خواستند ایران را به جنگ برضد شوروی بکشانند . برای آنکه مزارع و کشتزارهای ایران را به خون فرزندان ایرانی آلوده

ص: 240

کنند . برای آنکه امکانی بدست آورده از ایران بازهم بیشتر از سابق گندم ، پنبه ، برنج ، پشم ، پوست و میوه جات به آلمان صادر کنند و شماها را بی نان و بی اساس بگذارند .

هیتلر خونخوار می خواهد ایران را به میدان جنگ برضد اتحاد شوروی که کشور دوست ایران می باشد مبدل کند و سرحدات اتحاد شوروی را در معرض خطر و تهدید قرار دهد . سفارت آلمان در تهران در عمارتهای خود انبارهای اسلحه و مواد محترقه تهیه و حاضر کرده است . در کوههای اطراف تهران آلمانها به بهانه شکار مشغول تعلیمات نظامی هستند . « در باشگاه آلمانیها » در تهران دیپلماتهای آلمانی برای تعلیم و یاد دادن جاسوسی و جنایتهای راهزنانه دیگر به اتباع آلمان جلساتی تشکیل می دهند . در بسیاری از شهرهای ایران آلمانها تشکیلات مخفی و سری نظامی خود را ایجاد کرده اند . آلمانیها خودشان را مهندس ، تاجر و جهانگرد می نامند ولی در حقیقت تمام آنها جاسوس ، مفتن و دشمن ملت ایران و شوروی می باشند . کارکن سابق سفارت آلمان در تهران « ولف »آلمانی در بندر پهلوی رئیس جاسوسان آلمان در شمال ایران می باشد . « شوتمان » آلمانی رئیس جاسوسان و راهزنان آلمان در جنوب ایران بود . رئیس شعبه پلیس مخفی آلمان در تهران « گاموتای » آلمانی با معاون خود « ماییر » بنام کارکن اداره « ایران اکسپرس » برای بر پا کردن انفجارها و آتش زدنها در ایران و در اتحاد شوروی از جاسوسان آلمانی دستجاتی تشکیل داده و حالا درصدد آن هستند که در ایران کودتای فاشیستی ضد ملی بر پا کنند . غیر از آن مکانیک رئیس املاک در بندرگز « تراپه » نماینده کارخانجات کروپ « آرتل » نماینده تجارتخانه « سیمنس » ، «فون رادانوییچ » مکانیک در بندر پهلوی ، « رگنکان » رئیس شعبه وزارت دارائی ایران ، زن آلمانی ( گلدنبرک ) مدیر تکنیکی مطبعه مجلس ( اتوموتوز ) و دیگران هم از جاسوسان بزرگ آلمانی در ایران می باشند .

تمام این متخصصین آلمانی هیتلری که می خواهند در سر حد ایران و شوروی تحریکاتی بر پا کنند اینطور هستند . این آلمانها می خواهند شما را دچار اغتشاشات ، جنایت ، گرسنگی و بندگی کنند ؛ اشرار هیتلری بطور افترا آمیز خودستائی می کنند و

ص: 241

لاف می زنند که گویا در جنگ با اتحاد شوروی به پیروزیهائی نائل شده اند ، ولی در حقیقت بهترین لشگرهای آلمانی فاشیستی در میدانهای جنگ گور خود را یافته اند ، آلمان هیتلری در هم شکسته خواهد شد .

برضد آلمان فاشیستی جبهه متحد ملل اتحاد شوروی و بریتانیای کبیر و تمام آن ملل اروپا که هیتلر آنها را به اسارت و تابعیت مبتلا کرده قرار گرفته است ، ممالک متحده آمریکا در جنگ برضد ظلم و تعدی هیتلری بر بریتانیای کبیر و اتحاد شوروی کمک جدی و پرکار می نمایند .

ایرانیها ! آیا ممکن است بیش از این در مقابل دسیسه ها و تحریکات هیتلر غاصب وتجاوز کار که بر ضد ایران انجام می گیرند و درعین حال برعلیه اتحاد شور وی هم می باشند طاقت آورد ؟ نه - نمی توان متحمل این تحریکات شد !

ایرانیها با اتحاد شوروی متفقاً برضد دشمن عمومی یعنی آلمان هیتلری اقدام خواهند نمود بموجب قرارداد شوروی و ایران که در سال 1921 بسته شده به اتحاد شوروی حق داده شده که برای تأمین و مصون داشتن بی خطری و امنیت خود به خاک ایران نیروی خود را داخل نماید .

در ماده 6 قرارداد شوروی و ایران که در سال 1921 منعقد گردیده اینطور نوشته شده «دولتین معظمتین متعاهدتین قبول می نمایند که اگر دولت ثالثی قصد داشته باشد بوسیله مداخله نظامی سیاست غاصبانه و تجاوزکارانه را در ایران مجری سازد و خاک ایران را مرکز لشگری خود برضد روسیه قرار بدهد و در اینصورت مخاطرات و تهدیدی متوجه سرحدات جمهوری متحده شوروی سوسیالیستی روسیه و دول متفق آن بشود و درصورتی که پس از اخطار دولت شوروی به دولت ایران ، خود دولت ایران مقتدر به برطرف ساختن مخاطرات فوق الذکر نباشد آنوقت دولت شوروی حق خواهد داشت ارتش خود را به خاک ایران وارد نماید تا بمنظور دفاع از خود اقدامات نظامی لازمه را بعمل آورد .

دولت شوروی متعهد میشود همینکه مخاطره مزبور برطرف شد فوراً لشگر خود را از حدود ایران خارج نماید . »

ص: 242

ملت ایران ! ساعت خاتمه دادن به تمایلات جاهلانه تجاوزکارانه هیتلر در ایران که هم بر ضد ملت ایران و هم برضد ملل اتحاد شوروی می باشد در رسید . ارتش سرخ دوست ملت ایران بوده و بموجب قرارداد سال 1921 موقتاً به خاک ایران وارد می شود .

اتحاد شوروی و بریتانیای کبیر متفقاً اقدام کرده و خطر تهدید فاشیستی را نسبت به ایران و اتحاد شوروی برطرف خواهند نمود . مرده باد جاسوسان هیتلری که مشغول تدارک دیدن کودتای فاشیستی در ایران می باشند . زنده باد دوستی مابین اتحاد شوروی و ایران . »

در یک چنین وضعیتی بود که مجلس شورای ملی تشکیل یافته و آماده بود گزارش رئیس دولت وقت را گوش دهد . ( در صفحات قبل جریان مذاکرات مجلس عیناً از صورت مشروح مذاکرات نقل شده و چون کامل است و در صحت آن نمی توان تردید داشت ، بنابراین بدان قسمت مراجعه شود . )

نطق منصور با اینکه خیلی مختصر بود و سیاستمداران کشور از بامداد تا نزدیک ظهر برای تنظیم آن زحمت کشیده و سعی کرده بودند به وقایع پیش از سوم شهریور ماه به اجمال اشاره شود خیلی از نکات باریک سیاست غلط و روش غیرمنطقی دولت وقت را روشن و آفتابی ساخت . معلوم شد که دو دولت همسایه شمالی و جنوبی دو مرتبه 28 تیرماه و دیگری در 25 مرداد بطور صریح نظریات خود را به دولت ایران اظهار داشته و برای چاره جوئی مشکلات موجوده راه حل مسالمت آمیزی را پیشنهاد کرده اند . از همه مهمتر معلوم و آشکار شد که خبرهای راجع به یادداشتهای دو دولت همجوار که شایع بود ، دروغ و مبالغه آمیز نبوده است زیرا اگر فراموش نشده باشد از آغاز مرداد ماه این موضوع شایع بود که دولتین اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس برای بیرون رفتن عمال آلمانی از ایران و بدست آوردن یک سلسله امتیازهای جنگی درخواستهائی داده اند حالا شاه و زمامداران وقت چگونه به اهمیت این قضیه پی نبرده اند .

باری با همان سرعتی که مجلس تشکیل یافته بود با همان عجله و شتاب نیز

ص: 243

بفاصله ده دقیقه بهم خورد .

در خارج از مجلس چه خبر است ؟

در بیرون مجلس شورای ملی در میدان بهارستان ، در خیابان شاه آباد ، برخلاف روزهای معمولی تابستان جمعیت زیادی جمع شد . و گاهی بسوی آسمان سرکشیده و زمانی با نگرانی و اضطراب زیاد از پشت نرده های آهنی مجلس باغ بهارستان را نظاره می کردند . عده زیادی از یادداشتهای پخش شده در آسمان تهران در خیابانها و معابر عمومی ریخته شده بود . مردم بیخبر از همه جای تهران که در جریان 20 سال حکومت دیکتاتوری به سکوت و خاموشی و آرامش غیر طبیعی عادت کرده بودند در یک چنین وضعیت آشفته و نزدیکی خطر تنها به فکر این بودند که چگونه باید از خطر جست . نخستین یادداشت که بطور خلاصه حاکی از این مطلب بود « ما با شما جنگ نداریم بلکه آمدیم عمال آلمانی را از کشور شما بیرون کنیم و اگر با ما کمک و یاری کنید با شما مساعدت خواهیم کرد . » در هر گوشه و کناری ساکنین پایتخت دورهم جمع شده و یادداشت را خوانده و آن را تفسیر می کردند . »

ابراهیم خواجه نوری دربارۀ این موضوع ضمن بیوگرافی سهیلی زیر عنوان « هبوط قدرت » چنین نگاشته است :

« هنوز از هفت صبح چند دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که صدای زنگ تلفن منزل سهیلی صدا کرد .

« الو : آقای نخست وزیر در کاخ سعد آباد تشریف دارند و فرمودند هر چه زودتر خودتان را بکاخ برسانید ! »

ساعت هفت صبح منصور در کاخ چه میکند؟ مرا برای چه به این فوریت احضار کرده ؟ خدایا چه اتفاقی ممکن است افتاده باشد ...؟ عبارتهای مشدد و محرک رادیو برلن بر علیه نفوذ متفقین در ایران ، و اشاره های آشکار « بی . بی . سی » راجع به رفتار و نفع پرستی پادشاه ما ، همینطور بریده بریده ، و مخلوط و مبهم ؛ در مغز مشوش و مضطرب و خواب آلود سهیلی عبور و مرور می کرد . آلمانها که در شیوه

ص: 244

پرو پاگاند « هوچی گری » و بخصوص دروغ پردازی سرآمد فن شده و گوی سبقت را حتی از پروپاگاندیستهای هولیود هم ر بوده اند، روز و شب تمام فضای فکر ایرانیان را با تکرار شدید عبارتهای تبلیغاتی مسموم کرده و مجال تعقل و تفکر به هموطنان خوش باور و ساده دل ما نمی دادند - سهیلی هم مثل سایر رجال و سایر مردم ، در میان آن ضد و نقیضها گیج و سرگشته مانده ، و به اتکاء دیکته منحصر فرمانده ایران رنج تفکر و چاره جوئی را نیز از دماغ سهل انگار خود دور کرده بود - این تلفن غیر مترقبه نابهنگام ، در یک چنین موقع پر از دغدغه ای ، موقتاً سردی و « سنبلی » او را تکانی داد و او با نهایت عجله و اضطراب خود را به کاخ سعد آباد رسانید .... کله کتابی منصور را دید که با چهرۀ رنگ پریده و لبهای تو رفته ، روی گردن لاغر و باریکش مختصر حرکتی می کند . ضرغامی مثل کسی که قبلاً بطور محرمانه از قضایا مطلع بوده ، دستی به ریشش می کشد و از پشت عینک با آرامی و خونسردی به تشویش حضار می نگرد . جم ماسک طبیعی تبسم دائمی را به صورت دارد و تمجمج می کند .

مختاری هم مثل بازی اصیل و مطیع و شکاری بیحرکت و بیصدا ایستاده و با تمام حواسش مترصد دریافت فرمان شاه است . شاه پس از یکی دو ساعت راه رفتن ، پیداست ، که خستگی و تشویش درونی خود را می خواهد با کشیدن سیگار مخفی کند .

سهیلی در همان چند دقیقه اول از جریان مطلع شد و فهمید که درست ، بعد از نصف شب سر ریدر بولارد ( وزیر مختار انگلیس ) و رفیق اسمیرنوف ( سفير كبير شوروی ) منصور را از خواب بیدار کرده و هر یک یادداشتی در کفش گذاشته اند ، مبنی براینکه قوایشان در همان ساعت از شمال و جنوب به خاک ایران وارد شده و در حال پیشروی است ... !

ساعت 8 شورای وزیران در حضور شاه تشکیل شد و تا یک بعد از ظهر طول کشید و آن روز پس از چندین سال ، پادشاه این کشور دموکرات برای اولین مرتبه بطور « مشروطه وار » با وزرایش شور کرد و از آنها چاره جوئی خواست و مسئولیت ملی

ص: 245

وز را را در مقابل کشور متذکر گردید ...

ولی متأسفانه قدری دیر بود ! . در ضمن آن مذاکرات طولانی شاه با صراحت و صداقت بی سابقه ای اعتراف کرد به اینکه این عملیات فقط بر علیه شخص اوست و متفقین می خواهند وجود او نباشد ، والا با ایران کاری ندارند . ایکاش ایران دوستی راسخ او بر خودپسندی و خودخواهی مزمنش چند روز پیش غالب شده و این اعتراف صادقانه را دو هفته قبل کرده بود ... ولی او این کار را نمی توانست بکند زیرا یکی از بزرگترین معایب اختیار مطلق داشتن در حکومتها همین است که ( بقول آندره موروا ) انسان ، ولو هر قدر هم با فکر و صالح باشد ، پس هم با فکر و صالح باشد ، پس از چند سال خودمختاری ، دیگر « سرحد ممکنات » از چشمش پوشیده می شود ، و بقدری مست غرور می گردد که حقیقتاً خود را نابغه تصور کرده و هیچ کاری را از حیطه قدرت خود خارج نمی بیند ، تا بحدی که ( مثل شاه ما ) خود را به تنهائی قادر به مقاومت با روس و انگلیس نیز می پندارد ...

در شدت گرمای بعد از ظهر شهریور ، درست سر ساعت دو و ربع ! لرزش در و پنجره و شیشه و زیرزمینهای تهران ، عبور نابهنگام پنج شش هواپیمای غیرعادی را در آسمان سوزان پایتخت بهمه اعلام کرد . باریدن کاغذهای زیادی از دنبال آن طیاره های خارجی بیشتر مردم را متوحش نمود و بطوری برای حل این معما مشوش و هراسناک بودند که آن اعلانات آسمانی را تا دو ریال هم خرید و فروش می کردند .

ما ، با وجود گرمای طاقت فرسا ، نفس زنان و عرق ریزان در تالار مجلس شورای ملی جمع شده و با بی تابی و اضطراب منتظر شنیدن بیانات نخست وزیر بودیم .

آقای اسفندیاری عینک دودی خود را مثل دو چشم بی نور و بیحالت به اطراف گردانیده و با لحن ساده و بدون تصنعش گفت : « بطوری که آقایان اطلاع دارند می بایستی جلسه مجلس در نهم شهریور ماه تشکیل گردد ولی چون آقای نخست وزیر لازم بود که گزارشی به مجلس بدهند به این جهت امروز بعد از ظهر جلسه فوق العاده تشکیل گردید . آقای نخست وزیر بفرمائید . »

ص: 246

( بیانات نخست وزیر عیناً از مجله مذاکرات رسمى قبلاً بطور کامل نقل گردیده است . )

خلاصه از شور آن روز نتیجه زیادی گرفته نشد جز اینکه وقتی شاه با کمال انصاف و مردانگی گفت که « شاید مصلحت در این باشد که من کناره گیری کنم و نگذارم برای خاطر من عده ای ایرانی کشته شود . » وز را پس از تعارفات درباری گفتند : قربان ، شما چرا . ما استعفا می دهیم . و چون در این موضوع هم تصمیم قطعی گرفته نشد ، قرار گذاشتند پس از مشورت با یکدیگر نتیجه را بعداً بعرض برسانند .

ضمناً به امر شاه به رئیس مجلس اطلاع دادند که جلسه فوق العاده ای برای دو بعد از ظهر تشکیل دهد تا نخست وزیر مطلب فوری و مهمی را به اطلاع نمایندگان ملت ( ! ) برساند .

مطلعین از رموز سیاسی ! حق دارند که نطق روز 28 شاه را در اقدسیه ، بزرگترین و مضرترین و خطرناکترین و بد عاقبت ترین خطاهای سیاسی بنامند . حق دارند که نصف بیشتر تمام بدبختیها و فلاکتها و گرسنگیها و کشتارهای این سه ساله را نتیجه همان یک نطق غیر منتظره بدانند . شاید واقعاً اگر همانطوری که قرار شده بود ، فقط ولیعهد به اعطای سردوشی و گواهینامه می پرداخت ، و شاه بطور غیر مترقبه نیامده و آن نطق غیر ضروری وحشتناک را نکرده بود ، امروز « بایندر » ها زنده بودند ، و کشتی « ببر » ما هم بیرق شیر و خورشیدی خود را در زیر لجنهای ساحل دفن نکرده بود ، و بیش از بیست شهر بلا دفاع و غیر مجهز ما در شمال و جنوب بمباران نمی شد ، و آنهمه مردم بی تقصیر ستمکشیده و جور کشیده و ناراحتی چشیده ایران بدون سبب به خاک و خون نمی غلتیدند ... (1)و نتیجتاً شاید امروز دو دسته از فرزندان خوب این مملکت بیچاره بیجهت « حیدری و نعمتی » نشده و جاهلانه به جان یکدیگر نمی افتادند ، و در یک چنین موقعی که این خانه نیم سوخته و ویران ما نهایت احتیاج را به مساعدت و اتفاق و اتحاد فرزندان آن دارد ، خودشان

ص: 247


1- فقط در خوزستان ششصد و سی چهل نفر کشته شدند .

آتش نفاق و فساد را با باد شمال و جنوب و شرق و غرب بیشتر دامن نزده و این شعله خانما نسوز را تیزتر نمی کردند ...

لابد نطق غرای شاه را متفقين بمنزله و مقدمه بسیج عمومی دانستند و با اطلاعاتی که از اقدامات خستگی ناپذیر ستون پنجم در دست داشتند ، یقین کردند که پادشاه ایران پرست ، ولی عامی ولی مستبد به رأی ما ، به این آسانی راه عبور به تسلیحات متفقین نخواهد داد و البته سرانجام جنگ عالمگیر را هم که نمی شود فقط به رأی یک نفر ایرانی از سیاست بیخبری که قلب او « دلمه » تبلیغات مخالف شده موقوف کرد .

این بود که پس از تسلیم یادداشتهای مردادماه و پس از تذکر ایدن ، و پس از گوشه و کنایه های رادیو لندن و رادیو دهلی ، همینکه متفقین نتیجه معکوس از رضا شاه گرفته و حتی نطقی که شبیه فرمان بسیج عمومی بود از او شنیدند ، دیگر تأمل را جایز ندیده و بجای ادامه مذاکرات سیاسی دست بعملیات جراحی زدند .

در این خصوص تصادفاً چندین دفعه با بعضی از متفقین مطلع خودمان بطور خصوصی مذاکره کردم ، و گله های دوستانه و بی نتیجه ای نمودم که چرا با طریق سیاسی و مذاکرات دیپلوماتیک خود دولت ایران را به اتفاق با خود دعوت نکردید ، و چرا با وسایل مؤثری که در دست داشتید تبلیغات مضر و مسموم ستون پنجم را خنثی ننمودید ، و مخصوصاً چرا نگفتید که اگر دولت ایران به خواهش غیر قابل احتراز شما گوش ندهد ناچار به اعمال زور نظامی متوسل خواهید شد .. ؟ احتمال قوی داشت که در آن صورت رضا شاه هم در مقابل یک حقیقت مسلم تسلیم منطق می شد ، و شما محتاج به این نمی شدید که برخلاف رویه عدالت خواهانه خودتان بیطرفی یک کشور [ را نقض ] (1) کنید .. ؟

اعتقاد من اینست ( و جوابهائی که از آنها شنیده ام این را تأیید می کند ) که اگر آنوقت یک نفر . فقط یک نفر مرد پخته ، مثل منصور ، ولی رشيد ، و حقيقتاً

ص: 248


1- کلمات یا جملات داخل کروشه [ ] که از این پس می آید ، از نگارنده است .

وطن پرست و صریح مثل دشتی یا دکتر مصدق در سر کار بود ، بخوبی می توانست جریان تاریخ ایران را تغییر دهد و از تمام این بد بختیهائی که در این سه ساله پیش آمده جلوگیری نماید . البته چنانکه می دانید ، منصور برسر کار بود ، و او مرد بسیار پخته و کارآزموده و لایق و حسابگری هم است ، ولی در این قبیل اشخاص ، متأسفانه مبالغه در حسابگری و خودخواهی ، که دیگر شور و شعله ای که لازمه این قبیل کارهای بزرگ و مستلزم از خود گذشتگی است در قلبشان وجود ندارد .

- والا برای یک رجل سیاسی که خیلی عامی نباشد درک این مطلب مشکل نبود ، و با حساب سرانگشتی هم می توانست به خود بگوید که : اولاً ما در بین دو کشور بسیار قوی واقعیم و مسلماً زورمان به آنها نمی رسد . ثانیاً انگلیس و آمریکا از جنگ گذشته عبرت گرفته اند ، و بنا به دستورات مفصل و مفیدی که « سرژرژ بوکانان » در کتاب گرانبهایش راجع به جنگ گذشته نوشته ، این دفعه دیگر متفقین خوب می دانند که مهمترین و حیاتی ترین اقدام آنها باید رسانیدن کمک خیلی فوری به دولت اتحاد جماهیر شوروی باشد .

خوب ، راه شمال روسیه که مدتی از سال یخ بندان است و بعلاوه بواسطه نزدیکی با آلمان خیلی خطر دارد . پس مناسبت ترین راه عبور از ایران است . از طرف دیگر اینهمه آلمانی که در ایران تقریباً در تمام کارخانه های مهم ما تصدی دارند : قورخانه ، تلفن بی سیم ، سیلو ، راه آهن و غیره را بعنوان متخصص تحت نظارت خود گرفته اند ، لابد نخواهند گذاشت که محمولات متفقین بدون دردسر به شوروی برسد . پس طبیعی است که انگلیس و آمریکا بهر طریقی ممکن شود باید اول « پل پیروزی » یعنی ایران را از وجود دینامیت خطرناک آلمان پاک کنند و هر چه آلمانیست از اینجا خارج نمایند .

این حساب ساده سرانگشتی منطقاً به این نتیجه می رسد که اگر ما با وجود تذکرات و یادداشتهائی که فرستاده اند خودمان این کار را نکنیم آنها به زور این کار را خواهند کرد و ما نتیجتاً « هم پول را داده ایم هم چوب را خورده ایم و هم پیاز را ! »

باور کردنی نیست که بین رجال ما حتی یک نفر هم به این نکته محرز و

ص: 249

بدیهی و ساده پی نبرده باشد . غیر ممکن است که مثلاً منصور یا سهیلی یا عامری متوجه این موضوع نشده باشند ، فقط ممکن است برای دفاع خود بگویند کی جرأت می کرد در مقابل پادشاه این صلاح اندیشیها را بکند ؟ کی جرأت می کرد ؟ مطلب همین جاست ، مطلب همین جاست که آنها جرأت نمی کردند ، مطلب همین جاست که جرأت و رشادت و از خود گذشتگی که لازمه رجال سیاسی بزرگ است در هیچ یک از این آقایان به اندازه کافی وجود نداشت ، وگرنه آن مسأله دارای چندین راه حل بود که هر یک را پیش می گرفتند از همه این بد بختیها جلوگیری شده بود . »

شماره فوق العاده

*شماره فوق العاده(1)

« در جریان آن عصر مشعشع که به ما می گفتند هیچ چیز شما از کشورهای مترقی و بزرگ کمتر نیست و ایران مقام و منزلت ارجمندی در جهان پیدا کرده و به مردم تلقین کرده بودند که تهران با پاریس برابری می کند و دیری نخواهد گذشت که با نیویورک هم برابری کند و آسایش و خوشی و کمال راحتی و طرق مختلف ترقی و تعالی برای همه افراد کشور تأمین شود . در یک چنین موقع که عمر عزیز من و شما بیهوده صرف می شد و ثروت و بودجه مملکت به جیب از ما بهتران ریخته می شد روزنامه ها چندان قدر و قیمتی در جامعه نداشتند . البته مردم حق داشتند تا این حد نسبت به روزنامه ها بیمهر و بیعلاقه باشند زیرا چیزی را که می خواستند در صفحات روزنامه موجود نبود روزنامه ها افکار جامعه را منعکس نمی ساختند به دلیل اینکه کنترل شدید دست و پای آنها را سخت بسته بود . سانسور به وضع بسیار شدیدی در تمام جراید حتی در بیان و طرز گفتار و نگاه و راه رفتن اشخاص معمول و مجرامی - شد . با این وضعیت روزنامه ها حق داشتند . شماره فوق العاده از طرف تمام روزنامه های صبح و عصر انتشار یافت . ساعت سه و نیم بعد از ظهر نخستین قسمت این فوق العادهها در میدان سپه و خیابان فردوسی و لاله زار به دست مردم رسید .

ص: 250


1- نقل از کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور . »

انتشار خبر مجلس سبب شد که تهران ساکت را به تشنج و جوش و خروش بیسابقه و شگفت انگیزی دچار نماید. مردم برای خریدن فوق العاده روزنامه بیکدیگر پیشدستی می جستند . اضطراب و نگرانی مردم بسیار زیاد بود همه می دانستند که دولت مشغول اقدام است و با نمایندگان کشورهای همجوار مذاکره ادامه دارد و ارتباط سیاسی هنوز قطع نشده ولی در یک چنین موقع باریک تنها مذاکره نمی توانست از شدت نگرانی و اضطراب درونی مردم بکاهد .

در ستاد ارتش

مقارن ساعت چهار بعد از ظهر سرلشگر ضرغامی رئیس ستاد ارتش برای دومین بار در کاخ ییلاقی سعد آباد بحضور شاه رسید و پس از تقدیم گزارشهای رسیده از شهرستانها و آخرین خبر مربوط به عملیات جنگی انتظار داشت از فرمانده عالی ارتش دستورات لازم و صریح و روشنی دریافت دارد ولی شاه که در نتیجه این پیش آمد سخت عصبانی و آشفته شده بود به رئیس ستاد ارتش دستور داد که فرمانی صادر کنند تا لشگرهای پادگان مرکز از سر بازخانه ها خارج و در بیرون شهر موضع بگیرند . در ضمن از نظر حفظ ظاهر یک ستاد جنگی بزرگ ارتشداران ایجاد گردد و کارمندی آن بعهده عده ای از افسران ارشد و با معلومات سپرده شود ولی درباره تکلیف و وظیفه لشگرهای خارج هیچگونه دستوری نمی دهد .

نخستین شب تاریک تهران

ساعت 8 بعد از ظهر بود . صدای پائین آمدن درهای آهنی مغازه ها در طول خیابان شاه از دور و نزدیک بگوش می رسید . همه با شتاب و عجله پیاده و با درشکه خیابانها و گذرگاههای عمومی را ترک می گفتند . حرفهای تازه و صحبتهای شگفت انگیزی بگوش می رسید . قیافه های آشفته و غیر عادی رهگذران ثابت می کرد که پیش آمد صبح تا چه اندازه در اهالی تهران تأثیر کرده است .

از همین روز اول تهیه مواد غذائی و خوار بار - مخصوصانان - یکی از بزرگترین

ص: 251

گرفتاریهای ساکنین شهر تهران شده بود . مردم در ضمن صحبت از پیش آمد صبح به همدیگر اندرز می دادند که تا می توانند مواد غذائی ، قند و شکر و سایر چیزها خریده ذخیره نمایند . البته حق هم داشتند زیرا برای اداره کردن و حفظ آرامش و آسایش 500 و یا 600 هزار نفر جمعیت در یک چنین موقع مشکل لازم بود دولت و زمامداران تدارکات لازم دیده باشند در صورتی که برای مقابله با چنین پیش آمدی از طرف دولت وقت اقدامات موثری نشده بود و بعلاوه هیچگونه اطمینانی داده نشده بود که خوار بار آنها تأمین شده است . به این جهت مردم نه تنها از نظر کمی خوار بارو ابتلاء به خطر قحطی خود را در خطر می دیدند بلکه از نظر بمباران هوائی نیز سخت آشفته و حملات احتمالی شبانه بمب افکنها آنها را نگران ساخته بود . در کشور شاهنشاهی مخصوصاً در مرکز سخن از ترقی و تعالی در میان بود و به گذشته پر از افتخار به زمان حال پر از سطوت و جلال نه یک بار بلکه هزاران مرتبه اشاره می شد ولی هیچوقت به این مردم فلکزده نمی گفتند که در مقابل حملات هوائی چگونه باید دفاع کرد و یا مثلاً وقتی شهر بزرگی در ظلمت و تاریکی فرو می رود وظیفه افراد چیست . بهمین جهت شب چهارم شهریور ماه هنگامی که تهران در ظلمت وحشتناکی فرو رفت و هواپیمائی در ضلع جنوبی آن شروع به پرواز نمود خوف و ترس عجیبی همه مردم را فرا گرفت . عده زیادی پا به فرار گذاشته و شلاق کش بسوی

خانه های خود روان شدند .

تاریکی شهر تهران و بی اطلاعی پاسبانها که هنگام یک حمله هوائی چه باید بکنند و انعکاس نورافکن در صحنه آسمان و صدای موتور هواپیمای شبگرد ، همه اینها دست بهم داده محیط اضطراب آمیز و دهشتناکی ایجاد شده بود . مردم خیال می کردند که شهر بمباران خواهد شد و گرنه این تاریکی و ظلمت بیسابقه چه معنی دارد . آیا بهتر نبود که زمامداران وقت برای رفع نگرانی اهالی پیش از ظهر و یا بعد از ظهر به ساکنین شهر خبر می دادند که هنگام شب از نظر احتیاط تهران در تاریکی فرو خواهد رفت . با این وضع نمونه بسیار کوچکی از جنگ در جلو چشم مجسم می شد جنگی که تنها با جبهه و سر باز سروکار نداشت بلکه شامل حال همه

ص: 252

افراد ملت می شد . »

گزارشها و نامه های سیاسی

اسنادی که مطالعه می کنید در جلد سوم کتاب اسناد سیاسی روابط خارجی آمریکا با کشورهای مشترک المنافع انگلیس و کشورهای خاور نزدیک و افریقا چاپ شده که دکتر رضا امینی آنها را ترجمه کرده و در بیست و یکمین سالنامه دنیا (1) درج گردیده است . در اینجا به گزارشهای تلگرافی وزیر مختار امریکا در ایران به وزیر خارجه امریکا می پردازیم :

گفتگوی رضا شاه با نمایندگان انگلیس و روس

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - 35 اوت 1941 ( سوم شهریور 1320 ) - ساعت 2 بهداز ظهر ( روز 26 اوت ) ( چهارم شهریور ) ساعت 9:10 صبح دریافت شد .

105 - در تعقیب گزارش شاره 104 ( مورخ 25 اوت ساعت 9 صبح ) اشعار می دارد که نمایندگان روس و انگلیس مذاکرات خود را با شاه ایران تازه بپایان رساندند . وزیر مختار انگلیس به من میگوید شاه که آرام و اندیشمند بنظر می رسید تقریباً چنین صحبت را شروع کرد :

« این وضع چیست ؟ من اطمینان دادم که غالب آلمانیها از ایران اخراج خواهند شد . امروز صبح می بینم که شما هم از شمال و هم از جنوب ، کشور مرا مورد حمله قرار داده و هشت کشتی دولتهای محور را در خلیج

ص: 253


1- سالنامه دنیا که به مدیریت طباطبائی منتشر میشد یکی از نشریات سودمند و با ارزش تهران بوده که همواره مطالب تاریخی و مهمی را در برداشته است .

فارس توقیف کرده اید . مثل اینکه آلمانها می خواهند تمام اروپا را تسخیر کنند و حالا روسها و انگلیسها می خواهند ایران را بگیرند . »

وزیر مختار انگلیس جریان سوابق امر را به شاه توضیح می دهد و ضرورت اقدام کنونی را تأکید می کند زیرا دولت ایران عملاً نتوانست اطمینانهای شایسته بدهد که آلمانیها از ایران اخراج خواهند شد . آنگاه شاه صریحاً اطمینان می دهد که کلیه آلمانیها در ظرف یک هفته از ایران اخراج خواهند شد غیر از آنهائی که خدماتشان مورد احتیاج مبرم و فوری است . بعلاوه قول داد فهرست اسامی آلمانیهائی که در ایران باقی خواهند ماند به آنها بدهد همان فهرستی که مقامات ایرانی تاکنون از دادن آن خودداری می کردند . شاه از هر دو نماینده خواست که بر اساس این اطمینانها تقاضای قطع مخاصمت فوری کنند و بالحن مؤکد سئوال کرد که در ازای این امر پیشنهاد روسیه و انگلیس چه خواهد بود .

پیشنهاد شاه بلافاصله به لندن و مسکو ارسال شد و انتظار می رود که پیش از صبح فردا جواب برسد .

وزیر مختار انگلیس ( از این ملاقات ) استنباط قطعی حاصل کرده که شاه را وزیرانش از جریان مذاکرات خود با روسیه و انگلیس خوب مطلع نساخته اند .

با اینکه قوای انگلیس از مرز ایران گذشته اند هنوز خبر قابل اعتمادی راجع به جنگ بدست نیامده است . شش فروند هواپیمای انگلیسی چند دقیقه پیش برفراز تهران پرواز نمود و اوراق روی شهر ریخت . آرامش در تهران برقرار است و کسب و کار و نسبتاً زندگی عادی ادامه دارد . غالب اتباع انگلیسی و عده ای از اتباع متفقین طبق ترتیب که از پیش داده شده به عمارت سفارت انگلیس پناه برده اند . چند نفر از اهالی چکوسلواکی و دیگران تقاضا کرده اند که به این سفارتخانه ( سفارت امریکا ) پناهنده شوند ولی من رضایت نداده ام زیرا در حال حاضر هیچ نوع نشانه ای از بی نظمی و خطر مشهود نیست . من با دقت به همکاری اتباع خودمان مراقب اوضاع هستم و اگر وضع ایجاب کند بدون تردید و درنگ آنها را به محوطه سفارتخانه خواهم آورد .

دريفوس

ص: 254

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 25 اوت 1941 ( سوم شهریور 1320 ) ساعت 6 بعد از ظهر ( روز 26 اوت

ساعت 6:20 دریافت شد ) .

106 - مدير كل وزارت خارجه شخصاً همین حالا نزد من آمد و از این سفارت تقاضا کرد که تقاضای رسمی دولت ایران را به وزارت خارجه آمریکا اطلاع دهم تقاضای رسمی دولت ایران این است که رئیس جمهوری امریکا نزد دولتهای انگلیس و روس وساطت کند که مخاصمات بیدرنگ متوقف گردد و اختلاف کنونی از طریق دوستانه فیصله پیدا کند . وی اظهار داشت که ایرانیها میل دارند اطمینان بدهند که قسمت عمده آلمانیها از ایران اخراج خواهند شد . در این مورد خواهشمند است به گزارش شماره 105 این جانب رجوع نمائید .

دريفوس

470.0011 Europea n war 1939/ 14641: Telegram

The Shah of Iran (Reza Shah Pahlavi) to President Roosevelt (Translation)

10 p.m.

TEHRAN, August 25, 1941

(Received August 25 10: 51 p.m.)

Your Excellency has surely been informed that the Russian and British forces have crossed brusquely and without previous notice the boundaries of this country occupying certain localities and bombarding a considerable number of cities which were open and without defense. The old pretext which the Russian and English Governments raised consisted in the concern which those countrles claimed to feel because of the sejourn of certain Germans in Iran, despite the assurances given by my Government that those Germans will soon leave Iran. No subject for concern could longer exist and I no fonget can see for what reason they have proceeded to those acts of agreeslon and to bombarding without reason our cities. I considr it my duty, on the basis of the

ص: 255

declarations which Your Excellency has made several times regarding the neceseity of defending principles of international justice and the right of peoples to liberaty, to request Your Excellency to be good enough to interest yowrself in this incident, which brings into war a neutral and pacific country which has had no other care than the safeguarding of tranquility and the reform of the country; I beg Your Excellency to take efficaclous and urgent humanitarlan steps to put an end to these acts of aggreasion. Being assured of the sentiments of good will of Your Excellency, I renew to you the assurance of my sincere friendship.

REZA PAHLAVI

تلگراف رضاشاه به پرزیدنت روزولت

تهران - 25 اوت 1941 ( سوم شهریور 1320 ) ساعت 1 بعد از ظهر ( روز 25 اوت ساعت 10:51 بعد از ظهر دریافت شد ) .

حضرت رئیس جمهوری قطعاً اطلاع حاصل کرده اند که قوای روس و انگلیس ناگهان و بدون اخطار قبلی از سرحدات این کشور عبور نموده و بعضی نواحی را اشغال و عده ای از شهرهای باز و بلادفاع را بمباران کرده اند . بهانه کهنه دولتهای روس و انگلیس این است که آنها ادعا دارند که از اقامت معدودی از آلمانیها در ایران نگران می باشند و حال آنکه دولت من همه نوع اطمینانهائی داده که آلمانیها بزودی خاک این کشور را ترک خواهند گفت ، موجبی برای نگرانی نمی تواند دیگر وجود داشته باشد و من نمی توانم بفهمم که به چه علت آنها متشبث به اعمال تجاوز شده و شهرها را بدون جهت زیر بمباران گرفته اند . با اتکاء به بیاناتی که درباره لزوم دفاع از اصول عدالت بین المللی و حق آزادی مردم مکرراً ایراد نموده اند وظیفه خود می دانم نظر آن جناب را لطفاً به این واقعه که کشوری بیطرف و صلحدوست را که فکری جز تأمین آرامش خود و اصلاح امور مملکت نداشته گرفتار جنگ نموده جلب نمایم و از آن جناب تمنا دارم که اقدامات فوری مؤثر و انسانی برای خاتمه دادن به این اعمال تجاوز اتخاذ نمایند . با اطمینان به احساسات و حسن نیت آن جناب مراتب دوستی صمیمانه خود را تجدید می نمایم .

رضا پهلوی

ص: 256

در لشکرها چه خبر است

*در لشکرها چه خبر است(1)

در بیرون دروازه باغشاه لشکر اول پادگان مرکز و در خارج دروازه شمیران در سر راه ییلاق تهران در سمت راست جاده لشکر دوم و قسمتهای مختلف آن استقرار دارند . خبر وقوع حادثه صبح در همان هنگام که سراسر شهر منتشر شد به گوش افسران و افراد پادگان مرکز نیز رسید . نخستین اقدامی که در این دو مرکز بزرگ بعمل آمد این بود که به افسرها دستور داده شد بدون اجازه سر باز خانه را ترک نگویند و افسرهائی هم که در خارج از سر بازخانه بودند به وسایل مقتضی احضار شدند .

ساعت 12 بعدازظهر است چند دستور محرمانه و فوری به فرماندهان هنگهای پیاده رسیده و افراد با عجله و شتاب مشغول جمع آوری وسایل خود و بستن کوله پشتی و گرفتن تجهیزات هستند . باغشاه با آن خیابانهای دراز و محوطه بزرگ و درختهای بلند سبز خود در ظلمت عجیبی فرو رفته است .

در محوطه هنگهای پیاده و نیروی زره پوش و گاراژهای کامیونها و توپخانه 105 بلند فعالیت عجیبی دیده می شود . دستور فوری رسیده است که واحدهای پیاده و توپخانه بایستی از ساعت 1 بعد از نصف شب شروع به تخلیه سربازخانه کرده و در خارج شهر در محلهائی که معین شده ، موضع گیرند یک نوع خستگی آمیخته به بهت و حیرت همه را فرا گرفته زیرا در جریان این چند ساعت متمادی هیچ نوع دستور صریح و روشنی به واحدها نرسیده است .

باغشاه تخلیه می شود

ساعت 1 بعد از نصف شب واحدهای پیاده بحرکت آمده و به اتفاق افسران و فرماندهان مربوطه خود محوطه سر بازخانه را ترک می گویند و پس از یک ساعت و نیم راه پیمائی شبانه هر یک از هنگهای چهارگانه پیاده لشکر اول به مواضع خود رسیده و بشرح پائین در آنجا استقرار می جویند .

ص: 257


1- نقل از کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور »

1 - هنگ پیاده پهلوی تحت فرماندهی سرگرد ایرج محوی در طرشت .

2 - هنگ پیاده آهنین تحت فرماندهی سرگرد برخوردار در ارتفاعات کهک .

3 - هنگ پیاده 20 به فرماندهی سرهنگ یکم بهرامی در اطراف نازی آباد .

4 - هنگ پیاده 3 بهادر به فرماندهی سرهنگ 2 شاهرخشاهی در جلو قلعه مرغی .

هنگهای پیاده لشکر دوم نیز در فاصله دو و سه کیلومتری خارج سربازخانه بهمان ترتیب لشکر اول استقرار جسته بود .

باید متوجه بود که تخلیه سر بازخانه ها فقط از نظر احتیاط و جلوگیری از تلفات سربازان در یک بمباران احتمالی هوائی بود .

روز چهارم شهریور ماه

اشاره

اوضاع مبهم تر از آن بود که اشخاص عادی فکر آن را می کردند ، خیلی مبهم . با اینکه نخست وزیر و سایر مردان مسئول کشور با نماینده های دو دولت همسایه در تماس بودند ولی خبرهائی که از شهرستانها می رسید اضطراب آمیز بود . بد بختانه پادشاه که سالیان متمادی مشکلات داخلی و موانع زیادی را از پیش پای خود برداشته بود این دفعه سخت خود را گم کرده و بطور واضح و آشکار از فائق آمدن بر مشکلات ناشی از همان سیاست غلط و تجاوز آمیز 20 ساله عاجز بود و اگر از آغاز زمامداری به تمایلات داخلی و از همه مهمتر به روش مسالمت آمیز سیاست خارجی دو دولت همسایه توجه می کرد و مقتضیات اوضاع بین المللی را در نظر می گرفت و سیاست کشور را تا اندازه ای که ممکن و مقدور بود با آن تطبیق می کرد تاریخ طور دیگر نوشته می شد (1) ولی متأسفانه این روش پیش گرفته نشد و وقتی هم حوادث که

ص: 258


1- اگر آقای داود امینی قبلاً اسناد سیاسی منتشره دوران روی کار آمدن رضاخان را که سالها بعد از سوم شهریور کم و بیش از پشت پرده استتار بیرون افتاد ملاحظه می کرد و نیز اسناد سیاسی متبادله بین سفیر انگلیس در ایران با وزارت خارجه انگلستان و نایب السلطنه هند را در باره حکومت « تمرکز قدرت » خوانده بود ، در می یافت که رضا شاه تا سال 1315 و شاید تا سال 1318 همواره گوش به فرمان انگلستان بوده و هرچه آنها می خواستند عمل و اجرا می کرد ، در آنصورت قطعاً کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » خود را طور دیگر تألیف می نمود ، با این حال چه رضا شاه آلمانها را بیرون می کرد و چه بیرون نمی کرد متفقین تصمیم گرفته بودند ایران را اشغال نمایند .زیرا از راه ایران باید به روسیه شوروی مهمات و تجهیزات برسانند تعجب در این است که رضا شاه با تمام حافظه قوی و هوش سرشاری که دارا بود چطور فراموش کرده بود که او مخلوق انگلستان است و انگلستان خالق وی و خالق هر وقت اراده کند مخلوق خود را از بین خواهد برد و این مسأله باید درس عبرتی برای همه باشد که هیچگاه آلت دست خارجیان نشوند و بدانند سیاستهای خارجی تا زمانی که منافع آنها اقتضا می کند عوامل خود را حفظ می کنند و هر آن که مصلحت آنها اقتضا نکرد آنان را فدا می نمایند . *** با این حال کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » آقای امینی چون در آنموقع خود مخبر روزنامه بوده و از نظرر پرتاژها و اخباری که تهیه و جمع آوری نموده به تاریخ این برهه از زمان خدمت بسیار نموده ، کتاب ایشان قابل کمال توجه و قدردانی است و ما هم در نوشتن و تألیف این جلد از آن کاملاً استفاده نموده ایم .

بسرعت وقوع یافت او را تکان داد ، کار از کار گذشته بود .

مقدمات استعفای کابینه آقای منصور

ساعت 7 ونیم صبح آقای منصور نخست وزیر وقت در کاخ سعد آباد ( که وسائل دفاعی آنجا شب پیش در نتیجه رسیدن چند دسته از سربازهای لشکر اول و دوم و نصب چند مسلسل سنگین و سبک در برج و باروهای آن تقویت یافته بود ) بخدمت شاه رسید و نتیجه اقدامات و مذاکرات بعد از ظهر خود را با نمایندگان دو دولت گزارش می دهد ، شاه با یک حالت دگرگون و بهت زده و برای نخستین بار در تاریخ سلطنت 20 ساله خود می گویند :

آيا شما صلاح می دانید من از سلطنت کناره گرفته و استعفا بدهم ؟ آیا تصور نمی کنی که با این اقدام از وخامت اوضاع کاسته شود ؟ این حرف تأثیر برق آسائی

ص: 259

در آقای منصور کرده و از شدت بهت زدگی سیمای آن سرخ شده و چند لحظه سکوت اختیار می نماید . در خلال این مدت کم پیش خود فکر می کند که شاید نظر فرمانروای کشور از اظهار این جمله پی بردن به مقاصد و نظریات وزیران و هیأت دولت خود باشد به این جهت در پاسخ می گوید :

نه خیر قربان ، شما چرا استعفا می دهید بنده با سایر وزیران استعفا می دهیم و استدعا دارم موافقت بفرمائید .

شاه از شنیدن این جمله و پی بردن بطرز فکر و عقیده رئیس دولت یک نوع آرامش باطنی در خود احساس نموده و اظهار می دارد : نه ، نه . شما هم نباید فعلاً استعفا بدهید . باشید با همدیگر کار می کنیم . شاه با اینکه می دانست رفع بحران در نتیجه اقدامات آقای منصور غیر ممکن است با این حال اصرار داشت هیأت دولت بجای خود باشد و مذاکرات را ادامه دهد در صورتی که افراد ملت و مخصوصاً طبقه روشنفکر پس از اطلاع از چگونگی حوادث دریافته بودند که نه تنها فعالیت دولت بلکه مجاهدت شخص شاه نیز بجائی نخواهد رسید . اهالی کشور از این حقیقت تلخ اطلاع داشتند و از روز سوم شهریور ماه دریافته بودند که جریان کار مملکت عوض خواهد شد زیرا دولت اراده و نفوذ لازم را نداشت که با این حادثه بزرگ رو برو شده و همانطور که 20 سال مردم بیچاره این سرزمین را دچار بزرگترین بدبختیها و ناملایمات ساخته بود ، این حادثه را از راه عقل و تدبیر جل و برطرف سازد . این مسأله مورد تردید هیچ فرد عاقلی نیست که مردان یک کشور وقتی می توانند مقام و منزلت خود را حفظ کنند که هم در داخل و هم در خارج از مرزهای کشور سیاست متینی را پیش گرفته و از انحطاط و بدبختی و سیه روزی یک قوم جلوگیری نمایند و گرنه با اظهار جملهٔ پرآب و تاب « حسب الامر جهان مطاع ملوکانه » کارها به جریان عادی خود نمی افتد و مشکلات برطرف نمی شود .

قرارگاه کل بررگ ارتشداران فرمانده

سرلشکر ضرغامی ضمن شرفیابی روز سوم شهریور ماه به خدمت شاه دستور

ص: 260

صریحی برای تشکیل ستاد جنگ دریافت و پس از مراجعه فرمانی بشرح زیر صادر و قرارگاه کل بزرگ ارتشداران فرمانده را به قسمتهای مربوطه ابلاغ کرده بود .

فرمان عمومی ارتش 3234

فرمان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی

ماده 1 - از تاریخ سوم شهریور ماه 1320 قرارگاه کل بزرگ ارتشداران فرمانده بشرح زیر تشکیل می شود :

الف - ستاد : رئیس ستاد سراشکر ضرغامی .

رکن 1 - سرتیپ رزم آرا سرهنگ کیهان ، سرهنگ 2 وثوق ، سرهنگ 2 شیمی .

رکن 2 - سرتیپ ریاضی ، سرگرد هاشمی ، سرگرد دیهیمی .

رکن 3 - سرتیپ هدایت ، سرهنگ 2 حجازی ، سرگرد مظهری ، سرگرد ریاحی ، سرگرد بهمنی .

ركن 4 - سرهنگ 2 صمدی ، سرگرد گیلانشاه ، سرگرد معین پور .

دفتر ستاد : سرهنگ رزم آرا .

دفتر رمز : سرهنگ دوم اداری ارفع ، ستوان یکم معین انصاری ، ستوان یکم نجم آبادی ، ستوان یکم زندی .

ب - دوایر :

دایره توپخانه و مهمات : سرتیپ کیکاوسی .

دایره مهندسی و مخابرات : سرتیپ ریاضی .

دایره نیروی هوائی : سرهنگ خسروانی .

دایره حمل و نقل : سرهنگ رفعت جاه .

دایره کار پردازی : سرتیپ مهدوی .

دایره بهداری : سرلشکر آتابای .

دایره دامپزشکی : سرتیپ فتحی .

ص: 261

دایره انتظامات و دادرسی : سرتیپ فیروز .

ستاد جنگ مشغول کار است

عمارت باشگاه افسران مرکز فعالیت شده ، اتومبیلهای سران ارتش با نمره های مشخص زرد خود پشت سرهم بنو به محوطه باغ باشگاه را دور زده و جلو در بزرگ ورودی عمارت ایستاده و سرنشینان آن با عجله از پله ها بالا رفته و پیش رئیس ستاد جنگ یامعاون و یا سایر کارمندان ارشد مراجعه و راجع به اوضاع عمومی اطلاعاتی بدست آورده و بطور آهسته مشکلات را بهمدیگر گوشزد و اسرار نگفته پیش از سوم شهریور ماه را در میان گذارده و از چگونگی اوضاع روحی فرمانده کل قوا باخبرمی شدند . همه بی تکلیف بودند همه به این مرکز تازه که تحت عنوان برجسته ای تأسیس یافته و می خواست در تاریخ لشکر کشی مخصوصاً امر دفاع نقش مهمی را بازی کند مراجعه می نمودند تا بدینوسیله شاید بتوانند مقام خود را تثبیت و از اوضاع آشفته تا آنجائی که ممکن است استفاده برند ، ولی غافل از این بودند که این اداره جدید حسب الامری نیز شبیه همان هائی بود که وجود داشت و نمی خواستند این حقیقت تلخ را باور کنند که برای مقابله با یک حادثه بزرگ رای و تدبیر و شهامت بیشتری لازم است .

در داخل شهر تهران ستاد جنگ با همه جا ارتباط داشت امر برهای موتور سوار با سرعت وحشت آوری در خیابانهای شهر حرکت کرده و اضطراب و نگرانی مردم را هردم زیادتر می کردند و معلوم نبود که امریه ستاد جنگ را به قسمتهای مختلف می رسانیدند یا حامل پیامهای خصوصی بودند .

یک تصمیم فوق العاده

اصولاً هنگامی که در کشوری حادثه ای رخ می دهد فرمانروا و زمامداران آن دور هم می نشینند و اوضاع را بررسی کرده و از احوال و روحیه مردم اطلاع موثقی بدست آورده از آن پس تصمیمات خود را در محور همکاری با مردم و اهالی اتخاذ

ص: 262

می کنند و هر عملی که بشود روی این نظر انجام می شود . بدبختانه در کشور ما از آنجائی که کارها و نظریه ها و نقشه ها و ترقیات و تصمیمات هم روی عقیده و بنا به میل یک نفر و حسب الامری انجام می شد و بنیان کارها و اقدامات هیچ نوع استحکامی نداشت و یک نقشه درست و منطقی در میان نبود که مطابق آن برای رفع نیازمندیهای عامه دست به کارهائی زده شود و ظاهر سازی در همه شئون و مظاهر اجتماعی ما رخنه کرده ، بود روی این اصل تصمیمات فوق العاده ای هم که از طرف دولت و ستاد جنگ گرفته شد خیلی عامیانه و دور از عمل و اندیشه بود .

ضبط کامیونها و بارکشها

برای انجام وظایف مهم وسایل کافی باید در اختیار داشت . 20 سال تمام قسمت عمده بودجه کشور خرج تسلیحات و تهیه مهمات شده بود ولی روز سوم شهریور ماه ستاد جنگ خود را مجبور می دید از کامیونها و بارکشهای مردم استفاده کند . البته این کار اگر بطور ساده و بمنظور انجام خدمت مفیدی صورت می گرفت خیلی خوب بود ولی بدبختانه در مورد انجام این امر سوء استفاده های عجیب و غریبی شد و در مدت کمتر از 7 و 8 روز که اوضاع آشفته ای در مرکز وجود داشت عده زیادی از مأمورین به نوائی رسیده و جیبهای خود را پر کردند .

در طول خیابان فردوسی و خیابان سوم اسفند و خیابان حافظ عده زیادی کامیون و بارکش غیر دولتی پشت سرهم توقف کرده و در بالای هر یک از آنها دو نفر سرباز مسلح به تفنگ دیده می شد . این کامیونها گاهی بسرعت و زمانی با تأنی حرکت کرده و پیچ خورده ، داخل کار پردازی ارتش شده و خوار بار و مواد غذائی موجودی این محل را حمل می کردند . اینجا هنگامه عجیبی بر پا بود. عده زیادی از افسران پادگان مرکز اجتماع کرده برای خانواده های خود برنج و قند و شکر دریافت می داشتند .

طرز گرفتن و ضبط کامیونها برای خدمت ارتش خیلی خنده آور و درعین حال تأسف انگیز بود . مأمورین انجام این امر مهم بنا بعادت سابق خود چون آب

ص: 263

گل آلودی پیدا کرده بودند می خواستند از آخرین رموز حیله و تزویر خود استفاده نمایند .راننده یک کامیون 7 تنی چنین نقل می کرد :

صبح ساعت 7 روز چهارم شهریور ماه از گاراژ بیرون آمده و در نظر داشتم در خیابان ماشین کالائی را برای حمل به قم بارگیری کنم . در سه راه امین حضور به مأمورین توقیف کامیونها برخورد کردم پس از الحاح و اصرار زیاد آنها را قانع کردم که من یکی را ندیده بگیرند . مبلغی برسم .... تقدیم شد و همه مشکلات حل شد . هنوز دویست متر نگذشته بودم که عده دیگری متعرض من شدند این بار با خرج مبلغ کمتری از خطر جسته و به گاراژ پناهنده شدم ؟

این یک نمونه کوچکی از طرز فکر مردمان و اهالی کشور و روش کار مأمورین و کارمندانی بود که می خواستند برای نجات کشور از بد بختی آخرین درجه قدرت و نیروی فکری و عقل و اندیشه خود را بکار اندازند .

نتیجه این همه فعالیت

ستاد جنگ مجبور بود برای ظاهر سازی هم شده نتیجه کار و فعالیت و دوندگیهای خود را اطلاع دهد .

چون در جریان 20 سال که برای سیر مراحل ترقی و تعالی در کشوری مدت دراز و فرصت بسیار مناسبی است عادت بر این جاری بود که از همه کارها و طرز عمل و نقشه های کشورهای بزرگ تقلید و همه چیز را بدون درک مزایا و محسنات و یا ضرر و زیان آن از سایرین اقتباس کنند در مورد کارستاد جنگ نیز این طرز فکر به وضع سخیفی خودنمائی و ریشه دواند چطور ممکن است قرارگاه بزرگ ارتشداران و دفتر ستاد جنگ نتواند یک اعلامیه جنگی صادر کند آیا هیچ با عقل و منطق درست در می آید که ستاد جنگی تشکیل شود ولی هیچ کاری نتواند انجام دهد ؟

اخبار و تلگراف رسیده از ولایات برای این منظور مورد استفاده قرار گرفته بالاخره اعلامیه هیجان انگیز و تأسف آوری تنظیم و ساعت دو بعد از ظهر ماشین شده و آماده بود که بنظر شاه برسد .

ص: 264

اعلامیه شماره 1 ستاد ارتش

1 - ساعت چهار روز سوم شهریورماه ارتش شوروی در شمال و ارتش انگلیس در باختر و جنوب باختری مرزهای کشور را مورد تجاوز و تعرض قرار داده اند .

2 - شهرهای تبریز ، اردبیل ، رضائیه ، خوی ، اهر ، میاندوآب ، ماکو ، مهاباد ، بناب ، رشت ، حسن کیاده ، میانه ، اهواز و بندر پهلوی مورد بمباران هوائی واقع و تلفات وارده نسبت به مردم غیر نظامی زیاد و نسبت به نظامیان با وجودی که سر باز خانه ها را بمباران می نمودند معذلک تلفات نسبتاً کم بوده است .

یک هواپیمای مهاجم در ناحیه تبریز در نتیجه تیراندازی تو پخانه ضدهوائی سرنگون شد .

3 - نیروی موتوریزه و مکانیزه شوروی در محور جلفا - مرند و پل دشت ماكو - قره ضیاء الدین و نیروی موتوریزه و مکانیزه ارتش انگلیس در محور خانقین قصر شیرین و نفت خانه - گیلان و آبادان و بندر شاهپور و قصر شیخ بتعرض پرداخته اند .

4 - نیروی دریائی شوروی در کرانه های دریای خزر و نیروی دریائی انگلیس در بندر شاهپور و خرمشهر تعرض نمودند .

5 - واحدهای ارتش شاهنشاهی که غافلگیر شده اند در حدود امکان به استقبال آنها شتافتند و در نقاط مختلف با آنها تماس حاصل نموده و بدفاع پرداخته اند و دو ارابه زره پوش مهاجم در منطقه باختر مورد اصابت و از کار افتاده و پیشروی مهاجمین را متوقف ساخته اند .

6 - در کلیه مناطق شمالی و باختری روحیه اهالی بسیار خوب و عموماً تقاضای دخول در صفوف ارتش و حرکت به جبهه را برای دفاع از میهن می نمایند .

شاه این اعلامیه جنگی را چندین بار مورد مطالعه قرار داده و مخصوصاً در

1. این علامیه در جاهای دیگر هم نقل شده منحمله در جراید همان روز و بیوگرافی سهیلی و در کتاب « از سوم شهریور تا فاجعه آذربایجان » تألیف کوهی کرمانی و در اخبار رادیو تهران و همه یکسان می باشد .

ص: 265

آخرین قسمت آن تأمل زیادی نمود . مثل این بود که نمی توانست باور کند که روحیه اهالی کشور پس از این واقعه بسیار خوب باشد و تا آنجائی عالی باشد که تقاضای دخول در صفوف ارتش را کرده باشند زیرا از سرنوشت لشکرهای خارج هیچ کسی خبر نداشت و اصلا معلوم نبود این واحدها پس از وقوع حادثه چه عملی کرده و کجا رفته و در چه موقعیتی هستند از همه مهمتر فرمانروای کشور خود بخوبی واقف بود که سیاست داخلی چند سال اخیر انزجار و تنفر شدیدی در مردم نسبت به مرکز اقتدار و عمال آن ایجاد کرده است . با تمام این احوال که شاه می دانست اوضاع حقیقی کشور از چه قرار است ، صلاح در آن دید که اعلامیه ستاد جنگ با همان شرحی که ملاحظه شد در روزنامه های عصر درج شود .

ساعت چهار و نیم بعد از ظهر از ستاد جنگ با تلفن سئوال شد که آیا اعلامیه دومی برای فردا صبح منتشر خواهد شد یا در عملیات جنگی وقفه ای رخ داده است . یکی از کارمندان ارشد جواب داد که هنوز خبر تازه ای نرسیده و البته اگر لازم شد اعلامیه دیگری برای فردا به روزنامه داده خواهد شد . اساساً خود ستاد جنگ بخوبی اطلاع داشت که جنگی در بین نیست و اگر در ساعتهای اول هم برخوردهائی روی داده بود پایان یافته است .

اطلاعات درباره حملات رادیولندن بعدها چه نوشت ؟

سالها بعد « اطلاعات در یکربع قرن » پیرامون سخن پراکنی رادیو لندن در مخالفت با شاه زیر عنوان « نقطه ضعف رضاشاه بدست رادیو لندن افتاد » چنین نوشت :

« تهدید دیگر حملات و تعرضات شدیدی بود که از رادیولندن به گوش ملت ایران می رسید و مردم را بر علیه شاه می شورانید رادیو برلن هم از چندی پیش شروع کرده بود و بنابراین حملات شدیدی از رادیوهای خارجی بخصوص

ص: 266

رادیولندن منظم و مرتب ادامه یافت .

بزرگترین نقطه ضعفی که شاه فقید پیدا کرده بود ، تملک زیاد او بود که در این خصوص خیلی حریص شده بود . رضاشاه در ابتدای سلطنت و اواسط آن ، این خوی بد را نداشت . از سال پنجم و ششم او را بعنوان آباد کردن املاک به این راه هدایت کردند . این خیانت را در حقیقت چند تن از نزدیکان شاه مرتکب شدند و بقدری آن فقید را تشویق و ترغیب و تحریض به خرید املاک و آباد کردن آن نمودند و به اندازه ای دایره تملک او وسعت یافت که از هرگونه اجحاف و تعدی نسبت به مالکین و مردم بی اطلاع می ماند و کاملا تحت تأثیر این نقطه ضعف خود قرار گرفته بود ، زیرا رفته رفته خرید ملک و توسعه دایره ملک داری عادت ثانوی شاه شد و در این باره بی باکانه جلو می رفت و نواحی بسیاری را در شمال و غرب و شمال شرق ایران مالک شد و بین مأمورین املاک هم اشخاص جابری بودند که در این حدود برای آباد کردن املاک شاه به مردم تعدی می نمودند و به آنها فشار وارد می ساختند و همین مسأله نیز بر عدم رضایت عمومی کمک می کرد .

این متملقین در بعضی موارد به شاه پیشنهاد می کردند که قلان مالک که همسایه ملک اعلیحضرت میباشد به طیب خاطر حاضر است ملک خود را به شاهنشاه واگذار نماید که از صورت و یرانی خارج شده آباد گردد . با اینکه این دروغ فاحش را برای جلب توجه شاه می گفتند معهذا شاه که تحت تأثیر آن ضعف بزرگ خانمان برانداز واقع شده بود زیر بار نمی رفت و دستور می داد مالک آن را راضی کنند و خریداری نمایند ( ؟! ) ولی معلوم است آن متملقین چگونه معامله را صورت می دادند و نمی دانستند از این راه چه ضربت مهلکی بر او و بر مملکت وارد خواهند ساخت . (1)

ص: 267


1- نوشته « اطلاعات در یکربع قرن » صحیح نیست زیرا رضا شاه از تمام فجایعی که مأمورین تصرف املاک مردم مرتکب می شدند مطلع بود و حتی شاکیانی که علیه خودش شکایت یا قصد شکایت داشتند به فجیح ترین وضعی بقتل می رسیدند . بعنوان نمونه می توان از رفتار با دو نفر از شاکیان که در جلد پنجم این تاریخ ، صفحه 91 تا صفحه 99 ، زیر عنوان « رفتار با شاکیان » و « مقتول گمنام » که یکی در بندر عباس و دیگری در تپه های سلطنت آباد بقتل رسیده اند یاد کرد که قطعاً بدون اجازه و امر او نبوده است . باید متذکر شد که خود مسعودی در روزنامه اطلاعات شماره 4701 مورخ شنبه 17 آبان 1320 با امضای ع مسعودی سرمقاله ای نوشته که در جلد ششم از صفحه 66 تا صفحه 72 عیناً درج گردیده است و در اینجا فقط دو سه سطر آن ذیلاً ذکر می گردد ... خلاصه تحت تأثیر این عوامل و فجایع بزرگترین ثروت ملی ایران رو به زوال و نیستی نهاد و لطمه و صدمات فراوانی کشید که همه نتیجه آن طرز حکومت بود ! ...

آری نقطه ضعف رضاشاه بدست رادیولندن افتاد ، آن را گرفت و هر شب ساعتی پیرامون آن حرف زد ، حرفهائی که به دل می نشست ، در افکار مردم رخنه و نفوذ می کرد ، معایب و مضار ملک ، داری رضا شاه را می گفت : ساختمانهای بزرگ و عالی مهمانخانه ها را تشریح می نمود ، از کاخها و عمارتهائی که در تمام طول شمال ساخته شده بود صحبت می کرد و در دنبال آن از گرسنگی و فقر و بدبختی و بیماری مردم بحث می کرد .(1)

این سخن پراکنیها تأثیر در مردم بخشید ، زیرا حرفهای رادیولندن با حقیقت وفق می کرد و در مقابل این حملات هم هیچگونه دفاعی نمی شد ، یعنی فقط معایب زیر ذره بین گذاشته میشد و بزرگ می گردید بدون اینکه کمترین ذکری از محسنات دیگر و خدماتی که رضا شاه در راه ترقی و تکامل کشور انجام داده ، بشود . بعلاوه تبلیغات شدید مستقیماً از ناحیه انگلیسها می شد و کاملاً حکایت می کرد از اینکه آنها می خواهند رضا شاه را از تخت سلطنت بردارند و چون آشفتگی بسیاری در همین اوان در کشور حکمفرما بود و همه مردم مصیبت وارده بر کشور را نتیجه سوء سیاست رضا شاه می دانستند و رژیم حکومت هم طوری بود که صدا از کسی در نمی آمد این روزنه ای که بوسیله رادیولندن باز

ص: 268


1- رادیولندن در بعضی از گفتارهای خود اشعاری در دم شاه می خواند که یک مصراع یکی از آنها این بود : محو بادا شاه صیفی کار بادنجان فروش .

شده بود ، متأسفانه مورد استقبال بسیاری از مردم واقع گردید و عده کثیری را تحت تأثیر قرار داد . به این جهت کمترین عکس العمل در برابر این همه تعرضات و حملات نسبت به شاه ایران که مقام عزیز و محترمی در بین ملت دارد ، نشان داده نشد و همین سستی و بیحالی و عدم تظاهر مردم به موافقت با رضا شاه بود که انگلیسها را در پیشرفت و انجام نظریات خود ، مداخله در کارهای مملکت و تبعید شاه ایران جسور و گستاخ ساخت .

اگر آن روز در مجلس شورای ملی از طرف نمایندگانی که با موافقت خود او انتخاب شده بودند تظاهراتی می شد یا در بین جمعیتها و دسته ها و طبقاتی از مردم تظاهراتی برضد رادیو لندن صورت می گرفت (1)، هرگز انگلیسها جرأت نمی کردند علی رغم تمایلات ملت چنین رفتاری را با کشور ایران معمول دارند .

متأسفانه نه فقط در مجلس صدائی به نفع رضا شاه و بر علیه رفتار انگلیس و اظهارات رادیولندن بلند نشد بلکه بمحض اینکه رضاشاه استعفا داد و از تهران خارج شد ، همان روز زمزمه مخالفت آغاز گردید و این مخالفت نمایندگان مجلس بیش از هر چیز به آشفتگی افکار و گسیختن رشته امور مملکت کمک کرد ... »

***

رادیو برلن هم از چندی قبل از وقایع سوم شهریور گفتارهائی علیه رضاشاه بوسیلۀ بهرام شاهرخ پخش می کرد که حملات این رادیو طوری رضا شاه را عصبانی کرده بود که از قرار اطلاع دستور قتل ارباب کیخسرو شاهرخ - پدر بهرام شاهرخ - را صادر کرد و جنازه او را در خیابان کاخ کوچه سزاوار یافتند .

اسناد سیاسی وزارت خارجه آمریکا

از تلگرافات متبادله بین نمایندگان سیاسی امریکا و وزارت خارجه آن

ص: 269


1- در آنموقع دسته ها و جمعیتهائی وجود نداشت بعلاوه نمایندگان مجلس هم منتخب مردم نبودند تا مردم به حرف آنها گوش بدهند !

کشور در بارۀ اشغال ایران در شهریور ، بسیاری از وقایع تاریخی در این قضیه روشن و برملا می گردد ، گرچه این تلگرامها شامل تمام وقایع و اسرار تاریخی نمی باشد و وزارت خارجه امریکا تا آنجا که مصلحت می دانسته منتشر کرده است معهذا بسیار مهم است بهمین خاطر برای تکمیل این تاریخ ذیلاً از سالنامه دنیا نقل می گردد :

صورت جلسه تنظیم شده بوسیله رئیس قسمت امور خاور نزدیک وزارت امریکا ( مورای )

واشنگتن ء 26 اوت 1941 ( چهارم شهریور 1320 )

در جلسه ای که امروز صبح در دفتر وزیر خارجه آمریکا تشکیل شد تلگراف فوری شماره 106 مورخ 25 اوت ساعت 6 بعد از ظهر واصل از تهران مورد بحث قرار گرفت . این تلگراف متضمن تقاضای رسمی دولت ایران بود بر اینکه « رئیس جمهوری آمریکا نزد دولتهای انگلیس و روس وساطت کند که مخاصمات بیدرنگ متوقف گردد و اختلاف کنونی از طریق دوستانه فیصله پیدا کند . »

راجع به بهترین طریق تعقیب این موضوع که به تشخیص ما چنانکه وزیر خارجه آمریکا اظهار داشت در حکم دست زدن به آهن گداخته بود نظرات مختلفی ابراز شد . من قویاً پیشنهاد کردم که حتی همین حالا با اینکه شده ما باید منتهای سعی و کوشش بعمل آوریم که انگلیسها را وادار کنیم که با ایرانیها مذاکره کنند و همکاری دوستانه آنها را جلب نمایند و در صورت امکان پیمانی با آنها برای دفاع مشترک از سرزمینشان منعقد نمایند . من با تأکید و ابرام تمام خاطرنشان ساختم که در وضع کنونی برای انگلیس بسیار بهتر خواهد بود که ایران دوست و همکاری را در پیرامون خود داشته باشد تا اینکه در معرض مخالفتها و سرسختیها و خرابکاریها و احیانا جنگهای چریکی قرار گیرد .

آقای ولز ( سمنر ولز معاون وزارت خارجه امریکا ) نظری ابراز داشت که

ص: 270

شاید افراطی ترین نظر بود و گفت ما بهر قیمت شده باید از اقدام به وساطت در این موضوع خودداری کنیم و کار ما باید محدود باشد به اینکه دولت انگلستان را از تقاضای کنونی ایران آگاه سازیم و از آن دولت استفسار کنیم که آیا می توانیم در این موضوع بوجهی از وجوه برای دولت انگلستان مفید واقع شویم .

پس از مذاکرات مفصل دیگر موافقت بعمل آمد که انجام سه عمل زیر ممکن است مطلوب و مفید باشد :

1 - جوابی به دولت ایران داده شود و به آن دولت پیشنهاد گردد که کوشش کند که با دولت انگلیس در این موضوع دوستانه کنار بیاید و اضافه شود که ما هم با انگلیسها تماس نزدیک خواهیم داشت تا شاید تا آنجا که ممکن است برای ایرانیها مفید واقع شویم .

2 - به دولت انگلیس طی یک تلگراف جداگانه فوراً و بدون اظهار نظر اطلاع داده شود که ما درخواست کنونی را از دولت ایران دریافت کرده ایم .

3 - جنبه های وسیعتر این موضوع در یک تلگراف جداگانه با دولت انگلیس بمیان گذاشته شود . در این تلگراف ما خاطرنشان خواهیم ساخت که حمله کنونی انگلیس و شوروی به ایران در سراسر کشور ( امریکا ) توجه عمومی را برانگیخته و مورد بحث واقع شده است وضعی که ( ایجاد شده ) از لحاظ سیاسی وضع حساسی است و ما علاقمند هستیم که دولت انگلیس بدون معطلی ما را درباره امور زیر مطلع سازد :

الف - دولت ایران شدیداً شکایت کرده که توقعات انگلیس و شوروی از آن دولت کلا بر اساس این ادعا که عمال خرابکار آلمان در ایران وجود دارند ، استوار بوده است .

دولت ایران همچنین اظهار نموده که دولت انگلیس هیچگاه به دولت ایران نزدیک نشده و تقاضای همکاری دوستانه در این باره نکرده و یا پیشنهاد اتحاد نظامی برای منظور مشترک نداده است .

ب - البته این دولت ( امریکا ) اطلاع دارد که دولت انگلیس به دولت

ص: 271

ایران برای حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت آن دولت اطمینان هائی داده است ولی ما از اقدامات مشخصی که دولت انگلیس در نظر دارد برای عملی ساختن این اطمینانها معمول دارد بی اطلاع می باشیم ، مثلا در صورتی که ایران بر اثر تهاجم کنونی انگلیس و شوروی به آن کشور مورد تعرض و تجاوز آلمان نازی قرار گیرد دولت انگلیس چه تضمینهائی اماده است به ایرانیها بدهد . بعلاوه دولت انگلیس برای جبران خسارات و صدماتی که ایران ممکن است براثر اشغال کنونی متحمل گردد چه تضمینهائی داده است .

ج - مقاصد و منظورهای دولتهای انگلیس و شوروی از حدود اشغال اراضی ایران چیست .

د - چه اطمینانهائی دولت انگلیس حاضر است به ایرانیها بدهد که در مناطق تحت اشغال شوروی جور و تعدی ، آزار و شکنجه در کار نخواهد بود و افراد طبقات بالا مشمول تصفیه نخواهند شد و اموالشان ضبط و توقیف نخواهد گردید ؟

ه - در صورتی که ایرانیها آمادگی داشته باشند که تمام خواسته های انگلیس را تامین کنند و تمایلی برای مذاکره جهت عقد پیمان اتحاد با انگلیسها ابراز دارند آیا انگلیس در وضعی خواهد بود آن قسمت از کشور را که ممکن است ضروری باشد اشغال نماید و کاری کند که قوای شوروی ایران را ترک کنند ؟

بی شک انگلستان در جواب به این سئوالها توجه خواهد داشت که توانائی ما براینکه بتوانیم افکار عمومی آمریکا از کلیه جنبه های اشغال کنونی ( ایران ) مطمئن بسازیم حائز کمال اهمیت است .

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 26 اوت 1941 ( چهارم شهریور 1320 ) ساعت 8 صبح ( روز 27 اوت ) ( پنجم شهریور ) دریافت شد .

107 - در تعقیب گزارش شماره 106 اشعار می دارد که وزیر خارجه

ص: 272

همین حالا شخصاً نزد من آمد و مصرانه درخواست کرد که دولت آمریکا برای قطع مخاصمات کوشش نماید . وی گفت دولت ایران نظر به علاقه ای که برای حل قضیه دارد نه تنها مایل است آلمانیها را اخراج نماید بلکه با هر نوع تقاضای معقول انگلیسها مثلا تغییر کابینه موافقت کند . من در عین حال که از اضطراب و پریشانی حال وزیر خارجه متالم شدم و به حال او دلم سوخت چیزی جز این نمی توانستم بگویم که ایرانیها به این روزگار افتادند برای اینکه نتوانستند حقایق را بشناسند و با آن روبرو شوند و اکنون چشم خود را باز کرده و می بینند آن وحشت همیشگی آنها از حمله شوروی یک واقعیت وحشتناکی شده است .

نخست وزیر در نطقی که دیروز بعد از ظهر در مجلس ایراد کرد از نمایندگان مجلس خواست که از ایراد نطق خودداری کنند و به مردم توصیه کرد که خونسردی و متانت خود را حفظ نمایند . وی پس از شرح اوضاع مردم را به سیاست بیطرفی صادقانه ایران متوجه ساخت و با تأکید تمام خاطرنشان ساخت که از جانب آلمانیهای مقیم این کشور هیچگونه خطری متوجه همسایگان ایران نمی باشد . او اظهار داشت که علیرغم اطمینانهائی که ایران داده و اقدام عملی که برای تقلیل تعداد آلمانیها بعمل آورده انگلیسها و روسها کشور را مورد حمله قرار داده اند . وی اضافه کرد که اقداماتی بعمل آمده ( قطعاً منظور وی پیشنهاد شاه است که من آن را در گزارش شماره 105 خود ذکر کرده ام ) و انتظار می رود وضع بزودی روشن گردد .

راجع به عملیات نظامی چندان خبری در دست نیست . نخست وزیر اظهار داشت که انگلیسیها به بندر شاهپور و خرمشهر حمله کردند و کشتیهای ایران را بتصرف درآوردند و به اهواز بمبها فروریختند و اکنون قوای مکانیزه انگلیس در حال پیشروی بسوی کرمانشاه است . وی گفت در هر جا که با قوای مهاجم برخورد می گردد جلو آنها مقاومت می شود . وزیر خارجه به من گفت روسها بسیاری از شهرهای باز و بلادفاع شمال از جمله پهلوی و اردبیل و آستارا و ماكو و شاپور را بمباران کردند . در اینجا نه هیأت نمایندگی سیاسی روسیه و نه

ص: 273

هیأت نمایندگی سیاسی انگلیس از جریان عملیات نظامی خبری ندارند . با اینکه وضع در تهران ظاهراً آرام است از امروز صبح بعلت احتکار خواربار کم شده و مشکل کمبود گندم ( رجوع شود به گزارش شماره 27 این جانب ) منجر به بروز بحران نان می گردد . این وضع مالا خطرناک است و اگر در کنترل پلیس کوچکترین رخنه و فتوری پیش آید بزودی منجر به بروز اغتشاش و بلوا می گردد .

اتومبیلها را می گیرند ولی هنوز از بسیج عمومی خبری نیست . اوراقی که دیروز ریخته شد مردم را به زبان فارسی از خطر آلمانیها برحذر می دارد و به آنها می گوید که انگلیسها و روسها به عنوان دوست و برای نجات آنها از این خطر می آیند .

دريفوس

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران 27 اوت 1941 ( پنجم شهریور 1320 ) - ساعت 12 ظهر ( روز 28 اوت ساعت 57 :2 بعد از ظهر دریافت شد ) .

110 - آرامشی که در تهران حکمفرما بود بسرعت جای خود را به وحشت و اضطراب می دهد . عواملی که به این اضطراب کمک کرده عبارتند از بمباران شهرهای باز و بلا دفاع از جانب روسها مخصوصاً بمباران دیروز آنها در نزدیکی قزوین و پی بردن روز افزون مردم به اینکه شاه ممکن است نتواند قضیه را با انگلیسیها دوستانه فیصله دهد . غرش هواپیماهای ایرانی برفراز سر مردم ، هجوم شایعات ، کمیابی خواربار و وحشت و نگرانی از اینکه تهران بمباران گردد و بیم و وحشت از روسها که دائم پیش می آیند نیز در ایجاد اضطراب نقشی ایفا می کنند . وضع خواربار همچنان نامطلوب است و بلواهائی بخاطر خواربار و نفت در شرف وقوع است . دیروز بانک شاهی برای مدت کوتاهی تعطیل شد . ژاندارمری و پلیس هنوز بر اوضاع مسلط می باشند و تاکنون حوادث مهمی روی نداده است .

ص: 274

وضع خطرناکی پیش بینی می شود . ممکن است شورش و بلوا پیش بیاید .

وضع اتباع ما در تهران خوب و قرین آرامش است و آنهائی که در خارج تهران می باشند بنظر می رسد صحیح و سالم باشند . ترتیباتی داده شده که هیأتهای مذهبی ما در سراسر کشور در صورت مواجهه با خطر و یا صدمه و آزار بوسیله سازمان مرکزی میسیون در تهران با سفارت تماس بگیرند . آقای بویس ( ارتورث . بویس نماینده هیأت مدیره میسیونهای خارجی پرسبیترین ) هم اکنون به من اطلاع داد که همدان و نقاط دیگر درباره امور عادی با میسیون تماس دارند و مشکلاتی برای آنها پیش نیامده است .

در حدود 800 نفر آلمانی به سفارت آلمان پناهنده شده اند و 350 نفر هندوهای انگلیسی و اتباع متفقین به دو محوطه ( سفارت ) انگلیس انتقال داده شده اند . کارمندان و اتباع ما در تهران هنوز ضروری ندانسته اند که پیشنهاد مرا که به آنها در محوطه سفارت پناهگاهی بدهم قبول نمایند و در نتیجه من هم همچنان از قبول تقاضای عده ای از چکها و اتباع ملل دیگر برای پناهنده شدن به این سفارت خودداری می کنم .

در تهران اخبار موثق و قابل اطمینانی نمیتوان راجع به عملیات نظامی بدست آورد .اعلامیه شماره یک ایران که دیشب منتشر شد و راجع به عملیات روز اول بود اخباری که ارزش داشته باشد بدست نیامد . با اینکه قوای کمکی همچنان بسوی سرحدات رهسپارمی گردد و از بسیج عمومی هنوز خبری نیست سربازگیری اضافی ادامه دارد مقاومت نظامی بعمل می آید ولی معتقدم که این مقاومت بقدری ضعیف است که در ظرف چند روز از بین می رود مگر اینکه از خارج کمکی به آنها برسد .

دريفوس

ص: 275

گزارش سفیر کبیر امریکا در ترکیه مک ( موزای ) به وزیر امور خارجه آمریکا

آنکارا - 27 اوت 1941 ( پنجم شهریور 1320 ) - ساعت یک بعدازظهر ( ساعت 11:55 دریافت شد ) .

314 - وزیر خارجه به من اطلاع داد که دولت ترکیه متأسف است که اقدامات روس و انگلیس کار را بر همسایه و دوست ما ایران غیر ممکن ساخته که از جنگ برکنار بماند ولی چاره ای ندارد جز اینکه این وضع را قبول کند و بی طرفی خود را حفظ نماید .

2 - سفیر کبیر ایران هم اکنون از او تقاضا کرده که نزد انگلیسیها و روسها وساطت کند که قوای خود را از ایران خارج کنند و ایران متعهد می گردد که آلمانیهای مورد بحث را از ایران بیرون کند . وی در عین حال که قول داده منتهای کوشش خود را بعمل بیاورد صادقانه به سفیر کبیر ایران اطلاع داده که وی چندان امیدی به موفقیت خود ندارد زیرا او شخصاً معتقد است که علت واقعی اقدام روس و انگلیس یک علت استراتژیکی بمنظور تماس و ارتباط برقرار کردن بین قوای خودشان بوده نه موضوع وجود عمال آلمانی در ایران .

3 - در جواب سئوال من وی ( وزیر خارجه ترکیه ) اظهار داشت که او احساس می کند که وضعی که در ایران پیش آمده موجب افزایش خطر اقدام آلمان علیه ترک نخواهد بود بلکه شاید این خطر را تقلیل هم بدهد .

جریان به تهران گزارش شد .

مک مورای

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 27 اوت 1941 ( 5شهریور 1320 ) - ساعت 7 بعد از ظهر ( روز 28 اوت

ساعت 6 صبح دریافت شد ) .

111 - كابينه على منصور بنا به تقاضای نخست وزیر ظاهراً بعلت اینکه

ص: 276

نتوانسته با روسها و انگلیسیها راه حل رضایت بخشی پیدا کند ساعت پنج بعد از ظهر استعفا کرد :

بنا بدستور شاه معاون نخست وزیر تا تشکیل کابینه جدید عهده دار امور خواهد بود . وزیر مختار انگلیس به من اظهار داشت که از لندن هنوز جوابی درباره پیشنهاد شاه که من آن را در تلگراف شماره 105 خود ذکر کردم دریافت نداشته است .

بحران در تهران ساعت به ساعت شدت پیدا می کند . مطبوعات و اعلانهای دیواری امشب اطلاعاتی به مردم دادند که در مقابل حملات هوائی چه اقدامات احتیاطی اتخاذ کنند و چگونه با بیمارستانها در تماس باشند .

دريفوس

وزیر خارجه آمریکا گفتگوی خود را با وزیر مختار ایران شرح می دهد :

واشنگتن - 27 اوت 1941 ( پنجم شهریور 1320 )

وزیر مختار ایران بنابه تقاضای خود نزد من آمد . وی گفت که او میل دارد نظریات دولت متبوع خود را برای من بیان کند و گفت که در جنگ کنونی که در اروپا در جریان است کشور وی بیطرف می باشد و کشور او حق دارد که در صلح و آرامش زندگی کند و از مداخلات خارج فارغ باشد و نسبت به خود مختاری و آزادی و استقلال کشورش مزاحمتی بعمل نیاید و با اینکه ایران حق دارد چنین زندگی بکند قوای انگلیس و شوروی بمنظور تجاوز و در تعقیب سیاست تجاوز آمیر اخیراً به خاک ایران هجوم آورده اند . قوای شوروی با این تهاجم عده ای از شهرها و آبادیهای بلادفاع ایران را بمباران نموده و مردم غیر نظامی را کشته اند و حال آنکه در این نقاط هیچگونه تأسیسات نظامی وجود نداشته . بنابراین آنها ( ایرانیها ) از این کشور ( امریکا ) تقاضا دارند که به مواعظ خود که اصول هشتگانه ( اصول منشور آتلانتیک (1) ) راجع به ملل صلحدوست و

ص: 277


1- چون ضمن اقدامات سیاسی در مورد هجوم ارتش روس و انگلیس اشاره به منشور آتلانتیک شده است لذا متن آن اعلامیه در زیر نقل می گردد : منشور آتلانتیک « اعلامیه مشترک رئیس جمهور ممالک متحده آمریکا و مستر وینسون چرچیل از طرف دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان در ممالک متحده موسوم به منشور آتلانتیک 14 اوت 1941 [ 14 اوت مطابق است با 23 خرداد 1320 یعنی دو ماه و نه روز قبل از حملهٔ قوای انگلیس و شوروی به ایران . ] رئیس جمهور ممالک متحده و آقای چرچیل نخست وزیر انگلستان از طرف اعلیحضرت پادشاه یکدیگر را ملاقات کرده و چنین صلاح دانستند که پاره ای اصول مربوط به سیاست ملی کشور خود را که بین دو دولت مشترک بوده و طبق آن امیدوارند برای تمام دنیا آینده بهتری را تأمین نمایند انتشار دهند . 1 - هیچیک از دو کشور طالب هیچگونه تملک ارضی یا تملک دیگری نمی باشند . 2 - هر دو کشور مخالف هر گونه تغییرات مرزی می باشند که با موافقت آزاد ملل مربوطه انجام نشود . 3 - هر دو کشور حق هر ملت را در انتخاب حکومتی که مایل است محترم می شمارند و امیدوارند که حقوق حاکمیت و استقلال به هر ملتی که حقوق مزبور از آنها گرفته شده است . 4 - با توجه به تعهداتی که هر دو کشور دارند سعی خواهند کرد که برای هر ملتی بطور تساوی ، کوچک یا بزرگ ، فاتح یا مغلوب ، دخول در تجارت دنیا تسهیل و هرگونه مواد اولیه که برای پیشرفت اقتصادی آنها لازم باشد بدست آورند . 5 - هر دو کشور مایلند نهایت کوشش را بعمل آورند تا همه ملل در قسمت اقتصادی به منظور تحصیل شرایط بهتری برای کار و پیشرفت اقتصادی و امنیت در شئون اجتماعی با یکدیگر همکاری کامل نمایند . 6 - پس از برانداختن کامل ظلم و جور نازی هر دو کشور امیدوارند صلحی که بتواند وسایل زندگی و امنیت داخلی تمام ملل را تأمین نماید برقرار شود و آنها را اطمینان دهد که هر کس در هر کشور می تواند فارغ از ترس و احتیاج زندگی نماید . 7 - چنین صلحی باید به هر کس اجازه دهد که آزادانه در اوقیانوسها و دریاها سیر نماید . 8 - دو کشور تصور می کنند که تمام ملل دنیا خواه بعلل مادی و خواه معنوی باید از استعمال زور دست بردارند و در آینده اگر ملتی تسلیحات زمینی و هوائی و دریائی خود را برای هجوم به مرزهای دیگر نگهدارد هیچگونه صلحی نمی تواند برقرار بماند . بنابراین دو کشور تصور می کنند که تا ترتیب دائمی و وسیع برای امنیت عمومی داده نشده خلع سلاح مللی که ممکنست نیروی مسلح خود را برای تهاجم بکار برند ضروری است . دو کشور مساعی خود را بکار خواهند برد تا ملل صلح جو را از زیر بار تسلیحات آزاد نمایند . »

آزاد می باشد عمل کند و هرگونه اقدام ممکن برای کمک به ایران و آزاد ساختن این کشور از اشغال نظامی بعمل آورد .

ص: 278

من گفتم که در حال حاضر چیزی برای گفتن ندارم جز اینکه راجع به همه این موضوع و منجمله نظریات مخالف - از دولت ایران از یک طرف و از دولتهای انگلیس و شوروی از طرف دیگر - مشغول جمع آوری اطلاعات می باشم و تا این مطالب جمع آوری نشده نمی توان از روی فهم و خواست راجع به این موضوع بحث نمود و گفتم بمحض اینکه از واقعه ای که اشاره شد اطلاع یافتم شروع به جمع آوری اطلاعات نمودم و دولت متبوع من تا پیش از اشغال نظامی ایران در ظرف چند روز اخیر هیچگونه اطلاعاتی راجع به این موضوع در اختیار نداشت . سپس گفتم از نظر وی خیلی بهتر می بود که دولت متبوع وی چند روز پیش از این نزد ما می آمد و مطالب خود را برای ما بیان می کرد و اروپا البته عرصه تاخت و تاز هیتلر شده و فتوحات وی ادامه خواهد داشت تا اینکه یک قدرت نظامی جلو وی را بگیرد و بعضی کشورها مانند بریتانیای کبیر و روسیه در مقابل حملات هیتلر و تعقیب نقشه هائی که او برای فتوحات نظامی و بطور کلی تخریب و ویرانی دارد ، از خویشتن دفاع می کنند . و هر یک از قوای نظامی متخاصم سعی می کند کند که در این جنگ عمومی که جریان دارد نگذارد حریف بر کشورهای بیطرف صلحدوست استیلا پیدا کند بنابراین آنها ( انگلیس و روس ) میل دارند با کشورهای ثالث در مدت کافی پیش از هر نوع امکان اشغال نظامی مذاکره و گفتگو بعمل آورند تا وضع کلی را بطریقی که به بهترین وجه ممکن مصلحت ایران و دولتهای ذینفع دیگر را تأمین کند حل و فصل نمایند . قصد و نظر انتقاد کردن نیست ولی آنچه گفته شد نشان می دهد که چقدر حائز اهمیت است که هر کشوری به حقیقت و واقع وسعت و عمق آنچه را که در اروپا می گذرد ، خاصه از لحاظ نظامی در نظر خود مجسم کند تا اینکه هر کشور بیطرف بیگناه بتواند اقدامات احتیاطی بعمل آورد و در معرض تسخیر و تصرف و تخریب و ویرانی مهاجم و متجاوز قرار نگیرد چنانکه مثلاً هیتلر پانزده کشور مستقل و خود مختار اروپا را بتصرف خود درآورد و آنها را ویران و منهدم نمود . گفتم که واضح است و بدیهی است که او ( هیتلر ) همه اروپا و قاره های دیگر جهان را

ص: 279

بتصرف درخواهد آورد مگر اینکه یک نیروی نظامی جلو او را بگیرد و همه آنها که می خواهند خویشتن را از تجاوز خارجی محافظت و حراست نمایند باید این واقعیت را خوب تشخیص بدهند . همه می دانند که هیتلر عزم دارد بر جهان استیلا پیدا کند و دریاها را به زیر سلطه خود درآورد و هر کس این جنبش برای تسخیر و تخریب و ویرانی را که از هر حیث وحشیگری و سبعیت است در نظر نگیرد و مورد ملاحظه و تعمق قرار ندهد . مرتکب خود کشی شده است چنانکه بلژیک و هلند و کشورهای دیگر که از طرف هیتلر بلعیده شدند چنین خود کشی را مرتکب گردیدند .

وزیر مختار ایران کوشش کرد که هر بار به گفته خود و نظریات یک جانبه خود و شاید دولت متبوع خود برگردد و بدون توجه به وضع کلی و شناختن آن و اتخاذ اقدامات در فرصت کافی برای مواجهه با وضع بنحوی که حاکمیت و استقلال خود را حفظ نمایند (تکرار کند ) که قوای انگلیس و شوروی در امور آنها ( ایرانیها ) مداخله نموده و این دولت ( دولت امریکا ) که قهرمان حقوق و حاکمیت ملل کوچک و اصولی که مبنای نظام جهان در لوای قانون است باید در این باره اقداماتی بدون تأخیر و تعلل بعمل آورد .

من مكرراً به وزیر مختار ایران خاطرنشان ساختم که این دولت که از دوستان دیرین ایران است از مشکلاتی که اکنون برای ایرانیها پیش آمده بی نهایت متأسف است و ما سی الی چهل میلیارد دلار یک قلم برای کمک نظامی مستقیم جهت ملتهای بزرگ و کوچکی که مورد حمله بدترین بیدادگر و دشمن بشریت در سراسر تاریخ بشری واقع شدهاند صرف می کنیم و اگر همه کشورها در کوشش خود شکست حاصل کنند و یا از پای درآیند این کشور ( امریکا ) تا آخرین لحظه و پایان کار در هرجا که متجاوزی مانند هیتلر به استیلا و اضمحلال ملل ادامه دهد همه نیرو و منابع خود را صرف دفاع اصول آزادی و استقلال و عدم مداخله و حکومت قانون و عدل و انصاف و اخلاق خواهد نمود . باز هم تکرار کردم که حالا راجع به وضعی که در ایران پیش آمده چیزی ندارم

ص: 280

بگویم جز اینکه ما مشغول هستیم حقیقت و واقعیت را راجع به این موضوع بدست آوریم .

وزیر مختار ایران آرامش بیشتری حاصل کرد و از نظریات کلی که سعی داشتم برای او بیان کنم اظهار قدردانی نمود به وزیر مختار ایران گفتم که دولت متبوع من به اوضاع از جهت کلی پی برده و اهمیت قیام هیتلر بر تسخیر همه اروپا و دستگیری اشخاص و ضبط اموال خوب واقف است و این اعمال شامل ایران مخصوصاً بعلت ذخایر نفتش خواهد شد همانطور که شامل بلژیک و نروژ و کشورهای آزاد قاره های آسیا و اروپا شد و اظهار امیدواری کردم که کشور وی نیز وضع را از همان نظر کلی و عمومی سنجش و قضاوت کند گفتم که باید صادقانه و بی پرده اظهار کنم که کشور من نمی تواند ساکت و آرام بنشیند و به عربده های هیتلر درباره فضایل بیطرفی گوش بدهد در حالی که او همه نواحی و مناطق را به زیر سلطه خود درآورد و بجایی برسد که خود ما را مورد حمله قرار دهد همچنانکه پانزده کشور را در اروپا مورد حمله قرار داد . گفتم که ایران را باید متوجه سازم که از برخورد و تماس موذیانه و محیلانه برحذر باشد او به شرافت مفروض خود تضمین می کند که هرگز درجهان به یک کشور بیطرف حمله و تعرضی نخواهد نمود .

ک ( کردل ) ه ( هال )

قسمتی از گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - 29 اوت 1941 ( هفتم شهریور 1320 ) – ساعت 7 بعدازظهر ( روز هشتم شهریور ساعت 6:45 صبح دریافت شد ) .

118 - وضع سیاسی محلی امشب بدتر شده و حالت هرج و مرج پدید آمده است . برای این وضع دو علت وجود دارد : اولا با اینکه ایران دست از مخاصمت کشیده روسها کماکان به بمباران شهرهای باز و بی دفاع ایران و منجلمه قزوین ادامه می دهند .

ص: 281

ثانیاً نه سفیر انگلیس و نه سفیر کبیر شوروی هیچکدام راجع به مقاصد و شرایط دولت متبوع خود دستوری دریافت نداشته اند .

شاه ( رضا شاه ) و دولت جدید ( دولت فروغی ) با نظر بسیار جدی به اوضاع می نگرند و نخست وزیر همین امر را به اطلاع سفیر انگلیس رسانیده است .

شاه ، ابراهیم قوام - پدر داماد خود - را نزد بولارد سفیر انگلیس فرستاد و نگرانی خود را از تأخیری که روی داده و از ادامه مخاصمات به اطلاع او رسانید . بعضی از مشاوران شاه هنوز او را به تجدید مقاومت و ایستادگی تشویق می کنند بعضی دیگر به او توصیه می کنند که از کشور خارج گردد . سفیر انگلیس قویاً به دولت ایران پیشنهاد کرد که در تهران باقی بماند تا کار مذاکرات تسهیل گردد .

دولت ایران پس از آنکه آنچه مقدور و ممکن بود بجا آورد تا مهاجمان را بر سر سازش آورد و حل مسالمت آمیز را تسهیل نماید اکنون در مشکلترین وضع قرار گرفته است . در این مورد خواهشمند است به آخرین پاراگراف گزارش شماره 92 مورخ 15 اوت ساعت 8 صبح و همچنین گزارش شماره 99 مورخ 21 اوت ساعت 2 بعد از ظهر اینجانب مراجعه نمائید . من حوادث مهمی پیش بینی می کنم . وقوع یک واقعه و یا خروج شاه از کشور قریب الوقوع است .

دریفوس

تلگراف پرزیدنت روزولت به رضا شاه

واشنگتن - دوم سپتامبر 1941 ( یازدهم شهریور 1320 )

تلگراف آن اعلیحضرت راجع به ورود اخیر قوای انگلیس و روس به ایران دریافت داشتم . من جریان حوادث ایران را از نزدیک دنبال نموده و نظریات اعلیحضرت را مورد توجه دقیق قرار داده ام . این وضع به اعتقاد اینجانب شایسته آن است که مورد توجه جدی کلیه ملل آزاد عالم و از جمله خود اینجانب قرار گیرد و اعلیحضرت می توانند اطمینان داشته باشند که ما چنین توجه را ( به وضعی که پیش آمده ) مبذول می داریم و رویه و سنت خود را در مورد اصول

ص: 282

اساسی که بمیان کشیده شده مرعی و ملحوظ قرار می دهیم . در عین حال امیدواریم اعلیحضرت با اینجانب همعقیده باشد که ما باید به اوضاع با توجه کامل به حوادث و پیش آمدهای کنونی دنیا ناظر باشیم . اگر ما موضوع را از هر جهت و از هر جنبه و من حیث المجموع مورد توجه قرار دهیم نه فقط مسائل حیاتی پیش می آید که خود اعلیحضرت به آن اشاره فرموده اید بلکه ملاحظات اساسی دیگری از جاه طلبیهای هیتلر که می خواهد دنیا را به زیر سلطه و تسخیر خود درآورد بمیان می آید . قطعی و مسلم است که جنبش آلمان برای فتح و پیروزی ادامه خواهد یافت و دنباله آن از اروپا تا آسیا و آفریقا و حتی به آمریکاها ( امریکای شمالی و آمریکای جنوبی ) گسترده خواهد شد مگر اینکه یک قدرت نظامی جلوی این جنبش و حرکت را بگیرد . همچنین محرز و مسلم است که کشورهائی که میل دارند استقلال خود را محفوظ نگاهدارند باید در یک مجاهده عظیم و مشترکی شرکت کنند تا یکی یکی نظیر آنچه بر سر عده ای از کشورهای اروپا آمد غرق و نابود نشوند . دولت و مردم آمریکا با اطلاع و وقوف به این حقایق نه فقط با حداکثر سرعت ممکن - چنانکه بر همه معلوم است به تقویت بنیه دفاعی خود مشغول می باشند بلکه یک برنامه وسیع کمک مادی برای مساعدت به کشورهائی که جداً در برابر جاه طلبی آلمان جهت استیلا برجهان ایستادگی و پایداری می کنند بمورد اجرا گذاشته اند . وزیر مختار آن اعلیحضرت در واشنگتن از نظریات این دولت درباره وضع بین المللی و مجاهدات عظیمی که این کشور بعمل می آورد نیک آگاه است و اطمینان دارم اطلاعات خود را براساس مذاکرات و گفتگوهائی که در اینجا بعمل آورده تقدیم دولت آن اعلیحضرت نموده است .دولت من بیانات ( یادداشتها ) دولتهای انگلیس و شوروی را به دولت ایران مبنی بر اینکه آنها نظری علیه استقلال و تمامیت ارضی ندارند ملاحظه نموده است . نظر به وجود دوستی و مودت دیرین بین دو کشور ما دولت من از انگلیس و شوروی راجع به نقشه های آنی و آتی و قصد و منظور آنها در ایران اطلاعاتی خواستار شده و به آنها پیشنهاد کرده که بسیار معقول و پسندیده

ص: 283

خواهد بود که آنها برای کلیه ملل آزاد جهان همان اطمینانهائی را که به خود اعلیحضرت داده اند تکرار نمایند .

میل دارم اعلیحضرت همایون را از حسن نیت خود مطمئن سازم و اطمینانهای دوستی صمیمانه خود را تجدید نمایم .

فرانکلین د . روزولت

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - سوم سپتامبر 1941 ( 12 شهریور 1320 ) - ساعت 9 صبح ( ساعت 11 بعد از ظهر همان روز دریافت شد ) .

134 - دولت ایران در جواب خود به یادداشتهای انگلیس وروس ( به گزارش شماره 122 من مراجعه شود ) شرایط پیشنهادی آنها را تنها با یک استثنای قبول نموده ایران می خواهد در منطقه انگلیس تغییری داده شود تا دزفول و خرم آباد خارج از منطقه انگلیس قرار گیرند و در منطقه روس هم ایران می خواهد قزوین و سمنان و شاهرود جزء منطقه روس نباشد . علاوه بر این ایران نکات زیر را خاطر نشان ساخته است دولت ایران امیدوار است که استقلال ایران و حق وی برای اداره کردن سراسر کشور ادامه داشته باشد و نیروی انتظامی بلافاصله وظایف خود را از نو شروع کند و انتظار ندارند که آنها ( ایرانیها ) هزینه های دفاع را بپردازند و برای جلوگیری از اصطکاک قوای ( اشغالی ) با مردم ارتباط بین آنها باید محدود به حداقل باشد و متفقین اجناس و کالاهائی را که سابقاً آلمان خریداری می کرد خریداری کنند و اسلحه و مهماتی که به دست متفقین افتاده است به ایران مسترد بدارند و جان و مال اشخاصی که پس از اعلام قطع مقاومت از جانب ایران اتلاف شده است ( با پرداخت غرامت ) جبران گردد و منع ورود آلمانیها به ایران تنها با دوره جنگ بقا داشته باشد و موقعی که وضع مقتضی شد قوای خود را از ایران بیرون ببرند . ایرانیها با اخراج آلمانیها موافقت کرده اند ولی

ص: 284

انتظار دارند که متفقین برای تأمین سلامت آنها ترتیباتی بدهند .

استنباط کرده ام که ایرانیها از روسها درخواست کرده اند که در منطقه خود تجدید نظر بعمل آورند زیرا بیم دارند که روسها که اینقدر به تهران نزدیک شده اند ممکن است بهانه جوئی کنند و پایتخت کشور را اشغال نمایند . وزیر مختار انگلیس نیز در خفا همین بیم را دارد .

نمایندگان انگلیس و روس هنوز برای اخراج آلمانیها که همچنان در پناهندگی سفارت آلمان بسر میبرند منتظر وصول دستور می باشند .

دريفوس

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران هفتم سپتامبر ( 16 شهریور 1320 ) ساعت 8 صبح ( روز 14 سپتامبر ساعت 12:26 بعد از ظهر دریافت شد ) .

139 - دیشب شاه مرا به کاخ احضار نمود و بطور خصوصی مرا بحضور پذیرفت . ظاهراً مقصود از احضار من این بود که من تشکرات شاه را بخاطر تلگرافی که رئیس جمهوری آمریکا در دوم سپتامبر به حضور شاه مخابره نموده به رئیس جمهوری ابلاغ کنم ولی احساس می کنم که علت مهمتری برای احضار من وجود داشت و منظور این بود که شاه نظریات کنونی خود را بوسیله من به دولت آمریکا ابلاغ نماید . شاه ابتدا از من خواهش کرد که اولا تشکرات وی را به رئیس جمهوری بخاطر حسن نیت و دوستی که ابراز داشته بیان کنم . ثانیاً خرسندی شاه را از اظهارات رئیس جمهوری امریکا مبنی بر اینکه حوادث ایران را تعقیب می کند به رئیس جمهوری خاطر نشان سازم . ثالثاً رضایت خاطر شاه را از اینکه دولت آمریکا بیانات انگلیس و روس را مبنی بر اینکه درباره تمامیت ارضی و استقلال ایران هیچ نقشه ای ندارند بیان نمایم .

آنگاه شاه با صریح ترین بیانی اظهار داشت که نسبت به آلمانیها علاقه و

ص: 285

سمپاتی ندارد و در چند مورد با آنها مشکلاتی داشته است و حاضر و آماده است برای مقاومت در برابر آنها مساعی مشترک بعمل آورد شاه اضافه کرد که روسها و انگلیسها می توانستند آنچه را که در ایران میخواستند با مذاکرات دوستانه بدست آورند . در جواب اظهار من که بیانات شاه برای دولت انگلیس بی نهایت جالب خواهد بود اظهار نمود که من میل دارم انگلیسها به این نظریات من واقف شوند و مانعی ندارد که شما ( دريفوس ) مطالب مذکور را به اطلاع وزیر مختار انگلیس برسانید .

من بی پرده به شاه گفتم دیپلماتهای خارجی هیچوقت نتوانسته اند اجازه شرفیابی به حضور شاه حاصل کنند و از این عدم شرفیابی زیانهایی حاصل شده است شاه جواب داد که او همواره شایق بوده آنها ( دیپلماتهای خارجی ) را به حضور بپذیرد ... این اظهار نشان می دهد که شاید تغییری در طبع شاه بوجود آمده است .

من این مطالب را به اطلاع وزیر مختار انگلیس رسانیدم . او خوشحال بنظر رسید و گفت تلگرافاً از لندن کسب اجازه خواهد نمود تا به ملاقات شاه برود و پاره ای حقایق را بنظر شاه برساند ...

دريفوس

قسمتی از گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - 5 سپتامبر 1941 ( 14 شهریور 1320 ) ساعت 8 بعد از ظهر ( روز 6 سپتامبر ساعت 11:07 دریافت شد ) .

138 - امروز ظهر یادداشتهای انگلیس و روس در مورد اخراج اتباع دول محور تسلیم دولت ایران شد . همانطور که در گزارش 137 اطلاع دادم لحن این یادداشتها از یادداشتهای اولی بسیار شدیدتر است و خواسته است که افراد آلمانی و ایتالیائی و مجارستان و بلغارستان و رومانی از ایران اخراج شوند . اتباع عادی به

ص: 286

اهواز اعزام خواهند شد تا وسایل حرکت آنها به هندوستان و نگاهداری آنها در آنجا فراهم گردد . اعضای سفارتخانه های این کشورها نیز باید ایران را ترک کنند علاوه براین روسها اشخاص خاصی را ذکر کرده و اصرار تام و تمام دارند که آن اشخاص تحویل آنها داده شوند . انتظار می رود جواب انگلیس به پیشنهادهای دیگر ایران راجع به شرایط فردا از لندن واصل شود .

وزیر امور خارجه ایران از انگلیسیها تقاضا می کند که با زنان و کودکان آلمانی که از طریق خاک ترکیه عازم کشور خود می باشند حسن رفتار بعمل آید و مردان آنها را که به سن سربازی رسیده اند در نزدیکی شیراز تحت کنترل انگلیسیها نگاهداری کنند .

اصرار او برای کسب این مزیت به این جهت است که وی احساس می کند دولت بقدری ضعیف است که نخواهد توانست پس از اثرات سوئی که اقدام متفقین روی افکار عمومی خواهد داشت به بقای خود ادامه دهد . معهذا سفیر انگلیس در رویه خود مقاومت و ایستادگی سخت نشان می دهد زیرا لندن او را بعلت شرایط مساعدتری که پیشنهاد کرده بود مورد توبیخ و ملامت قرار داده و او شرایط مساعدتر را در موقع بروز حادثه ای که در گزارش شماره 130 آن را به اطلاع رسانیدم پیشنهاد نمود .

وزیر امور خارجه ایران که هم اکنون سفارت امریکا را ترک گفت هیچگونه امیدی برای دولت و مردم احساس نمی کند . او احساس می کند که کابینه مجبور به استعفا خواهد شد و اوضاع درهم و برهم و آشفته خواهد گردید . او حتی بیمناک است که تهران تحت اشغال قوای متفقین درآید .

دولت بنظر وزیر امور خارجه ایران وضع متزلزلی دارد . اوضاع تهران آرام است . حکومت نظامی و منع عبور و مرور از ساعت 9 بعد از ظهر ادامه دارد .

دريفوس

ص: 287

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - هفتم سپتامبر 1941 ( 16 شهریور 1320 ) ساعت 11 صبح ( روز هشتم سپتامبر ساعت 5:15 بعد از ظهر دریافت شد ) .

740 - پیرو گزارش شماره 138 - وزیر مختار انگلیس اطلاعات زیر را در اختیار اینجانب گذاشته است :

1 - بنا به اصرار روسها به اتباع بلغارستان اجازه داده خواهد شد که در ایران باقی بمانند .

2 - روسها تقاضای ایران را مبنی بر تغییر منطقه اشغالی ( شوروی ) رد کرده اند ولی انگلیسها موافقت نمودند که در دزفول و خرمشهر قوای ایرانی مستقر شوند .

3 - وزیر خارجه ایران هنوز درباره طرح خود که اتباع دول محور در شیراز تحت مراقبت انگلیس و ایران و در مشهد تحت مراقبت روس و ایران نگاهداری شوند اصرار می ورزد . بولارد وزیر مختار انگلیس این پیشنهاد را تلگرافاً به لندن اطلاع داده و احتمال می دهد باز هم مورد مواخذه و ملامت قرار گیرد .

دریفوس

گزارش سفیر کبیر امریکا در شوروی ( استاینهاردت ) به وزیر خارجه آمریکا

مسکو - هشتم سپتامبر 1941 ( 17 شهریور 1320 ) ( ساعت 4:3 بعد از ظهر همان روز دریافت شد ) .

1645 - سفیر کبیر ایران امروز بعد از ظهر به من اظهار داشت که دولتهای شوروی و انگلستان از ایران می خواهند که عمال آلمانی را در ایران تحویل آنها بدهند . موضوع حالا فقط اخراج آلمانیها از ایران نیست و دولت آلمان در جواب پیشنهاد کرده است که زنان و کودکان آلمانی از طریق ترکیه به آلمان اعزام شوند

ص: 288

و مردان آنها در یک اردوگاه که زیر نظر انگلیسها باشد در ایران نگاهداری شوند .

استاینهاردت

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 12 سپتامبر 1941 ( 21 شهریور 1320 ) - ساعت 4 بعد از ظهر ( روز13 سپتامبر ساعت 2:11 بعد از ظهر دریافت شد )

147 - اولین قطار حامل دو پست تن افراد آلمانی امشب عازم اهواز خواهد شد و آلمانبها تحویل مقامات انگلیسی خواهند گردید . پنجاه نفر دیگر از آلمانیها که به اسم از طرف روسها انتخاب شده اند نیز با قطار عازم قزوین خواهند شد و در آنجا تحویل مقامات نظامی روسی خواهند گردید . انگلیسها اخطار کرده اند که آلمانیهائی که همکاری نکنند و یا اقدام به فرار نمایند آنها را تحویل روسها خواهند داد . راجع به اینکه چه وقت و چگونه سفارت ( آلمان ) بر چیده خواهد شد و یا با اتباع دولتهای محور دیگر چه معامله ای خواهد شد . هنوز تصمیمی اتخاذ نگردیده است .

دريفوس

قسمتی از گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - 19 سپتامبر 1941 ( 28 شهریور 1320 ) - ساعت 12 ظهر ( روز 21 سپتامبر ساعت 10:30 صبح دریافت شد )

158 – سفیر انگلیس به من اطلاع داد که او و سفیر کبیر شوروی دستور دریافت داشته اند که موافقت دولتهای خود را با سلطنت شاه جدید به جانشینی ( رضا شاه ) اعلام دارند .

مجلس بطور غیر رسمی موافقت خود را با دولت جدید ابراز داشته و

ص: 289

بی شک وقتی که دولت جدید رسما معرفی می شود رای اعتماد به دولت خواهد داد .

شاه جدید تحت قوانین موجود فرمان عفو عمومی صادر کرده و وعده داده که برای مواردی که مشمول قوانین موجود نمی شود لوایح قانونی مخصوص بگذارند . کفیل سابق وزارت جنگ ( احمد نخجوان ) ( به گزارش شماره 133 اینجانب رجوع شود ) هم اکنون آزاد شده است .

مجلس اعلام داشت که اقداماتی برای تجدید نظر در انحصارات بعمل می آورد .. کنسول انگلیس در تبریز به سفارت خود اطلاع می دهد که روسها در تبریز به ارامنه و عناصر تجزیه طلب دیگر لا اقل روی موافق نشان می دهند . در این مورد مطلب جالب و پر معنی این است که سفیر کبیر شوروی به وزیر امور خارجه ایران توصیه کرده که انتخابات مجلس تجدید گردد و در سراسر ایران به حکومت محلی اختیارات بیشتری داده شود .

سفیر انگلیس به دولت ایران فشار آورده که پیک سیاسی و مزایای تلگرافی سفارت ژاپن را ملغی کند . او حقاً معتقد است که از این مزایا برای کمک به دولتهای محور سوء استفاده بعمل می آید .

دريفوس

تلگراف کردل هال وزیر امور خارجه آمریکا به دریفوس سفیر آمریکا در ایران

واشنگتن - 25 سپتامبر 1941 ( دوم مهر 1320 ) ساعت 7 بعد از ظهر

96 - ( در پاسخ ) گزارش شماره 158 شما مورخ 19 سپتامبر 1941 ( 28 شهریور 1320 )

1 - چون دولتهای شوروی و انگلیس شاه جدید را برسمیت شناخته اند وزارت امور خارجه دلیلی نمی بیند که این دولت ( امریکا ) نیز چنین نکند . شما اجازه دارید بنا به اختیار و تشخیص خود اقدامات مقتضی بعمل آورید که نشان

ص: 290

دهد این دولت شاه را برسمیت می شناسد .

2 - خواهشمند است راجع به ابراز علاقه روسها نسبت به ارامنه و نهضتهای تجزیه طلب دیگر و اینکه آیا قرائنی وجود دارد که نشان می دهد بین این قبیل فعالیتهای شوروی و مواثیق و اطمینانهائی که شوروی راجع به تمامیت ارضی ایران داده است تباین وجود دارد وزارت خارجه را کاملا مطلع نمائید .

کردل هال

تلگراف شماره الف 7183 ر 00 - 891

تلگراف وزیر امور خارجه آمریکا به استاینهاردت سفیر کبیر آمریکا در شوروی

واشنگتن - 25 سپتامبر 1941 ( دوم مهر 1320 ) - ساعت 7 بعد از ظهر

1078 - سفارت ( امریکا ) در تهران به وزارت خارجه اطلاع داده که روسها در منطقه اشغالی خود در ایران نسبت به ارامنه و افراد دیگر نهضتهای تجزیه طلبی لااقل روی موافق نشان می دهند . خواهشمند است هرگونه اطلاعی که در این باره بدست می آورید وزارت امور خارجه را کاملا در جریان بگذارید و ببینید آیا قرائنی وجود دارد که دلالت بکند که شور و یها داخل در فعالیتهائی شده اند که با تضمین و تعهد آنها مبنی بر احترام تمامیت ارضی ایران منافات داشته باشد .

کردل هال - وزیر امور خارجه

تلگراف انتونی ایدن وزیر امور خارجه انگلیس به سراستافورد کریپس سفیر کبیر انگلیس در مسکو

لندن - 23 سپتامبر 1941 ( اول مهر 1320 )

امروز بعد از ظهر هنگامی که سفیر کبیر شوروی به ملاقات من آمد من راجع به وضع آذربایجان ایران با جناب ایشان صحبت کردم . استنباط می کنم

ص: 291

که نهضتی خاصه در میان اقلیت ارامنه بمنظور تجزیه استان آذربایجان ایران و الحاق آتی آن به اتحاد شوروی وجود دارد و نگرانی فوق العاده ای وجود دارد که مبادا مقامات نظامی شوروی در تبریز تمایلات تجزیه طلبی را تشویق کنند . معلوم شد که قوای شوروی در بدو ورود افراد متفرقه ارمنی را برای حفظ نظم آذربایجان مسلح نموده و سپس اسلحه را از آنها پس گرفته اند . در حدود اول سپتامبر ( دهم شهریور ) میتینگ بزرگی در فضای باز در تبریز تشکیل شده که در آن بیشتر ارامنه شرکت کرده و جداً خواستار شده اند که آذر بایجان مستقل گردد و بعداً با اتحاد شوروی فدراسیون تشکیل دهد و لیکن مقامات نظامی شوروی عاقلانه از تشکیل میتینگ علنی دوم که برای همان منظور تشکیل که برای همان منظور تشکیل می شد جلوگیری کرده اند . معهذا نامه ای به این منظور ( تجزیه آذر بایجان و فدراسیون آن با شوروی ) منتشر شده است . بنظر من آنچه از همه مهمتر است این است که دولت شوروی از جنبش خود مختاری آذربایجان هیچگونه تشویقی بعمل نیاورد . چنین تشویق در ترکیه و جمعیتهای مسلمان در سایر مناطق ایران اثرات بسیار نامطلوب و تأسف آوری خواهد داشت .

2 - مائیسکی سفیر کبیر شوروی جواب داد که وی اطمینان دارد که شوروی چنین منظوری ندارد . حقیقت این است که من خودم به او گفتم که مقامات نظامی شوروی از تشکیل میتینگ دوم جلوگیری کردند . من جواب دادم که اگر چه مطلب چنین است من بقدری برای این موضوع اهمیت قائل هستم که امیدوارم سفیر کبیر شوروی آنچه را که من گفتم تلگرافاً به اطلاع دولت متبوع خود برساند . آقای مائیسکی قول داد که چنین کار را بکند .

انتونی ایدن

ص: 292

تلگراف شماره 1784 ر 00 - 891

تلگراف دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران 26 سپتامبر 1941 ( چهارم مهر 1320 ) - 12 ظهر ( 27 سپتامبر ساعت

11:25 صبح دریافت شد ) .

167 - سفیر انگلیس نسبت به وضع دشوار ایران که ناشی از اشغال شمال این کشور بوسیله روسها می باشد ، بسیار مضطرب است . وی در تلگرافهای خود به لندن و مسکو شرح داده که وضع اقتصادی ایران بد و نامطلوب است و اکنون از درآمد خود و خواربار و محصولات دیگری که سابقاً از استانهای غنی و پراهمیت شمالی دریافت می کرد محروم مانده است .

او صریح و بی پرده به من اظهار داشت که وی تصور نمی کند که وضع نامطلوب کنونی بتواند مدت مدیدی دوام پیدا کند او ضمن بیان خسارات و زیانهائی که به ایران وارد می شود اظهار داشت : « بعلاوه من تصور نمی کنم تا اعاده وضع ایران به حال عادی انگلیسها بتوانند از خط آهن و وسایل حمل و نقل ایران بنحو مؤثر استفاده کنند . »

او بعنوان مثال مداخله اخیر شورویها را در مورد حمل کنف از طرف انگلیسیها به روسیه ذکر کرد و گفت سربازان شوروی در شمال ایران بنزینهائی را که در کامیونها حمل می شد توقیف کردند .

او گفت کارخانجات ایران به علت فقدان مواد خام به حال تعطیل درآمده و خواربار کم شده و کسب و کار و داد و ستد متوقف گردیده است . با اینکه از ورود روسها به ایران یک ماه می گذرد کوششی از جانب آنها برای برقراری مجدد ارتباط و یا برقراری داد و ستد بعمل نیامده است . سفیر انگلیس بعنوان مثال اظهار داشت که تبریز چهار خط تلگراف دارد و با اینکه روسها فقط دو خط از چهار خط را مورد استفاده قرار می دهند معلوم نیست چرا روی دو خط دیگر ارتباط مجدد برقرار نشده است . ظاهراً بین مقامات نظامی و کشوری روسها همکاری

ص: 293

وجود ندارد و سرو کار داشتن با هر یک از آنها بسیار پیچیده و بغرنج می باشد . سفیر انگلیس یک رشته گزارشهای کنسولی انگلیس را در تبریز به من نشان داد .

کنسول انگلیس در این گزارشها اوضاع این ناحیه را بسیار غم انگیز توصیف کرده و از جمله خاطرنشان ساخته که درهای زندان باز شده و خانه های مردم و محصولات آنها بتصرف روسها درآمده و دسائس سیاسی آغاز شده و اراذل و اوباش به غارت و چپاول پرداخته اند و روسها نسبت به عناصر تجزیه طلب روی موافق نشان می دهند . معهذا باید این نکته را تذکر دهم که دکتر کوچران پزشک - میسیون مذهبی امریکا - که تا چند روز پیش در تبریز بود وضع آنجا را با بیان معتدلتری شرح می دهد . او اعتراف می کند که در ابتدا اراذل و او باش ارمنی و ترک دست به غارت زده و مخصوصاً محل سکونت آلمانیها و خانه های ایرانیهای فراری ( به تهران ) را چپاول کردند .

معهذا اظهار میدارد که وضع از لحاظ امنیت عمومی بطور کلی خوب است و سربازها تحت انضباط می باشند .

با تمام این احوال وی ( دکتر کوچران ) گزارش ناظران دیگر را تأیید می کند به این معنی که دسیسه و توطئه رواج کامل دارد و روسها نسبت به تمایلات ارامنه و عناصر دیگر تجزیه طلب علنا روی موافق نشان می دهند . در این مورد همانطور که در گزارش شماره 158 اطلاع دادم سفیر کبیر شوروی به ایرانیها توصیه کرده که انتخابات را تجدید کنند و به ( استانها ) استقلال داخلی بیشتری بدهند .

نظر شخص من بر اساس تحقیقاتی که بعمل آمده و هنوز ادامه دارد این است که نیروهای شوروی تحت انضباط می باشند و امنیت عمومی بطور شایسته برقرار است . منابع ایرانی گزارش می دهند که روسها چندین بار در قزوین دست به چپاول و غارت و آدم کشی زده اند ولی من نتوانسته ام صحت آنها را تأیید کنم . معهذا از لحاظ سیاسی و اقتصادی جای بسی نگرانی است. روسها با دسایس و توطئه های سیاسی خود و خودداری از استقرار مجدد ارتباطات و برقراری کسب و

ص: 294

کار و داد و ستد نه فقط خسارات و زیانهای فراوانی به ایران وارد می کنند بلکه از تعهد خود مبنی بر احترام تمامیت ارضی و استقلال ایران عدول می نمایند . ایرانیها تضمین و تعهد بریتانیای کبیر را که در نامه شماره 95 به آن اشاره شده به طیب خاطر مورد قبول قرار می دهند ولی جدا حق دارند که نسبت به مواعید مشابه از جانب روسها شک و تردید داشته باشند . از نظریات سفیر انگلیس که در فوق ذکر شد نمی توان تشخیص داد که انگلیسیها نسبت به وعده های متفق خود چقدر کم اعتماد می باشند .

شاید وزارت خارجه مایل باشد که در کنفرانس مسکو از دولت روسیه جدا خواستار شود که از مداخلات خود در زندگی سیاسی این کشور بدبخت( ! ) دست بردارد و یا اقلاً برای اعاده ارتباطات و داد و ستد به حال عادی اشکال و موانع نتراشد .

دریفوس

تلگراف شماره 1787 ر 00 - 891

گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در تهران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - 28 سپتامبر 1941 ( 6 مهر 1320 ) - 12 ظهر ( روز 29 سپتامبر 2:25 بعد از ظهر دریافت شد ) .

171 - پیرو گزارش شماره 167 اینجانب و تلگراف شماره 96 وزارت امور خارجه .دیروز وزیر امور خارجه ایران به اینجانب اظهار داشت که وضع نامطلوب سیاسی و اقتصادی ایران در حال حاضر افکار او را مستغرق کرده است . او می گوید ایران هر تقاضائی را که به رغبت قبول کرده با تقاضاها و توقعات جدیدی مواجه شده است .نمایندگان مجلس و دیگران می پرسند متفقین چه وقت به تقاضا و توقعات خود خاتمه خواهند داد و چه موقع به ایران برای رهائی در مشکلات خود کمک محسوس خواهند نمود . در تعقیب این گفتگو سفیر انگلیس

ص: 295

به من اطلاع داد که دولت متبوع او درصدد است یک طرح پیمان اتحاد به ایرانیها پیشنهاد کند . در این پیمان تضمینات قطعی و کمکهای مهمی به ایران داده خواهد شد . از طرف دیگر ویول ( ژنرال سر در چی بالد ویول فرمانده کل قوای انگلیس در هندوستان ) در اینجا مشغول مذاکرات است و از جمله برای عقب نشینی قوا از تهران مذاکره می کند . با تمام نقاط شمال ایران و از جمله با تبریز ارتباط تلگرافی مجدداً برقرار شده است .

در همان حال که انگلیسها به کمک به ایران و انجام تعهدات رسمی خود ابراز تمایل می کنند روسها به تبلیغات خود ادامه می دهند . یکی از جراید که به فارسی و بنام « اندیشه مردم » منتشر می گردد تبلیغات روسی منتشر می کند . این روزنامه در یکی از شماره های اخیر خود به گرانی قیمتها اشاره کرده و می نویسد مردم کی خواهند توانست به زندگی مسکنت بار خود خاتمه داده و مثل آدم زندگی کنند . همین روزنامه کاریکاتوری از شاه سابق چاپ کرده و دولت فروغی را به باد انتقاد گرفته و توجه عمومی را به وضع سعادت بار کشورهای متحد جلب می کند و اصرار دارد که آنها صورت اشتراکی پیدا کنند ( جمله ناقص است ) .

با اینکه در شهرها امنیت عمومی بوسیله قوای اشغالی برقرار است در مناطق روستائی وضع امنیت عمومی روبه قهقرا است . همه جا شایع است و ظاهراً درست است که در میان ایلات و عشایر خاصه میان کردها و لرها که از قوای ایران اسلحه بدست آورده اند اغتشاش و بی نظمی حکمفرماست . فواید و مزایای بزرگترین موفقیت شاه سابق یعنی مطیع و منقاد ساختن ایلات و عشایر ممکن است بزودی از بین برود مگر اینکه اقدامات مجدانه ای از جانب ایرانیها بعمل آید و احتمال دارد ایرانیها با توجه به وضع ضعیف و ناتوان کنونی خود از قوای اشغالی ( و برای این منظور ) تقاضای کمک و مساعدت کنند .

دريفوس

ص: 296

تلگراف شماره 1789 ر 00 - 891 ر

گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 20 سپتامبر 1941 ( 8 مهر 1320 ) ساعت 11 بعد از ظهر ( روز اول اکتبر ساعت 7:57 صبح دریافت شد ) .

173 - بولارد سفیر انگلیس به من اطلاع داد که ایدن ( وزیر امور خارجه انگلیس ) به مائیسکی ( ایوان مائیسکی سفیر کبیر شوروی درانگلیس ) خاطرنشان ساخته که بعقیده وی مداخلات بیمورد ارتش شوروی در امور داخلی ایران و ابراز علاقه و تمایل آنها نسبت به عناصر تجزیه طلب برای ایران بسیار زیان بخش خواهد بود . سفیر کبیر شوروی در لندن قول داده که مراتب را به اطلاع دولت متبوع خود برساند .

دريفوس

شرح گفتگوهای والاس مری رئیس اداره خاور نزدیک در وزارت امور خارجه آمریکا با سفیر ایران در واشنگتن

واشنگتن - اول اکتبر 1941 ( 9 مهر 1320 )

بعد از ظهر روز شنبه گذشته نزد سفیر ایران رفتم که از نظریات وی راجع به حوادث اخیر ایران که منجر به کناره گیری رضا شاه پهلوی شد استفسار کنم .

سفیر ایران اظهار داشت که بعقیده وی انگلیسها با مجبور ساختن رضاشاه به استعفا مرتکب اشتباه بزرگی شدند و بزودی عواقب وخیم این اشتباه دامنگیر آنها خواهد شد . وی به مسلح ساختن مجدد ایلات و عشایر ایران اشاره کرد و گفت رضاشاه بیست سال متوالی زحمت کشید تا ایلات و عشایر را بنحو مؤثر خلع سلاح نمود و آنها را با زندگی شهری و مدنیت در کشور آشنا ساخت . ایلات پیش از آنکه خلع سلاح شوند به چپاول و غارت و ر بودن افراد هیأتهای اعزامی در شاهراهها اشتغال داشتند و با این چپاول و غارت وضع مسافرت در

ص: 297

ایران را بخطر انداخته بودند . ( در این مورد باید بخاطر داشت که چند سال پیش لرها سه نفر از ماموران کنسولی امریکا را ربودند و در کوهستانها آنها را توقیف کردند تا در ازای استرداد آنها پولی بدست آورند . آزادی آنها با یک معجزه و برحسب تصادف بوسیله ارتش ایران صورت گرفت ) . سفیر ایران در واشنگتن گفت اسم رضاشاه در حفظ نظم و امنیت کشور خاصیت سحر و افسون داشت و ایلات و عشایر چنان از رضا شاه می ترسیدند که با وجود وسوسه راهزنی جرأت نمی کردند که از جای خود حرکت کنند . سفیر ایران ادعا کرد که رضا شاه در سرکوبی ایلات سیاست بیرحمانه تعقیب نکرد و سران و رهبران آنها را نکشت بلکه آنها را در تهران در محلهای راحت تحت مراقبت قرار داد .

او اظهار عقیده کرد که ایران از حیث اصلاحات و ترقیات اخیر خود چهل سال به عقب رانده شد و اظهار داشت که بعقیده وی انگلیسها ممکن است وضعی ( در ایران ) پیش آورده باشند که به قوای اشغالی بیشتری - بیش از آنچه خود پیش بینی کرده اند - احتیاج پیدا کنند اگر قضیه چنین باشد انگلیسها ممکن است همین را دلیل و مدرک قرار داده و از تخلیه ایران در پایان مخاصمات کنونی با آلمان قصور و خودداری کنند .

در این مورد نکته جالب اظهار نظر آقای دریفوس در قسمت آخر تلگراف شماره 171 مورخ ظهر 28 سپتامبر ( 6 مهر ) است

والاس مری

تلگراف شماره 1784 ر 00 - 891

تلگراف وزیر امور خارجه آمریکا به وینانت سفیر کبیر آمریکا در انگلیس

واشنگتن - سوم اکتبر 1941 ( 11 مهر 1320 ) - ساعت 11 بعد از ظهر

4218 - سفارت امریکا در تهران بر اساس اطلاعاتی که از سفیر انگلیس در ایران بدست آورده تلگرافاً گزارشهائی داده که روسها در مناطق

ص: 298

اشغالی خود در ایران داخل در دسایس سیاسی شده و به تبلیغات کمونیستی پرداخته و علناً نسبت به ارامنه و عناصر تجزیه طلب روی موافق نشان داده اند . پشتیبانی دولت شوروی از این فعالیتها از پیشنهاد اخیر سفیر کبیر شوروی در تهران به دولت ایران آشکار و روشن شده است . سفیر کبیر شوروی به دولت ایران پیشنهاد کرده که انتخابات مخصوصی باید بعمل آید و نسبت به بعضی مناطق ایران استقلال داخلی بیشتری اعطا گردد .

طبق گزارش و اصل از سفارت امریکا در تهران آقای ایدن وزیر امور خارجه انگلیس به سفیر کبیر شوروی در لندن اطلاع داده که وی ( ایدن ) هر نوع مداخله از جانب روس را در امور داخلی ایران و یا جانبداری روسیه را از نهضتهای تجزیه طلبی بسیار زیان بخش می داند . خواهشمند است تفصیل کامل این گفتگو ( بین ایدن و سفیر کبیر شوروی ) را به وزارت امور خارجه گزارش دهید .

در اولین فرصت به آقای ایدن اطلاع دهید که وزارت امور خارجه آمریکا از اینکه وی این موضوع را با سفیر کبیر شوروی درمیان گذاشته خرسند است . طی گفتگوهای خود با او ( ایدن ) باید خاطرنشان سازید که با توجه به تعهداتی که انگلیس و شوروی مبنی بر احترام استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران نموده اند و با توجه به پیامی که رئیس جمهوری آمریکا برای رضا شاه فرستاده و اطمینان مجدد به او داده ( تلگراف 3563 - چهارم سپتامبر - ساعت 2 بعد از ظهر ) این دولت ( دولت امریکا ) فعالیتهای سیاسی روسها را در ایران با نهایت نگرانی تلقی می کند و از عواقب و اثرات جانبداری روسیه از نهضت تجزیه طلبی ارامنه در ایران نسبت به ترکیه فوق العاده بیمناک می باشد . باید به آقای ایدن تذکر دهید که دولت امریکا امیدوار است که وی به مساعی خود در اجرای تعهداتی که او و دولت شوروی در مورد احترام استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران دادهاند ادامه دهد .

خواهشمند است از آقای ایدن سئوال کنید اگر دولت امریکا نامه ای به

ص: 299

این مضمون به دولت شوروی بفرستد چنین کاری سودمند خواهد بود ؟ .

کردل هال

تلگراف 1792 ر 00 - 891

گزارش تلگرافی وینانت سفیر کبیر امریکا در انگلیس به کردل هال وزیر امور خارجه آمریکا

لندن - 4 اكتبر 1941 ( 12 مهر 1320 ) - ساعت 8 بعد از ظهر

4729 - بنظر شخص وزیر امور خارجه و معاون وزارت امور خارجه آمریکا برسد : هم اکنون تلگراف شماره 4218 مورخ سوم اکتبر جنابعالی را دریافت داشتم و بلافاصله با آقای ایدن تماس حاصل کردم . من این قضیه را با جزئیات کامل آن تعقیب کرده و یقین حاصل نموده ام که آقای ایدن مداخله روسیه را در امور ایران و یا کمک روسها را به عناصر تجزیه طلب زیان بخش و بیمورد می داند .

او گفت که چندی پیش این موضوع را با سفیر کبیر شوروی در لندن در میان گذاشته و از همان تاریخ مطلب را تعقیب کرده است . وی همچنین به سفیر کبیر شوروی در لندن خاطرنشان ساخته که فعالیت سیاسی کشور وی ( شوروی ) در ایران محققاً اثرات زیان بخشی روی ترکیه خواهد داشت . قصد او این است که « به مساعی خود برای اجرای اطمینانهائی که دولت انگلیس و دولت شوروی در مورد احترام به استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران داده اند » ادامه دهد .

ایدن از اینجانب خواست که به اطلاع شما برسانم که وی از ابراز علاقه شما نسبت به این موضوع شاکر و خرسند است .

در مورد بند آخر پیام شما آقای ایدن پیشنهاد می کنند که شما ممکن است به اینجانب ( وینانت ) مأموریت دهید که علاقمندی دولت متبوع خودمان را به پشتیبانی از استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران با « مائیسکی » ( سفیر کبیر

ص: 300

شوروی در لندن ) در میان بگذارم این امر ممکن است مساعی و مجاهدات ما را با قوت و روشنی و صراحت بیشتری همآهنگ سازد .

گفتگوهای من با آقای ایدن با تلفن انجام گرفت زیرا او امروز در شهر لندن نبود . منتظر دستورهای جنابعالی می باشم .

تلگراف آقای ایدن را به « سر استافورد کریپس » ( سفیر کبیر انگلیس در مسکو ) که تاریخ آن 23 سپتامبر 1941 ( اول مهر 1320 ) است به پیوست تقدیم می دارم .

وینانت

دستور تلگرافی وزیر امور خارجه آمریکا به وینانت سفیر کبیر امریکا در انگلیس

واشنگتن - 18 اکتبر 1941 ( 16 مهر 1320 ) - ساعت 1 بعد از ظهر

4298 - ( در جواب ) گزارش 4724 - 4 اکتبر - ساعت 8 بعد از ظهر .

طبق پیشنهاد آقای ایدن شما مأموریت دارید که علاقمندی دولت آمریکا را به حفظ استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران با سفیر کبیر شوروی در لندن در میان بگذارید و رویه دولت امریکا را بهمان نحو که در تلگراف شماره 4218 مورخ سوم اکتبر ساعت 11 بعد از ظهر بیان شده به او شرح و توضیح دهید .

شما باید از آقای ایدن بخاطر کمکی که می کند تشکر نمائید و بیان کنید که ما به پیروی از پیشنهاد وی موضوع را با سفیر کبیر شوروی مورد گفتگو قرار خواهیم داد و به او اطلاع دهید که به سفارت کبرای آمریکا در مسکونیز دستور داده شده که موضوع را مستقیماً با مقامات شوروی مورد مذاکره قرار دهند .

برای اطلاع شما تلگراف زیر که از طرف وزارت امور خارجه آمریکا به مسکو فرستاده شده تکرار می گردد .

کردل هال

ص: 301

تلگراف کردل هال وزیر امور خارجه آمریکا به استاینهاردت سفیر کبیر امریکا در شوروی

واشنگتن - 8 اکتبر 1941 ( 16 مهر 1320 ) - ساعت 1 بعد از ظهر

1124 - پیرو تلگراف شماره 1078 - مورخ 25 سپتامبر - ساعت 7 بعد از ظهر وزارت امور خارجه - سفارت امریکا در تهران گزارشهای تلگرافی دیگری براساس اطلاعاتی که سفیر انگلیس در تهران در اختیار وی گذاشته به وزارت امور خارجه امریکا مخابره نموده مبنی براینکه روسها در مناطق اشغالی خود در ایران دست به دسایس سیاسی زده و به پخش اوراق تبلیغاتی شوروی پرداخته و علنی و آشکار از ارامنه و عناصر دیگر تجزیه طلب جانبداری می کنند . پشتیبانی دولت روسیه از این قبیل فعالیتها از پیشنهاد جدید سفیر کبیر روسیه در تهران ( آقای اسمیر نوف ) که به دولت ایران تقدیم داشته پیدا است .

وی به دولت ایران پیشنهاد کرده که انتخابات مخصوصی باید بعمل آید و خود مختاری بیشتری به بعضی مناطق ایران داده شود .

آقای ایدن مطلب را با م-ائ-یسکی سفیر کبیر شور وی در لندن مورد گفتگو قرار داده و خاطرنشان ساخته که فعالیتهای سیاسی شوروی در ایران محققاً اثرات و عواقب زیان بخشی برای ترکیه خواهد داشت و او ( ایدن ) کریپس سفیر کبیر انگلیس در مسکو را هم از جریان گفتگوهای خود آگاه ساخته است .

شما باید در اولین فرصت به وزارت امور خارجه ( شوروی ) اطلاع دهید که این دولت گزارشهای دریافت شده را راجع به فعالیتهای سیاسی شوروی در ایران با نگرانی فوق العاده تلقی می کند و از هر نوع جانبداری شوروی از جنبش تجزیه طلبی ارامنه در ایران و عواقب و اثرات نامطلوب آن در ترکیه بی نهایت بیمناک است . در این مورد شما باید اطمینانهائی که در یادداشت مورخ 25 اوت دولت شوروی به سفیر کبیر ایران در مسکو ( محمد ساعد ) مبنی بر احترام به استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران گنجانیده شده اشاره نمائید و همچنین به تاییدیه های « دکانوسوف » از این اطمینانها و تعهدات که در بند 4 گزارش شماره

ص: 302

1632 مورخ 6 سپتامبر - ساعت 2 بعد از ظهر شما ذکر گردیده اشاره کنید . ضمناً یادآوری نمائید که رئیس جمهوری امریکا طی پیام تلگرافی خود به شاه ایران ( رضاشاه )این اطمینانها را تجدید کرده و خاطرنشان سازید که این دولت اطمینان دارد که دولت شوروی قطعاً اقدامات مؤثری بعمل خواهد آورد که اطمینانهائی که احترام به تمامیت ارضی و استقلال سیاسی ایران داده شده بمورد عمل و اجرا درآید .

کردل هال

تلگراف 15733 ر 1939 جنگ اروپا 0011 - 740

قسمتی از گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - 9 اکتبر 1941 ( 17مهر 1320 ) - ساعت 4 بعد از ظهر ( ساعت 7:10 بعد از ظهر دریافت شد ) .

182 - دیروز ساعت 5 بعد از ظهر به حضور شاه جدید بار یافتم . مدت دوساعت به تنهائی به زبان فرانسه گفتگو کردیم .

ابتدا شاه اظهار عقیده کرد که متفقین پیروز خواهند شد و اضافه نمود که او به طیب خاطر هواخواه مرام دموکراسی و مخالف اصول و عقاید دیکتاتوری است .

شاه اظهار تاسف نمود که در امضای پیمان اتحاد تأخیری روی داده است و این تأخیر را معلول عدم تفاهم بین دو متفق دانست و گفت همین امر مانع شده که وی به آماده کردن ارتش خود برای دفاع جدی در مقابل آلمان شروع نماید .

شاه اضافه نمود اگر بیش از این در امضای پیمان اتحاد تأخیر روی دهد و روسها به رفتار کنونی خود ادامه دهند در اینصورت مجلس و مردم از پشتیبانی روسها بعنوان متفق خودداری خواهند نمود .

ص: 303

شاه اظهار داشت که وی طبق قانون اساسی حکومت خواهد کرد و در پی تأمین رفاه و آسایش ملت خود خواهد بود . ایشان با اشاره محبت آمیز به کشورهای متحد امریکا گفتگوی ما را پایان دادند و فرمودند بنظر ایشان امریکا نقش مهمی در صلح ایفا خواهد نمود و بسیار مشعوف خواهند بود که متفق آمریکا باشند .

دریفوس

گزارش تلگرافی استاینها ردت سفیر کبیر امریکا در شوروی به وزیر امور خارجه آمریکا

مسكو - 11 اکتبر 1941 ( 19 مهر 1320 ) - ساعت 1 بعداظهر ( ساعت 50:4 بعد از ظهر دریافت شد ) .

1788 - در پاسخ تلگراف شماره 1124 مورخ 8 اکتبر - ساعت 1 بعد از ظهر وزارت امور خارجه . امروز بعد از ظهر با و یشینسکی ملاقات کردم و مضمون تلگراف فوق الذکر وزارت امور خارجه را به او ابلاغ نمودم .

وی اظهار داشت که گزارشهای مربوط به اینکه شور و یها در منطقه اشغالی خود در ایران داخل فعالیتهای سیاسی و یا تبلیغاتی شده و یا نسبت به ارامنه و عناصر تجزیه طلب دیگر روی موافق نشان می دهند باید از منابع آلمانی سرچشمه گرفته باشد و این گزارشها با حقیقت تطبیق نمی کند .

وی اضافه کرد که دولت شوروی اطلاع ندارد که عمال دولت شوروی وارد در چنین فعالیتهائی شده باشند و مقامات شوروی در منطقه اشغالی خود در ایران علاقمند به « حفظ نظم و قانون میباشند » . من مؤكداً اظهار داشتم که هر نوع جانبداری شوروی از نهضت تجزیه طلبی ارامنه در ایران اثرات نامطلوبی در ترکیه خواهد داشت و و یشینسکی جواب داد که « کاملا متوجه این نکته میباشد . »

استاینها ردت

ص: 304

تلگراف کردل هال وزیر امور خارجه آمریکا به سفیر آمریکا در ایران

واشنگتن - 11 اکتبر 1941 ( 19 مهر 1320 ) - ساعت 6 بعد از ظهر

109 - وزارت امورخارجه علاقمند است که موس ( جیمز موس دبیر دوم سفارت امریکا در ایران ) به تبریز و نقاطی از ناحیه تبریز که به نظر شما و او مسافرت وی مفید وممکن خواهد بود برای انجام مقاصد زیر مسافرت نماید :

1 - در وضع قوای اشغالی شوروی و مخصوصاً وضع آنها نسبت به نهضت تجزیه طلبی و رفتار آنها با مردم محلی با احتیاط مطالعه کند .

2 - تعیین کند که وضع کنونی ساختمان خط آهن بین قزوین و تبریز از چه قرار است و چه طرحهائی برای تکمیل و بهبود آن در آینده وجود دارد و مخصوصاً در نظر داشته باشد که تدارکات و مهماتی که طبق قانون وام و اجاره داده میشود در آینده روی این خط حمل و نقل خواهد شد .

3 - با اتباع امریکا در تبریز راجع به مشکلات و کارهای آنها گفتگو کند .

4 - با احتیاط رسیدگی مقدماتی بعمل آورد و ببیند اداره ای برای کنسولگری وساختمانهائی برای زندگی در دسترس میباشد . خیلی محرمانه به اطلاع سفارت و کنسولگری می رساند که وزارت امور خارجه در نظر دارد مجدداً در تبریز کنسولگری دایر کند و یک مامور برای این منظور به ایران اعزام دارد .

وزارت امور خارجه فوق العاده علاقمند است که این مسافرت بدون معطلی صورت گیرد و شما باید برای تسهیل آن اقدامات لازمه را بعمل آورید . پس از مراجعت موس گزارشهای مربوط به موضوعات فوق را تلگرافاً ارسال دارید .

تمام مدت مسافرت باید ده روز باشد ولی ممکن است در عرض راه تأخیرهای اجتناب ناپذیر بعمل آید و مدت زمانی که عملا صرف این مسافرت می شود باید منوط و موکول به اوضاع و احوال باشد . البته در مدت زمانی که در اختیار موس گذاشته میشود نمیتوان تحقیقات مفصلی درباره اوضاع بعمل آورد ولی

ص: 305

وزارت امور خارجه علاقمند است که بدون فوت وقت گزارش دقیقی راجع به اوضاع با اطلاعات مفصل و مشروحی که نمی توان بآسانی بدست آورد دریافت دارد .

موس اجازه دارد که یکی از کارمندان کنسولگری ( در تهران ) را همراه خود نماید . هزینه سفر و فوق العاده موس و کارمند انتخابی او با اتومبیل طبق تبصره 6 و 20 قسمت 5 - 44 آئین نامه سرویس خارجی قابل پرداخت می باشد .

کردل هال

گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - 13 اکتبر 1941 ( 21 مهر 1320 ) - ساعت 1 بعدازظهر ( ساعت 1:47 بعد از ظهر دریافت شد ) .

187 - با عطف به تلگراف شماره 104 وزارت امور خارجه در وضع نقاط شمالی ایران بهبودی حاصل شده است . مقامات شوروی از تشکیل مجدد میتینگ ها از جانب تجزیه طلبان ارمنی جلوگیری کرده اند . در جاده های بین شهرهای عمده رفت و آمد نسبتاً آزاد مجدداً برقرار شده . سفیر انگلیس در تهران گزارش می دهد که مقامات شوروی در مسائل مربوط به حمل و نقل همکاری بهتری ابراز می دارند و کنسولگری انگلیس در تبریز گزارش می دهد که در رفتار روسها بهبودی عمومی حاصل شده است و وزیر امور خارجه ایران به من اظهار داشت که پلیس ایران مجدداً مسلح می شود . علاوه براینها سفیر انگلیس به من محرمانه اظهار داشت که قوای اشغالی تهران را ترک خواهد گفت و این اقدامی است که اگر عملی گردد اثرات و نتایج مطلوبی خواهد داشت .

این بهبودی را می توان نتیجه اقدامات دولتهای انگلیس و آمریکا دانست . معهذا عقيده من این است که گزارشهای حاکی از بهبودی عمده را باید با قید احتیاط تلقی کرد .

ص: 306

روسها هنوز به انتشار تبلیغات کمونیستی ادامه می دهند . مثلا روی یک دعوتنامه شوروی جهت حضور در مراسم ورزشی که دیروز در تهران دایر بود عبارت زیر نوشته شده بود : « کارگران همه کشورها متحد شوید » . وزیر امور خارجه ایران به من گفت مقاله ای که در تاریخ 9 اکتبر ( 17مهر ) در روزنامه اطلاعات چاپ شده و طی آن از قوای اشغالی شوروی در شهرهای شمالی ایران با لحن بسیار مساعدی سخن بمیان آمده روی اصرار و فشار سفیر کبیر شوروی در تهران منتشر شده است .

گزارش فوق پیش از دریافت تلگراف شماره 109 مورخ 11 اکتبر وزارت امور خارجه تنظیم شده بود . موس در شرف عزیمت فوری ( به تبریز ) است .

دریفوس

گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - 29 اکتبر 1991 ( هفتم آبان 1320 ) – ساعت 3 بعد از ظهر ( ساعت 7:18 بعد از ظهر دریافت شد ) .

210 - در پاسخ تلگراف شماره 109 مورخ 11 اکتبر ساعت 6 بعد از ظهر وزارت امور خارجه به استحضار می رساند که موس یکشنبه شب از مسافرت خود به تبریز و رضائیه و رشت مراجعت نمود و اکنون مشغول تهیه گزارش خود می باشد و گزارش او شامل نکات زیر خواهد بود : تمام مدارک بدست آمده نشان می دهد که نظم و انضباط شوروی خوب بوده و اغتشاشات کوچکی که روی داده به تحریک مردم محل بوده است . مقامات نظامی شوروی از همان ابتدا از تظاهرات علنی تجزیه طلبی جلوگیری کرده اند معهذا تبلیغات کمونیستی دهان به دهان و بوسیله سینماهای تبریز و تماشاخانه و ثبت نام هواخواهان شوروی ادامه دارد .

خط آهن قزوین تا حدی که به آن طرف زنجان ادامه دارد تکمیل شده و در تمام راه تبریز کارهائی صورت گرفته است . ساختمان این خط در موقع تهاجم

ص: 307

شوروی متوقف گردید و قوای شوروی و دهاتیها مقدار زیادی از اسباب و ابزار و ادوات و مصالح را با خود بردند . استاندار آذربایجان شرقی ( تبریز ) اظهار می دارد که اسباب و مصالح ساختمانی جمع آوری شده است و دولت ایران دستور صادر کرده که کار ساختمان هر چه زودتر مجدداً شروع گردد . اگر چه هنوز تصمیم قطعی اتخاذ نشده ولی مقامات حمل و نقل نظامی انگلیس در نظر دارند ساختمان این خط را تا قافلانکوه ، چند میلی میانه ، فوراً تکمیل کنند و در آینده همه خط را تکمیل نمایند .

هفت نفر از ماموران مذهبی در تبریز از اتباع امریکا می باشند . آنها اکراه دارند که گذرنامه خود را هرشش ماه یک مرتبه برای تجدید تسلیم کنسولگری امریکا در تهران کنند زیرا بیم دارند که در پست مفقود گردد . اگر چه تبریز اکنون آرام است ولی آنها می ترسند که پس از عقب نشینی قوای شوروی از تبریز اغتشاشاتی در آنجا روی دهد . آنها همچنین از حمله احتمالی آلمانیها به آذربایجان بیمناک می باشند . در هر دو صورت آنها میل دارند که یک مأمور کنسولی در تبریز باشد که به آنها خبر دهد که آخرین لحظه برای تخلیه چه موقع است و از اموال و دارائی میسیون مذهبی جداکثر صیانت و حفاظت را بنماید . آنها صريحاً خاطرنشان ساختند که مسافرت موس را به تبریز اقدام مقدماتی برای افتتاح مجدد کنسولگری در تبریز می دانند . موس این عقیده آنها را نه تایید کرد و نه تكذيب .

در تبریز نمی توان محلی برای اداره کنسولگری و محلی برای سکونت بدست آورد ولی هفته ها وقت لازم است تا بتوان جای مناسبی برای این منظور پیدا کرد و در شرایط اجاره آن توافق حاصل نمود و تغییرات و تعمیرات لازمه را در آن بعمل آورد . مال الاجاره ها نسبتاً پایین می باشند و هر دو محل را می توان مجموعاً به یک هزار دلار و کمی بیشتر یا کمتر اجاره نمود . بهای سوخت در اینجا بیشتر از تهران می باشد .

گزارش کامل و جامع بوسیله پست تقدیم می شود .

دريفوس

ص: 308

گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - پنجم نوامبر 1941 ( 14 آبان 1320 ) - ساعت 12 ظهر

218 - وزیر امور خارجه ایران به من اطلاع داد که بزودی از دولت آمریکا تقاضا خواهد کرد که در استخدام مستشاران مالی و بهداری و شهرداری و مشاوران و میسیونهای دیگر از امریکا کمک نماید . علت تأخیر او در تقدیم پیشنهاد رسمی شاید این است که مجلس که دوره اش در 31 اکتبر تمام شد در 310 نوامبر مجدداً تشکیل می گردد و در آن موقع دولت باید مجدداً به مجلس معرفی شود .

انتظارات ایران از امریکا از لحاظ کسب کمک و راهنمائی روز بروز زیادتر می شود و من احساس میکنم که ما نباید این فرصت را برای بهبود وضع خودمان از دست بدهیم . پیشنهاد می کنم در صورتی که تقاضای رسمی در این مورد بعمل آید تقاضای ایران با علاقمندی تلقی گردد . البته ما باید در نظر داشته باشیم که امکان زیادی وجود دارد که آلمانیها به ایران حمله کنند و به این ترتیب از عمل انتخاب و ورود مستشارها جلوگیری نمایند . حتی در صورت وقوع حمله اقدامات مقدماتی که اکنون بعمل می آید شروع مجدد مذاکرات را پس از خاتمه جنگ تسهیل خواهد نمود .

دريفوس

گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - 11 دسامبر 1941 ( 20 آذر 1320 ) - ساعت 4 بعد از ظهر ( ساعت 5:45 بعد از ظهر دریافت شد ) .

255 - بولارد سفیر انگلیس در تهران خیلی خیلی محرمانه به من اطلاع داد که روز دوشنبه با هواپیما برای دیدن آقای ایدن عازم کوی بیشف ( مقر جدید

ص: 309

دولت شوروی ) خواهد شد . او علت این ملاقات را افشا ننمود ولی من تصور می کنم که این ملاقات مربوط است به روابط نامساعد محلی که فعلا بین روسها از یک طرف و انگلیسها و ایرانیها از طرف دیگر موجود می باشد . روح عدم اعتماد متقابل که در برخورد این سه طرف وجود دارد موجب آشفتگی و عدم همآهنگی شده و سد راه پیشرفت امور مورد علاقه مشترک گردیده است . انگلیسها و ایرانیها - روسها را به عدم همکاری و نشر تبلیغات کمونیستی در شمال متهم می کنند و در همان حال روسها هم این هر دو را متهم به عدم همکاری می سازند و در مورد ایرانیها مدعی هستند که ایرانیها برای بی اعتبار ساختن شوروی داستانها جعل و اختراع می کنند . آخرین و وخیم ترین حوادث موضوع قتل چندتن ترک و افراد دیگر در تهران و تبریز است که ظاهراً به علل سیاسی صورت گرفته و ایرانیها ارتکاب آن را به عمال بلشویکی نسبت می دهند . روسها انکار می کنند که دستی در این ماجرا داشته باشند و در نتیجه جداً از دولت ایران خواستار شده اند که تعداد پلیس را در تبریز کاهش دهد و سرهنگ صفا ! Safa را که رئیس شهربانی تبریز است احضار نماید و روزنامه صدای آذربایجان را تعطیل کند .

عقیده من این است که هر سه طرف برای وضعی که پیش آمده قابل ملامت می باشند و این وضع به نظر من برای هدف مشترک ما زیان بخش می باشد .

دريفوس

گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران – 19 دسامبر 1941 ( 28 آذر 1320 ) - ساعت 11 صبح ( ساعت 4:35 بعد از ظهر دریافت شد ) .

260 - وزیر امور خارجه ایران به من اطلاع داد که دولت ایران مایل است کشورهای متحد آمریکا موقعی که پیمان ایران و روس و انگلیس به امضاء رسید

ص: 310

به آن پیمان ملحق گردد . پیمان مزبور پاراف شده و در ظرف چند روز تقدیم مجلس خواهد شد . او می گوید الحاق آمریکا به این پیمان ارزش پیمان مزبور را در نظر ایرانیها ده برابر بیشتر خواهد نمود . وی اضافه کرد که او هنوز این مطلب را با نمایندگان متفقین در میان نگذاشته است . یک نسخه از متن نهائی پیمان بوسیله پست هوائی تقدیم خواهم داشت .

دريفوس

گزارش تلگرافی دریفوس سفیر آمریکا در ایران به وزیر امور خارجه آمریکا

تهران - 20 دسامبر 1941 ( 29 آذر 1320 ) - ساعت 1 بعد از ظهر روز 21 دسامبر ساعت 10:20 صبح دریافت شد ) .

261 - پیرو گزارش شماره 260 به استحضار می رساند که امروز فروغی نخست وزیر علاقمندی دولت ایران را به الحاق آمریکا به پیمان تکرار نمود . وی گفت در وضع دولت ثبات و استقراری وجود ندارد زیرا قاطبه مردم ناراضی هستند و این نارضائی از اشغال کشور بوسیله قوانی شوروی ایجاد شده است . او اظهار داشت که تبلیغات شوروی و فعالیت سیاسی و مداخله آنها در امور داخلی کماکان ادامه دارد و چنین بنظر می رسد که روسها خیال می کنند یک منطقه نفوذ در ایران دارند - درست همان مطلبی که من خود به آن توجه داشتم ( مطلبی از اینجا ساقط شده ) . وی گفت اگر امریکا به پیمان ملحق گردد وضع ایران در برابر متفقین ممکن است بهتر گردد .

دريفوس

تلگراف وزیر امور خارجه آمریکا به دریفوس سفیر آمریکا در ایران

واشنگتن - 29 دسامبر 1941 ( 8 دی 1320 ) - ساعت 10 بعدازظهر

ص: 311

165 - موضوع گزارشهای 260 مورخ 19 دسامبر و 261 مورخ 20 دسامبر شما (پیشنهاد الحاق امریکا به پیمان اتحاد ایران با متفقین ) - اگر چه احتمال نمی رود وزارت امور خارجه این پیشنهاد را با صورت کنونی خود مورد قبول قرار دهد معهذا ما مشعوف خواهیم بود بمحض اینکه متن پیمان را دریافت نمودیم بمنظور تهیه پیشنهادهای مفید و ممکن آنرا مورد مطالعه قرار دهیم .

بنا به تشخیص خودتان شما می توانید این مطلب را به اطلاع دولت ایران برسانید .

کردل هال

تلگراف وزیر امور خارجه آمریکا به دریفوس سفیر آمریکا در ایران

واشنگتن - 30 دسامبر 1941 ( 9 دی 1320 ) – ساعت 8 بعد از ظهر

166 - با دولت انگلیس و بین ژنرال ویلر و مقامات صلاحیتدار انگلیس در هندوستان و خاور نزدیک موافقت اصولی حاصل شد که برای سوار کردن هواپیماهائی که از طریق دریا و هوا برای تحویل به دولت شوروی حمل می گردد یک کارخانه مونتاژ هواپیما در آبادان تاسیس گردد . این طرح منحصراً تحمت نظارت و فرماندهی نظامی امریکا اجرا و اداره خواهد شد . عملیات ساختمانی بی درنگ شروع می شود که تسهیلات لازم برای سکونت 135 افسر و 50 سرباز و درجه دار و 800 غیر نظامی فراهم گردد . انتظار می رود که آشیانه ها و خانه ها تا 15 ژانویه خاتمه پیدا کند . تا ساختمان کارخانه مونتاژ تمام نشده هواپیماهائی که در صندوق حمل می گردد به بصره تحویل خواهد شد که در آنجا بوسیله انگلیسیها مونتاژ گردد .

سفارت امریکا در کوی بیشف ( مقر دولت شوروی و پایتخت موقتی آن کشور که بعلت محاصره مسکو از طرف قوای آلمان نازی به این شهر انتقال یافت ) مشغول گفتگو با مقامات دولت شوروی است تا نقطه ای در ایران تعیین گردد که

ص: 312

در آنجا هواپیماها تحویل دولت شوروی گردد . ژنرال ویلر نیز درصدد است با مقامات روسی در ایران تماس حاصل کند و ترتیب جزئیات امر را بدهد . وزارت امور خارجه انگلیس اظهار می دارد که اگر پیمان اتحاد ایران و انگلیس بموقع اجرا درآید طرح آبادان مشمول شرایط و مقررات پیمان اتحاد خواهد بود و به سفیر انگلیس در تهران دستور داده خواهد شد که صرفاً از لحاظ نزاکت مطلب را به اطلاع دولت ایران برساند . ترتیب کار این خواهد بود که دولت انگلیس یک قسمت از محلی را که دولت ایران طبق پیمان اتحاد به انگلیس واگذار کرده به دولت امریکا اجاره خواهد داد . اگر طرح پیمان اتحاد با ایران جامه عمل نپوشد انگلیسها می گویند در این صورت شاید لازم نباشد که مطلب به اطلاع دولت ایران هم رسانیده شود و ما پایگاه منظور را به علت اینکه کشور را در تحت اشغال نظامی خود داریم از لحاظ کمک به خودمان دایر خواهیم نمود .

آنچه در بالا ذکر شد فقط برای اطلاع شخص شما است . مادام که همکار انگلیسی شما دستورهائی دریافت نکرده و به شما نیز دستورهای جدیدی صادر نشده شما نباید در این مورد با دولت ایران تماس و نزدیکی حاصل کنید .

کردل هال

در اینجا درج مفاد اسناد سیاسی وزارت امور خارجه امریکا راجع به حادثه شهریور 1320 و جریان اشغال ایران بوسیله قوای مسلح شوروی و انگلیس که مربوط به سال 1941 میلادی می باشد پایان پیدا می کند . نکته مهم از این گزارش های محرمانه عدم انتشار برخی از گزارشها می باشد که طبق قرار و قاعده درست پنجاه سال بعد از وقوع واقعه باید از طرف وزارت امور خارجه آمریکا منتشر شود و نظیر این گزارشها مربوط به جریان استعفای رضاشاه از سلطنت می باشد که بهیچوجه در اسناد سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا تلگرافها و گزارشهائی در این زمینه بچشم نمی خورد و در این باره سکوت مطلق شده است و بهمین جهت باید گفت از نظر اهمیت اینگونه گزارشهای سیاسی باید در انتظار گذشت ربع قرن دیگر بود تا نیم قرن از وقوع حادثه شهریور 1320 گذشته باشد و در آنموقع که

ص: 313

قاعدتاً سال 1991 میلادی ( 1370 شمسی ) خواهد بود گزارشهای مهمتر مربوط به این واقعه انتشار پیدا نماید .

اولین ژست سیاسی سهیلی

حال که نامه ها و گزارشهای مبادله شده بین دریفوس سفیر آمریکا در ایران و کردل هال وزیر امور خارجه آن کشور را ملاحظه کردید ، اینک قسمتی دیگر از بیوگرافی علی سهیلی وزیر امور خارجه را که به قلم ابراهیم خواجه نوری نوشته شده ، در این جا می آوریم تا ببینیم در چنان شرایطی وزیر خارجه دولت مرحوم فروغی در برابر این مسأله چه واکنشی از خود نشان داده و به چه اقداماتی دست زده است . در بیوگرافی می خوانیم :

« سهیلی وظایف وزارت خارجه آن روز خود را کاملاً مطابق مقتضيات سیاست انجام داد و اولین تظاهر رسمیش نامه ای بود که بشرح زیر از طرف دولت ایران به رفیق اسمیرنوف و سر ریدر والا رد نوشت :

« خاطر آن جناب مستحضر است که دولت شاهنشاهی ایران با رعایت سیاست بیطرفی پیوسته کوشش داشته است مناسبات دوستانه خود را بویژه با دولتهای همسایه خود محفوظ بدارد . در این موقع هم که نیروهای جنگی اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس وارد خاک ایران گردیده اند ، دولت ایران برای ابراز کمال حسن نیت و حفظ مناسبات همجواری ، مبادرت به جنگ ننموده است . با اینحال قوای آن دولت اقدام بعملیات جنگی و بمباران شهرها نموده است و نیروی پادگان ایران در شهرستانها هم طبعاً در مقابل حمله ای که به آنها شده است ناگزیر از خود دفاع و مقاومت نموده است .

اینک به استحضار خاطر عالی میرساند که دولت شاهنشاهی ایران برای اثبات نیت صلح خواهانه خود دستور داده نیروی ولتی بکلی ترک مقاومت نموده و از هرگونه اقدامی خودداری نمایند . انتظار دارد قوای آن دولت هم حرکت خود را متوقف ساخته و عملیات جنگی را متروک دارند . این تصمیم دولت به

ص: 314

اطلاع نمایندگان دول دیگر هم می رسد . »

سهیلی و مرحوم فروغی با این یادداشت ماهرانه و بجا تا اندازه ای عوارض اعلامیه اولی و آخری بزرگ ارتشتاران فرمانده را جبران کردند .

یافتن سوراخ دعا

نامه ترک مقاومتی که سهیلی در روز ششم ، یعنی فقط دو سه روز بعد از بارش اوراق از طیاره های شوروی ، به متفقین فرستاد زیاد حسن اثر بخشید ، و او توانست با همین یک نامه ، ترو چسبان ، خود را در دل آنها جا کند . مهاجمین آن روز ، که متفقین امروز ما هستند هرگز باور نمی کردند که کار به این آسانی و معامله به این ارزانی تمام شود .

زیرا اولاً ، آنها بخوبی می دانستند که ایرانیها با وجود فشار خمودآور و احساسات کش آن بیست ساله ، معذلک با کوچکترین ، وزش نسیم مناسبی یکمرتبه آتش وطن پرستی و غیرت ملیشان شعله ور می شود و اگر شعله ور شد دیگر در آن موقع بهیچوجه از مرگ و جانبازی هراسی ندارند ، و البته چنانکه گفته اند : « کسی که از مرگ نترسد مغلوب نشدنی است . »

ثانیاً در نتیجه تبلیغات متمادی و مکرری که مامورین پهلوی و خود انگلیسها در ظرف بیست سال راجع به قدرت آرتش ایران در دنیا کرده بودند ، امر به خود متفقین هم ، تا اندازه ای مشتبه شده بود ، و تصور می کردند که حقیقتا « علی - آباد شهری است . »

شنیدم بعضی از افسران شوروی ، بعد از پیمان اتفاق ، به همقطاران ایرانی خود گفته بودند ، که در شب حمله به ایران فرمانده به ما تذکر داده و خوب خاطرنشان کرده بود که « ایران دارای قشون کم ولی منظم و رشیدی است ، و ایرانیان مردان سلحشور و بی باکی هستند در واقع ایران را باید یک آلمان کوچکتری تصور کرده و مستعد همه قسم فداکاری باشید . »

ثالثاً بطور قطع طغیان عراقیها نتیجه بسیار شومی برای ما ایجاد کرد ، و

ص: 315

انگلیسها را شدیداً نسبت به ایران ظنین نمود - لابد پیش خود می گفتند « یک ملت سه میلیونی کوچک عراق با وجود آنهمه قراردادها ، و با وجود آنهمه محبتهائی که از ما دیده اند ، وقتی فقط به اشاره یک « رشید عالی » و یک « مفتی » حاضر می شوند پنجه به روی امپراتوری بریتانیای کبیر بزنند ؛ و 25 هواپیمای ما را روی زمین نابود کنند و حتی دور سفارت را محاصره کرده و همه ساکنین آن را برخلاف قوانین بین المللی در سفارت توقیف و تهديد بقتل نمایند ... خوب ، پس ایران چه خواهد کرد ؟

یک ایران به این پهناوری ، با این کوههای صعب العبوری که هر یک سنگر تسخیر نشدنی بشمار می رود ، با آن مردمان کم خرج سخت جانی که فقط با یک قرص نان بلوط سه روز در قله های مرتفع جنگ می کنند و از هیچ چیز نمی ترسند !!! خوب ، تکلیف ما با یک چنین کشوری چه خواهد شد ؟

خاصه که اقلا ده سال تمام است که آلمانها با تحمل مخارج هنگفت مشغول تشکیلات جاسوسی و تبلیغاتی وسیعی شده و حتی در دهات دوردست هم نفوذ کرده و سم تبلیغات خود را پاشیده اند . »

متفقین امروز ما مثل آدم مارگزیده ، همین که آن روز دیدند تعصب جاهلانه یک کلنل عراقی با کمک مفتی و رشید عالی یک چنین مزاحمتی می تواند برایشان ایجاد کند از این درس عبرت گرفته و نخواستند لحظات حیاتی و غیرقابل جبران آن روزهای جنگ را صرف مناقشات طولانی با ایران کنند و بنابراین با تجهیزات کافی و وافی شبانه به جنگ ما آمدند ، ولی هرگز تصور نمی کردند ، در ظرف فقط سه روز ، به این سهولت نامه ای مبنی بر « ترک مقاومت » از وزیر خارجه ما دریافت دارند .

بخصوص که از نفوذ آلمانها در مراکز حساس ایران مطلع بودند و وسعت تشکیلات نازی را ، بطوری که از اعلامیه روز سوم و چهارم شهریور شورویها پیداست ، بخوبی می دانستند .

چون عین آن اعلامیه مهم تاریخی که به محض باریدن از آسمان

ص: 316

تهران یک مرتبه ورق تاریخ سیاسی ما را برگردانید ، قبلاً بنظر خوانندگان این کتاب رسیده لذا از درج آن در اینجا خودداری می کنیم و نظرات ابراهیم خواجه نوری دربارۀ اعلامیه و نامه دایر به ترک مقاومت ارسالی از سوی سهیلی را

دنبال می نمائیم :

« بطوری که ملاحظه می فرمائید نگرانی زیاد متفقین نسبت به تزویر و تدلیس آلمانها و همچنین نسبت به خیانت و خداع دستیارانشان در ایران بخوبی از همین اعلامیه پیداست و پیداست که نامه ترک مقاومت سهیلی پس از یک روز وزیر خارجه شدن چه تأثیر خوبی در متفقین کرده و چه محبوبیتی برایش ایجاد می نماید و چطور زمینه نخست و ریری آتیه اش را آماده می سازد .

هنوز نامه بسیار بمورد و بجای سهیلی بدست سر ریدر بولارد و رفیق اسمیرنوف نرسیده بود که در ساعت 9 همان روز یعنی ششم شهریور جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی تشکیل شد و نمایندگان با شوق و تشنگی زیاد گزارش مختصر و قطعی و « شاه دستوری » مرحوم فروغی را راجع به ترک مقاومت بشرح زیر شنیدند و چندین ساعت مفاد آن را نشخوار و تعبیر می کردند . »

( در صفحات قبل متن بیانات فروغی عیناً از صورت مذاکرات مجلس ضمن مذاكرات مجلس از سوم تا سی ام شهریور نقل گردیده است و تکرار مجدد آن ضرورتی ندارد )

واقعاً ادای این کلمهٔ « ضمناً » از طرف نخست وزیر خیلی لذیذ است : « مملکت در آتش می سوزد ، دو دولت از عظیمترین دولتهای روی زمین یک مرتبه به ما حمله کرده و بیطرفی کشور بی ادعا و متواضع و بدبخت ما را زیر پا گذاشته و با توپ و تانک و طیاره بخاک ما تاخته اند ، اساس دیکتاتوری رضا شاه را متزلزل کرده اند و هر لحظه احتمال سرنگونی آن رژیم می رود ، در یک چنین موقعی مهمترین و فوری ترین خبرهایی را که برای ایران جنبۀ حیاتی و مماتی دارد آقای فروغی « ضمناً » فقط « ضمناً » به اطلاع مجلس می رساند ، و ناگهانی و غیر منصفانه را هم که صریحاً برخلاف اصول مسلم قوانین بین المللی

ص: 317

است مرحوم نخست وزیر با نهایت بی اعتنائی و یک خونسردی حکیمانه به آن نگریسته و نام آن را « اقدام به عملیاتی » می گذارد ... »

منصور چرا استعفا کرد ؟

در مورد دیدار نابهنگام سفرای کشورهای انگلیس و شوروی با منصور و یادداشتی که تسلیم داشتند و نیز ملاقات منصور با شاه پیش از این از زبان داود امینی مطالبی بنظرتان رسید ، اینک دیگر بار نگاهی کوتاه به کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » او می افکنیم تا علل و انگیزه منصور را دایر به استعفا دریابیم :

استعفای کابینه منصور

« معمولاً وقتی دولتی در یک امر سیاسی مهم شکست خورد جای خود را به دیگری واگذار می کند ولی این کار بیشتر در حکومتهای دموکراسی صورت می گیرد و هیچکس حدس نمی زند در این وقایع یک دولت جدید زمام امور را بدست بگیرد ولی شخص رئیس دولت این حقیقت را همان روز سوم شهریور ماه دریافته بود و چون همیشه مجری اوامر شاه بود در این امر مشکوک بود که آیا برای جلوگیری از حوادث وخیم تر خودش استعفا بدهد یا فرمانروای حقیقی کشور از کار کنار بکشد و شاید می دانست که اگر شاه از کار کناره بگیرد وضعیت بهتر خواهد شد ولی نمی توانست چنین مطلبی را به شاه اظهار دارد و شاید هم از چگونگی امر و رموز کار بی خبر نبود یا لااقل پیش بینی وقایع آینده را تا حدی می کرد و می دانست که استعفای شاه نیز با کنار رفتن رئیس دولت چندان فاصله زیادی نخواهد داشت زیرا نخست وزیری اسم بی مسمائی بیش نبود و همه کارها به میل و اراده شاه انجام می گرفت پس وقتی این اراده و اوامر برخلاف مصالح کشور شد قطعی است که نخست وزیر دیگر نیز کاری از پیش نخواهد برد مگر اینکه اساس اقدامات و طرز عمل عوض شود .

ص: 318

شاه هم با تمام علاقه و عشق مفرطی که به فرمانروائی خود داشت و همه چیز را اول برای خود و بعد برای دیگران می خواست همان روز چهارم شهریورماه تشخیص داده بود که تنها با کناره گیری از کار ممکن است از تشدید اوضاع کشور جلوگیری کند با این حال سرعت تصمیم و شتابزدگی در این امر را دلیل جبن تشخیص داده و می خواست تا آنجا که ممکن است با حوادث رو برو شده و اگر نتوانست کنار برود . بهمین جهت هم روز چهارم شهریورماه هنگام مشاوره با نخست وزیر وقت به او اظهار داشته بود آیا صلاح می دانید من استعفا دهم ؟ ولی چون آقای منصور نخواسته و یا نتوانسته بود حقیقت امر را به شاه بگوید به این جهت بطور موقت از این امر جلوگیری شده بود چون هیأت دولت آنطوری که لازم بود از عهده انجام وظایف خود برنمی آمد به این جهت استعفای کابینه منصور ضروری بنظر می رسید .

در کاخ سعد آباد

ساعت 8ونیم با مداد آقای نخست وزیر به کاخ سعدآباد رفته و پس از آنکه جریان امور و کارها را بعرض شاه رسانید دلایل تشدید وخامت اوضاع کشور را شرح و از فرمانروای کشور استدعا کرد که استعفای هیأت دولت را قبول و شخص دیگری را مسئول اداره کارها نمایند . این عمل خیلی ضرورت داشت ولی بشرطی که شاه هم که تمام کارها با نظر ایشان انجام می گرفت از تاج و تخت چشم می پوشید و اگر این عمل انجام می شد مشکلات خیلی زودتر و با حسن تفاهم بیشتری بر طرف می گشت ولی بجهاتی که هنوز روشن نشده شاه چنین تصمیمی نگرفت و خیال می کرد با عوض کردن رئیس دولت خواهد توانست مقام متزلزل خود را تثبیت و باز به کشورداری خود ادامه دهد . »

نویسنده کتاب سپس چگونگی احضار فروغی را شرح می دهد و از تشکیل کابینه جدید یاد می کند . ولی ما بدین خاطر که ماجرای احضار فروغی ضمن بیوگرافی سهیلی در «بازیگران عصر طلائی » بطور مشروح بیان شده ، این

ص: 319

بخش را که زیر عنوان « از کشور به خارجه » درج گردیده ، از زبان خواجه نوری نقل می کنیم :

آن شب سهیلی هم مثل سایر همقطاران کابینه ، با قیافه ای محزون و افسرده ، دور میز هیأت وز را جمع شده و چشمان خمار آلود خود را از صورت شاه برنمی داشت . حواس همه وزرا ، تماماً متوجه کوچکترین حرکت ناخدای این کشتی سکان شکسته بود ، و عیناً مثل مسافرینی که دچار گرداب و طوفان شدید و غیر منتظره ای شده و دست از جان شسته باشند ، هیأت حاکمه ما هم ، بمحض شنیدن اولین صفیر خطر آن کشتی که یکمرتبه دو « مین مغناطیسی » به آن خورده بود ، دست و پای خود را کاملاً گم کرده و فقط منتظر فرمان ناخدا بودند . جزئی حرکت چشم و ابرو و لب و سبیل او را هر کدام بنحوی در دلشان تعبیر و تفسیر می کردند ، ولی هنوز هم هیچکدام قدرت ابداع و ابتکاری را

نداشتند .

در یک چنین موقعی که انسان از جهت گردبادها و زلزله ها و آتش فشانهای درونی قلب دیکتاتور خبر ندارد ، عاقلانه ترین کارها اینست که دم فرو بندد و ابداً کلمه ای نگوید - زیرا در این قبیل موارد ، ساده ترین و روشن ترین کلمات ممکن است ، مثل چراغی که گاهی در معادن ذغال سنگ به منبع گاز تصادف می کند ، آنهم به مخزن خشم متراکم پادشاه (1) تلاقی نموده و یک مرتبه بترکد و هر چه در اطرافش یافت شود خورد و متلاشی کند ... سهیلی هم همین کار را کرد ، یعنی مدتی ساکت و مغموم و مؤدب نشست ، و لب خود را هر چه می توانست بیشتر تو برد ، و ابروان خود را هر قدر می شد به روی چشمانش پائین کشید، بطوری که چشمش در زیر سایه ابرو پناهنده شد و لبش در پشت پاراوان بینی و چانه .

شاه گفت « ... شماها درست مقصود مرا ملتفت نمی شوید ،

ص: 320


1- این کلمه دیکتاتور چاپ شده بود ولی بعداً سانسور شده و بجای آن سه ستاره گذارده شده و بالای آن خارج از خط کتاب پادشاه چاپ شده است .

کناره گیری دولت چه حاصلی دارد ؟ اینها فقط مقصودشان اینست که من نباشم .. ! »

با وجود این بیان ، فردا که همه وزرا بنا بدستور نخست وزیر در عمارت بادگیر احضار و جمع شدند ، معلوم شد که شاه استعفای کابینه را پذیرفته است - منصور به وزرا گفت امر است که امروز عصر همه شما در کاخ سعدآباد شرفیاب شويد - فقط من دیگر از این ساعت سمتی در دولت ندارم ...

روز پنجم شهریور کابینه ای بدون نخست وزیر در حضور شاه تشکیل گردید ، و سهیلی که با شامه تیز و بینی بلند خود جریان را قبلا بو کشیده و قرار و مدار خود را با آهی گذاشته و جواب شاه را پیشکی حاضر کرده بودند ، مستعد و مترصد در گوشه ای نشست .

شاه با بیان شمرده و آهسته خود گفت « بالاخره با تغییر دولت موافقت کردم ... از امروز سهیلی که وزیر کشور بود به وزارت خارجه منصوب می شود ... و عامری از وزارت خارجه می رود به وزارت کشور ... راجع به نخست وزیر هم بهتر است یک نفر که بین شما ارشدتر از همه است انتخاب کنید که مقام ریاست کابینه را عهده دار شود ... »

در آن میان ارشدتر از همه آهی بود و با اینکه از ارشدیت گذشته در نظر رفقایش مردی پاکدامن و صاحب مسلک و میهن دوست شناخته شده و نخست وزیری او بر آنها چندان گران نمی آمد ، معذلک خودش بیدرنگ گفت که از لحاظ اهمیت موقع فروغی برای این مقام شایسته تر از اوست ، زیرا او مردی است حکیم و مسن و فهیم ، و هنوز خوشبختانه مردم ایران برای حکمت و سن و فهم احترام خاصی قائلند - از همین لحاظ فروغی بین خارجیها وجاهت دارد که بهترین مورد استفاده آن در یک چنین وضع آشفته ای مثل امروز است .

شاه مدتی در قبول این پیشنهاد تأمل کرد - زیرا موفقیت و وجود خودش برایش مسلم ساخته بود که زمامداری نه حکمت می خواهد نه فلسفه ( وحتی ) نه سواد ، و لابد اعتقاد زیادی به گفته پدر فلسفه دنیا ، افلاطون ، نداشت که می گوید

ص: 321

« یا فیلسوف باید زمامدار شود و یا زمامدار فیلسوف ». از اینها گذشته فعالیت و کاربری زیادی هم از فروغی بخاطر نداشت که او را در چنین موقع خطرناکی شایسته بدست گرفتن سکان این کشتی بادبان شکسته نشان دهد . پس از قدری تأمل گفت « فروغی دیگر پیر و علیل شده و گمان نمی کنم به درد زمامداری امروز مملکت ایران بخورد » . سهیلی چون دید آهی ، طبق سلیقه شاه ، حق و قدرت تکرار و اصرار پیشنهاد خود را ندارد به کمکش شتافت ، و با صورت حق بجانبش به شاه مدلل کرد که امروز اهمیت موضوع بیشتر از نظر سیاست خارجی است و در روابط با خارجه احترام و تشخص معنوی زمامدار کابینه مهم تر از فعالیت اوست ، وانگهی فعالیت سیاسی یک نخست وزیر در این موقع فقط عبارت از مذاکره و مصاحبه با مأمورین خارجی است ، و فروغی هم که در مذاکره و مصاحبه چالاک و روان است ...

شاه متقاعد شد و انتظام را که در آنوقت رئیس تشریفات در بار بود ، امر داد که فوراً فروغی را حاضر کند (1) .

هنوز نیمساعت نگذشته بود که قیافه متین و متحمل فروغی با آن عینک درشت و بینی پهن و ریش جوگندمیش در مقابل شاه ظاهر گردید و منظره بی اضطراب و خالی از دغدغه اش موقتاً تسکینی در تشویش و قلق حضار داد - بطوریکه شاه بمحض دیدن او گفت « ... نه فروغی چندان هم پیر نیست . »

بدین طریق ، تحت ریاست فروغی ، سهیلی ، تمام همقطاران سابق خود را ، به استثنای منصور ، در کابینه جدید یافت .

( اسامی وزراء در مجله رسمی نقل گردیده است . )

بین همه اینها فقط سهیلی و یکی دو نفر دیگر از وزرای « سیویل » بطور مخصوص مأمور و توصیه شدند که در شورای عالی دفاع با سرداران بزرگ ارتش

ص: 322


1- در یادداشتهای اشرف پهلوی که بعداً ذکر خواهیم کرد ، وی می گوید ، انگلیسها فروعی را پیشنهاد کردند و فروغی راضی نمی شد و رضا شاه تلفنی از او خواهش کرد که قبول کند و این مسأله خلاف گفته تمام دست اندرکاران حاضر سیاست آن روز می باشد .

همکاری و کمک فکری نمایند .

از روزی که ، بنا به پیشنهاد ضرغامی ، شاه خوش باور ما فرمان ایجاد « قرارگاه کل بزرگ ارتشتاران فرمانده » را صادر کرد ؛ غالب سرداران رستم صولت ما می دانستند که ، با وجود یک چنین عنوان دهان پرکنی ، تمام خیمه و خرگاه « بزرگ ارتشتاران فرمانده ! » بغیر از یک چادر خیمه شب بازی و یک عمارت مجلل باشگاه افسران ، چیز دیگری نیست ... !

بهمین جهت پس از اینکه « بزرگ ارتشتاران فرمانده » اولین و آخرین اعلامیه جنگی عجیب خود را صادر کرد ، فوری متذکر شد که هر قدر هم این عنوان مجلل و مهیب باشد ، در مقابل توپ و تانک و طیاره های امپراتوری کبیر بریتانیا و دولت اتحاد جماهیر شوروی زیاد « هیبت » ندارد و بطوری که خودشان منصفانه اعتراف داشتند از برکت خوبی تشکیلات و انضباطشان ، حتى گاه کافی برای اسب و بنزین برای رسانیدن وسائل موتوریزه خود به کرج هم نداشتند ... خدا پدرشان را بیامرزد که دم آخر اقلا این انصاف را بخرج داده و نگذاشتند بیهوده عده زیادی از جوانان نظامی ما ( که غیرت ملی و از خود گذشتگی صادقانه شان اشک در چشم هر ایرانی وطن دوستی می آورد ) نفله شوند ...

ستاد پس از انتشار آن اعلامیه فوق العاده جالب توجه تلویحاً بعرض شاه می رساند که مقاومت ما هیچ فایده ای برای کشور شاهنشاهی ندارد ، بلکه بعکس بسیار مضر هم هست زیرا تا هنوز وقت باقی است و تا مقاومت جنبه خصومت پیدا نکرده ، با ترک مقاومت ، بیشتر احتمال می رود که از مذاکرات سیاسی جاری نتیجه مطلوبی بدست آید ...

همین یک اقدام « بزرگ ارتشتاران فرمانده » بعقیده من بقدری مدبرانه و بموقع و مصلحت آمیز بوده که ( اگر اینجا هم باز نصیحت «سیمرغ» محرک آن نشده باشد ! ) این ابتکار را باید صمیمانه تقدیر و تمجید کرد و اقلا یک ثلث گناهان گذشته شان را به این یک عمل خیر بخشید .

ص: 323

بر طبق آن پیشنهاد ، شاه اجازه می دهد که هیاتی مرکب از امرا و یکی دوتا از وز را جمع شده و شورائی بنام « شورای عالی دفاع کشور » تشکیل دهند .

روز پنجم شهریور این شورا در باشگاه افسران بوجود می آید و سهیلی هم در آن شرکت می کند .

هنوز وارد مذاکرات و مباحثات اساسی نشده بودند که سهیلی ورق بعضی از حریفان ارتشی را خواند ، و فهمید که آن دلاوران لشگری از معلومات دانشگاه جنگ خود استفاده کرده و می خواهند طوری با حملات « گازانبری » وزرای کشور را در محاصره محظور بیندازند که پیشنهاد « ترک مقاومت » از زبان آنها در صورت مجلس نوشته شود .

ولی سهیلی کسی نبود که از این قبیل کلاهها به سرش برود : فوراً در مقابل دشمن وضعیت تدافعی گرفته و با شلیک خنده و شوخی جواب آنها را اینطور داد که « مقاومت یا ترک مقاومت از مطالب فنی نظامی است و فقط شما امرای لشگری می توانید قوه و قدرت ارتش را سنجیده و در این خصوص اظهار عقیده راسخ بنمائید . »

کم کم پرده از روی کار برداشته شد و گذشته از اعتراف به بی ساز و برگی ارتش ، بعضی از آن دلاوران هم ( بقراری که شنیده ام ) بنای عجز و لابه را نیز گذاشتند بعنوان اینکه زن و بچه ما چه تقصیری کرده اند که به کشتن بروند ...

خلاصه در آن موقع باریک ، میزان توانائی مالی و روحی ارتش معلوم و روشن گردید و در صورت مجلسی به مضمون زیر انشاء و امضاء شد : « بفرمان مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی شورای عالی دفاع در ساعت 12 روز پنجم شهریورماه 1320 در ستاد ارتش مرکب از هیأت دولت و ستاد جنگی و فرماندهان پادگان مرکز و فرمانده لشگرهای یک و دو تشکیل و پس از بررسی اوضاع نظامی و گزارش ستاد جنگی به پیشگاه مبارک ملوکانه و مذاکراتی که با نمایندگان دولتین انگلیس و شوروی نموده بودند شورا تصمیم گرفت که پیشنهاد نماید :

چون مواضع دفاعی مهم بدست نیروی بیگانه افتاده و امر مقاومت با فرض

ص: 324

آنکه لشگرهای یک و دو مرکز برای آخرین وهله در حاشیه پایتخت دفاع نمایند هیچگونه فایده ای را برای کشور شاهنشاهی نخواهد داشت ، در صورتی که اگر امروز اعلامیه ای از طرف دولت مبنی برترک مقاومت صادر و به سفارتخانه ها ابلاغ بشود بیشتر احتمال می رود از مذاکرات سیاسی که فعلا در جریان است نتیجه بهتری بدست آید . »

تزلزل در ارکان سلطنت

در پی معرفی هیأت دولت جدید به شاه ، چه شد و در آن شرایط حاد مأموران دولت چه می کردند ، مردم تا چه اندازه در جریان وقایع جاری بودند و شاه آماده اخذ چه تصمیمی بود ؟ نکات جالبی است که بخشی از آن را در کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » می توانیم بیابیم . در این کتاب چنین می خوانیم :

روز ششم شهریورماه

اشاره

« پس از معرفی هیأت جدید دولت به شاه معلوم بود که مجلس هم باید از این خبر مطلع شود بهمین جهت ساعت 9 صبح جلسه فوق العاده مجلس تشکیل گردیده و نمایندگان با عجله و شتابزدگی مخصوصی در تالار جلسه حضور یافته و منتظر بودند حرفهای تازه و امید بخشتری از دهان رئیس دولت بیرون آید .

پس از آنکه رسمیت جلسه اعلام شد نخست وزیر جدید ، آقای فروغی ، پس از معرفی کارمندان کابینه خود چنین اظهار داشتند : ( اظهارات نخست وزیر در صورت مشروح مذاکرات مجلس نقل شده و تکرار آن جایز نیست )

در وزارت امور خارجه

از همین روز وزارت امور خارجه و کاخ هیأت وزیران مرکز فعالیت شده و مذاکرات با نمایندگان دو دولت صورت جدی تری بخود گرفت . پیش از همه چیز لازم بود تصمیم جلسه شب ششم شهریور ماه کاخ سعد آباد دایر به ترک مقاومت

ص: 325

واحدهای جنگی ایران به اطلاع نمایندگان دو کشور همسایه برسد زیرا این امر در جریان کلی مذاکرات و مناسبات آینده تأثیر بسزائی داشت . بهمین جهت نامه پائین روز ششم به سفیر کبیر دولت اتحاد جماهیر شوروی آقای اسمیرنوف و وزیر مختار دولت انگلیس « سر ریدر بولارد » ارسال شد . ( این دو نامه در جای دیگر نقل شده است . )

بطوری که اشاره شد از طرز کار و اقدامات دولت هیچ کسی خبر نداشت ولی در مقابل هزاران خبرهای دروغ و اراجیف از صبح تا شام در شهر منتشر می شد . موضوع مهمی که از روز ششم ورد زبانها بود حرکت شاه از مرکز بود و این خبر بیشتر به این جهت شایع شده بود که در کاخ ییلاقی شاه فعالیت زیادتری دیده می شد و کامیونهای حامل اثاثیه و وسایل زندگی از این محل بیرون آمده و بطرف نقطه نامعلومی روان می شد و اینها مقدمات مسافرت خانواده سلطنتی بسوی اصفهان بوده است .

شاه چون تشخیص داده بود که تثبیت اوضاع و مستحکم ساختن مقام سلطنت با حوادثی که پیش آمده ممکن نخواهد شد ، بنابراین صلاح در آن دید با فرستادن اطرافیان خود به اصفهان از سنگینی بار خود کاسته و در صورت ضرورت بتواند به تنهائی مرکز را ترک گوید . برای اجرای این منظور یک نفر آدم موثق و طرف اطمینان لازم بود که افراد خانواده فرمانفرمای کشور را به سلامت به مقصد برساند . شاه در این مورد بارها فکر کرده و از همه شایسته تر رئیس شهربانی وقت را تشخیص داده بود . به این جهت بعد از ظهر روز ششم رئیس شهربانی به کاخ احضار و با شاه ملاقات می کند .

مختاری در کاخ

ساعت 5 بعد از ظهر مختاری محرم اسرار شاه به کاخ ییلاقی احضار شد .

این مرد از روزی که حادثه شهریور ماه رخ داده بود کمتر در اداره شهربانی حضور می یافت و بیشتر اوقات مشغول انجام یک سلسله اوامر خصوصی بود که از طرف

ص: 326

فرمانروای کشور صادر شده بود و هنگامی که به کاخ خواسته شد دریافت که موضوع مهمی در جریان است .

شاه که از جریان کارها ناراضی و در نتیجه خیلی اوقات تلخ بود هنگامی که رئیس شهربانی را احضار نمود مشغول قدم زدن در یکی از سالنهای کاخ بود .

مختاری خدمتگذار صدیق و فداکار شخص اول کشور چون قیافه ارباب خود را در هم رفته یافت ، چهره عبوسش بیشتر عبوس شده و حس کرد که شاه تصمیمهای مهمی گرفته و می خواهد انجام وظیفه سنگینی را برعهده وی بگذارد . شاه بمحض اینکه چشمش به رئیس شهربانی افتاد شروع به حرف زدن کرده و گفت : با اینکه مذاکرات شروع شده ، من خیلی امیدوار نیستم و چنان می کنم که تمام این اقدامات بیشتر بر علیه شخص من انجام شده ، اکنون تصمیم دارم برای اینکه بتوان با حوادث روبرو شد خانواده سلطنتی را برای مدتی اصفهان بفرستم و اگر اوضاع عمومی وخیم تر شد ، قطعی است خودم نیز به اتفاق ستاد جنگ به آنها ملحق خواهم شد .

شما بیایید متوجه باشید که از امروز وظیفه سنگینی را بعهده دارید و باید در انجام آن خیلی دقت کنید . حرکت خانواده سلطنتی و اثاثیه لازم آنها تحت نظر شما انجام خواهد شد ، مخصوصا سعی کنید که مردم از این تصمیم مطلع نشوند و این امر خیلی محرمانه انجام پذیرد . گفتگوی شاه با رئیس شهربانی پس از 20 دقیقه پایان یافته و مختاری بدون اینکه اظهار نظری درباره اوامر شاه بکند کاخ سلطنتی را ترک گفته و از همین ساعت خود را برای اجرای اوامر جدید آماده ساخت .

در همین هنگام که شاه برای حرکت افراد خانواده سلطنتی بطرف اصفهان دستوراتی می داد در هیأت وزیران در کاخ وزارت امور خارجه نیز فعالیت سیاسی جریان داشت و رئیس دولت و وزیر امور خارجه سعی می کردند هر چه زودتر برای اشکالات موجود راه حلی پیدا کرده و از پاشیده شدن شیرازه امور کشور

ص: 327

جلوگیری کنند . روز بپایان رسیده و مردم از جریان اوضاع کشور هیچگونه اطلاعی نداشتند . ستاد جنگ پس از انتشار اعلامیه نخست خود از فعالیت دست کشیده و کارمندان آن گوش بزنگ بودند که چه ساعتی از طرف شاه دستور جدیدی دریافت دارند زیرا بعد از ظهر روز ششم شهریورماه این جمله مبهم بطور محرمانه بین همه افسران شایع شده بود که شاه خیال دارد با خانواده خود به اتفاق ستاد جنگ و چند واحد از نیروی زره پوش و موتوریزه تهران را ترک و اگر ممکن شود در اصفهان استقرار جوید . »

شاه امرای ارتش را خلع درجه می کند و سپهبد نخجوان را به وزارت جنگ برمی گزیند

پس از وقوع حادثه سوم شهریور ، شاه که انتظار چنین ضربه ای نداشت ، ضمن اقداماتی که بدان توسل جست ، در مقام تنبیه امرای ارتش برآمد و همزمان با این کار سپهبد محمد نخجوان ( امیر موثق ) را به وزارت جنگ منصوب کرد . سپهبد نخجوان در این باره چنین می نویسد :

« سالها قبل از سوم شهریور 1320 تا روز پنجم شهریور ماه آن سال من رئیس بازرسی وزارت جنگ بودم . روز سوم شهریور مانند معمول به محل کار خود واقع در عمارت وزارت جنگ رفتم . خبری نبود ، جریان بطور عادی بود . در حدود ساعت ده صبح بود که جسته و گریخته خبری انتشار یافت که قشون روس و انگلیس شب قبل بسرحدات کشور شبیخون زده و ساعت 4 بعد از نصف شب نیز سر ریدر بولارد سفیر انگلیس واسمیرنوف سفیر کبیر شوروی در ایران به خانه منصور الملک نخست وزیر واقع در دروازه دولت رفته و ایشان را از ماجرا با خبر نمودند .

درست بخاطر دارم عصر پنجم شهریور تلفن خانه من بشدت زنگ زد .

گوشی را برداشتم از آن طرف سیم یکی از کارمندان اداره تشریفات در بار با عجله مرا بپای تلفن می خواست . وقتی خود را معرفی نمودم . گفت : اعلیحضرت

ص: 328

رضاشاه پهلوی شما را احضار کرده اند ، فورا در کاخ سعد آباد حاضر شوید .

بلافاصله لباس پوشیده و با اتومبیل بیوک 37 بطرف کاخ سعد آباد حرکت نمودم . آنروزها کفیل وزارت جنگ سرلشکر احمد نخجوان بود ( سرلشکر مزبور با نگارنده ، سپهبد نخجوان ، نسبتی ندارد ) و ستاد ارتش نیز تحت نظر سرلشکر ضرغامی اداره می گردید . جلوی کاخ سعد آباد از اتومبیل پیاده شده و قدم به داخل اولین محوطه کاخ که اختصاص به پاسدار خانه و قراولخانه دارد ، نهادم تا پیاده به طرف کاخ سفید که معمولا در آنجا شرفیابی انجام می گرفت بروم که در همین بین سرهنگ ارفع رئیس مرموزات ستاد ارتش( سرلشکر فعلی ) با قیافه برافروخته خود را به من رسانده گفت : « تیمسار ، تیمسار اشتباها شما را احضار کرده اند با شما کاری ندارند فورا تشریف ببرید . »

در احضار من اشتباه نشده بود

خیلی تعجب کردم چطور ممکن است اشتباها کسی را احضار نمایند . از افسر کشیک توضیحاتی خواسته و او هم تأئید کرد احضار اشتباهی بوده است و من هم توقف را جایز ندانسته و به خانه برگشتم .

شب آنروز فهمیدم موضوع از چه قرار بوده است . احضار من از طرف اعلیحضرت فقید صحیح بود و هیچ اشتباهی در آن نبود و علت اینکه سرهنگ ارفع چنین حرفی زده بود فقط برای کمک به من بود که تصور نموده بود شاه مرا برای توبیخ احضار نموده است .موضوع این بود عصر همان روزی که من احضار شده بودم اغلب امرای ارتش به سعدآباد احضار شده و شاهنشاه فقید در حضور والاحضرت ولايتعهد با عصبانیت هر چه تمامتر پاگونهای افسران ارشد ارتش را کنده و آنها را از عملی که انجام داده بودند سرزنش کردند و مرتبا با فریاد و ناله می گفتند چرا سربازان را لخت و گرسنه از سر بازخانه ها مرخص نموده اید و برای نابودی ارتش در اتاق در بسته طرحی تنظیم و نظام وظیفه را ملغی و استخدام سرباز داوطلب را با ماهی 35 تومان حقوق بتصويب رساندید . این ماجرا که منجر

ص: 329

به خلع چندنفر از افسران و توقیف دو نفر آنان در یکی از اتاقهای کاخ سعدآباد و بعد در عمارت دژبانی گردید یکی از وقایع دردناک شهریور ماه 1320 می باشد که بلافاصله 2روز بعد از حمله قشون متفقین روی داده بود که در نتیجه تصمیم ناشیانه عده ای از افسران تمام سربازان از سر بازخانه ها مرخص و در کوه و بیابان سرگردان شدند .

دومین تلفن از سعدآباد به خانه من شد

صبح ششم شهریور در حدود ساعت 6 باز تلفن منزلم بصدا درآمده و از آنطرف سیم متصدی دفتر اداره تشریفات در بار با تائید احضار تلفنی روز قبل مجدداً مرا به سعدآباد برای شرفیابی احضار نمود فورا خود را به سعدآباد رسانده و در قصر شخصی اعلیحضرت رضاشاه که دارای 3 اتاق بود و این قصر کوچک در شمال کاخ سفید قرار دارد ، حضور پیدا کردم .

شاه تازه حمام گرفته بود چند دقیقه ای نگذشت که تشریف آورده بمجرد ورود با عصبانیت زیادی به من فرمودند : « آیا می دانی این دزدان و گردنکشان با من چه کردند و چطور ارتشی را که با خون جگر مجهز کرده بودم نابود نمودند ؟ »

عرض کردم : کم و بیش اطلاع دارم و قطعا اعلیحضرت می دانند من طرح مزبور را که برای امضاء آورده بودند امضاء نکرده و آنرا مخالف قوانین موجود و بالاخره اضمحلال ایران دانستم و مخصوصا این مطلب را چندبار تذکر دادم .

شاه مرا عهده دار وزارت جنگ می نماید

رضاشاه در جواب فرمودند : می دانم ، می دانم و برای همین بود شما را در آن ساعت نخواستم و علت اینکه امروز احضار نمودم برای این است در اینموقع میان امرای ارتش کسی را بهتر از شما برای تصدی پست وزارت جنگ نمی دانم فورا خود را به فروغی معرفی و در وزارت جنگ مشغول کار شوید .

ص: 330

امر شاه را اطاعت کرده ، سلام نظامی داده و قصد خروج از اتاق را که رضاشاه دستم را گرفته فرمودند : خیانتی که یک مشت امرای بیوطن به این ملت نمودند در صفحات تاریخ ضبط خواهد شد این روزها روز فداکاری و جانبازی است ، من دیروز دستور ترک مخاصمه را صادر کردم و به تمام فرماندهان در سراسر کشور امر نمودم بلافاصله سربازان اسلحه را بزمین نهاده و راه را برای ورود سربازان خارجی باز گذارند . تنها انتظاری که از شما دارم برقراری امنیت پایتخت و نظارت تام بر فرماندهان خارج از مرکز است . بروید فورا دست بکار شده و روزی دو بار هم به اینجا آمده گزارش خود را بدهید .

وقتی شاه این سخنان را ادا می کرد بیاد 20 سال قبل یعنی سال 1300 شمسی افتادم که به اتفاق رضاشاه که آن روزها پست وزارت جنگ را در کابینه قوام السلطنه عهده دار بودند در فرح آباد به حضور احمدشاه قاجار یاریافته و شاه آینده ایران بپاس دوستی که با من داشتند مقام ( امیر تومانی ) را از آخرین پادشاه قاجار برایم گرفتند و در آن شرفیابی جمله ای به احمد شاه گفتند که عین آن را 20 سال بعد تكرار نمودند آن جمله این بود «خیانتی که یک مشت بی وطن به این ملت نمودند در صفحات تاریخ ضبط خواهد شد . »

دور تختخواب نخست وزیر جلسه هیأت دولت تشکیل شد

در هر حال فورا از کاخ سعد آباد خارج شده و خود را به وزارت جنگ رساندم و قبل از هر چیز جریان انتصاب خود را به این پست به اطلاع سرلشکرها و سرتیپ های ارتش رسانیده و بعد به گزارشاتی که از ولایات مخصوصا از مرزها رسیده بود رسیدگی و آنگاه برای ملاقات با فروغی به خانه نخست وزیر رفتم .

منزل فروغی در چهار راه پهلوی محل فعلی بیمارستان نجات بود وقتی وارد خانه شدم جلسه هیأت دولت تشکیل شده بود . این سومین روز نخست وزیری فروغی بود .

فروغی روی تختی خوابیده و وزیران کابینه دور تختخواب حلقه زده

ص: 331

بودند . سالها بود با فروغی دوستی داشتم در کابینه قبلی او هم عهده دار وزارت جنگ بودم . آن روز نخست وزیر سالخورده ایران بسیار افسرده خاطر بود . کسالت او از یک طرف و وقایع ناگوار که بر مملکت روی آورده بود فروغی را قادر به خروج از منزل نمی کرد .

وقتی وارد اتاق شدم فروغی پس از تعارفات گفت : اعلیحضرت یک ساعت قبل جریان انتصاب شما را تلفنی اطلاع دادند حان بفرمائید در اجتماع همکاران شرکت کنید . روی صندلی نشسته و در مذاکرات هیأت دولت وارد شدم ، با ورود من موضوع صحبت رفت روی مرخصی سربازان و ویلان و سرگردانی هزاران نفر از دهاتیها که در جاده شهرری ، قم ، کرج و ورامین در حال حرکت به دهات خود بودند .

از تهران نان و اب برای سربازان لخت جاده قم فرستادیم

وز را خیلی ناراحتی داشتند . عده ای می گفتند نکند سربازان لخت و گرسنه به خانه ها و مغازه های مردم حمله کرده و جنجالی بر پا نمایند .

عده ای دیگر نگران بودند که نکند این عده از سربازان بی پناه بین راه و در بیابان و کوه از تشنگی و بی غذائی تلف شوند . من هر دو نظریه را تائید نموده گفتم : بیش از یکساعت نیست که متصدی وزارت جنگ شدم آنچه بفکرم می رسد این است که همین امروز چند کامیون نان و آب به جاده های خارج حرکت داده و سربازان را از تشنگی و گرسنگی نجات دهیم . این فکر مورد قبول فروغی و وزیران کابینه قرار گرفت . فورا با شهردار تهران داخل مذاکره شدم و کامیون های پر از نان و چند اتومبیل آتش نشانی مملو از آب شاه نموده به طرف جاده قم و ورامین حرکت دادیم و نان و آب را میان سربازان مرخص شده تقسیم و خوشبختانه به این طریق از خطراتی که انتظار می رفت جلوگیری شد .

از هیأت دولت به وزارت جنگ رفته و تا آخرین ساعات شب مشغول رسیدگی به امور انتظامی و دریافت اخبار زد و خوردهای سرحدی بودم .

ص: 332

اخباری که از خوزستان ، مخصوصا سواحل شط العرب می رسید ناراحت کننده بود .مرتبا تلگرافچی خبر می آورد رضائیه بمباران شده ، آبادان و خرمشهر بدست نیروهای انگلیسی افتاده و یا در فلان نقطه عده کثیری از افسران و سربازان بشهادت رسیده اند .

شاه به باغشاه رفته بود

فردا صبح که هفتم شهریور بود برای تقدیم گزارش به کاخ سعد آباد رفتم .

وقتی با شاه روبرو شدم تمام بدنش از شدت احساسات می لرزید . می فرمودند : شب قبل به باغشاه رفته بودند ، تک و تنها به لشکر یک رفته و وقتی دیدند سرباز خانه بزرگ و با عظمت باغشاه خالی شده کنار درختی ایستاده ساعتی در فکر فرو رفته و آهی از ته دل برآورده و با یکدنیا غم و اندوه به قصر سلطنتی بازگشت نمودند .

پس از اینکه شاه مقدار دیگری از درد دلهای خود را بیرون ریخت و از مرخصی سربازان اظهار تاسف کرد به من فرمودند : گزارشات خود را بعرض برسانم ، صدها تلگراف را از پرونده درآورده و بنظر اعلیحضرت رساندم . شاه از ادامه جنگ در نواحی مختلف کشور افسرده خاطر شدند و گفتند : ما که دستور آتش بس دادیم و دروازه های ایران را بسوی آنان باز نمودیم باز چرا به کشتن هموطنان ما ادامه می دهند ؟ .

بهترین راه تلگراف به روزولت است

اعلیحضرت سپس از من نظریه خواستند و فرمودند : چه کنیم و از چه طریقی می توان از این کشتار جلوگیری کرد ؟ .

فورا بعرض رساندم : بهترین راه توسل به فرانکلین روزولت رئیس جمهور بیطرف ایالات متحده امریکا است که در حال حاضر نصایح دولت آمریکا در روسیه شوروی و انگلیس و حتی آلمان موثر است .

ص: 333

شاه این پیشنهاد را پسندید و قرار شد سفیر امریکا در تهران احضار و موضوع را قبلا با ایشان در میان بگذارند .

با سفیر امریکا مذاکره صورت گرفت ولی مرحوم فروغی مخابره تلگراف به روزولت را صلاح ندانست و شخصا حل موضوع را از طریق دیپلماسی و مذاکره با سفرای انگلیس و روس تقبل کرد .

فرمودند : بلی دیشب رادیو لندن ضمن حمله به من گفت : رضاشاه عده ای از افسران ارشد ارتش را بدون محاکمه خلع درجه نموده و دونفر از آنان را هم به زندان افکنده است من برای اینکه به دنیا نشان دهم بدون جهت و سبب افسران را خلع درجه نکرده ام همین الساعه رئیس دادرسی و دادستان ارتش را احضار و دستور بازجوئی و محاکمه آنها را خواهم داد .

بلافاصله رضاشاه به پای دستگاه تلفن رفت و به تلفنچی کاخ دستور داد رئیس و دادستان ارتش احضار شوند .

نیمساعت بعد سرلشکر مجید فیروز ( ناصر الدوله ) به اتفاق یکی از باز پرسان نظامی شرفیاب شد و شاه به سرلشکر فیروز رئیس دادرسی ارتش دستور دادند فورا امرای ارتش را که پای ورقه معافیت سربازان را از خدمت امضاء کرده اند تحت بازجوئی قرار داده و بیشتر از 20 روز طول صدور ادعانامه و تعیین وكيل و تشکیل اولین جلسه محاکمه نباید باشد و روز 25 شهریور محاکمه این عده افسر تحت ریاست شخص خود من صورت خواهد گرفت و تأخیر در آن از محالات است .

سرلشکر فیروز امر شاهنشاه را اطاعت نموده و همان روز بازجوئی شروع گردید و طوری ترتیب کار را داده بودند که روز 25 شهریور اولین محاکمه تشکیل شود . ولی تصادف این روز را روز استعفای رضاشاه پهلوی از تخت و تاج سلطنت تعیین کرد و چند ساعت بعد از استعفا و حرکت اعلیحضرت سابق به اصفهان پرونده افسران مزبور بسته شد و امرای زندانی هم از زندان مستخلص گردیدند .

ص: 334

ملاقاتی که آتاشه نظامی سفارت انگلیس در وزارت جنگ از من کرد

روزنامه اطلاعات روز 19 شهریور سرمقالهای انتشار داد تحت عنوان « تاثر مردم » که در آن بهت و حیرت مردم از وقوع حوادث اخیر و شرایط دشواری که دولتین شوروی و انگلیس پیشنهاد نموده بودند تشریح شده و نوشته شده بود :

« مردم پس از شنیدن گزارشهائی که به مجلس داده شد بی نهایت متاثر و متالم شدند و حق دارند زیرا امروز ما با مشکلات سختی رو برو شده ایم که هیچ منتظر و مستحق آن نبودیم و حتی در تصور و اندیشه ما نیز نمی گنجید . راست است که ما با دولت آلمان و ایتالیا جز یک روابط عادی اقتصادی ، روابط دیگری نداشته ایم ولی میل داشتیم به این روابط حسنه ما خللی وارد نیاید و اصل بیطرفی کامل هم که مرام و آرزوی عمومی ملت ایران می باشد همین اقتضا را داشت که ما با تمام دول و ملل جهان دارای روابط دوستانه و حسنه باشیم متاسفانه دولت ما امروز ناگزیر شده است که سفارتخانه های آلمان و ایتالیا و رومانی و مجارستان را در ایران برچیند ولی سفارتخانه های ما در پایتخت این کشورها مانند پیش دایر و روابط سیاسی ما هم با آنها برقرار خواهد ماند این حقیقت را باید بگوئیم که انتظار مردم ایران از دولتین شوروی و انگلیس در عالم همسایگی و دوستی خیلی بیش از اینها بود . »

این مقاله عکس العمل زیادی در محافل خارجی پیدا کرد . خبرنگاران خارجی که براثر حادثه اشغال ایران وارد کشور شده بودند مقاله مزبور را با آب و تاب بسیار به نقاط دنیا مخابره کرده و آنرا حمله مستقیمی به متفقین دانسته تحریر مقاله را مستقیما به دربار نسبت دادند و می خواستند بگویند که این مقاله حکایت از مخالفت در بار با سیاست وروش روس و انگلیس می کند .

روز بعد ژنرال فریزر آتاشه میلیتر سفارت انگلیس در اتاق وزیر جنگ حاضر شده و اظهار داشت : این مقاله تاثیر بسیار سوء در سفارتین انگلیس شوروی داشته و آنرا دستور دربار و بی نظمی در امور پایتخت تلقی کرده اند لذا دولتين تصمیم دارند برای استقرار نظم در امور پایتخت تهران را اشغال کنند .

ص: 335

به ژنرال فریزر گفتم : موضوع آنقدرها مهم نیست . سرمقاله یک روزنامه نظر دولت نمی باشد . شما نباید برای مقاله روزنامه اطلاعات برخلاف قولی که داده اید رفتار کرده و قشون خود را وارد تهران کنید .

آتاشه نظامی سفارت انگلیس جواب داد : این تصمیمی است که اتخاذ شده و من هم پیغام سفارت را آورده ام .

چاره نبود فورا از جای خود بلند شده و برای تقدیم گزارش به سعدآباد رفتم . شاه در زیر درختان تنومند چنار در حال قدم زدن بود . جریان را عرض نمودم . اعلیحضرت خیلی عصبانی شدند علاوه بر اینکه دستور توقیف اطلاعات را صادر کردند به منزل فروغی تلفن نموده و به نخست وزیر فرمودند : از طریق دیپلماسی به آنها بفهمانید سرمقاله اطلاعات به دستور ما نبوده و از تصمیمی که برای عدم ورود قشون به تهران گرفته اند سرباز نزنند .

به اعلیحضرت عرض کردم : این تذکر را من هم به ژنرال فریزر دادم و به او خاطرنشان نمودم شما از قول خودتان سر پیچی نکنید ولی او متعذر شده است که این تصمیم را دولتین اتخاذ کرده اند و مربوط به سفارت نیست .

رضاشاه پس از استماع این خبر سخت ناراحت شده ، گفتند : از اینجا معلوم می شود آنها با من حساب خورده دارند و اشغال پایتخت جز استعفای من چیز دیگری نیست . خوب اشکالی ندارد .

در خلال روز بیستم تا 24 شهریور وقایع مهمی در پس پرده گذشته بود که جز فروغی نخست وزیر و شخص رضاشاه کسان دیگری وارد در مذاکرات نبودند . مذاکره شاه و فروغی در پیرامون استعفا از سلطنت و تفویض آن به والاحضرت ولایتعهد بود و فروغی به رضاشاه رساند که منظور اصلی روس و انگلیس همانطوری که اعلیحضرت پیش بینی کرده اند ، استعفا از سلطنت است .

صبح 25 شهریور طبق معمول به کاخ سعد آباد رفتم تا گزارش شب قبل را بعرض برسانم . در مدخل کاخ افسران گارد سلطنتی گفتند : اعلیحضرت به کاخ مرمر تشریف برده اند . فورا بطرف شهر حرکت و خود را به سردرسنگی رساندم .

ص: 336

ورود من به قصر شهری درست موقعی بود که اتومبیل اعلیحضرت فقید از خیابانهای جنوبی کاخ خارج شده بود و از طریق خیابان سپه بطرف اصفهان در حرکت بود .

جویای اعلیحضرت شدم . گفتند : از سلطنت استعفا داده و به اصفهان رفتند . اجازه شرفیابی به حضور شاهنشاه جدید را خواستم . فورا اجازه کسب گردید و به حضور رسیدم . اعلیحضرت جدید جریان را حکایت نموده و گفتند : فروغی به مجلس رفته تا موضوع را به اطلاع نمایندگان برساند بد نیست شما باشید تا نخست وزیر از مجلس بیاید .

در حضور اعلیحضرت که در آن موقع بیش از 20 سال نداشتند بودم .

صحبت در اطراف طرز جریان ورود قشون انگلیس و شوروی بود که فروغی وارد شدند و بمجرد ورود به اعلیحضرت تبریک گفتند و بعرض رساندند فردا 26 شهریور برای سوگند در نظر گرفته شده و اعلیحضرت باید در تالار جلسه علنی مجلس به کلام الله مجید سوگند یاد نمایند که قانون اساسی و دیانت حقه جعفری را حافظ و نگهبان باشند .

در این وقت فروغی از من تقاضا کردند با مقامات سفارت انگلیس و شوروی تماس گرفته تا قشون دو کشور بدون خونریزی یا تظاهر وارد تهران شوند .

بلافاصله به وزارت جنگ رفته و هنگامی که از پله ها بالا می رفتم یکی از افسران ارشد که تازه از استعفای رضاشاه با خبر شده بود زیر گوش من گفت : « هم اکنون قصد خروج از تهران را دارم چقدر خوب است تا دیر نشده شما هم از تهران خارج شوید چون شور و یها به شما که تحصیلات خود را در روسیه تزاری بپایان رسانده اید ظنین می باشند و خدای نخواسته شاید خطراتی برای شما داشته باشد . »

در جواب گفتم : از هرگونه خطری استقبال خواهم کرد . بقول آقای فروغی نخست وزیر می آیند و می روند و به کسی هم کاری ندارند . شما هم اگر وطن را دوست دارید قرار را برفرار ترجیح دهید و نگذارید دوستان و بستگان شما

ص: 337

از طرز خروجتان از تهران دچار تشویش و ناراحتی روحی شوند .

در وزارت جنگ تمام افسران ارشد ارتش را احضار و طی نطق کوتاهی استعفای اعلیحضرت رضاشاه را از سلطنت به اطلاع رسانده و بعد برای تشکیل کمیسیون به باشگاه افسران رفتم این کمیسیون که با حضور چندنفر از افسران انگلیسی و شوروی با حضور سرهنگ اعتماد مقدم رئیس جدید شهربانی کل تشکیل شده بود به این منظور بود که محل اقامت سربازان دو کشور در تهران قبل از ورود معلوم شود .

قبل از تشکیل کمیسیون کلنل ماسلوف - که به زبان روسی به معنی روغن است - مرا ملاقات نموده و آشنائی حاصل کرد . در کمیسیون تصمیم گرفتیم اقامتگاه سربازان شوروی باغشاه و اقامتگاه سربازان انگلیسی مسلسل سازی واقع در خیابان دوشان تپه باشد .

افسران شوروی بنای اعتراض را گذارده گفتند : علاوه بر غرب تهران در شرق هم مکانی برای استقرار سر بازان خودمان لازم داریم . هر چه عذر و بهانه آوردیم ممکن نشد و بالاخره عشرت آباد را هم در اختیار شور و یها گذاشتیم و در نتیجه شور و یها بر غرب و شرق تهران تسلط پیدا کردند .

در این کمیسیون ضمناً تصمیم گرفته شد قشون دو کشور در یک ساعت معین بدون سر وصدا وارد تهران شوند و تاریخ آن هم صبح روز بعد یعنی روز 26 شهریور تعیین گردید .

صبح 26 شهريور دیدیم از ورود قشون خبری نشد . ناچار با سفارت شوروی تماس تلفنی گرفتم ، آنها گفتند : ما به امور سیاسی رسیدگی می کنیم ، امور نظامی به ما مربوط نیست و تحت نظر فرمانده قشون ژنرال « نوی کف » می باشد که فعلا در کرج در میان قشون شوروی است .

به سفارت شوروی پیشنهاد کردم ما حاضریم هیأتی به کرج بفرستیم شما هم کمک کنید آتاشه میلیتر خودتان را جزو این هیأت اعزام دارید . بالاخره موافقت نموده و من سرهنگ شرف الدین قهرمانی را که روسی خیلی خوب

ص: 338

می دانست مامور کرج نموده و او به اتفاق کلنل ماسلوف وابسته نظامی شوروی به کرج رفت و با ژنرال نوی کف ملاقات نمود .

ژنرال گفت : ما در تهران با مردم کاری نداریم اگر کسی با ما کاری داشته باشد عکس العمل نشان خواهیم داد و علت تأخیر در اشغال پایتخت هم باین جهت است که دیروز یک کامیون دینامیت در راه کرج بدست آوردیم و از قرار معلوم می خواستند دینامیتها را در زیر پلها جای داده تا در نتیجه هنگام عبور زره پوشهای ما پلها منفجر شود . بنابراین تا وزارت جنگ ایران در این باره توضیح ندهد وارد پایتخت نخواهیم شد .

سرهنگ قهرمانی به تهران برگشت و جریان را گزارش داد . در مقام تحقیق برآمدم . معلوم شد کامیون مزبور متعلق به اداره مهندسی ارتش بوده دینامیتها را برای کارهای مهندسی حمل می کردند .

سرهنگ قهرمانی مجدداً به کرج رفت و این توضیح را با طول و تفصیل داد و بالاخره ژنرال « نوی کف » را قانع نمود و در نتیجه آنها بسوی تهران حرکت کردند .

باز هر چه منتظر شدیم از ورود قشون شوروی خبری نشد . تهران بلا تکلیف ، امنیت در خطر ، مردم در اضطراب اگر قشون شوروی وارد می گردید و در باغشاه و عشرت آباد مستقر می شد ما از نگرانی آسوده خاطر می شدیم . چه بکنیم ؟ برای بار سوم سرهنگ قسمانی را به جاده کرج فرستادم و معلوم شد قشون شوروی تا نزدیک فرودگاه مهرآباد که بنام شاه آباد - عرف است ، همانجائی که شب سوم حوت 1299 نطفه کودتا بسته شد ، رسیده اند و چون چند نفر بچه های دهاتی به کامیونهای حامل سربازان سنگ انداخته اند قشون شوروی بقصد اعتراض متوقف و جبران این عمل را تقاضا کرده است .

بالاخره با دادن توضیح قشون شوروی وارد تهران شد و پس از گذشتن از خیابانهای تهران در باغشاه و عشرت آباد متمرکز گردید .

نیروهای انگلیسی هم که در دروازه شهرری از روز قبل مستقر شده بودند

ص: 339

و منتظر ورود نیروهای شوروی بودند با تشریفات زیاد در حالی که زره پوشها و تانکهای انگلیسی تهران را به لرزه درآورده بود از طریق خیابان بهارستان و خیابان ژاله به کارخانه مسلسل سازی رفته و استقرار پیدا کردند .

خوشبختانه طرز ورود قشون متخاصم با کمال نظم و ترتیب برگزار شد و اعلیحضرت و نخست وزیر که نگرانی زیادی داشتند از ناراحتی درآمدند .

همان روز ژنرال « نوی کف » سر فرمانده ارتش شوروی مأمور اشغال تهران در باشگاه افسران مرا ملاقات کرد و از جمله صحبت هائی که شد یکی این بود که وقتی وارد تبریز شدیم استاندار آنجا فرار کرد . ژنرال « نوی کف » این خبر را با استهزا ادا نمود و من خیلی متأثر شدم که چرا یک مأمور عالیمقام دولتی که در روزهای سخت باید امتحان خود را بدهد از میدان فرار می کند .

روز سی ام شهریور بعلت تغییر اعضای دولت از کابینه خارج شدم و به فرماندهی دانشگاه جنگ تعیین گردیدم و بدین طریق وظایفی که به میهن داشتم ادا کردم . »

آنچه خواندید خاطراتی از سپهبد محمد نخجوان در طی آن روزهای بحرانی بود ، حال مجدداً دنباله مطالب کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » را دنبال می کنیم تا ببینیم نویسنده درباره روز هفتم شهریور و روزهای قبل و بعد از آن چه می گوید :

روز هفتم شهریور ماه

اشاره

نتیجه آمدن عده زیادی از اهالی شهرستانهای شمال و آذربایجان به تهران و ورود اتوبوس های حامل مهاجرین اطراف به مرکز ، شهر منظره عجیب و ترس آوری پیدا کرده بود . مردم همه مضطرب و نگران بودند . اوضاع بهمان ابهام و پیچیدگی باقی است . در بازار تهران تنها چیزی که پیدا نمی شود حرف درست و حقیقت است آشفتگی عجیبی دامن همه را از شاه تا گدا گرفته و شایعات مربوط به فرار خانواده سلطنتی به اصفهان و حرکت شاه از تهران با اینکه هنوز

ص: 340

انجام نشده بود - ولی مردم آن را قطعی تصور می کردند - تقریباً یک نوع انقلاب بی سر وصدائی در شهر ایجاد کرده و مردم خیلی عصبانی به نظر می رسیدند . زیرا از هیچ جا خبر نداشتند و نمی دانستند یک ساعت بعد چه خواهد شد و سرنوشت مردم به دست چه کسی سپرده خواهد شد . رفته رفته حس می شد که اوضاع وخیم تر می شود و گرنه دلیل نداشت که خانواده سلطنتی تهران را ترک و رهسپار اصفهان گردند و شاه هم در فکر حرکت از مرکز بود شاه چنانچه در پیش اشاره شد پس از حادثه سوم شهریور ماه موقعیت و مقام خود را از همه بیشتر در خطر می دید و بهمین جهت هم ورود واحدهای جنگی شوروی و انگلیس را به تهران برای شخص خود خیلی خطرناک تصور می کرد و گرنه بنظر مردم مرکز تهران با آن ده کوره مرزی که روز سوم شهریورماه واحدهای جنگی دو کشور از آن عبور کرده بودند تفاوت نداشت و مردمان مرکز نیز نسبت به سایر ساکنین شهرهای ایران هیچ نوع مزیت و محسناتی نداشتند و حقیقت مطلب اینکه مردم همه بدون استثنا مایل بودند وسائلی فراهم شود که شاه از سلطنت کناره گرفته و کارهای کشور را بعهده ولیعهد واگذار نماید . زیرا همه افراد از طرز حکومت منزجر و متنفر

بودند و می ترسیدند پس از این وقایع تاسف آور نیز این مرد مقام خود را حفظ کارهای عادی و همیشگی را انجام دهد تحمل این مصیبت بعد از اینهمه بد بختیها برای مردم واقعاً طاقت فرسا بود .

ساعت 10 صبح در شمیران

برحسب اتفاق ساعت 10 صبح به تجریش رفتم . هنگام عبور از جاده شمیران در پشت سر بازخانه های لشگر 2 و اطراف سلطنت آباد چند واحد از واحدهای پیاده و سوار و نیروی زره پوش که پس از ابلاغ امریه دولت به قسمتهای خود برگشته بودند دیده می شدند . دیدن این منظره نمونه کوچکی از جبهه های جنگ را جلو چشم مجسم می ساخت پس از رسیدن به تجریش نخستین چیزی که توجه مرا جلب کرد خروج یک قطار کوچکی از اتومبیلهای سلطنتی از کاخ

ص: 341

سعد آباد بود . یقین پیدا کردم که خانواده سلطنتی تهران را ترک گفته است با تحقیقات مختصر معلوم شد که این قسمت از نقشه شاه با موفقیت انجام یافته و افراد خانواده سلطنت تهران را ترک و به معیت مختاری به اصفهان رفته اند و این قطار کوچک اتومبیلهای سواری حامل اثاثیه و لوازم آنها بود .

مختاری به طرف مرکز ایران حرکت کرده بود ولی مأمورین آن در امر مراقبت و پاسداری کاخ و توجه به اشخاصی که در آن طرفها رفت و آمد داشتند ، جدیت و پشتکار عجیبی از خود نشان می دادند . با اینکه سرلشکر بوذرجمهری از روز سوم شهریورماه با فرستادن واحدهای کمکی و نصب مسلسلهای سنگین و سبک در قسمتهای مختلف کاخ ، آسودگی خاطر شاه را تأمین کرده بود ، با اینحال مامورین شهربانی در اجرای وظیفه خود ساعی بودند و حاضر بودند بمحض اینکه کسی پای خود را کمی کج گذاشت او را محکوم به بزرگترین گناه کرده و بدست دژخیمان زندان بسپارند .

شاه تصمیم می گیرد

مسافرت افراد خانواده سلطنت آرامش خاطری در شاه ایجاد کرد ...

شاه مشکلات زیادی در پیش داشت با این حال بدون توجه به عواقب امر ناظر جریان امور بود و سعی می کرد از کوچکترین پیش آمد بنفع خود استفاده کرده و توجه ملت و مردم را بسوی خود جلب و چنان وانمود کند که برای خوشبختی مردمان این سرزمین مشغول اقدامات مهمی است در صورتی که زمام کار از دست وی در رفته و در یک محور دیگری سیر می کرد . حوادث چنان برق آسا و پشت سرهم رخ داده بود که نه تنها او بلکه هیچکس قادر به جلوگیری از آن نبود .

در هر حال حرکت خانواده سلطنتی به اصفهان شاه را نیز مصمم کرده بود که تهران را بهر سختی که در پیش هست ، ترک گوید !

ص: 342

دولت چه می کند؟

شاه در فکر رفتن و بردن اطرافیان خود بود ولی دولت جدید که باید مشکلات زیادی را حل نماید در فکر استقرار امنیت و تأمین آسایش و تهیه خوار بار برای پانصد و شصت هزار نفر اهالی مرکز بود . موضوع خواربار از روز اول حادثه ، مشکل بزرگی را پیش آورده و مواد غذائی هر روز کمیاب تر و گران تر می شد . رسیدن مهاجرین اطراف به مرکز ، باعث آشفتگی خاطرها شده و ترس و وحشت مردم به اندازهای زیاد شده بود که عده زیادی مصمم به حرکت از تهران شده بودند .

برای تسکین خاطر مردم دولت باید اقدامات جدی بکند . در یک چنین وضعیتی آقای فروغی نخست وزیر اعلامیه ای از طرف دولت بشرح زیر منتشر ساختند :

در این موقع که مذاکره با نمایندگان دولتین انگلیس و شوروی نسبت به قضایای اخیر در جریان است هیأت دولت لازم می داند مردم را متوجه کند :

1 - متانت و خونسردی را پیوسته رعایت کنند و مطمئن باشند که موجبات آسایش اهالی از هر حیث منظور نظر است و از هیچ اقدامی فروگزار نخواهد شد .

2 - اخیرا دیده می شود شایعات و اراجیف در میان مردم زیاد منتشر گردد و موجبات نگرانی خاطرها را فراهم می آورند لزوماً تذکر داده می شود که به این شایعات بی اساس بهیچوجه وقعی نگذاشته و بدانها ترتیب اثر ندهند .

در ضمن به مردم خبر داده شد که مذاکرات میان نمایندگان دولت ایران با نمایندگان دو دولت اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس آغاز شده و امید می رود که اشکالات موجوده حل شود .

جنگ شدید اعصاب

از نخستین اعلامیه دولت چنین بر می آید که زمامداران کشور از جنگ

ص: 343

شدید اعصاب که در میان مردم بر علیه شاه و طرز حکومت آن شروع شده هر آن صورت جدی تری بخود می گیرد خائف می باشند .

دولت در عین حال که به مذاکرات سیاسی خود ادامه می داد در صدد بود بوسایل لازم جلو این شایعات را که بسیاری از آنها نیز حقیقت داشت ، بگیرد زیرا هنوز حکومت دیکتاتوری با تمام قدرت خود مهام کارها را بدست داشت و شاه شخصا متوجه این موضوع بود که مبادا از طرف توده ملت یک نوع اقدامات خصمانهای بعمل آید تقویت وسائل دفاعی کاخ سعد آباد نیز بیشتر روی این نظر بود . ولی کار از این اقدامات گذشته و حوادث چنان بسرعت رخ داده بود که دیگر با توپ و مسلسل نمی شد از پیشرفت آن جلوگیری کرد .

با این وضعیت چنین بنظر می رسد که شاه بی جهت برای خلاصی از این مخمصه اقداماتی می کرد . این موضوع حتمی بود که اوضاع کشور به سرعت رو به تغییر می رود . منصور استعفا داده بود ولی مگر منصور و همکاران او مورد نظر بودند ؟ نه بلکه زمامدار واقعی مملکت یعنی همان کسی که پانزده سال تمام با كمال قدرت بدون اینکه به افکار عمومی ملت وقعی نهد هر کاری را که مطابق میل و صلاح خود می دید در این سرزمین پهناور انجام می داد ، فرمانروائی که برای یک بیت شعر (1) نخست وزیری را از کار خود معزول و دیگری را سر کار می آورد ، مورد نظر بود .

از روز اول هیچکس این فکر را نمی کرد که شاه رفتنی است و هیچ سروصدائی در اطراف این موضوع مهم نبود . از روز هفتم شهریور ماه جنگ شدید اعصاب داخلی با مبارزه جدی خارجی « بر علیه شاه » توام شده و از این روز قضاوت درباره تخت و تاج کشور در دماغ مردان روشنفکر خلجان پیدا کرد !

ص: 344


1- می گویند وقتی اسدی در مشهد گرفتار می شود ، برای نجات او ، به فروغی که نخست وزیر بوده و با وی نسبتی داشته متوسل می شوند . فروغی در جواب نوشته بود : در کف شیر نر خونخواره ای - غیر تسلیم و رضا کو چاره ای . این نامه بدست عوامل حکومت می افتد آنرا به نظر شاه می رسانند و شاه ضمن بیان عبارت بسیار زشتی ، فروغی را از کار برکنار می نماید .

یکی از مشخصات برجسته دوره سابق ساختن عمارتهای با شکوه و چند اشکوبه بطرز جدید بود و شخص اول مملکت علاقه مخصوصی به این کار اظهار می داشت . اطرافیان متملق نیز در امر نقشه کشی و تهیه طرح عمارت شاه را از هر مهندس عالیمقام و معمار با تجربه ای آزموده تر جلوه داده و حقیقت امر را به خود شاه هم مشتبه کرده بودند و طوری شده بود که شاه تمام هم خود را مصروف ساختن و پرداختن ساختمان کرده بود ... متاسفانه با ساختن هزاران عمارت مجلل و با شکوه اساس سعادت و خوشبختی و سلامت ملت تأمین نشد زیرا هر کاخی که ساخته می شد از هزینه بهداشت مردم و تربیت و پرورش روحی و اخلاقی اهالی کاسته می گردید . تهران هر روز دارای با شکوه ترین عمارتها می شد ولی آب مشروب پانصد و شصت هزار نفر بهمان کثافت بیست سال پیش ، بلکه بدتر ، باقی بود . (1)

در قسمتهای مختلف مازندران قصور عالی دیده تماشاچیان را خیره می ساخت ولی پشه های مالاریای این منطقه در مقابل عظمت و درخشندگی سنگهای این عمارات از بین نمی رفتند .

کاخهای رفیع سلطنتی هر روز با در و پیکرهای شگفت انگیز خود سر بفلک می کشید ولی مردم پیوسته گرفتار نیش پشه مالاریا بوده و با خوردن آبهای آلوده به هزاران میکروب ، خیلی زودتر از آنچه طبیعت انسانی اقتضا می کند ، از بین می رفتند با تمام این احوال اجرای نقشه های جزئی همیشه برکارهای اساسی ترجیح داده می شد و شاه با حرص عجیبی همه جا را خریده و

ص: 345


1- باید توضیح داده شود که آب مشروب اهالی تهران بهمان کثافت باقی بود ، تا انکه در سال 1325 که این جانب بر حسب پیشنهاد قوام السلطنه نخست وزیر وقت به معاونت شهرداری تهران انتخاب شدم یکی از شرایط قبول این پست را لوله کشی آب تهران قرار دادم که مورد موافقت قرار گرفت . آنگاه طی اولین مصاحبه مطبوعاتی که در شهرداری انجام گرفت ، اقدام به لوله کشی آب تهران را اعلام داشتم . سپس بلافاصله یک شورای فنی مرکب از 5نفر انتخاب نمودم و طرحی تهیه کردم که بر اساس آن هیچ نخست وزیر ، وزیر کشور یا شهرداری حق تعویض شورای فنی را ندارد تا آنکه کایه دوسار ژ لوله کشی تهیه شود . این شورا تا زمانی که دفترچه مشخصات تهیه و به مناقصه گذارده شد و شركت الکساندر گیپ برنده مناقصه گردید به کار خود اشتغال داشت . بدین ترتیب کار لوله کشی آب شهر تهران بسامان رسید . ( متن مصاحبه مطبوعاتی در روزنامه اطلاعات شماره 6019 مورخ 12 فروردین 1325 درج شده است . )

گرفته و غصب کرده به ساختن کاخ و عمارت و مغازه مشغول بود .

در اوایل مرداد ماه ، شاه شهردار وقت را در کاخ سعد آباد احضار و راجع به مهمانخانه شهرداری تهران و خرید آنجا بقیمت مناسب مذاکره می کند . شهردار با کمال ادب بعرض می رساند که هر وقت امر بفرمائید اسناد آن تقدیم خواهد شد . در نیمه دوم مرداد ماه این عمل پایان یافته و اینطور شایع شد که شاه زمینهای مهمانخانه شهرداری را از قرار متری 7 ریال خریداری و بزودی مجلل ترین مهمانخانه های دنیا در این محل ساختمان خواهد شد و چون بلا فاصله خراب کردن قسمتی از کتابخانه و عمارتهای جلوی مهمانخانه شروع شد معلوم گشت که این حرفها جزو شایعات نبوده بلکه شاه جدا تصمیم دارد آنجا را ساختمان کند .

این بود مختصر تاریخچه ای از کاخ سازی و طرز مملکت داری شاه . پس از واقعه سوم شهریور ماه ، معامله اخیر فرمانروای کشور به فال نیک تعبیر نشد .

در هر حال ساختن مهمانخانه شهرداری که جزو برنامه سال 1320 شاه بود متروک مانده و روز هفتم شهریور ماه فرا رسید ... »

در یادداشتهای پیش خواندیم که شاه تصمیم گرفت خانواده سلطنتی را به اصفهان اعزام دارد به این منظور به مختاری ، رئیس شهربانی ، ماموریت داد تا ترتیب کار را بدهد و متذکر شد در صورت لزوم خود و ستاد جنگ به آنان ملحق می گردد . این تصمیم که یقینا خلق الساعه نبوده ، مؤید آن است که شاه برای رهائی از مخمصه ای که گرفتار آن شده احتمالا قصد تغییر محل پایتخت را داشته است .

قرار بود پایتخت به اصفهان انتقال یابد

« اطلاعات در یکربع قرن » زیر عنوان « قرار بود پایتخت به اصفهان انتقال یابد » درباره تغییر پایتخت چنین نوشته است ؟

« با وجود اعلام عدم مقابله و ترک مخاصمه از طرف قشون ایران که از

ص: 346

طرف دولت رسما ابلاغ گردید و بدان عمل شد و پرچمهای سفید از طرف نظامیان ایران برافراشته شد قوای شوروی و انگلستان همچنان به پیشروی خود ادامه می دادند و در شهرها استقرار می یافتند و بخصوص قوای شوروی بمبارانهای هوائی خود را ادامه می داد و از این راه وحشت و نگرانی شدیدی در سراسر کشور تولید شده بود .

درباره متارکه یا عدم متارکه جنگ عقاید و نظریات مختلفی در آن روز وجود داشت . برخی اولین اعلامیه ستاد ارتش را درباره مقابله نظامیان ایران سخت انتقاد نموده و می گفتند چه ضرورت دارد که سربازان ما از بین بروند و شهرها خراب شود و بهتر است فوراً متارکه اعلام شود . بعضی دیگر معتقد بودند که نباید دولت ترک مقاومت را اعلام می کرد بلکه حق این بود که به سربازان و افراد رشید ایرانی اجازه داده می شد از خاک میهن دفاع کنند و نگذارند اجانب پیشروی نمایند .

این نظریات له و عليه بخصوص بعد از رفتن اعلیحضرت فقید شدت یافت و اکثریت مردم ترک مقاومت را انتقاد کرده و از اوضاع بدگوئی می نمودند . حالا از گذشتن 9 سال با انتشار خاطرات مستر چرچیل بخوبی فهمیده می شود که هرگونه مقاومت بی اثر و بی فایده بود ، فقط ممکن بود پیشروی اجانب را در داخل ایران چندی به تعویق اندازد ولی همین عمل به بهای خون چند هزار جوان ایرانی تمام می شد و خسارات بیشماری نیز به کشور وارد می ساخت . بعلاوه ما هم متجاوز و متخاصم شناخته می شدیم و حال آنکه با ترک مقاومت ایران ثابت کرد که قصد جنگ و ستیز ندارد و با دول همسایه خود می خواهد حسن مناسبات داشته باشد .

از همه اینها گذشته ، مگر قشون ایران با آن تجهیزات ناقص می توانست در برابر قوای روس و انگلیس ایستادگی نماید . بنابراین توقع آن دسته اشخاص بر مقاومت ایران صحیح و منطقی نبود . چنانچه دیده شد چگونه پادگانها درهم ریخته شد و بعضی افسران همین که با حمله متفقین رو برو شدند ، گریختند .

ص: 347

باری پیشروی قشون روس بطرف تهران فکر انتقال پایتخت از تهران به اصفهان را در شاه ایجاد کرد . هر روز که خبر از نزدیک شدن قوای شوروی به تهران می رسید این نظر در شاه فقید قوت می یافت و بالاخره دستور داد که خانواده سلطنتی به اصفهان بروند و در آنجا استقرار یابند تا تصمیمات بعدی گرفته شود .

در نیمه اول شهریور شاه فقید براثر وصول گزارشات زیاد از پیشروی قوای شوروی در شمال و عدم موافقت نمایندگان انگلستان و شوروی در تعیین مناطق اشغالی مصمم به حرکت از تهران گردید . تمام وسایل حرکت فراهم و اتومبیل جلوی کاخ ایستاده بود . در همین موقع مرحوم فروغی و مرحوم آهی و آقای سهیلی وزیر خارجه شرفیاب شدند و تعیین خطوط و مراکزی که قوای شوروی و انگلیس در آن استقرار خواهند یافت و جلوتر نخواهند آمد به اطلاع شاه رسانیدند در این صورت شاه از تصمیم خود بر تغییر پایتخت منصرف گردید اما اصرار داشت که دولت مذاکره کند و متفقین را قانع سازد عقب نشینی کنند و توقعات آنها را خود دولت انجام دهد ولی اصرار شاه بیهوده بود زیرا در عین حالی که متفقین زیر بار نمی رفتند با خود شاه هم طرفیت داشتند و مایل بودند او برود و در مقام تهدید او بودند که یکی از آن عوامل پیشروی قشون روسیه به سمت تهران بود و بهمین جهت بود که شاه با مراجعت خانواده سلطنتی از اصفهان موافقت ننمود . »

« اطلاعات در یک ربع قرن » پیرامون تصمیم شاه به انتقال پایتخت از تهران به اصفهان علت و انصراف وی در این جا پایان می یابد اینک ببینیم ابراهیم خواجه نوری در این زمینه و موارد دیگر چه می گوید .

ابراهیم خواجه نوری پیرامون تصمیم شاه برای رفتن به اصفهان ، احضار هیأت دولت به کاخ ، احساس تنهائی دیکتاتور ، مراسله هائی که سهیلی وزیر امور خارجه تسلیم کرد ، گفتگوهایی که انجام گرفت ، اشاراتی دارد که اطلاع از آنها خواننده را بیشتر در جریان اوضاع و وقایع جاری روز قرار می دهد خواجه نوری می نویسد :

ص: 348

دوراهی سرتاریخ

*دوراهی سرتاریخ(1)

ساعت هفت بعد از ظهر روز هشتم شهریور ، سهیلی در هیأت وزرا نشسته و مثل سایر همقطاران مردد و متوحش و نگران بود که یک مرتبه خبر احضار فوری و ناگهانی شاه به هیأت ابلاغ شد . چون هنوز جلسه هیأت وزیران در باغ وزارتخانه شمیران تشکیل می شد ، از آنجا تا کاخ سعد آباد راه دوری نبود و ایرانمداران تند و تیز ما توانستند در ظرف چند دقیقه خود را به قبله گاه متزلزل خود برسانند .

اوضاع از صبح تا غروب آنروز پایتخت بقدری طوفانی و وحشت آور بود ، که خبر احضار شاه مثل این شد که وزرای بیچاره ما را از کابوس سنگین و دهشتناکی بیدار کرده باشند . همانروز بود که در حدود ساعت ده صبح دو هواپیمای شکاری ما خودسرانه در آسمان تهران بپرواز درآمده و صدای شلیک تو پهای ضدهوائی تمام مردم پایتخت را در سوراخها پنهان کرده بود .

همانروز بود که چند هواپیمای بیگانه پس از شنواندن غرش مهیب خود باز مقداری اعلامیه برسر پایتخت پریشان ، افشانده بودند . ساعت یازده همانروز بود که قوای قلعه مرغی طغیان کرده و فرمانده نیروی هوائی خود ( سرتیپ خسروانی ) را گرفته و توقیف ساخته بودند ... غروب یک چنین روزی ، که اضطراب و هیجان مسری مردم هی زیاد می شد ، و گزارشش دقیقه به دقیقه روح مقید و اسیر غلام طبیعت وزرای آن دوره ما را آزاده تر می کرد ، پیداست که امر شرفیابی بحضور دیکتاتور یک نوع فراغت و خلاصی موقتاً به ضمیرشان می دهد . سهیلی ، که حوادث آنروز سیاست خارجی او را طبیعتاً در ردیف شاخص ترین وزرای هیأت گذاشته بود ، دو نامه که عبارت از دو مدرک بسیار مهم سیاسی بود با یک نقشه قطعه ای از ایران بدست گرفته و با رفقا بخدمت شاه شتافت و البته منتظر بود که مثل معمول در تالار رفته و جلسه هیأت وزراء را در حضور خود شاه منعقد ببیند ولی خود شاه را دم در بزرگ سعد آباد جلوی اتومبیل حاضر و آماده سوار شدن دید .

ص: 349


1- از کتاب « بازیگران عصر طلائی » ( بیوگرافی سهیلی ) .

ولیعهد هم با رنگ پریده ولی ظاهر خوددار در فاصله مرسوم و مقرر؛ بیحرکت ایستاده بود .

وزرا خوشوقت بودند از اینکه انتظارشان کمتر شده و لابد الساعه شاه با دستورات صریحش ، مثل همیشه ، نان را جویده و در دهان بازشان خواهد گذاشت ، و آنها را از فشار وجدان و زحمت گرفتن تصمیم خلاص خواهد نمود ...

ولی پیش آمد درست معکوس انتظار آنها واقع شد ، یعنی شاه هنوز جواب سلامشان را نداده ؛ بدون مقدمه چیدن ؛ گفت : « من می خواهم الان گردشی به اصفهان بکنم ... و خواستم شماها هم مطلع باشید . »

ای داد و فریاد ! چه خاک بسرمان شد در یک چنین موقع مدهشی شاه می خواهد مهار پاره پاره این ارابه شکسته را در سر این گردنه خطرناک ، در نزدیکی پرتگاه ، به گردن سست و لق ما بیندازد و خودش را به اسم گردش اصفهان از این مهلکه خلاص کند . بیست سال تمام قدرت فکر کردن ، قدرت اظهار عقیده کردن و حتی قدرت آب خوردن بدون اجازه را هم از ما سلب کرده ، و ما را مثل اسب سیرک با شلاق به دور معرکه گردانید ، و بهرقسمی که دلش می خواست ما را رقصانید ، حالا که کار از کار گذشته، اداره کردن این وضع آشفته را از بازوان بیست سال خشکیده و ناتوان ما می خواهد ؟

خیر هرگز چنین چیزی نمی شود و باید هر طوری هست فعلا از رفتن منصرفش کرد ؛ تا بعد ببینیم چه جور میتوانیم دم خودمان را از این تله بیرون بکشیم ...

سهیلی دو نامه و یک قطعه نقشه ای که در دست داشت حربه کرد و جلو رفت :

- قربان البته امر امر مبارک است ، ولی بنظر چاکر ابداً این گردش ، در این موقع ، بصلاح و صرفه اعلیحضرت همایونی و کشور نیست ..

- چطور ؟ یعنی چه ؟ آیا من حق ندارم در مملکت خود گردش کنم ، من آزاد نیستم در هرجای این کشور می خواهم بروم ؟ من آزاد نیستم ... ؟

ص: 350

نه . او آزاد نبود - از همان روزی که دیکتاتور شد ، و طبیعتش متمایل به استبداد گردید دیگر هرگز آزاد نبود . زیرا ، بقول افلاطون ، علامت حتمی یک طبیعت مستبد آنست که اولا هرگز آزادی را بمعنای حقیقی درک نمی کند ، و لذت آن را نمی تواند بچشد ، ولو در هر مقامی هم باشد باز از آن محروم است ؛ و ثانیاً یک چنین شخصی هرگز نمی تواند مزه بسیار لذید یک « دوستی » واقعی را بچشد .

خلاصه ، سهیلی دید موقع موقعی نیست که بشود با یک حرف از میدان در رفت . باید هر طوری هست و بهرقیمتی شده فعلا مانع این مسافرت شد . گفت :

- قربان البته اعلیحضرت همایونی کاملا آزادند که بهرجا خاطر مبارکشان تعلق بگیرد مسافرت بفرمایند ، ولی در یک چنین موقعی تشریف فرما شدن از پایتخت اولا موجب اغتشاش و بلوا خواهد شد و اگر کار بدست رجاله افتاد دیگر به این آسانی نمی شود حریف آنها گردید و ثانیاً برای خود اعلیحضرت هم از نظر خارجی و داخلی خوب نیست ... ( لابد می خواست به او بفهماند که اگر پایتخت رفت قطعاً رژیم و سلطنت و همه چیز هم ممکن است برود . )

شاه یک نگاه تأثر آمیزی به او کرد و سهیلی علت عمده نگرانی او را حدس زده گفت :

- ... بعلاوه با این دو نامه ای که همسایگان نوشته اند ، تکلیف تا اندازه ای روشن شده و آنها معلوم کرده اند که از ما چه می خواهند ...

- ها ...؟ کدام ... كدام كاغذ ... کدام نامه ؟

سهیلی فهمید که تیرش بهدف خورده ، با چابکی جلو رفت و دو نامه ای که یکی از سرریدر بولارد و دیگری از رفیق اسمیرنوف بعنوان وزارت خارجه ایران در همان روز رسیده بود بدست شاه داد اعلیحضرت با انگشتان متهیج نامه ها را در همان جا زیر چراغ خیابان سعد آباد باز کرد و با شتاب سرتا ته آنها را یکمرتبه مرور نمود و بعد رو کرد به ولیعهد :

- پس اقلا تو برو اصفهان ...

ص: 351

- نه ، اگر اعلیحضرت نروند من هم می مانم !!

تمام غیرت و عشق متقابل « پسری و پدری » در این یک جمله خالی از تظاهر بطور موثری بیان شد .

این رستی بسیار عالی و زیباست که پسری مردانه بایستد و با تمام وجودش با ترس و خودخواهی و حس دفاع از نفس مبارزه کند ، و بهیچ قسم راضی نشود پدرش را در موقع خطر تنها بگذارد .

جای بسی تعجب و تأسف است که آن پادشاه مقتدر ، پس از بیست سال فرمانفرمائی بر پانزده میلیون ایرانی ، دو نفر بیشتر نداشت که در موقع خطر مردانه تا آخر با او بایستند و از جان و مال و هیچ چیزشان در راه محبت او مضایقه نکنند :

یکی ولیعهد بود و دیگری امیراحمدی ؛ و حال آنکه کمترین رأفت و عطوفتی ممکن بود تمام قلوب محبت پرست این ملت خوش باور را اسیر کرده و از دل و جان مرید و پیرو سلطانشان بشوند ... و در آن صورت لازم به گفتن نیست ، که هیچ قدرتی موفق نمی شد وضع ما را به اینروزی که افتاده ایم ، بیندازد ...

باید انصاف داد که دو نفر دوست برای بیست سال حکومت خیلی کم است ! و باید معتقد شد که افلاطون حق دارد وقتی می گوید : « طبع مستبد در هر مقامی هم که باشد نه آزاد است و نه لذت واقعی دوستی را می چشد . »

دونامه

شاه پس از خواندن نامه ها قدری سکوت کرد ، و بطور مردد آهسته بنای قدم زدن را بطرف عمارت گذاشت . ولیعهد و وز را نیز در فاصله معینی بدنبال لیدر فکر خود رفتند . در اتاق باز دو مرتبه و سه مرتبه آن نامه های مهم و تاریخی را کلمه به کلمه خواند و راجع به بعضی قسمتهای آن از سهیلی توضیحات خواست . مثل اینکه باور نمی کرد مفاد آن راست باشد . آیا واقعاً متفقین بهمین اکتفا خواهند کرد ؟ آیا او را به سلطنت ایران باقی خواهند گذاشت ؟ بالاخره طاقت نیاورده صریحاً از مهین دستور خود سئوال کرد : « خوب ، سهیلی ، بگو ببینم آیا واقعاً به

ص: 352

تهران نخواهند آمد ؟ »

- قربان مطابق این دو مراسله باید معتقد و مطمئن شد که در همانجاهائی که رسیده اند خواهند ماند . این هم نقشه ایست که بطور مشخص معلوم می کند قشون روس و انگلیس تا کجا رسیده اند .

- سهیلی، تو مطمئن مطمئنی که قشون آنها به پایتخت نخواهد آمد ؟

- قربان البته دو دولت به این بزرگی بنهایت درجه در حفظ اعتبار قول خودشان متعصب و ثابتند و این دو نامه را رسماً نمایندگان مختار و صلاحیتدار آنها تحت نمره و تاریخ به وزارت خارجۀ ما نوشته اند . دیگر چاکر تصور نمی کنم محل تردیدی باشد ...

متن این دو نامه در صورت مشروح مذاکرات مجلس عیناً نقل گردیده است . )

هزار وعده خوبان

پس از خواندن مکرر این نامههای اطمینان بخش شاه لابد به رأی صائب وزیر خارجه اش باطناً احسنت گفت و از رفتن به اصفهان منصرف گردید .

چند روز بعد سهیلی با مشورت مدبرانه مرحوم فروغی جواب بسیار مناسب و بجائی بشرح زیر تهیه کرده و پس از تصویب شاه برای نمایندگان متفقین فرستاد . هر یک از عبارتهای آن دو یادداشت و این جوابها چندین تفسیر جالب توجه دارد و بخصوص حالا که سه سال از انشاء آنها می گذرد (1) و حوادث سیاسی این مدت تغییرات غیر منتظره نکات مهم آن را بچشم ما کشیده هزارها لطایف دیپلوماتیک می شود از هر نقطه آن بیرون کشید و برای عبرت نوچه های مکتب سیاسی ما به خط درشت به دیوارهای کاخ ابیض و وزارت امور خارجه نوشت ... ولی برای اینکه مباحثات سیاسی خوانندگان ما را زیاد خسته نکند فعلا فقط به

ص: 353


1- این بیوگرافی سه سال بعد از واقعه شهریور 1320 نوشته شده است .

ذکر خود جواب قابل توجه سهیلی اکتفا می کنم .

( این نامه ها در مجلس قرائت شده و در صورت مذاكرات مجلس نيز عيناً منعکس شده است و تکرار آن موردی ندارد . )

مطلب جالب توجه اینست که از ابتدای اعلان جنگ آلمان به دولت شوروی ، انگلیسها تقریباً تمام عملیات نظامی و سیاسی خود را در شرق نزدیک - بخصوص ایران با توافق نظر کامل شورویها انجام می دادند و یک هماهنگی غیر عادی از تمام تظاهرات سیاسی آنها مشهود بود . کاش این هماهنگی چندماه زودتر شروع می شد ، زیرا بعقیده خبرگان امور بین المللی ، اگر این اتفاق بموقع انجام گرفته بود ، احتمال قوی داشت که این طوفان بلای عظیم برسر دنیا وارد نمی شد . از زمان بیسمارک به بعد ، آلمانهای نظامی طبیعت و جنگ طلب ، پند آن مرد سیاسی دوراندیش را همیشه در مدنظر داشته و متوجه بوده اند که « جنگ در دو جبهه در آن واحد » مترادف است با فنا و شکست آلمان . چنانکه در همان جنگ گذشته هم باز جبهه دوم یعنی روسیه بود که تا اندازه ای مدنیت دموکراسی غرب را از شر حکومت مطلق قیصر خود پسند و بی کله نجات داد ، یعنی اگر در ابتدای 1914 جبهه روسیه یک قسمت مهم قشون آلمان را معطل نکرده بود ، قطعاً قیصر قهار ، فرانسه غیر مجهز را بزودی مثل ایندفعه خورده بود و به متفقین آنوقت ابداً مهلت تجهیز و فرصت جلب همکاری امریکا را نمی داد . حتی در زمان ناپلئون هم باز روسیه بود که آن کشورگشای سیرنشدنی را در سراشیب زوال انداخت ... هیتلر که بخوبی متوجه اهمیت و عظمت روسیه بود خطر مهلک « جنگ در دو جبهه » را بطور وضوح می دانست ( و عملیات سیاسی در قبل از جنگش کاملا گواه این مدعاست ) هرگز طوعاً راضی به انتحار « رایش » نبود ، و احتمال قوی می رود که در صورت اتفاق بموقع روس و انگلیس ، هیتلر از جنگ خودداری می کرد .

ولی رویه تبلیغات و پیشرفت سریع و تشکیلات کمونیستها بطوری سیاسیون اروپا را بعد از جنگ گذشته بوحشت انداخته بود که آنها ظاهراً حتى

ص: 354

خطر سر بلند کردن آلمان جنگجو را هم از انقلاب عمومی اروپا کمتر مضر می دانستند ، و باین جهت ، بدبختانه ، انگلیس دوراندیش ، با همه دور اندیشیش پیشرفت هیتلر و موسولینی را ، که سپر انقلاب کمونیستی می پنداشت ، با اغماض تحمیل کرد ، و حتی بعضی ها معتقدند ، که تقویت هم نمود ... بحث این مسائل چندان به ما مربوط نیست و از مطلب خود دور افتادیم ... ولی خیلی دور هم نیفتادیم ، زیرا امروز دیگر هیچ ملتی در هیچ جای کره نیست که حتی کوچکترین تحولات سیاسی دول بزرگ را بتواند به خود مربوط نپنداشته و در زندگی خود مؤثر نداند ، و بزرگترین اعتراضی که به سهیلی و سیاستمداران عصر طلائی و همین دوره حاضر باید وارد دانست همین نکته است ، که آنها بدون صلاحیت و استحقاق ، با کمال سبكى وفقدان كامل حس مسئولیت ، کارهائی را بوالهوسانه بعهده گرفته و می گیرند که ابداً صلاحیت و تخصص و بصیرتی در آن ندارند . این آقایان تصور می کنند تمام رموز سیاست و زمامداری عبارت از شیره مالیدن به سر چند وکیل ، اجتناب از تهمت چند روزنامه و « سنبل » کردن و ماست مالی نمودن حوادث و حوائج داخلی است . دیگر ابداً باور ندارند که برای سیاستمدار « بزرگترین خیانت بی اطلاعی است » و اعتنا ندارند ، به اینکه یک زمامدار اقلا به اندازه یک راننده لوکوموتیف باید تمام علامات خطر را از دور بشناسد و دائم راه جلو را با چهار چشم مراقب باشد و خط سیر ترن خود و ترنهای دیگر را لااقل بداند . رانندگان ما همینطور پشت رل مست و ملنگ گیج گیجی می خورند ، یا چرت می زنند تا وقتی که زلزله تصادم ، خودشان و ترنشان را واژگون کند ... در اینجا کلام « رودیارد کیپلینک » چقدر بمورد است که می گوید : « بر کسی که شغلی را بدون استحقاق غصب نموده رحم نکنید . »

در همان روزها شاه باز یک روز سهیلی را خواست و پس از ادای چند فرمول شاهانه یک مرتبه بالحن مستأصلی گفت : « سهیلی چه باید کرد من چه باید بکنم ... بگو ... هر چه در دلت است بگو ، نترس ... آزادی بگو . » سهیلی با قیافه متأثر و محزونی سرخود را پائین انداخت و خط نازک لبش مستورتر گشت .

ص: 355

چه بگوید ؟ چه می تواند بگوید ؟

شخصی که بیست سال تمام به تنهائی بجای همه تصمیم گرفته و با صلابت به دیگران دیکته می کرده ، امروز از سهیلی می خواهد که بجای او تصمیم بگیرد ، و به خود او دلالت کند که « چه باید بکند » !!!

- نترس... بگو... چرا ساکتی ؟

- قربان آنچه بنظر چاکر می رسد انجام آن دیر شده ... و موقع گذشته است .

- منظورت چیست ... توضیح بده .

- منظور چاکر این است که اگر چندی پیش مجلس را قدری آزاد و بنابر این مسئول فرموده و بهمین طریق به دنیا معرفی کرده بودند امروز می توانستیم مصونیت و بی مسئولیتی شاه مشروطه را به رخ آنها بکشیم و بار مسئولیت تمام حوادث را به دوش مرجع رسمی مسئولیت ، که عبارت از مجلس باشد ، گذاشته و مقام سلطنت را از هر شائبه ای فارغ جلوه دهیم ... ولی حیف قدری دیر شده و موقع این کار هم دیگر گذشته است .

( لابد غرضش این بوده که چون رادیوهای انگلیس خود مختاری اعلیحضرت را به دنیا معرفی و ثابت نموده اند دیگر کسی با یادآوری چند اصل قانون اساسی ما فریب نمی خورد و این مستمسک خشک دیگر اتهام ژرمنوفیلی را از شما سلب نمی کند . )

بله قدری دیر شده بود ، هم این چاره اندیشی غیر مفید سهیلی دیر شده بود ، و هم موقع راز دل و مشورت آن پادشاه خوددار و تودار و بیش از حد سرنگهدار . رضاشاه بیش از حد معتقد بود که « سرنگهداری روح و اساس کارهاست » و این عبارت معروف و مذکور ریشولیو را اگر هم نشنیده بود همیشه مراعات می کرد .

مشهور است که روزی در سر قبر نادر گفته بود « نادر همه چیز خوب داشت الا اینکه زبانش قدری لق بود ، و کاری را که می خواست بکند قبلا افشا می کرد . »

البته اصولا حق با او بود و تاریخ در تأییدش شواهد زیاد دارد : سرشارل

ص: 356

اول برای همین دهن لقی افتاد . زیرا قطعاً شارل وقتی تصمیم گرفت یاغیان را در خود پارلمان دستگیر کند ، اگر قبلا به زنش « هانریت دوفرانس » نگفته بود ؛ او هم به یکی از ندیمه های محرمش نمی گفت و آن ندیمه نمی توانست به یاغیان برساند و بنابراین تاج و تخت و سرخود استوارت از کفش نمی رفت ...

خود نادر اگر نصف شب تصمیم وحشتناک فردای خود را نگفته بود قطعاً بقتل نمی رسید ... اینها همه صحیح ، ولی این سرنگهداری هم ، مثل همه چیزها ، وقتی از حد گذشت ، و بدرجهٔ « آزار بدگمانی » رسید ، حداقل ضررش این است که انسان ، مثل رضاشاه ، در حصار خیالات خود محبوس و محدود می ماند ، و بهر طرف رو می کند جز عکس خودش چیزی نمی بیند و چون با کسی مشورت نمی نماید عقاید پر از اشتباه خود را وحی منزل پنداشته و نتیجتاً از فوائد بیشماری که حکما برای مشورت شمرده اند محروم می ماند ...

خلاصه شاه از مشورتی هم که ناچاراً در آخر کار با وزیر خارجه خود کرد نتیجه ای نگرفت ، و همانطور متوحش و مضطرب غالب شبها را تا صبح بی خوابی کشید و دم به دم به فرماندار نظامی پایتخت تلفن می کرد : « سپهبد ، بیداری ؟ خبر تازه چه داری ...؟ قشون متفقین از کجاها گذشته اند ... ؟ بچند فرسخی پایتخت رسیده اند ؟ ... »

متأسفانه فرمانده کل قوای ما اهل مطالعه و کتاب خواندن هم نبود که مثل فرماندهان بزرگ دیگر حواس خود را از بلای غیر قابل احترازی که بر او نازل شده بود پرت کند . معروف است که ژنرال گالینی ، قبل از جنگهای خطرناک ، همین که دستور نقشه فردا را با دقت و صراحت کامل می داد ، دیگر ابداً فکر خود را به کار قشون و جنگ و تاکتیک نظامی متوجه نمی کرد ، و با کمال فراغت خاطر ، بقول خودش « با یک دوست فهیم و باهوش صحبت می کرد » یعنی کتابهائی بکلی غیر از مباحث جنگی و اداری مطالعه می نمود و این کار را « استحمام مغز » لقب داده بود .

مارشال لیوتی نقل کرده است ، که در شب یکی از بزرگترین جنگها ،

ص: 357

وقتی خودش با هراس تمام سروقت رئیس خود گالینی رفت ، او را دید که با نهایت خونسردی و آرامش در صندلی راحتی لمیده و کتاب « اتوبیوگرافی » استوارت میل را مطالعه و نشخوار می کند .

اما رضاشاه چون متأسفانه اهل کتاب و مطالعه نبود از این علاج بسیار مؤثری که در موارد سخت بحران یگانه درمان روح محسوب می شود ، محروم بود ، و همین یک نکته از عوامل مهم سقوط او بشمار می رود . ممکن است بپرسید چه ارتباطی بین کتاب نخواندن او در شهریور؛ و هجوم همسایگان به ایران وجود دارد ؟ لابد خواهید گفت صدها عوامل پیچ در پیچ بین المللی دنیا جنگ عالمگیری بوجود آورد ، یکی از آن عوامل ایجاب کرد که به شوروی از راه ایران کمک برسانند ؛ و موقعیت ایران مستلزم اشغال آن گردید ... این چه ربطی با کتاب خواندن شاه در شهریور دارد ؟

این صحیح است ، ولی نکته مهم و مربوط اینجاست که هر وقت بحران شدیدی ، بواسطه تهدید خطر ، در روحیه انسان پیدا شود ؛ ( مثل حریق در سالن تآتر و سینما ، یا غرق کشتی و امثال آن ... ) آنوقت عاقل ترین و مدبرترین اشخاص هم در آن گیجی ، یک حالت « سوگژشتی بیلیته » خطرناکی پیدا می کند که به آسانی تحت تأثیر هر تلقین و تبلیغ مضری واقع می شود ، و در آن حالت ، قوه مدرکه و ممیزه ای که برای سنجش خوب و بد لازم است از او بکلی سلب می گردد ، و در واقع مثل یک کشتی بی سکانی دستخوش هر باد مخالفی قرار می گیرد .

روحیه رضاشاه در آن موقع عیناً همین وضعیت را پیدا کرده و در آن حالت بهت و گیجی کله اش برای هرگونه تلقین و تبلیغی بی مضایقه آماده شده بود . حتی نصایح کریم آقاخان را هم متأسفانه می پذیرفت ، چنانکه چندین هزار سرباز گرسنه و لخت را به نصیحت آن بوذرجمهر حکیم در یک چنان موقع خطرناکی از قشون اخراج نموده و افسار گسیخته در شهر ول کرد ...

خوب ، در یک چنین وضعیت بحرانی و گیجی ، علمای روان شناس معتقدند ، که بهترین علاج این است که انسان خود را به یک وسیله ای از مدار

ص: 358

تلقین محیط موقتاً خلاص کند ، و فکرش را کاملا تغییر داده و به موضوعی بکلی غیر از قضایای آن بحران متوجه نماید تا از حالت گیجی و منگی شود ... برای همین بود که گالینی در دو قدمی خطر شرح حال استوارت میل را می خواند ، سرداران بزرگ عرب گاهی در وسط جنگهای سخت به نماز مشغول می شدند ... شاید رضاشاه هم اگر همین کار را کرده بود از بهت و گیجی خارج شده و با هوش سرشاری که در حال عادی داشت مصلحت خود را درست تشخیص می داد .

غروب طالع

باید به تبحر روانشناسی اداره تبلیغات انگلیس آفرین گفت . زیرا در آن موقع ، که آلمانها پس از چندین سال زحمت و تحمل مخارج هنگفت ، در قلب عده زیادی از مردمان ساده دل ایرانی رسوخ کرده و سنگر محکمی در مقابل تبلیغات دشمن خود ساخته بودند ، یک مطلب ، فقط یک مطلب می توانست توجه عامه ما را به صدای انگلستان جلب کند و آن بیان شرح خودمختاری حکومت ایران بود و بس . انگلیسها استعمال این منحصر « آتو » را خیلی بموقع تشخیص داده و با بکار بردن آن حداکثر استفاده را کردند .

یک مرتبه رادیوهای لندن و دهلی ، از پانزدهم شهریور به بعد حملات خود را برعلیه پادشاه و حکومت ایران چندین برابر شدیدتر و صریح تر کردند ، و مردم ایران ، که انعکاس مکنونات خود را ، پس از سالها فشردگی ، یک مرتبه به این صراحت از آسمان شنیدند با ولع و شادی زیادی گوش خود را به رادیو چسبانده ؛ و خنک شدن دل سوخته خود لذت می بردند .

این موقع شناسی اداره « بی . بی . سی » لندن از یک جهت بنفع ما نیز تمام شد ؛ و آن این بود که تا اندازه ای از خشم وطن پرستان دو آتشه و پرغیرت ایرانی ( که هنوز خوشبختانه اکثریت زیادی در ایران دارند ) کاست و مردم را از

ص: 359

یک مقاومت متهورانه ، ولی بیهوده و جاهلانه منصرف نمود و به این ترتیب از کشت و کشتار چندین هزار ایرانی بیگناه خود بخود جلوگیری شد .

اما بدبختانه ، درست مخالف این حسن تشخیص و موقع شناسی « بی . بی . سی » فکری بود که اطرافیان عامی و بعضی از وزرای خام شاه در همان موقع به او تلقین کردند و قلب مشوش او را ؛ که مستعد هر نوع تلقین ظاهر الصلاحی شده بود ، تحت تأثیر قرار دادند : به این معنی که فقط در نیمه دوم شهریور بنظرشان رسید که باید از ملت استمداد کرد و او را دخالت داد ، و بهر وسیله ای هست محبت مردم را جلب نمود ، تا بلکه هم تأثیر تبلیغات رادیوهای خارجه را در ذهن ایرانیان خنثی کنند و هم پشتیبانی ملت را برای دربار تأمین نمایند .

این مطلب که اصولا صحیح و غیر قابل اعتراض است ، بدترین و شوم ترین موقع اجرایش در همان چند روز نیمه دوم شهریور بود . چنانکه تا مقاله های قالبی و فرمایشی دولت تحت عنوان « تأثر مردم » و امثال آن در اطلاعات و غیره چاپ شد ، متفقین بدگمان ما این سیاست نابهنگام شاه را با سوءظن شدیدی نگریسته و آنرا فقط بقصد برانگیختن احساسات مردم و تهییج غیرت ملی تصور کردند ، و مغز مغرور رضاشاه را بکلی غیر قابل علاج دیده و مترصد جراحی شدند ...

بمحض انتشار مقالات نامبرده ، شلیک اعتراض و قرقر شدید همسایگان ما سهیلی را احاطه کرد ، و بقدری این محاصره شدید شد که او و رفقایش برای تسکین خشم معترضین تنها راهی که پیدا کردند ، این بود که به دیوار بلند حاشا پناهنده شده و با قسم و آیه بگویند والله ... بالله ... روح دولت از این مقالات هرگز خبر نداشته است ، و برای تأیید این قسم های سیاسی ، دستور داد سه روز هم روزنامه اطلاعات را توقیف کنند . ولی خیر ، کار از کار گذشته بود ، و انتشار این مقالات ، مثل آخرین قطره ای که کاسه را لبریز می کند ، کاسه حوصله سیاسی همسایگان کم حوصله ما را لبریز کرده و رفتن رضاشاه را حتمی دیدند ...

***

صبح روز بیست و پنجم شهریور تلفن منزل سهیلی صدا کرد ؛ و فروغی

ص: 360

شخصاً او را پای تلفن خواست « آقای سهیلی اگر خیلی زود حاضر می شوید بروید به کاخ سعد آباد ، والا در سفارت شوروی منتظر من باشید . »

سهیلی هراسان لباس پوشیده و به کاخ سعد آباد دوید . هیچکس در آنجا نبود و شنید که حتی خود شاه هم قبل از آفتاب به شهر رفته و در کاخ مرمر با نخست وزیر خلوت کرده .

سهیلی از آنجا یکسر به سفارت شوروی رفت ، و وزیر مختار انگلیس را نیز در آنجا منتظر واقعه ای دید . هنوز لحظه ای نگذشته بود که فروغی با رنگی پریده و قیافه ای فوق العاده خسته و متأثر وارد گردید ، و کاغذی را محکم در دست داشت این کاغذ کوچک چیزی نبود بجز سند واژگون شدن یک رژیم پادشاهی بسیار محکمی که طلسم آن ، در مدت بیست سال تمام ، پانزده میلیون جمعیت را به اشاره انگشت فقط یکنفر می رقصانید ! . این کاغذ چند سطری تا خورده ، مدرک باورنکردنی استعفا ( یا عزل یا خلع ) یک شاهنشاه قوی الاراده مرتب منظم مغرور راسخ باهوش بی سواد ایران بود که ؛ بغلط یا به صحیح ، هر چه می کرد فقط بخاطر ترقی و استقلال و بزرگی و جلال دو معشوقش بود که آنها را از جانش هم عزیزتر می داشت :

اول پسرش محمدرضا ، دوم وطنش ایران ... !

سهیلی با ولع و شتاب زیادی که مقتضی یک چنین موقعی است کاغذ را از فروغی گرفته و عبارتهای آن را یک مرتبه با چشم بلعید . نوشته بود :

« نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده ام حس می کنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوان تری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد بنابراین امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کناره نمودم و از امروز که روز 26 شهریورماه 1320 است عموم ملت از کشوری و لشگری ولیعهد مرا باید به سلطنت بشناسند و آنچه از

ص: 361

پیروی مصالح کشور نسبت به من می کردند نسبت به ایشان منظور دارند .

کاخ مرمر - تهران

25 شهریور ماه 1320

بخشی دیگر از بیوگرافی علی سهیلی وزیر امور خارجه کابینه فروغی که در کتاب « بازیگران عصر طلائی » نوشته شده ملاحظه گردید ، اکنون به سه گزارش که از سوی نمایندگان آمریکا در ایران و انگلیس برای وزارت امور خارجه ارسال شده می پردازیم و سپس با مراجعه به کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » دنباله وقایع را پیگیری می کنیم .

خودداری از مقاومت و قبول شرایط دو دولت

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 28 اوت 1941 ( ششم شهریور 1320 ) – ساعت 10 صبح ( ساعت 11:50 بعد از ظهر دریافت شد ) .

113 – نخست وزیر ( محمد علی فروغی ) امروز صبح هنگام معرفی کابینه خود به مجلس مطلب مهمی اظهار داشت مبنی بر اینکه چون ایران یک ملت صلحدوست است به تمام نیروهای ایران دستور داده شد که در مقابل انگلیسیها و روسها دست از مقاومت بردارند

دریفوس

گزارش سفیر کبیر امریکا در انگلستان ( وینانت ) به وزیر خارجه آمریکا

لندن - 28 اوت 1941 ( ششم شهریور 1320 ) ساعت 1 بعد از ظهر

ص: 362

( روز 29 اوت ساعت 9:56 صبح دریافت شد ) .

3918 - وزارت خارجه انگلیس امروز این شرح را راجع به جریان حوادث در تهران در تعقیب یادداشت مورخ 16 اوت انگلیس ( به دولت ایران ) در اختیار من گذاشت ( من مضمون این یادداشت را روز هشتم اوت ساعت 1 بعد از ظهر طی تلگراف شماره 3511 و روز نهم اوت طی نامه 1184 گزارش داده ام ) :

« روز 19 اوت ( 28 مرداد ) کفیل وزارت خارجه ایران به یادداشت مورخ 16 اوت ( 25مرداد )دولت اعلیحضرت پادشاه انگلیس یک جواب شفاهی به سرریدر بولارد داد . وی توضیح داد که سه نفر آلمانی به علت اینکه داخل در فعالیتهای نامطلوب بودند در ظرف یک هفته ایران را ترک خواهند گفت و یکصد تن دیگر در ظرف یک ماه از ایران خارج خواهند شد و و پس مدت مذکور اخراج آلمانیها طبق نقشه هائی که در وزارت خانه ها تنظیم شده تسریع خواهد گردید . دولت ایران مایل نیست فهرست اسامی آلمانیهائی را که خروج آنها از ایران درخواست شده تسلیم کند . جواب کتبی ( به یادداشت انگلیس ) بعداً داده خواهد شد .

جواب کتبی مذکور روز 21 اوت ( سی ام مرداد ) تسلیم سر ریدر بولارد شد . لحن آن جنبه کلی داشته و بیان نموده که دولت ایران متأسف است از اینکه می بیند مضمون یادداشت مورخ شانزدهم انگلیس مباین با سیاست بیطرفی ایران میباشد - معهذا سیاست دولت ایران از اول این بوده که از خارجیهای زائد بخواهد که کشور را ترک کنند و این سیاست اکنون با دقت و مراقبت و سرعت بیشتر اجرا می گردد . تعداد خارجیها خاصه اخیراً تقلیل پیدا کرده و بزودی باز کاهش قابل ملاحظه ای پیدا خواهد کرد . دولت ایران نمی تواند در مورد اتباع یک کشور اقداماتی معمول دارد که آن اقدامات منافی با قول و قرارها و عهد و پیمانهای دولت باشد و منجر به ترک خط مشی بیطرفی ( دولت ایران ) گردد . دولت ایران اضافه کرده که بهیچوجه نمی تواند هیچگونه

ص: 363

پیشنهادی که با سیاست بیطرفی و حقوق حاکمیت ایران منافات داشته باشد قبول نماید .

یک پیام شفاهی از جانب شاه که بوسیله کفیل وزارت خارجه روز 23 اوت ( اول شهریور ) به سررید بولارد ابلاغ شد مکمل این جواب رضایت نابخش می باشد . شاه اظهار داشته که سر ریدر بولارد و دولت متبوعش نباید نگرانی داشته باشند و شخصاً اطمینانهائی که تا کنون داده شده تکرار نموده است . وی هم اکنون دستور داده که برنامه دولت ( در مورد اخراج آلمانیها ) بموقع اجرا گذاشته شود و بزودی مراقبت خواهد نمود که تعداد آلمانیها مخصوصاً در مراکز جمعیت تقلیل فوق العاده پیدا کند .

از این اظهارات پیداست که مقامات ایرانی قصد ندارند که خواسته های ما را بنحو شایسته برآورده نمایند . بعلاوه دلیل روشنی هست که نشان می دهد که شاه و وزیرانش در اتخاذ تصمیم خود تحت نفوذ این نظر که جنگ روس و آلمان منجر به پیروزی آلمان خواهد گردید قرار گرفته اند . سرریدر بولارد نیز گزارش داده که دولت ایران سیاست خود را با مشورت با آلمانیها تنظیم کرده و حقاً می توان این مطلب را باور داشت . بنابراین به سر ریدر بولارد دستور داده شده که روز 25 اوت ( سوم شهریور ) یادداشتی که نسخه ای از آن پیوست گردیده تسلیم دولت ایران نماید . به او اجازه داده [ شد ] که شفاهاً روشن و تصریح نماید که در نظر دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان دلیلی ندارد که بعلت اقداماتی که از طرف آن دولت اتخاذ می گردد منجر به بروز تغییراتی در روابط مالی و اقتصادی و مناسبات دیگری که عادتاً [ بین ] ایران و امپراتوری انگلیس وجود دارد گردد - مثلاً موجبی ندارد که در همکاری دولت ایران بطریقی که از آن دولت ساخته است حق الامتیاز نفت که تاکنون پرداخت شده همچنان پرداخت نگردد . دولت اعلیحضرت پادشاه انگلیس همچنین قصد ندارد جلوی نیازمندیهای حیاتی اقتصادی ایران که از منابع امپراتوری انگلیس وارد می گردد ، بگیرد .

ص: 364

شرح زیر متن یادداشت انگلیس است که وزیر مختار انگلیس در تهران اجازه داشته روز 25 اوت ( سوم شهریور ) تسلیم ایران کند :

« توجه دولت شاهنشاهی ایران ( پرسیا ) به لزوم اتخاذ اقدام جهت اخراج جامعه آلمانیها از ایران مکرراً جلب شده است . حضور کارشناسان فنی و مشاوران آلمانی در سراسر ایران و استخدام آنها در کارخانجات و کارهای عمومی و در جاده ها و خطوط آهن و در بسیاری از پست های مهم دیگر که در آنجا فعالیت آنان ممکن است خطر بزرگی ایجاد کند در نظر دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان موضوعی بی نهایت مهم و وخیم که منافع آن دولت را از نزدیک تحت تأثیر قرار می دهد تلقی می گردد . به این جهت است که دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان مکرراً با اصرار تمام خواستار شده که تعداد این قبیل آلمانیها تقلیل فاحش پیدا کند . در تعقیب این مذاکرات دوستانه روز 16 اوت ( 25 مرداد ) یادداشتی به دولت ایران تسلیم شد و طی آن از دولت ایران جداً خواستار گردید که بدون تأخیر اقداماتی برای بیرون راندن آلمانیها از ایران اتخاذ کند . این یادداشت مورخ 16 اوت متضمن پیشنهادی برای تامین نیازمندیهای مخصوص ایران بود بنابراین پیشنهاد ، ایران می تواند عده معدودی از متخصصین فنی آلمان را که در کارهای مهمی مربوط به طرحهای صنعتی کردن ایران مشغول خدمت می باشند در خدمت ابقا کند و پیشنهاد شده بود که فهرستی از اتباع آلمانی که ممکن است برای کارهای اساسی نگاهداری شوند بدون تأخیر به وزیر مختار دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان تسلیم گردد . دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان همچنین در یادداشت 16 اوت پیشنهاد کرد که حاضر است به دولت ایران کمک کند و سعی نماید افراد مناسب و صالحی از ابتاع انگلیس و یا کارشناسان بیطرف پیدا کند که جانشین کارشناسان فنی آلمان که ایران را ترک گفته اند گردد و دولت پادشاهی اضافه کرد که با اقدامات دولت ایران برای تخفیف مضایق و سختیهائی که ممکن است از عزیمت دسته جمعی عده زیادی از افراد متخصص و تعلیمات دیده از ایران پیش بیاید همکاری و تشریک مساعی

ص: 365

کند .

2 - اسباب تأسف است که دولت ایران مقتضی ندیده که به یادداشت 16 اوت جواب رضایت بخشی بدهد . آشکار و پیداست که دولت ایران برای نگاهداری اتباع آلمانی در ایران بیش از تأمین خواسته های دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان در موضوعی که به علت پیش آمدهای وضع جنگ فوریت روزافزون پیدا می کند اهمیت قائل می باشد . دولت ایران باید مسئولیت کامل نتایج و عواقب تصمیم خود را بعهده بگیرد .

3 - با این اوضاع و احوال دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان اکنون خود را مجبور می داند که اقدامات مقتضی برای تامین منافع حیاتی و مقابله با تهدیدی که از فعالیتهای احتمالی آلمانیها در ایران پیش می آید اتخاذ کند دولت ایران می تواند اطمینان داشته باشد که اقدامات علیه مردم ایران نخواهد بود . دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان نقشه هائی علیه استقلال و حاکمیت ارضی ایران ندارد . هر گونه اقدامات نظامی که قوای انگلیس ممکن است اجباراً بعمل آورد مطلقاً جنبه موقتی خواهد داشت و دوره آن از ضرورت و حالت فوق العاده کنونی تجاوز نخواهد کرد زیرا این اقدامات تنها علیه دولت های محور می باشد » .

وينانت

گزارش وزیر مختار آمریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 28 اوت 1941 ( ششم شهریور 1320 ) ساعت 1 بعد از ظهر ( ساعت 11:30 بعد از ظهر دریافت شد ) .

116 - وزير مختار انگلیس و سفیر کبیر شوروی امروز ظهر هر یک جداگانه از طرف وزیر خارجه جدید ( علی سهیلی ) احضار شدند و اطلاع یافتند که دولت ایران دستور صادر کرده که از مقاومت دست بردارند و دولت حاضر

ص: 366

است هرگونه شرایط را قبول کند . دو نماینده مذکور مطلب فوق را به لندن و مسکومخابره می کنند و تقاضای دستور می نمایند . سفیر کبیر شوروی اظهار داشته که روسها چنان با سرعت پیشروی می کنند که ممکن است قوای مقدم آنها در ظرف 24 ساعت آینده خود را به تهران برساند .

دريفوس

اعلام حکومت نظامی در تهران

*اعلام حکومت نظامی در تهران(1)

« ... شاه اه پیوسته متوجه این موضوع بود که اگر در نظر باشد کارهائی انجام شود و نقل و انتقالی به افراد ارتش و یا مثلاً چیزهای دیگر داده شود اگر در شب انجام شود بهتر خواهد بود و بویژه هنگامی که حکومت نظامی اعلام شود اعمال اطرافیان ، از نفوذ چشم بیگانگان و آنهائی که با یک دنیا کنجکاوی ناظر اوضاع هستند برکنار خواهد بود و در تاریکی شب ، هزاران کار انجام خواهیم داد .

این نقشه خیلی زود مورد پسند طبع خود سر شاه واقع شد زیرا این یکی هم از جمله راههائی بود که ممکن بود قافله لنگ را به مقصد برساند . در این باره بلافاصله تصمیم گرفته شده و موضوع با آقای فروغی نخست وزیر که در کاخ حضور داشت در میان نهاده شده و پس از آنکه راجع به انتخاب فرماندار نظامی مذاکراتی شد شاه اظهار داشت به عقیده من سپهبد را برای این کار بگماریم بهتر است زیرا هر چه باشد باز سپهبد است .منظور حاصل شده و چون دیر وقت بود بنا شد اعلامیه حکومت نظامی بمنظور جلوگیری از اراجیف و تأمین امنیت و آسایش اهالی تهران و همچنین انجام کارهای شخص شاه و اجرای یک سلسله اوامر خصوصی روز هشتم شهریور ماه در میان اهالی شهر منتشر شود .

ص: 367


1- نقل از کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور »

روز هشتم شهریورماه

اشاره

گرمی شهریور ماه بر خستگی مردم که در این چندروز اخیر اعصابشان تکان سختی خورده و پس از بیست سال دچار بزرگترین هیجانهای روحی شده اند ، افزوده است .

یک نوع حالت بهت زدگی آمیخته به پریشانی و ناامیدی در چشمان همه خوانده می شود . با مداد روز هشتم ،شهریورماه تهران برخلاف همیشه جوش و خروش بیشتری داشت .حرکت سریع اتومبیل های سواری و اتوبوسها ، دستپاچگی مردم ، صدای گوشخراش بوق کامیونهای باری و ارتشی ، جنجال و غوغا و ازدحام اهالی شهر در بعضی از نقاط مشخص برای خرید مواد غذائی و نان و کمیابی محسوس و گرانی فوق العاده لوازم ضروری زندگی ، همه این عوامل دست بدست هم داده ، نمونه بسیار کوچکی از گوشه یک نقطه ای را جلو دیدگان انسان مجسم می ساخت که گرفتار مصائب و بدبختی های جنگ

شده باشد .

جنگ در دنبال خود آشفتگی ، انقلاب ، عدم انتظام ، بیچارگی ، فقر و بدبختی دارد . با بمبارانهای مدهش و هولناکی توأم است . هنگامی که کار به جنگ و خونریزی کشید ، آسایش و آرامش عمومی از بین می رود ...

آنهائیکه در خارج از مرکز زندگی می کردند ، نمونه خیلی کوچک و ناچیز این جنگ را دیده و مزه آن را چشیده بودند ولی آنهائی که در پایتخت بودند و همه چیز را ممکن بود برای سلامت نفس خود و رهائی از خطر فدا کنند ، کوشش و جدیت داشتند که دامن خود را از آلوده ساختن به جرقه جنگ برکنار دارند ، در صورتی که اساساً جنگی در بین نبود و واحدهای جنگی دو کشور همسایه با یک نوع راهنمائی جنگی احتیاط آمیز بطرف مرکز ایران پیش می آمدند . واحدهای دو لشکر پادگان مرکز که روز سوم شهریورماه سربازخانه ها را ترک گفته و هر کدام در محل مناسبی موضع گرفته بودند ، خطوط دفاعی خود را پس از دریافت امریه مربوط به عدم مقاومت بهم زده و به

ص: 368

سربازخانه ها مراجعت کرده بودند . هواپیماهای نیروی هوائی نیز از پرواز دست کشیده و دستور داده شده بود که خلبانان حق پرواز ندارند . حالا این دستور مخصوص چرا داده شده بود ، بعد خواهیم فهمید .

قیام افسران نیروی هوائی ایران

ده دقیقه به ساعت ده بامداد مانده بود ... ناگهان صدای موتور 4 هواپیما که با سرعت تمام در ارتفاع زیادی در آسمان تهران پرواز می کردند توجه عموم را به خود جلب کرده و مردمی که سخت نگران اوضاع بودند از دیدن هواپیماهای شکاری در شگفت مانده و پیش بینی میکردند که شاید یک حمله هوائی شدید آغاز شده و شکاریها برای مقابله با بمب افکنها اوج گرفته اند . هنوز چند لحظه نگذشته بود که صدای شلیک آتشبارهای هوائی سکوت شهر را بهمزده و تیراندازی شدیدی بر علیه این هواپیماها شروع شد . در همین موقع یک هواپیمای بیگانه نیز روی تهران پیدا شده و شروع به پخش اعلامیه هائی نمود . همه خیال می کردند که تیراندازی بر علیه این هواپیما بوده است بنابراین جنگ شروع شده و پس از کاغذ پاره نوبت بمبهای آتش زا و منفجره نیز فراخواهد رسید .

صدای تیراندازی و طرز پرواز هواپیماها و پیدا شدن هواپیماهای بیگانه در آسمان تهران ترس و وحشت عجیبی در اهالی تولید کرده و نظم شهر بهم خورد از خیابان فردوسی داخل کوچه نکیسا شده و در نظر داشتم بطرف خیابان لاله زار بروم . در وسط کوچه چند نفر زن و بچه های کوچک از خانه ها بیرون ریخته و با صدای بلند بنای گریه و شیون را گذارده بودند و هیچ متوجه نبودند که از آسمان هنوز چیزی به روی شهر تهران ریخته نشده ، وضع این دسته کوچک که حق داشتند نگران اوضاع بوده و بر بد بختی و سیه روزی خود گریه کنند تأثر و تألم زیادی در هر بیننده تولید می کرد بسرعت از این کوچه باریک رد شده ، وارد خیابان لاله زار شدم . این خیابان که از سایر معابر عمومی شهر تنگ تر و بهمین جهت همیشه

ص: 369

پرجمعیت تر بنظر می رسد کاملاً خالی بود . با شلیک نخستین تیر خیابان پرجوش و خروش لاله زار چنان خالی شده بود که انسان از آنهمه چستی و چالاکی مردم در شگفت می ماند . هنوز صدای پائین آمدن درهای آهنی مغازه ها از دور و نزدیک شنیده می شد ولی معلوم بود که صاحبان مغازه ها نیز در کار خود آزموده هستند و خیلی زودتر از آنچه انسان فکر می کند هنگام خطر از کار دست می کشیدند .

تیراندازی ادامه داشت و مردم دسته دسته در طول پیاده روها پا به فرار گذاشته و به خانه های خود پناه میبردند در پشت عمارت وزارت فرهنگ بانوئی که آبستن هم بود بحالت اغماء دچار شده و قدرت حرکت نداشت ...

با کمی دلداری و یاد نمودن چند سوگند حالت عمومی این خانم کمی خوب شد . در همین موقع تیراندازی پایان یافته و تنها چند رشته دود که در نتیجه انفجار گلوله های توپ در آسمان تولید شده بود بنظر می رسید ...

تصمیم داشتم به یکی از اداره های دولتی برای کار واجبی سر بزنم ولی متأسفانه از دور متوجه شدم که دربان با لباس رسمی خود مشغول بستن در اداره است . چگونگی امر را سئوال کردم سرخود را تکان داده و گفت رئیس رفت ، کارمندان هم دنبالش و اداره امروز تعطیل شد تا فردا هم خدا کریم است ...

علت حقیقی واقعه

مردمان عادی یعنی آنهائی که تنها به حرکت در روی کره خاک اکتفا می کنند از حیث فکر و عمل و کار فرق فراوان دارند . بلی این امر کاملاً حقیقت دارد و خلبانها و هوانوردان در هر کشور و سرزمین که هستند از دسته و طبقه ممتازی تشکیل می یابند و جوانانی هستند که قوای روحی و جسمی آنها از دیگران بهتر است و می توانند با فشار شدید هوا مجادله کرده در سرمای سخت و طاقت فرسای طبقات بالا پایداری کنند .

این اشخاص هرگاه صاحب احساسات تند باشند زود می رنجند و

ص: 370

هنگامی که از ساکنین کره خاک دل آزرده شدند بیدرنگ به مرغ پولادین پر خود متوسل شده و در یک چشم بهم زدن در میان امواج هوا و ابرهای سفید از نظر ناپدید می گردند !

در نیروی هوائی ما نیز از این نوع جوانها وجود داشته و دارند .

اینها مردان آسمان بودند شاید می خواستند اسرار مرکز کشور را از آسمان بهتر و واضح تر ببینند ، ولی چند روز بود که پرواز برای آنها قدغن شده بود مصالح کشور چنین اقتضا می کرد که هواپیماهای خودی در آسمان دیده نشوند ولی این امر خلاف میل و انتظار و طرز فکر و اراده افسران و افرادی بود که این نیرو را تشکیل می دادند . به این جهت شب هشتم شهریورماه مصمم می شوند فردا بهر نحو شده پرواز نمایند ولی برای چه منظور و اجرای نقشه ای ؟ این ها اسراری است که حقیقت آن هنوز کشف نشده است . قدر مسلم این که غائله روز هشتم شهریورماه از همین جا شروع می شود .

چگونگی شروع غائله

سابق براین چنین رسم بود که هر روز عده ای از افراد پیاده لشکر اول عهده دار پاسبانی فرودگاه قلعه مرغی شود .

نزدیک ساعت نه صبح سرتیپ احمد خسروانی فرمانده نیروی هوائی ایران از ستاد جنگ مراجعت و جلو پاسدارخانه قلعه مرغی از اتومبیل پیاده می شود و پس از بازدید صف پاسبانان در محوطه سربازخانه افسران را احضار و مشغول صحبت می شود . هنگام گفتگو گویا سروان وثیق اظهاراتی می کند که با طبع خشن آقای سرتیپ سازگار نبوده و عصبانی می شود کار به مشاجره کشیده و چون وسایل امر قبلا فراهم شده بوده یکی از افسرها تیری بهوا در کرده و بمحض بلند شدن صدای تیر سربازخانه بهم خورده و فرمانده نیروی هوائی و طرفدارانش دستگیر و زندانی می شوند .

در این هنگام عده زیادی از افراد نیروی هوائی پاسدارخانه ها را احاطه و

ص: 371

تفنگ و سایر تجهیزات پاسبانها را گرفته و برای اینکه موضوع به خارج سرایت نکند همه آنها را زندانی می نمایند ولی غافل از اینکه یکی از افراد پاسبان در حین غائله از راه آب باریکی فرار و با سرعت تمام به طرف لشگر اول حرکت کرده است .

کارهای مقدماتی یعنی گرفتن و حبس سرتیپ احمد خسروانی فرمانده نیروی هوائی و طرفدارانش بسرعت تمام انجام پذیرفته ، پس از آن دو دستگاه هواپیما که سرنشینان یکی از آنها سروان وثیق و استواری بنام شوشتری بوده اند در آسمان تهران پرواز می کنند . (1)

با پیدا شدن این هواپیماها در آسمان تهران نظم تهران بهم خورده و چون مردم از همه جا بی خبر بودند برای احتیاط به خانه های خود پناه بردند . ادارات بسته شده و پایتخت منظره شگفت انگیزی پیدا کرد .

در باغشاه

سرباز لاغر اندام و گندم گونی با لباسهای گل آلود و گرد و خاکی خود فاصله بین قلعه مرغی و باغشاه را با سرعت تمام پیموده و به واحد خود ( هنگ بیستم ) می رسد بی درنگ به رئیس ستاد هنگ ( سروان کیهان خدیو ) مراجعه و چگونگی شروع غائله را شرح می دهد . چند لحظه بعد سرهنگ بهرامی فرمانده هنگ سررسیده ، بمحض این که از حقیقت واقعه اطلاع حاصل می کند به بازجوئی سرباز پرداخته و بلافاصله سرلشگر بوذرجمهری را از جریان اوضاع قلعه مرغی آگاه می نماید . فورا مراتب به ستاد ارتش اطلاع داده شده و رئیس ستاد به فرمانده لشگر اول دستور می دهد عده ای از نیروی زره پوش را به قلعه مرغی اعزام ومخالفین را سرکوب نمایند . بوذرجمهری بیدرنگ سروان انصاری را با یک

ص: 372


1- تنها سروان وثيق نبود ، بلکه عده ای از افسران در این قیام شرکت نموده بودند منجمله ستوان محمود سجادی و چند نفر دیگر که پس از پرواز به ستاد نیروی هوائی که در باغ ملی بود ، تیراندازی می نمایند .

گروهان زره پوش به قلعه مرغی اعزام و جنگ شدیدی آغاز ، بالاخره غائله برطرف و سرتیپ احمد خسروانی از زندان آزاد می شود .

مذاکره با ستاد جنگ

ساعت 11 صبح برای اینکه از چگونگی اوضاع اطلاعی بدست آید به ستاد جنگ تلفن کردم . یکی از افسران ارشد از وضع رفتار و دستپاچگی و ترس و وحشت مردم زبان به شکایت گشوده با جملات بی سر و تهی می خواست وانمود کند که دولت وظیفه خود را خوب انجام داده ولی مردم هیچ حاضر بهمکاری با آن نیستند . از جمله می گفت که مردم چرا باید از هواپیما و تیراندازی توپخانه ضدهوائی و یا صدای مسلسل بترسند . گوشی را خیلی زودتر از آنچه فکر می کردم زمین گذاشته و پیش خود فکر می کردم که ما تاکی باید از درک حقایق خودداری کنیم .

افسر ارشدی در پشت تلفن نشسته و از طرز رفتار مردم ، مردمی که سالیان متمادی زجر کشیده و زحمت دیده ولی خم به ابرو نیاورده و هر چه دولت گفته انجام داده اند ، شکایت می کرد در صورتی که نخستین کامیونی که از دروازه شهر بیرون می رفت حامل اثاثیه خانه و لوازم زندگی همین آقا و یا امثال آن بود . و قطارهای اتومبیل سواری که از چهار طرف شهر را ترک می گفتند حامل زن و بچه های خود این آقایان و بسیاری از عزیزان بی جهت بودند که سالیان متمادی خون مردم مطیع این مملکت را مکیده و در چنین گیروداری آنها را جبون و ترسو قلمداد می کردند .

15 سال تمام از مردم این سرزمین مالیاتهای هنگفتی جمع آوری کردند و به گوش آنها در هر کوی و برزنی فرو خواندند که شما دارای ارتش با عظمت و نیروی هوائی منظم و وسایل دفاعی نیرومندی هستید . اینها همه بجای خود درست ، ولی هیچوقت به این مردم نشان ندادند که تو پخانه ضدهوائی چگونه تیراندازی می کند یا بمب افکنها به چه شکلی حمله می کنند و تدابیری که برای

ص: 373

دفاع از حمله اتخاذ می شود ، چیست و مردم غیر نظامی چه وظایفی را در چنین مواقع مشکل و باریک بعهده دارند . در صورتی که در همین موقع در جریان همین چند سال دنیای متمدن یعنی آنهائی که سازنده این اسلحه ها و مهمات هستند شب و روز مردم را برای مقابله با حملات هوائی آماده می ساختند و روزی نبود که دستور جدیدی به اهالی شهرها داده نشود و یا پناهگاه بهتر و امن تری ساخته نشود . بلی ، وضع دنیای خارج برای مقابله با حملات هوائی چنان بود و اوضاع ما هم چنین . ما همه ما همه چیز داشتیم ولی هیچ چیز نداشتیم ...

اعلامیه دولت

پس از حادثه ساعت 10 صبح ، دولت دریافت که ممکن است خطرات جدی تری پیش آید . باین جهت برای مبارزه با اراجیف و تأمین امنیت و آسایش اهالی تهران و برای برطرف ساختن وسایل هر نوع اغتشاشی که ممکن بود در چنین موقع باریکی رخ دهد ، حکومت نظامی از طرف دولت در شهر تهران اعلام شده و تیمسار سپهبد احمدی بسمت فرماندار نظامی تهران برگزیده شد .

متن اعلامیه

نظر به اینکه براثر وقایع اخیر ممکن است از حیث بقای امنیت نگرانی در اهالی پایتخت تولید شده باشد و عناصر غیرصالح در این موقع محض سوء استفاده خود اسباب اضطراب و تشویش خاطر مردم را فراهم نمایند اینک دولت برای حفظ انتظام و تأمین آسایش و رفاه عموم اهالی برقراری حکومت نظامی را مقتضی دانسته و بوسیله این اعلان به استحضار عموم می رساند تا مطابق مقررات حکومت نظامی هر اقدامی برای آسایش عامه لازم باشد بیدرنگ بعمل آید .

هشتم شهریورماه 1320 نخست وزیر - محمد علی فروغی محمدعلی

پس از انتشار این اعلامیه در میان مردم آگهی حکومت نظامی تهران نیز بشرح پائین در شهر منتشر شد .

ص: 374

بعموم اهالی پایتخت بدینوسیله آگهی داده می شود از این تاریخ حکومت نظامی در پایتخت برقرار و بعموم افراد پایتخت توصیه می شود با نهایت شهامت خونسردی را از دست نداده و در حفظ انتظامات با مأمورین فرمانداری نظامی و شهربانی کمک لازم بنمایند .وسایل آسایش عمومی از هر حیث فراهم شده ضمناً برای استحضار عموم تذکر داده می شود خوار بار شهر تأمین شده و از این حیث بهیچوجه نگرانی نیست . عبور و مرور از ساعت 9 شب در شهر بکلی ممنوع است .

اوضاع پادگانهای مرکز

روز ششم شهریورماه پس از روی کار آمدن کابینه جدید نخستین تصمیم جدی که برای روشن ساختن اوضاع مبهم گرفته شد صدور دستور ترک مقاومت به واحدهای ارتش ایران بود . قطعی است که لشگرهای مرکز نیز مشمول این امر بودند و بایستی هر چه زودتر مواضع اشغالی در خارج شهر را ترک و از محورهای لشگرکشی دست کشیده به سر بازخانه ها مراجعت نمایند . پادگان لشکر اول ، یک خط دفاعی تشکیل داده بودند که نام آن خط کریم نهاده شده بود و چون سرلشگر کریم آقا بوذرجمهری در ایجاد آن ذیمدخل بود این خط که با دستوری شبیه فرمان ترک مقاومت ترتیب داده شده بود بهمان سرعت نیز بر چیده شد و هنگ های پیاده و سوار بطرف سربازخانه ها روان شدند .

ولی هنوز به سربازخانه نرسیده ، دستور دیگری رسید که افراد از نظر احتیاط در باغهای اطراف مستقر شوند . بنابراین روز هشتم نیز سربازخانه ها خالی بودند تنها واحدهای کوچکی از سربازان که برای پاسبانی داخل شهر و ادارات ارتشی اعزام می شدند در سربازخانه وجود داشتند که آنها نیز هر روز صبح این محوطه را ترک می گفتند و در پی انجام وظیفه بودند .

برای انجام کارهای فرمانداری نظامی لازم بود که از نیروی مسلح پادگان مرکز استفاده شود باین جهت ساعت 12 رئیس ستاد ارتش به ستاد لشگر دوم دستور می دهد که یک گردان پیاده نظام فورا در اختیار فرماندار نظامی گذارده

ص: 375

شود . بیدرنگ رئیس رکن سوم ستاد لشگر با فرمانده گردان 2 هنگ 21 سرگرد محمدرحیم شامبیاتی که با گردان خود در داودیه متمرکز بود، داخل مذاکره شده و دستورات زیر را به او می دهد .

1 - مرخص کردن بعضی از افراد مظنون .

2 - اعزام یک گروهان به زندان . (1)

3 - حرکت به طهران مأموریت فرمانداری نظامی .

فرمانده گردان بدون فوت وقت مشغول انجام امر شده و ساعت 13 پس از مرخص کردن عده کمی از سربازان ، گردان را در خارج داودیه دور خود جمع و راجع به وظیفه جدیدی که بعهده آنها گذارده شده و عبارت از حراست و حفاظت شهر است سخنرانی و در ضمن متذکر می شود که با پاسبانان شهربانی باید همکاری و تشریک مساعی کرد . گروهان 6 این گردان به زندان اعزام و افراد گردان پس از صرف ناهار ساعت 17 به شهر رسیده و در باغ ملی مستقر می شوند . در همین هنگام گردان سوار نیز به فرماندهی سرگرد الیکائی در محوطه شهربانی و باغ ملی پیدا شده و خود را برای انجام پاسداری شب آماده می کنند .

در شهربانی

در این شب شهربانی منظره عجیبی به خود گرفته بود . دسته های سوار در محوطه باغ شهربانی توقف کرده ، زیرزمینها از طرف افراد پیاده گردان اشغال و فعالیت ترس آوری در این اداره مشهود است . افسرها و سربازها همه در رفت و آمد و همه در تکاپو هستند . غیبت رئیس شهربانی ( مختاری ) از چندروز پیش باعث شایعات خنده آوری شده و هر کس این موضوع را یک جور و به یک نحوی تفسیر می کرد . بعضیها می گفتند مختاری خیال کودتا داشته و بدست شخص شاه با

ص: 376


1- بمحض اینکه قوای متفقین از شمال و جنوب به ایران حمله ور شدند در زندان قصر شورش و غوغائی روی داد که طی آن عده ای مقتول و جمعی مجروح شدند .

هفت تیر کشته شده است . بسیاری اظهار عقیده می کردند که مختاری را دشمنانش دزدیده اند . دسته ای اظهار عقیده می کردند که مختاری با مقداری جواهر و طلا از مرز بیرون رفته و فرار کرده است . در هر حال غیبت مرموز این مرد تأثیر عجیبی در همه کرده بود و در این گیرودار همه میل داشتند از سرنوشت این یکی خیلی زودتر مطلع شوند .

در باشگاه افسران

فرمانده گردان پیاده سرگرد شامبیاتی و فرمانده گردان سوار سرگرد اليكائی پس از پیدا کردن جا برای افراد خود برای ملاقات با فرماندار نظامی تهران در باشگاه افسران حضور می یابند . عده زیادی از افسران ارشد سه نفری ،چهارنفری دور هم جمع شده و در گوشی با همدیگر صحبت می کنند . معلوم می شود یا حوادث مهمی رخ داده یا در شرف روی دادن است .

در باشگاه افسران وضعیت کاملا بحران آمیز بنظر می رسید . ستاد جنگ منتظر وقایعی بود که احتمال رخ دادن آنها داده می شد . نخست گفتگو از حرکت شاه به اتفاق ستاد خود بسوی اصفهان بود و از همین حرفها معلوم می شد که تصمیمهای شومی درباره دو لشگر پادگان مرکز گرفته شده است .

دو فرمانده گردان از دیدن منظره عمومی باشگاه و مطالعه حالت روحی افسران ارشد که در حقیقت رکن ارتش را تشکیل می دهند سخت در شگفت مانده و از همان دقیقه دریافتند که چه مأموریت مشکلی بعهده آنها واگذار شده است . فرماندار نظامی سپهبد احمدی در اتاق خود مشغول کار است . دو فرمانده گردان میل داشتند برای خلاصی از دست این بی تکلیفی هر چه زودتر با ایشان ملاقات کنند ولی این دیدار یک ساعت بتعویق افتاد . در جریان همین مدت افسران ارشد باشگاه را ترک گفتند و بجز تیمسار سپهبد احمدی ، سرلشگر احمد نخجوان وزیر جنگ و سرتیپ زاهدی افسر دیگری در باشگاه حضورنداشت .

افسران مأمور فرمانداری نظامی با سیهبد ملاقات کرده و دستورات

ص: 377

مختصری از ایشان گرفته و در پی انجام وظیفه خود عمارت باشگاه را ترک می گویند .

در هیأت وزیران

ساعت 11 صبح نمایندگان دو دولت انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی در هیأت وزیران به ملاقات آقای فروغی نخست وزیر و آقای سهیلی وزیر امور خارجه آمده در جواب نامه مورخه ششم شهریورماه دولت ایران یادداشتهائی بشرح زیر تسلیم فروغی می کنند . (رونوشت اصل این دو نامه در گزارش وزیر امور خارجه که روز 18 شهریور 1320 به مجلس داد ، نقل شده است ) .

در کاخ سعد آباد

بعد از ظهر آقای فروغی به اتفاق آقای سهیلی وزیر امور خارجه در کاخ سعدآباد حضور یافته و نخستین مرحله مذاکرات و رسیدن پاسخ دو دولت همسایه و جریان امور را از نظر شاه می گذرانند . شاه ترجمه فارسی یادداشتها را چند مرتبه زیرورو کرده ، ورق زده و جملات آن را چندین بار تکرار نموده ، بالاخره پس از نیم ساعت به نخست وزیر پس داده و دستور می دهد درباره این یادداشتها مطالعه بررسی دقیق کرده و پاسخ آن را تهیه کنید و سعی نمائید شاید تعدیلی در این درخواست ها داده شود .

ساعت 7 بعد از ظهر است حرکت و رفت و آمد مردم در خیابانها غیرعادی بنظر می رسد زیرا ساعت 9 باید همه در منازل خود باشند و اشخاصی که بیرون باشند توقیف خواهند شد . تهیه لوازم ضروری و مواد غذائی و رفتن به منزل با بی نظمی هائی که در وسائط نقلیه و سایر امور رخ داده بود ، وقت زیادی لازم داشت . بنابراین مردم حق داشتند در نخستین شب اعلام حکومت نظامی زودتر به خانه خود پناه برند .

ص: 378

در باغشاه چه خبر است ؟

باغشاه مرکز پادگان لشگر اول که با خیابانهای مستقیم و با درختهای کهن و سبز و جنگلهای تازه احداث شده خود همیشه در تمیزی و نظافت ضرب المثل بود از روز سوم شهریورماه منظره غم انگیزی پیدا کرده و چون تخلیه شده بود خیابانهای صاف و هموار آن به تل خاکی مبدل شده و میدانهای بزرگش در نتیجه حرکت تانکها و سایر وسائط نقلیه و عدم رسیدگی کنده شده بود . سکوت کامل در سراسر این محوطه حکمفرما و فرمانده لشگر سردرگم بود . واحدهای پیاده و تو پخانه لشگر همه در باغهای اطراف استقرار جسته و از بازگشت به داخل سربازخانه بنا به دستور ستاد ارتش خودداری نموده بودند .

ساعت 6 بعدازظهر بخشنامه محرمانه و مستقیم و بسیار فوری از ستاد ارتش به دو لشگر رسیده و به فرماندهان مربوطه اعلام می گردد چون ممکن است واحدهای ارتش شوروی و انگلیس داخل تهران شوند ، بایستی شماره افراد لشگرهای پادگان مرکز هر هنگ پیاده به یک گروهان و هر هنگ سوار به یک اسواران تقلیل داده شده و عجالتاً مرخص شوند ... در هر حال امریه مرخصی افراد ساعت 6 بعد از ظهر به ستاد لشگرها ابلاغ می شود .فرمانده لشگر که کورکورانه باید همه اوامر را انجام دهد بدون اینکه درباره این موضوع مهم تأمل نماید عین بخشنامه را در چند نسخه ماشین کرده و بلافاصله رؤسای ستاد هنگها را احضار و بخشنامه در مقابل رسید به آنها تسلیم شده ، در ضمن از طرف ستاد دو لشگر دستور داده می شود که این امریه را با سرعت هر چه تمام تر به قسمتهای مربوطه ابلاغ کنند که تا دیر نشده افراد مرخص شوند .

ابلاغ امر

ساعت 7 بعد از ظهر این امریه خطرناک در خارج از سربازخانه ها به فرماندهان هنگها و کلیه افسران مسئول واحدها بوسیله رؤسای ستادها ابلاغ و از تمام افسرها امضا گرفته می شود . بیدرنگ انجام این نقشه شوم شروع شده و

ص: 379

مسئولین این امر فکر می کنند که افراد را چگونه مرخص نمایند که از 9 گردان پیاده و سه گروهان مسلسل سنگین یک هنگ پیاده و یک گروهان بماند . پس این امر بس مشکل است زیرا افراد یک گروهان هیچوقت حاضر نخواهند شد با این امر موافقت کنند .

ممکن است خوانندگان پیش خود خیال کنند که مگر انضباط و تدبیری در بین نبوده که بتوان افراد را قانع کرد که از ایجاد آشوب و هرج و مرج خودداری کنند جواب این سئوال خیلی ساده است و آن اینکه شیرازه این کارها بهم خورده بود . وقتی فرمانده کل قوا نمی دانست چکار می کند ، هنگامی که ستاد جنگ بدون نقشه و برخلاف عقل و منطق شهر تهران را ترک و بسوی قم رهسپار می شد و موقعی که وزارت جنگ بدون تعمق بخشنامه عجیبی برای مرخص نمودن افراد صادر می کرد ، بدیهی است فرمانده لشگر که در موقع صلح جز بنائی و تسطیح خیابان و ایجاد جنگلهای مصنوعی در گوشه و کنار باغشاه و جیب بری و حسابداری املاک مخصوص کار دیگری نداشت و کوچکترین آشنائی به فنون جنگ و تربیت سرباز نداشت و از رموز فرماندهی حرفی هم نخوانده بود ، نمی توانست با مشکلی به این بزرگی مقابله کرده و پیش از اجرای یک بخشنامه جنایت آمیز که کاغذ پاره ای بیش نبود دربارۀ موقعیت خود و افراد لشگر و حوادثی که بعدها رخ خواهد داد فکر نماید . در همین لشگر که افراد آن با سرعت و بی نظمی عجیبی در تاریکی شب از سر بازخانه رانده شده اند برای اخراج کردن یک سرباز مریض ، یک فرد بیچاره که اصلا به درد خدمت سربازی نمی خورد ستاد لشگر بی سابقه صدنامه با ستاد ارتش ردو بدل می کرد و ای بسا در جریان این امر سر باز مورد نظر در نتیجه بی مبالاتی و عدم دقت و رسیدگی می مرد ولی نمی دانم چطور شد که روز هشتم شهریورماه ساعت 7 بعد از ظهر طرز فکر و عمل فرمانده لشگر و کارمندان ستادش عوض شد و بسرعت برق سربازان مرخص

شدند !!

ص: 380

در لشگر دوم چه خبر است ؟

در لشگر دوم نیز جز جار و جنجال و آشفتگی و بی تکلیفی خبر دیگری نیست . فرمانده این لشگر سرلشگر علی اصغر نقدی که افسر مطلع و درستکار ولی یک کمی عصبانی است شاید هم خیلی میل داشت افراد به این صورت مرخص نشوند ولی این طرز فکر و ایستادگی و شجاعت در مقابل فرمانده کل قوا و اقدام به نفع کشور با انضباط و مقررات ارتشی مباینت داشت باین جهت افراد این لشگر نیز مرخص شدند .

یکی از رؤسای ستاد هنگ پیاده لشگر اول چنین تعریف می کرد : ساعت 7 بعد از ظهر در ستاد لشگر حاضر شدیم که امریه را زودتر به قسمتهای مربوطه رسانده و افراد را مرخص کنیم . بیدرنگ سوار موتوری شده و در جاده ای که به قرارگاه یکی از فرماندهان هنگ پیاده منتهی می شد و گردوخاک عجیبی داشت بحرکت آمدیم . بفاصله یک ربع به مقر فرمانده هنگ رسیدیم . ولی متاسفانه فرمانده هنگ حضور نداشت و شاید به سرکشی افراد مشغول بود . هوا کم کم تاریک می شد . چون با اعلام حکومت نظامی در شهر ممکن بود افراد دچار محظوراتی شوند ، به این جهت بخشنامه به یک یک افسرها و فرماندهان گردان و گروهان ابلاغ شده و پس از آنکه همه شان امضا کردند ما بطرف ستاد لشگر مراجعت کردیم . موتور با آهستگی خاکهای نرم جاده را بهم زده و صدای یکنواخت آن سکوت شب را درهم می شکافت . ناگهان از فاصله پانصدمتری همهمه و جنجالی بر پا شده و افراد هنگهای پیاده صداکنان مانند موجی در حالی که تجهیزات خود را به پشت بسته و تفنگهای برنو را در دست داشتند بسوی سربازخانه روان شدند به آنها گفته بودند که زودتر به سربازخانه رسیده و تفنگ و تجهیزات خود را تحویل داده و هر چه زودتر تا می توانند شهر را ترک گویند ، زیرا وضعیت خطرناک است . حالا چگونه خطر ناک بود خدا می دانست . زیرا یک ستاد ارتش بزرگ و هزاران نفر نتوانسته بودند حقیقت این خطر و ساعت وقوع آن را تشخیص دهند .

ص: 381

این بدبختی عجیب بسرعت یک چشم بهم زدن رخ داده و سطح باغشاه با تفنگهای برنو و قمقمه و انواع و اقسام اسلحه های دیگر انباشته شده و افراد با یک دنيا حزن و اندوه در حالی که امریه شوم رؤسای مافوق خود را اجرا کرده بودند سردوشی خود را کنده و بدون مچ پیچ و کمر و کلاه مانند سیل خروشانی در خیابانهای شهر بحرکت آمدند .

کار از کار گذشته بود و با هیچ نیروئی ممکن نبود اوضاع را به حال عادی خود برگرداند .

دورنمای غم انگیز تهران

... چون حکومت نظامی اعلام شده بود ، مردم در رسیدن به خانه های خود خیلی عجله داشتند . تقریبا نزدیک ساعت 8 بعد از ظهر است . از جلو اداره شهربانی پیچ خورده و از جنب شرکت نفت وارد خیابان سپه شدم . این خیابان خیلی گرم و خفه کننده بود . محشری در این گذرگاه بزرگ شهر بر پا شده و مردم همه گرفتار آشفتگی و اضطراب عجیبی بودند . گروه سربازان دسته دسته با حالت دهشت زده بدون سردوشی و مچ پیچ بسوی مرکز شهر روان بودند . با یکی از این سربازها صحبت کردم . نگاه شگفت انگیزی به من کرده و گفت : « بلی این بود نتیجه یک سال ونیم خدمت سربازی که آخر امر می بایستی با این وضع اسف انگیز از سربازخانه های خود رانده شویم . » حالت افسرده و احساسات پاک این سرباز جلو چشمانم را تیره و تار کرد زیرا به من ثابت شد که افراد و سربازان ما این فاجعه عظیم را با کمال تلخ روئی استقبال کرده اند و طرز فکر آنها با عمل کار فرماندهان و مخصوصا افسران ارشد ارتش که صادر کننده و مجریان این بخشنامه بوده اند از زمین تا آسمان فرق داشته است .

دسته سربازها که بسیاری از آنها حلبی سفیدی زیر بغل داشتند خط زنجیری از باغشاه تا میدان سپه تشکیل داده و با عجله و شتاب زیادی سر به پائین انداخته و بسوی مقصد نامعلومی روان بودند . همانقدر می دانستند که باید از شهر

ص: 382

خارج شوند زیرا به آنها گفته شده بود خطر نزدیک است آیا این حرف حقیقت داشت ؟ نه ! خیانتی بیش نبود . خیانتی که با شاخ و برگ انضباط و مقررات ارتشی آن را پوشانیده بودند ، زیرا از یک سو برای انجام مقاصد خصوصی و در ظاهر برای تأمین آسایش و راحتی پانصد ، ششصد هزار نفر جمعیت مرکز حکومت نظامی اعلام می شد ، از طرف دیگر به واحدها ابلاغ می کردند که افراد خود را در یک شب تاریک و ظلمانی از سر بازخانه برانند بدون اینکه کوچکترین وسیلهٔ حرکت و زندگی در اختیار آنها بگذارند . آیا نباید آن کسانی که چنین عمل ننگ آور و فضاحت باری مرتکب شدند روزی در پیشگاه حق و عدالت در مقابل ملت محاکمه و رسوا گردند ؟ آیا ممکن نبود 20 هزار نفر سر باز را بدون اینکه چنین آشوبی بپا شود در نقطه ای جمع آوری و از تفرقه آنها جلوگیری کرد و اسلحه و مهماتشان را طوری گرد آورد که کوچکترین خسارتی بر آن وارد نیاید ؟ بدبختانه این نوع فکرها در آنموقع که می بایستی نقشه خیانت آمیزی انجام پذیرد پیش هیچیک از زمامداران جبون پیدا نشد . امری صادر شده و با کمال تردستی و مهارت بموقع اجرا گذارده شده بود ...

نزدیک ساعت 8/30 خیابان سپه کمی خلوت شده و تنها در گوشه و کنار این گذرگاه آخرین دسته سربازانی دیده می شدند که در جستجوی پناهگاهی بودند که شب را سحر کنند .

در باغ ملی

سربازانی که از قسمتهای خود رانده شده اند ضمن عبور از خیابان سپه با دوستان و همشهریهای خود که چند ساعت پیش برای مأموریت فرمانداری نظامی انتخاب شده بودند ملاقات کرده و به آنها تلقین می کنند که چرا مانده اید زود اسلحه را زمین گذارده بروید . البته وقتی که تمام افراد دولشگر بوضع فجیعی مرخص شدند روحیه دو گردان متزلزل خواهد شد . بسیاری از افراد گردان پیاده که فرماندهی آن با سرگرد شامبیاتی بوده تصمیم می گیرند از اجرای ماموریت

ص: 383

خود سر باز زده از شهر بیرون روند . مراتب فورا بوسیله یکی از افسرها به سرگرد نامبرده اطلاع داده می شود . فرمانده گردان بلافاصله افراد را جمع آوری و پس از تنبیه و تهدید دونفر از آنها روی پلکان وزارت امور خارجه برای آنها درباره وظیفه مهمی که بعهده دارند سخنرانی می کند . تهدید و سخنرانی موثر واقع شده و همه افراد گردان حاضر می شوند تا هر روزی که لازم باشد به انجام وظیفه خود همت گمارند . با این اقدام غائله کوچک باغ ملی نیز برطرف و فرمانده گردان موفق می شود با تدبیر و تعقل از پراکندگی افراد جلوگیری کند .

پایان ساعت 9 بعد از ظهر حکومت نظامی در سراسر شهر برقرار شده و نه از اهالی کنجکاوونه از دسته سربازهای بی پناه در خیابانها خبری نبود ، تنها اشخاصی دیده می شدند که بنا به تشخیص اداره شهربانی و وظیفه ای که بعهده داشتند موفق بدریافت پروانه عبور شده بودند .

در این شب ظلمانی و مخوف که سر بازخانه ها تخلیه شده و تهران در سکوت مطلق فرو رفته بود در باغشاه و سربازخانه های لشگر دوم حوادثی رخ داد که ناگزیر باید بطور خلاصه در اینجا ذکر شود .

پس از آنکه افراد با وضع آشفته ای سربازخانه ها را ترک گفتند و باغشاه با آن درختهای کهن خود در تاریکی محض فرو رفت عده ای از اشخاصی که منتظر چنین پیش آمد فجیعی بودند کار خود را کردند ، همینقدر معلوم شد که انبارهای خواربار و آذوقه و لباس خالی گردید .

در این شب در محوطه باغشاه محشر عجیبی بر پا بود . اسبهای مجارو قاطرهای گروهانهای مسلسل که بی پرستار مانده بودند از جایگاههای خود بیرون ریخته و تا صبح مشغول دویدن و شیهه کشیدن در وسط میدانها بودند . از این آشوب عده زیادی شبانه استفاده کردند . باید هم اینطور می شد ...

فرمانده لشگر سرلشگر بوذرجمهری شاید پیش خود خیال کرده بود که با مرخص کردن افراد مسئولیت خود را انجام داده است و هیچ فکر نمی کرد مسئول حفظ تمام اثاثیه و لوازم جنگی و مهمات و خواربار یک لشگری است که همه

ص: 384

نها با عرق جبین و خون دل افراد ملت خریداری و تهیه شده است . تقصیر هم نداشت زیرا تصادف و پیش آمد روزگار ، روزی دونفر سرباز را با هم دوست کرده بود . یکی از آنها شاه شده و دیگری نیز با استفاده از موقعیت ارباب خود به چنین مقامی رسیده بود ، مقامی که برای بدست آوردن آن بایستی خیلی مرارتها کشید ، در جبهه های بزرگ جنگ شرکت جست ، به تاکتیک و رموز لشگرکشی آشنا شد . فهمید و تشخیص داد که کروکی و نقشه جنگی را چگونه ترسیم می کنند . از همه مهمتر روانشناس بود و با یک چشم بهم زدن به روحیه افسران و افراد زیر دست پی برد . بدبختانه این خصائل وجود نداشت [ با توجه به این امر ] چه می توانست بکند ؟ شاه مملکت به وجود ایشان نیازمند بود ، این مرد مورد اطمینان شخص اول کشور بود ، او هم علاقه به جمع ثروت داشت - الناس على دين ملوكهم - و در طول خیابان پهلوی به ساختن خانه و آپارتمان مشغول بود و بجای اینکه در اطراف رموز جنگ بررسی کند بیشتر به خیابان کشی و حسابداری املاک شاهانه و سرکشی به باغات و املاک و مستغلات مشغول بود و از مرحله فرماندهی فاصله بعیدی داشت و بدبختانه بهترین و مجهزترین لشگر ایران یعنی لشگر یک به دست ایشان سپرده شده بود .

در آن موقع که افسر ارشد و لایق و کاری درستکاری مانند تیمسار سپهبدیزدان پناه مورد بی مهری و کم لطفی واقع [ شده ] و روزهای خود را به بیکاری می گذراند بوذرجمهری در محیط سیاست و فرماندهی و بنائی و نقشه کشی و اصلاح شهر و غیره و غیره فعالیت عجیبی داشت .

چنین مردی در یک شب ظلمانی که شنیده بود ستاد جنگ بطرف قم و اصفهان حرکت کرده و ارباب بزرگ نیز درصدد عزیمت است ، بدیهی است که نمی توانست افکار و نیروی ابتکار خود را یکجا تمرکز داده و لااقل کاری کند که انبارهای خواربار و لباس لشگر تاراج نشود .

ص: 385

طرح کلی شرایط دولت انگلیس

روز هشتم شهریور دریفوس وزیر مختار امریکا در ایران گزارشی به وزارت خارجه آمریکا ارسال داشت که در زیر می خوانیم و پس از آن وقایع روز نهم شهریور را دنبال می کنیم .

گزارش وزیر مختار آمریکا در ایران ( دریفوس )به وزیر خارجه آمریکا

تهران - 30 اوت 1941 ( هشتم شهریور 1320 ) ( روز اول سپتامبر ساعت 10:35 صبح دریافت شد ) .

122 - وزیر مختار انگلیس شرح زیر را که طرح کلی شرایط انگلیس است و او از لندن دریافت داشته در اختیار من گذاشت این شرح بمحض اینکه سفیر کبیر شوروی شرایط شوروی و دستوراتی دریافت نماید تسلیم دولت ایران خواهد شد :

1 - روسها به شمال خط زیر عقب نشینی خواهند نمود : از مرز عراق تا اشنو ( اشنویه ) و از آنجا در یک جهت شرقی که از میاندوآب و زنجان و قزوین و شمال شرقی خرم آباد و مشرق بابلسر و جنوب سمنان و شمال شرقی شاهرود و شمال خط مرزی شوروی عبور می کند امتداد پیدا می کند .

2 - انگلیسها به مغرب و جنوب خط زیر عقب نشینی خواهند نمود :

خانقین و از آنجا متمایل به شرق تا کرمانشاه و در جهت جنوب شرقی از خرم آباد ( لرستان ) میدان نفت و هفت گل و گچساران و جنوب باختری بندر دیلم ( در خلیج ) .

3 - اشغال هر دوی این منطقه موقتی خواهد بود .

4 - آلمانیها در مدت یک هفته از ایران اخراج خواهند شد . معهذا به عده ای از متخصصین فنی اجازه داده خواهد شد که در ایران بمانند .

5 - دولت ایران تسهیلات کامل فراهم خواهد ساخت که تدارکات و

ص: 386

مهمات بطور ترانزیت از ایران عبور کند ولی نه عبور سپاهیان .

6 - ایران یک سیاست کاملا بیطرفی تعقیب خواهد نمود .

7 - انگلیسها و روسها مناسبات دوستانه با ایران خواهند داشت .

8 - انگلیسها به پرداخت حق امتیاز نفت ادامه خواهند داد .

شرایط چنانکه ملاحظه می شود آنقدر که انتظار می رفت سخت و دشوار نیست و قطعاً از طرف ایرانیها مورد قبول واقع خواهد شد . ملاحظه خواهد شد که سراسر منطقه نفت در منطقه انگلیسها گنجانیده شده است .

دريفوس

روز نهم شهریور ماه

اشاره

پس از حرکت ستاد بطرف قم بمعیت چند واحد از نیروی موتوردار و مرخص شدن افراد ، شاه از تصمیم خود منصرف و از تهران خارج نمی شود . تغییر تصمیم شخص اول کشور اشکالات فراوانی پیش می آورد و همه اطرافیان تشخیص می دهند که شاه از مرخص شدن افراد سخت عصبانی و فوق العاده دلگیر است . زیرا بعد از اینهمه حوادث ، پیش آمد اخیر ضربه مستقیمی بود که به مقام سلطنت و اعتبار و نفوذ 20 ساله ایشان وارد آورد .

چون ستاد جنگ با مرکز ارتباط داشت در حوالی قم دستوری دریافت می دارد که با مداد روزنهم به پایتخت مراجعت نماید . از این پس فرماندهان و سران ارتش در می یابند که مورد ملامت و سرزنش واقع خواهند شد ، بویژه آنهائی که در صدور بخشنامه دخالت مستقیم داشتند .

شاه در باغشاه

شاه به باغشاه و پادگانهای آنجا علاقه مخصوصی داشت و بیشتر اوقات

1. نقل از کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » .

ص: 387

در زمان صلح در این مرکز بزرگ سربازی حضور یافته و طول یکی از خیابانهای آنجا را پیموده و از دور به قد و بالای سربازان نگاه کرده و عرایض تملق آمیز فرمانده لشگر را گوش داده ، مراجعت می کرد . ولی روز نهم شهریورماه باغشاه منظره غم انگیزی داشت . برگهای زرد چنارهای بلند چهار خیابان بزرگ و جنگلهای مصنوعی با گردوخاک میدانها مخلوط شده و زباله و پهن اسبها و قاطرها که شب گذشته میدان تاخت مناسب و راحتی پیدا کرده بودند ، بوی زننده ای ایجاد کرده بود . در این محوطهٔ بزرگ که همیشه بیست هزار نفر جمعیت را در خود جای می دهد سر باز بندرت پیدا می شد .

بامداد که هوا روشن گشت و افسران و فرماندهان واحدها بتدریج در محوطه باغشاه حضور یافتند معلوم شد که شب پیش چه حوادثی در سربازخانه رخ داده است . لحظه به لحظه خبر چپاول و غارت اثاثیه به گوش فرماندهان می رسید . البته آنهایی که دست به چنین عمل خیانت آمیزی زده بودند ، خود را از هر جهت بی تقصیر می دانستند در مقابل این جنجال در سراسر باغشاه پیچیده بود که دیشب چون پاسبان وجود نداشت و درهای سربازخانه باز بود عده ای دزد به سربازخانه ریخته و انبارها را غارت کرده اند .

در چنین موقعی فرمانده لشگر مانند ژنرالهای عالیمقامی که در جبهه جنگ به پیروزی مهمی نائل شده باشد ، با یک دنیا جلال ولی با کمال اوقات تلخی در اتومبیل شماره 6 ارتش را بشدت بهم کوفته و در جلو عمارت پیاده می شود و مانند اشخاصی که از تمام وقایع و جریان حوادث روز پیش و شب بی خبر است بنای فریاد و ناسزاگوئی را گذاشته و اظهار می دارد که افراد لشگر را به اجازه کی مرخص کردید . یکی از رؤسای ستاد هنگ ها که حضور داشته اظهار می دارد : طبق بخشنامه فوری و مستقیمی که از وزارت جنگ رسیده بود و خود تیمسار هم دستور اجرای آن را داده بودید و بوسیله ستاد لشگر ابلاغ شد افراد هنگها مرخص شدند . منتهی اجرای جزئیات بخشنامه غیر ممکن بود زیرا پس از ابلاغ این دستور عجیب افراد چنان بهم ریخته و آشفتگی ایجاد کردند که بهیچ عنوان ممکن نبود از

ص: 388

رفتن آنها جلوگیری کرد .

فرمانده لشگر از همه چیز اطلاع داشت . می دانست که شاه تصمیم داشت مرکز را ترک گوید ولی منصرف شد . اطلاع داشت که ستاد جنگ از نزدیکی شهر قم مراجعت کرده است . بخوبی دریافته بود که در این گیرودار مورد بی مهری و کم لطفی ارباب خود قرار خواهد گرفت که چرا پیش از مرخصی افراد کسب دستور خصوصی نکرده است . در هر حال از همه این بدبختیها و حوادث شوم که مانند برق پشت سرهم رخ داده بود آگاه بود و حالا می خواست با چالاکی و تردستی از این بدبختی جلوگیری کند البته با کشور و ملت کاری نداشت فقط حس می کرد که حیثیت و مقام خود وی در خطر افتاده است .

به این جهت بدون توجه به اصل قضیه و حقیقت امر با صدای بلند در جلوی فرماندهان هنگهای پیاده لشگر شروع به فحاشی و دشنام به وزیر جنگ سرلشگر نخجوان کرده و از هیچ نوع توهین به همکارش خودداری نمی کند ، در صورتی که حقیقت امر این بوده که یکی امر داده و دیگری بخشنامه صادر کرده و سومی نیز اجرا کرده بود . آیا این حرف معقول است گفته شود که ستاد یک لشگری بدون اطلاع فرمانده لشگر دستوری به این مهمی را اجرا کند !

فرمانده لشگر موضوع را تجاهل نمود و پس از تغیر زیاد به فرماندهان هنگهای خود زمینه کار را تا اندازه ای فراهم ساخت . این تراژدی هنوز پایان نیافته بود که شاه با اتومبیل کالسکه ای در باغشاه حضور یافت .

ساعت هفت و نیم صبح است . شاه از اتومبیل پیاده شده و به عصای خود تکیه داده و اطراف را نظاره می کند . باغشاه آن سربازخانه سابق نیست و به بیغوله بیشتر شباهت دارد . زیر پای عده معدودی برگهای زرد درختان به ناله درآمده و مثل این بود که از طرز حرکت و رفتار و گفتار آنها شرم دارند . شاه متفکر و مغموم در طول خیابان زیر سایه درختهای کهن قدم بر می داشت . بوذرجمهری بفاصله سه قدم در دنبال ایشان بود زیرلب حرفهائی می زد . شاید می خواست با اظهارات خود به تسکین آلام شاه کمک کند . پس از چند دقیقه سکوت شاه با حالت

ص: 389

عصبانی به فرمانده لشگر دستور می دهد که فوراً برای جمع آوری و برگرداندن افراد و سربازها اقدام شود .

پس از صدور این امر در اتومبیل خود جا گرفته و محوطه باغشاه را ترک گفت . شاه خاطره های خوشی از این سربازخانه داشت ولی آخرین بازدید او ، روزی بود که باغشاه فاقد همه چیز شده بود .

تشکیل شورا

کار از کار گذشته و باید درصدد چاره بود . شاه مانده و افسران ارتش ، دسته سربازان در میان شب مخوف با قلب آکنده از تألم و با یکدنیا انزجار از شهر بیرون رفته و تا می توانستند از حومه پایتخت دور شدند .

جمع آوری آنها کار بسیار مشکلی بود هم وقت لازم داشت و هم هزینه .

زیرا در یک چنین موقع بحران آمیز بنظر میرسید که افراد و سربازان وظیفه بطورداوطلب با دریافت حقوقی استخدام شده و مشغول خدمت شوند . تشکیل شورا ( از آنگونه شوراها که همیشه تشکیل می یابد و تصمیمها در محور همان میز گرفته شده بعد هم عملی نمی شود ) کار مشکلی نبود . افسران ارشد آرزو داشتند که طریقی از طرف شاه ارائه شود تا طبق آن رفتار کنند بلکه بدینوسیله مشکلات موجوده برطرف و کشتی کشور به ساحل نجات برسد .

بیدرنگ شورائی با حضور افسران ارشد تشکیل و دربارۀ استخدام افراد مطالعه و بررسی شده و چون اوضاع مالی کشور رو ببهبودی گذارده و منابع سرشاری برای افزون ساختن عایدات مملکت بدست آمده بود باین جهت آقایان افسران ارشد تصمیم می گیرند که سربازان را با 350 ریال استخدام و بهمین ترتیب به حقوق افسران جزء و ارشد نیز بیفزایند . این نمونه ای از طرزفکر اعضای این شورا بود که در یک موقع خطرناک می خواستند به کشور خود خدمت نمایند . ولی چه خدمت ننگین و چه فکر سخیفی . واقعا جای بسی تأسف است که در هنگامی که از روی سهو و خیانت ، بدبختی بزرگی رخ داده بود ، عده ای از افراد سرشناس

ص: 390

کشور که میبایستی بهترین نمونه شهامت و فداکاری در راه میهن باشند و عمل خود را سرمشق دیگران قرار دهند تنها به فکر اضافه حقوق بودند . صورت مذاکرات وتصمیمات این شورای تاریخی بوسیله سرلشگر ضرغامی رئیس ستاد جنگ که چند ساعت پیش از نزدیکی قم مراجعت کرده بود به شخص اول کشور تقدیم می شود . شاه ، آشفته خاطر به مندرجات این گزارش که به دستش داده شده بود ، نظر مجملی انداخته و دفعتاً آتش غضبش به جوش آمده و افسران ارشد را برای ساعت 2 بعد از ظهر به کاخ ییلاقی احضار می کند .

ساعت یک و نیم بعد از ظهر قطاری از اتومبیل های شماره زرد ارتش در خیابان پهلوی به حرکت آمده و به سوی کاخ ییلاقی سعد آباد پیش می روند .

ساعت 2 بعد از ظهر سرلشگر ضرغامی رئیس ستاد جنگ ، سرتیپ ریاضی ، سرلشگر نخجوان وزیر جنگ ، سرلشگر یزدان پناه و فرمانده نیروی هوائی در یکی از تالارهای کاخ ییلاقی حضور یافته و منتظر تشریف فرمائی شاه می شوند .

پس از ده دقیقه شاه با یک حالت غیر عادی و بسیار عصبانی در حالی که عصای خود را تکان می داد ، وارد تالار شده و افسران ارشد را نظاره و اظهار می دارد دیگران کجا هستند ؟

در همین حین سرلشگر نقدی و سرلشگر بوذرجمهری و سپهبد احمدی نیز در تالار حضور می یابند . شاه نمونه کاملی از قهر و غضب و اوقات تلخی است پس از چند دور گردش در طول تالار و توجه به قد و بالای افسران بنای ناسزاگوئی وفحش را گذاشته و اظهار می دارد بیشرفها و خائنها ، خیانت کردید ، همه تان اسلحه تان را زمین بریزید . پس از آن با عصائی که در دست داشته به سرلشگر نخجوان و ریاضی خدمت حسابی کرده و ضربه سختی به پیشانی نخجوان وارد می سازد . بمحض اینکه این پرده از تراژدی شرفیابی پایان می یابد شاه یکی از پیشخدمتها را احضار و امر می کند که سردوشی های وزیر جنگ سرلشگر نخجوان و سرتیپ ریاضی را بکند .

این امر فورا بموقع اجرا گذارده شده و سرلشگر نخجوان و سرتیپ ریاضی

ص: 391

با سرافکندگی به زندان کاخ تحویل می شوند .

دیگران تکلیف خود را فهمیده و عقب عقب کشیده ، سعدآباد را با سرعت هر چه تمام ترک می گویند . دو نفر زندانی یک شب در زندان کاخ بسر برده و با مداد روز دهم شهریور ماه به زندان دژبانی فرستاده می شوند .

بدبختانه با این تهدیدها و اوقات تلخیها نیز کار صورت منظمی بخود نگرفته و چنان بنظر می رسید که در خلال این اوضاع وقایع مهمتری رخ خواهد داد .

در تمام این اوقات که از نظر سیاست داخلی وقایع شگرفی رخ می داد هیأت دولت که با کارهای ارتش مربوط نبود مشغول مطالعه و بررسی یادداشت مفصلی بود که از طرف نمایندگان دو دولت همسایه به وزارت امور خارجه ارسال شده بود و چون شاه دستور داده بود که درباره پیشنهادهای دو کشور بررسی دقیق بعمل آید دولت پس از دو روز مطالعه پاسخ آن را تهیه نموده و عصر روز نهم شهریورماه ساعت 5 بعد از ظهر با نامه ای که از طرف سفارت انگلیس رسیده بود و بشرح پائین است بنظر شاه رسانیدند . ( این یادداشت در مجلس قرائت شده و در صفحات قبل نقل شده است ) .

فرماندهان لشگرها

از طرز رفتار و عمل شاه در مدت فرمانروائی 20 ساله اش همه افراد ملت از دور و نزدیک اطلاع داشتند و می دانستند که بجز امر این مرد هیچ نظر دیگری در کارها اعمال نمی شود . وزارت جنگ و ستاد ارتش و سایر وزارتخانه ها از نظر تشکیلات کشوری موجودیت داشتند ولی وزیری که مطابق قوانین کشور بتواند این سازمانهای وسیع را مطابق نیازمندیهای مملکت و به نفع جامعه اداره کند وجود نداشت . شاه بر همه امور کشور مسلط بود و تمام دستورات از جزئی و کلی در مورد هر کاری که فرض شودبوسیله خود ایشان صادر می شد .

با این وضعیت در قبال این اوضاع ، همه از مسئولیت ترسان و گریزان

ص: 392

بودند . آنهائی که درستکار بودند اصلا کنار کشیده و با یک چنین مشکلات نمی توانستند کاری انجام دهند دسته دوم که نفع خود را در خدمت به شخص اول کشور تشخیص داده بودند تا گردن در منجلاب رسوائی فرو رفته و به چپاول و غارتگری و پرکردن جیبهای خود مشغول بودند . در این میان دسته دیگری دیگری نیز بودند که با یک نوع سیاست بیطرفانه و میانه روی میل داشتند در صورت امکان به کشور خود خدمت نمایند .

از جمله امور و مقامی که در مدت فرمانروائی شاه سابق مهم تلقی می شد و برای آن سرودست می شکستند فرماندهی لشگر بود . شاه به این موضوع خیلی توجه داشت و در انتخاب آنها بی نهایت دقت بخرج می داد که مبادا از لشگر بیست هزار نفری خود بر علیه سلطنت استفاده نمایند . نظر این نبود که فرمانده لشگر شخص فهمیده و افسر با اطلاع و تجر به دیده و بصیر باشد برعکس فرمانده لشگر می بایستی مزایای دیگری داشته باشد و حساب ماهیانه ارباب بزرگ را زودتر و بهتر و زیادتر بپردازد ، جیب خود را نیز پر کرده و با هستی و زندگی اهالی حوزه مأموریت خود بازی نماید . یک چنین افسری در نظر شاه خیلی لایق و با عرضه بود ، زیرا هیچوقت بهیچ عنوانی اوامر ستاد ارتش را اجرا نمی کرد ، فقط دستورات مستقیم شاه را اجرا می کرد . فرمانده لشکر اول مرکز نمونه بسیار کاملی از این فرماندهان بود . روز ششم شهریورماه از کاخ سلطنتی به این افسر تلفن شده و شاه دستور می دهد که هرگاه تا ساعت 6 بعد از ظهر افراد لشگر تا چهار هزار نفرتقلیل نیافته و بقیه مرخص نشوند اعدام خواهید شد عین همین دستور نیز به ستاد ارتش و لشگر دوم ابلاغ می شود در لشگرهای خارج از مرکز نیز رسوائیهائی رخ می دهد که بعد به یک یک آنها اشاره خواهد شد .

پس از آنکه ستاد جنگ در نتیجه دستور شخص شاه از مرکز خارج و نیمه شب برحسب دستور تلفنی به مرکز مراجعت و با مداد روز نهم شهریورماه آن شورای کذائی تشکیل و نتیجه تصمیم خود را بوسیله سرلشگر ضرغامی بعرض شاه می رسانند شاه افسران ارشد را برای بعد از ظهر احضار می نماید با اینکه شرح این

ص: 393

واقعه یک بار نوشته شد ولی چون قسمتهای برجسته ای از آن از قلم افتاده اینک دو مرتبه شرح می دهیم :

شاه تمام کارمندان ستاد و فرماندهان دو لشگر و فرماندار نظامی تهران را احضار می کند .

ساعت 2 بعد از ظهر وزیر جنگ سرلشگر نخجوان و سرتیپ ریاضی و سرلشگرضرغامی و سرلشگر یزدان پناه بسوی کاخ رهسپار می شوند . سرتیپ خسروانی فرمانده نیروی هوائی نیز بطرف کاخ سعدآباد حرکت می کند .

افسران ارشد با همدیگر به کاخ رسیده و سرلشگر ضرغامی تصمیم می گیرد قبلا شاه را از حضور امرا آگاه سازد و اگر می تواند به تنهائی شخص اول کشور را ملاقات و برای رفقای خود مایه بگیرد . سرلشگر نخجوان که از دیر زمانی متوجه این موضوع بود و می دانست ضرغامی درصدد اقدام بر علیه او می باشد به سرلشگر یزدان پناه و دیگران اشاره می کند که نگذارند ضرغامی تنها شاه را ملاقات نماید به این جهت به اتفاق بطرف یکی از عمارتها حرکت می کنند .

در زیر سایه درختهای کهن شاه مشغول قدم زدن است . خیلی آشفته بنظر می رسد .بمحض اینکه دسته افسران ارشد ارتش را می بیند بصدای بلند اظهار می دارد آقایان امرای لشگر ، یاران و همکاران من ، این چه تکه ای است برای من گرفته اید . در کجای دنیا به سرباز 350 ریال و به گروهبان 450 ريال حقوق داده می شود . مگر من پول زیادی دارم و یا تازگی پولدار شده ایم که این گشادبازی را بکنیم ؟ از اینها گذشته به من گزارش داده اند که همه افراد نرفته اند .

در این موقع سرتیپ ریاضی شروع به حرف زدن نموده و اظهار می دارد : این گزارش خلاف حقیقت است زیرا من نیمه شب هنگام مراجعت از قم به چشم خودم افراد وسربازان را در 6 فرسخی شهر دیدم که با سرعت در طول جاده بسوی دهات خود روان بودند . در ضمن باید بعرض برسد که این نظر را شورا بیشتر روی دستور تلفنی والاحضرت همایونی اتخاذ کرده است و گویا والاحضرت پس از آنکه می بینند از فرار و رفتن افراد بهیچوجه نمی شود جلوگیری کرد و فرماندهان دو

ص: 394

لشگر طبق دستور تلفنی شخص شاه پادگانهای خود را مرخص کرده اند به ستاد تلفن می کنند که تا ممکن است افراد را بصورت داوطلب نگاهدارند که اوضاع شهر بهم نخورد .سرتیپ خسروانی اوامر دستوری والا حضرت همایون را به شورا ابلاغ می کنند و روی همین دستور شورا تصمیم خود را می گیرد .

شاه از بی پروائی و ساده حرف زدن سرتیپ ریاضی بیشتر اوقات تلخ شده و اظهار می دارد : اینها همه حرف است . خیانت شده است . شمشیرهای خود را بازکنید . افسران حاضر شمشیرهای خود را باز و بسوی محلی روان می شوند که شاه برای زندانی شدن آنها معین کرده بود . پس از رفتن این دسته ضرغامی با شاه تنها مانده و معلوم نیست چه حرفهائی بین آنها رد و بدل می شود .

در این هنگام سپهبد احمدی و سرلشگر نقدی و بوذرجمهری در کاخ حاضر و شرفیاب می شوند .

شاه پس از دیدن این افسرها آتش غضبش به جوش آمده دسته اول را دومرتبه احضار و بنای فحاشی و ناسزاگوئی را گذاشته و می گوید باید این موضوع روشن شود خیانتی در بین بوده و مرتکب آن کیست باید خیلی زود و بسرعت معین شود .

سرلشگر ضرغامی که مرد خدا پرستی است و نمی خواسته ارباب خود را اینقدر آزرده خاطر ببیند در گوشی اظهار می دارد که تمام تقصیرها با سرلشگر نخجوان است .

شاه که پی بهانه می گشته . شمشیر سرتیپ ریاضی را از روی زمین بلند کرده و بطوری که شرح داده شد به نخجوان و ریاضی حمله و این دونفر را کتک زده و پس از خلع درجه ، دستور زندانی شدن آنها را صادر می نماید . درضمن اظهار تأسف می کند که هفت تیر همراه نداشته والا تکلیف آنها را همانجا معین می کرده است . پس از تحویل شدن این دو افسر به زندان ، شاه به دیگران روی نموده و می گوید و اگر پسرم هم چنین کاری کرده بود به دست خودم مجازات می کردم سرلشگر بوذرجمهری هم که گویا با سرتیپ ریاضی میانه نداشته

ص: 395

بلافاصله اظهار میدارد قربان پسرتان را چرا اجازه بفرمائید سرتیپ ریاضی را اعدام کنند .

پس از چند لحظه افسران دیگر از کاخ بیرون آمده و به سوی شهر حرکت می کنند .

دستور تعقیب و محاکمه

سرلشگر نخجوان و سرتیپ ریاضی با حالت عصبانی در کاخ زندانی هستند . نزدیک عصر سرلشگر محمد نخجوان به کاخ احضار و به سمت وزارت جنگ منصوب و در ضمن از طرف شاه مأموریت پیدا می کند که هر چه زودتر شورائی به ریاست شخص شاه تشکیل داده و این دونفر زندانی را محاکمه و اعدام کنند . شب فرا رسیده و از زندانیان جدید کاخ سئوال می شود چه میل دارید حاضر کنند ؟ سرلشگر نخجوان از خوردن غذا و آب خودداری کرده و به سرتیپ ریاضی نیز توصیه می کند که ممکن است ما را مسموم کنند ، از قبول غذا و آب خودداری كن . مراتب به شاه خبر داده می شود . شاه دستور می دهد که از آشپزخانه مخصوص خود برای دو افسر زندانی غذا ببرند . سرلشگر نخجوان باز از خوردن خودداری ولی سرتیپ ریاضی که خیلی گرسنه بوده تمام غذاها را خورده و به خواب فرو می رود فردا صبح زندانیان به دژبانی انتقال داده می شوند .

« اطلاعات در یکربع قرن در مورد مرخص کردن سربازان وظیفه و خلع درجه دونفر از امرا زیر عنوان « دو افسر عالیمقام خلع درجه و زندانی شدند » چنین نوشته است :

« آشفتگی اوضاع به سعدآباد هم سرایت کرده بود . باغ و گلکاری زیبای سعد آباد نیز از آفات بهم ریختگی بی نصیب نمانده و نسبت به آن سر پرستی نمی شد ، خیابانهائی که یک برگ درخت در آن راه نمی یافت اینک پر از برگهای خزان درختان شده ، گلها هر روز نسبت به روز پیش پژمرده تر می شوند و منظره عمومی باغ با صفای سعد آباد کاملاً از تغییر اوضاع ناگهانی حکایت می کند .

ص: 396

در یکی از همین روزهای شوم شاه با ولیعهد خود در یکی از خیابانهای سعد آباد قدم می زد و راز و نیاز می کرد و افسرده و متأثر بنظر می رسید ، پیش آمدی او را سخت برآشفت و آن گزارشی بود که از جانب شورای عالی جنگ بعرض می رسید .

افسران عالیرتبه ارتش که عضویت شورای عالی جنگ را داشتند صبح آن روز جلسه ای تشکیل داده و لایحه ای را امضا کرده بودند که طبق آن خدمت نظام وظیفه در کشور موقوف گردد و بتدریج افراد مرخص شوند و برای آینده قشون داوطلب گرفته شود . این پیشنهاد در حقیقت انحلال ارتش ایران بود و زحمات چندساله رضاشاه را در برقراری نظام وظیفه در ایران بهدر می برد . شاه دستور داد امضا کنندگان پیشنهاد به سعد آباد احضار شوند و همینکه همه جمع شدند ، شاه در حالی که ولیعهد نیز همراه او بود به افسران نزدیک شد و پرسید علت این پیشنهاد چه بود و برای چه آن را امضا کرده اید ؟ افسران از چگونگی برخورد شاه فقید و شدت خشم او برخود لرزیدند و نتوانستند جواب قانع کننده بدهند .

هر یک زیرلب چیزی گفتند و بر عصبانیت او بیشتر افزوده شد . بالاخره شاه بنای خشونت را گذاشت و حتی دو سه نفر آنها از ضربه شمشیر بی نصیب نماندند . کار بالا گرفت یکی از افسران گفت والاحضرت چنین اظهارنظری فرمودند . شاه بیشتر عصبانی شد و رو به پیشخدمت فریاد زد هفت تیر بیاورید . وحشت و اضطراب سراپای همه را فرا گرفت و لرزه براندام شش هفت تن افسر عالیرتبه ارتش افتاد و کسی نمی دانست که اگر هفت تیر برسد چه کسی هدف قرار خواهد گرفت . شاه مکرر می گفت خیانت ، خیانت .

این پیش آمد درست بدنبال مرخص کردن سربازان لشگرهای پایتخت بود که با وضع تأسف آوری چندهزار سرباز را از سربازخانه ها بی پول و گرسنه خارج و آواره شهر و بیابانها کرده بودند . همان شب که سربازها مرخص شده و با وضع حزن انگیزی در خیابانها و کوچه های تهران سرگردان بودند ولوله عجیبی در شهر افتاده نگرانی و اضطراب شدیدی در مردم تولید گردید و همان شب که عده

ص: 397

بیشماری از تهران فرار کردند و سربازان گرسنه و بدبخت هم رو به دهات و شهرهای خود پیاده و گرسنه روان گردیدند . فردای آن روز بود که شاه فقید از قضیه مستحضر گردید ، متأثر شد و بلافاصله دستور جمع آوری افراد را صادر کرد و اتومبیلها و موتورسیکلتها در شهرها و جاده های خارج براه افتاد و عده زیادی از سربازان آواره شده را جمع آوری و به سربازخانه ها برگرداندند .

این واقعه دلخراش ، به تمام معنی حکایت از کمک و تسریع در بهم ریختن اوضاع می کرد والا چگونه ممکن بود چندهزار سرباز وظیفه را لخت و گرسنه از سربازخانه ها خارج کنند و جیره و مواجب آنها را حیف و میل نمایند . بعلاوه صدور چنین امریه ای که کسی زیر بار آن نمی رفت از مسائلی بود که شاه فقید را سخت ظنین ساخته بود . از اینها گذشته گزارشاتی همان دو روز اول حادثه از طرف افسران ستاد و شورای جنگ تقدیم شاه شده و اظهار عقیده کرده بودند که نمی توان هیچگونه مقاومتی با قوای مهاجم کرد و ترک مقاومت و تسلیم را پیشنهاد نموده بودند و استقرار قوا را در چند کیلومتری پایتخت برای حفاظت شهر از هجوم قشون اجانب که به شکل نگین شهر را نگاهداری کنند امری بیهوده دانسته و با کمال تأسف نتوانستند یا نخواستند به چندهزار سرباز در چند کیلومتری تهران خوراک برسانند !

این جریانات در فکر شاه دفیله میداد و هرثانیه برخشم او می افزود تا جائی که با بی صبری انتظار رسیدن هفت تیر را می کشید ، اما پیش آمدی رشته فکر شاه را مشوش تر و بدتر کرد و آن گزارشی بود که تلگرافچی قصر سعد آباد حضور شاه تقدیم نمود و آن گزارش حاکی از عبور قشون شوروی از ینگی امام راه قزوین به سمت تهران بود . در اینموقع حالت شاه تغییر کرد و گویا انحرافی در فکرش پیدا شد جلوی سرلشگر احمد نخجوان کفیل وزارت جنگ و سرتیپ ریاضی آمد و با فشار دست درجات آنها را از روی شانه و لباسشان پاره کرد و دستور داد آن دو نفر را توقیف کنند و بدون اینکه دیگر حرفی بزند راه خود را پیش گرفت و از یکی از خیابانهای سعدآباد عبور کرد و رفت . افسران دیگر ، نفسی

ص: 398

براحت کشیدند و با عجله به شهر بازگشتند .

آقای سرلشگر نخجوان و مرحوم سرتیپ ریاضی تا روز بعد از استعفای شاه و حرکت او از پایتخت زندانی بودند و پس از آن آزاد و شروع بکار نمودند . »

ضرغامی : شاه دستور داد افراد را مرخص کنید

سرلشگر ضرغامی که بهنگام واقعه سوم شهریور 1320 رئیس ستاد ارتش بود در کتاب « خاطره ها » پس از شرح و توصیفی مداهنه آمیز پیرامون خصوصیات اخلاقی رضاشاه و اشاره ای به وقوع جنگ جهانی دوم ، در مورد مرخص کردن سربازان اینطور می گوید :

« چنانکه چرچیل نخست وزیر انگلیس در جنگ دوم جهانی ، در کتاب خود نوشته است با استالین رهبر روسیه صلاح دیدند که برای رساندن تجهیزات به روسیه به ایران حمله کنند و این کشور را تحت اشغال درآورند و چنانکه می دانیم با نقض بیطرفی ایران ، این حمله ظالمانه و ناجوانمردانه را کردند و حتی پس از ترک مخاصمه در حالی که سپاهیان ایران راه دوستی در پیش گرفته بودند ، روسها به مراکز نظامی کشور ما حمله بردند ، عده ای را کشتند ، عده ای از افسران را به اسارت بردند ، مقداری اسلحه و مهمات را ضبط کردند ، کارخانه ها - از جمله کارخانه تسلیحات سلطنت آباد - را تحت اشغال درآوردند و صدها خرابکاری دیگر کردند که همه در کتابهای تاریخ و پرونده های وزارت خارجه و از نظر وقایع نظامی در پرونده های ستاد ارتش ضبط است و مردم ایران نیز از آنها بخوبی آگاهی دارند .

چند روزی که از حمله روس و انگلیس به ایران گذشت سرانجام عده ای از نیروهای دو دولت و نیروهای آمریکا به جانب تهران حرکت کردند ، هیأت دولت تغییر یافت و ذکاء الملک فروغی رئیس الوز را شد .

ص: 399

چگونه سربازها را مرخص کردند

شبی ذکاءالملک که نخست وزیر شده بود همراه سهیلی وزیر خارجه و آهی وزیر راه وسرلشگر احمد نخجوان وزیر جنگ در باشگاه افسران نزد من آمدند و گفتند : بودن این همه سرباز در سربازخانه های تهران خطرناک است ، بهتر است سربازان همه مرخص شوند . گفتم این موضوع به من مربوط نیست و منوط به اراده و امر شاهنشاه است ، فردا صبح شرفیاب بشوید و پیشنهادتان را بعرض برسانید هر چه امر فرمودند اطاعت خواهد شد .

فردا صبح در اتاقی که همۀ امرا حضور داشتند تلفن زنگ زد . من گوشی را برداشتم . اعلیحضرت بودند و به من فرمودند : دولت اینطور پیشنهاد می کند دستور دهید افراد را مرخص کنند . من موضوع را بلند تکرار کردم که « اینطور امر فرمودید ؟ » و همۀ امرای حاضر این مذاکره را شنیدند و اعلیحضرت تکرار مرا تصديق فرمودند . بدین ترتیب من دستور دادم در تمام واحدها و در لشگرها کلیه افراد فنی را با عده دیگری در حدود پنج هزار نفر نگاه دارند و بقیه را طبق مقررات و به فرمان اعلیحضرت همایونی مرخص کنند . ولی همان روز از وزارت جنگ آنقدر به واحدها بمنظور تسریع در اجرای امر ، تلفن کرده بودند که آنها نتوانستند مقررات را رعایت کنند و بیقاعده همۀ افراد را مرخص کردند . فردای آن روز سرلشگر حصن الدوله ( شقاقی ) به من گزارش داد که در راه کهریزک عده ای از سربازان را مشاهده کرده است که با وضع بسیار بدی متوقف بوده اند ، و یا بطرف قم می رفته اند . من رئيس مباشرت را که سرتیپ مهدوی بود و سرهنگ رفعت جاه رئیس نقلیه را خواستم و امر کردم فوری چند کامیون با آذوقه به جاده قم و قزوین بفرستند و افراد را جمع آوری کنند و مجدداً به لشگرها عودت دهند . همینکه آنها برای اجرای امر رفتند اعلیحضرت رضاشاه کبیر وارد دفتر من شدند و فرمودند : « اینها اینجا چه می خواستند » . من جریان را عرض کردم با تحسین و تمجید تصدیق کردند و اوامری نیز صادر فرمودند . وقتی خواستند تشریف ببرند عرض کردم پیشنهادی دارم ، فرمودند : « بگو عرض کردم سپهبد احمدی که در این چند

ص: 400

روز فرماندار نظامی تهران است وظایف خود را بخوبی انجام داده است اجازه فرمائید نشان درجه اول لیاقت به او مرحمت شود . فرمودند : « بسیار خوب برای خودت هم نشان درجه اول سپه بنویس . » پس از این دستور همینکه خواستند از دفتر خارج شوند باردیگر برگشتند و فرمودند : « حالا صلاح نیست این فرمان نوشته شود . صبر کنید تا من بعداً دستور بدهم . شما و سرلشگر شاه بختی امسال سپهبد و سرتیپ فیروز (ناصرالدوله ) سرلشگر و سرهنگ خان بابا خان سرتیپ ، خواهید شد . علاوه برنشان سپه به شما یک شمشیر مرصع هم خواهم داد . » و سفارش فرمودند که موضوع را به آگاهی این افراد نیز برسانم و از دفتر تشریف بردند . و من اوامر شاهانه را به یادشدگان اطلاع دادم .

چند روز بعد گزارش رسید که بعضی از سربازان از محل ماموریت خود فرار می کنند . من برای جلوگیری از ادامه این وضع به فرماندهان لشگر و فرماندار نظامی تهران تذکارهائی دادم ولی باعث ایجاد تمام این ناآرامیها و محرک اصلی آن ، وزیر جنگ و عاملان او بودند ، البته از طرف سفارت انگلیس و سفارت روس نیز از نقطه نظر سیاسی و مقاصدی که داشتند تحریکاتی بین مردم و ارتش می شد . در چنین احوالی بود که وزیر جنگ و عاملان او موقع را مغتنم شمردند و در ستاد ارتش جلسه ای با حضور فرماندهان لشگرها مانند سرلشگر نقدی ، سرلشگر بوذرجمهری و فرماندار نظامی تهران سپهبد احمدی ، وسرلشگر یزدان پناه و سرتیپ ریاضی ، تشکیل دادند و تصمیم گرفتند که اخذ سرباز وظیفه را لغو کنند و سرباز داوطلب بگیرند حتی حقوق سرباز را هم تعیین کردند و گزارشی نوشتند و آن را امضا کردند . سپس مرا نیز به جمع خود فرا خواندند و تکلیف کردند که گزارش را امضا کنم . من گفتم اعلیحضرت از این گزارش بسیار متغیر خواهند شد و من آن را امضا نمی کنم . پس از این گفت گو از ستاد ارتش برای صرف ناهار به باشگاه افسران رفتیم . در آنجا سرلشگر احمد نخجوان و سرلشگر یزدان پناه و دیگر امضا کنندگان گزارش باردیگر اصرار کردند که من نیز آن را امضا کنم . من به این شرط که اگر اعلیحضرت بپرسند قضیه از چه قرار بوده همه ماجرا را بعرض

ص: 401

خواهم رسانید ، گزارش را امضا کردم و احمد نخجوان متعهد شد که شخصاً آن را به شرف عرض برساند . ولی او به تعهد خود عمل نکرد و گزارش بوسیله سرهنگ ارفع رئيس مرموزات ستاد ارتش بعرض رسید . پس از ساعتی سرهنگ ارفع با حال پریشان مراجعت کرد و گفت اعلیحضرت بی اندازه متغیر شدند و امضا کنندگان گزارش را خواستند . من فوری حرکت کرده به سعد آباد رفتم و در ورودی کاخ به نخجوان و یزدان پناه و ریاضی برخوردم و به اتفاق شرفیاب شدیم . اعلیحضرت با حالت غضب فرمودند : « من بیست سال زحمت کشیدم ارتش درست کردم حالا شما می خواهید آن را بهم بزنید ؟ » سپس به طرف من آمده فرمودند : « قضایا به چه منوال بود ؟ » من آنچه گذشته بود همه را بعرض رساندم و در اینموقع امضا کنندگان دیگر هم رسیدند و بوذرجمهری نیز مطالبی عرض کرد در نتیجه اعلیحضرت نخجوان و ریاضی را خلع درجه کردند و امر فرمودند توقیف و محاکمه شوند و بقیه مرخص شدیم .

چند روز بعد روس و انگلیس فشارهای دیگری آوردند که در نتیجه اعلیحضرت از شاهنشاهی کناره گیری کردند و از ایران خارج شدند و در بیست و پنجم شهریور 1320 فرزند برومند ایشان اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر وظایف خطیر سلطنت را برعهده گرفتند . »

نخست وزیر مجلس و مردم را به آرامش دعوت کرد

در همین روز وزیر مختار امریکا در ایران گزارشی بشرح زیر درباره پیشرفت مذاکرات ایران با نمایندگان انگلیس و روس ، پرواز هواپیماهای روسی برفراز تهران و ایجاد وحشت در بین مردم به وزارت خارجه آمریکا ارسال داشت .

ص: 402

گزارش وزیر مختار امریکا در ایران ( دریفوس ) به وزیر خارجه آمریکا

« تهران - 31 اوت 1941 ( نهم شهریور 1320 ) ( در روز اول سپتامبر ساعت 3:55 دریافت شد ) .

126 - عطف به گزارش شماره 122 ( مورخ 30 اوت ساعت یک بعد از ظهر ) شرایط روس و انگلیس دیروز ساعت 5 بعدازظهر تسلیم دولت ایران شد . کمی پیش نخست وزیر به نمایندگان انگلیس و روس اطلاع داد که مذاکرات با انگلیس و روس پیشرفت حاصل نموده است . وی از نمایندگان مجلس و مردم درخواست نمود که خونسرد و آرام باشند و اظهار داشت که وحشت زدگی مردم ایران موجب صدمه بزرگی شده است .

ساعت 9 صبح امروز هشت فروند هواپیمای روسی چند بمب روی تهران فروریختند وابسته نظامی ما حفره ها و فرورفتگی هائی که دوتا از این بمب ها که در حوالی تقریباً یک میلی فرودگاه افتاده ولی خسارتی ایجاد نکرده بود معاینه نمود . من اطلاع قطعی دارم که یکی از بمب ها که به جنوب شهر افتاد دونفر را کشت و یک نفر را مجروح نمود و شاید تلفات دیگری هم ببار آورد . حتی در این لحظه هم صدای هواپیماهای روسی مجدداً در بالای سرشنیده می شود . فهمیدن این نکته خیلی دشوار است که چرا روسها تهران را پس از آنکه ایرانیها دست از مقاومت برداشتند و پس از آنکه شرایط تسلیم ( دولت ایران ) شد بمباران می کنند . شاید می خواهند عملی را که من در گزارش شماره 21( 121 ) ذکر کردم تلافی و جبران کنند ( منظور از عمل تیراندازی به یک هواپیمای شوروی برفراز تهران است که بمب ها احتمالاً بوسیله آن فروریخته می شد ) - اگر مقصود آنها ایجاد وحشت بین مردم ایران بود که در این مقصود توفیق حاصل کرده اند . بعضی از اوراقی که امروز ریخته شد خطاب به دهقانان ایران بود و تاکید شده بود که روسیه چقدر آنها کمک کرده است . »

دریفوس

ص: 403

وقایع این روزهای تیره و تار از زبان نویسنده « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » تا آنجا دنبال شد که شاه در روز نهم شهریور دستور توقیف و محاکمه دوتن از امرای ارتش را صادر کرد ، حال همان کتاب را ورق می زنیم و اتفاقات و حوادث روزهای بعد از آن را مرور می کنیم .

روز دهم شهریورماه

اشاره

« اوضاع آشفته و تیره است . عده زیادی از افسران جزء پادگانهای مرکز با کامیون و سایر وسائل موتوری در پی گردآوری افراد می باشند دسته ای بسوی قزوین عده ای بطرف سمنان و شاهرود و دسته های دیگری در جاده قم و اراک بحرکت آمده و در نظر دارند افراد را جمع آوری و به سربازخانه ها عودت دهند .

وزیر جنگ جدید سرلشگر محمد نخجوان با مشکلات زیادی روبرو است و باید خیلی مراقب اوضاع باشد . شاه از پیش آمد روز هشتم و نهم شهریورماه بی نهایت عصبانی است و زمامداران در ترس و هراسند که چگونه با فرمانروای کشور رو برو و مشکلات را شرح دهند . در یک چنین موقع بحران آمیزی به وزارت جنگ خبر داده می شود افراد پادگانهای مرکز که بدون وسیله و خواربار و بالاپوش در نتیجه عدم توجه فرماندهان لشگر از سربازخانه ها رانده شده اند در طول جاده قم - تهران از بی آبی و نداشتن مواد غذائی تلف می شوند . باید هر چه زودتر چاره جوئی کرد .

وزیر جنگ جدید که برخلاف بیشتر افسران ارشد با کمال خونسردی مشغول کار خود بود بلافاصله با اداره شهرداری داخل مذاکره شد ، و چند کامیون محتوی آب و مقدار کافی نان برای سربازانی که در بیابان افتاده بودند بسرعت ارسال می دارند . با این اقدام از تلف شدن عده زیادی از افراد این کشور که در نتیجه عدم تجر به فرماندهان لشگر خود دچار خطر شده بودند ، جلوگیری می شود .

ص: 404

ساعت 2 بعد از ظهر

در کاخ سلطنتی سعدآباد فعالیت زیادی حکمفرماست . آقای فروغی نخست وزیر و آقای سهیلی وزیر امور خارجه که پاسخ نامه های دو دولت همسایه را پس از 2 روز مطالعه و بررسی اوضاع عمومی کشور حاضر نموده بودند بنظر شاه رسانیده و مشغول مذاکره بودند . شاه خیلی مغموم و غصه دار بود ، خبرهای رادیوهای بیگانه و طرز تبلیغات آنها که همه بر علیه شخص شاه بود ، ایشان را سخت دچار اضطراب ساخته بود . چند دسته کاغذ ماشین شده در دست خود گرفته و در طول یکی از سالنها به قدم زدن مشغول بود . در این ضمن مثل اینکه موضوعی بخاطرش راه یافته باشد به نخست وزیر ، آقای فروغی ، روی نموده و اظهار داشتند بهتر است مدیران جراید را احضار و دستور دهیم که جواب خبرهای رادیو برلن را بدهند .

در همین موقع از کاخ به اداره شهربانی دستور داده می شود که مدیر روزنامه ایران و اطلاعات را بفوریت به کاخ سعدآباد بفرستند .

پس از ده دقیقه آقای مجید موقر مدیر روزنامه ایران و آقای عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات در کاخ سلطنتی حاضر می شوند . شاه با نخست وزیر مشغول صحبت است . مدیران جراید در زیر یکی از درختهای کهن کاخ در میان اتومبیل با آقای قوام که در آنجا حضور داشته مشغول صحبت می شوند تا احضار شوند .

پس از عزیمت آقای فروغی و آقای سهیلی نوبت شرفیابی روزنامه نویسها رسیده و در یکی از تالارهای کاخ در حالی که والاحضرت ولیعهد نیز حضور داشتند ، آنها شرفیاب می شوند .

شاه بمحض اینکه دو مدیر روزنامه را میبیند با تکان دادن دسته اخبار ماشین شده رادیوهای خارجی پیش آمده و پس از کمی تأمل می گوید :

این یادداشتها را ببینید . ما که با آلمان دشمنی نداریم . ولی معلوم نیست اینها چرا در رادیوهای خود اخبار دروغ و وحشت انگیزی نسبت به ما و کشور ایران

ص: 405

منتشر می کنند . باید به اینها گوشزد کرد که اگر خبری راجع به ما و ایران منتشر می کنند صحيح باشد و بهتر است که شما این اخبار را خوانده و در اطراف آنها و تکذیب این قبیل اراجیف مقاله ای تهیه و چاپ کنید .

سپس رو به والاحضرت ولیعهد کرده و می گوید عقیده شما چیست ؟ البته باید نوشته شود که رادیو برلن اخبار صحیح منتشر نماید و از انتشار اینگونه خبرها خودداری نماید .والاحضرت ولیعهد حرف شاه را تصدیق می نماید .

نزدیک ساعت 3 بعدازظهر مدیران جراید از حضور شخص اول کشور مرخص می شوند که مقالاتی در روزنامه عصر و صبح در مورد تکذیب انتشارات رادیوی برلن چاپ نمایند .

شاه مکدر است

عوض شدن لحن رادیوهای متفقین و کشورهای محور نسبت به شخص شاه تكدر خاطر و اندوه زیادی در شخص اول کشور ایجاد کرده است . کارهای خبط و دستورات ناروای ایشان دربارۀ اداره امور کشور برتیرگی اوضاع از هر جهت افزوده است . همه جا بی تکلیفی عجیبی حکمفرماست . هیأت دولت تمام وقت خود را صرف مذاکره با نمایندگان دو دولت کرده و در کارهای داخلی خیلی کم دخالت می ورزد پادگانهای مرکز منحل شده و گاراژهای نیروی هوائی پس از آن واقعه کوچک مهر و موم و بسته شده و سرلشگر بوذرجمهری مورد عظوفت شاه قرار گرفته ، بسمت فرماندهی نیروی هوائی منصوب شده بود .

این یکی از بد بختیهای بزرگ است که غالباً کارهای مهم را به غیراهل خود می سپارند. چنانکه امر به خود صاحب کار نیز مشتبه می گردد . چنانکه شنیدم روزی که افراد نیروی هوائی را سان می دیده با یکی از افسران نیروی هوائی راجع به مسائل فنی هوانوردی اظهاراتی کرده و به افسری که سالیان دراز با آسمان نیلگون مرموز سر و کار داشته خرده گیری کرده است !

باری سرلشگر بوذرجمهری مقام خود را حفظ کرده بود و گلیم خود را از

ص: 406

آب بیرون کشیده و در قضیه مرخصی افراد از باغشاه چنان وانمود شد که وی از قضیه مرخصی افراد لشگر هیچ اطلاعی نداشته است ...

یک عمل ناگوار

پیش آمد روز نهم شهریورماه و زندانی شدن دونفر از افسران ارشد بدون محاکمه و امر به تشکیل دادگاه به ریاست شخص شاه ، اینها عواملی بود که به حیثیت مقام شاه بیش از همه چیز لطمه زد . رادیوهای بیگانه که از چند روز پیش بطرز کار و اقدامات و عملیات شاه در دوران گذشته خرده می گرفتند و آنها را برخلاف مصالح ملت و کشور ایران تشخیص داده و از رژیم دیکتاتوری و فعال مایشائی در ایران بسختی انتقاد و از مزایا و محسنات حکومت دموکراسی صحبت می کردند ، زندانی شدن سرلشگر احمد نخجوان و سرتیپ ریاضی را موضوع سخنرانی قرار داده و بطرز عمل شاه سخت حمله می کردند . همین وضعیت ثابت می کرد که بیشتر اختلاف نظرها با فرمانروای ایران است و زمامداران دیگر و قاطبه ملت از این لحاظ در درجه دوم قرار می گیرند .

شاه از همان روز اول که لحن رادیوهای بیگانه را نسبت به شخص خود متغیر دید ، نگران شد و می دانست دیر یا زود باید از مقام خود دست بکشد ولی در این امر تا می توانست پافشاری بخرج می داد تا بلکه بتواند باز اوضاع آشفته را سروصورتی دهد . بهمین جهت در همان موقع که با مدیران جراید راجع به تهیه پاسخ رادیوی برلین صحبت و دستور نوشتن مقالاتی برای نمایاندن حقیقت اوضاع به آنها می داد تیمسار سرلشگر محمد نخجوان وزیر جنگ احضار شده که به خدمت شاه برسد .

ساعت چهار بعد از ظهر وزیر جنگ در حالی که پرونده ای بدست داشت خدمت شاه شرفیاب شد .

شاه بمحض اینکه وزیر جنگ را دید اظهار داشت آقای وزیر جنگ لابد خبرهای رادیو را گوش داده و فهمیده اید که این عمل اخیر ما تأثیر بدی در اذهان

ص: 407

بخشیده است . مثل این است که تمام حوادث و پیش آمدها برعلیه من روی می دهد برای اینکه به این قبیل تبلیغات پایان داده شود ، لازم است فوراً وسایل باز پرسی قانونی افسران ارشدی که پیشنهاد منظور را امضا کرده بودند فراهم آورید و دادگاه نظامی تشکیل دهید آیا صورت آنها را دارید ؟

- بلی قربان ، صورت حاضر است و اگر اجازه می فرمائید بعرض برسد .

- بلی ، بخوانید

- امضاء کنندگان پیشنهاد ... تیمسار سپهبد احمدی فرماندار نظامی تهران ، تیمسار سرلشگر احمد نخجوان وزیر جنگ ، تیمسار سرلشگر نقدی فرمانده لشگر پادگان مرکز ، تیمسار سرتیپ ریاضی ، تیمسار سرتیپ خسروانی فرمانده نیروی هوائی . سرتیپ رزم آرا و تیمسار سرتیپ هدایت نیز که در شورا شرکت داشته ولی در نتیجه کار و در اثر خستگی مفرط و بیداری شب پیش ، عمارت باشگاه افسران ( محل شورا ) را ترک گفته بودند ، صورت جلسه پیشنهادی را امضا نکرده اند .

و اما اینکه فرمودید دادگاه رسیدگی به اینکار به ریاست شخص اعلیحضرت همایونی تشکیل شود ، گمان می رود عملی نباشد . زیرا اعلیحضرت بایستی رأی دادگاه را امضا و امر اجرای آن را صادر فرمایند . بنابراین نمی توانید رئیس دادگاه نظامی شوید و بنده در این مورد با سرتیپ فیروز و آقای معاصر دادستان ارتش مذاکره لازم کردم و عقیده آنها نیز چنین است و الان حاضر هستند که شرفیاب شده و مراتب را بعرض برسانند .

شاه پس از تفکر دستور می دهد سرتیپ فیروز رئیس دیوان محاکمات ارتش و معاصر دادستان ارتش شرفیاب شوند . موضوع تشکیل دادگاه به ریاست شاه دو مرتبه مطرح و از طرف این دونفر نیز توضیح داده می شود که شخص شاه از لحاظ قانون نمی تواند ریاست دادگاه را بعهده گیرد . با این ترتیب شاه قانع شده و رو به وزیر جنگ نموده می گوید بسیار خوب ، پیس شما که وزیر جنگ هستید دادگاه نظامی را هر چه زودتر به ریاست خودتان در عمارت وزارت جنگ تشکیل

ص: 408

دهید و امضا کنندگان پیشنهاد را هر چه زودتر محاکمه نمائید . فراموش نکنید که این امر بایستی به اسرع وقت اجرا و معلوم شود این عده از افسران ارشد به چه دلیل تصمیم گرفته و عقیده داشته اند نظام وظیفه که ما برای ایجاد آن خون دل خورده و زحمات زیادی متحمل شده ایم منحل و بجای آن سربازان داوطلب استخدام شود .

وزیر جنگ که متوجه مشکلات بود پس از اینکه با رئیس دیوان محاكمات ارتش و دادستان مشاوره کرده به شاه عرض می کند که طبق مقررات در نخستین مرحله نمی توان به محاکمه عده ای شروع کرد اگر اجازه بفرمائید قبلا موضوع تحت بازجوئی قرار گیرد و حقیقت امر روشن شود که آیا امضا کنندگان نظر سوئی داشته اند یا نه . چه بسا محتمل است که پیشنهاد دهندگان با توجه به اوضاع آشفته پایتخت این پیشنهاد را به صلاح و صرفه کشور تشخیص داده اند ، در صورتی که ضمن بازجوئیهای مقدماتی خلاف آن ثابت شد آنها مورد تعقیب قرار گیرند .

چون شاه میل داشت که این کار هر چه زودتر تشریفات قانونی خود را طی نماید تا بدینوسیله از تبلیغات ناروا بر علیه خودش جلوگیری شود با این پیشنهاد وزیر جنگ نیز موافقت کرده و دستور می دهد که در یکی از اتاقهای وزارت جنگ سرتیپ فیروز و آقای معاصر به ریاست وزیر جنگ دادگاه را تشکیل و از همین فردا صبح افسران ارشد را احضار و به بازجوئی شروع نمایند .

نزدیک ساعت 6 بعد از ظهر این مذاکرات پایان یافته و سرلشگر محمد نخجوان به اتفاق دونفر دیگر کاخ سعدآباد را ترک و شاه را با افکار آشفته در زیر یکی از درختهای کهن کاخ تنها می گذارند .

روز یازدهم شهریورماه

اشاره

اوضاع بهمان ابهام خود باقی است با این که مذاکرات دولت با نمایندگان دو کشور همسایه ادامه دارد معلوم نیست چه حوادثی رخ خواهد داد . با تمام این احوال واحدهای جنگی دو دولت به تهران وارد نشده و هیچ معلوم نیست

ص: 409

این کار چه روزی انجام خواهد گرفت . پاسخ یادداشتهای نمایندگان دولتهای شوروی و انگلیس که از طرف دولت تنظیم یافته بود به سفارتخانه های مربوطه ارسال شده است .تهیه خواربار و بدست آوردن مواد غذائی از مسائل بسیار مشکل روزانه شده و مردم در برابر مغازه های خواربار فروشی و مغازه های عمده فروشی که اجناس مورد نیاز را توزیع می کنند اجتماع کرده و به بهای خیلی گران رفع احتیاج می کنند .

رسیدن مهاجرین

عده زیادی از مردمان شهرستانهای خارج که در اثر حوادث روز سوم متواری شده بودند ، روزهای نه و ده و یازده به مرکز کشور رسیده و از پیش آمدهای اخیر صحبت می کردند . ستادهای واحدهای چندی از ارتش نیز که عقب نشینی اختیار کرده و پس از رسیدن دستور ترک مقاومت برای تعیین تکلیف به نقاط مختلف رهسپار شده بودند ، دسته دسته بنو به داخل تهران می شدند .

حالت آشفته این مهاجرین و طرز صحبت آنهائی که از نقاط دوردست کشور آمده و جریان وقایع را به چشم خود دیده بودند ، در روحیه ساکنین پایتخت بی تأثیر نبود . با وجود این ، در میان این 600 هزار نفر ساکنین مرکز کشور بیشتر آنهائی نگران اوضاع بودند که دارای وسائل زندگی مرتب بوده و راحتی و آسایش داشتند و روز هشتم و نهم بیشتر اشخاصی که شهر را ترک گفته و با اتومبیل های لوکس بسوی مقصد نامعلومی حرکت کردند همین ها بودند . روز دهم و یازدهم که شایعه ورود واحدهای جنگی متفقین به تهران از موضوع روز گذشته و مسأله ساعت و دقیقه شده بود ، عده زیادی از همین طبقه که در روزهای صلح و صفا برای خود در جامعه مقامی قائل و مردمان طبقه دوم و سوم را بهیچ چیز حساب نمی کنند مرکز مملکت را ترک گفتند . در این روز بهای یک حلب بنزین به متجاوز از پانصد ریال رسید و بنزین فروشی تعریف می کرد که در این روز مبلغ گزافی سود برده است .

ص: 410

سران دولت نیز تا اندازه ای از نزدیکی واحدهای جنگی متفقین به تهران هراسان بودند . از طرز عمل دولت و مخصوصاً صدور یک اعلامیه کوچک دو سطری ساعت 8/30 بعد از ظهر معلوم میشد که دولت میل دارد حتی المقدور با نمایندگان دو دولت کنار آید تا تهران جزء مناطق اشغال شده نباشد .

انتظامات شهر

روز هشتم شهریورماه که پادگانهای مرکز مرخص شدند و ستاد جنگ راه قم را پیش گرفت و شیرازه کارهای کشور بکلی از هم گسیخت ، اداره شهربانی دچار بحران عجیبی شده و افسران این اداره با تأسی به سایر کارمندان کشور و بیشتر از این لحاظ که رئیس مستقیم شان نیز مرکز را بدلایلی ترک گفته بود - بجز عده معدودی - در فکر خروج از پایتخت بودند . در صورتی که برقراری امنیت و نظم در شهر با اعلان حکومت نظامی و مرخص شدن افراد پادگانها کار بسیار مشکلی بود و می بایستی نهایت فداکاری در این راه مبذول شود در چنین موقع آقای سرهنگ اعتماد مقدم ( که اکنون پس از 19 سال سرهنگی بدریافت درجه سرتیپی نایل و معاون اداره کل ژاندارمری مملکتی می باشند ) از طرف اعلیحضرت همایون بسمت ریاست شهربانی برگزیده شده و مأموریت پیدا می کنند که هر چه زودتر با پاسبانان موجود و یک گردان سوار و یک گردان پیاده نظام انتظامات شهر را حفظ و از حدوث پیش آمدهای غیر مترقبه جلوگیری کند .

آقای سرهنگ نخستین اقدامی که می کند آقای پاسیار را دسر را که اکنون به درجه سر پاسی مفتخر و ریاست کل شهربانی را عهده دار هستند بسمت معاونت شهربانی انتخاب و پس از جمع آوری سایر افسران شهربانی و تقسیم عده ای از سوار نظام بین کلانتریها مشغول کار می شود . در نتیجه حوادث مهمی که پشت سرهم و بسرعت برق رخ داده موضوع تأمین نظم و ترتیب شهر اهمیت خاصی پیدا کرده است ، شیرازه کارها از هم گسیخته و باید با مراقبت بسیاری مشغول کار شد . پس از دو روز که اوضاع کمی به حال عادی خود برمی گردد و

ص: 411

آنهائی که با اتومبیل های لوکس خود تهران را ترک گفته بودند یواش از گوشه و کنار پیدا شده و شروع به اظهار حیات می کنند ، آقای سرهنگ اعتماد مقدم به کاخ سعد آباد احضار می شود . رئیس شهربانی جدید بیدرنگ بسوی کاخ حرکت و پس از چند دقیقه شرفیاب می شود . شاه بمحض اینکه رئیس شهربانی را می بیند اظهار می دارد چرا دو روز است گزارش روزانه شهربانی نرسیده است . آقای سرهنگ با یک دنیا تعجب بعرض می رسانند با این همه گرفتاری چگونه ممکن است گزارش تهیه و تقدیم کرد . شاه با حالت عصبانی دستور می دهد که حتماً باید گزارش روزانه ارسال شود . حالا این گزارشها چه بود ؟ هم من و هم شما از آن اطلاع داریم . جریان کارهای مختاری و دستیاران او بود که هر روز می بایستی تقدیم شود و خدا داناست چه مردمان بیگناهی براثر این گزارشها خانمانشان بباد رفت و چه خانواده هائی داغدار گردیدند برای این که رئیس شهربانی بی گزارش شرفیاب نشود !

پس از صدور این دستور شاه از آقای سرهنگ سئوال می کند آیا دستور ارسال نان و آب برای افراد و سربازانی که در بین جاده قم - تهران دچار مخاطراتی شده بودند بسرعت انجام شد یا نه ؟

سرهنگ اعتماد مقدم بعرض می رسانند که بلی اوامر شاهانه فوراً به آقای فروزان رئیس شهرداری ابلاغ و یک کامیون نان که بهای آن در حدود 1600 ريال بوده و دو اتومبیل آب بسرعت تمام به محل ارسال و بین سربازان تقسیم و وسایل عودت دادن آنها نیز به سربازخانه ها تهیه شده و اکنون لشگرها مشغول جمع آوری افراد خود می باشند .

مذاکرات شاه و رئیس شهربانی پس از چند دقیقه پایان یافته و به آقای سرهنگ اعتماد مقدم دستور داده می شود که با کمال جدیت وظیفه خود را انجام و در این موقع باریک در مورد انتظامات شهر نهایت مراقبت را بکار برند .

ص: 412

کسالت آقای فروغی

فعالیت چندروز اخیر و مذاکرات و کارهای فوق العاده آقای فروغی را روز یازدهم دچار کسالت مختصری ساخته و در منزل بستری نمود . حقیقت اینکه مردم از روی کارآمدن آقای فروغی خرسند و خوشحال بودند و همه را عقیده براین که این مرد پرتجربه و مآل اندیش خواهد توانست با خونسردی و متانت مشکلی را که پیش آمده برطرف و از وقوع حوادث ناگوار جلوگیری کند . به این جهت خبر کسالت ایشان در بین مردم که گرفتار مشکلات زیادی شده بودند ، ایجاد تأثر نمود .

عیادت از آقای نخست وزیر

ساعت 11 صبح روز یازدهم شهریورماه ، پس از آنکه در کاخ سعدآباد به شاه خبر داده می شود آقای نخست وزیر کسالت جزئی پیدا کرده و بستری شده اند ، اعلیحضرت پهلوی از کاخ سعد آباد به قصر شهری آمده و مقارن ساعت یازده و نیم صبح فاصله چهار راه پهلوی تا منزل نخست وزیر را پیاده پیموده و از آقای فروغی عیادت و احوال پرسی می کنند و گویا نخستین بار در تاریخ دورهٔ سلطنت پهلوی بوده که شاه از نخست وزیر بیمار خود عیادت می کرده است !

700نفر بی تکلیف

موضوع تهیه جا و غذا برای زندانیان از جمله اموری بود که از روز هشتم شهریورماه به آن طرف اشکالات زیادی برای اداره شهربانی ایجاد کرده بود چون تأمين انتظامات شهر با برقراری حکومت نظامی مستلزم کوشش و فعالیت زیادی بود به این جهت تهیه وسایل و حفظ آرامش زندان و جلوگیری از تظاهرات چندهزار نفر زندانی که بیشتر آنها خود را بیگناه می دانستند کار بسیار مشکلی بود .

ممکن بود هزاران پیش آمد رخ دهد . از روز نهم شهریورماه برای تثبیت اوضاع زندان اقدامات مقتضی بعمل آمد ولی روز دوازدهم آقای رئیس شهربانی

ص: 413

جديد ضمن مراجعه به آمار زندانیان متوجه می شود که هفتصد نفر بدون جهت و بلا تکلیف از طرف عربشاهی و دیگران زندانی شده اند و روزهای متمادی از تاریخ توقیف آنها گذشته ولی نه پرونده دارند و نه مشخص است که چه جرمی را مرتکب شده اند . آقای سرهنگ اعتماد مقدم از این پیش آمد سخت متأثر شده و دستور می دهد که هر چه زودتر تکلیف این هفتصد نفر معلوم شود . در ضمن به بسیاری از کارمندان آگاهی امر می شود تا مادامی که پرونده این عده زیاد تشکیل و تکمیل نشده ، حق ندارند از اداره خارج شوند . بلافاصله رسیدگی آغاز و در مدت دو روز وضعیت بسیاری از زندانیها روشن و چون بیگناهی آنها ثابت می شود آزاد می گردند .

3روز افسر نگهبان

باشگاه افسران از جنب و جوش سابق خود افتاده و آن حرارت و فعالیت روزهای چهارم و پنجم شهریور ماه در افسران و اشخاص دیگری که به این عمارت رفت و آمد می کردند ، دیده نمی شد . گویی تالارهای مجلل و اتاقهای مزین و در و پرده های تمیز این عمارت نیز از کار و طرز عمل زمامداران وقت و بویژه آنهائی که در زمان صلح و صفا خود را لایق زندگی در بهترین قصور می دانستند و در روزهای بحران و سختی بی لیاقتی خود را ثابت کردند شرمسار و خجل بود !

افسران ارشد پس از واقعه هشتم شهریورماه خیلی کم در این عمارات دورهم جمع می شدند زیرا افراد مرخص شده و در پس آن حوادثی رخ داده و ارکان دولت را سخت متزلزل ساخته و تکلیف همه تقریباً یکسره و روشن شده بود . دیگر اجتماع در باشگاه و مزاحم یکدیگر شدن چه معنی داشت عده ای از افسران زندانی و عده دیگری نیز بموجب امر شاه در محکمه ای که به ریاست وزیرجنگ وقت تشکیل یافته بود بازجوئی می شدند . با اینحال بعضی از همین افسران چون کاردانی و لیاقت خود را مخصوصاً در این روزهای آشفته نشان داده بودند به این جهت بسمت فرماندهی واحدهای دیگری نیز برگزیده شده و در

ص: 414

عین حال که در پشت میز اتهام قرار گرفته و بازجوئی می شدند به میدانهای پیاده نظام و فرودگاههای هوائی و آشیانه هواپیماها نیز سرکشی کرده و برای حفظ نظم و انضباط دستورات لازم را می دادند . در یک چنین موقع باریکی از لشگر اول به باشگاه افسران تلفن می شود و ستوان یکمی که سه روز پشت سرهم با کمال بردباری و شهامت افسر نگهبان بوده و پست خود را ترک نگفته بوده است به رئیس شهربانی وقت ( آقای سرهنگ اعتماد مقدم ) که برحسب تصادف در باشگاه بوده و گویا در نظر داشته اند با فرماندار نظامی تهران ملاقات کنند می گوید : من سه روز است افسر کشیک می باشم . اینجا کسی نیست و تاکنون دستوری برای تعویض من نرسیده و معلوم نیست در این مورد به چه کسی باید مراجعه کرد . این تلفن عجیب باعث آشفتگی همه شده و فوراً برای روشن شدن قضایا به ستاد ارتش اطلاع داده می شود که در لشگر اول افسری از روز هشتم شهریورماه عهده دار نگهبانی است و برای تعویض آن و یا رسانیدن وسایل آسایش به او هیچ گونه اقدامی بعمل نیامده است .

رئیس ستاد در مرخصی است

رئیس ستاد ارتش آقای سرلشگر ضرغامی در پاسخ اظهار می دارند که در این مورد باید به فرمانده لشگر مربوطه مراجعه و دستور داده شود ، بعلاوه من از اعلیحضرت همایونی مرخصی گرفته ام .

این مسأله در همه جای دنیا مورد تصدیق عامه مردم است که اشخاص برگزیده و سیاستمداران و افسران ارشد که فرماندهی جبهه بزرگی را بعهده گرفته و به پیروزیهای مهمی موفق شوند و یا مردان سیاستمداری که در صحنه سیاست موفقیتهای شایان توجهی بدست می آورند ، پس از پایان وظیفه خود چندروزی استراحت می کنند که قوای از دست رفته خود را تجدید و دو مرتبه برای خدمتگزاری به ملک و ملت آماده شوند . با این ترتیب اگر رئیس ستاد ارتش وقت نیز خدمت شایسته ای انجام داده بود ، شاید استحقاق داشت که بمنظور تجدید قوا

ص: 415

از شاه مرخصی گیرد ولی صرف نظر از رفع مسئولیت به این جمله متوسل شدن شایسته نبود شاید بسیاری از آنهائی که این سطور را می خوانند پیش خود بگویند که این اخطار تلفنی یک افسر جزء و مراحل دیگر این امر از نظر تاریخی در مقابل وقایع اساسی سوم شهریورماه چه اهمیت دارد و چرا این مطلب با این همه آب و تاب در اینجا گنجانیده شده است ؟ در جواب باید بگویم که همین پیش آمد کوچک خیلی از اسرار بزرگ را برای ما روشن می کند . اسراری که با هستی و حیثیت یک ملتی تماس دارد . همین موضوع نقاط ضعف و حساس اقدام و عملیات بسیاری از سران ارتش را که خیال می کردند همه اقداماتشان درست و منطقی است نشان داده در عین حال ثابت می کند که افسران جزء در انجام وظیفه خود فداکاری کرده و از هر جهت نقطه مقابل فرماندهان خود بوده اند .

روز دوازدهم شهریورماه

اشاره

روز دوازدهم شهریورماه چنان بنظر میرسید که اهالی پایتخت کمی آرام شده اند . ولی از حقایق امر باز اطلاعی صحیحی در دست نبود . اراجیف بسیاری در تهران شیوع داشت . مردم همه از پیشروی واحدهای جنگی متفقین بسوی تهران صحبت می کردند و این امر بیشتر باعث اضطراب متمولین و بازرگانان ثروتمند که عده زیادی از آنها بهزاران نیرنگ در مدت 20 سال خون مردم بدبخت را مکیده و کیسه های خود را پر کرده اند ، شده بود و اغلب اتومبیلهائی که مرکز کشور را ترک می گفت حامل همین طبقه اشخاص بود که در روزهای خوشی و صلح خود را از همه ممتازتر نشان داده ولی در روزهای تیره و تار حاضر نبودند حتی چند لحظه هم در بدبختی مردم شریک و سهیم شده و یا در صورت لزوم یکقدم با آنها همراهی و مساعدت نمایند ...

ص: 416

اتباع آلمان از ایران اخراج شدند

بطوری که قبلاً بنظر خوانندگان رسید از جمله نکاتی که دولتین انگلیس و شوروی روی آن اصرار داشتند لغو اقامت اتباع بیگانه - خصوصاً آلمان - در ایران و تحویل آنها به دولت های نامبرده بود . ایران با خروج اتباع بیگانه که در کارخانه ها به کار اشتغال داشتند ابتدا مخالف بود ولی در پی فشارهای مدلوم دو دولت با این نظر موافقت کرد اما چون تحویل اتباع آلمانی را مغایر بیطرفی و مناسبات دوستانه بین دول می دانست از قبول آن امتناع ورزید . در این میان چون تهدیدهای دو دولت بالا گرفت ، ناگزیر به این کارتن در داد . عبدالله انتظام که در آن روزها به ریاست اداره سوم سیاسی وزارت امور خارجه منصوب شده بود ، در مورد چگونگی خروج آلمانها از ایران چنین نوشته است :

« ... در این ایام جسته گریخته شنیده می شد که سفارت انگلیس از دولت تقاضاهائی راجع به خارج کردن متخصصین و مهندسین آلمانی که در خدمت دولت بودند و عده آنها هم نسبتاً زیاد بود دارد . ولی موضوع زیاد جدی تلقی نمی شد و جواب درستی هم به سفارت نمی دادند تا اینکه دولت شوروی هم وارد جنگ شد و تقریباً بلافاصله این توقع و تقاضا بطور شدیدتری از طرف هر دو دولت از دولت ایران بعمل آمد . در همین اوان رادیو لندن هم حملات خود را شروع نمود و این حملات بتدریج بی پرده تر و شدیدتر می شد . مطلبی که تا به امروز برای من روشن نشده این است که دولت ایران چگونه به این تقاضا آنطور که باید اهمیت نداد و کار به آنجا که نباید برسد رسید - در مذاکراتی که وزیر مختار انگلیس و همچنین وزیر مختار آلمان در تهران بعدها با من کردند و بطور خلاصه ملاحظه خواهید فرمود این معما بازهم تاریکتر می شود .

در این اوقات گاهی هم که با بعضی اشخاص که مصدر امور و بکارها بیشتر وارد بودند صحبت می شد می گفتند موضوع مهم نیست و بیشتر این حرفها را وزیر مختار انگلیس که نسبت به ایران عناد دارد از پیش خود می گوید !! و حتی می گفتند : از سفارت خودمان در لندن خواسته ایم که او را عوض کنند ! من به

ص: 417

صحت این حرفها اطلاع کامل ندارم و فقط بعنوان مسموعات به آن اشاره می کنم .

صبح روز سوم شهریور به رادیو لندن گوش می کردم که گوینده اخبار خبر ورود ارتش های انگلیس و شوروی را به ایران منتشر کرد . بسیار پریشان شدم . به آقای علی معتمدی که معاون نخست وزیر بود تلفن کردم . ایشان گفتند : مطلب صحت دارد و دولت مشغول اقدام است که مراجعت نمایند .

بقیه پیش آمدها را آنان که سنشان اقتضا دارد بخاطر دارند و دیگران نیز ضمن مقالات و کتب خواندهاند و از موضوع بحث ما خارج است . من در این مقاله که فهرست وار نوشته می شود فقط قسمت هائی را که شخصاً دخیل بوده ام بعرض خوانندگان محترم سالنامه دنیا می رسانم .

کابینه مرحوم فروغی تشکیل شد و مرحوم سهیلی که در کابینه آقای منصور وزیر کشور بود در این کابینه بسمت وزیر امور خارجه انتخاب گردید . ساعت اول که مرحوم سهیلی به وزارتخانه آمد نظر بسابقه دوستی ممتدی که داشتیم مرا به اتاق خود خواند و گفت : در این موقع مشکل می خواهم به من کمک کنی و فعلاً چه می کنی ؟ گفتم رئیس اداره جامعه ملل هستم و کاری هم ندارم ولی برای کمک به شما با جان و دل حاضرم و محتاج به تغییر سمت هم نیست ، در همین پستی که دارم هر کمکی که می خواهید می کنم . گفت : در این باره فکر می کنم . بعد از ظهر یا صبح همانروز - درست خاطرم نیست - آقای دریفوس وزیر مختار امریکا به دیدن مرحوم سهیلی آمد و مرا هم به اتاق احضار و به او معرفی کردند . من ایشان را تا آن وقت ملاقات نکرده بودم و خوانندگان قدیمی سالنامه دنیا بخاطر دارند که در آن سالها تماس با سفارتخانه ها بدون اجازه از ممنوعات بود . دیدم که آقای دریفوس به من تبریک می گوید ولی من نمی فهمیدم مطلب از چه قرار است . پس از رفتن ایشان مرحوم سهیلی گفت : ابلاغ تو به ریاست اداره سوم سیاسی صادر شده است که عمده کارهای فعلی ما مربوط به این اداره است . گفتم : من که به شما گفتم بگذارید من در همان که هستم هر خدمتی که لازم است انجام می دهم بعلاوه آقای غلامرضا نورزاد

ص: 418

رئیس این اداره است . تغییر ایشان صورت خوشی ندارد . گفت : موقع این حرفها نیست . آقای نور زاد بسمت سرکنسولگری اسلامبول تعیین شده و عنقریب حرکت می کند و شما هم بروید و مشغول کار خود باشید . من همینکه از اتاق بیرون آمدم دیدم پیشخدمت اداره کارگزینی دنبال من است که ابلاغ کار جدید را به من بدهد .

در اینجا باید عرض کنم که سفارتهای انگلستان و شوروی یادداشتی به دولت داده بودند و تقاضا کرده بودند که عده ای با اسم و رسم از اتباع آلمان تسلیم آنها بشوند که قسمتی را روسها به شوروی و قسمتی را انگلیسیها به استرالیا یا جای دیگر بعنوان اسیر جنگی روانه نمایند . قبول این تقاضا برای دولت ایران بسیار ناگوار بود و منتهای کوشش می شد که بلکه قبول کنند که این افراد را خود دولت ایران از راه ترکیه از ایران خارج نماید .

غروب همان روز مرحوم فروغی نخست وزیر به دفتر مرحوم سهیلی آمد و مرا هم احضار کردند و گفتند : صحبتهای ما با انگلیسیها راجع به عدم تسلیم اتباع آلمانی بجائی نرسیده و از وزیر مختار امریکا هم خواهش کرده ایم که از نفوذ خود استفاده کند او هم می گوید قبول ندارد حالا می خواهیم شما بروید وزیر مختار انگلیس را ملاقات کنید و در این باب از طرف دولت اصرار نمائید ، عرض کردم : نخست وزیر و وزیر خارجه و وزیر مختار یک دولت صاحب نفوذ اقدام کرده اند به نتیجه نرسیده و حالا من یک نفر رئیس اداره تازه وارد را که اصلاً وزیر مختار را رویت نکرده ام می فرستید که اصرار کند . شبیه به آن مثل است که یکی به ده رفت ماست خواست ندادند نوکرش را فرستاد کره بیاورد . خدا رحمت کند مرحوم فروغی را تبسمی که یک دنیا اندوه در آن نهفته بود نموده گفت : بروید چه می شود کرد . از آنجا هم بروید وزیر محتار امریکا را ببینید و از نتیجه مطلعش سازید . دیگر شب شده بود . شبها هم شهر بواسطه احتمال بمباران هوائی بی چراغ و تاریک بود . به مستر بولارد وزیر مختار انگلیس تلفن کردم و وقت ملاقات خواستم . با تاریکی محزون شب راه قلهک را پیش گرفتم . در سفارت بسته بود .

ص: 419

بعد از مدتی باز کردند و با فانوس مرا به دفتر وزیر مختار راهنمایی کردند . مستر بولارد به فرانسه سلام کرد . گفتم : انگلیسی حرف می زنم . گفت : شنیده ام امروز شما کار تازه خود را شروع کرده اید ؟ گفتم : بلی و همین امروز هم مأموریت مهمی به من ارجاع شده است . بولارد شامش را خورده بود و برایش قهوه آورده بودند و فنجان اضافی هم برای من پیش بینی شده بود . قهوه ای به من تعارف کرد و گفت : مطلب از چه قرار است ؟ گفتم : شما ایران و ایرانی را گمان می کنم می شناسید . یکی از خصائص ما مهمان نوازی است و می دانید چقدر برای ما ناگوار است که یک عده آلمانی را که در این مملکت هستند تسلیم دشمنانشان بکنیم . بعلاوه برای شما چه فایده دارد ما اینها را از ایران اخراج می کنیم خیال شما آسوده می شود . باری هم بدوشتان نمی افتد . ما هم کاری که برخلاف انسانیت باشد به گردن نمی گیریم . گفت : ما که از اول جز این نمی خواستیم به شما گفتیم که در میان اینها اشخاص جاسوس و مخرب هستند شما زیر بار نرفتید تا کار به اینجا رسید اینک بار تمام مسئولیت جنگ برشانه چرچیل نخست وزیر است و نظر و دستور او این است و جز این کار نمی توان کرد . من از این حرفها آشفته بودم ولی خودداری می کردم که آرامش را از دست ندهم گفتم : آقای وزیر مختار یک مطلب را می خواهم به شما بگویم من تا چندماه پیش در سوئیس بودم و همیشه با رویه نازیها مخالف و هر بار که آنها مملکتی را به زور اشغال می کردند موجب تنفر و انزجار من می شد حالا بسیار بسیار متأسفم دفعه اولی که دولت شما دست به همان عمل زده که آنها می زدند این عمل در کشور من انجام شد . قدری سکوت کرد و گفت : پیش آمدهای جنگ طوری شده که انگلستان برای بود و نبود خود تلاش می کند و شما اگر با ما طور دیگری رفتار می کردید و در دادن راه ترانزیت موافقت می کردید چنانکه دولت سوئد هم به حکم اجبار همین کار را با دولت آلمان کرد کار به اشکال نمی رسید و بیطرفی خود را هم از دست نمی دادید . دیدم آه گرم من در دل سرد او اثری ندارد گفتم : من بار اول است که در شغل جدیدم ماموریتی دارم اگر چه می دانم مشکل است ولی اگر آن

ص: 420

را انجام ندهم برای من شکست خواهد بود و من از شما خواهش دارم این بار توقع دولت ایران را به دولت خودتان با نظر موافق تلگراف نمائید و شخصاً مرا از این خیرتان ممنون سازید . باز صحبت زیاد شد بالاخره گفت : قبول دارم پس من می روم تلگراف رمز را تهیه کنم . من هم از آنجا به سفارت امریکا رفتم . دیگر ساعت ده شب بود و کسی هم به فکر این که شامی به ما تعارف کند نبود . شرح قضیه را گفتم . آقای دریفوس سفیر آمریکا گفت : به شما تبریک می گویم که بولارد را راضی به مخابره تلگراف کرده ای . گفتم : از او خواهش کردم که نظر موافق خودش را نیز به آن اضافه کند . گفت : دیگر این را گمان ندارم بکنند . گفتم : تلگراف را کرد ولی من به نتیجه آن خوش بین نیستم . فردای آنروز آقای دريفوس برای اطمینان خاطر من تلفن نمود و از وزیر مختار انگلیس سئوال کرد و مطلع شد همان شب گذشته تلگراف را فرستاده است . ولی متاسفانه همانطور که پیش بینی می شد جواب موافقی از لندن نیامد و فشار برای تحویل دادن آلمانیها شدیدتر شد و کار به تهدید رسید که اگر انجام نشود ارتش دو دولت وارد تهران خواهند شد .

در اینجا قدری حاشیه می روم پس از ورود ارتش دو دولت به مرزهای ایران وانتشار ابلاغیه شماره یک که دو نداشت و ترک مخاصمه و فرار عده ای از افسران ارشد و مرخص کردن افراد زیر پرچم ، در همه جا مخصوصاً تهران ، وضع آشفته ای پیش آورده بود و اغلب مردم بخیال فرار و رفتن به نقاط جنوب بودند . تیمسار سپهبد امیر احمدی حاکم نظامی شد و باید اقرار کرد که با کمال درایت وضع مغشوش تهران را مرتب نمود و چون من در این ایام مکرر با او سر و کار داشتم شاهد کاردانی و تیز بینی ایشان در انجام امور بودم بطوری که در تمام این مدت در تهران که هر آن احتمال هر گونه بی نظمی و در هم ریختگی می رفت هیچ اتفاق غیر مترقبه ای روی نداد .

سفارت آلمان سعی نمود تمام اتباع خود را که در تهران و آنها هم که در خارج بودند در تهران جمع آوری نماید و همه آنها را از مرد و زن در باغ شمیران سفارت واقع در پل رومی زیر چادر از هر نوع که ممکن بود جا بدهد . برگردیم به

ص: 421

مطلب بعد از آنکه دولت مجبور شد شرائط دولتین را قبول کند یادداشتی دائر به تحویل آن عده ای که دو دولت صورت داده بودند و بستن سفارت و خارج ساختن وزیر مختار و اعضای سفارت و آن عده مردان و زنها و بچه ها [ که ] شامل صورت نبودند به سفارت آلمان داد . متن این یادداشت بصورت بسیار گنگی نوشته شده بود و مرحوم مجید آهی وزیر دادگستری در انشاء آن دست داشت . موقعی که پیش نویس آن مطرح بود به آقای آهی گفتم : آیا می توانید این متن را به روسی ترجمه کنید . گفت : مگر شما روسی می دانید . گفتم : نه ، ولی چون می دانم شما روسی خوب می دانید می خواهم بدانم این قابل ترجمه هست یا نه زیرا اگر از من بخواهند که آنرا به فرانسه یا انگلیسی ترجمه کنم امکان ندارد . علت این گنگی هم شرم حضور ایرانی بود که این مطلب تلخ را نمی خواستند واضح و روشن بگویند . این فکر من صحت پذیرفت زیرا روز بعد از تسلیم یادداشت وزیر مختار آلمان آقای اتل برای اولین بار به ملاقات من آمد و گفت : یادداشت به من رسید . ما دو مترجم در سفارت داریم و به دو مترجم خارجی هم مراجعه کرده ایم درست از مضمون یادداشت شما سر در نمی آوریم . دیدم موقع استخوان لای زخم گذاردن نیست گفتم : جناب آقای وزیر مختار اصل مطلب این است که دولت ایران بحکم اجبار و با کمال تأسف مجبور شده است شرائط دولتین انگلیس و شوروی را بپذیرد یعنی آن اشخاص را که صورت داده اند به آنها تسلیم کند . سفارت آلمان را در تهران تعطیل نماید و جنابعالی و اعضای سفارت و آن عده از مردان را که شامل صورت نیستند و زنها و بچه های آلمانی را از ایران اخراج نماید ولی چون گفتن این مطلب بالصراحه در یادداشت برای وزارت خارجه بسیار ناگوار است سعی شده است آنقدر که ممکن است آنرا در لفافه نزاکت بپیچد . با تلخی گفت : ما که چندین ماه قبل از جناب آقای منصور نخست وزیر وقت خواستار شدیم که به گذرنامه های اتباع آلمان روادید خروج بدهند ایشان گفتند این تقاضای شما حکم مداخله در امور داخلی ما را دارد .

در اینجا مناسب است چند کلمه راجع به وزیر مختار آلمان به اطلاع خوانندگان محترم برسانم :

ص: 422

اتل اصلاً صاحب منصب زیر دریائی و پسر یک کشیش پروتستان بود و قبل از آمدن به تهران بعنوان رایزن ولی معناً بسمت نماینده حزبی در رم خدمت می کرد . از اصول دیپلوماسی بکلی بی اطلاع و از طرفداران دو آتشه حزب نازی بود و در مذاکرات بعدی همین اخلاق او کار را برای خود او و ما بسیار مشکل می ساخت خوشبختانه آقای دیتمان رایزن سفارت که کاریر دیپلماتیک داشت قدری به کار کمک می کرد ولی جوانی به اسم مولویکی دیگر از دیوانگان نازی بود که حکم عقل منفصل اتل را داشت و گوشش به حرف حساب بدهکار نبود .

برای رسیدگی به اسامی که از طرف سفارت انگلیس و شوروی داده شده بود قرار شد که آقای حمید سیاح مدیر کل وزارت امور خارجه ریاست نماید . شهربانی کل کشور مدعی بود که اطلاعات و پرونده کافی راجع بهر فردی از افراد خارجی در اختیار دارد و چنان مراقب هر یک از آنها است که اگر نفس بکشند مطلع می شود . قرار شد مأمور مربوطه شهر بانی فیشهای آلمانیهای مقیم ایران را به وزارت خارجه بیاورد تا با اسامی مذکور تطبیق دهند . از همان روزهای اول معلوم شد که فیشهای کذائی مثل اغلب کارهای ثبتی و ضبطی ما بی سروسامان است چه بسیار دیده می شد آنجا که باید اسم شخص را نوشته باشند اسم شهر زادگاه را نوشته اند و اسم خانواده جای اسم را گرفته و هكذا . بالاخره مجبور شدند چند هزار پرونده را برای رسیدگی در کنار یک اتاق بروی هم بریزند .

در اینموقع معلوم نشد به چه علت تنظیم این کار را بعهده من واگذار کردند و قرعه این فال بد فرجام را بنام من زدند زیرا این وظیفه نه موجب رضای تبعید شدگان را فراهم می کرد و نه در نزد نمایندگان انگلیس و شوروی که هر لحظه با آنها هم می بایستی جدال کرد خوش بینی و آبروئی فراهم می ساخت . بهر صورت من چون از انجام وظیفه گریزان نیستم بد و خوب آن را قبول کردم . جلسات متعدد تشکیل می شد یک جا در وزارت خارجه با نمایندگان انگلیس و شوروی راجع به به اشخاص زد و خورد می کردیم و از یک طرف در سفارت آلمان با وزیر مختار و اعضای سفارت جدال می نمودیم . آقای حمید سیاح هم در بعضی از این جلسات شرکت می کرد و

ص: 423

چون مقام ایشان مدیر کلی بود بیش از من تحمل ناملایمات را می کرد :

اتل با آن سیره مخصوص بخود می خواست کار را بطفره و تعلل بگذراند و وقت می گذشت و فشار و تهدید دولتین هم شدید تر می شد . یک شب در سفارت آلمان که همه خسته و فرسوده شده بودیم و باز وزیر مختار آلمان مشکلات می تراشید حوصله من بسر رسید گفتم : جناب آقای وزیر مختار شما در ایران شکست خورده اید . تعلل در اتمام کار جز اینکه ناراحتی اتباع شما را زیادتر کند فایده ندارد چرا اینقدر در اشکال تراشی اصرار می کنید اگر کاربجائی برسد که اختیار از دست ما بدر رود و خود نظامیهای دولتین به قوه جبریه مشغول کار شوند از هر جهت برای شما ناگوارتر خواهد بود . به تابلوی هیتلر که پشت سر من بود اشاره کرده گفت : می دانید خود را با پیشوا طرف می کنید ، می دانید عاقبت کارچه می شود ؟ گفتم : هنوز جنگ تمام نشده از عاقبت کار هم هیچکس خبر ندارد . ما هم مکرر به شما گفته ایم که این وظیفه را با کمال کراهت انجام می دهیم و آنقدر هم که در قوه داریم سعی می کنیم که کارها طوری انجام شود که حیثیت شما و اصول نزاکت محفوظ بماند . بهتر است شما هم با ما قدری همکاری کنید . این حرفها قدری او را نرم کرد و وعده همکاری داد .

در همین اوقات گرفتاری تازه ای پیش آمد به حکومت نظامی خبر رسیده بود آلمانیهائی که در محل ییلاقی سفارت واقع در پل رومی شمیران جمع هستند مسلح هستند و ممکن است از سفارت خارج شوند و بلوائی راه بیفتد . حکومت نظامی هم در باغ آقای لقمان الملک که در مجاورت باغ سفارت است عده ای سرباز و محافظ گماشته بود .

یکی از شبها مرا به هیأت دولت که در شمیران تشکیل می شد احضار کردند . مرحوم فروغی بواسطه کسالت حضور نداشت . سایر وزراء بودند . تیمسار سپهبد امیر احمدی هم حضور داشت ، گفت : ما اطلاع داریم که آلمانها در سفارت مسلح هستند اگر از سفارت خارج بشوند و عده ای به آنها شلیک کنند نتیجه چه خواهد شد ؟ همه مضطرب بودند . قرار شد که من وخامت موضوع را به اطلاع وزیر

ص: 424

مختار آلمان برسانم . هر چه سعی کردیم که او را بدست بیاوریم ممکن نشد . سفارت نهران می گفتند به محل ییلاقی سفارت در شمیران رفته و شمیران می گفتند به شهر مراجعت کرده . اینهم از همان کارهای بچه گانه او بود که ایجاد دردسر می کرد . بالاخره في المجلس یادداشتی تهیه شد که اگر چنین پیش آمدی بشود مسئولیت عواقب آن بعهده سفارت آلمان خواهد بود . یادداشت را فرستادیم که شبانه هر طور هست به وزیر مختار برسانند .

روز بعد که در سفارت شهر مشغول رسیدگی به اسامی بودیم رایزن سفارت وارد شد و گفت : وزیر مختار می گویند مذاکرات را قطع کنیم : گفتیم چرا ؟ گفت : چون ارتش ایران سفارت را محاصره کرده و مسلسل بروی سفارت کشیده است .

گفتم : من تحقیق می کنم : رفتم بسراغ تیمسار سپهبد امیر احمدی . گفت : در باغ لقمان الملک مسلسل داریم ولی ما روی آن را می پوشانیم و شما ممکن است از رایزن سفارت بخواهید که بیاید و ببیند . به سفارت رفتم و با دیتمان رفتیم به باغ لقمان الملک . سربازها سر پست خود بودند ولی مسلسلی نبود . از آنجا هم رفتیم سفارت شمیران او هم عده ای را به ما نشان داد که مسلح نیستند . این دردسر هم به اینطور رفع شد .

چون کار اعزام دسته اول آلمانها تتعویق می افتاد ، رایزنهای سفارتخانه های انگلیس و شوروی تاریخی معین کردند که در آن شب ساعت دو دو قطاریکی برای شمال و یکی برای جنوب حاضر شود و دسته اول آلمانها برای تحویل ساعت ده در ایستگاه حضور یابند .

صبح روز مزبور با دیتمان به سفارت آلمان در شمیران رفتیم که کارها را دنبال کنیم . از جلو سفارت انگلیس در قلهک تا پل رومی تعدادی اتوبوس خالی ایستاده بود . با تعجب به اتوبوسها نگاه کرده گفتم : برای انتقال آلمانها تهیه شده است . خیلی ناراحت شد بعد از ظهر به سفارت شهر رفتیم . وزیر مختار هم حضور داشت . برای دفعه اول دیدم که رفتارش عوض شده است گفت : اعزام عده ای برای امشب غیر ممکن است چون باغ سفارت تاریک است اینها باید اسبابهای خود را

ص: 425

ببندند ، با زن و بچه خود وداع کنند . شما اگر این کار را به فردا صبح موکول کنید من قول شرف می دهم که تمام وسائل کار را فراهم سازم . من از این بیچارگی وزیر مختار که برای بار اول خشونت را بنا گذارده و حال به التماس افتاد بود و فکر آن افرادی که باید تسلیم شوند منقلب شدم . گفتم : به آقای سیاح تلفن می کنم که بیایند چون من اختیاری در این باره ندارم . آقای سیاح آمدند و به مرحوم سهیلی تلفن کردند و سهیلی گفتند : نمی شود کاری کرد . منافع دولت آلمان به دولت سوئد واگذار شده بود و چون وزیر مختار سوئد در مرخصی بود جوانکی که دبیر سوم بود سمت کارداری داشت . به او گفتم : ممکن است شما با سفارتین انگلیس و شور وی مذاکره کنید و تا فردا صبح مهلت بخواهید . گفت : من چنین اجازه ای ندارم . به وزیر مختار آلمان گفتم : من می روم با آقای سهیلی مذاکره کنم ببینم می شود کاری کرد یا نه . نزدیکی های ساعت دو بعد از ظهر بود رفتم وزارت خارجه . مرحوم سهیلی گفت : هیچ کاری نمی شود کرد چون اعلیحضرت چند بار امر اکید کرده اند که بهانه بدست سفارتخانه های انگلیس و شوروی ندهید . گفتم : آقای سهیلی من به مسئولیت خودم اقدام می کنم . گفت : ممکن است برایت نتیجه بد داشته باشد . گفتم : قبول دارم . از آنجا بعجله رفتم ایستگاه راه آهن . نزدیک ساعت 9 شب بود . رایزن انگلیس و شوروی آنجا بودند . پرسیدند آقایان کی می آیند ؟ گفتم : فردا صبح ساعت هفت . هم متعجب و هم متغیر شدند . گفتند قرار امشب بود ، گفتم : امکان ندارد . بدخلقی هم دردی دوا نمی کند الان به سفرای خودتان تلفن بکنید من این بار شخصاً به شما قول می دهم که فردا ساعت 7 حاضر خواهند شد . دیدند در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته اند و بدخوئی و بدگوئی فایده ندارد . خواهی نخواهی تلفن کردند رؤسایشان هم تن بقضا دادند . در این مذاکرات کاردار سوئدهم بود و هیچ مداخله ای نکرد . من از آنجا بعجله برگشتم وزارت خارجه وقایع را به مرحوم سهیلی گفتم ، گفت : الان قرار است والاحضرت ولیعهد تلفن بکنند که آیا آلمانها به ایستگاه اعزام شده اند یا نه چه بگویم ؟ گفتم : بهتر است بگوئید کاردار سوئد اقدام کرده و آنها هم قبول کرده اند . در این اثنا تلفن زنگ زد . مرحوم سهیلی دستش را گذاشت جلوی گوشی و گفت

ص: 426

والاحضرت هستند . گفتم : بگوئید کاردار سوئد اینجا حاضر است . مرحوم سهیلی مطلب را گفت و گفت الان کاردار سوئدهم حاضر است و با من شروع کرد به فرانسه حرف زدن من هم بلند بطوری که با تلفن شنیده شود گفتم : مأمور ایران هیچ دخالتی نداشت من شخصاً اقدام کرده ام و رضایت هم دادند . از آنجا رفتم سفارت آلمان خبر خوش را به آنها دادم ولی آنطور که حس کردم آنها تصور کردند گره به دست کاردار سوئد گشوده شده است . این موضوع را من دفعه اول است که نقل می کنم .

روز بعد ساعت چهار صبح رفتم ایستگاه راه آهن تهران . مرحوم نظام السلطان خواجه نوری را هم که به ما کمک می کرد فرستادم به باغ سفارت در شمیران که وسائل حرکت آن عده ای را که صورت آنها تهیه شده بود فراهم نماید . من در جلوی ایستگاه راه آهن ایستاده بودم که آفتاب طلوع کرد و اولین اشعه آن قله دماوند را روشن نمود . عظمت آن منظره با طلعت که مخلوط با یک نگرانی و ناراحتی روحی بود و حکایت از زشتی و زیبائی زندگانی می کرد هیچوقت از خاطرم محو نخواهد شد . نمایندگان انگلیس و شوروی هم رسیدند و اتو بوسها هم یکی بعد از دیگری وارد شدند . آلمانها روحیه بسیار قوی داشتند و به نواختن ارگ دستی و نی لبک و خواندن سرود مشغول بودند . پس از ورود ، آنها را در یکی از اتاقهای ایستگاه جا دادیم و گذرنامه های آنها را گرفته و با صورتها مطابقه کردیم . ما بین آنها یک نفر مرد قوزی بود . نماینده انگلیس گفت : این را لازم نداریم آزاد باشد . گفتم : از قرار معلوم خرجش بدخلش می چربد . از اشاره من خوشش نیامد ولی چیزی نگفت وقتی تشریفات انجام شد همه از پله ها پائین رفتند و در دو قطار که حاضر بود جا گرفتند . من پائین نرفتم همان بالا منتظر بودم چون قرار بود وزیر مختار آلمان برای خداحافظی بیاید . آمدن او قدری طول کشید بالاخره رسید خداحافظی کردند سرود هرست وسل را خواندند و دستها را به سلام نازی بلند کردند و قطارها براه افتاد . من که از بالای پله ها ناظر بودم دیدم نماینده انگلیس مشغول پرخاش است ولی حرفش را نمی شنوم . بعد معلوم شد برای اینکه آنان را برای آمدن وزیر مختار آلمان معطل کرده بودند متغیر شده است . خدا را شکر کردم که من پائین نبودم زیر اگر آن رفتار را با من کرده بود

ص: 427

مسلماً نتایج نامطلوبی ببار می آورد . باری چندین قطار بهمین ترتیب در ظرف چند روز روانه شد و قرار شد وزیر مختار آلمان هم در همان باغ شمیران خداحافظی کند که به کسی برنخورد ، چند نفر جاسوس آلمانی هم در این مسافرتها در بین راه از قطارها فرار کردند .

برای تسلی خاطر خود و هموطنان باید عرض کنم که با این عده که به شوروی و استرالیا و جاهای دیگر اعزام شدند رو بهم رفته بدرفتاری نشده بود من چند نفر را در آلمان دیدم که از روسیه برگشته بودند ناراضی نبودند آنها هم که به استرالیا رفتند عده ای تبعه استرالیا شدند و عده ای هم به آلمان مراجعت کردند .

پرده دیگر این درام اعزام اعضای سفارت و بقایای اتباع آلمان است برای اینکه مطلب به درازا نکشد حتی المقدور این قسمت را خلاصه میکنم .

علاوه بر اعضای سفارت عده زیادی زن و بچه و اشخاص مسن بود که می بایستی از ایران خارج شوند و تهیه وسائل حرکت آنها هم کار آسانی نبود . سفارت انگلیس پیشنهاد کرد که اگر اعضای سفارت که معدود هستند حرکت کنند آنها متعهد می شوند که بقیه را دسته بدسته از راه عراق به ترکیه اعزام دارند و حتی المقدور وسائل راحت آنها را فراهم سازند ، ولی وزیر مختار آلمان پای خود را در یک کفش کرد که من با تمام کلنی باید با هم برویم به او گفتم : شما می خواهید از راه بازرگان به مرز ترکیه بروید و از منطقه اشغالی شوروی عبور کنید تهیه وسائل مشکل است . بعلاوه ما از سفارت شوروی برای شما درخواست مصونیت عبور می کنیم ولی نمی توانیم هیچ نوع ضمانت بیشتری بکنیم اما اگر بگذارید که کلنی بعد حرکت کنند حتی المقدور وسائل راحت آنها را فراهم می سازیم . گفت : دستور دارم که با کلنی حرکت کنم . گفتم شما وزیر مختار هستید یک وابسته نیستید .اوضاع را به دولتتان اطلاع دهید قطعاً تغییر رأی خواهند داد . ولی زیر بار نرفت . خلاصه تهیه اتوموبیل و کامیون و وسائل غذا و غیره در آن موقع با وضع زمان و مکان کار آسانی نبود تعدادی اتومبیل شخصی مصادره شد و تعدادی کامیون ارتشی را با تبدیل نمره بصورت ظاهر به شکل اتومبیل کرایه در آوردیم و شرکت مسافرتی ایران تور

ص: 428

هم مأمور تهیه غذا و برنامه راه شد . با همه دردسرها و تهیه پول از وزارت دارائی و باز کردن پمپها در نصفه شب که حکومت نظامی بود و برای هر پمپی باید مأموری فرستاد و مطالب دیگر که خود مقاله ای مخصوص می خواهد وسایل را بقدری که ممکن بود مهیا ساختیم . همان روز که اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی برای ادای سوگند به مجلس تشریف فرما می شدند ما این کاروان را که مرکب از اعضای سفارت و صدها زن و مرد و بچه بود سوار و روانه کردیم . آقای غلامرضا نورزاد که بسمت سرکنسولی به اسلامبول می رفتند و زبان روسی هم می دانستند همراه بودند هم چنین شاهزاده ابوالفضل میرزا شاهرخی که آلمانی می داند جزو همراهان بود . قافله براه افتاد . عده ای در میدان مجسمه خداحافظی کردند . من و چندنفر دیگر تا آب کرج مشایعت کردیم . پیش قراول شوروی هم به آنجا رسیده بود و پس از رسیدگی به گذرنامه ها براه افتادند .

بعداً معلوم شد که این سفر بی نقشه و با این عده اتومبیل که آشنا به سفر دسته - جمعی نبودند چقدر مزاحمت ایجاد نموده بود و تمام نقشه های ایران تور که کجا چه غذا بدهد و کجا استراحت کنند نقش بر آب شد . شوفر اتومبیل وزیر مختار را که روس سفید بود و بعد تبعه آلمان شده بود در سرحد بازرگان توقیف کردند و آنچه زنان و مردان پول و جواهرات و غیره داشتند از دستشان گرفتند و این گروه بیچاره با این حال وارد مرز ترکیه شدند بعد معلوم شد که این عده در آلمان از بی احتیاطی وزیر مختارشان شکایت کرده بودند زیرا در حدود پنجاه شصت نفر زن و بچه آلمانی که در نقاط مختلف کشور پراکنده بودند و بعداً در تهران جمع شدند ، این عده از راه عراق به ترکیه اعزام شدند و هیچگونه رنج و زحمتی هم به ایشان فراهم نشد .

فرستادن اتباع ایتالیا ، انعقاد قرارداد سه جانبه و مذاکرات قرارداد اقتصادی و رفتن ژاپونیها هم پرده دیگری از این درام است که اگر عمری بود سال دیگر به عرض خوانندگان سالنامه دنیا می رسانم .

( نقل از نوزدهمین سالنامه دنیا )

ص: 429

سفیران انگلیس و شوروی خواستار تسهیلات مالی و ارزی شدند

عباسقلی گلشائیان که در کابینه منصور کفیل وزارت دارائی بود ، طی یادداشتهای خود که در کتاب « خاطره ها » بچاپ رسیده ، از ملاقاتهائی که با نمایندگان دو دولت انگلیس و شوروی داشته سخن گفته و درباره علت این دیدارها و نتایج آن اینطور نوشته است :

« ... من و خانواده همه ساله به باغ قدیم و بزرگی در امامزاده قاسم می رفتیم و در آنجا چادر می زدیم و سه ماه ایام تابستان را در آنجا بودیم و چون تلفن نداشتیم از تلفن معتمد السلطنه که همسایه آن باغ بود ، استفاده می کردیم .

در آن شب نزدیکیهای صبح از منزل معتمد السلطنه به من اطلاع به من اطلاع دادند که نخست وزیر تلفن کرده و گفته است که وزیران فوری به دفتر ایشان در ساختمان بادگیر قصر گلستان بروند .

من با علجه خود را به دفتر نخست وزیر رساندم . آهی وزیر دادگستری و سهیلی وزیر کشور هر دو پیش از همه آمده بودند و بعد بقیه وزیران نیز بتدریج آمدند اما نخست وزیر در همان ساعت شرفیاب بود و حضور نداشت و معلوم شد که دعوت وزیران برای آگاه ساختن دولت از جهات مراجعه سفیران روس و انگلیس به منزل نخست وزیر و و هجوم قشون بیگانه از شمال و جنوب به ایران است ...

تقاضاها آغاز می شود

چند روزی از وقایع گذشته گذشته بود که سفیر انگلیس و سفیر روس برای من پیغام فرستادند که میل دارند متفقاً به ملاقات من بیایند . جواب داده شد که تعیین وقت کرده اطلاع می دهم ، چون در روزگار پهلوی اول بهیچوجه مرسوم و معمول نبود که سفیران خارجی به وزیران ، جز وزیر خارجه مراجعه یا با آنان مکاتبه کنند . برای کارهای بازرگانی هم فقط نمایندگان بازرگانی با وزیر مربوط در وزارتخانه تماس می گرفتند . با این وضع تقاضای سفیران برای ملاقات با وزیر

ص: 430

دارایی کاملاً تازگی داشت . من آن شب در هیأت دولت مطلب را بعرض شاه رساندم ، فرمودند مانعی ندارد اما پس از ملاقات نتیجه را به اطلاع ما برسان و از همین جا بگو اطلاع دهند فردا صبح به دیدن تو بیایند . اطاعت کردم و برای ساعت ده فردای همان روز تعیین وقت شد .

در موعد مقرر هر دو سفیر به وزارت دارایی آمدند و گفتند : اطلاع دارید که قشون ما وارد ایران شده است و ما برای هزینه های آن نیاز به ریال داریم . سفیر انگلیس ضمن توضیح دربارۀ درخواست خود گفت : دستور دهید بانک ملی هر لیره را از ما یک صدو هفتاد ریال بخرد چون لیره ای که ما می فروشیم مربوط به صادرات نیست بلکه نظیر لیره هایی است که مسافران یا سفارتخانه ها می فروشند که طبق تصویب نامه دولت بهای آن یک صدو هفتاد ریال تعیین شده است . سفیر شوروی نیز گفت : ما با شما قرارداد تجاری داریم علی الحساب چهار میلیون تومان در اختیار بانک روس بگذارید بعد در محاسبه منظور می کنیم .

به هر دو سفیر جواب دادم : چون تقاضاهای شما متفاوت است ناچار باید جدا جدا شما را ببینم و ترتیب آن را بدهم و برای آنها عصر همان روز در دو ساعت جداگانه تعیین وقت کردم بعد بلافاصله به کاخ سعد آباد رفتم و شرفیاب شدم . در این شرفیبابی بعرض رساندم که تقاضای انگلیسها معقول نیست چون نرخ رسمی لیره شصت و هشت ریال است و نرخ لیرههای صادراتی به تناسب کالای درجه یک و دو و سه ، هشتاد صدو بیست و صدوهفتاد ریال است و رقم آخر مبلغ بسیار مختصری است که سفارتخانه ها می فروشند . و با مبلغ گزافی که حضرات جبور به خرج کردن آن هستند بهیچوجه ریال ما کفاف آن را نمی دهد و ناچار باید به مبلغ گزافی نشر اسکناس جدید دست زد که آن هم تأثیر کلی در هزینه زندگی خواهد داشت . بعلاوه حالا که جنگ است و تمام سرحدات ما بسته شده دیگر وارداتی نداریم که احتیاج به ارز داشته باشیم و بازرگانی هم نیست که به این قیمت از ما ارز بخرد . اعلیحضرت فرمودند : « پس نظرت چیست ؟ » عرض کردم : اگر خاطر ملوکانه در نظر داشته باشند در جنگ بین الملل اول ما مقررات

ص: 431

نظارت بر ارز نداشتیم که مجبور به خرید ارز باشیم و بانک فقط بانک شاهنشاهی بود ، بدین سبب انگلیسها ناچار شدند برای مصارف خود لیرۀ طلا بفروشند و در نتیجه مبالغ گزافی طلا وارد کشور شد و بهای آن بسیار تنزل کرد و از نظر اقتصادی فایده بسیار نصیب کشور شد ، بنابراین در حال حاضر نیز اگر اجازه می فرمایید ، بموجب قانونی ، نظارت بر ارز را لغو کنیم ، چون این نظارت در مورد واردات و جلوگیری از فرار سرمایه ضروری بود اما حالا که در همه جا جنگ است ، نه وارداتی داریم و نه خطر فرار سرمایه ، چنین نگرانی هایی وجود ندارد . شاه پس از اندکی تأمل فرمود : « حالا مصلحت نیست ما با آنها جدال کنیم . سعی کنید لیره را همان هشتاد ریال با آنها حساب کنید و اگر پافشاری کردند ، با نود ریال نیز موافقم » در قسمت شورویها هم عرض کردم که با وجود قرارداد پایاپای که با دولت دارند می خواهند مستقیماً از اجناس انحصاری به بازرگانان نیز بفروشند و این چهار میلیون تومان را می خواهند در برابر تحویل جنس به دولت و اشخاص حساب کنند . اعلیحضرت در این باب نظر مرا خواستند عرض کردم :آنان حق ندارند برخلاف قرارداد کالاهای انحصاری را به اشخاص بفروشند زیرا علاوه بر اینکه در چند ماه اخیر فراوان از ما جنس تحویل گرفته اند و به ما بدهکار هستند از لحاظ سیاست هم صلاح نیست با تجار تماس حاصل کنند ولی چون نظر مبارک براین است که با آنان مدارا کنیم سعی خواهد شد ، با وجود اینکه مبالغی به ما مقروض هستند ، این مبلغ در اختیار آنها گذارده شود ، به شرط اینکه در محاسبه تحویل جنس به دولت حساب شود . اعلیحضرت این نظر را قبول فرمودند .

مذاکره با سفیر روس

عصر ابتدا چند ساعتی با سفیر شوروی که نماینده بازرگانی آن کشور نیز همراه او بود مذاکره کردم و صورت جلسه ای تنطیم گردید و قرار شد چهار میلیون تومان در اختبار بانک روس گذارده شود و آنها در مقابل ، قند و قماش که از

ص: 432

اجناس انحصاری بود ، بی در نظر گرفتن حسابهای گذشته به ما تحویل دهند .

در اینجا موضوعی بخاطرم آمد که ذکر آن خالی از لطف نیست . چند ماه بعد که من وزیر بازرگانی بودم نماینده بازرگانی شوروی که قرارداد را با من امضاء کرده بود با حالی بسیار پریشان نزد من آمد و گفت : من در امضای این قرارداد اشتباه کرده ام و حالا مورد مؤاخذه واقع شده ام و جانم در خطر است شما که چندین سال است مرا می شناسید به من محبت کنید تا شرحی بنویسم و شما گواهی بدهید که قرار این بود که ما جنس به بازرگانان و دولت بفروشیم و من چون فارسی درست نمی دانستم صورتمجلس را به اشتباه امضاء کرده ام . گفتم من کاملاً مصر بودم که نظرم را به شما تحمیل کنم زیرا نظر من به صلاح مملکتم بود . بیچاره کله خورد و رفت و بعدها شنیدم به روسیه فرا خوانده شد و هیچ کسی ندانست که چه بر سر او آمد .

مذاکره با سفیر انگلیس

پس از رفتن سفیر روس چند ساعتی نیز با سفیر انگلیس به گفت و گو نشستیم . به سفیر انگلیس گفتم : با مبلغی بیش از نرخ رسمی لیره ، که شصت و هشت ریال است ، نمی توانم موافقت کنم . خصوصاً تصریح کردم که شرکت نفت نیز لیره هایی را که برای استخراج نفت و کارهای جاری به ایران می آورد به نرخ دولتی می فروشد و یکی از موارد اختلاف دولت ایران با شرکت نفت همین تسعیر لیره است که هیچ وقت وزارت دارایی و دولت با تقاضای شرکت که لیره را به نرخ آزاد با آنها حساب کند موافقت نکرده است حتی در قرارداد الحاقی که خود من مباشر آن بودم با تمام پافشاری شرکت با آن موافقت نکردم و صریح گفتم که ارزی که شرکت برای رفع نیازمندیهای خود وارد می کند باید به نرخ رسمی تسعیر شود .

سفیر انگلیس که سخنان مرا شنید در جواب گفت : این رفتار شما تبعیض است زیرا قانون نظارت بر ارز نرخ حاصل از صادرات کالای درجۀ سوم و دیگر

ص: 433

ارزهای غیر تجاری را که بوسیله مسافران یا سفارتخانه ها فروخته می شود صدو هفتاد ریال معین کرده است لذا ارزهایی نیز که ما برای نیازمندیهای ارتش وارد می کنیم باید به نرخ صدو هفتاد ریال تسعیر شود . در پاسخ او گفتم : مادام که قانون ارز هست ما ملزم به خرید ارز هستیم ، من فردا قانون ارز را لغو می کنم تا بانک مکلف به خرید ارز نباشد و شما نیز مجبور بشوید ارز را به قیمت روز بفروشید . سئوال کرد شما این کار را می کنید ؟ گفتم اگر پیشنهاد مرا نپذیرید خواهیم کرد .

سفیر بسیار ناراحت و عصبانی شد و گفت پیشنهاد شما چیست ؟ گفتم ارفاقاً من دستور می دهم لیره هایی را که شما در بانک عرضه می کنید از قرار هر لیره هشتاد ریال تسعیر کنند . گفت من باید با دولت متبوع خود مذاکره کنم و بحال عصبانی از دفتر من بیرون رفت .

واكنش

فردای آن روز به من اطلاع دادند قشون انگلیس واگنهای حامل گندم ما را که از خوزستان می آید توقیف کرده است همچنین گندمهایی که با کامیون از خط کرمانشاه می آمد به توقیف قشون انگلیس درآمده است .

در اینجا مطلبی را بر سبیل حاشیه باید اضافه کنم که در آن موقع هنوز خرید غله شروع نشده بود و گندم اطراف تهران و زنجان و آذربایجان که به مصرف نان مردم پایتخت می رسید هنوز آماده نبود لذا ما ناچار بودیم از خوزستان گندم به تهران حمل کنیم و این مقدار نیز اگر با کوشش مأموران به تهران می رسید چند روز بیشتر کفاف نان تهران را نمی داد . از طرفی به سبب وضع غیر عادی شهر مقدار مصرف نیز بالا رفته بود و برای آنکه در مضیقه نباشیم اعلیحضرت رضاشاه کبیر فرموده بودند گندم املاک خود ایشان را در غرب ترکوب کرده بوسیلهٔ کامیونهای ارتش به تهران حمل کنند . با این ترتیب و با جلوگیری از حمل غله از خوزستان و کرمانشاه معلوم نبود چه وضع ناگواری پیش خواهد آمد ؟

ص: 434

من ناچار سفیر انگلیس را خواستم و صریح به او گفتم که ارتش شما مانع حمل غله به تهران شده است اگر سیاست شما این است که تهران دچار قحط و غلا بشود و کار به انقلاب بکشد من حرفی ندارم والا دستور دهید مأموران ارتش انگلیس مزاحم کامیونها و واگونهای حامل غله نشوند .

سفیر ضمن اینکه می خواست به من تفهیم کند که با تقاضای دیروز او موافقت نکرده ام از دفتر من تلفنی از ژنرال فریزر وابسته نظامی خودشان خواست که به مسئولان ارتش انگلیس در اهواز و کرمانشاه دستور دهد که مانع حمل گندم به تهران نشوند . من ضمن تشکر نظر او را دربارۀ تسعیر لیره جو یا شدم گفت : هنوز جوابی از دولت خود دریافت نکرده است .

پس از این ملاقات من بلافاصله شرفياب شدم و جریان را بعرض اعلیحضرت رضاشاه کبیر رسانیدم . ایشان ضمن اظهار خوشوقتی فرمودند : « به من اطلاع رسیده که مردم از حیث برنج و زغال در مضیقه هستند با اینکه این کار تو نیست ولی ترتیبی بده که رفع مضیقه بشود » . عرض کردم : اطاعت می شود . و عصر آن روز جلسه ای با حضور رئیس شهربانی ، فرمانده ژاندارمری ، کفیل شهرداری و سپهبد امیر احمدی حاکم نظامی تهران تشکیل دادم و اقدامهایی کردیم که تا حدودی رفع مضیقه شد و موجبات رضامندی خاطر شاهانه فراهم آمد .

چند روز از این واقعه گذشته بود که سفیر انگلیس به دفتر من آمد و گفت : ما حاضریم لیره را به ده تومان تسعیر کنیم . من چون اجازه نداشتم موافقت نکردم او هم گفت کمتر از ده تومان حاضر نیستیم و از اینکه مبلغی ریال در اختیار آنها گذارده بودم تشکر کرد و گفت : باید بار دیگر از دولت خود کسب تکلیف کنم .

من جریان را به حضور شاه عرض کردم فرمودند : « حالا که اصرار دارند موافقت کن . » من چند بار سفیر را خواستم که موافقت خود را به او اعلام کنم ولی وی به بهانه های گوناگون از آمدن به وزارت دارایی خودداری کرد . مراجعه نکردن سفیر شاید از این نظر بود که فرصت مناسبتری برای تجدید مذاکره پیدا کنند

ص: 435

وحساب او کاملاً درست بود زیرا با استعفای رضاشاه کبیر و تحمیل وزیر دارائی مورد نظرشان به فروغی نتیجه ای را که می خواستند گرفتند .

یک شب پر تب

عصر روز بیست و چهارم شهریور قشون روس و انگلیس بسوی تهران به حرکت درآمد تا پایتخت را اشغال کند در آن شب بود که سهیلی با سفیران روس و انگلیس به مذاکره پرداخت و فروغی ساعت چهار بامداد روز بیست و پنجم شهریور به سفارت انگلیس رفت و با آنان به گفت و گو نشست و اینکه چه گفتند و چه شنیدند فعلاً بماند فقط اینقدر بگویم که آن شب شاه نیز از سعدآباد به کاخ مرمر آمد و در آنجا بود که استعفای آن شهریار بزرگ به خط فروغی نوشته شد و شاه از تهران به قصد خروج از کشور از طریق اصفهان و کرمان بسوی بندرعباس حرکت کرد .

سرنوشت لشگرهای خارج از مرکز

ابتدا ، قبل از آنکه به شرح وضع و موقعیت نیروهای مسلح خارج از مرکز وفرماندهانشان که داود امینی در کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » از آنها نام برده ، بپردازیم لازم است یادآوری شود که سپهبد کمال نیز کتابی زیر عنوان « گوشه ای از خاطرات »دارد که در آن پیرامون حوادث سوم شهریور مطالبی نگاشته است . همچنین سرلشگر احمد زنگنه کتابی به نام « خاطراتی از مأموریت من از شهریور ماه 1320 تا دیماه 1325 در رضائیه » به رشته تحریر در آورده و به نکات چندی درباره واقعه سوم شهریور و عقب نشینی به خاک ترکیه اشاره کرده است . هم در آن کتاب و هم در کتاب اخیرالذکر مطالبی در ارتباط با موضوع لشگرهای خارج از مرکز وجود دارد که می توان هر کدام را مکمل دیگری خواند . بهمین لحاظ برای آنکه کلامی ناگفته نماند و مسأله فقط از یک سو و از دیدگاه

ص: 436

نویسنده ای یا واقعه نگاری معین مود بررسی قرار نگرفته باشد ، در این تاریخ ، هر سه کتاب مزبور مورد استفاده واقع شده است .

در کتاب « از سوم تابیست و پنجم شهریور » نوشته داود امینی ، در مورد لشکرهای خارج از مرکز چنین درج گردیده است :

در خارج از تهران

« ... برای اینکه از نظر ضبط وقایع ، تاریخ ما تکمیل شود بطور اختصار به پیش آمدهای خارج از مرکز اشاره میکنیم و در این مورد بیش از هر چیز متوجه این موضوع می شویم که فرماندهان لشگرهای خارج چه کسانی بودند و وظایف خود را چگونه انجام دادند .

فرماندهان لشگرهای خارج

فرماندهان لشگرهای خارج به ترتیب عبارت بودند از :

سرلشگر معینی فرمانده لشگر چهارم ( رضائیه )

سرلشگر مطبوعی فرمانده لشگر سوم ( تبریز )

سرتیپ قادری فرمانده لشگر پانزدهم ( اردبیل )

سرتیب قدر فرمانده لشگر یازدهم ( گیلان )

سرهنگ معتضدی کفیل فرماندهی لشگر ( استرآباد )

سرلشگر محتشمی فرمانده لشگر نهم ( خراسان )

سرلشگر مقدم فرمانده لشگر 5 ( کردستان )

سرتیپ پوریا فرمانده لشگر 12 ( کردستان )

سرلشگر شاه بختی فرمانده لشگر 6 ( خوزستان )

البته لشگرهای دیگر و فرماندهان دیگری نیز بودند ولی چون با تاریخ ما سر و کاری ندارند از ذکر نام و موقعیت آنها خودداری شد .

این جمله کوچک « فرماندهان » خیلی کشدار است و در تاریخ روزهای

ص: 437

تاریک کشور ما اهمیت بسیاری داشته و می توان گفت مهمترین وظیفه را بعهده داشته است . درباره طرز کار و انجام وظیفه فرماندهان لشگرهای خارج که علاوه بر وظیفه ارتشی خود تمام رؤسای دیگر را نیز تحت تأثیر خود قرار داده بودند یادداشتها و مسائل گفتنی به اندازه ای زیاد و متنوع و در عین حال رقت آور است که خود به تنهائی کتاب مفصلی را تشکیل می دهد ولی من از آنجائی که در یک بحث جنگی وارد نیستم و حوادث شهریور ماه را از نظر دیگری یادداشت کرده ام به این جهت درباره لشگرهای خارج اطلاعات خیلی مختصری داده و تنها به عمل فرماندهان لشگرها اشاره خواهم کرد ...

نه تنها من بلکه هیچ یک از افراد کشور اطلاع ندارند که طرز عمل فرمانده لشگر چهارم ( رضائیه ) سرلشگر معینی در حوادث شهریور ماه گذشته چگونه بوده است ... ولی چیزی که مسلم است این است که این افسر ارشد (1) آنطور که لازم بوده نتوانسته است با حوادث مقابله کند اشتباه نشود منظور ما این نیست که چرا سرلشگر معینی مثلاً جنگ نکرده است بلکه مطلب اساسی اینست که بسیاری از فرماندهان تا آنجائی که طرز رفتارشان نشان می دهد در مقابل این پیش آمد چنان دست و پای خود را گم کرده و مضطرب و نگران شده اند که حتی نتوانسته اند افراد پادگان خود را جمع آوری و یا از حیف و میل شدن اثاثیه و اموال دولتی جلوگیری کنند و نتیجه این عمل آن بود که اسلحه بعضی از واحدهای افراد لشگر چهارم در پشت کوهها ریخته شده و به دست اکراد که منتظر چنین فرصتی بودند ، بیفتاد ...

برای یک فرمانده لشگر چه جرمی بالا تر از اینکه ، با اینکه دستور داشته است جنگ نکند نتواند افراد لشگر خود را جمع آوری و از تباه شده اسلحه و مهمات آن جلوگیری کند .

ص: 438


1- طبق مقررات به افسران از ستوان تا سروان افسر جزء و از سرگرد تا سرهنگ را افسر ارشد و از سرتیپ به بالا را امرا می گویند . بنابراین کلمه افسر ارشد که نویسنده بکار برده درست نیست .

آنهائی که انضباط ارتش و اوامر فرمانده کل قوا را سپر پولادین خود قرار داده ومی خواهند چنان وانمود کنند که تمام خلاف کاریها و خطاهای گذشته از طرف شخص شاه وقت و به امر ایشان روی داده و هیچ نوع تقصیری متوجه آنها نیست باید بدانند که مردم متوجه حقایق امر شده و گناهکاران و مسببین بدبختی کشور را می شناسند . آقای سرلشگر مطبوعی فرمانده لشگر 3 ( تبریز ) نیز دست کمی از فرمانده لشگر چهارم ندارند و اگر روزگاری تاریخ عملیات آنها به رشته تحریر درآید ، حقایق معلوم خواهد شد . »

سرنوشت لشگر رضائیه

سرلشگر احمد زنگنه که در آنموقع سرگرد و فرمانده هنگ بود و در ارومیه ( رضائیه سابق )خدمت می کرد در کتاب « خاطراتی از مأموریت های من - از شهریور ماه 1320 تا دیماه 1325 » چنین نگاشته است :

« در اواخر مرداد ماه 1320 با عده ای از افسران جهت شناسائی مرزهای ترکیه و عراق روانه مرز شدم . روز اول شهریور ماه 1320 که در مرز خانه مشغول شناسائی بودیم به رضائیه احضار شدیم به این علت که ظرف چند روزی که از رضائیه دور بودیم حوادثی از قبیل : دستگیری عده ای جاسوس شوروی مجهز به تمام وسائل مخابراتی ، پروازهای شناسائی هواپیماهای شوروی در ارتفاع زیاد در آسمان رضائیه ، رخ داده بود .

این حوادث پی در پی نگرانی زیادی ایجاد کرده بود و از پیش آمدهای ناگواری در آتیه نزدیکی خبر می داد ، به آن سبب لشگر در صدد برآمده بود افسرانی را که در مأموریتهای مختلف بودند ، احضار کند .

در آن روزهای پر اضطراب ، بی خبری و بلاتکلیفی عجیبی در تمام دستگاهها حکمفرما بود و دیری نپائید که قوای شوروی متأسفانه با نقض بی طرفی ایران در ساعت 4 بعد از نیمه شب روز دوشنبه سوم شهریور ماه 1320 با پشتیبانی تانک و هواپیما از مرزهای شمالی کشور و قوای انگلیسی که آنها نیز با تانک و

ص: 439

هواپیما پشتیبانی می شدند از مرزهای غربی کشور گذشته به داخل خاک ایران تجاوز کردند .

در آذربایجان شور و یها از دو ناحیه به خاک ایران تجاوز کردند : یکی از طریق پلدشت ، که پس از عبور از رودخانه ارس به سمت شهرستان ماکو پیشروی کردند و پس از اشغال این شهر و از بین بردن هنگ پیاده ماکو به سمت خوی ، شاپور به پیشروی خود ادامه دادند .

دیگری از طریق جلفا ، که پس از عبور از رودخانه ارس در ناحیه جلفا وارد خاک ایران گردیده در دوستون یکی از طریق جلفا - دره دوز - مرند - تبریز و دیگری از طریق جلفا - خوی - شاپور - رضائیه شروع به پیشروی نمودند .

لشگر رضائیه به فرماندهی سرلشگر معینی شامل واحدهای زیر بود : سه هنگ پیاده که به ترتیب در ماکو ، رضائیه و مهاباد مستقر بودند . دو هنگ سوار در شاپور و رضائیه و یک هنگ تو پخانه شامل یک گردان تو پخانه 75 کوهستانی بوفورس و یک گردان تو پخانه 105 کوتاه در رضائیه و یک گردان مهندس .

لشگر فاقد ارابه جنگی و سلاح ضد ارابه و نیز فاقد هواپیما و اسلحه ضد هوائی بود و در چنین شرایطی لشگر بایست در مقابل حمله ارابه های جنگی دشمن و بمبارانهای هوائی مقاومت نموده و از مواضع خود دفاع نماید .

بمباران رضائیه : بامداد روز سوم شهریور همان موقع که ارتشهای بیگانه از مرزهای کشور بیطرف ایران می گذشتند هواپیماهای آنها نیز جهت بمباران شهرهای بلادفاع آذربایجان حرکت نموده و شروع به ریختن بمب به روی سربازخانه ها و ساختمانهای دولتی و مراکز شهرها کردند ... و صبح روز سوم شهریور ماه چندن مرتبه سربازخانه رضائیه بوسیله هواپیماهای شوروی بمباران شد .

مختل شدن نظم شهر رضائیه : صبح روز دوشنبه سوم شهریور بمحض اینکه هواپیماهای دشمن در آسمان شهر پیدا شدند و چندین نقطه را بمباران کردند نظم شهر بهم خورد ، در دوران بیست ساله زمامداری و سلطنت رضاشاه آرامش در

ص: 440

سراسر کشور برقرار شده بود و ساکنین منطقه رضائیه سالها بود که تاخت و تاز بعضی از اکراد غارتگر و جنایات ارتش تزاری روس و قتل عام جلوهای خونخوار را پشت سر گذاشته ، آن حوادث هولناک را بکلی فراموش نموده از امنیت کاملی برخوردار بودند .

در این جا مناسب می دانم به تاریخ جلوها و حوادث و فجایعی که بوسیله آنها در ایران رخ داده است اشاره نمایم :

( جلوها : این قسمت در جلد چهارم نقل گردیده است به آن جلد مراجعه شود ) .

متأسفانه روز دوشنبه سوم شهریور ماه 1320 یکمرتبه آرامش و امنیت از بین رفت و اهالی شهر در مقابل پیش آمد ناگوار و غیر مترقبه نمی دانستند چه باید بکنند ؟

مردم برای فرار از بمباران ، خانه و آشیانه خود را ترک نموده و بسوی باغات و دهات رو نمودند ، به این ترتیب بفاصله چند ساعت شهر رضائیه تقریباً خالی از سکنه شد .

در سرباز خانه رضائیه : افسران و درجه داران ساعت 5 صبح بمحض شنیدن صدای هواپیماهای دشمن و انفجار بمبهائی که بوسیله هواپیماها روی سربازخانه و شهر ریخته می شد سراسیمه و با شتاب در سربازخانه حاضر شدند ، هجوم هواپیماها و بمباران سربازخانه وحشت و اضطراب عجیبی ایجاد کرده بود ، همه افسران و درجه داران و سر بازان از این غافل گیری فوق العاده خشمگین و همه با یک روحیه قوی در صدد رفع مشکلات و آماده شدن فوری جهت دفاع بودند .

در بمباران ستاد لشگر سه نفر از افسران : سرگرد دامپزشک گلسرخی ، سروان پیاده میرفخرائی و ستوان یکم پیاده طوفان در محوطه ستاد لشگر بشهادت رسیدند ...

فرمانده لشگر ( سرلشگر معینی ) بمحض بروز حوادث در محوطه سربازخانه حاضر شد و پس از حضور افسران سخنرانی مختصری راجع به اوضاع و

ص: 441

پیش آمدهای ناگواری که برای کشور و ارتش رخ داده است ایراد نمود ، سپس دستور داد یک گردان پیاده ، یک دسته مسلسل سنگین ( از اسواران مسلسل ) ، یک دسته تو پخانه کوهستانی با تجهیزات کامل به فرماندهی سرگرد ستاد سلیمانی به گردنه قوشچی اعزام شود و چون لشگر فاقد وسائل موتوری جهت حمل سر باز بود ، لذا کامیونهای خصوصی مردم که در گاراژهای شهر بود جهت حمل سرباز مصادره شد و گردان اعزام گردید .

این گردان مأموریت داشت با اشتراک مساعی هنگ سوار شاپور که طبق اطلاع واصله بطرف رضائیه در حال عقب نشینی بود در گردنه قوشچی پیشروی ارتش شوروی را بطرف رضائیه بتأخير اندازد .

به دو گردان بقیه هنگ پیاده اخگر مأموریت داده شد در ارتفاعات جهودلر داغی ( کوه یهودان ) که در شمال رضائیه واقع است با پیشتیبانی هنگ تو پخانه با سرسختی مقاومت کرده پیشروی ارتش شوروی را متوقف سازد .

اداره ستاد عملیاتی این خط دفاعی بعهده اینجانب واگذار شد .

خوشبختانه چون افسران و افراد به این منطقه آشنائی کامل داشتند ، استقرار واحدها بسرعت انجام گرفت و واحدها آماده دفاع شدند ولی چون لشگر فاقد هواپیما و وسیله دفاع ضدهوائی بود لذا پس از استقرار واحدها در این موضع هواپیماهای شوروی که در آسمان ایران بلا معارض بودند با بمب و آتش مسلسل این موضع را دائماً می کوبیدند .

به سرهنگ سوار جلالی قاجار فرمانده هنگ سوار رضائیه مأموریت داده شد با هنگ سوار به منطقه باراندوز چای ( 20 کیلومتری جنوب رضائیه ) رفته در جنوب رودخانه باراندوز در اطراف محور جاده رضائیه - مهاباد بمنظور جلوگیری از نفوذ ارتش شوروی بطرف جنوب ( مهاباد ) مستقر شود .

چون قبلاً در تاریخ اول شهریور ماه به یک گردان سوار ( از هنگ سوار رضائیه ) مأموریت داده شده بود بمنظور استقرار در مرز خانه ( مرز ایران و عراق ) بدان صوب حرکت نماید ، لذا در تاریخ سوم شهریور ماه به آن گردان در نیمه راه

شهریور 1320 وسقوط دیکتاتوری

ص: 442

مرز خانه دستور داده شد فوراً به منطقه باراندوز مراجعت نماید و در اختیار فرمانده هنگ سوار قرار گیرد .

مقاومت در گردنه قوشچی

قوشچی نام قریه ای است واقع در جنوب رشته ارتفاعاتی بهمین نام و امتداد این رشته ارتفاعات غربی شرقی است و انتهای شرقی آن به دریاچه رضائیه منتهی می شود . این رشته ارتفاعات سر راه رضائیه به شاپور واقع شده ، فاصله آن از شهر رضائیه در حدود 60 کیلومتر است و راه رضائیه به شاپور بوسیله گردنه ای بهمین نام ( گردنه قوشچی ) از آن می گذرد و این ارتفاعات اکثر خاکی و همه جای آن قابل عبور ارا به جنگی است .

اگر وسائل دفاع کافی از قبیل دفاع ضد ارابه - مین - موانع ضد ارابه در اختیار مدافعین گردنه قوشچی قرار می گرفت عبور هرگونه وسائل جنگی از آنجا فوق العاده مشکل بود .

وقتی که قوای شوروی از شاپور به سمت رضائیه سرازیر شدند در گردنه قوشچی سربازان مدافع ایران جلوی آنها را گرفتند ، شورویها ابتدا با هواپیما مواضع مدافعین قوشچی را بسختی بمباران کردند و سپس قوای موتوریزه زرهی شوروی به حمله پرداختند مقاومت واحدهای مدافع گردنه قوشچی که فاقد وسیله دفاع ضدا را به بودند ، وسیله دفاع ضدهوائی نیز در اختیار نداشتند درهم شکسته شد . واحدها با دادن تلفات ، شب پنجم شهریور بطرف رضائیه عقب نشینی کردند و به این ترتیب گردنه قوشچی سقوط کرد و راه جهت عبور قوای شوروی به طرف رضائیه باز شد .

دستور عقب نشینی بطرف ارتفاع جم جم در جنوب بالانش

ساعت 24 روز پنجشنبه ششم شهریور ماه دستوری دریافت کردم که : « کلیه واحدهای مستقر در مواضع دفاعی جهو دلرداغی ( کوه یهودان ) بایستی فوراً

ص: 443

با آرایش منظم و با استفاده از تاریکی شب بطرف جنوب روی محور رضائیه - مهاباد عقب نشینی نموده در ارتفاعات جم جم بمنظور جلوگیری از پیشروی قوای شوروی بطرف جنوب ( مهاباد ) مستقر شوند » .

از تاریخ سوم شهریور ماه یعنی پس از استقرار در موضع دفاعی جهود لرداغی ( کوه یهودان ) از محل قرارگاه فرمانده لشگر ( سرلشگر معینی ) و ستاد آن هیچ اطلاعی نداشتم و نمی دانستم که قرارگاه فرمانده لشگر کجاست و هیچگونه ارتباطی هم بین این موضع دفاعی و قرارگاه لشگر برقرار نبود و فقط بعضی اوقات دستوراتی که از طرف فرمانده لشگر صادر می شد بوسیله یک افسر رابط به واحدها ابلاغ می گردید .

موقعی که دستور عقب نشینی در ساعت 24 روز پنجشنبه ششم شهریور بوسیله همان افسر رابط به من ابلاغ شد به او اخطار کردم که دستور عقب نشینی قابل اجرا نیست . باید برای ابلاغ واخطار این دستور فرمانده لشگر شخصاً در جبهه حاضر شود و تنها در آن صورت دستور عقب نشینی اجرا خواهد شد .

بمحض این اخطار فوری افسر مزبور مراجعت کرد و یکساعت بعد سرلشگر معینی فرمانده لشگر در موضع حاضر شده اظهار داشت این دستور از طرف من و به امضای من است فوری اجرا کنید و پس از این ابلاغ مراجعت کرد و از آن تاریخ به بعد من دیگر فرمانده لشگر را ندیدم .

با فرماندهان گردانها که در موضع و در رده جلو بودند تماس گرفتم ، ابتدا بوسیله تلفن دستور عقب نشینی را به یکایک آنها ابلاغ کردم و گفتم دستور کتبی نیز فوراً فرستاده خواهد شد و برای آنکه حداکثر استفاده از تاریکی شب جهت عقب نشینی بشود لازم است فوراً واحدهای خود را برای اجرای دستور آماده کنید .

هنوز چند دقیقه از این ابلاغ تلفنی نگذشته بود که فرمانده گردان جناح راست سرگرد پیاده بدیعی با من وسیله تلفن ارتباط گرفت و گفت :

« بمحض اینکه دستور عقب نشینی را ابلاغ کردم افسران و درجه داران اعتراضاً اظهار داشتند ما شکست نخورده ایم تا مجبور به عقب نشینی شویم » .

ص: 444

در جواب گفتم شخصاً به ملاقات افسران و درجه داران خواهم آمد نظیر همین تلفن از فرمانده گردان جناح چپ رسید ، به او نیز همین جواب را دادم . بلافاصله در پاسگاه فرماندهی گردان حاضر شدم به افسران و درجه داران گفتم در عملیات نظامی همیشه عقب نشینی در نتیجه فشار یا شکست از دشمن نیست ، بلکه بعضی اوقات تطبیق عملیات با واحدهای همجوار و مانورها عمل عقب نشینی را ایجاب می نماید . در وضع حاضر طبق اطلاعات واصله متأسفانه از لحظه اول بمباران صبح سوم شهریور ماه لشگر تبریز به سرنوشت شومی گرفتار شده و تحت فشار سخت نیروی شوروی ممکن است تا این (ساعت ساعت 24 روز پنجشنبه ششم شهریور ماه ) بکلی نابود شده باشد ، پس می توان پیش بینی نمود قوای شوروی که روی محور تبریز - مراغه - میاندوآب بلامانع پیشروی کرده اند قریباً از طرف جنوب دریاچه رضائیه را دور زده ما را در محاصره قرار دهند و در این صورت نابودی ما حتمی است . بنابراین اجرای مانور عقب نشینی چنانچه سریعاً و با نظم صحیح انجام و بخوبی اداره شود ممکن است نجات یابیم .

لازم است بدون اتلاف وقت واحدهای خود را برای اجرای این عمل آماده و سعی کنید حتی المقدور حداکثر استفاده از تاریکی شب بعمل آید چون اداره واحدها در عقب نشینی بسیار مشکل و دقیق است باید سعی کنید عقب نشینی به فرار و بی نظمی تبدیل نشود ... عقب نشینی از ساعت 2/30 روز پنجشنبه ششم شهریور ماه شروع گردید .

در ساعات اولیه ، این عقب نشینی با استفاده کامل از تاریکی شب اجرا شد ولی پس از گذشتن از رضائیه و ادامه عقب نشینی بطرف بالانش هوا روشن شد و اشکال عقب نشینی در این بود که اولاً زمین باز بود ، یعنی هیچگونه پوششی جهت استتار واحدها از دید هوائی دشمن وجود نداشت ، ثانیاً واحدهائی که پای بند جاده بودند می بایستی از جاده منحصر بفرد رضائیه - مهاباد استفاده نمایند . موقعی که هوا روشن شد و واحدها مشغول عقب نشینی بودند هواپیماهای شوروی در فضا ظاهر گشتند و افراد واحدها فوراً برای استفاده از زمین و حفاظت

ص: 445

خود از خطرات بمباران هوائی و آتش مسلسل پراکنده شدند تعجب در این بود که هواپیماهای شوروی هیچگونه مزاحمت و خطری برای واحدها ایجاد نکردند و پس از چند دقیقه پرواز در بالای سر واحدها مراجعت کردند . عقب نشینی مجدداً نظمی بخود گرفت ، واحدها بحرکت خود ادامه دادند و پرواز هواپیماهای شوروی تا ظهر چندین بار تکرار شد .

مقارن ظهر روز پنجشنبه ششم شهریور ماه واحدها به منطقه باراندوز چای ( 20 کیلومتری جنوب رضائیه ) رسیدند از طرف اهالی برای افسران غذا تهیه شده بود . موقعی که افسران مشغول صرف غذا بودند افسر رابط از راه رسید دستور کتبی فرمانده لشگر را به سرهنگ جلالی قاجار فرمانده هنگ سوار رضائیه که ارشد افسران لشگر بود داد و سرهنگ جلالی قاجار آن دستور را برای افسران حاضر به این شرح قرائت نمود :

« ارتش شاهنشاهی ترک مخاصمه کرده لازم است واحدها بمحض ابلاغ این دستور با استفاده از کوتاهترین راه به سربازخانه خود باز گردند و واحدها مشغول اجرای برنامه تعلیماتی خود شوند . »

پس از قرائت امریه فرمانده لشگر سرهنگ جلالی قاجار برای اجرای این امریه شورای نظامی از عموم افسران حاضر تشکیل داد . منظور او این بود که از نظریه کلیه افسران مطلع شود و عموم افسران به اجرای امریه نظر موافق دادند .

ولى من نظریه کاملاً مخالفی داشتم چون دستور کاملاً یکجانبه بود و معلوم نبود نیروی شوروی چه رویه ای اتخاذ خواهد کرد . نظر من این بود که واحدها به سر باخانه ها باز نگردند و در مدخل دره قاسملو ( در جنوب بالانش واقع شده ) که از لحاظ موقعیت نظامی و دفاعی بی نظیر است مستقر گردند . دره قاسملو بطول 40 کیلومتر است و امتداد آن تقریباً شمالی – جنوبی است و انتهای جنوبی این دره به منطقه سلدوز و اشنویه منتهی می گردد . این دره فوق العاده سخت و کوهستانی است و دفاع از آن بسیار آسان است و اگر خوب دفاع شود تقریباً غیر قابل نفوذ است و از طرف دیگر چون در نزدیکی بالانش واقع شده و محال باراندوز

ص: 446

چای از لحاظ منابع طبیعی بسیار غنی است می توان مایحتاج واحدها را به آسانی تدارک نمود .

من معتقد بودم پس از استقرار در دره قاسملو پیک نظامی نزد فرمانده نیروی شوروی فرستاده شود ترک مخاصمه ارتش شاهنشاهی را به اطلاع او برساند و از نیات و رویه نیروی شوروی اطلاع حاصل نماید .

بالاخره پس از بحث زیاد در اطراف اجرای امریه سرهنگ جلالی قاجار اظهار داشت چون ما نظامی هستیم و تابع امر لذا این دستور را اجرا می کنیم و فوراً دستور حرکت واحدها بطرف سر بازخانه ها صادر گردید و تأکید شد واحدها سعی کنند تا قبل از تاریکی شب به سربازخانه خود برسند . پس از صدور این دستور من بطور خصوصی به سرهنگ جلالی قاجار اظهار داشتم :

« اجرای این دستور بی شباهت به فرستادن گله گوسفند به سلاخ خانه نیست » واحدها بتدریج در ساعات اول شب به سربازخانه های خود رسیدند و استقرار یافتند و در آن شب کلیه افسران و درجه داران در سربازخانه های خود ماندند .

کشتار در سربازخانه

صبح روز جمعه هفتم شهریور ماه موقعی که همه افسران و درجه داران و افراد در سربازخانه در ناراحتی و بلا تکلیفی گرفتار بودند ، ناگاه صدای شلیک تفنگ و رگبار مسلسل از طرف دروازه شاپور شنیده شد و صدای تیراندازی لحظه به لحظه شدیدتر و نزدیک تر می شد و هدف این تیراندازی ها مردم بی سلاح و بی خبر شهر رضائیه بودند . علت این عمل وحشیانه را بعداً نیروی شوروی این طور اعلام داشت : « در موقع ورود نیروی شوروی به شهر رضائیه از دروازه شاپور یک نفر ژاندارم مسلح یکی از افسران شوروی را هدف قرار داده او را کشته است . »

در نتیجه تحقیقاتی که بعداً از اشخاصی که در آنموقع در محل حضور داشتند و از قتل عام جان بسلامت برده بودند بعمل آمد ، معلوم شد که عنوان

ص: 447

تیراندازی ژاندارم دروغ محض می باشد و نیروی شوروی دستور داشت در موقع ورود به شهر رضائیه نهایت خشونت را با ترور مردم بی سلاح و ایجاد ارعاب بعمل آورد .

یگانه راه جلوگیری از این عمل وحشیانه و قتل عام مردم بی سلاح تصمیمی بود که سرهنگ جلالی قاجار اتخاذ نمود و آماده شد شخصاً به اتفاق پیک نظامی و پرچم سفید به استقبال نیروی شوروی و ملاقات با فرمانده آن بشتابد تا بتواند از عمل غیرانسانی آنها جلوگیری کند .

در موقع عزیمت پیک نظامی من در مقابل در سربازخانه که کاملا مقابل خیابان پهلوی رضائیه قرار دارد ایستاده بودم و حرکت پیک نظامی را که بخوبی مشاهده می شد تعقیب می کردم که ناگاه صدای رگبارهای مسلسل شدیدتر شد و دیدم پرچم سفید پیک نظامی بوسط خیابان پهلوی پرتاب شد و معلوم گردید هدف این رگبارها پیک نظامی بوده است . سرهنگ جلالی قاجار هم مورد اصابت گلوله واقع ونقش بر زمین شد . تیر به پای او اصابت کرده بود . این افسر شریف مدتها بستری شد و تا آخر عمر از یک پا ناقص گردید .

با مشاهده این جریان تکلیف ما روشن بود که چه باید بکنیم ؟ همه افسران همصدا و فریاد کنان به افراد دستور دادیم اسلحه بردارید ، هر کس از جان خود دفاع نماید .

در این هنگام قسمتهای مقدم نیروی شوروی به سربازخانه نزدیک می شد . تیراندازی با تفنگ و رگبارهای مسلسل آنها کماکان ادامه داشت . زد و خورد در داخل سر بازخانه شروع شد و بتدریج که نیروی شوروی وارد سربازخانه شده پیش می رفتند سربازان ما بطرف مغرب سربازخانه عقب نشینی می کردند .

خوشبختانه در غرب سربازخانه و بفاصله کمی از آن توتستان وسیعی با درختان بسیار کهن واقع بود که افراد ما توانستند از این توتستان بمنظور مقاومت و جلوگیری از پیشروی نیروی شوروی استفاده کنند و پیشروی شورویها بعلت مقاومت شدید افراد ما متوقف شد حتی مجبور به عقب نشینی بطرف سر بازخانه

ص: 448

شدند و تیراندازی تقریباً خاموش شد و دیگر ما چاره نداشتیم جز آنکه بطرف محال دشت و مرگور که بین رضائیه و ارتفاعات مرز ترکیه قرار دارد برویم ...

از روز جمعه هفتم تا روز چهارشنبه 12 شهریور ما توانستیم با سختی و عسرت با عده معدودی افراد که فقط به تفنگ مسلح بودند در ارتفاعات غربی رضائیه ( محال دشت و مرگور ) بسر بریم و برای آنکه از خطرات هوائی و نیروی موتوری شوروی مصون بمانیم مجبور بودیم چندین مرتبه در روز محل خود را تغییر دهیم .

علت اینکه چند روزی در محال دشت و مرگور بحال انتظار بسر می بردیم این بود که شاید از تهران کمکی برسد ، شاید بموجب عهدنامه سعد آباد از طرف همپیمانها بما کمک شود ، غافل از اینکه لشگرهای تهران همان روز سوم شهریور ماه بکلی متلاشی شده است و از طرف دیگر انگلیسیها در روز سوم شهریور از کشور به اصطلاح هم پیمان ما عراق به خاک ایران حمله کرده اند !

پاسگاههای مرزی ترکیه مراقب اعمال ما در آن منطقه مرزی بودند و ما نیز با آنها ارتباط داشتیم و از فرمانده پاسگاه ترکیه بوسیله نامه سئوال کردیم اگر ما تحت فشار قرار بگیریم و مجبور شویم آیا پاسگاههای مرزی ترکیه به ما اجازه خواهند داد وارد خاک ترکیه شویم یا خیر ؟ فوراً به ما جواب دادند مرز ترکیه به روی سربازان ایرانی باز است و کشور ترکیه مثل وطن دوم شما است و شما ایرانیها برادران ما هستید .

با دریافت این جواب خیلی خوشوقت شدیم و فکر ما تا اندازه ای راحت شد .

انسانیت و جوانمردی برادران ترک هم کیش ما که حاضر بودند با آغوش باز و محبت از ما پذیرائی کنند هیچوقت فراموش نخواهد شد و همواره موجب کمال امتنان و سپاسگزاری خواهد بود .

بنظر می رسد که هرگاه به پیشنهاد من مبنی بر استقرار در دره قاسملو اعزام پیک نظامی نزد فرمانده نیروی شوروی و اعلام ترک مخاصمه عمل می شد

ص: 449

زد و خوردهای مذکور و عواقب نامطلوب بعدی به احتمال قوی روی نمی داد .

ورود به خاک ترکیه

روز چهارشنبه 12 شهریور ماه در حالی که افسران و افراد در محال مرگور در قریه رزگه در منزل سید فهیم آل گیلانی ( مالک قریه ورئيس طایفه آن منطقه ) و سایر افراد در منازل دیگر سکونت کرده بودیم ساعت 2 بعد از نیمه شب سید فهیم آل گیلانی وحشت زده ما را از خواب بیدار کرد و اطلاع داد که یک عده سوار نظام شوروی در حدود یکساعت قبل به اینجا وارد شده و در خارج قریه استراحت کرده اند و طبق اطلاعی که از قراء مجاور رسیده عده دیگری سوار نظام شوروی نیز به آن قراء وارد شده اند . بمحض وصول این خبر فوراً یک نفر را برای كسب اطلاع بیشتر به محلی که سید فهیم اظهار کرده بود فرستادم . پس از نیم ساعت نفر مأمور مراجعت کرده صحت اطلاع را تائید نمود و اظهار داشت بنظر می رسد این واحد سواره نظام یک راه پیمائی خیلی طولانی و معجل انجام داده است زیرا هم افراد و هم دواب بکلی خسته و فرسوده شده اند و در حال استراحت هستند .

تا آن تاریخ نیروی شوروی در منطقه مرزی بین ایران و ترکیه هیچگونه مأمور ثابت جهت مراقبت مرزهای ایران نداشت ، فقط بعضی روزها مأمورين شوروی با وسائل موتوری از مناطق مرزی ایران بازرسی می کردند ، ولی از اعزام معجل واحدهای سوار نظام به منطقه مرزی پیدا بود که تصمیم دارند در پاسگاههای مرزی ایران مأمورین ثابت بگمارند و پیش بینی می شد که از آن به بعد دیگر ورود و خروج از مرز ایران بطرف ترکیه تقریباً مقدور نخواهد بود و اگر همان شب از مرز خارج نشویم خروج ما از مرز و ورود به خاک ترکیه غیر ممکن خواهد گشت . اقامت ما در آن محل دیگر جایز نبود زیرا معلوم نبود فردا با روشن شدن هوا چه سرنوشتی خواهیم داشت به این سبب فوراً با مشورت و تبادل نظر تصمیم گرفتیم بطرف مرز ترکیه حرکت کنیم و از مقامات مرزی ترکیه تقاضای

ص: 450

پناهندگی بنمائیم ( خوشبختانه قبلاً این اجازه کسب شده بود ) برای افرادی که تا موقع با ما بودند تشریح کردم که ما به خاک ترکیه خواهیم رفت و آمدن به ترکیه اجباری نیست هر کدام که مایل باشد می تواند همراه ما بیاید ، عده معدودی از افراد حاضر شدند با ما همراهی کنند .

برای آنکه در موقع ترک ایران و ورود به خاک ترکیه مورد خدعه و نیرنگ قرار نگیریم ، همچنین برای راهنمایی و اطمینان بیشتر از سید فهیم آل گیلانی خواستیم که شخصاً و به اتفاق برادران و پسرانش تا مرز ترکیه با ما همراهی کنند . او خواهش ما را پذیرفت و در معیت ما حرکت کرد . بهترین راه و نزدیکترین پاسگاه مرزی ترکیه در آن منطقه در گردنه هلانه واقع است و برای وصول به آن باید از یک راه باریک مال رو کوهستانی استفاده کرد و پاسگاه مرزی ترکیه در روی خط الراس مرزی در محل گردنه هلانه قرار دارد .

با راهنمائی محلی که آشنائی کامل به منطقه داشت و از بستگان سید فهیم بود پیاده براه افتادیم . موقعی که آفتاب طلوع کرد ما به بالای گردنه هلانه نزدیک پاسگاه مرزی ترکیه رسیده بودیم .

بمحض رسیدن به پاسگاه مرزی ترکیه فرمانده پاسگاه که یک نفر افسر جزء بود به استقبال ما آمد ، احترامات نظامی بجا آورد ، پس از قدری استراحت ما را به یکی از دهات نزدیک پاسگاه مرزی ترکیه هدایت کرد ، تا ظهر در آن دهکده استراحت کردیم ، پس از صرف ناهار مأمورین مرزی ترکیه ما را بطرف مرکز فرماندهی گردان مرزی که در قصبه یوکسک اوآ ( دیزه گوار سابق ) بود هدایت کردند .

***

پس از دو روز راه پیمائی به یوکسک او آرسیدیم . با فرمانده گردان مرزی ملاقات کردیم و مدت 24 ساعت مهمان گردان مرزی بودیم . پس از یوسک اوآ ( مرکز فرماندهی گردان مرزی ) مقصد ما شهروان یعنی مرکز لشگر بود . در معیت مأمورین ترکیه پس از سه روز راه پیمائی به شهروان وارد شدیم و قبل از ورود ما

ص: 451

به شهروان سرهنگ سوار نصرت الله بایندر فرمانده هنگ سوار شاپور و عده ای ازافسران و افراد هنگ از مرز شاپور وارد خاک ترکیه شده در شهروان بودند .

همچنین سرهنگ پیاده نیک نژاد فرمانده هنگ ماکو و عده ای از افسران و افراد هنگ از طریق سیه چشمه وارد خاک ترکیه شده به شهروان آمده بودند و ما نیز در آنجا به آنها ملحق شدیم . سه روز در شهروان اقامت کردیم ، در این مدت مهمان فرمانده لشگروان بودیم ، برادران ترک پذیرائی گرمی از ما بعمل آوردند .

سرهنگ نصرت الله بایندر فرمانده هنگ سوار شاپور که ارشد افسران حاضر بود فرماندهی را بعهده گرفت .

برنامه حرکت ازوان تنظیمی لشگر وان از این قرار بود :

افسران و افراد سوار از شمال دریاچه وان بطرف دیار بکر اعزام شدند وافسران و افراد پیاده نظام بوسیله کشتی از روی دریاچه وان بطرف بندر غربی دریاچه وان بنام تاتوان عزیمت کردند . از بندر تاتوان بوسیله کامیونهای ارتش ترک به صوب دیار بکر حرکت کردیم و در اواخر شهریور 1320 به دیار بکر وارد شدیم ، بمحض ورود به دیار بکر یک سربازخانه در اختیار ما گذاشتند . ترکها کلیه پناهندگان سیاسی و نظامی زمان جنگ را که عده آنها خیلی زیاد و از ملل مختلف تشکیل شده بود در شهر سیواس جا داده بودند ولی برای اقامت ما دیار بکر را انتخاب کردند .

مقامات ترکیه اظهار داشتند چون در شهر سیواس ما مجبوریم مقررات پناهندگی را خیلی سخت و دقیق درباره پناهندگان اجرا کنیم لذا نخواستیم افسران و سربازان ایرانی تحت شرایط و مقررات سخت قرار گیرند و جهت آسایش و رفاهیت بیشتر آنان را در دیار بکر جا دادیم . این موضوع ما را نسبت به صمیمیت برادران ترک بیش از پیش امیدوار و مطمئن ساخت .

افسران جزء و افراد ما در سربازخانه مستقر شدند افسران ارشد در مهمانخانه های شهر جای گرفتند .

ص: 452

کلیه افسران جهت صرف ناهار و شام مانند افسران ترک از باشگاه افسران سپاه استفاده می کردند .

در آن تاریخ در دیار بکر ( مرکز سپاه سوم ارتش ترک ) فقط واحدهای کوچکی از سپاه مستقر بود ولی سازمان تدارکاتی سپاه خیلی مفصل و معظم بود علاوه بر اینکه تهیه خوار بار و دارو را بعهده داشت دارای کارخانه های کفاشی ، خیاطی ، سراجی ، آهنگری و نجاری بود و کلیه مایحتاج سپاه را تهیه و تأمین می کرد .

باشگاه افسران سپاه در بنای بزرگ و مجللی که برای همین منظور ساخته شده بود قرار داشت .

یکی دو روز پس از استقرار در دیار بکر سرهنگ بایندر که سمت فرماندهی عده را داشت با وزارت جنگ و ستاد ارتش در تهران تماس گرفت ورود عده را که شامل 80 افسر و 1000 درجه دار و افراد بود به دیار بکر اطلاع داد .

سفیر کبیر ایران ( انوشیروان سپهبدی ) را نیز مطلع ساخت . بلافاصله از تهران جواب دریافت شد و این تماس مرتباً تا آخرین روز اقامت ما در دیار بکر با وزارت جنگ و ستاد ارتش برقرار بود .

ولی از طرف سفیر ایران در آنکارا کوچکترین اعتنائی نشد و آقای سپهبدی تا آخرین روز اقامت ما در دیار بکرنه به نامه های سرهنگ بایندر جواب دادند و نه به نامه های خصوصی اشخاص ، و حال آنکه همه ما انتظار داشتیم ایشان بمحض اطلاع از ورود ما به دیار بکر از آنکارا برای سرکشی و استفسار حال افسران و افراد به دیار بکر بیایند ولی حتی به نامه ها و تلگرافهای ما نیز ترتیب اثر نداده آنها را بلاجواب گذاشتند .

طبق برنامه تعلیماتی افراد سوار و پیاده بوسیله افسران و درجه داران در سربازخانه روزانه تحت تعلیم قرار می گرفتند ، البته این تعلیمات بدون اسلحه اجرا می شد و طبق مقررات پناهندگی نظامی کلیه وسائل تسلیحاتی ما در مرز تحویل

ص: 453

مقامات ارتش ترک شده بود . د ر موقع ورود به خاک ترکیه افسران و افراد ما به لباس تابستانی ملبس بودند و لباس زمستانی همراه نداشتند . با نزدیکی فصل زمستان که در آن منطقه سخت بود افسران و افراد ما به لباس زمستانی ارتش ترک ملبس شدند .

روزها در مواقع بیکاری و غالباً ساعت 7 بعد از ظهر که موقع پخش اخبار ایران و جهان از رادیوهای ایران ، برلن ، لندن بود در محلهائی که دوستان و آشنایان دیار بکری ما رادیو داشتند حاضر می شدیم و به اخبار گوش می دادیم . یک روز از برنامه فارسی رادیو برلن ( که گوینده آن بهرام شاهرخ بود ) این خبر شنیده شد : « هنگ ایران آزاد که به ترکیه آمده منتظر دستور پیشوا ( هیتلر ) است که در کدام جبهه داخل عمل گردد . »

منظور از هنگ ایران آزاد که بهرام شاهرخ در گفتار خود بیان کرد ما بودیم و این عنوان جدید و اخبار روزمره که اغلب به زبان فارسی از رادیو برلن راجع به ما پخش می شد باعث زحمت و نگرانی ما شده نزد مقامات ترکیه نیز سوءظن شدیدی نسبت به ما ایجاد کرده بود بطوری که از طرف ارتش ترکیه در این باره برای ما سخنرانی شد و حتی ما را سوگند دادند که مقررات پناهندگی را محترم بشماریم و از هرگونه تشبث سیاسی مبرا باشیم .

البته از ناحیه افسران و درجه داران و افراد ما بهیچوجه کوچکترین فعالیت سیاسی و تبلیغاتی و تماس با مقامات بیگانه در دیار بکر روی نداده بود بلکه حضور عده ای از افسران و افراد ارتش ایران در ترکیه وسیله خوبی جهت تبلیغات و بازیهای سیاسی به دست عمال خارجی داده بودند تا به نفع خود از آن بهره برداری کنند .

چون دوری و بی اطلاعی از ایران و اقامت چند ماهه در دیار بکر برای همه خسته کننده شده بود ، لذا تلاش همه جانبه این بود که وسیله ای فراهم شود تا به ایران مراجعت نمائیم ولی هیچگاه تلاشهای ما به نتیجه مطلوب نمی رسید زیرا مقررات پناهندگی ایجاب می کرد تا خاتمه جنگ در ترکیه بمانیم و متأسفانه راه نجاتی نبود تا اینکه خوشبختانه در نتیجه کوشش و مجاهدت نخست وزیر مجرب

ص: 454

ایران مرحوم ذکاء الملک فروغی در تاریخ نهم بهمن ماه سال 1320 پیمان سه جانبه ای بین دولتهای انگلیس و روس و ایران منعقد شد . طبق این پیمان دولت ایران با دول روسیه و انگلیس متحد گردید و دو دولت مذکور متعهد شدند که از ایران در مقابل هر تجاوزی از جانب آلمان یا هر دولت دیگر دفاع کنند و دولت ایران با دولتهای مذکور همکاری نموده راه آهن و جاده های کشور را جهت عبور لشكريان و مهمات در اختیار آنها قرارداد . نخست وزیر با عقد این قرارداد موفق شد به وضع اشغال نظامی مملکت از طرف روس و انگلیس جنبه دوستانه دهد و آن را بصورت ورود قوای دولتهای دوست به کشور در آورد و بموجب این قرارداد دولتهای انگلیس و شوروی و امریکا متعهد شدند منتهی تا شش ماه پس از خاتمه جنگ ایران را تخلیه نمایند . با عقد این قرارداد سه جانبه روزنه امیدی جهت مراجعت ما به ایران گشوده شد زیرا از تاریخ عقد این معاهده دولت ایران در جرگه متفقین قرار گرفت .

از اول اسفند ماه 1320 از طرف مقامات ترکیه اطلاع یافتیم که اجازه مراجعت به ایران بزودی برای ما صادر خواهد شد ، از این مژده همگی خوشحال شدیم .

در اوایل اسفند ماه هنگامی که عده ای از افسران در باشگاه افسران سپاه ترکیه حاضر بودند آقای قدیمی کاردار سفارت ایران در ترکیه از آنکارا به دیار بکر آمد که با سرهنگ بایندر درباره برنامه حرکت ما از ترکیه به ایران مذاکره نماید و ترتیب کار را بدهد .مأمورین ترکیه آقای قدیمی را به باشگاه افسران ( محلی که ما آنجا بودیم ) هدایت کردند .آقای قدیمی بمحض ورود به سالن باشگاه چون سرهنگ بایندر حضور نداشت بنا بر شناسائی قبلی بطرف من آمد و پس از سلام و تعارف مأموریت و قصد خود را اعلام داشت . به او گفتم باید با سرهنگ بایندر تماس بگیرد . آقای قدیمی خطاب به افسران حاضر در باشگاه اظهار داشت : جناب آقای وزیر ( مقصود آقای انوشیروان سپهبدی بود ) مرا مأموریت داده اند با آقایان افسران تماس بگیرم و درباره برنامه مسافرت به ایران از طریق سفارت اقدام کنم .

ص: 455

در اینموقع یکی از افسران جوان ( ستوان یکم پیاده روحانی ) صحبت آقای قدیمی را قطع کرده اظهار داشت : « آقای سفیر کبیر ظرف مدت ششماه که ما در اینجا بسر می بریم زحمتی بخود ندادند تا یک بار از آنکارا به دیار بکر بیایند و احوالی از 80 نفر افسر و 1000 نفر درجه دار و سر باز بپرسد و حتی حاضر نشدند به نامه های اشخاص پاسخ دهند ، بنابراین ما هیچگونه احتیاجی به اقدامات سفیر نداریم ... »

آقای قدیمی با شنیدن این جملات و اعتراض این افسر فوراً خداحافظی کرده سالن باشگاه را ترک کرد ...

بالاخره روز انتظار ما بسر آمد ، در تاریخ هفتم اسفند ماه 1320 برنامه و وسیله حرکت ما از دیار بکر به ایران توسط مقامات دولت ترکیه آماده شد ، ما را از دیار بکر بوسیله کامیونهای ارتش ترکیه به شهر ماردین ( که در جنوب ترکیه و مرز سوریه واقع شده و راه آهن اوریان اکسپرس از آن می گذرد ) حرکت دادند . در ماردین سوار قطار شدیم و پس از عبور از لصیبن در سوریه وارد خاک عراق شدیم . همه امیدوار بودیم و انتظار داشتیم در بغداد به ما اجازه توقف داده شود تا به زیارت عتبات عالیات مشرف شویم ولی بمحض اینکه به ایستگاه کاظمین رسیدیم سربازان انگلیسی با مسلسل قطار ما را محاصره کردند و اجازه پیاده شدن در ایستگاه کاظمین را به ما ندادند . این عمل نفرت و انزجار شدیدی در بین افراد ما بخصوص متعصبین ایجاد کرد و ممکن بود منجر به حوادث نامطلوبی شود . پس از حرکت از کاظمین در ایستگاه بغداد هم اجازه پیاده شدن به ما ندادند و قطار ما پس از اندکی توقف در ایستگاه بغداد بطرف خانقین حرکت نمود . آقای نوری اسفندیاری سفیر ایران در بغداد می خواست در بغداد از افسران و افراد پذیرائی نماید ولی چون اجازه پیاده شدن در بغداد داده نشد لذا سفارت ایران وسائل پذیرائی را با زحمت زیاد در خانقین فراهم و آماده کرد و این موضوع خصوصاً پس از رفتار زننده سفارت ایران در ترکیه موجبات انبساط خاطر عموم را فراهم ساخت .

در روزهای بعد با اتوبوسهائی که از کرمانشاه به خانقین می رسید راهی

ص: 456

کرمانشاه و از آنجا عازم تهران و در تاریخ 25 اسفند ماه 1320 به تهران وارد شدیم ... »

پایان خاطرات شهریور ماه 1320 سرلشگر زنگنه

از گردنه صائین بسوی میانه عقب نشینی کردیم

کمال در کتاب « گوشه ای از خاطرات » درباره وقایع سوم شهریور چنین نوشته است :

« من در شهریور 1320 رئیس رکن 3 لشگر اردبیل بودم . تقریباً ده روز قبل از سوم شهریور یک نفر جاسوس شوروی در اردبیل دستگیر شد که حامل نقشه بود که راهها و پلها در آن مشخص شده بود که بطور قطع مقاومت پلها در آن معلوم نبود . جاسوس باید مقاومت پلها و بعضی چیزهای دیگر را روشن کند . ضمناً مأمورین مرزی هم گزارشهائی از تمرکز قوا در آن سوی مرز می دادند ، وقتی از جاسوس تحقیقات بعمل می آمد و به او عواقب کار گوشزد شد نامبرده با کمال رشادت گفت شما قبل از آنکه مرا محاکمه و اعدام کنید قوای ما خواهد آمد و مرا آزاد خواهد کرد . در آنموقع لشگر تازه تأسیس اردبیل تبعیتی از لشگر 3 تبریز درباره امور می کرد با در نظر گرفتن اوضاع و گزارش به تبریز چون در آن اوقات تازه دستور رسیده بود که تلگرافات لشگر باید پولش به تلگرافخانه پرداخت شده و هنوز اعتباری در این مورد برای لشگر نرسیده بود بعلاوه موضوع جنبه فوریت داشت من با کسب اجازه از لشگر به تبریز عزیمت کردم ...

در طرح دفاعی لشگر قرار این بود که لشگر اردبیل را تخلیه و در شش فرسخی اردبیل در گردنۀ صائین موضع بگیرد که سالیانه چندین بار این عمل تکرار می شد . پس از ورود به تبریز با فرمانده لشگر « سرلشگر مطبوعی » ملاقات و تمام جریان را بعرض ایشان رساندم ولی ایشان که معلوم بود جریان جنگ را تعقیب می کند مرا به پای نقشه برد و پیشرفت آلمانها را نشان داد ولی من سماجت کردم

ص: 457

برای نظریه خودم که آمدن به عقب برای مانورد گردنه صائین بود بطوری که ناچار از مرکز کسب دستور کرد که بلافاصله جواب آمد که کوچکترین حرکتی نباید کرده شود که تا این حد مراعات می شد که بهانه به دست خصم نیفتد غافل از اینکه طبیعت ضعیف کش است و قوی را می پروراند ...

بعد از هجوم دو ابر قدرت به یک کشور ضعیف و انحلال ارتش ، گروهی بی اطلاع سخت به ارتش و ارتشیان تاختند ... من چنانکه گفتم در آنموقع رئیس رکن 3 لشگر اردبیل بودم که مرکب بود از دو هنگ پیاده که یک هنگ آن جديد التأسیس بود و تفنگ نداشت و هنگ پیادۀ دیگر به نام هنگ قهرمان مقدار زیادی از فشنگهای ذخیره اش برای تیراندازی هنگ جدید التأسیس مصرف شده بود و یک آتشبار 75 توپخانه و یک هنگ سوار در مشکین شهر ...گرچه هنگهای پیاده و آتشبار تو پخانه این لشگر به تهران آورده و در عشرت آباد مسکن گزید ...

روز سوم شهریور که ما اردبیل را تخلیه و بزحمت خود را به گردنه صائین رساندیم برای نان آن روز عده ای سر باز برای جمع کردن نان به دهات فرستادیم و قصد داشتیم درب انبار غله را شکسته و گندم بوداده به سربازها بدهیم که بعلت متلاشی شدن لشگر تبریز و ترس از محاصره و دستور رسیده از مرکز بطرف میانه عقب نشینی کردیم . پس از ترک مقاومت ، روسها تا تهران ، منزل به منزل ما را تعقیب می کردند . برای قضاوت خوانندگان گرامی جریان را بعرض می رسانم قبل از شهریور 20 که تاریخش به خاطرم نیست ولی من در دانشگاه جنگ مشغول تحصیل بودم که مانوری در جنوب شرقی تهران در ورامین انجام شد و شاگردان دانشگاه بعنوان بازرس در این مانور شرکت داشتند . پس از خاتمه مانور شرکت کنندگان در مانور یعنی لشگر 1 و 2 و بازرسان و کلیه امرا در کنار رودخانه جاجرود برای سان فرمانده کل قوا صف کشیده بودند و در راس صف ، امرای ارتش ایستاده بودند که فرمانده کل قوا برای سان آمد . بمحض رسیدن به سرصف که امراء بودند و عبور از حلوی آنها در مقابل ژنرال ژاندار فرانسوی که از افسران

ص: 458

برجسته فرانسه و در جنگ اول شرکت کرده بود و در ایران سمت ریاست دانشگاه جنگ را داشت توقف و سئوالی بشرح زیر نمود :

ارتش ایران در مقابل ارتش بیگانه چقدر مقاومت خواهد کرد ؟

ژنرال ژاندار چند ثانیه در فکر فرو رفت و بعد جواب داد 2 ساعت که فرمانده کل قوا از این سخن خوشش نیامد و رد شد . بمحض عبور فرمانده کل قوا امرای ارتش به ژنرال ژاندار گفتند این چه جوابی بود که دادی ؟ ولی ژنرال ژاندار با کمال خونسردی در پاسخ گفت این دو ساعت هم برای دلخوشی طرف بود ولی جواب حقیقی این سئوال هیچ بود زیرا تفنگ و مسلسل در مقابل تانک و زره پوش چه مقاومتی دارد ... »

داود امینی در کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » دنباله مطلب را چنین نوشته است :

اما لشگر 15

« لشگر 15 که مرکز آن شهر اردبیل بود از هنگ پیاده 11 قهرمان و هنگ 42 که دو گردان بیشتر نداشت تشکیل می یافت و هنگ سوار آن در مشگین شهر جا داشت که بیشتر اوقات به پاسداری مرزهای مغان اشتغال داشت .

فرماندهی این لشگر بعهده سرتیپ حبیب الله قادری بوده که تقریباً دو سال در اردبیل بوده است .

یک تلگراف رمز

روز اول یا دوم شهریور ماه کلانتر مرز مغان سرگرد ما کوئی بوسایلی می فهمد که بهمین زودی حوادثی رخ خواهد داد . به این جهت مراتب را طی یک تلگراف رمز به فرمانده لشگر 3 تبریز سرلشگر مطبوعی اطلاع می دهد و چون لشگر 15 عملا و از نظر سلسله مراتب و قوانین ارتشی تحت امر مستقیم لشگر 3 تبریز بود شاید به فرمانده این لشگر نیز مراتب اطلاع داده می شود . در هر حال این نکته

ص: 459

روشن نیست که سرتیپ قادری از این تلگراف خبر داشته است یا نه و سرلشگر مطبوعی توانسته است تلگراف رمز را بدست آورد یا نه .

در هر حال روز دوم شهریورماه یا برحسب تصادف یا از نظر پیش بینی حوادث ، فرمانده لشگر 15 خانواده خود را که در خردادماه بدیدن ایشان به اردبیل رفته بودند با یک اتوبوس و مقداری از اثاثیه منزل به تهران روانه می سازد و گویا خود فرمانده لشگر نیز تا سراب آنها را مشایعت می نماید ...

ساعت 5 و پنجاه دقیقه صبح

اهالی شهر اردبیل در خواب هستند . سکوت مطلق در همه جا حکمفرماست . ناگهان صدای گوش خراش واحدهای هوائی که بمنظور اکتشاف وی شهر بپرواز آمده بودند و از خیلی پائین حرکت می کردند خواب خوش همه را بهم زد .

این مرغها پیش طلایه واحدهائی بودند که از مرز گذشته و جاده شوسه آستارا را پیش گرفته و بطرف گردنۀ « حاجی امیر » و قصبه نمین و شهر اردبیل در حرکت بودند .

در بندر آستارا تنها یک برخورد خیلی کوچک و بی اهمیت با چندنفر امنیه محافظ پل بندری روی داده از آن پس هیچ واقعه ای رخ نمی دهد .

سوار نظام این ستون نیز از کوههای نمین که حد سرحدی را تشکیل می دهد شروع به پیشروی می کنند . بمحض اینکه هواپیماها در آسمان شهر پیدا شده و خبر می رسد که واقعه ای مهم رخ داده و واحدهای جنگی شوروی از مرز گذشته اند ، ارتباط پادگانهای مرزی با همه جا قطع می شود یعنی ارتباط اردبیل با مشگین شهر و سراب و بالنتیجه با تبریز قطع می گردد .

یکنفر ناشناس

پس از آنکه وضعیت روشن می شود و پادگان شهر اردبیل در می یابد که

ص: 460

اوضاع برگشته و حالت جنگ برقرار است و لااقل باید به دفاع پرداخت افراد هنگ 11 تفنگ و کوله پشتی خود را برداشته و سربازخانه را که هدف نیروی هوائی بود تخلیه می کنند .

در این هنگام یک نفر ناشناس با اتومبیل رسیده و ورود نیروی همسایه را به قصبه نمین اطلاع می دهد .

حالا معلوم نیست فرمانده لشگر از مشایعت فامیل خود مراجعت کرده بودند یا نه . در هر حال فرمانده هنگ 11 سرهنگ حبیب الله صدیق که هم اسم فرمانده مستقیم خود بوده با دستپاچگی شگفت انگیزی دستور می دهد هنگ 11 با بقیه افرادی که در سر بازخانه بوده از بیراهه سر بازخانه را تخلیه و در ارتفاعات « شامبسی » موضع بگیرند .

پس از حرکت افراد هنگ کارکنان ستاد لشگر سرهنگ یکرنگیان و سرگرد کمال و سایر افسران و کارکنان ستاد با اسناد و مدارک موجوده ستاد لشگر حرکت کرده و در ضمن برخورد به افراد هنگ 11 که می خواسته اند طبق دستور فرمانده هنگ در موضع انتخابی مستقر شوند این محل را مناسب با وضعیت دفاعی تشخیص نداده و صلاح در آن می بینند که افراد هنگ 11 تا قشلاق عقب کشیده و آنجا به انجام یک رشته عمل تدافعی شروع نمایند .

ساعت 11 صبح فرمانده لشگر که از طرف سراب پیش می آمده در قشلاق افراد را بازدید و دستور می دهد هنگ بطرف ارتفاعات ( نیر ) حرکت کند . در موضع نیر گردان احتیاط نیز که در اردوگاه سرقین بود به هنگ ملحق می شوند و ساعت 7 بعد از ظهر پس از تقسیم خوار بار حرکت بطرف سرگردنه ( صائین قلعه ) که در 9 فرسخی اردبیل بود آغاز می شود .

راهپیمائی با سرعت عجیبی انجام شد و افراد هنگ ساعت 4 بعد از نصف شب به ( صائین قلعه ) رسیده و طبق امر فرمانده لشگر که ساعت 8 بعد از ظهر از اردبیل مراجعت و بطرف سراب رفته بود در همانجا موضع دفاعی اختیار می کنند .

پاسگاه فرمانده لشگر و ستاد لشگر 15 در سراب دایر و شروع به صدور

ص: 461

دستورات لازم می نماید .

باید خوار بار تهیه کرد

روز پنجم شهریورماه فرمانده هنگ که با افراد خود در ( صائین قلعه ) موضع گرفته بود از نظر نبودن خواربار و کمی مهمات خود را محتاج به تقویت می بیند مراتب فوراً به پاسگاه فرمانده لشگر اطلاع داده می شود تهیه خوار بار مشکل بوده ، مخصوصاً با نبودن وسایل حمل و نقل ، ولی ستاد لشگر با تلفن به فرمانده هنگ خبر می دهد که مقداری تفنگ و فشنگ حاضر است و ارسال خواهد شد . در ضمن اطلاع داده می شود که تفنگ ها نیاز به پاک کردن دارد زیرا در جعبه های سربسته کارخانه می باشد و هنوز روغن گیری نشده است . پاک کردن تفنگ در یک چنین موقع باریک چقدر مشکل خواهد بود . از همه مهمتر هنگ سر باز زیادی ندارد که برای این منظور مأمور نماید . با وجود این از طرف دفتر ستاد هنگ به ستاد لشگر اطلاع داده می شود که گردان تعلیمات ندیده به سراب اعزام شده و ممکن است تا یک ساعت دیگر برسند اگر برای پاک کردن تفنگها از آنها استفاده شود بموقع خواهد بود . هنگ در انتظار رسیدن مهمات و آذوقه دقیقه شماری می کند اوضاع خیلی وخیم است . از موقعیت واحدهای طرف هیچ خبری در دست نیست . از پاسگاه سراب نیز دستوری که معرف چگونگی اوضاع عمومی باشد نمی رسد . تبریز در چه حال است خدا می داند تا ساعت 4 ونیم بعد از ظهر هنگ بدون آنکه موفق به دریافت خواربار و مهمات شود با ستاد لشگر خود تماس تلفنی داشت . ساعت 5 بعد از ظهر تلفنچی سراب خبر می دهد که فرمانده لشگر برای شرکت در یک کمیسیون دفاعی بطرف بستان آباد حرکت کردند . قطعی است فرمانده لشگر تنها نبوده بلکه رئیس ستاد خود و سایر کارمندان را نیز با خود برده و آخرین دستور ستاد لشگر مقارن ساعت 5 و 10 دقیقه بعد از ظهر بشرح زیر به هنگ ابلاغ شده ، پس از آن سیم تلفن قطع می شود .

ص: 462

فرمان

هنگ 11 قهرمان با استفاده از ارتفاعات صائین قلعه ، اردها ، نیشک ، نقاب به میانج عقب نشینی نمائید .

فرمانده هنگ پیش از حرکت دادن هنگ تصمیم می گیرد مقداری خواربار از هرجا هست تهیه نماید بهمین جهت یکنفر از افسران خود را به سراب

روانه و شرحی به رئیس شهربانی و دارائی و حوزۀ نظام وظیفه و امنیه نوشته و از آنها درخواست میکند که هر چه زودتر مقداری خوار بار تهیه و در اختیار افسر اعزامی بگذارند بدبختانه موقعی که افسر مأمور به سراب میرسد از رئیس ،شهربانی دارائی ،امنیه حوزه نظام وظیفه هیچ اثری موجود نبوده و در این شهر کوچک که جاده شوسه از وسط آن عبور می کند سکوت مطلق حکمفرما هیچکسی وجود نداشته است بجز یک قهوه چی پیرمرد . افسر مأمور پس از مختصر تلاش موفق به پیدا کردن رئیس پست و تلگراف شهر شده و در ضمن مختصر مصاحبه در می یابد که هنگام حرکت ستاد لشگر سایر مأمورین دولتی نیز فرار را برقرار ترجیح داده اند . بلافاصله از سراب مراجعت و ساعت 9 بعد از ظهر به موضع هنگ رسیده و با پیش بینی اینکه ممکن است هنگ به اجرای دستور ستاد لشگر شروع کرده باشد از بیراهه و نواحی کوهستانی پیش رفته و برحسب تصادف افراد هنگ 11 را در ناحیه کوهستانی پیدا و مراتب را به فرمانده هنگ اطلاع می دهد .

این هنگ در ضمن انجام عمل عقب نشینی با مشکلات زیادی از قبیل نبودن خواربار و نداشتن وسایل حمل و نقل کافی و غیره به محل اصلی خود میانج بود ، نرسیده در همان ارتفاعات رشته کوههای خلخال با پیش آمدهائی روبرو و در نتیجه عدم کاردانی فرمانده لشگر مربوطه و فرمانده هنگ از هم پاشیده و افراد اسلحه های خود را زمین ریخته و برای اینکه از گرسنگی جان ندهند هر کدام به گوشه ای متوسل می شوند و پرچم افتخار این هنگ که برای گرفتن آن شاید خون هزاران نفر از سربازان رشید هنگ قهرمان ریخته شده بود به دست جویانی سپرده می شود .

ص: 463

بلی این بود نتیجه اینهمه زحمات که برای تربیت و تشکیل ارتش در جریان 20 سال بکار برده شد ...

ستاد لشگر 15 در بستان هم توقف نکرده و چون اطلاع حاصل می کند که گردنۀ شبلی در خطر افتاده و سرلشگر مطبوعی بجای عقب نشینی به این موضع مهم دفاعی راه مراغه را پیش گرفته و واقعاً لیاقت و کاردانی خود را ثابت نموده است به میانج رفته و استقرار در این محل را نیز صلاح ندانسته از « قافلانکوه » عبور می کند .

برخورد با افسرهای اعزامی

در جاده شوسه بین زنجان و تهران و زنجان و میانج فعالیت زیادی حکمفرماست. در حدود 150 نفر افسران فارغ التحصیل دانشکده افسری که پیش از وقایع سوم شهریور ماه مأمور شده بودند به لشگرهای 4 و 3 و 15 رفته و مشغول خدمت شوند در این حدود دیده می شوند ، افسران ستاد لشگر 15 و عده ای از افسران متواری لشگر 15 و لشگر 3 نیز براینها اضافه شده و محیط ملالت باری بوجود آورده اند .

چگونه می شود برای یک مشت بی تکلیف وظیفه معین کرد ، ستاد ارتش متحیر و شاه حیران است و خبر متواری شدن و انحلال واحدها یکی بعد از دیگری به مرکز می رسد سرلشگری است که قسمت خود را گذاشته و جان شیرین خود را از مهلکه نجات می دهد حالا افراد به هر سرنوشتی دچار شدند خود دانند .

یک تصمیم فوق العاده

با مداد روز ششم شهریورماه ستاد لشگر 15 افسران اعزامی را جمع آوری و بنا به دستور رسیده تصمیم براین می گیرند که عده ای را مأمور تخریب پل « قافلانکوه » بکنند و چون مواد منفجره موجود نبوده است این تصمیم فوق العاده نیز انجام نمی شود . از آن پس فرمان ترک مقاومت ( مقاومتی که اصلاً وجود نداشته و

ص: 464

جنگی که اصلاً رخ نداده بود ) به واحدهائی که اصلاً وجود خارجی نداشتند ابلاغ می شود و فرمانده لشگر 15 با افسران ستاد خود دست از پا درازتر به مرکز آمده و مراتب رشادت و کاردانی خود و ستادش را به آقای سرلشگر ضرغامی و شاه وقت اطلاع می دهد .

اما سرنوشت هنگ سوار لشگر 15

مرکز هنگ سوار لشگر 15 که در پیش به موقعیت آن از نظر لشگرکشی اشاره شد در شهر مشکین شهر بود و افراد این هنگ بیشتر در کنار رود « ارس » انجام وظیفه می کرد و این کار برحسب معمول بوسیله یک اسواران انجام می گرفت .

مرکز پادگان « مشکین شهر » از نظر جنگی موقعیت بسیار ممتازی دارد و بوسیله سلسله کوههائی احاطه شده و در یکی از دامنه های سبز و خرم کوه با عظمت « سبلان » واقع شده است .

روز اول شهریورماه مطابق معمول یک اسواران از واحدهای این هنگ مأمور مرز شده و نظر این بوده است که افراد پاسگاههای مرزی عوض شود .

اتفاقاً صبح روز سوم شهریورماه در اثر حوادث غیر مترقبه ای که رخ می دهد نقشه کار دگرگون شده و اسواران قدیمی و جدید که مأمور تعویض همدیگر در مرز بودند با یک ستون از واحدهای شوروی مصادف و برحسب وظیفه ای که داشته اند به دفاع پرداخته و بیشترشان بشهادت نایل می شوند . شاید عده کمی از آنها نیز پس از مقاومت مختصر متواری می شوند ولی قطعی است این کار موقعی انجام می گیرد که فرمانده اسواران هر نوع مقاومت را بی نتیجه تشخیص می دهد .

باقیمانده هنگ سوار بمحض اینکه خبر وقوع حادثه را شنیده و در می یابد که اوضاع عوض شده مرکز پادگان را تخلیه و در ارتفاعات کوه « سبلان » موضع گرفته و مراقب اوضاع می شود تخلیه سر بازخانه بدون برخورد با واحدهای شوروی

ص: 465

انجام گرفته و تنها یک اسواران مسلسل که عقب دار هنگ سوار بوده با جلوداران ستون شوروی مصادف و پس از زد و خورد مختصری با دادن تلفات مختصر به موضع اصلی هنگ می رسد .

هنگ سوار تا روز ششم شهریورماه در این ارتفاعات بود و با اینکه از حيث تهیه خواربار و وسایل زندگی افراد در زحمت بوده وظیفه خود را بخوبی انجام و پس از ابلاغ فرمان ترک مقاومت مانند سایر هنگها منحل و صاعقه کوچکی از جنگ سرنوشت آن را نیز معلوم می کند .

لشگر یازدهم گیلان

لشگر یازدهم نیز از نظر سازمان با لشگر 15 و سایر لشگرها که در تشکیلات جدید ارتش تنها اسم آنها عوض شده بود ، تفاوتی نداشت و از لشگرهائی بود که تازه تکمیل سازمان آن شروع شده بود . فرماندهی این واحد بعهده سرتیپ قدر بود که سابق براین در لشگر اول فرماندهی هنگ 3 بهادر را بعهده داشت .

علاوه براین لشگر پیاده که مرکز پادگان آن در شهر رشت بود نیروی دریائی شمال نیز در بندر پهلوی مرکزیت داشت و افراد و افسرانی به این اسم در این بندر آماده خدمت بودند .

در این قسمت برخلاف سایر استانها که بوسیله مرز خاکی با همسایه شمالی مربوط است عملیات جنگی از راه هوا و دریا آغاز شد . ساعت 5 بعداز نصف شب که هوا هنوز خوب روشن نشده بود ، نیروی هوائی روی بندر پهلوی ظاهر شده و پس از یکساعت نیروی دریائی به عملیات شروع نموده از آن پس واحدهای پیاده بکرانه رسیده و بندر را اشغال و بسوی رشت حرکت کردند از یک طرف جنگ شروع شده و از طرف دیگر بی تکلیفی و نگرانی عجیبی در همه جا حکمفرما بود .

هیچکس نمی دانست وظیفه خود را چگونه باید انجام دهد . از مرکز کشور

ص: 466

بطور کلی تلگرافی مبنی بر مقاومت رسیده و ستاد ارتش دستور داده بود که حسب الامر شاهانه اگر تجاوزی روی داد واحدها تا دستور ثانوی ایستادگی کنند ولی بطور صریح گفته گفته نشده بود که به چه وسیله و در کدام موضع باید این نقشه انجام گیرد و برای مواجهه با حملات هوائی چه تدابیری اتخاذ شود . به تجربه ثابت شده که در جنگهای امروز تنها دستور خشک و خالی نیازمندی فوری هزاران نفر افراد را که در هر دقیقه به صدها هزار فشنگ و مهمات و اسلحه و خواربار و وسایل بهداری و حمل و نقل سریع برای تعرض و عقب نشینی احتیاج دارند برطرف نخواهد ساخت . تنها گفتن اینکه ستاد ارتش تلگراف رمزی مخابره و دستور می دهد مقاومت کنید کافی نیست .

رئیس ستاد ارتش وقت واقعاً اگر از نظر جنگی قضایا را مورد بررسی قرار می داد لازمه اش این بود که پیش از وقت به فکر تقویت پادگانهای خارج از مرکز باشد و همین عدم توجه بهترین دلیل است که ما در هیچ موقعی به جنگ با همسایه های خود حاضر نبوده ایم و مقاومتهای محلی مختصر پادگانهای مرزی و سایر واحدها را نباید چنین تعبیر کرد که ارتش ایران هنگام تجاوز به یک سلسله جنگهای منظمی دست زده است . این حرفها نه تنها در کشور ما که جنگی نکرده مورد تصدیق نیست بلکه از نقطه نظر منطق جنگ امروز در هیچ جای دیگر دنیا نیز نباید مورد توجه قرار گیرد .

در هر حال پادگانهای لشگر یازدهم گیلان پس از این واقعه و انجام یکرشته عملیات در روز 6و7 شهریورماه به سرنوشت سایر لشگرهای خارج از مرکز دچار و فرمانده لشگر با ستاد خود به مرکز رهسپار می شوند .

در گیلان و طوالش از هوا و دریا حمله کردند

در کتاب « از شهریور 1320 تا فاجعه آذربایجان و زنجان » تألیف کوهی کرمانی نویسنده درباره شهر رشت زیر عنوان « سوم شهریور در رشت چه

ص: 467

گذشت » چنین نوشته است :

« صبح دوشنبه سوم شهریور 1320 کشتیهای جنگی شوروی به گیلان و طوالش حمله کردند . عده ای هم ساعت 4 بعد از نصف شب در طوالش پیاده شده بودند از صبح دوشنبه تا ساعت 10 صبح پنجشنبه 6 شهریور ارتش شوروی از هوا و دریا حمله کردند ولی نیروی دولتی ایران به فرماندهی سرتیپ قدر با نداشتن وسایل و اسلحه حتی توپهای ضدطیاره و کشتی در مقابل توپهای دریائی با تفنگ برنو و مسلسل دفاع می کردند ...

صبح 5 شنبه 6 شهریور از تهران دستور ترک مقاومت رسید . شب جمعه به دستور مجد ( فرماندار رشت ) چراغهای شهر و دهات که چهارشبانه روز خاموش بود ، دستور روشن شدن دادند . سربازها به سربازخانه های خود مراجعت کردند و وضعیت صورت عادی بخود گرفت و اینطور وانمود می شد که قضایا بین تهران و مسکو حل شده است .

صبح جمعه هفتم شهریور ناگهان طیارات شوروی در افق دریای خزر پیدا و با کمال شدت حملات خود را شروع و در مقابل سکوت ( و عدم مداخله سربازان ایرانی که دستور ترک مقاومت داده شده بود ) شهرها و قصبات و دهات را بمباران کردند و چون به مردم اطلاع داده شده که دستور ترک مقاومت داده شده ، از این جهت بمحض اینکه طیاراتی را در هوا می دیدند بجای فرار و مخفی شدن ، از خانه های خود بیرون آمده گردهم جمع ، بتماشا مشغول می شدند . طيارات شوروی از این اجتماعات و عدم مداخله سوء استفاده کرده علاوه بر بمب و نارنجک تا ارتفاع پنجاه متری سطح زمین پائین آمده و مردم بیچاره بیدفاع را از زن و مرد و بزرگ و کوچک هدف قرار داده و آن بد بخت ها را می کشتند .

در این حملات ترک مقاومت دویست و سه نفر از سر باز و اهالی در شهر رشت و هفت نفر در بندر پهلوی و 29 نفر در لاهیجان کشته شدند .

در بندر پهلوی و سواحل دریای گیلان چون مقاومتی طبق دستور مرکز نمی شد قوای شوروی پیاده شدند .

ص: 468

سرهنگ تقی فرخ رئیس ستاد ارتش گیلان مأموریت یافت به بندر پهلوی رفته شورویها را ملاقات کرده و به آنها بگوید چون دستور ترک مقاومت رسیده ما با شما جنگ نداریم چرا بی جهت مردم را می کشید ولی ارتش شوروی سرهنگ و افسران دیگر را که همواره بیطرف بودند برخلاف قوانین بین المللی اسیر کرده و قوای خود را پیاده بطرف رشت حرکت دادند و با آنکه به آنها گفته شده و عملاً هم دیده بودند که از طرف قوای ایران دفاعی نمی شود معذلک طیارات شوروی شهرها و دهات را با کمال سختی و شدت هر چه بیشتر بمباران کرده تیراندازی می نمودند .

چون در سال 1299 شهر رشت به دست بلشو یکها و متجاسرین غارت شده بود ، به این جهت بی نظمی غریب ایجاد و تمام مردم از زن و مرد و بزرگ و کوچک ، ارباب و رعیت ، کاسب و زارع خانه های خود را ترک و به سمت کوهستان و شهر قزوین فرار می کردند .

ساعت 11 صبح مجد ( فرماندار ) به تلفنخانه رشت آمد و با فروغی رئيس الوز را خواست صحبت کند در تلفنخانه کسی نبود و همه فرار کرده بودند و بزحمت یک نفرتلفنچی پیدا شد و منزل فروغی را گرفت و یکی از پسرهای فروغی پای تلفن آمد . مجد اظهار داشت که ما طبق دستور مرکز ترک مقاومت کرده ایم ولی روسها شهرها و دهات را بمباران می کنند و عده زیادی را هم کشته اند . آیا مجدداً مقاومت کنیم یا بدون مقاومت در شهرها بمانیم ؟

فروغی چنین پاسخ داد :

از جریان تأسف آور گیلان مسبوق شدم بطوری که اطلاع دارید دولت ترک مقاومت کرده نه متارکه جنگ ، این دو باهم فرق دارد . برای توضیحات بیشتری به دفتر مخصوص مراجعه کنید . محمدعلی فروغی

بلافاصله مجد فرماندار با دفتر مخصوص در قصر سعدآباد مذاکره و قضایا را بوسیله شکوه الملک رئیس دفتر مخصوص بعرض اعلیحضرت رسانید . پس از مدتى توقف جواب داد : بعرض رسید ، چیزی نفرمودند .

ص: 469

از آن ساعت ببعد برآشفتگی گیلان افزوده شد. تمام رؤسای کشوری که تا آنموقع مانده بودند به استثنای مجد فرار کردند ...

در 19 شهریور که روابط گیلان و تهران مقطوع شد مجد به تهران آمده مرحوم فروغی را ملاقات و گزارش گیلان را تقدیم و ضمناً با تأثر از مرحوم فروغی سئوال می کند چرا تسلیم شدید ؟ ایشان جواب می دهد زیرا مجد یکنفر بود و اگر سایر استانداران ، فرمانداران ، فرماندهان لشکرها مانند شما فرار نکرده بودند و حوزه مأموریت خود را حفظ می کردند لااقل ما می توانستیم بصورت آبرومندی با دولتین روس و انگلیس کنار بیائیم و مملکت هم باین صورت در نمی آمد ... »

کوهی کرمانی در کتاب « از سوم شهریور تا فاجعه آذربایجان » در خاتمه این مقال بخشنامه ای را که سهیلی وزیر کشور در کابینه منصور الملک همزمان با تعرض نیروهای بیگانه به ایران به فرمانداری های سراسر کشور مخابره کرده درج نموده است که در زیر نقل می گردد :

تلگراف وزارت کشور

این تلگراف بصورت بخشنامه به تمام نقاط مرزی کشور مخابره شده است :

« فرمانداری ...

« با وجود جوابهای اطمینان بخشی که در مقابل اظهار نگرانی دولتین شوروی و انگلیس راجع به آلمانیهای مقیم ایران داده شده بود و اقداماتی که عملاً برای رفع نگرانی آنها شده امروز ساعت 4 صبح سفیر کبیر شوروی و وزیر مختار انگلیس به منزل نخست وزیر رفته هر یک یادداشتی در تکرار گفته های سابق خود داده و اخطار کرده اند که متوسل به قوای نظامی می شوند و مطابق گزارشهائی که رسیده همین امروز ساعت 5 صبح یعنی همان وقتی که نمایندگان انگلیس و شوروی در منزل نخست وزیر مشغول مذاکره بوده اند قوای نظامی آنها از مرزهای آذربایجان و خوزستان و کرمانشاهان به خاک ایران تجاوز کرده و در هرجا با ارتش شاهنشاهی مواجه شده اند طبعاً تصادم و زد و خورد هم شده است . دولت

ص: 470

لازم می داند بعموم افراد کشور توصیه و تأکید نماید که در اینموقع باید کمال خونسردی و متانت را رعایت نموده ، با نهایت آرامش رفتار نمایند . 272 وزیر کشور - سهیلی »

در گرگان ، غرب و خوزستان چه گذشت ؟

در کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » آنگاه از مناطق گرگان ، غرب و خوزستان یاد شده و چنین نگاشته شده است:

لشگر گرگان

« ... دشت گرگان منطقه باز و بلامانعی است که واحدهای تندرو ، بویژه گردانهای مخصوص حمله که با وسائل موتوری تندر و مجهز و بوسیله ارابه های جنگی و توپخانه موتوردار پشتیبانی می شوند بسهولت می توانند در این دشت خرم بحرکت آمده و بهرجا که در نظر باشد پیشروی کنند . با یک چنین وضعیت لشگری که بعنوان پادگان و یا مدافع در گرگان متمرکز می شود باید وسایل تحرک کامل و سریع موتوری در اختیار داشته باشد تا فرمانده مسئول بتواند در موقع نیاز واحدهای خود را با حداکثر سرعت به مناطقی که مورد تهدید قرار می گیرند اعزام بدارد .

طول خط مرزی که واحدهای کوچکی از نیروی پیاده نظام لشگر گرگان از آن دفاع می کردند در حدود چهارصد کیلومتر است و طبق حساب دقیقی که شده با در نظر گرفتن شماره افرادی که حافظ پاسگاههای مرزی بوده اند از نظر اصول و فنون جنگی این عده فقط می توانسته اند چهار کیلومتر از این مرز را طبق قوانین جنگ جدید حراست کنند . با توجه به این موضوع اساسی نباید انتظار داشت که پاسگاههای جدا جدا و دورافتاده ناحیه سرحدی در مقابل یک پیش آمد غیر مترقب و تعرضی که با تمام وسایل جنگی لازم انجام می گیرد بتوانند رشادت

ص: 471

و شهامت فوق العاده ای از خود نشان دهند .

در شب چهارم شهریورماه ساعت 4 بعد از نصف شب پاسگاههای مرزی گرگان که در امتداد رود « اترک » استقرار جسته بودند و موضع جنگی دفاعی آنها رودخانه بود از طرف واحدهای کشور همسایه مورد تهدید قرار گرفته و چون با نبودن وسایل کامل ، پایداری زیاد در این محل امکان نداشت عده ای از افراد نگهبانان مرز در راه انجام وظیفه مقدس خود بشهادت رسیده و بقیه عقب نشینی می نمایند .

سرهنگ صنف سوار آقای معتضدی که از افسران با اطلاع و مجرب و درستکار ارتش می باشند کفالت فرماندهی لشگر گرگان را بعهده داشت .

هنگ 25 پیاده و هنگ 23 سوار و یک هنگ تو پخانه در اختیار این لشگر بود و این واحدها وظیفه دار بودند از این منطقه وسیع دفاع نموده و اگر دستوری از مرکز رسید به مقاومت خود ادامه دهند . مرکز لشگر در شهر گرگان بوده است .

برخوردهای دیگر جنگی بشرح پائین بین لشگر گرگان و واحدهای طرف رخ می دهد :

برخورد دوم در پشت رود گرگان که در فاصله 60 کیلومتری خط مرز جاری است واقع و واحدهائی که در پشت این موضع استقرار داشته اند بشرح پائین بوده اند :

یک هنگ سوار بوده که قسمتی از سوار نظام خود را در پشت پل رود گرگان مستقر ساخته و بقیه قسمت ها را در کوهستان دهلیز نوده و شاهرود برای مسدود کردن راه به فلات تمرکز داده بود .

یک قسمت پیاده نظام هم با وسائل تندرو ( کامیون ) پشت پل « پهلوی دژ » و پشت پل « خواجه نفس » تمرکز یافته بود و آماده دفاع بودند .

واحدهای طرف پس از پیشروی و عبور از مرز ساعت 3 بعد از ظهر روز سوم شهریورماه در پشت رودخانه « گرگان » با واحدهای پیاده نظام لشگر گرگان تماس حاصل و زد و خورد مختصری رخ داده و پس از چند ساعت به خط دفاعی

ص: 472

عقب در کوهستانهای جنوبی گرگان در دهلیزهای « زیاریت» و « قزلق » که راههای نفوذی بطرف فلات است عقب نشینی می نمایند .

قسمت سوار که در پشت پل رود « گنبد » متمرکز بود بعد از تماس و تیراندازی توانسته بود موضع اصلی خود را حفظ نماید .

در دشت وسیع گرگان تنها این رشته زد و خوردهای مختصر واقع شده و در چهار و پنج و شش شهریور قوای عمده لشگر گرگان که هنگ سوار او در دهلیز نوده و شاهرود و هنگ پیاده و توپخانه او در دهلیزهای زیاریت و قزلق وضعیت دفاعی داشتند هیچ نوع حادثه ای رخ نداده ولی نیروی هوائی شوروی فعالیت داشت و واحدهای شکاری پیوسته در اکتشاف بودند .

ابلاغ امر

روز ششم شهریورماه داغستانی نام تلگرافی را که مبنی برترک هرگونه مقاومت بود ، از مرکز رسیده بود و مضمون آن بشرح پائین بوده به کفیل فرماندهی لشگر می رساند :

« حسب الامر اعليحضرت همایون شاهنشاهی از این ساعت ترک مقاومت کرده و به سر بازخانههای خود مراجعت نمائید . »

فرمانده لشگر از اینکه حامل تلگراف داغستانی بوده کمی مظنون شده و خود شخصاً در عقب مواضع دفاعی به نزدیکترین شهر رفته و تلگراف حضوری کرده و حقیقت امر را از ستاد ارتش استفسار می کند . ستاد ارتش پاسخ می دهد که متن تلگراف کاملاً درست است و بموقع اجرا بگذارید .

آقای سرهنگ معتضدی پس از اطلاع و وقوف به حقیقت امر به ستاد لشگر مراجعت وبرای مذاکره با فرماندهان شوروی به گرگان می رود ولی در نتیجه سوء تفاهمی زندانی می شود .

چون از فرمانده لشگر خبری نمی رسد فرمانده هنگ 35 پیاده پس از اطلاع از چگونگی امر عده خود را به استثنای یک گردان که در خط اول قرار داشتند و

ص: 473

بنابه امر صادر به سربازخانه ها رفته بودند جمع آوری و بطرف مرکز عقب نشینی و خود را به تهران می رساند .

هنگ 23 سوار نیز که به او امر شده بود به نزدیکترین شهر یعنی به شاهرود برود و ترک مقاومت کند به این شهر رسده و خلع اسلحه می شود . این بود مختصری از پیش آمدهائی که برای لشگر گرگان روی داده بود .

لشگر 5 و 12 کردستان

کردستان یکی از استانهای کشور است که با موقعیت جغرافیائی مهم خود از نظر دفاع همیشه اهمیت داشته است . بهمین مناسبت در این قطعه از خاک کشور دولشگر پادگان بود که یک سپاه را تشکیل داده و فرماندهی آن با تیمسار سرلشگر حسن مقدم بود . پاسگاههای مرزی این استان از واحدهای نسبتاً مهمی تشکیل یافته و گردانها و گروهانها و یا اسوارانهای سواری که عهده دار حفاظت مرز می شدند با مراکز پادگان و ستاد سپاه ارتباط داشتند .

گواینکه مرزهای این استان نیز خیلی وسیع و کوهستانی است با وجود این محورهای نفوذی آن تحت مراقبت جدی بود .

پیش از آنکه حوادث شهریورماه روی دهد تقریباً در 20 مرداد ماه پادگانهای مرزی خبر تمرکز قوای زیادی را در مرز به فرمانده سپاه اطلاع می دهند .

البته این جمله نباید موجب شگفت خوانندگان قرار گیرد زیرا همه اهالی کشور کم و بیش از تیرگی اوضاع و سیاست ابهام آمیزی که در آنموقع سران کشور پیش گرفته بودند اطلاع داشتند و رفت و آمدها و گفت و شنودهای سیاسی که در مرکز صورت می گرفت می رساند که اگر اختلاف نظرهای حاصله از راه سیاسی حل نشود پای نیروهای مسلح به میان خواهد آمد و بهترین دلیلی که برای اثبات این نظر می توان اقامه کرد اظهارات شاه سابق روز اول شهریورماه 1320 در اردوگاه نظامی اقدسیه خطاب به دانشجویان فارغ التحصیل دانشکده و افسران

ص: 474

فارغ التحصیل دانشگاه جنگ بود .

دو روز بعد خبر دیگری می رسد که در 24 مردادماه به مرزهای ایران تجاوز خواهد شد ولی معلوم نیست به چه جهاتی انجام این نقشه یک هفته به تأخیر می افتد فرمانده سپاه در مقابل این اوضاع آشفته و از اینکه در مرکز کشور نیز فعالیت سیاسی شدیدی جریان دارد تا آنجائی که وظیفه دار بوده مراتب را به مرکز اطلاع [ داده ] و نیز یک سلسله پیش بینی ها کرده و با وسایلی که از مرکز می رسیده پادگانهای استان را آماده برای مقابله با پیش آمدهای غیر مترقبه می سازد .

ساعت چهار با مداد روز سوم شهریور که تجاوز به مرزهای ایران از طرف واحدهای انگلیس آغاز می گردد ، واحدهای دو لشگر5 و 12 در دو جبهه اصلی قصر شیرین و گیلان غرب و در دو جبهه فرعی نفت شاه و پاطاق تمرکز داشته اند و چون کردستان ناحیه کوهستانی است به این جهت دفاع از جاده های شوسه که مرز را به کرمانشاه اتصال می دهد اهمیت زیادی داشت و واحدهای طرف که بیشترشان موتوریزه و مکانیزه بودند مجبور بودند در درجه اول جاده های شوسه را تحت بازرسی دقیق خود قرار داده بدین وسیله بتوانند به پیشروی خود ادامه دهند .

در خلال این احوال و پس از آنکه بین واحدهای طرف و واحدهای لشگره تماس رخ می دهد زد و خوردهائی وقوع یافته و افراد و سربازان و افسران در همه جا نهایت درجه شهامت را از خود نشان داده و وظیفه خود را چنانکه شایسته بوده انجام می دهند بویژه یک هنگ تو پخانه در تیراندازی و هدف گیری بی نهایت ابراز لیاقت کرده و شایستگی خود را ثابت می نماید . در هر حال تا روز ششم زدوخوردهائی روی داده و پس از رسیدن فرمان ترک مقاومت واحدهای لشگر 5 و 12 تصمیم براین می گیرند به مرکز پادگان خود مراجعت نمایند .

دستور ترک مقاومت در 60 کیلومتری بالای کرمانشاه به واحدهای لشگره و 12 ابلاغ و قرار براین می شود که افراد لشگره به سنندج و لشگر 12 به کرمانشاه آمده و در سربازخانه جا بگیرند ، تیمسار سرلشگر مقدم که فرماندهی این سپاه را بعهده داشتند به سرتیپ پوریا فرمانده لشگر 12 در این مورد دستورات لازم

ص: 475

می دهند ، درضمن اجرای دستور رسیده از مرکز دایر به ترک ،مقاومت فرمانده سپاه با فرمانده نیروهای انگلیس داخل مذاکره شده و قرار براین می شود که واحدهای ایران و انگلیس همیشه 25 کیلومتر با هم فاصله داشته باشند . این تعهد را هر دو طرف محترم شمرده و بسوی کرمانشاه حرکت می نمایند .

در یک موقعیت باریک

خبرهای بدی از همه جا می رسد . موضوع متلاشی و متواری شدن لشگرها وردهمه زبانها است می گویند شاه مرکز را ترک گفته است . در یک چنین وضعیتی واحدهای انگلیس در نظر دارند وارد کرمانشاه شوند . باید مطابق قرارداد متارکه افراد ارتش شهر را تخلیه نمایند . برای اینکه حادثه ناگواری روی ندهد و اسلحه و مهمات لشگر 12 از بین نرود فرمانده سپاه به فرمانده لشگر دستور می دهد که با افراد خود شهر کرمانشاه را تخلیه و به همدان برود . این دستور هنگامی داده می شود که واحدهای انگلیس در نظر نداشتند از کرمانشاه جلوتر بیایند .

لشگر 12 به فرماندهی سرتیپ پوریا از شهر کرمانشاه حرکت و قصد داشته است به شهر همدان برسد ولی باز پیش آمدهای تازه و حوادث غیر مترقبه سیاسی و جنگی ایجاب می کند که واحدهای انگلیس به شهر همدان برسند .

تیمسار سرلشگر مقدم بلافاصله پس از اطلاع به این امر به سرتیپ پوریا دستور می دهد که با افراد لشگر خود بعوض همدان به شهر ملایر رفته و اگر با مرکز سپاه نتوانست ارتباط برقرار سازد مستقیماً با ستاد ارتش مربوط و کسب تکلیف کند .

فرمانده سپاه غرب پس از دادن دستورات به سرتیپ پوریا مصمم می شود بطرف سنندج حرکت کرده و افراد لشگر را در جاهای مناسبی استقرار بخشد . البته فرمانده سپاه جز این وظیفه ای نداشت و چون تیمسار سرلشگر مقدم که از افسران مجرب ورزیده و خوب ارتش می باشند تشخیص می دهند که پس از ترک مقاومت ممکن است حوادثی رخ داده و اسلحه و مهمات واحدها از بین رفته و در نتیجه اغتشاش و انقلابی بروز نماید به این جهت صلاح در آن می بینند که به

ص: 476

سنندج رفته و کارها را شخصاً سروصورتی دهند .

برخورد با سران لشگر فراری

فرمانده سپاه غرب در آنموقع که بطرف سنندج حرکت می نماید اطلاع پیدا می کند که واحدهای شوروی به استان کردستان رسیده و در نظر دارند به شهر سنندج وارد شوند فرمانده واحدهای انگلیس متمرکز در کرمانشاه که یک ستون از آنها به سوی همدان حرکت کرده بودند بلافاصله ستون دیگری مامور سنندج می نماید در این میان تیمسار سرلشگر مقدم از عزیمت به سنندج خودداری و راه روانسر را پیش گرفته و با واحدهائی که همراه داشت از رودخانه عبور و پس از آنکه اطراف پل بزرگ چوبی را مین گذاری می کنند در آن طرف رودخانه استقرار می جویند . در همان هنگام که باقیمانده افراد لشگر 5 مشغول تهیه وسائل در پیرامون ده روانسرا بودند قافله سران لشگر فراری مطبوعی و معینی که با شهامت و دلیری بسیاری جان شیرین خود را بکف گرفته و از میدان در رفته بودند ، پیدا شده و پس از استفسار از چگونگی اوضاع بطرف ملایر حرکت می کنند .

سرنوشت لشگر 12

سرتیپ پوریا در ضمن حرکت بطرف همدان دستور فوری فرمانده سپاه را دریافت و افراد لشگر را از جاده شوسه بیرون برده و روز هشتم شهریورماه به صحنه می رسد . صحنه دهی است آباد و به آقای دکتر معاون تعلق دارد . افراد لشگر 12 در این محل به استراحت مشغول شده فرمانده لشگر نیز در منزل آقای دکتر معاون نظر به سابقه آشنائی مهمان می شود . در اینجا به فرمانده لشگر 12 خبر می رسد که در مرکز اوضاع آشفته و خراب است و لشگرها منحل شده و شاه رفته و ستاد ارتش نیز مرکز را ترک گفته است . این خبرهای غیر مترقبه تأثیر شگفت انگیزی در فرمانده لشگر و افسرانش کرده و بلافاصله درصدد چاره جوئی برآمده و بجای اینکه از پاشیده شدن و متواری گشتن افراد لشگر جلوگیری نمایند شورائی تشکیل و صورت

ص: 477

مجلسی که خلاصه آن بشرح پائین است تنظیم می نمایند .

چون با فرمانده مستقیم ( سپاه ) نمی شود ارتباط برقرار کرد و ستاد ارتش نیز مرکز را ترک گفته چاره منحصر بفرد این خواهد بود که افراد لشگر هر کجا که میل دارند بروند . البته این صورت مجلس بسیار مفصل و مشروح بوده و بیشتر افسران لشگر نیز آن را امضا کرده اند . باری بفاصله چند دقیقه پس از تشکیل این شورا لشگر 12 بوضع تأسف انگیزی منحل گشته و افراد تو پخانه لشگر تو پها را توی صحرا ریخته و اسبها را سوار و صحنه را ترک می گویند . مقدار زیادی از تفنگهای افراد لشگر زمین ریخته شده ، عده دیگری نیز با اسلحه و مهماتی که در اختیار داشتند از پیرامون فرماندهان خود دور می شوند .

این پیش آمد فجیع که قطعاً از روی تدبیر و اندیشه نبوده بسرعت برق روی داده و سرتیپ پوریا بهیچ وجه نمی تواند از آشفتگی اوضاع جلوگیری کند .

ساعت 5 بعد از ظهر روز هشتم شهریورماه اتومبیل نمره زرد ارتش لشگر 12 حامل سرتیپی بود که با کمال خجلت و ندامت از عمل سه ساعت پیش خود بطرف ملایر روان بود .

چهار ساعت بعد این خبر در سراسر کشور شیوع یافته و فرمانده سپاه تیمسار سرلشگر مقدم برای استحضار از چگونگی امر یک نفر از افسران خود را به صحنه روانه می سازد . افسر مأمور در نزدیکی های صحنه با یکی از افسران لشگر 12 که در امضای صورت مجلس نیز شرکت نداشته برخورد و چگونگی قضیه را پرسیده و به اتفاق آن به روانسر حرکت می نماید . روز نهم شهریورماه فرمانده سپاه با یک دنیا تأسف از این پیش آمد مطلع و بنا بوظیفه ای که داشته بوسیله آقای همایونفر رئیس تلگرافخانه غرب مراتب را به ستاد ارتش و مرکز اطلاع می دهد . بلافاصله از مرکز دستور می رسد که سرتیپ پوریا از کار منفصل و به مرکز اعزام شود . دستور رسیده بموقع اجرا گذاشته شده و سرتیپ پوریا به تهران آمده و تحویل دادرسی ارتش می شود .

[ آنگاه ] جریان بازجوئی و دادرسی ایشان در مرکز شروع می شود و این خود

ص: 478

داستان مفصلی است که مربوط به این تاریخ مختصر نیست . آقای سرتیپ فعلاً از افسران بازنشسته اند و سرنوشت لشگر 12 و فرماندهان رشید آن به اینجا خاتمه می یابد .

لشگر 6 خوزستان

خوزستان سرزمین ثروت خیزی است که به دفاع آنجا باید خیلی اهمیت داد . بنابراین لشگر خوزستان وظیفه بسیار سنگینی از نظر دفاع بعهده داشت و در موقع لزوم از پادگان لرستان و فارس ، اصفهان و نیروی دریائی جنوب که حافظ کرانه های وسیع ایران بود می بایستی کمک بگیرد . خطوط ارتباطی این لشگر با مرکز با مقایسه سایر لشگرها خیلی خوب بود و بوسیله راه آهن بطور مستقیم تقویت پادگان از حیث مهمات و اسلحه و خواربار میسر بود .

شهر اهواز که در کنار راه آهن قرار گرفته مرکز پادگان لشگر 6 بود و فرماندهی لشگر با سرلشگر شاه بختی بود که اکنون فرماندهی سپاه غرب را عهده دار هستند . بنابراین مرکز فعالیت جنگی جنوب شهر اهواز بود که وظیفه بسیار مشکلی را بعهده داشت و می بایستی وسایل دفاع منطقه پهناوری را فراهم نماید .

در مورد دفاع از این منطقه پهناور و باز و بلامانع که تقریباً هیچ نوع استحکاماتی در آنجا تعبیه نشده بود اگر نیروی دریائی قوی وجود داشت باز ممکن بود از نفوذ واحدهای بیگانه به داخل خوزستان و رسیدن آن به مراکز حیاتی این استان جلوگیری کرد . نیروی دریایی ایران که بمنظور حراست و حفاظت کرانه های ایران و جلوگیری از قاچاق دریائی و عملیات دزدان دریائی بوجود آمده و افسران و افراد آن با کمال درستی و شهامت وظیفه خود را انجام می دادند در چهار بندر تکیه گاه داشت و بندر خرمشهر تکیه گاه اصلی و مرکز ستاد نیروی دریائی و سر بازخانه های افراد آن بود و ستاد مرحوم دریاسالار بایندر که روز اول حادثه شهریورماه شهید شده و در راه دفاع میهن کشته شد در این بندر بود .

ص: 479

واحدهای دیگر نیروی دریائی در بندر شاهپور بوشه و بندرعباس تکیه گاه داشته و مشغول انجام وظیفه بودند . با توجه به اینکه طول کرانه های جنوب ایران چقدر زیاد است می توان دریافت که نیروی دریائی ایران با چه مشکلاتی در زمان صلح رو برو بود تا چه رسد به زمان جنگ .

تهیه های مقدماتی

لشگر خوزستان با در نظر گرفتن کمیت و کیفیت فعالیتی که در آن سوی مرزهای ایران در جریان بود و هرروز واحدهای زیادی در بصره پیاده شده و در طول مرز ایران بحرکت می آمدند و چنان بنظر می رسید مقدمات حمله و یا تجاوزی فراهم می شود بیکار ننشسته و از بعضی جهات واحدهای خود را تقویت کرده بود و این لشگر تنها واحد جنگی بود که نیروی هوائی در اختیار داشت .

ساعت چهار بعد از نصف شب روز سوم شهریورماه تجاوز در طول تمام مرز شروع و در جلو عبادان واحدهای انگلیسی بوسیله قایقهای موتوری و کرجی و کشتی های کوچک و بویژه یکنوع کرجیهای موتوردار که شماره سرنشینان آن به پنجاه نفر می رسید به این طرف رسیده و نیروی هوائی به فعالیت پرداخته غرش توپ و صدای گوش خراش مسلسلها منظره عجیب و وحشت آوری در این منطقه پهناور بوجود آورد .

در همین هنگام واحدهای دریائی ایران مورد حمله بخش نیرومندی از کشتیهای انگلیس قرار گرفته و بسیاری از افسران و ملوانان رشید نیروی دریائی شربت شهادت را نوشیده و سایر واحدها دست از جنگ برداشتند .

این غائله بهمان سرعت و شدتی که آغاز یافته بود پس از آنکه زد و خوردهای مختصری بین واحدهای جنگی طرفین روی می دهد و سربازان و افسران لشگر 6 خوزستان نهایت درجه شجاعت و خونسردی از خود نشان می دهند روز ششم شهریورماه پایان یافته و افراد لشگر 6 با تمام تجهیزات و اسلحه خود به سربازخانه مراجعت و از هرگونه مقاومت دست می کشند . در همین سه روز که از

ص: 480

نظر دفاع و حمله ممکن است در نظر خیلیها ناچیز جلوه گر شود بسیاری از سر بازان و افسران لشگر 6 چنان فداکاری و شهامت از خود نشان می دهند که مورد تحسین و تمجید واحدهای مهاجم قرار می گیرند همین فداکاریهای فردی و ابراز شهامت بارزترین دلیل حس میهن پرستی و از خود گذشتگی افراد و سربازانی است که ارتش ما را تشکیل می دهد چقدر جای تأسف است که از احساسات پاک افراد جوان این کشور بمنظور خدمت به مملکت استفاده نشد و زمامداران ما در جریان 20 سال گذشته نتوانسته و یا نخواستند از این موهبت بزرگ خدادادی استفاده نمایند .

در هر حال پس از آنکه جنگ در خوزستان نیز پایان یافت و لشگر ششم نیز دچار سرنوشت سایر لشگرها گشت سرلشگر شاه بختی معلوم نشد برای چه و به چه دلیل بفرماندهی سپاه غرب معین شده و به درجه سپهبدی مفتخر گشت .

لشگر نهم و واحدهای پوششی

پوشش یک کلمه کاملاً نظامی است و واحدهائی که به این اسم تشکیل می شوند سریع السیرتر از تمام واحدها باید باشند یعنی اگر عمده قوا فقط از پیاده نظام تشکیل می شود که وسایل موتوری اصلاً در اختیار ندارد واحدهای پوشش حتماً باید با کامیون حرکت نموده تا بتوانند وظیفه اصلی خود را که پوشش عمده قوا باشد بخوبی انجام دهند .

واحدهای پوشش در دفاع از مرزها و حفظ محورهای نفوذی اگر وسایل حرکت سریع در اختیار داشته باشند می توانند نقش بسیار مهمی را بازی کنند . از این موضوع که صرف نظر شود مسأله تقسیمات واحدهای جنگی و تشخیص دادن اهمیت موضع های جنگی مورد توجه قرار می گیرد .

اصولاً در تمام کشورها مخصوصاً بعد از جنگ بزرگ گذشته و در 23 سال اخیر تقسیمات واحدهای ارتش با توجه به اهمیت مواضع جنگی و نیروی ارتشی همسایگان انجام می گرفت و هیچوقت بنا نبود در یک مجلس مشاوره نظامی

ص: 481

نشسته و همه سران ارتش متفق الرأی بگویند چون در فلان محل علوفه زیاد است باید هنگ سوار را در آنجا مستقر داشت . در هر حال با در نظر گرفتن مسائلی که بیشتر آنها جنبه نظامی و لشگرکشی دارد ، ما روز پنجم شهریورماه لشگر نهم ( شرق ) را در حالی می بینیم که با نداشتن نیروی پوشش سریع السیر و سایر لوازم حرکت ، باید از 750 کیلومتر مرزهای بی پاسگاه و منطقه پهناوری مانند خراسان که از همه جای آن می توان به داخل کشور رسوخ کرد ، دفاع نموده و یا دست کم در بعضی قسمتها مقاومت نماید . موقعیت پادگانهای لشگرنهم در روز پنجم شهریور بشرح پائین بوده است .

عمده قوای لشگر در مشهد بوده ، هنگ سوار پادگان بجنورد را تشکیل می داد . در تربت جام یک هنگ پیاده پادگان بوده و در بیرجند نیز ساخلوهای مختصری وجود داشته است .

برخلاف تمام قسمتهای کشور که روز سوم شهریور ماه تجاوز شروع شد در منطقه خراسان صبح روز پنجم شهریورماه از مرزهای سرخس و باجگیران و بعد ، از تمام نقاط مرزی با تلفن به مرکز لشگر ( مشهد ) اطلاع داده می شود که واحدهای شوروی از مرزها عبور کردند .

لشگر نهم از چگونگی پیش آمدهای سایر نقاط کشور اطلاع داشت ولی هیچ دستور قطعی و صریحی از ستاد ارتش دریافت نکرده بود که اگر حادثه ای رخ داد چه وظیفه ای را انجام دهد ، با وجود این فرمانده لشگر نهم سرلشگر محتشمی عمده قوای لشگر را که در مشهد مستقر بود بدو ستون بشرح پائین تقسیم و به سمت موضعهای معینه سوق می دهد .

ستون اول مرکب از یک هنگ پیاده ناقص ، دو آتشبار ، یک گروهان مهندس با کامیون و یک گردان سوار و یک آتشبار 105، به فرماندهی سرهنگ محمود دولو مأمور اشغال و حفظ گردنه مزدوران در محور مشهد و سرخس می شود .

ستون دوم مرکب از یک هنگ پیاده ناقص ، یک آتشبار 75 ، یک گروهان مهندس با کامیون ، یک گردان سوار و دو آتشبار 105 به فرماندهی

ص: 482

سرهنگ 2 افشار مأمور اشغال و حفظ گردنه « امامقلی » در محور قوچان و باجگیران و درگز می شود .

از آنجائی که لشگر وسایل موتوری کافی برای حمل این ستونها نداشته در شهر مشهد شروع به جمع آوری چند کامیون و اتوبوس می شود ولی رانندگان و صاحبان کامیونها و اتوبوس که بجز ماشین خود بهیچ چیز علاقه ندارند در مدت بسیار محدودی ماشین ها را پنچر کرده و طایر آنها را باز کرده و موتورها را از کار انداخته و بهزار وسیله نامشروع متوسل می شوند که کامیون و یا اتوبوسشان به دست فرماندهان و سربازان لشگر نهم نیفتد . با یک چنین وضعیت و نبودن وسیله نقلیه سریع السیر مطمئن آیا باید انتظار داشت که ستونهای لشگر زودتر به موضعهای دفاعی خود رسیده و در مقابل نیروهای طرف مقاومت نمایند ؟

اشغال موضع های جنگی

باید اذعان کرد که با موقعیتی که لشگر نهم داشته و با آشفتگی عجیبی که در مرکز و سایر قسمتهای کشور حکمفرما بوده اشغال موضعهای جنگی از طرف دوستون عمده قوای لشگر شرق با نبودن وسایل کافی حمل و نقل و با در نظر گرفتن اینکه واحدهای هوائی طرف در آسمان صحنه جنگ و تمام خراسان فرمانروا بوده و همه نقاط این منطقه پهناور را بازرسی می کردند کار بسیار مشکلی بوده است .

فرمانده لشگر متوجه اشکالات موجوده و چون اطلاع پیدا می کند که ستونهای موتوریزه طرف بمنظور رسیدن به این موضعهای طبیعی و اشغال آنها بسرعت حرکت نموده اند به دو ستون اعزامی دستور می دهد هرجا با پیشقراولان طرف تماس حاصل شد مقاومت آغاز گردد در ضمن به سایر پادگانهای خراسان دستورات زیر داده می شود :

به پادگان بجنورد دستور داده می شود گردنه های قارلون و بدارنلو را در محور غلامان - رباط به بجنورد و مراوه به بجنورد را اشغال نماید و خود را آماده

ص: 483

دفاع کند .

پادگان جام مامور حفظ و اشغال گردنه « استای » در محور تربت جام - پل خاتون - زورآباد می شود .

پادگان بیرجند چون فرسخها از مواضع جنگی دور بوده فقط دستور پیدا می کند که خود را برای حرکت آماده کند .

تمام این دستورها ، صبح پنجم شهریورماه از طرف فرمانده لشگر به واحدهای تابعه ابلاغ می شود . در ضمن به هنگ هوائی و آتشبار ضدهوائی مشهد نیز دستور دفاع داده می شود و افسران و افراد این آتشبار در انجام وظیفه خود نهایت درجه شهامت و خونسردی بخرج داده و با اینکه مهماتشان کم بوده بوجه موثری از حملات هوائی اولیه طرف جلوگیری می کنند .

در هر حال ستونهای مختلط پس از تهیه مختصر وسایل حرکت ، شهر مشهد را ترک گفته و بطرف گردنه ها و استحکامات طبیعی حرکت می کنند . ستون اول که مأمور اشغال و حفظ گردنه مزدوران در محور مشهد و سرخس بوده چون با کامیون بحرکت آمده بود بسرعت می تواند خود را به گردنه « مزدوران » برساند . عامل دیگری که در این مورد به موفقیت این ستون در رسیدن به موضع معینه کمک می کند یک گروهان پیاده نظام از لشگر نهم بوده که از چند روز پیش از وقایع سوم شهریورماه پس از پایان مانورهای لشگر در این گردنه بوده و مأمور جمع آوری و حرکت دادن اثاثیه و لوازم اردوکشی تابستانی هنگ مربوطه بوده است .

روز پنجم شهریورماه گروهان مأمور گردنه « مزدوران » مورد حمله قرار گرفته ولی با اینکه موقعیت مشکلی داشته به دفاع ادامه می دهد تا ستون اعزامی از مشهد می رسد .

پس از رسیدن ستون یکم به فرماندهی سرهنگ محمود دولو مقاومت جدی تر شده و دو حمله سخت دفع شده و تلفات زیادی به هر دو طرف وارد می آید ولی حملات هوائی و توپخانه سنگین افراد ستون را فرسوده ساخته و فرمانده ستون صلاح در آن می بیند که با استفاده از تاریکی شب به ارتفاعات عقب نشینی کند

ص: 484

زیرا با نرسیدن مهمات و وسایل لازم دیگر فرمانده ستون حس می کند که خطر شدیدی متوجه افراد و افسران خواهد شد.

عملیات ستون اول بهمین جا خاتمه یافته و گردنه « مزدوران » باز شده و واحدهای موتوریزه طرف بسوی مشهد رهسپار می شوند .

ستون دوم که دویست کیلومتر از موضع معینه دور بوده و از همه بدتر هیچ نوع وسیله موتوری در اختیار نداشته نمی تواند بسرعت تمام خود را به گردنه « امامقلی » در محور قوچان و باجگیران برساند . به این جهت قوچان از طرف نیروی موتوریزه شوروی اشغال شده ناچار به ستون دوم دستور داده می شود که در دهنه « اخلمد » مستقر شده و دفاع کنند .

این گردنه یکی از بهترین موضعهای دفاعی قطعی خراسان را تشکیل می دهد پس از آنکه ستون در این محل استقرار می جوید واحدهای اکتشافی هوائی طرف از وجود ستون مطلع شده و شروع به بمباران می کنند . مقاومت مختصر این ستون که با شهامت و فداکاری افسران و افرادش توام بوده ، پایان یافته و ستون از موضع خود عقب نشینی می نماید . پادگان بجنورد هم مطابق دستورات رسیده از ستاد لشگر عمل کرده و هنگ سوار مواضع خود را اشغال و آماده مقاومت می شود .

ساعت چهارونیم بعد از ظهر روز پنجم شهریورماه تازه از مرکز به لشگر تلگراف می رسد که ارتشهای شوروی از مرزهای خراسان تجاوز کرده اند و مقاومت کنید در صورتی که در این موقع 12 ساعت بود که لشگر بنا بدستور فرمانده مربوطه اش با واحدهای طرف تماس یافته و مقاومتهائی نیز روی داده بود .

ساعت 8 بعد از ظهر همین روز از مرکز تلگرافی بدین مضمون به لشگر می رسد :

برحسب امر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی لشگر بسمت تهران حرکت کند با استفاده از جاده سبزوار یا از هر محوری که صلاح است عقب نشینی انجام و ترک مقاومت شود .

ص: 485

چون جاده سبزوار و تهران مسدود بوده و لشگر نمی توانست از این جاده عقب نشینی نماید ، ناچار از محور تربت حیدریه و طبس شروع به عقب نشینی می شود .

این عمل در تاریکی شب آغاز می شود برای اینکه مبادا واحدهای لشگر مورد حمله هوائی واقع شوند .

در تعقیب دستور تلگرافی دوم مرکز ، دستور دیگری از ستاد ارتش می رسد که لشگر نهم جنگ ننموده و هر چه زودتر عقب نشینی نماید . نخستین ستونی ضمن انجام این امر به تربت حیدریه می رسد قسمتهایی بودند که چند کامیون و اتومبیل در اختیار داشتند و ستاد لشگر نهم فیز همراه آنها بود .

صبح روز ششم شهریورماه ستونهای متحرک لشگر بوسیله نیروی هوائی طرف بمباران می شود فوراً دستور استتار صادر شده و افراد از حرکت دست برداشته و در تپه و ماهورهای اطراف جاده پناهنده می شوند .

ستاد لشگر و فرمانده لشگر پس از رسیدن به تربت حیدریه بلافاصله با مرکز ارتباط تلگرافی دایر و دستور می خواهند . بعد از ظهر روز ششم تلگراف دیگری تقریباً به مضمون پائین به لشگر می رسد :

برحسب امر شاهانه ترک مقاومت نموده و به عقب نشینی خاتمه داده و واحدها را به نزدیکترین سربازخانه ها عودت دهید .

مراتب بوسیله نماینده مخصوصی به فرمانده واحدهای شوروی اطلاع داده می شود . »

توقیف روزنامه اطلاعات

« اطلاعات در یکربع قرن » در زیر عنوان « توقیف روزنامه اطلاعات » خلاصه ای از مقاله ای را که موجب توقیف آن شده درج نموده و در ذیل آن چنین نوشته بود :

ص: 486

« این مقاله عکس العمل عجیبی در محافل خارجی پیدا کرد . خبرنگاران خارجی که براثر حادثه اشغال ایران وارد کشور ما شده بودند مقالهٔ مزبور را با آب و تاب بسیار به دنیا مخابره کرده و آن را حمله مستقیمی به متفقین دانسته و تحریر مقاله را مستقیماً به شاه فقید نسبت دادند . در این مورد تحریک خارجیهای ذینفع موثر بود که عمداً می خواستند بگویند این مقاله بدستور اعلیحضرت فقید چاپ شده و حکایت از مخالفت شخص پادشاه با سیاست و روش انگلیس و روس می کند .

بالاخره شاه در روز بیستم شهریور دستور توقیف اطلاعات را صادر کرده و روزنامه از آن روز تا روز 25 شهریور که شاه فقید استعفا داد و از ایران خارج گردید ، در توقیف بود .

بطوریکه فوقاً ذکر شد « اطلاعات در یک ربع قرن » خلاصه مقاله را درج کرده است که عین آن مقاله را که از روزنامه اطلاعات مورخ نوزدهم شهریور استنساخ نموده ایم ، ذیلاً درج می کنیم :

تأثر مردم

« مردم پایتخت از چند روز پیش منتظر نتیجه اقدامات دولت راجع به حل قضایای اخیر بوده و در حقیقت با کمال بی صبری انتظار جلسه دیروز مجلس شورای ملی را می بردند ولی با اظهاراتی که از طرف مقامات رسمی دول همسایه ضمن نطقهائی که ایراد نموده بودند ، ابراز شده بود و هیچکس انتظار نداشت قضایا به این صورت درآمده و شرایطی به این دشواری تحمیل شده باشد .

و همانطور که دیروز نمایندگان مجلس پس از شنیدن گزارشهای دولت متأثر گردیدند و وضع مجلس حالت بهت و حیرت بخود گرفت ، دیشب نیز مردم از آگاه شدن از جریان ، بی نهایت افسرده و متألم شدند و تعجب و شگفتی آنها نیز حد و اندازه نداشت . چیزی که بود خونسردی و متانت خود را حفظ می کردند و از ابراز احساسات درونی خودداری می نمودند .

ص: 487

دولت ایران از آغاز جنگ کنونی کوشش فراوانی برای حفظ روابط دوستانه خود با دول همجوار و سعی بی پایان کرد ولی همانطور که آقای نخست وزیر در نطق مؤثر خود دیروز اظهار داشته تقدیر چنین بود که ما هم از آتش این جنگ جهانسوز برکنار نمانیم و ملت صلح جو و بی غرض ایران نیز دچار آفات و لطمات آن گردد .

البته خوانندگان ما هر قدر متأثر و اندوهناک باشند حق دارند زیرا ما امروز با مشکلات سختی رو برو شده ایم که در حقیقت هیچ منتظر و مستحق نبودیم و حتی در تصور و اندیشه ما نیز نمی گنجید .

ولی دولت هم جز رویه ای که پیشۀ خود ساخته بود چاره نداشت و در این موقع بحرانی و دشوار جز این راهی بنظر نمی رسید .

راست است که ما با دولت آلمان و ایتالیا جزیک روابط عادی و اقتصادی روابط دیگری نداشته ایم ولی میل داشتیم به این روابط حسنه ما خللی وارد نیاید و اصل بیطرفی کامل هم که مرام و آرزوی عمومی ملت ایران می باشد همین اقتضا را داشت که ما با تمام دول و ملل جهان دارای روابط دوستانه و حسنه باشیم .

متأسفانه دولت ما امروز ناگزیر شده است که سفارتخانه های آلمان و ایتالیا و رومانی و مجارستان را در ایران برچیند ولی سفارتخانه های ما در پایتخت این کشورها مانند پیش دایر و روابط سیاسی ما هم با آنها برقرار خواهد ماند . در هر صورت باید این حقیقت را بگوئیم که انتظار مردم ایران از دولتهای اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان در عالم همسایگی و دوستی خیلی بیشتر از اینها بود و ما عقیده خود را در شماره های آینده تشریح خواهیم کرد . »

از روز سوم تا 18 شهریور کوچکترین حرکت و جنبشی برله شاه نه تنها در مردم مشاهده نشد بلکه مردم خوشحال بودند ، و در عین حال متأثر از بیچارگی افرادی که از شهرهای دور دست مهاجرت کرده و به تهران پناهنده شده بودند ، و اولیای امور هم اندک توجهی به حال آنها نمی کردند .

ص: 488

وقایع اتفاقیه چندین روزه نشان می داد که جو سیاسی خوب نیست و موقعیت شاه سخت در خطر است . مخصوصاً روز 18 شهریور که سهیلی یادداشتهای دو کشور مهاجم را که در هر یک از آنها بطور وضوح از مراسلات دوماه قبل نام برده شده بود در مجلس قرائت نمود ، اوضاع از نظر سیاسی بغرنج تر بنظر می رسید . زیرا در آنروز در مجلس نفس از نمایندگانی که خود رضاشاه انتخاب کرده و خالق آنها بود در نیامد و مجلس قیافه بهت آوری بخود گرفته بود . اطرافیان رضاشاه هر یک بفکر افتادند تا راهی پیدا کنند که به نام افکار عمومی و توسل به این حربه به نفع شاه ، خودی نشان بدهند . بالاخره به این نتیجه رسیدند که پس از سالهای متمادی که از ملت و مردم نامی برده نمی شد به افکار عمومی تکیه نمایند تا شاید گره از کار گشوده شود و آسمان تیره و تار پایتخت اندکی روشن گردد .

این فکر مورد پسند شاه واقع شد .

در کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » در این باره چنین نوشته است :

« ... این ابتکار خیلی خوب بود بهمین جهت هم مورد پسند شاه واقع شد و بنابراین گذاشته شد که بعد از ظهر روز چهارشنبه نوزدهم شهریورماه روزنامه های عصر درباره تأثر مردم از وقایع اخیر مقالاتی بنویسند . اداره شهربانی و شعبه آن در اداره تبلیغات که کوچکترین ورق آگهی را نیز سانسور می کرد که مبادا برخلاف میل عمال دیکتاتوری چیزی نوشته شود به فعالیت شروع کرده و آقای مختاری فوراً دستور می دهد که مقالاتی در زمینه « تأثر مردم » تهیه و به جراید فرستاده شود ، مقالاتی که از حیث موضوع شبیه هم بود ، بلافاصله تهیه و نخستین نسخه آن برای درج به روزنامه اطلاعات که عصرها منتشر می شود ارسال می گردد .

این مقاله در روزنامه اطلاعات روز 19 شهریورماه چاپ شد . حالا ما نمی دانیم که آیا وضعیت عمومی از نظر سیاسی برای درج چنین مطالبی خوب بود یا بد ولی چیزی که مسلم است این بود که مقاله « تأثر مردم » در سفارتخانه

ص: 489

هردو کشور شوروی و انگلیس تأثیر بسیار ناگواری بخشید و بروخامت اوضاع بیفزود .

در هر حال با درج این مقاله وخامت اوضاع به نهایت درجه رسید و موقعیت شاه از همین روز بیشتر بمخاطره افتاد . آقای مختاری به نام دلسوزی کار خود را کرده و با فرستادن این مقاله به روزنامه از پیدا شدن هر راه حل دیگری جلوگیری نمودند .

این مقاله فوراً پس از انتشار در سفارتخانه های دو دولت همسایه ترجمه شده و موردتوجه قرار گرفته و بلافاصله نمایندگان سیاسی دو دولت در وزارت امور خارجه و هیأت وزیران حضور یافته و با آقای سهیلی و فروغی در اطراف تأثیر بد این مقاله مذاکره کردند .

چون مقاله برخلاف انتظار زمامداران کشور تأثیر بدی بخشیده بود به این جهت دولت خود را در آن دخیل ندانسته و از روز بیستم روزنامه اطلاعات سه روز توقیف شد . »

انگلیس ها بیش از روسها در برکناری رضاشاه پافشاری می کردند !

وقتی جنگ جهانگیر دوم آغاز گشت و آلمان در لهستان به فتوحات برق آسائی دست یافت و درعین حال با روسیه هم کنار آمده و پیمان عدم تعرض امضا شده بود ، رضاشاه بفکر افتاد که روی خوشی به آلمانها نشان بدهد و طناب خود را از زیر بار انگلیسها بکشد . لذا درصدد برآمد که نغمه مخالفت با بریتانیا آغاز نموده ، به روسیه و آلمان بفهماند که او دیگر هیچگونه تمایلی به سیاست لندن ندارد . بهمین نظر در مورد نفت جنوب که رشته حیاتی انگلیسها بود رویه شدیدی اتخاذ نمود ، آن هم در موقعی که بواسطه عدم صدور نفت ایران که براثر بروز جنگ و تحت کنترل درآمدن مدیترانه و غرق کشتی های متفقین بوسیله تحت البحری های آلمان صدور نفت متوقف شده و عایدات قطع گردیده بود .

ص: 490

رضاشاه موقع را مناسب دید که بیخ گلوی انگلیسها را گرفته ، مطالبه عایدات را بنماید ، انگلیسها ناچار تسلیم شدند ولی برای وی خط و نشان کشیدند ، و کردند آنچه از دستشان برآمد .

در تأیید این مسأله « اطلاعات در یکربع قرن » و دشتی در کتاب « پنجاه و پنج » مطالبی نوشته اند که ذیلاً نقل می گردد :

« اطلاعات در یکربع قرن » چنین نوشته است :

« ... توقعات بعدی رضاشاه در مورد نفت بزرگترین عقده انگلیسها گردید . زیرا رضاشاه پس از گذراندن قرارداد نفت طبق یکی از مواد امتیاز نامه ادعای غبن و احقاق حق نموده و هر دفعه چند میلیون لیره بر عایدات نفت افزود و مهمتر از همه مطالبه ای بود که موقع جنگ و بدبختی انگلیسها بود .

وضع جنگ انگلیسها را در نهایت بدبختی و سختی دچار ساخته بود ، اقتصادی آنان خراب و مضیقه هائی آنان را بیچاره کرده بود . در همین موقع رضاشاه هم از حدوث جنگ استفاده کرده و احتیاجات شدید بحریه انگلیس را به نفت ( مجانی ) احساس کرد و تقاضای افزایش عایدات را طبق ماده ای از قرارداد نمود . بدیهی است اصرار و ابرام مأمورین بریتانیای کبیر در تخفیف و صرف نظر کردن این موضوع و در نظر گرفتن وضع مالی بریتانیا بیهوده بود زیرا رضاشاه از تصمیم خود منصرف نمی شد و شرکت نفت چاره ای جز پرداخت مبالغی که مورد درخواست دولت ایران بود نمی دید .

شاید برسر همین معامله بود که مأمورین انگلیسها حساب کار خود را کردند و دیدند با رضاشاه بهیچوجه نمی توان کنار آمد . (1)

برفرض اینکه اجازه ترانزیت از شاه ایران تحصیل کنند چگونه می توانند به توقعات مالی او جواب دهند . کرایه میلیونها تن ادوات جنگی و مهمات که باید

ص: 491


1- تنها این مسأله نبوده مسأله دیگری که مورد نگرانی شدید انگلستان بود بریدن از انگلیسها و چشمک زدن رضاشاه به آلمانها بود که برای آنها غیر قابل تحمل بود .

از ایران به روسیه فرستاده شود به اضافه حقوق ترانزیت و سایر مخارجی که ایران خواهد گرفت سر به جهنم خواهد زد و با اوضاع مالی و اقتصادی انگلستان وفق نمی دهد .

این بود که نقشه حمله به ایران ترسیم گردید ... »

این نوشته « اطلاعات در یکربع قرن » تا حدودی با حقیقت تطبیق می کند و چنانکه در جلد ششم نوشته ایم انگلیسها تا زمانی که روسیه و آلمان اتفاق نظر داشتند مجبور شدند با آنکه صدور نفت تقریباً متوقف شده بود خواهی نخواهی و اجباراً عایدات نفت را طبق آخرین سال قبل از جنگ که حدود چهارمیلیون لیره بود نظر رضاشاه را تأمین نمایند .

ولی پس از آنکه آلمان به روسیه حمله ور گردید وضع عوض شد و انگلستان با روسیه متفق گردید و رضاشاه با روسیه مواجه گردید . مخصوصاً که در پیمان سعد آباد ضد شوروی رل عمده ای بعهده گرفته بود . انگلستان درصدد تلافی برآمد و پا را در یک کفش کرد که باید رضاشاه از سلطنت برکنار گردد و بطوری که در اسناد سیاسی این عصر ملاحظه می شود شاید روسیه آنقدرها هم اصرار نداشت که فعلاً رضاشاه برکنار شود بلکه مایل بود با او سازش نماید . ولی انگلستان مخصوصاً اصرار می ورزید که باید حتماً رضاشاه برکنار گردد و با روسیه در پی بهانه ای بودند که در موقع خود به ایران حمله ور شده کار رضاشاه را بسازند . اما رضاشاه از روسیه بیشتر از انگلیسها وحشت داشت چون یکی از حلقه های اهنینی بود که به عنوان پیمان سعد آباد به دور روسیه شوروی کشیده بود .

در این مورد علی دشتی که نماینده مجلس و ضمناً اداره سانسور مطبوعات زیر نظر او بود و از کلیه اخبار و وقایع دنیا با خبر می شد در کتاب « پنجاه و پنج » خود مطالبی نوشته که تأیید می کند انگلیسها بیش از شورویها برای برکناری رضاشاه پافشاری می کردند و کینه خود را نسبت به وی بظهور رسانیده و انتقام رویه نامساعد در مورد منافع انگلستان را از رضاشاه گرفتند . اصولاً انگلیسها از کسانی که با مساعدت و دست آنها بکار گمارده شده باشند وقتی عقب گرد نمایند و علیه

ص: 492

منافع آنها اعمالی انجام دهند سخت انتقام می گیرند . که نمونه دیگر آن پس از وقایع 28 مرداد 1332 دیده شد که یکی از طرفداران و عوامل سابق خود را که از آنها برگشته بود و علیه آنها اقدام میکرد به جوخه اعدام سپردند .

دشتی در کتاب « پنجاه و پنج » دربارۀ سوم شهریور و علت برکناری رضاشاه چنین نوشته است :

« ... روس و انگلیس از شمال و جنوب به ایران حمله کرده اند . سپاهیان روس از شمال به ایران هجوم آورده و شهرهای غیر مسلح و غیر مجهز را بمباران کرده اند و نیروی انگلیس به جنوب و غرب ایران تجاوز کرده با بحریه قهار خود کشتیهای کوچک 500 و 200 تنی (1) ایران را که برای تفتیش سواحل ایران و جلوگیری از قاچاق فراهم شده بود یا غرق و یا اسیر کرده اند .

آیا این شوروی همان دولتی است که چندماه پیش هنگامی که مورد حمله آلمان نازی واقع شد اعلامیه ای سراسر حق جوئی و انصاف خواهی منتشر ساخته و رفتار آلمان را ناجوانمردانه خوانده و تمام گیتی را بشهادت می طلبید که بدون جهت معقول و مشروع و برخلاف موازین عدل و اصول انسانیت مورد تجاوز قرار گرفته است ؟

آیا این همان دولت انگلیس است که در 1914 به بهانه نقض قرارداد 1856 که بین او و آلمان و فرانسه برای حفظ بیطرفی بلژیک بسته شده بود در جنگ جهانی اول به آلمان اعلان جنگ داد و در سپتامبر 1939 استقلال و بیطرفی لهستان را تضمین کرد و پس از آنکه آلمان به لهستان هجوم برد دست به اسلحه برده و جنگ دوم جهانی را ببار آورد ؟

آیا این همان دولت انگلیس است که سیاست شرقی او بر وجود دولتی مستقل و توانا در ایران استوار شده بود تا ایران لانه احزاب چپ گرای نشده و بیماری مسری بلشویسم به سواحل خلیج فارس و دجله و فرات رخنه نکند و

ص: 493


1- نام این دو کشتی ببر و پلنگ بوده و از قراری که گفته اند ظرفیت آنها 1500 تن بوده است .

بالنتیجه هندوستان در پناه ایمن باقی مانده و گاوشیرده انگلستان دچار طاعون نشود ؟

معذلک سحرگاه دوشنبه سوم شهریورماه هم دولت شوروی عدالت جوی و انصاف خواه ، که هجوم آلمان را بخاک شوروی غیر مترقب و مخالف تمام قواعد انسانی و اصول بین المللی می گفت و هم انگلیس حامی بیطرفی بلژیک و ضامن استقلال لهستان به خاک ایران تجاوز کرده اند .

حیرت انگیز و قابل تأمل اینکه در این هجوم ناجوانمردانه و مخالف تمام مبانی انسانی نه اخطاری کردند و نه هم برای صورت ظاهر یک اولتیماتومی حتی اولتیماتوم 12 ساعته به ایران دادند .

آیا ایران تا این درجه هراس انگیز و خطرناک شده بود که فرستادن یک اولتیماتوم کوتاه مدت فرصت هجوم را از آنها می گرفت ؟

در آن تاریخ غالباً خیال می کردند این تجاوز مولود سیاست شوروی است و اصرار آن دولت ، انگلیس را خواه ناخواه بدین اقدام شوم کشانیده است ، زیرا ایران میدان پهناور و مستعدیست برای نشوونمای فکر و مرام کمونیسم و رابطهٔ مستقیم و مؤثری است در سرایت آن به کشورهای دیگر خاورمیانه ؛ ولی حکومت مقتدر رضاشاه سد رخنه ناپذیری در برابر این آمال می کشید ، پس بعید بنظر نمی رسید که نقض بیطرفی ایران مورد علاقه او باشد ؛ ولی بعداً با کمال تعجب و حیرت فهمیدیم که برعکس هجوم به ایران فکر سیاستمدار بزرگ انگلیس و نخست وزیر دوران جنگ یعنی چرچیل است .

معما تاریک تر و رخنه یافتن به راه حل آن دشوارتر می شود .

چرا چنین شده ، چرا دولت انگلیس پای سپاهیان بلشویک را به خاک ایران گشوده و سیاست دیرین خود را کنار گذاشته است ؟

آیا روش و رفتار و سیاست شاه طوری بوده است که آنان را از همکاری دولت ایران مأیوس کرده و بلکه برعکس دورنمای خطر همکاری ایران با آلمان ، آنها را بوحشت انداخته و بدین اقدام کشانیده است که نه تنها غیرانسانی و

ص: 494

مخالف تمام اصول بین المللی است بلکه خلاف روش و سیاست انعطاف پذیر سنتی خود آنهاست .

دولت ایران بیطرف مانده بود و سعی می کرد این بیطرفی در نهایت دقت مراعات شود .اخبار جنگ از منابع مختلف و آژانسهای گوناگون به ایران می رسید : رویتر ، بیسیم مسکو و آژانس رسمی آلمان و ایتالیا . جراید برحسب دستور شهربانی مجبور بودند همه آنها را بدون کم و زیاد و بدون جرح و تعدیل چاپ کنند و حتی به آنها اجازه نمی دادند که اخبار مختلف را زیر عنوانهای گوناگون درج کنند زیرا بیم آن می رفت در اختیار عنوانهای کوچک دستخوش احساس یا طرفداری از این و آن شوند .

دولت سعی داشت منافع طرفهای متضاد را در حدود قانون و امکان حفظ کند ، منطقه نفتی با شدت و دقت تحت مراقبت بود و مأموران انتظامی آن افزونتر و مجهزتر شده بودند .

تا قبل از هجوم آلمان به شوروی کسی راجع به بیطرفی ایران سخن نمی گفت . شاید شورویها نیز این سیاست عاقلانه را می پسندیدند ولی پس از حمله آلمان به شوروی و سپس شتافتن انگلیس بسوی شوروی و متفق شدن در کوبیدن آلمان نغمه جدیدی از آنها سرزد . و تصور کردند وجود آلمانها در دستگاههای مختلفه ایران اعم از دولتی یا خصوصی ممکن است منشاء خطری شوند و بنابراین تقاضا داشتند دولت ایران آلمانها را عموماً از ایران بیرون کند ولی دولت ایران به دلیل اینکه دولت بیطرفی است از قبول تقاضای آنان سر باز زد و تأکید کرد ممکن نیست از آنها زیانی به متفقین برسد زیرا تحت مراقبت دائم قرار گرفته اند و حتی معروف شد که نخستین باری که کفیل وزارت خارجه ایران ( آقای جواد عامری ) شرفیاب شد و تقاضای وزیران مختار دو دولت شوروی و انگلیس را در این باب بعرض رسانید ، شاه سخت برآشفته و فرموده بودند نمی توانستید آن دو تن را از پنجره بیرون اندازید ؟

خواه این امر صحت داشته باشد یا نه دولت ایران نخستین بار تقاضای

ص: 495

آنان را نا معقول و ناموجه دانسته و جواب مثبتی که آنها را آرام کند نداده بود و از این رو تقاضای آنها تجدید شد .

عین اظهارات آقای رجبعلی منصور نخست وزیر در جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی که متعاقب پیشامد شوم تشکیل شد چنین بود . ( نطق منصور ، نخست وزیر ، عیناً از روی مجله مذاکرات مجلس در این جلد نقل گردیده است . بنابراین تکرار آن ضرورت ندارد ) .

لازم به گفتن نیست که این نطق نخست وزیر وقت عاری از هرگونه جهش و گرمی بود و نمایندگان مجلس و بالتبع افکار عمومی را از کنه جریان مطلع نمی کرد . فقط چیزی که در آن مشهود است اینکه جواب دولت همیشه چهار یا پنج روز بعد از دریافت یادداشت متفقین تنظیم و به آنها داده شده که خود نشانه اینست که چنانکه باید و شاید دولت را تکان نداده و آخر الامر عکس العمل ضعیفی ظاهر ساخته است .

در هر صورت معما ، سرجای خود باقی می ماند . البته شخص از مرد با هوش ولی احتیاط کاری چون نخست وزیر وقت انتظار واکنش شدیدی ندارد مخصوصاً اگر بخاطر داشته باشیم که مدتی به اتهام سوء استفاده در ایام مباشرت وزارت راه زندانی شده و کار او به محاکمه رسیده بود و بنابراین از هرگونه اظهارنظر و ابراز رأیی که شبهه اصطکاک با میل قلبی شاه در آن رود اجتناب داشت . اما خود شاه که به صفت حزم و مآل اندیشی موصوف بود چرا ؟

آیا این مرد بزرگی (1) که در مدت بیست سال در صحنه سیاست هویدا شده و با فکر سازندهای سال به سال و ماه به ماه و حتی روز به روز در تغییر اوضاع و استحکام بنیان کشور کوشیده است و بزرگترین خصلت سیاسی او اعتدال و مراعات موازین عقلی بوده و هیچگاه دستخوش احساسات نشده است و

ص: 496


1- باید متوجه بود که این نوشته دشتی در زمان قدرت محمدرضا شاه به چاپ رسیده است و بدین جهت خالی از مداهنه و تسلق گویی نیست . در صورتی که او پس از رفتن پهلوی ، نطق شدیدی علیه وی در مجلس ایراد کرد .

در هر امری و تغییری نخست قضیه را سنجیده و زیر و بالا کرده و پس از آن به اقدام دست زده است در این قضیه چه کرده و چه روشی پیش گرفته است که سیاستمدار بزرگ انگلیس را بهراس انداخته و به چنین اقدام ناجوانمردانه کشانیده است ؟

هنگامی که شخص یادداشتهای چرچیل را در جلد سوم و فصل چهارم راجع به این پیشامد می خواند گیج شده از بی اطلاعی مأموران دولت و از عدم صداقت و فراست آنان بحیرت می افتد و بوضوح می بیند که در کمال آسانی ممکن بود از وقوع حادثه جلوگیری شود و هرگز چنین پیشامدی که ایران را دچار مشکلات و مصائب ساخت ، روی ندهد .

شخص اندیشمند ناچار است فکر کند و در جستجوی علل برآید ، هر چند در تعلیل های خود به فرض و حدس روی آورد ولی فرصتها و حدسهائی که به قراین و امارات متکی باشد .

در آن تاریخ معروف شد که دولت انگلیس بر این اصل بود که ترکیه را بیطرف نگاه دارد و ترکیه نیز صلاح خود را در حفظ بیطرفی می دانست . ولی بیطرفی ، هنگامی محترم است که بیطرف بتواند از خویش دفاع کند و بعبارت دیگر برای حفظ بیطرفی خویش مجهز باشد . از این رو دولت انگلیس مبلغ 17 میلیون لیره انگلیسی به دولت ترکیه داد که خویشتن را برای حفظ بیطرفی مجهز سازد .

مقارن همان زمان به دولت ایران نیز چنین پیشنهادی شد ولی مبلغ آن از پنج میلیون لیره تجاوز نمی کرد و این امر سخت رضاشاه را ناراضی و برافروخته ساخت و حتی آن را توهین به دولت ایران و تحقیری نسبت به استعداد و تجهیزات نظامی خود می دانست .

بدیهی است موقعیت جغرافیائی ترکیه و ارزش نظامی او در نظر متفقین موجب این ترجیح بود و شاید هم تا درجه ای حق با آنها بود ولی این فعل در نظر مرحوم رضاشاه که برای ایران شأن خاصی قائل بود و بیطرفی مساعد و متمایل

ص: 497

ایران را کمتر از ترکیه نمی دانست و یا لااقل تفاوت بین آن دو را بدین فاحشی نمی پذیرفت قابل قبول نبود .

و برای همین امر اصرار ورزید که علاوه برحق معمولی شرکت نفت ایران و انگلیس دومیلیون لیره مساعده به دولت ایران بپردازد . گرچه شرکت نفت این مبلغ را پرداخت ولی اثر بدی در محیط سیاسی لندن که سخت در مضیقه ارزی بود ، بجای گذاشت .

در آن تاریخ این رسم مدتی بود متروک بود که روز دوشنبه نمایندگان مجلس شرفیاب شوند ولی در تابستان 1320 یک روز رئیس مجلس به استحضار نمایندگان رسانید که اعلیحضرت همایونی فلان روز را برای شرفیابی تعیین کرده اند روز موعود همه نمایندگان در سعدآباد به حضور شاه رسیدند و همه منتظر بودند که دستوری یا مطالبی در میان خواهد آمد ولی جز تفقد و قدری صحبت از اوضاع بین المللی مطلب خاصی گفته نشد .فقط در اثناء صحبت با رئیس مجلس بمناسبتی شاه فرمودند نظام ما نیرومند است و من خیلی دلم می خواهد ضرب شستی به اروپائیان نشان دهم .

سپهبد یزدان پناه برای خود من نقل کرد در مانوری که چندی قبل در کرج روی داد و اعلیحضرت از نتایج مانور نهایت رضایت و خرسندی را داشتند ، از استراحت مختصری بسوی افسران ارشد که منتظر ایستاده بودند تشریف آوردند و به من فرمودند « سرلشگر با این ارتش چه می توانیم بکنیم ؟ » سئوال بقدری ناگهانی و غیر مترقب بود که من خود را گم کرده و گفتم « چه عرض کنم . » شاه از این جواب خوشش نیامد و سایه تکدری برقیافه اش ظاهر شد ، از این رو برای جبران خطای خود عرض کردم « غلام سربازم و مطیع امر فرمانده » قیافه شاه باز شد و روی به سرلشگر ضرغامی که در آن تاریخ رئیس ستاد بود کرده و سئوال را تکرار فرمود . سرلشگر بحال خبردار عرض کرد « اول ... و پس از آن ... پس می گیریم » شاه خنده ای کرد و رد شد .

مرحوم رضاشاه از اینکه اروپائیان ارزش نظامی ایران را چنانکه در خور

ص: 498

شأن ایران بود نمی شناختند ، ناراحت بود. شاید تظاهر به قدرت برای جبران این امر بود ، ولی خود این امر عکس العمل دیگری ببار می آورد و آن یک نوع نگرانی و شک بود که اگر این دولت نسبتاً قوی با ما دوست نباشد ممکن است مورد استفاده دشمنان قرار گیرد و قراینی پدید می آمد که این نگرانی را معقول و موجه می ساخت . کودتای نافرجام رشید عالی گیلانی در عراق چندان از شهریور 1320 دور نبود و به انگلیس هشدار داد . چرچیل برای توجیه تجاوز به ایران فتنه رشید عالی گیلانی را آورده است . تفاوت میان عراق 7 یا 8 میلیونی با ایران سی میلیونی (1) خیلی فاحش است . علاوه نیروهای نظامی عراق در آن تاریخ قابل مقایسه با ایران نبود . از آن گذشته در عراق دولت و مَلِک و تمام دستگاههای نافذ و موثر با سیاست انگلیس هماهنگ بودند ، در صورتی که ایران در بست متعلق به ایران و در تحت حکومت استوار و نامتزلزل شاه قرار داشت و اگر شاه اراده کند که با آلمانها همکاری کند اوضاع وخیم و برای متفقین مصیبت زای می شود .

فراموش نکنیم در آن تاریخ افکار عمومی ایران متمایل به آلمان بود .

پیشرفتهای برق آسای او چه در جبهه غرب و چه در جبهه شرق هیجان و شوق برانگیخته بود . جز عده معدودی اهل فکر و مردمان اصولی که به حکومت دموکرات علاقه داشتند و شکست فرانسه و عقب نشینی دونکرک را حادثه شومی برای کشورهای آزاد تلقی می کردند ، باقی مردم از پیشرفتهای آلمان خشنود بودند . از حمله آلمان به شوروی و پیشرفتهای اعجاب انگیز او این شوق و شعف را از طبقه عامه به طبقه خاصه سرایت داد . هنوز امریکا وارد جنگ نشده بود و سرنوشت جنگ نامعلوم بلکه به زیان متفقین حدس زده می شد . شاید روش دولت ایران و سیاست شخص اعلیحضرت رضاشاه در حفظ بیطرفی و بی اعتنائی به تقاضای متفقین در بیرون کردن آلمانها ناشی از این ملاحظات و پیشامدها بود .

ص: 499


1- در آن موقع جمعیت ایران سی میلیون نبود .

پس از حوادث شهریور و پس از آنکه جنگ در جبهه شوروی مواجه با مقاومت شد و مخصوصاً پس از آنکه امریکا وارد جنگ شد ، از زبان پاره ای اهل سیاست شنیده می شد که پس از اتحاد روس و انگلیس می بایستی دولت حساب کار خود را کرده و بیطرفی متمایل به متفقین را وجهه سیاست قرار دهد .

در آن تاریخ که حوادث شهریور روی داد پیش بینی این اوضاع چندان آسان نبود و از این حیث نمی توان ملاحظات موجهی برخلاف سیاست شاه ایراد کرد ولی امر مسلم دیگری که نمی توان نادیده گرفت و محققاً تأثیر بسزایی در پیدایش حوادث داشت خالی شدن اطراف شاه از مردمان صدیق و فهیم و دوراندیش بود .

متأسفانه از 1314 که قضایای خراسان اتفاق افتاد و مرحوم اسدی کشته شد و بواسطه نسبت سببی مرحوم فروغی با وی شاه فروغی را کنار گذاشت ، نخست وزیرانی که از آن تاریخ متصدی امر بودند صفات لازمه و ضروری تعهد این مسئولیت خطیر را نداشتند . همه به صفات اطاعت مطلق موصوف بودند ، رأیی و نظری نمی توانستند ابراز کنند و از اوضاع بین المللی دور بودند . چندسال وزیر خارجه مرحوم رضاشاه ، سردار انتصار بود که جز مجازگویی و مداهنه کاری از وی ساخته نبود . در همین تاریخ وزیر مختار ما در لندن مرد فقیر ، بدبخت و مسکینی بود که جز خوردن و خوابیدن کاری از او برنمی آمد و کوچکترین اطلاعی از جریانهای سیاسی نداشت . کشور ، قائم به رجال دانا و با کفایت و صدیق است . نجاری هر قدر هنرمند و ماهر باشد بدون ابزار کار حتی از ساختن میزی عاجز است . جز شکوه الملک (1) و سر پاس مختاری مأمورین صديق و مؤثر و سودمند کسی پیرامون شاه .نبود اما هیچیک از آن دو متصدی کارهای سیاسی نبودند .

ص: 500


1- در موقع انتشار این کتاب شکوه الملک رئیس دفتر مخصوص محمدرضا شاه بوده است و مختاری هم با دشتی دوست بوده است .

شهریور 1320 وسقوط دیکتاتوری

501

در اینگونه مواقع خطیر قدر مردان کاری و فهیم و صدیق شناخته می شود . وزیر خارجه و سفرای ما در لندن و مسکو و واشنگتن می بایستی کسانی باشند که واقف و شاعر به مسئولیت خود بوده و آنقدر نسبت به رئیس کشور صداقت داشته باشند که بی پروا عقاید و نظریات خود را بگویند و شاه را به تأمل و تفکر و پرهیز از روش حاد و تند بکشانند . در آن تاریخ اگر شخص روشن بین و صدیقی چون فروغی بر کرسی نخست وزیری تکیه داشت شاید این پیشامد شوم روی نمی داد . زیرا او هم روشن بین و هم نسبت به شاه و کشور صدیق بود . علاوه بر این بواسطه طول مدت همکاری با مرحوم رضاشاه [ یعنی از بعد از کودتا پیوسته در کار بود و در زمان سلطنت آن مرحوم یا وزیر خارجه بود و یا نخست وزیر ] جرأت این را داشت که آنچه به نظرش می رسد به شاه عرض کند . زیرا او مردی درست و عاری از هرگونه شائبه دسیسه بود و خود می دانست که شاه این را می داند و بگفته وی با نظر سوءظن نمی نگرد . پس باکی نداشت نظر سیاسی خود را به شاه عرض کند و در اتخاذ روش احتیاط اصرار ورزد . چنانکه وقتی در وزارت جنگ به لغت سازی آغاز کردند و کلمات ناجور و ناهماهنگ می ساختند شتابان به سوی شاه شتافت و بی هنگام ، وقت شرفیابی خواست و بعرض رسانید که این بی رو یه گی در لغت سازی و سرخود به جعل لغت پرداختن به زیان زبان فارسی است و شاه با همان حسن تشخیص فطری و ذوق جبلی و اهمیتی که به کارهای عمومی می داد نظر او را پذیرفت و دستور بنیانگزاری فرهنگستان را صادر کرد .

از این رو می توان احتمال داد احتمال نزدیک به یقین - که اگر شخصی چون فروغی بجای منصورالملک در مقام نخست وزیری بود کار به اینجاها نمی کشید . یا اگر کسانی چون تقی زاده و داور برمسند وزارت خارجه قرار داشتند و سخنان وزیر مختاران شوروی و انگلستان را گوش می دادند ، نگران شده و نگرانی خود را با شاه در میان می گذاشتند و شاه به آنان نمی گفت « چرا سفرای انگلیس و شوروی را از پنجره بیرون نینداختید » و اگر هم می گفت آنها آنقدر شخصیت و صداقت داشتند که خطرات قضیه را بیان کنند .

ص: 501

راست است که شاه در پنج شش سال اخیر دور دست و بی اعتنا به نظریات زیردستان شده بود زیرا به حسن تشخیص و قدرت فهم آنان بدگمان و از این رو حالت رعبی در پیرامون معظم له پدیدار شده بود معذلک اگر مردمان صدیق و شریف و فهیم به خویشتن جرأت می دادند و مشکلات را مطرح می کردند گوش شنوائی می یافتند . شاه از ایراد ملاحظات مخالف خوشش نمی آمد و شاید بیدرنگ عکس العمل تندی در وی پدید می آمد ولی اگر گوینده را صدیق و بیغرض می دانست به نظر او می اندیشید و بسا اوقات از تندی برمی می گشت و بطرف مقابل می فهماند که رأی و نظر وی مورد توجه قرار گرفته است .

شاهد گویای این مدعا حکایتی است که مرحوم امیر شوکت الملک بعدها و بمناسبت تأسفی که از وقایع شهریور بمیان بود برایم نقل کرد .

مرحوم امیر شوکت الملک (1) در کابینه منصور وزیر پست و تلگراف بود . او به مرحوم رضاشاه ایمان و علاقه خاصی داشت و از همان آغاز ظهور سرتسلیم و اطاعت فرود آورده و تا آخرین روزی که شاه از تاج و تخت کناره گیری کرد مورد محبت و عنایت ایشان بود .

سمت او ، او را در متن اطلاعات و اخبار خارجه قرار می داد و از این رو تبلیغات ضدایران و ضدشاه او را به اضطراب و نگرانی انداخت . زیرا با هوش تند و نافذ و با اطلاع از روش سیاسی انگلستان می دانست که آنها مردمان گزافه گویی نیستند . این روش مخالفت آمیز نسبت به ایران و شخص شاه تنها معلول بیرون نکردن عده ای آلمانی نیست ، در ماوراء این بهانه مقصدی خطیرتر نهفته است . شاید غرض اصلی متصل شدن بیکدیگر از راه ایران باشد . اما چرا شاه دوراندیش و مآل بین که در تمام مدت بیست سال از طریق حزم و احتیاط بیرون نرفته است بدین پیشامد بی اعتناست و عکس العملی نشان نمی دهد و در مقام چاره جوئی برنمی آید . مرحوم علم می گفت « هرچه به اطراف خود

ص: 502


1- نامبرده از طرفداران سیاست انگلیس بود و با آنها ارتباط نزدیک داشت .

نگریستم ، کسی را مرد این میدان ندیدم که از بدگمانی شاه نهراسد و حقایق را بعرضشان برساند . ناگزیر پیه هرگونه بیمرحمتی شاه را برخود مالیده و مصمم شدم تقاضای شرفیابی کنم ...

« این قضیه در مرداد 1320 روی داد اعلیحضرت باردادند و در یکی از خیابانهای کاخ سفید سعدآباد شرفیاب شدم و بیدرنگ نگرانی خود را از تبلیغات لندن بیان و عرض کردم هر چند عاقبت جنگ معلوم نیست ولی امر مهم اینست که از آلمان سود و زیان مستقیم و فوری بما نمی رسد . در صورتی که از همسایگان شمال و جنوب چنین نیست مخالفت آنها ممکن است متضمن خطرهائی گردد . بدگمانی و مخالفت با حضور عده ای آلمانی در ایران بهانه ای بیش نیست . شاید مقصود آنها یاری شوروی از راه ایران باشد . آیا به نظر مبارک بهتر نیست که از کنه مقصود آنها مطلع شویم مخصوصاً اکنون که امریکا تمایل محسوسی به متفقین نشان می دهد ؟

« شاه در تمام آن مدت خاموش بود و به سخنان من گوش می دادند . از اتمام عرایضم باز مدتی خاموش مانده سپس با لهجه ای آرام و بدون خشم فرمودند « چه عامل و پیش آمدی شما را به این فکر انداخته ؟ »

« این جمله کوتاه در آن تاریخ پرمعنی و خطرناک و حاکی از بدگمانی بود . شاید ایشان تصور می کردند یکی از عوامل خارجیها مرا بدین گستاخی برانگیخته است ولی من که از نخستین دقیقه هر نوع بی عنایتی را برخود هموار کرده بودم خویش را نباخته و عرض کردم محرک غلام علاقه و ایمانی است که به وجود مقدس و به بقای این تحول عظیمی است که در ظرف بیست سال بوجود آورده اند دارم و چیزی که غلام را در این گستاخی جرأت داد ، اطمینان اعلیحضرت همایونی به صداقت و بیغرضی غلام ... »

« شاه پس از این پاسخ خاموش مانده و بدون اینکه مرا مرخص کند شروع کردند به قدم زدن . قریب نیم ساعت متفکرانه قدم می زدند و سپس بسوی من برگشته فرمودند بدانچه گفته ای فکر خواهم کرد و مرا مرخص فرمودند . »

ص: 503

پس از سوم شهریور یک روز در هیأت وز را روی به من فرمودند « آقای علم حرفهای شما درست بود ولی افسوس که دیر شده بود ... »

این حکایت موثق و قابل اعتماد نشان می دهد که اگر چنین تذکراتی داده می شد ( مخصوصاً از طرف نخست وزیر ، وزیر خارجه ، سفرای ایران در لندن و مسکو و واشنگتن ) پیشامد شهریور شاید روی نمی داد . (مرحوم ساعد می گفت « خطر اتحاد انگلیس و شوروی را برای ایران از مسکو گزارش داده است » . )

باید اعتراف کرد که روش مرموز متفقین به ابهام وضع کمک می کرد : آنها نه مقصود حقیقی خود را می گفتند و نه لااقل اتمام حجتی ( هر چند کوتاه مدت ) به ایران دادند . علت آن از قراین و امارات عدیده این است که به اوضاع ایران بدبین و به سیاست شاه بدگمان بودند . از مرور یادداشتهای چرچیل در این زمینه بخوبی برمی آید که تمایل ایران را به سیاست نازیها امری قطعی می دانستند .

در دو قسمت دعوی دو طرز فکر حکومت میکرد که ناچار باید بدانجائی منتهی شود که شد .

افکار عمومی ایران مخالف انگلیس و فکر شاه مخالف دولت کمونیست شوروی . پیشرفت سریع آلمان در جبهه غرب و شکست دونکرک شبهه ای در تفوق نظامی آلمان باقی نگذاشته بود . سرعت پیشرفت وی در جبهه شوروی و رسیدن سپاهیان آلمان به حدود لنین گراد و مسکو و از جنوب تا نزدیک دریای سیاه این گمان را تقویت می کرد که دیر زمانی به درهم شکسته شدن شوروی نمانده است .

دورنمای این حوادث امری نبود که شاه را به ورود در مخمصه تشویق کند و بی جهت آلمان فاتح را به خصومت با ایران برانگیزد .

از سوی دیگر میتوان طرز تفکرات شاه را حدس زد و فرض کرد که ایشان بعيد و حتی نزدیک به ممتنع می دانستند که دولت انگلیس از سیاست دیرین خود یک مرتبه و بدون مقدمه دست بردارد و آن سیاست وجود ایرانی مستقل

ص: 504

و استوار که حایل سرایت خطر به خلیج فارس و مستملکات او باشد و درعین حال برای خود او ، خطری ببار نیاورد . روی همین اصل از کودتا به بعد سیاست دولت انگلیس عاری از شدت و مخالفت بوده است و حتی پس از الغای امتیاز دارسی شیوه نرمی و سازگاری پیش گرفتند . پس در اندیشه شاه زیرک و مسلط بر اوضاع احتمال تغییر این سیاست آن هم تا حدی که به ایران به ایران هجوم کنند نمی رفت .

اما فراموش نکنیم که حمله آلمان به شوروی دریچه امیدی برروی انگلستان شکست خورده در دونکرک گشود و بیدرنگ همکاری و حتی اتفاق خود را به شوروی پیشنهاد کرد و او هم بیدرنگ پذیرفت . پشت سرانگلستان آمریکا ایستاده است . اگر امریکا و انگلیس مهمات جنگی به شوروی دویست میلیونی برسانند پیشرفت و غلبه قطعی آلمان متوقف خواهد شد . آمریکا و انگلیس با این تقاضای معقول و منطقی شوروی صددرصد موافقند ولی راه رسانیدن مهمات جنگی از دریای شمال با وجود بحریه آلمان ، یا از راه سیبریه با درازی راه ، دشوار و غیر کافی و غیر موثر خواهد بود . پس مطمئن ترین راه خلیج فارس و دریای خزر است . راه آهن ایران و راه بغداد تهران عملی ترین و نزدیک ترین و موثرترین راهی است برای کمک رساندن به شوروی .

حال اگر متفقین این مشکل خود را با ایران در میان می گذاشتند و حتی به شکل یک اتمام حجت بیست چهار ساعته از ایران این نوع همکاری و حفظ بیطرفی متمایل به متفقین را می خواستند شاید شاه که به حزم و روشنی رأی و مآل اندیشی موصوف بود آن را می پذیرفت .

ولی متفقین چنین امیدی از ایران نداشتند دولت ایران نسبت به تقاضای ساده تر آنان و بیرون کردن آلمانها از ایران جواب مساعد نداده بود . چگونه ممکن است با این تقاضای مهم که صریحاً برضد بیطرفی و نوعی اعلان خصومت با آلمان فاتح و مقتدر است روی موافق نشان دهد .

از یادداشتهای چرچیل بخوبی بدگمانی و شک در جلب همراهی ایران برمی آید . در نظر دولت انگلیس ایران دولتی است توانا ، در ایام عادی رقم

ص: 505

سپاهیان او در حدود 150,000 نفر است و در ایام جنگ ممکن است تا 300,00 نفر برسد . احساسات عمومی ایران مساعد با متفقین نیست و شخص شاه قطعاً با دولت کمونیست شوروی روی موافق نشان نمی دهد بهمین دلیل تمام مخالفان انگلیس مانند رشید عالی گیلانی و مفتی فلسطین از راه ایران فرار کرده و از تعقیب ایمن مانده اند .

اینها قراینی است که ایران زمینه مساعدی برای سیاست متفقین نیست .

حال اگر پیشرفت سریع آلمان در روسیه چشم آنها را یک مرتبه خیره کرده و تمایل صریحی به جانب آلمان نشان دهند ، چه خواهد شد ؟ اگر چند افسر لایق آلمان به ایران آمده و تحت هدایت و رهبری آنان ایران از پشت سر به قفقاز و چاههای نفت حمله برده و منابع نفتی خود را از دسترس بحریه انگلیس دور نگاه دارد بکلی ورق عوض خواهد شد .

از خواندن یادداشتهای چرچیل بخوبی این سوءظن و کلیه احتمالات سوء دیده می شود . قبل از اقدام به این حمله مشورتها با ستاد ارتش ، با حکومت هند ، با وزارت خارجه با فرماندهی سپاه انگلیس در خاورمیانه شده و چنین نتیجه گرفته اند که باید بدون خبر و بدون اینکه فرصت فکر چاره جوئی به ایران دهند دست بکار شوند ، بعبارت دیگر بدگمانی و بداندیشی و نومیدی از همکاری ایران چنان بوده است که خیال کرده اند جز غافلگیر کردن و عمل ناجوانمردانه چاره ای ندارند .

از این سوی در ذهن روشن شاه این خیال خطور نمی کرد که انگلیسیها نه تنها مبادی اخلاقی و اجتماعی را زیر پای مینهند بلکه به اصول سیاست دیرینه خویش وفادار نمانده و برخلاف عقل و مصلحت ، ایران را میدان تاخت و تاز بلشویکها قرار می دهند غافل از اینکه انگلیسیها پیوسته نان را به نرخ روز خورده اند .

سراد واردگری صریحاً در یادداشتهای خود بدین موضوع اشاره کرده است که « غالباً خیال می کنند وزرای انگلیس دوراندیشند و پیوسته نقشه دارند و به

ص: 506

آینده می نگرند ... چنین نیست ما سعی می کنیم خود را با پیشامدها و حادثات منطبق سازيم ، حتى ممکن است از منافع آینده برای استفاده از وضع حاضر چشم بپوشیم و در آینده به فکر چاره جوئی و منافع از دست رفته خود برآئیم . برای مقابله با اتحاد آلمان و اتریش و ایتالی ( در جنگ جهانی اول ) ، ناچار بودیم نخست با فرانسه کنار آئیم و حساب خود را با آنان که مسأله شمال افریقاست تصفیه کنیم یعنی دست آنها را در مراکش و تونس باز گذاریم و آنها نیز در مصر مزاحم ما نشوند و سپس بوسیله فرانسه با روسیه کنار آئیم هر چند این کار مستلزم این بود که از سیاست دیرین خود در ایران و تبت چشم بپوشیم و معاهدۀ 1907 را با آنها ببندیم ... »

چرچیل نیز چنین روشی پیش گرفت : برای مقابله با آلمان قبل از شروع جنگ خواست با روسیه همدست شود ولی روسیه جانب احتیاط را گرفته از قبول اتفاق با فرانسه و انگلیس سر باز زد به امید اینکه از تعرض آلمان مصون بماند ولی از آنکه مصون نماند دست انگلیس را که بسوی او دراز شده بود با شوق و رغبت پذیرفت .

مضحک و عبرت انگیز ، نامه ایست که چرچیل به استالین درباره تجاوز به ایران نوشته که ضمن آن از نخست وزیر شوروی خواسته است ( بلکه می توان گفت یادآور شده است )که پس از انجام و رفع حوائج ، سپاهیان شوروی ایران را ترک گویند . »

( پایان قسمت نقل شده از کتاب پنجاه و پنج )

دول بزرگ طرفدار استقلال و آزادی کشورهای کوچک نیستند

ابوالفضل حاذقی که هنگام حمله دولتهای انگلیس و شوروی به ایران ، رئيس اداره پیشه و هنر مازندران بود و پس از وقایع شهریور 1320 در دوره های 15، 16 و 17 مجلس شورای ملی از سوی مردم جهرم سمت نمایندگی در مجلس را

ص: 507

داشت ، در سلسله یادداشتهای روزانه خود پیرامون حوادث آن روزها چنین نوشته است :

25اوت سوم شهریور 1320

رادیو تهران خبر داد که نیروهای انگلیس و روس از مغرب و شمال شرقی و غربی به ایران حمله نموده و از صبح مشغول پیشروی هستند .

نیروی دریائی انگلیس به بندر شاپور و بندر خرمشهر حمله برده و مقاومت نیروی دریائی ایران را درهم شکسته و پس از گلوله باران کردن آنجاها را متصرف شدند . نیروی زمینی انگلیس از خانقین گذشته بطرف قصرشیرین پیشروی می کنند .

نیروی زمینی روس از جلفا بطرف تبریز در حرکتند . نیروی هوائی انگلیس و روس شهرهای بیدفاع آذربایجان شرقی و غربی و بسیاری از بنادر جنوبی و شمالی ایران را بمباران کردند .

این بود مفاد اخباری که هر ایرانی را دچار تأسف و درعین حال حیرت می نمود چرا دولت انگلیس و روس به ایران یک کشور بیطرف و بیگناه که تا آخرین لحظه با گفتار و کردار بیطرفی خود را در برابر تمام دولتهای وارد جنگ حفظ نموده حمله کرده و با نیروی مسلح وارد خاک ایران شدند ؟

در رادیو گفته شد علت هجوم و حمله انگلیسها و روسها این است که می خواهند ایران را از حمله و مخاطره و تحریکات آلمان محافظت نمایند . واقعاً عجب استناداتی برای ایران که یک کشور مستقل و بیطرف بوده چقدر سخت است که ببیند میهن او مورد حمله و تاخت و تاز بیگانگان قرار گرفته است . آیا این عمل انگلیس و روس که برخلاف حقوق بین المللی به سرزمین ایران حمله کرده و خاک یک کشور بیطرف را اشغال کرده اند با عمل آلمان متجاوز که به کشورهای بیطرف حمله برده و تصرف کرده چه تفاوت دارد ؟ جز اینکه باید گفت آلمان و انگلیس و روس و امریکا و ژاپون همه دروغ می گویند هیچیک طرفدار حمایت

ص: 508

و مساعدت و دفاع از آزادی دول وملل کوچک نیستند. به گفته عارف قزوینی :

هر که بهر خویش تیشه میزند *** ويلهلم و جرج یا که نیکلا است

سه شنبه 4 شهریور 1320

امروز از هر طرف اخبار موحش راجع به جنگهای داخلی ایران و تجاوز همسایگان جنوبی و شمالی شنیده می شود . از قرار معلوم نیروی انگلیسی از قصر شیرین گذشته و بطرف کرمانشاهان بسرعت در حرکت است و نیز نیروئی که از راه دریا وارد خرمشهر شده بطرف اهواز حرکت نموده و مشغول پیشروی است و چنانکه اطلاع داده اند منظور تصرف و اشغال مناطق جنوبی و غربی نفت خیز ایران است .

نیروی روسیه از چند نقطه به خاک ایران حمله نموده است . اول از راه جلفا و ماکو بطرف تبریز در حرکتند ، دوم از راه شرقی ایران گذشته بطرف شهر مشهد پیشروی می نمایند ، سوم از مرز شمالی گذشته گنبد کاوس را تصرف کرده و بطرف گرگان در حرکتند ، چهارم نیروی آنان از راه دریا بطرف یکی از بنادر شمالی مانند پهلوی ، نوشهر بابلسر حرکت کرده است .

رادیو ایران خبر داد که شهرهای تبریز ، اهر ، اردبیل ، میانه ، خوی ، رضائیه و مراغه همه بمباران شدهاند و نیز 25 هواپیما به بندر پهلوی حمله کرده و این بندر زیبا را معرض بمباران سخت قرار داده اند .

رادیو لندن خبر داد که هواپیماهای انگلیسی شش هواپیمای ایرانی را منهدم نموده اند و در طی حمله دریائی که شد سرتیپ بایندر فرمانده نیروی دریائی ایران در خلیج فارس شهید شده است . (1)

ص: 509


1- در سال 1330 که برای اجرای قانون خلع ید از طرف مجلسین ایران مأمور شده بودم ، در اطراف اشغال خوزستان تحقیق مینمودم معلوم شد مجموع تلفات ایران اعم از ارتشی و مردم غیر نظامی در خرمشهر و آبادان ششصد و سی و چند نفر کشته بوده است .

چهارشنبه پنجم شهریور 1320

بطوری که رادیو ایران اطلاع داد اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران دستور داده اند ارتش ایران در تمام جبهه ها دست از مقاومت بکشند و در اینجا با تشخیص خطرات بزرگ مقاومت که قطعاً منتهی به ریختن خون صدها هزار از افراد بیگناه کشور و از دست رفتن استقلال کشور می شد امر به ترک مقاومت دادند .

وظیفه هر فرد وظیفه شناس ایرانی این بود که در هنگام حمله و تجاوز بیگانه دلیرانه از میهن خود دفاع نماید ولی در این مورد که مهاجم دو دولت قوی نیرومند بودند و از اطراف کشور حمله کرده و جبهه های متعددی تشکیل داده بودند مقاومت جز نابودی و اتلاف نفوس بسیار و از دست رفتن استقلال کشور نتیجه ای نداشت و از نظر سیاست و اخلاق و حتی آئین و مذهب ، وقتی عده مهاجم بیش از ده برابر عده مدافع باشد ، چون صد درصد امید فتح و موفقیت منتفی است وظیفه مدافع ساقط می گردد .

معهذا چنین استنباط میشود که در یادداشت 25 اوت که پس از حمله سپاه متجاوز به خاک ایران ، تسلیم دولت ایران شده دو دولت صريحاً وعده داده اند که قصد اشغال خاک ایران را ندارند و بمجرد تأمین بمنظور و اجازه دادن اوضاع بین المللی از خاک ایران خارج خواهند شد . بنابراین ترتیب جنگیدنی که در آن امید فتح و فیروزی نیست چه فایده ای دارد و صلاح کشور و ملت در حقیقت جز این رو یه نبوده است که اتخاذ شد .

با این ترتیب در تمام جبهه ها سپاهیان ایران دست از مقاومت برداشته اند و به سپاهیان مهاجم اطلاع دادهاند که از این پس ارتش ایران اسلحه خود را برضد آنان بکار نمی برد و در برابر ایشان جنگی ندارد .

روسها شهر تبریز را متصرف و نیروی خود را به این شهر وارد کردند سپاهیان روسیه با کشتی به بندر پهلوی وارد و پس از تصرف این بندر بطرف رشت حرکت نمودند نیروئی که از طرف مرز شمالی بطرف گرگان پیشروی

ص: 510

می کنند اینک از دشت گرگان گذشته و نزدیک به گرگان شده اند : بطوری که از شخص موثقی شنیده شد طبق دستور فرمانده ، لشگر گرگان شروع به تخلیه مواضع خود کرده از شهر بیرون رفته اند تا مقاومتی صورت نگیرد . از طرفی مردم شهری و مخصوصاً مأمورین دولت همه دچار وحشت و نگرانی و در فکر تخلیه منازل و اداره و گریز هستند . فرماندار گرگان هم محل را تخلیه کردند اینک در شاهی ملاقات شدند .

ساعت 6 صبح تعدادی از هواپیماهای روسیه به گرگان حمله کرده سربازخانه را بمباران کردند و با مسلسل شلیک کردند بیمارستان گرگان که نزدیکی سربازخانه بوده نیز بمباران شده و سقف آن فروریخته و عده ای بیمار زخمی در زیر آوار شدند یک هواپیما شهر به شهر را بمباران کرده و یک واگن در دو راهی راه آهن مورد اصابت بمب قرار گرفته و چون نزدیکی کارخانه چیت سازی بمب منفجر شده ساعت 11 صبح کارخانه تعطیل گردیده است .

پنجشنبه ششم شهریور 1320

طبق اطلاع رادیو ، نیروی انگلیس پس از تصرف شهر کرمانشاه به دو ستون تقسیم ، یکی بطرف همدان رهسپار شد و دیگری بطرف غرب رفته است . موقع ورود به این شهر فرمانده نیروی ایران از فرمانده نیروی انگلیس خواهش کرده است چندروزی مهلت دهند تا عقب نشینی کند و سربازخانه ها را تخلیه کند و به تصرف نیروی انگلیس دهد . وی با استناد به اینکه نازیها را در دفاع از شهر کرمانشاه شریک دانسته از پذیرفتن این پیشنهاد خودداری کرده و خواسته است بیدرنگ از طرفی شهر از نیروی ایران تخلیه و از طرف دیگر وسیله نیروی انگلیسی اشغال گردد .

رادیوی آلمان اطلاع داده است تهران از طرف هواپیماهای مهاجم بمباران شده است ( چند بمب در سلطنت آباد و چندین بمب در بیرون دروازه گمرک سر کوره ها از طرف هواپیماهای شوروی انداخته شد و چند نفر عمله که مشغول

ص: 511

خشت زنی بوده اند کشته گردید [ ه اند ] . )

شهر قوچان و مشهد نیز به تصرف نیروی روس آمده است . از سخن رادیوی ایران پیدا بود که مردم شهر تهران دچار وحشت و هراس شده اند . اوضاع خوار بار مرتب نیست .

کابینه آقای علی منصور استعفا کرده و مورد قبول واقع شده [ است . ]

امروز آقای محمدعلی فروغی بسمت نخست وزیری انتخاب شده ( در اینجا آقای حاذقی اسامی اعضای کابینه فروغی را نام برده که چون قبلا در صورت جلسه 110 مجلس شورای ملی مورخ ششم شهریور ذکر شده ، از تکرار آن خودداری می شود . ) دولت جدید مقاصد انگلیس و روس را استعلام و شرایط معاهده جدید را خواستار شده است طبق اطلاع نیروی روس شهر گرگان را تصرف و بطرف بهشهر رهسپار شده است .

جمعه هفتم شهریور 1320

نیروی روس پس از تصرف شهر رشت بطرف قزوین رهسپار شده و نیروی انگلیس بنزدیکی همدان ،رسیده شهرهای آذر بایجان غربی و مرکز آن رضائیه مانند شهرهای آذربایجان شرقی به دست روسها افتاده در صحنه نزدیکی کرمانشاه میان افسران انگلیس و روس تماسی حاصل شده است .

نیروی روس که از گرگان بطرف بهشهر حرکت کرده بود ، این شهر را تصرف کرده و تمام رئیسان و کارمندان اداره تا رئیس کارخانه و بسیاری از کارکنان کارخانه فرار کرده و به ساری و شاهی آمده و یا به تهران رفته اند .

فرمانده هنگ ساری سرهنگ شاهنده افسری بنام خدادادی را با پرچم صلح ( سفید ) بطرف بهشهر فرستاده و در آنجا با نیروی جلودار روسی که یک فرمانده و چند افسر و سیزده اتومبیل که حامل سر باز بوده اند ، تلاقی حاصل کرده و پیغام خود را رسانیده ، گویا فرمانده روسی اظهار داشته ما از دستور عدم مقاومت ارتش ایران اطلاع نداشتیم و بصورت جنگ پیش آمدیم . با اظهار امتنان بوسیله

ص: 512

تلفن با فرمانده هنگ نیز صحبت کرده و حتی دعوت حضور به مجلس شام را پذیرفته که به ساری بیاید و بعد تقاضا کرده او را در بهشهر گردش دهند و قصر صفی آباد و جاهای دیدنی بهشهر را تماشا کرده و چای عصر را منزل سروان قوانلو کار پرداز بهشهر صرف کرده است. دیشب شهر شاهی برای نخستین بار در ظلمت محض فرو رفته بود و امشب شهر شاهی روشن شده است .

شنبه هشتم شهریور 1320

امروز صبح ساعت هشت صدای انفجار شدید بمب شنیده شد . چندنفر از کارمندان هنرستان که از چندر وز به این طرف خانه های مسکونی خود را تخلیه کرده و به دهستانی در چهار کیلومتری شاهی پناه برده اند به اداره آمده و اظهار داشته اند صدای ضجه و شیون کشاورزان و زنان و اطفال که در کشتزارها مشغول کار بودند بلند بود صدای بمب از طرف ساری شنیده می شد . طولی نکشید که از ساری خبر آوردند مجدداً سربازخانه ساری را بمباران و گلوله باران کرده اند . و با این ترتیب فرمانده هنگ ساری تصمیم گرفته نظامیان را به تخلیه انبار مهمات و بیرون رفتن از شهر وادارد . در صورتی که پیش از این انتشار داشت که از نیروی مهاجم دوستانه پذیرائی خواهد شد و قبلاً موضوع ترک مقاومت نیروی ایران طبق دستور به اطلاع آنان رسانیده شده . با وصف این معلوم نیست چرا و به چه علت مجدداً دست به اقدام جنگی و نظامی زده اند ، طولی نکشید پی در پی اتومبیلهائی که پر از اشخاص و خانواده های فراری بودند از طرف ساری به شاهی آمده و بطرف تهران رهسپار شدند . از سرهنگ باقر سمیعی ، رئیس شهربانی مازندران دیدن کرده عقیده ایشان را در این خصوص پرسیدم . معلوم شد اداره شهربانی را تخلیه کرده و به تهران حرکت خواهند کرد . شهربانی گرگان از پیش تخلیه شده بود . شهربانی ساری صبح امروز تخلیه و با زندانیان به شاهی آمدند اینجا هم زندانیان را در یک اتوبوس جا داده و به تهران فرستادند .

ص: 513

یکشنبه نهم شهریور 1320

دیشب نیروی زمینی روس از شاهی به شیرگاه و زیرآب و پل سفید رفته اند و آنجا متوقف شده اند پادگان مرکز تهران را محاصره کرده و تصمیم دارند از ورود نیروی متجاوزان به پایتخت جلوگیری نمایند ، مردم تهران بسیاری با خانواده خود از ترس به شهرهای دوردست و دهستانها فرار کردند هر چند رادیوی تهران در این زمینه اظهاری نکرد ولی رادیوهای بیگانه به گفته های مخبرین خود این موضوع را تأیید نمودند . اوضاع خواربار و وسایل زندگی در تهران نامرتب و مغازه ها تعطیل شده است . در تهران حکومت نظامی اعلان و سپهبد امیراحمدی به فرمانداری نظامی تهران انتخاب و مشغول کار گردیده است .

طبق اظهار رادیوی لندن و دهلی شرایط معاهده که از طرف انگلیس و روس به دولت ایران پیشنهاد شده سنگین نیست و عبارت است از اولاً تقاضای اخراج اتباع آلمان ازایران ، ثانیاً دادن حق برقراری پادگان نظامی در نواحی شمالی و جنوبی به روس و انگلیس ، ثالثاً دادن حق گذرانیدن اسلحه و مهمات از راه جنوب به شمال ( از طرف دولت انگلیس به دولت روس ) رادیوی ایران خبر تشکیل مجلس را داد . هفته گذشته آقای علی منصور در مجلس با اظهار تأسف خبر هجوم نیروی انگلیس و روس را به ایران اعلام داشت و امروز جناب آقای فروغی با اظهار تأسف بطور خلاصه به جریان وقایع هجوم نیروهای دو کشور بیگانه از اطراف کشور که اینک مناطق شمالی و جنوبی ایران را اشغال و در قزوین تلاقی کرده اند اشاره و اظهار داشته روز سوم شهریور ( 25 اوت ) که یادداشت دو دولت تسلیم ایران شده مورد شور و مطالعه و مداقه قرار گرفته ، و پاسخ آن تهیه شده و همین امروز و فردا به نمایندگان سیاسی آنان داده می شود و نتیجه مشروحاً و مفصلاً به اطلاع مجلس و مردم رسانیده می شود . امروز مجدداً چند اتومبیل حامل نیروی ارتش سرخ و مهمات وارد شد و بطرف بابل رفت . در شهر ساری نشانه ای از هیچیک از اداره های دولتی دیده نمی شود . دکتر قشون سرخ با یک افسر به بهداری و بیمارستان رفته آنجا را تماشا کرده اند .

ص: 514

دوشنبه دهم شهریور 1320

دیشب ناطق رادیوی دهلی بنام ماژور عبد الصمد برای تسکین خاطر ایرانیان سخنرانی خود را به عالم در ویش مآبی و صوفیگری کشانیده و صحبت از جبر و تقدیر می کرد و سرنوشت ایرانیان را در اشعار خواجه حافظ شیرازی لسان الغیب پیدا کرده بود و معتقد بود که پیش آمد فعلی ایرانیان را خواجه درست در این اشعار بیان کرده است :

گرمی فروش حاجت رندان روا کند *** ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند

گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم *** نسبت مکن بغیر که اینها خدا کند

حقا که در زمان برسد مژده امان *** گر سالکی بعهد امانت وفا کند

نامبرده اصرار داشت که همه این وقایع باید بشود و مردم ایران باید آنرا تحمل کنند . پیش خود فکر میکردم این تعلیمات از هزار سال پیش در صفحه قلوب این ملت نقش بسته و بردماغ افراد این ملت تسلط یافته دیگر احتیاج به خطابه آقای ماژور ندارد خوب بود از این تعالیم مختصری برای ملت انگلستان و مخصوصاً برای زعمای آن ملت مانند و ینستن چرچیل و انتونی ایدن و ژنرال و پول که اینک در هندوستان فرمانفرمای ارتش انگلیس در خاورمیانه است شرح می داد و آنان را به این اصول آشنا می کرد .

باز پیش خود افسوس می خوردم ایکاش در ظرف این بیست سال که ایرانیان از خواب غفلت بیدار و به اوضاع و احوال جهان آگهی یافته بودند و از وجود یک سر پرستی مآل اندیش و خیرخواه و فعال و فداکار بهره مندی داشتند خود را برای مبارزه با مشکلات و سختیهای زندگی بهتر از این حاضر کرده بودند .

سالها وزارت جنگ ایران با بودجه سنگین اداره می شد و میلیونها تومان پول این ملت صرف تهیه مهمات و اسلحه و تربیت نظامیان می گردید . از 17 سال به این طرف دانشکده افسری سالی صدها و بلکه هزارها افسر تربیت می نمود . کاش ما توانسته بودیم اینقدر توانا و قوی باشیم که در برابر ارتش سرخ و سربازان انگلیسی و هندی ایستادگی کنیم و نگذاریم خاک ما در تصرف آنان درآید و

ص: 515

برما حکومت کنند و برای ما لیلی و مجنون بخوانند . پیش خود فکر می کردم نه ، ما مردمان صالح و خوبی نبودیم ، زمامداران و اولیای امور کمتر بفکر منافع عمومی و اجتماعی [ بودند ] هیئت تشکیلات عریض و طویل ارتش ما بهیچوجه از روی صمیمیت و حسن نیت و خیرخواهی اداره نمی شد . هزاران افسر بجای اینکه نظامیان خود را تمرین و در خون آنان احساسات میهن دوستی و فداکاری تزریق نمایند و برای روزهای سخت و جانفشانی و مقاومت با دشمن حاضر کنند از جیره و حقوق آنان استفاده نامشروع کرده ، همه را دزدیدند و یک مشت افراد بیچاره و ضعیف و رنجور بار آوردند . بجای درس میهن دوستی با فحش و لگد و خشونت و بدحرفی همه آنان را صدمه زده و روحیه آنها را تباه کردند . متصدیان اداره های ارتش در مواقع احضار افسران و افراد احتیاط و ذخیره برای تمرین یکماهه از همه پول و رشوه گرفته و آنان را سرخود و بیکاره رها کردند . اینان نیز یکماه دست از کار معمولی خود برداشته و کوچکترین تمرین نظامی هم بخود ندیدند با این ترتیب در کشورما [ را ] به روی بیگانگان باز گذاشتند و از این بدتر متصدیان کارهای اداره ما همه یکدیگر را گول زده و مافوقهای خود را اغفال می کردند که امور روز به روز رو به اصلاح است و ایمان مردم نسبت به اصلاحات کسور خوب است !! در صورتی که به تجربه معلوم شد سازمان اداری و کارهای ما به اندازه ای پوشالی و بی اساس بوده که هیچ تصور نمی شود در هر شهر بمجرد نزدیک شدن چند سرباز بیگانه تمام مردان و کارمندان ادارات ما فرار می کردند در همه جا حتی در تهران که در معرض هجوم نبود ، مردم دچار قحطی و کم آذوقگی و بی نانی و خوار بار شدند . بهرحال اینها همه عقده ای در دل من و هر ایرانی علاقمند به آب و خاک خود بوده است و از خداوند امید آن را داریم که این بدبختی بزرگ را بمنزله یک درس عبرتی برای ما قرار دهد که از آن پند و اندرز گیریم . اگر گریبانمان از چنگال این بلیه بزرگ خلاص شد ملت را بهتر از این تربیت کنیم و آماده برای هر پیش آمدی به نفع کشور بنمائیم . در این روزها نیروی شوروی ضمن عبور از راهها و دهستانها اوراق و برگهائی میان مردم پخش می کند . در پاره ای خطاب به

ص: 516

سربازان ایران شده که از جنگ و مقاومت خودداری نمائید زیرا ارتش سرخ مانند ارتش مسخر کننده به ایران نیامده بلکه آمده است ایران را از خطر فاشیسم آلمان نجات دهد !!

در پاره ای دیگر به ملت خطاب شده که ما آمده ایم برای شما امنیت و آزادی بیاوریم ! و پس از خاتمه یافتن جنگ به کشور خود بازمی گردیم !؟ به انواع مختلف تبلیغات می شد . در یکی اشاره به معاهده 1921 ایران و روس شده که پس از سقوط حکومت تزاری در روسیه نسبت به ایران از طرف دولت بلشویک مساعدتهائی شده و حمایتهائی بعمل آمده در دیگری اشاره شده بود که دولت ایران به یادداشتهای روس و انگلیس ترتیب اثر نداده است و در دیگری توهینهائی نسبت به سلطنت و حکومت ایران شده بود .

طبق اطلاع یازده کشتی حامل نیرو و مهمات در بندر نوشهر پیاده شده و بطرف شهسوار و رشت و همچنین بطرف چالوس و آمل حرکت کردند . فعلاً در سراسر مرز شمالی کشور نیروی شوروی شهرهای بندر پهلوی ، رشت ، لاهیجان ، لنگرود ، رودسر ، رامسر ، شهسوار ،نوشهر ،چالوس ، آمل بابلسر ، بابل ، شاهی ، ساری ، بهشهر بندرگز ، بندرشاه ، گرگان ، گنبدکاوس را در تصرف دارد و در مشرق شهرهای قوچان ، بجنورد ، مشهد ، نیشابور ، سبزوار را بتصرف آورده و در مغرب شهرهای تبریز رضائیه ، اهر ، اردبیل ، مراغه ، خوی ، مهاباد ، میانه را گرفته است و شهرهای مرکزی قزوین ، سمنان ، شاهرود را نیز در تصرف دارد و نیروی انگلیس در جنوب بندر شاهپور ، بندر خرمشهر ، اهواز ، دزفول ، شوشتر ، ایلام و در مغرب شهرهای سنندج ، مریوان ، اورامان ، بانه ، سقز و کرمانشاهان ، قصر شیرین هرسین ، کرند و در مرکز شهرهای خرم آباد بروجرد ، همدان را در تصرف دارد .

در شاهی سه نقطه را مرکز پادگان کرده اند . باغ کشاورزی و نواحی آن که عده ای سوار از اسب و شتر سوار و پیاده و توپخانه در آن متمرکز هستند . کناره راه آهن و نواحی انبار تا ایستگاه راه آهن کناره راه تهران تا شرکت نفت سربازانی که تا گدوک رفته بودند بازگشته و تنها در شیرگاه و زیر آب مانده اند . در این

ص: 517

دو روزه که رئیس و کارمندان معدن زیرآب که به تهران رفته بودند کارگران و عده ای از اشرار ریختهاند و تمام اثاثیه و اموال دولت و صندوق اداره را بیغما بردند استخراج معدن بکلی موقوف شده است .

طبق گزارش رسیده در راههای دور و نزدیک مخصوصاً راه هراز آمل ، تهران ، اشرار گرد آمده و به دزدی پرداختند و نواحی که سالها به تمام معنی از نعمت امنیت بهره مند بودند اینک دستخوش نا امنی شده است ، تا کی مجدداً وسائل آسایش مردم فراهم شود . »

گوشه ای از خاطرات ابوالفضل حاذقی نماینده سابق مجلس شورای ملی را در روزهای نخستین شهریور ماه که آسمان ایران از ابرهای سیاه تعرض نیروهای بیگانه ، غفلت و سرگشتگی مقامات دولتی ، ترس و وحشت مردم از آینده ای نامعلوم ، خطر ناامنی و قحط و غلا پوشیده شده بود ، بنظر خوانندگان رسید ، حال قبل از آنکه به شرح وقایع دیگر پرداخته شود ، بی مورد نمی داند کلامی هم درباره جو خاص دوران دیکتاتوری و خصوصیات دیکتاتورها گفته شود .

از خصوصیات یک دیکتاتور که تکیه ای به ملت ندارد سوء ظن ، تردید ، ناباوری ، هواداری از افراد متملق و چاپلوس دوری گزینی از شخصیتهای صاحب نظر و عقیده ، بستن مکتب پرورش رجال لایق و کاردان ، اعمال خشونت ، ایذاء و آزار ، پاشیدن بذر حس عدم اعتماد مردم به یکدیگر ، توسعه شبکه جاسوسی و خبرچینی ، اختناق و سانسور شدید مطبوعات ، تشکیل مجالس فرمایشی ، مسدود ساختن دریچه های اطمینان ، بی اعتنائی به خواست ملت ، عدم توجه به واقعیت های ملموس جامعه ، حرص و آز فزون از حد و بسیاری نکات دیگر است که از رأس تا قاعده این هرم را در برمی گیرد . چه بسا اتفاق افتاده حتی کسانی که خود چوب بست این کاخ رفیع ولی پوشالی بوده اند ، نیز از قهر و غضب دیکتاتور در امان نمانده اند بنابراین تعجبی ندارد که ولو در محافل رسمی چنین افرادی با بیم و هراس حضور یابند و نگران از آینده خود نباشند .

روزهای سلام طی دوران حکومت 20 ساله گواهی بر این ادعاست . برای

ص: 518

آگاهی از میزان ترس و وحشت و نگرانی شرکت کنندگان در اینگونه مراسم ، شرحی را که در روزنامه ستاره مورخ 6 آبان ماه 1320 درج شده با اینکه دقیقاً گویای شرایط و اوضاع و احوال آن روزگاران و خلق وخوی دیکتاتور نیست ، و از طرف دیگر نمی تواند مؤید چگونگی شخصیت شرکت کنندگان در سلام های رسمی باشد ، در اینجا ذکر می کنیم

صحنه ای از سلام های دوران دیکتاتوری

*صحنه ای از سلام های دوران دیکتاتوری(1)

روز سلام رضاشاه سابق است . نمایندگان بنگاههای ملی در تالار برلیان حضور دارند . در سمت شمال تالار کارمندان انجمن شهرداری ، در سمت شرقی انجمن بازرگانی ، در وسط نمایندگان بانکهای ملی و رهنی و کارگشائی و در قسمت جنوب پنج نفر از مدیران روزنامه ها صف کشیده اند . رنگها همه از ترس پریده همه کس هر دعا و وردی که از بچگی بخاطر دارد می خواند و بطوری که رفیق پهلوئی نفهمد به آستین و سر و صورتش فوت می کند همه می لرزند . گردنها کج ، قیافه ها حق بجانب . یکی به دیگری می گوید از تو بوی ادکلن و عطر می آید . مگر خبر نداری شاه از عطر بدش می آید . دیگری رنگش سرخ شده می ترسد سرفه کند . مبادا سرفه در اتاق مجاور به گوش شاه سابق برسد .خلاصه وزیر دربار وقت و رئیس تشریفات [ در حالی که ] دستمال یکی را می گویند بردار و گره [ کراوات ] دیگری را به گردنش محکم می کنند صف شرفیاب شدگان را بازدید می کنند می گویند هر چه سرف دارید حالا بکنید .

همه از او می پرسند قربان اوقات اعلیحضرت انشاء الله تلخ نیست ؟ پس چند دقیقه ای که به این طرز می گذرد شاه سابق از درب اتاق مجاور که وزیر دربار با تعظیمی که سرش به زمین می رسد باز می کند ورود می نمایند . پادشاه سابق وارد می شوند همگی چندین بار تعظیم می نمایند و سپس رئیس بانک ملی وقت با صدای لرزان تبریک بنگاههای ملی را که سرتاپا دعا و ثنا و سپاسگزاری

ص: 519


1-

است از ترس با لکنت زبان می خواند و بیچاره اشتباهاً می گوید عرض تبریک مؤسسات ملی را تقدیم می دارم . شاه بجای تشکر می گوید غلط می کنی ، هنوز آدم نشده اید مگر بنگاه را بجای مؤسسه معین نکرده ام .

دیگر تکلیف همه معلوم است اوقات شاه تلخ شده ، رنگها مثل می سفید گردیده است . در جلوصف اتاق بازرگانی می گوید در بازار طلا پیدا می شود ؟ رئیس اتاق بازرگانی تعظیمی کرده می گوید : بله قربان فراوان است . شاه می خندد . به رئیس بانک ملی می گوید صحیح است پول طلا در بازار هست ؟ عرض می کند : بله قربان زیاد است . جلوی صف انجمن شهرداری می گوید شهرداری عجب کار می کند اگر کار می کرد من مجبور نبودم هر روز یک رئیس شهرداری عوض کنم . فقط شهرداری کاری که می داند دزدی است . آب سعدآباد را بدزدد و بعد بگوید آب پاشی می کنیم . همه فهمیدیم رئیس شهرداری عوض می شود ( اتفاقاً همان روز تغییر کرد ) جلوی سف [ مدیران ] روزنامه ها از مدیر ستاره سئوال می شود تو کی هستی ؟

قربان ، مدیر روزنامه ستاره چرا شماها گراور خوب و قشنگ چاپ نمی کنید ؟ چرا کاغذ برقی ندارید ؟ هیچکس جرأت نمی کند بگوید گراور دوا و زینگ ( روی ) می خواهد که ورودش قدغن است . پول می خواهد ، نداریم . ملت هم در روزنامه مطلب نمی بیند که خریداری کند . دولت هم که فقط زور می گوید . سپس می گوید اگر یک کلمه بنویسید می دهم ریزریزتان کنند !! مراسم سلام با موزیک تمام می شود همه به همدیگر تبریک می گویند که از خطر نجات پیدا کردند و رئیس شهربانی وقت ( مختاری ) مدیر روزنامه ها را احضار و دستور می دهد اگر یک سطر راجع به این موضوعها بنویسید روزنامه و مدیرش

توقیف می شود .

گوشه ای از شیوه برخورد رضاشاه را در سلام رسمی با افراد و نمایندگان طبقات مختلف - خصوصاً مدیران جراید به نقل از روزنامه ستاره خواندید . حال سلسله حوادثی را که پس از اعلام ترک مخاصمه روی داد دنبال می کنیم تا

ص: 520

ببینیم در طی این روزهای بحرانی رضاشاه بیش از هر چیز به چه مسأله ای می اندیشید و نیز یکی از بزرگترین مشکلاتی که در برابر فروغی و وزرای او قرار داشت ، چه بود ؟

از ترک مخاصمه تا استعفای رضا شاه پهلوی

دکتر محمد سجادی وزیر راه کابینه فروغی که یادداشتهای او تحت عنوان « پیش بینی واقعه سوم شهریور 1320 » در این جلد از تاریخ نقل شده است ، به اقداماتی که پس از اعلام ترک مخاصمه صورت گرفت و در پایان به استعفای شاه انجامید ، اشاره کرده و طی مقاله ای در سالنامه دنیا در این باره چنین نوشته است :

آتش بس ، بهترین راه حل

ذکاء الملک فروغی بهترین راه حل را آتش بس می دانست و بمجردی که از طرف رضاشاه به نخست وزیری منصوب و کابینه خود را معرفی نمود تماس با اسمیرنوف سفیر شوروی و سر ریدر بولارد وزیر مختار انگلیس در تهران را برقرار نمود .

آقای عبدالله انتظام که آنموقع رئیس اداره سیاسی وزارت امور خارجه بود مرتباً با سفرای انگلیس و شوروی تماس گرفته و هر شب که جلسه هیأت وزیران تشکیل می شد در جلسه شرکت و جریان مذاکرات را شرح می دادند . روز 6 شهریور اولین نامه دولت جدید خطاب به سفرای انگلیس و شوروی از طرف آقای سهیلی وزیر امور خارجه باین شرح صادر گردید : (1)

ص: 521


1- این نامه و پاسخ دولتین روس و انگلیس به وسیلۀ سهیلی در مجلس فرائت شده که ضمن نقل مذاکرات مجلس از سوم تا 30 شهریور عیناً درج گردیده است . به آن قسمت مراجعه شود .

گمان میکنم روز ششم یا هفتم شهریور در حدود غروب بود که اعضای هیأت دولت بسوی کاخ سعد آباد روان گردید همینکه جلوی در ورودی سعدآباد رسیدیم با تعجب دیدیم که اسکورت شاه آماده حرکت است و شاه نیز جلوی اتومبیل ایستاده و به یکی از افسران دستوراتی می دهد . جلو رفتیم و پرسیدیم : اعلیحضرت قصد کجا را دارند ؟ شاه گفتند :چون روسها به کرج نزدیک می شوند می خواهم پایتخت را به اصفهان انتقال دهم و حال نیز عازم اصفهان می باشم همگی شاه را از این مسافرت برحذر داشتیم و گفتیم صلاح مملکت و صلاح ملت در این است که اعلیحضرت از تهران خارج نشوند چون عواقب این کار بمراتب بدتر از ورود قشون شوروی به تهران است و اگر مردم بفهمند شخص اعلیحضرت از تهران خارج شدند و یا پایتخت دیگر تهران نیست سخت ناراحت خواهند شد و آشوب طلبان از فرصت استفاده کرده و بلوای عظیمی براه خواهند انداخت . شاه اظهارات ما را شنید و پرسیدند : واقعاً اینطور است ؟ گفتیم : بلی اینطور است و صلاح اعلیحضرت در این است منصرف شوند . در این وقت اعلیحضرت فقید دستور داد والاحضرت ولا يتعهد بیایند . اعلیحضرت فعلی بسرعت خود را به پدر رسانده و رضا شاه فرمودند : فوراً به رئیس ستاد ارتش تلفن کن دستوراتی که صادر کرده بودند کان لم یکن بداند . ما راجع به این دستورات اطلاعی نداشتیم . وقتی اعلیحضرت بر تعجب ما واقف شد گفتند : بلی به ستاد ارتش دستور داده بودند سربازان را مرخص نمایند تا روس و انگلیس بدانند ما با کسی سر جنگ نداریم . وقتی شاه این بیان را نمود ، همه در جای خود خشک شدیم . یعنی چه ؟ چرا سربازان را مرخص نمودند . این کار مشگل بزرگی برای دولت بوجود خواهد آورد ، چون سربازان گرسنه و بدون پول مجبور خواهند بود دست به غارت بزنند .

به شاه عرض کردیم : بنظر ما صلاح نبود که سربازان مرخص شوند . اعلیحضرت فقید فرمودند : همینطور است. من برای همین به ولیعهد گفتم به ستاد تلفن نماید که آن دستور را کان لم یکن نماید . ولی بدانید تصمیم را شورایعالی جنگ گرفته است !

ص: 522

شاه از مسافرت به اصفهان منصرف گردید ولی دستور كان لم يكن دير صادر شده بود چون سربازان ساعتی قبل از باغ شاه و لشکر 2 مرخص شده بودند و در خیابانها و کوچه ها پراکنده گردیدند .

ایام مرتب می گذشت . عصر روز 24 شهریور ماه جلسه هیأت دولت به ریاست مرحوم فروغی تشکیل گردید . مرحوم فروغی برای اولین بار فاش کرد اعلیحضرت رضا شاه تصمیم قطعی به استعفا گرفته اند و فردا صبح این کار انجام خواهد شد و بلافاصله تهران را بقصد اصفهان ترک خواهند نمود . فراموش نمودم به اطلاع خوانندگان محترم سالنامه دنیا برسانم در خلال این روزها هر شب اعلیحضرت به منزلم تلفن می کردند و جویای اوضاع می شدند . یک شب گویا شب 22 شهریور بود به شاه اطلاع رسیده بود که روسها وارد کرج شده و بسرعت بطرف تهران در حرکت می باشند . شاه که خیلی ملاحظه روسها را می کرد نمی توانست بخواب برود و از این جهت آن شب پنج بار شخصاً به منزلم تلفن نمودند و با من صحبت فرمودند . تلفن اولی در ساعت دوازده بعد از ظهر بود که از قضا شخصاً پای تلفن بوده و گوشی را برداشتم . از آنطرف سیم صدائی بگوش رسید و می گفت گفت آیا منزل آقای دکتر سجادی آنجا می باشد ؟

- بلی جنابعالی چه کسی می باشید ؟

- من رضا پهلوی هستم . می خواهم با آقای دکتر صحبت نمایم .

تعجب کردم رضا پهلوی کیست و چه کاره است که ناگهان بفکرم رسید این صدای شاه مملکت است . بلافاصله خود را معرفی نموده و شاه نگرانی باطنی خود را برای من حکایت کرده و گفتند : از شما می خواهم بهر وسیله ای که مقتضی بدانید از ورود « آنها » به تهران برایم اطلاعاتی کسب نمائید ؟. « آنها » همان نیروهای شوروی بودند که بسرعت بطرف تهران در حرکت بودند و شاه نگرانی عجیبی از آنها داشت چون به ایشان الهام شده بود در صورت ورود نیروهای سرخ به تهران جمعی از رجال اسیر خواهند شد . من به اعلیحضرت فقید اطمینان دادم نگرانی بیمورد است و بفرض هم نیروهای شوروی وارد تهران شوند

ص: 523

چنین تصمیمی اتخاذ نخواهند کرد زیرا ایران بر علیه نیروهای سرخ وارد پیکار نگردیده و در برابر قشون متحد خود انگلیس و حتی مجلس و قوه قانونگزاری ایران جسارتی نمی کنند .

شاه در جواب گفتند : راست می گوئی ولی حساب انتقام است . از روزی که « کاراخان » از ایران بازگشت روسها خط و نشان برایم کشیده و می خواهند در روزهایی که در جلو داریم تلافی نمایند .

کاراخان معاون وزارت امور خارجه شوروی بود که در سال 1312 شمسی به ایران آمده بود و برای نجات مرحوم تیمورتاش از بند زندان در نزد شاه فقید توصیه هائی کرده بود و حتی شاه با درخواست او موافقت نموده و اجازه داده بود معاون وزارت امور خارجه شوروی در زندان قصر قجر وزیر سابق دربار را ملاقات نماید چنانکه این ملاقات با حضور سرتیپ محمدخان درگاهی رئیس کل شهر بانی صورت گرفته بود . (1)

مذاکره تلفنی آن شب ما با اعلیحضرت مدتی بطول انجاميد ومن قول دادم فوراً با وسائلی که در دست است با طول راه ارتباط گرفته و خبر حرکت نیروهای شوروی را گزارش دهم .

رضا شاه در زمان میرپنجی و سردار سپهی با روسها میانه خوبی داشت و بسیاری از سرداران فعلی روسیه مانند مارشال بودینی از دوستان صمیمی شاه بودند و بارها با آنها در آذربایجان ایران ملاقات کرده بود و با وجودی که در اوان سلطنت این رشته و داد در حال استحکام بود ولی از سال 1310 به اینطرف روابط تغییر کرد که نمونه آن عدم قبول درخواست کاراخان معاون وزارت خارجه شوروی در مورد آزادی تیمورتاش ( سردار معظم خراسانی ) بود و دیگر تصویب قانون منع عضویت ایرانیان در حزب کمونیست بود که در سال 1310 در کمیسیون

ص: 524


1- در موقع گرفتاری تیمورتاش و آمدن کاراخان به ایران در گاهی از ریاست شهربانی برکنار بوده و محمد حسین خان آیرم رئیس شهربانی بوده است .

دادگستری مجلس هشتم به تصویب رسیده بود .

اما شاه چرا در میان وزراء به من تلفن کرده بودند ؟

شاه برای این به من تلفن می کردند که من سمت وزارت راه را داشتم و راه شوسه و راه آهن بهترین وسیله ای بود که قشون شوروی می توانست با آن خود را به تهران برساند . اعلیحضرت رضا شاه از من می خواستند که با ایستگاههای طول راه تهران به قزوین تماس گرفته و بوسیله روسای ایستگاهها اطلاع کسب نمایم که قشون شوروی به کدام نقطه ای رسیده اند . من هم دستور شاه را اجرا کرده و سرهنگ اشرفی رئیس پلیس راه آهن ( سرتیپ فعلی ) را مأمور این کار کردم . بالاخره من آنشب توانستم به اعلیحضرت اطمینان دهم نیروهای شوروی هنوز به کرج نرسیده و اطلاعی به اعلیحضرت رسیده است صحیح نیست .

حال برویم بر سر استعفای شاه .

فروغی نخست وزیر شب قبل از 25 شهریور تصمیم شاه را دائر به استعفا به اطلاع وزیران کابینه رسانیده بود . فروغی مخصوصاً این نکته را تأیید نمود علاوه بر شخص شاه که از روز نخست یعنی روزی که قشون شوروی و انگلیس به مرزهای ایران شبیخون زده بودند مصر در استعفا بود ، سیاست های خارجی نیز اصرار فراوانی در انجام این تصمیم داشت . هیچ از خاطرم محو نمی شود آن روزها رادیو لندن در برنامه فارسی خود مرتباً علیه شاه گفتارهای تندی پخش می کرد و شورویها نیز بوسیله اعلامیه های فارسی که از طریق هواپیماهای جنگنده به روی شهرهای شمالی افکنده می شد رضاشاه را مورد انتقاد قرار داده و این حمله و انتقاد شورویها بیشتر روی همکاری با آلمانها بود ولی رادیو لندن با وجودیکه کم و بیش در این باره استناد می جست رضاشاه را متهم به خریداری املاک و اراضی مزروعی مردم شمالی ایران می کرد . اعلیحضرت فقید هم مانند عده قلیلی از افراد که رادیو داشتند و البته در آن سال رادیو بحد فعلی در میان خانواده ها مخصوصاً طبقات دوم و سوم وجود نداشت به گفتار رادیو لندن گوش می دادند و بسیار عصبانی و افسرده خاطر می شدند . پادشاهی که برای مقاله ساده یک روزنامه

ص: 525

فرانسوی سفیر خود را از پاریس احضار و رسماً با دولت فرانسه قطع رابطه نمود چگونه ممکن بود از رادیوی یک کشور خارجی آن مطالب تند و زننده را استماع نماید شاه فقید بقدری از فحش و ناسزا رنجش حاصل می کرد که حدی بر آن متصور نبود . هر وقت سفیر کبیر جدیدی از ایران عازم کشورهای خارج می شد هنگام شرفیابی به حضور شاهنشاه تنها نصیحتی که می شنید در پیرامون همین مسائل یعنی تبلیغ و انتشارات بیگانگان درباره ایران بود . شاه به نمایندگان سیاسی ایران در اروپا خاطرنشان می کرد تا آنجا که ممکن است تمام هم خود را در راه شناسائی ایران جدید بکار برند و تحول و ترقیات اجتماعی را در مطبوعات و نشریات مملکتی که مقیم می باشند منعکس سازند و نگذارند جراید و مجلات علیه ایران و رویه مملکت داری شاه مطالب و اخباری درج نمایند . قطع رابطه ایران و فرانسه نمونه ای از این توجه و علاقه شاه فقید بود که مدتها سفارتخانه های ایران و فرانسه در تهران و پاریس تعطیل و امور محصلین و اتباع ایران در پاریس را سفارت ایران در برلن رسیدگی می کرد تا اینکه آلبرت لبرون رئیس جمهوری اسبق فرانسه آن تلگراف معروف را به شاه نمود و بعد هیأتی را به ایران گسیل داشت تا شاه ایران رضا به تجدید روابط ایران و فرانسه داد .

موضوع اینست که شاه تحمل شنیدن گفتارهای رادیو لندن و بیانیه های دولت شوروی را نداشت . یک روز شاه برای فروغی نگرانی خود را از این بابت در میان گذاشت و از آن مرحوم رفع چاره خواست ولی فروغی هیچ مصلحت ندانست که در این باره مطلبی بمیان آید و تذکراتی به سفرای شوروی و انگلیس داده شود . مملکتی که در اشغال می باشد ، تهدید پشت سر هم به دولت می رسد و وضع کشور نیز در حالت غیر عادی ، چگونه ممکن بود این مسائل مهم را کنار گذارده از سفیر انگلیس تقاضا کرد با لندن تماس گرفته جلوی گفتارهای دروغ بنگاه سخن پراکنی انگلستان را بگیرد و یا سفیر کبیر شوروی از مسکو تقاضا نماید هواپیماهای شوروی بر روی تهران و شهرستانها اعلامیه های فارسی را پخش ننمایند ؟ اعلیحضرت فقید علاقه عجیبی داشت شخصاً پای رادیو نشسته و آن

ص: 526

گفتارها را استماع نماید و این انتشارات موهن براستی شاه مقتدر ایران را متأثر می کرد و در استعفا و ترک تاج و تخت پا برجاتر می نمود .

اولین حکومت نظامی در سلطنت رضا شاه

در طول سلطنت رضاشاه در شهرهای ایران مخصوصاً تهران هیچوقت اتفاق نیفتاده بود حکومت نظامی اعلام شود . در زمان ریاست وزرایی شاه فقید روزی که ما ژور ایمبری قنسول آمریکا در تهران در برابر سقاخانه آشیخ هادی بقتل رسید ، سردار سپه پس از مشورت با نمایندگان مجلس شورایملی که در عمارت وزارت جنگ این شور انجام شده بود ، حکومت نظامی را برقرار کرد که پس از چندی لغو گردید . همان طوری که گفتم در طول سلطنت جز در یکی دو نقطه از کشور از حکومت نظامی خبری نبود تا روز 9 شهریور بعد از 17 سال حکومت نظامی بنا به صلاحدید شاه و به تصو و به تصویب هیأت وزیران برقرار و تیمسار سپهبد احمد امیراحمدی که تا آن روز پست حساسی در ارتش نداشتند و در آن تاریخ اولین و آخرین سپهبد ارتش ایران بودند به فرمانداری نظامی تهران منصوب گردید . وظیفه این حکومت نظامی فقط و فقط برقراری نظم و آرامش بود که در نتیجه فرار اهالی از تهران آمده بود . فروغی درباره مسأله فرار تهرانیها و هجوم به شهرستانهای دور دست از قبیل کرمان و یزد نه تنها اعلامیه اطمینان بخشی خطاب به اهالی صادر کرد و آنها را مطمئن نمود که امنیت در تهران مستقر خواهد بود ، در جلسه علنی مجلس شورایملی نیز به این موضوع خاطر نشان نمود و آن جمله معروف را بر زبان آورد و آن این بود : « می آیند و می روند و با کسی کاری ندارند . »

چندروزی از نخست وزیری [ فروغی ] نگذشته بود که آن مرحوم دچار کسالت گردید و ناچار در منزل بستری و اطبای معالج به مداوا پرداختند . در آن روزهای حساس که سرنوشت ملک و ملت به موئی بسته بود وجود فروغی در رأس مملکت که در سیاست تدبیر عجیبی داشت هر آن لازم بود . شاه اگر روزی دو بار فروغی را ملاقات نمی کرد نگران می شد و میل داشت هر وقت فروغی شرفیاب

ص: 527

می شود اخبار خوشی به اطلاع برساند . ساعتی که نصر الله انتظام رئيس تشریفات دربار سلطنتی خبر بیماری فروغی را به اطلاع شاه رسانید واقعاً از کسالت نخست وزیر متأثر شد و در حدود 3 بعد از ظهر بود که راه خانه فروغی واقع خیابان سپه را در پیش گرفت و از نخست وزیر عیادت نمود . تا آنروز این نخستین بار بود که شاه به خانه نخست وزیر یا یک رجل سیاسی می رفت . عیادت شاه از فروغی بسیار موثر افتاد بطوری که هر گونه شائبه ای بدور رفت و کدورت هائی که وجود داشت جای خود را به اعتماد و محبت و وفا داد .

مرحوم فروغی آن شب ( شب 25 شهریور ) در هیأت وزیران خیلی مشوش بود . آن مرحوم حق داشت ناراحتی فکری داشته باشد مملکت در اشغال دو نیروی خارجی بود و در برابر آن استعفای شاه و واگذاری سلطنت به ولیعهد قرار داشت . اینها مسائلی بود که فروغی سیاستمدار کهنسال ایران را ناراحت کرده بود که بدون دخالت دیگران و حتی وزرای کابینه استعفای شاه بسادگی انجام یافته و شاه جدید بر اریکه سلطنت جای گیرد .الحق فروغی در این نقشه موفق شده بود نقشه ای که نمایندگان سیاسی انگلیس و شوروی در اجرای آن تردید داشتند و هر ساعت به فروغی خبر می رسید روس و انگلیس سلطنت شاه جدید را برسمیت نخواهند شناخت .

اینها از بزرگترین و مشکلترین مسائل بود که ماوز را با آن رو برو بوده و برای رفع آن شب 25 شهریور نخست وزیر و وزیران چشم روی هم نگذاشتند که نکند مشکل دیگری روی مشکل بزرگ موجود نهاده شود .

ساعت هفت صبح 25 شهریور مرحوم فروغی استعفانامه شاه را تحریر نمود . بموجب اطلاعاتی که به شاه داده بودند که قشون شوروی به نزدیکی کاروانسرا سنگی واقع در جاده کرج رسیده است شاه با عجله بدون اینکه اجازه دهد مرحوم فروغی متن استعفانامه را قرائت نماید پای ورقه را امضاء نمود و پس از خداحافظی با اعلیحضرت فعلی بطرف اصفهان حرکت نمودند . استعفانامه اعلیحضرت فقید که در گاوصندوق مجلس شورای ملی مضبوط است به خط

ص: 528

مرحوم فروغی است و آن مرحوم پس از اصلاحاتی که در جمله بندی و حذف بعضی کلمات آن نموده بود باین شرح درآمد :

متن استعفانامه اعلیحضرت رضا شاه پهلوی

« نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده ام حس می کنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوانتری به کارهای کشور که مراقب دائم لازم دارد بپردازد که اسباب سعادت ملت را فراهم آورد .بنابراین امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کرده و از کار کناره نمودم . از امروز که روز 25 شهریور ماه 1320 است عموم ملت از کشوری و لشکری ولیعهد و جانشین قانونی مرا بسلطنت بشناسند و آنچه از پیروی مصالح کشور نسبت به من می کردند نسبت به ایشان منظور دارند .

کاخ مرمر - تهران 25 شهریور 1320 رضا پهلوی

رضا شاه صبح زود از کاخ سعد آباد بکاخ شهری آمده بود و در همانجا اسباب و اثاثیه بارگیری و استعفانامه تنظیم و به امضاء رسید و شاه راه اصفهان را در پیش گرفت .

شاه دست فرزند خود را در دست نخست وزیر گذارد

رضا شاه قبل از حرکت دوبار اعلیحضرت جدید را در آغوش گرفت . پادشاه جدید تنها فرزند پادشاه سابق بود که در تهران باقی می ماند . رضا شاه مراسم خداحافظی را در جلوی پلکان کاخ مرمر با حضور ذکاء الملک فروغی انجام داد و آنگاه دست فرزند تاجدار خود را در دست نخست وزیر قرار داد و ضمن تقدیر از مساعی ذیقیمت فروغی از نخست وزیر سالخورده خواست که آنی در سیاست مملکت داری شاه جدید را بدون یار و یاور نگذارند . فروغی اطمینان خاطر به اعلیحضرت فقید داد و گفت خدای ایران یار و یاور کشور ایران و پادشاه

ص: 529

ایران خواهد بود . بعد از حرکت رضا شاه فکر و نقشه فروغی و وزیران کابینه متوجه طرز انتشار استعفا نامه شاه و انجام مراسم سوگند شاه جدید در مجلس شورایملی بود که قانون اساسی در این باره صراحت داشت به اینکه شاه جدید پس از جلوس به سلطنت در مجلسین شورای ملی و سنا حاضر شده به کلام الله مجید سوگند یاد نماید که حامی قانون اساسی و مذهب حقه جعفری باشد . تهیه نطق ملوکانه چندان مهم نبود و مرحوم فروغی به کمک یکی دو تن محرر نطق بلیغی تنظیم و بنظر اعلیحضرت همایونی رسانید و پس از اصلاح چند جمله مورد تصویب قرار گرفت . موضوع مهمتر نگرانی از پیش آمدهای ناگوار بود که پس از مذاکره در جلسه هیأت وزیران تصمیماتی اتخاذ و بمرحله عمل درآمد .

تمام اعضای خانواده سلطنتی به اصفهان رفته بودند

علیا حضرت ملکه ،مادر شاهزاده خانم فوزیه و شاهدختها شمس و اشرف و فاطمه پهلوی و همچنین والاحضرتها علیرضا ، غلامرضا ، عبدالرضا ، احمدرضا ، محمودرضا و حمیدرضا ، نیز قبلاً بطرف اصفهان حرکت کرده بودند و انتظار ورود اعلیحضرت رضا شاه را داشتند . شاه با اتومبیل اسکورت حرکت کرده بود و آقای محمود جم وزیر دربار نیز در اصفهان بود . راه بین تهران و اصفهان - جزیک اتفاق کوچک که آنهم برای اتومبیل رخ داده بود و اتومبیل از حرکت ایستاد - در مدت کوتاهی طی گردید و شاه مستقیماً وارد منزل کازرونی شدند .

سه ربع بظهر همین روز به اتفاق وزیران در مجلس شورای ملی حاضر شده و فروغی خبر استعفای رضاشاه را در پشت تریبون مجلس فاش کرد و متن استعفا نامه را برای نمایندگان قرائت نمود و آنگاه از نمایندگان درخواست کرد فردا 26 شهریور جلسه فوق العاده تشکیل داده تا شاه جدید بر طبق قانون اساسی سوگند یاد نمایند . مراسم سوگند ساعت چهار و نیم بعد از ظهر 26 شهریور در تالار جلسه علنی مجلس شورای ملی انجام شد . قبلاً از نمایندگان سیاسی خارجی مقیم تهران دعوت بعمل آمده بود که در این مراسم شرکت نمایند ولی چون اسمیرنف

ص: 530

سفیر کبیر شوروی و سر ریدر بولارد وزیر مختار انگلیس حضور خود را موکول به کسب اجازه از مسکو و لندن نموده بودند تصمیم گرفتیم برای جلوگیری از هرگونه شائبه ای اداره تشریفات وزارت امور خارجه عذر سایر نمایندگان سیاسی را بخواهد و از این رو در مراسم سوگند جز رجال و وزرای سابق و مدیران و خبرنگاران جراید و افسران ارشد ارتش هیچیک از سفرا و وزرای مختار خارجی مقیم تهران حضور نداشتند .

( نقل از هیجدهمین سالنامه دنیا )

اصلاحات رضا شاهی ؟!

داود پیرنیا فرزند مشیرالدوله برای نگارنده نقل کرد دو سه سالی به فوت پدرم مانده بود یک روز ، رضا شاه پدرم را به کاخ سعدآباد احضار و در حالی که قدم می زد ، با تبختر مخصوصی خطاب به پدرم گفت : می دانم که اگر شرح اصلاحات و اقداماتی را که شده برایت بگویم خوشوقت خواهی شد . ملاحظه می کنید که مملکت در حال پیشرفت است . راه آهن چنین ، اصلاحات چنان و از این قبیل مدتی از اصلاحات دم زد . پدرم همچنان ساکت ایستاده بود او را نگاه می کرد . ناگهان رضا شاه سئوال کرد : چرا چیزی نمی گوئی ؟ مگر این کارهای بزرگی که شده کافی نیست ؟

پدرم بدون پروا جواب داد تمام این فرمایشات درست ، ولی متأسفانه !...

رضا شاه گفت : متأسفانه چه ؟

پدرم گفت : متأسفانه عدالت اجتماعی نیست و اگر در کشوری عدالت اجتماعی وجود نداشته باشد این کارهائی که شده در حکم خانه هائی است که با ورق بازی بسازند که با مختصر نسیم ملایمی فرو خواهد ریخت .

رضا شاه ناراحت شد و دیگر چیزی نگفت و ایشان را مرخص نمود .

ص: 531

ناهار شاه در مسیر اصفهان 2 تخم مرغ و مقداری نان در سینی حلبی بود

کوهی کرمانی در کتاب « از شهریور 1320 تا فاجعه آذربایجان » موضوع استعفای شاه را از سلطنت به گونه ای دیگر نوشته است . او در تائید نگرانی شاه از ورود شورویها به تهران که دکتر سجادی نیز به آن اشاره داشت ، ضمن طرح چگونگی استعفای شاه اتفاقاتی را که در مسیر حرکت شاه به اصفهان رخ داده ، عنوان کرده و چنین نوشته است :

غروب یکی از روزهای شهریور یکی از دوستان خود را که از منسوبین خاندان سلطنتی بوده نزدیک بازار ملاقات نمودم ، مشارالیه از دیدن من اظهار خوشوقتی کرد و گفت خوب شد ترا دیدم زیرا امشب ساعت هشت اعلیحضرت به اصفهان خواهند رفت . خاندان سلطنتی هم نه بعد از ظهر از مرکز عزیمت می کنند ( برحسب دستور شاپور غلامرضا با خانواده حرکت خواهیم نمود ) با مشارالیه خداحافظی کردم . خبر عزیمت شاه بسرعت غریبی در شمیران و تهران منتشر شد . شب مذکور سیل اتومبیل بطرف قم رهسپار گردید . کم کم قراولها و پاسداران کاخهای شهری نیز پست خود را به تصور عزیمت شاه ترک کرده و هرکس در اندیشه خود و خانوداه اش بود .

ساعت نه شب یکی از اعضای باوفای دربار که سالیان دراز در خدمت شاه سابق بود با تلفن به مراکز چندی متوسل می شود . از غالب آنها و بخصوص از سرلشکر بوذرجمهری اثری نمی بیند . بالاخره مصمم می گردد به سپهبد احمد آقاخان اطلاع دهد که قصور شهری بی مستحفظ مانده و جز دو تن پاسبان و سرهنگ سیاسی کسی نمانده است .

تصادفاً و برخلاف انتظار جواب می شنود که سپهبد در حضور شاه هستند . این خبر سبب تعجب او می شود ، زیرا طبق برنامه قبلی اعلیحضرت می بایست بصوب اصفهان حرکت کرده باشد و پایتخت را ترک کنند ولی بعداً ظاهراً براثر خبر توقف قشون روسی از تصمیم خویش منصرف و حتی قدمی از پایتخت دور نمی شوند . برای شام هم غذا از مهمانخانه در بند تهیه می گردد ولی خبر مجعول

ص: 532

حرکت شاه ، صبح صبح سبب جنجال نیروی هوائی و نزاع سرگرد وثیق و شلیک توپخانه به طیارات ایرانی و بالنتیجه بلوا و بهم خوردگی شهر گردید و همین شلیک فردای آن روز قسمت اعظم ساکنین تهران را بطرف قم و اصفهان و نقاط جنوب سرگردان نمود . بالاخره چند روز بعد شاه متوفی دستور می دهد برای فردا وکلای مجلس را خبر بدهند که در کاخ مرمر حاضر شده و بیانات شاه را بشنوند . صبح روز معهود خبری از قزوین می رسد که سپیده دم قوای روس بطرف تهران حرکت نمودند . رضاشاه فوراً فروغی را [ می خواهد ] و اعلیحضرت کنونی نیز حاضر می شوند . شاه در یکی از اتاقهای طبقه اول قسمت غربی کاخ مرمر متوقف شده دستور می دهند از کاغذهای مخصوص او که دارای مارک سلطنتی است حاضر کنند .

ضمناً مقرر می دارد که یک نفر آبدار معین شود که همراه ایشان عزیمت کند تلفنچی مخصوص با کرج مشغول مذاکره می شود و دستور می دهد که برحسب امر شاه هر وقت سربازان روسی از کرج سرازیر شدند خبر بدهد . رضاشاه قصد داشت زودتر پایتخت را ترک کند ، ولی چون اعلیحضرت کنونی می گوید ممکن است قشون روس از راه چالوس عازم شمال باشند و بهتر این است تا قضیه قطعی نشده از حرکت خودداری نمایند و بهمین انتظار توقف می نمایند .

دیری نمی گذرد که صدای تلفن بلند شده و خط سیر قشون روس را به استحضار می رسانند ، مرحوم رضا شاه بلادرنگ ولی با متانت و خونسردی از کاخ مرمر خارج می شوند .

چون صادق خان شوفر در آن لحظه نبود والاحضرت خودشان پشت رل نشسته اتومبیل را به دم در کاخ می رسانند . شاه فرزند دلبند خود را که گرامی ترین چیز در نظرش بود از صمیم قلب وداع و او را می بوسد ، با فروغی هم می دهد و سوار می شوند ، برخلاف معمول از در شرقی عمارت که غالباً بسته بود خارج می گردند سرلشکر بوذرجمهری که در خلال این احوال ظاهراً مشغول تهیه

ص: 533

وسائل حرکت اسکورت شاه بود بوقت می رسد ، پس از حرکت شاه چون والاحضرت متوجه میشوند که کسی همراه پدرشان نبوده مشوش می شوند ناچار به ناصرخان امیر پور رئیس پاسبانهای اسکورت موتور سیکلت سوار دستور عزیمت می دهند و مشارالیه در پی شاه روان می شوند ، چون صبح همان روز خبر عزیمت قوای انگلیس از طرف قم به تهران نیز رسیده بهرحال شاه میل داشتند رضا شاه زودتر از قم عبور نمایند ولی متأسفانه با آنکه قریب سه ساعت بظهر از تهران خارج می شوند تا یک ساعت و نیم بعد از ظهر خبر عبور ایشان از قم نمیرسد و یاور جهانسوزی رئیس شهربانی قم ( که فعلاً بجرم همدستی با قاتلین دیبا زندانی است ) یک ساعت و نیم بعد از ظهر خبر شاه را به اطلاع دربار می رسانند معلوم می شود علت تأخیر پنچری لاستیک ها بود که برای اولین بار در ظرف سالیان دراز دو سه بار تا قم و یکی دو بارهم بعداً تا اصفهان سوراخ می گردد تا جائی که در موردی حتی خود شاه مجبور به کمک با صادق خان ، شوفرش می شود و ناچار چون ناهار همراه نبرده بودند بین راه بر حسب دستور شاه ، صادق خان از قهوه خانه در سینی حلبی چند عدد تخم مرغ و مقداری نان تهیه می کند که شاه از تخم مرغها یکی دو عدد را می خورد . در چند فرسنگی اصفهان جم وزیر دربار و اسکندری استاندار و رئیس قشون منتظر شاه بودند بمحض وصول ایشان را مشایعت نموده به شهر می رسانند .

( نقل از مجله آشفته )

پایان جلد هفتم

ص: 534

فهرست اشخاص

آ

آتابای 261

آرتل 241

آل گیلانی ، سید فهیم 450 ، 451

آهی ، مجید 94، 96 ، 142، 143 ، 157، 161، 179، 228، 321، 322، 348، 400، 422، 430

آیرم ، محمد حسین خان 524

الف

ابراهیم ( پیامبر ) 218

ابن زیاد 12

ابن سعود ، عبدالعزیز 170، 171، 172

ابوالفضل میرزا شاهرخی ( شاهزاده ) 429

اتل 422، 423، 424

اتوموتوز 241

ادوارد گری 506

اردلان 42

ارفع 261، 329، 402

ارگانی 219

استالین 44، 107، 108، 399، 507

استاینهاردت 84، 85، 288، 289، 291، 302،

304

استوارت میل ، جان 358، 359

اسدی 344، 500

اسفندیاری ، حسن ( محتشم السلطنه ) 92، 176، 179، 181، 219، 225، 227، 232، 246

اسکندری 534

اسمیرنوف 44 ، 117 ، 118، 135، 137، 138، 139، 140، 153، 154، 234، 245، 302، 314، 317، 326، 328، 351، 521، 530

اشرفی ( سرهنگ ) 525

اصفهانی ، جعفر 232

اعتبار 216، 219

اعتماد مقدم 338 ، 411 ، 412، 414، 415

افشار (سرهنگ) 483

افشار ، نادرشاه 12 ، 13 ، 14 ، 15، 16، 356، 357

افلاطون 321، 351، 352

اقبال آشتیانی ، عباس 31

البحراني ، رئوف 32

السجادي ، يونس 32

ص: 535

اليكائى 376، 377

الینگ 56

امام رضا ( علیه السلام ) 17

امیر احمدی احمد ،352، 374، 377، 391، 395، 400، 401، 408، 421، 424، 425، 435، 514، 527، 532

امیر عبدالله ( نایب السلطنه عراق ) 30، 34، 35

امین زکی 36

امینی ، داود 236، 258، 259، 318، 436، 437، 459

امینی ، رضا ( دکتر ) 52، 253

انتظام ، نصرالله 95، 144، 162، 528

انصاری 372

انوار 223، 224

اوچینلک 102

اورنگ232

ایدن ، آنتونی 25، 46، 47، 56، 57، 58، 59، 61، 62، 63، 64، 69، 70، 91، 99، 118، 131، 291، 292، 297، 299، 300، 301، 302، 309، 515

ایسمی ( ژنرال ) 105

ایمبری، ماژور 527

ب

باتلر ، نویل 56، 57

بایندر ، نصرت الله 452، 453، 455، 479

بختیاریها ( ایل ) 100

بدر 215 ، 217

بدیعی 444

برخوردار 258

بناپارت ، ناپلئون 354

بودینی ( مارشال ) 524

بوذرجمهری 342 ، 372، 375، 384، 385، 389، 391، 395، 401، 402، 406، 532، 533

بوربن 18

بوکانان ، ژرژ 249

بولارد ریدر 44 ، 55، 91 ، 106 ، 118 ،128 ،135، 137، 138، 140، 145، 146، 153، 154، 155، 156، 234، 245، 282، 297، 309، 314، 317، 326، 328، 351، 363، 364، 419، 420، 421، 521، 531

بویس ، ارتورث 275

بهار ، ملک الشعرا 40

بهرام شاهرخ 269، 454

بهرامی ( سرهنگ ) 42 ، 258، 372

بهمنی 261

بیات 233

بیسمارک 354

بيكر ، جوزف 68

بیور بروک 108

پ

پتن ( مارشال ) 31، 39، 169

پطر 44

پوریا ( سرتیپ ) 437، 475 ، 476 ، 477 ، 478

پهلوی ، احمدرضا 530

پهلوی ، حمیدرضا 530

پهلوی، اشرف 322، 530

پهلوی ، شاپور غلامرضا 530، 532

ص: 536

پهلوی ، شمس 530

پهلوی ، عبدالرضا 530

پهلوی، علیرضا 530

پهلوی ، فاطمه 530

پهلوی ، محمودرضا 530

پیرنیا ، داود ( پسر مشیرالدوله ) 531

ت

تراپه 241

ترومن 44

تزار 18

تقی زاده 501

تقى فرخ 469

تیمورتاش 524

ج

جرج 509

جلالی قاجار 442، 446، 447، 448

جم ، محمود 161، 172، 175، 215، 217، 245، 530، 534

جهانبانی ، امان الله 299

جهانسوزی ، یاور 534

چ

چرچیل ، وینستون 30، 31، 37، 97، 103، 126، 131، 132، 147، 148، 150، 151، 155، 168، 169، 278، 347، 399، 420، 494، 597، 499، 504، 505، 506، 506، 507، 515 .

ح

حاذقی ، ابوالفضل 507، 512 ، 518

حافظ 515

حایری زاده 10 ، 152

حجازی 261

حصن الدوله ( شقاقي ) 400

حکمت 229

حکیمی ، علی اکبر 229

خ

خان باباخان 401

خدادادی 512

خدایار خان 92

خسروانی، احمد ،261 ، 349، 371، 372، 373، 394، 395، 407

خواجه نوری ، ابراهیم 41، 244، 314، 317، 320، 348، 427

دادور 232

دارلان 39

داور 501

دبستانی 219

درگاهی ، محمدخان 524

دریفوس ،52 53 ،50، 56 ، 57، 59، 66، 67، 68، 69، 70، 71، 72، 73، 76، 81، 83، 84، 86، 123، 253، 254، 255، 272، 274، 275، 276، 277، 281، 282، 284، 285، 286، 287، 289، 290، 293، 295، 296، 297، 303، 304، 306، 307، 308، 309، 310، 311، 312، 314، 362، 366، 367، 386، 387، 403، 418، 421

ص: 537

دشتی ، علی 219، 222، 223، 224، 492، 493، 496، 500

دکانوسوف 302

دنتز ( ژنرال ) 39

دو فرانس ، هانریت 357

دوگل ( ژنرال ) 39، 169

دولو ، محمد 482، 484

دهش 193

دیبا 534

دیتمان 423، 425

یهیمی 261

ر

رادمر 411

رام96، 179

رزم آرا 92، 93، 261، 408

رضا شاه، رضا خان پهلوی ( سردار سپه ) 9، 10، 16، 17، 18، 37، 65، 66، 69، 72، 83، 84، 88، 90، 93، 94، 96، 114، 119، 123، 139، 152، 155، 157، 161، 163، 165، 166، 172، 173، 174، 175 ، 220، 230، 238، 248، 253، 256، 258، 259، 266، 267، 268، 269، 282، 289، 297، 298، 299، 303، 313، 334، 336، 337، 338، 356، 357، 358، 359، 360، 397، 399، 400، 434، 435، 436، 440، 489، 490، 491، 492، 493، 494، 497، 498، 500، 501، 502، 519، 521، 522، 523، 525، 527

529، 530، 531، 533، 534

رضا قلی میرزا ( فرزند نادرشاه ) 12 ، 13 ، 14 ، 15، 16

رفعت جاه 261 ، 400

رگنگان 241

رمل ( مارشال ) 150 ، 166، 170

روحانی 456

رودیارد کیپلینگ 355

روزولت فرانکلین ،30، 124، 148، 256، 282، 284، 333، 334

ریاحی 261

،ریاضی، 92 ، ،261 ، 391 ، 39، 395، 396 ،398 ، 399، 401، 402، 407،

ریلی انیس 54

ز

زاهدی 377

زندى 261

زنگنه ، احمد ( سرلشگر ) 436 ، 439، 457

زهرا ( علیها السلام ) 12

ژ

ژاندار458، 459

س

ساعد ، محمد 27 ،84، 85، 158، 161، 302، 504

سپهبدی ، انوشيروان 453، 455

سجادی ، محمد 88، 89، 96، 179، 229 ، 372، 521، 523، 532

ص: 538

سردار انتظار 500

سزاوار 232

سلطان حسين ( شاه ) 14

سلطان سليم ( امپراتور عثمانی ) 11

سلیم ( ژنرال ) 103 ، 104 ،

سمیعی باقر 513

سهیلی ، علی 41، 42، 47، 94، 96، 142، 143، 157، 179، 185، 211، 229، 244، 245، 265، 314، 315، 317، 319، 320، 321، 322، 324، 348، 349، 350، 351، 352، 353، 354، 355، 356، 360، 361، 362، 366، 378، 400، 405، 418، 419، 426، 427، 430، 436، 470، 471، 489، 490، 521،

سیاح، حمید 121 ، 139 ، 229، 423، 426

سید ابراهیم ( پسر عدل ) 173

ش

شارل اول 357

شامبیاتی 376، 377، 383

شاه بختی 401، 437 ، 479، 481

شاهپور علیرضا 50، 163

شاهرخشاهی 258

شاهرودی 232

شایسته ، محمد 64، 86

شباهنگ 232

شریدن 133

شکوه الملک 469 ، 500

شمیم ، علی اصغر 38

شوتمان 241

شوشتری 372

شوکت الملک 502

شهبندر، موسی 32

شیخ حسن خان 37

شیخ شلتوت 172

شیخ مراغی 172

شیمی 261

ص

صائب تبریزی 18

صادق خان 533، 539

صدر 180

صدیق ، حبيب الله 229، 461

صفا ( سرهنگ ) 310

صولت الدوله قشقایی 37

صفوى 214، 216، 232

صفوی شاه اسماعيل 10 ، 11 ، 12، 16

صفوی ، شاه طهماسب 13

صفویه صفوی ( سلسله ) 10 ، 11، 13، 16

صمدی، 261

ض

ضرغامی ( سرلشکر ) 92، 239، 295، 251 ، 260، 261، 323، 329، 391، 393، 394، 395، 399، 415، 465، 498

ط

طاهری ( دکتر ) 209، 210 ،

طباطبایی 232، 253

طوفان 441

طه الهاشمی ( سپهبد ) 34، 35

ص: 539

طهماسب میرزا 14 ، 15 نک. شاه طهماسب

ع

عادل شاه 16

عارف قزوینی 509

عالی گیلانی ، رشید 30، 31، 32، 33، 34 ، 35، 36، 38، 39، 40، 130، 316، 499، 506

عامری، جواد 22، 47، 78، 91، 96، 114، 121، 133، 136، 149، 179، 321، 495

عبدالکریم ریفی 39

عبدالملک 12

عربشاهی 414

عصمت 163

علاء 215 ،217

علم 96، 179 ، 502، 504

على اكبر بهمن 164

على محمود الشيخ على 32

فتحی 261

فرانکو ( مارشال ) 145

فرخ 42

فرخی یزدی 9

فرزین 164

فروزان 421

فروغی ( ذکاء الملک ) 94، 95، 96، 126، 142، 143، 144، 145، 157، 162، 179، 180، 181، 182، 184، 220، 224، 228، 229، 282، 311، 314، 315، 317، 319، 321، 322، 325، 330، 331، 332، 334، 336، 343، 344، 348، 353، 354، 360، 361، 362، 367، 374، 378، 399، 400، 405، 413، 418، 419، 424، 436، 455، 469، 470، 490، 500، 501، 512، 514، 521، 523، 525، 526، 527، 528، 529، 530، 533

فریز 335 ، 336، 435

فلاح، رضا 103

فن هن تیگ 54

فوزیه 530

فون رادانو پیچ 241

فهی سعید ( سرهنگ ) 36

فیروز ( ناصر الدوله ) 262، 334، 401 ، 408، 409

ق

قاجار ، آغا محمدخان 16 ، 17

قاجاریه، قاجار ( سلسله ) 16

قادری ، حبیب الله 437، 459، 460

قانع بصیری 217

قدر ( سرتیپ ) 437، 466 ، 468

قدیمی 455، 456

قشقاییها ( ایل ) 100

قوام ابراهیم 282

السلطنه 331، 405،345

قوانلو 513

قهرمانی ، شرف الدین، 338، 339

ص: 540

ک

کاترو ( ژنرال ) 39

کاراخان 524

کازرونی ، عبدالحمید 163 ، 173، 530

کامل شکیب ( سرهنگ ) 36

کردل هال 52، 69، 70، 71، 79، 281، 290، 291، 300،

کریپس استافورد 291، 301، 302

کریم آقاخان 92، 358

كمال 436، 457، 461

کوچران ( دکتر ) 294

کوهی کرمانی 265 ، 467 ، 470 ، 532

کیخسرو شاهرخ ( پدر بهرام شاهرخ ) 269

کیکاووسی 261

كينان 102، 103 ، 109

کیهان خدیو 372

کیهان ( سرهنگ ) 261

گ

گالینی 357، 358، 359

گاموتا 55، 67، 72، 74، 241

گریک ، ادوارد 131

گلدنبرگ 241

گلسرخی 441

گلشاییان ، عباسقلی 96، 179، 213، 214، 430

گلوب پاشا 171

گورینگ 44، 45

گیلانشاه 261

ل

لامپسن کلرن ، ویلز 164، 166

لبرون ، آلبرت 526

لقمان الملک 424، 425

ليتلتن 39

لیقوانی 215، 217

لیوتی ( مارشال ) 357

م

مائیسکی 56، 102 ، 292، 297، 300، 302

ماژور عبد الصمد 515

ما سلوف 338، 339

ماكوئى 459

ماهر پاشا 172

مایر 55 ، 97، 72، 74، 241

مجد 468 ، 469، 470

محتشمی 437، 482

محرم پاشا 173

محمدحسین سلمان 32

محمدرضا شاه 9، 10، 165، 226، 361، 429، 496، 500

محمد علی محمود 32

محوی ، ایرج 258

مخبرالسلطنه 95

مختار 12، 13

مختارى 224، 239، 245 346،342،327، 376، 377، 489، 490، 500، 570

مدرس 9، 17

مرآت ،اسمعیل 96، 179، 229

مستوفی الممالک 100

مسعودی ، عباس 268، 405

ص: 541

مشرف نفیسی 229

مصدق 249

مصعب 13

مطبوعی 437، 439، 460، 477

مظهری 261

معاصر 408، 409

معاون ( دکتر ) 477

معتضدی 232، 437، 472، 473

معتمد السلطنه 430

معتمدى، على 143، 418

معین انصاری 261

معین پور 261

معینی، 437 ، 438 ، 440، 441، 444، 477

مفتی فلسطین 39، 130، 316، 506

مقدم، حسن 437، 474، 475، 476 ، 477، 478

مکی ، حسین 18

ملک زاده ( دکتر ) 232

ملک فاروق 164، 165، 170، 171، 172، 173، 174، 175

ملک فیصل دوم 36

منصور السلطنه عدل 173 ، 174

منصور الملک ، علی منصور 44، 47، 55، 88، 91، 92، 93، 96، 113، 114، 115، 116، 129، 133ف 134، 135، 141، 142، 143، 152، 161، 163، 177، 233، 234، 236، 237، 238، 243، 245، 248، 249، 259، 260، 276، 318، 319، 3321، 322، 328، 344، 418، 422، 430، 470، 496، 501

502، 512، 514

مؤید احمدی 180، 215، 216

مورای ( والاس مری ) 56، 64، 76، 78، 270، 276، 297، 298

موروا، آندره 246

مورن، ماکسیم 38

موس ، جیمز 305، 306 ، 307، 308

موسولینی 355

موقر ، مجید 232، 405

مولو 423

مولوتف 45، 158

مونتگمری ( مارشال ) 199 ، 170

مهدوی 232، 261، 400

میرزا مهدیخان 16

میرفخرایی 441

ن

نا بنشو 54، 67، 68

ناجي السوئدي 32

زاجی شرکت 32

زا در قلی 13 تک نادرشاه

ناصرخان امیر پور 534

نجم آبادی 261

نحاس پاشا 172

نخجوان احمد ( سرنشگر ) 96، 179، 229، 290، 329، 377، 389، 391، 394، 395، 396، 398، 399، 400، 401، 402، 407، 408

نخجوان محمد ( سپهبد) 328، 329، 340، 396، 404، 407، 409

نصر الله میرزا ( پسر نادر شاه) 15

ص: 542

نقدی علی اصغر 381، 391 ، 395 ، 401 ، 408

نور زاد ، غلامرضا 418، 419، 429

نوری اسفندیاری 456

نوی کف 338، 339، 340

نيكلا 509

نیک نژاد 452

و

واول ( سرتیپ ) 22

وایلرسن 72 ، 74

ویلر 312، 313

وثوق ( سرهنگ ) 261

وثوق الدوله 144

وثیق 371، 372، 533

وثیقی 96، 179

وکانازوف 27

ولز ، سمز 52، 53، 54، 86، 87، 270

ولف 241

ویشینکی 304

ویلهلم509

وینانت 59، 63، 64، 69، 298، 300

301، 362، 366

و پول در چی بالد ،37، 38، 18 ، 97، 98 ، 105، 106، 108، 296، 515

ه

هاشمی 261

هجری تفرشی ، سید محمد صادق 12

هاروی ( ژنرال ) 103

هدایت ، عبدالله 92، 93، 261 ، 408

همایونفر 478

هيتلر31 ،39، 42، 45 ، 46 ، 80، 87، 97، 139، 147، 150، 151، 155، 169، 241، 242، 243، 279، 280، 281، 283، 354، 355، 424، 454

هيروهيتو 18

ی

یزدان پناه 92 ، 385 ،391، 394، 401 ، 402 ، 498

یزدی ، ابوطالب 170 ، 171

یکرنگیان 461

ص: 543

جلد 8

مشخصات کتاب

سرشناسه : مکی ، حسین ، 1290 - 1378 .

عنوان و نام پدیدآور : تاریخ بیست ساله ایران / نگارش و تالیف حسین مکی .

مشخصات نشر : تهران: نشر ناشر، 1362 - 1363.

مشخصات ظاهری : 6 ج .: مصور، عکس .

شابک : 1250 ریال (ج . 1)

یادداشت : ج. 4 (چاپ اول: 1361).

یادداشت : ج.5 و 6 (چاپ اول : 1362).

یادداشت : کتابنامه.

یادداشت : نمایه.

مندرجات : ج . 1. کودتای 1299.- ج . 2. مقدمات تغییر سلطنت .- ج . 3. انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله دیکتاتوری پهلوی .- ج . 4. آغاز سلطنت دیکتاتوری پهلوی.- ج . 5. استحکام دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .- ج . 6. استمرار دیکتاتوری رضا شاه پهلوی .

موضوع : رضا پهلوی ، شاه ایران ، 1257 - 1323.

موضوع : ایران -- تاریخ -- پهلوی، 1304 - 1320

رده بندی کنگره : DSR1488/م 7ت 2 1362

رده بندی دیویی : 955/0822

شماره کتابشناسی ملی : م 63-124

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم نرگس قمی

ص: 1

اشاره

تاریخ بیست ساله ایران

(جلد هشتم)

نگارش و تالیف حسین مکی

ص: 2

ص: 3

تاریخ بیست ساله ایران (جلد هشتم)

نگارش و تالیف حسین مکی

چاپ دوم پائیز 66

فیلم و زینگ از لیتوگرافی 110

انتشارات علمی انتشارات ایران

چاپ، چاپخانه مهارت

صحافی، صحافی ایران

تیراژ / 5000 نسخه

مرکز پخش در تهران و شهرستانها انتشارات علمی، خیابان انقلاب، مقابل در بزرگ دانشگاه تهران، شماره 1358 تلفن 660667

ص: 4

عکس

پائیز 1364

بنیاد گذار محمدعلی علی

انتشارات

انتشارات ایران

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

پیشگفتار 15

قوانین غلاظ و شداد 49

تصرف در املاک وقف 49

دستبرد به خزانه آستان قدس رضوی (علیه السلام) 50

سؤال از آقای هاشمی نماینده سابق کرمان 53

قانون اجاره فروش املاک زراعتی و قنوات موقوفه 82

قانون اسائه ادب 83

قانون اهانت به مأمورین دولت 84

پس از برکناری رضاشاه 86

نمایندگان سیاسی در مراسم سوگند شرکت نداشتند 87

شاه مستعفی گریه می کند 87

رئیس ثبت در حمام بود 90

صلحنامه 91

رضاشاه برایم درددل می کند 92

برای اولین بار گریه شاه را می دیدم! 93

بی پرده به شاه حقیقت را گفتم 95

به شاه گفتم بهترین نقاط آرژانتین است، در آن مملکت اقامت نمائید 96

تا یک بعد از نصف شب در حضور شاه جدید بودم 97

فرمان عفو عمومی زندانیان 99

آزادی زندانیان سیاسی 99

قانون عفو محکومین سیاسی و عادی 100

اگر رضاشاه مقبولیت ملی داشت، متفقین هرگز نمی توانستند او را برکنار نمایند 101

ص: 7

چگونه متفقین پدرم را وادار به استعفا کردند؟ 103

شورش در زندان قصر 111

آخرین روزهای زندان 113

شاه پس از استعفا چگونه ایران را ترک کرد؟ 122

رضا شاه می گوید انگلیسها من را گول زدند! 135

عبور رضاشاه از کرمان 135

24 ساعت از زندگانی رضا شاه 139

رضا شاه مستعفی ایران را ترک کرد 141

مرحوم فروغی نقش مهمی بازی کرد 142

مردم تجدید انتخابات دوره سیزدهم را می خواستند 144

مخالفت عده ای از نمایندگان با سلطنت محمدرضاشاه 148

خبر استعفای رضاشاه چون بمبی منفجر شد 150

نطق علی دشتی پس از خروج رضاشاه از ایران 151

آیا این همان ایران است؟ 157

تاجداری دگر وسیم پرستی دگر است 160

از تو این ادبار شد نصیب ایران 169

تا وطن بود نکردیم نگهداری از آن 170

بیطرف هی بیطرف 171

چنین بود پهلوی 171

انعکاس فجایع دوران پهلوی در مطبوعات 171

آزادی عقیده 172

یادت به خیر 177

سخنرانی فروغی از رادیو تهران 179

نکرده یک سر مو وضع مملکت تغییر 185

در اطراف پیمان سه گانه 188

از هر چه منطق ندارد صرف نظر کنید 189

متن مصاحبه وزیر امور خارجه با مدیر روزنامه تجدد ایران 199

پیمان سه جانبی و مجلس شورای ملی 201

ص: 8

قانون اجازه مبادلۀ پیمان اتحاد منعقده بین دولت شاهنشاهی 245

پیمان اتحاد 246

نقش ساعد در پیمان سه گانه 256

در مجلس ضیافت وزارت امور خارجه 259

نطق سهیلی وزیر امور خارجه 259

نطق اسميرنوف سفير كبير اتحاد جماهیر شوروی 260

نطق سر ریدر بولارد وزیر مختار انگلیس 262

نطق فروغی نخست وزیر 263

نامه شارژ دافر فرانسه به وزیر امور خارجه ایران 265

تهیه ارزاق عمومی نخستین مشکل دولت پس از اشغال ایران 269

بحث پیرامون برنامۀ کابینۀ سوم فروغی و تشریح سیاست خارجی 271

تثبیت نرخ ارز یا زیان به خزانه کشور 281

اولین مرتبه که موضوع نرخ ارز در مجلس دوره سیزدهم مطرح می گردید 285

عمل آقای دکتر مشرف نفیسی 294

وضع ایران در جنگ بین الملل اول 295

تقدیم ورقه استیضاحیه آقای امیرتیمور از آقای وزیر دارائی 300

قرائت ورقه استیضاحیه آقای امیرتیمور از آقای وزیر دارائی 303

سقوط دولت فروغی 310

مخالفین فروغی طرفدار قوام السلطنه بودند 311

کابینه اول فروغی 312

کابینه دوم فروغی 313

رویدادهای مهم 314

کابینه سوم 314

کابینه چهارم 317

سهیلى مأمور تشکیل کابینه گردید 318

كابينة قوام 321

هر روز مشکلات زندگی در نتیجه اشغال ایران بیشتر می شد 323

ویندل ویلکی چندروزی در تهران بسر برد 324

ص: 9

پانصد میلیون ریال اعتبار برای تدارک خوار بار 324

اگر قانون اجازه انتشار اسکناس بتصویب نرسیده بود...؟ 326

مخالفت با دولت قوام شدت یافت 329

در 17 آذر چه گذشت 331

چه شد که قوام استعفا داد؟ 341

کابینه دوم سهیلی 344

منشور آتلانتیک 345

ایران وارد جنگ می شود 347

اعلام فرمان همایونی و بیانات نخست وزیر در مجلس شورای ملی 348

مذاکره با نمایندگان دول امضا کننده پیمان سعد آباد 351

اعلامیه ملل متحده 353

مراسله رسمی دولت متفق به دولت ایران 354

تلگراف به سفارت ایران در واشنگتن 355

کنفرانس مسکو 363

اعلامیه کنفرانس مسکو 363

اجتماع سران سه کشور در تهران 370

تذكاريه 372

اعلامیه سه دولت راجع به ایران 378

اعلامیه انجمن تهران 381

حرکت سران سه کشور از تهران 382

تدابیر امنیتی شدید 382

جشن شصت و نهمین سال تولد چرچیل در تهران 385

تلگراف استالین به سهیلی 386

تلگراف مولوتف به وزیر خارجه ایران 386

دول متفق چه موقع ایران را از تصمیم خود آگاه کردند؟ 386

بیانات نخست وزیر 391

ایران پل پیروزی 396

عده ای از رجال در زندان متفقین 397

ص: 10

اسامی بازداشت شدگان 399

بازداشت شدگان و باز پرسی 403

دادسرای حکومت نظامی 407

آیت الله کاشانی در زندان انگلیسیها 407

سرنوشت آیت الله کاشانی 410

تقاضای ملاقات با آیت الله کاشانی 411

تقديم مراسله عائله حاج سید ابوالقاسم کاشانی از طرف آقای مهندس فریور 417

بحث درباره بازداشت شدگان سیاسی در دورۀ چهاردهم 420

بیانات دکتر مصدق راجع به زندانیان سیاسی 421

پاسخ انتظام وزیر خارجه 424

بعضی ملاحظات درباره بازداشت شدگان 427

جنگ و اشغال کشور چه عوارضی با خود داشت 429

شاه مستعفی ایران را به تبعیدگاه موریس بردم 431

استعفا از سلطنت و آخرین روزهای زندگی در تبعید 439

در یزد 446

در کرمان 447

در دریا 453

در کشتی برمه 461

جزیره موریس نمایان میشود 462

اوضاع جغرافیائی موریس 463

آب و هوای موریس 464

مرکز جزیره و طرز حکومت 465

حکومت موریس 466

اقامتگاه ما در موریس 466

ما میهمان دولت انگلیس بودیم 467

با اینهمه ناراحت و دلتنگ بودیم 468

برنامه زندگی اعلیحضرت فقید در موریس 468

پس از انعقاد پیمان سه گانه بین ایران و متفقین 471

ص: 11

تأثیر نخستین نامۀ اعلیحضرت همایون شاهنشاهی در روحیه شاهنشاه فقید 472

سانسور نامه ها 474

باز هم کوشش برای تغییر محل اقامت 475

بعضی از خاطرات کوچک موریس 476

خرمای موریس هم آزار میدهد 477

وضع مزاجی 477

سرگرمی و تفریح ما 477

اصرار در بازگشت ما به تهران 478

عزیمت از موریس 479

از موریس تا دوربان 480

از دوربان تا مومباسا 483

شب عید فراموش نشدنی 486

بر سایرین چه گذشت؟ 487

پس از عزیمت والاحضرت شمس پهلوی 488

ساعت 5 صبح در اتاق من 489

ماجرای نوکرها 489

بیماری اعلیحضرت آشکار می شود 490

خبر راديو لندن 493

قصد سفر كانادا 494

عید نوروز 495

ترک جزیره موریس 496

اقامت در دوربان 498

روزنامه های دوربان ورود اعلیحضرت را به دوربان چگونه تلقی کردند 501

دوربان هم برای اعلیحضرت ملالت آور بود 502

ده کیلومتر پیاده روی 503

عزیمت اعلیحضرت فقید به ژوهانسبورگ 504

زندگی در هتل 505

شهر ژوهانسبورگ 506

ص: 12

بزرگترین گردشگاه ژوهانسبورگ 507

رسیدن مستخدمین از تهران 509

پرچم و خاک ایران 509

ماجرای خانه در دادگاه 510

فوت پروفسور (مه) 511

بدگوئی یکی از جراید ژوهانسبورگ 511

نوروز سال 1322 511

دندان مصنوعی خود را تجدید کردند 512

عکس والاحضرت شهناز 515

خبر قحطی تهران 517

بیماری اعلیحضرت رو به اشتداد می رود 517

بیماری شدید می شود 517

اولین حمله قلبی در ژوهانسبورگ 518

ورود والاحضرت شاهدخت شمس به ژوهانسبورگ 519

حمله قلبی دوم - فوت اعلیحضرت فقید 520

پس از وفات اعلیحضرت پهلوی 521

مراسم هفته 521

شمشیر مرصع که در جریان تشییع جنازه از بین رفت 522

انتقال جنازه پهلوی به تهران 526

حسن ختام 533

فهرست اعلام 539

ص: 13

ص: 14

پیشگفتار

اکنون که به عون الله تعالی جلد هشتم تاریخ بیست ساله ایران منتشر می گردد و با انتشار این جلد دورۀ تاریخ بیست ساله که شامل وقایع تاریخی و سیاسی و اجتماعی نزدیک به یک ربع قرن تاریخ ایران می باشد (یعنی از سال 1299 خورشیدی شروع می شود و به سال 1323 خاتمه می یابد) به پایان می رسد، ناگزیر بعضی نکات و مسائل در بارۀ این دوره تاریخ باید توضیح داده شود:

قسمتی از این دوره تاریخ (جلد اول و دوم و سوم) قبل از آنکه بصورت کتاب مستقلی درآید، بدواً از مرداد 1321 در روزنامه مهر ایران در دوستون بطور سلسله مقالات بدون وقفه همه روزه منتشر میشده تا اگر اشخاص صاحب نظر توضیحات و یا اشکال ایرادی دارند مرقوم نمایند تا به لطف ،آنها قبل از ،تدوین نقائص کتاب برطرف و نواقص آن تکمیل شود و اگر احیاناً ایرادها وارد نباشد با دلیل و سند پاسخ داده شود و بدین ترتیب حتی الامکان کتاب منقح در دسترس هم میهنان قرار گیرد.

با توجه به این نکته جلد اول تاریخ بیست سالۀ ایران به نام «کودتای 1299» در اسفندماه 1323 منتشر گردید. در این جلد از وقایع تاریخی و سیاسی آن ایام سقوط کابینه وثوق الدوله، تشکیل کابینه مشیرالدوله و کابینۀ سپهسالار و کودتای 1299 و کابینه قوام السلطنه و کابینه دوم مشیرالدوله بحث شده است.

دربارۀ آن جلد، دانشمندانی مانند نصر الله فلسفی استاد دانشگاه تهران در روزنامه امید؛ دکتر محمود افشار در مجله آینده؛ ارسلان خلعت بری در روزنامه ستاره؛ عبدالرحمن فرامرزی در روزنامه کیهان؛ هاشمی حایری در روزنامه مهر ایران؛ و روزنامه های پند؛ داد؛ الفبا، مجله سخن مطالب و تقریظهائی نوشته اند که عیناً در مقدمه چاپهای بعدی آن آورده شده است.

جلد دوم «مقدمات تغییر سلطنت» در تیر ماه 1324 منتشر گردید که شامل وقایع

ص: 15

کابینه دوم مشیر الدوله، مسافرت سلطان احمد شاه به اروپا، کابینه دوم قوام السلطنه، كابينة مستوفى الممالک، آخرین کابینه مشیرالدوله و اولین کابینه سردار سپه می باشد.

در روزنامه های مهر ایران به قلم هاشمی حایری سردبیر آن روزنامه؛ روزنامه الفبا به قلم رحیم صفاری؛ روزنامۀ ایران به مدیریت زین العابدین رهنما؛ سالنامه پارس؛ روزنامه توفیق روزنامۀ شفق ارگان حزب ایران به قلم ا.م. زیرک زاده؛ روزنامه قیام ایران به قلم حسن صدر؛ روزنامه مردان روز ؛ روزنامۀ نوروز ایران به قلم مدیر آن روزنامه در شماره 26 ، و در شمارۀ 39 به قلم رحیم زاده صفوی مدیر روزنامه آسیای وسطی؛ روزنامۀ امید به قلم نصر الله فلسفی؛ روزنامه ستاره به قلم ارسلان خلعتبری و روزنامه اطلاعات مطالب و تقریظهائی نوشته شده که در مقدمه جلد دوم آورده شده است.

جلد سوم «انقراض قاجاریه و تشکیل سلسلهٔ پهلوی» در فروردین ماه 1325 انتشار یافته است.

در این جلد از وقایع دوران ریاست وزرایی رضاخان سردار سپه و مسافرت سلطان احمدشاه به اروپا، جمهوری، انقراض سلسله قاجاریه، مجلس مؤسسان و تشکیل سلسله پهلوی بحث شده است. دربارۀ این مجلد دکتر مصدق ؛ عبد الرحمن فرامرزی؛ هاشمی حایری؛ ارسلان خلعتبری و رحیم صفاری مطالبی نوشته اند که در مقدمه چاپ بعد همان جلد بچاپ رسیده است.

بطوری که گفته شد عقیده و اظهار نظر روزنامه ها و نویسندگان ایران را در مقدمه این سه جلد درج کرده ایم ولی آنچه ناگفته مانده اظهار عقیده نویسندگان خارجی در این باره است .

تا آنجا که اطلاع دارم سه نشریه که در کشور اتحاد جماهیر شوروی بچاپ رسیده و بعضی از آنها به فارسی نیز ترجمه شده است به شرح زیر هر کدام مطالبی دارند:

1 - نویسنده شوروی به نام: م. س. ایوانف در کتاب خود به نام «تاریخ نوین ایران»، قسمتهائی از تاریخ بیست ساله ایران را بدون اظهار نظر نقل کرده است. البته ناگفته نماند که بطور کلی مطالب این نویسنده از زاویه دید یک کمونیست است.

2 - نویسنده شوروی به نام اس میلیکف کتابی تحت عنوان «استقرار دیکتاتوری رضاخان» (1) نوشته که قسمت اعظم کتاب را از سه جلد اول تاریخ بیست ساله

ص: 16


1- این کتاب بوسیلهٔ سیروس ایزدی ترجمه و توسط مؤسسه انتشاراتی امیر کبیر در سال 1358 منتشر گردیده است .

ایران گرفته که البته دارای اشتباهاتی در ترجمه می باشد ولی در مقدمه کتاب خود چنین اظهار عقیده کرده است :

«ادبیات تاریخ نویسی ایران برای این دوران چندان عمری ندارد (آغاز پیدائی آن از سالهای چهلم است). نگارنده بر آن است که کارهای حسین مکی، یکی از بزرگترین تاریخ نویسان امروز - بویژه تاریخ بیست سالۀ ایران - پر بهاترین کارها از این گونه است. این کتاب بزرگ و پر ارزش که به پایان هم نرسیده است با مدارک بسیاری که دارد اهمیتی ویژه می یابد ...))

3 - نویسندۀ دیگر شوروی «ا.آ. داروژنکو» است که گویا آکادمیسین می باشد. وی از صفحه 161 تا 175 یعنی 15 صفحه در مجله «اخبار کوتاه انستیتوی خلقهای آسیا» چاپ مسکو را به آثار چاپی نگارنده که تا آن موقع (1963م.) به چاپ رسیده بود اختصاص داده و همراه با مختصر شرح احوال، مطالبی نوشته است که تصور می شود یا بر اثر نا آشنائی به زبان فارسی و اشتباه در ترجمه یا به علت آنکه نامبرده از زاویه دید یک نفر کمونیست به این نوشته ها نگریسته دچار اشتباهاتی شده است.

گرچه مطالب نویسنده مزبور در مطبوعات ایران به چاپ نرسیده ولی چون بعدها ممکن است دربارۀ سایر مجلدات تاریخ بیست ساله به بحث و انتقاد بپردازند، بعلاوه برای اینکه هموطنان عزیز بدانند که نویسندگان خارجی در بارۀ سه جلد اول تاریخ بیست سالهٔ ایران چه نوشته اند، نخست ترجمه قسمتی از نوشته نویسنده روس مخصوصاً قسمت مربوط به تاریخ بیست ساله را ذیلاً می آوریم و در مواردی که اشتباه مسلم دارد در پاورقی توضیح داده میشود و در پایان نیز پاسخی ولو مختصر به پاره ای مطالب آن داده خواهد شد.

ص: 17

АКАДЕМИЯ НАУК СССР

Краткие сообщения

ИНСТИТУТА

НАРОДОВ АЗИЙ

39

Иранский сборник

ИЗДАТЕЛЬСТВО БОСТОЧНОЙ ЛИТЕРАТУРЫ Москва 1963

«اخبار کوتاه انستیتوی خلقهای آسیا»

39

منتخبات ایرانی

انتشارات ادبیات شرق

مسكو 1963

ص: 18

Е. А. Дороженко

ПОЛИТИЧЕСКИЙ ДЕЯТЕЛЬ ХОСЕИН МАККИ КАК ИСТОРИК

Иран 40 50 голов становится одним из цент

из центров национально- освободительного и антиимпериалистического движения на Среднем Востоке. В сложной обстановке давления на Пран английских и осо- бенно американских папериалистов, B условиях жестокой борьбы с ними национальных сил и борьбы внутренней реакции с прогрессивны- ми силами рождается новая историческая литература. Она свидетель-

о дальнейшем формирования идеологии буржуазного национа лизма и росто классового самосознания иранской интеллигенции, что самым тесным образом связано с появлением и борьбой двух мировых Систем капиталистической и социалистической, образованием молодых независимых государств Азии и Африки, бурным ростом национально- освободительного движения в странах Востока, а также с ростом демо- кратичесКИХ тенденций в самом Иране.

В новой политической обстановке некоторые иранские историки начали по-новому подходить к выбору темы, освещать отдельные акту- альные вопросы и ставить в своих работах острые проблемы иранской истории; буржуазной революции 1905--1911 гг., национально-освободи- тельного движения и участия в нем народных масс, национальный вопрос, свержение династии Каджаров и водарение Реза шаха Пех- леви, вопросы внутренней и внешней политики, взаимоотношения Ирана с Советским Союзом, вопрос о сохранении нейтралитета в современ- ных условиях и т. д. Появились работы, авторы которых стараются по-новому осветить и обобщить отдельные исторические периоды.

Современная историческая литература по новой и новейшей исто- рии Ирана неоднородна. Классовый состав авторов во многом опре деляет круг исторических интересов, проблем и вопросов и отношение

К BIM.

Иранским буржуазным историкам, выражающим интересы пра- вящих классов, свойствен одинаковый подход к исследуемому истори- ческому материалу: они информируют читателя о происходящих собы- тиях, приводя огромное количество фактов, 4 указывая на причины, вызывающие их (главным образом политического характера) и ОТПО- сятся к ним субъективно. Стараются избегать выводов и обобщений социального характера, отрицательно относятся к национально-осво- бодительному движению, говорят о народе как о едином целом, умал- чивая 0 классовой борьбе, утверждают незыблемость «священной» частной собственности, ратуют за реформы сверху. Однако в период обострения классовой борьбы и оживления или спада демократического движенИЯ в стране их взгляды заметно меняются. Эту группу исто-

11 Краткие сообщения No 39

ص: 19

Политический деятель Хосейн Макки как историк

165

Ага Мохаммеда Исфагани, жившего во времена последнего предста вителя Сефевидской династии шаха Хосейна 6. В 1940-1941 гг. с пре- дисловием и комментариями Макки вышел сборник произведений иран- ских средневековых поэтов. в 1943 г. диван стихов прогрессивного поэта 20-х годов Фаррохи Назди7, а в 1956 г. «Голестане адаб» 8 - сборник отрывков из персидской поэзии.

--

Перу Макки принадлежит несколько книг по новой и новейшей истории Ирана. Наиболее значительные из них - монография «Жизнь Мирзы Таги хана Амир Кябира» (докторская диссертация Макки, над которой он работал около семи лет), «Двадцатилетняя история Ирана», а также небольшие работы историко-библиографического характера. К публицистическим работам следует отнести статьи Макки в газетах и журналах, а также речи и выступления в меджлисе 15-го созыва.

Наибольший интерес представляют работы Хосейна Макки по но- вейшей истории Ирана. Как и подавляющее большинство буржуазных историков, Макки отводит в своих работах основное место описанию жизни и деятельности тех государственных деятелей, в которых он видит свой идеал правителя и политического деятеля ХХ в. Так, в книге «Краткая биография Ахмед-шаха Каджара» 9 он уделяет основное внимание описанию жизни и деятельности Ахмед-шаха, характеристике его окружения, внутренней обстановке, сложившейся в Иране в период первой мировой войны; пытается раскрыть причины падения династии Каджаров и прихода к власти Реза-шаха.

В брошюре «Критика на книгу „Игроки золотого века". Кто же такой Модаррес?» 10 Макки в острополемической форме доказывает автору книги «Игроки золотого века» Хаджи Нури, что выдающейся личностью Ирана 20-х годов был известный политический деятель. представитель высшего духовенства Модаррес, сыгравший важную роль 8 общественной жизни страны.

Крупным политическим деятелем Ирана Макки также считает Мосаддыка. В 1945 г. Х. Макки издал сборник его речей, произнесенных на заседаниях 5-го и 6-го меджлисов". Сборнику предпослана био-

دیوان عاشق اسفهانی، باهتمام و تصحيح حسین مکی، تهران 1318

حسین مکی، دیوان فرخر، تهران، 1333

گلستان ادب، گرد آورده حسین مکی، 1335

حسين محکی، مختصری از زندگانی سلطان احمد شاه قاجار، 1323

(далее - Х. Макки. Мохтасари аз зендегани).

передульная ju (далее - X. Макки, Мохтасари аз зендегани).

حسین مکی، انتقاد به جزوات بازیگران عصر طلائی مدرس قهرمان آزادی یا 10 مكى عصر طلائی، 1322

دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او در دوره پنجم و ششم تقنینیه گرد آورده حسین

3 руб (далее — Х. Макки, Доктор Масаддык).

ص: 20

Политический деятель Хосейн Макки как историк

175

графия Мосаддыка, вводная статья и комментарии, также написанные Макки.

Х. Макки одним из первых среди иранских историков проанали- зировал причины государственного переворота 1921 г., отречения Ах мед-шаха и воцарения на престол Реза-шаха, о чем в течение 15 лет избегали говорить и писать иранские историки. Особенное внимание он уделяет событиям 1919—1925 гг., имевшим важное значение для всей последующей истории Ирана. Наиболее полно этот период иран- ской истории освещен в монографии Макки «Двадцатилетняя история Ирана». Этот трехтомный труд, изданный в 1944-1945 гг., в своей структуре отражает общепринятую буржуазную династийную перно- жуазии. Хосейн Макки также считает, что движение за создание Иране республики не было подлинно народным движением и было на- зато сверху, по приказу Реза-шаха Пехлеви. Во всех своих работах и брошюрах Хосейн Макки ра: блачает роль английских колонизато- ров, стремившихся превратить Иран в антисоветский плацдарм в период образования Советской республики и закабалить Иран с помощью АЙНК. При всем противоречивом отношении историка к «северному соседу» Макки вынужден признать огромное положительное значение Советского государства в деле укрепления иранской экономики и по- литической независимости Ирана.

ص: 21

.ا.آ. داروژنکو

فعالیت سیاسی حسین مکی

* فعالیت سیاسی حسین مکی (1)

«ایران در سالهای 40 و 50 به یک مرکز جنبش آزادی بخش ملی و ضد امپریالیستی خاورمیانه تبدیل می شود. از یک طرف فشار شدید امپریالیستهای انگلیس و امریکا با کمک مرتجعین داخلی و از طرف دیگر مبارزات شدید نیروهای وطن پرست با آنان و نیز مقابله جدی نیروهای مترقی با مرتجعین موجب بوجود آمدن یک ادبیات نو مخصوصاً در تاریخ نگاری می گردد. این محصول آشکار تشکل ایدئولوژی بورژوازی ملی و شکوفا شدن شعور صنفی و طبقاتی روشنفکران ایران است که مستقیماً و بلافاصله با مبارزات دو سیستم جهانی سرمایه داری و سوسیالیسم و تشکیل دولتهای مستقیم و غیر وابسته آسیا و افریقا هم صدا و هم آهنگ گردیده و موجب رشد هر چه بیشتر جنبش آزادی بخش ملی در خاورمیانه و نزدیک و پیشرفت تمایل به دموکراسی در ایران می گردد.

در این شرایط سیاسی نوین تعدادی از مورخین ایران درصدد بر آمدند که به مسائل تاریخی با نگرش تازه برخورد نمایند و در انتخاب و بررسی مسائل تاریخی موضوع های مهم و جدی را برگزینند و زمینه کار خویش قرار دهند از قبیل انقلاب بورژوازی سالهای 1905 - 1911 ، جنبش آزادی بخش ملی و شرکت توده های وسیع مردم در این جنبش ها، مسائل ملی، بر انداختن سلسله قاجار و استقرار رضاشاه پهلوی به سلطنت، مسائل سیاسی داخلی و خارجی کشور، روابط متقابل ایران و شوروی، در شرایط موجود کنونی حفظ بیطرفی و غیره...

در این زمینه ها آثاری از مؤلفین پدید آمد که تلاش می کردند کارهای علمی خودشان را با شرایط نوین موجود تطبیق بدهند و تاریخ دوران معاصر را به طرز تازه ای جلوه گر سازند.

لیکن خواهی نخواهی وابستگی طبقاتی نویسندگان در بینش آنان و در نتیجه در تجزیه و تحلیل آنان از حوادث مؤثر بوده است و این امر طبیعی است که مؤلفین و مورخین بورژوازی ایران که مدافع منافع سرمایه داران بزرگ و مبین مقاصد طبقه حاکم می باشند،

ص: 22


1- این نوشته ها به لطف دوست فاضل آقای دکتر سلام الله جاوید و دانشمند و شاعر خوش قریحه آقای دکتر غلامحسین بیگدلی از روسی به فارسی برگردانده شده است که از محبت بی دریغ آنها سپاسگزارم.

در ارائه اسناد حوادث و تحلیل رویدادها و تعلیل پیش آمدها طبق جهان بینی خود خوانندگان را توجیه کنند و بدین طریق مردم را از نتیجه گیریهای واقعی و علل اجتماعی و عینی دور نگه داشته آنان را به سکوت و سکون در برابر جنبشها و مبارزات طبقاتی دعوت می کنند .

این نویسندگان مالکیت خصوصی را محترم می شمرند و معتقد به اصلاحات از بالا هستند، در صورتی که مبارزات طبقاتی و حرکات دموکراتیک در کشورها، کم و بیش عکس عقیده و خواسته آنان را ثابت کرده است. این گروه از نویسندگان یسندگان و مورخین که در باره وقایع قبل از جنگ یا بعد از جنگ آثار و مقالاتی بصورت خاطره یا نوشتجات اجتماعی دارند، اکثر رجال دولتی اند که بازنشسته شده یا استعفا کرده اند.

لکن حسین مکی در ردیف این نویسندگان دولتی نمی باشد. آثار تاریخی که وی به رشته تحریر در آورده، محصول فعالیت سیاسی او و حقیقتاً منعکس کنندۀ نظریات سیاسی مؤلف می باشد چون فعالیتهای سیاسی وی کارساز بوده است. دوران فعالیت سیاسی حسین مکی مواجه با رشد مبارزه نهضتهای آزادی در ایران بوده است. او در خلع ید از کمپانی نفت انگلیس و آزادی ایران از یوغ استعمار نقش مهمی داشته است و دارای اعتقادات سیاسی ملی گرایانه می باشد .

حسین مکی در سال 1913 میلادی در خانوادهای بازرگان به دنیا آمده، تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در مدرسه سلطانی (1) به پایان رسانده و دوره نوباوگی را و جوانی مکی مصادف بوده با دوران نمو و رشد مبارزۀ آزادیخواهی ملت ایران و خلع سلسله قاجار و روی کار آمدن سلسله پهلوی، و خواهی نخواهی نامبرده تحت تأثیرات این حوادث و جریانات قرار گرفته و این شرایط در پایه ریزی زیر بنای شخصیت سیاسی و نیز در جهان بینی او موثر افتاده است.

مکی در 1934 در مدرسه دارالمعلمین قبول شده و اندکی بعد یعنی در سال 1941 برای خدمت در نیروی هوائی ایران احضار گردیده است. پس از پایان خدمت، در اداره راه آهن دولتی ایران بکار مشغول شده است و در اندک مدتی به مقام مدیر کلی آن مؤسسه

ص: 23


1- فقط شش ساله ابتدائی را در مدرسهٔ سلطانی گذرانده ام، دورۀ متوسطه را تا کلاس دهم در مدرسه دارالمعلمین بودم که بعداً آن مدرسه تغییر نام داده و به نام معرفت و در محل سابق دارالمعلمین ادامه داشته است و در سال 1320 به اخذ دیپلم شش ساله متوسطه نائل گردیده ام.

ارتقاء یافته است. (1) بعد نامبرده بازرس نخست وزیری (2) و سپس معاون شهرداری پایتخت می شود.

موقع سیاسی وی پس از انتخاب شدن به نمایندگی دوره پانزدهم مجلس شورای ملی از شهرستان اراک (سلطان آباد) آغاز می گردد.

در سال 1946 هنگام تشکیل کابینه قوام السلطنه، مورد موافقت وی قرار گرفت و سیاست قوام را پسندید و شرح حال مفصل او را در نخستین شمارهٔ روزنامه دموکرات ایران منتشر ساخت، اما یک سال بعد در مجلس سیاست داخلی دولت را تنقید کرد بدون اینکه دربارهٔ سیاست خارجی آن حرفی زده باشد. در 5 اکتبر 1947 در مجلس رأی عدم اعتماد داد. در سالهای 1947 و 1948 به نفع آزادی بورژوازی دموکراتیک در مملکت سخنرانیها نموده با نمایندگان اتحادیه روزنامههای بورژوازی تهران همصدا شده (3) علیه محدودیت مطبوعات و تشکیلات اجتماعی مبارزه می نماید.

در یکی از گردهمائیها که از طرف سازمانهای ملی و دموکراتیک ایران علیه هژیر، که نامزد نخست وزیری بود بر پا شد، نطقی ایراد کر و ایران را کشور ترور و تهمت نامید.

مگی در سالهای 1949 تا 1953 به گروهی (4) که خواستار لغو قرارداد شرکت نفت انگلیس و ایران بودند پیوست و در این سالها سخت بر توافق الحاقی تاخت و مواد ضمیمه قرار داد نفت انگلیس و ایران را تنقید شدید نموده و با نمایندگان دیگر علیه این جریان

ص: 24


1- مدیر کل راه آهن صحیح نیست، به سر پرستی پنج اداره کل: آمار - آموزش – تبلیغات و انتشارات منصوب گردیدم.
2- در سال 1322 در کابینه دوم سهیلی یک هیأت عالی بازرسی مرکب از میرزا علی آقا هیئت حائری زاده - حبیب الله آموزگار که از رؤسا و مستشاران دیوان عالی کشور بودند و هادی اشتری رئیس بازرسی وزارت دارائی و جهانگیری رئیس بازرسی نخست وزیری و مهدی بامداد (نویسنده کتاب شرح حال رجال ایران) و نگارنده تشکیل گردید و ریاست هیأت مزبور را میرزا علی آقا هیئت به عهده داشت این هیأت با اختیارات تام به بازرسی وزارتخانه ها می پرداخت. نگارنده مأمور بازرسی دو وزارتخانه پیشه و هنر و کشاوزری شدم .
3- گویا منظور اجتماع روزنامه نگاران ضد دیکتاتوری باشد که از روزنامه نگاران چپ و راست تشکیل شده بود.
4- اشاره به اقلیت مجلس دوره پانزدهم است که بیش از چهار نفر نبودند.

اقدام کرد. (1)

در جریان انتخابات دورۀ 16 مجلس مگی به همراهی حائری زاده، بقائی و آزاد در کنفرانس مطبوعاتی که در منزل آقای دکتر مصدق تشکیل می گردد، دولت وقت را به علت دخالت در انتخابات مقصر دانسته و مانع سیر طبیعی جریان انتخابات می شمارند، به سیاست تضییقی انگلیسها و امریکائیها در 14 سپتامبر 1949 حسین مکی به معیّت آقای دکتر مصدق در دربار متحصن می شود.

فعالیت سیاسی جدی مگی از 1951 تا اوت 1953 اوج میگیرد که با مبارزات همه جانبه ملت ایران به قصد ملی کردن نفت همراه بوده است و بدین جهت نام مکی بر سر زبانها می افتد .

مقارن انتخابات دورۀ 16 مجلس شورای ملی وی رهبری (2) جبهه ملی را - که در سال 1949 به ابتکار دکتر مصدق تشکیل شده بود - به عهده داشته است. جبهه ملی در تمام آن شرایط زمانی برای ملی شدن نفت و علیه دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران تلاش و مبارزه میکرد و نمایندگان آن در مجلس پرچمدار این مبارزات بودند. در همین حال مکی به دبیری کمیسیون (3) مختلط برای لغو قرارداد نفت و ملی کردن آن برگزیده شد و سپس مخبر این کمیسیون (4) نیز گردید.....

آثار و تألیفات تاریخی و سیاسی آقای مگی مختلف است. وی فردی ادیب ، مورخ و نویسندۀ آثار سیاسی و اجتماعی شناخته شده است.

اولین اثر ادبی وی مربوط به اواخر سالهای 30 می باشد، یعنی در سال 1939 منتخبات (5) اشعار یک شاعر ایرانی اصفهانی الاصل را که معاصر شاه سلطان حسین بود، منتشر ساخت. در سالهای 1940 - 1941 با مقدمه و ایضاحات آقای مکی منتخبات آثار شعرای قرون وسطای ایران چاپ شد (6). در سال 1943 وی دیوان اشعار شاعر مترقی فرخی

ص: 25


1- شرح این مبارزات بصورت کتابی به نام نفت و نطق کلی دو نوبت بچاپ رسیده است.
2- دبیری جبهه ملی نه رهبری آن.
3- کمیسیون مخصوص نفت و مخبر آن.
4- مخبر کمیسیون مختلط نفت که از 5 نفر از نمایندگان مجلس سنا و 5 نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی و وزیر دارائی تشکیل یافته بود.
5- دیوان اشعار .
6- گلزار ادب.

یزدی را منتشر ساخت. در سال 1956 مجموعه شعر گلستان ادب را به طبع رسانید.

مکی چند کتاب دربارهٔ تاریخ نوین ایران منتشر نموده است، مهمترین آنها زندگی نامه میرزا تقی خان امیرکبیر می باشد (این کتاب را موضوع تر آقای مگی می توان محسوب نمود. (1)) و مدت هفت سال روی آن کار کرده است. همچنین اثر وی به نام «تاریخ بیست ساله ایران»، و نیز تألیفاتی که جنبۀ شرح حال تاریخی دارد و همچنین نطقهای او در مجلس 15 می باشد. (2) و از تألیفات اجتماعی او باید از مقالاتش در روزنامه ها و مجلات یاد کرد.

در میان آثار مگی آنچه که در بارۀ تاریخ نوین ایران بقلم آورده «تاریخ بیست سالهٔ ایران» بیشتر جلب توجه می کند. او نیز مانند دیگر مورخین بورژوازی به اشخاص و رجال دولت بیشتر اهمیت می دهد، چون در وجود و منویات آنان ایده آل شخص خود را می بیند. در کتاب «مختصری از زندگانی سلطان احمدشاه قاجار» مؤلف دقت اساسی خود را به تصویر زندگانی و فعالیت شخصی احمدشاه و فعالیت شخصی احمد شاه می دهد و سعی میکند علت سقوط قاجار و

روی کار آمدن رضاشاه را در مشی و منش و سجایای احمدشاه بیابد.

مؤلف در کتابچه «انتقاد به جزوات بازیگران عصر طلائی، مدرس قهرمان آزادی» تألیف خواجه نوری می نویسد از رجال برجسته در حدود سالهای 1920 مدرس می باشد که نماینده روحانیون عالیمقام و سیاستمدار درجه اول بوده و نقش بزرگی در زندگی اجتماعی مردم ایران داشته است.

مکی، مصدق را بزرگترین شخصیت سیاستمدار ایران میشناسد و جزوه سخنرانیهای وی را نیز که در دوره های 5 و 6 قانونگذاری ایراد نموده در سال 1945 منتشر ساخته است.

مکی از مورّخینی است که برای نخستین بار در ایران علت تغییر سلطنت یعنی سقوط سلسله قاجار و روی کار آمدن خاندان پهلوی را در سال 1921 تحلیل علمی نموده است. این موضوع را در ظرف مدت 15 سال هیچ کدام از مورخین ایرانی در میان نگذاشتند و در این باره سکوت اختیار کردند.

مؤلف نسبت به حوادث سالهای 1919 تا 1925 دقت ویژه مبذول داشته که در

ص: 26


1- شاید منظور مهمترین تحقیق نگارنده باشد.
2- نفت و نطق مكى.

تاریخ آینده ایران تأثیر فراوانی داشته است. مکی در تاریخ بیست ساله ایران به این موضوع اهمیت ویژه ای داده. وی این اثر سه جلدی را در سالهای 1944 و 1946 منتشر ساخته است. این کتاب در بارۀ بورژوازی ایران و تاریخ تشکل و شکوفائی آن بطور کامل توضیح دارد. سال 1921 را که سال انقراض خاندان قاجار و استقرار سلسله پهلوی بوده ه آغاز تاریخ نوین ایران می شمارد .

مؤلّف در جلد اول کتاب مقدمات و موجبات تحول در جلد دوم حوادثی که باعث انقراض قاجاریه شد و در جلد سوم روی کار آمدن سلسله پهلوی را ضبط نموده است. مؤلف در نظر دارد جلدهای بعدی را به تاریخ دوران پهلوی منحصر نماید (1). ولی این کار (انتشار کتاب) تا به حال جامه عمل نپوشیده است. مؤلف برای نگارش این کتاب زحمات فراوان کشیده و برای تهیه مصالح و اسناد و اطلاعات از آرشیوهای ایرانی و خارجی استفاده لازم را نموده و نیز از اشخاص مربوط که وارد صحنه تاریخ و عمل بوده اند اطلاعات مکفی بدست آورده است. در ضمن جمع آوری اطلاعات مقالاتی نیز در روزنامه (مهر ایران) و غیره دربارۀ احمدشاه و مدرس و مصدق منتشر ساخته است.

حسین مکی در بیان سبب روی کار آمدن سلسله پهلوی و انقراض سلسله قاجار، حرکت آزادی بخش ملی را با دگرگونی در دولت و به اصطلاح انقلاب دولتی متقارن هم می داند، در صورتی که کودتای 1921 با زور سرنیزه قزاقها و فرماندهی رضاخان و حمایت و پشتیبانی انگلیسها انجام پذیرفت. این حرکات را مگی حادثه مهم تاریخی بشمار می آورد .

بعد از این در ایران دیکتاتوری شروع شده و برروشنفکران تضییق وارد می آید و هنوز هم ایران از آثار آن دیکتاتوری رنج می برد.

مکی جزو آن عده قلیل از مورخین بورژوازی ایران میباشد که تأثیر انقلاب روسیه را بعد از انقلاب اکتبر مشخص می نماید. بعد از جنگ بین الملل اول، بر پائی حکومت کمونیستی، محو شدن دیکتاتوری تزاریسم در روسیه افکار نوینی در دنیا ایجاد کرد که تأثیر آن در تمام ممالک و همچنین در ایران ظاهر گردید. او در عین حال خوب درک می کند که تأثیرات خارجی بدون داشتن زمینه داخلی امکان پذیر نبوده و ایران در آن شرایط نمی توانسته است کار را به برانداختن و تحوّل دولت بکشاند. به نظر مکی رژیم

ص: 27


1- نمی تواند شامل مطلب دیگری باشد.

قاجار پوسیده بود و دستگاه های دولتی زنگ زده، امکانات نارسا، خزانه خالی و غیره و غیره... مکی بر این عقیده است که در تحوّل سوم حوت (اسفند) و در جریان این حوادث از نارسائیها و نارضایتی روشنفکران علیه ارتجاع بخوبی بهره برداری شده و در بدست آوردن حکومت مردم را بازیچه دست خویش ساخته اند.

مکی معترف است که در تهیه و آمادگی کودتای سوم اسفند و به ثمر رساندن این تحوّل انگلیسها نقش اساسی را ایفا نموده اند. وی با ارائه اسناد و مدارک نشان می دهد که از سال 1921 تا 1923 هیأت حاکمه وقت متحد و دارای تشکیلات صحیح و و مرتب نبوده اند و کارها از روی نظم و تربیت جریان نداشته و فقط طرفداران رضاخان مسلط امور بوده، در کارهای دولتی و شهرداری و در شهرستانها دخالت کرده، کشور را اداره می نموده اند. تا اینکه نمایندگان دورۀ پنجم قانونگذاری رضاشاه را به سلطنت برگزیدند.

مکی عقیده به مشروطیت دارد، او معتقد است حکومت صحیح قانونی سبب پیشرفت و ثبات مملکت خواهد شد، این قسم حکومت را انسان پرور و دادگستر می شمارد. اجرای قوانین مشروطیت را باعث ترقی و تعالی کشور می داند و البته وی چنین حکومتی را در وجود شخص احمدشاه می بیند و معتقد است که این پادشاه همیشه تابع

قانون بوده است .

مؤلّف علت ضعف و انحطاط ایران را در دورۀ حاکمیت سلاطین ،قاجار ناشی از کوته بینی پادشاهان این سلسله و بی لیاقتی دستگاه های حکومتی آنان می داند، بحدی که این بی لیاقتیها کار را بدانجا کشانید که کشور به آغوش استعمارگران بیفتد. لیکن دربارهٔ شخص احمدشاه معتقد است که وی یک دیپلمات عاقل و وطنخواه بوده است و با هر گونه نفوذ بیگانه در کشور مخالفت داشته است. انحلال مجلس را در دوره جنگ اول جهانی از طرف احمدشاه یک قدم مثبت بشمار می آورد، زیرا احمدشاه بر این عقیده بوده که این مجلس فقط آلتی در دست بیگانگان بوده است (؟) ولی در حقیقت این انحلال از طرف شورای سلطنتی و در باریان عملی گردیده بود.

مکی یگانه اشتباه احمدشاه را عدم دخالت وی در کارهای داخلی کشور پیش از دگرگونیهای سال 1921 می داند، بویژه پس از کودتا، یعنی در سالهای 1922 و 1923 که در مسافرت بود و میتوانست علیه رضاخان مبارزه کند. لیکن مکی احمدشاه را یک پادشاه لیبرال مقدس می شمارد و رضاشاه را کاملاً در قطب مخالف او. مکی بر این عقیده است که رضاشاهی را که برای حکومت تراشیده بودند در سالهای وزارت جنگی و

ص: 28

نخست وزیری فقط در فکر منافع خصوصی و تأمین شرایط برای بدست آوردن سلطنت حاکمیت بوده است، بدین جهت در شمال و جنوب کشور به کار خلع سلاح می پردازد، روشنفکران و عناصر مترقی را توقیف و زندانی و تبعید میسازد و به تعقیب اشخاصی که ممکن بود خار راهش بشوند می پردازد. مکی درباره خشونت فوق العاده شخص ديكتاتور (رضاشاه) می نویسد: «هر جا که پای او رسید غارت و ویران گردید.»

تکیه گاه اجتماعی رژیم جدید ایران طبق مندرجات «تاریخ بیست ساله» همان بود که در دوره قاجار وجود داشت. از اقدامات اساسی رضاشاه در پیشبرد حکومتش ، تحت فشار قرار دادن و خفه کردن حرکات آزادی بخش ملی در سرتاسر کشور، خلع سلاح عشایر، استثمار بی رحمانه دهاقین، حمایت از فئودالها و تجار معروف بود و و مالكين بورژواهای بزرگ نیز از وی حمایت می نمودند. با این حال بنا به نوشته مؤلف، رضاشاه توانست با برنامه عوام فریبانه خود و وعد و وعیدهای مطلوبی که به خلق می داد، در کوتاه مدت حمایت مردم را جلب نماید و برخلاف حاکمیت پیشین همه تجار متوسط و کوچک؛ صاحبان صنایع و کسانی که از خرابی اقتصاد و اوضاع پریشان مالی مملکت زجر می کشیدند؛ کارمندان محروم دولت و بویژه افسران جزء که ناراضی بودند و سال به سال هم مواجب دریافت نمی کردند و نمایندگان ناراضی مجلس که با هم اختلاف نظر داشتند، همه را به جانب خود کشید و از حمایت آنها برای استقرار حکومتش بهره برد.

ولی خیلی زود مردم ایران به وعده های فریبنده رضاشاه پی بردند و از خوش باوری خود ناامید شدندو نخستین گام کابینه دولت رضاخان اعلامیه کاملاً متکی بر اساس عوام فریبی بود. او از ترس تنقید اجتماعی درصدد خفقان افکار عمومی و ترور برآمد. برای اینکه جلو هر گونه شکایت مردم را بگیرد در لباس چوپان کار گرگ را انجام می داد.

در مقایسۀ گفتار با کردار رضاخان و عموماً دربارۀ دیکتاتورها، مكّى مطلب قابل توجهی بیان می نماید، او می نویسد: «هر دیکتاتور که خواسته باشد زمام امور را بدست بگیرد می کوشد که مردم را با سخنان زیبا گول بزند و خود را حامی و حافظ قانون معرفی نماید».

در بدست آوردن حکومت رضاخان به حمایت انگلیسها تکیه داشت (1) و آنها و آنها نیز

ص: 29


1- نویسندۀ شوروی دربارۀ اغفال سیاسیون شوروی سکوت نموده است.

امیدوار بودند که بوسیلۀ او منافع اقتصادی خودشان را در ایران حفظ کنند و از لحاظ سیاسی ایران را علیه حکومت جوان شوروی برانگیزند و تبدیل به یک پایگاه نظامی سازند. شواهد و مدارکی که از طرف مکی ارائه شده نشان می دهد که در سقوط حکومت ایران در سال 1921 دولت بریتانیا جداً تدارکات دیده و شرکت نموده و بعداً نیز در ثبات و استقرار حکومت رضاخان و حمایتهای سیاسی و اقتصادی در خارج و داخل ایران کوششهائی بکار بسته است.

تأثیر انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، خرابی وضع اقتصادی، رشد نهضت آزادی ملی در ایران و ضعف سلسله قاجار در برابر حرکات ملی و اجتماعی، همۀ اینها هیأت حاکمه را از تغییر اجتماعی در کشور ترسانده و درصدد یافتن یک حاکم نیرومند برآمدند. این بود که رضاخان رئیس بریگاد قزاق را برای این کار مناسب یافتند که می توانست منافع طبقاتی آنها را حفظ نماید. این بود که عملاً رضاشاه نه در مجلس و نه از طرف مردم با یک مقاومت جدی روبرو نشد و حکومت را قبضه کرد و بتدریج به یک دیکتاتور خشن و خطرناک تبدیل گردید.

با تمام مخالفتی که مکی با رضاخان داشته معهذا درباره او می نویسد رضاشاه شخصی زیرک و کاردان در دورۀ خود بوده است با این حال مگی او را نماینده ملت نمی داند و به نظر او نماینده افکار جدید ایران که بتوانند کاری انجام دهند و تغییرات بنیادی بعمل آورند باید اشخاص مخصوصی باشند و مقصود او از این اشخاص مخصوص تنها روشنفکران بورژوازی نبوده، حتی روحانیون مثل مدرّس را نیز در نظر دارد.

مکی مدرس را بزرگترین رجل سیاسی سالهای 20 می شمارد که نماینده روحانیون عالیمقام بوده (1) و کسی است که پس از جنگ بین الملل اول در زندگانی اجتماعی و سیاسی ایران نقش مهمی داشته است. وی از مدافعین سلسله قاجار و طرفدار جدى فئوداليسم و مخالف هر نوع اصلاحات مترقیانه (2) و در رأس جناح راست نمایندگان مجلس بوده است. مکی وطنخواهی او را تقدیس می کند، او را محکم و با ثبات رأی می خواند و در حق وی می گوید: مدرس بازیگر عصر طلائی نبوده، او شهید راه آزادی، عذاب کشیده

ص: 30


1- منظور نویسنده انتخاب مدرس به عنوان روحانی طراز اول در مجلس شورای ملی است.
2- اتفاقاً برخلاف استدراک نویسندهٔ روس مدرس طرفدار اصول تعلیمات جدید و تأسیس مدارس عالیه و جدید بوده است. در جای خود به این مطلب اشاره کرده ایم.

و وطن دوست بود، همیشه معتقدات محکم داشت و مثل دیگران عقاید خود را هرگز عوض نمی کرد.

مکی میهن پرستی مدرس را در مخالفت جدی با قرارداد 1919 ایران و انگلیس و نخست وزیر انگلیس پرست آن، وثوق الدوله و عدم سازش با رضاشاه می بیند. مؤلف، مدرس و طرفداران وی را نیروی سالم و برگزیدگان آزادی نام می گذارد. او موافق کلیه فعالیتهای سیاسی مدرّس می باشد؛ از آن جمله اتحاد او را در فوریه و ژوئن 1923 با یک عده نمایندگان مجلس و تقاضای استعفای مستوفی الممالک (1) و تمایل او به تشکیل آنچنان دولت نیرومندی که بتواند در برابر رضاخان ایستادگی نماید... همه را تأیید می کند.

در سجایای مدرس، مکی بعضاً برخلاف عقیدۀ خود اظهار نظر می نماید؛ مثلاً «تاریخ بیست ساله» دلائلی ارائه می دهد که گویا در سال 1923 مدرس حاضر شد که ترک عقاید خود را نموده با رضاخان همکاری نماید و طرفدار وی باشد . (2)

علاوه بر این مکی یادآور میشود که بین رضاخان و مدرس اختلاف اساسی وجود نداشته است، زیرا هر دوی آنها از منافع یک طبقه مدافعه می کردند، یعنی منافع مالکین بزرگ. کدورت و اختلاف اساسی مدرس و رضاخان از اینجا اوج گرفت که رضاخان به فئودالها و اریستوکراتها ارزش قائل بود و به مقام روحانیت وقعی نمی نهاد و چندان ارزشی قائل نمی شد و آنها را به حساب نمی آورد.

از طرفداران مدرس، قوام الدوله و نصرت الدوله، در سال 1923 که با رضاخان حکومت تشکیل دادند (3) و داخل کابینه شدند و این مبین آنست که فیمابین مدرس و رضاخان یک اختلاف ریشه دار و اساسی موجود نبوده است. معهذا هرگز رضاشاه نخستین مخالفت مدرس را با خود فراموش نکرد و در حالی که از اعتبار فوق العاده وی بین روحانیون آن روز با خبر بود بر آن شد که هر طور شده خود را از شر وی خلاص نماید.

ص: 31


1- اشاره به استیضاح مدرس از کابینه مستوفی الممالک است.
2- احتمالاً اشاره به موافقت مدرس با اعطای فرماندهی کل قوا به رضاخان می باشد. بطور کلی درک نویسنده از بعضی مطالب تاریخ بیست ساله اشتباه است. البته مدرس یکی دو نوبت نسبت به لوایح دولت روی خوش به سردار سپه نشان داد ولی در اغلب موارد و همیشه با اعمال وی كاملاً مخالف است. باید به اصل تاریخ بیست ساله مراجعه شود تا اشتباهات مشخص گردد.
3- منظور شرکت قوام الدوله و نصرت الدوله در کابینه سردار سپه است.

مکی که خود سیاستمداری قوی و نوآور است مصدق را سیاستمداری بزرگ ولی متمایز از مدرس می داند که در مجلس پنجم و ششم جناح رادیکال را رهبری می کرد، شهرت مصدق را در مخالفت با قرارداد 1919 وثوق الدوله و نیز مخالفت علنی با رضاشاه می داند .

مکی مخالف حکومت پلیسی - نظامی است و در عین حال رشد دموکراتیک کشور را نیز انکار میکند زیرا مصدق را میپسندد (1) [؟] و عقیده دارد که او می توانست راه صحیح ترقی ایران را انتخاب کند. آنچه در مقدمه کتاب نطق های مصدق در مجلس پنجم و ششم مینویسد؛ یعنی مخالفت مصدق با دیکتاتوری و طرفداری او از قانون اساسی - که یکی از صفات برجسته مصدق می شمارد - منظورش مخالفت با رضاشاه بوده است.

مکی مصدق را نماینده شجاع ملت می داند و عقیده دارد در زمانی که آزادی و میهن پرستی لگد کوب می شد، ملّت فریادهای رسای خود را در سخنرانیهای مصدق منعکس می ساخت و نطقهای او از قلب همۀ مردم بیرون می آمد. او بدون واهمه و ترس، از آزادی و قانون اساسی دفاع کرد.

مکی برای شخصیت های تاریخی اهمیت ویژه قائل است و سجایای اخلاقی رجال سالهای 20 (میلادی) را بر می شمارد. مثلاً سیاستمدار با استعداد آن دوره یعنی مشیرالدوله را می ستاید که سه بار تشکیل حکومت داد و برخلاف وثوق الدوله عاقد قرار داد 1919 که عامل سیاست انگلستان بود، مشیرالدوله سعی میکرد با روسیه شوروی روابط عادی سیاسی و تجاری برقرار کند.

مکی علت سقوط وثوق الدوله و مشیرالدوله را شرح می دهد. او عقیده دارد سقوط وثوق الدوله در نتیجه احساسات ملی و وطن پرستی انجام شد ولی مشیرالدوله در نتیجه فشار انگلیسها ساقط گردید.

مکی بطور کلی سیاست داخلی مشیرالدوله را تأیید کرده و سرکوب نهضت های ملی را وسیلهٔ مشیرالدوله برای استقلال کشور ضرور میداند. در یک قسمت از تاریخ بیست ساله مینویسد مشیرالدوله از سر کار آمدن تا سقوطش کارهای مهمی انجام داده: از بین بردن عصیان در اردبیل، ارومیه، خلخال آذربایجان - گیلان و خراسان (2) که خطری

ص: 32


1- منظور نویسنده را نفهمیدم!
2- در اینجا هم نویسنده اشتباه کرده زیرا مشیرالدوله با نهضت جنگل روابط خوبی داشت و هیأت هائی نزد میرزا کوچک خان روانه داشت و وجود او را برای جلوگیری از نفوذ انگلستان لازم میدانست در سرکوب نهضت کلنل محمد تقی خان پسیان هم کوچکترین دخالتی نداشته و این نهضت بدست قوام السلطنه و رضاخان از بین رفت.

برای مملکت داشتند با دست مشیرالدوله انجام گرفت مشیرالدوله عصیانها را خواباند و در دورۂ صدارت خود انضباط برقرار کرد.

مکی برای عملیات سیاسی مستوفی الممالک نیز که در 1923 به صدارت رسیده بود ارزش قائل می شود. همان وقت مبارزه بین نمایندگان مجلس چهارم به رهبری مدرس که طرفدار منافع طبقاتی فئودالها، روحانیون و سرمایه داران بزرگ بود از یک طرف و سلیمان میرزا که رهبر فراکسیون سوسیالیستها بود از طرف دیگر ادامه داشت. فراکسیون سلیمان میرزا از طرف فئودالهای روشنفکر و خرده بورژواها حمایت می شد.

با تمام محبوبیتی که مستوفی الممالک داشت نتوانست در مملکت نظم برقرار کند. مکی علت این عدم موفقیت او را اولاً در رفتار مماشات آمیز و عدم قاطعیت او و ثانیاً مخالفت مدرّس که طرفدار جدی قوام السلطنه بود می داند. با این حال مکی مستوفی را یک رجل وطنخواه می داند، و عمل او را که میخواست ایران در بی طرفی بماند و با حکومت شوروی رابطه تجاری و سیاسی برقرار کند توجیه می کند. مکی سبب سقوط مستوفی را کاملاً موشکافی نمی کند ولی گویا طرفداری او را از رابطه تجاری و سیاسی با شوروی و درین صوّرت ترس از توسعهٔ نفوذ کمونیست در ایران را در سقوط او مؤثر می شمارد.

مکی در عین حال اقدامات مستوفی الممالک و مدرس هر دو را مورد تأیید قرار می دهد ولی می نویسد مستوفی شصت ساله هیچ گرهی را نتوانست از کار فرو بسته مملکت بگشاید.

مکی اهمیت زیادی به نهضت های ملی ایران می دهد ولی برای شخصیت رهبران زیادتر از خلق اهمیت قائل است. او عقیده ندارد که تاریخ را توده ها ایجاد می کنند، به همین جهت در تألیفات خود بیشتر به اخلاق و عملیات رهبران توجه دارد و به تأثیر قدرت کشاورزان و صنعتگران و سرمایه داران کوچک در نهضتها اهمیت نمی دهد. ولی در ضمن چنین اعتقادی باز هم سقوط سلسله قاجار را در اثر نهضت سالهای 20 و نتیجه

ص: 33

مبارزه با فئودالیزم می داند.

او در صفحات کتاب تاریخ بیست ساله در بارۀ نهضت های آذربایجان، گیلان، مازندران و خراسان اطلاعات و معلومات مفصلی میدهد و معتقد است تمام این نهضت ها عکس العمل نسبت به قرارداد 1919 و هدف اصلی لغو این قرارداد ننگین بوده است.

مکی این نهضتها را که خلقها محرک آنها بودند از دیدگاههای مختلف مورد برسی قرار می دهد. انقلاب شیخ محمد خیابانی را حادثۀ بزرگی در تاریخ ایران می داند. سبب و علت این عصیان را نارضایتی مردم از قرارداد انگلیس و ایران در 1919 می داند و می نویسد: اقدامات وثوق الدوله عليه حزب دموکرات ایران - که نماینده آن در مجلس علیه قرارداد 1919 نطق کرده بود مردم آذربایجان را برانگیخت. موقعی که دولت حزب دموکرات آذربایجان به رهبری خیابانی را منحل نمود نارضایتی مردم بیشتر شد. به عقیده مکی، خیابانی برای تعمیم بورژوازی و تساوی اخلاقی (؟) اقدام می کرد. در این قسمت مکی از مقدمه دکتر شفق بر کتاب ترجمۀ حال محمد خیابانی اتخاذ سند می کند و می گوید: «مقصد آنها تعميم مقاصد سیاسی نبوده بلکه تأمین اهداف اخلاقی در ایران بوده است.»

مکی که خود طرفدار مبارزات مسلحانه نمی باشد مبارزۀ خیابانی را در مقایسه با مبارزات مسلحانه خراسان و مازندران و ارومیه یک مبارزه اخلاقی می پندارد. از ارزیابی مکی چنین بر می آید که نهضت خیابانی محدود به یک مبارزۀ صنفی بوده است و مکرّر تکرار می کند که خیابانی مردم را به اشاعه اهداف صنفی دعوت می کرد و همین امر و استفاده نکردن از زور و اسلحه سبب سقوط نهضت در آذربایجان گردید. مکی نتیجه می گیرد اگر خیابانی در عقیده خود مردد نمی شد و از میرزا کوچک خان کمک می گرفت، نهضت آذربایجان که 6 ماه دوام داشت از بین نمی رفت.

مکی نسبت به نهضت کلنل محمدتقی خان که در 1921 بوجود آمده حسن ظن نشان می دهد ولی نهضت او را از نظر اجتماعی تحلیل نمیکند و آنرا نتیجه اختلاف بین کلنل محمدتقی خان و قوام السلطنه می داند. درست است که کلنل محمدتقی خان از دستور حکومت مرکزی تمرد کرد ولی در حقیقت عصیان او بازتاب عصیان مردم بوده و همین قیام بود که بعدها در نهضت دهقانان ایران کاملاً مؤثر افتاد مکی اذعان دارد که طرفداران کلنل محمد تقی خان عده معتنابهی بودند.

مکی که مخالف نهضتهای دموکراتیک و حرکت از پائین است، نهضت مسلحانه

ص: 34

گیلان را مورد انتقاد قرار می دهد. در نهضت گیلان مکی به دو دسته متمایز قائل شده است نسبت به میرزا کوچک خان حسن ظن نشان داده ولی دسته انقلابیون به رهبری احسان الله خان. حیدرخان و خالوقربان را تنقید می کند. او کوچک خان را وطن پرست خوش مشرب دانسته و مبارزۀ او را ضد استعمار انگلیس میداند و تأثیر نهضت جنگل را در کارهای دولت تأیید می کند، در عین حال اقدام جنگلیون را بر ضد دسته انقلابی دیگر که می خواستند گیلان را از ایران جدا کنند تأیید می کند و مخالفت با آنها را مورد موافقت قرار می دهد، در صورتی که نهضت گیلان بر روی پایه های دموکراتیک گذارده شده بوده است و در آن کمونیستهای ایران موثر بوده اند.

بطور کلی اهداف خلق و مفهوم دموکراسی انقلاب (؟) برای مکی روشن و قابل هضم نیست به همین لحاظ اعمال قدرت و فشار دولتهای مرکزی را برای حفظ استقلال کشور ضروری می شمارد.

مکی به نهضت مردم آذربایجان به رهبری لاهوتی با نظر مخالف می نگرد و از او تنقید می کند و وی را متهم به شورش می شورش می.کند ولی در عین حال قبول دارد که این قیام مسلحانه توسط ژاندارمها و افراد قشون علیه دیکتاتوری رضاشاه بوده است و مردم تبریز نیز به

قیام کنندگان پیوسته اند.

مکی سیاستمدار و مورخ می خواهد روابط ایران با دیگر کشورها را مورد مداقه قرار دهد یکی از توجیهات شایان توجه وی این است که با تغییر سیاست شوروی پس از انقلاب اکتبر، انگلستان نیز الزاماً باید خط مشی خود را در مستعمرات و نیم مستعمرات تغییر دهد. در حقیقت سیاست استعماری انگلیس در خاور دور و خاورمیانه از جمله ایران در بیست سال اول قرن بیستم مبتنی بر ایجاد کمربند آهنین به دور شوروی است و به پیروی از همین سیاست است که دولت انگلستان در کشورهای هم مرز اتحاد جماهیر شوروی رژیم دیکتاتوری خشن ایجاد می.کند با این بیان مکی ثابت میکند که تحوّل 1921 در ایران با دست لندن و توسط آژانسهای انگلیس انجام گرفته است. مکی اقدامات انگلیسها را در ایران تنقید می کند، ولی عملیات امریکائیها را تأیید و توصیف می نماید (؟) و می نویسد که آنها طرفدار استقلال ایران هستند. وی سعی بسیار کرده است ثابت کند ایالات متحده همیشه نسبت به ایران دارای یک سیاست بیغرضانه بوده و مایل به ترقی و پیشرفت و عدم وابستگی این کشور است. در صورتی که توجه امریکا به احوال یک عده از سرمایه داران ایران و تحبیب آنان می باشد و علاقه ای به

ص: 35

استقلال ایران ندارد .

مکی در ضمن انتقاد از سیاست انگلیس و تعریف از سیاست آمریکا نسبت به شوروی و سیاست وی مردد است. وی گرچه تحت تأثیر و تلقین مطبوعات ارتجاعی جهان سرمایه داری، بین حکومت جوان شوروی و حکومت روسیه تزاری فرقی نمیگذارد ولی در عین حال نمیتواند تأثیر مطلوب انقلاب اکتبر و انعقاد قرارداد 1921 ایران و شوروی را نادیده بگیرد. ضمن اینکه جهات مثبت قرارداد 1921 را تأیید میکند و با مقایسه با قرارداد ترکمانچای مینویسد رفتار حکومت شوروی برخلاف روسیه تزاری است با این وصف از ترس نفوذ کمونیسم سعی می کند به هر تدبیر از اهمیت قرارداد 1921 بکاهد و آنرا ناچیز جلوه دهد.

این است نظریۀ حسین مکی؛ او یک مورخ بورژو است و سعی دارد از منافع سرمایه داران ملی دفاع نماید. او برضد انگلیسها بوده ولی طرفدار نزدیکی ایران و امریکا می.باشد مؤید این مدعا نطقهای او در شانزدهمین دوره مجلس و مقالاتش در مطبوعات سال 1953 است که سعی میکند هیأت حاکمه وقت را قانع کند هیأت حاکمه وقت را قانع نماید که باید به سیاست امریکا متکی شد. (1) این نظریه مکی نه تنها در تألیفات تاریخی او منعکس شده بلکه در گزارشهای وی به مجلس 15 و 16 تأیید می شود. تمام فعالیت وی در ظرف سالهای 1941 به بعد مؤید این نظر است.

مکی تاریخ نویس تمام صفات مورخین سرمایه داری ایران را دارا می باشد، فقط فرقی که با آنها دارد این است که نامبرده حوادث تاریخی را با استناد به دلیل و اسناد تاریخی شرح می دهد و سعی می کند از آرشیوهای معتبر دولتی استفاده کند و کارهایش با ماخذ و مستند باشد. با تمام آنچه که گفته شد، آثار مکی برای دانشمندان شوروی مأخذ معتبر و مهمی می باشد و خدمت وی را نسبت به تجزیه و تحلیل تاریخ جدید ایران

ص: 36


1- در این مورد هم نویسنده کاملاً دچار سوء تفاهم و یا اشتباه در ترجمه از فارسی به روسی شده است. زیرا در تمام نطقها در مجلس مخصوصاً پس از مراجعت از امریکا به ملت ایران و مجلس توصیه و تأکید کردم که نباید به آمریکا متکی شد. حتی دعوت یک ماهه دولت امریکا را به علت دخالت آن دولت در وقایع سی تیر رد کردم و از ملاقات با وزیر خارجه آمریکا و ملاقات با رئیس جمهور صرف نظر نمودم برای اطلاع بیشتر به صورت جلسۀ 46 دورۀ هفدهم که گزارش سفر امریکا را به مجلس داده ام مراجعه شود.

نمی شود انکار کرد و نادیده گرفت. برخلاف مورخین دیگر که قصد داشتند رژیم پهلوی را یک رژیم نو و مترقی جلوه دهند، مکی این رژیم را همچون رژیم های قدیم ایران شناسانده و ثابت کرده است که متکی به مالکین و فئودالها و سرمایه داران بزرگ بوده است. او بر این باور است که نهضت جمهوری خواهی در ایران نیز یک نهضت اصیل مردمی نبوده بلکه دستوری از بالا و خواسته شخص رضاشاه پهلوی با راهنمائی انگلستان بوده است.

در تمام آثار علمی و تاریخی خود حسین مکی سعی بر آن داشته است که نقش استعمارگران انگلیسی را که میکوشیدند ایران را به یک پایگاه ضد شوروی مبدل سازند و بوسیله «شرکت نفت انگلیس و ایران» کشور را به اسارت خود در آورند، برملا نماید.

با تمام ملاحظات گوناگون که مورخین ایران نسبت به حکومت شوروی بکار می برند، مکی ناگزیر به اعتراف این حقیقت شده است که تأثیر دولت شوروی در استحکام مبانی اقتصادی و استقلال سیاسی ایران بسیار کارساز بوده است».

نویسندهٔ «انستیتوی خلقهای آسیا»، یعنی ا. آ . داروژنکو معلوم نیست زبان فارسی می دانسته است یا ترجمۀ آثار مرا در اختیارش گذاشته اند تا دربارۀ آنها مطلب بنویسد و اظهار عقیده کند. به هر حال بسیاری از مطالب را یا خود درست نفهمیده یا غلط برای او ترجمه کردهاند و اشتباهات بسیاری دارد. از آن جهت که ممکن است بعدها نوشته نامبرده به فارسی ترجمه شود و مورد استناد قرار گیرد و احیاناً بدست افرادی صاحب غرض و نادان مانند امیر علائی بیفتد و اتخاذ سند کنند، ناگزیرم دربارۀ مطالبی که نوشته است توضیحی ولو به اجمال بدهم.

ابتدا یادآوری این نکته ضرورت دارد که «داروژنکو» نویسنده ای است با جهان بینی کمونیستی و از همان ابتدای مقالهٔ خود لغات «بورژوازی»، «سرمایه داری» و «سوسیالیستی»... و از این قبیل را که ابزار کار و در استخدام نویسندگان کمونیست است مطرح می کند. مثلاً انقلاب مشروطه ایران را «انقلاب بورژوازی»! و مرا یک نویسنده بورژوازی طرفدار سرمایه داری! می نامد و مطالبی نظیر آن .

این نوشته ایشان را که تحت عنوان «فعالیت سیاسی مورخ حسین مکی» است و 15 صفحه (از صفحه 61 تا 75) را اشغال کرده است می توان به سه قسمت مشخص تقسیم کرد:

ص: 37

1 - اطلاعاتی درباره خانواده و تحصیلات و مشاغل دولتی ام داده است که پاره ای اشتباهات دارد. این اشتباهات ضمن نقل مطالب نویسنده مزبور، در پاورقی توضیح داده شده است.

2 - اظهار عقیده در بارۀ نوشته های تاریخی و سیاسی اینجانب که خوانندگان در این مورد بهتر میتوانند قضاوت کنند و خود دفاعی نمی کنم.

3- اما قسمت اساسی این مقاله مطالبی است راجع به بینش و سوابق مبارزات سیاسی اینجانب. نویسنده در این باره تفسیرها و تعبیرها و نتیجه گیریهایی دارد که فقط از عهده یک نویسنده کمونیست بر می آید.

نویسنده پس از اینکه مختصری از سوابق مبارزاتی مرا برای ملی شدن صنعت نفت شرح می دهد (بی آنکه به آن نطق مشهور در آخر دوره پانزدهم مجلس اشاره بکند) و قبول دارد که علیه انگلستان و سیاست سازشکارانه امریکا مبارزاتی کرده ام، یکباره وقتی می بیند که گفته ام: «برای ما شوروی، آمریکا و انگلیس یکسان است» خون بلشویکی او به جوش می آید و چنین می گوید: «... وی (یعنی مکی) و کسانی که مانند وی می اندیشند ارزش واقعی روابط دوستی شوروی و ایران را نمی شناسند و نمی دانند این روابط در حفظ استقلال ایران چه اندازه مؤثر است (!!)... آنها سعی می کنند با این کار خودشان در نزد امریکا و انگلستان برای ایران امتیازاتی کسب کنند...!» و دست آخر هم می گوید «... این بود زندگی نامۀ کوتاهی از مکی نماینده جناح در حال نابودی ملی بورژوازی ایران... مؤلف آثار ادبی سیاسی فراوان...».

بطور خلاصه بگویم نوشته «دار وژنکو» دارای تناقض بسیار است که خواننده منصف آشکارا این تناقضات را در می یابد. در اینجا به هیچ وجه قصد پاسخ گوئی به تمام ادعاهای وی را ندارم چون آن نویسنده پرورش یافته مکتب کمونیستی است و عینکی بر چشم او زده اند که همه چیز و همه کس را از ورای آن می بیند و ارزیابی می محاجه با او نتیجه ای ندارد و واقعاً اینطور معتقد است که «استقلال ایران» وقتی حفظ می شود که زیر یوغ شوروی باشد و ارتش سرخ با همه قدرت و توانش آن را چون جوجه ای زیر پر خویش بگیرد و از چشم زخم آمریکا و انگلیس و فرانسه و... حفظ کند آن گونه که اکنون ملت افغانستان از نعمت این استقلال بهره مند شده است(!!) و لهستان و چکسلواکی و چند کشور دیگر سالهاست به این استقلال رسیده اند(!)

با این اعتقاد است که وقتی من در یکی از مقالاتم که در باختر امروز چاپ شده

ص: 38

می نویسم: «مبارزۀ ما با امپریالیسم انگلستان نباید موجب گردد که به آغوش کمونیزم برویم» به مذاق او خوش نیامده و از آن انتقاد می کند.

برای آنکه خوانندگان را با گوشه ای از مبارزات خود آشنا کنم، ذیلاً یکی از نطقهای خود را در مجلس شورای ملی درج می کنم تا روشن شود چرا این صحبتها که مورد توجه میهن پرستان قرار میگرفت به مذاق نویسندۀ مقاله و امثال او خوش نیامده است:

نقل از صورت مشروح مذاکرات مجلس روز یکشنبه 29 اردیبهشت ماه 1330

«... امروز یک وظیفه وجدانی بنده را وادار کرد که بنام ملت ایران یک عرایضی اینجا بسمع جهانیان و ملل آزاد جهان و آنها که به دروغ و تزویر دعوی آزادی طلبی و حمایت از ملل ضعیف را میکنند برسانم. متأسفانه برخلاف آنچه را که روزنامه های آمریکا (که گاهی بعضی از آنها هم به ما نیش می زنند) و مبارزات اخیر ملت ایران را هم سنگ مبارزاتی که در اواخر قرن هیجدهم ملت آمریکا برای بدست آوردن آزادی خودشان می کردند جلوه گر می ساختند و همیشه سیاسیون امریکا در دنیا ندا می دادند که ما از ملل ضعیف پشتیبانی می کنیم و در دو نوبت که وارد جنگ شده ایم برای تأمین آزادی ملل ضعیف و بسط دموکراسی در دنیا بوده و هیچوقت در امور داخلی هیچ کشوری مداخله نمی کنیم، دیروز سیاسیون آمریکا و وزارت خارجه آمریکا برخلاف آنچه را که تاکنون مدعی بودهاند در امور داخلی کشور ایران که یک کشوری است آزاد و مستقل مداخله کردند (صحیح است) ما تصور می کردیم که بعد از آزمایش 8 ماه مداخلات در حکومت رزم آراء دولت امریکا لااقل از تجربیات تلخی که نصیبش شده است درس عبرت گرفته و همواره از افکار عمومی ملت ایران پشتیبانی خواهد کرد و لااقل اگر پشتیبانی نکند به کمک شرکت غاصب نفت به جنگ ملت ایران نیاید. برای ما از اینکه آمریکا اعلامیه بدهد یا ندهد کمترین ارزشی ندارد (صحیح است) برای اینکه مجلس شورایملی و سنای ایران که قانون ملی شدن نفت را بتصویب رسانیده اند، ضامن این تصویب، 18 میلیون جمعیت ایران است. (تیمورتاش - نه آقا، 18 میلیون ملت ایران ضامن این تصمیم نیست.) آقای تیمورتاش ضامن این تصمیم هستند.

تیمورتاش - نه آقا، بدبختانه خود آقا هستند .

ص: 39

کشاورز صدر - امروز آقای مکی عصبانی نشوید یک نقشه ای هست، خونسردی بکنید.

فرامرزی - پس مجلس سنا و مجلس شورایملی که رأی داد ملت ایران پشت سرش نیست؟

دکتر بقائی به اتفاق آراء تصویب شد خودشان هم رأی دادند.

تیمور تاش --- بنده رأی ندادم.

دکتر بقائی - پس تا حالا شما را بحساب نگذاشته بودیم

مکی - بهرحال ضامن استقلال هر ملتی افرادی هستند که در آن کشور زندگی می کنند، ضامن استقلال ملت ایران هم جمعیتی است که در آن زندگی می کنند و به کرات نشان داده شده است که در مواقع خطیر و بحرانی ملت ایران از جان و دل و حتی با تمام قوا تا آخرین قطره خون خودش ایستادگی کرده است (صحیح است) و اکنون هم با تمام قوا ایستاده ایم و جواب این اعلامیه را رسماً و عملاً به دنیا نشان خواهیم داد. (صحيح است) اگر دولت امریکا نخواهد از گذشته درس عبرت بگیرد و باز در امور داخلی ملت ایران مداخله کند (تیمور تاش - خود را در آغوش ملت شوروی خواهیم انداخت) آن شما هستید که خود را در آغوش دولت شوروی می اندازید برای ما شوروی، آمریکا و انگلیس یکسان است هر کس به استقلال و حق حاکمیت ملی ایران احترام بکند ما نیز احترام متقابل خواهیم داشت (صحیح است) و هر کشوری خواه شوروی، خواه انگلیس، خواه امریکا یا هر کشور دیگری می خواهد باشد به اندازۀ سر سوزنی به استقلال ما لطمه وارد آورد ما بزرگترین دشمن او خواهیم بود احسنت - صحیح است ولی امریکا و انگلیس با این مانورها می خواهند ملت ایران را به آغوش شوروی بیندازند وقتی که ملت ایران راه را از هر طرف بر خود مسدود دید آنوقت است که زمینه برای کمونیسم و انقلاب آماده می شود و این امریکا و انگلیس است که میخواهد ملت نجیب ایران را برخلاف آمال و آرزوی قلبیش بطرف کمونیزم سوق بدهد (غلامرضا فولادوند - بطرف کمونیزم آن وقت هم سوق نمی دهد) اما باید در مورد یادداشت اخیر دولت انگلستان بگویم که قانونی است که از تصویب مجلس ایران گذشته است و ما از حق حاکمیت ملی خودمان استفاده کرده ایم. انگلستان می تواند مدعی بشود که یک ملتی را به زندان بیندازد و بگوید برای این به زندان انداخته ایم که به زور قرارداد تحمیل کرده بودیم. ایران یک انبار باروت بین المللی است، دنیا و آزاد مردان دنیا متوجه باشند که به این انبار باروت کبریت نزدیک

ص: 40

نکنند، اگر کبریتی به این انبار باروت نزدیک شود امپراطوری بریتانیا از بین خواهد رفت، در این آتش آنها زودتر از ملت ایران خواهند سوخت. در یکی از جراید امروز دیدم بعضی از مراجع تقلید صراحتاً اظهار عقیده کرده اند که هرگاه تهدیدات انگلیس که جنبه هو و تبلیغ و ارعاب ملت ایران را دارد بخواهد جنبۀ عمل بگیرد فتوای جهاد خواهند داد و امروز در این زمینه پیامی از طرف حضرت آیت الله کاشانی در فتوای جهاد مشاهده کردم. بنابر این سعادت ملت ایران برای پاره کردن زنجیر استعمار شرکت غاصب نفت ایران است که تا آخرین قدم در مقابل این قبیل تبلیغات و این قبیل حملاتی که به ملت نجیب ایران میشود ایستادگی کند و تا آخرین قطره خون خود ایستاده ایم و نفت را بتمام معنی ملی خواهیم کرد و این قانون را بصورت اجرا و عمل در می آوریم (صحیح است) (فقیه زاده - ملی ،شده باید اجرا بشود) بلی ملی شده است باید اجرا بکنیم و بهیچ نحوی از انحاء اجازه نخواهیم داد که شرکت غاصب نفت بنحوی از انحاء بساط عملیات بهره برداری را در ایران ادامه دهد نفت ملی شده است و باید تمام عملیات اعم از اکتشاف و استخراج و بهره برداری در دست دولت و ملت ایران قرار گیرد (صحیح است) بنابر این اباطیلی که اکتشاف و استخراج در دست ملت ایران باشد ولی تصفیه و صدور نفت در دست شرکت نفت انگلیس و ایران باشد این یک حرف پوچی است که ما هیچ گونه زیر بار این حرف نخواهیم رفت (صحیح است) و تا آخرین قدم هم مقاومت خواهیم کرد (صحیح است) و بطوری که در جراید خواندم آزاد مردان تهران و اجتماعات آزادیخواه طهران روز سه شنبه بعد از ظهر بعنوان ابراز تنفر و انزجار نسبت به رویه دولت امریکا و یادداشت اخیر دولت انگلیس در این میدان بهارستان تظاهراتی خواهند کرد و این تظاهرات در روز سه شنبه نشان می دهد می دهد که مردم تهران تا چه اندازه با ادامه عملیات شرکت نفت در ایران مخالف هستند. چنانکه همواره مردم تمام ایران و تمام شهرستانها نشان داده اند که با هر نوع عملیات شرکت نفت که تاکنون ظرف این پنجاه ساله به بدبختی و بیچارگی ملت ایران تمام شده است مخالفند و با تمام قوا برای پاره کردن این زنجیر قیام و اقدام کرده اند. بنابر این نه ملت ایران از آن یادداشتها هراس دارد و نه برای این ها کمترین ارزشی قائل است و نه آن حکمیت را می پذیرد زیرا ما از حق حاکمیت ملی خودمان استفاده کرده ایم و نمی توانند به ما بگویند که شما نباید از حق حاکمیت خود استفاده نمائید و مستقل باشید. ما مستقلیم و آزاد و برای هر کشور مستقل و آزادی حق حاکمیت ملی مسلّم است و ما از همان حق استفاده خواهیم کرد».

ص: 41

پس از بیانات فوق الذکر سناتور خواجه نوری در جلسه رسمی مجلس سنا مطالبی در رد این بیانات نموده بود که در جلسه بعد یعنی در جلسۀ 149 مورخ 5 شنبه دوم خرداد در تأیید بیانات جلسۀ گذشته چنین گفته ام:

نقل از صورت مشروح مذاکرات مجلس جلسه 149 مورخ 5 شنبه 2 خرداد 1330

رئیس - آقای مکی

مکی - بنده قبلاً باید از همکار محترم آقای سرتیپ شیبانی تشکر بکنم که وقت صحبت خودشان را به بنده واگذار کردند تا مطالبی را که لازم است بعرض مجلس شورای ملی برسانم و به عقیدۀ خودم کمال ضرورت را دارد که بنده عرایضم را به اطلاع مجلس رسانیده باشم. در جلسۀ گذشته بنده یک عرایضی اینجا پشت تریبون مجلس کردم و همۀ آقایان سابقه دارند که اگر کسی بخواهد از طرف کمیسیون مربوطه اش به عنوان مخبر یا منشی یا رئیس کمیسیون یا هر چیز صحبت بکند در موقعی که آن موضوع مطرح است در دستور، صحبت می کند و هر کس خارج از دستور یعنی نطق قبل از دستور بکند عقیده خودش است که بیان می کند. (صحیح است) در جلسۀ گذشته سنا آقای خواجه نوری اظهار محبتی به بنده فرمودند و بنده را آدم وطن پرستی قلمداد کردند. بنده از لطف ایشان تشکر دارم ولی یک بیانی کردند که بیانی که بنده کرده ام از طرف کمیسیون نبوده است و مخبر هیئت مختلط نبوده است بنده میخواستم از اینجا به ایشان و سایر آقایان نمایندگان محترم سنا که در جلسه خصوصی هم مطالبی گفته اند عرض کرده باشم که عرایضی که بنده در جلسه گذشته از اینجا به اطلاع همکاران محترم رسانیدم عقیدهٔ 18 میلیون جمعیت این مملکت بوده است. همان جمعیتی که یک نمونهاش و یک مقدارش در روز سه شنبه در این میدان بهارستان آمدند و در آن هوای گرم چند ساعت در نهایت آرامش و در نهایت وطن پرستی و بردباری ابراز احساسات نسبت به مداخلات بی رویه آمریکا و انگلیس در امور داخلی ایران کردند (صحیح است) و روی همین زمینه تلگرافاتی هم از شهرهای مختلف ایران شده است که بنده نمیخواهم با خواندن آنها وقت مجلس را گرفته باشم ولی یکی دو نمونه اش را از دورافتاده ترین نقاط مملکت است اینجا قرائت می کنم. می گوید جناب آقای مکی نماینده واقعی و با شهامت جبهه ملی نطق دیروز جنابعالی

ص: 42

پاسخ یادداشت دولت متجاوز و غاصب انگلیس در مجلس شورای ملی آخرین ندای 18 ميليون ملت رنجدیده ایران بود که به گوش جهانیان رسید اجازه فرمائید بنام یک فرد ایرانی به جنابعالی تبریک بگویم مطمئن باشید نام پر افتخار... چنین و چنان الی آخر. این تلگراف از تربت حیدریه بود. تلگرافی از شاهرود رسیده است که به آقای فولادوند نماینده محترم شاهرود نشان دادم در همین زمینه است تلگرافی از تهران از بازار رسیده است گوید حضور محترم جناب آقای مکی فدوی حاجی منصوری با جمعیت سه هزار نفری چهار سوق بزرگ به نطق پریروزتان که بی شباهت به بیانات جد بزرگوارتان حضرت سيد الهشداء عليه السلام نبوده باعث افتخار و سربلندی عموم ملت بخصوص اینجانبان گردیده همان طوری که نسبت به حفاظت منزل و روزنامه شاهد آقای دکتر بقائی کوشش نموده حاضر به فداکاری هستیم و جاناً و مالاً در اطاعت اوامر جنابعالی ساعی هستیم. تلگراف دیگر مینویسد نطق مستدل (یکی از نمایندگان از کجا تلگراف شده) از تهران از آقای حسین کبیر وکیل دادگستری نطق مستدل و شجاعانه دیروز شما در مجلس مطابق افکار عمومی بیان شده ملت پشتیبان شما و دولت آقای دکتر مصدق است. خواهشمندم تبریکات مرا بپذیرید. اینها را بنده تقدیم مقام ریاست می کنم که عیناً به مجلس سنا بفرستند و چون حفظ حقوق نمایندگان مجلس شورایملی با مقام ریاست مجلس شورای ملی است مطلبی را امروز بنده عرض کردم از این جهت بود که در جلسه گذشته مجلس سنا اظهاراتی شده بود و همچنین در جلسه خصوصیشان هم بیاناتی کرده بودند که لازم دانستم این مطالب را عرض کنم وکیل مجلس شورای ملی و مجلس سنا هر نماینده ای آزاد است آنچه را که به فکرش می رسد در راه سعادت ملت بیان بکند این حرفهائی که از پشت پرده سنا گاهگاهی به گوش می رسد بنده تا کنون نمی خواستم باعث ایجاد اختلافی بین سنا و شوری باشم. همین قدر خواستم عرض کنم بنده به خیلی از شخصیت های سنا احترام می گذارم و شخصیتشان را در خور ستایش می دانم ولی گاهگاهی هم از پشت پرده سنا نغمه هائی به گوش ما می رسد که اگر زیاد هم بخواهند اصرار بکنند بنده پرده ها را بالا می زنم و آنچه را که نباید فاش بکنم فاش خواهم کرد و آنچه را که در مجلس شورایملی بعرض نمایندگان رساندم عقیده 18 میلیون نفر ملت ایران بوده بنده یک شخصیت دارم - عضو جبهه ملی و دبیر جبهه ملی هستم یک شخصیت دارم که نماینده مجلس هستم، یک شخصیت دارم که مخبر هیأت مختلط نفتم، یک شخصیت هم دارم که مخبر کمیسیون نفت مجلس شورایملی هستم. آن روزی که اینجا عرض کردم آنچه را که گفتم عقیده 18

ص: 43

میلیون جمعیت این مملکت بود حالا هر طوری می خواهند حساب بکنند بکنند (امینی - آقای خواجه نوری هم با شما همعقیده اند. سوء تفاهمی شده) اجازه بفرمائید یک مطلبی را خواستم عرض کنم راجع به شناسائی دولت یهود. جبهه ملی از اول موافق نبود و نیست و آن روز هم گفتم که پولهائی که گرفته شده که دولت یهود را برسمیت شناخته اند و این قدر وقیحانه بوده است که این پولها با چک رد و بدل شده است.

اردلان - اگر اطلاع دارید بفرمائید.

یکی از نمایندگان - این پولها را کی گرفته؟

مكى - رئیس دولت وقت

«دار وژنکو» نویسنده «انستیتو خلقهای آسیا» در ضمن شرح حالم مرا طرفدار سیاست امریکا معرفی کرده است. البته در آثار من در مواردی به ناگزیر سخن از بعضی شخصیتهای امریکائی رفته است.

مثلاً در تاریخ بیست ساله، از پاسکرویل معلم مدرسه امریکائی در تبریز تجلیل شده است که با مشروطه خواهان همکاری کرد و در جنگ با قوای محمدعلی شاه کشته شد؛ و نیز از خدمات مستر شوستر امریکائی که به سمت مستشار مالی در ایران خدمت کرد و ژاندارمری را تأسیس نمود تقدیر به عمل آمده است؛ نیز از خدمات مستر جردن که مدرسۀ امریکائی را در تهران تأسیس نمود ستایش شده است؛ و بالاخره به دوره اول خدمت دکتر میلیسپو در ایران و سر و صورتی که به تشکیلات وزرات دارائی داده است با نظر مثبت نگریسته شده و در عین حال دورۀ دوم خدمت او در زمان جنگ جهانی دوم شديداً مورد انتقاد قرار گرفته است.

گویا نویسنده فوق الذکر از این گونه مطالب اتخاذ سند کرده است و گرنه در هیچ مورد دیگری، چه در آثارم و چه در مطبوعات و چه در دورۀ نمایندگی مجلس و نطقهایم از سیاست امریکا جانبداری نکرده ام بلکه علیه سیاست آنها مکرر بحث نموده ام، حتی در مورد وقایع 30 تیر 1331 شدیداً به سیاست آمریکا در ایران حمله کرده ام که در جلد پنجم کتاب سیاه ذکر شده است. معلوم نیست این نویسنده از کجا استنباط کرده است که: «حسین مکی هم خود را بر این مبذول داشته که هیأت حاکمه را قانع نماید تا به سیاست امریکا متکی شده و تکیه گاه مستحکمی برای خود برگزیند (!!)... تمام فعالیت وی در ظرف سالهای 1940 به بعد مؤید این نظراتست (!!)».

در جای دیگر نویسنده اظهار عقیده می کند که: «مکی مخالف حرکات

ص: 44

دموکراتیک است و مخالف هر گونه نهضت و تشکیلات از پائین است...» این مطلب را بلافاصله چنین توجیه می کند که چون «... مکی اقدام جنگلتون را بر ضد دستۀ دیگر انقلابیون (به رهبری احسان الله خان حیدرخان، و خالوقربان) که می خواسته اند گیلان را از ایران جدا نمایند، تأیید می کند و مخالفت با آنها را مورد موافقت قرار می دهد. در صورتی که نهضت گیلان برروی پایههای دموکراتیک گذارده شده و در آن کمونیست های ایران و مردم شرکت مؤثر داشته اند».

ملاحظه می شود چون مکی با جدا شدن گیلان از ایران بوسیله کمونیستها مخالف است پس مخالف حرکات دموکراتیک و مخالف تشکیلات از پائین می باشد!! تو خود حديث مفصل بخوان از این مجمل .

خلاصه کلام آنکه قسمتهائی از مطالب مورد ادعای «دار وژنکو» به هیچ وجه مورد تأیید اینجانب نیست و نمی تواند مورد استناد هیچ مؤسسه یا نویسنده ای قرار گیرد و به درد همان نشریات کمونیستی می خورد.

* * *

تا اینجا هر چه گفتیم در بارۀ جلد اول و دوم و سوم بود، اما مدتی این مثنوی تعطیل شد اولاً اشتغال نگارنده به امور سیاسی و پارلمانی و ثانیاً مساعد نبودن فضای دموکراسی در ایران، چاپ و انتشار مجلدات چهارم به بعد را به عهده تأخیر افکند. بدیهی است در این مدت از ادامه کار تهیه اسناد و نوشتن مطالب منفک نبودم و به محض اینکه امکان انتشار مهیا شد دنباله مجلدات تاریخ بیست سالۀ ایران در اختیار هم مهینان قرار گرفت.

جلد چهارم به نام «آغاز سلطنت دیکتاتوری پهلوی» که از آغاز تحلیف و تاجگذاری رضاشاه شروع میشود و با خاتمه مجلس دوره ششم پایان می یابد، در سال 1361 منتشر گردید.

جلد پنجم با عنوان «استحکام دیکتاتوری رضاشاه پهلوی» در سال 1362 منتشر شد. این جلد تماماً شرح تمهیداتی است که رضاشاه برای استحکام دیکتاتوری و برقراری حکومت ترور و وحشت بکار می بندد که شرح کشتن مدرس، فرخی یزدی و سردار اسعد جزئی از آن است.

جلد ششم که در 1362 انتشار یافته «استمرار دیکتاتوری رضاشاه پهلوی» نام دارد. در این جلد هم از کشتارها و تمهیدات رضا شاه به منظور استمرار قدرت مطلقه

ص: 45

خود و جمع آوری املاک و ثروت، سخن رفته است. مطالب این مجلد تا وقایع سالهای جنگ دوم جهانی ادامه می یابد که در این سال پایه های قدرت رضاشاه متزلزل میشود... و

جلد هفتم به وقایع شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری پهلوی اختصاص یافته است که در سال 1363 منتشر گردید.

اینک جلد هشتم یعنی جلد پایانی این دوره تاریخ در دسترس عاشقان حقیقت قرار دارد.

خواننده عزیز، تهیه و تدوین و نگارش هشت جلد «تاریخ بیست ساله ایران» کاری غول آسا و عظیم بود. روزی که نگارش آن را آغاز کردم جوانی بودم پر شور و نشاط و سلامت و پر انرژی، اکنون که کار چاپ آن به پایان می رسد، سالهای کهولت را، با کوله باری از خاطرات افتخار آمیز از مبارزات جانانه در راه اعتلای ایران و مبارزات ضد استعماری می گذرانم.

آری، تدوین تاریخ بیست ساله ایران نیم قرن از بهترین سالهای زندگی مرا در بر گرفته است. اکنون که خدای بزرگ توفیق آن را به من داد که شادی انتشار آخرین مجلد این دوره تاریخ را احساس کنم، از پیشگاهش مسألت دارم توفیق و مجال اتمام دوره «کتاب سیاه» را نیز که چهار جلد آن منتشر شده است به من بدهد. نکته ای را که میل دارم در پایان این مقدمه باز هم با خوانندگان در میان بگذارم اینست که از ابتدای شروع به نگارش این دوره تاریخ و نیز «کتاب سیاه»، به رأی العین می دیدم که روزی افرادی از انتشار حقایق تاریخی - که بالطبع به مذاق آنان تلخ است - ناراحت و آزرده خاطر شوند و در صدد پاسخگوئی یا قلب حقیقت به نفع خود یا احیاناً فحاشی برآیند. این پیش بینی را در مقدمۀ جلد اول تاریخ بیست ساله و مقدمۀ جلد چهارم کتاب سیاه یادآور شدم.

بدیهی است نویسندۀ تاریخ مخصوصاً تاریخ معاصر باید انتظار داشته باشد وقتی در باره افراد و اشخاصی پلید که صرفاً روی حبّ جاه و مقام، به پیروی از نهاد و سرشت خويش مرتكب خیانت یا جنایتی تاریخی می شوند، حقایقی بنگارد، آن اشخاص یا اعقاب آنان را خوش نخواهد آمد و عصبانی میشوند و به لطایف الحیل درصدد تطهیر خویش بر می آیند. (1)

ص: 46


1- کما اینکه مطالبی که در جلد چهارم و پنجم در شرح فجایع سرتیپ جان محمدخان در خراسان و فجایع پدر او علاء الدوله که سلسله جنبان خاندان امیر علائیها می باشد، به نقل از نوشته شاعر و ملک الشعرا بهار درج گردید موجب عصبانیت یکی از اعقاب همین خاندان یعنی شمس الدین امیرعلائی شد و او را چنان دیوانه وار برانگیخت که ضمن دو جلد کتاب نگارنده و نیز ملک الشعرا بهار را هدف هتاکی و فحاشی بیشرمانه قرار داد ولی به مصداق شعر سعدی که می گوید: تو پاک باش و مدارای برادر از کس باک *** زنند جامه ناپاک گازران بر سنگ و یا به قول مولوی: «مه فشاند نور و سگ عوعو کند» از ادامه کار باز نایستادم. (پاره ای از هرزه درائیهای امیرعلائی در مقدمۀ جلد چهارم کتاب سیاه پاسخ داده شده و در مجلدات بعدی نیز با ارائه اسناد و مدارک پاسخ داده خواهد شد.)

بی مورد نمی بینم که در پایان این مقدمه چند سطر از مقدمۀ جلد اول را تکرار کنم:

«... نگارنده یقین دارد که پس از نشر این کتاب کسانی که از کشف حقایق تاریخ بیزار و نگرانند با من مخالفت خواهند کرد و آزرده خاطر بر من خواهند تاخت. ولی نگارنده جز حقیقت هدفی نداشته و همواره مدافع حق بوده و در پاسخ این اشخاص به ذکر این اصل مهم قناعت میکنم که ملت قضاوت میکند و آیندگان در پیشگاه حقیقت سر تعظیم فرود خواهند آورد.»

و چه مناسب است که چند بیت از شعر مشهور وثوق الدوله پایان بخش این مقدمه باشد.

گر روی زشت زشت، نماید در آینه *** مرد حکیم خُرده نگیرد بر آینه

نقش تو در زمانه بماند چنانکه هست *** تاریخ حکم آینه دارد هر آینه

سیمای نغز و صورت موزون طلب مكن *** چون می نهی مقابل روی خر آینه

در خجلت است بر حسب اقتضای طبع *** از عکس روی مردم بد گوهر آینه زین دیو سیرتان بهایم طبیعتان *** دعوی مردمی نکند باور آینه

مردادماه 1364

تهران - حسين حسین مکی

دانشمند توانا مرحوم

ص: 47

ص: 48

قوانین غلاظ و شداد

در دوران سلطنت رضاشاه قوانین عجیب و غریبی از مجالس مقننه ایران گذشته است که اغلب این قوانین برخلاف نص صریح چند اصل قانون اساسی بوده است که هم رضاشاه و هم نمایندگان در مجلس بحفظ آن قسم یاد کرده بودند.

پاره ای از این قوانین علاوه بر اینکه مغایر با قانون اساسی بوده برخلاف شرع اسلام (اعم از اهل سنت و جماعت) و برخلاف تمام مذاهب آسمانی (یهود و نصاری) هم بوده است مانند قانون فروش املاک وقف.

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد

که می حرام ولی به زمال اوقاف است

(حافظ)

تصرف در املاک وقف

تا آنجا که تاریخ گواهی می دهد تصرف در اموال و املاک وقف نامیمون و مشئوم بوده است و کسانی که تصرفاتی برخلاف نظر واقف نموده اند دچار سرنوشت های بسیار عجیب و هولناک و عبرت انگیزی گردیده اند.

اولین کسی که اقدام به تصرف اموال و املاک وقف در تمام ایران کرده نادرشاه افشار بوده است. وی پس از فتح هندوستان و مراجعت به ایران، لشكر به داغستان کشید و پس از آن در سال 1156 تقریباً با 300 هزار سپاهی سوار و پیاده بجنگ با دولت عثمانی به بین النهرین حمله برد و پس از تصرف

ص: 49

بعضی از شهرهای عراق منجمله شهر نجف به اصفهان بازگشت. روزی در عمارت عالی قاپو مشرف بر میدان شاه نشسته بود دید یک کسی با کبکبه و جلال خاص در میدان بزرگ حرکت می کند. پرسید این شخص کیست و چه کاره است؟ گفتند این صدر الصدور و رئیس کل اوقاف ایران است.

نادرشاه امر داد که تمام موقوفات را تصرف کنند و آن را جزو خالصه دولت قرار دهند و عایدات آن به خزانه دولت بیاید. پس از اجرای این امر طولی نکشید که نادرشاه در جنگل مازندران بین سواد کوه و علی آباد بقتل رسید و دو مرتبه موقوفات به حال اولیه بازگشت.

دستبرد به خزانه آستان قدس رضوی (علیه السلام)

دومین کسی که در اموال وقف تصرفاتی کرده سالار در شهر مشهد بوده است.

حسنخان سالار با کمک انگلیسیها در مشهد قیام کرده و با دولت یاغی شده و مدتها با قوای دولتی در جنگ بود. می شنید که حقوق سربازان دولتی مرتباً می رسد و برای فرماندهان و سرکردگان اردوی دولتی و افرادی که از خودشان رشادت و جلادتى بمنصه ظهور رسانیده بودند نشان و خلعت و شمشیر مرصع و سایر عطایا داده می شود، و بهمین جهت روحیه قوای دولتی بسیار خوب است. علت آنهم اینست که در مقابل فتوحات به آنان پاداشهای نقدی اعطا می شود. اما در این موقع وی کیسه اش خالی بود و از محلی جز خزانه آستان قدس رضوی (علیه السلام) نمی توانست مقصود و منظور خود را عملی سازد، بنابراین دستور داد در خزانه آستان قدس را شکسته و آنچه طلا و نقره در آنجا بدست آرند به ضرابخانه مشهد برده سکه نمایند.

سالار برای اجرای این مقصود به یکی از سران سپاه خود به نام سردار باقر فرمان داد، او هم با عده ای از سپاهیان تحت امر خود به آستانه قدس شتافته و به

ص: 50

یکی از آن سپاهیان دستور داد قفل در خزانه آستان قدس رضوی (علیه السلام) را بشکند، آن شخص بطوریکه ناسخ التواریخ نوشته است چنین جواب داد: «من در آستانی را که ملائک پاسبانی کنند این جسارت نتوانم کرد و خسارت دو جهانی نتوانم اندوخت.» باقر سردار در خشم شد و با خنجر خود به سینه اوزده که از پشتش سر بدر کرد و مرد. آنگاه به در خزانه شتافت و آن را شکسته وارد خزانه شد و هر چه از طلا و نقره در آنجا یافت برداشته بیرون شد، هنگام عبور از بام آستانه قدس رضوی (علیه السلام) ناگهان با گلوله توپی که از اردوی دولتی بطرف شهر شلیک شده بود مواجه گردید و بهمان مکانی که او با خنجر خود به سینۀ همان فردی که امتناع از امر او کرده بود خورد و یک نیمه تن او را ببرد. خدام آستان قدس و همچنین عده ای از علمای بزرگ آن شهر هم نسبت به تصرف در اموال آستان قدس اعتراض کردند و امام جمعه مشهد از این تصرف در خزانه آستانه بر آشفت و نامه محرمانه ای در مورد دستبرد به خزانه آستان قدس به حسام السلطنه فرمانده اردوی دولتی نگاشت، ولی مأمورین سالار قاصد او را گرفته ضمن کاوش بدنی نامه امام جمعه را بدست آورده و نزد سالار بردند. سالار متوجه شد که عده ای از علما و مردم نسبت به این عمل یعنی تصرف و سرقت اموال آستانه قدس رضوی (علیه السلام) ناراحت شده و با سلطان مراد میرزای حسام السلطنه در ارتباط هستند. برای عبرت و ارعاب سایرین امر داد امام جمعه را توقیف کنند و در حدود چهار هزار تومان از اموال او را به مصادره گرفت.

یکی دیگر از علماء به نام حاج میرزا هاشم را نیز توقیف کرد و میرزا صادق ناظر آستان قدس و حاجی میرزا عبدالوهاب مشرف و حاجی میرزا کریم وکیل و میرزا محمدتقی متولی باشی را نیز گرفته محبوس کرد.

چون از این عده که مخالف شکستن در خزانه آستانه و تصرف در اموال آن بودند بپرداخت، لاجرم سالار ذخیره غلات و حبوبات را به لشکر خود تقسیم کرد و قندیلهای طلا و نقره و دیگر اسباب و آلات زرین و سیمین را به دارالضرب مشهد فرستاده سکه زدند و برسواران ترکمان و سایر افراد سپاه خویش بنام

ص: 51

مواجب تقسیم کرد؛ و چون از عاقبت اینکار اندیشناک و از مخالفت مردم هراسناک بود هر چه از اموال موقوفات میگرفت ادای آن را برذمه و عهدهٔ علمای محبوس می گذاشت و قبضی به مهر و امضای آنان گرفته به خدام آستانه می سپرد.

پس از یکی دو ماه مشهد بتصرف حسام السلطنه در می آید و سالار و دو برادرش و دو پسرش دستگیر و زندانی می شوند. منشوری بحسام السلطنه صادر می شود که سالار را به کیفر گناهانش اعدام کند .

پس از صدور این فرمان حسام السلطنه دستور داد یکنفر به چادری که سالار و دو برادر و دو پسرش محبوس بودند رفته آستین محمدعلیخان برادر سالار را گرفت که بر خیز کسی در پشت چادر تو را طلب میکند و با تو سخنی دارد. او را ببرد و به جهان دیگرش فرستاد، دیگر بار آمده دست امیر اصلان فرزند سالار را گرفت. وی روی با پدر کرده گفت می دانی مرا بکجا می برند ؟ سالار چون این حرف از فرزند شنید فریاد برکشید و با ناخن یک چشم خود را کور کرد.

پس از خاتمه کار امیر اصلان خان نوبت به سالار رسید و او را نیز مقتول ساختند، 16 جمادى الآخر 1266 قمری. برادر دیگر میرزا محمدخان بیگلر بیگی را که قبلاً در سبزوار دستگیر و به پایتخت فرستاده شده بود در میدان پاقاپق (میدان اعدام فعلی) اعدام نمودند.

مردم معتقد بودند که اگر سالار دست به اموال آستانه قدس که وقف بوده نزده بود ناصرالدین شاه نظر به قرابت و نزدیکی که با او داشت از اعدام او صرف نظر می کرد، کما اینکه قبلاً خیال داشت او را در حبس ابد نگاهدارد ولی به او اعتراض شد کسی که باعث اتلاف نفوس بسیاری شده و احترام آستان قدس رضوی (علیه السلام) را نگاه نداشته سزاوار نیست به کیفر نرسد.

سومین کسی که در اموال و املاک موقوفه تصرفاتی کرد رضاشاه بود. وی دستور داد در این مورد یعنی تصرف املاک موقوفه قانونی از مجلس بگذرانند، همانطور که دربارۀ املاک خالصه دولت قانونى بتصویب رسانده بودند.

علت آنهم این بود بطوری که در مجلدات قبلی گفتیم رضاشاه در بسیاری

ص: 52

از نقاط کشور املاک زیادی را از مردم گرفته بود، مخصوصاً در مازندران تقریباً تمام قراء و قصبات و بلوکات آن ناحیه را متصرف شده بود فقط املاک خالصه دولت باقی مانده بود که در آن مورد هم به وسیله قانون خاصی بدولت اجازه داده شد کلیه خالصجات را بفروش برسانند و آنچه مورد علاقه رضاشاه بود کمتر از نصف اجاره یکساله آن املاک خریداری نمود که پس از سقوط رضاشاه در مجلس دوره 14 نسبت به این عمل وزارت دارائی اعلام جرم شد.

در مورد املاک موقوفه هم چون بسیار اتفاق افتاده بود که بین دوده از املاک رضاشاه یک قریه وقف وجود داشت و نمی توانست املاک خود را بهم متصل كند لذا دستور داد لایحه ای به مجلس دوره 12 برده شود که املاک وقف را هم به فروش برسانند. بنابراین لایحۀ آن را دولت به مجلس تقدیم داشت هنگام طرح این قانون همه می گفتند که تصویب این قانون برای رضاشاه نامیمون و مشئوم خواهد بود.

در اردیبهشت 1320 این لایحه به مجلس برده شد و در شهریور 1320 رضاشاه سقوط کرد و دچار آن سرنوشت عبرت انگیز گردید.

پس از وقایع شهریور 1320 یعنی پس از خروج رضاشاه از ایران در بارهٔ دربارهٔ قانون فروش املاک موقوفه در جراید بحث و انتقاد شدید در گرفت منجمله کوهی کرمانی مدیر مجله نسیم صبا از هاشمی نماینده کرمان در ادوار دیکتاتوری در بارۀ این قانون و چگونگی طرح و تصویب آن سؤال نموده و وی پاسخ زیر را داده است که بسیار قابل توجه است و می رساند که تصویب قوانین در دوره دیکتاتوری به چه کیفیت بوده است :

سؤال از آقای هاشمی نماینده سابق کرمان

خواهشمند است نسبت به روحیه وکلای مجلس دوره 12 که خود نیز جزء آنها بودید در موقع طرح لایحۀ فروش املاک موقوفه که با عقاید مردم ایران

ص: 53

تماس داشت، بفرمائید که مورد نیاز است .

ح - کوهی کرمانی مدیر روزنامه نسیم صبا

«نسبت به پرسشی که فرمودید معروض می دارد هنگامی که قانون فروش موقوفات را به مجلس آوردند اکثریت وکلای حاضر با طرح و تصویب آن موافقت نداشت و به وسائل ممکنه اقدام نمودند که بلکه این قانون از مجلس پس گرفته شود .

مخصوصاً مرحوم حاجی محتشم السلطنه رئیس مجلس خود نیز بهیچوجه موافق نبود و در چند جلسه در این باب با مجید آهی وزیر دادگستری و همشیره زاده خود مفصلاً صحبت نمود و در یکی از جلسات با کمال تشدد و تغیر بیانی کردو گفت این کار برای سلطنت و مملکت میمنت ندارد. پس از این جلسه گویا وزرائی که آن لایحه را به مجلس آورده بودند علاجی جز توسل به قدرت شاه فقید برای خود ندیدند. یکی دو روز بعد اعلیحضرت فقید حضوراً (گویا نمایشگاه شرکت کالا) به رئیس مجلس سفارش گذراندن قانون را نمودند و این خبر به وکلا رسید ناچار در کمیسیون مختلط فرهنگ و دادرسی مواد قانون طرح شد. من خود حضور داشتم وزیر دادگستری و وزیر فرهنگ در برابر ایرادات موجه وکلای معترض حرف حسابی نداشتند از اینر و هر گونه ایراد و بلکه حمله همه را متحمل می شدند.

تا آنکه در مجلس مطرح شد در آنجا هم پیشنهادها و بیاناتی شد که گویا در جرائد منعکس نگردید. روی هم رفته مجلس قیافه مساعدی نداشت. هنگام رأی هم جز معدودی که البته اکثریت را تشکیل نمیداد قیام نمی کردند (در بعضی مواد) و این نکته را تصریح کنم این عدم اکثریت انحصار به بعضی مواد همین قانون استثنا داشت زیرا که عده ای از وکلا به یاد قسم خود بودند و موادی را که از این قانون با قانون اساسی و قانون مدنی مخالفت و نیز با عقیده ملت ایران بینونت داشت نمی توانستند بدان مواد رأی دهند و در هر ماده ای هم که اکثریت نمی شد متوجه بودند که مرحوم حاجی محتشم السلطنه جمله «تصویب شده» را نمی گفت.»

ص: 54

جریان جلسه 92 روزیکشنبه 7 اردیبهشت 1320 مجلس شورای ملی شور اول لایحه فروش املاک مزروعی موقوفه

رئیس - لایحه اجازه فروش املاک زراعتی موقوفه شور اول مطرح است. گزارش کمیسیون های دادگستری و فرهنگ و دارائی قرائت می شود.

گزارش از کمیسیون دادگستری :

کمیسیون قوانین دادگستری با مشارکت کمیسیون های دارائی و فرهنگ لایحۀ شمارۀ 1703 دولت راجع به فروش قسمتی از املاک موقوفه را مطرح و تحت شور قرار داده با توضیحاتی که آقایان وزیر دادگستری و وزیر فرهنگ بیان نمودند کمیسیون موافقت خود را با لایحه دولت اظهار و اینک گزارش خود را که عین گزارش کمیسیون محترم دارائی است تقدیم مجلس شورای ملی می نماید.

گزارش کمیسیون فرهنگ:

لایحۀ شمارۀ 1703 دولت راجع به فروش املاک موقوفه زراعتی در کمیسیون فرهنگ با مشارکت کمیسیونهای دادگستری و دارائی تحت شور و مطالعه قرار گرفته پس از چند جلسه مشاوره و مداقه در اطراف آن و توضیحات آقایان وزراء در نتیجه مواد پیشنهادی با اصلاحاتی برای شور اول تصویب و اینک کمیسیون نظریه خود را که اظهار موافقت گزارش کمیسیون دارائی است به عرض مجلس می رساند.

گزارش از کمیسیون قوانین دارائی به مجلس شورای ملی :

کمیسیون قوانین دارائی به مشارکت کمیسیونهای قوانین دادگستری و فرهنگ با حضور آقایان وزیر دادگستری و وزیر فرهنگ و نماینده وزارت دارائی لایحۀ شمارۀ 1703 دولت راجع به اجازه فروش املاک زراعتی موقوفه را در جلسات عديده تحت شور قرار داده با توضیحات کامل و مفصلی که در اطراف هر یک از مواد آن داده شده اینک گزارش آن برای شور اول تقدیم میشود.

رئیس - مذاکره در کلیات است (مخالفی نیست) رأی گرفته می شود به ورود در شور مواد. موافقین برخیزند (اکثر برخاستند) تصویب شد. مادۀ اول.

ص: 55

ماده 1 - به وزارت دارائی اجازه داده میشود املاک زراعتی و قنوات موقوفه مسلمه عامه را از طریق مزایده برابر مادۀ دوم و سوم قانون فروش خالصجات اطراف تهران مصوب 20 آبانماه 1316 به فروش برساند.

تبصره 1 - رقباتی که برحسب نذر یا ثلث یا حبس منافع آنها بطور دائم برای مصارف عامه تخصیص داده شده است در حکم وقف است.

تبصره 2 - قنواتی که آب آنها وقف بر شرب خانه های شهری می باشد مشمول ماده یک نخواهد بود نظارت در داثر نگاهداشتن آنها با شهرداری هر محل است.

رئيس --- ماده دوم.

ماده 2 - املاکی که تولیت آنها با پادشاه عصر است و املاکی که وقف بر آستانه رضوی و مسجد گوهرشاد و آستانه قم و حضرت عبدالعظیم و شاه چراغ و شاه نعمت الله ولی و یا وقف بر بیمارستانها می باشد مشمول ماده اول نخواهد بود.

رئیس - آقای ملک مدنی .

ملک مدنی - عرض کنم یک قسمت املاکی است که یک قسمت آن وقف بر بیمارستانها یا مدرسه است و به آنها تخصیص داده شده و یک قسمتهای دیگرش هم هست که مصارف دیگری دارد در کمیسیون هم به آقایان عرض کردم همان طور که در مادۀ دوم پیش بینی شده است املاکی که وقف بر بیمارستانها است مستثنی است عوائد آن قسمت دیگر هم ضمیمه بیمارستان شود و از فروش آن املاک صرف نظر شود و کلیه درآمد او ضمیمه مخارج بیمارستان شود که هم بیمارستان تکمیل شده باشد و هم نظر قسمت ماده 2 عملی شده باشد از این جهت پیشنهادی هم عرض کرده ام و در کمیسیون هم که این نظر عرض شد مورد موافقت واقع شد .

رئیس - آقای طباطبائی .

طباطبائی - بنده عرض مختصری که دارم این است که در اول ماده

ص: 56

نوشته شده است املاکی که تولیت آنها با پادشاه عصر است مستثنی است. یک قسمت از این مستثنیات هم املاکی است که وقف بر آستانه قدس رضوی است که تولیت آن با پادشاه عصر است و در اول این ماده استثنای آن تصریح شده است توضیح بعدی آن دیگر چه لزومی دارد در اصل هم نبوده.

اعتبار (مخبر کمیسیون قوانین دارائی) - این همانطور است که می فرمائید ولی گفته شد که از املاک موقوفه آستانه رضوی هم هست که این قید درش نشده بدین جهت ضرر ندارد اضافه شود.

رئيس - آقای دکتر طاهری .

دکتر طاهری عرضی ندارم.

رئيس - پیشنهاداتی رسیده است خوانده می شود.

مقام محترم ریاست دامت ،شوکته ماده 2 را بشرح زیر پیشنهاد می نماید:

املاکی که تولیت آنها با پادشاه عصر است و املاکی که وقف بر آستانه رضوی و مسجد گوهرشاد و آستانه قم و حضرت عبدالعظیم و شاه چراغ و شاه نعمت الله ولی و یا وقف بر بیمارستانها و آموزشگاهها و بر مقبره شیخ سعدی می باشد مشمول ماده اول نخواهد بود. معدل

رئیس - پیشنهاد دیگر

تبصره ذیل را به مادۀ دو پیشنهاد می نماید:

تبصره - املاکی که یک قسمت از منافع آن وقف بر مصرف بیمارستان و قسمت های دیگر برای مصارف دیگری است کلیه آن املاک که باقی و منافع آن به مصرف بیمارستان مذکور می رسد. بيات

رئیس - پیشنهاد آقای هاشمی

مقام ریاست محترم - لفظ آموزشگاهها و پس از بیمارستانها پیشنهاد می کنم.

هاشمی

رئيس - مادۀ سوم خوانده می شود.

ص: 57

ماده 3- درآمد موقوفات نامبرده در مادۀ یک به مصرف تأسیسات خیریه و اجتماعی مانند بیمارستانها و آموزشگاهها خواهد رسید.

رئیس --- پیشنهاد راجع به ماده سوم رسیده است خوانده می شود.

مقام ریاست محترم مجلس شورای ملی

بنده در ماده 3 پیشنهاد می نمایم که اصل اصل وجوه حاصله از فروش موقوفات در یک بنگاه منافعی اطمینان داری باقیمانده و منافع سالیانه آن بمصرف تأسیسات اجتماعی (مانند بیمارستانها و آموزشگاهها) برسد. شاهرودی.

رئیس - مادۀ چهارم .

ماده 4 - درآمد فروش موقوفات هر شهرستان در درجه اول برای احتیاجات مذکور در مادۀ 3 همان شهرستان بمصرف می رسد.

رئیس -- مادۀ پنجم

ماده 5 - به متولیان و نظار منصوص یا اشخاصی که تولیت و نظارت آنها مسلم باشد دولت مستمری برابر حد وسط حق تولیت و نظارت سه ساله اخیر را در تمام مدت عمر به آنها خواهد پرداخت.

رئیس - پیشنهادی در ماده 5 رسیده است خوانده می شود :

مقام محترم ریاست مجلس دامت شوکته

ماده 5 را بشرح زیر پیشنهاد می نماید

به اشخاصی که در موقع اجرای این قانون به سمت تولیت یا نظارت دخالت می کنند به نسبت حقی که در وقف نامه مقرر شده از بهای فروش املاک و قنوات بهره داده می شود و اگر اختلافی در تولیت و نظارت بین اشخاص است بهره در بانک توقیف می شود تا دادنامه از دادگاه نهائی صادر شود. معدل

رئیس - آقای انوار انوار در اینجا بنده به آقای وزیر دادگستری که این لایحه را تنظیم کرده اند عرض کردم دولت متوجه اطراف بوده است ولی یک مسأله است که بعضی از همکاران مجلس به بنده تذکر دادند عرض کردم بعضی املاک است

ص: 58

که متولیان حق التولیه شان را نگرفته اند یا به اعتبار اینکه خراب بوده است مخارجی کرده اند و این ملک را آباد کرده اند که بعد نفعش را ببرند یا اینکه قرضهائی داشته است که بالاخره سه سال چهار سال برای پرداخت آن قروض چیزی دریافت نداشته است که بعد از سه چهار سال برداشت کند ماده اینطور تنظیم شده است که دولت مستمری معادل حد وسط حق تولیت و نظارت سه ساله اخیر را در تمام مدت عمر به آنها خواهد پرداخت. اینجا خوبست آقای وزیر دادگستری یا آقای وزیر فرهنگ یا آقای وزیر دارائی توضیحی بفرمایند که در همچو صورتی اگر پیش آمد شود نسبت به همچو متولی که این کار را کرده چه خواهند کرد.

وزیر دادگستری - قرار بود که در لوایح قانونی صحبت در کلیات کنیم و مقرراتی که مفید به حال جامعه باشد توضیح شود فرمایشاتی که آقا فرمودند راجع بود به کارهای خصوصی بعضی آقایان متولیان که محتمل است اینطور عمل کرده باشند که این را هم خود آقا قطع ندارند که واقع شده باشد در هر حال اعم از اینکه این قبیل متولیان باشند یا نباشند این مربوط به حساب خرده است که متولی با موقوفه دارد اگر حسابی دارد که رسیدگی می کنند و می دهند و اگر رسیدگی شد و معلوم شد که حسابی ندارد دیگر حقی ندارد در هر صورت این مربوط به لایحه قانونی ما نیست .

رئيس - ماده ششم

ماده 6 - وزارت فرهنگ مکلف است آنچه از مساجد و یا معابد سایر مذاهب که قابل نگاهداری باشد و صورت جزء آنها در آئین نامه تعیین خواهد شد از محل نذورات و عایدات مخصوص خود آنها و یا از اعتباری که برای این منظور در بودجه پیش بینی میشود حفاظت و مرمت نماید.

رئيس --- ماده هفتم

ماده 7 - موقوفات خاصه در حکم املاک شخصی است و کسانی که مطابق وقف نامه از آن حق استفاده دارند نسبت به حق خود در نقل و انتقال آن

ص: 59

آزاد می باشند.

رئیس - آقای طباطبائی

طباطبائی - این ماده به نظر بنده صدر و ذیلش با هم سازگار نیست زیرا دو لایحه اصلیه دولت هم این طور نوشته نشده بود نوشته شده است که در حکم املاک شخصی است بعد این قید است که کسانی که مطابق وقف نامه از آن حق استفاده دارند به نسبت حق خود آزاد میباشند یعنی چه؟ مثلاً املاکی وقف بر اولاد است اینها مالک بهره هستند و خود ملک را نمی توانند نقل و انتقال بدهند اگر این طور تصویب می کنیم که این موقوفات خاصه در حکم املاک شخصی است میتواند نقل و انتقال بکند، می تواند به فروشد و مثل یک نفر مالک درش ایجاد مالکیت می کنیم و آنچه مالک با ملک خودش می تواند بکند این شخص هم می تواند بکند این صحیح ولیکن اینجا نوشته شده است نسبت به حق خود یعنی آن حقی که وقف نامه به او داده یا این حقی که ما می دهیم کدام یک ما اینطور تصریح می کنیم که این املاک در حکم املاک شخصی است یعنی مال کسی است که دست اوست اگر اینطور است که میتواند اجاره بدهد گرو بگذارد هر دخل و تصرفی می تواند بکند اگر آن حقی که در وقف نامه است آن مراد است یعنی او را می تواند نقل و انتقال بکند پس نقض غرض شده است پس این املاک باز بصورت خرابی و ویرانی است بنده البته صد درصد با این لایحه موافق هستم برای اینکه حالا با خارج بنده کار ندارم اسم هم نمیبرم ولی شاید بعضی از آقایان تفرس بفرمایند که متعلق به کیست در خود تهران در خیابان لاله زار که از بهترین جاها است پنج شش هزار متر زمین بنده سراغ دارم که یک همچو اسمی رویش گذاشته شده که نه می توانند بسازند و نه می توانند آباد کنند و همینطور بحال ویرانی گذاشته شده است و بنده خودم در یک قسمت کوچک مستأجر هستم منظور این است که این املاک از صورت و یرانی بیرون آید و این نمی شود مگر با ایجاد علاقه مالکیت و این هم نمی شود مگر اینکه قیودی که تا اندازه ای که صلاح است برداریم و در واقع روح واقف را هم از این قسمت شاد

ص: 60

کنیم و بالاخره از این ماده بنده نمی فهمم چه نتیجه گرفته می شود مقصود چیست اگر مقصود این است که بتواند به فروشد باز نتیجه از این ماده حاصل نمی شود در هر حال به عقیده بنده صدر ماده بایستی اصلاح شود در حکم املاک شخصی است یعنی چه؟ اگر در نظر دارید که مثل املاک شخصی است پس این قسمت که نویسید نسبت به حق خود عرض کردم نقض غرض شده است و آنچه را که می خواهند عمل نخواهد شد.

وزیر دادگستری - بطوریکه نماینده محترم خودشان هم متوجه هستند و تذکر دادند ملاک این ماده هم همان ملاک عمومی است که برای کلیه لایحه در نظر بوده است غرض آبادانی این املاکی است که به حال و یرانی افتاده است و اسباب خرابی کشور هم هست و باید آباد شود. در اینجا تصور نمی کنم بنده که تفرس کردم و آقایان دیگر هم که تفرس کردند و تفحص فرمودند صدر و ذیلش مخالف هم نیست و همان مقصود را کاملاً می پروراند منتهی چیزی که اینجا هست ما در اینجا خواستیم افراد نسبت به همان حقی که دارند مالکیتشان را تثبیت کرده باشیم نه بیش از آنچه دارند. فرض بفرمائید که چند نفر در یک ملکی شریک هستند اینها نسبت به سهم خودشان حق نقل و انتقال و فروش دارند اگر گفتیم نسبت به سهم خود این دلیل نمی شود که ما خواسته باشیم در این لایحه نقض کرده باشیم اصل مالکیت را برعکس در اینجا می گوئیم این املاک در حکم ملک شخصی است و هر فرد از موقوف علیهم که مطابق وقف نامه ذی حق باشد در این املاک می خواهد می فروشد می خواهد نمی فروشد در هر حال هر مالکی در سهم خودش همانطور که یک عده شرکاء نسبت به یک ملک مشترک عمل می کنند در اینجا هم هر یک از افراد نسبت به این ملک همان عمل را خواهد کرد و البته زائد بر آنچه حق دارند نمی توانند حق عبارت از آنست که در وقف معین شده ما در اینجا نخواستیم حقی زیادتر از آنچه که برای هر یک از اینها مقرر است فرض کنیم فقط خواستیم بگوئیم نسبت به حقی که دارند هر عملی که می خواهند بکنند روی اصل مالکیت می توانند بکنند و این ماده هم صدرش و

ص: 61

هم ذیلش این نظر را میرساند و اشکالی هم ندارد.

رئیس - آقای شهدوست .

شهدوست --- عرض بنده راجع بهمین موضوع بود و آقای وزیر نظر بنده را تأمین فرمودند.

رئیس - مادۀ هشتم:

ماده 8- وزارت فرهنگ با شراکت وزارت دادگستری برای اجرای این قانون و برای تعیین املاک و بناهائی که مشمول مادهٔ 2 و مادۀ 6 می باشد آئین نامۀ آنرا تهیه و پس از تصویب هیئت وزیران بموقع اجرا می گذارد.

رئیس - آقای انوار .

سید یعقوب انوار - در اینجا آقای وزیر دادگستری توجه فرمودند و در نظر گرفتند که مادۀ 2 بنا ندارد و ماده 3 است که بنا دارد. ماده 2 آنهائی است که مستثنى است در ماده 3 می گوید که مخارج و مصارف تأسیسات خیریه مثل بیمارستان و آموزشگاهها است این یک بنا یک بناهائی هم هست که در ماده شش است بعد در مادۀ هشت می گوید که وزارت فرهنگ با شراکت وزارت دادگستری نظام نامه ای معین می کند که کند که چه بناهائی است که بایستی بسازند و لذا ماده 2 اعیان موقوفه است فرمودند نگاه می کنیم و بعد اصلاح می کنیم یکی را هم اصلاح کردند و قرار شد که در اینجا املاک هم نوشته شود املاک بناها خواستم تذکر بدهم که این مطلب فراموش نشود.

وزیر دادگستری - نمی دانم نسخه ای که دست آقای انوار است عین نمیدانم همین نسخه است که در دست بنده است یا نسخه قدیمی است یا اینکه اصلاً نسخه ای دستشان نیست والا در اینجا قیده شده است که وزارت فرهنگ با شراکت وزارت دادگستری برای اجرای این قانون و برای تعیین املاک و بناهائی که مشمول ماده 2 و مادۀ 6 می باشد آئین نامه آن را تهیه و پس از تصو هیئت وزیران بموقع اجرا میگذارد عرض کنم کلمه املاک که اضافه شده است و راجع به ماده 2 هم همان مادۀ 2 درست است (انوار - در ماده 2 یک

ص: 62

کلمۀ بنا نیست) زیرا در مادۀ 3 چیزی که مربوط به این قسمت باشد نیست ماده 3 می نویسد: درآمد فروش موقوفات نامبرده در ماده یک به مصرف تأسیسات خیریه و اجتماعی مانند بیمارستانها و آموزشگاهها خواهد رسید ولی ماده 2 می گوید املاکی که تولیت آنها با پادشاه عصر است و املاکی که وقف بر آستانه رضوی و مسجد گوهر شاد و آستانه قم و حضرت عبدالعظیم و شاه چراغ و شاه نعمت الله ولی و یا وقف بر بیمارستانها می باشد مشمول مادۀ اول نخواهد بود در این ماده هشت هم ما خواسته ایم تکلیف این مستثنیات را معلوم کنیم با مادۀ ششی که باز در همین زمینه است والا در مادۀ 3 چیزی ندارد که در ماده هشت قید کنیم کلمه املاک فقط کسر داشت که ما اضافه کردیم .

رئیس - آقای طباطبائی .

طباطبائی - در مادۀ اول تصریح شده است که مجری این قانون وزارت دارائی است اما در این ماده مینویسد که وزارت فرهنگ با شراکت وزارت دادگستری این آئین نامه را تنظیم کند و بعد در آخر آن می نویسد که پس از تصویب هیئت وزیران بموقع اجرا می گذارد یعنی کی؟ یعنی وزارت فرهنگ در صورتی که در ماده اول وزارت دارائی مأمور اجراست در این صورت برای رفع این اشکال و این شبهه خوب است نوشته شود: «پس از تصویب هیئت وزیران بموقع اجرا گذاشته می شود» و این بهتر است.

وزیر دادگستری بنده با این پیشنهاد موافقم.

رئيس - مادۀ نهم قرائت می شود :

ماده 9 - مواد و قوانین دیگری که مخالف این قانون باشد نسبت به موضوع این قانون بی اثر خواهد بود.

وزیر دادگستری - اینجا یک اشتباهی شده است ماده باید به این ترتیب اصلاح شود:

ماده 9 - موادی که در قوانین دیگر مخالف این قانون باشد نسبت به موضوع این قانون بی اثر خواهد بود.

ص: 63

رئیس - اصلاح می شود سه پیشنهاد رسیده است.

پیشنهاد آقای معدل:

مقام معظم ریاست مجلس دامت شوکته: بعنوان مادۀ دهم پیشنهاد ذیل را می نمایم :

تا وقتی که هر موقوفه فروش نرفته است موقوفه بوده و مطابق قوانین و مقررات فعلی رفتار می شود.

پیشنهاد آقای دکتر ادهم :

مقام محترم ریاست مجلس شورای ملی: پیشنهاد می کنم: راجع به فروش املاک زراعتی موقوفه محض اینکه اسامی واقف خیر و نوع پرور از میان نرفته و فراموش نشود ساختمانهای بیمارستانها یا آموزشگاهها که از درآمد فروش املاک مذکور بنا می شود به اسم شخص واقف ملک نامیده شود و اسم آن شخص را در سر آن ساختمان بگذارند والا در مدخل بنا ذکر شود که این ساختمان از حاصل فروش ملک موقوفه فلان شخص ساخته شده است.

پیشنهاد آقای انوار

مقام محترم ریاست: پیشنهاد می کنم ماده شش این نوع اصلاح شود: موقوفات مساجد و معابد سایر مذاهب مشمول ماده یک نیست. وزارت فرهنگ مکلف است از زیادتی منافع موقوفات مساجد و معابد آباد به مصارف مساجد و معابد غیر آباد برساند.

رئیس - رأی گرفته میشود به ورود در شور دوم آقایان موافقین برخیزند (اکثر برخاستند) تصویب شد .

نقل از صورت مشروح مذاکرات مجلس جلسه 93 مورخ یکشنبه 1 اردیبهشت 1320 دوره دوازدهم.

شور دوم و تصویب لایحۀ فروش املاک زراعتی موقوفه

رئیس - شروع می شود به شور دوم لایحۀ فروش املاک زراعتی موقوفه

ص: 64

گزارش کمیسیون قرائت می شود.

گزارش از کمیسیون قوانین دارائی به مجلس شورای ملی

کمیسیون قوانین دارائی با مشارکت کمیسیونهای قوانین دادگستری و فرهنگ لایحه شماره 1703 دولت راجع به فروش املاک زراعتی موقوفه را با حضور آقایان وزیر دادگستری و وزیر فرهنگ برای شور دوم مطرح نموده و با در نظر گرفتن پیشنهادهای آقایان نمایندگان محترم در نتیجه با مواد زیر موافقت حاصل شده اینک گزارش آن برای تصویب مجلس شورای ملی تقدیم می شود :

رئيس - ماده اول قرائت میشود :

ماده 1 - به وزارت دارائی اجازه داده میشود املاک زراعتی و قنوات موقوفه مسلّمه عامه را از طریق مزایده برابر ماده دوم و سوم قانون فروش خالصجات اطراف تهران مصوب 20 آبانماه 1316 بفروش برساند.

تبصره 1 - رقباتی که برحسب نذر یا ثلث یا حبس منافع آنها بطور دائم برای مصارف عامه تخصیص داده شده است در حکم وقف است.

تبصره 2 - قنوات و آبهائی که وقف بر شرب خانه های شهری می باشد مشمول ماده یک نخواهد بود. نظارت در دائر نگاهداشتن آنها با شهرداری هر محل است.

مخبر کمیسیون قوانین دارائی (اعتبار) - عرض کنم در ماده اول یک جمله افتاده است استدعا میکنم اصلاح بفرمایند بعد از کلمه املاک زراعتی ببعد نوشته شود با هر گونه آبهای متعلق به آن.

رئیس - آقای سزاوار

سزاوار - بنده در اساس این لایحه اشکالی نمیبینم و اعتراضی ندارم فقط چیزی که هست یک مطلب را نفهمیدم و می خواستم با توضیحی که بفرمایند برای بنده مطلب روشن شود. آیا این اجازه که به وزارت دارائی داده می شود برای فروش املاک موقوفه بطور مستمر است یا اجازه تازمان هذا است؟ یعنی موقوفاتی که تا تاریخ اجرای قانون وقف بوده است؟ البته اگر آن قسمت

ص: 65

باشد اشکالی ندارد و سد نمی شود برای اشخاصی که بخواهند املاک را وقف کنند اما چیزی که هست اگر بطور مستمر باشد یعنی برای همیشه تصدیق بفرمائید همینجور که کشور ما وضعیت نوینی پیدا می کند ممکن است یک اشخاصی هم بخواهند املاکی را وقف کنند بنابر این اگر اینطور باشد که پس از آنکه وقف شد مشمول این ماده بشود کسی اقدام به این امر نمی کند و بنظر بنده با اینکه این کمکی است که منظور دولت را تأمین می کند در این صورت اگر شمول این قانون را نسبت به آن قسمت بعد هم که ممکن است وقف بشود قرار بدهیم این نقض غرض میشود و بنده چون این موضوع مورد پرسشم واقع شد و نتوانستم جواب بدهم استدعا می کنم بفرمایند که این اجازه برای همیشه است یا تا زمان ذهذا است؟

وزیر دادگستری - بنده تصور میکنم با مداقه در این لایحه و توجه به موادی که در اینجا هست (وعده اش هم زیاد نیست یعنی نه تا بیشتر نیست) جواب آقای نماینده محترم آسان است و خودشان هم می توانستند ملتفت بشوند. البته این اجازه مستمر است و نمیشود غیر از این باشد برای اینکه در ابتدای لايحه منظور ذکر شده و با آن منظور هم نمیشود موقت باشد منظور این است که این املاک خراب آباد بشود حالا امسال باشد دو سال یا سه سال دیگر باشد هر وقت میخواهد باشد ولی آن منظوری که آقا دارید عملی شده است و از این لایحه هم برنمی آید که اگر کسی بخواهد کار خیری بکند ممنوع باشد هیچ اینطور نیست مخصوصاً اینجا ذکر کردیم و گنجانیده ایم که موقوفات بیمارستان و چیزهای دیگر مستثنی است هر ملکی که بر این منظور وقف بشود و یا منظور دیگری که منظور اصلی و آبادی کشور هم ملحوظ باشد البته آنهم مستحسن است و منعی هم در این قانون ندارد و توضیحی هم لازم نیست .

رئیس - آقای مهذب

مهذب - بنده خواستم عرض كنم على الاصول اجاره نامه ها و قراردادها که اداره اوقاف با اشخاص بسته است البته معتبر است حالا خواستم از آقای

ص: 66

وزیر دادگستری بپرسم که با این قانون باز هم آن قراردادها و اجاره نامه ها را وزارت دارائی معتبر خواهد دانست یا خیر؟

وزیر دادگستری - ما در این قانون نقض قوانین دیگری را نخواستیم بکنیم. مقررات قانون مدنی بجای خودش باقی است اجاره و هر قرارداد دیگری که داده شده است تابع قوانین کلی و قوانین مدنی است و بجای خودش معتبر خواهد بود.

رئیس - آقای انوار

انوار اینجا اگر سؤالی میشود آقای وزیر دادگستری و آقای وزیر فرهنگ میدانند که از راه مساعدت و تعاونی است که ما بین نماینده ها و دولت هست و همیشه حسن تفاهم بین مجلس و دولت .هست اینجا نوشته است نظارت در دائر نگاهداشتن آنها با شهرداری هر محل است. در طی مذاکراتی که اینجا شد معلوم شد که قنواتی موجود است در شهرها یا برای شرب دهات که آن قنوات دارای موقوفاتی است که برای حفظ و نگاهداری آن قنات است مثلاً یک قناتی را در تهران میدانیم که یک دهی دارد که وقف بر آن است قنات حاج علیرضا که آن ده وقف است برای این قنات و همینطور در سایر شهرها هم هست حالا ما آمدیم نظارت را دادیم به شهرداری ها البته آن قنات را که واقف وقف کرده است نظرش مجانی بودن آب آن است براهالی در اینجا آیا نظر بر این است که شهرداری تحمیل قیمت آبی بر مردم بکند یا نه. چون بنده عقیده ام این است که منظور واقف این بوده که مردم به رایگان استفاده کنند از این جهت خواستم آقای وزیر دادگستری یا آقای وزیر فرهنگ توضیحی بدهند که مطابق وقفنامه آب به مردم به رایگان داده شود نه اینکه شهرداری بگوید چون من نظارت دارم پس باید یک قیمتی هم برای این داده شود.

رئیس - آقای دکتر جوان .

دکتر جوان - بنده راجع به دو موضوع خواستم عرض کرده باشم یکی همین اصلاحی که آقای مخبر فرمودند بعد از جمله املاک زراعتی که جمله

ص: 67

«هرگونه آبهای متعلق به آن» را اضافه کردند بنده تصور می کنم تولید اشکال خواهد کرد برای اینکه فروش املاک زراعتی موقوفه صحیح است و اگر بعضی از املاک زراعتی موقوفه یک آبهائی هم داشته باشد آن هم است ولی ممکن است یک املاک زراعتی باشد موقوفه ولی آبش وقف نباشد فرض بفرمائید یک ملکی وقف است برای یک مصرفی که وزارت دارائی خیال دارد به فروشد ولی یکی از ساکنین آنجا آمده یک سرمایه خرج کرده و یک آبی استخراج کرده و این آب برای آن ملک اهمیت دارد ولی آب ملکی است نه وقفی وقتی که آنجا نوشته شد املاک زراعتی و هر گونه آبهای متعلق به آن ممکن است یک ملک وقف باشد ولی آب وقف نباشد و اسباب اشکال بشود و باید آب وقف باشد تا بتوانند به فروشند این بود که بنده خواستم یک توضیحی بفرمایند یا اینکه آنجا علاوه شود هر گونه آبهای وقفی متعلق به آن که رفع ابهام بکند این یک قسمت. قسمت دوم راجع به سؤالی است که آقای سزاوار کردند جناب آقای وزیر دادگستری هم یک توضیحاتی دادند چون توضیحات زیاد مفصل نبود این که بنده عرض می کنم از کلمه مستمری که هست اینطور می فهمیم همانطور که در کمیسیون هم صحبت شد که این اختیارات معنی نداشته که دو ساله و پنج ساله باشد البته این کار مقدماتی لازم دارد بایستی ارزیابی بکنند و ترتیباتی دارد و ممکن است ملک طوری باشد که طول بکشد مقصود این است که برای فروش این قبیل املاک موقوفه که تا تاریخ تصویب این قانون به صورت وقف درآمده است و به فروش خواهد رسید اختیار فروش دارند ولی محققاً اینطور است که این قانون شامل املاکی نخواهد شد که از این تاریخ به بعد یک اشخاصی اگر پیدا بشوند وقف کنند یا یک آبهائی را وقف کنند چون فعلاً توجه مخصوصی از طرف اشخاص برای کارهای خیریه شده در جراید هم می بینیم مخصوصاً بنگاهها و مؤسساتی در کشور ما پیدا شده که صد درصد اینها خیریه هستند یا اجتماعی که مفید است برای کشور مثل بنگاه هواپیمائی که بعد از تصویب این قانون اگر یک اشخاصی آمدند و یک املاکی را وقف کردند که درآمد آنها

ص: 68

مصرف شود برای بنگاه حمایت مادران یا یک مقصد عالی مثل آموزشگاهها هیچ این قانون شامل حال آنها نخواهد بود یعنی آن صحبت هائی که در کمیسیون شد این جور بود که این قانون منحصراً راجع به فروش املاک موقوفه ایست که وقفیت آنها تا تاریخ تصویب این قانون انجام شده است نه آنهائی که از این تاریخ به بعد بک ملکی یا یک قنواتی بصورت وقف درآمده است و استمراری هم آقای سزاوار بیان فرمودند تصور میکنم مقصودشان این بود که این اجازه موقت است یا خیر البته به نظر بنده هم اجازه موقت نیست اجازه کلی است برای فروش هرگونه املاک موقوفه که تا این تاریخ وقف آنها مسلم شده است البته وقت ندارد ولی شامل فروش بطور استمراری نیست مخصوصاً با این ماده آخر که می گوید موادی که در قوانین دیگر مخالف این قانون باشد نسبت به موضوع این قانون بی اثر خواهد بود ولی البته باید راجع به املاک موقوفه که اشخاصی بعداً وقف کرده و یا بخواهند وقفهائی بکنند که مطابق با مقتضیات وقت باشد آنها بقوت خود باقی است.

وزیر دادگستری - بنده از آخر شروع میکنم فرمایشات آقای دکتر جوان را و تصور می کنم که توضیح بنده کافی بوده ولی اگر آقا میل داشته باشند ممکن است دوباره توضیح داده شود البته این اجازه مستمر است نه موقت و املاک دیگری هم که به اینصورت بیفتد ما همین عمل را خواهیم کرد مثل اینست که این مطلب مانع از آن نخواهد بود که یک کسی بیاید و یک ملکی را وقف کند برای امر خیری و آنرا خوب نگاهدارد و هر وقت بخواهند قانونی را بموقع اجرا بگذارند البته موجبات آنرا در نظر می گیرند و ما همیشه در نظر گرفته ایم و می گیریم این قانون مقدمه دارد که در آن تصریح شده که چرا این مواد وضع می شود و تصویب می شود این قانون برای آبادی کشور است و برای این است که این املاکی که خراب افتاده از این وضعیت بیرون بیاید هر وقت یک همچو املاک خرابی دیدیم و ببینیم البته نسبت به آن این قانون بموقع اجرا گذاشته می شود. مستمری که گفته می شود از این لحاظ است و نمی شود پیشنهاد آقا را قبول کنیم و بگوئیم

ص: 69

املاکی که وقف آنها در حین اجرای این قانون مسلم است چرا؟ برای اینکه یک عده املاک موقوفه است که مورد گفتگو است وقفیت آنها ولی یک عده املاکی هستند که وقفیت آنها مسلم است و املاک دیگری نیز هست که در دادگاهها و اداره تحقیق اوقاف الآن مورد گفتگو است و موقوفه بودن آنها مسلم نیست بین وزارت فرهنگ و اشخاصی که دعوی ملکیت می کنند نزاع و گفتگو است البته باید این قانون شامل آنها هم باشد به این جهت نمی شود گفت که املاکی که وقفیت آنها حالا مسلم است و به اینصورتی که نوشته شده است مقصود را می رساند و مانع از اینکه کسی در آتیه وقفی کند نخواهد بود. راجع به آبها غیر موقوفه هم در خود ماده گفته شده موقوفه مسلّمه عامه این صفت است برای املاک زراعتی و آبهای متعلقه به آنها و قنوات پس وصف کرده ایم که کدام املاک و کدام آبها و کدام قنوات البته آبهائی که وقف نیست مشمول این قانون هم نیست و دیگر احتیاجی به اینکه ما ذکر کنیم ندارد و شبهه هم ایجاد نمی کند. اما تذکری که آقای انوار دادند که ملک وقف بر آباد نگاهداشتن قنوات چه صورت دارد (صرف نظر از اینکه در اینجا تردید شد که همچو ملکی وجود دارد یا خیر که بعضیها تردید می کنند اطلاعات آقا را که کنند اطلاعات آقا را که چنین ملکی وجود داشته باشد) با اینحال اگر چنین ملکی باشد به حال خود باقی است و اینکه گفته شد شهرداری مأمور این کار است از این جهت است که آبش برای مصرف شهر است و اداره دیگر و مؤسسه دیگری که صلاحیت این را داشته باشد که از عهده این کار برآید غیر از شهرداری نمیشود البته باید شهرداری در این امور نظارت کند و مخارجی هم که لازم است بکند و بمصرف خودش برساند و از وقفنامه هم ما نگفتیم عدول کنند البته مطابق وقفنامه عمل می کنند و نظارت می کنند و نظارت می کنند در اینکه این آبها صرف شرب اهالی بشود اگر هم مخارجی داشته باشد مطابق مقررات شهرداری میکنند و از افراد می گیرند .

رئيس - به کمیسیون فرستاده می شود، آقای انوار

انوار - آقای وزیر دادگستری در وجود چنین ملکی که برای تعمیر قنات

ص: 70

باشد تردید کردند بنده اطلاع دارم که ملکی هست به نام حصار اولیاء در ورامین واقع شده و آقایان هم همه می دانند اگر عرض کردم بعد از تحقیق عرض کردم نه اینکه بدون تحقیق عرض کرده باشم.

رئیس - آقای معدل .

معدل --- بنده در این قانون راجع به قسمت موقوفه اش عرضی ندارم برای اینکه منظور از این قانون توسعه عمران و آبادی است خواستم از موقع استفاده کرده جلب نظر آقای وزیر دادگستری را در این باب بکنم حالا که برای عمران و آبادی تا این حد حاضرید اقدام کنید به نظر بنده مشکلات دیگر به هم در این راه هست که باید تذکر داد که آنها را هم رفع .کنند در ضمن عمل بنده دیده ام که موضوع املاک مشترک و خورده مالک مانع بزرگی است از نظر عمران و آبادی و یکی هم موضوع اختلالاتی است که برای مقامات صلاحیت دار از نظر به جریان انداختن قانون عمران و آبادی بسیاری از اصلاحات را بدست بخشدارها داده است در حالی که در ضمن عمل دیده شده بخشدارها اختیاراتی ندارند که این کارها را اجرا کنند عمران و آبادی یک قسمت عمومی و اشتراکی است مثلاً در یک دهستان باید راههای فرعی ساخته بشود اگر مساعی تمام مالکین آن دهستان و تمام صاحبان آن دهات صرف نشود ساختن آن را به خرج هر یک میسر نیست و همینطور در قسمت کارهای دیگر مثلاً قسمت روبیدن نهرها و جدول های اشتراکی یا اشخاصی که در قسمتهای دیگر با همدیگر اشتراک منفعت دارند دیده شده که در آن قانون برای بخشدارها در اینجا یک وظائف مسلمی نیست و آنها هم نمیتوانند استفاده کنند از این قانون یکی هم موضوع خرده مالک است که عرض می کنم مثلاً شخصی می میرد و یک ملک ششدانک برای ورثه می ماند در صورتی که همه این حق را دارند که افراز بخواهند حتی وقتی که می خواهند افراز کنند آنرا هر شخصی حق دارد که از هر ملکی بهره ببرد و اینطور نیست در کشور ما که هر شخصی که می میرد بتوانند یک ملک را به یکنفر بدهند و یک ملک را به یکنفر دیگر اگر ما توجه و عنایت آنقدر به عمران و آبادی نداشتیم و

ص: 71

این قانون را نمی آوردیم البته این را هم ممکن بود بگذاریم برای بعدها حالا که تا این حد توجه میکنیم بنده خواستم جلب توجه آقای وزیر دادگستری را بکنم که در این خصوص امعان نظری کنند که رفع مشکلات بشود.

وزیر دادگستری - هر چند مطلبی را که آقا تذکر دادند مربوط به ما نحن فیه و قانونی که مطرح است نمی باشد ولی یک مطلب کلی بود که ما هم اطلاع داشتیم و تذکرش هم بی ضرر بود و ازین تذکر استفاده می کنم که در موقعش اقدامی در این خصوص به عمل بیاید و ضمناً خواستم یک مطلب را بطور کلی اینجا عرض کرده باشم که اگر بعضی تذکرات دیگر هم از این قبیل داده شود جوابش قبلاً داده شده باشد و آن اینست که هیچ قانونی نیست که نقص نداشته باشد و بتواند شامل کلیه اصلاحاتی که از نظر امور اجتماعی و عمومی لازم است بشود این قانون هم مثل قوانین دیگر مثل کلیه قوانینی که در اینجا وضع می شود قابل اصلاح است ما نگفتیم که این قانونی را که آوردیم و آقایان هم امعان نظر درش فرمودند و بحث و دقت و مذاکرات طولانی در کمیسیون نسبت به آن بعمل آمد اصلاحاتی که درش ممکن بود بعمل آمد کاملاً کافی است و هیچ نقصی ندارد خیر بنده خودم از حالا میدانم که یک نواقصی درش هست و این نواقص را نمی شود حالا در این قانون مرتفع ساخت. نواقص باید به مرور زمان در طی عمل روشن شود که برایش از راه قانون بتوانیم یک فکری بکنیم و آنرا مرتفع کنیم و در ضمن لایحه اصلاحی دیگری اگر مقتضی باشد بیاوریم و اصلاحاتی اگر لازم باشد و پیش بیاید البته آن اصلاحات بعمل خواهد آمد بنده بطور کلی می خواهم عرض کنم آقایانی که توجه دارند که ممکن است بطور کلی این قانون نواقص داشته باشد خاطرشان آسوده باشد که یک قانون دائم الى الابدی را ما نخواستیم آورده باشیم یعنی کلیه قوانین همین حال را دارد ولی در طی عمل البته اصلاح خواهد شد آئین نامه هم هست بعضی چیزها هم در آئین نامه ها بایستی ذکر شود و هر چیزی که در آئین نامه ذکر نشده بود و جریان حوادث را دیدیم و کیفیت مسائل را مورد دقت قرار دادیم به مقتضای آن کیفیات پیشنهاداتی که باید بشود

ص: 72

خواهد شد و آقایان دیگر هم فرصت خواهند داشت اگر مذاکرات و اصلاحاتی باید بعمل بیاید بعمل خواهد آمد .

رئیس - آقای دبستانی

دبستانی - بین ماده اول و ماده هفتم یک اختلافی هست چون یک موقوفاتی هست مختلط هم مصارف مسلمه عامه دارد مانند حق الزوار و حق طلاب و چه و چه و مازاد بین اولاد تقسیم می شود تکلیف این قسم موقوفات معلوم نشده که مشمول ماده هفت است یا مادۀ یک یا اینکه تقسیم می شود هر کدام بقدر سهمشان خواهند برد استدعا می کنم یک توضیحی بدهند که در موقع اجرای قانون تکلیف معلوم باشد.

مخبر این قسمتی که آقای دبستانی فرمودند در کمیسیون هم مورد مذاکره واقع شد البته در حین عمل و اجرای قانون مطلب روشن می شود آن قسمتی که عام است مطابق ماده 1 عمل خواهد شد و آن قسمت که صورت خاص دارد مطابق ماده هفت و اشکالی هم ندارد.

رئيس - رأی می گیریم به ماده اول با اصلاحی که شده است موافقین قیام فرمایند (اغلب برخاستند) تصویب شد ماده دوم :

ماده 2 - املاکی که تولیت آنها با پادشاه عصر است و املاکی که وقف بر آستانه رضوی و مسجد گوهرشاد و آستانه قم و حضرت عبدالعظیم و شاه چراغ و نعمت الله ولی و یا وقف بر بیمارستانها می باشد مشمول ماده اول نخواهد بود.

رئيس - آقای ملک مدنی

ملک مدنی - بنده در ماده دوم در شور اول یک تبصره پیشنهاد کردم در کمیسیون هم دیروز مورد مذاکره واقع شد و نظر آقایان هیئت دولت و وزیران این شد که بالاخره آن تبصره لازم نیست بنده هم نمی خواهم تجدید مطلع کرده باشم چون مجلس همیشه بنایش براین بوده است که با دولت همکاری نماید و خوشبختانه در یک عصری هستیم که مجلس و دولت فکر واحدی دارند و با هم

ص: 73

کار می کنند و البته تهیه این لایحه هم برای عمران و آبادی کشور است. فقط یک موضوعی را می خواستم عرض کنم که قابل توجه است و آن این است که بنده پیشنهادی کردم که املاکی که یک قسمت آن برای بیمارستانها است و یک قسمت برای مصارف دیگر است خوب است ضمیمه به آن مصارف بیمارستان شود و باصطلاح مشمول ماده یک نشود برای اینکه به اصطلاح یک تشویقی بشود که در آتیه هم اشخاصی که نیت خیری دارند در واقع تشویق شوند املاک مستغلاتی را برای خیریه و بیمارستانها اختصاص بدهند چون بنده در فراکسیون هم عرض کردم و حالا هم عرض میکنم بعقیده بنده بهترین مصرف مسأله مصرف برای بیمارستان و امر بهداشت و بهداری کشور است که خوشبختانه هیئت دولت هم به این امر توجه کامل داشته اند برای اینکه املاکی را که به مصرف بیمارستان میرسد استثناء کوده اند بنده می خواستم عرض کنم حالا که پیشنهاد بنده و آن تبصره مورد توجه واقع نشد در آئین نامه در نظر گرفته شود که آن درآمدی که از فروش آن قسمت املاکی که درآمد مختلفی دارد حاصل می شود برای مصرف همان بیمارستان اختصاص بدهند یعنی آن قسمت املاکی که درآمد مختلفی دارد حالا که فروش می رود در آئین نامه پیش بینی شود برای مصرف همان بیمارستان و برای تکمیل آن اختصاص داده شود نظر بنده این بود که در آئین نامه پیش بینی به شود زیرا در موقع هر جا که بیمارستانی باشد احتیاج به توسعه دارد آن قسمت که فروش می رود آنچه از فروش آن حاصل می شود به مصرف می رود همان بیمارستان خودش برسد و تکمیل بشود.

وزیر دادگستری - اساس نظر نماینده محترم بسیار خوب و پسندیده است و همان است که در ماده هم ذکر شده و مورد توجه آقایان هم قرار گرفته است و منظور ایشان هم اساساً تأمین شده است حالا یک قسمتی را ایشان می خواهند بر آن بیفزایند و این هم در کمیسیون مورد دقت واقع شد و یک اشکالاتی درش پیدا شد و از آن جهت رد شد ولی مانعی ندارد که در موقع تنظیم آئین نامه اگر مقتضی شد چون اصلش در اینجا ذکر شده است ممکن است در آنجا تکمیل شود

ص: 74

یا بعد اصلاح شود اساس منظور تأمین شده دیگر احتیاجی ندارد که آن قسمت در خود این قانون ذکر شود.

رئيس - پیشنهادی رسیده است قرائت می شود :

مقام ریاست مجلس شورای ملی

تبصره زیر را در ذیل ماده 2 پیشنهاد می کنم.

تبصره - رقبات و اوقاف آباد متعلق به بنگاههای فرهنگی از قبیل دبستان و دبیرستان و کتابخانه و غیره با اجازه و نظارت وزارت فرهنگ نیز مشمول مادۀ اوّل نخواهد بود. هاشمی

وزیر دادگستری - این پیشنهاد شده بود و در کمیسیون هم له و علیه خیلی مذاکره شد و صلاح دیده نشد که اینجا گذاشته شود و تصور می کنم بهتر است که آقا صرف نظر بکند چون غیر از اینکه اشکال تولید کند نتیجه دیگری ندارد.

رئیس - آقای هاشمی.

هاشمی - یک رقبات و موقوفاتی است که از سی سال قبل برای بنگاههای فرهنگی که توافق کامل دارد با برنامه وزارت فرهنگ تخصیص داده شده و تولیتش هم تحت نظر فردی نیست تحت نظر هیئت هائی است که برای آن دبستانها و دبیرستانها معین میشوند دو ساله و سه ساله و البته عده اش در کشور خیلی زیاد نیست ولی هست و برای اینکه تشویق شود و تولید نظیر کند و آنهم بنده قید کرده ام با نظارت وزارت فرهنگ با قید اینکه رقباتی باشد که آباد باشد چندین شرط دارد اگر این نظریه را تأمین بفرمایند که در آئین نامه ذکر شود که تشویقی شده باشد باز هم بد نیست.

دشتی - این پیشنهاد دوباره خوانده شود.

(مجدداً خوانده شد)

وزیر دادگستری - بنده تعجب می کنم یک مطلبی که شاید یکساعت در آنجا درش صحبت کردیم و آقایان هم خودشان متوجه شدند به اینکه این تولید یک اشکالاتی می کند حالا باز با یک شرایطی اینجا یک پیشنهادی کردید برای

ص: 75

اینکه ذهن را منصرف کرده باشید از آن اشکالات و یک شرایطی پیشنهاد کردید که اینها یک اشکالات دیگری تولید می کند و معمولاً این شرایط را نمی شود در یک ماده قانونی ذکر کرد برای اینکه احتیاجی ندارد بطور کلی معلوم است که دبیرستانها تحت نظارت وزارت فرهنگ اداره می شود حالا این شرط را که ذکر کردید برای اینکه آن اشکالاتی که ذکر شد مرتفع شود آن اشکالات همانطور که آقایان همکاران تذکر دادند باین وسیله هم مرتفع شود آن اشکالات همانطور که آقایان همکاران تذکر دادند به این وسیله هم مرتفع نمی شود بایستی کهنه و تازه و نو و سابق و غیره برای هر کدام یک شرایط دیگری بکنیم که درست شود و از طرف دیگر هم خودتان می فرمائید راست است خیلی کم است اما وجود دارد خوب اگر وجود دارد و آباد است که ما اینجا نگفتیم حتماً به معرض فروش گذاشته شود اجازه است اگر مقتضی بود می فروشند و اگر آباد بود با ملک آباد کسی دشمنی ندارد و این دبیرستانها هم که می فرمائید اگر وجود خارجی دارد قابل توجه است البته وزارت فرهنگ که هر سال میلیونها ریال خرج دبیرستانها و دبستانها می کند آنها را هم حفظ خواهد کرد و نگاهداری خواهد کرد بنابر این اتلاف وقت برای ذکر یک تبصره در اینجا بنظر بنده لزومی ندارد. هاشمی - با توضیحی که فرمودند و وعده ای که فرمودند بنده پیشنهادم را مسترد می دارم .

رئیس --- آقای نقابت

نقابت - عرضی ندارم

رئيس - موافقین با مادۀ دوم برخیزند.

(اکثر برخاستند)

رئیس - تصویب شد. ماده سوم خوانده می شود :

ماده 3 - درآمد فروش موقوفات نامبرده در ماده یک به مصرف تأسیسات خیریه و اجتماعی (مانند بیمارستانها و آموزشگاهها) خواهد رسید.

رئیس - آقای اوحدی

ص: 76

اوحدی - بنده متذکر هستم که عرضی را که میکنم ممکن است یک جواب غیر مسکت بشنوم ولی باز بر حسب اداء وظیفه و تکلیف عرض خودم را میکنم شاید آقای وزیر دادگستری توجهی فرموده و با این مختصر عرض بنده موافقت بفرمایند فروش این املاک موقوفه یکی از افکار شایسته دولت وقت است و مقتضی هم بود زودتر از این این لایحه به مجلس آمده باشد زیرا هر چه زودتر آمده بود از خرابی زودتر جلوگیری می شد از اتلاف زودتر جلوگیری می شد برای اینکه هر چه عقب افتاده است هم خراب شده هم تلف شده هم از بین رفته به این نظر مقتضی بود که زودتر بیاید بنابر این این فکر خوب دولت که در این عصر اظهار شده البته موجب تشکر است و باید هم تشکر کرد. البته هر عصری یک مقتضیاتی دارد این عصر هم همین مقتضیات را باید داشته باشد مقتضیات چهل سال پنجاه سال صد سال قبل از این این بود که ملک را وقف بکنند برای چه برای شبیه خوانی تکیه ها هنوز در تمام دهات و شهرها حاضر است و موجود خدا رحمت کند آن یگانه عالمی را که قد برافراشت و گفت حرام است این کار. تکیه ها باقیماند به حال وقف و موقوفات هم آن دوره آن مقتضیات را آنها داشتند و مروج آن افکار بودند امروز دولت حاضر در تحت توجهات اعلیحضرت همایون شاهنشاهی یک افکار جامعی نافع به حال عموم دارد و از این جهت فوق العاده قابل ستایش است که این افکار موجب می شود که این موقوفات را به فروشند و این املاک خراب از یک طرف آباد شود و منافع آن هم زیاد شود و عوائد و مصرف آن تبدیل به احسن شود از یک طرف صرف ساختن بیمارستان و امور خیریه مطابق احتیاجات امروزه و از یک طرف به مصرف ساختمان دبستان و دبیرستان برای تعلیم و تربیت میرسد این فکر که برای بهداری و حفظ افراد و تعلیم و تربیت است واقعاً از هر جهت تبدیل به احسن است و تبدیل به احسن بهتر از این نمیشود معنی تبدیل به احسن در این ماده است این معنی هست که از آن حال تبدیل به این حال میشود بنده از آقای وزیر دادگستری فقط می خواهم این نظر را قبول بفرمایند که این معنی که

ص: 77

واقعاً هست این تبدیل به احسن که هست با لفظ آن هم موافقت بفرمایند در این ماده این لفظ اضافه شود که درآمد فروش موقوفات نامبرده در ماده 1 از نقطه نظر تبدیل به احسن به مصرف تأسیسات خیریه و اجتماعی مانند بیمارستانها و آموزشگاهها خواهد رسید اگر آقای وزیر دادگستری با بنده موافقت بفرمایند و این جمله را قبول بفرمایند خیلی بموقع است و اگر نمی توانند در این ماده قانونی این عبارت را بگنجانند لفظاً تصدیق بفرمایند و جای این عبارت را در آئین نامه ای که تهیه و تدارک می شود بگذارند و این معنی را در آئین نامه بگنجانند این آثار وضعی بسیار خوب دارد.

وزیر دادگستری - عرض کنم در کمیسیون مختلط که تشکیل شده بود از سه کمیسیون این موضوع مورد دقت قرار گرفت و خود آقایان هم صلاح ندانستند که باشد برای اینکه هیچوقت در ماده و قانون نمینویسند که از نقطه نظر فلان جهت و این بدیهی است و خود آقا هم ملاحظه فرموده اید که در مقدمۀ لایحه این معنی را تصریح می کند و این منظور همانطور که خودتان متذکر شدید کاملاً از این لایحه و از این مواد بر می آید و دیگر چه چیزی موجب این میشود که ما بیائیم در ماده این را تصریح کنیم و چه تأثیر وضعی دارد که آقا ذکرش را لازم می دانند و بنظر بنده این اثر وضعی ندارد غیر از این که یک جمله زائدی خواهد بود (صحیح است)

رئیس - پیشنهادی راجع به ماده 3 رسیده است.

مقام ریاست مجلس - در ماده 3 پیشنهاد می نمایم پس از کلمۀ مانند بیمارستانها و آموزشگاهها اضافه شود و تعمیر قنوات موقوفه هر شهرستان که خانه های شهرستان از آن مشروب میشود خواهد رسید. مجد ضیائی .

رئيس - آقای مجد ضیائی

مجد ضیائی - چون قید تأسیسات خیریه و اجتماعی شده است و این قنوات علاوه بر احتیاجات زیادی که عامه به آنها دارند به حال خرابی افتاده است از این جهت بنده پیشنهاد کردم این قسمت را هم اضافه بفرمائید.

ص: 78

مخبر کمیسیون قوانین دارائی اگر مقصود قنوات مزروعی است که طبق این قانون فروخته می شود و اگر قنواتی است که به مصرف شرب شهرها می رسد آنها هم که قید شده است تحت نظر شهرداری اداره می شود و شهرداری ها نظارت میکنند برای این که آباد نگاه دارند.

رئیس - موافقین با ماده سوم برخیزند اکثر قیام نمودند تصویب شد. ماده چهارم:

ماده 4 - درآمد فروش موقوفات هر شهرستان در درجه اول برای احتیاجات مذکور در ماده 3 همان شهرستان به مصرف می رسد.

رئیس موافقین با ماده چهارم برخیزند (بیشتر برخاستند) تصویب شد. ماده پنجم :

ماده 5 - به متولیان و نظار منصوص یا اشخاصی که تولیت و نظارت آنها مسلم باشد دولت مستمری برابر حد وسط حق تولیت و نظارت سه ساله اخیر را در تمام مدت عمر به آنها خواهد پرداخت.

رئیس - موافقین با ماده پنجم برخیزند اغلب (قیام نمودند) تصویب شد. ماده ششم

ماده 6 - وزارت فرهنگ مکلف است آنچه از مساجد و یا معابد سایر مذاهب که قابل نگاهداری باشد و صورت جزء آنها در آئین نامه تعیین خواهد شد از محل نذورات و عایدات مخصوص خود آنها و یا از اعتباری که برای این منظور در بودجه پیش بینی میشود حفاظت و مرمت نماید.

رئیس - آقای انوار .

انوار در این ماده باز بنده پیشنهاد کرده بودم و در کمیسیون هم صحبت کردیم هم آقای وزیر دادگستری و هم آقای وزیر فرهنگ موافقت فرمودند که منظور پیشنهاد بنده در آئین نامه ذکر شود حالا عرض می کنم که در آئین نامه با یک نظر عالی و وسیعی ذکر کنند که تمام مساجد مملکت و همینطور معابد را در نظر بگیرند که از روی یک عنایت خاصی آباد شود و یک نکته را هم عرض

ص: 79

کردم که در نظر باشد که مساجد دارای خدام باشد یکی از قدمهائی که بنده امیدوار هستم در دولت شاهنشاهی اهمیت بهش داده شود مساجد است که مساجد از این صورت بیرون بیاید و یک مساجد آبادی شود دارای ساختمانهای خوب و دارای خادم باشد و همانطور که مقام دیانت و مقام مسلمانی است وزارت فرهنگ این مساجد را آبرومند و بهمان صورت در بیاورند و این که نوشته شده است که از محل نذورات تصور نمی کنم کسی برای مساجد نذر بکند که نذورات عایدات مخصوص آنها باشد و این موضوع را در نظر خواهد گرفت که مساجد كلية تحت نظر اوقاف و وزارت فرهنگ اداره شود و آئین نامه مفصلی که خواهند نوشت طوری نوشته شود که مساجد آباد شود و معلوم شود که قابل باقی ماندن است یا نه این است که بنده عقیده دارم مساجد را در نظر بگیرند.

رئیس - پیشنهادی رسیده است قرائت می شود.

ریاست مجلس - بنده پیشنهاد میکنم که بنای مدارس قدیمه که موقوفات آنها فروخته میشود یا موقوفه ندارد مشمول ماده 6 این قانون باشد. دبستانی کرمانی

رئیس - آقای دبستانی

دبستانی - البته آقایان مسبوقند که در سیصد سال چهارصد سال از زمان متأخر و معاصرمان یک مدارسی داشته ایم که مثل مساجد قدیمی مرکز درس خواندن و تعلیم و تعلم بوده است و در واقع یک اونیورسیه بوده است حالا مدارس قدیمه دارد از بین می رود و تقریباً ده پانزده تا از آنها را بنده سراغ دارم که بحال یک کاروانسرای خرابه افتاده است اگر اینها محفوظ بماند چون خیلی از آنها هم یک مصالحی دارند که برای این که آنها را تبدیل به شکل دیگری بکنند خیلی مستعد است و این بهتر است از این که بروند یک زمینی به خرند و اگر موافقت بفرمایند با این پیشنهاد بنده خوب است و یک راهنمائی است.

مخبر کمیسیون قوانین دارائی - پیشنهاد آقای دبستانی بنظر بنده همینطور عمل می شود و بطوری که آقایان هم مسبوق هستند و ملاحظه فرموده اند وزارت

ص: 80

فرهنگ مدتی است این کار را کرده و انجام داده اند و واقعاً هم می بینیم آن زمینهای خرابه ای که در این شهر بود و دیدیم که زباله دان بود حالا به چه صورت درآمده است که با یک ساختمانهای زیبائی تبدیل به دبستان و دبیرستان شده است البته این قسمت مورد نظر آقا هم همین حال را دارد اگر جاهائی باشد که از نظر تاریخی و از نظر سوابق خوب باشد وزارت فرهنگ آنها را حفظ می کند در ماده 6 هم پیش بینی شده است که اصلاح کنند و آن قسمت هم که واقعاً قابل اصلاح نباشد اگر زمین آن مورد لزوم باشد استفاده می کنند والا آن قسمت را می فروشند.

رئیس - موافقین با ماده ششم برخیزند (اغلب قیام نمودند) تصویب شد. ماده هفتم :

ماده 7 - موقوفات خاصه در حکم املاک شخصی است و کسانی که مطابق وقف نامه از آن حق استفاده دارند نسبت به حق خود در نقل و انتقال آن آزاد می باشند

رئیس - آقای شهدوست .

شهدوست - بنده پیشنهاد میکنم بجای عبارت از آن حق استفاده دارند نوشته شود اشخاصی که ذی حق باشند.

مخبر بنظر بنده کلمه ای که پیشنهاد شده با کلمه ای که در ماده نوشته شده تفاوتی ندارد.

شهدوست - تفاوت دارد.

رئیس - موافقین با ماده هفتم برخیزند (بیشتر قیام نمودند) تصویب شد. ماده هشتم:

ماده 8 - وزارت فرهنگ با شرکت وزارت دادگستری برای اجرای این قانون و برای تعیین املاک و بناهائی که مشمول ماده 2 و 6 میباشد آئین نامه آنرا تهیه و پس از تصویب هیئت وزیران بموقع اجرا گذاشته می شود.

رئیس - موافقین با ماده هشتم برخیزند (اکثر قیام نمودند) تصویب شد.

ص: 81

ماده نهم:

ماده 9 - موادی که در قوانین دیگر مخالف این قانون باشد نسبت به موضوع این قانون بی اثر خواهد بود.

رئیس - موافقین با ماده نهم برخیزند (اغلب قیام نمودند) تصویب شد. مذاکره در کلیات آخر است مخالفی نیست رأی گرفته می شود به مجموع این لایحه که نه ماده است موافقین برخیزند (اکثر برخاستند) تصویب شد.

قانون اجازه فروش املاک زراعتی و قنوات موقوفه

ماده 1 - به وزارت دارائی اجازه داده میشود املاک زراعتی با هر گونه آبهای متعلق به آن و قنوات موقوفه مسلّمه عامه را از طریق مزایده برابر ماده دوم و سوم قانون فروش خالصجات اطراف تهران مصوب 20 آبانماه 1319 بفروش برساند.

تبصره 1 - رقباتی که برحسب نذر یا ثلث یا حبس منافع آنها بطور دائم برای مصارف عامه تخصیص داده شده است در حکم وقف است.

تبصره 2 - قنواة و آبهائی که وقف بر شرب خانه های شهری می باشد مشمول ماده یک نخواهد بود. نظارت در دائر نگاهداشتن آنها با شهرداری هر محل است.

ماده 2 - املاکی که تولیت آنها با پادشاه عصر است و املاکی که وقف بر آستانه رضوی و مسجد گوهرشاد و آستانه قم و حضرت عبدالعظیم و شاه چراغ و نعمت الله ولی و یا وقف بر بیمارستانها میباشد مشمول ماده اول نخواهد بود.

ماده 3 - درآمد فروش موقوفات نامبرده در ماده یک به مصرف تأسیسات خیریه و اجتماعی (مانند بیمارستانها و آموزشگاهها) خواهد رسید.

ص: 82

ماده 4 - درآمد فروش موقوفات هر شهرستان در درجه اول برای احتیاجات مذکور در ماده 3 همان شهرستان بمصرف می رسد.

ماده 5 - به متولیان و نظار منصوص یا اشخاصی که تولیت و نظارت آنها مسلّم باشد دولت مستمری برابر حد وسط حق تولیت و نظارت سه ساله اخیر را در تمام مدت عمر به آنها خواهد پرداخت.

ماده 6 - وزارت فرهنگ مکلف است آنچه از مساجد و یا معابد سایر مذاهب که قابل نگاهداری باشد و صورت جزء آنها در آئین نامه تعیین خواهد شد از محل نذورات و عایدات مخصوص خود آنها و یا از اعتباری که برای این منظور در بودجه پیش بینی می شود حفاظت و مرمت نماید.

ماده 7 - موقوفات خاصه در حکم املاک شخصی است و کسانی که مطابق وقف نامه از آن حق استفاده دارند نسبت به حق خود در نقل و انتقال آن آزاد می باشند .

ماده 8 - وزارت فرهنگ با شرکت وزارت دادگستری برای اجرای این قانون و برای تعیین املاک و بناهایی که مشمول ماده 2 و ماده 6 می باشد آئین نامه آنرا تهیه و پس از تصویب هیئت وزیران بموقع اجرا گذاشته می شود .

ماده 9 - موادی که در قوانین دیگر مخالف این قانون باشد نسبت به موضوع این قانون بی اثر خواهد بود.

این قانون که مشتمل بر نه ماده است در جلسه چهاردهم اردی بهشت ماه یکهزار و سیصد و بیست بتصویب مجلس شورای ملی رسید.

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

ص: 83

قانون اسائه ادب

از قوانین دیگری که برخلاف قانون اساسی و اصول دموکراسی بوده است قانون اسائه ادب میباشد که در حکم گیوتینی بوده در دست مأمورین تا هر کس را که وجودش مخل فرمانروائی و دیکتاتوری بوده به توسط آن به زندان انداخته و در آنجا معدوم نمایند که نمونه برجسته آن فرخی یزدی مدیر روزنامه طوفان میباشد که شرح گرفتاری و محکومیت و بالاخره بقتل رسیدن وی را در جلد چهارم تاریخ بیست ساله آورده ایم و خلاصۀ آن اینست که به بهانه ای پوچ او را زندانی نمودند و وی در زندان خود را بوسیله تریاک مسموم نمود. هنگامی که پزشک زندان و مأمورین برای نجات وی مشغول بودند و فرخی در حال طبیعی نبوده گفته بود: «همه برای یکنفر کار می کنند». همین جمله اسائه ادب به مقام دیکتاتور تلقی شده نخست، در محکمه بدوی به 27 ماه زندان محکوم میگردد ولی دادستان بعلت قلت مجازات تقاضای تجدید نظر می کند و در محکمه استیناف او را به 30 ماه زندان محکوم نموده و به زندان قصر منتقل می نمایند و بالاخره در سال 1318 بوسیله آمپول هوا توسط پزشک مجاز احمدی مقتول می گردد که شرح حال کامل آن را در دیوان فرخی نوشته ام.

قانون اهانت به مأمورین دولت

از قوانین شدید دیگری که در دوران پهلوی گذشته قانون اهانت به مأمورین دولت در حین انجام وظیفه می باشد.

به موجب این قانون کافی بود پلیس یا ژاندارم یا مأمور دیگری از مأمورین دولت با فردی خصومت داشته باشد و یا رئیس بخاطر نظر شخصی در مقام ایذاء و آزار مرئوس خود و یا ارباب رجوع برآید. در چنین شرایطی کافی بود که مأمور مذکور مدعی شود که به وی هنگام انجام وظیفه توهین شده است. بلافاصله در مورد ادعای نامبرده پرونده ای تشکیل و به دادگاه جنائی ارسال میگردید دادگاه پس از مطالعه سرسری پرونده ختم دادرسی را اعلام و متهم مزبور از شش ماه تا یکسال

ص: 84

محکوم می گردید. کمتر سابقه داشته در چنین دادگاهی متهم از اتهام وارده تبرئه گردد.

قانون نشر اکاذیب

این قانون هم از جمله قوانینی بود که وسیله آن برای بسیاری از مردم پاپوش دوزی می شد و به زندان محکوم می گردیدند.

بهرحال در دوران دیکتاتوری از این قبیل قوانین زیاد دیده می شود که بنابر اراده شخص دیکتاتور گذشته است !

ص: 85

پس از برکناری رضا شاه

اجرای آئین سوگند

روز 26 شهریور ماه ساعت چهار و نیم بعد از ظهر محمدرضا شاه با تشریفات رسمی در تالار مجلس شورایملی قسم نامه را خواند و امضاء کرد و بعد خطابهای ایراد نمود مبنی بر توجه به اصول مشروطیت و تفکیک قوای سه گانه، لزوم همکاری دائم و کامل بین دولت و مجلس، اهتمام در اجرای دقیق قوانین برای حصول تأمین قضائی و اصلاحات مربوط به امور اجتماعی و اقتصادی و مالی و تغییر مقرراتی که با احتیاجات و مقتضیات امروزه وفق دهد. آنگاه در پایان گفت اهتمام کامل بعمل خواهد آمد در همکاری نزدیک با دولت هائی که منافع ما با منافع آنها ارتباط مخصوص دارد مصالح مملکتی کاملاً رعایت شود و مشکلاتی که فعلاً برای ما پیش آمده حل شده و جریان امور بر وفق دلخواه گردد :

«اطلاعات در یکربع قرن» در این مورد چنین نوشته است:

«شاه جدید ایران مورد استقبال شایان چندین هزار مردمی که در مسیر شاهانه قرار گرفته و کف می زدند و هورا میکشیدند واقع شد. و ازدحام جلو کاخ سلطنتی موقع بازگشت بقدری بود که شاه ناچار شد در ایوان کاخ حضور یافته از جمعیت با اشاره سر و دست اظهار تشکر نماید.

این پیش آمد کلیه شایعاتی را که تولید وحشت و نگرانی برای مردم کرده بود زایل ساخت زیرا قبل از انجام مراسم سوگند هیچکس باور نمی کرد این قضیه بسادگی انجام پذیرد و احتمال وقایعی می رفت و حتی انتشار داده شده بود که چون دول اشغال کننده ایران راضی نیستند، این کار صورت نخواهد گرفت.»

ص: 86

نمایندگان سیاسی در مراسم سوگند شرکت نداشتند

«اطلاعات در یک ربع قرن» دربارۀ عدم شرکت نمایندگان سیاسی مقیم پایتخت چنین نوشته است :

«در مراسم سوگند خارجیها شرکت نداشتند و علت این پیش آمد هم این بود که چون نمایندگان شوروی و انگلیس حضور خود را در آئین سوگند موکول به کسب اجازه از مسکو و لندن کردند و از طرفی دولت مصمم بود بلافاصله پس از حرکت شاه سابق مراسم معمول گردد ناچار شدند عذر تمام خارجی هائی که رسماً دعوت شده بودند بخواهند تا معلوم نشود که نمایندگان انگلیس و شوروی حضور پیدا نکرده اند. همین قضیه سبب شهرتهای زیاد شده بود و مردم را نگران ساخته بود ولی بعد که مراسم بخوبی انجام یافت دول مزبور در مراسم بعدی و شرفیابی برای معرفی، حضور یافته و شرکت نمودند.»

شاه مستعفی گریه می کند!

دکتر محمد سجادی درباره وقایع پس از استعفای رضاشاه و عزیمت وی به اصفهان طی یادداشتهای خود که در سالنامه دنیا درج شده، چنین نوشته است :

بعد از انجام مراسم سوگند بوسیله اعلیحضرت محمدرضا شاه پادشاه جدید دولت فروغی مستعفی گردید و بلافاصله فروغی مجدداً مأمور تشکیل کابینه شد و دولت جدید با شرکت اغلب وزرای سابق تشکیل و اینجانب نیز کماکان سمت وزارت راه را عهده دار بودم. غروب روز اول مهر از طرف اعلیحضرت جدید به کاخ اختصاصی شهری احضار شدم. فوراً بطرف کاخ رهسپار و معلوم شد فروغی قبلاً شرفیاب شده و هنوز در حضور شاهنشاه می باشد. پس از شرفیابی اعلیحضرت به من فرمودند مأموریتی است که به شما محول شده و چون مورد اعتماد و اطمینان ما هستید امیدواریم این مأموریت را بخوبی به انجام رسانید. عرض کردم: چه

ص: 87

مأموریتی؟ فرمودند: برای تعیین تکلیف املاک و دارائی اعلیحضرت پدرم. بعرض رساندم ارجح این بود وزیر دارائی و یا وزیر دادگستری به این مأموریت اعزام شوند چون آنها از نظر مقامی که دارند بهتر می توانند این وظیفه را انجام دهند.

در این وقت شاه از اتاق بیرون رفته و من و فروغی را تنها گذاشتند، فروغی به من گفت: اعلیحضرت از نظر همان اعتماد و اطمینان دستور احضار شما را دادند این مأموریت برای انتقال اموال و املاک شاه سابق است که چون شاه سابق از شما حرف شنوی دارند اعلیحضرت همایونی اینطور تصمیم گرفتند که شما را به اصفهان اعزام و ترتیب این کار را بنحو احسن بدهید. در جواب فروغی گفتم: این صحیح --- امر اعلیحضرت را اطاعت میکنم ولی اگر هیأتی مرکب از دوتن از وزیران و چند نفر از قضات به این مأموریت بروند بهتر خواهد بود. چون باز فروغی اصرار نمود و مرا در قبول این مأموریت خطیر تشویق کرد و از طرفی چون کردم اعلیحضرت همایونی قصد دارند اموال منقول و غیر منقول پدر را در انتقال به ملت ببخشند با کمال میل حاضر به انجام آن شدم. در اینوقت فروغی از اتاق خارج و چند دقیقه بعد در التزام اعلیحضرت همایونی باز گشتند و اعلیحضرت خطاب به من فرمودند: پس در اینصورت نامه ای به اعلیحضرت پدرم می نویسم و در آن جریان مملکت را تشریح و اشاره به مأموریت شما نموده و تقاضا خواهم کرد با صلاحدید و مشورت شخص شما ترتیب این کار را بدهند. همانجا اعلیحضرت نامه ای تحت عنوان «اعلیحضرت پدر تاجدارم» که کاملاً جنبه خصوصی و خانوادگی داشت شخصاً تحریر و قرار شد فردا صبح من به اتفاق آقای قوام الملک شیرازی پدر شوهر والاحضرت اشرف پهلوی بسوی اصفهان حرکت نمایم. چون راهها نا امن بود، من از مرحوم فروغی درخواست نمودم با سفارت انگلیس تماس گرفته شود تا سر فرماندهی ارتش انگلیس دستورات لازم به نیروهای متمرکز در راه قم و اصفهان بدهند که مزاحم ما نشوند. قرار بر این شد همان شب جریان به سر ریدر بولارد وزیر مختار انگلیس اطلاع داده شود ولی

ص: 88

موافقت سفارت در حدود یک بعد از ظهر روز حرکت واصل و ما ناچار در ساعت 3/30 بعد از ظهر بطرف اصفهان حرکت و شب را استراحت نموده و فردا صبح در منزل کازرونی خدمت اعلیحضرت رضا شاه رسیدیم. همین که وارد باغ کازرونی شدیم دیدیم شاه فقید در حالی که شنل آبی رنگ خود را به روی دوش انداخته و به لباس نظامی ملبس بودند آماده حرکت بطرف کرمان می باشند. سرهنگ آذرپی رئیس اسکورت سلطنتی و سرهنگ بهنام رئیس شهر بانی اصفهان نیز در التزام می باشند. فوراً خود را به رضا شاه رسانده گفتم: برای عرض مطلب لازمی شرفیاب شدیم استدعا داریم اجازه فرمائید عرایض خود را در مکان خلوتی بعرض برسانیم. شاه با قیافه متبسم ولی ناراحت گفت: ای وزیر راه من می دانم تو آمدی مرا راه بیندازی ...

لحظه ای بعد در سالن پذیرائی کازرونی قرار گرفته نخست یکی از حاضران اظهار داشت: «ملت ایران هیچگاه خدمات اعلیحضرت همایونی را فراموش نکرده و تا دنیا باقی است نام آن پدر تاجدار...

صحبت این شخص ادامه داشت که اعلیحضرت فقید به خود حرکتی داده و با صدای بلند گفتند: شعر چرا میگی! شخص مزبور ادامه صحبت را مصلحت ندانسته و دقیقهای بعد بعنوان اینکه حضور علیا حضرت ملکه مادر برسد از اتاق خارج و من تنها در خدمت اعلیحضرت فقید ماندم. شاه پرسیدند: منظور از به اصفهان چه بود و چه کار لازمی داشتی؟ من در جواب عین نامه اعلیحضرت همایونی را تقدیم نموده و شاه آن را تا آخر قرائت نمودند. اعلیحضرت فقید هم خوب می توانستند بخوانند و هم با دقت مطالب را تحریر می کردند. شاه از اینکه نامه اعلیحضرت فعلی را تا انتها خواندند اظهار داشتند بسیار خوب من هم چنین قصدی را داشتم قلم و کاغذ را بده تا تمام دارائی خود را ببخشم. عرض کردم غیر رسمی صلاح نیست. پرسیدند: چطور صلاح نیست؟ گفتم: قانون اینطور گفته است. وقتی اسم قانون را بردم سر را تکان داده دو بار تکرار نمودند: عجب قانون اینطور گفته، عجب قانون اینطور گفته.

ص: 89

رئیس ثبت در حمام بود!

آنگاه فرمودند: دکتر خودت هر طور مصلحت میدانی عمل کن. بعرض رساندم: باید تشریفات محضری آن انجام و صلحنامه به ثبت برسد تا صورت قانونی بخود بگیرد. شاه جواب داد: شما، [هم] وزیر راهی و هم حقوق دان برو هر طور میدانی تمام کن که باید هر چه زودتر از اینجا حرکت کنم. بفوریت از جا بلند شده و عده ای را برای احضار یک نفر از سر دفتران اسناد رسمی فرستادم. ولی هر چه در شهر گشتند از محضردار خبری نبود. آنروز روز جمعه بود. اصفهانیا رسم دارند که روزهای جمعه بکلی تعطیل نموده و از شهر خارج شده و در باغات به هواخوری می پردازند. چون من عجله در کار داشتم آقای سعید رئیس ثبت اسناد اصفهان (پدر زن مرحوم صادق سرمد) را خواستم. سعید در حمام بود و ایشان از ترس شاه بدون انجام کیسه و صابون حمام را ترک نموده و وارد منزل کازرونی شدند و با من ملاقات کردند. جریان را به آقای سعید گفته و از ایشان خواستم فوری یک صاحب دفتر را حاضر نمایند. بالاخره در نتیجه سعی ایشان یکی از صاحبان محاضر که رشتی بود پیدا شده و ما در منزل امیر نصرت اسکندری فرماندار اصفهان (در آنموقع اصفهان استاندار نداشت و بر طبق قانون قدیم توسط فرماندار اداره می شد) حاضر شده و صلحنامه ای که شخصاً تهیه کرده بودم روی دو ورقه از اوراق اسناد رسمی نوشته و بعد در دفاتر «ثبت» و «نماینده» وارد و شخصاً دفاتر را زیر بغل گذارده بطرف منزل کازرونی حرکت نمودم تا اعلیحضرت فقید آن را امضاء نمایند.

هنوز وارد ساختمان باغ کازرونی نشده بودم کازرونی نشده بودم که صدائی از دور بگوش رسید. این صدای اعلیحضرت سابق بود که روی بالکن عمارت قرار داشته و به من می فرمودند: دکتر، دکتر، از این طرف بیا. بلافاصله خدمت ایشان رسیده و اوراق را بنظرشان رسانیدم. فرمودند اینها چیست؟ گفتم: دفتر است که عین مندرجات سند در آن به ثبت رسیده و اعلیحضرت باید در هر دو جا امضاء نمایند و در دفاتر نیز به خط خود مندرجات سند را تصدیق نمایند. شاه صلحنامه را که به این شرح

ص: 90

بود بدقت خواندند و بعد با تقریر من جمله ای در پای ثبت نوشتند.

صلحنامه

بنام خداوند متعال - چون از ابتدای تأسیس و تشکیل سلطنت خود پیوسته در فکر عمران و آبادی کشور بوده و این مطلب را در مقدمه برنامه اصلاحات کشور خود قرار داده بودم و همواره در نظر داشتم آن رو یه عمران سرمشق کلیه صاحبان زمین و املاک گردد تا در موقع خود بتوانم از ثمره این املاک کلیه ساکنین و رعایای کشور خود را بهره مند نمایم این فرصت در این موقع که فرزند ارجمند عزیزم اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی زمام امور را بدست گرفته اند حاصل شده است بنابراین مصالحه نمودم کلیه اموال و دارائی خود را اعم از منقول و غیر منقول و کارخانجات و غیره از هر قبیل که باشد به ایشان به مال الصلح گرم نبات موهوب تا به مقتضای مصالح کشور به مصارف خیریه و فرهنگی وغیره به هر طریقی که صلاح بدانند برسانند. ثبت با سند برابر است. امضاء - رضا پهلوی

پس از اینکه اعلیحضرت رضا شاه در دفاتر ثبتی و روی دو برگ سند رسمی امضای رسمی خود را نمودند و تشریفات قانونی انتقال املاک به این ترتیب خاتمه یافت زنگ زده پیشخدمت مخصوص خود را که «محمود» نام بود و ایشان در جزیره موریس و ژوهانسبورک تادم واپسین از شاه دور نبودند احضار کردند. شاه فقید به پیشخدمت دستور داد کیف دستی را از اتاق خواب بیاورد. پیشخدمت لحظه ای بعد کیف قطور سیاه رنگی بدست رضاشاه داد و شاه در حضور من آن را گشودند و دسته چکی از آن خارج نمودند و آنگاه روی خود را به من کرده فرمودند: «تمام دارایی نقدی من مبلغ 680 میلیون ریال است که در بانک ملی ایران شعبه مرکزی در حساب مخصوص موجود می باشد». در این وقت شاه دقیقهای سکوت نموده بعد با قیافه دردناک اینطور اضافه کردند: «دکتر، من یقین دارم وقتی پا را از مملکت به خارج نهادم همه جا خواهند گفت و خواهند نوشت که

ص: 91

در بانکهای خارج نیز وجوه بیشماری داشته و این پولها را برای چنین روزی ذخیره کرده بودم ولی اینطور نیست. من به جرأت میگویم نه در بانکهای خارجه و نه در بانکهای داخله جز بانک ملی ایران و جهی ندارم و اموال و املاک من همان مستغلات تهران و شمیران و بعضی از شهرستانها می باشد».

آنگاه شاه برای تائید بیانات خود دست در کیف برده دفترچه ای از آن خارج نمودند و به دست من دادند. در این دفتر که تمام صفحات آن به خط اعلیحضرت فقید و با مداد نوشته شده بود صورت تمام اموال منقول و غیر منقول بطور دقیق در آن ثبت بود و در مقابل هر یک از املاک میزان بهره و عایدی هر ملک دیده میشد و تا آنجا که بخاطر دارم بطور جدول بندی عایدی چندین سال را نوشته بودند تا بدانند عواید فلان ملک هر سال چقدر اضافه می گردد.

رضا شاه فرمودند: «تا این ساعت هیچکس را از وجود چنین دفترچه ای اطلاع نبود، چون حق داشتم این سر را از دیگران و محاسبین املاک پنهان بدارم تا اگر در سر سال بیلان آن را در جلویم گذاردند بدون مطالعه، آن بیلان را قبول نکرده پس از مراجعه به دفترچه صحت یا عدم صحت بیلان عملکرد املاک را اعلام بدارم. حال که با انجام این تشریفات دفترچه برایم ارزشی ندارد و در طول سلطنت خود این دفترچه را هیچگاه از خود دور نداشته بودم امروز به شما داده تا به فرزند عزیزم بدهید که از ارقام آن استفاده نمایند.»

رضا شاه برایم درد دل می کند

دفترچه را از اعلیحضرت فقید گرفته در جیب خود نهادم. در اینوقت شاه از روی مبل بلند شده و من هم به احترام برخاسته و اعلیحضرت چشمان خود را به روی قالی اتاق دوخته و درد دلهای خود را برایم آغاز کرد. آنروز من نزدیک دو ساعت تک و تنها در حضور پادشاهی بودم که بیست سال با اقتدار کامل در مملکت حکومت نمود. اعلیحضرت فقید براستی وطن پرست بود و بدون مبالغه در جهان بیش از هر چیز به ایران و فرزندان خود علاقمند بوده است. شاهی که برای

ص: 92

آقائی ایران و عظمت کشور خود کاپیتولاسیون را لغو نمود و در سالهای اول سلطنت خود کاروان محصل به اروپا اعزام داشت و تا شهریور 20 صدها کارخانه و مؤسسات تولیدی و انتفاعی در سراسر کشور بر پا کرد و اقعاً درد دلهای او در قلبها اثر می کرد.

آنروز بیش از پنج روز از استعفای سر سلسله دودمان پهلوی نگذشته بود. من در طول وزارت خود بارها به حضور اعلیحضرت فقید باریافته و در مسائل مختلف که اغلب با امور وزارتخانه ارتباط داشت به مذاکره می پرداختیم و دستوراتی اخذ می نمودم ولی آنروز صحبت شاه فقید صحبت دیگری بود. شاه مانند یک دوست صمیمی و وفادار که در شادی و غمگساری شریک هم باشیم برایم صحبت کرد. از گذشته و از آینده

برای اولین بار گریه شاه را می دیدم!

بیش از پنج دقیقه شاه فقید در سالن بزرگ کازرونی ایستاده و چشم از قالی بر نمی داشت. بقدری شاه متأثر بود و به اندازه ای رنج می برد که سیمایش هر لحظه تغییر رنگ می داد. من که بیش از این صلاح نمی دانستم که شاه فقید ر آن حال باقی باشند عرض کردم: «قربان چرا متأثر می باشید. تأثر برای چی؟ آیا اعلیحضرت تاریخ اقوام و ملل زنده دنیا را مطالعه نفرمودند؟ اعلیحضرت بخوبی می دانند این آتشی که در دنیا افروخته شده نتیجه خودکامی و حرص و آز زمامداران ممالکی می باشد که خود را مشعلدار تمدن می دانند و در پناه این مشعل روزی هزاران نفر از جوانان خود را در نبرد جاه و جلال به وادی فنا می فرستند. چنانکه در ایران نیز آتش شهوت خود را برافروخته و نزدیک بود این ملت بی پناه و صلح خواه را نیست و نابود نمایند ولی سیاست اعلیحضرت مانع از انجام نقشه آنان شد و بعقیده من همین افتخار برای پادشاهی بس که برای جلوگیری از خونریزی و ثبوت بیطرفی یک ملت ضعیف دستور آتش بس صادر کرده و حتی بخاطر دوام و بقای این ملت از تاج و تخت خود نیز صرف نظر نمود».

ص: 93

شاه که بدقت سخنان مرا استماع میکرد سر را بلند نموده و من برای اولین بار دیدم که چشمهای شاه پر از اشک است و در همین حال شاه فقید با صدای گرفته گفت: «ولی کدام منصف و کدام حقیقت دانی وجود دارد که خیرخواهی مرا اذعان نماید. دیدید مجلس با من چه کرد. هنوز قدم از تهران بیرون ننهادم که در مجلس نغمه ساز نمودند. این نغمه ها را چه کسانی ساز نمودند، همان کسانی که همیشه و همه جا مرا می ستودند و از اعمال و رفتار من تملقها می گفتند. من یک سربازی بودم که از روی قاطر و یا در پشت مسلسل و توپ برای بقای ایران دوش به دوش صدها سر باز پا برهنه و گرسنه دیگر جنگ می کردم. خاطرات دوران سربازی من در گیلان باور کردنی نیست. من که از مشکلات مردم، بخصوص طبقات سوم و چهارم واقف بودم و خود نیز از میان این طبقه برخاسته بودم چگونه ممکن بود در فکر مردم نباشم و در طول سلطنت با عفریت بیکاری و فقر و فاقه در نبرد نشوم.»

شاه از جای خود حرکت کرده، دور سالن را طی نمود و به صحبت خود ادامه داد :

«من مطمئن هستم تمام خاطراتم در دلم باقی خواهد ماند و هیچکس از اسرار درونم آگاهی نخواهد یافت».

مجدداً شاه در برابرم قرار گرفته و در حالی که از شدت احساسات می لرزیدند گفتند: «این بوق و کرناها چیست؟ این رادیو انگلیس (مقصود رادیو لندن) چه می گوید و چه حق حسابی از من می خواهد؟ و این کی است که به فارسی فحش می دهد؟ من، مگر رشوه بده بودم که رشوه این رادیو را نداده و حالا هر شب باید یک مشت فحش و ناسزا بشنوم. راستی دکتر، مردم چه می گویند و درباره این داد و بیداد رادیو انگلیس چه نظری می دهند؟»

من به این سئوال شاه فقید جوابی نداده گفتم: اعلیحضرت بی اعتناء باشند. نظیر همین سخن پراکنیها در رادیو برلن علیه زمامداران انگلیس می شود. مثلی است معروف در روز سختی آش و حلوا تقسیم نمی کنند.

ص: 94

بی پرده به شاه حقیقت را گفتم

من حق داشتم به شاه اینطور جواب دهم. چون همانطوری که گفتم بقدری شاه فقید متأثر بود که بی اختیار می لرزید. ولی وقتی شاه این جواب را قانع کننده ندانست و مجدداً گفتند: «بشر بی عیب نیست. مسلماً من در خود کارهایی کرده ام که از نظر بعضیها خوب و بنظر برخی ها بد بوده است. براستی کارهای خوب من کدام است و چه کارهائی خوب نبوده است که تاکنون به آن واقف نشده ام».

سکوت را جایز ندانسته گفتم: «من از نظر یک وزیری که چندین چندین سال بنا به تمایل اعلیحضرت در کابینه ها عضویت داشته بعرض می رسانم چون در این چند روزه مجال و فرصتی نبود که از مردم، از افراد آن طبقه که از روی عقل و انصاف قضاوت می کنند سئوالی نمایم البته اعلیحضرت حق می دهند که من ندانسته از زبان مردم سخن نگویم و بدون پرده عرض می کنم بنظر من که وزیر اعلیحضرت بودم جز یک کار بیشتر کارهای اعلیحضرت به خیر و صلاح مردم بوده و اگر امروز تر و خشک باهم بسوزند جبر تاریخ می باشد ولی وقتی که احساسات فرو ،نشست همین رادیو لندن که یک فرستنده خارجی است و بدستور خارجی علیه اعلیحضرت سخن می گوید روزی خواهد رسید له اعلیحضرت داد سخن بدهد».

شاه که با دقت زاید الوصفی اظهارات مرا گوش می داد با عجله پرسید: «خوب آن یک کار کدام بود؟» عرض کردم: «قربان تعدیات مأمورین املاک اختصاصی مردم را به ستوه آورده بود.» شاه وقتی این جمله را شنید، دست را به پیشانی خود برده و در فکر فرو رفت و لحظه ای بعد دست را حرکت داده گفت: «راست گفتی، راست گفتی بر پدر ... لعنت که از نیت خیر خواهانه من سوء استفاده کرده، رعایای بدبخت مازندرانی را که همولایتی من بودند تحت فشار قرار داده و با وجودی که من بعضی مواقع به این فشارهای بیمورد پی می بردم با زبان تملق می گفت: خیر قربان همه به دعا گوئی مشغول می باشند. ای لعنت بر

ص: 95

او و سایرین که مرا در جریان وقایع نمی گذاشتند. چقدر درست گفتی دکتر، او آن صدهزار تومان را از کجا آورده بود که در زیر سقف بام اتاقش در قصبه «کیاکلا» بابل پنهان کرده بود. اگر آنروز آن گزارش محرمانه به من نرسیده بود و بدون اطلاع وارد اتاق او نمی شدم و دستور نمی دادم که سقف اتاق را برچینند او هنوز در رأس کار بوده و به قول شما مردم را بیشتر به ستوه می آورد.»

شاه باز در فکر فرو رفت و بعد از لحظه ای مکث اضافه کردند: «از همین نقطه ضعف است که رادیو اجنبی استفاده کرده هر شب به من ناسزا میگوید کو آن وسیله که من بتوانم حقایق را فاش نمایم و بگویم روحم از این تعدیات خبر نداشت و منظور واقعی من از خرید ،املاک آبادانی املاک و ازدیاد محصول و رونق صادرات بود.»

به شاه گفتم بهترین نقاط، آرژانتین است در آن مملکت اقامت نمائید.

درد دل شاه سابق ساعتی بطول انجامید چون هر دو خسته شده بودیم و هر دو بشدت متأثر بودیم و از طرفی لازم بود فوراً به تهران بازگشت نمایم چون در آن روزها از نقطه نظر مسئولیتی که در دولت داشتم و امور راههای شوسه و آهن با من بود میبایست در تهران حضور داشته باشم اجازه مرخصی خواستم.

شاه با تقاضای من موافقت و گفتند: ماهم از این طرف می رویم. مقصود شاه خروج از اصفهان و حرکت به کرمان بود. سئوال کردم: بالاخره تصمیم اعلیحضرت اقامت در کرمان است یا مسافرت به خارج از ایران؟ فرمود: دیشب تصمیم غیر قابل برگشت خود را گرفتم و باید حتماً ایران عزیز را بالاجبار ترک گویم و با کشتی راه امریکای جنوبی را در پیش می گیریم. بعد شاه پرسید: «در میان ممالک امریکای جنوبی کدام کشور بهتر است و من خواهم توانست در آن مملکت زندگی آسوده و بدون سر و صدائی داشته باشم؟»

به اطلاع ایشان رساندم: «بهترین مملکت امریکای لاتین که آب و هوای آن سازگار باشد، کشور آرژانتین است و تا حدودی که اطلاع دارم در این مملکت

ص: 96

چند نفر از تجار ایرانی نیز سالهاست اقامت دارند و خیلی کسب و کارشان رونق دارد.

شاه پرسید: «مثل اینکه در این مملکت سفارتخانه هم داشتیم؟» بعرض رساندم: «چند سال قبل آقای نادر آراسته وزیر مختار ایران در ممالک امریکای لاتین مانند آرژانتین، برزیل و شیلی بودند.»

در اینوقت شاه دو بار با من دست داده و بار دیگر نسبت به اینجانب تفقد مخصوص نموده و اعتماد و اطمینان همیشگی خودشان را خاطر نشان فرمودند و تا جلوی پلکان عمارت تشریف آورده و هنوز چند متری از شاه فقید دور نشده بودم که اعلیحضرت مرا صدا زده :فرمودند: «دو قطعه جواهر مربوط به خزانه جواهرات سلطنتی که در زمان عروسی علیا حضرت ملکه فوزیه به امانت گرفته بودند نزد والاحضرتهای اشرف و شمس می باشد. آنها را با خود بتهران برده تحویل بانک ملی نمائید» . عرض کردم: «اگر آقای قوام الملک این وظیفه را انجام دهند، بهتر خواهد بود.» شاه فقید قوام الملک را احضار نموده و دو قطعه جواهر را به ایشان دادند و آقای قوام نیز پس از ورود به تهران با حضور آقای گلشائیان وزیر دارائی و مرحوم فرزین مدیرکل بانک ملی و مؤید احمدی ناظر مجلس در بانک ملی تحویل خزانه سلطنتی دادند و رسید آن را به وزارت دربار فرستادند. (1)

تا یک بعد از نصف شب در حضور شاه جدید بودم

مسافرت به اصفهان سه روز بطول انجامید. بمجرد ورود، در کاخ اختصاصی به حضور اعلیحضرت همایونی رسیده و سند رسمی را تقدیم نمودم اعلیحضرت فرمودند: نروید تا کار را تمام نمائیم. من اطلاعی از کار نداشتم. بعد از اینکه آقای نصرالله انتظام رئیس تشریفات سلطنتی را احضار فرمودند معلوم شد

ص: 97


1- طبق گزارش رسمی قانع بصیری رئیس اداره بیوتات از جواهرات مقداری کسر بوده که در جلد چهارم شرح آن داده شده است.

اعلیحضرت قصد بخشیدن اموال غیر منقول به دولت و 680 میلیون ریال وجوه نقد را به ملت دارند. درست بخاطرم میباشد تا ساعت یک بعد از نصف شب دوم مهر ماه 1320 اینجانب و آقای انتظام در حضور اعلیحضرت بودیم تا بالاخره 680 میلیون ریال را برای تأسیس دبستان، دبیرستان، بیمارستان و پرورشگاه در تهران و شهرستانها تقسیم نمودیم ولی حیف در حدود 50 میلیون ریال از این وجوه ه آذربایجان مرحمت شده بود که بیشتر آن لوطی خور شده و کمتر از ششصد هزار تومان آنرا به مصرف رسانیدند. من خودم در زمان استانداری آذربایجان با تعجب واقف به این جریان شده و بسیار تأسف خوردم از اینکه در مملکتی زندگی کنیم که دزدان اجتماعی حتی از اموال و هدایا و عطایای شاه نیز نمی گذرند و این وجوه را که برای مؤسسات فرهنگی و خیریه اعطاء شده است میخورند و را هیچکس نیست که این دسته از دزدان را تحویل محکمه قانون دهد.

بطوری که خوانندگان عزیز سالنامه دنیا میدانند شاه فقید به اتفاق والاحضرتها شمس، علیرضا، غلامرضا، عبدالرضا، احمدرضا، فاطمه، محمودرضا و حمیدرضا روز پنجم مهر ماه 1320 بوسیله کشتی «بندرا» متعلق به شرکت کشتیرانی موسوم به «ایندیا اسمیر نویگشن کمپانی» بطرف امریکای جنوبی حرکت نمودند ولی هنگام ورود به بمبئی از طرف نایب السلطنه هندوستان اطلاع داده شد مقصد مسافرت جزیره موریس خواهد بود و بوسیله کشتی دیگر شاه فقید و اعضای خانواده سلطنتی به موریس رفته و پس از مدتها اقامت در این جزیره استوائی به ژوهانسبورگ پایتخت افریقای جنوبی منتقل و در همین شهر بود [که] جهان را بدرود گفتند.

خلاصه، وقایع شهریور ماه 1320 دردناکترین وقایع بود که به مملکت روی آورده بود. ما که وزیر مملکت بودیم در آنروزها چشم روی هم نگذاشتیم و دائماً در وزارتخانه یا در هیأت وزیران در فکر رفع آلامی که به ملت و مملکت روی آورده بود نقشه می کشیدیم و جای افتخار و مباهات است بالاخره در نتیجه درایت اعلیحضرت همایونی و فروغی نخست وزیر پیمان سه جانبه بین ایران و

ص: 98

متفقین بسته شد. در این پیمان نه تنها استقلال ایران تضمین شده بود بلکه تمامیت ارضی ایران را نیز تعهد نمودند.

(نقل از سالنامه دنیا)

فرمان عفو عمومی زندانیان

براثر تذکراتی که در مجلس راجع به آزادی زندانیان سیاسی وغیر سیاسی داده شد، روز 28 شهریور فرمان عفو عمومی صادر گردید و بموجب این فرمان به دولت اجازه داده شد که بزهکاران سیاسی و غیر سیاسی را که قانوناً بخشودگی و تخفیف کیفر آنها اقتضا دارد معین نموده، بخشودگی و تخفیف را مطابق مقررات قانون در بارۀ آنها اجرا نماید و به کسانی هم که برای بخشودگی آنها طبق ماده 54 قانون کیفر عمومی تصویب قانون خاصی ضرورت دارد وزارت دادگستری فوراً لایحه آن را تهیه و به مجلس پیشنهاد نموده و پس از تصویب بموقع اجرا گذارده شود.

آزادی زندانیان سیاسی

پس از شهریور 1320 که دولت فروغی تصمیم گرفت بعضی از زندانیان سیاسی را که محکومیت نداشتند و فقط به امر رضاشاه زندانی شده بودند آزاد نماید عده ای از شخصیت ها مانند رؤسای قبایل و عشایر و ایلات مهم که در زندان بسر می بردند آزاد شدند از جمله این شخصیتها دکتر محمد مصدق بود. دکتر مصدق که پس از برکناری دکتر متین دفتری از ریاست دولت در سال 1319 (که عموزاده و داماد دکتر مصدق بود) زندانی و به بیرجند تبعید شده بود، در شهربانی آن شهر محبوس بود تا اینکه پس از مدتی به شفاعت ولیعهد از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان در احمدآباد بحال تبعید بسر می برد. بعد از شهریور 1320 طبق نامه شماره 55 مورخ 21 شهریور 132 فرماندار نظامی تهران

ص: 99

سپهبد احمدی آزاد و گفته شد که هر جا بخواهند میتوانند متوقف باشند (1).

دیگر از اشخاص مهمی که آزاد شدند عماد السلطنه فاطمی و دبیر اعظم بهرامی بودند که اگر واقعه شهریور 1320 روی نداده بود، آنها نیز بقتل رسیده بودند. سرهنگ رادسر (ادیب السلطنه) که داماد عمادالسلطنه فاطمی بود و پس سرتیپ اعتماد مقدم به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد، ضمن مطالعه پرونده محرمانه این دو تن دیده که در ذیل گزارشی که مختاری درباره آنها بعرض رسانده نوشته شده: کلک آنها کنده شود. حال معلوم نیست اگر شهریور 20 پیش نیامده بود، کلک چندین نفر دیگر از این قبیل افراد کنده می شد!

قانون عفو محکومین سیاسی و عادی

لایحه قانونی عفو محکومین سیاسی و عادی که از سوی دولت فروغی تهیه شده بود، در جلسه 125 مجلس شورای ملی مورخ 24 مهرماه 1320 مورد تصویب نمایندگان قرار گرفت. هنگام طرح این لایحه در مجلس، دو تن از نمایندگان صحبت کردند و طی سخنان خود از چگونگی تصویب قانون دادرسی ارتش پرده .برداشتند قانون مزبور شامل 5 ماده است که در اینجا اصل قانون از نظر خوانندگان می گذرد :

ماده 1 - به وزارت دادگستری اجازه داده می شود کسانی را که به موجب قسمت یک و دو ماده پنج قانون مصوب 22 خرداد 1310 و همچنین اشخاصی که به اتهام مذکور در قسمت اول ماده 81 قانون کیفر عمومی اصلاح شده مصوب اردیبهشت 1310 و کسانی که بنا بر مواد 162 و 165 قانون كيفر عمومی بر طبق بند (ب) ماده 269 مکرر قانون کیفر عمومی مصوب سوم خرداد 1313 تا تاریخ سی ام شهریورماه 1320 محکوم شده و زندانی هستند آزاد نماید.

ص: 100


1- سرگذشت دوران زندان و چگونگی آزادی ایشان را در کتاب «دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او» از روی پرونده محرمانه ایشان در شهربانی کل استنساخ و به چاپ رسانده ام به آن کتاب مراجعه شود.

ماده 2 کسانی که بعناوین نامبرده در ماده یک این قانون تا تاریخ ام شهریور 1320 محکوم شده و هنوز حکم محکومیت آنها اجرا نشده و همچنین اشخاصی که تا تاریخ مذکور به اتهامات نامبرده تحت تعقیب هستند از اجرای مجازات و تعقیب معاف می شوند .

ماده 3 - بموجب این قانون هیچگونه آثار جزائی به محکومیت اشخاصی که به اتهامات مذکور در ماده یک این قانون تا تاریخ سی ام شهریور 1320 محکوم سیام شده اند مترتب نمی شود.

ماده 4 - نسبت به کسانی که تا تاریخ 30 شهریور ماه 1320 بعنوان ارتشاء یا اختلاس تا (یکهزار ریال) محکوم به انفصال ابد از خدمات دولتی شده اند در صورتی که از تاریخ اجرای حکم تا مدت سه سال مرتکب بزهی نشده باشند دیوان کیفر پس از رسیدگی حیثیت آنها را اعاده می نماید.

این رسیدگی در جلسه اداری دادگاه بعمل خواهد آمد.

ماده 5 - کلیه اشخاصی که به بزه ارتشاء و اختلاس در دیوان کیفر محکوم شده اند و حکم محکومیت آنان قطعی شده است میتوانند از تاریخ تصویب این قانون تا مدت سه ماه نسبت به حکم محکومیت خود از وزارت دادگستری درخواست اعاده دادرسی نمایند هر چند مورد مشمول ماده 466 قانون آئین دادرسی کیفری هم نباشد وزارت دادگستری در دیوان کیفر شعبه خاصی برای رسیدگی به این درخواستها تشکیل خواهد داد که مطابق مقررات وابسته تجدید دادرسی .نمایند حکم این دادگاه قطعی است و قابل پژوهش و فرجام نمی باشد.

این قانون که مشتمل بر پنج ماده است در جلسه 24 مهر ماه 1320 به تصویب مجلس شورایملی رسید.

رئیس مجلس شورایملی - حسن اسفندیاری

اگر رضا شاه مقبولیت ملی داشت، متفقین هرگز نمی توانستند او را برکنار نمایند

اگر رضا خان از ابتدای امر بوسیلهٔ انگلیسها روی کار نیامده بود و مارک

ص: 101

(Made in England) یعنی پرداخته شده انگلستان روی او نخورده بود و پایه های حکومت خود را بر روی افکار عمومی ، عدالت و آزادی استوار می ساخت، مجالس مقننه ایران منتخب دولت نبود نمایندگان آن با رأی واقعی مردم به مجلس راه می یافتند، مطبوعات تحت سانسور شدید حکومت پلیسی قرار نداشت و در یک کلام، رژیم حکومتی بر اساس دموکراسی واقعی یعنی حکومت مردم بر مردم قرار داشت، متفقین هرگز نمی توانستند به این سهولت او را برکنار و از ایران به خارج تبعید نمایند. چنانکه در ژاپن متفقین نتوانستند امپراتور را برکنار کنند و او همچنان مقام خود را حفظ کرد. خود رضا شاه هم بخوبی می بخوبی می دانست که دانست که مردم و افکار عمومی سخت با وی مخالف می باشند.

نکته قابل تعمق در حکومتهای فردی، دیکتاتوری و پلیسی این است که در چنین حکومتهایی دیکتاتورها از مردم بیش از هر نیروی دیگری می ترسند. بنابراین می توان گفت که رضا شاه از روسها وحشت چندانی نداشت، بلکه از خشم مردم ایران بیشتر واهمه داشت و می ترسید. وی تصور می کرد اگر قوای شوروی وارد پایتخت شود یک قیام عمومی بر پا می گردد و چنان شورشی ایجاد می شود که بر اثر آن او و خانواده اش در معرض نابودی قرار می گیرند، همانطور که در انقلاب کبیر فرانسه لوئی شانزدهم و خانواده اش به زیر تیغه گیوتین رفتند، یا در روسیه تزاری امپراتور و تمام بستگانش یکجا در زیر زمینی به رگبار مسلسل بسته شدند و کوچک و بزرگ نابود گردیدند.

او همچنین بخوبی می دانست با تمام مخالفتی که روسها و انگلیسیها با وی دارند، اگر قوایشان وارد پایتخت شود، به او و خانواده اش صدمه ای نخواهند زد و حداکثر شدت عمل آنها برکناری از سلطنت و تبعید وی خواهد بود. پس آنچه او را بیش از هر چیز نگران ساخته بود، بیم از انتقام مردم بود، مردمی که مدت 16 سال در زیر فشار حکومت زور و قلدری و استبداد قرار گرفته بودند. همین نگرانی سبب شد از سلطنت کناره بگیرد، از ایران خارج شود و اسیر دست متفقین باشد تا جان خود و خانواده اش در معرض خطر قرار نگیرد.

ص: 102

اگر رضا شاه روشی جز این بر می گزید و دموکراسی و عدالت اجتماعی را مطمح نظر قرار می داد، در موقع اشغال ایران توسط نیروی متفقین تمام ملت ایران به حمایت او بر می خاستند و مانع از این میشدند که متفقین او را از ایران اخراج نمایند. جنگ اول جهانی مؤید این نظر است. در جنگ اول جهانی، زمانی که ایران اشغال شد، با آنکه دولت ایران قوای نظامی نداشت، بیگانگان نتوانستند احمد شاه را بر کنار کنند و یا کوچکترین اقدامی جهت برکناری شاه انجام دهند.

اشرف پهلوی در «برگهائی از خاطرات» مطالبی نوشته که نظرات مذکوره در بالا را تائید می کند .

چگونه متفقین پدرم را وادار به استعفا کردند؟

اگر یک صدا از میان مردم به نفع پدرم بر می خاست انگلیسیها در تصمیم خود دایر بر عزل پدرم تجدید نظر می کردند

پدرم در مدت 16 سال سلطنت و قریب 20 سال حکومت با مسائل و مشکلات زیادی روبرو شد ولی مهمتر از همه هجوم روس و انگلیس در سوم شهریور 1320 بود.

از مدتی قبل این دو کشور به دولت ایران اطلاع می دادند آلمانهائی که به نام کارشناس و متخصص در کارخانه ها و شرکتهای راه سازی و راه آهن مشغول کار هستند برای متفقین خطری جدی محسوب میشوند، ولی پدرم به این حرفها توجه نمی کرد و حتی چند بار اعلام خطر جدی انگلیسیها را به او گزارش دادند و او اعتنا نکرد.

برادرم در یکی از مصاحبه های خود گفت که پدرم از هیتلر خوشش نمی آمد ولی این حرف درست نیست. پدرم با آنکه هیچوقت مسائل سیاسی را نزد ما مطرح نمی کرد ولی از ابتدای جنگ نمی توانست خوشحالی خود را از پیروزی

ص: 103

متحدین مخفی نگهدارد.

با آنکه انگلیسیها در روی کار آوردن پدرم اثر مستقیم داشتند، پدرم از آنها خوشش نمی آمد و همیشه آرزو داشت که روزی بتواند خود را از قید تسلط آنها رها سازد .

وقتی که هیتلر جنگ را شروع کرد و به پیروزیهای برق آسا رسید، پدرم مطمئن بود که فاتحه انگلستان خوانده شده است. به این جهت او که ارتش خود را به سبک و با سلاحهای آلمانی تجهیز کرده بود شروع به بی اعتنائی به انگلیسیها کرد .

بخصوص وقتی که هیتلر به روسیه حمله کرد و در همان روزهای اول توانست به پیروزیهای غیرقابل تصوری نایل شود که گفته می شد در عرض 6 هفته همه خاک شوروی را تصرف خواهد کرد، پدرم از خوشحالی در پوست نمی گنجید زیرا او که از انگلیسیها نفرت پیدا کرده بود، از روسها هم بشدت وحشت داشت و حالا که میدید یک کشور پیدا شده که مشغول نابود کردن هر دو قدرت است امیدوار بود که بزودی به آرزوی خود که نابودی هر دو کشور بزرگ بود خواهد رسید.

متأسفانه شادمانی پدرم زیاد طول نکشید و یک روز صبح ما متوجه شدیم که انگلستان و شوروی از دو طرف به کشور ما حمله کرده اند.

ساعت چهار صبح روز دوشنبه سوم شهریور 1320 که سر ریدر بولارد سفیر انگلیس و اسمیرنوف سفیر شوروی به خانه علی منصور نخست وزیر وقت رفتند تا خبر حمله به ایران را به او بدهند او خواب بود و وقتی ساعتی بعد، علی منصور به کاخ پدرم رفت تا او را از جریان مطلع کند پدرم هم خواب بود و حقیقت آنکه در آنموقع تمام حکومت ایران در خواب بودند و گرنه می بایستی از مدتی قبل متوجه این موضوع می بودند که در چنان شرایطی استفاده از راه ایران برای رساندن کمک به شوروی برای متفقین حیاتی است و اگر ما به رضا به آنها راه نمی دادیم آنها به زور به این راه دست می یافتند.

ص: 104

و بعد ماجرای خیانت امرای ارتش پیش آمد. چه آنها که در شهرستانها سربازان را گذاشتند و اموال و دارائی خود را بار کامیونها کرده از مقابل متفقین گریختند و چه آنها که در تهران با صحنه سازی سربازان را مرخص کردند و پایتخت را بلادفاع و سربازان را لخت و گرسنه راهی بیابانها کردند.

اطلاع براین جریانات برای پدرم بقدری غیر منتظره بود که یکباره قدرت مقاومتش را از دست داد و دچار چنان وحشتی شد که بدون توجه به عواقب کار و اثری که انتشار این خبر در مردم می کرد از تهران به اصفهان می رود و تصمیم می گیرد آن شهر را پایتخت کند.

من تا آنموقع پدرم را مردی شجاع و قوی تصور می کردم و در حقیقت در ابتدای کار هم همینطور بود ولی بعدها به خاطر سن زیاد و ترس از روسها که با طرفدارانش در ایران با خشونت رفتار کرده بود وقتی دید ارتشی که آنهمه برای ایجادش خون دل خورده و تمام اتکایش به آن بود به این زودی و سادگی مضمحل شده و روسها بطرف تهران حرکت کردهاند روحیه خود را بشدت باخت.

بعدها شنیدم دکتر مصدق گفته بود «وقتیکه متفقین تصمیم گرفتند رضاشاه را از سلطنت بردارند حق آن بود که به میدان تو پخانه می رفت و می ای مردم انگلیسیها میخواهند مرا از سلطنت بردارند اکنون من بسوی شما آمده ام اگر مرا می خواهید می مانم و گرنه به امر شما می روم نه بدستور انگلیسیها و اگر در آن جریان کشته هم میشد اسمی از خود بجا می گذاشت».

من با این عقیده دکتر مصدق که نمیدانم تا چه حد گفته خود اوست ولی من آن را از دهان یکی از نزدیکانش شنیدم صد درصد موافق بودم بخصوص که انگلیسیها درابتدا جرأت نداشتند علناً با شخص پدرم مخالفت و او را از سلطنت عزل کنند. آنها می ترسیدند مردم به طرفداری از پدرم برخیزند و ماجرای مقاومت مردم عراق یکبار دیگر تکرار شود بخصوص که آنها برای حمل اسلحه و آذوقه به روسیه به همکاری و یا لااقل بیطرفی مردم ایران احتیاج داشتند. به این جهت ابتدا در رادیو لندن شروع کردند علیه پدرم حرف زدن و بقول خودشان

ص: 105

جنایات او را شمردن تا ببینند مردم چه عکس العملی از خود نشان می دهند.

پدرم از شنیدن این اتهامات بحدی عصبانی میشد که یکبار با لگد رادیو را که در آنموقع بزرگتر از تلویزیونهای بزرگ امروزی بود، خورد کرد.

ولی از میان تمام وکلائی که جیره خوار پدرم بودند. از میان تمام روزنامه های آن زمان که پدرم بوجود آورده یا تقویت کرده بود و از میان تمام افرادی که بنوعی از او منتفع شده بودند هیچکس کلمه ای یا سطری بنفع پدرم نگفت و ننوشت و و ننوشت و انگلیسیها که دیدند برای پدرم پایگاهی در میان مردم نمانده و بردن او هیچ مقاومتی در مردم بوجود نمی آورد تصمیم گرفتند او را وادار به استعفا کنند. در حالی که اگر وقتی رادیو لندن به پدرم فحاشی می کرد رجال یا مردم به پشتیبانی از او علیه رادیو لندن تظاهرات میکردند مسلماً آنها آن بلا را سر پدرم در نمی آوردند.

یک علت کینه برادرم نسبت به انگلیسیها که او را وادار ساخت خود را به دامن امریکائیها بیندازد همین بود برادرم همیشه میگفت اگر انگلیسیها ایران را اشغال و پدرم را با آن وضع بیرون نمی کردند انتقال قدرت در ایران می توانست مانند ترکیه که پس از مرگ مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) عصمت اینونو جانشین او شد بدون آنکه وضع تغییر کلی کند به آرامی صورت گیرد و در آن صورت بسیاری از حوادث سیاسی بعد که نتیجه خلاء قدرت در مدت اشغال متفقین بود روی نمی داد و سلطنت بارها دچار خطر نمی شد.

من اطمینان دارم اگر پدرم دارای رجال فهمیده و اطرافیان دلسوزی بود واقعه سوم شهریور ماه 1320 روی نمی داد.

انگلیسیها علاوه بر یادداشتهای رسمی چندین بار بطور رسمی یا خصوصی به وزرای ایرانی گفته بودند که استفاده از راههای ایران برای آنها حیاتی است ولی آنها بجای آنکه جریان را به پدرم تفهیم نمایند موضوع را بی اهمیت قلمداد می کردند و حتی می گفتند انگلیسیها هرگز حاضر نخواهند شد پای رقیب دیرین خود یعنی روسها را دوباره به ایران باز کنند و متأسفانه پدرم این

ص: 106

حرفها را باور می کرد و در این فکر بود که از این موقعیت استفاده ای هم به نفع کشور بکند به اینجهت قصد داشت اگر خود را ناچار دید که راه بدهد بابت حق العبور مبلغ هنگفتی پول از آنها بگیرد.

اما انگلیسیها نه تنها قصد پرداخت پول نداشتند بلکه می خواستند از اسلحه و آذوقه کشور نیز به رایگان استفاده کنند به اینجهت نقشه حمله دو جانبه به ایران را طراحی کردند.

وقتی که حمله متفقین به ایران انجام گرفت پدرم به وزراء دستور داد در شورای عالی جنگ شرکت کنند ببینند آیا میتوان به جنگ ادامه داد یا صلاح آنست که وارد مذاکره شویم. در آن جلسه معلوم شد در همان ساعات اول حمله ارتش ایران در هم شکسته شده و در مرکز هم برای ادامه جنگ آذوقه و وسایل نقلیه و بنزین در اختیار دولت نیست.

پدرم خودش خواست با متفقین تماس بگیرد روزدوشنبه سوم شهریور چند ساعت بعد از حمله سر ریدر بولارد و اسمیرنوف را به کاخ سعدآباد خواست. آنها آمدند ولی حاضر به گفتگو با او نشدند. علی منصور هم نمی توانست با متفقین مذاکره کند چون قبلاً به تذکرات آنها توجه نکرده بود و نزاکت سیاسی ایجاب می کرد شخص دیگری به عنوان نخست وزیر با آنها وارد مذاکره شود.

در آن هنگام از رجال سیاسی استخواندار کسی نبود که بتواند این مسئولیت را انجام دهد. رجال قدیمی هم از سالها قبل کنار گذاشته شده بودند و رجال جوان دوران پدرم هم آنقدرها زیاد نبودند و آنهائی هم که بودند اکثراً تحصیل کرده آلمان و یا متهم به دوستی با آلمان بودند که اکثرشان پس از ورود متفقین به ایران توقیف شده در اردوگاهی در شهر اراک زندانی شدند.

در این موقع انگلیسیها بطور غیر مستقیم به پدرم فهماندند که فقط با سه نفر از رجال قدیمی ممکنست مذاکره کنند و آن سه تن سیدضیاء الدین طباطبائی، قوام السلطنه و ذکاء الملک فروغی بودند. (1)

ص: 107


1- در این مسأله اشرف پهلوی دچار اشتباه شده است زیرا انگلیسیها فروغی را کاندیدای ریاست جمهوری کرده بودند ولی فروغی قبول نکرده و روسها هم ساعد را کاندیدای ریاست جمهوری نمودند ولی ساعد زیر بار نرفت. بنابراین فروغی مورد مخالفت روسها قرار می گرفت .

اتفاقاً پدرم از هر سه نفر بدش می آمد و آنها در زمان او تبعید و خانه نشین شده بودند.

سید ضیاء الدین طباطبائی روزنامه نویس جوانی بود که با پدرم طرح کودتای سوم اسفند سال 1299 را چیده بود و پس از موفقیت کودتا سید نخست وزیر و پدرم سردار سپه و فرمانده کل قوا شد.

سیدضیاء الدین طباطبائی صد روز بیشتر حکومت نکرد و به علل مختلف و از جمله مخالفت پدرم از نخست وزیری استعفا کرد و به فلسطین رفت و در آنجا به کشاورزی مشغول شد و معلوم بود که انگلیسی ها او را برای روز مبادا نگاه داشته اند که وقایع بعد از سوم شهریور ثابت کرد که این نظریه درست بوده است .

قوام السلطنه از رجال استخواندار و ثروتمند و با قدرت و سمبل اشرافیت دوران قاجار بود. او قبل از سلطنت پدرم با او درگیریهای زیادی پیدا کرده بود ولی سرانجام پدرم بر او پیروز شد و اگر حمایت انگلیسیها نبود پدرم او را هم از میان برداشته بود با این وضع صددرصد معلوم بود که پدرم حاضر نیست در چنین موقعیتی که قدرتش را که متکی به ارتش بود از دست داده است، آنها را مصدر کار کند تا تلافی آنروزها را سر او در بیاورند.

سومین کسی که کاندیدای نخست وزیری شده بود بهترین آنها بود. او محمدعلی فروغی سیاستمدار ، ادیب و دانشمند بود که اگر چه او هم از سیاستمداران اواخر دوران قاجاریه محسوب میشد ولی بهیچوجه جاه طلبیهای آن دو نفر دیگر را نداشت و به اینجهت پدرم او را انتخاب کرد و بعدها معلوم شد که نظر پدرم درباره او کاملاً صائب بود زیرا وقتی که انگلیسیها به او پیشنهاد کردند رئیس جمهور شود قبول نکرد در حالی که اگر این پیشنهاد را به سیدضیاء و

ص: 108

قوام السلطنه میکردند مسلماً قبول می کردند.

محمدعلی فروغی هم از پدرم بدی دیده بود و مدت چند سال آخر سلطنت پدرم خانه نشین شده به کارهای ادبی می پرداخت و اصولاً مرد جاه طلبی نبود. از آن گذشته پیری و بیماری او را آزار می داد. به این علت وقتی پدرم خود را ناچار دید که او را به نخست وزیری انتخاب کند همه اش میترسید او قبول مسئولیت نکند و پدرم ناچار شود دست به دامان آن دو نفر بزند.

پیش بینی پدرم درست بود و فروغی حاضر به قبول مسئولیت نشد ولی پدرم چند نفر را نزد او فرستاد و شخصاً هم به فروغی تلفن کرد که برای نجات کشور فداکاری کند و نخست وزیر شود.

آن شب که پدرم به فروغی تلفن می کرد من در آنجا حضور داشتم. من هرگز پدرم را به آن حال ندیده بودم. او همیشه تحکم می کرد و دستور می داد اما آن شب اصرار او به فروغی به خواهش کشیده شد ولی وقتی که سرانجام فروغی را حاضر به قبول نخست وزیری کرد چنان خوشحال بود که گوئی همه چیز را نجات داده است. آن شب پس از چند روز من پدرم را شاد و خوشحال دیدم. بعد دستور داد پیشخدمت مخصوص حاضر شود و به او گفت فردا که ذکاء الملک داد فروغی به سعد آباد آمد به قراولها بگو او چون مریض است اجازه دارد با اتوموبیل تا دم پلکان کاخ بیاید.

این بزرگترین احترامی بود که پدرم برای فروغی قائل شده بود زیرا تا آنموقع هیچ مقامی اجازه نداشت با اتوموبیل وارد کاخ سعد آباد شود چه رسد به آنکه تا دم پله ها که فقط اتوموبیل پدرم و بعدها اتوموبیل برادرم و ملکه اجازه داشتند تا آنجا بیایند.

سالها بعد این اجازه به یک نفر دیگر هم داده شد و او سیدضیاء الدین طباطبائی بود که پس از 28 مرداد که بعنوان مشاور طرف اعتماد مورد مشورت برادرم قرار می گرفت و هفته ای یکروز ناهار به کاخ سعد آباد می رفت اجازه داشت با اتومبیل وارد کاخ سعد آباد شود آنهم البته از در عقبی کاخ و تا چند متری

ص: 109

ساختمان.

روز بعد که فروغی به سعد آباد آمد پدرم تا در اتاق به پیشواز او رفت و دست او را گرفت و روی صندلی نشاند و خواست دولت را تشکیل بدهد.

پدرم فکر می کرد فروغی از او گله خواهد کرد که چرا با او چنان کرده و اسدی را که خویشاوندش بود اعدام کرده است ولی فروغی حرفی در آن باره نزد فقط از پدرم خواست که او را در انتخاب وزراء کاملاً آزاد بگذارد که این پیشنهاد مورد موافقت پدرم واقع شد.

من نمی دانم آنروز غیر از این حرفها که بعداً منتشر شد چه سخنان دیگری نمیدانم آمد و رد و بدل گردید فقط می دانم وقتی که فروغی از کاخ می رفت هم او و هم پدرم چشمهایشان از اشک پر شده بود.

فروغی از روز بعد شروع به کار کرد ولی با وجود آنکه انگلیسیها با نخست وزیری او موافق بودند معهذا برای آنکه پدرم را در فشار بگذارند وسیله ایادی خود در میان مردم شایعاتی پراکنده می کردند بطوری که تهران تبدیل به یک شهر سرسام زده شد. و شایعه قحطی، بمباران شهر و تجاوز سربازان روسی به زنها و دخترها پس از رسیدن به تهران چنان باعث «پانیک» شد که نمونه آن را نمی توان در تاریخ بیاد آورد و در همین موقع بود که به فروغی پیشنهاد کردند می تواند پادشاه یا رئیس جمهور بشود ولی آن مرد پاک و صدیق، این پیشنهاد را قبول نکرد.

وقتی که وفاداری این مرد را با خیانت امرای ارتش بخصوص آنها که در تهران بدون اطلاع پدرم سر بازها را از سر بازخانهها مرخص کرده و ارتشی را که پدرم بیشتر وقت خود و درآمد مملکت را صرف ایجاد و تقویت آن کرده بود از هم پاشیدند مقایسه کنیم معلوم میشود که بیگانگان چگونه به تمام شئون مملکت رخنه کرده و پدرم چطور بیجهت بیست سال به چنین افراد خیانت پیشه ای اعتماد کرده بود و متأسفانه در اطراف برادرم نیز از چنین افرادی یافت می شوند.

گواینکه پدرم پاگون چند تن از آنها را با دست خود کند و با عصا به

ص: 110

جان آنها افتاد و کتکشان زد ولی ضربه ای که این افراد خود فروخته به پدرم و خانواده ما زدند جبران شدنی نبود.

(نقل از: مجله سپید و سیاه)

شورش در زندان قصر

در هنگام اعلام حکومت نظامی که قرار شد دو گردان سرباز در اختیار حکومت نظامی گذارده شود تا با پاسبانان همکاری کنند و به گشت در شهر بپردازند، یک گروهان هم به زندان قصر اعزام شد تا جلونا آرامی زندانیان را گرفته، مانع هر گونه اغتشاش و جنجال و احتمالاً شورش شده و زندانیان را سرکوب نمایند. زیرا از اولین روز حمله متفقین به ایران زمزمه هائی در زندان شد شنیده می شد که دیگر دوران حکومت زور و قلدری خاتمه یافته و باید افراد طبق مقررات قانون زندانی گردند نه به اراده دیکتاتور با آنکه زندانیان می دانستند که قوای کمکی از ارتش برای تقویت مأمورین شهربانی فرستاده شده است معهذا روز 26 شهریور شورشی وسیع در زندان قصر بوجود آمد که شرح آن را بزرگ علوی نویسنده کتاب 53 نفر که خود نیز یکی از همان 53 نفر بود، چنین نوشته است:

«... اینست آنچه من بچشم خود دیده ام. از پشت پنجره کریدور هفت، به جمعیتی که پشت در آهنین و پنجره های کریدور شش ایستاده بودند، تماشا می کردم. فاصله ما از آنها شاید دو تا سه متر بود. یکی از رؤسای ایل بختیاری به زبان لری با آنها صحبت می کرد، می خواست آنها را متقاعد کند که یک شب فقط اجرای فکر خود را به تعویق اندازند.

رؤسای کردها و لرها که با این قیام مخالف بودند یا به کریدور ما پناه برده و یا خود را در گوشه ای از هشت پنهان کرده بودند. وکیل هشت مثل موش آب کشیده از ترس می لرزید.

آژان کلیددار که برای کلید خود به اندازۀ چوگان شاهی اهمیت قائل بود بکلی خود را باخته و جنب نمی خورد .

ص: 111

آن رئیس ایل بختیاری مدتی با شورشیان صحبت کرد، بالاخره نتوانست آنها را قانع کند و عصبانی شد. از آنها پرسید: «چه می خواهید بکنید؟» ما می خواهیم در را بشکنیم و از زندان بگریزیم. «دم در مسلسل کار گذاشته اند چطور می خواهید در را بشکنید؟ اگر راست میگوئید این در را باز کنید ببینم.»

با یک تکان و یک صدای دسته جمعی «یا حسین» قفل سنگین از هم پاره و در باز شد. این جنبش کوچک ملی، این لب پرنهیب تلاطم و طوفان انقلاب ملی منظره زیبائی برابر ما عرضه داشت.

جوانی بیست و پنج ساله، سینه چاک و با پیراهن پاره تکه چوبی در دست داشت و جمعیت را اداره می کرد، ما نفرات پنجاه و سه نفر که پشت پنجره آهنین ایستاده بودیم، با وجودی که با این اقدام آنها مخالفت داشتیم (زیرا یقین داشتیم که خون رشیدترین آنها بدون اخذ هیچگونه نتیجه ای ریخته خواهد شد) وقتی این منظره را مشاهده کردیم وقتی که دیدیم که چگونه آتش قدرت ملی زبانه می کشید، بی اختیار به این نیروی سد شکن آنها تحسین گفتیم و هورا کشیدیم. همین که مردم بسوی در بزرگ رو آور شدند، صدای اولین تیر بگوش رسید و در اثر همین تیر آن جوان بیست و پنج ساله جان داد - در پانزده سالگی او را دستگیر کرده و به پنج سال حبس محکوم کرده بودند. تا ساعت مرگ ده سال در زندان ماند. پنج سال نیز زیادی حبس سال نیز زیادی حبس کشیده بود. او اولین کسی بود که از پله های هشت اول زندان بطرف در بزرگ آهنین عمارت زندان رفت. موقعی که می خواست توسط یک میله آهنی با یک حرکت اهرمی قفل را باز کند، در همین موقع تیری به پهلوی او اصابت کرد و بزمین افتاد .

بدین ترتیب در همان ساعاتی که فروغی قولنامه شاه را مبنی بر رعایت اصول دموکراسی و آزادیخواهی قرائت میکرد کف کریدورهای زندان با خون چندین نفر بیگناه و با گناه آلوده شد.»

دکتر انور خامه ای نیز که خود در زمرۀ پنجاه و سه نفر بوده، طی خاطرات خود درباره وقایع شهریور 1320 ، اوضاع زندان و سرنوشت پنجاه و سه نفر به

ص: 112

نکاتی اشاره کرده است که چون از پاره ای جهات نوشته بزرگ علوی را تکمیل می نماید، در اینجا می آوریم :

آخرین روزهای زندان

روز 22 ژوئن 1941 (اول تیرماه 1320) برای ما زندانیان سیاسی نیز مانند تمام مردم جهان یک روز تاریخی بسیار مهم و یک نقطه تحول عظیم تاریخ بود. در این روز ارتش آلمان هیتلری بر خلاف پیمانی که بسته بود و بدون اعلان جنگ و غافلگیرانه به شوروی حمله کرد و در نخستین ساعات خطوط دفاعی مقدم شوروی را درهم شکست و دهها کیلومتر در خاک شوروی پیش رفت. این خبر مانند بمب در زندان ترکید. هیچکدام از ما زندانیان سیاسی منتظر چنین حمله ای نبودیم. خیلی طبیعی بود. در حالی که طبق گفته نزدیکان استالین، خود او تا چند ساعت پس از آغاز حمله وقوع آن را باور نمی کرده است، چگونه ما که در گوشه زندان از همه جا بیخبر بودیم می توانستیم چنین حادثه ای را پیش بینی کنیم. اکثریت زندانیان سیاسی چنانکه در پیش گفتم طرفدار شوروی و هوادار استالین بودند. اینها بتدریج عادت کرده بودند درباره شوروی و قدرت آن، استالین و سیاست او و بطور کلی جنبش کمونیستی در جهان و دورنمای آینده آن اغراق و افراط کنند. این طرز تفکر نتیجه طبیعی موقعیت و شرایط زندگی آنها بود. در پیش گفتم که ما در آن زمان هیچ پایگاهی درمیان مردم نداشتیم. عده ای که طرفدار دولت و رژیم حاکم بودند طبیعتاً با ما دشمن بودند و ما را خائن می شمردند. و اما مخالفان دولت و رژیم نیز عموما یا روحانیان و هواداران آنها بودند که بعلت رفع حجاب، تغییر لباس و کلاه، جلوگیری از تشریفات مذهبی مانند عزاداری و روضه خوانی و دخالت دولت در موقوفات مخالف آن بودند. یا ملاكان و فئودالهائی که املاک آنها را رضاشاه ضبط کرده بود و بالاخره عده روزافزونی از مردم در سالهای آخر سلطنت رضا شاه طرفدار هیتلر و آلمان نازی شده بودند و برای پیروزی آلمان بر انگلستان و شوروی سرودست می شکستند.

ص: 113

هیچکدام از این دسته ها و گروهها نمی توانستند با ما موافق باشند. ما بمعنای واقعی در ایران منفرد بودیم و حتی خانواده ها و نزدیكان ما اغلب فقط بعلت خویشاوندی به ما علاقه داشتند. در چنین شرایطی وقتی در داخل کشور هیچ نور امیدی بچشم نمی خورد آنها مجبور بودند چشم امیدشان را به خارج از کشور و تحولات بین المللی بدوزند.

نه تنها هواداران شوروی و استالینیسم منتظر حمله آلمان به شوروی نبودند، چون معلوم میشد که استالین در پیمان بستن با هیتلر و اعتماد به قول و قرار او اشتباه کرده و خطای تاریخی بزرگی مرتکب شده است، بلکه این حادثه برای مخالفان استالین و منتقدان شوروی یعنی هواداران یوسف نیز غیر منتظره بود. در بند 7 حالا دیگر یاور احمدخان همایون بود که کرکری میخواند و از سقوط مسکو و فتح قفقاز در آینده نزدیک سخن می گفت. همینطور گروه جهانسوز در بند8 خیلی خوشحال بودند و پیروزیهای متوالی هیتلر را به رخ ما می کشیدند. اما براستی خود آنها هم نمی دانستند در پشت پرده چه می گذرد. آنها هنوز رضاشاه را دست نشانده انگلیسها می دانستند و منتظر بودند ارتش آلمان از طریق قفقاز به ایران وارد شود و حکومت رضاشاه را واژگون سازد و «ملیون» را روی کار آورد. خود ما هم از زدو بند رضاشاه با آلمانها اطلاعی نداشتیم و کماکان رضاشاه را وابسته به انگلیسها می پنداشتیم و از این رو نزدیکی شوروی را با آلمان به دیده مساعد می نگریستیم. زیرا ما برخلاف طرفداران آلمان، اما درست مثل آنها از روی احساسات و بی منطق، شوروی را شکست ناپذیر می پنداشتیم و مطمئن بودیم بزودی هیتلر شکست خواهد خورد و شوروی پیروز می شود.

بدین سان، نه ما و نه آنها هیچکدام منتظر سوم شهریور و حمله انگلیسها و شورویها به ایران نبودیم. آخر چطور میشد باور کرد که انگلیسها حکومت دست نشانده خود را سرنگون سازند آنهم به کمک ارتش سرخ! اما سوم شهریور پیش و بسرعت برق همۀ حسابها و اندیشه ها را دگرگون ساخت. حالا دیگر همه می دانستیم که رضاشاه پا را از گلیم خود درازتر کرده و با آلمانها وارد بند و بست

ص: 114

شده است. این مطلب هم برای ما و هم برای هواداران آلمان نگران کننده بود. آنها انتظار داشتند رضاشاه را به کمک هیتلر سرنگون سازند. اما حالا می دیدند که این دو با هم در یک جبهه اند. از دو حال خارج نبود. یا هیتلر بوسیله چتر بازان خود به کمک رضاشاه می شتافت و جبهه مقاومتی در ایران در برابر انگلیس و شوروی تشکیل می شد (که این احتمال بعید بود) در این صورت آنها باز باید در زندان می ماندند. و یا اینکه رضاشاه سرنگون می شد و انگلیس و شوروی ایران را اشغال می کردند در این صورت آنها مطمئن بودند که اعدام خواهند شد.

اما ما بیشتر از آنها به آینده امیدوار بودیم. مسلماً این احتمال وجود داشت که رضاشاه در آخرین لحظات حکومت خود همۀ ما را اعدام کند. اما سرنگونی او حالا دیگر مسلم بود. البته این اندیشه ها و نگرانیها زیاد بطول نینجامید. روز 5 شهریور ما مطلع شدیم که غروب روز پیش، یعنی 4 شهریور، سرهنگ نیرومند به تمام پاسبانها و افسران زندان فرمان آماده باش داده، پاسبانها و افسرانی را که مدت کشیکشان تمام شده و طبق معمول باید به خانه خود می رفتند در زندان نگاه داشته و دستور داده است همه تا اطلاع بعدی باید در محل خدمت بمانند. و پس از سخنرانی غرائی درباره میهن پرستی و دفاع از میهن شوهر خواهر خود دکتر کاویانی را که در حال بازداشت در زندان موقت بوده برمی دارد و با اتومبیل دولتی خود بسوی جنوب فرار میکند همچنین ما اطلاع یافتیم که در همان روز 4 شهریور رضا شاه و عده زیادی از افسران ارشد ارتش و سردمداران هیأت حاکمه از تهران فرار کرده و به اصفهان یا شهرهای دیگر جنوب رفته اند. سرهنگ نیرومند را چند روز بعد در کرمان دستگیر و در تهران زندانی کردند. این اخبار خیلی برای ما امیدبخش بود و نشان می داد که رژیم از هم پاشیده است و نه تنها خطری برای ما در میان نیست بلکه باید در انتظار آزادی بود .

یک روز بعد اطلاع یافتیم که انگلیسها همان روز 4 شهریور جلوی فرار رضاشاه را میگیرند و به او اطمینان می دهند که برای جان خود و خانواده اش هیچ خطری در بین نیست و بدینسان او را به تهران بازمی گردانند و وی روز

ص: 115

5 شهریور با موافقت انگلیسها علی منصور را از نخست وزیری برکنار و محمد علی فروغی ذکاء الملک را به این سمت میگمارد و سپهبد احمدی جلاد لرستان را نیز فرماندار نظامی تهران می کند، ظاهراً انگلیسها و شورویها میترسیدند که اگر دستگاه حاکمه یک مرتبه فرو ریزد عمال آلمان با استفاده از احساسات ضد انگلیسی و ضد شوروی مردم هسته های مقاومتی در تهران و سایر نقاط ایران فراهم آورند و اسباب زحمت گردند. از این رو لازم دانستند رضا شاه را موقتا بعنوان مترسک نگاه دارند تا پس از آنکه بخوبی در ایران مستقر شدند عذر او را بخواهند و این برنامه تا 25 شهریور انجام گرفت. وظیفه حکومت فروغی و امیر احمدی مهار کردن احساسات مردم و هموار ساختن جاده برای قرارداد ایران با متفقین بود.

در فاصله 5 تا 25 شهریور وضع زندان بکلی با سابق فرق کرده بود. مختاری از ریاست شهربانی برکنار و سرتیپ سرداری بجای او منصوب و رؤسای ادارات شهربانی عموماً عوض شده بودند. سرهنگ نیرومند، جوانشیر و عربشاهی رئیس سابق اداره آگاهی بازداشت شده بودند و در زندان موقت بسر می بردند. سرهنگ اعتماد مقدم که مرد درویشی بود به ریاست زندان منصوب شده بود ولی مدیر داخلی زندان قصر و افسران آن تغییر نکرده بودند. رعب و وحشت دستگاه پلیس از دل زندانیان رخت بر بسته و پاسبانها و افسران پلیس خوار و خفیف شده بودند. بعکس سابق بسیاری از پاسبانها سعی می کردند خودشان را به زندانیان نزدیک و دوستی و محبت آنها را جلب کنند. از این رو با زندانیان صحبت می کردند و اخبار و شایعات خارج را با شاخ و برگ به ایشان می گفتند. ظهر روز 25 شهریور همۀ زندانیان می دانستند که انگلیسها رضاشاه را وادار به استعفا و به خارج از کشور تبعید کرده و پسرش را بجای او به تخت سلطنت نشانده اند و نمایندگان مجلس و روزنامه ها شروع به انتقاد و مذمت از رژیم گذشته کرده اند. دولت وعده داده بود که عفو عمومی خواهد داد و برای همه زندانیان سیاسی مسلم بود که بزودی آزاد خواهند شد اما کردها و لرها و عشایر دیگر که سالها در زندان

ص: 116

مانده و رنج و شکنجه آن را تحمل کرده بودند نمی توانستند این حقیقت را درک کنند. بعد از ظهر روز 25 شهریور اینها دسته دسته در گوشه و کنار حیاط مرکزی زندان جمع می شدند و سردسته های آنها برایشان صحبت می کردند و می گفتند آنکه ما را در اینجا زندانی کرده بود، یعنی رضاشاه، رفته است و دیگر هیچکس نمی تواند ما را در اینجا نگاه دارد، امشب زندان را می شکنیم و فرار می کنیم».

آنها نمی توانستند بفهمند که رضاشاه به تنهائی آنها را سرکوب و زندانی نکرده بلکه دستگاهی که او مظهر آن بوده این کار را کرده است و اکنون گرچه رضاشاه رفته ولی آن دستگاه همچنان بقوت خود باقی است مضافاً براینکه دو قدرت بزرگ جهانی یعنی انگلیس و شوروی نیز از آن پشتیبانی شوروی نیز از آن پشتیبانی می کنند و سیاستشان این است که نظم و امنیت به هر قیمت در کشور برقرار گردد. کردها و لرها ما را دعوت می کردند که در فرار آنها شرکت کنیم. اما وقتی که می کوشیدیم واقعیت را برای آنها تشریح کنیم و به آنها بفهمانیم که این کارشان یکنوع خود کشی است و جز اتلاف نفوس و عقب انداختن آزادی زندانیان هیچ نتیجه ای ندارد بخرجشان نمی رفت و می گفتند «شما هم نیائید ما فرار می کنیم» از سوی دیگر پلیس و دولت هم از نقشه فرار آنها اطلاع یافته و خود را آماده جلوگیری کرده بودند. زندان قصر از همه سو در محاصره پاسبانهای مسلح و ژاندارمها و سربازان بود. حتی به روایتی توپ و تانک هم آورده بودند !

آن شب هنگامه ای بود. سرشب پس از صرف شام کردها و لرها در بند 6 و 9 که روبروی بنده بود اجتماع کردند و مشغول آماده کردن خویش برای فرار بودند. امیر جنگ و سردار رشید در میان هشتی ایستاده و می کوشیدند آنها را از این کار بازدارند. اما عشایر گوش ندادند و سرانجام با فریاد «یا حسین» قفل آهنین یک کیلوئی در بند را مثل موم از هم واکردند و بمیان هشتی ریختند و در بندهای دیگر را هم باز کردند. پاسبانها و سر پاسبانها فرار را برقرار ترجیح داده و هر یک خود را در گوشه ای پنهان کردند. منظره ای که هیچوقت فراموش نمی کنم این بود که سرپاسبان نگهبان این هشتی که پیرمرد لندو کی بود از ترس به آبدارخانه بند 8

ص: 117

پناه برده و در ذغال دانی آنجا پنهان شده بود یکی از افراد خاک انداز بدست پشت گردن او را گرفته بود و به زور او را از آنجا بیرون می کشید و او فریاد می زد «غلط کردم، دیگه نمی کنم»!

بدین سان پیشاهنگان عشایر خود را به هشتی اول رساندند و خواستند در داخلی زندان را باز کنند که شلیک گلوله از خارج مجالشان نداد. دو سه نفر از رشیدترین جوانان عشایر همانجا افتادند. بقیه ناچار برگشتند تا از دیوار حیاطها فرار کنند. آنوقت باران گلوله از همه سو بر روی زندان باریدن گرفت. «قیه» لرها فریاد کردها، ضجه و ناله تیر خورده ها و صفیر گلوله ها بهم آمیخته و غوغائی بر پا کرده بود. ما ناگزیر در راهروی بند که از تیررس گلوله ها دورتر بود جمع شده و منتظر پایان ماجرا بودیم. این وضع تا پاسی بعد از نیمه شب ادامه داشت و سرانجام عشایر از فرار مایوس شده پس از دادن چند کشته و زخمی به بندهای خود بازگشتند و پاسبانهای مسلح وارد زندان شده از نو در بندها را بستند و آرامش برقرار گردید.

نتیجه این شورش بیجا این بود که همان نیمه شب سرهنگ نیرومند را از زندان موقت آزاد کردند و از نو به ریاست زندان گماشتند و او هم صبح زود سی چهل نفر از سرکردگان شورش را با دست بند و پابند به زندان موقت و حبس مجرد فرستاد. اما دیگر نه این زندان زندان پیشین و نه این نیرومند آن نیرومند سابق بود و این را همه و بهتر از همه خود او می دانستند.

چند روز بعد فرمان عفو عمومی صادر شد. مطابق قانون شاه حق داشت تمام محکومیت زندانیان سیاسی یا قسمتی از آن را ببخشد اما برای زندانیان عادی فقط می توانست یک درجه تخفیف بدهد یا یک چهارم مدت حبس آنها را ببخشد. در فرمان شاه تمام محکومیت زندانیان سیاسی و یک چهارم حبس زندانیان عادی عفو شده بود. مطابق این فرمان همۀ 53 نفر باید بلافاصله آزاد می شدند. اما ضرب المثل شاه میبخشد شیخ علی خان نمی بخشد در این مورد تکرار شد. شاه بخشیده بود اما شیخ علی خانها یعنی سردمداران رژیم حاضر نبودند

ص: 118

ببخشند. آنها از 53 نفر بیشتر از جاسوسها و تروریستها و راهزنها و حتی کردها و لرها وحشت داشتند. از این رو حیله ای اندیشیدند و کمیسیونی تشکیل دادند از دشمنان قسم خورده 53 نفر مانند سرهنگ نیرومند، آهی وزیر دادگستری و مانند آنها تا تعیین کنندکی زندانی عادی است و کی زندانی سیاسی. این کمیسیون هم تصمیم گرفت که هر کس در دادگستری محاکمه شده زندانی عادی است و هرکس در دادرسی ارتش محاکمه شده زندانی سیاسی. بدین سان جاسوسها، راهزنان و عشایر که اکثر آنها از سیاست حتی یک کلمه هم نمی فهمیدند سیاسی تشخیص داده شدند ولی 53 نفر و کسانی که طبق قانون مقدمین علیه سلطنت یا بعنوان انتشار اکاذیب و توهین به مقام سلطنت محکوم شده بودند غیر سیاسی شناخته شدند. تنها دستهٔ جهانسوز چون به استناد همین قانون ولی در دادگاه ارتش محاکمه شده بودند جزو سیاسیها محسوب شدند. نتیجه کار این کمیسیون این بود که هر کس در دادگاه ارتش ولو به حبس ابد یا اعدام محکوم شده بود فوراً آزاد شد. اما در مورد 53 نفر و زندانیان سیاسی دیگر فقط یک ربع محکومیت بخشیده شد. منجمله کسانی که محکوم به ده سال حبس بودند محکومیتشان به هفت سال و نیم تخفیف یافت و چون چهارسال و نیم در زندان مانده بودند می بایست سه سال دیگر در زندان بمانند! بدین سان از 53 نفر فقط کسانی که محکومیتشان 5 سال یا کمتر از آن بود مانند دکتر یزدی، دکتر رادمنش، اسکندری، حکمی، قدوه و غیره روز 28 شهریور از زندان آزاد شدند ولی دیگران منجمله من و علوی و دکتر بهرامی در زندان ماندیم.

یکی دو روز بعد حکمی به دست ما دادند که چون طبق فرمان عفو یک ربع از حبس شما بخشوده شده است محکومیت شما به فلانقدر تقلیل می یابد و در فلان تاریخ پایان خواهد یافت. من و اعزازی و رسائی هر کدام به شش سال حبس محکوم شده بودیم و تاریخ پایان محکومیت ما به تفاوت 21 و 22 مهر همان سال یعنی کمتر از یکماه دیگر تعیین شده بود. علوی به هفت سال محکوم شده بود و 9 ماه دیگر باید در حبس می ماند. بقیه ده سال محکومیت داشتند و باید سه سال

ص: 119

دیگر در زندان می ماندند. اما همه ما می دانستیم که این وضع دوامی نخواهد داشت و بزودی آزاد خواهیم شد.

وضع زندان بکلی عوض شده بود و ما براستی ارباب مطلق زندان بودیم نیرومند جرأت نمی کرد پایش را به درون زندان بگذارد. افسران هم فقط برای تملق گوئی و عرض ارادت پیش ما می آمدند. هر چه می خواستیم برای ما آزاد بود. روزنامه و کتاب آنقدر دور و برمان ریخته بود که فرصت خواندن آنها را نداشتیم مصطفی فاتح رئیس شرکت نفت چون از سابق مختصر آشنایی با علوی داشت به ملاقات او می آمد و روزنامه های فرانسوی و انگلیسی را برای او می آورد. مراوده میان بندها هم آزاد شده بود. حالا هر وقت می خواستیم از بنده به بند 2 و 4 می رفتیم و متقابلاً آنها به دیدن ما می آمدند. بعضی از رفقای آزاد شده ما هم به ملاقات ما می آمدند و ضمن یکی از این ملاقاتها به ما اطلاع دادند که حزب توده تاسیس شده و دکتر بهرامی و علوی نیز به عضویت کمیته مرکزی موقت آن انتخاب شده اند. این دوستان ضمناً از فعالیتهائی که در خارج برای آزادی ما می شد بما خبر می دادند و ما را مطمئن می ساختند که بزودی لایحه عفو در مجلس تصویب خواهد شد.

روز 20 مهر 1320 من و اعزازی و رسائی نامه ای به رئیس زندان نوشتیم که چون روز 21 و 22 مهر محکومیت ما پایان می یابد چنانچه تا ظهر روز 22 مهر آزاد نشویم به اعتصاب غذا دست خواهیم زد. و ظهر این روز اعتصاب غذا را شروع کردیم و این پنجمین و آخرین اعتصاب غذای من بود. مدیر زندان قصر کرد به ما امیدواری بدهد و بطریقی ما را حاضر به شکستن اعتصاب کند. اما ما قبول نکردیم و به او اخطار کردیم که نگاه داشتن ما از این تاریخ در زندان جرم است و مسئولیت آن بعهده او و رئیس زندان است. عصر همان روز نیرومند دستور داد ما را با اثاثیه مان به اداره سیاسی شهربانی تحویل دادند و بدین سان مسئولیت را از خود سلب کرد در اداره سیاسی نیز وضع عوض شده بود. باز پرسها و شکنجه گرها همان آدمهای سابق بودند اما حالا نه تنها پشمشان

ص: 120

ریخته بود بلکه برجان خود نیز اطمینانی نداشتند. اسفندیاری با سلام گرم و نرمی از ما پذیرائی کرد و گفت: «حکم آزادی شما را فرستاده اند رئیس شهربانی امضا کند چند دقیقه اینجا بنشینید همین امروز مرخص خواهید شد». به او تذکر دادیم که حبسی که دادگاه برای ما تعیین کرده پایان یافته است و باید آزاد شویم و این امر هیچ ربطی به رئیس شهربانی ندارد و هیچکس نمی تواند ما را برخلاف قانون در بازداشت نگاه دارد! با وجود این او با صحنه سازیها که رئیس شهربانی نیامده است و ما منتظر او هستیم ما را تا ساعت 8 شب نگه داشت و آنوقت باخواهش و تمنا که امشب مجبوریم شما را همین جا نگاه داریم، فردا صبح زود خودم شما را مرخص خواهم کرد ما را با یک یادداشت جدید به زندان موقت فرستاد. پیش از بیرون آمدن از اداره سیاسی یکبار دیگر به او تذکر دادیم که اعتصاب غذای ما همچنان تا آزادی ادامه خواهد یافت و مسئولیت هر حادثه ای بعهده او و شهربانی خواهد بود.

در زندان موقت ما را در یک اتاق از فلکه جا دادند. در یک اتاق دیگر جوانشیر زندانی بود و در اتاقهای دیگر عربشاهی و شهربانیچی های دیگر . جلوی اتاق جوانشیر یک پاسبان برای محافظت او گذاشته بودند. چون روزی که او را به زندان آورده بودند یک جوان ارمنی به او حمله کرده بود و میخواست او را بکشد. این جوان که به اتهام جاسوسی برای شوروی زندانی شده بود قسم خورده بود که جوانشیر را بکشد. چون این نامرد علاوه بر اینکه برای او پرونده ساخته و او شکنجه کرده بود به زن زیبای او هم گفته بود که شوهرش حتماً اعدام خواهد شد و خوبست از او طلاق بگیرد. خلاصه قصد فریب دادن این زن را داشت! جوانشیر از ترس از اتاقش بیرون نمی آمد برای ما دیدن او به این وضع واقعاً لذت بخش بود.

اعتصاب غذای ما سه روز طول کشید. روز سوم، عصر، ما را با اثاثیه به شهربانی آوردند و رئیس شهربانی پس از آنکه به اصطلاح خود ما را نصیحت کرد که دست از فعالیت سیاسی برداریم دستور آزادی ما را صادر کرد. بعداً ما

ص: 121

فهمیدیم کسانی که همان روز مجلس لایحه ای را تصویب کرده است که طبق آن تمام استناد قانون مقدمين عليه سلطنت مشروطه یا بعنوان انتشار اکاذیب و توهین به مقام سلطنت محکوم شده اند اساساً بیگناه بوده اند و نه تنها باید بلافاصله آزاد شوند بلکه آثار محکومیت نیز منتفی است. دو روز بعد پس از توشیح این قانون دکتر بهرامی، علوی و افراد دیگر 53 نفر که در زندان قصر بودند آزاد شدند. با وجود این عده ای از زندانیان سیاسی قصر مانند زوولون و میزانی و آن ده نفر که در زندانهای جنوب بودند و گرگانی و اشتری که پس از پایان محکومیت بعنوان تبعید همچنان با وضع اسفناکی در زندان کرمان محبوس بودند بازهم آزاد نشدند و کوششهای فراوانی لازم بود تا پس از یکماه بتدریج آزاد شوند.»

حوادثی که در زندان قصر بوقوع پیوست، اقداماتی که از طرف دولت صورت گرفت و نیز نوشته های بزرگ علوی و انور خامه ای - دوتن از گروه پنجاه وسه نفر - بنظر خوانندگان رسید، اینک نوشته محمود جم در زمینه استعفای رضا شاه و ترک ایران به نقل از سالنامه دنیا درج می شود. محمود جم که در سال 1318 نخست وزیر بود و سپس به وزارت دربار منصوب شد، در این باره چنین نگاشته است:

شاه پس از استعفا چگونه ایران را ترک کرد؟

«در آبان 1318 مجلس دوازدهم از طرف اعلیحضرت رضاشاه پهلوی افتتاح گردید. پس از قرائت نطق افتتاحیه به تالار آئینه مجلس شورای ملی تشریف آورده و در آنجا هیأت دولت شرفیاب شدند. پس از شرفیابی اعضای کابینه بعرض رساندم چون طبق قانون پس از افتتاح و رسمیت مجلس دولت حاضر باید استعفای خود را تقدیم نماید و دولت جدید یا با اعضای قدیم و یا جدید تشکیل و به مجلس معرفی شود بدینجهت اجازه تقدیم استعفا دارم.

اعلیحضرت رضاشاه نگاهی به قیافه اعضای کابینه اینجانب نموده و پس از لحظه ای مکث فرمودند: متین دفتری دولت را اداره کند و شما هم به وزارت

ص: 122

دربار بیائید و با من کار کنید .

دکتر متین دفتری در کابینه من سمت وزارت دادگستری داشت. در كابينه من کسان دیگری هم عضویت داشتند که سابقه طولانی وزارت داشتند. عقیده شاه این بود از تیپ جوان مانند آقای دکتر متین دفتری هم آزمایش بعمل آید و بدینجهت ایشان را مامور تشکیل کابینه نمودند. به دستور شاه از همان روز به وزارت در بار رفته و شروع بکار کردم. ناگفته نگذارم بعد از عزل تیمورتاش از طرف شاه کسی به وزارت دربار منصوب نشده بود و در حقیقت من دومین وزیر که بعد از سالیان دراز که در بار ایران فاقد وزیر بود در پشت میز دربار پهلوی بودم وزیر دربار مستقر می شدم .

البته قبل از وزارت دربار و نخست وزیری بارها در مقامات مختلف با اعلیحضرت رضاشاه در تماس نزدیک بودم مدتها سمت معاونت نخست وزیر را در کابینه سردار سپه بر عهده داشتم. من شرح این تماسها را در سالنامه محترم دنیا سالهای قبل به تفصیل انتشار دادم و در اینجا حاجت به ذکر نیست.

وقتی در مقام مهم وزارت دربار مستقر شدم تماس من با شاه بالطبع بیش از زمان نخست وزیری بود. روزی دوبار شرفیابی پیدا می کردم و اصولا باید بگویم در آن ایام کار من یک وقته بود و از صبح تا هفت بعد از ظهر مشغول کار بودم چنانکه اعلیحضرت رضاشاه نیز در کاخ مرمر به رسیدگی امور مملکتی اشتغال داشتند.

خوب بخاطر دارم یک روز شاه مرا احضار کرد در دفتر کار خود نشسته بود در بحر تفکر فرو رفته و به آینده خود و ایران اندیشه می کرد. وارد اتاق شدم. احترام بجای آوردم. شاه پکی به سیگار زد. سیگار شاه را اداره کل انحصار دخانیات از توتون مخصوص تهیه می کرد و شاید منحصر بفرد بود. شاه قبل از استعمال سیگار دستی به کاغذ سیگار میکشید و سپس آن را به روی میز کوفت و پس از اینکه ریزه های توتون جابجا می شد برلب قرار می داد و کبریت را آتش می زد و به استعمال آن می پرداخت. شاه درعین حال نگاهی به

ص: 123

من نموده و فرمودند: فلانی بفکرم رسید وقتی ولیعهد بیست ساله شد من اداره امور کشور را به او بسپارم و من و تو راه مازندران را در پیش بگیریم و برویم درمیان کوه و کمرها و جنگلهای سرسبز آن خطه زیبا به استراحت بپردازیم... به امید آن روز.

رضاشاه با حرارت زیاد این جمله را بر زبان جاری ساخت و در توضیحاتی که در پی این جمله به من داد منظور باطنی خود را روشن نمود و تاکید کرد تمام آرزوی او اینست که ولیعهد به سن 20 برسد و سلطنت را به ایشان واگذار نماید تا در زمان حیات خود با چشم خود طرز مملکت داری ولیعهد را تماشا نماید.

آن روز گذشت. یک بار دیگر هم شاه بمناسبتی مکنونات باطنی خود را برایم فاش ساخت و فرمودند: آرزوئی جز کناره گیری از سلطنت و واگذاری تاج و تخت به ولیعهد ندارند. البته آن ایام ایران در صلح و صفا بسر می برد هر چند جنگ جهانگیر دوم شروع شده بود ولی شاه تر بیطرفی ایران را وارد میدان سیاست نموده بود همه به بیطرفی ایران با دیده احترام می نگریستند. تمام دول چه محور و چه متفقین در ایران آزادی عمل داشتند و تجارت ما با تمام دولتها دوام و قوام داشت و روابط سیاسی ما هم با آلمانها و هم انگلیسها و شورویها، برقرار بود.

در طول جنگ من اغلب اوقات شرفیابی حاصل کردهكابينه من آخرین اخبار پیرامون جنگ در اروپا و همچنین خاور دور و شمال افریقا را به استحضار می رساندم. شاه با دقت به اخبار جنگ توجه می کرد. این اخبار یا از طریق سفارتخانه های ایران در خارج از کشور می رسید. و یا خود من بوسیله رادیو، آنهم برنامه های انگلیسی و فرانسه، اخبار را دریافت و ساعتی بعد شاه را در جریان وقایع می گذاشتم. شاه تمام هم خود را بکار برده بود که بیطرفی ایران حفظ شود و جنگ زیانی متوجه ایران نسازد ولی چه باید کرد شعله های آتش جنگ به ایران هم رسید و وقایع شهریور 1320 را به آنصورت برای ملت ما به ارمغان آورد.

از اوضاع سوم تا بیستم شهریور 1320 می گذرم. مقصود من حکایت چند

ص: 124

نکته مهم از استعفای شاه فقید می باشد. هر چند من نکات بسیاری از جریان استعفا و کناره گیری شاه فقید را در سالنامه 1335 دنیا چاپ و انتشار دادم ولی آن نکاتی که هنوز بر زبان نیاورده ام اکنون با طول و تفصیل تحریر میکنم شاید کمکی به تاریخ معاصر ایران کرده باشم.

من مأموریت پیدا کرده بودم که اعضای خاندان سلطنت از جمله عليا حضرت ملکه پهلوی (ملکه مادر) ملکه فوزیه، شاهدختها و والا حضرت های والاحضرت های شاهپور را به اصفهان منتقل نمایم چون اخبار واصله به رضاشاه حاکی بود قشون شوروی به نزدیکیهای کرج رسیده و بدون معطلی آهنگ تهران می کنند تا پایتخت را در اشغال خود بگیرند.

شاه فرمودند: شما اعضای خاندان سلطنتی را به اصفهان منتقل نمائید تا در صورت عدم اشغال پایتخت به تهران مراجعت نمایند.

دستور شاه را اجرا کرده و بطرف اصفهان حرکت کردیم. در طول راه سیل اتومبیلهای سواری حتی کامیون های مملو از زن و مرد بسوی اصفهان و شیراز در حرکت بود. همه فرار کرده بودند چون مانور هواپیماهای شوروی بر فراز تهران و اخباری که پیرامون سقوط تهران و اشغال پایتخت می رسید ثروتمندان مخصوصاً جمعی از افسران ارشد ارتش و پلیس را بوحشت انداخته بود که از تهران به یکی از نقاط نقل مکان پیدا کنند. بالاخره با سرعت چهل کیلومتر در ساعت و خوردن گرد و خاک زیاد وارد اصفهان شدیم. در خیابانهای اصفهان جای سوزن انداختن نبود. اتومبیلهای تهرانیها در خیابانها و کوچه های شهر پراکنده بود تمام مهمانخانه ها پر از مسافرین فراری تهران بود. اغلب سرجنبانان تهران که فرار کرده بودند در منازل روسای ادارات و محترمین و بازرگانان اصفهان سکنی اختیار کرده بودند. مسئولیت من از همین ساعت شروع شده بود چون نمی دانستم وسائل پذیرایی و استراحت اعضای خاندان سلطنتی را در منزل چه کسی فراهم نمایم. پس از تحقیقات سطحی معلوم شد منزل دهش مناسب است. جمعی از اعضای خاندان سلطنتی را در این منزل سکنی دادم و برخی دیگر هم در منزل امیر نصرت

ص: 125

اسکندری که در آن موقع فرماندار اصفهان بود اقامت نمودند. اصفهان اصولاً تا آن تاریخ استاندار نداشت و وظائف استاندار بطور کلی بعهده فرماندار بود. خود نگارنده بدون مکان بودم که دیدم همایون سیاح که در زمان وزارت کشور من مدتی سمت معاونت وزارتخانه را داشت در بدر دنبال دوستان فراری تهران خود می باشد تا آنها را به منزل خود برده به اصطلاح پناه بدهد ولی وقتی دید من وارد اصفهان شدم تقاضا کرد در مدت اقامت در اصفهان میهمان او باشم. همایون سیاح در آن ایام سر پرستی یکی از کارخانجات اصفهان را برعهده داشت.

ایام بسختی میگذشت رادیو لندن بر شدت حملات خود به رضا شاه می افزود. والاحضرتهای شاهپور نگران شاه و ولیعهد بودند. تمام وقت من در حضور اعضای خاندان سلطنت میگذشت و اخباری که دال برسلامتی شاه و ولیعهد داشت و هر روز از کاخ سعدآباد به من مخابره می شد به اطلاع ملکه والاحضرتها می رساندم. خوب بخاطر دارم روز بیست و پنجم شهریور امیر نصرت اسکندری فرماندار اصفهان تمام اعضای خاندان سلطنتی را به ناهار چلوکباب دعوت نمود. چلوکباب مفصلی صرف شد و مزه چلوکباب فرماندار لای دندانها باقی بود. در اینوقت از امیر نصرت تقاضا کردم پیچ رادیو را باز کند تا شاید موفق شویم بدون پارازیت از اخبار تهران که 24 ساعت بود بدون اطلاع بودیم اطلاعاتی کسب نمائیم. همینکه پیچ رادیو باز شد صدای گوینده رادیو تهران شنیده شد که اخبار جلسه صبح آن روز مجلس را پخش می کرد. نطق ذکاء الملک فروغی را قرائت می نمود تا رسید بدینجا که اعلیحضرت رضا شاه استعفا داده اند و والاحضرت همایون ولایتعهد را به جانشینی خود انتخاب کرده اند .

همه غرق تعجب شدیم زیرا بدون مقدمه خبر استعفای شاه را شنیده بودیم. اعضای خاندان سلطنت ناراحت شدند و از یکدیگر می پرسیدند نکند شور و یها وارد پایتخت شده باشند و اسباب ناراحتی برای شاه و ولیعهد پیدا کرده باشند. فورا از سرمیز ناهار برخاسته، گفتم الساعه در مقام تحقیق برخواهم آمد و اخبار پیرامون استعفا را از تهران کسب و به اطلاع خواهم رساند. خود را به تلگرافخانه

ص: 126

رسانده با تلگرافخانه سعد آباد تماس برقرار کردم. با زحمت زیاد توانستم فیض رئیس تلگرافخانه را به پای دستگاه بیاورم. از او جویای اوضاع تهران شدم و خواستم هرگونه اطلاعی در پیرامون استعفا دارد بدهد. فیض آخرین اخبار مربوط به کناره گیری شاه را برای من مخابره کرد و ضمناً اطلاع داد اعلیحضرت رضا شاه بطرف اصفهان رهسپار شدهاند و اسکورتی هم بهمراه ندارند.

پرسیدم تا این ساعت وارد اصفهان نشدند. آیا چه ساعتی حرکت کرده اند؟

جواب داد: مدتی است حرکت نمودند و حتی خبر ورود اتومبیل حامل اعلیحضرت را به دلیجان هم دارم.

دلیجان تا اصفهان چندان راهی نبود. بلافاصله مذاکره تلگرافی را پایان داده بطرف منزل امیر نصرت اسکندری رفتم و جریان را به اطلاع اعضای خاندان سلطنت رساندم و ضمناً به فرمانده لشکر و رئیس شهربانی اصفهان دستور دادم برای ترتیب ورود شاه و ادای احترام بدون فوت وقت دست بکار شوند. خود من هم به اتفاق والاحضرتهای شاهپور رهسپار پنج فرسنگی اصفهان شدیم تا در آن نقطه از رضاشاه استقبال بعمل آوریم.

امیر نصرت و فرمانده قشون هم با ما بودند و ترتیبات مربوط به ورود شاه را از قبیل گماردن پاسبان و سرباز در خیابانها داده و همچنین برای اقامت شاه در اصفهان من منزل کازرونی کارخانه دار معروف اصفهانی را از هر نظر مناسب دانستم و آنجا را برای پذیرائی و استراحت شاه آماده کردیم تا شاه یکسر وارد منزل نوساز کازرونی که در کنار زاینده رود هم واقع بود، بشوند.

من بطرز زندگی شاه آشنا بودم و می دانستم از سر و صدا ناراحت می شود و همچنین غذای او باید در سر موقع معین حاضر باشد تا به صرف آن بپردازد و نیز هشت ساعت خواب را که احتیاج دارد، ملاقاتها و سرو صداها مانعی فراهم نکند تا بتواند صبح زود از بستر برخیزد. بهرحال بطرف پنج فرسنگی اصفهان که قهوه خانه ای هم در این نقطه با

ص: 127

جویبار و درختان سرسبز وجود دارد رهسپار شدیم. اتومبیلها را در کنار جاده قرار داده در انتظار ورود رضاشاه بسر بردیم. در حدود یکساعت صبر کردیم. متوجه شدیم خبری از اتومبیل حامل شاه نیست. خیلی ناراحت شدم زیرا فیض رئیس تلگرافخانه کاخ سعد آباد دو ساعت قبل در مخابره حضوری گفته بود آخرین خبر حاکیست اتومبیل رضاشاه از دلیجان گذشته در صورتیکه دلیجان تا اصفهان راه زیادی نیست. روی خود را به فرمانده لشکر و امیر نصرت اسکندری نموده، گفتم شما در اینجا ایستاده اید و ابداً در فکر شاه نیستید. شاید پیش آمدی روی داده باشد بدینجهت به نام وزیر دربار دستور میدهم فورا بطرف دلیجان حرکت کنید تا اطلاعاتی پیرامون اتومبیل حامل رضا شاه بدست آورید.

فرماندار و فرمانده قشون درنگ را جایز ندانسته بطرف دلیجان رهسپار شدند. والاحضرتهای شاهپور بشدت نگران بودند. البته والاحضرتهای شاهدخت و علیا حضرت ملکه پهلوی و ملکه عصمت و همچنین ملکه فوزیه که در اصفهان انتظار ورود شاه را داشتند مانند ما در نگرانی بسر می بردند.

در حدود سه ربع ساعت گذشت. دیدم که از دور اتومبیل امیر نصرت پیدا شد. نگرانی من و شاهپورها بیشتر شد و مخصوصاً شاهپور علیرضا آنقدر نگران شد که به وسط جاده دوید و فریاد می زد پس کو؟ .

اتومبیل فرماندار اصفهان آهسته آهسته پیش آمد و در کنار جاده همانجائی که شاهپورها ایستاده بودند توقف کرد. نخست امیر نصرت پیاده شد و بعد اعلیحضرت فقید که در لباس نظامی ملبس بودند از اتومبیل خارج شدند و آنگاه علیخان آشپز مخصوص پیاده شد گرد و غبار راه لباسهای زرد رنگ شاه را سپید کرده بود. شاه فرمودند: اتومبیل حامل من در بین راه خراب شد و هیچ وسیله تعمیر نبود و اگر اتومبیل امیر نصرت نمی آمد مجبور بودم شب را هم در بیابان سپری سازم. سپس فرمودند: جم، جم بیست و یک شب تمام است نخوابیدم احتیاج به استراحت دارم آیا می توانم قبل از حرکت به شهر یک استکان چای بنوشم.

عرض کردم چای دلخواه اعلیحضرت در این نقطه از بیابان اصفهان پیدا

ص: 128

نمی شود و در این قهوه خانه هم چای تمیز بدست نمی آید.

فرمودند: اشکالی ندارد چای دهاتی و کارگر را هم باید خورد.

دستور تهیه چای داده شد و رضا شاه روی گلگیر اتومبیل نشستند و در هما نحال دو چای (قند پهلو) نوشیدند. در حال نوشیدن چای متذکر شدند بالاخره ستعفا دادم و سلطنت را به ولیعهد سپردم چون می دانستم آنها (منظور روس و انگلیس) با من طرف هستند نه با ملت ایران و ایکاش صبر می کردند تا خودم همان حرفی را که یکسال و نیم قبل به جم زده بودم و آرزو کرده بودم ولیعهد به سنین بیست سالگی برسد که سلطنت را به او واگذار کنم و بعد برای استراحت و تمدد اعصاب به مازندران بروم عملی نمایم. ولی نشد و حال بجای مازندران قصد دارم به هندوستان بروم و مدتی در هند به گردش بپردازم و از هند نیز از طریق خاور دور رهسپار آمریکای جنوبی بشوم تا در یکی از کشورهای آرژانتین یا برزیل که گویا آب و هوائی نظیر ایران دارند برای همیشه رحل اقامت افکنم.

رضاشاه این سخنان را بگفت و در اتومبیل قرار گرفت. اتومبیل ایشان جلو و اتومبیلهای حامل شاهپورها بدنبال بطرف شهر اصفهان راه افتاد. شاه وارد منزل کازرونی شدند. رضا شاه در نتیجه 21 شب نخوابیدن آنچنان خسته و کوفته بود که بمجرد ورود به منزل کازرونی و احوال پرسی مختصر از اعضای خاندان سلطنت که در سرسرای منزل به استقبال شاه آمده بودند از من خواست که اتاق خواب را آماده نمایم. اتاق خواب شاه قبلا آماده شده بود.

رضا شاه وارد اتاق استراحت شدند. تختخواب بزرگی در گوشه اتاق انتظار پذیرائی از شاه را می کشید. شاه بطرف تختخواب رفت. تشک را از روی تخت برداشت و روی زمین قرار داد. رضا شاه هیچوقت روی تختخواب استراحت نمی کرد. استراحت او روی زمین صاف بود. دوست داشت تشک را روی زمین پهن کند و به رسم قدما به استراحت بپردازد. وقتی تشک را روی زمین انداخت دستور دادند لباس خواب را بیاورند. رضاشاه هنگام خواب عبای نائینی برتن می کرد و بدین ترتیب وارد بستر می شد عبای نائینی را بر تن نمود و به

ص: 129

خواب رفت. اول چند بار نفسی به آرامی کشیده و چند آه بر زبان جاری نمود و سپس به خواب عمیق فرو رفت. ما تصور کردیم شاه اقلا ده دوازده ساعتی استراحت می کنند و 21 شب نخوابیدن را بدین ترتیب جبران می سازند ولی بیش از چهار ساعت خواب شاه طول نکشید.

ذکر جزئیات اقامت رضاشاه در اصفهان لزومی ندارد. وقتی تصمیم به عزیمت کرمان گرفتند قرار شد والاحضرتهای شاهدخت به اتفاق ملکه مادر و ملکه فوزیه و شاهدخت شهناز به تهران باز گردند. والاحضرت شمس پا را در یک کفش نموده و گفتند من از پدرم جدا نمیشوم و هر جا پدرم برود با او خواهم بود. در نتیجه شاهدخت شمس به اتفاق فریدون جم همسر اول خودشان (سرتیپ فعلی و فرزند نگارنده) در التزام شاه قرار گرفتند. جزئیات سفر را در سالنامه دنیا سال 1335 انتشار دادم و حال به نکاتی که مورد نظرم می باشد اکتفا می کنم.

صبح زود بود که وارد محل اقامت شاه در کرمان شدم. متوجه شدم که اعلیحضرت رضاشاه کنار جوی آب نشسته اند و به جریان آب می نگرند. پس از ادای احترام از حال و احوال شاه جویا شدم. دیدم قسمتی از صورت و تمام گردن شاه با دستمال سفید بسته است. پرسیدم شاه را چه میشود؟

فرمودند: از دیشب گوش درد شدید کردم. درد در داخل گوش نیست بلکه پشت گوش درد زیادی دارد.

به خیالم رسید نکند شاه دچار تب باشند. نبض شاه را گرفتم و ضربان را شمردم دیدم عادی نیست. درجه همراه داشتم و اجازه خواستم تب شاه را اندازه بگیرم.شاه اکراه داشتند و می گفتند تب من چندان مهم نیست ولی روی اصرار من حاضر شدند درجه را لای زبان بگذارند. پس از گذشت وقت مقرر با نظاره به درجه دیدم تب شاه از چهل درجه گذشته است. خیلی ناراحت شدم با اصرار شاه را به داخل ساختمان نقل مکان داده و به استراحت واداشتم. اجازه خواستم که دکتر بر بالین شاه بیاورم. شاه می گفتند در کرمان دکتر حاذق نیست و دکترهای شهر بجای مداوا وسیله ای برای شدت بیماری می باشند. گفتم تحقیق می کنم

ص: 130

اگر در لشکر کرمان دکتر حاذق و طرف اعتماد وجود داشت بر بالین خواهم آورد.

فورا تحقیق کردم و بوسیله سرهنگ مولوی رئیس ستاد لشکر یکی از اطبای لشکر را برای معاینه شاه آورده و او هم استراحت را تجویز کرد و داروهائی نیز در اختیار گذاشت.

کسالت شاه دو روز ادامه داشت تا اینکه بهبودی مختصری پیدا کرده و تصمیم به عزیمت بندرعباس گرفتند زیرا کنسول انگلیس در کرمان ول کن معامله نبود و مرتبا خبر می داد کشتی در بندرعباس منتظر است و اگر تاخیر شود کشتی خواهد رفت و شاه و همراهان مجبور خواهند شد چندین هفته بحالت انتظار در بندر عباس اقامت نمایند.

طرز رفتار کنسول انگلیس از یکطرف و اخبار رادیو لندن که صدای آن بوضوح در کرمان شنیده می شد از طرف دیگر آنچنان رضاشاه پهلوی را ناراحت ساخته بود که حد و وصف نداشت. رادیو لندن بیشتر اخبار ضد رضاشاه خود را متوجه جواهرات سلطنتی ایران میکرد و از جمله گوینده بخش فارسی رادیو لندن می گفت شاه سابق با چندین جامه دان مملو از جواهرات حتى تاج سلطنتی قصد عزیمت از ایران را دارد. شاه بیش از همه از این اتهام ناراحت بود و مرتبا به من تاکید می کردند بمحض مراجعت به تهران در مقام تکذیب قضیه برآیم زیرا جواهرات سلطنتی در اختیار من نبود که با خود حمل کنم بلکه این جواهرات در اختیار هیأت صلاحیتداری قرار داشت.

از جمله خبرهای دیگری که به کرمان رسید اخبار مربوط به مذاکرات مجلس شورایملی بود که در مجلس هم از جواهرات سلطنتی گفتگو شده و دو سه نفر از نمایندگان علیه رضاشاه داد سخن داده بودند. یکی از نمایندگان از جمله گفته بود شاه سابق بجای محاکمه اکنون در حال گردش و تفریح در اصفهان و یزد و کرمان است.

شاه وقتی شنید نمایندگانی که تا دیروز تا کمر خم می شدند و تعظیم بجای می آوردند و حال که او از پایتخت دور است چه می کنند گفتند: آیا من با

ص: 131

این حال و وضع مشغول بلوک گردشی هستم؟.

شاه بیش از این سخنی بر زبان نیاورد.

بهر حال رضاشاه و اعضای خاندان سلطنت در حالی که گذرنامههای آنها صادر شده بود و کنسولگری انگلیس در کرمان هم ویزا کرده بود بطرف سیرجان حرکت کردند. در کرمان رضاشاه مرا مرخص کرده بود تا به تهران عزیمت نمایم. تقریبا دو ساعت از عزیمت اعلیحضرت رضاشاه از کرمان نگذشته بود که ذكاء الملك فروغی نخست وزیر تلگراف رمزی بعنوان من مخابره نمودند و در اول تلگراف هم نوشتند با رمز لشکر آنرا کشف کنید.

تلگراف را همان ساعت کشف کردم دیدم ذكاء الملك اطلاع داده است اعلیحضرت جدید تمایل دارند شما تا بندر عباس در التزام اعلیحضرت رضاشاه باشید تا با اطمینان خاطر سرزمین ایران را ترک نمایند .

برای اجرای دستور شاهنشاه فورا با سرهنگ مولوی رئیس ستاد لشکر تماس گرفته و از او خواستم وسیله نقلیه ای فراهم نماید ولی در کرمان جزیک درشکه هیچ وسیله موتوری نبود. قشون هم اتومبیل در اختیار نداشت. پس از تلاش زیاد یک دستگاه اتومبیل سواری فورد شکسته که متعلق به یکی از سیکهای هندی بود بدست آمده و من غروب آفتاب تصمیم به حرکت گرفتم. سرهنگ مولوی گفت حرکت در این موقع مصلحت نیست چون راه بکلی نا امن است و طبق گزارشی که به من رسیده دیشب در این جاده یاغیان دو نفر را سر بریده اند.

گفتم محال است و من حتما باید تا قبل از طلوع آفتاب خود را به اعلیحضرت شاه برسانم زیرا خود من هم نگران حال و احوال شاه شده ام و نمیدانم تب بکلی قطع شده یا خیر؟

سرهنگ مولوی که مسئولیت حفظ جان مرا که وزیر در بار بودم بر عهده داشت تفنگی در دست گرفت و قبول مسئولیت نمود تا مرا تا سیرجان راهنمائی نماید. بحمداله بدون پیش آمد و برخورد با سارقین ساعت چهار بعد از نصف شب وارد سیرجان شدیم. خبر شاه و اعضای خاندان سلطنت را گرفتیم. گفتند منزل

ص: 132

یکی از اعیان شهر اقامت دارند و در حال استراحت می باشند در سیرجان وسیله ای برای استراحت ما نبود. به مولوی پیشنهاد کردم بد نیست سری به تلگرافخانه بزنیم چون مطابق معمول هر وقت شاه وارد شهری بشود تلگرافخانه تا صبح باز است. همینطور هم بود. در تلگرافخانه ما در اتاق تلگرافچی روی زمین به استراحت پرداختیم و صبح با وضع خاصی به اصلاح صورت خود پرداخته بلافاصله به حضور شاه شرفیاب شدم. شاه از دیدن من تعجب کردند. ماجرای تلگراف فروغی را بعرض رساندم. خوشحال شدند و فرمودند امیدوارم مانند من گرفتار تب و گوش درد نشوید.

شاه باز از گفتارهای رادیوی لندن شکوه نمودند. رادیو لندن شب و روز پیرامون جواهرات سلطنتی و نقل و انتقال آن خبر و مطلب پخش می کرد. شاه می گفت: من نمی دانم آنها چه از جان من می خواهند مگر نمی دانند تمام املاک و اموال منقول و غیر منقول خود را رسما در محضر اصفهان به فرزندم صلح کردم تا او اگر تمایل داشته باشد به ملت واگذار نماید.

در هر حال از سیرجان رهسپار بندرعباس شدیم. وقتی وارد بندرعباس شدیم در گرمای مهرماه 1320 مثل اینکه رضاشاه و من و سایر همراهان وارد آب حوض شده و قبل از اینکه بدن خود را خشک نمائیم لباس بر تن کرده ایم. شاه در بندرعباس دستور دادند تمام جامه دانها را مامورین گمرک مورد تفتیش قرار بدهند و صورت مجلسی هم تهیه شود تا محقق گردد جواهرات سلطنتی همراه شاه نیست.

در بندرعباس هم شاه از گفتارهای رادیو لندن عصبانی بودند ولی من می دانستم تمام این جریان زیر سر سر ریدر بولارد، سفیر انگلستان می باشد.شاه فقید چاره ای جز ترک ایران نداشتند و بوسیله کشتی نیمه باری و مسافری انگلیسی موسوم به «بند را خاک ایران را ترک گفتند.

شدت گرمای بندر عباس مخصوصاً یک ساعت قبل از عزیمت رضاشاه بحدی بود که گله داری بازرگان بندرعباس مقداری یخ بعنوان بهترین تحفه به شاه تقدیم داشت. یخ در آن گرمای شدید بندرعباس نعمتی بود. شاه با مشاهده یخ

ص: 133

دست در جیب بردند و 15 سکه پهلوی طلا در آوردند تا به گله داری بدهند. عرض کردم ایشان از مکنت و ثروت برخوردار است اجازه بفرمائید پس از بازگشت به تهران در مقام تقدیر از رفتار او برآیم. رضاشاه قبول کردند و با کرجی بندر ساحل را ترک کردند تا در دو کیلومتری سوار کشتی بشوند. در کشتی شاه صورت مرا بوسید و از اینکه مراسم خداحافظی در محیط بسیار ناراحت کننده بعمل آمد به ساحل بازگشتم و بعد از ظهر همان روز از همان راهی که آمده بودم بطرف تهران رهسپار شدم.

بخاطر دارم وقتی به تهران رسیدم با اولین دیپلمات خارجی که برخورد نمودم سر ریدر بولارد سفیر انگلیس بود. در همان برخورد اول گفتم: شما که آدم محافظه کاری بودید چگونه بدون مطالعه انتشار دادید شاه سابق جواهرات سلطنتی را با خود از ایران خارج نمود؟

بولارد لبخندی زد و گفت: برای این بود که نگویند ما انگلیسها نسبت به جواهرات شما نظر داشتیم.

سکوت را ترجیح دادم. چندی بعد به سفارت ایران در مصر منصوب و بعد از پایان ماموریت به ایران بازگشتم و پس از مدت کوتاهی عهده داری وزارت جنگساخته بود بار دیگر به وزارت دربار منصوب و در همین پست بود که در التزام اعلیحضرت محمدرضا شاه به سفر انگلستان رفتم. در لندن روزی شاهنشاه به بازدید دانشگاه اکسفورد رفتند. در خلال بازدید سر ریدر بولارد سر رسید و معرفی شد. بولارد روی آشنائی قدیم با من جویای حال و احوال شد و از جمله پرسید اوضاع ایران چگونه است؟

گفتم بحمد اله از روزی که ایران را ترک نمودید اوضاع ما رو براه شده است و نگرانی هم در بین نیست! بولارد کمی ناراحت شد و من هم از بحث بیشتر خودداری کردم.

در ضیافتی که اعلیحضرت همایونی در گلاریچ لندن بر پا نمودند در لیست مدعوین نام بولارد سفیر سابق انگلیس هم ذکر شده بود ولی من روی نام او را قلم بردم و ترجیح دادم از سر پرسی لورن سفیر اسبق انگلیس در تهران

ص: 134

دعوت شود ولی از او دعوت به عمل نیاید...» باید اضافه نمود علت اینکه جم از نخست وزیری برکنار و به جای او متین دفتری گمارده شد، این بود که متین دفتری سابقۀ منشی گری سفارت آلمان را داشت، و جم نیز که از ایادی انگلستان بود به وزارت دربار منصوب گشت؛ با این ترتیب منظور رضا شاه این بود که هم روابط نزدیک با آلمان را حفظ کرده باشد هم انگلیسیها را از خود ناراضی نکرده باشد. (نقل از سالنامه دنیا)

رضاشاه می گوید انگلیسها من را گول زدند!

صارم الدوله که از عوامل انگلیسها بود در خاطرات خود می نویسد : « وقتی رضاشاه به اصفهان تشریف آوردند تا از آنجا به کرمان و سپس به خارج عزیمت فرمایند، در منزل کازرونی کارخانه دار معروف اقامت فرمودند و مرا احضار کردند. من بمحض ورود دست شاه را بوسیدم و ایشان بی هیچ مقدمه ای فرمودند: «مسعود دیدی آخر ما را گول زدند؟»

کوهی کرمانی در دنباله یادداشتهای خود در کتاب «از شهریور 1320 تا فاجعه آذربایجان» به شرح چگونگی ورود رضا شاه به کرمان پرداخته و چنین نگاشته است :

عبور رضاشاه از کرمان

«در اوایل مهرماه 1320 یک روز عصر دو ساعت به غروب مانده شش دستگاه اتومبیل بیوک کروکی سرکه ای رنگ در حالی که جاده های تهران تا اصفهان و یزد را پیموده بودند و هنوز گرد راه همراه داشتند پشت سرهم از سمت غربی شهر کرمان وارد و پس از عبور از فلکه و خیابان میدان مشق و خیابان سپه مقابل باغچه ای که قبلاً برای تازه واردین مهیا شده بود، ترمز کردند.

مسافرین این اتومبیلها عبارت بودند از رضاشاه و خانواده و فرزندانش و جم و عده ای دیگر از ملازمین، ولی دو نفر از پسران رضاشاه در میان مسافرین دیده

ص: 135

نمی شدند یکی فرزند ارشد او یعنی شاهپور محمدرضا ( اعلیحضرت فعلی ) که در آنموقع پس از استعفای پدرش از سلطنت چند روزی بود که در مقام جانشینی او پادشاه کشور ایران ارتقاء یافته بود، دیگر شاهپور علی رضا که سه روز بعد در کرمان به پدر و برادرانش ملحق گردید و این سه روز تأخیر بطوری که بعد گفته می شد از طرف شاهپور علی رضا در تهران در راه راضی کردن یکی از زیباترین معشوقه هایش به نام مهستی برای اینکه در این مسافرت همراه او بیاید، صرف شده بود. نویسنده در آن هنگام از طرف وزارت دارائی مأموریتی داشتم و در کرمان .بودم این سفر دوم بود که رضاشاه به کرمان می آمد. سفر اول او در ابتدای سلطنت و هنگامی بود که تازه مبانی کار خود را مستحکم نموده بعنوان یک پادشاه قادر و اصلاح طلب می خواست که اوضاع غالب شهرهای ایران را از نزدیک به رأی العین مشاهده نماید و بدین وسیله آثار قدرت وجود و عظمت مقام خود را در دل مردم کشور جایگزین سازد ولی بین سفر اول با دوم تفاوت از زمین تا آسمان بود. در سفر اول رضاشاه با مقام شامخ سلطنت و پادشاهی با جلال و جبروت تمام در حالی که از ده فرسخی شهر مورد استقبال شایان رؤسای ادارات و سران شهر قرار گرفت با یک عده از ملتزمین رکاب که هر یک از آنان در تمام مملکت مشهور بودند از شهرهای متعدد عبور کرده، درمیان گلهائی که به پای او نثار می کردند و هلهله هائی که از مردم و محصلین بر می خاست وارد شهر شد ولی در سفر دوم بعنوان یک پادشاه مستعفی که حتی باید کشور خود را هم ترک کند و دیگر منشأ کوچکترین قدرتی نیست، بدون هیچگونه تشریفات در حالی که همراهان او را یک عده زن و مرد آواره تشکیل می داد، وارد کرمان شد. در منتها الیه غربی شهر محله ایست موسوم به چوپانمحله که در آنجا یکی از تجار درجه اول کرمان که زمانی هم مورد بی مهری رضا شاه قرار گرفته بود باغچه زیبائی با عمارت مفصل درست کرده بود. همین باغچه بود که برای سکونت رضاشاه و همراهانش در مدت پنج روز که در کرمان توقف داشتند، اختصاص

دادند .

ص: 136

در تمام این مدت رضاشاه علاوه از جراحتی که بر اثر دانه ای که روی صورت او پیدا شده رنج می برد از جهت حوادثی که او را از تخت سلطنت دور کرد و به خروج از خاک خود سوق داد و به استقبال آتیه نامعلومی می فرستاد بیشتر در شکنجه بود و چنان حس عصبانیتی همه وجود او را فرا گرفته بود که در مدت توقف در کرمان تمام اوقات را در آن قسمتی از عمارت که برای او اختصاص یافته بود بسر می برد و متوالیاً سیگار می کشید و حتی هیچ یک از فرزندان و افراد خانواده او اجازه نداشتند که نزد او بروند. فقط یک نفر را گاهگاهی نزد خود می پذیرفت و به صحبتهای او که بیشتر جنبه دلداری و تسلی داشت گوش می داد و آن یک نفر جم بود. هر گاه صدای بلندی اعم از صدای حرف یا صدای پا و صدای ظروف و اسباب به گوش او می رسید بکلی مرتعش شده و جم را احضار مینمود و با عصبانیت به او دستور می داد که کاری کند که سکوت و آرامش کاملاً حفظ شود.

تنها مونس او که هیچوقت از او جدا نمیشد تسبیح دانه سفیدی بود رضاشاه ساعتهای متوالی در حالیکه دانه های آن را از طرفی بطرف دیگر می ریخت چشم به حرکت یک نواخت آنها و گوش به صدای ملایمی که از برخورد به دانه دیگر بوجود می آمد، می دوخت و خدا می داند که در دل و مغز او چه سیل هیجان و التهابی موج می زد.

در روز سوم ورود رضاشاه و همراهانش به کرمان وجود پاره ای مسائل ایجاب می نمود که اولاً از هر یک از فرزندان او عکسی گرفته شود و ثانیاً چند سند ثبتی رسمی قبل از حرکت او از کرمان تنظیم گردد و بنابراین در همان روز یک نفر عکاس و یک نفر مدیر محضر و کفیل اداره ثبت اسناد کرمان از طرف احضار شدند. عکاس درجه اول کرمان در آنموقع شخصی [ بود ] به نام سهرابی که مدتها در هندوستان فن عکاسی را تحصیل کرده، در همانجا بر اثر حادثه ای یکی از پاهای او آسیب دیده و از آن به بعد موقع راه رفتن بکلی می لنگید.

ص: 137

مدیر محضر که معروف به شیخ العراقین بود نیز بر اثر ابتلای درد پا نمی توانست راه برود.

کفیل اداره ثبت اسناد هم که موسوم به معینی بود در در لگن خاصره اش نقصی وجود داشت که بعلت آن نقص مجبور بود لنگان لنگان قدمی بردارد. از این سه نفر دوتای اولی فعلاً در قید حیات و سومی در گذشته است.

آنروز [که] این اشخاص به باغچه محل سکونت رضاشاه احضار شدند موقعی بود که رضاشاه پنجره اتاق را که مشرف به درب ورود باغچه بود باز کرده و به اتفاق جم منظره باغچه را تماشا می کرد. ابتدا شخص عکاس در حالی که تکیه به عصا داشت وارد شد. چند دقیقه بعد که مدیر محضر هم عصازنان از در درآمد و لحظه ای بعد کفیل ثبت اسناد با همان وضع یا بدرون نهاد.

مشاهده این منظره لبان رضاشاه را اندکی از هم باز کرد و همانطوری که مقابل پنجره ایستاده بود بدون اینکه سر برگرداند خطاب به جم گفت: وقتی که کار آدم لنگ می شود لنگ ها هم سر به جان او می گیرند. (1)

جم چیزی نتوانست بگوید زیرا دید حرف رضاشاه درست است و واقعاً کار او از هر جهت لنگ شده. درمیان سکوت محض در حالی که رضاشاه به نقطه نامعلومی چشم دوخته بود، شاید منظره ای از صحنه های قدرت نمائیش بسرعت برق از جلو چشمانش گذشت و بیاد آورد که روزگاری رشیدترین افراد کشور زهره نگاه کردن به چشم او را نداشت و امروز دست تقدیر خیل لنگان را بسراغ او می فرستد.»

(از روزنامه پارس - جهانگیریلزاد)

شرح زندگانی خصوصی حکمرانان و فرمانروایان کشورها - خصوصاً اگر مستبد و فعال مايشاء باشند از جمله نکاتی است که محققان، تاریخ

ص: 138


1- در سال 1340 که به دعوت ارجمند و هرندی و غلامرضا آگاه و دکتر ایرانی و دیگران به کرمان رفتم مرحوم هرندی که رضاشاه در منزلش سکنی کرده بود عیناً این داستان را برای من نقل نمود که خود شخصاً حضور داشته و از زبان پهلوی شنیده بود.

نویسان و بیوگرافی نویسان پیرامون آن قلمفرسائی کرده اند. در باره زندگی خصوصی رضاشاه نیز مطالب بسیاری گفته و نوشته شده است که در اینجا بخشی از آن به نقل از روزنامه میهن درج می شود .

24 ساعت از زندگانی رضاشاه

«زندگانی خصوصی رضاشاه بقدری منظم بود که حتی آب خوردن و سیگار کشیدن وی از روی ساعت و دقیقه بود.

مثلاً هر وقت به ساعت خود نگاه میکرد پیشخدمت می فهمید که در این دقیقه گیلاس آب خوری یا فنجان مخصوص چای را بیاورد.

چهار ساعت بعد از نصف شب بیدار شده و لباس پوشیده آماده میشد قبل از سلطنت بوسیله اسب یا درشکه و بعد از سلطنت که قدری پیر شده و شکسته شده بود، سوار اتومبیل شده و هر روز به یکی از سر بازخانه ها و موسسات ارتشی سرکشی می کرد و آخرین مؤسسه ای که بازدید می نمود دانشکده افسری بود. بعضی اوقات سرزده وارد طویله های ارتش شده و با دستمال خود پشت اسبها کشیده اگر خوب تیمار و شستشو نشده بودند مهترها را با دست خود شلاق می زد. وقتی از باز بینی های نظامی فراغت حاصل میکرد ساعت پنج و نیم بعد از نصف شب بود. آنوقت سینی ناشتایی و یک منقل پر از آتش در جلو او حاضر و پس از صرف صبحانه همانطور با لباس ساعتی استراحت می نمود.

ساعت هفت صبح رئیس شهربانی را می پذیرفت و در همین ساعت بود که پایه های دیکتاتوری خود را قدری مستحکم می نمود.

گزارشهای جنایتکارانه در همین ساعت بعرض می رسید و اوامر سهمگین که احیاناً متضمن نابود ساختن عائله ها و افراد بیگناه بود، در همین ساعت صادر می گردید. من می گویم که منشاء آن اعمال خونین از همان گزارشها سرچشمه می گرفت. دیگران می گویند که آن اعمال خود ناشی از «اوامری بود که صادر می شد» من می گویم گناهکار شهربانی بود. مردم می گویند رضاشاه ... ولی

ص: 139

[در] آینده نزدیک که تاریخ عادلانه قضاوت خود را آشکار خواهد ساخت، گناهکار حقیقی بچنگ خواهد آمد.

ساعت هشت، آن ساعت شوم وسبعیت، را پشت سر گذاشته شاه در پشت میز خود قرار می گرفت. در این ساعت سران ستاد و سران لشکری بار می یافتند و در این ساعت یک سرباز خشک با زیردستان خود تماس یافته و هر روز یک دستور جدیدی برای تکمیل قدرت نظامی ایران صادر می شد. ساعت 9 یا هیأت وزیران یا یکی دو نفر وزیر در دفتر شاه حضور می یافتند. بیشتر از همه وزیر دارائی و پیشه و هنر و کشاورزی احضار و کمتر روزی می گذشت که یکی از این وزیران مورد عتاب و فحش کاری نشوند. چه فرق می کند آنروز این وزیران کار نمی کردند از شاه فحش می خوردند ولی امروز نیز کار نمی کنند از ملت (جرائد) فحش تحویل می گیرند. ساعت ده رئیس دفتر مخصوص شرفیاب و گزارشات و عریضه های واصله را بعرض می رساند.

رئیس دفتر مخصوص میدانست که از «یاسا» و قواعد مخصوصی که شاه برای جمیع امور وضع کرده است، نباید تجاوز نماید.

او می دانست کدام یک از عریضه های واصله باید تماماً بعرض رسانیده و کدام یک را بطور خلاصه گزارش داده و به مراجع مربوطه به امضای خودش ارسال دارد، بعضی از این مراسلات مایه خوشبختی یک خانواده شده و بعضی از آنها دودمان یک عائله را بباد می داد. ولی برای رئیس دفتر مخصوص تفاوتی نداشت. او مثل یک ماشین بیروح وظیفه خود را با نهایت درستی انجام میداد.

ساعت 11 شاه به دفتر حسابداری املاک و اموال شخصی خود می رفت ... وای بحال این دفتر اگر یک روز چکهائی به مبلغ های کلان بعرض نرسانیده و در حساب مخصوص نمی گذاشت و وای بحال آن دفتر که اگر یک روزی کمتر از روز قبل چک تحویل می داد.

هیچ دفتر حسابداری بدین نظم و ترتیب و سادگی و کم خرجی در ایران وجود نداشت. درآمد این دفتر کمتر از نصف مالیات ایران نبود ولی عده اعضای

ص: 140

آن تقریبا یکهزارم اعضای وزارت دارائی بود.

سر ساعت 12 که شاه به ساعت خود نگاه می کرد سفره ناهار او که از هر فرد عادی ساده تر بود [ آماده می شد ] و شاه بلادرنگ در سر میز خود نشسته و تنها ناهار صرف کرده و پس از مختصر تفریح بعد از غذا و دو ساعت استراحت دوباره ساعت 4 بعد از ظهر در پای قصر سلطنتی قدم زده مشغول رتق و فتق امور کشور می گردید. ساعت 6 بعد از ظهر سه دسته تخته نرد با سرلشکر نقدی بازی می کرد و به او متلک می گفت. ساعت هشت شام می خورد ساعت 9 می خوابید. تمام دوره بیست ساله خداوندگاری رضاشاه زندگانی خصوصی وی بدون ذره ای تغییر و تبدیل بدین منوال گذشت گو یا از یگانه چیزی که این مرد تاریخی لذت می برد کار و ثروت بود و بس.»

(نقل از روزنامه میهن)

رضا شاه مستعفی ایران را ترک کرد

اطلاعات در یک ربع قرن دربارۀ خروج پهلوی از ایران چنین نوشته است:

«ساعت 4 بعد از ظهر روز پنجم مهر 20 رضاشاه با کشتی پستی موسوم به «بندرا» از بندرعباس بسمت هندوستان حرکت نمود. این کشتی متعلق به انگلیسها بود و شاه ایران و خانواده سلطنتی را به هندوستان می برد که از آنجا به یکی از کشورهای آمریکای جنوبی (شیلی) اعزام شوند. ولی این تصمیم را انگلیسها تغییر دادند و بجای امریکا، شاه سابق ایران را به جزیره موریس در افریقای جنوبی فرستادند.

از خانواده سلطنتی که چند روز قبل از حرکت اعلیحضرت فقید از تهران به اصفهان اعزام شده بودند علیا حضرت ملکه فوزیه و علیا حضرت ملکه مادر و شاهدخت اشرف پهلوی روز 6 مهر وارد تهران شدند ولی شاهپورها و شاهدخت

ص: 141

شمس پهلوی به اتفاق پدر خود عزیمت نمودند.»

پس از اینکه رضاشاه از سلطنت استعفا کرد و آن را به ولیعهد واگذار نمود، فروغی، رئیس دولت، در حالی که انتخابات دوره سیزدهم شروع شده بود ، وسیله مجلس شورای ملی فرمایشی دوره 12 کار انتقال سلطنت را از شاه مستعفی به ولیعهد انجام داد. افرادی که در زمره پیچ و مهره چرخ و دنده ماشین دیکتاتوری بودند، از این کار بعنوان یک عمل شایسته و درخور تقدیر یاد کردند. بعنوان نمونه می توان روزنامه اطلاعات را نام برد.

روزنامه اطلاعات که خود در تحکیم پایه های رژیم سعی وافر داشت و بعدها نیز مدیر آن در صحنه فعالیت سیاسی - و بخصوص مطبوعاتی - نقشی بسزا ایفا کرد، بر این باور است که در این دوره از تاریخ فروغی نقش مهمی بازی کرد اینک برای آنکه بیشتر از نظرات این نشریه آگاهی یابیم «اطلاعات در یک ربع قرن» را ورق می زنیم. در یکی از مقالات چنین نوشته شده است :

مرحوم فروغی نقش مهمی بازی کرد

این تغییر سلطنت و انجام تشریفات و مراسم آن در محیط متشنج و پریشانی افکار مردم و از هم گسیختگی کارها امر ساده ای نبود. حسن تدبیر، حسن نیت و علاقمندی به کشور و علاوه بر اینها شخصیتی چون فروغی لازم بود که بتواند آن مشکل بزرگ را حل کند، مخالفت با رضاشاه فقید هر روز زیادتر می شد. بغض ها و کینه ها ظاهر می گردید، هیاهو و جنجال زیادی راه افتاده بود که این اوضاع آشفته به فکر خارجی ها کمک می کرد و نقشه آنها را سریعتر انجام می داد. کم کم زمزمه هائی از ناحیه خارجیها شنیده می شد که تبعید رضاشاه امر عادی تلقی می گردید زیرا نسبت به جانشین رضا شاه هم عقایدی از طرف آنها ابراز می شد.

لكن مرحوم فروغی و دولت ایشان که همه با ایمان کامل انجام وظیفه

ص: 142

می کردند رل بزرگی در مقاومت با این افکار و عقاید ابراز داشتند ولی درباره مسافرت شاه از ایران، ناچار تسلیم گردیدند. محل این تبعیدگاه ابتدا، آمریکای جنوبی (شیلی) در نظر گرفته شده بود و شاه فقید اطمینان داشت که او را به امریکای جنوبی خواهند برد و در آنجا زندگی میکند ولی وقتی در کشتی به او خبر دادند که تبعیدگاه او جزیره موریس است بی اندازه متاثر و پریشان گردید.

مرحوم فروغی پس از حرکت شاه فقید بلافاصله دستور تشکیل جلسه فوق العاده مجلس را داد که آئین سوگند و تشریفات رسمی تغییر سلطنت انجام بگیرد ولی علاوه بر اینکه جواب قبول دعوت دولت ایران برای حضور در مجلس از طرف سفارت انگلیس و شوروی نرسید حضور خود را در مراسم مزبور موکول به کسب دستور جدید نموده بودند و بهمین جهت دولت شرکت خارجیان را در مراسم سوگند متوقف ساخت. تحریکاتی هم در بین مردم ظاهر گردید که اجرای امر را مشکل می ساخت، این پیش آمد با نگرانی شدیدی که مردم را فرا گرفته بود بر ابهام اوضاع می افزود، روز پیش از انجام مراسم و همان روز صبح عده زیادی از مردم، تهران را ترک کرده و بسوی نقاط جنوبی فرار می کردند و چنین شایع شده بود که متفقین نخواهند گذاشت مراسم تغییر سلطنت انجام گیرد.

صبح آن روز وحشت و نگرانی حتی بین نمایندگان مجلس پیدا شده بود، تلفن ها به وکلا غیر مستقیم میشد که اگر امروز به مجلس حاضر شوید خون شما ریخته خواهد شد، مجلس بمباران می شود. ترور خواهید شد و بقدری تحریک زیاد بود که در داخل مجلس و بین وکلا هم تأثیر کرده بود و چند نفر از وکلای مخالف نمی خواستند بگذارند مجلس تشکیل شود. تبلیغ بد می کردند و حرفهای خارج را تکرار و حتی ظهور یک هواپیما را در آسمان تهران وسیله بمباران ذکر کردند. با همه این احوال هیأت دولت و بخصوص مرحوم فروغی ایستادگی می نمود و تمام این تبلیغات را خنثی می ساخت و نمایندگان هم در این مورد با افکار و نیات مرحوم فروغی برای تثبیت اوضاع آشفته آنروز کوشش می نمودند و خوشبختانه موفقیت یافتند و مراسم سوگند و تشریفات تغییر سلطنت در محیط امن

ص: 143

و راحتی انجام گرفت و احساسات بی شائبه ای که هنگام بازگشت اعلیحضرت از مجلس در خیابانها بعمل آمد و جمعیت زیادی که جلوی کاخ سلطنتی از دحام کرد به تمام صداهای مخالف جواب داد و شایعات آن چند روز را از بین برد و بر تثبیت اوضاع کمک کرد و بهمین جهت فراریان بتدریج به تهران بازگشتند.

این مطلب هم نا گفته نماند که جریان سوم تا بیست و پنجم شهریور و شایعه حرکت شاه از تهران و تغییر پایتخت موجب فرار بسیاری از اشخاص گردید که در بین آنها رجال و صاحب منصبان ارشد ارتش زیاد بودند ولی وکلای مجلس به استثنای دو سه نفر در تهران باقی ماندند و از مطبوعات هم هیچکس خارج نشد و بیش از هر چیز فرار افسران با خانواده های خود از تهران برتشنج اوضاع افزود.»

مردم تجدید انتخابات دوره سیزدهم را می خواستند

اطلاعات در یک ربع قرن در این باره چنین می نویسد: «موقعی که شاه ایران را ترک کرد، انتخابات دوره سیزدهم جریان پیدا کرده بود.

قانون انتخابات میگوید پنج ماه قبل از پایان دوره مجلس فرمان انتخابات صادر و مقدمات امر فراهم میشود و سه ماه قبل از خاتمه دوره مجلس انتخابات در تمام کشور شروع میشود که دوره فترت پیش نیاید و مجلس ها تعطیل ممتد پیدا نکند.

رضاشاه این قسمت را کاملاً مراعات مینمود و چون دوره 12 در تاریخ 9 آبان 20 خاتمه می یافت در موعد قانونی یعنی در تاریخ نهم تیر 1320 فرمان انتخابات دوره 13 را صادر کرده و نهم شهریور هم انتخابات در همه جا طبق معمول شروع گردید. طرز انتخابات در آن زمان چنین بود که قبل از رسیدن موعد انتخابات اعلیحضرت از استانداران و فرماندهان و بعضی اوقات از شهربانی هم هر یک جداگانه نظر عمومی مردم هر شهرستان را می خواست (1) ، از آنها سؤال

ص: 144


1- در آنموقع چون مردم می دانستند که آراء آنها موثر نیست مطلقاً دخالت در انتخابات را جایز نمی دانستند و اصولاً شرکتی در انتخابات نمی نمودند.

می شد چه اشخاصی مورد احترام و توجه مردم می باشند. وقتی آن صورتها می رسید، بین آنها یکی را که بیشتر مورد نظر قرار گرفته بود و خود نیز می پسندید انتخاب می کرد و دستور می داد به انتخاب او کمک شود به این ترتیب آن شخص انتخاب می شد و به مجلس راه می یافت و از آن پس هر دوره مجدداً انتخاب می شد مگر اینکه شکایاتی از او می رسید یا رفتاری جز انجام وظایف قانونگزاری از او ناشی می گردید. در اینصورت به تغییر آن نماینده بهمان کیفیت قبلی ، یعنی خواستن اسامی جدید از معتمدین و محترمین محل اقدام می شد، البته در این مورد این اواخر استثناهایی نیز پیدا شده بود.

در لیست اسامی نمایندگان دوره 13 نسبت به دوره 12 هیچ تغییری داده نشد و شاید تقارن جریان انتخابات با وقایع شهریور باعث گردید که فرصت رسیدگی به این کار پیدا نشود و حتی دو سه نفری هم که اغلب در ادوار سابق جای خود را به دیگری میدادند این بار همچنان بر جای ماندند.

موضوع قابل توجه اینست که با وجود از هم گسیختن تمام کارها و تعطیل و تأخیری که در کلیه رشتههای امور کشور بواسطهٔ اشغال متفقین پیدا شد، موضوع انتخابات دوره 13 بعلت علاقه خود وکلای مجلس که اینک حاکم بر وضعیت شده بودند دچار هیچ وقفه و تعطیلی نگردید. در همان روزهای بمباران و اغتشاش باز انتخابات جریان خود را طی می کرد. رضا شاه روز 25 شهریور تهران را ترک کرد و تا آن روز جز تشکیل انجمنهای نظارت هیچ کار دیگری صورت نگرفته بود. ولی پس از مسافرت او مجلس دوازدهم خود رشته کار انتخابات را با کمک دولت در دست گرفت و قبل از پایان دوره انتخابات در همه جا خاتمه یافت و تمام وکلای حاضر انتخاب شدند.

مردم از این پیش آمد عصبانی بودند می خواستند در انتخاباتی که پس از تغییر اوضاع، انجام می شود دخالت کنند و تغییراتی بدهند و شرکت نمایند

ص: 145

بخصوص اینکه عده زیادی داوطلب نمایندگی پیدا شده بود و جداً اقدام می کردند که انتخابات دوره سیزدهم را باطل نموده و دولت را وادار به تجدید انتخابات نمایند. البته مجلس پایداری میکرد و مرحوم فروغی هم در این باره با تمسک به اصل قانونی ابطال انتخابات را نقض قانون میدانست و زیر بار نمی رفت. (1)

روز نهم آبان آخرین جلسه دوره 12 خاتمه یافت و مرحوم فروغی در این جلسه پس از اظهار قدردانی از زحمات نمایندگان مجلس که در روزهای خطرناک و تیره شانه از زیر بار انجام وظیفه خالی نکردند و در تهران ماندند و در استقرار اوضاع کوشیدند و از هیچگونه تهدیدی نهراسیدند اشاره به افتتاح دوره 13 نمود و گفت امیدوارم روز 22 آبان اعلیحضرت همایونی مجلس آینده را افتتاح فرمایند و در این صورت ایام فترت ده - پانزده روز بیشتر نیست و چون اکثریت بلکه تمام آقایان خودشان دوباره منتخب هستند و همین مجلس منعقد خواهد شد انشاء الله دوباره خدمت آقایان محترم در این جا خواهیم رسید زیرا برحسب معمول تا افتتاح مجلس بعد دولت باقی خواهد بود. حالا بعد از آن چه دولتی روی کار بيايد البته اختیارش با اعلیحضرت همایونی و مجلس شورایملی است.

این نطق مرحوم فروغی و وعده افتتاح مجلس بر شدت حمله و تعرضاتی که به این مناسبت به مرحوم فروغی شروع شده بود افزود. در این جا باید اعتراف کرد که اصرار فروغی نسبت به عدم ابطال انتخابات دوره سیزدهم بخاطر جلب توجه نمایندگان نبود که بدا نوسیله موقعیت خود را حفظ کند. زیرا او بخوبی تشخیص داده بود که در مجلس نمایندگانی هستند که خواهان جاه و مقام می باشند و توقعاتی دارند که انجام آن از عهده او ساخته نیست و با توجه به مخالفتهائی که با وی شروع شده بود، یقین داشت در مجلس بعد شدت خواهد یافت نخواهد توانست به زمامداری ادامه دهد. ولی از لحاظ حفظ اصول و مقررات قانون (؟!) با تجدید انتخابات موافقت نکرد. او از تجدید انتخابات داشت و بخصوص بیم او از آن جهت بود که نمی دانست در چنان وضع متشنجی

ص: 146


1- قانونی در کار نبود نمایندگان طبق تلگرافات رمز منصوب می شدند.

که احساسات بر مردم غلبه کرده است و تبلیغات زهر آلود در اذهان مؤثر افتاده است، اگر انتخابات تجدید شود و خونریزی و کشمکش و هرج و مرج در گیرد، وضع چه صورتی پیدا می کند. در اینصورت قطعاً به تعطیل مجلس و ادامه دوره فترت می انجامد، آنهم در زمانی که کشور بی نهایت به ادامه کار مجلس احتیاج داشت. (1) این بود که به تقاضاهای مکرر مردم، اجتماعات، نطقها، مقالات و حملات روزنامه ها وقعی نگذاشت، ولی تظاهراتی در بین مردم تدارک دیده می شد. جمعی از اهالی تهران مراسلهای هم در مورد انتخابات به دفتر مخصوص شاهنشاهی نوشتند پاسخ فروغی به این مراسله چنین بود:

«بنده وارد بحث این مسئله نمی شوم که انتخاباتی که واقع شده کاملاً درست بوده یا نبوده است زیرا بشرحی که عرض خواهم کرد انتخابات مزبور خواه غلط یا صحیح دولت حق ندارد در آن تجدید نظر کند و آن رالغو یا تجدید نماید. وقتی فرمان انتخابات صادر شد و انجمنهای نظارت تشکیل گردید دیگر دولت حق مداخله ندارد و این حق به انجمنهای نظارت تفویض می شود و اگر دولت بخواهد در این خصوص اقدام به لغو انتخابات انجام شده، نماید نقض قانون کرده است و وجود این قانون هم روشن است زیرا اگر دولت حق داشت انتخابات را لغو و یا تجدید نماید هر وقت انتخاب نمایندگان مخالف میل دولت می شد می توانست آن را لغو کند و به این وسیله می توانست مجلس شورای ملی را مدتها در حال تعطیل نگاهدارد.»

بهرحال، روز 22 آبان اعلیحضرت همایونی اولین دوره مجلس شورایملی را در سلطنت خود افتتاح نمودند... باین ترتیب دوره سیزدهم گشایش یافت ولی مردم خوشبین نبودند.

در مورد ابطال انتخابات، فروغی کاملاً به سفسطه و مغالطه پرداخته است زیرا خود وی که در چندین دوره انتخابات مجلس از اعضای دولت بود می دانسته که انجمن انتخابات را غالباً کارآگاهان و مأمورین مخصوص تشکیل می داده اند

ص: 147


1- مخصوصاً تصویب پیمان سه جانبی .

و بارزترین مطالب مغالطه آمیز وی تلگرافات رمزی است که دو مورد آن ذیلاً ذکر می شود. تعدادی از این تلگرافات را دکتر مصدق به شورای امنیت سازمان ملل ارائه داده و در جلسه 212 مجلس دوره شانزدهم نیز عیناً قرائت شده که در جلد چهارم کتاب سیاه عیناً نقل گردیده است.

«تلگراف رمز، تاریخ تحریر 26 آبان ماه 1311. مشهد، ایالت جلیله. کاندیدای انتخابات ارامنه نقاط جنوب میرزا یانس می باشد. مقرر فرمائید ترتیب انتخابات انجمن نظار طوری داده شود که متناسب انتخاب ایشان باشد. مارک وزارت داخله »

«حکومت جلیله رشت، حسب الامر تلگراف ذیل مطابق دستوری است که تحت شماره 1643 حکومت امساک اهالی از اخذ تعرفه و دادن رأی تأثیری ندارد.»

عدم موافقت فروغی با لغو انتخابات دوره سیزدهم و بی اعتنائی به افکار عمومی موجب ناخرسندی مردم و یک سلسله واکنشهای منفی نسبت به وی شد تا جائی که مردم کوچه و بازار به هجو او پرداختند و اشعاری در این زمینه ساختند. در این اشعار سرایندگان ضمن ذم دوران دیکتاتوری، فروغی را به باد دشنام و ناسزا گرفتند و اتهاماتی بر او وارد آوردند. در اینجا یکی از آن اشعار را که سراینده آن معلوم نیست، می آوریم.

چون بدوران رضاشاه پلید *** تازه شد منطق الملک عقیم

لاجرم از پس او بر سر خلق *** یک جهود آمد و گردید زعیم

بفروغی نتوان داشت امید *** که جهود است و جهود است لئیم

هست این مردک بی دین خائن *** به محمد، به مسیحا، به کلیم

... پدر مادر ایران را کرد *** دست و پا بسته به دشمن تسلیم

مخالفت عده ای از نمایندگان با سلطنت محمد رضا شاه

روز 25 شهریور فروغی به مجلس آمد و تقاضای جلسه خصوصی کرد. او

ص: 148

خبر استعفای رضاشاه را به اطلاع مجلس رسانید و خواستار جلسه رسمی و و علني برای انجام تشریفات و انتقال سلطنت و سوگند ولیعهد شاه سابق شد .

در جلسه خصوصی عده ای مخالفت کردند و کشمکشی در گرفت. عده ای از نمایندگان مخالف با سلطنت ولیعهد بودند. بالاخره سهیلی دست به مانوری زد و نمایندگان را تهدید نمود که اگر این تشریفات انجام نشود قوای شوروی که در کرج متوقف هستند تهران را اشغال خواهند کرد. علی دشتی که نماینده مجلس بود در این مورد در کتاب پنجاه و پنچ چنین نوشته است:

« در جلسه خصوصی بگو مگوئی روی داد و ملاحظاتی نامساعد بمیان آمد وزیر خارجه، موقع شناسی بکار بست و اخطار کرد که سپاهیان شوروی تا کرج آمده اند و اگر فوراً تکلیف مملکت معین نشود و شاه جوان براریکه شاهنشاهی تکیه نکند خطرهائی کیان کشور را تهدید میکند و معلوم نیست چه حوادث ناگواری که دولت از عهده جلوگیری آن نمی تواند بر آید ، بوقوع خواهد پیوست.

این شاهکار سیاسی سهیلی بیدرنگ تمام جنجالها را فرو نشاند و مجلس موافقت کرد عصر همان روز شاه جوان به مجلس آمده و مراسم سوگند بجای آورد ... »

روزنامه اطلاعات که هم در زمان حکومت رضاشاه و هم به دوران سلطنت، فرزند او، در جهت استحکام پایه های سلطنت، نقش ویژه ای داشت پیرامون برگزاری اولین سالروز تولد شاه جدید، آنهم بهنگامی که احساسات عمومی علیه اوضاع گذشته برانگیخته شده بود، در «اطلاعات در یک ربع قرن» زیر عنوان «اولین سال تولد اعلیحضرت چگونه برگزار شد؟» چنین نوشته است:

«روز چهارم آبان 1320 و تولد اعلیحضرت همایونی بود، اولین سالی بود که ملت ایران باید ولادت پادشاه خود را جشن بگیرد. یک ماه و چند روز از حرکت پادشاه مستعفی بیشتر نگذشته بود، احساسات عمومی برعلیه اوضاع بمرحلهٔ کمال رسیده بود، صفحات روزنامه مملو از بدگوئی و ناسزا به رضا شاه بود،

ص: 149

مردم برای در هم ریختن اساس و شالودههای رضاشاهی حال عصیان و انقلاب داشتند، کی جرأت داشت عکس اعلیحضرت فعلی را بمناسبت ولادتش بچاپ رساند، کی می توانست از شاه فعلی چند سطر تعریف و تمجید کند. در همین ایام اطلاعات مصمم گردید اولین سالروز ولادت پادشاه جوان را جشن بگیرد و ابراز احساسات نماید ...»

خبر استعفای رضاشاه چون بمبی منفجر شد

پس از سالها اختناق و فشار بمحض آنکه خبر استعفای رضاشاه منتشر شد، هیجان غریبی در مردم تولید کرد عده ای مخالف عزیمت شاه از ایران بودند می گفتند باید محاکمه و مجازات شود. جمعی معتقد بودند که عمال حکومت رضاشاه باید توقیف و محاکمه شوند. هیجان و جنبش مردمی که طی سالیان دراز رنج و ستم فراوانی را متحمل شده بودند، هر لحظه اوج می گرفت. این هیجان و جنبش حالت فنری را داشت که زیر یک فشار قوی قرار گرفته باشد و ناگهان بر اثر برداشته شدن آن فشار احساس رهائی کند و با جهشی قدرتمند و فوق العاده بسوی آزادی شتاب گیرد. مردم چنین حالتی داشتند. نارضائی و صدماتی که به آزادی و امنیت اجتماعی وارد آمده بود، بناگهان جنبش فوق العاده ای در میان تمام مردم ایجاد کرد تا جائی که مجلس فرمایشی هم تحت تأثیر این هیجان عمومی قرار گرفت. در جلسات خصوصی و علنی مجلس سخنانی در نکوهش از اعمال رضاشاه گفته شد. از جمله علی دشتی و سید یعقوب انوار مطالب تندی علیه رضاشاه بیان کردند. جراید هم که زنجیر سانسور تا چندی پیش دست و دهانشان را بسته بود، علیه حکومت رضاشاه مقالاتی نوشتند و از روی بسیاری جنایات و فجایع که در دوران رژیم استبدادی به دستور شاه و وسیله عمال او انجام گرفته بود پرده برداشتند. در میان جراید که علیه اوضاع گذشته مقالات تندی انتشار دادند و یا کاریکاتورهائی بچاپ رساندند، روزنامه های ستاره، تجدد ایران، امید

ص: 150

و بسیاری جراید و هفته نامه های دیگر بودند که هر یک به سهم خود قدمی در راه آگاهی مردم برداشتند.

در اینجا ابتدا نطق علی دشتی را که در روز یکشنبه 14 مهرماه 1320 در یکصد و بیست و یکمین جلسه مجلس شورای ملی دوره دوازدهم ایراد شده نقل می کنیم و سپس به مطالب دیگر می پردازیم.

این سخنرانی - که بعلت عدم دقت در تصحیح، برخی قسمت های آن نارساست از کتاب « از شهریور 1320 تا فاجعه آذربایجان » تالیف کوهی کرمانی نقل می شود :

نطق علی دشتی پس از خروج رضاشاه از ایران

«... این روزها خیلی صحبت میشود که مابین مجلس و دولت وحدت فکر موجود باشد. این فکر بسیار مقدس است و غالباً در عالمی پیدا می شود که سنخ تربیت، فکر، ایدآل و آمال سیاسی شان شبیه بهمدیگر است و وحدت فکر وحدت اخلاق در نتیجه آن پیدا می شود.

روز یکشنبه گذشته آقای فروغی در این خصوص بیاناتی در جلسه خصوصی اظهار داشتند. البته مذاکرات جلسه خصوصی نباید در خارج گفته شود ولی چون در روزنامه [ها ] که نزدیکی و همکاری شدیدی با دولت دارند موضوع جلسه خصوصی را نوشتند و ما هم منتظر بودیم که از طرف مجلس و دولت نسبت به آن اعتراضی بشود ولی چون هیچ گونه اعتراضی بعمل نیامد و معلوم شد که خود دولت هم موافق بوده است پس اگر بنده اشاره ای راجع به جلسه خصوصی میکنم از رویه مجلس شورای ملی خارج نشده ام.

آقای فروغی شرحی در لزوم وحدت نظر بین دولت و ملت و بین مجلس و دولت بیان کردند و معتقد بودند که هر قدر همکاری و همفکری بین دولت و ملت باشد بهتر است. البته این فکر بسیار خوبست بنظر من فقط با یکی از دو شکل

ص: 151

می شود به این مقصد عالی رسید یا اینکه مجلس و ملت مطیع دولت شده و هر اقدام و عمل او را بدون چون و چرا تصدیق کند و یا اینکه دولت حوائج عمومی و افکار عمومی و تمایل عامه را در نظر گرفته، سعی کند آنها را انجام دهد، رویه اول همان رویه است که حکومت ساقط شده تا دیروز پیش گرفته بود و البته ملاحظه کردید چه نتایج وخیمی داد. پس یگانه راهی که برای همکاری و همفکری ملت و دولت باقی میماند این است که دولت مجری تمایلات عمومی باشد آیا دولت این کار را انجام داده است یا نه. یعنی دولت حاضر توانسته است احتیاجات عمومی را برطرف کند یا خیر. بنظر من نتوانسته است (صحیح است)

بعقيده من اگر آقای فروغی و هیأت دولت میخواهند وحدت فکر بین

مردم و دولت و مجلس ایجاد شود باید احتیاجات عمومی را در نظر بگیرند و انجام دهند. آیا این کار را کرده اند یا نه، نمی خواهم وارد بحث مفصل شوم ولی میگویم دولت این کار را نکرده است. کابینه آقای فروغی نتوانسته است احتیاجات عمومی را تأمین کند .

قریب بیست سال بود یک حکومتی در این مملکت سلطه داشت و این حکومت خیلی کارها کرد. کارهای خوب هم داشته، کارهای بدی زیاد کرده که من نمی خواهم وارد بحث شوم. تعرض به آزادی مسکن به آزادی افراد، تعرض به اموال مردم در این سالهای اخیر خیلی رواج داشته است. قبل هم عرض کردم بزرگترین هدف تمام فلاسفه، تمام انبیاء، تمام دانشمندان و تمام حکومتها این بوده است که حق و عدالت بین مردم ایجاد شود و حق به حقدار برسد.

شخص وقتی وطن پرست می شود که در وطن خود محترم باشد و متأسفانه در حکومت سابق این قضایا اصلاً در بین نبوده، ناگهان حوادثی آمد و این حکومت سرنگون شد.

معمولاً در کشورهای راقیه وقتی حکومتی از بین رفت، یک حکومت تازه روی کار آمد عکس العمل شروع میشود و سعی می کنند تمام آنچه را که برخلاف حق و عدالت بوده است رفع بکند. آیا کابینه آقای فروغی این کار را

ص: 152

کرده است؟ روزهای اول که بساط بیست ساله بر چیده شد درمیان وکلای مجلس یک شور و نشاط غریبی بر پا شد من نمی خواهم تعریف همکاران خود را بکنم ولی نباید از انصاف گذشت درمیان و کلا آن فکر بود که در مجلس علنی نشسته و دست به ریختن طرحهای قانونی زده محبوسین را که من غیر حق گرفتار شده اند آزاد کنند، دولت را مکلف کنند املاک مردم به آنها پس دهد و چندین طرح قانونی از این قبیل هم تهیه شد که متأسفانه مجلس علنی تشکیل نشد.

متأسفانه در آن چند روزه وضع غریبی در مجلس بود که من نمی خواهم الآن وارد آن بحث شوم و خلاصه مجلس نتوانست آمال خود را انجام دهد. آقایان نمایندگان می خواستند در مجلس بنشینند و دولت را وادار کنند که تمام خرابیهای گذشته را ترمیم نماید ولی مجلس تشکیل نشد و خود دولت دست به بعضی از آن اصلاحات از قبیل عفو مجرمین استرداد املاک مردم زد. اما دولت در انجام این مقاصد تا چه درجه صادق و ساعی بوده بنظر من مساعی دولت در یکی دو سه روز اخیر صرف جاهای دیگر شده مثلاً در روزنامه اطلاعات دومرتبه نوشتند که شاه سابق در خارج پولی ندارد و با خود چیزی به خارج نبرده است. بنده آن روزی که برنامه دولت مطرح بود سئوال کردم که هرگاه از اندوخته های کشور چیزی به خارج برده شود و بعدها معلوم گردد آیا دولت آقای فروغی مسئولیت این را بعهده می گیرد؟ از هشت نه نفر وزرائی که حضور داشتند هیچکدام جوابی ندادند ( صحیح است... صحیح است )

حال کار از این بدتر هم شده آقای فروغی در جلسه خصوصی گفتند که از اثاثیه شاه مستعفی پس از حرکت از اصفهان در بندرعباس توسط مأمورین گمرک بازرسی بعمل آمده و صورت مجلس آن هم تنظیم گردیده که بزودی بعرض مجلس ... اگر یک کمی به انصاف و خدا و وجدان اهمیت بدهیم باید گفت این حرف خیلی مضحک است. شاه سابق در اصفهان طوری رفتار میکرد که تا شعاع 500 متر کسی حق نداشت دور خانه اش عبور نماید. در مدت اقامت اصفهان طلا از مثقالی بیست تومان به 45 تومان رسید حالا آقایان انصاف بدهید

ص: 153

که یک مأمور چهل تومانی گمرک بندرعباس چگونه جرأت دارد شاه را تفتیش بکند؟ چرا باید یک نفر رئیس دولت یک چنین حرفی بزند؟ آیا مأمورین بندر عباس میتوانستند اثاثیه شاه را تفتیش کنند و جعبه ای که اوراق بهادار و سهام نفت جنوب است بازرسی کرده و جیب اور ادست بزنند که آیا چهار پنج سیر زمرد و الماس وجود دارد. مردم پس از استعفای پادشاه منتظر بودند که کارها بصورت عادی برگردد و اجحافات برطرف شود ولی رو به دولت بطوری مشکوک است که مردم املاک از دست رفته ابداً اطمینان ندارند همین امروز یکی از نمایندگان مجلس از من می پرسید که آیا واقعاً املاک را دولت پس میدهد یا دولت میخواهد ما را سر بدواند. تا اینجا مقدمه بود. اصل مقصود بنده در مورد مجرمین سیاسی است قضیه شاه میبخشد شیخ علی خان نمی بخشد کاملاً امروز صدق کرده است.

من امروز عين اعلاميه عفو عمومی را که از طرف اعلیحضرت همایون صادر شده است خواندم شاه کلیه مقصرین سیاسی را عفو کرده اند و سایر مجرمین عادى مطابق قانون و حق عفوی که شاه دارند تخفیفی در مدت حبسشان منظور شد و حتی در آن قید شده که اگر محبوسینی باشند که بموجب این اعلان عفو مشمول واقع نمی شوند وزیر دادگستری مکلف است ماده ای تنظیم و به مجلس شورای ملی تقدیم دارد.

عده ای از این بیچاره ها هنوز آزاد نشده اند. تنها اشخاصی که 12 و یا 8 ماه از مدت حبسشان باقی بود، بخشیده شده اندولی دکتر بهرامی و علوی و کامبخش و خلاصه 11 یا 22 نفر از 53 نفر همانطور در زندان می باشند. این محبوسین سیاسی هستند و بایستی طبق فرمان عفو عمومی آزاد گردند و اگر مواردی هست که این فرمان شامل حالشان نمی شود وزیر دادگستری باید ماده واحده تنظیم و به مجلس بیاورند (نمایندگان - صحیح است) آیا می دانید عذر آنها در آزاد نکردن چیست؟ می گویند وقتی قانون از مجلس گذشته که تشکیل فرقه ای مخالف رژیم مملکت مرام آنها و آنها تشکیل فرقه سوسیالیستی داده اند پس مجرمند این

ص: 154

قطعی است که همچو قانونی هست. تشکیل فرقه حرام است ولی جرم سیاسی است اگر قانون در کار نبود جرم یعنی عمل برخلاف قانون و مقررات. نهایت اگر مخالفت با قوانین در ناحیه معتقدات باشد جرم سیاسی است و اگر دزدی یا کلاه برداری و غیره باشد معمولی است. حزب درست کردن و تشکیل فرقه دادن اگر جرم سیاسی نیست پس چیست؟! چون بنده قصد تظاهر نداشتم روز یکشنبه گذشته با آقای فروغی در این باب صحبت کردم وعده دادند به ایشان عریضه عرض کردم عریضه خانواده های محبوسین را هم برایشان فرستادم ولی هنوز اثری از آن ظاهر نشده. بدی قضیه این است که عده ای از رفقای آنها آزاد شده و اکنون فشار بر آنها شدیدتر است. صدها محبوسین دیگر الآن موجودند که ابداً موجبی برای نگاهداری آنها نیست. کاش آقایان صبح جمعه در خانه من بوده و چشمهای غرقه به اشک مادری را می دیدند که چهار ماه است جوان بیست ساله او بدون محاکمه در زندان است.

عده زیادی از اهالی خراسان از شما می پرسم خود آقای اسدی مستحق بود که تیر باران شود (نمایندگان - ابداً، ابداً) به این شکل نمی شود وحدت فکر بین مردم ایجاد کرد اولین وظیفه شاه جوان و مجلس و دولت این است که باید خرابیهای گذشته را ترمیم کنند. کارهای بد گذشته بزرگ و کوچک دارد. بزرگش همان تعرض به آزادی و حقوق و املاک مردم است. کارهای غلط کوچک فراوان است. آمده اند اداره تبلیغات درست کرده اند با بودجه 800 هزار تومان، این اداره چه کرده است؟ برای ما که کاری انجام نداد آیا توانست موقعیت متزلزل او را محکم نماید پرورش افکار توانست سلطنت آن مرد را محکم نماید؟

ده دوازده سال است یک سیستم اقتصادی غلط که مردم را به ورشکستگی و بدبختی سوق می دهد در مملکت حکمفرما بوده در تمام مراحل زندگانی اجتماعی از این غلط کاریها فراوان است. همانطور است یکی از مأمورین راه نقل میکرد هر متر مکعبی که از راه مخصوص خاک برداری می شد

ص: 155

باید به اداره املاک اختصاصی پول بدهد. برای ریختن همان یکمتر مکعب خاک در دره بازهم باید پول بدهد (خنده نمایندگان) دولت باید به الغاء این غلط قیام نماید. دولت باید سعی کند اعمالش منطبق با اصول عدالت و مطابق قانون اساسی و مشروطیت باشد (صحیح است) دولت فورمول هبه نامه را درست کرده یعنی خواستند در تحت عنوان این فورمول اموال مخصوبه را به صاحبانش مسترد .دارند هبه نامه شامل اموال منقول و غیر منقول بود. چرا فقط اموال غیر منقول را می خواهند به مردم پس بدهند و برای اموال منقول تکلیفی معین نکرده - من از آقایان می پرسم که این 68 میلیون تومان آیا مال شاه مستعفی هست یا نیست یکی دو فرض ما باید صحیح باشد اگر این 68 میلیون مال مسلم خود او بود پس به چه حقی از او گرفتید و ما به چه حقی از آن استفاده می کنیم اگر مال او نیست پس مال مردم است و باید به مردم پس داد. شاه جوان ما پول لازم ندارد. ملت ایران هر چه او بخواهد به او میدهد تمام احتیاجات او را رفع می کند 680 میلیون ریال پول کمی نیست راکد شدن این مبلغ به جریان اسکناس صدمه زد .

الآن خودتان می گوئید که دولت نیازمند پول است. بسیار خوب این 68 میلیون تومان را بمصرف کارهای خود بزنید. آقای دکتر صدیق معلمین را دور خود جمع می کنند و سخنرانی کرده و می گوید که اعلیحضرت پادشاه آهسته به بنده چکی از پول خودشان مرحمت فرمودند که به معلمین داده شود این کارها و تظاهرات چه لزومی دارد؟ پول مال ملت ایران است تمام آن را به دولت بدهند وقتی ملت ایران شاه داشته باشد هر چه بخواهد به او می دهند ما بقدر سرسوزنی نسبت به اعلیحضرت جوان سوء قصد نداریم (صحیح است) ما او را دوست می داریم با این رویه نجیب و معقول و شریف و احترامی که به اصول مشروطیت دارند محبوب هستند (وکلا - صحیح است) درست که ایشان پسر رضا شاه هستند ولی بیشتر و مقدم بر آن شاه برای ایران میباشد اعلیحضرت محمدرضا شاه شاه ماست. هیچ محتاج نیست که 68 میلیون تومان را نگهدارند بلکه باید به دولت بدهند تا نزد مردم محبوب باشند. من دیگر عرضی ندارم .

ص: 156

کوهی کرمانی در کتاب خود همچنین به روزنامه ستاره اشاره کرده و

مقاله ای را که ارسلان خلعتبری در آن روزنامه نوشته، در دنباله یادداشتهای خود آورده است که نقل می کنیم .

آیا این همان ایران است؟

وقتی این مقالات را می نویسم نمی دانم در خوابم یا در بیداری. این همان ایران دو ماه پیش است که نفس کشیدن براحتی در آن ممکن نبود و پروانه می خواست. این همان ایران است که متملقین عصر مشعشع آن را مهد امنیت و آسایش می دانستند ولی نه کسی از مال و جان در امان بود و نه از شرف و ناموس و عفت (نایب حسین کاشی در بیرون شهرها در جائی که امنیه و کسی نبود جلوی آدم را می گرفت و بعد از گرفتن مال به جان امان می داد ولی در این بیست سال در داخل شهرها جلوی صدها هزار جمعیت با سند رسمی و بدست مأمورین دولت سابق که برای حفظ جان و مال مردم حقوق می گرفتند هست و نیست آدم را گرفته و بعد از آن به جان هم امان نمی دادند و به جاهائی تبعید می کردند که خود یک نوع کشتن تدریجی بود.)

این همان ایرانی است که در آن شبی که مردم از وحشت سراسیمه و نگران بودند آن اتومبیل سوارهای اتومبیلهای بی نمره چراغهای پرنور دستی را با کمال وقاحت بصورت رنگ پریده زنها و دخترهائی که سر پل تجریش منتظر شنیدن اخبار موحش بودند می افکندند و نفرت ابدی مردم را بسوی خود جلب می کردند !

این همان ایران است که در تاریکی از کوههای بلند آن روزی یک دکتر حقوق تربیت شده همین که خواست اظهار دلتنگی از اوضاع آن روز کند، بعادت همیشگی برگشت بعقب خود نگاه کرد که ببیند کسی مواظب هست یا نه و خنده همراهان او از این احتیاط که طبیعت ثانوی ما شده بود، او را از حال بیخودی

ص: 157

بیرون آورد؟

این همان ایران است که آن سرتیب نجیب پاک دامن میهن پرست وقتی گزارشی راجع به کارهای خود داده بود چون در آخر آن اتکاء خود را در عمل به خداوند متعال اظهار داشت مورد غضب شاه سابق واقع گردید که چرا به شاه توکل ندارد! یکی از آقایان نمایندگان مجلس اخیراً در بیانات خود اظهار کرده بود که خدایا نمی دانم اسم ترا ببرم مرا خواهند گرفت یا نه - هر چند دیر گفت ولی معلوم میشود بی اصل و اساس نبود. آری توکل به خدا نیز در این محیط موجب زحمت

و مسئولیت بود.

ملت ایران این مظالم را چگونه میتواند فراموش کند؛ آنهائی که گویند ذکر از گذشته نکنید به اشتباه می روند. ذکر مصیبت خود یک نوع تسکین برای مردم است در اخلاق عمومی اثر خواهد کرد، باعث تهذیب اخلاق خواهد شد. شاید تصور رود چون بعضی می گویند ما فراموشکار هستیم اگر چندی زبانها خاموش و قلمها شکسته باشد کم کم کارهای گذشته ماست مالی و پرده پوشی خواهد شد، این هم اشتباه است. آنقدر نباید این بد بختیها و مذلتها و مظالم را فراموش کرد تا اوضاع بهتری را جلوی چشم خود ببینیم، تا کارها اصلاح نشود و کار به دست اشخاص قابل اعتماد غیر آلوده نیفتد وضعیت ما با سابق فرقی نخواهد داشت هر وقت آنهائی که عهده دار اصلاحات امور کشور هستند، آنطور کشور را اداره کردند که با گذشته فرق داشته باشد آنوقت از گذشته صحبت نخواهیم کرد زیرا آنگاه به مقصود خود رسیده ایم.

احمد شاه قاجار از وقتی که به سلطنت ایران رسید تا روزی که خلع شد یک قدم برعلیه قانون اساسی برنداشت یک نفر را زندانی نکرد و نکشت. در کوچکترین کاری دخالت نکرد قانون را همیشه رعایت و احترام نمود . یک پادشاه مشروطه قانونی بود. وقتی عده ای به او بدگوئی کردند وکیل گرفت که به عدلیه شکایت کند. هیچیک از جواهرات و اثاثیه سلطنتی را در آن روزهای هرج و مرج از میان نبرد.

ص: 158

وقتی خواست باغ کوچکی در دروس شمیران بخرد به شهادت یکی از رجال حاضر نتوانست خود را حاضر کند چند ساعت آب از سلطنت آباد را که متعلق به دولت بود به آنجا ببرد و از معامله آن باغ صرف نظر کرد. تمام محصول چند فقره ده او از چند صد خر وارتجاوز نمی کرد. او را احمد بقال و احمد محتكر خواندیم. بی مصرف و بی عرضه گفتیم. رسوایش کردیم. شاعر ملی عارف او را جواهر دزد نامید و از خدا خواست که او را به روز بوریا باف کند. سالها این حرفها را زدیم عده ای از آقایان امروزی که بعضی در کار هستند و بعضی هم در وسط بازی از میدان اخراج شدند تشویقها نمودند که آن حرفها را بزنیم. کسی نگفت چیزی نگوئید چرا نسبت به کسی که روح و ایمان و عقيده ومذهب ومال وعفت و امنیت و آسایش و همه چیز ما را خفه کرد و کشت و برد و نابود کرد و محو نمود، حرفی نزنیم و ساکت باشیم. ولی ملت ایران کینه ورز نیست. زیاد نجیب و بسیار بردبار و بی اندازه مهربان و با گذشت است. با آنکه با محمدعلی شاه دشمنی بی حد داشتند درباره پسرش هنگام جلوس سلطنت از هیچگونه صمیمیت خودداری نکردند وقتی رضاشاه با آن همه اعمال زشت از میان رفت مردم ولیعهد آنروز و پادشاه امروز را با چهره های خندان و دلهای مهربان پذیرفتند و گل نثارش کردند در صورتی که همانروز آن مجسمه مهیب دست به شمشیر در مقابل مجلس خفه کردن آزادی و آمال ملی را بیاد آنها میآورد و چقدر بجا است این مجسمه که معرف کشته شدن آزادی است به دست این پادشاه آزادیخواه از جلوی مجلس برداشته شود و مجسمه فرشته آزادی در آن محل نصب گردد. آن قیافه نجیب و مهربان و آن صدای جذاب و شیرین این پادشاه جوان که می خواست دلهای چاک چاک مردم را شفا بخشد در آنروز چنان در نمایندگان مجلس و مردم اثر کرد که بسی شگفت آور بود. از آنروز که به مردم وعده آزادی داده شد این نوید بقدری به کامها شیرین آمد که فراموش کردند دنیا در جنگ است و کشور ما هم از این آسیب ایمن نیست. اگر این نوید بصورت کامل انجام نشود بس زیانها رو آور خواهد شد چرا عده ای بی جهت سخن گوئی و نوشتن آزاد را که فقط مربوط

ص: 159

به گذشته است سوء استفاده از آزادی فرض می کنند؟ تاکنون چه کسی به یک نفر در جرائد توهین وارد آورده! از چه قانونی تمرد شده و که را به تمرد و سر پیچی از قانون و اطاعت متصدیان امر دعوت کرده اند؟ به که حمله شد؟ چه اغتشاشی بر پا شد؟ آیا یک شیشه از جائی تاکنون شکسته شده یا یک قطره خون از دماغی جاری گردیده. هیچ مخالفتی با دولت شده؟ جز اطاعت و سکوت و رعایت انتظام از این مردم کاری سرزده. ما وقتی از گذشته و آینده صحبت می کنیم قصد داریم که با گفتن عیوب سابق بتوانیم نسبت به آینده راهنمائی کنیم تا آنجا که قلم ما عاجز از بیان نیست تذکر بدهیم کارهایی نشود که آن اوضاع گذشته تجدید گردد و با هیچکس و هیچ مقامی نه گفتگوئی داریم نه رقابتی تا آخر...»

(مقاله مفصل و در چندین شماره است که بهمین قدر اکتفا شد.) همگام با روزنامه نگاران و نویسندگان شعرا و سرایندگان نیز در اشعار خود به نکوهش و ذم و قدح رضاشاه پرداختند که در جراید چاپ می شد. اولین شعری که پس از شهریور 1320 در ذم رضاشاه در مطبوعات ایران انتشار یافت قصیده ای اثر طبع دکتر حمیدی شیرازی استاد دانشگاه است که در ذیل می آوریم.

تاجداری دگر و سیم پرستی دگر است

ضعف پیری دگر و فرجوانی دگر است *** شیر فرتوت، کمانچه کش روباه گراست!

اینهمه خواری و بیچارگی از پیری ماست *** خصم دیوانه گمان برد که خود شیر نر است

شاه، ایشاه که رفتی و سلامت رفتی *** خود بدین ملک نگه کن که چه زیر و زبر است

اینهمه شورش و سرمستی و بیدادگری *** از تو دیوانه تن پرور بیداد گراست

هر چه گفتی همه خواندیم و اطاعت کردیم *** تا بگویند که تیغ-ت ببلایا سپراست

شام تاریک بلا بود شب شاهی تو *** همه گفتند و نوشتند که گاه سحر است

تانگوئی که ز بیداد تو غافل بودند *** خود ز بیداد تو هر بیوه زنی باخبر است

زان سیاست که جهان داشت جز این چاره نبود *** که بگویند بایران پدری تاجور است

ص: 160

في المثل رانش چون بیخ چنار است کلان *** فی المثل دستش چون شاخگران پرثمر است!

عدل کسرائی و شمشیر کیومرثی را *** از دل و دست بگیتی سبب زیب و فراست

دشمنان! حمله نیارید که اینجا شیر است *** دوستان گردهم آئید که اینجا شکر است

همه فرمانبر و یکرو یه بفرمان شهیم *** گرچه سوزدتن ماخاک رهش تاج سر است

ورنه از روزنخستین همه میدانستیم *** تاجداری دگر و سیم پرستی دگر است!

همه خود را بکر و کوری اینگونه زدیم *** بگمانی که جهان نیز چوما کور و کر است!

شور و شرهای ترا یکسره کردیم قبول *** تا ندانند که در خانه ما شور و شر است!

خود بدین دعوی یکباره نتازند بما *** همه دانند که یاران توبی حدو مراست!

ملت و شاه زیکدیگر بگسیخته نیست *** پس در این کشور فرتوت نه جای ظفر است!

مدح گفتیم و ثنا کردیم از بیم وطن *** گرچه از مدح و ثنا گفتن ما را حذر است!

هر چه ما پرده کشیدیم، خطا پرده درید *** شد هویدا که خطا دخترکی پرده در است!

نتوان آتش سوزنده بدیبا پوشید *** زانکه تا چشم زنی پرده دیبا شرر است!

و آن سیه قلع زراندود که در بوته رود *** شرمگین گاه برون جستن خود از گهر است!

شاه، ایشاه کنون چشم بینداز و ببین *** بیشه شیرنگه کن که پراز جانور است!

شاه، ایشاه بروخاک بسرکن ایشاه! *** که پر از خون جوانان همه جا جوی و جراست

شاه، ایشاه کنون بنگر، بنگر ایشاه! *** که زگیسوی بتان ایران آشفته تر است

شاه ایشاه! توهم شاهی و نادرهم شاه! *** خانه آباد که نامت بنکوئی سمر است!

راستی نابغه عصری، ویحک، ویحک! *** طشت رسوائیت افتاده زهر بام و در است!

این توئی کانهمه خون خوردی و خونها کردی؟ *** این توئی کاینهمه ننگ توچنین مشتهر است؟

شاه، ایشاه بگو اکنون باور کردی؟ *** که نه شمشیرزن است آنکو شمشیر گراست!

شاه، ایشاه بگونیک کنون دانستی؟ *** نیشکر نیست هر آن نی که چنان نیشکر است!

شاه، ایشاه بگو هیچ قبولت افتاد؟ *** که هر آنکس که بدی کرد بدش بر اثر است!

شاه، ایشاه کنون دیدی قارون آسا *** کانهمه گنج توامروز هباء و هدر است ؟!

شاه، ایشاه! چومیرفتی با خود گفتی *** ناجوانمردا، امروزنه گاه سفر است؟!

خط آهن را چون از تو خریدند بسیم *** هیچ گفتیشان کاین ملک نه راه گذر است؟!

ص: 161

تاجرا! آنهمه با بیع وشری خو کردی *** خود ندیدی که در این بیع و شرایت ضرر است!؟

هیچ گفتی که اگر مادر خود بفروشم *** نام من تا به ابد ننگ مزار پدر است؟!

خانه آباد، بنازیم، بنازیم ترا *** زآنکه هر عیب که سلطان بپسندد هنر است!

ایجهان! والله وبالله که نه مارو باهیم *** پدر تاجور ماست که ننگ پسر است!

دست ما بست شه و در بردشمن افکند *** هر چه گفتیم نپنداشت که روز خطر است!

دست خالی چه توان کرد برغرش توپ؟ *** جنگ امروزنه جنگ سپر است و تبر است!

با همه بیم و بلا هیچ مرا پروانیست *** زآنکه این خاک دعا کرده پیغامبر است!

گرچه امروز درختی است خزان دیده ولیک *** برسد روز بهاری که پراز بار و براست!

ایخدا، ایکه جهانرا همه فرمان از توست *** ایخدا، ایکه ترا دستگهی پهنه و راست!

ایخدا، ایکه بافتاده ترحم داری! *** ایخدا، ایکه به بیچاره کسانت نظر است!

خاک مارا بکف دشمن بدخواه مده *** زآنکه این خاک ترا مدفن پیغامبر است !

آنچه شه کرد مکن، آنچه قضا خواست مخواه *** چون بفرمان توشاه است وقضا و قدر است!

شیر پیریم، ولیکن توچو مخلوق مگوی *** شیر فرتوت کمانچه کش روباه گراست!

همچنین اسماعیل فردوسی فراهانی (مترجم کتابهای «اسلام و هیئت» و «کمال آتاتورک») در دیوان اشعار خود که هنوز به چاپ آن اقدام نکرده اند، اشعاری دارد که طی آن احساسات درونی خود را درباره وقایع ناگوار شهریور 1320 و اعمالی که رضاشاه در دوره سلطنت خود انجام داد به رشته نظم کشیده است.

در نسخه دستنویس ،شاعر، مقدمه ای زیر عنوان «آه که تا ابد رسوا شدیم» نوشته شده است که چون انگیزه سرودن آن را آشکار می سازد، در اینجا می آوریم :

« بیست سال پهلوی خون ملت ایران را مکید و وعده داد که مقصودم تقویت دولت و تهیه وسائل دفاع و نیرومندی کشور است. این همه مخارج کمرشکن تهیه ارتش و تشکیلات و سازمان راه آهن و غیره بر مردم تحمیل و همه را به نان شب محتاج کرد. باری بیست سال ارتش ایران رژه رفت دوماه بلکه بیشتر

ص: 162

(خرداد و تیر و مرداد 320) وسائل نقلیه مهمات و نیرو به سرحدات می برد، معهذا ناگهان در چهارم شهریور 320 نیروی روس و انگلیس بر ایران حمله کرده، تمام مملکت را مسخر نمودند. چه پادشاه خائن حکم ترک مقاومت به ایران داده و وانمود کرد که غافلگیر شدیم ولی هیچ احمقی هم باور نکرده.»

او سپس منظومه بلند خود را که در شماره های 97 و 98 روزنامه خورشید ایران مورخ 5 23/3/4 چاپ شده چنین آغاز کرده است :

ای شه اقدام ناروا کردی *** با عدو ساختی خطا کردی

ملک جم را به اجنبی دادی *** نسل جمشید را فنا کردی

کوس ما کوفتی برسوائی *** مُشت ما بسته بود، واکردی

خوب زیبا نمایشی دادی *** خوب هنگامه ئی بپا کردی

جنگ ناکرده رایت تسلیم *** داده آهنگ قهقرا کردی

واگذار آنچه بود با دشمن *** از مهمات و از قوا کردی

وای از این افتضاح و رسوائی *** که فراهم برای ما کردی

آنچه قاجار از آن تحاشی داشت *** تو به یکباره برملا کردی

پدر تاجدار ایرانی *** گو بمام وطن چها کردی

بیست و یکسال کام از او بردی *** چون شدی سیر از آن، رها کردی

بود قرضی بگردنت گویا *** قرض بیگانگان ادا کردی

عهد کردی که مام میهن را *** شو به دشمن دهی وفا کردی

خوب یکباره ملک و ملت را *** در ره سود خود فدا کردی

خوب سودای ملک و ملت را *** بر سر سود خود فدا کردی

دیگر از دوستان چه میخواهی *** تو که با دشمنان صفا کردی

چه تفاوت ز دشمنان داری *** تو که با دوستان جفا کردی

گوکه با دیگران چه خواهی کرد *** تو که با مام خود زنا کردی

کردها راجد از کردستان *** در دگر شهرها رها کردی

وز لرستان چه شد که لرها را *** در بدر کرده جابجا کردی

ص: 163

خلع کردی سلاح ملت را *** حربه را منع مطلقا کردی

هر چه سردار بود و سرجنبان *** همه را سرزتن جدا کردی

پیشوایان دین و ملت را *** هرکجا یافتی فنا کردی

اقویا را تمام خوار و ضعیف *** اغنیا را همه گدا کردی

باری از این مقوله اصلاحات *** که بعنوان ارتقا کردی

همه کس فهم شد درین کشور *** کاین همه کارها چرا کردی

بهر اعداء کشور از این راه *** خدماتی گرانبها کردی

راه ها را برای حملهٔ خصم *** از قضا امن و از بلا کردی

بهر تأمین خط سير عدو *** آخرین احتیاطها کردی

بعد از اجراء این امور آگاه *** مدعی را زما چرا کردی

خانه را چون برای بیگانه *** آب و جارو زدی صفا کردی

اندر آن انگلیس را زجنوب *** روس را از شمال جا کردی

در ره این دو کاروان بلا *** ملک را کاروانسرا کردی

آن قیاس این نتیجه، خود دانی *** که خیانت نکرده یا کردی

پانزده سال سلطنت برما *** مُسْتَبدانه مطلقا کردی

نه دگر یاد مجلس و قانون *** نه به مشروطه اعتنا کردی

ظلم شداد عدل شد محسوب *** بس که بیداد و ناروا کردی

گنج قارون زیاد گیتی رفت *** جمع بس نقره و طلا کردی

نه دگر رحم برصغیر و کبیر *** نه دگر شرم از خدا کردی

دیدی آخر چه آفتابی شد *** آنچه در سایه خفا کردی

انگلیس این لوا بدست تو داد *** تو بپا از وی این لوا کردی

تو کجا سلطنت کجا، دانی *** کسب این منصب از کجا کردی

انگلیس این مقام را بتو داد *** تو هم این وعده در ازا کردی

که شه ما غلام او باشی *** خوب عهدی هم از قضا کردی

تا شوی شه رضا بهرقیمت *** بود او را زخود رضا کردی

ص: 164

عاقبت آخرین معامله را *** با طرف بی سر و صدا کردی

ملک و ملت تمام را بعدو *** صلح با کمترین بها کردی

واگذار آنچه بود در حق او *** حسب الصلح بی ریا کردی

خود هم از این نمد کله بردی *** با شروطی که در خفا کردی

یکی از آن شروط ضمن العقد *** که پس از صلح مدعا کردی

حفظ از بهر خود منافع ملک *** پانزده ساله دست و پا کردی

پانزده سال اگر چه هم شد بیست *** توبه میثاق خود وفا کردی

مورد صلح را باوتحویل *** بی کم و کاست با نما کردی

الغرض بعد از آن تعهد شوم *** که توبا دشمن دغا کردی

سوی تهران شبانه از قزوین *** روی با عده و قوا کردی

ناگهان چون بلا شدی نازل *** واندر آن شهر کربلا (1) کردی

نامسمی چنانکه می گویند *** اندر آن وقعه کودتا کردی

کودتایت چوبمب کرد صدا *** زآن صدا قطع هرصدا کردی

داشتی چون مخالفین زیاد *** اول آهنگ سید ضیا کردی

بعد از او نام هر که نامی داشت *** محو از صفحه بقا کردی

زمره ئی را بکلی از خود دور *** فرقه ئی را زخود رضا کردی

عده ئی حبس و عده ئی تبعید *** سومین عده را فنا کردی

گوشه گیران منزوی را نیز *** خفه در گنج انزوا کردی

برخر خویش چون سوار شدی *** خرک دیزه را رها کردی

نقشه های وسیع سری را *** کم کم اجراء برملا کردی

طبق آن نقشه بهر خود تأمین *** نه فقط نام شه رضا کردی

نام خود را نخست در ایران *** سرو و ردار و مقتدا کردی

مقتدا را که لفظ تازی بود *** فارسی کرده پیشوا کردی

پیشوا را بپاس مام وطن *** پدر تاجدار ما کردی

ص: 165


1- یا: اندر آن وقعه کودتا کردی

پدر تاجدار ما را نام *** دیکتاتور آسیا کردی

دیکتاتور شرق یکتا بود *** چون تو دوم شدی دوتا کردی

عهد با پیشوای ترکیه *** آتاتورک مصطفی کردی

او جلو بود و هرچه او می کرد *** تو بتدریج از قفا کردی

تبعیت وی از گلادستون *** کرد و بروی تو اقتدا کردی

لیک با وی تو را تفاوتهاست *** بی تفاوت کی اقتفا کردی

جز تظاهر نبود هر عملی *** که بتقلید از آتا کردی

او زنو ساخت هر چه ویران کرد *** تو به تخریب اکتفا کردی

و آنچه هم ساختی خود آنرا غصب *** ز ابتدا تا به انتها کردی

ملكها، باغها، عمارتها *** از بنا غصب تا فضا کردی

همه تعمیر این سرا کردی *** ترک تعمیر آن سرا کردی

هر خیابان که ساختی در شهر *** خود در آن صد مغازه وا کردی

در خلال مغازه ها احداث *** همه جا کاخ دلگشا کردی

جای خود باز و جای ملت را *** تنگناترز تنگنا کردی

با رعایای خویش آتاتورک *** راستی کرد و توریا کردی

کاخ آمال ملک و ملت را *** او بنا کرد و توفنا کردی

او ترقی به ملک و ملت داد *** تو خود احراز اعتلاء کردی

او عمل کرد و ادعا ننمود *** تو نکردی و ادعا کردی

او زمیهن بلای دشمن دفع *** کرد و تو جلب این بلا کردی

او نیندوخت ملک و مال و منال *** تو بر این هرسه اتکا کردی

زر و سیم آنچه بود در کشور *** جمع با حیله وریا کردی

در قبال اسکناس رنگارنگ *** هی زدی چاپ و هی ولا کردی

درد جوع الذهب بجانت بود *** با طلا سد اشتها کردی

پر همه بانکهای خارجه را *** بحساب خود از طلا کردی

ملک نیز آنچه خواستی مردم *** بیع کردند و تو شرا کردی

ص: 166

بيع امانه بیع قانونی *** که بها داشت یا عطا کردی

شرط سودا فقط رضای تو بود *** نارضایا رضا رضا کردی

گر بمیل تو شد معامله خوب *** ورنه با فحش و ناسزا کردی

گر به فحش افتخار کرد که هیچ *** ورنه تنبیه با عصا کردی

گر عصا هم نبود با شلاق *** حق بیچارگان ادا کردی

حبس و تبعید و زجر تا اعدام *** یک بیک حسب الاقتضا كردى

پی تحصیل هر وجب خاکی *** نیست ظلمی دگر که ناکردی

قصبات و قرا خریداری *** با رعایا و کدخدا کردی

قطع نان غصب حق تملک وقف *** از رعایای بی نوا کردی

نه برافراد اهل شهر ابقا *** نه ترحم به روستا کردی

ای بسا خانه های زرین فرش *** که تو محتاج بوریا کردی

ثروت گبر پارسی بردی *** رخنه در زهد پارسا کردی

آفرین خوب با رعیت خویش *** پدری مثل آتا کردی

پدر خلق را درآوردی *** عیشها را همه عزا کردی

تاشوی مصطفی کمال فقط *** جنگ با دین مصطفا کردی

جای مذهب تمدن آوردی *** خلق را منکر خدا کردی

زین تمدن چه حاصل آوردی *** یا چه دردی بآن دوا کردی

غیر نسخ صلاح و نشر فساد *** چه در امصار و در قرا کردی

همه افراد را زهم بیزار *** بس که ایجاد ابتلا کردی

همه اصناف را بهم بدبین *** همگی را از هم جدا کردی

تاشود ریشه تعصب قطع *** قطع پیوند اقربا کردی

نسل نورا پلید و بی ایمان *** همه را جلف و بی حیا کردی

همه را بد فعال و بد اخلاق *** همه را لوس و بد ادا کردی

باطنی ناپسند و ناهنجار *** ظاهری شیک و خوش نما کردی

خصم آبا نمودی ابنا را *** نوه را دشمن نیا کردی

ص: 167

محو آداب ملی از همه قسم *** نشر آداب ناروا کردی

حکم دادی به ترک شال و قبا *** نسخ عمامه و عبا کردی

جاگزین قبا و شال و کلاه *** کت و شلوار و سابقا کردی

هر که پوشید و بست شال و قبا *** پیرهن برتنش قبا کردی

حُسن اینها و عیب آنها را *** کشف و تحقیق از کجا کردی؟

صرف تبدیل جامه چندین بار *** هستی مردم از جفا کردی

غرض از این تظاهرات چه بود *** تو که بی چون و بی چرا کردی

چه شد آن اقتدار وصولت وفرّ *** وانچه ابراز کبریا کردی

همه آنها برای ملت بود *** پز فروشی فقط به ما کردی

پس چرا وقت جنگ با دشمن *** ترک آن صولت وصلا کردی

اولین وهله کاز تلاقی خصم *** وحشت از سوی ملتقا کردی

حکم ترک مقاومت دادی *** غزل جسیم را ادا کردی

نه زتوبیخ آشنایان باک *** نه زبیگانگان حیا کردی

چه شد آن پولها که از مردم *** جمع از بهر باشگا کردی

چند طیاره باشگاه خرید *** تو خود آماده چند تا کردی

شهرها چون شدند بمباران *** چند طیاره بر هوا کردی

چند طیاره سرنگون از روس *** چند تا ز انگلیسها کردی

چه شد آن تانکها که هر ساله *** زینت جشن کودتا کردی

چه شد آن تیر و تیغ و توپ و تفنگ *** چه به آن ارتش و قوا کردی

همۀ اینها برای داخله بود *** فقط اینها به رغم ما کردی

تانک را ز اجنبی خریداری *** بهر سرکوب آشنا کردی

تیغها را فقط به فرق خودی *** آشنا از ره جفا کردی

تیرهای تو را نشانه فقط *** دل ما بود اگر رها کردی

تیر و تیغ تو کرد و لرکش بود *** غزوت این بد اگر غزا کردی

توپت آن بود کز برای کلاه *** جنگ با حضرت رضا کردی

ص: 168

از تو این ادبار شد نصیب ایرانی

شد دوباره در ایران چیده میزمزبانی *** از دو سو در آن دشمن خوانده شد بمهمانی

شد تهیه در خانه از برای بیگانه *** باز جشن شاهانه باز بزم سلطانی

خانه چون مهیا شد از دوسو دو در واشد *** از دری درآمد روس از دری بریتانی

آن نزول کرد اما چون قشون چنگیزی *** این ورود کرد اما چون جنود افغانی

آن بارمغان آورد بمبهای آتش زا *** این یکی تعارف را کرد آتش افشانی

نیمه شمالی را شوروی تصرّف کرد *** نیمۀ جنوبی شد زان انگلستانی

تا عدوی هم بودند ایندو دولت، ایمن بود *** ملک ما زهرجانب جان ما زهر جانی

هر زمان حوادث داد بین ایند و خصم إصلاح *** ما شديم مال الصلح، ما شدیم قربانی

بین آندو دولت را حد فاصل است ایران *** همچو تنگه همسایه با دو بحر طوفانی

در جهان امروزی سازمان دولتها *** عده ئی میانبانی است زمره ئی جهانبانی

در میان کشورها بین آندو همسایه *** شأن ما جهانبانی است شغل ما میانبانی

پهلوی پس از قاجار شهریار ایران شد *** یافت دیو مردمخوار حشمت سلیمانی

آنچه در نهان هم عارداشت زان همی قاجار *** پهلوی نمود اجراء برملا نه پنهانی

پادشاه قاجاری از وطن نگهداری *** با همه گرفتاری با همه پریشانی

پهلوی کنون اقرار کن که بدتر از قاجار *** بودی از تو این ادبار شد نصیب ایرانی

گر قجر خموشی کرد کی وطن فروشی کرد *** چون تو کی چموشی کرد چون توکی غرض رانی

این تو با همه زورت با قوای موفورت *** مملکت فنا کردی اهل مملکت فانی

اراک (عراق) 1320/7/10 (ناتمام)

اسماعیل فردوسی فراهانی اشعار بسیار دیگری در مورد آن روزهای پر اضطراب و تشویش دارد که هر یک نمایانگر احساسات وطن خواهی، آزادی طلبی دشمنی با بیگانگان که از دوسو کشور را مورد تاخت و تاز قرار داده اند و مخالفت با رژیم رضاشاهی است که در اینجا نقل می شود:

ص: 169

تا وطن بود نکردیم نگهداری از آن

تا وطن بود نکردیم نگهداری از آن *** هانکه دیگر وطنی نیست چه غمخواری از آن

شهد الله که ما را غم این خانه نبود *** ورنه در قوه ما بود نگهداری از آن

هان چه حسرت که نبودیم هوادار وطن *** هان چه شیون که نکردیم مددکاری از آن

آه و زاری ز گرفتاری میهن چه ثمر *** آه و زاری نکند رفع گرفتاری از آن

یاد میهن که سر از خدمت آن باز زدیم *** حیف از ایران که نکردیم بجان یاری از آن

یاد آن دولت مشروطه و استبدادش *** یاد آن ملت و آن مجلس و بیزاری از آن

یاد آن ارتش و نیروی و مهمات و قوا *** که وطن داشت بر آفاق گرانساری از آن

بیست سال ارتش نام آور ایران رژه رفت *** بیست ساعت نتوانست نگهداری از آن

نیست زان منظره جز خاطره ئی در دل ما *** نیست در دیدهٔ ما منظره جز خواری از آن

وطن، ابناء وطن، مام وطن، باب وطن *** این چهار است که شد سیل بلا جاری از آن

آگهی داد رضاخان که منم باب وطن *** سرخط از مام وطن دارم و سرکاری از آن

شد بدین حیله برابناء وطن حكمروا *** خواست با جبر و جفا خدمت اجباری از آن

پانزده ملیون ملت همه سرباز شدند *** شد بدل منصب سرکار بسرداری از آن

لیک سربازی ملت فقط این بود که شد *** بخت او روشن و تاریخ وطن تاری از آن

یافت بر مادر و ابناء وطن، باب وطن *** سلطه ئی کامل و پرداخت بغمخواری از آن

اختیارات وی آنقدر جنایت زا شد *** که نمونه است عربشاهی (1) و مختاری (2) از آن

کرد با دانش و دین دشمنی آنقدر که پاک *** توده را نفرت ازین آمد و بیزاری از آن

تا کند خاطر ملت بری از مهر وطن *** تا نماید همه را غافل ازین عاری از آن

سلب کرد از همه افکار وطنخواهی و کشت *** روح ملیت و حریت و هشیاری از آن

مسلک مردم ایران همه شد بیطرفی *** تا بموقع ننمایند طرفداری از آن

غصب کرد از قجر این ملک و روا داشت بر آن *** آنچه می داشت حذر دولت قاجاری از آن

ص: 170


1- عربشاهی: یکی از عمال برجسته دوره دیکتاتوری بعد از مختاری.
2- مختاری: رئیس کل شهر بانی سنوات اخیر دوره دیکتاتوری و مظهر استبداد و جبروت پهلوی، و مجری اوامر جابرانه او.

با چنین ملت بیچاره و خونین وطنش من و چشمی که بود چشمه خون جاری از آن

اراک (عراق) 1320/7/15

بیطرف هی بیطرف

طرفه ایران بین که ماند از فرط غفلت بیطرف *** تا شدند از هر طرف همسایگان با وی طرف

تا کنند این بیطرف را با طرفداران طرف *** انگلیس از یکطرف بگرفت و روس از یکطرف

1320/7/15

چنین بود پهلوی

بدخواه شرع و دشمن دین بود پهلوی *** سفاکتر ز شمر لعین بود پهلوی

هم خصم جان و مال کسان بودبی حیا *** هم دزد راه دولت و دین بود پهلوی

لامذهبی نیامده چون او بروزگار *** زندیق بی شبیه و قرین بود پهلوی

دشمن پرست و دوست کش ایران خرابکن *** بدخواه تاج و تخت و نگین بود پهلوی

انگاشتی خدیو زمان است شه رضا *** پنداشتی خدای زمین بود پهلوی

اما بوقت فتنه و هنگام آزمون *** معلوم شد نه آن و نه این بود پهلوی

کلاش و دزد و خائن و میهنفروش بود *** قلاش و رند و رو به کین بود پهلوی

جان و دلش بحیله و تزویر مقتحم *** آب و گلش بفتنه عجین بود پهلوی

هم پیشگام نهضت احزاب انقلاب *** هم پیشوای مرتجعین بود پهلوی

گاهی برای صرفه چنان بود ناقلا *** گاهی برای طفره چنین بود پهلوی

حالا که در جزیره موریس منزوی است *** کاش از نخست گوشه نشین بود پهلوی

اراک 1320/8/12

انعکاس فجایع دوران پهلوی در مطبوعات

موضوعی که پس از استعفای رضاشاه بیش از دیگر مسائل در جراید

ص: 171

منعکس گردید و مورد توجه عمومی قرار گرفت، مسأله فجایع و قتلهائی بود که وسیله عمال رژیم در شهربانی صورت گرفته بود. با استعفای رضاشاه افراد و خانواده های مظلومین و مقتولین دوره حکومت پلیسی و اختناق گذشته شروع به شکایت به مراجع رسمی و قانونی نموده و تقاضای دادخواهی کردند که این شکایات بصورتهای مختلف در جراید منعکس گردید. برخی از نشریات با درج متن دادخواستها و برخی دیگر وسیله کاریکاتور، مقاله یا منظومه هائی آن فجایع و قتلها را یادآور شده و خواهان تعقیب عاملین و مرتکبین آن می شدند. بعنوان مثال هفته نامه امید در شماره 372 مورخ 17 دی ماه 1320 کاریکاتوری در قطع یک روزنامه چاپ کرد که شیوه از میان بردن افراد مخالف را نشان می داد. در همین شماره روزنامه امید، در صفحه ای دیگر شعری به امضای «ن - آتشپاره» در مورد آزادی عقیده درج شده است که کاریکاتور و شعر یاد شده را در این کتاب ملاحظه می کنید :

آزادی عقیده

دیشب بخواب دیدم، زالی ستم کشیده *** کزرنج و زجر و ماتم، پشتش زغم خمیده

زرد و نحیف و لاغر، افسرده حال و مضطر *** با درد و غصه همسر، در گوشه ای خزیده

بر پشت و گردن او، برصورت و تن او *** آثار چوب و شلاق، جای دوصد کشیده

بیمار وزار و پژمان ، پژمرده و پریشان *** مانند جسم بی جان، رنگ رخش پریده

با آه و ناله همدم، وز فکر و غصه و غم *** مویش سپید و درهم، بر هر طرف دویده

برتن که پیرهن داشت، گوئی بتن کفن داشت *** آن نیز پاره پاره، پروصله و دریده

بیغوله ایش مسکن، خاکسترش نشیمن *** ترگشته بود دامن، از آب هر دو دیده

موجود زار و بیجان، دیدم چو بیدلرزان *** در عمر خویش کاینسان، نه دیده نه شنیده

با صد هزار زحمت، گفتم ز ترس و وحشت *** برگو که چیست دردت، ای مام بد ندیده

گفتا اگر چه پیرم، از جان خویش سیرم *** در عین نوجوانی، گشتم چنین خمیده

چندی به حبس و ذلت، بودم قرین خفت

ص: 172

برید و درید و شکست و به بست *** یلان را سر و سینه پا و دست

ص: 173

عکس

ص: 174

نامم زبان ملت، آزادی عقیده

بطوریکه گفته شد وقایع شهریور ماه 1320 در همگی مردم ایران اثر گذاشت مخصوصاً در بعضی اشخاص حساس تر بیشتر محسوس بود که هر یک احساسات درونی خود را بمنصهٔ بروز و ظهور رسانیدند. منجمله در دوست گرامی و شاعر توانای خراسانی ما آقای یزدان بخش قهرمان که احساسات درونی خود را بصورت قصیده ای سروده که شأن نزول آن را خودشان مرقوم فرموده اند که ذیلاً نقل می گردد :

در شهریور ماه سال 1320 که لشکریان متفقین به بهانه های سیاسی از همه بهانه های سوبه ایران حمله ور شدند، از جمله عده ای از نیروی نظامی کشور شوروی سوسیالیستی نیز از سوی شرق به شهرهای خراسان آمدند و چون لشکر خراسان (که گویا در آن زمان سرلشکر محتشمی فرماندهش بود) اجازه دفاع و مقاومت نداشت، ناگزیر به فرمان فرمانده کل قوا (رضا شاه معلوم الحال) مهمانان ناخوانده را دوستانه پذیرفتند و از ورودشان به شهرها و روستاها و اشغال و تصرف قرارگاه نظامی ممانعت نکردند.

من قصد ندارم که به توضیح و تفصیل وقایع بپردازم و خوانندگان را از بی نظمی و هرج و مرجی که براثر این واقعه ناگهانی و غیر منتظره در وضع اجتماعی و اقتصادی آن سامان روی داد آگاه سازم. غرض از نوشتن این چند سطر، بیان پیش آمد و ماجرایی است که طبع مرا به گفتن اشعاری که در ذیل این سطور خواهید خواند برانگیخت و عواطف و احساسات ملی و میهنی مرا با غم و اندوه و رنج همشهریان مشهدی در آمیخت .

در آن سال، من دانشجوی دانشکده ادبیات بودم و بهمین سبب لازم بود که در مهرماه در تهران در کلاس درس دانشکده حاضر باشم لیکن، ناگفته و نانوشته معلوم است که در آن سال و با آن اوضاع و احوال مسافرت از خراسان به تهران و تهیه وسیلۀ سفر با چه مشکلاتی مواجه بود و چه گرفتاریها و دردسرهایی داشت.

بهرحال از فیض آباد محولات (از بخش های تربت حیدریه) به شهر

ص: 175

«تربت حیدریه» آمدم و از آنجا پس از چندین روز معطلی و دوندگی و پارتی بازی بوسیله اتوبوس کهنه و از هم در رفته ای دو روزه خود را به شهر مشهد رسانیدم. ده دوازده روز طول کشید تا به هر زحمت و جان کندنی بود بلیط اتوبوس از مشهد تا تهران را از گاراژی به چند برابر قیمت تهیه کردم.

اتفاقاً دو سه روز به عزیمت از مشهد به تهران مانده بود که یک روز صبح، زودتر از موقع معمول از خانه بیرون آمدم که به دیدن چند تن از خویشان و دوستان بروم و با یکایک آنان خداحافظی کنم. درشکه ای در کوچه پیدا شد. درشکه چی را صدا کردم که تا مقصد با درشکه بروم. به ترکی چیزهایی گفت که برای من زبان نفهم نامفهوم بود همین قدر از مجموع عبارات و ایما و اشاراتش دریافتم که می گوید: خیابانها بسته است، از هیچ کجا راه آمد و رفت نیست.

خوب، این سخن تازه ای نبود. آن روزها در مشهد غالباً به علل و مناسبات گوناگون راهی بسته میشد یا عبور از خیابان ممنوعمی گشت. بهتر آن دیدم که راه خود را پیاده طی کنم و ضمناً ببینم چه خبر شده و چه اتفاقی افتاده؟ چون بیم داشتم که مبادا حرکتم به تأخیر افتد و به عللی مجبور شوم در مشهد بمانم و بلیط مسافرتم باطل شود.

مسافتی رفتم تا به خیابان «پهلوی آن روز» رسیدم. دیدم جمعیتی انبوه از زن و مرد و پیر و جوان در پیاده رو و در دو سمت خیابان ایستاده اند عده ای پشت در مغازه ها و پنجره خانه ها و برلب بام ها به خیابان می نگرند و عبور از وسط خیابان ممنوع است.

سربازان ارتش سرخ هم در فاصله های پنج متری کنار خیابان (بعضی رو به پیاده رو و برخی پشت به پیاده رو مسلح ایستاده اند و چنان است که گویی منتظر عبور فردی یا افرادی از خیابان می باشند .

اما مردم همه مضطرب، عصبانی افسرده و نگرانند و مثل اینست که

می دانند چه برنامه ای در کار است.

سرانجام از منتهی الیه غرب خیابان و از آنجائی که نزدیک به میدان مشق و

ص: 176

قرارگاه سابق لشکر خراسان بود صدای بوق کامیونهایی به گوش رسید که به سمت دروازه «بالا خیابان» و جادۀ «قوچان» و بسوی مرز شوروی در حرکت بودند. در جلو کامیونها پرچم شوروی نصب شده بود و در میان کامیونهای رو باز افسران جوان ایرانی ایستاده در کنار هم با کمر نبسته و یقه باز بصورت اسرای جنگی به کشور شور وی برده می شدند.

افسران شرمنده و خشمناک که اغفال شده اند و جنگ ناکرده به عنوان صلح و متارکه جنگ اسلحه خود را تسلیم نموده اند و اینک به نام اسیران و شکست خوردگان از جلو چشم هموطنان خود عبور داده می شوند.

تنی چند از مردم و ناظران و مشایعت کنندگان هم که گفتی افسران و سفر کنندگان را همگی به چشم فرزندان و برادران و عزیزان خود می نگرند و بر مفارقت آنها و بی خبری از حال و روز آیندۀ آنها گریان و نگرانند، شروع به شعار دادن کردند و فریاد و فغان برداشتند سربازان روس هم مجبور شدند جماعت را متفرق سازند و سر و صداها را بخوابانند.

باری، من چه گویم یک رگم هشیار نیست. شرح و وصف آنچه من در آن روز دیدم و درد و رنجی که در عمق دل و جان کشیدم به گفتار (یا به گفته امروزیان به «نوشتار») در نمی آید. پس همان بهتر که دامن سخن فرا چینم و از عزیزان و خوانندگان استدعا نمایم که اگر نتوانسته ام بوسیله این چکامه حق مطلب را ادا کنم بر من ببخشایند.

یزدانبخش قهرمان

یادت به خیر

یادت بخیر هموطن مهربان من *** ای مونس دل من و آرام جان من

آخر شدی به امر رضاخان اسیر خصم *** آتش زدی به جان من و دوستان من

دشمن ترا به حیله گرفتار کرد و برد *** ای خاک بر سر من و هم میهنان من

ص: 177

جز من، که در علانیه خواهم زوال خصم *** کس نیست از رجال وطن، همزبان من

گوید بمن که دم مزن و حرف حق مگوی *** این مشفق محافظه کار جبان من

با من چه کرد خواهد؟ این روس وانگلیس *** وین دشمن فلک زده قلتبان من

من «پهلوی» نیم که اطاعت کنم ز خصم *** تا سلطنت بماند در خاندان من

من «شاه» نیستم که ذلیل عدو شوم *** کاین تاج و تخت ایران باشد از آن من

من نیستم وزیر و نباشم وطن فروش *** تا روس و انگلیس بود پشتبان من

یا خود، وکیل مجلس شورا نیم، که خصم *** با یک اشاره، قطع کند آب و نان من

مالک نیم که خصم بگیرد ضياع من *** تاجر نیم که خصم ببندد دکان من

دارای مستغل و عمارت نیم که خصم *** ویران کند عمارت چار آشیان من

من بوستان و باغ ندارم که دشمنم *** آتش زند به باغ من و بوستان من

من هیچگه مقصر دولت نبوده ام *** تا خصم من ز «شاه» بخواهد امان من

خائن نبوده ام که روم در پناه خصم *** از بیم فاش گشتن راز نهان من

مردی وطن پرستم، بدخواه انگلیس *** این بوده است و هست نهان و عیان من

نفرین کنم به دولت «چرچیل» سنگدل *** بگذار خصم مشت زند شت زند بر دهان من

گر دودمان خصم به باد فنا رود *** من راضیم به باد رود دودمان من

گر می کشد به حبسم وگر می کشد به تیغ *** این جان مستمند و تن ناتوان من

سیرم ز زندگانی خود، ای اجل بیا *** آسوده کن زمحنت و اندوه جان من

این فخر بس مرا که پس از من به سال ها *** یادم کنند هموطنان جوان من

در زندگی اگر که مرا قدردان نیند *** باشند بعد مردن من قدردان من

امروز دوست، یاد نیارد ز ما ولی *** روزی بجویدم، که نیابد نشان من

آوخ، بهار زندگی من چنین گذشت *** تا خود چگونه باشد، فصل خزان من!

مشهد شهریور ماه 1320

ص: 178

سخنرانی فروغی از رادیو تهران

فروغی پس از اینکه از کار تشکیل کابینه مذاکره با نمایندگان دول متفق، انتقال سلطنت از رضاشاه مستعفی به ولیعهد و برگزاری انتخابات دوره سیزدهم مجلس شورای ملی فراغت یافت با توجه به نواهای مخالفی که آنروزها وجود داشت و دائماً اوج میگرفت برای آنکه از شدت حملات نیروهای مخالف بکاهد، اقدام به ایراد یک سخنرانی در رادیو تهران کرد و طی آن از همگان دعوت کرد از قانون اطاعت کنند رعایت حقوق دیگران را بنمایند، در انجام وظایف خود ساعی باشند و از تاریخ و گذشته پند گیرند. در اینجا متن سخنرانی فروغی را که به تاریخ دوشنبه 14 مهرماه 1320 ساعت 8 بعد ازظهر از رادیو تهران پخش شد، درج می کنیم:

برادران و هم میهنان عزیزم - بحمد الله بفضل خداوند در سایه توجه شاهنشاه جوان جوانبخت بار دیگر پا به دایره آزادی گذاشتید و می توانید از این نعمت برخوردار شوید، البته باید قدر این نعمت را بدانید و شکر خداوند را بجا آورید.

از رنج و محنتی که در ظرف سی - چهل سال گذشته بشما رسیده است امیدوارم تجر به آموخته و عبرت گرفته و متوجه شده باشید که قدر نعمت آزادی را چگونه باید دانست و معنی آزادی را دریافته باشید در اینصورت می دانید که معنی آزادی این نیست که مردم خودسر باشند و هر کس هرچه می خواهد بکند در عین آزادی قیود و حدود لازم است اگر حدودی در کار نباشد و همه خودسر باشند هیچکس آزاد نخواهد بود هر کس از دیگران قویتر باشد آنان را اسیر و بنده خود خواهد کرد. قیود و حدودی که برای خودسری هست همان است که قانون در کار باشد و هرکس حدود اختیارات خود را بداند و از آن تجاوز نکند، پس کشوری که

ص: 179

قانون ندارد یا در آن مجری و محترم نیست مردمش آزاد نخواهند بود و آسوده زیست نخواهند کرد این حقیقتی است بسیار ساده و روشن و هیچکس منکر آن نمی شود اما متاسفانه کمتر کسی به این حقیقت ایمان دارد زیرا غالباً می بینیم مردم حدود قانون را برای دیگران لازم می دانند اما رعایتش را برای خودشان واجب نمی شمارند اگر هرکس معتقد بود که رعایت حدود قانون تنها نسبت به دیگران واجب نیست بلکه نسبت به خود او هم واجب است تخلف از قانون واقع نمی شد و حال آنکه ما هر روز می بینیم بسیاری از اشخاص از قانون تخلف کنند و کمتر کسی است که متوجه باشد که اگر تخلف از قانون را از طرف

میکنند خود جایز بدانم دلیلی ندارد که دیگران هم تخلف از قانون را از طرف خودشان جایز ندانند. در اینصورت تخلف از قانون امری رایج و شایع خواهد بود و همان نتیجه دست می دهد که گفتیم آسایش از همه سلب میشود متأسفانه بسیاری از مردم چنین اند که هر وقت بتوانند زور بگویند، می گویند غافل از اینکه اگر بنا به زورگوئی باشد امروز من می توانم به زیردست خود زور بگویم اما فردا از بردستی پیدا می شود که به من زور بگوید. پس همین کس که امروز زور می گوید فردا دچار زبردست تر از خود میشود آنگاه آه و ناله می و به این ترتیب دنیا درست مصداق گفته شیخ سعدی می شود که می فرماید:

ببری مال مسلمان و چومالت ببرند *** بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست

پس اولین سفارشی که در عالم خیرخواهی و میهن دوستی به شما میکنم این است که متوجه باشید که ملت آزاد آن است که جریان امورش بر وفق قانون باشد و بنابراین هر کس به قانون بی اعتنائی کند و تخلف از آن را روا بدارد دشمن آزادی است یعنی دشمن آسایش ملت است.

یک نکته دیگر هم در این باب می گویم و به مطلب دیگر می پردازم و آن این است که شما شنوندگان من یقین دارم بسیار شنیده اید که از تمدن و توحش و ملل متمدن و وحشی سخن می گویند. آیا درست فکر کرده اید که ملت متمدن کدام است و ملت وحشی چیست؟ گمانم این است که بعضی از شما خواهند

ص: 180

گفت ملت متمدن آن است که راه آهن و کارخانه و لشکر و سپاه و تانک و هواپیما و از این قبیل چیزها دارد و ملت وحشی آنست که این چیزها را ندارد و یا خواهند گفت ملت متمدن آنست که شهرهایش چنین و چنان باشد. خیابانهایش وسیع و اسفالته و خانه هایش چند اشکو به باشد و قس عليهذا. البته ملل متمدن این چیزها را دارند اما من به شما میگویم بدانید که این چیزها فروع تمدن اند، اصل تمدن نیستند. اصل تمدن اینست که ملت تربیت داشته باشد و بهترین علامت تربیت داشتن ملت این است که قانون را محترم بدارد و رعایت کند. اگر این اصل محفوظ باشد آن فروع خود به خود حاصل می شود اما اگر ملتی قانون را محترم ندارد هر قدر از آن چیزها داشته باشد نمی توان گفت تربیت دارد و نمی توان گفت متمدن است آن چیزها هم عاقبت از دستش می رود. پس از این مقدمات که گمان میکنم قابل انکار نباشد می پردازم به اصل مطلب. یادآوری می کنم که وجود قانون بسته به دو چیز است یکی قانون گزار و یکی مجری قانون. جمع این دو چیز را حکومت یا دولت می گویند. زمانهای مختلف را در نظر می گیریم می بینیم حکومت های آنها همیشه یکسان نبوده و نیستند. گاهی از اوقات قانونگزار و مجری قانون یکنفر بوده و گاهی چندنفر معدود و بعضی از ملتها هم بوده و هستند که قانون گزار و اجرای قانون را تمام ملت برعهده گرفته است. قسم اول حکومت انفرادی و استبدادی است قسم دوم حکومت خواص و اشراف است. قسم سوم را حکومت ملی می گویند که اروپائیان دموکراسی می نامند و هر یک از این سه قسم هم اشکال مختلف داشته و دارد که چون مقصود من این نیست که به شما علم حقوق درس بدهم داخل این مبحث نمی شوم و همین قدر میگویم ملتها هر چه داناتر و به رشد و بلوغ نزدیکتر می شوند به قسم سوم یعنی حکومت ملی متمایل تر میگردند جز اینکه ملتها چون غالباً دارای جمعیت فراوان و کشور پهناورند نمی توانند هر روز یک جا جمع شوند و وظیفه قانون گزاری و اجرای قانون را خودشان مستقیماً بجا بیاورند.

بنابراین بهترین ترتیبی که پیدا کردند این است که ملت جماعتی را

ص: 181

نماینده خود قرار دهد که بنام او قانون گزاری کنند و مجمع آن نمایندگان را مجلس و ما مجلس شورای ملی نامیده ایم و مجلس هم چند نفر را برای اجرای قانون اختیار می کند که هیأت وزیران نامیده می شود و این هر دو جماعت در تحت ریاست عالیه یک نفر هستند که اگر او انتخاباتی باشد رئیس جمهوری و اگر دائمی و موروثی باشد پادشاه است شما ملت ایران بموجب قانون اساسی که تقریباً 35 سال پیش مقرر شده است دارای حکومت ملی پادشاهی هستید. اما اگر درست توجه کنید تصدیق خواهید کرد که در مدت این 35 سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقیقی یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید و چندین مرتبه حکومت ملی یعنی اساس مشروطیت شما مختل شده است. آیا فکر کرده اید علت آن چیست من برای شما توضیح می دهم علت اصلی این بوده است که قدر این نعمت را بدرستی نمی دانستید و به وظایف آن قیام نمی کردید و بسیاری از روی نادانی و جماعتی از روی غرض و هوای نفس از شرایطی که در حکومت ملی باید محفوظ شود تخلف می کردید. شرایطی که در حکومت ملی باید محفوظ باشد چیست؟ فراموش نکنید که معنی حکومت ملی این است که اختیار امور کشور با ملت باشد و البته می دانید که هرکس اختیاراتی دارد در ازای آن اختیارات مسئولیتی متوجه او می شود. پس اگر مقتضای اختیارات خود چنانچه وظیفه وجدانی حکم میکند عمل نکند مسئول واقع میشود و معنی مسئول واقع شدن همیشه این نیست که کسی از او سؤال و بازخواست کند و مسئول واقع شدن غالباً به این است که شخص گرفتار عاقبت وخیم می شود اگر مخلوقی نباشد که از او بازخواست کند خالق را همیشه به روز قیامت نباید محول نمود غالباً بازخواست در همین زندگانی دنیا واقع می شود و شخص جزای عمل خود را میبیند و چنان که گفته اند :

از مکافات عمل غافل مشو *** گندم از گندم بروید جو ز جو

اکنون ببینیم اگر ملت در اختیارات خود بمقتضای وظیفه قانونی و وجدانی عمل نکند چگونه مسئول واقع می شود. طبقات ملت مختلفند و هر کدام در

ص: 182

عمل حکومت ملی وظیفه خاصی دارند مردم موظفند که در انتخاب نمایندگان خود برای مجلس شورای ملی اهتمام داشته و نمایندگان صالح انتخاب کنند و پس از انتخاب مراقب رفتار آنان باشند و افکار صالح یعنی عقاید آزادیخواهی یعنی قانون خواهی یعنی میهن دوستی نمایش دهند و معتقد باشند که خیر عموم خواستن براعمال اغراض و هوای نفس و جاه طلبی ندانند وظیفه وزیران این است که خود را مجری قانون و خدمت ملت بدانند و در پیشنهاد قوانین همواره خیر و صلاح ملت را در نظر داشته باشند.

وظیفه مستخدمین و کارکنان دولت این است که در اجرای قوانین از روی صحت و درستی وسیله پیشرفت کار وزیران باشند و موجبات آسایش ابناء نوع خود را که مخدومین ایشان هستند فراهم آورند. وظیفه روزنامه نگاران این است که هادی افکار مردم شوند و ملت و دولت را به راه خیر دلالت کنند وظیفه پادشاه این است که حافظ قانون اساسی و ناظر اعمال دولت باشد و افراد ملت را فرزندان خود بداند و بمقتضای مهر پدری با آنها رفتار کند و گفتار و کردار خود را با اصول شرافت و آبرومندی تطبیق کند که چنانکه یکی از حکمای اروپا گفته است اگر بنیاد حکومت استبدادی برترس و بیم است بنیاد حکومت ملی بر شرافت افراد ملت است و مخصوصاً اگر متصدیان امور عامه شرافت را در اعمال خود نصب العین خویش نسازند کار حکومت ملی پیشرفت نمیکند و بالاخره جمیع طبقات باید دست بدست یکدیگر داده در پیش بردن حکومت ملی متفق و متحد باشند که بزرگترین آفت حکومت اختلاف کلمه و نفاق است.

پس اگر افراد ملت فقط ملاحظات و منافع شخصی را منظور بدارند و حاضر نشوند که یک اندازه از اغراض جوئی خود را فدای منافع کلی کنند و از راه صلاح خارج شده بجای اشتغال به امور شرافتمندی برای پیشرفت اغراض خصوصی وسائل نامناسب از تزویر و نفاق و فتنه و فساد و دسته بندی و هوچیگری بکار برند و اگر نمایندگان ملت در قانون گزاری به اجرای قانون اهتمام لازم ننمایند و نمایندگان، ملت را وسیله تحصیل یا حفظ منافع شخصی بدانند و عوام

ص: 183

فریبی را پیشه خود سازند و دسیسه کاری را شعار خود کنند یا معنی نمایندگی ملت را فقط مدعی شدن با دولت بدانند و اگر وزیران وزارت را فقط مایه تخصیص و جلب منافع شخصی فرض کنند و اگر روزنامه نگاران بجای حقیقت گوئی و رهبری ملت به راه خیر روزنامه را آلت هتاکی و پیش بردن اغراض فاسد قرار دهند و اگر پادشاه حافظ قوانین نباشد و افراد ملت را فرزندان خود نداند و سلطنت را وسیله اجرای هوای نفس بسازد و اگر طبقات ملت از طریق شرافت پا بیرون گذارند یا راه اختلاف و نفاق پیش گیرند گذشته از اینکه شخصاً مسئول یعنی گرفتار عاقبت وخیم میشوند باید حتم و یقین دانست که اوضاع این سی و پنج سال گذشته تجدید خواهد شد کشور و ملت هر روز گرفتار مصیبت و فتنه و فسادی می شود و نه تنها آزادی تباه خواهد شد بلکه به دار فنا و نیستی خواهیم رفت و اگر ملت عبرت گرفته باشد و به وظیفه وجدانی خود عمل کند امیدواری می توان داشت که روزگار محنت و ذلت سپری شود و دوره شرافت و سعادت و سرفرازی برسد این مطلب را که اظهار کردم ممکن است بفرمائید سخن هائی مبتذل بود که همه کس میداند و گفتن نداشت منهم آرزومندم که چنین باشد یعنی بعمل ثابت کنید که به این حقایق ایمان داشتید در آن صورت من از مبتذل گوئی دلتنگ نخواهم بود.

فعلاً آنچه مسلماً مایه امیدواری و اطمینان خاطر ماست وجود مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی است که در اندک مدتی که به سریر سلطنت جلوس فرموده اند رأفت و شفقت و مهربانی نسبت به ملت و حسن نیت به مشروطیت کاملا بمنصه ظهور رسانیده اند اکنون باید امیدوار بود که طبقات ملت هم بخوبی امتحان بدهند. این جانب که گذشته از معلومات کتابی مدت پنجاه سال شاهد جریان امور این کشور و کلیه ممالک روی زمین بوده و بنظر دقت و عبرت در آنها دیده ام در این هنگام موقع را مقتضی دیدم برحسب مسئولیتی که متوجه من شده است تذکرات را به ابناء وطن عزیز بدهم و قصد دارم اگر موفق شدم بعدها هم در مواقع مقتضی بشرح و بسط جزئیات این کلیات بپردازم و در

ص: 184

مهمات امور کشور یادآوریهای لازم را به ملت بکنم. امیدوارم تذکراتم موثر شود و این ملت ستمدیده پس از قرنها رنج و محنت عاقبت روزگار خوش ببینند. انشاء الله .»

باید دانست پس از سخنرانی فروغی در رادیو، رویه و مشی سیاسی وی هیچگاه از نظر تیز بین افراد کنجکاو وارد به امور سیاسی مخفی و مستور نبود و همواره به او ابراز بدبینی میکردند و این بدبینی ها چه بصورت نظم و چه بشیوه نثر منعکس می گردید. منجمله قصیده ای اثر طبع دوست گرامی یزدانبخش قهرمان شاعر گرانقدر قصیده سرا میباشد که قسمتی از آن در اینجا نقل می شود.

گفته می شود همین که این منظومه به دست صادق هدایت افتاد به در خانه ذکاء الملک برد و در صندوق پاکات پستی وی انداخت. فروغی بقدری آن را روان و سلیس و محکم یافت که تصور کرد ملک الشعراء بهار آن را سروده است. لذا بوسیله علی اصغرخان حکمت به بهار پیغام داده و گله کرد که من انتظار نداشتم و خواهش میکنم پایتان را از کفش من بیرون بکشید. بهار در پاسخ گفته بود که اشتباه کرده اید و سراینده آن من نیستم .

نکرده یک سر مووضع مملکت تغییر

اگر زنان شکم آدمی نباشد سیر *** حدیث و موعظه در وی نمی کند تأثیر

وطن به باد فنا رفته است و هموطنان *** برهنه اند و پریشان گرسنه اند و فقیر

برای ملت خود شعر خواجه می خواند *** غذای روح به ما می دهد نخست وزیر

بیا که صوفی ما ترک گوشه گیری کرد *** دوباره باز نموده است مکتب تزویر

چنان ریا و تظاهر نمود و شعبده کرد *** که پادشاه جوان شد مرید صوفی پیر

ریا بس است و تظاهر بس است و خدعه بس است *** تو عارفی، نکند عارف اینهمه تقصیر

به گرگ زاده شهنشاه تاجدار مگوی *** مگو گزاف و مریز آبروی تاج و سریر

که گرگ زاده سرانجام گرگ خواهد شد *** اگر چه مریم عمرانش داده باشد شیر

ص: 185

به پیر صومعه گفتم : ره ترقی چیست؟ *** جواب داد که بایست دزد بود و دلیر

دلا دلالت خیرت کنم براه نجات *** «هرآنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر»

کنونکه مجلس و دولت مرامشان دزدیست *** توهم برنگ جماعت شو و بهانه مگیر

دروغ گوی و ریا میکن و خیانت ورز *** که این سیاست و عقل است و دانش و تدبیر

رفیق قافله بودن، شریک دزد شدن *** «همین بس است ترا صحبت و صغیر و کبیر»

رئیس دولت ما خود رئیس دزدان است *** که خائنان وطن را وزیر کرد و سفیر

بر آن سراست که این ملک را بیاد دهد *** «اگر موافق تدبیر او شود تقدیر»

سلام ما که رساند، پیام ما که برد *** به این یهودی میهن فروش و دزد شهیر

به پشت رادیو هر شب میا و نطق مکن *** که حرف مفت تو دیگر نمی کند تأثیر

همان بساط و همان کاسه و همان آش است *** نکرده یکسر مو وضع مملکت تغییر

چه دولتی و چه آزادی، چه قانونی *** کدام شاه و کدام افسر و کدام وزیر!

منظومۀ دیگری طبع توانای یزدان بخش قهرمان در انتقاد از اوضاع آنزمان سروده است و خودشان شأن نزول آنرا توضیح داده اند که در زیر آورده می شود :

شرف مرد به سرهنگی و سروانی نیست *** نسب و نام به شهزادگی و خانی نیست

چه بسا رنجبرانی که شریفند و نجیب *** یا وزیری که بجز بی شرفی جانی نیست

بچه دزد کنون پادشه کشور ماست *** پس شرافت بشهنشاهی و سلطانی نیست

مصلحت بین که درین ملک وزیر است و رئیس *** آنکه در دزدی و غارتگریش ثانی نیست

راستی سعدی اگر بود نمیگفت امروز *** کآدمی را بستر از علت نادانی نیست

زانکه در کشور ما حاصل دانائی و فضل *** بجز از مسکنت و فقر و پریشانی نیست

دوش در رادیو می گفت رئیس الوزراء *** آنکه هیچش غم بیچاره ایرانی نیست

«ببری مال مسلمان و چومالت ببرند» *** «بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست»

جان من گرچه سخندان و مصالح گوئی *** «به عمل کار برآید به سخندانی نیست»

دور تزویر و ریاکاری و تبلیغ گذشت *** بس کن امروز دگر روز سخنرانی نیست

عهد صوفی گری و دورۀ عرفان بافی *** روز هوچیگری و وقت غزلخوانی نیست

تو رئيس الوزراء هستی و این کار مهم *** در چنین وقت بدین مفتی و آسانی نیست

ص: 186

از سخنهای تو پیداست بقول سعدی *** كالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست

چون تو و چند تن دیگر آباد شدید *** «گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست

چارۀ ملت بیچاره بدبخت کنید *** که بدین خسته دلان روز خوش ارزانی نیست

چاره ای نیست بجز مرگ و خدا می داند *** مرگ هم بدتر از این بیسروسامانی نیست

شأن نزول این منظومه را آقای قهرمان چنین نقل می کند: «شبی در لقانطه در میدان بهارستان با تنی چند از دوستان مشغول خوردن شام بودیم و در ضمن به خبرهای مجلس شورای ملی که از رادیو پخش میشد گوش می دادیم گوینده اخبار گفت :که امروز در مجلس آقای ملک مدنی ضمن نطق خود از آقای نخست وزیر سؤال کرد که «چرا جلو هرج و مرجی را که بعضی رعایا در دهات راه انداخته و خرمن های گندم مالکان را غارت میکنند نمی گیرید؟» فروغی در پاسخ ملک مدنی باین بیت سعدی استناد نموده چنین گفت:

«ببری مال مسلمان و چومالت ببرند *** بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست»

من پس از شنیدن این بیت به نقل قول از فروغی به این فکر افتادم که ایشان مضمون مناسبی برای گفتن شعری تازه بمن الهام کرده اند و همان شب این منظومه را در انتقاد از مذاکرات مجلس سرودم.

ص: 187

در اطراف پیمان سه گانه

گفته شد که براثر اشغال خاک ایران توسط قوای اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان پیمان سه جانبه به ایران دیکته شد و همین که متن آن منتشر گردید در بين مطلعین به امور سیاسی بحثهائی را پیش آورد و مضار آن مورد توجه قرار گرفت ولی کشور ایران در حال اشغال بود و اگر بعضی جراید مطالبی علیه اشغال ایران درج میکردند مورد توجه سفارتخانه های دول متفق قرار می گرفت و درخواست توقیف آن جریده را می نمودند. معهذا باز مطالبی در اطراف پیمان سه گانه نشر می یافت چنانکه مقاله ای بقلم یوسف مشار که شخصی وطن خواه بود و به رموز سیاست آشنائی داشت نشر یافت. این مقاله در تاریخ 6 دیماه 1320 در شماره 1244 روزنامه ستاره منتشر گردید و موجب غلیان افکار عمومی گردید ولی نویسنده طریق حزم را از دست نداده و با توجه به شرایط نامساعد زمان و تیرگی اوضاع از تکرار انتقادات و انتشار مقالات دیگر که همه انتظار داشتند و تشنه آن بودند خودداری کرد. معذلک از همان مقاله نتیجه مطلوب بدست آمد و نمایندگان مجلس کاملاً به اهمیت نکاتی که در این مقاله اشاره شده بود توجه کردند و بر اساس منطق و دلایلی که تذکر داده شده بود سخنانی ایراد و اعتراضاتی نمودند که تصویب پیمان را چند روزی به تأخیر انداخت و چون نمایندگان شوروی و انگلستان نتوانستند در مقابل اعتراضات نمایندگان دفاع کنند، ناچار با ارسال دو مراسله بعنوان ضمیمه پیمان موافقت نمودند و دو مطلب اساسی مورد اعتراض بترتیب رضایت بخشی تصریح و توضیح گردید. این دو نکته یکی موضوع عدم تحمیل مخارج گوناگون متفقین در

ص: 188

ایران بود که برای تاسیسات نظامی از کیسه خود می بایست تأمین بنمایند و میزان آن طبعاً خیلی گزاف و فوق العاده می شد. دیگر عدم شرکت نظامیان ایران در میدانهای جنگ همین که این مراسلات به دولت ایران رسید و مانند متن پیمان تلقی گردید دیگر برای تصویب آن اشکالی باقی نماند و خود بخود معلوم شد که اگر این مطالب روشن نمی گردید واقعاً ممکن بود متفقین بعد از ختم جنگ یک نوع مخارج عمده را که شاید از میلیارد هم تجاوز می کرد و در پیمان نیز اشاره به تهیه قراردادهای لازم برای ترتیب پرداخت آن مخارج نموده بودند بعهده دولت ایران بگذارند و ما را دچار زحمت و قرض بسیار بنمایند ولی گذشته از اینکه بعد از جنگ بمناسبت همین مراسلات ضمیمه محملی برای مطالبه مخارج مؤسسات نظامی متفقین در ایران باقی نمانده بود مبالغ زیادی هم دولت ایران بابت کرایه حمل مهمات بوسیله خط آهن و غیره از شوروی و انگلستان طلبکار گردید که قسمتی از آن پرداخت شده و قسمتی پرداخت نشده (1) و البته بعداً خواهند پرداخت. این است مقاله ای که توصیف شد و قدردانی ملت ایران را از نویسنده ابدی خواهد نمود :

از هر چه منطق ندارد صرف نظر کنید

«چیزی که از همه بیشتر در پیمان اتحاد آقای سهیلی با آقایان نمایندگان روس و انگلیس هر کس را دچار بهت و حیرت می سازد تحميلات فوق العاده و بلاعوضی است که بر ملت ما وارد می آید. این نوع تحمیلات تا به امروز در جریان حل و عقد امور بین المللی و بعد از ظهور و بروز حوادثی که محتاج به تصفیه روابط چند ملت باشد کاملاً بی سابقه و هیچ شنیده نشده است که بدون هیچ جهة و دلیلی دو دولت از قوی ترین دولتهای جهان با یک دولت ضعیف که در دوره تاریخ چند

ص: 189


1- پس از خاتمه جنگ شوریها حدود 11 تن طلا و قریب 8 میلیون دلار بدهکار بودند که هر چه مطالبه شد نپرداختند تا در حکومت زاهدی قسمتی را پرداختند و قسمتی را بابت مخارج و خسارت ادعائی خود محسوب نمودند.

ساله اش جز دوستی و صمیمیت و بغیر از خفض و فروتنی حس دیگری در برابر آنها نشان نداده است به این نحو رفتار نمایند.

از فصل سوم قرارداد بدواً این چند جمله را بخوانید «دول متحده مشترکاً و هر یک منفرداً متعهد میشوند که به جمیع وسایلی که در اختیار دارند ایران را در مقابل هر تجاوزی از جانب آلمان یا هر دولت دیگر دفاع نمایند» و بعداً به توضیحات زیرین توجه فرمائید تا برای شما خوانندگان عزیز تردیدی باقی نماند که اولاً جز درباره دولت آلمان درباره هیچ دولت دیگری نمی شود بهیچ وجه به مقام نگرانی برآمد که ممکن است روزی به ایران تعرض نمایند و تجاوز آلمان را به خاک ایران فقط وقتی میتوان احتمال داد که قشون آلمان بر تمام خاک روسیه غلبه نموده و برای استخلاص قطعی خود را ناگزیر ببیند که با دستجات متفرق دشمن در ماوراء خاک روسیه حتماً باید به زد و خورد بپردازد و این فرض خود عجیب تر از همه است. چه اگر واقعاً قشون معظم روسیه در برابر آلمان در خاک روسیه تاب مقاومت نیاورد هرگز در ماوراء خاک روسیه و در اراضی ایران یا اراضی همسایگان ایران قادر بجمع آوری خویش و تهیه ساز و برگ جنگ جدیدی که او را نایل به فتح و تلافی بنماید نخواهد بود و فرضاً که عده باقی مانده از قشون روسیه بعد از یک همچو شکست خیالی با عده معدود از سربازان انگلیسی و هندی و استرالیائی و غیره در داخل مملکت ما دست اتفاق بیکدیگر بدهند و خود آرائی بنمایند باز هم نمی شود تصور کرد که آلمان فاتح بعد از تسلط بر تمام مملکت عجیب روسیه که دارای تمام منابع حياتى سطح الارضی و واجد تمام مواد صنعتی و شیمیائی تحت الارضی میباشد دیگر ضرورتی داشته باشد که برای تعقیب معدودی دشمنان سرگردان قشون خود را در کوه و بیابان ایران با تحمل مخارج هنگفت و پیمودن طولانی ترین راهها از آلمان تا ایران بی جهت خود را خسته و فرسوده نماید چه در این صورت اگر واقعاً دشمن باقی مانده قادر به تهیهٔ ساز و برگ جدید جنگی هم بگردد و در صدد تلافی و اعاده حیثیات از دست رفته باشد تازه صرفه آلمان بر این است که با این چنین دشمنی در همان حدود ایران و روسیه به مدافعه پرداخته و

ص: 190

نوبت تعرض و حمله را به آنها تفویض نماید تا یک چند روز و چند هفته و چند ماه و بالاخره چند سالی هم لجوجانه هر تلاشی دارند بنمایند و کاملاً بفهمند که از کوشش بیفایده نتیجه حاصل نبوده و باید دست بدامن صلح و امان بزنند.

تحقیقاً اگر مطلعین فن نظام یک جنگ خیالی را با آلمان که سبب پیمان اتحاد ایران و همسایگان شده است دقیقاً از نظر بگذرانند بی شبهه بیشتر از مطالب ما را تصدیق خواهند کرد و در پایان میتوانیم به این نتیجه برسیم که دول متحده چه مشترکاً و چه منفرداً هرگز نمیتوانند عقلاً و منطقاً خود را متقاعد نمایند که بعد از مغلوبیتی باور نکردنی یعنی بعد از تسلیم تمام خاک روسیه به آلمان بار دیگر

بتوانند اسباب استخلاص روسیه را از چنگ آلمان در داخله ایران فراهم نمایند.

لازم به تذکار نیست که دولت آلمان مادام که بر تمام روسیه غالب نگردد هرگز به فکر عبور از ایران یا سایر ممالک همسایه نخواهد افتاد که خود را مثلاً از فلات مملکت ما به هندوستان یا از صحرای عربستان به افریقا برساند و وقتی که بر تمام روسیه غالب آید نتیجه قطعی و نهائی نتیجه باور نکردنی و فوق آمال خود را بدست آورده و خود را صاحب مالک و واجد هر چه از آن در جهان بهتر نباشد می داند و می بیند و بفرض همچو موفقیت باور نکردنی به ایران محققاً تجاوز نخواهد نمود.

و اما ذکر مدافعه از ایران در مقابل دولت دیگر نه تنها مورد ندارد بلکه نوشتن این جملات در عهدنامه ها خود قسمی تحریک و نوعی از تشبثات سیاسی برای ایجاد وسایل بدگمانی و برهم زدن مناسبات بین ملل دوست و همسایه است در صورتی که ما ایرانیان یقین داریم که نه برادر بزرگ ما ترکیه و نه برادران کوچک ما افغان و عراق در این موقع که ابر بد بختی افق وطن ما را تیره و تار کرده است هرگز رغبت به چنین کاری نخواهند کرد که به خاک ایران یعنی زمینی که معناً با اراضی وطن خود آنها تفاوت ندارد دست تجاوز دراز کرده و برخلاف فتوت و مردانگی در سخت ترین ایامی که بر ایرانیان می گذرد تیغ بر روی آنها بکشند بخصوص که ما با همسایگان هم کیش خود اختلافی نداریم و یقین داریم تمام

ص: 191

افراد ملل ترک و عرب و افغان برپیش آمد ما با منتهای تأسف و حیرت نگران و آرزوی قلبی آنها فقط در استخلاص و نجات ماست نه چیز دیگر.

بر این مسائل باید علاوه نمود که مدافعه از ایران در برابر آلمان مستلزم سابقه بروز یک خصومتی بین این دو ملت میباشد و حال آنکه فرض بروز خصومت بین ایران و آلمان هیچ موضوعی نداشته و هرگز نمیشود باور نمود که ایران و آلمان بدون اینکه در ادوار تاریخ از یکدیگر ضرری دیده باشند در این عصر و زمان که نکبت جنگ و آثار زشت و مشئوم این عمل مثل ظلمت شب مهیب و خیره کننده است همچنان غافل باشند که بدون سابقه عناد به جان هم افتاده و یکدیگر را محو و نابود نمایند .

روس و انگلیس بی شبهه در برابر حقایق نباید چشم خود را بر هم بگذارند و دنیا هم البته باور نخواهد نمود که موقعیت تازه ای از اتحاد با ایران در عرصه کارزار گیتی پیدا خواهند کرد. چون این حقیقت آشکار است که مدافعه روس و انگلیس از ایران در برابر یک خصم خیالی هیچ موضوع نداشته و بکلی دور از حقیقت می باشد. اکنون برویم برسر این مطلب که پس از بکار بردن این مقدمه چه تحميلات فوق العاده بوسیله این قرارداد میخواهند فراهم نمایند و برای اینکه مطلب خوب واضح گردیده چیزی از نظر فوت نشود عین عبارات فقرات الف - ب - ج از فصل سوم را تماماً درج می نمائیم :

اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران متعهد می شود که :

الف - به جميع وسایلی که در دست دارند و بهر وجه که ممکن شود با دول متحده همکاری کنند تا تعهد فوق انجام یابد ولکن معاضدت قوای ایرانی محدود به حفظ امنیت داخلی در خاک ایران خواهد بود.

ب - برای عبور لشکریان یا مهمات از یک دولت متحد به دول متحد دیگر یا برای مقصد مشابه دیگر به دول متحده حق غیر محدود بدهند که آنها جميع وسایل ارتباطی را در خاک ایران بکار ببرند و نگاهداری کنند و حفظ نمایند و در صورتی که ضرورت نظامی ایجاب نماید بهر نحوی که مقتضی بدانند در دست بگیرند.

193

ص: 192

راههای آهن و راهها و رودخانه ها و میدانهای هواپیمائی و بنادر و لوله های نفت و تأسیسات تلفنی و تلگرافی و بی سیم مشمول این فقره می باشند.

ج - هر نوع مساعدت و تسهیلات ممکنه بنمایند که برای منظور نگاهداری و بهبود وسایل ارتباط مذکور در فقره (ب) مصالح و کارگر فراهم شود.

هیچکس نمی تواند بفهمد مقصود از همکاری با یکی از دو نفری که برجان یکدیگر می تازند چه نوع بایستی تحقق پیدا نماید! اگر منظور این است که با یک طرف از جنگجویان طوری مساعدت کنند که طرف دیگر از پای درآید که این مسأله با محدودیت قوای ایران به حفظ امنیت داخلی یعنی یک مسأله غیر قابل ذکر و از طرفی وسیله بهانه - قهراً موضوعش منتفی است و معاهدین عزیز ما از نظامیان ایران همچو توقعی ندارند که دوش بدوش آنها در میدانهای جنگ قرار بگیرند. اگر مساعدت های دیگر از قبیل تهیه و تدارک مهمات و اسباب کار جنگ است که این اسباب و وسائل در ایران اساساً وجود نداشته و ما دارای هیچ نوع نداشته و ما دارای هیچ نوع کارخانجات مهم اسلحه سازی و شیمیائی نیستیم که بدان وسیله بتوانیم قسمتی از مهمات جنگی معاهدین را تهیه نمائیم و تنها چیزی که از این پیمان میتوان استخراج نمود فقط همین است که ما اگر اندوخته زری داریم برای آنها مصرف نمائیم یعنی آلات و ادوات جنگی را که کارخانجات خود آنها می سازند از آنها بخریم و بخودشان نیاز کنیم و این مسأله از قسمت دوم فصل چهارم تا آخر فصل که در پایان مقاله بطور جداگانه نوشته شده است تا درجه ای تأیید می گردد و تعجب اینجا است که از حالا دول متحده مقدمات تنظیم این حساب را در عهدنامه اتحاد فراهم کرده و يحتمل همچو نظر دارند که تمامیت ارضی ما را که حالا بی جهت وجهه همت خود ساخته اند در آتیه مرهون مطالبات خود قرار داده ایران را به زیر بار سنگین قرض بیندازند که بهیچ وجه خود نمیتواند بفهمد این قرض را برای چه کرده و چه نفعی از آن قرض برای ایران حاصل بوده است.

این است نتیجه ای که از پیمان اتحاد برای ایران حاصل می شود در حالتی که ما نه امروز و نه دیروز هیچوقت به کاری مبادرت نکرده ایم که کوچکترین ضرری

ص: 193

از آن برای روس و انگلیس مترتب باشد و بالعکس اکنون سالهاست که روس ها و انگلیس ها هر یک بنوبه خود در ایران به فرمانداری و فرمانروائی خودنمائی می کنند .

تا بیست سال پیش قونسولها و اگنت های روس امر و نهی می کردند از بیست سال به این طرف دست نشانده یا دوست صمیمی انگلیس (هر کدام را که آقایان مطلعین تصدیق بفرمایند) برجان و مال و آبرو و افتخارات ایرانی م یتازید و ذره ای ابقا نمی کرد.

در این چند ماهه اخیر هم که رو در بایستی ها به کنار رفته آقایان بالصراحه گفتند در اول رضاشاه را ما تقویت می کردیم لكن بعداً رفتار او را نپسندیدیم و نتیجه این شد که این برهم زننده مبادی و جهات و علل عالیه جامعیت ایران از زبر تخت به تخته کشتی افتاد و الحال در قلعه ای از قلاع بحری اقیانوس هند تحت نظر موالی خود قرار گرفته و با مزه تر از همه این است که این بد بختی های فضاحت آمیز را با زبان ادبی بعنوان نشریات رادیو در روزنامه های طهران به طبع رسانیده و در باره تمام اقدامات ناروائی که از بعد از جنگ روس و ژاپون نسبت به ما مجری و معمول داشته اند به منطق و استدلال توسل نموده بدین وسیله گوش ما را پر می کنند.

جناب آقای نخست وزیر نیز شارح مقاصد آنها است و می فرمایند زبان حال متحدین ما این است که: «این جنگ برای ما یک مسأله حیات و مماتی است و حکایت جنگهای سابق نیست که برای قطعه خاکی باشد، این جنگ جنگی است که اگر دشمن ما مغلوب نشود ما و حیثیات مارافانی خواهد کرد بنابراین ما مجبوریم متوسل بهر وسیله بشویم.»

جای تردید نیست که در جنگ حیاتی هر چیزی را فدا می کنند بخصوص که آن چیز از آن دیگران باشد. ایرانی در پرتگاه فناست باشد ملل جنگجو باید جل خود را از آب بیرون بیاورند و البته آنها غیر از این فکر نمی کنند و آقای نخست وزیر فکر آنها را برای ما خوب ترجمه کردند.

اما ایرانی ها واقعاً چه می اندیشند؟ آیا با فتح و نجات متحدین مخالفتی

ص: 194

دارند، آیا تا امروز برعلیه کامیابی آنها قدمی برداشته و حرفی زده اند؟ جواب این مطالب را خود متحدین بهتر می توانند بدهند، چه آنها در این تنگنای بدبختی بیش از دیگران مواظب دوست و دشمن خود می باشند و بهمین جهت صورت اسامی چهارصد نفر مهندس و تاجر آلمانی و ایتالیائی را که در ایران از سالهای پیش اقامت داشتند به حافظه سپرده و ناچار مردمی با این همه دقت و مواظبت بی شبهه تا این درجه هم مطلع بودهاند که بین دولت و ملت ایران به چهارصد نفر از صنوف مختلفه مردم ایتالیا و آلمان قرار داد تهاجمی برعلیه همسایگان بسته نشده بود و وجود چهارصد نفر تاجر و کاسب و صنعتگر آلمانی و ایتالیائی ما را از شرط بقای دوستی دیرین با روس و انگلیس ممکن نبود به کنار بگذارد .

اگر ما واقعاً با آنها دشمنی کرده ایم بگویند و موردی از آن مورد را به ما نشان بدهند مگر بدون بروز دشمنی و ضدیت از طرف کسی میشود به آن کس آزاری رسانید مگر دشمنی بی جهت در دنیای عقلا و دانشمندان تخطئه نخواهد شد مگر ایران با روس یا انگلیس هیچوقت ابراز دوئیت و ضدیتی کرده استپس از خاتمه جنگ شوریها حدود 11 تن طلا و قریب 8 میلیون دلار بدهکار بودند که هر چه مطالبه شد نپرداختند تا در حکومت زاهدی قسمتی را پرداختند و قسمتی را بابت مخارج و خسارت ادعائی خود محسوب نمودند. مگر همه نمی دانند که ما یک مملکت کاملاً بی طرف و بی غرض بودیم و یک روز صبح زود نمایندگان روس و انگلیس در خانه رئیس الوزرای ما را کوبیدند و خبر عبور قشون خودشان را از سرحدات ایران بعنوان صبحانه اهدا نمودند؟ در صورتی که اگر منظور آنها صرفاً بقول آقای فروغی مدافعه از قضایای حیاتی خودشان بود با یک ملت دوست و همسایه خیلی بهتر از این میتوانستند وارد مذاکره شده و دلایل موجه مقاصد حیاتی خودشان را بر ما روشن .بدارند آنها که به جبن و بی استقامتی شاه مستعفی کاملاً آگاه بوده و خوب می دانستند که شخص نامبرده در مقابل تقاضاهای آنها چقدر موافق و بی اراده است آیا ممکن نبود همان رفتاری را که در جنگ گذشته اتخاذ کرده بودند در این جنگ هم اتخاذ نمایند. در این صورت ما فقط به آنها می توانستیم پروتست کنیم و قدرت دیگری نداشتیم و آنها خود واقف بودند که آنچه در ایران بعنوان ارتش و غیره نامیده میشد دارای اساس و بنیانی نبود

ص: 195

و اگر دارای اساسی می بود هرگز این طور پیش نمی آمد که ملاحظه کردیم.

شاه مستعفی صمیمیترین دوستان انگلیس بود. انگلیسیها در آخر برای اظهار خصوصیت با روسها دوستی خود را با او برهم زدند. این شخص در مدت بیست سال بخاطر ابراز صمیمیت و به اصطلاح ما برای اثبات یکه شناسی همه چیز ایرانیان را نابود کرد و حال آنکه این همه آزار بیش از اصل مقصود بود.

اکنون آن مقاصد با آن دوره سپری شد و یقیناً در این گیر و دار جهان هرچه انگلیسها و روسها بیشتر دوست داشته باشند بهتر است ولو این که این دوستی از حرف تجاوز نکند چه ما میتوانیم به همسایگان خود اطمینان بدهیم که هیچوقت از جانب ما به آنها گزندی نخواهد رسید.

« در این سنوات اخیر ایرانیان به استغراق کملین روس در معانی آدمیت فوق العاده امیدوار بوده و نزد خود همچو می پنداشتند که با درک حقایق رموز انسانیت در دبستان ملت روس ملل مجاور از کنز مدارج کمالیه این ملت بهره ها خواهند برد و با استلذاذ و تمتع از فوا که بوستان تربیت جدید نژاد اسلا و طعم تلخ ستمکاری های ایام را مبدل به ذائقه بس تازه و گوارا خواهند نمود و دیگر انتظار نداشتند که شیشه امیدشان دفعتاً مصادف با سنگ سنگین تعرضات و مهاجمات بی سبب و دلیل قشون خشمگین این ملت گردیده و آنچنان خرد شود که نه تنها از لذت فواکه جنات مدنیت روس محروم بمانند بلکه از آن جانب که انتظار وزیدن نسیم بهشتی داشتند شعله خانمان سوز بمبهای کوچک و بزرگ خاک وطنشان را نشانه ای از دوزخ نموده عده کثیری را به خاک هلاک اندازد».

ما یقین داریم که باز هم در آینده روسها به لطایف اخلاقی ایرانیان بهتر متوجه گردیده برای تکمیل و ترقی مبادی ادبی و فلسفی و عرفانی خود همین که به نشر و طبع کتابی بپردازند چند سطری از شواهد و امثال ما را درج خواهند نمود و ما را با بشاشت و گشاده روئی تمام به مفاوضه و مبادله مسائل فلسفی و ادبی واخلاقی و اختلاط خصائل و اوصاف دعوت خواهند نمود و ما نیز در موقع خود چنین خواهیم کرد و کدورتها و اختلافات را از بین خواهیم برد و چیزی بین ما باقی نخواهد

ص: 196

ماند که مایه سردی و ملالت باشد ولی از آقایان انگلیسها که روابط سیاسی و اقتصادی و کلیه مناسباتشان با ما عرضی است تقاضا داریم ما را ندیده انگارند.

اگر منظور از عقد این اتحاد برقراری دوستی و صمیمیتی بین ما و روسیه است که آن از امور طبیعی و از جمله ذاتیات غیر قابل تردید ما میباشد و اگر مقصود تأييد و تقویت مناسبات عرضی ما با خودشان می باشد که تاکنون ایرانیان هر طور بوده است آن را حفظ نموده و علی رغم مناسبات سیاسی و افکار عاقلانه ای که انگلیسها دارند در این بیست سال اخیر هر مال و اندوخته ای که ایرانیان داشتند رضاشاه پهلوی از آنها به عنف و اجبار تحویل گرفته دیگر چیزی در بساط نیست و روی هم رفته برای ایرانیان امروز دیگر هیچ قدرت مالی باقی نمانده و عقد پیمان اتحاد و در دنبال آن اخذ اسنادی که آنها را به تعهدات مالی مکلف نماید قطعاً نتیجه نهائی نخواهد داشت و بنابراین انسب آن است که لطف فرموده در این پیمان اتحاد تجدید نظر کنند و ما را بهیچ تعهد مالی متعهد ننمایند و اشاراتی که راجع به قراردادهای مالی آینده است حذف نمایند چه ما در این زمان کاملاً تهی دست و بی بضاعت هستیم. سرمایه قابل ملاحظه ما نفت ما است که از آن بوجه کافی استفاده میکنند بعلاوه میتوانیم و عده بدهیم که در موقع کشف معادن جنوبی و استخراج مواد صنعتی هر وقت ما دست بکار شدیم و چیز تازه قابل ملاحظه پیدا کردیم اگر انگلیسها مایل باشند و حاجتی به آن مواد داشته باشند ممکن است با آنها شرکت نمائیم یا امتیازاتی که مناسب باشد به آنها بدهیم اما فعلاً بسیار بموقع است که محبت فرموده ما را این قدر در سختی و تنگنا نیندازند. این موادی که نوشته شده است گذشته از اینکه بر پایه اوهام و تخیلات قرار گرفته حقیقت مطلب این است که عمل کردن به آن با ابهامی که دارد فوق قدرت و طاقت ما است بهتر است این پیمان را پس بگیرند و پیمان دیگری بیاورند که با مزاج و روح و استطاعت ما مناسب باشد.

بهیچ وجه راضی بوقوع حوادثی که ملت انگلیس را از شوکت و عظمتی که دارد ساقط نماید نیستیم ولی در عین حال آنها هم نباید راضی به تیره روزی و

ص: 197

سیه بختی ما باشند و چقدر خوب است که روابط ما با آنها بر این اصل استوار باشد.

قسمت دوم از فصل چهارم پیمان که در ضمن مطالب به آن اشاره شد:

2- هر چه زودتر ممکن شود بعد از اعتبار یافتن این پیمان یک یا چند (قرارداد راجع به تعهدات مالی که دول متحده بسبب مقررات این فصل و فقره (ب - ج- د) از بند دوم فصل سوم بر عهده خواهند داشت در اموری از قبیل خریدهای محلی و اجاره ابنیه و تأسیسات صنعتی و به کار گرفتن کارگران و مخارج حمل و نقل و امثال آن فیمابین منعقد خواهد شد)

«قرارداد مخصوص منعقد خواهد شد مابین دول متحده و دولت شاهنشاهی ایران که معین خواهد کرد که بعد از جنگ ابنیه و اصلاحات دیگری که دول متحده در خاک ایران انجام داده باشند به چه شرایط بدولت شاهنشاهی ایران واگذار می شود. در قراردادهای مزبور مصونیتهائی هم که قوای دول متحده در ایران از آن برخوردار خواهد بود مقرر خواهد گردید».

اکنون که نگارش این مختصر بپایان رسید باید متذکر بود که مطالب مبهم بسیار است و تشریح آنها باعث تطویل از خداوند متعال مسئلت مینمائیم ما را حفظ نماید.

يوسف مشار

مقالۀ مشار (مشار اعظم) طوری افکار عمومی را بهیجان آورد و دست بدست گشت که چند روز بعد وزیر خارجه بمنظور جلوگیری از گسترش دامنه مخالفت با طباطبائی - مدیر روزنامه تجدد ایران و نماینده دوره 13 مجلس - مصاحبه ای بعمل آورد و اذعان نمود که قراردادهای دیگری هم متعاقب پیمان سه گانه منعقد خواهد گردید.

ص: 198

متن مصاحبه وزیر امور خارجه با مدیر روزنامه تجدد ایران

روز دهم دیماه 1320 طباطبائی مدیر روزنامه تجدد ایران مصاحبه ای با سهیلی وزیر امور خارجه بعمل آورده و در ضمن گفتگویک سئوال از ایشان کرده که اطلاع از آن و مخصوصاً توجه به نکاتی که در جواب آقای وزیر خارجه هست از هر حيث قابل دقت است. لذا سئوال و جواب مزبور ذیلاً نقل می گردد :

س - راجع به قراردادهائی که پس از امضای این پیمان بین ایران و متحدین منعقد خواهد شد آیا ممکن است اطلاعاتی از موضوع و کیفیت آن به ما بدهید؟

ج - بطوری که در متن پیمان اتحاد ملاحظه فرموده اید بعد از تصویب پیمان دو قرارداد دیگر در پیش داریم که باید هر چه زودتر بین دولت ایران و متحدين منعقد شود. یکی مربوط به ساختمانهائی است که دول متحد در ایران خواهند کرد و بعد از جنگ به دولت ایران تعلق خواهد گرفت. در این قرارداد شرایط آن پیش بینی خواهد شد و برای اینکه بیشتر متوجه شوید که این قرارداد مربوط به چه مسائلی است به فصل چهارم مراجعه خواهید فرمود.

دیگر مربوط به فصل هفتم است که راجع به مسائل اقتصادی است. بطوری که در مجلس شورای ملی توضیح دادم بمناسبت جنگ و بسته شدن راه های خشکی و دریائی برای اینکه حیات اقتصادی خودمان را تأمین کنیم احتیاج داریم که با متحدین قراردادی منعقد سازیم که احتیاجات ضروری ما را تأمین کنند همچین صادرات ایران را که بمناسبت نبودن بازار دیگری در دنیا در دست ما ممکن است بماند خریداری نمایند. این فصل برای ما مهم است و متحدین هم وعده های مساعد داده اند که هر چه بتوانند و اوضاع جنگ اجازه بدهد در این باب از کمک مضایقه ننمایند البته از مواد این دو قرارداد در موقع خود مستحضر خواهید شد.

س - راجع به پیمان اتحاد جناب آقای نخست وزیر در ضمن بیانات خودشان کراراً اشاره کردند که در اساس آن با اشخاص بزرگ و رجال مملکت صحبت کرده و از عقیده آنها استفاده کردند - بنده شنیدم در این باب به آقای

ص: 199

تقی زاده هم مراجعه شده و ایشان علاوه بر اینکه از کلیات و جزئیات پیمان اطلاع یافته و واسطه مذاکرات در لندن بودهاند شخصاً هم اظهار نظر کرده اند. آیا این مسأله حقیقت دارد و آیا ممکن است در این باب توضیحاتی به ما داده شود که به استحضار عامه برسانیم.

ج - در باب اینکه سئوال فرمودید آقای نخست وزیر فرموده اند راجع به پیمان با رجال مملکت صحبت شده و از عقیده آنها استفاده نموده اند مطلب همان است که فرموده اند آقای نخست وزیر از مشورت کردن و گرفتن نظریات اشخاص مختلفه مضایقه نفرمودند اما آنچه که راجع به آقای تقی زاده سئوال فرمودید بطوری که می دانید ایشان نماینده دولت شاهنشاهی در لندن هستند و بدیهی است از جزئیات مذاکرات و اقدامات ما ایشان نه تنها مطلع بوده اند بلکه در بعضی موارد برحسب وظیفه ای که داشته اند با مصادر امور لندن مذاکرات نموده اند و از نتیجه اقدامات خود راجع به اینکه استفسار فرمودید نظریات ایشان در این قرارداد چه بوده همین قدر باید عرض کنم ایشان هم مثل غالب رجال کشور و اشخاصی که با قضایای دنیا آشنائی دارند از لحاظ اوضاع جهان و تأثیر آن در کشور ایران و مقتضیات و مصالح ایران عقد پیمان را مفید دانسته اند این اظهار نظر بین مأمورین وزارت خارجه منحصر به ایشان نبوده بلکه بعضی از مأمورین عالی مقام دیگر هم که در اروپا مأموریت دارند همینطور اظهار عقیده نموده اند .»

ص: 200

پیمان سه جانبی و مجلس شورای ملی

پس از اشغال ایران توسط قوای دولتین اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان، دولت ایران علیه آلمان و متحدین این کشور وارد جنگ شد. در خلال این مدت، طی مذاکراتی که بین نمایندگان دولت ایران از یک سو و نمایندگان دولتهای شوروی و انگلیس از سوی دیگر انجام گرفت پیمان همکاری مشترکی منعقد گردید که دولت آن را برای تصویب به مجلس شورای ملی تقدیم داشت.

در مجلس گروهی از نمایندگان مخالف این پیمان بودند و طی بیاناتی که ایراد داشتند آن را مغایر و مخالف مصالح ایران اعلام کردند. علاوه بر این در خارج از مجلس نیز بسیاری از مردم نظر موافقی با انعقاد این پیمان نداشتند و بهمین خاطر در گوشه و کنار، تظاهراتی صورت گرفت. از سوی دیگر عده ای از نمایندگان موافق پیمان مزبور بودند و آن را یکی از خدمات فروغی به کشور می دانستند.

نویسنده که در ذکر مسائل و قضایای تاریخی همواره جانب بیطرفی را حفظ کرده است، بدون اظهار نظر موافق یا مخالفی، پرونده پیمان سه جانبی را در زیر بنظر خوانندگان گرامی میرساند تا خود داوری فرمایند.

بدین منظور ابتدا نگاهی به صورت مشروح مذاکرات دوره سیزدهم مجلس شورای ملی می کنیم و سپس دیگر اسناد موجود را مورد مطالعه قرار می دهیم .

ص: 201

جلسه 17 صورت مشروح مذاکرات مجلس روز یکشنبه پنجم بهمن ماه 1320مجلس یک ساعت پیش از ظهر بریاست آقای اسفندیاری تشکیل گردید و گزارش کمیسیون امور خارجه مطرح شد.

شور دوم گزارش کمیسیون امور خارجه راجع به پیمان دولت ایران و دولتین شوروی و انگلستان

رئیس - گزارش کمیسیون امور خارجه مطرح است.

نخست وزیر (آقای فروغی) - آقایان نمایندگان محترم گزارش کمیسیون امور خارجه مجلس شورای ملی را که دو روز قبل طبع و توزیع شده است ملاحظه فرموده اند راجع است به پیمان اتحادی که مطرح مذاکره است بین دولت ایران و دولتین شوروی و انگلستان خاطر آقایان محترم مسبوق است که مذاکراتی راجع به پیمان قبلاً در مجلس شورای ملی شد بعد عهدنامه به مجلس شورای ملی پیشنهاد شد و رفت به کمیسیون امور خارجه مجلس و بعد از مذاکره در کمیسیون به مجلس شورای ملی آمد برای شور اول و دوباره در مجلس مذاکره در آن طرح شد و شور اول انجام گرفت و در ضمن شور اول از طرف آقایان نمایندگان پیشنهاداتی برای ارجاع به کمیسیون (مطابق نظامنامه داخلی مجلس) تقدیم شد و در مجلس مذاکره در اطراف آن پیشنهادات شد بسیاری از آن پیشنهادات در مجلس رد شد یعنی قابل توجه نشد بعضی از آنها هم که در مجلس قابل توجه شد ارجاع به کمیسیون شد و در کمیسیون آن پیشنهادها محل مذاکره و مباحثه واقع شد با هیأت دولت، بنده و آقای وزیر امور خارجه بودیم در کمیسیون و آقایان نمایندگان اعضای کمیسیون و صاحبان پیشنهادها تشریف داشتند مشاورات و مباحثات شد و در نتیجه آن مشاوره ها با نمایندگان دولتین هم مذاکراتی بعمل آمد بالاخره آنچه که نمایندگان دولتین شوروی و انگلستان با آن در باب پیشنهادهای آقایان نمایندگان موافقت کردند به صورت یک مراسله درآمد که ضمیمه این گزارش کمیسیون و این پیمان

ص: 202

گشته است و بنظر آقایان نمایندگان محترم رسیده....

در این موقع نیم ساعت به ظهر در اثر واقعه غیر مترقبه مجلس تعطیل شد و یک ربع ساعت به ظهر مجدداً تشکیل گردید. (1)

نخست وزیر - جمله معترضهای کلام بنده را قطع کرد البته جای تأسف است ولی جای تعجب نیست چون مطلب خیلی بزرگ است شبهاتی القاء می شود و اشخاصی هم که درست از اوضاع و احوال مسبوق نیستند به اشتباه می افتند و بر اثر اشتباهی که برایشان دست میدهد عقایدی اتخاذ می کنند و یک حرکاتی کنند البته اینها نباید مانع بشود از اینکه عقلاء حقیقت را در نظر بگیرند و مطابق مصلحت مملکت عمل و اقدام کنند (صحیح است - احسنت)

عرض می کردم بعد از اینکه این مذاکرات شد بالاخره نتیجه مذاکرات ما بصورت یک مراسله یک ضمیمه برضمائم سابق این عهدنامه در آمد و بر آن اضافه شد و در این ضمیمه یک مسائلی که شاید محل تردید و تشکیک بود توضیح میشود یکی از آنها راجع است به مسئله اینکه بموجب این عهد نامه دولت ایران مجبور نمی شود یعنی دولی که با ما این عهدنامه را میبندند ما را مجبور نمیکنند و حق ندارند ما را مجبور کنند به این که داخل در جنگ شویم. این یک چیزی بود که هر چند در فصل سوم اشاره به این معنی داشت ولیکن بنظر آقایان رسیده بود که این صراحت نامه ای را ندارد بهتر این است که تصریح شود پس در فقره اول از این مراسله ضمیمه این مطلب توضیح می شود که دولتین شوروی و انگلستان که با ما در

ص: 203


1- در این موقع سید محمد علی روشن از لژ تماشاچیها، سنگی بطرف نخست وزیر پرتاب کرد و نمایندگان وحشت زده شده و مجلس را ترک کردند و مأموران انتظامی مجلس روشن را دستگیر نمودند. پس از این واقعه عده ای از گویندگان که با پیمان سه جانبی مخالف بودند، لطائف و ظرائفی گفتند که دو بیت زیر از آن جمله است : فروغی با کلوخ حیله خویش *** سر ملت شکست و گفت جنگ است حریفی برسرش سنگی زد و گفت *** کلوخ انداز را پاداش سنگ است همچنین منظومه دیگری در افواه شایع شد که یک بیت آن این است: چراغ بخت فروغی که دامن آلوده است *** فدای روشن بی باک پاک دامن باد

این عهدنامه طرف هستند از ما تقاضای لشکر کشی و شرکت در جنگ نخواهند نمود.

مطلب دوم که باز یک توضیحی است راجع به آن قسمت که در فصل چهارم نوشته شده است که قراردادهائی که منضم به این عهدنامه است در آنجا معلوم کند که دولتین شوروی و انگلستان کارهائی که در اینجا می کنند که مستلزم یک مخارجی خواهد بود در صورتی که آن کارها برای مقاصد نظامی خودشان باشد و محل احتیاج ضروری دولت ایران نباشد از آن بابت مخارجی بر دولت و ملت ایران تحمیل نخواهند کرد این هم یک مسئله بود که خاطر آقایان یک قدری متوجه این مسئله بود که بغیر از آنچه که در فصل چهارم ذکر شده است تصریح شود که این قسمت هم تصریح شده است.

بالاخره توضیح آخری این است که متوجه شدند بعضی از آقایان که ممکن است فصل نهم بطوری که نوشته شده است بعضی منافع و مزایائی هم که این عهدنامه برای ما تحصیل میکند بعد از باطل شدن این عهدنامه ... (چون این عهدنامه موعد دارد و در یک زمانی بعد از آنکه جنگ تمام شد این عهدنامه هم از بین میرود ولیکن یک مزایائی در این عهدنامه برای ما تحصیل شده است) می خواستند آقایان مطمئن باشند پس از اینکه صلح شد و این عهدنامه باطل شد آن مزایا از دست نرود این مطلب هم در فقره سوم این ضمیمه اخیر تصریح شده است.

این تمام آن چیزی بوده است که دولت موفق شده است نسبت به این عهدنامه اخیراً یعنی بعد از خاتمه شور اول که در مجلس واقع شد بعمل آورد و از طرفهای خودش در این عهدنامه تحصیل کند (صحیح است) حال باید مجلس شورای ملی عقیده خودش را نسبت به این امر اظهار نماید.

عرض کردم این چیزهائی که ملاحظه می فرمائید و نگرانیهائی که از برای اشخاص هست در نتیجه یک شبهاتی است که القاء شده است و تا آنجاهائی است که طبعاً برای بعضی اشخاص پیش می آید. بنده و هیچکس خوشوقت نیستیم از این پیش آمدهائی که برای ما واقع شده است از شهریور ماه به بعد. هیچکس

ص: 204

نمی گوید که خوب شد (صحیح است) و خوب واقعه ای بود ولیکن اموری پیش آمده است و آن امور هم در نتیجه اشتباهاتی است که ما کرده ایم قبل از این جريانات (صحیح است) و باید انصاف داد و اذعان کرد اشتباهاتی که سابقاً کردیم منجر به این پیش آمد شد (صحیح است) و اگر آن اشتباهات را سابقاً نمی کردیم این پیش آمدها نمی شد (صحیح است) اما حالا که شده است چه باید کرد؟ باید حتى الامكان مضرات این پیش آمدها را کم کرد اگر هم بتوانیم منافعی در ضمنش ببریم. این عهدنامه برای همین منعقد میشود نه برای چیز دیگری که تصور میکنند کنند و کسانی که مصلحت خودشان را نمی دانند که این عهدنامه منعقد بشود چه می گویند می گویند این عهدنامه استقلال ایران را از بین می برد ولی مطالعه نمی کنند در مواد این عهدنامه که ببینند این عهدنامه استقلال ایران را از بین نمی برد. حاکمیت دولت ایران را این عهدنامه از بین نمی برد. اگر لطمه ای به استقلال و حاکمیت ایران وارد شده باشد این عهدنامه جبران میکند آنرا منافعی دارد این عهدنامه برای ما که مخصوصاً وقتی که منعقد شد این کیفیتی که امروز هست برای ما که مملکت ما اشغال شده قوای خارجی است این کیفیت تبدیل میشود و در این عهدنامه تصریح میشود که بعد از این دیگر قوای خارجی که در اینجا هستند قوای اشغالی نخواهند بود. البته خیلی بهتر بود که قوای خارجی در اینجا نباشند، بنده تصدیق می کنم اما حالا که هستند و حالا که بنا بمیل و نظر و ارادۀ ما این قوا از اینجا نمی روند و رفتنشان بسته به یک عواملی است که واقع میشود و اطمینان هائی است که حاصل می شود حالا که این طور است آیا بهتر نیست قوائی که این جا هستند صورت قوای اشغالی بعبارة اخرى یک نحو خصومت نباشد و برگردد و بصورت این بیاید که این از راه اتحاد است نه برای اینکه خاک ما را اشغال کرده باشند؟ (صحیح است) هیأت دولت وقتی این عهدنامه را پیشنهاد به مجلس کرد نظرش این بود که بواسطه این عهدنامه یک اندازه ای از مضرات وقایعی که پیش آمده است ممکن است بکاهد (صحیح است) و فوائدی هم از آن حاصل بشود. حالا هم عرض می کنم انعقاد این عهدنامه بعقیدهٔ

ص: 205

ما و بعقيده هیأت دولت و بسیاری از اشخاص مطلع از امور دنیا و از امور روزگار برای ما مصلحت است. این عهدنامه مضرات جدیدی برای ما جلب نمی کند (صحیح است) منافعی را هم ممکن است جلب بکند و عدم انعقادش هم ممکن است از برای ما یک مضرات دیگری جلب کند. اگر انصاف داشته باشند اشخاصی که اطلاع دارند، اشخاص بی اطلاع را بنده عرض نمی کنم، اشخاصی هم که غرض خارجی دارند آنها را هم عرض نمی کنم، ولی اشخاصی که غرض خارجی ندارند و اطلاع دارند از احوال اعضای هیأت دولت از احوال بنده و از احوال همکارانم گمان می کنم اعتراف کنند ما اگر اقدامی می کنیم برضرر مملکت خودمان نمی کنیم (صحیح است) ما کسانی نیستیم که راضی بشویم به قدر یک ذره به قدر یک خردل برای این مملکت جلب مضرت بکنیم (صحیح است) منافعش برای این است که آیا مملکت برای ما هست یا نیست؟ و چه منفعتی از برای ما متصور است؟ منافع فاسدی اغراض فاسد هم امیدوارم آقایان این ظن را نداشته باشند که در نزد ما وجود داشته باشد. بنده پیش خودم و خدای خودم و وجدان خودم سرافراز هستم به اینکه در این عهدنامه هیچ غرض شخصی ندارم، هیچ نفع شخصی برای خودم ندارم (صحیح است) و خدای من شاهد است که اینهمه مقاومتی که کردم و تحملی که کردم تصور می کردم و می ترسیدم از عدم انعقاد این عهدنامه مضراتی متوجه این مملکت بشود (صحیح است) و خواستم این مضرات را از بین ببرم (صحیح است) حالا عرض میکنم من و همکاران هیأت دولت من در این مقام از برای حفظ مصالح و منافع مملکت و دفع مضرات از این مملکت تکلیف خودمان را بجا آوردیم (صحیح است) و در این ساعت بنده عرض میکنم مسئولیت این مصالح مملکت را ما نسبت بخودمان و نسبت بوظیفه خودمان ادا کرده ایم حالا دیگر مسئولیت از ما سلب می شود...

جلائی - سلب نمی شود مسئولیت ...

نخست وزیر - اگر بد شد البته مسئول خواهیم بود ولی مسئول آینده و مضراتی که عرض کردم بنده عرض کردم ما ادای تکلیف کردیم و وظیفه خود را

ص: 206

انجام دادیم و بجای آوردیم. البته اگر مطابق نظر ما نشد و مصالح مملکت آن طوری که ما نظر داریم پیشرفت نکرد برای ما خیلی سهل است که کنار برویم و هیچ اشکالی هم ندارد ولی از ملیت این مملکت که نمی توانیم کنار باشیم (صحیح است) آقایان نمایندگان مجلس شورای ملی هم که نمی توانند کنار بروند. مردم این مملکت هم که از ملیت خودشان و مملکت خودشان نمی توانند دست بردارند (صحیح است) باید نظر کنند با تأمل، با تعقل، با ملاحظه اطراف و جوانب و موقعیت جغرافیائی، موقعیت زمانی و مکانی و اوضاع روزگار و همه اینها را بسنجند و ببینند آیا مصلحت هست یک همچو عهدنامه ای منعقد شود یا خیر ملاحظه کردید که نه عجله کردیم، نه فشار آوردیم، نه تهدید کردیم، نه تحبیب کردیم، نه تطمیع کردیم، هیچکار نکردیم (صحیح است) عهدنامه را پیشنهاد کردیم و قبل از پیشنهاد کردن با آقایان مشاوره کردیم. بعد از پیشنهاد کردن جلسات کردیم، کمیسیونها کردیم، مشورتها کردیم در مجلس شورای ملی آقایان با فراغت نظر صحبتهاشان را کردند و حرفهاشان را زدند. هیچ چیزی را پنهان و پوشیده نکردیم. حالا باز هم عرض می کنم بعقیده ما مصلحت این مملکت این است که این عهدنامه تصویب شود و تصویب نشدنش هم ممکن است برای این مملکت مضرات داشته باشد. (صحیح است)

جمعی از نمایندگان - مذاکرات کافی است.

دکتر جوان - بنده با کفایت مذاکرات مخالفم. بنده عرض دارم.

رئيس - بفرمائید .

دکتر جوان - خوب چون آقایان اجازه نمی دهند که صحبت بکنم صحبت نمی کنم ولی چون مطابق ماده 32 نظامنامه اجازه داده شده که در شور دوم اگر اعتراضاتی دارند بعنوان ارجاع به کمیسیون تقدیم کنند بنده نسبت به فصل پنجم اعتراض دارم که نوشته ام و تقدیم مجلس شورای ملی می.کنم چون ماده 32 صریح است به اینکه باید اعتراضی که بعنوان کمیسیون داده شد در مجلس مطرح شود و طبع و توزیع شود بنده تقدیم می کنم .

ص: 207

رئیس - گزارش کمیسیون امور خارجه قرائت می شود گزارش کمیسیون.

لایحه شماره 4715 دولت راجع به پیمان دولتین شوروی و پیمان دولتین شوروی و انگلیس با دولت ایران که در نتیجه مذاکرات مجلس شورایملی و پیشنهادهایی که از طرف بعضی از آقایان نمایندگان ضمن شور اول برای شور دوم ارجاع به کمیسیون امور خارجه گردیده بود در کمیسیون در جلساتی با حضور جناب آقای نخست وزیر و جناب آقای وزیر امور خارجه مورد مذاکره و مداقه گردیده. بالاخره کمیسیون روز پنجشنبه دوم بهمن 1320 تشکیل و در نتیجه توضیحات دولت و مذاکرات لازمه عین خبر شور اول بضمیمه مراسله ای که بنام ضمیمه 3 با توافق دولتین شوروی و انگلیس دائر بر قبول بعضی از اصلاحات پیشنهادی به کمیسیون داده شده بود بتصويب اکثریت کمیسیون رسیده اینک خبر آن برای شور دوم تقدیم مجلس شورای ملی می گردد.

مخبر کمیسیون امور خارجه - م .

همراز ماده واحده - مجلس شورای ملی پیمان اتحاد دولت شاهنشاهی ایران و دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و انگلستان را که مشتمل بر نه فصل و شش نامه می باشد و در تاریخ 24 آذر ماه 1320 از طرف نمایندگان سه دولت پاراف شده تصویب و به دولت اجازه میدهد امضاء و مبادله شود.

رئیس - آقای دکتر جوان اعتراضی دارند (بعضی از نمایندگان -- نمی شود) عرض بنده را توجه بفرمائید در فصول اعتراض رسیده است اعتراض باید طبع و توزیع شود یا خیر؟

دکتر جوان - بسیار خوب بعد از طبع و توزیع میفرمائید صحبت کنم؟ چشم.

بيات - باید اعتراضشان قبول ،شود، بعد طبع و توزیع شود.

دکتر طاهری - اول باید طبع و توزیع شود.

دکتر جوان - پس قرائت بفرمائید بعد طبع و توزیع شود.

رئیس – آقای بیات.

ص: 208

بيات - عرض کنم مطابق نظامنامه در شور اول یا دوم پیشنهادی که می شود بعنوان ارجاع به کمیسیون باید به مقام ریاست تقدیم شود و بعد باید طبع و توزیع شود (بعضی از نمایندگان - قابل توجه بشود) و بعد از بیست و چهار ساعت طبع و توزیع باید در جلسه بعد مطرح شود و قابل توجه بشود یعنی تکلیفش معلوم شود بنابراین، این اعتراض را باید اول طبع و توزیع کنند بعد در جلسۀ دیگر مطرح کنند.

دکتر جوان - بنده یک اخطار کوچک نظامنامه ای دارم .

رئیس - بفرمائید.

دکتر جوان - چون مطابق قانون در این قسمت ماده واحده بعقیده بنده باید صحبت بشود حالا که میفرمائید نباید صحبت بشود این موضوع را باید رأی بگیرند آقایان رأی دادند که صحبت نشود بنده هم عرضی نمی کنم .

رئیس - به این پیشنهاد شما رأی گرفته می شود (بعضی از نمایندگان - رأی گرفته نمی شود).

اوحدی - اخطار نظامنامه ای .

رئیس - بفرمائید.

اوحدی - عرض کنم این ماده 32 دارای سه قسمت است قسمت اول راجع است به ضمن شور اول یا دوم شور اول اگر اعتراضی رسید همانطور است که باید بعنوان پیشنهاد به مجلس باشد و پس از رأی گرفتن در مجلس می رود به کمیسیون ولی راست است که در صدر این ماده هم نظامنامه شور اول و دوم هر دو را دارد اما در شور دوم این مطلب را ندارد مگر در یک صورت اگر کمیسیون تصویب کرد دیگر در شور دوم کسی حق ندارد در اطراف آن صحبت بکند ولی اگر تردید کرد یا رد کرد آنوقت ممکن است در شور دوم معترض باز اعتراضات کند و آنوقت مجلس رأی میدهد به اینکه دولت باز تجدید نظر در اصل عهدنامه بکند مواد صریح نظامنامه این است که عرض کردم بنابر این در شور دوم وقتی که کمیسیون تصویب کرد باید مجلس هم رأی بدهد.

رئیس - آقای دشتی .

ص: 209

دشتی - بهتر از همه این است که متن ماده را بخوانیم «ماده 32 - هر گاه دولت لایحه قانونی به مجلس فرستاده و بر وفق اصل 24 قانون اساسی تصویب عهدنامه ای که با یکی از دول خارجه بسته میشود تقاضا نمود در باب مواد عهدنامه رأی گرفته نمی شود! و تغییری در متن آن داده نمی شود. اگر در ضمن شور اول یا دوم بعضی از نمایندگان در برخی از شرایط اعتراض و ایرادی دارند این اعتراض و ایراد باید بعنوان رجوع به کمیسیون در مجلس اظهار شود قبول یا رد رجوع به کمیسیون وقتی مطرح می شود که لااقل بیست و چهار ساعت قبل اعتراضات مزبوره طبع و توزیع شده باشد. هرگاه مجلس پس از مباحثات در باب ارجاع به کمیسیون این مسئله را قابل توجه دانست آنوقت به کمیسیون رجوع می نمایند. در موقع شور ثانوی کمیسیون را پرتی در باب موارد اعتراضی طبع و توزیع کرده و در ضمن آن عقیده خود را در باب تصویب یا رد یا تعویق لایحه بیان می نماید و پس از آن مجلس ملاحظات خود را کرده و رأی قطعی می دهد. در صورت رد یا تعویق لایحه مجلس بدین طریق رأی می دهد. مجلس شورای ملی به دولت تکلیف می کند که در باب شرايط معترض عليها مجدداً با دولت متعاهده داخل مذاکره و گفتگو شده. در مواقعی که فوریت لایحه مزبوره از طرف مجلس تصدیق شده باشد شرایطی که به میسیون رجوع می شود را پرت آنرا کمیسیون مزبور معجلاً پس از ختم مباحثات شرایط بلا اعتراض به مجلس پیشنهاد می کند» من تصور می کنم که این ماده خیلی ساده و صریح است و جای هیچ شبهه ندارد و آن این است که الآن آقای دکتر جوان اعتراض دارند در این اعتراض به رأی گرفته می شود، نه مذاکره می شود. طبع و توزیع کنند پسر از اینکه 24 ساعت ازش گذشت و مجلس دوباره تشکیل شد ایشان بعنوان اینکه پیشنهادشان ارجاع به کمیسیون شود یک توضیحاتی می دهند و بعد از آن رأی گرفته می شود اگر مجلس قبول کرد به کمیسیون می رود اگر قبول نکرد که هیچ .

رئیس - آقای نخست وزیر

ص: 210

نخست وزیر - بنده این اعتراض آقای دکتر جوان را که ندیدم و نمی دانم چیست ولی فقط می خواهم خاطر محترم خواهم خاطر محترم آقایان را متوجه کنم که با این مذاکرات و ترتیب این لایحه و این پیشنهادها و این ضمائم اخیری هم که موافقت شده است مطلب قطع شده است. ارجاع به کمیسیون معنی واقعیش این است که اگر قابل توجه شد ببرند باز دوباره با طرفها مذاکره بکنند. آقایان بخاطر داشته باشند مخصوصاً آقای دکتر جوان که این پیشنهاد را میکنند بخاطر داشته باشند که این عهدنامه و پیمان است با دولتهای خارجی یک مسئله داخلی نیست، یک طرف آن دولت ایران است عرض کردم این به این شکل قطع شده است. البته آقایان در رأی خودشان مختارند که قبول کنند یا رد کنند بسته به این است که مصلحت را چطور تشخیص می دهند ولی اگر هم تصور می فرمایند که این اعتراض فرضاً در مجلس شورای ملی قابل توجه بشود برای ما ممکن است که بعد برویم داخل مذاکره بشویم و یک نتیجه دیگری بگیریم بنده باید عرض کنم که اینطور نیست و نمی شود حالا با این فکر و با این کیفیت که عرض کردم آقای دکتر جوان در رأی خودشان مختارند که رأی بدهند یا ندهند ولی برای اینکه تکلیف معلوم بشود اگر ممکن است خواهش بنده را قبول بفرمایند این پیشنهاد خودشان را پس بگیرند و جز اینکه یک قدری هم باز کار بتعویق بیفتد نتیجه دیگری حاصل نخواهد شد (صحیح است).

رئیس - آقای دکتر طاهری.

دکتر طاهری - بنده عرضم این است که تعویق این قضیه 24 ساعت است امروز عصر طبع و توزیع میشود فردا عصر هم جلسه میشود مطابق نظامنامه عمل میشود و این نظریه ای هم که آقای نخست وزیر فرمودند اکثریت مجلس متوجه این نکته هست و امروز هم که رأی گرفته نمی شود از آقای دکتر جوان هم خواهش کنیم اگر ممکن است پیشنهادشان را مسترد بدارند چون با توضیحی که جناب آقای نخست وزیر دادند تأثیری ندارد آن زحمتی که باید کشیده شده و کارهائی که مقصود اصلی اگر بود حاصل شده است و این اصلاحاتی است که شده حالا هم اگر آقای دکتر جوان پیشنهادشان را پس بگیرند امروز رأی بگیریم و

ص: 211

اگر پس نگیرند 24 ساعت عقب می افتد یعنی امروز طبع و توزیع می شود فردا بعد از- ظهر جلسه تشکیل میشود و پیشنهاد ایشان تکلیفش معلوم می شود.

رئیس – این مسئله را بنده درست متوجه نمیشوم یک لایحه دو شوری است شور اولش شده مجال اعتراض هم به آقایان داده شده آقایان اعتراضاتی کرده اند به کمیسیون رفته و بعد هم کمیسیون رأی خودش را داده است آیا لایحه سه شوری هم ما داشته ایم تا بحال؟! حالا لایحه باید امروز رأی گرفته شود دیگر به کمیسیون نباید برود.

دکتر طاهری - لایحه دیگر به کمیسیون بر نمی گردد فقط چون موضوع عهدنامه است باید اعتراض طبع و توزیع شود.

رئيس - ما رأی خودمان را می گیریم بعد اگر اعتراضی هست صحبت کنند. آقای دشتی .

دشتی – این موضوع عهدنامه است و چون مهم است باید تمام نکات نظامنامه در آن رعایت شده باشد و این نظامنامه حق می دهد که اگر اعتراضی شد آن اعتراض طبع و توزیع شود و 24 ساعت بعد مطرح شود و این حق را نظامنامه داده است و چون این عهدنامه یک کار مهمی است باید تمام دقایق قانونی آن رعایت شود فقط یک روز وقت می خواهد فردا بعد از ظهر مجلس تشکیل شود و تمام می شود و این تأخیر اهمیتی ندارد.

رئیس - آقای دکتر جوان .

دکتر جوان - بنده در پیشنهاد خودم باقی هستم اینکه می فرمائید نباید برود به کمیسیون اولاً کسی که مخالف است عقیدهاش این است که باید برود به کمیسیون بنده که این پیشنهاد را میدهم فرضاً آقایان هم بعد از 24 ساعت که جلسه میشود رأی بدهند که نرود به کمیسیون استفاده که بنده خواهم کرد از همین است که این اندازه پیشنهادی داده ام و در اطرافش توضیحی هم داده ام ولو در یک ماده والا بنده در هفت قسمت اعتراض کرده بودم که صحبت کنم ولی حالا که اینطور شد که در یک قسمت صحبت کنم در همان یک قسمت صحبت می کنم

ص: 212

بعلاوه این پیشنهادی را که داده ام و در اطرافش توضیح هم بدهم موثر میدانم و ممکن است چند نفر از آقایان در این پیشنهاد با بنده همعقیده شوند.

رئیس - آقای طباطبائی .

طباطبائی - عرض کنم مطلب همان بود که آقای رئیس فرمودند یک لایحه وقتی به مجلس داده می شود دو شور دارد و فوراً می رود به کمیسیون این یک مرتبه و راپورت می آید به مجلس و پیشنهادات داده میشود دو مرتبه می رود به کمیسیون این سه مرتبه این عهدنامه همینطور شده است حالا هم تصریح شد به اینکه به کمیسیون نخواهد رفت. (همهمه نمایندگان - چرا نخواهد رفت - زنگ رئیس)

طباطبائی - آقایان اجازه بدهید اگر رأی داده شود ممکن است برود به کمیسیون ولی نباید رأی بدهند و نظامنامه هم صریح است بنظر بنده خوبست اعتراض خوانده شود ببینیم چیست .

رئیس - آقای دشتی .

دشتی – آقایان عوض اینکه کار را تسریع کنند خرابتر می کنند. با اینکه ماده 32 نظامنامه صریح است دیگر این گفتگوها لازم نیست اصلاً نظامنامه برای این است که دستور رفتار مجلس باشد. در هر دقیقه و جلسه ای نمیشود نظامنامه را تغییر داد. نظامنامه تصریح دارد که اگر وکیلی اعتراض کرد باید اعتراضش طبع و توزیع شود و پس از 24 ساعت مطرح شود اینجا نه آقای رئیس لازم بود صحبت بفرمایند و نه آقای طباطبائی و نه بنده. الآن مجلس را ختم میکنیم و اعتراض آقای دکتر جوان طبع میشود و توزیع میشود فردا سه ساعت بعد از ظهر جلسه تشکیل می دهیم و به آن اعتراض رأی گرفته میشود و دیگر لایحه ارجاع به کمیسیون نمی شود. ماده 32 هم به وکیل و هم به مجلس شورای ملی این حق را داده است که آن پیشنهاد کند و این رأی ندهد دیگر لازم نیست اینقدر صحبت بشود این پیشنهاد طبع و توزیع میشود و مجلس را ختم میکنیم فردا سه ساعت بعد از ظهر مجلس بشود.

رئیس - آقای سزاوار .

ص: 213

سزاوار بنظر بنده این ماده 32 دارای اجمال و ابهامی است...

(بعضی از نمایندگان - اینطور نیست - همهمه نمایندگان)

سزاوار - اجازه بفرمائید موقع شور اول باید پیشنهادات داده شود و 24 ساعت قبل هم باید داده شود و طبع و توزیع شود و بعد مطرح بشود و پس از اینکه پیشنهادات رد یا قبول شد، می رود به کمیسیون ولی همانطور که جناب آقای رئیس فرمودند لایحه دو شوری است بنده خودم هم نظر مخالفت نسبت به مواد دارم و از این لحاظ البته موافقم با آقای دکتر جوان ولی چیزی که هست در قسمت اول نظامنامه نویسد در موقع شور اول و دوم و در قسمت پائین راجع به شور دوم می نویسد در موقع شور ثانی کمیسیون را پرتی در باب موارد اعتراض طبع و توزیع کرده و در ضمن آن عقیده خود را در باب تصویب یارد یا تعویق لایحه بیان می نماید بنابر این این عمل شده و کمیسیون این کار را کرده است در شور دوم بنابر این دو مرتبه اعتراض شود این مرتبه سوم می شود و تطبیق نمی کند با قسمت اخیر نظامنامه و بنظر بنده این ناظر به قسمت اول بوده و در شورثانی همینقدر که کمیسیون نظرش را داده و اظهار عقیده کرد باید آن نظر کمیسیون را مجلس رأی بگیرد .

رئیس - آقای دشتی .

دشتی -- بنده تعجب می کنم از رفیق عزیزم آقای طباطبائی که برخلاف فکر سلیمی که دارند صحبت می کنند این ماده نظامنامه فارسی است نه فرانسه است نه ترکی. اگر در شور اول یا دوم بعضی از آقایان نمایندگان اعتراضی داشته باشند آن اعتراض طبع و توزیع میشود و پس از 24 ساعت مطرح می شود و این کاملاً واضح است و اینکه آقای سزاوار فرمودند راجع به شور اول و این قسمت آخر تکلیف هر دو را معین می کند و بنده تعجب می کنم از یکنفر وکیل ، عدلیه که این اعتراض را می کند .

سزاوار - من تعجب میکنم از آقا که التفات نمی کنند .

دشتی - بالاخره رأی آقای رئیس قاطع است که مطابق نظامنامه عمل کنند یعنی مجلس را همین الآن ختم بفرمایند و برای سه بعد از ظهر فردا جلسه را معین

ص: 214

کنند .

رئیس - آقای سزاوار .

سزاوار بنابر فرمایشات آقای دشتی باید یک خبر دیگر کمیسیون تهیه کند.

(همهمه نمایندگان - خیر نباید راپورت بدهد)

سزاوار - پس قرار بر این است که یک قسمت از نظامنامه را عمل نکنیم. این خبر کمیسیون است و نظر کمیسیون هم معین شده است باید تکلیفش معین شود والا بنده هم اعتراض دارم و اگر اینطور است اعتراضاتم را می دهم.

رئيس - آقای اوحدی .

اوحدی - فرض می کنیم آنچه را که آقای دشتی فرمودند صحیح است فرض می کنیم امروز در اطراف لایحه اظهاری نشود و اعتراض آقای دکتر جوان طبع و توزیع شود فرض می کنیم اینها همه درست بعد از بیست و چهار ساعت طبع و توزيع شده آمد به مجلس شورای ملی و مجلس بعنوان رجوع به کمیسیون رأی داد و می رود به کمیسیون و وقتی که رفت به کمیسیون لایحه سه شوری می شود. بنابر این بنده مخالفم و بنظر بنده این لفظ دوم که در نظامنامه نوشته شده تسامح عبارتی است. مجلس پس از شور دوم دیگر نباید قبول اعتراض کند.

رئیس - آقای ملک مدنی .

ملک مدنی - استدعا می کنم آقایان توجه بفرمایند ما همیشه نباید در موضوع نظامنامه تفسیری قائل شویم له و علیهی برایش قائل شویم. ماده 32 نظامنامه روشن است سوابقی هم دارد و ما نباید سابقه را بهم بزنیم وقتی که نظامنامه می نویسد: پیشنهادات باید 24 ساعت قبلاً طبع و توزیع شده باشد باید همانطور عمل شود حالا که آقای دکتر جوان یا آقای نوبخت یا هر کدام از آقایان پیشنهاداتی دارند میدهند فردا سه ساعت بعد از ظهر مجلس تشکیل می شود و در اطراف آنها مذاکره میشود و رأی داده میشود و مجلس هم و اکثریت مجلس هم با بیانات آقای نخست وزیر موافقت دارند و توجه دارند و ما نباید برخلاف اصل

ص: 215

کاری کنیم.

رئیس - آقای دکتر ملک زاده.

دکتر ملک زاده - عرض کنم مثل اینکه وضعیت در سواد فارسی ما هم تأثیر کرده است. برای اینکه بعقیده بنده نظامنامه صاف و روشن و صریح است و صراحتاً می گوید وکیل حق دارد که در شور اول یا در شور دوم اگر اعتراض دارد بگوید و باز بطور صریح می گوید 24 ساعت باید بگذرد و پس از طبع و توزیع این پیشنهاد مطرح شود اگر مورد توجه شد میرود به کمیسیون و اگر نشد البته رد میشود و لایحه تصویب میشود و موضوعی هم گفته شد سه شوری میشود اینطور نیست شور دوم باید تمام شود و ما در جریان شور دوم این عمل را می کنیم. بعقیده بنده دولت هم متوجه هست و بیاناتی را هم که آقای رئیس الوز را فرمودند تأیید این عمل نظامنامه و این ارجاع را می کند فقط اختلاف نظر در فلسفه و موضوع بحث است. آقای رئیس الوزراء میفرمایند اعم از اینکه مورد قبول واقع بشود و مورد توجه بشود یا نشود و یک رأی بدهید یا ندهید طرف این قضیه ما هستیم این به این صورت خاتمه پیدا کرده است و مجلس آزاد است راجع به این لایحه رأی بدهد یا ندهد. از آن طرف آقای دکتر جوان هم یک فلسفه ای دارند و آن این است که می فرمایند پس از اینکه من یک توضیحاتی دادم چون از طبقه مخالفین هستم ممکن است این توضیحات من تأثیری در مجلس شورای ملی و رأی وکلا بکند یک عده آرائی در مساعدت آن عقیده من تولید کند و الا راجع به نظامنامه بعقیده من اختلاف نظری در بین نیست یا باید ایشان پیشنهادشان را پس بگیرند و یا باید طبع و توزیع شود و بعد مذاکره شود.

رئیس - آقای تهرانچی .

تهرانچی - بعقیده بنده در شور دوم هم مذاکره در کلیات دارد و الا مذاکره در کلیات کجا رفت (جمعی از نمایندگان با همهمه - کلیات ندارد) اجازه بفرمائید بعقیده بنده هم در شور اول و هم در شور دوم هم مذاکره در کلیات دارد و هم مذاکره در مواد (بعضی از نمایندگان - اینطور نیست) چرا عملی است که

ص: 216

مجلس کرد برای اینکه قبل از وقت در خارج لوحۀ موافق و مخالف گذاشته شده و اگر اعتراضی در مواد باشد باید صحبت شود. (همهمه نمایندگان)

رئيس - آقای مؤید احمدی .

مؤید احمدی - عرض کنم بنده با اینکه خاطر مبارک آقایان مسبوق است که در جلسه سابق راجع به نظامنامه عقایدی عرض کردم که باید اصلاح شود لکن عجالتاً تا این نظامنامه هست مجبوریم بر طبق آن عمل کنیم (صحیح است) و همینطور که آقای دشتی گفتند علاجی نداریم غیر از اینکه یا آقای دکتر جوان پیشنهادشان را پس بگیرند و رأی بگیریم به قرار داد یا باید بفرمایند طبع و توزیع شود و فردا عصر جلسه تشکیل شود اما خود آقای اوحدی هم که مخالف بودند فرمودند عبارت تسامح دارد و همین کافی است که ما بر طبق نظامنامه عمل کنیم.

رئیس - آقای انوار

انوار - بنده استدعایم این است که مذاکرات کافی است و بس است دیگر جلسه را ختم کنیم و فردا سه بعد از ظهر جلسه را تشکیل بدهیم.

نمایندگان - کافی است مذاکرات .

رئیس - آقای وزیر فرهنگ فرمایشی داشتید.

وزیر فرهنگ (آقای تدین) - چون نسبت به تصویب این عهدنامه ها در مجلس شورای ملی بنده هم بی سابقه نیستم و همین ماده 32 نظامنامه کاملاً بموقع اجرا گذاشته میشده است و البته نمایندگان حق دارند در ضمن شور اول یا شور دوم بهمان ترتیبی که نظامنامه معین کرده است پیشنهاد بدهند فقط کرده است پیشنهاد بدهند فقط میخواستم یک تذکری بدهم به اینکه ممکن است در جلسۀ فردا هم باز بعضی از آقایان بخواهند پیشنهاد بدهند بنده خواستم تذکر بدهم که با توجه به این قسمت نظامنامه البته می فرمائید آن پیشنهادها مطابق معمول طبع و توزیع شود و برای فردا عصر هم جلسه تشکیل شود عرض دیگری ندارم. (نمایندگان - صحیح است)

رئیس - آقای وزیر جنگ .

وزیر جنگ (سرلشکر نخجوان) - لایحه ایست که در جلسات قبل راجع به

ص: 217

برقراری مستمری در حق افسران و همردیفانی که در این وقایع اخیر بشهادت رسیده بودند عرض شد و حالا لایحه اش را تقدیم می کنم (صحیح است)

جلسه 18 صورت مشروح مذاکرات مجلس روز دوشنبه ششم بهمن ماه 1320مجلس چهار ساعت بعد از ظهر بریاست آقای اسفندیاری تشکیل گردید و بقیه شور دوم درباره پیمان ادامه یافت .

بقیه شور دوم و تصویب لایحه پیمان بین دولت ایران و دولتین شوروی و انگلستان

رئیس - بقیه شور دوم پیمان بین دولت ایران و دولتین شوروی و انگلستان مطرح است. از طرف آقای دکتر جوان در فصل پنجم و از طرف آقای نوبخت در فصل اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم و هفتم و هشتم و نهم وضماتم اعتراضاتی رسیده است که طبع و توزیع شده و به اطلاع آقایان نمایندگان محترم رسیده آقای نوبخت توضیحاتی که دارند مطابق نظامنامه بطور اختصار بعرض مجلس خواهند رسانید. (صحیح است) آقای نوبخت بفرمائید.

نوبخت - بنده 9 اعتراض دارم که در اطراف هر یک بایستی توضیح خودم را در اطراف همه آنها عرض کنم حالا آقایان می فرمایند که در اطراف هر یک جدا جدا عرایضی بکنم یا یکمرتبه بگویم هر طور که دستور و اجازه می فرمایند، عرض کنم.

رئیس - بطور اختصار همه را یکمرتبه بفرمائید.

نوبخت - چشم. اعتراض اول بنده راجع به ماده واحده است. ماده واحده می نویسد مجلس شورای ملی پیمان اتحاد بین دولت شاهنشاهی ایران و دول اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و انگلستان را که مشتمل بر 9 فصل و شش نامه می باشد و در تاریخ 24 آذرماه 1320 از طرف نمایندگان سه دولت پاراف شده

ص: 218

تصویب و به دولت اجازه میدهد امضاء و مبادله شود.

این ماده واحده دارای یک مقدمه است و 9 فصل و شش نامه، بنده ایرادی که کردم در اینجا یکی راجع به اینست که در اینجا قید نشده است آیا صورت مجلس داشته است یا نداشته است ثانیاً در قسمت مقدمه این لایحه ماده واحده که شامل مقدمه و فصول و ضمایم است البته باید صورت مجلس هم داشته باشد و در اطراف این موضوع بنده عرایض خودم را عرض می کنم .

ماده واحده شامل مقدمه و فصول و ضمایم و البته صورت مجلس است اگر صورت مجلس داشته باشد و پیش از همه چیز درباره منشور اتلانتیک که آقایان دولتی ها به آن خیلی می نازند و یکی از آقایان نمایندگان هم بعنوان دو مرد بزرگ آنرا متذکر شدند و مقدمه این قرارداد را تشکیل می دهد چند کلمه بعرض مجلس می رسانم دنیا خیلی از اینگونه مردهای بزرگ دیده است یکی از آنها هم ویلسن رئیس جمهور پیشین آمریکا بود که بزرگی او سراسر در گفتار بود او هم بعقیده بعضیها مرد بزرگی بود که همه دیدیم و شنیدیم و دانستیم که نیم کرده هم در دو صد گفته ایشان مشاهده نشد و سند افتضاح او را ولز دانشمند معروف انگلیس در کتاب خودش ثبت نموده و آنچه من باید در اینجا درباره این قبیل مردان بزرگ بگویم او در کتاب تاریخ مفصل و مشروح خود یاد کرده است و همه می توانند آنها را در کتابخانه مجلس بخوانند و قیمت گفتار مردان بزرگ ایشان را بسنجند. عرض کردم ولز دانشمند معروف انگلیس گفته است. متأسفانه قرارداد آقای فروغی برروی چنین پایه سستی بنا شده شده و مقدمه آنهم مصدر بهمان نام مبارک منشور آتلانتیک میباشد و دولت کنونی ما با نهایت تأسف می خواهد در این کشور ده هزار ساله یک تحول بسیار بزرگی ایجاد کند و ایران را از حالی بحالی سوق بدهد به چه دلیل؟ بدلیل منشور آتلانتیک که دو نفر با هم برروی آب نشسته و مضمون آنرا با هم قول داده اند و آقای روزولت هم از آنطرف اقیانوسها قضایای شهریور ماه را برای ایرانیان ارمغان و مژدگانی آن منشور فرستاده اند و برای همین مهر و محبت هم بعضی جراید ما اینهمه سنگ آمریکا را

ص: 219

بسینه می زنند و این دوستی فراموش نشدنی را نمونه عواطف و انسانیت مردان ینکی دنیا می شمارند و یقین است که ملت ایران این ارمغان محبت را هرگز فراموش نخواهد کرد بسیار خوب خدا بزرگترین دادخواه ما است او بهتر از همه می بیند و بهتر از همه می داند.

عرض کردم این منشور اساساً برروی آب بسته شده است و نمی دانم این شعر از خود آقای فروغی است یا از مرحوم والد ایشانست از هر که هست مثال خوبی است که می گوید :

همیشه مردم چشمم ز آب دیده پر است *** خراب میشود آن خانه ای که بر لب آبست

تا چه رسد به اساسی که پایه آن بر روی آب باشد. بله این منشور وقتی می تواند رسمیتی داشته باشد یا شالوده و دلیل یک عملی بشود که در مجلس انگلیس و در مجلس آمریکا مورد تصویب واقع گردد و گرنه رؤسای دول خیلی قرارها با هم می گذارند که غالباً صورت عمل پیدا نمی کند اگر دولت انگلیس دولت آمریکا دو دولت دیکتاتوری بودند باز جای ایرادی نبود و شاید ممکن بود قرار و مدار مستر چرچیل و آقای روزولت سندی باشد اما دولتهائی که هر ساعت ممکن است مجلس آنها را معزول و بسا آنکه محکوم نماید کی و کجا قولشان می تواند برای سالهای متمادی دارای اعتبار باشد؟ مگر چمبرلین نخست وزیر انگلیس نبود که مجلس انگلستان او را معزول کرد و چرچیل را بجای او گذاشت؟ ممکن است فردا هم آقای چرچیل جای خود را به ایدن بدهد .

شما آقای فروغی خودتان این قرارداد را به مجلس می آورید و می گوئید تا مجلس تصویب نکند قابلیت آنرا ندارد که مورد اجرا واقع شود پس چطور پایه قرارداد خود را بر روی گفتار دو نفر که آنها هم همکار شما هستند و مجلسهای آنها ممکن است قولشان را قبول نکنند سندی معتبر می پندارید و در ذیل یک مسئله قضایائی که مطابق منطق هیچگونه ارتباطی با هم ندارند قرارداد اتحادی قائل می شوید و امضا می کنید و از مجلس هم تصویب آنرا می خواهید. شما می آنرا می خواهید. شما میگوئید شاهنشاه

ص: 220

ایران و پادشاه بریتانیا و هیأت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی نظر به اصل منشور آتلانتیک که رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلستان در 14 اوت 1941 بر آن توافق کرده اند و اتحاد جماهیر شوروی هم در 24 سپتامبر 1941 آنرا تائید کرده است و دولت ایران هم توافق کامل خود را با آن اصل ابراز می نماید آرزومند میباشد که رشته دوستی و حسن تفاهم فیمابین استوار شود. نظر به اینکه این مقاصد بوسیله قرارداد اتحاد بهتر حاصل میشود توافق نمودند که قراردادی منعقد کنند اینها پنج قضیه قضیه یا پنج جمله هستند که باید یکی معلول دیگری باشد و آن قضیه که علت همه آنهاست همان منشور آتلانتیک است که بر طبق دلائل حسی و دلائل علمی و منطقی یک قضیه غیر مسلم و غیر موجهی است و یک ادعائی است که بهیچوجه صورت قانونی ندارد پس چنین قضیه چگونه میتواند سبب ایجاد قانونی بشود بعقیده من اگر ارسطو هم زنده می شد پایگون انگلیسی هم که از مجتهدین علم منطق است حاضر می گردید و از بعضیها هم در گذرانیدن این قرارداد آتشی تر و عجول تر می بودند هرگز نمی توانستند برای این جملات وجه ارتباطی قائل شده یا رأی بدهند که منشور آتلانتیک ممکن است بتواند علت ایجاد چنین قراردادی گردد.

چون روزولت و مستر چرچیل به اصل منشور آتلانتیک توافق کرده اند دولت ایران هم با اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس قرارداد می بندد! این هم شد منطق؟

این دو اصل غیر مسلم تمام مقدمه ایست که دولت در صدر این قرارداد . و بعقيده من هر کس اندک اطلاعی از منطق عملی و نظری داشته باشد می فهمد که این دو قضیه وجه ارتباطی با هم ندارند و خردمند قانون گذار نمی تواند آنرا تصدیق کند یا یک حرفی را پایه و اساس یک قانونی قرار بدهد! ایکاش این موادی که نامش منشور آتلانتیک است مطالبی بود یقینی آنهم که اینطور نیست و تماماً مصدر به کلمات شاید و نشاید است و هر منظوری را که بصورت ماده در آورده اند با جملاتی از قبیل «کشور اتازونی و انگلستان امیدوارند» یا «سعی می کنند» یا

ص: 221

«مایلند» یا «عقیده دارند» یا «آرزومندند» یا «در حدود امکان» مصدر نموده اند معلوم است که چنین قراری که دو نفر با هم توافق کنند با این کلمات کشدار آنهم در هنگام جنگ باز هم در صورتی که فاتح بشوند و بشرط آنکه از طرف کشور ما و پارلمانهای خود از بین نروند چه قیمت و ارزشی دارد؟ تازه اگر هم نتوانند نخواهند اجرا بکنند مانع و رادعی برای ایشان در بین نیست آری اگر مجلس آمریکا و مجلس انگلستان آنرا تصویب کرده بودند ممکن بود دارای اعتباری باشد.

آقای نخست وزیر، چون علت اولیه قرارداد شما را دو نفر با هم قول داده اند و به مجلس خودشان هم نبرده اند بیائید شما هم جوانمردی کنید و این قرارداد را از مجلس پس بگیرید و از سر ما بگذرید شما هم با آنها هر قولی می خواهید بدهید و کاری به کار ملت ایران نداشته باشید و او را با این امضا آلوده نکنید.

بنده وارد به این بحث نمی شوم که منشور آتلانتیک برای ملل جهان چه اثری دارد و تا چه اندازه مفید یا مضر است فقط عرض میکنم که ماده کنم که ماده دوم آن تقریباً به ظلم صریح دول زورمند حق قانونی داده است و در آخر ماده هشت آنهم این دو مرد بزرگ آقای نماینده محترم وعده داده اند که دول صلحجو را هم خلع سلاح کنند و هم از این خلع سلاح منتی بر آنها بگذارند که دوش ملل صلح جو را از بار سنگین تسلیحات سبک کرده باشند من اینطور از این دو ماده استنباط کردم ممکن هم هست اشتباه کرده باشم مردم بازاری را اصطلاحی است که می گویند ای مشتری احمق کجائی که هم مغبونت کنم هم ممنونم باشی! اما دنیا می داند که ملت ایران ملت احمقی نیست و در ردیف این قبیل ملل صلح جو هم هرگز نبوده و بعد از این هم نخواهد بود. ملتی که روزی تمام آسیا را با شمشیر خود گرفت و در همین اوان اخیر هم پادشاهش امپراطور هندوستان بود طرفدار این قبیل صلحها که به زیان او تمام شده نیست و نخواهد بود و تاریخ ایران گواه است که ایرانیان همیشه مردمی بودهاند جنگجو و سلحشور بوده اند و در تمام گیتی به شجاعت معروف هستند و زیر بار هیچ ظلمی نمی روند از جان می گذرند اما از آقائی و سیادت خود دست بردار نیستند و نخواهند بود هرگز بردگی نکرده اند هرگز اجنبی نتوانسته است آنها را بنده

ص: 222

و زرخرید کند.

ملتی که طوفان دریا را تهدید کرده از تنگه ترموپیل با تلفاتی بسیار سنگین عبور نمود ملتی است که هرگز نمی میرد .

راجع به قسمت فصل اول پیشنهاد بنده این است:

دولت ایران نسبت به دولت اتحاد جماهیر شوروی و دولت انگلیس معتقد به روابط مبنی بر قراردادهای آزاد و احترام متقابله ملل است و اساس روابط ایران با اتحاد جماهیر شوروی و دولت انگلیس مبتنی بر عهدنامه 26 فوریه 1921 و عهدنامه تأمینیهٔ بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی مصوبه 27 مهرماه 1306 می باشد.

علت اینکه فصل اول این قرارداد را عبث و مضر می دانم این است که محترم داشتن استقلال ایران و تمامیت خاک و حاکمیت او محتاج به تعهد هیچکس نیست اینکه آقای نخست وزیر در جواب بنده فرمودند که بنده گفته ام استقلال ایران که در فصل اول این عهدنامه ذکر شده است و دولتین متعهد شده اند آنرا رعایت کنند محتاج به پیمان نیست جواباً عرض می کنم که بنده هرگز چنین مطلبی عرض نکردم بلکه گفتم: آنچه تا امروز مورد اعتراف همه دول و ملل دنیا است این است که ایران مستقل و آزاد است و این استقلال را هم مدیون کسی نیست بلکه مدیون قوت معنوی و مادی خود می باشد بنابر این محتاج به تعهد و عقد پیمان نیست و دولت اتحاد جماهیر شوروی هم که از دول معتبر دنیا است از بدو امر تا حال معترف بوده است بنده هیچگاه عرض نکردم که دولتین تعهد کرده اند اگر این جواب را مردی میداد که کلمات را از هم فرق نمی گذاشت بنده خیلی متأثر نمی شدم اما از آقای فروغی که مردی دانشمند باشند بسیار گله مندم که بیان مرا طور دیگری تعبیر نمودند. آقای نخست وزیر خیلی فرق است میان این دو کلمه یکی شناختن یکی تعهد کردن من عرض کردم دول دنیا و همسایگان ما مثل تمام دنيا استقلال تام و تمام ما را شناخته اند نگفتم تعهد کرده اند و علت اینکه با این فصل هم مخالفم و اعتراض داده ام همین است که کلمه تعهد را بسیار مضر میدانم بلکه صریحاً عرض کردم که دولت اتحاد جماهیر شوروی سابقاً از اینگونه

ص: 223

تأمینها یا بعبارت دیگر از تعهداتی که بهانه تأمین استقلال است رسماً اظهار تنفر نموده است. چطور می شود با این تصریح گفته باشم که آنها تعهد کرده اند و البته فرق میان کلمه شناختن و تعهد کردن بقدری واضح و مبرهن است که محتاج به توضیح بیشتری نیستم و بسیار متأسفم که آقای فروغی این اشتباه خودشان را مکرر بر مکرر اظهار کردند. من هم در همان جلسه از آقای رئیس اجازه خواستم که جواب بدهم متأسفانه به من اجازه مرحمت نفرمودند. بنا بر این تمام فرمایشهای آقای فروغی که بر روی عبارت خودشان و این اشتباه اظهار شده است بکلی بی مورد می دانم. خوشبختانه هر کس بیانات مرا و بیانات ایشان را در روزنامه ها خوانده باشد بخوبی پی برده است که ایشان یک مطالب مجهولی را جواب گفته اند که روح من از آنها خبر نداشته است. من عهدنامه گفته ام ایشان تعبیر به تعهدنامه نموده اند من شناختن گفته ام ایشان تعبیر به تعهد کرده اند و هیچ مرد لغوی کلمات را اینطور معنی نمی کند و اینکه فرمودند مردم از عهدنامه وحشت دارند و در این مورد هم آوردند ناچار هستم که عرض کنم مردم از عهدنامه های مودت و دوستی هیچ وحشتی ندارند مردم از اینگونه قراردادها که نامش قرارداد اتحاد است وحشت امثله ای دارند و حق هم با آنها است دلیلش هم این است که ما با تمام دول دنیا سابقاً معاهده مودت بسته ایم و مردم هم از همان اوقات تا حالا از آنها خوشوقت بوده و هیچگاه هم وحشتی نداشته اند اما اینطور قرارداد که شما می خواهید منعقد کنید البته مایه وحشت است و گمان نمی کنم مردم آنقدر نادان باشند که نفهمند عهدنامه دوستی غیر از قرارداد اتحاد است آن هم با این شکل موهن مگر ما بخاطر نداریم که در عهدنامه روس و انگلیس 22 رجب 1325 قمری در اثر تنفری که ملت ایران راجع به معاهده مذکور ابراز داشتند سفیر انگلیس در تهران یادداشتی به دولت ایران فرستاده و تقریباً به این مضمون بوده که دو دولت روس و انگلیس رسماً تعهد کنند که استقلال و تمامیت ایران را رعایت نمایند و بهچوجه در امور ایران دخالت نکنند اگر آن معاهده را این اعتراف توانست بیغرض نشان بدهد فصل اول قرارداد شما هم میتواند این فکر را از توده مردم دور بکند.

ص: 224

باز هم در جواب عرایض من راجع بهمین فصل اول فرمودند «یکی از مطالب شما این بود که چطور شده است که دولتین شوروی و انگلستان تعهد رعایت استقلال دولت ایران را میکنند اما دولت ایران تعهد رعایت استقلال آنها را نمی کند» بعد هم جواب این جمله را اینطور اظهار فرمودند که «برای اینکه رو در بایستی نداریم ما اگر هم تعهد رعایت استقلال آنها را بکنیم بر آنها چیزی مزید نمی شود و مشکل بنظر می آید که ما در مقامی واقع شویم که بتوانیم به استقلال آنها خللی وارد کنیم یا منفعت برسانیم ولی عکس آن متصور است.» در این جا حق دارم که عرض کنم عبارت من طوری دیگر بود من گفتم قید این فصل موهن و مایه شبهه بلکه مشئوم است زیرا اگر این قرارداد چنانچه دولت می گوید قرارداد اتحاد است البته چنین قید و شرطی نسبت به یکطرف لازم نیست و اگر لازم باشد دولت ایران هم باید نسبت به آنها چنین تعهدی را قائل بشود این بود عبارت من. آقای نخست وزیر فرمودند «که اگر ما تعهد رعایت استقلال آنها را بکنیم بر آنها چیزی مزید نمی شود و مشکل بنظر می آید که ما در مقابل و در حالتی واقع شویم که بتوانیم به استقلال آنها خللی وارد بیاوریم یا به آن منفعت برسانیم ولی عکسش متصور است» اگر اینطور باشد تعهد ما البته مضر هم نیست و قول هم میدهم که تعهد ما مثل تضمین های دولت انگلستان نشود اما تعهد آنها نه تنها منفعت ندارد بلکه زیان بسیار برای آن پیش بینی می شود و بسیاری از کشورهای اروپا فدای همین گونه تعهدها شدند. علاوه بر این ممکن است ما را در معرض دشمنی تمام دول اروپا و بعضی از دول آسیا قرار بدهد پس به هم چیز خوبی مزید نمیشود و اگر مزید بشود چیز بدی است .

من هنوز نمی دانم آقای نخست وزیر از این واژه تعهد چه مفهومی را در نظر دارند. اگر این کلمه بدون قصد اصطلاحی ادا میشود یعنی تنها معنای لغوی آن در نظر است که چندان مصیبتی بر آن مترتب نیست اما اگر آنرا به شکل مصطلح سیاسی و مرادف با تضمین ادا می کنند گمان نمی کنمکه ایران تاب اینگونه تعهدها را داشته باشد و جریان این چند ساله به ما نشان داده که

ص: 225

دولت انگلستان مکرراً بسیاری از کشورهای اروپا را تضمین کرد و در اثر آن تضمینها آن کشورها به خاک سیاه نشستند در حقیقت آسمان هم بار ضمانت را نمی تواند بکشد وانگهی این تعهد اگر چنین معنائی داشته باشد مخالف تمام معاهده های مودتی است که با تمام دول دنیا بسته ایم و بنظر من این تعهد عملی بیهوده است زیرا ما با همه ملل اروپا و آسیا دوست هستیم و دشمنی نداریم که کسی ما را در پناه تعهد خود بگیرد.

ملت ایران از وقایع اخیر سخت رنجیده خاطر است و معتقد است که آبرویش را از میان برده و هستی او را به باد فنا دادهاند و یکی تاب ندارد بروی دیگری نگاه کند. همه از یکدیگر شرمنده ایم و بار خجالت بدوش می کشیم در دنیا ما را روسیاه کردند مهمانهای ما را به اسارت و کشتن دادند پادشاه ما را به گرمترین نقاط می برند.... (همهمه نمایندگان - صدای زنگ رئیس. بعضی از نمایندگان - این حرفها خارج از موضوع است.)

رئیس - آقای نوبخت، آقای نوبخت این حرفها چیست که می گوئید آقا؟ اینها جزو اعتراض نیست. من به شما اخطار می کنم آقا. چرا برخلاف مصالح مجلس و مملکت حرف میزنید؟ یعنی چه یعنی چه؟ این حرفها معنی ندارد، ربطی به این مسئله ندارد. راجع به ماده اول اگر حرفی دارید بگوئید چرا برخلاف واقع حرف می زنید؟ آنوقت گله هم میکنید.. یعنی چه... این حرفها خوب نیست آقا ... (نمایندگان - صحیح است.)

صفوی - اخطار نظامنامه ای دارم. اجازه میفرمائید؟

رئیس - بفرمائید.

صفوی - عرض کنم که آقای نوبخت دیروز از نظامنامه داخلی مجلس استفاده کردند و اعتراضشان را دادند مطابق ماده 32 نظامنامه داخلی چون باید طبع و توزیع شود و 24 ساعت قبل بنظر نمایندگان برسد مطابق آئین نامه داخلی مجلس عمل شد و جلسه برای امروز موکول شد امروز هم باید مطابق آئین نامه رفتار کنند در اطراف پیشنهاداتشان باید بطور اختصار حرف بزنند ولی ایشان وارد شدهاند در

ص: 226

مباحثى که اصلاً مربوط به این قضایا نیست (صحیح است - صحیح است)

رئیس (خطاب به آقای نوبخت) - بنده ناچارم اخطار نظامنامه ای به شما بکنم و این رفتار را اگر تعقیب کنید نظامنامه را اجرا کنم. اگر مطلبی دارید مطابق نظامنامه بطور اختصار در اصل موضوع صحبت کنید و گله هم نکنید.

اورنگ - عرض دارم. بنده قبلاً اجازه خواسته ام. من هم توضیح و اخطار نظامنامه ای دارم .

رئیس - بفرمائید.

اورنگ - شما موافق نظامنامه و آئین نامه مجلس شورای ملی دیروز اعتراضاتی پیشنهاد کردید و آئین نامه هم مقرر کرده بود پیشنهادات شما طبع و توزیع شود و 24 ساعت بعد در مجلس مطرح شود و شما هم در اطراف پیشنهاداتتان توضیح مختصری بدهید و تکلیفش را مجلس معین .کند ما هم که در این مجلس شرفیاب هستیم میل داریم موافق همین نظامات عمل کرده باشیم. آقا در کجای نظامنامه نوشته است که شما شب تشریف ببرید خودتان یا دیگری لابد (چون چشم خودتان را بسته اید که درد می کند) برای شما بنویسد و یک کتاب مفصل بنویسید و بیاورید اینجا و به اعتقاد خودتان هم شاهنامه ایست و بخوانید. آخر من مادر مرده بموجب نظامنامه التزام نسپرده ام این کتاب شاهنامه مفصل شما را گوش بدهم کدام ماده نظامنامه گفته است من حتماً باید کتاب آقای نوبخت را گوش بدهم؟

نوبخت - قضاوتش با شما تنها نیست با تمام ایرانیها است.

اورنگ - من هم می گویم تمام ایرانیها و یک حاکم می خواهد حاکم هم مجلس شورای ملی است...

نوبخت - فصل دوم این قرارداد فصل بسیار مهمی است. (بنده خیلی خوشوقتم که آقای نخست وزیر گوش می دهند و ملتفت هستند که عرایض بنده خارج از موضوع نیست) (خنده نمایندگان) فصل بسیار مهمی است زیرا این فصل ایران را از جاده مستقیم بیطرفی منحرف می کند.

آقای نخست وزیر درباره عرایض سابق من فرمودند در باب اینکه این

ص: 227

اتحاد چه نوع اتحادی است خیلی توضیحات ندارم و همینقدر انواع اتحاد را بیان نموده ام که اگر گفته شود این قرارداد قرارداد اتحاد تدافعی است یا تعرّضی است آنوقت ثابت خواهم کرد که اینطور نیست» بعد هم عقیده خودشان را چنین بیان کردند که «اگر بنا شود اتحادها را در تحت تقسیمات معین در آوریم بنده اسم این را اتحاد تدافعی می گذارم.» اکنون که آقای فروغی اجازه فرمودند بطور خیلی مختصر درباره اقسام اتحاد توضیحی می دهم :

قرارداد اتحادی تعهد یک دولتی است نسبت به دولت دیگر که با او همراهی کند. عرض کردم همراهی کند نه همکاری که در ماده اول برنامه دولت ذکر شده است زیرا البته آقای نخست وزیر میدانند که میان همکاری و همراهی چقدر فرق است و همکاری از خصوصیات اتصال است نه اتحاد. یک قسم از اقسام قرارداد اتحادی اتحاد مطلق یا غیر مقید است یعنی روش چند دولت متحد طوری باشد که منافع آنها بالسویه یا مشترک باشد چون گمان نمی کنم که این قرارداد به دلیل فصول و محتویات آن از این نوع اتحاد باشد در اطراف آن چیزی عرض نمی کنم یک قسم دیگر اتحاد عام یا اتحاد کلی است که چند دولت به قسمی با هم یگانه میشوند که یک سیاست را پیروی می کنند این هم سه نوع است نوعی از آن یگانگی سیاست داخلی است نوعی دیگر یگانگی سیاست خارجی است و نوع سوم یگانگی سیاست داخلی و خارجی است و البته در داشتن حق با هم یکسان می باشند و عمل آنها هم یکسان است ولی ممکن است که هر یک بطور تساوی استقلال خارجی نداشته باشند البته قراداد دولت آقای فروغی از این قسم هم نیست. باقی می ماند دو قسم اتحاد یکی اتحاد تعرّضی یا اتحاد جنگی یعنی چند دولت با هم به دولت دیگر حمله نمایند البته از این قسم هم نیست. دیگری اتحاد تدافعی است که چند دولت با هم از تعرض دولت دیگر دفاع می کنند. بعقیده من قرارداد شما آقای نخست وزیر از این قسم هم نمیتواند محسوب بشود زیرا بموجب قسمت الف از بند دوم فصل سوم و بموجب ضمیمه سوم این قرارداد ایران شرکت در دفاع نمیکند و نباید هم شرکت بکند بنابراین بسیار متعجبم که آقای نخست وزیر

ص: 228

فرمودند اسم این را اتحاد تدافعی می گذارم.

فصل سوم این قرارداد مشتمل است بر سه بند بند اول آن حاکی از این است که دو دولت اجنبی متعهد میشوند که از یک یا چند دولت اجنبی دیگر بفرض اینکه به ایران تجاوز کنند ایران را دفاع نمایند.

قبل از همه چیز یک اصل مسلمی را در این جا از زبان همه ملت ایران تکرار میکنم که اجانب در نظر ما یکسانند همانطور که با انگلیس و یا دولت شوروی دشمنی و خصومت نداریم همانطور هم با آلمان و متحدین او خصومتی نداریم و تا وقتی که با ما دوست هستند ما هم با آنها دوست هستیم.

دوم اگر دولتهائی که به ایران تجاوز کردهاند ایران را از قوای خود تخلیه نمایند گمان نمی رود که دولت دیگری به ایران تجاوز کند و اگر هم تجاوز کرد، دفاع از ایران حق تغییر ناپذیر ارتش ایران و افراد ایرانی است و هیچ اجنبی در تحت هیچ اسم و رسمی حق ندارد ایران را دفاع کند. خیلی خنده آور است که برای یک فرض موهوم یعنی حمله یک اجنبی به یک اجنبی دیگر اجازه بدهیم که کشور ما را کنند در صورتی که ما با تمام دول اروپا و آسیا بالسویه دوست هستیم و پیمان مودت بسته ایم ملت ایران با ملت آلمان دوست است و چنانچه با ملت دوست است و چنانچه با ملت انگلیس دوست است و چنانچه با ملت ژاپون دوست است. ملت ایران معتقد است که ملت انگلیس و ملت روس هرگز راضی به اختناق ایران نیستند و اگر قصد این تجاوزی که دولت انگلیس دربارۀ ایران روا داشته است به مجلس خود میبردند و از نمایندگان انگلیس اجازه می خواستند بعقیده من هرگز ملت انگلیس به آقای چرچیل اجازه نمی داد که ارتش آنها ایران را غافلگیر کند و خیلی از روسا و نخست وزیرها هستند که غالب اعمال آنها مطابق عقیده ملت آنها نیست. بنابراین دفاع دولتین در برابر آلمان و متحدین او اگر در مرز ایران واقع شود دفاع از خودشان کرده اند نه از ایران زیرا ایران اگر بخواهد دفاع کند وقت ملت ایران اجازه بدهد ارتش او دفاع خواهد کرد.

معنی بند اول از فصل سوم این است که میان دولت ایران و دولت آلمان

ص: 229

خصومتی است که ممکن است به ایران حمله کند و دفاع ایران را هم دولت ما به دولت انگلیس و شوروی که دشمنهای او هستند واگذار کرده است و من در اینجا از طرف ملت ایران می گویم که ما نه با کسی دشمنی داریم و نه حق دفاع ایران را به اجنبی می دهیم .

رئیس - شما از طرف ملت ایران نمی توانید بگوئید آقا از طرف خودتان نمی توانید بگوئید .

نوبخت - چون من نماینده ملت ایران... (جمعی از نمایندگان - همه نمایندگان ملت ایرانند)

رئیس - آخر آقاجان همه نماینده ملت ایران هستند. چرا از حدود نظامنامه خارج می شوید؟ جان من یک نفر نمی تواند اینجا از طرف ملت ایران حرف بزند (صحیح است).

نوبخت - چشم. از طرف خودم عرض میکنم. اگر این را رعایت نکنیم پیمان مودت خود را با ملل اروپا حفظ ننمائیم بوسیله این بند اول دشمنی آنها را بدون سبب بطرف خود جلب کرده ایم.

در یکجا دولت از تجاوز جلوگیری نکرده در جای دیگر هم تجاوز دیگری را جلب می کند حالا می خواهیم بدانیم که آیا ملت او را گماشته است که درست منظور او را برعکس عمل نماید؟

البته اینطور نیست و ایرانی دولت خودش را می خواهد برای آنکه کشورش از تعرض دیگران مصون بماند شاید تمام آقایان تصدیق بفرمایند که تعهد یک دولت محارب با دولت دیگر از دولت ثالثی عداوت دولت محارب را نسبت به دولت ثالث جلب خواهد کرد یعنی دولت ثالث یک طرفه خواهد شد و در واقع محارب شماره دوم محسوب می گردد پس دولت ما بنابر اصل صحیح و خلل ناپذیر قانون اجتماع حق چنین کاری را ندارد زیرا ملت او را برای این کار معین نکرده و بنابر این ملت ایران به من که یک نفر نماینده مجلس هستم این حق را نمی دهد که با نظریه چنین دولتی موافقت کنم و مخالفت من دربارۀ این قرارداد برروی نظریه اساسی تمام

ص: 230

ملت ایرانست.

بند دوم این فصل سوم تعهد شاهنشاه ایران را در فقرات الف، ب، ج، د شرح میدهد و چنانچه مشهود است این بند قرارداد را از نوع قراردادهای اتحادی خارج کرده و در مرحله دیگر داخل میکند که نامش پیمانهای تعاونی است.

این بند به تنهائی مانند یک قرارداد تعاونی میباشد در صورتی که ایران هیچوقت برای پیمان اعانت حاضر نیست. علمای حقوق پیمان اعانت مطلق را اینطور معنی کرده اند که دولتی با جمیع وسائل یا بعضی از وسائلی که در دست دارد با دولت دیگر همراهی و اعانت مینماید و این اعانت عبارتست از حرکت خصمانه نسبت به دولتی که دولت معاونت شده خصم و دشمن اوست و دولت معاونت کننده نمی تواند مدعی بشود که بیطرفی خود را حفظ کرده است بلکه دشمن دولتی است که برضد او با دولتی دیگر همراهی نموده است این تعریفی است که علمای حقوق برای این نوع پیمان بیان نموده اند و با اینوصف من نمی دانم ملت ایران چگونه میتواند خصم و دشمن دولتی باشد که دولت انگلیس با او خصم و دشمن است و بنظر من برعکس دولت و ملت ایران با آلمان و ژاپون دوست است و با هر دو پیمان مودت و دوستی دارد و حق هم با ملت ایرانست زیرا ژاپون دولتی مقتدر و آسیائی است و مادام که ما با او پیمان مودت داریم نمی توانیم فصل سوم این قرارداد را مخصوصاً از بند دوم قبول نمائیم زیرا بر طبق قوانین جاری در میان ملل دنیا این فصل مخالف پیمانهای سابق ما است.

در بند دوم این فصل فقره ب «حق غیر محدود بدهند که آنها جميع وسائل ارتباطی را در خاک ایران بکار ببرند» من نمیدانم حق غیر محدود را چگونه ممکن است تعبیر نمود و جمله جمیع وسائل ارتباطی شامل چه چیزها خواهد شد مثلاً اگر جمله اخیر همین فقره (راههای آهن، راهها، رودخانه ها، میدانهای هواپیمائی، بنادر، لوله های نفت، تأسیسات تلفنی و تلگرافی و بی سیم مشمول این فقره می باشد). برای چیست اگر وسیله ارتباطی همینها است که ذکر آنها چه ضرورت دارد؟ اگر جز اینها وسائل دیگری نیز هست که آنها کدامند؟

ص: 231

در فقره ج از بند دوم کلمه هر نوع مساعدت جمله ایست بسیار عجیب و غریب و چطور ممکن است دولتی هر قدر هم که قادر باشد از عهده برآید که هر نوع مساعدتی را درباره وسائل و مصالح و کارگر مبذول دارد.

در بند سوم این فصل منظور نظر داشتن دول متحده حوائج ضروری ایران را جملۀ بسیار مضحکی است ممکن است منظور نظر من این باشد که ریشه بیداد را در تمام گیتی از بن برکنم و در عین حال کوچکترین اقدامی هم نکنم و ممکن است خیلی کارهای خوب منظور نظر من باشد که یکی را هم اقدام ننمایم. همچنین ممکن است منظور نظر دول متحده حوائج ضروری ایران باشد اما یک قدم هم برندارند زیرا تعهد عملی در ضمن این فقره دیده نمی شود حتی یک کلمه «برآوردن» هم جلو کلمۀ حوائج گذاشته نشده که اقلاً معلوم شود که حوائج ایران منظور نظر آنها است نه آنکه تنها حوائج ما را در آینه جهان نمای گیتی مشاهده کنند! زیرا منظور نظر داشتن حوائج جز این چیز دیگری نیست خاصه که از کلمه ضروری هم که صفت برای حوائج آورده شده است می توان تعبیراتی قائل شد. خود آقای فروغی هم که در پشت این تریبون فرمودند که کلمات و اقوال علمای سیاسی را میتوان همه نوع تعبیر کرد ممکن است دو مرتبه غذا خوردن هم از حوائج ضروری نباشد. حقیقه بسیار معامله خوبی است از ما هر نوع مساعدت از آنها منظور نظر. فصل چهارم این قرارداد مشعر بر آنست که دولت شوروی و انگلستان هر قدر بخواهند می توانند قوای زمینی و دریائی و هوائی در ایران نگاه بدارند کجا نگاه بدارند؟ خوراک و لوازم اینها از کجا تهیه خواهد شد؟ و چه اعمالی ممکن است از وجود آنها پدید آید؟ اینها سؤالهائی است که پاسخ آنها با آقای فروغی است.

روابط قوای دول متحده با ادارات دولت ایران و همکاری ادارات آن بنحوی که مأمونیت قوای مزبور محفوظ باشد داستانیست که محتاج شرح و بسط زیاد است من نمی دانم ادارات ایران چگونه میتوانند با قوای خارجی روابط داشته باشند و تعهد کنند که همکاری نموده مأمونیت آن قوا را بعهده بگیرند. من نمی دانم چطور ممکن است که اجازه بدهیم که قوای خارجی هر اندازه که بخواهند در ایران

ص: 232

سکونت نمایند و ضربت آخری را هم بدین شکل بر پیکر نحیف این کشور وارد بیاوریم و اعتراف کنیم که حضور این قوا در خاک ایران اشغال نظامی نخواهد بود.

معنی جمله اول این است که حق خود را از دست بدهیم معنی جمله دوم هم این است که برای حقی که از کف ما رفته است اظهار خوشوقتی نمائیم. من تصور می کنم که آقای نخست وزیر تعریف استقلال را فراموش کرده اند اگر چنین است من تکرار میکنم که در اصطلاح تمام ممالک دنیا استقلال عبارتست از حق قبول نکردن مداخله دولت بیگانه در امور داخلی و در ارتباطهای خارجی و کشور مستقل مملکتی را گویند که در رفتار داخلی و خارجی خود آزاد باشد و در عقد هر قرارداد و حفظ هر قرارداد و هرگونه رابطه ای با دولتهای دیگر ذی حق باشد اکنون باید فهمید که وجود قوای خارجی در مملکت ما با اعتراف به اینکه اشغال نظامی نیست با مفهوم استقلال ما چه تناسبی دارد .

ممکن است در جواب من بفرمایند که مقصود از این جمله آن است که وجود قوای خارجی مایه مزاحمت و عملی نیست که خصمانه تلقی شود اگر اینطور است جمله «مزاحمت آنها با ادارات و قوای تأمینیه ایران و زندگانی اقتصادی کشور و رفت و آمد عادی سکنه و اجرای قوانین و مقررات ایران در حداقل امکان خواهد بود» یعنی چه؟

مگر این جمله اعتراف بوجود مزاحمت نیست و از اینجا به یک نکته دیگر پی می بریم که وجود این قوا موجب مزاحمت زندگانی اقتصادی ما نیز خواهد شد زیرا با کلمه کشدار حداقل امکان خیلی کارها میتوان انجام داد. من نمی دانم در نسخه انگلیسی و روسی این قرارداد بجای این کلمه چه نوشته شده است انصافاً فارسی آن که بسیار بد کلمه ایست و ممکن است از آن دو معنی متضاد فهمیده شود.

فصل ششم این قرارداد بعقیده من از آن جهت مضر است که روابط ایران را که با سایر دول باید دوستانه باشد از بین می برد.

البته آقایان نمایندگان محترم مستحضر هستند که کشور شاهنشاهی ایران با کشور ژاپون، ترکیه، اتحاد جماهیر شوروی، افغان، فرانسه، آلمان، بلژیک،

ص: 233

لهستان، ایتالیا، سوئد، هلند، دانمارک، فنلاند، حجاز و بسیاری از کشورهای دیگر پیمان مودت و دوستی دارد و بر طبق گفتار آقای فروغی در صورتی که قرارداد هم مجلس تصویب شود ایران بیطرف است و با هیچ دولتی مخالف نیست و بالطبیعه روابط ما با همه برقرار خواهد بود.

از جوابی که آقای کاردار محترم سفارت فرانسه به آقای وزیر محترم امور خارجه ایران نوشته بودند و در روزنامه تجدد هم درج شده بود معلوم شد که آقای فروغی برخلاف گفته خود عمل کردهاند و بدون اجازه مجلس و برخلاف قوانین بين الملل شاید خواسته اند روابط ایران را با دولت فرانسه قطع نمایند من هنوز نمی توانم باور کنم که آقای فروغی چنین قصدی داشته اند که روابط خود را با فرانسه قطع کنند زیرا برخلاف قوانین و مقررات مربوطه و برخلاف رضایت ملت ایرانست. من نمی دانم که دولت به سفارت فرانسه چه نوشته است که آنها اینطور جواب دادهاند و متعاقب درج در جریده تجدد هم در جراید خواندم که آقای کاردار سفارت فرانسه از ایران عزیمت می نمایند. این را هم نفهمیدم برروی چه اصلی است زیرا برطبق بیانات خود آقای فروغی این قرارداد اگر تصویب هم بشود ناقض بیطرفی ایران نخواهد بود اگر بر فرض برطبق ضمیمه 2 قرارداد بتوانند با بعضی از دول مثلاً قطع رابطه نمایند البته ضمیمه دو شامل دولت فرانسه نخواهد گردید زیرا فرانسه نه با دولت اتحاد جماهیر شوروی در جنگ است نه با انگلیس در پیکار و دولت ایران هیچوقت این حق را نخواهد داشت که با دول دوست ایران رابطه خود را قطع کند. کشور فرانسه در تاریخ یکی از کشورهای اروپائی است که از عهدی قدیم با ایران دارای رابطه سیاسی بوده و چنانچه می دانیم از دوره شاه عباس کبیر یا پیشتر با کشور ایران مودت و روابط صمیمانه داشته است و امروز هم که بریاست و پیشوائی مارشال پتن اداره می شود با ایران رابطهٔ بسیار محبت آمیز و صمیمانه دارد و مردم ایران حاضر نیستند که دولت با دول دنیا عموماً و با دولت فرانسه خصوصاً رابطه خود را قطع کند .

ص: 234

چون فصل ششم این قرارداد درباره روابط کشور ما با سایر کشورهای جهانست من در اینجا عرض میکنم که حفظ روابط فرانسه و ایران مخصوصاً امروز برای ایران خیلی ذیقیمت است و اگر دولتی بوسیله ترک رابطه ایران با دول متحابه لطمه به استقلال ما برساند البته مسئول ملت است و سرانجام دولتی که برخلاف مصالح خود قیام نماید مثل سرانجام رنو ودالایه و کاملین و نظایر آنها خواهد بود.

بنده چون حالم خیلی بد شده است از این جهت از بقیه صرف نظر می کنم.

نخست وزیر - بنده لازم نیست خیلی توضیحات مفصلی در جواب فرمایشات آقای نوبخت بدهم بجهت اینکه بنده اینطور فهمیدم ایشان زحمت زیادی خواستند بکشند و بگویند یکی اینکه بنده چیزی نمی فهمم و الفاظ را نمی فهمم و عبارت را نمی دانم و اشتباه می کنم و اصطلاحات را فراموش کرده ام و از این قبیل چیزها. ممکن است یک قسمت از فرمایشات ایشان در مورد شخص بنده صادق باشد و ایشان در علم حقوق خیلی زبردست هستند بنده این را نمی خواهم منکر شوم ولی متأسفانه سنم یک قدری زیاد شده است و الا حاضر میشدم و میرفتم از ایشان استدعا می کردم که درس حقوق هم برای من تدریس کنند و یاد بدهند (خنده نمایندگان) مطالب دیگری هم فرمودند در کلیات و جزئیات که اینقدر عالی بود که از حدود فهم بنده خارج بود که نتوانستم بفهمم بنابر این نمی توانم جواب عرض کنم بنابر این یک دو کلمه فقط میخواهم عرض کنم یکی در باب منشور آتلانتیک است که خیلی بیان مشروحی در آن خصوص فرمودند در اینجا منشور آتلانتیک هم لایحه قانونی نبوده است که در مجالس دولتهای انگلستان و شوروی تصویب شده باشد این پیمان بعد از آنکه بین دول متحده آمریکا و دولت انگلیس منعقد شد و دولت شوروی هم بعداً آنرا تصدیق کرد و سایر همراهان آن دولت هم قبول کردند برای همین است که بنمایانند که سیاست ما چیست در دنیا و روزی که جنگ تمام شد اگر ما پیش بردیم چه ترتیبی را در دنیا می خواهیم اجرا کنیم. این منشور منتشر شد تمام دنیا ،دیدند در تمام جرائد نوشته شد و در تمام دنیا مذاکره

ص: 235

شد، پارلمانهای دولتها هم هیچ اعتراض نکردند و ما هم این منشور را می توانیم یک منشور معتبری بدانیم. بنده هم از طرف ملت ایران عرض می کنم که دولت ایران هم موافقت دارند با این منشور که یک اصول بسیار خوبی در دنیا مجری شود و مدار و اساس روابط بین المللی بشود (صحیح است - صحیح است) به اینجهت با این منشور که ما تکیه گاه عهدنامه خودمان قرار دادیم و موافق هستیم و میل داریم که آن اصل پیش برود و باید هم همقدم بشویم با سایر مللی که می خواهند آن اصول پیش برود و یک کلمه دیگری عرض میکنم راجع به بیانات ایشان و آن این بود که یک شرح مفصلی اعتراض کردند بر کلمه تعهد که فصل اول این قرارداد است و مطالب غریب و عجیبی فرمودند که بنده نتوانستم بخاطر بیاورم چه مقصودی دارند فقط خاطر آقایان را متوجه می کنم که فصل اول اینطور نوشته شده است که دول مشترکاً و هر یک منفرداً تعهد می کنند فلان و فلان (توجه بفرمائید چه چیز را تعهد می کنند) تعهد می کنند تمامیت خاک ایران و حاکمیت و استقلال سیاسی ایران را محترم بشمارند این چه عیبی دارد بنابر این چون فرمایشات دیگر آقای نوبخت تمام نشد بنده هم دیگر دنبال نمی کنم اما موضوع کاردار سفارت فرانسه و قطع روابط دولت ایران با دولت فرانسه. دولت ایران هنوز قطع روابط نکرده است اما اگر این عهدنامه تصویب شد ممکن است است قطع روابط بشود بموجب مدلول همین عهدنامه اما کاردار سفارت فرانسه اولاً جواب نبود بلکه خودش یک مراسله نوشته بود به وزارت خارجه آن مراسله چه بود بنظر بنده چیزهای بی ربطی بود و مخالف اصول کلی بود و کار بدی بود و شاید خود آقای نوبخت هم با همۀ احاطه ای که به اصول دیپلماسی دارند می دانند که یک کاردار یا یک وزیر مختاری که مأمور است از طرف دولت خودش در نزد دولت دیگر با ملت و با روزنامه و با مردم و بازرگانان آن ملت کار ندارد (صحیح است) طرف او دولت است حق ندارد یک مراسله که به وزارت امور خارجه میدهد او را به مردم هم بدهد و به روزنامه ها بدهد. بنابر این بد حرکتی کرده بود و توهین کرده بود به دولت ایران به اینجهت دولت ایران شخص او را گفتند از ایران برود و در ایران

ص: 236

نماند اما روابط ما با دولت فرانسه هنوز قطع نشده است.

بعضی از نمایندگان - رأی بگیرید.

رئیس - رأی می گیریم به اعتراضات آقای نوبخت یکی یکی . نسبت به فصل اول آقایان موافقین برخیزند (عده ای برخاستند) تصویب نشد. رأی گرفته میشود به اعتراضات ایشان نسبت به فصل دوم موافقین قیام نمایند (عده ای قیام نمودند) تصویب نشد. رأی گرفته میشود به اعتراضات فصل سوم کسانی که موافقند قیام نمایند (عده ای برخاستند) تصویب نشد. رأی میگیریم به اعتراضات فصل چهارم موافقین برخیزند (عده ای برخاستند) قابل توجه نشد. رأی گرفته می شود به قابل توجه بودن اعتراضات فصل پنجم موافقین برخیزند (چند نفر برخاستند) قابل توجه نشد. رأی گرفته میشود به قابل توجه بودن اعتراضات فصل ششم موافقین برخیزند (چند نفری قیام نمودند) تصویب نشد رأی میگیریم به اعتراضات فصل هفتم موافقین برخیزند (عده ای برخاستند) تصویب نشد. رأی گرفته میشود به اعتراضات فصل هشتم موافقین برخیزند (معدودی برخاستند) تصویب نشد. رأی می گیریم به اعتراضات نسبت به فصل نهم موافقین برخیزند (عده ای برخاستند) تصویب نشد. آقای دکتر جوان :

دکتر جوان - بنده خیلی متأسف هستم که برخلاف صریح نظامنامه داخلی مجلس اجازه ندادند که در اطراف پیمان صحبتی بکنم بالاخره چون اجازه داده نشد بنده عرایضم را منحصر می کنم به موضوع فصل پنجم که اعتراضات داده ام. در فصل پنجم قید شده است بمحض اینکه مخاصمه و جنگ بین این دو دولت با دولت آلمان و شرکای او خاتمه پیدا کرد در مدت شش ماه در صورت متارکه و بلافاصله بعد از صلح نیروی خودشان را از کشور ما خارج کنند. این عبارت خیلی روشن است و احتیاج به تعبیر و تفسیر ندارد در این قسمت بنده ایرادی داشتم و آن این بود استدلالی که برای اشغال کشور ما می کنند این است که کشور ایران سر راه این دو دولت واقع شده و این دو همسایه برای ایجاد وسائل و سایر احتیاجات جنگی احتیاج دارند آقایان تصدیق می فرمایند که اگر یک روزی رسید بین این دو

ص: 237

دولت همسایه شمالی و جنوبی ما با دولت آلمان و شرکای اروپائی او یعنی دولت آلمان و دیگران صلح کردند ولی دولت ژاپن فرضاً خاتمه نداد یعنی با دولت ژاپن در جنگ باشند آیا باز هم این وضعیت سر جای خودش باقی است یعنی باز هم وضعیت جغرافیائی ما اقتضا می کند بر اینکه نیروی این دو دولت در کشور ما باشند؟ فرض بفرمائید دولت انگلستان و دولت شوروی با دولت آلمان و شرکای اروپائی او جنگ را تمام کردند و صلح شد اما با دولت ژاپن در حال جنگ باشند بنابر این باز باید نیروی این دو دولت در کشور ما باشند؟ ایرادی که بنده دارم و پیشنهادی هم دارم که بایستی در اینجا قید شود که بمحض خاتمه جنگ بین انگلستان و شوروی و دولت آلمان و شرکای اروپائی او باید نیروی خودشان را از کشور ما خارج کنند و از ایران بیرون بروند حالا فرض بفرمائید اینجا بطور کلی نوشته اند شرکای او فرض بفرمائید اینجا دولت ژاپون یکی از شرکای آلمان است. اگر فرضاً اینها صلح کردند با هم با دولتهای اروپائی و باز این جنگ با ژاپون باقی بود آنوقت تکلیف ما چیست؟ چرا باید این قید در اینجا نباشد که با شرکای اروپائی او؟ این یک ایراد بنده بود که بنده در قسمت اول هم عرض کردم. اما در قسمت دوم ملاحظه می فرمائید در قسمت اول می نویسد اگر جنگ بین دولت آلمان و شرکای او با دول متحده متار که شد این عبارت خیلی صریح و روشن است و احتیاج بهیچگونه تعریف و تفسیری ندارد حالا چه شده است که عبارت به این روشنی را یک عبارت دیگری ضمیمه اش کردهاند و در ذیل ماده بعنوان تعریف شرکای آلمان اضافه کرده و نوشته اند «مقصود از شرکای دولت آلمان هر دولت دیگری است که اکنون یا در آینده با یکی از دول متحده بنای مخاصمه گذاشته یا بگذارد» یعنی با یکی از این دو دولت شوروی و انگلستان در گذشته یا آینده در حال جنگ بوده است. اساساً این تعریف برای چه بوده است این تعریف برای این است که روشن بکند دولت آلمان شرکایش کیها هستند این تعریف که خیلی روشن است و کسی نمیتواند تردید بکند ولی با این توضیح آخری صددرصد آن را برضرر کشور ما تاریک و مبهم کرده است چرا؟ برای اینکه در این تعریف بوده

ص: 238

می نویسد مقصود از شرکای دولت آلمان هر دولت دیگری است که اکنون یا در آینده با یکی از دول متحده بنای مخاصمه گذاشته یا بگذارد .

حالا فرض بفرمائید در آینده فرضاً دولت انگلستان تنها با یکی از دولتهای آمریکای جنوبی برزیل یا شیلی وارد جنگ شد این تأثیری بحال ما دارد؟ این چه ارتباطی با ما دارد؟ اصلاً این برای چه نوشته شده است فرض بفرمائید که این دو دولت آمدند و جنگ خودشان را خاتمه دادند با دولت آلمان و ما هم از مخمصه راحت شدیم و دیگر ما نه سر راهشان هستیم نه وضع جغرافیائی ما دیگر ایجاب میکند نه هیچگونه بهانه هست برای کشور ما و با این عبارت به این روشنی که نوشته شده است که بمحض اینکه جنگ خاتمه پیدا کرد باید قوایشان را از کشور ما ببرند دیگر چه علت داشته است که این تعریف را علاوه کرده اند در آخر این فصل. آقایان می دانند و بنده تصور می کنم که بعضی از آقایان موافقین که اکثر از روی عقیده با این پیمان موافقت می کنند اغلبشان برای خاطر همان اصلی است که می گویند لااقل این پیمان برای مدت محدودی است آن هم بعد از جنگ و از این را تحدید مدت که شده خیلی خوشدل می شوند ولی متأسفانه اگر این عبارت دومی اضافه نمی کردند و همان عبارت اولی را بحال خود می گذاشتند که صریحاً می نویسد پس از خاتمه یافتن جنگ با آلمان یا شرکای او باید ایران تخلیه شود این خیلی واضح و روشن بود بعداً که این جمله را اضافه کرده اند و گفته اند که مقصود از شرکای آلمان عبارت از هر دولتی است که اکنون یا در آینده با یکی از دول متحده بنای مخاصمه گذاشته یا بگذارد این خوب نیست فرضاً جنگ خاتمه پیدا کند و قضیه تمام شود فرض بفرمائید دولت انگلستان با دولت شیلی یا برزیل جنگ بکند یا فرضاً با دولت ژاپن بالاخره وقتی که ما مراجعه میکنیم به آنها که باید تخلیه بکنید و نیروی خودتان را ببرید و اجرای پیمان را از آنها تقاضا کنیم که نیرویتان را ببرید فوراً تعریف اخیر را جلوی پای ما می گذارند و این را همین جور بر ضرر ما تعبیر خواهند کرد این بود که بنده ضمن شور اول که اعتراضات خودم را تقدیم داشته بودم متأسفانه آنهائی را که علاقه داشتم جز یک قسمت مورد توجه واقع

ص: 239

نگردید از این جهت بنده آنها را تکرار نکردم ولی این قسمت ، قسمت مهمی است آن هم نه برای زمان حال و زمان جنگ برای تعبیر و تفسیر و برای موقعی که جنگ خاتمه پیدا بکند سوء تفسیر کنند آنوقت آفت دارد برای ما. بنده در هر صورت چون مقید هستم امروز وارد در فصول دیگر نشوم و در هر صورت بنده قانوناً بین شور اول و دوم که گویند تفاوتی نمی بینم و عقیده داشتم بهمان ترتیبی که در شور اول در کلیات اجازه دادند و مذاکره شد بایستی اجازه می دادند که در شور دوم هم در کلیات صحبت شود و بالاخره نظامنامه ما هم صریح است که باید اجازه داده شود حالا چون تصمیم گرفته شده است در کلیات صحبت نشود بنده عرضی نمی کنم فقط مختصراً عرض می کنم حقیقتاً بنده خیلی فکر کردم در اطراف این پیمان بلکه یک وسیله ای پیدا کنم که یک حالت موافقتی پیدا کنم ولی بنده مخصوصاً روی ایمان بمیهن و کشور خودم خیلی فکر کردم دیدم هیچ راهی نیست برایم بنده البته تأثراتم خیلی زیاد است تنها این نیست تأثراتم که بنده بدون هیچگونه علت و بدون هیچ سببی دیروز مورد حمله یکی از آقایان نمایندگان واقع شدم... (همهمه نمایندگان این حرفها مطرح نیست آقا ... زنگ رئیس.)

دکتر جوان - و تأثر بنده از این است که به بنده اجازه داده نشد تا روی دلائل، آن دلائلی که یقین دارم در قلب همه آقایان موثر واقع میشد بالاخره به اکثریت ثابت میکردم که این تأثرات (زنگ رئیس) تمام است عرایض بنده. فقط دو جمله بیشتر نیست. تأثرات من از این است که این پیمان بالاخره در نتیجه مقرراتی که در اینجا تصریح شده است بر ضرر ما است و برای امور اقتصادی ما خیلی مضر واقع شده است. بنده نمی خواهم بگویم که تنها امروز گرانی فوق العاده و سنگینی مالیات، هزینه زیاد دولت، بد رفتاری مأمورین مالیه با مردم و فقط ناشی از عمل همکاری است که در اینجا پیش بینی شده است و دولت فقط برای اینکه بتواند نقشه همکاری را عملی کند... (صدای زنگ رئیس - همهمه نمایندگان - این حرفها به پیمان مربوط نیست).

دکتر جوان - آقایان کدام شما اجازه داده اید که مأمورین مالیه برخلاف

ص: 240

قانون مستنکف را توقیف بکنند؟ (همهمه نمایندگان - زنگ رئیس - خارج از موضوع است).

دکتر جوان - چرا خارج از موضوع است؟ بسیار خوب دیگر عرضی نمی کنم.

رئيس - این صحبتها خارج از موضوع است آقا .

نخست وزیر فرمایشات آقا را هم بنده محتاج به جواب زیادی نمی دانم. اولاً تأسف خوردند از اینکه چرا نگذاشتند که ایشان صحبت کنند در صورتیکه شور اول ایشان بسیار مفصل صحبت کردند و مذاکره فرمودند هر چه می خواستند گفتند هیچکس هم از ایشان ممانعتی نکرد (صحیح است) البته ایشان بنده می خواهم تصدیق کنم که از روی عقیده با این پیمان مخالف هستند و حق دارند یعنی آزادند و مختارند و میتوانند مخالف باشند کما اینکه دیگران هم آزادند و مختارند به اینکه موافق باشند فقط چیزی که عرض می کنم وقتی که انسان با یک چیزی مخالف شد اصولاً همه متعلقات آنرا بد می داند و آنوقت از برای آن مخالفت خودش اقامه دلیل می کند و دلیل قطعی و منطقی بیان می کند مثل اینکه ایشان میفرمایند مالیات اگر زیاد است مربوط به این پیمان است یا تقصیر این چیزهائی است که واقع شده است. بنده نمیدانم چرا. مالیات این مملکت در سال 1320 چهارصد و سی میلیون تومان یا چهار میلیارد و سیصد میلیون ریال مقرر شده بود از برای پر کردن این بودجه و این عایدات یک مالیات هائی هم یا وضع شده یا وضع نشده عملیاتی هم واقع شده است مدت شش ماه هم روی آن بودجه عمل کردند منتهی این است که در این اواخر جریاناتی پیدا شد در کشور که همه میدانند حالا ما سعی می کنیم که این بودجه سنگین را که بعقیدهٔ ما برای این مملکت خیلی سنگین است و فعلاً این ملت طاقت این بودجه را ندارد باید سبکش کرد و هر قدر بتوانیم صرفه جوئی کنیم و کمش کنیم.

اما گرانی مثلاً یک مقدار زیادی البته دلائل عديده دارد حالا که جای این را ندارد که ما اینجا بحث کنیم در این مسأله گرانی دلائل زیادی دارد یکی همان

ص: 241

مالیات سنگین کشور است غیر از مالیات سنگین عامل دیگر همان بسته شدن تجارت دنیا است ارزانی آقا در نتیجه رقابت است و رقابت هم روی تجارت و داد و ستد است وقتی که راه تجارت مسدود بود و وقتی رقابت نشد طبعاً اجناس گران می شود. ما امیدوار هستیم یعنی سعی میکنیم و انشاء الله آقایان نمایندگان محترم با ما کمک می کنند در مشورت، در رأی، در همه چیز و بقدری که ممکن است تلاش می کنیم که به اصطلاح امروزه سطح زندگی را پائین بیاوریم ولی فراموش نفرمائید یک علل طبیعی هست که آن علل طبیعی تا مرتفع نشود سطح زندگانی نمی رود به آنجائی که باید برود متأسفانه اینطور است و در اختیار کسی نیست خواهش می کنم اینجور بیانات نفرمائید. اما در موضوع اعتراض خودشان اگر دولت ژاپن که در این عهدنامه ذکر نشده است و اینجا ذکر شده است آلمان و شرکای او یعنی آلمان و هر کس که با آلمان شریک در جنگ است حالا ایشان می خواهند بگویند منحصر به اروپا باشد نظرشان هم به این است که در آسیا فقط یک دولت ژاپن است که با آلمان متحد است خوب چه میدانیم که فردا چه پیش می آید اگر ما بخواهیم تحدید کنیم به لفظ اروپائی آنوقت بسا هست که فردا یک ترتیبی پیش بیاید که مخالف این نظر میشود و مخالف این اقتضای امروزی می شود و اینکه می فرمایند با خیلی حرارت که این جمله که بعداً اضافه شده است بر ماده چرا اضافه شده است و حال آنکه مطلب روشن بوده است حالا هم مطلب این جمله روشن است مطلب راجع بهمین جنگ است و همین اتحاد که گفته شده است آلمان و شرکای او حالا اگر یک جنگ دیگری مابین دولت شوروی و انگلیس با یک دولت دیگری بشود که مربوط به اتحاد با آلمان نباشد این عهدنامه که شامل آن نمی شود چرا آنرا شامل کنیم این قرینه عبارت و محل عبارت اینها همه روشن است که مقصود همان است یعنی از این عبارت که اضافه شده است مقصود این است که منحصر نیست به دولت هائی که امروز با آلمان شریک هستند. حالا بگوئیم اگر احیاناً این عهدنامه را امضا کردیم پس از امضای این عهدنامه هم اگر یک دولت دیگری پیدا شد که با

ص: 242

آلمان شریک شد در جنگ او هم مشمول این عهدنامه است؟ این مورد ندارد و این یک ماده واضحی است که احتیاج به توضیح ندارد این بود توضیحات بنده بطور اختصار .

رئیس - رأی گرفته میشود به قابل توجه بودن اعتراضات آقای دکتر جوان در فصل پنجم، موافقین برخیزند. (چند نفر قیام نمودند).

رئیس - قابل توجه نشد رأی می گیریم...

نوبخت - بنده اخطار نظامنامه ای دارم بنده و چند نفر از آقایان پیشنهاد کردیم با ورقه رأی گرفته شود.

رئیس - پیشنهاد قرائت می شود :

مقام محترم ریاست مجلس شورای ملی تمنی داریم درباره پیمان اتحاد با دولتین انگلستان و شوروی طبق ماده 87 نظامنامه داخلی مجلس شورای ملی در موقع اخذ رأی بطور علنی با ورقه رأی گرفته شود. ارگانی – نوبخت - دکتر جوان - ابوالقاسم نراقی - دولتشاهی - آزادی (طوسی - یک امضای دیگر هست که خوانده نمی شود)

ارگانی - بنده پس گرفتم .

رئیس - آقای دکتر جوان .

دکتر جوان یک ورقه پیشنهاد دیگری هم نزد آقای تهرانچی است که هفده نفر امضا کرده اند.

تهرانچی - همین ورقه کافی است برای رأی گرفتن با ورقه .

رئیس - موافقین با ماده واحده دولت ورقه سفید خواهند داد.

(اخذ و شمارش آراء بعمل آمد. 80 ورقه سفید و 8 ورقه کبود شماره شد). رئيس - عده حاضر در موقع رأی 93 با 80 رأى ماده واحده دولت تصویب شد. آقای دکتر ملک زاده.

دکتر ملک زاده - اگر چه عرایض بنده خیلی مختصر است ولی استدعا می کنم توجه بفرمائید. جمعی از نمایندگان محترم و عده زیادی از خارج در این

ص: 243

مدتی که موضوع معاهده در جریان بود از بنده سئوال کردند که چه شد در اطراف معاهده در مجلس علنی اظهار نظری نکردم. (یکی از نمایندگان -- موضوع معاهده مطرح نیست آقا)

اینجا اکثر آقایان صحبت فرمودند حتی از نظامنامه هم تجاوز فرمودند. این است که تصدیع می دهم.

آقایان همه شاهدند که بنده نظریات خودم را در جلسه خصوصی بطور مفصل بعرض مجلس رساندم و مخصوصاً از آقای وزیر امور خارجه تقاضا کردم که این نظریات را یادداشت بکنند و ترتیب اثر بدهند اعتراضاتی که بعنوان پیشنهاد در مجلس داده شد و حقیقتاً مورد مطالعه دولت واقع شد و اقدام شد و بعضی از آنها هم از طرف دولتین قبول شد و امیدوارم سایر نظریات هم در این معاهده اقتصادی که دولت در نظر دارد تأمین بشود ولی مقصود اصلی من از این عرایضم این نبود مقصود اصلی من دو جمله بود که اینجا عرض بکنم و آن دو جمله این است که اول بعقیدهٔ من نظر به مقتضیات طبیعی ایران و نظر به مقتضیات جغرافیائی ایران گمان می کنم که یک نفر ایرانی نباشد که طرفدار این عقیده نباشد که مناسبات ایران با همسایگان باید بر اساس دوستی باشد (صحیح است) هر ایرانی حتی آنهایی هم که مخالف هستند در این مجلس گمان می کنم که منکر این اصل نباشند که مناسبات دولت و ملت ایران با همسایگانش و هر ملتی که باشد صلاح و صرفه طرفین در این است که از روی اساس دوستی و مودت باشد (صحیح است) این نکته ای که عرض می کنم چون هم آشنا به افکار عامه هستم و هم خودم را نماینده آنها می دانم ... (چون عده کافی نبود قدری تأمل کردند تا عده کافی شد)

دکتر ملک زاده - نکته دومی که بیشتر سنگینی عقیده خودم را به آن می دهم این است که بعقیده بنده یک اتحاد حقیقی، یک اتحاد واقعی، یک اتحادی که در روی یک پایه محکم و اساسی باشد اتحاد معنوی و قلبی دو ملت است با یکدیگر یعنی اگر دو ملت اعتماد و اطمینان نسبت بهم داشته باشند محبت و مهربانی نسبت داشته باشند آن معاهده و آن اتحاد یک اتحاد حقیقی و یک

ص: 244

اتحاد واقعی و یک اتحاد با دوامی برای طرفین خواهد بود بنابر این بنده امیدوار هستم حالا که این مجلس این معاهده را پذیرفت یک عده رأی دادند یک عده هم رأی ندادند ولی معاهده رسماً از طرف مجلس و دولت قبول شده است امیدوارم که عملیات دو دولت همسایه متحد ما در آتیه در روی یک پایه و اساسی باشد که جلب آن محبّ جلب آن اطمینان حقیقی و جلب آن اعتماد را بکند (صحیح است) و بتواند در نتیجه عملیات خیرخواهانه خودش نسبت به ملت و دولت ایران جبران این خسارات و صدمات و این لطماتی را که هم اخیراً و هم در این دوره اخیر و این چند ساله اخیر به ملت ایران وارد شده است بکند (صحیح است).

قانون اجازه مبادلهٔ پیمان اتحاد منعقده بین دولت شاهنشاهی ایران و دول اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان

ماده واحده - مجلس شورای ملی پیمان اتحاد بین دولت شاهنشاهی ایران و دول اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و انگلستان را که مشتمل بر 9 فصل و شش نامه می باشد و در تاریخ 24 آذرماه 1320 از طرف نمایندگان سه دولت پاراف شده تصویب و به دولت اجازه می دهد امضا و مبادله شود.

این قانون که مشتمل بر یک ماده و متن پیمان اتحاد پیوست آن می باشد در جلسه ششم بهمن ماه یکهزار و سیصد و بیست بتصویب مجلس شورای ملی رسیده است.

رئیس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری

ص: 245

پیمان اتحاد متن پیمان اتحاد در کنفرانس تهران از نشریه وزارت خارجه

اشاره

*پیمان اتحاد (1) متن پیمان اتحاد در کنفرانس تهران از نشریه وزارت خارجه

اعليحضرت همایون شاهنشاه ایران از یکطرف و اعلیحضرت پادشاه بریتانیای کبیر و ایرلند و مستملکات انگلیس ماوراء بحار و امپراتور هندوستان و هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از طرف دیگر نظر به اصل منشور آتلانتیک که رئیس جمهور دول متحده امریکا و نخست وزیر دولت انگلستان در چهاردهم ماه اوت 1941 بر آن توافق کرده و به جهان اعلام نموده اند و دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز در بیست و چهارم سپتامبر 1941 اصل مزبور را تأیید نموده و دولت اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران هم توافق کامل خود را با آن اصل ابراز می نمایند و مایلند که با ملل دیگر جهان بطور یکسان از آن بهره مند شوند و چون آرزومند می باشند که رشته دوستی و حسن تفاهم فیمابین استوار شود و نظر به اینکه این مقاصد بوسیلهٔ عقد پیمان اتحاد بهتر حاصل می شود توافق نمودند که برای این منظور پیمانی منعقد سازند و نمایندگان مختار خود را از این قرار تعیین نمودند :

اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران : جناب آقای علی سهیلی، وزیر امور خارجه شاهنشاهی

اعلیحضرت پادشاه بریتانیای کبیر و ایرلند و مستملکات انگلیس ما وراء بحار و امپراتور هندوستان بنام مملکت متحده بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی: جناب آقای سرریدر ویلیام بولارد وزیر مختار و نماینده فوق العاده اعلیحضرت پادشاه انگلستان در ایران.

هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی : جناب آقای آندریویچ اسمیرنوف، سفير كبير فوق العاده اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران و نمایندگان مزبور اختیارات تامۀ خود را ارائه نمودند که صحیح و معتبر بوده و بر مقررات ذیل موافقت کردند :

ص: 246


1- این پیمان در کابینه مرحوم محمد علی فروغی روز پنجشنبه نهم بهمن ماه 1320 (29 ژانویه 1942) ساعت 18 و 15 دقیقه در کاخ وزارت امور خارجه امضا شد.

فصل اول

اعلیحضرت پادشاه بریتانیای کبیر و ایرلند و مستملکات انگلیس ما وراء بحار و امپراتورهندوستان و هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (که از این پس آنها را دول متحده خواهیم نامید) مشترکاً و هر یک منفرداً تعهد می کنند که تمامیت خاک ایران و حاکمیت و استقلال سیاسی ایران را محترم بدارند.

فصل دوم

مابین دولت اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران از یکطرف و دول متحده از طرف دیگر پیمان اتحادی بسته می شود.

فصل سوم

1- دول متحده مشترکاً و هر یک منفرداً متعهد می شوند که بجمیع وسایلی که در اختیار دارند ایران را در مقابل هر تجاوزی از جانب آلمان یا هر دولت دیگر دفاع نمایند.

2- اعلی حضرت همایون شاهنشاه ایران متعهد میشوند که :

الف - بجميع وسایلی که در دست دارند و به هر وجه ممکن شود با دول متحده همکاری کنند تعهد فوق انجام یابد ولیکن معاضدت قوای ایرانی محدود به حفظ امنیت داخلی در خاک ایران خواهد بود.

ب - برای عبور لشکریان یا مهمات از یک دولت متحد به دولت متحد دیگر یا برای مقاصد مشابه دیگر به دول متحده حق غیر محدود بدهند که آنها جمیع وسایل ارتباطی را در خاک ایران بکار ببرند و نگاهداری کنند و حفظ بنمایند و در صورتی که ضرورت نظامی ایجاب نماید به هر نحوی که مقتضی بدانند در دست بگیرند راههای آهن و راهها و رودخانه ها و میدانهای هواپیمائی و بنادر و لوله های نفت و تأسیسات تلفنی و تلگرافی و بیسیم مشمول این فقره می باشند.

ص: 247

ج - هر نوع مساعدت و تسهیلات ممکنه بنمایند که برای منظور نگاهداری و بهبود وسائل ارتباطیه مذکور در فقره (ب) مصالح و کارگر فراهم شود.

د - به اتفاق دول متحده هر گونه عملیات سانسوری که نسبت به وسایل ارتباطیه مذکور در فقره (ب) لازم بدانند برقرار کنند و نگاه بدارند. 3- واضح و مسلم است که در اجرای فقرات (ب -- ج -- د) از بند دوم این فصل دول متحده حوائج ضروری ایران را کاملاً منظور نظر خواهند داشت.

فصل چهارم

1 - دول متحده می توانند در خاک ایران قوای زمینی و دریائی و هوائی به عده ای که لازم بدانند نگاه دارند و تا جائیکه مقتضیات استراتژیک اجازه بدهد نقاطیکه این قوا آنجا نگاهداشته خواهند شد با موافقت دولت ایران تعیین خواهد .شد جمیع مسائل مربوط به روابط بین قوای دول متحده و ادارات دولت ایران حتى الامكان با همکاری ادارات ایران تسویه خواهد شد بنحوی که مامونیت قوای مزبور محفوظ باشد مسلم است که حضور این قوا در خاک ایران اشغال نظامی نخواهد بود و نسبت به ادارات و قوای تامینیه ایران و زندگانی اقتصادی کشور و رفت و آمد عادی سکنه و اجرای قوانین و مقررات ایران هر قدر ممکن باشد کمتر مزاحمت خواهند نمود.

2- هر چه زودتر ممکن شود بعد از اعتبار یافتن این پیمان یک یا چند قرارداد راجع به تعهدات مالی که دول متحده بسبب مقررات این فصل و فقره «ب - ج - د» از بند دوم فصل سوم بر عهده خواهند داشت در اموری از قبیل خریدهای محلى و اجاره ابنیه و تأسیسات صنعتی و بکار گرفتن کارگران و مخارج حمل و نقل امثال آن فیمابین منعقد خواهد شد قرارداد مخصوصی منعقد خواهد شد مابین دول متحده و دولت شاهنشاهی ایران که معین خواهد کرد که بعد از جنگ ابنیه و اصلاحات دیگری که دول متحده در خاک ایران انجام داده باشند به چه شرایط به دولت شاهنشاهی ایران واگذار می شود در قراردادهای مزبور مصونیتهائی هم که

ص: 248

قوای دول متحده در ایران از آن برخوردار خواهند بود مقرر خواهد گردید.

فصل پنجم

پس از اینکه کلیه مخاصمه ما بین دول متحده با دولت آلمان و شرکای آن بموجب یک یا چند قرارداد متار که جنگ متوقف شد دول متحده در مدتی زیاده از شش ماه نباشد قوای خود را از خاک ایران بیرون خواهند برد و اگر پیمان صلح ما بین آنها بسته شد ولو اینکه قبل از شش ماه بعد از متار که باشد بلافاصله قوای خود را بیرون خواهند برد. مقصود از شرکای دولت آلمان هر دولت دیگری است که اکنون یا در آینده با یکی از دول متحده بنای مخاصمه گذاشته یا بگذارد.

فصل ششم

1 - دول متحده متعهد میشوند که در روابط خود با کشورهای دیگر روشی اختیار نکنند که به تمامیت خاک و حاکمیت یا استقلال سیاسی ایران مصر باشد و پیمانهایی نبندند که با مقررات این پیمان منافات داشته باشد و متعهد می شوند که در هر امری که مستقیماً با منافع ایران مرتبط باشد با دولت اعلیحضرت همایون شاهنشاهی مشاوره نمایند.

2- اعلیحضرت همایون شاهنشاه متعهد می شوند که در روابط خود با کشورهای دیگر روشی اختیار نکنند که با اتحاد منافی باشد یا پیمانهائی منعقد نکنند که با مقررات این پیمان منافات داشته باشد.

فصل هفتم

دول متحده مشتركاً متعهد میشوند که بهترین مساعی خود را بکار ببرند که حیات اقتصادی ملت ایران را در مقابل تضییقات و اشکالاتی که در نتیجه جنگ حاضر پیش بیاید محفوظ بدارند.

پس از آنکه این پیمان اعتبار یافت برای بهترین وجه عمل کردن به این

ص: 249

تعهد ما بین دولت ایران و دول متحده مذاکرات شروع خواهد شد.

فصل هشتم

مقررات این پیمان مابین اعلیحضرت همایون شاهنشاه و هر یک از دو طرف معظم متعاهد دیگر مانند تعهدات دو طرفی یکسان الزام آور است.

فصل نهم

این پیمان پس از امضا معتبر است و تا تاریخی که برای بیرون بردن قوای دول متحده از خاک ایران بر طبق فصل پنجم مقرر شده به اعتبار باقی خواهد بود.

بنابر این نمایندگان مختار مذکور در فوق این پیمان را امضا و مهر کرده اند.

در تهران به سه نسخه فارسی و انگلیسی و روسی تحریر شد و هر سه نسخه یکسان معتبر خواهد بود.

علی سهیلی - ر .دبلیو بولارد - 1. اسمیرنوف

ضمیمه اول

سفارت کبرای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران

تهران 29 ژانویه 1942 (1)

آقای وزیر

با عطف به بند اول از فصل ششم از پیمان اتحادی که امروز امضا شد مفتخراً از جانب دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به جنابعالی اطمینان می دهم که مقررات این بند را دولت متبوع من چنین معنی می کنند که آن مقررات به هر کنفرانس صلحی خواه یک کنفرانس خواه کنفرانس های متعدد که در پایان جنگ حاضر منعقد می شود و همچنین به کنفرانسهای بین المللی دیگر تعلق خواهد گرفت و بنابر این متعهد می شوند که در کنفرانسهای مزبور هیچ امری را که به

ص: 250


1- 29 ژانویه 1942 مطابق است با 9 بهمن 1320.

تمامیت خاک ایران و حاکمیت یا استقلال سیاسی ایران مضر باشد تصویب ننمایند و نیز در کنفرانسهای مزبور وارد هیچ مذاکره ای نشوند که به منافع مستقیم ایران مرتبط باشد مگر اینکه با دولت ایران مشاوره کنند

علاوه بر این دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نهایت کوشش را بکار خواهند برد که ایران در مذاکرات صلحی که مستقیماً به منافع او مرتبط باشد با دول دیگر بطور تساوی نماینده داشته باشد.

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید می نماید.

ا. اسميرنوف

جناب آقای علی سهیلی وزیر امور خارجه شاهنشاهی ایران - تهران

ضمیمه اول

سفارت انگلیس - تهران

9 بهمن 1320

آقای وزیر

با عطف به بند اول از فصل ششم از پیمان اتحادی که امروز امضا شد مفتخراً از جانب دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان به جنابعالی اطمینان می دهم که مقررات این بند را دولت متبوع من چنین معنی می کنند که آن مقررات به هر کنفرانس صلحی خواه یک کنفرانس خواه کنفرانسهای متعدد که در پایان جنگ حاضر منعقد شود و همچنین به کنفرانسهای بین المللی دیگر تعلق خواهد گرفت و بنابر این متعهد می شوند که در کنفرانسهای مزبور هیچ امری را که به تمامیت خاک ایران و حاکمیت یا استقلال سیاسی ایران مضر باشد تصویب ننمایند و نیز در کنفرانسهای مزبور وارد هیچ مذاکره ای نشوند که به منافع مستقیم ایران مرتبط باشد مگر اینکه با دولت ایران مشاوره کنند.

علاوه بر این دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان نهایت کوشش را بکار خواهند برد که ایران در مذاکرات صلحی که مستقیماً به منافع او مرتبط باشد با دول

ص: 251

دیگر بطور تساوی نماینده داشته باشد.

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید مینماید.

ر. دبلیو. بولارد

جناب آقای علی ،سهیلی وزیر امور خارجه شاهنشاهی ایران - تهران

ضمیمه دوم

وزارت امور خارجه

شماره (4952)

تاریخ نهم بهمن 1320

آقای سفیر کبیر

با عطف به بند دوم از فصل ششم از پیمان اتحادی که امروز امضا شد مفتخراً از جانب دولت ایران به جنابعالی اطمینان می دهم که دولت ایران بنا بر بند مزبور خلاف تعهدات خود می داند که چنانچه این دو دولت هر دو با دولت دیگری روابط سیاسی نداشته باشند دولت ایران با آن دولت روابط سیاسی نگاه بدارد.

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید می نماید.

على سهيلي

جناب آقای آندره آندریویچ ،اسمیرنوف، سفیر کبیر دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی - تهران

ضمیمه دوم

وزارت امور خارجه

شماره (4952)

تاریخ نهم بهمن 1320

آقای وزیر مختار

با عطف به بند دوم از فصل ششم از پیمان اتحادی که امروز امضا شد

ص: 252

مفتخراً از جانب دولت ایران به جنابعالی اطمینان میدهم که دولت ایران بنا بر بند مزبور خلاف تعهدات خود می داند که چنانچه این دو دولت هر دو با دولت دیگری روابط سیاسی نداشته باشند دولت ایران با آن دولت روابط سیاسی نگاه بدارد.

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید می نماید.

على سهیلی

جناب سرریدر ویلیام بولارد، وزیر مختار و نماینده فوق العاده اعلیحضرت پادشاه انگلستان - تهران

ضمیمه سوم

سفارت کبرای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران

تهران 29 ژانویه 1942

آقای وزیر

افتخار دارم از طرف دولت (اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) به جنابعالی اطمینانهای زیر را ابلاغ نمایم .

1 - راجع به فقره (2) فصل سوم از پیمان اتحادی که امروز امضا شده است دول متحده از دولت ایران معاضدت قوای نظامی او را در هیچ جنگ و یا عملیات نظامی بر ضد یک یا چند دولت خارجه تقاضا نخواهد نمود.

2- راجع به فقره (2) فصل 4 مسلم است که این پیمان متضمن شرایطی نیست که مستلزم آن باشد که دولت ایران مخارج عملیاتی را که دول متحده برای مقاصد نظامی خود انجام داده باشند و برای حوائج ایران ضرورت نداشته باشد عهده دار شوند.

3- مسلم است در صورتی هم که پیمان مطابق مقررات فصل نهم قبل از انعقاد صلح از درجه اعتبار ساقط شود ضمیمه یک باز بقوت خود باقی خواهد ماند.

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید می نماید

ا. اسميرنوف

ص: 253

جناب آقای علی سهیلی، وزیر امور خارجه دولت شاهنشاهی ایران - تهران

ضمیمه سوم

سفارت انگلیس - تهران

9 بهمن 1320

آقای وزیر

افتخار دارم از طرف دولت (اعلیحضرت پادشاه انگلستان در ممالک متحده) به جنابعالی اطمینانهای زیر را ابلاغ نمایم :

1 - راجع به فقره (2) فصل سوم از پیمان اتحادی که امروز امضا شده است دول متحده از دولت ایران معاضدت قوای نظامی او را در هیچ جنگ یا عملیات نظامی بر ضد یک یا چند دولت خارجه تقاضا نخواهد نمود.

2 - راجع به فقره (2) فصل 4 مسلم است که این پیمان متضمن شرایطی نیست که مستلزم آن باشد که دولت ایران مخارج عملیاتی را که دول متحده برای مقاصد نظامی خود انجام داده باشند و برای حوائج ایران ضرورت نداشته باشد عهده دار شوند.

3 - مسلم است در صورتی هم که پیمان مطابق مقررات فصل نهم قبل از انعقاد صلح از درجه اعتبار ساقط شود ضمیمه یک به قوت خود باقی خواهد ماند.

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید می نماید.

ر. دبلیو. بولارد

جناب آقای علی سهیلی، وزیر امور خارجه دولت شاهنشاهی ایران - تهران

جناب آقای استالین رئیس شورای کمیسرهای ملی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی - مسکو

اجازه می خواهم مراتب تقدیر کامل و احساسات قلبی خود را به مناسبت امضای پیمان اتحاد بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان به جنابعالی

ص: 254

اظهار دارم. یقین دارم که این پیمان موجب تشیید مناسبات دوستی و حسن تفاهم بین دو کشور ما خواهد شد و ایران و اتحاد جماهیر شوروی از مزایای همکاری که بر اساس احترام منافع متقابل استوار است بهره مند خواهند گردید.

م.ع. فروغی - نخست وزیر ایران

1320/11/11

جناب آقای فروغی نخست وزیر ایران - تهران

جناب آقای نخست وزیر بمناسبت امضای پیمان اتحاد بین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و بریتانیای کبیر و ایران به جنابعالی و بوسیله آن جناب به دولت ایران صمیمانه شاد باش می گویم. قویا اطمینان دارم که مناسبات اتحاد نوین بین کشورهای ما دوستی بین مردم ایران و مردم اتحاد جماهیر شوروی را تحکیم مینماید و بنفع کشورهای ما با موفقیت توسعه خواهد یافت.

ی - استالین

رئیس شورای کمیسرهای ملی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی

1320/11/12

جناب آقای وینستون چرچیل - لندن

بمناسبت امضای پیمان اتحاد بین بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی و ایران بدین وسیله استظهار خود را ابراز و امیدوارم که این پیمان منافع متقابله را در بر داشته و موجب تشیید مناسبات دوستانه و حسن تفاهم بین دو کشور خواهد بود ضمناً اجازه میخواهم که مراتب تقدیر کامل و احساسات قلبی خود را به مناسبت تشریک مساعی آن جناب در حفظ منافع ایران تقدیم دارم .

م.ع. فروغی - نخست وزیر ایران

1320/11/11

ص: 255

جناب آقای محمد علی فروغی نخست وزیر ایران - تهران

از تلگراف شاد باش جنابعالی بمناسبت امضای پیمان اتحاد بی نهایت متشکرم. این نخستین مرتبه ایست که ایران و بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی گرد هم آمده و برای منظور مشترک و منافع متقابله همعهد گشته اند مساعی جمیله که جنابعالی در ایجاد این حسن تفاهم بکار برده اید فال نیکی است برای آینده.

وینستون چرچیل

1320/11/12

نقش ساعد در پیمان سه گانه

با موقعیتی که کشور اشغال شده ایران در آن زمان داشته تصور نمی شود که برای عقد پیمان سه گانه پیش قدم شده باشد و پیشنهادی در این زمینه داده باشد و قطعاً از طرف خود متفقین به ایران پیشنهاد و حتی ممکن است فشاری هم وارد شده باشد ولی متن مصاحبه ای در این مورد از سوی مدیر روزنامه کشور با ساعد مراغه ای وجود دارد که طی آن ساعد مراغه ای سفیر کبیر ایران در مسکو مدعی است این پیشنهاد از جانب وی بوده است. اینک برای آنکه در این باره مطلبی ناگفته نمانده باشد آن مصاحبه نیز عیناً در زیر نقل می گردد.

مصاحبه با ساعد

«س -- شنیده می شود که جنابعالی در انعقاد پیمان سه گانه اقداماتی فرموده و حتی گفته می شود که در حقیقت فکر عقد پیمان اتحاد را جنابعالی داده اید اینک برای روشن شدن حقیقت خواهشمند است اطلاعات خود را در این باب بیان فرمائید.

ج - شکی نیست عقد پیمان سه گانه نتیجه قدمی و حسن نیت و اقدامات

ص: 256

مجدانه مرحوم فروغی است و این پیمان را باید شاهکار سیاسی آن مرحوم دانست. بعلاوه در تنظیم و تدوین آن آقای سهیلی وزیر امور خارجه وقت و همکار ذیقیمت آن مرحوم زحمات و مساعی فراوانی بکار برده اند که باید مورد تقدیر قرار گیرد ولی در ایجاد پیمان سه گانه این جانب نیز بی نصیب نبوده و تصور می کنم مذاکرات و اقدامات رسمی من در مسکو خیلی موثر بوده است.

اصل قضیه این است که چون وقایع شهریور اتفاق افتاد و منجر به ورود قوای متفقین به ایران شد و متفقین ملاحظه نمودند که ایران ملتی است صلح طلب و در حال نسبت به همسایگان خود و روی همین ملاحظات صمیمی بود که بزودی جنبۀ خصمانه مرتفع شد زیرا دولت ایران پس از گذشتن نیروی شوروی و انگلیس از مرزهای ایران دستور عدم مقاومت به ارتش خود صادر کرد و بزودی وضعیت روشن شد. در آن هنگام من در مسکو به این فکر افتادم که دولت ایران از حیث سیاست خارجی نیز در وضع ناگواری واقع شده و برای روشن شدن سیاست خارجی باید همیشه با دو همسایه بزرگ خود دولت شوروی و دولت انگلیس صمیمی و دوست و متحد باشد و تنها در این صورت موفقیت سیاسی نصیب خواهد شد روی این فکر و عقیده خود در مسکو با جانشین کمیساریای امور خارجه شور وی آقای دکانوزوف ملاقات رسمی نمودم و اظهار داشتم با وضعیتی که پیدا شده بهتر است روابط ما محکم تر و صمیمی تر باشد و برای نیل به این مقصود پیشنهاد می کنم قراردادی مابین ما بسته شود که بموجب آن همکاری ما کامل تر شود و معتقد بودم قرارداد اتحاد بین ما و متفقین علاوه بر جنبه سیاسی جنبۀ نظامی نیز داشته باشد.

آقای دکانوزوف سئوال نمودند آیا برای این پیشنهاد از دولت متبوع خود دستوری دارید یا خیر؟ جواب دادم دستوری در این باب نرسیده این پیشنهاد فکر و نظر شخص من است ولی اگر این نظر را تصویب کنید جلب نظر دولت متبوع خود را نموده و به عنوان یک نفر سفیر کبیر این پیشنهاد را می کنم لذا آقای دکانوزوف پیشنهاد مرا با حسن نیت تلقی نمود و وعده دادند با مقامات عالیه شوروی مذاکره نموده و نظر دولت خود را اطلاع دهند.

ص: 257

پس از این مذاکره و پیشنهاد پیمان اتحاد با جانشین کمیساریاری امور خارجه شوروی از آقای سر استافورد کریپس سفیر کبیر بریتانیای کبیر در مسکو ملاقات نمودم و عین پیشنهاد بالا را به ایشان کردم. سراستا فورد کریپس نیز سئوال نمودند آیا دستوری از دولت خود دارید؟ جواب دادم این نظر من است و مایلم روابط با شوروی و انگلستان بیش از پیش دوستانه و صمیمی باشد و با بستن پیمان اتحاد محکمتر و صمیمی تر ایجاد شود و بعنوان یک نفر سفیر کبیر این پیشنهاد را به شما نمودم و تصور می کنم اگر موفقیت حاصل گردد البته جلب نظر دولت متبوع خود را خواهم کرد. آقای سراستا فورد کریپس هم وعده دادند مراتب را به دولت متبوعه خویش گزارش داده و نتیجه را به من بگوید.

این نکته را باید بگویم که به آقای دکانوزوف قبلاً گفته بودم که عین این پیشنهاد را به سفیر کبیر انگلستان خواهم نمود و به سفیر انگلستان نیز اطلاع دادم که همین پیشنهاد را به آقای دکانوزوف داده ام. پس از چندی هم از طرف کمیساریای اتحاد جماهیر شوروی و هم از جانب سفیر کبیر بریتانیای کبیر به من اطلاع داده شد که پیشنهاد شما با حسن قبول تلقی گردیده و برای انجام آن و تهیه طرح متن قرارداد اتحاد مشغول مذاکره و تبادل نظر بین دولت شوروی و انگلستان هستیم که پس از توافق نظرهای حاصله با دولت ایران داخل مذاکره و طرح تهیه شده را پیشنهاد خواهیم کرد. پس از دریافت این جواب بیدرنگ جریان امر را تلگرافی به تهران گزارش داده تأکید کردم که انعقاد پیمان بسیار بموقع و ضروری و مناسب است. این بود اقدامات من در مسکو راجع به انعقاد پیمان پس از چندی که از این موضوع گذشت طرح متن قرارداد در تهران به دولت پیشنهاد شد و با سعی و جدیت مرحوم فروغی و همکار ایشان آقای سهیلی و حسن قبول مجلس شورایملی این پیمان منعقد شد و شکی نیست که عاقدین این پیمان بزرگترین خدمت را از این جهت به مملکت خود نمودند.»

ص: 258

در مجلس ضیافت وزارت امور خارجه نطقهای وزیر امور خارجه و سفیر کبیر اتحاد جماهیر شوروی و وزیر مختار انگلیس و فروغی نخست وزیر

بعد از ظهر روز جمعه مجلس ضیافتی بمناسبت امضا و مبادله پیمان سه گانه در کاخ وزارت امور خارجه بر پا بود سهیلی وزیر امور خارجه و اسمیرنوف سفیر كبير اتحاد جماهیر شوروی و سر ریدر بولارد وزیر مختار دولت انگلیس و نخست وزیر در سر میز شام هر یک نطقی ایراد کردند .

نطق سهیلی وزیر امور خارجه

افتخار دارم به استحضار بانوان و آقایان محترم برسانم پیمان اتحاد بین ایران و کشورهای انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که مذاکرات آن از چندی به این طرف جریان داشت دیروز در ساعت هیجده و پانزده دقیقه به امضاء نمایندگان سه دولت رسید شک نیست در این موقع که دنیا ببحران عظیمی گرفتار است ایجاد حسن تفاهم بين ما و همسایگان ما ضرور بود.

خوشوقت هستم که توانستیم روابط خود را با دو دولت همسایه که داخل در جنگ هستند براساس همکاری استوار سازیم و اگر سوء تفاهماتی در بین بود برطرف نمائیم با انعقاد این پیمان صفحه جدیدی در روابط بین کشور ایران و دو کشور متعاهد ما باز میشود یقین دارم هر سه دولت از فوائد این اتحاد برخوردار خواهند شد.

ما امیدواریم با انعقاد قرارداد اقتصادی و قراردادهای دیگر که ناشی از این پیمان است توفیق حاصل نمائیم و بتوانیم به نحو مطلوبی مناسبات خود را حفظ کنیم.

تردید نداریم متحدین ما از مساعدتهای لازم مضایقه نخواهند کرد بطوری که تأثیرات جنگ برای ما زیاد نامطلوب نباشد.

ص: 259

در پایان از زحماتی که آقای اسمیرنوف سفیر کبیر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و آقای سرریدر بولارد وزیر مختار دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان در راه انجام این پیمان کشیده اند تشکر می کنم.

نطق اسميرنوف سفير كبير اتحاد جماهیر شوروی

جناب آقای نخست وزیر و جناب آقای وزیر امور خارجه .

نخست اجازه می خواهم که خرسندی بی پایان خود را بمناسبت امضاء پیمان اتحاد بین کشور اتحاد شوروی سوسیالیستی و ایران و بریتانیای کبیر اظهار داشته و خدمت شایان شما را جناب آقای نخست وزیر و جناب آقای وزیر امور خارجه که در راه بستن این پیمان انجام دادید خاطر نشان نمایم پیمان اتحادی که بين ما منعقد گردیده دارای اهمیت بزرگ سیاسی است.

پیمان مزبور در مبارزه با متجاوزین هیتلری پربهاترین سرمایه مردم آزادی خواه بشمار میرود و نیز مولد هر مرحله نوینی برای توسعه مناسبات بین کشورهای متحده بوده و پایه مناسبات آنان را تحکیم می نماید.

استحکام پیمان منعقده با این حقیقت تحکیم می شود که اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیای کبیر استقلال ایران را ضمانت نموده و او را از تبدیل بیک مستعمره که فرمان روایان هیتلری برای آن می کوشیدند محفوظ می دارد.

در حقیقت امپریالیست های آلمانی از دیر زمانی می کوشیدند که به تمام منابع ثروت طبیعی ایران دست انداخته و پس از برده نمودن مردم ایران این سرزمین را تکیه گاه انجام مقاصد تبه کارانه خود برضد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و انگلستان قرار دهند.

پیمانی که بین ما بسته شده است برای مبارزه و استقرار صلح عادلانه باعث افزایش نیروی ملل آزادیخواه است در مقابل مرتجعین که کوشش دارند بشر را به تاریکی قرون وسطی سوق داده بدین ترتیب فرمانروائی خود را در تمام جهان

ص: 260

برقرار نمایند.

ملت های کشورهای آزادیخواه با کمال خرسندی این پیمان را تلقی خواهند کرد کشور شوروی سنگین ترین بار جنگ کنونی را بر دوش خود گرفته است.

مردم کشورهای ما برای آزادی با دستگاه مهیب جنگی متجاوزین هیتلری مبارزه می نمایند کشور شوروی بسیار گرامی می دارد که ملت ایران که دوست ما است در زمان چنین مبارزه بزرگ بسوی دولتهای آزادیخواه متوجه شده. مبارزه ای که کشور شور وی انجام می دهند به این منظور است که زمینها و سکنه کشور را از دست متجاوزین فاشیستی آزاد نمایند.

رئیس دولت شوروی یوسف و یساریونویچ استالین در نطق اخیر خود چنین اظهار داشت «ما هیچگونه منظور جنگی نداریم و نخواهیم داشت که زمین های دیگران را در اروپا و همچنین در قاره آسیا که ایران هم جزو آن می باشد تصاحب نموده و مردم کشور دیگر را مطیع خود سازیم» من یقین دارم که اتحاد متفقین بین راهنمای توسعه دوستی بین اتحاد جماهیر شوروی و ایران بوده و در راه تحکیم مناسبات صمیمانه و همسایگی که به سود ملتهای هر دو کشور اهمیتی بسزا دارد خواهد بود.

ملت ایران بنا بر عمل میداند که اتحاد جماهیر شوروی همیشه دوست تغییر ناپذیر ایران بوده است و این دوستی در پیمانهائی که سابقاً بسته شده است پدیدار گشته مردم کشور اتحاد جماهیر شوروی و افکار عامه آن کشور به این پیمان با کمال خرسندی شاد باش می گویند و می دانند که پیمان مزبور پابند آن امنیت مرزهای جنوبی کشور شوروی و باعث تحکیم مناسبات دوستانه با ملت ایران می باشد دوستی مردم کشور شوروی و ایرانیان در مدتی که بیشتر از بیست سال طول کشیده بمعرض آزمایش رسیده است کشور شوروی مانند دوستی وفادار با ایران است.

با بستن این پیمان برای افزایش این دوستی و توسعه مناسبات اقتصادی و فرهنگی بین دو کشور راه های تازه ایجاد خواهد شد.

ص: 261

نطق سرریدر بولارد وزیر مختار انگلیس

آقای نخست وزیر - آقای وزیر امور خارجه

(پس از تقدیم تبریکات) تصور می کنم فقط در اثر تصادف نباشد پیمان اتحاد در زمانی امضا گردید که ذخایر عظیم ایالات متحده آمریکا برعلیه دول محور متمرکز گردیده و نیز دول امریکای مرکزی و جنوبی یکی پس از دیگری بممالک اعلان جنگ داده یا لااقل روابط سیاسی خود را با آن ممالک قطع می نمایند در هر جا محسوس و مشهود می گردد که آلمان و ژاپون خطری برای تمام عالم باشند و استقرار صلح دائمی منوط به شکست آنها است .

جار و جنجال زیادی در باب نظم نوین اروپا و آسیا می شنویم لیکن تنها نکته که از این پروگرامها بر هر فردی واضح و مشهود است این است که آلمان باید دیکتاتور ار و پا و ژاپون دیکتاتور آسیا گردد متفقین عقیده دیگری در باب آتیه جهان دارند.

این عقیده از پیمانی که دیروز منعقد گردید واضح و مشهود می گردد این پیمان مقرر میدارد که قشون متفقین در ظرف شش ماه پس از خاتمه جنگ خاک ایران را ترک خواهند نمود و نیز تمامیت ارضی و حاکمیت و استقلال سیاسی ایران را تضمین می نماید.

طبیعی است که دول محور سعی و کوشش دارند به ملت ایران چنین تفهیم نمایند که دول متفق مقاصد و نقشه های شومی بر علیه این مملکت دارند در وهله اول سعی نمودند ایرانیان را بوحشت اندازند که آرتش ایران وادار خواهد شد که در جنگ خارجی شرکت نماید.

لیکن پس از آنکه با انتشار متن پیمان ملاحظه گردید که این اتهام بی اساس است عنوان نمودند که در طی مذاکرات اخیره که در مسکو بعمل آمده روسیه سویت و بریتانیای کبیر موافقت حاصل کردند که مملکت ایران را بین خود تقسیم نمایند.

با در نظر گرفتن مقررات پیمان که بر عموم معلوم و واضح گردید وظیفه تبلیغ

ص: 262

کنندگان محور دشوار گردید.

لیکن سعی و کوشش خود را ادامه داده و اشاره به روزنامه نمودند که اسم آن را ذکر نکردند و نیز شرحی را روزنامه تایمز نسبت دادند که این جانب ثابت نمودم هیچگاه در روزنامه مزبور بطبع نرسیده مقاصد متفقین در پیمان تشریح گردیده مقاصد مزبور بخوبی کم و بیش همان است و بس.

آقای وزیر مختار در پایان اشاره به مسافرت خود به مسکو و ملاقات با مولوتف و ایدن اظهار داشتند.

این جانب پیمان را از طرف دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان امضاء نمودم و اخیراً به مسکو رفته و در آنجا مستر ایدن را ملاقات کردم و نیز از طرف مسیو مولوتف مورد پذیرائی واقع شدم بدین جهت مطالب فوق را با اطمینان قطعی بیان می کنم پیمان پس از مذاکرات کامل و آزاد به امضاء رسید و حال می توانیم توجه خود را بسایر مسائل معطوف سازیم جنگ همان طور که برای سایر ممالک مشکلاتی پیش آورد برای ایران نیز تولید اشکالاتی کرده است و اینک وظیفه ایران و متفقین است که سعی کنند این مسائل را با نهایت جدیت و معاضدت صديقانه حل و فصل نمایند امیدوارم با امضاء پیمان یک دوره جدیدی از معاضدت اقتصادی که به منفعت هرسه مملکت بوده و بالاخره پس از فتح جنگ متفقین پیمان را به پایان رسانیده، سه دولت متفق کمافی السابق برای منافع مشترک خود متفقاً کار کنند.

نطق فروغی نخست وزیر

بانوان و آقایان محترم گمان میکنم حاجت نباشد که من زیاد به شما حضار گرامی دردسر بدهم آمال و آرمان ملت ایران در استقلال و آزادی خود و ملل دیگر و ترقی عالم انسانیت بر همه کس مشهود است و هر چیز که پیشرفت این آمال را مساعدت و تائید نماید ملت ایران آن را حسن استقبال می کند هر چند در مدتی که ما مشغول مذاکره عقد این پیمان بودیم بر حسب ظاهر از افکار بعضی از ایرانیان

ص: 263

نسبت به تأثیرات این پیمان نگرانی استنباط میشد ولیکن قسمت مهم این نگرانی بواسطهٔ شبهاتی بود که در اذهان مردم ما القاء کرده بودند و حتی یقین دارم که مطالعه دقیق بی غرضانه در مدلول این پیمان از یکطرف و ابراز حسن نیت دولتین شوروی و انگلستان در اجرای فصول پیمان از طرف دیگر این نگرانیها را مرتفع خواهد ساخت و مخصوصاً ظهور نیات مساعدت آمیز دولتین در عقد قراردادهائی که باید به این پیمان منضم شود بکلی شبهات را ذایل خواهد نمود فعلاً وظیفه خود می دانم از کلمات مودت آمیز شما آقای سفیر کبیر و آقای وزیر مختار و از تائیدی که نسبت به مدلول این پیمان راجع به محترم شمردن استقلال و تمامیت ایران فرمودید و اطمینانی که دادید از این که نیتهای سوئی که به دولتین شما در باب ایران نسبت داده اند بی حقیقت است اظهار مسرت و امتنان کنم و امیدواری تام و یقین کامل به این که دولتین شما در آن حسن نیت باقی خواهند بود و یکی از موجبات اطمینان ما شرکتی است که دول متحده امریکا در پیشرفت مقاصد انسانیت پرورانه نمود و به اتفاق دولتین شما اصولی را که باید در آینده پایه روابط بین الملل باشد و با آمال و آرزوهای ملی ایرانیان کاملاً موافقت دارد وضع نموده و به جهانیان اعلام کرده اند.

در پایان سخن نمی توانم خودداری کنم از اظهار آرزومندی و اشتیاق به این که این جنگ عالم سوز که در حقیقت همه کشورها و ملل جهان را گرفتار مصائب و آلام بی شمار نموده هر چه زودتر خاتمه پذیرفته به صلح عادلانه ممتدی که موجب آسایش نوع بشر و سیر او بسوی ترقی و تکامل باشد منتهی گردد.»

ص: 264

نامه شارژدافر فرانسه به وزیر امور خارجه ایران نسبت به ضمیمه 2 پیمان که قطع روابط ایران و فرانسه را متضمن است

شارژدافر سفارت فرانسه نامه ذیل را به وزیر امور خارجه نوشته و رونوشتی از آن را به مدیر روزنامه تجدد ایران فرستادند که جنجال و هیاهوی زیادی در محافل تهران بر پا کرد. در اثر این عمل روزنامه تجدد ایران توقیف و شارژدافر هم از ایران اخراج شد و بطوری که در نطق نوبخت در اطراف معاهده سه جانبه نام برده است و مرحوم فروغی در جواب آقای نوبخت گفتند چون برخلاف پروتکل بین المللی و نزاکت سیاسی رفتار کرده است وی را از ایران اخراج کردیم .

***

تهران 3 ژانویه 1942 - شماره 2

نامه آن جناب شماره 3205 و 33807 بتاریخ 20/10/15 که وصول مراسله دوستدار شماره 99 - 17 دسامبر 40 را لطفاً اشعار داشته و از احساسات دوستانه فرانسه نسبت به ایران سپاسگزاری مینمود واصل و موجب امتنان گردید.

دوستدار مطمئن بودم که بیان آن احساسات نزد آن جناب انعکاس محبت آمیزی خواهد داشت.

همچنانکه سبب افزایش تعجب و تأثر دوستدار گردید وقتی شنیدم که پیمان اتحاد بین ایران و بریطانی کبیر و شوروی که برای تصویب تقدیم مجلس شورای ملی شده است حاوی تعهدی است که در خلال عبارت ضمیمه دو پیمان پنهان گردیده و بر طبق آن دولت شاهنشاهی باید روابط خود را با تمام دولی که با بریطانی کبیر و شوروی رابطه ندارد قطع نماید.

پس از تحقیق معلوم شد که این ضمیمه دو فقط ناظر به یک دولت است و آن فرانسه می باشد.

حقیقت این است که جهل من در مورد این قضیه کامل نبود .

جنابعالی دوستدار را از فشارهائی که به دولت ایران وارد می آمد آگاه

ص: 265

ساخته بودید و نیز می دانستم که پیمان پیشنهادی حاوی مقرراتی است که بر طبق آن بایستی روابط سیاسی با فرانسه قطع شود لیکن دوستدار ضمناً می دانستم که جنابعالی و دولت شاهنشاهی با این تقاضای شاق و عجیب نظر موافق ندارید. هچنین می دانستم که همواره در مقابل ادعای متعاهدهای آینده مقاومت بخرج می دهید .

دوستدار نمی توانست باور کند که پس از اینکه همسایگان توانای ایران تقاضا کردند که حق استفاده از رمز و پیک سفارت فرانسه سلب گردد و این امر که خود مخالف رسوم بین المللی است صورت گرفت دولت ایران را طبق پیمان اتحاد و بوجهی که بنظر دوستدار بر استقلال ایران لطمه میرساند منع و نهی خواهند کرد از اینکه روابط خود را با دولت فرانسه حفظ نماید.

دوستدار چنین می پنداشتم که نمایندگان آن دو دولت به رفتار کاملاً بیطرفانه سفارت فرانسه و عدم امکان مخالفت با عملیات آنها در ایران التفات پیدا کرده اند.

گاهی ضرورت هائی پیش میآمد که اجتناب نشدنی است کشور فرانسه امروز بیش از حد اجبار به این نکته پی برده است و بهتر از هر کشور دیگر ملتفت مشکلات فعلی کشور ایران بوده و با آن صمیمانه همدردی دارد و دلسوزی می کند ولی آن ضرورت ها بهیچوجه ایجاب نمی کند تعهدی را که در پیمان گنجانیده و برای تصویب پارلمان تقدیم داشته اند زیرا چنانکه خود آن جناب تصدیق دارند در صورتی که دولت فرانسه هیچگونه نظریات سیاسی را در ایران تعقیب نمی کند معلوم نیست چگونه حضور نماینده آن دولت در تهران می تواند مزاحم دول متعاهد یا یکی از آنها باشد.

این بود تفکرات دوستدار هنگامی که قرائت مذاکرات مجلس شورای ملی را درباره پیمان آغاز نمودم.

در این موقع تعجبم مبدل به بهت گردید یا افکار عمومی ایران را در جهل نگاه می دارند و حتی آن را درباره معنی و نتیجه عملی ضمیمه دو پیمان فریب

ص: 266

می دهند - و البته این چیزی است که دوستدار نمیتواند باور کند و یا اینکه آن ضمیمه بد ترجمه شده است.

در این صورت مقتضی خواهد بود که این اشتباه هر چه زودتر رفع و اصلاح شود.

در هر حال نتیجه این شد که در ضمن مذاکرات مجلس نام فرانسه را هیچکس بر زبان نیاورد نه آقایان نمایندگان - و این البته طبیعی بود، زیرا در جریان امر نبودند - نه آقایان اعضاء دولت - و این البته چندان طبیعی نبود - آیا چون این آقایان محترم از محبت ملت ایران نسبت به فرانسه آگاه بودند خواسته اند معنی حقیقی و نتیجه علنی ضمیمه دو پیمان را مخفی بدارند با اینکه این تصمیم مطابق پندار دوستدار اصلاً ناظر به فرانسه نیست!

آیا از این هم بهتر سخنانی است که جناب آقای نخست وزیر در جلسه روز 11 دیماه پارلمان در پاسخ آقای آزادی و برای رد پیشنهاد ایشان دائر به حذف ضمیمه 2 پیمان ایراد و عین این عبارت را که روز بعد در تمام روزنامه های پایتخت چاپ شد اظهار فرمودند «مراد فقط این است که ما با کشورهائی قطع روابط میکنیم که با آن دو دولت (یعنی روس و انگلیس) در جنگ باشند.»

جناب آقای فروغی که از مفاد نامه دوستدار شماره 17/99 دسامبر آگاهی داشتند نمی توانستند فرانسه را در زمره این گونه دولتها قرار دهند. فرانسه چنانکه همه عالم می دانند نه با دولت شوروی در جنگ است نه با انگلستان و بطریق اولی نه با هر دو آنها.

این حقایق دوستدار را وادار میکند به اینکه پیش خود فرضهائی بنمایم از طرفی از لحاظ صورت ظاهر عبارت ضمیمه دو پیمان صریح و آشکار است از طرف دیگر از لحاظ اخلاقی تمام دلائل بدوستدار چنین تلقی می کنند که دولت ایران نخواسته است دست به اقدامی بزند که اینقدر غیر عادلانه و اینقدر بیفایده و اینقدر مخالف با احساسات حقیقی ملت ایران است. دوستدار نمی تواند باور کند که آن جناب با علم به نیات دوستانه فرانسه و

ص: 267

به اراده قطعی او به اینکه پیش بینی شود که بموجب آن روابط چندین صد ساله دوستی کشورهای ما بغیر محترمانه ترین و غیر عادله ترین وجهی منقطع گردد.

دوستدار نمی تواند باور کند که دولت شاهنشاهی که از احساسات مودت آمیز ایرانیان نسبت به فرانسه کاملاً آگاهی دارد با چنین دقتی مخصوص از آنها پنهان کرده باشد که یکی از مواد پیمان متضمن قطع روابط با آن کشور می باشد. دوستدار نمی تواند باور کند که جناب آقای نخست وزیر با وجود وضوح حقایق و با وجود اطمیناناتی که به آن جناب داده شده بود در پارلمان ایران فرانسه را با دول روسیه و انگلیس در حال جنگ معرفی کرده باشند.

بالنتیجه دوستدار نمیتواند باور کند که حکومت فعلی ایران می خواهد وقتی که اسناد رسمی مربوط به وقایع فعلی در کشورهای ما انتشار یافته، وقتی بر همه آشکار گردید که قطع روابط ما نتیجه یک ابهام زشت و قبیحی بوده است خود را در معرض قضاوت سخت تاریخ و خشم ملتهای ایران و فرانسه قرار دهد.

آن جناب دوستدار را معذور خواهند داشت از اینکه به تصریح این نکات تأثر انگیز پرداخته ام.

ولی حفظ روابط ایران و فرانسه بقدری برای دوستدار ذیقیمت است که نمی توانم آنها را مسکوت بگذارم بعلاوه چون به احساسات آن جناب نسبت به کشور خود آشنا هستم میدانم که مقصود این جانب را درست درک خواهید فرمود.

دوستدار باید از اینکه نسبت به جناب آقای نخست وزیر سوء ظن اظهار داشته ام معذرت بخواهم.

لذا از آن جناب خواهشمندم لطفاً در پیشگاه معظم له مترجم عذرخواهی دوستدار باشند.

اطمینان دوستدار به راستی و درستی و به عدالت خواهی مردی که تمام کشور ایران او را محترم میدارد بیش از آن است که بتوان حقیقتاً باور کرد که او خواسته است افکار عمومی را فریب بدهد.

ص: 268

بنابر این مکرر تصریح میکنم که یا اشتباهی در انشاء عبارت ضمیمه دو پیمان روی داده و آن ضمیمه به هیچ وجه ناظر به فرانسه نیست و یا اینکه دولت ایران قبل از رأی قطعی پارلمان در پیشگاه آن مجلس ملی توضیحات لازمه را که به او داده نشده است اظهار خواهند داشت.

دوستدار امیدوار است که فرض نخست صحیح باشد و به این امید است که احترامات فائقه را تقدیم آن جناب می دارد.

محل امضاء - كوافار شاژ دافر فرانسه

***

این نامه و مضمون آن که به آقای وزیر امور خارجه نوشته شده از لحاظ مراسم بین المللی قابل دقت می باشد .

تهیه ارزاق عمومی، نخستین مشکل دولت پس از اشغال ایران اشغالایران وسیله ارتشهای بیگانه سبب کمبود ارزاق عمومی و صعود سرسام آور بهای کالاهای مصرفی شد که با شدت و ضعف بیشتر یا کمتری سراسر کشور را در بر گرفت. از جمله علل این واقعه یکی آن بود که در شمال - مازندران و گیلان - اجازه حمل برنج به اشخاص داده نمی شد، مگر کسانی که قبلاً از طرف فرمانداریهای محل جواز حمل برنج دریافت کرده باشند. علاوه بر این ارتش شوروی کلیه وسایل موتوری و مسافرینی را که در مسیر شمال رفت و آمد می کردند، در نقطه مورد بازرسی قرار میداد و مزاحمتهائی ایجاد می نمود. از سوی دیگر در حالی که رادیو لندن خبر از ارسال گندم برای ایران می داد، نیروهای بیگانه محصول غله ایران و بعضی مواد دیگر را به خارج حمل می کردند. به یاد دارم در این باره در همان اوقات روزنامه ها نوشتند: «با رادیو گندم وارد می کنند و با کامیون خارج می نمایند» مضافاً بر اینکه به علت مهاجرت کشاورزان، بی ثباتی اوضاع سیاسی، عدم امکانات زراعی، کمبود وسایل حمل و نقل، کشت و برداشت غله در

ص: 269

نقاط مختلف کشور با سختی انجام میگرفت و حمل آن از نقطه ای به نقطه دیگر به زحمت امکان پذیر بود. همین امر موجب شد که دولت نتواند گندم مورد نیاز نانوایان کشور را در اختیار آنان بگذارد و سهمیه ای که به هر نانوا داده می شد ناچیز و در عین حال نامرغوب بود. از اینرو در تمامی نانوائیهای کشور بهنگام پخت شلوغی و ازدحام غیر قابل وصفی بچشم میخورد پخت و توزیع «نان سیلو» از یادگارهای مشخصه همین دوران است. بمنظور آگاهی بیشتر خوانندگان یادآور میشود در آن ایام دولت برای جلوگیری از ازدحام مردم و رفع کمبود نان که قوت لایموت اکثر مردم بود، دست بکار پختن نان ماشینی زد که به نام سیلو معروف شد. این نان، نانی نامرغوب و غیر مأكول بود که در بعضی از نقاط کشور از جمله تهران توزیع می شد. بی مورد نیست اضافه کنیم که پس از پایان جنگ و سالها بعد از آن، بعضی از مردم سال نان سیلو را مبدأ تاریخ قرار داده و هنگامی که می خواستند از یک واقعه تاریخی سخن بگویند، مثلاً می گفتند فلان واقعه در سال «نان سیلو» روی داد.

سوای نان، برخی دیگر از کالاها هم دستخوش کمیابی و گرانی شد و همین امر دولت را بر آن داشت که برای اولین مرتبه قند، شکر و پارچه های نخی را مشمول جیره بندی سازد. این کالاها در بازار آزاد به چند برابر قیمت خرید و فروش می گردید. عده ای از متنفذین محلی درشهرستانها و تهران که سهمیه قند و شکر دریافت می داشتند تا بین مردم توزیع کنند و نیز جمعی سوء استفاده چی با استفاده از بی خبری مردم در مورد اوراق جیره بندی و شماره های آن، از این راه سوء استفاده های فراوانی کردند. جیره بندی این اجناس تا آغاز کار کابینه حکیم الملک در دوره پانزدهم ادامه داشت، در این موقع بود که مرحوم نجم الملک وزیر دارایی جیره بندی را ملغی اعلام نمود و قند و شکر بطور آزاد در دسترس همگان قرار گرفت.

ص: 270

بحث پیرامون برنامه کابینۀ سوم فروغی و تشریح سیاست خارجی

در جلسه هشتم دوره سیزدهم مورخ 5 شنبه 20 آذر 1320 برنامه دولت مطرح گردید و نوبخت در اطراف آن و سیاست خارجی مفصلاً بیاناتی ایراد نمود.

فروغی در جلسه نهم مورخ 23 آذرماه 1320 مجلس از لحاظ سیاست خارجی نطق مشروحی ایراد نمود که ذیلاً نقل می گردد. این نطق از لحاظ روشن شدن سیاست خارجی حائز کمال اهمیت است و بسیاری مطالب آن که از زبان رئیس دولت بیان شده میرساند که دولت تحت تأثیر نمایندگان متفقین قرار داشته و در حقیقت در پس آینه طوطی صفتی بوده است.

نطق نخست وزیر نقل از صورت مذاکرات مشروح مجلس

«نخست وزیر - در جلسه گذشته چند نفر از آقایان نمایندگان محترم بیاناتی فرمودند دربارۀ برنامه دولت که مطرح مذاکره است که بسیاری از آنها توضیحات و تذکرات بود توضیح در بعضی مطالب که اکثر محل توجه هیئت دولت هم بوده و هست و در هر صورت ما از بیانات آقایان استفاده کرده ایم، بازهم حاضریم که استفاده کنیم. بنده بمناسبت بیاناتی که در جلسه گذشته شد مقتضی می دانم که بعضی عرایض را بکنم. از جمله بعضی از آقایان اشاره فرمودند در بارهٔ سیاست خارجی و میل کردند به اینکه در سیاست خارجی دولت مذاکره بشود. بنده هم عقیده ام اینست که خوبست بلکه هم لازم است که گاهی اوقات سیاست خارجی دولت در مجلس شورایملی مطرح مذاکره بشود (صحیح است)

سیاست خارجی ما بلکه تمام دول امروز مدارش بر این جنگی است که در حال جریان است خاطر آقایان بخوبی مستحضر است که دامنه این جنگ روز بروز توسعه پیدا کرده است تا جائی که امروز تقریباً تمام دنیا را گرفته است و کمتر جائی است بلکه شاید جائی نیست که مستقیم یا غیر مستقیم از این جنگ نصیبی

ص: 271

نداشته باشد ناچار ما هم همین حال را داریم حالا باید بخاطر آورد وقایع شهریور ماه گذشته را در آن موقع قوای دولتین شوروی و انگلیس داخل خاک ما شدند و عملیاتی کردند دولت مصلحت ندید با آنها ستیزگی بکند و مقتضی دیدند که ترک مقاومت بکند و با نمایندگان آن دو دولت مشغول مذاکره شدیم و مذاکرات ما به مبادله مکاتباتی که در همان شهریورماه آنها را به مجلس آوردیم و آقای وزیر امور خارجه قرائت کردند و خاطر آقایان و عموم ملت از قضایا مسبوق شد که علت وقوع این وقایع چه بود بنده فرض می کنم که اگر از خود حضرات آقایان شوروی ها و انگلیس ها هم بپرسیم این طور جواب خواهند داد که این جنگ از برای ما یک مسئله حیاتی و مماتی است، حکایت جنگ های سابق نیست. سابقاً وقتی دو دولت با هم جنگ می کردند سر یک موضوع خاصی بود مثلاً برای این بود که یک قطعه خاکی از آن دولت بگیرند یا خاکی که آن دولت از آنها گرفته است پس بگیرند وقتی که یکطرف مغلوب می شد مقصود طرف دیگر حاصل شده و کار تمام میشد اما این جنگ این طور نیست. این جنگ جنگی است که اگر ما مغلوب شویم دشمن ما وجود ما و حيثيات ما را فانی خواهد کرد. بنابراین ما مجبوریم که بهر وسیله متوسل بشویم که مانع این پیش آمد بشود از جمله آلمانها رسم دارند که هرجا هستند بهر قسم که می توانند بر ضد ما کار کنند و برای ما مشکلات بتراشند و فتنه انگیزی می کنند و ما مطلع بودیم که در ایران هم جماعت کثیری از آلمانیها شده بودند چهارصد پانصد نفر آنها که مردمان کاری هستند مشغول بهمین عملیات هستند و تهیه می دیدند که فتنه بزرگی را ایجاد کنند به دولت شما هم این تذکرات را دادیم و توقع کردیم تمنی کردیم رفع این شر را بکنند دولت شما اعتنائی که می بایست بکند نکرد و ما مجبور شدیم بالاخره خودمان عمل کنیم در هر حال این زبان حال آنها است. این امور واقع شد و موافقت شد با آنها که آلمانیها از خاک ما با ترتیباتی بیرون بروند. پس از آن که این نگرانی تا اندازه ای رفع شد آمدند و به ما پیشنهاد کردند بیائید با ما یک پیمان اتحادی ببندید چرا؟ علت این پیشنهادی که به ما کردند و می کنند چیست؟ باز از قول آنها یعنی چه از مطالبی

ص: 272

که استنباط می کنم و چه از چیزهائی که صراحتاً و مستقیماً به ما گفته اند و چه از آنچه که غیر مستقیم از آنها استنباط کردیم می توان زبان حال آنها را این طور فرض کرد که می گویند موقع جغرافیائی مملکت شما که با دو دولت همسایه است طوری است که ما دو دولت که هر دو مشترکاً داخل در جنگ هستیم با یک دشمن قوی باید متفقاً وجداً در دفاع و حفظ خودمان بکوشیم و مجبوریم و ناچاریم با همدیگر ارتباط و اتصال داشته باشیم برای اینکه بتوانیم بهم کمک کنیم. موقع جغرافیائی کشور شما طوری است که امروزه مخصوصاً در نتیجه پیش آمدهای این جنگ بهترین و سهلترین راه از برای ما عبور از کشور شما است و ما می خواهیم بوسیله مملکت شما به همدیگر ارتباط پیدا کنیم و قوا و مهمات ببریم و بیاوریم و ما از این مقصود نمی توانیم صرف نظر بکنیم برای اینکه گفتیم این مسأله برای ما حیاتی و مماتی است این یک علت از برای اینکه به کشور شما نظر داریم و میل داریم با شما همکاری کنیم علت دیگر این است که باز نظر بموقع جغرافیائی شما دشمن ما کشور شما را که با هر دوی ما همسایه است می تواند وسیله قرار دهد برای اینکه به ما آسیب بزرگ برساند و ما محتاج هستیم و مجبوریم مجبوریم که جلوی این وسائل را بگیریم و تدارک و تهیه این کار را داشته باشیم برای این که دشمن اگر بخواهد کشور شما را از برای آسیب رساندن به ما وسیله قرار دهد جلوگیری کنیم این دو علت اصلی است که ما به کشور شما و به همکاری شما محتاجیم . حالا هم این اعمال را می کنیم این کارها واقع میشود ولیکن بنابر پیش آمدهائی که واقع شد این عملیات ما امروز بصورت اشغال خاک شما صورت میگیرد و ما این مطلب را خوش نداریم زیرا که با شما دشمنی نداریم بلکه می خواهیم با شما دوست باشیم و این کارها را از روی اجبار میکنیم و این مقاصد را باید انجام بدهیم اگر شما با ما مساعدت بکنید این علامت دوستی شما خواهد بود و اگر نکنید آنوقت ما نمی توانیم نسبت به شما احساسات دوستانه داشته باشیم پس اگر شما با ما یک پیمان اتحادی ببندید که این مقاصد ما را حاصل کند ما در عوض تعهد می میکنیم که استقلال و تمامیت خاک شما و حاکمیت شما را رعایت کنیم و محترم بداریم و

ص: 273

بلکه اگر مزاحمتی از طرف دولت دیگری هم به شما بشود و تجاوزی بشود ما حاضریم که از شما دفاع کنیم و این زمان هم که جنگ دنیا را گرفته است و اثرات نامطلوبی را برای شما منجمله در امور زندگی و اقتصادی شما خواهد داشت ما متعهد می شویم هر چه از دستمان بر می آید به شما کمک کنیم که کمتر در تحت این تأثیرات واقع شوید و صدمه بخورید و وقتی هم در اوقاتی که انجمن های صلح و انجمن های بین المللی تشکیل می شود منافع شما را محفوظ بداریم و هیچ اقدامی و امری که بر خلاف مصلحت شما باشد و بر خلاف استقلال شما باشد و بر خلاف تمامیت خاک شما باشد ما موافقت نکنیم. این را هم ضمناً خود بنده باید عرض کنم که این مساعدتی که می گویند در امور اقتصادی به شما می کنیم تا یک اندازه تا بحال هم کرده اند و این را باید انصاف داد که مثلاً خواربار، گندم، قند و شکر یک مقداری که لازم بود رسانده اند و بعداً هم قول داده اند که بازهم برسانند و کمک کنند و اینکه بعضی تصور می کنند که انگلیس ها خواربار و قند و شکر ما را می برند این صحیح نیست حقاً باید انصاف داد و کسی را نباید متهم کرد. حالا از آن طرف راجع به این اتحاد می گویند این اتحاد شما را مجبور به جنگ هم خواهد کرد و عملیات جنگی خواهد کرد؟ نخیر ما از شما شرکت در عملیات جنگی نمی خواهیم، ما از شما کمک اشخاصی نمی خواهیم، ما هیچگونه توقعی نداریم از اینکه شما برای خاطر ما فداکاری از حیث اشخاص بکنید. جوانهای خودتان را فدا کنید. حتی هیچ توقع نداریم که تهیه و تدارک جنگی کنید تا بدرجه ای که اگر اسلحه یا مهمات زیادی هم داشته باشید ما حاضریم از شما بخریم و ممنون هم می شویم از شما و توقع این را نداریم که با ما کمک جنگی بکنید چه از حیث اسلحه و مهمات و چه نفرات و خیال شما راحت باشد و در عهدنامه هم ذکر می کنیم که عملیات جنگی برعهده خود ما باشد. ما البته قوای لازم داریم و باید هم داشته باشیم اما توقع ما از شما این است که فقط اکتفا کنید به این که امنیت داخلی خودتان را حفظ کنید و شاهد بر این اتحادی که شما با ما می کنید و مجبور نمی کند شما را که با ما وارد در جنگ بشوید این است که مثلاً

ص: 274

دولت ترکیه از اول جنگ با ما متحد حالا هم که بیست و هفت ماه از جنگ گذرد دولت ترکیه وارد در جنگ نشده است این هم عرض کردم زبان حال آنها است در علت پیشنهاد عقد اتحاد دولت ایران بعد از این کارها و مشاوراتی که بعمل آورد مقتضی دید در این باب داخل مذاکره شود و این پیشنهاد را رد نکند ما هیئت دولت سابق تقریباً از بدو تشکیل تا حالا که تقریباً سه ماه می گذرد مشغول این مذاکرات بوده ایم و البته عقد یک اتحادی مثل یک معامله ایست بین دو نفر که با هم معامله می کنند سعی دارند هر کدام معامله را به منافع خودشان نزدیکتر کنند. به این جهت بوده است که این مذاکرات طول کشیده است و حالا تقریباً تمام شده است و ترتیب را هم اینطور دادیم که وقتی عهدنامه حاضر شد به مجلس شورای ملی بیاوریم و تحت مشاوره و مطالعه مجلس قرار بگیرد و اگر موافقت شد امضاء شود.

این قسمت راجع است به روابط ما با این دو همسایه، اما راجع به همسایه های دیگرمان چندان چیز تازه ای نداریم که عرض کنم یکی از همسایه های ما دولت عراق است. این دولت هم متأسفانه در نتیجه جنگ گرفتار تشنجاتی شده است ولیکن این مسأله تأثیری در روابط ما با دولت عراق نداشته است و روابط ما با آن دولت کماکان دوستانه است. همسایه دیگر ما افغانستان است با دولت افغانستان هم دوستی و یگانگی ما کماکان در اعلی درجه است. موقع جغرافیائی افغانستان قدری بهتر از ما است و به این جهت کمتر از ما گرفتار نتایج جنگ شده است ولیکن همچو هم نیست که بکلی مصون مانده باشد. در هر صورت امیدواریم که بیش از این به این دولت دوست ما از جنگ صدمه وارد نیاید. دولت دیگر همسایه ما دولت ترکیه است آقایان مستحضرند که بنده شخصاً نسبت به ترکیه علاقه مخصوصی دارم بواسطه این که از بدو تأسیس سیاست جدید مابین دولت ایران و دولت ترکیه بنده دخیل و واسطه این کار بوده ام. خاطر آقایان مستحضر است که سابق بر این یعنی در زمان دولت عثمانی روابط ایران و عثمانی ترکیه چندان تعریفی نداشت بسیار اوقات با هم جنگ کرده بودند و اوقاتی هم که با هم جنگ نکرده بودیم و ظاهراً صلح و صفا داشتیم باطناً مهر و محبتی نداشتیم.

ص: 275

خوشبختانه دولت ترکیه جدید سیاستش چه در امور داخلی و چه در امور خارجی بکلی با سیاست دولت عثمانی متفاوت بود و حاضر شد آن دولت بعضی خیالات باطل را که با ما سابقاً داشتند ترک کنند و طرح دوستی و محبت بریزند در دفعه اول تقریباً چهارده سال قبل که بنده به ریاست وزراء مفتخر بودم در آن موقع یک عهدنامه دوستی با دولت ترکیه جدید منعقد کردیم و چنین اتفاق افتاد که بعد از آن بنده مأموریت پیدا کردم در ترکیه و در آنجا سیاست جدید دولت تازه ترکیه را یعنی دولتی را که رئیس او مصطفی کمال آتاترک مرحوم بود به رأی العین دیدم و مطمئن شدم و دولت خودم را مطمئن کردم به این که این دولت نسبت به ما سوء نیتی ندارد و صمیمیتی را که اظهار میکنند حقیقت دارد اساس دوستی دولت ترکیه و ایران از آن زمان محکم شده است و ممکن است که آقایان شنیده باشند و ملتفت شده باشند که مثلاً اخیراً در یکی از روزنامه های ترکیه یک شرحی نوشته شده بود نسبت به ایران که چندان بوی محبتی از آن نمی آمد و آقایان روزنامه نویسهای ما هم این مطلب را دیدند و متأثر شدند و اظهار عقیده و گله کردند ولی بنده مطمئن هیأت دولت ترکیه هم صراحتاً گفتند و اطمینان دادند به اینکه این حرفها را شما منتسب به دولت ترکیه نکنید. این یک شخصی است، یک نفری است که خیالاتی دارد گاهی اوقات چیزهائی اظهار می کند که ما از او راضی نیستیم نه تنها نسبت به شما این اظهارات را کرده است نسبت به مقامات دیگر هم حرف هائی زده است که هیچ مناسبت نداشته است و این را مطمئن باشید که از ناحیه ما نیست و حتی خیلی هم در نظر ما ناپسند آمد. اما روابط ما با دول دیگر یعنی دولی را که غیر از همسایه های خودمان هستند هیچ عرضی ندارم زیرا متأسفانه تقریباً روابط ما با غیر همسایگان مقطوع است. راه رفت و آمد نیست. با بعضی که رسماً مقطوع شده است و با بعضی هم که رسماً مقطوع نشده است عملا مقطوع شده است گمان می کنم که سیاست خارجی دولت را کاملاً برای آقایان روشن کردم. حالا دو کلمه از تعبیر مطالب دیگری که آقایان نمایندگان در جلسه گذشته اظهار فرمودند می خواهم عرض بکنم بیانات خیلی مفصل بود و نمیتوانم در آنها وارد شوم و

ص: 276

ضرورت هم شاید نباشد عجالتاً مختصراً عرض می کنم مثلاً بیانات آقای نوبخت که خیلی مفصل بود یک مقداری از آنها را که ملاحظه فرمودید حکایت زمان ماضی بود و ربطی به حالا و برنامۀ دولت نداشت و یک مقداری از آنها هم که ممکن بود راجع به زمان حال باشد لازم است عرض کنم که بسیاری از اظهاراتی که کردند اطلاعاتی که دارند از روی اشتباه بود. نمی خواهم بنده یک یک آنها را عرض کنم زیرا خیلی وقت می گذرد. نمی خواهم عرایضم طولانی شود مثلاً فرمودند می خواهند لباس نظامیان را عوض کنند هیچ همچو چیزی نیست هیچ مذاکره ای نشده است در صورتی که فرضاً هم شده باشد چه ضرری به دنیا و آخرت ما وارد می آید که لباس نظامیان ما عوض شود. بنده مکرر در عمر خودم دیده ام که لباس نظامیان ما عوض شده لباس سربازان ما در زمان ناصرالدین شاه جور دیگری بود و بعد عوض شد و بعداً هم مكرراً عوض شد (انوار - یک کلاه را فقط عوض کردند) در هر صورت این مطلب صحت ندارد و همچو چیزی نیست نه در هیأت دولت صحبتی شده است نه در وزارت کشور.

یک چیز دیگر مثلاً فرمودند راجع به عطیه ملوکانه که در تقسیمش تبعیض کرده اند طهران را ترجیح دادهاند بر شهرستانها این هم حقیقت ندارد عطیه ملوکانه که برای مساعدت زندگانی نظامیان داده شده بود بنابر این گذاشتند که به یک طبقه بنابراین از نظامیها داده شود یعنی از درجه سرهنگ دومی به پائین که هر کدام بمناسبت اینکه تاکنون به نظامیها یک پاداشها و حقوق کافی داده نشده است و دست تنگ هستند به آنها کمکی از برای مخارج زمستانشان بکنند و آن طبقه ای را که معین کرده اند همه را بالسویه داده اند و راجع به همه جا این تقسیم را کردند و تبعیضی نشده است. نسبت به کسانی که در قضایای اخیر شهید شده بودند قرار شد به بازماندگان آنها از این عطيه ملوکانه معادل سه ماه حقوق آنها کمک شود برای اینکه فعلاً بفوریت یک افاقه در کار آنها بشود علاوه بر آن حقوق هم بموجب مقرراتی که در وزارت جنگ است به این بازماندگان که البته استحقاق این را دارند که دائماً به آنها مساعدت بشود یعنی وظیفه به آنها داده شود و فعلاً چون مقرراتی

ص: 277

نیست و محلی نیست وزارت جنگ عنقریب یک لایحه ای به مجلس شورای ملی پیشنهاد خواهد کرد که یک ترتیبی اتخاذ بشود که بازماندگان این شهدا بتوانند وظیفه ای را که استحقاق دارند بگیرند (صحیح است) اظهار تأسف فرمودند جماعتی از نظامیان این اوقات بمناسبت سن و مناسبات دیگر باز نشسته شده اند برای این که اینها هم در این عمل بازنشستگی فوراً یک سکته به زندگانیشان وارد نیاید معادل دو ماه به آنها داده شده (وزیر جنگ - به افسران بازداشت شده نه بازنشسته) بلی افسران بازداشت شده. دیگر اظهار تأسف کردند مثل اینکه اعتراض کردند از انحلال اداره بازرسی مالی وزارت جنگ در صورتی که بعقیده بنده کار خوبی کردند زیرا که امور مالی وزارت جنگ مثل امور مالی سایر وزارتخانه ها در تحت بازرسی وزارت دارائی رفته است (صحیح است) در هر صورت اداره بازرسی دارائی وزارت جنگ چیز بی فایده بود و انحلال او هم مطابق اصول بود و هم مطابق صرفه جوئی از این قبیل بود اینکه عرض کردم اطلاعات آقای نوبخت کافی نبوده و در بسیاری از این موارد برای ایشان اشتباهاتی دست داده است یک کلمه دیگر هم می خواهم عرض کنم راجع به بعضی از مذاکرات که راجع به مسئله امنیت شد که خیلی محل توجه همه هست چه باید باشد حتی اینکه اخیراً در روزنامه ها هم چیزهائی نوشته می شود و اظهاراتی میشود مثل اینکه بنده و هیأت دولت کاملاً به معنای امنیت پی نبرده ایم بنده اطمینان می دهم که ما کاملاً می دانیم که امنیت چیست و چه اقسامی دارد البته بطور کلی می توان گفت و تعریف جامعی که برای امنیت می توان کرد این است که در هر کشوری امنیت یعنی این که جریان امور آن کشور بر طبق قانون باشد و قانون در آنجا حاکم باشد و محترم باشد و مجری باشد. این فرمول کلی است ولی البته اقسام هم دارد یک قسم امنیت جانی و مالی مردم است در مقابل دزدان و غارتگران و اشرار یک قسم امنیت قضائی است یعنی اینکه مردم مجبوراً با هم معاملاتی دارند و داد و ستد دارند حقوقشان را بتوانند حفظ کنند و مطمئن باشند که کسی اگر به حقوق آنها تخطی کرد و خواست حقوق آنها را پایمال کند نتواند و وسیله ای داشته باشند از برای اینکه حق خودشان را بگیرند. این

ص: 278

هم یک قسم از امنیت است. یک قسم امنیت هم امنیت محکومین است در مقابل حاکمان و مقصودم از حاکم فرماندار و استاندار تنها نیست مقصود بنده هرکسی است که حکمش بر دیگران روا باشد مخصوصاً مأمورین دولت که باید مردم از تعدی و اجحاف مأمورین دولت مصون باشند (صحیح است) یک قسم دیگر امنیت را هم (که نمی دانم توجه فرموده اند) این است که باید حیثیت و شرافت و آبروی مردمان آبرومند در امان باشد در مقابل اشخاصی که می خواهند تخطی بکنند (صحیح است) البته تمام اقسام این امنیت منظور نظر است و امیدواریم که همه دست بدست هم بدهیم امنیت و بعبارت اخری محترم داشتن قانون را در کشور خودمان تأمین کنیم البته مسأله امنیت ارتباط کامل هم پیدا می کند به آزادی در این باب هم در جلسه خصوصی مذاکرات شد و بنده همیشه گفته ام و گمان می کنم کسی هم منکر نباشد بنده هم آزادی طلب هستم (صحیح است) در آزادی طلبی بزرگ شده ام و افتخار دارم که آزادی طلب باشم و هیچوقت هم آزادی طلبی خودم را پنهان نکرده ام حتی در موقعی که اظهار آزادی طلبی خطرناک بود و آقایان مسبوق هستند و مجبور نیستم توضیحش را بدهم حتی در این باب بر من زحمت وارد آمد و فقط خداوند مرا حفظ کرد.

بنده آزادی طلب هستم و شخصیت بنده این است که آزادی در دنیا مخصوصاً کشور ما بر قرار باشد ولکن تأسف دارم که توجه کافی نشد به بیانی که بنده یک شبی کردم و بتوسط رادیو منتشر شد که در آنجا همه این مطالب بطور مختصر و مفید با این که نه حال داشتم و نه مجال ذکر کردم. همانطور که امنیت در سایه قانون و محترم بودن قانون تأمین میشود آزادی هم در سایه محترم بودن قانون تأمین می شود. در این اوقات می بینم که در روزنامه ها خیلی صحبت از سانسور می کنند و از اینکه هیأت دولت لایحه تهیه کرده است که جراید را تحت سانسور در بیاورد و به مجلس شورای ملی پیشنهاد خواهد کرد بنده مأخذ این اطلاعات را نمی دانم چیست ولکن بنده اطمینان می دهم که در این هیأت دولت صحبتی از سانسور پیش نیامده و پیش نخواهد آمد و لایحه هم برای این کار تهیه نشده است. نه این است که بنده

ص: 279

سانسور را یک عفریتی میدانم آن طوری که آقایان بنظرشان مجسم می کنند. عرض کنم به هیچوجه من الوجوه در هیچوقت از اوقات سانسور نباید باشد در جراید این را هم عرض کنم و بنده باک ندارم که این را عرض کنم که سانسور بعضی اوقات در جراید باید باشد. در همین موقع در ممالکی که همیشه آزادی داشته اند و آزادی در آنجا حکمفرما است الان سانسور در آنجا برقرار است و در یک وقتی سانسور اگر باشد باید از روی مصلحت و موقت باشد یعنی در یک وقتی باید سانسور کرد که مصالح عالی مملکت برآزادی زبان و قلم مرجح باشد ولی البته باید موقت باشد امیدوارم که در کشور ما کار به آنجا نرسد و آرزومندم و هیچ میل ندارم که بیائیم در مجلس شورای ملی و تقاضای برقراری سانسور را بکنیم برای این که یک اندازه کار بدست کسانی است که از آزادی زبان و آزادی قلم استفاده می کنند بخاطر داشته باشند که زبان و قلم اگر آزاد باشد آن زبان و قلمی باید آزاد باشد که عفت داشته باشد (صحیح است) بنده البته از بیانات و تذکرات آقایان مستفیض میشوم و عجالتاً عرایض خودم را خاتمه میدهم و همینقدر یادآوری می کنم که این هیأت دولت یازده روز است به مجلس شورای ملی معرفی شده اند و این هم روز دومی است که در برنامۀ او مذاکره می شود و خیلی مقتضی است و مصلحت است که آقایان البته صحبت های خودشان را بکنند اما در این جلسه تکلیف هیأت دولت را از رد یا قبول معلوم بفرمایند زیرا تا وقتی که تکلیف برنامه معین نشده است هیأت دولت تا اندازه ای تکلیفش نامعلوم است.»

پس از بیانات فروغی، چند نفر دیگر از نمایندگان و وزیران صحبت کردند بالاخره در جلسه 23 آذرماه 1320 اعلام رأی شد و از 103 نفر عده حاضر در جلسه 77 نفر موافق دو نفر مخالف، و سه نفر ممتنع بودند و 21 نفر هم از جای خود برنخاستند. در واقع دولت در مجلس 26 نفر مخالف داشت و با احتساب چند نفری که در موقع اعلام رأی از جلسه خارج شدند معلوم شد دولت فروغی اکثریت ضعیفی در مجلس دارد و زیاد دوام نخواهد کرد.

باید یادآور شد که منظور فروغی از مطالبی که در مورد سانسور مطبوعات

ص: 280

بیان داشت این بود که اثر لایحه پیشنهادی خود را دایر بر سانسور مطبوعات و بازداشت اشخاص مفسد که در کابینه اول به مجلس دوره 12 پیشنهاد کرد و مورد مخالفت شدید مجلسیان قرار گرفته بود از بین ببرد. لایحه سانسور مطبوعات و بازداشت اشخاص مفسد در آخرین روز مجلس دوره دوازدهم که روز هشتم آبان ماه 1320 تشکیل شد توسط آقای وزیر دادگستری به مجلس تقدیم گردید که شدیداً مورد مخالفت و حمله از طرف بعضی از نمایندگان قرار گرفت و حتی در جلسه خصوصی فروغی هر چه سعی و تلاش کرد آن را بتصویب برساند مثمر ثمر واقع نشد و فروغی ناچار شد لایحه را پس بگیرد. بدیهی است تقدیم لایحه سانسور مطبوعات به مجلس در مطبوعات هم اثر نامطلوبی برای دولت بجای گذاشت و در بعضی از جراید شدیداً به لایحه مزبور اعتراض شد.

تثبیت نرخ ارز یا زیان به خزانه کشور

در کابینه سوم فروغی وزیر دارائی (دکتر مشرف نفیسی) برحسب درخواست متفقین نرخ ارز یعنی پوند انگلیس را از 8 تومان به 13/5 تومان افزایش داد، و بهمین نسبت نرخ دلار هم از 14 ریال به 32/5 افزایش یافته و تثبیت شد. بدین ترتیب متفقین که بایستی مبالغی ارز برای مخارج قشون خود تبدیل به ریال نمایند با افزایش نرخ رسمی حدود نصف مخارج روزانه خویش را از خزانه مملکت ایران تأمین می نمودند. همچنین شرکت نفت انگلیس و ایران هم که سالیانه مبالغی لیره برای مخارج و پرداختهای خود تبدیل به ریال می کرد با افزایش نرخ رسمی لیره در حقیقت قسمت اعظمی از مخارج خود را از کیسه ملت ایران تأمین کرد. بنابراین تثبیت نرخ ارز خسارات عظیمی به مملکت ایران وارد آورد.

در جنگ بین المللی اول (1914 - 1918 م) که ایران بیطرف بود متفقین یعنی قشون روسیه تزاری و انگلیس و متحدین یعنی قوای آلمان و عثمانی به بیطرفی

ص: 281

وقعی ننهاده قسمتهائی از خاک ایران را اشغال کردند و برای تأمین مخارج قوای نظامی خود ناچار شدند عین لیره طلا و مناط طلا وارد ایران کرده و آن را به پول رایج ایران که قرآن بود تبدیل نمایند بر اثر خرج مقداری سکه های (لیره) ژرژ و مناط عثمانی و ازدیاد آن یک لیره بمبلغ 25 ریال معامله می شد و بحد وفور در دست مردم به گردش درآمده بود.

ولی در جنگ جهانی دوم که ایران را جبراً اشغال نمودند و با ایران پیمان سه گانه منعقد نمودند و ما را متحد خود قلمداد می کردند، دولت ایران را مجبور کردند تا نرخ ارز را ترقی دهد و به این ترتیب قسمت اعظم مخارج روزانه خود را از کیسه ملت ایران دریافت نمایند.

قبل از جنگ جهانی دوم قیمت یک سکه پهلوی طلا در بانک ملی ده تومان بود و روی اسکناس های ده تومانی نوشته شده بود یک پهلوی در صورتیکه در بازار آزاد قیمت سکه پهلوی از ده تومان هم کمتر خرید و فروش می شد. بدیهی است قیمت پوند کاغذی نمی توانست 14 تومان باشد!

بدنبال افزایش نرخ ارز زیانهای دیگری هم به خزانه مملکت وارد شد منجمله موجب تورم فوق العاده گردید، مثلاً کاغذ تحریر که قبل از افزایش نرخ ارز کیلوئی 7 ریال بود به 28 تا 30 ریال افزایش یافت بهمین تناسب سایر اجناس داخلی و کالاهای خارجی هم ترقی سرسام آوری نمود و چون با بروز تورم دیگر حقوق مستخدمین دولت تکافوی مخارج آنان را نمی کرد دولت مجبور شد بعنوان کمک زمان جنگ مبالغی به حقوق مستخدمین دولت اضافه نماید، لکن به علت آنکه تأمین این همه اضافات در بودجه مملکت پیش بینی نشده بود دولت مجبور شد مرتباً از بانک ملی که فقط سرمایه اش 30 میلیون تومان بود وام بگیرد بطوری که در سال 1325 قروض دولت به بانک ملی بالغ بر 500 میلیون تومان گردید. بانک ملی برای تأمین هزینه های دولت مرتباً اسکناس چاپ میکرد و به جریان می گذاشت. طبیعی است وقتی اسکناس به مصرف کار تولیدی نرسد و فقط صرف مخارج و حقوق مستخدمین گردد بر میزان تورم روز بروز افزوده می شود.

ص: 282

عکس

ص: 283

ص: 284

اولین مرتبه که موضوع نرخ ارز در مجلس دوره سیزدهم مطرح می گردید نقل از صورت مذاکرات مجلس جلسۀ 16 مورخ یکشنبه 28 دیماه 1320

سؤال آقای نراقی راجع به ارزهای خارجی و جواب آقای وزیر دارائی

رئیس - آقای نراقی سؤالی از آقای دکتر وزیر دارائی کرده اند. بفرمائید. نراقی - بنده سؤالی از آقای وزیر دارائی راجع به ترقی قیمت لیره و شکست پول ایران و تأثیری که این اقدام بنظر بنده در سطح زندگی عمومی کرده است دارم و یادداشتهائی بنده در این زمینه کرده ام که بعرض آقایان می رسانم. علاوه بر این که پول قانونی ایران پایه اش نقره و طلا است و پشتوانه کافی هم دارد از جواهرات و طلا و لیره و ارزهای خارجی هیچ مورد نداشت که کسی قیمتش را تنزل بدهد و در این موقع که ما احتیاجی هم به ارزهای خارجی نداریم و صادرات و واردات ما محدود شده علت نداشت که نرخ ارزهای خارجی را ما بالا ببریم و بالنتيجه قیمت ریال را بشکنیم. بنده در این زمینه یادداشت هائی با مراجعه به قوانین سابقه تهیه کرده ام و بعرض آقایان می رسانم و امیدوارم زودتر رفع شود چون ضرر را هر جا جلویش را بگیریم باز نفعی عاید کشور خواهد شد.

بموجب قانون واحد و مقیاس پول قانونی ایران مصوب 22 اسفند 1310 اجازه انحصاری انتشار اسکناس به بانک ملی ایران داده شده و اسکناس بانک ملی ایران نماینده مسکوک نقره ایران شناخته شده و اعتبار و رواج قانونی برای معاملات دارد و هر کس از قبول آن استنکاف نماید بمجازاتهائی که در قانون مجازات عمومی برای عدم قبول پول رایج کشور تعیین گردیده است محکوم خواهد شد. از طرف دیگر در قانون واحد و مقیاس پول حدود و تکالیفی برای دولت و بانک عامل دولت بمنظور حفظ اعتبار اسکناس معین شده است از قبیل عدم انتشار اسکناس بیش از مبالغ معینه در قانون و داشتن ذخیره طلا و نقره و ارز آزاد برای پشتوانه اسکناس تحت نظارت هیئت مخصوص و تبدیل اسکناس به ریال نقره و غیره و نیز بموجب همان قانون ریال نقره که اعتبار قانونی دارد و اسکناس بانک ملی ایران نماینده آن محسوب می شود مسکوکی است که دارای 4/14 گرم نقره خالص

ص: 285

و 16 گرم عیار می باشد و هیئت نظارت پشتوانه اسکناس باید در ضمن گزارشهای راجع بوضع حساب پشتوانه اسکناس میزان طلا و نقره موجود در بانک را مطابق ارزش قانونی آنها تسعیر نماید این نحو تسعیر تاکنون معمول بوده و موجودی نقره بر اساس ریال قانونی معینی از قرار هر 4/14 گرم نقره یک ریال تسعیر شده است بنابر این مسلم است که دحض حفظ اعتبار اسکناس ایران ارزهای خارجی هم باید براساس ارزش قانونی پول ایران تسعیر شود یعنی نرخ ارز خارجی نسبت به اسکناس د باید بر اساس ریال ارز قانونی یا اقلاً بر اساس ریال نقره قانونی که قابل تبدیل باشد تعیین گردد. مثلاً در مورد لیرۀ کاغذی انگلیس باید بهای 4/14 نره خدا در بازار شدن ملاک تعیین نرخ واقع شود دولت نباید مأخذ بالا ترى را برای تعیین نرخ سره برسمیت بشناسد و در نتیجه آن بعدم اعتبار پول قانونی کشور عتراف نماید لیکن متأسفانه دولت در اوائل مهر ماه گذشته برحسب پیشنهاد وزارت داراتی تصویب نامه برای این عمل خلاف قانون صادر نموده و نرخ رسمی لیره را بدون توجه بارزش قانونی ریال نقره و اسکناس ایران از 97 ریال به 140 ریال و در بعضی موارد به 190 ریال 67 ترقی داده است در صورتی که اکنون برخلاف سابق میزان عرضه لیره در بازار ایران پیش از میزان تقاضای آن می باشد و کمیسیون ارز برای فروش مازاد لیره های خود ستوسل بمسافرين عتبات و به وارد کنندگان کالاهای غیر مجاز می شود و بدیهی که اگر نرخ لیره آزاد بود هرگز بمیزانی که دولت معین کرده است نمی رسید بلکه مانند زمان جنگ بین المللی گذشت، تنزل فاحش می نمود. ممکن است وزارت دارائی برای توجیه عمل خود به اختیارات حاصله از قانون ارز مصوب اسفند 1314 ستناد نماید لکن این ستناد بی مورد است زیرا مفاد ماده چهار قانون ارز که مورد استناد وزارت دارائی است کاملا مؤید مقررات قانون واحد پول می باشد نه مخالف آن و اختیار تعیین نرخ ارز مخصوصاً برای این منظور بدولت واگذار شده است که دولت از ترقی نرخ ارز و تنزل بهای اسکناس ایران جلوگیری کند و نگذارد به اعتبار لونی کشور لطمه وارد شود این منظور از ابتدای اجرای قانون ارز تا اوائل مهر است رعایت شده و با آنکه در آن اوقات میزان تقاضای ارز غالباً بیش از میزان

ص: 286

عرضه آن بوده همیشه نرخ رسمی ارز بر اساس پول قانونی ایران تعیین میگردد و نرخ بالاتری را دولت و بانکهای مجاز به رسمیت نمی شناختند البته تصدیق می کنم در نتیجه اجرای آئین نامه های ارزی سابق ارزش لیره در بعضی موارد عملاً بیش از نرخ آن مى بود و کسانی که در مقابل صدور پاره از کالاها ارز می فروختند و معادل آن بنرخ رسمی ریال می گرفتند می توانستند با گواهی نامه فروش ارز هم که بانک خریدار بنام آنها صادر می کرد معاملاتی بکنند و قسمتی از ارز کالای صدوری را شخصاً یا بوسیله انتقال بدیگری بمصرف خرید کالای ورودی برسانند و از این راه بطور غیر مستقیم استفاده کنند لیکن این امر نمی تواند مجوز عمل وزارت دارائی واقع شود زیرا اولاً استفاده از گواهی نامه فروش ارز تأثیری در نرخ رسمی ارز نداشت ثانیاً گواهی نامه فروش ارز فقط در موقع افزایش میزان تقاضای ارز برمیزان عرضه آن قابل استفاده بود نه در این موقع که وضع تغییر کرده و کمیسیون ارز به وارد کنندگان بدون استثناء اجازه خرید ارز می دهد و احتیاج به مطالبه گواهی نامه فروش قبلی ارز ندارد. ثالثاً در آنموقع هم گواهی نامه فروش ارز فقط بکسانی داده شد که ارز حاصل از صدور کالاهای غیر مرغوب کشور را به بانکهای مجاز می فروختند و در صورت عدم استفاده از گواهی نامۀ فروش ارز برای خرید و ورود کالاهای خارجی نمی توانستند زیان صدور کالاهای درجه اول حاصل می شد و همچنین نسبت به ارزهائی که شرکتها مخصوصاً شرکت سهامی نفت انگلیس و ایران می فروختند گواهی نامه فروش ارز داده نمی شد و فروشندگان اینگونه ارزها هیچگونه استفاده غیر مستقیم از معاملات ارزی خود نمی توانستند بکنند . به این ترتیب شرکت سهامی نفت انگلیس و ایران هر ماه مبلغ گزافی لیره از قرار 67 ریال بحساب دولت به بانکهای مجاز می فروخت و دولت هم می توانست لیره هائی را که باین نرخ خریده است برای پرداخت بهای کالاهای انحصاری از قبیل قماش ، قند ،شکر، چای، گندم، کبریت، کاغذ، سیگار و غیره بمصرف برساند و اینگونه کالاها را به بهای مناسبی در دسترس مردم بگذارد و از ترقی سطح زندگانی و تنزل بهای پول قانونی کشور جلوگیری نماید ولی با نرخ فعلی ارزهای خارجی این کار میسر نیست

ص: 287

و نتیجه آنهم كاملاً محسوس گردیده است.

بنابر این از آقای وزیر دارائی سئوال می کنم علت تغییر نرخ ارزهای خارجی چه بوده و شرکت سهامی نفت انگلیس و ایران از تاریخ تغییر نرخ ارز تاکنون چه مقدار لیره به نرخ جدید فروخته و زیانی که از این راه متوجه دولت گردیده به چه وسیله ممکن است جبران شود؟

وزیر دارائی (آقای دکتر مشرف نفیسی) - نماینده محترم سئوال خودشان را قبلاً به اینجانب نشان نداده بودند که جزء جزء فرمایشاتشان را مطالعه کنم و جواب عرض کنم این است که جوابی که عرض می کنم در کلیات است. بطور خلاصه فرمایش نماینده محترم این است که چون پول ایران یک پشتوانه فلزی دارد و یک وزن معینی نقره و طلا برای ریال معین می کنیم حساب کنیم به بینیم که یک لیره ارزشش با عطف بمقدار زیادی که پول ایران دارد چیست و از روی آن یک نرخی معین کنیم ولی نرخی را که ما معین کرده ایم برای ارز این بیشتر از نرخی است که قانوناً می بایستی داشته باشد و بعد اظهار فرمودند که ما در ایران چون احتیاجی به ارز خارجی نداریم بنابر این ضرورتی نداشت که یک قیمت بالاتری برای ارزمان معین کنیم و یک استنادی نمودند به قانون 310. آن اندازه ای که بنده در خاطر دارم قانون 310 که برای پول ایران یک وزن نقره ای معین کرده هیچوقت در عمل اجرا نشده است و خود آن قانون هم موقع اجرایش را موکول بموقع دیگری می نماید مثل اینکه در واقع یک اصلی را اتخاذ کرده است ولی اجرای آن اصل را به بعد موکول نموده است و عملاً هم همینطور بوده است. گمان نمی کنم هیچیک از آقایان در خاطر داشته باشند از وقتی که بانک ملی ایران ناشر اسکناس بوده است یک کسی اسکناس برده باشد و به گیشه های بانک تسلیم کرده باشد و در مقابلش نقره یا طلا داده باشند (همهمۀ نمایندگان - خیر داده اند) بهرحال بنده که مطلقاً که مطلقاً یادم نمی آید و در بانک شاهنشاهی یا در بانک ملی ایران طلا نمی دادند و نقره هم مدت مدیدی است متروک شده در صورتیکه من چهار ماه است که متصدی وزارت دارائی هستم چند سال قبل از اینکه من متصدی شوم معمول نبوده و دادن نقره در

ص: 288

مقابل اسکناس چندین سال قبل از تصدی بنده متروک شده در هر حال وضعی که قانون ارز و قانونهای سابق ایجاد کرده بود این بود که نرخ ارز را بر روی اساس عرضه و تقاضا معین کرده بود نه بر روی اساس مقدار نقره ای که می بایستی قانوناً در مقابل پول ایران داده شود و بهمین جهت هم بود که نرخ لیره در خیلی پیش صد و بیست ریال بود و بعد نرخ رسمی درست کردند هشتاد ریال شد و بعد آن نرخ هم چون کاملاً رسمی نبود یک مقرراتی وضع کردند ولی در عمل خیلی قیمتش بیشتر بود به قسمی که در اول مهرماه که تصویب نامۀ که نماینده محترم به آن اشاره کردند گذشت یک لیره 176 ریال و یک دلار 48 ریال ارزش داشت و تمام بازرگانانی که میخواستند جنس از خارج بخرند و وارد کنند بایستی به فرمول های مختلف جمعاً 168 ریال بدهند تا یک لیره بهشان داده شود ما آمدیم برای اشکالات زیادی که در امر ارز بود و حسابهای مختلف الف و ب وج ود که هیچکس سر در نمی آورد یک تسهیلاتی قائل شدیم و یک نرخی معین کردیم که حد وسط باشد بین نرخ قانونی که هیچوقت اجرا نمیشد و یک نرخ حقیقی که خیلی بالاتر بود و بالنتیجه یک لیره را 140 ریال و یک دلار را 35 ریال قیمت برایش معین کردیم و در نتیجه بیست و پنج درصد پول ایران عوض اینکه تنزل بکند ترقی کرد و یک تاجر ایرانی وقتی 140 ریال میبرد به بانک می دهد یک لیره بهش می دهند در صورتیکه سابق 176 ریال کمتر از او نمی گرفتند پس به قسمی که ملاحظه می فرمائید نرخ ریال عوض اینکه تنزل کرده باشد ترقی کرده.

اینکه فرمودند ما امروز احتیاج به ارز خارجی نداریم و می توانیم نرخ ارز را هر قیمتی معین کنیم گمان نمی کنم که این فرض ایشان از روی اطلاعاتی باشد نمیکنم برای اینکه احتیاجات ما به ارز خارجی امروز از هر موقع بیشتر است ما در سال چندین میلیون لیره از برای خرید کالاهائی که در ایران فراهم نمیشود از قبیل قند و شکر، اتومبیل، لاستیک و دوا و خیلی چیزهائی که جزء جزئش را بنده نمی خواهم عرض کنم لازم داریم و مجبور هستیم ارز آن را تهیه کنیم و اگر ارز خارجی تهیه نکنیم پرداخت قیمت این قبیل کالاها در خارجه امکان پذیر نخواهد بود پس چون

ص: 289

احتیاج به ارز داریم مجبوریم که بهای ارز را بقیمت بهای بازار دنیا معین کنیم تا بتوانیم احتیاجاتمان را رفع کنیم. اظهار دیگری فرمودند راجع به اینکه ارزهای شرکت نفت انگلیس و ایران را که سابقاً 68 ریال وصول شده است ما حالا در 140 ریال می خریم این یک موضوعی است که در آن موقع که مقرراتی بود اجازه می داد که ما ارز را به یک نرخ معین بخریم و این موضوع چون مورد شکایت شرکت نفت انگلیس و ایران بود و چون نمی توانست که با آن قیمتی که پرداخته می شود هزینه های خودش را در داخل ایران بپردازد و مخصوصاً حقوق کارمندان خودش را ترقی بدهد و چون یک عده زیادی از مستخدمین ایرانی در آن شرکت کار می کنند باید در آن نرخ تجدید نظر شود و دولت هم باید همان نرخی که برای بنگاه های ایرانی معمول می دارد در مورد آن شرکت هم اجازه داد اجرا کند تا اینکه آن شرکت هم بتواند هزینه های خودش را بنماید. بنابراین تصور نمی کنم که اینجا یک عملی شده باشد که مورد اعتراض باشد.

رئیس - آقای نراقی.

نراقی - بنده خیلی متأسفم که ناچارم اظهار کنم آقای وزیر دارائی یا مطالعه کافی نفرمودند یا درست بعرایض بنده توجه نفرمودند و کم لطفی بخرج دادند (عده ای از نمایندگان - صحیح است) گزارشهای تفصیلی هیئت نظارت بانک که یک کلمه درش هر روز تکرار می شود که چقدر ما اندوخته طلا و نقره داریم چند کیلو گرم و قیمت قانونی آنها چقدر است روی همین زمینه است که یک ریال 4/14 گرم نقره و آن عددی که گفتم چند میلیونیم از طلای خالص ارزش دارد و روی همین زمینه گزارش را تهیه و منتشر می کنند و گویا فراموش فرموده اند که هیچوقت قانون مصوب 1310 راجع به پول ایران تغییر نکرده است و بقوت خودش باقی است و هر ریال ایران نماینده مقدار معینی نقره و طلا است و همیشه هم خواهد بود (صحیح است) و این فرمایش ایشان ممکن است در خارج یک سوء تأثیری بکند که واحد پول ایران بدون پشتوانه و بدون اتکاء به طلا و نقره است حالا اگر سیاست اقتصادی مقتضی بوده است که دست کسی ندهند طلا و نقره ولی

ص: 290

همیشه نماینده او خواهد بود و هست و یک نکته دیگر فرمودند که ما خیلی احتیاج به ارز داریم بنده کاملاً تردید میکنم این موضوع را لیره الان در کدام مملکت مشتری و خریدار دارد که ما بتوانیم بفروشیم فقط در بازار بین النهرین است که مشتری دارد (صحیح است) که غیر از یک مشت زوار فقیر بیچاره را بزور ازشان پول بگیریم و اسعار بدهیم دستشان و روانه شان کنیم بروند زیارت که سی هزار نفر امسال آنجا فرستادیم و شش هزار نفر را به مکه و یک مقدار کالای غیر مجاز که هم مفسد اخلاق و هم مفسد چیزهای دیگر است آنها را به مملکت اجازه می دهیم وارد شود. اعلانی سه شب پیش در اطلاعات دیدم وزارت بازرگانی اعلان کرده است اجازه داده میشود کسانیکه مخمل ابریشمی طبیعی یا مصنوعی می خواهند وارد کنند بیایند گواهی بگیرند بشرط اینکه از لیره های صد و نود ریالی بخرند و بدون تشریفات وارد کنند و هرجا که می خواهند ببرند بفروشند ده سال است که زحمت کشیده ایم و متفقین طهران را دستشان را کوتاه کرده ایم از این کالاهای مزخرف دو مرتبه دولت برای آب کردن این لیره هائی که گران خریده اند می خواهند اجازه ورود بدهند بنده استدعا می کنم آقای وزیر دارائی توجه بفرمایند که بیش از این تنزل در قیمت پول ما حاصل نشود .

وزیر دارائی - فرمایشات آقای نماینده محترم مبتنی بر اشتباهی است که بین پشتوانه اسکناس می کنند با بهای ارز پشتوانه اسکناس را بنده هیچوقت وجودش را تکذیب نکرده ام برعکس آن اطلاعات هفتگی که در روزنامه ها منتشر می شود اینها را خود بنده معمول کردم که در جرائد منتشر شود برای اینکه مدتی بود که منتشر نمی شد و باید همه اطلاع داشته باشند که پشتوانه اسکناس ما چقدر است اگر اسکناس ما پشتوانه نداشت البته پرداخت هایش را هم یک ریال از شما کسی قبول نمی کرد پس اگر یک نرخی دارد و میتوانید با آن نرخ اجناس را وارد کنید برای این است که پول ما دارای اعتبار است و پشتوانه محکمی هم دارد بنده هیچوقت منکر این اظهار نشدم و تصور هم می کنم نماینده محترم اظهارات بنده را سوء تعبیر کردند ولی قسمت تنزل چنانچه عرض کردم وقتیکه مبادله فلزی می شود

ص: 291

معمول همه جای دنیا این است که روی عرضه و تقاضا می رود و امروز پول ما بیش از این نمی تواند نرخ داشته باشد و بهترین دلیل هم این است که در بازارهای خارجه که ما همیشه اجناس نداریم وقتی ریال ایران را میبرند از صد و شصت ریال کمتر کسی خریداری نمی کند آخرین اطلاعی که بنده دارم این است که در بازار بين النهرين صدو شصت ریال می گیرند و یک لیره می دهند (همهمه عده از نمایندگان) و اینکه اظهار کردند ما زوار را به زور بعتبات و مکه می فرستیم که لیره هامان را آب کنیم ابداً چنین نیست یک اشخاص زیادی به ما مراجعه کردند و تقاضا کردند که مقداری بهشان ارز داده شود که بروند به زیارت برای اینکه چند سالی موفق نشده بودند.

گفته شد که در مجلس دوره سیزدهم دو نوبت موضوع تثبیت نرخ ارز مطرح شد. نخستین بار توسط ابوالقاسم نراقی نماینده کاشان موضوع ترقی نرخ ارز طرح و مورد انتقاد قرار گرفت. بار دوم امیر تیمور کلانی، دکتر مشرف نفیسی (وزیر دارائی کابینه فروغی) را مورد استيضاح قرار داد که در نتیجه آن نامبرده از کار برکنار گردید.

ولی چون موضوع ارز واجد کمال اهمیت بود و ایران از بابت ترقی نرخ ارز در مضیقه و تحت فشار قرار گرفته بود لذا در مجلس دورۀ 14 یکی از اهم مسائلی بود که مورد بحث و انتقاد قرار گرفته و دکتر محمد مصدق نماینده تهران در این زمینه چندین نطق انتقادآمیز کرده است که در زیر به شرح یکی دو مورد از آن پرداخته می شود :

نقل از صورت مشروح مذاکرات دورۀ چهاردهم مورخ چهارم مهر ماه که در مجله رسمی مجلس شمارهٔ 181 صفحهٔ 566 درج شده است

دکتر مصدق - بنده خیلی متأسفم که با ارادت و دوستی که با مرحوم نصیر الدوله داشتم امروز باید بفرزند محترمشان جناب آقای بدر وزیر دارائی اعتراض

ص: 292

کنم (فاطمی - سیاست دوستی و دشمنی نمی فهمد) و حقیقت از این وزیر بنده خیلی متأثر هستم زیرا عملیات ایشان یکطوری بوده است که بنده را وادار کرده است که به ایشان اعتراض کنم.

موضوع عرایض امروز من پیمان سه گانه و طرز اجرای آن و اشیائی است که اکنون این دولت بدون تصویب مجلس می خواهد خریداری کند بند 2 از فصل چهارم پیمان می گوید:

«هر چه زودتر ممکن شود بعد از اعتبار یافتن این پیمان یا چند قرارداد راجع به تعهدات مالی که دول متحده بسبب مقررات این فصل و فقره (ب- ج - د) از بند دوم فصل سوم بر عهده خواهند داشت در اموری از قبیل خریدهای محلی و اجازه ابنیه و تأسیسات صنعتی و بکار گرفتن کارگران و مخارج حمل و نقل و امثال آن فیمابین منعقد خواهد شد قراداد مخصوص منعقد خواهد شد، مابین دول متحده و دولت شاهنشاهی ایران که معین خواهد کرد که بعد از جنگ ابنیه و اصلاحات دیگری که دول متحده در خاک ایران انجام داده باشند به چه شرایط به دولت شاهنشاهی ایران واگذار می شود، در قراردادهای مزبور مصونیتهائی هم که قوای متحده در ایران از آن برخوردار خواهند بود مقرر خواهد گردید و فقره ب و ج و د از فصل سوم نیز از این قرار است «ب، برای عبور لشکریان یا مهمات از یک دولت متحد بدولت متحد دیگر یا برای مقاصد مشابه دیگر بدول متحده حق غیر محدود بدهند که آنها جميع وسائل ارتباط را در خاک ایران بکار برند و نگاهداری کنند و حفظ بنمایند و در صورتی که ضرورت نظامی ایجاب نماید بهر نحوی که مقتضی بدانند در دست بگیرند، راههای آهن و راه ها و رودخانه ها و میدانهای هواپیمائی و بنادر و لوله های نفت و تأسیسات تلفنی و تلگرافی و بی سیم مشمول این فقره می باشد.

ج - هر نوع مساعدت و تسهیلات ممکنه بنمایند که برای منظور نگاهداری و بهبود وسائل ارتباطیه مذکور در فقره (ب) مصالح و کارگر فراهم شود.

د - به اتفاق دول متحده هرگونه عملیات سانسوری که نسبت به وسائل

ص: 293

ارتباطیه مذکور در فقره (ب) لازم بدانند برقرار کنند و نگاهدارند بر طبق آنچه قرائت شد طرفین متعهد شدند قراردادهائی منعقد کنند از آن جمله قرارداد مالی و قراردادی برای اینکه بعد از جنگ ابنیه و اصلاحات دیگری که دول متحده در خاک ایران انجام داده باشند به چه شرایط بدولت ایران واگذار شود و همچنین قراردادهائی برای وسایل ارتباطی که فقط از بین تمام قراردادها همان لایحه قرارداد مالی که صرفاً در منافع متفقین بود تنظیم و از مجلس گذشت و راجع به سایر قراردادها چون متفقین نخواستند وزرای ما هم تا امروز که جنگ تمام شده ساکت نشستند!! ...

من از متفقین تشکر میکنم که از ما بیش از تعهداتی که گرفتند چیزی مطالبه نکردند و الا بعضی از وزراء با شرایطی که روی کار آمده اند از قبول هر گونه تعهد خودداری نکردند!!...

عمل آقای دکتر مشرف نفیسی

قرارداد مالی قبل از اینکه به مجلس پیشنهاد شود یکی از متخصصین اقتصادی مملکت یعنی آقای دکتر مشرف نفیسی در کابینه فروغی بموقع عمل گذاشت یعنی نرخ رسمی لیره که در آن وقت 8 تومان بود به 13 تومان رسانید و بعد یکی از متخصصین! دیگر آقای بدر وزیر دارائی کابینه سهیلی و کابینه فعلی در تاریخ 3 خرداد 13210 لایحۀ آنرا تقدیم مجلس کرد (آقای محترم در نظر گرفت که اگر تأدیه ریال بمتفقین محدود نشود وضعیات ما اینطور میشود که شده است) همه می دانند که دو چیز در ارزش پول کاغذ موثر است پشتوانه و حجم آن قبل از ورود متفقین به ایران با جدیتی که دولت در امور اقتصادی داشت صد و هشتاد میلیون تومان اسکناس جریان پولی را اداره می کرد ولی پس از ورود آنها حجم اسکناس به هفتصد میلیون تومان بالغ گشت چون قشون متفقین تولید کننده نبود که در مقابل کار وجهی بدست آورده خرج کند و فقط مصرف کننده و با اسکناس بانک ملی خود را اداره می نمود وضعیات اقتصادی ما را متلاشی کرد و قیمت زندگانی را 10 برابر ترقی

ص: 294

داد و چون پول ما فوق العاده تنزل کرد و اجرای قرارداد مالی برای متفقین صرف نمی کرد بجای اینکه به ما دولیره و چهار شلینگ بدهند و دویست و هشتاد ریال بگیرند دولیره و چهار شلینگ در خارج طلا می خریدند و آنرا در ضرابخانه ما، سکه می کردند و در بازار آزاد 560 ریال یعنی دو مقابل می فروختند این هم خوشبختی ما بود که طلا بخاور میانه می رفت و متفقین احتیاج نداشتند که از ما اسکناس بخواهند و الا قرارداد مالی را ادامه می دادند و ما را به تمام معنی دچار انفلاسیون می نمودند بنابر آنچه عرض شد بین دولت ایران و متفقین محترم اکنون غیر از قرارداد مالی که آنها فقط بین ما و دولت انگلیس منعقد شده و متفقین دیگر از آن استفاده نموده اند قراردادی نیست و مذاکرات بین ما و متفقین که ناشی از این پیمان میشود ناچار باید به حکمیت خاتمه یابد ...»

نقل از صورت مذاکرات دورۀ 14 مجلس جلسۀ 15 تیرماه 1323

دکتر مصدق دربارهٔ اختیارات دکتر میلیسپو مطالبی اعتراض آمیز بیان می دارد و در ضمن آن ورود متفقین را در جنگ اول و دوم مقایسه نموده و چنین بیان می نماید :

وضع ایران در جنگ بین الملل اول

«... در آن جنگ که رجال ما مردمان با ایمان و مستقلی بودند با نبودن وسایل چنان از عهده اداره امور مملکت برآمدند که هیچ قابل مقایسه با امروز نیست. در آن جنگ نه کوپن داشتیم و نه نان سیلو می خوردیم و نه برای کالای خارجی در مضیقه بودیم و ارزاق و کالای خارجی بقدری زیاد و ارزان بود که هر کس با کمترین قیمت هر قدر که می خواست بدست می آورد و احدی احساس نمی کرد که در عالم جنگ است و علت این بود که ورود کالای خارجی در انحصار دولت نبود که بعذر نبودن پول وارد نکنند و تجار وارد کننده به هر وسیله ای وارد می نمودند .

ص: 295

معروف است که دولت انگلیس از بانک شاهنشاهی که آن وقت ناشر اسکناس بود مطالبه وجه نمود. بانک برای اینکه طبع زیاد اسکناس موجب تنزل پول ایران می شد قبول نکرد و تأدیه وجه را موکول به ارسال نقره کرد این بود که متفقین در ضرابخانه «بیرمنگام» و «پطرگراد» مسکوک نقره ایران ضرب و به این طریق برای مخارج خود در ایران تهیه وجه نمودند و به علاوه هر روز معادل 30 هزار تومان نقره ضرابخانه تهران توسط بانک شاهنشاهی سکه می زد، بطوریکه لیره که در حدود 50 قران قبل از جنگ معامله می شد در اواخر و بعد از جنگ به 18 قرآن و فرانک که متجاوز از 2 قران داد و ستد می شد بیک قرآن رسید گذشته از این به ما کمک پولی هم می کردند - گرچه مهم نبود که قابل ذکر باشد ولی همه می دانند که برای کسر مخارج دولتی در هر ماه 320 هزار تومان که اگر بپول امروز مقایسه کنیم چند میلیون می شود به ما می رسید ولی در این جنگ بجای اینکه به این ملت که از هیچ چیز در راه پیروزی آنها خودداری نکرد کمک کنند از ما کمک می خواهند اگر ورود به ایران و تصرف راهها و راه آهن و تأسیسات تلفنی و بی سیم بر طبق ماده 3 پیمان برای آنها قضیه حیاتی است گرفتن «ریال» از ما فقط بمنزله خراج و از نظر اقتصادیست و هیچ چیز غیر از جلب منفعت متفقین را وادار نکرد که از ما ریال بخواهند عجبا که بانک شاهنشاهی (شرکت سهامی انگلیس) از نزول و انتشار اسکناس زائد از احتیاج مملکت خودداری کرد ولی «بانک ملی ایران» شرکت سهامی منحصر بفرد دولت بواسطه انتشار 520 میلیون تومان اسکناس تا فروردین 1323 مخارج زندگی را به ده برابر کرد و الا مثل جنگ گذشته لیره و دلار فوق العاده تنزل می کرد من نمی خواهم که دکتر میلسپو برود ولی می خواهم که بر خلاف قوانین چیزی نخواهد و بر خلاف مصالح ما سکوت و یا اقدامی نکند این است که از جناب آقای نخست وزیر سئوال می کنم اختلاف نظری که راجع به نظارت دولت در قانون 13 اردیبهشت 22 بین دولت و آقای دکتر میلیسپو بود به چه طریق حل شده است که با قانون اساسی مخالف نباشد؟ »

پس از نطق مصدق، بدر وزیر دارائی وقت ضمن نطق دفاع از خود مطالبی

ص: 296

نیش دار بیان می کند که بناگزیر نگارنده در شمارۀ 783 مورخ 18 مهرماه 1324 روزنامه کیهان مطالبی با عنوان «قضاوت تاریخ دربارۀ ارز» نوشتم که توسط علی اکبر جابر انصاری از جانب بدر (وزیر دارائی وقت) پاسخی به آن داده شد و ناچار شدم در شمارهٔ 788 مورخ 24 مهرماه در دنبال آن مقاله مطالبی بنویسم.

در اینجا کاری به مقدمه و مؤخره مقاله نداریم (چون بدین بحث ارتباطی ندارد) و قسمتی از آن مقاله را که حائز اهمیت و افشا کننده جریان قابل تأمل و مسائل مهم تاریخی از مسألۀ ارز می باشد، ذیلاً از شمارهٔ 788 روزنامه كيهان عیناً نقل می نماید :

«... اکنون که سخن به اینجا رسید ما حقایق قرارداد مالی را برای ضبط در تاریخ ذکر می نمائیم.

آقای دکتر مشرف نفیسی در کابینه مرحوم فروغی با متفقین قراردادی می بندد که در مقابل ریال های دریافتی متفقین یعنی انگلیس از قرار 14 تومان پوند کاغذ بگیریم.

بعداً همسایه شمالی یعنی دولت شوروی هم به استناد اینکه دولت ایران با انگلستان چنین معامله ای کرده آنها هم ریال از ایران خواستند.

پوند انگلستان رایج غالب کشورها بود ولی چرونس شوروی جز در اتحاد جماهیر شوروی جای دیگری طالب نداشت احتیاجات ریالی دولت شوروی هم که معلوم نبود چه اندازه است.

مستر ایلیف مستشار اقتصادی سفارت انگلیس (همان کسی است که در اوایل آبانماه 1321 در رادیو تهران هم یکشب راجع به تورم اسکناس و پول ایران صحبت کرده و نطق مشارالیه را هم غالب جراید آنروز چاپ کرده اند) یا از لحاظ خیرخواهی ایران یا از لحاظ منافع سیاسی خودشان اینطور ارائه طریق و اشاره کرده که دولت ایران بگوید هرکس در مقابل ریالهای دریافتی ایران صدی 60 دلار طلا وصدى 40 ارز قابل تسعیر داد دولت ایران به اوریال خواهد داد. خود انگلیسها هم اولین دولتی بودند که این قرارداد را بستند دولت شوروی هم که

ص: 297

احتیاج به ریال پیدا کرد مجبور شد همان تعهد را قبول کند ولی البته در گرفتن ریال خیلی امساک نمود.

انگلیسها مجبور شدند قسمتی از مخارج ارتش خود را در ایران از تسعیر لیره 14 و بعداً 13 واندى تومان تأمین نمایند. و روسها هم از بازار سیاه ایران استفاده کردند یعنی چیت متری 5 ریال را در بازار ایران به قیمت روز فروختند (متری 5 تومان) و همچنین سایر کالاهای خود را آورده فروختند و قسمتی از مخارج ارتشی خود را تأمین نمودند.

متفقین در سایر ممالک شرق هم که برای احتیاجات ارتش خود پول رایج آن کشور را گرفتند به هیچیک از آنها مانند ایران صدی 60 طلا نداده اند و به همین دلیل هم پول ایران از تمام پولهای شرق و شاید دنیا پشتوانه آن زیادتر است. و این از برکت وجود دولت شوروی شده است که از ایران ریال خواستند اگر نمی خواستند ما هم مانند سایر کشورهای شرقی نمی توانستیم از انگلیس ها صدی 60 دلار طلا در جنوب افریقا بگیریم. این بود حقیقت قضیه ارز و در جریان این مذاکرات هم آقای ابتهاج بوده اند بشهادت همان آقایانی که نام بردیم. منطقاً این صحیح خواهد بود زیرا ما که زور نداشتیم که حتماً از آنها صدی 60 طلا بخواهیم اگر نمی دادند چه نمی دادند می کردیم؟

پس رقابت آنها باعث این معامله شد. حالا این افتخار است یانه بنده افتخاری نمی دانم بدلیل همان بیاناتی که جناب آقای دکتر مصدق در مجلس فرمودند زیرا اگر معامله ارز را آزاد کرده بودند ممکن بود مانند جنگ گذشته لیره بثلث وربع 14 تومان تسعیر شود.

آقای جابر انصاری در خاتمه مقاله خودشان نوشته اند که خوبست اینجانب از طرف قرارداد یعنی انگلیسها سئوال نمایم. اما چون بنده با آن سفارت محترم تا کنون رابطه نداشته ام این کار را بعهده خود ایشان واگذار می نمایم که بروند بپرسند و از نتیجه نگارنده را مسبوق فرمایند...»

ص: 298

بهر حال ترقی نرخ ارز که بر خلاف مصلحت و صرفه و صلاح کشور بود موجبات نارضایتی شدید مردم و افکار عمومی را فراهم آورد و اگر مملکت در حال اشغال نبود شاید موجب بلوا و انقلابی عظیم می گردید که پایانش معلوم نبود ولی سوء اثر افزایش ارز بجائی کشیده شد که مسأله در تمام محافل و مجامع مورد بحث قرار گرفت و حتی در مجلس دوره 13 هم مطرح گردید. در مجلس امیرتیمور کلالی نخست درباره تثبیت نرخ ارز از وزیر دارائی سئوال رسمی کرد ولی فروغی چون خود در این مسئله مسئولیت داشت کوشید تا دفع الوقت کند. لذاتنها به تعویض وزیر دارائی اکتفا کرد و در تشکیل کابینه جدید عضدی را بجای دکتر مشرف نفیسی به مجلس شورایملی معرفی نمود ولی چون مسأله تثبیت نرخ ارز همچنان بحال خود باقی مانده بود امیر تیمور کلالی سئوال خود را تبدیل به استیضاح نمود. اما فروغی قبل از آنکه به استیضاح پاسخ بدهد با قیافه ای که مجلسیان قبلاً از خود نشان داده بودند متوجه شد که دیگر نمی تواند دوام بیاورد، ناچار کناره گیری کرد و جای خود را به سهیلی داد.

عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات که خود طرفدار فروغی بود در اطلاعات در یکربع قرن از موضوع مهم ترقی نرخ ارز مطلقاً بحثی بمیان نیاورده و در مورد سقوط کابینه فروغی مسائل دیگری را طرح کرده که در این کتاب ذکر گردیده است. در صورتی که علت سقوط کابینه فروغی همان تثبیت نرخ ارز بود که در حقیقت متفقین به ایران تحمیل و دیکته کرده بودند.

اینک برای آگاهی از موضوع سئوال و نیز استیضاح امیر تیمور کلالی که انجام نگردید آن قسمت از صورت مذاکرات مجلس دوره سیزدهم (جلسات 25، 26 و 31 که به ترتیب در تاریخ 3 شنبه 28 بهمن انگلستان چنین 5 شنبه 30 بهمن و 2 شنبه 11 اسفند تشکیل شد) عیناً در زیر نقل می گردد :

جلسه 25 مجلس شورای ملی (سه شنبه 28 بهمن 1320)

امیر تیمور کلالی - اجازه می فرمائید؟ بنده اجازه خواسته بودم خیلی بطور

ص: 299

مختصر عرضی که دارم عرض کنم و حالا هم کار فوق العاده ای مجلس ندارد استدعا می کنم آقایان رفقا هم موافقت بفرمایند. بیش از سه چهار دقیقه وقت مجلس گرفته نمی شود.

رئیس - عرض کنم اینجا قریب بیست نفر از آقایان برای مذاکرات قبل از دستور از چند جلسه قبل اجازه خواسته اند و متأسفانه همینطور مانده است و اگر موافقت بفرمائید وارد دستور شویم (صحیح است).

امیر تیمور کلالی - مطلبی که بنده می خواهم عرض کنم خیلی ضروری و فوری است و سه دقیقه هم بیشتر وقت مجلس را اشغال نمی کند پنج هفته هم هست که از مقام ریاست استجازه کرده ام.

رئیس - بسته بنظر مجلس است ولی عده زیادی پیشتر از شما اجازه خواسته اند.

تقديم ورقه استیضاحیه آقای امیر تیمور از آقای وزیر دارائی

امیرتیمور کلالی - بنده پنج هفته است اجازه خواسته ام یک موضوعی است که بنده می خواستم تذکری به هیأت محترم دولت بدهم چون دولت باید قبل از اختتام سال بودجه سال آینده را به مجلس بدهند خواستم تذکر بدهم بودجه های جدید که می خواهند بدهند باید طوری باشد که مشروح و خوانا و مفصل باشد مثل بودجه های چند سال اخیر نباشد بودجه ای که می دهند لااقل مثل بودجه های زمان دکتر میلسپو تقدیم مجلس شود که خوانا و روشن باشد که مجلس بتواند مورد استفاده قرار دهد. عرض دیگر بنده راجع است به موضوعی که چندی قبل به مجلس عرض کردم و حالا هم از حضور آقای وزیر امور خارجه استفاده می کنم راجع به اجناسی است که در بنادر و گمرکات شمالی موجود است عرض کردم آن اجناس متعلق به مملکت است و مبداء اش هر مملکتی باشد اینها مال این مملکت است پول این مملکت برای خریداری آن مصرف شده و مال مملکت است الآن مدتی

ص: 300

است متجاوز از پنج شش ماه که این اجناس آمده در گمرکات و معطل است و همه روزه هم صاحبان آنها شکایت دارند و مورد احتیاج دولت و مملکت است استدعا دارم آقای وزیر امور خارجه جدیت بفرمایند که زودتر این اجناس رد شود. عرض دیگر بنده راجع به ارز و اسعار است که چندی است از آقای وزیر دارائی سئوالی کرده ام چون التفاتی نکردهاند و جواب مرحمت نفرموده اند این است که بنده ورقه استیضاحی تهیه کرده ام و این صورت استیضاح را تقدیم مقام ریاست می کنم ...

رئیس - آقای وزیر دارائی برای جواب این سئوال شما مخصوصاً امروز آمده اند و در اینصورت استیضاح شما مورد ندارد.

امیر تیمور کلالی - بنده وکیلم و همیشه می توانم وزیر را استیضاح کنم و آقای وزیر دارائی مورد استیضاح بنده است چون این قضیه به ضرر مملکت است و هر روز که بگذرد در نتیجه این عمل میلیونها ضرر به مملکت وارد می شود.

رئيس - شما بدون اجازه صحبت می کنید.

امیرتیمور کلالی - حتماً باید استیضاح شود و بنده صرف نظر نمی کنم.

جلسه 26 مجلس شورای ملی (پنج شنبه 30 بهمن 1320) بیانات آقایان دکتر ملک زاده و امیرتیمور راجع به استیضاح

رئیس - آقای دکتر ملک زاده.

دکتر ملک زاده - بنده قبل از دستور می خواهم صحبت کنم به ماده واحده کاری ندارم. عرض کنم نماینده محترم آقای امیر تیمور که همیشه بنده به استعداد و صلاحیت ایشان معتقد و مؤمن بودم و نظریات خیرخواهانه ایشان را قبول دارم یک ورقه استیضاحیه تهیه کرده و گویا تقدیم مقام ریاست مجلس شورای ملی نموده اند. این استیضاح راجع به موضوعی است که مدت زمانی است در مجلس مطرح شده است و نه فقط جلب توجه دولت و نمایندگان را کرده است بلکه در اغلب جرائد هم این موضوعی که ایشان در نظر گرفته اند مورد بحث و مطالعه واقع

ص: 301

شده. بنده می خواستم دو نکته را تذکر بدهم یکی اینکه چون منظور ایشان فعلاً در تحت مطالعه دولت و کمیسیونی که از مجلس شورای ملی انتخاب شده است قرار گرفته و اگر هم چند روزی این کار به تأخیر افتاده است به عقیده بنده و آنچه شنیده ام بواسطۀ این بوده است که نماینده های کمیسیون بودجه انتخاب نشده بودند که در این جلسه حضور پیدا کنند و بنابراین بنده امیدوارم پس از مطالعه بیطرفانه ای که در اطراف منظور ایشان بعمل خواهد آمد نظریات ایشان کاملاً تأمین شود و دیگر استیضاح ایشان از آقای وزیر دارائی در اطراف موضوع ارز چندان موردی نداشته باشد. نکته دوم هم که بنده نمی خواهم توضیح بدهم با در نظر گرفتن وضعیات داخلی خودمان و خارجی کشور بعقیده بنده اسیتضاح در مجلس در این موقع چندان به صرفه و صلاح کشور نیست (چند نفر از نمایندگان - چرا بصرفه کشور نیست؟!) اجازه بفرمائید بنده نمی خواهم توضیح بدهم (اقبال - نظری در بین نیست استیضاحی کرده اند) در هر حال این عقیده شخص بنده است و گمان می کنم دو سه نفر آقایان که اظهار مخالفت می فرمایند (چند نفر از نمایندگان - دو سه نفر نیست همۀ مجلس است) چون بنده نمی خواهم در اینجا توضیح زیاد بدهم با فرداً فرد آقایان که صحبت بکنیم قانع می شوند این نظر بنده بود که عرض کردم و تقاضای استرداد این استیضاح را می کنم .

رئیس - آقای امیر تیمور.

امیر تیمور - اولاً بنده بدواً به مقام ریاست تذکر می دهم که طبق ماده 44 نظامنامه داخلی موقعی که ورقه استیضاحیه تقدیم شد می بایستی در مجلس قرائت شود و استدعا میکنم لطفاً مقرر فرمایند که قرائت شود. ثانیاً راجع به فرمایشاتی که نماینده محترم آقای دکتر فرمودند قسمتی که اظهار ملاطفت نسبت به بنده بود اسباب تشکر بنده است ولی در خصوص این استیضاح خاطر مبارکشان مستحضر باشد که بنده برای تظاهر یا برای هوای نفس مبادرت به استیضاح یا مبادرت به سئوال یا مذاکره با اظهارات دیگری در مجلس نمی کنم بلکه اطمینان به ایشان می دهم فقط موقعی که شدت ضرورت ایجاب میکند بر حسب وظیفه و وجدان

ص: 302

اقدام می کنم (ارگانی - صحیح است). در این قضیه بخصوص هم خود بنده هیچ میل و اراده نداشتم و میل و اراده ای هم ندارم که نسبت به یکی از اعضاء محترم دولت از طرف بنده استیضاحی بشود ولی حقیقتاً از نظر وظیفه و از نظر وجدان و تكليف مجبور هستم که اقدام به این کار بکنم و همانطور که در ابتدای امر حضرت آقای فروغی در نطقی که بوسیله رادیو فرمودند راجع به تکالیف افراد این مملکت و تذکر فرمودند که باید هر کس در هر مقامی که هست وظائف خودش را انجام بدهد. بنده به پیروی از تذکر و نصایح بزرگ ایشان حقیقتاً از آن موقع برخودم فرض کردم وظایف خودم را صد درصد انجام بدهم و حقیقتاً بنده به وجود شخص آقای فروغی کمال اعتماد را دارم و این جریانی که پیدا شده است بنده معتقدم که بعد از آنکه ایشان متوجه بشوند و به عرایض بنده در مجلس راجع به استیضاح توجه بفرمایند، خاطر محترمشان توجه خواهد فرمود که نظریه و استیضاح بنده از روی کمال صداقت و انجام وظیفه بوده است و این استیضاح هم امروز که بعمل نمی آید حضرت آقای دکتر، امروز عصر بعمل آید من موافقت می کنم هفته آتیه هر موقعی را مقام ریاست یا یک هفته دیگر تعیین می فرمایند بنده هم حاضر هستم که هر قدر طول بکشد موافقت می کنم، اما استیضاح را بنده بهیچوجه مسترد نمی کنم و پیش بنده پخته شده ممکن نیست مسترد کنم زیرا با مطالعات کاملی که درش کرده ام تقدیم کرده ام و بعد از مطالعات کافی اقدام کرده ام و ممکن نیست مسترد کنم.

قرائت ورقه استیضاحیه آقای امیر تیمور از آقای وزیر دارائی

جمعی از نمایندگان - دستور.

(آقای طوسی ورقه استیضاح آقای امیر تیمور کلالی را از آقای وزیر دارائی بشرح زیر خواندند).

مقام محترم ریاست مجلس شورای ملی - مدتی است این بنده از آقای

ص: 303

وزیر دارائی در موضوع خرید ارز به مظنه یکصد و چهل ریال و اینکه ادامه وضع مزبور به ضرر و زیان کشور تمام می شود سئوالی نموده ام که در مجلس برای جواب حاضر شوند و چندین جلسه هم متوالی حضوراً از ایشان تمنی کرده ام برای جواب سئوال مزبور زودتر حاضر شوند و احساس می کنم می خواهند با طفره و تعلل بدفع الوقت ورگذار کنند نظر به اینکه بیش از این بنده نمی توانم شاهد جریانی باشم که برعلیه منافع کشور است بموجب این ورقه می خواهم آقای وزیر دارائی را استیضاح کنم و از مقام محترم ریاست تمنی دارم روز استیضاح را تعیین فرمایند. (امیر تیمور)

امیر تیمور کلالی - اجازه می فرمائید .

رئيس - رأی گرفته می شود به اعتماد کابینه آقای نخست وزیر.

امیرتیمور کلالی - اجازه بفرمائید قبل از رأی بنده تذکری دارم امیر تیمور کلالی قبل از رأی تذکری است که لازم است داده شود برای اینکه هیئت دولت دچار سئوال و استیضاح و مذاکرات قبل از دستور نشوند تذکر لازمی است که باید عرض کنم و بعلاوه یک موضوع استیضاحی هم قبلاً بوده و باید تکلیف آن معلوم شود که چه خواهد شد برای آنکه آن موضوع روشن شود و کار مجلس و کار دولت تسهیل شود اجازه میخواهم عرایضم را عرض کنم.

دکتر جوان - بنده اجازه میخواهم تذکری دارم چون در موقع معرفی آن کابینه شان...

رئيس - تذكر مورد ندارد اعلام رأی شد.

دکتر جوان - اجازه نمی دهید صحبت کنیم. (زنگ رئیس)

طباطبائی - بنده اخطار نظامنامه ای دارم.

رئيس - بسیار خوب اخطار داشته باشید بعد بکنید .

امیر تیمور بعرض بنده توجه بفرمائید بنده باید قبل از رأی عرایض خودم را بعرض آقای رئيس الوزراء برسانم و بعد رأی گرفته شود زیرا توضیح ایشان در رأی

ص: 304

مؤثر خواهد بود، اگر ایشان توضیح بدهند ممکن است بنده در رأی دادن شرکت کنم و الا بنده در رأی شرکت نخواهم کرد (طباطبائی - تکلیف را معین بفرمائید) خود آقای رئيس الوزراء هم اجازه می فرمایند بعرض برسانم.

نخست وزیر - آقای امیر تیمور صحبت استیضاح را می فرمائید مقصودتان همین است؟ بفرمائید.

امیرتیمور - اجازه می فرمائید بعرض مبارکتان برسانم بنده بدواً تشکر می کنم از حضرت آقای نخست وزیر که مثل همیشه توجه دارند عرایض بعرضشان برسد و در این موقع موافقت فرمودند که عرایض بعرضشان برسد. البته خاطر محترم آقایان مسبوق است که از طرف بنده استیضاح شد از آقای دکتر مشرف وزیر دارائی که به اعتقاد بنده عمل ایشان بر خلاف مصلحت مملکت بود و ضرر و خسارتی برای مملکت ایجاد شده البته حالا آقای دکتر مشرف از کابینه رفتند ولی اصل موضوع از میان نرفته. بنده موضوع ارز و اسعار را یکی از قضایای مهم مملکت میدانم و معتقدم در این عملی که شده است میلیونها خسارت به مملکت وارد شده است و اگر آقای رئيس الوزراء موافقت بفرمایند چه در مجلس و چه در خارج از مجلس صحبت شود بنده ثابت می کنم که میلیونها خسارت به این مملکت وارد شده و اگر یک روز تصمیم قطعی در این کار به تأخیر افتد صدها هزار تومان به ضرر مملکت تمام می شود و بنده معتقد هستم در این قضیه بخصوص قبل از رأی تکلیف را معین فرمایند و بعقیده بنده باید موضوع ارز بکلی آزاد باشد و تابع عرضه و تقاضا شود اگر ارز آزاد باشد بنده عقیده ام این است که به قیمت خیلی نازلتری در این مملکت اسعار خرید و فروش شود ممکن است به قیمت گرانتری هم برسد اشکالی ندارد ولی یک قیمت معینی را دولت معین کردن و همه روزه از پول مملکت و از خزانه مملکت پوند خریدن و مقدار زیادی پوند در لندن بلوک کردن بر خلاف مصلحت است این یک موضوع .

موضوع دیگر عرض بنده مربوط به کار وزارت طرق است البته ما یک وزارت طرقی در سابق داشتیم و یک وزیر هم داشت و یک رویه ای هم در کار بود

ص: 305

و یک راه سازی هائی هم می شد که به ترتیب خودش پیش می رفت اما وزارت طرق امروز ما با وزارت طرق دیروز بکلی فرق دارد حالا در وزارت طرق یک راه سازی های دیگر و یک عملیات دیگری می شود که یک قسمتش مربوط به ما است و یک قسمت آن مربوط به خود ما نیست وزارت طرق امروزه باید مواظبت کند باید بیش از حد معمول مراقبت کند و باید وزیر طرق شخصاً مراقب و ناظر باشد باید فعالیت و مراقبت بیشتری ملحوظ و منظور بدارد و ناظر جریان امور باشد که این ساختمان هائی که می شود دقت بعمل آید آن قسمت هائی که متعلق بدولت ایران است و برای مصلحت ایران است البته برای ما لازم است و اشکالی ندارد ولی آن قسمت هائی که مربوط به ما نیست و برای قسمت های خارجه است آنها را با کمال شهامت تذکر بدهند که اینها مربوط به مانیست برای اینکه بعدها دولت و مملکت دچار یک عملی واقع نشود که ببودجه مملکت و خزینه دولت در آتیه از این باب خرجی تحمیل شود و من مخصوصاً این قضیه را میخواهم به آقای وزیر طرق تذکر که کار راه سازی یک چیزی نیست که حقیقتاً در شورای اداری راه که مثلاً در وزارت طرق تشکیل می شود ببرند و آنجا بگویند تشخیص دادند که این راه سازی لازم است و باید بشود و یا آنها تشخیص داده اند که این راه سازی مربوط به ما است یا بدیگری است اینطور نیست و من مخصوصاً عقيده دارم و عرض کنم که اینها باید در هیأت دولت مطرح شود و مورد شور واقع شود و تشخیص داده شود.

مسأله دیگر عرض بنده که دوسه جلسه هم قبل از دستور عرض کردم آقای وزیر خارجه هم تشریف داشتند در مجلس شورای ملی و با اینکه مهم بود جواب نفرمودند مسألۀ اشیاء و اموالی است که متعلق به تجار و بازرگانان ایرانی و دستگاههای تجارتی ما است که در گمرکات شمالی است و در این قضیه با اینکه بعرض مبارکشان رساندم تا بحال بهیچوجه من الوجوه اقدامی نکرده اند این قضیه اگر مربوط به اشخاص و یک عده معدودی بود بنده عرضی نداشتم و چیزی نمی گفتم ولی این مال مملکت است و میلیونها پول از برای آنها داده شده است امروزه هم که

ص: 306

شما اتحاد دارید نمی دانم این را چه جور و به چه طریق حمل کنم با اتحاد و دوستى و الآن مملکت معطل است و شما باید این قضیه را تمام کنید و در این موضوع هم باید آقای وزیر امور خارجه بفرمایند که چه اقدامی کرده اند و چه اقدامی باید بفرمایند و نفیاً یا اثباتاً چه کار کرده اند اگر دادنی است که بدهند این مال التجاره ها را اگر هم نمی دهند که معلوم بشود.

عرض دیگر بنده راجع بکوی نازآباد است حالا که آقای وزیر دارائی تشریف دارند...

(همهمه نمایندگان - زنگ رئیس دعوت به سکوت)

چند نفر از نمایندگان - آقا این حرفها خارج از موضوع است .

دکتر سنگ - تصور می کنم فرمایشات آقای امیر تیمور هر کدامش بموقع خود صحیح است و متین است لکن خود آقای امیر تیمور باید تصدیق بفرمایند که این حرفها موقعش بعد از آن است که هیأت دولت معین شد و آنوقت باید بفرمایند و بگویند این جور و این جور ولی اول باید رأی گرفته شود بعد از آن تمام فرمایشاتتان است (صحیح است) مثلاً وزیر امور خارجه در فلان موضوع فلان اقدام چه شد یا آقای وزیر راه در موضوع راه چه کار باید بکنند ولی آقاجان هنوز که آقای وزیر خارجه یا آقای وزیر راه معین نشده اند (بعضی از نمایندگان - معین شده اند) بنده عقیده دارم که در هر مجلسی آقا هم باید اقلیت باشد هم اکثریت و همانطور که اقلیت رشادت می کند و مطالب خودش را می گوید همانطور هم اکثریت باید رشادت بکند و بگوید البته آقا امروز روزی است برای ما قیمت دارد امروز روزی است که برای ما غنیمت است مجلس را باید طوری نگاهداشت و با دولت باید همکاری کنیم و طوری رفتار کنیم که کاری از پیش برود بنده به آقایان یا آقای امیرتیمور عرض نمی کنم فرمایشاتشان را نکنند البته هر شخصی حق دارد برود پشت تریبون و مطابق نظامنامه هر مطلبی که دارد بگوید و هر عیبی که در کار هست اظهار کند ولی در صورتیکه وزیر معلوم شده باشد.

جمعی از نمایندگان رأی بگیرید. رأی. رأی.

ص: 307

امیر تیمور - بنده این عرایض را عرض کردم برای اینکه هر روز دچار استیضاح نشویم.

دکتر سنگ - بعد می توانید استیضاح کنید (همهمه نمایندگان زنگ رئيس).

رئیس - دعوا که در مجلس موضوعی ندارد.

جمعی از نمایندگان - رأی بگیرید. رأی رأی.

دکتر سنگ - بنابراین بنده پیشنهاد می کنم رأی بگیرید اگر هیأت دولت قبول شد آنوقت.

نخست وزیر - عرض کنم خود آقای امیر تیمور که مدتهاست در مجلس شورای ملی هستند ترتیبات پارلمانی را البته میداند ولیکن بنده لازم میدانم عرض کنم موضوع ارز را که ایشان فرمودند چون در دورۀ سابق این هیأت دولت این مطلب مذاکره شد و خودشان مسبوق هستند که بنده یک وقتی که متجاوز از یکماه و چهل روز قبل از این باشد در این موضوع لازم دانستم که با بعضی از آقایان نمایندگان و جماعتی که اهل اطلاع باشند مشورت کنیم .

اينطور که ایشان می فرمایند میلیونها به مملکت خسارت وارد میآید و خواهد آمد این مسأله مسلم نیست ببینیم واقعاً اینطور هست یا نیست بعد از این مدت کمیسیون هم منعقد شد مذاکرات کردیم مشاوره بسیار کردیم و مطلب تقریباً تا اندازه ای روشن شد و بنا شد که هیأت دولت بروند و در زمینه این عملیاتی که واقع شده است فکر کنند و تصمیمی بگیرند در این ضمن ترتیباتی پیش آمد که در هیأت دولت تغییری واقع شد و در این چند روزه تقریباً از آن روزی که این جلسات کمیسیون خاتمه پیدا کرد تا امروز مشغول همین کار است. اگر مقصودتان این است که آن استیضاح را بفرمائید خوب آن استیضاح که از هیأت دولت نبود از وزیر دارائی بود و چون وزیر دارائی رفته است از وزیر دارائی جدید که گمان نمی کنم موضوعی داشته باشد این استیضاح را بکنید و هیأت دولت هم می گوید ما مشغول این عمل هستیم و هر چه زودتر این تصمیم را خواهیم گرفت اگر شما بعقیدۀ خودتان

ص: 308

باقی بودید و دولت هم اقدامی نکرد شما مختار هستید که سئوال کنید می خواهید هم استیضاح کنید دولت هم استنکاف نمی کند و اشکالی ندارد مسائل دیگری را هم که فرمودید اگر بنده حالا وارد بشوم خیلی مفصل می شود و عیناً همین حال را دارد و این فرض است که ما بدانیم این هیأت دولت که هست طرف اعتماد مجلس هست یا نیست اگر امروز خیلی عجله دارید باید معلوم شود چه وزیری در مذاکرات طرف شما می شود و الا بعد بطور خصوصی بطور رسمی بطور علنی همه جورش را حاضریم. بنابراین مطلب این است مذاکره در باب اینکه فلان امر چه شده یا چه نشده طرف می خواهد باید معلوم شود که طرف شما هست یا نیست این را وقتی معلوم کردید آنوقت هر فرمایشی دارید بفرمائید.

امیر تیمور کلالی - بنده عجالتاً با فرمایشی که آقای رئیس الوزراء فرمودند می گذارم برای بعد وقتی که تکلیف هیأت دولت معلوم شد. عده حاضر 112 نفر رأی سفید 65 رأی و 4 رأی کبود و دو ورقه بدون اسم شماره شد .

اسامی مخالفین آقایان : ارگانی - مجید موقر -- ابوالقاسم نراقی - عبدالله شهدوست .

-

موافقین آقایان : هدایت - نواب - فرخ - حمزه - تاش - هاشمی - ابراهیم سمیعی - شجاع - مشیر دوانی - لاریجانی - صفوی - فرشی - رستم گیو - احمد مهذب - محمود عزیزی - نائینی - بیات - عبداله ناهید - مجد ضیائی - نقابت معینی - خسروشاهی - شاهرودی کامل ماکوئی - کازرونیان - ملک زاده آملی - یمین اسفندیاری - دکتر لقمان - نصرتیان - محمد تقی شیرازی - محمد رضا پارسا - محمد تقی معتضدی - افخمی - ساگنیان - فیاض - صفاری - بوداغیان - فتوحی - رهبری - گودرزنیا - مرآت اسفندیاری - رفیعی - دکتر ملکزاده - اصفهانیان - مخبر فرهمند - ابراهيم بریگی - دکتر قزل ایاغ - دکتر غنی - مقدم - معتصم سنگ - اوحدی - طالش رحمت سمیعی - چاپچی - اسمعیل سنگ - خلیل حریری - محسن مهدوی -

ص: 309

یار احمدی - عباس نفیسی - همراز - احمد فریدونی - جعفر اصفهانی - محمد رضا اردبیلی - جعفر پناهی - اسمعیل ملایری - عباس مسعودی - رضوی .(دو جلسه بعد مجلس صرف معرفی و بحث روی برنامه سهیلی و دادن رأی اعتماد به او گردیده است - رأی موافق 100 نفر).

سقوط دولت فروغی

اطلاعات در یکربع قرن در زیر عنوان: «مجلس سیزدهم با مرحوم فروغی سازش نکرد» چنین نوشته است: دولت فروغی پس از گذراندن عهدنامه اتحاد بین دولت ایران و دولتین شوروی و انگلستان دچار مخالفت های شدید یکعده از نمایندگان مجلس گردید، این امر طبیعی بود زیرا بعضی از نمایندگان در مقام انجام توقعات خود از دولت بوده و برخی خواهان جاه و مقام بودند و مرحوم فروغی بهیچوجه خود را آشنا به این سخنان و حرفهای تنگ گوشی نمی کرد و می گفت اگر مایل هستید مملکت از این بحران و گرفتاری خارج شود باید هرگونه نظریات شخصی را کنار گذارده با دولت همکاری کنید و چون زمزمه مخالفت زیاد شد و دولت تحت استیضاح قرار گرفت و کارهای دولت را معوق نگاهداشتند . روزی فروغی تقاضای جلسه خصوصی کرد و به مجلس آمد و این تاریخ 6 اسفند 1320 بود و گفت: من نیامده ام که وضعیت خود را یا کابینه را تثبیت کنم بلکه جریان اوضاع مرا بر آن داشت که مطلب را با آقایان در میان بگذارم یا جلوی این شایعات و تزلزل دولت را بگیرید و با دولت همکاری کنید یا نظریات خودتان را صریحاً اظهار دارید که من استعفا بدهم و کنار بروم این وضع بی تکلیفی و تزلزل دولت بضرر مملکت است، دولت نمی تواند کار کند. تکیه گاه ندارد و هر روز وضعیت بدتر می شود و از لحاظ سیاست خارجی این رویه مضرات بسیار دارد من حاضر نیستم با این مخالفتها و ایجاد تشنجات و تزلزل کار کنم.

در همین جلسه که در حقیقت کناره گیری فروغی بود اکثریت نمایندگان

ص: 310

مجلس بار دیگر ابراز اعتماد نمودند ولی مشروط بر این گردید که کابینه ترمیم شود و اشخاصی که بیشتر همکاری با مجلس نمایند انتخاب شوند. منظور بعضی از نمایندگان این بود که با نظر و مشورت آنها وزیران انتخاب شوند و حتی دو سه نفر از بین وکلا داوطلب بودند. ولی چون مرحوم فروغی به این مسائل توجه نمی کرد این ابراز اعتماد تمام نمایندگان را پشتیبان خود فرض کرد و چند روز بعد کابینه استعفا داد تا نخست وزیر بتواند کابینه جدید تشکیل بدهد و بالاخره روز 11 اسفند 1320 دولت جدید فروغی به مجلس معرفی گردید و چون منظور آن دسته از نمایندگان تأمین نشده بود در همین جلسه می خواستند با رأی عدم اعتماد دولت را ساقط سازند و همین که رأی گرفتند دولت از 112 نفر 65 رأی موافق پیدا کرد ولی بلافاصله پس از ختم جلسه رسمی مرحوم فروغی و وزیران جدید در یکی از اتاق های مجلس اجتماع نموده به مشورت پرداختند و فروغی گفت : من مصلحت کشور را در اختلاف نظر نمی بینم 65 رأی موافق حکومت را ضعیف می سازد و نمی تواند در برابر مشکلات خارجی و داخلی ایستادگی نماید بدین جهت استعفا می دهم. بعضی از نمایندگان ایشان را همان ساعت ملاقات نمودند و گفتند که رأی دولت بعداً اضافه خواهد شد ولی ایشان قانع نشده و گفتند نتیجه ندارد زیرا بعضی ها نظریاتی دارند که انجام آن از عهده من ساخته نیست و منظور عده ای روی کارآوردن قوام السلطنه است و او در این امر فعالیت می کند بر فرض امروز هم با من موافقت کنند باز دو روز دیگر بنای کارشکنی را خواهند گذارد این بود که یکسر حضور اعلیحضرت شرفیاب شد و استعفای دولت را تقدیم نمود.

مخالفین فروغی طرفدار قوام السلطنه بودند

بحران و بی تکلیفی پس از استعفای فروغی ادامه یافت. تا این موقع طرز ابراز تمایل نمایندگان چنین بود که فراکسیون ها بطور دسته جمعی نظر بشخص رئیس دولت می دادند (1) و شاه رئیس دولت را انتخاب می کرد، در این موقع که

ص: 311


1- در حقیقت طبق نظر رضاشاه به هر کس که اشاره میشد متفقاً رأی می دادند و جای چون و چرا نبود.

مجلس بار دیگر می خواست در خصوص نخست وزیر آینده اظهار عقیده کند ، جمعی پیشنهاد کردند که رأی مخفی گرفته شود تا هر کس عقاید باطنی و درونی خود را به نخست وزیر آینده روی ورقه سفید و بی ده روی ورقه سفید و بی امضاء بنویسد و کسی که رأی بیشتر داشت به نخست وزیری انتخاب شود یعنی اقلیت نظر اکثریت را قبول کند روز 13 اسفند جلسه خصوصی تشکیل شد و رأی مخفی گرفته شد. فروغی 47 رأی و قوام السلطنه 39 رأی داشتند و بخوبی معلوم شد که مخالفت با فروغی بخاطر نخست وزیری قوام السلطنه است.

روز بعد طرفداران فروغی بصدور قطعنامه ای مبادرت ورزیدند : زیرا صحبت از این بود که فروغی زیر بار مسئولیت و زمامداری نخواهد رفت و ناچار قوام السلطنه را انتخاب خواهند کرد این قطعنامه برله فروغی بود ضمناً حکایت از مخالفت آن عده با زمامداری قوام السلطنه مینمود و بهمین جهت طرفداران قوام را از پیشرفت نظریه خود مأیوس ساخت و دست از تعقیب نظریه خود برداشتند و خود قوام السلطنه هم موقتاً از ادامه فعالیتهای خود صرف نظر نمود. لکن در همین احوال که نظر موافقین فروغی پیشرفت کرد و نمایندگانی از طرف دستجات مجلس انتخاب می شدند که آن مرحوم را ملاقات نموده و زمامداری را بدون اظهار مخالفت به ایشان پیشنهاد نمایند فروغی بدون تعیین محل اقامت از شهر خارج شده در یکی از نقاط شمیران بسر می برد. کوشش در ملاقات فروغی بیفایده بود زیرا هیچکس از محل اقامت آن مرحوم اطلاع نداشت.

پس از شهریور 1320 مجموعاً ذکاء الملک فروغی 4 کابینه تشکیل داد که بقرار زیر می باشد.

کابینه اول فروغی

این کابینه در دوره 12 مجلس روز 5 شهریور 1320 تشکیل گردید و روز ششم شهریور به مجلس معرفی شد.

نخست وزیر - محمد علی فروغی

ص: 312

وزیر دادگستری - مجید آهی

وزیر امور خارجه - على سهیلی

وزیر کشور - جواد عامری

کفیل وزارت دارائی - عباسقلی گلشائیان

کفیل وزارت جنگ - سرلشکر احمد نخجوان

وزیر فرهنگ - اسماعیل مرآت

وزیر راه - دکتر محمد سجادی

وزیر پست و تلگراف و تلفن - ابراهیم علم

کفیل وزارت بازرگانی – صادق وثیقی

رئیس کل کشاورزی - مصطفی قلی رام

وزیر پیشر و هنر معرفی نشد

کابینه دوم فروغی

اشاره

نخست وزیر - محمد علی فروغی

وزیر دادگستری - مجید آهی

وزیر امور خارجه - علی سهیلی

وزیر کشور - سرلشکر امان الله جهانبانی

وزیر جنگ - سرلشکر احمد نخجوان

وزیر دارائی - دکتر حسن مشرف نفیسی

وزیر فرهنگ - دکتر عیسی صدیق

وزیر راه - دکتر محمد سجادی

وزیر بهداری - اسماعیل مرآت

وزیر پست و تلگراف - حمید سیاح

وزیر پیشه و هنر - علی اصغر حکمت

وزیر بازرگانی و اقتصاد ملی - عباسقلی گلشائیان

ص: 313

وزیر کشاورزی - علی اکبر حکیمی

این کابینه در تاریخ یکشنبه 30 شهریورماه 1320 شمسی برابر با 28 شعبان 1390 هجری قمری و سپتامبر 1941 میلادی به مجلس معرفی شد.

رویدادهای مهم

1 - عدم مقاومت و عقب نشینی ارتش ایران در شمال و غرب و جنوب ایران و اشغال این مناطق از طرف ارتشهای روس و انگلیس.

2- دستگیری تمام اتباع آلمان از طرف ایران و تسلیم آنها به نمایندگان سیاسی روس و انگلیس در تهران .

3- واگذاری راه آهن و تمام راههای شوسه ایران به متفقین برای حمل مهمات جنگی به روسیه شوروی

4 - حفظ بیطرفی از طرف ایران و عدم انجام هر عملی که بر خلاف منافع دولتین باشد.

5 - تعهد انگلیس و روس در شناسائی حقوق ایران نسبت به نفت و ایجاد تسهیلات اقتصادی و خارج کردن قوای خود از ایران در هر موقع که وضعیت نظامی اجازه دهد.

کابینه سوم

نخست وزیر - محمد علی فروغی

وزیر دادگستری - مجید آهی

وزیر امور خارجه - علی سهیلی

وزیر کشور - سپهبد احمد امیراحمدی وزیر جنگ - سرلشکر احمد نخجوان

وزیر دارائی - دکتر حسن مشرف نفیسی

وزیر فرهنگ - سید محمد تدین

ص: 314

عکس

ص: 315

ص: 316

وزیر راه _ سرلشکر امان الله جهانبانی

وزیر بهداری - باقر کاظمی

وزیر پست و تلگراف و تلفن - حمید سیاح

وزیر پیشه و هنر و بازرگانی - عباسقلی گلشائیان

وزیر کشاورزی - علی اکبر حکیمی

این کابینه در دوره سیزدهم مجلس روز 5 شنبه 13 آذرماه 1320 شمسی برابر با 15 ذیقعده 1360 قمری و دسامبر 1941 به مجلس شورایملی معرفی شد.

کابینه چهارم

نخست وزیر - محمد علی فروغی

وزیر دادگستری - عباسقلی گلشائیان

وزیر امور خارجه - علی سهیلی

وزیر کشور - باقر کاظمی

وزیر جنگ - محمد علی فروغی

وزیر فرهنگ - مصطفی عدل

وزیر راه - سرلشکر امان الله جهانبانی

وزیر بهداری - علی اصغر حکمت

وزیر پست و تلگراف - حسنعلی کمال هدایت

وزیر پیشه و هنر و بازرگانی - عبدالحسین هژیر

وزیر کشاورزی و اقتصاد و خوار بار - مجید آهی

این کابینه روز دوشنبه 11 اسفند ماه 1320 شمسی برابر با صفر 1361ق و مارس 1942 میلادی به مجلس معرفی شد.

کابینه چهارم با استیضاح امیرتیمور کلالی از دکتر مشرف نفیسی وزیر دارائی که نرخ لیره را در 13/5 تومان تثبیت کرده بود مواجه شد که دکتر مشرف

ص: 317

نفیسی بکنار رفت و یدالله عضدی جای او را گرفت ولی پس از چند روز کابینه فروغی استعفا نمود و جای خود را به سهیلی داد .

سهیلی مأمور تشکیل کابینه گردید

در این موقع وکلای طرفدار فروغی که از قبول زمامداری او مأیوس شدند به دو گروه تقسیم گردیدند. عده ای خواستار زمامداری آهی و عده ای طرفدار زمامداری سهیلی. فروغی قبل از آنکه از مسئولیت شانه خالی کند و از شهر خارج شود در مقابل اصرار عده ای از طرفداران خود گفته بود مجلس دیگر مخالفت نخواهد کرد و به قوام نظر ندارد چون شخصاً امتناع نموده بود، توصیه کرده بود از بین آقایان آهی و سهیلی یکی را انتخاب نمائید. این بود که مجلس نسبت به دو نفر نامبرده توجه پیدا کرد و بالاخره اتفاق نظر روی سهیلی حاصل شد و آهی هم در این مورد کمک نمود سهیلی موفق شد روز 18 اسفند ماه 1320 اعضای اولین کابینه خود را از این قرار به مجلس معرفی کند :

آهی - وزیر دادگستری

حکمت - وزیر بهداری

بدر - وزیر دارائی

سرلشکر جهانبانی - وزیر جنگ

منصور السلطنه عدل - وزیر فرهنگ

عضدی - وزیر راه

هژیر - وزیر پیشه و هنر

احمد حسین عدل - وزیر کشاورزی

فضل الله بهرامی - وزیر پست و تلگراف

وزارت کشور را خود سهیلی عهده دار شد و تعیین وزیر خارجه را به بعد موکول نمود.

ص: 318

علی سهیلی نخست وزیر ایران

ص: 319

عکس

319-8.jpg

ص: 320

در موقع معرفی اعضای کابینه، سهیلی اظهار داشت چون کسی که برای وزارت خارجه در نظر گرفته شده در تهران نیست پس از ورود معرفی خواهد شد و تا ورود ایشان خود من کفالت خواهم کرد. در تاریخ دوم تیرماه 1321 محمد ساعد به وزارت خارجه و سه شنبه 16 تیرماه 1321 سید مهدی فرخ به وزارت کشور انتخاب شدند. در فروردین 1321 بسبب اعلام جنگ ژاپن به آمریکا و انگلیس دولت ایران با ژاپن قطع رابطه نمود و وزیر مختار خود را از آن کشور احضار کرد.

در جلسه 5 شنبه 8 مرداد ماه 1321 سهیلی پس از نطق مفصلی که تقریباً گزارشی از اقدامات دوران زمامداری او بود استعفای وزراء را به اطلاع مجلس رسانید علت استعفا را هم مخالفت طرفداران قوام برای روی کار آوردن قوام السلطنه ذکر کرده اند.

كابينه قوام

اولین کابینه احمد قوام روز یکشنبه 18 مردادماه 1321 ش برابر 26 رجب 1361 ق و اوت 1942م بشرح زیر به مجلس معرفی گردید:

نخست وزیر - احمد قوام

وزیر دادگستری - علیرضا قره گوزلو

وزیر خارجه - محمد ساعد

وزیر کشور - سید باقر کاظمی

وزیر جنگ - بعهده نخست وزیر

وزیر دارائی - سید حسن تقی زاده

وزیر فرهنگ _ دکتر علی اکبر سیاسی

وزیر راه - یدالله عضدی

وزیر بهداری - دکتر اسمعیل مرزبان

وزیر پست و تلگراف و تلفن - حمید سیاح

وزیر پیشه و هنر - عبدالحسین هژیر

ص: 321

وزیر کشاورزی - احمد حسین عدل

وزرای مشاور - صادق (مستشار الدوله) و ابراهیم حکیمی (حکیم الملک)

معاون نخست وزیر - دکتر علی امینی

نخست وزیر در موقع معرفی کابینه اظهار داشت: تا آمدن تقی زاده خود اینجانب مراقب امور وزارت دارائی خواهم بود.

ولی در اول شهریور 1321 باقر کاظمی به وزارت دارائی و جواد عامری به وزارت کشور معرفی شدند.

در دوم مهر 1321 مهدی فرخ به وزارت خواربار و در دوم دیماه 1321 سپهبد امیر احمدی به وزارت جنگ و در اول بهمن 1321 فضل الله بهرامی به وزارت کشور و جواد عامری به وزارت دادگستری و محسن رئیس به وزارت پست و تلگراف و تلفن و علی معتمدی به وزارت راه و نصرالله انتظام به وزارت بهداری و در ششم بهمن اللهیار صالح به وزارت دارائی معرفی شدند.

رویدادهای مهم :

طرح و تصویب قانون چاپ ونشر 80 میلیون تومان اسکناس برای رفع احتیاجات نیروهای متفقین در شهریور و مهر 1321 .

طرح لایحه استخدام دکتر میلسپو امریکائی برای اصلاح امور مالی ایران قوای ارتش آمریکا به ایران وارد و در امیرآباد تهران استقرار یافت و نیز عده ای از قوای امریکا در راه بین بندر شاهپور و تهران برای تسهیل حمل مهمات جنگی به روسیه مستقر گردید. همچنین عده ای از افسران امریکائی در راه آهن دولتی همراه با افسران انگلیسی و روسی بکار گمارده شدند.

برای آنکه جو نامساعد اقتصادی آن روزها و شرایط دشوار زندگی مردم بطور روشن تری ترسیم شده باشد قسمت هائی از مطالب مندرج در «اطلاعات در یک ربع» قرن» انتخاب شده که ذیلاً درج می شود :

ص: 322

هر روز مشکلات زندگی در نتیجه اشغال ایران بیشتر می شد

وضعیت نان شهر فوق العاده خراب شده بود، دستگاه نانوائی سیلو بکار افتاده بود ولی نانی که از سیلو به زحمت به مردم داده می شد به اندازه ای ناگوار و خراب و غیر مأکول بود که موجب تلف شدن چند نفر و پیدایش امراض بین مردم می شد این پیش آمد نیز بر خلاف انتظار مردم بود زیرا کمیابی گندم و بدی نان قبل از آمدن حکومت قوام السلطنه آنقدر نبود که در زمان او ظاهر شد، شدت قحط سالی که در سال 1321 بوجود آمد و چندین ماه دوام یافت در همین تاریخ یعنی از نیمه شهریور تا اواخر سال 1321 بود. علل آن بسیار و یکی از آنها ناامنی و غارتگری بعد از شهریور 20 بود که رعايا و مالکین نتوانستند محصول خود را خوب جمع آوری نمایند و بعد هم موفق به کشت نشدند و از طرفی اشغال مملکت از طرف قوای متفقین بر مصرف گندم افزوده بود و از همه بدتر اینکه راه صدور غله باز شده و بخصوص از شمال و غرب ایران مقادیر زیادی برنج و گندم و گاو و گوسفند و چهار پایان دیگر خارج شده و موجب تنگی و مضیقه شدید و قحطی گردید و تلفات بسیاری در تمام مملکت وارد آمد.

متفقین با اینکه می گفتند احتیاجاتشان از خارج تأمین می شود مطلب صحیح نبود سر بار آذوقه ایران بودند و قسمت زیادی از تنگی و گرانی ارزاق مربوط به تأمین احتیاجات آنها بود فقط قوای متمرکز امریکایی بودند که کلیه احتیاجات خود را همراه آورده و مرتب کشتیهای آذوقه و لوازم و احتیاجات برای سربازان خود وارد میکردند و همه چیز داشتند و خرید آنها از بازار ایران محدود به چند قلم سبزیجات بود.

این عوامل دست بهم داده و قحطی و تنگی را بوجود آورده و موجبات نارضایتی مردم را فراهم نموده بود.

یکی از مسائلی که برگرانی اجناس و ارزاق کمک می کرد نشر اسکناس بود که طبق قرارداد مالی ایران و انگلستان که در تاریخ 5 خرداد 1321 به امضای نمایندگان دولتین رسیده بود دولت ایران بایستی احتیاجات ریالی متفقین را بدهد و

ص: 323

در آخر هر شش ماه معادل صدی چهل آنچه ریال از ما گرفته اند به نرخ رسمی بپردازند که پشتوانه اسکناس باشد و صدی شصت هم احتیاجات جنسی کشور را از حيث قند و شکر و قماش و لاستیک و غیره تأمین نمایند و برای این کار لایحه ای در شهریورماه 21 به مجلس داده شد که اجازه انتشار سیصد میلیون تومان اسکناس داده شود. این پیشنهاد بتصویب رسید ولی تورم پول هر روز سبب بالا رفتن اجناس و مضیقه زندگی طبقات پائین می گردید.

ویندل ویلکی چند روزی در تهران بسر برد

ویندل ویلکی که از شخصیتهای مهم آمریکا و نامزد رئیس جمهوری آن کشور بود چند روزی به تهران آمد. مشارالیه که نماینده مخصوص رئیس جمهور بود در ضمن پیامی که بوسیله رادیو منتشر شد گفت: «کلیه مردم آمریکا بدون توجه به احزاب مختلفه متحد و متفق هستند و قصد دارند که نیروهای محور را شکست دهند. ما مصمم هستیم پس از جنگ ارتباط عادلانه ای مابین ملتهای جهان برقرار کنیم و کلیه مردم شرافتمندانه و آزادانه زندگی نمایند.»

ویندل و یلکی پس از چند روز اقامت و مشاهده وضع فلاکت بار مردم با خاطرات تأثرآوری از کشور ایران رفت و بعدها کتابی انتشار داد که وضع زندگی مردم ایران را سخت انتقاد نمود و بخصوص از موضوع آب مشروب پایتخت اظهار نگرانی و بدبینی شدید نمود. ویندل ویلکی متأسفانه پس از چند ماه که از مسافرت طولانی خود در بسیاری از کشورهای جهان مراجعت کرده بود در گذشت و نسبت به آنچه در ایران وعده مساعدت داده بود اثری ظاهر نگردید.

پانصد میلیون ریال اعتبار برای تدارک خواربار

مشکلات آذوقه و گرانی قیمت اجناس روز بروز بیشتر می شد و برای اینکه

ص: 324

دولت بتواند خواربار و احتیاجات عمومی را تدارک کند دولت لایحه ای تقدیم مجلس نمود که طبق آن لایحه اجازه داده شود مبلغ پانصد میلیون ریال اسکناس بچاپ برسد و از این راه گشایشی در تأمین خواربار و خرید غله بعمل آید .

وقتی این لایحه در جلسه 29 مهر مطرح شد بنده پیشنهادی تقدیم داشتم مبنی بر اینکه دولت لایحه چاپ اسکناس را که مسبب گرانی اجناس و مایحتاج عامه است مسکوت بگذارد و احتیاجات پولی را به وسیله وضع مالیات بر درآمد زمان جنگ تأمین نماید و در طی نطقی در مجلس گفتم که مخالفت من نه برای تدارک آذوقه برای مردم است، بلکه به لحاظ جلوگیری از انتشار مجدد اسکناس و تحمیل بر خزانه مملکت می باشد که بالمال تحمیل بر توده مردم می شود زیرا از یکطرف با این رویه ما می خواهیم نان ارزان به مردم بدهیم ولی متوجه نیستیم که با این عمل بیش از این مبلغ بر نرخ سایر احتیاجات مردم خواهیم افزود.

در چنین روزگار مشکلی باید قوه خرید افراد را مساوی کرد، انجام این عمل یکی بوسیله جیره بندی است که اغنیا و توانگران نتوانند مایحتاج سایر مردم را بخرند و از بازار خارج کنند دیگر اینکه با وضع مالیات های سنگین بر طبقه توانگران بنام مالیات زمان جنگ تعادل اقتصادی و مالی تا حدی میان طبقات عامه حفظ شود و دولت هم برای هزینه های ضروری از این راه عایداتی بدست آورد و محتاج به این نشر اسکناس، که مسلماً مضراتی در بر دارد نگردد بعلاوه دولت باید بوسایل مقتضی آزادی خرید افراد داخلی و خارجی را در بازار محدود نماید تا کسی نتواند بیش از احتیاج خود با قیمت گران هر متاعی را خریداری و عرصه را بر ضعفا تنگ نماید.

مخصوصاً باید خریدهای خارجیها از بازار آزاد تحت نظر و بازرسی دولت درآید.

این پیشنهاد آنروز مورد توجه واقع نگردید و لایحه دولت بتصویب رسید ولى بعدها همه در عمل متوجه شدند که این کار متضمن معایب بسیاری بود، کمکی را که دولت و مجلس تصور می نمودند از این راه می توان بر مردم مستمند

ص: 325

کرد، نشد و فشار و تحمیلات و زحمات مردم روز بروز زیادتر گردید و بعد از چندی لایحه ای از طرف دولت تقدیم مجلس گردید که در مقدمه آن نوشته شده بود میزان بخشودگی نسبت به پیشه وران و حقوق بگیران سالیانه 7200 ریال بشود و بر مالیات کسانی که درآمد متوسطی دارند چیزی اضافه نگردد و فقط در میزان نرخ درآمدهای سرشار ناشیه از حوادث جنگ و پیش آمدهای فوق العاده تغییراتی به سود جامعه و خزانه دولت داده شود و این ترتیب فقط تا مدت جنگ جهانی برقرار باشد.

ولی در متن لایحه منظور اصلی تأمین نشده بلکه فقط در اقلام مالیات بر درآمد تغییراتی داده شده بود بهمین جهت مورد مخالفت واقع گردید و چون موضوع استخدام دکتر میلسپو در پیش بود و مجلس در این باب تسریع می نمود که رئیس كل مالیه زودتر از آمریکا خواسته شود به این جهت لایحه مزبور مسکوت ماند تا با نظر دکتر میلسپو تنظیم شود.

اگر قانون اجازه انتشار اسکناس بتصویب نرسیده بود..؟

از وقایع مهم دیگر بعد از شهریور موضوع توقع مالی متفقین است که ابتدا لایحه دولت در این خصوص مورد مخالفت مجلس قرار گرفت و چیزی نمانده بود که ناگواری پیدا شود و قوای متفقین امور کشور ما را در دست گیرند و رسماً مداخله کنند ولی مقاومت مجلس در روز پنجشنبه 29 آبان 21 و باقیماندن وکلا در مجلس تا نیمه شب این نقشه را بر هم زد و اختلاف بین دولت قوام السلطنه و مجلس از آن روز شدت یافت .

تفصيل واقعه از اینقرار است :

در تاریخ 22 مهر لایحه ای به امضای قوام و کاظمی وزیر دارائی تقدیم مجلس گردید که اجازه انتشار دو هزار میلیون ریال یا دویست میلیون تومان اسکناس داده شود تا خوار بار عمومی تدارک شود و احتیاجات ریالی متفقین نیز انجام گردد.

ص: 326

این لایحه ابتدا مورد مخالفت مجلس قرار گرفت و نظر مجلسیان این بود که فرمول بهتری برای تأمین پشتوانه اسکناس از طرف دولت در نظر گرفته شود و بهمین جهت پس از چندی که این لایحه در کمیسیون ها معطل ماند دولت پانصد میلیون ریال آن را برای تدارک خوار بار جدا کرد و بتصویب رساند و بقیه معوق ماند و بعد هم آقای کاظمی وزیر دارائی بعلت عدم توافقی که با آقای قوام داشت استعفا داد.

از آنطرف مأمورین شوروی و انگلستان برای احتیاجات خود هر روز به دولت فشار می آوردند و از دولت می خواستند که تکلیف این کار را معین کند در همین ایام بود که مخالفت مجلس با دولت شدت می یافت و عدم موافقت مجلس با لایحه جنبه مخالفت با متفقین را نداشت بلکه بیشتر برای ابراز مخالفت با دولت قوام بود، ایشان هم که این حقیقت را دریافته بودند نسبت به گذراندن لایحه مزبور آنقدرها ابراز علاقه نمی کردند و اهمیت آن را گوشزد مجلس نمی نمودند.

بدیهی است، تعویق تصویب لایحه نشانه مخالفت صریح مجلس با متفقین تلقی می گردید که نمایندگان از آن بی خبر بودند و تصور نمی کردند که چنین افکاری وجود داشته باشد زیرا در مورد لایحه هر چند یکبار تذکر به دولت می دادند که راه حل مناسبتری پیدا کند و دولت هم راه دیگری بنظرش نمی رسید و این کار همچنان معوق می ماند و احتیاجات قوای متفقین برای گرفتن پول روز بروز شدیدتر می شد.

در این موقع آقای قوام السلطنه در مقام آن برآمدند اختیاراتی از مجلس بگیرند. روز 26 آبان جلسه خصوصی مجلس تشکیل گردید و آقای قوام لایحه ای که برای گرفتن اختیارات از مجلس تهیه نموده بودند خواندند.

لايحه مزبور تحت ماده واحده و بدین مضمون بود :

«مجلس شورای ملی به رئیس دولت فعلی اختیار می دهد که تا آخر شهریورماه 1322 برای حفظ امنیت کشور و فراهم کردن موجبات تهیه و حمل خواربار و سایر حوائج ضروری از داخله و خارجه و جیره بندی و توزیع عادلانه ما يحتاج عمومی و جلوگیری از گرانی هزینه زندگی و تعدیل و تثبیت نرخها و تأمین

ص: 327

وسایط باربری بعد کافی و ممانعت از موجبات هیجان افکار و عملیات و معاملات مضر به انجام مقاصد مزبور هر اقدامی را که لازم بداند بعمل آورد و هرگونه مقرراتی که برای این منظور مقتضی باشد فوراً بموقع اجرا گذارد، در صورتی که تأمین مقاصد مزبور مستلزم تجدید نظر در قوانین مربوط به پول رایج کشور بشود دولت مکلف است اصل شصت درصد پشتوانه اسکناس را بر اساس نرخ رسمی بین المللی زروسیم محفوظ بدارد و مقرراتی را که دولت به استناد این قانون وضع می نماید دارای اعتبار قانونی است و پس از انقضاء شهریور 22 کلیه این مقررات برای تصویب به مجلس شورای ملی تقدیم می گردد و تا وقتی که از طرف مجلس اصلاح و یا رد نشده باشد به اعتبار قانونی باقی خواهد بود.»

این لایحه با مخالفت شدید نمایندگان مواجه شد و گفتند دادن اختیارات تام به دولت بر خلاف مصلحت کشور و مخالف قانون اساسی است و در این صورت وجود مجلس زائد خواهد بود و اگر برای جلوگیری از احتکار و گرانفروشی و تأمین ارزاق است که قوانین جداگانه وضع شده و مورد ندارد و اگر برای تأمین احتیاجات پولی متفقین است اقتضا دارد در این باره دولت با مشورت مجلس اقدام نماید تا تحت فشار قرار نگیرد و کاری برخلاف مصلحت انجام نشود و تأکید نمودند که درباره پرداخت پول به متفقین دولت لایحه جدیدی پیشنهاد نماید، بتصویب خواهیم رسانید - ولی دولت در این باره اقدامی بعمل نیاورد.

معلوم میشود رد لایحه اختیارات دولت آخرین روزنه امید متفقین را مسدود ساخت، زیرا آنها انتظار می کشیدند که با گرفتن اختیارات تام دولت خواهد توانست همه قسم احتیاجات آنها را مرتفع سازد و با این ترتیب دیگر هیچ راهی باقی نمانده است جز اینکه مجلس تعطیل گردد و خودشان مداخله در کارها نمایند.

دو روز بعد، یعنی روز 5 شنبه 26 آبان ماه اوضاع و احوال حکایت ها می کرد، نغمه های ناساز شنیده می شد، احساسات مخالفت آمیز نمایندگان بر علیه دولت شدید می گردید، تشکیل جلسه خصوصی را عصر پنجشنبه اطلاع داده بودند و دولت خبردار شده بود که پیشنهاد جدید خود را برای گرفتن اعتبار و نشر اسکناس

ص: 328

جهت پرداخت متفقین به جلسه خصوصی بیاورد که پس از مشورت و مطالعه در جلسه علنى بتصويب رسد.

ساعت 5 عصر همان روز رئیس مجلس برای مشورت به جلسه هیأت وزیران خواسته شدند و چون بطول انجامید از مجلس با تلفن به ایشان اطلاع داده شد که نمایندگان برای تشکیل جلسه علنی و گذراندن لایحه دولت آماده می باشند زودتر بیائید.

پس از مراجعت رئیس مجلس حدس ،نمایندگان به یقین مبدل گشت و معلوم شد متفقین نسبت به مجلس فوق العاده بدبین شده و تعویق لایحه نشر اسکناس را مخالفت مستقیم مجلس نسبت به خود فرض نموده اند. در این خصوص مذاکراتی در جلسه خصوصی شد و بعضی از نمایندگان رئیس دولت را مسئول این پیش آمد دانسته و شواهدی در صدق گفتار خود اظهار نمودند و نتیجه گرفتند که مخالفت مجلس با دولت نزد متفقین بصورت مخالفت با آنها ظاهر گردیده است. بار دیگر به هیأت دولت اطلاع داده شد که مجلس آماده قبول و گذراندن لایحه مربوط به احتیاجات مالی متفقین می باشد. بالاخره ساعت 9 بعد از ظهر آقای قوام السلطنه به مجلس آمدند و نیم ساعت بعد جلسه علنی تشکیل شد و لایحه جدید دولت پس از شور و مطالعاتی که تا نیمه شب ادامه یافت بتصویب رسید.

تشکیل این جلسه فوق العاده و گذراندن لایحه در نیمه شب خواب تازه ای را که متفقین دیده و نقشه تازه ای که طرح نموده بودند باطل ساخت. در آن روز حدس زده میشد قبل از آنکه سپیده صبح فرا رسد قوای متفقین پایتخت را اشغال نمایند و در نظر دارند امور کشور را خود در دست گیرند ولی عمل مجلس جلوی این پیش آمدهای نامطلوب را گرفت .

مخالفت با دولت قوام شدت یافت

از این پس وضع دولت در مجلس مشکلتر شد، مخالفت ها علنی گردید و

ص: 329

طی نطق های مبسوط حملات شدید به دولت می شد، زیرا اوضاع و احوال مردم و هم هر روز خرابتر می گردید، نان مردم براستی آجر شده بود، قطعات سیاه پر از ریگ و شن بجای نان سیلو به مردم که ساعتهای دراز صف می کشیدند داده می شد، معهذا عده زیادی از بدست آوردن نان سیاه سخت تر از خشت محروم می ماندند، قیمت تمام احتیاجات عامه چند برابر افزایش یافته و هزینه زندگی طاقت فرسا شده و طبقات حقوق بگیر در کمال سختی و عسرت بسر می بردند.

روزنامه اطلاعات هم به پیروی از افکار عمومی و پیروی از نظر مجلس دیگر نمی توانست در برابر این وقایع و بخصوص وضع تأثرآور نان مردم ساکت بنشیند، از این به بعد از اوایل آذرماه 1321 مقالاتی انتقادآمیز از طرز و روش دولت آقای قوام منتشر ساخت و کم کم وضع مقالات شدیدتر و صورت مخالفت بخود می گرفت ولی بهیچوجه جنبۀ اهانت و تعرضاتی که در آن روز در بیشتر مطبوعات دیده می شد در اطلاعات وجود نداشت، معهذا روش مزبور خارج از اعتدالی بود که همیشه در روزنامه ظاهر بود.

چیزی که بیشتر وضع دولت را متزلزل می ساخت روش نمایندگان مخالف در مجلس بود که هر روز بر تعداد آنها افزوده می شد و این جریان در روزنامه اطلاعات منعکس می گردید. بالاخره کار دولت با مجلس بجای حساسی رسید بجائی که در مورد موضوعی وقتی رأی گرفتند دسته مخالفین غلبه داشتند و بهمین جهت دولت از حضور در مجلس خودداری داشت و همین موضوع یکی از مسائلی مورد سئوال اطلاعات واقع می شد و در شماره های دو سه روز قبل از بلوای 17 آذر اطلاعات در سرمقاله خود می نوشت چرا آقای نخست وزیر به مجلس حاضر نمی شوند تا تکلیف خود را معلوم کنند، اگر دارای اکثریت هستند چرا لوایح دولت نمی گذرد و چرا نمی آیند که از لوایح دولت دفاع کنند و اگر هم دارای اکثریت نیستند چرا وضع ناگوار و سخت مردم و مملکت را اینطور در بلا تکلیفی نگاه می دارند.

جلسات خصوصی در مجلس تشکیل میشد و بیشتر مذاکرات روی

ص: 330

بی تکلیفی و نبودن اکثریت برای دولت بود. بالاخره روز دوشنبه 16 آذر تصمیم قطعی گرفته شد که ورقه عدم اعتماد به دولت تنظیم و ابلاغ گردد زیرا دولت بهیچوجه حاضر نمی شد به مجلس بیاید و رأی بگیرد.

در 17 آذرچه گذشت

یکی از وقایع سهمگین و مهمی که در دوران حکومت قوام اتفاق افتاد واقعه 17 آذرماه 1321 است که در حقیقت جنگ بین محمدرضاشاه و قوام السلطنه بود. در آن روز هر یک از این دو می خواستند طرف مقابل را مغلوب کنند. شاه می خواست قوام را از مسند نخست وزیری پائین بکشد و قوام می خواست در مقابل شاه مقاومت و قدرت نشان دهد، در مقابل مخالفین در مجلس صف آرائی نموده و آنها را مرعوب سازد ولی وقتی دو دسته مخالف در مقابل هم قرار گرفتند جمعیت های دیگر و مردم کوچه و بازار هم به آنان ملحق شدند طوری که کنترل از دست هر دو طرف خارج شد انبوه جمعیت که فاقد رهبری صحیح بود، شورشی کور ایجاد کرد در آن روز پر از اضطراب و تشویش هر کس هر چه می خواست گفت، و هر کاری می خواست می کرد در نتیجه خرابی و خساراتی سنگین به عمارت و تأسیسات مجلس وارد گردید جمعی هم به خانه نخست وزیر حمله ور شده آتش سوزی ایجاد نمودند و در بعضی از نقاط شهر هم دست به غارت زدند و اگر حکومت نظامی اعلام نشده بود چه بسا متفقین دخالت می کردند و مشکلی بر مشکلات مملکت افزوده می گشت. اطلاعات در یکربع قرن وقایع 17 آذر را از زبان عباس مسعودی که خود از نمایندگان مخالف دولت بود چنین تجزیه و تحلیل کرده است :

صبح روز سه شنبه 17 آذر 21 یکعده از محصلین، کلاس های درس را رها کرده بحال دسته جمعی به سمت بهارستان آمدند و کم کم از بیشتر مدارس عالی و متوسطه بهمین ترتیب محصلین به سمت مجلس حرکت و بدون هیچگونه مانعی

ص: 331

بحال دسته جمعی وارد مجلس گردیدند. این اجتماع محصلین طبعاً اجتماع دیگری را بوجود می آورد، مردم متفرقه هم بتدريج داخل محصلین می شدند و صبحت ها و نطق ها روی تمایلات اشخاص متفرقه تغییر می کرد. بخوبی معلوم بود که محصلین هدف مشخصی ندارند ابتدا اعتراض آنها به وضع خراب نان و کمیابی و سختی معیشت مردم بود از وکلای ملت می خواستند در این باره فکری بیاندیشند، کم کم جنبه تعرض به وکلا پیدا کردند، همین که اشخاص متفرقه داخل آنها شدند نحوه صحبت عوض شده بر علیه دولت حرف می زدند، سقوط دولت را می خواستند و یکدسته به مجلسیان می تاختند و دسته ای برضد دولت صحبت می کردند، هرکس که روی بلندی می رفت و برای آنها صحبتی می کرد و هر مقصدی داشت مخالف یا موافق دولت مستمعین همان وضع و حالت را بخود می گرفتند، اگر ناطق فریاد می کرد زنده باد مجلس همه آنها که دور او جمع بودند همان را تکرار می کردند، اگر فریاد می کرد زنده باد دولت همان را می گفتند، هیچ معلوم نشد آن دسته های اولی که وارد مجلس شدند تحت تأثیر چه عواملی بودند آیا برای این می آمدند که دولت زودتر ساقط شود؟ در این صورت این سئوال مورد پیدا میکرد که چطور دولت و وزارت فرهنگ موافقت کردند و اجازه دادند مدارس را تعطیل کرده با کمال سادگی و سهولت در مجلس حضور پیدا کنند و یا اینکه برای این آمده بودند نگذارند مجلس تشکیل شود، نمایندگان را تهدید کنند و مانع اخذ تصمیم بر علیه دولت شوند، یعنی وقتی جلسه و اجتماعی از نمایندگان وجود پیدا نکرد طبیعی است تصمیمی نخواهند گرفت و دولت باقی خواهد ماند، این موضوع همچنان پرده ابهام باقی ماند و نخواستند منشأ اصلی تحریکات را پیدا کنند و بدانند آن کسانی که باعث شدند جوانان محصل کلاس ها را ترک نموده و در مجلس حضور پیدا کنند از چه ناحیه تحریک شده بودند؟ آیا همانطور که گفته می شد خود دولت محرک بود یا اشخاص دیگر. دولت آقای قوام که چند ماه پس از واقعه 17 آذر زمام امور را در دست داشت درباره یافتن محرکین اصلی کوچکترین قدمی برنداشت، تمام سعی و اهتمام دولت صرف مغلوب ساختن مخالفین خود گردید، تمام دستگاه

ص: 332

طرق رسیدن به نقطه اصلی تحریک اولیه را کنار گذاشتند و جمعی از مخالفین قوام السلطنه را زندانی و تحت استنطاق قرار دادند و مدت ها مردم را سرگرم این عمل بیهوده نمودند و بعد پرونده 17 آذر را کنار گذاشتند. در این صورت برای هر شخص بی طرفی چه فکر پیدا می شود، طرح این نقشه کودکانه را منتسب به کی می داند؟

این نقشه طوری طرح شده بود که نتیجه آن جلوگیری از تشکیل مجلس و یا تحت تأثیر قرار دادن نمایندگان در اخذ تصمیم آن روز نسبت به دولت بود ولی متأسفانه رشته از دست طرح کنندگان نقشه بدر رفت یکعده چند هزار نفری محصل ،جوان بی نقشه و بی اراده به داخل مجلس آمدند و تحت تأثیر عوامل مختلفی که مثل گرگ بین آنها ریختند قرار گرفتند، با هر نغمه ای ساز شدند، به هر صدائی زنده باد و مرده باد گفتند و رفته رفته اجتماع مردم متفرقه، اشخاص بیکاره و ماجراجو، رشته نظم و ترتیب محصلین را که مایل بودند رعایت شود برهم زد و کردند آنچه نباید بشود.

ماجراجویان اول به اطاق جلسه خصوصی ریختند ، پرده ها را پاره کردند صندلیها را بهم ریختند به نمایندگان توهین کردند و بعد به تالار جلسه علنی رفتند و خرابی و خسارات بسیار وارد آوردند و نزدیک ظهر چندین هزار نفر جمعیت متفرقه که از محلات مختلف شهر می آمدند به اجتماع کنندگان پیوستند و دیگر هیچ قوه و قدرتی در داخل مجلس قادر به حفظ نظم و انضباط نبود.

بیشتر نمایندگان مجلس از دیدن این وضع خطرناک فرار کردند و چند نفر بین آنها باقی بودند که پیوسته سعی می کردند مردم را به آرامش و سکوت و تفرقه دعوت نمایند ولی بیحاصل بود بالاخره ناطقی از پنجره اطاق بالا برای مردم صحبت کرد و گفت از چند نفر نمایندگانی که حضور دارند توقع می کنیم که حضور اعلیحضرت همایونی شرفیاب شده مطالب ما را بعرض رسانیده و تقاضا کنند اعلیحضرت شخصاً در این جا تشریف آورده اطمینان بدهند یا اعلامیه ای صادر فرمایند تا مردم اعتماد یافته خارج شوند و الآ از اینجا بیرون نخواهیم رفت. چند نفر از نمایندگان از جمله آقایان صدر الاشراف، یمین اسفندیاری، تهرانچی، مرحوم میر

ص: 333

سید احمد بهبهانی، حسن اکبر عباس مسعودی تعیین شدند و از بین جمعیت خارج شده به در بار رفتیم و بلافاصله حضور همایونی شرفیاب شدیم. شاه از این وقایع بسیار متألم و متأثر و پس از چند دقیقه صحبت در اطراف ماجرا، اعلیحضرت فرمودند صدور بیانیه مورد ندارد خود آقایان مطالب مرا بصورت پیام از طرف من به بگوئید و آنها را دعوت به آرامش و تفرقه و خروج از محوطه مجلس نمائید و بگوئید که این اخلال و بی نظمی برای کشور زیان آور و به این وضعی که به مجلس هجوم آورده اند جز خسارت ملت و مملکت حاصلی ندارد و هیچ کاری از پیش نخواهد رفت.

نمایندگان مزبور از کاخ سلطنتی یکسر به مجلس آمدند، در این موقع ازدحام بیشتر شده و عناصر مشکوک و اجامر و او باش در بین مردم زیاد دیده می شد، همین که چندتن از جوانان مرا دیدند گفتند چه شد، همه منتظرند گفتم مطالبی دارم که باید به اطلاع عموم برسانم موجی از جمعیت مرا تا بالا کشانید و از سرسرا بالا برد و دوباره پائین آورد و من درین موقع از خود اختیاری نداشتم، این موج جمعیت بود که مرا اینطرف و آنطرف می کشاند، من از رفقای دیگر که از در بار برگشتیم بکلی بی اطلاع ماندم بعد معلوم شد این بی احتیاطی را فقط بنده و آقای صدرالاشراف نمودیم که خود را وارد معرکه ساخته و خواستیم به تکلیف خود و رسانیدن پیام شاهانه به مردم رفتار کرده باشیم سایرین همینکه وضع را نامساعد دیدند از ورود در جمعیت اجتناب کرده بکلی کناره گرفتند و از میدان خارج شدند.

در محوطه عمارت، کنار اداره بازرسی مجلس مرا بالای سکوئی کردند و گفتند از اینجا برای مردم صحبت کن هنوز چند کلمه حرف نزده بودم که ناگهان یکی دو نفر از میان جمعیت شروع به هتاکی و پرخاش نمودند و کلام مرا قطع کردند، چند نفر به طرفداری من قیام کردند ولی بیحاصل بود و کتک خوردند زیرا به استثنای عده معدودی که در آنجا مرا می شناختند سایر مردم که برای ماجراجوئی آمده بودند توجه نداشتند که به حرفهای من گوش بدهند یا تحقیق کنند که این ناطق

ص: 334

کیست به این جهت با چند نفر از آنهائی که تصمیم گرفته بودند مرا آن روز نابود کنند همصدائی کردند و وضع صورت و حشت آوری بخود گرفت، چند تن از جوانان غیرتمند و روشنفکر که مرا می شناختند، حلقه وار دور مرا گرفتند تا مرا از آسیب حفظ کنند و از مهلکه نجات دهند، این دسته دوستان مرا به سمت باغ بهارستان هدایت کردند که از در چاپخانه خارج سازند، همینکه به حرکت آمدیم موج جمعیت هم بر ضد من بدون اینکه مرا بشناسند تحریک شد چند هزار نفر به سمت باغ روانه شدند، در داخل خیابانهای باغ بر من هجوم آوردند و از چوب درختان و شاخه های شمشادان که از ریشه می کندند استفاده کرده بر سر و مغز من و کسانی که زنجیری دور من تشکیل داده بودند فرود می آوردند و سعی محرکین اصلی این بود که مرا از چنگ آن چند نفر بیرون کشیده طعمه جمعیت سازند ولی تفضل خداوندی شامل حال من بود و ساعتی بعد خود را بیحال روی نیمکتی در اطاق تاریک رخت کن مجلس یافتم. دوستان ناشناسی که صرفاً روی علاقه و احساسات و مردانگی مرا از هلاکت نجات دادند پس از آنکه در چاپخانه را بسته دیدند به داخل باغ برگشتند و شیشه در اطاق تلفن را شکستند و مرا از پنجره داخل اطاق کردند و در آنجا در اطاق رختکن مخفی شدم - در آنجا آقای صدرالاشراف را که بهمین سرنوشت مبتلا شده بودند ولی قبل از آنکه زیاد آسیب ببینند به این مکان پناهنده شده بودند، ساعت هولناکی در آنجا گذراندیم تا با کمک دوستان و خویشان که خود را به مجلس رسانیده بودند بیرون آمدیم.

عصر بلوا صورت وخیم تری پیدا کرد و شب به غارت و چپاول مغازه ها و دکاکین و شکستن در و پنجره ها منتهی گردید و خسارات بسیاری به مردم و کسبه خیابانهای لاله زار و اسلامبول و نادری وارد ساخت که اگر حکومت نظامی اعلام نشده بود و سپهبد امیر احمدی رشته نظم را بدست نگرفته بود بلوای 17 آذر عواقب بس خطرناکی را بوجود میآورد و بطور قطع انتظامات را اجانب در دست گرفته و لطمه بزرگی به استقلال و حاکمیت مملکت وارد می شد.

من در اینجا ضرور نمی دانم وقایع تأثر آوری که در نتیجه پیش آمد 17 آذر

ص: 335

رخ داد شرح دهم زیرا بسیار مفصل و از بحث ما خارج است، بلکه می خواهم زیان و خساراتی که در این واقعه متوجه روزنامه اطلاعات و کسان و کارمندان اداره گردید شرح دهم و در حقیقت حادثه را تا آنجا که ارتباط با روزنامه پیدا کرده توضیح دهم.

عصر همان روز 17 آذر اطلاعات هم مثل تمام جراید توقیف گردید و چهل و سه روز در توقیف ماند، آقای قوام السلطنه در صدد برآمد از این حادثه به نفع خود استفاده نماید و حکومت خود را با از بین بردن مخالفین تحکیم و تثبیت نماید و چنانچه سابقاً اشاره کردیم متفقین هم در جریان وقایع مجلس و مشکلات و مخالفتهای مجلس طرفدار این فکر شده بودند و با ایشان مساعد و موافق شده و فکر بستن مجلس در مغزها پرورانده می شد، این حادثه که شد این حادثه که بهیچوجه پیش بینی وخامت آن نشده بود و بطور قطع محرکین اولیه هیچوقت مایل نبودند به این صورت درآید که اطاقهای مجلس را خراب و دکاکین مردم را غارت و چپاول نمایند و برقراری امنیت به قیمت خون چند تن از مردم بیگناه تمام شود ولی وقتی اهمیت و وخامت آن ظاهر گردید دولت در مقام استفاده از فرصت برآمد، اول فکری که بداندیشان به آقای قوام السلطنه دادند این بود که مخالفین خود را سرکوبی نماید، توجه ایشان معطوف روزنامه اطلاعات و مدیر آن گردید.

چون من مصونیت پارلمانی داشتم دو برادر مرا دو روز بعد زندانی کردند و چند تن از کارمندان اطلاعات را گرفتند و در حقیقت در افکار عامه چنین وانمود ساختند که محرک وقایع 17 آذر من و برادران و اعضای اداره اطلاعات بودند. درین موقع وسیله ای هم برای دفاع اشخاص وجود نداشت. روزنامه ها تعطیل بود و یک روزنامه دولتی بنام اخبار روز منتشر می شد، مجلس هم بواسطه خرابی بسته بود و نخست وزیر میل نداشت دوباره دائر و افتتاح گردد و حتی به نمایندگان مجلس اجازه داده نمی شد که در مجلس اجتماع نمایند و ممانعت از ورود آنها می گردید، مخالفین دیگر دولت هم در بین مطبوعات گرفتار شدند و بعضی ها هم در مطبوعات داخل نبودند چون در خارج در زمرۀ مخالفين قوام السلطنه

ص: 336

بودند زندانی شدند به این ترتیب دولت در مقام تصفیه برآمد و روی همین نقشه مجرای تحقیقات راجع بواقعه 17 آذر تغییر کرد بجای اینک مأمورین تحقیق بروند محرکین را که همه می شناختند جلب نمایند و منشاء اصلی را بدست بیاورند عالماً عامداً آن را کنار گذارده کشف واقعه 17 آذر را موکول به تحقیقات از زندانیها که ابداً در حادثه شرکت و مداخلاتی نداشته و فقط گناه آنها مخالفت با دولت بود نمودند و چون می دانستند حاصلی ندارد تا دو هفته یک سطر تحقیقات بعمل نیامد و بعد که روی فشار تحقیقات شد بی گناهی همه آنها بثبوت رسید ولی چون قرار بر این نبود که مخالفین آزاد شوند و قضایا طور دیگر منعکس گردد مدتها همه بازداشت شدگان در حبس ماندند اما بالاخره پیش نبردند و نتوانستند آنها را متهم ساخته و از بین ببرند، ناچار بتدریج آزاد شدند.

شاید نظر اولی این بود که از من و مؤسسه اطلاعات چیزی باقی نماند مقدمات این کار هم خوب فراهم شده بود و حتی در همان روزهای آشفته که مردم نگران و عصبانی از پیش آمد بودند صحبت از سلب مصونیت من هم در افواه بود. گفته می شد خانه قوام السلطنه بدستور من و مخبر اداره اطلاعات غارت و آتش زده شد آن مخبر هم که امروز مدیر مجله خواندنیها است زندانی بود و در آنموقع آقای امیرانی در اداره اطلاعات اصلاً کار نمی کرد، چندی بود خود مستقلاً سازمانی برای خواندنیها بوجود آورده بود و چون جوانی پرشور و با ذوق است در آن روز برای تحقیق و کسب وقایع همه جا ماجراجویان را دنبال می کرد و با اتوموبیل خود در خیابانها گردش می کرد، این جرأت او در حاضر شدن به اجتماعات خطرناک آن روز و بستگی سابق او به اداره اطلاعات وسیله ای بدست بدخواهان داد که او را متهم به تحریک ساخته و بگویند از طرف من دستور بلوا داشته است:

با تمام این مقدمات و گرفتن برادران و عده ای از کارمندان اداره اطلاعات تقصیر بودند و کمترین دخالت و شرکتی در بلوا نداشته و حتی از حضور در اجتماعات پرهیز داشتند، نائل به اجرای نقشه برهم زدن اساس تشکیلات اطلاعات نگردیدند و روزنامه پس از 43 روز توقیف انتشار یافت.

ص: 337

نجات از این همه بلیات و مصائب که از عصر روز 17 آذر و قصد کشتن من شروع گردید در مرحله اول فضل خداوندی و بعد توجه و عنایت مردم بیغرض و مساعدت کسانی بود که خدمات و زحمات میهن پرستانه ما را در عالم نامه نگاری و جریانات پارلمانی می دانستند و به بی گناهی ما اطمینان داشتند.

عناد و لجاج رئیس دولت نسبت به من و اطلاعات روز بروز آشکارتر می شد و هر روز آثاری ظاهر می گردید که حکایت از مخالفت شخصی او نمود. او بهیچوجه راضی نبود روزنامه اطلاعات انتشار یابد و برای این کار قانون مخصوصی دستور داد به مجلس پیشنهاد نموده و بتصویب رسانند که شامل اطلاعات و نشریات اطلاعات نشود. جراید دیگر طبق آن قانون از توقیف خارج شد و اطلاعات همچنان در توقیف باقی ماند تا خود مجلس مبتكراً قانون خاصى وضع نمود که شامل چند روزنامه و اطلاعات گردید.

پس از تصویب این قانون باز اشکالتراشی فراهم گردید که همه را با بردباری و صبر و شکیبائی تحمل نمودیم گفتند روزنامه اطلاعات نباید جمعه ها منتشر شود و اگر منتشر شود مجله نباید انتشار یابد قبول کردیم. گفتند، امتیاز ژورنال دو تهران نباید بنام من صادر گردد و یکنفر نمی تواند به دو اسم نشریه داشته باشد قبول کردم و امتیاز آن روزنامه بنام برادرم آقای جواد مسعودی صادر گردید ولی درعین تحمل این مصائب و مشکلات هرگز از حقیقت گوئی در مجلس صرفنظر نکردم و در موقعی که همه را وحشت فرا گرفته بود و از دولت ملاحظه می کردند چه در مجلس و چه در جلسات خصوصی مطالب گفتنی را می گفتم که موجب تعجب همکاران مجلس می گردید.

از جمله چند روز پس از واقعه هفده آذر در کاخ ابیض آقای قوام دعوتی از نمایندگان مجلس نمودند و با وجودی که دعوت به من نرسید رفتم و در آن مجلس گوشه ای از ماجرای 17 آذر را شرح دادم و مخصوصاً گفتم بمحض اینکه اطلاع یافتم که برادران و کسان مرا می گیرند تا تحقیق نمایند آمادگی خود را به آقای سپهبد امیر احمدی و آقای سرتیپ اعتماد مقدم رئیس شهربانی اطلاع دادم و گفتم در

ص: 338

این باره هر چه کمک بخواهید حاضرم هر کس را میخواهید جلب کنید بگوئید می فرستم و حتی خودم هم برای توضیحات و استنطاق حاضرم تا کمک به کشف این واقعه ننگ آور بشود و اکنون هم همین تقاضا را دارم و از نمایندگان مجلس تمنا دارم این پیش آمد شوم را سرسری نپنداشته و آنقدر آن را تعقیب کنند تا محرکین اصلی بدست آیند و به سخت ترین مجازات برسند.

حرفهای تند و شدید من علیه اوضاع در جلسه کاخ ابیض همه نمایندگان را نگران ساخت و بیم آن داشتند که روش سخت تری نسبت به من وکسانم از طرف دولت اتخاذ شود به این جهت مرا دعوت به سکوت می نمودند و نگرانی دیگر نمایندگان هم این بود که نخست وزیر به تشکیل مجلس سیزدهم اقدام ننماید و آنقدر عقب بیفتد که دوره مجلس سپری گردد و حکومت مطلقه روی کار آید، به این جهت با کمال نرمی و ملایمت و اظهار وفاداری و علاقمندی، صحبت می نمودند.

متأسفانه همانطور که پیش بینی میشد پرده ضخیمی روی وقایع 17 آذر کشیده شد و اسرار این ماجرا در اختفا و تاریکی ماند و نخواستند بکشف حقیقت و یافتن محرکین واقعه شوم مزبور اقدام کنند.

پس از چند ماه حکومت قوام، صحبت تعقیب قضیه شد ولی متصدیان امر و مأمورین تحقیق بعلت منحرف شدن تحقیقات اولیه و از بین رفتن آثار و علائم جرم و عدم علاقه به موضوع دیگر دنبال نکردند و پرونده این ماجرا هم بدنبال سایر جریانات و جنایات مدفون و فراموش گردید.

هیچکس نپرسید علت اینهمه بدبینی و ضدیت نسبت به من و مؤسسه اطلاعات برای چه بود؟

مخالفت من با قوام السلطنه در حکومت مرحوم فروغی از لحاظ اصولی و پایداری برای بقای حکومت موجود بود و پس از روی کار آمدن حکومت قوام السلطنه همچنان که رویه همیشگی اطلاعات است ابراز موافقت و همکاری نمودیم و مطالب و مقالات روزنامه در دو ماه اول حکومت ایشان گواه این مطلب است که بهیچوجه نظر خاصی به ایشان نداشته ایم و بر خلاف آرزومند موفقیت حکومت آقای

ص: 339

قوام در خدمت به کشور به خصوص در آن روزگار سخت و مشکل بودیم. و اگر پس از دو ماه موافقت شروع به انتقاد از وضع نمودیم تحت تأثیر خرابی اوضاع رقت بار زندگی مردم و روش غیر مفید دولت در سیاست خارجی بود که دست آنها را در هر کاری باز می گذاشتند و هر چه می خواستند بلاشرط می دانستند.

بعلاوه جریان مجلس هم در این مخالفت ما با حکومت تأثیر داشت زیرا عده زیادی از نمایندگان که روزهای آخر پیش از بلوا اکثریت را مسلماً تشکیل می داد خواهان سقوط دولت و روی کار آمدن حکومت بهتری بودند و اطلاعات هم با این دسته از نمایندگان همصدائی و همکاری می کرد و البته عرصه بر دولت تنگ می شد.

من اعتراف می کنم که ما در این مورد از رویه همیشگی خود و همکاری با دولت ها مادام که مشغول کار میباشند خارج شده و اعتدال را از دست داده بودیم.

ولی برای این مخالفت خود دلایل بارزی داشتیم که خود را ذیحق میدانستیم و جداً نسبت به دولت و ادامۀ کار او بی عقیده بودیم و روش دولت را موافق مصلحت جامعه تشخیص نمی دادیم اما با تمام این احوال بفرض اینکه اطلاعات یا هر روزنامه دیگر از حکومتی انتقاد بنماید یا شخص خود بنده در مجلس نقش مخالف دولت را داشته باشم که هر دو در یک کشور مشروطه و دموکراسی از حقوق مسلم افراد است یک دولت که خود را متکی به قانون می داند نباید تا این حد در مقام انتقام جوئی برآمده و درصدد باشد مخالفین خود را نیست و نابود کند و آنچه برای خود من مسلم گردیده اعمال چنین رو به خشونت آمیزی از طرف آقای قوام نسبت به من و روزنامه اطلاعات نتیجه سعایت و بدخواهی بعضی از عناصر فرومایه ای بود که غالباً نخست وزیران را در کشور ما احاطه می کنند و بخصوص که آقای قوام این عادت و رویه را دوست دارند و همیشه در هر موقع زمامدار می شوند یک دست پادو و هوچی و مردم پست و بد نیست و بدخواه دور ایشان را می گیرند و این قبیل اشخاص هم در مجلس و هم در مطبوعات و هم در ادارات و پست ها و

341

ص: 340

مشاغل و بین مردم متفرقه وجود دارند.

بدیهی است این قبیل اشخاصی که برای نفع طلبی و حفظ مقام و موقعیت خود دور نخست وزیر را می گیرند آماده هر عمل خلاف وجدان و انصافی هم می شوند و معامله آقای قوام در واقعه 17 آذر نسبت به من و کسان و دوستان و مؤسسه ای که با خون جگر بوجود آورده ام یکی از مفاسدی است که از طرف این قبيل عناصر برخاسته بود و او را وادار به رفتاری نمودند که هیچ حکومت مستبدی هم بدون رسیدگی و تعمق و مطالعه چنین نمی کرد.

باری، پس از تجدید حیات اطلاعات روش من و روزنامه عوض نشد انتقاد از دولت با همان روش متانت و اعتدال و گاهی تند صورت می گرفت، مخالفت خود من با دولت ایشان ادامه یافت و با تشبثات زیادی که اطرافیان او چه پیش از 17 آذروچه بعد از آن برای جلب من نمودند و وعده هر قسم کار و هر نوع استفاده را می دادند کمترین تغییری در روش من پیدا نشد. متاسفانه قبول نمی کردند که در کشور سیروس اشخاصی هم یافت می شوند که اهل زد و بند و منفعت شخصی نیستند و جاه و مقام نمی خواهند به این جهت وقتی بی نیازی خود را به آن اشخاص می گفتم و جدا از هرگونه صحبتی در این مسائل ابراز تنفر می کردم تعجب می نمودند و چون خود سراپا آلوده این کثافات بودند نمی توانستند باور کنند که من حقیقت می گویم. بالاخره رو یه من هیچ تغییر نکرد ولی بعد از آنکه حکومت قوام افتاد دیگر از گذشته چیزی بر زبان نیاوردم و نخواستم روزنامه را با اغراض خصوصی و انتقام های کودکانه آلوده سازم.

چه شد که قوام استعفا داد؟

کابینه اول آقای احمد قوام شش ماه و دوازده روز طول کشید و در تاریخ 24 بهمن 21 بواسطه عدم توفیق در تشکیل کابینه مجبور به استعفا گردید، بدون شک اگر واقعه 17 آذر رخ نداده بود ایشان نمی توانستند به حکومت خود دوام بدهند

ص: 341

و در حقیقت دوماه و هفت روز زمامداری بعد از واقعه 17 آذر را باید عکس العمل آن پیش آمد شوم دانست و نباید از نظر دور داشت که مقاومت و پایداری آقای قوام در اطفای بلوا و شورشی که می رفت دامنه خطرناکی پیدا کند و منجر به مداخله اجانب گردد شایان توجه بود - اگر سپهبد امیر احمدی عهده دار انتظامات شهر نشده و فردای آن روز بلوا را خاموش نساخته بود متفقین تصمیم داشتند خود با قوای نظامی آشوب را خاتمه دهند زیرا با کارهای دقیق و مهمی که از لحاظ جنگ در ایران داشتند نمی توانستند ناظر چنین وقایع ناگواری باشند که در کارهای آنها خلل وارد شود. خوشبختانه سپهبد امیر احمدی موفقیت حاصل کرد و اعتقاد همه این بود که حکومت آقای قوام باید دوام پیدا کند تا آرامش کامل حکمفرما شود و ریشه این جنایات را پیدا کند - اولی حاصل شد ولی نسبت به دومی کوچکترین قدمی در این راه برداشته نشد و دولت هم پس از آنکه چند روزی اعمال قدرت در کارها بخرج داد دوباره دچار کشمکش و اختلاف نظر و مخالفت گردید و این بار اختلافات در هیأت دولت و میان وزیران پیدا شد نه در مجلس.

در دنبال کشمکش وزیران و نخست وزیر، روزی در هیأت وزیران مشاجره سختی بین نخست وزیر و وزیر کشور (دبیر اعظم بهرامی) روی داد. نخست وزیر به وزیر کشور تکلیف استعفا نمود. آقای بهرامی استنکاف نمود و گفت طبق قانون اساسی من به فرمان ملوکانه و رأی مجلس انتخاب شده ام و یکی از این دو مقام می تواند مرا معزول نماید. آقای قوام مجبور شد که کابینه را منحل سازد تا در نتیجه بهرامی را کنار بگذارد. به ده نفر از وزیران خود تکلیف استعفا نمود آنها استعفا دادند ولی چهار نفر باقی ماندند و خودداری کردند از اینقرار: بهرامی، انتظام، سپهبد امیر احمدی، صالح که چند روز باین ترتیب ادامه بکار دادند. بالاخره آقای انتظام استعفا داد و روز بعد هم آقای بهرامی استعفای خود را تقدیم شاه نموده قبول گردید و با این ترتیب کابینه منحل شد و چون وضعیت دولت در مجلس نیز متزلزل شده بود آقای قوام در صدد برآمد از نمایندگان مجلس در دولت خود انتخاب نماید. در این قسمت به مشکل قانون محرومیت نمایندگان از مقامات دولتی برخورد و

ص: 342

لایحه ای به مجلس تقدیم داشت که آن قانون لغو شود و چون دسته بزرگی در مجلس علیه این تصمیم دولت تشکیل شده بود فوریت را از لایحه حذف کردند که مراجعه به کمیسیون بشود و شکست دولت ظاهر گردد. بالاخره آقای قوام مصمم گردید بهر کیفیتی است چند تن از وزیران خود را از بین نمایندگان با نفوذ مجلس انتخاب کند تا بتواند رأی اکثریت را بدست آورد و چند تن از خارج انتخاب نماید ولی در این کار توفیق حاصل ننمود زیرا بیشتر اشخاصی را که دعوت به همکاری نمود چون اوضاع و احوال متزلزل آن روز را م یدیدند و تکیه گاهی برای حکومت در دربار و مجلس نمی یافتند شانه خالی کردند .

آقای قوام اصرار زیادی در بقای خود بخرج میداد و با وجودی که کاملاً احساس می نمود که اعلیحضرت هیچگونه موافقتی با ایشان ندارند و در مجلس هم دسته ای قوی به مخالفت برخاسته اند معهذا کاخ ابیض را رها نمی کرد تا بالاخره چند تن از متولی ها و کارگردانان مجلس که از طرفداران جدی آقای قوام بودند جلسه ای در منزل آقای سید کاظم یزدی تشکیل داده و اوضاع و احوال را مطالعه نمودند و چون هیچ قسم روزنه پیشرفت و موفقیت برای قوام ندیدند و تشکیل مجدد کابینه را غیر ممکن تشخیص دادند همگی سران مجلس مصمم شدند که به ایشان تكليف کناره گیری و استعفا نمایند. نیمه شب جمعه 23 بهمن چند تن از موافقین با نفوذ آقای قوام در کاخ ابیض ایشان را ملاقات نموده و تصمیم دسته جمعی موافقین را به ایشان اعلام نمودند. معهذا هنوز ایشان انصراف حاصل نکرده بودند تا پیش از ظهر روز شنبه که چون از هر طرف مایوس شدند به تقدیم استعفا حضور شاه مبادرت نمودند.

روز بعد اطلاعات نوشت: «ما می توانیم به حکم حق و قانون تمام خسارتهای خود را مطالبه کنیم، ما می توانیم آقای قوام را به محاکمه دعوت نمائیم و خسارت زندانی کردن برادران و کارمندان روزنامه و زیانهای وارده به اداره اطلاعات را مطالبه کنیم ولی از همه اینها صرفنظر می کنیم زیرا اولاً امروز آقای قوام از کار برکنارند و دوران قدرت ایشان سپری شده و از طرف دیگر از روی مردم

ص: 343

گرسنه و پریشان مملکت خجالت می کشیم که وقت خود را صرف این امور کنیم و راه انتقام جوئی پیشه خود سازیم.

امروز باید تمام قوا و مساعی کشور و افراد مردم صرف ترمیم خرابیها و نجات کشور از اینهمه بلاها و مصائبی که گرفتار است گردد و من نه تنها به سهم خود میگذرم بلکه از برادران بیگناه و کارکنان مظلوم روزنامه و حتی سایر دوستان عزیزی که بی سبب در بند زندان افتادند تمنا میکنم گذشته را بدست فراموشی بسپرند و به فکر آینده باشند البته تاریخ خود قضاوت خواهد کرد.»

کابینه دوم سهیلی

بعد از احمد قوام علی سهیلی کابینه خود را در تاریخ 28 بهمن ماه 1321 برابر با 12 صفر 1362ق و فوریه 1943 بشرح زیر به مجلس شورایملی معرفی نمود :

نخست وزیر - علی سهیلی

وزیر خارجه - محمد ساعد

وزیر دادگستری - علی اصغر حکمت

وزیر کشور علی سهیلی

وزیر جنگ - سپهبد امیر احمدی

وزیر دارائى - اللهیار صالح

وزیر فرهنگ _ دکتر علی اکبر سیاسی

وزیر راه - عبد الحسین هژیر

وزیر بهداری - امان الله اردلان

وزیر پست و تلگراف و تلفن - نصر الله انتظام

وزیر کشاورزی - معرفی نشد

وزیر مشاور - حسین سمیعی

نخست وزیر پس از معرفی وزیران اظهار داشت وزیر کشاورزی قریباً معرفی خواهد گردید. وی افزود چون مسأله خوار بار از اهمیت خاصی برخوردار

ص: 344

است تشکیل وزارت خوار بار تحت مطالعه است که پس از اتمام مطالعات وزیر آن تعیین و بعرض مجلس خواهد رسید.

پس از طرح برنامه کابینه سهیلی از عده حاضر در مجلس یکصد تن به كابينه رأی اعتماد دادند. تغییراتی که در مورد وزراء بعمل آمده بقرار ذیل است :

روز 13 اسفند 1321 سید محمد تدین به سمت وزیر خوار بار

روز 27 اسفند احمد اعتبار به سمت وزیر کشاورزی

روز 11 فروردین 1322 زین العابدین رهنما به سمت معاون پارلمانی نخست وزیر

6 اردیبهشت 1322 مرتضی قلی بیات به سمت وزیر دارائی

9 تیر 1322 حسین سمیعی به وزارت کشور

9 تیر 1322 خلیل فهیمی به سمت وزیر مشاور

23 تیر 1322 سید محمد تدین به سمت وزیر مشاور

12 مرداد 1322 محسن صدر به وزارت دادگستری

این کابینه تا اواخر اسفند 1322 بر سر کار بود. در این مدت چند واقعهٔ مهم تاریخی روی داده است که بشرح آن پرداخته خواهد شد.

منشور آتلانتیک

اعلامیه مشترک رئیس جمهور ممالک متحده آمریکا و مستر وینستون چرچیل از طرف دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان در ممالک متحده موسوم به منشور آتلانتیک 14 اوت 11941 (1)

رئیس جمهور ممالک متحده و آقای چرچیل نخست وزیر انگلستان از طرف اعلیحضرت پادشاه یکدیگر را ملاقات کرده و چنین صلاح دانستند که پاره ای

ص: 345


1- 14 اوت 1941 مطابق است با 23 مرداد 1320 .

اصول مربوط به سیاست ملی کشور خود را که بین دو دولت مشترک بوده و طبق آن امیدوارند برای تمام دنیا آینده بهتری را تأمین نماید انتشار دهند.

1 - هیچیک از دو کشور طالب هیچگونه تملک ارضی یا تملک دیگری نمی باشند.

2- هر دو کشور مخالف هرگونه تغییرات مرزی می باشند که با موافقت آزاد ملل مربوطه انجام نشود.

3 - هر دو کشور حق هر ملت را در انتخاب حکومتی که مایل است محترم می شمارند و امیدوارند که حقوق حاکمیت و استقلال به هر ملتی که حقوق مزبور از آنها گرفته شده است داده شود.

4 - با توجه به تعهداتی که هر دو کشور دارند سعی خواهند کرد که برای هر ملتی بطور تساوی، کوچک یا بزرگ، فاتح یا مغلوب، دخول در تجارت دنیا تسهیل و هرگونه مواد اولیه که برای پیشرفت اقتصادی آنها لازم باشد بدست آورند.

5 - هر دو کشور مایلند نهایت کوشش را بعمل آورند تا همه ملل در قسمت اقتصادی به منظور تحصیل شرایط بهتری برای کار و پیشرفت اقتصادی و امنیت در شئون اجتماعی با یکدیگر همکاری کامل نمایند.

6- پس از برانداختن کامل ظلم و جور نازی هر دو کشور امیدوارند صلحی که بتواند وسایل زندگی و امنیت داخلی تمام ملل را تأمین نماید برقرار شود و آنها را اطمینان دهد که هر کس در هر کشور می تواند فارغ از ترس و احتیاج زندگی نماید.

7 - چنین صلحی باید به هر کس اجازه دهد که آزادانه در اقیانوسها و دریاها سیر نماید .

8 - دو کشور تصور می کنند که تمام ملل دنیا خواه به علل مادی و خواه معنوی باید از استعمال زور دست بردارند. در آینده اگر ملتی تسلیحات زمینی و هوائی و دریائی خود را برای هجوم به مرزهای دیگر نگهدارد هیچگونه صلحی نمی تواند برقرار بماند. بنابراین دو کشور تصور می کنند که تا ترتیب دائمی و وسیع برای امنیت عمومی داده نشده خلع داده نشده خلع سلاح مللی که ممکن است نیروی مسلح خود را

ص: 346

برای تهاجم بکار برند ضروری است. دو کشور مساعی خود را بکار خواهند برد تا ملل صلحجو را از زیر بار تسلیحات آزاد نمایند (1).

ایران وارد جنگ می شود

کشور اشغال شده ایران طبق نظر و خواست متفقین باید وارد جنگ شود و به آلمان اعلان جنگ دهد دهد و چون طبق قانون اساسی ایران فرمان جنگ و صلح با پادشاه بود. بنابراین در ساعت 9 و 34 دقیقه بامداد روز 5 شنبه 17 شهریور ماه

ص: 347


1- در پیمان اتحاد که آن متن نقل شد دولت ایران رسماً موافقت خود را با اصول هشتگانه منشور اتلانتیک اعلام کرد نظر به اهمیت منشور اتلانتیک که اساس سیاست جهانی متفقین را در موقع جنگ و بعد از آن اعلام می دارد شرح مختصری از جریان صدور آن داده می شود. روز 14 اوت 1991 (23 مرداد 1320) کلمان اتلی (Clement Atee) معاون نخست وزیر انگلستان اعلامیه ای منتشر نمود و توضیح داد که رئیس جمهور کشورهای متحد آمریکا و نخست وزیر انگلستان در اقیانوس اطلس یکدیگر را ملاقات کرده و راجع به موضوع ارسال مهمات به موجب قانون وام و اجاره به کشورهائی که در مقابل مهاجمین در جنگند (بویژه کشور اتحاد جماهیر شوروی) مذاکره کردند در این مذاکرات جزئیات خط مشی دو کشور برای دفاع خود و همچنین رویه ای که باید نسبت به ملل دیگر در موقع جنگ و بعد از آن اتخاذ نمایند تعیین گردید. ملاقات روزولت و چرچیل در کشتی پرنس اف ولز (Prince of Wales) متعلق به انگلستان و در نبردنا و اگوستر (Auguster) متعلق به کشورهای متحده آمریکا واقع شد. صاحب منصبان عالیرتبه و افسران ارشد دو کشور نیز در مذاکرات شرکت داشتند. از جمله: از طرف انگلستان: دریاسالار سر ددلی پوند (Admiral Sir Dudley Pound) لرد اول دریاداری و رئیس ستاد نیروی دریائی ژنرال سر جون دیل (G Sir John Dill) رئیس ستاد امپراتوری و لرد بیوربروک (Lord Beaverbrook) وزیر مهمات. از طرف کشورهای متحده امریکا دریاسالارکینگ (Admiral King) فرمانده ناوگان اقیانوس اطلس ژنرال ژرژ مارشال (GL george marschall رئیس ستاد نیروی آمریکا، هاری هاپکینز (Harry Hapkins) رئيس وام و اجاره.

1322 (نهم سپتامبر 1943) فرمان اعلام حالت مخاصمه بین دولت ایران و دولت آلمان بشرح زیر بصحه شاه رسید:

«با تأئیدات خداوند متعال»

ما

«محمد رضا پهلوی شاهنشاه ایران»

«بنا به پیشنهاد دولت و بر طبق اصل پنجاه و یکم قانون اساسی از تاریخ 17 شهریور 1322 حالت جنگ را بین کشور خودمان و آلمان مقرر و اعلام می داریم. 17 شهریور 1322».

«محل صحه شاه»

اعلام فرمان همایونی و بیانات نخست وزیر در مجلس شورای ملی (1)بطوری که خاطر نمایندگان محترم مستحضر است دولت شاهنشاهی در آغاز جنگ کنونی بیطرفی خود را به دول متخاصم اعلام و در حفظ شرایط آن نهایت مراقبت را معمول داشت ولی در نتیجه پیش آمدهائی که منتهی به وقایع شهریور 1320 گردید پیمانی بین دولت ایران از یک طرف و دولتین انگلیس و شوروی از طرف دیگر منعقد شد و از آن پس این قرارداد مبنای سیاست خارجی نسبت به متخاصمین قرار گرفت و رو به دولت شاهنشاهی در مقابل دول محور روشن و اعلام شد و انتظار می رفت دول محور با در نظر گرفتن وضع خاص ایران و تعهداتی که این کشور در مقابل متفقین دارد مبادرت به اقدامات و عملیاتی ننمایند تا بالنتیجه موجب انحراف دولت ایران از تعقیب رویه که در پیمان سه گانه اتخاذ نموده گردد لیکن وقایعی که اخیراً بروز کرده و شواهد و مدارکی که در دست است منجمله تحریک

ص: 348


1- ساعت ده روز هفدهم شهریور ماه 1322 آقای سهیلی نخست وزیر به همراهی آقایان وزیران مجلس شورای ملی حاضر و مقارن ساعت یازده و نیم قبل از ظهر بیانات فوق را ایراد نمود .

عکس

محمد ساعد وزیر امور خارجه فران

ص: 349

ص: 350

جمعی از عشایر برعلیه دولت که منجر به وقایع اسف آوری گردید و همچنین اعزام افراد مخصوص بوسیله هواپیماها بمنظور تخریب راه آهن و قطع وسایط ارتباطیه و تشکیل سازمانهای جاسوسی و سایر اقداماتی که خاطر نمایندگان محترم از چگونگی آنها آگاه می باشد آشکار ساخت که عمال آلمانی برخلاف انتظار دست به فعالیتهای وخیمی در ایران زده و سعی کردهاند با ایجاد اختلاف و تفرقه بین مردم این کشور آتش فتنه و انقلاب داخلی را بر پا ساخته و موجبات سلب آسایش عامه و اختلال امنیت مملکت را فراهم کنند.

دولت ایران این قبیل عملیات نامشروع دولت آلمان را در داخله ایران خصمانه تلقی کرده و تحریکات و دسائسی را هم که بمنظور ایجاد فتنه و آشوب در سراسر کشور بعمل آمده است مخاطره آمیز تشخیص و برای حفظ مصالح عالیه کشور خود میباشد حقاً موظف می باشد اقداماتی در خاتمه دادن به این وضعیت و اوضاع ناگوار که مورد انزجار قاطبه ملت ایران است بعمل آورد بنابراین دولت با مداقه در جمیع جهات امر و تشخیص منافع مملکت در حال و استقبال خود را ناگزیر دید به فرمان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حالت مخاصمه را بین ایران و آلمان اعلام دارد و در همین حال الحاق خود را به اعلامیه مشترک ملل متفقه مورخ اول ژانویه 1942 اعلام می دارد.

سپس متن فرمان همایونی را بشرح بالا قرائت نمود. (1)

مذاکره با نمایندگان دول امضا کننده پیمان سعد آباد

در ساعت ده همان روز نمایندگان دول امضاء کننده پیمان سعد آباد (ترکیه - عراق - افغانستان) بر طبق دعوتی که قبلاً بعمل آمده بود در کاخ وزارت

ص: 351


1- هنگام خواندن فرمان همایونی نمایندگان دست زدند و مجلس شورای ملی سیاست دولت و بالنتيجه اعلام وجود حالت مخاصمه بین ایران و آلمان را تصویب نمودند.

امور خارجه حاضر شده و جناب آقای همایون جاه معاون وزارت امور خارجه بیاناتی مبنی بر علل اعلام وجود حالت مخاصمه بین ایران و آلمان اظهار و مفاد فرمان همایونی را به استحضار نامبردگان رسانیده و مراتب دوستی و مودت و تشیید روابط بین دولت ایران و دول امضا کننده پیمان سعد آباد را تائید نمودند.

بعداً رونوشت فرمان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و رونوشت اعلامیه جناب آقای نخست وزیر برای نمایندگان دول امضاء کننده پیمان سعدآباد و نمایندگان سایر دول در تهران فرستاده شد.

متن نامه جناب آقای وزیر امور خارجه به نمایندگان دول سوئد و سوس در تهران (1)

شماره 2518 مورخه 22/6/17

آقای کاردار عزیزم

احتراماً رونوشت اعلامیه ای را که جناب آقای نخست وزیر امروز در مجلس شورای ملی راجع به اعلام وجود حالت مخاصمه بین ایران و آلمان و الحاق دولت شاهنشاهی به اعلامیه ملل متحده مورخ اول ژانویه 1942 ایراد نموده اند برای اطلاع و استحضار آن جناب به پیوست ارسال می دارد. خواهشمند است مراتب مندرج در اعلامیه را به اطلاع دولت سوئد سویس برسانند تا لطفاً مقامات وابسته آلمان را از آن آگاه نمایند.

موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجدید می نمایند

محمد ساعد

جناب آقای م. پوست کاردار سفارت سوئد - تهران

جناب آقای دکتر ارمن دنیکر کاردار سفارت سویس - تهران

ص: 352


1- نظر به اینکه دولت سوئد حافظ منافع آلمان در ایران و دولت سویس حافظ منافع ایران در آلمان می باشند علیهذا نامه بالا به نمایندگان دول سوئد و سویس در ایران اشعار گردید که دولت آلمان را از جریان مستحضر داشته حالت مخاصمه را به دولت نامبرده اعلام دارند .

اعلامیه ملل متحده

*اعلامیه ملل متحده (1)

این اعلامیه مشترک از طرف دول زیر امضا شده است :

کشورهای متحده آمریکا - بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی - اتحاد جماهیر شوروی - چین - استرالیا - بلژیک- کانادا - كستاريكا - كوبا - چکوسلواکی - جمهوری دومی نیک - سالوادر - یونان - گواتمالا - هائیتی - هندوراس - هندوستان - لوکزامبورک - هلند - زلاند جدید - نیکاراگوا - نروژ - پاناما - لهستان - افریقای جنوبی - یوگوسلاوی.

نظر به اینکه دول امضا کننده به برنامه مشترک اصول و مقاصد مندرجه در اعلامیه رئیس جمهوری کشورهای متحده آمریکا و نخست وزیر بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی مورخ 14 اوت 1941 معروف به منشور اتلانتیک ملحق شده اند و نظر به اینکه یقین دارند دفاع از جان و آزادی و استقلال و حریت مذهبی و همچنین صیانت حقوق بشر و اجرای عدالت در کشورهای خود و کشورهای دیگر مستلزم اینست که بر دشمنان خود کاملاً مظفر و پیروز گردند و نظر به اینکه هم اکنون مشترکاً به مبارزه بر علیه قوای خشن و وحشی که درصدد است دنیا را تحت سلطه انقیاد خود درآورد مشغول هستند علیهذا اعلام می دارند :

1 - هر یک از دول امضا کننده متعهد می شود کلیه منابع اقتصادی و نظامی خود را بر علیه آن عضو یا اعضای دول پیمان سه گانه و متحدینشان که با آنها

ص: 353


1- در تاریخ اول ژانویه 1942 (11 دی ماه 1320) در واشنگتن پیمان اتحادی بین بیست و شش کشور برعلیه محور لیه محور امضاء شد که این پیمان بعداً به نام اعلامیه ملل متحده Declaration des Nations unies- Declaration by United Nations معروفیت یافت و دولت ایران در تاریخ 17 شهریور 1322 (9 سپتامبر 1943) الحاق خود را به آن اعلام و وزیر مختار ایران در امریکا نیز در تاریخ 22 شهریور 1322 (14 سپتامبر 1943) نسخه اصلی آنرا از طرف دولت شاهنشاهی امضاء نمود.

در حال جنگ است بکار برد.

2- هر یک از دول امضا کننده متعهد می شود با سایر دول امضا کننده همکاری کرده به ترک مخاصمه و صلح جداگانه با دشمنان مشترک مبادرت ننماید.

ملل دیگری که هم اکنون در این مبارزه بر علیه هیتلریسم کمک مادی یا مساعدتهای دیگری می نمایند یا ممکن است بعداً به این اقدام مبادرت نمایند میتوانند به این اعلامیه ملحق شوند.

در تاریخ اول ژانویه 1942 در واشنگتن تحریر یافت

محل امضاء نمایندگان دول نامبرده در بالا .

مراسله رسمی دول متفق به دولت ایران

با الحاق دولت شاهنشاهی به اعلامیه ملل متفق مورخ اول ژانویه 1942 متفین نکات زیر را در نظر گرفته و ضمن مراسله رسمی (1) به دولت ایران اطلاع داده اند .

1 - هرگاه ایران با یک یا بیشتر از ملل محور وارد مرحله جنگ گردد با این اقدام میتواند به اعلامیه ملل متحده ملحق شود.

2 - ایران صرفاً با الحاق به اعلامیه تعهدات نظامی یا اقتصادی اضافی بعهده نخواهد گرفت لیکن امید می رود که از آن پس جدیترین اقدامات ممکنه را در داخل حدود ایران برای همکاری مادی بعمل آورد و از مبارزه و تلاشی که برای پیروزی بر هیتلریسم می شود کمک نماید.

3 - مزایائی که در الحاق نصیب ایران می گردد واضح است همان

ص: 354


1- نامه 3 سپتامبر 1943 شماره 266 سفارت کبرای شوروی. نامه 3 سپتامبر 1943 شماره 608 سفارت امريكا. نامه 3 سپتامبر 1943 سفارت انگلیس.

مزایائی خواهد بود که از شرکت رسمی و کامل باسی و دو دولت متحده در این جنگ ناشی خواهد گردید.

4 - همینکه ایران به اعلامیه ملحق گردد در شرکت کنفرانسهای مناسب مربوطه صلح همان حقوقی را خواهد داشت که سایر ملل متحده دارا می باشند.

کشورهای زیر نیز بعداً به این اعلامیه ملحق گردیدند

مکزیک در تاریخ 5 ژوئن 1942 (15 خرداد 021 )

جزائر فیلیپین در تاریخ 10 ژوئن 1942 (20 خرداد 1321)

حبشه در تاریخ 19 اکتبر 1942 (17 مهر 1321)

عراق در تاریخ ژانویه 1943 (26 دی 1321)

بعد از آنکه حالت مخاصمه بین ایران و آلمان اعلام شد از سوی وزیر خارجه تلگراف زیر به سفارت ایران در آمریکا مخابره شد :

1322/6/17 (9 سپتامبر 1943)

تلگراف به سفارت ایران در واشنگتن

امروز 17 شهریور حالت مخاصمه بین ایران و آلمان اعلام و دولت شاهنشاهی الحاق خود را به اعلامیه ملل متحده مورخ اول ژانویه 1942 اظهار نموده مراتب تلگرافاً به وزارت خارجه آمریکا - انگلیس - شوروی - چین اطلاع داده شده مقتضی است سند الحاق را به نام دولت شاهنشاهی امضا کرده تاریخ روز و ساعت امضا را فوراً تلگراف کنید.

ساعد

سپس تلگرافهای زیر بین وزیر خارجه ایران و وزرای خارجه سه دولت و نیز بين محمد رضا شاه و رؤسای کشورهای سه گانه بشرح زیر رد و بدل گردید:

17/6/ 1322 (9 سپتامبر 1943)

«در این موقع که دولت شاهنشاهی نظر به اقدامات و عملیات خصمانه

ص: 355

که از طرف عمال آلمان بمنظور تولید فتنه و اغتشاش در مملکت صورت گرفته (1) و از لحاظ تأمین امنیت و صیانت تمامیت و استقلال کشور که در نتیجه همین جریانات مورد مخاطره واقع شده خود را حقاً مجبور دید وجود حالت مخاصمه را بین ایران و آلمان اعلام دارد خوشوقتم به اطلاع جنابعالی برسانم که دولت متبوعه دوستدار با اجازه مجلس شورايملي الحاق خود را به اعلامیه ملل متحد مورخ اول ژانویه 1942 اعلام داشته است.

ملت ایران خوشوقت است که بدین وسیله می تواند در راه نیل به منظورات و مقاصدی که در منشور آتلانتیک مطرح است و اساس آن آزادی ملل و تأمین صلح دائم در دنیا می باشد با معاضدت و همکاری و تشریک مساعی کامل با متفقین خود برای حفظ مدنیت جهان و سعادت نوع بشر که کمال مطلوب قاطبه ایرانیان است قدمهای موثری بردارد.

وزیر امور خارجه ایران _ محمد ساعد

در تلگرافی که به وزیر خارجه امریکا مخابره گردید جمله زیر نیز اضافه گردید:

«بدین مناسبت به آقای شایسته وزیر مختار ایران اجازه داده شد که اعلامیه ملل متحد مورخ اول ژانویه 1942 را از طرف دولت شاهنشاهی امضاء نماید.»

1322/6/13 (13 سپتامبر 1943)

«جناب آقای ساعد وزیر امور خارجه تهران

تلگراف جنابعالی مورخ دهم سپتامبر 1943 راجع به اعلان حالت جنگ بین ایران و آلمان و الحاق به اعلامیه ملل متحده واصل گردید. جنابعالی اظهار می فرمایند که ملت و دولت ایران مسرورند که می توانند با این ترتیب کمک نمایند که مرام و منظور منشور اتلانتیک که مبنی بر آزادی مردم و حفظ یک صلح با دوام است حاصل شود تا اینکه مدنیت عالم از دستبرد مصون مانده و سعادت بشر تأمین

ص: 356


1- معلوم نیست چه عملیات خصمانه ای از طرف عمال آلمان صورت گرفته بوده است؟!

می گردد. من به شما اطمینان میدهم که دولت کشورهای متحد آمریکا خیلی مسرور باشد از اینکه ایران رسماً با ملل متحده که برای آزادی و حفظ یک صلح دائمی عادلانه جنگ می کنند همراه گردیده است. با مسرت به استحضار جنابعالی می رساند که ترتیباتی داده شده است که وزیر مختار شما بمناسبت الحاق ایران به اعلامیه ملل متحده فردا اعلامیه را امضاء نمایند.

کردل هول »

1322/6/18 (10 سپتامبر 1943)

تلگراف از سفارت ایران در واشینگتن

«... جمعه 18 شهریور پنج بعد از ظهر تصمیم دولت ایران راجع به الحاق به اعلامیه ملل متحد را کتباً به دولت امریکا اطلاع داد و ضمن نامه اظهار داشت که چون ملت و دولت صمیمانه به اصول منشور آتلانتیک معتقد هستند تاکنون با تمام وسائل که در دست آنها بوده برای پیشرفت جنگ به متفقین کمک کرده اند در همان موقع پاسخ دولت آمریکا به بنده تسلیم گردید وزیر خارجه در نامه خود اظهار نموده که این اقدام دولت ایران قدم تازه برای مشارکت و همکاری با ملل آزادیخواه میباشد و دخول ایران را در ردیف ملل متحد تهنیت گفته متن دو نامه را به روزنامجات دادند.

شایسته»

1322/6/22 (14 سپتامبر 1943)

«22 شهریور ساعت 12/5 در عمارت وزارت امور خارجه با حضور آقای وزیر امور خارجه و مدیر مربوطه و تشریفات معموله متن اعلامیه ملل متحد را بنام ایران امضا نمودم. در این موقع آقای وزیر امور خارجه ضمن نطق مختصری دخول ایران در ردیف ملل متحد را تهنیت گفته بنده در پاسخ اظهار داشتم همانطور که جنابعالی در نامه خودتان اظهار داشته اید این اقدام دولت شاهنشاهی دلیل دیگری بر

ص: 357

تصمیم ایران در همکاری و مشارکت برای موفقیت بر علیه مهاجم می باشد.

شایسته»

(نقل از نشریه وزارت امور خارجه ایران)

1322/6/20 (سپتامبر 1943)

«جناب آقای ساعد وزیر امور خارجه تهران

دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان با مسرت تصمیم دولت شاهنشاهی را به اعلان حالت جنگ بین ایران و آلمان و الحاق به اعلامیه ملل متحد دریافت داشته اند - میل دارم مسرت شخصی خود را ابراز دارم از اینکه ایران اکنون دوش بدوش متفقین قرار گرفته و بدین ترتیب شرکت و همکاری طولانی خود را تائید کرده است. با این اعلام ایران با آن دشمنانی که سعی داشته اند استقلال او را از پای درآورده و نفاق داخلی را در میان مردم ایران ایجاد کنند داخل مبارزه شده است و اکنون بیش از پیش ظاهر خواهد شد که کلیه امیدواریهای آن برای سعادت آتیه توأم با پیروزی ملل متحد خواهد بود تا پیروزی قطعی با هم همقدم خواهیم بود.

ایدن»

(نقل از نشریه وزارت امور خارجه ایران)

1322/6/31 (23 سپتامبر 1943)

«جناب آقای محمد ساعد وزیر امور خارجه ایران - تهران

از تلگراف شما راجع به اینکه دولت ایران تصمیم گرفت که به آلمان هیتلری اعلان جنگ دهد و در باب الحاق ایران به اعلامیه ملل متحد تشکر می نمایم و برای ملت ایران متحد موفقیت و سعادت و ترقی را خواستارم.

و. مولوتف»

8 شهریور 1322 (31 اوت 1943)

اعلیحضرت جرج ششم پادشاه انگلستان و امپراطور هندوستان _ لندن

ص: 358

عکس

آنتونی ایدن

ص: 359

ص: 360

بمناسبت الحاق ایران به اعلامیه ملل متفق موقع را غنیمت شمرده درود صمیمانه خویش را به آن اعلیحضرت ابراز داشته و ایشان را مطمئن می گردانم که همه مساعی من در راه ادامه و توسعه همکاری مؤثری که تاکنون برای پیروزی منظور مشترک ما و شکست نهائی آلمان از طرف ایران بعمل آمده مصروف خواهد گردید.

محمدرضا پهلوی»

23 شهریور 1322 (15 سپتامبر 1943)

«اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران - تهران

درود مودت آمیز اعلیحضرت همایون شاهنشاه بمناسبت الحاق ایران به اعلامیه ملل متحده موجب نهایت مسرت اینجانب گردید - اظهارات اعلیحضرت مبنی بر ادامه و تشیید معاضدت و همکاری در نبرد بر علیه دشمن مشترک ما مایه خشنودی و اطمینان خاطر است. منهم مانند آن اعلیحضرت با اشتیاق زیاد منتظر آن روزی هستم که مساعی مشترک ملل آزادی طلب منتج به پیروزی نهائی گردد.

جرج ششم پادشاه انگلستان و امپراطور هندوستان»

1322/6/20 (12 سپتامبر 1943)

«جناب آقای میخائیل ایوانویچ کالینین رئیس شورای عالی اتحاد جماهیر سوسیالیستی - مسکو

اکنون که کشور ایران به اعلامیه ملل متحد ملحق گردیده موقع را بی اندازه مناسب و مطبوع می دانم که درود صمیمانه خویش را به آنجناب ابراز داشته و ایشان را مطمئن گردانم که عزم راسخ دارم به همکاری صمیمانه و مؤثری که تاکنون از طرف ایران نسبت بمنظور مشترک متفقین بعمل آمده و همچنین به پیروزی اتحاد جماهیر شوروی و شکست نهائی آلمان ادامه داده و بر آن بیفزایم.

محمد رضا پهلوی»

ص: 361

3/1322/7 (26 سپتامبر 1943)

«اعلیحضرت محمد رضا پهلوی شاهنشاه ایران - تهران

از درود محبت آمیز آن اعلیحضرت تشکر نموده خوشوقتم از اینکه به نوبه خود می توانم الحاق ایران را به اعلامیه ملل متحد تهنیت بگویم. موقع را مغتنم می شمارم که بهترین آرزوهای خود را به شخص اعلیحضرت و ملت دوست ایران ابراز دارم .

18 شهریور 1322 (10 سپتامبر 1943)

م - کالینین»

جناب آقای فرانکلین روزولت رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا واشنگتن

کمال مسرت را دارم که به آنجناب تهنیت گفته و اطمینان دهم که با الحاق به اعلامیه ملل متحد کشور من قصد دارد به اشتراک مساعی موثر و صمیمانه خود که تا بحال جهت رسیدن به هدف مشترک متفقین و شکست نهائی آلمان مبذول داشته ادامه داده بر آن بیفزاید.

محمد رضا پهلوی»

25) شهریور 1322 (17 سپتامبر 1943)

«اعلیحضرت همایون محمد رضا پهلوی شاهنشاه ایران

از تلگرافی که آن اعلیحضرت شاهنشاه.... (1) مخابره فرموده اند صمیمانه تشکر می کنم. اطمینانی که در تلگراف ابراز شده است دائر بر اینکه با الحاق به اعلامیه ملل متحد کشور شاهنشاهی بقوت همکاری خود در راه نیل بمقصود مشترک

ص: 362


1- چون تلگرافی هم از طرف محمدرضاشاه بمناسبت تسلیم ارتش ایتالیا به روزولت مخابره شده بود در اینجا به آن تلگراف اشاره نموده و (به مناسبت تسلیم ارتش ایتالیا) مخابره شده است.

خواهد افزود موجب مسرت فوق العاده مردم ملل متحده که بمنظور شکست قطعی هیتلریسم کلیه منابع خود را بمیان گذارده اند گردید.

فرانکلین د. روزولت»

کنفرانس مسکو

در مهرماه 1322 کردل هول و انتونی ایدن وزرای خارجه آمریکا و انگلستان به اتفاق هیأتهای همراه به مسکو رفتند و با مولوتف کمیسر خارجه شوروی و مشاوران او اجتماعی تشکیل دادند اجتماع رسمی نمایندگان سه دولت که ریاست جلسات آن بعهده مولوتف بود، روز 26 مهرماه 1322 (19 اکتبر 1943) تشکیل شد و تا هفتم آبان ماه 1322 (30 اکتبر 1943) ادامه داشت. در طول جلسات کنفرانس وزرای خارجه سه دولت پس از مذاکرات مفصل پیرامون جنگ و مسائل آن به توافقهائی دست یافتند پس از پایان مذاکرات در اول نوامبر 1943 اعلامیه زیر انتشار یافت که به اعلامیه کنفرانس مسکو مشهور است.

اعلامیه کنفرانس مسکو

انجمن وزیران امور خارجه آمریکا و انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی کردل هول و ایدن و مولوتف از نوزدهم تا سی ام اکتبر 1943 در مسکو تشکیل یافت رویهمرفته دوازده جلسه دائر گردید و علاوه بر وزیران امور خارجه سه کشور اشخاص زیر در انجمن شرکت جستند:

از طرف آمریکا : اورل هاريمان (Averell Harrimen) سفير كبير آمریکا ژنرال دین (Deane) از طرف ارتش آمریکا - گرین ها کورت (Green Hackwerth) و جیمس دونت (James Duhnet) کارشناس.

از طرف انگلستان : سرار چیبالد کلارک کر( Sir Archibald

ص: 363

Clark Kerr ) سفیر کبیر انگلیس در مسکو ویلیام استرانک ( William Strang ) لیتونان ژنرال سرهاستینگر ایسمی ( Sir Hastings Ismay ) و کارشناسان دیگر.

از طرف اتحاد جماهیر شوروی مارشال وروشیلوف (Vorochilov Marechal) ویشینسکی (Vichinsky) معاون کمیساریای امور خارجه ليتوينف (Litvinov) سرگیف ( Sergeyev) معاون کمیساریای بازرگانی خارجه - ماژرژنرال گریزلف (Grylov ) عضو ستاد ارتش شوروی - ساکسین (Saksin) کارمند عالیرتبه کمیساریای امور خارجه و کارشناس ویژه شوروی.

برنامه مذاکرات شامل مسائلی بود که هر سه دولت می بایست در پیرامون آن بحث نمایند. بعضی از این مسائل مستلزم اتخاذ تصمیمهای قطعی بود که در انجمن گرفته شد و راجع به برخی از مسائل دیگر پس از مباحثه تصمیمهای کلی اتخاذ گردید و این مسائل برای مطالعه مفصل به کمیسیونهای مخصوص مراجعه و بعضی از آنها نیز قرار شد که از مجرای دیپلماسی قطع و فصل شوند.

دولتهای آمریکا و انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی راجع به کلیه مسائل مربوط به مساعی مشترک در جنگ همواره همکاری کرده اند لکن برای اولین بار است که وزیران امور خارجه سه دولت موفق به تشکیل انجمنی گردیدند و نخست برای کاستن از طول مدت جنگ بر علیه آلمان و دست نشاندگان آن با کمال صمیمیت مذاکره نمودند از حضور رایزنان نظامی استفاده کرده و عملیات جنگی خاصی که مربوط به انجمن و تصمیم های آن بود مورد بحث قرار دادند.

مقدمات این عملیات از هر حیث فراهم گردیده است تا آنکه برای همکاری جنگ بیشتر سه دولت در آینده اساس محکمی گذاشته شود. پس از لزوم تسریع در خاتمه دادن به جنگ مسأله ای که به نظر هر سه دولت بیش از همه اهمیت دارد آنست که سه دولت بنابر نفع ملی خود و بر طبق مقتضیات مصالح کلیه ملتهای شیفته آزادی همکاری کنونی خود را در اداره جنگ در زمان پس از جنگ نیز ادامه دهند زیرا تنها از این راه است که می توان سلامت سیاسی و اقتصادی و

ص: 364

عکس

کنفرانس مسکو

ص: 365

ص: 366

اجتماعی ملتها را تأمین نمود دولتهای آمریکا و انگلیس و شوروی و چین بر طبق اعلامیه ملل متحده مورخ اول ژانویه 1942 و اعلامیه های دیگر تصمیم خود را به ادامه جنگ بر علیه کشورهای محور تا موقعی که این کشورها بدون شرط تسلیم گردند تأیید نمودند و از آنجائی که برای تأمین آزادی خود و آزادی ملتهای متفق خود در مقابل تهاجم به مسئولیت خویش نیک پی برده اند و بعلاوه چون می دانند میدانند برای تبدیل اوضاع جنگ به اوضاع صلح باید مقدمات لازم را فراهم ساخت و صلح و آرامش بین المللی را حتی المقدور حفظ نموده و مانع آن گردید که منابع انسانی و اقتصادی دنیا صرف تسلیحات گردد متفقاً چنین اعلام می دارند :

1 - اقدام مشترک آنها بمنظور ادامه جنگ بر علیه دشمنان آنها برای استقرار و نگاهداری صلح و آرامش جهان ادامه خواهد یافت.

2 - آنهائیکه اکنون بر علیه دشمن مشترک داخل در جنگ هستند راجع به کلیه مسائل مربوط به تسلیم و خلع سلاح این دشمن با هم کار خواهند کرد.

3- برای جلوگیری از نقض شرایطی که بر دشمن تحمیل خواهد شد اقدامات لازم خواهند کرد.

4 - اعتراف می کنند لازم است به محض اینکه میسر گردید یک سازمان بین المللی متکی بر اصل حاکمیت کلیه کشورهای شیفته آزادی ایجاد گردد و درهای این سازمان به روی کلیه کشورهای بزرگ و کوچک بمنظور حفظ صلح و آرامش بین المللی همواره باز باشد.

5- بمنظور نگاهداری صلح و آرامش داخلی در موقع استقرار نظم و ایجاد یک سازمان بین المللی برای تأمین آرامش عمومی با هم و در مورد لزوم با سایر اعضای کشورهای متفق برای مبادرت به یک اقدام مشترک از طرف جامعه ملتهای متفق مشورت خواهند نمود.

6- پس از پایان جنگ نیروی خود را در خاک کشورهای دیگر بکار نخواهند برد مگر برای انجام منظورهائی که در این اعلامیه قید شده که آنهم پس از مشورت با یکدیگر صورت خواهد گرفت.

ص: 367

7 - برای وصول به یک سازش کلی و عملی در خصوص موضوع اسلحه بعد از جنگ با هم و با سایر اعضای ملل متحده گفتگو و همکاری خواهند کرد.

وزیران امور خارجه آمریکا و انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی از طرف سه دولت متبوع خود اعلام نمودند که سیاستی که باید متفقین نسبت به ایتالیا پیش گیرند لازم است متکی به این اصل باشد که فاشیزم و کلیه آثار زیان بخش آن بکلی نابود گردد و ملت ایتالیا بتواند دولت و رژیمی ایجاد نماید که کاملاً متکی بر اصول دموکراسی باشد.

وزیران امور خارجه آمریکا و انگلستان اعلام می دارند که پس از آغاز حمله بر ایتالیا تا آنجائی که مقتضیات نظامی ایجاب کرده سیاست آنها نسبت به ایتالیا متکی بر این اصل بوده است .

بمنظور اجرای این سیاست در آینده وزیران امور خارجه سه دولت توافق نظر حاصل نموده اند که اقدامات زیر بموقع اجرا گذارده شود:

1 - لازم است است که دولت ایتالیا با قبول نمایندگان احزاب مختلف ایتالیا که همواره مخالف با اصول فاشیست بودند بیش از پیش تمایل خود را به دموکراسی نشان دهد.

2 - آزادی عقیده و مذهب و تشکیل مجامع عمومی باید کاملاً در کشور ایتالیا حکمفرما باشد و ملت ضمناً بتواند یک سازمان سیاسی ضد فاشیست تشکیل دهد.

3 - کلیه مقررات و سازمانهائی که از طرف رژیم فاشیست ایجاد گردیده ملغی خواهد شد.

4 - کلیه عناصر فاشیست و هواخواه فاشیست از ادارات و مؤسسات و سازمانهای عمومی اخراج خواهند گردید.

5- کلیه اسیران سیاسی رژیم فاشیست مستخلص گردیده و عفو عمومی نسبت به آنها رعایت خواهد شد.

6 - دموکراسی حکومتهای محلی تأمین خواهد گردید. سران و ژنرالهای

ص: 368

فاشیست که بعنوان جنایتکار جنگ شناخته شده اند یا مظنون به جنایت می باشند توقیف و جلب به دادگاه خواهند گردید مادام که عملیات نظامی در ایتالیا ادامه دارد مورد اجرای این مقررات از طرف فرمانده کل نیروی متفقین با اتکاء به گزارشهائی که از طرف ستاد دریافت خواهد کرد معلوم خواهد شد. سه دولتی که در این اعلامیه شرکت جستند بنابر تقاضای یکی از آنها راجع به این مسأله مشورت خواهند نمود. بدیهی است که هیچ یک از مقررات این اعلامیه نباید ملت ایتالیا را از انتخاب دولتی که خود می خواهد مانع گردد.

دولتهای انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا توافق نظر حاصل نموده اند که کشور اتریش که نخستین کشور آزادی بود که دستخوش حمله نازی گردید از قید تسلط آلمان آزاد گردد و بهمین جهت الحاق اتریش را به آلمان که در 15 مارس 1938 صورت گرفت غیر قانونی و باطل می دانند و همچنین هیچگونه تغییری را که بعد از این تاریخ در اتریش صورت گرفته است برسمیت نمی شناسند و اعلام می دارند که میل دارند اتریش استقلال و آزادی خود را بازیابد و برای ملت اتریش و کشورهای همسایه که گرفتار مسائلی شبیه به مسائل اتریش شده اند زمینه بمنظور حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی که یگانه اساس یک صلح پایدار است از هر حیث مساعد گردد.

سه دول انگلیس و آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی راجع به مظالم و کشتارها و اعدام های دسته جمعی که از طرف قوای هیتلری صورت گرفته از منابع مطلع دلایل کافی بدست آورده اند ظلم و ستمگری هیتلری تازگی ندارد و کلیه ملتهای نواحی که به تصرف آلمانها درآمده از طرز اداره و ترور نازیسم رنج فراوان برده اند بنابراین سه ملت متفق از طرف سی دولت متحد رسماً اخطار زیر را صادر می کنند.

زمان متارکه جنگ با هر دولتی که در آلمان برقرار باشد افسران و سربازان و اعضای حزب نازی که در کشتار ملت لهستان و اراضی اتحاد جماهیر شوروی که اکنون بتدریج از وجود دشمن پاک میشود و همچنین کسانی که در ظلم و

ص: 369

ستمگری در سایر کشورها شرکت جسته اند در محل به دادگاه ها جلب گردیده و به دست ملتهائی که رنج بردهاند به کیفر اعمال زشت خویش خواهند رسید و کسانی که هنوز دست خود را آغشته به خون ننموده اند بر حذر باشند و از پیوستن به جنایتکاران دوری گزینند زیرا بدون هیچ شبهه سه دولت متفق آنها را تا آن ور دنیا تعقیب نموده و به کیفر اعمال خواهند رسانید. این اعلامیه ضمناً شامل آن دسته از جنایتکاان آلمانی است که مشغول وحشیگریها و کشتارها و اعدامهای دسته جمعی هستند که در بالا بدانها اشاره شد و بمحض اینکه کشورهای متصرفی آلمان از دشمن رهائی یافت این دسته از جنایتکاران به نقاطی که در آنجا به ستمگری پرداخته بودند فرستاده خواهند شد تا بر طبق مقررات بکیفر برسند.

این بود متن اعلامیه کنفرانس مسکو که پس از آخرین اجلاس وزیران امور خارجه آمریکا انگلیس و شوروی به اتفاق هیأتهای سه گانه شرکت کننده در کنفرانس انتشار یافت .

اجتماع سران سه کشور در تهران

در جریان جنگ دوم جهانی و اشغال ایران یکی دیگر از وقایع تاریخی که روی داد، کنفرانس تهران است.

اجتماع سران سه دولت بزرگ در تهران همراه با عده ای از رجال نظامی و سیاسی خود از جمله رویدادهای مهم سیاسی است که در تاریخ جنگ جهانی وم و بلکه در تاریخ دنیا شاید کمتر نظیر داشته است. این کنفرانس از حيث منظوری که تشکیل آن را ایجاب نمود و هم از جهت معروفیت شخصیت هائی که در آن شرکت کرده بودند و هم از نظر موفقیت هائی که در پیشرفت منظور نصیب پیشوایان دول سه گانه گردید از اهمیت ویژه ای برخوردار است. کنفرانس تهران همچنین برای کشور ایران نیز بخاطر اعلامیه مخصوصی که درباره ایران و آینده آن صادر گردید یک موفقیت سیاسی محسوب میشود سران سه کشور بزرگ متحد که

ص: 370

پایتخت کشور باستانی ایران را برای محل اجتماع خود انتخاب نموده بودند ضمن صدور اعلامیهای درباره ایران مراتب علاقه مندی خود را به حفظ استقلال و حاکمیت و تمامیت ارضی ایران تاکید کردند و از کمک هائی که ایران در تعقیب جنگ علیه دشمن مشترک کرده و مشکلاتی که در طول جنگ متحمل شده است، قدرشناسی نمودند.

ولی با این حال پس از خاتمه جنگ که قوای انگلیس و آمریکا ایران را تخلیه نمودند و قوای شوروی هم می بایستی مانند آن دو، ایران را تخلیه نماید، بر خلاف تعهد خود از تخلیه نقاط اشغالی خودداری کرد سپس موضوع خود مختاری آذربایجان وسیله شور و یها پیش کشیده شد و اگر اولتیماتوم ترومن رئیس جمهوری آمریکا که در آنموقع بمب اتمی هم در اختیار داشت نبود روسها همچنان در ایران باقی می ماندند که شرح این قسمت در جلد ششم داده شده است .

اما پیش از آنکه به شرح اعلامیه کنفرانس تهران در مورد ایران بپردازیم یادآور میشود که روز نهم آذرماه 1322 آقای ساعد وزیر امور خارجه ضمن نامه ای تذکاریهٔ زیر را برای آقای مولوتف کمیسر امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی، آقای ایدن وزیر امور خارجه دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان فرستاد و چون آقای کردل هول وزیر امور خارجه کشورهای متحده آمریکای شمالی در این موقع در تهران نبود نسخه ای از آن را نیز برای آقای دریفوس وزیر مختار کشورهای متحده آمریکای شمالی ارسال داشت.

برای تنظیم اعلامیه راجع به ایران یک سلسله مذاکرات بین آقای مولوتف و آقای ایدن و ژنرال هورلی بعمل آمد و بالاخره آخر شب نهم آذر اعلامیه معروف راجع به ایران به امضای آقای روزولت، مارشال استالین و آقای چرچیل رسید. قبل از امضا هم ژنرال هورلی و آقای دریفوس که در مذاکرات قبلی شرکت نموده بودند به دیدن آقای ساعد وزیر امور خارجه رفته موافقت وی را با آخرین طرح اعلامیه جلب نمودند.

در تذکاریه ای که از سوی وزیر امور خارجه ایران برای وزرای خارجه سه

ص: 371

دولت ارسال شد، نظرات دولت ایران به این شرح منعکس شده بود:

تذكاريه

در این موقع که بیاری خداوند متعال این سعادت و افتخار نصیب سرزمین ایران باستان میهن عزیز ما شده است که محل ملاقات پیشوایان معظم سه دولت بزرگ متفق ایران واقع گردد و یکی از وقایع مهم تاریخی این عصر برای حل مشکلات بین المللی و استقرار صلح و صفای دائم و تأمین زندگانی آتیه کلیه ملل جهان بر پایۀ عدالت و مساوات که کمال مطلوب ملل متحده است و منشور آتلانتیک بر آن استوار گردیده در ایران روی میدهد بهترین فرصت مناسبی است که آرزوهای ملت ایران را به آگاهی برساند.

وضعیت کنونی ایران که بر اثر مجاهدات و زحمات و از خود گذشتگیهای چندین ساله تمام طبقات این کشور ایجاد گردیده و مورد استفاده کامل متفقین برای پیشرفت مقصود و تسریع پیروزی واقع شده است ایجاب می نماید که دولت و ملت ایران یقین داشته باشند که متفقین در کمک به ایران در حال و آتیه از بذل هرگونه مساعدتی مضایقه نخواهند نمود.

ایران از نظر تمایلات قلبی و قدمهای برجسته و مؤثری که در کمک به متفقین برداشته عملاً آرزوی خود را نشان داده است که جنگ کنونی با پیروزی متفقین هر چه زودتر انجام یابد.

ایران که با ابراز همکاری صمیمانه و خالصانه طبق پیمان سه گانه و تشریک مساعی کامل با متفقین در این ظفر و فیروزی سهیم می باشد قطع دارد که متفقین تمام زحمات و خساراتی را که از اوضاع جنگ به ایران وارد آمده کاملاً در نظر خواهند گرفت.

با امتحاناتی که دولت و ملت ایران در این مدت از همکاری صمیمانه و تشریک مساعی خالصانه خود در تمام شئون و مراحل نشان داده و برای تأمین

ص: 372

عکس

روزولت

ص: 373

ص: 374

عکس

استالین

ص: 375

ص: 376

پیروزی متفقین و برافکندن ریشه ظلم و ستم از جهان مافوق قدرت و توانائی خود و با تحمل مشکلات اقتصادی بیشمار بذل مساعی نموده و بالنتیجه با اعلان جنگ به آلمان اعتماد و اطمینان کامل متفقین را جلب نموده انتظار دارد که متفقین در تحویل رشته های حیاتی امور مملکتی که فعلاً در دست آنها است و واگذاری امنیت کشور به قواء نظامی و انتظامی خود ایران و تأمين جميع وسائل اینکار اهتمام خاص معمول دارند تا بدین نحو اعتماد و اطمینان موجوده صورت عمل بخود گیرد.

دولت و ملت ایران رجاء واثق دارند که تعهدات کتبی و اطمینانهای شفاهی که از طرف متفقین نسبت به تمامیت و استقلال کامل ایران داده شده است کمک و مساعدتهای مادی و معنوی در تمام رشته های سیاسی و اقتصادی تقویت یافته و ایران بتواند بدینوسیله نقش با افتخاری را که در گذشته بین کشورهای متمدن جهان بعهده داشته در آتیه نیز ادامه دهد.

دولت و ملت ایران در قبال این ابراز صمیمیت و یگانگی اطمینان می دهد همانطور که در سخت ترین موقع جنگ در همکاری صمیمانه و دوستی صادقانه برای پیروزی عاجل متفقین خودداری ننموده از این پس نیز این رویه دیرینه را در مسائل مربوطه بین المللی ادامه داده و با متفقین خود تشریک مساعی کامل بنمایند.

دولت و ملت ایران انتظار دارند در این موقع که پیشوایان معظم سه دولت بزرگ در ایران اقامت دارند برای تأیید مراتب بالا اعلامیه ای صادر و بدینوسیله حسن نیتی را که کراراً كتباً و شفاهاً نسبت به ایران ابراز داشته اند بار دیگر تصریح نمایند.

تهران - بتاریخ 9 آذرماه 1322

همانطور که در بالا گفته شد پس از تذکاریه فوق و مذاکراتی که بین وزرای خارجه سه دولت صورت گرفت در پایان شب نهم آذر اعلامیه مربوط به ایران به شرح زیر انتشار یافت.

ص: 377

اعلامیه سه دولت راجع به ایران مورّخ اوّل دسامبر 1943 - نهم آذرماه 1322

رئیس جمهوری کشورهای متحده آمریکا، نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی و نخست وزیر ممالک متحده انگلستان پس از مشورت بین خود و با نخست وزیر ایران مایلند موافقت سه دولت را راجع به مناسبات خود با ایران اعلام دارند.

دولتهای کشورهای متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی و ممالک متحده انگلستان کمک هائی را که ایران در تعقیب جنگ بر علیه دشمن مشترک و مخصوصاً در قسمت تسهیل وسائل حمل و نقل مهمات از ممالک ماوراء بحار به اتحاد جماهیر شوروی بعمل آورده تصدیق دارند.

سه دولت نامبرده تصدیق دارند که این جنگ مشکلات اقتصادی خاصی برای ایران فراهم آورده و موافقت دارند که با در نظر گرفتن احتیاجات سنگینی که عملیات جنگی جهانی بر آنها تحمیل میکند و کمی وسائل حمل و نقل در دنیا و همچنین کمی مواد خام و سایر حوائج کشوری کمکهای اقتصادی خود را تا حد امکان به دولت ایران ادامه بدهند .

راجع به دوره بعد از جنگ دول کشورهای متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی و ممالک متحده انگلستان با دولت ایران موافقت دارند که هر نوع مسائل اقتصادی که در پایان مخاصمات ایران با آن مواجه باشد از طرف کنفرانسها یا مجامع بین المللی که برای مطالعۀ مسائل اقتصادی بین المللی تشکیل یا ایجاد شود با مسائل اقتصادی سایر ملل متحده مورد توجه کامل قرار گیرد.

دولتهای کشورهای متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی و ممالک متحده انگلستان در حفظ استقلال و حاکمیت و تمامیت ارضی ایران با دولت ایران اتفاق نظر دارند و به مشارکت ایران با سایر ملل صلح دوست در برقراری صلح بین المللی وامنیت و سعادت بعد از جنگ بر طبق اصول منشور آتلانتیک که مورد قبول هر چهار دولت است استظهار دارند.

امضاء: وینستون چرچیل ژ. و. استالین - فرانکلین . د . روزولت

ص: 378

عکس

چرچيل

ص: 379

ص: 380

کنفرانس سران سه دولت بزرگ که مدت چهار روز در تهران ادامه داشت، در شب دهم آذرماه پایان یافت در تاریخ دهم آذرماه 1322 موقعی که سران سه کشور به کشورهای خود مراجعت کردند و یا هنوز در راه بودند اعلامیه عمومی انجمن تهران که دنیا در انتظار آن بود از جانب خبرگزاریهای آمریکا و انگلیس و شوروی به این شرح در سراسر جهان منتشر شد :

اعلامیه انجمن تهران

«ما رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلیس و نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی در این چهار روز اخیر در پایتخت ایران متفق خود گرد آمده و سیاست مشترک خود را تنظیم و تأئید نمودیم. ما تصمیم گرفتیم که ملتهای ما در دورۀ جنگ در دوران صلح به اتفاق و همراهی یکدیگر کار کنند راجع : مسائل جنگ افسران ستاد ما در مذاکرات شرکت نموده و بمنظور انهدام نیروهای آلمانی نقشه های لازم را طرح و تنظیم کردیم. در خصوص کیفیت و موقع اجرای عملیات از جهات خاور و باختر و جنوب موافقت نظر کامل حاصل گردید. این حسن تفاهم مشترک تضمین می کند که پیروزی از آن ما خواهد بود. راجع به صلح هم ما اطمینان داریم که در پرتو اتفاق ما یک صلح پایداری برقرار خواهد گردید.

راجع به استقرار یک صلحی که ناشی از حسن نیت توده ملل جهان بوده و تا چندین نسل خطر و بیم جنگ را مرتفع دارد ما کاملاً به مسئولیت قطعی خود و تمام ملتهای متفق معترف و واقف می باشیم. ما مسائل آینده را با کمک رایزنان سیاسی خود تحت مطالعه در آوردیم. ما از کلیه کشورهای بزرگ و کوچک که اهالی آنها نیز مانند اهالی کشورهای ما قلباً و روحاً تصمیم گرفته اند اصول ظلم و ستمگری و بردگی و آزار و اذیت را از صفحه جهان بر چینند متوقع همکاری و مشارکت عملی بوده و خواهیم بود و ابراز موافقت و الحاق آنها را به حلقه ملتهای دموکرات جهان با كمال مسرت استقبال خواهیم کرد. در خصوص اضمحلال و نابودی ارتشهای

ص: 381

زمینی آلمان و زیر دریائیها و صنایع جنگی هوائی آن هیچ دولتی در روی زمین قادر به جلوگیری از تصمیم ما نخواهد بود حملات ما بیرحمانه و روزافزون خواهد بود. ما با کمال اعتماد منتظر روزی هستیم که در پرتو این انجمنهای دوستانه کلیه ملتهای جهان بتوانند به آزادی زندگانی نموده و دستخوش ظلم و ستم واقع نگردیده و در آمال و آرزوهای خود کامیاب گردند ما با تصمیم و امید به تهران وارد شده و اینک در حالی که حقیقتاً در روح و قصد رفیق یکدیگریم اینجا را ترک میگوئیم.

امضاء: چرچیل - استالین - روزولت

اول دسامبر 1943

حرکت سران سه کشور از تهران

همانطور که گفته شد زمامداران کشورهای شوروی - انگلستان و آمریکا روز دهم آذرماه 1322 از تهران حرکت کردند. مارشال استالین و همراهان بطرف پایتخت اتحاد جماهیر شوروی روزولت رئیس جمهور آمریکا و چرچیل نخست وزیر انگلستان با همراهان بصوب پایتخت کشورهای خود با هواپیما عازم قاهره شدند .

تدابیر امنیتی شدید

در مدتی که سران سه کشور در تهران اقامت داشتند موضوعی که بیش از هر چیز توجه را به خود جلب می نمود تدابیر امنیتی شدیدی بود که نه تنها در اطراف محل اقامت سران سه کشور بعمل می آمد بلکه چند خیابان اطراف محل اقامت آنها را هم در برمی گرفت در همه این خیابانها سربازان مسلح روسی و انگلیسی و امریکایی کشیک می دادند و کوچکترین حرکتی را مراقبت می کردند. نگارنده خاطره ای از اینهمه مراقبت دارد که بشرح زیر است:

مهندس احمد مصدق از مهندس فریورد و شاهزاده نصرت السلطنه و من به

ص: 382

عکس

ص: 383

ص: 384

شام دعوت کرده بود حدود ساعت 9/5 شب، پس از صرف شام که مهندس مصدق ما را سوار اتومبیل خود کرد تا به منازلمان برساند، هنگامی که از خیابان اسلامبول عبور میکردیم از اوراق تبلیغات انتخاباتی که در اتومبیل بود ورقه ای را در خیابان انداختیم فوراً چند نفر سر باز انگلیسی ما را تعقیب نموده و ایست دادند. پس از آنکه ایستادیم و رقه انتخاباتی را نشان داده گفتند اینها چیست؟ باید به مرکز پلیس میلتری بیائید. سپس همه ما را به مرکز خودشان که در باغ ملی بود، بردند. در آنجا بلافاصله ورقه را ترجمه کردند. آنگاه نسخه اصلی را در مقابل چراغ و وسایل دیگر گرفتند تا مطمئن شوند که با مرکب نامرئی نوشته نشده باشد. پس از آنکه اطمینان یافتند اجازه مرخصی دادند. ولی متذکر شدند دیگر از این اوراق پخش نکنید چون که مجدداً تحت بازرسی قرار خواهید گرفت.

ضمناً باید یادآور شد که تا ساعت ورود سران سه کشور موضوع کنفرانس و ورود آنان تهران و ورود به تهران محرمانه بود. در مدت توقف در تهران نیز اخبار مربوط به اقامتشان در پایتخت ایران تحت سانسور بود تا مبادا از کشور خبری به خارج مخابره شود.

جشن شصت و نهمین سال تولد چرچیل در تهران

روز سه شنبه 8 آذرماه (30 نوامبر) شصت و نهمین سال تولد چرچیل بود و به مناسبت آن مراسمی در سفارت انگلیس بر پا گردید که حدود سی نفر در آن حضور داشتند. روزولت و استالین در این جشن شرکت کردند و در سر میز شام نطق هائی ایراد گردید و هدایائی از طرف هیأتهای دول سه گانه به چرچیل اهدا گردید.

محمد رضا شاه هم یک تخته قالی خراسانی خیلی عالی به چرچیل هدیه کرد.

ص: 385

تلگراف استالین به سهیلی

«هنگامی که خاک ایران متحد و دوست را که در آنجا پیشوایان دولتهای سه گانه کارهای کنفرانسی خود را با موفقیت بپایان رسانده اند ترک می کنم جناب آقای نخست وزیر مایلم سپاسگزاری خود را از مهمان نوازی که نسبت به من و همراهانم در پایتخت شما بعمل آمده است ابراز دارم و خواهشمندم همین مراتب را به استحضار اعلیحضرت شاهنشاه برسانید.

بهترین آرزوها نیک بختی و سعادت را برای ملت ایران خواستارم.

2 دسامبر 1943 - ای - استالین »

تلگراف مولوتف به وزیر خارجه ایران

«آقای وزیر از جنابعالی خواهشمندم مراتب سپاسگزاری مرا از مهمان نوازی گرمی که در ایران نسبت به نمایندگان اتحاد جماهیر شوروی شرکت کنندگان در کنفرانس پیشوایان دولتهای سه گانه بعمل آمده است قبول فرمائید.

یقین دارم که حضور نمایندگان دولت شوروی در تهران و ملاقاتهای شخصی آنان با شاهنشاه ایران و هیأت دولت ایران برای توسعه و تحکیم رشته دوستی و همکاری بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در مبارزه بر علیه دشمن مشترک یعنی آلمان هیتلری و نیک بختی ملتهای ما کمک خواهد نمود.

2 دسامبر 1943 -- و - مولوتف »

دول متفق چه موقع ایران را از تصمیم خود آگاه کردند؟

پس از عزیمت رهبران سه دولت و همراهان آنان از ایران سهیلی نخست وزیر روز یکشنبه 13 آذرماه 1322 در تالار سخنرانی وزارت امور خارجه حضور یافت و طی سخنانی که در برابر اعضای هیأت دولت، نمایندگان مجلس شورای ملی و سران نظامی ایران ایراد کرد به شرح دید و بازدیدها و مذاکرات قبلی

ص: 386

عکس

ص: 387

ص: 388

عکس

ص: 389

ص: 390

مربوط به تشکیل کنفرانس تهران و صدور اعلامیه سه دولت درباره ایران پرداخت که جهت تکمیل مطالب قبلی به درج آن مبادرت می شود :

بیانات نخست وزیر

« بطوریکه همه آقایان استحضار دارند بعد از کنفرانس مسکو مذاکراتی در تمام محافل سیاسی در اطراف تشکیل یک کنفرانس عالی به شرکت رؤسای سه دولت متفق در یکی از نقاط دنیا جریان داشت. ولی محل کنفرانس غیر معلوم بود و شاید تا ختم کنفرانس هم همین طور این محل مجهول باقی ماند.

اکنون که کنفرانس تمام شده و همه اشخاص عالی مقام که در آن کنفرانس شرکت داشته اند به کشورهای خود بازگشت نمودهاند این جانب در کمال خوشوقتی رسماً اظهار میدارم که کنفرانس عالی سه دولت در تهران تشکیل شد و تهران پایتخت شاهنشاهی این مزیت و امتیاز را حاصل نمود که رؤسای کشورهای بزرگ دوست و متحد ما در اینجا و مرکز این حکومت اساس و پایه های محکم آزادی و آسایش ملل را طرح ریزی نموده اند.

شرح مختصر از ترتیب تشکیل و جریان این کنفرانس در آن حد که می توانم به اطلاع آقایان برسانم بقرار زیر است:

در 29 آبانماه 1322 آقای کاردار شوروی ملاقاتی از اینجانب نموده موضوع تشکیل کنفرانس سه دولت را اطلاع داد. اینجانب مسرت و خوشوقتی دولت ایران را از این حسن نظر که نسبت به کشور شاهنشاهی ابراز نموده اند اظهار داشتم.

روز چهارم آذرماه سفارت کبرای شوروی خبر ورود مارشال استالین و مولوتف کمیسر خارجه و همراهان را اطلاع داد و نامه زیر را به آقای ساعد وزیر امور خارجه رسانید :

«آقای وزیر

افتخار دارم به اطلاع شما برسانم که امروز 26 نوامبر مارشال اتحاد شوروی يوسف و یساریونویچ استالین رئیس کمیسرهای ملی اتحاد جماهیر سوسیالیستی و

ص: 391

کمیسر ملی امور خارجه آقای و یا چسلاو میخائیلویچ مولوتف با نمایندگان هیأت اعزامی شوروی وارد تهران شدند .

بنا بدستور و. م مولوتف کمیسر ملی امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی افتخار دارم بنام مارشال اتحاد شوروی یوسف و یساریونویچ استالین و شخص ایشان نیات حسنه مارشال را به حضور اعلیحضرت شاهنشاه ایران تقدیم و مراتب را به آقای نخست وزیر و شخص شما ابلاغ نمایم.

موقع را مغتنم شمرده خواهشمندم احترامات فائقه را نسبت بخودتان قبول فرمائید.»

همانروز اطلاع دیگری رسید که آقای روزولت رئیس جمهور دول متحده آمریکا و آقای چرچیل نخست وزیر انگلستان هم روز پنجم وارد خواهند شد و روز پنجم هم وارد شدند.

روز هشتم آذرماه مذاکراتی اعلیحضرت همایون شاهنشاهی با آقای روزولت رئیس جمهوری آمریکا با حضور اینجانب و آقای وزیر دربار شاهنشاهی و وزیر امور خارجه و وزیر مختار آمریکا در تهران بعمل آوردند که کاملاً در محیط دوستانه انجام یافت.

در همان روز مذاکراتی هم با آقای چرچیل با حضور وزیر مختار انگلیس راجع به ایران بعمل آمد که حسن تفاهم کامل حاصل بود.

روز نهم آذرماه که مارشال استالین رئیس کمیسرهای اتحاد جماهیر شوروی با حضور آقایان مولوتف کمیسر ملی امور خارجه شوروی و ماکسیموف کاردار سفارت کبرای شوروی از اعلیحضرت همایونی دیدن نمودند نیز مذاکرات دوستانه و صمیمانه بین طرفین بعمل آمد و حسن مناسبات و روابط و دادبین دو کشور تأیید شد.

روز نهم آذر ساعت 12 ملاقاتی هم اینجانب و وزیر امور خارجه از آقای مارشال استالین با حضور آقایان مولوتف کمیسر ملی امور خارجه شوروی و ماکسیموف کاردار سفارت کبرای شوروی بعمل آورده مجدداً پیام دوستانه

ص: 392

عکس

ص: 393

ص: 394

اعلیحضرت همایونی را به مارشال استالین ابلاغ و راجع به امور مربوطه ایران تبادل نظرهائی در زمینه حسن مناسبات بین دو کشور بعمل آمد .

در ملاقاتهای دیگری هم که آقای مولوتف کمیسر ملی امور خارجه از اینجانب و وزیر امور خارجه نمودند و همچنین ملاقاتی که آقای ایدن وزیر امور خارجه انگلستان از اینجانب بعمل آوردند در باب روابط و مناسبات ایران و متفقین در حال و بعد از جنگ مذاکرات لازم بعمل آمد و نمایندگان آندو دولت حسن نیت خود را نسبت به امور مربوطه به ایران کاملاً آشکار ساختند.

در تعقیب تمام این ملاقاتها و مذاکرات و تذکاریه ای که از طرف وزیر امور خارجه ایران ضمن نامه دوستانه بعنوان وزراء امور خارجه شوروی و انگلیس و وزیر مختار آمریکا در تهران (چون وزیر امور خارجه آمریکا در تهران نبودند) فرستاده شده بود (1) به امضای رؤسای کشورهای متفق ما نظریات ایران با حسن قبول تلقی و اعلامیه مبنی بر تصدیق همکاری ایران و کمکهای آتیه دول مزبور به ایران و استقلال و حاکمیت و تمامیت ارضی ایران صادر گردید.»

در این موقع نخست وزیر اعلامیۀ سه دولت را که قبلاً چاپ شده قرائت کرد و به سخنان خود بشرح زیر ادامه داد :

« صبح روز دهم آذرماه رؤسای کشورهای متفق ما و همراهان آنها با هواپیما به مقصد کشورهای خود عزیمت نمودند.

دولت ایران خوشوقت است که محل وقوع این کنفرانس تاریخی نصیب کشور ما و در تهران بعمل آمد و نهایت مسرت را دارد که توافق نظر سه دولت بزرگ در منویات خود بمنظور نیل به پیروزی و برقراری صلح جهانی در اینجا حاصل گردیده است و باز خوشوقت است که منافع عالیه ایران را متفقین ما همواره منظور نظر داشته و مساعدتها و زحمات ما مورد تصدیق رؤسای معظم سه دولت بزرگ قرار گرفته است.

ص: 395


1- تذكاريه وزیر امور خارجه ایران در صفحات قبل چاپ شده است.

دولت، آتیه خوشی را برای سعادت ملت ایران نوید می دهد و امیدواری کامل دارد که این ملت از زحمات خود نتایج ذیقیمت و رضایت بخش بگیرد.

اگر مجلس شورای ملی مفتوح بود جا داشت این مطالب و اظهارات مسرت انگیز رسماً به مجلس شورای ملی گزارش شود و چون مجلس چهاردهم هنوز افتتاح نیافته به آقایان زحمت داد که از جریان امر مستحضر گردند. به این وسیله بدیهی است مراتب به اطلاع عموم هم خواهد رسید.»

ایران پل پیروزی

ایران در دوران جنگ متحمل خسارات و زحمات سنگینی گردید. راه آهن دولتی ایران با حداکثر باری که میتوانست حمل کند بطور دائم از جنوب به شمال در حرکت بود. تمام واگن های مسافری و باری را متفقین در اختیار داشتند. مسافرت اهالی با قطار دچار مضیقه بود. بلیط راه آهن بازار سیاه داشت. واگن های باری برای حمل کالا بسختی در اختیار وارد کنندگان کالا گذارده می شد. در تمام این مدت وسیله راه آهن روزانه 13 هزار تن کالا و مهمات حمل می شد. علاوه بر آن تعداد زیادی کامیون که بطور کاروان حرکت می کردند بقیه محمولات متفقین را از جنوب به شمال می بردند. راههای شوسه در کنترل متفقین بود. اگر مسافری از تهران عازم شمال بود در چند نقطه بازرسی و کنترل می شد. پل ها و تونلها تحت کنترل بود. خوب بخاطر دارم شب عید نوروز 1323 به اتفاق مهندس احمد مصدق، خانم ایشان و مهندس غلامعلی فریور برای گذراندن تعطیلات نوروز عازم شمال بودیم در مسیر تهران - چالوس در سه نقطه سربازان شوروی اتومبیل ما را متوقف کردند و از هویت ما سئوال نمودند.

افسران متفقین که جولانگاه خوبی برای گردش و تفریح در دشتهای هموار و دره ها پیدا کرده بودند، با اتومبیلهای جیپ به هر سومی سو می تاختند و به شکار آهو، بز، قوچ و میش کوهی می پرداختند. آنان با این کار تقریباً نسل این حیوانات کمیاب

ص: 396

را برانداختند. چون از آن ببعد هر چه که می گذرد بندرت در نقطه ای از کشور می توان سراغی از آنها گرفت.

بر اثر عدم ورود کالا به ایران و کمیابی آن کلیه کالاهای خارجی قیمت سرسام آوری پیدا کرده بود. مثلاً یک حلقه لاستیک 200 تومانی در بازار سیاه 6 هزار تومان معامله می شد. ولی صاحبان کامیونهای ایرانی که وسیله نقلیه آنها در خدمت متفقین بود، لاستیک را بقیمت قبلی دریافت می کردند که این نیز تحت شرایط خاصی بود. مثلاً پس از طی چند هزار کیلومتر حق داشتند تقاضای دریافت لاستیک نمایند. از 1941م تا 1946م مطلقاً اتومبیل وارد ایران نشد. بهمین قیمت یک دستگاه اتومبیل هفت هزار تومانی به 140 هزار تومان رسیده بود. بهای سایر کالاهای خارجی نیز بهمین نسبت افزایش یافته بود. پارچه و قند جیره بندی شده بود و بازار سیاه پیدا کرده بود. اجناس و کالاهای داخلی که بمصرف ارتش متفقین می رسید کمیاب و قیمت آن بسیار بالا رفته بود. وضع ارزاق عمومی نیز بطوری که قبلاً گفته شد بهیچ وجه رضایت بخش نبود و مردم در زحمت فوق العاده ای بسر می بردند. در مقابل تمام این خسارات و ناراحتی ها و سختی ها که ملت متحمل شد، پس از خاتمه جنگ و پیروزی بر دول محور، متفقین تنها کاری که کردند این بود که به ایران پل پیروزی لقب دادند و فتح خود را مرهون کشور ایران دانستند!

عده ای از رجال در زندان متفقین

در هفته های آخر زمامداری اول سهیلی (1) متفقین صورتی از اسامی عده ای

ص: 397


1- اطلاعات در یکربع قرن توقیف این عده را در کابینه قوام السلطنه ذکر نموده و حال آنکه درست نیست و در کابینه سهیلی بوده است زیرا کابینه قوام روز 18 مرداد روی کار آمده در صورتیکه دستگیری عده اولیه قبل از روز 15 مرداد بوده است و مقدمات آنهم قبلاً صورت گرفته بود ولی دسته دوم در کابینه قوام و دسته سوم در کابینه دوم سهیلی بازداشت شدند.

از شخصیتهای مملکتی را به اتهام اینکه طرفدار آلمان و یا ستون پنجم آنها هستند به دولت دادند و خواستند که فوراً آنها را دستگیر و تحویل دهد دولت دهد. دولت هم بدون هیچ گونه مقاومتی این درخواست غیرقانونی را پذیرفت و به مقامات انتظامی دستور داد همگی را دستگیر کنند و تحویل دهند. همگی گرفتار و پس از دو سه روز که در زندان شهر بانی زندانی بودند عده ای را به شمال در پادگانهای شوروی و عده ای را به جنوب در کمپ های انگلیسی نزدیک شهر اراک منتقل نمودند.

دستگیری و زندانی کردن عده ای از شخصیتهای مملکتی بقدری اثر سوء بخشید و مورد انتقاد واقع شد که حتی روزنامه اطلاعات با همه محافظه کاری و خودداری از رویاروئی قلمی با روس و انگلیس ناچار شد این انتقادات و اعتراضات را در سر مقاله روزنامه ونیز در «اطلاعات در یک ربع قرن» منعکس نماید.

اطلاعات در دنبال اخبار اعتراض آمیزی که انتشار داد در شماره 29 مرداد مقاله انتقادی سختی منتشر ساخت و این جریان را بر خلاف قانون و حق و عدالت و خلاف آزادی و دموکراسی دانست و گفت متفقین ما حتی بر خلاف عهدنامه ای که با دولت منعقد ساخته اند رفتار کرده اند.

در دنباله این مقدمه، نویسنده «اطلاعات در یکربع قرن» قسمتی از سرمقاله را به این شرح چاپ کرده است

«همانطور که ملت ایران در مدت یکسال که ارتش متفقین در ایران اقامت دارد با کمال محبت و نجابت همکاری و مساعدت و مهمان نوازی خود را دریغ نداشته و رعایت اصول و مقررات پیمان منعقده را نموده همانطور هم حاضر نیستند از طرف متفقین رعایت حق و حقوق ملی ایران نشود و بعقیده ما دیپلماسی دول متحد ما در این مورد نباید تحت تأثیر سیاست سخت نظامی قرار گیرد، توقیف یکعده اشخاص از محترمین و رجال خوب کشور بدون اینکه معلوم شود تقصیرشان چیست، بدون اینکه از آنها تحقیق شود که گناهشان را بدانند، نه تنها مخالف نص صریح قانون اساسی و قوانین جزائی ما و بر خلاف عهدنامه دوستی است بلکه بر خلاف

ص: 398

تمام قوانین و آدابی است که در میان تمام ملل متمدن جهان معمول می باشد و بر خلاف حقوق بشری و آزادی و منشور آتلانتیک است که متفقین ما می گویند برای خاطر آن می جنگیم... الی آخر.»

اسامی بازداشت شدگان

در بین دستگیر شدگان که در چند نوبت انجام گرفت از همه طبقات دیده می شدند.

صورت اسامی بازداشت شدگان و چگونگی دستگیری آنان را دکتر محمد سجادی نوشته است که قسمتی از آن ذیلاً نقل می گردد:

«... در شهر تهران چندین شبانروز چه بلائی بر سرما آورده بودند و چگونه از همه وسائل حیات ما را محروم کرده بودند در صورتیکه هیچیک مرتکب خبط و خطائی نشده بودیم و حداقل می دانستیم وقتی قرارداد سه گانه منعقد گردید و اشغال ایران براساس و پایه صحیحی استوار شد و حدود وظائف متفقین معلوم شد کسی اقدامی در تماس باعمال آلمانی بعمل نمیآورد و برای خود دردسر ایجاد نمی کند و اصلاً کدام ستون پنجم و کدام یک از عمال آلمانی در ایران وجود داشت چنانکه در طول بازجوئی از زندانی های سیاسی حتی برگه ای از آنها پیدا نکرده بودند که دال بر همکاری هر یک آنها با عمال آلمان نازی نماید و یا اینکه واقعاً ستون پنجم نازی در خاک ایران تشکیل شده باشد.

علی سهیلی (1) سکوت کرد و پس از لحظه ای چون جوابی از او دریافت نداشتم باز به گله گذاری شدید پرداختم و از او و از وزیران کابینه او گله کردم زیرا حداقل انتظار ما این بود که دولت از حق ما دفاع نماید و در برابر قوای اشغالگر که تقاضای دستگیری جمعی از ایرانیها شده بود ایستادگی نماید و زیر بار تقاضای بازداشت رجال سیاسی و اقتصادی و فنی و نظامی مملکت نرود آن شب مفصلاً از سهیلی

ص: 399


1- معلوم میشود که گرفتاری رجال در کابینه سهیلی بوده است.

گله کردم و صحنه هائی از جریان بازداشت و اقامت خود را در زندان برای او شرح دادم. نخست وزیر باز هم سکوت کرد ولی سکوت خود را در لحظه آخر شکست و اظهار داشت تحت فشار بودیم و دولت را تهدید کرده بودند و لیست را آنها تهیه و به دولت داده بودند و بازداشت همگی را جداً و مصراً خواستار شدند و حتی در روزهای اول دولت نمی دانست منظور از این بازداشت دسته جمعی چیست و چه مقصودی از زندانی نمودن رجال ایران دارند ولی بعداً ادعای واهی همکاری با ستون پنجم را به میان کشیدند. در صورتیکه ما هم می دانستیم هیچیک از کسانی که نام آنها در لیست سیاه قرار داشت با آلمان نازی همکاری نداشته و کوچکترین ارتباطی برقرار نکرده و بطور کلی شرایط وضع و زمان اجازه همکاری و تماس را نمی داده ولی چه کنیم همانطوری که تذکر دادم تحت فشار شدید متفقین بودیم.»

سپس از بازداشت شدگان نام برده و می نویسد :

«اسامی برخی از بازداشت شدگان سیاسی و نظامی و فنی را تا آنجا که بخاطر دارم باین شرح می باشد : (1)

1 - از طبقه رجال سیاسی و کارمندان عالیمقام و روزنامه نگاران و مالکین:

شیخ عبدالمجید مینوی - دکتر احمد متین دفتری - دکتر سید محمد سجادی - علی هیئت - جواد بوشهری (امیر همایون) - سید علی اکبر موسوی زاده - نقیب زاده - مشایخ - دکتر رضا نور - دکتر نامدار - دکتر محمود مشاور - مهندس میرهادی زاده - عباس باستانی - صالح علیزاده - لطيف جوانشیر - امیر شرفی بدر - یحیی ویرا - دکتر ناصر منشی - عباس مزدا - غلامرضا یحیائی - هادی سپهر - حبيب الله خیلتاش - مصطفی مهتدی - منوچهر فرزین - منصور اعلم - عزیز زنگنه - عباس ریشارد - زین العابدین منتظمی - نور الله لارودی - لطف الله زاهدی - شهاب السلطنه بختیاری - احتشام الدوله -

ص: 400


1- دکتر سجادی شیخ عبدالمجید مینوی وکیل پایه یک دادگستری را از خاطر برده اند که اضافه شده است.

قره گزلو - خسرو اقبال - علی گل محمدی - علینقی فیض بخش - عبد الرح صدیقی - محمد سپاهانی – حسین زاهدی - دکتر رضی اسلامی - دکتر محمود شروین - عباس حکیم معانی - دکتر آرداشس بابائیان - حسین نیوندی - جهانگیر تفضلی - محمد رضا خلعت بری - جواد علی آبادی - حسینقلی کاتبی - نصرت الله صوفی - بیوک فتحی - نبی کجوری رویانی - خاچیک ملکوبیان - حسن ابراهیم خانی - عبد الوهاب اقبال - سلطانعلی کلهر سیلاخوری - عبد الصمد فقیه - مهدی قاسم زاده - مانوک مارتین - ابراهیم سپهر - حمید مجتهدی - حسین مستشاری - منوچهر عدل - موسی تیموری پور - اکبر نراقی - جعفر فیض بخش - احمد شمسائی - علی اکبر کمیلی - ابوالحسن علومی - نادعلی مشکل گشا - جواد امینی - حسین نوری - سید محمد حسین دشتی - بهروز دشتی - حمیدآقا هاشمی - شاوویس قاسمی - غلامرضالیشوندی _ سیف الله اردلان.

2 - از مهندسین و کارمندان و افسران انتظامی وزارت راه و راه آهن دولتی ایران :

مهندس جعفر شریف امامی - مهندس ناصح ناطق - سرتیپ پلیس عبدالله اشرفی - سرلشکر ولی انصاری - حسین رودکی - مهندس علاء الدین وکیلی - مهندس حبیب الله فتحی - مهدیقلی نهرودی - حسین گلریز - علی انتظام وزیری - مهندس حسین هاشمی نژاد - دکتر رمضانی - مهندس داود رجبی - مهندس حسین مالکی - مهندس فریدریک تالبرک - ناصر مستوفی - مهندس ابوالقاسم بهزادی - مهندس حسین گورکانی - مهندس جواد فرخو - حسین عزیزی - محمد الهی - عباس سلجوقی - مهندس هوشنگ سمیعی - اسد الله فرزانه پور - محمود کاویانی - اسمعیل اشرف - ويلهلم شیمی - کارول دولوهی - رضا زاهدی - عزت الله شهرابی - سرهنگ پلیس ابراهیم فتحی - مسعود مصطفوی - سروان نجومی - رجبعلی شاهورانی - اسمعیل شیردل - و يكتور هاكوب - حشمت الله حجازی - حسین ما هوتچی - محمود کیانوش - حسین

ص: 401

اسکوئی - سید علی عالم پور - جواد اخوان - حسین دهناد - علینقی غفاری - حیدرقلی نهرودی- عزت الله سلیمی و خلیل وزیر نظامی.

3- از امراء و افسران ارشد و جزء ارتش :

سپهبد فرج الله آق اولی - سرلشکر پورزند - سرلشکر صادق کوپال - سرلشکر بقائی - سپهبد نادر باتمانقلیچ - سرتیپ مهین - سرلشکر دولو - سرتیپ افظهی - سرتیپ مهدیقلی بهرامی - سرتیپ صفر علی انصاری - سرهنگ منوچهری (ارتشبد بهرام آریانا فعلی) - سرهنگ زنده دل - سرهنگ فروهر - سرهنگ محمود جهانبگلو - سرهنگ حسین قائم مقامی - سرهنگ دکتر ابطحی - سرهنگ تقی منتظمی - سرهنگ فریدون صولتی - سرگرد همایون - سرهنگ ابوالقاسم جهانبگلو - سرهنگ مظاهری - سرگرد صفاری - سروان گل محمدی - سروان متینی - سروان عباس فقیه - سروان الوندپور و سروان عبد المحمد مهاجر.

4 - از افسران ارشد و کارمندان شهربانی کل کشور :

سرهنگ سرتیپ پور کارگشا - سرهنگ مهدی عامری سرهنگ نصرت الله رفعت و غلامرضا نظیری پور.

5- از بانوان :

بانو پیرایش - بانو داراب - بانو گالوسکی - بانوگرینفلد و کودک او جونی گرینفلد.

6 - کسانیکه بعداً به سایر زندانیان ملحق شدند :

آیت الله حاج سید ابوالقاسم کاشانی - حبيب الله نوبخت - اکبری - کاشفی - صديق - و سرلشکر فضل الله زاهدی .

ص: 402

آقایان نبی زاده و احمد شاملو نیز جزو بازداشت شدگان بودند بدین ترتیب که اولی در الیگودرز توقیف و به اهواز انتقال داده شد و تحت بازداشت قرار گرفت و دومی در تهران بازداشت و به رشت اعزام و تحویل ارتش سرخ شد و نبی زاده در ایام بازداشت در زندان فوت کرد.

همانطوری که نوشتم عده ای از بازداشت شدگان بدنبال دسته 21 نفری، که من هم جزو این دسته بودم آزاد شدند ولی بازداشت سایرین ادامه یافت و چندی بعد آنها را به تهران منتقل کرده و در محل بیمارستان پانصد تختخوابی زندانی نمودند و برخی از این عده تا پایان جنگ در اروپا و اشغال کامل آلمان و تسلیم بلاشرط دول محور (ایتالیا - آلمان) در بازداشت بسر می بردند و البته عده معدودی از جمله الله نوبخت نماینده دوره سیزدهم مجلس تا روز خاتمه جنگ ژاپن در زندان متفقین اقامت داشت و روز بعد از تسلیم بدون قید و شرط ژاپن از زندان آزاد گردید.

بطوری که می دانیم سرانجام این بازداشتها به محاکمه و محکومیت نکشید و بطور خلاصه از مرحله باز پرسی تجاوز نکرد.»

بازداشت شدگان و باز پرسی

از کلیه زندانیان فقط یک نوبت باز پرسی بعمل می آمد. از میان این عده فقط سرتیپ ابوالحسن خان پورزند در مقابل باز پرس انگلیسی ایستادگی و مقاومت نمود و حاضر نشد به او پاسخ بدهد. وی گفته بود من نظامی هستم و بایستی طبق قوانین ارتش ایران کسی که میخواهد از من باز پرسی کند ایرانی و یکدرجه از من بالاتر باشد. باز پرس انگلیسی هم دستور می دهد او را به زندان مجرد منتقل نمایند. سایر زندانیان که از این ماجرا آگاه میشوند به حمایت او برخاسته اعتصاب غذا می نمایند. بالاخره قضیه به این کیفیت حل می شود که یکنفر از ایرانیان بین باز پرس و پورزند واسطۀ سئوال و جواب قرار گیرد با توسل به این طریق اعتصاب غذا خاتمه می یابد و او را نزد سایر زندانیان منتقل می کنند.

شخصیت دیگری که در برابر باز پرس انگلیسی با خشونت رفتار کرد

ص: 403

آیت الله کاشانی بود که پس از گفتگوی کوتاهی بدون باز پرسی مجدداً ایشان را به زندان بر می گردانند.

علت خشونت آیت الله کاشانی این بود که پس از ورود به اتاق باز پرس بمحض ورود روی صندلی می نشیند. آن انگلیسی مغرور هم متغیر شده و با خشونت به مترجم خود می گوید بپرسید چرا بدون اجازه نشسته است آیت الله هم با کمال خشونت و عصبانیت پاسخ می دهد خیلی عجیب است در کشور من بدون اجازه وارد شده اید و حال توقع دارید که من از تو اجازه بگیرم.

از قراری که مترجم گفته است بیش از این سئوال و جوابی صورت نمی گیرد و باز پرس می گوید به این دلیل مقصر می باشید و دیگر باز پرسی لازم نیست پس دستور میدهد ایشان را به زندان ببرند.

اتفاقاً آیت الله کاشانی در مقابل مأمورین انتظامی هم که در صدد دستگیری ایشان برآمده بودند مقاومت میکند و کیفیت آن چنین بوده است: در کابینه دوم سهیلی که نخست وزیر دستور توقیف ایشان را می دهد وقتی خبر توقیف به آیت الله می رسد به قم عزیمت مینماید و از آنجا تلگرافی به فرمانداری نظامی مخابره و تسلیم شدن خود را موکول به شرایطی می کند که در صورتی که مورد قبول واقع شود حاضر برای محاکمه خواهد شد فرمانداری نظامی بوسیله آگهی در جراید به ایشان اخطار میکند که خودش را تسلیم نماید. آیت الله کاشانی نامه ای به فرمانداری نظامی مینویسد که چگونگی آن ذیلاً نقل می گردد:

1322/10/21

شماره 20848

فرمانداری نظامی تهران

« چون مطابق مدارکی که بدست آمده آقای حاج سید ابوالقاسم کاشانی اقداماتی برعلیه استقلال و امنیت کشور و به نفع دشمنان مملکت نموده است لازم است که فوراً مشارالیه را تحت تعقیب درآورید. خلاصه اتهامات بر علیه نامبرده از قرار زیر است :

ص: 404

سید ابوالقاسم کاشانی از خرداد ماه 1320 شروع به همکاری با جاسوسان آلمانی مخصوصاً با جاسوسی موسوم به مایر نموده و عضو کمیته اجرائیه ای بوده است که جاسوسان آلمانی بمنظور تولید اغتشاش و ایجاد خصومت بین ایران و دولت های دیگر تشکیل داده بودند و نیز پس از اعلان جنگ از طرف دولت شاهنشاهی با دولت آلمان به اموری که نافع به حال دشمنان مملکت و بالنتيجه بر علیه استقلال کشور می باشد مبادرت کرده است.

نخست وزیر»

ورود به دفتر فرمانداری نظامی 2391 - 22/10/22

دادسرای نظامی طبق مقررات قانونی اقدام گردد - 22/10/21

ورود بدفتر دادسرای نظامی 22/10/24 نمره 1005

ص: 405

عکس

ص: 406

دادسرای حکومت نظامی

23/1/7

«در تعقیب تلگراف از قم در جواب آگهی دادسرا مندرج در روزنامجات مرکز مورخ 22 دیماه 22 مجدداً اشعار می:دارد اولاً متهم نمودن اینجانب را با قدام برعلیه استقلال کشور کاشف از تعمد یا بی اطلاعی اعضای دادسرا از مراتب فداکاری و وطن خواهی من که مورد تصدیق ایرانیان بلکه مسلمانان ممالک اسلامی است می باشد. من شخص مجهول الحال گمنامی نیستم که بتوان به این نسبت ها دامنم را لکه دار و اذهان را مشوش نمود. گناهم همین است و بس. ثانیاً چون از لیاقت و شایستگی و حقگذاری اعضاء دادسرا مستحضر نیستم و نمی دانم در مقابل طرفهای من شهامت حقگوئی و حقگذاری را دارند لذا در صورتیکه جنابان آقایان موتمن الملک و آقای دکتر مصدق و آقای طباطبائی و دو سه نفر از معتمدین دیوان کشور که بعداً تعیین میکنم و وجوه طبقات از حجج اسلام و تجار و ارباب جراید و سایر مردم در محکمه حاضر باشند و امنیت کامل داشته باشم و صورت محاکمه و کلیه اظهارات طرف و مطالب اینجانب در روزنامجات مرکز منتشر شود حاضر برای محاکمه هستم و اگر مقصود هو و جنجال و غرض و مرضی نیست قبول این پیشنهاد برای کشف حقیقت محذوری ندارد. علیای حال بدون مدرک مقررات اجازه اقدامی به آن دادسرا نمیدهد اگر عدل و داد و حسابی در کار باشد.

خادم الاسلام والمسلمین ابوالقاسم الحسینی کاشانی

آیت الله کاشانی در زندان انگلیسی ها

در جنگ بین المللی اول (1914 - 1918) انگلیس ها برای تصرف عراق و جنگ با عثمانیها مواجه با فتاوی جهاد مراجع تقلید گردیدند. از جمله مراجعی که فتوای جهاد داده بود آیت الله حاج سید مصطفی کاشانی والدآیت الله حاج سید ابوالقاسم کاشانی بود که خود ایشان هم علیه انگلیس ها اقدامات مؤثری کرده بود.

ص: 407

عکس

ص: 408

عکس

ص: 409

از خاتمه جنگ و تصرف عراق بوسیله قوای انگلیس انقلاب 1920 پس

علیه اشغال آن دولت در عراق روی داد که بازهم مواجه با فتاوی جهاد مراجع تقلید گردید و سلسله جنگهائی را در پی داشت که طی آن تلفات سنگینی به ارتش انگلیس وارد آمد. یکی از مراجع تقلید که فتوای جهاد داده بود آیت الله حاج سید ابوالقاسم کاشانی بود. پس از شکست مسلمین و ملیون عراق و تسلط انگلستان بر این کشور، کاکس کمیسر عالی انگلیس در بغداد تسلیم 17 نفر از سران مخالفین و کسانی را که در مقابل ارتش انگلیس جنگیده و شدیداً مقاومت نموده بودند شرط برقراری صلح دانسته تحویل آن عده هفده نفری را خواستار شد.

در کتاب «نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی 1920 عراق» و «نقش علماء

و مجاهدین اسلام» تالیف دکتر صادق «تهرانی درباره آیت الله کاشانی در صفحات 97 و 99 چنین نوشته شده است

«... سر پرسی کاکس حاکم کل انگلیس پیشنهاد صلح با شروط زیر به آنان کرد :

اول تسلیم 17 نفر از رهبران انقلاب در ظرف 24 ساعت به دلیل اینکه این عده عامل اصلی انقلاب و شورش بوده و دلائلی کافی علیه آنها وجود دارد که این عده عبارت بودند از:

محسن ابوطبيخ - مرزوق العواد - عمران حاج سعدون - سيد ابوالقاسم کاشانی (آیت الله) - سید محمد کشمیری - سید حسین قزوینی (آیت الله) - میرزا احمد خراسانی (آیت الله) - شیخ محمد خالصی (آیت الله) و عده ای دیگر...

سرنوشت آیت الله کاشانی

«وقتی سر پرسی کاکس تقاضای تحویل دادن هفده نفر از رهبران انقلاب را نمود مردم عراق راضی به تحویل دادن آیت الله کاشانی نشدند و رؤسای عشایر و مراجع عراق از او خواستند که عراق را ترک کند. بهمین جهت آیت الله کاشانی

ص: 410

بهمراهی یکی دیگر از رهبران عراق بنام قاطع العوادی، تصمیم به حرکت بطرف مرزهای ایران گرفتند. برای این دو نفر لباسهای کردی آماده کردند و شبانه بطرف مرزهای ایران حرکت کردند. اینها مجبور بودند که برای دور ماندن از چشم سربازان انگلیسی که تمام مناطق را اشغال کرده بودند شبها پیاده روی کنند و روزها مخفی شوند و سرانجام پس از مدتی راه پیمائی به منطقه پشت کوه لرستان رسیدند. والی پشتکوه از آنان پذیرائی کرد و سپس به کرمانشاه عزیمت کردند...»

با این کیفیت انگلیس ها آیت الله کاشانی را یکی از مخالفین سرسخت خود می دانستند و وقتی هم که در ایران شروع به دستگیری مخالفین نمودند دست د به سینه آیت الله کاشانی نگذاشته از سهیلی خواستند که ایشان را هم توقیف کرده و تحویل دهد سهیلی هم اطاعت امر نموده طبق نامه اطاعت امر نموده طبق نامه رسمی دستور توقیف آیت الله کاشانی را صادر نمود.

تقاضای ملاقات با آیت الله کاشانی

با توجه به آنکه پس از انقلاب 1920 عراق انگلیسیها حکم اعدام غیابی برای آیت الله کاشانی صادر کرده بودند، بدنبال بازداشت ایشان بهنگام اشغال ایران، خانواده آیت الله نسبت به سرنوشت و آینده ایشان نگران شدند. بهمین دو دخترشان خانمها نیره مصطفوی و فاطمه مصطفوی شرحی به سفارت انگلیس در تهران نوشتند و ضمن ابراز نگرانی از سلامت والد ماجد خود ، تقاضای ملاقات با ایشان را نمودند. سفارت انگلیس در پاسخ تقاضای نامبردگان دو فقره جواب ارسال داشت که در جواب نخست مقامات انگلیسی امکان ملاقات را نفی کرده بودند ولی در نامه دوم طی شروطی موافقت خود را اعلام داشتند. هر دو نامه که به انگلیسی و فارسی نوشته شده، عیناً گراور شده است که ملاحظه می کنید :

ص: 411

عکس

ص: 412

سفارت کبرای انگلیس طهران

14 مهرماه 1323

شماره 229/35/44

عطف بنامه مورخه 29 شهریور شما راجع به مجتهد کاشانی از طرف سفیر یر اعلیحضرت پادشاه انگلستان دستور دارم به اطلاع شما برسانم که فعلاً ممکن نیست که ترتیب ملاقات شما را با مجتهد نامبرده داد. نامبرده فعلاً در رشت مقیم می باشد.

2 - نامه دیگری در موقع خود بشما نگاشته خواهد شد.

جه. اس. سامرز کاکس

دبیر اول سفارت کبرای انگلیس

بانو فاطمه مصطفوی کاشانی

پامنار کوچه صدراعظم نوری

منزل حاجی ابوالقاسم کاشانی

طهران

ص: 413

عکس

ص: 414

سفارت کبرای انگلیس طهران

22 دیماه 1323

شماره 207/2/45

خانم محترم

در جواب نامه مورخه 29 نوامبر که ضمن آن تقاضای ملاقات پدرتان را در بازداشتگاه نموده بودید از طرف جناب سفیر کبیر دستور دارم اطلاع دهم که شما و شوهرتان اجازه دارید از او ملاقات نمائید .

2 - خواهشمند است یک موقعی پس از تاریخ 17 ژانویه در بازداشتگاه حاضر شوید.

3 - ملاقات باید طبق شرائط ذیل صورت گیرد.

1 - باید در حضور یکنفر افسر انگلیسی صورت پذیرد.

مذاکرات باید محدود بوضعیت خانوادگی و فامیلی بوده باشد. راجع بموضوعات سیاسی یا موضوعات مربوط بازداشت مجتهد نامبرده یاآزادی او مذاکراتی بعمل نیاید.

3- اسناد و اوراقی نباید بین آنها مبادله شود.

جه. اس. سامرزکاکس

دبیر اول سفارت کبرای انگلیس

خانم نیره مصطفوی کاشانی

پامنار کوچه صدر اعظم نوری

منزل حاجی ابوالقاسم کاشانی

ص: 415

عکس

ص: 416

دربارهٔ توقیف غیر قانونی آیت الله کاشانی چند مرتبه بوسیلهٔ مهندس فریور در مجلس مطرح شد که آخرین مرتبه در جلسهٔ 93 و چگونگی طرح بشرح زیر می باشد:

نقل از صورت مذاکرات مشروح مجلس، جلسه 93 مورخ 27 دیماه 1323

مهندس فریور - اجازه بفرمائید چند کلمه قبل از دستور صحبت شود بعد از آن وارد دستور شویم. آقایان مطلقاً اجازه ندادن برای مذاکرات قبل از دستور یک حقی را از نمایندگان تلف می کند گاهی از اوقات یک مطالبی است که لازم است در مجلس گفته شود ما ده روز، بیست روز، ده جلسه صبر می کنیم یک مطلبی را بعرض مجلس برسانیم و اجازه داده نمی شود این مطالب خیال می کنم لازم باشد بنده امروز یک مطلبی را می خواهم به عرض مجلس برسانم (رئیس - آن مطلب مانعی ندارد که جزء دستور هم بفرمائید) بنده دو کلمه عرض دارم که باطاله کلام هم عادت ندارم دو دقیقه تمام می شود.

رئیس - آن را می شود در دستور هم گفت وقتی وارد دستور شدیم آن وقت آن مطلب را بفرمائید حق دارید جزء دستور هم بفرمائید. حالا باید رأی بگیریم به ورود در دستور آقایانی که موافقند با ورود در دستور قیام فرمایند (عده بیشتری قیام نمودند) چهل و پنج نفر است. اکثریت است.

تقدیم مراسله عائله حاج سید ابوالقاسم کاشانی از طرف آقای مهندس فریور

رئيس - آقای مهندس فریور.

مهندس فریور - برطبق آئین نامه یکنفر وکیل می تواند وقتی که یک

کاغذی به او داده شده و تقاضا شده است در مجلس خوانده شود در مجلس بخواند و تقدیم کند...

پوررضا - این که جزء دستور نیست دستور لایحه بودجه است حضرت ریاست

ص: 417

پناهی.

مهندس فریور - آقای رئیس اجازه فرمودند. گاهی اوقات وکیل وظایفی دارد برای اینکه مرجع اهالی است اشخاص شکایت می کنند به مجلس و تقاضا کنند این شکایت در مجلس خوانده شود مخصوصاً اگر این شکایت موجه باشد. بنده این دفعه دوم یا سوم است که راجع به بازداشت شدگان صحبت می کنم و خیلی جای تأسف است که اگر عملیاتی در دوره های پیش شده بود از قبیل لغو کاپیتولاسیون زمامداران این دو سه ساله آنرا برقرار کردند (دکتر طاهری - چنین چیزی نیست کاپیتولاسیون برقرار نمی شود) البته خدا نکند که رسمیت داشته باشد ولى عملاً یک کارهائی می کنند که بسیار بد است. عرض کنم کاغذی که بعرض آقایان می رسانم کاغذی است که از طرف چهل نفر عائله آقای حاج سید ابوالقاسم کاشانی رسیده است. بنده عین کاغذ را می خوانم و بقدری مستدل است که بنده احتياج بتوضیح بیشتری ندارم .

مجلس شورای ملی شیدالله ارکانه

بطوریکه خاطر عموم آقایان نمایندگان محترم مستحضر است آقای حاج سید ابوالقاسم مجتهد کاشانی که صرفنظر از مقام روحانیت و شخصیت برجسته که در ایران و سایر ممالک اسلامی دارا هستند تا آن اندازه از طرف توده ایرانی مخصوصاً تهرانی محبوبیت داشته و دارند که با آنهمه فشار شهربانی و تضییقات سهیلی در مورد انتخاب ایشان با اینکه در تمام مدت انتخابات مخفی بوده و هیچگونه اعمال نفوذی در مردم نداشتند و آن همه تبلیغاتی که بر علیه ایشان می شده معذلک با اکثریت قابل توجهی به نمایندگی دوره چهاردهم مجلس شورای ملی ایران انتخاب گردیدند بطوری که مستحضر می باشند در اثر سوء تفاهمات سیاسی با وجود معاهدات و پیمانهای متبادله و لزوم احترامات متقابله و رعایت شئون و حیثیات قضائی مملکت از طرف نیروی بریتانیای کبیر دولت متفق ما دستگیر و با سخت ترین وضعی در اراک در دخمه تنگ و تاریک بدون رعایت حیثیت و مقام روحانیت و وکالت ایشان که نسبت به هر محبوس سیاسی در دنیا معمول است در

ص: 418

بازداشت مجرد نگاهداشته اند تنها علت قابل ذکر ضعف اخلاقی و جبن ذاتی مأمورين مملکت ما بوده است که نتوانسته اند از موارد پیمانهای متبادله استفاده نموده و از تجاوزات بر خلاف قوانین جاریه که لطمه به حیثیات قضائی و شرافت ملی و استقلال مملکت نامبرده جلوگیری کنند. اکنون معظم له در زندان مجرد در اراک در کمال سختی و چهل نفر عائله بی سر پرست ایشان در تهران در کمال پریشان خاطری می گذرانند ما عائله معظم له از نمایندگان مجلس خواهش می کنیم که از نظر حفظ شئون قوه مقننه که خود از ارکان آن هستند به لحاظ مقام وکالتی ایشان و از نظر حفظ شئون قضائی و استقلالی مملکت و از جهت رعایت اصول آزادی که دولت بریتانیا به اسم آن این همه فداکاری می کنند انتقال فوری ایشان را به مرکز جهت توجه به صحت و نیز آزادی ایشان را خواستاریم و الا برای روشن شدن حقایق و اینکه هیچگونه اتهامی برایشان نبوده و نیست و وجود ایشان در جامعه ایرانی باعث این همه سوء تفاهمات سیاسی بوده تقاضا داریم چنانچه خود ایشان در اعلامیه خود تقاضا کرده بودند تشکیل محکمهٔ ملی داده و ایشان را با حضور طبقات ایرانی و خارجی محاکمه علنی کنند تاسیه روی شود هر که در اوغش باشد تا اگر در محاکمه علنی تقصیری متوجه ایشان گردید لااقل ما عائله معظم له و عموم مردم ایران بدانند که گرفتاری ایشان به تقصیر بوده و آقایان انگلیسها از تشکیل این محکمه رویه عدل و انصاف خود و طرفداری از آزادی و حقوق ملل ضعیف را در دنیا نشان داده و برای دیگران عبرت باشد و در صورتی که غرض دیگری در کار نباشد تقاضای مشروع اخیر ما را خواهند پذیرفت از طرف عائله آیة الله حاج سید ابو القاسم کاشانی که پسرش امضاء کرده است. عرض کنم مدت مدیدی است که عائله آقای حاج سید ابوالقاسم کاشانی به اغلب و کلای طهران رجوع کرده اند به آقای دکتر مصدق هم رجوع کرده اند (دکتر مصدق بنده سئوال هم کرده ام) (1)

ص: 419


1- دکتر مصدق یک نوبت در جلسۀ 21 اسفند 1323 سئوالی بطور کلی راجع بعموم زندانیان از وزیر خارجه کرده است که بعداً عین آن ذکر خواهد گردید.

ایشان سئوال رسمی هم کردهاند از قرار معلوم ایشان سخت مریض هم هستند هم مرض کلیه دارند هم مرض قلب و فوق العاده بایشان سخت می گذرد و بد می گذرد و بنده فکر می کنم آنچه که نوشته شده است صحیح باشد با محبوس سیاسی باید یک طورهای معینی رفتار کرد بر فرض اینکه محبوس سیاسی هم باشند و بعلاوه هیچ جای دنیا معمول نیست که یک نفری را نگاه دارند برای یک مدت غیر محدودی خوب بود محاکمه میکردند و به آنها اطلاع می دادند که شما بیست روز بیست سال محبوس هستید که بی تکلیف نمانند آقا این بی تکلیف ماندن بدترین چیزها است انتظار از موت اشد است این تردید ندارد، انتظار بدترین چیزها است ما انتظار داریم از دول متفقمان که برای آزادی جانفشانی می کنند این قواعد و قوانین را در نظر بگیرند .

رئیس - بنده به آقای مهندس فریور عرض کردم که این را بگذارید برای جلسه بعد.

بحث دربارهٔ بازداشت شدگان سیاسی در دورۀ چهاردهم

یکی از مسائل مهمی که مجلس چهارده با آن مواجه گردید موضوع توقیف عده ای از هموطنان بود که قبل از تشکیل مجلس 14 بنا به درخواست مقامات نظامی و سیاسی متفقین انجام شده بود.

بازداشت شدگان که غالباً از مستخدمین عالیمقام دولت بودند و مردم اکثر آنها را به درستی و خدمتگزاری میشناختند از شهریور 1322 (در زمان حکومت سهیلی) بدون ذکر علت به بازداشتگاه متفقین فرستاده شدند و چون اقدام موثری از طرف کابینه سهیلی و بعد کابینه ساعد به عمل نیامد مقامات متفقین در آزاد نمودن آنان مسامحه مینمودند و بدون اینکه علت بازداشت گفته شود آنها را بلا تکلیف در بازداشتگاه های اراک یا تهران نگاهداشته بودند.

در اواسط سال 1322 سه نفر از بازداشت شدگان که از طول بازداشت و

ص: 420

پریشان حالی متأذی گردیده بودند از زندان فرار و به مجلس شورای ملی پناهنده شدند که مجلس دوره سیزدهم جرئت نکرده که تحصن آنان را مطرح و مورد بحث قرار دهد لذا آنها مجدداً خود را به مقامات متفقین معرفی نمودند. (1) این عمل مردم را بیش از پیش بوضع ناگوار زندانیان سیاسی متوجه ساخت ولی در دوره چهاردهم چون محیط مجلس برای بحث در این مورد آماده شده بود نماینده اول تهران از موقع استفاده نمود و بعنوان سئوال از وزیر خارجه در جلسه مورخ 12 بهمن 1323 نطق خود را ایراد نمود و عمل متفقین را که بر خلاف قرارداد و عهدنامه فیمابین بود و حق حاکمیت ایران را نقض مینمود تقبیح و دولت را موظف نمود که نسبت به استخلاص زندانیان اقدامات مؤثری نزد مقامات متفقین بنماید. اینک متن نطق دکتر مصدق و جواب انتظام وزیر خارجه و توضیحات مجدد نماینده اول تهران برای اطلاع خوانندگان محترم از مذاکرات مجلس شماره 1357 صفحه 1896 بیست و یکم بهمن ماه 1323 نقل می شود:

بیانات دکتر مصدق راجع به زندانیان سیاسی

راجع به جمعی از هموطنان که از شهریور 1322 به بعد بازداشت و تسلیم مقامات نظامی متفقین شده اند و عده ای از آنها را هم نظامیان انگلیس مستقیماً دستگیر کرده بودند - اینجانب از زمانی که به نمایندگی مجلس انتخاب و دخیل در سیاست مملکت شده ام تکلیف خود را دانسته و می دانم که باید به اقتضاء مسئولیتی که در پیشگاه ملت و افکار عمومی دارم اقدام مقتضی در جبران این پیش آمد اسف انگیز که منافی حق حاکمیت ایران است به عمل آورم لذا قبل از تشکیل مجلس نظر مقامات مربوطه را به لزوم خاتمه دادن به این جریان ناگوار جلب کرده و راه حل مؤثری هم در نظر گرفته شد که متأسفانه با عدم ابراز حسن نیت از طرف نخست وزیر وقت عقیم ماند. بعد از تشکیل مجلس هم اقدامات خود را تعقیب

ص: 421


1- این سه نفر عبارت بودند از آقایان غلامرضا یحیایی و سروان متینی و نورالله لارودی .

کرده منجمله از آقای ساعد خواستم رونوشتی از پرتکلی که مدرک این بازداشت های غیر قانونی است بدهند تا بتوانم اعتراضات خود را در مورد این سندی که خلاف حق حاکمیت و استقلال مملکت تنظیم شده بگویم ایشان از دادن رونوشت امتناع کرده فقط حاضر بودند در صورتیکه تعهد نمایم آنرا با قید محرمانه بگیرم ارائه بدهند و من چنین تعهدی نمی توانستم بکنم در عین بکنم در عین حال مأمورین صلاحیت دار این جانب را به سکوت و انتظار نتیجه اقدامات وزارت امور خارجه تشویق و مرا از احتمال سوء تأثیر نطق در مذاکرات و تحریض استخلاص بازداشت شدگان بر حذر می نمودند به این لحاظ علی رغم تأثرات باطنی و بر خلاف میل قلبی دم فرو بسته و منتظر نتیجه اقدام دولت بودم تا اینکه فرار سه نفر از بازداشت شدگان و تحصن آنها در مجلس پیش آمد اظهار آنان این بود که طول بازداشت غیر قانونی و بلا تکلیفی و پریشانی عائله بازداشت شدگان و نبودن فریادرس آنها را ناچار کرده است که به نمایندگان ملت پناه آورده دادخواهی بکنند !! بخاطرم رسید وقتی که در سال 1319 مأمورین شهربانی برای بازداشت من آمدند چون امر دولت را مطاع می دانم فوراً تمکین کردم و انتظار داشتم که اگر گزارش های خلاف واقعی بر علیه من داده شده رسیدگی و روشن شود ولی بعد از توقف چند روز در زندان مرکزی که معلوم شد اصلاً رسیدگی در کار نیست و مقصودشان آزار من است عاصی شدم و روزی که می خواستند مرا به زندان بیرجند ببرند مقاومت کردم و در اطاق رئیس زندان با اشاره به عکس شاه سابق این شعر را خواندم: ای زبردست زیر دست آزار، گرم تا کی بماند این بازار باری وقتی که نتیجه پناه آوردن این چند نفر به مجلس این شد که مأمورین دولت آنان را با استعمال قوۀ نظامی به بازداشتگاه برگردانند بدون اینکه به دادخواهی آنها توجهی بشود بی اندازه متأثر شدم و تشخیص دادم که سکوت بیش از این جایز نیست و خیانت است چه نظر من این بود که از اخلال به مذاکرات بین دولت و مقامات متفقین احتراز کنم اما اگر بنا باشد بر اثر بی علاقگی یا بی کفایتی دولت یک وضعیت ناهنجاری که با هیچیک از موازین حقوق بین الملل وفق نمی کند و بر اثر علاقه نخست وزیری به مقام خود بر دولت

ص: 422

تحمیل شده ادامه پیدا کند و ما ساکت بنشینیم و تماشا کنیم که هر چند ماه یکمرتبه فرماندهان متفقین بر اثر عجز و الحاح عائله بازداشت شدگان بحال آنها کرده چند تن از آنان را رها کنند و دولت ما جرأت نداشته باشد حقوق ما را حفظ کرده روابط همکاری ما را با متفقین لااقل با همان قرارداد اتحادی که خودشان برای مشروع کردن توقف ارتش خود در این مملکت به ما تکلیف تطبیق نماید دیگر فاتحه همه چیز را باید خواند. اینک سئوال من : 1- با اینکه کشور ایران از نقطه نظر مقررات حقوق بین الملل کشور اشغال شده محسوب نیست و روابط ما با متفقین براساس یک قراردادی مستقر گردیده که بموجب آن ما برای پیشرفت مقاصد جنگی متفقین تمام وسایل زندگانی خود را به اختیار متفقین گذاشته ایم و تن بهر نوع فداکاری و محرومیت ها داده ایم و متفقین متعهد شده اند که استقلال و حاکمیت ما را محترم بشمارند و در امور داخلی ما مداخله نکنند علت اینکه بر خلاف استقلال قضائی ما دولت جمعی از ایرانیان را بدون هیچگونه مجوز قانونی بازداشت کرده و تسليم مأمورین ارتش متفقین نموده چیست؟

2 - پرتکل هائی که راجع به تسلیم اتباع ایرانی به مأمورین بیگانه و نگاهداری آنها در بازداشتگاه خارجی در خاک ایران امضاء شده با کدام یک از مقررات حقوق بین المللی که شامل ممالک مستقل می شود موافقت دارد و این سندهای ننگین را کی از اعتبار خواهید انداخت؟

3 - اعمال منتسب به بازداشت شدگان مشمول کدام یک از مواد قوانین جزائی کشور است و علت اینکه اصل دهم متمم قانون اساسی نقض شده و اتهامشان در مدت قانونی به آنان اعلام نشده است چیست؟

4 - در بین بازداشت شدگان عده ای از مستخدمین دولت هستند بخصوص چند نفر قضات که طبق قوانین مملکتی مصونیت قضائی دارند و حتی مستنطقین صلاحیت دار بدون سلب مصونیت بموجب قراردادگاه انتظامی حق بازداشت آنان را ندارند و از طرف دیگر مستخدمین دولت عموماً که مورد تعقیب واقع می شوند مادام که ادعانامه قانونی از مقام صلاحیت دار قضائی بر علیه آنان صادر نشده از خدمت

ص: 423

معلق نیستند علت اینکه حقوق عده ای از آنان را نمی دهند و عائله بیگناه آنها را گرفتار پریشانی معاش کرده اند چیست؟

5 - آیا می توانیم امیدوار باشیم که دولت فعلی با مذاکرات مؤثری سریعاً توجه مقامات متفقین را به فداکاریهای ملت ایران جلب کرده و از آنها بخواهند بپاس احترام یک مملکتی که خودشان آنرا «پل پیروزی» می خوانند بیش از این به دوام یک وضعیتی که با هیچ اصولی موافقت ندارد و از آن جز موهون کردن یک ملت متفق و فداکار نتیجه حاصل نمی شود رضایت ندهند فرضاً اگر در بین این بازداشت شدگان افرادی باشند که قبل از ورود رسمی ایران در صف دول جنگجو دچار لغزش شده یا تبعیت از احساسات خود کرده باشند بعد از این مدت طولانی گرفتاری و آوارگی از آن اغماض و بقیه بازداشت شدگان را بالمره آزاد کرده و از این راه یک احترام و حق شناسی بموقع و بجائی به ملت ایران بنمایند .

پاسخ انتظام وزیر خارجه

بنده اگر چند روزی در عرض جواب تأخیر کردم به این امید بود که شاید از اقدامات و مذاکراتی که کرده ایم نتیجه ای که مطلوب نماینده محترم و مورد پسند مجلس شورای ملی باشد بدست بیاوریم ولی تصدیق میفرمائید در یک چنین امر مهمی چند روزه نتیجه حاصل نمیشود به این واسطه جایز ندانستم عرض جواب را بیش از این به تأخیر بیندازم. بنده نمی خواهم وارد جزئیات اظهارات آقای دکتر مصدق بشوم ولی لازم است این نکته را عرض کنم که هیچیک از دولتهای وقت از این پیش آمد خوشوقت نبودند و همه از اینکه عده ای از هموطنانشان که در بین آنها مستخدمین عالی مقامی هم بودند که به درستی و خدمتگذاری شناخته شده اند و مورد سوء ظن واقع شده اند گرفتار شده اند متأثر بوده اند متأسفانه این موضوع را هم باید در نظر داشته باشیم که در زمان جنگ برای یک دولت متفق این تعهد اخلاقی باقی است که اگر تصور یک خطری برای یک یا چند تن از متفقین خودش بکند هر قدر هم که کوچک و احتمالی باشد از هیچگونه اقدامی برای جلوگیری از آن مضایقه نکند.

ص: 424

راجع به پرتکلی که اشاره فرمودند پرتکل به معنای حقیقی کلمه وجود ندارد فقط در یک مراسلاتی که رد و بدل شده است راجع به شرایط و محل بازداشت معین است و در کلیه این مراسلات هم دولت متذکر شده است که این موافقت به هیچوجه سابقه حقوقی و ملاک عمل برای آینده نخواهد بود و موقت و محدود به زمان جنگ است، بنده تصور میکنم که هر دولتی که سر کار آمده است توجه نخست وزیر و وزیر امور خارجه اش مصروف به اینکار بوده است که به این موضوع خاتمه بدهد آنچه که مربوط به دولت کنونی است اطمینان داشته باشید که این تصور صورت قطع و یقین دارد برای اینکه از بدو تشکیل جناب آقای نخست وزیر و خود بنده در این باب با نمایندگان متفقین وارد مذاکره شدیم، دلایلی هم که داشتیم با آنها گفتیم آنها هم اشکالاتی که داشتند بیان کردند و این اقدامات ما هم بکلی بی نتیجه نماند چنانکه ملاحظه فرمودید در این دو ماه که از عمر دولت کنونی می گذرد متجاوز از بیست نفر از بازداشت شدگان رها شدند اینک هم بنده امیدوارم این تذکرات ما که با روح صمیمیت و مساعدت کامل در پیشرفت کار متفقین است در پیش متفقین مان مؤثر واقع شود و مخصوصاً در این ایام که جنگ رو بپایان است و نیروی دلیر متفقین بزرگ ما بصورت برق آسائی در خاک دشمن پیشرفت می کند و نور صلح و پیروزی را از دریچه فتوحات مشعشعشان به مانشان می دهند اگر واقعاً بجا یا بیجا نگرانی در بین بوده است و سوء ظنی متوجه بعضی از هموطنان ما بوده است بکلی مرتفع گردد و آن منظوری که آقا دارند حاصل شود.

نایب رئیس - آقای دکتر مصدق

دکتر مصدق - بنده از جناب آقای وزیر امور خارجه خیلی متشکرم که به سؤال بنده توجه فرمودند و اقداماتی می خواهند بفرمایند که انشاءالله این کار بزودی حل شود و خاطر یک ملتی از این حیث راحت بشود ولی این که می فرمایند دولتها همیشه متأثر بوده اند من این مسئله را کاملاً تکذیب می کنم بجهت اینکه دولتها که متأثر باشند استعفا می کنند و می روند و حاضر نمی شوند و من یقین دارم اگر در این مملکت سه دولت برای یک کاری که بر خلاف مصالح مملکت باشد استعفا بکنند

ص: 425

ما همه چیز خودمان را که از دست داده ایم بدست خواهیم آورد (صحیح است) دولتها باید در عمل متأثر باشند نه در قلب وقتی که من در قلب متأثر باشم ولی هیچ کاری انجام ندهم آن تأثر من هیچ فایده ندارد (صحیح است بسیار صحیح است) و اما راجع به این قضیه قانون اساسی ما مقرراتش این است که هرکس را توقیف می کنند در ظرف بیست و چهار ساعت باید به او بگویند که به چه دلیل توقیف شده ای نسبت به این توقیف شدگان این را نکردند و یک عده را هم که چندین ماه نگاه داشتند و بعد مرخص کردند لااقل به آنها باید بگویند که آنها را به چه دلیل توقیف کرده اند اگر دلیل نداشت چرا چندین ماه آنها را نگاه داشتند اگر دلیل داشت چرا بدون محاکمه آنها را مرخص کردند این است که بنده عرض می کنم اگر متفقین و دول مجاور که دوست ما هستند به آنچه که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ما فرموده که: «الملک بیقی بالکفر ولا يبقى مع الظلم» عقیده ندارند بایستی به حرفهای فلاسفه اروپائی عقیده داشته باشند که می گوید «فاتحین حقیقی آنهائی هستند که عدالت طلبند و دیگران مثل سیلهائی هستند که در گذرند این عقیده «روسو» است که می گوید :

Les Veritables Conguepants,

Sont ceaxgui Savent Fair des Lois, Les Sont comme Les torrent entsgui Pssent autres,

متفقین ما که امروز از هر حیث به پیروزی رسیده اند دیگر آن نگرانیهائی که در اول جنگ داشتند ندارند، نگرانی های آنها این بود که در این مملکت ستون پنجمی باشد حالا دیگر ستون پنجم کجا است متفقین ما شاید الان به برلن هم رسیده باشند این است که از این جهت بنده استدعا می کنم جناب آقای وزیر امور خارجه توجه مقامات عالیه دول دوست و مجاور ما را جلب بکنند و به آنها عرض بکنند، حالی بکنند که ملت ایران همیشه دوست صمیمی و فداکار دول متفق خودش بوده و انتظار دارد در این موقع به این اشخاص کمال مساعدت را بفرمایند و هر چه زودتر این اشخاص را رها کنند به جهت اینکه اشخاصی که در زندان نرفته اند نمی دانند آنهائی که در زندان هستند چه صدماتی متحمل می شوند اینها بعضی هاشان به من

ص: 426

نوشته اند که همه چیز خودشان را از دست داده اند (صحیح است)

بعضی ملاحظات درباره بازداشت شدگان

در خاتمه ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد :

1 - مقامات متفقین دو بار به توقیف دسته جمعی اشخاص و رجال ایرانی مبادرت کردند دفعه اول در سال 1321 که تعداد توقیف شدگان شصت تا 80 نفر بود که از آن جمله اند: آقایان سرلشکر زاهدی، سبوحی فرزند آقای حاج میرزا عبدالله واعظ آزادی عضو چاپخانه مجلس، نامدار حسام وزیری و... و دفعه دوم در شهریورماه 1322 که تعداد توقیف شدگان 164 نفر و از طبقات مختلفه بوده اند و بین آنان چهار نفر از بانوان و یک طفل بوده است که ما اسامی یک یک آنان را ذکر کرده ایم.

2 - محل بازداشت مدتی در خارج از شهرستان اراک و مدتی در محل بیمارستان پانصد تخت خوابی طهران بوده است - سرلشکر زاهدی مدتی در خارج از ایران بازداشت بود و پنج نفر از زندانیها که از جمله آنان حضرت آیة الله کاشانی بود منفرداً در محل جداگانه ای تحت نظر بودند و نیز پاره از آنان در طی مدت توقیف برای اجرای تحقیقات بوسیله مأمورین شور وی موقتاً به رشت اعزام می شدند.

3 - در انتخابات دوره چهاردهم طهران حضرت آیة الله کاشانی که از

مدتی قبل از شروع انتخابات در بازداشت بودند آرای زیادی بدست آوردند بطوری که نماینده چهارم تهران گردیدند لکن بنا به دستور دولت سهیلی یا بر طبق تمایل مقامات متفقین از اعلام آن در رادیو و جراید خودداری گردید .

4 - شهرت دارد که از بازداشت شدگان، هنگام آزادی تعهد می گرفتند که هیچگاه علیه منافع انگلستان در ایران عملی انجام ندهند. گروهی چنین تعهدی سپردند و بدیهی است بعدها به مقامات عالی و پستهای مهم گمارده شدند. آنان که چنین تعهدی نسپردند، هیچگاه پست مهم دولتی احراز نکردند.

ص: 427

ص: 428

جنگ و اشغال کشور چه عوارضی با خود داشت

بطوریکه قبلاً ملاحظه شد، رضا شاه ناگزیر از سلطنت استعفا داد و کلیه حقوق و دارائی خود را به ولیعهد واگذار کرد. رضاشاه پس از استعفا تهران را ترک گفت. ابتدا به اصفهان، یزد، کرمان و آنگاه به بندر عباس رفت. در آنجا انگلیسیها او را همراه با افراد خانواده سوار کشتی کردند و به جزیره موریس واقع در مغرب اقیانوس هند اعزام داشتند. رضاشاه مدتی در آنجا و سپس در ژوهانسبورگ زندگی میکرد تا اینکه فوت نمود. پس از فوت، جنازه او را به مصر انتقال دادند و در آنجا به امانت گذاردند تا در فرصت مناسبی به ایران حمل کنند.

در خلال این احوال جنگ دوم جهانی نیز با شکست دول محور پایان یافت و اوضاع سیاسی و اقتصادی دنیا تیز آرام آرام بهبود می یافت ولی مردم ایران که پس از سالها حکومت دیکتاتوری و سپس ناآرامی، قحط و غلا و بیماری (1) ناشی از جنگ و اشغال کشور، انتظار داشتند از حداقل سکون و آرامش سیاسی، آسایش و رفاه و دیگر حقوق انسانی بهره مند شوند، نتوانستند به آرزوی خود دست یابند. زیرا شورویها پس از پایان جنگ برخلاف پیمان سه جانبی تا مدتی ایران را تخلیه

ص: 429


1- از جمله بیماریهائی که در دوران اشغال ایران خیلی زود همه گیر شد و بسیاری از مردم به آن مبتلا شدند، بیماری تیفوس بود این بیماری که تلفات سنگینی با خود داشت، جمع کثیری از هموطنان ما بخصوص جوانان و نوجوانان را از زندگی محروم ساخت.

نکردند. در این گیر و دار مسأله آذر بایجان روی داد. سپس واقعه جنوب و کشتار سمیرم حادث شد. آنگاه سوء قصد به شاه در دانشگاه و در پی آن جلوگیری از فعالیتهای سیاسی بروز نمود. در طول این فاصله انتخابات دوره های 14 ، 15 و 16 مجلس شورای ملی که با مداخله دولت و متنفذان محلی همراه بود، انجام شد. مجلس مؤسسان و مجلس سنا تشکیل گردید. شاه جدید که به سوی خودکامگی می رفت، اختیاراتی بیش از گذشته بدست آورد از سوی دیگر بر آگاهی مردم در باره مظالم شرکت نفت و قدرتهای حامی او افزوده شد. شور و هیجان عمومی برای استیفای حقوق ملی از شرکت نفت انگلیس و ایران که جبهه ملی رهبری آن را به عهده داشت هر روز دامنه وسیع تری می یافت.

همزمان با ادامه مبارزه با شرکت نفت، در بار تصمیم گرفت جنازه شاه سابق را به ایران آورده و در آرامگاه خصوصی طی تشریفاتی خاص بخاک بسپارد. پیش از آنکه به شرح واقعه اخیر بپردازیم مروری بر زندگی شاه سابق به هنگام عزیمت از ایران و دوران اقامت او در موریس و ژوهانسبورگ می کنیم.

ابتدا به بخشی از کتاب «سر کلار مونت اسکراین» تحت عنوان «جنگ جهانی در ایران» که در شماره 629 مجله سپید و سیاه مورخ 9 مهرماه 1344 درج شده می پردازیم. لازم به یادآوری است که نویسنده کتاب در جنگ جهانی اول کنسولیار انگلیس در کرمان بوده است. وی که به زبان فارسی آشنائی کامل دارد در سال 1320 که نیروهای شوروی و انگلستان ایران را مورد حمله قرار دادند و منجر به استعفای رضاشاه گردید در هند شاغل پست مهمی بود. در این زمان به او از طرف نایب السلطنه هندوستان مأموریت داده شد که پادشاه مستعفی ایران و همراهان را تا جزیره موریس همراهی کند .

اسکراین بعدها کنسول و سپس مستشار سفارت کبرای انگلیس در تهران شد. وی پس از عزیمت از ایران خاطرات خود را در کتابی به نام «جنگ جهانی

ص: 430

در ایران» منتشر کرد. در بخشی که مربوط به اعزام شاه سابق به جزیره موریس است، چنین می خوانیم :

شاه مستعفی ایران را به تبعیدگاه موریس بردم

«کشتی بخاری که رضاشاه و همراهان در بندر عباس سوار شدند یک کشتی چهار هزار تنی بنام «بندرا» بود که در 27 سپتامبر 1941 بصوب بمبئی رهسپار شد. در این هنگام محافل دولتی و سیاسی لندن و دهلی راجع به سرنوشت پادشاه مستعفی ایران نگران بودند و مرتباً با یکدیگر تلگراف مبادله می کردند که با شاه و یازده نفر اعضای خانواده و هشت نفر همراهانش چه بکنند؟

ظاهراً رضاشاه در ابتدا مایل بود مدتی در هندوستان اقامت کند ولی حکومت هندوستان شدیداً با این نظر مخالفت کرد زیرا در آن زمان اوضاع جنگ به منتها درجه وخامت رسیده و امپراتوری انگلیس در زمین و دریا و هوا بشدت تهدید می شد و در همان حال مسلمانان هند نیز دست به اغتشاش زده بودند و احتمال قوی می رفت که اگر پادشاه قدیمی ترین کشور مسلمان جهان که بنظر مسلمین به زور اسلحه از سلطنت خلع شده بود قدم به خاک هندوستان گذارد و در بمبئی و کلکته یا در هر شهر بزرگ دیگر هندوستان ظاهر شود تظاهرات عظیمی از طرف مسلمانان هند بوقوع پیوندد و خونریزی شدیدی رخ دهد.

بعلاوه در آن زمان دولت انگلستان که به خاک ایران حمله کرده بود نمی توانست پادشاه مستعفی این کشور را که ممکن بود هسته مقاومتی در برابر مقاصدش تشکیل دهد در زمان جنگ آزاد بگذارد. پس می بایست یک تبعیدگاه دورافتاده و راحت برای پادشاه ایران یافت ولی چنین محلی به آسانی یافت نمی شد مسأله حمل و نقل در آن زمان بسیار مشکل و وقت هم تنگ بود. باین جهت هنگامی که سر بید کلیفورد حکمران انگلیسی جزیره موریس در حل این مسأله غامض پیشقدم شد و پیشنهاد کرد که وسائل اقامت پادشاه ایران را در آن جزیره دور

ص: 431

افتاده فراهم سازد محافل دولتی و سیاسی لندن و دهلی نفسی براحتی کشیدند. ولی برای همراهی شاه و همراهانش یک کارمند عالیرتبه انگلیسی که به زبان فارسی آشنائی کامل داشته و بتواند رابط بین مقامات انگلیسی و پادشاه مستعفی ایران باشد لازم بود.

نخستین مأموریت این شخص این بود که در وهله اول به ایشان بگوید که نخواهند توانست در بمبئی از کشتی پیاده شوند و باید چند روز در میان دریا در کشتی «بندرا» باقی بمانند تا کشتی مسافری بزرگتری یافت شود و آنان را به جزیره موریس ببرد این وظیفه مشکل از طرف نایب السلطنه هندوستان به من که در سابق در ایران مأموریت داشته و زبان فارسی را بخوبی می دانستم واگذار گردید و چون در آن زمان شغل مؤثری در دستگاه حکومتی هند نداشتم به من مأموریت داده شد تا شاهنشاه ایران را تا جزیره موریس همراهی کنم و سپس در هفته های اول اقامت خاندان سلطنتی ایران در آن جزیره بعنوان مشاور و مترجم و عضو رابط به حکمران جزیره کمک نمایم زیرا همه می دانستند که اعلیحضرت رضاشاه زبان خارجی نمی داند و با اینکه چند تن از همراهان بزبان انگلیسی آشنائی داشتند معذلک وجود یک مترجم مورد اطمینان که ضمناً تبعه انگلیس هم باشد اهمیت زیاد داشت.

دو نفر از همکارانم که سابقاً در ایران مأموریت داشتند مرا به اهمیت شغل جدیدم واقف نموده بخصوص تأکید کردند که تا وقتیکه کشتی حامل شاه در دریای آزاد بین بمبئی و موریس مشغول بحر پیمائی است اختفای کامل درباره محل بعمل آید. ضمناً محافل دولتی انگلیس بمنظور منحرف ساختن توجه روزنامه نگاران شایع کردند که پادشاه مستعفی ایران از طریق زاهدان عازم کویته شده است. به هیچیک از سرنشینان کشتی بند را حتی ناخدای آن اجازه پیاده شدن به ساحل داده نشد و کشتی مزبور در فاصله ده کیلومتری ساحل بمبئی مدت یکهفته در دریا لنگر انداخته بود تا اینکه سرانجام یک کشتی مسافر بری یازده هزار تنی بنام «برمه» متعلق به شرکت کشتیرانی هندرسون برای انتقال پادشاه و خانواده سلطنتی ایران به

ص: 432

جزیره موریس اختصاص داده شد.

من صبح روز اول اکتبر 1941 به کشتی بندرا رفتم و احکام انتصاب خود را به ناخدای آن ارائه دادم و ناخدا مرا به پادشاه سابق ایران معرفی کرد و مرا با معظم له تنها گذاشت. رضاشاه پهلوی هنوز ابهت و صلابت خود را داشت ولی در چشمان او حالت سردار جنگجوئی که در صحنه نبرد شکست خورده است خوانده می شد. این ملاقات را که بدون تردید برای شاه ایران بسیار سخت و شکنجه آور بود معظم له با متانت و بردباری فوق العاده ای تحمل کرد رضاشاه از طرز پذیرائی و رفتار کارکنان کشتی بند را اظهار عدم رضایت کرد و بوسیله من تلگرافهای اعتراض آمیزی به نایب السلطنه هندوستان، نخست وزیر انگلیس و اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی به تهران مخابره کرد و تا آخرین دقیقه منتظر پاسخ مساعد بود ولی متأسفانه در آن زمان اوضاع جنگ به منتها درجه وخامت رسیده بود و کابینه جنگی انگلستان نمی توانست نظر خود را تغییر دهد.

روز ششم اکتبر که کشتی بندرا در اسکله بمبئی پهلو گرفت و مسافرین آن به کشتی برمه منتقل شدند روز بسیار بدی بود در این روز رضاشاه بسیار عصبانی بنظر می رسید و چندین بار به من اظهار داشت اگر می دانستم مرا به جزیره موریس خواهند برد هرگز سوار کشتی «بندرا» نمی شدم. همان روز کشتی برمه لنگر کشید و رهسپار موریس گردید. من سخت برای شاهنشاه سالخورده ایران متأسف بودم و وقتی او از عرشه کشتی به ساحل بمبئی که بتدریج از نظر دور می شد می نگریست من بخوبی می توانستم احساسات و تأثرات وی را درک کنم. عزیمت از بمبئی شاید بیش از ترک خاک ایران در بندرعباس در شاه ایران تأثیر کرده بود زیرا در آن هنگام رضا شاه گمان میکرد او را به محل خوش آب و هوائی می برند که دوران تقاعدش را به آرامی بگذراند ولی اکنون میدید که کلیه این تصورات نقش بر آب شده و او را به تبعید گاهی در انتهای دنیا سوق می دهند.

مسافرت سه هزار کیلومتری از بمبئی تا جزیره موریس ده روز بطول انجامید و بدون حادثه گذشت. کشتی برمه از دور بوسیله ناوهای جنگی نیروی دریائی

ص: 433

سلطنتی حمایت می شد زیرا کشتی مزبور مانند سایر کشتی های انگلیسی در معرض تهدید اژدر افکنهای دشمن قرار داشت. هر روز صبح رضاشاه مرا احضار کرد و ساعتی را در حضور معظم له شرفیاب بودم گاهی اوقات پادشاه ایران در سالن بزرگ کشتی می نشست و با یکی از پسرانش که بحالت خبردار و احترام کامل در برابرش می ایستادند گفتگو می کرد و وقتی هم که من شرفیاب می شدم میشدم بیشتر درباره وقایعی که منجر به هجوم نیروهای خارجی به ایران و استعفایش شد صحبت می کرد و اشتباه انگلیسها را در اینکه وی را قبلاً در جریان حوادث نگذاشته بودند متذکر می شد. استدلال رضاشاه کاملاً شبیه نظریات فرزند برومندش اعلیحضرت محمدرضا شاه در کتاب مأموریت برای وطنم بود و عقیده داشت اگر انگلیسها منظور اصلی خود را با وی در میان گذارده بودند وقایع غم انگیز شهریور 1320 رخ نمی داد. در خلال این گفتگوها من دور اندیشی نایب السلطنه هند را در انتخاب مأموری مانند من که با جریانات مزبور هیچگونه ارتباطی نداشتم تحسین کردم زیرا در برابر هزاران سئوال پادشاه مستعفی ایران من واقعاً می توانستم ادعا کنم که از حقیقت ماجرای حمله به ایران بی اطلاعم. معذلک رضاشاه نسبت به من سوءظن داشت و مرا به چشم مأمور ساده که فقط بعلت دانستن زبان فارسی بعنوان مترجم و عضو رابط برگزیده شده نگاه نمی کرد ولی باید اذعان کنم چه در طول مدت سفر و چه در مدت اقامت در جزیره موریس با من با نهایت احترام رفتار کرد.

سرانجام پس از ده روز بحر پیمائی کشتی ما در پورت لوئیز بندر اصلی و پایتخت جزیره موریس لنگر انداخت و حکمران جزیره سر بید کلیفورد با لباس تمام رسمی به عرشه کشتی آمد و به شاهنشاه ایران خوش آمد گفت و به اطلاع معظم له رسانید که ترتیب اقامت و استراحت ایشان و همراهان در جزیره موریس داده شده و یک ویلای سه طبقه در محله موکا واقع در بهترین حومه شهر با باغچه آن برای پذیرائی از خانواده سلطنتی ایران آماده گردیده است. پس از پایان شرفیابی سر کلیفورد به ساحل برگشت و بعد از ظهر آن روز کشتی برمه در اسکله پورت لوئیز

ص: 434

عکس

ص: 435

ص: 436

پهلو گرفت.

هنگامی که رضاشاه و همراهان از کشتی پیاده شدند یک گروهان سربازان محلی برروی اسکله بحالت خبردار ایستاده مراسم احترامات را بجا آوردند. این امر موجب تعجب شدید رضاشاه شد بطوری که در جایش متوقف گردید. رضاشاه در آن روز کت و شلوار خاکستری رنگی پوشیده و کلاه شاپو بسر داشت و مثل این بود که چند لحظه مردد است که با لباس سیویل در برابر گارد احترام چه بکند. پادشاه سالخورده با نگاه افسرده ای به گارد احترام مختصر سربازان بومی جزیره موریس مینگریست و مانند این بود که آنرا با مراسم مجلل نظامی که در دوران سلطنتش در ایران برگزار میشد و شاه با لباس تمام رسمی فرمانده کل قوا از نیروهای نظامی ایران سان میدید و یا با زمانی که در اوج قدرتش به ترکیه سفر کرده و نهایت احترام از طرف میز بانش آتاتورک بعمل آمده می کرد.

سرانجام رضا شاه پس از چند لحظه مکث اشاره ای به پسر ارشدش شاهپور علیرضا کرد و در حالی که پنج شاهزاده ایرانی شاه را دنبال می کردند از گارد احترام بازدید بعمل آورد و با اشاره سر به سلام فرمانده گارد پاسخ داد. من در چشمان رضاشاه خواندم که از ادای احترامات نظامی چندان بدش نیامده است.

وقتی اتومبیلهای حامل خانواده سلطنتی ایران به ویلای موکارسید من با کمال تعجب مشاهده کردم که برفراز ویلا پرچم سه رنگ ایران که در وسط آن شیر و خورشید طلائی در نور آفتاب می درخشید در حال اهتزاز است و معلوم شد این پرچم را بانوان انگلیسی مقیم جزیره تحت نظر لیدی کلیفورد بمناسبت ورود شاهنشاه ایران تهیه کرده بودند و این ژست دوستانه و سلیقه تحسین آمیزی که در تزئین ویلا بکار رفته بود موجب رضایت خاطر رضاشاه شد و بوسیله من تشکرات خود را به حکمران جزیره ابلاغ کرد.

من مدت پنج هفته با ناپلئون ایران در تبعیدگاهش که کاملاً قابل مقایسه با سنت هلن بود گذراندم. متأسفانه ما در فصل بدی به جزیره موریس وارد شده بودیم و

ص: 437

بادهای شرقی که از جانب ماداگاسکار و افریقای استوائی میوزید هوا را بسیار گرم و مرطوب کرده بود. با وجود این تمام امکانات برای راحتی پادشاه سابق ایران و همراهانش بکار رفته و علاوه بر ویلای موکا یک ویلای دیگر هم در اختیار همراهان معظم له قرار گرفته بود. بهترین اطبای جزیره مأمور مراقبت از حال مزاجی شاه و خانواده سلطنتی شده و پیشخدمت های مؤدب بسبک فرانسوی در خدمت ایشان بودند. یکی از نگرانیهای رضاشاه وقفه در تحصیل فرزندانش بود به این جهت بهترین معلمین جزیره برای تدریس به شاهزادگان ایرانی تعیین شدند. خانواده سلطنتی خودشان دارای سه دستگاه اتومبیل آمریکائی بودند که از تهران همراه آورده بودند یک اتومبیل اسپورت دو نفره انگلیسی هم من در بمبئی برای والاحضرت شاهدخت شمس و همسرشان ابتیاع کرده بودم خانواده سلطنتی با آزادی کامل می توانستند از گردشگاه ها و نقاط دیدنی جزیره که چندان دور نبودند استفاده کنند، ولی حالت مزاجی رضاشاه از هنگام استعفا به بعد رو به بدی می رفت.

او سرداری شکست خورده و گرفتار خاطرات گذشته اش بود و حتی اگر آب و هوای جزیره موریس بهتر هم بود فرقی برای شاه ایران نداشت و روز به روز او ضعیف تر و رنجورتر می شد. به این جهت پس از دو سه هفته اقامت در موریس رضاشاه تقاضای انتقال به محل بهتری را نمود و این تقاضا در بهار سال 1942 مورد قبول دولت انگلیس قرار گرفت و به اتفاق اعضای خانواده سلطنتی به جوهانسبورگ واقع در افریقای جنوبی که دارای آب و هوای نسبتاً خشک و شبیه تهران است منتقل گردید و معظم له در ژوئیه 1944 در همان شهر در گذشت...»

***

در اینجا آن بخش از کتاب «سر کلارمونت اسکراین» که مربوط به انتقال رضاشاه و خانواده او به جزیره موریس و سپس ژوهانسبورگ است، تمام می شود، ولی روزهای ملال آور دیکتاتور دیروز و تبعیدی امروز، چگونه می گذشت و او در طی هر لحظه به چه مسائلی می اندیشید و در چه رنج جانسوزی بسر می برد، خود

ص: 438

بحثی جداگانه دارد که بعداً از زبان یکی از افراد خانواده اش (شمس پهلوی) تعریف می کنیم.

اما پیش از شرح و بیان آن روزهای ملال آور که بی تردید معلول سالها ظلم و جور و ستم و حق کشی و در بند نگهداشتن ملتی بوده برای آنکه خوانندگان به عمق کابوسی که رضاشاه در چنگال آن اسیر بود، واقف شوند متذکر می شود اگر نقاش ماهری وجود داشت و قادر بود زندگی روزانه رضاشاه را پس از وقایع 1320 ترسیم نماید و یا هنر فیلم و سینما تا به آن اندازه پیش رفته بود که میتوانست درون وجود آدمیان رسوخ کند و آنچه را که در مغز و فکر انسانها می گذرد، ضبط کند و به نمایش بگذارد، با اینحال توانائی آنرا نداشت که جز بخشی از احساسات درونی انسان را در معرض دید دیگران بگذارد. با این توضیح به یقین خوانندگان تا حدودی می توانند شمائی نیم روشن نزد خود ترسیم نمایند و دریابند که هر ثانیه از زندگی رضاشاه بر او چگونه گذشته و با چه التهاب جانسوزی درگیری داشته و با چه کابوسی دست به گریبان بوده است. شاید بتوان بیت زیر را تا حدی وصف الحال آن روزهای فرو رفته در خلا تنهائی و پریشانی شاه مستعفی دانست که می گوید :

امروز هم گذشت بهر سختئی که بود *** در انتظار محنت فردا نشسته ایم

به همین چند جمله بسنده می کنیم و مطلب را با بیتی از صائب تبریزی دنبال می نمائیم :

آنچنان گرم است بازار مکافات عمل *** چشم اگر بینا بود هر روز، روز محشر است

استعفا از سلطنت و آخرین روزهای زندگی در تبعید

اشاره

درباره زندگانی ملال آور شاه طی دوران تبعید مطالب و مقالات بسیاری

ص: 439

نوشته شده و هر یک شمه ای از آن را بر شمرده اند. از میان این همه، ما نوشته شمس پهلوی و ایزدی را که نفر اول دختر رضا شاه و دیگری از درباریان بوده و تا آخرین لحظات حیات با وی بسر می برده است برگزیدیم. نوشته این هر دو در کتاب «مردان کیان» که منوچهر رجائی آن را گرد آورده و در سال 1334 شمسی در تهران انتشار یافته چاپ شده است. اینک نوشته شمس پهلوی :

«واقعۀ شهریور اگر برای همۀ هم میهنان عزیز من حادثه ای غیر مترقبه و غم انگیز بود برای من و اعضاء خانواده ام یک صاعقه ناگهانی بود.

من نمی دانم چگونه پریشانی و و آشفتگی روح خود را در این ایام تشریح کنم و با چه قلمی آنچه در آن روزها بر ما گذشت بیان نمایم؟

همان بهتر که ازین گفتگوی ملال انگیز بگذرم و فقط مجملی از آنچه اکنون از آن روزگاران بخاطر دارم و شاید از لحاظ روشن شدن تاریخ مفید باشد در آغاز این یادداشتها بنویسم سپس به تشریح آخرین روزهای حیات پدرم که دور از وطن و دور از یار و دیار در غربت بسر رسید بپردازم و این موضوع را که هنوز برای اغلب هم میهنان من مجهول است روشن نمایم.

سعى من اینست که در این مورد احساسات فرزندی خود را دخالت نداده و حتی الامکان آنچه را با چشم خود دیده و با گوش خود شنیده و یا بر آنها علم و یقین قطعی دارم برشته تحریر در آورم و ارمغان هم میهنان عزیز خود سازم.

بیاد دارم آن روزها که یادداشت هائی از طرف دو دولت بزرگ همسایه به دولت ایران داده می شد از زبان پدر خود شنیدم که می فرمودند: «در این کشور امنیت موجود است و دولت کاملاً بر اوضاع مسلط است من هیچوقت اجازه نمی دهم و نخواهم گذاشت که ایران مرگزفتنه و فساد برعلیه متفقین شود.» مکرر به وزیران خود دستور می دادند: «این حقیقت را خاطر نشان نمایندگان روس و انگلیس نمائید و به آنها بفهمانید در ایران خطری که منافع آنها را تهدید کند وجود ندارد و نمی تواند هم وجود پیدا کند.»

ص: 440

من چون دور از جریانات سیاسی بودم نمیتوانم و قصد آن هم ندارم که تاریخ تمام وقایعی را که منجر به حادثه شهریور 1320 گردید به تفصیل بنویسم.

ولی آنچه آن ایام از قصد و نیت پدر بزرگوار خود اطلاع داشتم و و بعداً هم مکرر از زبان خود ایشان شنیدم هدف اعلیحضرت فقط حفظ بیطرفی ایران و دور نگاهداشتن این کشور از هر گونه تحریکات اجانب بود و اینطور تصور میکردند که متفقین هم به این سیاست بیطرفی دولت ایران احترام خواهند گذاشت و هرگز باور نمی کردند وجود چندتن کارشناس آلمانی در ایران که اثر یادداشت های متفقین دستور محدود کردن عدۀ آنها را هم داده بودند موجب نقض بیطرفی ایران و تجاوز نیروهای شوروی و انگلستان بمرزهای کشور گردد و در حقیقت از نقشه های واقعی آنها که بعداً معلوم شد استفاده از راهها و راه آهن و وسائل ارتباطی ایران بود بی خبر بودند. حالا چرا آنها مقصود باطنی خود را از ابتدا مکتوم بودند و چرا چنان شد و چنان کردند که همه از آن آگاهیم این رازیست که هنوز اسرار آن بر من پوشیده است ولی بالاخره روزی آشکار خواهد شد و نسلهای آینده کشور از آن آگاه می شود.

در هر صورت تجاوز نیروهای شوروی و انگلستان به مرزهای ایران کاملاً برای پدرم غیر منتظره و ناگهانی بود و بامداد روز چهارم شهریور هزار و سیصد و بیست وقتی از این ماجرا آگاه شدند تنها متأثر نبودند بلکه کاملاً متعجب هم بودند شنیدم همان روز به هیأت دولت گفته بودند «ما سر جنگ با همسایگان خود نداریم» و دستور عدم مقاومت به سربازان ایران دادند و فرمودند «بروید و ببینید مقصود باطنی آنها از این حمله ناگهانی چیست و چه می خواهند؟»

با اینکه ارتش ایران دست از مقاومت کشیده بود معهذا خبرهای غم انگیزی از بمباران شهرهای بی دفاع می رسید. اوضاع آن به آن رو بوخامت می رفت و بیم و هراس مردم و نگرانی خاطر شاه بیشتر می شد. در این موقع آقای جم را احضار فرمودند و امر کردند که به اتفاق خانواده سلطنتی بسوی اصفهان

ص: 441

عزیمت نمایند و همان لحظه به ما هم اطلاع داده شد که آماده سفر شویم. ما که هنوز غرق بهت و حیرت بودیم وقتی از فرمان ایشان آگاه شدیم همه دچار تأثر و اندوه عجیبی شدیم. فکر می کردم لابد خطر بزرگی پیش آمد کرده که عزیمت فوری ما را از تهران ایجاب نموده است با این همه هیچیک مایل نبودیم شاه را در آن هنگامه تنها گذاریم و با کمال اکراه خود را برای سفری که از غایت و نتیجه آن آگاه نبودیم آماده کردیم و بسوی اصفهان رهسپار شدیم.

***

هنگام شب بود که وارد اصفهان شدیم و در منزل فرمانده پادگان اصفهان سرتیپ شعری فرود آمدیم آن شب را در بیم و اندوه بسر بردیم در حالی که تا صبح هیچیک دیده بر هم نگذاشتیم و بر سرنوشت نامعلوم و عاقبت وطن خویش می اندیشیدیم. فردای آن روز به منزل کازرونی نقل مکان نمودیم.

ساعات و دقایق با کندی و تلخی می گذشت و هر آن با کمال بی صبری منتظر دریافت خبری از تهران بودیم متأسفانه خبرهای راست و دروغی هم که به ما میرسید همه بد بود و بر اضطراب و تزلزل خاطر ما می افزود.

***

روز 25 شهریور هنگامی که پیچ رادیو تهران را باز کردیم ناگهان خبر

استعفای شاه را شنیدیم.

هنوز نمی توانستیم باور کنیم که آنچه شنیدیم حقیقت داشته باشد. از آقای جم خواهش نمودیم که بوسیله تلگراف از تهران کسب خبر نماید و آقای جم به تلگرافخانه رفته و پس از بازگشت به ما اطلاع دادند که شاه بطرف اصفهان حرکت کرده اند.

بعد از ظهر والاحضرت های شاهپور و آقای جم به اتفاق آقای امیر نصرت اسکندری که آن زمان استاندار اصفهان بود و آقای سرتیپ شعری فرمانده پادگان اصفهان برای استقبال بخارج شهر عزیمت نمودند و ما همچنان در انتظار زیارت شاه دقیقه شماری می کردیم.

ص: 442

ساعت 5 بعد از ظهر بود. من در ایوان ایستاده و از انتظار سخت ملول بودم. ناگهان دیدم اتومبیل ناشناسی وارد عمارت شد و جلوی پله ها ایستاد و اعلیحضرت پدرم از آن پیاده شد. (چون اتومبیل ایشان در بین راه خراب شده بود با اتومبیل استاندار اصفهان وارد شدند) من فوراً از پله ها پائین دویده و به استقبال شتافتم. آثار خستگی و غم از چهرۀ ایشان کاملاً نمایان بود و بقدری خسته و افسرده بودند که هنگام بالا آمدن از پله ها بکلی به من تکیه کردند و من ایشان را در حقیقت از پله ها بالا بردم. از روز 4 شهریور تا تا آن روز اعلیحضرت فقید دقیقه ای استراحت نکرده و 21 شب تمام بود که دیده بهم نگذاشته بودند.

اعلیحضرت را به اتاقی که برای پذیرائی و استراحت ایشان تخصیص

داده شده بود راهنمائی کردم. همه افراد خانواده گرد شاه جمع شدند. هیچکس سخنی نمی گفت و غم و اندوه از همه دیده ها می بارید.

اعلیحضرت همایونی با لحنی ملاطفت آمیز بهمه ابراز تفقد فرمودند و

اظهار داشتند غصه نخورید غصه آدم را خورد می کند صبور و بردبار باشید.

با وجود 21 شب بیخوابی در اصفهان هم اعلیحضرت بهیچوجه به فکر استراحت نبودند و بیشتر اوقات در ایوان قدم میزدند و اغلب به مأمورین و اشخاصی که شرفیاب می شدند درباره ادامه اصلاحات گفتگو می کردند و به آقای جم دستور داده بودند که گوش به خبرهای رادیوهای جهان داده و خلاصه خبرها را به اطلاع ایشان برسانند.

آن روزها رادیوهای خارجی دربارۀ پولهای ایشان در بانکهای بیگانه

گفتگو می کردند و رادیو تهران اطلاع می داد که در مجلس گفتگو از جواهرات سلطنتی در میان آمده است.

اعلیحضرت فقید پس از اطلاع از این خبرها خنده تلخی نموده فرمودند: «من فقط سه لیره و کسری در بانک سوئیس دارم و آنهم باقی مانده پولیست که برای خرج تحصیل ولایتعهد در بانک سوئیس گذارده بودم» ولی هیاهو درباره جواهرات سلطنتی ایشان را متأثر ساخته بود و می فرمودند: «شاید تنها در زمان

ص: 443

من بوده که حتی یک سنجاق از جواهرات سلطنتی عیب نکرده باشد» (1) و متأسف بودند چرا آنهایی که از جریان تحویل و تحول جواهرات سلطنتی به بانک ملی آگاهند قفل خاموشی بر لب زده اند و افکار عمومی را روشن نمی کنند.

در روز چهارم شهریور که خبر حمله نیروهای متفقین به ایران رسیده بود یکی از اقداماتی که به دستور اعلیحضرت شاه فقید صورت گرفت تحویل جواهرات سلطنتی بخزانه بانکملی بود در آن روز جواهرات سلطنتی که الماس معروف دریای نور و تاج مکلّل پهلوی هم در شمار آنها بود و در عمارت موزه سلطنتی نگاهداری میشد با حضور آقای جسم وزیر دربار و آقای عضدی معاون وزارت دارائی و آقای وارسته و مرحوم مؤید احمدی نماینده مجلس شورایملی و رؤسای بیوتات و موزه سلطنتی صورت برداری شده بود و پس از تطبیق دقیق با صورتهای

موجود و ثبت شده سابق تحویل بانکملی شده بود.

معهذا اعليحضرت فقید پس از اطلاع از گفتگوی راجع به جواهرات در تهران به آقای جم مأموریت دادند که به مرحوم فروغی نخست وزیر وقت تلگراف نمایند که مجدداً رسیدگی با حضور نمایندگان مجلس بعمل آید و پس از تلگراف آقای جم برای انجام این کار به تهران رفتند و پس از رسیدگی دقیقی که با حضور نمایندگان منتخب مجلس شورای ملی بعمل آمد و معلوم شد همانطور که اعلیحضرت فقید فرموده بودند یک سنجاق هم از جواهرات کم و کسر نشده (2) ، بار دیگر به اصفهان مراجعت کردند.

موضوع قابل تذکر دیگری که در اصفهان روی داد، واگذار کردن املاک

و دارائی بود که آقای دکتر سجادی وزیر کنونی دارائی و آقای قوام شیرازی برای انجام یافتن این مقصود به اصفهان آمده بودند.

خوب بیاد دارم که اعلیحضرت فقید پس از امضاء کردن سندهای مربوط

ص: 444


1- طبق گزارش رسمی رئیس اداره بیوتات سلطنتی و رسیدگی هائی که شده در جواهرات سلطنتی تصرفاتی شده که در جلد چهارم این تاریخ شرح آن داده شده است.
2- در این مورد خلاف واقع نوشته است.

اظهار کردند: «واگذار کردن دارائی و اموال برای من بقدر پشیزی اهمیت ندارد تأسف من اینست که اجانب بر این کشور مسلط شدند سازمان مملکت را برهم زدند اصلاحاتی را که برای سعادت ملت و مملکت شروع شده بود متوقف کردند.»

***

من در تمام این مدت دچار احساسات غریبی بودم می دانستم بزودی اعلیحضرت فقید مجبور به ترک وطن خواهند شد و بسوی یک سرنوشت مبهم و نامعلومی که هیچکس جز خدا از راز آن آگاه نیست رهسپارند و در ضمن اقداماتی که برای تهیه وسائل این سفر نامعلوم میشد متوجه شدم که اعلیحضرت میل دارند که من و والاحضرت شاهدخت اشرف خواهرم در تهران باقی بمانیم.

اندیشه دوری پدر و تنها گذاشتن او در غربت آتش به جانم می زد. چند شب تا صبح خواب از چشم من فراری بود و هر وقت فکر می کردم که بزودی دیدار پدر محروم می گردم بغض گلویم را فشار میداد پیش خود می گفتم شاید من بتوانم در این سفر عجیب و در غربت مونسی برای پدر خود بوده و از غم و رنج او تا حدی بکاهم بالاخره تصمیم گرفتم در این سفر شرکت کنم.

مترصد فرصتی بودم که این اجازه [را] حاصل نمایم بالاخره این فرصت بدست آمد و خواهش دل خود را با ایشان در میان نهادم و استدعا کردم اجازه دهند من هم در این سفر همراه باشم. فرمودند به تو خوش نمی گذرد همین جا بمان ولی پس از پافشاری و اصرار من بالاخره موافقت نمودند که منهم جزو مسافرین باشم.

زاد و توشۀ سفر فراهم شده بود و از جمله شش دست لباس شخصی در اصفهان برای اعلیحضرت خریده بودند که هیچیک از آنها قابل پوشیدن نبود و روز 30 شهریور از اصفهان بطرف یزد حرکت کردیم از ماجرای غم انگیز لحظات وداع سخنی نمی گویم ولی از تذکر یک لحظه غم انگیزی که خاطره آن هیچگاه از ذهن من محو نخواهد شد نمی توانم گذشت و آن لحظه ای بود که شاه برای آخرین بار وارد اتاق والاحضرت شهناز شد و او را در آغوش گرفت .

در اینجا بود که همه برای نخستین بار دیدیم شاه گریه می کند. هنگامی

ص: 445

که از اتاق والاحضرت شهناز بیرون می آمدند چنان آثار غم و غصه در چشمان شاه نمایان بود که من از مشاهده آن بی اختیار لرزیدم.

***

مقارن ظهر بود که به شهر نائین وارد شدیم و در بالاخانه محقری که محل پاسگاه ژاندارمری بود برای صرف غذا جمع شدیم. در آنجا اعلیحضرت نگاهی به والاحضرت های شاهپور نموده فرمودند: «این بچه ها بچه شیر یا ببرند که باید از وطن خود خارج شوند؟» آقای جم گفت: «قربان شیر و ببر نیستند ولی بچه شیرند.»

پس از صرف ناهار بطرف یزد به راه افتادیم.

دریزد

آغاز شب بود که وارد یزد شدیم و در منزل آقای هراتی که بنای نوسازی مشتمل بر بیرونی و اندرونی بود و همچنین خانه فرماندار آنروز یزد آقای سرهنگ پاشاخان مبشر فرود آمدیم .

اعلیحضرت اشتیاق فراوانی به کسب خبرهای تهران داشتند متأسفانه از رادیو تهران خبری شنیده نمی شد و صدای تهران به یزد نمی رسید و این بیخبری از اوضاع مرکز بر ملالت خاطر شاه افزوده بود.

در یزد نیز مانند اصفهان جمعی از محترمین شهر بدیدن اعلیحضرت آمدند خیلی اظهار نگرانی می کردند و در ملاقاتی که با آقای جم نمودند به ایشان گفته بودند: «می ترسیم با رفتن شاه از ایران نظم و امنیت هم از این کشور برود».

پیشخدمتها و مستخدمین که شنیده بودند سفر دور و درازی در پیش داریم در یزد عدم تمایل خود را برای خروج از ایران آشکار کرده بودند اعلیحضرت همینکه اطلاع یافتند، فرمودند هر کس مایل به بازگشت است به تهران برگردد و چندین بار هم به من فرمودند «من اطمینان ندارم در این سفر به تو خوش بگذرد عقیده دارم به تهران مراجعت کنی.» ولی هر دفعه که این فرمایشات را می کردند اشتیاق من به سفر و بودن در خدمت پدر بزرگوارم بیشتر می شد و بانگاه ملتمسی از ایشان

ص: 446

درخواست می کردم مرا از حضور خود محروم نکنند و مکرر به ایشان عرض کردم که خود را برای تحمل هرگونه رنج و زحمتی در این سفر آماده کرده ام.

واقعه ای که در یزد سربار تمام غمها و آلام ما بود بیماری شاه بود. گوش درد شدیدی با تب به ایشان عارض شده بود. معهذا اعلیحضرت بروی خود نمی آوردند و مخصوصاً هنگامی که با ما بودند کوشش داشتند خود را مسرور و خندان جلوه دهند و ما را سرگرم نمایند.

هنگامی که می خواستیم شهریزد را ترک نموده و بسوی کرمان عزیمت نمائیم بیاد دارم به آقای جم می فرمودند: «از قول من به اعلیحضرت شاه بگوشهر یزد دچار کم آبی است فکری و اقدامی کنید که آب این شهر زیاد شود حیف است اینهمه دشتهای حاصلخیز بواسطهٔ بی آبی بایر بماند».

ظهر در رفسنجان در بنای محقری ناهار خوردیم و اعلیحضرت که دچار

کسالت بودند طبق معمول پس از صرف غذا اندکی استراحت کردند و سپس بطرف کرمان حرکت کردیم .

در کرمان

غروب آفتاب روز دوشنبه 31 شهریور بود که وارد کرمان شدیم. برای محل سکونت ما در کرمان باغ آقای ابوالقاسم هرندی را تخصیص داده بودند که بناهای آن دارای اتاقهای متعدد بود. (1)

در کرمان بیماری و گوش درد اعلیحضرت رو بشدت نهاد و دکتر سرهنگ جلوه رئیس بهداری لشکر که از ایشان عیادت نمودند چند روز استراحت را تجویز کرده بودند ولی نماینده کنسول انگلیس که به ملاقات اعلیحضرت آمده بود خبر ورود کشتی را به بندر عباس داد و بعنوان اینکه کشتی بیش از سه روز در بندرعباس توقف نخواهد کرد اصرار داشت که اعلیحضرت فوراً بطرف بندر عباس

ص: 447


1- در سالهای بعد یکشب در این ساختمان مهمان هرندی بودم و داستانی از اقامت در این ساختمان تعریف کرد .

عزیمت نمایند و این اصرار و تأکید چه بوسیله کنسول و چه مأمورین کنسول تکرار شد بطوریکه یکبار موجب بر آشفتگی خاطر شاه شد و بشدت فرمودند «کجا بروم پنج ریال پول توی جیب من نیست اقلاً باید فرصت داشته باشم که وسائل سفر من فراهم شود از تهران از اعلیحضرت همایونی پول خواسته ام و منتظرم که حواله یا پولی برسد که هزینه سفر نمایم.» در جواب این سخن شاه گفته بودند برای پول نگران نباشید دولت انگلستان مخارج سفر را خواهد پرداخت و بعداً وصول خواهند کرد ولی قبول این امر برای شاه خیلی نامطبوع و دشوار بود و از اینکار امتناع داشتند و چون هنوز نمی دانستند که در انتخاب مقصد و محل اقامت خود در خارج از ایران آزادی ندارند فکر می کردند که به هزینه خود و بطور آزاد و عادی به یکی از کشورهای بیطرف آمریکای جنوبی از قبیل شیلی یا آرژانتین عزیمت نموده و بقیه را دور از غوغای سیاست و ماجراها بگذرانند و یکی از نکاتیکه فکر ایشان را در کرمان بخود مشغول داشته بود انتخاب محل اقامت بود که ابتدا شیلی را در نظر گرفته بودند زیرا می گفتند آب و هوای آن مثل ایران است و بعد آرژانتین را انتخاب کردند در هر حال نظر ایشان این بود که پس از ورود به بمبئی ده پانزده روزی در هندوستان بسر برده و سپس به یکی از این دو کشور که نامبرده شد، مسافرت نمایند.

ما همه خود را مسافر آرژانتین یا شیلی م یدانستیم. کسالت شاه کماکان باقی بود و یکدرجه و نیم تب داشتند.

پس از چهار روز اقامت در کرمان عصر روز چهارم دستور جمع آوری اسباب و اثاثیه را دادند و در همان هنگام صورت ریز کلیه اسباب و اثاثیه و آنچه همراه ما بود نیز برداشته شد و تسلیم مأمورین دولت گردید.

در چند روزی که در کرمان اقامت داشتیم چون هیچ فرش همراه نداشتیم سه قطعه قالی خریدیم که یکی از آن سه قالی بعدها فرش منحصر بفرد اتاق اعلیحضرت پدر بزرگوارم شد و دو فرش دیگر هم مخصوص ما بود.

در روزهائی که در کرمان بودیم گذرنامه اعلیحضرت و ما توسط آقای جم

ص: 448

عکس

ص: 449

ص: 450

تهیه شد و تشریفات گذرنامه چند نفر از همراهان ما هم در بندرعباس انجام گردید.

هنگامی که وسائل عزیمت بطرف بندر عباس فراهم آمد و آماده حرکت شدیم اعلیحضرت آقای جم را احضار فرمودند و پس از ابراز ملاطفت و خداحافظی، به ایشان اجازه بازگشت به تهران دادند. ما وقتی بطرف بندر عباس حرکت کردیم آقای جم در کرمان ماندند ولی همان شب از تهران تلگرافی از اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به آقای جم رسید و در آن تلگراف اعلیحضرت همایونی به آقای تأکید کرده بودند که تا بندر عباس همراه اعلیحضرت فقید باشید و بهمین جهت پس از عزیمت ما از کرمان شبانه آقای جم هم به اتفاق آقای سرهنگ مولوی رئیس ستاد لشکر کرمان بطرف بندر عباس حرکت نمودند و در سیرجان که ما شب را در آنجا فرود آمده بودیم به ما ملحق شدند.

حادثه ای که در سیرجان موجب ملالت خاطر شاه و همه ما شد برگشتن یکی از کامیونهای حامل اثاثیه و مستخدیمن بود که باعث شکستن دست یکی از آشپزها و مجروح شدن یکی دو نفر دیگر شده بود و موجب تأثر و تأسف همه ما را فراهم ساخت.

ساعت 7 بامداد از سیرجان بطرف بندر عباس حرکت کردیم. با اینکه ماه مهر و فصل پائیز بود گرما در منتهای شدت بود و هر چه اتومبیل پیشتر می رفت، شدید تر می شد.

هنگام ظهر در دهکده ای بنام حاجی آباد که از آبادی فقط چند درخت خرما و دوسه اتاق گلی روستائی در آن دیده می شد، فرود آمدیم و در زیر سایه درختان و در آن گرمای نیم روز ناهار خوردیم و پس از ساعتی استراحت که در حقیقت استراحتی در کار نبود بطرف بندر حرکت کردیم هر چه بطرف بندر نزدیک میشدیم گرما بیشتر شدت می کرد.

عرق از سر و روی ما روان بود و عطش شدیدی به ما دست داده بود. ساعت 8 بعد از ظهر وارد بندر عباس شدیم هوا بینهایت خفه و ساکت بود و کوچکترین وزشی در فضا دیده نمی شد. یکی از ساختمان های ارتش و چند خانه

ص: 451

دیگر برای پذیرائی ما معین شده بود و مقدار زیادی شربت لیمو مهیا کرده بودند.

شربتها در همان بدو ورود تمام شد و تا حدی تشنگی ما تخفیف یافت معهذا از شدت گرما و خفگی یارای زیستن نداشتیم و نفسها در سینه تنگی می نمود .

اعلیحضرت برای اینکه پس از آنهمه خستگی و رنج راه شب را آسوده بسر بریم و از وزش نسیم روحبخش دریا استفاده کنیم اجازه فرمودند که با والاحضرتهای شاهپور برای خفتن به کشتی برویم و با اینکه خودشان بواسطه بیماری و نقاهت بیش از همۀ ما احتیاج به استراحت داشتند چون می دانستند آن شب، آخرین شبی است که در خاک وطن می گذرانند فرمودند: من شب را همین جا خواهم ماند.

من و برادران و چندتن از همراهان شبانه وارد کشتی شدیم. آن شب از فرط خستگی کشتی را درست تماشا نکردیم و پس از ورود بلافاصله روی تختخوابهای سفری خود دراز کشیده و آماده خفتن شدیم نسیم خنک دریا و خستگی راه موجب شد که زود بخواب رویم.

اعلیحضرت آن شب را هم مانند شبهای پیش نخفته بودند. صبح خیلی زود چنانکه عادت ایشان بود قبل از همه از جا برخاسته و مشغول قدم زدن شدند به مأمورین دولت که شرفیاب شدند فرمودند تمام تشریفات و مقررات قانونی را اجرا نمائید . (1)

پس از انجام تشریفات گمرکی و تنظیم گذرنامه بعضی از همراهان که در کرمان گذرنامه آنها صادر نشده بود و مرخص کردن مستخدمین و خدمتگذاران اونیفورم نظامی را از تن خود خارج نموده و لباس شخصی پوشیدند و ساعت هفت بامداد بود که آماده حرکت شدند.

من و والاحضرت های شاهپور در این موقع روی عرشه کشتی ایستاده و از

ص: 452


1- به بیانات دشتی در مجلس «کدام مأموری بود که جرأت داشت به اثاثیه شاه مستعفی نگاه کند.»

دور نگران ساحل بودیم.

صدای موزیک سلام بلند شد و پس از چند لحظه قایق موتوری گمرک از طرف ساحل نمودار گردید و اعلیحضرت را برای نخستین بار با لباس شخصی در میان قایق مشاهده نمودیم. نمی دانم با چه زبان منظره این لحظه غم انگیز تاریخی را توصیف کنم و چگونه تأثری را که در این هنگام به من دست داده بود بیان نمایم. بغض به سختی گلویم را فشار میداد سعی میکردم که از ریزش اشک خود جلوگیری کنم ولی قادر نبودم.

شاه وارد کشتی شد ولی همچنان دیده به ساحل دوخته و نگاه حسرت بار او متوجه خاک وطن بود. گوئیا سعی می کردند هر چیز را یکبار دیگر ببینند و با همه چیز با نگاه وداع کنند. ناگهان متوجه شدند که آقای جم که برای بدرقه تا کشتی آمدهاند منتظر اجازه بازگشت می باشند.

اعلیحضرت پس از اجازه بازگشت و ابراز قدردانی و خداحافظی به آقای جم فرمودند از طرف من به اعلیحضرت شاه بگوئید بندر عباس محل بسیار مهمی است توجهی به اینجا نشده. اینجا را مورد توجه قرار دهید در اصلاح وضع بندری آن دقت بیشتری کنید.

آقای جم و سایرین با موتور گمرک بازگشتند و پس از لحظه ای صدای سوت کشتی بلند شد و امواج دریا را شکافته، براه افتاد ولی اعلیحضرت همچنان چشم از ساحل برنمی داشتند و در این هنگام بود که مشاهده کردم قطرات اشک در چشمهای ایشان می درخشد چون بیش از این طاقت تحمل نگریستن این منظره غمبار را نداشتم به گوشه اتاق کشتی پناه بردم و ساعتی چند از آنجا بیرون نیامدم ولی اعلیحضرت در همان نقطه ایستاده بود و تا خاک ایران نمایان بود چشم بر نمی داشت.

در دریا

کشتی که برای مسافرت ما تخصیص داده بودند یک کشتی محقر پستی

ص: 453

کوچک بود ظاهراً بظرفیت چهار پنجهزار تن بنام «بندرا» متعلق به کمپانی «بریتیش ایند اسمیر نویگشن کمپنی». کاپیتان کشتی یک نفر ایرلندی با ادب بود و یک پزشک هندی هم در کشتی بود که بسیار مؤدب و معقول بود.

کشتی یک سالن کوچک غذا خوری داشت که ما همه برای صرف غذا در آن جمع میشدیم و با میزبانان یعنی کاپیتان کشتی و پزشک هندی غذا صرف می کردیم. فقط اعلیحضرت در اتاق خودشان که اتاق کوچکی وصل بهمین تالار غذا خوری بود تنها غذا می خوردند.

در کشتی بکلی از همه جا بیخبر بودیم رابطهٔ ما با وطن عزیز و همه جا بکلی ممنوع بود و این بیخبری برای اعلیحضرت بیش از همه ملالت آور بود.

دریا کاملاً آرام بود و کشتی به آهستگی پیش می رفت. آب و هوای دریا به وجود هیچیک از ما سازگار نبود و کم و بیش همه ناراحت بودیم و بعضی از پیشخدمت ها و همراهان بکلی از پا افتاده بودند ولی اعلیحضرت آب و هوای دریا را بخوبی تحمل میکردند و حال مزاجی ایشان تا حدی خوب بود در کشتی هم برنامه زندگی اعلیحضرت تغییر نکرده بود و مانند همیشه در گوشه کشتی ساعتها تنها قدم می زدند ما هیچوقت ایشان را تنها نمی گذاشتیم و در تمام ساعات یکی از ما در خدمت ایشان بودیم .

چون بتدریج به مناطق آبهای گرم استوائی نزدیک می شدیم از گرما در رنج بودیم و خیلی اشتیاق داشتیم که زودتر به بمبئی برسیم.

پس از چهار روز ساحل بمبئی از دور نمایان شد و مسرت خاطری به ما دست داد همه لباس پوشیده و خود را برای پیاده شدن آماده کرده بودیم ولی ناگهان ملاحظه کردیم کشتی بجای اینکه به ساحل نزدیک شود راه وسط دریا را پیش گرفته و از ساحل دور می شود .

معنی این کار را نفهمیدیم. همه دچار تعجب و حیرت بودیم چرا کشتی از ساحل دور شد. دل من گواهی میداد که باز پیش آمد شومی در انتظار ماست.

در همین موقع ملاحظه کردیم که از طرف ساحل یک قایق موتوری که در

ص: 454

عکس

ص: 455

ص: 456

آن جمعی سرباز مسلح هندی دیده میشدند بطرف کشتی ما پیش می آید.

ابتدا خشنود شدیم و تصور کردیم طبق معمول این قایق برای هدایت کشتی به ساحل پیش می آید و شاید از لحاظ تشریفات اداری و گمرکی بوده که کشتی از ساحل دور شده است.

ولی وقتی قایق نزدیک شد و دیدیم سربازان هندی همراه خود خواربار و بار و بنه دارند باز دچار تردید شدیم و پیش خود گفتیم اگر اینها برای هدایت کشتی آمده بودند پس این بار و بنه چیست که با خود حمل کرده اند؟

دقایق اضطراب آمیز با کندی می.گذشت قایق به کشتی نزدیک شد. سربازان از قایق بیرون آمده مشغول حمل بار و بنه خود شدند و سه نفر انگلیسی که یکی از آنها که بعداً با ایشان آشنائی پیدا کردیم آقای اسکرین بود وارد کشتی شدند و بحضور شاه رفتند.

آقای اسکرین خود را نماینده لردلین لیتگو نایب السلطنه آن روز هندوستان معرفی کرد و اعتبار نامه خود را به اعلیحضرت ارائه داد و گفت من در «سیملا» بودم نایب السلطنه هندوستان به من مأموریت مهمانداری جنابعالی (به اعلیحضرت جنابعالی خطاب می کرد) را داده و سپس راجع به مأموریت خود اظهار کرد:

«شما نمی توانید در بمبئی پیاده شوید و باید 5 روز در همین کشتی در وسط دریا در انتظار کشتی اقیانوس پیما بمانید وقتی کشتی رسید با آن کشتی به که برای اقامت شما در نظر گرفته شده عزیمت نمائید».

اعلیحضرت از شنیدن این سخنان سخت برآشفتند و فرمودند: مگر من زندانی ام؟ من آزادانه از کشور خود مهاجرت کردم و به من گفته بودند که در خارج از کشورم به هر کجا می خواهم می توانم مسافرت کنم. جزیره موریس کجاست؟ چرا اجازه نمیدهند که من به امریکای جنوبی بروم؟ چرا مانع می شوید که ما در بمبئی پیاده شویم و تا رسیدن کشتی اقلاً در شهر بمانیم.

آقای اسکرین در پاسخ همه این حرفها فقط یک چیز می گفتند: «من

اظهارات شما را تلگراف می کنم و شخصاً جز آنچه گفتم کاری نمی توانم کرد.»

ص: 457

سربازان هندی در کشتی مشغول پاس دادن شدند و چند قایق موتوری مسلح هم به آنها پیوستند که در دریا پاس می در دریا پاس میدادند بزودی بر ما معلوم شد که چاره ای نداریم جز اینکه در برابر پیش آمد صبور باشیم و تن به آنچه مقدر شده بدهیم. بنابر این قبل از هر چیز درصدد بر آمدیم بفهمیم جزیره موریس که برای اقامت ما در نظر گرفته اند چگونه جائی .است من تنها خاطره که از جزیره موریس داشتم خاطره رمان پل و یرژینی» اثر نویسنده معروف فرانسوی «برناردن دوسن پیر» بود. بیاد می آوردم که صحنه های حزن انگیز آن داستان دلگداز جزیره موریس بوده و برای نخستین بار نام آن جزیره را در آن کتاب خوانده بودم ولی هیچ وقت فکر نمی کردم که سرنوشت روزی ما را به آن جزیره خواهد کشانید.

والا حضرت شاهپورها مخصوصاً والاحضرت شاهپور علیرضا نیز سعی

داشتند از روی اطلس و دیکسیونر موقعیت جزیره موریس را برای ما تشریح کنند.

آقای اسکرین که دید ما همه اشتیاق فراوانی داریم که از وضع جغرافیائی و آب و هوا و چگونگی جزیره موریس آگاه گردیم یک بانوی انگلیسی را که مدتی در جزیره موریس اقامت کرده بود از بمبئی نزد من آورد و من توانستم در طی یکساعت و نیم صحبت با آن بانو اطلاعات کافی راجع به آن جزیره کسب کنم و خود آقای اسکرین هم در این باره اطلاعاتی به اعلیحضرت می دادند.

وقتی دانستیم که موریس جزیره ایست که تقریباً در منطقه استوائی قرار گرفته و هوای آن گرم است گفتیم پس اقلاً به ما اجازه دهند که چند نفر به شهر بفرستیم و حوائجی که برای زندگی در موریس ضرورت دارد تهیه و خریداری کنیم ولی این اجازه را هم ندادند و جواب دادند هر چه میخواهید صورت بدهید ما برای شما خریداری کنیم. بوسیله آنها مقداری پشه بند و بادبزن و یخچال برقی و از این قبیل اشیاء مورد احتیاج خریداری کردیم و خیاط به کشتی خواستیم تا برای اعلیحضرت و والاحضرتهای شاهپور لباسهای تابستانی بدوزند.

چهار نفر مستخدم ما که همراه آورده بودیم وقتی شنیدند که مقصد مسافرت

ص: 458

تغییر کرده و به جزیره موریس خواهیم رفت خیلی ناراضی شدند و بهانه ها آوردند که به ما اجازه بدهید که به تهران برگردیم ما به موریس نمی آئیم.

اجازه بازگشت حتی به مستخدمین هم داده نشد و در این موقع بود که کاملاً بر ما روشن شد در حکم محبوسین سیاسی میباشیم و راه بازگشت حتی برروی مستخدمين ما هم مسدود است.

آنروز که مانع ورود ما به بمبئی شدند علت آنرا نمی دانستیم بعداً شنیدم از بیم ابراز احساسات مسلمانان هند و مردم هندوستان برله شاه فقید بوده است.

***

پنج روز توقف روی دریا بر ما خیلی سخت و طولانی گذشت. چون کشتی ایستاده بود گرما و رطوبت دریا ما را بینهایت عذاب میداد با این همه رنجهای جسمانی در برابر آلام روحانی ما هیچ بود.

از روزی که از وطن عزیز دور شده بودیم خبری از یار و دیار نداشتیم.

در طول مسافرت از بمبئی تا بندر عباس اقلاً بدین دلخوش بودیم که پس از رسیدن به بمبئی میتوانیم خبری از تهران کسب کنیم. نامه و تلگرافی از اعلیحضرت همایونی زیارت کنیم و به آزادی و به میل خود راه یکی از کشورهای امریکای جنوبی را پیش گیریم. ناگهان همه این نقشه ها و اندیشه ها نقش برآب و باطل شد و فهمیدیم که آزادی و اختیاری نداریم و باید دنبال سرنوشتی برویم که هیچ از آغاز و انجام آن آگاه نیستیم.

برای اقامت ما جزیره دور افتاده و ناشناسی را در نظر گرفته اند که نمی دانیم در آن جزیره چگونه بسر خواهیم برد؟ آیا تا پایان عمر در آنجا مجبور به زیستن خواهیم بود آیا در آنجا خواهیم توانست رابطه ای با خویشاوندان و یاران و با تهران عزیز داشته باشیم متأسفانه هر چه از این سئوالات به ذهن ما می گذشت جواب آن مجهول بود و کوچکترین فروغ امیدی در قلب ما نمی درخشید.

همه پریشان خاطر و نگران بودیم و این نگرانی و اضطراب خاطر بقدری بود که حتی سربازان هندی را که در کشتی پاس می دادند متوجه خود ساخت و من

ص: 459

بخوبی احساس میکردم که سربازان را کاملاً متأثر ساخته بود.

اعلیحضرت که در بدو امر عصبانی و برآشفته خاطر شده بودند وقتی متوجه رنج و اندوه همراهان شدند زبان به تسلیت خاطر ما گشودند. همه ما را تحریض و ترغیب می کردند که استقامت و صبر و بردباری پیشه سازیم .

یاد دارم در همان روزها یکی از همراهان پیانو می نواخت و قطعه ای که برای نواختن انتخاب کرده بود متناسب با روحیه همگی و تا حدی حزن انگیز بود. اعلیحضرت وقتی صدای پیانو را شنیدند فرمودند: «این چیست، مارش بزنید، یک آهنگ زنده بنوازید .»

با اینهمه من احساس میکردم که در زیر آن قیافه آرام و منین طوفانی نهفته است و اعلیحضرت پدرم بیش از همه ما رنج می برند و غم هائی بر دل دارند که هزار یک آنرا ابراز و آشکار نمی کنند.

این غم برای خودشان نبود حتی برای ما هم نبود. خواننده عزیز امیدوارم حمل بر مبالغه نکنی اگر بگویم این غم که در آن ساعات و لحظات دیر گذر اعلیحضرت را رنج میداد غم کشور و وطن بود ایشان بیم داشتند از اینکه فشارها و تضییقاتی هم متوجه ایران عزیز باشد.

این فکر، این اندیشه غم افزا که توأم با نداشتن هیچگونه خبری از تهران بود بزرگترین رنج و الم روحی را برای اعلیحضرت فراهم کرده بود. همان رنجی که بالاخره طومار زندگی و حیات ایشان را در هم نوردید.

***

هر روز شامگاهان از فراز کشتی ناظر صحنه طوفان و رعد و برق عظیمی در شهر بمبئی بودیم در میان غرش تندر و پرتو خیره کننده برق در آسمان بمبئی درخشندگی خاصی داشت. با خود می گفتم آیا روزی فرا خواهد رسید که نور امیدی هم در دلهای ما بدرخشد.

پنج روز توقف روی دریا که هر ساعت آن برای ما سالی می نمود با کندی و سختی سپری گردید و کشتی اقیانوس پیمائی که برای ادامه مسافرت ما تا جزیره

ص: 460

موریس خواسته بودند رسید.

خواه ناخواه کشتی پستی «بندرا» که ما را از بندر عباس تا آبهای بمبئی آورده بود ترک گفته و بوسیله قایق به کشتی جدید نقل مکان نمودیم این کشتی هم یک کشتی سرباز بر کوچکی بود به ظرفیت یازده تن موسوم به «برمه» متعلق به خط کشتیرانی هندوستان که رو یهمرفته وضع آن از کشتی بندرا» بهتر بود.

پس از آنکه امر نقل و انتقال به انجام رسید صدای صفیر کشتی خبر حرکت آن را اعلام نمود و طولی نکشید که «برمه» سینه بیکران اقیانوس را شکافته و بطرف آبها و مناطق گرم استوائی براه افتاد. در آن لحظه تاریک و هول انگیز که نمی دانم آنرا چگونه وصف نمایم با خود فکر میکردم آیا پایان این سفر مجهول چه خواهد بود؟ در دنبال این اسارت روز آزادی و نجاتی هم فرا خواهد رسید؟ و آیا بالاخره این سفر بازگشتی هم در پی دارد؟ و بار دیگر به زیارت وطن عزیز و برادر تاجدار و یار و دیار خود نایل خواهم شد؟

متأسفانه در ذهن خود هیچ جواب امید بخشی برای این سئوالات پیدا نمی کردم و فقط لطف ایزدی بود که پرتو امیدی در قلب افسرده ام می دمید و به من نوید حیات می داد.

در کشتی برمه

در این کشتی هم جریان احوال و وضع ما مانند کشتی «بندرا» بود. اعلیحضرت پدرم اغلب ساعات روز را در حالی که در افکار دور و دراز خود غوطه ور بودند در ساحت کشتی قدم میزدند و هر ساعت و هر لحظه که ما را می دیدند می فرمودند «سعی کنید زنده باشید. قوی باشید. غصه بخود راه ندهید.» و بیشتر سعی و کوشش ایشان مصروف این بود که ما روحیه خود را در برابر مصائب نبازیم و رنج و اندوهی بخود راه ندهیم.

غذا را همچنان در اتاق خود تنها میل می فرمودند ولی چون هر چه پیشتر می رفتیم و به مناطق استوائی نزدیک تر می شدیم هوا گرمتر می شد، شبها را در عرشه

ص: 461

کشتی استراحت می فرمودند. آب و هوای دریا همچنان به مزاج اغلب از ما ناسازگار بود و بیشتر ساعات روز و شب را ناراحت و دچار کسالت بودیم.

پس از اینکه در بندر عباس سوار کشتی شدیم چند قبضه اسلحه کمری که والاحضرت شاهپورها همراه داشتند از ما خواستند که تحویل مأمورین کشتی دادیم هنگامی که کشتی ما در مجاورت بمبئی توقف کرده بود جزو اشیائی که از بمبئی خریداری کردیم دوربین و وسائل عکاسی بود ولی از لحاظ اجرای مقررات زمان جنگ اجازه برداشتن عکس در طول راه نداشتیم.

در کشتی «برمه» هم مانند «بندرا» از تهران و بطور کلی از همه جهان بی خبر بودیم. چندین بار خواستیم شاید تلگرافی از کشتی به تهران مخابره نمائیم ؛ تلگراف ما را قبول میکردند ولی به ما می فهماندند که منتظر جواب نباشید.

همسفر و راهنمای ما در این کشتی آقای اسکرین بود که تا موریس با ما بودند و در آن جا هم یکی دو هفته سمت میهمانداری ما را داشتند.

ده روز سفر ما از آبهای بمبئی تا جزیره موریس بطول انجامید و در این خستگی و ملالت ما بنهایت رسیده بود و همه آرزو داشتیم که هر چه زودتر به خشکی برسیم و از رنج سفر پر مشقت و دریا خلاص شویم؟

جزیره موریس نمایان می شود

با مداد روز بیست و سوم مهرماه جزیره موریس نمایان گردید؛ از دور محوطه بهشت آسای جزیره مانند خرمنی از گل و گیاه دیده می شد و منظره خرم و سرسبز آن مایه سرور و شادی همه ما شد.

آن روز پس از 20 روز رنج و تعب جانفرسا در قلب خود احساس اندکی خرمی و نشاط می نمودیم .

کشتی در نزدیکی جزیره توقف نمود و با نورافکنها مشغول دادن علامتی به ساحل شدند و از آنجا نیز جواب داده شد.

یکی از کارکنان هندی کشتی مردی سهراب نام بود که مادر او ایرانی و

ص: 462

کرمانی بود. از او که زبان فارسی را هم خوب میدانست سئوال شد چه موقع در جزیره پیاده خواهیم شد؟ جواب داد چهار ساعت بعد از ظهر.

البته از اینکه تا ساعت چهار بعد از ظهر باید در کشتی بمانیم ناراضی و ملول شدیم ولی تحمل این چند ساعت را برخود هموار نمودیم.

در ساعت 4 بعد از ظهر فرماندار انگلیسی جزیره آقای سر بید کلیفرد و جمعی از رجال شهر با لباس رسمی بوسیله قایق تا کشتی به استقبال آمدند و به اعلیحضرت خیر مقدم گفتند و مراجعت نمودند و سپس ما را در بندر پیاده کردند. چند تاکسی از تاکسیهای کرایه ای شهر که از اتومبیلهای تاکسی تهران بزرگتر بود منتظر ما بود.

من و اعلیحضرت پدرم در تاکسی نخستین نشستیم و سایرین هم تاکسیهای دیگر سوار شدند و یکسر به عمارت و باغی که در یکی از محلات خوب شهر برای محل اقامت ما در نظر گرفته بودند رهسپار شدیم.

روزنامه های موریس خبر ورود اعلیحضرت شاه و ما را در خبرهای روزانه خود، آن روز بطور اختصار نوشتند.

اینک تصور می کنم سزاوار است قبل از اینکه بشرح جریان زندگی و چگونگی محل اقامت خودمان در موریس بپردازم مختصری از وضع جغرافیائی و اوضاع و احوال سکنه و مردم موریس را که برای بیشتر هم میهنان عزیز من مجهول است در اینجا تشریح کنم.

البته چون ما ارتباطی با مردم و سکنه موریس نداشتیم و در گوشه عزلت و انزوای مطلق در آن جزیره بسر میبردیم این اطلاعات من خیلی کلی و مختصر است و اصولاً حاجتی هم به اینکه وارد جزئیات بیشتری شویم نمی بینم.

اوضاع جغرافیائی موریس

موریس جزیره ایست که در مغرب اقیانوس هند واقع شده و مساحت آن در حدود 1865 کیلومتر مربع است و چند جزیره کوچک هم در اطراف آن واقع شده

ص: 463

که همه از ملحقات جزیره موریس.اند این جزیره در سال 1510 بوسیله پرتغالیها کشف شد و 90 سال در دست پرتغالیها بود و پس از آن بدست هلندیها افتاد که یکصد و دوازده سال در آن فرمانروائی نمودند.

در سال 1721 جزیره موریس به تملک فرانسویها درآمد» و «ایل دوفرانس» نامیده شد. بالاخره در سال 1810 (پنجسال قبل از سقوط ناپلئون و تشکیل کنگره وينه) بتصرف انگلستان درآمد.

موریس جزیره سرسبز و خرمی است که تمام سطح آن مستور از گل و سبزه است و حتی دیوار خانه های آن هم سراسر سبز است و ما در تمام مدتی که در موریس بودیم یک دیوار خشک گلی ،ندیدیم و در بدو ورود به موریس چیزی که بیش از همه نظر ما را جلب کرده بود خرمن گلهای کاغذی بود که شکوه و جلوه خیره کننده ای داشت.

آب و هوای موریس

موریس در شمار مناطق حاره و استوائی است و بطور کلی دارای دو فصل است فصل معتدل که تقریباً از اردیبهشت تا آبانماه زمان آنست و فصل گرم که بقیه سال است و آن هنگام که ما وارد موریس شدیم فصل اعتدال هوا در موریس سپری شده بود و آغاز گرمای موریس بود و اعلیحضرت پدرم از این گرما بی نهایت ناراحت بودند بطوری که در شبهای موریس ایشان خواب و آسایش نداشتند.

باران های موریس سیل آسا و طوفانی است و اغلب بارش 7 تا 8 ساعت طول می کشد موریس در سابق یکی از نقاط مالاریا خیز بوده ولی بطوری که می گفتند در نتیجه اهتمام حکومت مالاریا تقریباً از موریس ریشه کن شده است.

جمعیت موریس متجاوز از 380 هزار نفر است و از سه طبقه تشکیل شده اند یکی سفید پوستان که اصلاً فرانسوی و انگلیسی هستند و جمعیت آنها نسبت به سایرین محدود است. دوم سیاه پوستان که از اعقاب غلامان افریقائی یا هندوهائی هستند که بعنوان کارگر به موریس آمده اند و در آنجا اقامت گزیده اند و اکثریت

ص: 464

سکنه موریس را تشکیل میدهند دسته سوم شصت هزار نفر از مسلمانان و عده قلیلی هم چینی در موریس بسر می برند.

مسلمانان موریس فینه قرمز بسر میگذارند و بواسطه این فینه از سایر مردم شناخته می شوند و سه روز پس از آنکه ما وارد موریس شدیم جمعی از نمایندگان موریس بدیدار اعلیحضرت آمدند ولی فردای آن روز روزنامه های موریس شرح اهانت آمیزی راجع به اعلیحضرت نوشتند که بی نهایت موجب تأثر خاطر اعلیحضرت گردید.

ظاهراً این اقدام مسلمانان موریس مورد پسند حکومت یا زعمای موریس واقع نشده بود سفید پوستان طبقه حاکمه موریس را تشکیل می دهند و قسمت عمده اراضی و کارخانجات و تجارت در دست آنهاست از سیاه پوستان نیز افرادی در قوه مقننه و مجریه حکومت موریس عضویت دارند.

زبان اداری مردم موریس زبان فرانسوی و انگلیسی است و قوانینی که در آن جزیره اجرا می شود ظاهراً اقتباس از قوانین قدیم فرانسه می باشد. شنیدم در جزیره موریس تعصب بی اساس نژادی فرمانفرماست و سفیدپوستان نسبت به سیاه پوستان تحقیر می نمایند .

مرکز جزیره و طرز حکومت

مرکز موریس و مقر حکومت آن شهر «پورلوئی» است که جمعیت آن در حدود 55 هزار نفر میباشد این شهر مرکز تجارتی جزیره است.

عمارات و ابنیه عمده این شهر عمارات دولتی و کلیساها و عمارات شهرداری است و گرداگرد آن را کوههای بلندی احاطه کرده است. علاوه براین در ویلاهای باشکوه و چمنها و ورزشگاهها و چشمه ها و باغ های مصفا بسیار است و دارای 230 کیلومتر راه آهن می باشد. منبع آب آشامیدنی جزیره خیلی جالب توجه و دیدنی بود و رویهمرفته موریس یک شهر کوچک نیمه اروپائی بود.

ص: 465

حکومت موریس

موریس چنانکه اشاره کردم از کلنیهای انگلستان است و دارای یک شورای اجرائی است که به حاکم انگلیسی جزیره کمک می کند؛ یک شورای حکومتی هم دارد که 27 نفر اعضاء آن است.

اقامتگاه ما در موریس

اقامتگاه ما در موریس باغ وسیع سرسبز و خرمی بود که سراسر آن از انواع و اقسام درختان مناطق حاره و گلها و گیاهان استوائی پوشیده شده بود؛ چیزی که بیش از همه در این باغ جلب نظر میکرد درختان گل کاغذی بود که جلوه و شکوه خاصی داشت و بسیار زیبا و فریبنده بود.

در گوشه ای از باغ زیر درختان انبوه و تناور، استخر بزرگی که در حکم دریاچه کوچکی بود واقع شده بود و دو لاک پشت بزرگ که پنج برابر لاک پشتهای معمولی ایران بودند در کنار استخر زندگی می کردند. این باغ دارای دو ساختمان بود: یکی عمارت دو طبقه بالنسبه بزرگی که دارای اتاقهای متعدد و سالن و اتاق ناهارخوری بود و تخصیص به محل اقامت اعلیحضرت فقید و من و والاحضرت شاهپورها داده بودند؛ یکی هم ساختمان کوچکتری که مخصوص همراهان و مستخدمین بود. مبل و اثاثیه اتاقها ساده و متوسط ولی رو یهمرفته کافی و پاکیزه بود و احتیاجات ما را تکافو می کرد بخصوص که می توانستیم آنچه را هم که داشتیم و یا برای مصارف شخصی ما لازم بود از شهر خریداری کنیم.

عده کافی از مستخدمین بومی برای خدمت ما گمارده بودند. رئیس غذا و آشپزخانه یکنفر فرانسوی بود بنام مسیو «لومو» که هتل بزرگی را در شهر پر لوئی مرکز موریس اداره می کرد و رئیس مستخدمین هم شخصی بود بنام شخصی بود بنام مسیو «لارشه» که نژاد او مخلوطی از فرانسوی و سیاهان بومی موریس بود و هردوی آنها با جدیت و حسن نیت به ما خدمت می کردند.

ص: 466

ما میهمان دولت انگلیس بودیم

آقای اسکرین که از بمبئی تا مورب همراه ما آمده بود، تا مدت دو سه هفته در موریس ماند و سمت مهمانداری ما را داشت و پس از سه هفته ایشان موریس را ترک گفتند و شخصی بنام مستر «پیکوت» که مردی مؤدب و مهربان بود جانشین ایشان شد. مستر پیکوت دفتری در مجاورت محل اقامت ما داشت و کلیه مراجعات ما با ایشان بود. در موریس هم مانند کشتی ما میهمان دولت انگلیس بودیم و با کمال سخاوت از ما پذیرائی میکردند و این موضوع باعث ناراحتی و تكدر خاطر اعلیحضرت فقید بود زیرا ایشان از روزی که از تهران حرکت کردند میلشان این بود که در یک گوشۀ دور افتاده ای از دنیا مانند یک فرد عادی بخرج خودشان آزاد زندگی کنند و هرگز مایل نبودند میهمان شخص یا دولتی باشند و در موریس هم این موضوع را به کرات تذکر می دادند که به ایشان اجازه دهند به کانادا یا نقطۀ دور دیگری عزیمت کنند و آزادانه به میل خود زندگی نمایند ولی جواب

مساعدی به ایشان داده نمی شد .

در قسمت بهداشت از طرف میهمانداران ما مراقبتهای لازم درباره ما می شد پس از ورود به موریس بهمه ما واکسن تيفوئيد تلقیح کردند و به ما یادآوری نمودند که بدون پشه بند نخوابیم زیرا علاوه بر اینکه بیم گزیدن پشه مالاریا می رفت، در موریس همیشه قبل از بارندگی مقدار زیادی مورچه پردار در فضا بپرواز در می آمد بطوری که اغلب صبح ها که از خواب برمی خاستیم تمام روشوئی و وان حمام انباشته از این حشره بود.

مورچه های پردار و شبنم سنگین موریس از آن چیزهائیست که خاطره آن را من هرگز فراموش نخواهم کرد.

همچنین هر وقت احتیاج به پزشک پیدا می کردیم بلادرنگ مسیو لارشه رئيس مستخدمین، طبیبی برای ما حاضر می کرد.

ص: 467

با اینهمه ناراحت و دلتنگ بودیم

با وجود اینکه وسائل راحتی و آسایش ما را از لحاظ مادی از هر حیث فراهم کرده بودند، همه بدون استثناء روحاً ناراحت و دلتنگ بودیم و غربت و رنج دوری از وطن ما را عذاب می داد بخصوص که در موریس هم تا مدتها یعنی تا وقتی که پیمان سه گانه بین ایران و انگلیس و شوروی امضاء گردید، از داشتن هرگونه ارتباط با وطن و یار و دیار محروم بودیم. نه نامه یا تلگرافی از ایران به ما می رسید و نه تلگراف و نامه های ما را به مقصد تهران قبول می کردند.

بکلی از اوضاع کشور خود بی خبر بودیم و این بی خبری همانطور که قبلاً هم نوشته بودم بیش از همه خاطر اعلیحضرت فقید را رنجه می کرد.

تنها از رادیو لندن و برلین، خبرهای وطن را می شنیدیم. متأسفانه اغلب اتفاق می افتاد که افتاد که هر دو طرف یعنی هم لندن و هم برلین به اعلیحضرت فقید دشنام می دادند و اینجا بود که اعلیحضرت با یکدنیا تأثر می فرمودند: جرم من جرمیست که باید هر دو طرف بمن ناسزا بگو بگویند.

با اینکه از رادیو هم خبر خوشی نمی شنیدیم، معهذا بدان دلخوش بودیم نام ایران را می شنویم و همین که ساعت خبرهای رادیو فرا می رسید، همه رادیو جمع بودیم یا رادیوئی را در بغل گرفته به اتاق خود می بردیم. مکرر کوشیدیم و امتحان کردیم شاید بتوانیم صدای رادیو تهران را بشنویم و همیشه مأیوس شدیم، معهذا همه روز بی اختیار این آزمایش را تکرار می کردیم .

برنامه زندگی اعلیحضرت فقید در موریس

نظم یکی از اصول تغییر ناپذیر زندگانی اعلیحضرت پدرم بود، و تا آنجا که من بیاد دارم هیچوقت ندیدم در نظم و برنامۀ زندگی ایشان کوچکترین انحراف یا تغییری روی دهد آنان که از نزدیک شاهد زندگی اعلیحضرت فقید بوده اند، می دانند که حتی سیگار کشیدن و چای خوردن و آب آشامیدن اعلیحضرت فقید هم هر روز در یک لحظه معین بود و در سفر و حضر تغییری نمی کرد .

ص: 468

عکس

رضا شاه همراه خانواده، در هریره موریس در زمان تبعید

ص: 469

ص: 470

اعلیحضرت فقید همانطور که از زمان سربازی عادت ایشان بود، همه روزه صبح بسیار زود قبل از بر آمدن آفتاب از خواب بر می خاستند. در موریس هم این عادت را بهیچوجه ترک نگفتند و همه روزه قبل از طلوع آفتاب از خواب برمی خاستند و مقارن ساعت ده وارد باغ می شدند و تا ساعت یازده و نیم در باغ کنار استخر قدم می زدند .

پس از انعقاد پیمان سه گانه بین ایران و متفقین

زندگی اعلیحضرت شاهنشاه فقید و ما تقریباً بدین منوال که گفته شد، می گذشت و از هر گونه ارتباط با وطن و اعلیحضرت همایون شاهنشاه برادر تاجدارم محروم بودیم تا اینکه پیمان سه تا اینکه پیمان سه گانه بین ایران و متفقین به امضاء رسید و دولت

ایران هم در سلسله دول متفق در آمد.

ما از موضوع پیمان و وقایعی که منجر به انعقاد آن شده انعقاد آن شده بود، آگاه نبودیم فقط پس از چندی که در موریس بسر بردیم که در موریس بسر بردیم ناگهان دیدیم که طرز رفتار مأمورین نسبت به ما تغییر کرد و برای نخستین بار نامه های متعددی از اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و علیا حضرت ملکه و والاحضرت اشرف از تهران برای ما رسید و قبول کردند که نامه ها و تلگرافهای ما را به تهران برسانند.

آن روز ما از علت این تغییر رفتار آگاه نبودیم ولی پس از چند روز که بمناسبت انعقاد پیمان سه گانه ضیافتی از طرف فرماندار موریس به افتخار اعلیحضرت پدرم داده شد و ما را به آن ضیافت دعوت کردند، از علت این امر آگاه شدیم و به آزادی و نجات خود امیدوار گردیدیم.

خوب بیاد دارم برای شرکت در آن ضیافت پوشیدن لباس شب برای

اعلیحضرت پدرم بسیار دشوار بود و می فرمودند من عادت به پوشیدن این لباسها ندارم و تمام عمرم جز لباس سربازی نپوشیده ام.

معهذا هر طوری بود لباس شب را پوشیده و به اتفاق در ضیافت فرماندار موریس که تمام رجال و بزرگان شهر و اولیای حکومت موریس در آن شرکت

ص: 471

داشتند، حضور یافتیم.

اعلیحضرت پس از صرف شام زود مراجعت کردند و ما دو ساعت بعد از مراجعت ایشان مجلس ضیافت را ترک گفتیم.

چند روز بعد هم مجدداً از اعلیحضرت و ما به چای دعوت کردند ولی آن روز من بواسطه کسالتی که عارضم شده بود به آن میهمانی نرفتم و اعلیحضرت هم چون برای من نگران بودند، زود مراجعت کردند.

***

بعد از اینکه به ما اجازه دادند نامه و تلگراف به تهران بنویسیم و دیده انتظار ما به زیارت دستخط مبارک برادر تاجدارم اعلیحضرت همایون شاهنشاهی روشن گردید، برای نخستین بار پس از چند ماه زندگی اسارت آمیز آمیخته با غم و حرمان، احساس فرح و انبساطی در قلب خود می نمودیم و رنجها و آلام ما تا حدی تخفیف یافت.

از آن پس هر روز در انتظار دریافت نامه و خبری از تهران بودیم. هر وقت نامه ای از تهران میرسید مانند پیک خرمی و سرور قلوب ما را لبریز از شادی و مسرت می ساخت.

همه گرد هم جمع شده برای خواندن آن بر یکدیگر سبقت می گرفتیم و تا مدتی آن نامه در میان ما دست بدست میگشت و راضی به جدا کردن آن از خود نبودیم .

بهترین اشتغالات روزانه ما این بود که خامه بدست گرفته و شرح اشتیاق خود را نسبت به وطن عزیز و زیارت اعلیحضرت همایونی برای تهران بنویسیم .

تأثیر نخستین نامۀ اعلیحضرت همایون شاهنشاهی در روحیه شاهنشاه فقید

قبل از آنکه نامه های تهران به ما برسد و به ما اجازه دهند که با تهران مکاتبه کنیم چنانکه پیش از این نوشته بودم، اعلیحضرت پدرم بی نهایت نگران و ناراحت بودند و این نگرانی و اضطراب خاطر که ما نیز هیچیک از آن بی نصیب

ص: 472

نبودیم، در روحیه اعلیحضرت فقید فوق العاده مؤثر واقع شده بود. مکرر اظهار می کردند چه شده است که اعلیحضرت شاه از من یادی نمی کند؟ چرا مرا بکلی فراموش کرده اند؟ و هر قدر زمان میگذشت و مدت انتظار طولانی تر می گردید، رنج خاطرشان افزوده تر می شد تا آنجائی که ناراحتی خاطر ایشان جلب توجه میهمانداران ما را کرد.

در این هنگام کاپیتان «پیکوت» میهماندار ما روزی تلگرافی که تصور می کنم به اسم من و به امضای علیا حضرت ملکه مادرم بود بدست ما داد و گفت این تلگراف را از تهران برای شما فرستاده اند و در جواب تلگرافی است که از کشتی برای اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به تهران مخابره کرده بودید.

مضمون آن تلگراف برای ما غرابت داشت زیرا نه تنها جواب تلگراف ما نبود بلکه کلمات و جملات آن هم بنظر ما خشک و بیروح و ساختگی بود. این تلگراف بجای اینکه موجب تسکین آلام ما گردد و از رنج خاطر شاه بکاهد بیشتر موجب ملالت خاطر ایشان و ما را فراهم ساخت.

در هر صورت این تلگراف که شاید عمداً آنرا برای تسکین اضطراب خاطر شاه ساخته بودند، در روحیه اعلیحضرت پدرم اثر معکوس بخشید و موجب پیدایش هزار گونه فکر و خیال تازه برای ایشان شد.

با این مقدمه خواننده عزیز میتواند حدس بزند که وقتی برای نخستین بار نامه پر از محبت اعلیحضرت همایون برادر تاجدارم که با خط خود خطاب به اعلیحضرت فقید نوشته بودند بدست ایشان رسید چه تأثیری در روحیه ایشان بخشید.

برای من تشریح حالات و روحیه اعلیحضرت پدرم پس از دریافت آن نامه بغایت دشوار است.

همین که چشم ایشان برای نخستین بار به خط اعلیحضرت همایون برادرم افتاد برقی از نگاه ایشان جستن کرد که قلب ما را که ناظر آن صحنه دلگداز بودیم آتش زد. با دستی لرزان و حالتی که هرگز بوصف در نمی آید نامه را گرفتند و مدتی بدان می نگریستند من نمی دانم چندین بار ایشان آنروز و روزهای بعد آن

ص: 473

نامه را خوانده بودند. همینقدر می دانم که چند روز بعد تمام کلمات و جملات آن نامه ملکه ایشان شده بود و برای ما از حفظ می خواندند.

در آن نامه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ضمن بیان شرح اشتیاق و ابراز محبت بی حد و حصر خود آنجا که از وطن عزیزیاد کرده بودند با لحن موثری خطاب به اعلیحضرت پدرم نوشته بودند: «آن عظمت و شوکتی که وجود اعلیحضرت به ایران بخشیده بود از این کشور رخت بر بست» و این قسمت نامه مخصوصاً برای اعلیحضرت پدرم که هیچ چیز را به اندازه وطن خود عزیز و گرامی نداشتند موجب تأثر و اندوه شده بود بطوری که چندین بار زبان به دریغ گوئی و افسوس گشودند.

سانسور نامه ها

رسیدن نامه ها از تهران از طرف اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و علیا حضرت ملکه مادرم و والاحضرت شاهدخت اشرف و سایر بستگان و دوستان همانطور که قبلاً نوشته بودم موجب مسرت خاطر ما بود و نوشتن پاسخ نامه ها نیز برای ما بهترین وسیله تسلی خاطر شمرده می شد ولی معهذا مجاز نبودیم که هر چه در دل داشتیم بنویسیم و به تشریح حالات و گرفتاریهای خود چنانکه دلخواه ما بود

بپردازیم.

مقتضیات جنگی ایجاب میکرد که نامه های ما را سانسور کنند و از آن طرف احساس میکردم مایل نیستند روحیه و طرز فکر و ناراحتی های خاطر اعلیحضرت در تهران در میان خانواده های سلطنتی یا مردم انتشار یابد.

از اینجهت نامه ها مختصر و کوتاه بود و جز خبر سلامتی خبر دیگری مجاز نبودیم در آن بنویسیم با این همه پس از سختی های نخستین که حتی از نوشتن و دریافت هرگونه نامه ای محروم بودیم همین خود بهترین وسیله تسلی خاطر ما بود.

اما در تهران هنگامی که از جریان زندگی چند ماهه ما آگاه گردیدند اجازه دادند یکی از مستخدمین و همچنین یکی از بانوانی که همراه ما به موریس

ص: 474

آمده بودند و بیش از سایرین برای بازگشت به تهران بی تاب بودند، بتهران باز گردند.

باز هم کوشش برای تغییر محل اقامت

زندگی در جزیره موریس مخصوصاً اسم جزیره، اعلیحضرت پدرم را سخت ناراحت کرده بود محدودیتها، محرومیت ها، گرمای فوق العاده هوا، بیخوابی تمام شبها، همه اینها موجب ملالت خاطر اعلیحضرت پدرم بود.

قسمت عمده بلکه همه ملالت خاطر ایشان برای ما بود با اینکه خود ایشان بیش از همه ما ناراحت بودند، ولی دائماً فکر ما بودند و هر روز و هر ساعت که فرصتی بدست می آمد می فرمودند اگر من خودم هم مجبور باشم اینجا بمانم باید شماها از اینجا بروید، شماها نباید اینطور ناراحت باشید تحمل ناراحتی های شما در اینجا از تحمل دوری شما برای من دشوارتر است.

بهمین جهت پس از اینکه نسیم ملاطفتی از جانب آنها پس از انعقاد پیمان وزیدن گرفت و تا حدی از محدودیتهای ما کاسته شد اعلیحضرت پدرم فرماندار جزیره موریس «سر بید کلیفرد» را نزد خود خوانده منظور خود را با ایشان در میان گذاردند و گفتند که از دولت انگلستان اجازه تحصیل نمایند که اعلیحضرت به یکی از مملکتهای دور که آب و هوای آن معتدل تر باشد عزیمت کنند و چون فکر می کردند جز در آمریکا در جای دیگر اجازه اقامت به ایشان داده نخواهد شد کانادا را انتخاب کرده بودند و تأکید می کردند که فرماندار موریس وسایل سفر ایشان را فراهم آورد.

چندین بار اعلیحضرت در این موضوع با فرماندار موریس مذاکره کرده و در تمام موارد از ایشان خواستند که با وسایل مقتضی اقدام نماید تا از موریس عزیمت نمایند و ترتیبی برای مسافرت ایشان به کانادا داده شود.

ولی با اینکه گاهی و عده موافقت و اظهار امیدواری می شد نتیجه از این گفتگوها حاصل نمی گردید و همین ندادن جواب مثبت تصورات و خیالات تازه ای

ص: 475

برای اعلیحضرت پدرم ایجاد کرده بود.

بعضی از خاطرات کوچک موریس

اعلیحضرت پدرم اصولاً نسبت به حیوانات مانند سگ و گربه رئوف بودند و در کشتی سگ کوچکی من داشتم که روزها گاهی باعث سرگرمی ایشان می شد ولی آن حیوان با وفا که در کشتی گاهی اعلیحضرت و ما را می خندانید مرد و همه را متأسف ساخت.

در موریس یکی از بانوان گربه ای برای من آورده بود و من گربه را تقدیم اعلیحضرت پدرم کردم. اعلیحضرت در تمام مدتی که در موریس بودند با این گربه که هیچوقت از ایشان جدا نمی شد و در ساعات و دقایق تنهائی هم نزد ایشان بود انس غریبی پیدا کرده بودند و شخصاً مراقبت میکردند که آب و غذای این حیوان بموقع داده شود.

اعلیحضرت پدرم که قریحه مخصوصی در تشبیه و نام گذاری داشتند، این گر به را که بی شباهت به پوتین نبود «پوتین» نام نهاده بودند و تنها سرگرمی و وسیله تفریح ایشان بازی با پوتین و سگ کوچک من بود.

با اینکه من منزل خود را تغییر داده بودم معهذا اغلب اوقات خود را نزد اعلیحضرت پدرم می گذراندم، ایشان بواسطه ناراحتی اعصاب از شنیدن هرگونه و صدائی متألم می شدند می فرمودند وقتی سر و صدای بچه ها را می شنوم احساس آرامشی در خود می کنم و علاقه داشتند که همه ما در اطراف و نزدیک ایشان باشیم و بهمین جهت من هم همه روز در حدود ساعت ده از منزل خود به نزد ایشان می آمدم و پس از آنکه مدتی در باغ با ایشان بسر می بردم صرف ناهار در خدمت ایشان می کردم و مجدداً به منزل خود میرفتم و عصر دوباره به نزد ایشان باز گشتم و در ساعت 6 به اتفاق ایشان برای شنیدن خبرهای رادیو در اتاق والاحضرت شاهپور عبد الرضا جمع می شدیم سپس به سالن می رفتیم و اعلیحضرت مختصر غذائی میل می کردند و در این موقع بود که برای ما از خاطرات گذشته خود ،

ص: 476

از خاطرات زمان سربازی و جنگهائی که کرده بودند، حکایتها می کردند که من امروز افسوس دارم چرا آنها را یادداشت نکردم پس از صرف شام اعلیحضرت به اتاق خود می رفتند و ما هم برای استراحت متفرق می شدیم و من بجای خود باز می گشتم .

خرمای موریس هم آزار می دهد

یکروز در خدمت اعلیحضرت در باغ گردش می کردیم ناگهان خرمائی مانند سنگ ریزه سختی از فراز درخت روی سر ایشان افتاد بطوریکه سر ایشان درد گرفت.

اعلیحضرت با لبخندی که حاکی از تأثر بود گفتند خرماهای اینجا هم مرا آزار می دهند، تصور نمی کنم تا حالا کسی از خرما این جور صدمه دیده باشد.

وضع مزاجی

اعلیحضرت پدرم مانند بعضی از برادرانم و همچنین اعلیحضرت همایون شاهنشاهی قبل از عمل لوزه و بینی اغلب دچار سرما خوردگی می شدند و شاید این سرما خوردگیهای پی در پی بواسطه عارضه ای بود که در بینی داشتند ولی هیچوقت فکر معالجه نبودند. در موریس هم این سرما خوردگی ایشان را ترک نمی گفت و علاوه بر این همانطور که قبلاً هم نوشته بودم شبها خواب نداشتند و اظهار می کردند که اگر ملافه کوچکی بروی خود بکشم ناراحت می شوم. خود ایشان تصور می کردند ناراحتیهای ایشان از معده است ولی من حالا تصور میکنم که کسالت قلبی ایشان از همان هنگام شروع شده بود و منتها چون خود ایشان مایل به مراجعه به طبیب نبودند نه خودشان و نه ما هیچیک از آن آگاه نشدیم.

سرگرمی و تفریح ما

در آخرین روزهائی که من در موریس بودم سرگرمی و ورزش ما همه

ص: 477

دو چرخه سواری بود و ما ده ساعت روز را صرف دو چرخه سواری می کردیم و بقیه اوقات فراغت را صرف تکمیل موسیقی و زبان ایتالیائی می کردیم و گاهی هم به سینما می رفتیم اعلیحضرت فقط به ما توصیه می کردند که از آمیزش با بیگانگان اجتناب کنید.

اصرار در بازگشت ما به تهران

اعلیحضرت چنانکه قبلاً نوشتم اصرار داشتند که برای هر یک از ما که وسایل فراهم شود به تهران باز گردیم و برای انجام این مقصود با تهران مکاتبه می کردند.

بالاخره پس از چندی موافقت شد که من به اتفاق والاحضرت شاهدخت فاطمه و والاحضرت شاهپور حمیدرضا و چند تن دیگر از خانمها به تهران باز گردیم.

ماه اسفند بود که موجبات سفر ما از هر حیث فراهم گردید و روز حرکت ما از موریس معین شد .

با اینکه از صمیم قلب آرزوی بازگشت به تهران و زیارت اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و علیا حضرت ملکه مادرم و والاحضرت شاهدخت اشرف و یار و دیار داشتم و با اینکه از روزی که از تهران سفر کرده بودم تا آنروز هیچگاه روی آسایش و آرامش ندیده بودم معهذا هر وقت تصور می کردم که باید اعلیحضرت پدرم را در میان آنهمه رنجها و بدبختیها تنها گذارم و به تهران باز گردم قلبم فشرده

می شد .

یکجا علاقه بازگشت به وطن و فرار از غربت یکجا رنج مفارقت و دوری پدر هر دو حس بشدت در من قوی بود؛ هر وقت یاد وطن می افتادم و سیمای محبوب اعلیحضرت همایون برادر تاجدار و علیا حضرت ملکه مادرم و والاحضرت شاهدخت خواهرم در نظرم مجسم می گردید شوق من برای عزیمت از موریس افزون می شد. در همان حال چون نظرم به قیافه پر از رنج و حرمان اعلیحضرت پدرم می افتاد فکر می کردم از کجا که اگر من از موریس رفتم زیارت ایشان بار دیگر نصیبم شود.

ص: 478

خیال ماندن در موریس در مغزم تقویت میشد مخصوصاً که گاهی متوجه نگاههای زیر چشمی اعلیحضرت پدرم میشدم که با یک دنیا حسرت، طوری که من متوجه نشوم به من نگاه می کنند.

مثل این بود که ایشان حس کرده بودند در نهاد من اکنون چه غوغائی

بر پاست؛ از اینر و پیوسته مرا تشویق میکردند که حتماً باید به تهران بروی و مکرر اظهار میکردند که خاطر من وقتی آسوده می شود که تو به تهران رسیده باشی.

بالاخره آمدن کشتی به این تردیدها خاتمه داد و بار سفر بسته شد.

من همانطور که تاکنون نتوانسته ام ساعات و دقایق بحرانی را که تا آن زمان ناظر و شاهد آن بوده ام توصیف کنم از بیان وضع غمبار ساعات وداع هم عاجزم: آنروز، ساعتها با اعلیحضرت پدرم در باغ قدم می زدیم؛ اعلیحضرت آنچه در دل داشتند آخرین حرفهافاطمه آخرین آرزوهافاطمه همه چیز را به من گفتند. چندین بار با صدای بلند گریستند و اشک از دیده ایشان روان بود. در آخرین لحظه به من فرمودند دو چیز فقط در این دنیا در نزد من عزیز بود و بس: یکی وطنم که عزیزترین چیزها نزد من بوده و دیگری بچه هایم؛ برای وطنم آرزوی سعادت و نیکبختی دارم من تا آنجا که در قوه و قدرتم بود و از قوه و قدرت هر کس خارج بود برای سعادت وطنم کوشیدم و افسوس که نقشه ها و فکرهایم همه عملی نشد. بسیاری از اقداماتم نیمه تمام ماند؛ پیام من به اعلیحضرت همایون برادرت این است که در دنبال اقدامات من در راه سعادت و ترقی وطن عزیز کوشش ،کند همانطوری که من ایران را دوست داشته ام او هم دوست بدارد و بگوئید تا ایران و ایرانی را در جهان سر بلند نماید و برای شما فرزندانم که بعد از وطنم عزیزتر از هر چیز هستید یک آرزو دارم و آن اینست که متحد و متفق باشید. این کلمه را چندین بار تکرار کردند و گفتند رضایت خاطر من در اینست که شما همیشه همدیگر را دوست بدارید.

عزیمت از موریس

اعلیحضرت پدرم پس از آنکه سخنان خود را با یک دنیا تأثر بپایان

ص: 479

رسانیدندفاطمه چندین بار مرا در آغوش کشیده نوازش کردند و سپس اجازه حرکت دادند. من از شدت تأثر پای رفتن نداشتم و نمیخواستم خود را از آغوش پر از مهر پدر جدا سازم و وقتی به قیافه پر از رنج و اندوه ایشان که به خوبی می دیدم خطوط ملالت بار آن آشکارتر شده نگاه میکردم قلبم از فشار غصه می طپید.

چه اندیشه ها و چه افکار جانگزایی که مخصوص لحظات غم انگیز وداع است در آن هنگام بخاطرم می گذشت: آیا بار دیگر نعمت دیدار پدر نصیبم خواهد شد؟ پس از رفتن من در این غربت و جزیره دور افتاده با این آب و هوای طاقت فرسا بر پدرم چه خواهد گذشت؟ بار رنج هجران وطن و فراق فرزندان یعنی همان دو چیزی را که مایۀ دلبستگی او در این جهان است چگونه تحمل می نماید؟ نمی دانم در آنموقع اعلیحضرت پدرم چه فکر میکرد ولی یقین دارم برای ایشان هم این ساعت ساعت تلخ و غم انگیزی بود بالاخره پس از چند لحظه سکوت با لحنی قاطع ولی مهرآمیز فرمودند: چرا ایستاده ای؟ زود باش حرکت کنفاطمه وقت می گذرد و در حالیکه دست مرا در دست گرفته بودند با من تا نزدیک اتومبیل آمدند. پس از اینکه سوار شدم اشاره به شوفر نمودند و اتومبیل بطرف کرانه دریا براه افتاد.

برادرانم والاحضرت شاهپورها، من و خواهرم والاحضرت شاهدخت فاطمه و برادرم والاحضرت شاهپور حمیدرضا و سایر مسافرین وطن را که مجموعاً 12 نفر می شدیم تا کشتی مشایعت کردند و معاون فرماندار موریس و خانم ایشان هم که برای بدرقه تا کشتی آمده بودند دسته گلی از گلهای بسیار زیبا و پر رنگ و بوی موریس به من دادند.

از موریس تا دوربان

کشتی مسافری که از موریس ما با آن عزیمت نمودیم یک کشتی هلندی بسیار مجلل و لوکس بود که از جزایر هند هلند به موریس آمده بود.

مسافرین این کشتی عموماً زن و بچه و پیرمردان و پیرزنان هلندی بودند که آنها را از منطقه جنگ در هند هلند خارج نموده بودند تا با خود کشتی که از

ص: 480

هر جهت گرانبها بود بجای امنی برسانند. در این کشتی با وجود تنگی جا به ما کمال مساعدت و مهربانی را نمودند و به هر یک از ما اتاق مناسبی دادند ضمناً چون کشتی از مناطق خطرناکی عبور میکرد که ممکن بود هر لحظه هدف حمله زیر دریائیهای ژاپنی قرار گیرد به هر یک از ما کمر بند نجاتی دادند و طریقه بکار بردن آن و سوار شدن در قایق نجات را آموختند و چندین بار سوت خطر را زدند و ما و سایر مسافرین این عمل را تمرین کردیم .

تصور می کنم تاریخ حرکت ما از موریس 17 یا 18 اسفند بود؛ در هر صورت مدت مسافرت ما با کشتی هلندی که میتوان گفت تنها مدتی بود که ما در این سفر آسودگی داشتیم چهار روز بود و بعد از چهار روز گشتی در ساحل «دوربان» که بندری در کرانه «ناتال» از کشورهای متحد آفریقای جنوبی لنگر انداخت و ما از کشتی پیاده شدیم و در شهر در هتلی منزل نمودیم تا کشتی دیگری که قرار بود بقیه مسافرت را با آن ادامه دهیم برسد.

دوربان هم مانند سایر نواحی افریقا پر از درخت و سرسبز بود. در کوچه ها و خیابانها درختان زیادی دیده می شد و می گفتند اینجا یکی از مهمترین نقاط ییلاقی جنوب افریقاست در صورتی که هوای آن بنظر من خیلی گرم و مرطوب بود.

چون یکی دو روز فرصت داشتیم تا کشتی برسد من تصمیم گرفتم از این یکی دو روز فرصت استفاده نموده و شهر ژوهانسبورک را که یکی از بزرگترین شهرهای اتحادیه افریقای جنوبی بشمار میرود و با دوربان 482 میل فاصله داشت تماشا کنم.

البته آنروز فکر نمی کردم این شهری که قصد دیدن آنرا کرده ام شهری خواهد بود که سرنوشت اعلیحضرت پدرم را بدانجا خواهد کشانید و بقیه روزهای ملالت بار عمر خود را در آن خواهد گذرانید زیرا تا آنروز چنین گفتگوئی نشده بود که پس از موریس ژوهانسبورک را برای اقامت ایشان در نظر خواهند گرفت و بخاطر من هم هرگز چنین چیزی نمی گذشت. غرض من از رفتن به ژوهانسبورک فقط دیدن این شهر بود که از زیبائی و صفا و اهمیت آن در آفریقا بسیار شنیده

بودم

ص: 481

و خواستم از این مدتی که اجباراً باید در دوربان توقف نمایم یکروز آنرا صرف دیدن این شهر نمایم و شاید مشیت الهی و تقدیر چنین بود که قبل از رسیدن به وطن این شهر را که میرفت شاهد آخرین روزهای زندگی اعلیحضرت پدرم گردد، ببینم.

در هر حال اشتیاق فراوانی برای دیدن این شهر در قلب خود حس میکردم و با وجود آنکه از سفر کردن و رنجها و آلام آن تقریباً بیزار بودم عزم خود را جزم کردم و با یکی از همراهان بسوی ژوهانسبورک رهسپار شدم .

ژوهانسبورک که بر اثر کشف معادن طلای ترانسوال بوجود آمده و بنام «جاهانس ریسیک: مهندس کل «ترانسوال» معروف شده است همانطور که قبلاً وصف آنرا شنیده بودم شهر زیبا و تماشائی بود. خیابانهای شهر اغلب شمالی و جنوبی یا شرقی و غربی و مستقیم و وسیع بود و بناهای زیبا و باشکوهی که بیشتر از سنگ بود در اطراف خیابانها دیده می شد.

تمام آنچه در شهرهای درجه اول اروپائی مشاهده می شود در این شهر دیده می شد و یک تراموای برقی نیز در شهر مشغول رفت و آمد بود. در مدت کوتاهی که در این شهر بودم توانستم بسیاری از گردشگاههای پر از گل و سنبل و باغ وحش رگ آن را که تمام جانوران افریقائی را از همه نوع در آن گرد آورده بودند تماشا کنم هوای ژوهانسبورک نسبتاً معتدل و خنک بود و پس از مدتی که از نعمت هوای خنک بی بهره بودم برای نخستین بار در این شهر بود که توانستم هوای فرحبخش و خنکی را تنفس کنم .

هنوز جاهای تماشائی و دیدنی بسیاری در ژوهانسبورک بود که مایل بودم آنها را نیز ببینم ولی چون وقت و فرصت تنگ بود بهمین مختصر تماشا در این شهر اکتفا کرده و با راه آهن بطرف دوربان بازگشتم.

پس از رسیدن به دور بان اطلاع دادند کشتی به بندر رسیده و ما می توانیم به مسافرت خود ادامه دهیم.

ص: 482

از دوربان تا مومباسا

کشتی که برای عزیمت ما از دوربان آماده شده بود برخلاف کشتی هلندی که از موریس با آن حرکت کردیم یک کشتی کهنه و قدیمی و از هر حیث فرسوده از سرباز بود. این کشتی اصلاً متعلق به فرانسویها بود و ملوانان آن نیز غالباً فرانسوی بودند ولی نمی دانم چه شده بود شاید براثر مبارزه ای که آن ایام بین طرفداران حکومت ویشی و انگلیسیها در گرفته بود این کشتی بدست انگلیسیها افتاده بود و چون بکلی فرسوده شده بود انگلیسیها در نظر داشتند آنرا به بمبئی برده و تبدیل به بیمارستان نمایند: ملوانان فرانسوی با این نظر انگلیسیها مخالف بودند و از اینرو هر روز بنحوی با انگلیسی ها در کشتی منازعه داشتند و احیاناً اگر فرصتی بدست می آوردند از خرابکاری در کشتی دریغ نمی کردند.

اتفاقاً این کشتی فرسوده و قدیمی با این وضع آشفته باید مناطق خطرناکی را طی کند که غالباً محل رفت و آمد زیر دریائیهای ژاپنی بود. در همان هنگام زیر دریائیهای ژاپنی یک کشتی تجارتی را در آن حدود غرق کرده بودند. با این وصف معلوم است که روحیۀ ما از چه قرار بود. متأسفانه این اضطراب و رنج روحی ما را نیز کندی حرکت کشتی که در ساعت کمتر از ده کیلومتر سرعت داشت و غالباً هم برای تعمیر از حرکت باز می ایستاد دو چندان ساخته بود و روزهای بسیار تلخ و پراضطرابی می گذراندیم.

واقعۀ تأسف آور دیگری هم این ملال خاطر ما را افزون ساخت و آن واقعه غم انگیز این بود که یکی از ملوانان فرانسوی که مانند سایر ملوانان فرانسوی کشتی از جریان حوادث ناراضی بود روزی خود را در آب انداخته و غرق شد. می گفتند این شخص چند بار خود را به دریا انداخته بود و او را نجات داده بودند ولی این بار دیگر موفق به نجات او نشدند.

ده روز باین ترتیب در روی آب نگران و سرگردان و دچار رنج و آلام روحی فراوان بودیم تا پس از ده روز کشتی به کرانه های «مومباسا» بندر عمده «کنیا» از بنادر افریقای شرقی واقع در صد و پنجاه میلی زنگبار رسید. پس از اینکه

ص: 483

کشتی به «مومباسا» رسید سربازان را پیاده کردند ولی به ما اجازه ندادند که از کشتی خارج شویم. و علت آن موقعیت فوق العاده «مومباسا» از لحاظ جنگی و نظامی بود. «مومباسا» در آن هنگام بزرگترین مرکز و پایگاه نظامی نیروی دریائی انگلیس برای مبارزه برعلیه زیر دریائیهای ژاپنی و حفظ اقیانوس هند بشمار می رفت؛ در حقیقت سه منطقه از این لحاظ مهم بود یکی «سیلان» که در آن موقع عملاً از طرف ژاپنیها تهدید شده و اهمیت خود را از دست داده بود و دیگری ماداگاسکار که در دست فرانسویها بود و در آنجا بیم انقلاب می رفت. بنابراین در آنموقع تنها پایگاه مهم دریائی و نظامی انگلیس «مومباسا» بود که مرکز مبارزه برعلیه زیر دریائیهای ژاپنی بشمار میرفت باین ترتیب ما 12 نفر مسافرین ایرانی در کشتی ماندیم هوای گرم و طاقت فرسای دریا آنهم در آن هنگام که کشتی ایستاده و جریان هوا ساکت بود موجب بیماری من شد و تب شدیدی مرا از پا درآورد بطوری که سبب نگرانی عموم همراهان شد و حتی پزشک انگلیسی کشتی اظهار نظر کرده بود که اگر مرا برای استراحت به ساحل نبرند در مخاطره هستم ولی مقررات سخت جنگی اجازه نمی داد که ارفاقی درباره من شود عاقبت پس از چند روز که بیماری من ادامه یافت در اثر پافشاری و کوشش طبیب کشتی موافقت کردند و اجازه دادند که فقط من و یکی از همراهان از کشتی پیاده شویم و تا هنگامی که کشتی مرمت شود و برای حرکت آماده گردد در یکی از هتلهای شهر اقامت نمایم. اتفاقاً در این موقع کشتی «برما» یعنی همان کشتی که ما را به موریس برده بود نیز در مومباسا لنگر انداخته بود و دیدن آن کشتی تمام خاطرات گذشته را در ذهن من بیدار کرد و یاد مصائبی افتادم که از روزی که در آن کشتی سوار شدیم تا آن روز به ما گذشته است.

کاپیتان و کارکنان کشتی برما که ما را در آن حال دیدند مهربانی زیادی با ما کردند و همین کاپیتان برای ما در مومباسا هتلی برای اقامت چند روزه پیدا کرد.

در طول راه از کشتی تا هتل فقط برای مدت کوتاهی مجال پیدا کردم بندر

ص: 484

مومباسا را که مردم آن اغلب سیاه پوست و در این موقع پر از سربازان انگلیسی بود تماشا کنم. بعداً شنیدم در قرن یازدهم میلادی اجداد ایرانی ما و اعراب نیز به «مومباسا» آمده بودند و «ابن بطوطه» در سفرنامه خود از آن نام برده است.

روز اول را ما در هتل بسر بردیم و فردای آن روز می خواستیم برویم ساعتی در شهر گردش کنیم در این موقع از دفتر هتل خبر دادند یک افسر انگلیسی اطلاع داده «پرنسس از هتل بیرون نرود و در ساعت چهار بعد از ظهر منتظر ایشان باشد» ناگزیر از خارج شدن صرفنظر کردم و به انتظار چهار بعد از ظهر نشستم حالی که نمی دانستم در آن ساعت کسی که به ملاقات من می آید حامل خبر خوش یا ناخوش برای من میباشد سر ساعت چهار افسر مزبور وارد شد و با آهنگی رسمی و خشک اظهار کرد، من مأموریت دارم به شما بگویم حق ندارید از هتل بیرون بروید و از آن ببعد یک افسر مراقب برای ما گذاشتند که دو ساعت بدو ساعت عوض میشد و این افسران مراقب پشت در اتاق من می نشستند. از این پیش آمد با آن حال بیماری و کسالت بینهایت متأسف شدم و گفتم حالا که اجازه نمی دهید از اتاق هتل خارج شوم پس اجازه دهید به کشتی بازگردم اقلاً در کشتی آزادی بیشتری دارم و هنگام شب براثر وزش نسیم دریا گرمای هوا تخفیف پیدا کند ولی اجازه بازگشت به کشتی هم ندادند و گفتند باید در همین هتل فعلاً بمانید چون قبلاً اقدام کرده بودم که به سایر همراهان من که در کشتی مانده بودند اجازه دهند به شهر بیایند برای اینکه آنها دچار سرنوشت من نشوند در صدد برآمدم که وسیله ای پیدا کرده و به آنها پیغام دهم که در کشتی بمانند و به شهر نیایند ولی قبل از اینکه اقدامی نمایم آنها هم به هتل آمدند و در سرنوشت تلخ من شریک شدند. آخرین راه چاره ای که بنظرم رسید این بود که بوسیله اعلیحضرت ملک فاروق پادشاه مصر تلگرافی به آقای جم سفیر کبیر ایران در قاهره مخابره کنم و از ایشان استمدادی برای نجات خود نمایم متن تلگراف را فوراً تهیه کردم و به افسر مراقب تسلیم نمودم که به مصر مخابره نماید.

ص: 485

شب عید فراموش نشدنی

آنشب شب عید نوروز بود و من تنها و بی کس در آن اتاق غرق در افکار پریشان خود و بدرجه ای متأثر بودم که بهیچ وجه نمی توانستم از ریزش اشک خود جلوگیری کنم. فکر می کردم شب عید است همه افراد خانواده من گرد یکدیگر جمعند ولی من نه پیش پدر خود هستم و نه نزد مادر و برادرام. با خود می گفتم آیا در این ساعت تحویل سال کسی از من یاد میکند و آیا جز خداوند توانا کسی در فکر من هست؟

آن شب تا بامداد خواب از دیده من فراری بود و شبی بر من گذشت که تا عمر دارم تلخی آنرا فراموش نمی کنم.

با مداد نوروز هنوز اندیشه های جانگزای آن شب مرا ترک نگفته بود که افسر مراقب انگلیسی به در اتاق کوفت و اطلاع داد در ساعت 11 فرمانده نیروهای انگلیسی بدیدن من می آید .

چون بتدریج عادت کرده بودم که هر روز منتظر سانحه تازه ای باشم از این خبر هم باطناً ناراحت شدم و همچنان در انتظار بودم که ببینم منظور فرمانده نظامی «مومباسا» از ملاقات با من چیست.

بالاخره ساعت 11 فرا رسید و فرمانده نیروی انگلیس که افسری سالخورده و دارای قیافه ای بسیار نجیب و جنتلمن بود از در درآمد و ابتدا از پیش آمدی که برای بود اظهار تأسف کرد و توضیح داد که مقررات سخت جنگی ایجاب میکند که زحماتی برای شما فراهم شود و سپس گفت از قاهره به ما دستور داده اند که در اولین هواپیمائی که از اینجا بطرف قاهره پرواز می کند دوجا از برای والاحضرت و یکی از همراهان تهیه کنیم و چون هواپیما دو روز دیگر حرکت کند خود را برای مسافرت آماده نمائید. سؤال کردم پس تکلیف سایرین چه می شود؟ جواب داد سایرین ناگزیر باید با کشتی که همین چند روزه مرمت آن خاتمه پیدا می کند تا بمبئی بروند و از آنجا یا بوسیلهٔ ترن یا کشتی دیگر بسوی ایران عزیمت نمایند.

ص: 486

با اینکه این خبر به رنج و مشقت من خاتمه می داد ولی برای سایرین و برادر و خواهرم نگران بودم و آرزویم این بود که اگر وسیله نجاتی فراهم شود برای همه ما باشد و نمی خواستم از آنها جدا شوم اما چون چاره نبود رضا به پیش آمد داده و از فرمانده تقاضا کردم اجازه دهند برای انجام کار شخصی از هتل خارج شوم و ایشان هم بشرط اینکه هرجا می روم زیر نظر افسر مراقب باشد موافقت کردند. دو روز بعد بطرف قاهره پرواز کردم و پس از آنکه چند روز در قاهره در سفارت ایران بسر بردم از آنجا بطرف ایران حرکت کردم و پس از مدتها رنج هجران و مهجوری از یار و دیار نعمت زیارت وطن عزیز و اعلیحضرت برادر تاجدار وعلیا حضرت مادر بزرگوارم نصیبم گردید.

برسایرین چه گذشت؟

والا حضرت شاهپور حمیدرضا، والاحضرت شاهدخت فاطمه و سایر همراهان پس از آنکه کشتی مرمت شد با همان کشتی در حالی که مسافرین آن فقط منحصر به آنها بود بطرف بمبئی حرکت کردند مدت دو هفته زمان مسافرت آنها از مومباسا تا بمبئی بطول انجامید و در این دو هفته دچار انواع و اقسام شکنجه های روحی و جسمی بودند. کشتی در هر 24 ساعت اقلاً 20 ساعت برای اصلاح و رفع خرابی ماشینهای فرسوده خود توقف می کرد و چهار ساعت راه می رفت و چندین بار ملوانان فرانسوی که در کشتی بودند تصمیم به غرق کردن آن گرفتند یکبار آنرا آتش زدند که به زحمت افسران انگلیسی موفق به خاموش کردن شدند و بار دیگر کشتی را سوراخ کردند که منجر به نفوذ آب در کشتی گردید و با تلمبه آب آنرا تخلیه کردند. بالاخره پس از دو هفته کشتی به بمبئی رسید و چون همه از مسافرت دریا خسته شده بودند از بمبئی تا مرز ایران را با ترن آمدند و از آنجا بوسیله اتومبیل عزیمت به تهران نمودند.

***

مشاهدات شخصی من در موریس تا اینجا خاتمه یافت بقیه این تاریخ

ص: 487

حزن انگیز را از این پس از زبان آقای علی ایزدی [نقل می کنم] که در تمام مدت اقامت اعلیحضرت پدرم در غربت رئیس دفتر و محرم ایشان بود و یادداشتهای بسیار نفیسی که از لحاظ تاریخی گرانبهاست در این موضوع گرد آورده است. (1)

پس از عزیمت والا حضرت شمس پهلوی

پس از عزیمت والا حضرت شاهدخت شمس نگرانی و تشویش خاطر اعلیحضرت بیش از پیش شد وجود زن اصولاً در هنگام مصائب بزرگترین وسیله تسلیتی برای مرد می باشد.

تا زمانی که والاحضرت شاهدخت شمس در موریس بودند برای اعلیحضرت فقید بزرگترین وسیله تسلی خاطر بودند ولی همینکه ایشان از موریس عزیمت کردند بطور محسوس آشکار گردید که اعلیحضرت بزرگترین وسیله آرامش خود را از دست داده اند.

از همان روز نخست آثار قلق و اضطراب و دلتنگی در قیافه شاهنشاه فقید نمایان شد.

من آن روز احساس کردم که تا چه حد اعلیحضرت فقید به والاحضرت شمس علاقمندند زیرا مکرر از دوری ایشان اظهار دلتنگی می نمودند و با همه قدرتی که در تملک نفس داشتند نمی توانستند مراتب تأسف و تأثر خود را پنهان سازند.

ص: 488


1- علی ایزدی، همانطور که شمس پهلوی در خاطرات خود نوشته، رئیس دفتر رضاشاه بوده و از جمله معدود کسانی که تا آخرین لحظات زندگی با وی بسر می برده اند، یادداشتهای او نیز زمانی انتشار یافته که شاه سابق در اوج قدرت و اقتدار بوده است. بنابراین خوانندگان عزیزی که یادداشتهای وی را مطالعه می کنند، باید به این دو نکته توجه داشته باشند: نخست اینکه وی یکی از کارگذاران دربار بوده و دوم، زمانی که این یادداشتها انتشار یافته است. نگارنده چون بر این اعتقاد است که رعایت امانت را باید کرد گو اینکه پاره ای از مطالب سخیف، تملق آمیز و در حد مبالغه و اغراق است و نویسنده احتمالاً در قسمتهایی از آن بیش از حد لزوم به شرح و تفصیل پرداخته با این حال همه را همانطور که نوشته شده در معرض مطالعه خوانندگان گذارده است و انتظار دارد در این مورد برنگارنده خرده نگیرند.

ساعت 5 صبح در اتاق من

فردای روزی که والاحضرت عزیمت کرده بودند ساعت 5 صبح بود. من تازه از خواب بیدار شده ولی هنوز از تختخواب خود برنخاسته بودم که ناگهان صدای در اتاق را شنیدم.

تصور کردم مسیو «لارشه» رئیس مستخدمین است به زبان فرانسه گفتم داخل شوید. ناگهان اعلیحضرت را دیدم که وارد اتاق من شدند.

چون هنوز بیجامه در بر داشتم خواستم به شتاب لباس خود را بپوشم ولی اعلیحضرت مانع شده و در حالی که روی یکی از صندلیها نشستند فرمودند: «بنشین لازم نیست» و چند لحظه ای به فکر فرو رفتند من که از ورود ناگهانی اعلیحضرت آن هم در آن صبح زود به اتاق خود فوق العاده متعجب بودم در آن چند لحظه هزار فکر پیش خود کردم.

بالاخره اعلیحضرت مثل اینکه در این مدت دنبال پیدا کردن بهانه ای برای بیان علت ورود خود به اتاق من بودند فرمودند: «پس نوکرهایی که بنا بود از تهران برای ما بفرستند چه شد؟ فوراً کاغذ بردار و یک تلگراف با حضور من برای وزیر دربار تهيه كن و بنویس اولاً والاحضرتها بطرف تهران عزیمت کردند و ترتیب لازم برای مراجعت آنها بدهید» سپس اندکی بفکر فرو رفته مجدداً با آهنگی تأثرانگیز که مرا سخت منقلب نمود فرمودند «تلگرافی هم از طرف من برای خود اعلیحضرت همایونی تهیه کن و بنویس «این ها که آمدند تنهائی و تأثر من زیاد شده نوکرهائی که بنا بود از تهران به موریس بفرستند هنوز نیامده اند».

من اطاعت کردم و فوراً تلگراف ها را تهیه کردم بعداً فهمیدم آن شب را اعلیحضرت دیده بر هم نگذاشته اند و تا صبح غرق در تأثر و اندوه بوده اند و شاید علت اینکه آن روز صبح زود به اتاق من آمدند برای گریز از تنهائی و رفع خلق تنگی بوده است.

ماجرای نوکرها

چون در اینجا چندبار صحبت از نوکرها در میان آمد بی مناسبت نیست که

ص: 489

خوانندگان را از این موضوع که بلیه بزرگی برای ما در موریس شده بود، آگاه کنم.

از تهران چند نفر نوکر و آشپز که از بردن نام آنها شرم دارم همراه ما حرکت کرده بودند اینها از همان لحظه ای که در کشتی معلوم شد ما باید به جزیره موریس برویم بنای ناسازگاری را گذاشته و از همانجا می خواستند به تهران برگردند و چون اجازه بازگشت به تهران به احدی داده نمی شد با ما تا موریس آمدند و این ناسازگاری را در موریس بنهایت رسانیدند و مکرر موجب اوقات تلخی اعلیحضرت فقید را فراهم ساختند. وقتی اجازه بازگشت آنها به تهران داده شد با اینکه می دانستند بجای آنها از تهران مستخدمین دیگری خواسته ایم تأمل نکردند تا آن مستخدمین برسند و کار خود را رها کرده به تهران حرکت کردند و بجای آنها موقتاً از مستخدمین بومی موریس به خدمت گماردیم .

بیماری اعلیحضرت آشکار می شود

آثار ضعف و کسالت در اعلیحضرت روز به روز نمایان تر می شد قیافه ایشان هر روز از روز پیش افسرده تر و شکسته تر می نمود. خوب بیاد دارم یکی از روزها بعد از ظهر که ایشان طبق معمول و عادت دیرین خود مشغول قدم زدن در باغ بودند و من در خدمت ایشان بودم همینطور که نگاهم متوجه ایشان بود یکباره در برابر خود شبح ضعیف و نحیفی از اعلیحضرت مشاهده نمودم. پس از این که مدتی قدم زدند، ناگهان به درختی تکیه کردند و صدا زدند یک صندلی برای ایشان بیاورند و پس از اینکه روی صندلی نشستند فرمودند: «چه ضرر دارد یک چائی بخورم» فردای آن روز اعلیحضرت برای نخستین بار راه رفتن صبح را ترک کردند و جلوی ایوان روی صندلی نشسته بودند وقتی حضور ایشان شرفیاب شدم از دل درد شکایت داشتند. استدعا کردم اجازه فرمایند طبیب مخصوصی که معین شده بود دکتر شازل خدمت ایشان برسد. اعلیحضرت جداً امتناع کردند و فرمودند: «مقصود تو را نمی فهمم.... اگر تو تصور کنی عمری که در خدمت کشور صرف نشود به درد می خورد اشتباه کرده ای من که ملا محمد جعفر نیستم بخورم و بخوابم

ص: 490

من در تمام عمر از بیکاری و آسایش گریزان بودم و هر وقت که نمی توانستم کار مفیدی انجام دهم آن وقت بود که احساس ناراحتی و درد والم در خودم حس می کردم. اشخاصی که از نزدیک مرا می شناختند شاهدند قبل از کودتا جز انزوا و گوشه گیری و تأسف بوضع مملکت هیچگونه آمیزش و مشغولیاتی نداشتم. نه، تو ابداً خیال نکنی که من بیماری جسمی داشته باشم. من در نهایت سلامتی هستم» و سپس در حالی که دست خود را به قلب و کبد خود زدند فرمودند: «کوچکترین عیب و اختلالی در اعضای بدن من وجود ندارد» اما در همان حال که این سخنان را بر زبان می راندند من بخوبی حس میکردم که اعلیحضرت بسختی تنفس می کنند و رنگ ایشان کاملاً پریده و ارتعاش خفیفی در دست های ایشان نمایان است.

به این جهت من اصرار کردم که معهذا اجازه فرمایند به دکتر «شازل» بگویم برای تقویت مزاج اعلیحضرت داروئی تجویز نماید و پس از اینکه از حضور اعلیحضرت مرخص شدم فوراً به دکتر «شازل» تلفن کردم و از او خواهش نمودم که چند دقیقه نزد من بیاید.

پس از آنکه دکتر «شازل» وارد شد وضع مزاجی اعلیحضرت را چنانکه

دیده بودم برای او بیان کردم و تقاضای داروئی برای تقویت مزاج ایشان نمودم.

اعلیحضرت از فراز ایوان که مشرف بر در ورودی بود متوجه آمدن دکتر «شازل» شدند و از من سئوال فرمودند: «کی ناخوش است؟ دکتر برای چه آمده؟»

چون در آن هنگام پای والاحضرت شاهپور علیرضا مجروح بود و بستری بودند جواب دادم برای عیادت والاحضرت آمده اند. همینکه دکتر «شازل» نزدیک اعلیحضرت رسید فرمودند از دکتر سئوال کن پای والاحضرت شاهپور چطور است؟ من در آن هنگام از فرصت استفاده کرده عرض کردم اجازه فرمائید از دکتر خواهش کنم داروئی هم برای رفع دل درد اعلیحضرت تجویز کند. فرمودند برای دلخوشی تو ندارد ولی پس از اینکه دکتر رفت فرمودند من برای اینکه دکتر کسل نشود موافقت کردم والا من اهل خوردن دوا نیستم.

ص: 491

بعد از ظهر آنروز بیماری اعلیحضرت رو به اشتداد گذاشت و آثار تورم در پای اعلیحضرت نمایان گردید به طوری که پوشیدن کفش برای ایشان مشکل شده بود.

با وجود این اعلیحضرت مایل به مراجعه طبیب نبودند و می فرمودند این تورم براثر فشار کفش پیدا شده تصور نکن کسالت مهمی باشد.

فردای آنروز تورم در هر دو پا بروز کرد. من از اعلیحضرت مصراً تقاضا کردم اجازه فرمایند دکتر از ایشان عیادتی بنماید. اعلیحضرت فرمودند ضرری ندارد بیاید اگر معالجه ای به عقلش میرسد بکند و همان لحظه به دکتر اطلاع دادم. دکتر «شازل» چند داروی مدر و مسکن تجویز کرد که از تورم پا کاست ولی درد دل باقی بود منتها اعلیحضرت سعی داشتند که به روی خود نیاورند و در هر حال از ناراحتی قلب خود بیخبر بودند. در ساعت 11 که اعلیحضرت برای صرف ناهار تشریف بردند من چون احساس کردم که چند نفر از بهترین پزشکان موریس را برای کنسولتاسیون و معاینه دقیق حال مزاجی اعلیحضرت دعوت کند و قرار بر این شد که در ساعت 4 بعد از ظهر این کار را انجام دهد.

در ساعت دو و نیم بعد از ظهر که اعلیحضرت برای رفتن به باغ از عمارت پائین آمدند بعرض ایشان رسانیدم که برای معاینه دقیق از اعلیحضرت چهار بعد از ظهر دکتر «شازل» به اتفاق سه طبیب دیگر شرفیاب خواهند شد. با اینکه فکر ی کردم ممکن است اعلیحضرت امتناع فرمایند ولی این بار اعلیحضرت فرمودند بسیار کار خوبی کردی.

چهار بعد از ظهر پزشکان مزبور به اتفاق دکتر «شازل» اجازه شرفیابی حاصل کردند و پس از معاینه دقیقی که از اعلیحضرت نمودند و پس از بحث و مشورت طبی گفتند لازم است اعلیحضرت به یکی از بیمارستانها که دارای دستگاه رادیوگرافی است تشریف ببرند تا از قلب و جهاز هاضمه ایشان عکس برداری شود.

اعلیحضرت از رفتن به بیمارستان و برداشتن عکس امتناع داشتند

و می فرمودند این دل دردی که من دارم محتاج این چیزها نیست ولی پس از اصرار

ص: 492

زیاد قبول کردند که به بیمارستان برای عکس برداری مراجعه کنند و قرار شد دو روز بعد این کار صورت گیرد.

فردای آنروز صبح زود دکتر «شازل» به اتاق من آمد و گفت از قرار معلوم اعلیحضرت مبتلا به بیماری قلبی شدیدی می باشند. دستگاه رادیوگرافی که در بیمارستان موریس هست آنقدر دقیق نیست که بتواند خوب عکس برداری کند معهذا فردا عکس برداری خواهد شد اما اگر تصادفاً موضوع مسافرت اعلیحضرت به کانادا عملی شود (چون آن ایام پیوسته مشغول گفتگو بودیم که اجازه مسافرت اعلیحضرت را به کانادا تحصیل کنیم) واجب و لازم است که در ژوهانسبورک پایتخت افریقای جنوبی که بیمارستانهای آن دارای وسائل رادیوگرافی است قبل از حرکت بطرف کانادا از قلب اعلیحضرت عکس برداری دقیقی بعمل آید .

خبر رادیو لندن

معمولاً در آغاز شب اعلیحضرت ساعتی از وقت خود را صرف شنیدن رادیو می فرمودند شب بعد از روزی که معاینه از اعلیحضرت بعمل آمد، اعلیحضرت طبق معمول برای شنیدن رادیو تشریف آورده بودند و من افتخار حضور داشتم. همینکه پیچ رادیو را گشودیم سخنگوی رادیو لندن ضمن خبرهای خود اطلاع داد که حال مزاجی اعلیحضرت شاه سابق ایران در موریس خطرناک است.

اعلیحضرت بمحض اینکه این سخن را شنیدند فرمودند مرگ برای من وقتی بود که از مطامع بیگانگان تبعیت میکردم چون سر اطاعت در برابر اجنبی فرو نیاوردم از مردن وحشتی ندارم و مردن اکنون آرزوی قلبی منست. من خیلی خرسندم این وضعی که اکنون برای من پیش آمده برای اینست که نخواستم نفوذ خارجی در کشور من راه یابد و برای خاطر سعادت وطنم بوده که امروز دچار اینهمه رنج و تعب هستم.

خبر رادیو لندن در اقطار و اکناف دنیا بسرعت انتشار یافت و در جراید نیز مطرح گردید.

ص: 493

همان شب که این خبر را رادیو لندن انتشار داد اعلیحضرت همایون شاهنشاهی هم در تهران این خبر را شنیده و دچار نگرانی شده بودند و بهمین جهت فردای آنروز تلگرافهای متعددی از اعلیحضرت همایونی و در بار به ما رسید که از وضع مزاجی اعلیحضرت فقید پرسش کرده بودند چون ما که طبیب نبودیم درست از بیماری اعلیحضرت آگاه نبودیم فوراً سلامتی اعلیحضرت را به تهران اطلاع دادیم ولی بعداً دكتر «شازل» وخامت وضع مزاجی اعلیحضرت را به من گوشزد کرد ولی ما همچنان موضوع کسالت قلبی را از اعلیحضرت مکتوم داشتیم و ایشان هم تصوّر می فرمودند که جهاز هاضمه ایشان خوب کار نمی کند و از اینرو بجای قلب پیوسته از معده شکایت داشتند.

قصد سفر كانادا

بیماری اعلیحضرت موجب بود که ایشان برای عزیمت به کانادا و

ترک موریس بیشتر اصرار نمایند. مجدداً به من امر فرمودند که راجع به این موضوع با مأمورين مربوطه وارد مذاکره شوم و من هم از آنروز همه روز مرتباً مشغول این مذاکره بودم و پس از چند روزی بالاخره اظهار امیدواری کردند که شاید بتوانند بوسیله کشتی که قریباً از موریس بطرف افریقا حرکت خواهد کرد و فرماندار موریس «سربید کلیفرد» و خانم ایشان هم با آن قصد مسافرت دارند وسائل مسافرت اعلیحضرت را نیز فراهم آورند. این خبر موجب خوشنودی خاطر اعلیحضرت و والاحضرت شاهپورها که از اقامت در جزیره موریس ملول شده بودند، گردید ولی چون زمان جنگ بود و تاریخ حرکت کشتیها مکتوم و جزو رازهای نظامی بود نمی دانستیم آنروز که کشتی معهود وارد جزیره موریس می شود چه روزیست و چه روزی ما موفق به ترک موریس خواهیم شد.

ملالت خاطر اعلیحضرت از اقامت در جزیره موریس روز به روز زیادتر می شد. اعلیحضرت که حتی شنیدن نام جزیره برایشان غیر قابل تحمل بود، پس از رفتن والاحضرت شاهدخت شمس و والاحضرت شاهدخت فاطمه از موریس و

ص: 494

بخصوص از وقتی که آثار بیماری ایشان آشکار شده بود، بهیچوجه میل نداشتند در موريس بمانند و روزی نبود که اشتیاق خود را برای ترک خاک موریس ابراز نکنند.

علاوه بر مذاکراتی که همه روزه من میکردم، اعلیحضرت شخصاً بفاصله کوتاهی دو بار فرماندار موریس سر بید «کلیفرد را احضار کردند و به او فرمودند بهر نحو ممکنست با مقاماتی که خود او صلاح و مقتضی می داند وارد مذاکره شود تا وسائل عزیمت ایشان از موریس فراهم شود.

در یکی از ملاقاتها با کنایه فرمودند: «خوب در رادیوهاتان که خوب از حال من صحبت می کنید!! حال من هم که بد است! شما هم که بدتان نمی آید من معالجه شوم چه بهتر که بقول خودتان وسیله ای پیدا کنید که من بجائی بروم که آنجا وسیله معالجه فراهم باشد.»

«سر بید کلیفرد» در پاسخ وعده مساعد می داد و اظهار کرد: بزودی یک کشتی به این حدود خواهد آمد، سعی خواهم کرد در آن کشتی جا برای اعلیحضرت تهیه کنم و ضمناً اظهار کرد چون هنگام جنگست نمی توان یک کشتی فراهم کرد که اعلیحضرت را تا کانادا مستقیماً ببرد فعلاً با این کشتی که خواهد آمد وسایل مسافرت اعلیحضرت را تا دوربان فراهم می کنم تا اینکه کشتی دیگری در دوربان برای این منظور پیدا شود.

عید نوروز

عید نوروز فرا رسیده بود ولی نه در اعلیحضرت و نه در هیچیک از ما اثری از نشاط و انبساط عید دیده نمی شد .

شب عید طبق معمول اعلیحضرت مشغول شنیدن رادیو بودند، از یکی از رادیوهای خارجی بمناسبت عید نطقی شنیده میشد که در آن گوشه و کنایه هائی نسبت به اعلیحضرت داشت. اعلیحضرت همینکه آن سخنان را شنیدند خنده تلخ بلندی کرده و فرمودند:

«اینها همه از من بدشان میآید و حق دارند از من بد بگویند برای اینکه

ص: 495

نمی خواستند در این مملکت لجام گسیخته کسی باشد که از آنها مؤاخذه و بازخواست کند و خود را در برابر او مسئول بدانند.»

روز عید صبح خیلی زود برای تبریک عید حضور اعلیحضرت شرفیاب شدم. با آهنگی تأثر آمیز فرمودند امسال عید ما دور از وطن و دور از فرزندان گذشت. آرزوی من اینست و از خداوند درخواست می کنم که امسال وسایلی فراهم آورد که تحت توجهات شاه موجبات آسایش و سعادت ملت ایران فراهم شود.

سپس فرمودند: «گمان نمی کنم در این روز عید و اول سال نه من و نه هیچ ایرانی وطن دوستی بتواند آرزوئی بهتر از این داشته باشد آن روز اعلیحضرت از سایر روزها افسرده تر بودند و پیوسته به یاد وطن و خاطرات آن خود را مشغول می کردند.

روز دوم یا سوم فروردین بود که به ما اطلاع به ما اطلاع دادند تا چند روز دیگر یک کشتی نظامی از موریس به دوربان خواهد رفت و در این کشتی برای اعلیحضرت و همراهانش جا تدارک شده است این خبر تا حدی موجب مسرت خاطر اعلیحضرت گردید و ما بلافاصله مشغول جمع آوری اسبابها و فراهم کردن وسایل سفر شدیم.

ترک جزیره موریس

روز ششم فروردین هنگام عصر، اعلیحضرت موریس را ترک گفتند و در «پرت لوئی» به کشتی سوار شدند. تشریفات قابل ذکری بعمل نیامد.

دسته کوچکی از سربازان موریس هنگام سوار شدن به کشتی مراسم احترامات را بعمل آورد و «سر بید کلیفرد» فرماندار موریس و خانم او که خودشان هم بواسطه تغییر مأموریت موریس را ترک می گفتند اعلیحضرت را تا کشتی هدایت کردند .

جانشین کاپیتن «پیکوت»، دکتر «تنکین» را معین کرده بودند که همراه اعلیحضرت باشد.

مسیو «لارشه» هم که در موریس مأمور سر پرستی مستخدمین بود با ما

ص: 496

حرکت کرد، در حالی که اعلیحضرت بشدت از این مرد متنفر بودند زیرا تصور کردند او را مخصوصاً گمارده اند که مراقب حالات ایشان باشد. اتفاقاً خود مسیو «لارشه» هم احساس کرده بود که شاه به او خوش بین نیستند بهمین جهت جرأت اینکه با اعلیحضرت رو برو شود، نداشت و همیشه سعی می کرد خود را از نظر اعلیحضرت مخفی نماید و در مواردی که اعلیحضرت در چمنی که در نزدیک باغ بود قدم می زدند مسیو «لارشه» اگر می خواست از در باغ خارج شود از دیوار باغ می رفت با این وصف مسیو «لارشه» با اصرار و ابرام زیاد همراه ما حرکت کرد غیر از مسیو «لارشه» یک آشپز از بومیان موریس که هندی بود و تاحدی پختن غذاهای ایرانی را آموخته بود استخدام کردیم که برای اعلیحضرت که جز برنج و جوجه هیچ غذائی میل نمی کردند غذا طبخ کند «سر بید کلیفرد» فرماندار موریس با خانمش و دو بچه خودشان نیز با این کشتی حرکت کردند .

کشتی که اعلیحضرت با آن از موریس به دوربان حرکت کردند یک کشتی کهنه و مندرس باری بود که آن را برای حمل و نقل سربازان آماده کرده بودند. در حدود 300 نفر از سربازان نقاط مختلف امپراتوری بریتانیا که قسمت عمده ای از آنها یهودی بودند مسافرین این کشتی را تشکیل می دادند که هر دسته بجائی می رفتند، چند اتاق از این کشتی را به اعلیحضرت و همراهان تخصیص داده بودند و در گوشه ای از صحنه کشتی آشپز هندی آشپزخانه کوچکی درست کرده بود که در آنجا غذا برای اعلیحضرت طبخ می کرد.

دائماً سر و صدای سربازان در کشتی بلند بود. صدای ساز و آواز وقهقهه خنده آنها آنی قطع نمی شد یک پیانو زن جوان غالب اوقات با نواختن پیانو سربازان را سرگرم می کرد. گاهگاهی هم کنسرتهای بزرگ تشکیل می دادند.

معلوم است در این کشتی محقر جای اعلیحضرت و والاحضرت های شاهپور ناراحت بود.

از لحاظ مقتضیات جنگی و برای اجتناب از برخورد به زیردریائی های

دشمن فاصله موریس تا دوربان را کشتی در مدت تا دوربان را کشتی در مدت هشت روز طی کرد و بالاخره

ص: 497

پس از هشت شبانه روز کشتی به ساحل دوربان نزدیک گردید.

اقامت در دوربان

دوربان یکی از بنادر مهم جنوب شرقی افریقا محسوب می شود و از لحاظ موقعیت ممتاز طبیعی و جغرافیائی آن در زمان جنگ لنگرگاه مهمی برای کشتیهای متفقین بود و غالب کشتیهائی که از آمریکا به طرف شرق عزیمت کرد در این بندر لنگر می انداخت و از حوضچه های طبیعی آن که پناهگاه بسیار خوبی برای کشتیها بود استفاده می بردند و روزی نبود که کشتی های مهم حمل و نقل نظامی به این بندر وارد نشود. قبل از رسیدن ما به دوربان کاپیتن «پیکوت» که به اتفاق والاحضرت شاهدخت شمس به دوربان عزیمت کرده بود خانه محقری در دوربان اجاره کرده بود و این خانه را که در حومه شهر واقع شده بود برای اقامت اعلیحضرت در دوربان تخصیص داده بودند وقتی کشتی به ساحل رسید قبل از اینکه اعلیحضرت پیاده شوند دکتر «تنکین» که همراه ما از موریس آمده بود از کشتی پیاده شد و به شهر رفت تا اتومبیل برای اعلیحضرت و شاهپورها و کامیون برای اسبابها تهیه نماید و یکساعت پس از آن اعلیحضرت به اتفاق والاحضرتهای شاهپور از کشتی پیاده شده و خیلی ساده و عادی و بدون هیچگونه تشریفات بسوی خانه ای که برای اقامت موقتی تهیه شده بود عزیمت کردند.

شهر دوربان از لحاظ زیبائی و شکوه حتی بی اغراق می توان گفت بر شهرهای اروپائی رجحان و برتری دارد دیدن این شهر زیبا و نفوذ تمدن عالی مغرب زمین در آن تأثیر فوق العاده ای در روحیه اعلیحضرت بخشید و از دیدن چنین شهری در افریقا تعجب می.کردند خیابانهای این شهر بسیار مجلل و عمارت ها و ساختمانهای آن عموماً چندین طبقه و عالی و دارای گلکاریهای قشنگ و مخصوصاً بسیار پاکیزه و تمیز بود.

جمعیت این شهر که از اختلاط نژادهای افریقائی مخصوصاً بوئرها با ملل اروپائی بوجود آمده است از هر حیث جلب نظر می کرد. موضوعی که از همان

ص: 498

لحظه ورود به دوربان توجه اعلیحضرت را بخود معطوف کرده بود شرکت زنان در کارهای اجتماعی بود علاوه بر اینکه عده کثیری از بانوان در لباس سربازی و افسری دیده می شدند عموماً رانندگان تاکسی ها و حتی کامیونها زن بودند که لباس مردانه در بر داشتند.

متأسفانه در این شهر زیبا خانه ای که برای اقامت اعلیحضرت فراهم شده بود بسیار کوچک بود بطوری که بهیچوجه کافی برای احتیاجات اعلیحضرت و والاحضرتهای شاهپور و همراهان نبود و علت آن این بود که در آن هنگام در دوربان بواسطه سیل مهاجرینی که در نتیجه هجوم ژاپنیها از خاور دور مخصوصاً جزایر اقیانوسیه به دوربان آمده بودند مسأله مسکن در شهر بغایت دشوار شده بود.

در آن موقع که اعلیحضرت وارد دوربان شدند حتی یک اتاق خالی در هتل های شهر پیدا نمی شد و خانه ای را هم که برای اقامت اعلیحضرت تخصیص داده بودند بزحمت و در نتیجه کوشش فراوان مأمورین حکومت پیدا شده بود. در آن هنگام که ماه فروردین و در ایران فصل بهار آغاز شده بود پائیز دوربان هم تازه شروع شده بود و هوای دوربان گرم و مرطوب و سنگین بود.

این گرما بخصوص با بیماری قلبی که اعلیحضرت داشتند و تنگی جا و فضای محل سکونت همه موجب ناراحتی شدید اعلیحضرت بود و از همان روز اول به من امر کردند که کوشش کنم یک خانه بهتری پیدا کنم.

من هم به اتفاق دکتر «تنکین» و مأمورین دولت افریقا سعی بسیار برای پیدا کردن خانه بهتری کردیم ولی متأسفانه سعی ما بجائی نرسید و ابداً جای بهتری پیدا نشد.

در دوربان نخستین اقدام من این بود که پزشکی که متخصص در امراض قلب باشد پیدا کنم تا اعلیحضرت را معاینه نموده و داروئی برای بیماری ایشان تجویز نماید گواینکه اعلیحضرت از خوردن هر داروئی جداً اجتناب داشتند و اصولاً معتقد بودند که ایشان هیچ کسالت جسمی ندارند و کسالت ایشان کسالت روحی است.

ص: 499

با کمک دکتر «تنکین» که خود او پزشک و در موریس رئیس انستیتو پاستور بود موفق شدیم که طبیبی را بنام دکتر «مه» که متخصص امراض قلبی بود در دوربان پیدا کنیم.

تصادفاً خود دکتر «مه» نیز مبتلا به بیماری قلبی بود و برای استراحت به افریقا و دوربان آمده بود پس از مذاکره با دکتر «مه» ایشان اظهار کردند برای معاینه اعلیحضرت باید در کلینیک من حاضر شوند تا با اسبابها و وسایل دقیقی که در کلینیک دارم از قلب ایشان عکسبرداری کنم.

با اینکه اعلیحضرت حاضر نمی شدند از خانه برای این مقصود خارج شوند هر طور بود جلب رضایت ایشان را کردیم و قرار بر این شد که چهار ساعت بعد از ظهر روز بعد به اتفاق اعلیحضرت به کلینیک دکتر «مه» برویم .

فردای آنروز در ساعت 4 بعد از ظهر چون مجبور بودم به تلگرافخانه بروم، اعلیحضرت تنها به اتفاق دکتر «مه» از خانه خارج شده و به مطب دکتر رفتند. من از بازگشت از تلگرافخانه دنبال ایشان رفتم ولی متأسفانه نتوانستم در آن شهر پر جنجال و در میان آن همه عمارتهای ده پانزده طبقه مطب دکتر «مه» را پیدا کنم و ناگزیر به منزل برگشتم. ساعت 7 به اتفاق دکتر «مه» به منزل مراجعت کردند و همینکه مرا دیدند بشوخی فرمودند: «چطور جرأت کردی مرا تنها در اختیار دکتر بگذاری» من این شوخی را برای دکتر «مه» ترجمه کردم و مدتی خندید.

از دکتر «مه» راجع به کسالت اعلیحضرت سئوال کردم دکتر با خونسردی و گشاده روئی جواب داد: «قلب من از قلب اعلیحضرت مریض تر است. بواسطه همین کسالت قلبی مدتی است جلای وطن کرده و به اینجا پناهنده شده ام تا شاید آب و هوای افریقا قدری بیشتر به من اجازه زندگی بدهد. اما تعجب خواهید کرد اگر به شما بگویم زندگانی من طولانی نخواهد بود. اعلیحضرت را هم با کمال دقت و با تمام وسائلی که در دست داشتم معاینه کردم خیال می کنم قلب سالمی داشته باشند، اما چون هنوز عکسهایی که از قلب ایشان برداشته ام حاضر و چاپ نشده نمی توانم بطور قطع راجع به چگونگی بیماری ایشان چیزی بگویم. لازم است

ص: 500

عکسها را ببینم فردا عصر نتیجه آنرا به شما اطلاع خواهم داد. عجالتاً اعلیحضرت احتیاج به دوائی هم ندارند فقط باید سعی کنید وسایل آسایش ایشانرا فراهم کنید که اعصاب اعلیحضرت آرام باشد. عصبانیت و ناراحتی خیال بزرگترین وسیله تشدید بیماری قلب می باشد.» اعلیحضرت از من سئوال کردند دکتر چه می گفت؟ عرض کردم هنوز کسالتی تشخیص نداده و دوائی هم فعلاً برای اعلیحضرت تجویز نکرده است. اعلیحضرت فرمودند «من اطمینان دارم که بهیچ مرضی مبتلا نیستم، اگر این دکتر دوائی هم می داد نه دوای او را می خوردم و نه گفته او را قبول می کردم، کار مهم برای من اینست که خانه ای برای بچه ها پیدا شود از ناراحتی بچه ها بکلی ناراحت شده ام» و واقعاً این مسئله بی نهایت موجب نگرانی و ناراحتی خاطر اعلیحضرت بود .

روزنامه های دوربان ورود اعلیحضرت را به دوربان چگونه تلقی کردند

پس از ورود اعلیحضرت به دوربان روزنامه های دوربان ضمن چاپ عکس اعلیحضرت خبری تقریباً به مضمون زیر انتشار داده بودند که «اعلیحضرت شاه سابق ایران را که بیمارند و به دوربان وارد شدهاند با برانکار مخصوص از کشتی پیاده کردند و چون مبتلا به بیماری شدید بودند بلافاصله ایشان را به بیمارستان انتقال دادند.»

ما نفهمیدیم این خبر دروغ را از کجا تحصیل کرده بودند و آیا در نوشتن این خبر تعمدی بود یا نه؟

***

اعلیحضرت طبق معمول، روزها بعد از ظهر مدتی در باغچه کوچک حیاط و گاهی در خارج از منزل قدم می زدند، در یکی از روزهای نخستین که وارد دوربان شده بودیم هنگام بعد از ظهر که مشغول راه رفتن در باغچه بودند ناگهان ملاحظه کردند چند اتومبیل با سیستمهای مختلف وارد منزل شدند.

این موضوع سبب تعجب اعلیحضرت گردید و فرمودند: «چه خبر شده که

ص: 501

اینهمه اتومبیل به این خانه آمده؟!» و چون در آن روزها والا حضرت شاهپور علیرضا والاحضرت شاهپور عبدالرضا هر دو مبتلا به کسالت بودند تصور کردند شاید پزشکانی برای معالجه آنها فرستاده اند.

ولی پس از تحقیق، عرض کردم اینها که ملاحظه کردید با اتومبیل آمدند یکی قصاب، یکی رختشوی و دیگری سبزی فروش بود.

اعلیحضرت تعجب کردند و فرمودند شوخی می کنی، رختشوی و سبزی فروش که اتومبیل ندارند. عرض کردم برای اینها اتومبیل وسیله تفنن و تفریح نیست بلکه وسیله تسریع و پیشرفت کار آنهاست.

***

اعلیحضرت پس از عزیمت والاحضرت شاهدخت شمس بینهایت برای

ایشان و والا حضرت شاهدخت فاطمه و والاحضرت شاهپور حمید رضا نگران بودند.

والاحضرت شاهدخت شمس پس از اینکه از «مومباسا» به قاهره پرواز کردند خبر سلامتی و حرکت خود را بطرف قاهره بوسیله تلگراف اطلاع داده بودند ولی از والاحضرت شاهدخت فاطمه و والاحضرت شاهپور حمیدرضا، اعلیحضرت بیخبر بودند و این بیخبری موجب تأثر و اضطراب خاطر ایشان بود تا اینکه تلگرافی از مشهد رسید و خبر سلامتی و ورود شاهدخت فاطمه و والاحضرت شاهپور حمیدرضا را به مشهد داد و تا حدی خیال اعلیحضرت از این رهگذر آسوده شد.

دوربان هم برای اعلیحضرت ملالت آور بود

اعلیحضرت از اقامت در دوربان هم راضی نبودند؛ پس از این که مدتی جستجو کردیم و جای مناسبی که دارای وسعت باشد در دوربان پیدا نکردیم، اعلیحضرت فرمودند حالا که در دوربان جای مناسبی یافت نمی شود و برای مسافرت به کانادا هم می گویند یند چهار پنج ماه وقت لازم است، پس خوب است یکی دیگر از شهرهای افریقا را برای اقامت پیدا کنیم که در این چند ماه وسیله آسایش و خانه مناسب فراهم شود و چون ژوهانسبورک پایتخت افریقای جنوبی از

ص: 502

سایر شهرها بهتر بودند والاحضرت شاهپور علیرضا و من و دکتر «تنکین» به ژوهانسبورک عزیمت نمودیم تا در آنجا خانه مناسبی برای اعلیحضرت پیدا کنیم.

والاحضرت شاهپور در حالیکه ما افتخار ملازمت ایشان را داشتیم با راه آهن بطرف ژوهانسبورگ که تا دوربان راه یکشبانه روز طول کشید، حرکت کردیم، اعلیحضرت شخصاً تا گار راه آهن تشریف آورده بودند و هنگامیکه می خواستیم سوار قطار شویم فرمودند بروید سعی کنید جای خوبی پیدا کنید. پس از ورود به ژوهانسبورک به «لنگهام هتل» که برای والاحضرت آماده کرده بودند فرود آمدیم و مدت دو روز به اتفاق دکتر تنکین هرقدر جستجو کردیم تا خانه و باغی در ژوهانسبورگ برای اقامت اعلیحضرت پیدا کنیم موفق نشدیم و ناگزیر بدون اینکه موفقیتی پیدا کرده باشیم به دوربان بازگشتیم و به اعلیحضرت اطلاع دادیم که جز هتل جای دیگری فعلاً در ژوهانسبورگ وجود ندارد که اعلیحضرت بتوانند در آنجا اقامت نمایند و اعلیحضرت هم بهیچوجه مایل به اقامت در هتل نبودند.

ده کیلومتر پیاده روی

اعلیحضرت چنانکه قبلاً هم نوشته بودم راه رفتن خود را هیچگاه ترک نمی کردند و با اینکه برای ایشان استراحت لازم بود پیوسته در حرکت و جنبش بودند؛ یکی از روزهای بعد از ظهر در حالیکه من در خدمت ایشان بودم از منزل خارج شدند فاصله بین خانه تا مرکز شهر، در حدود ده کیلومتر بود.

چون راه سرازیر بود اعلیحضرت فرمودند پیاده برویم. در بازگشت اعلیحضرت دچار خستگی فوق العاده شده بودند. عرض کردم برای استراحت و رفع خستگی یک چائی در یکی از کافه ها میل فرمائید و بالاخره برای اولین بار و آخرین بار به اتفاق اعلیحضرت به یک کافه کوچکی رفتیم و اعلیحضرت در آنجا یک استکان چای نوشیدند و اندکی رفع خستگی کردند.

پیاده روی این روز در مزاج اعلیحضرت خیلی موثر واقع شد و تا چند روزی آثار فرسودگی این راه در ایشان نمایان بود. اعلیحضرت پس از اینکه از پیدا شدن جا

ص: 503

در ژوهانسبورگ مأیوس شدند چند روزی تحمل کردند ولی بار دیگر به دکتر «تنکین» فشار آوردند که سعی کند در ژوهانسبورگ محل اقامت مناسبی برای اعلیحضرت تهیه کند و عاقبت چون جائی فراهم نشد حتی رضایت دادند که موقتاً در هتل اقامت نمایند تا اینکه در ژوهانسبورگ جای مناسبی پیدا شود.

پس از چند روز معطلی بالاخره موفق شدیم در همان «لنگهام هتل» چند اتاقی تهیه نمائیم و وسائل عزیمت به ژوهانسبورگ را مهیا سازیم.

اعلیحضرت چنانکه گفتم از مسیو «لارشه» رئیس مستخدمین که فرماندار موریس معین کرده بود متنفر بودند. پس از اینکه معلوم شد در ژوهانسبورگ در هتل اقامت خواهند فرمود، فرمودند حالا که به ژوهانسبورگ می رویم بهیچوجه این آدم حق ندارد با ما بیاید؛ من میل ندارم دیگر او را ببینم.

عزیمت اعلیحضرت فقید به ژوهانسبورگ

بالاخره اعلیحضرت مصمم شدند که دوربان را ترک گفته و به ژوهانسبورگ عزیمت نمایند و راضی شدند در ژوهانسبورگ تا پیدا شدن خانهٔ مناسبی در هتل اقامت نمایند (لنگهام هتل یکی از بهترین و عالیترین مهمانخانه های ژوهانسبورگ). بنا بخواهش اعلیحضرت دکتر «تنکین» (رابط ما با دولت انگلستان) با اولیای دولت افریقای جنوبی مذاکره کرد و اولیای آندولت موافقت نمودند که یک قطار مخصوص دارای سه واگن (یک واگن مسافری درجه اول و دو واگن باری برای حمل اسباب) برای مسافرت اعلیحضرت تا ژوهانسبورگ تخصیص دهند.

پس از نزدیک دو ماه اقامت در دوربان بعد از ظهر یکی از روزهای پائیز دوربان و بهار ایران بود که اعلیحضرت دوربان را ترک گفتند و بقصد ژوهانسبورگ به اتفاق والاحضرت شاهپورها و همراهان سوار ترن شدند و آشپز مخصوص هم طبق معمول در گوشه یکی از واگنهای باری مشغول تدارک غذای اعلیحضرت گردید.

ص: 504

اعلیحضرت با همان دقتی که مخصوص ایشان بود در بین راه ایستگاهها، طرز ساختمان، نظم و انضباط فوق الغاده مردم را هنگام سوار و پیاده شدن قطار، هر یک بجای خود اعلیحضرت را بخود مشغول می ساخت و کوشش داشتند از هر لحظه و فرصت کوتاهی استفاده نموده، همه چیز را خوب ببینند. اعلیحضرت در ای-ن-م-وقع کمتر صحبت می کردند و بیشتر فکر می نمودند. در ساعت 8 شب طبق معمول شام خود را در ترن صرف کردند و در ساعت معین به بستر خود رفتند و مثل همه شبهای غربت آنشب را هم کم خوابیدند.

با مداد روز بعد اعلیحضرت چنانکه عادت دیرین ایشان بود قبل از همه و صبح زود از خواب برخاستند و به تماشای مناظر راه مشغول شدند طولی نکشید که منظره زیبای شهر ژوهانسبورگ و عمارتهای عظیم و مجلل آن از دور نمایان گردید. ساعت نه و نیم صبح بود که ترن وارد ایستگاه شد و پس از لحظه ای اعلیحضرت پیاده شده و به اتفاق والاحضرتهای شاهپور با تاکسی بطرف هتل عزیمت نمودند. در تمام این مدت چه در دوربان و چه در ژوهانسبورگ هنگام ورود؛ هیچیک از مأمورین حکومت و دولت افریقا باستثنای دکتر «تنکین» که قبلاً او را معرفی کرده ام، با اعلیحضرت تماس نداشتند. اعلیحضرت و والاحضرتهای شاهپور مانند مسافری عادی و ناشناس وارد ژوهانسبورگ شدند و همچنان عادی و ناشناس در «لنگهام هتل» منزل گزیدند و اسامی خود و والاحضرتها را در دفتر هتل ثبت نمودند. روزنامه های ژوهانسبورگ هم خیلی به اختصار خبر ورود اعلیحضرت را

نوشته بودند.

زندگی در هتل

بنای «لنگهام هتل» یک عمارت شش طبقه و بسیار بزرگ و وضع آن از

هر حیث رضایت بخش و خوب بود.

در یک قسمت از ساختمان هتل یک اتاق بزرگ که دارای سالن و وسائل کافی زندگی بود، برای اعلیحضرت آماده کرده بودند و برای هر یک از

ص: 505

والاحضرتهای شاهپور و همراهان هم هر یک اتاقی تخصیص داده بودند. چون اعلیحضرت فقط غذای ایرانی آن هم غذاهای مخصوص از قبیل جوجه چاق میل می کردند در گوشه ای از آشپزخانه جائی به آشپز اعلیحضرت داده بودند که برای ایشان غذا طبخ کند.

اعلیحضرت غذای خود را تنها در اتاق خویش میل می فرمودند ولی والاحضرتها مانند سایر مسافرین میهمانخانه در تالار رستوران میهمانخانه غذا صرف می کردند.

اعلیحضرت که اصولاً از جمعیت گریزان و به تنهائی و عزلت خو گرفته بودند پیش از ظهر کمتر از اتاق خارج میشدند ولی بعد از ظهرها همه روزه برای راه رفتن در حالی که اغلب من در خدمتشان بودم از میهمانخانه خارج می شدند و مدتی در خیابانهای شهر مخصوصاً نقاط کم جمعیت قدم می زدند.

شهر ژوهانسبورگ

ژوهانسبورگ مرکز حکومت افریقای جنوبی مانند یک شهر بتمام معنی

اروپائی و مجلل می باشد. عمارتهای ده پانزده طبقه، خیابان های وسیع ، ساختمان های عالی و بالاخره آنچه یک شهر اروپائی درجه اول دارد ژوهانسبورگ هم دارد، و چیزی که این شهر را در میان شهرهای افریقا ممتاز نموده است آب و هوای معتدل و روح پرور آنست. تابستان آن گرم و سوزان نیست و در زمستان آن هم سرمای فوق العاده دیده نمی شود. دو چیز در این شهر قبل از همه جلب نظر اعلیحضرت را کرده بود: یکی نظافت و پاکیزگی فوق العاده کوچه ها و خیابانها که ابداً خاک و خاشاک و زباله ای در آن دیده نمیشد و اهتمام فوق العاده ای برای نظافت می نمودند؛ یکی هم نظم شهر که آن هم بنو به خود دیدنی بود. در یکی از روزها که اعلیحضرت مشغول تفرج در یکی از خیابانها بودند و من هم در خدمتشان بودم به یکی از چهار راهها رسیدیم. در ژوهانسبورگ مرسوم است که وقتی پاسبان مأمور عبور و مرور سر چهار راهها ایست می دهد علاوه بر وسائط نقلیه، پیاده ها هم باید

ص: 506

توقف نمایند. اعلیحضرت متوجه این معنی نبودند و همچنان پیش می رفتند تا اینکه پاسبان ایشان را آگاه کرد و من برای اعلیحضرت توضیح دادم که مقررات عبور و مرور این شهر از چه قرار است. در آن روز اعلیحضرت تا مدتی از انتظام شهر و انضباط مردم تمجید می کردند.

بزرگترین گردشگاه ژوهانسبورگ

بزرگترین گردشگاه و جای تماشائی شهر ژوهانسبورگ باغ وحش این شهر است که نه تنها در افریقا بی نظیر است بلکه در میان باغ وحشهای مهم دنیا دنیا هم اهمیت شایان دارد: همه نوع حیوانات از ببرهای عظیم افریقا و شیرهای آسیا تا خرسهای قطبی در این باغ دیده می شود.

در کنار باغ وحش یک دریاچه بزرگ مصنوعی ساخته اند بنام «زولک»

که فواره های رنگین الکتریکی وسط آن هنگام شب منظره فوق العاده بدیعی دارد و رستوران بسیار مجللی هم در کنار این دریاچه قرار دارد.

اعلیحضرت چندین بار به تماشای باغ وحش رفتند و هر بار مدتی وقت خود را صرف تماشای انواع و اقسام حیوانات می کردند و این گردش برای ایشان خیلی مشغول کننده بود.

اقامت در هتل چنانکه قبلاً نوشته بودم برای اعلیحضرت بهیچوجه مطبوع نبود. بهمین جهت از همان روز آغاز یکه وارد مهمانخانه شدیم می فرمودند حالا که خودمان اینجا آمدیم باید سعی کنیم هر طور شده خانه مناسبی پیدا کنیم که دور از ردم و آسوده باشیم و به من فرمودند که از دکتر «تنکین» خواهش کنم برای پیدا کردن خانه از مأمورین محلی ژوهانسبورگ هم استمداد کنند ولی در آنجا هم دوربان جائی پیدا نمی شد و از طرف دیگر اصولاً اولیای دولت افریقای جنوبی بیم آنکه مبادا در آن کشور حادثه ای برای اعلیحضرت روی دهد، باطناً مایل به توقف اعلیحضرت در افریقای جنوبی نبودند.

معهذا از مساعدت خود دریغ نکردند و پس از چندی دو خانۀ تازه ساز و

ص: 507

نیمه تمام در قسمت شرقی شهر ژوهانسبورگ که 500 قدم با یکدیگر فاصله داشتند، پیدا شد. این دو خانه نیمه تمام متعلق به یک نفر کلیمی بود؛ چون چاره ای ،نبود اعلیحضرت پس از بازدید آنها موافقت کردند که خانه های مزبور اجاره شود و ضمن عقد اجاره شرط شد که 500 لیره کلیمی صاحب خانه دریافت دارد و در مدت معینی که در قرارداد قید شده بود ساختمان را پایان رساند و در اختیار ما بگذارد و الا از عهده خسارت وارده برآید.

موجر یهودی پول را گرفت ولی در تکمیل بنا و رفع نقایصی که شرط شده بود تعلل نمود و با وجود مراقبت اعلیحضرت و کوشش دکتر «تنکین»، مدتی که معین شده بود بپایان رسید ولی نقائص ساختمان رفع نشد و موجر باز هم تقاضای مساعده و پول کرد.

اعلیحضرت چون از اقامت در مهمانخانه راضی نبودند موافقت کردند که مال الاجاره یکسال هم قبلاً به موجر داده شود بشرط اینکه دیگر تعلل نکند ساختمان را همانطور که شرط شده بود آماده و مهیا نماید. ضمناً فرمودند وسائل و لوازمی را که برای خانه ضروری است تهیه کنیم و هر چه زودتر از میهمانخانه به آنجا نقل مکان نمائیم و صبر نکنیم تا بکلی بنا حاضر و آماده گردد.

از فردای آن روز به اتفاق اعلیحضرت وقت ما صرف خرید اسباب و اثاثیه برای منزل گردید.

چند روزی هم باین ترتیب مشغولیت خاطری برای اعلیحضرت فراهم شده بود تا مایحتاج لازم خریداری شد و از میهمانخانه به خانه های مزبور منتقل شدیم.

در یکی از خانه ها که دارای یک سالن و یک اتاق غذا خوری و شش اتاق کوچک و بزرگ دیگر بود، اعلیحضرت و والاحضرتهای شاهپور محمود رضا و حمیدرضا سکونت اختیار کردند و در عمارت دیگر والاحضرتهای شاهپور علیرضا و شاهپور غلامرضا و شاهپور عبدالرضا اقامت نمودند و در این موقع بود که کم کم مردم ژوهانسبورک کم و بیش اعلیحضرت و والاحضرتها را شناخته بودند و در بعضی مواقع که اعلیحضرت از خانه خارج میشدند برای دیدن ایشان جمع می شدند.

ص: 508

رسیدن مستخدمین از تهران

پس از 15 روز اقامت اعلیحضرت در ژوهانسبورگ هنگامی که هنوز در هتل بسر می بردند آقای مقدم که به سمت منشیگری برای اعلیحضرت تعیین شده بود به اتفاق یک آشپز و سه نفر مستخدم که برای خدمت اعلیحضرت همایون شاهنشاهی از مستخدمین دربار انتخاب فرموده بودند وارد ژوهانسبورک شدند و مقداری کتاب و از جمله کتابهای مختلف تاریخ ایران که مورد علاقه اعلیحضرت فقید بود، با خود همراه آورده بودند. ورود این مستخدمین باعث مسرت خاطر اعلیحضرت گردید و کتابهای تاریخ نیز از آن پس یکی از بهترین وسیلهٔ مشغولیت خاطر اعلیحضرت بود که غالباً وقت خود را صرف مطالعه آن مینمودند.

پرچم و خاک ایران

چند روز پس از رسیدن مستخدمین از تهران، تلگرافی از قاهره رسید که اطلاع داد آقای «ارنست پرون» که حامل نامه ای از طرف اعلیحضرت همایون 8 شاهنشاهی برای اعلیحضرت شاه فقید می باشد بزودی وارد ژوهانسبورگ خواهد شد.

آقای پرون علاوه بر نامه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی برای اعلیحضرت فقید، حامل نامههای متعددی از تهران برای عموم والاحضرتها بود ولی از همه اینها بالاتر ارمغان گرانبهائی از ایران برای اعلیحضرت فقید آورده بود و آن مشتی از خاک مقدس ایران و پرچم سه رنگ ملی بود.

تأثیری که دیدن خاک ایران و پرچم ملی در وجود اعلیحضرت نمود وصف نشدنی است. اعلیحضرت در حالی که اشک از چشمانشان روان بود، آن مشت خاک و پرچم ملی را گرفته و به اتاق خود رفتند؛ بعدها آن پرچم زینت بخش اتاق اعلیحضرت گردید.

***

نامه های تهران تا مدتی اسباب سرور خاطر اعلیحضرت و والاحضرتها بود،

ص: 509

جواب نامه ها نوشته شد و ضمناً چون در این هنگام والاحضرت شاهپور عبدالرضا دستگاه پر کردن صفحه گرامافون تهیه کرده بودند، اعلیحضرت پیامی بوسیله صفحه گرامافون برای اعلیحضرت همایون شاهنشاهی فرستادند و این صفحه را آقای پرون با جواب نامه ها از ژوهانسبورگ به تهران آوردند.

ماجرای خانه در دادگاه

يهودی موجر خانه علاوه بر پانصد لیره، یکسال اجاره خانه را پیش گرفت ولی باز هم حاضر نشد که طبق تعهد خود بنای خانه را با تمام رساند و چون مذاکره با او نتیجه نداد، اعلیحضرت به یکی از وکلای عدلیه ژوهانسبورگ وکالت دادند که به دادگاه شکایت نماید شاید دادگاه وی را مجبور کند که تعهدات خود را انجام دهد. ولی چون جریان محاکمه طولانی بود و از آنطرف فصل زمستان نزدیک شده بود و بنای خانه مرطوب و از نظر بهداشت صلاحیت زندگی نداشت، اعلیحضرت به من فرمودند: «نباید منتظر ختم محاکمه شویم. جستجو کنید خانه دیگری پیدا کرده و اینجا را تخلیه نمائیم بعداً دادگاه شاید او را وادار کند که خسارت ما را جبران نماید» ولی تا اعلیحضرت حیات داشتند این مسأله هنوز در پیچ وخم جریان دادرسی بود و شاید هنوز هم ادامه داشته باشد. گویا طبیعت مقدر کرده بود که اعلیحضرت فقید آنی در غربت از نعمت آسایش برخوردار نباشد و حتی برای عادی ترین مسائل زندگی در رنج و تعب باشد.

ماجرای خانه و بدرفتاری موجر یهودی بجای خود هنوز زمان کوتاهی از آمدن مستخدمین جدید از تهران نگذشته بود که آنها هم بنوبه خود بنای بدرفتاری را گذاشتند و یکروز دو نفر از آنها با یکدیگر منازعه سختی کرده یکدیگر را بسختی مجروح کردند بطوری که ناگزیر بوسیله پلیس آنها را به ایران باز گردانیدیم و این قضیه ساده هم بنو به خود اعلیحضرت را فوق العاده متأثر ساخت.

ص: 510

فوت پروفسور «مه»

در همین ایام یکی از روزنامه های ژوهانسبورگ خبری انتشار داد که پروفسور «مه»، همان طبيب متخصص امراض قلب که در دوربان اعلیحضرت فقید را معاینه کرده بود فوت کرده است.

خود دکتر «مه» چنانکه قبلاً نوشته بودم مرگ قریب الوقوع خود را پیش بینی کرده بود. این خبر هم موجب تأسف اعلیحضرت را فراهم ساخت و به من دستور دادند که همانروز ضمن نامه ای از طرف اعلیحضرت به خانم دکتر «مه» تسلیت بگویم .

بدگوئی یکی از جراید ژوهانسبورگ

واقعۀ دیگری هم که بنوبه خود اعلیحضرت را متأثر و اندوهناک ساخت این بود که در همان تاریخ یکی از جراید کوچک و گمنام ژوهانسبورگ مقاله مفصل سراپا فحش و اهانت آمیزی دربارۀ اعلیحضرت فقید نوشته بود.

اعلیحضرت خیلی میل داشتند که نویسنده مقاله و منشاء آنرا بشناسند، زیرا در ژوهانسبورک کمتر کسی ایران را میشناخت و نام اعلیحضرت را شنیده بود و مندرجات آن مقاله حاکی از این بود که دستهای نامرئی در نگارش آن دخیل بوده. در هر صورت این موضوع ایجاد سوءظن و ناراحتی فراوانی در اعلیحضرت کرده بود و با اینکه بعداً معلوم شد روزنامه مزبور هیچگونه اهمیتی در میان مطبوعات ژوهانسبورگ ندارد و برای کسب شهرت و ایجاد خواننده مبادرت به این کار کرده است، اعلیحضرت همچنان متأثر و متأسف بودند.

نوروز سال 1322

در بحبوحه این گرفتاریها و ناراحتیها که توأم با افزایش کسالت اعلیحضرت بود، نوروز سال 1322 فرا رسید.

نوروز که برای عموم ایرانیان طلیعه وجد و سرور است برای پادشاهی که

ص: 511

از وطن خود دور و مهجور مانده و از دیدار یاران و فرزندان و دلبندان خود محروم است فقط خاطره ای دردناک دارد، بخصوص که نوروز مصادف بود با آغاز خزان ژوهانسبورک و افسردگی طبیعت خود نیز بیش از پیش بر افسردگی خاطر اعلیحضرت می افزود.

در آنروز والاحضرتهای شاهپور و همه ما برای عرض تبریک شرفیاب شدیم ولی حتی یک لبخند مسرت انگیزی در آن میان دیده نمی شد و همه باطناً غرق ماتم و اندوه بودیم.

چون نتوانستیم با موجد کلیمی در مورد اتمام ساختمان خانه ها کنار بیائیم و کار به دعوی در عدلیه کشید، اعلیحضرت فرمودند جستجو کنیم خانه ای متناسب و راحت تر پیدا نمائیم. بالاخره پس از چند ماه جستجو و انتظار در یکی از محلات مصفای ژوهانسبورگ خانه بالنسبه بزرگی که دارای باغچه و وسایل کافی بود پیدا کردیم.

اعلیحضرت عمارت و باغچه مزبور را بازدید کردند و چون پسندیدند فوراً اقدام برای اجاره آن نمودیم و پس از خاتمه کار بلادرنگ به خانه جدید نقل مکان نمودیم.

انتقال به این خانه تا حدی موجب آرامش خاطر اعلیحضرت گردید، زیرا این خانه برای همه والاحضرتها هم جای داشت و همه در گرد اعلیحضرت جمع شده بودند و مزیت دیگر این خانه این بود که چون در جائی واقع شده بود که اطراف آن را خیابانهای وسیع و مشجر و خلوت احاطه کرده بود، اعلیحضرت می توانستند به آسانی همه روزه بعد از ظهرها در آن خیابانها گردش نمایند.

دندان مصنوعی خود را تجدید کردند

آب ژوهانسبورگ دارای مواد معدنی است که زود دندانها را خراب می کند و به اینجهت چون اغلب مردم ژوهانسبورک در آغاز شباب و عنفوان جوانی از نعمت داشتن دندانهای سالم محرومند دندانهای خود را می کشند و بجای آن

ص: 512

عکس

ص: 513

ص: 514

دندان مصنوعی می گذارند. این موضوع سبب شده که دندانسازهای بسیار ماهر در ژوهانسبورگ جمع شده اند که در ساختن دندانهای مصنوعی شهرت و معروفیت بسزائی دارند .

چون دندانهائی که دکتر ملچارسکی در تهران برای اعلیحضرت فقید درست کرده بود، فرسوده و کهنه شده بود و از آنطرف شهرت و مهارت دندانسازان ژوهانسبورگ بگوش اعلیحضرت رسید بدین فکر افتادند که به پزشک دندانساز برای ساختن دندان مراجعه نمایند.

در حالی که من در خدمتشان بودم به یکی از دندانسازان معروف مراجعه کردیم و دندان مصنوعی جدیدی برای اعلیحضرت ساخته شد.

در اواسط بهار سال 1322 بود که تلگرافی از والا حضرت شاهدخت اشرف پهلوی از قاهره رسید و در آن تلگراف اطلاع داده بودند که بزودی وارد ژوهانسبورگ خواهند شد.

خبر ورود والاحضرت اشرف مایۀ مسرت خاطر اعلیحضرت گردید خوشبختانه دوران انتظار هم طولانی نشد و پس از چند روز والاحضرت شاهدخت اشرف که حامل نامههای متعددی از اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و علیا حضرت ملکه و سایر اقوام و بستگان خاندان جلیل سلطنت بودند، وارد ژوهانسبورگ شدند و مسرت خاطر اعلیحضرت فقید را تکمیل کردند.

عکس والاحضرت شهناز

در میان پیامهائی که والاحضرت اشرف برای اعلیحضرت آورده بودند چیزی که بیش از همه سرور آمیخته به حزنی به اعلیحضرت بخشید، تمثال والاحضرت شهناز بود اعلیحضرت مدتها با دیداری که فروغ مهر پدری از آن می درخشید، عکس والاحضرت شهناز را تماشا میکردند و دیدن این تمثال موجب شد که اشتیاق اعلیحضرت به دیدار والاحضرت شهناز افزون گردید، بطوری که از آن پس روزی نبود که مدتی دربارۀ والاحضرت شهناز صحبت نکنند نکنند و خاطرات

ص: 515

دوران کودکی والاحضرت را برای ما نقل ننمایند.

این عشق و مهر پدری بقدری در اعلیحضرت زیاد شده بود که از آن به بعد هر وقت در کوچه و خیابان عبور می کردند هر دختر بچه ای را به سن و سال والاحضرت بود، می دیدند شخصاً او را مورد نوازش قرار می دادند .

والاحضرت شاهدخت اشرف بالغ بر یکماه و نیم در ژوهانسبورگ توقف کردند؛ در این مدت آنی از تفقد حال اعلیحضرت غافل نبودند و همواره سعی می کردند موجبات تسلی و آرامش خاطر اعلیحضرت پدر خود را فراهم سازند و چون فکر می کردند وجود ایشان برای پرستاری از اعلیحضرت لازم است، مایل به ترک اعلیحضرت و بازگشت به تهران نبودند؛ ولی اعلیحضرت به ایشان اصرار کردند که به تهران بازگردد و حتی فرمودند که والاحضرتهای شاهپور احمدرضا و محمودرضا هم به اتفاق ایشان به تهران بازگردند و مکرر می فرمودند: بهیچوجه میل ندارم شما با من در رنج غربت و دوری از وطن شریک باشید.

در نتیجه اصرار اعلیحضرت، والاحضرت آماده مراجعت شده و چون هواپیما بواسطه مشکلات جنگ فراهم نشد، ناگزیر پس از وداع مؤثری که با اعلیحضرت نمودند به دوربان عزیمت کردند که از آنجا با کشتی حرکت نمایند.

در دوربان والاحضرت به انتظار آمدن کشتی در حدود ده پانزده روز توقف کردند تا بالاخره کشتی رسید؛ بعداً در بین راه از کشتی پیاده شده و با هواپیما به قاهره و از آنجا به تهران بازگشتند.

پس از رفتن والاحضرت شاهدخت اشرف و والاحضرتهای شاهپور احمدرضا و محمودرضا، اعلیحضرت تقریباً تنها شده بودند و جز والاحضرتهای شاهپور علیرضا و غلامرضا و عبدالرضا هیچیک از فرزندان و بستگان نزد ایشان نبود.

در این موقع بود که علاقه و اشتیاق اعلیحضرت به شنیدن خبرهای ایران افزون شده بود و هر شب مدتی کوشش می کردند که شاید خبری از رادیو تهران بشنوند متأسفانه گاهی و صدای ضعیفی از رادیو تهران شنیده می شد؛ ولی همان صدای ضعیف تهران هم موجب خرسندی و مسرت خاطر اعلیحضرت بود.

ص: 516

خبر قحطی تهران

در یکی از شبها خبر قحطی و سختی و بدی وضع نان در تهران به گوش اعلیحضرت رسید. می ترسم حمل بر اغراق کنید اگر بگویم که آنشب از شنیدن این خبر بیش از تمام اوقات اعلیحضرت متأثر و اندوهناک شدند و حتی بر تیره بختی تهران اشک ریختند. خوب بیاد دارم اعلیحضرت بقدری از شنیدن این خبر ناراحت و عصبانی شده بودند که حد و حصر نداشت مدتی در طول اتاق با خشم و عصبانیت قدم می زدند و پیوسته می گفتند « ... قحطی چیه... قحطی یعنی چه؟ مگر نان خارجیها را باید ایرانیها بدهند؟ خارجیها که ادعا می کردند نان برای مردم ایران میآورند آمدهاند وضعشان را درست کنند؟ عجب درست کردند... می خواستند مرا مفتضح کنند...»

آنروز تا شام این خشم و عصبانیت اعلیحضرت را ترک نگفت و پیوسته

نظیر این سخنان را بر زبان می راندند.

بیماری اعلیحضرت رو به اشتداد می رود

تألمات روحی و عدم اعتناء به طبیب و دوا باعث اشتداد بیماری

اعلیحضرت بود کم کم اغلب روزها احساس دل دردهای شدیدی می کردند و چشم ایشان روز به روز ضعیف می شد.

از آغاز بیماری اعلیحضرت صبح را فقط در اتاق قدم می زدند. در یکی از این روزها که من در خدمت ایشان بودم دیدم که اعلیحضرت حتی در اتاق قادر به راه رفتن نیستند و به سختی طول اتاق را می پیمایند. متأسفانه این بیماری که اعلیحضرت هرگز نمی خواستند وجود آنرا هم باور نمایند و آنرا مورد اعتنا قرار دهند روز به روز زیادتر می شد و رفته رفته از قوای جسمی ایشان می کاست ...

بیماری شدید می شود

هر وقت بیماری قلبی اعلیحضرت رو بشدت می نهاد، پیش از همه جهاز

ص: 517

هاضمه ایشان را ناراحت می کرد؛ از این رو این بار هم از دل درد اظهار تألم می کردند ولی چون از بیماری خود آگاه نبودند و نمی خواستند قبول هم کنند که کسالتی دارند، این دل دردهای پی در پی را ناشی از بدی غذا می دانستند و از غذا و طبخ آن ایراد بسیار می گرفتند و روزی نبود که چندین بار به آشپزخانه سرکشی نکنند و از آشیز ایراد نگیرند .

در یکی از این شبها در ساعت 8 که برای استراحت به اتاق خود رفته بودند و من هم در حضورشان بودم: فرمودند: «ایزدی، این درد دل دست از سر من بر نمی دارد.» عرض کردم «اجازه فرمائید پزشکی که متخصص امراض جهاز هاضمه باشد دعوت کنیم تا از اعلیحضرت عیادت نماید.» با اینکه هرگز معتقد به طبیب و دوا نبودند بالاخره در نتیجه اصرار من موافقت کردند و روز بعد یک طبیب عالیمقام و دانشمند سوئیسی بنام دکتر «بروسی» را برای معالجه اعلیحضرت دعوت کردیم.

دکتر «بروسی» پس از معاینه اعلیحضرت تأکید کرد که بیشتر اوقات باید اعلیحضرت استراحت نمایند و حتی الامکان راه رفتن را کم کنند.

اولین حمله قلبی در ژوهانسبورگ

چند روز پس از این واقعه، آغاز شب دچار دل درد شدند. در همانشب در ساعت چهار و نیم بعد از نیمه شب، هنگامی که برای رفتن به محل توالت» از تختخواب پائین آمده بودند، دچار حمله قلبی شدیدی شدند و بزحمت خود را تا نزدیک تختخواب می رسانند و در آنجا بسختی زمین می خورند بطوری که یک دست و صورت ایشان مجروح می شود و از هوش می روند. فوراً به دکتر «بروسی» و یکی از پروفسورهای متخصص در امراض قلب اطلاع دادیم و بلافاصله هر دو حاضر از معاینه اعلیحضرت خیلی اظهار نگرانی کردند و گفتند این حمله قلبی بسیار شدید بوده و حتی امید نداریم که تا ده ساعت دیگر اعلیحضرت حیات داشته باشند؛ معهذا بلادرنگ معالجات آغاز شد و چون اعلیحضرت بسختی و بزحمت تنفس می کردند، دستور تنفس مصنوعی دادند و آمپولهائی تزریق کردند.

ص: 518

در نتیجه این حمله قلبی، هشت روز تمام اعلیحضرت گرفتار بستر بودند و چند روز نخستین آن در حال اغما و بیهوشی بسر بردند. در اینمدت خود من شخصاً نسخه پزشکان را به داروخانه برده و پس از تحقیق کامل در نوع داروهائی که تجویز کرده بودند می خریدم. بطور کلی داروهائی که تجویز میکردند اغلب مسکن و برای تقویت قلب بود.

همینکه اعلیحضرت دچار حمله قلبی شدند و احتیاج به مراقبت دائمی پزشک و پرستار پیدا کردند، بانوی صاحبخانه میس «آکین» تعهد پرستاری اعلیحضرت را کرد و با کمال جدیت و دلسوزی این وظیفه دشوار را انجام میداد و در تمام ساعات و لحظات مراقبت بسیاری از حال مزاجی اعلیحضرت می نمود.

در این هشت روز دکتر «تنکین» همه روز برای عیادت و اطلاع از احوال مزاجی اعلیحضرت بدانجا می آمد.

ورود والاحضرت شاهدخت شمس به ژوهانسبورگ

در همان اوانی که اعلیحضرت مجدداً دچار کسالت گردیدند، والاحضرت شاهدخت شمس که در تهران اطلاع یافته بودند، مصمم شدند بار دیگر به نزد اعلیحضرت پدر خود بیایند .

با وجودی که اعلیحضرت فقید بسیار شایق و مایل به دیدار والاحضرت

بودند، برای اینکه والاحضرت دچار زحمت و رنج مسافرت نشوند، راضی به مسافرت ایشان نبودند؛ ولی والاحضرت را شوق دیدار پدر وادار کرد که تصمیم خود را اجرا کنند و بطرف ژوهانسبورگ حرکت نمایند.

وقتی تلگراف ورود والاحضرت شاهدخت شمس بقاهره رسید، این هشت روز بیماری شدید اعلیحضرت بپایان رسیده و حال مزاجی ایشان تا حدی رو به بهبودی نهاده بود، بطوری که حتی از تختخواب برخاسته و چند بار هم از اتاق خود بیرون آمده و در باغ قدم زده بودند. خبر ورود والاحضرت شاهدخت شمس در این هنگام فوق العاده باعث خوشوقتی و مسرت خاطر اعلیحضرت فقید گردید و وقتی

ص: 519

والاحضرت شاهدخت با هواپیما وارد ژوهانسبورگ شدند و به دیدار اعلیحضرت نایل آمدند این خوشوقتی و مسرت به کمال رسید.

والاحضرت شاهدخت شمس بهیچوجه از چگونگی وضع مزاجی اعلیحضرت و خطری که از ایشان گذشته بود، آگاه نبودند و پس از اطلاع ابراز تأسف و تأثر بسیار نمودند.

حمله قلبی دوم - فوت اعلیحضرت فقید

احوال مزاجی اعلیحضرت، مخصوصاً پس از آمدن والاحضرت شاهدخت شمس، رو به بهبودی نهاده بود همه فکر میکردیم خطر بخواست خداوند رفع شده و جای نگرانی نیست. آغاز شب والاحضرت شاهدخت در خدمت اعلیحضرت بودند و من هم افتخار حضور داشتم.

اعلیحضرت آن شب اتفاقاً بیش از سایر شبها خندان و مسرور بودند و همانطور که عادت ایشان بود، گاهگاهی لطیفه های نغز و سخنان شیرین بر زبان می راندند و چیزی که به فکر ما و هیچکس نمیرسید این بود که این شب، آخرین شب زندگانی اعلیحضرت رضا شاه پهلوی است.

ساعت 6 صبح روز چهارشنبه چهارم مرداد 1323 بود، من هنوز از خواب بیدار که صدای در را شنیدم. وقتی در را گشودم سید محمود پیشخدمت مخصوص اعلیحضرت را دیدم که سراپا غرق در تشویش و اضطراب است. پرسیدم: «سیدمحمود، چه شده؟» جواب داد «اعلیحضرت از خواب بیدار نمی شوند!» گفتم «شاید شب را بیخوابی کشیدهاند و حالا خوابشان برده.»

سید محمود که معلوم بود قبلاً وارد اتاق شده و خطر را احساس نموده، جواب داد «شما خوب است همین حالا اعلیحضرت را ببینید.» فوراً لباس پوشیده و خود را به خوابگاه اعلیحضرت رسانیدم. چهره اعلیحضرت خیلی آرام بود و اصلاً اثری از مرگ در آن دیده نمی شد. دست اعلیحضرت را که هنوز گرم بود، بدست گرفته و با آرامی گفتم : «حال مبارک چطور است؟» جوابی نشنیدم. چند بار دیگر سئوال

ص: 520

خود را بلندتر تکرار کردم و باز هم جوابی نشنیدم .

در این موقع بود که احساس خطر را نموده و فوراً خود را به تلفن رسانیدم و به دکتر «بروسی» اطلاع دادم که فوراً خود را برساند. پس از چند دقیقه دکتر «بروسی» و پروفسور متخصص امراض قلب و دکتر «تنکین» در بالین اعلیحضرت حضور یافتند و در همین موقع بود که والاحضرت شاهدخت شمس و والاحضرتهای شاهپور نیز سراسیمه در گرد اعلیحضرت جمع شده و منتظر اعلام نظر پزشکان شدند.

پس از لحظه ای دکتر «بروسی» اطلاع داد که در ساعت پنج صبح قلبی شدیدی بار دیگر عارض اعلیحضرت گردیده و در نتیجه این حمله اعلیحضرت فوت کرده اند.

پس از وفات اعلیحضرت پهلوی

پس از اینکه فوت اعلیحضرت محقق گردید و پزشکان رسماً اعلام کردند بلادرنگ با حضور دکتر «تنکین» اتاقها مهر و موم شد آنگاه با حضور دادستان شهر و وکیل اعلیحضرت از کلیه اسباب و اثاثیه شخصی اعلیحضرت که اشیاء قیمتی در آن فقط یک قوطی سیگار و چند سکه و ساعت طلا ،بود، صورت برداری شد و به تحويل مدعی العموم در آمد تا بعداً قرار نقل و انتقال آن داده شود.

چون در آن هنگام بواسطه مشکلات جنگ و فقدان کشتی و معین نبودن تاریخ ورود و خروج ناچار جنازه مدتی در ژوهانسبورگ می ماند قرار بر این شد که پس از انجام تشریفات مذهبی برای حفظ جنازه را مومیائی نمایند.

مراسم مذهبی با سادگی انجام یافت و سپس جنازه را به محلی که در آنجا مومیائی مینمودند بدون هیچگونه تشریفاتی انتقال دادند و پس از مومیائی جنازه را در تابوتی نهادند .

مراسم هفته

شب هفت، والاحضرت شاهدخت شمس، به اتفاق والاحضرت های

ص: 521

شاهپور در حالی که هر یک دسته گلی در دست داشتند، برای خواندن فاتحه و زیارت پدر خود، به محلی که جنازه را در آن قرار داده بودند رفتند و در اینجا والاحضرت با چشمی اشکبار گلی به سینه پدر خود زدند.

چون روزهای غم انگیز ماتم و سوگواری سپری شد، والاحضرت مصمم بازگشت به تهران شدند و در حالی که من در خدمتشان بودم به «دوربان» عزیمت نمودند و از آنجا بوسیله هواپیما بسوی قاهره و تهران مراجعت کردند و من نیز بار دیگر به ژوهانسبورگ برگشتم.

پس از آنکه به ژوهانسبورگ برگشتم راجع به تاریخ حمل جنازه با دکتر «تنکین» مذاکره کردم پس از چند روز حسب الامر اعليحضرت همایون شاهنشاهی، والاحضرتهای شاهپور در حالی که من هم در خدمتشان بودم بطرف قاهره حرکت کردند و تا هنگامی که جنازه به مصر رسید در قاهره بودند و در مراسم باشکوه تشییع جنازه در قاهره شرکت کردند ولی من روز قبل از رسیدن جنازه به مصر حسب الامر به تهران حرکت کردم و پس از مدت سه سال اقامت در غربت، به دیدار وطن عزیز خود نائل گردیدم.»

شمشیر مرصع که در جریان تشییع جنازه از بین رفت

در جلد چهارم تاریخ بیست ساله ایران گفته شد که پس از استعفای رضاشاه در مجلس شورا درباره جواهرات سلطنتی برخی از نمایندگان سئوالاتی طرح کردند و دولت برخلاف اظهار داشت که تصرفاتی در آن نشده است. و حال آنکه بعداً طبق زارش رسمی اداره بیوتات سلطنتی معلوم شد در چند نوبت بویژه هنگام عروسی ولیعهد بخشی از جواهرات سلطنتی که به دربار فرستاده شده بود به خزانه عودت داده نشده و مورد دستبرد قرار گرفته است.

علاوه بر آن، در دوران سلطنت محمدرضا شاه نیز مردم مطلع شدند که شمشیر طلای مرصع به گوهرها و سنگهای گرانبها که بمنظور برگزاری مراسم و تشریفات تدفین رضاشاه به مصر ارسال شده بود، به ایران بازگشت داده نشده است

ص: 522

و فاروق پادشاه مصر آن را ضبط نموده و هر چه از وی مطالبه کرده اند از تحویل آن امتناع کرده است.

این قضیه مکتوم بود تا اینکه رژیم سلطنتی مصر واژگون گردید. در این موقع مجله «روزاليوسف» چاپ قاهره طی مقاله ای این موضوع را برملا ساخت.

مجله خواندنیها در شماره 102 سال 12 خود زیر عنوان «چگونه ملک فاروق شمشیر جواهر نشان رضاشاه را بالا کشید» شرحی نگاشته که عیناً ملاحظه می فرمائید :

مجله «روزاليوسف» در شماره اخیر خود (مرداد 1331) این خبر را انتشار داده است: مقامات مسئول مصری اخیراً که شروع به تصرف املاک و اموال و کاخهای ملک فاروق، پادشاه سابق مصر کرده اند با یک نامه از طرف وزارت دربار ایران مواجه گردیده اند که تفصیلات یکی دیگر از ماجراهای فاروق، پادشاه سابق مصر و از بین رفتن قطعه ای از جواهرات سلطنتی ایران را فاش می سازد.

جریان قضیه از این قرار است در روزهای جنگ جهانگیر دوم، جسد رضاشاه شاه سابق ایران برای دفن به مصر فرستاده شد، شاه در آنوقت خارج از کشورش در حال تبعید وفات یافته بود و مصر و ایران نیز بر اثر ازدواج سلطنتی روابط کاملاً دوستانه داشتند.

فاروق، پادشاه سابق مصر دستور داد که برای بخاک سپردن شاه سابق

ایران کلیه شعائر و رسومی که برای دفن سلاطین مصر بعمل می آید، مراعات شود.

ایران نیز قبلاً موافقت خود را با دفن جسد شاه سابق در مقابر سلطنتی مصر اعلام داشته بود زیرا مقامات انگلیسی با بازگشت دادن جسد شاه سابق به ایران مخالفت می ورزیدند.

از طرف دولت و دربار ایران یک هیأت دیپلماسی فوق العاده برای شرکت در تشییع جنازه شاه سابق به قاهره اعزام شد.

جسد شاه آورده شد و در پیشاپیش آن شمشیر طلائی مرصع به جواهرات

ص: 523

گرانبها حمل می گردید.

این شمشیر از طلای کاملاً خالص بوده و جواهرات روی آن از احجار

کریمه و کمیاب بود.

مراسم دفن خاتمه یافت و جسد رضاشاه مانند سلاطین مصر مومیائی گردید... هیأت عزا که از طرف ایران به قاهره اعزام شده بود خود را برای مراجعت به ایران آماده ساختند و فقط در انتظار دریافت شمشیر طلائی شاه بودند.

لیکن انتظار این هیأت بطول انجامید و کسی برای آنها شمشیر را باز نیاورد .

در این وقت یکی از اعضای این میسیون سراغ شمشیر را از یکی از در باریان مصری که در این مراسم حضور داشت گرفت، مرد در باری دور و بر خود را نگاهی کرده و گفت:

«نمی دانم شمشیر را کجا گذاشتند، ولی بهرحال، محفوظ است، یا اینجا... و یا آنجاست... حالا فردا می بینم.» فردا گذشت، پس فردا هم به آن پیوست و از مدتی که برای بازگشت میسیون تعیین شده بود چند روزی سپری شد، میسیون ایران مجدداً با در بار مصر تماس گرفت. از طرف در بار چند ساعت مهلت خواستند و پس از این ،مدت کارمندان دربار به اعضای هیأت ایران پاسخ دادند:

«مولای ما اعلیحضرت پادشاه، خودشان شمشیر را در اتاق مخصوصشان نگه داشته اند. ما از اولین فرصت استفاده و ایشان را یادآوری خواهیم نمود که شمشیر را به سفارت ایران باز گردانند... زیرا اعلیحضرت اکنون مشغول هستند!».

میسیون اعزامی ایران به تهران بازگشت و ماجرای شمشیر را برای شاه ایران شوهر خواهر ملک فاروق باز گفتند... شاه ایران بکلی هاج و واج ماند و دستور داد نامه ئی به دربار سلطنتی در مصر و نامه دیگری هم به سفارت ایران در قاهره نوشته و تقاضا کنند که در ارسال شمشیر برای شاه تسریع نمایند.

شاه ایران دستور داد که در این نامه ها تأکید شود او از نظر قیمتی بودن

ص: 524

شمشیر آنرا مطالبه نمی کند، بلکه از این جهت آنرا می خواهد که یادگار پدرش می باشد.

دربار سلطنتی مصر جوابی به دربار ایران ،نداد سفارت ایران در قاهره

بكليه وسائل ممکنه دیپلماسی و غیر دیپلماسی برای دریافت شمشیر متشبث شد اما نتیجه ای نتوانست بدست آورد.

چند ماه گذشت و شاه ایران را امور کشورش از یاد شمشیر بیرون برد، در این وقت بود که تدریجاً روابط در بارهای مصر و ایران رو به تیرگی گذاشت، با وجود این سفارت ایران از هر فرصتی استفاده کرده و موضوع شمشیر طلائی جواهر نشان را یادآور شده و آنرا مطالبه می نمود.

سرانجام جنگ بپایان رسید و تصمیم گرفته شد که جسد شاه سابق به ایران بازگشت داده شود.

میسیون رسمی دولت ایران یکبار دیگر در قاهره حضور یافتند. سفارت ایران برای دربار سلطنتی و مقامات مربوطه وزارت خارجه پیغام داد که حتماً لازمست در موقع حمل جسد شاه سابق طبق رسوم سلطنتی و درباری ایران شمشیر باشد... به آنها جواب داده شد که البته همینطور است و باید از شمشیر طلائی در این مراسم استفاده کرد اعضای میسیون نفسی براحتی کشیدند.

وقت تشییع جنازه فرا رسید ملک فاروق در این مراسم حضور نیافت و از شمشیر مرصع طلائی هم خبری نشد. سفیر ایران در مصر سراغ شمشیر را گرفت، به او جواب دادند که در بار خیلی شمشیر را جستجو کرده اما آنرا پیدا نکرده اند و ملک فاروق هم اصولاً دربارۀ این شمشیر اصولاً دربارۀ این شمشیر اطلاعی ندارد ... قضیه بهمین جا ختم شد. تا اینکه در هفته گذشته پس از برکناری ملک فاروق وقتی که اموال او از طرف دولت بازرسی و مصادره گردید، دولت و دربار ایران مجدداً شروع به مطالبه شمشیر طلائی و مرصع به جواهرات و سنگهای قیمتی و کمیاب را نمودند...»

ص: 525

انتقال جنازه پهلوی به تهران

در سال 1329 در کابینه منصور الملک جنازه رضا شاه از مصر به تهران منتقل گردید تا در مقبره زیبائی که برای او ساخته بودند، بخاک سپرده شود. دربار بسیار علاقمند بود که هنگام ورود جنازه تشریفات مفصل و خاصی بعمل آورد و جلسه مجلس را بمناسبت تشییع و تدفین تعطیل نمایند. ولی جبهه ملی با انجام این مراسم و تجلیل در مجلس شورایملی مخالف بود و تصمیم داشت چنانچه در جلسه علنی مجلس موضوع مطرح شود، به مخالفت جدی برخاسته و پیرامون دوران حکومت دیکتاتوری مطالبی بگوید. چون موضوع مخالفت جبهه ملی کمابیش در خارج منعکس شده بود، دربار بسیار نگران شد. نخست وزیر را واسطه قرار داد تا به هر کیفیتی شده مانع از ابراز مخالفت در جلسه رسمی مجلس گردد.

نخست وزیر وارد عمل شد پس از گفتگو با دکتر مصدق و نگارنده طرفین به این نتیجه رسیدند که موضوع تشییع جنازه مطلقاً در مجلس مطرح نشود . چگونگی این جریان در جلد سوم کتاب سیاه از صفحه 116 تا 118 نوشته شده است که عیناً در زیر نقل می گردد:

حدود سه سه ربع ساعت به طلوع آفتاب مانده زنگ تلفن بصدا در آمد، گوشی را برداشتم شخصی گفت: با آقای مکی می خواهم صحبت کنم. گفتم جنابعالی؟ پاسخ داد نخست وزیر می خواهد صحبت کند. پس از مختصر تعارفات معمولی منصور الملک گفت خواهش میکنم بدون فوت وقت فوراً تشریف بیاورید به منزل من موضوع فوق العاده مهم و لازمی است باید با هم صحبت کنیم و من هم اکنون منتظر شما هستم. تلفن دکتر مصدق را گرفتم و موضوع را گفتم. دکتر مصدق که خود از موضوع خبر داشت و قبلاً با او صحبت شده بود و خودش این راهنمائی را به منصور الملک کرده بود بدون اینکه از قضایا به من چیزی بگوید و یا اظهار اطلاع بکند گفت: بروید ببینید چه می گوید.

از منزل بیرون آمدم خیابانها کاملاً خلوت بود و بندرت اتومبیلی در خیابانها دیده می شد، خیلی زود خود را به دروازه دولت نزدیک پیچ شمیران رساندم .

ص: 526

بمحض اینکه زنگ در منزل نخست وزیر بصدا در آمد، در باز شد. مستخدم نامم را پرسید. گفتم. تعارف به ورود نمود. داخل باغ شدم و به اتاق کوچکی که یک میز گرد و دو مبل داشت راهنمائی شدم. هنوز ننشسته بودم که منصور الملک وارد شد. خیلی گرم و صمیمانه با من برخورد نموده گفت معذرت می خواهم از اینکه این موقع شما را ناراحت کردم ولی چون کار مملکت است و فوریت داشت ناچار شدم، خواهید بخشید. گفتم مانعی ندارد.

نخست وزیر شروع به اصل مطلب کرد اظهار داشت روز سه شنبه 19 اردیبهشت 1329 جنازه اعلیحضرت فقید از خارج وارد تهران خواهد شد و از طرف دولت تشریفاتی طبق برنامه اعلام شده، انجام خواهد شد. شنیده ام عده ای از اعضای جبهه ملی منجمله حائری زاده و دکتر شایگان میخواهند تظاهراتی علیه ورود جنازه بنمایند و در مجلس مطالبی عنوان و حملاتی بکنند.

موضوع حقیقت داشت زیرا قبلاً در جبهه ملی مطرح شده بود و حائری زاده گفته بود که می خواهند جلسه روز یکشنبه 17 اردیبهشت را بعلت ورود جنازه شاه سابق تعطیل و از او تجلیل نمایند، این جنازه ارتباط به کار نفت دارد. قرار است از طرف رئیس مراسم تشییع اعلام شود. در جلسه جبهه ملی روز سه شنبه دکتر شایگان هم گفته گفته بود که همانجا دفن نمایند و من چنان و چنین خواهم گفت. دکتر مصدق هم مطالبی در زمینهٔ کارهای خلافی که در زمان رضاشاه شده، گفته بود.

نخست وزیر گفت: مگر نه اینست که رضاشاه پدر شاه مملکت است و شاه طبق قانون اساسی دارای حقوق و مزایائی است و قابل احترام می باشد. اگر علیه شاه فقید صحبتی و اهانتی بشود علیه شاه مملکت خواهد بود.

محمدعلی شاه هم که مجلس علیه او رأی داده بود و او را مهدورالدم و برای سر او جایزه قرار داده بود، معهذا وقتی فوت کرد در بار برای او ختم رسمی اعلام نمود و مجلس ختم آبرومندی برای او برگزار شد. اکنون از شما خواهش می کنم که جلو این آقایان را بگیرید و مانع شوید از اینکه مطلبی علیه رضاشاه گفته شود. و چون حائری زاده مرد یک دنده ایست فقط شما می توانید او را متقاعد نمائید که

ص: 527

سکوت نماید.

گفتم راجع به دکتر مصدق چه می کنید؟

سربسته گفت ایشان یا در جلسه شرکت نخواهد کرد و یا چیزی نخواهد گفت. گفتم دکتر شایگان چطور؟ پاسخ داد شما با او صحبت کنید اگر متقاعد شد چه بهتر و اگر نشد نقطه ضعف دارد؛ نمایندگانی هستند که در جواب او بگویند این سخنرانیهای شماست در پرورش افکاز دوره رضا شاه و قسمتهائی از صحبتهائی که در سخنرانیهای پرورش افکار کرده ارائه بدهند و معاونت وزارت فرهنگ زمان دکتر کشاورز وزیر فرهنگ توده ئیهای کابینه قوام السلطنه و غیره را یادآور شوند و به او اعتراض نمایند. گفتم بهتر است که حمله ای به دکتر شایگان نشود زیرا آنوقت در نمایندگان جبهه ملی ایجاد تعصب خواهد کرد و کار مشکل تر خواهد شد. مدتی بحث کردیم، ضمن این گفتگوها متوجه شدم که ما کارهای مهمتر مانند مسأله نفت در پیش داریم و اگر وارد این مباحث و کشمکش ها بشویم از مرحله دور خواهیم شد؛ بالاخره راه حلی پیشنهاد کردم و پس از اندکی مذاکره مورد موافقت نخست وزیر قرار گرفت. راه حل پیشنهادی این بود که اصولاً در مجلس بحثی از رضاشاه نشود و در موقع ختم جلسه روز یکشنبه مطلقاً راجع بعلت تعطیل جلسه روز سه شنبه چیزی گفته نشود؛ فقط رئیس مجلس بگوید جلسه را ختم می کنم، جلسۀ آینده روز پنج شنبه ساعت 9 صبح خواهد بود.

منصور الملک مثل اینکه از زیر بار سنگینی خلاص شده باشد، نفس

راحتی کشید من هم خوشوقت از اینکه جلو جنجال و کشمکش گرفته شده است.

نخست وزیر تا در باغ مرا مشایعت کرد و در موقع خداحافظی گفتم من از اینجا به منزل دکتر مصدق خواهم رفت و موضوع مورد توافق را به ایشان خواهم گفت .

چند دقیقه به ساعت 7 صبح مانده وارد اتاق خواب دکتر مصدق شدم. جریان را از اول تا آخر گزارش دادم. دکتر مصدق خیلی خوشحال شد و گفت راه حل خوبی پیدا کردید. زیرا نه تجلیل بعمل خواهد آمد و نه تکذیب خواهد شد. قول

ص: 528

و قراری را که با نخست وزیر گذارده بودم به اطلاع رفقای همکار مجلسی رساندم مورد قبول واقع شده در مجلس هم طبق همین قرار عمل شد و کوچکترین عملی و حرفی نه در جلسه یکشنبه و نه در جلسه بعد (پنج شنبه) 19 اردیبهشت ابراز نشد و دکتر معظمی نایب رئیس که جلسه را اداره می کرد اظهار داشت: جلسه را ختم می کنیم و جلسه آینده پنج شنبه ساعت 9 صبح خواهد بود ولی در خارج از جلسه بطور خصوصی به نمایندگان گفته شد که در مراسم تدفین و تشییع شرکت نمایند. پس از تدفین پهلوی درباریان مقررات و مراسم خاصی که در کشورهای جهان نسبت به قبر سر باز گمنام معمول می دارند مرعی داشتند. باین کیفیت که شخصیتهای بین المللی که به ایران میآمدند بعنوان اینکه وی دارای شخصیت فوق العاده ای بود و در راه وطن در گذشته است آرامگاه او را بجای قبر سر باز گمنام که معرفی کرده با تشریفات خاصی بدانجا می بردند تا دسته گل نثار نمایند و دسته موزیک سرود ملی آن کشور و ایران را مترنم گردد.

این ترتیبات همچنان معمول بود تا انقلاب 22 بهمن پیش آمد و عده ای تصمیم گرفتند مقبره را تخریب نموده و جنازه را بیرون بیاورند. اما محمدرضا شاه قبل از اینکه از ایران خارج شود جنازه پدر و علیرضا پهلوی را در آورده در صندوق گذارده با خود به خارج منتقل نموده و از قرار اطلاع در لوس آنجلس آمریکا به امانت گذارده است. هنگامی که جمعیتی بسر کردگی آقای صادق خلخالی به آنجا هجوم بردند از جنازه اثری نبود و این موضوع مکتوم بود و هیچ کس نمی دانست که بسر جنازه چه آمده است.

نگارنده بوسیله آقای یوسفی اشکوری نماینده مجلس شفاهاً از آقای خلخالی سئوال کردم که در این باره توضیح دهند مشارالیه هم كتباً آنچه عمل و مشاهده نموده بودند نوشتند که در اینجا عیناً کلیشه آن ملاحظه می شود :

ص: 529

عکس

ص: 530

عکس

ص: 531

جمهوری اسلامی ایران

مجلس شورای اسلامی

بسمه تعالی

بنام خداوند متعال و قاهر و غالب باید عرض کنم که جنازه رضاخان ملعون و دزد را از مصر آورده بودند و در مقبره مخصوص در جوار حضرت عبدالعظیم علیه السلام بخاک سپردند و جنازه علیرضا پهلوی نیز در آنجا مدفون بود و چند نفر دیگر از دودمان ننگین نیز در آن مقبره بود. پس از انعقاد جمهوری اسلامی در ایران یک روز تصمیم گرفتیم که آن مقبره را که به مراتب بدتر از مسجد ضرار بود و در واقع جز یک دکور شیطانی نبود و در واقع مایه امید ضد انقلاب و سلطنت طلبان بود تخریب نمائیم و در این کارانسانی و اسلامی برادران سپاه پاسدار با تعدادی متجاوز از دویست عدد بیل و کلنگ و دسته های دیگر از مردم کمک شایان نمودند و ما بدو امر خیال میکردیم که یک شبه آنجا را خراب می کنیم ولی ساختمان بیاندازه بی اندازه محکم بود که بالاخره با شیوه مهندسی و مواد منفجره پس از دو هفته تخریب شد و تنها مقبره رضاخان نبود که خراب شد بلکه قبر متجاوز از پنجاه نفر از وابستگان، منجمله حسنعلی منصور نیز خراب شد و با این تخریب انقلابی خاطره انقلابی کبیر سدیف قهرمان در تخریب مقابر قریش در شام تجدید شد. بعضی ها، منجمله بنی صدر خائن با تخریب آنجا سرسختانه مخالفت می کردند و حتی در صدد بودند که ما را بازداشت نمایند ولی مردم مسلمان با ما بودند. اگر بنی صدر و امثال او در زمان پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم بودند درباره تخریب مسجد ضرار حتماً مخالفت می کردند و حال آنکه در قرآن می فرماید :

آلَمْ تَرَ كيف فَعَل رَبُّكَ بِعادِ، إِرَمَ ذَاتِ العِمَادِ، الَّتى لَمْ يُخلَقَ مِثلُها فى البلادِ وثَمَرُدَ الدِّينَ جابو الصخر بالواد، وفرعونَ ذى الأوتادِ الذينَ طَغَوا في البلاد، فاكثر وافيها الفَسَادَ فَصَبَّ عَلَيْهِم رَبُّكَ سَوْط عذاب، انَّ رَبَّكَ لَبِالمرصاد . (1)

ص: 532


1- سورة والفجر (89) ، آيه 6 تا 14 .

باید عرض کنم که خود جنازه را شاه فراری دو روز قبل از رفتن خود از ایران خارج و حالیه در لوس آنجلس بعنوان امانت نگهداری می شود. و خلاصه کلام اینکه جنازه رضاخان قلدر و علیرضا پهلوی در مقبره بوده و دو روز قبل از فرار شاه خائن از ایران استخوانهای آنها را در جعبه و صندوق جای داده و به لوس آنجلس در آمریکا برده اند.

والسلام على من التبع الهدى - صادق خلخالی

حسن ختام

در ضمن چاپ آثارم، دوستانی صمیم نیز یافته ام که برایم غنیمتی است. از جمله آنها آقای کمال اجتماعی جندقی است که در سال 1358 که با مؤسسهٔ بنگاه ترجمه و نشر کتاب سر و کار پیدا کردم، در آنجا خدمت می کردند و چون در آن موقع ویرایش و تصحیح اغلب کتب آن مؤسسه تحت نظارت ایشان بود، چند جلد از آثارم را (دو جلد مدرس، قهرمان آزادی - جلد دوم تاریخ بیست ساله - سی ام تیر 1331 - امیرکبیر) ویرایش و تصحیح کردند.

دوستی ما دوام و استحکام یافت و پس از آنهم در تجدید نظر در گلزار ادب و تصحیح مجلدات چهارم و پنجم و ششم تاریخ بیست ساله و جلد چهارم کتاب سیاه و... از همکاری ذی قیمت معظم له بهره گرفتم.

ایشان نیز نسبت به آثار این نگارنده لطفی خاص دارند و اخیراً نامه ای

مرقوم داشته و قطعه شعری سروده اند که ضمن تشکر از همکاریهای صادقانه احساسات صمیمانه ایشان آن نامه و شعر را به عنوان حسن ختام در زیر درج می نمایم .

دانشمند و محقق ارجمند، جناب آقای حسین مکی

با انتشار مجلد هشتم تاریخ بیست سالهٔ ایران، این دوره تاریخ که با

ص: 533

کوشش خستگی ناپذیر شما مرد بلند همت و سخت کوش جمع آوری و تحریر شده است پایان می پذیرد، کوششی که نزدیک به نیم قرن دوام داشت.

من که خدمتگزار کوچک مطبوعات ایران هستم و بیش از سی سال است بدین خدمت مقدس اشتغال دارم و می توانم ادعا کنم که در انتشار بیش از هزار كتاب مباشرت داشته ام، به سهم خود انجام یافتن این خدمت شایان تقدیر را به شما تبریک می گویم.

می دانم که مراتب فضل و دانش شما به کرات و مرات و طی سالیان متمادی که دست در کار تتبع و تألیف دارید از جانب دانشمندان بلند پایه و استادانی چون عبد العظیم قریب، عباس اقبال، سعید نفیسی، ملک الشعرا بهار، مهدی قمشه الهی، دکتر رضا زاده شفق، جلال همائی، عبدالرحمان فرامرزی و ارسلان خلعتبری و بسیاری فضلای دیگر مورد تقدیر قرار گرفته است. شعرای توانائی چون پژمان بختیاری در شرح جانبازیها و فداکاریهای شما در راه ملی شدن نفت قصیده سروده اند. از شورای عالی وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه در سال 1323 نشان علمی گرفته اید. دیده ام که در حاشیه بسیاری از صفحات جلد اول تاریخ احزاب سیاسی ایران، تألیف دانشمند فقید ملک الشعرا بهار، از مقالات و تحقیقات شما بهره برده و در جلد دوم همین تاریخ (که اخیراً منتشر شده است) تاریخ بیست سالهٔ شما را مکمّل تاریخ خود دانسته و توفیق ادامه اش را آرزو کرده است.

البته در برابر چنان دانشمندانی تقدیر از جانب من ناچیز با این بضاعت مزجات محلی از اعراب ندارد ولی مطمئنم اگر بر قدر کار شما نمی افزاید نیز از ارزش آن نمی کاهد.

استاد ارجمند این عریضهٔ مرا حمل بر مداهنه و تملق گوئی نکنید، چون شما اکنون در پست و مقام دولتی نیستید و ثروت سرشاری هم نیندوخته اید که کسی به طمع بهره ای درصدد خوش آمد گوئی بیجا از شما برآید. من از چند جهت به نوشتن این سطور مبادرت کرده ام :

ص: 534

اولاً: به مصداق «من لم يشكر المخلوق، لم يشكر الخالق» وظیفۀ انسانی خود می دانم که از انجام دادن کاری بدین عظمت که حاصل نیم قرن مداومت و استقامت شما می باشد، قدردانی کنم.

ثانياً: من در سالهای اول سلطنت رضاشاه چشم بر هستی گشوده ام و در سال 1320 نوجوانی بودم و اولین سالهای عمرم مصادف است با سالهائی که وقایع آن در تاریخ بیست سالهٔ ایران آمده است و به همین جهت مورد علاقه و مطالعه ام قرار گرفته است و این خود موجبی بوده که عظمت کار شما را عمیق تر احساس کرده ام .

ثالثاً : در سالهائی که شما پرچم مبارزه با استعمار انگلستان را بر دوش گرفتید و جلودار مبارزات ملی شدن نفت شدید؛ در سالهایی که وکیل اول تهران بودید، خلع ید با از خود گذشتگی و تدبیر شما انجام پذیرفت و «سرباز فداکار» وطن لقب گرفتید، سالهای اول جوانی را با همه شور و التهابش می گذراندم و طبیعی است که با دیده اعجاب به شما می نگریستم .

رابعاً : به اقتضای شغل و تخصصم، در سالهای اخیر با سه مؤسسه ناشر آثار شما (بنگاه ترجمه و نشر کتاب امیر کبیر نشر ناشر) همکاری داشته ام و تصحیح و تنظيم اغلب از آثار شما به عهده ام بوده است از قبیل «مدرس، قهرمان آزادی» دو جلد؛ تاریخ بیست سالۀ ایران : اضافات جلد اول، تجدید چاپ جلد دوم با تجدید نظر و اضافات، جلد سوم، جلد چهارم، جلد پنجم، جلد ششم؛ امیر کبیر؛ سی ام تیر 1331؛ جلد چهارم کتاب سیاه (پس از خلع ید)؛ گلزار ادب و... در ضمن تنظیم این کتابها بود که بیشتر با شما و فکر شما آشنا شدم و دانستم چه مایه به استقلال و سربلندی ایران ارج می نهید و درین راه چه فداکاریها و مبارزاتی داشته اید، و از این راه هیچگاه منحرف نشدید.

ابتدا شاید مشکل می شد پذیرفت، ولی اکنون که چندین سال از آن مبارزات (ملی شدن نفت) می گذرد به آسانی پذیرفتنی است که اگر اراده و خواست میهن پرستانی استوار و ثابت قدم چون شما (که انگشت شمار بودند) حاکم

ص: 535

بر جریانات سیاسی می شد و اراده اشتباه کاران مستبد الرأى صاحب اختیار نمی شد، ایران و ایرانی روزگار بهتری می یافت.

دانشمند ارجمند، مطمئن باشید که به قول فرخی یزدی: «قضاوت صحیح با تاریخ است» و شما که به سهم خود و در حد توانائی، خدمات صادقانه و فراوانی به تاریخ و سیاست و ادب این مرز و بوم کرده اید نامتان در تاریخ ایران به نیکی جاودان خواهد بود و سرمشق جوانان قرار خواهید گرفت.

قطعه شعری را که به نامتان سروده ام تقدیم می کنم اگر از لحاظ کلام رسا نباشد، از لحاظ احساس سرشار است.

با احترام - کمال اجتماعی جندقی

ایران زنده است

نام ایران از فداکاری مردان زنده است *** مردی و مردانگی تا هست ایران زنده است

آنکه شمع جان نهد در معبد عشق وطن *** نام او جاوید با تأیید یزدان زنده است

عشق میهن بیم مردن را از دل زایل کند *** آنکه می میرد به راه عشق و ایمان زنده است

هر که جان بخشد به تاریخ وطن عیسی صفت *** جاودان مانند جان در لفظ جانان زنده است

مکی، آن مردی که از تاریخ ایران، بیست سال *** تا ابد از همت والای ایشان زنده است

در ره آیندگان، تا جانشان روشن شود *** مشعلی افروخته کز روغن جان زنده است

روز و شب سرگرم خلق و نشر آثار نکوست *** چون ز آثار نکو مرد مسلمان زنده است

ص: 536

بد نبینی هیچ در گفتار و در کردار او *** خوب می داند ز کار نیک انسان زنده است

بسته پیمان با خدا بر خدمت خلق خدای *** استوار اندر وفای عهد و پیمان زنده است

آری آن دوران که او مرد سیاست بوده است *** در همه تاریخ ما آن عهد و دوران زنده است

خاطرات «نفت و نطق مکی» و خلع یدش *** تا ابد در دفتر میهن پرستان زنده است

همچو بوی گل که مضمر گسته در بوی گلاب *** نام «مکی» نیز در تاریخ ایران زنده است

دربارۀ 3 جلد اول تاریخ بیست ساله ایران آنچه در جراید همان زمان منتشر شده بود در مقدمۀ همان مجلدات بچاپ رسیده است ولی از نقل بعضی اشعار که در این مورد سروده و برای نگارنده از اراک ارسال شده است خودداری گردیده بود منجمله قصیده بلند بالائی است که در سال 1325 مرحوم اسمعیل فردوسی فراهانی مؤلف کتاب کمال آتاتورک و مترجم کتاب اسلام و هیئت سروده اند که چند بیت از آن که مربوط به تاریخ بیست ساله است در زیر آورده می شود:

ای ملّی ای عزیزترین یار و یاورم *** ای داوری که نیست کی چون تو داورم

غیر از تو یک ستاره نه یک دوست چون تو نیست *** در هفت آسمانم و در هفت کشورم

ای بهترین مفسر تاریخ باختر *** ای بهترین مورخ فرهنگ خاورم

منت خدای را که علیرغم حادثات *** مشروطه با کتاب تو احیا شد آخرم

ص: 537

یعنی شد ای مورخ معروف بی نظیر *** تاریخی از تو صفحه تاریخ حاضرم

مشروطه را مورخ صاحب نظر توئی *** ای نامور مجاهد مشروطه پرورم

ای بهترین مبارز میدان انقلاب *** ای میر پاکدامن پاکیزه گوهرم

پایان دورۀ تاریخ بیست ساله

ص: 538

فهرست اشخاص

538.jpg

ص: 539

539.jpg

ص: 540

540.jpg

ص: 541

541.jpg

ص: 542

542.jpg

ص: 543

543.jpg

ص: 544

544.jpg

ص: 545

545.jpg

ص: 546

546.jpg

ص: 547

547.jpg

ص: 548

548.jpg

ص: 549

549.jpg

ص: 550

انتشلارات علمی منتشر کرده است:

مجله سخن (26 مجلد)

دکتر پرویز ناتل خانلری

فرهنگ ایران زمین (13 مجلد)

ایرج افشار

یادداشتهای قزوینی (5 مجلد)

ایرج افشار

تاریخ انقلاب مشروطیت (3 مجلد)

دکتر مهدی ملک زاده

فردوسی نامه (3 مجلد)

سید ابولقاسم انجوی شیرازی

احوال و آثار خوشنویسان (2 مجلد)

دکتر مهدی بیانی

سفرنامه شیکاگو

به کوشش همایون شهیدی

ص: 551

منتخب التواريخ

میرزا ابراهیم شیبانی (صدیق الممالک)

فرهنگ فنی دانشگاهی انگلیسی - فارسی

نادر گلستانی داریانی

فرهنگ فنی دانشگاهی آلمانی - فارسی

نادر گلستانی داریانی

گلچین جهانبانی

محمدحسین جهانبانی

کلیات فلسفه اسلامی

غلام حسین آهنی

مجموعه آثار میرزا ملکم خان

استاد محیط طباطبائی

دیوان مشتاق

حسین مکی

تاریخ بیست ساله ایران (جلد هفتم)

حسین مکی

تاریخ بیست ساله ایران (جلد هشتم)

حسین مکی

دیوان عاشق

حسین مکی

تاریخ جنبش سربداران

عبدالرفیع حقیقت

تراژدی فاوست

حسن شهباز

ص: 552

گیتانجالی

حسن شهباز

کاندید

حسن شهباز

کمدی انسانی

حسن شهباز

یاد و یادبود

دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی

فرمانفرمای عالم

دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی

فرهنگ اشعار حافظ

دکتر محمد علی رجایی بخارایی

سرنی (2 مجلد)

دکتر عبدالحسین زرین کوب

زندگانی شاه عباس (3 مجلد)

دکتر نصرا ... فلسفی

تاریخ صفویه

دکتر احسان اشراقی

قصه ها و افسانه ها

لیلی گلستان

مكتب شمس

سید ابوالقاسم انجوی شیرازی

تاریخ کرمان

دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی

ص: 553

دیوان حافظ

حمد سهیلی خوانساری

سفرنامه الموت

علی محمد ساکی

مازندران

عباس شایان

ص: 554

انتشارات ایران منتشر کرده است :

دوره مجله 31 ساله یغما

استاد حبیب یغمایی

دورۀ مجله 22 ساله ارمغان

وحید دستگردی

دوره مجله 18 ساله وحید

دکتر سیف الله وحیدنیا

جلد هفتم تاریخ بیست ساله ایران

حسین مکی

دیوان مشتاق

حسین مکی

کاشان در زمان مشروطیت

حسن نراقی

ص: 555

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109