مقاصد علیه در بیان مراد چهار آیه از قرآن کریم

مشخصات کتاب

سرشناسه: امینی، عبدالحسین، 1281 - 1349.

Amini, Abdul Hosein

مقاصد علیه در بیان مراد چهار آیه از قرآن کریم/ نویسنده علامه امینی رضوان اله علیه مترجم بشرى طباطبایی یزدی؛ ویراستار

عنوان و نام پدیدآور: عبد الحسين طالعی

مشخصات نشر: تهران موسسه فرهنگی نبأ، 1401.

مشخصات ظاهری: 587 ص

شابک: 978-600-264-142 - 7 200/000 تومان

وضعیت فهرست نویسی : فيا

یادداشت: قرآن برگزیده ها -- ترجمه ها؛ Qur'an Selections -- Translations

خدا -- نام ها -- جنبه های قرآنی God .. Name -- Qur'anic teaching

ميثاق -- جنبه های قرآنی؛ Covenants -- Qur'anic teaching

مرگ -- جنبه های قرآنی؛ Death -- Qur'anic teaching

شناسه افزوده: طباطبائی ،یزدی بشری، 1344 - مترجم

شناسه افزوده: طالعی، عبدالحسین، 1340 - ، ویراستار

رده بندی کنگره: BP 59/9

رده بندی دیویی: 297/141

شماره کتابشناسی ملی: 8695160

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

ص: 2

مَقاصِدِ عَليّه

در بیان مراد چهار آیه از قرآن کریم

:نویسنده

علامه امینی «صاحب الغدير» رضوان الله تعالی علیه

:مترجم

بشری طباطبائی یزدی

ویراستار:

عبدالحسین طالعی

ص: 3

سرشناسه: امینی، عبدالحسین، 1281 - 1349.

Amini, Abdul Hosein

مقاصد علیه در بیان مراد چهار آیه از قرآن کریم/ نویسنده علامه امینی رضوان اله علیه مترجم بشرى طباطبایی یزدی؛ ویراستار

عنوان و نام پدیدآور: عبد الحسين طالعی

مشخصات نشر: تهران موسسه فرهنگی نبأ، 1401.

مشخصات ظاهری: 587 ص

شابک: 978-600-264-142 - 7 200/000 تومان

وضعیت فهرست نویسی : فيا

یادداشت: قرآن برگزیده ها -- ترجمه ها؛ Qur'an Selections -- Translations

خدا -- نام ها -- جنبه های قرآنی God .. Name -- Qur'anic teaching

ميثاق -- جنبه های قرآنی؛ Covenants -- Qur'anic teaching

مرگ -- جنبه های قرآنی؛ Death -- Qur'anic teaching

شناسه افزوده: طباطبائی ،یزدی بشری، 1344 - مترجم

شناسه افزوده: طالعی، عبدالحسین، 1340 - ، ویراستار

رده بندی کنگره: BP 59/9

رده بندی دیویی: 297/141

شماره کتابشناسی ملی: 8695160

مقاصد عَليّه:

دربیان چهار آیه از قرآن کریم

تألیف: علامه امینی (صاحب الغدير) رضوان الله علیه

:مترجم بشری طباطبائی یزدی

ویراستار: عبدالحسین طالعی

صفحه آرائی: نادر برقی؛ قاسم فرهمند

:ناشر انتشارات نبأ، بنیاد محقق طباطبائی

چاپ اوّل: بهار 1401 ،شمسی ،شمارگان 1000 نسخه قیمت: 200/000 تومان

ISBN:978-600-264-142-7

تهران: خیابان شریعتی، بالاتر از خیابان بهار ،شیراز کوچه ،مقدّم، نبش خیابان ،ادیبی، شماره 26 ، طبقه سوم

تلفن: 77506602 ، فاکس: 77504683، صندوق پستی: 15655/377 نشانی وب : www.nabacultural.org

قم، میدان رسالت ابتدای خیابان سمیه شماره 15 بنیاد محقق طباطبائی

تلفن: 37732055 (25) نشانی وب: www.mtif.org

این کتاب با کاغذ حمایتی منتشر شده است

ص: 4

عکس

ص: 5

تقدیم به روح ملکوتی پدرم

علامه محقق سید عبد العزیز طباطبائی یزدی

وروح آسمانی همسرم

مرحوم میرزا باقر باعثی یزدی

- مترجم -

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه مترجم

مطلب اول / 17: در تفسير آيه كريمه ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾ (الغافر: 11) و بیان دو زندگی و دو مرگ

تعریف حیات و موت...17

جَدَلی با فخر رازی...20

حقیقتِ حیات و موت در احادیث معصومین علیهم السلام...20

توضیح حدیث و بیان مراتب نهی از منکر...21

مراد از «قلب» در احادیث...30

حقیقتِ «موت قلب»...36

نتیجه مطالب پیش گفته...39

تأويل إحياء و إماته در احادیث معصومین علیهم السلام...41

چهل حدیث از امیرالمؤمنین علیه السلام در احوال قلب...45

چهل حدیث دیگر از معصومین علیهم السلام در احوال قلب...51

خلاصه کلام...61

توضیح معنی...64

مراحل سفر انسان از مبدأ به مقصد و بیان معنی دو زنده کردن و دو میراندن...66

گذرگاه بودن دنیا و چند حدیث درباره آن...68

مراحل شش گانه سیر انسان و بیان وجوه تفسیر آن ها...71

سخن حق در این مورد...72

چکیده سخن در معنی آیه شریفه...75

ص: 7

مطلب دوم / 77: در بیان آيه شريفه ﴿وللهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُوا اللَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ (اعراف: 180)

اسم در لغت و معنی...77

اسماءِ حُسنای الهی...78

مراتب در آسماءِ حُسنای الهی...80

نظر به عالم راه شناختِ پروردگار...82

دلیل اختفای خداوند با وجود ظهورش جلّ و علا...83

لفظ «الله» جامع اوّل و «علی» جامع دوم اسماء الهی هستند...85

ذکر نام علی بن ابی طالب علیه السلام در أمّ الكتاب و قرآن كريم...86

مراد از صراط مستقیم در آیات امیرالمؤمنین است..92

سبيل الله و تأویل آن به امیرالمؤمنین علیه السلام...96

خداوند، آن گرامی را «علی» نامید...97

صاحب این اسم جامع به صفاتِ قُدسیّه الهیه متّصف است...103

اسم جامع «الله» و ویژگی های آن...106

انسان کامل همان عالم کبیر است....107

انسان کامل کتابی جامع برای کلّ...109

نتیجه کلام...110

حجت خدا، روح عالم است که اگر نباشد، زمین اهلش را در خود فرو می برد...117

کوتاهی فهم ها از شناخت امام...122

دفع توهم: مجالی برای توهم تفویض نیست...125

نسبت دادن امور بشری و اضافه آن به خداوند موجب جبر نمی شود...134

صاحب اسماء الحسنى همان صاحب نبوت و ولایت مطلقه است...137

امام همان کلمة الله است...140

وجه نامگذاری انسان کامل به «کلمه تامّه الهيّه»...143

حجت های خدا، «علامات» هستند...146

یادکرد حجت های خدا به عنوان «آیات»...147

فائده...150

تحقیق نیکوی دیگری در معنای آیه ﴿وَلِلّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا﴾...150

ص: 8

معرفت، هدف غائی خلقت...154

معرّفِ ذاتی آینه آسماءِ حُسنای الهی است...156

معرّفِ اوّل همان نبیّ مطلق است...158

دفع توهم...159

دو نوری که در حقیقت نور واحدند و اصل آن «نبوت» و فرعش «امامت» است...161

احادیثی در بیان برخی شؤون منصب ولایت و مقام والای آن...164

مطلب سوم / 187: در بيان آيه كريمه: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾ (الاعراف: 172)

نام های روز میثاق...191

وجه ضرورت روز میثاق...191

توضیح مطلب...192

ذكرنه حدیث مسند در این مورد...194

توضیح مطلب...200

مدار تفضيل و تفاضل نزد خداوند متعال...209

هفت حدیث در علت سبقت پیامبر ما صلی الله علیه و اله بر سایر انبیاء...216

اولویت و سبقت در لسان آیات و روایاتی که آن را تفسیر کرده اند...220

ذکر موارد اولویت نبی مطلق...229

شأن و منزلت صاحب حقيقت علويه علیه السلام...234

روایات دالّ بر این که علی نخستین ایمان آورند؛ نبی در بعثت اول بود...237

ذکر چهارده حدیث که ما را این جا راهنمایی می کند...248

ده حدیث دربارۀ اخذ میثاقِ ولایت در خلقتِ اول از جانب خداوند...254

روز جمعه روز جمع خلایق...259

احادیث روز جمعه و منزلت آن...261

تجدید عهد و میثاق در روز غدیر خم...266

صاحب ولایت تقسیم کننده بهشت و دوزخ است...274

بازگشت به اصل بحث...280

ادله نقلیه بر عالم ذرّ از کتاب و سنت...281

ص: 9

آیه اول...281

روایات دیگری در باب خلقت اول و پیمان گرفته شده از انسان ها...342

بیان حال سند چهل حدیث از احادیث نقل شده...405

نتیجه بحث سندی...423

دفع توهم...425

عمده ادلّه منکران و پاسخ به آن ها به شکل کامل...427

فراموشی میثاق مقتضای حکمت الهی است...431

ذکر کلماتی از علمای امامیه رضوان الله علیهم در باب عالم ذر به نثر و نظم...433

1. كلام شيخ صدوق...433

2. كلام شيخ مفيد...434

3. كلام ابن جوزی...437

4. بیان محدث عاملی...438

5. کلام شیخ فخرالدین طریحیّ...439

6. کلام محقق مولی محمد صالح مازندرانی...441

7. بیان صاحب كفاية الموحدين در توجیه اخبار متشابه...443

8. کلام سید نعمة الله جزایری...448

9. کلام علامه میرزا حبیب الله خویی...452

10. کلام سید شرف الدین نجفی...457

11. كلام شيخ حسن بن سلیمان حلی...457

12. کلام میرزا محمد قاسم اُردوبادی...459

13. کلام علامه قطب الدین اشکوری...464

استفتائات از علما در خصوص عالم ذر...466

1. میرزا محمد حسین نایینی...466

2. شیخ محمد حسین اصفهانی...467

3. میرزا علی شیرازی...467

4. شیخ محمد حسين كاشف الغطاء...468

کلام برخی علما درباره عالم ذر به نظم...468

1. سید صدرالدین عاملی...469

2. میرزا حبیب خراسانی...469

3. شیخ جابر کاظمی...470

ص: 10

4. میرزا محمد علی اردوبادی...472

5. شیخ صالح تمیمی...472

6. عبدالباقی موصلی...473

7. صالح بن قاسم حویزی...474

8. سید محمد موسوی...475

9. سید حمیری...475

10. ابن حمّاد...475

11. شیخ حر عاملی...475

12. مظفر کرمانی...476

13. شیخ جواد شبیبی...476

14. سید محمد بن فلاح کاظمی...476

15. سید حسین بحر العلوم...477

16. سید حیّدر حلّی...479

17. شیخ حسین نجف...479

18. سید مفتی عباس شوشتری...480

19. محمد باقر لاری...481

20. ابن عَرَندَس...482

21. کاظم کویتی...483

22. ابوالقاسم زاهي...483

23. معتوق بن شهاب موسوی...484

24. ابن فارض...484

25. ابن عربی...485

26. ابوالمحاسن حائری...485

27. شرع الاسلام...486

مطلب چهارم / 487: در بیان آيه شريفه ، ﴿وَ كُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَهُ، فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ، وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ، وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾ (واقعه: 7 - 11)

بیان تقسیم سه گانه در بعضی از روایات...490

ص: 11

تفصیل کلام در وجه این تقسیم...492

دلیل عقلی و نقلی بر این مطلب...499

یازده وجه در بیان مراد از یمین و شِمال...500

اشاره به دو قوه موجود در انسان در اخبار وارده...511

توضيح حديث...514

تقابل بین دو قوه و نیروهای آن ها در انسان...516

نتیجه کلام...518

دفع توهّم...520

نتیجه کلام...543

بیان روایات دیگری در این باره...544

نقدی بر کلام علامه مجلسی...548

بازگشت به بحث پیشین...549

برخی از احادیث اهل بیت علیهم السلام که این مطلب را می رساند...550

معنای حدیث در بیان علامه طُرَیحی...557

نقدی بر کلام طُرَیحی در معنای حدیث: استعمال حقیقی است نه مجاز...560

نتیجه بحث...562

چهار وجه در توضیح و معنای حدیث...563

پیوست ها / 571

پیوست :اول معانی رؤیت خداوند...573

پیوست دوم: توضیحیّ در مورد حديث كتاب اليقين...583

بیان عالمان شیعی در این زمینه...585

ص: 12

مقدمه مترجم

منت خدای را عزوجل که توفیق آن را یافتم که کتاب شریف المقاصد العلیة را از عربی به فارسی برگردانم تا فارسی زبانان نیز بتوانند از مضامین ارزشمند آن بهره برند. این کتاب را صاحب کتاب گران سنگ الغدیر علامه امینی رضوان الله تعالی علیه ظاهراً پیش از کتاب الغدير تألیف کرده است و بر خلاف الغدیر که کتابی است احتجاجی و در اثبات ولایت امیر المؤمنين صلوات الله علیه این کتاب تبیینی است و برای مخاطبی نوشته شده است که ولایت آن حضرت را پذیرفته است علامه این کتاب را در چهار «مطلب» نگاشته و در هر مطلب به بیان یکی از آیات شریف قرآن کریم پرداخته است در مطلب اول بحث بر مدار معنی حیات است و مراحل حیات و ممات انسان را از آغاز تا انجام بر رسیده است. در مطلب دوم، مدار بحث اسماء و صفات خداوند است و تجلی آن ها در اولیاء خدا مطلب سوم درباره آغاز خلقت انسان و عالم ذر است و مطلب چهارم درباره آیه ای از سوره واقعه است و تبیین معنی اصحاب یمین و اصحاب شمال در هر چهار فصل کتاب علامه با تکیه بر آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام و ارائه ادله و نقل آراء متقدمین و استفاده از شواهد لغوی و ادبی مضمون و مدلول چهار آیه را کاویده است و معصومین علیهم السلام را مظهر صفات الهی معرفی کرده است که از طریق ایشان می توان به شناخت خداوند و طاعت او راه یافت.

اصل دست نوشته این کتاب در زمان حیات علامه امینی رحمة الله عليه مفقود شد و تا سال ها پس از حیات ایشان منتشر نشد. آخر کار در سال 1434 قمری برابر 1391 شمسی، فرزند ایشان جناب حاج شیخ احمد امینی با همت خویش از روی نسخه ای که محدث فرزانه مرحوم حاج شیخ محمدرضا کریمی از دستخط علامه استنساخ کرده بود و نسخه ای از آن در بنیاد محقق طباطبائی نگهداری می شد متن آن را آماده کردند و برادر ارجمندم جناب سید محمد طباطبائی یزدی با تصحیّح و تحقیق متن و افزودن برخی منابع، آن را در ضمن انتشارات بنیاد محقق طباطبائی منتشر کردند و در برنامه بزرگداشتی که از سوی این بنیاد

ص: 13

برای علامه امینی رضوان الله تعالی علیه برگزار شده بود رونمایی کردند این کتاب مورد استقبال محققان قرار گرفت و به عنوان متنی درسی نیز در برخی حلقات درسی استفاده .شد ویژه نامه رونمایی این اثر نیز کتابی بود با عنوان «امین شریعت» شامل مقالاتی درباره علامه امینی و دربارهٔ این کتاب که همزمان با رونمایی کتاب منتشر شد. برای شناختن ابعاد مختلف این اثر می توان به مقالاتی که در امین شریعت منتشر شده است مراجعه کرد.

ترجمه فارسی این اثر را به پیشنهاد برادر ارجمندم سید علی طباطبائی یزدی آغاز کردم. ترجمه این اثر از همان کارهایی بود که آسان می نمود اول ولی افتاد مشکل ها. از سویی متن این کتاب به خاطر بیان مطالب ژرف معرفتی متنی سنگین و پیچیده بود و از سویی ترجمه متون معارفی اساساً کار سختی است چون این متون مشتمل اصطلاحاتی است که اکثر قریب به اتفاق آن ها از زبان عربی وارد زبان فارسی شده است و مترجم را برای معادل یابی سردرگم می کند و گویا جز شکستن ساختار نحوی و ریختن همان کلمات در یک نظام دستوری جدید، کاری از مترجم کم بضاعت ساخته نیست به هر روی نتیجه تلاش من همچنان که از نظر شما خواهد گذشت متنی است دشوار و به دور از روانی امیدوارم این ترجمه گامی باشد برای انتشار فارسی این اثر و حق کتاب تا حدودی ادا شده باشد. از ساحت مقدس امام عصر علیه السلام عاجزانه می خواهم آن چه را که در توانم بوده است و به انجام رسانده ام از من قبول کنند. ﴿يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُرْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِقِينَ﴾.

پاورقی های مندرج در این کتاب جز موارد معدودی که در این ترجمه افزوده شده است همگی از محقق متن عربی است. ترجمه آیات قرآن نیز از ترجمه های موجود نقل شده است.

از استاد ارجمند جناب دکتر عبدالحسین طالعی که این ترجمه را از اول تا آخر از نظر گذراندند و برخی عبارات را اصلاح کردند و در گزینش و نقل ترجمه احادیث کتاب از ترجمه های موجود و ویراستاری آن ها همت کردند سپاسگزاری می کنم. و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين.

بشری طباطبائی یزدی

17 مهر 1400 ه-.ش.

ص: 14

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين والصلوة على النبي المصطفى الامين و آله الطيبين واللعنة على اعدائهم اجمعين

ص: 15

ص: 16

مطلب اول: در تفسير آيه كريمة ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾ (الغافر:11) و بیانِ دو زندگی و دو مرگ

تعریف حیات و موت

بدان و آگاه باش - خداوند به نور تأییداتش تو را راه نماید و به نیروی بازدارنده اش مدد فرماید -که «حیات» چنان که میان علما مشهور است حقیقتی است در قوه ادراکات و آن چه مقتضی آن است به همین سبب حیوان را حیوان نامیده اند. به عبارت دیگر، «حیّ» کسی است که شایستگی دانایی و توانایی داشته باشد، یعنی همان درک کننده فعال است پس به طور مجاز بر قوه نامیه حیات اطلاق می شود چون از مقدمات حیات است. همچنین فضایلی مانند عقل و علم و ایمان که مختص انسان است نیز حیات نامیده می شوند، زیرا غایت و کمال حیات هستند در برابر آن به هر چیزی که مقابل آن و در هر مرتبه ای که باشد موت اطلاق می شود. (1)

گروهی در برابر این نظر می گویند که «حیّ» در لغت به معنای هر چیزی که این صفت را داشته باشد نیست تا فقط به درک کننده فعال اختصاص یابد؛ بلکه به هر چیزی که در جنس خود کامل باشد «حیّ» ، و در غیراین صورت «میت» گفته می شود. بدین روی به آباد کردن زمین بایر «احیاء موات» گفته می.شود. خداوند تعالی هم در

ص: 17


1- برای تعریف حیات و موت در نظر متکلّمان و حکیمان، بنگرید: تمهيد الأصول شیخ طوسی ص41؛ إرشاد الطالبین مقداد سیوری ص92 تا 94، الأسفار الأربعة صدرالدین شیرازی ج 6 ص 413-421.

این آیه کریمه می فرماید:

﴿فَانظُر إلى آثارِ رَحَمَةِ اللهِ كَيفَ يُحيِي الْأَرْضَ بَعدَ مَوتِها﴾ (1)

پس نیک بنگر به آثار رحمت خدای که چگونه زمین را - بعد از مرگ آن - حیات می بخشد.

پس کمال هر زمینی در آن است که آباد باشد و به همین سبب به آن «حیات» می گویند. همچنین، کمال هر درختی در آن است که پربرگ و بار و تازه و شاداب باشد که آن را نیز «حیات» می نامند.

صفت «حیات» در عُرفِ متکلّمان کمالی برای جسم است، زیرا کمالِ جسم آن است که احساس و حرکت داشته باشد و برای همین این حالت حیات نامیده می شود پس از آن جا که مفهوم از کلمه «حیّ» همان است که در جنس خود کامل باشد؛ و کامل در وجود هم باید واجب الوجود بالذات باشد؛ پس در حقیقت «حیّ» کسی نیست مگر واجب الوجود بالذات.

این اختلاف در معنای حیّ اختلافی میان مفسران برانگیخته است که آیا اطلاق ، اسم «حىّ» و «میت» برجَماد، چنان که در بسیاری از آیات نیز آمده حقیقت است يا مَجاز؟ بیش تر مفسّران آن را مجاز دانسته اند، ولی در حقیقت چنین نیست. زیرا «حیات» و «موت»، کمالِ شیء در جنس یا نوعش نیست زیرا اگر چنین بود باید به هر چیزی که در نوع خود کامل باشد، «حیّ» گفته شود؛ در حالی که به طلایی که عیار کاملی داشته باشد یا به لباسی که دوخت آن کامل باشد و همچنین به گوهری که صاف و درخشنده باشد، «حیّ» گفته نمی شود حتی آن چه را که حقیقت آن به قوه حساس موجود در حیوانات اختصاص دارد نیز حقیقتاً شامل نمی شود. بر مبادی و مقدمات آن در گیاهان و غیر آن، یا برغایات آن همچون علم و ایمان نیز مجازاً نمی توان اطلاقِ حیات کرد بلکه هر چیزی که اثری از آثار در آن دیده شود، دارای «حیات» است که فقدان آن موت است.

ص: 18


1- روم: 50 .

توضیح این که: هر چیزی از حیوانات و نباتات و جمادات و غیر آن از جسمانیات و نورانیات مجرّد و روحانیات محض و هر چه آثار وجودی دارد و شؤونی برای آن جعل شده است که انتظار می رود تأثیری داشته باشند، و سزاوار است که هر کدام بر همان شأن خود باشد و بر آثار وجودی که وابسته به حیات آن است، اثر گذارد، این ها همه «حیات» و «موت» دارند. پس هر آن چیزی که آثار ذاتی حیات بر او مترتب باشد و آن آثار را برساند و بدان سبب آن ها را افاضه کند، و بدان گونه باشد که سزاوار اوست ، ذاتی است که قائم به حیات است، و گرنه میّت است، پس هر چیزی حیاتی و موتی دارد

این حقیقت را در کلمات بسیاری از ائمه معصومین علیهم السلام می بینیم، مانند این جمله در دعای جوشن کبیر که آمده است

﴿يَا مُحْيِيَ كُلِّ شَيْءٍ وَ مُمِيتَهُ يَا خَالِقَ كُلِّ شَيْءٍ وَ وَارِثَه﴾. (1)

ای حیات بخش هر چیز و می راننده آن ای آفریننده هر چیز و وارثِ آن !

پس حقیقتِ «حیات» و «موت» فقط از خاصیت قوه حسّاسه - در ذات خود - نیست، بلکه هر چیزی که آثار دارد، به اعتبار مترتب شدن آثار وجودی بر آن آثار، یا عدم آن ، دارای حیات و موت است. این معنی در تمام موارد استعمال جاری و ساری است و این خود، سبب صحتِ اطلاق آن در بعضی موارد است. به همین دلیل نمی توانیم صفتِ «حیات» را به طلای دارای عیار کامل و لباس کامل و گوهر صاف و امثال این ها که اثری از آثار وجودی در آن ها دیده نمی شود و اثری بر وجود آن مترتب نیست، اضافه کرد

از آن چه گفتیم این گونه فهمیده می شود که:

کلمه «حیّ» به تنهایی و انفرادش - همچنان که در بسیاری از ادعیه شریفه آمده است- در مقام مدح بلیغ و ثنای جمیل ذکر می شود بدون این که نیاز به داشتن قرینه ای مثل «قیّوم» داشته باشد مدح و ستایش فقط با کاربست این کلمه حاصل می شود، نه با آن

ص: 19


1- دعای جوشن کبیر را گروهی از محدثان متأخر از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده اند، از جمله کفعمی در البلد الأمين ص 402 تا 411، و محدّث قمی در مفاتیح الجنان ص 86 تا 100. کفعمی گوید: «این دعا از پیامبر روایت شده و آن را جبرئیل برای حضرتش فرود آورده است».

دو: «حیّ» خود کلمۀ جامعی است که تمام اسماء الهی از آن فهمیده می شود.

جَدَلی با فخررازی

اشاره

آن چه فخر رازی در مجلد اوّل تفسیر خود آورده، نادرست است. وی می گوید:

«اگر گفته شود که «حیّ» یعنی درک کننده ،فعال یا کسی که دانایی و توانایی برای او غیر ممکن نباشد. این مقدار سبب مدح عظیم نمی گردد. پس به چه دلیل این کلمه را خداوند در مورد مدح عظیم آورده است؟».

در جواب گفته می شود که: این مدح و ستایش به مجرّد این که خداوند «حیّ» است حاصل نمی شود؛ بلکه از جمع این دو نکته که خداوند حیّ و قیوم است، به دست می آید؛ بدان روی که قیّوم یعنی کسی که قائم به اصلاح هر چیزی غیر از خود است. و این سامان نمی گیرد مگر با علم تامّ و قدرتِ تامّه . و «حیّ» یعنی درک کننده فعال پس در مورد خداوند، «حیّ» یعنی بسیار درک کننده و فعال و «قیّوم» یعنی درک کننده جمیع ممکنات و فعّال برای جمیع مُحدَثات و ممکنات پس مدح از این راه حاصل می شود. (1)

سقراط نیکو گفته است:

«مهم ترین وصفی که می شود باری تعالی را به آن وصف کرد، حیّ و قیوم بودنِ اوست؛ زیرا علم و قدرت وجود و حکمت همگی مندرج تحت «حیّ» بودنِ اوست و کلمۀ «حیات» صفتِ جامعی برای کل آن ها است. همچنین بقاء و ازلیّت و دوام تحتِ «قیّوم» بودن او جای دارد و قیّومیّت صفتی جامع برای کل آن ها است» (2)

حقیقتِ حیات و موت در احادیث معصومین علیهم السلام

اکنون احادیث معصومین علیهم السلام را بررسی می کنیم که ما را برای یافتن حقّ و صواب و ايضاح مطلب راهنمایی می کنند.

نخستین حدیثی که ما را به حقیقت معنای حیات و موت راهنمایی می کند حدیثی

ص: 20


1- التفسير الكبير فخر رازی ج 1 ص 47 ، تفسیر سوره فاتحه، المسألة الرابعة.
2- الملل والنحل شهرستانی ج 2 ص 84.

از امیرالمؤمنین علیه السلام است که می فرماید:

﴿مَنْ لَمْ يَنْفَعْكَ حَيَاتُهُ فَعُدَّهُ فِي الْمَوْتَى﴾. (1)

کسی که حیاتش سودت نرساند او را در شمار مردگان بدان

این روایت شریفه معنای حیات را آشکارا به ما می رساند توضیح این که: از آثارِ خاص وجودي بشر سود رسانی و خیررسانی به دیگران است و از شأن وجودي بشری این است که دیگران از او بهره ببرند. پس هر کس چنین اثر وجودی بر او مترتب نباشد، در حقیقت نسبت به عدم ترتّب این اثر خاص وجودی، مرده ای بیش نیست، هرچند که نسبت به دیگر آثار وجودی، زنده باشد.

دومین حدیث همچنان از امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام است که می فرماید:

﴿مَنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَلِسَانِهِ فَهُوَ مَيْتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاء﴾ (2)

کسی که زشت شمردن امر منگر به قلب و دست و زبانش را رها کند مرده ای است میان زندگان

توضیح حدیث و بیان مراتب نهی از منکر

از جمله آثار وجودي بشر و شؤون انسانی او که باید داشته باشد، انکار منگر، با قلب و دست و زبان است هر کس این انکار را و آثار بشری خاصی را که بر این انکار مترتب است، رها کند، در حقیقت - نسبت به این اثر خاص - مرده ای بیش نیست. روایت نیز ناظر بر این مطلب است که کسی که نهی از منکر را با قلب خود - که از آخرین مراتب و مدارج نهی است- ترک کند مرده است و مانند تارک نهی از منکر در دو مرتبه دیگر آن نیست

زیرا نهی از منکر سه مرتبه دارد نهی با دست که نخستین مرتبۀ انکار است سپسر نهی با زبان و در مرتبه سوم نهی با قلب که از آثار وجودی اسلامی بشر است و باید این اثر بر وجود یک انسان متدین مترتب ،شود هرچند در آخرین مراتبش یعنی انکار با قلب

ص: 21


1- عيون الحكم والمواعظ ليثي ص 425؛ مشكاة الأنوار ج 1 ص 105؛ تصنیف غرر الحکم ح 9606.
2- وسائل الشيعة ج 16 ص 123؛ تهذيب الأحكام ج 6 ص 182 حديث 23 .

باشد. در هر حال این مرتبه ،آخرین باید در زندگی دینی انسان حضور داشته باشد و انسان مكلَّف، ، در تمام احوال باید از آن بهره گیرد و در ترک آن بر هیچ احدی عذری وجود ندارد، بر خلاف دو مرتبۀ دیگر یعنی انکار با دست و زبان که شاید بتوان برای آن ها عذری آورد. پس اگر کسی این آخرین و پایین ترین مرتبۀ انکار را ترک کند و چیزی از این اثر ولو به نازل ترین مراتبش بر وجود او مترتّب نشود، به سبب انقطاع این اثر وجودی حیاتی از او، آن هم در تمام درجات و مراتبش، مرده ای بیش نیست.

در این زمینه این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام ما را راهنمایی می کند که می فرماید:

﴿فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَالتَارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيعُ خَصْلَةً، وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ، فَذَاكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخِصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ، وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء﴾. (1)

از مردمان کسی است که کار زشت را ناپسند می شمارد و به دست و زبان و دلِ خود آن را خوش نمی دارد؛ چنین کسی خصلت های نیک را به کمال رسانیده است و از آنان کسی است که به زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد؛ چنین کسی دو خصلت از خصلت های نیک را گرفته و خصلتی را تباه ،ساخته و از آنان کسی است که منکر را به دل زشت می دارد و به دست و زبان خود بر آن انکار نیارد؛ چنین کس دو خصلت را که شریف تر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته، و از آنان کسی است که منکر را باز ندارد به دست و دل و زبان چنین کس مرده ای است میان زندگان

در این حدیث آمده است: «اشرف الخصلتین» که اضافه صفت بر موصوف است. یعنی این دو خصلت در شرف، بر سومی برتری دارند و مانند اضافه اسم تفضیل بر متعدد نیست

در جای دیگر فرموده اند:

ص: 22


1- نهج البلاغة، حكمت 374؛ به نقل از آن وسائل الشيعة حر عاملی ج 16 ص 134؛ نیز به این مضمون: بحار الأنوار مجلسی ج 100 ص 82 حدیث 43

﴿إِنَّ أَوَّلَ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ، ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكُمْ، ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ. فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَلَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً ، قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَأَسْفَلُهُ أَعْلَاه﴾. (1)

نخست درجه از جهاد که از آن باز می مانید جهاد با دستانتان است، پس جهاد با زبان سپس جهاد با دل هاتان و آن کسی که به دل کار نیکی را نستاید و کار زشت او را ناخوش نیاید طبیعتش دگرگون شود؛ چنان که پستی وی بلند شود و بلندیش سرنگون (زشتی هایش آشکار شود و نیکویی هایش ناپدیدار).

همچنین در این باره امام علیه السلام می فرماید:

﴿أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ ، وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ، فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ . وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ، وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ، وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى، فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِين﴾. (2)

ای مؤمنان! کسی که بیند ستمی می رانند یا مردم را به منکری می خوانند و او به دلِ خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزیده است. و کسی که آن را به زبان انکار کرد مزد یافت و از کسی که به دل انکار کرد برتر است. و آن که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او کسی است که راه رستگاری را یافت و بر آن ایستاد و نور یقین در دلش تافت.

گفتیم که انکار قلبی، آخرین مراتب نهی از منکر و پایین ترین درجاتِ انکارِ منگر است. این سخن منافاتی با امر پیامبر صلی الله علیه و اله ندارد که می فرمایند:

﴿إِنَّ أَدْنَى الإنكارِ أَنْ تَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِي بِوُجُوهِ مُكَفَهِرَة ﴾ (3)

پایین ترین مرحله انکار آن است که با گناهکاران با چهره دژم و خشن روبرو شویم

ص: 23


1- نهج البلاغة، حكمت 375؛ عیون الحکم ص 153؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 19 ص312؛ متقی هندی نیز در کنز العُمّال ج 3 ص 683 رقم 8452 با اختلاف اندک از ابن ابی شیبه و ابونعیم روایت کرده است
2- نهج البلاغة حكمت 373؛ وسائل الشيعة ج 16 ص133.
3- الكافي ج 5 ص 58. به نقل از آن وسائل الشيعة ج 16 ص 143، تهذیب الأحکام ج 7 ص 176. ج7 ص176.

از آن روی که این حالت از آثار انکار قلبی است و این تعبیر از اثر آن است.

حدیث سوم: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

﴿الْمُحْسِنُ حَيَّ وَإِنْ نُقِلَ إِلَى مَنَازِلِ الْأَمْوَاتِ﴾. (1)

نیکوکار زنده است؛ گرچه به جایگاه مردگان منتقل شود.

پس در حقیقت محسن «حیّ» است و حیاتِ حقیقی دارد نسبت به احسانش و آثار وجودی که از این جهت به او مترتب می شود هرچند نسبت به ترتب آثار دیگر از آثار وجودی، مرده باشد.

در این مورد کلام امام صادق علیه السلام ما را بیش تر راهنمایی می کند که فرموده اند

﴿منْ يَعِيشُ بِالْإِحْسَانِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَعِيشُ بِالْأَعْمَارِ﴾ (2)

کسانی که به نیکی زنده اند بیش از آنانند که به عمر طبیعی زندگی می کنند

پس همان طور که زندگی با گذران ،عمر نوعی از حیات است، زندگی با احسان نیز نوع دیگری از آن است و در حقیقت هر دو زندگی بر یک شیوه اند.

حدیث :چهارم امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

﴿الْعَالِمُ حَيْ بَيْنَ الْمَوْتَى﴾ و ﴿الْجَاهِلُ مَيْتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ ﴾(3)

عالم، زنده ای بین مردگان است و جاهل، مرده ای بین زندگان.

یعنی این که عالم «حیّ» است بین مردگان که همان جُهّالند. و جاهل، «میّت» است بین عالمان که همان زندگانند. پس اطلاقِ حیّ به عالم، از جهت ترتّب آثار علمی است بر او، که مبدأ آن علم است؛ و همچنین است اطلاق میّت بر جاهل از جهت عدم ترتّب آن آثار وجودی براو که بروجه حقیقت است نه مجاز.

ص: 24


1- عيون الحكم والمواعظ ليثى ص 27؛ غرر الحكم حديث .8819
2- بخشی از حدیثی که آغاز آن چنین است من یموت بالذنوب اكثر ممن يموت بالآجال». بنگرید: بحار الأنوار ج 5 ص 140 حدیث 6؛ الأمالي طوسى ص 305 حدیث 858؛ مستدرك الوسائل ج 11 ص 326 حدیث 8
3- عيون الحكم والمواعظ ص45 و 65؛ تصنیف نهج البلاغة ص 757؛ غرر الحکم حدیث 1163. در آن آمده است ﴿الْجاهِلُ مَیِّتٌ وَ إنْ کانَ حَیّآ﴾.

به عبارت دیگر از آثار وجودی انسان و خاصیت بشری و جهات ممیزه اش علم است و این شایستگی را دارد که عالم باشد. علم پایه و اساس آثار زیاد و ثمربخش خیراتِ فراوانی است که این اثر بر وجود انسانی او مترتّب می شود.

پس در حقیقت بر مبنای ویژگی علم او حیّ است و کسی که این اثر بر او مترتب نشود حقیقتاً - نه مَجازاً - مرده ای بیش نیست.

در این مورد بعضی از ادبا چنین گفته اند:

هَذِبِ النَفسَ بِالعُلومِ لِتَرقَى *** وَ تَرَى الكُلَّ فَهيَ لِلكلّ بَيتُ

إِنَّما النَفسُ كَالزُّجاجَةِ وَالعَق *** ل (1) سراجٌ وَ حِكمَةُ اللهِ زَيتُ

فَإذا أَشْرَقَت فَإِنَّكَ حَيٌّ *** وَ إذا أظْلَمَت فَإِنَّكَ مَيتُ (2)

نفس خود را با علوم تزکیه کن تا برتری یابی همه چیز را ببینی، چرا که علم خانه همه چیز است.

براستی که نفس شیشه ای است و عقل چراغی و حکمت خداوند روغن آن است

پس اگر تابان شود براستی زنده ای و اگر تاریک گردد همانا مرده ای.

صلى الله و در موضوع این روایت علوی علیه السلام، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:

﴿طَالِبُ الْعِلْمِ بَيْنَ الْجُهَالِ كَالْحَيَ بَيْنَ الْأَمْوَاتِ﴾ (3)

جوینده دانش در میان نادانان مانند زنده ای میان مردگان است.

امیرالمؤمنین علیه السلام به این آثار علمی اشاره می کند که ثمره درخت علم است و از آثار وجودي بشر و شؤن انسانی اوست که همان «حیات» است و سزاوار است که انسان دارای این شأن .باشد همان گونه که امیر مؤمنان در سخنانشان اشاره می فرمایند که:

﴿اكْتَسِبُوا الْعِلْمَ يُكْسِبْكُمُ الْحَيَاة﴾. (4)

ص: 25


1- در برخی از منابع «العلم» آمده .است
2- این بیت ها منسوب به ابن سینا است که ابن خلكان در وفيات الأعيان ج 2 ص161؛ ابن ابی اصیبعه در عیون الأنباء ص 452 وصَفَدی در الوافي بالوفيات ج 12 ص 353 ضمن شرح حال او آورده اند.
3- بحار الأنوار ج 1 ص 181 ح 71؛ الأمالي طوسی ص 577 ح 5؛ کنز العمال ج 10 ص 143 ح 28726
4- غرر الحکم ح 755؛ شرح غرر خوانساری ج 2 ص 240

دانش را بجویید تا زندگانی شما را بجوید

﴿الْعِلْمُ حَيَاةٌ وَ شِفَاء﴾. (1)

علم، زندگانی و شفا است.

﴿الْجَاهِلُ مَيِّتُ﴾. (2)

نادان مرده است.

﴿الْعِلْمُ حَيَاةُ الْقُلُوب﴾. (3)

علم، زندگانی دل ها است.

پس معلوم شد کسی که آثار علمی بر وجودش مترتب شود، در حقیقت «حیّ» است و تا زمانی که این آثار بر او مترتب باشد در حقیقت زنده است، هر چند نسبت به آثار دیگر که ترتب آثار آن ها قطع شده است مرده باشد. همچنین جاهل تا زمانی که آثار علمی بر او مترتّب نباشد، در حقیقت مرده است، هرچند نسبت به آثار وجودی دیگری که بر او مترتّب است زنده باشد. این است معنای کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام که می فرماید:

﴿الْعَالِمُ حَيْ وَ إِنْ كَانَ مَيْتاً﴾ و ﴿الْجَاهِلُ مَيْتٌ وَ إِنْ كَانَ حَيّاً﴾ (4)

عالم، (در واقع) زنده است گرچه (در ظاهر) مرده باشد. و نادان (در واقع) مرده است، گرچه (در ظاهر) زنده باشد.

و همچنین منسوب است به آن امام همام علیه السلام که فرموده اند:

﴿فَفُز بعِلمٍ تَعِش حياً بهِ أبداً *** النَّاسُ مَوْتَى وَ أهلُ العِلم أحياء﴾

پس به دانش زندگی کن تا بدان سبب همواره زنده باشی، زیرا مردم مردگانند و دانشوران، زندگانند.

ص: 26


1- عيون الحكم والمواعظ ص30؛ غرر الحکم ح 752؛ شرح غرر خوانساری ج1 ص182.
2- عیون الحکم ص 45 ملاهادی سبزواری به کسی که با جاهل همنشین شده بود، حکم کرد که غسل توبه کند از آن روی که جاهل مرده است و مصاحبت او دل را می میراند. (شرح نبراس الهدى ص 115)
3- الأمالي صدوق ص 173؛ بحار الأنوارج1 ص 166 و 171؛ نهج السعادة ج 6 ص42
4- بحار الأنوارج 1 ص 166 ح 7؛ غرر الحکم ح 206 و 1163 .

در معنای این روایت شریفه ابو محمد عبد الله بن محمد بطلیوسی (1) ازلی نحوی گفته است:

أخُو العِلمِ حَيُّ خَالِدٌ بَعدَ مَوْتِهِ *** وَ أوصاله تَحتَ التُّرابِ رَمِيمُ

وَ ذُو الجَهْلِ مَيْتٌ وَ هوَمَاشٍ عَلَى الثَّرَى *** يُظَنُّ مِنَ الأحياءِ وَ هوَ عَديمُ (2)

صاحب علم زنده است و پس از مرگ جاویدان است، هرچند استخوان هایش در زیر خاک پوسیده باشد و جاهل مرده است در حالی که روی زمین راه می رود. از زندگان شمرده می شود در حالی که مرده است

همچنین امام علی علیه السلام در خطبه ای طولانی فرموده اند:

﴿وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَلَيْسَ بِهِ؛ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ. قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ، يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَيُهَوِنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ. يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ، وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ. فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانِ وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانِ، لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ ، وَلَابَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ. وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ. فَأَيْنَ تَذْهَبُون﴾ تا آخر خطبه. (3)

و دیگری که دانشمندش دانند در حالی که بهره ای از دانش نبرده؛ ترّهاتی چند از نادانان و مایه های جهلی از گمراهان به دست آورده دام هایی از فریب و دروغ گسترده. كتاب خدا را به رأی خویش تفسیر کند و حق را چنان که دلخواه اوست تعبیر کند. مردم را از بلاهای سخت ایمن ،دارد و گناهان بزرگ را آسان .شمارد در کارهای شبهه ناک افتاده است و گوید: چون شبهه ای باشد بازایستم. در بدعت ها آرمیده است حال آن که گوید اهل بدعت نیستم صورت او صورتِ انسان است، و دل او دل حیوان نه راه رستگاری را می شناسد تا در آن راه رود و نه راه گمراهی

ص: 27


1- بطلیوسی منسوب به بطلیوس که شهری است در اندلس از منطقه ،مارده در ساحل نهر أنه در غرب قرطبه شرح حال او را ذهبی در سیر أعلام النبلاء ج 19 ص 532 آورده و او را به عنوان علامه نحوی لغوى صاحب تصانیف یاد می کند که به سال 521 درگذشت.
2- وفيات الأعيان ج 3 ص 96؛ البداية والنهاية ج 12 ص 245؛ تفسیر آلوسی ج1 ص 263
3- نهج البلاغة خطبه 87؛ شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید ج 6 ص372. این خطبه در وصف اهل تقوا و فاسقان است و به جایگاه والای عترت تذکر می دهد

را تا از آن بازگردد چنین ،کس مرده ای است میان زندگان. پس، کجا می روید؟

شاعر در پرتو این کلام آسمانی، گفته است:

لَيسَ مَن مَاتَ فَاسْتَرَاحَ بِمَيتٍ *** إِنَّمَا المَيتُ مَيِّتُ (1) الأَحْيَاءِ

إِنَّمَا المَيتُ مَن يَعِيشُ كَئِيباً عَلَى الثَّرَى *** كاسفاً بَالُه قَليلَ الرَّجاءِ (2)

آن که مرد و راحت شد مرده نیست براستی که مرده، مرده زندگان است

همانا مرده کسی است که با اندوه و غم و ناامیدی زندگی می کند.

دیگری گفته است:

وَ فِي الجَهْلِ قَبلَ المَوتِ مَوتُ لِأهلِهِ *** وَ أَجسَادُهُم دُونَ القُبُورِ قُبُورُ

وَ إن امرءاً لَم يَحيَ بِالعِلْمِ قَلْبُهُ الثَّرَى *** فَلَيسَ لَهُ حَتَّى النُّشُورِ نُشُورُ﴾ (3)

و در جهل برای جاهلان مرگی است پیش از مرگ و بدن های ایشان قبرهایی غیر از این قبرها

و کسی که قلبش با علم زنده نباشد تا هنگام قیامت برانگینخته نخواهد شد.

همچنین عیسی بن علي ،وزیر معروف به ابن الجرّاح برای خود سروده است:

رُبَّ مَيتٍ قَد صَارَ بِالعِلمِ حَيّاً *** وَ مُبَقَى قَد حازَ جَهلاً وَغَيّا

3. منسوب به قاضی ماوردی شافعی (364-450) صاحب التفسير و أدب الدین والدنیا. چنان که در

ص: 28


1- ابوهلال عسکری گوید: «فرق بین میّت (با تشدید) و مَيْت (به سكون ياء ) اکثر اهل لغت گویند: دوم صورت دیگری است از اول . این دو را شاعر در یک بیت کنار هم آورده است: ليس من مات فاستراح ..بميت... و برخی نیز بین این دو فرق قائل شدند و گفتند: میّت (با تشدید) برکسی اطلاق می شود که مرده است و برزنده ای که خواهد ،مرد خداوند فرموده است: ﴿إنّكَ مَيتُ وَ إِنَّهُم مَيِّتُون﴾ (زمر: 39 ) ، «و به سكون ياء فقط بر کسی که مرده است اطلاق می شود» الفروق اللغوية ص 525 . ر.ک: الصحاح جوهری ج 1 ص 267؛ لسان العرب ج 2 ص 91؛ تاج العروس ج 3 ص 137.
2- دوبیت سروده عدی بن رعلاء غسانی است که ساکن بادیه دمشق بود و «رعلاء» نام مادرش بود. ابن عساکر در تاریخ دمشق ج 40 ص 130 درباره اش سخن گفته است.
3- کتاب سر السرور محمود نیشابوری آمده و صفدی در الوافي بالوفيات ج 21 ص 298 نقل کرده است . سمعانی ج 2 ص 141؛ قُرطبی ج 7 ص 78 و رازی ج 2 ص 193 بدون اشاره به نام شاعر، دو بیت را آورده اند. نیز بنگرید: فتح القدیر شوکانی ج 2 ص159.

فاقتنُوا العِلمَ كَي تَنالُوا خُلُوداً عَلَى الثَّرَى **** لا تَعُدُّوا الحَياةَ فِي الجَهْلِ شَيّا (1)

چه بسا مرده ای که به علم زنده گشت و چه بسا زنده ای که به جهل و نگون ساری رسید

علم به دست آرید تا جاودان شوید. زندگانی در جهل را هیچ مشمارید.

در تفسیر آیه کریمه ﴿وَ مَا يَستَوِي الأَحْيَاءُ وَلَا الأموَاتُ﴾ (2) گفته اند که مراد، علما و جهال است.

پس هنگامی که علم و جهل، دو صفت متقابل هستند که با تحقّق هر یک، اثری بر آن ها مترتب می شود، پس سزاوار است بر انسان که متصف به علم شود، و از آثار وجودي بشري اوست که عالم باشد و از شأن انسانی و خاصیت او، اتصاف به علم است که در وادي گمراهی نماند بلکه شایسته است که از تاریکی های جهالت خارج شود و به سمت نور علم حرکت کند. روشن است که هنگام دستیابی به علم و متصف شدنِ انسان به آن.... (3) و دیگر آثاری بر آن مترتب نمی شود و آن چیزی جز مرگ نیست

این است معنای کلام امیرالمؤمنین علیه السلام که می فرماید:

﴿العِلمُ يُميتُ الجَهل﴾

علم جهل را می میراند

پس این میراندن میراندنِ حقیقی ،است و مَوتِ جهل موتی است بروجه ،حقیقت نه مجاز.

حدیث پنجم: مولا امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند:

﴿مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَ وَ رَعُهُ ، وَ مَنْ قَلَ وَ رَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ ، وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ﴾ .(4)

ص: 29


1- تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 11 ص179 ابیات سروده ابوالقاسم فرزند و زیر ابوالحسن علی بن عیسی است که فیلسوف بود. وصیت کرد که بر قبر او این ابیات را بنویسند چنان که ابن ابی اصیبعه در عيون الأنباء ص 318 و 558 آورده است
2- الفاطر: 22
3- در متن کتاب در این جا جمله ناتمام مانده است.
4- نهج البلاغة، حكمت .349

هر که حیایش اندک باشد، ورع او اندک شود هر که ورعش کم شود، دلش می میرد. و هر که دلش بمیرد در دوزخ وارد شود.

و از جناب لقمان علیه السلام روایت شده که :گفت

﴿جَالِسِ الْعُلَمَاءَ وَ زَاحِمْهُمْ بِرُكْبَتِيكَ ، فَإِنَّ اللهَ تَعَالَى يُحْيِي الْقُلُوبَ بِنُورِ الْحِكْمَةِ كَمَا يُحْيِي الْأَرْضَ بِوَابِلِ السَّمَاء﴾. (1)

با دانشوران نشین و در برابرشان زانو بزن زیرا خدای عزوجل دل ها را به نور حکمت زنده می دارد چنان که زمین را به بارانی که از آسمان می فرستد، زنده می دارد.

مراد از «قلب» در احادیث

مخفی نماند که مراد از قلب در این احادیث و مانند آن ها این تکه گوشت صنوبری شکل نیست که در قسمت چپ سینه قرار دارد و منبع روح مجازی طبی و معدن آن است پس گوشتی ،مخصوص که استخوان های سینه آن را در برمی گیرند، مورد نظر نیست. این قلب گوشتی در عالم خلق و جسم و شهود است که نظیر آن در تمام حیوانات وجود دارد بلکه مراد از قلب در احادیث آن [ شیء ] لطیف ربانی نورانی روحانی است که از آن به قلب نفس انسان و روح تعبیر می شود. مراد از روح نیز، آن روح بخاری طبی نیست بلکه آن لطیف عالم مدرک است که مراد در این آیه نیز همان است:

﴿قُل الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي ﴾ (2)

بگو: روح از امر خداوندگارم است

این قلب سرّی از اسرار الهی و امری است از عالم ربّانی! (3)

ص: 30


1- روضة الواعظين فتال نیشابوری ص11؛ نقل از آن بحار الأنوارج 1 ص 204 در منابع اهل تسنن مالک در الموطأج 2 ص 1002 ، و به نقل از آن ، ابن عبد البر در جامع بيان العلم ج1 ص 106 آورده است.
2- الإسراء: 85
3- أنس بن مالک روایت کرد از پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود داوود با خدای خویش مناجات کرد و گفت: خدایا! برای هر پادشاهی گنجینه ای است پس گنجینه تو کجاست؟ پس خداوند جل جلاله فرمود گنجینه ای دارم بزرگ تر از عرش و وسیع تر از کرسی و خوشایندتر از بهشت و زیباتر از ملکوت: زمینش معرفت است و آسمانش ایمان خورشیدش شوق است و ماهش محبت ستارگانش خواطرند و ابرهایش عقل، بارانش رحمت است و درختانش طاعت میوه هایش حکمت است. دارای چهار باغ است علم و حلم و صبر و رضا. همانا آن «قلب» است. ( عوالي اللآلي ابن ابى جمهور احسائی ج1 ص 249 ، و در پاورقی آن شرح مفصلی برای این حدیث است که خوب است مراجعه شود).

عرش این قلب جسمانی از عالم خلق است و سینه جایگاه اوست. سایر اعضاء، عالم و مملکتِ اویند. در آن عالم ،انسانی او امیر و پادشاه است و تمام اعضاء و جوارح -حتى قلب صنوبری - رعيّت و تحت حکم اویند و او حاکم آن هاست؛ همچنان که در روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام در بیان «الفروض على الجوارح» آمده است:

﴿فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِي بِهِ يَعْقِلُ وَ يَفْقَهُ وَ يَفْهَمُ ، وَ هُوَ أَمِيرُ بَدَنِهِ ، الَّذِي لَا تَرِدُ الْجَوَارِحُ وَلَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْيِهِ وَأَمْرِهِ﴾ تا آخر حديث . (1)

در شمار اعضای بدن قلب اوست که بدان عقل خود را به کار می گیرد به وسیله آن ژرف می نگرد و نیک می فهمد اوست امیر بدن؛ او که تمام کارهای اعضای بدنش تنها بر اساس رأی و امر او انجام می گیرد.

در دعا نیز آمده است:

﴿اللهم أصلِح الراعي وَالرَّعِيَّة﴾. (2)

خدايا! کار حاکم و مردم را به سامان آور

سلامتی این قلب باعث سلامتی تمامی اعضاء می شود چنان که فساد او منجر به فاسد شدن تمامی جسد می شود تغییر حالش موجب تغییر حال تمام اعضاء می شود. زیرا او رئیسی است که صلاحش دارای اثری شامل و فسادش موجب ضرر کامل می گردد. البته با تمام شرافت و فضلی که دارد در معرض آفات و عیوب است. روشن است که هر چه شیئی عزیزتر و منفعتش بیش تر باشد، آفات و دشمنانش نیز بیش تر می شوند اقبال او مطلوب حقیقی در تمام عبادات است و خضوع و خشوع با آن مطلوب است. تذلُّل و تعبد به وسیله او محبوب است و شرفِ هر عبادتی به اندازه حضور اوست. او روح طاعت ،است که عبودیت بدونِ قلب مانند جسدی بدون روح است و خیری در عبادت بدون

ص: 31


1- الكافي كلينى ج 2 ص 34؛ شرح الكافي ملا صالح مازندرانی ج 8 ص 116؛ مستدرك الوسائل محدث نوری ج 11 ص 143 ، نقل از تفسیر نعمانی
2- رسائل الشهيد الثاني ص 124؛ کشف الخفاء عجلونی ج 1 ص 182؛ جامع السعادات نراقی ج 3 ص 275. نراقی افزوده: «وهو القلب والجوارح».

مشارکت قلب نیست. بدین روی، ابن عباس رضي الله عنه، گفته است:

﴿رَكْعَتَانِ مُقْتَصَدَتَانِ فِي تَفَكَّرٍ، خَيْرٌ مِنْ قِيَامٍ لَيْلَةٍ بِلَا قَلْب﴾. (1)

دو رکعت نماز متوسط که با تفکر و تدبر خوانده شود از شب زنده داری ای که قلب در آن مشارکت نداشته باشد نیکوتر است.

این قلب در این نشأه دنیا که مزرعه آخرت است، مانند زمینی است که ایمان، بذرِ آن است و طاعات به منزله آبی است که زمین را سیراب می کند و پاکسازی آن از گناهان و اخلاقِ مذموم به منزله درو کردن زمین و پاکیزه کردن آن است از سنگ های بیهوده و علف های هرز و گیاهان خبیثی که مانع رشد گیاه و فاسد شدن آن می شوند. و روزِ ،قیامت همان روز درو کردن محصول است.

این قلب حیات و موت و اقبال و ادبار دارد اقبال ، آن نور است و ادبارش ظلمت انسان همراه آن تغییر می کند همان گونه که سایه همراه با آفتاب به این سو و آن سوی می گردد گاهی نیز بر آن غلبه می کند و جایش را روشن می کند. البته گاهی این امر بر عکس می شود و آن هنگامی است که به وسیله گناهان و طاعات متأثر شود که تأثیری متضاد است

می توان یکی از این دو حالت را نور و دیگری را ظلمت و تاریکی نامید؛ به گونه ای که گاهی سفیدی قلب به نورِ حسنات و طاعات است و از نور علم و معرفت و حکمت و ایمان و توحید و صدق و اخلاص و حبّ حق و توجّه به آخرت بهره مند می شود، و به مرتبه عالی می رسد که اشراق و نورانیت آن تا آن جا می رود که... به حق ... در آن عوالم ملکوتی... (2) و در این هنگام به وظایف مولای خویش اقدام می کند و ملتزم به اوامر او می شود آن گاه به تعبّد خویش ادامه می دهد در حالی که متخلّق به اخلاق الله است و آراسته به اوصاف او، از ناپاکی هایی که مانع رؤیتِ عالم ملکوت

ص: 32


1- ابن ابی الدنیا آن را روایت کرده، چنان که در کنز العمال ج 8 ص 201 آورده است. در منابع امامیه، در وسائل الشيعة ج 4 ص 75 و بحار الأنوارج 74 ص 82 در ضمن وصایای رسول خدا به جناب ابوذر آمده است.
2- در این بخش ها که سه نقطه نهاده شده در اصل کتاب افتادگی هست.

است پاک است و از گدورات اخلاقی منزّه از تاریکی هایی که حجاب عالم علوی است دور است و قوای شهوانیه و درنده خویی و اوهام شیطانی را به زانو درآورده است. کسی را جز خداوند متعالی دوست نمی دارد و به غیر او آرامش نمی یابد. فقط از یاد خدا لذت می برد و به ملکوتیت او چنگ می زند. از جنبه مُلکی او دست کشیده و از عالم شهودش مجرد گشته؛ ماهیت بشری مُلکی خود را در جانب ملکوتی او فانی کرده و در فضای طاعت او نفس خود را محو کرده است؛ بلکه او «جنب الله» است متعین به تعیناتِ حقّانی و متّصف به صفات ربّانی است و متجلی است به اسماء حسنای الهی، بلکه خود، أسماء حسنی است، در نزد خداوند، سلیم و مقبول است، و در جوار او در جنّت وصالش و عَدنِ لِقایش متنعم است؛ با دیده ماندگارش به وجه الله می نگرد، بلکه خود «وجه الله» ماندگار است. او زنده ای است که نه می میرد و نه فنا می شود با گوش شنوایش نجوای مولای خویش را می شنود، بلکه اوست، گوش شنوای خدا و چشم بینای او و دست گیرنده او او خدا را دوست می دارد و خدا او را محبوب خود می داند.

پس این اقبالی است برای قلب و حیات و نورانیت و ترقّی و تأثّرش از طاعات حسنات است. این مقامی است که باید قلب بدان برسد و شایسته است که این آثار بر او مترتب شود و در حقیقت باید این گونه باشد. پس هر کسی که این آثار وجودی بر قلبش مترتب شود هم خود و هم قلبش حقیقتاً زنده اند، نه مجازاً.

پس بدین جهت حیّاتِ مؤمن فقط از روی حقیقت است و قلب، حیات حقیقی دارد، ولی هر قلبی را حیاتی نیست و قلب هر انسانی زنده نیست، که اگر چنین می بود، خداوند نمی فرمود

﴿إنَّ فِي ذلِكَ لَذِكرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْب﴾. (1)

بی گمان در آن برای کسی که قلب داشته باشد پند است.

یعنی قلبِ حیّ و زنده چنان که در حدیث بدان تصریح شده است. امیرالمؤمنین علیه السلام

ص: 33


1- ق : 37

به این قلب زنده این گونه اشاره می فرمایند:

﴿أَنَا ذُو الْقَلْبِ، فَيَقُولُ اللَّهُ: إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرِى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْب﴾ (1)

منم صاحب قلب که خداوند می فرماید: در این کلام یادآوری ای است برای کسی که او را قلب باشد

در روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نیز آمده است:

﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّهُمُ اجْتَمَعُوا، يَتَضَرَّعُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُنْجِيَكَ ... إلى أن قال: ثُمَّ كَانَ لَكَ قَلْبٌ حَيٍّ، لَكُنْتَ أَخْوَفَ النَّاسِ للَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِي تِلْكَ الْحَالِ﴾. (2)

اگر تمام آسمانیان و زمینیان گرد آیند و به درگاه خدا عزّوجل تضرع کنند تا تو را نجات دهند... آن گاه تو را قلبی زنده باشد خوف تو از خداوند، در آن حال، بیش از تمام مردم باشد.

در این روایت اشاره شده است به این که زهد یعنی این که با مشاهده احوال آخرت وعدم غفلت از آن قلب را زنده نگه داریم و آن را از دلبستگی به دنیا و زیبایی های آن بمیرانیم.

امام جعفر صادق علیه السلام در کلامی هشدار می دهد که بیش ترین خوف نسبت به خداوند، از آنِ کسی است که دارای قلبی زنده باشد.

گوییا پیامبر صلی الله علیه و آله قلب خود را زنده تر از دیگران می داند یا معرفت خود را از همگان برتر .بداند این حقیقتی مسلّم است که مضمون آن در حدیث علوی آمده است:

﴿أَكْثَرُ النَّاسِ مَعْرِفَةً لِنَفْسِهِ أَخْوَفُهُمْ لِرَبِّهِ﴾. (3)

کسی که بیش ترین معرفت نسبت به خود را دارد بالاترین خوف را نسبت به خداوندگارش دارد.

ص: 34


1- معاني ص58 الأخبار صدوق ص 58 ح 9؛ بشارة المصطفى عمادالدين طبرى ص34؛ بحار الأنوار ج33 ص 284 .
2- فروع الكافي ج 8 ص 128
3- غرر الحکم ح 4644.

پس پیامبر ما ه بیش ترین معرفت را نسبت به خداوند تعالی داشت زیرا

﴿مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّه﴾. (1)

هر که خود را شناخت خدایش را شناخته است

و این به منزله گفتار پیامبر است که فرموده اند ﴿أنا أعلَمُ الناس﴾ (من داناترين مردم هستم) که در حدیث علوی آمده است:

﴿أَعْلَمُكُمْ أَخْوَفُكُم﴾. (2)

داناترین فرد شما کسی است که خوف او بیش از دیگران باشد.

و در آیه کریمه آمده است:

﴿إنَّمَا يَخشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَماءُ ﴾ . (3)

از میان بندگان فقط عالمان از او خوف و خشیت دارند.

این نیز همانند آن است که پیامبر بفرماید: ﴿أنا أتمُّ الناس عقلاً﴾ (من تمام ترین عقل را در میان مردم دارم) چنان که در حدیثِ نبوی صلى الله عليه و سلم آمده است:

﴿أَتَمكُم عَقلاً أَشَدُّكُم اللهِ خَوفاً ﴾ (4)

تمام ترین عقل را کسی دارد که شدیدترین خوف را نسبت به خداوند دارد.

این نیز به منزله آن است که پیامبر بفرماید: ﴿أنا أعرَفُ الناسِ بِاللهِ تَعالى﴾ (من عارف ترین مردم به خدای تعالی هستم) که در روایت امام صادق علیه السلام آمده است:

﴿مَنْ عَرَفَ اللهَ خَافَ الله﴾. (5)

هر که خدا را می شناسد نسبت به او خوف دارد.

ص: 35


1- غرر الحکم ح 4637؛ شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد ج 20 ص 292 .
2- غرر الحكم ح 785؛ الغديرج 7 ص220.
3- الفاطر: 28
4- شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 10 ص146.
5- الكافي ج 2 ص 68 ح 4؛ به نقل از آن بحار الأنوارج 67 ص 356 و ج 75 ص 244 ح 53؛ أصل زيد النرسي (در مجموعه الأصول الستة عشر) ص50

پس این گفتار که پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم که فرمود

﴿أنا أَخْوَفِ اَلنَّاسِ﴾

خوف من نسبت به خداوند، بیش از همه مردم است، کلمه ای است جامع و تمام که ما را از اتّصافِ رسول الله به تمام فضایل و کمالات خبر می دهد چنان که پوشیده نیست

حقیقتِ «موت قلب»

آن چه تا کنون گفتیم درباره «حیات قلب» بود. گاهی امربه عکس می شود و تاریکی زشتکاری، نقطه نور و روشنایی قلب را محو می کند؛ تاریکی های گناهان، یکی بر روی دیگری، بر روی قلب نمایان می شود که مانع اشراق و نورافشاني آن نقطه سفیدِ قلب می شود؛ مانند دود سیاهی که به سوی آیینه بالا می رود پس هرگناه و معصیت یک نقطه تاریکی است که مانع روشنایی قلب می شود؛ چنان که امام باقر علیه السلام فرموده اند:

﴿مَا مِنْ عَبْدِ إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيْضَاءُ. فَإِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِي النُّكْتَةِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ ، ذَهَبَ ذَلِكَ السَّوَادُ، وَ إِنْ تَمَادَى فِي الذُّنُوبِ، زَادَ ذَلِكَ السَّوَادُ حَتَّى يُغَطِيَ الْبَيَاضَ فَإِذَا غَطَى الْبَيَاضَ ، لَمْ يَرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَيْرٍ أَبَداً. وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ: كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُون﴾ (1)

هیچ بنده ای نیست جز آن که در دلش نقطه سفیدی است. هرگاه گناهی کند در آن، نقطه سیاهی برآید اگر توبه کند آن سیاهی برود و اگر دنبال گناه رود سیاهی بیفزاید تا آن جا که همه سفیدی دل را فرو گیرد و چون آن سفیدی از سیاهی گناهان پوشیده شد، دیگر صاحب آن دلِ سیاه، هرگز به خوبی و صلاح برنگردد. و این است فرموده خدا عزّ وجلّ: «نه، هرگز، بلکه رنگ سیاه بر دل آن ها نقش کرده؛ و آن کرداری که به دست خود کرده اند (سوره مطفّفین: 14)».

هنگامی که گناهان انباشته شوند و تاریکی های گناه یکی پس از دیگری، صفحه قلب را بپوشانند قلب را می میرانند و دین را فاسد می کنند آن گاه به سبب آن برای نفس آدمی ملکات مهلکی حاصل می شود که انسان را به زیان آشکار می کشاند روی

ص: 36


1- الكافي ج 2 ص 273؛ به نقل از آن: بحار الأنوار ج 66 ص 332 ح 17؛ آیه یاد شده: مطففین: 14.

قلب را نقش می بندد و آینۀ آن را تاریک و سیاه می گرداند بدین گونه به کلی از خدا و معرفت به خدا دور می ماند و این آیات اشاره به همین مطلب دارد

﴿أَنْ لَوْنَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِم فَهُمْ لَا يَسْمَعُون﴾. (1)

اگر ما بخواهیم به کیفر گناهانشان می رسانیم و بر دل هایشان مهر می نهیم که دیگر (به گوش دل) چیزی نشنوند.

﴿و كذلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ المُعتَدِين﴾. (2)

این چنین ما هم بر دل های سرکشان مهر می نهیم

﴿وَكَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الكَافِرِين﴾. (3)

این چنین خداوند بر دل های کافران مهر می نهد

﴿ كَذلِكَ يَطبَعُ اللهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُون﴾. (4)

این چنین خداوند بر دل های جاهلان مهر می نهد

﴿كَذلِكَ يَطبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلبٍ مُتَكَبَرِ جَبَّار﴾ . (5)

این گونه خداوند بر قلب هر متکبر خودکامه ای مهر می نهد

و دیگر آیات .

از انباشته شدن گناهان و ورود تاریکی ها قلب مانند سنگ می شود و در نهایتِ تاریکی و قساوت قرار می گیرد پس کسانی که قلب های قساوت پیشه و دور از حق دارند، هیچ بهره ای از گوش و چشم و دل خود نمی گیرند و مانند

﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْ فَهُمْ لا يَعقِلُون﴾. (6)

کران و لالان و کورانند، پس تعقل نمی کنند.

ص: 37


1- الأعراف: 100
2- يونس: 74.
3- الأعراف: 151
4- الروم: 59
5- الغافر: 35
6- البقرة : 171

می شوند، که در حقیقت چیزی جز مرگ قلب نیست . این قلب ، قلبی است که در حقیقت مرده است، زیرا آثار وجودی که باید بر آن مترتب شود و سزاوار آن است، وجود ندارد. بدین روی پیامبر اکرم فرمود

﴿لَا تُمِيتُوا الْقُلُوبَ بِكَثْرَةِ الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ فَإِنَّ الْقُلُوبَ تَمُوتُ كَالزِّرْعِ إِذَا كَثُرَ عَلَيْهِ الْمَاء ﴾ (1)

دل ها را با زیاده روی در خوردن و نوشیدن ،نمی رانید زیرا دل ها مانند زراعت است که وقتی آب زیاد بر آن رسد، می میرد.

و نیز می فرماید

﴿الذَنْبُ عَلَى الذَنْبِ يُمِيتُ القَلب﴾ (2)

انباشتن گناه روی گناه دل را می میراند.

همچنین امیر مؤمنان علی علیه السلام دربارۀ کسی که او را سرزنش کرده بود، فرمودند:

﴿قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ، وَأَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ، وَ وَلَهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ، فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا ﴾. (3)

شهوت ها عقل او را دریده اند و دنیا قلب او را میرانده است. و در درون او نسبت به آن شوق نشان داده اند؛ بدین روی او بنده دنیا شده است.

و امام جعفر صادق فرموده اند:

﴿مَنْ يَمُوتُ بِالذُنُوبِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بِالْآجَالِ﴾ (4)

کسانی که به سبب گناهان می میرند بیش از آنانند که به مرگ طبیعی می میرند.

از امام صادق علیه السلام در شمار مواعظ خداوند تعالی به حضرت عیسی علیه السلام روایت شده

ص: 38


1- مشكاة الأنوار ص 162؛ بحار الأنوارج 63 ص 331 ح 7؛ مستدرك الوسائل ج 16 ص 209 ح 4؛ تنبیه الخواطر ج 1 ص 46؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 19 ص 187.
2- الخصال صدوق ج1 ص 228 (مضمون حديث).
3- عيون الحكم والمواعظ ص 336؛ نهج البلاغة ص 160 خطبه 109
4- مستدرك الوسائل ج 11 ص 327، نقل از الأمالي ابوعلى طوسى؛ الأمالي طوسی ص305؛ بحار الأنوارج 5 ص 140.

است که فرمود:

﴿يَا عِيسَى كُنْ رَاغِباً رَاهِباً وَأَمِتْ قَلْبَكَ بِالْخَشْيَة﴾ (1)

ای عیسی! با رغبت و رهبت ،باش و قلب خود را به خَشيَت بمیران

نتیجه مطالب پیش گفته

از آن چه گفته شد، نتیجه می گیریم که اطلاق حیات و موت و آن چه که به آن ها تعلق می گیرد بر روی قلب از روی حقیقت است نه مجاز و اطلاق حیّ بر مؤمن و اطلاق ميت بر کافر نیز از این جهت حقیقت است از آیات نیز همین مطلب حاصل می شود. از جمله این آیات

﴿لِيُنذِرَ مَن كانَ حَيّاً﴾. (2)

تا زندگان (مؤمنان) را بیم دهد.

در این آیه حیّ یعنی مؤمن.

﴿إِنَّما تُنذِرُ مَن اتَّبَعَ الذِكرَ وَ خَشِيَ الرَّحمنَ بِالغَيْب﴾ . (3)

تو تنها کسی را بیم می دهی که از قرآن تبعیت کند و از خدای رحمن در نهان بترسد.

﴿وَ مَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاء وَلَا الْأَمْوَاتُ﴾. (4)

و زندگان و مردگان برابر نیستند.

یعنی مؤمن و کافر برابر نیستند و گفته اند یعنی عالمان و جاهلان برابر نیستند. و اطلاق - بر مبنای هر دو تأویل - محمول بر حقیقت است. در آیه

﴿إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى﴾. (5)

تو نمی توانی مردگان را شنوا سازی

ص: 39


1- الكافي ج 8 ص 132؛ الأمالي صدوق ص 607؛ بحار الأنوار ج 14 ص 289 به نقل از آن دو کتاب.
2- یس: 70 بنگرید: احادیث ذيل آيه در: الكافي ج 2 ص 5؛ بحار الأنوارج 64 ص 87 نقل از آن؛ تفسیر قمی ج 2 ص 217.
3- يس: 11
4- الفاطر: 22
5- النمل: 80. بنگرید: شرح اصول الکافي مازندرانی ج 10 ص 287؛ در المیزان، مراد از اسماع را هدایت می داند (المیزان ج 15 ص 390) نیز بنگرید: التفسیر الکبیر فخر رازی ج 13 ص170.

و ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ﴾. (1)

آیا آن کس که مرده بود و ما زنده اش ساختیم.

:یعنی کافری که او را به سوی ایمان هدایت کردیم

﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ﴾ (2)

زنده را از مرده بیرون آرد و مرده را از زنده.

به اخراج مؤمن از صلب کافر و بالعکس تفسیر شده است. (3)

﴿مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا﴾ (4)

هر کس کس دیگر را نه به قصاص قتل کسی یا ارتکاب فسادی برروی زمین بکشد، چنان است که همه مردم را کشته باشد و هر کس که به او حیات بخشد چون کسی است که همه مردم را حیات بخشیده باشد.

مراد از قتل ،اول همان میراندن با گمراهی و فریب به سوی راه شیطان است که ترتب آثار وجودي دينی را از آن ها قطع و دور می کند. احیاء اول، همان نجات گمراه از ضلالت و گمراهی و سرگردانی و کوری رهایی او از گمراهی ها و هدایتش به سوی طريق حقِ مستقيم و صراط برتر استوار است. این تأویل اعظم و یکی از بطون آیه است که مراد ما همین است چه بالخصوص و چه از جهت فردیّت. این تأویل در بسیاری از روایات ائمه اطهار علیهم السلام آمده است.

ص: 40


1- الأنعام: 122
2- الروم: 19.
3- الكافي ج 2 ص 5 ح ،6 از امام صادق علیه السلام؛ تفسیر قمی ج 1 ص 211 و ج 2 ص 154؛ نور الثقلین ج1 ص764 ح 271؛ معاني الأخبارص290؛ (در معاني الأخبار به این صورت: «عن الصادق علیه السلام قال: ﴿نَّ اَلْمُؤْمِنَ إِذَا مَاتَ لَمْ یَکُنْ مَیِّتاً، فَإِنَّ اَلْمَیِّتَ هُوَ اَلْکَافِرُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ تُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ یُعْنَی اَلْمُؤْمِنُ مِنَ اَلْکَافِرِ، وَ اَلْکَافِرُ مِنَ اَلْمُؤْمِنِ﴾» ، بحار الأنوارج 64 ص 93؛ المیزان ج 3 ص 143 وج 7 ص 38 .
4- المائده: 32

تأويل إحياء و إماته در احادیث معصومین علیهم السلام

اشاره

الف . ابی بصیر، از امام باقر علیه السلام در مورد آیه ﴿وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا﴾ پرسید. امام علیه السلام فرمود:

﴿مَنِ اسْتَخْرَجَهَا مِنَ الْكُفْرِ إِلَى الْإِيمَانِ﴾. (1)

کسی که فردی را از کفر بیرون برد و به ایمان در آورد، (همان است که همه مردم را حیات بخشیده است).

ب. محمد بن مسلم :گوید امام باقر علیه السلام در تفسیر همین آیه فرمود:

﴿لَمْ يَقْتُلُهَا أَوْ أَنْجَاهَا مِنْ غَرَةٍ أَوْ حَرَقٍ، أَوْ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ يُخْرِجُهَا مِنْ ضَلَالَةٍ إِلَى هُدًى﴾. (2)

کسی که فردی را از غرق شدن یا سوختن نجات دهد، یا بزرگ تر از تمام این ها از ضلالت به هدایت درآورد

ج. فضیل بن یسار می گوید:

﴿قلت لأبي جَعْفَرٍ ، قَوْلُ اللهِ فِي كِتَابِهِ وَ مَنْ أَحياها فكلما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً. قَالَ: مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ. قُلْتُ: فَمَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى؟ فَقَالَ: ذَلِكَ تَأْوِيلُهَا الْأَعْظَمُ﴾. (3)

فضیل بن یسار گوید: از امام باقر علیه السلام در مورد آیه ﴿وَ مَنْ أَحْیَاهَا...﴾ پرسیدم. فرمود: فردی را از سوختن یا غرق شدن نجات دهد. گفتم کسی که فردی را از گمراهی به هدایت بکشاند (چه جایگاهی در این آیه دارد؟) فرمود: این تأویل بزرگ تر آن است.

د. سماعه از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

﴿ قُلْتُ لَهُ: قَوْلُ اللهِ عزَّ وجلّ: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما ﴾

ص: 41


1- مستدرك الوسائل ج 12 ص 240 ح 5؛ تفسیر عیاشی ج1 ص 213 ح 88؛ بحار الأنوارج2 ص21 ح61؛ البرهان ج1 ص 464؛ در روایت اهل تسنن نیز آمده است. بنگرید: المیزان ج 5 ص 323.
2- مستدرك الوسائل ج 12 ص 239 ح 4؛ تفسیر عیاشی ج 1 ص 313 ح 87؛ بحار الأنوار ج 2 ص 21 ح 60 .
3- المحاسن برقی ج 1 ص 332 ح 182؛ الكافي ج 1 ص 210؛ بحار الأنوار ج 71 ص 403 ح 49؛ مجلسی می گوید: «ذَاکَ تَأْوِیلُهَا اَلْأَعْظَمُ» یعنی این که آیه این معنی را در بر می گیرد و این یکی از بطون آن است.

﴿قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً. فَقَالَ: مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى فَقَدْ أَحْيَاهَا، وَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ هُدًى إِلَى ضَلَالٍ فَقَدْ قَتَلَهَا﴾. (1)

سماعه :گوید از امام صادق علیه السلام در مورد آیه «و من أحياها...» پرسیدم. فرمود: کسی که فردی را از ضلالت به هدایت بکشاند گویی او را حیات بخشیده است و هر که فردی را از هدایت به ضلالت ،ببرد، او را کشته است.

ه- حمران گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ : أَسْأَلُكَ أَصْلَحَكَ اللهُ. فَقَالَ علیه السلام: نَعَمْ، قَالَ: كُنْتُ عَلَى حَالٍ وَ أَنَا الْيَوْمَ عَلَى حَالٍ أُخْرَى كُنتُ أَدْخُلُ الْأَرْضَ فَأَدْعُو الرَّجُلَ وَالاثْنَيْنِ وَالْمَرْأَةَ فَيُنْقِذُ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ ، وَ أَنَا الْيَوْمَ لَا أَدْعُو أَحَداً. فَقَالَ علیه السلام: وَ مَا عَلَيْكَ أَنْ تُخَلِّيَ بَيْنَ النَّاسِ وَ بَيْنَ رَبِّهِمْ ، فَمَنْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُخْرِجَهُ مِنْ ظُلْمَةٍ إِلَى نُورٍ أَخْرَجَهُ.

ثُمَّ قَالَ : وَلَا عَلَيْكَ إِنْ أَنَسْتَ مِنْ أَحَدٍ خَيْراً أَنْ تَنْبِذَ إِلَيْهِ [الشَّيْءَ] نَبْدَاً. قُلْتُ: أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً. قَالَ علیه السلام: مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقِ أَوْ غَدَرِ في بعض النسخ . ثُمَّ سَكَتَ، فَقَالَ: تَأْوِيلُهَا الْأَعْظَمُ أَنْ دَعَاهَا فَاسْتَجَابَتْ لَه﴾. (2)

حمران گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: اصلحك الله ، از شما سؤال کنم ؟ :فرمود: آری عرض کردم من در گذشته حالی داشتم و امروز حال دیگری دارم من در گذشته در زمین می گشتم و یک مرد و دو مرد یا زنی را به مذهب حق دعوت می کردم و خدا هر که را می خواست (به وسیله دعوت من) نجات می داد ولی امروز کسی را دعوت نمی کنم فرمود چه زیانی بر تو است که مردم را با پروردگارشان واگذاری تا هر که را خدا خواهد از تاریکی به سوی نور برد، سپس فرمود: باکی بر تو نیست که اگر از کسی احساس خیر نمودی، سخنی با نرمی و احتیاط به اوالقا کنی

عرض کردم معنی این قول خدا عزوجل را به من خبرده: «و هر که او را زنده کند،

ص: 42


1- الكافي ج 2 ص 210 ح 1؛ محاسن ج 1 ص 332؛ الأمالي طوسی ص226
2- الكافي ج 2 ص 211 ح 3؛ المحاسن ج 1 ص 332؛ بحار الأنوار ج 2 ص 20 و ج 71 ص 404. مجلسی حدیث را از الکافی همراه با شرحیّ گسترده آورده است.

گویا همه مردم را زنده کرده». فرمود: یعنی او را از سوختن و غرق شدن برهاند، آن گاه سکوت نمود و سپس فرمود: تأویل اعظم آیه این است که او را دعوت کند و او هم بپذیرد.

و. امام حسن عسکری علیه السلام فرمود:

﴿قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِي علیه السلام لِرَجُلٍ: أَيُّهُمَا أَحَبُّ إِلَيْكَ؛ رَجُلٌ يَرُومُ قَتْلَ مِسْكِينٍ قَدْ ضَعُفَ تُنْقِذُهُ مِنْ يَدِهِ، أَوْ نَاصِبٌ يُرِيدُ إِضْلَالَ مِسْكِينٍ [مُؤْمِنٍ] مِنْ ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا، تَفْتَحُ عَلَيْهِ مَا يَمْتَنِعُ [الْمِسْكِينُ بِهِ مِنْهُ وَ يُفْحِمُهُ وَ يَكْسِرُهُ بِحُجَج الله تَعَالَى؟ قَالَ: بَلْ إِنْقَاذُ هَذَا الْمِسْكِينِ الْمُؤْمِنِ مِنْ يَدِ هَذَا النَّاصِبِ . إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: مَنْ أَحْياهَا فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً أَيْ: وَمَنْ أَحْيَاهَا وَ أَرْشَدَهَا مِنْ كُفْرٍ إِلَى إِيمَانٍ، فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً ، مِنْ قَبْلِ أَنْ يَقْتُلَهُمْ بِسُيُوفِ الْحَدِيد﴾. (1)

امام حسین علیه السلام به شخصی فرمود کدام کار را بهتر دوست می داری؟ این که فردی ناتوان را از دست کسی که قصد قتل او را دارد نجات دهی؟ یا این که فردی از شیعیان ناتوان ما را از دست ناصبی ای که می خواهد گمراهش کند نجات دهی؟ یعنی درهای برهان های الهی را بر رویش بگشایی به گونه ای که آن شیعه ما بتواند بر آن ناصبی غلبه علمی کند؟

:گفت رهانیدن آن فرد مؤمن ناتوان را از دست ناصبی؛ زیرا خدای تعالی می فرماید: ﴿وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا ﴾، یعنی: هرکس او را احیا کند و ارشاد کند و از کفر به ایمان آورد گویی تمام مردم را زندگی بخشیده، پیش از آن که با شمشیر کشته شوند.

البته در بعضی از این احادیث اشاره شده که مراد از احیاء و قتل اول در آیه کریمه، مطلق زنده کردن و میراندن ،است نه فقط مصداق خاص یاد شده از آن ها، بلکه اراده کردن آن ها از جهت فردی و داخل شدن آن تحت آن معنای مطلق احياء واماته، به دلالت حقیقی است که از اکمل و اعظم مصادیق آن هاست. به هر حال در هر دو فرض اطلاق آن از روی حقیقت است نه مجاز

ص: 43


1- تفسير منسوب امام عسکری علیه السلام ص 348؛ بحار الأنوار ج 2 ص 9 ح 17 .

ترتّب آثار حياتي دینی و قلبی در نشأه دنیا، با مرگ از انسان جدا نمی شود، بلکه با بقای او ادامه می یابد و حیات او از جهت این آثار باقیه دینی از بین نمی رود، حتی اگر به منازل مردگان منتقل شود پس مؤمن از جهت این حیاتِ باقیه در حقیقت همواره زنده است؛ حیات از او جدا نمی شود و هیچ گاه از بین نمی رود، چنان که در دو آیه کریمه به آن اشاره شده است:

وَلَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ في سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لَّا تَشْعُرُونَ﴾. (1)

آنان را که در راه خدا کشته می شوند مرده مخوانید آن ها زنده اند و شما در نمی یابید.

﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾ (2)

کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند

پس هر کس که در راه خدا عزوجل کشته شود در حقیقت زنده است، هرچند به منازل مردگان منتقل شود؛ چه این کشته شدن با جهاد اصغر و بَذلِ نفس در راه خدا باشد یا با

جهادِ اکبر و شکستن هوای نفس و کندن هوی و هوس به وسیله ریاضت باشد.

از آن چه درباره حیات و موت قلب سرّي ملکوتی ذکر شد، روشن می شود که حیات و موتِ هر عضوی از اعضاء و جوارح نسبت به آثارِ وجودیِ خود آن عضو سنجیده می شود، و هر آن چه از حیات و موت به هر عضوی از اعضای بشری جسمانی، حتی قلب صنوبری -با وجود بقای نفس و حیاتش - نسبت داده می شود از روی حقیقت است نه مجاز.

مثلاً گفته می شود: «دست فلانی مُرده است» یا «قلب مریض مرده است» و «سمت راست فلانی مرده و سمت چپ او زنده است». این اطلاقات و نظایر آن ها همگی حقیقتند نه مجاز پس هر عضوی که آثاری بر او مترتب باشد زنده است و گرنه مرده است.

نکته دیگر: به این قلبِ سِرّی و امر الهی که حیات و موتش و اقبال و ادبارش، و نور و

ص: 44


1- البقرة : 154
2- آل عمران: 169. در بحار الأنوارج 6 ص 203 اقوال را در تفسیر آیه نقل کرده، از جمله این که طبرسی در مجمع البيان ج1 ص 437 حیات حقیقی را بدین سان تفسیر می کند.

ظلمتش را شناختید در احادیث مأثوره از معصومین علیهم السلام ، اضافه بر آن چه ذکر شد، اشاره شده است بعضی از روایات بیان حیات و موت قلب را عهده دار شده اند. اینک در این جا سخن را کوتاه می کنیم و به ذکر چهل حدیث روایت شده از ابی الائمه امیرالمؤمنین علیه السلام و چهل حدیث دیگر مأثور از رسول گرامی صلی الله علیه و آله و دیگر ائمه صلوات الله عليهم أجمعين با ذکر مستندات آن ها می پردازیم.

چهل حدیث از امیرالمؤمنین علیه السلام در احوال قلب

1. ﴿مَنْ سَكَنَ قَلْبَهُ الْعِلْمُ بِاللهِ ، أَسْكَنَهُ الْغِنَى عَنْ خَلْقِ الله﴾. (1)

هر که قلب خود را از علم به خدا پُرکند خداوند دلش را از بی نیازی نسبت به آفریدگان خدا می آکند.

2. ﴿مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَبُرَ مَوْقِعُهَا فِي قَلْبِهِ، أَثَرَهَا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى، وَانْقَطَعَ إِلَيْهَا وَ صَارَ عَبْداً لَهَا﴾. (2)

هر که دنیا در نظرش بزرگ آید و جایگاهش را در دل بزرگ بدارد، دنیا را به جای خدا بر می گزیند و به دنیا دل بندد و برده آن شود.

3. ﴿غَيْرُ مُنْتَفِعِ بِالْعِظَاتِ ، قَلْبٌ تَعَلَّقَ بِالشَّهَوَات﴾ . (3)

دلی که از شهوت ها سود گیرد، از موعظه ها پند نپذیرد.

4. ﴿فَمِنَ الْإِيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِراً فِي الْقُلُوبِ، وَ مِنْهُ مَا يَكُونُ عَوَارِيَ بَيْنَ الْقُلُوبِ والصُّدُور ﴾ (4)

نوعی از ایمان استوار و ثابت در دل ها .است و گونه ای دیگر، عاریتی میان دل ها و سینه ها

ص: 45


1- عيون الحكم والمواعظ ص 463؛ غرر الحکم ح 1288
2- نهج البلاغة خطبه 160؛ كنز العمال ج 3 ص 719 رقم 8563 .
3- غرر الحكم ح 841؛ عيون الحكم والمواعظ ص 347
4- نهج البلاغة خطبه 189؛ عيون الحكم والمواعظ ص360. رجوع شود به بیان ملا صالح مازندرانی در شرح الكافي ج 8 ص 105 و بیان ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة ج 13 ص 101 و بیان علامه مجلسی در بحار الأنوار ج 66 ص 227.

5. ﴿قَدْ قَادَتْكُمْ أَزِمَّةُ الْحَيْنِ، وَاسْتَغْلَقَتْ عَلَى قُلُوبِكُم أَقْفَالُ الرَّيْنِ﴾. (1)

زمام امور موقت شما را در پی خود کشانده و قفل های آلودگی بر دل هاتان بسته شده است.

6. ﴿قُلُوبُ الْعِبَادِ الظَّاهِرَةُ ، مَوَاضِعُ نَظَرِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ؛ فَمَنْ طَهَّرَ قَلْبَهُ نَظَرَ إِلَيْهِ﴾. (2)

دل های پاک بندگان جایگاه نظر خدای سبحان است؛ پس هر کس دلش را پاک کند، بدو می نگرد

7. ﴿إِيَّاكُمْ وَالْبِطْنَةَ، فَإِنَّهَا مَقْسَاةٌ لِلْقَلْبِ﴾. (3)

از شکم بارگی بپرهیزید ، زیرا دل را به قساوت می کشاند.

8. ﴿أَيْنَ الَّذِينَ أَلخَلَصُوا أَعْمَالَهُمْ لِلهِ، وَ طَهَّرُوا قُلُوبَهُمْ لِمَوَاضِع نَظَرِ الله﴾. (4)

کجایند آنان که کارهای خود را برای خدا خالص کردند و دل های خود را برای جایگاه نظر لطف الهی پاک ساختند؟

9. ﴿أَفْضَلُ الْقُلُوبِ، قَلْبٌ حُشِيَ بِالْفَهم﴾ (5)

برترین ،دل آن است که سرشار از فهم شود.

10. ﴿أَصْلُ صَلَاحِ الْقَلْبِ ، اشْتِغَالُهُ بِذِكْرِ اللَّهِ﴾. (6)

ریشه صلاح قلب اشتغال آن به یاد خدا است.

11. ﴿أَصْلُ قُوَة الْقَلْبِ ، التَوَكَّلُ عَلَى الله﴾ (7)

ریشه نیروی قلب توکّل بر خدا است

ص: 46


1- نهج البلاغة خطبۀ 237؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 13 ص 115؛ عیون الحکم ص 368؛ غرر الحکم 6689
2- عيون الحكم ص 372؛ غرر الحکم ح 906
3- غرر الحكم ح 8172 ، و به این مضمون: ح 8151.
4- عيون الحكم ص129؛ تمام نهج البلاغة ص88؛ ترجمه غرر الحکم انصاری ج 1 ص 172.
5- غرر الحكم ح 3078 (از شرح خوانساری)
6- عيون الحكم ص 120؛ غرر الحکم ح 3608
7- عيون الحكم ص 129 ؛ غرر الحكم ح 3879

12. ﴿فِي الذِّكْرِ حَيَاةُ الْقُلُوب﴾. (1)

دریاد (خدا) حیات دل ها .است

13. ﴿مَنْ كَثُرَ ضِحْكُهُ، مَاتَ قَلْبُهُ﴾. (2)

هر که زیاد خندد دلش می میرد

14. ﴿حَرَامٌ عَلَى كُلِّ قَلْبٍ مُتَوَلّهِ بِالدُّنْيَا أَنْ يَسْكُنَهُ التَّقْوَى﴾. (3)

بر دلی که شیفته دنیا ،شود حرام است که جایگاه تقوی گردد.

15. ﴿حُبُّ الدُّنْيَا يُفْسِدُ الْعَقْلَ وَ يُصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِكْمَة﴾. (4)

دنیادوستی عقل را تباه می سازد و دل را از شنودن حکمت، ناشنوا می گرداند.

16. ﴿حُزنُ القُلوب يُمَخصُ الذُّنوب﴾. (5)

غصه دل ها گناهان را پاک می گرداند.

17. ﴿عَلَيْكَ بِذِكْرِ اللَّهِ ، فَإِنَّهُ نُورُ الْقُلُوب﴾. (6)

بر تو باد یاد خدا که نور دل ها .است

18. ﴿خَيْرُ الدُّعَاءِ مَا صَدَرَ عَنْ صَدْرٍ تَقِي وَ قَلْبٍ نَقِي﴾. (7)

بهترین دعا آن است که از سینه ای پاک و دلی پاکیزه برخیزد.

19. ﴿احْذَرُوا أَهْلَ التِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ الرَّالُونَ الْمُزِلُّونَ قُلُوبُهُمْ رَديَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّة﴾. (8)

ص: 47


1- غرر الحکم ح 3643
2- عيون الحكم ص 430؛ غرر الحکم ح 4473
3- غرر الحکم ح 2521
4- مستدرك الوسائل ج 12 ص 41؛ غرر الحکم ح 857؛ عيون الحكم ص231.
5- عيون الحكم ص 233 ؛ غرر الحكم ح 902 .
6- عیون الحکم ص 335؛ غرر الحکم ح 3642 .
7- تنبیه الخواطرج 2 ص 154؛ بحار الأنوارج 90 ص 341؛ بهج الصباغة ج 7 ص 34 ، نقل از الكافي.
8- عيون الحكم ص 105؛ غرر الحکم ح 10494؛ شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید ج 10 ص 163؛ شرح نهج البلاغة ابن میثم ج 3 ص 425؛ حدائق الحقائق ج 2 ص 137.

از دورویان بپرهیزید؛ که آنان گمراهند و گمراه گر خود لغزیده اند و به لغزش می کشانند. دل هاشان آلوده است و ظاهرشان پاکیزه

20. ﴿أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَأَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ﴾. (1)

دل خود را به موعظه زنده بدار و به زهد بمیران

21. ﴿إِنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا لَتَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا﴾. (2)

آن ها که به دنیا دل نبسته اند دل هاشان می گرید، گرچه در ظاهر بخندند.

22. ﴿إِنَّ النَّاظِرَ بِالْقَلْبِ الْعَامِلَ بِالْنَظَرِ، يَكُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ يَنْظُرَ عَمَلَهُ لَهُ أم عَلَيْه﴾ (3)

کسی که به دل می نگرد و با تأمل عمل می کند در آغاز هر کار، ژرف می نگرد که آیا به سود اوست یا به زیانش

23. ﴿إِذَا مُلِئَ الْبَطْنُ مِنَ الْمُبَاحِ، عَمِيَ الْقَلْبُ عَنِ الصَّلَاح﴾. (4)

وقتی شکم از مباح پُر شود، دل صلاح را نمی بیند.

24. ﴿ثَمَرَةُ الذِكْرِ اسْتِنَارَةُ الْقُلُوب﴾. (5)

نتیجه یاد (خدا)، روشني دل ها است.

25. ﴿دَوَامُ الذِكْرِيُنِيرُ الْقَلْبَ وَالْفِكْر﴾. (6)

مداومت بریاد (خدا)، به دل و اندیشه نور می بخشد

26. ﴿ذِكْرُ اللهِ جَلَاءُ الصُّدُورِ وَ طُمَأْنِينَةُ الْقُلُوب﴾. (7)

یاد خدا جلادهنده سینه ها و مایه آرامش دل ها است.

ص: 48


1- نهج البلاغة نامۀ 31 ص 392؛ عیون الحکم ص 85.
2- عيون الحكم ص 152.
3- عيون الحكم ص 155؛ نهج البلاغة خطبه 154
4- غرر الحكم ح 8154
5- غرر الحكم ح 3637.
6- غرر الحکم ح 3656
7- عيون الحكم ص 256؛ غرر الحکم ح 639

27. ﴿ذَلِلْ قَلْبَكَ بِالْيَقِينِ، وَ قَرَرْهُ بِالْفَنَاءِ، وَ بَصِرْهُ بِفَجَائِعِ الدُّنْيَا﴾. (1)

دل خود را به یقین رام کن به فنا (تمام شدن همه نعمت ها) استوار ساز و آن را با (تأمّل در) فجایع دنیا بینا کن.

28. ﴿زِينَةُ الْقُلُوبِ إِخْلَاصُ الْإِيمَان﴾. (2)

آرایش ،دل ها اخلاص ایمان است.

29. ﴿صَوْمُ الْقَلْبِ خَيْرٌ مِنْ صِيَامِ اللَّسَان﴾. (3)

روزه دل بهتر از روزه زبان است.

30. ﴿طُوبَى لِلْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ أَجْلِ الله ﴾ . (4)

خوشا دل هایی که به یاد خدا شکسته شوند

31. ﴿طُوبَى لِمَنْ أَشْعَرَ التَّقْوَى قَلْبَه﴾. (5)

خوشا کسی که دلش را به تقوا آشنا کند.

32. ﴿طَهِّرُوا قُلُوبَكُمْ مِنْ دَرَنِ السَّيِّئَاتِ ، تَتَضَاعَفْ لَكُمُ الْحَسَنَاتِ﴾. (6)

دل های خود را از پلیدی گناهان پاک سازید تا حسناتِ شما چند برابر شود.

33. ﴿مَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْغَفْلَةُ مَاتَ قَلْبُه﴾ . (7)

کسی که غفلت بر او غلبه کند دلش می میرد.

34. ﴿مَنْ أَشْعَرَ قَلْبَهُ التَّقْوَى فَازَ عَمَلُه﴾. (8)

ص: 49


1- عيون الحكم ص 256؛ غرر الحكم ح 903 .
2- عيون الحكم ص 276؛ غرر الحکم ح 1342
3- عيون الحكم ص 305؛ غرر الحکم ح 3363
4- عيون الحكم ص 313؛ غرر الحکم ح 3715
5- عيون الحكم ص 314؛ غرر الحکم ح 5864؛ همین مضمون: تحف العقول ص 305. طوبی نام درختی است در بهشت شرح الکافي مازندرانی ج 10 ص 311؛ لسان العرب ج 1 ص 564.
6- عيون الحكم ص 318؛ غرر الحکم ح 905
7- عيون الحكم ص 448؛ غرر الحکم ح 5765
8- عيون الحكم ص 459؛ غرر الحکم ح 5932

کسی که دلش را با تقوا آشنا سازد کارش به رستگاری رسد.

35. ﴿مَنْ نَسِيَ اللهَ سُبْحَانَهُ ، أَنْسَاهُ اللهُ نَفْسَهُ وَأَعْمَى قَلْبَهِ. مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ، أَحْيَا قَلْبَهُ وَ نَوَّرَ عَقْلَهُ وَلُبَّه﴾. (1)

کسی که خدای سبحان را از یاد برد خداوند او را از یاد خودش می برد و دلش را نابینا می سازد. کسی که خدای سبحان را یاد آرد خداوند قلبش را حیات بخشد و عقل و خردش را نورانی کند.

36. ﴿مَا أَعْظَمَ سَعَادَةَ مَنْ يُوشِرَ قَلْبُهُ بِبَرْدِ الْيَقِين﴾. (2)

بسا بزرگ است سعادت کسی که دلش به خنکای یقین همراه گردد.

37. ﴿لَا خَيْرَ فِي قَلْبِ لَا يَخْشَعُ وَ عَيْنِ لَا تَدْمَعُ وَ عَمَلٍ لَا يَنْفَع﴾. (3)

خیری نیست در قلبی که خشوع ،نیارد و دیده ای که نبارد، و کاری که سود نرساند.

38. ﴿الْعِلْمُ حَيَاةُ الْقُلُوبِ وَ نُورُ الْأَبْصَارِ مِنَ الْعَمَى﴾ (4)

علم، زندگانی دل ها و نور دیدگان از نابینایی است.

39. ﴿لَا وَجَعَ أَوْجَعَ لِلْقُلوبِ مِنَ الذُّنُوب﴾. (5)

دردی برای دل ها بدتر از گناهان نیست

40. ﴿الْمَوَاعِظُ حَيَاةُ الْقُلُوب﴾. (6)

موعظه ها زندگانی دل ها است.

این چهل حدیث همه از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است. برای تکمیل مطلب چهل حدیث دیگر می آوریم.

ص: 50


1- غرر الحکم ح3666 و 3645 .
2- غرر الحكم ح 715؛ عيون الحكم ص 315 .
3- غرر الحكم ح 3721؛ عیون الحکم ص 534.
4- تحف العقول ص 28؛ بحار الأنوار ج 1 ص166، نقل از الأمالي صدوق.
5- غرر الحكم ح 321 از شرح خوانساری)؛ بحار الأنوارج 73 ص 342 .
6- غرر الحکم ح 4523؛ عیون الحکم ص 17 و 62.

چهل حدیث دیگر از معصومین علیهم السلام در احوال قلب

1. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم: ﴿مَا مِن عَبدٍ يُخلِصُ الْعَمَلَ اللَّهِ تَعَالَى أَرْبَعِينَ يَوماً، إِلَّا ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ﴾. (1)

بنده ای نیست که چهل روز عمل را برای خدا خالص گرداند، مگر آن که چشمه های حکمت از دلش بر زبانش ظاهر شود.

2. پیامبر اكرم صلی الله علیه و اله: ﴿إِذَا أَرَادَ اللهُ بِعَبْدِ خَيْراً، جَعَلَ لَهُ وَاعِظَاً مِنْ قَلْبِه﴾. (2)

اگر خداوند برای بنده ای خیر بخواهد برایش واعظی از قلبش قرار می دهد

3. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم: ﴿مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ قَلْبِهِ وَاعِظُ، كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللهِ حَافِظٌ﴾. (3)

کسی که او را از درون دلش واعظ ،باشد او را از جانب خداوند، حافظ باشد.

4. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: ﴿ اعْطُوا الله الرّضَا مِنْ قُلُوبِكُمْ، تَظْفَرُوا بِثَوَابِ اللهِ تَعَالَى يَوْمَ فَقْرِكُمْ والإفلاس﴾ (4)

به خداوند از دل هاتان رضا دهید تا در روز نیازمندی و بیچارگی تان به پاداش الهی برسید.

5. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله: ﴿إِيَّاكُمْ وَالظُّلْم، فَإِنَّهُ يُخَرِّبُ قُلُوبَكُم، كما يخرب الدور﴾. (5)

از ستم بپرهیزید که دل هاتان را ویران می سازد همان گونه که خانه ها ویران می شوند.

6. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: ﴿شَرُّ اَلْعَمَی عَمَی اَلْقَلْبِ﴾. (6)

بدترین نابینایی، نابینایی دل است.

ص: 51


1- الجامع الصغیر سیوطی ج 2 ص560؛ بحار الأنوارج 53 ص 326؛ المصنف ابن ابی شیبه ج 8 ص 131 ح 43؛ الميزان ج 5 ص122.
2- بحار الأنوارج 73 ص 327 باب 137؛ کنز العمال ح 30762 .
3- بحار الأنوارج 73 ص327 باب 137.
4- بحار الأنوارج 79 ص 143 باب 18؛ همین مضمون: کنز العمال ج 6 ص 485
5- بحار الأنوار ج 72 ص 315 ح 34
6- بحار الأنوارج 67 ص 51 ، نقل از الأمالي صدوق؛ همین مضمون: نهج البلاغة خطبه 108.

7. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: قال الله تعالى: ﴿الْإِخْلَاصُ سِرُّ مِنْ أَسْرَارِي ، أَسْتَوْدِعُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِي﴾ (1)

خداوند تعالی می فرماید: اخلاص سری است از اسرارم آن را در دل هر یک از بندگانم که دوستش می دارم به امانت می سپارم

8. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله : ﴿قَلْبُ الْمُؤْمِنِ أَجْرَدُ فِيهِ سِرَاجُ يَزْهَرُ. وَ قَلْبُ الْكَافِرِ أَسْوَدُ مَنْكُوس﴾ (2)

دل مؤمن شفّاف است و در آن چراغی می تابد و دل کافر سیاه و وارونه است.

9. پيامبر اكرم صلی الله علیه و اله: ﴿إِنَّ الْقُلُوبَ أَرْبَعَةٌ: قَلْبٌ فِيهِ نِفَاقٌ وَ إِيمَانٌ، وَ قَلْبٌ مَنْكُوسٌ ، وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ، وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ. فَقُلْتُ: مَا الْأَزْهَرُ؟ قَالَ: فِيهِ كَهَيْئَةِ السّرَاج. فَأَمَّا الْمَطْبُوعُ، فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ. وَأَمَّا الْأَزْهَرُ فَقَلْبُ الْمُؤْمِنِ، إِنْ أَعْطَاهُ شَكَرَ وَ إِنِ ابْتَلَاهُ صَبَرَ. وَأَمَّا الْمَنْكُوسُ فَقَلْبُ الْمُشْرِكِ. ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ: أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًا عَلى وَجْهِهِ أَهْدِى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾. (3)

﴿فَأَمَّا الْقَلْبُ الَّذِي فِيهِ إِيمَانٌ وَ نِفَاقٌ ، فَهُمْ قَوْمٌ كَانُوا بِالطَّائِفِ، فَإِنْ أَدْرَكَ أَحَدَهُمْ أَجَلُهُ عَلَى نِفَاقِهِ هَلَكَ وَإِنْ أَدْرَكَهُ عَلَى إِيمَانِهِ نَجَا﴾ (4)

دل ها چهار گونه اند: 1. دلی که نفاق و ایمان در آن است. 2. دلی وارون شده. 3. مُهر زده شده 4. دلی روشن و شفاف.

راوی پرسید: دل روشن چیست؟ فرمود: به شکل چراغ اما دل مهر زده شده، دل منافق .است دل روشن دل مؤمن است؛ وقتی خدا به او عطا کند سپاس می گزارد و زمانی که او را بیازماید صبر کند دل وارون دل مشرک است. سپس این آیه را خواند ﴿ أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبّا عَلَى وَجْهِهِ...﴾ دلی که در آن هم ایمان است و هم نفاق، دل گروهی است که در

ص: 52


1- بحار الأنوارج 70 ص 249؛ الجواهر السنية ص 167 (به عنوان حدیث قدسی). همین مضمون: الكشف والبيان ثعلبی ج 2 ص 6.
2- بحار الأنوارج 70 ص 59 ح 39 ، نقل از أسرار الصلاة شهید ثانی.
3- الملك: 22
4- معاني الأخبار ص 395 ح 51؛ بحار الأنوارج 70 ص 51 ح 10؛ مجمع البحرين ج 3 ص 537.

طائف بودند؛ اگر اجل او زمانی سررسد که در حالت نفاق است، هلاک شده و اگر زمانی سررسد که در حالت ایمان است، نجات یافته است.

10. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: ﴿لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِن يُقْبِلُ بِقَلْبِهِ عَلَى اللَّهِ إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ بِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِين عَلَيْهِ﴾ (1)

هیچ بنده مؤمنی نیست که به دل خود به سوی خداوند روی آرد مگر این که خداوند با دل های مؤمنان، به سوی او روی آرد.

11- رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و سلم ﴿قَرَأَ أَفَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسْلامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ، فَقَالَ: إِنَّ النُّورَ إِذَا وَقَعَ فِي الْقَلْبِ ، انْفَسَحَ لَهُ وَانْشَرَح﴾. (2)

زمانی که پیامبر خدا این آیه را خواند: ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللهُ...﴾. آن گاه فرمود: نور، زمانی که در دل جای می گیرد دل برای آن گشاده و باز می شود.

12. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم : ﴿إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا تَخَلَّى بِسَيّدِهِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ الْمُظْلِم وَ نَاجَاهُ، أَثْبَتَ الله النُّورَ فِي قَلْبِه﴾. (3)

وقتی بنده در نیمه شب تاریک با سرور خود خلوت کند و با او سخن گوید، خداوند نور را در دلش استوار گرداند

13. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم : ﴿ إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ ، كَانَ الذَّنْبُ نُكْتَةً سَوْدَاءَ فِي قَلْبِهِ؛ فَإِنْ تَابَ وَ نَزَعَ وَاسْتَغْفَرَ صُقِلَ قَلْبُه منه ...﴾ (4)

ص: 53


1- رسائل شهید ثانی ص 107؛ وسائل الشيعة ج 5 ص 477؛ همین مضمون به روایت از امام صادق علیه السلام : بحار الأنوارج 81 ص260.
2- روضة الواعظین ص264؛ تفسير الصافي ج 6 ص 264؛ الميزان ج 17 ص262؛ ذیل آیه 22 سوره زمر ﴿أفَمَن شَرَح اللهُ صَدرَهُ للإسلام ...﴾ در منابع اهل تسنن: المصنف ابن ابی شیبه ج8 ص 126؛ تفسیرابن ابی حاتم رازی ج 4 ص 1384؛ تفسير ابن كثير ج 2 ص 181؛ ذیل آیه 125 أنعام ﴿فَمَن يُرِدِ اللهُ أَن يَهْدِيَه ...﴾ .
3- روضة الواعظين فتال ص446؛ مشكاة الأنوار ص450؛ الأمالي صدوق ص230 ح 9؛ بحار الأنوارج 38 ص 99.
4- روضة الواعظين ص 414؛ کنز العُمّال جا رقم 10288؛ همین مضمون از امام باقر : الكافي ج 2 ص 273

مؤمن وقتی گناه کند، این گناه نقطه ای سیاه در دلش می شود. حال اگر توبه کند و گناه را از خود دور کند و آمرزش از خدا خواهد دلش صیقل یابد.

14. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله: ﴿أَرْبَعٌ يُمِتْنَ الْقَلْبَ الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ، وَ كَثْرَةُ مُنَاقَشَةِ النِّسَاءِ يَعْنِي مُحَادَثَتْهُنَّ ، وَ مُمَارَاةُ الْأَحْمَقِ ، تَقُولُ وَ يَقُولُ وَلَا يَرْجِعُ إلى خير أبداً، وَ مُجَالَسةُ الْمَوْتَى. فَقِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا الْمَوْتَى؟ قَالَ: كُلُّ غَنِي مُتْرَفٍ﴾. (1)

چهار چیز دل را می میراند گناه روی گناه مناقشه با زنان یعنی همصحبتی بسیار با آنان مجادله با احمق که هر چه گفتگو کنی حق را نپذیرد، و هم نشینی با مردگان . :پرسیدند یا رسول الله مقصود از مردگان چیست؟ فرمود هر آن که ثروتمند باشد و ناز پرورد

15. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله: ﴿مِنْ عَلَامَاتِ الشَّقَاءِ، جُمُودُ الْعَيْنِ وَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ﴾. (2)

از نشانه های شقاوت، خشکی چشم و قساوت دل است.

16. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم: ﴿إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: تَذَاكُرُ الْعِلْمِ بَيْنَ عِبَادِي مِمَّا تَحْيَا عَلَيْهِ الْقُلُوبُ الْمَيْتَةُ، إِذَا هُمُ انْتَهَوْا فِيهِ إِلَى أَمْرِي﴾. (3)

خدای عزّوجل می فرماید مذاکره علم بین بندگانم از عواملی است که دل های مرده بدان زنده شوند؛ (البتّه) زمانی که سخن آنان به امر من پایان گیرد.

17. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم: ﴿تَذَاكَرُوا وَ تَلَاقَوْا وَ تَحَدَّثُوا؛ فَإِنَّ الْحَدِيثَ جَلَاءِ الْقُلُوبِ؛ إِنَّ الْقُلُوبَ لَتَرِينُ كَمَا يَرِينُ السَّيْفُ ، جِلَاؤُهَا الحديث﴾. (4)

با هم مذاکره کنید ملاقات کنید و حدیث بگویید زیرا حدیث جلای دل ها است دل ها زنگار می گیرد همان گونه که شمشیر زنگار می گیرد و جلای آن به حدیث است.

18. امام محمد باقر علیه السلام: ﴿مَا أَخْلَصَ الْعَبْدُ الْإِيمَانَ بِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَرْبَعِينَ يَوْماً، إِلَّا زَهَدَهُ

ص: 54


1- الخصال ص 228؛ بحار الأنوار ج 2 ص 128 وج 70 ص 349 .
2- الكافي ج 2 ص290؛ الخصال ص 242.
3- الكافي ج 1 ص 40؛ منية المريد شهید ثانی ص 169؛ بحار الأنوارج1 ص 203 ح 17؛ الفصول المهمة ج 1 ص 477
4- المحاسن برقی ج 2 ص 341؛ الكافي ج 1 ص 41 ح 8؛ عوالي اللئالي ج 4 ص78؛ بحار الأنوارج1 ص202.

اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا ، فَأَثْبَتَ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَه﴾. (1)

هیچ بنده ای در ایمان به خدای عزّوجلّ اخلاص نداشته باشد مگر این که خدا تمایل او را از دنیا بگیرد و او را نسبت به بیماری و داروی (واقعی) اش بینا گرداند، آن گاه حکمت را در دلش استوار گرداند و زبانش را بدان گویا سازد.

19. امام « محمد باقر علیه السلام: ﴿الْقُلُوبُ ثَلَاثَةٌ : قَلْبٌ مَنْكُوسٌ لَا يَعِي شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ، وَهُوَ قَلْبُ الْكَافِرِ. وَ قَلْبٌ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ، فَالْخَيْرُ وَالشَّرُّفِيهِ يَخْتَلِجَانِ، فَأَيُّهُمَا كَانَتْ مِنْهُ عَلبَةٌ غَلَبَ عَلَيْهِ. وَ قَلْبٌ مَفْتُوحٌ فِيهِ مَصَابِيحُ تَزْهَرُ، وَلَا يُظْفَأُ نُورُهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَهُوَ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ﴾. (2)

دل ها سه دسته اند: دل وارونه که هیچ خیر و خوبی در آن جا نکند و آن دل کافر است؛ و دلی که در آن نقطه سیاهی است و خوبی و بدی در آن با هم در کشمکش باشند پس هر کدام از ایشان غلبه کند بر قلب چیره گردد؛ و دلی است باز و گشاده که در آن چراغ هایی است تابناك ، و نورش تا روز رستاخیز خاموش نگردد و آن دل مؤمن است

20. ﴿عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ، قَالَ: هُوَ الْإِيمَان﴾ (3)

ابو حمزه گوید از امام باقر علیه السلام دربارۀ آية ﴿ أنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ المُؤْمِنِینَ﴾ پرسیدم. :فرمود این آرامش همان ایمان است.

21. ﴿عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَائِلِي قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا. (4) فَقَالَ: يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ، وَاللهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَهُمْ وَاللَّهِ نُورُ اللهِ الَّذِي أَنْزَلَ ، وَهُمْ وَاللهِ نُورُ اللهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ﴾.

﴿وَاللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ، وَ هُمْ

ص: 55


1- الكافي ج 2 ص 14 ح 6؛ مستدرك الوسائل ج 5 ص 295 ح 17؛ نور الثقلين ج 2 ص 74 ح 278.
2- الكافي ج 2 ص 423 ح 3؛ معاني الأخبار ص 395؛ بحار الأنوارج 67 ص 51 ح 9.
3- الكافي ج 2 ص 15 ح 1، ذیل آیه 4 سوره فتح ﴿ أنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ المُؤْمِنين﴾
4- التغابن: 8 .

وَاللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ ، وَ يَحْجُبُ اللهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ، فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ﴾.

﴿وَاللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللهُ قَلْبَهُ، وَلَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلَّمَ لَنَا﴾. (1)

ابو خالد کابلی گوید: از امام محمد باقر علیه السلام درباره تفسیر قول خدا عزّ وجلّ پرسیدم که می فرماید: «به خدا و رسولش و نوری که فرستاده ایم ایمان آورید». فرمود: ای ابا خالد! به خدا سوگند که مقصود از نور ائمه از آل محمد صلی الله علیه و آله باشند تا روز قیامت به خدا که ایشان همان نور خدایند که فرو فرستاده است. به خدا که ایشانند نور خدا در آسمان ها و زمین.

به خدا ای ابا ،خالد نور امام در دل ،مؤمنان از نور خورشید تابان در روز روشن تر است به خدا که ائمه دل های مؤمنان را منوّر ،سازند و خدا از هر کس خواهد نور ایشان را پنهان ،دارد پس دل آن ها تاریک .گردد به خدا ای ابا !خالد بندهای ما را دوست ندارد و از ما پیروی نکند مگر آن که خدا قلبش را پاکیزه کرده باشد و خدا قلب بنده ای را پاکیزه نکند تا این که با ما خالص شده و یکرنگ و سازگار باشد.

22. امام باقر علیه السلام: ﴿مَا مِنْ شَيْءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ؛ إِنَّ الْقَلْبَ لَيُوَاقِعُ الْخَطِيئَةَ، فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ، فَيصير أسفَله أعلاهُ وأَعْلَاهُ أَسْفَلَه﴾. (2)

چیزی دل را بیشتر از گناه فاسد نکند. دل که آلوده به گناه شد، مغلوب آن گردد تا وارونه شود.

23. امام باقر علیه السلام: ﴿إِنَّ اللهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلّيّينَ، وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا مِنْهُ، وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ، فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْنَا، لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خَلَقَنَا مِنْه﴾. (3)

ص: 56


1- الكافي ج1 ص 194 ح 1؛ تفسیر قمی ج 2 ص371؛ بحار الأنوار ج 23 ص 308 ح 5؛ نور الثقلین ج5 ص 341 ح 14؛ البرهان ج4 ص 341 ح 2؛ تأويل الآيات ج 2 ص 696 ح 2؛ شرح الكافي مازندرانی ج 5 ص 177
2- الأمالي صدوق ص 481 ح 9؛ بحار الأنوار ج 67 ص 54 ح 22؛ الأمالي طوسی ص 438 ح 36؛ مستدرك الوسائل ج 11 ص 328 ح 11؛ نور الثقلین ج 5 ص 531؛ المیزان ج 20 ص 237 نقل از روضة الواعظين.
3- الكافي ج 2 ص 4 ح 4.

به راستی خدای ما را از اعلی علیین ،آفرید و دلِ شیعیان ما را از همان آفرید که ما را آفرید، و تن آن ها را از درجه نازل تر آفرید. لذا دل در هوای ما دارند، زیرا دل آن ها با ما هم سرشت است.

24. امام باقر علیه السلام: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُورَانِ: نُورُ خِيفَةٍ وَ نُورُ رَجَاء﴾. (1)

هیچ بنده مؤمنی نیست که در دلش دو نور نباشد نور ترس و نور امید

25. امام جعفر صادق علیه السلام: ﴿بَيْنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ علیه السلام يَعِظُ أَصْحَابَهُ ، إِذْ قَامَ رَجُلٌ فَشَقَ قَمِيصَهُ؛ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ : يَا مُوسَى! قُلْ لَهُ: لَا تَشُقَّ قَمِيصَكَ ، وَلَكِنِ اشْرَحْ لِي عَنْ قَلْبِك﴾ (2)

در حالی که موسی بن عمران علیه السلام یاران خود را پند می داد به ناگاه مردی برخاست و پیراهنش را چاک زد خدای تعالی وحیّ فرستاد ای موسی به او بگو: جامه خود را چاک مزن ، بلکه دلت را برایم بگشا

26. امام جعفر صادق علیه السلام: ﴿إذا أحَبَّ الله عبداً، جعل له واعظاً من نفسه و زاجراً من قلبه، يأمُرُه وَيَنهاه﴾. (3)

وقتی خداوند بنده ای را دوست بدارد برایش اندرزگویی از درونش و هشداردهنده ای از دلش قرار می دهد که به او امر و نهی کند.

27. ﴿عَنْ فُضَيْلٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أُولِيْكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ. (4) هَلْ لَهُمْ فِي مَا كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمْ صُنْع ؟ قَالَ: لَا .﴾ (5)

فضیل (بن یسار) از امام صادق علیه السلام در مورد آيه ﴿ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلْإِیمانَ﴾

ص: 57


1- الكافي ج 2 ص 67؛ تحف العقول ص 375
2- الكافي ج 8 ص128؛ بحار الأنوارج 13 ص352 و ج 71 ص95؛ الجواهر السنية ص52.
3- كنز العُمّال ج 11 ص 95 رقم 30762؛ الجامع الصغیر سیوطی ج 1 ص 61؛ جامع السعادات ج3 ص145.
4- المجادلة: 22
5- بحار الأنوار ج 66 ص 200 ح 22 نقل از الکافی، ذیل آیه 22 سوره مجادله ﴿أولئِكَ كتب في قُلُوبِهِم الأيمان﴾.

پرسید که آیا در مورد آن چه خداوند در دل هاشان می نویسد نقشی دارند؟ فرمود: نه.

28. امام صادق علیه السلام و در ضمن حدیثی که فریضه های اعضای بدن را بیان می دارد فرمود: ﴿فَأَمَّا مَا فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ ، فَالْإِقْرَارُ وَالْمَعْرِفَةُ وَالْعَقْدُ وَالرّضَا وَالتَّسْلِيمُ.... إلى أن قال: فَذَلِكَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْإِقْرَارِ وَالْمَعْرِفَةِ، وَ هُوَ عَمَلُه﴾. (1)

آن چه بر دل واجب شده اقرار و معرفت و پیوند و رضا و تسلیم است... تا آن جا که فرمود این اقرار و معرفت که بر قلب واجب شده عمل دل است.

29. امام جعفر صادق علیه السلام: ﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً، نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ، وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَ كَّلَ بِهِ مَلَكاً يُسَدِدُهُ. وَإِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً، نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءَ ، وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِه﴾. (2)

هرگاه خدا خیر بنده ای را خواهد در دلش نقطه سفیدی اندازد و گوش های دلش را بگشاید و بر او فرشته ای گمارد که استوارش دارد و هرگاه بدِ بنده ای را خواهد در دلش نقطه سیاهی افکند و گوش های دلش را ببندد.

30. امام جعفر صادق علیه السلام: ﴿الْإِيمَانُ الْهُدَى وَمَا يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْإِسْلَامِ وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِه﴾. (3)

ایمان، هدایت است و آن چه در دل ها از صفت اسلام پا بر جا می شود و عمل به آن آشکار می گردد.

31. امام جعفر صادق علیه السلام: ﴿مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا، أَثْبَتَ اللهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِه﴾ . (4)

کسی که به دنیا دل نبندد، خداوند حکمت را در دلش استوار می دارد

ص: 58


1- الكافي ج 2 ص 32 تا 37؛ بحار الأنوارج 66 ص 24 ح 6؛ شرح الكافي مازندرانی ج8 ص106 (ضمن حديث بيان الفروض على الجوارح).
2- الكافي ج 2 ص 215 و 423؛ التوحید صدوق ص 415 ح 14 .
3- الكافي ج 2 ص 25؛ بحار الأنوار ج 65 ص 248؛ همین مضمون: تحف العقول ص 329؛ بحار الأنوار ج 65 ص 278 .
4- الكافي ج 2 ص 128؛ الأمالي طوسی ج 2 ص 332؛ ثواب الأعمال ص 151؛ بحار الأنوار ج 2 ص 33 ح 27.

32. امام جعفر صادق علیه السلام: ﴿إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ ، خَرَجَ مِن قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ. فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ ، حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَدا﴾. (1)

چون مرد گناه کند در دلش نقطه سیاهی برآید اگر توبه کند آن نقطه سیاه نابود شود. و اگر برگناه ،افزاید بر آن سیاهی فزوده گردد تا سیاهی بر دلش چیره شود، و پس از آن هرگز رستگار نگردد.

33. امام جعفر صادق علیه السلام: ﴿إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ، انْمَاثَ الْإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ، كَمَا يَنْمَاتُ الْمِلْحُ فِي الْمَاء﴾. (2)

اگر مؤمن برادرِ (دینی) خود را تهمت زند ایمان از دلش محو شود، همچون نمک در آب.

34. امام جعفر صادق علیه السلام : ﴿ إِنَّ الْقَلْبَ لَيَتَرَبَّجُ فِي مَا بَيْنَ الصَّدْرِ وَالْحَنْجَرَةِ، حَتَّى يُعْقَدَ عَلَى الْإِيمَانِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ (3)﴾. (4)

دل میان سینه و گلوگاه درآمد و رفت است تا آن که به ایمان بسته شود و این است گفتار خدای عزّوجل: «و آن که ایمان به خدا ،آرد خداوند دلش را رام نماید» (التغابن:11)

35. امام جعفر صادق علیه السلام: ﴿إِنَّ الْقَلْبَ لَيَتَجَلْجَلُ فِي الْجَوْفِ، يَطْلُبُ الْحَقِّ فَإِذَا أَصَابَهُ اطْمَأَنَّ وَقَرَّ. ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذِهِ الْآيَةَ: فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسلام (5)(6)

براستی دل در درون انسان مضطرب و لرزان است و حق را جستجو کند و چون بدان ،رسد آرامش پیدا کند و قرار گیرد سپس این آیه را تلاوت فرمود: آن کس را که خداوند

ص: 59


1- الكافي ج 2 ص 271؛ بحار الأنوار ج 70 ص 327 ح 10 بنگرید: بیان علامه مجلسی ذیل حدیث
2- الكافي ج 2 ص361؛ مشکاة الأنوار ص551.
3- التغابن: 11
4- الكافي ج 2 ص 421؛ المحاسن برقی ج1 ص 249 261، ذیل آیه 11 سوره تغابن ﴿وَ مَن يُؤْمِن بالله يهدِ قلبه﴾.
5- الأنعام: 125
6- الكافي ج 2 ص 221؛ ذیل آیه 125 سوره أنعام ﴿فَمَنْ یُرِدِ اَللّهُ ...﴾ .

بخواهد رهنماییش کند، سینه اش را برای (پذیرفتنِ) اسلام بگشاید» (سوره انعام آیه 125).

36. امام جعفر صادق علیه السلام: ﴿إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ لَا يَسْتَجِيبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ قَاسِ﴾. (1)

خدای عزّوجلّ، دعایی را که از قلب قساوت گرفته برخیزد مستجاب نمی کند

37. امام جعفر صادق علیه السلام: ﴿أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى مُوسَى علیه السلام : يَا مُوسَى! لَا تَفْرَحْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ ، وَلَا تَدَعْ ذِكْرِي عَلَى كُلِّ حَالٍ؛ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِي الذُنُوبَ، وَإِنَّ تَرْكَ ذِكْرِي يُقْسِي الْقُلُوب﴾ (2)

خدا عزّ وجلّ، به موسی وحیّ کرد: ای موسی به زیادی مال شاد مشو، و ياد مرا در هر حالی وامگذار؛ زیرا زیادی ،مال گناهان را فراموش سازد و واگذاردنِ یادِ من دل ها را سخت کند

3 . امام جعفر صادق علیه السلام از پدارنش علیهم السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و اله : ﴿ثَلَاثَةٌ مُجَالَسَتْهُمْ تُمِيتُ الْقَلْبَ : مُجالِسَةُ الْأَنْذَالِ، وَالْحَدِيثُ مَعَ النِّسَاءِ، وَ مُجالسَةُ الْأَغْنِيَاءِ﴾. (3)

سه دسته اند که همنشینی با آن ها دل را بمیراند هم نشینی با اراذل و فرومایگان ، و گفت و شنود با زن ها و نشستن با توانگران

39. در مناجات موسی علیه السلام و خداوند عز و جل آمده است: ﴿يَا مُوسَى لَا تُطَوّلْ فِي الدُّنْيَا أَمَلَكَ ، فَيَقْسُوَ قَلْبُكَ، وَالْقَاسِي الْقَلْبِ مِنِّي بَعِيدٌ﴾. (4)

ای !موسی آرزوی خود در دنیا را به درازا مکشان که دلت به قساوت می افتد، و دل قساوت گرفته از من دور است.

40 . خداوند به حضرت داود و وحى فرمود: ﴿يا داوود إلی کَم تَذکُرُ الجَنَّهَ ولا تَسأَلُنِی الشَّوقَ إلَیَّ؟ قال: یا رَبِّ، مَنِ المُشتاقونَ إلَیکَ ؟ قالَ: إنّ المُشتاقینَ إلَی الّذینَ صَفَّیتُهُم من ﴾

ص: 60


1- الكافي ج 2 ص 274؛ بحار الأنوارج 90 ص 305 ح 1.
2- الكافي ج 2 ص 497؛ الخصال ص39؛ علل الشرائع ج 1 ص 77 .
3- الكافي ج 2 ص 641؛ الخصال ص87؛ من لا يحضره الفقيه ج4 ص 395.
4- الكافي ج 8 ص 42 تا 49؛ بحار الأنوارج 13 ص 332 ح 13.

کُلِّ کَدَرٍ،و أنبَهتُهُم بِالحَذَرِ، و خَرَقتُ مِن قُلوبِهِم إلَیَّ خَرقاً یَنظُرونَ إلَیَّ، و إنّي لأحمل قلوبهم بيدي فأضعها على سمائي ثمّ أدعو نجباء ملائكتي ، فإذا اجتمعوا سجدوا. فأقول: إنّي لم أجمعكم لتسجدوا لي ولكن دعوتكم لأعرض عليكم قلوب المشتاقين إلي و أباهي بكم أهل الشوق إليّ ، و إنّ قلوبهم لتضيء سمائي لملائكتي كما تضيء الشمس لأهل الأرض. یا داوود ! إنّی خَلَقتُ قُلوبَ المُشتاقینَ مِن رِضوانی ، و نَعَّمتُها بِنورِ وَجهی ، وَاتَّخَذتُهُم لِنَفسی مُحَدَّثینَ ، و جَعَلتُ أبدانَهُم مَوضِعَ نَظَری إلَی الأَرضِ ، و قَطَعتُ مِن قلُوبِهِم طَریقا یَنظُرونَ﴾ به إلي تا آخر حديث. (1)

ای داوود! چقدر به یادِ بهشت هستی و شوق به مرا از من درخواست نمی کنی؟ گفت خدایا! مشتاقان به تو کیانند؟ فرمود مشتاقان به من کسانی هستند که آن ها را از هر آلودگی پاکیزه داشته ام و به هشدارها بیدار کرده ام از دل های آن ها حجاب را دریده ام تا به سویم .بنگرند و من دل هایشان را به دست خود می گیرم آن گاه بر آسمانم می نهم، سپس نجبای ملائکه ام را فرامی خوانم وقتی گرد آمدند سجده می کنند آن گاه می گویم من شما را گرد نیاوردم تا سجده ام کنید بلکه شما را فرا خواندم تا دل های افرادی را که به من مشتاقند به شما عرضه کنم و به اهل شوق بر شما مباهات کنم و به راستی دل های آن ها آسمان هایم را برای فرشتگانم روشن می سازد چنان که خورشید براهل زمین می تابد. ای داوود من دل های مشتاقان را از رضوانم ،آفریده ام و آن ها را به نور روی خودم نعمت بخشیده ام و به عنوان سخنگو برای خودم برگرفته ام. بدن های آن ها را جایگاه نظر خودم به زمین قرار داده ام و از دل هاشان راهی کشیده ام تا به سبب آن به من بنگرند.

خلاصه کلام

از مطالبی که در مورد معنای حیات و موت تحقیق کردیم و آوردیم، در مورد کلامی که از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده اشکال و تأملی باقی نمی ماند که فرمودند:

﴿خَيْرُ الْمُلُوكِ مَنْ أَمَاتَ الْجَوْرَ وَأَحْيَا الْعَدْل﴾. (2)

بهترین پادشاه آن است که ستم را بمیراند و داد را زنده سازد

ص: 61


1- المحجة البيضاء ج 8 ص 59؛ جامع السعادات نراقى ج 3 ص 103
2- عيون الحكم ص 239؛ غرر الحكم ح 7801 .

در این مضامین، هشت حدیث دیگر نیز می آوریم که پنج حدیث اول از امام امير المؤمنين علیه السلام روایت شده است

﴿الذِّكْرُ نُورُ الْعَقُولِ وَحَيَاةُ النَّفْسِ ، و تَرَكُ الْعِتَابُ حَيَاةُ الْمَوَدَّة﴾. (1)

ذکر، نور دل ها و حیات درون است و ترک ،ملامت سبب زنده ماندن دوستی است.

2. ﴿الكاظِمُ مَن أَماتَ أَضغانَهُ﴾ (2)

فرو خورنده خشم کسی است که کینه های خود را بمیراند.

3. ﴿الْعَاقِلُ مَنْ أَمَاتَ شَهْوَتَه ، وأَفْضَلُ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَأَمَاتَ شَهْوَتَه﴾. (3)

عاقل کسی است که شهوتش را بمیراند و برترین مردم نزد خدا، کسی است که عقلش را زنده بدارد و شهوتش را بمیراند

4. ﴿العَدلُ حَياة﴾. (4)

عدالت، زندگی است.

5. ﴿رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً أَحْیَی حَقّاً وَ أَمَاتَ بَاطِلاً ﴾ (5)

خداوند رحمت کند بر کسی که حقی را زنده دارد و باطلی را بمیراند.

6. خثیمه از امام باقر علیه السلام روایت می کند که حضرتش در وصایای خود به موالیشان می فرماید: ﴿أَنْ يَتَلَاقَوْا فِي بُيُوتِهِمْ، فَإِنَّ لُقِيَّا بَعْضِهِمْ بَعْضاً حَيَاةٌ لِأَمْرِنَا رَحِمَ اللهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا﴾. (6)

در خانه ها با هم ملاقات کنند زیرا این ملاقات های متقابل، سبب حیات امرما

ص: 62


1- غرر الحكم ح 1999
2- غرر الحکم ح 5060؛ عیون الحکم ص 44 .
3- نیمه اول حدیث، در غرر الحکم ح 308؛ نیمه دوم در مستدرك الوسائل ج 11 ص211؛ همین مضمون: نهج البلاغة ، خطبه 214 شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 11 ص 127.
4- مستدرك الوسائل ج 11 ص 318؛ غرر الحکم ح 1699 .
5- غرر الحكم ح 980 .
6- الكافي ج 2 ص 175 ، باب زيارة الإخوان ، ح 2؛ الأمالي طوسی ص 135؛ قرب الإسناد حميرى ص 32 ح 105؛ به نقل از این منابع وسائل الشيعة ج 14 ص 587 .

می شود خداوند رحمت آرد بر کسی که امر ما را زنده بدارد

7. امام صادق علیه السلام: ﴿رَحِمَ الله امرء أحيى أمرنا﴾. (1)

خداوند رحمت آرد بر کسی که امر ما را زنده بدارد.

. امام رضا علیه السلام: ﴿مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيَا فِيهِ أَمْرُنَا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوب﴾ (2)

هر که در مجلسی بنشیند که در آن امر ما را زنده می دارند دلش نمی میرد در روزی که دل ها می میرند .(قیامت)

اطلاق حيات و موت و اماته و احیاء در تمامی این احادیث شریفه و مانند آن ها که قابل شمارش نیستند همه حقیقتند نه مجاز. هدف در تمامی آن ها کاملاً آشکار است بدون آن که شرح تک تک آن ها ضرورت داشته باشد.

این نکته را در روایت امام صادق علیه السلام می بینیم که فرموده اند:

انا ﴿كَانَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم إِذَا آوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ: اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ أَحْيَا وَ بِاسْمِكَ أَمُوتُ. فَإِذَا قَامَ مِنْ نَوْمِهِ قَالَ: الْحَمْدُ للهِ الَّذِي أَحْيَانِي بَعْدَ مَا أَمَاتَنِي وَإِلَيْهِ النُّشُور﴾. (3)

وقتی رسول خدا به بستر می رفت می گفت خدایا به اسم توزنده می شوم و به اسم تو می میرم وقتی هم از خواب برمی خاست می گفت حمد خدای را که مرا - بعد از آن که میراند - زندگی بخشید و نشور، تنها به سوی اوست

خواب در حقیقت مرگ است زیرا آثار وجودی از شخصی که در حال خواب است منقطع می شود و ترتب این آثار بر او نیز قطع می گردد، زیرا نفس عاقله ممیزه ، از انسان جدایی می گیرد. خداوند متعال در این آیه کریمه بدان تصریح کرده است:

﴿وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ﴾ (4)

ص: 63


1- الكافي ج 1 ص 141.
2- الأمالي صدوق ج 1 ص 131؛ وسائل الشيعة ج 14 ص 502 ؛ الدعوات قطب راوندی ص 278، به روایت از امام صادق علیه السلام مرگ قلب در قیامت کنایه از شدت دشواری آن روز است و احیّای امراهل بیت، به ذكر فضائل و نشر اخبار و حفظ آثار آن گرامیان به دست می آید.
3- الكافي ج 2 ص 539 ح .16 ادامه حدیث را در این منبع ببینید.
4- الأنعام: 60.

و اوست که شما را شب هنگام می میراند.

و نیز فرمود:

﴿وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ ﴾ (1)

آن هایی را که به جای الله فرامی خوانند نمی توانند چیزی بیافرینند و خود مخلوقند مردگانند، نه زندگان و ندانند که چه وقت آن ها را دوباره زنده می.کنند

توضیح معنی

پروردگار کسی است که آثاری چون آفرینش و علم به احوال بندگان، اطلاع از آینده آنان، رساندن خیر به آن ها و دفع شر از آن ها و دیگر آثار لازم بر وجود او مترتب است . بت ها قدرت بر خلق چیزی و آگاهی از رستاخیز ندارند و این گونه آثار بر آن ها مترتب نمی شود، همچنان که در این آیه هم به آن اشاره شده است:

«وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْنًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا ﴾ (2)

غیر از او خدایانی دیگر گرفتند که هیچ چیز نمی آفرینند و خود مخلوقند. نه مالك زيان خود هستند و نه سود خود و مالك مرگ و زندگی و رستاخیز نیستند. پس آن ها در حقیقت مردگانند.

این در صورتی است که مقصود از آیۀ ﴿أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ﴾ وصف بت ها باشد. اگر بر اساس بعضی تفاسیر در مورد کفّار باشد، باز هم این اطلاق بر آن ها از روی حقیقت ،است، چنان که بررسی شد.

همین گونه است در آیات دیگر مانند

1. ﴿فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾. (3)

ص: 64


1- النحل: 20 و 21
2- الفرقان : 3 .
3- البقره: 164؛ النحل: 65؛ الجاثية: 5 .

و زمین مرده را بدان زنده ساخت

در این آیه صفت حیات و موت به ارض اضافه شده و حیّ و میت برزمین اطلاق شده است

2. ﴿فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا﴾ (1)

و زمین مرده را بدان زنده ساخت

3. ﴿وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً﴾ (2)

سرزمین مرده را با آن زنده کردیم.

﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ المَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا﴾ (3)

نشانه عبرتی است برایشان زمین مرده که زنده اش ساختیم

5. ﴿أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَانًا، أَحْيَاء وَ أَمْوَانًا﴾ (4)

آیا زمین را جایگاهی نساختیم، برای زندگان و مردگان.

6. ﴿فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾. (5)

پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش زنده می کند

7. ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ (6)

دانید که خدا زمین را پس از مردنش زنده می کند.

8. ﴿لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً﴾ (7)

تا سرزمین مرده را بدان زندگی بخشیم

ص: 65


1- عنكبوت: 63
2- ق: 11
3- يس: 33
4- المرسلات: 25 - 26
5- الروم: 50
6- الحديد 17
7- الفرقان : 49

تمامی آن چه در این آیات شریفه بیان شده، حمل بر حقیقت می شود. زیرا در شمار آثار وجودی ،زمین رویش گیاهان و سرسبزی و آبادی و پرباری درختان است. هر زمینی که این آثار بر او مترتب می شود در حقیقت حیّ است و در غیراین صورت مرده ای بیش نیست. بدین روی در این آیات با ذکر این آثار به حیات آن تعبیر شده است:

﴿وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِن نَبَاتٍ شَتَّى﴾ (1)

و از آسمان باران فرستاد تا بدان انواعی گوناگون از نباتات برویانیم .

و فرمود:

﴿وَ تَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بهيج﴾ (2)

تو زمین را فسرده می بینی. چون باران بر آن بفرستیم در اهتزاز آید و نمو کند و از هر گونه گیاه بهجت انگیز برویاند.

و دیگر آیات فراوانی که در این مورد وجود دارد. (3)

بازگشت به اصل :کلام

مراحل سفر انسان از مبدأ به مقصد و بیان معنی دو زنده کردن و دو میراندن

اکنون که حقیقتِ معنای حیات و موت دانسته شد پس بدان - خداوند متعال تو را در دو عالم تأیید و به نور یقین هدایتت گرداند- که سالک، مراتب سیر عوالم بشری و مراحل سفر خود به دار آخرت را از وقتی که نطفه ای بیش نبود تا هنگام بازگشت به سوی مولای خویش و حلول قیامتِ کبری و حضورش در محضر پروردگار خویش برای ،پاسخگویی و رسیدنش به آخرین منازل و مراحل سیر و سفر، می پیماید.

در این سیر و سفر، افزون بر آثار وجود جسمی و شهودی و اجزاءِ مُلكي عُنصريَش

ص: 66


1- طه: 53
2- الحج: 5
3- مانند: الفاطر: 27؛ النمل: 60؛ الأنعام: 99.

سه حالت و مرحله وجود دارد که هیچ آثار وجودی بر آن مترتّب نمی شود و عمده آن ها «گفتار» اوست و همین سرّ قسیم شدن گفتار با عمل است وقتی می گوییم: «قول و فعلِ او، چنین است و چنان». در حالی که خودِ «گفتار»، یک «عمل» است. این که گفتار قسیم عمل شده است فقط به خاطر این است که گفتار مهم ترین آثار است. برای همین گفتار به تنهایی نیمی از تمامی آثار وجودی انسان است.

ضمناً برای او سه حالتِ دیگر وجود دارد که به ازاء آن ها آثار وجودي بشری بر آن ها مترتب می شود. پس تمامی حالات او در ایام ،سیرش از نخستین مرحله تا واپسین آن ها، شش مرحلهٔ پیاپی می شود که سه مرحله موتی و سه مرحله حیاتی است. نخستین مرحله از مراحل شش گانه آن ها موت و واپسین آن ها حیات است. و در میان آن ها، دو موت و دو حیات وجود دارد.

نخستین مرحله از مراحل شش گانه دورۀ نطفه بودن او است، تا هنگامی که روح در او دمیده شود. در این مرحله هیچ اثری مترتّب نمی شود و در حقیقت در این حالت مرده ای بیش نیست به همین سبب خداوند متعال در آیه کریمه

﴿كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ....﴾ (1)

چگونه خدا را انکار می کنید در حالی که مرده بودید و او شما را زنده ساخت.

آن را در بیان مقدّم دانسته و در این حالت، لفظ «میت» را به او اطلاق می کند.

دومین مرحله روزهای مترتّب شدن آثار وجودی بر او در این دنیای پست است، که نخستین حالت از حالت های سه گانه حیاتی است.

سومین مرحله، مرحله قبض حیات از او و انقطاع آثار وجودي او است، به سبب إعراض روح از حکومت و مملکتِ ،جسمانی که دومین حالتِ موتی است.

چهارمین مرحله، برانگیختن از قبر برای پاسخگویی است که حیات ثانویه است.

پنجمین مرحله گذراندن برزخ تا روز رستاخیز است که سومین مرحله موت اوست.

ص: 67


1- البقرة: 28

ششمین مرحله که واپسین حالت و مرحله و «سومین حیات» اوست، برانگیخته شدن در دار آخرت است که دار بقاء و قرار است.

به جز این مرحله، تمام مراحل پنج گانه، مراحل سیر و نزول و غربت در سفر به سوی آخرت است و انسان در آن پنج مرحله مانند رهگذر است و هرچه در این مراحل می گذرد به مثابه منازلی است که برای این عابر تدارک دیده شده.

گذرگاه بودن دنیا و چند حدیث درباره آن

اقامت ما در این نشأه و منزلی که اکنون در آن هستیم نسبت به منازل قبلی طولانی تر است و فضای آن وسیع تر بدین روی جاهل می پندارد که به آخرین مرحله رسیده است، آن را منزلِ نهایی می داند و فکر می کند به مقصد و وطنش رسیده و در آن آرام گرفته است. برای نجاتِ این جماعت از گمراهی جهالت و بیداری آن ها از خواب غفلت و برای بیان

حقیقتِ این مرحله، پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله در کلام خود با ابن عمر چنین فرموده اند:

﴿كُن فِي الدُّنيا كَأَنَّكَ غَرِيبٌ أو عَابِرُ سَبيلِ وَاعدد نَفْسَكَ مَعَ المَوتَى﴾ (1)

در دنیا چنان باش که گویی غریب یا رهگذری هستی و خود را همراه با مردگان به شمار آور.

در این مورد شاعر هم این چنین سروده است:

﴿كُن غريباً وَاجعَل الدن- *** يا سَبيلاً لِلعُبُور

وَاعدَدِ النَّفْسَ حِوَالَ الدَّه- *** رِ مِن أهلِ القُبُور

وَارفُضِ الدُّنْيَا وَلا تَر *** كَن إِلَى دَارِ الغُرُور (2)

غریب باش و دنیا را راهی برای عبور قرار ده و در طول زمان خویشتن را از اهل قبور بشمار و از دنیا روی گردان و به دار الغرور تکیه مکن

ص: 68


1- مسند احمد ج 2 ص 24؛ سنن ابن ماجه ج 2 ص 1378؛ الأمالي طوسى ص 402 .
2- این بیت ها را فتّال نیشابوری در روضة الواعظین ص 448 ذیل روایت نبوی آورده است. محمد بن حسین آجری متوفای 360 نیز این سه بیت را در کتاب الغرباء آورده و پس از آن یک بیت افزوده است: أتها الغافل في ظل / لِ نَعِيمٍ وَ سُرور.

در این زمینه هشت حدیث از رئیس الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام می آوریم

1. ﴿إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيَا كَمَثَلِ قَوْمِ سَفْرِنَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِيبٌ، فَأَمُّوا مَنْزِلًا خَصِيباً وَ جَنَابَاً مَرِيعاً؛ فَاحْتَمَلُوا وَعْشَاءَ الطَّرِيقِ وَ خُشُونَةَ السَّفَرِ وَ جُشُوبَةَ المَطْعَمِ، لِيَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ وَ مَحلَّ قَرَارِهِم﴾. (1)

داستان آنان که دنیا را آزموده اند داستان مسافرانی است که در جایی خراب و همراه با قحطی و تنگی، منزل گرفته اند. آنان عزم رفتن به منطقه ای پر از نعمت و لذت و محلّی سرسبز و خرم نموده اند؛ رنج راه و سختي سفر و ناگواري طعام را تحمل کرده اند، تا به خانه فراخ و منزلگاه آمنشان درآیند.

2. ﴿الإنسانُ فِيها (يعني في الدنيا) غَرِيبٌ وَلَيسَ وَطَنَه﴾. (2)

انسان در دنیا غریب است و دنیا وطنش نیست

3. ﴿إِنَّ الدُّنيَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَلَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ﴾. (3)

براستی که دنیا منزل کوچ است نه جای اقامت.

4. ﴿إِنَّ الدُّنْيا دَارُ شُخُوص وَ مَحَلَّةً تَنْغِيصِ، سَاكِنُهَا ظَاعِنٌ وَ قَاطِنُهَا بَائِن﴾. (4)

همانا دنیا سرای کوچ و محل سختی و رنج است. ساکنش مسافر، و مقیمش جدا شونده از آن است.

5. ﴿إِنَّ الدُّنْيَا لَمْ تُخْلَقَ لَكُمْ دَارَ مُقَامِ وَلَا مَحَلَّ قَرَانٍا وَ إِنَّمَا جُعِلَتْ لَكُمْ مَجَازَاً، لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ لِدَارِ الْقَرَار﴾. (5)

دنیا برای اقامت دائم شما آفریده نشده، بلکه گذرگاهی ساخته شده تا از آن برای خانه ابدی زاد و توشه ای فراهم آورید.

ص: 69


1- نهج البلاغة ،نامه 31 خطاب به امام مجتبی علیه السلام. همین مضمون: تحف العقول ص 73.
2- این مضمون در تحف العقول ص 370 از امام صادق علیه السلام روایت شده است.
3- نهج البلاغة خطبه 113؛ غرر الحکم ح 2274
4- نهج البلاغة خطبه 196؛ غرر الحکم ح 2162
5- نهج البلاغة خطبه 132 غرر الحكم ح 2715

6. ﴿إِنَّمَا خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ لَا لِلْفَنَاءِ، وَ إِنَّكُمْ فِي دَارِ بُلْغَةٍ وَ مَنْزِلِ قُلْعَةٍ﴾. (1)

شما تنها برای بقا آفریده شده اید نه برای فنا و شما در خانه ای عاریتی هستید که نتوان آن را وطن برگرفت.

7. ﴿إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ مَمَرَ وَالْآخِرَةَ دَارُ مَقَرٍ؛ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِكُمْ لِمَقَرِكُمْ. وَلَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعلَمُ أَسْرَارُكُم﴾. (2)

دنیا محل گذر و آخرت خانۀ پایندگی است از گذرگاه خود برای آسایشگاه خود توشه گیرید و پرده را نزد کسی که از اسرار شما آگاه است .ندرید

8. ﴿أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبِ يُسَارُ بِهِمْ وَهُمْ نِيَام ﴾ (3)

اهل دنیا مانند کاروانی هستند که آن ها را به حرکت می برند در حالی که آنان خوابند.

در این مورد، محمد بن ولید طرطوشی (4) چنین سروده است

إن اللهِ عِبَادًا فَطِنا *** طَلِّقُوا الدُّنيا وَ خافُوا الفِتَنا

نَظَرُوا فِيها فَلَمّا عَلِمُوا *** أَنَّها لَيسَت لِحَيَّ وَطَنا

جَعَلوها لُجَّةٌ وَاتَّخَذوا *** صالِحَ الأعمال فيها سُفُنا

همانا خداوند بندگان زیرکی دارد که دنیا را طلاق گفته و از فتنه ها کناره گرفتند.

در دینا نظر کردند و دانستند که دنیا جای ماندن زندگان نیست.

دنیا را غرقابی دانسته که اعمال صالح در آن مانند کشتی هایی هستند.

و چه نیکو سروده است کاتبی ترشیزی: (5)

ص: 70


1- غرر الحكم ح 2291؛ نهج البلاغة نامه 31 شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 16 ص89.
2- الأمالي صدوق ص 289 ح 5؛ غرر الحکم ح .2718 .
3- نهج البلاغة حکمت 64 ، ج4 ص 15؛ بنگرید به کلام ابن ابی الحدید درباره آن در شرح نهج البلاغة ج 18 ص 209
4- ابوبکر محمد بن ولید قُرَشی فهرى اندلسی طرطوشی دانشمند مالکی مشهور به آبی رندقه متوفای سال 520. ابن خلکان در وفيات الأعيان ج 4، ص 262 از او یاد کرده و این ابیات را از او آورده است. طرطوش (به ضمّ دو طاء) شهری در ساحل دریایی در شرق اندلس است.
5- مولی محمد بن عبد الله كاتبی ترشیزی نیشابوری متوفای سال 889 در استرآباد، شاعر مشهوری که شهید قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین، او را در شمار شاعران شیعه برشمرده و برخی از قصاید او در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام را آورده است. محدث قمی نیز در الكنى والألقاب ج 3 ص100 ، از او یاد کرده است. مصنف این کتاب در الغدیرج 6 ص 28 ، از او در شمار شاعران بزرگ شیعی یاد کرده و بیت هایی از او آورده که رویداد ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه را به نظم کشیده.

ما کاروانیان و جهان کاروانسرا *** در کاروانسرا نکند ،کاروان سرا

یک شب به سر بریم در این منزل و به صبح *** بندیم بار چون که برآرد فغان ورا

باشد برای کهنه رباط جهان دو در *** از این درش درون رو و از آن درش در آ

مراحل ششگانه سیرانسان و بیان وجوه تفسیر آن ها

اشاره

دانستیم که مراحل سیر انسان شش مرحله موتیه و حیاتیه است؛ و اطلاق موت در سه مرحله ،موتیه و حیات در سه مرحله حیاتیه در تمام موارد در حالات شش گانه، به یک شیوه و آیین بر سبیل حقیقت است نه مجاز که در این جنبه اطلاق هیچ کدام مزیتی بر دیگری ندارند و خداوند متعال هم در آیه شریفه ای که عنوان شد از هر سه مورد دو مورد را یاد کرده است اما اختلافی بین مفسران در معنی کردن آن پیش آمده که بر چهار وجه است

وجه تفسير اول:

موت :اول هنگامی است که انسان در اصلاب پدران و رحم مادران بوده

موت دوم: بعد از این زندگی دنیوی است

حیات اول: زندگی همین دنیاست

حیات دوم: حیات آن ها هنگام برانگیخته شدن و قیامت کبری است.

وجه تفسیر دوم:

موت اول: مرگ آن ها بعد از زندگی در این دنیاست.

موت دوم: بعد از سؤال و جواب در قبر است.

حیات :اول زندگی در در قبر برای سؤال و جواب است.

حیات دوم: برانگیخته شدن روز قیامت است

ص: 71

وجه تفسير سوم:

موت :اول همان مرگ در دنیا .است

موت دوم: در قبر است.

حیات اول: زندگی در دنیاست.

حیات دوم: در قبر است

وجه تفسیر چهارم:

موت اول: مرگ بعد از احیاء در عالم ذر است.

موت دوم: مرگ در دنیا بعد از حیات دنیوی است

حیات اول: در آن عالم [ عالم ذر]

حیات دوم: زندگی در این دنیاست.

این وجوه مختلف تفسیر در معنی آیه بود و خاستگاه آن ها همان است که بیان کردیم.

سخن حق در این مورد

ولی حق بر خلاف این چهار تفسیر است مخفی نماند که هر کدام از آن ها به نوعی دارای اشتباه است سخن درست این است که دو ،مرگ عبارت است از آن چه که در وجه دوم ذکر شد و دو حیات آن چه در وجه اول آمده صحیح است. پس بخشی از وجه اول و بخشی را از وجه دوم می گیریم که از مجموع آن ها وجه پنجمی به دست می آید:

موت اول: مرگ در این دنیاست.

موت دوم: مرگ در قبر است.

حیات :اول زندگی در این دنیاست.

حیات دوم: روز قیامت و برانگیخته شدن است

در توضیح آن می گوییم: موتی که در کلام الهی و لسان شارع به موت اولیه یاد شده، همان مرگی است که در این دنیا روی می دهد به دلیل صراحتی که در این آیات آمده است

﴿إنَّ هَؤُلَاءِ لَيَقُولُونَ إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الأُولَى وَ مَا نَحْنُ مُنشَرينَ﴾. (1)

ص: 72


1- الدخان: 34 و 35 .

هر آینه اینان می گویند پایان کار جز همین مرگ نخستین نیست و ما دیگر بار زنده نمی شویم.

﴿لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى﴾. (1)

در آن جا طعم مرگ را نمی،چشند، مگر همان مرگ نخستین.

﴿أفَمَا نَحْنُ بِسَنِينَ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى﴾ (2)

یا ما را مرگی ،نیست جز آن مرگ نخستین؟

پس اگر موت اول همان است که در این دنیا روی می دهد، نه مرگی که قبل از این حیات بوده است؛ پس باید موت دوم در قبر و بعد از پاسخگویی در قبر باشد. زیرا دیگر موتی جز آن وجود ندارد. با ملاحظه این که مرگ دوم نمی تواند قبل از مرگ اول باشد.

مرگی که مورد قبول کافران است مرگ در همین دنیاست و [ حیات] و مرگی که انکار می کنند . بنا بر آیات متعدد قرآن کریم - بعد از زندگانی در دنیاست.

پس مقصود از دو حیات و دو موت در آیه کریمه:

﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَسَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبنا .... ﴾ (3)

می گویند: :ای پروردگار ما ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی و ما به گناهانمان اعتراف کردیم».

این است که کافران که حیات دوم و مرگ دوم را انکار می کردند و فقط حیات در این دنیا و مرگ در این دنیا را باور داشتند، در روز قیامت و با مشاهده آن چه بر آنان گذشت به دو حیات و دو موت، یک جا اقرار می کنند.

همچنان که کسی که از دو چیز فقط به یکی معتقد بوده بعد از مشاهده مورد دوم یک جا به هر دو با یک لفظ تثنیه - اقرار می کند. همچنین است اقرار آن ها به دو حیات که در آغاز فقط حیات اول را قبول داشتند طبق این آیات

ص: 73


1- الدخان: 56
2- الصافات 58 و 59
3- الغافر: 11

﴿وَ قَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾ (1)

و گفتند جز این زندگی دنیوی ما هیچ نیست.

﴿مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾ (2)

و گفتند: جز زندگی دنیوی ما هیچ نیست

همچنین حیات دوم را که مورد انکار آن ها بوده در این آیات آمده است:

﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ﴾ (3)

و ما دیگر بار زنده نخواهیم شد.

﴿وَ مَا نَحْنُ بِمُنشَرينَ﴾. (4)

و ما دیگربار زنده نمی شویم.

پس مراد از آیه مورد بحث این است که آن ها مورد انکار خویش را بعد از مورد تصدیقشان قرار می دهند و به هر دو مورد یک جا اعتراف می کنند، همان گونه که در این آیه هم می بینیم

﴿وَ قَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَ رَبَّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ (5)

و گفتند جز این زندگی دنیوی ما هیچ نیست و ما دیگر بار زنده نخواهیم شد. و اگر ببینی آن هنگام را که در برابر پروردگارشان ایستاده اند، خدا می گوید: آیا این به حق نبود؟ گویند آری، سوگند به پروردگارمان گوید به کیفر آن که کافر بوده اید عذاب خدا را بچشید

و همچنین است در هر آیه ای که در آن حیات دوبار ذکر شده است که یکی از آن ها بر حیات دنیوی حمل شده و دومی بر حیات بعث و حشر و هر حیاتی که بعد از ذکر موت در دنیا

ص: 74


1- الأنعام: 29
2- الجاثية: 24
3- الأنعام: 29
4- الدخان 35
5- الأنعام: 29 و 30

بی فاصله ذکر شود منظور همان حیات قیامت است همان گونه که در این دو آیه نیز آمده

﴿وَ هُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾. (1)

اوست آن که شما را زندگی بخشید و سپس بمیراند و باز زنده می سازد.

﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾. (2)

خداست آن که شما را بیافرید سپس روزی ،داد سپس می میراند، سپس زنده می کند.

این آیه نیز به آن تصریح کرده است:

﴿قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾. (3)

:بگو خداست که شما را زنده می کند پس می میراند و سپس همه را در روز قیامت گرد می آورد.

چکیده سخن در معنی آیه شریفه

بر هر که درنگ کند، پوشیده نیست که اقرار آنان که گفتند «أَمَتَنَا اثْنَتَيْنِ»، تصدیق و اعترافی است بر حیاتی که در ،قبر برای سؤال و جواب روی می دهد. زیرا اقرار به دو موت چنین اقتضا می کند چرا که دو موت، تحقق نمی یابد مگر با حیات واقعی بین دو موت. پس لازمۀ اقرار آن ها بر موتِ دوم و اول که در دنیا هم مورد قبول آن ها بود ، این است که به حیاتی که میان آن دو مرگ روی می دهد نیز اقرار کنند.

لذا آیه شریفه عنوان شده براین مطلب دلالت دارد که کفار در روز قیامت به دو موت و سه حیات (4) اقرار می کنند خداوند ما را از دشواری های آن روز باز دارد و در آن روز سرور و شادمانی نصیب ما .فرماید.

این تمام سخن در مطلب اول است والحمد لله رب العالمين.

ص: 75


1- الحج: 66
2- الروم: 40 .
3- الجاثية 26
4- محصول بحث در مورد دو مرگ و دو زندگی که در آیه ذکر شده بود این است که: در واقع مراحل زندگی و مرگ انسان در دنیا و بعد از آن چنین است اول زندگی در دنیا، دوم مردن در دنیا، سوم. زنده شدن در قبر چهارم مرگ در قبر پنجم زنده شدن در روز قیامت (مترجم)

ص: 76

مطلب دوم: در بیان آیه شریفه ﴿وَلِلهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ (اعراف: 180)

اسم در لغت و معنی

بدان که - خداوند در فهم اسرار قرآن توفیقت ،دهاد و ما را از اسارت عالم حوادث رها گرداناد - «اسم» مشتق است از «سِمة» به معنای نشانه این لفظ بر معنای عام وضع شده و آن مطلق علامت است که برمُسمّی دلالت دارد چه از قبیل الفاظ یا ذوات و یا غیر آن ها باشد.

گویا «اسم»، منقول لغوی بوده است که از مطلق «علامت بر چیزی» به علامت خاصی منتقل شده است. مقصود من لفظی است که بر مسمی دلالت کند. آن چه در حدیث امام رضا وارد شده ما را به این مطلب راهنمایی می کند که می فرماید:

﴿مَعْنَى قَوْلِ الْقَائِلِ بِسْمِ اللَّهِ أَي أَسِمُ عَلَى نَفْسِي بِسِمَةٍ مِنْ سِمَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ هِيَ العِبادَةُ. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ مَا السّمَةُ قَالَ الْعَلَامَةُ﴾ (1)

«وقتی کسی ﴿بسم الله﴾ می گوید، یعنی این که بر خود نشانه ای از نشانه های خداوند عزّوجل می گذارم که همان عبادت است. (ابن فضال که راوی حدیث است) گوید: به حضرتش گفتم نشانه (سمة) چیست؟ فرمود: «علامت».

ص: 77


1- صدوق در سه کتاب خود این حدیث را روایت کرده است عیون أخبار الرضا علیه السلام ج1 ص 2 ح 19؛ معاني الأخبار ص 3 ح 1؛ توحید ص 229؛ و به نقل از این مصادر: بحار الأنوارج 92 ص230

پس اسم چیزی است که مسمی را نشان دهد. بدین روی ، عالم با تمام کلیات و جزئیاتش، مادیات و مجرداتش، بلندی ها و پستی ،هایش ملک و ملکوتش غیب و ،شهودش، عقل ها و نفوسش نورانیت و ظلمانیتش روحانیات و جسمانیاتش، جمادات و ،نباتاتش جانوران و وحوشش و انس و جنّش کلمه ای تام و حقیقتی واحد و کلی است با اجزاء و جزئیات خود.

هر جزئی از اجزاء این کلمه تامه و هر یک از مصادیق این حقیقتِ کلیه و هر شاخه ای از شاخه های این درخت، مظهر اسمی از آسماء او است، بلکه هر یک از آن ها - در حدّ ذات خود اسمی برای صفتی از صفات او و نشانه و علامتی بر فعلی از افعال او است.

اسماءِ حُسنای الهی

أَسماءِ حُسنای الهی ،لفظی که دارای معنای نیک ،هستند، بعضی به صفاتِ ذاتِ او برمی گردند، مانند عالم و قادِر وحیّ و بعضی به صفات فعل او برمی گردند، مانند خالق و رازق و بارئ و مصوّر. و برخی دیگر مانند قدوس و واحد و غنی، تمجید و تقدیس را می رسانند. در مورد تعداد آن ها اختلاف شده که مشهور نود و نه اسم است و اخبار فراوانی هم درباره آن وارد شده است. (1) این ها همه مقتضای ظهور حق در مظاهر ذاتیه است، یعنی هر یک از آن ها اقتضا دارد که مظهری در خارج داشته باشد که بوسیله آن، اثرش ظهور پیدا کند.

مسمّی که همان ذات باری تعالی است در نگاه موحد به صفتی از صفات او متجلّی شده و به آن مظهر ظاهر شده است. مثلاً خالق ،رازق ،رحمن قهار. هر کدام از این الفاظ اسمی از اسماءِ خداوند عزّ وجلّ هستند که در مخلوق و مرزوق و مرحوم و مقهور، اثرشان ظاهر می شود؛ که اگر این موجودات خارجیه و مظاهر وجودیه نبودند، این صفات خالق و رازق و دیگر صفاتِ باری تعالی تجلّی پیدا نمی.کردند

ص: 78


1- در المیزان ج 8 ص 359 به این روایات اشاره کرده و می گوید که این دلیل بر توقیفی بودن آن ها نیست. البته احتیاط فقهی حکم می کند که به هر آن چه از طریق شرع رسیده، اکتفا شود.

خداوند با صفات و افعالش در هر چیزی ظاهر است. چیزی وجود ندارد که این خصوصیت را نداشته باشد و او در تمام ساخته های الهی و آیات و مخلوقات و تکوین یافته هایش با اسماء و صفات و افعالش جلوه می کند و تمامی ،ذوات مظهر صفات و آینه افعال و کتاب آیات و اسمی از آسماءِ او و نشان شأنی از شؤون اویند که جمال صنایع و کمال بدایع او را ظاهر می سازند.

در شعری از جامی چنین آمده است:

مجموعه گونین به آیین سبق *** کردیم تفحص ورقاً بعد ورق

حقا که نخواندیم و ندیدیم در او *** جزذاتِ حق و شئون ذاتيه حق (1)

امام الموحّدین امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

﴿ما رَأيتُ شَيئاً إِلَّا وَ رَأيتُ اللهَ فِيهِ﴾ (2)

هیچ چیزی ندیدم جز آن که خدا را در آن دیدم.

نیز می فرماید:

﴿داخِل في الأشياء لا بِالمُمازَجَةِ و خارِجٌ عَنها لا بِالمُزايَلَةِ﴾ (3)

درون هر چیز است ولی بی ،پیوستگی و برون هر چیزی است امّا بی دوری از آن .

در کلامی از امام همام حسین بن علی علیهما السلام در دعای روز عرفه آمده است:

﴿إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْء﴾ (4)

!خدایا از اختلاف آثار (قدرتت) و تحول اطوار (خلقتت) دانستم که مراد تو از من آن است که خود را در هر چیز به من بشناسانی تا آن جا که در هیچ چیز نسبت به تو جاهل نباشم

ص: 79


1- در کشکول شیخ بهایی آمده است.
2- شرح الكافي مازندرانی ج 3 ص 83 و 98 و ج 5 ص 83.
3- نهج البلاغة ، خطبه اول.
4- بحار الأنوارج64 ص142.

نیز فرموده اند:

﴿أَنتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِراً فِي كُلِّ شَيْءٍ وَ أَنتَ الظَّاهِرُ لِكُلِّ شَيْء﴾. (1)

خدایا! تو خود را در هر چیز به من شناساندی به گونه ای که حضرتت را آشکار در هر چیز دیدم و تو در هر چیز آشکاری

شاعر گوید:

مقصودِ وجود انس و جان آینه است *** منظور نظر در دو جهان آینه است

دل آینه جمالِ شاهنشاهی است *** وین هر دو جهان غلاف آن آینه است (2)

مراتب در آسماءِ حُسنای الهی

همچنین باید دانست که موجودات و ذوات در مظهریت مراتب مختلفی دارند؛ بعضی از آن ها تنها یک صفت از صفات الهی را آشکار می سازند و خداوند در یک صفتِ خاص و در یک فعل از افعالش در آن ها متجلّی می شود اما برخی دیگر، نشانه ای از دو صفتِ اویند و گاه بر سه صفت از صفاتش دلالت می کنند و مظهر سه اسم از اسامی اویند و همین طور...

بدین سان آسماءِ حُسنای الهی لفظی در توصیف صفاتِ باری تعالی درجات و مراتب مختلفی دارند؛ بعضی از آن ها وصف را فقط با دلالت مطابقت توصیف می کنند و بعضی دیگر، یک صفت را با مطابقت و دیگری را با التزام نشان می دهند، و گروه سوم بر یک صفت با مطابقت دلالت می کند و بر دو صفت با التزام ....

از این جاست که مفهوم بعضی از آسماء لفظی، تحت بعضی دیگر جای می گیرند و در همدیگر جمع می شوند. همچنین بعضی از آسماء و صفات، وجود دارند که تمام موجودات در دلالت به آن مشترکند و هر چه در عالم هست، نشانه ای از او با رویکردی واحد .است

ص: 80


1- بحار الأنوار ج 95 ص 227 .
2- شعر در مرصاد العباد آمده است. (ویراستار)

مثلاً اسم «خالق» که تمامی موجودات از آن خبر می دهند. خداوند متعال با صفات خود، در تمامی اشیاء، متجلی است و با این فعل خود در تمامی اشیاء، از حَجَر و مَدَر، نبات و شجر و حیوان و برو ،بحر، آسمان و زمین و آب و جوهر و عرض و نور و ظلمت جلوه می کند. هر ذره ای از موجودات با تمام وجود به زبان حالش ندا می دهد که وجودش و حرکتش وابسته به خود و مربوط به ذات خود نیست بلکه وجودش صنعی از موجود به وجود ،اصلی و اثری از آثار اوست و در حقیقت بدون او هرگز وجود ندارد.

هر آن چه در عالمِ عُلوی و سفلی مُلکی و ملکوتی است، شاهدی از صنع او است و گویای این است که مُکوّن و باری و فاطر و صانع و محیّی و ممیت اوست. این امر چنان آشکار است و نزد هر انسان عاقل چنان ظاهر است که هیچ گاه نمی توان آن را عقلاً انکار کرد، همچنان که در روایات ائمه معصومین علیهم السلام هم آمده است. (1)

در قرآن می فرماید:

﴿وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ (2)

قطعاً اگر از ایشان بپرسی که چه کسی آن ها را آفریده است، می گویند: الله .

﴿وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَ اللَّهُ﴾ (3)

اگر از آن ها بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده و آفتاب و ماه را رام کرده است؟ همانا خواهند گفت خدای یکتا

﴿وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ﴾ (4)

گر از آن ها بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ همانا می گویند آن ها را آن پیروزمند دانا آفریده است

برخی صفات و اسم ها در مظهریت، فقط به بعضی از موجودات و ذوات اختصاص

ص: 81


1- به طور مثال این مضمون در خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است. به این لفظ : ﴿لا تَستَطیعُ عُقولُ المُتَفَکِّرینَ جَحدَهُ ﴾ ( الكافي ج 1 ص 141).
2- زخرف: 87
3- عنکبوت 61
4- زخرف: 9

دارد. مانند مظهریتِ «عالم»، به سبب داشتن صفتِ علم و صفت «حلیم» به سبب داشتن صفت حلم و «جواد» به سبب داشتن صفتِ .جود در این جاست که هرکسی که بصیرتش قوی گردد و تواناییش اندک نباشد و در اعتدال باشد، کسی را به جز «الله» نمی بیند و غیر او کسی را نمی شناسد و می داند که وجودی جز الله نیست و تمامي ذوات تابع اویند و وجودِ حقیقی ندارند و وجود مختص واحدِ حى است که وجود کل افعال وأشياء وابسته به اوست (1)

در كون و مكان، فاعل مختار یکی است *** آرنده و دارنده اطوار یکی است

از روزنِ عقل اگر برون آری سر *** روشن شودت کاین همه انوار یکی است

نظر به عالم ، راه شناختِ پروردگار

کسی که چنین بصیرتی یافته در هیچ چیز عالم از آسمان و زمین و حیوان و درخت ... نمی نگرد مگر به عنوان صنع خداوند.

همچنان که کسی که شعریا خط یا نگارشی را از فردی می بیند، به دیده یک اثر به آن نگاه می کند نه این که بطور مجرد محض به آن بنگرد یعنی در آن ها، شاعر و کاتب و مصنف را آشکارا می بیند.

همه عالم تصنیفِ خدای متعال است. هر کس به آن بنگرد از این حیّث که فعل خدا است و آن را صنع خدا بداند، چیزی جز الله نمی بیند و به سمتی جز او نمی رود و احسان نمی کند مگر برای خدا پس آشکارترین و بارزترین موجود - به سبب آشکار بودن صفات و شيوع آثار و تجلّي اَفعالش - خداوند عزّ وجلّ است.

این راه شناخت او در جمیع اشیاء و ذوات است، همچنان که اگر انسانی را ببینیم که می نویسد یا دو زندگی می کند، قدرت نویسندگی و دوزندگی او برای ما از دیگر صفاتِ

ص: 82


1- از این جملات نباید عقیده باطل وحدت وجود را نتیجه گرفت چنان که مصنف بزرگوار هرگز آن را قصد نکرده است عقل انسان گواه است بر این که بنده گرچه قدرتش را از خدای خود دارد ولی در فعل خود اختیار دارد و نمی تواند کارهای خود مخصوصاً کارهای زشت خود را به خدایش نسبت دهد. بخش های دیگر همین کتاب به ویژه احادیثی که در ضمن آن آمده براین مدعا گواه است. (ويراستار).

ظاهری و باطنی او مانند شهوت و غضب و علم و سلامتی و بیماریش، آشکارتر است. چون آثار علمی و اراده و قدرتش در آن ظهور دارد. پس اگر آثار صفتی از صفات را ببینیم همان صفت نزد ما بارز و آشکار و متجلی می شود.

پس اگر هرچه را که مشاهده می کنیم و آن را با حواس ظاهري مُلکی و یا باطني ملکوتی درک می کنیم اثری از آثار وجود خداوند متعال و فیضی از فیوضات او را می بینیم، و هرکدام از آن ها ضرورتاً شاهدی بر وجود او و مظهر صفتی از صفات اویند؛ پس وجود و قدرت و علم و اراده و حیات و حکمت و لطف و عفو و کرم و سایر صفاتش در آثارشان ظاهرند و در مظاهرشان متجلی هستند و هر یک از این مدرکات مدرک واحدی بریکی از صفات اویند و نشانه و علامتی که برذات او دلالت دارند و هر چه در عوالم است گواه ناطق و دلیل شاهدی بر وجود خالق و مدبّر و گرداننده و محرک و سازنده اش می باشد، و اوست نور آسمانها و زمین

خلق را چون آب دان صاف و زلال *** اندر آن تابان صفات ذوالجلال

پادشاهان مظهر شاهیّ حق *** عالمان مرآت آگاهیّ حق (1)

دلیل اختفای خداوند با وجود ظهورش جلّ و علا

اقتضای این ظهور آن است که معرفتِ خداوند متعال اول معارف و پیشگام در افهام، آسان ترین در عقول بارزترین آن برای اولى الألباب و ظاهرترین آن نزد دارندگان بصیرت باشد لکن می بینیم که امر خلافِ آن است تنها به دلیل شدت ظهور او و ضعفِ كمي دید بینندگان مثلاً خفاش در شب بینا و در روز نابینا است ولی نه به این سبب که روز پنهان و فاقد روشنی باشد؛ بلکه به خاطر شدت نورانیت و ظهور آن است، چرا که دیده خفاش ضعیف است و نور خورشید بسیار تابنده و شدت ظهور نور و ضعف بینایی خفاش سبب نابینایی او می شود. در این جا هم این گونه است یعنی ضعفِ عقل های ما و دیدِ بینندگان و نهایت اشراق جمال حضرت الهی و منتهای نورانیتش در هر ذره ای از ملکوت آسمان ها و زمین، سبب اختفای او شده است. منزه است خدایی که به اشراق نورش محتجب شده و به فرط ظهورش از دیده ها پنهان گشته است. پس اوست ظاهر و باطن.

ص: 83


1- شعر از جلال الدین بلخی در دفتر ششم مثنوی

ای با همه در کمال نزدیکی دور *** حُسنت به نقاب «لن ترانی» مستور

نور تو چو آفتاب ، خاکم به دهن *** در پردۀ اختفاست از فرط ظهور (1)

پنهان بودن خداوند در عین ظهورش سبب دیگری هم دارد و آن این که هر چیزی بوسیله ضدّ خود شناخته می شود و در برابر اضداد خود آشکار می گردد و به اختلاف اشياء و تضاد و تباینشان از یکدیگر شناخت حاصل می شود و هر چیز از دیگری تمایز می یابند. ولی اگر همه چیز در یک صفت واحد مشترک باشند، امر مشکل می شود. مثلاً خورشید، اگر همیشه - بدون غروب - در حال نور افشانی و اشراق می بود، ما می پنداشتیم که شب و روزی وجود ندارد؛ و همین سان در مورد سیاهی و سفیدی و غیره ولی هنگامی که خورشید غروب می کند و تاریکی همه جا را در بر می گیرد، آن گاه ما متوجه نور و تاریکی می شویم پس ،نور به وسیلهٔ عدمش که تاریکی است شناخته می شود... (2) ولی آن چه وجودش عام باشد به طوری که ضدی نداشته باشد [ ادراکش آسان نیست].

نور خدا نه تنها به خودی خود ظاهر است، بلکه اشیاء را ظاهر می سازد... (3) و اگر برای او عدم و تغییر و غیبتی می بود آن هنگام بود که آسمان ها و زمین منهدم می گشت و ملک و ملکوت تباه می شد... (4) بوسیله اوست که این دو حالت از هم جدا می شود و اگر بعضی از اشیاء وابسته به وجود او بودند و بعضی دیگر وابسته به وجود غیراو، آن گاه جدایی آشکار و همه چیز معلوم می شد.

ولی حال که ذوات رویکردی واحد در دلالت بر خداوند دارند و وجود او در همه احوال، ابدی است و هر ذره ای اثری از آثار وجودی او و آثار جود و کرم اوست، شدت ظهورش موجب خفای او شده است.

گر آینه ات روشن و صافی است ببینی *** ذرات جهان آینه حسن الهی

ص: 84


1- میرزا حبیب الله خویی این دو بیت را در شرح خود برنهج البلاغة منهاج البراعة، ج 1 ص 350، بدون اشاره به نام سراینده آن آورده است
2- در اصل کتاب افتادگی هست. (مترجم)
3- در اصل کتاب افتادگی هست . (مترجم)
4- در اصل کتاب افتادگی هست. (مترجم)

لفظ «الله» جامع اوّل و «علی» جامع دوم اسماء الهی هستند

دانستیم که آسماءِ حُسنای لفظی الهی مانند نشانه های غیر لفظی، در دلالت، درجات و مراتب مختلفی دارند، گرچه همه از او خبر می دهند و بعضی جامع بعضی دیگرند. اینک باید دانست که جامع تمام آسماءِ لفظی الهی، در درجه دوم ، لفظ «علی» است و تمامی آسماء در معنی تحت این اسم مندرج است و این اسم است که ذات باری تعالی را به داشتن جمیع صفات کمالیه خبر می دهد.

و جامع كبير اسماء الهی، یعنی کلمۀ «الله»، معنای همان کلمۀ جامع دوم است، زیرا علوّ حقیقی از تمام جهات اتصافِ او را به جمیع كمالات ذاتيه و صفات جلالیه اقتضا می کند به همین این دلیل خداوند «علی» را به عنوان نخستین اسم از آسماءِ حُسنای خود برگزید.

در حدیث امام رضا علیه السلام به صراحت آمده است که امام علی علیه السلام فرموده اند:

﴿فَأَوَّلُ مَا اخْتَارَهُ لِنَفْسِهِ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ لِأَنَّهُ أَعْلَى الْأَشْيَاءِ كُلِّهَا، فَمَعْنَاهُ اللَّهُ، وَاسْمُهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ هُوَ أَوَّلُ أَسْمَائِهِ لِأَنَّهُ عَلَا عَلَى كُلِّ شَيْء﴾ - تا آخر حديث. (1)

نخستین نامی که برای خود برگزید «علیّ عظیم» بود چون او برتر از همه چیزها است. بنابراین معنای آن «الله» است و نام «علیّ عظیم» اوّلین اسم های اوست زیرا بر هر چیزی برتری یافت

از این جاست که وجه اشتقاق اسم اکمل مخلوقاتش را از اسم او می فهمیم. تسمیه او به «علی»، تسمیه ای است که جامع تمامی مظاهر و آیات و جامع اسماء است.

هُوَ المَثَلُ الأعلى كَفاكَ بِاسمِهِ *** «عَلَيٌّ» عَلَا فِي الإِسْمِ وَالبَأْسِ وَالحَسَب (2)

او برترین نمونه است نام او تو را بسنده است که «علی» است و در اسم و قوت و حسب بالاترین است.

ص: 85


1- حدیث را شیخ صدوق در سه کتاب خود آورده است: توحید ص192 ح 4؛ عيون أخبار الرضاجا ص 129؛ معاني الأخبار ص 2 ح 2 مجلسی حدیث را به نقل از این سه کتاب با توضیح و تبیین آورده است. بحار الأنوارج 4 ص88
2- بیت سرودۀ عونی شاعر بلندپایه شیعی است. مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 303

ذکر نام علی بن ابی طالب علیه السلام در أمّ الكتاب و قرآن كريم

خداوند اسم جامع «علی عظیم» را بر او نهاد و در کتاب محکم خود به پیامبرش صلی الله علیه و اله خبر داد و فرمود:

﴿وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيُّ حَكِيمٌ﴾. (1)

و همانا او در اُمّ الكتاب، نزد ما، علی حکیم است.

شعری که بر دیوار پیشین صحن شریف مرتضوی نوشته شده بود برگرفته از همین آیه کریمه است

خوانده رواق تو به عرش عظیم *** ﴿إنَّ لدينا لَعَلِيٌّ حَكيم﴾

در این جا ضمير «إنّه» به علی بر می گردد که در این زمینه، نصوص فراوانی در اخبار معصومین علیهم السلام آمده است.

از دیلمی به اسنادش از حَمَّادِ سِندی روایت شده است هنگامی که سائلی از امام صادق علیه السلام در مورد آيه ﴿وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَکیمٌ﴾ می پرسد، ایشان می فرماید:

﴿ هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾ (2)

مراد ،آیه امیرالمؤمنین علیه السلام است.

از امام رضا علیه السلامرسیده است که هنگامی که آیه شریفه ﴿وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَکیمٌ﴾ را تلاوت می کردند می فرمودند: ﴿علیُّ بن ابی طالبٍ﴾. (3)

در تفسیر البرهان از ابن ماهیار از اصبغ بن نباته آمده است که می گوید:

﴿خَرَجْنَا مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى صَعْصَعَةَ بْنِ صُوحَانَ ، فَإِذَا هُوَ عَلَى فِرَاشِهِ. فَلَمَّا رَأَى عَلِيّاً علیه السلام خَفَّ لَهُ ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ علیه السلام: لَا تَتَّخِذَنَّ زِيَارَتَنَا إِيَّاكَ

ص: 86


1- زخرف 4
2- الغارات تقفى ج 2 ص 849؛ معاني الأخبار صدوق ص 32 ح 3؛ شرح الأخبار قاضی نعمان جا ص 242؛ بحار الأنوارج 26 ص 339 نقل از تأویل الآیات ابراهیم بن محمد ثقفی گوید: ضمیر در کلمه «انه» به علی علیه السلام بر می گردد. این گونه تأویل که التفات نام دارد، در قرآن بسیار است. آن گاه نمونه هایی از التفات یاد می کند
3- بحار الأنوار ج 23 ص 210 ح 16 و تفسیر البرهان ج 4، ص135 ح 3 ، نقل از تأویل الآیات.

فَخْراً عَلَى قَوْمِكَ. قَالَ: لَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، وَلَكِنْ ذُخْراً وَأَجْراً. فَقَالَ لَهُ: وَاللَّهِ مَا كُنْتَ إِلَّا خَفِيفَ الْمَنُونَةِ كَثِيرَ الْمَعُونَةِ. فَقَالَ صَعْصَعَةُ: وَ أَنْتَ وَاللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، مَا عَلِمْتُكَ إِلَّا إِنَّكَ بِاللهِ العَليمِ لَعَلِيمٌ وَ إِنَّ اللَّهَ فِي عَيْنِكَ لَعَظِيمٌ، وَ إِنَّكَ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ، وَ إِنَّكَ بِالْمُؤْمِنِينَ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾ (1)

ابن طریف از ابن نباته نقل می کند که :گفت با حضرت امیر المؤمنين علیه السلام بیرون رفتیم تا به خانه صعصعة بن صوحان رسیدیم. او در رختخواب خوابیده بود. همین که چشمش به علی علیه السلام افتاد، احترام کرد.

اميرالمؤمنین علیه السلام ما به او فرمود مبادا این دیدار ما را مایه فخر خود بر قوم و خویشانت قرار دهی عرض کرد نه مولای من ولی ذخیره ای برای آخرت و اجر و پاداشی محسوب می کنم . علی علیه السلام فرمود: صعصعه من خدا را شاهد می گیرم که تو را مردی کم هزینه و بسيار كمك كننده یافته ام.

صعصعه در جواب عرض کرد: تو نیز- یا امیرالمؤمنین- به خدا قسم علیم و دانا به خداوند هستی و خداوند در نظرت بزرگ است و در قرآن کریم به نام علی عظیم یادشده ای و نسبت به مؤمنین رؤوف و مهربانی

همچنین به اسنادش از امام صادق علیه السلام آورده که فرمود:

﴿لَمَّا صُرِعَ زَيْدُ بْنُ صُوحَانَ يَوْمَ الْجَمَلِ جَاءَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام حَتَّى جَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ . فَقَالَ: رَحِمَكَ اللَّهُ يَا زَيْدُ كُنْتَ خَفِيفَ الْمَنُونَةِ عَظِيمَ الْمَعُونَةِ. فَرَفَعَ زَيْدٌ رَأْسَهُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: وَ أَنْتَ ، جَزَاكَ اللهُ خَيْراً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَوَاللَّهِ مَا عَلِمْتُكَ إِلَّا بِاللَّهِ عَلِيماً، وَ فِي أمّ الْكِتَابِ عَلِيّاً حَكِيماً، وَ إِنَّ اللهَ فِي صَدْرِكَ لَعَظِيم﴾ (2)

وقتی زید بن صوحان در جنگ جمل روی زمین افتاد، امیرالمؤمنين علیه السلام آمد و بالای سرش نشست فرمود خدا تو را رحمت کند زید مردی کم هزینه ولی بسیار كمك كننده بودی زید سر برداشت و نگاهی به او نموده گفت خدا

ص: 87


1- تفسیر برهان ج 4 ص 135؛ بحار الأنوارج 23 ص211؛ شاذان بن جبرئیل قمی در کتاب الفضائل ص174 گوید: راویان راست گفتار سیصد نام برای امام امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن یافته اند، از جمله روایت صحیح از ابن مسعود که «علي حكيم» را درآية «و إنه في أم الكتاب لدينا لعلي حكيم» به حضرتش تفسیر کرد. نیز بنگرید: الهداية الكبرى خضيبى ص 91 تحت عنوان «لعلي علیه السلام ثلاثمائة اسم في القرآن».
2- بحار الأنوارج 23 ص 211 ح 20؛ البرهان ج 4 ص 135 ح 6 .

به شما نیز جزای خیر دهد یا امیرالمؤمنین به خدا قسم شما را علیم و دانا به خدا می دانم و در قرآن به نام «علی حکیم» یادشده ای و خداوند در دل تو بسیار بزرگ است.

در زیارت امیرالمومنین علیه السلام این که از امام صادق علیه السلام نقل شده و در بسیاری از کتب بزرگان علمای ما به اسنادشان آمده است مانند کتاب «المزار» نوشته شیخ بزرگوار متقدّم محمد بن المشهدى - خداوند قبر او را خوش گرداند که نسخه ای از آن در نزد ما موجود است (1) آمده است

﴿السَّلامُ على صاحبِ الدّلالاتِ والآياتِ الباهراتِ﴾.

سلام بر صاحب دلالت ها و نشانه های روشن است

تا جایی که می گوید:

﴿الَّذِي ذَكَرَهُ اللهُ تَعَالَى فِي مُحْكَمِ الْآيَاتِ، فَقَالَ تَعَالَى: وَ إِنَّهُ فِي أَمَ الْكِتَابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾.

کسی که خداوند در آیات محکم خود او را یاد کرده و می گوید: ﴿وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾. (2)

در زیارت دیگری از امام علیه السلام که سید بزرگوار در مصباح الزائر خود آن را ذکر کرده، آمده است:

﴿السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ: وَ إِنَّهُ فِي أَمَ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيِّ حَكِيم﴾. (3)

سلام بر کسی که خداوند درباره اش (این آیه را) فرو فرستاد: ﴿وَ إِنَّهُ فِي أَمَ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيِّ حَكِيم﴾.

در دعای روز غدیر که مأثور است و در کتب حدیثی مانند تهذيب الأحكام والمزار

ص: 88


1- این نسخه ای ارزشمند است به خط ابو نصر شريف بن ابی سعید که به سال 956 نوشته است. این نسخه تصحیّح و مقابله شده و اکنون ضمن نسخه های خطی کتابخانه امام امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف به شماره 39 موجود است.
2- المزار ابن مشهدی ص 218؛ بحار الأنوار ج 97 ص306 ح 23. نقل از مصباح الزائر.
3- مصباح الزائر ص 147؛ بحار الأنوارج 97 ص 303 ح 22. با عنوان «زيارة رابعة ...».

مشهدی و منابع دیگر به سند کامل از امام صادق علیه السلام روایت شده، آمده است:

﴿فَأَشْهَدُ يَا إِلَهِي أَنَّهُ الْإِمَامُ الْهَادِي الْمُرْشِدُ الرَّشِيدُ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِي ذَكَرْتَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ: وَ إِنَّهُ فِي أَمَ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيم﴾ (1)

من گواهی می دهم - خدایا- که اوست امام هدایت گر راهنمای رشید علی امیر مؤمنان، که در کتاب خود (قرآن) او را یاد کردی و فرمودى و إنّه في أم الكتاب لدينا لعلي حكيم.

در جای دیگر از همان دعا آمده است

﴿عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِي أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ، وَ جَعَلْتَهُ فِي أَمَ الْكِتَابِ لَدَيْكَ عَلِيّاً حَكِيما﴾

علی بن ابی طالب، امیر مؤمنان همان که بر او نعمت بخشیدی، و او را درام الکتاب، نزد خود علی حکیم قرار دادی.

در دعای ندبه (2) [ خطاب به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه] آمده است:

﴿يَابنُ مَنْ هُوَ فِي أُمِّ الكِتَابِ لَدَى اللَّهِ عَلِيٌ حَكِيمٌ﴾ (3)

ای فرزند کسی که در ام الکتاب - که نزد خدا است - علیّ حکیم است .

و چه نیکو سروده است :عونی

هذا وَ تَسمِيَةٌ جَاءَت مُصَرَّحَةً *** لِصاحِبِ الأمرِ لِلألبابِ تَكشِفُهُ

إِنَّا جَعَلْنَا لَهُم مِن فَوزِ رَحمَتِنا *** لسانَ صِدقِ عَليًّا ثُمّ يُردِفهُ

بِقُولهِ هُوَ فِي أُمّ الكِتابِ لَدَى ال *** بارِي عَليٌّ حَكيمٌ لا يُعَنِّفُهُ

إِلَّا ضَعِيفُ أَساسِ العَقلِ بَاطِلُهُ *** عِندَ احتِمالِ صَرِيحِ الحَقِّ مُضعَفُهُ

ص: 89


1- تهذيب الاحكام ج 3 ص 145 ح 1 (باب : باب صلاة الغدير)؛ المزار ابن مشهدی ص287؛ مصباح المتهجد ص 747 - 748 ( صلاة يوم الغدير والدعاء فيه)؛ مناقب ابن شهرآشوب ج 2 ص 302 نقل از تهذيب و مصباح.
2- دعایی مروی از حضرت صاحب الزمان علیه السلام که مستحب است در چهار عید (فطر، اضحیّ، غدیر جمعه) خوانده شود.
3- إقبال الأعمال ج1 ص501؛ بحار الأنوارج 99 ص108.

و نام گذاریی صریح برای صاحب امر آمد تا آن را برای ارباب خرد آشکار کند.

همانا از ظهور رحمت خود برای آنان لسان صدق علی را قرار دادیم سپس در دنبال آن فرمود و اوست در ام الکتاب نزد خداوند علی حکیم است. انکار نمی کند آن را مگر کسی که اساس عقلش ضعیف و باطل باشد، آن جا که حق صریح را دو بار دریافته باشد.

شاید بپرسند که چگونه ضمیر «الیه» به او [علی علیه السلام] بر می گردد، در حالی که قبل از آن ذکری از او به میان نیامده است؟ در جواب می گوییم که نظیر آن در قرآن و غیر آن فراوان است که به اصطلاح فصحا و ادبای بلاغت، به آن «التفات» گفته می شود، مانند آیه کریمه

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ (1)

خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان [ پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.

و آيه

﴿وَ إِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ﴾ (2)

و بی گمان ابراهیم از پیروان اوست

که در بسیاری از روایات به ائمه اطهار علیهم السلام تاویل شده است (3)

[ نمونه التفات در قرآن این آیه است:] در تأویل آیه

﴿تَوَارَتْ بِالْحِجَاب﴾ (4)

پس در حجاب شد.

گفته اند یعنی خورشید غروب کرده است، (5) همچنان که لبید گفته است

ص: 90


1- الأحزاب: 33
2- الصافّات: 83
3- التبيان ج 8 ص 508؛ شرح الأخبار قاضی نعمان ج 3 ص 469. بنگرید: تأویل الآیات ج2 ص496 که اخبار فراوان در این زمینه آورده است.
4- ص: 32
5- ابن جوزی در زاد المسیرج 6 ص 335 و قرطبی در الجامع لأحكام القرآن ج 15 ص 195، ضمیر را در آیه به خورشید برگردانده اند بدون این که در آیه یاد شده باشد.

حَتَّى إِذَا أَلقَت يَداً فِي كافِر *** وَ أجَنَّ عَورَاتِ النُّغُورِ ظِلامُها (1)

تا آن که [ خورشید] دستی در حجاب کرد (پشت حجاب پنهان شد)

و تاریکی زشتی های دره ها را پوشاند

نمونه دیگر این که: مراد از «أمّ الكِتاب» در آیه شریفه همان «لوح محفوظ» است، به قرینه لفظ «لدينا» اگر صفت گرفته شود چنان که در آیه کریمه آمده است:

﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾ (2)

خدا آن چه را بخواهد محویا اثبات می کند، و ام الکتاب نزد اوست.

در سوره فاتحه نیز ضمیر به امیرالمؤمنین علیه السلام بر می گردد که در آن ذکر شده است:

﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾. (3)

ما را به راه راست هدایت فرما

چنان که در آیات دیگر نیز همین معنی مورد نظر است:

﴿فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ (4)

پس در آن چه به تو وحیّ شده است چنگ بزن شده است چنگ بزن که تو بر راه راست هستی

﴿هَذَا صِرَاطَ عَلَيَّ مُسْتَقِيمُ﴾ (5)

این راه راستی است که بر من می رسد

﴿وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ﴾ (6)

و این است راه راست من از آن پیروی کنید.

﴿أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ . (7)

ص: 91


1- بیت را طبرسی در مجمع البیان ج 3 ص 375 با توضیح آورده است.
2- الرعد: 39
3- الحمد: 6
4- الزخرف : 43
5- الحجر: 41 بنگرید: الکافی ج 1 ص 424؛ بحار الأنوارج 24 ص 22 ح 49 .
6- الأنعام: 153
7- الملك : 22

یا آن کس که نگونسار برروی افتاده راه می رود هدایت یافته تر است یا آن که بر پای ایستاده و بر راه راست می رود؟

﴿ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾. (1)

خداوند به سرای سلامت فرا می خواند و هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند.

وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ (2)

و تو به راه راست راه می نمایی

مراد از صراط مستقیم در آیات ، امیرالمؤمنین است.

روایات بسیاری از معصومین دلالت بر این دارند که مراد از آیات یاد شده علی بن ابی طالب علیه السلام است . نمونه را بنگرید

1. على بن ابراهیم در تفسیرش به اسنادش از امام صادق علیه السلام که درباره آیه ﴿اهدِنَا الصّراطَ المُستَقِيم﴾ فرموده است:

﴿الصّراط المُستَقيمُ هو أمير المؤمنينَ علیه السلام و مَعرِفَتُه ﴾. (3)

صراط مستقیم امیر مؤمنان و معرفت اوست.

2. شیخ اجل صدوق رحمه الله ، از امام صادق علیه السلام که درباره آیه کریمه ﴿اهدِنَا الصِّراط المستقیم﴾ می فرماید:

﴿عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ، قَالَ: هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ مَعْرِفَتُهُ . وَالدَّلِيلُ عَلَى أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام. قَوْلُهُ عَزَوَجَلَّ: وَ إِنَّهُ فِي أَمَ الْكِتَابِ لَدَيْنا لَعَلِيُّ حَكِيمُ (4). وَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فِي أمّ

ص: 92


1- یونس: 25
2- الشورى: 52 همچنین ذیل آیه 76 سوره النحل ﴿هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَ مَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ امام باقر علیه السلام فرمود: ﴿هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِین یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ (كنز الفوائد كراجكى ص 129؛ بحار الأنوارج 24 ص 24 ح 51).
3- تفسیر قمی ج1 ص29.
4- الزخرف 4

﴿الْكِتَابِ، فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾. (1)

حماد بن عیسی در تأویل آیه ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که مراد امیرالمؤمنین و شناختن او است و دلیل براین قول خداوند است: ﴿وَ إِنَّهُ فِي أَمِ الْكِتابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ (الزخرف: 50). و منظور آن امیرالمؤمنین است که در امّ الکتاب (یعنی سوره حمد) آمده است: ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾.

3. نیز از امام صادق علیه السلام می آورد:

﴿الصِّراط المُستَقيمُ أميرُ المُؤمنينَ علیه السلام﴾ (2)

صراط مستقیم، امیرمؤمنان است.

4. در تفسیر علی بن ابراهیم به اسناد از امام باقر علیه السلام:

﴿قَالَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ: وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ، يَعْنِي أَنَّكَ لَتَأْمُرُ بِوَلَايَةِ عَلِي وَ تَدْعُو إِلَيْهَا. وَ عَلِيُّ هُوَ الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمُ صِراط اللهِ يَعْنِي عَلِيّاً أَنَّهُ جَعَلَهُ خَازِنَةٌ عَلَى مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَيْءٍ وَانْتَمَنَهُ عَلَيْهِ﴾ تا آخر حديث. (3)

خدای تعالی به پیامبرش صلی الله علیه و آله فرمود و به راستی تو (مردم را) به صراط مستقیم هدایت می کنی یعنی تو مردم را به ولایت علی امر می کنی و بدان فرا می خوانی و علی همان صراط مستقیم است. (در ادامه آیه آمده:) صراط الله ، یعنی علی که خداوند او را خزانه دار و امین بر تمام آن چه در آسمانها و آن چه در زمین است قرار داد.

5. در همان کتاب، ذیل آیه 4 سوره الزخرف :آمده

قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَ إِنَّهُ فِي أَمَ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِي حَكِيمٌ، يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام مَكْتُوبٌ فِي سُورَةِ الْحَمْدِ فِي قَوْلِهِ : اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام﴾ (4)

ص: 93


1- معاني الأخبار، باب معنى الصراط، ص32؛ تفسير الصافي ج 4 ص 384 ح 4
2- معاني الأخبار ص 32 ح 2 .
3- تفسیر قمی ج 2 ص 280 ، ذیل آیه 52 و 53 سوره الشورى .
4- تفسیر قمی ج 2 ص 280 ، ذيل سورة الزخرف.

در قول خداوند «و همانا او در ام الکتاب نزد ما علی حکیم است»، یعنی امیر المؤمنین که در سوره حمد (سورۂ ام الکتاب) فرموده است:﴿ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ . امام صادق علیه السلام فرمود: او امیر المؤمنین علیه السلام است

6. صفار در کتاب بصائر الدرجات، باب النوادر في الأئمة علیهم السلام به اسناد خویش از ابو حمزه ثمالی از امام صادق ذیل آیه ﴿ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ (1) می فرماید:

﴿هُوَ وَاللَّهِ عَلِيُّ، هُوَ وَاللَّهِ عَلِيُّ الْمِيزَانُ وَالصِّرَاط﴾. (2)

او، به خدا سوگند، علی است. به خدا قسم علی است که میزان و صراط است.

7. همچنین با سند مُعَنعَن از امام صادق علیه السلام روایت شده است که می فرماید:

﴿أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيَّهِ: فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (3). قَالَ: إِنَّكَ عَلَى وَلَايَةِ عَلِي، وَ عَلِيٌّ هُوَ الصِّرَاطَ المُستَقيمُ﴾. (4)

خداوند به پیامبرش وحیّ فرستاد: «پس چنگ بزن به آن چه بر تو وحیّ شده، تو بر صراط مستقیم هستی» فرمود: تو بر ولایت علی هستی و علی همان صراط مستقیم است.

8. کلینی رحمه الله در حدیثی طولانی آورده امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ ضَرَبَ مَثَلَ مَنْ حَادَ عَنْ وَلَايَةِ عَلِي كَمَنْ يَمْشِي عَلَى وَجْهِهِ لَا يَهْتَدِي لأمْرِهِ، وَ جَعَلَ مَنْ تَبِعَهُ سَوِيّاً عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ، وَالصَّرَاطَ الْمُسْتَقِيمُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام﴾. (5)

خدا برای کسانی که از ولایت علی منحرف شدند مثل زده که مانند کسانی هستند که به رو در افتاده راه می پیمایند و راه بد و نبرده اند و کسانی را که پیرو اویند، به کسانی مثل زده که درست بر راه راست می روند و صراط مستقیم امیرالمؤمنین علیه السلام است.

ص: 94


1- الحجر: 41
2- بصائر الدرجات ص99؛ به نقل از آن تفسیر ابی حمزة ص166 رقم 95
3- الزخرف، 43
4- بصائر الدرجات ص91؛ الكافي ج1 ص416 ح 24؛ شرح الكافي مازندرانی ج7 ص 65.
5- الكافي ج 1 ص 433 ح 91؛ بحار الأنوار ج 24 ص 336 ح 59 حدیث ناظر است به آیه 22 سوره المُلك.

9. در زیارتِ مطلقه حضرتش آمده است:

﴿السَّلامُ على صِراطِ اللهِ المُستقيم﴾. (1)

سلام بر صراط مستقیم خدا.

10. در همان زیارت آمده است:

﴿یا حُجَّهَ اللهِ، یا وَلِیَّ اللهِ، یا صِراطَ اللهِ﴾. (2)

ای حجت خدا ای ولیّ خدا ای صراط خدا

11. در زیارت مخصوص غدیریه که به آسانید معتبر، از امام علی بن محمد نقی علیهما السلام مأثور است، آمده است:

﴿السّلام عليكَ يا دينَ اللهِ القويم و صراطَهُ المُستقيم﴾.

سلام بر تو ای دین استوار خدا و صراط مستقیم او.

همچنین آمده است:

﴿وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْمَعْنِيُّ بِقَوْلِ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ: وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ. ضَلَّ وَاللهِ وَأَضَلَّ مَنِ اتَّبَعَ سِوَاكَ ، وَ عَنَدَ عَنِ الْحَقِّ مَنْ عَادَاكَ. اللَّهُمَّ سَمِعْنَا لِأُمْرِكَ وَأَطَعْنَا ، وَاتَّبَعْنَا صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيم﴾. (3)

شهادت می دهم که تویی مورد نظر کلام الهی که فرمود: «این است صراط مستقیم من پس پیروی از آن کنید و از راه های دیگر پیروی مکنید که شما را از راهش متفرّق .کنند » به خدا سوگند گمراه شد و گمراه کرد هر آن کس که فردی دیگر غیر تو را پیروی کرد و با راه حق عناد ورزید هر که با حضرتت دشمنی کرد. خدایا امرت را شنیدیم و اطاعت کردیم، و صراط مستقیمت را پیروی کردیم.

12. در زیارت مخصوص مولودیه که شیخ مفید و سید ابن طاووس و شهید اول طيب الله ،مضاجعهم از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که فرموده است:

ص: 95


1- مصباح الزائر ص 147 زیارت چهارم
2- مصباح الزائر ص 147؛ المزار الكبير ص 258 و 259 ح 10؛ بحار الأنوارج100 ص301 ح 22.
3- المزار ابن مشهدی ص 264 و 266 ح 12؛ بحار الأنوارج 97 ص360.

﴿السّلامُ على اسمِ اللهِ الرَّضيّ... و صِراطِهِ السَّوي﴾. (1)

سلام بر اسم پسندیده خدا... و صراط استوار او.

13. در زیارت مخصوص حضرت امیر علیه السلام در روز مبعث آمده است:

﴿السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا الصِّراطُ الْمُسْتَقیمُ﴾. (2)

سلام بر تو ای صراط مستقیم

نتیجه آن که مراد از صراط مستقیم که در عده ای از آیات الهی وارد شده است، همان امیر مؤمنان علیه السلام است.

سبيل الله و تأویل آن به امیرالمؤمنین علیه السلام

روایات می رساند که مراد از سبیل الله در این آیات، امیرالمؤمنین علیه السلام است:

1. ﴿يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاه﴾. (3)

ای کاش با پیامبر راهی بر می گرفتم

2. ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبيل الله....﴾ (4)

همانا کسانی که کفر ورزیدند و [ مردم را] از راه خدا باز داشتند...

3. ﴿فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ﴾. (5)

کسانی را که توبه کرده و راه تو را دنبال کرده اند .ببخش

4. ﴿وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾. (6)

و خدا گواهی می دهد که مردم دو چهره سخت دروغگویند. سوگندهای خود را [ همچون] سپری بر خود گرفته و [ مردم را] از راه خدا بازداشته اند.

ص: 96


1- بحار الأنوار ج 97 ص 373؛ نقل از مفید؛ اقبال الأعمال ج 3 ص 133؛ المزار شهید اول ص94. الأنوارج97
2- مصباح الزائرص 176.
3- الفرقان: 27. بنگرید: کنز الفوائد ص191؛ بحار الأنوارج 24 ص 17 ح 28 .
4- نساء 167 بنگرید: بحار الأنوارج 35 ص 364 ح 4.
5- الغافر: 7 بنگرید: المناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 207.
6- المنافقون: 1 و 2. بنگرید: بحار الأنوارج 35 ص364.

5. ﴿وَ لَيْن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُمْ .....﴾ (1)

و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید...

در روایات بسیاری که محدّثان از ائمه معصومین علیهم السلام در تفسیر این آیات روایت کرده اند، تصریح شده است که معنای سبیل در این آیات، همان علی بن ابی طالب است؛ که نقل تمام این احادیث موجب طولانی شدن کلام و خروج از گفتار می شود. (2)

خداوند، آن گرامی را «علی» نامید.

اخباری که می رساند که خدای متعال اسم علی را بر او نهاد و این نام را مخصوص او قرار داد و آن را برای او برگزید، بسیار فراوان است که به برخی از آن ها اشاره می شود.

.1 در کمال الدین از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند:

﴿لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ ، أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي اطَلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ اطِلَاعَةً فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا، فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً وَ شَقَقْتُ لَكَ مِنِ اسْمِي اسْماً، فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ. ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِيَةَ، فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِيّاً، وَ جَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ وَ خَلِيفَتَكَ وَ زَوْجَ ابْنَتِكَ وَ أَبَا ذُرِّيَّتِكَ، وَ شَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِي، فَأَنَا الْعَلِيُّ الْأَعْلَى وَ هُوَ عَلِي﴾ تا آخر حديث. (3)

چون مرا به آسمان ها بردند، خدایم به من وحیّ کرد که: ای محمد! من بر زمین نظری افکندم و تو را از آن میان برگزیدم و تو را پیامبر ساختم، و از اسم خود برای

تو اسمی برگرفتم که من محمودم و تو محمدی . سپس دوم بار بر زمین نظری افکندم و از آن میان علی را برگزیدم و او را وصی و خلیفه تو همسر دختر و پدر

فرزندانت قرار دادم و برای او اسمی از اسماء خود برگرفتم که من علي اعلی هستم و او عليّ .است

ص: 97


1- آل عمران 157 بنگرید: بحار الأنوارج 35 ص 371 ح 15، نقل از تفسیر عیاشی. 2
2- بنگرید: المراجعات ص88؛ تأويل الآيات ج1 ص 167 ح 9 و 10؛ الغدير ج 2 ص311 و 312.
3- كمال الدين ص 252؛ عيون أخبار الرضاج2 ص61؛ کفایة الأثر ص152.

ابن حماد (1) سروده است

اللهُ سَمَّاهُ عَليًّا بِاسْمِهِ *** فَسَما عُلُوّاً فِي العُلى وَ سُمُوقا

وَاختارَهُ دُونَ الوَرى وَ أَقامَهُ *** عَلَماً إلى سُبُلِ الهُدى وَ طَرِيقا

أخَذَ الإلهُ عَلَى البَريَّةِ كُلّها *** عهداً لَه يَومَ الغَديرِ وَثيقا

وَ غَداةَ و اخى المُصطَفى أصحابَهُ *** جَعَلَ الوَصِيَّ لَهُ أخاً وَ شَقيقا (2)

خداوند او را به نام خودش «علی» نامید. پس در بلندی و رفعت ، برتری .یافت و او را از میان ،خلق برگزید و همچون پرچمی برای راهنمایی در جاده های هدایت برافراشت. خدا از همه مردم برای او در روز غدیر پیمانی محکم گرفت و وقتی حضرت مصطفی اصحاب خویش را پیمان برادری داد وصی خود را برادر خویش قرار داد

2. در كتاب المناقب المأئة اثر شیخ اجلّ ثقه ابوالحسن محمد بن احمد بن علی بن الحسن بن شاذان قدس الله سره (3) - که نسخه کتاب نزد ما موجود است - ابی سلمی چوپان رسول الله صلی الله علیه و اله گفته است:

﴿سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم يَقُولُ: لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ قَالَ لِيَ الْجَلِيلُ جَلَّ جَلَالُهُ ... إلى أن قال: يَا مُحَمَّدُ ! مَنْ خَلَفْتَ فِي أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: خَيْرَهَا. قَالَ: عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ. قُلْتُ : نَعَمْ يَا رَبِّ. قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي اظْلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا، فَشَقَقْت لَكَ اسْماً مِنْ أَسْمَائِي، فَلَا أُذْكَرُ فِي مَوْضِعِ إِلَّا ذُكِرْتَ مَعِي، فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ؛ ثُمَّ اطَلَعْتُ الثَّانِيَةَ، فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِيّاً، فَشَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِي، فَأَنَا الْعَلِيُّ الْأَعْلَى وَ هُوَ عَلِي﴾ تا آخر حدیث. (4)

ص: 98


1- ابوالحسن علی بن حماد بن عبیدالله بن حماد عبدی ،بصری از محدثان نامدار و شاعران برجسته شیعه در سدهٔ چهارم که نویسنده نمونه ای از شعرهایش را همراه با شرح حالش در الغدیر ج 4 ص 141 به بعد آورده است
2- مناقب ج 3 ص 109؛ الغدير ج 4 ص150.
3- مشهور به ابن شاذان قمی (حدود 335-420) از بزرگان شیعه که کتابش مأة منقبة موجود است.
4- مأة منقبة ص 37 ح 17 ذیل حدیث منابع متعدد برایش یاد شده است.

شبی که مرا به آسمان ها سیر دادند، خداوند جليل جل جلاله فرمود... ای محمد چه کسی را به جای خود برای امت گذاشتی؟ گفتم بهترین آنان را فرمود علی بن ابی طالب؟ گفتم بلی، پروردگارا! فرمود: ای محمد! من نظری به زمین افکندم و تو را از آن برگزیدم، و برای تو نامی از نام های خود جدا کرده و برگرفتم، من در جایی یاد نشوم مگر این که تو هم یاد شوی، من محمودم و تو محمد. سپس دوباره به زمین نظر افکندم و علی را از آن برگزیدم و برای او نامی از نام های خود برگرفتم ، من اعلایم و او علی است.

علامه ابن عیاش در مقتَضَب الأثر نيز آن را روایت کرده است. (1)

1. در تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی رحمه الله - که نسخه اش نزد ما موجود است (2) - در تفسیر سوره بقره (ذیل آیه 285)، به اسناد خود از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که امام فرمودند:

﴿قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ قَالَ لِيَ الْعَزِيرُ: آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ. قُلْتُ: وَالْمُؤْمِنُونَ. قَالَ: صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ، عَلَيْكَ السَّلَامُ، مَنْ خَلَّفْتَ لِأُمَتِكَ مِنْ بَعْدِك ؟...﴾.

رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود هنگامی که مرا به آسمان بردند خداوند عزیز به من فرمود: پیامبر به آن چه از پروردگارش به او نازل شده است ایمان آورد (البقرة (285) :گفتم و همچنین مؤمنان گفت: درست گفتی ای محمد. سلام بر تو. چه کسی را برای امت خود بعد از خودت جانشین کردی ؟...

ص: 99


1- مقتضب الأثرص11.
2- دو نسخه از کتاب در اختیار مؤلف بوده است یکی نسخه به خط عبدالحسین بن محمد امین عاملی بر اساس نسخه ابراهيم بن على بن عبد الله احسائی که به سال 1083 در مکه نوشته است. دیگری به خط علامه محمد علی بن ابى القاسم اردوبادی متوفای سال 1380. این دو نسخه اکنون به شماره های 978 و 1890 در کتابخانه امام امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف اشرف موجود است بنگرید فهرس مخطوطات مكتبة الإمام أمير المؤمنين علیه السلام نوشته علامه محقق سید عبد العزیز طباطبایی

تا آخر حدیث مانند حدیث ابن شاذان است که یاد شد. و در موضع دیگر از کتابش نیز به سند دیگر آورده است (1)

2. فرات کوفی در تفسیرش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:

﴿إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَلَا شَيْءَ، فَخَلَقَ خَمْسَةٌ مِنْ نُورٍ جَلَالِهِ وَ جَعَلَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ الْمُنْزَلَةِ ؛ فَهُوَ الْحَمِيدُ وَ سَمَّى النَّبِيَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله. وَ هُوَ الْأَعْلَى وَ سَمَّى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً. وَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ، فَاشْتَقَ مِنْهَا حَسَناً وَ حُسَيْناً . وَ هُوَ فَاطِرٌ، فَاشْتَقَ لِفَاطِمَةَ مِنْ أَسْمَائِهِ اسْما﴾ تا آخر حدیث. (2)

خدا تبارك و تعالی بود در حالی که هیچ شیئی .نبود پس پنج تن را از نور جلالش آفرید. و بر هر یک از آن ها اسمی از اسماء فرو فرستاده خود نهاد. او حمید است و پیامبرش را محمد نامید صلی الله علیه و آله. او اعلی است و امیرالمؤمنین را علی نامید او را أسماء حسنی است که از آن ها اسم حسن و حسین را مشتق کرد. او فاطر است و برای فاطمه اسمی از اسماء خود را مشتق فرمود.

3. شیخ اجلّ محمد بن جریر طبری، در کتاب دلائل الإمامة - كه نسخه اش نزد ما موجود است - از سلمان روایت کرده که گفت رسول خدا صلى الله عليه و سلم به من فرمود:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً وَلَا رَسُولًا إِلَّا جَعَلَ لَهُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ ، لَقَدْ عَرَفْتُ هَذَا مِنْ أَهْلِ الْكَنَائِس. فَقَالَ: يَا سَلْمَانُ: هَلْ عَلِمْتَ مَنْ نُقَبَائِي وَ مَنِ الِاثْنَيْ عَشَرَ الَّذِينَ اخْتَارَهُمُ اللهُ لِلْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِي ؟ فَقُلْتُ: اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ: يَا سَلْمَانُ، خَلَقَنِي اللهُ مِنْ صَفْوَةِ نُورِهِ،... إلى أن قال: ثُمَّ سَمَّانَا بِخَمْسَةِ أَسْمَاءٍ مِنْ أَسْمَائِهِ، فَاللَّهُ الْمَحْمُودُ وَأَنَا مُحَمَّدٌ، وَاللهُ الْعَلِيُّ وَ هَذَا عَلِيٌّ، وَاللهُ الْفَاطِرُ وَهَذِهِ فَاطِمَةُ، وَاللهُ ذُو الْإِحْسَانِ وَ هَذَا الْحَسَنُ، وَاللَّهُ الْمُحْسِنُ وَ هَذَا الْحُسَيْنِ﴾ تا آخر حديث . (3)

پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمود: خداوند تبارک و تعالی هیچ پیامبر و یا رسولی را نفرستاد،

ص: 100


1- تفسير الفرات الكوفي ص 73 .
2- تفسير الفرات الكوفي ص 56؛ بحار الأنوارج 37 ص 62.
3- دلائل الإمامة طبري شيعی ص 447 ح 28؛ خصیبی در الهدایة الکبری ص 375 ، و بیاضی در الصراط المستقیم ج 2 ص 142 نزدیک به این لفظ روایت کرده اند.

مگر این که برای او دوازده نقیب قرار داد عرض کردم من این مطلب را نزد اهل کنیسه ها دیده ام. فرمود: ای سلمان! آیا نقیبانِ دوازده گانه مرا که خداوند آنان را بعد از من برای امت برگزیده است، می شناسی؟ عرض کردم: خدا و پیامبرش بهتر می دانند فرمود: ای سلمان خداوند مرا از صفای نور خود آفرید... تا آن جا که فرمود ما را به پنج اسم از اسم های خود نامید خداوند محمود است و من محمدم. او علی است و این هم علی او فاطر است و این فاطمه خداوند صاحب احسان است و این حسن او محسن است و این حسین.

علامه ابن عیّاش نیز در کتاب خود مقتضب الأثر فى النصّ على الائمة الاثني عشر، آن را روایت کرده است (1)

4. شیخ شهید فتّال رحمه الله در روضة الواعظين و صدوق در دو کتابش معاني الأخبار و علل الشرائع به اسنادِ خود روایت کرده اند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، ضمن حدیثی طولانی فرمود که ما به اندکی از آن اقتصار می کنیم:

﴿... وَ شَقٌ لَنَا اسْمَيْنِ مِنْ أَسْمَائِهِ؛ فَذُو الْعَرْشِ مَحْمُودٌ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ، وَاللهُ الْأَعْلَى وَ هَذَا عَلِي﴾. (2)

دو اسم از اسماء خود را برای ما برگزید خدای صاحب عرش محمود است و من محمدم خداوند اعلی است و این علی است

5. صدوق به اسناد خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله، روایت کرده است که می فرماید:

﴿وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ خَلْقٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَا أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنَّا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى شَقَّ لِي اسْمَا مِنْ أَسْمَائِهِ، فَهُوَ مَحْمُودٌ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ. وَ شَقَّ لَكَ يَا عَلِيُّ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ ، فَهُوَ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى وَأَنْتَ عَلِي...﴾ تا آخر حديث. (3)

سوگند به خدایی که مرا نوید دهنده برانگیخت که هیچ مخلوقی بر روی زمین

ص: 101


1- مقتضب الأثرص6؛ بحار الأنوارج 25 ص6.
2- روضة الواعظين ص139؛ معاني الأخبار ص 56 ح 6؛ علل الشرائع ج 1 ص134 باب 116؛ بحار الأنوار ج 16 ص 314 ح 2 و 3، ج 35 ص 34 ح 31.
3- معاني الأخبار ص 55 ح 3؛ علل الشرائع ص 91 .

نزد او محبوب تر و گرامی تر از ما نیست زیرا خداوند تبارك و تعالی برای من از آسماءِ خود نامی اقتباس کرده است. نام او «محمود» و نام من «محمّد» است، برای تو نیزای علی نامی از نام های خود گرفت یعنی او «علی اعلی» است و تو را «علی» نامید.

6. صدوق در علل الشرایع به اسنادِ خود و دیلمی در ارشاد القلوب، از یزید بن قعنب آورده اند که گوید:

﴿كُنْتُ جَالِساً مَعَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَرِيقٌ مِنْ عَبْدِ الْعُرْىٰ بِإِزَاءِ الْبَيْتِ الْحَرَامِ ، إِذْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أَمَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، وَ كَانَتْ حَامِلَةٌ بِهِ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ، وَ قَدْ أَخَذَهَا الظُّلْقُ - ألى أن قال: - ثُمَّ خَرَجَتْ بَعْدَ الرَّابِعِ وَ بِيَدِهَا عَلَيَّ بنُ أبي طالب علیه السلام. ثُمَّ قَالَتْ: إِنِّي فُضَلْتُ عَلَى مَنْ تَقَدَّمَنِي مِنَ النِّسَاءِ ... إلى أن قالت... أَنِّي دَخَلْتُ بَيْتَ اللهِ الْحَرَامَ وَأَكَلْتُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أَرْزَاقِهَا؛ فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَخْرُجَ هَتَفَ بِي هَاتِفٌ : يَا فَاطِمَةُ سَمِّيهِ عَلِيّاً فَهُوَ عَلِيُّ. وَاللَّهُ الْأَعْلَىٰ يَقُولُ: إِنِّي شَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِي وَ أَذَبْتُهُ بِأَدَبِي....﴾ تا آخر حديث. (1)

با عبّاس بن عبد المطلب و گروهی از طایفه ،عبدالعزی در مقابل بیت الله الحرام نشسته بودیم که در این هنگام فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین علیه السلام که باردار ونُه ماهه بود جلو آمد در حالی که درد وضع حمل بر او چیره شده بود... سپس بعد از گذشت چهار روز - در حالی که علی بن ابی طالب علیه السلام در دستش بود از بیت خارج شد پس فرمود من بر تمام زنان پیش از خودم برتری یافتم... من به داخل بيت الله الحرام وارد شده و از میوه های بهشتی و ارزاق و طعام های آن خوردم و هنگامی که خواستم خارج شوم سروشی مرا بانگ زد و گفت: ای فاطمه این مولود را علی نام کن که او علی .است خداوند اعلی می فرماید: اسم او را از اسم خود مشتق کرده و به آداب و روش خود تأدیبش نموده ام ...

7. حافظ محمد بن یوسف گنجی در کفایة الطالب - که نسخه اش نزد ما موجود

ص: 102


1- الأمالي صدوق ص194؛ علل الشرائع ج1 ص 135؛ معاني الأخبار ص 62؛ بحار الأنوارج 35 ص8 به نقل از این . سه كتاب و الغيبة نعمانی؛ روضة الواعظين ص 76 ( بدون ذكر سند)؛ تفسیر البرهان ج 3 ص107، ذیل سوره مؤمنون از الأمالي طوسى.

است - به اسنادِ خود از پیامبر صلی الله علیه و اله حدیثی طولانی روایت کرده است که بخشی از آن در این جا ذکر می شود فرمودند:

﴿لَمّا كانَ الليلةَ التي ولد فيها علي ، أشرقت الأرضُ، فَخَرَج أبو طالب علیه السلام و هو يقول: أيها الناس! وُلد في الكعبة ولي الله عزّ و جلَّ. فَلَمّا أصبَحَ دَخَلَ الكَعبةَ وَ هُوَ يَقولُ:

يَا رَبِّ هذا الغَسَقِ الدجيّ *** وَالْقَمَرِ الْمُنْبَلِجِ الْمُضِيّ

بَيِّنْ لَنَا مِنْ أُمرِكَ الخَفيّ *** مَاذَا تَرى فِي إِسْمِ ذَا الصَّبِيِّ

فَسَمِعَ صوتَ هَاتِفٍ وَ هوَ يَقُولُ:

يَا أَهلَ بَيتِ المُصطَفَى النبيّ *** خُصِصْتُمُو بِالْوَلَدِ الزَّكِيّ

إِنَّ اسْمَهُ مِنْ شَامِحِ العَلِيِّ *** بلِيُّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِيّ

چون شبی فرا رسید که در آن علی علیه السلام زاده شد زمین تابان شد. ابو طالب علیه السلام پیش آمد، در حالی که می گفت مردمان ولی خدا عزّ وجلّ در کعبه زاده شد. صبح که فرا رسید وارد کعبه شد، در حالی که می گفت:

ای خدا ای صاحب تاریکی فراگیر و ماه روشن تابان از امر پنهان خود برایمان بیان کن که در مورد اسم این نوزاد چه رأیی داری؟

در آن حال صدای هاتفی شنید که می گفت:

ای خاندان پیامبر برگزیده شما را به فرزند پاک اختصاص دادند اسم او از جایگاه بلند برگزیده شد؛ نام «علی» از اسم «علیّ» خدا مشتق شده است.

صاحب این اسم جامع به صفاتِ قُدسيّه الهیه متّصف است

امام علی علیه السلام خود به این شرف والا افتخار می کرد هم چنان که در حدیث امام باقر از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است

﴿أَنَا الَّذِی أَنْحَلَنِی رَبِّی اسْمَهُ﴾. (1)

من آنم که خدایم اسم خود را به من بخشید.

ص: 103


1- مختصر بصائر الدرجات حسن بن سلیمان حلی ص34 و 150؛ بحار الأنوار ج 53 ص 49.

این که خداوند تبارك وتعالی خود این نام را بر او نهاد دلالت می کند بر این که حضرتش به صفات کمالیه متصف است و نام نهادن خداوند بر او، از تخلّقش به اخلاقِ الهی خبر می دهد و ما را به تطابق اسم با مُسمّی می رساند. از این نامگذاری نتیجه می گیریم که اوست که جامع مظاهر و مستجمع مفاخر و بزرگ ترین آیت و آشکارترین نشانه خداوند است.

﴿هو خِدْنُ العُلى وَ لِلعِلمِ مَأوى *** كُلُّ فَضل عَنهُ مَدَى الدَّهرِ يُروى

مُذ سِواهُ العَلياءُ لم تَرَ كُفواً *** اَلفَتهُ بِكَرُ العُلى فَهيَ تَهوى

حُسنَ أَخلاقِهِ كَما يَهواها

طابق اسم العلي بِفَضلٍ مُسَمّى *** مِنهُ أعيا ظَناً وَ أتعَبَ وَ هما

هُوَ نَفسُ العَلي القَديمِ وَ قِدما *** شَقَّ مِن ذِكرهِ العَليُّ لَهُ اسْما

فَهوَ ذاتُ العَلياءِ جَلَّ ثَناها (1)

او صاحب بلندی و مأوای علم است در همۀ دهر، هر فضیلتی از او حکایت می.شود اگر او ،نبود بلندی همتایی نمی یافت رفعت دست نایافته، به او پیوست، چراکه اخلاق نیکویش را پسندید همچنان که او نیز خواهان آن رفعت است.

نام «علی» با فضیلت صاحب ،نام مطابق است فضلی که گمان از آن عاجز ماند و وهم درمانده شد. او خودِ والای قدیم است و خداوند علی، در قدم، نام او را از نام خویش برگرفت پس او ذاتِ رفعت است - جلیل باد ثنای او.

و چه نیکو سروده است عالم ادیب شیخ عبدالصمد خامنه ای (2) در شعر زیبایش:

ص: 104


1- قصيدة أزريه سروده شاعر سترگ ،شیعی، شیخ محمدكاظم أزري بغدادی (1143-1211) قصیدۂ جاودانه اوست مشهور به چکامه ازریه که اعجاب اهل نظر را برانگیخته است و شاعرانی آن را تخمیس کرده اند. مصنّف بیت های دیگری از قصیده از ریه را در همین کتاب نقل کرده است
2- میرزا عبدالصمد بن محمد باقر خامنجی از عالمان خامنه، درگذشته به سال 1311، که علاوه بر فنون علمی در ادب عرب نیز دستی چیره داشت. بنگرید: مستدركات أعيان الشيعة ج 3 ص132؛ تكملة أمل الآمل ج 3 ص270. گزیده ای از اشعارش تحت عنوان «مقتطفات من ديوان عبد الصمد الخامنجي» توسط مؤسسه امام صادق علیه السلام در قم به سال 1414 ه-. ق. منتشر شده است.

اللهُ أَبدَعَهُ خَلقاً وَ فَضَّلَهُ *** خُلقاً وَأَحْسَنَ فِي الإيجادِ هَيكَلَهُ

إن عُدَّ خَلقُ وُجودٍ كَانَ أَوَّلَه *** لولا حُدوثُ عَليَّ دَحَيتُ لَهُ

قدماً وَ قُلتُ هُوَ الباري بِلا سَبَبِ

سَمّاهُ والِدُهُ «زَيداً» وَ بَعضُ تَلا *** «عَمرُوا» وَ فِيهِ احْتِلافُ بَينَهُم حَصَلا

فَالأَمرُ فِيهِ إِلى رَبِّ السَّما و كلا *** شَقَّ الإِلهُ اسْمَهُ مِن إسمِهِ فَكِلا

هُما عَلَيَّ حَكيمٌ شامِعُ الرُّتَبِ

خداوند خلقت او را ابداع نمود و خویش را برتری داد و تن او را به نیکویی در وجود آورد. اگر آفرینش موجودات به شمار آید او اولین آن هاست. و اگر علی حادث نبود، برای او قائل به قِدَم بودم و او را آفریننده بی علت می دانستم.

پدرش او را زید نامید و بعضی گویند که او را عمرو نامید و در این مسأله بینشان اختلاف افتاد پس این امر را به به خداوند آسمان واگذار کردند خداوند نام او را از نام خود مشتق نمود چرا که هر دو علی و حکیم و بلند مرتبه هستند

عالم ادیب میرزا ابراهیم متخلص به ساغر (1) این گونه سروده است:

یا علی آن که تو را نام نکو ایزد پاک *** کرده از نام خود از فرط بزرگی مشتق

خاک درگاه تو صد مرتبه به از تسنیم *** خار دربار تو صد بار به از استبرق

تمام مفاخر و مزایا تحت این اسم جامع گرد آمده اند و متصف نمودن صاحب این اسم به صفاتِ قدسی الهی از این نامگذاری مشخص می شود. همۀ این مناقب نورانی و شکوهمند تحت این چند حرف ثبت شده است و این اسم برای هر عاقل بصیر همان اسم اعظم است که بوسیله آن آرزوها برآورده و مشکلات حلّ، و سختی ها آسان و دعاها مستجاب و حاجات برآورده می شود.

بنگرید به حدیثی که شیخ المحدثین صدوق رحمه الله روایت کرده است:

ص: 105


1- میرزا محمد ابراهیم بن محمد اسماعیل معروف به ساغر اصفهانی (1225-1300 ق.) کتابی در سیره نبوی و رویدادهای عاشورا به نظم و نثر دارد که به سال 1274 ق. در هند منتشر شده است. شرح حالش در المآثر والآثارص 216 و مجله وحید شماره 130 ص 577 آمده و علامه شیخ آقابزرگ طهرانی درباره دیوان شعرش در الذریعة ج 9، ص 465، توضیح داده است.

﴿عن أمير المؤمنين علیه السلام أنه مَرَّ فی طَریقٍ فَسَایَرَهُ خَیْبَریّ فَمَرَّ بوَادٍ قَد سَالَ ، فَرَكِبَ الخَيبَرِيُّ مِرطَهُ وعَبَر عَلَى الماء. ثُمَّ نَادَی أَمیرُ الْمُؤمنینَ: یَا هَذَا! لَوْ عَرْفَتَ کَمَا عَرَفْتُ لَجَرَیْتَ کَمَا جَرَیْتُ، فَقَالَ لَهُ أَمیر الْمُؤمنینَ: مَكَانَكَ ، ثُمَّ أومأ بِيَدِهِ إِلَى الماء فَجَمَدَ وَمَرَّ عَلَيه . فَلَمّا رَأَى الخَيبَرِيُّ ذالك، انكَبَّ عَلَى قَدَمَيْهِ وَ قَالَ: يَا فَتى ما قُلتَ حَتّى حَوَّلتَ الماءَ حَجَرا ؟ فقالَ لَه أمير المؤمِنينَ علیه السلام: فَمَا قُلتَ أنتَ حَتَّى عَبَرتَ على الماء ؟ فَقالَ الخَيبَريُّ: دَعَوتُ اللهَ بِاسمِه الأعظَمِ ، فَقالَ أميرُ المؤمنينَ علیه السلام: وَ ما هُوَ؟ قال: سألتُهُ بِاسمِ وَصيَ مُحمَّد فَقالَ أمير المؤمِنينَ: أَنَا وَصیُّ مُحَمَّد، فَقَالَ الخَیْبَریُّ : إِنَّه الحَقِّ . ثُمَّ أَسلَم...﴾ تا آخر حديث. (1)

اميرالمؤمنین علیه السلام در راهی می گذشت با مردی خیبری همسفر شد به یک وادی پر از آب رسیدند مرد ،خیبری سوار بر عبای خود شد و از آب گذشت. سپس امیرالمؤمنین را فراخواند و گفت اگر آن چه را که من می دانم تو هم می دانستی مانند من از آب می گذشتی امیرالمؤمنین فرمود اینک بر جای خود باش. سپس با دست خود به آب اشاره کرد جامد شد و از آن گذشت. خیبری که این صحنه را دید برپاهای حضرت افتاد و گفت جوان چه گفتی که آب تبدیل به سنگ شد؟ حضرتش پرسید تو چه گفتی که از آب گذشتی؟ خیبری :گفت خدا را به حق اسم اعظمش خواندم امیرالمؤمنین پرسید اسم اعظم خدا چیست؟ گفت او را به اسم وصی بزرگ محمد خواندم فرمود منم وصی محمد خیبری گفت: این حق است و اسلام آورد.

از «عین» علی دیده امت بیناست *** در «لام» علی لوای دولت برپاست

گرچشمه رحمت طلبی ای نادم *** دریای علی طلب که دریا در «یا» ست

اسم جامع «الله» و ویژگی های آن

مراتب و درجات آسماءِ حُسنای الهی ،لفظی در دلالت روشن شد. اینک باید دانست که جامع جمیع آن ها و شریف ترین و بزرگ ترین و مشهورترین و والاترین آن ها، و آن چه از دیگر اسم های ویژه خدا، تبارك و تعالى متمایز شده، همان لفظ «الله» است. این اسم در

ص: 106


1- مشارق أنوار اليقين ص271؛ مدينة المعاجزص 430 .

مرتبه ای است که از ذات خبر می دهد و بر ذات بما هو ذات دلالت دارد و بر خلاف سایر أسماء جامع جمیع کمالات است زیرا هر کدام از آن ها بر یک معنی دلالت می کند، مثلاً قادر بر قدرت و عالم بر علم و رازق بر رزق .... دلالت می.کند. لذا در میان تمامی اسامی، این اسم به این سه امر اختصاص داده شد

1. این اسم بر هیچ کس جز خداوند متعال - نه حقيقتاً و نه مجازاً - اطلاق نشده است، بلکه خداوند متعال آن را به خود اختصاص داده است؛ همان طور که امیر مؤمنان علی علیه السلام فرموده :است

﴿ اللَّهُ أَعْظَمُ اسْمِ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، لا يَنبَغِي أَن يَتَسَمّى بِهِ غَيْرُه﴾ . (1)

«الله» بزرگ ترین اسم در میان نام های خدا عزوجل است که سزاوار نیست هیچ کسی جز او بدان نامگذاری شود.

2. کلمه «الله» به تمامی صفات وصف داده می شود در حالی که نام های دیگر این گونه نیستند. مثلاً می گویی: ﴿ هُوَ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ﴾، ﴿ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ﴾. ولی نمی گویی: ﴿هو الرحمن الله﴾، ﴿هو الرحيم الله﴾، ﴿هو الْبَارِئُ الله﴾ و غيره.

3. خداوند به سایر آسماء نامیده می شود و هر کدام از آن ها نشانه ای برای اوست که به یکی از آن ها نامیده می شود. مثلاً می گویی: «کریم» نامی از نام های الله است و «علیم» از نام های الله است. ولی نمی گویی: «الله» نامی از نام های کریم یا علیم یا غفور است . این خصوصیت به سبب همان نکته ای است که قبلاً یاد شد که این اسم (الله) برذات، بما هُوَذات دلالت دارد؛ یا جامع تمام صفات است، بر خلاف دیگر نام های خداوند.

انسان کامل همان عالم کبیر است

مراتب آسماء را در دلالت دانستیم و دیدیم که یک مفهوم بزرگ جامعی آن ها را در بر می گیرد که همان لفظ جلاله است. نیز دانستیم که هر جزیی از اجزاء عالم کبیر، مظهر اسم خاصی از آسماء الله و نشانه ای از یکی از صفات او است، و مراتب موجودات عالم، مانند اختلاف مراتب آسماءِ حُسنای الهی در مظهر بودن مختلف هستند. اینک باید

ص: 107


1- تفسير الصافي ج 1 ص81؛ مصباح البلاغة مستدرك نهج البلاغة ميرجهانی ج 3 ص80 نقل از التوحید.

دانست که تمامی آسماء - با همان معانی تفصیلی آن ها - همگی در معنی اسم الله آمیخته اند و در آن جای دارند و «الله» جامع همۀ آن هاست. همچنین است حقیقتِ مظاهر اسماء خداوند، که خود اجزاء عالم کبیر آفاقیه است. و تمامی افراد ذوات گون در کتابی کریم و عالمی صغیر و کلمه ای تامه گرد آمده و همگی در کتاب رحمانی و هیکلی قدسی پیچیده شده است؛ یعنی همان انسانِ کامل و عالم کبیر، بلکه عالم اکبر به اعتبار احاطه علمی آن ، که از معدن علم الهی به جمیع موجودات، و مبادی و اسباب و صور و غایات آن سرچشمه گرفته است. همچنان که امام الموحّدين اميرالمؤمنين علیه السلام در این اشعار به آن اشاره نموده است:

أَتَزعَمُ أَنَّكَ جِرمٌ صَغِيرُ *** وفيكَ انْطَوَى العَالَمُ الأكبَرُ

و أنتَ الكِتابُ المُبينُ الَّذي *** بِأَحرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُصْمَرُ (1)

آیا می پنداری که جرم کوچکی هستی؟ در حالی که عالم اکبر در تو در پیچیده است و تویی آن کتاب آشکاری که با حروفِ آن پوشیده آشکار می گردد.

پس هر ممکن جزئی از میان دیگر ممکنات ، مظهر اسم خاصّی از آسماء الله است که از ذاتِ باری تعالی خبر می دهد و برگرفته از صفت خاصی از صفات کمالیه یا اضافیه يا سلبيه، مانند حي و قادر و قدوس است و جامع عالم کبیر و کتاب حق مبین که خدایش آن را با دست خود نگاشته است - یعنی انسان کامل - مظهری برای جامع اسماء است مانند مظهریت افراد برای افراد و اجزاء برای آحاد

پس عالم با تمام اجزای آن، همان تصویر حقیقت انسان است و تفصیلِ هَياكِلِ بَشری است که اسرار الهی در آن گنجانده شده است و تمامی حقايق عالم مظاهرِ حقيقتِ انسانی هستند و ارواحِ آن ها، جزئیاتِ روح اعظم انسانی است، چه آن روح عالی باشد چه عنصری چه حیوانی به همین روی، عالم برتر را عالم کبیر» نامیدند یعنی به سبب ظهورِ حقیقتِ انسانی که در آن موجود است.

ص: 108


1- دیوان اشعار منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام ص .175 در مورد صحت انتساب این اشعار به حضرتش :بنگرید مقدمۀ دیوان فجنگردی نیشابورى (سلوة الشيعة) نوشته جويا جهانبخش.

و آن را در عالم کبیر، ظهوراتی است ،تفصیلی، همچنان که آن را در عالم انسانی، ظهوراتی است اجمالی و نخستین ظهورش همان صورت روح مجرد است که مطابق با صورت عقلی اوست. سپس صورت قلبی او که مطابق با صورت نَفْسٍ کلی و نفس صورت یافته فَلکی است. سپس صورت دخانیه لطیفی که روح حیوانی طبی نامیده شده و مطابق است با هیولی .کلی بعد از آن صورت دمویه است که مطابق با صورت جسمی کلی است. سپس صورت اعضائیه که مطابق است با اجسام در عالم کبیر و با این تنزّلاتی که در مظاهر انسانی دیدیم تطابق بین دو نسخه پدید آمد و به همین سبب، عالم صغیر نامیده شد. شاعر گوید

هر چه در عالم کبیر بود *** همه شرح کتاب اکبر توست

شاعر دیگر گوید:

گر تو آدم زاده ای چون او نشین *** جمله ذرات را در خود ببین

چیست اندر خُم که اندر نهر نیست *** چیست اندرخانه کاندر شهر نیست

این جهان خُمّ است ، دل چون جوی آب *** این جهان خانه است، دل شهر عُجاب (1)

انسان کامل، کتابی جامع برای کلّ

انسان کامل کتاب الهی جامعی است که کتب و صُحف را در بردارد. زیرا او از حیّث روح جزئی و عقل مجرَّدش، کتابی است ،عقلی که «اُمّ الکتاب» نامیده شده است، بدان روی که شامل مُعظَمِ حقایق عقلی کلی بروجه مقدّس عقلی است. همچنین، از جهت این که نمونه ای از عالم کبیر و اصل آن است نیز «امّ الکتاب» نامیده می شود.

از جهت قلب سرّی حقیقی و ملکوتی ،او که از عالم آمر است، همان «لوح محفوظ» و «كتاب مبين» و «امام مبین» است به سبب این که نقوش و آثارش - به حفظ قلم نگارنده این نقوش و کسی که این نقشها را بر آن لوح را بر آن ثبت کرده است - تا ابد محفوظ است.

او از حیث نفس منطبعه خیالیه کتاب محو و اثبات است، و از جهت جسد و بدن، همان کتاب مسطور است و از جهت مجموعیتش «نسخهٔ کل» و «جامع کل» است.

ص: 109


1- مثنوى جلال الدین بلخی، دفتر چهارم

پس او کتابی است جامع کلّ که به تنهایی و انفرادش برای مطالعه کفایت می کند، و مظهری است برای آن چه کل اظهار می کنند و خالقش در آن جلوه گر می شود، به آن چه خود او، در همه چیز متجلّی است

شگفت نیست که کل در درونِ اوست و او جامعی است برای کلّ و به منزلهٔ امامی است که تمامی خلایق از بسیط و مرکب و کائنات عنصريه و آثار سماویه در او جمع می شوند، و کتابی است جامع، برای آیات پروردگار قدوسش، و نسخه ای است مکتوب از كُن فَيَكون . زیرا که مَظهَرِ اسم الله الأعظم، وجامع تمامی آسماءِ حُسنای الهی است.

بلکه شگفت آن است که همه به خاطر او آفریده شده اند و همه خادم اویند و او مخدوم همه. و تمامي آسمان ها و زمین به دست اویند و همگی در تسخیر او و معلول وجود او. و همه در سجده اویند و او مسجود همه او مظهری است برای ذات مقدسی که که جامعِ صفاتِ حُسنای کمالی است و از تمام زشتی ها و عیوب منزه است.

نتیجه کلام

نتیجه این که اَشرَفِ آسماءِ لفظي الهى و جامع آن ها، همان لفظ جلاله است، و أَشرَفِ مظاهر و أعظم و جامع آن ها همان انسان کامل است. و این جامع مظهری، مظهر و نشانه است برای آن جامع اسمی و تصویری است در خارج که حقیقت او را نشان می دهد و در عالم شهود آشکار می سازد او مخلوقی است به صورت جامع، همان طور که سایر مظاهر جزئی، برای دیگر آسماء الهی، تصاویری خارجیه هستند که حقیقتِ آن ها را آشکار می نمایند.

و أَسماءِ آشکار در هر موجودی خود اصل و حقیقتِ آن موجود هستند و او و قائم به آن هاست. و مظهر هر اسمی تصویری است از او که حقیقتش را آشکار میکند و به صورت اسمی خلق شده است که در آن ظاهر شده است

این است حقیقت معنای قول پیامبر صلی الله علیه و اله که می فرماید:

﴿إنّ اللهَ خَلَقَ آدَمَ عَلى صورَتِهِ﴾ يا ﴿ .. على صورَةِ الرَّحمن﴾. (1)

ص: 110


1- التوحيد صدوق ص 152 و 153؛ عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 110؛ الإيضاح فضل بن شاذان ص20. منابع اهل سنت: صحيح بخاري ج 7 ص 125؛ صحیح مسلم ج 8 ص 32؛ مسند احمد ج 2 ص 244 و 251. همگی از ابو هریره از پیامبر روایت کرده اند طبرانی در المعجم الکبیر و خطیب از ابن عمر روایت کرده اند. چنان که در کنز العمال ج 1 ص 227 آمده بنگرید به توضیح نووی در شرح صحیّح مسلم ج 16 ص 165.

خدا آدم را بر صورت او آفرید یا بر صورت رحمان آفرید.

از آنجا که نوع انسان، در مجموع، قابلیت این را دارد که بالقوه، مظهری برای این اسم جامع باشد پس باید دانست که شرف و عظمت و فرهنگ، شایسته کسی نیست جز مظهر بالفعل ،آن که همان پیامبر ما صلی الله علیه و آله و وصیّ او علیه السلام است که در درجه نخست انبیاء و اولیاء قرار دارند و سایر انبیاء و اوصیاء بعد از آن ها به ترتیب مقاماتِ خود قرار می گیرند.

شمس ازل ، چراغ ابد ، سرّ ممکنات *** آیینه دارِ [...] قِدَم مَظهَرِ صفات

پس مظهر بالفعل، برای جامع آسماءِ حُسنای الهی در مرتبه اول، اشرف مخلوقات و جامع آیات و کتاب دلالات وأعظم علامات، و جامع مظاهر و مجمع عوالم آفاقی و انفسی، اوست. و اوست نسخۀ کل و روح کل و حقیقتِ کل و آینۀ کل و نشانه یگانه ای که جمیع آیات در او گرد آمده اند و تمام عوالم اجسام و ارواح - به جهت حقیقتش، نه بشری بودنش - مربوب اویند. او از جهت بشری عبدی مربوب است؛ ولی به سبب داشتن دو جهت الهی و بندگی متعیّن به خلافت [الهی] است و واجد منصب نبوت و ولایتِ مطلقه است. پس اوست مَجْمَعِ بَحرين و مظهر عالمين.

به سبب همین اتّصافش به صفات جلالیه کمالیه قدسیه الهيه، و تأدّب او به تأديب- الهی است که پیامبر صلی الله علیه و آله خود فرموده است:

﴿ أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی﴾. (1)

خداوندگارم تربیتم فرمود، و نیکو تربیتم فرمود.

در کافی به اسنادش از فضیل بن یسار، آورده که امام صادق علیه السلام با اشاره به آیه ﴿إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم﴾ (القلم: 4) فرمود:

﴿إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ أَذَبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَل لَهُ الأدب قَالَ: إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ

ص: 111


1- بحار الأنوارج 16 ص210 ، نقل از مکارم الاخلاق.

عَظِيمٍ ...﴾ تا آخر حدیث (1)

خدا عزوجلّ پیامبرش را تربیت فرمود و نیکوادب آموخت چون ادب را در او به کمال رساند، فرمود: تو بر خُلق عظیم هستی.

در بصائر الدرجات است که امام صادق علیه السلام با اشاره به همان آیه فرمود:

﴿إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى أَدَبِهِ. فَلَمَّا انْتَهَى بِهِ إِلَى مَا أَرَادَ، قَالَ لَهُ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيم...﴾ تا آخر حديث. (2)

خداوند پیامبرش را به ادب ،خود تربیت کرد وقتی رسید به بالاترین درجه ای که اراده فرموده بود فرمود تو به راستی که بر خُلق عظیم هستی

همچنین در بصائر، از امیرالمؤمنین علیه السلام است که با اشاره به آیه 4 سوره قلم و آیه 199 سوره اعراف

﴿و أمر بالعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَن الْجَاهِلِينَ﴾.

و به [کار] پسندیده فرمان ده، و از نادانان روی بگردان

می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ أَذَبَ نَبِيَّهُ، حَتَّى إِذَا أَقَامَهُ عَلَى مَا أَرَادَ، قَالَ لَهُ: وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ. فَلَمَّا فَعَلَ ذَلِكَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم زَكَاهُ اللَّهُ، فَقَالَ: إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيم... ﴾ تا آخر. (3)

به راستی خداوند پیامبرش را ادب آموخت تا آن جا که او را بر آن چه اراده فرموده بود واداشت. فرمود: «به نیکی امریکن و از نادانان روی گردان» پیامبر چنین کرد. پس از آن تزکیه اش کرد و فرمود براستی تو بر خُلق عظیم .هستی

در صفحات پیشین در باب ولادت علی علیه السلام و نامگذاری او، حدیثی از فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین علیه السلام یاد شد که ضمن آن می گوید

﴿فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَخْرُجَ ، هَتَفَ بِي هَاتِفٌ : يَا فَاطِمَةً سَمِّيهِ عَلِيّاً فَهُوَ عَلِيُّ. وَاللَّهُ الْعَلِيُّ

ص: 112


1- الكافي ج 1 ص 266؛ بحار الأنوارج 17 ص4.
2- بصائر الدرجات ص 399 ح 4
3- بصائر الدرجات ص 399 ح 5 .

﴿الْأَعْلَى يَقُولُ: إِنِّي شَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِي وَ أَذَبْتُهُ بِأَدَبِي....﴾ تا آخر حديث. (1)

چون خواستم بیرون ،آیم هاتفی ندا داد ای فاطمه او را «علی» نام گذار، که او علی است. خدای علی اعلی می فرماید من اسمی از آسماءِ خودم را برای او مشتق کردم و او را به تأدیب خود ادب آموختم.

چون آن حضرت، متخلّق به اخلاقِ الهی و مظهر جامع اسماء اوست؛ بدین سبب مربّي عوالم است و در آن خلافت دارد و صاحب امر و نهی است.

شاعر در تخمیس بیتهای چکامه ازریه گوید:

﴿مَلِكٌ دُونَ فَخرِهِ كُلُّ فَخرٍ *** أمرُهُ نافِذُ بِحَشرٍ وَ نَشْرِ

کم بنهي منه انتهى صرفُ دَهرِ *** ذاكَ ذُو أمرَةٍ عَلى كُلِّ أمرٍ

رتبَةٌ لَيسَ غَيْرُهُ يُؤتاها

بِحِماهُ يَحمِي الوُجودَ وَ يَسلف *** وَالسَّماواتُ فِيهِ كَالذَّرِ فِي الكَفّ

کم لَهُ وَ هوَ فِي الوُجُودِ تَصَرَّف *** هِمَمٌ لا تَرى بِها فَلَك الأف

لاك إلَّا كَحَبَّةٍ فِي فَلاها﴾ (2)

پاداشاهی که فخرش از هر فخری برتر است و فرمانش در حشر و نشر نافذ .است چه بسا که گردش روزگار (شدائد و حوادث زمانه) با نهی او از میان رفته و اوست که بر هر فرمانی صاحب فرمان است مرتبتی که به کسی جز او داده نشود.

با حمایت خود وجود را حمایت می کند و آسمان ها در کف او چون ذره ای هستند حقیقت این انسان کامل بالفعل، نزد خداوند، مخزون و مکنون است و هیچ احدی جزاو و آفریدگارش از آن آگاه نیست. چنان که حقیقتِ اسم جامعی را که در او ظاهر است، هیچ کس نمی تواند بفهمد این همان حقیقت است که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله این

ص: 113


1- پیش از این منابع حدیث نقل شد، از جمله کتاب های سه گانه صدوق الأمالي ص194؛ علل الشرائع ج 1 ص194؛ معاني الأخبار ص62.
2- تخمیس دو بیت از چکامه ازریه که در صفحات 31 و 74 این قصیده آمده است.

چنین به آن اشاره می فرمایند

﴿يَا عَلِيُّ مَا عَرَفَ اللَّهَ إِلَّا أَنَا وَ أَنْتَ، وَ مَا عَرَفَنِي إِلَّا اللَّهُ وَ أَنْتَ، وَ مَا عَرَفَكَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَا﴾. (1)

ای علی! کسی خدا را نشناخت جز من و تو کسی مرا نشناخت مگر خدا و تو. کسی تو را نشناخت مگر خدا و من.

شاعر با اقتباس از این حدیث نبوی می گوید:

سوى الله لم يَعرِفكُم يا نَبِيَّ الهُدى *** وَ ما عَرِفَ اللهَ العَليَّ سِواكُم

وَ ما عَرِفَ الأملاكُ مِن عِظَمِ قَدرِكُم *** و جِبريلُ يَعلُو رَفعَةً لِعُلاكُم

فَمَن فُوهُ مِثْلِي أَن يَفوهَ بِفَضلِكُم *** وَ مَن لِلساني أَن يَعُد علاكم؟ (2)

ای پیامبر هدایت جز خداوند کسی شما را نشناخت و خدای بلندمرتبه را جز شما کسی نشناخت و فرشتگان بزرگی مرتبت شما را نشناختند، در حالی که جبرئیل به خاطر والایی شما رفعت یافته است. پس چه کسی زبان مرا دارد تا فضل شما را بیان کند و مراتب والای شما را بشمارد.

ص: 114


1- مصنف (علامه امینی) در حاشیه این صفحه در مورد این حدیث می نویسد: «این حدیث را محدثان چندی در کتاب هایشان آورده اند. از جمله علامه سید شرف الدین نجفی در کتاب تأويل الآيات . شيخ قطب الدین اشکوری در کتاب محبوب القلوب گوید: ابوذر رضي الله عنه نیکو انصاف داده در آن جا که اعتراف کرد امیرالمؤمنین علیه السلام را نمی شناسد، چنان که در کتاب البشائر آمده که روزی عمر وارد مسجد یعنی مسجد رسول الله شد در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام در حضور حضرتش ایستاده بود گفت: یا رسول الله ! من از ابوذر در باره ات پرسیدم. به من خبر داد که در مسجدی به او گفتم چه کسی نزد اوست؟ گفت او را نمی شناسم در حالی که علی نزد توست. پیامبر فرمود: ابوذر راست گفته است این مردی است که کسی او را نمی شناسد جز خدا و رسولش همچنین سید الفقهاء جمال الملة والدين فقيه وجيه عزّ الشريعة و فخر الطائفة المحقة سيد جواد بن محمد صاحب مفتاح الكرامة و دیگران به این حدیث شریف اشاره کرده اند. وی می گوید: بالله ما عرف الإله من الورى *** غير النبي محمد و وصيّه كلّا ولا عرف النبي محمدا *** غيرُ الإله بكنهه و وليّه و كذاك ما عرف الوصيّ بكنهه *** أحدٌ سوى ربّ السما و نبيّه
2- شاعرش را نیافتیم

چه نیکو سروده است مولی عبد الرزاق لاهیجی (1):

علی را قدر پیغمبر شناسد *** که هرکس خویش را بهتر شناسد

و چه زیبا سروده شده است این شعر:

گفتا به وصیّ خود نبيّ مطلق *** نشناخت تو را کسی به غیر من و حق

حق را نشناخت کس به غیر من و تو *** من را نشناخت کس به غیر تو و حق

این حقیقت حقیقتی است که از درون هویت الهی و شمس حقیقت واجب سرچشمه گرفته است که نور آن در تمام هیاکل ممکنات نافذ و فیضش بر همه ماهیات، گسترده شده است. او حقیقتی است که در کل ساری و جاری است، و ذاتش را فقط ذات ،او یا لوازم ذاتِ ،او به صورت ادراکی عینی و اجمالی، درک میکند.

و او نخستین کسی است که در طلب نور الهی را کوفت و اول کسی است که به عالم وجود پا نهاد و اول کسی است که کلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ را بر زبان آورد

سَبَقَ الكَونَ جَميعاً فِي الوُجُودُ *** و طوى عالَمَ غَيبٍ وَ شُهُودْ

كُلّ ما فِي الكَونِ مِن يُمناهُ جُودْ *** إذ هُوَ الكائِنُ لِلَّهِ يَدا

وَ يَدُ اللَّهِ مَدَرُّ الأَنعُمِ (2)

از همه عالم در وجود یافتن پیشی گرفت و عالم غیب و شهود را پیمود هر چه در عالم هست از جود دست اوست، چرا که او دست خداست و از دست

خداوند است که نعمت ها سرازیر می شود

او اشرف ممکنات است و مخاطب به خطاب

﴿لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ﴾. (3)

،اگر تو نبودی، افلاک را نمی آفریدم

ص: 115


1- حكيم متألّه صاحب شوارق الالهام متوفی 1051 و متخلص به فیاض .
2- از میرزا اسماعیل شیرازی فقیه نامدار در گذشته به سال 1305 آن چه در این جا آمده بخشی از قصیده اوست که نویسنده در کتاب دیگرش الغدیر ج 6 ص 29 و 30 آورده است.
3- حدیث قدسی مشهور بین فریقین درباره آن بنگرید المیزان ج 10 ص 152 .

و مورد ندای پروردگار به کلام:

﴿خَلَقْتُ اَلْأَشْیَاءَ لِأَجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ لِأَجْلِی﴾. (1)

همه اشیاء را برای تو آفریدم و تو را برای خودم آفریدم.

غرض تویی ز وجود همه جهان ورنه

﴿لَمَا تَكَوّنَ فِي الكَونِ كَائِنْ لَولاك﴾

اوست مصباح نور خداوند که به واسطۀ نورش جمیع ماهیات موجود در فضا و کائناتِ عالَم غیب و شهود، قابلیت نورپذیری را دارا می شوند. اوست علةُ العلل و غایت موجودات و عقل اول و روح الأرواح وسرّ كائنات و واسطه فیض وجود در أشباح و وصول حق به سوی خلق. این است که از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله روایت شده است که می فرماید:

﴿لولا انا وانت يا على لما خلق الله الخلق﴾.

اگر من و تو نبودیم خداوند آفریدگانش را نمی آفرید.

لَهُم خَلَقَ اللهُ العَوالِمَ كُلَّها *** وَ حَكَمَهم فيها بها من خليقة

فَهُم عِلَّةُ الإيجادِ وَاللهُ موجِدٌ *** بِهِم قال للأشياء: «كوني» فكانت

خداوند همه عوالم را برای آنان آفرید و آنان را در آن عوالم حاکم و جانشین کرد. پس ایشان علت ایجادند و خداوند برای آنان به اشیاء فرمود: «باشید» پس به وجود آمدند. اوست آبِ حیات در دو عالم، و سبب رستگاری در دنیا و آخرت ، و چشمه رحمت در هر دو عالم که بندگان خدا از آن می نوشند و مرجع نجدین (راه رستگاری دنیا و راه رستگاری آخرت است) و مآل و انجام و آغاز هر دو راه.

دیلمی در ارشاد القلوب به اسنادِ خود از پیامبر اکرم ، روایت کرده است که با اشاره به آیه 24 سوره ،نور به امیرالمؤمنین عال فرمود

﴿يَا عَلِيُّ ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَنِي وَإِيَّاكَ مِنْ نُورِهِ الْأَعْظَمِ، ثُمَّ رَشَ مِنْ نُورِنَا عَلَى جَمِيعِ الْأَنْوَارِ مِنْ بعد خَلْقِهِ لَهَا. فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ اهْتَدَى إِلَيْنَا.

ص: 116


1- حدیث قدسی مشهور که به این لفظ در منابع متقدم یافته نشده است. برخی آن را به وحیّ نازل شده به حضرت موسی علیه السلام نسبت داده اند بنگرید شرح فصوص قیصری ص 977

وَ مَنْ أَخْطَأَهُ ذَلِكَ النُّورُ، ضَلَّ عَنَّا. ثُمَّ قَرَأَ وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ، يَهْتَدِي إِلَى نُورِه﴾ تا آخر حدیث (1)

ای علی خدا من و تو را از نور اعظم خودش آفریده، آن گاه از نور ما بر تمام نورها پاشید، بعد از آن که آن ها را آفرید هر آفریده ای که از این نور به او رسیده، هدایت ما را پذیرفت و این نور به هر کس نرسیده از در خانه ما گمراه شده است. بعد این آیه را خواند که: ﴿وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ﴾ (2). (هر که خداوند برایش نوری قرار ندهد، هرگز نوری برایش نیست).

اوست نوری که انوار از او اشراق ،شد و واحدی است که آحاد از او ظاهر گشت سری که اسرار از او نشأت گرفت، عقلی که عقول از آن برآمد، نفسی که نفوس از آن صادر شد، لوحیّ که حاوی اَسرارُ الغُیوب است جایگاهی که آسمانها و زمین را در بر گرفته و عرش عظیمی که به لحاظ عظمت و علم بر همه چیز احاطه دارد چشمه ای که همه چشمه ها از او ظاهر شد و به اسم او کائنات تکون گرفت

این معنای همان روایتی است که عمار از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل کرده است که می فرماید:

﴿يا عمار باسمي تكونت الكائنات والأشياء، و باسمي دعا سائر الأنبياء ، و أنا اللوح والقلم، و أنا العرش والكرسي ، و أنا السّماوات السبع﴾ تا آخر حديث. (3)

ای عمار! کائنات و اشیاء به اسم من تکوین یافتند دیگر پیامبران به اسم من فراخواندند. منم لوح و قلم، منم عرش و کرسی منم آسمان های هفتگانه

البته در این مورد اخبار دیگری نیز وجود دارد.

حجت خدا، روح عالم است که اگر نباشد زمین اهلش را در خود فرو می برد

او به منزله روح عالم است که عالم جسدِ اوست. روح جسد را تدبیر می کند و در آن بدان گونه که می خواهد - با قوای روحانی و جسمانی - تصرف میکند. حجت نیز همان

ص: 117


1- إرشاد القلوب ج 2 ص 404؛ بحار الأنوار ج 65 ص 44 ح 90.
2- نور 40
3- مستدرك سفينة البحار ج 5 ص 196 وج 6 ص 38. نقل از کتاب سلسبیل.

گونه عالم را تدبیر کرده و به واسطه آسماء الهی که در او ودیعه نهاده شده است، در جهان تصرف میکند. اعیانِ عالم رعایای اویند و او خلیفه خدا بر آن هاست. بر خلیفه است که رعایای خود را بدان سان که شایسته است سرپرستی کند.

اوست سرِّ عالمین و مَجْمَعِ بَحرین و علتِ .نورین تنها به سبب وجودش زمین و آسمان استوار گشت و به یمن اوست که مردم روزی می خورند و بوسیله او آسمان های بلند و زمین های پست قائم گشته است.

کراجکی از نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله، روایت می کند که می فرماید:

﴿وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً، مَا اسْتَقَرَّ الْكُرْسِيُّ وَالْعَرْشُ وَلَادَارَ الْفَلَكِ وَلَا قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُونَ إِلَّا بَعْدَ أَن كَتَبَ اللهُ عَلَيْهَا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله عَلِيُّ أمير المؤمنين﴾. (1)

سوگند به خدایی که مرا بحق نوید دهنده و هشداردهنده فرستاد، کرسی و عرش در جای خود آرام نگرفت و فلک به چرخش نیفتاد و آسمان ها و زمین برپا نشد مگر پس از آن که خداوند بر آن نوشت: ﴿لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ﴾.

در این باب اخبار فراوانی رسیده است که از حد تواتر می گذرد و فقط کوته نظران در آن ها تردید می کنند

كُلُّ جُودٍ لَدَى الوُجوداتِ مِنهُ *** وَ لِكُنهِ النَّدَى أَيادِيهِ كُنهُ

سَل دهوراً حَياتُها مِن لدُنهُ *** وَاسأَلِ الأعصُرَ القَديمَةَ عَنهُ

كَيف كانت يَداهُ رُوحُ غداها (2)

از دهرها که حیاتشان از جانب اوست و از روزگاران ،کهن درباره او بپرس که چگونه دستان ،او آغازگر حرکتشان بوده است

1. مائة منقبة ابن شاذان ص49؛ التحصين ابن طاووس ص 567؛ الیقین ص239؛ بحار الأنوار ج 37 ص 338 نقل از کنز الفوائد .کراجکی

ص: 118


1- هر جود و عطایی در موجودات از اوست و دستانش ذاتِ ذاتِ بخششند.
2- تخمیس دو بیت از شیخ کاظم آزری که در قصیده او ص 78 آمده است.

تنها به برکت اوست که از زمین گیاه می روید و زمین بار می دهد و آسمان رزقش را فرو می فرستد و کوه ها بر روی زمین استوار می گردند. اراده پروردگار در مقادیر امورش بر او نازل می شود و از حضرتش صادر می شود (1)

او روح عالم و سبب ایجاد و بقای آن است که اگر نمی بود، تمام عوالم - همانند بدنی که با مفارقت نفس ناطقه پوسیده و فانی می شود - از بین می رفت. بدین روی زمین لحظه ای از وجود او خالی نمی ماند و بی او باقی نمی ماند. این بیانات، توضیحی است بر آن چه شیخ اجل کلینی و دیگر محدثان به اسنادشان از امام سجاد علیه السلام روایت کرده اند که می فرماید:

﴿لَوْلَا مَا فِی الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا﴾. (2)

اگر ما در زمین ،نبودیم، زمین اهلش را فرو می برد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿لوبَقِيَت الأرضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ سَاعَةً لَساخَت﴾. (3)

اگر زمین ساعتی بدون امام بماند فرو خواهد ریخت.

امام رضا علیه السلام فرمود:

﴿لَو خَلَت الأرضُ طَرفَةَ عَينِ مِن حُجَّةِ لَساخت بِأَهلِها﴾. (4)

اگر زمین چشم برهم زدنی از حجت خالی شود اهلش را فرو می برد

در این زمینه از ائمه معصومین علیهم السلام بیش تر از بیست حدیث رسیده است. (5) پس وجود

ص: 119


1- این جمله برگرفته از جمله ای بس بلند است که در ضمن زیارت امام حسین علیه السلام آمده است. بنگرید: الكافي ج 4 ص 577؛ تهذیب الأحکام ج6 ص 55؛ كامل الزيارات ص200. (ویراستار)
2- الكافي ج1 ص 177 تا 179.
3- الكافي ج 1 ص 179 ح 10؛ علل الشرائع ج 1 ص 196 ح 5؛ کمال الدین ص201 باب 21 ح 1.
4- عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 247؛ علل الشرائع ج 1 ص 199 ح 21؛ مسند الإمام الرضاء علیه السلام عطاردى ج 1 ص 88 و 89 ح 3 و 10 .
5- بنگرید: علل الشرائع ص196؛ الغيبة نعمانی ص138؛ الغيبة طوسی ص220؛ المناقب ابن شهرآشوب ج 1 ص 211؛ الصراط المستقیم ج 2 ص 114؛ بصائر الدرجات ص 487؛ تفسیر نور الثقلین ج4 ص 369 370 ح 114 تا 120. این مضمون تواتر دارد.

ائمه معصومين علیهم السلام نعمت تام و کاملی است که خداوند در این آیات این گونه به آن اشاره فرموده است

﴿وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً﴾. (1)

و نعمت های ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است.

﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾. (2)

سپس در همان روز است که از نعمت پرسیده خواهید شد.

﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ كُفْرًا﴾. (3)

هیچ ندیدی حال مردمی را که نعمت خدا را به کفر مبدل ساختند

﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا﴾. (4)

نعمت خدا را دانسته و شناخته باز انکار می کنند

در این موضوع آیات شریفه بیش از این است.

آنان -که سلام خدا برایشان باد - واسطه فیض هایی هستند که فرود می آید، و اولیای نعمت های جزئی و کلی و آشکار و پنهانی هستند که به دست ما می رسد، همچنان که در فقرات زیارت جامعه معروف آمده است

﴿قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِیَاءَ النِّعَمِ﴾. (5)

پیشوایان امت ها و اولیای نعمت ها.

ص: 120


1- لقمان: 20
2- تكاثر: 8
3- ابراهيم: 28. الكافي ج 1 ص 217 ح 1 و 4 و ج 8 ص 102 ح 77؛ المناقب ج 3 ص 404؛ بحار الأنوارج 24 ص 51 .
4- نحل: 83. الكافي ج 1 ص 427 ح 77؛ المناقب ج 2 ص 210 و ج 3 ص54؛ بحار الأنوار ج 24 ص51 ح ؛ در بحار الأنوارج 37 ص 166 ح 42 از امام صادق علیه السلام روایت کرده: ﴿یَعْرِفُونَ یَوْمَ الْغَدِیرِ وَ یُنْکِرُونَهَا یَوْمَ السَّقِیفَهِ﴾.
5- تهذيب الأحكام ج 6 ص96؛ من لا يحضره الفقیه ج 2 ص610. درباره اعتبار سند و قوت مضامین این زیارت بنگرید: کلام مولی محمدتقی مجلسی در روضة المتقین ج 5 ص 451 و شیخ عباس قمی در مفاتيح الجنان ص998.

وَ مَا نِعْمَةُ إِلَّا وَهُم أَولِياؤُها *** فَهُم نِعمَةٌ مِنها أَتَت كُلُّ نِعمَةٍ

هیچ نعمتی نیست مگر آن که آنان اولیایش باشند پس ایشان نعمتی هستند که همه نعمتها از آن آمده است

امکانِ شناختِ حقیقتِ مظهر فعلی جامع أسماء در مرتبه اولی - یعنی صاحبان نبوت و ولایت مطلقه - را نداریم بدین ،روی اندیشه ها در میدان این معرفت، وامانده و عقل ها سرگردان شده اند و صفاتش موجب حیّرت اندیشمندان و گمراهی آرزومندان شده است، همچنان که امام علی علیه السلام خطاب به طارق بن شهاب، امام را این گونه وصف نموده است:

﴿الْإِمَامُ - يَا طَارِقُ - بَشَرٌ مَلَكِي وَجَسَدٌ سَمَاوِيٌّ وَأَمْرِ إِلَهِيَّ وَ رُوحٌ قُدْسِيٌّ وَ مَقَامٌ عَلِيٌّ وَ نُورٌ جَلِيٌّ وَسِرِّ خَفِيُّ؛ فَهُوَ مَلَكَيُّ الذَّاتِ إِلَهِيُّ الصِّفَاتِ، زَائِدُ الْحَسَنَاتِ ، عَالِمٌ بِالْمُغَيَّبَاتِ، خَصّاً مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَنَصْاً مِنَ الصَّادِقِ الْأَمِين﴾ تا آخر حديث. (1)

طارق! امام انسانی ملکوتی و پیکری آسمانی و امری الهی و روحیّ قدسی و مقامی والا و نوری تابان و سری نهان است. او ذاتش ملکوتی و صفاتش خدایی و حسناتش فراوان است و به غیب آگاه است برگزیده پروردگار جهانیان و مورد اعلان از جانب صادق امین (پیامبر) .است

هوَ رُوحُ العُلومِ أُجهلَ كُنهه *** مِنهُ وَالرُّوحُ عُلِمَ العِلمَ مِنهُ

ذلِكَ الذِكرُ عَنهُ إِن تَسْأَلُنهُ *** فَتَأَمَّلَ بِ(عَمْ) تُنَبِّئُكَ عَنهُ

نَبَأُ كُلُّ فِرقَةٍ أعياها

تَجِدُ الأرضَ وَالسَّما فِي التَحَيُّر *** وَالبَرَايَا عَن دَركِ مَعناهُ تَقصُر

فَهِيَ غَرقى بِكُنهِهِ فِي التَفَكُر *** وَ بِمَعنى «أَحَتٍ خَلْقِكَ» فَانظُر

تَجِدُ الشَّمسَ قَد أَزاحَت دُجاها

او روح علوم است که ذاتش دانسته نمی شود و روح، علم را از او فراگرفته است این قرآن درباره اوست اگر از و پرسی پس در سوره عم يتسائلون تأمل کن تا تو را از او باخبر سازد. خبری که هر فرقه ای آن را دریافت.

ص: 121


1- بحار الأنوار ج 25 ص169 ح 38، نقل از مشارق أنوار الیقین برسی. 1.

آسمان و زمین را در حیرت می یابی و مردم از درک معنای آن قاصرند. پس غرق تفکر در ذات اویند و در معنای «محبوب ترین خلقت» بنگر تا ببینی که خورشید تاریکی اش را از میان برداشته

کوتاهی فهم ها از شناخت امام

در باب معرفت به مقام ،امام روایت شیخ اجل ثقه کلینی - طيِّبَ الله رَمسَه - که از امام رضا علیه السلام به اسنادِ خود روایت کرده ما را بسنده است این حدیث طولانی است و ما تنها به ذکر بخش هایی از آن می پردازیم. امام می فرماید:

﴿هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ، فَيَجُوزَ فِيهَا اخْتِيَارُهُمْ ؟ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلٌ قَدْراً وَأَعْظَمُ شَأْنَا وَأَعْلَى مَكَانًا وَ أَمْنَعُ جَانِيَا وَ أَبْعَدُ غَوْراً، مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ. إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ علیه السلام بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَالْخُلَّةِ، مَرْتَبَةٌ ثَالِثَةٌ، وَ فَضِيلَةٌ شَرَفَهُ بِهَا وَأَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ ، فَقَالَ: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما (إلى أن قال علیه السلام ): فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ؟ هَيْهَاتَ، هَيْهَاتَ! ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَتَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُلَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْعُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأَدَبَاءُ وَ عَبِيَتِ الْبُلَغَاءُ، عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِه أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ ضَائِلِهِ، وَ أَقَرَتْ بِالْعَجْزِ وَالتَّقْصِيرِ. وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِهِ و يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ وَ يُفْهَمُ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِهِ﴾ تا آخر حديث. (1)

آیا می دانند قدر و موقعیت امامت را در میان امت تا اختیار و انتخاب آنان در آن روا باشد؟ به راستی امامت اندازه ای فراتر و مقامی والاتر و موقعی بالاتر و آستانی منیع تر و عمقی فراتر از آن دارد که مردم با عقل خود بدان رسند یا با رأی و نظر ،خود آن را درک کنند یا به انتخاب خود امامی بگمارند. امامت مقامی است که خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام پس از مقام نبوت و خُلّت عطا کرد، این امامت، سومین درجه و فضیلتی بود که خدایش بدان مشرف کرد و نامش را بوسیله آن بلند نمود و فرمود بدرستی که من تو را برای مردم امام نمودم (124

ص: 122


1- الكافي ج 1 ص199، باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته.

سوره بقره)..... کیست که به حق شناسائی امام برسد یا تواند او را انتخاب کند؟ هیهات هیهات خردها درباره اش گمراهند و خاطرها در گمگاه عقل ها سرگردان و چشم ها بیدید عالمان در این جا کوچکند و حکیمان در حیّرت و بزرگان کوته نظر و هوشمندان گیج و نادان و شعراء لال و گنگ و ادباء درمانده و سخندانان بی زبان، شرح يك مقامش نتوانند و وصف یکی از فضائلش ندانند، همه به عجز ،معترفند چگونه می توان تمام کنهش را وصف کرد و چیزی اسرارش فهمید؟

جَرَّد اللهُ لِلمَعالي ذَواتا *** مِنهُ عادَت لِوَصفِهِ مِرآتا

وَ هوَ لِلحَقِّ إِذ غَذَا مِشكاتا *** جازَ مِن جَوهَرِ التَّقَدُّسِ ذاتا

تاهت الأنبياءُ فِي مَعناها

إِنَّ آيَاتِهِ العَظِيمَةَ ذِكرا *** بَعضُها أعجَزَ النَّبِيِّينَ طُرّا

دَع مَزايا أبَت مَدَى الدَّهرِ حَصرا *** لا تُجِل في صفاتِ أحمد فكرا

فَهِيَ الصُّورَةُ الَّتِي لَن تَراهَا (1)

خداوند برای والایی ذات هایی از خود جدا نمود که آیینه وصفش شدند و او برای حق چراغی شد که در ذات از جوهر تقدس گذشت و انبیاء در معنای آن سردرگم شدند.

برخی از آیات بزرگ او همۀ انبیاء را عاجز نمود آن مزایایی را که در طول دهر قابل حصر نبودند را واگذار در صفات احمد فکر خود را جولان ،مده که او همان صورتی است که آن را نخواهی دید.

به همین مضمون حدیثی طولانی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده است که می فرمایند:

﴿فَمَنْ ذَا يَنَالُ مَعْرِفَتَنَا أَوْ يَعْرِفُ دَرَجَتَنَا أَوْ يَشْهَدُ كَرَامَتَنَا أَوْ يُدْرِكُ مَنْزِلَتَنَا؟ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَالْعُقُولُ وَتَاهَتِ الْأَنْهَامُ فِي مَا أَقُولُ. تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَفَاصَرَتِ الْعُلَمَاءُ

ص: 123


1- تخمیس دو بیت از چکامه ازریه، ص43

وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ خَرِسَتِ الْبُلَغَاءُ وَالكَنَتِ الْخُطَبَاءُ وَ عَجَزَتِ الْفُصَحَاءُ وَ تَوَاضَعَتِ الْأَرْضُ وَالسَّمَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنِ الْأَوْلِيَاءِ. وَ هَلْ يُعْرَفُ أَوْ يُوصَفُ أَوْ يُعْلَمُ أَوْ يُفْهَمُ أَوْ يُدْرَكُ أَوْ يُمْلَكُ شأنُ مَنْ هُوَ نقطةُ الكائناتِ و قُطب الدائرات و سِرُّ المُمكناتِ و شُعَاعُ جَلَالِ الْكِبْرِيَاءِ وَ شَرَفُ الْأَرْضِ وَالسَّمَاءِ؟ جَلَّ مَقَامُ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم عَنْ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ وَ نَعْتِ النَّاعِتِينَ، وَ أَنْ يُقَاسَ بِهِمْ أَحَدٌ مِنَ الْعَالَمِينَ. كَيْفَ وَ هُمُ النورُ الأول والْكَلِمَةُ الْعَلْيَاءُ وَ التَسْمِيَةُ الْبَيْضَاءُ وَالْوَحْدَانِيَّةُ الْكُبْرَى الَّتِي أَعْرَضَ عَنْهَا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى، وَ حِجَابُ اللهِ الْأَعْظَمُ الْأَعْلَىٰ فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ مِنْ هَذَا؟﴾ تا آخر حديث. (1)

چه کسی می تواند عارف به مقام ما شود یا به درجات ما آگاهی یابد و شاهد عظمت ما باشد و منزلت ما را دریابد؟ عقل و خردها درباره آن چه می گویم حیران است و اندیشه سرگردان بزرگان کوچکند و دانشمندان ناتوان و شاعران گنگ و بليغان لال و سخنوران الكن و فصیحان عاجز آسمان و زمین در مقام توصیف مقام اولیاء اظهار کوچکی می نمایند آیا می توان شناخت یا ستایش نمود و یا فهمید و یا درک کرد یا احاطه یافت بر مقام کسی که نقطه کائنات است و قطب دایره ها و سر ممکنات و پرتو جلال کبریا و افتخار زمین و آسمان ؟ مقام آل محمد بزرگ تر است از وصف ستایشگران و توصیف وصف کنندگان و این که احدی را با آن ها مقایسه نمود چگونه می توان چنین مقایسه ای کرد در حالی که آن ها نور اولند و کلمۀ والا و نام درخشان و وحدانیت بزرگ هستند که هر کس به آن ها پشت کند یا از آنان کناره گیرد از توحید فاصله گرفته است. و حجاب اعظم خداوند هستند پس چگونه می توان چنین شخصیت ها را با انتخاب تعیین نمود و کجا عقل ها می توانند آن ها را درک کنند؟

ذاتُ قُدسِ لَيسَ الثَنا يَكفيها *** لا ولا العالمون مَدحاً تَفِيها

بَل ولا الأنبياء مَع مَن يَليها *** وَصَفوا ذاتَهُ بِما كانَ فِيها

من صفاتٍ كَمَن رَأى مرآها

كَلَّ عن كُنه ذاتِه كُلُّ نَبلٍ *** وَ تَحامى عَن دَركِهِ كُلَّ عَقلٍ

ص: 124


1- بحار الأنوار ج 25 ص 171 ح 38 . نقل از أنوار الیقین برسی.

مَلَكَت كَفُهُ الوُجُودَ بِبَدْلٍ *** مَلِكٌ يَحتَوي مَمَالِكَ فَضلِ

غَيرِ مَحدودَةٍ جِهاتِ عُلاها (1)

ذاتِ مقدّسی که ثنا کفایتش نمی کند و مدح جهانیان از عهده ثنایش بر نمی آید. بلكه حتى انبیاء و دنباله آنان ،نیز نتوانستند ذات او را آن گونه که هست وصف کنند، آن چنان که کسی او را دیده باشد.

هر با فضیلتی از فهم کنه ذاتش عاجز است و هر عقلی از درک آن طفره رفته. دستانش با بخشش تمام عالم وجود را گرفته پادشاهی که بر ممالک فضلی فرمان میراند که جهات بزرگی آن نامحدودند.

دفع توهم: مجالی برای توهّم تفویض نیست

اکنون که گفتار به این جا رسید و پاره ای از شؤون منصب نبوت و ولایت مطلقه را دانستیم، دیگر جای تأمل نمی ماند که نسبتِ اشیاء واضافه امور تکوینیه به معرَّف (یعنی نبیّ و ولیّ مطلق) چه در ایجاد و چه در بقاء به لحاظ علیت و غایت و اعتبار وساطت و سببیت و حکومت و ولایت و خلافت، صحیح و خالی از اشکال است؛ مانند نسبت امور تشریعیه به نبی و ولی مطلق . و این هرگز ما را به تفویض نمی رساند.

ولی برخی پنداشته اند که این موجب تفویضی است که باطل است و فاسد. اما فساد این پندار آشکار است و کوته فکری آنان را نشان می دهد؛ زیرا این اضافه و نسبت به اعتبارات و وجوه قاصر از علیت و غائیت صحیح می باشد

این اضافات و نسبت ها را در کتاب و سنت می توانیم ببینیم، همانند نسبت توفّی و اماته (میراندن) که گاهی به خداوند عزّوجلّ نسبت داده می شود، مانند این آیات:

﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا ﴾. (2)

خداست آن که وقت مرگ ارواح را می گیرد

ص: 125


1- تخمیس دو بیت از چکامه ازریه ص 38 و 30
2- زمر: 42

﴿وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ﴾. (1)

خدا شما را آفریده و سپس می میراند

و گاهی هم به ملک الموت نسبت داده می شود، مانند این آیه:

﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وَ كَلَ بِكُمْ﴾. (2)

بگو فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست جان شما را خواهد گرفت.

و گاهی به ملائکه نسبت داده می شود، مانند این آیات:

﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ طَیِّبِینَ﴾ (3)

آنان که در حال پاکیزگی (از شرک) فرشتگان قبض روحشان کنند.

﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمي أَنفُسِهِمْ﴾ (4)

آن ها که فرشتگان در حالی جانشان را می گیرند که به نفس خود ستم کرده اند.

و گاهی هم به فرستادگان الهی نسبت داده می شود، مانند این آیه:

﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾. (5)

رسولان ما او را می میرانند.

پس نسبت دادن قبض و توفّی (گرفتن روح) به ملک الموت و ملائکه و رسل، با وجود این که خدای متعال خود ممیت و متوفّي ارواح است کاملاً صحیح است. این صحیح بودن و تامّ بودن فقط به اعتبار آلیت و تولیت است و تعارض و اختلاف ظاهر آیات، رفع نمی شود مگر با آن چه ذکر شد.

پس با توجه به اضافه نمودن این امرالهی و نسبت دادن آن به غیر خداوند متعال جای آن نیست که گفته شود ملک الموت و دیگر ملائکه در هنگام مرگ ارواح را قبض

ص: 126


1- نحل: 70
2- سجده: 11
3- نحل: 32
4- نحل: 28
5- انعام: 61

می کنند، همان طور که در زبان عرف هم جاری است. آیا این سبب می شود که تفویض محض باطل تحقق یابد؟ و آیا به عبودیت ملک الموت و سایر ملائکه موکلین در این امر کشیده می شود؟ و آن ها را شریکی برای خداوند قرار می دهد؟ و برای گوینده آن کفر و کوته فکری را ثابت کرده و او را از توحید خداوند در افعالش خارج می سازد ؟! پناه می بریم به خداوند، از گمراهی و جهالت و جُمود .فَهم

اکنون نیک بنگریم به حدیثی که رئیس المحدثین شیخ صدوق قدس سره در این مورد روایت کرده است ایشان در کتاب «من لا یحضره الفقیه» گوید:

﴿سُئِلَ الصَّادِقُ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ: اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا، وَ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَلَ: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي و كِّلَ بِكُمْ، وَعَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ وَالَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ، وَ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ: تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا، وَ عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ: وَلَوْتَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ ؛ وَ قَدْ يَمُوتُ فِي السَّاعَةِ الْوَاحِدَةِ فِي جَمِيعِ الْآفَاقِ مَا لَا يُحْصِيهِ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ، فَكَيْفَ هَذَا؟

فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ لِمَلَكِ الْمَوْتِ أَعْوَاناً مِنَ الْمَلَائِكَةِ ، يَقْبِضُونَ الْأَرْوَاحَ بِمَنْزِلَةِ صَاحِبِ الشُّرْطَةِ لَهُ أَعْوَانٌ مِنَ الْإِنسِ، يَبْعَثُهُمْ فِي حَوَائِجِهِ، فَتَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ يَتَوَفَّاهُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ ، مَعَ مَا يَقْبِضُ هُوَ، وَ يَتَوَفَّاهَا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ مَلَكِ الْمَوْت﴾. (1)

از امام صادق علیه السلام سؤال شد در مورد این فرمایش خداوند عزّ و جلّ: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها﴾ (الزمر: (42) یعنی: خداوند جان ها را به هنگام مرگشان می گیرد. و این که خداوند عزوجل می فرماید: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وَ كَّلَ بِكُمْ﴾ (الم سجده:) یعنی ای پیامبر بگو که فرشته ای به نام ملک الموت که بر شما گمارده شده شما را قبض روح می کند و این که می فرماید: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ (النحل 32) یعنی آنان که فرشتگان جانشان را می ستانند در حالی که طیب و پاکیزه اند از همه بدی ها و زشتی ها و این که می فرماید: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمُ﴾ (النحل: (28) یعنی: آنان که فرشتگان جانشان را می گیرند در حالی که

ص: 127


1- من لا يحضره الفقيه ج1 ص 136 ح 368؛ بحار الأنوارج 6 ص 144 ح 15 وج 59 ص 233.

بر خویشتن ستم کنندگانند. و این که می فرماید: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ (انعام: 61) یعنی: رسولان و فرستادگان ما او را قبض روح می کنند و این که در جای دیگر می فرماید: ﴿وَلَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ﴾ (انفال: 52) و اگر ببینی که فرشتگان چگونه کسانی را که کافرند قبض روح می کنند حتما تعجب خواهی کرد. حال با توجه به این که در یک زمان آن قدر نفوس در اطراف جهان از دنیا می روند که شمارش آن ها را جز خدا نتواند اگر تنها ملك الموت قبض روح می کند، با توجه به مضمون آیات یاد شده چگونه چنین چیزی ممکن است؟

آن حضرت پاسخ فرمود: خداوند تبارك وتعالی برای ملك الموت، دستیاران و کمک کارانی از فرشتگان قرار داده است که آن ها جان ها را می ستانند، به سان رئیس نظمیه (پلیس) که دارای مددکاران و دستیارانی از میان انسان هاست و برای انجام کارها و نیازهای خود به ایشان مأموریت می دهد و آنان را به نقاط مختلف گسیل می دارد ملائکه نیز به همین ترتیب از طرف ملك الموت اعزام می شوند و انسان ها را قبض روح می کنند ملک الموت نیز جان های قبض شده را از فرشتگان می ستاند علاوه بر آن چه که خود قبض کرده است و همه آن ها را خداوند عزّوجلّ، از ملك الموت می ستاند.

این روایت ما را راهنمایی می کند به این که نسبت فعل و اضافه نمودن آن به دستیاران مأمور، نیز کاملا صحیح است و آن چه در مورد نسبت توفّی (گرفتن جان) به ملائکه و رسل ،آمده از این قبیل و به همین شکل است. پس نسبت دادن افعال به دستیاران مأمور صحیح است همچون اضافه نمودن آن به خود مأمور و حاکم.

حدیث دیگر نیز ما را به حقیقت این امر راهنمایی می.کند. این روایت را محدث ثقه وجيه شيخ المحدثين طبرسی در کتاب «الاحتجاج» آورده، از حدیث احتجاج امیر المومنين علیه السلام بر زندیقی که به آیات متشابه قرآن استدلال می کرد و می گفت که آیات دارای تناقض و اختلاف هستند این حدیث طولانی است ولی ما فقط به آن چه مربوط به آیات ذکر شده است، می پردازیم.

﴿وَ مِنْ سُؤَالِ هَذَا الزِنْدِيقِ أَنْ قَالَ: أَجِدُ اللهَ يَقُولُ: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي

ص: 128

﴿وَ كَلَ بِكُمْ (1)، وَفي مَوْضِع آخَرَ يَقُولُ اللهُ: يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها (2)، وَالَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَة طَيِّبِينَ (3) وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ؛ فَمَرَّةً يَجْعَلُ الْفِعْلَ لِنَفْسِهِ وَ مَرَّةً لِمَلَكِ الْمَوْتِ وَمَرَّةً لِلْمَلَائِكَة... إلى أن قال: سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيل مَا سَأَلْتَ، وَ مَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكَّلُونَ. فَأَمَّا قَوْلُهُ: اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا، وَ قَوْلُهُ: يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ وَ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا، وَ الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ، وَالَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ ، فَهُوَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَجَلُّ وَأَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتَوَلَّى ذَلِكَ بِنَفْسِهِ، وَ فِعْلُ رُسُلِهِ وَ مَلَائِكَتِهِ فِعْلُهُ، لِأَنَّهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ.

فَاصْطَفَى جَلَّ ذِكْرُهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلاً وَ سَفَرَةٌ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ، وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللهُ فِيهِمْ اللهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ فَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الطَّاعَةِ تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحِهِ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ، وَ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْمَعْصِيَةِ تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحِهِ مَلَائِكَةُ النَّقِمَةِ .

وَ لِمَلَكِ الْمَوْتِ أَعْوَانٌ مِنْ مَلَائِكَةِ الرَّحْمَةِ وَالنَّقِمَةِ يَصْدُرُونَ عَنْ أَمْرِهِ، وَ فِعْلُهُمْ فِعْلُهُ. وَ كُلُّ مَا يَأْتُونَ مَنْسُوبٌ إِلَيْهِ . وَ إِذَا كَانَ فِعْلُهُمْ فِعْلَ مَلَكِ الْمَوْتِ وَ فِعْلُ مَلَكِ الْمَوْتِ فِعْلَ اللَّهِ ، لِأَنَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ عَلَى يَدِ مَنْ يَشَاءُ وَ يُعْطِي وَيَمْنَعُ وَ يُثِيبُ وَ يُعَاقِبُ عَلَى يَدِ مَنْ يَشَاءُ وَإِنَّ فِعْلَ أُمَنَائِهِ فِعْلُهُ، فَمَا يَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الله ...﴾ تا آخر حديث (4)

و از جمله سؤالات فرد زندیق تضاد در این آیات بود که: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُ كِّلَ بِكُمْ﴾؛ و آيهُ ﴿اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها﴾؛ و آيهُ: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَبِینَ﴾، در آیه ای فعل ستاندن جان را به فرشته مرگ و در جای دیگر به خود، و در جای دیگر به ملائکه نسبت داده است. تا آن جا که می فرماید: حضرت فرمود: تأویل آیاتی را که سؤال نمودی برایت بیان خواهم کرد و هیچ توفیقی جز در پرتو خداوند میسور نگردد، بر او توکّل نموده و به سوی او باز می گردم، و متوکلان باید بر او توکّل می کنند.

ص: 129


1- السجدة: 11
2- الزمر: 42 .
3- النحل: 32
4- الاحتجاج ج1 ص 358 به بعد؛ بحار الأنوارج 90 ص 98 به بعد، باب 129.

اما آيات: ﴿اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها، و قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ، و تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا، والَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ، والَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ ﴾، خداوند تبارك و تعالى اجل و اعظم از آن است که خود متولی این امور شود. و اما فعل رسولان و ملائکه او همان فعل خداوند است، زیرا اینان عمل به امراو می کنند بنا بر این خداوند جلیل گروهی از ملائکه را به عنوان فرستاده و سفیر میان خود و خلق برگزیده است و ایشان همان کسانند که می فرماید: ﴿اللهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ﴾، بنا براین مباشرت قبض روح أهل طاعت را ملائکه رحمت بعهده دارند و قبض روح أهل معصیت را ملائکه عذاب انجام می دهند و ملك الموت؛ یارانی از فرشتگان رحمت و عذاب دارد که تحت فرمان او بوده و فعل ایشان همان فعل اوست و سراغ هر که می روند کارشان منسوب به ملك الموت است و به همین صورت فعل ملك الموت نیز همان فعل خداوند است، زیرا پروردگار قبض روح را به دست هر که خواهد جاری می سازد، عطا می کند و منع می فرماید پاداش و عقوبت را در دست که خواهد روان می کند چرا که فعل افرادِ امین ،او فعل خودِ اوست، ﴿وَ ما يَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الله﴾ .

احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام در این روایت ،شریفه برای کسی که طالب حق و حقیقت باشد، کفایت می کند؛ زیرا در آن آشکارا اعلام می کند که اولیای خدا امناء او در بلاد و اجراکنندگان فرمان او و کارگزاران به ارادهاش هستند که چیزی نمی خواهند جز آن چه خدا می خواهد. آنان بجز آن چه به آن مأمور می شوند را انجام نمی دهند و جمیع امور تکوینی به اعتبار آلیت و تولیت به آن ها نسبت داده می شود. پس نسبت دادن و اضافه نمودن جميع افعال الهی از قبض وعطاء و منع و پاداش و کیفر و خلق و تصویر و احیاء و غیر آن به کسی که قائم به امر اوست و به اراده او آن را انجام می دهد و به مشیت او آن را متولی می شود و به حکم او آن را بدست می آورد، صحیح است فعل او همان فعل خداوند است و منصب آلیت و تولیت در امور برای اوست چه ملائکه باشند و چه رسل

شیخ اجل ثقه صدوق قدّس سرّه ، در کتاب «التوحید» خود به اسنادش از ابی معمر

ص: 130

سعدانی روایت کرده است

﴿عَنْ أَبِي مَعْمَرِ السَّعْدَانِي أَنَّ رَجُلاً أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي قَدْ شَكَكْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ.

قَالَ لَهُ علیه السلام: ثَكَلَتْكَ أُمُّكَ، وَكَيْفَ شَكَكْتَ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ؟

قَالَ: لِأَبِي وَجَدْتُ الْكِتَابَ يُكَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً، فَكَيْفَ لَا أَشُكُ فِيهِ ؟

فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام: إِنَّ كِتَابَ اللهِ لَيُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَلَا يُكَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَكِنَّكَ لَمْ تُرْزَقُ عَقْلاً تَنْتَفِعُ بِهِ ، فَهَاتِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ. قَالَ لَهُ الرَّجُل .... إلى أن قال: وَأَجِدُ اللهَ تَعَالَى يَقُولُ: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وَ كَّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (1)، وَ قَالَ: اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها، (2) وَ قَالَ: تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ (3)، وَ قَالَ: الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ (4)، وَ قَالَ: الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ (5)، فَأَنَّى ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين ؟... ﴾

مردی به خدمت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله عليه آمد و عرض کرد یا امیر المؤمنین من در کتاب منزل خدا شک کرده ام. علی علیه السلام به آن مرد :فرمود مادرت به مرگت ،نشیند چگونه در کتاب منزل خدا شک کرده ای؟ :گفت برای آن که من کتاب خدا را چنان یافتم که بخشی از آن بخشی دیگر را تکذیب می کند، پس چگونه در آن شک نکنم؟ علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود که کتاب خدا بخشی از آن بخشی را تصدیق می کند و تکذیب نمی کند و تورا چنان می پندارم که عقلی به توروزی نشده که به آن بهرمند شوی، پس آن چه را که در آن شک کرده ای از کتاب خدای عزوجل بیاور.... تا آن جا که آن مرد گفت و خدای تعالی را می یابم که می گوید: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُ كِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾ :یعنی بگو که تمام فرا گیرد یا بمیراند شما را فرشته مرگ یعنی عزرائیل

ص: 131


1- السجدة: 11
2- الزمن: 42
3- الأنعام: 61
4- النحل: 32
5- النحل: 28

که گماشته شده است بر شما سپس به سوی پروردگار خویش بازگردانیده می شوید. و گفته است: ﴿اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها ﴾ یعنی خدا قبض می کند و می میراند جان ها را در هنگام مردن آن ها و گفته است: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لا يُفَرِّطُونَ﴾ یعنی می میرانند او را فرستادگان ما و ایشان تفریط و کوتاهی نمی کنند. و گفته است: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ﴾ یعنی آنان که می میرانند ایشان را فرشتگان در حالتی که آن کسان ستم کارانند برخویش؛ پس این یا امیرالمؤمنین چگونه می شود؟

حدیث ادامه می یابد تا آن جا که امام علیه السلام ضمن پاسخ به پرسش های او می فرماید:

﴿فَإِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُدَبِرُ الْأُمُورَ كَيْفَ يَشَاءُ ، وَ يُوَكَّلُ مِنْ خَلْقِهِ مَنْ يَشَاءُ بِمَا يَشَاءُ . أَمَّا مَلَكُ الْمَوْتِ ، فَإِنَّ اللهَ يُوَكَّلُهُ بِخَاصَّة مَنْ يَشَاءُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ يُوَكَّلُ رُسُلَهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ خَاصَّةً بِمَنْ يَشَاءُ مِنْ خَلْقِهِ ، وَالْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ سَمَّاهُمُ اللَّهُ عَزَ ذِكْرُهُ وَ كَلَهُمْ بِخَاصَّة مَنْ يَشَاءُ مِنْ خَلْقِهِ، إِنَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُدَبِّرُ الْأُمُورَ كَيْفَ يَشَاء ..﴾ تا آخر حديث. (1)

پس بدرستی که خدای تبارك وتعالی کارها را تدبیر کند به هر وضعی که خواهد و می گمارد از خلق خویش هر که را خواهد به آن چه خواهد. خداوند ملک الموت را بر خاصه و مخصوصان کسانی که می خواهد از خلق خویش می گمارد فرستادگان خود را از فرشتگان به خصوص بر کسانی که می خواهد از خلق خویش می گمارد فرشتگانی که خدای عز ذکره ایشان را نامیده ایشان را بر جماعت خاصی از کسانی که می خواهد از خلق خویش تبارك و تعالی گماشته، و امور را به هر وضع که خواهد تدبیر می کند

در این جاست که باید در باب آن چه خداوند در کتابش به نبی خود عیسی - علی نبینا و آله و علیه السلام از افعال الهی و امور تکوینی مانند خلق وإحياء و امثال آن نسبت داده تأمل کنیم، آن جا که فرمود:

﴿وَ إِذْ تَخلُقُ مِنَ القِينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَة وَالْأَبْرَصَ بإذني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِاءِذْنِی﴾ (2)

ص: 132


1- التوحيد ص 255؛ بحار الأنوارج 90 ص 127؛ مستدرك الوسائل ج 17 ص326.
2- مائده: 110

و هنگامی که از گِل شکل مرغی به امر من ساخته و در آن می دمیدی تا به امر من مرغی می گردید و کور مادرزاد و پیس را به امر من شفا می دادی، و آن گاه که مردگان را به امر من (از قبر) بیرون می آوردی.

روشن تر از آن این است که حضرت عیسی علیه السلام الخلق و احیاء و شفا دادن را به خود نسبت داده چنان که خدای تعالی از حضرتش نقل می کند:

﴿أنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَ أَحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ﴾. (1)

من از گل مجسمه مرغی ساخته و بر آن بدمم تا به امر خدا مرغی گردد، و کور مادرزاد و مبتلای به پیسی را به امر خدا شفا دهم و مردگان را به امر خدا زنده کنم

آیا این نسبت ها و اضافه ها که در کتاب خدا،آمده موجب می شود که ما ادعای تفویض و عدم توحید افعالی را داشته باشیم؟

آیا کسی که بگوید عیسی علیه السلام پرندگان را می آفرید و مردگان را زنده می کرد و بیماران را شفا می داد چنین کسی قائل به تفویض و شرک است و توحید افعالی را منکر می شود؟ شایسته است که در مورد اضافه خلق و تصویر به ملک ،معروف که در لسان ائمه علیهم السلام و احادیث آن ها در بسیاری از کتب وارد شده و متّصف به «ملک مصوّر و خلاق» است تدبر شود.

در قرب الإسناد و کافی و مانند آن ها روایات استوار و متعددی آمده است مانند:

﴿يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكَيْنِ خَلَّاقَيْنِ يَخْلُقَانِ فِي الْأَرْحَامِ مَا يَشَاءُ﴾. (2)

خدا دو فرشته خلاق برمی انگیزد که درون رحم هر آن چه را که خدا بخواهد، خلق کنند اضافه خلق و تصویر به فرشته مأمور به این موارد کاملاً صحیح است، در حالی که

ص: 133


1- آل عمران: 49
2- قرب الإسناد ص 352؛ الكافي ج 6 ص 13 ح 6 و 7؛ بحار الأنوارج 67 ص 344 ح 31؛ الحدائق الناضرة ج 25 ص 366.

خود خداوند، خالق و بارئ و مصوّر است و خود خداوند است که هر آن چه بخواهد در رحم ها شکل می دهد. و اوست که تمام موجودات را آفریده و در جایگاه خود نشانده و به هر چیزی صورتی خاص و شکلی جدا بخشیده که می توان با وجود کثرت و اختلاف آن ها را از یکدیگر تمییز داد.

پس این نسبت مسلم صحیح و اضافه تام ثابت که جز فرد نادان کسی نمی تواند منکر آن شود به معنای تفویض آفرینش و صورت بخشی به دو فرشته خلاق نمی شود و به چنین نتیجه ای نمی رسد، بلکه در معنی تولیت و آلیّت صحیح و تام است، همان طور که پیش از این یاد شد

نسبت دادن امور بشری و اضافه آن به خداوند موجب جبر نمی شود

در این جا باید انسان به این امر بدیهی نیک بنگرد که اضافه امور و تمام کارها چه جزئی و چه کلی به جوارح و اعضاء ، اضافه ای تام و صحیح است که در نظر هر شخصی امری مسلم و غیر قابل انکار است. در حالی که افعال به جوارح و اراده آن ها تفویض نشده اند بلکه هیچ فعلی از هیچ عضوی صادر نمی شود مگر با اراده و دستور قلب، و اعضاء تنها واسطه تحصیل فعل اند و اسباب تحقق فعل و قوای مجریه اند برای آن چه که قلب سری و روح ملکوتی خواهان است. پیشتر دانستیم که تمام اعضاء و جوارح - حتى قلب صنوبری - رعایای قلب درونی ملکوتی هستند و هر چیزی که تحت حکومت اوست محکوم به اراده اوست. اوست امیر و پادشاه و مدبّر در عالم انسانی یا همان اجزاء عالم کوچک، در حالی که اعضا و جوارح هیچ اختیار و اراده مستقلی در مقابل اراده و اختیار قلب درونی ندارند و هیچ فعلی از افعال به هیچ یک از اعضاء به طور مطلق تفویض نشده است. از مطالب پیشین روشن شد که امر بر عکس این است، یعنی نسبتِ امور بشری به خداوند متعال مانند نسبت هدایت و ضلالت و همچنین اضافه صفات قلبی مانند صرف و ختم و طبع به خداوند متعال در جاهای بسیاری از قرآن کریم آمده است که به بیش از چهل مورد می رسد پس مجرد این نسبت و اضافه، موجب جبر باطل نمی شود و با اختیار بندگان منافاتی ندارد و با آن چه در آیات به آن اشاره شده که کارهای بندگان از ناحیۀ نفس انسان و آثار فعل اختیاری اوست تناقضی ندارد؛ و هیچ تعارضی

ص: 134

هم بین آن ها نیست و همدیگر را تکذیب نمی کنند؛ زیرا نسبت دادن امور یاد شده و اضافه آن ها به خداوند متعال به سبب تحقق آن افعال است از جهت پیروی و عصیانِ فاعل نسبت به خداوند متعال و پدید آمدن آن ،افعال در پی اوامر و نواهی خداوند و این که آن افعال آثار طاعت و معصیت اویند. مثلاً اگر مردی زنی را دوست بدارد در حالی که آن زن هیچ فعلی انجام نداده باشد گفته می شود که آن زن هلاکش کرد، زیرا به سبب عاشق شدن و دنبال او رفتن هلاک شده است.

توضيح مطلب ان شاء الله در آینده خواهد آمد.

بالجمله می گوییم که اضافه امور تکوینی و افعال الهی به اولیای خداوند متعال و اجرای اوامر و نواهی او از سوی فرشتگان و انسان ها، موجب قول به تفویض باطل نمی شود، به سبب وجوهی که این نسبت و اضافه را تصحیح می کند؛ همان گونه که نسبت و اضافه آن چه به بندگان بر می گردد مانند هدایت و ضلالت و غیر آن - به خداوند متعال، موجب جبر باطل نمی شود همان گونه که قبلاً هم ذکر شد. پس تردیدی باقی نمی ماند که اضافه امور تکوینیه به معرف و امام که امیر مؤمنان آن را در کلامش شناسانده، اشکالی

.ندارد. امام علیه السلام می فرماید:

﴿فَالْإِمَامُ هُوَ السّرَاجُ الْوَهَّاجُ وَالسَّبِيلُ وَالْمِنْهَاجُ وَالْمَاءُ التَّجَاجُ وَالْبَحْرُ الْعَجَّاجُ، وَالْبَدْرُ الْمُشْرِقُ وَالْغَدِيرِ الْمُغْدِقُ .... وَالْأَبُ الشَّفِيقُ، مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِي الدَّوَاهِي وَالْحَاكِمُ وَالْآمِرُ وَالنَّاهِي مُهَيْمِنُ اللهِ عَلَى الْخَلَائِقِ وَ أَمِينُهُ عَلَى الْحَقَائِقِ﴾. (1)

امام چراغ فروزان و راه و روش و آب سرشار و دریای زخّار و ماه تابان و آبگیری گوارا... و پدر مهربان است و پناه بندگان در گرفتاری ها و حاکم آمرو ناهی و مراقب از جانب خدا بر خلایق و امین پروردگار بر حقایق است.

کسی که در صحت اضافه وجودش به خداوند متعال بیندیشد و نیک بنگرد که او برای خدا خلق شده است و خدا خلق را برای او ،آفرید و تدبّر کند به این که او دست و زبان و چشم و گوش شنوا و روح خدا است و حقیقت منصب خود را تصوّر کند، امر بر او

ص: 135


1- بخشی از حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام که در بحار الأنوارج 25 ص 169 رقم 39 به نقل از مشارق انوار الیقین برسی آمده است.

آشکار خواهد شد و احتیاجی به اقامه هیچ بینه و برهانی ندارد، بلکه آن را از مقتضیات منصب و شؤون خلافت و لوازم ولایتش می بیند.

اکنون بنگریم به این کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام که می فرماید:

﴿أنا مسبب الأسباب، أنا منشئ السحاب، أنا مورق الأشجار، أنا مخرج الثمار، أنا مجرى العيون أنا داحي ،الأرضين، أنا سماك السماوات﴾. (1)

منم مسبّب الأسباب، منم فرستنده ابرها منم برگ دهنده درختان، منم ثمردهنده میوه ها منم جاری کننده چشمه ها منم گستراننده ،زمین ها منم برپادارنده آسمان ها

و امثال این احادیث که در اخبار آمده است و به حد تواتر رسیده است. تردید در این ،مضامین برخاسته از جهالت نسبت به حقیقت امر است.

برخی اشکال گرفته اند که این عبارت ها و نسبت ها و اضافات ، موجب تفويض می.شود چنین برخوردی فقط کاشف از کوته فکری و جمود در معانی الفاظ ، و غفلت از

موارد نسبت و اضافات و اعتبارات مصحّحه در نسبت ها و اضافات و ندانستن معنای حقیقی تفویض است، وگرنه این گونه تعبیرها هرگز جای تأمل ندارد. پناه می بریم به خدا از نفهمیدن واضحات و لغزش در چنین احادیث آسانی که معانی آشکار دارند. شاید بتوان اشکال کرد که حدیث سند ندارد. این امر دیگری است که البته ضرری به

بحث ما وارد نمی کند زیرا متن حدیث را دچار ایراد نمی سازد و در معنی آن فسادی وارد نمی کند. ولی اگر بین خود و وجدان خود باشیم و درست در مورد منصب شخصیت مورد شناسایی بیندیشیم آن را همان گونه تعبیر می کردیم که در این حدیث و امثال آن آمده است؛ همان گونه که دانستیم که این موارد از شؤون منصب و مقتضیات خلافت و ولايت شخصیت اوست.

ص: 136


1- مشارق أنوار اليقين برسى ص 269؛ در مورد این گونه عبارات و مضامین بنگرید به رساله گران قدر میرزا ابوالقاسم قمی در باب خطبة البیان که متن کامل آن در فصلنامه سفینه شماره 16 آمده است. (ویراستار).

صاحب اسماء الحسنى، همان صاحب نبوت و ولایت مطلقه است

معنای اسم و مراتب آسماء روشن شد و حال مظاهر آن ها و مراتبشان را در مظهریّت دانستیم اینک باید دانست که مراد از الأسماء الحسنى در آیه شریفه:

﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَاء﴾. (1)

و خدا را نیکوترین نام هاست بدانها خدا را بخوانید.

همان کتابی است که محتوی آسماء الهی است کلمات هم نشانه ها و علامات حسنای الهی مطلقه هستند چه لفظی باشند و چه ذاتی.

پس کتاب ،مبين محتوي أسماء الهی و کلمه تامّه جامعه برای آیات است و پرونده پیچیده ای است که در آن حقایق مظاهر وجود دارد مظهر جامعی برای آسماء الحسنی است که سایر مظاهر نوریه و جلوه گاه های ظلّی را در بردارد، تمام حقایق نهان و آشکار را شامل می شود و محتوی تمام نکات باطنی و ظاهری است. این کتاب مبین، همان انسان کامل و معرَّفِ اوّل، یعنی صاحب نبوت و ولایت مطلقه است که همانا مراد آیه شریفه اوست؛ به سبب این که روشن ترین و کامل ترین مصداق أسماء الهی و در حقیقت بارزترین مصادیق آن است.

به عبارتی ،آشکار مراد از آسماء در آیه شریفه همان معنای لغوی آن است، یعنی مطلق نشانه ای که خداوند با آن شناخته می شود و او را به آن می خوانیم و بر او دلالت دارد خواه از الفاظ باشد و خواه از ذوات.

الفاظ، همان است که در احادیث شریفه آمده است و ذوات، انسان کامل است که واجد حقایق این أسماء لفظی و دارای معانی حقیقی آن ها است.

این حقیقت در چندین حدیث آمده است، از جمله:

1 . عیاشی رحمه الله در تفسیرش از محمد بن ابی زید رازی روایت کرده است که امام

ص: 137


1- اعراف: 180

رضا علیه السلام می فرماید:

﴿ إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شِدَّةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَى اللَّهِ، وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ: وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنِى فَادْعُوهُ بِهَا (1). قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: نَحْنُ وَاللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّذِي لَا يَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا، قَالَ: فَادْعُوهُ بِها﴾. (2)

هنگامی که دشواری به شما فرود آید به سبب ما از خداوند کمک جویید. و این است کلام الهی: «خدا را اسماء حسنی است پس او را بدان آسماء بخوانید». امام صادق علیه السلام فرموده اند: ماییم آن اسماء حسنی که خداوند هیچ عملی را از هیچ فردی نمی پذیرد مگر به معرفت ما که فرمود خدا را بدان اسماء بخوانید.

2. شيخ ثقه فقیه وجیه کلینی طیب الله تعالی رمسه به اسنادِ خود از معاوية بن عمار آورده که امام صادق علیه السلام روایت کرده است که ذیل آیه شريفه ﴿وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا﴾ فرمودند:

﴿نَحْنُ وَاللهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا﴾. (3)

به خدا قسم ماییم اسماء حسنی که خداوند هیچ عملی را از بندگان جزبا معرفت ما نمی پذیرد

3. ضمن حدیثی طولانی که شیخ اجل حسن بن سلیمان حلّی قدس سرّه در «المحتضر» نقل کرده از کلام امیرالمؤمنین علیه السلام آورده است:

﴿نَحْنُ الاسْمُ الْمَخْرُونُ الْمَكْنُونُ ، نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي إِذَا سُئِلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهَا أَجَاب﴾ . (4)

ماییم اسم مخزون مكنون. ماییم آسماء حسنی که وقتی خدا عزو جل را بدان بخوانند، پاسخ می دهد.

4. در روایت طولانی دیگری در همان کتاب که با ذکر سند، از کتاب الواحدة نقل

ص: 138


1- الأعراف : 185
2- تفسير العياشي ج 2 ص 42؛ بحار الأنوارج 94 ص 5 و 22 نقل از عیاشی و الاختصاص.
3- الكافي ج 1 ص 111؛ شرح الكافي مازندرانی ج4 ص 217؛ بحار الأنوار ج 25 ص 4 و ج 94 ص 5 ح 21.
4- المحتضر ص136؛ بحار الأنوارج 27 ص38.

کرده امام علیه السلام می فرماید:

﴿وَ أَنَا أَسْمَاءُ الله الْحُسْنَى وَ أَمْثَالُهُ الْعُلْيَا وَ آيَاتُهُ الْكُبْرَى﴾. (1)

منم اسماء حسناى خدا و امثال برتر او و آیات بزرگش

5. از امیر مؤمنان علیه السلام است که می فرماید:

﴿أنا الأسماء التي أمر الله أن يُدعى بها ﴾. (2)

منم أسمائی که خداوند امر فرموده بدان خوانده شود.

6. عمار از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده است:

﴿و أنا الأسماء الحسنى والكلمات العليا﴾.

منم اسماء حسنی و کلمات برتر.

7. در زیارت امیرمؤمنان علیه السلام در روز ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله که از امام صادق علیه السلام روایت شده است )و آن را سید ابن طاووس و مفید و شهید و دیگران در کتاب هایشان نقل کرده اند) آمده است:

﴿السَّلامُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ الرَّضِیِّ، وَ وَجْهِهِ الْمُضِی ءِ،﴾. (3)

سلام بر اسم پسندیده و چهرۀ تابناک خداوند.

8. در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است:

﴿السَّلامُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِيِّ، السَّلامُ عَلى وَجْهِ اللَّهِ المُضي ءِ، السَّلامُ عَلى اللَّهِ العَلِيِّ﴾. (4)

سلام براس پسندیده خدا، سلام بر چهره تابناک خدا، سلام بر محبوب برتر خدا.

ص: 139


1- بحار الأنوار ج 53 ص 47، نقل از منتخب البصائر که از کتاب الواحدة ذیل آیه 60 سوره نحل آورده است. كتاب الواحدة نوشته محمد بن حسن بن جمهور عمی بصری متوفای سال 210 از محدثان متقدم و از خواص اصحاب امام رضا علیه السلام است که در بحار الأنوار نزدیک به بیست مورد از او نقل شده است.
2- مشارق أنوار اليقين ص 269
3- إقبال الأعمال ج3 ص 133؛ المزار شهید اول ص 94؛ المزار ابن مشهدی ص 209؛ الغارات ج 2 ص 849.
4- بحار الأنوارج 97 ص 302؛ المزار ابن مشهدی ص 254 ح 5؛ مصباح الزائر ص150

انسانِ کامل بالفعل آیتی است از لفظ «الله» که تمامی آسماء الحسنی تحت آن مندرج است و حقیقتی است که تمامی حقایق اسماء را در بردارد. به این اعتبار و به لحاظ حقیقت و جامعیتش نسبت به معاني تمامي اسماء، در حقیقت همان آسماء الحسنی است. پس به همان میزان که همۀ اسماء لفظی و غیر لفظی، روی هم رفته بر معرفت خداوند دلالت میکنند انسان کامل به تنهایی نشانه ای بر آن است.

بدین ،روی از معصومان علیهم السلام ، با این مضمون بسیار روایت شده است:

﴿بِنَا عُبِدَ اللهُ ، وَ بِنَا عُرِفَ اللهُ ، وَبِنَا وُحِدَ اللهُ ، و لَولا نَحنُ ما عُبِدَ اللهُ﴾. (1)

تنها از طريق ما خدا عبادت شد تنها از طریق ما خدا شناخته شد. تنها به وسیله ما بود که خدا مورد توحید قرار گرفت و اگر ما نبودیم، عبادت خدا انجام نمی شد.

امام همان کلمة الله است

انسان کامل در حقیقت به منزله آسماء الحسنای لفظی است که مردم، خداوند را به آن می خوانند می شناسند و به توحید می پرستند بدین روی در روایات، گاهی از آن بزرگواران به الأسماء الحسنی تعبیر می شود و گاهی به «کلمات». اینک به چند حدیث در این زمینه توجه فرمایید:

1. در روایت علوی علیه السلام آمده است:

﴿الإمامُ كَلِمَةُ الله﴾. (2)

امام، كلمة الله است.

2. در کلام دیگری فرمودند:

﴿نزِلونا عن الربوبيَّة ثُمَّ قولوا في فَضلِنا مَا اسْتَطَعتُم ، فَإِنَّ البَحْرَ لا يُنزَفُ وَ سِرْ الْغَيْبِ لَا یعرف وَ كَلِمَةُ اللَّهِ لَا تُوصَفُ﴾ (3) .

ص: 140


1- الكافي ج 1 ص 145 ح 10؛ شرح الكافي مازندرانی ج4 ص 227؛ بحار الأنوار ج 23 ص 102 وج 108 ص 372
2- بحار الأنوار ج 25 ص 169 نقل از مشارق أنوار الیقین به روایت از طارق بن شهاب.
3- بحار الأنوارج 10 ص 92 ، ج 25 ص 270 و 279 و 283 و 289 و به همین مضمون: ﴿إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوفِينَا، قُولُوا إِنَّا مَرْبُوبُونَ وَاعْتَقِدُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُم﴾. مبادا درباره ما غلو کنید ما را بنده تحت ربوبیت خداند بدانید، آن گاه در فضیلت ما هرچه می خواهید بگویید.

ما را از مقام ربوبیّت پایین بیاورید، سپس در فضل ما هر چه توانستید بگویید، که آب دریا تمام نمی شود و راز نهان دانسته نمی شود و کلمة الله وصف نمی گردد.

3. حضرتش در خطبه ای طولانی می فرمایند:

﴿وَ فِيكُمْ مَنْ يَعْلَمُ أَنِّي الْآيَةُ الْبَاقِيَةُ وَالْكَلِمَةُ التَّامَّةُ وَالْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾. (1)

در میان شما کسانی هستند که می دانند من نشانه باقی و کلمه تام و حجت رسای خداوندم.

4. در زیارت آن حضرت آمده است:

﴿السَّلَامُ عَلَى يَعْسُوبِ الدِّينِ وَالْإِيمَانِ وَ كَلِمَةِ الرَّحْمَن﴾ (2)

سلام بر پادشاه دین و ایمان و کلمه خدای رحمان.

5. در زیارت دیگر آن حضرت:

﴿وَ صَلَّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَبْدِكَ الْمُرْتَضَى... وَ كَلِمَتِكَ الْحُسْنَى﴾ (3)

درود فرست بر امیرالمؤمنین بنده برگزیده ات ... و نیکوترین کلمه ات .

6. در زیارت دیگری از آن جناب که در روز مبعث خوانده می شود، آمده است:

﴿وَ صَلِّ عَلَى عَبْدِكَ وَ أَمِينِكَ الْأَوْفَى وَ عُرْوَتِكَ الْوُثْقَى وَ يَدِكَ الْعُلْيَا وَ كَلِمَتِكَ الْحُسْنَى﴾ (4)

درود فرست بر بنده ات وفادارترین ،امینت رشته محکمت، و دست برترت، نیکوترین کلمه ات.

7. در زیارت امام محمد بن علی الجواد علیه السلام آمده است:

﴿ السَّلامُ عَلَیْکَ یا کَلِمَهَ اللَّهِ﴾ (5)

سلام بر تو اى كلمة الله .

ص: 141


1- بحار الأنوارج 57 ص 345.
2- بحار الأنوارج 37 ص278.
3- بحار الأنوارج 37 ص 307.
4- بحار الأنوارج 100 ص 307.
5- بحار الأنوارج 99 ص20.

8. در صلواتی که بعد از زیارت حضرتش نقل شده آمده است:

﴿وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ الزَّكِيَ التَّقِي... وَ كَلِمَتِكَ الْحُسْنَى الدَّاعِي إِلَيْكَ وَالدَّالِ عَلَيْك﴾. (1)

درود فرست بر محمد بن علی زکی تقیّ... و نیکوترین کلمه ات، دعوت کننده به سوی حضرتت و راهنما به سویت .

9. در زیارت امام صاحب الزمان علیه السلام آمده است:

﴿اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمّدٍ حُجَّتِكَ فِي أَرْضِكَ ... وَ كَلِمَتِكَ التَّامَّةِ فِي أَرْضِك﴾ (2)

خدایا! درود فرست بر حجتت در زمینت... و کلمه تامت در زمینت.

10. در زیارت دیگری از آن جناب چنین آمده است:

﴿وَأَظْهِرْ كَلِمَتَكَ التَّامَّةَ وَ مُغَيَّبَكَ (3) فِي أَرْضِكَ﴾ (4)

و كلمه تام خود و غایب شده ات در زمینت را آشکار گردان

11. در دعای شب نیمه شعبان می خوانیم:

﴿اللَّهُمَّ بِحَقِّ لَيْلَتِنَا هَذِهِ وَ مَوْلُودِهَا وَ حُجَّتِكَ وَ مَوْعُودِهَا الَّتِي قَرَنْتَ إِلَى فَضْلِهَا فَضْلًا، فَتَمَّتْ كَلِمَتُكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا، لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِكَ وَلَا مُعَقِّبَ لِآيَاتِك﴾ (5)

!خدایا به حق این شب ما و مولود آن و حجتت و موعود آن که به فضیلت این شب فضیلتی همراه کرده ای؛ پس کلمه ات به صدق و عدل تمام شده است نه کلمات تو را تبدیل کننده ای است و نه چیزی پس از آیاتت می آید.

این کلمه تامّه کامله- که بوسیله آن کلمات الهی تمام می شود، و اسماء تحت آن مندرج می شود، و کلمات از عهده بیان آن برنمی آیند - هنگامی که در رحم تغییرات نطفه به پایان می رسد و روح بشری در آن دمیده می شود، خداوند فرشته ای به نام «حَیَوان»

ص: 142


1- بحار الأنوارج 99 ص21.
2- بحار الأنوارج 99 ص 82 ح 1، ج 94 ص 4، ج 97 ص 171 ح 5.
3- در اصل عربی: و نقيبك . (مترجم)
4- بحار الأنوارج 99 ص118.
5- إقبال الأعمال ج 3 ص 330

را می فرستد که بر بازوی راست او می نویسد:

﴿وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ ۚ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ (1)

کلام خدای تو از روی راستی و عدالت به حد کمال رسید و هیچ کس تبدیل و تغییر آن کلمات نتواند کرد و او خدای شنوا و داناست.

زمانی که پرده ها از چهره او برداشته شد و مراحل سیر عالم درونی به عالم بشری پایان یافت و هنگام رهایی او از تاریکی رحم نزدیک شد، و وقت آن رسید که جهان به وسیله او نورانی شود و تمامیت این کلمه با ولادتش کامل گردید و مادرش او را به دنیا آورد، با قلم الهى و به خط کاتبی ،قدسی بین چشم ها و بازوانش نوشته می شود:

﴿وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا﴾

و سخن پروردگارت به راستی و داد، سرانجام یافته است.

در بیان این که این آیه بر روی بازوی او در هنگام دمیدن روح بشری و بین چشم ها و كتفش هنگام ولادت نوشته شده است و این که در سه موضع از جمله لوح محفوظ و کتاب مسطور نگاشته شده است اخبار عدیده ای از ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است که شیخ ثقه وجیه کلینی و دیگر راویان حدیث به آسانیدِ معتمده آن ها را روایت کرده اند که مجالی برای ذکر آن ها نیست. (2)

وجه نامگذاری انسان کامل، به «کلمه تامّه الهیّه»

این کلام نورانی شایسته اشاره است که: تسمیه انسان کامل یعنی مالک زمام نبوت مطلقه و ولایت مطلقه به «کلمه تامّه الهی»، شاید به اعتبار دیگری باشد، و آن این که حقیقت اصل و كُنه ذاتِ او الهی است، زیرا ماده خلقت ،او خمیر طینت او و اصل اولیه او، کلمه ای است که خداوند با آن تکلم نمود؛ آن گاه خداوند به وسیله این کلمه، نوری آفرید و سپس از این نور او را آفرید

ص: 143


1- الأنعام: 115
2- المحاسن برقى ج 2 ص 315 ح 32؛ بصائر الدرجات ص 451 باب 7: في الأئمة أنهم تعرض عليهم.... الكافي ج 1 ص 385 باب مواليد الائمة علیهم السلام بنگرید: المیزان ج 7 ص 334 بیان وجه جمع بین گروه های مختلف این احادیث

برای توضیح این مطلب سه حدیث نقل می شود:

1. در حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و اله می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ، قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ، حِينَ لَا سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ لَا أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ وَ لَا ظُلْمَةٌ وَ لَانُورٌ وَلَا شَمْسُ وَلَا قَمَرْ وَلَا جَنَّةٌ وَلَانَارٌ. فَقَالَ الْعَبَّاس كَيْفَ كَانَ بَدْءُ خَلْقِكُمْ يَا رَسُولَ اللهِ ؟ فَقَالَ: يَا عَمّ ! لَمَّا أَرَادَ اللهُ أَنْ يَخْلُقَنَا، تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَخَلَقَ مِنْهَا نُوراً. ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ أُخْرَى فَخَلَقَ مِنْهَا رُوحاً. ثُمَّ خَلَطَ النُّورَ بِالرُّوحِ ، فَخَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْن .....﴾ (1)

خداوند، مرا و علی و فاطمه و حسن و حسین را پیش از خلقت آدم آفرید، زمانی که نه آسمان بلندی بود نه زمین گسترده ای، نه ظلمت، نه نور نه خورشید نه ماه نه بهشت و نه دوزخ عباس پرسید آغاز آفرینش شما چگونه بود ای رسول خدا؟ پیامبر پاسخ داد عمو چون خدا اراده فرمود که ما را خلق کند کلمه ای فرمود که از آن نوری آفرید آن گاه کلمه ای دیگر که از آن روحی آفرید آن گاه نور را با روح درآمیخت، پس مرا و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید.

2. در إرشاد القلوب دیلمی به روایت سلمان فارسی است که می گوید:

﴿كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ النَّبِيِّ الْمُكَرَمِ صلی الله علیه و اله، إِذْ دَخَلَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَسَلَّمَ فَرَدَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و سلم عَلَيْهِ وَ رَحْبَ بِهِ . فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! بِمَ فُضْلَ عَلَيْنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَهْلَ الْبَيْتِ ، وَالْمَعَادِنُ وَاحِدَةً؟ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ الْمُكَرَمُ : إِذا أُخْبِرُكَ يَا عَمِ. أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِيَا، وَلَاسَمَاءَ وَلَا أَرْضَ وَلَا جَنَّةَ وَلَانَارَ وَلَا لَوْحَ وَلَا قَلَمَ. وَلَمَّا أَرَادَ اللهُ تَعَالَى بَدْوَ خَلْقِنَا فَتَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَكَانَتْ نُوراً، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ ثَانِيَةٍ فَكَانَتْ رُوحاً، فَمَزَجَ فِيمَا بَيْنَهُمَا فَاعْتَدَلَا، فَخَلَقَنِي وَ عَلِيّاً مِنْهُمَا ..﴾ (2)

روایت به سلمان فارسی می رسد که :گفت در محضر رسول گرامی نشسته بودم که عباس بن عبد المطلب بر او وارد شد و سلام کرد پیامبر جواب سلامش را داد

ص: 144


1- بحار الأنوارج 57 ص192.
2- بحار الأنوارج 43 ص 17 ح 16 نقل از دیلمی.

و به او خوش آمد گفت. عباس پرسید: ای رسول خدا! چرا علي بن ابي طالب بر ما اهل بیت برتری دارد با این که سرچشمه یکی است؟ سلمان :گفت پیامبر گرامی به عباس فرمود هم اکنون تو را خبر دهم ای عمو. خدای تعالی، من و على را ،آفرید و حال این که نه آسمانی بود و نه ،زمینی نه بهشتی نه دوزخی نه لوحیّ نه قلمی چون خدا اراده آفریدن ما را کرد کلامی گفت که نور بود؛ بعد کلامی دیگر فرمود که روح بود؛ سپس نور و روح را با هم درآمیخت، مساوی شدند. سپس من و علی را از آن دو آفرید.

3. در تأويل الآيات الظاهرة از کتاب الواحدة از ابو حمزه ثمالی آورده که امام باقر علیه السلام فرمود:

﴿قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ وَ تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً، ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله، وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً، فَأَسْكَنَهَا اللهُ فِي ذَلِكَ النُّورِ وَأَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا؛ فَنَحْنُ رُوحُ اللهِ وَ كَلِمَاتُهُ وَ بِنَا احْتَجَّ عَلى خَلْقِهِ....﴾ (1)

خداوند تبارك و تعالی، یگانه و واحد و یکتا بود در وحدانیت خویش، آن گاه تکلم به کلمه ای کرد که نوری شد. از آن ،نور محمد و علی و عترتش را آفرید. بعد تکلم به کلمۀ دیگری کرد که به صورت روحیّ درآمد. آن روح را در آن نور قرار داد و ساکن بدن های ما گردانید به همین جهت ما روح الله و کلمه او هستیم و به وسیله ما بر خلق خود احتجاج میکند

به مدد این احادیث برای ما معنی آن چه در زیارت صاحب الامر و الزمان علیه السلام می خوانیم، روشن می شود:

﴿اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِي رَحْمَتِكَ وَ كَلِمَةِ نُورِك﴾ (2)

خدایا! از تو می خواهم که بر محمد درود فرستی که پیامبر رحمتت و کلمه نور توست.

ص: 145


1- تأويل الآيات الظاهرة ص116؛ بحار الأنوارج 15 ص9؛ مختصر بصائر الدرجات ص33؛ مشارق برسی از كتاب الواحدة آن را نقل می کند
2- زیارت آل یاسین، بحار الأنوارج 99 ص 81 ح 1

حجت های خدا، «علامات» هستند

از انسان کامل به علامت تعبیر می شود که حقیقتِ معنی اسماء است، زیرا اسم - همان گونه که به تفصیل دانستیم - از «سمه» به معنی «علامت» مشتق می شود پس مراد از علامات در آیه

﴿وَ عَلَامَاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾ (1)

و نشانه ها؛ و به ستاره راه می یابند.

همان انسانِ کامل بالفعل و معرَّفِ مطلق .است در این زمینه به این روایات توجه شود

1. شیخ کلینی رحمه الله و دیگر ائمه حدیث به اسنادشان از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که در تفسیر آیه شریفه فرمودند:

﴿اَلْعَلاَمَاتُ هُمُ اَلْأَئِمَّهَ عَلَیهِمُ السَّلاَمُ﴾ (2)

آن نشانه ها همان امامان اند، سلام بر آن ها باد.

2. نیز از آن جناب آورده است:

﴿اَلْعَلاَمَاتُ اَلْأَئِمَّهُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ﴾ (3)

آن نشانه ها امامان هستند، سلام بر آن ها باد.

3. همچنین شیخ کلینی از امام رضا علیه السلام این روایت کرده است که می فرماید:

﴿نَحنُ العلامات﴾ (4)

ما آن نشانه هاییم.

4. استادِ محدثان در زمان خود، فرات بن ابراهیم کوفی رحمه الله ، در تفسیر خود- که نسخه اش نزد ما موجود است - ذیل همین آیه شریفه از امام صادق علیه السلام آورده

ص: 146


1- نحل: 16
2- الكافي ج 1 ص 206 ح 1؛ بحار الأنوارج 16 ص 359 وج 8 ص 225 . تأويل الآيات ج 2 ص 633 ح 7؛ تفسیر قمی ص 658؛ البرهان ج 4 ص 263؛ الصافی ج2 ص361.
3- الكافي ج1 ص 207 ح 2؛ بحار الأنوارج16 ص91 وج24 ص80.
4- الكافي ج 1 ص 207 ح 3؛ بحار الأنوارج 16 ص 91 و ج 24 ص 67 و 81؛ تأويل الآيات ج1 ص 253 ح 3

است که فرمودند:

﴿ النَّجْمُ رَسُولُ اللَّهِ،وَ الْعَلاَمَاتُ الْوَصِيُّ وَ بِهِ يَهْتَدُونَ﴾ (1)

نجم ، یعنی رسول خدا و نشانه ها یعنی جانشین ،او که تنها به سبب او هدایت می پذیرند.

شيخ الطائفه طوسی در الأمالي خود به اسنادش همانند حدیث کلینی رحمه الله را روایت کرده است. (2)

یاد کرد حجت های خدا به عنوان «آیات»

به همین روی از آن گرامیان در قرآن و حدیث به عنوان «آیات» یاد شده است. (3)

در قرآن:

﴿وَ مَا تُغْنِي الْآيَاتُ وَالنُّذُرُ﴾ (4)

و آیات و بیم دادن های الهی هرگز سودمند نمی افتد.

﴿كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كُلَّهَا﴾ (5)

همه آیات ما را تکذیب کردند.

﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمُّ وَ بُكْمُ فِي الظُّلُمَاتِ﴾ (6)

و آنان که تکذیب آیات ما کردند کر و گنگ در تاریکی ها به سر برند.

﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ﴾ (7)

ص: 147


1- تفسیر فرات ج 1 ص 233؛ شواهد التنزیل حسکانی ج1 ص 425 ح 454.
2- الأمالي طوسى ص 163 این مضمون در احادیث اهل سنت نیز آمده است، از جمله: ذخائر العقبی محب طبری ص 17؛ استجلاب ارتقاء الغرف ج 2 ص 477؛ جواهر العقدين سمهودی ص259؛ ص17؛ ج2 الصواعق المحرقة ابن حجر ص 140؛ المرقاة ملا علی قاری ج 5 ص 610 ، که همگی از فضائل علی علیه السلام نوشته ابن حنبل نقل کرده اند نیز فرائد السمطین ج 2 ص 252؛ مسند الفردوس ج 5 ص 65 رقم 7166.
3- بنگرید: الكافي ج 1 ص 207 باب أنّ الآيات التي ذكرها الله عزّ وجل في كتابه هم الأئمة علیهم السلام
4- يونس: 101
5- قمر: 42
6- الأنعام 39
7- یونس: 7. بنگرید: بحار الأنوارج 23 ص206.

و آن هایی که از آیات ما .غافلند

در احادیث:

1. از امام جعفر صادق علیه السلام در تفسیر نخستین آیه آمده است:

﴿اَلْآیَاتُ هُمُ اَلْأَئِمَّهُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ﴾ (1)

آیات همان امامان اند.

2. از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه دوم روایت شده است که فرمودند:

﴿یَعْنِی اَلْأَوْصِیَاءَ کُلَّهُمْ﴾ (2)

آیات یعنی همه جانشینان

3. در تفسیر صافی ذیل آیه سوم از قمی رحمه الله است که می فرماید:

﴿الآيَاتُ أمِيرُ الْمُؤْمِنينَ وَ الأئِمَّةُ علیهم السلام﴾ (3)

آیات امیرالمؤمنین و امامان اند، علیهم السلم

4. در تفسیر علی بن ابراهیم مُسنداً از ابو حمزه آورده که امام باقر علیه السلام در مورد آیه چهارم فرمودند:

﴿نَزَلَت فِي الَّذِينَ كَذَّبُوا فِي أوصِيائِهِم صُمٌ وَ بُكم ......﴾ (4)

این آیه درباره کسانی نازل شده که مانند افراد] کرولال، جانشینان پیامبران را دروغ شمردند.

5. در همان کتاب دربارۀ آیۀ پنجم امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید:

﴿اَلْآیَاتُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْأَئِمَّهُ صَلَوات الله عَلَيهِم﴾ (5)

آیات یعنی امیرالمؤمنین و امامان صلوات الله عليهم.

ص: 148


1- الكافي ج 1 ص 207 ح 1؛ بحار الأنوار ج 51 ص 51، ج 53 ص 53، ج 67 ص 33، ج69 ص258 وج102 ص140.
2- الكافي ج 1 ص 207 ح 2؛ الصافي ج 5 ص 104
3- تفسير القمي ج 1 ص140؛ الصافي ج1 ص460؛ بحار الأنوار ج 53 ص 53 ح 30.
4- تفسیر قمی ج 1 ص 199؛ بحار الأنوارج 23 ص206؛ نور الثقلین ج1 ص 716 ح 75
5- تفسیر قمی ج 1 ص 309؛ بحار الأنوار ج 23، ص 10 ح 2؛ نور الثقلين ج 2 ص 294 ح 18 .

6. از امیر مؤمنان علیه السلام است که می فرماید:

﴿أنا عَبدٌ مِن عِبادِ اللهِ تعالى. أنا آياتُ اللهِ وَ دَلَائِلُهُ وَ حُجَجَ اللَّهِ وَ خَليفَتُه﴾ (1)

من بنده ای هستم از بندگان خدای تعالی منم آیات و دلائل الهی، و حجت های خدا و جانشین او.

7. نیز فرمود:

﴿ما اللهِ عَزَّ وَجَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي﴾ (2)

خدا را - عَزوَجل - نشانه ای بزرگتر از من نیست و فرمود:

8. ﴿وَاللهِ، ما للهِ آيَةٌ أعظمُ مِنّي﴾ (3)

به خدا سوگند خدا را نشانه ای بزرگ تر از من نیست

9. در دعای ندبه است:

﴿يَابْنَ الْآياتِ وَالْبَيّناتِ﴾ (4)

ای فرزند آیات و بینات

در کتاب های «تأویل الآیات» و «بصائر الدرجات» اخبارِ دیگری در همین معنا وارد شده است.

شاعر گوید:

﴿فَما آيةٌ للهِ أَكبَرُ مِنْهُمُ *** فَهُم آيَةٌ مِن دونِهِم كُلُّ آيَةٍ

سَرَى سِرِّهُم فِي الكائناتِ جَميعِها *** فمن سِرهِم لَم يَخلُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ

نشانه ای از آنان بزرگ تر نیست پس ایشان نشانه ای هستند که همه نشان ها از آن

ص: 149


1- بحار الأنوارج 23 ص206
2- الكافي ج 1 ص 207 ح 3؛ بحار الأنوار ج 102 ص140.
3- الكافي ج 1 ص 207 ح 3؛ بحار الأنوار ج 53 ص 54 ح 31، ذیل آیه 93 سوره نمل: ﴿سَيُرِيكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها﴾
4- إقبال الأعمال ج1 ص 510؛ المزار ابن مشهدی ص 580؛ المصباح کفعمی ص 495.

پایین ترند راز آنان در همۀ کائنات جریان دارد و کائنات از راز ایشان به اندازه ذره ای خالی .نیست

اخبار دیگری نیز در این زمینه داریم که مجالی برای گفتن آن ها نیست

فائده

از مطالب پیشین روشن شد که حمل تعبیراتِ ذکر شده و نظایر آن ها به صورت جمع و مفرد بر روی هر یک از افرادِ انسان کامل صحیح است؛ گاهی به اعتبار انفراد و وحدت و شخصیتش اسم و کلمه و آیه و علامت و دلیل و حجت برای خداوند متعال است

و به اعتبار جامعیتش و از حیث این که جامع مظاهر و آسماء و دربرگیرنده آیات و بینات است و کتابی است که در آن تمام حجت ها و دلایل خارجی گرد آمده است و هیکلی است قدسی که علامات و نشانه های الهی در آن ثبت شده است ، به این لحاظ و اعتبار به تنهایی خود، آسماء و کلمات و آیات و علامات و دلایل و حجج است.

﴿فالحمد الله ربّ العالمين وصلى الله على محمد وآله الطاهرين﴾.

تحقیق نیکوی دیگری در معنای آیه ﴿وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا ﴾

بدان - خداوند تو را به مسیر هدایت راه نماید - که اتّصاف خداوند به صفات کمالیه و قدسیه و جلالیه، مقتضي وجود آثار و تابش آنوار و تحقُّق مظاهر آن در خارج است و مستدعی آن است که ذاتش معروف به صفاتش، و مشهور و متصف به کمالاتش باشد تا از صفات او بهره مند و از آن منتفع گردند. بعلاوه باید آثار وجودی بر آن ها مترتب گردد، زیرا هر صفتی از صفات که آثاری بر آن مترتب نشود، بیهوده خواهد بود و عقل سلیم وجود و عدم آن را یکسان می بیند؛ به گونه ای که هر انسانی اثر آن را مشاهده نکند، آن را انکار می کند زیرا تبعیت اشیاء به آثار آن هاست، مانند عالم و طبیب و غنی که اگر از علم و طبابت و ثروت آن ها چیزی در عالم خارج مشاهده نشود و اثر و ظهوری از آثار آن ها وجود نداشته باشد صفاتی محکوم به عدم و نیستی هستند

ص: 150

امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید

﴿مَن كَتَمَ عِلماً فَكَأَنَّهُ﴾ «جاهل». (1)

کسی که علمی را بپوشاند گویی جاهل .است

و همچنین می فرمایند:

﴿مَنْ لَمْ یَنْفَعْکَ حَیَاتُهُ فَعُدَّهُ فِی اَلْمَوْتَی﴾ (2)

کسی که حیاتش سودت نرساند او را در شمار مردگان شمار.

به عبارتی دیگر: زمانی صفاتِ حسنه و سیئه صدق می کند که در خارج تحقق و فعلیت یابند نه به مجرّد فرض وجود آن ها گرچه بالقوّه باشد. شکّی نیست که فعلیتشان به سبب ترتّب آثار ظهور آن ها در خارج است؛ مثلاً «جواد» بر کسی صدق می کند که در فعل متّصف به این اسم باشد و وجود اثر این فعل در خارج متحقّق شده باشد، ولی اگر در خارج اثری از او تحقق پیدا نکند، نمی توان او را چنین نامید.

به بیان دیگر: هر صفتی از صفات - حسنه باشد یا سیّئه - به نسبت وجود آثار خارجی و مظاهر وجودی و نشانه هایی که بر آن دلالت می کنند و اثری که از خود بر جای می گذاد شناخته می شود. در این زمینه امیر مؤمنان علیه السلام فرموده اند:

﴿يُستَدَلُّ عَلى خَيرِ كُلِّ امْرِءٍ وَ شَرِهِ وَ طَهَارَةِ أصلِهِ وَ خُبثِهِ بِمَا يَظْهَرُ مِن أَفعالِهِ﴾ (3)

بر خیر و شر هر کسی و پاکی و ناپاکی اصلش آن چه از افعال او آشکار است دلالت می کند

﴿يُسْتَدَلُ عَلَى فَضْلِكَ بِعَمَلِكَ وَ عَلَى كَرَمِكَ بِبَذْلِكَ﴾ (4)

علم تو بر فضلت دلیل است و بذل تو بر کرمت

﴿يُسْتَدَلُ عَلَى دِينِ الرَّجُل بِحُسْنِ تَقْوَاهُ وَ صِدْقِ وَ رَعِهِ﴾. (5)

نیکویی تقوای انسان و صدق ورعش دلیلی بردین اوست

ص: 151


1- کنز الفوائد ص 162؛ عیون الحکم ص 446؛ بحار الأنوار ج 2 ص 67 ح 12
2- عيون الحكم والمواعظ ص 425؛ مشكاة الأنوارج 1 ص 105؛ غرر الحكم ح 9178 .
3- غرر الحكم ح 10972؛ عیون الحکم ص 554.
4- غرر الحکم ح 10969؛ عیون الحکم ص 554 .
5- غرر الحکم ح 10959؛ عیون الحکم ص 554

﴿يُسْتَدَلُ عَلَى الْمُحْسِنِينَ بِمَا يَجْرِي لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ الْأَخْيَارِ مِن حُسْنِ الْأَفْعَالِ وَ جَمِيل السّيرَة﴾ (1)

ذکر خیر انسان که بر زبان نیکان جریان یابد و نیکویی کارها و سیره زیبای انسان دلیل بر احسان اوست.

نیز فرموده اند:

﴿يُسْتَدَلُ عَلَى اللَّهِيمِ بِسُوءِ الْفِعْلِ وَ قُبْحِ الْخُلُقِ وَ ذَمِيمِ الْبُخْلِ [وَ] أَيُسْتَدَلُ عَلَى الْيَقِينِ بِقَصْرِ الْأَمَلِ وَ إِخْلَاصِ الْعَمَلِ وَالزَّهْدِ فِي الدُّنْيَا وَ يُسْتَدَلُ عَلَى مُرُوَةِ الرَّجُلِ بِبَتِ الْمَعْرُوفِ وَ بَذْلِ الْإِحْسَانِ وَ تَرْكِ الاِمْتِنَان﴾ (2)

نشان لئیم بدکرداری و زشتی اخلاق و بخل نکوهیده است. نشان یقین، کوتاهی آرزو و اخلاص عمل و دل نبستن به دنیا است. نشان مروّت انسان، گستراندن نیکی و بذل احسان و منت ننهادن بر کار خیر است.

به این مضمون اخبار فراوانی است که ما را به این مفهوم می رساند.

پس بر هر کسی که متصف به صفتِ نیکویی می شود که آثار و نشانه هایی داشته باشد، لازم می شود که به حکم عقل بدیهی که هر کسی با اندک مایه ای می شناسد - آن صفات را اظهار کند و آثار آن را ابراز کند و خود را به داشتن این صفات بشناساند.

متّصف نمودنِ خداوند متعال به جمیع صفات حسنه و این که همانند گنجی برای هر زیباروی و معدنی برای هر نیکویی است - گنج علم و مهربانی، گنج فضل و نعمت، گنج قدرت و حکمت و گنج لطف و رحمت - همانا اقتضا میکند که آثار آن در خارج تحقّق یابد و مقتضَیات آن در عالم وجود ظهور کند و از خفا بیرون آید و مظاهرش تمام عالم گون را در برگیرد و پرده از روی آن برداشته شود.

سزاوار است که خداوند معروف در صفات و مشهور در آن ها باشد؛ به این معنی که مثلاً متّصف نمودنش به علم مقتضی آن است که خود را به داشتن آن علم بشناساند تا جاهلان از آن بهره گیرند نیز متصف نمودنش به بی نیازی هم مستدعی آن است که خود

ص: 152


1- غرر الحکم ح 10964؛ عیون الحکم ص 553
2- غرر الحكم ح 10967؛ عیون الحکم ص 555.

را به آن بشناساند تا فقرا راه خانه او را در پیش گیرند و اتصاف او به شفا هم مقتضي آن است که خود را به این صفت معرفی سازد تا بیماران به سوی او آیند و همچنین است صفات دیگر.

پس به حکم عقل باید برای آن ذات مقدسی که واجد جميع صفات قدسیه حسنه است مخلوق و صنعی باشد تا نزد آن ها شناخته شود و آثار صفاتش برای آن ها جلوه کند که از برکات وجودش بهره مند شوند و از آثار صفاتش سود برند و از گنج های اوصافش منفعتی به دست آرند و به وادی الطافش وارد شوند از آبشخور نعمت هایش سیراب شوند و به بهشت او رسند و به بوستان رحمتش درآیند.

این است معنای قول خداوند که به حضرت داوود (على نبينا وآله و عليه السلام) می فرماید:

﴿كُنتُ كَنزاً مَخفيّاً فَأحببتُ أن أعرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلقَ لِكَي أَعرَف﴾ (1)

من گنجی پنهان بودم دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم.

شاعر گوید:

ز ربّ العزّه اندرخواست داوود *** که حکمت چیست کآمد خلق ، موجود

جواب آمد که تا آن گنج پنهان *** که آن ماییم، بشناسند ایشان

تو از بهر شناساییّ گنجی *** به گلخن سر فرود آری به رنجی

ص: 153


1- این حدیث قدسی مشهور و بر سر زبان ها است ولی در منابع روایی نیافتم، بلکه برخی از دانشمندان بدون سند در کتاب هایشان نقل کرده اند مانند ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة ج 5 ص 163؛ برسی در مشارق أنوار اليقين ص39؛ الفتوحات المكية ج 3 ص 267 همراه با شرحیّ بر آن. از سوی دیگر برخی از دانشمندان آن را جعلی دانسته اند مانند قاضی نورالله شوشتری در احقاق الحق جا ص 431؛ هندی فتنی متوفای سال 986 در تذکرة الموضوعات ص11؛ عجلونی در کشف الخفاء ج 2 ص 132، که این نظر را به چند تن دیگر مانند ابن تیمیه زرکشی ابن حجر، سیوطی و دیگران نسبت داده است. البته برخی از مشایخ صوفیه به عدم ثبوت آن از طریق روایت اعتراف کرده اند، اما ثبوت آن را از طریق کشف دانسته اند، مانند ابن عربی در الفتوحات المكية باب 198. صدرالدین شیرازی گفتاری دربارۀ آن دارد که ضمن رساله الفوائد آورده و ضمن نقل کلام ابن عربی درباره آن سخن گفته است. (مجموعه رسائل فلسفى صدر المتألهین شیرازی ص 356).

از این جا وجه تأویل «ليعبدوني» به «ليعرفوني» در آيه

﴿وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَالإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون﴾ (1)

جنّ و انس را نیافریدم مگر برای آن که عبادتم کنند.

دانسته می شود

معرفت، هدف غائي خلقت

اکنون که ضرورت وجود خلقت و معنای معرفت را دانستیم می فهمیم که هدف غائی اتّصافِ خداوند به هر صفتِ زیبایی می باید که در ورای آن یک معرّف (شناساننده) باشد که او را به آن صفات به مخلوقاتش بشناساند و راهنمایی باشد که آن ها را به او راه نماید و نشانه ای باشد که آن ها را به او برساند.

شناخت صفات او ممکن نمی شود مگر به وجود یک معرف که غیر از خود وجود او ،باشد زیرا به سبب عدم سنخیتِ ذاتِ باری تعالی با مخلوقات و نداشتن اشتراک با آن ها، ممکن نیست که خودِ ذاتِ وجودِ او معرفِ شؤون و صفاتش به تک تک صاحبان عقل باشد. آحادِ انسان ها نسبت به ساحَتِ جَلالتِ الهی قابلیت و استعداد ندارند تا با خدایشان بدون وساطتِ معرّف، مخاطبه .کنند بشرِ مُلکی شهودی که ملکوتیت خود را با درنده صفتی و قوای حیوانی و شیطانی از بین برده و در دریای شهوات غرق شده و عقل او در برابر هوای نفس مغلوب شده است چنین لیاقتی را ندارد.

آیا نمی بینید که معرف بین خداوند متعال و بشر حتی نمی تواند فرشته باشد، همچنان که خداوند می فرماید:

﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ﴾ (2)

و چنان چه رسول را فرشته ای قرار می دادیم باز هم او را به صورت مردی در می آوردیم و بیشک امر را همچنان بر آنان مشتبه می ساختیم

علت آن عدم سنخیت و ناهماهنگی بین فرشته و انسان است.

ص: 154


1- الذاريات: 56
2- الأنعام: 9

و ناگزیر باید معرف قبل از آغاز خلقت و شکل گیری آفریدگان موجود باشد. عقل حکم می کند که معرّف نخستین مخلوق باشد و هنگامی که نخستین در عالم وجود کوبیده شد، ابتدا معرّف به دنیا بیاید. این جایگاه اقتضا می کند که ذاتِ او، اول ذوات و پیشتر آن ها باشد چنان که می بینیم که شروع خلقتِ آفریدگان در عالم خلق با معرف یعنی پیامبرش آدم علیه السلام است.

پس همچنان که عالم ملک و شهود به وسیله معرف آغاز شد، بایستی عالم آمرو غيب و ملکوت نیز با معرف آغاز شود؛ که اگر وجود او نمی بود، هیچ کائنی در عالم گون، تکوین نمی یافت و اگر او نمی بود خداوند شناخته و عبادت و تقدیس و توحید نمی شد. و وجودِ خلق قبل از معرف کاری عبث و بیهوده می بود و از این جا آن چه در روایات فراوان ائمه معصومین علیهم السلام آمده است، دانسته می شود:

﴿لَوْلَمْ يَبْقَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا اثْنَانِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةِ﴾ (1)

اگر بر روی زمین فقط دو تن باقی بمانند یکی از آن ها حجت است.

و هیچ گاه ممکن نیست که زمین بدون معرف باقی بماند و حجتِ خداوند بدون او تمام نمی شود. همچنان که امر خلقت با آفرینش معرّف آغاز می شود، به حکم عقل به وسیلهٔ او هم پایان می یابد امام جعفر صادق علیه السلام به این حکمتِ خرد پسند اشاره فرموده است:

«إِنَّ آخِرَ مَنْ يَمُوتُ الْإِمَامُ ، لِئَلَّا يَحْتَجَّ أَحَدٌ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنَّهُ تَرَكَهُ بِغَيْرِ حُجَّةِ اللَّهِ علیه» (2)

آخرین کسی که می میرد امام است؛ برای این که کسی بر خدا - عز وجل - احتجاج نکند که او را بدون حجت رها کرده است.

وجود معرّف از آغاز خلقت تا انجام آن امری ضروری است. چنان که امام جعفر صادق علیه السلام فرموده اند:

﴿الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ﴾ (3)

ص: 155


1- الكافي ج 1 ص 6 ح 1؛ بحار الأنوارج 23 ص36 و 52.
2- الكافي ج 1 ص 180 ؛ الإمامة والتبصرة ص30؛ الغيبة نعمانی ص 142؛ علل الشرائع ج 1 ص .196
3- الكافي ج 1 ص 177؛ كمال الدين ص221؛ الاختصاص ص 23 از آبان بن تغلب از امام صادق

حجت، پیش از خلقت است و با آن و پس از آن

معرّف برای خدا خلق شده است و سایر موجودات همگی برای معرّف خلق شده اند. این همان معنای کلام آفریدگار متعال است به برترین آفریده اش صاحب نبوتِ مطلقه، یعنی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله که فرمود:

﴿خَلَقتُ الأشياءَ لَكَ وَ خَلَقْتُكَ لِأجلي﴾ (1)

اشیاء را برای تو آفریدم و تو را برای خودم.

و مراد از گفتار رسول گرامی هم همین است که فرموده اند:

﴿نَحنُ صَنَائِعُ اللَّهِ وَالخَلقُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا﴾ (2)

ما ساخته خدایمان هستیم و خلق پس از ما، ساخته مایند.

معرّفِ ذاتی، آینه آسماءِ حُسنای الهی است

اکنون که دانستیم غایتِ خلقت معرفت و وجود معرّف است، اینک باید بدانیم که: معرّفِ الهی یا از قبیل الفاظ است و یا از قبیل ذوات از قبیل الفاظ یعنی همان اسماء حسنای الهی لفظی که خداوند متعال خود را به آن نامیده و آن را سبب معرفی صفات و نشانه های خود دانسته است و اخبار بسیاری آن را نود و نه اسم می داند (3) و از قبیل ذوات یعنی انبیاء و اوصیاء، به حَسَبِ اختلافِ مراتبشان در معرّف بودن.

روشن است که اگر معرفِ ذاتی انبیا و اوصیاء نمی بود معرّف های لفظی هیچ فایده ای نداشتند، بلکه مهمل و بیهوده می.بودند زیرا حقیقت و مفاد این الفاظ، شناخته و فهمیده نمی شود مگر به وجود معرّف و معلم و مدرّس و مترجمی که آن ها را تبیین و

ص: 156


1- پیش از این اشاره شد که برای این حدیثِ قدسی سند معتبری پیدا نشده است. ولی مضمون آن با دیگر آموزه های دینی سازگار است. مثلاً در قرآن خداوند متعال خطاب به حضرت موسی علی نبینا وآله و علیه السلام می فرماید: ﴿وَاصْطَنَعْتُک لِنَفْسِی﴾ (طه: 41). ويراستار.
2- نهج البلاغة نامه 28؛ بحار الأنوار ج 33 ص58 بنگرید به شرح و توضیح مجلسی در بحارج 33 ص68. [نیز: همین بیان در ضمن توقیع گرامی حضرت بقیة الله أرواحنا فداه، در: الاحتجاج، ج2 ص 467 . ویراستار].
3- به عنوان نمونه بنگرید: الكافي ج 1 ص 114 باب معانى الاسماء .... توحید صدوق باب 29 اسماء الله تعالى... ص 195 به بعد که شرح مبسوط صدوق بر این اسماء را آورده است. (ویراستار)

معانیشان را روشن کند و توضیح دهد پس همچنان که آسماء لفظی به وسیله مواد و هیئتِ خود از مفادش خبر می دهد، آسماء ذاتی و معرف ذاتی هم باید معرفِ حقیقتِ خود باشند و دلالت کنند بر آن چه به سبب آن آفریده شده اند.

همچنین لازم است که معرف کتاب جامعی از صفات الهی و آینه ای شفاف باشد ، برای بازتاب معاني أسماء لفظي او در خارج و هیکلی قدسی باشد که دارای حقیقتِ جامع اسماء باشد، و وجودش حقیقتِ آسماء لفظی و مفاد آن را نشان دهد، و به ذاتِ خود صفاتی را که برای خدایش ادعا میکند اثبات کند و در خارج شؤون الهی را نزد مُنكِران و جاحِدین اظهار می نماید. مثلاً ادعا می کند که خداوند متعال محیّی و ممیت و شافی و عَلّام الغیوب است و آگاه است بر هر آن چه که در درون بندگانش هست. پس در مقام اثبات، بایستی به اذن و مشيّتِ خدا و آمر او و با اتمام حجت و اقتضای حاجت و اقامه بینه، قادر برزنده کردن مردگان و میراندن زندگان و شفای بیماران و آگاهی دادن از غیب و امور نهان در سینه ها باشد

این امر در مورد هر آن چه معرف نسبت به صفات پروردگارش مدّعی می شود جریان .دارد پس بر او لازم می شود که در خارج به منکران و جاحِدین آن را ارائه کند زیرا اقتضای منصبش آن است که خداوند او را در این کار تأیید فرماید. بنگرید آیه ای را که خداوند در آن می فرماید:

﴿إِذْ قالَ اللهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وإذ تخرج الموتى بإذني﴾. (1)

خلاصه این که آیه مورد بحث: ﴿وَلِلَّهِ الأَْسْمَآءُ الْحُسْنَی﴾، با تمام اطلاقش، شامل است بر أسماء لفظى و ذاتی ذوات مقدسه که راهنمای آفریدگان به سوی خداوندند، در حقیقت نشانه ها و نام های اویند و اطلاقِ اَسماء الحسنى بر آن ها، سزاوارتر و مناسب تر از اطلاق آن بر آسماء لفظی است همچنان که مفصل گفته شد.

ص: 157


1- المائده : 110

معرّفِ اوّل همان نبيّ مطلق است

باید دانست همچنان که آسماء لفظی در مراتب مختلفند معرّف ها و اسماءِ ذاتي نیز در مراتب اختلاف دارند مثلاً بعضی از معرّف ها مخصوص جمعی خاص و بعضی مختص به عصر و زمانی خاص هستند. گاهی معرف ویژه زمان و همعصرانش، و گاهی فقط مختص همعصرانش و شاید فقط مختص قوم و عشیره خود و یا مختص خانواده خود باشد. در میان این معرّف ها یک معرف وجود دارد که مقید به زمان و عصر و قومِ خاصی نیست بلکه یک معرّف برای جمیع خلایق عالمِ امر و خلق از روحانیات و جسمانیات است. این همان نبوّت مطلق غیر مقید است که از ابتدای خلقت آغاز شده و تا ابد باقی است.

این منصب نیست مگر آگاهی دارنده آن از استعداد جميع موجودات، به حَسَبِ ذوات و ماهيات آن ها دادنِ حق هر دارنده حقی که آن را با استعداد و قابیلت خود بیان می کند

صاحب این منصب، اشرف مخلوقات است از نخستین و آخرین و گرامی ترین برگزیده خداست. اوست خلیفه أعظم ، آدم ،حقیقی ، قَلَمِ أَعلى، عَقلِ اوّل ، روحِ اعظم، معرّف اوّل و مبدأ فيض وجود. او بزرگ مردی است که به شرف داشتن این خطاب، اختصاص یافته که ﴿لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ﴾ كه به حکم عقل، نخستین آفریده خداست و اگر این اولویت ،نبود این خطاب صحت نمی داشت و این والایی به اتمام نمی رسید زیرا این فقط به اعتبار معرّف بودن است و لا غير.

نبىّ مطلق و کسی که به این منصب آراسته شده و مخاطب به خطاب «لولاك» است، کسی نیست جز پیامبر گرامی ما صلی الله علیه و آله که با داشتن این منصبِ والا و جایگاه رفیع ساير انبياء و مرسلین شرف و برتری دارد و اوست دارنده مقام محمود و جاه عظیم بین نخستین و آخرین و اوست که در آن دریای فضیلت و منزلت جلیله و درجه رفیعه و مرتبه والا و خطير غوطه خورده است.

به حكم عقل داشتن این منصب اقتضا می کند که او باید نخستین مخلوق و نخستین عارف بالله و نخستین معرّف خدای بزرگ و نخستین گیرنده میثاق الله باشد

ص: 158

که خود حضرتش صلی الله علیه و آله فرموده اند

﴿أنا أوّلُ الأنبياءِ خَلَقاً وَ آخِرُهُم بَعثاً﴾ (1)

منم نخستین پیامبر در خلقت و آخرین پیامبر در بعثت

در زیارت حضرتش صل الله علیه و آله آمده است:

﴿أول الأنبياء ميثاقاً و آخِرَهُم مَبْعَثاً﴾ (2)

نخستین پیامبر در مقام میثاق و آخرین پیامبر در بعثت

که ما را به این معنا می رساند. پیامبر خود در این حدیث به منصب والای خویش تصریح کرده است:

﴿كُنتُ نَبيّاً وَ آدَمُ بَينَ الماءِ وَالطين﴾ (3)

من زمانی پیامبر بودم که آدم هنوز بین آب و گل بود.

دفع توهم

مراد از این سخن آن نیست که رسول خاتم نبي بالقوّه در علم الهی باشد مانند سایر ،انبیاء چنان که بعضی افرادِ بی بهره از علم حدیث پنداشته اند؛ بلکه مراد نبی بودن بالفعل اوست زیرا کلام حضرتش که نقل شد چیزی جز بیان افتخار و شرف بر دیگران .نبود و هیچ پیامبری از پیامبران را نرسد که این گونه سخن بگوید

در توضیح مطلب می گوییم: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به مقتضای این منصب خود، تمامی عقول و نفوس و روحانیات را از ملائکه و غیره خبر می داد و آگاه می کرد بر آن چه باید خبر دهد، از معرفت خداوند متعال و معرفي صفات و أسماء و افعال او. بدین روی، تمام ارواح، حتى روح آدم علیه السلام، از علوم و معارف او بهره مند می شدند و او مرجع تمام آرواح نبیین و مرسلین علیهم السلام در عالم ارواح و اجساد بود.

ص: 159


1- عوالي اللئالي ج 4 ص 122 ح 202؛ تفسیر آلوسی ج 14 ص41.
2- بحار الأنوار ج 97 ص 175 ح 44 و و ص 185؛ إقبال الأعمال ج 3 ص 126؛ المزار ابن مشهدی ص66؛ المزار شهید اول ص 14.
3- بحار الأنوارج 16 ص 402، ج 18 ص278. نویسنده در الغدیرج 7 ص 38 این حدیث را متواتر و صحیح دانسته و شعر حافظ رجب بُرسی را در این مضمون آورده است.

زیرا چنان که دانستیم - معرفِ اول همان صاحبِ نبوّتِ مطلقه است که از حیّث خلقت و روح قبل از همگان است و از جهت صورت و برانگیختن به نبوت و رسالت بعد از همگان است.

این وجهی است بر اشرفیت و افضلیت او بر همگان به همین سبب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

﴿أَنَا سَيِّدُ مَنْ خَلَقَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ، وَأَنَا خَيْرٌ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ حَمَلَةِ الْعَرْشِ وَ جَمِيعِ مَلَائِكَةِ اللَّهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ الْمُرْسَلِينَ ..﴾. (1)

منم سرور آفریدگان خدای عزوجل و من بهترم از جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملائکه حامل عرش و تمام ملائکه مقرب خدا و پیامبرانِ مرسل...

تا آخر حدیث که شیخ ثقه صدوق رحمه الله در کمال الدین، مسنداً آورده است.

از این مطالب نتیجه می گیریم که وقتی نبی مطلق، معرّفِ كُل ست و رهبرِ کل و دلیلِ کل و مربّي كل و معلم كل و حاكم کل و آمر و ناهي کل پس می باید با این منصب، قبل از همگان محشور شود و روز جمع با او آغاز شود چنان که لازمه منصب او این است که آغاز خلقت و پایان آن با او باشد آن گرامی خود به این مطلب اشاره فرموده اند:

﴿ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، أَنَّهُ قَالَ : أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُ عَنْهُ الْأَرْضُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَنَا ﴾ (2)

جبرئیل از خدایم به من خبر داد نخستین کسی که روز قیامت زمین برای او می شکافد منم.

و چون خود، معرف کل و رهبر کل و ممدوح کل است، پس باید همه، زیر پرچم او گرد ،آیند همان گونه که فرموده است

﴿آدَمُ وَ مَن دونَهُ تَحتَ لِوائي يَومَ القِيامَة﴾ (3)

ص: 160


1- كمال الدين ص 261 ح 7؛ بحار الأنوارج 16 ص 364 ح 66؛ عوالي اللئالي ج 4 ص 121 ح 200
2- تفسیر فرات کوفی ص 444 ح 587؛ بحار الأنوارج 43 ص 225 ح 13. همین مضمون در الخصال صدوق ص 314 ضمن حدیث «خمس خصال» آمده است
3- عوالي اللئالي ج 4، ص 121؛ بحار الأنوارج 16 ص 402 نقل از المناقب؛ همین مضمون در الأمالي صدوق مجلس 52؛ در منابع اهل سنت: المستدرك حاکم نیشابوری ج 1 ص 30؛ مجمع الزوائد هيثمى ج 10 ص 376؛ الجامع الصغير سيوطى ج 2 ص 717؛ کنز العمال ج 11 ص 411

آدم و دیگر مخلوقات ،الهی روز قیامت زیر لوای من هستند.

و در علل الشرائع از پیامبر صلی الله علیه و آله مسنداً آمده است که فرموده اند:

«يَا عَلِيُّ كَأَنِّي بِكَ وَ قَدْ دَخَلْتَ الْجَنَّةَ، وَ بِيَدِكَ لِوَائِي وَ هُوَ لِوَاءُ الْحَمْدِ وَ تَحْتَهُ آدَمُ فَمَنْ دُونَه﴾ (1)

ای علی! گوییا می بینمت که وارد بهشت شده ای در حالی که پرچم من- لواء الحمد - را به دست داری و آدم و همه مردم زیر این پرچمند.

دو نوری که در حقیقت نور واحدند و اصل آن «نبوت» و فرعش «امامت» است

از مطالبی که در باب معنای نبوت مطلقه تحقیق و بیان ،شد حقیقتِ همتای آن که ولایت باشد، شناخته می شود نور ولایت از نور نبوت قابل انفکاک نیست، بدین سان ولی هم از نبی که مانند نور نفس است نسبت به نور عقل [ قابل انفکاک نیست]، زیرا تصرّف آن ها در عالم مانند تصرفشان در نفوس است همان گونه که نفس و عقل دو خلیفة الله در عالم خلق هستند نبی و ولی هم دو خلیفة الله در نفوس و ارواحند که هر دو در حقیقت نور واحدند و اصل آن نبوت است و فرعش امامت و دومی به منزله نوری است منشعب شده از اولی؛ مانند نوری که از چراغی ساطع شده و روشنایی که از آن منبع تابیده است.

حدیثی که شیخ اجلّ ثقه صدوق رحمه الله به اسنادش از محمد بن حرب هلالی، امیر مدینه از امام صادق علیه السلام روایت کرده ما را به حقیقت امر راهنمایی می کند. این حدیث طولانی است ولی ما به اندازه نیاز از آن ذکر می کنیم. امام صادق عله السلام فرموده است:

﴿أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمِصْبَاحَ هُوَ الَّذِي يُهْتَدَى بِهِ فِي الظُّلْمَةِ وَانْبِعَاثَ فَرْعِهِ مِنْ أَصْلِهِ، وَ قَدْ قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: أَنَا مِنْ أَحْمَدَ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ. أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً صلَّى اللهُ عَلَيهِما وَ آلِهِما كَانَا نُوراً بَيْنَ يَدَيِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَلْفَيْ ﴾

ص: 161


1- علل الشرائع ص 172؛ بحار الأنوارج 8 ص 6.

عَامِ، وَ أَنَّ الْمَلَائِكَةَ لَمَّا رَأَتْ ذَلِكَ النُّورَ رَأَتْ لَهُ أَصْلًا قَدْ تَشَغَبَ مِنْهُ شُعَاعٌ لَامِعٌ. فَقَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا مَا هَذَا النُّورُ؟ فَأَوْحَى اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيْهِمْ: هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي أَصْلُهُ نُبُوَّةً وَ فَرْعُهُ إِمَامَةٌ. أَمَّا النُّبُوَّةُ فَلِمُحَمَّدٍ عَبْدِي وَ رَسُولِي، وَ أَمَّا الْإِمَامَةُ فَلِعَلِي حُجَّتِي وَ وَلِتِي، وَ لَوْلَاهُمَا مَا خَلَقْتُ خَلْقِي﴾ (1)

مگر ندانسته ای چراغ چیزی است که در تاریکی به وسیله آن راهنمایی گردند و سرچشمه گرفتن فرع آن از اصلش؟ و علیّ علیه السلام فرمود: نسبت من به احمد، همانند نوری است از نور مگر ندانسته ای محمد و علی در پیشگاه خداوند جل جلاله دو هزار سال پیش از این که مخلوقات آفریده شوند، هر دو، يك نور بودند؟ فرشتگان وقتی آن نور را مشاهده کردند سرچشمه ای برایش دیدند که شعاع درخشانی از آن منتشر شده پس عرض کردند ای معبود ما و بزرگ ما این نور چیست؟ خداوند به ایشان وحیّ فرستاد این فروغی است از نور من که اصل آن نبوّت است و فرع آن امامت نبوّت برای بنده و فرستاده ام محمد است، و امامت برای حجت و ولي من علی است و اگر به خاطر آن دو نبود، آفریدگانم را پدید نمی آوردم.

نور نبوت و ولایت ، از آغاز تا انجام متحد و مجتمع هستند، لذا پیامبر صلى الله عليه و سلم می فرمایند:

﴿خَلَقَ اَللَّهُ رُوحِی وَ رُوحَ عَلِیِّ مِن شَيءٍ واحِدٍ، وَ نوري وَ نورَهُ وَاحِدٌ، وَ إِنَّهُ مِنِّي وَ أَنا مِنهُ، وَ نَفسُهُ نَفْسي﴾ .

خداوند، روح من و روح علی را از یک چیز آفرید نور من و نور او یکی است، او از من است و من از اویم و جان اوجان من است.

همچنین می فرمایند:

﴿خُلِقَ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى، وَ خُلِقْتُ أَنَا وَ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَة﴾. (2)

ص: 162


1- علل الشرائع ج 1 ص 172 ح 1؛ معاني الأخبار ص 346 و 350؛ بحار الأنوار ج 15 ص 11 وج 43 ص 12 نقل از علل الشرائع و معاني الأخبار. بخش اول از کلام را امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه 45 نهج البلاغة (خطاب به عثمان بن حنیف اشاره می کند: ﴿ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَالذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ﴾
2- مناقب اميرالمؤمنین نوشته محمد بن سلیمان کوفی ج1 ص460؛ الخصال ص21؛ عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 78؛ در منابع اهل سنت کنز العُمّال ج 11 ص608؛ فضائل امیرالمؤمنین نوشته ابن حنبل ص 171 ح 241؛ تاریخ دمشق ج 42 ص 64؛ المستدرك حاکم نیشابوری ج 2 ص 242.

مردم همگی از درختان مختلف آفریده شده اند ولی من و فرزند ابی طالب از یک درخت آفریده شدیم.

پس هر نبی ولیش در مرتبه و طبقه او است و ولی مطلق در همان طبقه نبی مطلق در منصبش است که در رتبه پس از او جای دارد. حدیثی که شیخ اجل فرات بن ابراهیم کوفی در تفسیرش و به اسنادش از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده، اشاره به همین مطلب دارد. امام علیه السلام فرموده است:

عال ﴿قَالَ اللهُ: يَا مُحَمَّدُ إِنَّ عَلِيّاً فِي طَبَقَتِكَ ، فَجَعَلْتُهُ أَفْضَلَ الْوَصِيِّينَ وَ خَيْرَ مُعْتَمَدٍ لِلْمُؤْمِنِين...﴾ (1) تا آخر حديث.

خداوند تبارک و تعالی فرمود: ای محمد علی در طبقه تو است، پس او را برترین وصی و بهترین مُعتمد برای مؤمنان قرار دادم.

پس ولیّ مطلقی که خداوند متعال او را به این منصب والا گماشته است یعنی امیر مؤمنان علیه السلام، همان کسی است که به مقتضای منصبی که دارد، تمام نفوس و آرواح از اولیاء و اوصیاء در عالم امر و خلق و در نشأه غیب و شهود ظاهراً و باطناً به او باز می گردند. اوست کسی که در خفا همراه جمیع انبیاء بود و علناً و آشکارا همراه نبيّ مطلق همان طور که نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:

﴿يا عَليُّ كُنتَ مَعَ الأنبياءِ سِرّاً وَ مَعي جَهراً﴾ (2)

ای علی تو پنهانی با پیامبران بودی و آشکارا با من.

اوست که در اول و آخر بودن با نبی مطلق متحد است و اوست که قبل از گل و همراه كُل و ولي كُل و هادي كُل و امیرِ كُل و امام گل است. به همین سبب در مقام افتخار و شرف می فرمود

ص: 163


1- تفسیر فرات كوفى ص193.
2- علامه میر حامد حسین در کتاب عبقات الأنوار آن را از کتاب معارج العلى في مناقب المرتضى نوشته محمد صدر عالم (مخطوط) نقل کرده است. بنگرید: نفحات الأزهار في تلخيص عبقات الأنوار ج 5 ص 111 و 305. بنگرید به توضیحات صاحب عبقات که پس از نقل حدیث آورده است.

﴿كُنتُ وَلِيّاً وَ آدَمُ بَينَ الماءِ وَالظَّين﴾ (1)

من زمانی ولی بودم که آدم بین آب و گل بود.

ظاهراً مراد حضرتش، اشاعه منصب مطلق و ولایتِ عامه اوست و اعلام این حقیقت که او ولی بالفعل است از نخستین روزی که روحش عجین و نورش خلق شد، همچنان که در تحقیق گفتار نبی مطلق صلوات الله عليه وآله بیان شد که فرموده است

﴿كُنتُ نَبيّاً وَ آدَمُ بَينَ الماءِ وَالطّين﴾

زمانی پیامبر بودم که آدم بین آب و گل بود.

در تفسیر شیخ کوفی فرات بن ابراهیم به اسنادش از علی علیه السلام، تصریح کرده است که امام می فرماید:

﴿أَنَا أُؤَذِي مِنَ النَّبِيِّينَ إِلَى الْوَصِيِّينَ وَ مِنَ الْوَصِيِّينَ إِلَى النَّبِيِّينَ، وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ أَنَا أَقْضِي دَيْنَهُ وَأَنْجِزُ عِدَاتِهِ، وَ لَقَد اصْطَفَانِي رَبِّي بِالْعِلْمِ وَالظَّفَرِ، وَلَقَدْ وَ فَدْتُ إِلَى رَبِّي اثْنَتَيْ عَشْرَةَ و فَادَةً ، فَعَرَفَنِي نَفْسَهُ وَ أَعْطَانِي مَفَاتِيحَ الْغَيْب﴾ (2)

من امانت را از پیامبران به جانشینان و از جانشینان به پیامبران می رسانم. خداوند هیچ پیامبری برنینگیخت مگر آن که من دین او را می گزارم و وعده هایش را عملی می کنم خداوندگارم مرا به علم و ظفر برگزید من دوازده بار مهمان خدایم بودم که خود را به من شناساند و کلیدهای غیب را به من بخشید

احادیثی در بیان برخی شؤون منصب ولایت و مقام والای آن

اشاره

اگر در آن چه ذکر شد، هنوز شکی باقی مانده باشد پس باید با دقتِ نظر و عینِ بصیرت در اخبار ائمه علیهم السلام درنگ کرد؛ تا مگر با نور کلمات آن بزرگواران، به برخی از شؤون این منصب والای مقید به اطلاق هدایت .گردیم اینک برای پرهیز از طولانی شدن سخن را کوتاه کرده و به ذکر هشت حدیث می پردازیم که همان ها برای ما کافی است.

ص: 164


1- عوالي اللئالي ج 4 ص 124 ح 208؛ جامع الأسرار آملی ص 382، 401 و 460 ، همراه با توضیحات سید حیدر آملی بر حدیث
2- تفسیر فرات کوفی ص 67 ح 37؛ بحار الأنوارج 39 ص 350 ح 23

حدیث اول

بسیاری از بزرگانِ حدیث، به آسانیدِ ،مُعَنعَن آن را روایت کرده اند. ما لفظ رئیس محدثان در عصر خویش، یعنی فرات بن ابراهیم کوفی رحمه الله را، که در تفسیر خود آورده و نسخه اش نزد ما موجود است می آوریم و حدیثِ طولانی را از ابوذر غفاری رضي الله عنه، ذکر می کنیم که می فرماید:

﴿كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم ذَاتَ يَوْمٍ فِي مَنْزِلِ أَمِّ سَلَمَةَ، وَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم يُحَدِّثُنِي وَ أَنَا أَسْمَعُ إِذْ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام . فَأَشْرَقَ وَجْهُهُ نُورًا فَرَحاً بِأَخِيهِ وَابْنِ عَمِّهِ، ثُمَّ ضَمَّهُ إِلَيْهِ وَ قَبَلَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ: يَا أَبَا ذَرٍ أَتَعْرِفُ هَذَا الدَّاخِلَ عَلَيْنَا حَقَّ مَعْرِفَتِهِ؟ قَالَ أَبُو ذَرٍ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَذَا أَخُوكَ وَابْنُ عَمِكَ وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ الْبَتُولِ وَأَبُو الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.

فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله : يَا أَبَا ذَرٍ، هَذَا الْإِمَامُ الْأَزْهَرُ وَ رُمْحُ اللَّهِ الْأَطْوَلُ وَ بَابُ اللَّهِ الْأَكْبَرُ؛ فَمَنْ أَرَادَ اللهَ فَلْيَدْخُلِ الْبَابَ. يَا أَبَا ذَرًا هَذَا الْقَائِمُ بِقِسْطِ اللَّهِ وَالذَّابُ عَنْ حَرِيمِ اللَّهِ وَالنَّاصِرُ لِدِينِ اللَّهِ وَ حُجَّةُ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ. إِنَّ اللهَ تَعَالَى، لَمْ يَزَلْ يَحْتَجُ بِهِ عَلَى خَلْقِهِ فِي الْأُممِ كُلّ أُمَّةٍ يَبْعَثُ فِيهَا نَبياً. يَا أَبَا ذَا إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ، جَعَلَ عَلَى كُل رُكْنِ مِنْ أَرْكَانِ عَرْشِهِ سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ ، لَيْسَ لَهُمْ تَسْبِيحٌ وَلَا عِبَادَةٌ إِلَّا الدُّعَاء لِعَلِي وَ شِيعَتِهِ وَالدُّعَاء عَلَى أَعْدَائِهِ. يَا أَبَا ذَا لَوْلَا عَلِيٌّ مَا بَانَ الحَقُّ مِنْ البَاطِلِ وَلَا مُؤْمِنٌ مِنْ كَافِرِ وَلَا عُبِدَ اللهُ لِأَنَّهُ ضَرَبَ رُءُوسَ الْمُشْرِكِينَ حَتَّى أَسْلَمُوا وَعُبِدَ اللهُ . وَلَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ تَوَابٌ وَلَا عِقَابٌ وَلَا يَسْتُرُهُ مِنَ اللهِ سَتْرٌ وَلَا يَحْجُبُهُ مِنَ اللَّهِ حِجَابٌ . وَ هُوَ الْحِجَابُ وَالسّتْرُ.

ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ. (1)

يَا أَبَا ذَرً! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تَفَرَّدَ بِمُلْكِهِ وَ وَحْدَانِيَّتِهِ، فَعَرَفَ عِبَادَهِ الْمُخْلَصِينَ لِنَفْسِهِ وَ أَبَاحَ لَهُمُ الجَنَّةَ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَهْدِيَهُ عَرَّفَهُ وَلَايْنَهُ، وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَظْمِسَ عَلَى

ص: 165


1- الشورى 13

قَلْبِهِ أَمْسَكَ عَنْهُ مَعْرِفَتَهُ. يَا أَبَا ذَرً! هَذَا رَايَةُ الْهُدَى وَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ إِمَامُ أَوْلِيَائِي وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِي، وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمَهَا اللَّهُ الْمُتَّقِينَ. فَمَنْ أَحَبَّهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَبْغَضَهُ كَانَ كَافِراً ، وَ مَنْ تَرَكَ وَلَايْتَهُ كَانَ ضَالًا مُضِلًا، وَ مَنْ جَحَدَ وَلَايْتَهُ كَانَ مُشْرِكَاً. يَا أَبَا ذَرًا يُؤْتَى بِجَاحِدِ وَلَايَةِ عَلِيَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَصَمَ وَأَعْمَى وَأَبْكَمَ، يَتَكَبْكَبُ فِي ظُلُمَاتِ يَومِ الْقِيَامَةِ يُنادِي مُنادِياً يا حَسَرَنَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنبِ اللَّهِ ! وَ فِي عُنُقِهِ طَوْقٌ مِنْ النَّارِ، لِذَلِكَ الطَّوْقِ ثَلَاثُمِائَةِ شُعْبَةٍ ، عَلَى كُلِّ شُعْبَةٍ مِنْهَا شَيْطَانٌ يَنْفُلُ فِي وَجْهِهِ وَ يَكْلَحُ مِن جَوْفِ قَبْرِهِ إِلَى النَّارِ.

قَالَ أَبُوذَرٌ: فَقُلْتُ: فِداك أبي وَأُمّي يا رَسولَ اللهِ ، مَلاتَ قَلبي فَرَحاً وَسُروراً فَزِدْنِي. فَقَالَ: نَعَمْ، إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، أَذَّنَ مَلَكٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ ، وَأَقَامَ الصَّلَاةَ. فَأَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ، فَقَدَّمَنِي وَ قَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ، صَلِّ بِالْمَلَائِكَةِ، فَقَد طالَ شَوقُهُم إِلَيكَ ، فَصَلَّيتُ بِسَبعينَ صَفَاً مِن المَلائِكَةِ الصَّفُ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، لَا يَعْلَمُ عَدَدَهُمْ إِلَّا الَّذِي خَلَقَهُمْ. فَلَمَّا قَضَيْتُ الصَّلَاةَ أَقْبَلَ إِلَيَّ شِرْذِمَةٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ، يُسَلِّمُونَ عَلَيَّ وَ يَقُولُونَ: لَنَا إِلَيْكَ حَاجَةٌ. فَظَنَنْتُ أَنَّهُمْ يَسْأَلُونِي الشَّفَاعَةَ، لِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ فَضَّلَنِي بِالْحَوْضِ وَالشَّفَاعَةِ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ. فَقُلْتُ: مَا حَاجَتُكُمْ مَلَائِكَةَ رَبِّي ؟ قَالُوا: إِذَا رَجَعْتَ إِلَى الْأَرْضِ، فَأَقْرِكْ عَلِيّاً مِنَّا السَّلَامَ وَأَعْلِمْهُ بِأَنَّا قَدْ طَالَ شَوْقُنَا إِلَيْهِ. فَقُلْتُ: مَلَائِكَةَ رَبِّي تَعْرِفُونَنَا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا ؟ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ وَلِمَ لَا نَعْرِفُكُمْ وَأَنْتُمْ أَوَّلُ خَلْقٍ خَلَقَهُ اللهُ، خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَشْبَاحَ نُورِفِي نُورٍ مِنْ نُورِ اللهِ ، وَ جَعَلَ لَكُمْ مَقَاعِدَ فِي مَلَكُوتِهِ بِتَسْبِيحٍ وَ تَقْدِيسٍ وَ تَكْبِيرِ لَهُ. ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ مِمَّا أَرَادَ مِنْ أَنْوَارٍ شَتَّى، وَكُنَّا نَمُرُّ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ تُسَبِّحُونَ اللَّهَ وَ تُقَدِّسُونَ وَ تُكَبِّرُونَ وَ تَحْمَدُونَ وَ تُهَلِّلُونَ ، فَنُسَبِّحُ وَ نُقَدِّسُ وَ نَحْمَدُ وَ نُهَذِلُ وَ نُكَبِّرُ بِتَسْبِيحِكُمْ وَ تَقْدِيسِكُمْ وَ تَحْمِيدِكُمْ وَ تَهْلِيلِكُمْ وَ تَكْبِيرِكُمْ . فَمَا نَزَلَ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَ فَإِلَيْكُمْ، وَمَا صَعِدَ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى فَمِنْ عِنْدِكُمْ، فَلِمَ لَا نَعْرِفُكُمْ؟

ثُمَّ عُرجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَقَالَتْ لِي الْمَلَائِكَةُ مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ. فَقُلْتُ: مَلَائِكَةَ رَبِّي ! هَلْ تَعْرِفُونَنَا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا ؟ قَالُوا: وَلِمَ لَا نَعْرِفُكُمْ وَأَنْتُمْ صَفْوَةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ خُزَانُ عِلْمِهِ وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَالْحُجَّةُ الْعُظْمَى وَ أَنْتُمْ الْجَنْبُ وَالْجَانِبُ وَ أَنْتُمْ الْكَرَاسِي وَأَصْولُ العِلمِ، فَأَقْرِى عَلِيّاً مِنَا السَّلام.

ص: 166

ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِئَةِ ، فَقَالَتْ لِي الْمَلَائِكَةُ مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ. فَقُلْتُ: مَلَائِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَنَا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا ؟ قَالُوا: وَلِمَ لَا نَعْرِفُكُمْ وَ أَنْتُمْ بَابُ الْمَقَامِ و حُجَّةُ الْخِصَامِ وَ عَلِيٌّ دَابَّةُ الْأَرْضِ وَ فَاصِلُ الْقَضَاءِ وَ صَاحِبُ الْعَصَا وَ قَسِيمُ النَّارِ غَداً وَ سَفِينَةُ النَّجَاةِ ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا فِي النَّارِ تَرَدَّى . ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَنْتُمُ الدَّعَائِمُ مِنْ نُجُومِ الْأَقْطَارِ، فَلِمَ لَا نَعْرِفُكُم ؟ فَأَقْرِكْ عَلِيّاً مِنَّا السَّلَامَ. ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ ، فَقَالَتْ لِي الْمَلَائِكَةُ مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ. فَقُلْتُ: مَلَائِكَةَ رَبِّي تَعْرِفُونَنَا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا ؟ فَقَالُوا: وَلِمَ لَا نَعْرِفُكُمْ وَأَنْتُمْ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ بَيْتُ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ ، وَ عَلَيْكُمْ يَنْزِلُ جَبْرَئِيلُ بِالْوَحْيِ مِنَ السَّمَاءِ. فَأَقْرِنْ عَلِيّاً مِنَّا السَّلَامَ .

ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الْخَامِسَةِ، فَقَالَتْ لِي الْمَلَائِكَةُ مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ. فَقُلْتُ: مَلَائِكَةَ رَبِّي تَعْرِفُونَنَا حَقَّ مَعرِفَتِنا؟ قَالُوا: وَلِمَ لَا نَعْرِفُكُمْ وَ نَحْنُ نَمُرُّ عَلَيْكُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ بِالْعَرْشِ، وَ عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»، فَعَلِمْنَا عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيٌّ مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ. فَأَقْرِكْ عَليّاً مِنَّا السَّلَامَ.

ثُمَّ عُرجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّادِسَةِ. فَقَالَتْ لِي الْمَلَائِكَةُ مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ. فَقُلْتُ: مَلَائِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَنَا حَقَ مَعرِفَتِنا ؟ قَالُوا: وَلِمَ لَا نَعْرِفُكُمْ وَ قَدْ خَلَقَ اللهُ جَنَّةَ الْفِرْدَوْسِ وَ عَلَى بَابِهَا شَجَرَةٌ وَلَيْسَ فِيهَا وَرَقَةٌ إِلَّا وَ عَلَيْهَا حَرفٌ مَكْتُوبٌ بِالنُّورِ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عُرْوَةُ اللَّهِ الْوُثْقَى وَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ عَيْنُهُ عَلَى الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ»، فَأَقْرِكْ عَليّاً مِنَّا السَّلَامَ .

ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ. فَسَمِعْتُ الْمَلَائِكَةَ يَقُولُونَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ. فَقُلْتُ: بِمَا ذَا وَعَدَكُمْ؟ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ لَمَّا خَلَقَكُمْ أَشْبَاحَ نُورٍ فِي نُورٍ مِنْ نُورِ اللهِ ، عُرِضَتْ عَلَيْنَا وَلَايْتُكُمْ فَقَبِلْنَاهَا، وَ شَكَوْنَا مَحَبَّتَكُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ. فَأَمَّا أَنْتَ فَوَعَدَنَا بِأَنْ يُرِيَنَاكَ مَعَنَا فِي السَّمَاءِ وَ قَدْ فَعَلَ. وَ أَمَّا عَلِيٌّ فَشَكَوْنَا مَحَبَّتَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَخَلَقَ لَنَا فِي صُورَتِهِ مَلَكًا وَأَقْعَدَهُ عَنْ يَمِينِ عَرْشِهِ عَلَى سرير مِنْ ذَهَبٍ مُرَضَع بالدر وَالْجَوْهَرِ، عَلَيْهِ قُبَةٌ مِنْ لُؤْلُوَةٍ بَيْضَاءَ يُرَى بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا وَ ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا بِلَا دَعَامَةٍ مِنْ تَحْتِهَا وَلَا عِلَاقَةٍ مِنْ فَوْقِهَا. قَالَ لَهَا

ص: 167

صَاحِبُ الْعَرْشِ: قُومِي بِقُدْرَتِي، فَقَامَتْ فَكُلَّمَا اشْتَقْنَا إِلَى رُؤْيَةِ عَلِي، نَظَرْنَا إِلَى ذَلِكَ الْمَلَكِ فِي السَّمَاءِ. فَأَقْرِنْ عَلِيّاً مِنَّا السَّلَام﴾. (1)

روزی در منزل ام سلمه نزد پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم نشسته بودم، ایشان می فرمودند و من علیای می شنیدم که علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شد. پس صورت ایشان از شادی دیدن برادر و عموزاده اش نورانی شد. پس او را در آغوش گرفت و بوسه ای بر میان دو چشمش زد. سپس به من رو کرد و فرمود: ای اباذر آیا این شخص را که بر ما وارد شد را آن گونه که باید می شناسی؟ ابوذر :گفت پس گفتم ای رسول خدا، او برادر تو و پسر عمویت و همسر فاطمه بتول و پدر حسن و حسین سرروان اهل بهشت است.

پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای اباذر او امام ،نورانی و نیزه بلند خداوند و در بزرگ خداوند است پس هر که خدا را ،خواهد از این در وارد شود. ای اباذر او برپادارنده عدل خداوند است و مدافع حریم خداوند و یاری کننده دین اوست و حجت خداوند است بر خلق .او همانا خداوند پیوسته با او بر خلق خویش در هرامتی که برای آن پیامبری فرستاده است احتجاج میکند ای اباذر، همانا خداوند عز وجل بر هر رکنی از ارکان عرش خویش هفتاد هزار فرشته گمارده که هیچ تسبیح و عبادتی ندارند مگر برای علی و شیعه او و نفرین بر دشمنان او.

ای ،اباذر اگر علی نبود، حق از باطل و مؤمن از کافر شناخته نمی شد و خداوند عبادت نمی شد زیرا او سرهای مشرکان را زد تا اسلام آوردند و خداوند عبادت شد و اگر این نبود هیچ ثواب و عقابی نبود و هیچ چیز او را از خداوند نمی پوشاند و حجاب نمی شد و او حجاب است و پوشش

سپس رسول خدا صلى الله عليه و سلم این آیه را تلاوت فرمود: ﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَ مَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى أنْ أقِيمُوا الدّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ﴾ (2) (از دین آن چه را به نوح سفارش کرده بود برای شما تشریع کرد و آن چه را به

ص: 168


1- بحار الأنوارج 40 ص 55 از تأويل الآیات، ج 88 ص 174 بخشی از آن نقل از تفسیر فرات کوفی.
2- الشورى: 13.

تو وحی کردیم؛ و آن چه ابراهیم و موسی و عیسی را به آن توصیه نمودیم این است که دین را برپا دارید و در آن فرقه فرقه و گروه گروه نشوید. بر مشرکان دینی که آنان را به آن می خوانی گران است خدا هر کس را بخواهد به سوی این دین جلب کند، و هر کس را که به سوی او بازگردد هدایت می کند)

ای ،اباذر خداوند تبارک و تعالی در ملک و وحداینت یکتاست، پس بندگان مخلص خود را بر خود شناساند و بهشت را برایشان ارزانی داشت. پس هر که خواست هدایت کند ولایتش را به او شناساند و هر که خواست قلبش را نابود کند معرفت او (ولایت) را از او بازداشت ای اباذر او پرچم هدایت است و كلمه تقوی و ریسمان محکم و امام اولیاء من و نور هر که مرا اطاعت نمود و او کلمه ایست که خداوند بدان متقیان را ملزم .نمود پس هر که او را دوست بدارد مؤمن است و هر که او را دشمن بدارد کافر است و هر که ولایتش را ترک کند از گمراهان و گمراه کنندگان است و هر که ولایتش را انکار کند مشرک است.

ای اباذر منکر ولایت علی را در روز قیامت گنگ و کور و لال می آورند. در تاریکی های روز قیامت سرنگون شود در حالی که ندا می دهد افسوس بر آن چه در امر خداوند کوتاهی کردم و در گردنش طوقی از آتش است که آن طوق سیصد شعبه دارد که بر هر شعبه آن شیطانی است که بر چهره او آب دهان می اندازد، با ترشرویی از میان قبر خود به سوی آتش می رود

ابوذر :گفت :گفتم پدر و مادرم به فدایت باد ای رسول خدا، قلب مرا از شادی و سرور پر کردی، پس بیش تر بگو

پس گفت آری همانا هنگامی که مرا به آسمان دنیا عروج دادند یکی از فرشتگان اذان گفت و نماز را برپا داشت. پس جبرئیل علیه السلام از دست مرا گرفت و مرا به پیش برد و گفت ای محمد برای ملائکه نماز بخوان که شوقشان برتو طولانی شد. پس پیش نماز هفتاد صف از فرشتگان شدم که هر صفش از مشرق تا مغرب بود و عددشان را جز آفریدگارشان نمی داند پس هنگامی که نماز پایان یافت گروهی اندک از فرشتگان به سوی من آمده سلام کردند و گفتند ما را نزد تو حاجتی است. گمان کردم که از من شفاعت می خواهند. چون خداوند

ص: 169

مرا به شفاعت و حوض بر تمام پیامبران برتری داد پس گفتم: حاجت شما چیستای فرشتگان پروردگارم گفتند اگر به زمین بازگشتی سلام ما را به علی برسان و به او بگو که اشتیاق ما به او طولانی شده است. پس گفتم: ای فرشتگان پروردگارم آیا ما را آن چنان که باید می شناسید؟ پس :گفتند ای رسول خدا چگونه شما را نشناسیم در حالی که شما اولین آفریده پرورگارید. خداوند شما را به صورت شبح هایی از نور در نوری از نور خدا آفرید و برای شما جایگاهی در ملکوتش قرار داد تا او را تسبیح و تقدیس و تکبیر نمایید. سپس فرشتگان را از نورهای متعدد آفرید و ما بر شما می گذشتیم در حالی که خداوند را تسبیح و تقدیس و تكبير و تحمید و تهلیل می نمودید. پس ما نيز با تسبيح و تقديس و تحمید و تهليل و تكبير شما خداوند را تسبیح و تقدیس و تحمید و تهليل و تکبیر می کردیم پس هر چه از سوی خداوند فرو آید از جانب شماست. و هر آن چه به سوی پروردگار فرا رود از شماست. پس چگونه شما را نشناسیم؟!

سپس مرا به آسمان دوم عروج دادند پس فرشتگان سخنانی مانند سخنان فرشتگان پیشین گفتند. پس گفتم ای فرشتنگان پروردگارم، آیا ما را آن چنان که باید می شناسید؟ :گفتند چگونه شما را نشناسیم در حالی که شما برگزیدگان خلق خداوندید و گنجینه های علم او و ریسمان محکم و بزرگ ترین حجت و شمایید نزدیکان به خداوند و شمایید کرسی ها و پایه های علم پس سلام ما را به علی برسان

سپس مرا به آسمان سوم عروج دادند پس فرشتگان سخنانی مانند سخنان فرشتگان پیشین گفتند. پس گفتم ای فرشتنگان پروردگارم، آیا ما را آن چنان که باید می شناسید؟ :گفتند چگونه شما را نشناسیم در حالی که شما در مقام هستید و حجت بر دشمنان و بر جنبندگان روی زمین و فصل دهنده ،قضا و صاحب عصا، قسیم آتش در فردای قیامت و کشتی نجات که هر که سوارش شود نجات یابد و هر که روی بگرداند در قیامت در آتش است. شما ستون ها و ستاره های همه جهات .هستید. پس چرا شما را نشناسیم؟ پس به علی سلام ما را برسان.

ص: 170

سپس مرا به آسمان چهارم عروج دادند. پس فرشتگان سخنانی مانند سخنان فرشتگان پیشین گفتند. پس گفتم ای فرشتنگان پروردگارم، آیا ما را آن چنان که باید می شناسید؟ گفتند: چگونه شما را نشناسیم در حالی که شما درخت نبوتید و خانۀ رحمت و معدن رسالت و محل آمد و رفت ،ملائکه و جبرئیل از آسمان وحی را بر شما فروارد پس سلام ما را به علی برسان.

سپس مرا به آسمان پنجم عروج دادند پس فرشتگان سخنانی مانند سخنان فرشتگان پیشین گفتند. پس گفتم ای فرشتنگان پروردگارم، آیا ما را آن چنان که باید می شناسید؟ گفتند چگونه شما را نشناسیم در حالی که هر صبح و شام در عرش بر شما می گذریم که بر آن نوشته است: «لا إله إلا الله محمد رسول الله ، او را به علی بن ابی طالب تأیید نمود». پس دانستیم که علی ولیی از اولیاء خداوند تعالی است. پس سلام ما را به علی برسان

سپس مرا به آسمان ششم عروج دادند پس فرشتگان سخنانی مانند سخنان فرشتگان پیشین گفتند. پس گفتم ای فرشتنگان پروردگارم، آیا ما را آن چنان که باید می شناسید؟ گفتند چگونه شما را نشناسیم در حالی که خداوند بهشت فردوس را آفرید که بر در آن درختی است که برگی ندارد مگر آن که بر آن نوشته ای از نور است که در آن آمده است: «لا إله إلا الله محمد رسول الله و علی بن ابی طالب ریسمان محکم خداست و چشم خد است بر همه خلائق». پس سلام ما را به علی برسان

سپس مرا به .دادند پس شنیدم که فرشتگان می گفتند: مرا به آسمان هفتم عروج سپاس خدای را که وعده خویش را بجا آورد گفتم به شما چه وعده داده بود؟ :گفتند ای رسول خدا وقتی خداوند شما را به صورت شبح های نوری از نور خداوند خلق نمود ولایت شما بر ما عرضه شد و ما پذیرفتیم و محبت شما را به خداوند گله کردیم دربارۀ توبه ما وعده داده بود که تو را در آسمان به ما نشان دهد که نشان داد اما درباره علی محبتش را به خداوند گله نمودیم، پس برای ما فرشته ای به شکل او آفرید و او را در سمت راست عرش خود بر تختی از طلای که با نگین های در و گوهر آراسته شده نشاند و بر او گنبدی از مروارید سپید نهاد

ص: 171

که داخلش از بیرونش آشکار است و بیرونش از درون بی هیچ ستونی از زیر و هیچ آویزه ای از بالا و صاحب عرش به آن گنبد گفته: به قدرت من برپا شو، پس برپا شد. پس هر بار دلتنگ روی علی شدیم به آن فرشته در آسمان نگریستیم. پس سلام ما را به علی برسان.

حدیث دوم

جمعی از اصحابِ حدیث این روایت را ذکر کرده اند ما لفظ شيخ ثقه أَجَلّ ابوجعفر صدوق طيّب الله رَمسَه را ذکر می کنیم که به اسنادش در علل الشرائع و عيون أخبار الرضا علیه السلام از امام رضا از پدران گرامیش از امیرالمؤمنین صلوات الله عليهم أجمعين، روایت کرده است که می فرماید:

قالَ رسولُ الله : ﴿مَا خَلَقَ اللهُ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنّي وَلَا أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنِّي. قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ فَأَنْتَ أَفْضَلُ أم جَبْرَئِيلُ؟

فَقَالَ علیه السلام: يَا عَلِيُّ ! إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ عَلَى مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ، وَ فَضَّلَنِي عَلَى جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ، وَالْفَضْلُ بَعْدِي لَكَ يَا عَلِيُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ. وَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبّينَا .

يَا عَلِي! الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَؤْمِنونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا (1) بِوَلَايَتِنَا. يَا عَلِيُّ لَوْلَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ علیه السلام وَلَا الْحَوَاءَ وَلَا الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ وَلَا السَّمَاءَ وَلَا الْأَرْضَ فَكَيْفَ لَا نَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ ، وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَى مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَ تَسْبِيحِهِ وَ تَهْلِيلِهِ وَ تَقْدِيسِهِ؛ لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، أَرْوَاحُنَا، فَأَنْطَقَهَا بِتَوْحِيدِهِ وَ تَحْمِيدِهِ، ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ . فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً، اسْتَعْظَمَتْ أَمْرَنَا. فَسَبِّحْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّا خَلْقَ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ مُنَزَّهُ عَنْ صِفَاتِنَا. فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا وَن َزَهَتْهُ عَنْ صِفَاتِنَا . فَلَمَّا شَاهَدُوا عِظَمَ شَأْنِنَا، هَلَّلْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ ، وَأَنَّا عَبِيدٌ وَلَسْنَا بِآلِهَةٍ يَجِبُ أَنْ نُعْبَدَ مَعَهُ أَوْ دُونَهُ. فَقَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ . فَلَمَّا شَاهَدُوا كِبَرَ مَحَلِّنَا، كَبَّرْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّ اللَّهَ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُنَالَ عِظَمُ الْمَحَلَّ إِلَّا بِهِ. فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا جَعَلَهُ اللهُ لَنَا مِنَ الْعِزَّةِ

ص: 172


1- اشاره است به آیه 7 سورة المؤمون.

وَالْقُوَّةِ، فَقُلْنَا لَا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ العَلي العَظِيمِ، لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّهُ لَا حَوْلَ لَنَا وَلاقُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ . فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا أَنْعَمَ اللهُ بِهِ عَلَيْنَا وَأَوْجَبَهُ لَنَا مِنْ فَرْضِ الطَّاعَةِ، قُلْنَا الْحَمْدُ للهِ لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ مَا يَحُقُّ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَيْنَا مِنَ الْحَمْدِ عَلَى نِعَمِهِ. فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ الْحَمْدُ للهِ . فَبِنَا اهْتَدَوْا إِلَى مَعْرِفَةِ تَوْحِيدِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ تَسْبِيحِهِ وَ تَهْلِيلِهِ وَ تَحْمِيدِهِ.

ثُمَّ إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَ آدَمَ، فَأَوْدَعَنَا صُلْبَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لَهُ، تَعْظِيماً لَنَا وَ إِكْرَاماً . وَ كَانَ سُجُودُهُمْ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عُبُودِيَّةٌ ، وَلِآدَمَ إِكْرَامًا وَ طَاعَةً لِكَوْنِنَا فِي صُلْبِهِ. فَكَيْفَ لَا تَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ ، وَ قَدْ سَجَدُوا لِآدَمَ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ. (1)

وَ إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ، أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ مَثْنَى مَثْنَى وَ أَقَامَ مَثْنَى مَثْنَى، ثُمَّ قَالَ لِي: تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ. فَقُلْتُ لَهُ: يَا جَبْرَئِيلُ أَتَقَدَّمُ عَلَيْكَ؟ قَالَ: نَعَمْ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ عَلَى مَلَائِكَتِهِ أَجْمَعِينَ وَ فَضَّلَكَ خَاصَّةً . فَتَقَدَّمْتُ، فَصَلَّيْتُ بِهِمْ وَلَا فَخْرَ.

فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى حُجُبِ النُّورِ، قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ وَ تَخَلَّفَ عَنِّي. فَقُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ فِي مِثْلِ هَذَا الْمَوْضِعِ تُفَارِقُنِي؟ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنَّ انْتِهَاء حَدِيَ الَّذِي وَضَعَنِي اللهُ عَزَّوَجَلَّ فِيهِ إِلَى هَذَا الْمَكَانِ، فَإِنْ تَجَاوَزْتُ احْتَرَقَتْ أَجْنِحَتِي بِتَعَدِي حُدُودِ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ. فَرُخَ بِيَ النُّورَ زَخَّةٌ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى حَيثُ مَا شَاءَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ عُلُوّ مُلكه....﴾ تا آخر حديث (2).

نبی اکرم فرمود: خداوند مخلوقی را که بهتر از من باشد و نزد او گرامی تر از من باشد نیافریده است. علیّ علیه السلام می گوید به پیامبر اکرم گفتم ای رسول خدا، تو برتری یا جبرئیل؟ فرمود ای علی! خداوند تعالى أنبياءِ مُرسَلین را بر ملائکه مقربین برتری داد و مرا بر جميع أنبیاء و رسولان فضیلت بخشید. و پس از من، اى على! برتری از آن تو و امامان پس از توست و فرشتگان خادمان ما و خادمان دوستداران ما هستند

ص: 173


1- همچنان که در آیه 30 سوره الحجر و آیات دیگری در قرآن مجید آمده است
2- علل الشرائع ج 1 ص 5؛ عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 237 ؛ کمال الدین ص 254.

ای علیّ! کسانی که عرش را حمل می کنند و کسانی که اطراف آنند، به واسطه ولایت ،ما حمد پروردگارشان را به جا می آورند و برای مؤمنان استغفار می کنند. ای علیّ! اگر ما نبودیم، خداوند، آدم و حوا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمی آفرید و چگونه برتر از ملائکه نباشیم در حالی که در توحید و معرفتِ پروردگارمان و تسبیح و تقدیس و تهلیل او بر آن ها سبقت گرفته ایم. زیرا ارواح ما نخستین مخلوقات خداوند تعالی است و او ما را به توحید و تحمید خود گویا ،ساخت سپس ملائکه را آفرید. چون ارواح ما را در حالی که نور واحدی بود - مشاهده نمودند، آمر ما را بزرگ شمردند ما تسبیح او را گفتیم تا ملائکه بدانند که ما خلقی هستیم آفریده شده و خداوند از صفات ما منزّه است. بعد از آن ملائکه نیز تسبیح او را گفتند و خدا را از صفات ما تنزیه کردند.

و چون بزرگي شأن ما را مشاهده کردند تهلیل گفتیم، تا ملائکه بدانند که هیچ معبودی جز الله نیست و بدانند که ما بندگانی هستیم، نه خدایانی که بجای او، و یا در کنار او پرستیده شویم. و گفتند: ﴿لا إلهَ إِلَّا اللهُ﴾.

و چون بزرگي منزلت ما را مشاهده کردند خدا را تکبیر گفتیم تا ملائکه بدانند که خدا بزرگتر از آن است که بدورسند و منزلت او عظیم است. و چون عزّت و قوتی را که خداوند برای ما قرار داده است مشاهده کردند گفتیم: ﴿لا حَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّه الْعَلِّی الْعَظیمِ﴾ تا ملائکه بدانند که هیچ قدرت و قوتی جزبه واسطه خدا نیست، آن گاه ملائکه :گفتند: ﴿لا حَولَ ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ ﴾

و چون مشاهده کردند آن نعمتی را که خدا بر ما ارزانی داشته و طاعت ما را واجب شمرده است گفتیم: «الحمد لله» تا ملائکه بدانند خداوند به واسطه نعماتی که بر ما ارزانی داشته است حقوقی دارد و (پس از ما) ملائکه گفتند: الحمد الله . پس به واسطه ما به معرفت خداوند و تسبیح و تهلیل و تحمید او رهنمون شدند.

سپس خداوند آدم علیه السلام را آفرید و ما را در پشت او نهاد، و به ملائکه فرمان داد که به خاطر تعظیم و اکرام ما بدو سجده کنند. سجده آن ها برای خداوند عبودیت و بندگی و برای آدم اکرام و طاعت بود زیرا ما در صلب او بودیم؛ پس چگونه ما برتز از ملائکه نباشیم در حالی که همه آن ها به آدم سجده کردند.

ص: 174

و چون مرا به آسمان ها به معراج بردند، جبرئیل دو تا دو تا اذان و اقامه گفت سپس گفت: ای محمّد! پیش بایست گفتم ای جبرئیل! آیا برتوپیش بایستم؟ گفت آری زیرا خداوند پیامبرانش را و به خصوص تورا بر همه ملائکه برتری داده است. من پیش ایستادم و با ایشان نماز خواندم و هیچ فخری هم نیست

چون به حجاب های نور رسیدیم، جبرئیل علیه السلام گفت ای محمد! پیش برو، و از من .بازایستاد :گفتم ای جبرئیل آیا در چنین جایی از من جدا می شوی؟! گفت: ای محمد! این نهایتِ حدّ من است که خداوند برای من مقرر فرموده است و اگر از آن ،درگذرم به واسطه تجاوز از حدودی که پروردگارم مقرر فرموده است بالهایم خواهد سوخت و در نوری افکنده شدم افکنده شدنی تا بدان جا که خداوند از ملکوتش اراده فرموده بود رسیدم

حديث سوم

همچنین در علل الشرائع آمده است: از محمد بن بحر شیبانی، معروف به رهنی، در کتابش که در باب برتری پیامبران و امامان بر ملائکه نوشته، آمده است:

﴿عَنْ: بْنِ مُظَاهِرِ الْأَسَدِي بَيَّضَ اللَّهُ وَجْهَهُ، أَنَّهُ قَالَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي بِنْ أَبِي طَالِبٍ علیهما السلام: أَيَّ شَيْءٍ كُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللهُ آدَمَ ؟ قَالَ: كُنَّا أَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ العَرْشِ، فَنُعَلِّمُ الْمَلَائِكَةَ التَسْبِيحَ وَالتَّهْلِيلَ وَالتَّحْمِيد﴾ (1)

از حبیب بن مظاهر اسدی - خداوند روسپیدش گرداند - روایت شده که او محضر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب علیهما السلام عرضه داشت: پیش از آن که خداوند آدم را بیافریند، شما چه بودید؟

حضرت فرمودند ما شبح های نوری بودیم که اطراف عرش دور می زدیم و به فرشتگان، تسبیح (سبحان الله گفتن) و تهلیل ﴿لا اله الا الله گفتن) و تحميد (الحمد لله گفتن) را تعلیم می دادیم

ص: 175


1- علل الشرائع ج 1 ص 23؛ صدوق گوید: «این حدیث تأویل دقیقی دارد که در این جا نمی توان گفت»؛ بحار الأنوارج 57 ص 311

حدیث چهارم

در إرشاد القلوب ديلمي به اسنادش که مرفوع است از محمد بن زیاد آورده که گوید:

﴿سَأَلَ ابْنُ مِهْرَانَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ عَن تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ. قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللهِ ، فَأَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام. فَلَمَّا رَآهُ النَّبِيُّ صلی الله علیه و اله، تَبَسَّمَ فِي وَجْهِهِ وَقَالَ: مَرْحَباً بِمَنْ خَلَقَهُ اللهُ قَبْلَ أَبِيهِ بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ عَام.

فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ ، كَانَ الإِبْنُ قَبْلَ الْأَبِ ؟ فَقَالَ: نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِيّاً قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ بِهَذِهِ الْمُدَّةِ خَلَقَ نُوراً قَسَمَهُ نِصْفَيْنِ، فَخَلَقَنِي مِنْ نِصْفِهِ وَ خَلَقَ عَلِيّاً مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ، قَبْلَ الْأَشْيَاءِ. فَنُورُهَا مِنْ نُورِي وَ نُورِ عَلِي. ثُمَّ جَعَلَنَا عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ ، ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ ، فَسَبِّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ، فَهَلَّلْنَا فَهَلَّلَتِ الْمَلَائِكَةُ ، وَ كَبَرْنَا فَكَبَّرَتِ الْمَلَائِكَةُ ، وَ كَانَ ذَلِكَ مِنْ تَعْلِيمِي وَ تَعْلِيمِ عَلِي وَ كانَ ذلكَ في عِلمِ اللهِ السَّابِقِ أَنَّ المَلائِكَةَ تَتَعَلَّمُ مِنَّا التَسبيحَ وَالتَهليلَ وَ كُلٌّ شَيْءٍ يُسَبِّحُ اللَّهَ وَ يُكَبِّرُهُ وَ يُهَلِّلُهُ بِتَعليمي وَ تَعليم عليّ علیه السلام...﴾ تا آخر حديث .

ابن مهران از ابن عباس تفسیر این آیات را پرسید: ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾ (1): ( و ما همگی- برای فرمان خداوند - به صف ایستاده ایم و ما همه تسبیح گوی او هستیم).

ابن عباس :گفت نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نشسته بودیم. در این موقع علی علیه السلام وارد شد. وقتی پیغمبر صلى الله عليه و سلّم او را دید، به رویش تبسم نمود و فرمود: آفرین بر کسی که خداوند او را چهل سال پیش از پدرش آفرید. از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدم: پسر پیش از پدر خلق شد؟ فرمود آری خداوند من و علی علیه السلام را پیش از آدم به همین مقدار (چهل هزار سال) آفرید و نوری را خلق کرد و آن را به دو نصف تقسیم نمود، مرا از نصفی و علی علیه السلام را از نصفی دیگر پیش از اشیاء ،آفرید و آن را با نور من و علی روشن ساخت سپس ما را در سمت راست عرش قرار داد آن گاه فرشتگان را آفرید، پس ما (خدا را) تسبیح گفتیم و فرشتگان نیز تسبیح گفتند و ما تهلیل گفتیم و آن ها تهلیل ،گفتند ما تکبیر گفتیم و آن ها تکبیر گفتند، و

ص: 176


1- الصافات: 165 و 166

فرشتگان این کارها را از من و علی آموختند و این در علم سابق خداوند بود که ملائکه از ما تسبیح و تهلیل را بیاموزند و هر چیز که خداوند را تسبیح و تکبیر و تهلیل گوید به آموزش من و علی علیه السلام است

امینی :گوید: علامه شرف الدین نجفی متن کامل این حدیث طولانی را در تأویل الآیات روایت کرده است (بنا بر نقل كنز الفوائد منتخب تأويل الآيات). (1)

حدیث پنجم

سید هاشم بحرانی در غایة المرام و معالم الزلفی از محمد بن خالد طیالسی و محمد بن عیسی بن عبید به اسنادشان از جابر بن یزید جعفی آورده اند که می گوید:

﴿قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ الْبَاقِرُ علیهما السلام: كَانَ اللَّهُ وَلَا شَيْءَ غَيْرُهُ وَلَا مَعْلُومَ وَلَا مَجْهُولَ. فَأَوَّلُ مَا ابْتَدَأَ مِنْ خَلْقٍ خَلَقَهُ أَنْ خَلَقَ مُحَمَّداً، وَ خَلَقَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَعَهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ، فَأَوْقَفَنَا أَظِلَّةً خَضْرَاءَ بَيْنَ يَدَيْهِ، [ حَيْثُ] لَا سَمَاءَ وَلَا أَرْضَ وَلَا مَكَانَ وَلَالَيْلَ وَلَانَهَارَ وَلَا شَمْسَ وَلَاقَمَرَ فَفَصَلَ نُورَنَا مِنْ نُورِ رَبِّنَا كَشُعَاعِ الشَّمْسِ مِنَ الشَّمْسِ ، نُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَى وَ نُقَدِّسُهُ وَ نَحْمَدُهُ وَ نَعْبُدُهُ حَقَّ عِبَادَتِهِ.

﴿ثُمَّ بَدَا لِلَّهِ تَعَالَى أَنْ يَخْلُقَ الْمَكَانَ، فَخَلَقَهُ وَ كَتَبَ عَلَى الْمَكَانِ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيُّهُ بِهِ أَيَّدْتُهُ وَ بِهِ نَصَرْتُهُ». ثُمَّ خَلَقَ اللهُ الْعَرْشَ فَكَتَبَ عَلَى سُرَادِقَاتِ الْعَرْشِ مِثْلَ ذَلِكَ . ثُمَّ السَّمَاوَاتِ ، فَكَتَبَ عَلَى أَطْرَافِهَا مِثْلَ ذَلِكَ . ثُمَّ خَلَقَ الْجَنَّةَ وَالنَّارَ، فَكَتَبَ عَلَيْهما مِثْلَ ذَلِكَ. ثُمَّ خَلَقَ اللهُ الْمَلَائِكَةَ وَ أَسْكَنَهُمُ السَّمَاءَ . ثُمَّ تَرَاءَى لَهُمُ اللهُ تَعَالَى، وَأَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ لَهُ بِرُبُوبِيَّتِهِ ، وَ لِلمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِي علیه السلام بِالْوَلَايَةِ . فَاضْطَرَبَتْ فَرَائِصُ الْمَلَائِكَةِ . فَسَخِطَ اللهُ عَلَى الْمَلَائِكَةِ وَاحْتَجَبَ عَنْهُمْ ، فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ سَبْعَ سِنِينَ، يَسْتَجِيرُونَ اللَّهَ مِنْ سَخَطِهِ وَ يُقِرُّونَ بِمَا أَخَذَ عَلَيْهِمْ، وَ يَسْأَلُونَهُ الرِضَا. فَرَضِيَ عَنْهُمْ بَعْدَ مَا أَفَرُوا بِذَلِكَ ، فَأَسْكَنَهُمْ بِذَلِكَ الْإِقْرَارِ السَّمَاءَ ، وَاخْتَضَهُمْ لِنَفْسِهِ وَاخْتَارَهُمْ لِعِبَادَتِهِ.

ص: 177


1- تأويل الآيات ج 2 ص501؛ بحار الأنوارج 24 ص88.

ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْوَارَنَا أَنْ تُسَبِّحَ، فَسَبِّحْنا فَسَبَّحَت المَلائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا، وَلَوْلَا تَسْبِيحُ أَنْوَارِنَا مَا دَرَوْا كَيْفَ يُسَبِّحُونَ اللَّهَ وَلَا كَيْفَ يُقَدِّسُونَهُ.

ثُمَّ إِنَّ اللهَ خَلَقَ الْهَوَاءَ ، فَكَتَبَ عَلَيْهِ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّهُ بِهِ أَيَّدْتُهُ وَ بِهِ نَصَرْتُهُ». ثُمَّ خَلَقَ اللهُ الْجِنَّ فَأَسْكَنَهُمُ الْهَوَاءَ، وَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْهُمْ لَهُ بِالرَّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِي بِالْوَلَايَةِ، فَأَقَرَّ مِنْهُمْ مَنْ أَفَرَ وَ جَحَدَ مَنْ جَحَدَ . فَأَوَّلُ مَنْ جَحَدَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ، فَخُتِمَ لَهُ بِالشَّقَاوَةِ وَمَا صَارَ إِلَيْهِ .

ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْوَارَنَا أَنْ تُسَبِّحَ، فَسَبَّحَتْ . فَسَبَّحُوا بِتَسْبِيحِنَا، وَلَوْلَا ذَلِكَ مَا دَرَوْا كَيْفَ يُسَبِّحُونَ اللهَ . ثُمَّ خَلَقَ اللهُ الْأَرْضَ فَكَتَبَ عَلَى أَطْرَافِهَا: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّهُ، بِهِ أَيَّدْتُهُ وَ بِهِ نَصَرْتُهُ».

فَبِذَلِكَ يَا جَابِرُ! قَامَتِ السَّمَاوَاتُ بِلا عَمَدٍ، وَ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ. ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ علیه السلام مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ ، وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ، ثُمَّ أَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ صُلْبِهِ، فَأَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَلِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيَ بِالْوِلَايَةِ، أَقَرَّ مِنْهُمْ مَنْ أَقَرَّ وَجَحَدَ مِنهُم مَنْ جَحَدَ . فَكُنَّا أَوَّلَ مَنْ أَقَرَ بِذَلِكَ.

ثُمَّ قَالَ لِمُحَمَّدٍ: وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ عُلُو شَأْنِي، لَوْلَاكَ وَلَوْلَا عَلِيٌّ وَ عِتْرَتُكُمَا الْهَادُونَ الْمَهْدِيُّونَ الرَّاشِدُونَ ، مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَلا النَّارَ وَلَا الْمَكَانَ وَلَا الْأَرْضَ وَلَا السَّمَاءَ وَلَا الْمَلَائِكَةَ وَلَا خَلْقاً يَعْبُدُنِي. يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ حَبِيبِي وَ خَلِيلِي وَ صَفِتِي وَ خِيَرَتِي مِنْ خَلْقِي، أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَيَّ وَ أَوَّلُ مَنِ ابْتَدَأْتُ مِنْ خَلْقِي، ثُمَّ مِنْ بَعْدِكَ الصَّدِيقُ عَلِي بن أبي طالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيكَ ، بِهِ أَيَّدْتُكَ وَ نَصَرْتُكَ، وَ جَعَلْتُهُ الْعُرْوَةَ الْوُثْقَى وَ نُورَ أَوْلِيَائِي وَ مَنَارَ الْهُدَى ، ثُمَّ هَؤُلَاءِ الْهُدَاةُ الْمُهْتَدُونَ. مِنْ أَجْلِكُمْ ابْتَدَأْتُ خَلْقَ مَا خَلَقْتُ ، فَأَنْتُمْ خِيَارُ خَلْقِي فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ خَلْقِي. فَخَلَقْتُكُمْ مِنْ نُورِ عَظَمَتِي، وَاحْتَجْتُ بِكُمْ عَمَّنْ سِوَاكُمْ مِنْ خَلْقِي وَ جَعَلْتُكُمْ أُسْتَقْبَلُ بِكُمْ وَ أُسْأَلُ بِكُمْ. فَكُلُ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهِي وَأَنْتُمْ ،وَجْهِي لَا تَبِيدُونَ وَلَا تَهْلِكُونَ، وَلَا يَبِيدُ وَلَا يَهْلِكُ مَنْ تَوَلَّاكُمْ. وَ مَنِ اسْتَقْبَلَنِي بِغَيْرِكُمْ فَقَدْ ضَلَّ وَ هَوَى. وَ أَنْتُمْ [خِيَارُ] خَلْقِي وَ حَمَلَةٌ سِرِي وَ حُزَانُ عِلْمِي وَ سَادَةُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ.

ص: 178

ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةِ، وَ أَهْبَطَ أَنْوَارَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَعَهُ، فَأَوْقَفَنَا صُفُوفاً بَيْنَ يَدَيْهِ ، نُسَبِّحُهُ فِي أَرْضِهِ كَمَا سَبَّحْنَاهُ فِي سَمَائِهِ، وَ نُقَدِّسُهُ فِي أَرْضِهِ كَمَا قَدَّسْنَاهُ فِي سَمَائِهِ، وَ نَعْبُدُهُ كَمَا عَبَدْنَاهُ فِي سَمَائِهِ. فَلَمَّا أَرَادَ اللهُ إِخْرَاجَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ علیه السلام لِأَخْذِ الْمِيثَاقِ مِنهُم بِالرَّبوبيَّة فَكُنَا أَوَّلَ مَن قَالَ بَلَى، عِنْدَ قَوْلِهِ: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ». ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْهُمْ بِالنُّبُوَّةِ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ لعَلِي علیه السلام بِالْوَلَايَةِ ، فَأَقَرَّ مَنْ أَفَرَوَجَحَدَ مَنْ جَحَدَ.

ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: فَنَحْنُ أَوَّلُ خَلْقٍ ابْتَدَأَ اللَّهِ ، وَ أَوَّلُ خَلْقٍ عَبَدَ اللَّهَ وَ سَبَّحَهُ ، وَ نَحْنُ سَبَبُ خَلْقِ الْخَلْقِ وَ سَبَبُ تَسْبِيحِهِمْ وَ عِبَادَتِهِمْ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَالْآدَمِنِينَ. فَبِنَا عُرِفَ اللهُ وَ بِنَا وُحِدَ اللهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللهُ ، وَ بِنَا أَكْرَمَ اللَّهُ مَنْ أَكْرَمَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِهِ، وَ بِنَا أَثَابَ اللهُ مَنْ أَثَابَ وَ بِنَا عَاقَبَ مَنْ عَاقَبَ.

ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى: ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُونَ وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾ (1) . وَ قَوْلَهُ تَعَالَى: ﴿قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ﴾. (2) فَرَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله أَوَّلُ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ وَأَوَّلُ مَنْ أَنْكَرَ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ أَوْ شَرِيكٌ، ثُمَّ نَحْنُ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وآله

ثُمَّ أَوْدَعَنَا بَعدَ ذَلِكَ صُلْبَ آدَمَ علیه السلام، فَمَا زَالَ ذَلِكَ النُّورُ يَنْتَقِلُ مِنَ الْأَصْلَابِ وَالْأَرْحَامِ مِنْ صُلْبِ إِلَى صُلْبٍ. وَلَا اسْتَقَرَّ فِي صُلْبِ إِلَّا تَبَيَّنَ عَنِ الَّذِي انْتَقَلَ مِنْهُ انْتِقَالُهُ وَ شَرَّفَ الَّذِي اسْتَقَرَّفِيهِ، حَتَّى صَارَ فِي [ صُلْبِ] عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَوَقَعَ بِأُمّ عَبْدِ اللَّهِ فَاطِمَةَ، فَافْتَرَقَ النُّورُ جُزْءَيْنِ: جُزْءٌ فِي عَبْدِ اللهِ وَجُزْءٌ فِي أَبِي طَالِبٍ. فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾ (3) يَعْنِي فِي أَصْلَابِ النَّبِيِّينَ وَ أَرْحَامِ نِسَائِهِمْ. فَعَلَى هَذَا أَجْرَانَا اللهُ تَعَالَى فِي الْأَصْلَابِ وَالْأَرْحَامِ، حَتَّى أجرانا في أَوانِ عَصرِنا وَ زَمَانِنَا. فَمَن زَعَمَ أَنَا لَسنا مِمَّن جَرى فِي الأصلابِ وَالأَرْحَامِ وَ وَلَّدَنَا الْآبَاءُ وَالْأمْهَاتُ فَقَد كَذِبَ ﴾. (4)

ص: 179


1- الصافات: 165 و 166
2- الزخرف: 81
3- الشعراء : 219
4- غاية المرام ج1 ص 40؛ معالم الزلفی ج 3 ص 16 ح 1؛ بحار الأنوارج 25 ص17.

حضرت باقر علیه السلام فرمود: خدا بود در حالی که هیچ چیز با او نبود، و نه معلومی بود و نه مجهولی. نخستین موجودی که آفرید محمد مصطفى عليه وآله بود. ما اهل بیت را با او آفرید از نور خود و عظمتش به صورت سایه ای سبز در مقابل خود نگاه داشت آن زمان که آسمان و زمین و شب و روز و خورشید و ماه وجود نداشت خدا بود. پس جدا نمود نور ما را از نور خدا، مانند پرتو خورشید از خورشید، ما او را تسبیح و تقدیس و ستایش می کردیم و عبادتی واقعی می نمودیم. بعد خدا اراده فرمود که مکان را بیافریند. آن را آفرید و بر مکان نوشت: ﴿لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ﴾ و وصی او است بوسیله علی پیامبر را تأیید و نصرت دادم».

سپس عرش را آفرید و بر شرادِقِ عرش همان جملات را نوشت. آن گاه آسمان ها را آفرید و بر اطراف آن همین کلمات را نوشت. بعد بهشت و جهنم را آفرید و بر آن ها نیز همین جملات را نوشت. سپس ملائکه را آفرید و آن ها را ساکن آسمان گردانید. آن گاه خداوند نفس خود را به آن ها معرفی نمود و از آن ها پیمان به ربوبیت برای خود و نبوت برای حضرت محمّد صلی الله علیه و اله و ولایت برای علی علیه السلام گرفت. ملائکه مضطرب شدند از این پیمان خداوند بر آن ها خشم گرفت و در حجاب شد. ملائکه هفت سال به عرش پناهنده شدند و از خدا تقاضا می کردند آن ها را از خشم خود پناه دهد و اقرار به پیمان خود می کردند و تقاضای رضا می نمودند. بعد از ،اقرار از آن ها راضی شد به واسطه همین ،اقرار آن ها را ساکن آسمان گردانید و به خدمت خویش اختصاص داد و برای عبادت آن ها را انتخاب نمود.

آن گاه خداوند دستور داد به انوارِ ما که تسبیح کنند. پس تسبیح گفتیم. سپس ملائکه با تسبیح ما تسبیح گفتند. اگر تسبیح انوارِ ما نبود، آن ها نمی دانستند چگونه خدا را تسبیح و تقدیس نمایند.

آن گاه خداوند هوا را آفرید و بر آن نوشت: ﴿لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ ﴾، وصی او است، بوسیله علی او را تأیید کردم و نصرت نمودم».

سپس جن را آفرید و آن ها را ساکن هوا نمود و از ایشان پیمان گرفت، برای خود به ربوبیت و برای محمّد به نبوت و برای علی به ولایت برخی اقرار کردند و

ص: 180

برخی انکار اولین کسی که انکار نمود ابلیس بود خدا او را لعنت کند کار او به شقاوت و وضعی که اکنون دارد منتهی گردید.

بعد خداوند امر کرد انوار ما تسبیح نمایند. تسبیح کردند. [جنیان ] به واسطه تسبیح ما تسبیح گفتند، در غیر این صورت نمی دانستند چگونه خدا را تسبیح کنند.

بعد خداوند زمین را آفرید و در اطراف آن نوشت: ﴿لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ ﴾ و وصی اوست که پیامبر را بوسیله او تأیید و نصرت کردم». به همین جهت ای جابر! - آسمان ها بدون پایه پا برجا است و زمین استوار است

سپس خداوند آدم علیه السلام را از پهن دشت زمین آفرید و در او از روح خود دمید. آن گاه ذریه او را از نهادش خارج کرد و از ایشان پیمان گرفت به ربوبیت خود و نبوت محمد و ولایت علی گروهی اقرار کردند و گروهی انکار

ما اولین گروهی بودیم که به این اقرار نمودیم. آن گاه به محمّد صلى الله عليه و سلم فرمود: «به عزّت و جلال و مقام والايم سوگند که اگر تو و علی و عترت هادی و مهدیّ و راهنمایت ،نبود بهشت و دوزخ و مکان و زمین و آسمان و ملائکه و هیچ موجودی را نمی آفریدم که مرا بپرستد ای ،محمد تو دوست و حبیب و صفیّ و برگزیده خلقِ من و محبوب ترین آن ها نزد منی و اولین کسی هستی که او را خلق کردم، سپس بعد از تو صدیق امیرالمؤمنین علی وصی ،تو را که به وسیله او تو را نصرت و تأیید نمودم و او را دستاویز محکم و روشنی بخش دوستان و چراغ راهنما قرار دادم آفریدم و پس از او این راهنمایان هدایت یافته را بواسطه شما آفریدم آن چه آفریدم. شما برگزیدگان خلق هستید شما را از نور عظمت خود افریدم و به شما احتجاج می کنم بر غیر شما شما را وسیله ای برای روی آوردن به من و درخواست کردن از من قرار دادم هر چیز نابود شونده است بجزوجه من و شما وجه منيد که نابود نمی شوید و هلاک نمی گردید و هر که شما را دوست بدارد نابود و هلاک نمی شود. هر که پیش من با محبت دیگری ،بیاید گمراه است و عمر خود را به هدر داده شما برگزیدگان خلق و حامل اسرار و گنجینه علم من و سرورِ اهل آسمان ها و زمین هستید».

ص: 181

آن گاه خداوند سایبانی از ابر و ملائکه بر زمین فرستادف و انوار ما اهل بیت را با آن فرو فرستاد و ما را در صف هایی در مقابل خود قرار داد او را در زمینش تسبیح می کردیم همان طور که در آسمان تسبیح می نمودیم و تقدیس می کردیم در زمین همچنان که در آسمان و او را می پرستیدیم به طوری که در آسمان می پرستیدیم. وقتی خداوند دودمان آدم را برای گرفتن پیمان ربوبیتش بیرون آورد، و گفت: «آیا من پروردگار شما نیستم؟»، ما اولین کسانی بودیم که گفت «آری».

سپس پیمان گرفت به نبوتِ محمد و ولایتِ علی پس گروهی اقرار کردند و گروهی انکار

حضرت باقر علیه السلام فرمود: پس ما اولین مخلوق خدا و اولین پرستنده و تسبیح کننده او بودیم. ما سبب آفرینش و موجب تسبیح و عبادتِ ملائکه و انسان ها بودیم و بوسيله ما خدا شناخته شد و به وحدانیت پرستش گردید و از میان خلق هر کس مقامی یافت به واسطه ما گرامی شد ما سبب پاداش برای پاداش گیران و کیفر برای تبهکاران هستیم

سپس این آیه را تلاوت نمود: ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُونَ وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾ (و ماییم که صف در صفیم و ماییم که تسبیح گویانیم) و آیه دیگر: «بگو اگر برای خدای رحمان فرزندی بود من خود نخستین پرستنده بودم»

پیامبر اکرم اولین کسی است که خدا را پرستش کرده و اول کسی است که منکر فرزند یا شریک داشتن خدا شده و ما پس از پیامبر اکرم قرار داریم.

سپس نور ما را در پشت آدم علیه السلام قرار داد. پیوسته این نور از پشت ها و رحم ها منتقل می گردید به پشتی و رحمی دیگر از هر پشتی که منتقل می شد کاملاً آشکارا بود که این ،نور دیگر از او منتقل شده و در پشت دیگری که قرار می گرفت، آثار شرافت در او آشکار می شد تا بالاخره به پشت عبد المطلب رسید و به رحم فاطمه مادر عبد الله منتقل شد. در این هنگام این نور به دو قسمت تقسیم :گردید یک قسمت در عبدالله قرار گرفت و قسمت دیگر در ابوطالب . این است تفسیر آیه قرآن: ﴿وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾ (و گردش و حرکت تو را در میان سجده کنندگان) که ،منظور اصلاب پیامبران و رحم های زنان ایشان است بدین

ص: 182

طریق خداوند ما را در اصلاب و ارحام پدران و مادران جریان داد تا به این زمان رسید. پس هر که پندارد که ما در شمار کسانی نیستیم که در اصلاب و ارحام جریان داشته ایم و پدران و مادران ما را زاده اند، دروغ می گوید.

حدیث ششم

در غاية المرام به نقل از کتاب النصوص على الأئمة الاثني عشر تأليف شيخ ثقه اجل ابن بابویه، آورده که می گوید:

﴿قالَ حَدَّثَنا أبوطالِب عَبدُ اللهِ بنُ أحمدَ بنِ يَعقوبِ بنِ نَصرِ الأَنباري ، قالَ حَدَّثَنا أحمدُ بنُ مُحَمَّد بن مَسروق، قالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بنُ شُعَيب، قالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بن زيادِ التميمي قالَ حَدَّثَنَا سُفيانُ بنُ عُيَيْنَة، قالَ حَدَّثَنَا عِمرانُ بنُ دَاوُد، قالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ ، قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيه:

سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم يَقُولُ : قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ دَانَتْ بِطَاعَةِ إِمَامٍ لَيْسَ مِنِّي، وَإِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي نَفْسِهَا بَرَّةٌ. وَلَأَرْحَمَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ دَانَتْ بِإِمَامٍ عَادِلٍ مِنِّي، وَإِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي نَفْسِهَا غَيْرَ بَرَةٍ وَلَاتَقِيَّةٍ .

ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ ! أَنْتَ الْإِمَامُ وَالْخَلِيفَةُ بَعْدِي، حَرْبُكَ حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي. وَ أَنْتَ أَبُو سِبْطَيَّ، وَ زَوْجُ ابْنَتِي مِنْ ذُرِّيَّتِكَ الْأَئِمَّةُ الْمُطَهَّرُونَ. فَأَنَا سَيَدُ الْأَنْبِيَاءِ وَأَنْتَ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ ، وَ أَنَا وَأَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ ، وَلَوْلَانَا لَمْ يَخْلُقِ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ وَلَا الْأَنْبِيَاءَ وَلَا الْمَلَائِكَةَ.

قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ فَنَحْنُ أَفْضَلُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ؟ فَقَالَ: يَا عَلِيُّ ! نَحْنُ خَيْرُ خَلِيقَةِ اللهِ عَلَى بَسِيطِ الْأَرْضِ وَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ . وَكَيْفَ لَا نَكُونُ خَيْراً مِنْهُمْ، وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ تَوْحِيدِهِ. فَبِنَا عَرَفُوا اللهَ وَبِنَا عَبَدُوا اللهَ وَ بِنَا اهْتَدَوُا السَّبِيلَ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ . يَا عَلِيُّ ! أَنْتَ مِنِّي وَأَنَا مِنْكَ وَأَنْتَ أَخِي وَ وَزِيرِي..﴾ تا آخر حدیث (1)

امیرالمؤمنین فرمود: از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله یه شنیدم که می فرمود: خداوند تبارك

ص: 183


1- غاية المرام ج1 ص46؛ كفاية الأثر ص 157؛ بحار الأنوار ج 36 ص337 وج26 ص349 از كفاية الأثرو المحتضر حلى.

و تعالی فرموده است به یقین عذاب خواهم کرد هر گروهی را که معتقد به رهبری امامی باشد که از جانب من تعیین نشده، گرچه آن رعیت در واقع خودشان اشخاص خوبی باشند. و (از سوی دیگر) مورد محبت قرار خواهم داد هر رعیتی را که معتقد به امامت امام عادلی باشند که از جانب من تعیین شده باشد، گر چه آن مردم خوب و متقی نباشند

سپس به من فرمود: ای علی! تویی امام و جانشین پس از من جنگ با تو جنگِ با من و صلح با تو صلح با من است. تویی پدر دو نواده من، و همسر دختر من. از نژادِ تو است ائمه طاهرین. منم سرور انبیاء و تویی سید اوصیاء. من و تو از یک درختیم اگر ما نبودیم خداوند بهشت و جهنم و انبیاء و ملائکه را نمی.آفرید

:گفتم یا رسول الله پس ما از ملائکه برتریم؟ فرمود: یا علی ما بهتریم از تمام خلایق خدا در زمین و بهترین فرشتگان مقرب چگونه از آن ها بهتر نباشیم، با این که ما بر آن ها در معرفت و شناخت خدا و توحید سبقت گرفتیم. آن ها به وسیله ما خدا را شناختند و پرستیدند و راه خود را به سوی شناخت خدا یافتند یا علی تواز منی و من از تو تو برادر و وزیر منی

حدیث هفتم

در همان کتاب به نقل از تفسير ثقه عدل، محمد بن عباس بن ماهيار، صاحبِ تفسير ما نزل في القرآن في أهل البیت می گوید:

﴿حَدَّثنا عَبدُ العَزِيزِ بْنُ يَحيى ، عَن أحمد بنِ مُحَمّد، عَن عُمَرِ بنِ يُونُسَ الحَنَفي اليماني، عن داود بن سليمان المروزي عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَاشِمِي عَنْ أَشْيَاحَ مِنْ آلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، قَالُوا:

قَالَ عَلِيٌّ صلى الله عليه و سلم فِي بَعْضِ خُطَبِهِ: إِنَّا آلَ مُحَمَّدٍ، كُنَّا أَنْوَاراً حَوْلَ الْعَرْشِ، فَأَمَرَنَا اللَّهُ تَعالى بِالتَّسْبِيحِ، فَسَبِّحْنَا، وَ سَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا. ثُمَّ أَهْبَطَنَا إِلَى الْأَرْضِ. فَأَمَرَنَا بِالتَّسْبِيحَ فَسَبِّحْنَا فَسَبَّحَ أَهْلُ الْأَرْضِ بِتَسْبِيحِنَا. فَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُونَ وَ إِنَّا لنحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾. (1)

ص: 184


1- غاية المرام ج1 ص 47.

على علیه السلام در بعضی از خطبه هایش فرمود ما آل محمد انواری اطراف عرش بودیم. پس خداوند تعالی ما را به تسبیح گفتن امر کرد پس تبیح گفتیم و ملائکه با تسبیح ما، تسبیح گفتند. سپس ما را به زمین فروآورد. پس به ما امر کرد که تبسیح گوییم. پس تسبیح گفتیم و اهل زمین با تسبیح ما تسبیح گفتند. پس «ماییم که صف در صفیم و ماییم که تسبیح گویانیم».

امینی :گوید در کنز الفوائد نیز به نقل از ثقه ابن ،ماهیار حدیث را ذکر کرده است.

حدیث هشتم

در کنز الفوائد از ابوجعفر محمد بن بابویه قدس سره به سندش از ابوسعید خدری آورده که می گوید:

﴿عَن عبد الله بنِ مُحمَّد بن عَبدِ الوَهّاب، عَن أبي الحسن محمد بنِ عَمَّارٍ، عَن إسماعيل بنِ ثَويَّة ، عَن زيادِ بنِ عِبد الله البكائي، عن سليمان الأعمش، عن أبي سعيد الخدري قال: كُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه و سلم إِذْ أَقْبَلَ إِلَيْهِ رَجُلٌ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لِإِبْلِيسَ : «أَسْتَكْبَرْتَ أم كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ» مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللهِ الَّذِينَ : أَعْلَى مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ ؟

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله: أَنَا وَ عَلِيُّ وَ فَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ ، كُنَّا فِي سُرَادِقِ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللهَ، فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ. فَلَمَّا خَلَقَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ آدَمَ ، أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ أَنْ يَسْجُدُوا وَلَمْ يُؤْمَرُوا بِالسُّجُودِ إِلَّا لِأَجْلِنَا. فَسَجَدَتِ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ، أَبَى أَنْ يَسْجُدَ. فَقَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَهُ : يا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أم كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ؟ أَيْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ الْمَكْتُوبَةِ أَسْمَاؤُهُمْ فِي سُرَادِقِ الْعَرْش...﴾ تا آخر حديث. (1)

ابوسعید خدری :گفت ما خدمت پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم نشسته بودیم که مردی به سوی او آمد گفت این کلام خدا را برایم تفسیر فرما که به شیطان می گوید: ﴿أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِینَ﴾ (آیا تکبّر کردی یا از بلند مرتبه هایی؟) کیستند

ص: 185


1- بحار الأنوارج 26 ص346.

آنان که از ملائکه مقرب بالاترند؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود من و علی و فاطمه و حسن و حسین ما در سرادقِ ،عرش خدا را تسبیح می کردیم ملائکه از تسبیح ما به تسبیح مشغول شدند، دو هزار سال قبل از خلقت آدم وقتی خداوند آدم را آفرید به ملائکه دستور داد او را سجده کنند و این سجده نبود مگر برای .ما همۀ ملائکه سجده کردند به جز شیطان که امتناع ورزید خداوند فرمود: چه شد که سجده نکردی برای کسی که به دست خود او را آفریدم؟ تکبر ورزیدی یا از برتران بودی ؟ یعنی آن پنج نفری که نام آن ها در شرادقِ عرش نوشته شده است...

ص: 186

مطلب سوم

در بيان آيه كريمه: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾ (الاعراف: 172)

بدان - خداوند تعالی ما را به صراط حق و یقین هدایت گرداند و برای ما نسبت به دیگران لسان صدقی قرار دهد- که این آیه شریفه اشاره و دلالت بر این دارد که خلقی قبل از پدید آمدن این انسان ها و تکلیفی قبل از تکلیف این عالم وجود داشته است و اشاره دارد به احوال انسان ها در خلقِ اوّل و دلالت دارد برسری از اسرار خداوند و حکمتی از حکمت های او!

قبل از سخن گفتن دربارۀ آن ناگزیر باید تحقیقی داشته باشیم در مورد حقیقت آن چه ،آیه بر خلق و تکلیف دلالت دارد و قبل از آوردن ادله نقلیه و مفاد آیات و روایات در این زمینه، مقتضی است که مدلول آیه و اعتقادِ صحیح و مسلّم و ثابت ما را که بر آن اجماع شده و کسی قادر به انکار آن نیست ثابت کنیم. سپس به ذکر آیات و نقل احادیث وارده از بیتِ علم و حکمت و عصمت علیهم السلام، و بازگو کردنِ آن ها از اصولِ مُعتمده و مدارک معتبره و به آسانیدِ مُعَنعَنه غیر مضطربه می پردازیم. آن گاه در فصلی دیگر، بیانات برخی از علمای امامیه را رضوان الله علیهم - چه از مُثبتین و چه از نافین - ذکر می کنیم و در صورت ضرورت نظرات علمای عامه را هم بیان خواهیم کرد.

پس با یاری گرفتن از خداوند متعال و پناه بردن به او از شر شیطان رجیم می گوییم:

عالمی ترتّبی هست که بر تفصیل مذکور در مطلب دوم مترتّب می شود.

ص: 187

توضیح آن:

وقتی کلام باری تعالی را خطاب به حضرت داوود علیه السلام دیدیم که فرمود:

﴿كُنتُ كَنزاً مَخفيّاً فَأَحبَبتُ أَن أُعرَفَ فَخَلَقتُ الخَلقَ لِكَي أُعرَف﴾.

من گنجی پنهان بودم دوست داشتم که شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم.

و حقیقت مقتضای خلقت واضح شد که معروف و مشهود بودن خداوند است به صفات حسنه تا آثار آن صفات تحقق پیدا کند و دانستیم که وجود معرف برای خداوند از آغاز تا انجام خلقت ضرورت دارد و باید قبل از خلق و با خلق و بعد از خلق وجود داشته باشد و روشن شد که اسامی باری تعالی - از ذوات بشری و معرف های او که هیاکل قدسیه باشند در اطلاق این منصب الهی و تشریف سبحانی و تقیید آن، در درجات مختلفی قرار دارند؛ پس می بایست روز جمع و مشهودی قبل از پدید آمدن این دنیا وجود داشته باشد و مقتضی است که یک عالم عرض قبل از سفر انسان و سیر او در عوالم و قبل از آن که از محضر الهی مرخص شود و روحش از عوالم ملکوتی هبوط کند، موجود باشد

پس وجود روز تکلیفی، قبل از عالم خلق و شهود، برای تجلّی پروردگار بر ارواح بشری ، لازم است تا صُنعِ خود را به آن ها بنمایاند و خطابه خود را بر آن ها بازگوید و خود را به جمیع مردم با جلوه ای واحد بنمایاند. باید در آن عالم کسی را برگزیند که معرّفش باشد، پس آن گاه بر خلق ظاهر شود تا کسی را که پاک گردانیده و برگزیده به خلق معرفی کند آن گاه هر کدام از برگزیدگان را بر منصبش قرار دهد. این هنگام است که هر امام و معرف، نسبت به هویت رعیت خود و حقیقتِ ماهیت آن ها وقوف یابد و برای هر خلیفه ای از خلفای الهی امتش را با نام و حقیقتشان بشناساند، همچنان که امتِ خاتم انبیاء صلى الله عليه و سلم را بر حضرتش در روز میثاق عرضه کرد.

در این باره احادیثِ منصوص وارد شده است. از جمله احادیثِ زیر:

1. در كتاب المجالس شیخ مفید رحمه الله که به اسنادِ خود از پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم آورده

ص: 188

است که می فرماید:

﴿مُثِّلَتْ لِی أُمَّتِی فِی اَلطِّینِ حَتَّی نَظَرْتُ صَغِيرَهَا وَ كَبِيرَهَا - وَ نَظَرْتُ فِي السَّمَاوَاتِ كُلِّهَا، فَلَمَّا رَأَيْتُ، رَأَيْتُكَ يَا عَلِيُّ ، فَاسْتَغْفَرْتُ لَكَ وَ لِشِيعَتِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾. تا آخر حديث. (1)

امّت من در عالم ،طین برای من تصویر شد تا این که کوچک و بزرگشان را دیدم. و در همه آسمان ها نظر افکندم چون خوب نگریستم - ای علی - تو را دیدم. پس برای تو و تمامی شیعیانت که تا روز قیامت می آیند، آمرزش طلبیدم

2. در بصائر الدرجات از پیامبر صلی الله علیه و آله، مسنداً آمده است که می فرماید:

﴿يَا عَلِيُّ، لَقَدْ مُثْلَتْ لِي أُمَّتِي فِي القِينِ، حَتَّى رَأَيْتُ صَغِيرَهُمْ وَ كَبِيرَهُمْ أَزْوَاحاً قَبْلَ أَنْ يَخلُقَ اللَّهُ الْأَجْسَادَ، وَ إِنِّي مَرَرْتُ بِكَ وَ بِشِيعَتِكَ فَاسْتَغْفَرْتُ لَكُم...﴾ تا آخر حديث (2)

رسول خدا فرمود: ای علی! امتم در گِل برایم مجسم شد، به طوری که کوچک و بزرگ آنان را دیدم روح هایی پیش از آن که خداوند پیکرشان را بیافریند. به راستی من برتو و شیعیان تو گذشتم و برای شما طلب آمرزش کردم

3. در بصائر به طرق عديده و مُسند آمده و نیز در مجالس شیخ مفید قدّس سرّه، به اسنادِ خویش از رسول خدا صلى الله عليه و سلم است که می فرماید:

﴿رَبِّي عَزَّوَجَلَّ، مَثَلَ أُمَّتِي فِي القِينِ، وَ عَلَّمَنِي أَسْمَاءَهُمْ كَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلّها، فَمَرَّبِي أَصْحَابُ الرَّايَاتِ، فَاسْتَغْفَرْتُ اللهَ لَعَلي وَ شِيعَتِهِ﴾.

پروردگارم عزّ وجلّ، امتِ مرا در عالم طینت برایم مجسم کرد، و نام های ایشان را به من آموخت چنان که همۀ نام ها را به آدم آموخت آن گاه پرچمداران (خلفاء و زمامداران) بر من گذشتند. من برای علی و شیعیانش آمرزش خواستم.

فرات بن ابراهیم نیز در تفسیرش آن را روایت کرده است. (3)

ص: 189


1- الأمالي مفيد ص 89 ح 5 .
2- بصائر الدرجات ص104؛ بحار الأنوارج 65 ص 27
3- بصائر الدرجات ص 103 و 105؛ الأمالي مفيد ص 126؛ الأمالي طوسی ص 649؛ تفسیر فرات ص393؛ بحار الأنوارج 27 ص 224؛ الكافي ج 1 ص 443.

4. در بصائر الدرجات مسنداً از امام باقر علیه السلام است که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:

﴿إِنَّ أُمَّتِي عُرِضَتْ عَلَيَّ عِنْدَ الْمِيثَاقِ﴾. (1)

به راستی امتم در میثاق بر من عرضه شد.

5. در بصائر الدرجات و الكافي مسنداً از امام باقر علیه السلام آمده است که می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ أَخَذَ مِيثَاقَ شِيعَتِنَا بِالْوَلَايَةِ لَنَا وَهُمْ ذَرٍّ، يَوْمَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى الذَّرِ وَالْإِقْرَارَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم بِالنُّبُوَّةِ. وَعَرَضَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم أُمَّتَهُ فِي الدِّينِ وَ هُمْ أَظِلَّةٌ. وَ خَلَقَهُمْ مِنَ الطَّيئَةِ الَّتِي خُلِقَ مِنْهَا آدَمُ. وَ خَلَقَ اللَّهُ أَزْوَاحَ شِيعَتِنَا قَبْلَ أَبْدَانِهِمْ بِأَلْفَيْ عَامٍ، وَ عَرَضَهُمْ عَلَيْهِ وَ عَرَفَهُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم وَ عَرَّفَهُمْ عَلِيّا، وَ نَحْنُ نَعْرِفُهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْل﴾. (2)

خدا از شیعیان ما پیمانِ ولایت گرفت در حالی که ذره بودند، روز پیمان گرفتن و نیز برای ربوبیت خود و نبوت محمد صلی الله علیه و آله اقرار گرفت امتِ محمد صلی الله علیه و آله را در گل در حالی که ظلال (سایه ها) بودند بر حضرتش عرضه کرد و آن ها را از طینتی آفرید که آدم را از آن آفرید و ارواح شیعیان ما را پیش از بدن هاشان به دو هزار سال، خلق کرد. و آن ها را به پیامبر عرضه داشت و آن ها را به رسول خدا صلى الله عليه و سلم و به علی صلی الله علیه و آله شناساند و ما آنان را در لحن گفتار می شناسیم

6. در بصائر از رسول گرامی صلی الله علیه و آله است که می فرماید:

﴿مُثْلَ لِي أُمَّتِي فِي الطِينِ وَ عُلِّمْتُ الْأَسْمَاءَ كَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا، وَ رَأَيْتُ أَصْحَابَ الرَّايَاتِ فَكُلَّمَا مَرَرْتُ بِكَ يَا عَلِيٌّ وَ بِشِيعَتِكَ اسْتَغْفَرْتُ لَكُمْ﴾. (3)

خدا امت مرا در گل برایم مجسم کرد و نام های ایشان را به من آموخت، چنان که همۀ نام ها را به آدم ،آموخت، آن گاه پرچمداران (خلفاء و زمامداران) را دیدم پس هر چه ای علی برتوو شیعیانت ،گذشتم، برایتان آمرزش خواستم.

ص: 190


1- بصائر الدرجات ص 104 ح 3؛ بحار الأنوارج 38 ص226.
2- بصائر الدرجات ص 109؛ الكافي ج 1 ص 436
3- بصائر الدرجات ص103 و 105

7. در همان کتاب مُسنداً از امام رضا علیه السلام است که می فرماید:

﴿قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرِ علیه السلام: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم مُلَتْ لَهُ أُمَّتُهُ فِي الطِينِ، فَعَرَفَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ أَخْلَاقِهِمْ وَ حَلَّاهُمْ. قَالَ: قُلْنَا لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ جَمِيعُ الْأُمَّةِ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَى آخِرِهَا؟ قَالَ: هَكَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرِ علیه السلام﴾

امام باقر علیه السلام فرمود: امتِ رسول خدا صلى الله عليه و سلم را در گل به او نشان دادند، پس آنان را به نام خودشان و نام پدرانشان و اخلاقشان شناخت به او گفتیم فدایت شوم تمام امت از اول تا آخر؟ راوی گفت: امام باقر علیه السلام همین گونه فرمود.

در همان کتاب به طرق دیگری نیز ذکر شده است. (1)

بدین سان در خلقتِ نخست ، ارواح بشری مُمثَل گردید، و برائمه معصومین علیهم السلام عرضه عالم سلام و شناسانده شد. پس آنان مُحبّ را از مبغض با نامشان و نام پدرانشان و اخلاقشان، شناسایی کردند اخبار وارده زیادی از خاندانِ علم و عصمت علیهم السلام دلالت بر این مطلب دارد به گونه ای که فقط در بصائر الدرجات بیش از ده حدیثِ مُسنَد در این باب آورده است. (2)

نام های روز میثاق

آن عالم نامیده می شود به روز میثاق، روز جمع، روز شاهد، روزِ مشهود، روزِ عَرضِ اوّل، روزِ خلقِ اوّل روز تکلیفِ اوّل ، روزِ بَعثِ (برانگیختن) اول، روز اقرار، روز ولایت، روز بَلى، عالَمِ ذَرّ، عالَمِ الست و عالَمِ اَظِلّه (سایه ها).

البته می توان گفت: عالم اظلّه ، خود عالمی مستقلّ غیراز عالم ذر است ، مانند عالم ارواح، که بعضی از علمای بزرگ به آن تصریح کرده اند ولی به کمک قرائن ظاهری موجود در بعضی ،اخبار، استفاده می شود که در لِسانِ حدیث از آن به عالم ذر تعبیر شده است و این منافاتی ندارد با این که در واقع عالم دیگری موجود باشد.

وجه ضرورت روز میثاق

بر هیچ عاقلی پوشیده نماند که اگر آن خلقتِ نخست وجود نداشت و در آن خداوند

ص: 191


1- بصائر الدرجات ص 105؛ بحار الأنوارج 17 ص 153 ح 57 .
2- بنگرید بصائر الدرجات ص 99 و 103 باب 11 و 14.

خود را متجلّی نمی ساخت و خطاب خود را به گوش ذرّات بشری و ارواح نورانی انسانی، قبل از فرو آمدن به این عالم و آمیخته شدن با اجزاء زمینی و ملکی نمی رسانید، هیچ أحدى نبود که خداوندگار خود را بشناسد. همچنین اگر ارواح بشري ملکوتی همراه با شناختِ خالق و شناختِ معرّف های او و حُكّام و خُلَفایش، از محضر الهی مرخّص نمی شدند هیچ بشری نمی دانست که خالق و رازق او کیست

توضیح مطلب

حقیقتِ بشری و غریزه ،انسانی پس از استیلای تاریکی های عنصری بر آن و شکستن انوار روح با پوشش مُلکی و آمیختگی آن با اجزاء زمینی و آلوده شدنش با کثافات جسمانی و انقطاع او از حضرت الهی با توجه به عوالم سفلی و انفصالش از بارگاهِ آسمانی ،قدسی و فرودش به منازل ،زمینی و دوریش از ساحَتِ الهی به سبب اتصال به عَلائقِ دنیوی و از بین رفتن نیروهای او با بیماری های نفسانی و آلوده شدنش به مقتضای طبیعتِ جسمانی ظلمانی، و محبوس شدن حواسش با علل نفسانی؛ دیگر دستیابی به شناخت خداوند وصفات و حقایق صنع او با مشاهده این عالم تنگ و کوچک، بلکه بسیار کوچک تر نسبت به عوالم غیبی بالایی و مشاهده آن با این حواس ظاهری و کوتاه و عنصری دیگر میسر نمی شود.

بعد از آن دوری از محضر الهی اکنون با این عقل محجوب و قلب مستور، که با پرده های جهالت پوشیده شده است دیگر نمی تواند هیچ توجهی به حواس باطنی و روحیّ داشته باشد و به عالم الوهی روی آورد. طبعاً از آن معارفِ حقی که در هنگام تجرّدِ روح، با آن حال نورانیت و اشراق و صفایی که در آن عوالم نورانی و روحانی و ملکوتی داشت دیگر هیچ خبری نیست

می بینید که هر چه انسان در تزکیه نفس از اوصافِ تاریک و سوء اخلاق آن با ظهور انوار روح بر آن بکوشد و زهدش در دنیا فزونی یابد و خود را بیشتر، از صفات نفسانیه پاک گرداند و به صفاتِ قُدسیه آراسته و به آنوار روحیّه نورانی کند؛ از این عوالم دنیوی جدا می گردد و روح و ملکوتیت او تقویت می یابد و قوای مُلکی و عُنصري او، ضعیف می،گردد به عوالم روحیّ و اخروی و ملکوتی نزدیک می شود، از تاریکی های نفسانی

ص: 192

دور می گردد و با روح الیقین آرامش می یابد و با آن چه جاهلان از آن وحشت دارند انس می یابد و آن چه را خوش گذرانان سخت می دانند آسان می یابد؛ آن گاه معارفی برای او دستیاب می شود که به جز او به کسی نمی رسد و عوالم قُدسیه ای بر او کشف می شود که بر دیگری کشف نخواهد شد و با چشم دل چیزهایی را می بیند که دیگر چشم ها توانایی دیدن آن را ندارند و با گوش قلب می شنود آن چه را که دیگران نمی شنوند و با حواش روحیّ خود چیزهایی را درک می کند که با حواس ظاهري بشری و عنصری ، قابل درک نیست این آیه همین مطلب را می رساند

﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِين﴾ . (1)

چنین نیست همانا اگر علم الیقین بدانید البته جهنم را خواهید دید. سپس به چشم یقینش خواهید دید.

همین گونه است عکس قضیه؛ یعنی هر چه شوقِ نفس و رغبت و میل آن به عالم سفلی فزونی یابد و با حیاتِ دنیا آرامش گیرد، حزب شیطان و سپاه نفس در معرکه قلب ،انسان پیروز گردد و تاریکی های نفسانی یکی بر دیگری بر او چیره شوند و روح با صفات نفسانی و حیوانی و وحشی تیره گشته و به اخلاقِ نفوس زمینی متخلق می شود و با تاریکی ها صفاتِ ،آن مُکدر می شود و با حکومتِ نفس براو، حواس [باطني ] او از کار می افتد، قلب می میرد چشم او نابینا و بصیرت او ضعیف و گوش او ناشنوا می گردد، در تاریکی ها غوطه ور می شود و از ذکرِ خدا باز می ماند. در این جاست که انسان از عوالم روحي والا و معارفِ ملكوتي الهى و کمالاتِ روحانی راستین دور گشته و دیگر از آیات بهره ای نمی برد مصداق «صُمٌّ بُكم عُمي» (گنگ ها و لال ها و کوران) می شود که اولیاءش طاغوتند و او را از نور به تاریکی ها می برند

پس تکلیفِ اولیه در عالمِ اَظِلّه و تَجَرِّدِ اَرواح و ذرّاتِ عقلی بشری از تاریکی های جسمانی مناسب تر و شایسته تر است (از این که چنین نباشد)! و تجلی پروردگار بر آن ها و گرفتن میثاق و اقرار از آن ها و این که خود را مستقیماً و بدون واسطه به آنان معرفی کند، پیش از آن که انوار ،روح با طینت جسمانی و تاریک، کدر شود، بهتر و شایسته تر است.

ص: 193


1- التكاثر: 5 تا 7

پس عقل اقتضا می کند بر وجود روزی برای تکلیف و عالمی برای عرض و جمع، که پروردگار بر ارواح عقلیه بشریه در هیاکل ذریه تجلی کند و خود را به آن ها بشناساند و صنع خود را به آن ها نشان دهد معرّف های خود را در حال نورانیت و صفای آن ارواح معرفی کند؛ تا با بصیرت تامه هر که بخواهد هلاک شود و هر که بخواهد حیات را برگزیند. آن گاه مبدأ روحي ،انسانی بر مقتضای منتها و مرجعش خواهد بود. و مبدأ و غایت باهم یکی می شود چنان که از خداوند و به خداوند، خواهد بود.

اگر آن عالم وجود نمی داشت و افرادِ بشر معارف الهی را در روزگار سابق، در همان حال نورانیت و تجرد کسب نمی کردند هیچ احدی نمی دانست که پروردگار و خالقش کیست و او را با اوصاف جلالیه و جمالیه و اکرامیه نمی شناخت.

ذكر نه حديث مسند در این مورد

در این مورد به نه حدیثِ مُسند اشاره می کنیم.

1. در تفسیر فرات و بصائر الدرجات از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید:

﴿أَخْرَجَ اللهُ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ، فَخَرَجُوا كَالذَّةِ، فَعَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَأَرَاهُم نَفْسَهُ . وَلَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَعْرِفُ أَحَدٌ رَبَّه....﴾ تا آخر حديث

خداوند از پشتِ آدم فرزندان او را تا روز قیامت بیرون آورد. پس مانند ذراتی خارج شدند پس خود را به آنان شناساند و نشان داد. و اگر چنین نبود، هیچ کس پروردگارش را نمی شناخت.

2. در الكافي و التوحيد شيخ ثقه صدوق رحمه الله از زراره از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده است که می فرماید:

﴿أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى الْقِيَامَةِ، فَخَرَجُوا كَالذَّةِ، فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ (صُنعهم في التوحيد) . وَلَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَعْرِفُ أَحَدٌ رَبَّه﴾.

خداوند از پشت آدم فرزندانش را تا قیامت بیرون آورد پس همچون ذراتی خارج شدند پس خود را به آنان شناساند و نشان داد و اگر چنین نبود هیچ پروردگارش را نمی شناخت

ص: 194

3. در کتاب علل الشرائع از زراره از امام باقر علیه السلام آمده است:

﴿لَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَلَا مَنْ رَازِقُه﴾.

اگر چنین ،نبود هیچ کس نمی دانست چه کسی خالق و رازق اوست.

4. در تفسیر علی بن ابراهیم [ ج 1 ص 248] از امام صادق علیه السلام نقل شده:

﴿لَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ رَازِقُه﴾ .

اگر چنین نبود هیچ کس نمی دانست چه کسی خالق و رازق اوست.

5. از امام صادق علیه السلام آمده است که می فرماید:

﴿فَتَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ في قُلُوبِهِم وَ نَسُوا الْمَوْقِفَ وَ يَذَكَّرُونَهُ يَوماً، وَلَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ رَازِقُه﴾ (1)

معرفت در دل های ایشان ثابت گشت و آن جایگاه را فراموش کردند و آن را روزی به یاد خواهند آورد. و اگر چنین نبود هیچ کس خالق و رازق خویش را نمی شناخت.

6. از زراره از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:

﴿لَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَعْلَمُوا إِذَا سُئِلُوا مَنْ رَبُّهُمْ وَ مَنْ رَازِقُهُم﴾ (2)

اگر چنین نبود هنگامی که از آن ها درباره پروردگار و رازقشان پرسیده شود چیزی نمی دانند

7. همچنین از ایشان است که می فرمایند:

﴿لَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَعْلَمُوا مَنْ رَبُّهُمْ وَلَا مَنْ رَازِقُهُمْ﴾ (3)

اگر چنین نبود نمی دانستند چه کسی پروردگار و رازق آنان است

8. از زراره از امام صادق علیه السلام است که می فرماید:

﴿أَثْبَتَ الْإِقْرَارَ فِي صُدُورِهِمْ وَلَوْلَا ذَلِكَ مَا عَرَفَ أَحَدٌ خَالِقَهُ وَ لَا رَازِقَهُ﴾ (4)

اقرار در سینه آنان ثابت شد و اگر چنین نبود کسی خالق و رازق خود را نمی شناخت.

ص: 195


1- بحار الأنوار ج 3 ص280.
2- المحاسن ص241
3- تفسیر عیاشی ج 2 ص 40
4- المحاسن ص240.

این احادیث را در جای خود مُسنداً و به صورت کامل ذكر خواهيم كرد إن شاء الله .

خلاصه این که: شناختِ انسان از پروردگار و خالق و رازق خویش، منوط است به تجلي پروردگار بر او که خداوند، صُنع و نَفس خود را با مظهرِ مِثالی خویش به او نشان دهد. این هدفِ والا در این عالم سفلی حاصل نمی شود زیرا رؤیتِ خداوند متعال و درک تجلّی او با حواس ظاهری بشری و احساساتِ نَفساني مُلکی ممکن نیست (1) ؛ بلکه مظاهر مثالي الهی را با حواش روحی درک می کند و با مَشاعِرِ باطنی آن را می بیند. این هدف زمانی میسر می گردد که در عالم ملکوت اعلی، با تجرد روح و صفا و نورانیت آن ، سیر کنیم.

در مورد رؤیتِ پروردگار در خَلقِ اوّل ، در روایتی اشاره شده که شیخ صدوق در کتاب التوحید به اسنادِ خود از ابی بصیر از امام صادق علیه السلام آورده که می فرماید:

﴿قُلْتُ لَهُ: أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ هَلْ يَرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ قَدْ رَأَوْهُ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ. فَقُلْتُ: مَتَى؟ قَالَ: حِينَ قَالَ لَهُمْ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلي. ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً، ثُمَّ قَالَ: وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ لَيَرَوْنَهُ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ، أَلَسْتَ تَرَاهُ فِي وَقْتِكَ هَذَا؟ قَالَ أَبُو بَصِيرِ: فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، فَأُحَدِّثُ بِهَذَا عَنْكَ ؟ فَقَالَ: لَا، فَإِنَّكَ إِذَا حَدَّثْتَ بِهِ فَأَنْكَرَهُ مُنْكِرْ جَاهِلٌ بِمَعْنَى مَا تَقُولُهُ، ثُمَّ قَدَّرَ أَنَّ ذَلِكَ تَشْبِيهُ ، كَفَرَ وَلَيْسَتِ الرُّؤْيَةُ بِالْقَلْبِ كَالرُّؤْيَةِ بِالْعَيْنِ. تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْمُشَيِّهُونَ الْمُلْحِدُونَ». (2)

ابو بصیر گوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم مرا خبرده که آیا مؤمنان خداوند را عزّوجلّ، در روز قیامت می بینند؟ فرمود: آری و پیش از روز قیامت او را دیده اند. عرض کردم: در چه زمان؟ فرمود: در هنگامی که به ایشان فرمود: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلی﴾ (یعنی: آیا نیستم پروردگار شما؟ گفتند: آری). پس حضرت ساعتی ساکت شد. بعد از آن :فرمود مؤمنان نیز در دنیا پیش از روز قیامت او را می بینند آیا تو چنان نیستی که در همین وقت او را ببینی؟

ص: 196


1- مصنف بزرگوار در حاشیه این صفحه توضیحی مفصل در مورد معانی رؤیتِ خداوند آورده که به دلیل گستردگی بحث تحت عنوان پیوست اول در پایان کتاب آورده ایم. (ویراستار)
2- التوحيد ص 117 ح 20

:گفتم فدایت شوم من این کلام را از حضرتت نقل کنم؟ فرمود: نه، زیرا تو هرگاه این مطلب را نقل کنی آن گاه منکری جاهل آن را انکار کند، و بعد از آن پندارد که این تشبیه است کافر شود (باید دانست که) دیدن به دل چون دیدن به چشم نیست خدا برتر است از آن چه اهل تشبیه و الحاد، او را وصف می کنند.

خلاصه این مباحث مفصّل آن که خداوند تبارك و تعالى خلق را آفرید تا شناخته شود. اما شناختی که مقتضای خلقت است به دست نمی آید جزبا تجلی خداوند متعال که نفس خویش را با مظهر ،مثالی بر خلق ارائه کند و خود را با خطاب خویش بشناساند؛ و آن ممکن نمی گردد مگر این که آرواح بشری در حال نورانیت و مجرد از پرده های تاریک باشند. پس ضرورةً وجودِ عالمی پیش از این عالمِ مُلکی لازم می شود که اگر نمی بود، هیچ احدی پروردگار و رازق خویش را نمی شناخت.

هرچه از معارف و علوم الهی می بینیم قطعاً از برکات معرفتی است که در عالم اظلّه از خلق اول به دست آمده و در دل ها استوار شده که در احادیث به آن اشاره شده، علاوه بر آن چه از باقر اهل بیت و صادق اهل بیت علیهم السلام در اخبارشان روایت شده است که می فرمایند:

﴿فَثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا الْمَوْقِفَ وَ سَيَذَكُرُونَهُ يَوماً﴾ (1)

معرفت استوار شد و جایگاه را از یاد بردند و روزی به یاد خواهند آورد.

مضمونِ احادیث این است که خداوند معرفت حاصله از خلقتِ آغازین را در دل هاشان استوار کرد که این خود، اصل معرفت است و فطرتی است که مردم را بر آن سرشته اند. و این از صنع خدا است که مردم را در آن صنعی نیست.

این معرفت ضروری ،فطری، همان است که مورد نظر این آیه قرآن است:

﴿وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ (2)

اگر از آن ها بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ همانا خواهند گفت: خدا.

ص: 197


1- تفسير علي بن ابراهيم ج 1 ص 248
2- لقمان: 25؛ زمر: 38

اقرار و توحید و اسلامی که در این دنیا دیده می شود چیزی نیست جز آثار همان شناختِ اکتسابی حاصله از جلوه اول که بر ارواح بشری نوشته شده و پی آمدهای همان فطرتی است که انسان ها بر آن سرشته شده اند و صورت پذیری های گوناگون و آلودگی های آشکاری که بین افراد بشر دیده می شود ظهور همان اقراری است که در روز میثاق با اختیار خود داده اند.

لذا بعضی از آن ها مؤمن و سعیدند که هیچ اشکالی بر آنان وارد نیست

﴿أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ﴾ (1)

خدا بر دلشان رقم ایمان زده است

پس خداوند آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و کلمه تقوی را برای آن ها قرار داد که شایسته آن هستند. (2) اما بعضی دیگر کافر و شقیّ هستند که ایمان نمی آورند جزبه آن چه از قبل و در روز میثاق دروغ شمرده بودند. اینان مانند هم نیستند چنان که در احادیث شریفه وارد شده است. (3)

پس میثاق استوار بر قلب ها و پیمان حک شده بر آن ها مانند بذرها و دانه های منتشر شده بر زمین قلب در این زندگی دنیوی است که همان مزرعه آخرت است، و این زندگانی حاضر و حیات دنیوی وسیله تربیت و رشد و نمو صلاح و فساد آن است؛ دانۀ ایمان با آبیاری قلب به طاعات و حسنات، روز به روز رشد می یابد، و پاکسازی آن از معاصی و تطهیر آن از اخلاق نکوهیده و آلودگی های نفسانی، همانند زیر و رو کردن زمین و پاکسازی آن از سنگریزه ها و خارها و گیاهان خبیثی است که مانع رشد دانه ها و سبب فَسادِ آن می شوند تا روزی که نوبت درو کردن زمین فرا رسد. همانند درختی که قرآن وصف می کند

ص: 198


1- مجادله: 22
2- فتح: 26
3- شماری از این احادیث در صفحات آینده خواهد آمد.

﴿كَشَجَرَةٍ طَيْبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتُ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُونِ أُكْلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَاء﴾. (1)

چون درختی پاک که ریشه اش در زمین استوار و شاخه هایش در آسمان است به فرمان خدا هر زمان میوه خود را می دهد

پس همانا خداوند آرامش را بر دل های مؤمنان فرو آورد تا ایمان و یقینشان افزون شود. (2)

همین گونه است دانه انکار و بذر ،کفر که در دل های منکران و کافران کاشته شده است که در این ،زندگی به مرور ایام رشد یافته و با آبیاری زمینش به وسیله گناهان و بدی ها روز به روز قد برافراشته و پیوسته بر شاخه های آن افزوده می شود و با وزش هواهای نفسانی پربارتر می گردد، تا آن که تمامی قلب را می پوشاند و آلودگی اش بر آن چیره می شود، تا به وقتِ درو برسد و مصداق آیه شریفه شود

﴿كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُنَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾. (3)

چون درختی ناپاک ،است که ریشه در زمین ندارد (و بر پا نتواند ماند).

﴿إِنَّهَا شَجَرَةً تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَاطِينِ فَإِنَّهُمْ لَاكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِيمٍ ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ﴾ (4)

درختی است که از اعماق جهنم میروید میوه اش همانند سرشیاطین است دوزخیان از آن می خورند و شکم انباشته می سازند و بر سر آن آمیزه ای از آب سوزان می نوشند سپس بازگشتشان به همان جهنم .است

تحقیق و بررسی این مطلب در آینده خواهد آمد إن شاء الله .

پوشیده نماند که تطابق خوشبختی و بدبختی ای که انسان (در عالم ذر) برمی گزیند، با اختیار تامّی که در زندگی دنیا دارد، هیچ منافاتی ندارد.

ص: 199


1- إبراهيم: 24
2- اشاره به مضمون آية سوم سورة الفتح
3- إبراهيم: 26
4- الصافات: 64 تا 68

اتحاد اَمرِ مُکلَّف در دو عالم تکلیف - یعنی ذرّ اول و شُهود دوم - نه اختیار را از انسان سلب میکند و نه موجب جبر می گردد.

همچنین باید دانست که اگر وجود خلقِ اول و تجلی پروردگار بر تمام ذرات ارواح بشری - که از پشت پدرشان خارج شدند - نمی بود و اگر خداوند کلام خود را به گوششان نمی رساند و آنان را به فرمان خود نمی آزمود و اگر افراد بشر را قبل از ورودشان به این دنیا آزمون توحید و ولایت امتحان نمی کرد و از ارواح ملکوتی انسانی که از پلیدی های جسمانی و ملکی قبل از هبوط به این عالم جسمانی و تاریک شدنشان با تاریکی اجزاء عنصری مجرد بود عهد و میثاق نمی گرفت پس هیچ وجه وجیهی برای شرافت دادنِ معرف ها بر مردم برای خلافتِ الهی و شایستگی آنان برای ولایتِ حق بر دیگران و برتری آن ها نسبت به دیگران نمی بود همچنین برتری دادنِ رتبهٔ بعضی از خلفای خدا بر دیگران، در این دنیا وجه وجیهی نداشت و بعضی از پیامبران و اوصیاء بر دیگران در شرافت و افتخار برتری نداشتند

توضیح مطلب

خداوند - تبارك و تعالى - بنی آدم را برگزید و آن ها را با چهره های نیکو و شمایلی زیبا و نعمت های خاص بر دیگران کرامت داد و با مسلط نمودن بر دیگر مخلوقات، و با تسخیرِ آن چه در آسمان ها و زمین است و با ارسال پیامبران برای آنان آنان را برتری داد. و فرمود:

﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلا﴾. (1)

ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و بر دریا و خشکی سوار کردیم و از چیزهای خوش و پاکیزه روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری نهادیم.

خداوند افرادی را از آن ها پاک گردانید و آن ها را مظهر حقیقتِ ربوبیّت خویش قرار داد و حجت بر دیگران نمود و خلیفه در زمینش گماشت و امین بر عباد و راهنمای مردم و کلمه ای (نشانه ای) بر قدرتش و و دعوت کننده به کلمه اش نگاهبان رازش و نشانه ای بر

ص: 200


1- الإسراء: 70

خودش و مظهری بر صفاتش قرار داد و فرمود:

﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾. (1)

خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد.

﴿يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِي وَ بِكَلامِي﴾ (2)

ای موسی من تو را به پیام هایم و سخن گفتنم از میان مردم برگزیدم.

﴿وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ (3)

ابراهیم را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت نیز از شایستگان است.

سپس بعضی از خلفای خود را بر دیگران برتری بخشید و بین آنان مراتبی با اطلاقِ منصب «ولایت» و تقیید آن قرار داد و فرمود:

﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ﴾. (4)

بعضی از آن پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم. خدا با بعضی سخن گفت و بعضی را به درجاتی برافراشت

و مراد از رسولی که برتری داده همان محمّد صلى الله عليه و سلم است که او را بر تمام انبیاء برتری بخشید. بی شک برتری پیامبران بر سایر افرادِ بشر فقط بر اساس قابلیت و اولویت آن ها بر دیگران به طاعت و معرفت است و گزینشی بی سبب نیست.

همین گونه برتری بخشیدن بعضی از پیامبران و اوصیاء بر بعضی دیگر و اختلاف در مراتب و درجاتشان فقط برحَسَب اختلاف در مزیت های نفسانی و فضائلی است که آن ها کسب کرده اند و بر مبنای تفاوت درجات آن ها در صفات قدسیه و نزدیکی و قُرب آن ها به حضرت الهی به حسب طاعت و انقیاد آن ها است و گرنه انسان ها در ذات، همگونند و در صورت و هیئت مانند هم و در اصل و ماده و نسب متحد هستند. و هیچ برتری و مزیتی نسبت به هم و هیچ شرافتی بر دیگری ندارند زیرا همگی در نَسب واحدند همه

ص: 201


1- آل عمران 33
2- الأعراف: 144
3- البقرة: 130
4- البقرة: 253

به آدم و حوا نسبت دارند و همه فرزندان آدم هستند همه از خاک آفریده شده اند و این مشت های خاک هیچ فضیلتی نسبت به یکدیگر ندارند.

در این جا چهار حدیث نقل می شود

1. شیخ طبرسی در الاحتجاج حدیثی طولانی از امام صادق آورده است که به پرسش های متعدد یک زندیق پاسخ داده است.

﴿قَالَ: فَمَا بَالُ وُلْدِ آدَمَ فِيهِمْ شَرِيفٌ وَ وَضِيع؟ قَالَ: الشَّرِيفُ الْمُطِيعُ وَالْوَضِيعُ الْعَاصِي. قَالَ: أَلَيْسَ فِيهِمْ فَاضِلٌ وَ مَفْضُولٌ ؟ قَالَ: إِنَّمَا يَتَفَاضَلُونَ بِالتَّقْوَى. قَالَ: فَتَقُولُ إِنَّ وُلْدَ آدَمَ كُلَّهُمْ سَوَاءٌ فِي الْأَصْلِ لَا يَتَفَاضَلُونَ إِلَّا بِالتَّقْوَى؟ قَالَ: نَعَمْ، إِنِّي وَجَدْتُ أَصْلَ الْخَلْقِ التُّرَابَ، وَالْأَبَ آدَمَ وَالْأَمْ حَوَّاءَ ، خَلَقَهُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَهُمْ عَبِيدُهُ . إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ اخْتَارَ مِنْ وُلْدِ آدَمَ أُناساً طَهَّرَ مِيلَادَهُمْ وَ طَيَّبَ أَبْدَانَهُمْ وَ حَفِظَهُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ ، أَخْرَجَ مِنْهُمُ الْأَنْبِيَاءَ وَالرُّسُلَ؛ فَهُمْ أَزْكَى فُرُوعَ آدَمَ . ما فَعَلَ ذَلِكَ إِلَّا لِأَمْرِ اسْتَحَقُوهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَلَكِنْ عَلِمَ اللهُ مِنْهُمْ حِينَ ذَرَأَهُمْ أَنَّهُمْ يُطِيعُونَهُ وَ يَعْبُدُونَهُ وَلَا يُشْرِكُونَ بِهِ شَيْئاً فَهَؤُلَاءِ بِالطَّاعَةِ نَالُوا مِنَ اللَّهِ الْكَرَامَةَ وَالْمَنْزِلَةَ الرَّفِيعَةَ عِنْدَهُ ، وَهَؤُلَاءِ الَّذِينَ لَهُمُ الشَّرَفُ وَالْفَضْلُ وَالْحَسَبُ، وَ سَائِرُ النَّاسِ سَوَاءٌ. أَلَا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ أَكْرَمَهُ، وَ مَنْ أَطَاعَهُ أَحَبَّهُ، وَ مَنْ أَحَبَّهُ لَمْ يُعَذِّبْهُ بِالنَّار...﴾. تا آخر حديث. (1)

:پرسید چرا میان فرزندان آدم شریف و فرومایه به وجود آمده ؟ فرمود: شریف فردِ مطیع است و فرومایه فردِ گناهکار.

:پرسید مگر میانشان برتر و فروتر نیست؟ فرمود ملاک برتری تقوا و پرهیزکاری است.

پرسید: شما قائلید که تمام اولادِ آدم در اصل برابرند و جز با تقوا بر هم برتری ندارند ؟

:فرمود آری من معتقدم که اصل خلقت همه انسان ها، خاك است و حضرت آدم پدر و حوا مادر آنان است خالقشان پروردگار یکتاست و

1ص: 202


1- الاحتجاج ج 2 ص 77؛ بحار الأنوارج 10 ص194.

همه بنده اویند. بی شک خداوند از میان بنی آدم، گروهی را برگزید، جای ولادت شان را پاکیزه داشته و اجسامشان را طاهر ،نمود و آنان را در پشت مردان و رحم زنان حفظ کرد و تمام انبیاء و رسل را از میان همین افراد برگزید پس این گروه پاک ترین شاخه های بنی آدمند این همه به جهت شایستگی آنان بود و خداوند در همان عالم ذر دریافته بود که اینان او را اطاعت نموده و عبادت می کنند و شرک نمی ورزند، پس اینان در پرتو طاعت، نزد خداوند به کرامت و منزلت رفیع ،رسیدند و شرف و فضل و حَسَب برای آنان است و دیگر انسان ها یکسانند مگر کسانی که تقوا پیشه کنند. که خداوند کسی را که اطاعت کند دوست می دارد و کسی را که دوست بدارد در دوزخ نمی افکند.

2. کلینی رحمه الله به اسناد خویش از امام باقر علیه السلام آورده است:

﴿فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ إِنَّ حَسَبَ الرَّجُلِ دِينُهُ وَ مُرُوءَتَهُ خُلُقُهُ وَأَصْلَهُ عَقْلُهُ، وَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.

ثُمَّ قَالَ النَّبِي صلى الله عليه و سلم لِسَلْمَانَ : لَيْسَ لِأَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ عَلَيْكَ فَضْلٌ إِلَّا بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ إِنْ كَانَ التَّقْوَى لَكَ عَلَيْهِمْ، فَأَنْتَ أَفْضَلُ... ﴾ (1)

رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: ای گروه قریش همانا حسب مرد دین او است و مردانگیش اخلاق او است و اصل و نسبش عقل و خرد ،او است، خداوند عزّوجل فرموده: ای مردم ما شما را از مرد و زن آفریدیم و جماعت ها و قبیله هایتان کردیم تا همدیگر را بشناسید (وگرنه) به راستی که گرامی ترین شما در نزد خدا پرهیزکارترین شما است» (سوره حجرات آیه 13) سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سلمان :فرمود هیچ یک از این ها بر تو برتری و فضیلتی ندارند جزبه تقوی از خدای عزّوجلّ و اگر تقوای تو بر آن ها بچربد تو از آن ها برتری

3. شیخ صدوق رحمه الله به اسناد خود از ابو عبدالله محمد بن موسی بن نصر رازی

ص: 203


1- الكافي ج 8 ص 181 ح 203؛ رجال کشی ص 14؛ بحار الأنوار ج 22 ص381؛ مرآة العقول ج 26 ص71

روایت کرده است که می گوید

﴿قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ: قَالَ رَجُلٌ لِلرِّضَا علیه السلام: وَاللَّهِ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَشْرَفُ مِنْكَ آبَاءً . فَقَالَ: التَّقْوَى شَرَفَهُمْ وَ طَاعَةُ اللهِ أحاطتهُم. فَقَالَ لَهُ آخَرُ: أَنْتَ وَاللَّهِ خَيْرُ النَّاسِ. فَقَالَ لَهُ: لَا تَحْلِفُ يَا هَذَا، خَيْرٌ مِنِّي مَنْ كَانَ أَتْقَى اللَّهِ تَعَالَى وَأَطْوَعَ لَهُ. وَاللَّهِ مَا نُسِخَتْ هَذِهِ الْآيَةُ : وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم﴾. تا آخر حديث. (1)

از ابی عبد الله محمد بن موسی بن نصر رازی روایت است که گفت: از پدرم شنیدم که می گفت شخصی به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد: به خدا قسم در روی زمین از جهت پدر احدی اشرف از تو نیست آن بزرگوار فرمود: تقوای پدران مرا مشرف ساخت و اطاعت خدا ایشان را بهره مند گردانید.

دیگری به آن بزرگوار :گفت به خدا قسم که بهترین مردمانی حضرتش پاسخ داد: ای مرد قسم یاد مکن بهتر از من کسی است که در نزد خدا تقوای او زیادتر از من باشد و اطاعت خدا را بیش از من رعایت کند به خدا قسم که این آیه شریفه نسخ نشده است: ﴿وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾.

4. در کافی به اسنادِ خود از ابی عمرو الزبیری از امام صادق علیه السلام- ضمن حدیثی که به ده ها آیه اشاره دارد - نقل می کند که می فرماید

﴿قُلْتُ لَهُ: إِنَّ لِلْإِيمَانِ دَرَجَاتٍ وَ مَنَازِلَ ، يَتَفَاضَلُ الْمُؤْمِنُونَ فِيهَا عِنْدَ اللَّهِ ؟ قَالَ: نَعَمْ .

قُلْتُ: صِفْهُ لِي رَحِمَكَ اللَّهُ حَتَّى أَفْهَمَهُ .

قَالَ: إِنَّ اللهَ سَبَّقَ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ كَمَا يُسَبَّقُ بَيْنَ الْخَيْلِ يَوْمَ الرِهَانِ، ثُمَّ فَضَّلَهُمْ عَلَى دَرَجَاتِهِمْ فِي السَّبْقِ إِلَيْهِ؛ فَجَعَلَ كُلَّ امْرِي مِنْهُمْ عَلَى دَرَجَةِ سَبْقِهِ ، لَا يَنْقُصُهُ فِيهَا مِنْ حَقِهِ وَلَا يَتَقَدَّمُ مَسْبُوقٌ سَابِقاً وَلَا مَفْضُولٌ فَاضِلا تَفَاضَلَ بِذَلِكَ أَوَائِلُ هَذِهِ الأمةِ وَأَوَاخِرُهَا وَلَوْلَمْ يَكُنْ لِلسَّابِقِ إِلَى الْإِيمَانِ فَضَّلَّ عَلَى الْمَسْبُوقِ إذا للحق آخر هَذِهِ الْأُمْةِ أَوَّلَهَا نَعَمْ، وَ لَتَقَدَّمُوهُمْ إِذَا لَمْ يَكُنْ لِمَنْ سَبَقَ إِلَى الْإِيمَانِ الْفَضْلُ عَلَى مَنْ أَبْطَأَ عَنْهُ.

ص: 204


1- عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 261 ح 10؛ بحار الأنوار ج 46 ص 177 و ج 93 ص 224.

وَلَكِنْ بِدَرَجَاتِ الْإِيمَانِ قَدَّمَ اللهُ السَّابِقِينَ وَ بِالْإِبْطَاءِ عَنِ الْإِيمَانِ أَخَرَ اللَّهُ الْمُقَصِّرِينَ، لِأَنَا نَجِدُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ الْآخِرِينَ مَنْ هُوَ أَكْثَرُ عَمَلًا مِنَ الْأَوَّلِينَ، وَ أَكْثَرُهُمْ صَلَاةً وَ صَوْماً وَ حَجّاً وَ زَكَاةً وَ جِهَاداً وَ إِنْفَاقاً. وَلَوْ لَمْ يَكُنْ سَوَابِقُ يَفْضُلُ بِهَا الْمُؤْمِنُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً عِنْدَ اللهِ ، لَكَانَ الْآخِرُونَ بِكَثْرَةِ الْعَمَلِ مُقَدَّمِينَ عَلَى الْأَولِينَ. وَ لَكِنْ أَبَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَنْ يُدْرِكَ آخِرُ دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ أَوَلَهَا، وَ يُقَدَّمَ فِيهَا مَنْ أَخَّرَ اللَّهُ أَوْ يُؤَخِّرَ فِيهَا مَنْ قَدَّمَ اللهُ .

قُلْتُ: أَخْبِرْنِي عَمَّا نَدَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنِينَ إِلَيْهِ مِنَ الِاسْتِبَاقِ إِلَى الْإِيمَانِ. فَقَالَ: قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: ﴿سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ﴾. وَ قَالَ: ﴿السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾. (1) وَ قَالَ: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ ا عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ﴾. (2) فَبَدَأَ بِالْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ عَلَى دَرَجَةِ سَبْقِهِمْ ثُمَّ ثَنَّى بِالْأَنصَارِثُمَّ ثَلَّثَ بِالتَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ.

فَوَضَعَ كُلَّ قَوْمٍ عَلَى قَدرِ دَرَجَاتِهِمْ وَ مَنَازِلِهِمْ عِنْدَهُ. ثُمَّ ذَكَرَمَا فَضَّلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ، فَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ - إِلَى آخِرِ الْآيَةِ﴾. (3) وَ قَالَ: ﴿وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبيّينَ عَلَى بَعْضٍ﴾. (4) وَ قَالَ: ﴿انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلا﴾ (5) . وَ قَالَ: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللَّهِ﴾. (6) وَ قَالَ: ﴿وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْل فَضْلَهُ﴾. (7) وَ قَالَ: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ﴾. (8) وَ قَالَ: ﴿فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ

ص: 205


1- (1) الواقعة 10 و 11
2- (3) التوبة 100
3- (4) البقرة: 253
4- (5) الإسراء: 55
5- (6) الإسراء: 21
6- (7) آل عمران: 163
7- (8) هود 3
8- (9) التوبة : 25

أَجْراً عَظِيماً دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً﴾ (1) وَ قَالَ: ﴿لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا﴾ (2) . وَ قَالَ: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ﴾. (3) وَ قَالَ: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنالُونَ مِنْ عَدُةٍ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَل صالح﴾. (4) وَ قَالَ: ﴿وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ﴾. (5) وَ قَالَ: . ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾. فَهَذَا ذِكْرُ دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ وَ مَنَازِلِهِ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَل﴾ . (6)

زبیری گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم برای ایمان درجات و مراتبی است که مؤمنین نسبت به آن ها نزد خدا بر یکدیگر برتری دارند؟ فرمود: آری عرض کردم سایه رحمت خدا بر سر حضرتت مستدام باد برایم توضیح ده تا بفهمم. فرمود: خدا میان مؤمنان مسابقه قرار داد چنان که میان اسبان در روز اسب دوانی مسابقه .گذارند و آن ها را به حسب درجات سبقت، فضیلت بخشید و هر يك از مؤمنان را طبق درجه سبقتش قرار داد و حق او را از آن درجه نکاست. هیچ دنبالی از جلو افتاده (نزد خدا) پیشی نگیرد و هیچ کم فضیلتی بر صاحب فضیلت پیش نیفتد از این جهت پیشینیان و پسینیان این امت بريك دیگر برتری یافتند و اگر پیشرو در ایمان را بر عقب افتاده فضیلتی نبود آخرین این امت (از نظر مقام و فضیلت) به اولینش می چسبید آری می چسبید بلکه از آن ها پیش می افتاد در صورتی که پیشرو در ایمان را بر عقب افتاده آن فضیلتی نبود

لیکن خدا به سبب درجات ،ایمان پیشروان در ایمان را مقدم داشته و به سبب عقب افتادن از ایمان کوتاهی کنندگان را مؤخر داشته (یعنی از لحاظ رتبه و

ص: 206


1- (10) النساء: 96
2- (11) الحديد: 10.
3- (12) المجادلة: 11 .
4- (13) التوبة 120 .
5- (14) البقرة: 110
6- الكافي ج 2 ص40-42؛ بحار الأنوار ج 22 ص308 ح 9

فضیلت) زیرا بعضی از مؤمنان متأخر را می بینیم که نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و انفاقشان از پیشینیان بیش تر است و اگر سوابق فضیلتی نمی بود که مؤمنان به سبب آن بر یکدیگر ترجیح می یابند، می بایست متأخرین به واسطه عمل بسیار خود، برپیشینیان مقدم باشند؛ ولی خدای عزّوجل هرگز نخواسته شخصی که در پایین ترین درجات ایمان قرار دارد به درجه جلوتر برسد و آن که را خدا مؤخَّر داشته مقدَّم شود یا آن که را مقدم داشته مؤخر گردد.

عرض کردم: از پیشی گرفتن به سوی ایمانی که خدا مؤمنان را در این گفتار خویش دعوت فرموده است به من خبرده پس سخن خدا را فرمود: «پیشی گیرید به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن آسمان و زمین است و برای کسانی که به خدا و پیغمبران وی ایمان آورده اند آماده شده» (21 سوره 57) و فرموده: «پیشی گرفتگانی که پیشی گرفته اند آن ها مقرّبانند» (10 سوره 56)

و فرموده: «و پیشروان ،نخستین از مهاجر و انصار و کسانی که به احسان از آن ها پیروی کردند خدا از آن ها راضی گشته و آن ها از خدا» (100 سوره 9). پس خدا به مهاجرین نخستین طبق درجه پیشروی شان آغاز فرمود و در درجه دوم انصار و در مرحله سوم پیروان به احسان از آن ها را ذکر فرمود و هر گروهی را به اندازه درجات و مراتبشان نزد خود جایگزین فرمود

سپس آن چه را خدای عزّوجل به سبب آن بعضی از اولیای خود را بر بعض دیگر ترجیح داده بیان می فرماید: «بعضی از این رسولان را بر بعض دیگر فضیلت بخشیدیم بعضی از آن ها با خدا سخن گفت و درجات برخی را بلندتر از دیگران فرمود تا آخر آیه (253 سوره 2).

و نیز فرمود: «بعضی از پیغمبران را بر بعض دیگر فضیلت دادیم» (55 سوره 17) و باز :فرمود: «بنگر چگونه برخی را بر برخی فضیلت دادیم و درجات آخرت بیش تر و ترجیح آن بالاتر است» (21 سوره 17) و فرمود: «آن ها نزد خدا درجاتی دارند (163 سوره 3) و فرمود: «فضیلت هر صاحب فضیلتی را خواهد داد» (3 سوره 11) و فرمود: «کسانی که ایمان آورده و هجرت نموده و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کردند، نزد خدا مقام بیش تری دارند (20 سوره 9) و فرمود: «خدا مجاهدین را بر بازنشستگان به پاداشی

ص: 207

بزرگ فزونی بخشیده و آن پاداش درجات و آمرزش و رحمت اوست» (95 سوره 4) و فرمود: «آن کس از شما که پیش از فتح انفاق کرده و کارزار نموده (با دیگران) برابر نیست، درجه آن ها از کسانی که پس از فتح انفاق کرده و کارزار نموده برتر است» (10 سوره 57) و فرموده: «خدا درجات کسانی از شما را که ایمان دارند با کسانی که دانش یافته اند بالا می برد» (سوره 58) و فرمود: «و این برای آن است که ایشان را در راه خدا تشنگی و رنج و گرسنگی نرسد و در جایی که کافران را به خشم آرد قدم نهند و از دشمنی به مقصودی نرسند جز آن که به سبب آن برای ایشان عمل شایسته ای نوشته شود» (120 سوره 9) و فرموده: «هر خیری که برای خود پیش فرستید آن را نزد خدا می یابید» (110 سوره 2) و فرموده: «هر که هموزن ذره ای نیکی کند، آن را ببیند، و هر که هم وزن ذره ای بدی کند آن را می بیند» (8 سوره 99) این است بیان درجات و مراتب ایمان نزد خدای عزّ وجلّ.

این آیه نیز بر همین مضمون دلالت دارد:

﴿وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ﴾. (1)

و پروردگار تو به هر که [ و هر چه] در آسمان ها و زمین است داناتر است. و در حقیقت بعضی از انبیا را بر بعضی برتری بخشیدیم.

احاطه علم خداوند به حقایق مخلوقات با فراز و فرود آن ها، و علم او به نیازهای آنان ، و بيان تفضیل بین انبیاء می رساند که اختلاف مراتب در آن ها و برتری یکی بر دیگری به حسب اختلاف در استعداد نفسانی و قرب باطنی آن ها است نه این که محض برگزیدن و برتری دادن بر مقتضای مصالح کونیه باشد.

این آیه نیز به همین حقیقت اشاره می کند:

﴿وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ وَ أَسْلِمُ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ (2)

و ما او را در این دنیا برگزیدیم؛ و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.

ص: 208


1- اسراء: 55
2- بقره: 130 - 131

برگزیدن ابراهیم علیه السلام بعد از آن بود که به او خبر داد و این نشان می دهد که سبب و مقتضای برگزیده شدنش تسلیم او در برابر خداوند متعال است.

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ إِنَّ عَلِيّاً علیه السلام كَانَ عَبْداً نَاصِحِاً للهِ عَزَّوَجَلَّ فَنَصَحَهُ وَ أَحَبَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ فَأَحَبَّهُ﴾ تا آخر حديث. (1)

خداوند محمد صلی الله علیه و آله را ابتدا بنده خود برگرفت و آن گاه فرستاده اش و علی علیه السلام بنده خیرخواه خدای عزوجل بود که خدا برایش خیر خواست و خدای عزوجل را دوست می داشت لذا محبوب خداوند قرار گرفت

اندکی بعد از این احادیثی خواهیم آورد که نشان می دهد اختلاف در درجات ایشان، فضل و فضیلت برای آنان به شمار می رود

مدار تفضيل و تفاضل نزد خداوند متعال

برگزیدن و برتری دادنِ ،الهی از دو حال خارج نیست:

1. این برگزیدن و برتری دادن بدون هیچ مزیتی در آن شخص ، و فقط برای مصالح و حکمت هایی در ذات آن شخص برتر قرار گرفته باشد. هر چند افعال خداوند قابل پرسش نیست، لیکن این قسم گزینش خداوندی و تفضیل ،او نه فضیلتی برای خود آن شخص برتر شمرده می شود نه برای آن برگزیده مزیتی به حساب می آید نه شرافتی به وجود می،آورد نه برای دارنده آن برتری نسبی (نسبت به فاقد آن) محسوب می شود و نه تفاخری برای او ایجاد می کند. اکثر تفضیلات تکوینی از همین قبیل است. مانند برتری سالم بر ،بیمار بینا بر نابینا شنوا بر ناشنوا گویا برلال ، غنی بر فقیر و امثال آن، که خداوند در این موارد، برخی را بر برخی دیگر به سبب مصالح تکوینی برتری داد و فرمود:

﴿انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ﴾ (2)

ببین چگونه بعضی از آنان را بر بعضی دیگر برتری داده ایم.

ص: 209


1- الكافي ج 8 ص 146 ح 123؛ تفسیر عیاشی ج 2 ص 48 ح 19؛ بحار الأنوارج 93 ص211؛ شرح الاخبار قاضی نعمان ج 3 ص 12 ح 940.
2- اسراء : 21

نیز می فرماید

﴿وَاللهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الرِّزْق﴾ (1)

خدا بعضی از شما را در روزی بر بعضی دیگر برتری داده .است

آیات 15 تا 17 سوره فجرو بیان مرحوم طبرسی در تفسیر آن ها، ما را به آن چه گفتیم، راه می نماید اینک هر دو را با هم در این جا می آوریم.

﴿فأما الإنسان إذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّه﴾. یعنی او را با نعمت آزمایش و امتحان کرد. «فأکرَمَه» با مال گرامی داشت. «وَ نَعَّمَه» با انواع بخشش ها به او وسعت داد و نعمت بخشید. «فَيَقولُ رَبّي أكرَمَنِ» پس با آن خوشحال و شادان می شود و می گوید: پروردگارم آن را به من عطا نمود و این به سبب کرامت و منزلتی است که من نزد او دارم یعنی می پندارد که در نزد خدا کریم است که خداوند دنیا را برای او وسعت داده است. «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ» با فقر و تنگدستی آزمودش، «فقدر» یعنی بر او تنگ گرفت، «عَلَیهِ رِزْقَه» و او را به اندازه کفاف قرار داد. «فَيَقولُ رَبِّي أهانن» می پندارد که این سستی از جانب خداوند است. پس می گوید: خداوند مرا با فقر ذلت داد.

سپس می گوید: «کَلّا» یعنی آن گونه نیست که می پندارد. من نه آدمی را بخاطر کرامتی که نسبت به من دارد غنی می دارم و نه به خاطر این که خوار می دانم فقیر می سازم بلکه به سبب حکمت و مصلحتی که وجود دارد به هرکسی که بخواهم وسعت دهم و به هرکه بخواهم تنگ می گیرم. ابتلایی با شکر و صبر. این اکرام در حقیقت به طاعت است و اهانت به معصیت است. سپس این گونه خداوند سبحان افراد سزاوار اهانت را معین ساخت و فرمود بلکه اهانت نمودم آن را که مستحق اهانت است، به سبب آن که به من عصیان نمود سپس عصیان را این گونه بازگو کرد «بل لاتُكرمونَ اليتيم» تا آخر كلامش (2)

حالت دوم این است که برگزیدن و برتری دادن بخاطر مزیتی باشد که در نفس فردِ برگزیده هست و به جهت فضیلتی است که در او وجود دارد و تکیه دارد بر قابلیت و

ص: 210


1- نحل: 71
2- مجمع البيان ج 10 ص 252 چاپ اعلمی بیروت

شایستگی و استحقاقی که در ذات فاضل وجود دارد و مقتضی آن همان تقدّم عملی اوست که نسبت به دیگران دارد.

این قسم از انتخاب و گزینش همان حقیقت فضیلت است که پدیدآورنده شرف است، و می سزد که دارنده آن به داشتنش در مقابل دیگران افتخار کند، و به کسانی که فاقد آن هستند مباهات .نماید مانند برتري عالم بر جاهل و مؤمن بر کافر، و عادل بر فاجر، و مجاهد برقاعد همچنان که خداوند مجاهد را بر قاعد به درجاتی برتری داده است. (1)

برتری انبیاء بر دیگر افرادِ بشر و برتری هر پیامبر نسبت به پیامبران دیگر، و تقدم هر کدام بر دیگری موجب علوّ مقام و بلندي مرتبت آن ها می شود و همین را فضل و فضیلتی در مقام افتخار می دانند.

این که فضیلت و برتری هر کدام از آن ها بر اساس مراتب و درجه بندی آن ها باشد، لازمه اش داشتن فضیلت از نوع دوم است، یعنی در قبال فضائل ذاتی تحصیلیه و مزایای کسبیه است. روشن است که آن هم به اعتبار قرب و نزدیکی به حضرت خداوند است . این قرب، با مهاجرت از موطن ،نفس برای کسب رضایت خداوند و با سلوک و طی سفر به سوی خداوند، با مرکب

عقل و تقویت قوای روحی ملکوتی و با تبعیت و طاعت از خداوند، حاصل می شود.

انسان تنها با انقیاد نسبت به مولای خویش برتری می یابد و مدار فضیلت و برتری همان تقوا است. دوست داشتنی ترین فرد نزد خداوند کسی است که بیشتر با طوع و رغبت به او گردن نهد و گرامی ترین انسان ها نزد خداوند با تقواترین آنان است برترین آن ها

کسی است که در فرمانبرداری برترین باشد و والاترین آن ها کسی است که در تبعیت از او والاتر باشد نزدیک ترین انسان نزد خداوند کسی است که در عبادت بیشترین بهره را برده .باشد همچنان که در آیه شریفه آمده است

﴿اِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتَمْلَكُمْ﴾. (2)

در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست

ص: 211


1- اشاره به آیات 95 و 96 سوره نساء
2- حجرات: 13

در این زمینه احادیث زیادی آمده است که به جهت اختصار، به ذکر فقط سیزده حديث بدون نقل سند می پردازیم:

1. رسول الله صلی الله علیه و آله:

﴿أَکْرَمُ اَلنَّاسِ أَتْقَاهُمْ ﴾. (1)

گرامی ترین مردم پرهیزگارترین آن ها است.

2. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:

﴿أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ رِجَالِكُمْ؟ قُلْنَا: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: التَّقِيَ النَّقِيَّ السَّمْحَ الْكَفَّيْنِ﴾ تا آخر حديث. (2)

راوی گفت: پیامبر فرمود: آیا خبرتان بدهم به بهترین فرد شما؟ گفتیم: آری ای رسول خدا فرمود: اهل تقوا پاکی و بخشندگی

3. رسول خدا صلی الله علیه و آله:

﴿إنكم مِن وُلد آدَمَ وَ آدَمُ مِن تُراب ، وَاللَّهِ لَعَبْدٌ حَبَشِيَّ أَطَاعَ اللَّهَ خَيْرٌ مِنْ سَيَدٍ قُرَشِيَ عَصَى اللَّهَ تَعَالَى، وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُم﴾ (3)

شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک است. به خدا سوگند، غلام حبشی اگر اطاعت خدا کند از سید قریشی که عصیان خدا کند بهتر است گرامی ترین فرد شما نزد خدا، متقی ترین شماست.

4. امير المؤمنین علی علیه السلام در پاسخ به سؤال ﴿ أَیُّ اَلنَّاسِ خَیْرٌ عِنْدَ اَللَّهِ﴾ فرمود:

﴿قَالَ: فَأَيُّ النَّاسِ خَيْرٌ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ؟ قَالَ: أَخْوَفُهُمْ اللَّهِ وَأَعْمَلُهُمْ بِالتَّقْوَى وَ أَزْهَدُهُمْ فِي الدُّنْيَا﴾. (4)

فردی نزد خداوند بهترین است که بیش از همه خوف خدا داشته باشد به تقوا بیش تر عمل کند و کم تر به دنیا دل بندد.

ص: 212


1- بحار الأنوارج 70 ص 375.
2- الكافي ج 2 ص 57؛ تهذیب طوسی ج 7 ص 400 ح 6؛ بحار الأنوارج 67 ص37.
3- تفسیر قمی ص 499؛ بحار الأنوارج 7 ص239.
4- الأمالي صدوق ص241؛ بحار الأنوارج 70 ص 309 و 378.

5. أمير المؤمنين علیه السلام:

﴿أَفْضَلُ اَلنَّاسِ مَنْ جَاهَدَ هَوَاهُ﴾. (1)

برترین مردم کسی است که با هوای نفس خود بجنگد.

6. أمير المؤمنين علیه السلام:

﴿أَحَبُّ العِبادِ إلى الله يَومَ القيامة أطوَعُهُم لَه﴾. (2)

محبوب ترین مردم نزد خداوند در روز قیامت کسی است که بیش از همه اطاعت او کند.

7. أمير المؤمنين علیه السلام:

﴿أَجْدَرُ اَلنَّاسِ بِرَحْمَهِ اَللَّهِ أَقْوَمُهُمْ بِالطَّاعَهِ﴾. (3)

شایسته ترین فرد به رحمت الهی کسی است که از همه به طاعت خداوند پایدارتر باشد.

8. أمير المؤمنين علیه السلام:

﴿أَقْرَبُ اَلنَّاسِ مِنَ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ أَحْسَنُهُمْ إِیمَاناً﴾ (4)

نزدیک ترین فرد به خداوند کسی است که ایمانش نیکوتر باشد.

9. امام باقر علیه السلام در حدیثی طولانی فرموده است:

﴿فَاتَّقُوا اللهَ وَاعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللهِ . لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ. أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، أَثْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ . يَا جَابِرُ! وَاللهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تعَالَى إِلَّا بالطَّاعَة﴾ (5)

از خدا بپرهیزید و برای خدا کار کنید به راستی میان خدا و کسی خویشی نیست. دوست ترین بنده ها نزد خدا، عز وجل، با تقواترین و مطیع ترین آن ها است

ص: 213


1- عيون الحكم ص 121
2- الكافي ج 5 ص 340؛ بحار الأنوار ج 22 ص118.
3- عيون الحكم ص 112؛ غرر الحكم ح 3192
4- عيون الحكم ص 121؛ غرر الحكم ح 3193
5- الكافي ج 2 ص 74 ح 3؛ و روایت از کافی در بحار الأنوارج 67 ص 9 ح 4 .

نسبت به او ای !جابر به خدا سوگند نتوان نزدیک شد به خداوند تبارك و تعالى جزبه اطاعت.

10. امام صادق علیه السلام:

﴿أكرَمَكُم عِندَ الله أتقاكُم وَالنَسَبُ واحِدٌ مِنْ آدَمَ وَ حَواءَ خَلَقَكُم﴾.

گرامی ترین شما نزد خداوند متقی ترین شماست. نَسَب همه شما یکی پدر همه آدم و مادر همه حواء است.

11. امام صادق علیه السلام در پاسخ به پرسش قاسم بن الولید که پرسید: «گرامی ترین خلق نزد خداوند کیست؟»، فرمودند:

﴿أكثَرُهُم ذِكراً لله وأعمَلُهُم بِطاعَةِ الله﴾ (1)

گرامی ترین فرد نزد خدا کسی است که بیشتر یاد خدا کند و بیشتر به طاعت او عمل کند.

12. و همچنین فرمودند:

﴿أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ﴾. (2)

برترین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد و آن را در آغوش گیرد، آن را به جان دوست بدارد و عملاً بدان بپردازد

13. و آمده است که شخصی از حضرت عیسی بن مریم (على نَبيّنا وَآله وَ عَلَيه السَّلام) :پرسید چه کسی برتر است؟ آن جناب دو مشت خاک برداشت و پرسید: کدام یک برتر است؟ آن گاه فرمود:

﴿الناسُ خُلِقوا مِن تُراب، فأكرَمُهُم أتقاهم﴾. (3)

مردم همه از خاک آفریده شده اند پس گرامی ترین آنان متقی ترین آنان است

بر همین معنای ثابتی که در نزد هر صاحب نظری پذیرفته است، پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم برای

ص: 214


1- محاسن ج 2 ص 598؛ بحار الأنوارج 90 ص 164؛ وج 88 ص 223.
2- الكافي ج 2 ص 83؛ بحار الأنوارج 70 ص 253.
3- تاریخ دمشق ج 47 ص 451؛ کنز الدقائق ج 12 ص 350 (چاپ ارشاد).

برتری خویش نسبت به دیگران دلیل می آورد و می فرماید:

﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ فَأَنَا أَتْقَى وُلْدِ آدَمَ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ وَلَا فَخْر﴾. (1)

به راستی گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. پس من بی آن که در مقام مفاخره ،بگویم با تقواترین فرزندِ آدمم و گرامی ترین آن ها نزد خدا عزوجل.

پس این که از میان بشر انبیاء و خلفاء الله به ولایت الهی اختصاص یافتند و بنا بر فضایلی در این جهان برتری یافتند و این که در منصب خلافت الهی درجات متفاوتی (با اطلاق و تقیید) پیدا کردند و خداوند، بنا بر فضایل کسبی و شایستگی ذاتی آن ها به ایشان مراتبی داده و این که هر یک از آنان با رتبه و مقام خویش در این عالم فرودین ،ملکی با منصبی معین و مقام خلافتی و ولایتی خاص پا نهادند همه و همه، لازمه وجود عالم ميثاق و تکلیفی پیش از این نشأه دنیوی است عالمی که در آن شایستگی یابند و به امتیازاتی که خداوند به آن ها نسبت به سایر افراد بشر داده است برتری یابند. در آن عالم، هر کدام از آنان درجه ای از خلافت الهی را کسب میکنند و هرکسی بر اساس آن چه خود قبل از سفر به این عالم عنصری کسب نموده از سوی خداوند شایسته رتبه ای می شود و هرکدام رتبه ای از ولایت را به اهلیت و شایستگی خویش نائل شده و نسبت به همان جایگاه و منصب خویش جهاتی از فضیلت و قرب الهی را به دست می آورد. فضیلت او نسبت به دیگری بر حسب همین استحقاق و قابلیت اوست و هرکدام نسبت به همان رتبه ای که کسب نموده و بر اساس منصب استحقاقی خویش در این دنیا زاده می شود.

شایسته نیست که برتری خلفای الهی نسبت به دیگران را فقط به کسبیّات آن ها در این دنیا نسبت دهیم برای ما اثبات آن با ظواهر حالات آنان در این دنیا هم ممکن .نیست زیرا ظاهر امرشان در این دنیا بر خلاف آن مناصب و فضایلی است که دارا هستند. همچنان که می بینیم پیامبرمان صلی الله علیه و اله نسبت به سایر انبیاء و ائمه علیهم السلام برتری دارد، و ایشان منصب نبوت مطلقه را در بین باقی انبیاء دارند، در حالی که جمعی از انبیاء گذشته و

ص: 215


1- الأمالي صدوق ص630؛ بحار الأنوارج 16 ص120 و 315.

خلفای الهی پیشین که دارای عمری طولانی بودند در این دنیا اطاعت فراوان کردند و ابتلای بسیار دیدند و مشقت فراوان متحمل شدند. با این حال، پیامبر ما صلی الله علیه و آله در فضیلت از همه ایشان پیشی گرفته است.

اگر بنا بود افضلیت را تنها به کسبیات این عالَم مُلکی مستند کنیم دیگر وجه وجیهی برای افضلیت پیامبرمان صلی الله علیه و آله باقی نمی ماند و چگونه می توانستیم افضلیت ایشان را ثابت کنیم، بلکه افضلیت دیگر پیامبران بر خاتم آن ها صلی الله علیه و آله لازم می شد. به تاریخ انبیاء بنگرید در آثارشان تأمّل کنید و به تاریخ حیاتشان نظر نمایید، تا امر بر شما روشن شود و راه درست از نادرست مشخص شود.

همچنین اگر فضیلت را فقط به کسبیات در این عالم مستند کنیم، لازم می شود که هر پیامبری قبل از آن که صاحب فضیلت شود نسبت به پیامبر قبل از خود مفضول باشد و بعد از آن که دارای فضیلت ،شد نسبت به پیامبر قبل از خود دارای افضلیت شود؛ بعلاوه این فضلیت باید دارای زمان خاصی ،باشد که این امر به ،ظاهر نادرست و فاسد است.

پس ناگزیر باید این افضلیت ها و اختلاف مراتب و درجات را به عالم قبل استناد دهیم و این تفضیل یکی بر دیگری را بر مبنای مکتسبات و محصلات آن ها در روز میثاق تبیین کنیم

روایات صحیحه افضلیت پیامبرمان بر سایر رسولان را در غیر از کسبیات در این دنیا نشان می دهد. اولویت خاتم الرسل در طاعت نسبت به هر موجود دیگری در خلق اول و پیشگامی او در استجابت ندای پروردگار خویش و اقرار به وحدانیت او در روز میثاق و تکلیف ،اول همه نشان دهنده این موضوع

هفت حدیث در علت سبقت پیامبر ما صلی الله علیه و آله بر سایر انبیاء

در میان اخبار وارده در این مورد به ذکر هفت حدیث بسنده می کنیم:

1. بصائر الدرجات و كافى و علل الشرایع با اسناد خود از امام صادق علیه السلام آورده اند:

﴿إِنَّ بَعْضَ قُرَيْشٍ قَالَ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله: بِأَيِّ شَيْءٍ سَبَقْتَ الْأَنْبِيَاءَ وَ أَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَ خَاتِمَهُمْ؟ قَالَ: إِنِّي كُنتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَنِي وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ، حَيْثُ أَخَذَ

ص: 216

اللهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قَالُوا بَلَى، وَ كُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِي قَالَ بَلَى، فَسَبَقْتُهُمْ بِالْإِقْرَارِ بِالله عَزَوَجَلَّ﴾. (1)

یکی از قریش به رسول خدا صلی الله علیه و آله: گفت شما که آخرین و پایان پیغمبران هستی به چه سبب (در مقام و رتبه) از همه پیش افتادی؟ فرمود: زیرا من نخستین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و نخستین کسی بوم که پاسخ گفت زمانی که خدا از پیغمبران پیمان گرفت و آن ها را بر خودشان گواه ساخت که مگرنه این است که من پروردگار شما هستم؟ گفتند: آری من نخستین پیغمبری بودم که بلی گفت. پس سبقت من بر پیغمبران به واسطه اقرار به خدا بود (که پیش از همه گفتم).

2. در بصائر و کافی با اسناد از امام صادق علیه السلام که می فرماید:

﴿ سُئِلَ رَسُولُ اللهِ: بِأَيِّ شَيْءٍ سَبَقْتَ وُلْدَ آدَمَ ؟ قَالَ : أَنَا أَوَّلُ مَنْ أَقَرَيبَلَىٰ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ : أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قَالُوا: بَلَى، فَكُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَجَاب» (2)

از رسول خدا صلى الله عليه و سلم پرسیدند: به چه علت از همه فرزندان آدم پیش افتادی ؟ فرمود: زیرا من نخستین اقرارکننده به پروردگارم بودم خدا از پیغمبران پیمان گرفت و آن ها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا در آن جا من نخستین پاسخ دهنده بودم.

3. در کافی و توحید و علل الشرایع با اسناد از امام صادق علیه السلام:

﴿فَلَمَّا أَرَادَ اللهُ عزَّ وجَلَّ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ نَثَرَهُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ ، فَقَالَ لَهُمْ: مَنْ رَبُّكُمْ؟ فَأَوَّلُ مَنْ نَطَقَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و اله وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَالْأَئِمَّةُ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمْ . فَقَالُوا: أَنْتَ رَبُّنَا. فَحَمَلَهُمُ الْعِلْمَ وَالذِينَ. ثُمَّ قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ: هَؤُلَاءِ حَمَلَةُ دِينِي وَ عِلْمِي وَأُمَنَائِي فِي خَلْقِي وَ هُمُ الْمَسْئُولُونَ . ثُمَّ قَالَ لِبَنِي آدَمَ : أَقِرُوا لِلَّهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَلِهَؤُلَاءِ النَّفَرِ بالْوَلَايَةِ وَالطَّاعَة﴾ تا آخر حديث. (3)

ص: 217


1- بصائر الدرجات ص 24؛ الكافي ج 1 ص 441 ح 6؛ و ج 2 ص 10 ح 1؛ علل الشرائع ج1 ص12؛ تفسیر عیاشی ج 2 ص 39 ح 107.
2- نور الثقلين ج 2 ص 94 ح 342
3- الكافي ج 1 ص 133؛ علل الشرائع ص118؛ بحار الأنوار ج 5 ص 244 ح 32.

چون خدا خواست خلق را بیافریند ایشان را در برابر خویش پراکند و به آن ها :گفت پروردگار شما کیست؟ نخستین کسی که سخن گفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و امير المؤمنين علیه السلام و ائمه صلوات الله علیهم بودند که گفتند تویی پروردگار ما. خدا به ایشان علم و دین عطا کرد. سپس به فرشتگان فرمود: اینان حاملان دین و علم من و آمينانِ من در میان خلقم هستند و آنانند که مسئولند، آن گاه به فرزندان آدم گفت به ربوبیت خدا و ولایت و اطاعت این اشخاص اقرار کنید.

با نظر دقیق به این حدیث شریف می بینیم که چگونه امام علیه السلام تمام مزایای منصب الهی و دستیابی آن ها به خلافت الهی و رسیدن به فضیلت های والا را - که علمدار دین خدا و امناء بر خلق خدا باشند - فقط به سبب سبقت آن ها در اقرار به خداوند متعال در عالم ميثاق و تکلیف اول می داند.

4. در خصال و معانى الأخبار با اسناد از امام صادق علیه اللام:

﴿لَمَّا قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ لِجَمِيعِ أَزْوَاحٍ بَنِي آدَمَ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ؟ قَالُوا بَلَى، كَانَ أَوَّلُ مَنْ قَالَ بَلَى مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله، فَصَارَ بِسَبْقِهِ إِلَى بَلَى سَيِّدَ الْأَوْلِينَ وَالْآخِرِينَ وَأَفْضَلَ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِين﴾ تا آخر حديث. (1)

زمانی هم که خداوند (در عالم ذرّ) به تمامی ارواح بشر گفت: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند هستی (اعراف 7 : 172) نخستین شخصی که پاسخ مثبت داد حضرت محمّد صلی الله علیه وآله بود و چون در گفتن «بلی» پیشی گرفت بدین سبب سرور همه خلقت از آغاز تا پایان هستی گردید و مقامش از همه پیامبران و فرستادگان الهی والاتر گردید

5. شیخ صدوق رحمه الله از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی طولانی آورده است که درباره علی علیه السلام می فرماید:

﴿فَلَمَّا خَلَقَهُ اسْتَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ ظَهْرِهِ، فَاستَنْطَقَهُمْ وَأَقَرَّهُمْ بِرُبُوبِيَّتِهِ. فَأَوَّلُ خَلْقٍ أَقَرَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ ، أَنَا وَ أَنْتَ وَالنَّبِيُّونَ عَلَى قَدْرِ مَنَازِلِهِمْ وَ قُرْبِهِمْ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ. فَقَالَ اللهُ

ص: 218


1- خصال ج1 ص 146؛ معاني الأخبار ص 42؛ بحار الأنوار ج 11 ص 66 ح .12. ظاهر کلام نشان می دهد که این بخش سخن صدوق ذیل حدیث امام صادق علیه السلام باشد. (ویراستار).

تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: صَدَقْتُمَا وَ أَقْرَرْتُمَا يَا مُحَمَّدُ وَيَا عَلِيُّ ، وَ سَبَقْتُمَا خَلْقِي إِلَى طَاعَتِي، وَ كَذَلِكَ كُنْتُمَا فِي سَابِقِ عِلْمِي فِيكُمَا، فَأَنْتُمَا صَفْوَتِي مِنْ خَلْقِي وَالْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِكُمَا﴾ تا اخر حديث. (1)

پس از آفریدن آدم، فرزندان و ذریه او را از نهادش خارج کرد و از آن ها اعتراف گرفت و اقرار به ربوبیت کردند و اول کسی که اقرار نمود به ربوبیت، من و تو بودیم و سایر پیامبران به نسبت مقام و قربشان به خدا خداوند فرمود: گواهی دادید و اقرار کردید ای محمد و علی و از همه خلایق بر طاعت من سبقت گرفتید. چنین نیز بودید در علم سابق من شما دو تن برگزیده از آفریده های من هستید و همچنین ائمه از فرزندان شما

این حدیث به روشنی به ما می فهماند که برگزیده شدن خاتم ،ولایت، برای نبوت و وصایت، به سبب سبقت در اقرار و ایمان به خداوند در تکلیف اول و عالم ذر بوده است.

6. سید حیدر آملی در کشکول روایت کرده است که مفضّل بن عمر می گوید:

﴿سألت مولاي الصادق علیه السلام: بما استَحَقَ الرسول سيادَةَ الخَلق أجمعين؟ قال: : بسبقه في الذرّ، لما قال الله تعالى ألست بربكم ؟ وكان هو أوّلَ مَن سبق بالجواب فقال: بلى، فَبَعَثَه الله عزّوَجَلَّ ﴾ تا آخر حديث.

از مولایم امام صادق علیه السلام پرسیدم: چگونه رسول خدا به سروری تمام آفریدگان رسید؟ فرمود: بدان سبب که در عالم ذر بر همگان سبقت گرفت ، آن زمان که خداوند فرمود: آیا من خداوندگارتان نیستم؟ نخستین کسی که سبقت در پاسخ گرفت آن گرامی بود که بلی گفت.

7. شیخ طوسی در مصباح المتهجد در دعای بیست و پنجم ذی القعده آورده است:

﴿أن تُصلّي عَلَى عَبدِكَ المُنتَجَبِ فِي المِيثَاقِ﴾ (2)

درود فرستی بر بنده ات (پیامبر) که برگزیده در عالم میثاق است.

احادیث فراوانی بر این مطلب دلالت دارند که ان شاء الله در آینده ذکر خواهد شد.

ص: 219


1- تأويل الآيات ج 2 ص 773 - 774؛ بحار الأنوارج 25 ص 3. ج2
2- مصباح المتهجّد ص 406، ضمن دعای مروی از حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه؛ مصباح کفعمی ص546

اولویت و سبقت در لسان آیات و روایاتی که آن را تفسیر کرده اند

در قرآن کریم در مورد این سبقت و اولویتی که برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله، فضیلت و پیشی بر دیگران را واجب کرده است، می فرماید:

﴿قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ﴾. (1)

:بگو اگر برای رحمان فرزندی بود خود من نخستین پرستندگان بودم.

در کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که می فرماید:

﴿ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْکَ اَلنَّارَ فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ﴾. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله، نخستین کس بود که داخل آن آتش شد و از این باب است قول خدای تعالی: «بگو اگر برای رحمان فرزندی بود من نخستین پرستنده بودم» (81 سوره 43).

توضیح مطلب آن که: حضرت محمد صلی الله علیه و آله نخستین کسی است که در روز تكليف ،اول با رفتن به داخل آتش (که برای آزمون الهی بود) به فرمان مولای خویش گردن نهاد او نخستین کسی است که به ربوبیت خداوند اقرار نموده و دعوت او را اجابت کرده است. او نخستین کسی است که نطق فرموده و بلی گفته است و نخستین کسی است که در آن روز به حق و صدق اقرار نموده .است و اگر خداوند دارای فرزند می،بود او نخستین کسی است که فرزند داشتن خداوند را اقرار می نمود. پس علتی که در آیه شریفه ذکر شده، قائم مقام جزاي محذوف شرط است. یعنی اگر خدای رحمن فرزندی می داشت من نخستین کسی بودم که به او اقرار می کردم و من اول العابدین» هستم. بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که صاحب حقیقت محمدیه در گفتن بلی و در اقرار به ربوبیت از دیگران پیشی گرفته است و در جواب دادن به ربّ خویش در روز تکلیف اول و عالم الست بر همه سبقت گرفته و به درجه بالایی از بلوغ و مراتب فضل و فضیلت رسید و به نبوت مطلقه رسید ولایتش بر همگان عرضه شد و پیامبر

ص: 220


1- زخرف: 81
2- الكافي ج 2 ص 7 ح 3؛ بحار الأنوارج 64 ص 97.

ایشان گشت. آن گاه دیگر انبیاء هم با نبوت او مبعوث شدند که احادیث فراوانی در این باره سخن گفته اند.

1. در كفاية الطالب ، مناقب خوارزمی ارشاد القلوب دیلمی و دیگر کتاب های شیعه و سنی، از رسول خدا صلی الله علیه و اله آمده است که می فرماید:

﴿أَتَانِي مَلَكٌ ، فَقَالَ: سَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا: عَلَى مَا بُعِثُوا؟ قَالَ: قُلْتُ: عَلَى مَا بُعِثُوا؟ قَالَ: عَلَى وَلَايْتِكَ وَ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب﴾. (1)

فرشته ای نزد من آمد گفت بپرس از فرستادگانی که پیش از تو فرستاده ایم، که بر چه امری برانگیخته شدند؟ گفتم برچه امری برانگیخته شدند؟ فرشته گفت: بر ولایت حضرتت و ولایت علی بن ابی طالب.

2. در باب 105 از کتاب یقین - که نسخه آن نزد ما موجود است - از امام صادق علیه السلام است که می فرماید:

﴿أَتَى رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَهُوَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ، وَقَد احْتَبَى بِحَمَائِلِ سَيْفِهِ. فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ فِي الْقُرْآنِ آيَةً قَدْ أَفْسَدَتْ عَلَيَّ دِينِي وَ شَكَكَتْنِي فِي دِينِي. قَالَ: وَ مَا ذَاكَ ؟ قَالَ: قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ: وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ (2)، فَهَلْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ نَبِيُّ غَيْرُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَيَسْأَلُهُ عَنْهُ؟

فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: اجْلِسْ أُخْبِرْكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: سُبْحانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنا فَكَانَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ الَّتِي أَرَاهَا مُحَمَّداً صلى الله عليه و سلم أَنَّهُ انْتَهَى به جَبْرَئِيلُ إِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَهُوَ الْمَسْجِدُ الْأَقْصَى. فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ أَتَى جَبْرَئِيلُ عَيْناً فَتَوَضَّأَ مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، تَوَضَّأُ. ثُمَّ قَامَ جَبْرَئِيلُ فَأَذَنَ، ثُمَّ قَالَ لِلنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله: تَقَدَّمْ فَصَلَّ وَاجْهَرْ بِالْقِرَاءَةِ، فَإِنَّ خَلْفَكَ أُفُقاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ ، لَا يَعْلَمُ عِدَّتَهُمْ إِلَّا اللهُ جَلَّ وَعَزَّ. وَ فِي الصَّفِ الْأَوْلِ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ هُودٌ وَ مُوسَىٰ وَ عِيسَى،

ص: 221


1- مناقب خوارزمی ص 312؛ ارشاد القلوب ص 210؛ كفاية الطالب ص 75 نقل از کتاب معرفة علوم الحديث حاکم نیشابوری، نوع 24
2- الزخرف: آیه 45

وَ كُلٌّ نَبِي بَعَثَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مُنْذُ خَلَقَ اللهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ إِلَى أَنْ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله

فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله فَصَلَّى بِهِمْ غَيْرَهَائِبٍ وَلَا مُحْتَشِمٍ. فَلَمَّا انْصَرَفَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ كَلَمْحِ الْبَصَرِ: سَلْ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا: أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ؟ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمْ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله بِجَمِيعِهِ ، فَقَالَ: بِمَ تَشْهَدُونَ؟ قَالُوا: نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّكَ وَ أَنْتَ رَسُولُ اللهِ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَأَنَّ عَلِيّاً سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ، أُخِذَتْ عَلى ذَلِكَ مَوَاثِيقُنَا لَكُمَا بِالشَّهَادَةِ. فَقَالَ الرَّجُلُ : أَحْيَيْتَ قَلْبِي وَ فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين﴾. (1)

شخصی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد در حالی که حضرتش در مسجد کوفه به حمائل شمشیرش تکیه داده بود گفت یا امیرالمؤمنین! یک آیه در قرآن است که دین مرا تباه کرده و مرا در دینم به شک افکنده است. فرمود: کدام آیه؟ گفت: کلام خدای عزّ وجلّ: «بپرس از فرستادگان پیش از خودت که بر چه امری برانگیخته شدند آیا بجز خدای رحمان معبودی برای عبادت آن ها قرار داده ایم؟». سائل :پرسید آیا در این زمان پیامبری بجز محمّد صلی الله علیه و آله هست تا از او پرسیده شود؟

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بنشین تا تو را آگاه کنم إن شاء الله . خداى عزّوجلّ در کتابش می فرماید: «منزّه است خدایی که بنده اش را یک شب از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی- که پیرامون آن را برکت داده ایم - برد، تا از آیات خود به او نشان دهیم». از جمله آیاتی که خداوند به محمد صلى الله عليه و سلم نشان داد، این بود که جبرئیل حضرتش را به بیت المعمور برد که همان مسجد الاقصی است. وقتی به آن نزدیک شد جبرئیل به چشم های رسید و از آن وضو گرفت به پیامبر :گفت یا محمد وضو بگیر. سپس جبرئیل ایستاد و اذان گفت. آن گاه به پیامبر گفت: برپا ایست و نماز گزار و صدایت را در قرائت بلند کن که پشت سرت گروهی از فرشتگان هستند که شمار آن ها را کسی جز خدای جل

ص: 222


1- نوادر المعجزات طبری شیعی ص 72؛ تأويل الآيات ج 2 ص 564؛ بحار الأنوارج 18 ص394.

و عزّ نمی داند در صف اول آدم و نوح و ابراهیم و هود و موسی و عیسی و هر پیامبری که خداوند فرستاده از روزی که آسمان ها و زمین را آفریده تا زمانی که محمد را برانگیخته است، همه ایستاده اند.

رسول خدا پیش آن صف ایستاد، بی هیچ ترس و شرم . چون نماز را به پایان ،برد خداوند در یک چشم به هم زدن به او وحی فرستاد: ای محمد! بپرس، «از فرستادگانی که پیش از حضرتت فرستاده ایم که آیا بجز خدای رحمان معبودی برای عبادت آن ها قرار داده ایم؟» پیامبر رو به سوی تمام آن ها گردانید و پرسید: به چه امری شهادت می دهید؟ گفتند: شهادت می دهیم که معبودی بحق جز الله نیست ، یگانه و بی شریک است و این که تورسول خدایی و این که علی امیر مؤمنان است و جانشین توست و تورسول خدایی و سرور پیامبرانی و علی سرور جانشینان است؛ پیمان های ما برای گواهی به شما دو نفر گرفته شده است.

مرد سائل :گفت دلم را زنده کردی و گره از اندیشه ام گشودی ، یا امیرالمؤمنین.

این حدیث را سید ابن طاووس در باب صد و چهل و هشتم کتاب الیقین با اندک تغییری به طریق دیگر روایت کرده است. (1)

3. ابن شهر آشوب در کتاب المناقب خود با اشاره به آیه 94 سوره یونس ﴿فَاسْأَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ﴾ می گوید:

﴿سُئِلَ الْبَاقِرُ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ ، فَقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ وَ أَقَامَ وَ جمع النَّبِيِّينَ وَالصَّدِيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالْمَلَائِكَةِ وَ تَقَدَّمْتُ وَ صَلَّيْتُ بِهِمْ. فَلَمَّا انْصَرَفْتُ قَالَ جَبْرَئِيلُ: قُلْ لَهُمْ بِمَ تَشْهَدُونَ؟ قَالُوا: نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَأَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين﴾. (2)

از امام باقر علیه السلام دربارۀ آیه قرآن پرسیدند که: «بپرس از کسانی که پیش از تو کتاب

ص: 223


1- اليقين ص294
2- غاية المرام ج 1 ص 98 نقل از مناقب.

خوانده اند. فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است زمانی که مرا به معراج بردند، در آسمان چهارم جبرئیل اذان گفت و صف نماز را با حضور تمام پیامبران و صدّیقین و شهدا و ملائک بست من پیش ایستادم و نماز گزاردم پس از نماز جبرئیل به من :گفت به اینان بگو که برچه امری شهادت می دهید؟ گفتند: شهادت می دهیم که معبودی جز الله نیست و حضرتت رسول خدایی و علی امیر مؤمنان است

4. در تفسیر فرات بن ابراهیم رحمه الله از زرارة بن أعين نقل شده است که می گوید:

﴿قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرِ علیه السلام: آيَةٌ فِي كِتَابِ اللهِ تَعَالَى نسألك. قَالَ: مَا هي؟ قُلْتُ: قَوْلُهُ فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ الْآيَةَ، مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أُمِرَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم بِسُؤَالِهِمْ ؟

فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ فَصَارَ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ ، جَمَعَ الله له النَّبِيِّينَ وَالصَّدِيقِينَ وَالْمَلَائِكَةَ . فَأَذَّنَ جَبْرَئِيلُ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ، ثُمَّ تَقَدَّمَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم فَصَلَّى بِهِمْ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: بِمَ تَشْهَدُونَ؟ قَالُوا: نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. فَهُوَ مَعْنَى قَوْلِهِ : فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِك﴾ . (1)

زراره :گوید خدمت امام باقر علیه السلام :گفتم آیه ای در قرآن است که می خواهیم از محضرت بپرسیم. فرمود چیست؟ گفتم آیه «اگر شک داری درباره آن چه برتو فرو فرستادیم، پس بپرس از کسانی که پیش از تو کتاب خوانده اند». اینان کیانند که رسول خدا امر شده از آنان بپرسد؟

امام فرمود: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله را به معراج بردند در آسمان چهارم خداوند تمام پیامبران و صدیقین و ملائک را برایش گرد آورد. جبرئیل اذان گفت و نماز را برپا .داشت پیامبر پیش ایستاد و نماز گزارد. پس از نماز فرمود: به چه امری شهادت می دهید؟ :گفتند: شهادت می دهیم که معبودی جز الله نیست و تو رسول خدایی و علی امیر مؤمنان است. این است معنای آیه ﴿فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ﴾ .

ص: 224


1- تفسير فرات کوفی ص181-182.

5. در غاية المرام از تفسیر محدث ثقه عباس بن ،ماهیار به اسناد خویش از رسول اکرم صلى الله عليه و سلم نقل شده است که در حدیث معراج می فرماید:

﴿فَإِذَا مَلَكٌ قَدْ أَتَانِي، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ سَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا عَلَى مَا ذَا بُعِثْتُمْ ؟ فَقُلْتُ لَهُمْ: مَعَاشِرَ الرُّسُلِ وَالنَّبِيِّينَ عَلَى مَا ذَا بَعَثَكُمُ اللَّهُ قَبْلِي؟ قَالُوا: عَلَى وَلَايْتِكَ يَا مُحَمَّدُ وَ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب﴾ . (1)

فرشته ای نزد من آمد گفت ای محمد بپرس از فرستادگان پیش از خودت که برچه امری برانگیخته شدید؟ پیامبر این سؤال را از آن ها پرسید. گفتند: بر ولایتت ای ،محمد و ولایت على بن ابى طالب.

6. در چندین کتاب حدیثی از اکابر اصحاب از سلمان رضي الله عنه در حدیثی احتجاجی بسیار طولانی- که حضرت علی با آن به هیئت رومی احتجاج نموده است - کلامی دارد که فقط به بخشی از آن اشاره می شود. امام علی علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ بِمَنِهِ وَ طَوْلِهِ وَ فَضْلِهِ - لَهُ الْحَمْدُ كَثِيراً دَائِماً - قَدْ صَدَقَ وَعْدَهُ وَ أَعَزَّ دِينَهُ وَ نَصَرَ مُحَمَّداً عَبْدَهُ وَ رَسُولَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، إِنَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اخْتَضَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و اله وَاصْطَفَاهُ وَ هَدَاهُ وَانْتَجَبَهُ لِرِسَالَتِهِ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً بِرَحْمَتِهِ ، وَ إِلَى الثَّقَلَيْنِ بِرَأْفَتِهِ. وَ فَرَضَ طَاعَتَهُ عَلَىٰ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ جَعَلَهُ إِمَاماً لِمَنْ قَبْلَهُ مِنَ الرُّسُلِ، وَ خَاتِمَا لِمَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْخَلْقِ. وَ وَرَثَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ وَأَعْطَاهُ مَقَالِيدَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، وَاتَّخَذَهُ نَبِيَا وَ رَسُولًا وَ حَبِيباً وَ إِمَاماً، وَ رَفَعَهُ إِلَيْهِ وَ قَرَّبَهُ عَنْ يَمِينِ عَرْشِهِ بِحَيْثُ لَمْ يَبْلُغْهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلَا نَبِيُّ مُرْسَلٌ.

فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ فِي وَحْيِهِ ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأَى ، وَأَنْزَلَ عَلَامَتَهُ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَأَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ. ثُمَّ قَالَ لِلْأَنْبِيَاءِ: أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذلِكُمْ إِصْرِي. قالُوا أَقْرَرْنا. قالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ. وَقَالَ: يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوراةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ

ص: 225


1- غاية المرام ج 3 ص 57 ح .1 محدث بحرانی سه حدیث به این مضمون از طریق اهل سنت نیز نقل کرده است.

الْخَبَائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَرُوهُ وَن َصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ . (1) (2)

خداوند با لطف و فضل و کرم خویش - که باید همیشه سپاسگزار او باشیم - به وعده خود جامه عمل پوشید و دینش را عزت بخشید و فرستاده و بنده اش محمد صلی الله علیه و اله را یاری کرد و به تنهایی احزاب را متواری ،ساخت پس مُلک و حمد از آن اوست و بر هر چیزی تواناست او بزرگ و متعالی است.

محمد صلی الله علیه و اله را به خود مختص گردانید و او را برگزید و هدایتش نمود و برای امر رسالت مهیایش ،ساخت تا رحمت و رأفت خود را شامل مردم و ثقلین سازد و اطاعت او را بر آسمانیان و زمینیان واجب کرد و او را امام پیامبران گذشته و خاتم مخلوقات بعد از او و وارث میراث انبیاء ،ساخت و کلیدهای دنیا و آخرت را در اختیارش گذاشت و او را به عنوان نبی و رسول و حبیب و امام برگزید و او را به سوی خویش بالا برد و به جانب راستِ ،عرش نزدیکش نمود به طوری که فرشته مقرب و نبی مرسلی به او نمی رسید.

آن گاه به او وحی کرد که ﴿ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى﴾ : (3) دل آن چه را که دیده، به دروغ نمی گوید. آن گاه نشانه های او را بر انبیا فرو فرستاد و از آنان پیمان گرفت که به او ایمان آورید، و فرمود: من او را یاری می کنم سپس به پیامبران فرمود: آیا به وجود او اقرار کردید و پیمان مرا نسبت به او دریافتید؟ پاسخ دادند: آری، به وجود او اقرار نمودیم. فرمود گواه باشید و من نیز با شما گواهی می دهم

باز خداوند فرمود: نام او را در تورات و انجیل مکتوب می بینید که او می آید و مردم را به كار نيك فرمان می دهد و از زشتی باز می دارد و پاکی ها را بر آنان حلال و پلیدی ها را بر آنان حرام می کند و رسوم (خرافی) و زنجیرهایی که بر گردن خود نهاده اند، بر می دارد پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند، و از نوری که با او فرستاده شده بهره گرفتند، در هنگام درگذشت او، رستگارند.

ص: 226


1- الأعراف / 157
2- بحار الأنوارج 30 ص 63 و 64 ضمن حدیث جائلیق رومی از ارشاد القلوب دیلمی.
3- نجم / 11

7. همچنین در چندین کتاب حدیثی از جمله کتاب مختصر بصائر الدرجات، با اسناد از ابوحمزه ثمالی آورده که امام باقر علیه السلام فرموده است که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ، تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً، ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً صلى الله عليه و سلم وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً، فَأَسْكَنَهُ اللهُ فِي ذَلِكَ النُّورِ وَأَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا، فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَاتُهُ، فَبِنَا احْتَجَّ عَلَى خَلْقِهِ، فَمَا زِلْنَا فِي ظُلَّةٍ خَضْرَاءَ حَيْثُ لَا شَمْسَ وَلَا قَمَرَ، وَلَا لَيْلَ وَلَا نَهَارَ ، وَلَا عَيْنَ تَطْرِفُ ، نَعْبُدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُسَبِّحُهُ ، وَ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ.

وَ أَخَذَ مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ بِالْإِيمَانِ وَالنُّصْرَةِ لَنَا، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَ: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقُ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّه (1) يَعْنِي لَتُؤْمِنُنَّ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَلَتَنْصُرُنَّ وَصِيَّهُ، وَ سَيَنْصُرُونَهُ جَمِيعاً.

وَ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقِي مَعَ مِيثَاقِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم بِالنُّصْرَةِ بَعْضِنَا لِبَعْضٍ، فَقَدْ نَصَرْتُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَ جَاهَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ، وَقَتَلْتُ عَدُوَّهُ، وَ وَفَيْتُ اللَّهِ بِمَا أَخَذَ عَلَيَّ مِنَ الْمِيثَاقِ وَالْعَهْدِ وَالنُّصْرَةِ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، وَلَمْ يَنْصُرْنِي أَحَدٌ مِنْ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ ذَلِكَ لِمَا قَبَضَهُمُ اللَّهُ إِلَيْهِ، وَ سَوْفَ يَنْصُرُونَنِي وَ يَكُونُ لِي مَا بَيْنَ مَشْرِقِهَا إِلَى مَغْرِبِهَا، وَ لَيَبْعَثَنَّهُمُ اللَّهُ أَحْيَاء مِنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، كُلِّ نَبِيَّ مُرْسَلٍ، يَضْرِبُونَ بَيْنَ يَدَيَ بِالسَّيْفِ هَامَ الْأَمْوَاتِ وَالْأَحْيَاءِ وَالثَّقَلَيْنِ جَمِيعاً.

فَيَا عَجَبَاهُ وَكَيْفَ لَا أَعْجَبُ مِنْ أَمْوَاتِ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ أَحْيَاءٌ يُلَبُونَ زُمْرَةً زُمْرَةً بِالتَّلْبِيَةِ: لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ يَا دَاعِيَ اللهِ قَدِ أطَلُّوا بِسِكَكِ الْكُوفَةِ ، قَدْ شَهَرُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ، لَيَضْرِبُونَ بِهَا هَامَ الْكَفَرَةِ وَ جَبَابِرَتِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ مِنْ جَبَابِرَةِ الْأَوْلِينَ وَالْآخِرِينَ ، حَتَّى يُنْجِزَ اللَّهُ مَا وَعَدَهُمْ فِي قَوْلِهِ عَزَّوَجَلَ: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً (2) أَيْ يَعْبُدُونَنِي آمِنِينَ، لَا يَخَافُونَ أَحَداً فِي عِبَادَتِي، لَيْسَ عِنْدَهُمْ تَقِيَّةٌ. وَإِنَّ

ص: 227


1- آل عمران: 81
2- النور: 55

لِيَ الْكَرَّةَ وَالرَّجْعَةَ﴾ تا آخر حدیث که طولانی است. (1)

خدای تبارک و تعالی یگانه و واحد در یگانگی خود بوده و هست. سپس کلمه ای گفت که نوری شد از آن ،نور محمد صلی الله علیه و آله را آفرید و مرا و دودمانم را آفرید. سپس کلمه ای دیگر گفت که روحی شد آن را در این نور جای داد و در بدن های ما قرار داد. . پس ماییم روح الله و کلمات خدا خداوند به سبب ما بر آفریدگان احتجاج کرده است. ما پیوسته در سایه ای سبز رنگ بودیم زمانی که نه خورشید بود و نه ماه و نه شب و نه روز و نه چشمی بود که به گوش های نظر افکند در آن ،حال او را عبادت می کردیم و تقدیس و تسبیح می گفتیم و این پیش از آن بود که خداوند آفریدگان را خلق کند و پیمان پیامبران را برایمان به ما و یاری ما بگیرد و این است كلام الهی: «و زمانی که خداوند پیمان پیامبران را گرفت که کتاب و حکمت به شما دادم سپس فرستاده ای بر شما آمد که وحی را که همراه داشتید تصدیق کرد که به یقین باید بدان ایمان آرید و یاریش کنید» یعنی: به محمد صلی الله علیه و آله ایمان آرید و وصیّ او را یاری کنید و به زودی تمامشان او را یاری می کنند

خداوند همزمان با پیمانی که از انبیا برای یاری پیامبر خاتم گرفت، برایم پیمان گرفت. من پیامبر را یاری کردم در رکابش جنگیدم، دشمنش را کشتم، پیمان خداوند و عهد و یاری محمد صلی الله علیه و آله را ادا کردم؛ در حالی که هیچ یک از پیامبران و رسولان الهی به من کمک نرساندند.

توضیح این که وقتی خداوند جانشان را گرفت به زودی به یاریم می شتابند. و تمام زمین - از مشرق تا مغرب - از آن خواهد شد. خداوند ، آنان را زنده برمی انگیزد، از آدم تا محمد هر پیامبر مرسلی در رکاب من با شمشیر می جنگد، و بر فرق (منکران از) مردگان و زندگان و تمام ثقلین (جن و انس) می کوبد.

پس شگفتا! و چگونه تعجب نکنم از مردگانی که خداوند آنان را زنده برمی انگیزاند، گروه گروه لبیک می گویند و ندا سر می دهند: «لبیک یا داعی الله». کوچه های کوفه را پر می کنند، در حالی که شمشیرهاشان را برگردن هاشان آویخته اند تا گردن

ص: 228


1- مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلّی، ص 32 در بصائر: «الكرة بعد الكرة والرجعة بعد الرجعة».

کافران و جباران و پیروانشان از ستمگران پیشینیان و پسینیان را بزنند تا این که خداوند عزوجل و عده ای را که به آن ها ،داده به انجام رساند. خداوند فرمود: «خدای وعده داد به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند که به یقین آن ها را در زمین جانشین گرداند چنان که افراد پیش از آنان را جانشین ساخته بود و به حتم دینشان را که برایشان پسندیده برایشان تمکین دهد و یقیناً پس از ناامنی آنان را به امنیت ،درآورد تا خدا را عبادت کنند و شریکی برایش نیاورند». یعنی: (خدای تعالی می فرماید:) مرا عبادت کنند بدون خوف از احدی از بندگانم یعنی به گونه ای که تقیه در آن نباشد.

و مرا بازگشت و رجعتی خواهد بود...

ذکر موارد اولویت نبی مطلق

در این مورد اخبار دیگری نیز هست که به جهت اختصار، از نقل آن چشم می پوشیم. مطلب آن است که او - یعنی پیامبرمان محمّد صلی الله علیه و آله- صاحب مقام اولویتِ مطلق و سبقت در اقرار به خداوند یکتا در عالم تکلیفِ اول است. او به فضیلت در اولویت و سبقت بر دیگران آراسته شد و در چندین موضع تشریفات الهی را از آن خود کرده است:

اول: او نخستین کسی است که با تشریف الهی- که علم به اسبقیت او در اقرار عالم الست داشت - دروازه هدایت را کوبید. پیش تر تحت عنوان «افضلیت او نسبت به دیگر پیامبران» در حدیث پنجم به این امر اشارت رفته است.

دوم: او نخستین کسی است که در عالم میثاق برای نبوتش عهد گرفته شد، همچنان که در کافی و علل الشرایع به اسناد از امام باقر علیه السلام آمده است:

﴿إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّيَّةَ آدَمَ علیه السلام مِنْ ظَهْرِهِ لِيَأْخُذَ عَلَيْهِم الْمِيثَاقَ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَهُ وَ بِالنُّبُوَّةِ لِكُلِ نَبِي، فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ الْمِيثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّد بْنُ عَبْدِالله صلی الله علیه و آله﴾ تا آخر حديث. (1)

خدا عزوجل چون ذریه آدم علیه السلام را از پشتش بیرون آورد، تا از آنان برای ربوبیت خود و نبوتِ هر پیغمبری پیمان بگیرد، نخستین کسی که درباره پیغمبری او، از

ص: 229


1- الكافي ج 2 ص 8؛ بحار الأنوارج 64 ص116

انبیاء پیمان ،گرفت محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله بود.

سوم او نخستین کسی است که ،زمین برای او می شکافد و نخستین فردی است که به سوی خدا قدم بر می دارد همچنان که شیخ طوسی در امالی خود به اسناد خویش از پیامبر صلی الله علیه و آله آورده است که می فرماید:

﴿أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَ أَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُ الْأَرْضُ عَنْهُ وَلَا فَخْر﴾ . (1)

من سرور فرزندان آدمم در روز جزا و من نخستین کسی هستم که زمین برایش شکافد و این را برای مفاخره نمی گویم.

همچنین می فرماید:

﴿أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَنَّهُ قَالَ: أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُ عَنْهُ الْأَرْضُ يَوْمَ الْقِيَامَة﴾ تا آخر حديث. (2)

جبرئیل از سوی خدا عزّ وجلّ به من خبر داد که خداوند فرموده: من (پیامبر) نخستین کسی هستم که در روز قیامت زمین برایش شکافته می شود.

محدث بحرانی در معالم الزلفی از بصائر الدرجات نوشته سعد بن عبدالله به اسنادِ خود از شعیب حداد آورده که امام صادق علیه السلام فرمود:

قال رسول الله : ﴿أَنَا أَوَّلُ وَافِدٍ عَلَى الْعَزِيزِ الْجَبَّارِ يَوْمَ الْقِيَامَة﴾ تا آخر حديث (3)

من نخستین کسی هستم که در روز قیامت برخدای عزیز جبار وارد می شود.

در آینده مستندات دیگری برای آن خواهیم آورد.

چهارم: او نخستین کسی است که در روز قیامت او را فرا می خوانند، همچنان که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، روایت شده است که می فرماید:

﴿يَا عَلِيُّ إِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ يُدْعَى بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُدْعَى بِي﴾ ، تا آخر حديث (4)

ص: 230


1- الأمالي طوسى ص 271 رقم 506
2- بحار الأنوار ج 42 ص 225 نقل از تفسیر فرات.
3- الكافي ج 2 ص 600 ح 4؛ مختصر بصائر الدرجات ص89.
4- الأمالي صدوق ص402؛ مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، محمد بن سلیمان کوفی ج1 ص301؛ العمدة ابن بطريق ص230.

ای علی! نخستین کسی را که در روز قیامت فرا می خوانند منم.

در امالی شیخ طوسی به اسناد خویش از امام محمد باقر علیه السلام:

﴿إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللهُ [ النَّاسَ] فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ عُرَاةً حُفَاةً .... إلى أن قال: يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ تِلْقَاءِ الْعَرْشِ أَيْنَ النَّبِيُّ الْأَمِيُّ ؟ قَالَ : فَيَقُولُ النَّاسُ قَدْ أَسْمَعْتَ كُلَّا فَسَمَ بِاسْمِهِ . فَقَالَ: فَيُنَادِي أَيْنَ نَبِيُّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ ؟ قَالَ: فَيَقُومُ رَسُولُ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَيَتَقَدَّمُ أَمَامَ النَّاسِ كُلِّهِم﴾ تا آخر حدیث (1)

چون روز قیامت شود خداوند تمام مردم از گذشتگان و آیندگان را عریان و پابرهنه در سرزمین واحدی گرد آورد... تا آن جا که فرمود: آواز دهنده ای از سوی عرش ندا دهد پیامبر می کجاست؟ مردم همه گویند به گوش همه رساندی، نامش را .بگوی پس ندا دهد پیامبر رحمت محمد بن عبد الله کجاست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله برمی خیزد و جلوی مردم می.ایستد

و از علی بن ابراهیم قمی به اسناد خویش از امام باقر علیه السلام:

﴿إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ حُشِرَ النَّاسُ لِلْحِسَابِ ... إلى أن قال: فَأَوَّلُ مَنْ يُدْعَى بِنِدَاءٍ يُسْمِعُ الْخَلَائِقَ أَجْمَعِينَ، أَنْ يَهْتِفَ بِاسْمِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّبِيِّ الْقُرَشِيَ الْعَرَبِي، قَالَ فَيَتَقَدَّمُ حَتَّى يَقِفَ عَلَى يَمِينِ الْعَرْشِ، قَالَ ثُمَّ يُدْعَى بِصَاحِبِكُمْ عَلِي علیه السلام، فَیَتَقَدَّمُ حَتَّی یَقِفَ عَلَی یَسَارِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ... إلى أن قال: فَأَوَّلُ مَنْ یُدْعَی مِنْ وُلْدِ آدَمَ لِلْمُسَائَلَهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ فَیُدْنِیهِ اللَّهُ حَتَّی لَا یَکُونَ خَلْقٌ أَقْرَبَ إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ مِنه﴾ . تا آخر حديث. (2)

چون روز قیامت فرا رسد و مردم را برای محاسبه گرد آرند،... نخستین کسی که او را فراخوانند به ندایی که همۀ آفریدگان بشنوند محمد بن عبدالله پیامبر قرشی عربی است حضرتش پیش می آید تا در سمت راست عرش می ایستد سپس یار (امام) شما علی علیه السلام را می خوانند او پیش می آید تا در سمت چپ رسول خدا می ایستد... پس نخستین کسی را که از فرزندان آدم برای سؤال فرا

ص: 231


1- الأمالي طوسى ص 67
2- تفسیر قمی ج 1 ص 191- 192؛ بحار الأنوارج 7 ص280.

می خوانند محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله است. خداوند او را به خود نزدیک می آرد تا آن جا که هیچ آفریده ای در آن روز نزدیک تر از او به خداوند نیست

پنجم: او نخستین شفاعت کننده است و به وسیله او باب شفاعت گشوده می شود. همچنان که در امالی شیخ طوسی از رسول اکرم صلى الله عليه و سلم آمده است:

﴿وَ أَنَا أَوَّلُ شَافِعٍ وَ أَوَّلُ مُشَفَّعٍ﴾ . (1)

منم نخستین شفاعت کننده و نخستین کسی که شفاعتش پذیرفته می شود.

همچنین فرموده اند:

﴿أنا فاتحُ باب الشفاعَةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾. (2)

منم گشایندۀ باب شفاعت در روز قیامت

ششم او نخستین پیامبری است که وارد بهشت می شود و هیچ پیامبری قبل از او وارد بهشت نمی شود همچنان که در مجالس شیخ مفید رحمه الله به اسنادِ خویش از رسول اکرم صلی الله علیه وآله آمده است:

﴿الْجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ حَتَّى أَدْخُلَهَا، وَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى الْأُمَمِ كُلِّهَا حَتَّىٰ تَدْخُلَهَا شِيعَتُنَا أَهْلَ الْبَيْت﴾ (3)

بهشت بر پیامبران حرام است تا من بدان وارد شوم و بر امت ها حرام است تا شیعیان (پیروان) ما اهل بیت وارد آن شوند.

در امالی شیخ صدوق به اسنادِ خویش از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، آمده است که می فرماید:

﴿آتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ بَابَ الْجَنَّةِ فَأَسْتَفْتِحُ ، فَيَقُولُ الْخَازِنُ: مَنْ أَنْتَ؟ فَأَقُولُ: أَنَا مُحَمَّدٌ. فَيَقُولُ: بِكَ أُمِرْتُ أَلَّا أَفْتَحَ لِأَحَدٍ قَبْلَكَ﴾ . (4)

روز جزا در بهشت را می آورم و می خواهم بگشایم که خازن بهشت می گوید:

ص: 232


1- الثقات نوشته ابن حبّان ج1 ص21
2- الفتوحات المكية ج 2 ص 651، ضمن بیان اختصاصات رسول خدا بر دیگر پیامبران
3- امالی مفید ص 74 ح 8؛ اختصاص ص 356
4- در منابع اهل سنت آمده است از جمله صحیح مسلم ج1 ص 130؛ مسند عبد بن حمید کشی (بر اساس منتخب آن) ص379؛ کنز العمال ج 11 ص 405 نقل از مسند احمد بن حنبل.

کیستی؟ می گویم منم محمد می گوید من به تو امر شده ام که برای هیچ کسی پیش از تو بازنگشایم.

و در مناقب خوارزمی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

﴿يا عليُّ أَنَا أَوَّلُ مَن يَدخل الجنَّةَ وَ أَنتَ مَعي تَدخُلُها﴾ . (1)

ای علی! منم نخستین کسی که وارد بهشت می شود و تو همراه با من وارد آن می شوی.

در آینده مستندات دیگری برای این موضوع خواهد آمد.

این فضایل بلندمرتبه ششگانه را یک بار دیگر مرور کنیم:

او نخستین کسی است که آفریده شد.

و نخستین کسی که برای او میثاق گرفته شد.

و نخستین کسی که زمین برای او گشوده شد.

و نخستین کسی است که در روز قیامت معرفی می شود.

و نخستین شفاعت کننده و نخستین وارد شونده به بهشت.

و امثال این ها که در مورد آن ها اشاره خواهیم کرد.

بر هیچ اندیشمند عارفی پوشیده نماند که تمام این ها از مقتضیات منصب و بلندی مرتبت خلافتِ الهی و لوازم اطلاقِ نبوت اوست به این ضرورت که نبي كل ولي كل امام كل راهنماي كل معلّم کل، روح كل حاكم كل و آمرو ناهي کل است. خداوند، این منصب را به او عطا فرمود به وسیله آن او را بر دیگران برتری بخشید و شرف داد با سبقت در اقرار و ایمان به خداوند و اولویت در اجابت دعوتِ حق در خلق اول و مقدم بودن او در طاعت الهی در آن عالم او را بر دیگران فضیلت .داد اگر عالم تکلیف اوّل و آن میثاق نمی بود سببی برای این فضایل و تشریفاتِ الهی و وجه وجیهی برای آن ها باقی نمی ماند.

می بینیم که وجود عالم ذرّ و میثاق ضروری است نباید سبقت در اقرار در عالم تکلیف اول و اطاعت از پروردگار و پیشی گرفتن برای رفتن در آتش آزمون را امری سهل

ص: 233


1- مناقب خوارزمی ص61 ح 31

و جزئی پنداشت، و گمان برد که از امورِ خطیر و با مشقت و سخت نبوده است تا منجر به این همه تکریم و تفضیل و تشریف شود. بر اساس این توهّم دارنده آن، سبقت در فضیلت و تقدم بر جمیع افراد بشر ندارد و پیامبر نمی تواند این همه مزایا را - که غیر از خداوند متعال کسی قادر به شمارش آن ها نیست - دارا باشد مزایایی که مقتضای تمامی آن ها، همان منصب نبوت مطلقه است.

توضیح این که: رأس تمام اعمال و دشوارترین و شدیدترین و سنگین ترین آن ها، گردن نهادن به قیدِ عبودیّت و خضوع نفس و تسلیم در برابر آن است . اما عمل نمودن به اوامر صادره از حضرت باری تعالی هرچند احتیاج به هزاران مشقت و سختی داشته باشد بعد از ورود به آستان عبودیت و قبولِ انقیاد، امری سهل و آسان جلوه می کند.

می بینیم که انسان از عنوان عبودیت و معروفیت و اشتهار به آن، می گریزد. اما بعد از پذیرش و تحمیل آن بر خود حاضر به انجام هر خدمتی می شود؛ به گونه ای که پس از آن اطاعت اوامر مولایش برایش هیچ گونه سختی ندارد و از انجام هر گونه وظیفه ای در مقام عبودیت خودداری نمی کند. از آن جا نزد هرکسی که تأمل کند، گردن نهادن به عبودیت، امری مهم و سخت ترین عمل و برترین عمل، و ركن همه واجبات و روح فرایض است خداوند متعال آن را بر شریف ترین جوارح بشر و امیر و مدبّر و مدیر آن ها، یعنی قلبِ سِرّی و ملکوتی و الهی فرض نموده است چنان که در اخبار آمده است که دیگر اعمال واجب بر جوارح خارج ،ملکی، مظهر و محصولی از این فریضه قلبی هستند، و تمامی آن ها نشانه هایی از این فریضه شریف و مهم و امر خطیر قلبی اند. قلب میزان اعمال است و اعمال نیک را بر مبنای آن چه از او در عبودیت و انقیاد ظاهر می شود می سنجند

شأن و منزلت صاحب حقیقت عَلَويه ، علیه السلام

بالجمله می گوییم: فضیلتِ انبیا و خلفای الهی بر سایر افراد بشر و برتری دادن هرکدام بر دیگری و اختلاف مراتب آن ها در منصب ولایت الهی و افضلیت نبی اکرم بر همه آنان، و برگزیدن برخی از آن ها از جانب خداوند متعال بر بعضی دیگر، و اختصاص دادن آنان به

ص: 234

تشريفات خاصه امری است که اقتضای اهلیت و شایستگی اکتسابی هر کدام از آن ها را در عالم ذر در بردارد.

صاحب حقیقت علویه، در وجود ملکوتی اش، به «لوح محفوظ» و «قلم على» و «أمّ الكتاب» و «كتاب مبین» و «امام مبین» نامیده شد و در وجودِ بشري، «علی بن ابی طالب» نام گرفت. چون اون همان کسی است که در عالم خلق اول، بعد از پیامبر و پیش از دیگران، به وحدانیت خداوند اقرار کرد پس به همین سبب مقرّب ترین ولیّ خدا و محبوب ترین خلق بعد از پیامبر شد و خداوند منصب ولایت مطلقه را به او بخشید در این آیه شریفه به این منصب اشاره شده است:

﴿إنَّما وَلِيُّكُم الله وَ رَسولُهُ وَالّذينَ آمَنُوا ...﴾ (1)

همانا ولی شما خداوند الله و فرستاده او و کسانی که ایمان آوردند...

می توان به تفاسیر این آیه مراجعه کرد آن گرامی- که درود خدا بر او باد - با سبقت در اقرار در طبقه نبی اکرم قرار گرفت و خداوند متعال به نبی خود در این حدیث قدسی این گونه خبر داد:

﴿يا مُحَمَّدُ إِنَّ عَليّاً في طَبَقَتِكَ﴾ (2)

ای محمد! علی در طبقه تو است.

به سبب تابعیت مطلق او از امام اول (یعنی نبی مطلق)، خداوند او را از میان تمام آفریدگان برگزید و او را متبوع الكل، و مولى الكلّ ، و امام الكل، و قائد الكل، و سيّد الكل بعد از صاحب نبوت ،مطلقه قرار داد بدین روی که نزدیک ترین فرد به پیامبران کسی نیست جز فردی که در همه امور تابع آن ها باشد چنان که در این حدیث شریف علوی - که بر گوینده اش سلام باد- آمده است:

﴿إنَّ أولَى النّاس بالأنبياء أعلَمُهُم بِما جاؤوا بِهِ﴾ . (3)

سزاوارترین فرد به پیامبران داناترین فرد است نسبت به آن چه آورده اند.

ص: 235


1- مائده: 55.
2- تفسیر فرات کوفى ص193.
3- نهج البلاغة حكمت 96.

همچنین می فرماید

﴿أقرَبُ النَّاسِ مِن الأنبياء أعلَمُهُم بِما أمَرُوا بِه ....﴾ تا آخر حديث. (1)

نزدیک ترین فرد به پیامبران داناترین فرد است بدانچه به آن امر کرده اند.

روشن است که آن کسی که به انبیاء نزدیک تر باشد نزد خداوند محبوب تر است، چنان که در حدیثی از امیر مؤمنان آمده است:

﴿أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ ،والْمُقْتَصُّ أَثَرَه...﴾ تا آخر حدیث (2)

محبوب ترین بنده به درگاه خدای تعالی کسی است که به پیامبرش صلی الله علیه و اله، تأسّی کرده و پای خود را جای پای حضرتش نهاده باشد.

علی علیه السلام، خود، فرمانبردارترین مردم نسبت به امام و تابع ترین آن ها به نبی اکرم صلی الله علیه و آله، بود چنان که در حدیثی منقول به سندِ مخالف و موافق آمده که می فرماید

﴿لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ، [ثُمَّ مِنَ السَّمَاءِ] إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَىٰ، وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْ الله عَزَّ وَجَلَّ. فَقَالَ [لِي]: يَا مُحَمَّدُ ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ. قَالَ: قَدْ بَلَوْتَ خَلْقِي فَأَيَّهُمْ رَأَيْتَ أَطْوَعَ لَكَ ؟ قَالَ: قُلْتُ: رَبِّ عَلِيّاً. قَالَ: صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ، فَهَلِ اتَّخَذْتَ لِنَفْسِكَ خَلِيفَةً يُؤَدِّي عَنْكَ وَ يُعَلِّمُ عِبَادِي مِنْ كِتَابِي مَا لَا يَعْلَمُونَ؟ قَالَ: قُلْتُ: ربّ اخْتَرْلِي فَإِنَّ خِيَرَتَكَ خِيَرَتِي.

قَالَ: قَدِ اخْتَرْتُ لَكَ عَلِيّاً، فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِكَ خَلِيفَةً وَ وَصِيّاً، وَ نَحَلْتُهُ عِلْمِي وَ حِلْمِي، وَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقَّاً، لَمْ يَبلُغْهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ، وَ لَيْسَتْ لِأَحَدٍ بَعْدَهِ﴾ . تا آخر حديث . (3)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود هنگامی که مرا به آسمان سیر دادند و به سدرة المنتهی رسیدم، مقابل خدا، عزّ وجلّ، ایستادم. فرمود: ای محمد، گفتم: لبيك و سعديك . فرمود: آفریدگان مرا آزموده ای کدام یک از آنان بیشتر تابع تو هستند؟

ص: 236


1- عيون الحكم ص 120 .
2- نهج البلاغة خطبه 160.
3- مناقب محمد بن سلیمان کوفی ج1 ص 410؛ الیقین ص160؛ مناقب خوارزمی ص 300 رقم 299

:گفتم خدایا .علی فرمود راست گفتی ای ،محمد آیا برای خود خلیفه ای برگزیده ای که از طرف تو (وظیفه) را ادا کند؟ و کتابم را به بندگانم در مواردی که نمی دانند آموزش دهد؟ گفتم خدایا تو انتخاب کن برای من چون انتخاب تو، انتخاب من است.

فرمود: علی را برایت برگزیدم پس او را برای خود خلیفه و وصی بدان، و علم و حلم خود را به او می آموزم و او حقاً امیر مؤمنین است و کسی به این مقام پیش از او نرسیده و پس از او هم نخواهد رسید.

روایات دالّ بر این که علی نخستین ایمان آورنده نبی در بعثت اول بود

على علیه السلام نخستین ایمان آورنده به نبی مطلق صلی الله علیه و آله در روز بعثت اول بود. او و نخستین کسی بود که در روز عرض اول او را تصدیق کرد و اطاعت نمود و بر او سلام کرد. همچنان که در روایات بسیاری مانند این احادیث آمده است

1. در بصائر الدرجات به سند از امام محمد باقر آمده است که می فرماید:

﴿إِنَّ أُمَّتِي عُرِضَتْ عَلَيَّ عِنْدَ الْمِيثَاقِ، وَ كَانَ أَوَّل مَنْ آمَنَ بِي وَ صَدَّ قَنِي عَلِيّ. وَ كَانَ أَوَّل مَنْ آمَنَ بِي وَ صَدَّ قَنِي حَيْثُ بُعِثْتُ ، فَهُوَ الصَّدِيقُ الْأَكْبَر﴾ . (1)

امتم در عالم میثاق بر من عرضه شدند. نخستین کسی که (در آن عالم) به من ایمان آورد و تصدیقم کرد علی بود و نخستین کسی بود که زمان بعثتم به من ایمان آورد و تصدیقم کرد. پس او صدیقِ اکبر است.

2. در مجالس شیخ مفید رحمه الله به اسنادِ خویش از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، آورده است که می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ، خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامِ، وَ عَلَّقَهَا بِالْعَرْشِ وَأَمَرَهَا بِالتَسْلِيمِ عَلَيَّ وَالطَّاعَةِ لِي. وَ کَانَ أَوَّلُ مَنْ سَلَّمَ عَلَیَّ وَ أَطَاعَنِی مِنَ اَلرِّجَالِ رُوحَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ﴾ . (2)

خدا عزّوجلّ ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد آفرید. و آن ها را به عرش

ص: 237


1- بصائر الدرجات ص 104 ح 3؛ بحار الأنوار ج 38 ص226.
2- امالی مفید ص 113 ح 6 .

آویخت و به آنان فرمان داد تا بر من سلام و درود فرستاده و از من فرمان برند. نخستین کسی که از مردان بر من سلام کرد و از من اطاعت نمود روح علىّ بن ابی طالب علیه السلام بود.

3. سید ابن طاووس در کتاب الیقین باب 127 در حدیثی طولانی از رسول اکرم صلی الله علیه و اله آورده است (1) که می فرماید:

﴿إِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ، لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَى الْإِيمَانِ بِي أَحَدٌ، وَالَّذِي فَدَا رَسُولَ اللَّهِ بِنَفْسِهِ، وَالَّذِي كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ، وَلَا أَحَدَ يَعْبُدُ اللَّهَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الرِّجَالِ غَيْرُهُ. ...﴾ تا آخر حدیث (2)

همانا او ( علی بن ابی طالب علیه السلام) نخستین کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد هیچ کس در ایمان بر او سبقت نگرفته است. او کسی است که جان خود را فدای رسول خدا کرد و همراه حضرتش بود در زمانی که هیچ مردی همراه پیامبر نبود که خدا را عبادت کند

4. در امالی شیخ طوسی به اسناد خویش از حارث هَمْدانی از امیرمؤمنان علی علیه السلام در حدیثی طولانی آمده است که می فرماید:

﴿أَلَا إِنِّي عَبْدُ اللهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ، وَ صدِّيقُهُ الْأَوَّلُ ، قَدْ صَدَّقْتُهُ وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَالْجَسَدِ، ثُمَّ إِنِّي صديقَهُ الْأَوَّلُ فِي أُمَّتِكُمْ حَقًّاً، فَنَحْنُ الْأَولُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ﴾ تا آخر حديث. (3)

آگاه باشید! منم بنده خدا و برادر رسولش و نخستین صدیق .او پیامبر را تصدیق کردم در زمانی که آدم بین روح و بدن بود. آن گاه حقاً نخستین صدیق او هستم درامت شما پس ماییم اوّل و ماییم آخر.

از همین احادیث شریفه علت نامگذاری علی علیه السلام به «صدّیق اکبر» که مورد اتفاقِ فریقین است دانسته می شود او بدان منصب والا رسید و آفریدگار او را بر آفریدگانش برتری داد و او را به دلیل آغازگري او در ایمان- که در عالم میثاق داشت - و تصدیق و اقرار

ص: 238


1- مصنف بزرگوار ذیل این حدیث بیانی مفصل دارد که ترجمه آن تحت عنوان پیوست دوم آمده است.
2- اليقين ص 350
3- الأمالي طوسی ص 625؛ بحار الأنوارج 6 ص 178 نقل از مجالس مفید.

و تسليم بر نبي اکرم در خلقِ ،اول بر خلائق مزیت داد و سبقت و اولیت او را در چندین جایگاه از تشریفات الهی واجب گردانید.

اول: او نخستین کسی است که خداوند - به تشریفی که به او داد - با وجود او در روشنایی وجود را باز کرد

دوم: او نخستین کسی است از میان ائمه که از او پیمان گرفته شد. همچنان که در باب هجدهم از جزء دهم بصائر الدرجات به اسنادِ خویش از امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلى الله عليه و سلم ، نقل شده است که فرموده اند:

﴿لَقَدْ أَسْرَى بِي رَبِّي عَزَّوَجَلَّ، فَأَوْحَى إِلَيَّ مِنْ وَرَاءِ الحِجَابِ مَا أَوْحَى... إلى أن قال: يَا مُحَمَّدُ علي الأول ، أَوَّلُ مَن أَخُذُ مِيثَاقِي مِنَ الْأَئِمَّةِ. يَا مُحَمَّدُ! عليَّ الْآخِر، آخِرُ مَنْ أَقْبِضُ رُوحَهُ مِنَ الْأَئِمَّة...﴾ تا آخر حديث. (1)

خدا عزّ وجلّ، مرا به اسراء برد از پشت حجاب به من مطالبی وحی فرمود... تا آن جا که فرمود ای !محمد علی اوّل ،است نخستین کسی است از امامان که پیمان از او می گیرم ای محمد علی آخر است آخرین کسی از امامان است که روح او را قبض می کنم.

سید بحرانی در البرهان این حدیث را از سعد بن عبدالله روایت کرده با این تفاوت که به جای «میثاقی»، «میثاقه» آورده است. (2)

سوم: او بعد از نبی اکرم نخستین کسی است که زمین برای او گشوده می شود همچنان که در بسیاری از کتب روایی عامّه و خاصه آمده است. در این جا روایتی از کتاب الیقین می آوریم که به اسنادِ خویش از رسول اکرم صلی الله علیه و آله آورده است که خطاب به علی علیه السلام می فرماید:

﴿يَا أَبَا الْحَسَنِ كَلِّمِ الشَّمْسَ فَإِنَّهَا تُكَلِّمُكَ. قَالَ علیه السلام: السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الْمُطِيعُ الله و لرسوله . فَقَالَت الشَّمْسُ : وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامَ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدَ الْغُزِ الْمُحَجَّلِينَ. أَنْتَ يَا عَلِيُّ وَ شِيعَتُكَ فِي الْجَنَّةِ. يَا عَلِيُّ أَوَّلُ

ص: 239


1- بصائر الدرجات ص 534 ح 36 .
2- البرهان ج4 ص 230

مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ مُحَمَّدٌ ، ثُمَّ أَنْتَ. وَأَوَّلُ مَنْ يُحْيَى مُحَمَّدٌ ، ثُمَّ أَنْتَ. وَ أَوَّلُ مَنْ يُكْسَى مُحَمَّدٌ، ثُمَّ أَنْت﴾ تا آخر حديث. (1)

يا ابا الحسن با آفتاب سخن بگوی که او با تو سخن خواهد گفت. [امیر المؤمنین ] علیه السلام:گفت سلام بر تو ای عبد مطیع خدا و رسولش. آفتاب گفت: و عليك السلام ای امیر مؤمنان و ای امام متقیان وای پیشرو مؤمنان مشهور معروف ای علی تو و شیعه تو (پیروان تو) همه در بهشتید یا علی اول کسی که زمین برای او گشوده بود، محمد خواهد بود و سپس تو، و اول کسی که زنده گردد محمد باشد و بعد از آن تو و اول کسی که پوشیده شود محمد خواهد بود و بعد از آن تو.

این حدیث را خوارزمی در مناقب خود هم روایت کرده است. (2)

چهارم: او نخستین کسی است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله را ملاقات می کند و بر او وارد می شود. چنان که در طرفهٔ بیستم از کتاب الطرف نوشته سیدِ مُعتَمَد، علی ابن طاووس- که نسخه کتابش نزد ما موجود است (3) - از مفضّل آورده که امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿أَيُّهَا النَّاسُ! اللهَ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، فَإِنَّهُمْ أَرْكَانُ الدِّينِ وَ مَصَابِيحُ الظُّلَمِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ. عَلِيٌّ أَخِي وَ وَارِثِي... إلى أن قال: أَوَّلُ النَّاسِ بِي إِيمَاناً وَ آخِرُهُمْ عَهْداً [ عِنْدَ الْمَوْتِ] وَ أَوّلهم لِي لِقَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَة ...﴾ تا آخر حديث. (4)

ای مردم خدا را خدا را خاندانم اینان ارکان دین و چراغ های ظلمت و معدن

ص: 240


1- الیقین ص164 نویسنده در کتاب دیگرش الغدیر ج 3 ص 392 این حدیث را آورده است. ابوالقاسم زاهی شاعر شیعی درگذشته سال 352 به این حدیث و حدیث ردّ الشمس در شعر خود اشاره کرده است: مكلّم الشمس و من رُدّت له *** ببابل و الغرب منها قد قُبِط همچنین این حدیث را حمویی در فرائد السمطين ج 1 ص 185 حدیث 147، و قندوزی در ینابیع المودّة ج 1 ص 140 باب 49، آورده اند.
2- مناقب ص 113 رقم 123 ، که از استاد خود شهردار دیلمی روایت کرده است.
3- دو نسخه خطی از این کتاب در کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام (کتابخانه علامه امینی) در نجف موجود است به شماره های 254 و 2478 که به ترتیب در سال های 927 و 1078 کتابت شده اند. بنگرید: فهرس مخطوطات مكتبة الامام اميرالمؤمنین علیه السلام این نوشته علامه محقق سید عبدالعزیز طباطبائی.
4- الطرف حديث 20

علم هستند. علی برادر و وارث من است... نخستین فردی که به من ایمان آورده و آخرین فردی که [ هنگام مرگ] پیمان می بندد و اولین کسی است که در روز قیامت به ملاقاتم می آید.

شیخ الطائفه طوسی به اسنادِ خویش در آمالی از سلمان چنین نقل می کند:

﴿إِنَّ أَوَّلَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وُرُوداً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَوَّلُهَا إِسْلَاماً عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)﴾. (1)

نخستین فردی از این امت که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد می شود، نخستین فردی است که اسلام آورده است؛ علی بن ابی طالب علیه السلام.

:پنجم او نخستین کسی است که با رسول اکرم صلی الله علیه و اله مصافحه خواهد کرد، چنان که شیخ الطائفه طوسی در امالی خود از ابی ذرّ غفاری از رسول اکرم روایت کرده است که فرموده:

﴿عَلِيٌّ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي [وَ أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَنِي]، وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ هُوَ الصَّدِيقُ الْأكْبَر...] تا آخر حديث (2)

علی نخستین فردی است که به من ایمان آورد [ و نخستین کسی که تصدیقم کرد] و نخستین کسی که روز قیامت با من مصافحه می کند و او صدّیق اکبر است.

در همان کتاب و غیر آن از ابوذر و سلمان آورده که همگی می فرمایند:

﴿أَخَذَ رَسُولُ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بِيَدِ عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ: هَذَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي، وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحَنِي يَوْمَ الْقِيَامَة﴾. (3)

ص: 241


1- الأمالي طوسى ص 246 رقم 24؛ بحار الأنوارج 38 ص 211.
2- الأمالي طوسی ص 147 ح 55؛ مناقب ابن شهر آشوب ج1 ص 290 نقل از شرف النبی خرگوشی؛ نویسنده در کتاب دیگرش الغدير ج 2 ص 313 این حدیث را از چندین منبع اهل سنت آورده است، از جمله: مجمع الزوائد ج 9 ص 102؛ كفاية الطالب ص 79 ؛ كنز العُمّال ج 6 ص 56.
3- الأمالي طوسی ص 210 ح 361؛ مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 25؛ سید حمیری این مضمون را به نظم درآورده است: و إنك خير أهل الأرض طُرّاً *** و أفضلُهم معاً حسباً ودينا و أوّل من يصافحني بكفّ *** إذا برز الخلائق ناشرينا

رسول خدا دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود این نخستین فردی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی که روز قیامت با من مصافحه می کند.

ششم: او نخستین کسی است که در موقف به رسول الله نزدیک خواهد شد. شیخ الطائفه در امالی و شیخ مفید در مجالس به اسنادشان از امام صادق از پدر بزرگوارش از جدش علیهم السلام آورده اند که می فرماید:

﴿أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّهُ كَانَ لِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَشْرُ خِصَالٍ، لَهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ ؛ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): يَا عَلِيُّ، أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، وَأَنْتَ أَقْرَبُ الْخَلَائِقِ إِلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي الْمَوْقِفِ بَيْنَ يَدَيِ الْجَبَّارِ...﴾ تا آخر حديث. (1)

ای مردم! من نسبت به رسول خدا ده ویژگی ،دارم که آن ها را از تمام آن چه خورشید بر آن می تابد دوست تر دارم. (از جمله این که) پیامبر به من فرمود: ای علی! تو برادر منی در دنیا و آخرت، و تو نزدیک ترین فردی به من در روز قیامت که در پیشگاه خدای جبّار می ایستی

در حدیث فتح خیبر که خاصه و عامه بر آن اتفاق نظر دارند، از رسول اکرم صلى الله عليه و سلم روایت شده است که خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

﴿ أَنْتَ فِي الْآخِرَةِ أَقْرَبُ النَّاسِ مِنِّي وَ أَنْتَ﴾. (2)

تو در آخرت نزدیک ترین فردی نسبت به من.

:هفتم بعد از پیامبر نخستین کسی است که در روز جزا او را فرا می خوانند. شیخ ثقه یحیّی ابن بطریق در العمده چنین نقل می کند

﴿قال صلی الله علیه و آله: يَا عَلِيُّ ! إِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ يُدْعَى بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُدْعَى بِي... إلى أن قال: وَ إِنِّي أُخْبِرُكَ يَا عَلِيَّ أَنْ أُمَّتِي أَوَّلُ الْأُمَمِ يُحَاسَبُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ثُمَّ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ

ص: 242


1- الأمالي طوسى ص193؛ الامالی مفید ص 174 ح 4
2- الغارات ثقفی ج1 ص 62؛ مناقب محمد بن سلیمان کوفی ج1 ص 249؛ شرح الاخبار قاضی نعمان ج 2 ص 381 رقم 740

يُدْعَى بِكَ ، لِقَرَابَتِكَ مِنِّي وَ مَنْزِلَتِكَ عِنْدِي، وَ يُدْفَعُ إِلَيْكَ لِوَائِي وَ هُوَ لِوَاءُ الْحَمْد﴾ تا آخر حديث. (1)

ای علی! اولین کسی که در قیامت او را فرا می خوانند منم... و من به توخبر می دهم که امتم نخستین امتی هستند که روز قیامت مورد حساب قرار می گیرد. سپس تو نخستین کسی هستی که فراخوانده می شود به دلیل جایگاهی که نزدم ،داری و پرچم من - لواء الحمد - به دست تو داده می شود.

شیخ الطائفه در امالی خویش از امام باقر علیه السلام در ضمن حدیثی طولانی نقل می کند:

﴿إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللهُ النَّاسَ فِي صَعِيدٍ [ وَاحِدٍ] مِنَ الْأَولِينَ وَالْآخِرِينَ ... إِلَى أن قال: فيُنَادِي [ مُنَادٍ مِنْ تِلْقَاءِ الْعَرْشِ): أَيْنَ نَّبِيُّ الرَّحْمَة محمد... إلى أن قَالَ: ثُمَّ يُنَادِي بِصَاحِبِكُمْ ، فَيَقُومُ أَمَامَ النَّاسِ فَيَقِفُ مَعَهُ، ثُمَّ يُؤْذَنُ لِلنَّاسِ فَيَمُرُونَ ....﴾ تا آخر حديث. (2)

روز قیامت که فرا رسد، خداوند مردم را از پیشینیان و پسینیان در یک صحنه گرد می آورد... پس ندا دهنده ای از پشت عرش ندا می دهد: کجاست پیامبر رحمت محمد ؟... سپس یار شما ( على علیه السلام ) را فرا می خوانند، او در برابر مردم برپا می ایستد، همراه با او (پیامبر)، آن گاه به مردم اذن می دهند تا بگذرند...

در ارشاد القلوب ،دیلمی از جابر از امام باقر علیه السلام چنین نقل می کند که می فرماید:

﴿إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ يَجْمَعُ اللَّهُ الْأَولِينَ وَالْآخِرِينَ لِفَصْلِ الْخِطَابِ وَ دَعَا رَسُولَ صلى الله عليه و سلم وَدَعَا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَيُكْسَى رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله حُلَّةً خَضْرَاءَ يُضِيءُ بِهَا مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَ يُكْسَى عَلِيٌّ علیه السلام، مِثْلَهَا ، ثُمَّ يُدْعَى بِنَا، فَيُدْفَعُ إِلَيْنَا لا حِسَابُ النَّاسِ. فَنَحْنُ وَاللَّهِ نُدْخِلُ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ نُدْخِلُ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ، ثُمَّ يُدْعَى بِالنَّبِيِّينَ علیهم السلام﴾ تا آخر حدیث (3)

ص: 243


1- العمدة ص 229 رقم 258 از مسند احمد.
2- الأمالي طوسی ص67؛ بحار الأنوارج 8 ص 17، نقل از بشارة المصطفى و مجالس مفيد.
3- ارشاد القلوب ج 2 ص 294 .

در روز قیامت خداوند خلق اولین و آخرین را برای «فصل الخطاب» (1) جمع می کند، می کند، آن گاه پیامبر صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام را فرامی خواند و برتن پیامبر صلی الله علیه و آله پارچه سبزی می پوشاند که نور آن میان مشرق و مغرب را روشن می سازد و مانند آن را نیز بر علی علیه السلام می پوشاند. سپس خدا ما را فرا می خواند و حساب مردم را به ما وا می گذارد سوگند به خدا ما اهل بهشت را به بهشت و اهل دوزخ را به دوزخ می فرستیم آن گاه پیامبران علیهم السلام را فرا می خوانند.

خوارزمی به اسنادِ خویش در مناقب چنین می گوید که رسول اکرم در روز بدر، بعد از پیمان برادری میان مسلمین چنین فرمودند

﴿أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم أَخَى بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ، ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَخِي وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي. أَمَا عَلِمْتَ يَا عَلِيُّ أَنَّهُ أَوَّلُ مَنْ يُدْعَى بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُدْعَى بِي، فَأَقُومُ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ، فَأَكْسَى حُلَّةً خَضْرَاءَ مِنْ حُلَلٍ الْجَنَّةِ، ثُمَّ يُدْعَى بِالنَّبِيِّينَ بَعْضُهُمْ في إثرِ بَعْضِ ، فَيَقُومُونَ سِمَاطَيْنِ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ [ فِي ظِلِهِ] وَ يُكْسَوْنَ حُلَلًا خَضْرَاءَ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ وَ أَنتَ تُنادِى بَعدِي قَبلَ الأنبياءِ فَتُكسى حُلَةً مِن حُلَل الجَنَّة...﴾ تا آخر حديث. (2)

ای علی! تویی برادرم و وزیرم و تو برای من مانند هارونی نسبت به موسی، جز آن که پس از من پیامبری نیست. آیا ندانسته ای ای علی که نخستین کسی که در قیامت فراخوانده می شود منم که از سمت راست عرش برمی خیزم در جام های سبزاز جامه های ،بهشتی سپس پیامبران را یکی پس از دیگری فرا می خوانند آن ها نیز در سمت راست عرش می ایستند در حالی که جامه های سبزرنگ از جامه های بهشت پوشیده اند. و تو را پیش از پیامبران فرا می خوانند، که جامه ای از جامه های بهشت بر تو می پوشانند.

در حدیثی که پیش تر از امام باقر علیه السلام نقل کرده ایم، می فرمایند:

﴿فَأَوَّلُ مَنْ يُدْعَى بِنِدَاءٍ يَسْمَعُ الْخَلَائِقُ أَجْمَعُونَ، أَنْ يَهْتِفَ بِاسْمِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّبِيِّ الْقُرَشِيِّ الْعَرَبِيّ صلی الله علیه وآله، قَالَ فَيَتَقَدَّمُ حَتَّى يَقِفَ عَلَى يَمِينِ الْعَرْشِ، قَالَ

ص: 244


1- فصل الخطاب يعنى: قضاوتی که به همۀ دعاوی پایان می بخشد و حق را از باطل جدا می کند
2- مناقب خوارزمی ص 140 رقم 159

ثُمَّ يُدْعَى بِصَاحِبِكُمْ، فَيَتَقَدَّمُ حَتَّى يَقِفَ عَلَى يَسَارِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله﴾ (1)

نخستین کسی که او را فرا می خوانند به ندایی که تمام آفریدگان می شنوند، عبدالله محمد بن عبد الله صلی الله علیه وآله است، پیامبر قرشی ،عربی که او را به نام می خوانند، او پیش می آید تا سمت راست عرش می ایستد سپس یار شما را می خوانند، او نیز پیش می آید تا سمت چپ پیامبر می ایستد.

:هشتم از میان مردم او نخستین کسی است که وارد بهشت می شود چنان که در احادیث موافق و مخالف آمده است. ما در این جا لفظ شیخ ثقه، شیخ مشایخ جلیل ابوالحسن ابن شاذان قدس سره، در منقبت ،49 از کتابش المناقب المائة را می آوریم، که نسخه اش نزد ما موجود است . وی از جابر بن عبدالله انصاری روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

﴿أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصَّدِيقِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام. فَقَامَ أَبُو دُجَانَةَ وَ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلَمْ تُخْبِرْنَا عَنِ اللَّهِ تَعَالَى أَنَّهُ أَخْبَرَكَ أَنَّ الْجَنَّةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ حَتَّى تَدْخُلَهَا أَنْتَ وَ عَلَى الْأُمَمِ حَتَّى تَدْخُلَهَا أُمَّتُكَ؟ قَالَ: بَلَى، وَلَكِنْ أَمَا عَلِمْتَ أَنْ حَامِلَ لِوَاءِ الْقَوْمِ أَمَامُهُمْ ، [وَ] عَلِيٌّ حَامِلُ لِوَاءِ الْحَمْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بَيْنَ يَدَيَّ ، فداخل به الْجَنَّةَ وَأَنَا عَلَى إِثَرِهِ. فَقَامَ عَلِيٍّ علیه السلام وَ قَدْ أَشْرَقَ وَجْهُهُ سُرُوراً، وَ هُوَ يَقُولُ: الْحَمْدُ للهِ الَّذِي شَرَّفَنَا بِكَ يَا رَسُولَ الله﴾ . (2)

از میان پیامبران و صدیقین نخستین کسی که وارد بهشت می شود علی بن ابی طالب علیه السلام است. در این حال، ابودجانه انصاری برخاست و گفت: آیا از سوی خدا به ما خبر ندادی که خداوند خبرت داده که بهشت بر پیامبران حرام است تا این که حضرتت وارد شوی و بر امت ها حرام است تا آن که امتت وارد شوند؟

فرمود: آری، آیا نمی دانی که حامل پرچم قوم پیشاپیش آن ها خواهد بود؟ علی بن ابی طالب علیه السلام در روز قیامت در برابرم حامل لوای حمد است، او آن پرچم را به بهشت می برد و من پشت سرش می روم

ص: 245


1- تفسیر قمی ص165
2- مائة منقبة ص81؛ مناقب خوارزمی ص 317

در این حال علی علیه السلام که چهره اش غرق شادی ،بود برخاست و گفت: سپاس خدای را که ما را به سبب تو شرافت داد ای رسول خدا.

نهم: او نخستین کسی است که بر حوض کوثر وارد می شود چنان که در کتاب العمدة نوشته شیخ اجلّ ابوالحسین یحیی ابن بطریق آمده که به اسنادِ خویش از سلمان نقل می کند که گوید: رسول خدا صلی الله عله و آله فرمود:

﴿أَوَّلُ النَّاسِ وُرُوداً عَلَى الْحَوْضَ أَوَّلُهُمْ إِسْلَاماً عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب﴾. (1)

نخستین کسی که بر حوض وارد می شود نخستین کسی است که اسلام آورده؛ علی بن ابی طالب علیه السلام

در کتب متعدد از محدّثان عامه و خاصه آمده که به آسانید خود از رسول اکرم صلى الله عليه و سلم آورده اند که می فرماید:

﴿يا عليُّ إِنَّكَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِيفَتِي تَدُودُ عَنْهُ الْمُنَافِقِين وَ أَنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ اَلْحَوْضَ﴾. (2)

تو فردا (قیامت) در کنار حوض جانشینم خواهی بود که منافقان را از آن برانی. و تو اولین کسی هستی که در کنار حوض بر من وارد خواهد شد.

در امالی شیخ الطائفه به طور مسند در حدیثی طولانی از رسول الله صلى الله عليه و سلم نقل می کند که می فرماید:

﴿يَا عَلِيُّ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَعْطَانِي فِيكَ بِسَبْعَ خِصَالٍ: أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يَنْشَقُ الْقَبْرُ عَنْهُ مَعِي، وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يَقِفُ مَعِي عَلَى الصِّرَاطِ، فَيَقُولُ لِلنَّارِ خُذِي هَذَا فَهُوَ لَكَ وَ ذَرِي هَذَا فَلَيْسَ هُوَلَكَ، وَأَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يُكْسَى إِذَا كُسِيتُ وَ يُحَيَّا إِذَا حُتِيتُ، وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يَقِفُ مَعِي عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ، وَ أَوَلُ مَنْ يَقْرَعُ مَعِي بَابَ الْجَنَّةِ، وَ أَوَّلُ مَنْ يَسْكُنُ مَعِي عِلَّتِينَ ، وَ أَوَّلُ مَنْ يَشْرَبُ مَعِي مِنَ الرَّحِيقِ الْمَخْتُومِ الَّذِي خِتامُهُ مِسْكٌ، وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُون﴾. (3)

ص: 246


1- العمدة ص66 رقم 80
2- مناقب خوارزمی ص 218 رقم 143؛ کشف الغمة اربلى ج1 ص 290
3- الأمالي طوسی ص 641 رقم 1335

پیغمبر فرمود: ای علی! خدای تبارک و تعالی دربارۀ تو به من هفت خصلت داد تو نخستین کسی باشی که با من از گور برآیی تو نخستین کسی باشی که با من بر صراط بایستی و به دوزخ بگویی این فرد را بگیر که از آن توست و آن فرد را رها کن که از آنِ تو نیست تو نخستین کسی باشی که وقتی پوشانده شوم پوشانده می شود، و وقتی به من تحیّت گویند به او تحیّت گویند؛ تو نخستین کسی باشی که با من در سمت راست عرش می ایستد و اوین کسی باشی که با من در بهشت را بکوبد و اولین کسی باشی که با من در علیین ساکن شوی، تو نخستین کسی باشی که با من از باده مُشکین سر به مُهر بنوشی و برای چنین ،کرامتی باید همگان رقابت کنند

بر هیچ اندیشه ورز آگاهی پوشیده نماند که این فضائل نه گانه، یعنی:

1. نخستین کسی که خلق شد

2. و از میان ائمه علیهم السلام نخستین کسی که از او میثاق گرفته شد

3. و نخستین کسی بعد از پیامبر که زمین برای او گشوده می شود

4. و نخستین ملاقات کننده نبی اکرم

5. و نخستین کسی که با او مصافحه کرده

6. و نخستین کسی که در موقف بر او وارد می شود

7. و نخستین کسی بعد از پیامبر که در روز قیامت او را فرا می خوانند

8. و نخستین وارد شونده ،بهشت

9. و نخستین وارده شونده بر پیامبر در حوض کوثر،

و تشريفات الهی دیگری چون ،این ها همگی از مقتضیات منصب و شؤون ولایتِ مطلقه و خلافتِ الهی عامّه و از لوازم امام کل بودن و ولي کل بودن است.

به راستی او این منصب والا را یافت و رسید به آن چه باید برسد. خداوند به او داد آن چه باید بدهد و او را به خاطر سبقتی که در عالم تکلیف اول در اقرار به خدا و رسولش نشان داد و اولویتی که در طاعت داشت بر تمام خلق جز پیامبر اکرم فضیلت داد. اولویتی که در تبعیت و ایمان به خدا و تسلیم در برابر امام اول داشت، سبب برتری او بر کل مردم گردید.

پس علی علیه السلام به سبب سبقتی که در ایمان به خدا و رسولش در خلقِ اول داشت،

ص: 247

خداوند متعال او را امیرالمؤمنین بر خلایق اولین و آخرین گردانید. و مرجع همۀ نفوس و ارواحِ انبیا و اولیا در عالم امر و خلق نمود و او را به آن مقام در نشأه غیب و شهود مشرف نمود. و به زينت ولایت مطلقه آراسته اش نمود. به همین سبب ولی کلّ و امیر کلّ و امام کلّ گشت.

ولایتِ او بر همگان عرضه شد انبیا به ولایت او مبعوث گردیدند. خداوند او را برترین مردم نسبت به انبیا قرار داد همچنان که بر سایر مردم نسبت به خودشان هم اولویت بخشید.

خداوند میثاق ولایت او را از ملائکه و انبیا گرفت. احادیث منصوص فراوانی از فریقین در این مورد وجود دارد که ما فقط به چهارده مورد با حذف سند اکتفا می کنیم . اگر کسی خواهان سند باشد به منابع آن ها که ذکر می شود، رجوع کند.

ذکر چهارده حدیث که ما را این جا راهنمایی می کند

حدیث اول

در باب 158 از کتاب الیقین در حدیثی طولانی (1) از رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که خداوند فرمود:

﴿يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ رَسُولِي إِلَى جَمِيعِ خَلْقِي وَ إِنَّ عَلِيّاً وَلِتِي وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. وَ عَلَى ذَلِكَ أَخَذْتُ مِيثَاقَ مَلَائِكَتِي وَ أَنْبِيَائِي وَ جَمِيعِ خَلْقِي مِنْ قَبْلِ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً فِي سَمَائِي وَ أَرْضِي، مَحَبَّةٌ مِنِّي لَكَ يَا مُحَمَّدُ وَلِعَلِي وَلِوَلَدِكُمَا﴾ تا آخر حديث. (2)

ای محمد! تویی فرستاده ام به تمام آفریدگانم و على وليّ من و امير مؤمنان است. براین ،حقیقت از فرشتگانم و پیامبرانم و تمام آفریدگانم پیمان گرفته ام، پیش از آن که آفریدگانم را در آسمانم و زمینم خلق کنم و این از روی محبت من است به توای محمد و به علی و به فرزندانتان

حدیث دوم

در امالی شیخ الطائفه و مجالس صدوق قدس سرهما، به اسنادشان از امام صادق علیه السلام:

﴿إِنَّ ولابْتَنَا وَلَايَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، الَّتِي لَمْ يُبْعَثْ نَبِيَّ قَط إِلَّا بِهَا﴾ تا آخر حديث (3)

ص: 248


1- حدیث، از ص 412 کتاب الیقین آغاز می شود
2- الیقین ص426.
3- الأمالي طوسی ص 671 رقم 1412؛ امالی مفید ص142 رقم 9

به راستی ولایت ،ما ولایت خدا عز وجل است که هیچ پیامبری برانگیخته نشده مگر بر آن.

این حدیث به چهار طریق از دو امام بزرگوار امام باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام در بصائر الدرجات ذکر شده است (1)

حديث سوم

در بصائر الدرجات از ابی سعید خُدری نقل شده است که می گوید:

﴿رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: يَا عَلِيُّ ! مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّا إِلَّا وَقَدْ دَعَاهُ إِلَى وَلَايَتِكَ، طَائِعاً أَوْ كَارِها﴾. (2)

دیدم و شنیدم که پیامبر می فرمود ای علی خداوند هیچ پیامبری برنینگیخت جز این که او را به ولایتت ،فراخواند، از سر طوع باشد یا کراهت.

حدیث چهارم

در همان کتاب از امام ابوالحسن علیه السلام است که می فرماید:

﴿وَلَايَةٌ عَلِي مَكْتُوبٌ فِي جَمِيع صُحُفِ الْأَنْبِيَاءِ، وَلَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ نَبِيَا إِلَّا بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ وَ ولايَةِ وَصِيّهِ عَلِي علیه السلام ﴾ (3)

ولایت علی (علیه السلام) در تمام کتاب های آسمانی پیامبران نوشته شده است. خداوند هیچ پیامبری برنینگیخت مگر به نبوت محمد و ولایت جانشینش علی (صلوات الله عليهما وألهما ) .

حدیث پنجم

و در همان کتاب از محمد بن مسلم نقل شده است که گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ عَلَى وَلَايَةِ عَلِي، وَ أَخَذَ عَهْدَ النَّبِيِّينَ بِوَلايَةِ عَلىّ علیه السلام﴾ (4)

ص: 249


1- بصائر الدرجات ص 95
2- بصائر الدرجات ص92.
3- بصائر الدرجات ص92 ح 1
4- بصائر الدرجات ص 93 ح 4

خدا تبارك و تعالى ميثاق پیامبران را بر ولایت علی علیه السلام گرفت و از پیامبران بر ولایت حضرتش پیمان گرفت

حدیث ششم

در همان کتاب از سعد بن طریف است که گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:

﴿قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله: أَلَا إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَانِي فَقَالَ : يَا مُحَمَّدُ! رَبُّكَ يَأْمُرُكَ بِحُبِ عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ يَأْمُرُكَ بِوَلَايَتِهِ﴾ (1)

رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: بدانید! جبرئیل نزدم آمد و گفت: ای محمد! خدایت به تو امر می کند که علی بن ابی طالب را دوست بداری و تو را به ولایتش امر می کند

حدیث هفتم

در همان کتاب به نقل از عبد الأعلی که گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿مَا نُبِّئَ نَبِیٌّ قَطُّ إِلاَّ بِمَعْرِفَهِ حَقِّنَا وَ بِفَضْلِنَا عَمَّنْ سِوَانَا﴾ . (2)

هیچ پیامبری به نبوت نرسید مگر به معرفت حق ما و فضیلتی که بر دیگران داریم.

حدیث هشتم

در همان کتاب از ابوبصیر که امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿مَا مِنْ نَبِيَّ نُتِئَ وَلَا مِنْ رَسُولٍ أُرْسِلَ إِلَّا بِوَلَايْتِنَا وَ بِفَضْلِنَا عَمَّنْ سِوَانًا﴾ . (3)

هیچ پیامبری و هیچ رسولی به نبوت و رسالت نرسید مگر به سبب ولایت ما و فضیلتی که بر دیگران داریم.

حديث نهم

در همان کتاب از ابی الصباح کنانی از امام باقر علیه السلام آمده است که می فرماید:

﴿وَاللَّهِ إِنَّ فِي السَّمَاءِ لَسَبْعِينَ صِنْفاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ ، لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِمْ أَهْلُ الْأَرْضِ كُلُّهُمْ يُحْصُونَ عَدَدَ كُلِّ صِنْفِ مِنْهُمْ مَا أَحْصَوْهُمْ، وَ إِنَّهُمْ لَيَدِينُونَ بِوَلَايَتِنَا﴾ . (4)

ص: 250


1- بصائر الدرجات ص94 ح 9.
2- بصائر الدرجات ص 94 ح 1.
3- بصائر الدرجات ص 94 ح 2
4- بصائر الدرجات ص 87 ح 4

به خدا سوگند در آسمان هفتاد گروه از ملائک هستند که اگر زمینیان گرد هم آیند تا تعداد آن ها را بشمارند نمی توانند همانا دین اینان ولایت ماست

حدیث دهم

در همان کتاب به نقل از ابو حمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام است (با اشاره به آیه 43 سوره زخرف) می فرماید:

﴿أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيَّهِ: فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَىّ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (1) . قَالَ : إِنَّكَ عَلَى وَلَايَةِ عَلِي، وَ عَلِيُّ هُوَ الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمُ﴾ . (2)

خداوند به پیامبرش وحی فرستاد چنگ بزن بدانچه بر تو وحی رسیده که تو بر صراط مستقیم .هستی فرمود: این آیه یعنی این که تو بر ولایت علی علیه السلام هستی و علی همان صراط مستقیم است.

حدیث یازدهم

در همان کتاب از امام صادق علیه السلام:

﴿إِنَّ اللهَ عَرَضَ وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقَبِلَهَا الْمَلَائِكَةُ وَ أَبَاهَا مَلَكٌ يُقَالُ لها فُطْرُسُ فَكَسَرَ اللهُ جَنَاحَهُ . فَلَمَّا وُلِدَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِي علیه السلام، بَعَثَ اللَّهُ جَبْرَئِيلَ فِي سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكِ إِلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله يُهَبْتُهُمْ بِوِلَادَتِهِ . فَمَرَّ بِفُطْرُسَ فَقَالَ لَهُ فُطْرُسُ : يَا جَبْرَئِيلُ. إِلَى أَيْنَ تَذْهَبُ ؟ قَالَ: بَعَثَنِي اللهُ إِلَى مُحَمَّدٍ أَهَيْتُهُمْ بِمَوْلُودٍ وُلِدَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ. فَقَالَ لَهُ فُطْرُسُ : احْمِلْنِي مَعَكَ وَ سَلْ مُحَمَّداً يَدْعُونِي. فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ: ارْكَبْ جَنَاحِي فَرَكِبَ جَنَاحَهُ ، فَأَتَى مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله، فَدَخَلَ عَلَيْهِ وَهَنَّأَهُ.

فَقَالَ لَهُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ! إِنَّ فُطْرُسَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ أُخُوَةٌ، وَ سَأَلَنِي أَنْ أَسْأَلَكَ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ لَهُ أَنْ يَرُدَّ عَلَيْهِ جَنَاحَهُ . فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله لِلفَطْرُسَ : أَتَفْعَلُ؟ قَالَ: نَعَمْ . فَعَرَضَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله و وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَقَبلَهَا. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله: شَأْنَكَ بِالْمَهْدِ، فَتَمَسَّحْ بِهِ وَ تَمَرَّغْ فِيهِ.

قَالَ: فَمَضَى فُطْرُسُ، فَمَشَى إِلَى مَهْدِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي، وَ رَسُولُ اللَّهِ يَدْعُولَهُ. قَالَ:

ص: 251


1- الزخرف : 43
2- بصائر الدرجات ص 91 ح 7

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: فَنَظَرْتُ إِلَى رِيشِهِ وَ إِنَّهُ لَيَطْلَعُ وَ يَجْرِي مِنْهُ الدَّمُ، وَ يَطُولُ حَتَّى لَحِقَ بِجَنَاحِهِ الْآخَرِ، وَ عَرَجَ مَعَ جَبْرَئِيلَ إِلَى السَّمَاءِ وَ صَارَ إِلَى مَوْضِعِهِ﴾ (1)

خداوند ولایت امیر المؤمنين علیه السلام را بر ملائکه عرضه داشت. آنان پذیرفتند بجز فرشته ای بنام فطرس خداوند پرو بال او را شکست. وقتی حسین بن علی علیه السلام متولد شد خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته به تهنیت پیامبر اکرم برای ولادت حضرت حسین فرستاد جبرئیل از کنار فطرس .گذشت فطرس به او گفت: کجا می روی؟

جواب داد: خدا مرا به سوی محمد فرستاده تا به ایشان درباره مولودی که امشب متولد شده است تهنیت بگویم

فطرس :گفت مرا هم با خود ببر و از محمد بخواه برایم دعا کند.

جبرئیل گفت: سوار بالم شو. سوار بال او شد و خدمت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم رسید و ایشان را تهنیت گفت و عرض کرد یا رسول الله ، بين من و فطرس برادری است و از من درخواست کرده از شما بخواهم برایش دعا کنید که بال و پرش برگردد.

پیامبر اکرم به فطرس فرمود می پذیری؟ عرض کرد: آری. پیامبر اکرم به او ولایت امیرالمؤمنین را عرضه داشت و او پذیرفت فرمود اینک پناه به گهواره ببر خود را به آن بمال.

فطرس به جانب گهواره حضرت حسین علیه السلام رفت. پیامبر نیز برایش دعا می کرد پیامبر اکرم فرمود می دیدم که بال و پرش رویید و از آن خون جاری می شد، و بلند می شد تا به بال دیگرش چسبید و با جبرئیل تا آسمان و عروج کرد و به محل خود برگشت.

حدیث دوازدهم

شماری از محدثان از عامّه و خاصه این حدیث را روایت کرده اند. ما فقط آن چه را که در باب دهم کتاب الیقین آمده ذکر می کنیم که خود از کتاب المناقب حافظ ابن

ص: 252


1- بصائر الدرجات ص 88 ح 7

مردویه آورده از انس بن مالک که گوید:

﴿بَيْنَمَا أَنَا عِنْدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و سلم إِذْ قَالَ يَطْلُعُ الْآنَ . قُلْتُ: فِدَاكَ أَبِي وَأُمِّي، مَنْ ذَا؟ قَالَ: سَيّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ. قَالَ فَطَلَعَ عَليٌ علیه السلام﴾ تا آخر حديث. (1)

من در خدمت پیامبر بودم در زمانی که فرمود هم اکنون می آید. گفتم: پدر و مادرم فدایت چه کسی؟ فرمود سرور مسلمانان امیر مؤمنان، بهترین جانشین و سزاوارترین مردم به پیامبران گفت در این حال، علی علیه السلام وارد شد.

حدیث سیزدهم

در باب سی و چهارم کتاب الیقین از انس بن مالک نقل می کند که گوید:

﴿كُنْتُ خَادِمَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله، فَبَيْنَا أَنَا أُوَضِيهِ. فَقَالَ: يَدْخُلُ دَاخِلٌ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ وَأَمِيرُ الْغُرِ الْمُحَجَّلِينَ. فَقُلْتُ : اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ. قَالَ فَإِذَا عَلِيٌّ صلى الله عليه و سلم قَدْ دَخَل﴾. (2)

من خادم رسول خدا بودم روزی داشتم در وضو به ایشان کمک می کردم. فرمود: فردی وارد می شود که امیر مؤمنان، سرور مسلمانان بهترین جانشین سزاوارترین مردم به پیامبران و پیشوای سپیدرویان [در قیامت] است !گفتم خدایا او را مردی از انصار قرار بده دیدم که در این حال، علی علیه السلام وارد شد.

حدیث چهاردهم

در کتاب البصائر از جابر از امام باقر علیه السلام که در مورد آیه شریفه

﴿وَلَقَدْ عَهِدْنا إلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾. (3)

و از پیش، به آدم سفارش کردیم ولی فراموش کرد و در او عزمی استوار نیافتیم.

فرمود:

﴿عَهِدَ إِلَيْهِ فِي مُحَمَّدٍ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ، فَتَرِكَ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ عَزَّمٌ فِيهِمْ أَنَّهُمْ هَكَذَا.

ص: 253


1- اليقين ص 141
2- اليقين ص179.
3- طه: 115

وَ إِنَّمَا سُمّي أُولُو الْعَزمِ أُولي العزم ، لأَنه عَدَ إِلَيْهِمْ فِي مُحَمَّدٍ وَالْأَوصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ وَالْمَهْدِي وَ سِيرَتِهِ علیهم السلام، فَأَجْمَعَ عَزْمُهُمْ أَن ذَلِكَ كَذَلِكَ وَالْإِقْرَارَ بِهِ﴾. (1)

خداوند از او دربارۀ محمد و امامان جانشینش پیمان گرفت اما او رها کرد [(در پاسخ درنگ کرد)] و عزم جدّی نشان نداد که چنان جایگاهی دارند پیامبران اولوالعزم را اولوالعزم ،نامیدند، فقط بدان جهت که خداوند از آنان درباره محمد و جانشینانش و در باب مهدی و سیره اش علیهم السلام پیمان گرفت و عزم آنان براین مطلب مجتمع شد و بدان اقرار آوردند.

این ها تعدادی از روایات در این باب بود که تعداد آن ها بسیار زیاد و بیش از چهل حدیث هستند که در آینده به برخی از آن ها اشاره خواهیم نمود.

ده حدیث دربارۀ اخذ میثاقِ ولایت در خلقتِ اول از جانب خداوند

اشاره

خداوند میثاق این ولایت را در خلقت اول و عالم اظِلّه از مردم گرفت. این حقیقت در احادیث زیادی که بالغ برسی حدیث مسند است - آشکارا گفته شده که ما به ده حدیث با حذف سند بسنده می کنیم

حدیث اول

در کتاب های کافی و توحید و علل الشرائع به اسناد خویش از امام صادق علیه السلام نقل می کنند که فرمود:

﴿فَلَمَّا أَرَادَ اللهُ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ ، نَثَرَهُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ ، فَقَالَ لَهُمْ: مَنْ رَبُّكُمْ... إلى أن قالَ: ثُمَّ قَالَ لِبَنِي آدَمَ: أَقِرُوا لِلَّهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَلِهَؤُلَاءِ النَّفَرِ بِالْوِلَايَةِ وَالطَّاعَة﴾ تا آخر حديث . (2)

چون خدا خواست خلق را بیافریند ایشان را در برابر خویش پراکنده ساخت و به آن ها گفت: پروردگار شما کیست؟... آن گاه به فرزندان آدم گفت به ربوبیت خدا و ولایت و اطاعت از این اشخاص اقرار کنید

ص: 254


1- بصائر الدرجات ص 90 ح 1.
2- الكافي ج 1 ص 132 ح 7؛ توحید ص319؛ علل الشرائع ج1 ص118.

حدیث دوم

در کتاب حضرمی - که نسخه اش نزد ما موجود است (1) - از جابر آمده است که گوید: از امام باقر علیه السلام درباره تفسیر آیه

﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ مَاءً غَدَقاً﴾. (2)

اگر [مردم] در راه درست پایداری ،ورزند قطعاً آب گوارایی بدیشان نوشانیم.

پرسیدم. فرمود:

﴿عَلَى الطَّرِيقَةِ يَعْنِي عَلَى الْوِلَايَةِ، فِي الْأَصْل عِنْدَ الْأَظِلَّةِ، حِينَ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ ، أَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً ، لَكِنَّا وَضَعْنَا أَظَلَّتَهُمْ فِي مَاءِ الْفُرَاتِ الْعَذْب﴾.

یعنی اگر پایدار باشند بر ولایت که در موقع میثاق خداوند از فرزندان آدم گرفت عالم اشباح لَأَسْقَيْناهُمْ مَاءً غَدَقاً یعنی از آب صاف خوشگوار بآن ها می آشامانیم.

این حدیث را قمی نیز با تفاوتی اندک در تفسیرش نقل می کند (3)

حدیث سوم

در بصائر الدرجات در تفسیر آیه شریفه ﴿الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ﴾ (4) از امام ابوالحسن علیه السلام آورده است که می فرماید:

﴿إِنَّ رَحِمَ آلِ مُحَمَّدٍ صلوات الله عليهم مُعَلَّقَةٌ بِالْعَرْشِ، يَقُولُ: اللَّهُمَّ صِلْ مَنْ وَصَلَنِي وَاقْطَعْ مَنْ قَطَعَنِي. وَ هِيَ تَجْرِي فِي كُلِّ رَحِمٍ﴾.

پیوند خویشاوندی آل محمد صلوات الله علیهم به عرش آویخته است و همواره می گوید خدایا! پیوند گیر با هر که با من پیوند گیرد و بیر از کسی که از من ببرد. و این در مورد هر پیوند خویشاوندی جریان دارد

[سپس قمی می نویسد]:

وَ نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآیَهُ فِی آلِ مُحَمَّدٍ و مَا عَاهَدَهُمْ عَلَیْهِ، وَ مَا أَخَذَ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلْمِیثَاقِ

ص: 255


1- این کتاب ضمن الأصول الستة عشر چاپ شده است.
2- جن: 16
3- تفسیر قمی ج 2 ص389.
4- رعد: 20

فِی اَلذَّرِّ مِنْ وَلاَیَهِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْأَئِمَّهِ عليه و علیهم السلام بَعْدَهُ، وَ هُوَ قَوْلُهُ: ﴿الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَلا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ - الآية﴾. ثُمَّ ذَکَرَ أَعْدَاءَهُمْ، فَقَالَ: وَ اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اَللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ یَعْنِی فِی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ علیه السلام، وَ هُوَ اَلَّذِی أَخَذَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ فِی اَلذَّرِّ، وَ أَخَذَ عَلَیْهِمْ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله بِغَدِیرِ خُمٍّ﴾ (1)

این آیه در مورد آل محمد صلوات الله علیهم نازل شده است و پیمانی که خداوند از مردم برای آنان گرفته و پیمانی که در عالم ذر در باب ولایت امیرالمؤمنین و امامان معصوم علیهم السلام گرفته و این است کلام الهی «کسانی که به عهد الهی وفا می کنند و در مورد میثاق نقض پیمان نمی کنند».

آن گاه دشمنانشان را یاد کرده و می فرماید: «کسانی که پس از میثاق خداوند، پیمان می شکنند». یعنی در باب امیر مؤمنان علیه السلام، که خداوند در عالم ذر درباره اش از مردم پیمان گرفت و پیامبر در غدیر خم این پیمان را تجدید کرد.

حدیث چهارم

در بصائر الدرجات به نقل از رسول اکرم صلى الله عليه و سلم آمده است که می فرماید:

﴿مَا تَكَامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِي فِي الْأَظِلَّةِ حَتَّى عُرِضَتْ عَلَيْهِ وَلَايْنِي وَ وَلَايَةُ أَهْلِ بَيْتِي و مثلُوا لَهُ ، فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلَايَتِهِمْ﴾. (2)

نبی اکرم فرمود: پیامبری هیچ پیامبری در عالم أظلة تکمیل نشد مگر این که ولايت من و ولایت اهل بیتم بر او عرضه شد و تمثال آن ها برای آن پیامبر مجسم شد و اقرار به طاعت و ولایت آن ها نمودند.

حدیث پنجم

در همان کتاب از امام ابوالحسن در تفسیر آیه شريفه ﴿يُوفُونَ بِالنَّذْرِ ..﴾ (3) فرموده است:

﴿ اَلَّذِی أَخَذَ عَلَیْهِمُ اَلْمِیثَاقَ مِنْ وَلاَیَتِنَا﴾ (4)

ص: 256


1- تفسیر قمی ج1 ص 363.
2- بصائر الدرجات ص 93 ح 7 .
3- انسان: 7
4- بصائر الدرجات ص 110 ح 2

(نذری که در آیه وفای به آن یاد شده) همان است که از ایشان برولایت ما پیمان گرفته شده است

حدیث ششم

در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق علیه السلام نقل شده است که می فرماید:

﴿كَانَ الْمِيثَاقُ مَأْخُوذاً عَلَيْهِمْ للَّهِ بِالرَّبُوبِيَّةِ ، وَلِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّةِ، وَلِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْأَئِمَّةِ بِالْإِمَامَةِ، فَقَالَ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِيَّكُمْ وَ عَلِيُّ إِمَامَكُمْ، وَالْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَكُم﴾ تا آخر حديث. (1)

میثاقی که از آن ها گرفته شد پیمانی بود برای خدا به ربوبیت و برای رسولش به نبوت و برای امیرالمؤمنین و امامان علیهم السلام به امامت خداوند فرمود آیا من خداوندگارتان ،نیستم و محمد پیامبرتان نیست و علی امامتان نیست و پیشوایان ،هدایتگر امامان شما نیستند؟

حدیث هفتم

در تفسیر فرات بن ابراهیم از امام محمد بن علی علیهما السلام آمده است که می فرماید:

﴿لَوْعَلِمَ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيّ ( عليه السلام) أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، مَا اخْتَلَفَ فِيهِ اثْنَانِ. قَالَ: قُلْتُ: مَتَى؟ قَالَ: فَقَالَ لِي: فِي الْأَظِلَّةِ حِينَ أَخَذَ اللَّهُ الْمِيثَاقَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، قَالُوا بَلَى، مُحَمَّدٌ نَبِيَّكُمْ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّكُمْ﴾ . (2)

اگر مردم می دانستند چه زمانی علی (علیه السلام) با عنوان «امیرالمؤمنین» نامیده شد دو نفر هم درباره اش اختلاف نمی کردند. گفتم: چه زمانی؟ فرمود: در عالم ،اظلّه، زمانی که خداوند میثاق گرفت از فرزندان آدم از پشت آن ها از نسلشان و برخودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: .آری (نیز پرسید): آیا محمد پیامبرتان نیست؟ آیا علی امیرالمؤمنین ولیّ شما نیست؟

ص: 257


1- تفسیر قمی ج1 ص246
2- تفسیر فرات ص 147 ح 184

حدیث هشتم

در كتاب من لا يحضره الفقیه از امام محمد بن علی علیهما السلام آمده که فرمود:

﴿وَ إِنَّمَا جُعِلَ الْمِيثَاقُ فِي الْحَجَرِ، لِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمَّا أَخَذَ الْمِيثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم بِالنُّبُوَّةِ وَلِعَلِي بِالْوَصِيَّةِ ، اصْطَعَتْ فَرَائِصُ الْمَلَائِكَةِ. فَأَوَّلُ مَنْ أَسْرَعَ إِلَى الْإِقْرَارِ بِذَلِكَ، الْحَجَر﴾ تا آخر حديث. (1)

و علّت این که میثاق در حجر قرار داده شده است این است که خداوند عزّ وجلّ چون برای ربوبیت خود و نبوت محمد (صلی الله عليه و آله) و وصایت علی (علیه السّلام) میثاق بگرفت فرشتگان سخت به هراس افتادند، و ارکان وجودشان به لرزه درآمد و نخستین موجودی که در این باره به اقرار بشتافت همان حجر بود.

حديث نهم

در کتاب علل الشرایع از امام محمد باقر علیه السلام آمده است که می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ ... إلى أن قال: ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَايَتِنَا، فَأَقَرَّبِهَا- وَاللَّهِ - مَنْ أَحبب وَأَنْكَرَهَا مَنْ أَبْغَضِ﴾ تا آخر حديث (2)

خداوند عزوجل آفریدگان را آفرید... سپس آن ها را به ولایت ما فراخواند پس به خدا سوگند هر کس که دوست داشت بدان ،اقرار آورد و هر که بدان دشمنی ورزید، انکارش کرد

حدیث دهم

در کتاب الیقین از امام محمد باقر علیه السلام از پدر بزرگوارش از جد والاتبارش نقل شده است که می فرماید:

﴿إِنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و سلم قَالَ لِعَلِيّ علیه السلام: أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللَّهُ بِهِ فِي ابْتِدَاءِ الْخَلْقِ حَيْثُ اعلان: أَقَامَهُمْ ، فَقَالَ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، قالُوا جَمِيعاً بَلى. فَقَالَ: مُحَمَّدٌ رَسُولِي؟ فَقَالُوا جَمِيعاً: بَلَى فَقَالَ: وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالُوا جَمِيعاً لَا، اسْتِكْبَاراً وَعُتُوا عَنْ

ص: 258


1- من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 191 ح 2114؛ الكافي ج 4 ص 186.
2- علل الشرائع ج 1 ص 118؛ الكافي ج 1 ص 436؛ بصائر الدرجات ص100

وَلَايْتِكَ، إِلَّا نَفَرٌ قَلِيلٌ وَ هُمْ أَقَلُّ الْقَلِيلِ، وَ هُمْ أَصْحَابُ الْيَمِين﴾ . (1)

پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم به حضرت علی علیه السلام فرمود: تو هستی که خداوند بر او احتجاج نمود بر مردم در آفرینش خلق هنگامی که آنان را برپا کرد، به آن ها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: محمد پیامبر من نیست؟ گفتند: آری. فرمود: آیا علی امیر المؤمنین نیست؟! مردم همگی از روی تکبر و خودخواهی گفتند: نه، مگر گروه کمی که آن ها بسیار کم اند و هم ایشان اصحاب یمین اند.

در صفحات ،آینده هرکدام از این احادیث را با اسانید کامل در جای خود بررسی خواهیم کرد، ان شاء الله .

***

از مطالب پیشین شماری از ضرورت های دین اسلام و رؤوس آیین حنیف در باب و امامت روشن شد مانند برتری انبیاء و اوصیاء بر سایر افراد بشر، اختصاص آن ها به این مرتبة ،والا برتری هرکدام بر دیگری اختلاف درجات آن ها در خلافت الهی اختصاص پیامبر گرامی ما و اوصیاء حضرتش به این منصب تعمیم ولایت آن ها بر تمام خلایق، برانگیختن آن ها به عنوان نبی و ولی بر تمامی انسان ها از آدم تا روز قیامت، رساندن آن ها به مرتبه ای از ولایت که فهم ما از درک آن کوتاه است و قرار دادن آن ها در جایگاه تکریم از طرف خداوند در تمامی ایام که هیچ احدی را مانند آن ها نیست. تمامی این ها از ضروریات دین اسلامی و آیین حنیف است که لازمه اش وجود عالم خلق و تكليف و ميثاق و امتحان قبل از این نشات دنیوی است و اگر اینها نمی بود در اساس مذهب فسادی حاصل می شد که پایانی نداشت.

روز جمعه روز جمع خلایق

هنگامی که خداوند تبارك و تعالى آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوره زمانی) جمع کرد و آفرینش آن ها را به پایان برد ارواح بشری و ذرات انسانی آراسته به عقل را در روز جمعه ،آفرید و آن ها را برای گرفتن میثاق جمع کرد

ص: 259


1- اليقين ص213

شيخ المحدثين جعفر بن محمد قمی در کتاب العروس (1) خود آن را به اسناد خویش از ابوالحسن اول (امام کاظم) علیه السلام روایت کرده است که می فرماید:

﴿ خَلَقَ اللهُ الْأَنْبِيَاءَ وَالْأَوْصِيَاءَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ اللهُ فِيهِ مِيثَاقَهُمْ . وَ قَالَ: خُلِقْنَا نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا مِنْ طِيئَةٍ مَخْرُونَةٍ ، لَا يَشِذْ مِنْهَا شَاذْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ . (2)

خداوند پیامبران و جانشینان آنان را روز جمعه آفرید و این همان روزی است که میثاق از آنان گرفت نیز فرمود ما و شیعیان ما از طینت مخزونی آفریده شدیم که هیچ کسی تا روز قیامت از آن مستثنی نمی شود.

خداوند تعالی همگان را در این روز برای گرفتن میثاق گرد آورد، از تمام پیامبران و مردم بر ولایت خویش و ولایت دو مالک و زمامدار ولایت مطلقه، با نبوت و وصایت محمد و على صلوات الله عليهما و آلهما ، ميثاق گرفت و بدین روی آن روز جمعه نامیده شد.

حدیث امام جعفر صادق علیه السلام ما را به این معنی راه می نماید که راوی گوید:

﴿سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: لِمَ سُمِّيَتِ الْجُمُعَةُ جُمُعَةً؟ قَالَ: لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ فِيهَا خَلْقَهُ لِوَلَايَةِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ علیهم السلام﴾ .

راوی پرسید: چرا جمعه را بدین نام نامیده اند؟ فرمود: زیرا خدای تعالی (در این روز) خلایق را به ولایت محمد و خاندانش علیهم السلام مجمع می کند.

نیز می فرمایند:

﴿جَمَعَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ الْخَلْقَ لِوَلَايَتِنَا يَوْمَ الْجُمُعَة﴾ . (3)

خداوند آفریدگان را در روز جمعه به ولایت ما گرد می.آرد

و می فرماید:

﴿سُمِّيَتِ الْجُمُعَةُ جُمُعَةً، لِأَنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِلنَّبِي صلى الله عليه و سلم أَمْرَهُ ﴾ . (4)

ص: 260


1- این کتاب دربارۀ فضیلت و آداب روز جمعه است و از آن جا که این روز در برخی روایات، «عروس ایام» خوانده شده نویسنده - که از محدثان شیعی سده چهارم است - کتاب خود را بدین نام نامیده است. برخی از روایات یادشده در متن کتاب خواهد آمد. (ویراستار)
2- بحار الأنوارج 86 ص 281 نقل از کتاب العروس.
3- الخصال ج 2 ص 384
4- بحار الأنوارج 86 ص 281 نقل از کتاب العروس؛ مستدرك الوسائل ج6 ص59.

جمعه را جمعه ،نامیدند، زیرا خداوند در این روز امر پیامبرش را جمع کرد.

از امام باقر علیه السلام روایت شده که به پرسشی پیرامون وجه تسمیه جمعه پاسخ می دهد.

﴿قَالَ لَهُ رَجُلٌ: كَيْفَ سُمِّيَتِ الْجُمُعَةُ ؟ قَالَ: إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ جَمَعَ فِيهَا خَلْقَهُ لِوَلَايَةِ مُحَمَّدٍ وَ وَصِيِّهِ فِي الْمِيثَاقِ ، فَسَمَّاهُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، لِجَمْعِهِ فِيهِ خَلْقَهُ﴾ (1)

فردی پرسید: چگونه (چرا) روز جمعه بدین نام نامیده شد؟ فرمود: خدای عز وجل در آن آفریدگان خود را برای ولایت محمد و جانشینش در عالم میثاق گرد آورد، بدین روی این روز را جمعه نامیدند که روز جمع خلايق (بر امر ولایت) است.

از این جا معنی این جمله بر ما روشن می شود که گفته اند: «المحمديون أهل الجمعة و محمد صاحبها» (محمدی ها اهل جمعه اند و محمد صلی الله علیه و آله صاحب جمعه است). روز جمعه روز اقرار گرفتن به ربوبیت خداوند متعال و میثاق به ولایت قرار داده شد، لذا می توان آن را روز طاعت و فطرت و روز جمع و شهود در محضر خداوند برای عبادت روحی با اقرار به توحید و ولایت در حضور صاحب ولایت نامید. بدین روی مردم را فراخواند که از اشتغال دنیوی که آن ها را از حضرت الهی دور می سازد و آن ها را به فراموشی عهد خود می کشاند، دست بدارند. آن گاه آن ها را به اجتماع به عبادت روحی و نماز قلبی در محضر ولایت در روزهای جمعه امر فرمود تا آن اجتماع و حضور اول را که در نخستین جمعه در عالم اظله پدید آمد، یاد آرند. خداوند سبحان، مراتب فضیلت بین مؤمنان و تقدّم آن ها بر یکدیگر را - که بر مبنای سبقتِ حضور در محضر الهی است - با تعبد آن ها به تبعیت از صاحب ولایت در آن روز قرار داد همچنان که آن را با سبقت گرفتن به سوی او در نخستین جمعه در خلق اول مقرّر داشت

احادیث روز جمعه و منزلت آن

در این زمینه به چند حدیث اشاره می کنم:

1. شيخ فقيه وجيه ابومحمد جعفر بن احمد قمی قدس سره، در کتاب العروس خود

ص: 261


1- الكافي ج 3 ص 415؛ تهذيب الاحكام ج 3 ص 3.

- که نسخه اش نزد ما موجود است- از جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که می فرماید:

﴿إِذَا كَانَ حِينُ يَبْعَثُ اللَّهُ تَعَالَى الْخَلْقَ أُتِيَ بِالْأَيَّامِ تَعْرِفُهَا الْخَلَائِقُ بِاسْمِهَا وَ حِلْيَتِهَا، يَقْدُمُهَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ، لَهُ نُورٌ سَاطِعْ تَتْبَعُهُ سَائِرُ الْأَيامِ، كَأَنَّهَا عَرُوسٌ كَرِيمَةٌ ذَاتُ وَقَارٍ، تُهْدَى إِلَى ذِي حُلُمٍ وَ يَسَارٍ (1). ثُمَّ يَكُونُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ شَاهِداً وَ حَافِظاً لِمَنْ سَارَعَ إِلَى الْجُمُعَةِ ، ثُمَّ يَدْخُلُ الْمُؤْمِنُونَ الْجَنَّةَ عَلَى قَدْرِ سَعْيِهِمْ (2) إِلَى الْجُمُعَةِ﴾ . (3)

در روز محشر که خدا بندگان را برانگیزد، روزها را بیاورد و مردم آن ها را به نام و نشان بشناسند. مقدم بر همه روز جمعه است که نور درخشانی دارد و روزهای دیگر دنبال اویند و او مانند عروس محترمی است که به خانه صاحب مقام و مکنتی می برند روز جمعه گواه و نگهدار کسی است که بدان بشتابد و مؤمنان براساس سبقت به جمعه، سبقت به بهشت کنند.

2. در حدیثی دیگر می فرماید:

﴿إِذَا كَانَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَعَدَتِ الْمَلَائِكَةُ عَلَى أَبْوَابِ الْمَسْجِدِ، بِأَيْدِيهِمْ صُحُفٌ مِنْ فِضَّةٍ وَأَقْلَامَ مِنْ ذَهَبٍ، يَكْتُبُونَ الْأَوَّلَ فَالْأَوَّلَ عَلَى مَرَاتِبِهِم﴾ تا آخر حديث (4) .

چون روز جمعه فرا رسد، ملائک بر درهای مساجد بنشینند، با الواحی از نقره و قلم هایی از زر که نام افراد را می نویسند، به ترتیب اولویت.

چون روز جمعه روز اخذ میثاق ولایت است در هر روز جمعه اضافه بر سایر ایام، برای تجدید پیمان ولایت و اقرار به آن صلوات بر محمد و آل محمد توصیه شده و امر کرده اند که در تعقیب نمازهای واجب در صبح و ظهر و عصر در این روز این سنت اجرا شود همان گونه که خداوند متعال در روز جمعه نخست میثاق ولایت آن ها را پس از ربوبیت خویش آورد و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم و محمد نبی شما نیست و علی امیر شما نیست؟ زیرا معنی صلوات بر محمد و آل محمد، تجدید میثاق ولایت است که از مردم گرفته شده است.

ص: 262


1- در متن اصلى: «ذي علم و شأن».
2- در متن اصلی «سبقهم».
3- الأمالي طوسى ص 437؛ روضة الواعظين ص 332؛ مستدرك الوسائل ج 6 ص 69 نقل از کتاب العروس
4- بحار الانوارج 86 ص 363 نقل از مجمع البيان و جنة الأمان.

3. صدوق مسنداً از قول امام موسی بن جعفر علیه السلام آورده است که می فرماید:

﴿مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِي وَ آله ، فَمَعْنَاهُ أَنِّي أَنَا عَلَى الْمِيثَاقِ وَالْوَفَاءِ الَّذِي قَبِلْتُ حِينَ قَوْلِهِ : أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلی﴾ تا آخر حدیث (1)

کسی که بر پیامبر و خاندانش درود فرستد بدان معنا است که من بر همان پیمانی هستم که روزی (در عالم ذرّ) پذیرفتم و بدان وفادارم زمانی که خداوند فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» و همه گفتند .آری

بدین روی باری تعالی به جمعی از فرشتگان فرمان داد که در روز جمعه صلوات مصلّين بر صاحب ولایت را بنویسند.

4. همچنان که امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿إِذَا كَانَتْ عَشِيَّة الْخَمِيسِ وَ لَيْلَة الْجُمُعَةِ ، نَزَلَتْ مَلَائِكَةٌ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَعَهَا أَقْلَامُ الذَّهَبِ وَ صُحُفُ الْفِضَّةِ، لَا يَكْتُبُونَ عَشِيَّةَ الْخَمِيسِ وَ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ إلَى أَنْ تَغِيبَ الشَّمْسُ إِلَّا الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِي﴾ . (2)

زمانی که عصر پنجشنبه و شب جمعه فرارسد، گروهی از ملائکه از آسمان فرود می،آیند با قلم های زرین و الواحی از نقره که در عصر پنجشنبه، شب جمعه و روز جمعه تا غروب خورشید چیزی جز درود بر پیامبر نمی نویسند

این است وجه شاهد بودن و شفیع بودن روز جمعه در روز قیامت برای کسی که محمد و آل محمد صلوات می فرستد

5. شیخ جعفر قمی در کتاب العروس از امام صادق علیه السلام آورده است که می فرماید:

﴿إِذَا كَانَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ، بَعَثَ اللَّهُ الْأَيامَ فِي صُوَرِ يَعْرِفُهَا الْخَلْقُ أَنَّهَا الْأَيَامُ ، ثُمَّ يَبْعَثُ اللهُ الْجُمُعَةَ أَمَامَهَا، يَقْدُمُهَا كَالْعَرُوس ذَاتَ جَمَالٍ وَ كَمَالٍ تُهْدَى إِلَى ذِي دِينِ وَ مَالٍ . قَالَ: فَتَقِفُ عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ وَالْأَيامُ خَلْفَهَا، يَشْهَدُ وَ يَشْفَعُ لِكُلِّ مَنْ أَكْثَرَ الصَّلَاةَ فِيهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، لا غيرهم﴾ تا آخر حديث. (3)

ص: 263


1- معاني الأخبارص 115
2- من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 424؛ خصال ص 351؛ وسائل الشيعة ج 5 ص 71 نقل بدون سند از کتاب المُقنعة شيخ مفيد.
3- بحار الأنوارج 86 ص 353 نقل از کتاب العروس.

چون روز قیامت فرارسد، خداوند روزها را برانگیزد به شکل هایی که مردم می دانند روزهایند، سپس جمعه را پیشاپیش آن ها برانگیزد که بر آن ها پیش افتد مانند عروسی صاحب جمال و کمال که به مردی صاحب دین و مال تزویج کرده اند. روز جمعه بر در بهشت می ایستد و روزهای دیگر پشت سر او قرار می گیرند. جمعه گواهی می دهد و شفاعت می کند برای هر کسی که بر محمد و آل محمد (عليهم السلام) درود فرستاده نه برای دیگران

در باب شاهد بودن این روز احادیثی ذیل آیه ﴿وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ ﴾ (1) آمده است.

6. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله روایت شده است که می فرماید:

﴿سَيِّدُ الْأَيَّامِ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هِيَ شَاهِدٌ. وَ مَشْهُودٌ يَوْمُ عَرَفَة﴾ (2)

سرورِ ،روزها روز جمعه است که شاهد .است و روز مشهود روز عرفه است

7. از امام صادق علیه السلام نقل است که می فرماید:

﴿ الشَّاهِدُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ، وَالْمَشْهُودُ يَوْمُ عَرَفَةَ﴾ (3)

،شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه است

در روایت دیگر از یکی از دو امام (امام باقر یا صادق علیهما السلام) مانند آن نقل شده است. (4)

از این مطالب برتری این روز بر دیگر روزها دانسته می شود و روشن می گردد که چرا خداوند متعال جمعه را از میان روزها برگزیده و «سیّد الأيّام» قرار داده است.

8. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ اخْتَارَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ شَيْئاً، فَاخْتَارَ مِنَ الْأَيَّامِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ﴾ . (5)

خداوند از هر چیزی چیزی برگزید پس روز جمعه را از میان روزها برگزید

ص: 264


1- بروج : 3
2- روضة الواعظين ص 331؛ شریف رضی این حدیث را در المجازات النبوية ص 311 ، با شرح و توضيح آورده است
3- معاني الأخبار ص 298 ح 2 و 3
4- معاني الأخبار ص 299 ح 6.
5- الكافي ج 3 ص 413.

9. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ ، يَوْمُ الْجُمُعَة﴾ (1)

بهترین روزی که خورشید بر آن تابیده روز جمعه است.

10. پیامبر از قول جبرئیل می فرماید:

﴿هو سيد الايام ، و نحن ندعوه إلى الآخرة يوم المزيد﴾ (2)

سرورِ روزها است و ما آن را تا آخرت، «روز افزونی» می خوانیم.

11. از رسول اکرم است که می فرماید:

﴿إِنَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَيِّدُ الْأَيَّامِ، يُضَاعِفُ اللهُ فِيهِ الْحَسَنَاتِ وَ يَمْحُوفِيهِ السَّيِّئَاتِ، وَ يَرْفَعُ فِيهِ الدَّرَجَاتِ وَ يَسْتَجِيبُ فِيهِ الدَّعَوَاتِ، وَ يَكْشِفُ فِيهِ الْكُرُبَاتِ وَ يَقْضِي فِيهِ الْحَوَائِجَ الْعِظَامَ. وَ هُوَ يَوْمُ الْمَزِيدِ اللَّهِ فِيهِ عُتَقَاءُ وَ طُلَقَاءُ مِنَ النَّارِ﴾ تا آخر حديث . (3)

روز جمعه سرورِ روزها .است در آن خداوند حسنات را مضاعف می دارد و سیئات را محو می فرماید و درجات را بالا می برد و دعاها را مستجاب می سازد دشواری ها را برطرف می فرماید و حاجت های بزرگ را روا می دارد. این روز، نزد خداوند روز افزایش آزاد شدگان و رهاشدگان از آتش دوزخ است.

با درنگ در آن چه بیان شد حقّ روز جمعه و حرمت آن را متوجه می شویم. اینک برای ما معنی این حدیث شریف نبوی - درود خدا بر او و خاندانش - روشن می شود که می فرماید:

﴿إِنَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَيِّدُ الْأَيام ... إلى أن قال: مَا دَعَا اللَّهَ فِيهِ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ وَ عَرَفَ حَقَّهُ وَ حُرْمَتَهُ ، إِلَّا كَانَ حَقًّا عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يَجْعَلَهُ مِنْ عُتَقَائِهِ وَ طُلَقَائِهِ مِنَ النَّارِ. وَ إِنْ مَاتَ فِي يَوْمِهِ أَوْ لَيْلَتِهِ، مَاتَ شَهِيداً وَ بُعِثَ آمِناً وَ مَا اسْتَخَفَّ أَحَدٌ بِحُرْمَتِهِ وَ ضَيَّعَ حَقَّهُ إِلَّا كَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُصْلِيَهُ نَارَ جَهَنَّمَ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ﴾ تا آخر حديث. (4)

ص: 265


1- بحار الأنوارج 86 ص 274
2- بخشی از حدیثی که هیثمی در مجمع الزوائد ج 10 ص 421 نقل کرده است.
3- الكافي ج 3 ص 414 ح 5.
4- تهذيب الاحكام ج 3 ص 2 ح 2

روز جمعه سرورِ روزها .است... هیچ کس در آن دعا نکند و حق و حرمتش را نشناسد، مگر آن که بر خدا باشد که او را در شمار آزاد شدگان و رهاشدگان از دوزخ قرار دهد. اگر در آن شب یا روز بمیرد، شهید مرده و (در قیامت) با امنیت برانگیخته شود. (از سوی دیگر) هیچ کس حرمتش را سبک نشمرد و حقش را ضایع نکند مگر آن که برخدا باشد که آتش دوزخ را به او بچشاند، مگر آن که توبه کند

تجدید عهد و میثاق در روز غدیر خم

خدای تعالی برای آن که این روز را به ولایت و صاحب آن اختصاص دهد، به پیامبر گرامی خود امر نمود که در روز جمعه هجدهم ماه ذی الحجه در غدیر خم هفتاد هزار تن یا بیشتر را گرد آورد تا بیعت و میثاقی را که با خطاب خداوند در خلق اول و در عالم تکلیف ،اول، از آن ها گرفته شده تجدید کنند. لذا به وسیله جبرئیل به حضرتش وحی فرستاد.

در حدیث آمده که جبرئیل به پیامبر عرض کرد:

﴿جَدِدْ عَهْدَكَ وَ مِيثَاقَكَ وَ بَيْعَتَهُ، وَ ذَكِّرْهُمْ مَا فِي الذَّرِ مِنْ بَيْعَتِي وَ مِيثَاقِي الَّذِي أَوْتَقْتُهُمْ بِهِ، وَ عَهْدِي الَّذِي عَهِدْتُ إِلَيْهِمْ ، مِنَ الْوَلَايَةِ لِمَوْلَاهُمْ وَ مَوْلَى كُلّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَلِيَّ بْنِ أَبِي طَالِب... إلى أن قال: فَأَقِمْ يَا مُحَمَّدُ عَلِيّاً، وَ خُذْ عَلَيْهِ الْبَيْعَةَ، وَ جَدِّدْ عَهْدِي وَ مِيثَاقِي لَهُمْ الَّذِي أَوْتَقْتُهُمْ عَلَيْهِ ، فَإِنِّي قَابِضُكَ إِلَيَّ وَ مُسْتَقْدِمُكَ﴾ تا آخر حدیث. (1)

عهد و میثاق خود و بیعتش را تازه کن و به آن ها یاد آور آن چه در عالم ذر از بیعتم و پیمانی که از آن ها گرفته ام گذشته است عهد مرا که با آن ها بسته ام، یادشان بیاور، از ولایت برای مولایشان و مولای هر مرد و زن مؤمن على بن ابى الطالب علیه السلام...

پس اینک ای محمد علی را برپا دار و برایش بیعت بگیر و عهد و میثاق مرا که برایش از آن ها گرفته ام، تجدید کن زیرا من روح تو را می گیرم و به سوی خود فرا می خوانم.

پس آن تجدید میثاقِ اول و یادآوری بیعتِ اول که در روز جمعه بود برای رعایت

ص: 266


1- الیقین نوشته ابن طاووس ص 344 .

اختصاص ایشان به ولایت بود و تذکری بود به میثاقی که در روز جمعه اول گرفته شده و برای تطابق دو میثاق است. بعلاوه برای اختصاص افزون تر این روز (جمعه) به دو تن که صاحب ولایت مطلقه و خلافت عامه اند - یعنی محمد و علی صلی الله عليهما و آلهما - ولادتِ هر دو گرامی در این روز اتفاق افتاد و زمین در همین روز به نور جمالشان روشن گردید ولادت نبی اکرم صلی الله علیه و آله بنا بر اقوال مشهورتر در روز جمعه هفدهم ربیع الاول بود و ولادت امام علی علیه السلام در روز جمعه سیزدهم ماه رجب روی داد به جهت همین خصوصیت و اختصاص، انتظار می رود که ظهور حضرت صاحب الامر امام غایب از دیده ها - که در دل های اهل ولا حاضر است - و انتشار رایتِ ولایتِ حقه ایشان در روز جمعه ،باشد چنان که در بسیاری از احادیث اهل بیت عصمت علیهم السلام آمده است. (1)

و همین است دلیل وقوع قیامت کبری در روز جمعه چنان که در حدیث شریف نبوی -درود خدا بر او و خاندانش- آمده است حدیثی که شماری از پیشوایان حدیث روایت کرده اند. آن گرامی صلی الله علیه و آله فرموده اند:

﴿يَوْمُ الْجُمُعَةِ يَوْمٌ يُتَخَوَّفُ فِيهِ الْهَوْلُ وَ شِدَّةُ الْقِيَامَةِ وَالْفَرَعُ الْأَكْبَرُ﴾ تا آخر حديث (2)

روز جمعه روزی است که ترس هول و شدت قیامت و بزرگ ترین فزع، در آن است.

نیز فرموده اند:

﴿مَا مِنْ مَلَكِ مُقَرْب وَلَا سَمَاءِ وَلَا أَرْضِ وَلَا رِبَاحٍ وَلَا جِبَالٍ وَلَا بَر وَلَا بَحْرٍ (3) ، إِلَّا وَ هُنَّ يَشْفَقْنَ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ أَنْ تَقُومَ فِيهِ السَّاعَة﴾ تا آخر حدیث . که شیخ ثقه صالح، احمد بن فهد حلى در عدة الداعي روایت کرده است. (4)

هیچ ملک مقرب و آسمان و زمین و باد و کوه و خشکی و دریایی نیست، مگر آن که روز جمعه نگران آن است که در آن قیامت روی دهد.

ص: 267


1- زیارت روز جمعه نیز بنگرید به کتاب شریف مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم علیه السلام نوشته آية الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی متوفی 1348 قمری (ویراستار).
2- بحار الأنوارج 86 ص 281؛ مستدرك الوسائل ج 6 ص 59
3- در اصل کتاب: «ولا جبال ولاشجر».
4- عدة الداعي ص 38 ؛ خصال ص 315 ح 97

و این به سبب رجوع قیامت برای ولایت و صاحب آن است، زیرا قیامت کبری روز عرض و جمع برای بازخواست از مردم در باب ولایت است، چنان که در قرآن آمده است

﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾ . (1)

آن گاه در آن روز از نعمت شما را باز می پرسند

و فرمود:

﴿وَ قفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ﴾ . (2)

(در موقف حساب) نگاهشان دارید که در کارشان سخت مسئولند.

نقل ده حدیث در تفسیر این دو آیه

اشاره

در تفسیر این دو آیه اخبار و نصوص فراوانی از طرق خاصه و عامه وارد شده است که ما به نقل ده مورد از آن احادیث بسنده می کنیم

حدیث اول

در کتاب احتجاج از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است که می فرماید:

﴿هُمُ النَّعِيمُ الَّذِي يَسْأَلُ الْعِبَادَ عَنْهُ (3)، لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْعَمَ بِهِمْ عَلَى مَنِ اتَّبَعَهُمْ مِنْ أَوْلِيَائِهِمْ. قَالَ السَّائِلُ: مَنْ هَؤُلَاءِ الْحُجَجُ ؟ قَالَ: هُمْ رَسُولُ اللهِ وَمَنْ حَلَّ مَحَلَّهُ مِنْ أَصْفِيَاءِ الله﴾ (4)

ایشان همان نعیمی هستند که بندگان درباره آن پرسیده شوند، زیرا خداوند به سبب ایشان پیروانشان را مشمول نعمت خود قرار داده است.

:پرسید این حجّت ها چه کسانند؟

ص: 268


1- تکاثر: 8
2- صافات: 24
3- در اصل كتاب: ﴿إنّ النعيم الذي يسأل العباد عنه رسول الله صلی الله علیه و آله و من حل محله من أصفياء الله فإنّ الله أنعم بهم على من اتبعهم من أوليائلهم» .
4- احتجاج ج 1 ص 375 ضمن حديث مفصل احتجاج حضرتش بر زندیق که از صفحه 358 کتاب آغاز می شود

:فرمود ایشان عبارتند از رسول خدا و جماعتی از برگزیدگان که خداوند ایشان را مقرون رسول فرموده است

حدیث دوم

در حدیث گفت و گوی ابوحنیفه با امام صادق علیه السلام نقل است که:

﴿سَأَلَ أَبُو حَنِيفَةَ أَبَا عَبْدِ اللهِ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ . فَقَالَ لَهُ: مَا النَّعِيمُ عِنْدَكَ يَا نُعْمَانُ ؟ قَالَ: الْقُوتُ مِنَ الطَّعَامِ وَالْمَاءُ الْبَارِدُ. فَقَالَ: لَئِنْ أَوْقَفَكَ اللَّهُ بَيْنَ يَدَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، حَتَّى يَسْأَلَكَ عَنْ كُلّ أَكْلَةٍ أَكَلْتَهَا أَوْ شَرْبَةٍ شَرِبْتَهَا، لَيَطُولُنَّ وُقُوفُكَ بَيْنَ يَدَيْهِ.

قَالَ: فَمَا النَّعِيمُ جُعِلْتُ فِدَاكَ ؟ قَالَ : نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ النَّعِيمُ الَّذِي أَنْعَمَ اللهُ بِنَا عَلَى الْعِبَادِ. وَ بِنَا انْتَلَفُوا بَعْدَ مَا كَانُوا مُخْتَلِفِينَ. وَ بِنَا أَلَّفَ اللهُ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ، فَجَعَلَهُمْ إِخْوَاناً بَعْدَ أَنْ كَانُوا أَعْدَاءً وَبِنَا هَدَاهُمُ اللَّهُ لِلْإِسْلَام وَهُوَ النِّعْمَةُ الَّتِي لَا تَنْقَطِعُ. وَاللَّهُ سَائِلُهُمْ عَنْ حَقِّ النَّعِيمِ الَّذِي أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْهِمْ ، وَ هُوَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و سلم وَ عِتْرَتُهُ علیهم السلام﴾ .

ابوحنیفه از حضرت صادق علیه السلام راجع به همین آیه پرسید امام فرمود: به نظر تو نعمت چیست؟

ابوحنیفه گفت: خوراکی و آب سرد.

:فرمود: اگر خدا تو را در روز قیامت نگاه دارد و دربارۀ هر خوراک و آشامیدنی ای که مصرف کرده ای یک یک بپرسد باید مدت زیادی آن جا توقف کنی.

عرض کرد: پس نعیم در آیه چه معنی دارد؟

فرمود: ما اهل بیت آن نعمتی هستیم که خدا بر مردم ارزانی داشته است. به وسیله ما با یکدیگر الفت ،گرفتند با این که قبلاً با هم اختلاف داشتند. و به وسیله ما دل های آن ها را به هم نزدیک نمود و با هم برادر شدند، با این که قبلاً دشمن یکدیگر بودند و به وسیله ما آن ها را به اسلام هدایت کرد.

این است نعمت پایدار و خداوند در حق این نعمت که به آن ها داده از آن ها خواهد .پرسید و آن پیامبر و عترت اوست علیهم السلام

این حدیث را شماری از مفسران، از عیاشی و به اسناد او نقل کرده اند (1)

ص: 269


1- مانند: مجمع البیان ج 10 ص 433؛ تفسیر صافی ج 5 ص 370؛ نور الثقلین ج 5 ص 663. ج5 ص663.

حدیث سوم

از امام صادق علیه السلام:

﴿قَالَ علیه السلام لأبي حنيفة: وَ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّكَ تُفَسِرُآيَةً فِي كِتَابِ اللهِ ، وَ هِيَ (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ) أَنَّهُ (1) الطَّعَامُ الطَّيِّبُ وَالْمَاءُ الْبَارِدُ فِي الْيَوْمِ الصَّائِفِ. قَالَ: نَعَمْ. قَالَ لَهُ: لودَعَاكَ رَجُلٌ وَأَطْعَمَكَ طَعَاماً طيباً وَأَسْفَاكَ مَاءً بَارِداً، ثُمَّ امْتَنَّ عَلَيْكَ بِهِ، مَا كُنْتَ تَنْسُبُهُ إِلَيْهِ ؟ قُلْتُ: إِلَى الْبُخْلِ. قَالَ: أَفَيَبْخَلُ اللَّهُ تَعَالَى؟ قُلْتُ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ: حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ﴾. (2)

امام صادق علیه السلام به ابوحنیفه فرمود: به من خبر رسیده که آیه ای از قرآن را تفسیر کرده ای؛ آیه «سپس در آن روز دربارۀ نعیم از شما می پرسند». این آیه را به غذای گوارا و آب خنک در روز گرم تفسیر کرده ای. گفت این چنین است

امام فرمود: اگر کسی تو را به مهمانی بخواند و به تو غذایی گوارا بخوراند و آبی خنک بنوشاند، آن گاه بر تومنت ،نهد او را به چه صفتی نسبت می دهی به بخل فرمود: آیا خدای تعالی بخل می ورزد ؟ ابوحنیفه پرسید: پس این نعیم چیست؟ فرمود: محبت ما اهل بیت (یعنی خداوند برای غذا که نعمتی ویژه نیست منت نمی گذارد)

حدیث چهارم

در عیون اخبار الرضا علیه السلام به اسناد خویش از امام رضا علیه السلام نقل می کند که می فرماید:

﴿لَيْسَ فِي الدُّنْيَا نَعِيمٌ حَقِيقِي. فَقَالَ لَهُ بَعْضُ الْفُقَهَاءِ مِمَّنْ يَحْضُرُهُ: فَيَقُولُ الله عَزَّوَجَلَ : ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ (3) أَمَا هَذَا النَّعِيمُ فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ الْمَاءُ الْبَارِدُ .

فَقَالَ لَهُ الرِّضَا علیه السلام وَ عَلَا صَوْتُهُ: كَذَا فَسَرْتُمُوهُ أَنْتُمْ وَ جَعَلْتُمُوهُ عَلَى ضُرُوبٍ، فَقَالَتْ طَائِفَةٌ: هُوَ الْمَاءُ الْبَارِدُ، وَ قَالَ غَيْرُهُمْ هُوَ الطَّعَامُ الطَّيِّبُ ، وَ قَالَ آخَرُونَ هُوَ النَّوْمُ الطَّيِّبُ﴾.

ص: 270


1- در اصل کتاب: «بلغني أنك تفسّر النعيم في هذه الآية بالطعام ...»
2- صافی ج 5 ص 370 نقل از تفسیر عیاشی.
3- التكاثر: 8

قَالَ الرِّضَا علیه السلام: وَلَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّ أَقْوَالَكُمْ ۚ هَذِهِ ذُكِرَتْ عِنْدَهُ فِي قَوْلِ اللهِ تَعَالَى: ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ، فَغَضِبَ علیه السلام وَ قَالَ: إِنَّ اللهَ عَزَوَجَلَّ لَا يَسْأَلُ عِبَادَهُ عَمَّا تَفَضَّلَ عَلَيْهِمْ بِهِ، وَ لَايَمُنُ بِذَلِكَ عَلَيْهِمْ. وَالِامْتِنَانُ بِالْإِنْعَامِ مُسْتَقْبَحْ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ ، فَكَيْفَ يُضَافُ إِلَى الْخَالِقِ عَزَّوَجَلَّ مَا لَا يَرْضَى الْمَخْلُوقُ بِهِ ؟!

وَلَكِنَّ النَّعِيمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ مُوَالأَتَنَا، يَسْأَلُ اللهُ عِبَادَهُ عَنْهُ بَعْدَ التَّوْحِيدِ وَالنُّبُوَّةِ، لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا وَ فَى بِذَلِكَ، أَذَاهُ إِلَى نَعِيمِ الْجَنَّةِ الَّذِي لَا يَزُول﴾ تا آخر حديث . (1)

:گفت ما روزی نزد علی بن موسی الرّضا علیهما السلام بودیم. حضرت مرا فرمود: در این جهان نعیم حقیقی نیست. پاره ای از دانشمندان که در محضرش حاضر بودند، گفتند: این چنین نیست، خداوند خود می فرماید: ﴿ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾ (در این روز از نعیم پرسش خواهید شد تکاثر: 8)، آیا این همین آب سرد گوارا در دنیا نیست؟

حضرت با آواز بلند فرمود شما این چنین معنی می کنید و آن را به چند وجه تفسیر می نمایید جماعتی گفتند مراد آب خنک است و جماعتی دیگر گفتند ، طعام لذیذ است و عده دیگر گفتند خواب خوش است. حال آن که پدرم برایم نقل کرد که در محضر پدرش ابو عبد الله امام صادق علیه السلام، این اقوال شما در بیان آيه ﴿ثُمَّ لَتُسْتَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾ ذکر شد، آن حضرت ناراحت و خشمگین گشته :فرمود خداوند عزّوجل درباره چیزی که به بندگانش تفضّل کرده نخواهد پرسید و بدان بر آنان منت نمی نهد منت به انعام در مخلوقات قبیح و زشت است تا چه رسد به خداوند عالم عزّوجل چگونه چیزی به خداوند نسبت داده می شود که مخلوقِ هم بدان راضی نیست.

ولكن مراد به این ،نعیم دوستی ما اهل بیت و ولایت ما است که خداوند در بارهٔ آن در قیامت بازخواست خواهد کرد خداوند پس از پرسش از مردم درباره توحید و نبوّت بندگان را نسبت به مسأله ولایت ما بازجویی خواهد کرد، زیرا بنده اگر از عهده این سؤال برآید و بدان وفا کرده باشد این امر او را به نعیم جاودانه بهشت می رساند

ص: 271


1- عيون أخبار الرضا علیه السلام ج1 ص 136 ح 8.

حدیث پنجم

در کافی از امام صادق علیه السلام در مورد این آیه روایت شده که می فرمایند:

﴿إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَكْرَمُ وَأَجَلُ مِنْ أَنْ يُطْعِمَكُمْ طَعَاماً فَيُسَوِغَكُمُوهُ، ثُمَّ يَسْأَلُكُمْ عَنْهُ. وَلَكِنْ يَسْأَلُكُمْ عَمَّا أَنْعَمَ عَلَيْكُمْ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد﴾ . (1)

خدا عزوجل کریم تر و برتر از آن است که غذایی به شما بخوراند، و آن را برشما گوارا گرداند سپس دربارۀ آن از شما بپرسد بلکه درباره نعمتِ «محمد و آل محمد» از شما سؤال خواهد کرد.

حدیث ششم

صدوق به اسناد خویش از امام رضا علیه السلام آورده که [نبی اکرم صلى الله عليه و سلم با اشاره به آیه 24 سوره صافات (و قفوهم انهم مسئولون)] می فرماید:

﴿وَ عِزَّةِ رَبِّي إِنَّ جَمِيعَ أُمَّتِي لَمَوْقُوفُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ مَسْئُولُونَ عَنْ وَلَايَتِهِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون﴾. (2)

به عزّت پروردگارم سوگند که تمام امتم را روز قیامت نگاه می دارند و در بارهٔ ولایتش می پرسند و این است کلام خدای عزوجل: «نگاه دارید آن ها را که مورد سؤال هستند».

حدیث هفتم

شیخ صدوق به اسناد خویش از ابوسعید آورده است:

﴿عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و سلم فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ، قَالَ: عَنْ وَلَايَةِ عَلِي مَا صَنَعُوا فِي أَمْرِهِ، وَقَدْ أَعْلَمَهُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ أَنَّهُ الْخَلِيفَةُ بَعْدَ رَسُولِهِ﴾. (3)

رسول خدا صلی الله علیه و اله در مورد آیه ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ﴾ فرمود: از آن ها در مورد ولایت علی (علیه السلام) می پرسند که دربارۀ امر (ولایتِ) او چه کردند، در حالی که خدای عزوجل به آن ها خبر داده بود که اوست جانشین رسولش

ص: 272


1- الكافي ج 6 ص280 ح 3؛ محاسن ج2 ص400
2- عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 280
3- معاني الأخبار ص 67 ح 7.

حدیث هشتم

در تفسیر البرهان از ابوسعید خُدری نقل شده است که گوید:

﴿إِذَا كَانَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ ، أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى مَلَكَيْنِ يَقْعُدَانِ عَلَى الصِّرَاطِ؛ فَلَا يَجُوزُ بِهِمَا أَحَدٌ إِلَّا بِبَرَاءَةِ عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ. وَ مَنْ لَمْ تَكُنْ لَهُ بَرَاءَةٌ، أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى الْمَلَكَيْنِ الْمُوَكَّلَيْنِ عَلَى الْجَوَازِ أَنْ يُوقِفَاهُ وَ يَسْأَلَاهُ. فَلَمَّا عَجَزَ عَنْ جَوَابِهِمَا، فَيُكِبَّاهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي النَّارِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ. (1)

قُلْتُ: فِدَاكَ أَبِي وَأَمِي يَا رَسُولَ اللهِ، وَ مَا مَعْنَى بَرَاءَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام؟ فَقَالَ: مَكْتُوبٌ بِالنُّورِ السَّاطِع لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ﴾ (2)

چون روز قیامت فرارسد، خداوند به دو ملک امر می فرماید که بر صراط بایستند، که هیچ کسی از آن نگذرد مگر آن که براتی از علی بن ابی طالب داشته باشد و هر کس چنین براتی نداشته باشد، او را به رویش در دوزخ افکنند. و این است کلام خدای تعالی: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ﴾ .

راوی :گفت :گفتم پدر و مادرم به فدایت معنای برات امیرالمؤمنین چیست ؟ فرمود: بر آن نوشته شده است: ﴿لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ﴾.

حديث نهم

در امالی شیخ طوسی به اسناد خویش از پیامبر اکرم آورده است که می فرماید

﴿إِذَا كَانَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ نُصِبَ الصِّرَاطُ عَلَى جَهَنَّمَ ، لَمْ يَجُرْ عَلَيْهِ إِلَّا مَنْ مَعَهُ جَوَازُ فِيهِ وَلَايَةٌ عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ (3) يَعْنِي عَنْ وَلَايَةِ عَلِيّ بْن أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)﴾ (4)

چون روز قیامت فرارسد و صراط بر دوزخ نصب ،شود، هیچ کس از آن نگذرد جز کسی که جوازی از ولایت علی بن ابی طالب داشته باشد و این است کلام

ص: 273


1- الصافّات: 24
2- مائة منقبة ص 36 ح 16؛ البرهان ج4 ص 594
3- الصافّات: 24
4- الأمالي طوسی ص290 رقم 564؛ بحار الأنوارج 39 ص208؛ همین مضمون: بشارة المصطفى ص227.

خداى تعالى: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسؤولونَ﴾ یعنی از مردم درباره ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) می پرسند.

حدیث دهم

در کتاب خصال به اسناد خود از امام موسی بن جعفر از پدرش از پدرش از پدرش از پدرش از امیرالمؤمنین علیهم السلام آورده است

﴿قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله : لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُسْأَلَ عَنْ أَرْبَع: عَنْ عُمُرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ، وَ عَنْ شَبَابِهِ فِيمَا أَبْلَاهُ، وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبَهُ وَ فِيمَا أَنْفَقَهُ، ، وَ عَنْ حُتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ﴾. (1)

روز قیامت هیچ بنده ای قدمی برندارد جز آن که در بارۀ چهار مورد از او بپرسند: در بارۀ عمرش که آن را در چه مسیری گذرانده و جوانی اش که در چه راهی صرف کرده و اموالش که از کجا به دست آورده و در چه مسیری خرج کرده و دربارهٔ محبت ما اهل بیت.

صاحب ولایت تقسیم کننده بهشت و دوزخ است

روز جمعه روز برپایی قیامت و هول روز جزا است که محشر کبری در آن روز روی می دهد زیرا جمعه به ولایت و صاحب آن اختصاص دارد چون روز قیامت، روز بازگشت آفریدگان به سوی صاحب ولایت است پس اوست که در آن روز به حساب آن ها رسیدگی می کند زیرا او قسيم النار و الجنّه است که می فرماید: این یکی بهشتی و آن یکی دوزخی است. و تمام مردم در آن روز بر مبنای ولایت پاداش یا کیفر داده می شوند، و اهل بهشت و دوزخ از میان تمام امتها بر اساس حبّ و بغضشان به ولی مطلق، تقسیم می شوند. و او صاحب بهشت و دوزخ در آن روز است.

نصوص فراوان در این مورد وارد شده که مجال بیان آن ها را نداریم و تنها به یک حدیث که رئیس المحدّثین شیخ صدوق در کتاب علل الشرائع به اسناد خویش آورده است اکتفا می کنیم که فوائد مهمی در بر دارد.

ص: 274


1- خصال ص 253 ح 125

شیخ صدوق از مفضَّل بن عُمَر روایت می کند که گوید:

﴿قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ علیه السلام: لِمَ صَارَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَسِيمَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ؟

قَالَ: لِأَنَّ حُبَّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضَهُ كُفْرٌ، وَ إِنَّمَا خُلِقَتِ الْجَنَّةُ لِأَهْلِ الْإِيمَانِ وَ خُلِقَتِ النَّارُ لِأَهْلِ الْكُفْرِ؛ فَهُوَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ لِهَذِهِ الْعِلَّةِ. فَالْجَنَّةُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا أَهْلُ مَحَبَّتِهِ ، وَالنَّارُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا أَهْلُ بُغْضِهِ.

قَالَ الْمُفَضَّلُ: فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ فَالْأَنْبِيَاءُ وَالْأَوْصِيَاءُ علیهم السلام كَانُوا يُحِبُّونَهُ وَ أَعْدَاؤُهُمْ كَانُوا يُبْغِضُونَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ.

قُلْتُ: فَكَيْفَ ذَلِكَ ؟ قَالَ : أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّبِي صلى الله عليه و سلم قَالَ يَوْمَ خَيْبَرَ: «الأَعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ مَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللهُ عَلَى يَدَيْهِ». فَدَفَعَ الرَّايَةَ إِلَى عَلِي ، فَفَتَحَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى يَدَيْهِ. قُلْتُ: بَلَى.

قَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم لَمَّا أُتِيَ بِالطَّائِرِ الْمَشْوِي قَالَ صلی الله علیه و اله : «اللَّهُمَّ انْتِنِي بِأَحَتٍ خَلْقِكَ إِلَيْكَ وَ إِلَيَّ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ» ، وَ عَنَى بِهِ عَلِيّاً علیه السلام. قُلْتُ: بَلَى.

قَالَ: فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ لَا يُحِبَّ أَنْبِيَاءُ اللهِ وَ رُسُلُهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ علیهم السلام رَجُلًا يُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ ؟ فَقُلْتُ لَهُ: لَا.

قَالَ: فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ الْمُؤْمِنُونَ مِنْ أُمَمِهِمْ لَا يُحِبُّونَ حَبِيبَ اللهِ وَ حَبِيبَ رَسُولِهِ وَأَنْبِيَائِهِ علیهم السلام؟ قُلْتُ : لَا.

قَالَ: فَقَدْ ثَبَتَ أَنَّ جَمِيعَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ كَانُوا لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ مُحِيِّينَ، وَ ثَبَتَ أَنَّ أَعْدَاءَهُمْ وَالْمُخَالِفِينَ لَهُمْ كَانُوا لَهُمْ وَلِجَمِيعِ أَهْلِ مَحَبَّتِهِمْ مُبْغِضِينَ. قُلْتُ: نَعَمْ.

قَالَ: فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ أَحَبَّهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، وَلَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَبْغَضَهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرينَ، فَهُوَ إِذَنْ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ.

قَالَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ: فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ،

ص: 275

فَزِدْنِي مِمَّا عَلَّمَكَ اللهُ. قَالَ: سَلْ يَا مُفَضَّلُ.

فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ! فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام يُدْخِلُ مُحِبَّهُ الْجَنَّةَ وَ مُبْغِضَهُ النَّارَ أَوْ رِضْوَانُ وَ مَالِكٌ ؟ فَقَالَ: يَا مُفَضَّلُ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم -وَ هُوَ رُوحٌ - إِلَى الْأَنْبِيَاءِ علیهم السلام وَهُمْ أَزْوَاحٌ، قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَلْفَيْ عَامِ؟ فَقُلْتُ: بَلَى.

قَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّهُ دَعَاهُمْ إِلَى تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ اتَّبَاعِ أَمْرِهِ، وَ وَعَدَهُمُ الْجَنَّةَ عَلَى ذَلِكَ ، وَ أَوْعَدَ مَنْ خَالَفَ مَا أَجَابُوا إِلَيْهِ وَ أَنْكَرَهُ النَّارَ؟ قُلْتُ: بَلَى.

قَالَ: أَفَلَيْسَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و اله ضَامِناً لِمَا وَعَدَ وَ أَوْعَدَ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ؟ قُلْتُ: بَلَى.

قَالَ: أَوَلَيْسَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ خَلِيفَتَهُ وَ إِمَامَ أُمَّتِهِ؟ قُلْتُ: بَلَى.

قَالَ: أَوَلَيْسَ رِضْوَانُ وَ مَالِكٌ مِنْ جُمْلَةِ الْمَلَائِكَةِ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ لِشِيعَتِهِ ، النَّاجِينَ بِمَحَبَّتِهِ؟ قُلْتُ: بَلَى.

قَالَ: فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ إِذَنْ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم ، وَ رِضْوَانُ وَ مَالِكٌ صَادِرَانِ عَنْ أَمْرِهِ بِأَمْرِ اللهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى. يَا مُفَضَّلُ! خُذْ هَذَا، فَإِنَّهُ مِنْ مَخْرُونِ الْعِلْمِ وَ مَكْنُونِهِ، لَا تُخْرِجْهُ إِلَّا إِلَى أَهْلِه﴾. (1)

مُفضَّل بن عُمَر می گوید محضرابی عبد الله جعفر بن محمد الصّادق علیهما السلام عرض کردم برای چه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام تقسیم کننده بهشت و دوزخ گردیده ؟

حضرت فرمودند: برای این که حبّ آن حضرت ایمان و بغضش کفر است و بهشت برای اهل ایمان و دوزخ برای اهل کفر آفریده شده است، و به خاطر همین علت آن جناب تقسیم کننده بهشت و دوزخ می باشد؛ پس فقط کسانی وارد بهشت می شوند که محبت آن حضرت را دارند، چنان که به دوزخ صرفاً کسانی وارد می شوند که بغض آن جناب را دارند

مفضّل می گوید عرض کردم ای فرزند رسول خدا بنا براین انبیاء و اوصیاء علیهم السلام

ص: 276


1- علل الشرائع ج1 ص161.

امیرالمؤمنین سلام الله علیه را دوست داشتند و دشمنانش را مبغوض می داشتند که اهل بهشت هستند؟

امام علیه السلام فرمودند: آری.

عرض کردم: شرح آن چگونه است؟

حضرت فرمودند: آیا نمی دانی که نبی اکرم صلّی الله علیه و آله، روز خیبر فرمودند: فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند او از جنگ بر نمی گردد مگر آن که خدا به دست او فتح و ظفر کند پس پرچم را به دست علی علیه السلام داد و خداوند تبارك و تعالى هم به دست مبارک حضرتش فتح و ظفر کرد؟ گفتم آری می دانم.

حضرت فرمودند آیا نمی دانی وقتی پرنده بریان شده ای را نزد رسول خدا صلی الله علیه و اله نهادند آن جناب فرمودند: خداوندا محبوب ترین مخلوقت نزد خود و من را برسان که با من از این مرغ بریان شده تناول ،کند و مقصود پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از محبوب ترین مخلوق، وجود مبارک علی علیه السلام بوده ؟ عرض کردم: آری می دانم.

حضرت فرمودند: آیا امکان دارد انبیاء خدا و اوصیاء ایشان علیهم السلام دوست نداشته باشند مردی را که خدا و رسولش او را دوست داشته و او نیز خدا و رسولش را دوست می دارد؟ گفتم: خیر.

حضرت فرمودند: آیا امکان دارد مؤمنان از امّت پیامبران، حبیب خدا و رسولش و حبيب انبیاء علیهم السلام را دوست نداشته باشند؟ گفتم: خیر.

حضرت فرمودند: پس ثابت شد که تمام انبیاء خدا و رسولانش و تمام مؤمنان ، دوستدار على بن ابى طالب علیه السلام هستند. همچنین ثابت شد که دشمنان انبیاء و مخالفان آن ها مبغض ایشان و مبغض تمام دوستان ایشان می باشند.

عرض کردم: آری همین طور است.

حضرت فرمودند: در نتیجه باید بگوییم از خلق اوّلین و آخرین، احدی داخل بهشت نمی شود مگر آن که امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست داشته باشد؛ چنان که هیچ کس داخل آتش نمی گردد مگر آن که مبغض آن حضرت باشد. بنا براین ثابت شد

ص: 277

که حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام تقسیم کننده بهشت و جهنم است

مفضّل بن عمر می گوید به امام علیه السلام گفتم ای پسر رسول خدا! کدورت و گرفتگی را از من برداشتی خدا کدورت را از شما بردارد، باز هم از آن علمی که حق تعالی به شما داده به من تعلیم فرمایید. فرمودند: بپرس.

عرضه داشتم آیا علی بن ابی طالب علیه السلام دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ وارد می کند یا رضوان و مالك (یعنی رضوان دوستان را به بهشت و مالك دشمنان را به دوزخ) ؟

پاسخ داد: ای مفضّل! آیا می دانی که حق تبارك و تعالی دو هزار سال قبل از خلقت مخلوقات در عالم ارواح روح رسول اکرم صلی الله علیه و اله را به سوی ارواح انبیاء علیهم السلام برانگیخت؟

:گفتم آری می دانم.

فرمودند: آیا می دانی که نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله انبیاء را به توحید و اطاعت از حقّ فراخواند و ایشان را به بهشت وعده داد و کسانی را که با اجابت انبیاء مخالفت کرده و

جواب ایشان را انکار نمودند به دوزخ تهدید کرد؟

گفتم: آری می دانم.

فرمودند: آیا نبیّ اکرم صلی الله علیه و اله برای وعده و وعیدی که داده ضامن نیست ؟

:گفتم آری

فرمودند: آیا علی بن ابی طالب جانشین پیامبر و امام امت او نمی باشد؟

گفتم: آری.

فرمودند: آیا رضوان و مالک از فرشتگان در زمره کسانی نیستند که برای شیعه امير المؤمنین علیه السلام استغفار کرده و به واسطه داشتن محبت آن حضرت نجات

می یابند؟

:گفتم آری همین طور است.

فرمودند: بنا براین علی بن ابی طالب، از طرف رسول خدا صلى الله عليه و سلم تقسیم کننده

ص: 278

بهشت و دوزخ است و رضوان و مالك به امر حق تبارك و تعالى مطیع امر و فرمان آن جنابند

ای مفضّل این معانی را ضبط کن که از علوم مخزون و اسرار است و مواظب باش که آن را فقط به اهلش برسانی و از نااهل پنهان دار

***

در این جا برای تنوع، چند بیت از قصیده هائیه ازریه و تخمیس آن را می آوریم که در باب احتجاج حضرت زهرا سلام الله علیها بر قوم است

وَلخَطب الخطاب أبدَت حَنينا *** مَلَأَ الدَّهرَ رَنَّةٌ وَ أنينا

وَأَسىَ أيقظ النبي الأمينا *** أيُّهَا القَومُ راقِبُوا اللهَ فينا

نَحنُ مِن رَوضَةِ الجَليلِ جَناها حُبُّنا

دينُ الحَقِّ وَالبُعْضُ كُفرُ *** وَ وِلانا يَومَ القِيامَةِ ذُخرُ

وَ بِه فِي الجِنانِ كَم شيدَ قَصرُ *** نَحنُ مِن بادِي السَّماواتِ سِرُّ

لَو كَرِهنا وُجُودَها ما يراها

وَ بِنَا الله أكمل الإيمانا *** وَلَنا زَيَّنَ الإله الجنانا

ولأعدائنا بَرَا النيرانا *** بَل بِآثَارِنَا وَلُطفِ رِضانا

سَطَحَ الأرضَ وَالسَّماءَ بَناها

فَإِلى فَضلِنا لَدَى الحَشرِ أَيضُ *** وَلَدَينا في جَنَّةِ الخُلدِ حَوضُ

وَلَنا فِي النَّعِيمِ أَزْهُرُ روضُ *** وَلَنا مِن خَزائِنِ الغَيبِ فَيضُ

تَرِدُ المُهتَدُونَ مِنهُ هُداها

إِنَّ رَبَّ السَّما إِلَينا تَجَلَّى *** وَ حَبانا أمرَ الجِنانِ وَ وَلّى

وَ بِها خَصَّ مَن بِنا قَد تَوَلَّى *** إن تَرومُوا الجِنانَ فَهيَ مِن الله

هِ إِلَينا هَديَّةً أهداها

بَل وِلانَا الجِنانُ لا تَدعوها *** وَالرّضا أُمُّ رَوضِها و أبوها

ص: 279

فَاصحَبوا حُبَّنا وَ مِنّا خُذوها *** هي دارٌ لَنا وَ نَحنُ ذَووها

لا يَرى غَيرُ حِزبنا مرماها

خُلقت لِلَّذِي إِلَى الحَقِّ دانا *** لا لِمَن خَانَ عَهْدَنا وَ جَفانا

فَجِنانُ النَّعِيمِ مَهْرُ وِلانا *** وَ كَذاكَ الجَحِيمُ سِجْنُ عِدانا

حَسبُهُم يَومَ حَشرِهِم سكناها (1)

بازگشت به اصل بحث

دانستیم که برتری انبیاء و اوصیاء بر دیگر طبقات مردم و برتری برخی از آن ها بر دیگری، که هر کدام از آن اولیای الهی رتبه ای - اعم از منصب نبوت و وصایت - را می یابد و خداوند هر کدام از آن ها را بر دیگری مقدم می دارد و شرافت می بخشد، فقط به سبب مراتب آن ها است در اهلیت حاصله از طاعت خداوند و استحقاق علمی که در عالم اظله در روز ميثاق به دست آورده اند.

پس مواردی که در احادیث فراوان آمده قابل انکار نیست مانند تفضیل انبیاء شرافت دادن آن ها در هنگام آفرینش ارواح بشری که ارواح آن ها را از علیّین آفرید، آفرینش روح صاحبِ نبوت عامه و ولایت مطلقه از کلمۀ الهیه خلق ارواح مؤمنان از ماده ای پایین تر از علّیّین خلق ارواح جبابره و مستکبران نسبت به عبادت خداوند از سجین، تقسیم آن ها در دو گروه اصحاب اليمين و اصحاب الشمال، تقسیم اصحاب اليمين به دو گروه مقربین و غیر ،مقربین ثبت ایمان و استوار داشتن آن در صفحات قلوب صاحبان ایمان و ثبت کفر و ناسپاسی بر روی دل های مستکبر، تمامی آن ها مطالب غیر قابل انکاری است که جز از راه استحقاق علمی و شایستگی بدست آمده، حاصل نمی شود.

مقتضای این قضایای مسلم و ثابت - که کسی جز افراد جاهل و نادان آن ها را ردّ نمی کند - وجود عالم خلق و تکلیفی قبل از این عالم موجود و تکلیف آن است که اگر نمی بود موجب مفسده می شد؛ که إن شاء الله در آینده به تفصیل در مورد این تفضیلات

ص: 280


1- تخمیس أُزریّه؛ بیتها از چکامه از ریه ص 104 - 105

بشری و تحقیق آن در مطلب چهارم تحت عنوان آیه کریمه ﴿وَ كُنتُم أزواجاً ثَلاثَة...﴾ (1) سخن خواهیم گفت.

ادله نقلیه بر عالم ذرّ از کتاب و سنت

اشاره

در این جا به یاری خداوند متعال و استعاذه از شیطان رجیم ، به ذکر بیست آیه از قرآن كريم و اخبار و روایات مربوط به آن کلام را زینت می بخشیم

آیه اول

خداوند کریم در سوره اعراف می فرماید:

﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُريَّهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بلی﴾ تا آخر آیه. (2)

و پروردگار تو از پشت بنی آدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری، گواهی می دهیم.

روایات ذیل آن: (3)

1. برقی در محاسن از زراره از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:

﴿عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى قَالَ: ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِهِمْ وَنَسُوا الْمَوْقِفَ و سَيَذْكُرُونَهُ يَوْماً مَا، وَ لَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَلَا مَنْ رَازِقُه﴾ . (4)

زراره گوید: از امام صادق علیه السلام در بارۀ آیه ﴿وَإِذ أَخَذَ رَبِّكَ...﴾ پرسیدم. فرمود: معرفت در دل هاشان استوار شد و جایگاه را از یاد بردند که به زودی در روزی به

ص: 281


1- الواقعة 7-9 .
2- اعراف: 172
3- توضیح :ضروری از این جا تا ده ها صفحه بعد مرحوم علامه امینی بیش از 150 حدیث در مورد عالم . ذر نقل می کند که متن کامل سند آن ها را آورده است. از آن جا که به نظر آمد نقل کامل اسناد برای خواننده ترجمه ملال آور باشد، از آن ها چشم پوشیدیم. طبعاً خوانندگان علاقمند می توانند به متن اصلی حدیث در منابع یادشده یا متن اصلى كتاب «المقاصد العليّة» رجوع کنند (ویراستار)
4- محاسن ج1 ص 241 ح 225.

یاد می آورند. اگر چنین نبود هیچ کسی نمی دانست که آفریننده اش کیست و روزی دهنده اش کیست.

2. برقی از رفاعه نحاس بن موسی از امام صادق علیه السلام:

عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ النَّخَاسِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى. قَالَ: نَعَمْ، لِلَّهِ الْحُجَّةُ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ، أَخَذَهُمْ يَوْمَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ هَكَذَا، و قَبَضَ يَدَه﴾.

امام صادق علیه السلام درباره این آیه فرمود: آری خدا را حجتی است بر تمام آفریدگانش که آن ها را روز پیمان ،گرفتن گرفته است بدین سان؛ و دست خود را جمع کرد.

عیاشی در تفسیر خود با کمی تغییر آن را روایت کرده است. (1)

برقی از زراره از امام صادق علیه السلام:

عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَاجِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ إِلا فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ. قَالَ: كَانَ ذَلِكَ مُعَايَنَةً لِلَّهِ، فَأَنْسَاهُمُ الْمُعَايَنَةَ وَأَثْبَتَ الْإِقْرَارَ فِي صُدُورِهِمْ. وَلَوْلَا ذَلِكَ مَا عَرَفَ أَحَدٌ خَالِقَهُ وَلَارَازِقَهُ . وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ : وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ الله﴾ . (2)

امام صادق علیه السلام فرمود این پیمان گرفتن با معاینه خدا بود که معاینه را از یادشان برد ولی اقرار را در سینه هاشان نگاه داشت اگر چنین نبود، نه هیچ کسی خالق خود را می شناخت و نه کسی رازق خود را این است کلام الهی و اگر از آن ها بپرسی که چه کسی آن ها را آفریده به یقین می گویند: الله».

4. صَفّار در جزء دوم بصائر از عبدالرحمن بن كثير از امام صادق علیه السلام:

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ ، قَالَ: أَخْرَجَ اللهُ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ

ص: 282


1- محاسن ج 1 ص 242 ح 229؛ تفسیر عیاشی ج 2 ص 37 ح 103
2- محاسن ج1 ص 281 ح 411 با اشاره به آیه 87 سوره زخرف.

إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَخَرَجُوا كَالذَّرَ فَعَرْفَهُمْ نَفْسَهُ (1) وَلَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَعْرِفُ أَحَدٌ رَبَّهُ. ثُمَّ قَالَ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى وَ إِنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولِي، وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ خَلِيفَتِي وَ أَمِينِي﴾

امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند از پشت ،آدم دودمان او را تا روز قیامت برآورد. آنان مانند ذره بیرون آمدند خداوند خود را به آنان شناساند و اگر چنین نبود هیچ کس پروردگار خود را نمی شناخت. سپس فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ :گفتند .آری (آن گاه فرمود) و این است محمد فرستاده ام و علی امیر مؤمنان جانشین و امینم.

همین حدیث را در جزء دوم بصائر آورده با این تفاوت جزئی که در پایان حدیث آمده است:

﴿وَ إِنَّ هَذَا مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ وَ عَلِیّاً أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ﴾.

و همانا این محمد، فرستاده خدا، و علی امیر مؤمنان است.

فرات بن ابراهیم در تفسیر خود - که نسخه اش نزد ما موجود است- آن را روایت کرده .است. البته لفظ آخر حدیث را چنین می آورد:

﴿ قالَ ألَستُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی قالَ فَإِنَّ مُحَمَّداً رَسُولِی وَ عَلِیّاً أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ خَلِیفَتِی وَ أَمِینِی﴾ (2)

5. صَفّار در جزء اول بصائر الدرجات، از امام صادق علیه السلام:

﴿إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبُ مُسْتَصْعَبٌ، لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا صُدُورٌ مُنِيرَةٌ أَوْ قُلُوبٌ سَلِيمَةٌ وَأَخْلَاقُ حَسَنَةٌ . إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِنْ شِيعَتِنَا الْمِيثَاقَ كَمَا أَخَذَ عَلَى بَنِي آدَمَ، حَيْثُ يَقُولُ عَزَّوَجَلَ: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى. فَمَنْ وَفَا لَنَا، وَفَا اللَّهُ لَهُ بِالْجَنَّةِ. وَمَنْ أَبْغَضَنَا وَلَمْ يُؤَدِّ إِلَيْنَا حَقَّنَا، فَفِي النَّارِ خَالِدٌ مُخَلَّد ﴾ (3)

ص: 283


1- در اصل کتاب: «فعرفهم نفسه وأراهم نفسه» خود را به ایشان شناساند و خود را به ایشان نمایاند. که این صورت حدیث در تفسیر فرات آمده است
2- بصائر الدرجات ص91 ح 6؛ تفسیر عیاشی ج 2 ص 40 ح 111.
3- بصائر الدرجات ص 45 ح 20

امام صادق علیه السلام فرمود: حديث ما صعب و مستصعب است، تحمل آن را ندارد جز سینه های نورانی یا دل های سالم یا اخلاق ،نیکو، همانا خدا از شیعیان ما پیمان (به ولایت ما) گرفت چنان که از بنی آدم (به ربوبیت خود) پیمان گرفت و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» پس هر که نسبت به ما (به پیمان خویش) وفا کند خدا بهشت را به او پاداش دهد و هر که ما را دشمن دارد و حق ما را به ما نرساند همیشه و جاودان در دوزخ است

کلینی رحمه الله با تغییر اندکی آن را روایت کرده است. (1)

6. محمد بن مسعود عیاشی در تفسیر خود سید اجلّ بحرانی در تفسیر البرهان علامه مجلسی در کتاب الحج بحار الأنوار، از عبید الله کَلبی (یا: عبدالله حلبی در نسخه ای که نزد ما موجود است) از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام:

﴿حَجَّ عُمَرُ أَوَّلَ سَنَةٍ حَجَّ وَ هُوَ خَلِيفَةٌ. فَحَجَّ تِلْكَ السَّنَةَ الْمُهَاجِرُونَ وَالْأَنصَارُ، وَ كَانَ عَلِيٌّ قَدْ حَجَّ تِلْكَ السَّنَةَ بِالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ هِمْ وَ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ﴾

تا آن که فرمود:

﴿فَلَمَّا دَخَلُوا مَكَّةَ، طَافُوا بِالْبَيْتِ فَاسْتَلَمَ عُمَرُ الْحَجَرَ وَقَالَ: أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ، لَا يَضُرُّ وَلَا يَنْفَعُ وَلَوْلَا أَنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله اسْتَلَمَكَ ، مَا اسْتَلَمْتُكَ .

فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ علیه السلام: مَنْ يَا أَبَا حَفْصٍ لَا تَفْعَلْ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم لَا يَسْتَلِمُ إِلَّا لِأَمْرٍ قَدْ عَلِمَهُ. وَلَوْ قَرَأْتَ الْقُرْآنَ، فَعَلِمْتَ مِنْ تَأْوِيلِهِ مَا عَلِمَ غَيْرُكَ ، لَعَلِمْتَ أَنَّهُ يَضُرُّ وَ يَنْفَعُ لَهُ عَيْنَانِ وَ شَفَتَانِ وَلِسَانٌ ذَلْقُ، يَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ.

قَالَ: فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: فَأَوْحِدْنِي ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: قَوْلُهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنا فَلَمَّا أَقَرُوا بِالطَّاعَةِ بِأَنَّهُ الرَّبُّ وَهُمُ الْعِبَادُ، أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِالْحَجِّ إِلَى بَيْتِهِ الْحَرَامِ، ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ رِقّا أَرَقَّ مِنَ الْمَاءِ وَقَالَ لِلْقَلَمِ اكْتُبْ مُوَافَاةَ خَلْقِي بَيْتِيَ الْحَرَامَ. فَكَتَبَ الْقَلَمُ مُوَافَاةَ بَنِي آدَمَ فِي الرَّقِّ ، ثُمَّ قالَ لِلْحَجَرِ: افْتَحْ فَاكَ. قَالَ: فَفَتَحَهُ فَأَلْقَمَهُ الرِّقَّ ، ثُمَّ قَالَ لِلْحَجَرِ: احْفَظْ وَاشْهَدْ

ص: 284


1- الكافي ج 1 ص 401 .

لِعِبَادِي بِالْمُوَافَاةِ. فَهَبَطَ الْحَجَرُ مُطِيعاً لِلَّهِ . يَا عُمَرُ! أَوَلَيْسَ إِذَا اسْتَلَمْتَ الْحَجَرَ، قُلْتَ : أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ؟ فَقَالَ عُمَرُ: اللَّهُمَّ نَعَمْ. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ علیه السلام: آمِنْ ذَلِك﴾. (1) (آخرین جمله حدیث در نسخه ما ، «الأمر ذلك» و در نسخه برهان «من ذلك» آمده است).

عمر در نخستین سال خلافتش حج .گزارد در آن سال، مهاجران و انصار حج گزاردند. همچنین امام علی همراه با امام حسن و امام حسین علیهما السلام و عبد الله بن جعفر حج گزاردند.... وقتی به مکه رسیدند، طواف بیت کردند. عمر استلام حجر کرد و گفت: به خدا سوگند می دانم که تو سنگی هستی که هیچ زیان یا سودی ندارد و اگر رسول خدا تو را استلام نکرده بود، من هرگز چنین نمی کردم.

علی علیه السلام فرمود: ساکت باش ای ابا حفص چنین مگو. رسول خدا هرگز استلام نکرد مگر به دلیل آن چه می دانست. اگر قرآن خوانده بودی و از تأویل آن چیزی دانستی که غیر تو می داند، آن گاه می دانستی ،داند آن گاه می دانستی که حجر الاسود هم زیان می رساند و هم سود حجر، چشم و لب و زبان گویا دارد که برای هر کس بدان وفا کند شهادت به وفا می دهد

عمر گفت این مطلب را از کتاب خدا به من نشان بده ای ابوالحسن!

امير المؤمنين علیه السلام آيه ﴿وإذ أخَذَ رَبُّك...﴾ را خواند و فرمود: آنان به اطاعت اقرار کردند که او پروردگار است و آنان بندگانش هستند و از آنان پیمان گرفت که به سوی بیت الحرام حج گزارند، سپس کاغذی نازکتر از آب بیافرید و به قلم فرمود: وفای خلق مرا به بیت الحرام بر این کاغذ بنویس پس قلم آن را بر کاغذ نوشت. سپس به حجر الاسود فرمود دهان بگشای پس آن را به دهان سنگ انداخت و گفت این نوشتار را نگاه دار و برای بندگانم به یان وفا گواهی ده. بدین سان حجر برای اطاعت خداوند به زمین هبوط کرد.

ای عمر! مگر وقتی که استلام حجر کردی، نگفتی «امانتم را ادا کردم و میثاقم را وفا کردم تا به وفای من گواه باشی»؟ گفت آری امام فرمود: مطلب همین است.

ص: 285


1- تفسیر عیاشی ج 2 ص 38 ح 105؛ بحار الأنوارج 96 ص 227 ح 29.

7. کلینی در کافی از زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

﴿عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا جَعْفَرِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ - وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلَى إِلَى آخِرِ الْآيَةِ ، فَقَالَ وَأَبُوهُ يَسْمَعُ: حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ التُّرْبَةِ الَّتِي خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ، فَصَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْعَذْبَ الْفُرَاتَ ثُمَّ تَرَكَهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ثُمَّ صَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْمَالِحَ الْأُجَاجَ فَتَرَكَهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَلَمَّا اخْتَمَرَتِ الطِيئَةُ أَخَذَهَا فَعَرَكَهَا عَرْكَاً شَدِيداً فَخَرَجُوا كَالذَّرِ مِنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَأَمَرَهُمْ جَمِيعاً أَنْ يَقَعُوا فِي النَّارِ فَدَخَلَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ فَصَارَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً وَأَبَى أَصْحَابُ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا﴾. (1)

زراره :گوید شخصی از امام باقر علیه السلام درباره این آیه پرسید: «و چون پروردگارت از فرزندان آدم از پشت هایشان نژادشان را برگرفت و آن ها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا- تا آخر آیه» حضرت در حالی که پدرش می شنید پاسخ داد پدرم به من حدیث فرمود :که خدای عزوجل یک مشت از خاک زمینی که آدم را از آن آفرید برگرفت و آب گوارا بر آن بریخت، و آن را چهل صباح به حال خود گذاشت، سپس بر آن آب شور و تلخ ریخت و چهل صباح دیگر واگذاشت. چون آن گل تخمیر شد، آن را برگرفت و به شدت مالید، آن گاه آدمیان مانند مورچگان از راست و چپش به جنبش در آمدند، به همگی دستور فرمود به آتش درآیند اصحاب یمین داخل شدند و آتش بر آن ها سرد و سلامت گشت؛ و اصحاب شمال از داخل شدن سرپیچی کردند.

عیاشی نیز در تفسیر خود آن را روایت کرده است. (2)

8. کلینی از زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

﴿عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام، قَالَ .... وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمُ الْآيَةَ ، قَالَ أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمٍ

ص: 286


1- الكافي ج 2 ص 7 ح 2.
2- تفسير عیاشی ج 2 ص 39 ح 109

الْقِيَامَةِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِ فَعَرَفَهُمْ وَأَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَلَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَعْرِفُ أَحَدٌ رَبَّه﴾.

زراره می گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم دربارۀ قول خداى عزّوجل: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلى﴾. فرمود: از پشت آدم نسل او را تا روز قیامت بیرون آورد. پس ایشان بیرون آمدند چون مورچگان و خدا خود را به ایشان شناسانید و به ایشان نمود. و اگر این نبود کسی پروردگار خود را نمی شناخت.

صدوق در توحید به اسناد خویش آن را روایت کرده است با این تفاوت که به جای «أراهُم نَفسَه» آورده است: «أراهُم صُنعه». (1)

9. در کتاب النکاح از دو کتاب کافی و تهذیب، از عبدالرحمن حذّاء ، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:

﴿عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَذَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم قَالَ: كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهما السلام يَرَى بِالْعَزلِ بَأْساً، يَقْرَأُ هَذِهِ الآية: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى فَكُلُّ شَيْءٍ أَخَذَ مِنْهُ المِيثَاقَ فَهُوَ خَارِجٌ، وَإِنْ كَانَ عَلَى صَخْرَةٍ صَمَّاءَ﴾. (2)

امام سجاد علیه السلام عزل را بدون اشکال می دید آن گاه این آیه را می خواند: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ....﴾ پس هر چیزی که میثاق از آن گرفته شده خارج است، گرچه بر روی سنگ سخت باشد.

10. در كتاب الصلاة تهذيب الأحكام ضمن اعمال روز غدیر، از علی بن حسین عبدی از امام صادق علیه السلام آمده است:

﴿صِيَامُ يَوْمِ غَدِيرِخُمَ يَعْدِلُ صِيَامَ عُمُرِ الدُّنْيَا... إلى أن قال: وَلْيَكُنْ مِنْ دُعَائِكَ فِي دُبُرِ هَاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ أَنْ تَقُولَ: رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا... إلى أن قال: اللَّهُمَّ فَإِنَّا نَشْهَدُ أَنَّهُ عَبْدُكَ الْهَادِي مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكَ، الْمَأْخُوذُ مِيثَاقَهُ مَعَ مِيثَاقِ رَسُولِكَ صلى الله عليه وآله مِنْ جَمِيعِ خَلْقِكَ وَ بَرِيَّتِكَ وَ رَضِیتَ لَنَا الإسلامَ

ص: 287


1- الكافي ج 2 ص 7؛ توحید ص 331 ح 9.
2- الكافي ج 5 ص 504 ح 4؛ تهذيب الأحكام ج 7 ص 417 ح 1670.

ديناً بموالاته وَأَتْمَمْتَ عَلَيْنَا النِّعْمَةَ الَّتِي جَدَّدْتَ لَنَا عَهدَکَ وَ ذَکَّرتَنا ذَلِکَ و جَعَلتَنا مِنْ أهلِ الإخلاصِ وَالتَّصدیقِ بِعَهدِکَ و مِیثاقِکَ، و مِنْ أهلِ الوَفاءِ بِذٰلِکَ، وَ أَتْمَمْتَ عَلَیْنَا اَلنِّعْمَهَ اَلَّتِی جَدَّدْتَ لَنَا عَهْدَکَ، وَ ذَكَرْتَنَا مِيثَاقَكَ الْمَأْخُوذَ مِنَّا فِي مُبْتَدَ إِ خَلْقِكَ إِيَّانَا وَ جَعَلْتَنَا مِنْ أَهْلِ الْإِجَابَةِ، وَ ذَكَرْتَنَا الْعَهْدَ وَالْمِيثَاقَ، وَلَمْ تُنْسِنَا ذِكْرَكَ ، فَإِنَّكَ قُلْتَ: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى اللَّهُمَّ بَلَى شَهِدْنَا بِمَنْكَ وَ لُطْفِكَ﴾ تا آخر دعاء كه طولانی است (1)

روزۀ روز غدیر خم به اندازه روزه عمر دنیا فضیلت دارد. در آن روز دعایی پس از دو رکعت نماز بخوان و بگو خدایا! شنیدیم منادی ای را که به ایمان ندا می داد خدایا! ما شهادت می دهیم که او (امام امیرالمؤمنین علیه السلام) پس از پیامبرت، هدایتگر است که پیمان او را همراه با پیمان پیامبرت صلی الله علیه و اله از تمام آفریدگان و مخلوقاتت گرفته ای و اسلام را به موالات او برای ما به عنوان دین پسندیده ای و آن نعمتت را بر ما تمام کرده ای که عهد و میثاق خود را برای ما تجدید کردی، و آن را به یاد ما آوردی و ما را از اهل اخلاص و تصدیق به عهد و پیمانت و از اهل وفا بدانها قرار دادی و نعمت را بر ما تمام کردی که تجدید پیمانت باشد. و میثاق خود را به ما یادآور شدی که در آغاز آفرینش از ما گرفته ای و ما را از اهل اجابت قرار دادی و عهد و میثاق را به یاد ما آوردی و ذکر خویش را از یاد ما نبردی که فرمودى: ﴿وإذ أخذ ربك ...﴾ خدایا! به منت و لطفت شهادت دادیم...

این دعا را شیخ اجلّ ثقه، محمد بن المشهدی رحمه الله در کتاب معروفش المزار- که نسخه آن نزد ما موجود است- روایت کرده است. (2)

11. شیخ صدوق رحمه الله در علل الشرایع از زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى قَالَ:

ص: 288


1- تهذيب الأحكام ج 3 ص 143 ح 317 .
2- مزار ابن مشهدی ص288.

ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَنَسُوا الموقفَ ، وَ سَيَذْكُرُونَهُ يَوْماً. وَلَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَلَا مَنْ رَازِقُه﴾ (1)

زراره نقل کرده که گفت: از حضرت ابو جعفر امام باقر علیه السلام راجع به کلام خداوند عزّ وجلّ پرسیدم که می فرماید: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلی﴾ (بیاد آور هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذریه آن ها را برگرفت و آن ها را بر خود گواه قرار داد که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: آری).

فرمودند: معرفت بندگان به باری تعالی ثابت مانده ولی ایستادنشان در برابر خدا و اعترافشان به ربوبیّت حقّ عزّوجلّ از یادشان رفته، و به زودی آن را به یاد خواهند آورد و اگر این نمی بود احدی از بندگان نمی دانست که خالق و رازقش کیست.

عیاشی نیز در تفسیرش حدیث را با تفاوت اندک آورده است. (2)

12. صدوق، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:

عَنْ حَبِيبٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم قَالَ: ﴿مَا تَقُولُ فِي الْأَرْوَاحِ أَنَّهَا جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا انْتَلَفَ وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ ؟﴾

قَالَ: فَقُلْتُ: إِنَّا نَقُولُ ذَلِكَ، فَإِنَّهُ كَذَلِكَ . إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَخَذَ مِنَ الْعِبَادِ مِيثَاقَهُمْ وَ هُمْ أَظِلَّةٌ قَبْلَ الْمِيلَادِ، وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَ : ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ. قَالَ: فَمَنْ أَقَتَلَهُ يَوْمَئِذٍ جَاءَتِ الْأُلْفَةُ هَاهُنَا وَ مَنْ أَنْكَرَهُ يَوْمَئِذٍ جَاءَ خِلَافُهُ هَاهُنَا﴾ . (3)

راوی محضر امام صادق علیه السلام عرضه داشت: چه می فرمایید راجع به این که گفته اند: «ارواح لشکریانی هستند آراسته و مرتّب شده پس آن ها که با هم آشنا شده اند انس و الفت دارند و آن ها که با هم آشنایی نداشته اند بینشان اختلاف است)؟

ص: 289


1- علل الشرائع ج 1 ص 117 ح 1.
2- تفسیر عیاشی ج 2 ص 40 ح 112.
3- علل الشرائع ج 1 ص 84 ح 2؛ بحارالانور ج 5 ص 241

امام علیه السلام فرمودند: ما هم به همین معنا قائل هستیم چه آن که حق عزّ وجلّ قبل از این که بندگانش متولد شوند و به دنیا بیایند، در حالی که به صورت اشباح بودند، از آن ها میثاق و پیمان گرفت چنان که در قرآن شریف آمده: «ای رسول به یاد آور هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذریّه آن ها را برگرفت و بر خود گواهشان ساخت... تا آخر آیه سپس حضرت فرمودند: آنان که اقرار به ربوبیت حق عزّوجل نمودند، الفت و انس بینشان برقرار گردید. و کسانی که آن را آن روز انکار نمودند در این جا به اختلاف پرداختند.

13. شيخ الطائفة شيخ طوسی رحمه الله در امالی از ابوسعید خدری آورده است:

عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، قَالَ: ﴿حَجَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَابِ فِي إِمْرَتِهِ، فَلَمَّا افْتَتَحَ الطَّوَافَ حَادَى الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَمَرَّ فَاسْتَلَمَهُ وَ قَبَّلَهُ ، وَ قَالَ: أُقَتِلُكَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ، وَلَكِنْ كَانَ رَسُولُ اللهِ بِكَ حَفِيَا، وَلَوْلَا أَنِّي رَأَيْتُهُ يُقَتِلُكَ مَا قَبَّلْتُكَ. قَالَ: وَ كَانَ فِي الْحَجِيج عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام، فَقَالَ: بَلَى وَاللَّهِ إِنَّهُ لَيَضُرُّ وَيَنْفَعُ. قَالَ: فَبِمَ قُلْتَ ذَلِكَ ، يَا أَبَا الْحَسَنِ؟ قَالَ: بِكِتَابِ اللهِ تَعَالَى قَالَ: أَشْهَدُ أَنَّكَ لَذُو عِلْمٍ بِكِتَابِ اللهِ تَعَالَى، فَأَيْنَ ذَلِكَ مِنَ الْكِتَابِ. قَالَ: قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلَى شَهِدْنا﴾ . وَأُخْبِرُكَ أَنَّ اللهَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ آدَمَ ، مَسَحَ ظَهْرَهُ فَاسْتَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ صُلْبِهِ فِي هَيْئَةِ الذَّرِ. فَأَلْزَمَهُمُ الْعَقْلَ ، وَ قَرَّرَهُمْ نَّهُ الرَّبُّ وَ أَنَّهُمُ الْعَبِيدُ، فَأَقَرُّوا لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ ، وَ شَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْعُبُودِيَّةِ ، وَاللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ يَعْلَمُ أَنَّهُمْ فِي ذَلِكَ فِي مَنَازِلَ مُخْتَلِفَةٍ. فَكَتَبَ أَسْمَاءَ عَبِيدِهِ فِي رَقّ، وَكَانَ لِهَذَا الْحَجَرِ يَوْمَئِذٍ عَيْنَانِ وَ شَفَتَانِ وَلِسَانٌ، فَقَالَ: افْتَحْ فَاكَ، فَفَتَحَ فَاهُ. فَأَلْقَمَهُ ذَلِكَ الرَّقَّ ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: اشْهَدْ لِمَنْ وَافَاكَ بِالْمُوَافَاةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ . فَلَمَّا هَبَطَ آدَمُ علیه السلام هَبَطَ وَالْحَجَرُ مَعَهُ ، فَجَعَلَ فِي مَوْضِعِهِ الَّذِي تَرَى مِنْ هَذَا الرُّكْنِ. وَ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ تَحُجُّ هَذَا الْبَيْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَخْلُقَ اللهُ تَعَالَى آدَمَ علیه السلام، ثُمَّ حَجَّهُ آدَمُ ، ثُمَّ نُوحٌ مِنْ بَعْدِهِ، ثُمَّ هُدِمَ الْبَيْتُ وَ دُرِسَتْ

لا قَوَاعِدُهُ، فَاسْتُودِعَ الْحَجَرُ مِنْ أَبِي قُبَيْسِ فَلَمَّا أَعَادَ إِبْرَاهِيمُ وَإِسْمَاعِيلُ بِنَاءَ الْبَيْتِ وَ بِنَاءَ قَوَاعِدِهِ، وَاسْتَخْرَجَا الْحَجَرَ مِنْ أَبِي قُبَيْسٍ بِوَحْيِ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَجَعَلَاهُ بِحَيْثُ هُوَ الْيَوْمَ مِنْ هَذَا الرَّكْنِ، وَ هُوَ مِنْ حِجَارَة الْجَنَّةِ، وَ كَانَ لَمَّا أُنزِلَ فِي مِثْلِ لَوْنِ

ص: 290

الدُّرِّ وَ بَيَاضِهِ، وَ صَفَاءِ الْيَاقُوتِ وَ ضِيَائِهِ ، فَسَوَّدَتْهُ أَيْدِي الْكُفَّارِ وَ مَنْ كَانَ يَلْمِسُّهُ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ بِعَتَائِرِهِمْ. قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ: لَا عِشْتُ فِي أُمَّةٍ لَسْتَ فِيهَا يَا أَبَا الْحَسَنِ﴾. (1)

عمر بن خطاب در زمان حکومتش حج گزارد وقتی طواف را آغاز کرد، در راستای حجر الاسود .ایستاد آن را استلام کرد و بوسید و گفت تو را می بوسم در حالی که می دانم سنگی هستی که نه زیان داری و نه سودی. ولی دیدم که رسول خدا به تو توجه می کرد و اگر او را نمی دیدم که تو را می بوسید، نمی بوسیدمت.

علی بن ابی طالب علیه السلام که در میان حجاج بود، گفت: چنین نیست، بلکه به خدا سوگند هم زیان می رساند و هم سود عمر پرسید: بر چه اساسی چنین می گویی ابا الحسن ؟ فرمود: بر اساس کتاب خدای تعالی. عمر گفت: گواهم که تو نسبت به قرآن دانش داری این کجای قرآن است ؟ فرمود: آيه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ...﴾

به تو خبر می دهم که خدای تعالی وقتی آدم را ،آفرید، پشت او را مسح کرد، دودمانش را از پشتش مانند موران ریز بیرون آورد پس عقل را برایشان الزام کرد و مقرر داشت که او پروردگار است و آن ها بندگانند. پس به ربوبیت او اقرار کردند و برخود به عبودیت گواهی دادند. خدای عزوجل می دانست که آن ها در این باره جایگاه های مختلف دارند بدین روی نام های بندگانش را در کاغذی .نوشت و این سنگ در آن روز چشم و لب و زبان داشت خداوند به حجر فرمود دهانت را بگشا دهانش را گشود و آن نوشتار را در دهانش انداخت. سپس به او فرمود در روز قیامت گواهی بده برای هر کس که به پیمان تو وفا کند.

هنگامی که آدم علیه السلام فرود آمد حجر الاسود همراهش بود، آن را در جایی نهاد که اکنون در آن مکان دیده می شود ملائکه در آن زمان - پیش از خلقت آدم علیه السلام- حج این خانه می گزاردند. آن گاه آدم حج گزارد، سپس نوح پس از او چنین کرد. آن گاه بیت ویران شد و ستون های آن کهنه شدند پس حجر را از ابوقبیس گرفتند وقتی ابراهیم و اسماعیل خانه را با ستون هایش تجدید بنا کردند و حجر را از کوه ابوقبیس به وحی الهی برگرفتند آن دو تن حجر را در جایی نهادند که امروز

ص: 291


1- الأمالي طوسی ص 476 رقم 1041.

قرار دارد که از سنگ های بهشت است. حجر، زمانی که از بهشت نازل شد، به رنگ و سفیدی مروارید و شفافیت و روشنایی یاقوت ،بود ولی دست های کافران و کسانی از اهل شرک که آن را لمس می کردند آن را سیاه کرد.

عمر گفت: زنده نباشم در دوره ای که تو در آن نباشی ای ابا الحسن!

این حدیث در مصادر اهل سنت

محدّثان فریقین بر نقل این حدیث اتفاق نظر دارند و شماری از پیشوایان حدیث عامه آن را روایت کرده اند مانند علاء الدین بن حسام الدین مشهور به متقی هندی در کتاب کنز العمال (چاپ شده در حاشیه مسند احمد بن حنبل ج 2 ص 352 و این کتاب نزد ما موجود است) به نقل از فضائل مكة جندي طوالات ابى الحسن قطان، مستدرك حاكم و صحیح ابن حبان ، از ابوسعید خدری آورده است. (1)

همچنین علامه قسطلانی در کتاب إرشاد الساري شرح صحيح البخاري ج 3 ص 195 در باب «ما ذكر في الحجر الأسود» ضمن شرح حدیث بخاری، آن را آورده است. بخاری این حدیث را به اسناد خویش از عمر نقل می کند (2)

امینی :گوید این حدیث شریف که به سند فریقین روایت شده است، برای کسی که نیک بنگرد فواید بسیاری در بردارد، افزون بر آن چه در این جا یاد شد.

14. سید رضی در خصائص الأئمة که نسخه آن نزد ما موجود است، از أصبغ بن نباته آورده است:

﴿أَتَى ابْنُ الْكَوَاءِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ كَانَ مُعْنِتاً فِي الْمَسَائِلِ. فَقَالَ لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! خَبِرْنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، هَلْ كَلَّمَ أَحَداً مِنْ وُلْدِ آدَمَ قَبْلَ مُوسَى؟

فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: قَدْ كَلَّمَ اللهُ جَمِيعَ خَلْقِهِ بَرَّهُمْ وَ فَاجِرَهُمْ، وَرَدُّوا عَلَيْهِ الْجَوَابَ. قَالَ: فَثَقُلَ ذَلِكَ عَلَى ابْنِ الْكَوَاءِ وَلَمْ يَعْرِفْهُ، فَقَالَ: وَكَيْفَ كَانَ ذَلِكَ؟ ﴾

ص: 292


1- كنز العمّال ج 5 ص 177؛ رقم 12521 نویسنده در کتاب دیگرش الغدیر ج 6 ص 103 ذیل عنوان «جهل الخليفة بتأويل کتاب الله» همین حدیث را از طریق محدثان سنی از منابع افزون تر آورده است .
2- ارشاد الساري ج 3 ص 161 رقم 1597

فَقَالَ: أَوَمَا تَقْرَأُ كِتَابَ اللهِ تَعَالَى إِذْ يَقُولُ لِنَبِيِّهِ صلی الله علیه و آله: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى. فَقَدْ أَسْمَعَهُمْ كَلَامَهُ وَرَدُّوا عَلَيْهِ الْجَوَابَ ، كَمَا تَسْمَعُ فِي قَوْلِ اللَّهِ - يَا ابْنَ الْكَوَاءِ - « قَالُوا بَلَى». وَقَالَ لَهُمْ: إِنِّي أَنَا اللهُ لا إِلَهَ إِلَّا أَنَا ، وَ أَنَا الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ . فَأَقَرُوا لَهُ بِالطَّاعَةِ وَالرُّبُوبِيَّةِ ، وَ مَيَّزَ الرُّسُلَ وَالْأَنْبِيَاءَ وَالْأَوْصِيَاءَ، وَأَمَرَ الْخَلْقَ بِطَاعَتِهِمْ فَأَقَرُّوا بِذَلِكَ فِي الْمِيثَاقِ، وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَأَشْهَدَ الْمَلَائِكَةَ عَلَيْهِمْ ، أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافلين﴾ .

ابن کوّاء (از سران خوارج) که در پرسیدن مسائل مخاطب را به سختی می انداخت، خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و پرسید: ای امیرالمؤمنین! به من خبر بده که آیا خداوند عزوجل قبل از موسی علیه السلام با کسی از فرزندان آدم علیه السلام سخن گفته است؟ :فرمود: خداوند با تمام آفریدگان خود - نیکوکار و بدکردار - سخن گفته است و آنان به او پاسخ داده اند.

این کلام برابن کوّاء گران آمد و نتوانست بپذیرد. لذا پرسید: چگونه ؟

فرمود: آیا کتاب خدا را نمی خوانی که خطاب به پیامبرش می فرماید: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ...﴾ . خداوند، کلامش را به گوش مردم رسانده است و آنان به او پاسخ داده اند چنان که در قرآن می فرماید ﴿قالوا بلى﴾ اى ابن كوّاء (1)

خداوند فرمود به راستی منم من الله که معبودی بحق جزمن نیست، و منم رحمان و رحیّم پس برای او به طاعت و ربوبیت اقرار آوردند و رسولان و پیامبران و جانشینان آنان را امتیاز بخشید و مردم را به طاعت آنان امر فرمود. آنان به این میثاق اقرار کردند و آنان را بر خودشان گواه گرفت و ملائک را نیز بر ایشان گواه گرفت، مبادا روز قیامت بگویید که ما از این مطلب غافل بودیم.

عیاشی با تغییر اندکی در الفاظ آن را روایت کرده است. (2)

15. فرات بن ابراهیم کوفی در تفسیر خود که نسخه کتاب نزد ما موجود است- از

ص: 293


1- خصائص الأئمة ص 87.
2- تفسیر عیاشی ج 2 ص 41 ح .116.

علی بن عتاب از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

﴿لَوْأَنَّ الْجُهَّالَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَعْرِفُونَ مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُنْكِرُوا ، وَأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حِينَ أَخَذَ مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ ، وَ ذَلِكَ فِيمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فِي كِتَابِهِ ، قَالَ اللهُ فَنَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ كَمَا قَرَأْنَاهُ .

يَا جَابِرًا أَلَمْ تَسْمَع بِقَوْلِ اللَّهِ فِي كِتَابِهِ: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَأَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. فَوَاللَّهِ لَسَمَّاهُ اللهُ تَعَالَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْأَظِلَّةِ، حَيْثُ أَخَذَ مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ﴾. (1)

اگر نادانان این امت بدانند چه وقت [علی بن ابی طالب ] امیرالمؤمنین نامیده شده، انکار نمی کنند. هنگامی که خداوند میثاق بنی آدم را گرفت. و آن میثاق، در آن چه خداوند بر محمّد صلی الله علیه و آله نازل نمود در کتابش موجود است. خداوند گفت و جبرئیل آن را فرو آورد به همان صورت که ما [ در قرآن] خواندیم.

ای جابر! مگر این آیه را نشنیده ای: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلی﴾ آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آری. [پرسید]: و محمّد رسول خدا و علی امیر مؤمنان نیست؟ به خدا قسم خداوند او را امیرالمؤمنین نامید در عالم اشباح و اظله، هنگامی که از دودمان آدم پیمان گرفت.

16. فرات از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

﴿قلتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ ! مَتَى سُمِّيَ عَلِيُّ ام الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَيْثُ أَخَذَ مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ وُلْدِ آدَمَ ، وَ ذَلِكَ فِيمَا أَنْزَلَ اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، كَمَا قَرَأْنَاهُ: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. فَسَمَّاهُ اللَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، حَيْثُ أَخَذَ مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ بَنِي آدَم﴾. (2)

ص: 294


1- تفسیر فرات ص 146 ح 181
2- تفسیر فرات ص146 ح 182

راوی گوید به امام باقر علیه السلام :گفتم چه زمانی علی علیه السلام را امیرالمؤمنین نامیدند؟ فرمود: خداوند تبارك و تعالی او را چنین نامید زمانی که از دودمان و فرزندان آدم علیه السلام پیمان گرفت و این در قرآن ،است چنان که می خوانیم: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ ....﴾ خداوند از آنان پرسید آیا چنین نیست که من پروردگارتان هستم و محمد بنده و فرستاده من و علی امیر مؤمنان است؟ پس خداوند تعالی او را امیرالمؤمنین نامید همان زمانی که از دودمان و فرزندان آدم پیمان گرفت.

17. فرات از امام باقر علیه السلام:

﴿عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَوْ أَنَّ الْجُهَالَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَعْلَمُونَ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، لَمْ يُنْكِرُوا وَلَايْتَهُ وَ طَاعَتَهُ . قَالَ : فَسَأَلْتُهُ: وَ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: حَيْثُ أَخَذَ اللهُ مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ ، وَ كَذَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولِي وَأَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، قَالُوا بَلَى. ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرِ علیه السلام: وَاللهِ لَقَدْ سَمَّاهُ اللهُ بِاسْمِ مَا سَمَّى بِاسْمِهِ أَحَداً قَبْلَهُ﴾ (1)

اگر نادانان این امت بدانند چه وقت علی علیه السلام امیر المؤمنین نامیده شده، ولایت و طاعت او را انکار نمی کنند راوی پرسید چه زمان او را چنین نامیدند؟ فرمود هنگامی که خداوند میثاق دودمان آدم را گرفت و به این مضمون آیه ای که جبرئیل بر محمد صلى الله عليه و سلم نازل نمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلی﴾ آیا من پروردگار شما نیستم ؟ و محمد رسول خدا و علی امیر مؤمنان نیست؟ گفتند: آری. سپس امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا قسم خداوند تعالی او را به نامی نامید که هیچ کس را پیش از او بدان اسم ننامیده

حدیث را سید ابن طاووس رحمه الله در کتاب الیقین - که نسخه اش نزد ما موجود است - به نقل از کتاب محمد بن عباس بن علی بن مروان مسنداً از خالد بن یزید از امام باقر علیه السلام روایت کرده است. (2)

ص: 295


1- تفسیر فرات ص 146 ح 183
2- اليقين ص 284

18. فرات از ابو خديجة از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ ، قَالَ: قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي علیه السلام: ﴿لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، مَا اخْتَلَفَ فِيهِ اثْنَانِ. قَالَ: قُلْتُ: مَتَى؟ قَالَ: فَقَالَ لِي: فِي الْأَظِلَّةِ ، حِينَ أَخَذَ اللَّهُ الْمِيثَاقَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى مُحَمَّدٌ نَبِيُّكُمْ ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّكُم﴾ . (1)

اگر مردم می دانستند چه زمانی علی علیه السلام «امیرالمؤمنین» نام گرفت دو تن در باره اش اختلاف نمی کردند گفتم چه زمانی؟ فرمود: در عالم اظلّه، زمانی که خداوند از بنی آدم پیمان گرفت از پشت آنان دودمان شان را برآورد و آن ها را بر خودشان گواه گرفت (و پرسید): آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری و محمد پیامبرتان است و علی امیر مؤمنان ولیّ شما .است

19. فرات از جابر جعفی از امام باقر علیه السلام:

﴿عَنْ جَابِرِ الْجُعْفِيَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرِ علیه السلام: مَتَى سُمِّيَ عَلِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ؟ قَالَ: قَالَ لِي: أَوَمَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ؟ قَالَ: قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: فَاقْرَأْ قَالَ: قُلْتُ: وَمَا أَقْرَأُ؟ قَالَ: اقْرَأْ وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ . فَقَالَ لِي: هيه ، وَ إِلَى أَيْشٍ، وَ مُحَمَّدٌ رسولي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، فَثَمَّ سَمَّاهُ - يَا جَابِرُ - أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ﴾. (2)

جابر جعفی گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم چه زمانی علی را امیرالمؤمنین نامیدند؟ پاسخ داد آیا قرآن نمی خوانی؟ گفتم آری . فرمود: پس بخوان. گفتم: : چه بخوانم؟ فرمود: بخوان: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ ...﴾. فرمود: هیه [یعنی: بس کن]. ادامه سؤال این است و محمد فرستاده من است و علی امیر مؤمنان است. از این جا بود- ای جابر- که خداوند او را امیرالمؤمنین نامید.

محدث مجلسی قدّس سرُّه، پس از نقل حدیث در بحار الأنوار توضیحیّ [ درباره دلالت «هيه» و«أیش»] بیان کرده است. (3)

ص: 296


1- تفسیر فرات ص 147 ح 184
2- تفسیر فرات ص 145 ح 180
3- بحار الأنوارج 26 ص278.

20. سيد ثقه وجيه على بن طاووس رحمه الله در باب شصت و پنج از کتاب الیقین- که نسخه اش نزد ما موجود است - به نقل از کتاب الدلائل (دلائل الإمامة) نوشته شيخ ثقه ابو جعفر طبری ،امامی به سندش از جابر جعفی از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِي قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيّ علیه السلام : ﴿لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْكَرُوا وَلَايْتَهُ. قُلْتُ: رَحِمَكَ اللهُ ، مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: كَانَ رَبُّكَ عَزَّوَجَلَّ حَيْثُ أَخَذَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين﴾. (1)

امام علیه السلام باران فرمود: کاش مردم بدانند چه زمانی علی علیه السلام را امیرالمؤمنین نامیدند. این زمانی بود که خداوند از بنی آدم از پشت ایشان دودمان شان را برآورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت آیا من پروردگارتان نیستم؟ و محمد فرستاده من و علی امیر مؤمنان نیست؟

ابن طاووس در جای دیگر از کتابش به نقل از کتاب محمد بن عباس بن مروان، آن را به طریق خود می آورد. همچنین در باب 136 کتاب، آن را از سید نشابه ، فَخّار بن معد موسوی روایت می کند.

21. ابن طاووس در باب 71 و 75 کتاب الیقین از کتاب الامامه (دلائل الامامة نوشته شیخ ثقه اجلّ طبری امامی) از معروف بن خربوذ مکی از امام باقر علیه السلام روایت می کند:

عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُونَ الْمَكِّي عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: ﴿لَوْيَعْلَمُ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُنْكِرُوا حَقَّهُ. فَقِيلَ لَهُ: مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَرَأَ وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلَى شَهِدْنا. قَالَ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين﴾. (2)

امام باقر علیه السلام فرمود: اگر مردم بدانند چه زمانی علی علیه السلام را امیرالمؤمنین نامیدند، حق او را انکار نمی کنند. گفتند: چه زمانی چنین شد؟ امام علیه السلام این آیه را خواند: «زمانی که خداوند از بنی آدم از پشت آن ها دودمانشان را برآورد و آنان را بر

ص: 297


1- اليقين ص 222
2- اليقين ص231

خودشان گواه گرفت آیا من خداوندگارتان نیستم؟ گفتند: آری، شهادت دادیم (گفت) و محمد فرستاده خدا و علی امیر مؤمنان است

22. درکتاب های مدینة المعاجز و غاية المرام تأليف علامه بحرانی رحمه الله ، از حذیفه یمانی از رسول خدا صلی اللهعلیه و آله آمده است

عَنِ النَّبِي صلی الله علیه و اله: قَالَ : ﴿لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْكَرُوا فَضْلَهُ. سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَالْجَسَدِ. قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالوا بلى، و قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: بَلَى فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى: أَنَا رَبُّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِيُّكُمْ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُكُمْ﴾ (1)

پیامبر خدا فرمود: اگر مردم بدانند چه زمانی علی علیه السلام را امیرالمؤمنین نامیدند، فضیلت او را انکار نمی کنند این زمانی بود که آدم علیه السلام هنوز بین روح و بدن بود. خداوند فرمود: «زمانی که خداوند از بنی آدم از پشت آن ها دودمان شان را برآورد، و آنان را بر خودشان گواه گرفت: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری، شهادت و ملائک :گفتند: آری. خداوند تبارك و تعالى فرمود: منم پروردگارتان، و دادیم» محمد پیامبرتان و علی امیر شما است

23. عیاشی در تفسیر از جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

قالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: ﴿يَا جَابِرُ! لَوْ يَعْلَمُ الْجُهَّالُ مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ ، لَمْ يُنْكِرُوا حَقَّهُ. قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! مَتَى سُمِّيَ؟ فَقَالَ لِي: قَوْلُهُ: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ ... إِلَى أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَأَنَّ عَلِيّا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِي: يَا جَابِرًا هَكَذَا وَ اللهِ جَاءَ بِهَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و اله﴾ . (2)

ابو جعفر علیه السلام به من فرمود: اگر نادانان این امت می دانستند چه وقت علی امیر المؤمنین نامیده شده حق او را انکار نمی کردند راوی پرسید چه زمان او را چنین نامیدند؟ فرمود: خداوند فرموده است زمانی که خداوند از بنی آدم از پشت آن ها

ص: 298


1- غاية المرام ج 1 ص 82؛ مدينة المعاجزج 1 ص 67؛ بحار الأنوارج 26 ص 285 و ج 36 ص 178 به نقل از دو كتاب: اليقين و كشف الحق.
2- تفسیر عیاشی ج 2 ص 41 ح 114

دودمانشان را برآورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت آیا من پروردگارتان نیستم؟

و آیا محمد رسول من نیست؟ و آیا علی امیر مؤمنان نیست؟

سپس به من فرمود: ای جابر به خدا سوگند محمد صلی الله علیه و آله آن را چنین آورد.

24. عیاشی در تفسیر از ابوبصیر از امام صادق علیه السلام:

عن أَبِي بَصِيرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ فِي قَوْلِ اللَّهِ : ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى قُلْتُ: قَالُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ قَالُوا بِقُلُوبِهِمْ قُلْتُ: وَ أَيُّ شَيْءٍ كَانُوا يَوْمَئِذٍ ؟ قَالَ: صَنَعَ فِيهِمْ مَا اكْتَفَى بِهِ﴾. (1)

ابوبصیر در مورد آیه ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى﴾ از امام صادق علیه السلام پرسید که آیا به زبان خود چنین گفتند؟ فرمود هم به زبان و هم به دل. پرسید: در آن زمان چگونه بودند؟ فرمود: در مورد آن ها صنعی انجام شد که بدان بسنده کرد.

25. عیاشی در تفسیر از زراره از امام صادق علیه السلام یا روایت کرده است:

عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ لا عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ إِلَى قَالُوا بَلَى قَالَ: كَانَ مُحَمَّدٌ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ أَوَّلَ مَنْ قَالَ بَلَى. قُلْتُ: كَانَتْ رُؤْيَةَ مُعَايَنَةٍ ؟ قَالَ: ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ أُنْسُوا ذَلِكَ الْمِيثَاقَ ، وَ سَيَذْكُرُونَهُ بَعْدُ. وَلَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَلَا مَنْ يَرْزُقُه﴾ . (2)

زراره از امام صادق علیه السلام در مورد آیه ﴿ وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ ..﴾ پرسید. فرمود: محمد علیه وآله السلام نخستین کسی بود که گفت آری پرسید: این رؤیت به معاینه بود؟ :فرمود آری خداوند معرفت را در دل هاشان استوار داشت، گرچه این پیمان را از یادشان برد البته در زمانی ،بعد به زودی آن را به یاد می آورند و اگر چنین نمی بود نه کسی آفریننده اش را می دانست و نه روزی دهنده اش را.

26. بحرانی در تفسیر البرهان به نقل از كتاب الثاقب في المناقب (نوشته ابوجعفر محمد بن حمزه طوسی در قرن ششم) از ابوهاشم جعفری از امام عسکری علیه السلام روایت کرده است:

قال: کُنْتُ عِنْدَ، فَسَأَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ اَلْأَرْمَنِیُّ، عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَی: ﴿وَإِذْ أَخَذَ

ص: 299


1- تفسیر عیاشی ج 2 ص 40 ح 110.
2- تفسیر عیاشی ج 2 ص 39 ح 108.

رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ الآية﴾ . قال: ﴿ثَبَتُوا اَلْمَعْرِفَهَ وَ نَسُوا اَلْمَوْقِفَ وَ سَیَذْکُرُونَهُ، وَ لَوْلاَ ذَلِکَ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ مَنْ رَازِقُهُ﴾.

قَالَ أَبُو هَاشِمٍ فَجَعَلْتُ أَتَعَجَّبُ فِی نَفْسِی مِنْ عَظِیمِ مَا أَعْطَی اللَّهُ وَلِیَّهُ وَ جَزِیلِ مَا حَمَّلَهُ فَأَقْبَلَ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلَیَّ و قال: ﴿الْأَمْرُ أَعْجَبُ مِمَّا عَجِبْتَ مِنْهُ یَا أَبَا هَاشِمٍ وَ أَعْظَمُ مَا ظَنُّكَ بِقَوْمٍ مَنْ عَرَفَهُمْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ أَنْکَرَ اَللَّهَ، وَ لاَ یَکُونُ مُؤْمِناً حَتَّی یَکُونَ لِوَلاَیَتِهِمْ مُصَدِّقاً وَ بِمَعْرِفَتِهِمْ مُوقِناً ؟﴾. (1)

ابوهاشم :گوید من نزد ابی محمد امام حسن عسکری علیه السلام بودم. محمد بن صالح ارمنی درباره این آیه از حضرتش پرسید ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلی﴾. حضرت فرمود: آن معرفت را استوار داشتند گرچه آن موقف را فراموش کرده اند، و زود باشد که به یاد آورند اگر نه چنین بود کسی نمی دانست که خالق و رازق او کیست.

ابوهاشم :گفت من در درون خود به شگفت آمدم از عظیم آن چه خدای تعالی ولی خود را بزرگ داشته از جزیل آن چه به او داده است. امام عسکری علیه السلام روی آورد و فرمود: امر شگفت تر است از آن چه آن را عجب می داری و بزرگ تر از آن است. گمان تو چیست بر قومی که هر کس ایشان را شناخت خدای را شناخته و هر که ایشان را نشناخت خدای را نشناخته و مؤمن نیست مگر کسی که تصدیق ایشان کند و به معرفت ایشان یقین آورد

27. کلینی از جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

«عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: ﴿قُلْتُ لَهُ: لِمَ سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: الله سَمَّاهُ، وَ هَكَذَا أَنْزَلَ فِي كِتَابِهِ: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَأَنَّ مُحَمَّد رَسُولِي وَأَنَّ عَلِيَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين﴾. (2) جابر گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم وجه تسمیه امیرالمؤمنین چیست؟ فرمود: خدا به او این لقب را داده و در کتابش چنین فرموده چون پروردگارت از پسران آدم،

ص: 300


1- البرهان ج 2 ص 615
2- الكافي ج 1 ص 412 ح 4.

از پشت هایشان نژادشان را برگرفت و آن ها را بر خودشان گواه گرفت که مگرنه این است که من پروردگار شما هستم و محمد فرستاده من و علی امیرالمؤمنین است ؟

عیاشی در تفسیر خود آن را با تفاوت مختصر از جابر روایت کرده است:

﴿قُلتُ لأَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام مَن سَمَّي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: اللَّهُ. أَنْزَلَت هَذِهِ الآيَةُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله: وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ وَأَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين ؟ فَسَمَّاهُ اللهُ - وَاللهِ - أميرَ المُؤمِنين﴾.

جابر گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: وجه تسمیه امیرالمؤمنین چیست ؟ فرمود: خدا به او این لقب را داده و در کتابش چنین فرموده چون پروردگارت از پسران آدم، از پشت هایشان، نژادشان را برگرفت و آن ها را بر خودشان گواه گرفت که مگرنه این است که من پروردگار شما هستم و محمد فرستاده من و علی امیر المؤمنين است؟ (1)

نتیجه سخن درباره آیه شریفه

اشاره

آن چه خواندیم تعدادی از اخبار وارده در تفسیر آیه شریفه 172 و 173 سوره اعراف است به همین تعداد حدیث اکتفا می کنیم تا سخن به درازا نکشد و این مقدار برای کسی که تابع راه راست باشد کافی و شافی است.

هیچ اندیشه ورزی را نرسد که در این احادیثِ مُعَنعَنِ مُسنَدِ مُعتبر بنگرد، آن گاه بر کتاب خدا جسارت ورزد و آن را رد کند. یا آن که با کوته نگری و بداندیشی در تأویل این آیات ،روشن بکوشد انسان خردمند از این آیه کریمه سه بهره می تواند بگیرد

اول: وجود عالم جمع و عرضی قبل از این عالم موجود، و خلق نژاد بشری از اصلابِ مربوط به عالم امر با توجه به آن که نسل هر آدمی مأخوذ از صلب اوست و همگی آن ها از صُلب آدم گرفته شده اند پس درست است که گفته شود که خداوند متعال آن ها را از صلب بنی آدم گرفته است؛ چنان که می توان گفت آن ها را از صلب آدم گرفته است. اختلاف در تعبیر آیه و حدیث از جهت کاربرد مرسوم و شایع است، و مجالی برای خدشه در آن نیست.

ص: 301


1- تفسیر عیاشی ج 2 ص 41 ح 113

:دوم [ مدلول آیه] شهادت دادنِ خلق است ،برخود که خداوند آن ها را به نطق کشانده است اخذ میثاق ربوبیت و نبوت و ولایت از آن ها و چگونگی استنطاق و لبیک گویی و شاهد گرفتن بر آن ها.

سوم: نتیجه آن عالم خلق و تکلیف، اقامه حجت بر معذوران و قطع عذر آن ها است. توضیح این که گرفتن میثاق و تکلیف در خلقت اول ، هنگام تجلی ربّ العالمین بر تمام بندگان است که خداوند خود را به آن ها بشناساند که بگوید: ﴿إِنِّی أَنَا اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا، وَ أَنَا اَلرَّحْمَنُ اَلرَّحِیمُ﴾. خطاب خداوند بر مردم بطور «معاینه» بود که فرمود: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾، به گونه ای که همه بطور یکسان دیدند و شنیدند میثاق گرفتن از آن ها بر ربوبیت و ولایت با خطابی واحد از متکلمی واحد در مجمعی واحد و در حالتی واحد بود، لذا هیچ احدی را نرسد که عذر غفلت بیاورد یا بهانه مشرک بودن پدران و اجداد پیشین خود را پیش کشد زیرا این امر برای همۀ افراد یکسان است. تکلیف پدران در این جهت مقدم بر فرزندان نیست و هیچ یک از آن ها بر دیگری مزیتی ندارند در امری که مقتضی عذری باشد.

یکسان بودن تمامی افراد بشر در این میثاق از جهت حالت و محل و زمان و تکلیف و خلقت، و اشتراک آن ها در جمیع خصوصیات راه بهانه جویی را می بندد.

همچنین پوشیده نماند که بیش تر کسانی که آیه را برخلاف نصی که از اهل بیت عصمت و طهارت به ما رسیده تأویل کرده اند، فقط بدان سبب بوده که افراد پیشین مخالفت کرده اند و افراد بعدی این مخالفت را عیناً بدون تأمل نقل می کنند یعنی همدیگر را بدون هیچ تأمل و تفکری - گنگ و کرو کور - تبعیت میکنند. به گونه ای که اگر به کلمات و اقوال آن ها توجه کنیم می بینیم که مرجع و سرچشمه تمام سخنان آن ها به مخالفت یک نفر بر می گردد که امر بر او مشتبه شده و حق بر او پوشیده مانده است.

یکی از آن ها در مقام ردّ بر این مسأله گفته است: «در این مورد آثاری روایت کرده اند که بعضی مرفوع و بعضی موقوف هستند»، لذا این اخبار را تأویلی برآیه دانسته اند. (1) برخی از دانشوران دیگر که پس از او آمده اند از او تبعیت کرده و بدون هیچ تحقیق و تدقیقی

ص: 302


1- بنگرید: مجمع البیان ج4 ص390 ذیل تفسیر آیه

در کشف حقیقت ،امر فقط با استناد به این کلام در مقام ردّ برآمدند. وگرنه چگونه یک انسان متأمّل که واقف به اخبار و آراسته به علم حدیث است در چنین مطلبی از سخنان خطای ماقبل خود تبعیت میکند و احادیث یاد شده و امثال آن را مرفوع و موقوف می بیند؟

یکی دیگر از پیشینیان آن ها، در مقام ردّ عالم ذر دلیل آورده که عقل آن را باطل می داند، به این مضمون که: دودمانی که در عالم اول از پشت آدم خارج شده اند، یا عاقل و دارای شرایط تکلیف بوده اند یا نه. اگر جزو گروه اول باشند باید خلقت اول و میثاق بعد از آن خلقت را در این عالم یاد آرند. زیرا انسان عاقل هرگز چنین چیزی را فراموش نمی کند. و اگر از گروه دوم و فاقد عقل باشند، خطاب و تکلیف آن ها امری قبیح است. (1)

،جمعی از استدلال این گوینده تبعیت کرده و با اتکا بر آن از کتاب و احادیث متواتره روی گرداندند بدون تأمل در فسادِ آن و بدون توجه به این که عقل تکلیفی که شایستگی تکلیف دارد هیچ ارتباطی به حفظ و فراموشی ندارد بلکه حفظ و فراموشی به قوه حافظه بر می گردد.

إن شاء الله در آینده پس از ذکر آیات و اخبار دلیل و وجه فراموشی میثاقِ گرفته شه را بسط خواهیم داد.

آیه دوم

خداوند متعال در سوره بقره می فرماید

﴿صِبْغَةَ اللهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ﴾ (2)

رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ خدا؟ و ما او را پرستش می کنیم

روایات ذیل آیه

اشاره

1. کلینی در کافی از عبد الرحمن بن کثیر، از امام صادق علیه السلام ، روایت کرده است:

ص: 303


1- بنگرید: مجمع البیان ج4 ص390 -391.
2- بقره: 138

﴿صَبَغَ الْمُؤْمِنِينَ بِالْوَلَايَةِ فِي الْمِيثَاقِ﴾ (1)

مؤمنان را در عالم میثاق رنگ ولایت داد.

عیّاشی نیز در تفسیرش این حدیث را آورده است. (2)

2. صفّار در بصائر الدرجات، از محمد بن سلیمان از پدرش از امام صادق علیه السلام، روایت کرده:

﴿إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لَنَا شِيعَةً، فَجَعَلَهُمْ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِي رَحْمَتِهِ، وَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَايَةِ عَلَى مَعْرِفَتِهِ يَوْمَ عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ﴾ . (3)

خداوند برای ما پیروانی قرار داد که آن ها را از نور خود آفرید و به رنگ رحمت خود درآورد و از آن ها به ولایت بر معرفت خود پیمان گرفت روزی که خود را به آنان شناساند

3. در همان کتاب از معاوية بن عمار از امام صادق علیه السلام، آمده است:

﴿عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام: جُعِلْتُ فِدَاكَ، هَذَا الْحَدِيثُ الا الَّذِي سَمِعْتُهُ مِنْكَ مَا تَفْسِيرُهُ ؟ قَالَ : وَ مَا هُوَ؟ قَالَ : إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ . فَقَالَ: يَا مُعَاوِيَةُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِي رَحْمَتِهِ، وَأَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَايَةِ عَلَى مَعْرِفَتِهِ يَوْمَ عَرَفَهُمْ نَفْسَهُ . فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِن لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ، أَبوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ. وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ بِذَلِكَ النُّورِ الَّذِي خُلِقَ مِنْه﴾ (4)

معاوية بن عمار گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: قربانت گردم، این حدیث که از شما شنیدم چه معنا دارد؟ فرمود چه باشد؟ گفتم: مؤمن به نور خدا می نگرد.

فرمود: ای ،معاویه به راستی خدا مؤمنین را از نور خود آفریده و به رنگ رحمت خود درآورد خداوند از آن ها به ولایت بر معرفت خود پیمان گرفته، روزی که خود

ص: 304


1- الكافي ج 1 ص 422 ح 53 .
2- تفسیر عیاشی ج1 ص 62 ح 109؛ صافی ج1 ص193.
3- بصائر الدرجات ص100 ح 3
4- بصائر الدرجات ص 100 ح 2

را به آن ها شناسانده است پس مؤمن برادر مؤمن است از پدر و مادر پدرش نور است و مادرش رحمت او به نوری می نگرد که از آن آفریده شده است.

4. در همان کتاب از سلیمان ،جعفری از امام ابوالحسن علیه السلام آمده است:

﴿عَنْ سُلَيْمَانَ الْجَعْفَرِي قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ علیه السلام. قَالَ: يَا سُلَيْمَانُ ! اتَّقِ فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ . فَسَكَتَ حَتَّى أَصَبْتُ خَلْوَةً.

فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ، سَمِعْتُكَ تَقُولُ: اتَّقِ فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ.

قَالَ: نَعَمْ يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِي رَحْمَتِهِ، وَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَايَةِ. وَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَأُمِّهِ ، أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ. وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ بِذَلِكَ النُّورِ الَّذِي خُلِقَ مِنْهُ﴾ (1)

سلیمان جعفری :گوید نزد امام ابی الحسن علیه السلام بودم فرمود: ای سلیمان از زیرکی و فهم مؤمن بپرهیز که او به نور خدا می نگرد.

خاموش ماندم تا در تنهایی او را یافتم و گفتم قربانت گردم، شنیدم می فرمودی: بپرهیز از فراست مؤمن که به نور خدا می نگرد.

:فرمود ،آری ای .سلیمان به راستی خدا مؤمن را از نور خود آفریده و به رنگ رحمتش درآورده و پیمان ولایت ما را از آن ها گرفته است. مؤمن برادر مؤمن است از یک پدر و مادر پدرش نور است و مادرش رحمت و با نوری که از آن آفریده شده می نگرد.

آیه سوم

خداوند در سوره آل عمران می فرماید:

﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾ (2)

هر آن کس که در آسمان ها و زمین است خواه و ناخواه، فرمانبردار او هستند، و به سوی او بازگردانده می شوند.

ص: 305


1- بصائر الدرجات ص 99 ح 1
2- آل عمران: 83

1. در علل الشرائع، از عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت است:

﴿إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ، خَلَقَ بَحْرَيْنِ: بَحْراً عَذْباً وَ بَحْراً أُجَاجاً. فَخَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ، وَ شَنَّ عَلَيْهَا مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ. ثُمَّ جَبَّلَ آدَمَ ، فَعَرَكَ عَرْكَ الْأَدِيمِ، فَتَرَكَهُ مَا شَاءَ اللهُ . فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَنْفُخَ فِيهِ الرُّوحَ، أَقَامَهُ شَبَحاً.

فَقَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِهِ الْأَيْمَنِ، فَخَرَجُوا كَالذَّرِ. فَقَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى الْجَنَّةِ. وَ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِهِ الْأَيْسَرِ، وَ قَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى النَّارِ. فَأَنْطَقَ اللَّهُ تَعَالَى أَصْحَابَ الْيَمِينِ وَأَصْحَابَ الْيَسَارِ. فَقَالَ أَهْلُ الْيَسَارِ: يَا رَبِّ لِمَ خَلَقْتَ لَنَا النَّارَ، وَلَمْ تُبَيِّنْ لَنَا وَلَمْ تَبْعَثْ إِلَيْنَا رَسُولًا؟ فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُمْ: ذَلِكَ لِعِلْمِي بِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ، وَ إِنِّي سَأَبْلِيكُمْ. (1)

فَأَمَرَ اللهُ تَعَالَى النَّارَ فَأُسْعِرَتْ (2)، ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: تَفَخَمُوا جَمِيعاً فِي النَّارِ، فَإِنِّي أَجْعَلُهَا عَلَيْكُمْ بَرْداً وَ سَلَاماً. فَقَالُوا: يَا رَبِّ إِنَّمَا سَأَلْنَاكَ لِأَيِّ شَيْءٍ جَعَلْتَهَا لَنَا، هَرَباً مِنْهَا؟ وَلَوْ أَمَرْتَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ مَا دَخَلُوا.

فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ النَّارَ فَأُسْعِرَتْ. ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: تَقَدَّمُوا جَمِيعاً فِي النَّارِ. فَتَقَصَّمُوا جَمِيعاً ، فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً. فَقَالَ لَهُمْ جَمِيعاً أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ؟ قَالَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ: بَلَى، طَوْعاً، وَ قَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: بَلَى، كَرْهاً.

فَأَخَذَ مِنْهُمْ جَمِيعاً مِيثَاقَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ. قَالَ: وَكَانَ الْحَجَرُ فِي الْجَنَّةِ، فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ. فَالْتَقَمَ الْمِيثَاقَ مِنَ الْخَلْقِ كُلِّهِمْ. فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ. فَلَمَّا أَسْكَنَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ الْجَنَّةَ وَ عَصَى، أَهْبَطَ اللَّهُ تَعَالَى الْحَجَرَ، فَجَعَلَهُ فِي رُكْنِ بَيْتِهِ وَأَهْبَطَ آدَمَ عَلَى الصَّفَا.

فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللهُ ، ثُمَّ رَآهُ فِي الْبَيْتِ، فَعَرَفَهُ وَ عَرَفَ مِيثَاقَهُ وَ ذَكَرَهُ، فَجَاءَ إِلَيْهِ مُسْرِعاً، فَأَكَبَّ عَلَيْهِ وَ بَكَى عَلَيْهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ، تَائِباً مِنْ خَطِيئَتِهِ وَ نَادِمَا عَلَى نَقْضِهِ مِيثَاقَهُ.

ص: 306


1- در اصل کتاب «سائلکم».
2- در اصل کتاب «فاستقرت».

قَالَ: فَمِنْ أَجْلٍ ذَلِكَ أُمِرْتُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا اسْتَلَمْتُمُ الْحَجَرَ: أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ يَوْمَ الْقِيَامَة﴾ (1)

وقتی حق تعالی آسمانها و زمین را آفرید دو دریا ایجاد نمود: یکی شیرین و دیگری تلخ تربت آدم علیه السلام را از دریای شیرین آفرید، سپس از دریای تلخ بر آن پاشید بعد آدم را از آن آفرید. آن گاه آن را همچون چرم مالید، سپس رهایش نمود. وقتی خواست در آن روح بدمد، او را به صورت شبح و تمثالی برپا داشت. بعد یک مشت از کتف راستش برداشت و اجزاء ریزی همچون مورچه از آن خارج شدند. پس فرمود: این ها اهل بهشت هستند یک مشت هم از کتف چپش برداشت و فرمود: این ها اهل جهنّم هستند. بعد حق تعالی اصحاب یمین (راست) و اصحاب یسار (چپ) را به سخن درآورد. اصحاب يسار عرضه داشتند: پروردگارا چرا آتش را برای ما ،آفریدی، حال آن که حق را برای ما روشن نکردی و به سوی ما رسولی مبعوث نداشتی؟

خداوند عزّ وجلّ به آن ها می فرماید به خاطر آن که می دانم شما به طرف جهنم می روید و من شما را به زودی می آزمایم آن گاه حق تعالی به آتش امر فرمود گرم شود آتش گرم شد و افروخته گردید سپس به آن ها فرمود: همگی داخل آتش شوید من آن را برای شما سرد و سالم می گردانم.

آن ها عرضه داشتند پروردگارا ما از تو پرسیدیم چرا برای ما آتش آفریدی؟ و مقصودمان از این سؤال گریز از آن بود؛ حال ما را امر می کنی که در آن داخل شویم؟ اگر به اصحاب یمین نیز این فرمان را بدهی داخل آن نمی شوند. حق عزّ وجل، به آتش امر فرمود گرم شود و افروخته گردد. پس از آن به اصحاب یمین فرمان داد که در آتش گداخته داخل شوند و آتش برایشان سرد و سالم گشت، بعد به تمام آن ها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ اصحاب یمین از روی میل :گفتند: آری و اصحاب یسار به اجبار و کراهت جواب دادند .آری باری تعالی از جملگی آن ها پیمان گرفت و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد.

بعد امام علیه السلام فرمود: حجر الاسود آن وقت در بهشت بود. آن گاه خداوند عزّ وجل

ص: 307


1- علل الشرائع ج 2 ص 425 - 6؛ بحار الأنوارج 96 ص 217

بیرونش آورد حجر میثاق و پیمان خلائق را در خود فرو برد. آیه شریفه به همین معنا اشاره دارد که فرمود: «تمام موجودات در آسمان و زمین، خواه و ناخواه مطیع او بوده و بازگشتشان به سوی اوست».

زمانی که حق تبارك و تعالی حضرت آدم علیه السلام را در بهشت جای داد و وی مرتکب لغزش گردید حق تعالی حجر را از بهشت فرو فرستاد. آن را در رکنی از ارکان بیت خود قرار داد و جناب آدم علیه السلام را از بهشت به زمین روی کوه صفا هبوط داد.

آدم برای مدّت مدیدی آن جا درنگ نمود سپس حجر را در بیت دید آن را شناخت و یاد میثاق و عهدش افتاد. از این رو نزد حجر آمد، به سرعت خود را به آن جا رسانید خویش را روی آن ،افکند مدت چهل بامداد گریست، از خطایش توبه نمود و از این که پیمان شکسته، اظهار پشیمانی کرد.

سپس امام علیه السلام فرمودند به همین خاطر امر شده اید که هرگاه حجر را استلام کردید بگویید امانتی ادّیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لي بالموافاة يوم القيامة (امانتم را ادا کردم و به میثاقم وفا کردم تا در روز قیامت به وفای من گواهی دهی).

2. عیّاشی از عمار بن أبى الأحوص از امام صادق علیه السلام این روایت کرده است:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَ فِي مُبْتَدَأَ الْخَلْقِ بَحْرَيْنِ: أَحَدُهُمَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَالْآخَرُ مِلْحٌ أُجَاجٌ. ثُمَّ خَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ، ثُمَّ أَجْرَاهُ عَلَى الْبَحْرِ الْأَجَاج، فَجَعَلَهُ حَمَةٌ مَسْنُونَا وَ هُوَ خَلْقُ آدَمَ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِ آدَمَ الْأَيْمَنِ، فَذَرَأَهَا فِي صُلْبِ آدَمَ. فَقَالَ : هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ وَلَا أُبَالِي. ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِ آدَمَ الْأَيْسَرِ، فَذَرَأَهَا فِي صُلْبِ آدَمَ. فَقَالَ: هَؤُلَاءِ فِي النَّارِ وَلَا أُبَالِي، وَلَا أَسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَلِي فِي هَؤُلَاءِ الْبَدَاء بَعْدُ، وَ فِي هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ سَيُبْتَلَوْنَ﴾ (1)

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام: فَاحْتَجَّ يَوْمَئِذٍ أَصْحَابُ الشِّمَالِ - وَ هُمْ ذَر - عَلَى خَالِقِهِمْ، فَقَالُوا: يَا رَبَّنَا بِمَ أَوْجَبْتَ لَنَا النَّارَ - وَ أَنْتَ الْحَكَمُ (2) الْعَدْلُ - مِنْ قَبْلِ أَنْ تَحْتَجَّ عَلَيْنَا وَ تَبْلُوَنَا بِالرُّسُلِ وَ تَعْلَمَ طَاعَتَنَا لَكَ وَ مَعْصِيَتَنَا.

ص: 308


1- در اصل کتاب «سيسألون».
2- در اصل کتاب: «الحکیم».

فَقَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: فَأَنَا أُخْبِرُكُمْ بِالْحُجَّةِ عَلَيْكُمْ الْآنَ فِي الطَّاعَةِ وَالْمَعْصِيَةِ وَالْإِعْذَارِ بَعْدَ الْإِخْبَارِ.

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام : فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مَالِكِ خَازِنِ النَّارِ أَنْ مُرِ النَّارَ تَشْهَقُ ، ثُمَّ تُخْرِجُ عُنْقاً مِنْهَا. فَخَرَجَتْ لَهُمْ، ثُمَّ قَالَ اللهُ لَهُمُ ادْخُلُوهَا طَائِعِينَ. فَقَالُوا: لَا نَدْخُلُهَا : طَائِعِينَ. ثُمَّ قَالَ: ادْخُلُوهَا طَائِعِينَ، أَولَأُعَذِّبَنَّكُمْ بِهَا كَارِهِينَ.

قَالُوا: إِنَّا (1) هَرَبْنَا إِلَيْكَ مِنْهَا وَ حَاجَجْنَاكَ فِيهَا ، حَيْثُ أَوْجَبْتَهَا عَلَيْنَا وَ صَيَّرْتَنَا مِنْ أَصْحَابِ الشِّمَالِ، فَكَيْفَ نَدْخُلُهَا طَائِعِينَ؟ وَلَكِنِ ابْدَأْ بِأَصْحَابَ الْيَمِينِ فِي دُخُولِهَا، كَيْ تَكُونَ قَدْ عَدَلْتَ فِينَا وَفِيهِمْ.

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فَأَمَرَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ وَ هُمْ ذَرِّ بَيْنَ يَدَيْهِ. فَقَالَ: ادْخُلُوا هَذِهِ النَّارَ طَائِعِينَ. قَالَ: فَطَفِقُوا يَتَبَادَرُونَ فِي دُخُولِهَا ، فَوَلَجُوا فِيهَا جَمِيعاً، فَصَيَّرَهَا اللَّهُ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَامًا، ثُمَّ أَخْرَجَهُمْ مِنْهَا.

ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَادَى فِي أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ أَصْحَابِ الشَّمَالِ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ؟ فَقَالَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ: بَلَى يَا رَبَّنَا، نَحْنُ بَرِيَّتُكَ وَ خَلْقُكَ، مُقِرِينَ طَائِعِينَ. وَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ : بَلَى يَا رَبَّنَا نَحْنُ بَرِيَّتُكَ وَ خَلْقُكَ كَارِهِينَ. وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ: وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهَا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ. قَالَ: تَوْحِيدُهُمْ الله﴾ (2)

خدا تبارك و تعالى، در آغاز آفرینش دو دریا آفرید یکی شیرین و گوارا، دیگری شور و تلخ. آن گاه خاک آدم را از دریای شیرین گوارا برداشت. سپس آن را بر دریای تلخ جریان داد و آن را به شکل «حَمَأ مسنون» (لجن بویناک) درآورد که این خلقت آدم بود. آن گاه قبضه ای از کتف راست آدم برگرفت آن را در صلب آدم پراکند آن گاه قبضه ای از کتف چپ آدم .برگرفت آن را در صلب آدم پراکند. فرمود: اینان در آتشند و من باک ندارم کسی را نرسد که از من درباره کارم بپرسد. بلکه اینان مورد ابتلاء و امتحان قرار خواهند گرفت.

ص: 309


1- در اصل کتاب «انما».
2- تفسیر عیاشی ج 1 ص 182 ح 78

امام صادق علیه السلام فرمود در آن روز اصحاب شمال - در حالی که ذره بودند - بر آفریدگارشان اعتراض کردند. گفتند: خدایا چرا آتش را بر ما قرار دادی پیش از آنکه بر ما احتجاج کنی، و ما را از طریق فرستادگان خود بیازمایی و طاعت و معصیت ما را نسبت به خود بدانی در حالی که تو حکیم و عادل هستی؟

خدا تبارك وتعالی فرمود به شما خبر می دهم در مورد حجتی که اکنون برشما در باب طاعت و معصیت دارم و درباره عذر آوردن بعد از خبر دادن.

امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به مالک خازن ،دوزخ، وحیّ فرستاد که به آتش امر کن تا زبانه برکشد و یک گردن (شعله ای) از آن برآید چنین آتشی برای آن ها بیرون زد خدای تعالی به آن ها فرمود به میل خود وارد شوید. گفتند: به میل خود وارد نمی شویم فرمود یا به میل خود وارد شوید یا شما را عذاب می کنم تا به اکراه و اجبار وارد شوید گفتند ما از آن به سوی تو می گریزیم. و با تو احتجاج می کنیم که چرا آن را بر ما واجب ساخته ای و ما را از اصحاب شمال گردانده ای چگونه به میل خود وارد شویم؟ برای ورود، از اصحاب یمین آغاز کن تا در مورد ما و آن ها به عدالت حکم کرده باشی

امام فرمود: خداوند به اصحاب یمین - در حالی که پیش رویش به شکل ذره بودند - فرمود: به میل خود وارد این آتش شوید. آن ها این کار را انجام دادند و در آن وارد شدند خداوند آن را برایشان سرد و سلامت گردانید، آن گاه آن ها را از آن بیرون آورد. سپس خدای تبارک و تعالی در میان اصحاب یمین و اصحاب شمال ندا برآورد: «آیا من پروردگارتان نیستم؟» اصحاب یمین گفتند: آری خدایا! ما آفریدگان و مخلوقان تو هستیم و مخلوقان تو هستیم که به میل خود اقرار می آوریم.

اما اصحاب شمال :گفتند آری !خدایا ما به اکراه می گوییم که آفریدگان و مخلوقان توییم این است آیه قرآن: «برای خدا تسلیم می شوند هر آن چه در آسمان ها و زمین است از سر میل یا اکراه و همه را به سوی او بازمی گردانند». امام فرمود: یعنی توحیدشان برای خدا.

ص: 310

آیه چهارم

در سوره آل عمران است

﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لَّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ﴾ (1)

آن گاه که خدا از پیغمبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمت بخشیدم سپس برشما رسولی از جانب خدا آمد که گواهی به راستی کتاب و شریعت شما می داد به او ایمان آورده و یاری او کنید؛ خدا فرمود: آیا اقرار داشته و پیمان مرا بر این امر پذیرفتید؟ همه گفتند اقرار داریم خدا فرمود گواه باشید من هم با شما گواهم.

1. على بن ابراهیم از ابن مسکان از امام صادق علیه السلام یا روایت می کند:

عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ﴿مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَا مِنْ لَدُنْ آدَمَ فَهَلُمَّ جَراً، إِلَّا وَ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا وَ يَنْصُرُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام . و هو قوله: «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ»، يعني رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله، «وَلَتَنْصُرُنَّهُ» يَعني أميرَ المُؤمِنينَ علیه السلام. ثم قالَ لَهُم فِي الذَّرَ: أَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي ، أي عهدي ؟ قالُوا أَقْرَرْنا، قالَ اللهُ لِلملائكة: فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ.

و هذه مع الآية التي في سورة الأحزاب في قوله ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ﴾ الآية . والآية التي في سورة الأعراف قوله ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾، قَدْ کُتِبَتْ هَذِهِ اَلثَّلاَثُ آیَاتٍ فِی ثَلاَثِ سُوَرٍ» (2)

خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت از آدم به بعد، مگر آن که به دنیا برگردد و امیرالمؤمنین علیه السلام را یاری کند این است آیه: «به یقین به او ایمان می آورید» یعنی به رَسولِ خدا «و به یقین یاریش می کنید» یعنی امیرالمؤمنین را. سپس به آن ها در عالم ذر فرمود: «آیا اقرار آوردید و با من عهد بستید؟» یعنی بر پیمانی که از

ص: 311


1- آل عمران 81
2- تفسیر قمی ج1 ص106.

شما گرفتم «گفتند: اقرار کردیم». خداوند به ملائکه فرمود: «پس شهادت دهید و من هم با شما از شاهدانم».

قمی گوید: این آیه با دو آیه دیگر همراه بوده آیه ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ ...﴾ در سوره احزاب، و آيه ﴿ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ...﴾، اما این سه آیه در سه سوره جداگانه نوشته شد.

2. سعد بن عبدالله در بصائر الدرجات - چنان که در مختصر آن تألیف شیخ اجل علّامه حجت، حسن بن سلیمان حلّی رحمه الله آمده و نسخه کتاب نزد ما موجود است - به نقل از کتاب الواحده از ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام روایت می کند.

عَنْ أَبِي جَعْفَرِ علیه السلام قَالَ: ﴿قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ، تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً، ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً، فَأَسْكَنَهُ اللَّهُ فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا. فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَاتُهُ، فَبِنَا احْتَجَّ عَلَى خَلْقِهِ، فَمَا زِلْنَا فِي ظُلَّةٍ خَضْرَاءَ حَيْثُ لَا شَمْسَ وَلَاقَمَرَ، وَلَالَيْلَ وَلَانَهَارَ، وَ لَا عَيْنَ تَضْرِفُ، نَعْبُدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُسَبِّحُهُ ، وَ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ.

وَ أَخَذَ مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ بِالْإِيمَانِ وَالنُّصْرَةِ لَنَا، وَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَ : وَإِذْ أَخَذَ اللهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابِ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ ، يَعْنِي: لَتُؤْمِنُنَّ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، وَ لَتَنْصُرُنَّ وَصِيَّهُ ، وَ سَيَنْصُرُونَهُ جَمِيعاً.

وَ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقِي مَعَ مِيثَاقِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم بِالنُّصْرَةِ بَعْضِنَا لِبَعْضٍ، فَقَدْ نَصَرْتُ مُحَمَّداً صلى الله عليه و سلم، وَجَاهَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ، وَقَتَلْتُ عَدُوَّهُ، وَوَفَيْتُ اللهِ بِمَا أَخَذَ عَلَيَّ مِنَ الْمِيثَاقِ وَالْعَهْدِ... إلى أن قال: أَنَا الَّذِي احْتَجَّ اللَّهُ بِهِ عَلَيْكُمْ فِي ابْتِدَاءِ خَلْقِكُمْ، وَ أَنَا الشَّاهِدُ يَوْمَ الدِّينِ﴾ تا آخر حديث. (1)

خداوند تبارك و تعالى يكتا و بی همتا است و در وحدانیت خود بی نظیر است

ص: 312


1- مختصر بصائر الدرجات ص 32

سپس تکلم به کلمه ای کرد آن کلمه نور شد و از آن نور محمد صل الله علیه و آله را آفرید و من و ذریه ام را آفرید. سپس تکلم به کلمه ای کرد آن کلمه روح شد. روح را خداوند در آن نور سکونت داد و در بدن های ما قرار داد.

پس ما روح الله و کلمات ،خداییم به وسیله ما از خلق خود در حجاب شد، و پیوسته ما در زیر سایبانی سبز قرار داشتیم جایی که خورشید و ماه و شب و روزی وجود نداشت و نه چشمی به هم می خورد ما او را می پرستیدیم و تسبیح می گفتیم پیش از آفرینش مخلوقات از پیامبران پیمان گرفت که به ما ایمان آورند و ما را یاری کنند.

این آیه اشاره به همین مطلب است: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ﴾، یعنی ایمان به محمد بیاورید و جانشینش را یاری کنید. آن ها ایمان به محمد آوردند، ولی وصیّ او را یاری نکردند به زودی همه او را یاری خواهند کرد.

و خداوند پیمان مرا با پیمان محمّد صلی الله علیه و اله گرفت که یکدیگر را یاری کنیم. من آن جناب را یاری کردم در رکاب او جنگیدم دشمنش را کشتم و به پیمانی که خدا راجع به یاری محمد صلى الله عليه و سلم از من گرفته بود وفا نمودم... من همانم که خداوند در آغاز آفرینش شما به من بر شما احتجاج ،فرمود و من در روز قیامت بر شما گواهم...

در صفحات آینده ضمن ذکر اخبار، کلام نبی اکرم به علی علیه السلام را خواهیم آورد که می فرماید:

﴿أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللَّهُ بِكَ فِي ابْتِدَائِهِ الْخَلْقَ حَيْثُ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً، فَقَالَ لَهُمْ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا: بَلَى...﴾ تا آخر حديث. (1)

تو همانی که خداوند به تو در آغاز آفرینش (بر همگان) احتجاج کرد، زمانی که آن ها را به شکل شبح برپاداشت و فرمود: آیا من پروردگارتان نیستم ؟ گفتند: آری

ص: 313


1- الأمالي طوسى ص 232 ح 412

آیه پنجم

خداوند در سوره انعام می فرماید:

﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ (1)

و اگر بازگردانده می شدند، بیشک به همان چه از آن نهی شده بودند برمی .گشتند

.1 در تفسیر عیاشی از امام صادق صلی الله علیه و آله روایت است:

﴿إِنَّ اللهَ قَالَ لِمَاء كُنْ عَذْباً فُرَانَا أَخْلُقَ مِنْكَ جَنَّتِي وَ أَهْلَ طَاعَتِي. وَقَالَ لِمَاءٍ: كُنْ مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُقَ مِنْكَ نَارِي وَ أَهْلَ مَعْصِيَتِي. فَأَجْرَى الْمَاءَيْنِ عَلَى القِينِ، ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةٌ بِهَذِهِ وَهِيَ يَمِينٌ ، فَخَلَقَهُمْ خَلْقاً كَالذَّرِ. ثُمَّ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ عَلَيْكُمْ طَاعَتِي؟ قَالُوا بَلَى.

فَقَالَ لِلنَّارِ: كُونِي نَاراً، فَإِذَا نَارٌ تَأَجَجُ. وَ قَالَ لَهُمْ: قَعُوا فِيهَا ، فَمِنْهُمْ مَنْ أَسْرَعَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْطَأَ فِي السَّعْيِ، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يَرِمْ (2) مَجْلِسَهُ. فَلَمَّا وَجَدُوا حَرَّهَا رَجَعُوا، فَلَمْ يَدْخُلْهَا مِنْهُمْ أَحَدٌ ، ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً بِهَذِهِ ، فَخَلَقَهُمْ خَلْقاً مِثْلَ الذَّرِ مِثْلَ أُولَئِكَ. ثُمَّ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ مِثْلَ مَا أَشْهَدَ الْآخَرِينَ. ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: قَعُوا فِي هَذِهِ النَّارِ. فَمِنْهُمْ مَنْ أَبْطَأَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَسْرَعَ وَ مِنْهُمْ مَنْ مَرَّ بِطَرْفِ الْعَيْنِ، فَوَقَعُوا فِيهَا كُلُّهُمْ. فَقَالَ: اخْرُجُوا مِنْهَا سَالِمِينَ ، فَخَرَجُوا لَمْ يُصِبْهُمْ شَيْءٌ . وَقَالَ الْآخَرُونَ: يَا رَبَّنَا أَقِلْنَا نَفْعَلْ كَمَا فَعَلُوا، قَالَ: قَدْ أَقَلْتُكُمْ. فَمِنْهُمْ مَنْ أَسْرَعَ فِي السَّعْيِ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْطَأَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يَرِمْ (3) مَجْلِسَهُ ، مِثْلَ مَا صَنَعُوا فِي الْمَرَةِ الْأُولَى فَذَلِكَ قَوْلُهُ: وَ لَوْرُدُّوا لعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُون﴾ . (4)

خدای تعالی به یک آب :فرمود شیرین و گوارا باش تا از تو بهشتم و اهل طاعتم را خلق کنم و به یک آب فرمود: شور و تلخ باش تا از تو دوزخم و اهل معصیتم را بیافرینم. آن گاه دو آب را برگِل جریان داد. سپس قبضه ای به این دست برداشت

ص: 314


1- انعام: 28
2- در اصل کتاب «لم يربح».
3- در اصل كتاب «لم يربح».
4- تفسیر عیاشی ج 1 ص 358 ح 18؛ بحار الأنوارج 53 ص 256

که یمین است. آنان را مانند ذره آفرید و بر خودشان گواه گرفت و گفت: آیا من پروردگارتان نیستم؟ و طاعت من وظیفه ای برشما نیست؟ گفتند: بلی. سپس به آتش :فرمود آتش باش ناگهان آتشی شعله کشید به اصحاب یمین فرمود خود را در آن بیفکنید. گروهی به شتاب چنین کردند و گروهی تأخیر کردند. و برخی از جای خود حرکت نکردند آن ها که رفته بودند، وقتی گرمای آن را احساس کردند، بازگشتند و هیچ یک از آن ها وارد آن نشد.

سپس یک قبضه دیگر به این دست برگرفت آنان را مانند ذره آفرید و مانند گروه دیگر بر خودشان گواه گرفت به آنان فرمود خود را در این آتش بیفکنید. گروهی ،با تأخیر گروهی با شتاب و گروهی به یک چشم به هم زدن همگی خود را در آتش افکندند. خداوند فرمود: همه سالم از آن بیرون آیید. بیرون آمدند بدون این که آسیبی به آن ها رسیده باشد

گروه دیگر گفتند: خدایا ما را بازگردان که مانند اینان عمل کنیم. فرمود: شما را بازگرداندم. بار دیگر گروهی با شتاب و گروهی با تأخیر حرکت کردند و گروهی حرکت نکردند درست مانند مرتبه نخست این است کلام الهی که فرمود: «و اگر آن ها را باز گردانند، به همان جایی باز می گردند که از آن نهی شده بودند. و اینان دروغگویند».

از این آیه و روایت به نتیجه ای می رسیم که در سوره مومنین آمده است:

﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾. (1)

آن گاه که یکی از ایشان را مرگ فرارسد گوید پروردگارا مرا باز گردانید، باشد که در آن چه فروگذار کرده ام کاری شایسته پیش گیرم حاشا، این سخنی است که او گوینده آن است.

از این مباحث روشن می شود که مراد کلام خداوند متعال که فرمود: «هو قائلها»، خبر دادن از امری است که روی داده است و اشاره ای است به آن چه در عالم ذر گفته است

ص: 315


1- مؤمنون: 99 - 100

و آگاهی دادن از سخنان اصحاب شمال که در خلقتِ اول از ورود در آتش آزمون عذر خواستند و خواستار تجدید نظر در مورد تکلیف ورود به درون آتش شدند؛ بدان امید که به عمل صالح روی آرند.

همچنین می توان فهمید که بعد از اعاده دوم و سوم باز هم گردن به اطاعت و انقیاد امرالهی نمی نهند بلکه هر بار پس از بازنگری پیمان می شکنند.

تمام این نکات را می شود از حدیث مذکور تحت آیه 13 و روایت 1 و 6 و 14 از مجموعه اخبار استفاده کرد که همه را در جای خود ذکر خواهیم کرد إن شاء الله . پس موضوع این ،آیه و مراد از «کلمة هو قائلها»، کلمه ای است که در ذرّ و میثاق گفته شده است.

آیه ششم

در سوره انعام آمده است:

﴿وَ نُقَلِبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ.﴾ (1)

دل ها و دیدگانشان را [از قبول آن] بر می گردانیم همچنان که نخستین بار هم به آن ایمان نیاوردند

1. علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید و در روایت ابی الجارود از امام باقر علیه السلام است:

﴿وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرِ علیه السلام فِي قَوْلِهِ : ﴿وَ نُقَلِبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ﴾ يَقُولُ: نُنَكِّسُ قُلُوبَهُمْ فَيَكُونُ أَسْفَلُ قُلُوبِهِمْ أَعْلَاهَا، وَ نُعْمِي أَبْصَارَهُمْ فَلَا يُبْصِرُونَ بِالْهُدَى.

وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام: إِنَّ أَوَّلَ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ، ثُمَّ الْجِهَادُ بِأَلْسِنَتِكُمْ، ثُمَّ الْجِهَادُ بِقُلُوبِكُمْ. فَمَنْ لَمْ يَعْرِفُ قَلْبُهُ مَعْرُوفاً وَلَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً، نُكِسَ قَلْبُهُ ، فَجُعِلَ أَسْفَلُهُ أَعْلَاهُ فَلَا يَقْبَلُ خَيْراً أَبَداً.

كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ يعني في الذر و الميثاق﴾. (2)

ابوالجارود روایت کرده که امام باقر علیه السلام در بارۀ آیة ﴿ وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ﴾

ص: 316


1- انعام: 110
2- تفسیر قمی ج 1 ص 213

فرمود: دل هاشان را وارون می کنیم به گونه ای که زیر دل ها بالای آن شود. و دیدگان آن ها را نابینا می کنیم تا به هدایت بینا نشوند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود نخستین موردی از جهاد که بر آن مغلوب می شوند جهاد به دستانتان است سپس جهاد به زبانتان سپس جهاد به دل هاتان هر که در دلش به نیکی معروفی گردن ،ننهد و زشتی منکری را نشناسد، قلبش وارون شده و زیر و رو شده است. آن گاه هیچ خیری را نمی پذیرد».

قمی گوید: «چنان که بار اول بدان ایمان نیاوردند» یعنی در عالم ذرّ و میثاق .

2. على بن ابراهیم از یونس از امام رضا علیه السلام روایت کرده است:

﴿فَحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي بْنِ بِلَالٍ عَنْ يُونُسَ قَالَ: اخْتَلَفَ يُونُسُ وَ هِشَامُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي الْعَالِمِ الَّذِي أَتَاهُ مُوسَى علیه السلام، أَيُّهُمَا كَانَ أَعْلَمَ؟ وَ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ عَلَى مُوسَى حُجَّةً فِي وَقْتِهِ، وَ هُوَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ؟ فَقَالَ قَاسِمُ الصَّيْقَلُ: فَكَتَبُوا ذَلِكَ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام، يَسْأَلُونَهُ عَنْ ذَلِكَ.

فَكَتَبَ فِي الْجَوَابِ : أَتَى مُوسَى الْعَالِمَ... إلى أن كتب: قال (يعني العالم): إنّي وَ كَلْتُ بِأَمْرِ لَا تُطِيقُهُ، وَ كَلْتَ أَنْتَ بِأَمْرِلَا أُطِيقُهُ. ثُمَّ حَدَّثَهُ الْعَالِمُ بِمَا يُصِيبُ آلَ مُحَمَّدٍ مِنَ الْبَلَاءِ وَكَيْدِ الْأَعْدَاءِ حَتَّى اشْتَدَّ بُكَاؤُهُمَا. ثُمَّ حَدَّثَهُ الْعَالِمُ عَنْ فَضْلِ آلِ مُحَمَّدٍ، حَتَّى جَعَلَ مُوسَى يَقُولُ: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ حَتَّى ذَكَرَ فُلاناً وَ فُلاناً وَ فُلاناً وَ مَبْعَثَ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله إِلَى قَوْمِهِ ، وَ مَا يَلْقَى مِنْهُمْ وَ مِنْ تَكْذِيبِهِمْ إِيَّاهُ ، وَ ذَكَرَلَهُ مِنْ تَأْوِيلِ هَذِهِ الْآيَةِ ﴿وَ نُقَلِبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ حِينَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَيْهِم ﴾ (1)

يونس و هشام دربارۀ عالمی که حضرت موسی علیه السلام نزد او شتافت، اختلاف کردند که کدام یک داناتر است؟ و آیا روا است کسی حجت خدا باشد بر حضرت موسی که خودش حجة خدا در زمانش بوده است؟ قاسم صیقل گفت: در این مورد به امام رضا علیه السلام نوشتند و از حضرتش در این مورد پرسیدند.

در پاسخ نوشت: موسی علیه السلام نزد عالم رفت... عالم گفت من موکّل شده ام به

ص: 317


1- تفسیر قمی ج 2 ص 38

امری که تو توان آن را نداری و تو هم موکل شده ای به امری که من توان آن را ندارم. آن گاه عالم بلاهایی را که آل محمد علیهم السلام گرفتار می شوند، برایش بیان کرد تا آن جا که گریه هر دو تن بالا گرفت پس از آن درباره فضیلت آل محمد علیهم السلام برایش ،گفت به گونه ای که موسی :گفت ای کاش من هم از آل محمد می بودم سخن به سه تن (فلان و فلان و فلان) کشید و از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله به قومش گفت و برخوردهایی که قوم با حضرتش می کنند و او را دروغگو شمردند و برایش تأویل این آیه را آورد و ﴿نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ..﴾ یعنی برای آن ها پیمان گرفت

آیه هفتم

خداوند در سوره اعراف می فرماید

﴿تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَائِهَا وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الْكَافِرِينَ * وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِم مِنْ عَهْدِ﴾ تا آخر آیه (1)

این شهرهایی است که از اخبارش برتو می خوانیم و به راستی که پیامبرانشان برای آنان معجزات آوردند و آنان بر آن نبودند که به چیزی که از پیش انکار کرده ،بودند ایمان بیاورند بدین سان خداوند بر دل های کافران مهر می نهد ﴿101﴾ و در اکثرشان وفای به عهد نیافتیم...

1. قمی گوید:

«به چیزی که از پیش انکار کرده بودند» یعنی: در ذرّ اول می گوید: در دنیا ایمان نیاوردند به آن چه در ذرّ تکذیب کرده بودند این کلام ردّی است بر کسانی که در ذر اول پیمان شکستند سپس فرمود: «در اکثرشان وفای به عهد نیافتیم» یعنی آن چه را که از آن ها در ذرّ پیمان گرفته ایم بدان پایبند نشدند؛ بدین روی بیش تر آن ها را فاسق یافتیم. (2)

ص: 318


1- اعراف: 101 و 102
2- تفسیر قمی ج 1 ص 236

2. عیاشی از ابوذر روایت کرده است:

«وَ اَللَّهِ مَا صَدَقَ أَحَدٌ مِمَّنْ أَخَذَ اَللَّهُ مِیثَاقَهُ فَوَفَی بِعَهْدِ اَللَّهِ غَیْرَ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِمْ ، وَ عِصَابَهٍ قَلِیلَهٍ مِنْ شِیعَتِهِمْ ، و ذلك قوله : ﴿وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ﴾».

به خداوند قسم از آنان که خداوند از آن ها میثاق ،گرفت، کسی وفای به عهد نکرد مگر اهل بیت نبوت و گروه اندکی از شیعیان آن ها این حقیقت را در این کلام خداوند در قرآن می بینیم که می فرماید: ﴿وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ﴾. (1)

آیه هشتم

در سوره یونس می فرماید

﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبْلُ﴾ (2) تا آخر آیه .

سپس بعد از او پیامبرانی برای قوم هایشان برانگیختیم، و برای آنان معجزاتی آوردند، ولی آنان بر آن نبودند که به چیزی که از پیش انکار کرده بودند، ایمان بیاورند.

1. صفار در بصائر از عبدالله بن محمد جعفی از امام صادق علیه السلام، و همچنین از عقبه از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

﴿إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ ، فَخَلَقَ مَنْ أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ، وَ كَانَ مَا أَحَبَّ أَنْ يَخْلُقَهُ مِنْ طِيئَةِ الْجَنَّةِ. وَ خَلَقَ مَنْ أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ ، وَ كَانَ مَا أَبْغَضَ أَنْ يَخْلُقَهُ مِنْ طِيئَةِ النَّارِ. ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِي الضَّلَالِ .

قَالَ: قُلْتُ: أَيُّ شَيْءٍ الظَّلَالُ؟ قَالَ: أَلَمْ تَرَ إِلى ظَلِكَ فِي الشَّمْسِ شَيْءٌ وَلَيْسَ بِشَيْءٍ ؟

ثُمَّ بَعَثَ فِيهِمُ النَّبِيِّينَ يَدْعُونَهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ، وَ هُوَ قَوْلُهُ: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ، ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِيِّينَ، فَأَقَرَّبَعْضُهُمْ وَأَنْكَرَ بَعْضُهُمْ . ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَايَتِنَا، فَأَفَرَّ وَاللَّهِ بِهَا مَنْ أَحَبَّ وَأَنْكَرَهَا مَنْ أَبْغَضَ، وَهُوَ قَوْلُهُ: فَمَا كَانُوا

ص: 319


1- تفسير عیاشی ج 2 ص 23 رقم 59 .
2- يونس: 74

لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ. ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرِ : كَانَ التَّكْذِيبُ ثَمَّةَ﴾. (1)

خدا خلق را آفرید، و هر مخلوقی را که دوست می داشت از آن چه دوست داشت آفرید و آن را که دوست داشت از گل بهشت آفرید و هر مخلوقی را که دوست نداشت از آن چه که دوست نداشت ،آفرید و آن چه را دوست نداشت از گل دوزخ .آفرید سپس آن ها را در ظلال مبعوث کرد

پرسیدم: «ظلال» چیست؟ فرمود: نمی بینی که سایه خودت در برابر خورشید چیزی هست در حالی که چیزی نیست.

سپس خدا پیغمبران را در میان آن ها برانگیخت تا ایشان را به اقرار به خدا سپس فراخوانند. این است که خدا فرماید: «و اگر از آن ها بپرسی چه کسی آنان را آفرید؟ خواهند گفت خدا».

سپس خدا ایشان را به اقرار نسبت به پیغمبران فراخواند برخی اقرار و برخی انکار نمودند. آن گاه آن ها را به ولایت ما فراخواند به خدا سوگند کسی بدان اقرار کرد که خداي دوستش داشت و آن که را خدا دشمن داشت انکار کرد این است گفتار خدا: «به آن چه از پیش تکذیب کرده اند ایمان نخواهند آورد» سپس امام باقر علیه السلام فرمود: تکذیب آن ها در آن جا بود.

حدیث را محدث ثقه عیاشی در تفسیر خود و ثقة المحدثین شیخ صدوق در کتاب علل الشرائع به سند خود روایت کرده اند. (2)

2.علی بن ابراهیم قمی از ابن مسکان از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:

عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى﴾ . قُلْتُ: مُعَايَنَةً كَانَ هَذَا؟ قَالَ: نَعَمْ، فَثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا الْمَوْقِفَ وَ سَيَذْكُرُونَهُ. وَلَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ رَازِقُهُ. فَمِنْهُمْ مَنْ أَقَرَّبِلِسَانِهِ فِي الذَّرِ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ. فَقَالَ اللهُ: ﴿فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْل﴾. (3)

ص: 320


1- بصائر الدرجات ص 100 ح 1
2- تفسیر عیاشی ج 2 ص 126 ح 37؛ علل الشرائع ج 1 ص 118 ح 3
3- تفسیر قمی ج1 ص248.

ابن مسکان از امام صادق علیه السلام دربارۀ آیه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ..﴾ پرسید: آیا این بر اساس معاینه بود؟ فرمود ،آری آن گاه معرفت استوار شد و موقف را از یاد بردند و به زودی به یاد می آورند اگر چنین نبود نه کسی خالق خود را می شناخت و نه رازقش را برخی در عالم ذرّ به زبان اقرار کردند بدون این که ایمان قلبی بدان آرند. خداوند فرمود: ﴿فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ﴾.

3. عیاشی، از زراره و حمران از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت می کند:

﴿إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ هُمْ أَظِلَّةٌ ، فَأَرْسَلَ إليهِم رَسُولَهُ مُحمّداً صلی الله علیه و آله، فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ ، وَ مِنْهُمْ مَنْ كَذَّبَه . ثُمَّ بَعَثَهُ إِلَى الْخَلْقِ الْآخَرِ، فَآمَنَ بِهِ مَنْ كَانَ آمَنَ بِهِ فِي الْأَظِلَّةِ، وَ جَحَدَه مَنْ جَحَدَه يَوْمَئِذٍ. فَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ: فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْل﴾. (1)

خداوند، آفریدگان را- در حالی که سایه هایی بودند - آفرید. رسول خود محمّد صلی الله علیه و اله را به سوی آن ها فرستاد گروهی به حضرتش ایمان آوردند و گروهی دیگر تکذیبش کردند. آن گاه او را در خلقت دیگر برانگیخت. آن ها که در عالم اظله به حضرتش ایمان آورده بودند در این جا نیز ایمان آوردند و کسانی که در اظله دروغش شمرده بودند، این جا تکذیبش کردند. این است کلام الهی که فرمود: ﴿فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ﴾.

این حدیث را شیخ حسن بن سلیمان حلی رحمه الله در کتاب المختصر به نقل از تفسیر ابن جحام به اسنادِ مُعَنعَن از محمد حلبی از امام صادق علیه السلام با تغییر اندکی روایت کرده است. (2)

4. عیاشی از ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی قَوْلِهِ: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ﴾ إلى ﴿بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ﴾. قَالَ: بَعَثَ اَللَّهُ اَلرُّسُلَ إِلَی اَلْخَلْقِ - وَ هُمْ فِی أَصْلاَبِ اَلرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ اَلنِّسَاءِ -فَمَنْ صَدَّقَ حِینَئِذٍ صَدَّقَ بَعْدَ ذَلِکَ، وَ مَنْ کَذَّبَ حِینَئِذٍ کَذَّبَ بَعْدَ ذَلِکَ﴾. (3)

ص: 321


1- تفسیر عیاشی ج 2 ص 126 ح 35
2- مختصر بصائر الدرجات ص 173.
3- تفسیر عیاشی ج 2 ص 126 ح 36.

امام صادق علیه السلام درباره آیه ﴿ثم بعثنا...﴾ من قبل فرمود: خداوند، رسولان را به ها خلق فرستاد، در حالی که در صلب مردان و رحم زنان بودند. هر که در آن زمان تصدیق کرد، پس از آن نیز تصدیق کرد و هر که آن زمان دروغ شمرد، پس از آن نیز دروغ شمرد

عده ای از محدثان نیز آن را در کتاب های خود روایت کرده اند.

از این حدیث شریف چنین برداشت می شود که خداوند انبیاء خود را در عالم ذرّ اول برای خلق برانگیخت. پس هر پیامبری بر اساس منصبش برای امت خویش منصوب شد، مگر پیامبر ما که برای تمام آفریدگان از نخستین و آخرین، از نبی و وصی و رسول و امام و رعیت برانگیخته شد، آن چنان که از حدیث سوم استفاده می شود. و آن برای اطلاق منصب و عمومیت امر او بود پس خداوند او را برای همگان برانگیخت، قبل از این که هیچ یک از انبیاء و مرسلین را برانگیزد خداوند با خطاب «و محمد نبیکم» از همگان برایش پیمان گرفت و اوست رسول اول و نذیر اول و مبعوث ،اول، که به مبعث اول و بعثتش بر همگان در حدیث سوم اشاره شد.

علی بن ابراهیم به اسنادش از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا ذَرَأَ الْخَلْقَ فِي الذَّرِ الْأَولِ ، فَأَقَامَهُمْ صُفُوفاً قُدَامَهِ. وَ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله، فَآمَنَ بِهِ قَوْمٌ ، وَ أَنْكَرَهُ قَوْمٌ آخَر﴾ تا آخر حديث. (1)

خدای تعالی وقتی خلق را در ذر اول ،آفرید آنان را در صف هایی جلوی خویش برپا داشت و محمد صلی الله علیه و آله را برانگیخت. پس گروهی به حضرتش ایمان آوردند و گروهی دیگر انکارش کردند.

همچنین از مفضل، از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید:

﴿مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً أَكْرَمَ مِنْ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، وَلَا خَلَقَ الله قَبْلَهُ أَحَداً، وَلَا أَنْذَرَ اللهُ خَلْقَهُ بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ قَبْلَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله﴾ تا آخر حديث. (2)

خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت که نزد او گرامی تر از محمد صلى الله عليه و سلم باشد. نیز

ص: 322


1- تفسیر قمی ج 2 ص 34
2- الأمالي طوسی ص669 ح 1406.

هیچ کسی را پیش از او نیافرید و آفریدگان خود را به واسطه کسی از مخلوقان خود پیش از محمد صلی الله علیه و آله هشدار نداد.

این دو حدیث مسنداً ذیل آیه شانزدهم ذکر خواهد شد.

آیه نهم

خداوند در سوره رعد می فرماید:

﴿الذين يُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَلَا يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أمر الله به أن يُوصَل وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ سَلَامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾ . (1)

کسانی که به عهد الهی وفا می کنند و پیمان [او] را نمی شکنند (20) و کسانی که هر چه خداوند به پیوند کردن آن فرمان داده است می پیوندند و از پروردگارشان می ترسند و از حساب سخت و سنگین می هراسند (21) و کسانی که برای نیل به خشنودی پروردگارشان شکیبایی پیشه کرده اند و نماز را برپا داشته اند و از هر آن چه روزیشان کرده ایم پنهان و آشکارا می بخشند و بدی را با نیکی دفع کنند اینانند که نیک سرانجامی دارند (22) [از] بهشت های عدن [برخوردارند] که هم خودشان و هم کسانی از پدران [و مادران] و همسران و زاد و رودشان که نیکوکارند وارد آن می شوند و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می شوند (23) [و می گویند] سلام برشما به خاطر صبری که ورزیدید چه نیکوست این نیک سرانجامی (24) و کسانی که عهد الهی را پس از بستنش می شکنند و هر چه خداوند به پیوند کردن آن فرمان داده است می،گسلند، و در زمین فتنه و فساد می کنند، اینانند که لعنت و بدفرجامی دارند (25)

ص: 323


1- رعد: 20 - 25

1. على بن ابراهیم در تفسیر این آیه حدیثی می آورد و می گوید:

﴿حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ رَحِمَ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم مُعَلَّقَةٌ بِالْعَرْشِ يَقُولُ: اللَّهُمَّ صِلْ مَنْ وَصَلَنِي وَاقْطَعْ مَنْ قَطَعَنِي. وَ هِيَ تَجْرِي فِي كُلِّ رَحِمٍ. وَ نَزَلَت هذه الآية في آل محمّدٍ وما عاهَدَهُم عليه ، وما أخذ عليهم من الميثاق في الذر، من ولاية أمير المؤمنين والأئمة عليه و عليهم السلام بعده. و هو قوله: ﴿الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ الآية﴾. ثم ذكر أعداءهم فقال: ﴿الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ﴾ يعني أمير المؤمنين ، و هو الذي أخذ الله عليهم في الذرّ، و أخذ عليهم رسول الله صلی الله علیه و آله بغدير خمّ، ثم قال: ﴿أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴾ (1)

محمّد بن فضیل از حضرت امام ابو الحسن علیه السلام نقل کرد که فرمود: رحم آل محمد آویخته به عرش است و می گوید خدایا پیوند نما با کسی که با من پیوند نموده و قطع کن با کسی که مرا قطع نموده است.

قمی گوید: این در مورد هر نسبت خویشاوندی جاری است. اما این آیه درباره آل محمد است و عهدی که با آن ها بسته و پیمانی که در عالم ذرّ از آن ها گرفته از ولایت امیرالمؤمنین و امامان معصوم علیهم السلام که پس از او آمده اند. این است آیه ﴿ الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ﴾ . آن گاه دشمنان آن ها را یاد کرده و فرمود: ﴿الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ﴾ یعنی میثاقی که در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام دارند؛ همان پیمان که خداوند در عالم ذرّ از مردم گرفت و رسول خدا صلى الله عليه و سلم در غدیر خم از آنان گرفت. آن گاه (در مورد پیمان شکنان) فرمود: ﴿أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾.

2. امام عسکری علیهالسلام در تفسیر خود می فرماید:

﴿الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ ، الْمَأْخُوذَ عَلَيْهِمْ لِلهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَلِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بِالنُّبُوَّةِ، وَ لِعَلِي بِالْإِمَامَةِ، وَلِشِيعَتِهِمَا بِالْمَحَبَّةِ وَالْكَرَامَةِ، مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ، إِحْكَامِهِ وَ تَغْلِيظِهِ.

ص: 324


1- تفسیر قمی ج1 ص 363.

وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ مِنَ الْأَرْحَامِ وَالْقَرَابَات﴾ تا آخر حديث. (1)

«کسانی که پیمان خدا را می شکنند»، پیمانی که خداوند به ربوبیت خود و نبوت محمد صلی الله علیه و آله امامت علی علیه السلام و محبت و کرامت شیعه آن دو از مردم گرفته و «بعد از بستن آن پیمان» آن را استوار داشته و بر آن تأکید فرموده است. «و قطع می کنند پیمانی را که خداوند امر فرموده وصل شود» و این پیوند خویشاوندی و قرابت بود...

آیه دهم

خداوند در سوره حج می فرماید:

﴿ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ﴾ (2)

سپس از گوشت پاره شکل یافته و شکل نیافته

1. کلینی در کتاب النکاح کافی از سلام بن مستنیر از امام باقر علیه السلام روایت می کند:

﴿سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ. فَقَالَ: الْمُخَلَّقَةُ هُمُ الذُّرُ الَّذِينَ خَلَقَهُمُ اللَّهُ فِي صُلْبِ آدَمَ علیه السلام، أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ . ثُمَّ أَجْرَاهُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ، وَ هُمُ الَّذِينَ يَخْرُجُونَ إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى يُسْأَلُوا عَنِ الْمِيثَاقِ.

وَ أَمَّا قَوْلُهُ: وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ، فَهُمْ كُلُّ نَسَمَةٍ لَمْ يَخْلُقُهُمُ اللَّهُ فِي صُلْبِ آدَمَ علیه السلام حِينَ خَلَقَ الذَّرَّ وَأَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ ، وَ هُمُ النُّطَفُ مِنَ الْعَزْلِ وَالسّقْطُ، قَبْلَ أَنْ يُنْفَخَ فِيهِ الرُّوحُ وَالْحَيَاةُ وَالْبَقَاءُ﴾ . (3)

سلام بن مستنیر از امام باقر علیه السلام درباره آیه ﴿مخلقة و غير مخلّقة﴾ پرسید. حضرتش پاسخ داد:

«مخلّقة» ذرّه هایی است که خداوند در صلب آدم آفریده، از آنان پیمان گرفت،

ص: 325


1- بخشی است از حدیثی طولانی که از امام باقر علیه السلام روایت شده است. بحار الأنوارج 24 ص 388 ح 112 نقل از تفسیر امام عسکری علیه السلام
2- حج: 5
3- الكافي ج 6 ص 12 ح 1.

سپس آن را در صلب مردان و رحم زنان جریان داد آنان کسانی اند که به دنیا بیرون می آیند تا درباره میثاق از آنان بپرسند.

«غير مخلّقة» تمام کسانی اند که خداوند، زمانی که ذر را در صلب آدم آفرید و پیمان از آنان ،گرفت آنان را نیافرید آنان نطفه هایی اند که عزل و سقط شده اند، پیش از آن که روح و حیات و بقاء در آن دمیده شود.

حسن بن سلیمان حلی رحمه الله در مختصر البصائر به نقل از کتاب مشیخه تالیف حسن بن محبوب، این حدیث را ذکر کرده است. (1)

آیه یازدهم

در سوره روم خداوند می فرماید:

﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ (2) تا آخر آيه .

این فطرت الهی است که مردمان را بر وفق آن آفریده است در آفرینش الهی تغییری راه ندارد

1. کلینی رحمه الله از عبدالله بن سنان روایت می کند:

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام، قَالَ: ﴿سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ، مَا تِلْكَ الْفِطْرَةُ؟ قَالَ: هِيَ الْإِسْلَامُ ، فَطَرَهُمُ اللهُ حِينَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ. قَالَ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ؟ وَ فِيهِ الْمُؤْمِنُ وَالْكَافِر﴾ . (3)

عبد الله بن سنان گوید: از امام صادق علیه السلام راجع به کلام خدا عزوجل، پرسیدم که فرمود: «فطرت خدایی است که مردم را بر آن آفریده»، این فطرت چیست ؟ :فرمود فطرت اسلام است که خدا مردم را - هنگامی که از آن ها پیمان گرفت - بر یگانه پرستی آفرید. خدا فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» و در آن مؤمن و کافر هر دو بودند.

متن و سند این حدیث را شیخ صدوق رحمه الله در کتاب التوحید از محمد بن موسی

ص: 326


1- مختصر بصائر الدرجات ص169
2- الروم : 35
3- الكافي ج 2 ص 12 ح 2.

بن المتوكل رحمه الله ، از علی بن ابراهیم تا آخر روایت نقل کرده است. (1)

2. کلینی از زرارة از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرِ علیه السلام قَالَ: ﴿سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ. (2) قَالَ: الْحَنِيفِيَّةُ مِنَ الْفِطْرَةِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ . قَالَ: فَطَرَهُمْ عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِهِ.

قَالَ زُرَارَهُ: وَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُريَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى - الآية. قَالَ: أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَخَرَجُوا كَالذَّةِ، فَعَرَّفَهُمْ وَأَرَاهُمْ نَفْسَهُ. وَلَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَعْرِفُ أَحَدٌ رَبَّهُ.

وَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: كُلُّ مَوْلُودِ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، يَعْنِي الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَالِقُهُ. فَذَلِكَ قَوْلُهُ : وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ الله﴾ (3)

زراره گوید: از امام باقر علیه السلام این قول خدا را عزّ وجل، پرسیدم: «مخلصان خدا باشید و به او شرک نورزید» فرمود: فطرت حنیفیه (مستقیم و بی انحراف) است که خدا مردم را بر آن آفریده. «آفرینش خدا را تغییری نیست»، فرمود: خدا مردم را بر معرفت خود آفریده

زراره :گوید از آن حضرت این قول خدا را ،عزّوجل پرسیدم: «و چون پروردگارت از فرزندان آدم از پشت هایشان نسلشان را برگرفت و بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری» فرمود از پشت آدم دودمانش را تا روز قیامت برآورد و مانند مورچگان خارج شدند. سپس خود را به آن ها معرفی کرد و نمود. و اگر چنین نمی کرد هیچ کس (در دنیا) پروردگارش را نمی شناخت.

و فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرماید هر مولودی بر همین فطرت متولد می شود یعنی خداوند عزوجل را خالق خود می داند چنین است قول خدای تعالی: «اگر از آن ها

ص: 327


1- توحيد ص 329 ح 3
2- الحج: 31 .
3- الكافي ج 2 ص 12 ح 3 ؛ ضمن حدیث به آیه 25 سوره لقمان اشاره شده است.

بپرسی آسمان ها و زمین را که آفریده؟ خواهند گفت: خدا».

شیخ صدوق رحمه الله نیز همین حدیث را از زراره نقل می کند. (1)

3. شیخ صدوق از زراره روایت می کند:

﴿قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرِ علیه السلام: أَصْلَحَكَ اللهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِي كِتَابِهِ: فِطْرَةِ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ ! النَّاسَ عَلَيْها قَالَ: فَطَرَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ عِنْدَ الْمِيثَاقِ، عَلَى مَعْرِفَتِهِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ.

قُلْتُ: وَ خَاطَبُوهُ؟ قَالَ: فَطَأْطَأَ رَأْسَهُ ، ثُمَّ قَالَ: لَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَعْلَمُوا مَنْ رَبُّهُمْ وَلَا مَنْ رَازِقَهُم ﴾ (2)

به حضرت باقر علیه السلام :گفتم خداوند تو را صلاح ،دهد، قول خداوند، عز وجل، در کتابش که می فرماید: ﴿فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾ چه معنی دارد؟ فرمود: ایشان را بر توحید آفرید در هنگام ،پیمان براین معرفت که خدا پروردگار ایشان است.

عرض کردم که با خدا مکالمه و گفتگو کردند؟ حضرت سر به زیر افکند و فرمود که اگر نه این بود نمی دانستند که کی پروردگار ایشان و کی روزی دهنده ایشان است.

در این مورد اخبار دیگری وجود دارد نتیجۀ همۀ آن ها این است که خداوند متعال، فطرت تمامی افراد بشر را بر توحید و معرفت بنا نهاد و آن ها را با توحید و اسلامی که در خلقت اول از آن ها میثاق گرفته، آفریده است تمام مردم از این جهت یکسانند، یعنی همگی آنان با گفتن کلمهٔ «بلی» به این مطلب اقرار کردند چنان که در این آیه آمده است:

﴿ وَلَه أَسْلَمَ مَن فِي السّمواتِ وَالأرض﴾. (3)

و هر آن کس که در آسمان ها و زمین بود به او اسلام آورد.

این کلام در دل های تمام افراد بشر ثبت و نگاشته شده است، فَلا تَبديلَ لِخَلقِ الله ، یعنی رای آفرینش خداوند تغییری نیست

ص: 328


1- توحيد ص 330 ح 8.
2- توحيد ص 330 .
3- آل عمران: 83.

توضیح بیش تر در این زمینه در آینده در مطلب چهارم خواهد آمد، إن شاء الله .

آیه دوازدهم

خداوند در سوره احزاب می فرماید:

﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَ مِنكَ وَ مِن نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَىٰ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا﴾. (1)

چنین بود که از پیامبران پیمانشان را گرفتیم و نیز از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و از ایشان پیمان اکید گرفتیم.

1. على بن ابراهیم از ابن سنان از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام: ﴿أَوَّلُ مَنْ سَبَقَ مِنَ الرُّسُلِ إِلَى بَلَى، مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و اله. وَ ذَلِكَ أَنَّهُ كَانَ أَقْرَبَ الْخَلْقِ إِلَى اللهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، وَ كَانَ بِالْمَكَانِ الَّذِي قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ، لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ: «تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ ، فَقَدْ وَطِنْتَ مَوْطِناً لَمْ يَطَأَهُ أحدٌ قبلك مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ ». وَلَوْلَا أَنَّ رُوحَهُ وَ نَفْسَهُ كَانَتْ مِنْ ذَلِكَ الْمَكَانِ ، لَمَا قَدَرَ أَنْ يَبْلُغَهُ .

فَكَانَ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ كَمَا قَالَ اللهُ: قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنِي، أَيْ بَلْ أَدْنَى فَلَمَّا خَرَجَ الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ ، وَقَعَ إِلَى أَوْلِيَائِهِ علیهم السلام.

فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: كَانَ الْمِيثَاقُ مَأْخُوذاً عَلَيْهِمْ اللَّهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَلِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّةِ، : وَلِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْأَئِمَّةِ بِالْإِمَامَةِ، فَقَالَ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِيَّكُمْ وَ عَلِيٍّ إِمَامَكُمْ وَالْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَكُمْ ؟ فَقَالُوا: بَلَى شَهِدْنا. فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى: أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَيْ لِئَلَّا تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ، إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ.

فَأَوَّلُ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، الْمِيثَاقَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ لَهُ بِالرَّبُوبِيَّةِ. وَ هُوَ قَوْلُهُ: ﴿وَإِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ﴾. فَذَكَرَ جُمْلَةَ الْأَنْبِيَاءِ ، ثُمَّ أَبْرَزَ أَفْضَلَهُمْ بِالْأَسَامِي، فَقَالَ: وَ مِنْكَ يَا مُحَمَّدُ. فَقَدَّمَ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم لِأَنَّهُ أَفْضَلُهُمْ، وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ، فَهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ رَسُولُ اللهِ أَفْضَلُهُمْ.

ص: 329


1- احزاب: 7

ثُمَّ أَخَذَ بَعْدَ ذَلِكَ مِيثَاقَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه و سلم عَلَى الْأَنْبِيَاءِ بِالْإِيمَانِ بِهِ، وَ عَلَى أَنْ يَنْصُرُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، فَقَالَ: «وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابِ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقُ لِما مَعَكُمْ» (1) يَعْنِي رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه واله « لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ» يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، وَ أَخْبِرُوا أُمَمَكُمْ بِخَبَرِهِ وَ خَبَرِ وَلِيْهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام﴾. (2)

نخستین کسی از رسولان که برای «بلی» گفتن سبقت گرفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، زیرا او نزدیک ترین آفریده به خداوند تبارك و تعالی است. زمانی که او را به معراج بردند، جبرئیل به حضرتش گفت پیش بیفتای محمد زیرا در جایی گام نهاده ای که پیش از تو هیچ کس گام ننهاده، نه ملک مقرب و نه نبی مرسل.

اگر روح و نفس او از آن مکان نمی بود نمی توانست به آن جایگاه برسد. او به جایی رسید که نسبت به خدا عزوجل، به فاصله دو کمان یا نزدیک تر بود، چنان که در قرآن می فرماید در این آیه یا نزدیک تر» یعنی بلکه نزدیک تر وقتی امر بدین سان از خداوند تعالی صادر شد به اولیای او علیهم السلام رسید.

امام صادق علیه السلام فرمود پیمان از مردم گرفته شد بر ربوبیت خداوند، نبوت ،رسولش امامت امیرالمؤمنین و امامان علیهم السلام. لذا فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» و آیا محمد پیامبرتان و علی امامتان و ائمه هدایتگر امامانتان نیستند؟ :گفتند: بلی خداوند تعالی فرمود گواه باشید مبادا روز جزا بگویند که ما از این مطلب غافل بودیم.

نخستین پیمانی که خداوند عز وجل ،گرفت از پیامبران بود که از آن ها برای ربوبیت خود میثاق گرفت. فرمود: «زمانی که از پیامبران پیمان گرفت». آن گاه جمعی از پیامبران را نام برد و برترین آن ها را با ذکر نام ، آشکار ساخت. سپس فرمود: «و منك» یعنی از تو ای محمد! پس رسول الله صلی الله علیه و آله را مقدّم ساخت . زیرا برترین آنان بود نیز از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم این پنج تن برترین پیامبران اند و رسول الله برترین در میان آنان است

ص: 330


1- آل عمران: 81
2- تفسیر قمی ج1 ص246

سپس میثاق از پیامبران گرفت که به رسول الله ایمان آرند و امیرالمؤمنین علیه السلام را یاری کنند. در قرآن فرمود: ﴿وَإِذْ َأخَذَ اللهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ...﴾. رسولی که مصدق وحی پیشین است، رسول الله است « لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ» یعنی امير المؤمنين علیه السلام را یاری کنند فرمود مورد او و ولیّ او از ائمه به امت های خود خبر دهید.

علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه می گوید این حرف «واو» در قول «و منك» زياده است، و صحیح آن چنین است: «منك و من نوح» پس خداوند از انبیا برای خود میثاق گرفت، سپس از انبیاء و ائمه برای نبی خاتم میثاق ،گرفت و سپس برای انبیاء از رسول الله صلی الله علیه وآله پیمان گرفت. (1)

آیه سیزدهم

در سوره زخرف خداوند متعال می فرماید:

﴿ قُل إن كانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوّل الْعابِدِينَ﴾ (2)

بگو اگر برای خدای رحمان فرزندی بود من خود نخستین پرستنده بودم.

1. کلینی رحمه الله ، از محمد بن علی حلبی، از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

﴿عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي الْحَلَبِي عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام، أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الصّينِ، ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا، ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ بِيَدِهِ، ثُمَّ ذَرَأَهُمْ فَإِذَا هُمْ يَدِبُّونَ . ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً، فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا إِلَيْهَا فَهَابُوهَا وَلَمْ يَدْخُلُوهَا ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْيَمِينِ أَنْ يَدْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا فَدَخَلُوهَا. فَأَمَرَ اللهُ جَلَّ وَعَزَّ النَّارَ، فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً. فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ أَهْلُ الشِّمَالِ ، قَالُوا: رَبَّنَا أَقِلْنَا. فَأَقَالَهُمْ ، ثُمَّ قَالَ لَهُمُ ادْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا فَقَامُوا عَلَيْهَا وَلَمْ يَدْخُلُوهَا ، فَأَعَادَهُمْ طِيناً وَ خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ علیع السلام.

وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام: فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ ، وَلَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا

ص: 331


1- تفسیر قمی ج 2 ص 176.
2- زخرف: 81

مِنْ هَؤُلَاءِ. قَالَ: فَيَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْكَ النَّارَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَنَّ: قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ﴾ (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که خدا عزوجل خواست آدم را بیافریند، آب را بر خاک راند سپس مشتی برگرفت و آن را بمالید آن گاه آن را با دست قدرت خود دو نیمه ساخت و بشر را به کثرت بیافرید ناگاه به جنبش در آمدند. سپس برای آن ها آتشی برافراخت و به اهل شمال دستور داد داخل آتش شوند. آن ها به سویش رفتند و ترسیدند و داخل نشدند. آن گاه به اهل یمین دستور داد داخل آتش شوند. آن ها برفتند و داخل شدند خدا عز وجل به آتش امر فرمود تا بر آن ها سرد و سلامت گشت چون اهل شمال چنان دیدند گفتند پروردگارا از ما درگذر خدا از ایشان درگذشت و به آن ها باز :فرمود به آتش درآیید آن ها رفتند و کنارش ایستادند و داخل .نگشتند خدا ایشان را به طینت اول برگردانید و از آن گل آدم علیه السلام را آفرید

امام صادق علیه السلام فرمود: از این رو این ها نتوانند از آن ها شوند و آن ها نتوانند از این ها گردند. از این جهت (اهل بیت علیهم السلام) عقیده دارند که رسول خدا صلی الله علیه و آله نخستین کس بود که داخل آن آتش شد و از این باب است قول خدا جلّ وعزّ: «بگو اگر برای خدای رحمان فرزندی بود من نخستین پرستنده بودم».

2. سید بحرانی در غایة المرام از جابر بن یزید جعفی از امام باقر علیه السلام در ضمن حدیثی طولانی که بخشی از آن نقل می شود می فرماید:

﴿فَلَمَّا أَرَادَ اللهُ إِخْرَاجَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ علیه السلام لأَخْذِ الْمِيثَاقِ ، سَلَكَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ ، ثُمَّ أَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ صُلْبِهِ يُلَبُونَ . فَسَبِّحْنَاهُ فَسَبَّحُوا بِتَسْبِيحِنَا، وَلَوْلَا ذَلِكَ لَمَا دَرَوْا كَيْفَ يُسَبِّحُونَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ ثُمَّ تَرَاءَى لَهُمْ بِأَخْذِ الْمِيثَاقِ مِنْهُمْ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ. وَكُنَّا أَوَّلَ مَنْ قَالَ بَلَى عِنْدَ قَوْلِهِ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ. ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْهُمْ بِالنُّبُوَّةِ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ لِعَلِي علیه السلام بِالْوَلَايَةِ، فَأَقَرَّمَنْ أَقَرَّ وَ جَحَدَ مَنْ جَحَدَ.

ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرِ علیه السلام: فَنَحْنُ أَوَّلُ خَلْقِ اللهِ ، وَ أَوَّلُ خَلْقٍ عَبَدَ اللَّهَ وَ سَبَّحَهُ، وَ نَحْنُ سَبَبُ خَلْقِ الْخَلْقِ وَ سَبَبُ تَسْبِيحِهِمْ وَ عِبَادَتِهِمْ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَالْآدَمِتِينَ. فَبِنَا

ص: 332


1- الكافي ج 2 ص 7 ح 3.

عُرِفَ اللهُ، وَبِنَا وُحِدَ اللهُ، وَ بِنَا عُبِدَ اللهُ ، وَ بِنَا أَكْرَمَ اللَّهُ مَنْ أَكْرَمَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِهِ، وَ بِنَا أَثَابَ مَنْ أَتَابَ، وَ بِنَا عَاقَبَ مَنْ عَاقَبَ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى: وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُونَ وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (1) [و] قَوْلَهُ تَعَالَى: قُلْ إنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ . (2)

فَرَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم أَوَّلُ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ تَعَالَى، وَ أَوَّلُ مَنْ أَنْكَرَ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ أَوْ شَرِيكٌ، ثُمَّ نَحْنُ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ. ثُمَّ أَوْدَعَنَا بِذَلِكَ النُّورِ صُلْبَ آدَمَ علیه السلام، فَمَا زَالَ ذَلِكَ النُّورُ ةِ يَنْتَقِلُ مِنَ الْأَصْلَابِ وَالْأَرْحَامِ مِنْ صُلْبِ إِلَى صُلب﴾ تا آخر حدیث که طولانی است

وقتی خداوند اراده کرد برای گرفتن ،پیمان دودمان آدم را برآورد، این نور را در آن راه داد، آن گاه ذریه او را از نهادش خارج کرد در حالی که لبیك می گفتند. ما خدا را تسبیح کردیم و به واسطه تسبیح ما آن ها تسبیح نمودند. در غیر این صورت نمی دانستند چگونه تسبیح کنند. آن گاه خداوند، خود را برای پیمان گرفتن به ربوبیت خود، به آن ها معرفی نمود. ما اولین کسانی بودیم که پاسخ مثبت گفتیم، وقتی فرمود: آیا پروردگار شما نیستم ؟

سپس پیمان به نبوت محمّد صلی الله علیه و آله و برای علی علیه السلام به ولایت گرفت. هر که خواست اقرار کرد و هر که خواست انکار نمود.

حضرت باقر علیه السلام فرمود: پس ما اولین مخلوق خدا و اولین پرستنده او و تسبیح کننده بودیم ما سبب آفرینش و موجب تسبیح و عبادت ملائکه و انسان ها بودیم به وسیله ما خدا شناخته شد و به وحدانیت پرستش گردید. به واسطه ما گرامی شد هر کس از آفریدگان که مقامی یافت. ما سبب پاداش پاداش گیران و کیفر تبهکاران هستیم.

سپس این آیه را تلاوت نمود: ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ ، و آيه ديگر: قُلْ إنْ كانَ لِلرَّحْمَن وَلَدٌ فَأنا أول العابدين﴾.

پیامبر اکرم اولین کسی است که خدا را پرستش کرده و اول کسی است که منکر

ص: 333


1- الصافّات: 165 و 166
2- الزخرف: 81 .

فرزند يا شريك داشتن خدا شده؛ ما پس از پیامبر اکرم قرار داریم.

سپس نور ما را در صلب آدم علیه السلام قرار داد پیوسته این نور از صلب و رحمی به صلب و رحمی دیگر منتقل می گردید.

حدیث را علامه مجلسی و دیگر علماء محدثین رحمهم الله أجمعین ذکر کرده اند. (1)

3. در مختصر البصائر از کتاب دانشور ثقه دین مدار جلیل ابن الجحام از اسحاق بن ،عمار از امام صادق عله السلام روایت آمده است:

﴿في قول الله عز وجل: قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ اَلْعابِدِینَ. قال: حَيْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي آدَمَ، فَقَالَ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ، كَانَ رَسُولُ اللَّهِ أَوَّلَ مَنْ قَالَ بَلى. ففَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَوَّلُ الْعابِدِینَ أَوَّلُ الْمُطِیعِینَ﴾. (2)

امام صادق علیه السلام درباره آیه شریفه فرمود این آیه مربوط به زمانی است که خداوند از بنی آدم پیمان گرفت و فرمود: آیا من پروردگارتان نیستم ؟ رسول الله نخستین کسی بود که پاسخ مثبت داد. امام صادق فرمود: «اوّل العابدین» یعنی: «اوّل المطيعين».

آیه چهاردهم

در سوره تغابن می فرماید:

﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرُ وَ مِنكُم مُّؤْمِنٌ﴾ تا آخر آيه . (3)

و اوست که شما را آفریده است و بعضی از شما کافرند و بعضی از شما مؤمن اند.

1. صفار از حسین بن نُعیم صحّاف از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ نُعَيْمٍ الصَّحَافِ قَالَ: ﴿سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ. فَقَالَ: عَرَفَ اللَّهُ وَاللَّهِ إِيمَانَهُمْ بِوَلَايَتِنَا وَ كُفْرَهُمْ

ص: 334


1- غاية المرام ج 1 ص 40؛ حلية الابرارج 1 ص 13 ح 2؛ مدينة المعاجز ج 2 ص371؛ بحار الأنوارج 25 ص17 ح 31.
2- مختصر بصائر الدرجات ص173.
3- تغابن: 2

بِهَا ، يَوْمَ أَخَذَ اللهُ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ فِي صُلْبِ آدَمَ وَ هُمْ ذَةٌ﴾. (1)

حسن بن نعیم صحاف :گوید از امام صادق علیه السلام راجع به کلام خدا عزوجل پرسیدم که می فرماید: «برخی از شما مؤمن و برخی کافرند» فرمود: روزی که مردم به صورت ذره در صلب آدم علیه السلام بودند خدا ایمان و کفر آن ها را با ولایت ما شناخت (پس ولایت ما را در هر کس ،دید مؤمنش دانست و در آن که ندید کافرش شناخت).

حدیث را علی بن ابراهیم در تفسیر خود این گونه روایت کرده است:

﴿سَأَلْتُ الصادِقَ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ : فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ. فَقَالَ علیه السلام : عَرَفَ اللهُ عَزّ وَجَلَّ إِيمَانَهُمْ بِوَلَايَتِنَا وَ كُفْرَهُمْ بِتركهَا، يَوْمَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ وَ هُمْ ذَرِّ فِي صُلْبِ آدَمَ علیه السلام﴾ . (2)

از امام صادق علیه السلام راجع به کلام خدا پرسیدم که می فرماید: «برخی از شما مؤمن و برخی کافرند پس فرمود: روزی که مردم به صورت ذره در صلب آدم علیه السلام بودند، خداوند روزی که از آنان پیمان گرفت ایمانشان را با ولایت ما و کفرشان را با ترک ولایت ما .شناخت

کلینی نیز در دو موضع از کتاب کافی و همچنین شیخ حسن بن سلیمان حلی از مشیخه ابن محبوب روایت کرده اند. (3)

آیه پانزدهم

در سوره جن می فرماید:

﴿وَ أَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا﴾ (4)

و اگر در شیوه پایداری ورزند آنان را آب فراوان ارزانی می داریم

1. جعفر بن محمد بن شُرَيح حَضرَمی در کتابش - که نسخه آن نزد ما موجود است- از جابر بن یزید جعفی از امام باقر علیه السلام روایت می کند

ص: 335


1- بصائر الدرجات ص 101 ح 2 .
2- تفسیر قمی ج 2 ص 371 .
3- الكافي ج 1 ص 413 ح 4؛ مختصر بصائر الدرجات ص164.
4- جن: 16

جَابِرٌ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرِ علیه السلام عَنْ تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً، يَعْنِي: لَوْأَنَّهُمُ اسْتَقَامُوا عَلَى الْوَلَايَةِ فِي الْأَصْلِ تَحْتَ الْأَظِلَّةِ حِينَ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ ، لَأَسْفَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً يَعْنِي: لَأَسْفَيْنَاهُمْ أَظِلَّتَهُمُ الْمَاء الْعَذْبَ الْفُرَات﴾ تا آخر حديث. (1)

یعنی اگر بر ولایتی که خداوند در موقع میثاق در عالم اظلّه از فرزندان آدم گرفت ، پایدار بودند، آب صاف خوشگوار به اظله آن ها می دادیم.

علی بن ابراهیم آن را به سند خود روایت کرده است. (2)

2. شیخ حسن حلی در المختصر و سید بحرانی در البرهان، از تفسیر الآیات تالیف ابن الجحام، از سماعه از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

«عَنْ سَمَاعَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه السلام يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ : ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ مَاءً غَدَقاً لِنَفْتِنَهُم فِيهِ: يَعْنِي لَواستَقَامُوا عَلَى الْوَلَايَةَ فِي الْأَصْلِ عِنْدَ الْأَظِلَّةِ، حِينَ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ، لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاي عْنِي لَكُنَّا أَسقَيْناهُم فِي الْمَاءِ الْفُرَاتِ الْعَذْبِ﴾. (3)

یعنی اگر پایدار باشند بر ولایت که خداوند در موقع میثاق در عالم اظله از فرزندان آدم گرفت از آب صاف خوشگوار به آن ها می دهیم.

محدث مجلسی آن را از کنز جامع الفوائد - که نسخه اش نزد ما موجود است - نقل کرده است. (4)

بیان حدیث: مراد از آیه شریفه این است که اگر در عالم اظلّه و ذرّ بر ولایت علویه که -بر صاحبش هزاران سلام و تحیّت باد - اجتماع می کردند، ارواح آن ها را در بدن هایی می نهادیم که از آب گوارای بدون هیچ املاحی خلق شده بود، و در طینت آن ها هیچ اختلافی پدید نمی آمد.

ص: 336


1- اصول ستة عشر ص 63؛ بحار الأنوارج 24 ص 28 نقل از تأویل الآيات.
2- تفسیر قمی ج 2 ص391.
3- مختصر بصائر الدرجات ص174؛ تفسیر البرهان ج 5 ص 509 .
4- بحار الأنوارج 24 ص 28 ح 5؛ کنز الفوائد ص 355 و 356.

آیه شانزدهم

در سوره نجم می فرماید:

﴿هَذَا نَذِيرُ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى﴾. (1)

این رسول هم مانند رسولان پیشین ترساننده خلق .است

1. علی بن ابراهیم از معمر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:

عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ ﴿هَذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى﴾ قَالَ: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا ذَرَأَ الْخَلْقَ فِي الذَّرِ الْأُولِ ، فَأَقَامَهُمْ صُفُوفاً قدامه، وَ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله، فَآمَنَ بِهِ قَوْمٌ ، وَأَنْكَرَهُ قَوْمٌ آخَرِ. فَقَالَ اللهُ: هَذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى، يَعْنِي بِهِ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله، حَیْثُ دَعَاهُمْ إِلَی الله عَزَّوَجَلَّ فِی الذَّرِّ الأَوَّلِ﴾. (2)

امام صادق علیه السلام در مورد این آیه فرمود: زمانی که خدای تعالی آفریدگان را در ذرّ اوّل آفرید آنان را در صفوفی پیش روی خود برپا داشت و محمد صلی الله علیه و آله را برانگیخت. گروهی به او ایمان آوردند و گروهی دیگر انکارش کردند. خدا فرمود: ﴿هَذَا نَذِیرٌ مِّنَ النُّذُرِ الاْولَی﴾. مراد از این آیه محمد است که آنان را در ذرّ اول به سوی خدا عز وجل فراخواند.

2. صفار از معمر از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

«عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى. قَالَ: يَعْنِي مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله ، حَيْثُ دَعَاهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ فِي الذَّرِّ الْأَوْلِ﴾. (3)

امام صادق علیه السلام فرمود: مراد از این آیه حضرت محمد صلی الله علیه وآله است که آنان را در ذرّ اوّل به سوی خدا عزوجل فراخواند.

3. شیخ الطائفه طوسی در مجالس از مفضّل از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

عَنِ الْمُفَضَّلِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه اللام، قَالَ: ﴿مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً أَكْرَمَ مِنْ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه واله....

ص: 337


1- نجم: 56.
2- بحار الأنوار ج 5 ص 234 ح 7 نقل از تفسیر قمی.
3- بصائر الدرجات ص 104 ح 6؛ مختصر بصائر الدرجات ص165.

فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿هَذَا نَذِیرٌ مِّنَ النُّذُرِ الاْولَی﴾، وَ قَالَ: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلّ قَوْم هادِ﴾ فَلَمْ يَكُن قَبْلَهُ مُطَاعٌ فِي الْخَلْقِ ، وَلا يَكُونُ بَعْدَهُ، إلى أن تَقُومَ السَّاعَةُ فِي كُلّ قَرْنٍ ، إِلَى أَنْ يَرِثَ اللَّهُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهَا﴾. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند کسی را نیافریده که گرامی تر از محمد صلی الله علیه و اله باشد. این است که خداوند فرمود: ﴿هَذَا نَذِیرٌ مِّنَ النُّذُرِ الاْولَی﴾، و ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾. پس هیچ کسی در میان آفریدگان، پیش و پس از حضرتش در هر نسل که می آیند تا قیام قیامت، مطاع نبوده تا زمانی که خداوند، زمین را و هر آن که را بر آن است به ارث برد

آیه هفدهم

خداوند متعال در سوره واقعه می فرماید:

﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾. (2)

و سابقون که پیشتازانند (10) اینانند که مقرب.اند

1. محمد بن ابراهیم نعمانی رحمه الله در کتاب الغیبة، از داوود بن کثیر رقّی از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرِ الرَّقِي قَالَ: ﴿قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام: جُعِلْتُ الله فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: والسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ. قَالَ: نَطَقَ اللَّهُ بِهَا يَوْمَ ذَرَأَ الْخَلْقَ فِي الْمِيثَاقِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ بِأَلْفَيْ عَامٍ.

فَقُلْتُ: فَسَرْلِي ذَلِكَ. فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَعَزَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ، خَلَقَهُمْ مِنْ : طِينٍ وَ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً، فَقَالَ: ادْخُلُوهَا . فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ، إِمَامٌ بَعْدَ إِمَامٍ علیهم السلام. ثُمَّ أَتْبَعَهُمْ بِشِيعَتِهِمْ، فَهُمْ وَاللهِ السَّابِقُونَ﴾. (3)

داوود رقّی گفت: از امام صادق علیه السلام در مورد آیه ﴿وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾

ص: 338


1- الأمالي طوسی ص 669 ح 1406.
2- واقعه 10 و 11
3- الغيبة ص 91 ح 20.

پرسیدم پاسخ داد: خداوند این سخن را فرمود دو هزار سال پیش از آن که مخلوقان را بیافریند گفتم برایم توضیح بده فرمود: خدا جلّ وعز، خواست که آفریدگان را از گل بیافریند آتشی برافروخت و به آن ها امر فرمود که وارد آن شوند. نخستین کسی که وارد آن شد، محمد صلی الله علیه و اله و نیز امیرالمؤمنین و حسن و حسین و نه امام علیهم السلام، یکی پس از دیگری بودند. آن گاه شیعیانشان پس از آن ها آمدند به خدا قسم اینان پیشتازانند.

آیه هجدهم

خداوند متعال در سوره انسان می فرماید:

﴿يُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾. (1)

نان به نذر خود وفا می کنند

1. صفار در بصائر الدرجات، از محمد بن فضیل از امام ابوالحسن علیه السلام، روایت می کند: عن ابى الحسن علیه السلام في قول الله تعالى: ﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ اَلَّذِی أَخَذَ عَلَیْهِمُ اَلْمِیثَاقَ مِنْ وَلاَیَتِنَا﴾ . (2)

امام ابوالحسن علیه السلام فرمود: آیه ﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾ یعنی نذری که برای ولایت ما از آن ها گرفته اند.

مرحوم کلینی آن را با تفاوت اندک روایت کرده است. (3)

مرحوم علامه مجلسی در بیان این حدیث (با توجه به این حقیقت که هر آیه بطون مختلف دارد) می فرماید: این که امام علیه السلام وفای به نذر را در این آیه ، به وفا در عالم اجساد نسبت به ولایت نبی اکرم و ائمه اطهار تفسیر کرده که خداوند در عالم میثاق بر خود واجب کرده است، بطنی است از بطون ،آیه و منافاتی با ظاهر آیه در وفای به نذر و پیمان های معهود در شریعت ندارد همچنین منافاتی ندارد با آن چه در باب نزول آیه خواهد آمد که در مورد نذر روزه گرفتن اهل بیت علیهم السلام برای شفای امام حسین علیه السلام بوده است. (4)

ص: 339


1- انسان 7
2- بصائر الدرجات ص 110 ح 2 .
3- الكافي ج 1 ص 434 ح 91 .
4- بحار الأنوارج 24 ص332.

آیه نوزدهم

خداوند متعال در سوره انعام می فرماید:

﴿يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا﴾ (1)

روزی که بعضی از آیات پروردگارت ظاهر گردد برای کسی که از پیش ایمان نیاورده ،باشد یا با ایمانش خیری حاصل نکرده باشد ایمان آوردنش سودی ندارد.

1. محمد بن یعقوب کلینی قدس سره از هشام بن حَكَم از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

«عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ: ﴿لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ، يَعْنِي فِي الْمِيثَاقِ، أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِها خَيْراً، قَالَ: الْإِقْرَارُ بِالْأَنْبِيَاءِ وَالْأَوْصِيَاءِ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ وَ عَلَيهِم سَلامُ اللَّهِ، خَاصَّةً. قَالَ: لَا يَنْفَعُ إِيمَانُهَا لِأَنَّهَا سُلِبَت﴾ . (2)

امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ﴾ یعنی در عالم ميثاق، و ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً﴾ یعنی اقرار به پیامبران و جانشینان به ویژه امیرمؤمنان علیه و علیهم سلام الله فرمود ایمان در آن زمان سود نمی بخشد، چون در آن زمان، از آنان سلب شده .است

شيخ ما علامه محدثِ نَقاد شیخ شرف الدین نجفی قدس سره، در تأويل الآيات الباهرة، بعد از ذکر حدیث می گوید:

«ميثاق یعنی روزی که در عالم ذر از آن ها میثاق بر ربوبیت خداوند متعال و نبوت محمد صلی الله علیه و اله و ولایت و وصایت علی گرفته شد. پس امروز ایمان کسی سود می بخشد که در روز میثاق ایمان آورده باشد اما کسی که در آن روز ایمان نیاورده باشد، دیگر ایمان او سودی برایش نخواهد داشت. (3)

ص: 340


1- انعام 158
2- الكافي ج 1 ص 428 ح 81
3- تأويل الآيات ج1 ص 168.

عالم ادیب شیخ عبد الصمد خامنه ای در شعری خوب و نیکو چنین سروده است:

اللهُ أَبدَعَهُ خَلقاً وَ فَضَّلَهُ *** خُلقاً وَأَحسَنَ فِي الإِيجَادِ هَيكَلَهُ

إن عُدَّ خَلقُ وُجودِ كَانَ أَوَّلَهُ *** لولا حدوث علي لادَّعَيتُ لَهُ

قدماً وَ قُلتُ هُوَ الباري بِلا سَبَبٍ

سَمَّاهُ والِدُهُ زَيداً وَ بَعضُ تَلا *** عمراً وَفِيهِ اختِلافٌ بَينَهُم حَصَلا

فَالأمرُ فيهِ إِلى رَبِّ السَّمَا وُ كِلا *** شق الإله اسمَهُ مِن اسمِهِ فَكِلا

هُما عَليَّ حَكيمٌ شامِخ الرُّتَبِ

خداوند او را بدیع ،آفرید و در سیرت برتری داد و بدنش را نیکو به وجود آورد.

اگر آفرینش موجودات را شمارش کنند اولین اوست . اگر آفرینش علی نمی بود، من مدعی قدَمِ او می شدم و می گفتم اوست آفریننده بی علت.

پدرش او را زید نامید و برخی گویند عمرو و در این مسأله بین آن اختلاف افتاد. پس این امر را به پروردگار آسمان سپردند. خداوند اسم او را از نام خود مشتق کرد. پس هر دو علی حکیم بلند مرتبه هستند

همچنین میرزا ابراهیم متخلص به ،ساغر به زبان فارسی چنین سروده است:

یا علی آن که تو را نام نکو ایزد پاک *** کرده از نام خود از فرط بزرگی مشتق

خاک درگاه تو صد مرتبه به از تسنیم *** خار دربار تو صد بار به از استبرق

تمامی این نوزده ،آیه به خلقت اول میثاقِ گرفته شده از بشر در یک جا گردهمایی آن ها در روز اظلّه و مکلّف نمودن آن ها به توحید و ولایت دلالت داشته است. احادیثی که در تأویل این آیات ذکر کردیم، شصت حدیث است. البته شیخ حر عاملی در الفصول المهمة آن ها را بالغ بر هزار حدیث می داند که إن شاء الله سخنش را در جای خود نقل خواهیم کرد.

اکنون به هفتاد و سه حدیث - بجز آن چه ذیل آیات شریفه آوردیم - بسنده می کنیم. پس می گوییم:

ص: 341

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين

روایات دیگری در باب خلقت اول و پیمانِ گرفته شده از انسان ها

1. احمد بن ابی عبدالله محمد بن خالد برقی قمی رحمه الله در کتاب محاسن از ،زراره از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که می فرماید:

﴿عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرِ علیه السلام قَالَ: لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ كَانَ ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ، لَمَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ. فَقَالَ: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ ، قَالَ : كُنْ مَاءً عَذْباً أَخْلُقُ مِنْكَ جَنَّتِي وَأَهْلَ طَاعَتِي، وَقَالَ: كُنْ مَاءً مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُقْ مِنْكَ نَارِي وَأَهْلَ مَعْصِيَتِي.

ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَامْتَرَجَا، فَمِنْ ذَلِكَ صَارَ يَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْكَافِرَ وَيَلِدُ الْكَافِرُ مُؤْمِناً. ثُمَّ أَخَذَ طِينَ آدَمَ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ، فَعَرَكَهُ عَرْكَاً شَدِيداً، فَإِذَا هُمْ كَالذَّرِ يَدِبُّونَ. فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ، وَ قَالَ لِأَصْحَابِ النَّارِ: إِلَى النَّارِ وَلَا أُبَالِي.

ثُمَّ أَمَرَنَاراً فَاسْتَعَرَتْ، فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ : ادْخُلُوهَا. فَهَابُوهَا. وَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: ادْخُلُوهَا. فَدَخَلُوهَا، فَقَالَ: كُونِي بَرْداً وَ سَلَاماً. فَكانَت بَرداً وَ سَلاماً. فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: يَا رَبِّ أَقِلْنَا. فَقَالَ: قَدْ أَقَلْتُكُمْ، فَادْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا فَهَابُوهَا. فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَالْمَعْصِيَةُ. فَلَا يَسْتَطِيعُ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ، وَلَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ﴾. (1)

امام باقر علیه السلام فرمود: اگر مردم بدانند که آغاز آفرینش چگونه بوده، دو تن با یکدیگر اختلاف نمی کردند خدا عزوجل پیش از آن که مخلوق را بیافریند، فرمود: آبی گوارا پدید آی تا از تو بهشت و اهل طاعت خود را بیافرینم و گفت آبی شور و تلخ پدید آی تا از تو دوزخ و اهل معصیتم را بیافرینم. سپس به آن دو آب دستور داد تا آمیخته شدند به این جهت مؤمن کافر را زاید و کافر مؤمن را

آن گاه گلی را از صفحه زمین برگرفت و آن را به شدت مالش داد. بناگاه مانند مور به جنبش درآمدند سپس به اصحاب یمین فرمود به سلامت به سوی بهشت و به اصحاب شمال فرمود: به سوی دوزخ و باکی هم ندارم.

ص: 342


1- محاسن ج 1 ص 282 رقم .412

آن گاه امر فرمود تا آتشی افروخته گشت به اصحاب شمال فرمود در آن داخل شوید. آنان از آتش ترسیدند و پرهیز کردند. سپس به اصحاب یمین فرمود: داخل شوید. آن ها داخل شدند پس به آتش :فرمود سرد و سلامت باش. آتش سرد و سلامت شد. اصحاب شمال :گفتند پروردگارا از لغزش ما درگذر فرمود درگذشتم داخل شوید. ایشان برفتند و باز ترسیدند. در آن جا فرمانبرداری و نافرمانی پابرجا شد پس نه این دسته توانند از آن ها باشند و نه آن ها توانند از این ها باشند.

همچنین مرحوم کلینی در کافی از آبان بن عثمان، سنداً و متناً آن را روایت کرده است

2. برقی از حسن بن محبوب، از علی بن رئاب، از بگیر بن اعین آورده که امام باقر علیه السلام فرمود:

عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ: ﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ مِيثَاقَ شِيعَتِنَا بِالْوَلَايَةِ لَنَا - وَهُمْ ذَرٌّ - يَوْمَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى الذَّةِ، بِالْإِقْرَارِ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بِالنُّبُوَّةِ. وَ عَرَضَ عَلَى مُحَمَّد صلى الله عليه و سلم أُمَّتَهُ فی الطِّینِ وَهُمْ أَظِلَّهٌ وَ خَلَقَهُمْ مِنَ الطِّینَهِ الَّتِی خُلِقَ مِنْهَا آدَمُ، وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا قَبْلَ أَبْدَانِهِمْ بِأَلْفَيْ عَامٍ، وَ عَرَضَهُمْ عَلَيْهِ، وَ عَرَّفَهُمْ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم وَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ علیه السلم، وَ نَحْنُ نَعْرِفُهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْل﴾. (1)

خدا از شیعیان ما - آن گاه که در عالم ذر بودند - به ولایت ما پیمان گرفت، روزی که از همه در عالم ذر پیمان می گرفت و نیز به ربوبیت خود و نبوت محمد صلی الله علیه و اله پیمان گرفت و خدا، جل وعز امتش را که مانند سایه ها بودند، به محمد صلى الله عليه و سلم در گل عرضه کرد و آن ها را از گلی آفرید که آدم از آن آفریده شد. و خدا ارواح شیعیان ما را دو هزار سال پیش از بدن هایشان آفرید و ایشان را بر پیغمبر صلی الله علیه و اله عرضه داشت حضرتش آن ها را شناخت و علی علیه السلام نیز آن ها را شناخت و ما آن ها را از سیاق گفتار می شناسیم.

این حدیث را صَفّار در ،بصائر از ابن ،بُکَیر از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است. (2)

ص: 343


1- محاسن ج 1 ص 135 رقم 16
2- مختصر البصائرص 166

همچنین مرحوم کلینی در دو موضع از کتاب کافی و عیاشی در تفسیر خود آن را روایت کرده اند (1)

3. برقی رحمه الله از عبدالکریم حَلَبی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که می فرماید:

«عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ الْحَلَبِي عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ قَالَ: قُلْتُ: ﴿لِمَ جُعِلَ اسْتِلَامُ الْحَجَرِ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ حَيْثُ أَخَذَ مِيثَاقَ بَنِي آدَمَ ، دَعَا الْحَجَرَ مِنَ الْجَنَّةِ فَأَمَرَهُ بِالْتِقَامِ الْمِيثَاقِ، فَالْتَقَمَهُ. فَهُوَ يَشْهَدُ لِمَنْ وَآفَاهُ بِالْحَقِّ﴾. (2)

حلبی از امام صادق علیه السلام پرسید چرا استلام حجر مقرّر شد؟ پاسخ داد: خدا، عزّ وجل، وقتی میثاق را از بنی آدم گرفت حجر را از بهشت فراخواند و به او امر فرمود که میثاق را بخورد پس آن را خورد. اینک حجر برای هر کس که نسبت به حق وفا کند شهادت می دهد

این حدیث را مرحوم کلینی در کتاب الحج از کافی به سند خویش روایت کرده است. (3)

4. برقی از فردی به نام عمران نقل می کند که در زمان حجّاج برای انجام مناسک عمره خارج شد راوی از او پرسید آیا ابا جعفر علیه السلام را ملاقات کردی؟ گفت آری پرسید او به توچه فرمود ؟ پاسخ داد: به من فرمود:

﴿يَا عِمْرَانُ: مَا خَبَرُ النَّاسِ ؟ فَقُلْتُ: تَرَكْتُ الْحَجَّاجَ يَشْتِمُ أَبَاكَ عَلَى الْمَنبر، أَغْنِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِب علیه السلام. فَقَالَ: أَعْدَاءُ اللَّهِ يَبْدَهُونَ بِسَيْنَا. أَمَا إِنَّهُمْ لَوِاسْتَطَاعُوا أَنْ يَكُونُوا مِنْ شِيعَتِنَا لَكَانُوا، وَ لَكِنَّهُمْ لَا يَسْتَطِيعُونَ. إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَنَا وَ مِيثَاقَ شِيعَتِنَا، وَ نَحْنُ وَ هُمْ أَظِلَّةٌ. فَلَوْ جَهَدَ النَّاسُ أَنْ يَزِيدُوا فِيهِمْ رَجُلًا أَوْ يَنْقُصُوا مِنْهُمْ رَجُلًا، مَا قَدَرُوا عَلَيْهِ﴾.

ای عمران ! چه خبر از مردم داری؟ گفتم دیدم که حجاج، پدرت - یعنی علی بن ابي طالب علیه السلام- را بر منبر ناسزا می گفت فرمود: دشمنان خدا ادعای بدگویی به

ص: 344


1- كافی ج1 ص 437 ح9؛ تفسیر عیاشی ج1 ص180 ح 74.
2- محاسن ج 2 ص 330 ح 93 .
3- کافی ج4 ص 184 ح2.

ما دارند. به راستی آن ها اگر استطاعت می داشتند که از شیعیان ما باشند، چنین بودند. ولی آن ها استطاعت ندارند. خداوند در زمانی که ما و آن ها در عالم اظله بودیم، میثاق ما و پیمان شیعه ما را گرفته. پس اگر همه مردم بکوشند که یک تن به ما بیفزایند یا یک نفر از ما کم کنند قدرت بر این کار ندارند.

برقی همین حدیث را در جای دیگر کتاب با تفاوت اندک آورده است . (1)

5. برقی رحمه الله از ابوبصیر از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که می فرماید:

«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ : ﴿لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ، فَإِنَّ النَّاسَ لَوِ اسْتَطَاعُوا أَنْ يُحِبُّونَا لَأَحَبُّونَا إِنَّ اللهَ أَخَذَ مِيثَاقَ شِيعَتِنَا يَوْمَ أَخَذَ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ، فَلَا يَزِيدُ فِيهِمْ أَحَداً أَبَداً وَلَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ أَحَداً أَبَدا﴾ (2)

با مردم مخاصمه مکنید زیرا مردم اگر نسبت به محبّت ما استطاعت داشتند، به ما محبت می ورزیدند به راستی خداوند در همان روزی که پیمان پیامبران را گرفت از شیعیان ما پیمان گرفت. پس هرگز یک تن به شیعیان ما اضافه یا از آن ها کم نمی شود.

6. صفّار ابو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ از حمران از امام باقر علیه السلام آورده است:

«عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: ﴿إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى حَيْثُ خَلَقَ الْخَلْقَ، خَلَقَ مَاءً عَذْباً وَ مَاءً مَالِحاً أَجَاجاً ، فَامْتَزَجَ الْمَاءَانِ ، فَأَخَذَ طِيناً مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ، فَعَرَكَهُ عَرْكاً شَدِيداً. فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ هُمْ فِيهِمْ كَالذَّرِ يَدِبُّونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ، وَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ يَدِبُّونَ إِلَى النَّارِ وَلَا أَبَالِي.

ثُمَّ قَالَ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ. قَالَ : ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى النَّبِيِّينَ، فَقَالَ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ ثُمَّ قَالَ: وَإِنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَإِنَّ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالُوا بَلَى.

فَتَبَتَتْ لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَأَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى أُولِي الْعَزْمِ ، أَلَا إِنِّي رَبُّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وَلَاةً أَمْرِي وَ خُزَانُ عِلْمِي، وَإِنَّ الْمَهْدِيَّ

ص: 345


1- محاسن ج1 ص 135 ح 17 وج 1 ص 243 ح48.
2- محاسن ج1 ص 203 ح 49

أَنتَصِرُ بِهِ لِدِينِي وَأَظْهرُ بِهِ دَولَتِي، وَأَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِي وَأَعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَكَرْهاً.

قَالُوا: أَقْرَرْنَا وَ شَهِدْنَا يَا رَبِّ، وَ لَمْ يَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْ يُقِرَّ. فَثَبَتَتِ الْعَزِيمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِي الْمَهْدِي ، وَلَمْ يَكُنْ لِآدَمَ عَزْمُ عَلَى الْإِقْرَارِ بِهِ . وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَ: وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً. قَالَ: إِنَّمَا يَعْنِي فَتَرَكَ.

ثُمَّ أَمَرَنَاراً فَأُحِجَتْ ، فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ : ادْخُلُوهَا، فَهَابُوهَا. وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: ادْخُلُوهَا، فَدَخَلُوهَا، فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً. فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: يَا رَبِّ أَقِلْنَا. فَقَالَ: قَدْ أَقَلْتُكُمْ اذْهَبُوا فَادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا، فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَالْمَعْصِيَةُ وَالْوَلَايَةُ﴾.

همانا خدای تبارک و تعالی چون خواست مخلوق را بیافریند، نخست آبی گوارا و آبی شور و تلخ آفرید، و آن دو آب را به هم آمیخت، سپس خاکی از صفحه زمین برگرفت و آن را به شدت مالش داد. آن گاه به اصحاب یمین که در میان آنان مانند مورچه می جنبیدند فرمود با سلامت به سوی بهشت و به أصحاب شمال :فرمود به سوی دوزخ و باکی هم ندارم.

سپس فرمود: «مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا گواهی دهیم تا در روز قیامت نگویند: ما از این بی خبر بودیم».

سپس از پیغمبران پیمان گرفت و فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ و این محمد رسول من نیست و این علی امیر مؤمنان نیست؟ گفتند آری پس نبوت آن ها پا برجا شد و از پیغمبران اولوالعزم پیمان گرفت که من پروردگار شمایم

و محمد رسول من است و علی امیر مؤمنان و اوصیاء بعد از او والیان امر من و خزانه داران علم منند؛ و این که مهدی کسی است که به وسیله او دینم را نصرت دهم و دولتم را آشکار کنم و از دشمنانم انتقام گیرم و بوسیله او خواسته و ناخواسته عبادت شوم.

:گفتند پروردگارا! اقرار کردیم و گواهی دادیم ولی آدم نه انکار کرد و نه اقرار نمود. پس مقام اولوالعزمی برای آن پنج تن درباره مهدی ثابت شد و برای آدم عزمی برای اقرار به آن یافت نشد ( بدین روی از شمار پیغمبران اولوالعزم خارج گشت).

ص: 346

این است گفتار خدا عزوجل و به راستی از پیش با آدم عهدی کردیم او فراموش کرد و برایش عزمی نیافتیم (آیه 116 سوره 20). فرمود: مقصود از «فراموش کرد» در این جا «تَرک» .است

سپس دستور داد تا آتشی برافروخته شد به اصحاب شمال فرمود به آتش ،درآیید ایشان ترسیدند به اصحاب یمین فرمود درآیید آن ها وارد شدند آتش بر آن ها سرد و سلامت شد. آن گاه اصحاب شمال :گفتند پروردگارا از ما درگذر :فرمود درگذشتم بروید و داخل شوید، باز ترسیدند.

در آن جا اطاعت و ولایت و معصیت ثابت .گشت

صفّار مانند آن را به سندی دیگر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است.

مرحوم کلینی نیز در صفحه 139 کافی (چاپ قدیم) به اسناد خویش با تغییر اندکی در الفاظ آن را روایت کرده است. (1)

7. صفار رحمه الله به سند خود از صالح بن سهل از امام صادق علیهالسلام روایت می کند:

﴿إِنَّ بَعْضَ قُرَيْشٍ قَالَ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله : بِأَيِّ شَيْءٍ سَبَقْتَ الْأَنْبِيَاءَ وَ أَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَ خَاتِمَهُمْ؟ قَالَ: إِنِّي كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَقَرَّبِرَبِّي وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَيْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ، وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى. وَكُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِي قَالَ بَلَى، فَسَبَقْتُهُمْ بِالْإِقْرَارِ اللهِ﴾. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود: یکی از قریش به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: به چه سبب (در رتبه و مقام) از پیغمبران دیگر پیش افتادی در صورتی که در آخر و پایان آن ها مبعوث گشتی؟ فرمود من نخستین کسی بودم که به پروردگارم اقرار کردم و نخستین کسی بودم که پاسخ گفتم زمانی که خدا از پیغمبران پیمان گرفت و آن ها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ در آن جا من نخستین پیغمبری بودم که گفتم آری پس من در اقرار به خدا عزّ وجل، بر آن ها پیشی گرفتم (از این رو در مقام و رتبه از آن ها پیش افتادم)

ص: 347


1- بصائر الدرجات ص 90 ح 2 ؛ الكافي ج 2 ص 8 ح 1 .
2- بصائر الدرجات ص 103 ح 2 .

مرحوم کلینی به اسناد خویش آن را از صالح بن سهل از امام صادق علیه السلام، شیخ صدوق به اسناد خویش در علل الشرائع و شیخ حسن حلی در کتاب مختصر مشیخه ابن محبوب، آن را با اندکی تغییر روایت کرده اند که در هامش کتاب به آن اشاره کرده ایم. (1)

8. صفار رحمه الله ، از عبد الرحيم القصیر از امام باقر علیهالسلام روایت کرده است که فرمود:

﴿قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله: إِنَّ أُمَّتِي عُرِضَتْ عَلَيَّ عِنْدَ الْمِيثَاقِ. وَ كَانَ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بي و ي وَ صَدَّ قَنِي عَلِيٌّ. وَ كَانَ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِي وَ صَدَّقَنِي حَيْثُ بُعِثْتُ، فَهُوَ الصَّدِيقُ الأكْبَر﴾. (2)

رسول خدا فرمود امتم در عالم میثاق بر من عرضه شدند. نخستین کسی که به من ایمان آورد و تصدیقم کرد علی بود. او همان است که وقتی به نبوت برانگیخته شدم، نخستین ایمان آورنده به من بود و نخستین کسی بود که تصدیقم کرد. پس او صدیق اکبر است

عیاشی به همین لفظ آن را در تفسیر خود روایت کرده است.

9. صفار از صالح بن سهل از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمودند:

﴿سُئِلَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله: بِأَيِّ شَيْءٍ سَبَقْتَ وَلْدَ آدَمَ؟ قَالَ: أَنَا أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّيبَلَى. إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى، فَكُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ﴾. (3)

از رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسیدند به چه علت از همه فرزندان آدم پیش افتادی؟ فرمود: زیرا من نخستین اقرار کننده به پروردگارم بودم. خدا از پیغمبران پیمان گرفت و آن ها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، در آن جا من نخستین پاسخ دهنده بودم.

کلینی رحمه الله مانند آن را به اسناد خویش روایت کرده است. (4)

ص: 348


1- الكافي ج 2 ص 10 ح 1؛ علل الشرائع ج 1 ص 124 ح 1؛ مختصر بصائر الدرجات ص157.
2- بصائر الدرجات ص 104 ح 3
3- بصائر الدرجات ص 106 ح 12
4- الكافي ج 2 ص 12 ح 3.

10. صفّار از ابراهیم بن عبدالحمید از پدرش از امام کاظم علیه السلام، روایت کرده که فرمود:

﴿خَلَقَ اللهُ الْأَنْبِيَاءَ وَالْأَوْصِيَاءَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ فِيهِ مِيثَاقَهُمْ. وَقَالَ: خُلِقْنَا نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا مِنْ طِينَةٍ مَخْرُونَةٍ ، لَا يَشِدُّ مِنْهَا شَاةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾. (1)

خداوند انبیاء و اوصیا را در روز جمعه آفرید این همان روزی است که خداوند میثاق آن ها را گرفته است.

و فرمود: ما و شیعیانمان از طینتی مخزون و با ارزش آفریده شده ایم که هیچ یک از آن ها از ما جدا نخواهد شد تا روز قیامت

11. صفار از ابوبکر الحضرمی، از امام علی بن الحسین علیه السلام روایت می کند که فرمود:

﴿قَدْ أَخَذَ اللهُ میثاقَ شِیعَتِنَا مَعَنَا عَلَی وَلَایَتِنَا لَا یَزِیدُونَ وَ لَا یَنْقُصُونَ﴾ (2) - تا آخر حديث.

خداوند پیمان شیعه ما را همراه با ما بر ولایت ما گرفته است، نه بر عدد آن ها افزوده می شود و نه از شمار آن ها کاسته می.شود

12. صفار به سندش از حذيفة بن أسيد الغفاری، روایت دارد که می گوید:

﴿قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله: مَا تَكَامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِي فِي الْأَظِلَّةِ، حَتَّى عُرِضَتْ عَلَيْهِ وَلَايَتِي وَ وَلَايَةُ أَهْلِ بَيْتِي، وَ مَثْلُوا لَهُ ، فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَوَلَايَتِهِمْ﴾. (3)

نبوّت هیچ پیامبری در عالم أظلة تکمیل نشد مگر این که ولایت من و ولایت اهل بیتم بر او عرضه شد و تمثال آن ها برای آن پیامبر مجسم شد، آن گاه اقرار به طاعت و ولایت آن ها نمودند.

صفار، آن را در دو موضع از بصائر روایت کرده است.

13. مرحوم کلینی در کافی از داود رقّی روایت کرده که گوید:

﴿سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: وَكانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ. فَقَالَ: مَا يَقُولُونَ ؟ قُلْتُ: يَقُولُونَ: إِنَّ الْعَرْشَ كَانَ عَلَى الْمَاءِ وَالرَّبُّ فَوْقَهُ. فَقَالَ: كَذَبُوا؛ مَنْ

ص: 349


1- بصائر الدرجات ص 37 ح 11.
2- بصائر الدرجات ص 38 ح 17 .
3- بصائر الدرجات ص 93 ح 7 .

زَعَمَ هَذَا فَقَدْ صَيَّرَ اللَّهَ مَحْمُولًا وَ وَصَفَهُ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِ، وَ لَزِمَهُ أَنَّ الشَّيْءَ الَّذِي يَحْمِلُهُ أَقْوَى مِنْهُ.

قُلْتُ: بَيِّنْ لِي، جُعِلْتُ فِدَاكَ. فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ حَمَّلَ دِينَهُ وَ عِلْمَهُ الْمَاءَ ، قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَرْضُ أَوْ سَمَاء أَوْ جِنَّ أَوْ إِنْسٌ أَوْ شَمْسٌ أَوْ قَمَرٌ. فَلَمَّا أَرَادَ اللهُ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ ، نَثَرَهُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ. فَقَالَ لَهُمْ: مَنْ رَبُّكُمْ ؟ فَأَوَّلُ مَنْ نَطَقَ ، رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله، وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَالْأَئِمَّةُ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمْ. فَقَالُوا: أَنْتَ رَبُّنَا. فَحَمَلَهُمُ الْعِلْمَ وَالدِّينَ. ثُمَّ قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ: هَؤُلَاءِ حَمَلَهُ دِينِي وَ عِلْمِي وَ أَمَنَائِي فِي خَلْقِي، وَ هُمُ الْمَسْئُولُونَ. ثُمَّ قَالَ لِبَنِي آدَمَ أَقِرُوا اللَّهَ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَلِهَؤُلَاءِ النَّفَرِ بِالْوَلَايَةِ وَالطَّاعَةِ. فَقَالُوا: نَعَمْ رَبَّنَا أَقْرَرْنَا. فَقَالَ اللَّهُ لِلْمَلَائِكَةِ اشْهَدُوا فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: شَهِدْنَا؛ عَلَى أَنْ لَا يَقُولُوا غَداً إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذا غَافِلِينَ. أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (1) . يَا دَاوُدُ ! وَلَايْتُنَا مُؤَكَّدَةٌ عَلَيْهِمْ فِي الْمِيثَاقِ﴾. (2)

داود رَقّی :گوید از امام صادق علیه السلام راجع به کلام خدا عزوجل، پرسیدم که فرموده: «و عرش خدا بر آب بود» فرمود: در این باره چه می گویند؟ پاسخ دادم: می گویند عرش روی آب بود و پروردگار بالای آن فرمود دروغ می گویند. هر که چنین ،پندارد خدا را محمول قرار داده و او را به صفت مخلوق وصف کرده است. چنین کسی باید بپذیرد که چیزی که خدا را حمل می کند تواناتر از او باشد.

:گفتم قربانت گردم شما برایم بیان کنید فرمود: پیش از آن که زمینی یا آسمانی یا جن و انسی یا ماه و خورشیدی باشد خدا دینش را و علمش را به آب عطا فرمود (به گفته علامه مجلسی در مرآة العقول مقصود از آب، آن چیزی است که قابلیت خلق پیغمبران را دارد) چون خدا خواست مخلوق را بیافریند، ایشان را در برابر خویش پراکنده ساخت و به آن ها گفت: پروردگار شما کیست؟ نخستین کسی که سخن گفت رسول خدا و امیر المؤمنین و ائمه صلوات الله عليهم بودند که گفتند تویی پروردگار ما خدا به ایشان علم و دین عطا کرد

ص: 350


1- الأعراف: 173
2- الكافي ج 1 ص 132 ح 7 .

سپس به فرشتگان فرمود اینان حاملان دین و علم من و امینان من در میان خلقم هستند و مسئولانند. آن گاه به فرزندان آدم گفت: به ربوبیت خدا و ولایت و اطاعت این اشخاص اعتراف کنید گفتند ،آری ای پروردگار ما اعتراف نمودیم. خدا به فرشتگان فرمود گواه باشید. فرشتگان گفتند: گواهی دهیم. و این پیمان برای آن بود که فردا نگویند ما از آن بی خبر بودیم یا آن که (مردم) بگویند پدران ما از پیش مشرك شدند و ما هم فرزندان پس از آن ها بودیم ما را به آن چه اهل باطل کردند هلاک می کنی؟

(امام علیه السلام فرمود): ای داود در زمان پیمان گیری از ایشان، بر ولایت ما تأکید شده است.

شیخ صدوق قُدّس سه در دو کتاب خود، توحید (1) (باب 48) و علل الشرائع به اسنادِ خویش با تفاوت جزئی در لفظ آن را روایت کرده است.

14. مرحوم کلینی در کافی به اسناد خود از عبدالله بن سنان آورده است:

﴿عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام: جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنِّي لَأَرَى بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَعْتَرِيهِ النَّزَقُ وَالْحِدَّةُ وَالطَّيْشُ، فَأَغْتَمُ لِذَلِكَ غَمّا شَدِيداً. وَأَرَى مَنْ خَالَفَنَا فَأَرَاهُ حَسَنَ السَّمْتِ .

قَالَ : لَا تَقُلْ حَسَنَ السَّمْتِ ، فَإِنَّ السَّمْتَ سَمْتُ الطَّرِيقِ ، وَلَكِنْ قُلْ حَسَنَ السّيمَاءِ ، فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ. (2)

:قَالَ: قُلْتُ: فَأَرَاهُ حَسَنَ السّيمَاءِ، وَلَهُ وَقَارٌ، فَأَغْتَمُ لِذَلِكَ.

قَالَ: لَا تَغْتَمَّ لِمَا رَأَيْتَ مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِكَ، وَلِمَا رَأَيْتَ مِنْ حُسْنِ سِيمَاءِ مَنْ خَالَفَكَ إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ، خَلَقَ تِلْكَ الطِينَتَيْنِ، ثُمَّ فَرَقَهُمَا فِرْقَتَيْنِ. فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: كُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِي، فَكَانُوا خَلْقَا بِمَنْزِلَةِ الذَّرْ يَسْعَى وَقَالَ لِأَهْلِ الشِّمَالِ كُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِي، فَكَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ الذّرِّيَدْرُج. ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً ، فَقَالَ: ادْخُلُوهَا بِإِذْنِي. فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا، مُحَمَّدٌ صلی الله علیه وآله . ثُمَّ

ص: 351


1- التوحيد ص 319 ح 1.
2- الفتح: 29

اتَّبَعَهُ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ وَ أَتْبَاعُهُمْ. ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: ادْخُلُوهَا بِإِذْنِي. فَقَالُوا: رَبَّنَا خَلَقْتَنَا لِتُحْرِقَنَا؟ فَعَصَوْا، فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: اخْرُجُوا بِإِذْنِي مِنَ النَّارِ. لَمْ تَكْلِمِ النَّارُ مِنْهُمْ كَلْماً، وَلَمْ تُؤَفِّرْ فِيهِمْ أَثَراً. فَلَمَّا رَآهُمْ أَصْحَابُ الشِّمَالِ ، قَالُوا: رَبَّنَا نَرَى أَصْحَابَنَا قَدْ سَلِمُوا، فَأَقِلْنَا وَ مُرْنَا بِالدُّخُولِ. قَالَ: قَدْ أَقَلْتُكُمْ فَادْخُلُوهَا. فَلَمَّا دَنَوْا وَ أَصَابَهُمُ الْوَهَجُ ، رَجَعُوا فَقَالُوا: يَا رَبَّنَا لَا صَبْرَ لَنَا عَلَى الِاحْتِرَاقِ ، فَعَصَوْا، فَأَمَرَهُمْ بِالدُّخُولِ ثَلاثاً، كُلَّ ذَلِكَ يَعْصُونَ وَ يَرْجِعُونَ. وَأَمَرَ أُولَئِكَ ثَلَاثَاً، كُلَّ ذَلِكَ يُطِيعُونَ وَ يَخْرُجُونَ.

فَقَالَ لَهُمْ: كُونُوا طِيناً بِإِذْنِي. فَخَلَقَ مِنْهُ آدَمَ. قَالَ: فَمَنْ كَانَ مِنْ هَؤُلَاءِ، لَا يَكُونُ مِنْ هَؤُلَاءِ. وَمَنْ كَانَ مِنْ هَؤُلَاءِ، لَا يَكُونُ مِنْ هَؤُلَاءِ. وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِكَ وَ خُلُقِهِمْ، فَمِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْحَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ. وَمَا رَأَيْتَ مِنْ حُسْنِ سِيمَاءِ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ وَقَارِهِمْ، فَمِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْحَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ﴾. (1)

عبد الله بن سنان گوید: به امام صادق علیه السلام :گفتم من بعضی از اصحابمان (شیعیان) را می بینم که بی خردی و تندی و سبکی دارند. از این جهت به شدت اندوهگین می شوم. از سوی دیگر، مخالف (غیر شیعه) را نیکو روش می بینم. :فرمود نیکو روش مگو، زیرا مقصود از روش طریقه (کیش و مذهب) است، بلکه :بگو نیکو سیما، زیرا خدا عزوجل می فرماید: «سیمای آن ها در رخسارشان از اثر سجده است» (آیه 29 سوره 48) گفتم: او را نیکو سیماء و دارای وقار می بینم و از آن جهت اندوهگین می شوم.

:فرمود از سبکی که در اصحابت و سیمای نیکی که در مخالفانت می بینی اندوهگین ،مباش زیرا خدا تبارك و تعالى، چون خواست آدم را بیافریند، آن دو طینت را آفرید سپس آن ها را دو نیمه کرد به اصحاب یمین فرمود: به اذن من آفریده شوید آن ها مخلوقی گشتند مانند مورچگان که می شتافتند به اهل شمال نیز فرمود: به اذن من آفریده شوید. آن ها نیز مخلوقی گشتند مانند مورچگان که به راه خود می رفتند

ص: 352


1- الكافي ج 2 ص 11 ح 2

سپس برای آن ها آتشی برافراشت و فرمود به اذن من به آن درآیید. نخستین کسی که به آتش درآمد، محمد صلی الله علیه و آله بود سپس پیغمبران اولو العزم دیگر و اوصیاء و پیروانشان از پی او درآمدند.

آن گاه به اصحاب شمال فرمود به اذن من به آتش درآیید. گفتند پروردگارا ما را آفریدی تا بسوزانی؟! و نافرمانی کردند. سپس به اصحاب یمین فرمود: به اذن من از آتش خارج شوید، بی آن که آتش به آن ها زیانی رساند و در آن ها اثر گذارد (خارج شدند).

چون اصحاب شمال آن ها را دیدند گفتند پروردگارا اینان را سالم می بینیم از ما درگذر و امر فرما داخل شویم. فرمود از شما درگذشتم داخل شوید چون نزدیک رفتند و افروختگی آتش به آن ها رسید برگشتند و گفتند: پروردگارا! ما بر سوختن صبر نداریم و نافرمانی کردند تا سه بار ایشان را امر به ورود در آتش فرمود. در هر سه بار نافرمانی کردند و برگشتند در حالی که آن ها ( یعنی اصحاب یمین) را سه بار امر فرمود هر سه بار فرمان بردند و به سلامت از آتش درآمدند

سپس به همه آن ها فرمود به اذن من گل شوید و آدم را از آن گل آفرید. پس آن ها که از این دسته باشند از آن دسته نگردند و آن ها که از آن دسته باشند، از این ها نشوند (یعنی عاقبت اصحاب یمین سعادتمند و بهشتی گردند و اصحاب شمال با شقاوت و دوزخی شوند). هر سبکی و بدخُلقی که در یارانت (شیعیان) می بینی از آمیختگی آن هاست با اصحاب شمال و هر سیمای نیک و وقاری که در مخالفانت می بینی از آمیختگی آن هاست با اصحاب یمین.

15. مرحوم کلینی در کافی به سند خود از ابی بصیر آورده است:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : کَیْفَ أَجَابُوا وَهُمْ ذَرٌّ؟ قَالَ: جَعَلَ فِیهِمْ مَا إِذَا سَأَلَهُمْ أَجَابُوهُ، یَعْنِی فِی الْمِیثَاقِ. (1)

ابو بصیر از امام صادق علیه السلام پرسید چگونه پاسخ دادند در حالی که ذره بودند؟ فرمود در آن ها امکانی قرار داد که وقتی از آن ها بپرسد پاسخ دهند. یعنی در میثاق

ص: 353


1- الكافي ج 2 ص 12 ح 1.

مجلسی رحمه الله در جلد سوم بحار الانوار (چاپ قدیم) (1) آن را به نقل از عیاشی در تفسیر خود روایت کرده است.

16. کلینی در کافی از حبیب سجستانی آورده که از امام محمد باقر علیه السلام روایت می کند:

﴿عَنْ حَبِيبِ السّجِسْتَانِي قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرِ علیه السلام يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ، لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّيَّةَ آدَمَ ، مِنْ ظَهْرِهِ لِيَأْخُذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَهُ وَ بِالنُّبُوَّةِ لِكُلِّ نَبِيّ، فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ صلی الله علیه و آله، ثُمَّ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ لِآدَمَ : انْظُرْ مَا ذَا تَرَى ؟ قَالَ : فَنَظَرَآدَمُ علیه السلام إِلَى ذُرِّيَّتِهِ - وَ هُمْ ذَرٌّ قَدْ مَلَمُوا السَّمَاءَ . قَالَ آدَمُ علیه السلام: يَا رَبِّ مَا أَكْثَرَ ذُرِّيَّتِي وَلِأَمْرِ مَا خَلَقْتَهُمْ، فَمَا تُرِيدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِكَ الْمِيثَاقَ عَلَيْهِمْ؟ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَ : يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ يُؤْمِنُونَ بِرُسُلِي وَ يَتَّبِعُونَهُمْ. قَالَ آدَمُ علیه السلام: يَا رَبِّ فَمَا لِي أَرَى بَعْضَ الذَّرِ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ، وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ كَثِيرٌ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَلِيلٌ ، وَ بَعْضَهُمْ لَيْسَ لَهُ نُورٌ؟ فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: كَذَلِكَ خَلَقْتُهُمْ لأَبْلُوَهُمْ فِي كُلِّ حَالَاتِهِمْ. قَالَ آدَمُ : يَا رَبِّ! فَتَأْذَنُ لِي فِي الْكَلَامِ فَأَتَكَلَّمَ؟ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: تَكَلَّمْ ، فَإِنَّ رُوحَكَ مِنْ رُوحِي وَ طَبِيعَتَكَ مِنْ خِلَافِ كَيْنُونَتِي. قَالَ آدَمُ: يَا رَبِّ فَلَوْ كُنْتَ خَلَقْتَهُمْ عَلَى مِثَالٍ وَاحِدٍ وَقَدْرٍ وَاحِدٍ وَ طَبِيعَةٍ وَاحِدَةٍ وَ جِبِلَّةٍ وَاحِدَةً وَأَلْوَانِ وَاحِدَةٍ وَأَعْمَارٍ وَاحِدَةٍ وَأَرْزَاقٍ سَوَاءٍ ، لَمْ يَبْغِ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمْ تَحَاسُدٌ وَلَا تَبَاغُضُ وَلَا اخْتِلَافُ فِي شَيْءٍ مِنَ الْأَشْيَاءِ . قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: يَا آدَمُ بِرُوحِي نَطَقْتَ ، وَ بِضَعْفِ طَبِيعَتِكَ (2) تَكَلَّفْتَ مَا لَا عِلْمَ لَكَ بِهِ. وَأَنَا الْخَالِقُ الْعَالِمُ بِعِلْمِي، خَالَفْتُ بَيْنَ خَلْقِهِمْ وَ بِمَشِيئَتِي يَمْضِي فِيهِمْ أَمْرِي ، وَإِلَى تَدْبِيرِي وَ تَقْدِيرِي صَائِرُونَ، لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِي إِنَّمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ لِيَعْبُدُونِ، وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَنِي وَعَبَدَنِي مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ رُسُلِي وَلَا أُبَالِي، وَ خَلَقْتُ النَّارَ لِمَنْ كَفَرَبِي وَ عَصَانِي وَلَمْ يَتَّبِعْ رُسُلِي وَلَا أَبَالِي﴾ (3)- تا آخر حديث.

ص: 354


1- بحار الأنوار ج 5 ص 257 ح 57 .
2- در اصل کتاب: «قوتك».
3- الكافي ج 2 ص 8 ح 2

یب سجستانی :گوید شنیدم امام باقر علیه السلام :فرمود به راستی خدا عزوجل ذریه ،آدم علیه السلام را از پشت او برآورد تا از آن ها برای ربوبیت خود و نبوتِ هر پیغمبری پیمان گیرد. در این حال نخستین کسی که خدا درباره پیغمبری او از انبیاء پیمان گرفت، محمد بن عبد الله صلى الله عليه و سلم بود، سپس بود، سپس خدا عزوجل به آدم علیه السلام فرمود: بنگر تا چه می بینی؟ آدم علیه السلام به دریه خود نگریست که چون موران ریز بودند که آسمان را پرکرده.اند عرض کرد: پروردگارا چه ذریه زیادی دارم؟! این ها را برای چه آفریدی؟ و از پیمان گرفتنشان چه منظور داری؟ خدا عز و جل فرمود تا مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من نسازند و به پیغمبرانم ایمان آوردند و از آن ها پیروی کنند آدم علیه السلام این گفت پروردگارا! چرا بعضی از این ها را بزرگ تر از بعضی دیگر می بینم؟ و چرا برخی نور زیادی دارند و برخی نور کم، و برخی بی نورند؟ خدا عزوجل فرمود ایشان را این گونه آفریدم تا در تمام حالات امتحانشان کنم. آدم علیه السلام عرض کرد پروردگارا به من اجازه می دهی سخن گویم؟ خدا عزوجل

فرمود: سخن بگوی که روح تو از روح من است و طبیعتت بر خلافِ کَینونَت من است. آدم گفت ای کاش همه آن ها را یکسان و یک اندازه می آفریدی که دارای یک طبیعت و یک خلقت می بودند و رنگ ها و عمرهایشان یکنواخت می،بود و از لحاظ ارزاق برابر می بودند تا برخی بر بعض دیگر ستم نمی کردند و هیچ گونه حسد و کینه و اختلاف در میانشان پیدا نمی شد. خدا عزوجل فرمود ای آدم به سبب روح من سخن گفتی و به سستی طبیعتت خود را به زحمت انداختی نسبت به چیزی که در آن علم نداری . من خالقِ دانا هستم، از روی علم خود خلقت آن ها را مخالف یکدیگر ساختم، و فرمانم در میان آن ها به سبب مشیتم جاری می شود و به سوی تدبیر و تقدیر من می گرایند خلقت من دگرگونی نپذیرد. من جن و انس را آفریدم تا عبادتم کنند، و بهشت را آفریدم برای کسی که اطاعت و عبادتم کند و از پیغمبرانم پیروی نماید و باک ندارم و دوزخ را آفریدم برای کسی که به من کافر شود و نافرمانی ام کند و از پیغمبرانم متابعت نکند و باک ندارم.

این حدیث را شیخ صدوق رحمه الله به اسنادِ خویش در علل الشرائع (باب نهم) و

ص: 355

شیخ اجلّ محمد بن محمد بن نعمان مفید در کتاب الاختصاص - که نسخه کتاب در نزد ما موجود است - روایت کرده اند. (1)

17. مرحوم کلینی در فروع کافی به سند خود از معاوية بن عمار، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود:

﴿ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا أَخَذَ مَوَاثِیقَ اَلْعِبَادِ أَمَرَ اَلْحَجَرَ فَالْتَقَمَهَا فَلِذَلِکَ یُقَالُ أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاهِ﴾. (2)

هنگامی که خداوند تبارك و تعالی پیمان های بندگان را گرفت، به حَجَر أمر کرد، و سنگ آن پیمان ها را بلعید برای همین است که (در حج خطاب به حجر الأسود) گفته می شود: امانتم را ادا کردم و پیمانم را به جای آوردم تا بدین وفاداری برای من گواهی دهی

18. کلینی رحمه الله در کتاب الحج کافی به سندش از بکُیر بن اعین از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:

﴿عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لِأَي عِلَّةٍ وَضَعَ اللَّهُ الْحَجَرَفِي الرُّكْنِ الَّذِي هُوَ فِيهِ وَلَمْ يُوضَعْ فِي غَيْرِهِ؟ وَلِأَي عِلَّةٍ يُقَبَّلُ؟ وَلِأَي عِلَّةٍ أُخْرِجَ مِنَ الْجَنَّةِ؟ وَلأَيّ عِلَّةٍ وُضِعَ مِيثَاقُ الْعِبَادِ وَالْعَهْدُ فِيهِ وَلَمْ يُوضَعْ فِي غَيْرِهِ؟ وَ كَيْفَ السَّبَبُ فِي ذَلِكَ ؟ تُخْبِرُنِي جَعَلَنِي اللهُ فِدَاكَ ، فَإِنَّ تَفَكَّرِي فِيهِ لَعَجَبٌ.

قَالَ: فَقَالَ: سَأَلْتَ وَأَعْضَلْتَ فِي الْمَسْأَلَةِ وَاسْتَقْصَيْتَ ، فَافْهَمِ الْجَوَابَ وَ فَرَغْ قَلْبَكَ وَأَصْعَ سَمْعَكَ، أُخْبِرْكَ إِنْ شَاءَ اللهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَضَعَ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ، وَ هِيَ جَوْهَرَةٌ أُخْرِجَتْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَى آدَمَ علیه السلام، فَوُضِعَتْ فِي ذَلِكَ الرُّكْنِ لِعِلَّةِ الْمِيثَاقِ. وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمَّا أَخَذَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ ، حِينَ أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ. وَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ تَرَاءَى لَهُمْ. وَ مِنْ ذَلِكَ الْمَكَانِ يَهْبِطُ الطَّيْرُ عَلَى الْقَائِمِ علیه السلام. فَأَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُهُ ذَلِكَ الطَّائِرُ، وَهُوَ وَاللَّهِ جَبْرَئِيلُ علیه السلام. وَ إِلَى ذَلِكَ الْمَقَامِ يُسْنِدُ الْقَائِمُ ظَهْرَهُ، وَهُوَ الْحُجَّةُ وَالدَّلِيلُ عَلَى الْقَائِمِ. وَهُوَ الشَّاهِدُ لِمَنْ وَافَاهُ

ص: 356


1- علل الشرائع ج 1 ص 10 ح 4 . الاختصاص ص332.
2- الكافي ج 4 ص 184 ح 1.

فی ذَلِكَ الْمَكَانِ، وَالشَّاهِدُ عَلَى مَنْ أَدَّى إِلَيْهِ الْمِيثَاقَ وَالْعَهْدَ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ ، ، عَزَّ وَجَلَّ عَلَى الْعِبَادِ.

وَ أَمَّا الْقُبْلَةُ وَالِاسْتِلَامُ فَلِعِلَّةِ الْعَهْدِ، تَجْدِيداً لِذَلِكَ الْعَهْدِ وَالْمِيثَاقِ وَت َجْدِيداً لِلْبَيْعَةِ، لِيُؤَدُّوا إِلَيْهِ الْعَهْدَ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِي الْمِيثَاقِ؛ فَيَأْتُوهُ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ يُؤَدُّوا إِلَيْهِ ذَلِكَ الْعَهْدَ وَالْأَمَانَةَ اللَّذَيْنِ أُخِذَا عَلَيْهِمْ. أَلَا تَرَى أَنَّكَ تَقُولُ: أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ؟

وَ وَاللهِ مَا يُؤَدِّي ذَلِكَ أَحَدٌ غَيْرُ شِيعَتِنَا، وَلَا حَفِظَ ذَلِكَ الْعَهْدَ وَالْمِيثَاقَ أَحَدٌ غَيْرُ شِيعَتِنَا. وَ إِنَّهُمْ لَيَأْتُوهُ فَيَعْرِفُهُمْ وَ يُصَدِّقُهُمْ، وَ يَأْتِيهِ غَيْرُهُمْ فَيُنْكِرُهُمْ وَ يُكَذِّبُهُمْ. وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمْ يَحْفَظْ ذَلِكَ غَيْرُكُمْ. فَلَكُمْ وَاللَّهِ يَشْهَدُ، وَ عَلَيْهِمْ وَاللَّهِ يَشْهَدُ بِالْخَفْرِ وَالْجُحُودِ وَالْكُفْرِ، وَ هُوَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ مِنَ اللهِ عَلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، يَجِيءُ وَلَهُ لِسَانٌ نَاطِقُ وَعَيْنَانِ فِي صُورَتِهِ الْأَولَى ، يَعْرِفُهُ الْخَلْقُ وَلَا يُنْكِرُهُ ، يَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ وَجَدَّدَ الْعَهْدَ وَالْمِيثَاقَ عِنْدَهُ بِحِفْظِ الْعَهْدِ وَالْمِيثَاقِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ، وَ يَشْهَدُ عَلَى كُلِّ مَنْ أَنْكَرَ وَ جَحَدَ وَ نَسِيَ الْمِيثَاقَ بِالْكُفْرِ وَالْإِنكَارِ.

فَأَمَّا عِلَّةُ مَا أَخْرَجَهُ اللهُ مِنَ الْجَنَّةِ، فَهَلْ تَدْرِي مَا كَانَ الْحَجَرُ؟ قُلْتُ: لَا قَالَ: كَانَ مَلَكاً مِنْ عُظَمَاءِ الْمَلَائِكَةِ عِنْدَ اللهِ . فَلَمَّا أَخَذَ اللَّهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمِيثَاقَ ، كَانَ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِهِ وَأَقَرَذَلِكَ الْمَلَكُ، فَاتَّخَذَهُ اللهُ أَمِيناً عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ، فَأَلْقَمَهُ الْمِيثَاقَ وَ أَوْدَعَهُ عِنْدَهُ، وَاسْتَعْبَدَ الْخَلْقَ أَنْ يُجَدِّدُوا عِنْدَهُ فِي كُلِّ سَنَةٍ، الْإِقْرَارَ بِالْمِيثَاقِ وَالْعَهْدِ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِمْ. ثُمَّ جَعَلَهُ اللهُ مَعَ آدَمَ فِي الْجَنَّةِ، يُذَكِّرُهُ الْمِيثَاقَ وَ يُجَدِّدُ عِنْدَهُ الْإِقْرَارَ فِي كُلِّ سَنَةٍ .

فَلَمَّا عَصَى آدَمُ وَ أُخْرِجَ مِنَ الْجَنَّةِ، أَنْسَاهُ اللهُ الْعَهْدَ وَالْمِيثَاقَ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى وُلْدِهِ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و اله لوَصِيّهِ علیه السلام، وَجَعَلَهُ تَائِهَا حَيْرَانَ. فَلَمَّا تَابَ اللهُ عَلَى آدَمَ ، وَ لوَصِيَّهِ حَوَّلَ ذَلِكَ الْمَلَكَ فِي صُورَةٍ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ ، فَرَمَاهُ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَى آدَمَ علیه السلام وَ هُوَ بِأَرْضِ الْهِنْدِ. فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ آنَسَ إِلَيْهِ، وَ هُوَلَا يَعْرِفُهُ بِأَكْثَرَ مِنْ أَنَّهُ جَوْهَرَةٌ. وَأَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ، فَقَالَ لَهُ: يَا آدَمُ أَتَعْرِفُنِي؟ قَالَ: لَا قَالَ: أَجَلْ، اسْتَحْوَذَ عَلَيْكَ الشَّيْطَانُ، فَأَنْسَاكَ ذِكْرَ رَبِّكَ . ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلَى صُورَتِهِ الَّتِي كَانَ مَعَ آدَمَ فِي الْجَنَّةِ. فَقَالَ لِآدَمَ :

ص: 357

أَيْنَ الْعَهْدُ وَالْمِيثَاقُ ؟ فَوَثَبَ إِلَيْهِ آدَمُ وَ ذَكَرَ الْمِيثَاقَ وَ بَكَى، وَ خَضَعَ لَهُ وَ قَبَّلَهُ، وَجَدَّدَ الْإِقْرَارَ بِالْعَهْدِ وَالْمِيثَاقِ. ثُمَّ حَوَّلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى جَوْهَرَةِ الْحَجَرِدُرَّةً بَيْضَاءَ صَافِيَةٌ تُضِيءُ ، فَحَمَلَهُ آدَمُ علیه السلام عَلَى عَاتِقِهِ ، إِحْلَالًا لَهُ وَ تَعْظِيماً. فَكَانَ إِذَا أَعْيَا، حَمَلَهُ عَنْهُ جَبْرَئِيلُ علیه السلام حَتَّى وَافَى بِهِ مَكَّةَ . فَمَا زَالَ يَأْنَسُ بِهِ بِمَكَّةَ ، وَ يُجَدِّدُ الْإِقْرَارَ لَهُ كُلَّ الهلا يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ. ثُمَّ إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمَّا بَنَى الْكَعْبَةَ وَضَعَ الْحَجَرَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ، لِأَنَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حِينَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْ وُلْدِ آدَمَ ، أَخَذَهُ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ. وَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ أَلْقَمَ الْمَلَكَ الْمِيثَاقَ، وَلِذَلِكَ وُضَعَ فِي ذَلِكَ الرُّكْنِ. وَ نَحْى آدَمَ مِنْ مَكَانِ الْبَيْتِ إِلَى الصَّفَا وَ حَوَاءَ إِلَى الْمَرْوَةِ ، وَ وَضَعَ الْحَجَرَفِي ذَلِكَ الرُّكْنِ. فَلَمَّا نَظَرَآدَمُ مِنَ الصَّفَا وَ قَدْ وُضِعَ الْحَجَرُ فِي الرُّكْنِ، كَبَّرَ اللَّهَ وَ هَلَّلَهُ وَ مَجَّدَهُ. فَلِذَلِكَ جَرَتِ السُّنَّةُ بِالتَّكْبِيرِ وَاسْتِقْبَالِ الرُّكْنِ الَّذِي فِيهِ الْحَجَرُ مِنَ الصَّفَا فَإِنَّ اللهَ أَوْدَعَهُ الْمِيثَاقَ وَالْعَهْدَ دُونَ غَيْرِهِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ، لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمَّا أَخَذَ الْمِيثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و اله بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيّ علیه السلام بِالْوَصِيَّةِ، اصْطَكَتْ فَرَائِصُ الْمَلَائِكَةِ.

فَأَوَّلُ مَنْ أَسْرَعَ إِلَى الْإِقْرَارِ ذَلِكَ الْمَلَكُ . لَمْ يَكُنْ فِيهِمْ أَشَدُّ حُبّا لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم مِنْهُ . وَ لِذَلِكَ اخْتَارَهُ اللهُ مِنْ بَيْنِهِمْ وَ أَلْقَمَهُ الْمِيثَاقَ، وَ هُوَ يَجِيءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ لَهُ لِسَانٌ نَاطِقٌ وَ عَيْنٌ نَاظِرَةٌ ، يَشْهَدُ لِكُلِّ مَنْ وَافَاهُ إِلَى ذَلِكَ الْمَكَانِ وَ حَفِظَ الْمِيثَاقَ﴾. (1)

بُکَیر بن اعین می گوید از حضرت امام صادق علیه السلام پرسیدم: برای چه خداوند متعال حجر را در ژکنی که فعلاً در آن است قرار داد نه در آرکان دیگر؟ و برای چه بوسیده می شود؟ و برای چه از بهشت اخراج شد؟ و برای چه میثاق و عهد بندگان در آن قرار داده شده نه در سایر ارکان؟ فدایت شوم از این علل مرا باخبر کنید که من در سرگردانی ام و تحیّر.

امام علیه السلام فرمودند: از مسأله ای پرسیده ای و سخت پیگیری می کنی، پس نیک بنگر و دلت را فارغ بدار و گوش فراده إن شاء الله به تو خبر می دهم. خداوند، تبارك و تعالى حجر الاسود را که سنگی گران بها ،بود از بهشت بیرون آورد و نزد

ص: 358


1- الكافي ج 4 ص 184 ح 3

حضرت آدم قرار داد، و در آن رکن را قرار گرفت زیرا میثاق و پیمان در آن بود. توضیح این که زمانی که ذریه بنی آدم از پشت ایشان خارج شد، حق تعالی در همان مکان از آن ها پیمان ،گرفت با ایشان در همان مکان دیدار کرد از همان مکان پرنده بر حضرت قائم علیه السلام فرود می آید اوّلین کسی که با قائم آل محمّد علیه السلام بیعت کند همان پرنده است که به خدا سوگند جبرئیل علیه السلام است . حضرتش بر همان مقام تکیه خواهد داد و آن تکیه گاه حجّت و برهان بر حضرت قائم علیه السلام است چنان که شاهد است برای هر کسی که با آن جناب در آن مکان وفای به عهد کند و نیز شهادت می دهد برای کسی که میثاق و عهدی را که خداوند از بندگان گرفته است به آن حضرت ادا کند.

امّا علّت این که آن را بوسیده و استلامش می کنند آن است که بدین گونه مردم تجديد عهد و میثاق می کنند و بیعت خود را یک بار دیگر تجدید می نمایند و عهدی را که از آن ها در عالم میثاق گرفته شده ادا می کنند. لذا هر سال نزد حَجَر آمده و آن پیمان و میثاق را با آن تجدید می کنند مگر توجه نمی کنی که وقتی به حجر رسیدی، می گویی امانتم را اداء کرده و میثاقم را تجدید نمودم تا برایم شهادت دهی که به عهدم وفا کرده ام.

به خدا سوگند غیر از شیعیان ما احدى آن عهد را وفاء نمی کند و اساساً غیراز ایشان هیچ کس آن عهد و میثاق را نگاه نداشته است. شیعیان هرگاه نزدش می،آیند حجر آن ها را می شناسد و تصدیقشان می کند در حالی که وقتی دیگران به حضورش می رسند، انکارشان کرده و در آن چه می گویند تکذیبشان مینماید بدان روی که غیر از شما شیعیان کسی آن امانت و عهد را حفظ و نگهداری نکرده در نتیجه به نفع شما و علیه دیگران شهادت می دهد. یعنی شهادت می دهد که شما به عهد وفا کردید و غیر شما آن پیمان را شکسته و به آن کفر ورزیده اند. شهادت حجر در روز قیامت حجّت بالغه خداوند متعال بر آنان است

در روز قیامت حجر می آید در حالی که زبانی گویا و دو چشم دارد. این هیأت حجر همان صورت اولی او است که تمام خلائق او را با آن صورت شناخته و

ص: 359

انکارش نمی کنند حجر در قیامت شهادت می دهد برای هر کسی که با آن در دنیا به عهدش وفا نموده و پیمان و میثاق را با استلامش تجدید کرده و بدین وسیله نشان داده که آن را نگاه داشته و امانت را به آن تحویل داده است. اما هر کسی آن را انکار نموده و میثاق را فراموش کند قطعاً در حقش شهادت به کفر و انکار می دهد

و امّا علّت اخراجش از بهشت آیا می دانی اصل حجر الاسود چیست ؟ گفتم: نه. حضرت فرمودند: حجر فرشته ای عظیم الشأن و از بزرگان ملائکه بود وقتی حق عز وجل از فرشتگان پیمان ،گرفت از میان فرشتگان او اولین نفری بود که اقرار نمود و ایمان آورد. لذا باری تعالی بر جمیع مخلوقات، امینش قرار داد و میثاق خلائق را در او به رسم امانت سپرد و از تمام مخلوقات خواست که نزد او در هر سال اقرار به میثاق و عهدی را که خداوند از آن ها گرفته است، تجدید نمایند.

سپس حق تعالی حجر را با آدم در بهشت قرین قرار داد تا این میثاق را به وی یادآور شود و نیز هر سال جناب آدم نزد او به عهد و پیمان گرفته شده اقرار کند و آن را بدین وسیله تجدید نماید وقتی آدم عصیان نمود و از بهشت بیرون شد، خداوند متعال عهدی را که از آدم و فرزندانش برای محمّد صلی الله علیه وآله و وصيش گرفته بود از یاد آدم برد و وی را به نسیان انداخت و او را متحیّر و مبهوت قرار داد. هنگامی که حق جل و علا، توبه آدم را پذیرفت، آن فرشته (حجر) را به صورت گوهری سفید درآورد، سپس از بهشت به طرف آدم پرتابش کرد. آدم در آن وقت در سرزمین هند بود. وقتی آن گوهر را دید با آن انس گرفت، ولی بیش از این که آن یگ سنگ قیمتی است شناختی نسبت به آن نداشت. خداوند عزّ وجل، آن سنگ را به نُطق آورد و گفت: ای آدم آیا مرا می شناسی؟ آدم علیه السلام گفت: خیر. سنگ :گفت بلی مرا می شناسی، اما شیطان بر تو غالب شد و پروردگارت را از یادت برد سپس به همان صورتی که در بهشت با آدم بود درآمد و گفت کجا رفت آن عهد و میثاق که حق تعالی از تو گرفت؟

آدم به سوی او پرید، میثاق به یادش آمد و گریست، برای سنگ خضوع و خشوع کرد و آن را بوسید و اقرار به عهد و میثاق را نزد او تجدید کرد.

ص: 360

سپس خداوند متعال آن فرشته را به سنگ دری سفید و شفاف و نورانی و درخشنده تبدیل کرد. آدم علیه السلام در مقام تجلیل و تعظیم برآمده و آن را به دوش گرفت. و هرگاه خسته می شد جبرئیل علیه السلام آن را از آدم می گرفت و با خود می برد. و به همین منوال می رفتند تا به مکّه رسیدند باری پیوسته آدم علیه السلام با آن مأنوس بود و در کنارش در مکه به سر می برد و در هر روز و شب اقرار به میثاق و عهد می کرد و آن را تجدید می نمود.

سپس وقتی خداوند کعبه را بنا نمود آن سنگ را در آن مکان قرار داد این همان مکانی بود که حق تعالی پیمان گرفت و آن فرشته عهد و میثاق را در همان جا در خود فرو برد. به همین علت، حق تعالی حجر را در آن رکن قرار داد، نه در رکن های دیگر

سپس خداوند آدم را از جای خانه به طرف صفا و حوا را به جانب مروه راند. بعد حجر را گرفت و با قدرتش در همان رکن قرار داد وقتی آدم از صفا چشمش به حجر افتاد که در رکن نصب شده، الله اکبر ولا اله الا الله گفت و خدا را تمجید و تعظیم نمود. لذا سنت است که در هنگام روبرو شدن با رکنی که حجر در آن است از صفا تکبیر بگویند خداوند عهد و میثاق را در آن حجربه ودیعه نهاد. در بین فرشتگان تنها او بود که آن میثاق را در خود فرو برد زیرا خداوند وقتی از فرشتگان راجع به ربوبیّت خود و نبوّت حضرت محمّد صلی الله علیه وآله و وصایت حضرت امير المؤمنین علی علیه السلام اقرار خواست پشت ملائکه لرزید. نخستین کسی که با شتاب به آن اقرار کرد همان فرشته (حجر) بود و از او محب تر نسبت به محمد وآل محمّد صلوات الله علیهم هیچ فرشته ای نبود از این رو خداوند او را از بین آن ها برگزید و میثاق را در او نهاد و او روز قیامت خواهد آمد در حالی که زبان گویا و چشم بینا دارد و برای تمام آنان که با او در آن مکان تجدید عهد کرده و امانت را حفظ نموده اند، شهادت خواهد داد.

شیخ صدوق رحمه الله در علل الشرائع متن حدیث، و در كتاب من لا يحضره الفقيه بخشی از آن را آورده است. (1)

ص: 361


1- علل الشرائع ج 2 ص 429 ح1؛ من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 191.

19. کلینی رحمه الله به سندش از ابوحمزه از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود:

﴿عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ: كَيْفَ سُمِّيَتِ الْجُمُعَةُ جُمُعَةً؟ قَالَ: إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ جَمَعَ فِيهَا خَلْقَهُ لِوَلَايَةِ مُحَمَّدٍ وَ وَصِيِّهِ فِي الْمِيثَاقِ، فَسَمَّاهُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ لِجَمْعِهِ فِيهِ خَلْقَهُ﴾. (1)

ابو حمزه گوید فردی از امام باقر علیه السلام پرسید: چرا روز جمعه را به این نام نامیدند؟ فرمود: خداوند عزوجل، آفریدگان خود را در عالم میثاق برای ولایت محمد و وصى او عليهما و آلما السلام جمع کرد، لذا به دلیل جمع خلایق آن را جمعه نامید.

20. کلینی رحمه در کتاب النکاح کافی به سندش از حسن بن جهم از امام رضا علیه السلام روایت کرده است که فرمود:

«قَالَ أَبُو جَعْفَرِ علیه السلام: ﴿إِنَّ النُّطْفَةَ تَكُونُ فِي الرَّحِمِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا ... إِلى أَن قَالَ: وَ يَكْتُبَانِ الْمِيثَاقَ بَيْنَ (2) عَيْنَيْهِ. فَإِذَا أَكْمَلَ اللهُ لَهُ الْأَجَلَ ، بَعَثَ اللَّهُ مَلَكاً فَزَجَرَهُ زَجْرَةً ، فَيَخْرُجُ وَقَدْ نَسِيَ الْمِيثَاق﴾. (3)

امام باقر علیه السلام فرمود: نطفه چهل روز در رحم می ماند... تا آن که فرمود: آن دو ،فرشته میثاق را بین دو چشمش می نویسند وقتی خداوند زمان او را به سر ،رساند فرشته ای بر او می فرستد که او را ضربه ای می زند و او بیرون می رود در حالی که میثاق را فراموش کرده است.

21. کلینی رحمه الله در کافی از زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود:

﴿إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ النُّطْفَةَ الَّتِي مِمَّا أَخَذَ عَلَيْهَا الْمِيثَاقَ فِي صُلْبِ آدَمَ أَوْ مَا يَبْدُولَهُ فِيهِ ... إلى أن قال: ثُمَّ يُوحِي اللهُ إِلَى الْمَلَكَيْنِ: اكْتُبَا عَلَيْهِ قَضَائِي وَ قَدَرِي وَ نَافِذَ أَمْرِي وَاشْتَرِطَالِي الْبَدَاءَ فِي مَا تَكْتُبَانِ. فَيَقُولَانِ: يَا رَبِّ مَا نَكْتُبُ ؟ فَيُوحِي اللهُ إِلَيْهِمَا أَنِ ارْفَعَا رُؤوسَكُمَا إِلَى رَأْسِ أُمِّهِ ، فَيَرْفَعَانِ رُؤوسَهُمَا. فَإِذَا اللَّوْحُ

ص: 362


1- الكافي ج 3 ص 415 ح 7 .
2- در اصل کتاب «فی».
3- الكافي ج 6 ص 13 ح 3 .

يَقْرَعُ جَبْهَةَ أُمِّهِ، فَيَنْظُرَانِ فِيهِ فَيَجِدَانِ فِي اللَّوْحِ صُورَتَهُ وَ زِينَتَهُ وَ أَجَلَهُ وَ مِيثَاقَهُ شَقِياً أَوْ سَعِيداً وَ جَمِيعَ شَأْنِهِ. قَالَ: فَيُمْلِي أَحَدُهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ، فَيَكْتُبَانِ جَمِيعَ مَا فِي اللَّوْحِ، وَ يَشْتَرِطَانِ الْبَدَاءَ فِي مَا يَكْتُبَانِ، ثُمَّ يَخْتِمَانِ الْكِتَابَ وَ يَجْعَلَانِهِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ﴾ (1)- تا آخر حدیث

وقتی خداوند عزّ وَجَلَّ، اراده کند که نطفه ای بیافریند، از آن ها که در صلب آدم از آن ها میثاق گرفته یا آن ها که درباره شان بداء کرده است..... آن گاه به دو فرشته امر می فرماید که قضا و قدر و امر نافذ مرا در باره اش بنویسید، و بداء را در تمام آن چه می نویسید شرط کنید دو فرشته می گویند: خدایا چه بنویسیم؟ به آن ها وحی می فرستد که سر خود را به سوی سر مادرش بردارید. آنان سر برمی دارند. لوحیّ می بینند که بر پیشانی مادرش نصب شده است. به آن می نگرند. در آن ،لوح صورت و زینت و سرآمد عمر و پیمان او را - که شقی است یا سعید - و تمام شؤون او را می بینند. یکی از آن ها برای دیگری املا می کند با هم تمام آن چه در لوح است می نویسند و بداء را در مورد آن چه می نویسند شرط می کنند. سپس آن نوشته را مهر می کنند و در پیشانی او قرار می دهند.

22. کلینی رحمه الله در کتاب العقیقه کافی از محمد بن اسماعیل آورده که می گوید:

﴿قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاكَ، الرَّجُلُ يَدْعُو لِلْحُبْلَى أَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ مَا فِي بَطْنِهَا ذَكَراً سَوِيّا (2). قَالَ: يَدْعُومَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ... إِلى أَن قَالَ: وَ مِيثَاقُهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ يَنْظُرُ إِلَيْهِ. وَلَا يَزَالُ مُنْتَصِباً فِي بَطْنِ أُمِّهِ، حَتَّى إِذَا دَنَا خُرُوجُهُ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَيْهِ مَلَكاً، فَزَجَرَهُ زَجْرَةً فَيَخْرُجُ وَيَنْسَى الْمِيثَاقَ﴾. (3)

راوی گوید از امام جواد علیه السلام پرسیدم فدایت شوم مردی برای همسرش که باردار است، دعا می کند که فرزندش را پسر و تندرست قرار دهد. فرمود در طول چهار ماه دعا کند... تا آن که فرمود و میثاق او را در پیشانی اش می نهد که بدان

ص: 363


1- الكافي ج 6 ص 13 ح 4 .
2- در اصل کتاب «مستويا».
3- الكافي ج 6 ص16 ح 6.

می نگرد و همچنان در شکم مادر قرار گرفته است تا زمانی که وقت خروجش فرا رسد که فرشته ای می فرستد که او را به بیرون میراند. او در حالی بیرون می آید که میثاق را فراموش کرده است

23. کلینی رحمه الله در کتاب العقیقه کافی از زرارة بن اعین، از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود:

﴿إِذَا وَقَعَتِ النُّطْفَةُ فِي الرَّحِمِ اسْتَقَرَّتْ فِيهَا أَرْبَعِينَ يَوْماً، إلى أن قال: ثُمَّ يَبْعَثُ ، اللهُ مَلَكَيْن خَلَاقَيْن ، فَيُقَالُ لَهُمَا اخْلُقَا كَمَا يُرِيدُ اللهُ ، ذَكَراً أَوْ أُنْثَى صَوّرَاهُ وَاكْتُبَا أَجَلَهُ وَ رِزْقَهُ وَ مَنِيَّتَهُ وَ شَقِيَا أَوْ سَعِيداً، وَاكْتُبَا الْمِيثَاقَ الَّذِي أَخَذتهُ عَلَيْهِ فِي الذَّرِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ. فَإِذَا دَنَا خُرُوجُهُ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ ، بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ زَاجِرٌ، فَيَرْجُرُهُ فَيَفْرَعُ فَزَعاً، فَيَنْسَى الْمِيثَاقَ وَيَقَعُ إِلَى الْأَرْضِ يَبْكِي مِنْ زَجْرَةِ الْمَلَكِ﴾. (1)

چون نطفه در رحم افتد چهل روز بماند... تا آن که فرمود: سپس خدا دو فرشته آفریننده را بفرستد و به آن ها گفته شود بیافرینید چنان که خدا خواهد پسریا دختر صورتش را بسازید و مرگ و روزی و شقاوت و سعادت او را و پیمانی که خدا از او در ذر گرفته میان دو چشمش بنویسید. چون ولادتش نزدیک شود خدا فرشته ای به نام «زاجر» فرستد که او را نهیب زند و بهراسد و پیمان را فراموش کند و به زمین افتد و از نهیب فرشته گریه کند.

24. کلینی رحمه الله در کتاب الشهادات ،کافی روایت کرده است که عبدالله بن سنان گوید:

﴿لَمَّا قَدِمَ أَبُو عَبْدِ اللهِ لا عَلَى أَبِي الْعَبَّاسِ وَهُوَ بِالْحِيرَةِ، خَرَجَ يَوْمَا يُرِيدُ عِيسَى بْنَ مُوسَى فَاسْتَقْبَلَهُ بَيْنَ الْحِيرَةِ وَالْكُوفَةِ، وَ مَعَهُ ابْنُ شُبْرُمَةَ الْقَاضِي. فَقَالَ لَهُ: إِلَى أَيْنَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ ؟ فَقَالَ: أَرَدْتُكَ. فَقَالَ : قَدْ قَصَّرَ اللهُ خَطْوَكَ.

قَالَ: فَمَضَى مَعَهُ . فَقَالَ لَهُ ابْنُ شُبْرُمَةَ: مَا تَقُولُ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فِي شَيْءٍ سَأَلَنِي عَنْهُ الْأَمِيرُ، فَلَمْ يَكُنْ عِنْدِي فِيهِ شَيْءٌ. فَقَالَ: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: سَأَلَنِي عَنْ أَوَّلِ كِتَابٍ كُتِبَ فِي الْأَرْضِ. قَالَ: نَعَمْ، إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ عَرَضَ عَلَى آدَمَ لا ذُرِّيَّتَهُ عَرْضَ الْعَيْنِ فِي

ص: 364


1- الكافي ج6 ص 17ح7.

صُوَرِ الذَّرِ، نَبِيّاً فَنَبِيّاً وَ مَلِكاً فَمَلِكاً وَ مُؤْمِناً فَمُؤْمِناً وَ كَافِراً فَكَافِراً﴾ (1) - تا آخر حديث.

هنگامی که امام صادق علیه السلام به سوی ابوالعباس رفته بود که در حیّره بود، روزی برای دیدن عیسی بن موسی بیرون آمد. پس عیسی بن موسی بین حیّره و کوفه با امام روبرو شد در حالی که ابن شبرمه قاضی همراه ایشان بود. پس به ایشان :گفت به کجا می روید ای اباعبدالله ؟ فرمود تو را می خواستم. گفت: خداوند راه شما را کوتاه کرد پس با او راه پیمود. ابن شبرمه به ایشان گفت: ای اباعبدالله، امیر از من چیزی پرسید که جوابی برایش نداشتم آیا به من جوابش را می فرمایید؟ ایشان فرمود از چه چیزی پرسید؟ گفت: پرسید اولین کتابی که در زمین نوشته شده چیست؟ فرمود: آری خداوند عزوجل دودمان آدم را پیش چشمانش به او نشان داد که به صورت موران ریزی ،بودند پیامبری از پس پیامبری و شاهی از پس شاهی و مؤمنی از پس مؤمنی و کافری از پس کافری تا آخر حديث

25. شیخ صدوق ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی رحمه الله در کتاب علل الشرائع، از محمد بن سنان از امام ابا الحسن على بن موسى الرضا علیه السلام روایت کرده است که در جواب مسئله استلام حجر چنین پاسخ دادند:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَخَذَ مَوَاثِيقَ بَنِي آدَمَ الْتَقَمَهُ الْحَجَرُ. فَمِنْ ثَمَّ كُلَّفَ النَّاسُ بِمُعَاهَدَةِ ذَلِكَ الْمِيثَاقِ، وَ مِنْ ثَمَّ يُقَالُ عِنْدَ الْحَجَرِ: أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ. وَ مِنْهُ قَوْلُ سَلْمَانَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ: لَيَجِيئَنَّ الْحَجَرُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِثْلَ جَبَلِ أَبِي قُبَيْسٍ، لَهُ لِسَانٌ وَ شَفَتَانِ يَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ بِالْمُوَافَاة﴾. (2)

سرّ استلام و مسّ نمودن حجر الاسود این است که خداوند وقتی پیمان از بنی آدم گرفت، حجر آن میثاق را در خود فرو برد به همین خاطر، مردم مکلف شده اند آن میثاق را با استلام حجر تجدید کنند لذا در مقابل حجر الاسود که می رسند خطاب به آن می گویند امانت را ادا کردم و میثاق و عهد خود را با تو تجدید می کنم تا شهادت دهی که به آن وفا کرده ام.

ص: 365


1- الكافي ج 7 ص378 ح 1
2- علل الشرائع ج 2 ص 424 ح 2.

همچنین کلام سلمان فارسی علیه الرحمه اشاره به همین معنا دارد که فرموده روز قیامت، همانا حجر الاسود می آید همچون کوه ابو قبیس در حالی که یک زبان و دو لب دارد و به نفع کسانی که با او تجدید عهد کرده اند، شهادت می دهد که ایشان به عهدشان وفا نموده اند.

26. صدوق رحمه الله در کتاب علل الشرائع، از ابو بصیر و زراره و محمد بن مسلم، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ ، ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى الْعِبَادِ. ثُمَّ قَالَ لِلْحَجَرِ الْتَقِمْهُ، وَالْمُؤْمِنُونَ يَتَعَاهَدُونَ مِيثَاقَهُم﴾ . (1)

خداوند تعالی حجر الاسود را آفرید سپس از بندگان پیمان و میثاق گرفت. بعد به حجر الاسود فرمود: این میثاق و پیمان را فرو ببر و اهل ایمان میثاق و عهدشان را نزد حجر الاسود تجدید میکنند

27. شیخ صدوق رحمه الله در همان کتاب از عبدالله بن ابی یعفور، از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود:

﴿إِنَّ الْأَرْوَاحَ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ، فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا فِي الْمِيثَاقِ اخْتَلَفَ هَاهُنَا، وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا فِي الْمِيثَاقِ احْتَلَفَ هَاهُنَا وَالمِيثَاقُ هُوَ فِي هَذَا الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ. أَمَا وَاللَّهِ إِنَّ لَهُ لَعَيْنَيْنِ وَأُذُنَيْنِ وَفَما وَلِسَاناً خَلْقاً، وَلَقَدْ كَانَ أَشَدَّ بَيَاضِاً مِنَ اللَّبَنِ، وَلَكِنَّ الْمُجْرِمِينَ يَسْتَلِمُونَهُ وَالْمُنَافِقِينَ، فَبَلَغَ كَمِثْلِ مَا تَرَوْن﴾. (2)

ارواح لشکرهایی هستند آراسته و منظم در صفوف متعدّد. پس آن چه از ارواح در عالم میثاق با هم آشنا و هم صف بودند، در این جا و عالم دنیا با یکدیگر الفت و انس دارند. و آن چه از آن ها در عالم میثاق بینشان تفرقه بوده، در این عالم نیز بینشان اختلاف و مخاصمه می باشد و میثاق و عهد در این حجر نهفته است.

سپس حضرت فرمودند به خدا سوگند حجر دو چشم و دو گوش و یک دهان و یک زبان گویا .دارد این سنگ در ابتدا سفیدتر از شیر بود ولی به واسطه

ص: 366


1- علل الشرائع ج 2 ص 424 ح 5 .
2- علل الشرائع ج 2 ص 426 ح 7 .

استلام مجرمین و گناهکاران و منافقان، رفته رفته تیره شد تا به این وضعی رسید که می بینید

28. شیخ صدوق رحمه الله در همان کتاب از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرموده است:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ مِيثَاقَ الْعِبَادِ - وَ هُمْ أَظِلَّةٌ - قَبْلَ الْمِيلَادِ. فَمَا تَعَارَفَ مِنَ الْأَرْوَاحِ انْتَلَفَ، وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَف﴾. (1)

خداوند تبارک و تعالی از بندگان پیش از آن که زاده شوند، در حالی که به صورتِ اشباح بودند میثاق و پیمان گرفت. پس ارواحی که به واسطه اتفاق رأی و اتحاد میثاق باهم آشنا شدند، در این عالم بینشان اتفاق شد، و ارواح واشباحیّ که به دلیل تباین، با هم آشنایی نداشتند، در عالم دنیا بینشان اختلاف پیدا شد

29. صدوق رحمه الله در کتاب علل الشرائع از ابن اذینه، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که می فرماید:

﴿كُنَّا عِنْدَهُ ، فَذَكَرْنَا رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا. فَقُلْنَا فِيهِ حِدَّةٌ. فَقَالَ: مِنْ عَلَامَةِ الْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ فِيهِ حِدَّةٌ. قَالَ: فَقُلْنَا لَهُ: إِنَّ عَامَّةَ أَصْحَابِنَا فِيهِمْ حِدَّةٌ. فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى فِي وَقْتِ مَا ذَرَأَهُمْ أَمَرَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ - وَأَنْتُمْ هُمْ - أَنْ يَدْخُلُوا النَّارَ، فَدَخَلُوهَا فَأَصَابَهُمْ وَهَجٌ فَالْحِدَّةُ مِنْ ذَلِكَ الْوَهَج . وَأَمَرَ أَصْحَابَ الشِّمَالِ- وَهُمْ مُخَالِفُوهُمْ - أَنْ يَدْخُلُوا النَّارَ ، فَلَمْ يَفْعَلُوا، فَمِنْ ثَمَّ لَهُمْ سَمْتُ وَلَهُمْ وَقَا﴾. (2)

ابن اذينة نقل کرده که گفت محضر امام صادق علیه السلام بودیم. نام یکی از اصحاب ویاران برده شد گفتیم در وی تندی و تیزی است امام علیه السلام فرمودند: از علائم مؤمن این است که در او تیزی و تندی است عرضه داشتیم در تمام اصحاب ما تندی و تیزی هست سر آن چیست؟ حضرت فرمودند: خداوند تبارك وتعالی، هنگامی که انسان را می آفرید به اصحاب یمین- که شما همان گروهید - فرمود: داخل آتش شوید. اصحاب یمین داخل آتش شدند و سوزش

ص: 367


1- علل الشرائع ج 1 ص 84 ح 1
2- علل الشرائع ج 1 ص 85 ، باب 80 (این باب همین یک حدیث را دارد).

آتش به ایشان رسید. این حدت ،و تیزی از اصابت همان سوزش آتش است. از طرفی به اصحاب شمال - که مخالفین شما هستند - امر شد که آن ها نیز وارد آتش شوند، ولی آن ها وارد نشده و قهراً سوزش آتش را لمس و حس نکردند. لذا ایشان وقار و سنگینی دارند.

30. شیخ صدوق رحمه الله در دو کتاب خود، خصال و معانى الأخبار، از مُفضَّل بن عُمَر روایت کرده که امام صادق علیه السلام ذیل آیه 260 سوره بقره ﴿رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي﴾ کلامی فرمود (1) [آن گاه شیخ صدوق ذیل آن حدیث و آیه قرآن چنین فرموده است]

«وقتی حضرت ابراهیم عرض کرد پروردگارا بر من بنما که مردگان را چگونه زنده خواهی کرد خداوند دعایش را مستجاب کرد خداوند عزّوَجَل، فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ حضرت ابراهیم عرض کرد: آری.

و این چنین پاسخ بر هر فردی که به خدا ایمان آورده باشد لازم است که هرگاه از هر فرد مؤمن سؤال شود مگر ایمان نیاورده ای؟ باید بگوید آری چنان که ابراهیم .گفت

وقتی خدا به همه ارواح بنی آدم فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: بلی، و نخستین کسی که جواب مثبت داد محمد صلی الله علیه و آله بود. به خاطر همین پیشدستی در جواب بود که سرور اولین و آخرین گردید و از همه پیغمبران و مرسلین والاتر و بالاتر شد. کسی که به این سؤال همانند ابراهیم پاسخ نگوید، از آیین او روی گردان است. خداوند عزّ وجل فرموده است و چه کسی از ابراهیم روی گردان است مگر بی خردان». (2)

این کلام بسی طولانی است که ما قسمتی از آن را که مورد نیاز بود، برگرفتیم.

31. شیخ صدوق در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:

﴿إِنَّهُ قَالَ لِرَجُلٍ مِنْ مَوَالِيهِ: يَا فُلَانُ مَا لَكَ لَمْ تَخْرُجْ ؟ قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، الْيَوْمُ

ص: 368


1- خصال ص 304، ح 84؛ معاني الأخبارص126 ح1.
2- بقره: 130

الْأَحَدُ. قَالَ: وَمَا لِلْأَحَدِ؟ قَالَ الرَّجُلُ: لِلْحَدِيثِ الَّذِي جَاءَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و سلم أَنَّهُ قَالَ: احْذَرُوا حَدَّ الْأَحَدِ، فَإِنَّ لَهُ حَداً مِثْلَ حَدِ السَّيْفِ .

قَالَ: كَذَبُوا كَذَبُوا، مَا قَالَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم فَإِنَّ الْأَحَدَ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ.

قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، فَالْإِثْنَيْنِ؟ قَالَ: سُمِّيَ بِاسْمِهِمَا. قَالَ الرَّجُلُ: فَسُمِّيَ بِاسْمِهِمَا وَلَمْ يَكُونَا ؟ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام: إِذَا حُدِّثْتَ فَافْهَمْ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ عَلِمَ الْيَوْمَ الَّذِي يُقْبَضُ فِيهِ نَبِيُّهُ صلی الله علیه و اله وَالْيَوْمَ الَّذِي يُظْلَمُ فِيهِ وَصِيُّهُ، فَسَمَّاهُ بِاسْمِهِمَا... إلى أن قال: قُلْتُ: فَالْجُمُعَةُ؟ قَالَ: جَمَعَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ الْخَلْقَ لِوَلَايَتِنَا يَوْمَ الْجُمُعَة﴾ (1) - تا آخر حديث.

آن حضرت به یکی از دوستان خود فرمود: فلانی چرا بیرون (سفر) نرفتی؟ گفت: فدایت ،گردم امروز روز یکشنبه است فرمود مگر روز یکشنبه چیست؟ آن مرد :گفت به خاطر حدیثی که از پیامبر (صلی الله علیه وآله ) نقل شده که فرمود از تیزی روز یکشنبه بترسید که تیزی آن مانند تیزی شمشیر است. امام فرمود: دروغ گفتند، دروغ گفتند پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین نفرموده است بلکه اَحد (در عربی: یکشنبه)، نامی از نام های خداوند است.

:گفتم فدایت گردم پس اثنین (دوشنبه) چیست؟ فرمود: به نام آن دو نفر نامگذاری شده است :گفتم به نام آن دو نفر نامیده شده در حالی که هنوز آن ها به دنیا نیامده بودند؟ فرمود: وقتی به تو حدیثی گفته می شود، آن را بفهم. به راستی خداوند روزی را که پیامبر صلی الله علیه وآله از دنیا رفت و نیز روزی را که به وصيّ او ستم شد دانست و آن روز را به نام آن دو نفر نامگذاری کرد... تا آن که گفت: گفتم: جمعه ؟ پاسخ داد: خداوند در آن روز آفریدگان را برای ولایت ما جمع کرد.

32. شیخ صدوق رحمه الله در کتاب توحید از ابوبصیر از امام صادق علیه السلام که روایت کرده است که می فرماید:

﴿قُلْتُ لَهُ: أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، هَلْ يَرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَ قَدْ

ص: 369


1- الخصال ص 383 ح 61

رَأَوْهُ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ. فَقُلْتُ: مَتَى؟ قَالَ: حِينَ قَالَ لَهُمْ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى.

ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً، ثُمَّ قَالَ: وَإِنَّ الْمُؤْمِنِينَ لَيَرَوْنَهُ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ ، أَلَسْتَ تَرَاهُ فِي وَقْتِكَ هَذَا؟

قَالَ أَبُو بَصِيرٍ: فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأُحَدِثُ بِهَذَا عَنْكَ؟ فَقَالَ: لَا فَإِنَّكَ إِذَا حَدَّثْتَ بِهِ ، فَأَنْكَرَهُ مُنْكِرٌ جَاهِلٌ بِمَعْنَى مَا تَقُولُهُ، ثُمَّ قَدَّرَ أَنَّ ذَلِكَ تَشْبِيةٌ كفر. وَلَيْسَتِ الرُّؤْيَةُ بِالْقَلْبِ كَالرُّؤْيَةِ بِالْعَيْنِ. تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ وَالْمُلْحِدُونَ﴾. (1)

ابوبصیر گوید به حضرت صادق علیه السلام :گفتم به من خبرده درباره خداوند، عَزّ وَجَلَّ که آیا مؤمنان در روز قیامت او را می بینند؟ فرمود: آری، و پیش از روز قیامت او را دیده اند عرض کردم در چه زمان؟ فرمود: در هنگامی که به ایشان :فرمود: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلی﴾ یعنی آیا نیستم پروردگار شما؟ گفتند: آری.

حضرت زمانی سکوت کرد بعد از آن فرمود مؤمنان در دنیا نیز پیش از روز قیامت او را می بینند آیا تو در همین وقت او را نمی بینی؟

ابو بصیر گوید :گفتم فدای تو گردم آیا من این کلام را از شما نقل کنم ؟ فرمود: نه زیرا تو هرگاه چنین کنی منکری که نسبت به معنای این سخن جاهل ،باشد آن را انکار میکند و می پندارد که این تشبیه و کفر است. دیدن به دل چون دیدن به چشم نیست خدا برتر است از آن چه فرقه مشبهه و ملحدان او را وصف می کنند.

33. شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسی قدّس سره در امالی از جابر، از امام باقر، از پدرش از جدش علیهم السلام روایت کرده است

﴿إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ لِعَلِي: أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللَّهُ بِكَ فِي ابْتِدَائِهِ الْخَلْقَ حَيْثُ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً، فَقَالَ لَهُمْ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي ؟ قَالُوا: بَلَى.

قَالَ: وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب وَصِیّي ؟ فَأَبَى الخَلْق جَمِيعاً إِلَّا اسْتِكْبَاراً وَ عَتَوْا مِنْ

ص: 370


1- أمالي طوسی ص 232 رقم 412/4 .

وَلَايَتِكَ، إِلَّا نَفَرٌ قَلِيلٌ، وَهُمْ أَقَلُّ الْقَلِيلِ، وَ هُمْ أَصْحَابُ الْيَمِينِ﴾. (1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به علی فرمود: تویی آن کس که خداوند در ابتدای آفرینش انسان ها - وقتی که آن ها را به صورت شَبَح در آورد - به تو احتجاج کرد. به ایشان فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند .بلی فرمود: آیا (گواهی می دهید که) محمد رسول خدا است؟ گفتند: آری گفت (و گواهید که) علی بن ابی طالب وصی من است؟

تمام مردم از روی تکبر و عناد این مطلب را رد کردند، مگر گروه کمی که بسیار اندک اند و هم ایشان اصحاب یمین هستند.

سیدِ اَجَلّ علی ابن طاووس رحمه الله در کتاب الیقین به نقل از کتاب التنزیل تألیف كاتب ثقه محمد بن احمد بن ابی ثلج و نیز به نقل از کتاب محمد بن عباس بن علی بن مروان؛ همچنین شیخ جلیل طبری رحمه الله در کتاب بشارة المصطفى الشيعة المرتضى - که نسخه آن نزد ما موجود است- آن را روایت کرده اند.

34. شیخ طوسی رحمه الله از اصبغ بن نباته آورده که گوید:

﴿كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ، فَأَتَاهُ رَجُلٌ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، إِنِّي لَأُحِبُّكَ فِي السِّرِكَمَا أُحِبُّكَ فِي الْعَلَانِيَةِ. قَالَ: فَنَكَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَا الْأَرْضَ بِعُودٍ كَانَ فِي يَدِهِ سَاعَةً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَقَالَ: كَذَبْتَ وَاللَّهِ، مَا أَعْرِفُ وَجْهَكَ فِي الْوُجُوهِ وَلَا اسْمَكَ فِي الْأَسْمَاءِ. قَالَ الْأَصْبَعُ: فَعَجِبْتُ مِنْ ذَلِكَ عَجَباً شَدِيداً.

فَلَمْ أَبْرَحْ حَتَّى أَتَاهُ رَجُلٌ آخَرُ، فَقَالَ: وَاللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، إِنِّي لَأُحِبُّكَ فِي السِّرِ كَمَا أُحِبُّكَ فِي الْعَلَانِيَةِ. قَالَ: فَنَكَتَ بِعُودِهِ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ طَوِيلًا، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَقَالَ: صَدَقْتَ ، إِنَّ طِينَتَنَا طِينَةٌ مَرْحُومَةٌ ، أَخَذَ اللهُ مِيثَاقَهَا يَوْمَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ، فَلَا يَشِذٌ مِنْهَا شَاةٌ، وَلَايَدْخُلُ فِيهَا دَاخِلٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ (2) - تا آخر حديث .

ص: 371


1- التوحيد ص 117 ح 20 .
2- أمالي طوسی ص 409 رقم 921. صفار در بصائر الدرجات همین حدیث را با سندی دیگر از برقی از خلف بن حماد از سعد الاسكاف از اصبع بن نباته روایت میکند همچنین همین حدیث را شیخ مفید در اختصاص ص 310 روایت کرده است.

ابن نباته گفت خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته بودم. مردی وارد شد و گفت: یا امیر المؤمنین من شما را در پنهانی دوست دارم همان طور که در آشکارا دوست می دارم.

امیرالمؤمنین علیه السلام با چوبی که در دست داشت به زمین زد، آن گاه سر برداشت گفت: دروغ می گویی به خدا قسم چهره تو را در میان چهره ها و اسمت را در میان اسم ها نمی بینم

اصبغ :گفت من از شنیدن این مطلب سخت در تعجب شدم. در همین زمان مرد دیگری آمد. او نیز گفت: یا علی من حضرتت را در پنهانی چنان دوست دارم که در آشکارا دوست می دارم

امام علیه السلام مدتی با چوبی که در دست داشت به زمین زد. سپس سر برداشت و فرمود: راست ،گفتی سرشت ما سرشتی مورد رحمت است. در روز میثاق خداوند از آن ها پیمان ،گرفت هرگز کسی از این گروه خارج نمی شود و کسی داخل آن ها نمی گردد تا روز قیامت.

35. شیخ طوسی رحمه الله در همان کتاب از امام صادق علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:

﴿مَا قَبَضَ اللهُ نَبِيّاً حَتَّى أَمَرَهُ أَنْ يُوصِيَ إِلَى أَفْضَل عَشِيرَتِهِ مِنْ عَصَبَتِهِ، وَ أَمَرَنِي أَنْ أُوصِيَ. فَقُلْتُ: إِلَى مَنْ يَا رَبِّ ؟ فَقَالَ: أَوْصِ يَا مُحَمَّدُ إِلَى ابْنِ عَمِّكَ عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَإِنِّي قَدْ أَثْبَتُهُ فِي الْكُتُبِ السَّالِفَةِ ، وَ كَتَبْتُ فِيهَا أَنَّهُ وَصِيُّكَ، وَ عَلَى ذَلِكَ أَخَذْتُ مِيثَاقَ الْخَلَائِقِ وَ مَوَاثِيقَ أَنْبِيَائِي وَرُسُلِي، أَخَذْتُ مَوَاثِيقَهُمْ لِي بِالرُّبُوبِيَّةِ ، وَ لَكَ يَا مُحَمَّدُ بِالنُّبُوَّةِ، وَ لِعَلِي بِالْوَلَايَةِ﴾. (1)

هیچ پیامبری را خداوند قبض روح نکرد جز این که به او دستور داد به برترین فرد در میان خانواده خود وصیت کند به من نیز دستور وصیت داده است. گفتم: خدایا چه کسی را وصی خود سازم؟ فرمود: وصیت کن به پسر عمویت علی بن ابی طالب که من نام او را در کتاب های گذشته نوشته ام و در آن ها معین نموده ام

ص: 372


1- امالی طوسی ص 104 رقم 160

که او وصیّ تو است و بر همین قرار پیمان مردم و انبیاء و رسل را گرفته ام. از آن ها به ربوبیت خود و نبوّت تو و ولایت علی بن ابی طالب پیمان گرفته ام.

شیخ اجل محمد بن ابی القاسم طبری در بشاره المصطفی - که نسخه آن نزد ما موجود است - آن را روایت کرده است. (1)

36. شیخ طوسی رحمه الله در کتاب الغيبة حدیثی طولانی در کیفیت صلوات بر محمد و آلش روایت کرده است که آغاز آن چنین است:

﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ خاتِمِ النَّبيِّينَ وَ حُجّةِ رَبّ العالَمين، الْمُنْتَجَبِ فِي الْمِيثَاقِ، الْمُصْطَفَى فِي الظِّلالِ﴾ . (2)

بسم الله الرحمن الرحيم. خدایا درود فرست بر محمد، سرور فرستادگان و خاتم پیامبران و حجت خداوند جهان ها برگزیده در عالم میثاق پاک شده در عالم ظلال.

37. شیخ محدثین در عصر خود فرات بن ابراهیم کوفی رحمه الله در تفسیرش از امام ابو جعفر محمد بن علی علیهما السلام آورده که گوید:

﴿قَالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله: يَا عَلِيُّ ! قَالَ: لَبَّيْكَ . قَالَ لَهُ: أَتَى الشَّيْطَانُ الْوَادِيَ فَأْتِ الْوَادِيَ فَانْظُرْ مَنْ فِيهِ. فَأَتَى الْوَادِي، فَدَارَ فِيهِ فَلَمْ يَرَ أَحَداً، حَتَّى إِذَا صَارَ عَلَى بَابِهِ لَقِيَ شَيْخاً . فَقَالَ: مَا تَصْنَعُ هُنَا ؟ قَالَ: أَرْسَلَنِي رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم قَالَ: تَعْرِفُنِي؟ قَالَ: يَنْبَغِي أَنْ تَكُونُ أَنْتَ هُوَ يَا مَلْعُونُ. قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَمَا لَا بُدّ مِنْ أَنْ أُصَارِعَكَ . قَالَ لَا بُدَّ مِنْهُ . فَصَارَعَهُ فَصَرَعَهُ عَلِيٌّ هِ. قَالَ: قُمْ عَنِّي... فَقَالَ: أَلَا أَصَارعُكَ ؟ قَالَ مَرَّةً أُخْرَى، قَالَ: نَعَمْ، فَصَرَعَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، قَالَ: قُمْ عَنِّي حَتَّى أُبَشِّرَكَ.

فَقَامَ عَنْهُ فَقَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللهُ آدَمَ علیه السلام أَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ ظَهْرِهِ مِثْلَ الذَّرِ. قَالَ: فَأَخَذَ مِيثَاقَهُمْ فَقَالَ: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى. قَالَ: فَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ، فَأَخَذَ مِيثَاقَ مُحَمَّدٍ وَ مِيثَاقَكَ، فَعَرَفَ وَجْهَكَ الْوُجُوهُ وَ رُوحَكَ الْأَرْوَاحُ ، فَلَا يَقُولُ لَكَ أَحَدٌ أُحِبُّكَ

ص: 373


1- بشارة المصطفى ص74.
2- الغيبة ص 277

إِلَّا عَرَفْتَهُ، وَ لَا يَقُولُ لَكَ أَحَدٌ أُبْغِضُكَ إِلَّا عَرَفْتَهُ﴾ (1) تا آخر حديث.

رسول خدا فرمود: ای علی گفت: در خدمتم فرمود شیطان به وادی آمده، پس برو به وادی نظری بیفکن و ببین چه کسی در آن است. امیرالمؤمنین آمد و کسی را ندید. وقتی به در وادی رسید با پیرمردی روبرو شد. پیرمرد گفت: این جا چه می کنی؟ پاسخ داد: رسول خدا مرا فرستاده است. پیرمرد گفت: مرا می شناسی؟ فرمود: باید شیطان باشی ای ملعون شیطان :گفت باید با تو کشتی بگیرم. فرمود: گریزی نیست کشتی گرفتند و حضرتش او را به خاک افکند شیطان :گفت از روی سینه ام برخیز..... تا آن جا که شیطان :گفت آیا یک بار دیگر با تو کشتی نگیرم؟ فرمود: بلی باز هم حضرتش او را شکست داد. گفت: از روی سینه ام برخیز تا بشارتت دهم برخاست. شیطان گفت چون خدا آدم را آفرید نژادش را از پشتش به مانند موران ریز برآورد و از آن ها پیمان گرفت. فرمود: من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، و آن ها را گواه خودشان ساخت و برای محمد پیمان گرفت و پیمان ولایت تو را هم گرفت تو چهره ای شناخته شده ای و روحت را روحها می شناسند. کسی نگوید تو را دوست دارم جز این که او را می شناسی، و کسی با تواظهار دشمنی نکند جز این که او را بشناسی

ابن شهر آشوب نیز در کتاب مناقب آن را روایت کرده است. (2)

38. فرات کوفی رحمه الله در تفسیر خود از سعاد آورده که گوید:

﴿عَنْ سَعَادٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام، أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ (3)... فَقَالَ: مَثَلٌ أَجْرَاهُ اللهُ فِي شِيعَتِنَا كَمَا يُجْرِي لَهُمْ فِي الْأَصْلَابِ، ثُمَّ يَزْرَعُهُمْ فِي الْأَرْحَامِ وَ يُخْرِجُهُمْ لِلْغَايَةِ الَّتِي أَخَذَ عَلَيْهِمْ مِيثَاقَهُمْ فِي الْخَلْقِ؛ فَمِنْهُمْ أَنْقِيَاءُ وَ شُهَدَاءُ... إلى أن قال: فَمَنْ أَلْهَمَهُ اللَّهُ الْخَيْرَ وَأَسْكَنَهُ فِي قَلْبِهِ ، بَلَغَ مِنْهُ غَايَتَهُ الَّتِي أَخَذَ عَلَيْهَا مِيثَاقَهُ فِي الْخَلْقِ الْأَول﴾ (4)

ص: 374


1- تفسير فرات الكوفى ص 147 ح 185.
2- مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 86.
3- الفتح: 29
4- تفسير فرات الکوفی ص 423 ح 560

سعاد روایت می کند که از امام باقر علیه السلام پرسیدند درباره تفسیر آیه شریفه ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّار .....﴾ امام علیه السلام فرمودند: این مثلی است که خداوند در شیعیان ما جاری کرد همان گونه که برای آن ها در اصلاب جریان داد آن گاه در رحم ها کشت می شوند و بعد از مدت معینی آن ها را از به آن صورت که از آن ها در آفرینش پیمان گرفت از رحم ها خارج می سازد. گروهی از آن ها از متقین و شهداء به حساب می آیند... تا آن جا که فرمود پس کسی که خداوند خیر را به او الهام کند و در دلش جای دهد به غایت آن خیری می رسد که بر آن در خلق اول از او پیمان گرفته

39. فرات بن ابراهیم رحمه الله در تفسیر خود، از رسول الله صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمودند:

﴿يَا عَلِيُّ ! مَنْ يَهْدِ اللهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ، وَ مَنْ يُضْلِلْهُ فَلا هَادِيَ لَهُ. لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقِى وَ مِيثَاقَكَ وَ أَهْلِ مَوَدَّتِكَ وَشِيعَتِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فِيكُمْ شَفَاعَتِي. ثُمَّ قَرَأَ: إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ (1)، هُمْ شِيعَتُكَ يَا عَلِي﴾. (2)

ای علی! هر که را خدا هدایت کند کسی نتواند گمراهش سازد و هر که را گمراه کند هدایت گری .ندارد خداوند پیمان مرا و پیمان تو را و دوستداران تو و شیعیانت را تا روز قیامت گرفته شفاعتم برای شما است. سپس این آیه را خواند: «تنها خرد ورزان تذکر می پذیرند» و فرمود: آنان شیعیان تو هستند ای علی.

40. محمد بن ابراهیم نعمانی معروف به ابن ابی زینب قُدّس سرّه، در کتاب خود الغيبة از علی بن ابی حمزه روایت می کند که امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿لَوْقَدْ قَامَ الْقَائِمُ لَأَنْكَرَهُ النَّاسُ، لِأَنَّهُ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ شَابَاً مُوفَّقاً، لَا يَثْبُتُ عَلَیْهِ إِلَّا مَنْ قَدْ أَخَذَ اللهُ مِیثَاقَهُ فِی الذَّرِّ الْأَوَّلِ﴾ . (3)

وقتی قائم قیام کند مردم او را نمی شناسند، زیرا به شکل جوانی رشید نزد آن ها بر می گردد. او را نمی پذیرد مگر کسی که خداوند پیمانی از او در عالم ذر اوّل گرفته باشد.

ص: 375


1- زمر: 9
2- تفسير فرات الكوفى ص 245 ح 330.
3- الغيبة نعمانی ص 194 ح43

نُعمانی همین حدیث را در جای دیگر از کتاب خود و شيخ الطائفة ابو جعفر طوسى رحمه الله در کتاب الغيبة خود آن را با اندکی تغییر در بعضی الفاظ آورده اند. (1)

41. محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب الغیبة، خطبه ای طولانی به روایت اسحاق بن غالب از امام صادق جعفر بن محمد علیهما السلام دربارۀ احوال ائمه علیهم السلام الوصفات آن ها نقل کرده که ضمن آن می فرماید:

﴿فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى وَالْهَادِي الْمُجْتَبَى وَالْقَائِمُ الْمُرْتَجَى، اصْطَفَاهُ اللهُ بِذَلِكَ. وَاصْطَنَعَهُ عَلَى عَيْنِهِ فِي الذَّرِ حِينَ ذَرَأَهُ، وَ فِي الْبَرِيَّةِ حِينَ بَرَأَهُ ظِلَّا قَبْلَ خَلْقِهِ نَسَمَةٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِه﴾ (2) - تا آخر حديث

پس امام همان برگزیده پسندیده و هدایت کننده انتخاب شده و قائم امیدبخش است. خدا او را برای این برگزیده است. خداوند او را پیش چشمش در ذر همچون سایه ای در سمت راست عرش خود آفرید، پیش از آن که جانداری بیافریند و در میان مردم او را خلق کرد.

کلینی در کافی نیز آن را روایت کرده است. (3)

42. شيخ ثقه ابو محمد جعفر بن احمد قمی رحمه الله در کتاب العروس - که نسخه آن نزد ما موجود است - روایت کرده که امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿سُمِّيَتِ الْجُمُعَةُ جُمُعَةَ لِأَنَّ اللَّهَ جَمَعَ الْخَلْقَ لِوَلَايَةِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ﴾

جمعه را جمعه نامیدند، زیرا خداوند در آن تمام آفریدگان را برای ولایت محمد و اهل بيتش صلوات الله علیهم جمع کرده است.

مانند آن را شیخ طوسی رحمه الله در مجالس خود روایت کرده است. (4)

43. قمی در همان کتاب روایت می کند که امام ابی الحسن اول (امام کاظم) علیه السلام

ص: 376


1- الغيبة نعمانی ص 219 20؛ الغيبة طوسى ص 420 ح 398 .
2- الغيبة نعمانی ص231 ح 7.
3- کافی ج1 ص 203 ح 2
4- أمالي طوسی ص688 ح1461.

می فرماید:

﴿خَلَقَ اللهُ الْأَنْبِيَاءَ وَالْأَوْصِيَاءَ (1) يَوْمَ الْجُمُعَةِ، وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ فِيهِ مِيثَاقَهُمْ. خُلِقْنَا نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا مِنْ طِيئَةٍ مَخْرُونَةٍ لَا يَضِلُّ فِيهَا شَاةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة ﴾ (2)

خداوند پیامبران و اوصیا را در روز جمعه آفرید و جمعه همان روزی است که خداوند در آن پیمانشان را گرفت ما و شیعیان ما از طینتی ارزشمند آفریده شدیم و هیچ کس تا قیامت از آن مستثنی نمی شود.

44. سید ثقه اجلّ على ابن طاووس رحمه الله در کتاب الیقین، به سند خود از علقمة بن محمد حضرمی از امام ابوجعفر محمد بن علی (باقر العلوم) علیهما السلام، حدیثی بسیار طولانی روایت کرده که قسمت مورد نیاز آن را ذکر می کنیم امام علیه السلام می فرماید:

﴿حَجَّ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم مِنَ الْمَدِينَةِ، وَقَدْ بَلَغَ جَمِيعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَيْرَ الْحَجّ وَالْوَلَايَةِ ... إلى أن قال: فَلَمَّا وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ، أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يُقْرِفُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ : إِنَّهُ قَدْ دَنَا أَجَلُكَ وَ مُدَّتُكَ وَ أَنَا مُسْتَقْدِمُكَ عَلَى مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَلَا عَنْهُ مَحِيصٌ فَاعْهَدْ عَهْدَكَ وَ قَدِمْ وَصِيَّتَكَ وَاعْمِدْ إِلَى مَا عِنْدَكَ مِنَ الْعِلْمِ وَ مِيرَاثِ عُلُومِ الْأَنْبِيَاءِ مِنْ قَبْلِكَ وَالسَّلَاحِ وَالتَّابُوتِ وَ جَمِيعِ مَا عِنْدَكَ مِنْ آيَاتِ الْأَنْبِيَاءِ ، فَسَلِّمْهُ إِلَى وَصِيّكَ وَ خَلِيفَتِكَ مِنْ بَعْدِكَ، حُجَّتِيَ الْبَالِغَةِ عَلَى خَلْقِي عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ. فَأَقِمْهُ لِلنَّاسِ عَلَمَا وَجَدِدْ عَهْدَهُ وَ مِيثَاقَهُ وَ بَيْعَتَهُ وَ ذَكِّرْهُمْ مَا أَخَذْتُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْعَتِي وَ مِيثَاقِيَ الَّذِي وَاثَقْتُهُمْ وَ عَهْدِيَ الَّذِي عَهِدْتُ إِلَيْهِمْ مِنْ وَلَايَةِ وَلتِي وَ مَوْلَاهُمْ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ ... إلى أن قال: فَأَقِمْ يَا مُحَمَّدُ، عَلِيّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ، وَ جَدِدْ عَهْدِي وَ مِيثَاقِي لَهُمُ الَّذِي وَاثَقْتُهُمْ عَلَيْهِ ، فَإِنِّي قَابِضُكَ إِلَيَّ وَ مُسْتَقْدِمُكَ عَلَي﴾ تا آخر حديث.

رسول خدا از مدینه برای حج رفت در حالی که تمام شریعت را به قوم خود رسانده بود جز حجّ و ولایت را ... تا آن جا که فرمود وقتی به توقفگاه رسید، جبرئیل به امر خداوند عزّوَجَلَّ، نازل شده و خطاب به پیامبر گفت: خداوند

ص: 377


1- در اصل كتاب «الأولياء».
2- شیخ صفار نیز این حدیث را در بصائر الدرجات ص 37 ح 11، با اسناد خویش روایت کرده است.

برتو درود می فرستد و می گوید زمان درگذشت تو نزدیک شده و مدتِ رسالتت رو به پایان است و بدان که من تو را به چیزی که از آن هیچ چاره و گریزی نیست (مرگ) فرامی خوانم. پس پیمان خویش را ببند و سفارشت را بکن، و آن چه علم داری از خود و میراث علوم انبیای پیشین و سلاح و تابوت و آثار و آیات رسالتت را به وصی و خلیفه ات، و حجّتِ بالغه برخلقم، على بن أبي طالب بسپار او را همچون نشانه ای برای مردم برپاکن و عهد و میثاق او را تجدید کن. تمام پیمان ها و نیز پیمانی را که از ولایت علی بن أبی طالب، ولی خود و مولای آنان و مولای هر مرد و زن مؤمن بسته ام به ایشان یادآوری کن... تا آن جا که فرمود پس ای محمد علی را برپا دار و برایش بیعت بگیر و پیمانم را و میثاقم را که از آنان گرفته ام تجدید کن زیرا من تورا به سوی خود بر می گیرم و فرامی خوانم.

شیخ ثقه طبرسی با اندکی تغییر آن را در کتاب الاحتجاج خود روایت کرده است. (1)

45. سید ابن طاووس رحمه الله در کتاب الاقبال خود با اسانید صحیح در ضمن اعمال عید سعید غدیر از عمارة بن جوین عبدی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است

﴿دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی اَلْیَوْمِ اَلثَّامِنَ عَشَرَ مِنْ ذِی اَلْحِجَّهِ، فَوَجَدْتُهُ صَائِماً، فَقَالَ لِی: «هَذَا یَوْمٌ عَظِیمٌ عَظَّمَ اَللَّهُ حُرْمَتَهُ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ، وَ أَکْمَلَ لَهُمْ فِیهِ اَلدِّینَ، وَ تَمَّمَ عَلَیْهِمُ اَلنِّعْمَهَ، وَ جَدَّدَ لَهُمْ مَا أَخَذَ عَلَیْهِمْ مِنَ الْمِيثَاقِ وَ اَلْعَهْدِ فِي اَلْخَلْقِ اَلْأَوَّلِ إِذْ أنْسَاهُمُ اللَّهُ ذَلِكَ اَلْمَوْقِفَ، وَ وَفَقَهُمْ لِلْقَبُولِ مِنْهُ وَ لَم يَجْعَلْهُمْ مِنْ أَهْلِ الْإِنْكَارِ الَّذِينَ جَحَدُوا... إلى أن قال: فَمَنْ صَلَّى فِيهِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ سَجَدَ وَ شَكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ مَرَّةٍ، وَ دَعَا بِهَذَا اَلدُّعَاءِ بَعْدَ رَفْعِ رَأْسِهِ مِنَ اَلسُّجُودِ، اَلدُّعَاءُ: اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنَّ لَکَ اَلْحَمْدَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ، وَ أَنَّكَ وَاحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ ، لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. يَا مَنْ هُوَكُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ، كَمَا كَانَ مِنْ شَأْنِكَ أَنْ تَفَضَّلْتَ عَلَيَّ بِأَنْ جَعَلْتَنِي مِنْ أَهْلِ إِجابَتِكَ وَ أَهْلِ دِينِكَ وَ أَهْلِ دَعْوَتِكَ، وَ وَفَقْتَنِي لِذلِكَ فِي مُبْتَدَأَ خَلْقِي، تَفَضُلا مِنْكَ وَ كَرَماً وَجُوداً، ثُمَّ أَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلًا، وَالْجُودَ جُوداً، وَالْكَرَمَ كَرَماً ، رَأْفَةٌ مِنْكَ

ص: 378


1- الاحتجاج ج 1 ص 66

وَ رَحْمَةً إِلى أَنْ جَدَّدْتَ ذلِكَ الْعَهْدَ لِي تَجْدِيداً بَعْدَ تَجْدِيدِكَ خَلْقِي، وَكُنْتُ نَسياً مَنْسِيّاً ناسِياً ساهِياً غافِلًا فَأَتْمَمْتَ نِعْمَتَكَ بِأَنْ ذَكَرْتَنِي ذَلِكَ وَ مَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ وَ هَدَيْتَنِي لَه﴾ (1) تا آخر حديث.

عمارة بن جوین عبدی :گوید: روز هجدهم ذی الحجه بر امام صادق علیه السلام وارد .شدم دیدم که روزه دارد فرمود امروز روزی است که خداوند حرمتش را بر مؤمنان بزرگ داشته است زیرا دین را در این روز برای مؤمنان کامل کرده و نعمت را بر آنان تمام ساخته است. و عهد و پیمانی را که از آنان در (آغاز) خلقت گرفته، تجدید کرده است چرا که خداوند آن موقف را از یادشان برده و برای قبول از جانب آن ها توفیقشان داده و آنان را از اهل انکار قرار نداده است...

تا آن جا که فرمود هر کس در آن دو رکعت نماز گزارد، سپس سجده کند و خداوند را عزّ وجل، صد بار شکر گزارد و پس از این که سر از سجده بردارد، این دعا را بخواند

خدایا! از تو می خواهم که حمد ویژه توست، یکتایی و شریک نداری، و تویی یگانه... ای آن که هر لحظه در شأنی ،هستی چنان که از شأن تو این است که تفضّل فرمودی بر من که مرا از اهل اجابت به دعوت خود و از اهل دینت و اهل دعوتت گرداندی. در آغاز آفرینشم مرا برای این کار توفیق دادی به تفضّل و کرم و جودی که بر من فرمودی، سپس از سر رأفت و رحمت در پی آن فضلی دیگر و جودی دیگر و کرمی دیگر آوردی؛ تا این که این پیمان را پس از تجدید آفرینشم برایم تجدید کردی حال آن که من فراموش شده بودم و فراموش کننده و اهل سهو و غفلت بودم پس نعمتت را بر من تمام کردی به این که مرا به این امر یادآور شدی و بدان بر من منت نهادی و هدایتم فرمودی...

46. سید ابن طاووس رحمه الله در کتاب الیقین (باب 139) از فضیل الرسان، از ابی داود روایت کرده است:

﴿عَنْ فُضَيْلِ الرَّسَانِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ قَالَ: حَضَرْتُهُ عِندَ الْمَوْتِ، وَ جَابِرُ الْجُعْفِي عِندَ

ص: 379


1- إقبال الأعمال ج2 ص 276.

رَأْسِهِ. قَالَ: فَهَمَّ أَنْ يُحَدِّثَ فَلَمْ يَقْدِرُ. قَالَ: قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ جَابِرِ اسْأَلْهُ. قَالَ: فَقُلْتُ: يَا أَبَا دَاوُدَ حَدِّثْنَا الْحَدِيثَ الَّذِي أَرَدْتَ. قَالَ: حَدَّثَنِي عِمْرَانُ بْنُ حُصَيْنِ الْخُزَاعِيُّ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و اله أَمَرَ فُلاناً وَ فُلاناً أَنْ يُسَلَّمَا عَلَى عَلِيَّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَا مِنَ اللهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ؟ فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ، ثُمَّ أَمَرَ حُذَيْفَةَ وَ سَلْمَانَ، فَسَلَّمَا. ثُمَّ أَمَرَ الْمِقْدَادَ فَسَلَّمَ، وَ أَمَرَ بُرَيْدَةَ أَخِي وَ كَانَ أَخَاهُ لِأُمِهِ ، فَقَالَ: إِنَّكُمْ سَأَلْتُمُونِي مَنْ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي وَ قَدْ أَخْبَرْتُكُمْ بِهِ، وَ أَخَذْتُ عَلَيْكُمُ الْمِيثَاقَ كَمَا أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى بَنِي آدَمَ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى وَايْمُ اللَّهِ لَئِنْ نَقَضْتُمُوهَا لَتَكْفُرُونَ﴾.

فضیل رَسّان گفت در هنگام مرگ ،ابو داود در کنار او حاضر شدم، در حالی که جابر جعفی در کنار او بود گفت: ابو داود سعی کرد سخن بگوید ولی نتوانست. محمد بن جابر گفت از او بپرس گفت: به او گفتم یا ابا داود حدیثی را که می خواهی بگویی، برای ما بازگو کن.

ابو داود :گفت: عمران بن حُسَینِ خُزاعی برایم نقل کرد که رسول الله صلی اله علیه و آله به فلانی و فلانی امر کرد که بر علی به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام دهند. گفتند: این امر از جانب خدا و رسول است؟ حضرت فرمود از خدا و رسول است. همچنین حضرت فرمود شما از من پرسیدید که ولی تان پس از من کیست و من خبرتان دادم و از شما میثاق ،گرفتم همان گونه که خداوند از بنی آدم پیمان گرفت و گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری و به خدا سوگند اگر پیمان بشکنید کافر می شوید

47. در نهج البلاغة از امیرالمومنین علیه السلام روایت شده است:

﴿وَاصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ، أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرَّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ، لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ ، فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَاتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ، وَاجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ . فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ ، لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكَّرُوهُمْ مَنْسِيَ نِعْمَتِهِ ، وَ يَحْتَجُوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغ﴾. (1)

و خداوند سبحان از فرزندان او پیامبرانی برگزید و از ایشان بر وحی و تبلیغ رسالت

ص: 380


1- نهج البلاغة ص43. بخشی است از خطبه اول نهج البلاغة.

عهد و پیمان گرفت در وقتی که بیشتر خلایق عهد و پیمان الهی را شکستند و حق پروردگار را نشناختند و برای او شریک قائل شدند و شیاطین آنان را از معرفت خداوند منصرف کردند و ایشان را از پرستش او بازداشتند. خداوند پیامبران خود را در میان آنان مبعوث کرد و پیامبران را پی در پی می فرستاد تا عهد و پیمان خداوند را که جبلی آنان بود بطلبند و نعمت فراموش شده را به آنان یادآوری کنند و با رسالت با آنان احتجاج کنند.

48. در کتاب های تأویل الآیات الباهرة نوشته علامه محدث جليل شرف الدين نجفى رحمه الله ، معالم الزلفى تأليف محدّثِ نِحرير نقاد بحراني رحمه الله ، و بحر المعارف تألیف شیخ شهید همدانی حائری رحمه الله همگی به نقل از کتاب المعراج تالیف شیخ اجل رئيس حافظان ابن بابویه صدوق قُدّس سره، از عبدالله بن عباس آورده اند که گوید

﴿سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم وَ هُوَ يُخَاطِبُ عَلِيّاً علیه السلام وَ يَقُولُ : يَا عَلِيُّ ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَلَا شَيْءَ مَعَهُ ، فَخَلَقَنِي وَ خَلَقَكَ رُوحَيْنِ مِنْ نُورِ جَلَالِهِ . فَكُنَّا أَمَامَ عَرْشِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُحَمَدُهُ وَ نُهَتِلُهُ. وَ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِينَ . فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ، خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ مِنْ طِينَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ طِيئَةِ عِتِينَ، وَ عَجَنَنَا بِذَلِكَ النُّورِ وَ غَمَسَنَا فِي جَمِيعِ الْأَنْوَارِ وَ أَنْهَارِ الْجَنَّةِ. ثُمَّ خَلَقَ آدَمَ وَاسْتَوْدَعَ صُلْبَهُ تِلْكَ القِينَةَ وَالنُّورَ . فَلَمَّا خَلَقَهُ اسْتَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ ظَهْرِهِ، فَاسْتَنْطَقَهُمْ وَ قَرَّرَهُمْ بِالرُّبُوبِيَّةِ. فَأَوَّلُ خَلْقٍ إِقْرَاراً بِالرُّبُوبِيَّةِ أَنَا وَ أَنْتَ وَالنَّبِيُّونَ، عَلَى قَدْرِ مَنَازِلِهِمْ وَ قُرْبِهِمْ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ . فَقَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: صَدَقْتُمَا وَأَقْرَرْتُمَا يَا مُحَمَّدُ وَيَا عَلِيُّ، وَ سَبَقْتُمَا خَلْقِي إِلَى طَاعَتِي، وَ كَذَلِكَ كُنْتُمَا فِي سَابِقِ عِلْمِي فِيكُمَا؛ فَأَنْتُمَا صَفْوَتِي مِنْ خَلْقِي وَالْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِكُمَا وَ شِيعَتُكُمَا، وَ كَذَلِكَ خَلَقْتُكُم﴾ (1) تا آخر حديث

شنیدم پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به علی علیه السلام می فرمود: خداوند بود و هیچ چیز وجود

ص: 381


1- تأويل الآيات ج 2 ص 773. مجلسی نیز در بحار الأنوار ج 25 ص 3 این حدیث را از تأویل الآیات و کنز الفوائد نقل کرده.

نداشت. روح من و تو را از جلال خود آفرید. ما در جلو عرش به تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید مشغول بودیم پیش از آن که آسمان ها و زمین ها را بیافریند. وقتی آفرینش آدم را اراده کرد من و تو را از یک سرشت از طینت علیین آفرید و ما را با آن نور عجین کرد. ما را در تمام نورها و نهرهای بهشت فرو برد، سپس آدم را آفرید و در نهاد او آن طینت و نور را قرار داد. پس از آفریدن آدم، فرزندان و ذریه او را از پشتش خارج کرد و از آن ها اعتراف گرفت و اقرار به ربوبیت کردند. اول کسی که به ربوبیت اقرار نمود من و تو بودیم و سایر پیامبران، به نسبت مقام و قربشان به خدا

خداوند فرمود: ای محمد و علی گواهی دادید و اقرار کردید و برطاعت از همه خلايق من سبقت گرفتید در علم سابق من نیز چنین بودید. شما دو تن برگزیده آفریدگان منید و ائمه از نژادتان و پیروانتان نیز چنین اند. این چنین شما را آفریدم

سید علامه نجفی بعد از نقل این حدیث می فرماید:

این حدیث دلالت دارد بر این که امیر المؤمنین برتر از انبیاء و مرسلین علیه السلام است، زیرا که او و پیامبر برگزیده بر آن ها سبقت گرفتند؛ درود خدا بر آن دو بزرگوار و دودمان پاکشان تا آن زمان که شب بر می آید و روز می تابد.

49. کنز جامع الفوائد (منتخب تأويل الآيات الباهرة) به نقل از تفسیر محمد بن العباس رحمه الله از جابر جعفی روایت می کند:

عن أَبِي جَعْفَرِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِهِ أَنَّ النَّبِيِّ صلى الله عليه و سلم قَالَ لِعَلِيّ صلی الله علیه و اله : يَا عَلِيُّ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَ: ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةً إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴾ (1) وَالْمُجْرِمُونَ هُمُ الْمُنْكِرُونَ لِوَلَايَتِكَ، ﴿قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ﴾ (2) فَيَقُولُ لَهُمْ أَصْحَابُ الْيَمِينِ: لَيْسَ مِنْ هَذَا أُوتِيتُمْ فَمَا الَّذِي سَلَكَكُمْ فِي سَفَرَيَا أَشْقِيَاءُ ؟ قَالُوا: ﴿وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ﴾. (3) فَقَالُوا لَهُمْ: هَذَا الَّذِي سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَيَا

ص: 382


1- مدثر: 38 - 42
2- مدثر: 43 - 45
3- مدثر: 46-47 .

أَشْقِيَاءُ، وَ يَوْمُ الدِّينِ يَوْمُ الْمِيثَاقِ، حَيْثُ جَحَدُوا وَ كَذَّبُوا بِوَلَايْتِكَ وَ عَتَوْا عَلَيْكَ وَاسْتَكْبَرُوا﴾. (1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام فرمود: یا علی در آیه ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ. إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴾. مجرمین کسانی هستند که منکر ولایت تو هستند. ﴿ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ. وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ اَلْمِسْکِینَ وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ اَلْخائِضِینَ﴾. اصحاب یمین به آن ها می گویند نه به واسطه آن چه می گویید ساکن جهنم نشده اید، بگویید چه عاملی شما را در جهنم جای داد. می گویند: ﴿كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ﴾ ما یوم الدین را دروغ می دانستیم. تا وقتی مرگ ما فرا رسید.

اصحاب یمین می گویند: همین موجب جهنمی شدن شما شده ای اشقیا يوم الدين همان روز میثاق .است چون منکر شدند و ولایت تو را تکذیب کردند و برتوستم روا داشتند و تکبر ورزیدند.

50. در تفسیر البرهان و غاية المرام تأليف محدث علامه سید هاشم توبلی بحرانی قُدّس سرّه، به نقل از کتاب اختصاص تألیف شیخ اجل مفید رحمه الله از جابر جعفی روایت می کند

﴿كُنْتُ لَيْلَةً مِنْ بَعْضِ اللَّيَالِي عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام، فَقَرَأْتُ هَذِهِ الْآيَةَ: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ (2). قَالَ: فَقَالَ : علیه السلام: مَه! يَا جَابِرُ كَيْفَ قَرَأْتَ؟ قَالَ: قُلْتُ: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ. قَالَ: هَذَا تَحْرِيفُ يَا جَابِرُ... قَالَ: أَفَلَا أُخْبِرُكَ بِتَأْوِيلِهِ الْأَعْظَمِ؟ قَالَ: قُلْتُ: بَلَى جَعَلَنِيَ اللهُ فِدَاكَ. قَالَ: فَقَالَ: يَا جَابِرُ! سَمَّى اللَّهُ الْجُمُعَةَ جُمُعَةً ، لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ جَمَعَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ الْأَولِينَ وَالْآخِرِينَ وَ جَمِيعَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَ رَبُّنَا وَالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِينَ وَالْبِحَارَ وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ وَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَ اللَّهُ فِي الْمِيثَاقِ. فَأَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْهُمْ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيّ علیه السلام بِالْوَلَايَةِ.

ص: 383


1- تأويل الآيات ج 2 ص 738 ح 9.
2- الجمعة: 9

وَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ قَالَ اللهُ لِلسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ: انْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهَا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ (1) فَسَمَّى اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ الْجُمُعَةَ لِجَمْعِهِ فِيهِ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ. ثُمَّ قَالَ عَزَّوَجَلَ: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ مِنْ يَوْمِكُمْ هَذَا الَّذِي جَمَعَكُمْ فِيهِ ، وَالصَّلَاةُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام. يَعْنِي بِالصَّلَاةِ الْوَلَايَةَ ، وَ هِيَ الْوَلَايَةُ الْكُبْرَى فَفِي ذَلِكَ الْيَوْمِ أَنتِ الرُّسُلُ وَالْأَنْبِيَاءُ وَالْمَلَائِكَةُ وَ كُلُّ شَيْءٍ خَلَقَ اللَّهُ وَالثَّقَلَانِ الْجِنُّ وَالْإِنسُ وَالسَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُونَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِالتَّلْبِيَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ. فَامْضُوا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ، وَ ذِكْرُ اللهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، وَ ذَرُوا الْبَيْعَ يَعْنِي الْأَوَّلَ ، ذلِكُمْ يَعْنِي بَيْعَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ وَلَايْتُهُ خَيْرٌ لَكُمْ مِنْ بِيعَةِ الْأَوْلِ وَ وَلَايَتِهِ ، إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ . فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ يَعْنِي بِيعَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ. يَعْنِي بِالْأَرْضِ الْأَوْصِيَاءَ، أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلَايَتِهِمْ كَمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ وَ طَاعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، كَنَّى اللَّهُ فِي ذَلِكَ عَنْ أَسْمَائِهِمْ فَسَمَّاهُمْ بِالْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ . قَالَ جَابِرٌ: وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ قَالَ: تَحْرِيفٌ، هَكَذَا أُنْزِلَتْ: وَابْتَغُوا فَضْلَ اللَّهِ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. ثُمَّ خَاطَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فِي ذَلِكَ الْمَوْقِفِ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله، فَقَالَ : يَا مُحَمَّدُ ! إِذا رَأَوْا الشُّكَاكُ وَالْجَاحِدُونَ تِجَارَةً يَعْنِي الْأَوَّلَ أَوْ لَهْواً يَعْنِي الثَّانِيَ، انْصَرَفُوا إِلَيْهَا. قَالَ: قُلْتُ: انْفَضُّوا إِلَيْهَا، قَالَ: تَحْرِيفٌ، هَكَذَا نَزَلَتْ . وَ تَرَكُوكَ مَعَ عَلِي قَائِماً. قُلْ يَا مُحَمَّدُ، ما عِنْدَ اللهِ مِنْ وَلَايَةِ عَلِى وَالْأَوْصِيَاءِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ يَعْنِي بِيعَةَ الْأَوْلِ وَالثَّانِي لِلَّذِينَ اتَّقَوْا قَالَ: قُلْتُ: لَيْسَ فِيهَا لِلَّذِينَ اتَّقَوْا قَالَ: فَقَالَ: بَلَى، هَكَذَا نَزَلَتِ الْآيَةُ ، وَ أَنْتُمْ هُمُ الَّذِينَ اتَّقَوْا، وَاللهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾. (2)

جابر جعفی گفت حضرت باقر علیه السلام فرمود چرا جمعه را به این نام نامیده اند گفتم فدایت شوم علت آن را نمی فرمائید؟... فرمود برایت تأویل و تفسیر اعظم آن را نگویم؟ عرض کردم چرا، یا ابن رسول الله ، بفرمائید.

فرمود: جابر! این روز را جمعه نامیده اند چون در این روز خدا جمع کرد تمام جهانیان را از اولین و آخرین و هر چه آفریده از جن و انس و تمام مخلوقات آسمانها

ص: 384


1- فصّلت: 11
2- غاية المرام ج 4، ص 241 ؛ البرهان ج 5 ص 379 به نقل از شیخ مفید در اختصاص ص128.

و زمین و دریاها و بهشت و جهنم و هر چه در میثاق بوجود آورده.

از تمام آن ها پیمان گرفت به ربوبیت خود و نوبت محمد و ولایت علی. در همین روز خداوند به آسمان ها و زمين فرمود ﴿ائتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً. قالَتَا أَتَيْنا طَائِعِينَ﴾. این روز را جمعه نامید چون همه جهانیان را جمع کرد بعد مي فرمايد ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ﴾ وقتی دعوت بنماز می شوید در روز جمعه . در روز جمعه همین روزی که شما را در آن جمع نمود. منظور از صلاة، امیر المؤمنين است، یعنی ولایت، و آن ولایت کُبری است. در همین روز انبیاء و رسل و ملائکه و هر چه آفریده و جن و انس آسمان ها و زمین ها و مؤمنین لبیک گویان آمدند. فامضوا الى ذكر الله بجانب ذكر خدا بروید. ذکر خدا امیر المؤمنین است. وَ ذَرُوا الْبَيْعَ واگذارید بیع را، یعنی اولی را. ذلِكُمْ یعنی بیعت امیر المؤمنين و ولایت او. خَيْرٌ لَكُمْ یعنی بهتر است از بیعت اولی و ولایتش . ﴿إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاةُ﴾ يعني وقتي بيعت امیرالمؤمنین تمام شد. فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ منظور از ارض اوصیاء است که خدا امر به اطاعت و ولایت آن ها می کند، همچنان که دستور اطاعت پیامبر و علی را داده بجای نام آن ها کنایه آورده و (ارض) فرمود. ﴿وَابْتَغُوا مِنْ فَضْل الله﴾ جابر گفت عرض کردم ﴿وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ﴾. فرمود: تغيير داده شده چنین نازل شده است ﴿وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ على الأوصياء وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾. از این جا خداوند به حضرت محمّد صلی الله علیه و اله، خطاب می نماید، فرمود: یَا مُحَمَّدُ إِذَا رَأَوْا وقتى شكاكان و منکران ببینند تجارةً یعنی اولى را، أَوْ لَهْواً يا دومی را انصرفوا اليها. گفتم: انْفَضُّوا إِلَيْها است. فرمود: تحريف است این طور نازل شده

وَ تَرَكُوكَ يعنى تو را وا می گذارند با علی قائماً. قُلْ يا محمد ما عِنْدَ اللهِ ، یعنی بگو ای محمّد آن چه از ولایت علی و اوصیاء نزد خداست بهتر است از لهو و تجارت یعنی بیعت اولی و دومی لِلَّذِینَ اتَّقَوْا یعنی برای کسانی که تقوی پیشه کردند. عرض کردم این قسمت در قرآن نیست فرمود ،چرا این طور نازل شده و پرهیزگاران شما هستید. ﴿وَاللهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾.

به سبب کثرت ،فائده، کل حدیث را ذکر کردیم.

ص: 385

51. در تفسیر عیّاشی از زراره آورده که گوید:

﴿قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام: أَرَأَيْتَ حِينَ أَخَذَ اللهُ الْمِيثَاقَ عَلَى الذَّرِ فِي صُلْبِ آدَمَ فَعَرَضَهُمْ (1) عَلَى نَفْسِهِ كَانَتْ مُعَايَنَةٌ مِنْهُمْ لَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ يَا زُرَارَةُ وَ هُمْ ذَرِّ بَيْنَ يَدَيْهِ ، وَأَخَذَ عَلَيْهِمْ بِذَلِكَ الْمِيثَاقَ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَهُ وَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه واله بِالنُّبُوَّةِ، ثُمَّ كَفَلَ لَهُمْ بِالْأَرْزَاقِ وَأَنْسَاهُمْ رُؤْيَتَهُ وَأَثْبَتَ فِي قُلُوبِهِمْ مَعْرِفَتَهُ. فَلَا بُدَّ مِنْ أَنْ يُخْرِجَ اللهُ إِلَى الدُّنْيَا كُلَّ مَنْ أَخَذَ عَلَيْهِ الْمِيثَاقَ فَمَنْ جَحَدَ مَا أَخَذَ عَلَيْهِ الْمِيثَاقَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه واله، لَمْ يَنْفَعْهُ إِقْرَارُهُ لِرَبِّهِ بِالْمِيثَاقِ. وَ مَنْ لَمْ يَجْحَدُ مِيثَاقَ مُحَمَّدٍ، نَفَعَهُ الْمِيثَاقُ لِرَبِّهِ﴾. (2)

زراره :گوید به امام باقر علیه السلام گفتم آیا زمانی که خداوند پیمان از انسان ها گرفت که به شکل ذره در صلب آدم بودند و آنان را پیش روی خود داشت، آیا این براساس معاینه آن ها بود و او را دیدند؟

فرمود: آری ای زراره در حالی که آنان در پیشگاه او بودند. از آنان بر ربوبیت خود و نبوت محمد صلی الله علیه و اله پیمان ،گرفت، سپس رزق آنان را بر عهده گرفت و رؤیت خود را از یادشان برد و معرفت خود را در دل هاشان استوار داشت. پس ناگزیر خداوند هر کسی را که از او پیمان ،گرفته به دنیا آورد هر که پیمانی را که بر محمد از او گرفته اند انکار کند اقرار او به خدایش در میثاق سودی به حالش نبخشد و هر کس پیمان محمد صلی الله علیه و اله را انکار نکند، میثاق خدایش به او سود رساند.

52. در تفسیر البرهان از زر بن حبیش روایت کرده که امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:

﴿ الْأَوْصِيَاءُ هُمْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ وُ قُوفاً عَلَيْهِ ، لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ، وَلَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَأَنْكَرُوهُ ، لِأَنَّهُمْ عُرَفَاءُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، عَرَّفَهُمْ عَلَيْهِمْ عِنْدَ أَخْذِ الْمَوَاثِيقِ عَلَيْهِمْ ، وَ وَصَفَهُمْ فِي كِتَابِهِ ، فَقَالَ عَزَّوَجَلَ: وَ عَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالُ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ (3). وَهُمُ الشُّهَدَاءُ عَلَى أَوْلِيَائِهِمْ، وَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و سلم الشَّهِيدُ عَلَيْهِمْ ، أَخَذَ لَهُمْ مَوَاثِيقَ الْعِبَادِ بِالطَّاعَةِ، وَأَخَذَ النَّبِيُّ صلی الله علیه واله عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِالطَّاعَةِ،

ص: 386


1- در اصل کتاب «فعرفهم».
2- تفسیر عیاشی ج1 ص 181 ح 75.
3- الأعراف: 46

فَجَرَتْ نُبُوَّتُهُ عَلَيْهِمْ، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ: فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنَا بِكَ عَلى هَؤُلاءِ شَهِيداً. يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَلا يَكْتُمُونَ اللهَ حَدِيثاً. (1)(2)

پس اوصیاء بر صراط ایستاده اند فقط آن کس وارد بهشت شود که اوصیا را (به امامت) بشناسد و آنان نیز او را (به اطاعت) بشناسند و فقط آن کس به دوزخ رود که اوصیا آنان را انکار کنند و او نیز اوصیا را منکر باشد، چه آنانند شناسای خداى تعالى

آن گاه که از آنان میثاق طاعت و پیروی می گرفت بندگان را به آنان شناساند، و در کتاب خود چگونگی آنان را بیان فرمود ﴿وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِیماهُمْ﴾ (و در اعراف مردمانی هستند که همه را از نشانه هایی که دارند می شناسند) و آنان گواهند بر کسانی که از ایشان تبعیت کردند و پیامبر گواه است برایشان و برای اطاعت ایشان از مردم پیمان گرفت. و پیامبر از ایشان برای اطاعت پیمان گرفت. پس نبوتش بر آنان جاری شد و این همان سخن پروردگار است که فرمود و حال آنان چگونه باشد آن گاه که از هر امتی شاهدی به میان آوریم و تو را گواه بر اینان آوریم.

53. در تفسیر عیاشی از حلبی روایت کرده که گوید:

﴿قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام: لِمَ جُعِلَ اسْتِلَامُ الْحَجَرِ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَيْثُ أَخَذَ مِيثَاقَ بَنِي آدَمَ ، دَعَا الْحَجَرَ مِنَ الْجَنَّةِ ، فَأَمَرَهُ فَالْتَقَمَ الْمِيثَاقَ، فَهُوَ يَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ بِالْمُوَافَاةِ﴾. (3)

از امام صادق علیه السلام پرسیدم استلام حَجَر برای چیست؟ فرمود: خداوند، عزّ وجلّ، وقتی از بنی آدم پیمان ،گرفت حجر را از بهشت فراخواند و به او امر فرمود که آن پیمان نامه را ببلعد این است که او گواهی می دهد به وفاداری هر کسی که به پیمان وفا کرده باشد.

ص: 387


1- النساء: 41 و 42
2- البرهان في تفسير القرآن ج 2 ص 72 ح53.
3- تفسیر عیاشی ج 2 ص 39 ح 106.

شیخ فقیه ابن ادریس حلی در کتاب سرائر به نقل از کتاب نوادر تألیف احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی آن را روایت کرده است. (1)

54. عیاشی از ابوبصیر روایت کرده است که گوید:

﴿قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَخْبِرْنِي عَنِ الذَّرِ وَ حَيْثُ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى. وَ أَسَرَّ بَعْضُهُمْ خِلَافَ مَا أَظْهَرَ. فَقُلْتُ: كَيْفَ عَلِمُوا الْقَوْلَ حَيْثُ قِيلَ لَهُمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ؟ قَالَ: إِنَّ اللهَ جَعَلَ فِيهِمْ مَا إِذَا سَأَلَهُمْ أَجَابُوهُ﴾. (2)

ابوبصیر به امام صادق علیه السلام گفت: دربارۀ عالم ذر به من خبر بده و این که مردم را بر خودشان گواه گرفت که برخی پاسخ مثبت دادند و بعضی مطلبی را، بر خلاف آن چه اظهار کردند در دل نهان داشتند. ابوبصیر پرسید: چگونه دانستند سخن بگویند، زمانی که خطاب «اَلَستُ بربّکم» به آن ها شد ؟ فرمود: خداوند در آن ها توانی نهاد که وقتی از آن ها پرسیدند، پاسخ گویند.

55. در تفسیر عیاشی از عبدالله بن میمون قدّاح روایت است که گوید:

﴿سَمِعْتُ زَیْدَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام یَقُولُ: یَا مَعْشَرَ مَنْ یُحِبُّنَا لاَ یَنْصُرُنَا مِن النَّاسِ أَحَدٌ، فإِنَّ الناسَ لَوْ یَسْتَطِیعُوا أَنْ یُحِبُّونَا لَأَحَبُّونَا وَ اَللَّهِ لَأَحِبَّتُنَا أشدُّ خِزَانَهٍ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّهِ، إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ مَا هُوَ خَالِقٌ ثُمَّ جَعَلَهُمُ أَظِلَّهً، ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ اَلْآیَهَ: ﴿وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً﴾ (3) الآية ، ثمّ أَخَذَ مِيثَاقَنَا وَ مِيثَاقَ شِيعَتِنا، فَلاَ یَنْقُصُ مِنْهَا وَاحِدٌ، وَ لاَ یَزْدَادُ فِینَا وَاحِدٌ﴾ (4)

زید فرزند امام سجاد علیه السلام گفت: ای گروه دوستدار ما! کسی از مردم، ما را یاری نمی کند. زیرا اگر مردم می توانستند ما را دوست بدارند چنین می کردند به خدا دوستداران ما خزانه ای دشوارتر از خزانه طلا و نقره اند خداوند هر چه خواست آفرید، سپس آن ها را ا ظلّه (سایه ها) گردانید پس جناب زید این آیه را خواند: «و خدا را سجده می برند هر که در آسمان ها و زمین است از سرمیل یا به اکراه». و

ص: 388


1- مستطرفات سرائر ص561
2- تفسیر عیاشی ج 2 ص 42 ح 117.
3- الرعد: 15
4- تفسیر عیاشی ج 2 ص 207 ح 24

فرمود: سپس خداوند پیمان ما و شیعیان ما را گرفت، پس به جمع ما یک نفر افزوده نشود و یکی از آن ها کاسته نگردد.

56. عیاشی در تفسیر خود از ابوحمزه نمالی روایت کرده است که امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ عَلَى آدَمَ ، وَ هُوَ بِوَادٍ يُقَالُ لَهُ الرَّوْحَاءُ وَ هُوَ وَادٍ بَيْنَ الطَّائِفِ وَ مَكَّةَ. قَالَ: فَمَسَحَ عَلَى ظَهْرِ آدَمَ ، ثُمَّ صَرَخَ بِذُريَّتِهِ، وَهُمْ ذَرٌّ

قَالَ: فَخَرَجُوا كَمَا يَخْرُجُ النَّحْلُ مِنْ كُورِهَا، فَاجْتَمَعُوا عَلَى شَفِيرِ الْوَادِي. فَقَالَ اللهُ لِآدَمَ : انْظُرْ مَا ذَا تَرَى ؟ فَقَالَ آدَمُ أَرَى ذَراً كَثِيراً عَلَى شَفِيرِ الْوَادِي. فَقَالَ اللهُ: يَا آدَمُ هَؤُلَاءِ ذُرِّيَّتُكَ ، أَخْرَجْتُهُمْ مِنْ ظَهْرِكَ لأخُذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ لِي بِالرُّبُوبِيَّةِ وَلِمُحَمَّدٍ الله بالنُّبُوَّةِ كَمَا أَخُذُهُ عَلَيْهِمْ فِي السَّمَاءِ... قَالَ آدَمُ: يَا رَبِّ فَمَا تُرِيدُ مِنْهُمْ فِي الْمِيثَاقِ ؟ قَالَ اللهُ: أَنْ لَا يُشْرِكُوا بِي شَيْئاً. قَالَ آدَمُ: فَمَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ يَا رَبِّ فَمَا جَزَاؤُهُ؟ قَالَ: أَسْكِنَهُ جَنَّتِي. قَالَ آدَمُ: فَمَنْ عَصَاكَ فَمَا جَزَاؤُهُ؟ قَالَ: أُسْكِنُهُ نَارِي﴾ (1) - تا آخر حديث.

امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند در میان گروهی از ملائک به زمین فرود آمد بر آدم، در وادیی به نام «روحاء»، که بین طائف و مکه است برپشت آدم دست کشید، آن گاه دودمانش را که ذره ،بودند فراخواند آنان مانند زنبورانی از لانه های خود بیرون آمدند و اجتماع کردند.

خداوند فرمود: ای آدم اینان دودمان تواند که از پشت تو بیرونشان آوردم تا از آن ها بر ربوبیت خود و نبوت محمد پیمان بگیرم همان سان که در آسمان از آنان پیمان گرفتم... آدم گفت: خدایا در این پیمان از آن ها چه می خواهی؟ خداوند :فرمود این که به من شرک نروزند آدم پرسید: خدایا پاداش کسی که اطاعتت کند چیست؟ فرمود او را به بهشتم درآورم پرسید کیفر کسی که عصیانت کند، چیست؟ پاسخ داد او را در دوزخ جای دهم

ص: 389


1- تفسیر عیاشی ج 2 ص 218 ح 73

57. محدث جلیل سید هاشم بحرانی در دو کتاب خود، غاية المرام و معالم الزلفى از جابر بن یزید جعفی از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که گوید:

﴿يَا جَابِرًا كَانَ اللهُ وَلَا شَيْءٍ غَيْرُهُ وَلَا مَعْلُومَ وَلَا مَجْهُولَ. فَأَوَّلُ مَا ابْتَدَأَ مِنْ خَلْقِ خَلَقَهُ أَنْ خَلَقَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله، وَ خَلَقَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ عَظَمَتِهِ (1). فَأَوْقَفَنَا أَظِلَّةً خَضْرَاءَ بَيْنَ يَدَيْهِ ، حَيْثُ لَا سَمَاءَ وَلَا أَرْضَ وَلَامَكَانَ وَلَا لَيْلَ وَلَانَهَارَ وَلَا شَمْسَ وَلَاقَمَرَ يَفْصِلُ نُورُنَا مِنْ نُورِ رَبِّنَا كَشُعَاعَ الشَّمْسِ مِنَ الشَّمْسِ، نُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَى وَ نُقَدِّسُهُ وَ نَحْمَدُهُ وَ نَعْبُدُهُ حَقَّ عِبَادَتِهِ. ثُمَّ بَدَا اللَّهِ تَعَالَى عَزَّوَجَلَّ أَنْ يَخْلُقَ الْمَكَانَ، فَخَلَقَهُ وَكَتَبَ عَلَى الْمَكَانِ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيَّهُ، بِهِ أَيَّدْتُهُ وَ بِهِ نَصَرْتُهُ». ثُمَّ خَلَقَ (2) اللَّهُ الْعَرْشَ، فَكَتَبَ عَلَى سُرَادِقَاتِ الْعَرْشِ مِثْلَ ذَلِكَ . ثُمَّ خَلَقَ اللهُ السَّمَاوَاتِ ، فَكَتَبَ عَلَى أَطْرَافِهَا مِثْلَ ذَلِكَ. ثُمَّ خَلَقَ الْجَنَّةَ وَالنَّارَ، فَكَتَبَ عَلَيْهِما مِثْلَ ذَلِكَ . ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ وَأَسْكَنَهُمُ السَّمَاءَ. ثُمَّ تَرَاءى لَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى وَأَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و اله بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِي علیه السلام بِالْوَلَايَةِ. فَاضْطَرَبَتْ فَرَائِصُ الْمَلَائِكَةِ. فَسَخِطَ اللهُ عَلَى الْمَلَائِكَةِ وَاحْتَجَبَ عَنْهُمْ، فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ سَبْعَ سِنِينَ، يَسْتَجِيرُونَ اللَّهَ مِنْ سَخَطِهِ وَ يُقِرُّونَ بِمَا أَخَذَ عَلَيْهِمْ، وَ يَسْأَلُونَهُ الرّضَا فَرَضِيَ عَنْهُمْ بَعْدَ مَا أَقَرُّوا بِذَلِكَ ، وَأَسْكَنَهُمْ بِذَلِكَ الْإِقْرَارِ السَّمَاءَ ، وَاخْتَصَّهُمْ لِنَفْسِهِ وَاخْتَارَهُمْ لِعِبَادَتِهِ. ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْوَارَنَا أَنْ تُسَبِّحَ فَسَبَّحنا، فَسَبَّحَت المَلائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا وَلَوْلَا تَسْبِيحُ أَنْوَارِنَا، مَا دَرَوْا كَيْفَ يُسَبِّحُونَ اللَّهَ وَلَا كَيْفَ يُقَدِّسُونَهُ. ثُمَّ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ الْهَوَاءَ، فَكَتَبَ عَلَيْهِ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّهُ، بِهِ أَيَّدْتُهُ وَ بِهِ نَصَرْتُهُ». ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ الْجِنَّ وَأَسْكَنَهُمُ الْهَوَاءَ ، وَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْهُمْ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و اله بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِي علیه السلام بِالْوَلَايَةِ . فَأَقَرَّمِنْهُمْ بِذَلِكَ مَنْ أَفَرَ، وَجَحَدَ مِنْهُمْ مَنْ جَحَدَ فَأَوَّلُ مَنْ جَحَدَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللهُ ، فَخُتِمَ لَهُ بِالشَّفَاوَةِ وَمَا صَارَ إِلَيْهِ . ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى عَزَّوَجَلَّ أَنْوَارَنَا أَنْ تُسَبِّحَ فَسَبَّحَتْ فَسَبَّحُوا بِتَسْبِيحِنَا وَلَوْلَا ذَلِكَ ، مَا دَرَوْا كَيْفَ يُسَبِّحُونَ اللهَ . ثُمَّ خَلَقَ اللهُ الْأَرْضَ ، فَكَتَبَ عَلَى أَطْرَافِهَا: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ

ص: 390


1- در اصل :کتاب من نور عظمته.
2- در اصل کتاب: «كيّف».

وَصِيُّهُ، بِهِ أَيَّدْتُهُ وَ بِهِ نَصَرْتُهُ». فَبِذَلِكَ- يَا جَابِرُ - قَامَتِ السَّمَاوَاتُ بِغَيْرِ عَمَدٍ وَ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ. ثُمَّ خَلَقَ اللهُ تَعَالَى آدَمَ علیه السلام مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ ، فَسَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ . ثُمَّ أَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ صُلْبِهِ ، فَأَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِي علیه السلام بِالْوَلَايَةِ. أَقَرَّ مِنْهُمْ مَنْ أَفَرَ وَجَحَدَ مَنْ جَحَدَ. فَكُنَّا أَوَّلَ مَنْ أَقَرَّ بِذَلِكَ. ثُمَّ قَالَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و اله: وَعِزَّتِي وَجَلَالِي وَ عُلُو شَأْنِي، لَوْلَاكَ وَلَوْلَا عَلِيٌّ وَ عِتْرَتُكُمَا الْهَادُونَ الْمَهْدِيُّونَ الرَّاشِدُونَ ، مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَالنَّارَ وَلَا الْمَكَانَ وَلَا الْأَرْضَ وَلَا السَّمَاءَ وَلَا الْمَلَائِكَةَ وَلَا خَلْقاً يَعْبُدُنِي. يَا مُحَمَّدُ! أَنْتَ خَلِيلِي وَ حَبِيبِي وَصَفِتِي وَ خِيَرَتِي مِنْ خَلْقِي أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَيَّ وَ أَوَّلُ مَنِ ابْتَدَأْتُ مِنْ خَلْقِي، ثُمَّ مِنْ بَعْدِكَ الصِّدِّيقُ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيكَ ، بِهِ أَيَّدْتُكَ وَ نَصَرْتُكَ، وَ جَعَلْتُهُ الْعُرْوَةَ الْوُثْقَى وَ نُورَ أَوْلِيَائِي وَ مَنَارَ الْهُدَى ، ثُمَّ هَؤُلَاءِ الْهُدَاةُ الْمُهْتَدُونَ. مِنْ أَجْلِكُمْ ابْتَدَأْتُ خَلْقَ مَا خَلَقْتُ، وَ أَنْتُمْ خِيَارُ خَلْقِي وَ أحِبّائي وَ كَلِماتي وَأسمائي الحُسنى و أسبابي و آياتي الكُبرى وَ حُجَّتِي فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ خَلْقِي خَلَقْتُكُمْ مِنْ نُورِ عَظَمَتِي وَاحْتَجْتُ بِكُمْ عَمَّنْ سِوَاكُمْ مِنْ خَلْقِي وَ جَعَلْتُكُمْ أَسْتَقْبَلُ بِكُمْ وَ أَسْأَلُ بِكُمْ. فَكُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهِي، وَأَنْتُمْ ،وَجْهِي لَا تَبِيدُونَ وَلَا تَهْلِكُونَ، وَلَا يَبِيدُ وَلَا يَهْلِكُ مَنْ تَوَلَّاكُمْ. وَمَنِ اسْتَقْبَلَنِي بِغَيْرِكُمْ فَقَدْ ضَلَّ وَ هَوَى. وَأَنْتُمْ خِيَارُ خَلْقِي وَ حَمَلَةٌ سِرِي وَ خُزَانُ عِلْمِي وَ سَادَةُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ. ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةِ ، وَأَهْبَطَ أَنْوَارَنَا مَعَهُ، وَ أَوْقَفَنَا نُوراً صُفُوفاً بَيْنَ يَدَيْهِ نُسَبِّحُهُ فِي أَرْضِهِ، كَمَا سَبَّحْنَاهُ فِي سَمَائِهِ، وَ نُقَدِّسُهُ فِي أَرْضِهِ كَمَا قَدَّسْنَاهُ فِي سَمَائِهِ، وَ نَعْبُدُهُ فِي أَرْضِهِ كَمَا عَبَدْنَاهُ فِي سَمَائِهِ . فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ إِخْرَاجَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ لِأَخْذِ الْمِيثَاقِ، سَلَكَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ، ثُمَّ أَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ صُلْبِهِ يُلَبُونَ. فَسَبِّحْنَاهُ فَسَبَّحُوا بِتَسْبِيحِنَا، وَلَوْلَا ذَلِكَ لَا دَرَوْا كَيْفَ يُسَبِّحُونَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ ثُمَّ تَرَاءَى لَهُمْ بِأَخْذِ الْمِيثَاقِ مِنْهُمْ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ. وَكُنَّا أَوَّلَ مَنْ قَالَ بَلَى، عِنْدَ قَوْلِهِ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ. ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْهُمْ بِالنُّبُوَّةِ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و سلم وَ لعَلِي عَلَيْهِ علیه السلام بِالْوَلَايَةِ ، فَأَقَرَ مَنْ أَقَرَ وَجَحَدَ مَنْ جَحَدَ.

ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرِ علیه السلام: فَنَحْنُ أَوَّلُ خَلْقِ اللهِ ، وَ أَوَّلُ خَلْقٍ عَبَدَ اللَّهَ وَ سَبَّحَهُ. وَ نَحْنُ سَبَبُ خَلْقِ الْخَلْقِ وَ سَبَبُ تَسْبِيحِهِمْ وَ عِبَادَتِهِمْ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَالْآدَمِيِّينَ. فَبِنَا

ص: 391

عُرِفَ اللهُ وَبِنَا وُحِدَ اللَّهُ وَبِنَا عُبِدَ اللَّهُ ، وَ بِنَا أَكْرَمَ اللَّهُ مَنْ أَكْرَمَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِهِ، وَبِنَا أَثَابَ مَنْ أَتَابَ وَبِنَا عَاقَبَ مَنْ عَاقَبَ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (1) و قَوْلَهُ تَعَالَى: قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ. (2) فَرَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم أَوَلُ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ تَعَالَى، وَ أَوَّلُ مَنْ أَنْكَرَ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ أَوْ شَرِيكٌ ، ثُمَّ نَحْنُ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ. ثُمَّ أَوْدَعَنَا بِذَلِكَ النُّورِ صُلْبَ آدَمَ علیه السلام. فَمَا زَالَ ذَلِكَ النُّورُ يَنْتَقِلُ مِنَ الْأَصْلَابِ وَالْأَرْحَامِ مِنْ صُلْبِ إِلَى صُلْبِ وَلَا اسْتَقَرَّ فِي صُلْبِ إِلَّا تَبَيَّنَ عَنِ الَّذِي انْتَقَلَ مِنْهُ انْتِقَالُهُ وَ شَرَفَ الَّذِي اسْتَقَرَّفِيهِ ، حَتَّى صَارَ فِي صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَوَقَعَ بِأُمّ عَبْدِ اللَّهِ فَاطِمَةَ، فَافْتَرَقَ النُّورُ جُزْءَيْنِ: جُزْءٌ فِي عَبْدِ اللَّهِ وَ جُزْءٌ فِي أَبِي طَالِبٍ. فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (3)، يَعْنِي: فِي أَصْلَابِ النَّبِيِّينَ وَ أَرْحَامِ نِسَائِهِمْ. فَعَلَى هَذَا أَجْرَانَا اللَّهُ تَعَالَى فِي الْأَصْلَابِ وَالْأَرْحَامِ حَتَّى أَخرجنا في أوانِ عَصرِنا وَزَمانِنا. فَمَن زَعَمَ أَنَا لَسنا مِمَّن جَرى فِي الأَصْلَابِ وَالأَرْحَامِ وَ وَلَدَنَا الْآبَاءُ وَالْأُمَّهَاتُ ، فَقَد كَذِبَ﴾. (4)

جابر بن یزید جعفی :گفت حضرت باقر علیه السلام فرمود جابر! خدا بود در حالی که هیچ چیز با او نبود نه معلوم و نه مجهول اولین موجودی که آفرید محمد مصطفى عليه وآله السّلام بود. ما اهل بیت را با او از نور خود و عظمتش آفرید، و به صورت سایه ای سبز در مقابل خود نگاه داشت؛ آن زمان که آسمان و زمین و شب و روز و خورشید و ماه وجود نداشت. نور ما از نور خدا، مانند پرتو خورشید نسبت به خورشید بود. ما او را تسبیح و تقدیس و ستایش می کردیم و آن چنان که شایسته عبادت اوست عبادت می کردیم.

بعد خدا اراده کرد که مکان را بیافریند. آن را آفرید و بر مکان نوشت: ﴿لا إلهَ إِلَّا اللهُ﴾ محمد رسول خداست علی امیر المؤمنین و وصی او است، به وسیله علي پیامبر را تأیید و نصرت دادم».

ص: 392


1- الصافّات: 165 و 166
2- الزخرف : 81
3- الشعراء: 219
4- غاية المرام ج 1 ص 40 ح 7 . همچنین در حلیة الابرارج 1 ص 13 و مدينة المعاجزج 2 ص 371.

سپس عرش را آفرید و بر شرادِقِ عرش همان جملات را نوشت. آن گاه آسمان ها را آفرید و بر اطراف آن همین کلمات را نوشت. بعد بهشت و جهنم را آفرید و بر آن ها نیز همین جملات را نوشت. سپس ملائکه را آفرید و آن ها را ساکن آسمان گردانید. آن گاه خداوند خود را به آن ها نشان داد و از آن ها به ربوبیت خود و نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و اله و ولایت علی علیه السلام پیمان گرفت ملائکه از این پیمان به هراس افتادند. خداوند بر آن ها خشم گرفت و از آن ها در حجاب شد. ملائکه هفت سال به عرش پناهنده شدند و از خدا تقاضا می کردند آنان را از خشم خود پناه دهد و اقرار به پیمان خود می کردند و تقاضای رضایت الهی می نمودند پس از آن که اقرار کردند خداوند از آن ها راضی شد به واسطه همین ،اقرار آن ها را ساکن آسمان گردانید و به خدمت خویش اختصاص داد و آنان را برای عبادت برگزید.

آن گاه خداوند به آنوارِ ما فرمان داد که تسبیح کنند. پس تسبیح کردیم و ملائکه بر اساس تسبیح ما تسبیح نمودند اگر تسبیح ما نبود آن ها نمی دانستند چگونه خدا را تسبیح کنند و تقدیس نمایند.

آن گاه خداوند هوا را آفرید و بر آن نوشت: ﴿لا إله إلا الله﴾ محمد رسول خداست علي امير المؤمنين وصی او است به وسیله علي او را تأیید کردم و نصرت دادم. سپس جن را آفرید و آن ها را ساکن هوا نمود و از ایشان برای خود به ربوبیت و برای محمّد صلی الله علیه و آله به نبوت و برای علی به ولایت پیمان گرفت. هر که خواست اقرار کرد و هر که خواست انکار کرد. اولین کسی که انکار نمود، ابلیس بود خدا او را لعنت کند کار او منتهی به شقاوت گردید و وضعی که اکنون دارد

بعد خداوند امر کرد انوار ما تسبیح کنند. انوار ما تسبیح کردند. جنیان به واسطه تسبیح ما تسبیح کردند در غیر این صورت نمی دانستند چگونه تسبیح کنند.

بعد خداوند زمین را آفرید و در اطراف آن نوشت: «﴿لا إِلَهَ إِلَّا الله﴾ محمد رسول خداست، علي امير المؤمنین و وصی اوست که پیامبر را به وسیله او تأیید و نصرت دادم». به همین جهت- ای جابر - آسمانها بدون پایه پا برجا است و زمین استوار است.

ص: 393

سپس خداوند آدم را از پهن دشت زمین آفرید و از روح خود در او دمید. آن گاه ذريه او را از پشتش برآورد و از ایشان به ربوبیت خود و نبوت محمّد صلی الله علیه و اله و ولایت علی علیه السلام پیمان گرفت. هر که خواست اقرار کرد و هر که خواست انکار نمود. ما اولین گروهی بودیم که به این اقرار نمودیم.

آن گاه به محمّد صلی الله علیه و آله فرمود به عزت و جلال و مقام والایم سوگند که اگر تو و علي و عترت هدایت گر و هدایت شده و راهنمایت نبود بهشت و جهنم و مکان و زمین و آسمان و ملائکه و هیچ موجودی را نمی آفریدم که مرا بپرستد. ای محمد! تو دوست و حبیب و صفی و برگزیده خلق من و محبوب ترین آن ها در نزد منی و اولین کسی هستی که او را از میان مخلوقات خود آفریدم، سپس بعد از تو صدیق امير المؤمنين علي، وصی تو را که به وسیله او تو را نصرت و تأیید نمودم و او را دستاویز محکم و روشنی بخش دوستان و چراغ راهنما قرار دادم و پس از او این راهنمایان هدایت یافته را آفریدم به خاطر شما آفریدم آن چه آفریدم. شما برگزیدگان خلق هستید و دوستدارانم و کلماتم و اسماء حسنای من و اسباب من و بزرگ ترین نشانه های من و حجت من میانِ من و آفریدگانم هستید. شما را از نور عظمت خود آفریدم و به وسیلهٔ شما بر غیر شما احتجاج کردم و شما را وسیله روی آوردن خلق به سوی خود قرار دادم و شما را وسیله درخواست قرار دادم و هر چیزی هلاک شونده است مگر وجه خدا و شما وجه من هستید و هلاکت نمی یابید و هر که از شما پیروی کند هلاک و نابود نمی شود. هر که به وسیله غیر شما به من روی آرد گمراه است. شما برگزیدگان خلق و حامل اسرار و گنجینه علم من و سَروَر اهل آسمان ها و اهل زمینید.

آن گاه خداوند با سایبانی از ابرو ملائکه بر زمین آمد که انوار ما اهل بیت با او بود و انوار ما را در مقابل خود قرار داد. او را در زمینش تسبیح می کردیم، همچنان که که در آسمان تسبیح می نمودیم.

وقتی خداوند اراده کرد ذریه آدم را برای گرفتن پیمان برآورد، این نور را در آن راه داد آن گاه ذريه او را از پشتش برآورد که لبیک می گفتند و براساس تسبیح ما آن ها تسبیح نمودند و در غیر این صورت نمی دانستند چگونه تسبیح کنند. آن گاه

ص: 394

خداوند برای پیمان گرفتن به ربوبیت خود را به آنان نمایاند. ما اولین کسانی بودیم که آری گفتیم وقتی فرمود: آیا پروردگار شما نیستم؟

سپس برای محمّد صلی الله علیه و آله به نبوت و برای علی علیه السلام به ولایت پیمان گرفت هر که خواست اقرار کرد و هر که خواست انکار نمود

حضرت باقر علیه السلام فرمود: پس ما اولین مخلوق خدا و اولین پرستنده و تسبیح کننده او بودیم ما سبب آفرینش و موجب تسبیح و عبادت ملائکه و انسان ها بودیم. به وسیله ما خدا شناخته شد و به وحدانیت پرستش گردید، هر یک از آفریدگان که مقامی یافت و به واسطه ما گرامی شد ما سبب پاداش پاداش گیران و کیفرِ تبهکاران هستیم.

سپس این آیه را تلاوت نمود: ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾. و آيه ديگر: ﴿قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ﴾.

فرمود: پیامبر اکرم اولین کسی است که خدا را پرستش کرده و اول کسی است که منکر فرزند یا شریک داشتن خدا شده و ما پس از پیامبر اکرم قرار داریم

سپس نور ما را در پشت آدم علیه السلام قرار داد پیوسته این نور از پشت ها و رحم ها به پشت و رحمی دیگر منتقل می گردید از هر پشتی که منتقل می شد، کاملاً آشکارا بود که این نور دیگر از او منتقل شده است و در پشت دیگر که قرار می گرفت، آثار شرافت نور در او آشکار می شد تا این که به پشت عبد المطلب رسید و به رحم ،فاطمه، مادر عبد الله منتقل شد. در این هنگام به دو قسمت تقسیم :گردید یک قسمت در عبدالله قرار گرفت و قسمت دیگر در ابوطالب

این است تفسیر آیه قرآن: ﴿وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾. (و انتقال تو در اهل سجود) که ،منظور پشت های پیامبران و رحم های زنان ایشان است. بدین طریق خداوند ما را در پشت های پدران و رحم های مادران جای داد تا این که ما را در این دوره و زمان بیرون آورد. پس هر که پندارد که ما در شمار کسانی نیستیم که در پشت ها و رحم ها جریان یافته ایم و پدران و مادران (در ازای زمان ها) ما را نزاده اند دروغ می گوید

به سبب کثرت فوائد و دلالت بر مطالب بسیار این حدیث ، آن را به تمامی در مطلب

ص: 395

دوم نیز ذکر کردیم. ولی این حدیث مانند مشک است که هر چه تکرارش کنی، بوی خوش آن بیشتر به مشام می رسد.

58. علامه مجلسی در بحار الأنوار جلد اول (از چاپ قدیم) به نقل از شیخ احمد بن فهد در المهذب و دیگران به اسنادِ خویش از مُعلی بن خنیس آورده است که امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿يَا مُعَلَّى! يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الْعِبَادِ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَلَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، وَ أَنْ يَدِينُوا بِرُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ﴾ (1) - تا آخر حديث .

ای معّلی! روز نوروز همان روزی است که خداوند، از مردم پیمان گرفته که عبادتش کنند و چیزی را با او شریک نگیرند و به فرستادگانش و حجت ها و اولیای او ایمان آرند

59. در تفسیر عیاشی، از عبد الرحمن بن کثیر آورده که امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَرَضَ عَلَى آدَمَ فِي الْمِيثَاقِ ذُرِّيَّتَه ، فَمَرَّ بِهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و سلم وَ هُوَ مُتَكِيٌّ عَلَى عَلِيّ علیه السلام، وَ فَاطِمَةٌ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهَا تَتْلُوهُمَا، وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ علیهما السلام يَتْلُوَانِ فَاطِمَةَ . فَقَالَ اللهُ: يَا آدَمُ إِيَّاكَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَيْهِ (2) بِحَسَدٍ ، أَهْبِطْكَ مِنْ جِوَارِي﴾ (3) تا آخر حديث.

خداوند تَبارَكَ وَ تَعالی دودمانِ آدم را در عالم میثاق بر او عرضه کرد. در این میان رسول خدا بر او گذر کرد در حالی که (به ترتیب) علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام پشت سر او بودند خداوند فرمود :آدم! مبادا به چشم حسد به او بنگری و گرنه تو را از جوار خود هبوط می دهم

60. در بحار الأنوار، کتاب السماء والعالم، به نقل از الدر المنثور، از ابی سعید الخدری آورده که گوید:

﴿سَمِعْتُ النَّبِيَّ صلی الله علیه و اله سُئِلَ عَنِ الْعَزْلِ، فَقَالَ: لَا عَلَيْكُمْ أَنْ تَفْعَلُوا إِنْ يَكُنْ مِمَّا أَخَذَ

ص: 396


1- بحار الأنوار ج 5 ص 237 ح 15
2- در اصل کتاب «اليهم».
3- تفسير عیاشی ج1 ص 41 ح 27.

اللهُ مِنْهَا الْمِيثَاقَ، فَكَانَتْ عَلَى الصَّخْرَةِ نُفِخَ فِيهِ الرُّوحُ﴾ . (1)

شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله در پاسخ پرسش از عزل فرمود: باکی بر شما نیست اگر چنین کنید اگر خدا پیمانش را گرفته بر سر سنگ هم جان در او بدمد.

61. در بحار، به نقل از سیوطی از ابن مسعود آورده که از او درباره عزل پرسیدند. پاسخ داد:

﴿لَوْ أَخَذَ أَخَذَ الله مِيثَاقَ نَسمَةٍ مِنْ صُلْبِ رَجُلٍ، ثُمَّ أَفْرَغَهُ عَلَى صَفَا لَأَخْرَجَهُ مِنْ ذَلِكَ الصَّفَا فَإِنْ شِئْتَ فَاعْزِلْ وَ إِنْ شنت لا تَعْزِل﴾. (2)

اگر خداوند پیمان فردی را که در صلب مردی است گرفته باشد آن گاه بر سنگی ،باشد آن را از آن سنگ بیرون آرد بدین روی اختیار داری اگر خواستی عزل کن و گرنه مکن.

62. در مستدرك الوسائل كتاب الحج، به نقل از مزار قدیم، ضمن یکی از زیارت های ائمه علیهم السلام و تجدید عهد با آن ها صلوات الله علیهم روایت می کند که امام علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ زِيَارَتَنَا إِنَّمَا هِيَ تَجْدِيدُ الْعَهْدِ وَالْمِيثَاقِ الْمَأْخُوذِ فِي رِقَابِ الْعِبَادِ وَ سَبِيلُ الزَّائِرِ أَنْ يَقُولَ عِنْدَ زِيَارَتِهِمْ علیهم السلام : جِئْتُكَ يَا مَوْلَايَ زَائِراً لَكَ وَ مُسَلَّما عَلَيْكَ وَلَائِدَاً بِكَ، أَجَدِّدُ مَا أَخَذَ اللَّهُ لَكُمْ فِي رَقَبَتِي مِنَ الْعَهْدِ وَالْمِيثَاقِ وَالْوَلَايَةِ لَكُمْ وَالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ ، مُعْتَرِفاً بِالْفَرْضِ مِنْ طَاعَتِكُمْ ثُمَّ ضَعْ يَدَكَ الْيُمْنَى عَلَى الْقَبْرِ وَ قُلْ: هَذِهِ يَدُ مُصَافَقَةٍ لَكَ عَلَى الْبَيْعَةِ الْوَاجِبَةِ عَلَيْنَا، فَاقْبَلْ مِنِّي ذَلِكَ يَا إِمَامِي﴾. (3)

زیارت ما تجدید عهد و پیمانی است که برگردن مردم بوده و از آن ها گرفته اند. وظیفه زائر آن است که در هنگام زیارتشان بگوید مولای من به زیارتت آمده ام، به محضرت سلام می دهم و به آستانت پناه آورده ام، عهد و پیمانی را که خداوند به گردنم نهاده و ولایتتان و برائت از دشمنانتان را تجدید می کنم و وجوب طاعت شما را اقرار می آورم.

ص: 397


1- بحار الأنوارج 57 ص 382 ح 106 . الدر المنثورج 3 ص 144 .
2- بحار الأنوارج 57 ص 383 ح 107 . الدر المنثورج 3 ص 144
3- مستدرك الوسائل ج 10 ص 223 رقم 11901

آن گاه دست راست خود را بر قبر مطهربنه و بگو این دست گشاده با حضرت تو است برای بیعت واجب پس ای امام من این زیارت را از من بپذیر.

توضیح این روایت، با رجوع به مطالبی که قبلاً در مسئله استلام حَجَر و تجديد عهد و میثاقِ گرفته شده از مردم در لمس و مُصافَقه آن آوردیم، دانسته می شود.

63. در زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله از راه دور اصحاب حدیث در کتاب های خود، زیارتی از شیخ مفید و سید ابن طاووس و شهید اوّل رحمهم الله آورده اند که ضمن آن می خوانیم:

﴿السَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ عَلَى الأَولِينَ وَالآخِرِينَ، وَالسَّابِقَ إِلَى طَاعَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَالْمُهَيْمِنَ عَلَى رُسُلِهِ... إلى أن قال: الْفائِزَ بِالسّباقِ، وَالْفَائِتَ عَنِ اللّحاقِ.... إلى أن قال: أَوَّلِ النَّبِيِّينَ مِيثَاقاً وَ آخِرِهِمْ مَبْعَثاً، الَّذِي غَمَسْتَهُ فِي بَحْرِ الْفَضِيلَةِ والْمَنْزِلَةِ الْجَلِيلَة﴾ . (1)

سلام ،برتو ای حجت خدا برپیشینیان و پسینیان وای سبقت گیرنده در اطاعت پروردگار جهانیان، وای نگاهبان بر فرستادگان ... ای رستگار به سبقت و درک کننده لحوق ... نخستین پیامبر در میثاق و آخرین پیامبر در بعثت، که (خدایا!) او را در دریای فضیلت و منزلت والا فرو برده ای

64. در کتاب الكشكول فيما جرى لآل الرسول نوشته علامه اجلّ سید تحریر حیدر بن علی حسینی آملی قدس سره - که نسخه آن نزد ما موجود است (2)- آمده است:

﴿قال المفضَّل بن عمر: سألت مولاي الصادق علیه السلام: بما استحق الرسول صلی الله علیه و آله: سيادة الخلق أجمعين؟ قال: بسبقه في الذّر لمّا قال الله تعالى: ألست بربّكم. و كان هو أول من سبق بالجواب فقال بلى. فبعثه الله عز وجل إلى الذّرّ أجمعين﴾ تا آخر حدیث

مفضّل از امام صادق علیه السلام پرسید: چگونه رسول صلی الله علیه و آله به سروری تمام آفریدگان

ص: 398


1- إقبال الأعمال ج 3 ص 124 . المزار شهید اول ص10 و عبارت صفحه 12 آن.
2- دو نسخه از آن در کتابخانه ایشان در نجف اشرف موجود است شماره 2136 همراه با الزام الناصب شیخ مفلح بن الحسن الصیمری و شماره 158 کتابت سال 1022 همراه با الأنوار البدرية که بر آن نام طهماسب میرزای قاجار و مهر مؤید الدوله ضياء لشكر موجود است. ر.ک: فهرس مخطوطات مكتبة الإمام أمیر المؤمنين علیه السلام العامة في النجف الأشرف تألیف علامه محقق سید عبدالعزیز طباطبائی قدس سره.

رسید؟ پاسخ داد به سبقتش در عالم ذرّ زمانی که خداوند فرمود: ﴿ألست بربّكم﴾ و او به پاسخ دادن سبقت گرفت و «بلی» گفت بدین روی خداوند عزّ وجل حضرتش را بر تمام ذره ها برانگیخت

65. عیاشی از ابوذر روایت کرده که گوید:

﴿وَاللَّهِ مَا صَدَقَ أَحَدٌ مِمَّنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ فَوَفَى بِعَهْدِ اللَّهِ، غَيْرَ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِمْ وَ عِصَابَةٍ قَلِيلَةٍ مِنْ شِيعَتِهِمْ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللهِ: وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ (1) وَ قَوْلُهُ: وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (2)﴾ . (3)

به خدا سوگند از میان کسانی که خداوند پیمان آنان را گرفته کسی راست نگفت بجز خاندان پیامبرشان و گروهی اندک که شیعیان آن هایند. این است کلام الهی که فرمود: «برای بیش تر آن ها (وفا به) پیمان نیافتیم و بیش ترشان را فاسق یافتیم» و فرمود: «اما بیش تر مردم ایمان نمی آرند».

66. در مختصر البصائر سعد بن عبدالله -که نسخه آن نزد ما موجود است- از زرّ بن حبیش روایت کرده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود

﴿إِذَا أُدْخِلَ الرَّجُلُ حُفْرَتَهُ ، أَتَاهُ مَلَكَانِ اسْمُهُمَا مُنْكَرَ وَ نَكِيرٌ... إِلى أَن قَالَ: فَالْأَوْصِيَاءُ هُمْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ وُ قُوفاً عَلَيْهِ ، لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَلَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَأَنْكَرُوهُ ، لِأَنَّهُمْ عُرَفَاءُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، عَرَّفَهُمْ عَلَيْهِمْ عِنْدَ أَخْذِ الْمَوَاثِيقِ عَلَيْهِمْ، وَ وَصَفَهُمْ فِي كِتَابِهِ، فَقَالَ عَزَّ وَجَلَ : وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ (4) وَهُمُ الشُّهَدَاءُ عَلَى أَوْلِيَائِهِمْ، وَالنَّبِيُّ صلى الله عليه و سلم الشَّهِيدُ عَلَيْهِمْ ، أَخَذَ لَهُمْ مَوَاثِيقَ الْعِبَادِ بِالطَّاعَةِ، وَأَخَذَ النَّبِيُّ صلی الله علیه وآله عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِالطَّاعَةِ، فَجَرَتْ نُبُوَّتُهُ عَلَيْهِمْ. وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ: فَكَيْفَ إِذا جِئْنَا مِنْ كُلّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنَا بِكَ عَلى هؤلاءِ شَهِيداً (5)(6)

ص: 399


1- الأعراف: 152
2- رعد: 1
3- تفسير العياشي ج 2 ص 23 رقم 59
4- الأعراف: 46
5- النساء : 41
6- بصائر الدرجات ص 518 ح 9 . مختصر البصائر حلی ص161 به اسنادش به شیخ طوسی آن را روایت کرده است.

وقتی انسان وارد گور می شود دو فرشته به نام نکیر و منکر می آیند... اوصیاء که صاحبان صراط هستند بر آن ایستاده اند هیچ کس وارد بهشت نشود مگر آن که ائمه را (به امامت) بشناسد و آنان او را (به اطاعت و ولایت) بشناسند و هیچ کس وارد دوزخ نشود جز آن کسی که اهل بیت را (به امامت) نشناسد و ایشان او را (به ولایت) نشناسند، زیرا آنانند عرفای خداوند عزّ وجل، که خداوند آنان را به هر فرد شناساند، زمانی که از آن ها پیمان گرفت و ایشان را در کتابش وصف کرده و فرمود: ﴿وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِیماهُمْ﴾. آنان اند گواهان بر پیروان خود و پیامبر خدا گواه بر آنان است. خداوند پیمان بندگان را بر اطاعت آن ها گرفته و پیامبر نیز چنین پیمانی از مردم گرفته است. بدین روی نبوتش بر آن ها جریان یافته و این است کلام خداوند عزوجل: ﴿فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَؤُلَاءِ شَهِیدًا﴾.

67. در همان کتاب از مشیخه حسن بن محبوب، آورده که داود می گوید:

﴿سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَلَ : أم حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ (1). قَالَ: إِنَّ اللهَ قَدْ عَلِمَ بِمَا هُوَ مُكَوِنُهُ قَبْلَ أَنْ يُكَونَهُ وَ هُمْ ذرٌّ، وَ عَلِمَ مَنْ يُجَاهِدُ وَ مَنْ لَمْ يُجَاهِدٌ، كَمَا عَلِمَ أَنَّهُ يُمِيتُ خَلْقَهُ قَبْلَ أَنْ يُمِيتَهُم﴾ (2)

از امام صادق علیه السلام درباره این آیه پرسیدم که می فرماید: «آیا پنداشتید که وارد بهشت می شوید، در حالی که خداوند هنوز افرادی از شما را که جهاد کرده اند معلوم نکرده است». فرمود خداوند هر چیز را که پدید می آرد قبل از تکوین بدان علم دارد در حالی که ذر است خداوند می داند که چه کسی جهاد می کند و چه کسی جهاد نمی کند همان گونه که قبل از مردن آفریدگان خود، می داند که آن ها را خواهد می راند.

68. عیاشی از ابی بصیر روایت کرده که از امام باقر علیه السلام در مورد این آیه پرسیدم.

ص: 400


1- آل عمران: 142
2- مختصر بصائر الدرجات ص169.

﴿سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ (1) الآية ، قَالَ : قَالَ: یَعْنِی فِی اَلْمِیثَاقِ، قَالَ: ثُمَّ قَرَأْتُ عَلَیْهِ اَلتّائِبُونَ اَلْعابِدُونَ (2). فَقَالَ أَبُو جَعفَر علیه السلام: لا وَ لَکِنْ اِقْرَأْهَا اَلتَّائِبِینَ اَلْعَابِدِینَ﴾ (3)

پرسیدم درباره این آیه که می فرماید خداوند از مؤمنان جان و مالشان را می خرد به بهای بهشت که از آن آن ها باشد فرمود در عالم میثاق چنین کرده است. سپس آية التائبون العابدون را خواندم پس امام باقر علیه السلام فرمود: نه، بخوان: التائبين العابدين.

سعد بن عبدالله قمی رحمه الله نیز به اسناد خویش آن را روایت کرده، چنان که شیخ اجلّ حسن بن سلیمان حلی رحمه الله در مختصر البصائر (4) نقل کرده است ، که نسخه آن نزد ما موجود است.

69. مرحوم کلینی از ابوعبیده و زراره ضمن روایت مفصلی از امام باقر علیه السلام آورده اند که پس از شهادت سید الشهدا علیه السلام میان امام سجاد علیه السلام با محمد بن حنفیه محاکمه ای در کنار حجرالاسود روی داد که ضمن آن می فرماید:

﴿فَانْطَلَقَا حَتَّى أَتَيَا الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ: ابْدَأْ أَنْتَ ، فَابْتَهِلْ إِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ سَلْهُ أَنْ يُنْطِقَ لَكَ الْحَجَرَ، ثُمَّ سَلْ. فَابْتَهَلَ مُحَمَّدٌ فِي الدُّعَاءِ وَ سَأَلَ اللَّهَ ، ثُمَّ دَعَا الْحَجَرَفَلَمْ يُجِبْهُ. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام: يَا عَمَ ، لَوْ كُنْتَ وَصِيَا لَأَجَابَكَ. قَالَ لَهُ مُحَمَّدٌ: فَادْعُ اللَّهَ أَنْتَ يَا ابْنَ أَخِي وَسَلْهُ. فَدَعَا اللَّهَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام بِمَا أَرَادَ، ثُمَّ قَالَ: أَسْأَلُكَ بِالَّذِي جَعَلَ فِيكَ مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِيثَاقَ الْأَوْصِيَاءِ وَ مِيثَاقَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ، لَمَّا أَخْبَرْتَنَا مَنِ الْوَصِيُّ وَالْإِمَامُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي علیه السلام ، قَالَ: فَتَحَرَّكَ الْحَجَرُ حَتَّى كَادَ أَنْ يَزولَ ... ﴾ (5)

ص: 401


1- التوبة : 111
2- التوبة : 112
3- تفسیر عیاشی ج 2 ص 112 ح 140.
4- مختصر بصائر الدرجات ص21
5- الكافي ج1 ص 348 ح 5.

پس رهسپار شدند تا به حجر الاسود رسیدند. علی بن الحسین علیه السلام به محمد بن حنفیه فرمود: تو اول به درگاه خداوند عز و جل تضرّع کن و از او بخواه که حجر را برایت به سخن آورد و سپس (درباره امامتت) بپرس محمد بن حنفیه با تضرع و زاری دعا کرد و از خدا خواست و سپس از حجر خواست (که به امامت او سخن گوید)، ولی حجر جوابش نگفت. علی بن الحسین علیه السلام فرمود: ای عمو! اگر تو وصی بودی جوابت می داد. محمد :گفت پسر برادر تو دعا کن و از خدا بخواه. علی بن الحسین علیه السلام به آن چه خواست دعا کرد، سپس فرمود: از تو می خواهم به آن خدایی که میثاق پیغمبران و اوصیاء و همه مردم را در تو قرار داده است (همه باید نزد تو آیند و بپیمان خدا وفا کنند) که وصیّ و امام بعد از حسین علیه السلام را به ما خبر ده حَجَر جنبشی کرد که نزدیک بود از جای خود کنده شود.

70. ابن قولویه در کامل الزیارة - که نسخه آن نزد ما موجود است (1)- از برید بن معاوية عجلی آورده که گوید:

﴿قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! أَخْبِرْنِي عَنْ إِسْمَاعِيلَ الَّذِي ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ حَيْثُ يَقُولُ: وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَبِيًّا (2) فَإِنَّ النَّاسَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُ إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ. فَقَالَ علیه السلام: إِنَّ إِسْمَاعِيلَ مَاتَ : قَبْلَ إِبْرَاهِيمَ، وَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ حُجَّةً اللَّهِ قَائِماً صَاحِبَ شَرِيعَةٍ، فَإِلَى مَنْ أُرْسِلَ إِسْمَاعِيلُ إِذَنْ؟ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَنْ كَانَ؟ قَالَ علیه السلام: ذَاكَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ حِزْقِيلَ، بَعَثَهُ اللهُ إِلَى قَوْمِهِ، فَكَذَّبُوهُ فَقَتَلُوهُ وَ سَلَخُوا وَجْهَهُ. فَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، فَوَجَّهَ إِلَيْهِ أَسْطَاطَائِيلَ مَلَكَ الْعَذَابِ.

فَقَالَ لَهُ: يَا إِسْمَاعِيلُ أَنَا أَسَطَاطَائِيلُ مَلَكُ الْعَذَابِ، وَجَّهَنِي إِلَيْكَ رَبُّ الْعِزَّةِ، لأُعَذِّبَ قَوْمَكَ بِأَنواع الْعَذَابِ إِنْ شِئْتَ . فَقَالَ لَهُ إِسْمَاعِيلُ لَا حَاجَةَ لِي فِي ذَلِكَ يا أسطاطائِيلُ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ : فَمَا حَاجَتُكَ يَا إِسْمَاعِيلُ؟ فَقَالَ: يَا رَبِّ إِنَّكَ أَخَذْتَ الْمِيثَاقَ لِنَفْسِكَ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَلِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ وَلِأَوْصِيَائِهِ بِالْوَلَايَةِ، وَأَخْبَرْتَ

ص: 402


1- علامه امینی این نسخه را تحقیق کرده با نسخ صحیح آن مقابله کرد و آن را در نجف اشرف به سال 1356 قمری منتشر کرد. رحمة الله علیه
2- مريم: 54

خَيْرَ خَلْقِكَ بِمَا تَفْعَلُ أُمَّتُهُ بِالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ علیهما السلام مِنْ بَعْدِ نَبِيَّهَا﴾ (1)- تا آخر حديث .

برید عجلی گوید: به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام این گفتم: ای فرزند رسول الله ! مرا از آن اسماعیل که خدا در قرآن خبر داده آگاه کن زیرا می فرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾. آیا چنان که مردم می پندارند، او اسماعیل بن ابراهیم علیهما السلام بود؟ امام صادق علیه السلام فرمود: اسماعیل بن ابراهیم قبل از حضرت ابراهیم علیه السلام از دنیا رفت. از طرفی حضرت ابراهیم علیه السلام خودش در زمین حجت خدا و صاحب شریعت و دین بود با بودن ابراهیم چگونه می شود اسماعیل به سوی کسی برانگیخته شده باشد؟ گفتم: پس این اسماعیل که خدا در قرآن ،فرموده کیست؟ فرمود وی اسماعیل بن حزقیل بود که پیغمبری به شمار می رفت، خدا او را برای هدایت قومش برانگیخت، ولی قوم وی او را دروغگو دانستند و کشتند و پوست صورت او را کندند، سپس خدای

قهار بر آنان غضب نمود و أسطاطائیل را - که فرشته عذاب بود - نزد اسماعیل فرستاد او به اسماعیل :گفت من أسطاطائیل هستم ملک عذاب خدا مرا فرستاده که اگر تو بخواهی قوم تو را به انواع و اقسام عذاب گرفتار کنم. فرمود: نه، من احتیاجی به این ندارم خدای توانا به وی وحی کرد پس چه حاجتی داری ای اسماعیل؟ اسماعیل گفت: پروردگارا! تو برای ربوبیت خود و نبوت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و ولایت اوصیاء آن بزرگوار عهد و پیمان گرفته ای بهترین خلق خود را آگاه کرده ای که امتش بعد از او با حسین چه خواهند کرد...

71. کشّی رحمه الله در صفحه 62 رجال خود از فضیل ،رسان، درباره ابی داود آورده که گوید:

﴿حَضَرْتُهُ عِنْدَ الْمَوْتِ ، وَجَابِرٌ الْجُعْفِيُّ عِنْدَ رَأْسِهِ. قَالَ: فَهُمَّ أَنْ يُحَدِّثَ فَلَمْ يَقْدِرُ. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ جَابِرِ: اسَلَهُ. قَالَ فَقُلْتُ: يَا أَبا دَاوُد حَدِثْنَا الْحَدِيثَ الَّذِي أَرَدْتَ. قَالَ: حَدَّثَنِي عِمْرَانُ بْنُ حُصَيْنِ الْخُزَاعِيُّ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَ فُلاناً وَ فُلاناً أَنْ يُسَلِّمَا عَلَى عَلِيّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ . فَقَالَا: مِنَ اللَّهِ أَو مِنْ رَسُولِهِ ؟ فَقَالَ: مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ . ثُمَّ أَمَرَ حُذَيْفَةً وَ سَلْمَانَ فَسَلَّمَا عَلَيْهِ. ثُمَّ أَمَرَ الْمِقْدَادَ، فَسَلَّمَ وَأَمَرَ بُرَيْدَةَ أَخِي - وَكَانَ أَخَاهُ

ص: 403


1- كامل الزيارات ص 138 رقم 163/3

لِأُمِهِ - فَقَالَ: إِنَّكُمْ قَدْ سَأَلْتُمُونِي مَنْ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي ، وَقَدْ أَخْبَرْتُكُمْ بِهِ وَقَدْ أَخَذْتُ عَلَيْكُمُ الْمِيثَاقَ ، كَمَا أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى بَنِي آدَمَ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى وَايْمُ اللَّهِ لَئِنْ نَقَضْتُمُوهَا لَتَكْفُرُن﴾. (1)

در هنگام مرگش نزد او حاضر شدم، در حالی که جابر جعفی کنار او بود. می خواست سخن بگوید ولی نتوانست. سپس محمد بن جابر گفت از او بپرس به او گفتم: ای ابا داود! حدیثی را که می خواستی بگویی برای ما بازگوی. پس گفت:

عمران بن حصین برایم گفت که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به فلان و فلان امر فرمود که بر علی بن ابی طالب علیه السلام با عنوان «امیرالمؤمنین» سلام دهند. پرسیدند: آیا این امری از جانب خدا است یا رسول خدا فرمود از جانب خدا و رسولش آن گاه به حذیفه و سلمان همین سان امر فرمود آنان سلام دادند و همین گونه مقداد و برادرم بریده- که برادر مادری او بود. سپس گفت: پیامبر فرمود: شما از من درباره ولیّ خود پس از من پرسیدید و من به شما خبر دادم. آن گاه از شما پیمان گرفتم چنان که خداوند تعالی از بنی آدم پیمان گرفت زمانی که به آن ها فرمود: «آیا من پروردگارتان نیستم؟» گفتند: بلی و به خدا سوگند اگر این پیمان را بشکنید به یقین کافر می شوید.

72. صاحب الشهاب الثاقب در ذکر این آیه می گوید:

«در اخبار وارد است که جناب ختمی مآب مکرر می فرمود که خداوند عالم ما را خلق کرد از نور خود و از انوار ما خلق کرد انبیاء را و از انوار انبیاء خلق کرد مؤمنین را و از نور مؤمنین خلق کرد ملائکه را و از انوار ملائکه جن را واز انوار آن ها حیوانات را و از انوار آن ها نباتات را و از انوار آن ها جمادات را.

و در خبری دیگر مروی است که فرمود: خداوند عالم حقیقت ما را خلق کرد و عطسه کردیم خداوند مهربان فرمود: الحمد لله رب العالمین، پس من از شدت حیا عرق کردم و یکصد و بیست و چهار هزار قطره عرق از جبین من چکید، و از هر قطره پیغمبری خلق شدند و در دور من طواف می کردند و به تسبیح و تهلیل من، تسبیح و تهلیل می کردند پس از پیغمبران عهد و میثاق گرفت، خداوند

ص: 404


1- اختيار معرفة الرجال ج 1 ص 308 رقم 148

ایشان که مردم را دعوت نمایند به یگانگی خدا و نبوت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت على علیه السلام و آل على علیهم السلام، و به نبوت خود ،ایشان پس بنا به قابلیت هر زمان پیغمبری فرستاد، نیابتاً از جناب محمد صلی الله علیه و آله، تا در آخر انبیاء مبعوث گردد و جميع انبیاء نایب آن جناب بوده اند» انتهی.

73. در کنز الفوائد (منتخب از تأویل الآیات) به نقل از نُخب المناقب تأليف ابی عبدالله حسین بن جبر، رحمه الله با اسناد از ابی ورد عامی آورده که امام باقر علیه السلم می فرماید:

﴿قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَ: أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الحَقِّ (1)، هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَالْأَعْمَى هُنَا هُوَ عَدُوُّهُ ، وَ أُولُو الْأَلْبَابِ شِيعَتُهُ الْمَوْصُوفُونَ بِقَوْلِهِ تَعَالَى: الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ (2) الْمَأْخُوذَ عَلَيْهِمْ فِي الذَّرِ بِوَلَايَتِهِ وَيَوْمِ الْغَدِير﴾. (3)

ابوالورد از حضرت باقر علیه السلام درباره آیه پرسید: ﴿أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ﴾ (کسی که می داند آن چه بر تو از پروردگارت نازل شده حق است). فرمود «کسی که می داند» یعنی امیر المؤمنين على بن ابى طالب و اعمی (کور) در آیه دشمن اوست و اولوالالباب (خردمندان) شیعیان علی هستند که چنین توصیف شده اند: ﴿الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ﴾. کسانی که به عهد و پیمان خدا وفا دارند و میثاقی که در عالم ذر و در روز غدیر راجع به ولایت علی از آن ها گرفته شده نمی شکنند

بيان حال سند چهل حدیث از احادیث نقل شده

این تعدادی از اخبار در این مسئله بود و با آن چه که تحت آیات ذکر کردیم، جمعاً صد و پنجاه حدیث می.شود ما برای این که سخن به درازا نکشد به این مقدار اکتفا کردیم وگرنه اخبار وارده از فریقین در این مقام بسیار است چندین برابر آن چه ذکر کردیم. اکثر این اخبار ذکر شده، صحیح السند و بسیار معتبر می باشند که بر ارباب فن پوشیده نیست، بلکه بسیاری از آن ها در اعلی درجه صحّت قرار دارند.

ص: 405


1- الرعد: 19.
2- الرعد: 20
3- تأويل الآيات ج1 ص231 ح8.

اینک در این جا برای اثبات کلام خود به بررسی سند چهل حدیث از میان این احادیث می پردازیم؛ پس می گوییم:

بسم الله الرحمن الرحيم

حدیث اول

حدیث 1 از آیه 1 چهار راوی:

1. بَرقى ، احمد بن محمد فردی ثقه و از اجلّاءِ راویان ما .است

2. حسن بن علی بن فضال: فردی ثقه و از اصحاب اجماع است و کسی است که به اخذ روایت از او امر شده ایم.

3. ابن بُکیر او عبد الله بن بُگیر بن اعین ،است فردی ثقه و از اصحاب اجماع.

4. زراره: وثاقت و جلالتِ او برتر از آن است که ذکر شود. او از نخستین طبقه اصحاب اجماع است.

پس سند در اعلی درجهٔ صحت است مانند بیشتر این چهل حدیث پس نیک بنگر.

حدیث دوم

حدیث 2 از آیه 1، سه راوی:

1. برقى : ثقه و جليل القدر.

2. احمد بن محمد بن ابی نَصر معروف به بزنطی ثقه و جليل القدر و از اصحاب اجماع

3. رفاعة: ثقه است و هیچ عیب و اعتراضی بر او وارد نیست.

پس سند در اعلی درجۀ صحّت است.

حدیث سوم

حدیث 3 از آیه 1، پنج راوی:

1. بَرقى: ثقه و جليل القدر.

2. محمد بن خالد برقی: ثقه و استوار.

ص: 406

3. فُضاله : از اجلّاءِ ثِقات، و از اصحاب اجماع.

4. جميل بن دَرّاج وجه الطائفه، ثقه و از اصحاب اجماع.

5. زراره: در وثاقت و جلالت بی نیاز از توضیح است.

پس سند در اعلی درجهٔ صحّت است مانند بیش تر آن چه خواهد آمد.

حدیث چهارم

حدیث 7 از آیه 1، پنج راوی:

1. على بن ابراهيم: ثقه و ثبت و مورد اعتماد.

2. ابراهيم بن هاشم قمی رحمه الله : ثقه، نخستین ناشر حدیث کوفّین در قم.

3. محمد بن ابی عُمیر: از اصحاب اجماع از موثّق ترین اشخاص در نزد خاصه عامه و همچنین زاهدترین و عابدترین و ناسک ترین آن ها.

4. عمر بن اُذَينه: وجه الشيعة ، در وثاقتش اتفاق نظر است.

5. زراره: ثِقه است و مشهورتر است از آن چه گویند.

حدیث پنجم

حدیث 8 از آیه 1 پنج راوی مانند آن چه پیش تر گفتیم:

1. على بن ابراهيم

2. ابراهيم بن هاشم

3. ابن ابى عُمير

4. ابن اذينه

5. زراره

ششم

حدیث 11 از آیه 1، شش راوی:

1. ابوالحسن علی بن الحسین پدر شیخ صدوق: شيخ محدّثان قم و ثقه آنان.

2. سعد بن عبد الله: وَجيه طايفه، ثقه و جَليلُ القدر.

3. محمد بن عیسی: نَجاشی می گوید: جلیل است در میان اصحاب ما، ثِقَةٌ عَينٌ

ص: 407

روایات بسیار و تصانیف نیکو دارد. البته برخی مطالب دیگر گفته اند علامه نَقّاد محدّث نورى قُدّس سرّه می گوید: الحق او فردی ثقه و ثبت و جلیل است

4. حسن بن علی بن فَضّال: ثقه ، از اصحاب اجماع.

5. عبدالله بن بُكَير: ثقه از اصحاب اجماع

6. زراره: وثاقت و جلالتش روشن است

هفتم

حدیث 4 از آیه 1، پنج راوی:

1. صفّار: از ثقاتِ مَشایخ اجلّه مشهورتر از آن است که نیازی به ذکر باشد.

2. احمد بن محمد ثِقه فقيه وجيه.

3. حسن بن موسی معروف به خَشّاب، فردی ثِقه از وجوه طایفه بسیار دانا

4. علی بن حسان: ثقه ثقه ، از اجلّاء ثقات.

5. عبد الرحمن بن کثیر او را ،معتمد، بلکه ثِقه دانسته اند.

هشتم

حديث 4 از آیه 2 ، سه راوی:

1. صفّار: ثقه از اعاظم شُيوخ طايفه .

2. محمد بن عيسى: ثقه و سخن نجاشی و محدث نوری رحمهما الله را درباره اش آوردیم.

نهم

3. سلیمان جعفری از اجلاء ثقات.

حدیث 1 از آیه 3، پنج راوی:

1. محمد بن حسن بن وليد: ثقة ثقه .

2. صفّار، محمد بن الحسن: ثقه ، از أَجِلّاء شيوخ شيعه.

3. محمد بن عيسى بن عُبيد: ثقه ، چنان که از نجاشی و علامه نوری رحمهما الله نقل شد.

ص: 408

4. زیاد :قندی ثقه در روایت و قابل اعتماد

5. عبدالله بن سنان: ثقه از اصحاب ما جليل القدر که هیچ طعنه ای بر او وارد .نیست در محضر امام صادق علیه السلام از او یاد شد امام دربارۀ او فرمودند: «هر چه در عمر پیش می رود بر خیرش افزوده می شود»

دهم

حدیث 1 از آیه 4، سه راوی:

1. ابراهيم بن هاشم قمی رحمه الله : ثقه، نخستین ناشر حدیثِ کوفیان در قم

2. ابن ابى عُمیر: از موثّق ترین و زاهدترین مردم و از اصحاب اجماع.

3. عبد الله بن مسكان ثقةٌ عَينٌ ، از اجلّاء و از اصحاب اجماع.

یازدهم

حدیث 2 از آیه 8 ، چهار راوی:

1. علی بن ابراهیم قمی: ثقه.

2. ابراهيم بن م بن هاشم قمی رحمه الله: ثقه، نخستین نشر دهنده حدیث کوفیان در قم

3. ابن ابی عُمیر از موثّق ترین و زاهدترین مردم.

4. ابن مسکان: از آجِلّاءِ ثقات، و از اصحاب اجماع.

دوازدهم

حدیث 1 از آیه 9 ، سه راوی:

1. علی بن ابراهیم قمی: ثقه .

2. ابراهيم بن هاشم: ثقه نخستین نشر دهنده حدیث کوفیان در قم.

3. محمد بن فُضَيل: منظور، محمد بن قاسم بن فضیل است زیرا از ابراهیم بن هاشم روایت می کند، ثقه .

سیزدهم

حدیث 1 از آیه 10، پنج راوی:

1. محمد بن بن يحيى: ثقه .

ص: 409

2. احمد بن محمد: ثقه

3. حسن بن محبوب : ثقه و از اصحاب اجماع.

4. محمد بن نعمان: ابو جعفر احوّل معروف به مؤمن الطاق، ثقه و جليل القدر.

5. سلام بن مُستنیر در تعلیقه :گوید از آخبارش برمی آید که از شیعه است، بل از خَواصّ یارانِ ائمه است.

چهاردهم

حدیث 1 از آیه 11، پنج راوی:

1. علی بن ابراهیم قمی: ثقه.

2. ابرهيم بن هاشم قمی حال او ذکر شد.

3. محمد بن عيسى بن عُبید: کلامِ نَجاشی و علامه نوری رحمهما الله را درباره اش آوردیم که وی فردی ثقه و جلیل است.

4. يونس بن عبدالرحمن: ثقه، وجيه الطائفة، عظيم المنزلة، و از اصحاب اجماع است.

5. عبد الله بن سنان: ثقه و از اصحاب ما جلیل و هیچ طعنه ای بر او وارد نیست . در محضر امام صادق علیه السلام از او یاد شد. امام فرمود: «هر چه از عمرش بیش تر می گذرد، خیرش بیش تر می شود»

پانزدهم

حدیث 2 از آیه 11، پنج راوی:

1. علی بن ابراهيم: ثقه .

2. ابراهيم بن هاشم: مکرّر در مورد او گفته شد

3. محمد بن ابى عُمیر: قبلاً درباره او گفتیم.

4.عُمَر بن اُذينه: در وثاقتش اتفاق نظر است.

5. زُراره: وثاقتش معروف است.

این سند کلینی در روایت است. در حالی که شیخ صدوق رحمه الله حدیث را با این

ص: 410

سند روایت کرده است: از پدرم (ثقه)، از سعد بن عبدالله قمی (وجيه الطائفة ، ثقه)، از سه تن ابراهیم بن هاشم (که قبلاً از او یاد شد) و محمد بن الحسين بن ابی الخطّاب (ثقه و عظيم المنزلة) و يعقوب بن يزيد (ثقه از أَجِلّاءِ مَشایخ و ثقات اثبات)، همگی از ابن آبی عُمیر، از ابن اذينه، از زُراره (که درباره آن ها سخن رفت).

شانزدهم

حدیث 3 از آیه 11 هشت راوی:

1. ابو جعفر محمد بن بابویه صدوق: شیخ الطايفه و رئيس حافظان حديث.

2. ابوالحسن علی بن الحسین پدر شیخ صدوق شیخ قمیین و فقیه ترین و واثق ترین آن ها.

3. سعد بن عبدالله : ثقه ووجيه الطائفة.

4. احمد بن محمد: او پسر عیسی بن عبدالله اشعری است ثقه و وجیه .

5. محمد بن عيسى بن عبدالله أشعري ثقه و شیخ قمیین در زمانش.

6. عبد الله بن مُغَيره : ثِقه ثقه، که هیچ احدی در جلالت و دین و ورع با او برابری نمی کند.

7. ابن مسكان ثقه عین، از اصحاب اجماع.

8. زراره : ثقه ثقه .

هفدهم

حدیث 1 از آیه 12، پنج راوی:

1. علی بن ابراهیم قمی ثقه .

2. ابراهيم بن هاشم: قبلاً توضیح داده شد.

3. نضر بن سويد: ثقه جليل صحيح الحديث، هیچ عیبی در او نیست.

4. يحيى حلبی: یعنی يحيى بن عمران بن على بن ابى شُعبه، ثقه ثقه، صحيح الحديث، کتابی دارد که جماعتی از آن روایت می کنند

5. ابن سنان: بین دو نفر مشترک است عبدالله بن سنان و محمد بن سنان. اگر اولی

ص: 411

باشد که فردی ثقه و از اصحاب ما و جلیل القدر است که هیچ طعنه ای بر او وارد نیست. حدیث امام صادق علیه السلام در مدح او پیشتر نقل شد و اگر محمد بن سنان باشد، اصحاب رجال نظرات متفاوتی درباره او دارند ولی محققان با ادله مُتقَن وَثاقتِ وی را ثابت کرده اند.

محدّثِ خبير، نقّادِ متبحّر و واقف بر احوال رجال محدث نوری رحمه الله درباره او می گوید:

«او نزد ما از عمده ثقات واجلّه رُوات است. چنان که محققان و ناقدان دقیق نیز گفته اند».

سپس آن بزرگوار رحمه الله درباره او به تفصیل سخن گفته و شواهدی بر وثاقت وی نشان داده و در آخر می گوید:

«صحیح ترین دیدگاه که از مجموع ادلّه برداشت می شود، توثیق محمد بن سنان است»

کسی که خواهان تفصیل باشد باید به جلد سوم مستدرك الوسائل صفحه 557 تا 561 (از چاپ قدیم) رجوع کند.

در جای دیگر هنگام ذکر محمد بن سنان که وثاقت و جلالتِ وی را توضیح دادیم می گوید

«ابن سنان مشترک بین دو ثقه است که عدم تعیین هرکدام هیچ زیانی ایجاد نمی کند».

هجدهم

حدیث 1 از آیه 13، شش راوی:

1. کلینی، محمد بن یعقوب ثقه ای در میان مشایخ اَجِلّه است.

2 علی بن ابراهيم: ثقه.

3. ابراهيم بن هاشم ثقه، قبلاً توضیح داده شد.

4. احمد بن محمد بن ابی ،نصر معروف به بزنطی: ثقه و جلیل القدر، از اصحاب اجماع، بالاتر از آن است که نیاز به توصیف داشته باشد.

ص: 412

5. آبان بن عُثمان: در طبقه دوم اصحاب اجماع قرار دارد.

6. محمد بن علی حلبی: ثقه فقيه وجيه جليل.

نوزدهم

حدیث 1 از آیه 14 چهار راوی:

1. صفار: از ثِقاتِ مَشايخ و وجه الطائفة.

2. احمد بن محمد: همان بزنطی است که در جلالت و وثاقت معروف است.

3. حسن بن محبوب: ثقه و جليل القدر.

4. حسین بن نعيم صحّاف: ثقه عين.

این سند صفّار است. اما کلینی از محمد بن یحیّی عطار (ثقه جلیل) از احمد بن محمد روایت کرده و بقیه سند مشترک است.

بیستم

حدیث 1 از آیه 15 سه راوی:

1. جعفر بن محمد بن شریح: امامی و صاحب کتاب معتمدی که مورد قبولِ علما قرار گرفته است

2. حميد بن شعیب سبعی: کوفی و مقبول الرواية ، دارای کتابی که جماعتی از آن روایت می کنند.

3. جابر بن یزید جعفی کلمات علما درباره او فراوان است. اما سخن محقّق نقّاد محدّث نوری رحمه الله درباره او ما را کفایت می کند. وی گوید:

«از اجلّاء رواة واعاظم ثقات، بلکه از حاملان اسرار اهل بیت و حافظ کنوز اخبار آن هاست».

بیست و یک

حدیث 1 از آیه 18، پنج راوی:

1. صفار: از مَشایخ اَجِلّه ثقات است.

2. محمد بن احمد: ثقه و جليل القدر.

ص: 413

3. یعقوب بن یزید: از آجِلّاءِ مَشایخ و ثقات اثبات.

4. حسن بن محبوب: کوفی و ثقه از امام رضا علیه السلام و از شصت تن از یاران امام صادق علیه السلام روایت کرد مردی جلیل القدر بود و از ارکان اربعه در عصر خود شمرده می شد و از اصحاب اجماع است.

5. محمد بن فضیل: یعنی آزدی کوفی ثقه، از اصحاب امام رضا علیه السلام به دلیل روایت حسن بن محبوب از او.

بیست و دو

حدیث 1 از اخبار چهار راوی:

1. برقی احمد بن محمد: ثقه .

2. علی بن حَكَم: كوفى ثقه جليل، كثير الرواية.

3. آبان بن عُثمان: فقیه و از اصحاب اجماع

4. زُراره: وثاقت و جَلالتِ او معروف است.

بیست و سه

حدیث 2 ، چهار راوی:

1. برقى احمد بن محمد: ثقه.

2. حسن بن محبوب: ثقه و از اصحاب اجماع و جلیل القدر.

3. على بن رئاب: ثقه و جليل القدر، صاحب اصل کبیر، که جماعتی از آن روایت کرده اند.

4. بکَیر بن اعین: کوفی، ابوجهم. کَشّی به سند صحیح روایت کرد که امام صادق علیه السلام بعد از مرگ او فرمود:

«خداوند عزّ وجلّ، او را در میانِ رسول خود و امیرمومنان علیهما السلام جای داد».

بیست و چهار

حدیث 3 چهار راوی:

1. برقی، احمد بن محمد: ثقه

ص: 414

2. برقی، محمد بن خالد: ثقه.

3. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی: ثقه و جلیل القدر و از اصحاب اجماع

4. عبد الكريم حلبي، عَمرو بن صالح خَثعَمی: نجاشی می گوید:

«کوفی است و از امام صادق و امام کاظم علیهما السلام روایت کرده است. سپس واقفی شد. ثقه ثقه عين ملقب به کرام است کتابی دارد که عده ای از اصحاب ما از آن روایت کرده اند».

بیست و پنج

حدیث هفت سه راوی:

1. صفار: ثقه وجيه ، عظيم المنزلة، قليل السقوط در روایت.

2. حسن بن محبوب: ثقه و از اصحاب اجماع

3. صالح بن سهل: محدّث نوری رحمه الله او را توثیق کرده و این حدیث را ثقة الاسلام کلینی و شیخ حافظانِ ثقه شیخ صدوق، روایت کرده اند.

بیست و شش

حدیث 8 ، پنج راوی:

1. صفّار: ثقه ووجيه الطائفة.

2. احمد بن محمد: همان عیسی اشعری است فقیه و وجيه وثقه .

3. حسن بن علی نعمی: او همان ابن النعمان مولی بنی هاشم معروف به اعلم .است ثقه ثبت صحيحُ الحديث.

4. ابن مسکان: ثقه ،عین از اجلاء و از اصحاب اجماع.

5. عبد الرحيم قصير: مقبول النقل. محدّث نقاد نوری رحمه الله ، او را از ثقات برشمرده و ادلّه ای بر وثاقتش اقامه کرده است.

بیست و هفت

حدیث 7 ، پنج راوی:

1. صفار: ثقه و شيخ الرواية.

ص: 415

2. محمد بن حسین: او همان ابن ابی الخطّاب ،است ثقه عين و بسيار عظيم القدر.

3. حسن بن محبوب: ثقه وجیه از اصحاب اجماع و از ارکان اربعه عصر خویش است.

4. سيف بن عُميره : ثقه .

5. ابوبکر حضرمی: او عبدالله بن محمد حضرمی است، مقبول الرواية. علامه نوری - که محدثی دانا بر احوال رجال است- تصریح بر وثاقتش کرده است. شش تن از اصحاب اجماع از او روایت میکنند ابن ابی عمیر ،صفوان یونس، عبد الله بن مسکان جميل بن دراج و عثمان بن عیسی دو نفر اول جزاز وثاقتش نمی گویند و این از نشانه های وثاقت اوست.

بیست و هشت

حدیث 12 شش راوی:

1. صفار: از مشایخ اجلّه ثقات.

2. احمد بن محمد: ثقه

3. على بن حكم: كوفى ثقه جليل القدر.

4. سيف بن عميره: ثقه

5. ابوبکر حضرمی: وثاقت او در سند قبلی گذشت

6. حذیفه بن اُسید صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله: او بر اساس خبری که کَشّی روایت کرده، از حواریّون امام حسن علیه السلام بوده علّامه نقاد نوری رحمه الله او را از ثقات بر شمرده است.

بیست و نه

حدیث 16، شش راوی:

1. محمد بن يعقوب: ثقة الاسلام شيخ المشايخ الأجلّة قدّس الله أسرارهم.

2. محمد بن یحیی» او ابو جعفر عطار قمی رحمه الله است، ثقه عین، از أَجِلّاءِ مَشایخ.

3. احمد بن محمد: او همان اشعری است از ثِقاتِ فقهاء و وجیه آنان.

4. حسن بن محبوب: از وجوه طائفه و ثقاتِ آن ها و از اصحاب اجماع است.

5. هشام بن سالم: نجاشی می گوید:

«ثقه ثقه ، دارای کتابی است که جماعتی از آن روایت می کنند».

ص: 416

6. حبیب سجستانی: حسن و مقبول الرواية، بلكه ثقه، بر اساس نظر محدث نوری رحمه الله.

این سند کلینی است. اما شيخ الحفظة ثقه أجلّ صدوق رحمه الله حدیث را این گونه روایت کرده است از محمد بن الحسن بن وليد (ثقه ثقه عين جليل القدر)، از محمد بن حسن صفّار (ثقه، از وجوه شیوخ طایفه) از احمد بن محمد بن عیسی اشعری تا آخر سند.

سی ام

حدیث 17 پنج راوی:

1. محمد بن يعقوب کلینی: ثقة الاسلام، مفتی طائفه، مروّج مذهب، موثق ترین و ثبت ترین

2. على بن ابراهيم: ثقه .

3. ابراهیم بن هاشم قبلاً ذکر شد.

4. ابن ابى عُمیر: موثق ترین و زاهدترین مردم نزد مخالف و موافق.

5. معاوية بن عمّار: رکن گروه و چهره آن در زمانش نجاشی می گوید:

«شخصیتی وجیه در میان اصحاب ما و مقدم كبير الشان و عظيم المحل وثقه بود».

کلینی از یک طریق دیگر نیز حدیث را آورده است: از طریق محمد بن اسماعیل که ابوالحسن البندقی نیسابوری است. شیخ محدّث علّامه حرّ عاملی در خاتمه وسائل می گوید:

«شیخ طوسی در باب (من لم يرو عنهم علیهم السلام) او را ذکر کرده و او کسی است که کلینی از او و از فضل بن شاذان روایت کرده است. اصحاب متأخر ما حدیث او را حسن و بعضی صحیح برشمرده اند که این بر حسب قاعده آن ها مدح و توثيق اوست. او نقی الحدیث است که با واسطه و از راوی ضعیف روایت نمی کند و این هم مدحی است بر او که با تتبع به دست می آید». (1)

ص: 417


1- وسائل الشيعة ج 30 ص 462.

برخی مراد از محمد بن اسماعیل را محمد بن اسماعیل بن بشير برمکی صاحب الصومعة دانسته اند نجاشی می گوید:

«او ثقه ای مستقیم است و شماری از اصحاب رجال او را توثیق کرده اند»

سی و یک

حدیث 18 ، هفت راوی

1. محمد بن يعقوب كليني ثقة الاسلام، موثق ترین مشایخ اثبات .

2. محمد بن يحيى: ثقه

3. محمد بن احمد: ثقه و از شیوخ اجلّه.

4. موسى بن عمر: همان ابن بزیع است ثقه ای که خلاف و طعنی بر او وارد نمی شود.

5. ابن سنان: مراد او محمد است که محدثِ نقاد نوری رحمه الله در شرح حال او می گوید:

«و در نزد ،ما از ثقات و اجلّه راویان است چنان که محققان و ناقدان گفته اند».

6. ابوسعید قمّاط: او خالد بن سعید است به قرینه ابن سنان كوفى وثقه.

7. بكير بن أعين: كوفى. کشی به سند صحیح روایت می کند که امام صادق علیه السلام کوفی بعد از مرگش فرمود:

«خداوند عزّوجلّ او را بین پیامبرش و امیر مومنان عليهما و على آلهما الصلاة والسلام جای داده است».

سی و دو

حدیث 20 ، پنج راوی

1. محمد بن يعقوب کلینی: شیخ اجله ثقات.

2. محمد بن یحیّی عطار: از ثقات مشایخ اجلّه است.

3. احمد بن محمد او اشعری و وجيه المشايخ و ثقه آن ها است.

4. ابن فَضّال: ثقه ووجیه و از اصحاب اجماع

5 . حسن بن جهم: ابو محمد ثقه و جلیل که اجلاء از او روایت میکنند.

ص: 418

سی و سه

حدیث 21 شش راوی:

1. کلینی رحمه الله : ثقه و جليل القدر.

2. محمد بن يحيى عطار: ثقه و از مشایخ اجلّه.

3. احمد بن محمد: ثقه ووجيه .

4. حسن بن محبوب: ثقه و از وجوه طایفه و از اصحاب اجماع

5. ابن رئاب: ثقه و جليل القدر، صاحب اصل كبير.

6. زراره: وثاقت و جلالتش روشن تر از آن است که نیازی به توصیف داشته باشد.

کلینی حدیث را از طریق دیگر نیز روایت کرده است از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن محبوب.

سی و چهار

حدیث 22 ، پنج راوی:

1. کلینی: ثقه جليل القدر اثبت.

2. محمد بن یحیی: همان عطار است ثقه و از مشایخ اجلّه.

3. احمد بن محمد: ثقه و وجيه .

4. محمد بن الحسین: همان ابن ابی الخطاب ،است ثقه عين عظيم المنزلة.

5. محمد بن اسماعیل: ابن بزيع، ثقه و از عیون طائفه.

سی و پنج

حدیث 23 ، شش راوی:

1. کلینی: پیشتاز اصحاب حدیث، شیخ ثقه .

2. محمد بن یحیی: ثقه و از مشایخ اثبات.

3. احمد بن محمد ثقه، وجيه

4. ابن محبوب: ثقه و از اصحاب اجماع یکی از ارکان اربعه عصر خویش.

5. ابن رئاب: ثقه و جليل القدر.

ص: 419

6. زراره: وثاقت و جلالتش معروف است

کُلینی رحمه الله حدیث را از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن محبوب روایت کرده تا آخر سند.

سی و شش

حدیث 24 ، شش راوی:

1. كلينى: ثقة الاسلام، شيخ الاجلّة الأثبات.

2. عده ای از اصحاب ما: مراد از این عبارت به تصریح خودش، علی بن ابراهیم، علی بن محمد بن عبدالله بن اُميّه و علی بن حسن است.

3. احمد بن محمد بن خالد: ثقه .

4. محمد بن خالد برقی: ،ثقه به تبع آن چه محققان گفته اند.

5. خَلَف بن حَمّاد: كوفى ، ثقه .

6. عبدالله بن سنان: ثقه جلیل القدر و از اصحاب ما که هیچ طعنه ای بر او وارد نمی شود.

سی و هفت

حدیث 26 ، هفت راوی:

1. ابن بابویه: ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی رحمه الله ، صدوق الطايفه، شیخ حافظان ثقه، رئیس محدّثین، مولود به دعای مولایمان حضرت حجت صاحب الامر عليه الصلاة والسلام

2. محمد بن حسن بن احمد بن وليد رحمه الله: ثقه ثقه، جليل القدر.

3 . محمد بن حسن صفار: از ثقات مشایخ اجلّه.

4. عباس بن معروف: از اجلاء ثقات.

5. حَمّاد بن عيسى ثقه محدث خبیر در احوال ،رجال علامه نوری رحمه الله می گوید: «او از عيون طایفه و از اصحاب اجماع و دارای مناقب فراوانی است».

6. حريز: او حریز بن عبدالله است. نوری رحمه الله می گوید:

ص: 420

«حريز از اعاظم رواة و عیون آن هاست ثقه و ثبت است و هیچ اشکالی در او نیست». (1)

7. ابو بصیر و زراره و محمد بن مسلم. (2)

سی و هشت

حدیث 27 ، هفت راوی:

1. شیخ صدوق: امام اصحاب حديث.

2. ابوالحسن علی بن حسین قمی: پدر شیخ صدوق رحمه الله ، ثقه و از عيون مشايخ طايفه .

3. سعد بن عبدالله: ثقه، از شیوخ و عيون طایفه.

4. محمد بن حسين بن ابی الخطاب: ثقه جليل القدر.

5. احمد بن محمد بن ابی نصر: به کرات ،گذشت ثقه و از اصحاب اجماع است.

6. عبدالکریم بن عمرو خَثعمي: ثقه ثقه عين.

7. عبد الله بن ابی یعفور: از فقهای شناخته شده که عُیون طایفه اند که در شمار زُراره و امثال اوست. کشی به سه طریق از امام صادق علیه السلام نقل می کند که درباره او می فرماید:

«به خدا سوگند کسی را نیافتم که اطاعتم کند و سخنم را بپذیرد (در یک لفظ آمده وصیّتم را بپذیرد و امرم را اطاعت کند) مگر یک تن که عبدالله بن ابی يعفور است. من به او امر کردم و وصیّتش کردم پس امرم را پیروی کرده و کلامم را پذیرفت».

در مستدرك الوسائل چنین آمده است. (3)

سی و نه

حدیث 29 ، شش راوی:

1. شیخ صدوق: شیخ حافظان، ثقه.

ص: 421


1- خاتمه مستدرك ج4 ص 235.
2- كذا در اصل کتاب چنین است
3- خاتمة مستدرك الوسائل ج 4 ص 412 .

2. علی بن حسین قمی رحمه الله : پدر شیخ صدوق رحمه الله ، ثقه و از عیون مشایخ.

3. سعد بن عبدالله : ثقه ووجيه الطائفة.

4. یعقوب بن یزید: از اجلاء مشایخ و ثقات اثبات.

5. محمد بن ابی عمیر: وثاقت و جلالتش معروف است.

6. ابن اذينه: وجه الشيعة به اتفاق ثقه است.

پس سند در اعلی مرتبه صحت است.

چهل

حدیث 30 ، هفت راوی:

1. صدوق: ثقه در میان اصحاب ائمه حديث.

2. علی بن احمد بن موسی: همان دقّاق است و از مشایخ شیخ ما صدوق رحمه الله ، که روایت زیادی را از او نقل کرده، همراه با دعای «رضي الله عنه» که برای او آورده است.

3. حمزة بن قاسم علوى عباسى: ثقه و جلیل القدر از اصحاب ما، كثير الحديث.

4. جعفر بن محمد بن مالک کوفی فزاری: علامه ،نقّاد، شیخ حر عاملی قُدّس سرّه، دربارۀ او می فرماید:

«نجاشی او را ضعیف دانسته و شیخ طوسی او را موثق شمرده و علامه حلی در باره اش توقف کرده است. ظاهراً شیخ طوسی دیدگاه تضعیف را ضعیف برشمرده، چون می گوید او ثقه است گرچه برخی او را ضعیف دانسته اند». (1)

5. محمد بن حسين بن زید زيّات: او همان ابن ابی الخطاب ،معروف، و از اجلّاء ثقات است و منزلتی بزرگ دارد.

6. محمد بن زیاد ازدی: او همان محمد بن ابی عمیر است که جلالت و وثاقت او زبانزد و از اصحاب اجماع است.

7. مفضّل بن عُمَر: شيخ حرّ عاملی رحمه الله در خاتمه وسائل در شرح حال مفضّل می گوید:

ص: 422


1- وسائل الشيعة ج 30 ص 333

«شیخ مفید رحمه الله در ارشاد او را موثّق دانسته و ستوده است. کشی در جایی از کتابش مدح رسایی درباره اش آورده و جلالتِ او را بیان کرده و او را وکیل امام معصوم و ثقه دانسته است. اما در جای دیگر نکوهشی برایش آورده که می توان آن را به همان گونه که در مورد زراره گفته شد حمل کرد. (1) همچنین نجاشی رحمه الله و به تبع او علامه حلّی او را ضعیف می دانند، در حالی که حسن بن على بن شعبه در کتاب خود او را توثیق کرده است». (2)

مرحوم شیخ حرّ عاملی مفضّل را در شمار راویان ثقه یاد کرده است. این نشان می دهد که ایشان وثاقت مفضل را ترجیح داده است علاوه بر این که روایات دال بر نکوهش او را مانند روایات مربوط به زراره می داند.

محقّق نقّاد محدّث نوری رحمه الله در مورد جناب مفضّل گوید:

«در نظر ما به پیروی از گروهی از محققان مفضّل در شمار برترین راویان و از افراد مورد وثوق امامان معصوم علیهم السلام است».

کسی که کلمات و استدلال های مرحوم نوری را به تفصیل بخواهد، باید به کتاب مستدرك الوسائل ج 3 ص 562 تا 571 [در چاپ جدید: خاتمه مستدرك ج 4 ص 95 به بعد] رجوع کند.

نتیجه بحث سندی

این بود اخبار عالم ذرّ و وضعیت سندی این چهل حدیث که تمامی آن ها صحیحند و اکثر آن ها در درجه بالای صحت قرار دارند و تمامي رجال آن ها - قدس الله اسرارهم - از راویان ثقه وثبت و جلیل امامیه اند. به نظر من این روایت سرمایه ای است برای کسی که اهل تدبّر .باشد و کفایتی است برای رهرو حق که حق برای پیروی شایسته تر است.

ص: 423


1- خلاصه بحث این است که ائمه معصومین علیهم السلام گاهی برای حفظ جان برخی از یاران خاص خود در برابر حکومت های ستمگر از نکوهش آن ها سخن می گفتند زراره و مفضّل در این شمار جای دارند. تفصیل مطلب در کتاب های علم رجال آمده است. (ویراستار)
2- وسائل الشيعة ج 30 ص 496

اینک با وجود این همه ادلّه از آیات و روایات صحیح و متقن و معتبر، دیگر نمی توانیم در برابر خدا و ائمه ،دین جرأت ورزیم و با اعمال اندیشه های کاسد و دیدگاه های فاسد در برابر کتاب خداوند متعال و اخبار خاندان حکمت و عصمت علیهم السلام بایستیم.

کاش می دانستم از آن چه بیانگران وحیّ خدا و زبان های حکمتش به آن خبر دادند، بر اساس کدامین کتاب یا کدامین سنّت، اعراض می شود؟ چگونه برخی افراد، از معنایی که آن همه ادله فراوان در آیات و روایات به روشنی می رسانند چشم می پوشند؛ و در عوض، معنایی از آن می گیرند که هیچ جایگاهی در کتاب و سنت ندارد و هیچ روایتی بر آن دلالت نمی کند؟

باید تأمل کرد که این اخبار از رسول خدا امیرالمؤمنین امام سجاد، امام باقر امام صادق، امام کاظم اما رضا و امام حسن عسکری صلوات الله علیهم اجمعین به روایت عده ای که تعداد آن ها از پنجاه بیش تر است و همگی آن ها ثقات و عدول واثبات واجلاء اصحاب امامیه اند رضوان الله علیهم؛ روایت شده است. یعنی:

1. ابوذر غفاری (یکی از ارکان دین) (1) 2. حذیفه یمانی (یکی از ارکان چهارگانه اسلام)، 3. ابو حمزه ثمالی (ثقه جلیل)، 4. ابن عباس (از بزرگان صحابه)، 5. اصبغ بن نباته (از اصحاب خاصّ امیرالمؤمنین علیه السلام)، 6. زرارة بن اعین (ثقه صادق، از شش تن نخستین اصحاب اجماع) ، 7. محمد بن مسلم (ورع ، موثق ترین شخص و یکی از شش تن اصحاب اجماع تخستین)، 8 . عبدالله بن سنان (ثقة جليل القدر)، 9. عبدالله بن مسکان (ثقه عین از اصحاب اجماع)، 10. معروف بن خربوذ مکی (از نخستین طبقه اصحاب اجماع)، 11. محمد بن علی حلبی (چهره شاخص شیعه در زمانش، فقیه شیعه و ثقه ای که هیچ طعنی در او راه ندارد) 12. معاوية بن عمار (ثقه وجيه)، 13. سلیمان جعفری (ثقه صاحب کتاب)، 14. عبدالله بن ابي يعفور (ثقة ثقه جليل)، 15. عمر بن أذينة (ثقه جلیل)، 16. عبیدالله حلبی (ثقه وجيه)، 17. حسن

ص: 424


1- توضیحاتی که درون کمانک ،آمده خلاصه ای است از بیانات مؤلف که به تفصیل در سطور پیشین آورده است. در این جا در حدّ چند کلمه بیان شده و البته فقط برای چهل تن از راویان چنین توضیحاتی آورده .است (ویراستار)

بن جهم (ثبت ثقه) ، 18. سماعة (ثقة وجيه) ، 19. رفاعة بن موسى (ثقه جلیل)، 20. خالد بن يزيد (ثقه) ، 21. ابوهاشم جعفری (ثقه)، 22. بكير بن اعین (کسی که امام صادق علیه السلام پس از وفاتش جایگاهش را میان رسول خدا و علىّ مرتضى عليهما و آلهما السلام دانست)، 23. داود رقی (ثقه از اهل ورع و علم)، 24. ابوسعید خدری (استوار بر ایمان)، 25. حذيفة بن اُسید غفاری (از یاران خاص امام مجتبی علیه السلام) ، 26. حسین بن نعیم صحاف (ثقه و صاحب کتاب)، 27. طلحة بن زيد (ثقه عامّی)، 28. ابوبکر حضرمی (مقبول الرواية، كه محدث نوری رحمه الله او را موثّق دانسته و کسانی از او روایت کرده اند که از کسی جزثقه روایت نمی کنند) 29. حبیب سجستانی (او را گروهی ثقه و گروهی مقبول الحدیث می دانند)، 30. مُعلّی بن خُنَیس (ستوده، از قوّام امام صادق علیه السلام و افراد ستوده نزد حضرتش)، 31. جابر جعفی (محدّث نوری رحمه الله او را از حاملان اسرار اهل بیت و حافظان گنجینه های اخبارشان می داند)، 32. حمران بن اعين (مشکور)، 33. ابو خديجه (محدث نوری رحمه الله سلامت او را از طعن هایی که بر او وارد شده نشان می دهد و او را از راویان ثقه جلیل می داند)، 34. عبدالرحمن حذّاء (کسانی که فقط از راوی ثقه روایت می کنند، از او روایت کرده اند) 35. محمد بن اسماعیل (در ضمن تصحیح سند از او یاد شد)، 36. عبدالرحمن بن کثیر (کسانی از او روایت کرده اند که از روایت آن ها اعتماد بلکه وثاقت بر می آید)، 37. سلام بن مستنیر (یاد او پیش از این آمد)، 38. محمد بن سنان (از ارکان راویان ثقه و جلیل است) 39. مفضل وثاقت و جلالتش در ضمن بیان اسانید ذکر شد) 40. صالح بن سهل (حُسن حالش یاد شد)، 41. عبدالرحیم قصیر، 42. عمار بن ابی الاحوص، 43 . سعاد 44. زرّ بن حبیش 45. علی بن حسن عبدی، 46. معمر، 47. محمد بن عبد الله جعفی، 48. محمد بن فضیل، 49. عقبه، 50. ابوبصير.

دفع توهم

فَساد در ادله منکران عالم ذر را دیدیم مانند قول بعضی که می گویند: «اخبار وارده در مسئله محمول بر تقیه است». این گویندگان از چند نکته غافلند:

:اول در میان این اخبار اخبار نبوی و نیز ادعیه شریفه وجود دارد که هیچ موضعی

ص: 425

در حمل بر تقیه در آن ها وجود ندارد ،بعلاوه تقیه را می توان در یک، دو و یا چند حدیث دانست ولی چگونه می توان هزار حدیث مربوط به یک موضوع حمل به تقیه کرد؟

کاش می دانستم این موضوع بر امینان عرش الهی چه اندازه مهم آمده که در هزار حدیث تقیه کرده باشند تا آن جا که تقیه با نبی اکرم صلى الله عليه و سلم آغاز و با امام عسکری علیه السلام ختم شود؛ و امامان یکی پس از دیگری مجبور به تقیه شوند تا جایی که مجبور به اظهار تقیه حتی در ادعیه شریفه و زیارات شوند. البته گوینده این سخن باید حتی قائل به تقیه در آیات مذکوره نیز گردد.

دوم: اکثر اخبار در این مساله با تقیه منافات دارد چرا که در میان این احادیث، مطالب مهم و ریشه های مخالفت با مخالفان وجود دارد. اساساً چگونه می شود در آن ها تقیه باشد؟! (جایی که خلاف مذهب اهل بیت ،باشد حمل بر تقیه می شود نه وقتی که مخالف عامه باشد) در حالی که در آن ها اخباری دالّ بر ولایت علی علیه السلام و امامت و تسميه ایشان به امیرالمؤمنین در روز میثاق هست و منکران حضرتش و مستکبران برولایت را اصحاب الشمال و اهل آتش معرفی می کند

قول فاسد دیگر در این زمینه آن است که بعضی استدلال کرده اند که اخبار این باب يا مرفوعه هستند یا موقوفه یا آحاد. که فایده ندارد.

گویا این گوینده اصلا به اخبار مسأله هیچ رجوعی نکرده، وگرنه با دقت و آگاهی در اخبار، درخواهد یافت که جز دو یا سه حدیث، هیچ خبر مرفوعه و موقوفه ای در میان آن ها نیست و اگر اخبار این مساله متواتره نباشد هیچ مصداقی بر «متواتر» باقی نمی ماند.

کلام فاسد دیگر، از آنِ کسی است که برای ردّ، به ضعف سند در این احادیث متمسّک شده است. اما من مطمئنّم که این قائل اشتباه کرده و چشم هایش را بسته است زیرا صحّت اسانید را دیدیم و مشاهده کردیم که اکثر آن ها در اعلی درجه صحّت قرار دارند. گویا استدلال کنندگان به این ادلّه سست و اقوال فاسد، هرگز به اخبار مراجعه نکرده و هرکدام دیگری را کورکورانه تبعیت کرده اند و چه قبیح است تقلید در این مسأله و مسائلی مانند آن.

ص: 426

عمده ادلّه منکران و پاسخ به آن ها به شکل کامل

باید دانست که عمده ادله منکران که در صفحات پیشین بدان اشاره شد، این است که ذریّۀ مستخرجه از خلقت ،اول یا باید از عقلا باشند و با داشتن عقل واجد شرایط تکلیف ،باشند یا نه اگر از گروه اوّل ،باشند باید که خلقت اوّل و میثاق بعد از خلقتشان را در این عالم به یاد داشته باشند زیرا فرد عاقل این گونه موارد را فراموش نمی کند. و اگر از گروه دوم - یعنی افراد فاقد عقل - باشند، خطاب به آن ها و تکلیفشان کاری قبیح است. (1)

پاسخ

پوشیده نماند که این دلیل از ساحت مقدس گوینده آن به دور است، چنان که بر خواننده پوشیده نمی ماند و بسیار بسیار جای تعجب است که چگونه کسانی بدون تأمّل و جاهلانه و کورکورانه از این دلیل تبعیت کرده اند که با دقت و بررسی آن را در غایت ضعف و فساد می یابیم.

اول

عقل تکلیفی که شرط تکلیف است و بدون آن تکلیف قبیح است هیچ ارتباطی به عالم حفظ و نسیان ندارد بلکه آن ها دو امر متغایرند چون امر تمییز به قوه عاقله بر می گردد ولی امر حفظ به قوه حافظه مربوط می شود پس چه تلازمی بین عقل تکلیفی

و حفظ وجود دارد؟

از معلومات اولیه این است که قوای بشری انسانی - چه ملکی و چه ملکوتی - هر کدام وظیفه ای مقرّر و تکلیفی خاصّ از امور مملکت بدن بر عهده دارند که ارتباطی به وظیفه دیگر ندارد مانند رابطه قوای سه گانه باصره و سامعه و ناطقه که هر امری از امور این مملکت به یکی از آن ها بر می گردد به گونه ای که اگر یکی از آن ها از انجام وظیفه مقرره عاجز گردد، دیگری نمی تواند به جای آن انجام وظیفه کند بلکه مشغول انجام وظایف مقرّره خود می ماند یعنی وجود هر کدام از آن ها وابسته به وجود دیگری نیست. نه وجود قوه باصره وابسته به وجود قوۀ سامعه است و نه وجود قوه ناطقه وابسته به وجود قوه باصره است .....

ص: 427


1- امالی سید مرتضی ج 1 ص 20 23

بدین سان هیچ تلازمی بین عاقل بودن انسان و این مطلب که وقایع گذشته را در حافظه داشته باشد نیست

نهایت آن چه می توان گفت آن است که همان گونه که عقل شرطی برای تکلیف است شرط دیگر آن حفظ و یادآوری است نسبت به آن چه که به آن مکلف شده اند، لذا برای این که تلازم بین این دو امر موجود باشد باید حفظ ، دائر مدار عقل باشد یعنی قلت و كثرت حافظه مانند قلت و کثرت عقل .باشد که بطلان این مطلب بسیار واضح است.

دوم

بهرمندی از قوه عقل در زمان تکلیف ضرورتی برای حفظ تکلیف و فراموش نکردن آن را برای مکلف ایجاد نمی کند حتی با اراده پروردگار خویش و با انقضاء زمان تکلیف و همچنین تا ابد تا زمانی که آن فرد عاقل باشد و از بین رفتن اقتضای حکمت الهیه موجب نسیان نمی شود

سوم

این نسیان را از ضروریات خلقت و از لوازم بشریت می توان نامید. توضیح این که:

ما واقعیاتی می بینیم مانند قرینه بودن ارواح علویه نورانیه بشریه با طبع حیوانی و اجزاء زمینی ظلمانی و هبوط آن از عوالم ملکوتی به کره و سکونتش در این زمین خاکی، و انقلاب جوهر نورانی و انعکاس صفات ذاتی و مبدل شدنش به کدورت خاکی و ظهور ظلمات عنصری در آن و پوشیده شدن روشنایی آن با پوشش های جسمانی

مقتضای این چگونگی ها قهراً و بالضروره، مستلزم مخفی ماندن معلومات والای ملکوتی است که در عالم خویش، آن را با صفا و اشراق و نورانیتش درک می کرد، اما اکنون با دوری از آن ،عالم آن قضایا در پوشش و پرده قرار می گیرند. انسان ، بعد از تکدر و تیرگی، و پنهانی صفات با آمدن به عالم فرودین و پوشیده شدن آن با حجاب های ملکی و قصور حواش از استعمال پوشش های ظلمانی دیگر امکان وقوف و اطلاع از آن چه در عوالم علوی مشاهده می کرد را از دست می دهد و برای او استعمال حواس باطنی و قوای ملکوتی دیگر ممکن نیست

ص: 428

البته رفع موانع و از بین رفتن حجاب ها و گذشتن از موانع بشری و رهایی از پرده های خاکی و عنصری دو صورت :دارد یکی این که نفس را به کمال رساند و آن را از تاریکی اوصاف و سوء اخلاق تزکیه کند و آن را با روشنایی انوار ارواح روشن سازد. صورت دیگر این که با مرگ و جدایی روح از قالب تن و رهایی آن از زندان عنصری و رفتنش از دار غربت به عالم اصلی خویش حقایق را ببیند. در این دو صورت است که برای انسان استعمال حواس روحی و جنود باطنی محقق می شود و بدین طریق آن چه را که در عوالم ملکوتی علوی است درک می کند در اخبار زیادی به این مطالب اشاره شده است.

به عبارت دیگر این نفس ملکوتی بشری که از عالم امر است، گرچه در ذات خود سمع و بصر و فؤاد و حواسّ دارد، لکن این حواس بدنی و لایه های جسمی، پرده و پوشش تاریکی بر آن حواسّ و قوای روحی است و موانعی بر کاربرد احساس های درونی است.

روشن است که با حواسّ ظلمانی هیولایی فقط امور ظلمانی هیولایی درک می شود به سبب این که منشأ مُدرِک (درک کننده) و مُدرَک (درک شونده) یکی است. همین گونه است حواسّ روحی که با آن امور نورانی ملکوتی امری ،غیبی درک می شود؛ البته زمانی که صفا و نورانیت آن با اقتران اجزاء زمینی ،بشری در حجاب های ظلمانی مخفی نماند و از تاریکی های عنصری خاکی اثر نگیرد تا زمانی که فطرت ،روحانی با حجاب های نفس محجوب شود و به حکومت و غلبه او مقهور شده و با تاریکی های نفسانی کدر گشته است برای او استفاده از حواش و مشاهده عالم ،خود ممکن نیست. همچنین یادآوری مشاهدات ملکوتی و معلومات علوی و درک تمام شواهد الهی که در درون آن است برای او ممکن نیست. در این جاست که انسان نسبت به حواسّ روحی، «صُمٌّ بُكمٌ عُمی» می شود

در این مورد ابن سینا چه نیکو سروده است که در این جا با نقل قسمتی از قصیده دلنشین و معروف ،او به سخن تنوع می بخشیم.

هَبَطَت إِلَيكَ مِنَ المَحَلِ الأَرفَعِ *** وَرقاءُ ذَاتُ تَعَزُّزِ وَ تَمَنُّعِ

محجوبَةً عَن كُلّ مُقلَةِ عارِفٍ *** وَ هِيَ الَّتي سَفَرَت وَلَم تَتَبَرقَعِ

ص: 429

وَصَلَت عَلَى كُرهِ إِلَيكَ وَ رُبَّمَا *** کَرِهَت فِراقَكَ وَ هيَ ذاتُ تَفَجُّع

أَنفَت وَ ما أَلِفَت ، فَلَمّا واصلَت *** ألفَت مُجاوَرَةَ الخَرابِ البَلقَعِ

وَأَظُنُّها نَسِيَت عُهُوداً بِالحِمى *** وَ مَنازِلاً بِفِراقِها لَم تَقنَعِ

حَتَّى إِذَا اتَّصَلَت بِهَاءَ هبوطها *** عن ميم مركزها بذاتِ الأجرع

عَلِقَت بِها تَاءُ الثَّقِيلِ فَأَصْبَحَت *** بَينَ المَعالِمِ وَالطُلولِ الخُضَّع

تَبكي وَ قَد نَسِيَت عُهُوداً بِالحِمى *** بِمَدامِعٍ تَهمي وَلَمّا تُقلَع

حَتَّى إِذا قَرُبَ المَسيرُ إلى الحِمى *** وَ دَنَا الرَّحِيلُ إِلَى الفَضاءِ الأَوسَعِ

و غدت تُغرّد فوق ذروة شاهقٍ *** والعلم يرفع كل من لم يُرفع

وَ تَعودُ عَالِمَةً بِكُلِّ خَفْيَّةٍ *** في العالَمينَ ، فَخَرقُها لَم يُرقَع

فَهُبُوطُها إن كانَ ضَربةَ لازِبٍ *** لتكون سامِعةً لما لَم تَسمَعِ

فَلِأَيِّ شَيْءٍ أَهبَطَت مِن شَاهِقٍ *** عالٍ إلى قعرِ الحَضِيض الأوضَع؟

إن كانَ أهْبَطَهَا الإِلهُ لِحِكمَةٍ *** طويت عَلَى الفَذّ اللبيب الأورع

إذ عاقها الشّركُ الكَثيفُ فَصَدَّها *** قَفَصٌ عَنِ الأُوجِ الفَسيحِ المَرْبَعِ

فَكَأَنَّها بَرقٌ تَأَلَّقَ بِالحِمى *** ثُمَّ انظُوىٰ فَكَأَنَّهُ لَم يَلِمَعِ (1)

به راستی اگر منکران در این ادلّه خود که ذکر شد به پیشوایان خود رجوع می کردند - که بیان هر مطلبی را دارند- برای این مسئله خود راه خروج می یافتند و برای گمراهیشان فرجی پیدا می کردند زیرا بسیاری از آیات و اخبار دلالت دارد بر تکلیف و مخاطبه و استنطاق در عالم اظله و ذر، و این که خداوند به بندگان خود امر فرمود در آتش آزمون وارد

ص: 430


1- این چکامه مشهور و شاخص ابن سینا سی بیت دارد و به عنوان «القصيدة الطيرية» شهرت دارد آن را ابن ابي اُصيبعه در عیون الانباء ص446؛ ابن خلکان در وفیات الاعیان ج2 ص160؛ ذهبی در تاریخ الاسلام ج 29 ص 230؛ و سید محسن امین در اعیان الشیعة ج 6 ص 78 آورده اند. محقق تهرانی در الذريعة ج 17 ص 121 شروح آن را برشمرده، ضیاء الدین درّی به فارسی برگردانده و ملاهادی سبزواری شرحی فارسی بر آن ضمن کتابش اسرار الحکم ص 358 تا 374 آورده است. متن قصیده در دو کتاب ابن سینا :آمده منطق المشرقيين و نيز القصيدة المزدوجة في المنطق، ص 23. محمد محيي الدين عبدالحمید نیز بر آن تعلیقه زده است.

شوند و اصحاب الشمال چند بار از خدای متعال خواستند که آن ها را از این امر معاف بدارد تمامی این اخبار دلالت دارد بر این که ذرات بشری در خلقت اول قوه عاقله دارند و از مقتضای امر تکلیف و مخاطبه برخوردارند.

در حدیثی که مرحوم کلینی و عیاشی روایت کرده اند به این مطلب اشاره شده که در حدیث 15 به اسناد از ابی بصیر نقل شد که می گوید به امام صادق علیه السلام گفتم: ﴿کَیْفَ أَجَابُوا وَ هُمْ ذَرٌّ قَالَ علیه السلام: جَعَلَ فِیهِمْ مَا إِذَا سَأَلَهُمْ أَجَابُوهُ یَعْنِی فِی اَلْمِیثَاقِ﴾.

همچنین امام امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیث سیزدهم ذیل آیه اول که ذکر شد، به صراحت می فرماید که ذرات بشری در خلقت اول عاقل بوده اند. امام می فرماید: ﴿ أُخْبِرُکَ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ آدَمَ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَاسْتَخْرَجَ ذُرِّیَّتَهُ مِنْ صُلْبِهِ فِی هَیْئَهِ اَلذَّرِّ، فَأَلْزَمَهُمُ اَلْعَقْلَ وَ قَرَّرَهُمْ أَنَّهُ اَلرَّبُّ﴾ (1) تا آخر حديث .

به تو خبر می دهم که خدای تعالی وقتی آدم را آفرید، پشت او را مسح کرد، دودمانش را از پشتش مانند موران ریز بیرون آورد. پس عقل را برایشان الزام کرد و مقرر داشت که او پروردگار است و آن ها بندگانند

همچنین به فراموشی میثاق و موقف و دقّت و ثبت آن بر روی قلوب تصریح کردند. و آن را پس از افتراق اجزاء ملکوتی بشری از پرده های ملکی عنصری ذکر کردند که پنج حدیث در این زمینه ذیل آیه یکم ذکر شد (حدیث 1 ، 2 ، 11، 25 و 26) بعلاوه روایت دوم که ذیل آیه هشتم نقل شد.

بیان هنگام فراموشی و ذکر این که از طرف خداوند متعال و به امر حضرت الهی به موکلان امر بشر بوده نیز در بسیاری از اخبار آمده است از جمله: حدیث 20 ، 22 ، 23 و 45 که می توان به آن ها رجوع کرد.

فراموشی میثاق مقتضای حکمت الهی است

انسان ها میثاق و موقعیت و کیفیت آن را از یاد برده اند و آن را در این نشأه به یاد نمی اورند این را فقط می توان مقتضای حکمت دانست که در آن، نوعی از عنایت و

ص: 431


1- الأمالي طوسی ص 476 ح 1041

رأفت و مهربانی از جانب خداوند متعال وجود دارد اگر چنین عنایتی نمی بود، نوعی الزام برای بندگان در این خلقت ایجاد می شد. و اگر از انتخاب اختیاری خود - از انقياد و استکبار که در تکلیف اول داشتند آگاه می بودند و آن چه را که در خلقت اول به آن رسیدند به یاد می داشتند در این دنیا نیز ملزم بودند به انتخاب آن چه در آن جا برگزیده اند.

این امری است فطری که طبیعت بشری آن را اقتضا می.کند. چون اگر انسان آن چه را که در عالم علوی نورانی ملکوتی به آن دست یافته به یاد می آورد و نسبت به آن صفا و نورانیت و آسایش و راحتی که قبل از هبوط از آن ملأ اعلی داشته آگاه بود، و همچنین به تمام تفصیلات حالات خود در آن عالم و میثاق و تکلیف خود آگاهی داشت، فرو فرستادنش از آن جایگاه بلند به این زمین پست و پوشیده شدن نورانیتش با پرده های عنصری و در آمیختن پاکی ملکوتی اش با تاریکی های زمینی و دوری او از حریم قدس الهى، و کوتاه شدن دستش از آن بهشت قرب و روح و ریحان و نعیمش به مدت طولانی و زندانی شدنش در دار دنیای پراز بلا و معروف به نیرنگ، سبب می شد که اسیر نفس .گردد این یادآوری بندگان را به عناد وامی دارد و بعضی از نفوس را هر چند که در تکلیف اول از اقرارکنندگان بودند - به انکار و استکبار در برابر عبودیت در این نشأه می کشاند. خداوند ما را از دشواری های روز جزا در امان خود نگاه دارد و شادی و سرور و سرور را در آن روز به ما ارزانی دارد بمنه و کرمه

پس خداوند به رأفت و مهربانی اش آن چه را که انسان ها در میثاق و تکلیف اول گذراندند از یاد آن ها برد، چنان که گویی هیچ چیزی نبوده است. همچنان که تمامی آن چه را که در عالم ملکوت گذرانده و مشاهده کرده را از یادش برد. انسان را از گل خلق کرد، و عالم تکلیف را تجدید کرد و تکلیف را از ابتدا تشریع نمود تا احدی به پیشینه امرش مؤاخذه و به آن چه که دارا بود ملزم نگردد. آن گاه در همین دنیا، هر که به اختیار خود ایمان یا کفر را خواست بدان پایبند شود.

ص: 432

فصل

ذکر کلماتی از علمای امامیه رضوان الله علیهم در باب عالم ذر به نثر و نظم

اشاره

از کلمات دانشورانی که عالم ذر را نفی کرده اند بسنده می کنیم به کلام سید تحریر شريف مرتضى قدّس سرّه، به سبب جامعیت بیش تری که نسبت به مدارک دیگران ،دارد و آن را خاتمه مطلب قرار می دهیم

اما در این جا کلمات دانشورانی را که در تأیید و اثبات عالم ذر سطوری نگاشته اند - از آن روی که دیدگاه آن ها مفاد آیات و روایات است- می آوریم. (1) همچنین در قسمت منظوم كلمات منظوم بعضی از علمای عامه و فضلایشان نقل می شود.

1.کلام شیخ صدوق

رئيس حافظان، شيخ الحديث ، صدوق الملّة والدين، ابن بابویه قمی قدس سره در رسالة العقائد خود می گوید:

«واجب است اعتقاد به این که خداوند عزّوجلّ هیچ مخلوقی را برتر از حضرت محمد و ائمه علیهم السلام نیافریده .است آنان محبوب ترین و گرامی ترین خلق نزد خداوند هستند و هنگام اخذ میثاق از انبیاء نخستین اقرارکنندگان بودند. ﴿وَأَشْهَدَهُم عَلَى أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّكُم قَالُوا بَلَى﴾. (2) و خداوند، نبیّ خود حضرت محمد صلى الله عليه و سلم را در عالم ذر بردیگر پیامبران برانگیخت و خداوند عزّوجلّ به هر پیامبری به قدر معرفت خدا و معرفت به نبیّ ،ما حضرت محمد الله صلی الله علیه و اله، و سبقت آن پیامبر در اقرار به این مقامات آن چه را که باید عطا کند عطا فرمود همچنین عقیده داریم که خداوند تبارك و تعالی تمام آفریدگان را برای او و اهل بیتش علیهم السلام خلق کرد... » (3) تا اخر کلام صدوق

ص: 433


1- علامه مجلسی کلام هر دو گروه (اثبات کنندگان و نفی کنندگان عالم ذر) را در بحار الأنوار ج 5 ص 264 تا 290 آورده است.
2- اعراف: 172
3- الاعتقادات في دين الأمامية ص 93

2.کلام شیخ مفید

علامه مجلسی رحمه الله ، كلام شيخ مشايخ الاجلّة، رئيس الملّة، مشهور به مفيد محمد بن محمد بن نعمان طيب الله رَمسَه را چنین نقل می کند:

از شیخ مفید، قَدَّس الله روحه در جواب المسائل السروية ذکر شده است که از او پرسیدند: «چه می گویید دربارۀ اخبار مرویّه از ائمه هدایت گر علیهم السلام و این که خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از آفرینش آدم علیه السلام یا آفرید و دودمان را از پشت او به شکل موران ریز بیرون آورد و چه می گویید در معنی قول رسول الله صلی الله علیه و آله که فرمود: ﴿ الأرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَهٌ ، فماتَعارَفَ مِنها ائتَلَفَ ، وما تَناکَرَ مِنها اختَلَفَ ؟﴾. شیخ مفید پاسخ خود را از بررسی اخبار در مورد اشباح آغاز می کند تا آن جا که می گوید:

و اما حدیث خروج دودمان از پشت آدم علیه السلام، به صورت موران ریز، حدیثی است که با اختلاف در الفاظ و معانی آمده است و صحیح آن چنین است که خداوند دودمان را از پشت آدم مانند در خارج کرد و افق را با آن ها پر کرد و بر بعضی از آن ها نوری قرار داد که هیچ تاریکی بر آن آمیخته نمی گردد، و بر بعضی ظلمتی قرار داد که نوری بر آن وارد نمی شود و بر بعضی دیگر هم تاریکی و هم نور قرار داد. هنگامی که آدم علیه السلام آنان را مشاهده نمود از فراوانی آن ها و از نور و تاریکی که بر آن ها قرار دارد تعجب کرد. پس پرسید: خدایا اینان کیانند؟ خداوند، عز وجل، :فرمود اینان دودمان تو هستند خداوند می خواست کثرت و پر شدن آفاق از آن ها را به او بشناساند و به او خبر دهد که نسل او در کثرت مانند همین ذرّى هستند که مشاهده کرده است و می خواست قدر و منزلت او را بشناساند و او را به برتری و فراوانی نسلش بشارت دهد. پس آدم علیه السلام گفت: خدایا چرا بر بعضی نوری می بینم بدون ظلمت و بر بعضی ظلمتی می بینم بدون نور و بر بعضی هم نور می بینم و هم ظلمت ؟ خداوند متعال به او فرمود: آنانی که برروی آن ها نوری بدون تاریکی است اصفیاء من اند از فرزندان ،تو و کسانی هستند که مرا اطاعت می کنند و در هیچ امری مرا عصیان نمی کنند. اینان ساکنان بهشتند. و اما کسانی که تاریکی بدون هیچ نوری آن ها را فرا گرفته اینان کفّارند از

ص: 434

فرزندانت که مرا عصیان کرده و اطاعتم نمی کنند و اما کسانی که هم نور و هم ظلمت دارند اینان اعمال بد خود را با اعمال خوب در می آمیزند. پس امر اینان با من است؛ اگر بخواهم آنان را عذاب می کنم و اگر بخواهم ، آنان را به فضل خود می بخشم

آن گاه خداوند او را از فرزندانش که چگونه خواهند بود اطلاع داد و آنان را به ذرّ که از پشت او خارج کرده است همانند ساخت و آن را نشانه ای بر فراوانی فرزندانش قرار دارد احتمال می رود که آن چه را از پشت او خارج ساخت و اجسام دودمان او را بدون روح قرار داد خداوند این کار را انجام داد تا فرجام کار آدم علیه السلام را به او نشان دهد و برای او از قدرت و سلطنت و عجایب صنعش آشکار کند و او را به کائنات - قبل از بودنشان اطلاع دهد تا یقین آدم علیه السلام نسبت به خدایش فزونی یابد و او را به فزونی در طاعت فراخواند و به تمشک به اوامرش و اجتناب از مناهیاش دعوت کند

و اما اخباری که بر اساس آن ها از دودمان آدم علیه السلام در ذرّ استنطاق شده و آن ها سخن گفته اند و آن گاه از آن ها پیمان گرفته شده و به آن اقرار نمودند؛ همگی از اخبار تناسخی هستند که در آن ها حق با باطل در آمیخته. حد مورد اعتماد در مورد اخراج دودمان همان سخن است که گفتیم نه آن چه در قول به ادله عقلیه و نصوص سمعيه استمرار یافته و کلام مشهور چیزی جز تخلیط نیست که- با وصفی که گفتیم - هیچ اثری بر اساس آن ثابت نمی شود.

فصل

اشاره

و اگر کسی به آیه 172 سوره اعراف ﴿وَ إِذْ أَخَذَ... غَافِلِينَ﴾ استناد کند، گوییم: اهل تناسخ و حشويه و عامه براساس ظاهر این آیه به انطاق دودمان و مخاطبه آن ها و این که آن ها زنده و سخنگو بوده اند، گمان برده اند.

جواب گمان آن ها این است که: این آیه مجاز در لغت است، مانند دیگر آیات مشابه که مجاز و استعاره اند...» تا آخر کلام شیخ مفید که طولانی است. (1)

ص: 435


1- المسائل السروية ص44-47؛ بحار الأنوار ج 5 ص 263 نقل از آن.

مُحصّلِ کلام شیخ مفید و مناقشه در آن

نتیجه کلام شیخ قُدّس سره، این است که او نه کلاً حدیث ذرّ را نفی کرده و نه اثبات می کند بلکه مطالب را از هم جدا می کند او با اخراج ذریّه به شکل موران ریز از پشت آدم موافق است و این مقدار را صحیح می داند لکن استنطاق سایر افراد بشر غیر از پدر خود آدم علیه السلام، در نظر او صحیح نیست. از گفتار ایشان چنین استنباط می شود - مانند آن چه در توجیه حدیث اشباح بدان تصریح کرده است- که آن ها مانند صورت های پاسخگو و ارواح سخنگو نیستند بلکه به شکل بشری خود هستند.

فَساد این جداسازی بر خواننده روشن است. زیرا اخباری که بر خلقت اول و خروج دودمان آدم از پشت او دلالت دارند، همگی بر اخذ عهد و میثاق نیز دلالت می کنند. این عمل ممکن نمی شود مگر با انطاق و استنطاق ،آن ها که در اخبار صحیح فراوانی به آن تصریح شده است. هیچ حدیثی در زمینه عالم ذر نمی توان یافت که این مضمون در آن نباشد، حتی همان حدیثی که شیخ آن را صحیح دانسته و در کلام خود آورده و استنطاق آدم علیه السلام را می رساند.

در صدر ،حدیث ، کلام معصوم علیه السلام، این است که می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّیَّةَ آدَمَ مِنْ ظَهْرِهِ لِیَأْخُذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَهُ، وَ بِالنُّبُوَّةِ لِکُلِّ نَبِیٍّ،فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ اللَّهُ لآِدَمَ انْظُرْ﴾ تا آخر حدیث.

ظاهر آن بر همان معنا دلالت می کند که در کلام شیخ بزرگوار، نفی و انکار آن را می بینیم. با این که می داند گرفتن عهد و میثاق، همانا به معنی خروج دودمان آدم از پشت اوست.

از لفظ «ثمّ» (در عبارتک ثم قال ...) این گونه فهمیده می شود که استنطاق آدم علیه السلام بعد از اخذ میثاق از دودمان آدم به ربوبیت و نبوت بود شگفتا! چگونه می شود که بخشی از حدیث صحیح باشد و بخش دیگر آن صحیح نباشد؟ و در هیچ حدیث دیگری غیر از این حدیث ، اثری یا نمونه ای از استنطاق آدم- آن گونه که گفته شد - وجود ندارد و هیچ

ص: 436

حدیث دیگری که بر این معنا دلالت کند وارد نشده است تا شیخ معظّم ما رحمه الله بتواند آن گونه که بخواهد به آن استدلال کند.

خلاصه آن که: اگر حدیث اخذ میثاق از دودمان بشر و اقرار آن ها صحیح نمی بود - چنان که شیخ ما خود تصریح کرده و گوید: «و اما اخباری که آمده است که دودمان آدم استنطاق شدند...» تا آخر کلامش - در آن حال چیزی نمی ماند جز وجود خلقت اول و خروج دودمان آدم از پشت او به صورت ذر که آن را صحیح می داند و آن را بدون هیچ دلیل- چه علیل و چه غیر علیل - استوار یافته است نمی دانم کدام حدیث را یافته که دلالت بر خروج دودمان آدم از پشت او می کند بی آن که قضیه اخذ عهد و میثاق را بازگوید تا شیخ اعظم ما قدس سره به آن اعتماد کرده و سخنش را بدان مستند کرده باشد؟

پس کلام مورد اعتماد در اخراج ذُریّه همان است که ما گفتیم. اگر در احادیث مسأله و آیات باهره ،آن درست دقت کنی و نیک بنگری در می یابی که این کلام از ساحت ایشان جداً به دور است کاش ایشان مستقیماً منکر قضیه بودند و قائل به تفصیل نمی شدند مطالب را از هم جدا نمی کردند

بیان علامه مجلسی در پاسخ به کلام شیخ مفید

اشاره

شیخ محدث نقّاد ما علامه مجلسی در جلد سوم بحار الانوار ص74 به بعد [ از چاپ سنگی] به سخنان شیخ مفید قدس سره این چنین پاسخ می دهد:

«کنار گذاشتن ظواهر آیات و اخبار مستفیضه با این چنین ادله ضعیف و بیان های سست جرأت ورزیدن نسبت به خداوند و ائمه دین علیهم السلام است. و اگر به دلایل و اعتراض هایی توجه شود که آن ها وارد کرده اند خواهیم دید که با این دلایل، حتی به رد خبر واحد هم نمی توان جرأت ورزید چه رسد به رد کردن آن همه اخبار موافق با ظاهر آیه کریمه و امثال آن (1)».

3.کلام ابن جوزی

امام حافظ جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن جوزی حنفی واعظ، در

ص: 437


1- بحار الأنوار ج 5 ص 267.

فصل چهل و دوم از کتابش (1) می گوید:

«مؤمن از روز اَلستُ ،بربّکم در طهارت توحید است، اما چون به پلیدی های هوس آلوده شود، لباس معاملت او ناپاک شود و هیچ نتواند آن لباس آلوده را پاک کند مگر آب دانش در خانه عزلت»

همچنین در فصل چهل و چهارم گوید:

«ای منکروای نکیر، به بیرون فرو شوید به سوی باغ های سودمندی در دار معاملت ، پس بنگرید آیا خاری از شک در او خلیده یا گلی از یقین بوییده، به دهانی که در روز الست، بلی گفته است».

4.بیان محدث عاملی

شیخ محدث تحرير ما ، حافظ كبير، علامه ، وجیه، شیخ محمد بن حسن حر عاملی، قدّس سرّه، در کتاب الفصول المهمة در این باب که در روز ذر، خداوند متعال تمام خلق را به اقرار به توحید و مانند آن مکلف نمود بعد از ذکر هفت حدیث از احادیث مسأله می گوید

«احادیث در این مورد بسیار زیاد هستند به طوری که این مسأله از حد تواتر گذشته و در کتب حدیثی ما بیش از هزار حدیث دارد شاید برخی از اصحاب متکلّم ما به دلیل ضعیف ظنّي و ناتمامی آن را انکار می کنند، در حالی که جواب آن در ظاهر حدیث هم موجود است و حتی کودکان هم از جواب آن عاجز نیستند منکران در برابر آیات قرآن و روایات متواتر مقاومتی ندارند زیرا می گویند: اگر مردم در آن وقت دارای عقل کاملی بودند، هرگز در این دنیا دچار نسیان نمی شدند وگرنه تکلیف از آن ها ساقط می شد. در حالی که این اخبار گواهی می دهد که آنان می فهمیدند که خالقی دارند و این را حتی کودکان چهارساله و مانند آن هم می دانند. شک نیست که بعد از هزاران سال، آن چه را که در آن وقت شنیده اند و گفته اند فراموش می کنند همچنین پوشیده نماند

ص: 438


1- نام کتاب ابن جوزی مشخص نشد. همچنین معلوم نیست چرا مؤلف سخن ابن جوزی حنفی را در این بخش آورده.

که مقدمه دیگر نیز باطل است. والله الهادي». (1)

این کلام ایشان بود خداوند مقام او را رفعت دهاد

5.کلام شیخ فخر الدین طریحی

شیخ محدث فاضل ما، علّامه لغوی متبحر، شیخ فخرالدین طریحی نجفی صاحب مجمع البحرین در صفحه 95 کتاب [ چاپ سنگی] ضمن حدیثی از ائمه علیهم السلام می گوید: «خداوند از شیعه ما میثاق گرفت همان طور که از بنی آدم «الست بربکم» گرفت. پس هر کس به ما وفا کند خداوند بهشت را به او خواهد داد. بعضی از اهل بینش می گویند: ائمه علیهم السلام تصریح کرده اند که فعل ارواح در عالم ابدان موافق با فعل آن ها در روز میثاق است. مراد از کسانی که در عالم ارواح و عالم ابدان به ما وفا کردند، عمل کردن است به آن چه خداوند آن ها را برای تسلیم به ما مکلّف نموده و خداوند برای او بهشت را عطا خواهد کرد. انتهی». (2)

طریحی قدس سرّه ذیل مادۀ «قبض» در صفحه 357 از کتاب [چاپ سنگی] می گوید: «در حدیث آمده: ﴿فَقَبَضَ قَبضَةً فَقالَ إِلَى الجَنَّة وَ قَبَضَ قَبضَةً فَقَالَ إِلَى النارِ وَلا اُبالي﴾ یکی از عرفا گفته است: این برای بعضی از مردم ایجاد اشکال می کند! آن گاه گفته: چگونه می شود که خداوند متعال قومی را در اصل خلقت برای جهنم بیافریند و سپس آن ها را مکلف به اطاعت و دوری از معصیت کند؟! این با عدل خداوند منافات دارد و او منزه و پاک از آن است. در جواب گفته است: بر کلام آل محمد صلوات الله علیهم هیچ اعتراضی وارد نیست. و اگر چنین اتفاقی افتاد به سبب عدم فهم شنونده است از آن چه منظور آنان بوده است. حال آن که در حدیث آن بزرگواران آمده است که ارواح دو هزار سال پیش از خلقت ابدان خلق شده اند و خدای سبحان آنا را به اقرار برای ربوبیت خداوند و نبوت محمد صلی الله علیه و آله امامت علی و اهل بيتش علیهم السلام، امر فرمود برخی به قلب و زبان اقرار کردند، و بعضی فقط به زبان این است کلام الهى: ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ

ص: 439


1- الفصول المهمة ج 1 ص 425.
2- مجمع البحرين ج 4، ص 530

وَالأَرْضِ طَوْعاً و کرْهاً وأِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾. (1) آن گاه فریقین را به ورود در آتش امر فرمود، که بعضی با اقرار به قلب و زبان وارد شدند و برخی به زبان اقرار کردند همراه با اعتراضی که «خدایا! ما را آفریدی تا بسوزانی؟» پس طاعت و معصیت برای ارواح استوار شد. سپس خداوند وقتی اراده فرمود تا بدن ها را خلق کند، طینتی پاک آفرید و آب گوارای پاک را بر آن جریان .داد از این گل، جسم محمد و خاندان پاکش علیهم السلام را آفرید. از سوی دیگر طینت پلیدی آفرید و آبی شور و تلخ و ناپاک بر آن جریان داد این دو طینت را به مقتضای حکمت و لطف خود در هم آمیخت. آن گاه آن را همچون چرم مالید و در نتیجه هر یک دچار آمیختگی با دیگری شد. خداوند روح های مؤمن را ابتدا در طینت طیبه جای داده است، پس هر آن چه از آمیختگی با دیگری بدان رسیده زیانش نمی رساند، زیرا از سنخ و جوهر آن نیست روح کافر را نیز ابتدا از طینت خبیثه آفریده، لذا آن چه از طینت طیبه با آن آمیخته شده، سودی بدان نمی رساند، زیرا از سنخ و معدن آن نیست. پس مؤمن که گرفتار گناه می شود یا ناصبی که گاهی کار خیری انجام می دهد، به سبب این امتزاج طینت ها است.

نیز وارد شده که حکمت امتزاج اشتباه میان دو صورت است صورت مؤمن و صورت ناصب که اگر چنین نبود هر یک از دیگری کاملاً ممتاز می شد و این سبب رنج مؤمن و آزار او می شد. و برای این که اعمال در ظاهر شبیه شوند. و همچنین برای این که مؤمن در دولت ستمگران کار کند و قابل تشخیص نباشد. این مخصوص بدن هاست، نه روحها پس قبضه ای که در حدیث آمده، در ابدان بوده که فقط قالبی برای ارواح مؤمن و کافر بوده است که در خلقت فقط تابع ارواح در تکلیف و معاد است. پس در حدیث با این توجه اشکالی نیست. انتهی». (2)

طریحی قدّس سرّه ذیل مادۀ «وثق» در صفحه 447 [چاپ سنگی] می نویسد:

«در حدیث امام باقر علیه السلام آمده است: ﴿ أَخَذَ اللهُ مِیثَاقَ شِیعَتِنَا بِالْوَلَایَةِ، وَ هُمْ ذَرٌّ یَوْمَ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَی الذَّرِّ ﴾. توضیح این که در آن روز، ارواح به بدن کوچکی مانند

ص: 440


1- آل عمران: 83
2- حدیث را حسن بن سلیمان حلّی در مختصر بصائر الدرجات ص225 آروده است.

مور، تعلق گرفت. سپس خداوند آن ها را به اقرار فراخواند که برخی اقرار و برخی دیگر انکار کردند و تکذیب از همین جا بود حال باید دانست که حدیث عهد گرفتن از بندگان بین فریقین مشهور است و بعضی از علما (از هر دو گروه) هنگام پاسخ می کوشند از ظاهر آن بگریزند و ما در گذشته، این را ثابت کردیم. انتهى» (1)

6.کلام محقّق مولی محمد صالح مازندرانی

شیخ محقق کشّافِ نِکاتِ اخبار علّامه جلیل مولی محمد صالح مازندرانی، قدّس سرّه، در شرح خود بر کافی، ذیل «باب آخر منه وفيه زيادة وقوع التكليف الأوّل» می گوید: «از روایات چنین می توان فهمید که تکلیف اوّل همان است که قبل از تکلیف در دار دنیا با ارسال رسل و انزال کتب متعدده، اتفاق افتاده است:

نخستین بار در عالم ارواح محض بود.

بار دوم در هنگام تخمیر طینت، قبل از آفرینش آدم از آن، بود.

بار سوم بعد از آفریدن آدم از آن بود هنگامی که آن ها را از پشت او خارج ساخت و آن ها - در حالی که ذرّ بودند - به سمت راست و چپ حرکت می کردند.

هرکس مطیع این تکالیف سگانه بود، در تکلیف دنیا هم فرمانبر است. و کسی که در آن عوالم عصیان کرده باشد در این دنیا نیز عصیان میکند. البته [ غیر از دنیا که عالم چهارم است] عالم پنجم تکلیف نیز وجود دارد که در روز قیامت خواهد بود، و آن اختصاص دارد به کودکان و دیوانگان و پیرانی که نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله را درک کرده ولی عاقل نبوده اند و نیز گروه های دیگر که در جای خود ذکر شده است .انتهی» (2)

وی در همان ،باب در شرح ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ می نویسد:

«(من ظهور) بدل است از (بنی آدم) بدل بعض از کل و بیرون آوردن دودمان از پشت آن ها یعنی بیرون آوردن آن ها از پشت ایشان نسلی بعد از نسل دیگر و گواه گرفتن آن ها بر خودشان . زیرا موادّ کلّ همه در صلب آدم، به همان ترتیب وجود

ص: 441


1- مجمع البحرین ج4 ص 465.
2- شرح کافی مازندرانی ج8 ص 15

گرفتن آن ها در این دنیا وجود داشت. پس اخراج آن ها از پشت بنی آدم، همان اخراج آن ها از پشت آدم است. پس منافاتی ندارد با آن چه بر اخراج از پشت آدم دلالت دارد در تأیید مطلب کلامی از ابن عباس نقل شده که هنگامی که خداوند متعال آدم را آفرید بر پشت او مسح کشید سپس هر موجودی را که تا روز قیامت خلق می کند، از آن خارج ساخت. سپس گفت: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى﴾. در آن هنگام منادی ندا داد که قلم خشک شد بدانچه مقدر شده است تا روز قیامت. و روایت شده است که دودمان آدم به شکل انسان به مقدار ذرّ بود.

محمد بن جریر طبری می گوید هنگامی که آدم از حج خود فراغت یافت و در وادی نعمان که وادیی پشت کوه عرفات است - استراحت کرد، خداوند متعال از پشت او دودمانش را تا روز قیامت خارج نمود و آدم آن ها را مشاهده کرد. آنانی که در سمت راست او بودند اهل بهشت ،شدند و آنانی که در سمت چپ او قرار داشتند، اهل دوزخ بودند.

گروهی - که صاحب کشاف یکی از آن هاست - می گویند: کلام خداوند متعال در آیه ﴿أَلَستُ بِرَبِّكُم قَالُوا بَلَى﴾ از باب تمثیل و تخییل است - تا آخر کلام آن ها». (1)

و در شرح روایت دیگری ، ذیل آیه ﴿قُل إِن كَانَ لِلرَّحمَانِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ العَابِدِين﴾ گوید:

«زیرا او نخستین کسی است که امر الهی برای ورود در آتش و اقرار به ربوبیت را با تمام حقیقت و صداقت، گردن نهاد پس اگر خدا فرزندی می داشت، باید نخستین کسی باشد که به داشتن فرزند برای خدا اقرار کند حال که چنین عقیده ای ندارد و آن را نفی می کند روشن می شود که خداوند فرزندی ندارد از این سخن چنین می توان فهمید که جزای شرط حذف شده و آن چه یاد شده تعلیل برای آن و قائم مقام اوست؛ یعنی اگر خدای رحمان فرزندی می داشت، من نخستین اقرار کننده به آن می بودم زیرا من نخستین عبادت کننده او هستم». (2)

وی - رحمه الله - گفته های دیگری نزدیک به این مضمون در جاهای دیگر دارد.

ص: 442


1- همان کتاب ص 17
2- همان کتاب ص 20.

7.بیان صاحب كفاية الموحّدين در توجیه اخبار متشابه

سید المحقّقين، فقيهِ وَجيه و علامه متبحر، سید اسماعیل طبرسی نوری (1)، قدّس الله سرّه، در باب هشتم از جلد اول كفاية الموحدين در توجیه اخبار متشابه :گوید

«و از جمله آن اخباری که فی الجمله استشمام کرده شده است از او مقاله جبریه، اخبار وارده در باب طینت است، چون قولهم علیهم السلام:

﴿إِنَّا وَ شِيعَتَنَا خُلِقْنَا مِنْ طِينَةٍ وَاحِدَةٍ وَ خُلِقَ عَدُوُّنَا مِنْ طِینَهِ خَبَالٍ« مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾، (2) و چون قولهم علیه السلام: ﴿إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ مَاءً عَذْباً فَخَلَقَ مِنْهُ أَهْلَ طَاعَتِهِ وَ خَلَقَ مَاءً مُرّاً فَخَلَقَ مِنْهُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَاخْتَلَطَا فَلَوْلَا ذَلِكَ مَا وَلَدَ الْمُؤْمِنُ إِلَّا مُؤْمِناً وَلَا الْكَافِرُ إِلَّا كَافِرا﴾ ، (3) و چون قولهم علیهم السلام: ﴿ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ النَّبِيِّينَ مِنْ طِينَةِ عِلَّیّينَ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ وَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ تِلْكَ الطّينَةِ وَ خَلَقَ أَبْدَانَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَ خَلَقَ الْكُفَّارَ مِنْ طِينةِ سِجّينِ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ فَخَلَط بَیْنَ اَلطِّینَتَیْنِ﴾، (4) و امثال ذلک از اخبار وارده در باب طینت، مقصود اشاره اجمالیّه است به ذکر آن.

و اما وجه استشمام شبهه جبریه آن که بعد از این که هر یک از کافران به حسب اصل طینت خود از اهل عصیان و طغیان خلق شده است. پس به مقتضای همان طینت اصلیه خود مجبول خواهد بود بر معصیت قهراً، و خلاف آن بر خِلاف طبیعت و جبلت او خواهد بود که خارج از اختیار است. و این معنی ،بعينه همان مقاله جبریه است لاغیر.

ص: 443


1- كفاية الموحدين في عقائد الدین در سه جلد به زبان فارسی تألیف حاج سید اسماعیل بن احمد علوی نوری طبرسی قدوسی .است فقیه و محدث و از زهاد مجاور نجف اشرف بود شاگرد میرزا حبیب الله رشتی و میرزا محمد حسن شیرازی بود که در کتاب هایش از او به «السيد الأستاذ» یاد می کند. در اول شعبان 1321 هجری قمری در کاظمین وفات یافت و در صحن شریف مدفون گشت. أعيان الشيعة ج 3 ص 312 ، الذريعة ج 18 ص 10.
2- ابوبصیر از امام باقر علیه السلام، بصائرج 1 ص 15
3- علل الشرائع ج 1 ص 82 از امام صادق علیه السلام.
4- بصائر الدرجات ج 1 ص 15 ، امام سجاد علیه السلام.

اما جواب از این شبهه پس از وجوهی است به اختلافِ مسالک اصحاب در این باب چه آن که جمله ای از ایشان چون اخبارتین از اصحاب، قائلند به این که اخبار طینت و امثال آن از متشابهات اخبار است؛ و آن چه لازم است همان تصدیق به مضامین آن هاست، على وجه الاجمال؛ و وكول علم تفاصيل آن اخبار است به سوی ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين. و این مسلک طریق احتياط و نجات است در امثال این مسائل از عقائد

و جمعی از علماء چون شیخ مفید علیه الرحمة و سيد مرتضى و أتباع ايشان و جمله ای از مفسرین چون طبرسی و غیر او قدَّس الله اسرارهم، حمل نمودند امثال این اخبار را بر کنایات و مجازات، و آن که مراد به آن ها کنایه است از علم حق تعالی به اعمال عباد در دار ،تکلیف از حسنات و سیئات، و به آن چه مستوجب می شوند از مثوبات و عقوبات بروفق اعمال و اشاره است به سوی ، اختلاف استعدادات مكلّفين و قابلیات ایشان در دار دنیا. گویا به ملاحظه این اختلافات، كأنهم مخلوقين من طينات مختلفة.

و جماعتی از علماء چون سید جزائرى عليه الرحمة و قبل از آن کثیری از علماء و همچنین کثیری از متأخرین بنای ایشان بر صحتِ اخبار طینت [است] و آن که همه آن ها محمول بر حقیقت است چه آن که این اخبار به حسب سند، فوق مرتبه تواتر است و بحسب الدلالة نیز از ظواهر ،معتبره، بلکه بعضی از آن ها از نصوص است؛ و این که این اخبار مبتنی می باشند بر تکلیف سابقی که واقع در عالم ذر و کائن در زمان اخذ میثاق است که حق تعالی خلق ارواح نمود در بدو ایجاد عالم، واخذ میثاق به ربوبیت گرفت از ایشان در آن عالم، و همچنین اخذ میثاق گرفت به رسالت و امامت پس بعضی تسلیم آن نمودند بالطوع والرغبة، و بعضى مُعرِض شدند از قبول

و در آن عالم نیز همۀ ایشان در کمال اختیار و شعور و تمیز و عقل بودند، مانند آن چه در این عالم تکلیف ظاهری که ملاحظه می شود؛ بلکه در آن عالم اصوب بودند به عالم طبیعت و کثافت و اخباری که شاهد بر این مطلب باشد نیز کثیر است که دلالت دارد به تحقیق تکلیف در ابتداء امر؛ که حق تعالی بعد از

ص: 444

خلق ارواح از اصحاب یمین و یسار خلق فرمود آتشی را، و امر فرمود به اصحاب یمین که داخل شوند در آتش پس هجوم آوردند اصحاب يمين و يك دفعه داخل آتش شدند، فصارت النار عليهم برداً و سلاماً. و امر فرمود به اصحاب شمال که داخل آتش شوند اباء و امتناع نمودند از دخول در آتش بلکه در بعضی از اخبار وارد است که اصحاب شمال عرض نمودند که اقاله بنما ای پروردگار ما از مخالفت که ما داخل آتش خواهیم شد مانند اصحاب یمین؛ پس اقاله فرمود حق تعالى، و مجدداً امر فرمودند به دخول نار. پس بعضی از آن ها سرعت نمودند در دخول و بعضی مخالفت نمودند.

و بالجمله اخبار وارده به این که در بدو ایجاد تکلیفی از جانب حق تعالی توجه نمود به سوی خلائق از ارواح بسیار است و بنا براین اشکالی نخواهد بود در اخبار طینت؛ زیرا که طینت سُعَداءِ اهل طاعت اگر مُخمَّر شده باشد از ماء عَذب و طینت طيبه طاهره که به مقتضی آن موفّق و مسدّد است در دار تکلیف نیز به حسن اختیار است. پس به جهت آن است که اطاعت نموده است و بندگی نمود خداوند عالم را در بدو ،ایجاد از روی اختیار و تمیز و عقل و فضّل الله عليه بتلك النعمة بازاء تلك الطاعة.

وطينت اشقياء و اهل مخالفت و عصیان اگر مخمّر شده است از ماء مالح مرّو طینت خبیثه ملوّثه که به مقتضای آن مخذول و غیر موفّق است در دار تکلیف به سوء اختیار خود پس به جهت آن است که عصیان و مخالفت نموده است امرالهی را در بدو ،ایجاد از روی اختیار و تمیز و عقل فخذله الله تعالى بتلك الطينة الخبيثة بإزاء تلك المخالفة.

و بالجمله اقتضاء طینت طيبه مراعمال ،صالحه، و اقتضاء طینت خبيثه مر شرور و فساد را نخواهد بود مگر به جهت سبق تکلیف در بدو عالم ایجاد، حضرت صادق علیه السلام فرموده:

﴿إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ فِي مُبْتَدَ الْخَلْقِ بَحْرَيْنِ، أَحَدُهُمَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَالْآخَرُ مِلْحٌ أُجَاجٌ. ثُمَّ خَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ. ثُمَّ أَجْرَاهُ عَلَى الْبَحْرِ الْأَجَاجِ فَجَعَلَهُ حَمَةٌ مَسْنُونَا وَهُوَ خَلْقُ آدَمَ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةٌ مِنْ كَتِفِ آدَمَ الْأَيْمَنِ،

ص: 445

فَذَرَأَهَا فِي صُلْبِ آدَمَ ، فَقَالَ: هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ وَلَا أُبَالِي. ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِ آدَمَ الْأَيْسَرِ، فَذَرَأَهَا فِي صُلْبِ آدَمَ فَقَالَ: هَؤُلَاءِ فِي النَّارِ وَلَا أُبَالِي وَلَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَلِي فِي هَؤُلَاءِ الْبَدَاء بَعْدُ وَ فِي هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ سَيُبْتَلَوْنَ. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَاحْتَجَّ يَوْمَئِذٍ أَصْحَابُ الشِّمَالِ وَ هُمْ ذَرٌ عَلَى خَالِقِهِمْ، فَقَالُوا: يَا رَبَّنَا بِمَ أَوْجَبْتَ لَنَا النَّارَ وَ أَنْتَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَحْتَجَّ عَلَيْنَا وَ تَبْلُوَنَا بِالرُّسُلِ وَ تَعْلَمَ طَاعَتَنَا لَكَ وَ مَعْصِيَتَنَا. فَقَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: فَأَنَا أُخْبِرُكُمْ بِالْحُجَّةِ عَلَيْكُمْ الْآنَ فِي الطَّاعَةِ وَالْمَعْصِيَةِ وَالْإِعْذَارِ بَعْدَ الْإِخْبَارِ. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مَالِكِ خَازِنِ النَّارِ، أَنْ مُرِ النَّارَ تَشْهَقُ ، ثُمَّ تُخْرِجُ عُنُقاً مِنْهَا. فَخَرَجَتْ لَهُمْ . ثُمَّ قَالَ اللهُ لَهُمُ: ادْخُلُوهَا طَائِعِينَ. فَقَالُوا: لَا ندْخُلُهَا طَائِعِينَ. ثُمَّ قَالَ: ادْخُلُوهَا طَائِعِينَ أَوْ لَأُعَذِّبَنَّكُمْ بِهَا كَارِهِينَ قَالُوا: إِنَّا هَرَبْنَا إِلَيْكَ مِنْهَا وَ حَاجَجْنَاكَ فِيهَا حَيْثُ أَوْجَبْتَهَا عَلَيْنَا وَ صَيَّرْتَنَا مِنْ أَصْحَابِ الشِّمَالِ ، فَكَيْفَ نَدْخُلُهَا طَائِعِينَ؟ وَلَكِنِ ابْدَأَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ فِي دُخُولِهَا كَيْ تَكُونَ قَدْ عَدَلْتَ فِينَا وَ فِيهِمْ. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام: فَأَمَرَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ وَ هُمْ ذَرِّ بَيْنَ يَدَيْهِ ، فَقَالَ: ادْخُلُوا هَذِهِ النَّارَ طَائِعِينَ. قَالَ: فَطَفِقُوا يَتَبَادَرُونَ فِي دُخُولِهَا، فَوَلَجُوا فِيهَا جَمِيعاً، فَصَيَّرَهَا اللَّهُ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً ، ثُمَّ أَخْرَجَهُمْ مِنْهَا. ثُمَّ إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَادَى فِي أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَأَصْحَابِ الشِّمَالِ : أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ؟ فَقَالَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ: بَلَى يَا رَبَّنَا، نَحْنُ بَرِيَّتُكَ وَ خَلْقُكَ، مُقِرِّينَ طَائِعِينَ. وَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ : بَلَى يَا رَبَّنَا، نَحْنُ بَرِيَّتُكَ وَ خَلْقُكَ كَارِهِينَ. وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ: وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ قَالَ تَوْحِيدُهُمْ الله﴾ (1) انتهى الحديث الشريف.

و دلالت بر اختيار هؤلاء مکلّفین در آن عالم خوب واضح و ظاهر است. و در این حدیث شریف اشاره فرموده است به این که بداء از برای اصحاب شمال خواهد بود. چنان چه در اخبار منقوله از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در باب کیفیت اخذ میثاق نیز مذکور است. چنان چه در بحار به طرق عدیده و به اسناد کثیره - در جلد سيّم بحارکه کتاب عدل است و هم در جلد چهار[دهم] بحار که سماء [و] عالم است - نقل نموده است از علل و از تفسیر علی بن ابراهیم و از کشّی،

ص: 446


1- کنز الدقائق ج 2 ص146

هر یک به اسناد خود از حضرت امام محمد باقر علیه السلام و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در ،حدیث که آن چه محل شاهد است، ذکر می نماییم:

قال علیه السلام: ﴿فَاغْتَرَفَ رَبُّنَا عَزَّوَجَلَّ غُرْفَةً بِيَمِينِهِ مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَكلْتَا يَدَيْهِ يَمِينٌ، فَصَلْصَلَهَا فِي كَفِّهِ حَتَّى جَمَدَتْ. فَقَالَ لَهَا: مِنْكِ أَخْلُقُ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ وَعِبَادِيَ الصَّالِحِينَ وَالْأَئِمَّةَ الْمُهْتَدِينَ وَالدُّعَاةَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَا أُبَالِي وَلَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ. ثُمَّ اغْتَرَفَ غُرْفَةً أُخْرَى مِنَ الْمَاءِ الْمَالِحِ الْأَجَاج، فَصَلْصَلَهَا فِي كَفِّهِ فَجَمَدَتْ. ثُمَّ قَالَ لَهَا: مِنْكِ أَخْلُقُ الْجَبَّارِينَ وَالْفَرَاعِنَةَ وَالْعَتَاةَ وَإِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَالدُّعَاةَ إِلَى النَّارِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَشْيَاعَهُمْ وَ لَا أُبَالِي وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْتَلُونَ. قَالَ: وَ شَرْطُهُ فِي ذَلِكَ الْبَدَاءُ، وَلَمْ يَشْتَرِطْ فِي أَصْحَابِ الْيَمِينِ. ثُمَّ أَخْلَطَ الْمَاءَيْنِ جَمِيعاً فِي كَفِّهِ فَصَلْصَلَهُمَا ثُمَّ كَفَهُمَا قُدَّامَ عَرْشِهِ وَهُمَا سُلَالَةٌ مِنْ طِين﴾ (1) الخبر.

چه شرط نمودن بداء در اصحاب شمال - دون يمين - ظاهر است در این که از برای هؤلاء ، یک نحو فسحه و توسعه می باشد در آن چه به آن تکلیف کرده شده اند از طاعت و انقیاد چه آن که بدا در این اخبار اگر نسبت داده شود به سوی حق تعالی، پس آن به معنی اظهار ما خفی علیهم است، از ترک طاعات وعتو و سرکشی چه در ابتداء امروچه در عالم تکلیف حسّی ظاهری. یعنی حق سبحانه و تعالی ظاهر خواهد نمود برایشان آن چه برایشان مخفی است از امتحان و اختبار به اوامر و نواهی اتباع رسل و انبياء وأئمة المهديين صلوات الله علیهم اجمعین و این که از برای ایشان توسعه و اختیار است در آن چه به او مُمتحن و اختبار کرده خواهند شد در همه عوالم . و اگر بداء نسبت داده شود به سوی مخلوقین - چنان چه ظاهر این اخبار است - پس آن به معنی بداء در ندامت است و به معنى تجدّد رأى بعد ان لم یکن است و به معنی «ابداء بعد الجهل» است یعنی: حق سبحانه شرط نمود به ایشان بدا را که اگر دست بردارند از عُتُوّ و سرکشی و تسلیم نمایند امر حق تعالی را و انقیاد و

ص: 447


1- تفسير على بن ابراهيم ج1 ص 37 .

فروتنی نمایند مانند اصحاب یمین پس اقاله خواهند نمود حق تعالی عثرات و زَلّات ایشان را و محسوب خواهند شد از عِداد سعداء، چنان چه در حدیث سابق نیز اشاره فرمودند که اصحاب شمال طلب اقاله نمودند از حق تعالی فأقالهم الله تعالى.

و مقتضای ظاهر شرایع و ارسال رسل و انزال کُتب به سوی کفّار و عُتاة و متمردين و فراعنه و طواغیت از جمیع امم نیز همین است که اختیار عباد و اقاله حق تعالی ثابت است از برای ایشان در اعمال و عقائد باطله و مقتضای رحمت الهی نیز همین است که طرد و منع ننماید عباد خود را از باب رحمت خود، بعد از رجوع ایشان از عُتو و سرکشی و انابه ایشان به سوی حق تعالی.

و ادعيه و مناجات وارده از ائمه طاهرین علیهم السلام نیز دلالت دارند بر این مدعی و از ادعیه لیالی قدر است قولهم علیهم السلام: ﴿وإن كُنتُ مِنَ الأشقِياءِ فَامحني مِن الأَشقِياءِ وَاكتُبني مِن السُّعَدَاء﴾. (1)

و مقتضی تعميم بداء في كل شيء - چنان چه مقتضی اخبار بداء است من قولهم علیهم اللام: ﴿ما بَعَثَ اللهُ نَبيّاً حَتَّى يَقرَّلَهُ بِالبداء﴾ (2) - نیز آن است که بداء در این امر ثابت باشد که اگر کسی در آن عوالم بنا بر تحقق اخبار اخذ ميثاق و اخبار طینت اختیار نمود به سوء اختیار خود عتوّ و سرکشی و کفران را و محسوب شده است از عداد اصحاب شمال آن که اگر در این عالم تکلیف حسّی ظاهری توبه و انابه نماید به سوی حق تعالی به نحو صدق و واقعیت و ثبات قدم و مراجعت نماید از جهل و عناد خود آن که حق تعالی از او قبول نماید توبه و انابه او را و ملحق فرماید او را بعباده الصالحين، و محسوب فرماید او را از سعداء، إن شاء الله تعالى»

8.کلام سید نعمة الله جزایری

سیّد سند، محدّث وجيه العلامة الحجة، سيد نعمت الله جزایری، در صفحه 93

ص: 448


1- زاد المعاد ج1 ص 129.
2- كافى، ج 8 (روضه)، ص 165، حدیث 177.

كتاب الأنوار النعمانية (1) [چاپ قدیم] تحت عنوان «نورٌ ميثاقيٌّ يشتمل على التكليف الاوّل» گوید:

«آگاه باش که اخبار به حدّ استفاضه بل تواتر رسیده که این ارواح قبل از داخل شدن در این اجسام هنگامی که در عالم ملکوت بودند، نوعی از تکلیف الهی در آن ها حاصل شده و خداوند سبحان به طور مکرّر عهدها و پیمان های محکمی از آن ها گرفته است به این که او خدای واحد و بدون هیچ شریکی است، که عموم هم به آن اقرار کردند. اما اقرار به ولایت علی و اهل بیت او علیهم السلام در یکی از پیمان ها و شاید در نخستین پیمان بوده باشد، در حالی که اینان آرواح خالص ،بودند و قبل از این که با ذرات روبرو شوند اقرار و اذعان کرده اند. از این جاست که ائمه علیهم السلام فرموده اند که خداوند ولایت امامان علیهم السلام را در همان عالم عهد و میثاق از مردم گرفت یکی از این پیمان ها را مردم منکر شدند و نپذیرفتند، که سعادت و شقاوت از آن جا نمودار شد.

بدين روى سيّد الموحّدین می فرماید:

«خدای سبحان اسامی شیعیان ما و اسامی پدران و مادران آن ها را چه آن ها که تا کنون به دنیا آمده اند و چه کسانی را که هنوز نیامده اند و تا روز قیامت می آیند در صحیفه ای نوشته که آن صحیفه نزد ماست» (2)

این نوشته در آن میثاق بوده و این صحیفه را ائمه علیهم السلام به ارث برده اند تا این زمان که به مولای ما صاحب الزمان علیهم السلام رسیده و اکنون نزد آن جَناب است.

گاهی فردی نزد امام علی علیه السلام می آمد و می گفت: من شیعه تو هستم اما آن امامِ همام او را دروغگو می شمرد و می فرمود من نام تو را در صحیفه شیعه نمی بینم. آن گاه مشخص می شد که سخن آن فرد ادعایی بیش نبوده است

ص: 449


1- الأنوار النعمانية في معرفة النشأة الإنسانية تأليف محدث بزرگ سید نعمة الله عبد الله موسوی بن جزایری شوشتری (1050 - 1112 ه-.ق) است که از شاگردان علامه مجلسی طاب ثراه و از ملازمان ایشان بوده است و از سوی شاه سلیمان صفوی (درگذشته 1105 ه-.ق) شيخ الإسلام بوده است
2- مضمون احادیث متعدد بنگرید: بصائر الدرجات ، ج1، ص 173؛ من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص 419؛ معانى الأخبار، ص 102؛ مناقب، ج1، ص253.

گاهی فردی از خواص شیعه هنگامی که خدمت امام صادق علیه السلام می رسید، حضرتش را می دید که کتابی را تورق می کند از او درباره آن می پرسید امام می فرمودند این کتابی است که نام های شیعیان تا روز قیامت در آن وجود دارد. سپس می:فرمود آیا دوست داری اسم خود و پدرت را در آن ببینی؟ و ایشان می گفت: بلی، سپس امام به او نشان می داد این نمی تواند از ارواح باشد، مگر بعد از این که خداوند سبحان به آن ها نوعی از فهم و شعور عطا کرده باشد که با آن معنی تکلیف و ثواب و عقاب را فهمیده باشد؛ زیرا آن تکلیف اول ، مناطی برای اکثر احکام در این تکلیف بعدی می شود.

شیخ صدوق طاب ثَراه، به اسنادش از ابن اُذَینَه روایت می کند:

﴿كُنَّا جُلوساً عِنْدَهُ ، فَذَكَرْنَا رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا . فَقُلْنَا: فِيهِ حِدَّةٌ. فَقَالَ: مِنْ عَلَامَةِ الْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ فِيهِ حِدَةٌ. فَقُلْنَا لَهُ: إِنَّ عَامَّةَ أَصْحَابِنَا فِيهِمْ حِدَّةٌ. فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي وَقْتِ مَا ذَرَأَهُمْ، أَمَرَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ، وَأَنْتُمْ هُمْ، أَنْ يَدْخُلُوا النَّارَ، فَدَخَلُوهَا فَأَصَابَهُمْ وَهَجٌ ، فَالْحِدَّةُ مِنْ ذَلِكَ الْوَهَجِ ، وَأَمَرَ أَصْحَابَ الشِّمَالِ، وَهُمْ مُخَالِفُونَنا أَنْ يَدْخُلُوا النَّارَ ، فَلَمْ يَفْعَلُوا ، فَمِنْ ثَمَّ لَهُمْ سَمْتُ وَلَهُمْ وَقَار﴾. (1)

ابن اُذَینَة نقل کرده که گفت: محضر امام صادق علیه السلام بودیم، نام یکی از اصحاب و یاران برده شد. گفتیم دروی تندی و تیزی است امام علیه السلام فرمودند: از علائم مؤمن این که در او تیزی و تندی است عرضه داشتیم در تمام اصحاب ما تندی و تیزی هست سرّآن چیست؟

حضرت فرمودند: خداوند تبارك و تعالی هنگامی که انسان را می آفرید به اصحاب یمین که شما همان گروه می باشید فرمود داخل آتش شوید، پس اصحاب یمین داخل آتش شده سوزش آتش به ایشان رسید این حدت و تیزی از اصابت همان سوزش آتش می باشد و از طرفی به اصحاب شمال که مخالفین ما هستند امر شد که آن ها نیز به آتش وارد شوند ولی آن ها وارد نشده قهراً سوزش آتش را لمس و حس نکردند لذا ایشان دارای وقار و سنگینی می باشند

ص: 450


1- علل الشرائع ج 1 ص 85 باب 80

روایات و اخبار برگرفتن میثاق در عالم نخست دلالت دارند. اما آیات:

خداوند می فرماید: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذا غَافِلِينَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ﴾ . (1)

بیش تر مفسّران می گویند: معنای آیه این است که خداوند متعال، دودمان آدم را به شکل موران ریز، از پشت او خارج ساخت و آن ها را بر آدم عرضه کرد و فرمود: من از دودمان تو عهد می گیرم که مرا عبادت کنند و برایم شریکی نگیرند، پس رزق آنان بر عهده من خواهد بود. سپس فرمود: آیا من خدایتان نیستم؟ گفتند: بلی شهادت می دهیم که تویی خدایمان سپس به ملائکه فرمود: شهادت دهید. آن ها :گفتند شهادت می دهیم. همچنین برخی مفسران گفته اند که خداوند متعال آن ها را عاقل و فهیم قرار داد تا سخنان او را بشنوند و بفهمند. سپس آنان را به پشت آدم بازگرداند، در حالی که تمام مردم در آنجا محبوس بودند، تا این که هرکدام را که در آن زمان خارج ساخته بود، خارج کند. هرکسی که به دین اسلام ثابت بود او به همان فطرت اولیه خود است و کسی که کافر و جاحد گشت از فطرت اولیه خودش بازگشته است

در بعضی از اخبار معتبره، آمده که خطاب این گونه بود: ﴿أَلَستُ بِرَبِّكُم وَ مُحَمَّدٌ نَبِيُّكُم وَ عَلَيَّ إِمَامُكُم ؟، قالُوا بَلَی﴾. پس این را از آیه حذف کردند، همچنان که در آیات دیگر دخل و تصرف کردند. پس در این میثاق به ولایت ائمه علیهم السلام نیز اقرار کردند، پس عدم قبول آن باید در میثاقی دیگر باشد، تا بتوان بین تمام اخبار، جمع کرد.

باید دانست که تأویل آیه بدین سان که ذکر شد، همان است که اخباری با سندهای پاکیزه بر آن دلالت میکنند و جمع کثیری از مفسران نیز پذیرفته اند. ولی سید مرتضی طاب ثراه، و شیخ ما طبرسی رحمه الله ، آن را رد کرده اند».

ص: 451


1- اعراف: 172 و 173

آن گاه محدث جزایری کلام سید مرتضی را اجمالاً ذکر کرده و بعد از آن می گوید:

«شگفتا از این تفسیر با وجود احتیاجی که به تأویل در تمام ظواهر لفظ آیه دارد و با آن که هیچ خبری نیست که بر آن دلالت کند چگونه عده ای بدان گرایش یافتند، و معنای اول را - که ما برگزیدیم- اهمال کردند، با وجود اخبار فراوان در بارۀ آن و کلام مفسران که آن را پذیرفته اند!؟

به همین دلیل ابوهُذَیل در کتاب الحجة گوید که حسن بصری و یاران او عقیده داشتند که نعمت های اطفال در بهشت به سبب ایمانی است که در عالم ذر داشتند. از سوی دیگر، اخباری هست مانند آن چه که شیخ ما کلینی طاب ثراه آورده؛ سپس اخبار اندکی در این باب ذکر می کند» (1)

همچنین سید جزایری در همان کتاب، تحت عنوان «نورٌ طينيٌّ»- که در تحقیق اخبار طینت است - بعد از ذکر اخبار و نقل اقوال درباره آن ها می گوید:

«وجه پنجم آن چیزی است که به نظر من می رسد ولی با اقتباس از ائمه اطهار علیهم السلام خلاصه این که: از انوار سابقه روشن شد که خلق ارواح قبل از آفرینش عالم ذرّ بوده است، و خداوند سبحان آتشی برافروخت و آن ارواح را به دخول به آتش مکلف نمود. آنگاه برخی از آن ارواح گردن نهادند و کسانی نیز از آن دوری کرده و در آن وارد نشدند. از این جا بود که ایمان و کفر پدید آمد، لکن با اختیار هنگامی که خداوند می خواست برای آن ارواح بدن خلق کند که به هر نوعی از روح بدنی مناسب با آن تعلق گیرد، برای ارواح طیبه بدنی مانند آن ها آفرید و برای ارواح خبیثه نیز جسم های خبیثه قرار داد. پس خداوند هر آن چه را که انجام داد پاداش یا کیفری در مقابل آن تکلیف سابق بود البته هنگامی که آن دو گل را در هم آمیخت، اثر آن اختلاط را در قبول اعمال حسنه و ضدّ آن قرار داد . انتهى كلامه رفعَ مَقامُه». (2)

9.کلام علامه میرزا حبیب الله خویی

سید محقّق مدقّق، فقیه عصر و فرید دهر خویش علّامه وجیه حاج میرزا حبیب الله

ص: 452


1- الأنوار النعمانية ج 1 ص 275 - 278 ، تحقیق سید محمد علی قاضی طباطبایی، چاپ تبریز.
2- الانوار النعمانية ج1 ص294-295.

علوی موسوی قدّس سرّه (1) در جلد اول [ از چاپ قدیم] شرح نهج البلاغة كلام امام علیه السلام در خطبۀ اول نهج البلاغه را آورده است:

﴿وَاصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَاتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَاجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِه ﴾

که حدیث را به تمامی در بخش اخبار آورده ایم.

سید خویی رحمه الله در شرح آن می گوید:

«امام علیه السلام فرمود: لما بدّل أكثر خلقه عهد الله إليهم، يعني: زمانی که بیش تر آفریدگان، عهد خداوند و میثاقِ گرفته شده از آن ها در باب توحید و معرفت و نبوت و ولایت را عوض کردند چنان که در آیه شریفه و اخبار متواتره به آن اشاره شده است. خداوند سبحان می فرماید:

﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُريَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ....﴾ تا آخر آيه (2).

بیش تر مفسّران و محدثان می گویند خداوند دودمان آدم را از پشت او به شکل موران ریز خارج ساخت، سپس آن ها را بر آدم عرضه داشت و فرمود: من از دودمان تو عهد و میثاق می گیرم که تنها مرا بپرستند و بر من شرک نورزند، و روزی آن ها بر عهده من است. سپس می فرماید: آیا من خدای شما نیستم؟ آن ها می گویند: آری شهادت می دهیم که تویی خدای ما سپس به ملائکه می گوید: شهادت ،دهید و آن ها می گویند شهادت می دهیم

برخی گفته اند: خداوند متعال آن ها را فهمیده و عاقل گردانید که خطاب او را

ص: 453


1- سید حبیب الله بن محمد بن هاشم بن عبدالحسین هاشمی علوی موسوی خویی (1268-1324 ه-.ق) شرحی مفصل بر نهج البلاغة دارد به نام منهاج البراعة که ناتمام مانده و بعضی از اعلام معاصر، آن را کامل کرده اند و در 21 جلد چاپ شده است. (الذریعة ج 23 ص 157 ، طبقات أعلام الشيعة ج 14 ص362).
2- اعراف: 172

بشنوند و آن را بفهمند، سپس آن ها را به صلب آدم بازگرداند، در حالی که تمام مردم در آنجا محبوس بودند تا هر که را در آن وقت خارج کرده بود، خارج گرداند. پس هر که بردین اسلام ثابت ماند بر فطرت اول خود مانده و هر که کافر و جاحد گشت فطرت اولیه او تغییر یافته است. برخی از دانشوران این تفسیر را با وجوه مختلف- که بالغ برده مورد است- ردّ کرده اند. یکی از آن ها سید مرتضی رضي الله عنه، است که در کتاب الغرر والدرر به شدت مخالفت کرده است».

آن گاه شارح خویی کلام سید مرتضی را نقل می کند. بعد از آن می گوید:

«سید مرتضی رحمه الله، از عدم انطباق ظاهر آیه به آن چه آیه را بدان حمل کرده اند - از وجود عالم اخذ میثاق و اخراج دودمان آدم از پشت او مانند ذر - سخن می گوید که مسلم است لکن براو اشکال می شود که دو وجهی که در تأویل آیه ذکر کرده نیز مانند آن است بلکه مخالفت با ظاهر در آن دو وجه بیشتر است از آن وجهی که آنان ذکر کرده اند؛ بعلاوه بر هر یک از آن ها در هیچ ،خبری شاهدی وجود ندارد.

و اما انکار اصل این قضیه و حکم به محال بودن آن به دلیل عقل که ذکر کرده اند هیچ وجهی ندارد و با دلیل مذکور- در مقابل اخبار متواتری که وجود آن عالم را می رساند - به هیچ وجه پذیرفته نمی شود بلکه اخبار زیادی در تفسیر آیه رسیده که نقل تفصیلی آن ها ملال آور است

ما فقط برخی از آن ها را برای تبرک و توضیح و استشهاد می آوریم، مانند آن چه علی بن ابراهیم روایت کرده است

آن گاه سید خویی شش حدیث از احادیث مسأله را نقل می کند. بعد از آن می گوید:

بالجمله خلاصه آن چه ذکر کردیم آن که مراد از عهدِ گرفته شده از خلق، که آن را عوض کرده اند همان میثاق گرفته شده از آن ها به ربوبیت خدا و نبوت رسولش صلی الله علیه و اله و ولایت ائمه علیهم السلام است. این است مراد کلام امیرالمؤمنین علیه السلام که در همین خطبه می فرماید: ﴿فَجَهلوا حَقَّه﴾، یعنی همان حقّ لازم بر عباد، از معرفت و توحید، چنان که روایت معاذ بن جَبَل به آن گواهی می دهد که ذیل

ص: 454

فصل چهارم خطبه گذشت. معاذ می گوید:

﴿قَالَ: كُنْتُ رَفقتُ النَّبِي صلی الله علیه و آله. فَقَالَ: يَا مُعَاذَا هَلْ تَدْرِي مَا حَقُّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى الْعِبَادِ؟ يَقُولُهَا ثَلَاثَاً. قُلْتُ: اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: حَقُّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ لَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً﴾ (1) تا آخر.

همراه نبی اکرم صلی الله علیه و آله بودم. ایشان فرمودند: «ای معاذ! می دانی حقّ خداوند عز وجلّ بر بندگان چیست؟ این جمله را سه بار فرمود. گفتم: خدا و رسولش دانایند. پیامبر فرمود: حق خداوند عزوجل بر بندگان، این است که به او شرک نیاورند» تا ،آخر ،چنان که پیش تر گذشت.

البته احتمال می رود که مراد حدیث گسترده تر از آن باشد، و از فروعی که ذکر شد به نظر می رسد این جملات نیز بر آن دلالت کند، یعنی جمله «واتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ» یعنی شریک ها را با او برگرفتند. تا آن جا که فرماید: ﴿لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ ... وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ اَلْقُدْرَهِ﴾ ، که پنج هدف غایی از بعث رسل و ثمره هایی را که بر آن مترتّب است، بیان می دارد

مراد از میثاق فطرت همان میثاق توحید و نبوت و ولایت است، چنان که گواه آن است حدیثی که شیخ صدوق در کتاب توحید به اسنادش از عبدالرحمن بن کثیر آورده، که امام صادق علیه السلام ذیل آیه ﴿فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾ (2) می فرماید:

﴿التوحيد ، و محمد رسول الله ، و علي اميرالمؤمنين﴾ (3) صلوات الله عليهما و آلهما.

وی از ابن مسکان از زراره آورده که می گوید:

﴿قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام: أَصْلَحَكَ اللهُ ، قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِي كِتَابِهِ: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا. قَالَ: فَطَرَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ عِنْدَ الْمِيثَاقِ عَلَى مَعْرِفَتِهِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ. قُلْتُ: وَ خَاطَبُوهُ؟ قَالَ: فَطَأْطَأَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: لَوْلَا ذَلِكَ لَمْ يَعْلَمُوا مَنْ رَبُّهُمْ وَلَا مَنْ رَازِقُهُم﴾.

به امام باقر علیه السلام گفتم اصلحک الله ! منظور از آیه ﴿فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ

ص: 455


1- توحيد صدوق ص 28
2- روم: 35
3- توحید صدوق ص329.

عَلَیْهَا﴾ چیست؟ فرمودند آن ها را در عالم میثاق بر توحید به معرفت خود سرشت که پروردگارشان است گفتم آیا با او به مخاطبه سخن گفتند؟ امام علیه السلام سری تکان داد و فرمود اگر چنین نمی بود نه می دانستند پروردگارشان کیست و نه می دانستند روزی رسان آن ها .کیست (1)

نیز از عبدالله بن سنان آورده که از امام صادق علیه السلام پرسید: در آیه ﴿فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ آن فطرت چیست؟ فرمود

﴿هِيَ الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ اللَّهُ حِينَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ فَقَالَ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، وَفِيهِم الْمُؤْمِنُ وَالْكَافِر﴾. (2)

همان اسلام است هنگامی که از آن ها برای توحید میثاق گرفت و پرسید: آیا پروردگار شما نیستم؟ و در بین آن ها مومن و کافر بود».

شارح خویی می افزاید:

«مراد از نعمت در قول امام علیه السلام که فرمود: ﴿وَ یُذَکِّروهُم مَنسِیَّ نِعمَتِهِ﴾، هم منسی نعمته ، یا آن نعمتی است که در عالم ذرّ و میثاق بر عباد منت نهاد همان گونه که گذشت، یا تمامی نعمت هایی که انسان از آن ها غفلت میورزد ولی بر اساس ظاهر لفظ نسیان معنای اول ظاهر است . انتهى» (3)

شارح خویی رحمه الله در فصل شانزدهم از شرح خطبه اول در توضیح قول امام علیه السلام: ﴿مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ﴾ پس از اشاره ای بدانچه یاد شد، می گوید:

«در فصل چهاردهم در ضمن شرح قول امام علیه السلام: ﴿لَمَّا بَدَّلَ ... إِلَيْهِمْ﴾ اشاره شد که خداوند بر تمامی خلق بر توحید خدای متعال و نبوت محمد صلی الله علیه و آله و امامت ائمه علیهم السلام در روز میثاق پیمان گرفت. اینک شایسته است که در این جا مواردی را ذکر کنیم که اخذ میثاق پیامبران سلام الله علیهم را به طور خاص برساند». (4)

سپس مواردی از اخبار را آورده که علاقمندان رجوع کنند.

ص: 456


1- توحيد صدوق ص330.
2- توحید صدوق ص329 .
3- منهاج البراعة ج 2 ص 144 - 150 ، نقل به تلخیص و اختصار.
4- منهاج البراعة ج 2 ص 165.

10.کلام سید شرف الدین نجفی

سید علّامه متبحر نقاد، سیّد شرف الدین نجفی قدّس سرّه در کتاب تأویل الآیات (1) (بر اساس کنز جامع الفوائد که منتخب آن است) آورده است:

امير المؤمنين علیه السلام از همه انبیاء و مرسلین برتر است چنان که از طریق مؤالف و مخالف به اثبات رسیده است که خداوند سبحان او را امیرالمؤمنین نامید و بر دودمان آدم امیر گردانید زمانی که ذرّ بودند و آنان به این مطلب اقرار کردند. امیر افضل است از افراد تحت امر خود ولام در "المؤمنین" برای استغراق است که شامل تمام مؤمنان، از جمله انبیاء و مرسلین می شود؛ به دلیل کلام الهی که در سوره صافّات در مورد چندین پیامبر خود فرمود. در مورد نوح علیه السلام: ﴿إِنَّهُ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ﴾ در مورد ابراهيم علیه السلام: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ﴾، در مورد موسی و هارون علیهما السلام: ﴿ إِنهَّمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ﴾ ، و در مورد الیاس علیه السلام: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ﴾ . و اینان از انبیاء مرسلین هستند که سه نفر آن ها نوح و ابراهیم و موسی علیهم السلام اولو العزم هستند. و هارون و الیاس از پیامبران مرسل هستند. پس اميرالمؤمنین علیه السلام از ایشان افضل است زیرا که امیر برتر است از مأمور علیه» تا آخر کلام او (2)

11.کلام شیخ حسن بن سلیمان حلی

فقيه وجيه فاضل جلیل متبحر شیخ حسن بن سلیمان حلی رحمه الله (زنده به سال 802) شاگرد امام علامه شهید اول در مختصر بصائر الدرجات (که اصل این بصائر نوشته سعد بن عبد الله قمی رحمه الله است) (3) ذیل حدیث حلی که در همین کتاب در بخش

ص: 457


1- كتاب تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة نوشته سيد شرف الدین علی حسینی استرآبادی غروی شاگرد محقق كَرَکی متوفی 940 که در آن آیاتی را که به اهل بیت علیهم السلام تأویل شده، بیان می دارد. (الذريعة ج 3 ص 304). علامه امینی در این کتاب فراوان از آن یا منتخب آن (کنز جامع الفوائد) نقل کرده است. کتاب دو بار جاپ شده یک بار به تحقیق حسین استادولی (قم: جامعه مدرّسین، 1409) و بار دیگر: به تحقیق مرحوم سید محمد باقر موحد ابطحی (قم: مؤسسة الامام المهدى علیه السلام، 1407). در این کتاب به همین چاپ استناد شده
2- تأويل الآيات ج1 ص 187
3- در این مورد که نویسنده بصائر اصل که کتاب حلی مختصر آن است ، چه کسی باشد ، اختلاف نظر وجود دارد. نظر مصنف در متن ،آمده ولی نظر علامه آقابزرگ تهرانی این است که این کتاب، مختصر بصائر صفار است و حلی احادیثی از منابع دیگر بر این مختصر افزوده است. (الذريعة ج20 ص 182) . [به هر حال اعتبار کتاب محفوظ است و این اختلاف نظر اعتبار کتاب حلی را کم نمی کند ویراستار]

آیات مربوط به عالم ذر ذیل آیه سیزدهم نقل شد، می گوید:

«بنده خدا و فقیر و مسکین او حسن بن سلیمان - که مدعی محبت خدا و محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام ،است، هر چند بینه ای برای این محبّت ندارد - دربارۀ کلام امام علیه السلام که فرمود: ﴿فَلَنْ یَسْتَطِیعَ هَؤُلَاءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ، وَ لاَ هَؤُلاَءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هَؤُلاَءِ﴾، (1) می گوید:

ظاهر آن جبر است. در حالی که ثابت و محقق از مذهب آل محمد علیهم السلام آن است که جبر مراد حضرتش نیست زیرا با پاداش و کیفر منافات دارد.

به این برداشت ظاهری چنین پاسخ می دهیم پیامبر صلی الله علیه و آله ، به امری باطنی اشاره دارد که در علم خداوند عزّ وجل جریان یافته است که امر مخلوقاتش به او شروع و به او ختم می.شود سبب آن طاعتِ اطاعت کنندگان و معصیت معصیت کنندگان در بدو خلق و به صورت ذرّ بوده است چنان که امام علیه السلام خود در صدر حدیث شرح و بیان کرده است. در این عبارت امام علیه السلام خبر می دهد از علمی که خداوند متعال به او آموخته و براو اظهار کرده و درباره آن با امام علیه السلام گفتگو کرده و این علم از غیب به شهود و از سر به علانیه منتقل شده است اما این فقط خبر دادن است نه این که با این کار قدرت و اختیار را از مکلفین بردارد پس تکلیف در ظاهر جریان دارد نه در باطنی که در علم خداوند متعال قرار دارد و ما باید این تکلیف را تصدیق کنیم و بپذیریم انتهى» (2)

این شیخ بزرگوار در جای دیگر کتاب می نویسد:

«به من گفتند که براین عبارت حدیث که می فرماید: ﴿قَبَضَ قَبْضَةً فقال إِلَی الْجَنَّةِ وَ لَا أُبَالِی، ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَهً و قال إِلَی النَّارِ وَ لَا أُبَالِی﴾، اشکال گرفته اند و گفته اند:

ص: 458


1- مصنف گوید: در توضیح این حدیث به تفصیل در مطلب چهارم کتاب مطالبی خواهیم گفت.
2- مختصر بصائر الدرجات ص151

آیا روا است که خداوند خلقی را برای دوزخ بیافریند، سپس آن ها را مکلّف به طاعت و ترک معصیت کند؟ و آیا این با عدل او منافات ندارد در حالی که خداوند سبحان منزّه از آن است؟

(حسن بن سليمان حلّی پاسخ می دهد:) آگاه باش که بر کلام آل محمد صلی الله علیه و آله هیچ اعتراضی وارد نیست ایراد فقط به سبب عدم فهم شنونده به مقصود و مراد گوینده پیش می آید. این مضامین در حدیث آمده است که ارواح دو هزار سال پیش از خلقت ابدان آفریده شدند و خدای سبحان به آن ها امر فرمود که به ربوبیّت خود و نبوّت محمد محمد صلی الله علیه و آله و امامت علی و اهل بيت السلام اقرار کنند. برخی به قلب و زبان اقرار کردند و بعضی فقط به زبان این است کلام الهی: ﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ في السّماواتِ وَالأرْض طَوْعاً وَ كرْهاً و إليه تُرْجِعونَ﴾. سپس به هر دو گروه امر فرمود وارد آتش شوند. گروه اول که به قلب و زبان اقرار آورده بودند، وارد شدند. اما گروه دوم که فقط به زبان اقرار آورده بودند گفتند خدایا! ما را آفریدی تا به آتش بسوزانی؟ بدین روی اطاعت و معصیت ارواح، از آنجا استوار شد.

آن گاه که خدای سبحان دخول ارواح در اجساد را اراده کرد، طینت طیبه را آفرید و آب گوارای پاک را بر آن جریان داد و از برگزیده آن بدن های محمد و آل محمد صلوات الله علیه و علیهم را آفرید همچنین طینت خبیثه آفرید و آب شور پلید را بر آن جریان داد آنگاه خداوند هر دو طینت را به مقتضای حکمت و لطفش در هم آمیخت... و این فقط در بدنها بود نه در ارواح.

پس قضیه ذکر شده در حدیث در مورد بدن هایی است که قالب ارواح مؤمن و کافر می شوند و در مورد خلقت و تکلیف و معاد، تابع ارواح اند. بدین ترتیب، اشکالی در حدیث وجود ندارد»

12.کلام میرزا محمد قاسم اُردوبادی

فقيه وجيه حجة الاسلام میرزا محمد قاسم بن محمد تقی اردوبادی قدس سرّه، مقیم نجف اشرف و مدفون در آن، متوفی سال (1) 13331 در تالیف خود به نام الشهاب المبین

ص: 459


1- ابوالقاسم اُردوبادى (1274 - 1333) یعنی محمد قاسم بن محمدتقی بن محمد قاسم بن عبدعلی بن حسن اردوبادی تبریزی نجفی مشهور به ابوالقاسم منسوب به اُردوباد است شهری در مرز فعلی بین ایران و قفقاز در آذربایجان ،ایران نزدیک رود ارس او فقیه ،بلندپایه عالم والامقام، اديب و شاعر و مرجع تقلید زمان خود بود. در تبریز زاده شد و در راه سفر زیارتی به مشهد الرضا علیه السلام، در همدان درگذشت فرزند ادیب و دانشمندش میرزا محمد علی پیکر او را به نجف اشرف منتقل کرد و در یکی از حجره های صحن شریف علوی دفن کرد. در اعیان الشيعة ج 2 ص 410 شرح حال او را آورده و 52 تألیف او را نام می برد

فى افناء الجاحدين والمارقین (1) - که نسخه آن نزد ما موجود است - می گوید:

«از جمله قصص قرآن عظیم الشأن ، ذکر عالم ذرّ که عبارت از تکلیف ارواح است... و ايضآ در اثبات آن ،عالم تقریب است به روز قیامت و سهولت آن در جنب قدرت خدای تعالی مثل:

﴿وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا. لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا أَلِيمًا﴾ (احزاب / 7 و 8)

یاد کن - یا محمّد - وقتی را که گرفتیم از پیغمبران عهد و پیمان آن ها را، و از تو و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و گرفتیم از آن ها عهد مؤکّد شدید.

و على بن ابراهیم گوید که خداوند عالم اخذ عهد و پیمان فرمود، از همه انبیاء عهود دائمه برای خود یعنی به عبادت خود و دعوت نمودن خلق را به طرف خودش عزّ جلاله

بعد تصریح فرمود به خصوص این پنج نفر را که افضل انبیایند. و تقدیم حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله به جهت افضلیت آن سرور کائنات است به جهت این که از همه انبیاء سابقه میثاق را قبول نمود و میثاق دومی مؤکد ایمان به رسول خدا و اميرالمؤمنين - صلّى الله عليهما و آلهما المعصومين - است. و امیرالمؤمنین علیه السلام

ص: 460


1- این کتاب به زبان فارسی در بیان اعجاز قرآن و نبوت خاصه و ذکر معجزات رسول خدا است. که در پاسخ به شبهات زمان خودش نوشته است. (الذريعة ج 14 ص 255). [ویراستار این ترجمه بخشی از کتاب را در فصلنامه سفینه شماره 33 نقل کرده و مقاله ای در معرفی آن در یادنامه محقق طباطبایی نوشته است. باید دانست که علامه امینی متن منقول از مرحوم اردوبادی را به عربی ترجمه کرده و ما متن را که فارسی بود از اصل مخطوط کتاب نقل کردیم]

را نصرت کنند شاهد این آیه دیگر است که می فرماید:

﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ﴾ (آل عمران / 81)

یاد کن - یا محمّد - وقتی را که الله - سبحانه و تعالی - اخذ فرمود از پیغمبران میثاق به آن چه دادیم به شما از کتاب و حکمت الهیّه، بعد از آن رسول آید. علامتش آن است که تصدیق می نماید آن چه را با شماست. هر آینه به او ایمان بیاورید و البته به او نصرت نمایید...

واظهر به حسب لفظ عالم ذر است، زیرا ظاهر هر دو آیه مبارکه، اجتماع انبیاء است در مخاطب شدن به خطاب مستطاب حضرت اقدس الهی عزّ شأنه.

آخر آیه دوم هم شاهد است و می فرماید:

﴿قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾ (آل عمران / 81)

خدای تعالی فرمود: آیا اقرار نمودید و عهد مرا گرفتید بر این امر؟ انبیاء گفتند: اقرار نمودیم فرمود خداوند عالم پس شاهد باشید و من هم با شما از شاهدانم. وجه شهادت خطاب جمع است بر یکدیگر که ظاهرش اجتماع است، هرچند به اعتبار تعدّد هم جایز است که متفرق را با صیغه جمع خطاب نمایند؛ اما خلاف ظاهر است، خصوصاً شهادت بعضی به دیگری با اجتماع مناسب تر .است...

و مثل: ﴿ وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّهً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ. وَ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ (اعراف / 172-174)

یاد کن یا محمّد - وقتی را که اخذ نمودیم از بنی آدم ذریّه آن ها را ...

یعنی وقتی که اولاد آدم ذریه بودند که خود آن هاست. اضافه بیانیه است. و مثل: و آية ﴿لَهُمْ أَنّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ﴾ (يس (36) / 41)

ص: 461

:یعنی آیه الهیه است برای آن ها که حمل نمودیم ذرّیّه آن ها را در کشتی که پر بود.

مراد از ذرّیّه، خود آن هاست؛ یعنی عهد از اولاد آدم مشتمل به تمام مشخّصات نیست بلکه از ارواح بنی آدم است که در صورت ذر بودند، از همه جمیعاً در يك جا، چنان که ظاهر لفظ آیه شریفه است.

[ادامه ترجمه آیه شریفه]

و آن ها را شاهد گرفت بر نفس خودشان و عهد مأخوذ این بود که من آیا نیستم پروردگار شما ؟ گفتند: بلی، شاهد شدیم به جهت کریه شدن این که بگویند روز قیامت که غافل بودیم از این یا این که بگویند این است و جز این نیست که پدران ما شريك قرار داده بودند ،تو را ما اطفال كوچك بوديم، آیا ماها راهلاك کنید به سبب افعال آن ها که اهل باطل بودند؟

یعنی این اعلام و تکلیف را در عالم ارواح کردیم که معارف در فطرت بنی آدم بماند به فعل پدران و اجداد خودشان گردیده نبود و فریب نخورند و هرکس مخالفت نماید دیگر جای عذر نداشته باشد؛ چنان که خود پدران و اجداد آن ها عذر ندارند به سبب این که تکلیف به عموم اولاد آدم شد.

و آیه مبارکه صریح است در اخذ میثاق از همه ذریه پس لامحاله قبل از انتقال به ارحام و قبل از تولد خواهد شد.

پس مقصود از لفظ «ظهورهم» ارواح است و مصداق خارجی او را خداوند تبارك و تعالی می داند خداوند عالم به قدرت کامله خود در آن ها قوه ای خلق نمود که خطاب مستطاب را شنیدند و فهمیدند و جواب دادند.

در خبر وارد است صراحتاً، ودليل سماع و فهم است التزاماً. و اخبار موافق به این ظاهر است متواتر همه صحیح است به اصطلاح قدما و مقداری صحيح است به اصطلاح جدید

[نقد برخی سخنان در باب آیه ذرّ ]

مغرور به رأی کاسد خود احادیث معتبره را انکار نموده، می گوید که قائلین به عالم ذر آثاری بعضی مرفوع و بعضی موقوف نقل کرده اند و تأویل آیه کرده اند.

ص: 462

و ظاهر قرآن به این شهادت دارد زیرا که بنا براین باید خداوند عالم فرموده بود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ آدم و ذُرِّیَّتَهُ مِنْ ظَهْرِهِ﴾ پس این که فرمود: ﴿مِنْ بَنِی آدَمَ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ و ( من ظهورهم) منافی این است. و ایضاً سیاق آیه این است که این مخاطبین پدران مشرک داشتند و همه انسان اولاد آدم است پدرشان آدم و آدم را مشرك گفتن جایز نیست.

سپس مرحوم اردوبادی در جواب این سخنان از کلام سید مرتضی بهره برده که در این جا به تلخیص می آوریم تا سخن به درازا نکشد. پس می گوید:

این ایراد کلام اهل تفریط بود اما اهل افراط گفته اند مراد این است که خدای تعالى حقایق را نشر نمود در پیش علم خود و آن ها را استنطاق فرمود با زبان قابلیت و استعداد و ذات و او را در آن ها دلائل نصب نمود. و در عقل آن ها چیزی مرکب که آن ها را داعی باشند به اقرار خدا؛ و این به منزله شاهد گرفتن بنی آدم به نفس های خودشان [است] مثل «کُن» گفتن وقت خلقت اشیاء، و مثل گفتن آسمان ها و زمین که آمدیم در حال طاعت و معلوم است که این جاها قول حقیقی نیست بلکه تمثیل است وقتی که آن ها در اصلاب آباء عقلیه و معدن های اصلیه بودند، در حالتی که آن ها رقائق در حقائق مذکوره بودند و از این آباء به «ظهور» تعبیر شد به جهت این که هريك ظهر است یا ظاهر کننده و یا ظاهر است نزد او به جهت این که صور عقلیّه نوریه ،بودند ظاهراً در حدّ ذات خود آن ها را شاهد گرفت. یعنی آن ها شهادت ذوات عقلیّه و هویّات نوریّه دادند.

پس به استعانت این قوه خطاب «ألست بربّكم« را شنیدند، چنان که در دنیا با توالی بدنیه می شنودند و با زبان این عقول عرض نمودند در جواب خطاب حضرت ربّ الارباب ،بلی، تویی خدای ما که بر ما وجود مقدّسه ربانیّه داده ای کلام شریف تو را شنیدیم و جواب خطاب تو را عرض نمودیم.

دور نیست این جواب با لسان ملکوت که در عالم مثال باشد که پایین تر از عقل است و هر چیزی را ملکوتی هست چنان که در آیات قرآنیه توضیح به این بود. فرمود:

﴿فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ (يس / 83)

ص: 463

تسبیح و تنزیه است خدای متعال را که در دست قدرت اوست ملکوت هر شیء و ملکوت باطن ملك .است و این همه اش حیات است و برای هر ذره از ذرّات، لسان ملکوتی هست که نطق می کند با تسبیح و تمجید و توحید خدای .تعالی و به این زبان سنگ ریزه در دست مبارک حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله تسبیح .نمود و روز قیامت زمین با این زبان از اخبار خود خبر می دهد. با این زبان روز قیامت، جوارح واعضای بنی آدم نطق می کند چنان که هر دو فقره در قرآن مجید تصریح شده.

[پاسخ به توجیه عالم ذرّ]

اشاره

مؤلّف :گوید در بطلان تأویلات آن ها کفایت می کند این که ... این تأویلات آن ها، تکذیب ظاهر قرآن و حدیث است زیرا که راه رفتن ذرّ و مخاطبه خدای تعالی با اصحاب یمین و شمال و مخاطبه با انبیای اولوالعزم و افروخته شدن و تکلیف به اصحاب یمین و شمال به دخول نارو اطاعت اصحاب یمین به دخول نارو ترسیدن اصحاب شمال و داخل نبودن به آتش و اعتذار اصحاب شمال - الى آخره - همه واضح و لایح است در حقیقت ،قول نه در خیال... و مفاسد این جور کلمات به حصر نمی گنجد و حقیقت ،این استبداد و اطاعت نکردن به اهل عصمت سلام الله علیهم است... و حدّ وسط این است که در معنی آیه ذکر شد موافق ظاهر آیه و نصوص كثيره ... و از جمله آیه ﴿فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ﴾ و معنی آن گذشت در ضمن آیه سابقه چنان که بیان شد. ایمان نمی آورند. به چیزی که در سابق تکذیب نموده اند.». (1)

سپس وجه استدلال به این آیه را از آن چه از اخبار استفاده می شود ذکر کرد.

13.کلام علامه قطب الدین اشکوری

علامه حجت، قطب الدین محمد بن شیخ علی بن عبدالوهاب اشکوری دیلمی

ص: 464


1- توضيح ويراستار: كتاب الشهاب المبین مرحوم اردوبادی به زبان فارسی است. مرحوم علامه امینی در متن كتاب المقاصد العلية گفتار علامه اردوبادی را به صورت ترجمه و تلخیص به عربی نقل کرده .است. در این جا متن عبارات فارسی از اصل کتاب اردوبادی براساس نسخه خطی کتاب نقل شد که به شماره 10963 در کتابخانه آیة الله مرعشی در قم موجود است

لاهیجی (1) در کتاب محبوب القلوب در ترجمه حکیم سقراطیس می گوید:

«ارواح بر بعضی از اشراقات شهودیه مطلع بوده و نسبت به مُبدِع آن در ربوبیت اقرار داشته است چنان که در این آیه شریفه آمده است: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى﴾ اما با انس گرفتن به بدن های ظلمانی و فرو رفتن در پرده های هیولایی از مولی و مبدع خود دور مانده است. حال اگر با ریاضت، از اسارت دار غرور (دنیا) درآید و با مجاهدت از التفات به عالم زور ترقی یابد دوره گذشته خود را - که نزدیک بود به مرور اعصار و زمان مندرس شود - بار دیگر باز خواهد یافت این همان معرفتی است که «نور علی نور» است و از این جاست که شیخ گنجه (نظامی) در خمسه می گوید:

تو آن بودی که پیش از صحبت خاک *** ولایت داشتی بر بام افلاک

ز تو گر باز پرسند آن نشان ها *** نداری هیچ حرفی یاد از آن ها

چو فردا بگذری زین محنت آباد *** یقین دارم کزین هم ناوری یاد

کسی کو یاد نارد قصه دوش *** کند امروز را فردا فراموش» (2)

وی در تفسير آيه شريفه ﴿وإذ أخذ ....﴾ (اعراف: 172) می گوید:

«بدان که گاه "آدم" را به آدم ابوالبشر می گویند و گاهی بر هر بشری گفته می شود و شاید بر معنایی اعم از این معناها ،باشد مثلاً گفته می شود آدم ،ملکی، آدم ملکوتی، آدم جبروتی و آدم لاهوتی و به همین معنا در بعضی از خطبه های امیر مؤمنان علیه السلام آمده است: ﴿أنا آدم الأول﴾ (3)، زیرا هر چه در عالم طبع و عالم کثرت وجود دارد در عالم مثال دارای تصویر و مثالی به نحو کثرت و تفصیل است،

ص: 465


1- مولی قطب الدین محمد بن ملا شيخ على شريف لاهیجی اشکوری، از شاگردان میرداماد (متوفی بعد از 1075) کتاب او محبوب القلوب است که بخشی از آن در شرح حالات حکماء چاپ شده است، در سه بخش بخش اول فلاسفه پیش از اسلام بخش دوم فلاسفه اسلام بخش سوم ائمه اطهار علیهم السلام. در خاتمه، شرح حال خود را آورده است. کتاب دیگر او ثمرة الفؤاد است. نقل به تلخيص از الذريعة ج 20 ص141.
2- منظومۀ خسرو و شیرین نظامی گنجوی بخش 100 (در یاد کردن زندگی پس از مرگ)
3- مشارق أنوار اليقين ص 268؛ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة از میرزا حبیب الله خویی ج19 ص 323.

به گونه ای که اگر او را ببیند می گوید او بعینه همان است بدون هیچ اختلاف و تمییزی او دارای حقیقتی در عالم عقول عرضیه و ارباب انواع است، و نیز حقایقی در عالم عقول طولیه دارد به نحواتم و ابسط از آن چه که در این عالم است. از آن عوالم به در تعبیر می شود. و هر آن چه در ما فوق عالم طبع یافت شود، تمام آن علم و شعور و سمع و بصر و نطق است برخلاف آن چه در این عالم است که شعور و سمع و بصر و نطقش با ابزارهای متمایزه ای است که در موضع بصر سمع و نطق و... نیست».

تا آن جا که گوید:

بعد از آن که دانستی که تمام اشیاء - خصوصاً ما فوق عالم طبع - نسبت به خداوند متعال، همگی علم و شعور و سمع و بصر و نطق اند، جای تأمل نمی ماند که اشهاد و اسماع و اقرار همگی بر حقیقت لغوی خود هستند، بلکه بیش از حقیقتشان در فوق عالم طبع حقیقت دارند پس نیازی به تأويل مفسران و تكلّفات و مجازهای آن ها نیست تا از روی کراهت بگویید: ﴿أن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ﴾. یعنی شما را در آن جا وادار به شهادت و اقرار کردیم تا در تکلیف خود مستقل باشید و نسبت به ربوبیت آگاه شوید، پس غافل و تابع دیگران نباشید و کردار زشت خود را بر دیگری معلق نکنید»

استفتائات از علما در خصوص عالم ذر

اشاره

*استفتائات از علما در خصوص عالم ذر (1)

1.میرزا محمد حسین نایینی

پرسش:

سخن شیخ و ملاذ ما آية الله دامت بركاته السنية در موضوع عالم ذرّ و میثاقِ گرفته شده از ذرّات بشری برای ربوبیت خداوند متعال و نبوت محمد صلی الله علیه وآله و ولایت علی علیه السلام چیست؟ آیا ادلّه منقوله از کتاب و سنت، عقیده به آن را تأیید

ص: 466


1- آن چه در پی می آید، پرسشی است در باب عالم ذر که مرحوم امینی از چهار تن از عالمان زمان خود (حدود سال های 1353 قمری) پرسیده و اصل دستخطّ این بزرگان هم اکنون در کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف اشرف نگاهداری می شود (ویراستار)

می کند یا نه؟ و آیا شایسته است که بالجمله آن را انکار کنیم و حتی بالجمله به آن ملتزم نباشیم؟ با جواب دادن بر ما منت گذارید خداوند اجرتان دهاد و از اسلام و اهل آن بهترین پاداش را نصیب کناد

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه را که در کتاب و سنت در این خصوص آمده ردّ و انکار آن جایز نیست و اگرچه عقل از ادراک آن قاصر باشد باید علم آن را به خدا و رسول و آل طاهرین او صلوات الله عليهم اجمعین برگرداند. والله العالم.

محمد حسين الغروى النائيني

28 ذیحجه 1353

2.شیخ محمد حسین اصفهانی

پرسش:

حجة الاسلام ادام الله تعالى بركاته

:پاسخ

چه می فرمایید در موضوع عالم ذر آیا ادله موجود در کتاب و سنت، ما را در عقیده به آن یاری می کند یا نه؟ آن را بیان کنید خداوند اجرتان دهاد و از اسلام و اهلش نیکو پاداش .دهاد

بسم الله الرحمن الرحيم

.آری ادلّه کتاب و سنت بر این عقیده یاری می کند و شاید ثبوت آن بالجمله از مسلّمات باشد، والله اعلم.

حرّره الجاني محمد حسین الاصبهانی

3.میرزا علی شیرازی

پرسش:

حجة الاسلام متع الله تعالى المسلمين بطول بقائكم،

چه می فرمایید در موضوع عالم ذر؟ آیا ادله کتاب و سنت، ما را در اعتقاد به آن :پاسخ

ص: 467

یاری می کند یا خیر؟ برما، با جواب دادن منت گذارید. خداوند شما را از اسلام و اهل آن نیکو پاداش دهاد

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحيم

آری ادله کتاب و سنت فى الجمله کمک می نماید و شاید در این روزگار از ضروریات باشد.

الاحقر على الجنتي الشيرازي

4.شیخ محمد حسين كاشف الغطاء

پرسش:

چه می فرماید شیخ اجل ما حجة الاسلام دامت بركات وجوده در موضوع عالم ذرّ و میثاقی که خداوند با خطاب خود از ذرات بشری برای ربوبیت خداوند متعال و نبوت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت علی علیه السلام گرفته است؟ آیا ادله نقلی از کتاب و سنت عقیده به آن را تأیید میکند یا نه؟ و آیا انکار و رد آن و عدم تصدیق آن بالجمله صحیح است؟ پاسخ دهید مأجور باشید، خداوند از اسلام اهلش جزای نیکویتان دهاد

:پاسخ

بسم الله الرحمن الرحيم

ادلّه نقلی از کتاب و سنت فی الجمله دلالت بر وجود عالم ذر دارد، و صحیح نیست که به طور کلی آن را انکار و بالجمله آن را رد کرد. خداوند سبحان بر حقایق مخلوقات و عوالم ابداعات و آیات متشابه خود آگاه است

محمد حسين آل كاشف الغطاء

کلام برخی علما درباره عالم ذر به نظم

اشاره

تا کنون برخی از اقوال منثور عالمان بزرگ نقل شد اما آن چه به صورت نظم در این ،موضوع از علمای امامیه رضوان الله علیهم رسیده و همچنین از سایر طبقات فریقین آمده، بسیار زیاد است که برای اختصار تعدادی از آن ها را ذکر می کنیم

ص: 468

1.سید صدرالدین عاملی

سید محقق جلیل فقيه ، وجیه علامه حجت شيخ الأجلة سيد صدر الدين محمد موسوی عاملی بغدادی اصفهانی نجفی قدس الله سرّه (1) می گوید:

عَليُّ بِشَطرِ صِفاتِ الإله *** حَبيبُ وَفيكَ يَدُورُ الفَلَكْ

فَلَولا الغُلُوُّ لَكُنتُ أَقُول *** جَميعُ صِفاتِ المُهَيمِن لَكْ

وَلَمَّا أَرادَ الإله المثال *** لِنَفيِ المَثيلِ لَهُ مَثّلَكْ

فَمِن عالم الذّرِ قَبلَ الوُجود *** لِقَولِ «بَلَى» اللهُ قَد أَهَلَكْ

وَ قَد كُنتَ عِلَّةَ خَلقِ الوَرى *** مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ حَتَّى المَلَكْ

وَ عَلَّمْتَ جِبْرِيلَ رَدَّ الجَواب *** ولولاكَ في بَحرِ قَهرِ هَلَكْ

علی در ناحیّهٔ صفات الهی است. حبیبی و فلک گرد تو می گردد

پس اگر غلو نبود می گفتم که همۀ صفات خداوند مهیمن را داری.

و وقتی خداوند خواست تا برای نفی همانند خود نمونه ای بیاورد تو را به تصویر کشید پس خداوند تو را در عالم ذر قبل از وجود چون «بلی» گفتی، شایسته این مقام کرد. و تو علت آفرینش همگان از جن و انس و حتی ملائکه بوده ای.

و تو به جبرئیل پاسخ دادن را آموختی وگرنه در دریای قهر الهی هلاک می شد.

2.میرزا حبیب خراسانی

علامة تحرير اجلّ فقيه وجیه اصولی عارف حکیم محقق نقاد حاج میرزا حبیب الله ابن حاج میرزا هاشم موسوی اصفهانی خراسانی طيَّبَ الله مَضجَعَه در مدح مولایمان اميرالمؤمنین علیه السلام می گوید:

چون خرد بر کف قلم در مکتب عالم گرفت *** دل رموز آموزی از اسرار لایعلم گرفت

ص: 469


1- سید صدرالدین موسوی عاملی (1193-1263) از اعلام بارز امامیه در فقه و حدیث و رجال و علوم ،عربیت که علاوه بر این فنون ادیبی شاعر بود که به زبان فارسی و عربی شعر می سرود و اشعارش در مجموعه ها فراوان است. (تراجم الرجال ج1 ص50). علامه آقابزرگ تهرانی در الکرام البررة ص 167 شرح حال او را گفته و در الذریعة ج 17 ص 87 به القصائد الكثيرة او اشاره می کند.

در معلّم خانه تعلیم آسما، عقل پیر *** کودک آسا بر دهان ، انگشتِ «لا أعلم» گرفت

بر سماوات و زمین حمل امانت عرضه شد *** از گران باریّ امرش پشت گردون خم گرفت

از حجاب قدس، نورش در سرای انس تافت *** دست فیضش دامن خاک از گِل آدم گرفت

صوتِ «إنّي جاعِلٌ» در هفت بندِ ناي چرخ *** دم دمید و شش جهت آواز زیر و بم گرفت

نغمه «قالوا بَلى» رجعُ الصدا شد از الست *** کوس وحدت از زمین تا قبه اعظم گرفت

داد منشور خلافت را چو توقیع وجود *** نام آدم زیب طغرای «لقد کَرَّم» گرفت

دستِ عهدش عهد از موسی بن عمران می ستد *** پای امرش نغمه پر از عیسی مریم گرفت

اَلغَرَضِ از جمله ذرّاتِ جهان دست الست *** عهده عهد تولای علی محکم گرفت

با تمام انبیا همراه بود اما نهان شد *** عیان چون نور احمد در جهان پرچم گرفت

وی قصیده دیگری در مدح امام امیرالمومنین علیه السلام سروده که مطلع آن چنین است:

روی تو که قبله صلاة است *** مجموعه عالم صفات است

ضمن آن می گوید:

نوشد ز لب تو کوثر آن کس *** کز خط تو در کفش برات است

عهدی ز الست با تو بستم *** آن عهد همیشه با ثبات است

دیوان این علامه عارف را در نجف .دیدم شرح حال او را در کتابم صرعی الحقائق (1) آورده ام که دربارۀ عالمان شهید شیعه نوشته ام در آن ،منبع گزیده ای مفید از اشعار نیکو و زیبای او را آورده ام.

3.شیخ جابر کاظمی

شیخ فاضل ادیب اریب شیخ جابر کاظمی- که خدای او را در رحمت خود جای دهاد (2)- در تخمیس قصیده اُزریه می سراید:

ص: 470


1- علامه امینی کتابی به این عنوان ندارد. ظاهراً مراد او كتاب شهداء الفضيلة باشد که این عنوان دیگر برای آن است.
2- تخميس الأزرية في مدح النبي والوصيّ والآل صلوات الله عليهم أجمعين . اصل قصیده از شیخ کاظم ازری و تخمیس آن از شیخ جابر کاظمی است. قسمت های مختلف آن در صفحات پیشین این کتاب نقل شد. کتاب به سال 1370 در نجف (مطبعه حیدریه) چاپ شده و شیخ محمدرضا مظفر شرح حال هر دو شاعر را در مقدمه کتاب آورده است.

أنا في جُنَّةٍ تَحَصَّنتُ فِي الذّر *** بولائي لآل طه وَ حَيدَر

فَإِذَا الكونُ كُلُّهُ جاش بِالشّر *** ما أُبالي وَلَو أُهيلَت عَلَى الأَر

ضِ السَّماواتُ بَعدَ نَيلِ ولاها

من در سپری هستم که در عالم ذر با ولایتم نسبت به آل طه و حیدر، در پناه آن درآمدم.

پس بعد از نیل این ولایت، اگر شر تمام عالم را فراگیرد و آسمان ها بر زمین فرو افکنده شود هیچ باکی ندارم.

وی ضمن آن می گوید:

مُرْسَلٌ كُلُّ مُرسَل فِيهِ بَشَّر *** وَ بِهِ بارِئ البَريَّةِ أخبَر

وَلَكُم حِينَ خَلقِ آدَمَ وَالذَّر *** نوَّهت باسمِهِ السَّماواتُ وَالأَ

رضُ كَمَا نَوَّهَت بِصُبحِ ذُكَالها

فرستاده ای که همه رسولان بشارتش را داده اند و آفریننده انسان ها خبرش را داده است. و هنگامی که خداوند آدم و ذر را آفرید آسمان ها و زمین نامش را آشکار کردند، همچنان که صبح روشنش را آشکار کرد.

نیز در ضمن آن گوید:

غَمَرَت كَفُّهُ العَوالِمَ بِالدُّر *** حَيثُ عَمَّت بِجُودِهَا البَحْرُ وَالبَر

فَهِيَ مَجْرَى النَّداءِ مِن عَالَمِ الذَّرِ *** أنمُلٌ عاشتِ السَّماواتُ وَالأَر

ضُ وَ مَن فيهما على جدواها

دست او همه عالم ها را از گوهر پر کرد. چنان که بخشندگی خود را بر همه جا، دریا و خشکی شامل کرد.

پس دست او از عالم ذر مجرای بخششند سرانگشتانی که آسمان ها و زمین و هر که در آن هاست در عطا و بخشش آن ها به سر می برد.

ص: 471

4.میرزا محمد علی اردوبادی

شیخ مفضال ،ما دانشور ،اجل پرچم علم و ادب علامه میرزا محمد علی فرزند شیخ میرزا قاسم اردوبادی این شعر خود را در تبریز برایم خواند:

﴿أبا حَسَنِ إِن يَجحَدُوكَ فَطالَما *** بِمُنتَثَرِ الحَصباءِ عِيضَ عَنِ الدُّرِّ

ألَم يَكفِهِم خُمُّ الغَديرِ مَنَصَّةً *** على سالِفِ الميثاقِ في عالَمِ الذَّرِّ

ای ابوالحسن اگر تو را انکار می کنند پس بسیار گذشته است که به جای درو گوهر، سنگریزه های پراکنده می خواهند

آیا جایگاه غدیر خم، برای آنان کافی نبود که بر پیمان گذشته در عالم ذر دلالت کند؟

این عالم بزرگ قصیده ای سروده که در آن عالمان شهید شیعه را ستوده. این عالمان شهید، همان هایند که در کتابمان شهداء الفضيلة ياد شدهاند. این کتاب در تاریخ زندگانی عالمان شهید ،امامی رضوان الله علیهم، نوشته شده است.

وی در این قصیده دراز دامن :گوید

وَ قُل فِيهِمُ مَا شِئتَ مِن فَخرِ لَهُم *** وَ ما شِئتَ مِن أَمرِ فَحَدِتْ عَنِ البَحرِ

وَ ما نَزَلُوا لِلمَوتِ وَهناً وَ إِنَّما *** خداهُم لَهُ الميثاق في عالم الذَّرّ

هَنالِكَ إِذ جَاؤُوا بِعَهْدٍ مُؤكَدٍ *** فَلَم يُلفَ مِنهُم بَعدَهُ وَجهُ مُزوَرِّ

برای ایشان هر فخری را که خواهی بگو و اگر چیزی خواستی از دریا بگو.

آنان از روی ناتوانی به سوی مرگ ،نرفتند بلکه پیمانشان در عالم ذر، آنان را به سوی مرگ برد.

آن جا که پیمان مؤکدی داشتند. پس هیچ چهره منحرفی با آن ها مواجه نخواهد شد.

5.شیخ صالح تمیمی

ادیب اریب زمامدار بلاغت شیخ صالح تمیمی (1) در ضمن قصیده ای در مدح

ص: 472


1- صالح بن درویش بن علی کاظمی نجفی حلّی بغدادی معروف به شیخ صالح تمیمی ادیب و نگارنده نظم و نثر، زاده و مدفون در کاظمین (متوفی به سال 1261) . علامه شیخ آقابزرگ تهرانی در الکرام البررة ص653، شرح حالش را آورده و در الذريعة جزء دوم از ج9 ص 587 دیوانش را یاد می کند. شرح حالش را بنگرید: أعيان الشيعة ج 7 ص 369؛ شعراء الحلّة خاقانی ج 3 ص 142؛ المسك الأذفر آلوسی ص148.

امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید:

نَبَأٌ وَالعَظِيمُ قالَ عَظِيمُ *** ويل قوم لم يُعْنِها الإنباء

لَم تَكُن فِي العُمومِ مِن عالَمِ الذَّر *** رِوَيَنهى عَنِ العُموم النّهاءُ

6.عبدالباقی موصلی

ادیب فاضل ،یگانه عبدالباقی موصلی عمری اموی (1) در مدح پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله می سراید:

كُنتَ شَيئاً وَ آدَمُ لَم يَكُن شَي *** فَحَوَيتَ الأسرار بِالنَّشرِ وَالطَّي

وَ قَديماً تَقَسَّمَت قِسمَةُ الفَى *** لكَ ذاتُ العُلُومِ مِن عَالَمِ الغَي

بِ وَ مِنها لِآدَمَ الأسماء

سِرٌّ إِيجَادِ عَالَمِ الذَّرِ أَنتَا *** مُضمَراً بَينَ الكافِ وَالنّونِ كُنتَا

مُنذُ قالُوا بَلَى إلى أن وُلدتا *** لَمْ تَزَلْ فِي ضَمَائِرِ الكَونِ تُختا

رُ لَكَ الأُمَّهَاتُ وَالآبَاءُ

وی در قصیده دیگر گوید:

باسِلٌ لِلهُدى لَهُ وَ ثَباتُ *** وَ عَلَى الحَقِّ وَقْفَةٌ وَ ثُباتُ

ظاهِراتٌ وَ تَارَةً مُضمَراتُ *** خَلَواتٌ مِن بَعدِها جَلَواتُ

علّمته الإظهار و الإضمارا

عَالَمُ الذَّرِّ إِذْ أَجَابَ بِسُرعَهُ *** مُلقياً نَحوَ دَعوَةِ الرَّبِّ سَمعَه

ذلكَ الحِبرُ شَرَّفَ اللهُ وَضعَه *** نُقطَةَ الباءِ مِن بَلَى كَانَ في عَه

دِ أَلستِ فَأَيَّدَ الإقرارا

كَعْبَةُ البَيت قابَلَتهُ بِلينٍ *** إِذ رَأَتُهُ لَها أَجَلَّ قَرِينٍ

ص: 473


1- عبدالباقی بن سلیمان بن احمد عمری فاروقی موصلی بغدادی (1204 - 1278) ادیب شاعر ،مورخ، زاده موصل که به بغداد رفت و در آن جا درگذشت دیوان قصايد او الترياق الفاروقى يا الباقيات الصالحات نام دارد. اشعاری در مدح اهل بیت علیهم السلام در آن می توان یافت. علامه شیخ آقابزرگ تهرانی در الذریعة ج 3 ص 11 در ذیل دیوانش می گوید که از دیوانش خلوص ولای او آشکار است.

ذلك الرُّكن ذُو المقام المكين *** المُنادي يا قِبلَتي قابِليني

يسحورٍ فَقابَلَتهُ اختياراً

نیز سروده است:

بِمِرآةِ وَجهِ الحُبِّ لِي قَد تَشَخَصَت *** هَياكِلُ أفرادِ الوُجودِ بأسرها

فقرَّت بها عَينَيَّ وَأَصبحت شاخصاً *** إِلَيها وَقَد عَزَّ الْتِفاتِي لِغَيْرِها

و فيها تُراثي ما سواه لناظري *** فَلَم أَرَ مِنْهُ مَا القوى تَحتَ سترها

تَجَلَّت بِها حَيثُ انجَلَت كُلُّ ذَرَّةٍ *** فَذَكَّرَتِ الأَرواحُ عَالَمَ ذَرِّها

وكم من هيولاها بَدَت لى صورَةٌ *** جَعَلتُ عِقالَ العَقلِ طَوعاً لِنَحرِها

فَحَيَّرَت الألبابُ مِنها لُبابةً *** قد اتَّخذت لُبّي لفافاً لقسرها

و او راست:

مِن عالَمِ الذَّرِ طَرف العين حينَ رَمَى *** وَ مَا انْثَنىٰ عَنهُ قَلبٌ غَيْرُ مَسحورِ

أدارَ أقدُحَ أحداقٍ فَما تَرَكَت *** شخصاً بمان ألست غير مخمور

وَقَد عَرَت نَسَمات الذَّرٌ عَرَبَدَةً *** لَم تَصحُ مِنها ليَومِ النَّفْحَ فِي الصّورِ

7. صالح بن قاسم حویزی

فاضل بارع صالح بن قاسم حویزی نجفی مشهور به صالح حجّی متوفای حدود 1275 (1) می گوید:

يا نَبِيَّ الهُدى وَمَا الأَنبياءُ *** مِنكَ إِلَّا أَرضُ وَ أَنتَ سَماءُ

إِنَّمَا الأَنبياءُ مَبْدَأُ فَيضٍ *** وَلَكَ الإبتداء وَالإنتهاء

بَل بسماك سَبَّحُوا الله في الذَّر *** رِ وَفي البَعْثِ في صِفاتِكَ جَاؤُوا

عَرَفَوا فيكَ بَعضَ مَعنِّى فَتاهُوا *** فيهِ لَو لَم يَكُن بِهِ الإهتداء

ص: 474


1- شيخ صالح بن قاسم بن محمد بن احمد حویزی نجفی مشهور به شیخ صالح حجی مدفون در نجف . ادیب فاضل بود که در علوم آلی و دینی مشارکت داشت. ضمناً شاعری است که در جلسات شعری با ادبای زمانش حضوری جدی داشت. سید محسن امین در أعيان الشيعة ج 7 ص 376 شرح حال او و نمونه ای از شعرش را آورده است

8.سید محمد موسوی

وی قصیده ای در نظم حدیث کسا ،سروده که آن را به غلط به علامه سید عدنان بحرینی رحمه الله مقیم مُحَمَّره (خرمشهر) نسبت داده اند ولی از پایان چکامه بر می آید که نام ،ناظم سید محمد موسوی است. در اواخر این قصیده گوید:

لا قَدَّسَ اللهُ أقواماً قَدِ انحَرَفُوا *** عَنِ الرَّشادِ وَ ضَلُّوا بَعدَ تِبيانِ

وَ حُرمَةِ البَيتِ وَالهادي وَ عِتَرَتِهِ *** وَ تِلكَ غايات أقسامي و إيماني

لوأَجمَعَ النَّاسُ طُرّاً في مَحَبَّتِهم *** فِي الذَّرِ لَم يَختَلِف فِي ذَلِكَ اثنانِ

9.سید حمیری

سید اسماعیل حمیری - از شاعران معاصر با امام صادق علیه السلام و راویان حضرتش متوفی 173 - با اشاره به مضمون عالم ذر گوید:

طبتَ كَهلاً وَ غُلاماً وَ رَضِيعاً وَ جَنينا *** وَلَدَى الميثاق طيناً يَومَ كانَ الخَلقُ طينا

كَنتَ مَأْمُوناً وَجيهاً عِندَذِي العَرشِ مَكينا *** في حِجابِ النَّورِ حَيّاً طيّباً للظاهرينا (1)

10.ابن حمّاد

وی در بیتی در مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام که ابن شهر آشوب نقل کرده می سراید:

هُوَ الآية الكبرى هُوَ الحُجَّةُ الَّتى *** بِهَا احتَجَّ باريها عَلَى الخَلقِ فِى الظَّلِّ (2)

او بزرگ ترین نشانه است و حجتی که خداوند در عالم ظل بدان احتجاج کرد

11.شیخ حر عاملی

محدث اجلّ شيخ الاجلّة علامه حجت، شیخ محمد بن حسن حرّ عاملی در دیوان خود ضمن قصیده ای طولانی در مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام می سراید:

وَلَكُم نَالَ سُؤدَداً لَم يُبِنِ كُن *** ة عُلاه الإنشاءُ وَالإنشاء

ص: 475


1- علامه امینی شرح حال گسترده ای از سید حمیری را در الغدیر ج 2 در شمار شاعران غدیریه سرا آورده و اشعار زیادی از او درباره غدیر نقل کرده از جمله این دو بیت است. الغدیر ج 2 ص 277. دیوان سید حمیری ج1 ص 265.
2- درباره ابن حماد و اشعار علوی او بنگرید: الغدیر ج4 ص 140.

وَالحُروفُ الَّتي تَرَكَّبَتِ العَل *** ياءُ مِنها عَينٌ وَلامٌ وَ يَاءٌ

كانَ نوراً مَحَمَّدٌ وَ عَلَيٌّ *** في سَنا آدَم لَهُ لالاء

أخَذَ اللَّهُ كُلَّ عَهْدٍ وَ مِيثا *** قٍ لَّهُ إِذ بَدا سَناً وَ سَناءُ

أيُّ فَخرِ كَفَخرِهِ وَالنَّبِيُّو *** نَ عَلَيْهِم عَهدٌ لَهُ وَ وِلاءُ (1)

12.مظفر کرمانی

عالم محقق مدقق، دانشور بی مانند زمان خود میرزا محمد تقی بن میرزا کاظم متخلص به مظفر کرمانی به فارسی سروده است:

عالم جان را سماواتیّ و آفاقی جدا *** بود پیش از این که این آفاق و این نه طاق بود

پیش از این عهدِ الستِ ربّ و میثاقِ بَلی *** رمزی از میثاقِ ما آن عهد و آن میثاق بود

13.شیخ جواد شبیبی

ادیب ،بارع قبلۀ اهل ،ادب جواد بن محمد بن شبیب نجفی معروف به شبیبی (2) گوید:

﴿كُنتَ وَالذَّرُّ عَالَمٌ مَا لَدَيهِ *** جَسَدٌ يُسْمِعُ النَّدا أُذُنَيهِ

قائِلاً وَالمَقالُ أَصبُو إِلَيهِ *** قَد تَغَذَيتُ حُبَّكُم وَ عَلَيهِ

شَدَّ شد عظمى وَابيَضَّ فِي الرَّأْسِ فُؤدي﴾

14.سید محمد بن فلاح کاظمی

عالم بارع، سید شریف ،پسندیده محمد بن فلاح کاظمی در قصیده کرّاريّة (3) گوید:

ص: 476


1- دیوان شیخ حرّ عاملی که به ترتیب قافیه مرتب شده به بیست هزار بیت می رسد و بیش تر آن در مدح اهل بیت علیهم السلام است. (الذريعة ج 9 جزء اول ص 233) [ نسخه خطی آن که بخشی از نسخه به خط شیخ حرّ است در کتابخانه ملک در تهران موجود است ویراستار]
2- جواد بن محمد بن شبیب اسدی بطائحی نجفی بغدادی (1281 - 1363) عالم شاعر ادیب که در بغداد زاده شد و همان جا درگذشت و در نجف دفن شد. از آثارش: دیوان ،شعر ، تعلیقه بر رسائل، و دیوان رسائل بنگرید: معجم المؤلفين ج 3 ص 168؛ أعيان الشيعة ج 4 ص 282
3- مؤلف شرح حال او را در حاشیه کتاب شهداء الفضيلة آورده و گوید: ادیب شاعر مفلق، از بزرگواران هاشمی که قصیده کراریه او در مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام نزدیک به چهارصد و سی بیت دارد و مشهور است. بزرگان ادب براین قصیده تقریظ هایی نوشته اند و نسخه ای از آن را در اختیار دارم مطلع آن چنین است: نَظَرَت فَأرزَت بِالغَزال الأحورِ *** وَسَطَت فَأَرْدَتْ كُلَّ لَيْثٍ قَسوَرِ».

للَّهِ دَرُّ أَبي وَ مَن كَأَبِي وَ مَن *** وُ رِّثْتُ مَعرِفَتِي بِهِ وَ تَبَصُّري

كَم باتَ يَروي لي أحاديثَ الوِلا *** عَن عالَمِ الذَّرّ الذي لم يُنكَر

عَن عالَمِ الأرواح عَمَّن فَوقَهُ *** مِمَّن يُرى مِن خَلقِهِ المُتَكَثِّر

كُلُّ بِهِ أَخَذَ العُهودَ عَلَيْهِ وَال *** ميثاق من ماضٍ وَ مِن مُتَأَخِّرِ

15.سید حسین بحر العلوم

*سید حسین بحر العلوم (1)

علامه کم نظیر سید حسین بحرالعلوم در موارد بسیار در اشعارش به عالم ذر اشاره می کند

از جمله:

یک در قصیده ای در رثای امام سبط شهید علیه السلام:

قَضى سَليلُ حَيدَرِ ال ***كَرّارِ خِيرَة الخِيَر

قَضى وَ طُوعُ أَمْرِهِ *** يُجرِي القَضَاءَ وَالقَدَرْ

قضى... وَ كَفُّهُ *** تزري بِهَظَّالِ المَطَرْ

شَهادَةً مِن عالم الذ *** ذَرٌ لَهُ اللَّهُ ادَّخَرُ

زاده حیدر کرار بهترین نیکویان رفت . آن که قضا و قدر در فرمان اویند. آن که دستش ابر پرباران را کوچک شمرد. شهادتی که خداوند از عالم ذر برای او اندوخته بود.

ص: 477


1- در أعيان الشيعة ج 6 ص 18 گوید: سید حسین بن رضا بن مهدی بحرالعلوم نجفی (1221 1306) فقیه اصولی ادیب شاعر که در اواخر عمر، بینایی خود را از دست داد به ایران برای درمان سفر کرد و به زيارت مشهد الرضا علیه السلام رفت. چون به حرم مطهر نزدیک شد قصیده ای سرود با این مطلع: كَم أَنحَلَتكَ عَلَى رغمٍ يَدُ الغِيَرِ *** فَلَم تَدَع لَكَ مِن رَسمٍ وَلا أَثَرِ علامه امینی در شهداء الفضيلة ضمن شرح حال سید علی نقی بحرالعلوم درباره سید حسین گوید: «یکی از نوابغ فقه و ادب از شاگردان صاحب جواهر که سال 1306 از بالای بام خانه اش افتاد و درگذشت... از جمله آثارش، شرح الدرة الفقهية که اصل آن را جدش علامه بحرالعلوم سروده است. ديوان شعر او معروف است که به خط نوه اش سید حسن همراه با دیوان علامه بحرالعلوم دیده ام».

دو همچنین گوید:

مَلَكتَ قَلبي بِلا مَنّ وَلا ثَمَنِ *** فَمُر أوانه بما تهواه يمتثل

إن غِبتَ مُرتَحِلاً عَنِّي فَإِنَّكَ لَم *** تبرح عَنِ القَلبِ في حِلَّ وَ مُرتَحَلِ

وَلَستُ أقطعُ كَلَّا وَالهَوى قَسَماً *** حَبلَ المَوَدَّةِ إِن تَقطَع وَإِن تَصِلِ

وَ هَل يَزولُ هَوى مَن وَجدُهُ بِكَ لا *** يَنفَكُّ بَل لَم يَزَل مِن عالَمِ الأَزَلِ

سه در چکامه ای دراز دامن در ستایش خاندان نور علیهم السلام گوید:

هُم عِلَّةُ الأكوانِ لَولاهُم لَما *** خَلَقَ المُصَوّرُ مِن مَلاءٍ أو خَلا

تِلكَ الحَقيقَةُ كُونَت مِن نوره *** فَأَنارَتِ السَّبع السَّماواتِ العُلى

في فَترَةٍ مِن رُسُلِهِ بُعِثَتَ لَنَا *** تحكي طَوائِفُها القِرازَ الأوَّلا

أسماؤُهَا الحُسنى بِها قَد كَلَّلَ ال *** باري سُرادِقَ عَرشِهِ فَتَكَلَّلا

وَ عَلَى الوَرى فَرضُ الوَلايَةِ عِندَمَا *** نادى: ﴿أَلَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلَى﴾

أَفَهَل تَرى فِي الكَونِ مِن مِثل لَهُم *** و لنورِه بِهِمُ المُهَيْمِنُ مَثَلًا

ایشان علت ایجاد عالم هستند و اگر ایشان نبودند آفریننده هیچ نمی آفرید. حقیقت از نور او آفریده شد و هفت آسمان بلند را روشن کرد.

خداوند در زمان فترتی که رسولی نفرستاده بود برای ما کسانی را فرستاد که نمونه برترند.

خداوند با نام های نیکوشان سراپرده عرش را آذین کرد.

هنگامی که خداوند ندا داد «ألست بربكم» ولایت بر همه مردم واجب شد.

آیا مانند ایشان در همه خلقت می شناسی؟ حال آن که خداوند مهیمن نور خود را با آنان به تصویر کشیده است

چهار در ضمن قصیده ای در رثای سبط شهید علیه السلام هم گوید:

لا تَحفَلَي اليَومَ مِن خَطبٍ يَنوبُ فَلَي *** صَحِبٌ لَدَى الخَطبِ تَفدي أنفُساً دوني

فهل تُخالينَ خُلّاناً لِي ادّخَروا *** مِن عالَمِ الذَّرِّ حاشاهُم يَخونوني

ص: 478

امروز اندوه هیچ مصیبتی را برای من نداشته باش که یارانی دارم که در هنگام سختی جانشان را برایم فدا می کنند

آیا گمان می کنی یارانی که از عالم ذر برای من ذخیره شده اند، به من خیانت کنند؟

16.سید حیدر حلّی

این شاعر نوآور فاضل در تخمیس قصیده عموی دانشور خود سید مهدی حلی، گوید:

فمُذ كُنتُ ذَرّاً قَد تَعَشَّقتُ زَينَبا *** و في عالم الأصلاب زدتُ تَعَذُّبا

وَ كُنتُ بها في ظلَّةِ الرَّحِمِ مُطرِبا *** تَعَشَّقتُها طِفلاً وَ كَهلاً وَ أَشيَبا

و هِما عَرَته رعشة الرّأس والقد (1)

از هنگامی که ذره ای بودم عاشق زینب شدم و در هنگامی که در پشت پدرانم بودم عشقش مرا آشفته تر کرده بود.

و در تاریکی رحم به عشق او خرسند بودم در کودکی و بزرگسالی و پیری که در سر و قامتم رعشه افتاد عاشقش بودم

17.شیخ حسین نجف

علامه اکبر ، شیخ حسین نجف (2)، قصیده ای سروده با مطلع:

بِكَ العيسُ قَد سارَت إِلى نَحوِ مَن تَهوى *** فَأضحى بِساط الأرضِ في سَيرِها يُطوى

شترها تو را به سوی معشوقت می برند چنان که گویی زمین از حرکت آن ها درهم می پیچد

در ضمن آن گوید:

تروحُ وَ تَغدو لا تَملُّ مِنَ السَّرى *** وَ ما سَئِمَت يَوماً وَلَا اتَّخَذَت لهوا

ص: 479


1- ديوان السيد حيدر الحلّي، تحقيق علي الخاقاني، ج1 ص111
2- شیخ حسین ابن حاج نجف بن محمد تبريزى الاصل نجفی (1159 - 1251) مدفون در یکی از حجره های صحن شریف علوی، فقیه و ادیب و شاعر و از عالمان مهم روزگارش بود و در علوم مختلف دست داشت. دیوانی در مدح و رثای ائمه علیهم السلام دارد و جز در باره خاندان نور درباره احدی شعری نسرود. شرح حال او را بنگرید الکرام البررة ج 1 ص432؛ موسوعة طبقات الفقهاء ج 3 ص240؛ معجم المؤلفين ج 4 ص 65

وَحقَّ لَها أَن تَقطَعَ البيدَ كُلَّها *** وَأن تَخرق الآفاقَ تَقطَعُها عَدوا

تَؤُمُّ حِمَى فِيهِ مَنازِلُ قَد سَمت *** عُلُوا وَ تَشريفاً عَلى جنَّة المَأوى

وَ قَد أَلِفَت مِن عالَمِ الذَّرِوُدَّها *** فَلَيسَ لَهَا عَنها اصطبارٌ وَلا سَلوى

چه شبگیر و چه ایوار، از رفتن ملالی نخواهند یافت و هیچ روزی خسته نشده و به چیزی دیگر مشغول نمی شوند.

و حق دارند که همۀ بیابان را طی کنند یا با سبکی و تیزی به نهایت آفاق برسند.

به سوی موطنی می روند که منزلگاه های بلندی دارد که بر بهشت شرافت و برتری دارند.

از عالم ذر با محبت آن منازل الفت گرفته اند پس صبر و قراری برای رسیدن به آن ها ندارند.

18.سید مفتی عباس شوشتری

آية الله سید عباس مفتی شوشتری (1) درگذشته 1306 در قصیده ای طولانی- که در دیوان او صفحه 6 آمده - می:سراید

فَاعمَل بِما قَالَ الوَصيُّ المُرتَضى *** «دَع ذِكرَهُنَّ فَما لَهُنَّ وَفاءُ»

سَقياً لِلَيلاتٍ سُقيتُ خِلالَها *** عَذباً وَ ساقِي الكَوثَرِ المسقاءُ

يا حُسنَها مِن خَمْرَةٍ قَد أَترَعَت *** کاساتُها فَتَنازَعَ الصَّلَحَاءُ

عَرَضَت عَلَى كُلِّ النُّفوسِ فَعافَها *** أهلُ الشَّقاءِ وَذاقَهَا السُّعَدَاءُ

هذا حَديثُ الذَّرِّ وَالعَهْدِ الَّذِي *** قَد كانَ فيهِ سَعادةُ وَ شِقاءُ

حَتَّى إذا ما أُنزِلَت أرواحُهُم *** وَ تَكَوَّنَ الأبدانُ وَالأعضاء

فَالنَّاسُ في أمر الوصيّ تخالفوا *** وَ لِكُلِّهِم يَومَ الجَزاءِ جَزاءُ

ص: 480


1- مفتی سید عباس - يا: محمد عباس- ابن علی اکبر ابن سید محمد جعفر موسوی شوشتری از خاندان محدث سید نعمت الله جزایری مقیم لکهنو در هند (1214-1306) صاحب تألیفات فراوان که علامه طهرانی در الذریعه یاد کرده است شرح حال گسترده او در اعیان الشیعه ج 7 ص 411 به بعد آمده و مصنف در کتاب الغدیرج 7 ص 402 او را در شمار شاعران غدیر یاد می کند.

به آن چه مرتضی گفته است عمل کن: یاد آنان را رها کن که آنان را وفایی نیست.

زنده باد آن شب هایی که در آن آبی گوارا به من نوشاندند و ساقی من، ساقی کوثر بود. چه نیکو بود آن شرابی که جام های آن پر می شد و صالحان آن ها را به هم تعارف می کردند.

جام هایی که بر همه عرضه شد اما شقاوتمندان نگرفتند و سعادتمندان از آن ها چشیدند.

تا آن جا که جان های ایشان فرود آمد و بدنها و اعضا آفریده شدند.

پس مردم در مسأله وصی اختلاف کردند و برای هر کدامشان در روز جزا، جزایی .است.

وی در چکامه ای دیگر می سراید:

تَذَكَّرتُ عَهدي في «ألَستُ بِرَبِّكُمْ» *** بإمرته من بعد ما كُنتُ ناسيا

أُحِبُّ عَليّاً وَالأَئِمَّةَ بَعدَهُ *** وَ ما زِلتُ فيهِم لِلهُموم مُقاسيا

بدورُ سَماءِ الغُرِّ ارفع بِشَأْنِهِم *** وَ هَل لَهُمُ نِدٌّ يَكونُ مُضاهيا

پیمانم را در «الست بربّکم» پس از فراموشی فرایاد آوردم.

علی و امامان پس از او را دوست می دارم و همچنان در محبت ایشان متحمل اندوه می شوم.

بدرهای روشن آسمانند و والا مقام آیا همتایی دارند که خود را با ایشان برابر کند؟

19.محمد باقر لاری

محمد باقر لاری متخلص به «صحبت» (1) می گوید:

لَمَعاتُ وَ جهِكَ أَشْرَقَت ، وَ شُعَاعُ طَلَعَتِكَ اعْتَلَىٰ

ز چه رو «ألستُ بِرَبِّكُم» نزنی؟ بزن، که: بلی، بلی

ص: 481


1- مصنف درباره اش گوید: وی از اعلام سده سیزدهم است که در بلاغت و فصاحت زبانزد بود. علاوه بر داشتن منصب علمی و پیشوایی روحانی بر مردم که در لارستان عهده دار بود به سال 1351 درگذشت. شرح حال او در فارسنامه ناصری ج 2 ص 285 آمده است

به جوابِ طبل ألستِ او ز ولا چه کوس بلی زدم

همه خیمه زد به در دلم، سپه غم و حَشَم بلا

پی خوانِ دعوتِ عشق ،او همه شب زخیل کروبیان

رَسَد این سفیر مهیمنی، که گروه غم زده: الصَّلا

من و مهر آن مه خوبرو، که چو زد صلای بلی بر او

به نشاط و قهقهه شد فرو، كه : أنا الشهيدُ بِكربلا

20.ابن عَرَندَس

علامه فقیه ناسک، ابن عرندس، شیخ صالح بن عبدالوهاب حلّی (1) در قصیده اش :گوید:

هُمُ النّورُ نورُ اللهِ جَلَّ جَلالُهُ *** هُمُ التّينُ وَالزِّيتونُ وَالشَّفَع وَالوَترُ

فَلَولاهُمُ لَم يَخلُقِ اللهُ آدَما *** ولا كان زيد في الوجود ولا بكر

وَلا سُطِحَت أرضٌ وَلا رُفِعَت سَما *** وَلا أَشْرَقَت شَمسُ وَلا طَلَعَ البَدرُ

و أسماؤُهُم مَكتوبَةٌ فَوقَ عَرشِهِ *** و مكنونَةٌ مِن قَبل أن يُخلَقَ الذَّرُّ

سَرىٰ سِرُّهُم فِي الكَائِنَاتِ وَ فَضلُهُمْ *** فَكُلُّ نبي فيهِ مِن سِرهِم سِرُّ

سری سرّهم في الكائنات و فضلهم

آنان نورند نور خداوند جل جلاله آنان انجیرند و زیتون و شفع و وتر.

اگر ایشان نبودند، خداوند آدم را نمی آفرید و زید و بکری در وجود نمی آمدند.

زمینی گسترده نمی شد و آسمانی برپا نمی شد و خورشیدی نمی تابید و ماهی طلوع نمی کرد.

بر عرش خداوند نام ایشان نوشته است و قبل از آن که ذرات خلق شوند، نهفته بود. سرایشان و برتری ایشان در کائنات منتشر شد و در هر پیامبری از سرایشان سری است.

ص: 482


1- از عالمان شاعر سده نهم. مصنف، غدیریه او را در الغدیر آورده، همراه با نکته ای درباره آن که از کتاب المنتخب طریحی نقل کرده است.

21.کاظم کویتی

وی در تخمیس شعری مشهور می:سراید

نفسي بِحُبّ عَلى المُرتَضَى افتَتَنَتْ *** في عالَمِ الذَّرّ لما لِلوِلا قَبِلَت

فَأَنشَدَت طَرَباً مِن بَعدِ مَا وُضِعَتْ *** لا عَذَّبَ اللهُ أُمّي إِنَّهَا شَرِبَتْ

حُبَّ الوَصِي وَ غَذَّتنيهِ بِاللَبَنِ

فَأَرضَعَتني بِهِ في عالم الزَّمَنِ *** بِدَرّ إيمانِها عَطفاً بِلا مِنَنِ

كانَت تَهِيمُ بِهِ سِراً وَفي عَلَنٍ *** وَ كانَ لي والِدٌ يَهوى أبا حَسَنٍ

فَصِرتُ من ذي وَ ذا أهوى أبا حَسَنِ

جانم به محبت علی مرتضی گرفتار شده است در آن هنگام که در عالم ذر ولایت را پذیرفت

پس از خوشی پس از آن که قرار یافت سرود: خداوند بیامرزاد مادرم را که محبت آن وصی را نوشید و با شیر آن را به من نوشاند.

و مرا از روی عطوفت بی منتی با شیر ایمانش شیر داد.

و پدری داشتم که عاشق ابوالحسن بود.

پس این شد که از این پدر و آن ،مادر، عاشق ابوالحسن شدم.

22.ابوالقاسم زاهی

ابوالقاسم زاهی، علی بن اسحاق بغدادی (1) درگذشته به سال 352 می سراید:

يا سادتي يا آل ياسينَ فَقَط *** عَلَيكُمُ الوَحِي مِنَ اللَّهِ هَبَط

لَولاكُمُ لَم يُقبَلِ الفَرضُ وَلا *** رحنا لِبَحرِ العَفوِ مِن أكرَم شَط

أنتُمْ وَلاةُ العَهْدِ فِي الذِّرِّ وَ مَن *** هَواهُمُ اللهُ عَلَينا قَد شَرَط

ما أَحَدٌ قايَسَكُم بِغَيرِكُم *** وَ مازَجَ السَلسَلَ بِالشُّربِ اللَّمَظ

إِلَّا كَمَن ضَاهَى الجِبَالَ بِالحَصى *** أو قايَسَ الأبحُرَ جَهلاً بِالنُقَط

ص: 483


1- مصنف در الغدير ضمن شعرای غدیریه سرای سده چهارم، او را یاد کرده و همین اشعار او را نقل می کند (الغدير ج 3 ص 391).

ای سروران ،من ای آل یاسین وحیّ خداوند تنها بر شما فرود آمد.

اگر شما نبودید هیچ واجبی پذیرفته نمی شد و از کریم ترین شط به دریای عفو نمی رفتیم. شما در عالم ذر ولی عهد بودید که خداوند محبت ایشان را به ما شرط کرده است. هیچ کس شما را با غیر شما مقایسه نکرده است و آب خوشگوار را با آب گل آلود نیامیخته است

مگر آن که از نادانی سنگ ریزه ها را به کوه ها همانند کرده باشد یا دریاها را به نقطه ها !

23.معتوق بن شهاب موسوی

وی در چکامه ای در مدح نبیّ اعظم صلی الله علیه و آله که در دیوان او ص 10 آمده می سراید:

ذُريَّةٌ مِثلُ ماء المُزنِ قَد طَهُرُوا *** وَ طُهّروا فَصَفَت أوصاف ذاتِهِمُ

أَئِمَّةٌ أَخَذَ اللَّهُ العُهُودَ لَهُمْ *** عَلَى جَميعِ الوَرى مِن قَبلِ خَلقِهِمُ

قَد حَقَّقَت سورَةُ الأحزابِ ما جَحَدَتْ *** أعداؤُهُم وَ أبانَت وَجهَ فَضلِهِمُ

ذریه ای که مانند باران پاکند و پاک گردانیده شدند پس اوصاف ذات آیشان پاک و و روشن شد.

امامانی که خداوند پیمان ها را برایشان از همه مردم پیش از خلقتشان گرفت.

سوره احزاب آن چه را دشمنانشان انکار می کردند روشن کرد و وجه برتری ایشان را آشکار کرد.

24.ابن فارض

این بیت ها سروده عمر بن فارض یا نوادۀ او شیخ علی ،است، چنان که در دیوان ابن الفارض ص 760 نقل شده است:

﴿فَها أَنتَ نَفْسٌ بِالعُلا مُطْمَئِنَّةٌ *** وَ سِرُّكَ في أهلِ الشَّهادَةِ ذائِعُ

لَقَد قُلتُ في مَبدى أَلَستُ بِرَبِّكُم *** بَلَى قَد شَهِدنا وَالوِلا مُتَتابعُ

فَيا حَبَّذا تِلكَ الشَّهَادَةُ إِنَّها *** تُجادِلُ عَنِّي سَائِلاً وَ تُدافِعُ

تو روحی هسی که در بالا آرام گرفته است و سر تو در میان آنان که شهادت دادند پراکنده است.

ص: 484

آن جا که الست بربکم آشکار شد گفتم آری به ربوبیت خدا شهادت می دهیم و به ولایت نیز خوشا آن شهادت که که در قیامت از من در برابر پرسشگر دفاع خواهد کرد.

25.ابن عربی

در قصیده ای منسوب به محیّی الدین ابن عربی که در مدح معصومان است، می خوانیم:

وقَعَ النّداء لهم: أَلَستُ بِرَبِّكُمْ *** قالوا بَلَى وَ أَجابَتِ الذَّرّاتُ

وَ حَياتِكُم مَن فاتَهُ مِن أُنسِكُم *** وقتاً فُكُلُّ العُمرِ عَنهُ فَواتُ

ندایی برایشان آمد: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری ، و ذرات پاسخ گفتند. قسم به زندگانی شما که هر کس در زمانی، انس با شما را از دست بدهد، همه عمرش را از دست داده است

26.ابوالمحاسن حائری

فاضل گرامی شیخ محمد حسن ابوالمحاسن حائری (1) قصیده ای طولانی در ستایش رسول خاتم دارد که در میلاد گرامی آن جناب سروده، با این مطلع:

حَبيبَ نَفسي وَ مُنايَ وَالوَطَرْ *** ذِكرُكَ أُنسي وَحَديثي وَالسَّمَرْ

ای محبوب من آرزوی من خواسته من یاد تو مونس من است و گفتار من و قصه شبانه من

ضمن آن گوید:

مدحت في مدح عليّ أحمَدا *** حَيثُ هُما نَفسٌ بِوَحيّ وَ أَثَرْ

أُنظر إلى أُخُوَّةٍ بَينَهُما *** فَهْوَ بَديعٌ مِن جِناسٍ ذِي خَطَرْ

يا أَيُّهَا النّورُ الَّذي قَد جاءَنا *** بالنّور من آياتِ وَحي وَ سُوَرْ

بالوحي وَالسُِّنَّةِ قَد هَدَيتَنا *** يا هادياً في سُوَرٍ وَ في سِيَرْ

ص: 485


1- ادیب ،شاعر، محمد حسن بن حمادی بن محسن جناجی مالکی حائری ابو المحاسن، درگذشته به سال 1344، مدتی وزارت معارف عراق را عهده دار بود دیوان شعر بزرگی دارد معجم المؤلفين ج9 ص188 .

وَ خاتِماً نُبُوَّةً قَد بَدَأَتْ *** قَبلَ الوَرى وَالخَلقُ في عالم ذَرْ

در مدح علی احمد را ثنا گفتم چرا که ایشان بنا بر قرآن و روایت یکی هستند. به برادری ایشان نظر کن که بدیع است و همتایی بزرگی است

ای نوری که نور وحی و آیات و سوره ها را برای ما آوردی

با وحی و سنت ما را هدایت کردی ای که در سوره ها و سیره ها هادی هستی.

و نبوتی را که پیش از خلق همه وقتی که همه در عالم ذر بودند آغاز شد، پایان دادی.

27.شرع الاسلام

فاضل طالب شرع الاسلام (1) قصیده ای در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام دارد با مطلع:

إِنَّ قَدرَ الحَقِّ فِي القَولِ عَلَيْ *** هُوَ صِدِّيقُ وَ مَعناهُ جَلي

ضمن آن می گوید:

أُخِذَ العَهدُ مِنَ الخَلقِ لَهُ *** قَبلَ خَلقِ الكَونِ عِندَ الظُّلل

إِنَّهُ في عالَمِ الذَّرِ بَدَا *** أخذُ هَذَا العَهْدِ يَومَ الأَوَّلِ

أن يُوالُوهُ وَ يَرْجُوا نَصْرَهُ *** وَ يُوالُوا أُنسَهُ فِي العَمَلِ

أثبتَ النَّصُّ بِهذا وَ كَذا *** مُفرَدُ الأخبارِ بَعدَ الجُمَلِ

ثمَّ إجماعُ الوَرى كُلِّهِمْ *** ناشِراً حَقَّ إِمَامٍ بَطَلِ

از خلق برای او پیمان گرفته شد در عالم ،اظله پیش از آن که عالم خلق شود. همانا او در عالم ذر آشکار شد. این عهد در روز اول گرفته شده است.

که ولایت او را بپذیرند و یاریش را بخواهند و در عمل از او تبعیت کنند.

نص قرآن، و همچنین روایات این را ثابت کرده است. و پس از آن نیز اجماع همه مردم که حق امام پهلوان را منتشر کرده است.

ص: 486


1- شیخ طالب بن اسد بن جعفر معروف به شرع الاسلام از همپیمانان امارت جزائر در جنوب عراق ، فاضل شاعر زاده نجف و درگذشته به سال 1346 بسیار شعر می سرود حسین شاکری در کتابش علي في الكتاب والسنة و الأدب ج 5 ص 63 شرح حال او را آورده و برخی از ابیاتش در مدح اهل بیت علیهم السلام و در باب غدیر را آورده است

مطلب چهارم

در بیان آیه شريفه ﴿وَ كُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَهُ، فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ. وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ، وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾ (واقعه 7 -11)

آگاه باش - خداوند ما را بر قول ثابت استوار گرداناد و ما را از اصحاب یمین قرار دهاد - که خداوند تبارك و تعالی تمام بندگان خود را به اعتبار آن چه به سوی آن بازگردانده خواهند شد به دو گروه اصحاب یمین و شمال تقسیم کرده است. سپس اصحاب یمین را در دو قسم قرار داده جمعی از آن ها را برگزیده و به عنوان «سبقت» شناسانده و به همین سبب آن ها را امین خود بر آفریدگان قرار داد آن ها را با روح القدس بر دیگران برتری داد. پس سابقون گروهی از اصحاب یمین و طایفه ای از آنانند که از آنان بطور ویژه یاد کرده، زیرا در آن هنگام که خداوند آتش آزمون را در عالم ذر برافروخت، آنان در ورود به آن آتش بر دیگران سبقت گرفتد این نکته را به تفصیل در مطلب سوم (آیه هفدهم از سلسله آیات) تحت عنوان آية ﴿وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾ آورديم .

گواه بر حقیقت این تقسیم روایت علی بن ابراهیم قمی رحمه الله ، است به اسنادش از حذيفة بن یمان که گوید:

﴿عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله، أَرْسَلَ إِلَى بِلالٍ ، فَأَمَرَهُ أن يُنادي بِالصَّلَاةِ ...

إلى أن قال صلی الله علیه و آله:

أُخْبِرُكُمْ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ قِسْمَيْنِ؛ فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهِمَا قِسْمَا، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ:

ص: 487

أَصْحابُ الْيَمِينِ وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ. فَأَنَا مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَأَنَا خَيْرُ أَصْحَابِ الْيَمِينِ، ثُمَّ جَعَلَ الْقِسْمَيْنِ أَثْلَاثَاً، فَجَعَلَنِي مِن خَيْرِهَا أَثْلَاثَاً. وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ: فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ، وَأَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحَابُ الْمَشْتَمَةِ، وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، فَأَنَا مِنَ السَّابِقِينَ وَأَنَا خَيْرُ السَّابِقِينَ.

ثُمَّ جَعَلَ الْأَثْلَاثَ قَبَائِلَ، فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا قَبِيلَةً، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ ، إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبير، فَقَبِيلَتِي خَيْرُ القَبَائِلِ، وَأَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَأَكْرَمُكُمْ عَلَى اللهِ ، وَلَا فَخْرَ، ثُمَّ جَعَلَ القَبَائِلَ بُيُوتاً ، فَجَعَلَنِي مِن خَيْرِهَا بَيْتاً وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾ تا آخر حديث. (1)

حذیفه یمانی گوید: رسول خدا صلی الله علیه و اله به بلال امر فرمود تا مردم را به نماز فراخواند...

تا آن جا که گوید:

حضرتش فرمود: خدا خلق را دو قسمت آفرید و مرا در بهترین قسم نهاد. و این گفتار خدای عزّوجل است در ذکر اصحاب یمین و اصحاب شمال. من از اصحاب یمین هستم و این دو قسم را سه قسم فرمود، و مرا در بهترین آن ها نهاد و این گفتار ،خدای عزوجل است (در سوره واقعه): «اصحاب میمنه کدامند اصحاب میمنت اصحاب مشأمه، کدامند اصحاب مشأمه، و سابقون سابقون»، حضرت فرمود من از سابقونم من بهترین سابقونم. سپس همه این سه قسمت را قبیله قبیله ساخت و مرا در بهترین قبیله نهاد و این گفتار خداست (در سوره حجرات) «ما شما را شعبه ها و قبیله ها ساختیم تا همدیگر را بشناسید. براستی گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شما است همانا خداوند علیم و خبیر است» فرمود: پس قبیله من بهترین قبیله است و من سرور فرزندان آدمم محترم ترین آنان نزد خدای جل ثناؤه، و بر خود نبالم.

سپس قبائل را چند خاندان کرد و مرا در بهترین خاندان نهاد و این گفته خدای

ص: 488


1- تفسیر قمی ج 2 ص 347؛ غاية المرام ج 4 ص 153؛ بحار الأنوارج 16 ص 315. همچنین المعرفة والتاريخ نوشته یعقوب فَسَوی و مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام ج 2 ص 145 رقم 70 نوشته محمد بن سلیمان کوفی همین مضمون را از ابن عباس روایت کرده است.

عز و جل است (در سوره احزاب): «همانا خدا می خواهد پلیدی را از شما خاندان ببرد و شما را خوب پاکیزه کند»

در چندین حدیث از قول معصومین علیهم السلام آمده است

﴿نَحْنُ اَلسَّابِقُونَ اَلسَّابِقُونَ وَ نَحْنُ اَلْآخِرُونَ﴾. (1)

ماییم مراد از ﴿السّابِقُونَ السّابِقُونَ﴾ و ماییم مراد از «آخرون».

از برخی اخبار استفاده می شود که مراد از «سابقون» که در آیه آمده و مقربان و برگزیدگان از اصحاب یمین علی علیه السلام و شیعیان او هستند به سبب سبقتی که برای ورود به بهشت می گیرند و قربی که به خداوند متعال دارند. شیخ الطائفه طوسی رحمه الله در کتاب امالی به اسناد خویش از ابن عباس روایت کرده که گوید:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد آیه ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ پرسیدم. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند:

﴿قَالَ لِی جَبْرَائِیلُ ذَاکَ عَلِیٌّ وَ شِیعَتُهُ هُمُ اَلسَّابِقُونَ إِلَی اَلْجَنَّهِ، اَلْمُقَرَّبُونَ مِنَ اَللَّهِ بِکَرَامَتِهِ لَهُمْ﴾. (2)

جبرئیل به من گفت اینان علی و شیعه اش هستند. اینانند پیشتازان به سوی بهشت که به سبب کرامتی که خداوند بدانها ،داده مقربان اویند.

پس مردم سه گروه اند که تحت دو عنوان و دو قسمت یاد می شوند. و خداوند، آن ها را در دو عالم تکلیف و دو نشأه خلقت آفریده است. براساس این تقسیم، به خاک سپرده می شوند و بر مراتب سه گانه برانگیخته می شوند و هر صنفی در مرتبه ای محشور می شود هر چند که هر کدام به تنهایی با وجود کثرت در هر مرتبه ای دیگر است. در آینده باز هم در این مورد سخن خواهیم گفت.

ص: 489


1- مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 403 از امام باقر علیه السلام عيون أخبار الرضا علیه السلام ج1 ص71، به روایت از حضرت علی علیه السلام؛ نیز الغدیر ج 2 ص 306، به نقل از محدثان و منابع سنی همچون: الریاض النضرة ج 1 ص 157؛ مجمع الزوائد ج9 ص 102؛ كفاية الطالب ص 46؛ الدر المنثور ج 6 ص 154؛ الصواعق ص46؛ المحرقة ص 74؛ تذكرة الخواص ص11.
2- الأمالي طوسي ص72.

بیان تقسیم سه گانه در بعضی از روایات

در چندین حدیث درباره این سه قسم مطالبی آمده است، هرچند - چنان که دانستیم- در حقیقت آنان را در یک قسم جمع می کند اکنون سه حدیث در این زمینه می خوانیم:

1. ثقه جلیل، محمد بن حسن صفار رحمه الله در بصائر الدرجات، از جابر، از امام باقر علیه السلام روایت می کند:

﴿عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام، عَنِ الرُّوحِ، قَالَ: يَا جَابِرُ! إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ وَ أَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ وَ بَيَّنَ ذَلِكَ فِي كِتَابِهِ، حَيْثُ قَالَ: فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ. فَأَمَّا مَا ذَكَرَ مِنَ السَّابِقِينَ فَهُمْ أَنْبِيَاء مُرْسَلُونَ وَغَيْرُ مُرْسَلِينَ، جَعَلَ اللهُ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ ، رُوحَ الْقُدُسِ وَرُوحَ الْإِيمَانِ وَرُوحَ الْقُوَّةِ وَرُوحَ الشَّهْوَةِ وَرُوحَ الْبَدَنِ ... إلى أن قال: وَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ فَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا... إلى أن قال: وَ أَمَّا مَا ذَكَرْت مِن أَصْحَابَ الْمَشْئَمَةِ فَمِنْهُمْ أَهْلُ الْكِتَاب﴾ تا آخر حديث. (1)

جابر جعفی گوید: از امام باقر علیه السلام دربارۀ روح پرسیدم. فرمود: ای جابر! خداوند آفریدگان را بر سه طبقه آفرید و در سه جایگاه جای داد و این را در کتابش آشکار ساخته آن جا که فرمود: ﴿فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ ... أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ﴾. در مورد سابقین آنان انبیاء مرسل و غیر مرسل هستند که خداوند در آن ها پنج روح نهاده است روح القدس روح الايمان، روح القوّة، روح الشهوة، روح البدن . تا آن جا که فرمود: اصحاب الميمنة مؤمنان راستین اند... اصحاب المشئمة اهل کتاب از ایشانند.

2. صفار و کلینی رحمهما الله به اسناد خود از جابر جعفی از امام صادق علیه السلام گویند:

﴿عَنْ جَابِرِ الْجُعْفِيَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام : يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ ، وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ تَعَالَى: وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْتَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ

ص: 490


1- بصائر الدرجات ص 467 ح 5

الْمُقَرَّبُونَ. فَالسَّابِقُونَ هُوَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم وَ خَاصَّةُ اللهِ مِنْ خَلْقِهِ، جَعَلَ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ ، أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ ، فَبِهِ بُعِنُوا أَنْبِيَاءَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِيمَانِ ... إلى أن قال: وَ جَعَلَ فِي الْمُؤْمِنِينَ أَصْحَابَ الْمَيْمَنَةِ رُوحَ الْإِيمَان﴾ تا آخر حديث. (1)

جابر جعفی گفت: حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای جابر! خداوند مردم را سه گونه آفریده، این آیه اشاره به همان است ﴿وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةٌ فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾.

سابقون ، پیامبر اکرم و برگزیدگان از میان مردمند که در آن ها پنج روح قرار داده و به روح القدس ایشان را تأیید نموده با روح القدس به مقام پیامبری مبعوث شده اند و به روح ایمان تأییدشان کرده... و در مؤمنین که اصحاب یمین روح ایمان قرار داده است... هستند

صفار رحمه الله به اسناد خویش از امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیثی طولاانی روایت کرده است.

﴿إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ يَقُولُ : خَلَقَ اللهُ الْخَلْقَ وَ هُوَ عَلَى ثَلَاثَةِ طَبَقَاتِ، وَ أَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ ، فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى فِي الْكِتَابِ: فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحَابُ الْمَشْتَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ . فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنَ السَّابِقِينَ فَأَنْبِيَاءُ مُرْسَلُونَ وَغَيْرُ مُرْسَلِينَ، جَعَلَ اللهُ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ ... إلى أن قال: وَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ فَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا بِأَعْيَانِهِمْ ... إلى أن قال: وَأَمَّا أَصْحَابُ الْمَشْنَمَةِ فَهُمُ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى﴾ تا آخر حدیث که طولانی است. (2)

امير المؤمنين صلوات الله علیه فرمود: همانا من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: خداوند عز وجل، مردم را سه طبقه آفرید و درسه درجه جای داد، و این همان قول خدا عزوجل است در قرآن ﴿فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحابُ الْمَشْتَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾ (که در سوره واقعه بیان می فرماید).

ص: 491


1- بصائر الدرجات ص 469 ح 6؛ [بحار الأنوار ج 25 ص 52 بنگرید: توضیح علامه مجلسی ذیل حدیث. ويراستار]
2- بصائر الدرجات ص449؛ الكافي ج 2 ص 281 ح 16؛ بحار الأنوارج 25 ص64 [ویراستار].

اما آن چه درباره سابقون ،فرموده آن ها انبیاء هستند مرسل و غیر مرسل که خدا در آن ها پنج روح قرار داده... سپس اصحاب میمنه را یاد فرموده و آن ها همان مؤمنین حقیقی هستند... و اما اصحاب مشأمه یهود و نصارایند.

تفصیل کلام در وجه این تقسیم

این تقسیم الهی عوامل موجبه ای دارد و بر سرنوشت هر فردی از آحاد فریقین تأثیری .ندارد در توضیح این مطالب بیان نکاتی لازم است

باید بدانیم از آن جا که خداوند تبارك و تعالى عمل هیچ عمل کننده ای را - مرد باشد یا زن - تباه نمی سازد و اطاعت و سرکشی، حتماً اثری در پیشگاه او خواهد داشت و هر عمل کننده ای با طاعت و معصیت خویش به اقتضای فعلش مستحق قرب و بعد و شرافت و ذلت و علوّ منزلت و انحطاط و کرامت و اهانت می شود پس هر که به قدر ذره ای کار نیک کرده باشد یا قدر ذره ای بدی کرده باشد جزای آن را خواهد دید. (1)

و این امر به عالم خاصی اختصاص دارد. پس اطاعت کنندگان درگاه الهی و اقرارکنندگان به ربوبیتش واهل ولایت نسبت به شناسندگان خدا در خلقت اول، با انقیاد و طاعت خود در عالم اظلهف مستحق کرامت و تفضیل و تشریف شدند، و به تبجیل و تجلیل از سوی خداوند متعال شایستگی یافتند؛ همچنان که انکار منکران و سرکشی مستکبران موجب اهانت و خفّت آنان شد

در مطلب سوم هم دانستیم که برتری انبیاء و اوصیاء بر دیگران و تفضیل بعضی از آنان بر یکدیگر و این گونه فضائل و تشريفات الهی بر آنان، همگی از جهت عمل و شایستگی به دست آمده آنان در عالم ذر اول بوده است.

پوشیده نماند که همان طور که بعد از محقق شدن اعمال در خارج، آثاری بر آن ها مترتب می شود می توان قبل از تحقق آن اعمال نیز چنان چه علم به تحقق آن اعمال در آینده داشته باشیم - آثاری بر آن اعمال مترتب کرد.

این مطلب معهود و متعارف بین مردم است که هر عقل سلیمی آن را می پذیرد.

ص: 492


1- زلزلة: 7 و 8 .

مثلاً پدری بداند - یا گمان برد یا حتی احتمال بدهد -که یکی از فرزندانش، قابلیت و استعداد آن را دارد که در آینده او را به خواسته و آرزویش برساند. در این حالت، او را بر دیگر فرزندان ترجیح داده و او را نسبت به فرزندان دیگر امتیاز می دهد و بطور ویژه عزیز می دارد و برمی گزیند به اعتبار آینده ای که خواهد داشت و همین گونه است عکس قضیه.

پس این که خداوند، اهل طاعت را بر دیگران برتری می دهد و آنان را به تشریف و تکریم خود امتیاز می دهد و این که اهل معصیت را کوچک و خوار می دارد، همه این ها همان طور که می تواند بعد از تحقق طاعت و معصیت باشد می تواند قبل از تحقق طاعت و معصیت ایشان و بر اساس علم ازلی خداوند باشد که پیشاپیش می داند که سرنوشت هر یک از بندگانش چه خواهد بود و چه خواهند کرد.

آثار انقیاد و طاعت یا استکبار و معصیت انسان در خلقت اول و روز الست - چنان که در مطلب سوم دانستیم - بعد از تحقق آن ها مترتب شده است. إن شاء الله در آینده در این زمینه بیش تر توضیح خواهیم داد اما باید دانست که گاه ترتب آثار بر طاعت و معصیت مکلّفین، قبل از تحقق یافتن شان است به سبب علم باری تعالی به جایگاهی که بندگان بدان خواهند رسید و از جمله آثار مترتبه بر عمل قبل از تحقّق آن- به سبب علم باری تعالی بدان - امر آفرینش روحی و اختلاف افراد بشر در آن است خداوند از میان بندگانش صاحبان ولایت مطلقه را به نبوت و وصایت برگزید و ارواحشان را از کلمه الهیه ثانویه هزاران سال قبل از همگان آفرید و بدین سان برتر و شریف تر از دیگران قرار داد. آن گاه این ارواح را در اشباح قدسی جای داد و بر مرکب های نوری سوار کرد؛ اشباح نوری که مخزون و مکنون در علم سابق او بود و هیچ نبی مرسل و فرشته مقربی را از آن آگاه نکرد، آنان که از کلمۀ الهیه اولیه آفریده شده بودند چنان که در اخبار زیادی وارد شده است و برخی از آن ها پیش از این یاد شد

خداوند چنین شرافتی به آن ها ،داد، زیرا علو همت آنان را در اطاعت می دانست، و سبقت آن ها را نسبت به دیگران در عبودیت می دانست همین سان است برتری که به انبیاء داد در خلقت ارواحشان داد و هم این چنین پیروان آنان را که مطیع خداوند در ولایت بودند برتری داد و هر کسی را که خداوند کرامت او را خواست روحش را از طینت

ص: 493

علّیّین ،آفرید همه این ها به خاطر این است که از طاعت و ایمان و انقیاد آنان خبر داشته است. بر عکس آن ارواح مستکبران و جباران و کسانی که از ولایت او خارج می شوند و هر آن کس را که خواری او را اراده کند از طینت سجین آفرید چون به سرنوشت آنان که سرکشی و استکبار و عصیان بود آگاهی داشت.

و این تشریف و تکریم و اهنت و تحقیر، مقتضای شأن هر یک از افراد بشر بر اساس طاعت یا عصیانی است که در پیش می گیرد.

این مطلب از حدیثی برمی آید که امام اصحاب حدیث و شيخ آنان جناب صدوق قدّس سرّه در علل الشرایع به اسناد خویش از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ، خَلَقَ بَحْرَيْنِ: بَحْراً عَذْباً وَ بَحْراً أُجَاجاً. فَخَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ، وَ شَنَّ عَلَيْهَا مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ. ثُمَّ جَبَّلَ آدَمَ فَعَرَكَ عَرْكَ الْأَدِيمِ، فَتَرَكَهُ مَا شَاءَ اللهُ . فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَنْفُخَ فِيهِ الرُّوحَ، أَقَامَهُ شَبَحاً فَقَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِهِ الْأَيْمَنِ، فَخَرَجُوا كَالذَّرِ، فَقَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى الْجَنَّةِ. وَقَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِهِ الْأَيْسَرِ، وَ قَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى النَّارِ. فَأَنْطَقَ اللَّهُ تَعَالَى أَصْحَابَ الْيَمِينِ وَأَصْحَابَ الْيَسَارِ، فَقَالَ أَهْلُ الْيَسَارِ: يَا رَبِّ لِمَ خَلَقْتَ لَنَا النَّارَ وَلَمْ تُبَيِّنْ لَنَا وَلَمْ تَبْعَثْ إِلَيْنَا رَسُولًا؟ فَقَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُمْ: ذَلِكَ لِعِلْمِي بِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ وَإِنِّي سَأُبْلِيكُم﴾ تا آخر حديث (1)

وقتی حق تعالی آسمان ها و زمین را آفرید، دو دریا پدید آورد: یکی شیرین و دیگری تلخ. خاک آدم علیه السلام را از دریای شیرین آفرید. سپس از دریای تلخ بر آن پاشید. بعد آدم را از آن آفرید آن گاه آن را همچون چرم مالید. سپس رهایش نمود. و وقتی خواست در آن روح بدمد او را به صورت شبح و تمثالی برپا داشت. بعد یک مشت از کتف راستش برداشت. اجزاء ریزی از آن خارج شدند. پس فرمود: این ها اهل بهشت هستند. یک مشت هم از کتف چپش برداشت و فرمود: اینها اهل جهنّم هستند. بعد حق تعالی اصحاب یمین (ذرّاتی را که از راست بیرون آمده بودند)، و اصحاب يسار (ذرّاتی را که از چپ خارج گشتند)، به سخن درآورد.

ص: 494


1- علل الشرائع ج 2 ص 425 ح 6؛ بحار الأنوار ج 5 ص 245 وج 96 ص 217.

اصحاب یسار عرضه داشتند: پروردگارا چرا آتش را برای ما ،آفریدی و حق را برای ما روشن نکردی و به سوی ما رسولی مبعوث نداشتی؟

خداوند عزّ و جلّ به آن ها فرمود: به خاطر آن که سرنوشت شما را می دانم و من شما را به می آزمایم.

پیش از این نیز اخبار دیگری را که به همین مطلب دلالت دارند آوردیم (1)

چون خداوند متعال می دانست که بعضی از بندگان او با طاعت خویش خواهان تقرب به او هستند و تن به انجام اعمالی می دهند که پسندیده او باشد و سرانجام آن اعمال رسیدن به بهشت است و همچنین می دانست که بعضی دیگر، گردن به عبادت او نمی نهند ولایت او را انکار می کنند و به گردنکشی روزگار می گذرانند و سرانجامی جز آتش نخواهند داشت برای همین هر کسی را از جایی آفرید که لیاقت و شایستگی اش را داشت و منتهای امرش و بازگشتنش به همانجاست.

پس هنگامی که بندگان به اعتبار اعمال اختیاری خود گروهی در بهشت و گروهی در دوزخ قرار می گیرند، خداوند متعال با علم به این که گروهی بر اساس این اختیار، به کجا خواهند رسید و هر فرقه ای به کجا برمی گردد آن ها را همان گونه آفرید و همان را اصلشان قرار داد

اشاره به این مطلب در علل الشرایع و بصائر الدرجات است که به اسناد خود آورده اند که امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ، خَلَقَ الْخَلْقَ ، فَخَلَقَ مَنْ أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ وَ كَانَ أَحَبَّ أَنْ يَخْلُقَهُ مِنْ طِيئَةِ الْجَنَّةِ، وَ خَلَقَ مَنْ أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ ، وَ كَانَ مَا أَبْغَضَ أَنْ يَخْلُقَهُ مِنْ طِيئَةِ النَّار﴾ تا آخر حديث. (2)

خداوند، عزّ وجلّ، آفریدگان را آفرید، پس آن چه را دوست می داشت ، از آن چه

ص: 495


1- بنگرید به مطلب سوم در همین کتاب.
2- الكافي ج 2 ص 10 ح 3؛ بحار الأنوار ج 64 ص 99 ح 16؛ علل الشرائع ج 1 ص118 ح 3؛ بصائر الدرجات ص80 ح 1؛ مختصر البصائر ص 164 و 216. شرح این حدیث را در منابع زیر ببینید: شرح کافی مازندرانی ج 8 ص 26؛ بحار الأنوار ج 62 ص99؛ مجمع البحرين ج 3 ص 92.

دوست می داشت آفرید و دوست داشت آنان را از گل بهشت بیافریند. و آن چه را دشمن داشت از آن چه دشمن می داشت آفرید و آن چه آفریدنش را دشمن می داشت از گل دوزخ آفرید

توضیح آن چنین است انسان ها - من حيث هو به اعتبار ذاتشان، قطع نظر از صفات و شؤون هر فرد و مزایای شخصی او که کسب کرده است - هیچ یک از آنان برتری و مزيت و ترجیحیّ بر همدیگر ندارند و همه در برابر آفریدگار خود یکسانند برتری و مزیت و ترجیح و محبوبیت و مبغوض بودن نزد پروردگار امری است که فقط براساس طاعت و معصیت آنان معتبر است. یعنی اهل طاعت را به سبب طاعاتشان دوست می دارد و اهل معصیت را به سبب عصیانشان دشمن می.دارد هرگاه خداوند بداند کسی او را اطاعت خواهد کرد هرگز او را دشمن نمی دارد و هر که را عاصی و شقی بشناسد، هرگز او را دوست نخواهد داشت.

برقی و کلینی و صدوق رحمهم الله در محاسن و توحید و کافی، در «باب السعادة والشقاوة» با اسناد از امام صادق ، روایت کرده اند که می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ السَّعَادَةَ وَالشَّقَاوَةَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقَهُ؛ فَمَنْ عَلِمَهُ اللهُ سَعِيداً لَمْ يُبْغِضُهُ أَبَداً ، وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَلَمْ يُبْغِضُهُ، وَ إِنْ كَانَ عَلِمَهُ شَقِيَا لَمْ يُحِبَّهُ أَبَداً، وَ إِنْ عَمِلَ صَالِحاً أَحَبَّ عَمَلَهُ وَ أَبْغَضَهُ لِمَا يَصِيرُ إِلَيْهِ. فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ شَيْئاً لَمْ يُبْغِضُهُ أَبَداً وَإِذَا أَبْغَضَ شَيْئاً لَمْ يُحِبَّهُ أَبَداً﴾ تا آخر حديث . (1)

امام صادق علیه السلام فرمود به راستی خدا سعادت و شقاوت را آفرید، پیش از آن که آفریدگان را بیافریند. هر که را خدا با سعادت آفرید، هیچ گاه او را دشمن ندارد

ص: 496


1- محاسن ج 1 ص 279؛ توحید ص 357 ح 5 ؛ الكافي ج 1 ص 152 ح 1 علامه امینی می نویسد: مراد از آفرینش سعادت و شقاوت در این گونه احادیث «خلق تقدیری» است نه خلق تکوینی. چنان که در باب افعال عباد آمده که مخلوق خداست. یعنی قبل از آفرینش آفریدگان مقدر شده و نزد خدای تعالی معلوم است. در چندین حدیث به این مطلب تصریح شده که برخی از آن ها در آینده یاد خواهد شد. مراد از سعید و شقی کسی است که فرجام امرش به سعادت یا شقاوت پایان پذیرد. در حدیثی که شیخ حافظان حدیث رئيس المحدثين شيخ صدوق در علل الشرائع از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده، به این نکته اشاره شده است. حضرتش می فرماید: ﴿إِنَّ حَقِیقَهَ اَلسَّعَادَهِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَهِ وَ إِنَّ حَقِیقَهَ اَلشَّقَاءِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ﴾ [معاني الأخبار ص 345]

و اگر کار از او سرزد کردارش را دشمن دارد ولی خودش را دشمن ندارد اما اگر شقی بوده باشد او را هرگز دوست ندارد و اگر عمل صالحیّ از او سرزد کردارش را دوست دارد و خودش را دشمن دارد به خاطر سرانجامی که به سوی آن می رود.

پس چون خدا چیزی را دوست دارد دیگر هرگز آن را دشمن ندارد. و چون چیزی را دشمن دارد دیگر هرگز آن را دوست ندارد.

خداوند با داشتن علم ازلی به آن چه هر فرد ،بشر چه چیزی برمی گزیند تا به آن برسد، و با شناختی ،پیشینی از محبوبان و مبغضان خود برای هر کدام از دو گروه جایگاهی قرار داد به آن چه شایسته آن است ولیاقت دارد و خواست که اهل طاعتش را بزرگ دارد و شرافت بخشد و بر دیگران برتری دهد. همچنین واجب گردانید که کسانی که او را دوست ،ندارند از آن چه دوست ندارد آفریده شوند.

در سطور پیش دیدیم که امام باقر علیه السلام فرمود: ﴿فَخَلَقَ مَا أَحَبَّ ...﴾ خداوند عزوجل، اهل طاعت خود را از طینت بهشت و اهل معصیتش را از طینت دوزخ آفرید.

همچنین اشاره می کند به این که طاعت و معصیت است که علت اختلاف در خلقت آدمیان و علت ایجاد آن ها به نحو مخصوص از محلی معلوم است، نه بر عکس. به این معنی که هر یک از افراد بشر با انتخاب طاعت یا معصیت موجب خلقتشان از محلی مخصوص از علیین یا سفلیین شده اند که شایستگی آنان بر اساس اختیارشان در آینده بوده است نه این که آفرینش آن ها از آن جای مخصوص در افعال عباد مؤثر باشد و خلقت هر فرد او را مجبور به ارتکاب معصیت یا طاعت کند.

این چنین بود که خدای تعالی انسان ها را به دو صنف تقسیم کرده است: اصحاب يمين و اصحاب شمال و سرنوشت انسان ها بر اساس طاعت و معصیت موجب این تقسیم بندی شده و به دو گروه اصحاب یمین و اصحاب شمال تقسیم کرده است. پس جایگاهی که انسان مطیع به آن می رسد و کارهای نیکو که برمی گزیند، سبب شرافت او شده و او را در گروه اصحاب یمین قرار داده و در همه عوالم به آن شناخته می شود.

و همچنین است استکبار انسان عاصی از عبادت و آن چه که به سبب اعمال زشتش به

ص: 497

آن می رسد باعث اهانت او شده و او را از اصحاب شمال قرار داده و در همه عوالم به آن شناخته می شود

این تقسیم بندی ،الهی هیچ تأثیری بر افعال عباد ندارد و به اندازه ذره ای در انجام اعمال اثر نمی کند، چه رسد به این که تمام اعمال بر آن مترتب شود و جنبه علیت در کارهای بندگان داشته باشد و اختیار را از مکلّف سلب کند و تأثیری در کارهای او داشته از او سلب اختیار کند

به عبارت روشن تر خداوند تبارك و تعالى به علم سابق ازلیش نسبت به فرجام امور بندگان - از نزدیکی و دوری به خود- و همچنین آگاهی او از انتخاب هر فرد نسبت به پیمودن آن دو مسلک و تبعیت از آن ها، بندگان شریف و سعادتمندان را گرد آورد و در جهت یمین قرار داد یعنی کسانی را که طاعت و انقیاد و فوز رسیدن به سعادت عبودیت را در آن ها دید

از سوی دیگر، کسانی را که پست و شقیّ بودند گرد آورد یعنی کسانی را که استکبار و سرکشی را در آن ها ،دید در سمت چپ (شِمال) قرار داد آن گاه این دو گروه را نشانه و علامتی داد که اهل ایمان از اهل کفر و مردان والا از دون صفتان در ملکوت شناخته شوند و آن ها را با همین نشانه ها به اهل خلافت و اولیاء ولایت و امناء دولت خود معرفی کرد.

این مسأله به خداوند متعال برمی گردد و فعلی از افعال اوست که بنا بر مصالح کون و خارج از عالم مکلّفین است و هیچ ارتباطی به افعال بندگان ندارد تا شک یا احتمال تأثیر بر آن برود.

حقیقت این امر را با مثالی در خارج درخواهیم یافت. مثلاً: اگر پادشاهی تمام رعایای خود را برای آزمایش، یک جا برای گرفتن بیعت جمع کند، در حالی که از قبل به حالات آنان آگاهی دارد که در مسیر قبول یا انکار قرار می گیرند آن گاه بر اساس همین آگاهی و گرفتن بیعت آن ها را در دو صف و دو گروه قرار دهد. در نتیجه آنان را که از اطاعت کنندگان می داند در راست و آنان را که از سرکشان می داند در چپ قرار دهد، و هرکدام از آنان را به اولیاء امور و حافظان و حكّام و خدمتکاران خود معرفی کند. وقتی پادشاه آنان را همان گونه یافت که فکر می کرد و بر آن اساس تقسیم کرده بود. پس از گذشت زمانی، تمام آنانی که

ص: 498

در راست او بودند با او بیعت کردند و تمامی آنانی که در چپ او قرار داشتند از او سر پیچیدند. آیا می شود گمان کرد یا احتمال داد که کار این پادشاه - که رعایای خود را به مقتضای علم خود در دو گروه قرار داده- بر فرجام امورشان اثر کند؟ و آیا آنان را از اختیاری که باید داشته باشند، خارج می سازد؟

تقسيم الهی چیزی جز این نیست. خداوند بندگانش را به دو صنف تقسیم کرده و آنان را در دو گروه تحت عناوین اصحاب یمین و اصحاب شمال قرار داده است. این کار که در مقام اخذ بیعت و میثاق ،بوده هیچ گونه تأثیری بر اعمال بندگان و افعال آن ها ندارد؛ بلکه فقط نشانه و علامتی است که خداوند متعال به وسیلهٔ آن اهل طاعت و معصیت خود را به اهل ملکوت و حافظان سرو خلفاء و اولیای امر خویش معرفی کرد. خداوند بدین سان اهل طاعت خود را به عنوان «هؤلاء إلى الجنة» و اهل معصیت را با عنوان «هؤلاء إلى النار» شناساند، همان گونه که در حدیث صادق اهل بیت عصمت صلوات الله عليهم أجمعین دیدیم که اندکی پیش از این گذشت.

دلیل عقلی و نقلی بر این مطلب

روشن است که عقل این امر را می ستاید و آن را از لوازم تعریف الهی و مقتضای شؤون ربوبیت و مقامات الهی می داند. اگر این تقسیم در میان نمی بود و خداوند، بندگان را به اعتبار حالات و فرجام خود در دو گروه جای نمی داد و اهل طاعت خود را تحت یک عنوان و اهل معصیت را تحت عنوانی دیگر گرد نمی آورد و اهل هر فرقه را با عنوانی جامع با کلمه ای واحد به اهل ملکوت و ملائکه خویش نمی شناساند، و هر که از این دو گروه را که خواستار شناسایی اش باشد همراه با هر کسی که می خواست گرد نمی آورد؛ در آن حال بر خداوند متعال لازم می شد که در مقام شناساندن اهل طاعت و معصیتش برای هر کسی که خواهان معرفی ایشان بود فرد فرد افراد بشر را بشناساند و از حالات آن ها خبر دهد و حقیقت فرد فرد هر گروه را اعلام کند به این که «این شخص به سوی بهشت است» و «این شخص به سمت دوزخ است». اگر این نحواز شناساندن نمی بود، می بایست هر یک از مردم شناساندنی خاص به خود به عدد تمامی افراد مردم دارا باشد.

پس شناساندنی را که خداوند برگزید از بهترین تعاریف و دارای کامل ترین علامات و

ص: 499

نشانه ها بوده است. با این نشانه و علامت، حقیقت امربندگان او در تمام عوالم شان از خلقت اول و نشأه حاضره و قیامت کبری و غیر آن ها شناخته می شوند چنان که پوشیده نیست. پس هر کس که خداوند بندگانش را به او شناساند، از اهل ملک و ملکوت و غیب و شهود، آنان را با این علامت و نشانه می شناساند.

یازده وجه در بیان مراد از یمین و شِمال

خداوند متعال بندگان خود را به دو گروه اصحاب الیمین و اصحاب الشمال تقسيم نمود و با آن ها گروه بهشت و دوزخ را معین ساخت و به وسیلهٔ آن ها اهل طاعت و معصیت را در عوالم و نشآت به فرشتگان و آدمیان شناساند. در مورد این دو گروه ، یازده وجه مطرح است از آن چه گفته شده و می توان گفت

وجه اول: مراد از اصحاب یمین و شمال ، «اصحاب برکت و شومی» است، زیرا سعدا به سبب طاعت خود خوشبخت و اشقیا به سبب معصیت خود شوم هستند. به همین دلیل اعراب دست چپ را «شومی» و سمت چپ را «الاشام» می نامند. «یُمن» گویی از یمین می آید و «شوم» چیزی است که از جانب چپ (شِمال) می آید. گفته اند: منطقه یمن و شام را بدین نام ها ،نامیدند زیرا در سمت راست و چپ کعبه قرار گرفته اند.

این وجه به قرینه آیه شریفه «و أصحاب الميمنة»، «و اصحاب المشئمة» به موضوع ما نزدیک است

وجه دوم: مراد جهت والایی و پستی است به صورت تمثیل؛ زیرا عُلوّ برتر از سفل است همان گونه که یمین برتر از شمال است. اهل شمال کسانی اند که به سمت سفل (پستی) می روند و اهل یمین آنان اند که به سمت علو (بالا) می روند. می توان از این وجه به اصحاب ملک و ملکوت یا اصحاب روح و جسم تعبیر کرد.

وجه سوم: اصحاب یمین کسانی اند که نامۀ اعمال آن ها را به دست راست آن ها می دهند و اصحاب شمال کسانی اند که نامه اعمالشان به دست چپ آن ها داده می شود. پس هر آن کس که نامه اش به دست راستش داده شود مؤمن است و بهشت مأوای اوست. و هر آن کس که کارنامه اش به دست چپ او داده شود، دوزخ موعد و جایگاه اوست.

ص: 500

وجه چهارم: اصحاب یمین آنانند که از سمت راست به سوی بهشت برده می شوند. و اصحاب شمال آنانند که از سمت چپ به سوی آتش جهنم برده می شوند.

بیشتر مفسران این وجه را ذکر کرده اند. یکی از مفسران در این زمینه گفته است:

«تمامی عالم مانند شخص واحدی است زیرا وجودش در سایه وجود حق ،است که وحدت طبعی و جمعی دارد که همان سایه وجود حقه الهیه است. او دارای روحیّ واحد است که همان روح اعظم و عقل اول است و مشتمل است بر مجموع ارواح کلیه عقلیه به صورت اشتمالی عقلی و مانند انسان دارای دو جانب است:

یکی: سمت ،یمین که ملکوت اعلی در آن است که همان مدبّرات علوی متعلق به برازخ نوری است. در آن بهشت، سعداء هستند. برخی از فرشتگان آنجا برخی بندگان خدا را به سوی رضوان او سوق می دهند و برخی از آنان نویسندگان حسنات اند که نامه های اعمال حسنه مان را می نویسند که همان ملائکه علیّیون هستند و نامه های آبرار بدست آنان است. [در قرآن می فرماید] ﴿إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلّيّين﴾ (1) كتابت در این جا عبارت است از تصویر حقایق. نویسندگان همان تصویرگران و نقش بندان هستند نامه عمل، همان محل تصویر و نقش است قلم واسطه ای است بین دست راست نویسنده و نوشته. در این جا مراد از کاتب همان جوهر ملکوتی فعّال عُلوی است مراد از قلم همان نیروی علمی تصویرگر اوست و مراد از صحیفه نفوس ناطقه خالی از نقوش در ابتدای فطرت است. شک نیست که هیچ کس نمی تواند این کتابت آسمانی را با این حواس کدر و خاکی ببیند زیرا این نوشته های غیبی در عالم غیب اتفاق افتاده اند، در حالی که بیش تر مردم اعتقادی به عالم غیب ندارند و تنها به محسوسات اعتماد و اطمینان دارند

دوم: سمت شمال که ملکوت سفلی در آن است یعنی همان مدبّرات سفلیه که برازخ ظلمانیه آن ها را پوشانده است. و جحیّم اشقیا در آن است. و مانند گروه قبلی دو گروه از ملائکه دارد گروهی اهل دوزخ را به سمت آتش می کشانند و گروه دیگر

ص: 501


1- مطففین: 18

نویسندگان اعمال زشت فجّارند، به دلیل آیه شریفه ﴿وَ جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقُ وَ شَهِيدٌ﴾ (1). گروه اول ملائکه غِلاظٌ شِداد هستند که نسبت به اوامر پروردگار خویش عصیان نمی کنند و فقط فرمان خداوند را انجام می دهند. و گروه دوم، ملائکه ای هستند که قلم هایی از آتش به دست دارند و گناهان و شرور و اقوال دروغگویان و ستمگران را در صحیفه هایی می نویسند که سزاوار سوختن است به دلیل اخبار دروغ و کلمات واهیه که در آن است چنان که در این آیه آمده است: ﴿إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِينٍ، وَ مَا أَدْرَاكَ مَا سِجِينُ، كِتَابٌ مَّرْقُومُ ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴾. (2)

این وجه به آن چه ابتدا یاد شد به هم نزدیک اند؛ زیرا مراد از اصحاب یمین و اصحاب شمال در وجه ،اول همان گیرندگان نامه های اعمال به یمین و شمال .هستند مراد از آن ها در وجه ،اخیر دو گروهند هر آن کسی که آرزو و مقصدش رسیدن به ملکوت اعلی و بهشت سعادتمندان با علیین باشد و نیز هر آن کسی که آرزو و مقصدش رسیدن به ملکوت سفلی و دوزخ اشقیا با اهل سجّین باشد. شک نیست که هر کس نامه اعمالش را با دست راست بگیرد با ملائکه سمت راست و علیین محشور می شود اما هر کسی که نامه اعمالش را به دست چپ یا از پشت بگیرد مورد شکنجه مسئولان آتش و زبانية الجحيم، یعنی شکنجه کنندگان اهل نکال و اصحاب شمال خواهند بود و در طبقه سِجّین و در زمره شیاطین خواهد بود.

پس نتیجه در این دو وجه - یعنی وجه اول و چهارم - یکی است». پایان کلامی که نقل شد.

روشن است که باید در این مورد تأمل بیش تری کرد.

وجه :پنجم اصحاب یمین کسانی هستند که حسنات انجام می دهند و اصحاب شمال اهل سیئات .هستند حسنات انسان را ملکی می نویسد که در سمت راست او قرار می گیرد و سیئات را ملکی که در سمت چپ او جای دارد پس فعل نیک و محمود به یمین نسبت می گیرد و فعل بد و مذموم به شمال منسوب می شود.

ص: 502


1- ق: 21
2- مطففين: 7 - 10

وجه ششم: اصحاب یمین و شمال اصحاب سمت راست و سمت چپ آدم ابو البشر علیه السلام - به اعتبار خلقت - هستند. این وجه از حدیثی استفاده می شود که در روایت کافی از امام باقر علیه السلام آورده که می فرماید:

﴿فَلَمَّا احْتَمَرَت الطيئَةُ أخَذَها فعَرَكَها عَرْکاً شَدِیداً، فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ مِنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ﴾ (1) تا آخر حديث .

پس آن گاه که گل تخمیر شد، آن را گرفت و سخت مالید، پس مانند ذرات ریزاز راست و چپش خارج شدند.

ضمیر به آدم علیه السلام بر می گردد که در متن حدیث ذکر شده است .

در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام آورده است:

﴿فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَنْفُخَ فِيهِ الرُّوحَ ، أَقَامَهُ شَبَحاً. فَقَبَضَ قَبْضَةٌ مِنْ كَتِفِهِ الْأَيْمَنِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِ، فَقَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى الْجَنَّةِ وَ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِهِ الْأَيْسَرِ، وَ قَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى النَّارِ. فَأَنْطَقَ اللهُ تَعَالَى أَصْحَابَ الْيَمِينِ وَأَصْحَابَ الْيَسَار﴾ (2) تا آخر حديث .

وقتی خواست در آن روح بدمد او را به صورت شبح و تمثالی برپا داشت. بعد یک مشت از کتف راستش برداشت بلا فاصله اجزاء ریزی از آن خارج شدند. پس :فرمود این ها اهل بهشت هستند. یک مشت هم از کتف چپش برداشت و فرمود: این ها اهل جهنم هستند بعد حق تعالی اصحاب یمین و ذراتی را که از کتف راست بیرون آمده بودند و اصحاب یسار یعنی ذراتی را که از کتف خارج گشتند، به سخن در آورد.

عیاشی در حدیثی طولانی از همان امام علیه السلام -که در جای خود ذکر خواهد شد- آورده است:

﴿ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِ آدَمَ الْأَيْمَنِ فَذَرَأَهَا فِي صُلْبِ آدَمَ فَقَالَ هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ وَلَا أَبَالِي...﴾ (3) تا آخر حديث.

سپس مشتی از کتف راست آدم برگرفت و آن را در پشت آدم قرار داد و گفت: اینان در بهشتند و باکی ندارم...

ص: 503


1- الكافي ج 2 ص 7؛ بحار الأنوارج 64 ص111 ح 22
2- علل الشرائع ج 2 ص 425 ح 6؛ بحار الأنوار ج 5 ص 245 ح 35.
3- تفسیر عیاشی ج 1 ص 182 ح 78

وجه :هفتم مراد از آنان اصحاب سمت راست و چپ جبرئیل - به اعتبار وصف خلقت- است. هر آن کسی که از طینت سمت راست او آفریده شده، اهل بهشت است و آن کسی که از طینت سمت چپ او آفریده شده، اهل دوزخ است.

این وجه از حدیثی برگرفته شده که در کافی از امام صادق علیه السلام روایت شده که می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام، بَعَثَ جَبْرَئِيلَ علیه السلامِ فِي أَوَّلِ سَاعَةٍ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ. فَقَبَضَ بِيَمِينِهِ قَبْضَةً بَلَغَتْ قَبْضَتُهُ مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، وَأَخَذَ مِنْ كُلِّ سَمَاءٍ تُرْبَةً . وَقَبَضَ قَبْضَةً أُخْرَى مِنَ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا إِلَى الْأَرْضِ السَّابِعَةِ الْقُصْوَى فَأَمَرَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ كَلِمَتَهُ، فَأَمْسَكَ الْقَبْضَةَ الْأُولَى بِيَمِينِهِ وَالْقَبْضَةَ الْأُخْرَى بِشِمَالِهِ. فَفَلَقَ القِينَ فِلْقَتَيْنِ، فَذَرَا مِنَ الْأَرْضِ ذَرُوا وَمِنَ السَّمَاوَاتِ ذَرُواً. فَقَالَ لِلَّذِي بِيَمِينِهِ: مِنْكَ الرُّسُلُ وَالْأَنْبِيَاءُ وَالْأَوْصِيَاءُ وَالصِّدِّيقُونَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَالسُّعَدَاءُ وَمَنْ أُرِيدُ كَرَامَتَهُ ، فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ كَمَا قَالَ. وَقَالَ لِلَّذِي بِشِمَالِهِ: مِنْكَ الْجَبَّارُونَ وَالْمُشْرِكُونَ وَالْكَافِرُونَ وَالطَّوَاغِيتُ وَ مَنْ أُرِيدُ هَوَانَهُ وَ شِقْوَتَهُ، فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ كَمَا قَال﴾ (1) تا آخر حديث.

امام صادق علیه السلام فرمود: به راستی خدا عزو جل چون خواست آدم علیه السلام را بیافریند، در ساعت اول روز جمعه جبرئیل را فرستاد تا با دست راستش مشتی برگرفت که از آسمان هفتم به آسمان دنیا می رسید و از هر آسمان خاکی برداشت، و مشت دیگری از زمین هفتم برین تا زمین هفتم فرودین برگرفت. سپس خدا عز وجل کلمه خود (جبرئیل) را دستور داد تا مشت اول را به دست راست و مشت دوم را به دست چپ خود نگاه داشت ، سپس آن گل را به دو قسمت شکافت: آن چه از زمین بود، به نوعی در پاشید و آن چه از آسمانها بود به نوعی در پاشید آنگاه خدای تعالی نسبت به آن چه در دست راستش بود فرمود رسولان و پیغمبران و اوصیاء و صديقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر که ارجمندي اش را خواستم از توست. پس آن چه درباره آن ها فرمود چنان که فرمود ثابت و لازم شد. نیز نسبت به آن چه در دست چپش بود فرمود ستمگران و مشرکان و کفار و طغیانگران و هر که

ص: 504


1- الكافي ج 2 ص 5 . محدث مجلسی در بحار الأنوار ج 64 ص 87 توضیحی ذیل حدیث دارد.

خواری و شقاوتش را خواستم از توست. پس آن چه درباره آن ها فرمود، چنان که فرمود، ثابت و لازم شد.

وجه :هشتم مراد از اصحاب یمین اصحاب و شیعیان حضرت علی علیه السلام هستند.

محدث کاشانی در تفسیر الصافي ذيل آيه ﴿وَأَصْحابُ الْیَمینَ ما أَصحابُ الیَمینِ﴾ (واقعه: 27) گوید:

«قمی رحمه الله می گوید: یمین امیرالمؤمنین علیه السلام است و اصحاب يمين شیعیان او هستند» (1)

کاشانی ذیل آيه شريفه ﴿وَ أَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيمِينِ﴾ گوید:

«پس سلام بر تو باد از صاحب یمین یعنی از جانب برادران ،تو که بر تو سلام می کنند این چنین گفته شده است.

قمی می گوید: یعنی هر کس که از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام باشد. سلام باد بر ،تو ای ،محمد از اصحاب ،یمین که عذاب نخواهند شد». (2)

در کافی از امام صادق علیه السلام آمده است که می فرماید:

﴿قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِعَلِیٍّ علیه السلام: يا عليّ هُمُ شِیعَتُکَ فَسَلِمَ وُلْدُکَ مِنْهُمْ أَنْ یَقْتُلُوهُمْ﴾. (3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای علی! آن ها شیعیان تو هستند و فرزندان تو از ایشان به سلامت هستند (یعنی) از این که آنان را بکشند.

فیض کاشانی ذیل آیه ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلاّ أَصْحابَ الْيَمِينِ﴾ (مدثر: 38 39)آورده که علی بن ابراهیم قمی گوید: یمین امیر مؤمنان علیه السلام است و اصحاب اليمين شیعیان او هستند. (4)

مرحوم فیض همچنین در ذیل آیه ﴿وَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ﴾ می فرماید:

ص: 505


1- صافی ج 5 ص122.
2- صافی ج 5 ص 130 و 131.
3- الكافي ج 8 ص 260 ح 373؛ برهان ج 4 ص 285؛ نور الثقلين ج 5 ص 229؛ تفسیر اصفی ج 2 ص1261
4- صافی ج 5 ص 125

قمی گفته است: اصحاب شمال دشمنان آل محمد صلوات الله عليهم و یاران ایشانند که در سموم و حمیم هستند. (1)

فیض کاشانی ذیل آیه شريفة ﴿وَ أَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ﴾ به نقل از قمی گوید:

مکذبین ضالّین یعنی اصحاب شمال ، همان ها هستند که آن ها را با افعالشان توصیف نمود تا از افعال آن ها بر حذر ،دارد و خبر دهد از وعیدی که به آن ها داده است.

کاشانی از کافی آورده که در حدیثی از امام محمد باقر آورده است: اینان مشرک اند. و قمی گوید: «آنان دشمنان آل محمدند صلی الله علیه و آله» (2).

فرات بن ابراهیم ذیل آیه ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ...﴾ آورده که امام باقر علیه السلام فرمودند: «اینان شیعیان ما اهل بیت هستند» (3)

در همان کتاب به سند خویش آورده که امام باقر علیه السلام می فرماید: «شیعه علی بن ابی طالب به خدا سوگند اصحاب یمین هستند».

وجه این که یمین علی علیه السلام باشد و دشمنان او از اصحاب شمال باشند روشن است و بر کسی پوشیده نیست و از وجوهی که در صفحات پیش گذشت، مشخص می شود. (4)

وجه نهم: مراد از یمین سمت راست علی علیه السلام و مراد از شمال، سمت چپ اوست، برای این که او دارنده و صاحب بهشت و جهنم و تقسیم کننده آن هاست که منادی بهشت در روز قیامت از سمت راست و منادي جهنم از سمت چپش ندا میکند.

این مضمون را صفّار قدّس سرُّه، در بصائر الدرجات به سند خویش از امام صادق علیه السلام

ص: 506


1- صافی ج 5 ص 250 در نور الثقلین ج 5 ص 458 ذيل آيه ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلاّ أَصْحابَ الْيَمِينِ﴾ (سوره مدثر) همین مطلب را از تفسیر قمی نقل می کند.
2- صافی ج 5 ص 131؛ اصفی ج 2 ص 1261؛ قمی ج 2 ص 350؛ الكافي ج 2 ص 30.
3- تفسیر فرات کوفی ص 513؛ شواهد التنزيل ج 2 ص 389؛ بحار الأنوارج 7 ص193.
4- تفسیر فرات كوفى ص 514 .5 در این مورد همچنین بنگرید مرآة الأنوار (مشهور به مقدمه تفسیر برهان) ذیل ماده «یمن».

روایت کرده است که فرمودند:

﴿قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ، وُضِعَ مِنْبَرْيَرَاهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ ، يَصْعَدُهُ رَجُلٌ يَقُومُ مَلَكٌ عَنْ يَمِينِهِ وَ مَلَكٌ عَنْ يَسَارِهِ. يُنَادِي الَّذِي عَنْ يَمِينِهِ: يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ ! هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام صَاحِبُ الْجَنَّةِ، يُدْخِلُهَا مَنْ يَشَاءُ وَ يُنَادِي . الَّذِي عَنْ يَسَارِهِ: يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبِ علیه السلام صَاحِبُ النَّارِ، يُدْخِلُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾. (1)

روز قیامت منبری را که تمام خلائق می بینند قرار می دهند و مردی بر بالای آن ایستاده و فرشته ای در سمت راست و فرشته دیگر در سمت چپش ایستاده اند. فرشته سمت راست ندا می کند ای خلائق این ،مرد علی بن ابی طالب علیه السلام است، صاحب بهشت که هر که را بخواهد داخل آن می نماید. سپس فرشته سمت چپ ندا نموده و می گوید مردم این علی بن ابی طالب علیه السلام است، صاحب دوزخ که هر که را بخواهد، داخل آن می کند.

وجه دهم: مراد اصحاب سمت راست و چپ رسول الله صلی الله علیه و آله هستند، زیرا هنگامی که خداوند تبارك و تعالى كتاب الكلّ و دیوان الکل را به او داد دیوان اهل بهشت و کتاب اَسماء و معرّف های آنان را سمت راست او نهاد و کتاب دوزخیان و کارنامه مشخصات آن ها را سمت چپ او قرار داد، چرا که او نبی کل و امام کل است.

این مضمون در حدیثی آمده که شیخ وجیه صفّار، رحمه الله ، در باب پنجم از جزء چهارم بصائر الدرجات به اسنادِ خویش از عبد الصمد بن بشیر آورده که می گوید:

﴿ذُكِرَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بُدُو الْأَذَانِ وَ قِصَّةُ الْأَذَانِ فِي إِسْرَاءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و سلم حَتَّى انْتَهَى إِلَى السِّدْرَةِ. قَالَ: فَقَالَتِ السّدْرَةُ الْمُنْتَهَى مَا جَاوَزَنِي مَخْلُوقٌ قَبْلَكَ. قَالَ: ثُمَّ

: دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى فَأَوْحَى إِلى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى (2). قَالَ: فَدَفَعَ إِلَيْهِ كِتَابَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ. قَالَ: وَ أَخَذَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ بِيَمِينِهِ، فَفَتَحَهُ فَنَظَرَ إِلَيْهِ. فَإِذَا فِيهِ أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ. قَالَ: فَقَالَ لَهُ: آمَنَ

ص: 507


1- بصائر الدرجات ص 435؛ علل الشرائع صدوق ج 1 ص 164.
2- النجم: 8-10

الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ (1) قَالَ : فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله: وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ. قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله: رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأًنا (2) قَالَ: فَقَالَ اللهُ: قَدْ فَعَلْتُ. قَالَ: رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا إِلَى آخِرِ السُّورَةِ، وَ كُلُّ ذَلِكَ يَقُولُ اللهُ: قَدْ فَعَلْتُ. قَالَ: ثُمَّ طَوَى الصَّحِيفَةَ، فَأَمْسَكَهَا بِيَمِينِهِ. وَفَتَحَ صَحِيفَةَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ، فَإِذَا فِيهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ. قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله: رَبِّ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا يُؤْمِنُونَ. قَالَ: فَقَالَ اللهُ: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ. قَالَ: فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ مُنَاجَاتِ رَبِّهِ، رُدَّ إِلَى بَيْتِ الْمَعْمُورِ، ثُمَّ قَصَّ قِصَّةَ الْبَيْتِ وَالصَّلَاةِ فِيهِ، ثُمَّ نَزَلَ وَ مَعَهُ الصَّحِيفَتَانِ ، فَدَفَعَهُمَا إِلَى عَلِي بْن أبي طالب علیه السلام﴾ (3)

نزد امام صادق علیه السلام آغاز اذان و دانسان اذان در اسراء پیامبر صلی الله علیه و اله تا آن جا که به سدره رسید یاد شد امام فرمود سدره منتهی :گفت هیچ مخلوقی قبل از تواز کنار من نگذشته است. فرمود: آن گاه نزدیک آمد و بر او نازل گردید، بدان نزدیکی که با او به قدر دو کمان یا نزدیک تر از آن شد پس به بنده خد وحیّ کرد آن چه را که وحی کرد فرمود پس کتاب اصحاب یمین و اصحاب شمال را به او داد. فرمود: کتاب اصحاب یمین را به دست راست گرفت و آن را باز کرد و در آن نظر افکند و دید که در آن نام های اهل بهشت است و نام پدرانشان و قبائلشان. پس به او :گفت: پیامبر به آن چه از پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورد پس رسول خدا صلی الله علیه و اله گفت و مؤمنان همه به خداوند و ملائکه و کتاب هایش و پیامبرانش ایمان آوردند، خداوندا ما را به سبب فراموشی و خطا مؤاخذه نفرما پس خدا فرمود اجابت کردم پروردگارا بار تکلیفی فوق طاقت ما بر دوش ما منه، و بیامرز و ببخش گناه ما را... تا آخر سوره. در هر بار خدا می فرمود: اجابت کردم. پس آن صحیفه را در پیچید و در دست راست نگاه داشت و صحیفۀ اصحاب شمال را گشود پس در آن نام های اهل دوزخ و نام پدرانشان و قبائلشان بود. پس رسول

ص: 508


1- البقرة : 285
2- البقرة: 286
3- بصائر الدرجات ص 210 ، ح 1.

خدا صلی الله علیه و آله فرمود پروردگارا همانا اینان گروهی هستند که کایمان نیاورند. پس خدا فرمود: پس روی از آن ها بگردان و بگو به سلامت (تا بروند در ضلالت) که به زودی (بر کیفر کفر و عصیانشان) آگاه می شوند.

پس هنگامی که پیامبر از مناجات خود با پروردگارش فارغ شد به بیت المعمور بازگردانده شد. سپس داستان بیت و نماز در آن را بازگو کرد. سپس فورد آمد در حالی که دو صحیفه با او بود پس آن ها را به علی بن ابی طالب علیه السلام داد.

در همان کتاب به اسناد از ابی الصباح کنانی آورده که امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿عَنْ أَبِي الصَّبَاحِ الْكِنَانِي عَنْ أَبِي جَعْفَرِ علیه السلام قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَمَّنْ ذَكَرَهُ قَالَ: خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله، وَ فِي يَدِهِ الْيُمْنَى كِتَابٌ وَ فِي يَدِهِ الْيُسْرَى كِتَابٌ . فَنَشَرَ الْكِتَابَ الَّذِي فِي يَدِهِ الْيُمْنَى ، فَقَرَأَ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، كِتَابٌ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ بِأَسْمَائِهِمْ وَأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ، لَا يُزَادُ فِيهِمْ وَاحِدٌ وَلَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ وَاحِدٌ. قَالَ: ثُمَّ نَشَرَ الَّذِي بِيَدِهِ الْيُسْرَى، فَقَرَأَ كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لِأَهْلِ النَّارِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ ، لَا يُزَادُ فِيهِمْ وَاحِدٌ وَلَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ وَاحِدٌ ... ﴾ (1)

پیامبر اکرم بیرون آمد، در حالی که در دست راستش نوشتاری و در دست چپش نوشتاری بود نوشتاری را که در دست راست داشت گشود و خواند: بسم الله الرحمن الرحیّم، کتاب اهل بهشت به نام هاشان و نام پدرانشان یک نفر در ایشان کم یا زیاد نمی شود. بعد نوشتار دست چپ خود را گشود و خواند نوشته ای از خداوند رحمن رحیّم، کتاب اهل دوزخ با نام هاشان و نام پدرانشان و قبایلشان، يك نفر در ایشان کم یا زیاد نمی شود.

نیز در همان کتاب به اسناد از محمد بن عبدالله آورده که امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿خَطَبَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و اله، النَّاسَ ، ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ الْيُمْنَى قَابِضَاً عَلَى كَفِّهِ، قَالَ: أَتَدْرُونَ مَا فِي كَفِّي؟ قَالُوا: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَقَالَ : فِيهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَأَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَقَبَائِلِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ الْيُسْرَى، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! أَتَدْرُونَ مَا فِي كفي؟ قَالُوا: اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَقَالَ: فِيهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ وَأَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَقَبَائِلِهِمْ

ص: 509


1- بصائر الدرجات ص211 باب 5 ح 2؛ بحار الأنوارج 17 ص 146 ح 40 ، وج 16 ص 125 ح 21

إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. ثُمَّ قَالَ: حَكَمَ اللهُ وَ عَدَلَ ، حَكَمَ اللهُ وَ عَدَلَ، فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ﴾. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله برای مردم خطبه خواند، سپس دست راست خود را مشت بسته بلند کرد و فرمود ای مردم! می دانید در مشت من چیست؟ گفتند خدا و پیغمبرش داناترند فرمود در آن است نام های اهل بهشت و نام های پدران و قبایل آن ها تا روز قیامت.

سپس دست چپش را بلند کرد و فرمود: ای مردم می دانید در این مشتم چیست ؟ :گفتند خدا و پیغمبرش داناترند فرمود: نام های دوزخیان و نام های پدران و قبایل آن هاست تا روز قیامت

سپس فرمود: خدا حکم فرموده و عدالت نموده خدا حکم فرموده و عدالت نموده گروهی در بهشت و گروهی در دوزخ اند.

وجه یازدهم: مراد اصحاب نفس و عقل هستند که در سمت راست و چپ قلب انسان قرار دارند و می توان گفت: «اصحاب الرحمن و الشيطان».

توضیح این که انسان در اصل فطرت خود از جانب خداوند متعال، به نام های متقابله ممزوج است از دو جهت نور و ظلمت و مرکب است از روح و بدن و سر و علن. روح او جوهری است ،لطیف نوری علوی و سماوی که حاصل دمیدن خداوند متعال است و بدن او جوهری کدر و ظلمانی و زمینی و سفلی است که حاصل ترکیب اجساد و امتزاج اضداد است. هرکدام از آنان شوق و رغبت نسبت به عالم خویش دارند که به سوی مبدأ ابدی خویش مایل می شوند

قلب ،ملکوتی امری است انسانی که بین دو طرف و میان دو نشأه واقع شده است، رویی به سمت بدن و قوای جسمانی دارد و وجهی به سمت روح و قوای روحانی

قلب سرّی ملکوتی دو قوه علمی دارد که خود مانند آیین های بین آن دو نصب شده

ص: 510


1- بصائر الدرجات ص212؛ الكافي ج 1 ص 444؛ مولی محمد اردبیلی در جامع الرواة ج1 ص 396 درباره «حسن بن سیف» که در طریق حدیث ،آمده نکته ای دارد که برای اهل تحقیق مفید است. در ادامه آن نیز نکته ای از محقق متن عربی کتاب بیان شده است. بنگرید متن عربی کتاب حاشیه ص 356 .

است یکی از آنان در سمت راست و دیگری در چپ او قرار دارند، یکی مانند ملک که به همین نام و قوه عاقله نامیده می شود و دیگری مانند شیطان که به همین نام و قوه وهمیه نامیده می شود در آن ها دو معلم و مدبّر وجود دارد؛ یکی از آنان انسان را امر به خیر و نهی از شر می کند و دیگری امر به شر و دوری از خیر می کند این دو، در قلب های آدمیان تأثیر می گذارند یکی با سعادت و خیر و دیگری با شقاوت و شرّ قلب از دو سوی، مورد تأثیر متضاد آن ها قرار می گیرد که شایسته است به یکی لفظ نور و بر دیگری لفظ تاریکی اطلاق شود؛ هر کدام شاخه هایی و خادمان فراوانی دارد که قابل شمارش نیستند.

اشاره به دو قوه موجود در انسان در اخبار وارده

در اخبار زیادی با عبارات مختلف در مورد این دو قوه اشاره شده است مانند این احادیث:

1. شیخ قمیّين، فقيه ثقه حمیری، در قُرب الإسناد به اسناد خویش آورده که امام صادق علیه السلام می فرمایند:

﴿إنّ لِلقَلبِ اُذُنَینِ : روحُ الإِیمانِ یُسارُّهُ بِالخَیرِ ، وَالشَّیطانُ یُسارُّهُ بِالشَّرِّ ، فَأَیُّهُما ظَهَرَ عَلی صاحِبِهِ غَلَبَهُ﴾. (1)

قلب دو گوش :دارد روح ایمان که خیر را در گوش انسان نجوا می کند، و شیطان که شر را در گوشش نجوا می کند هر یک بر دیگری غلبه کرد، بر انسان غالب می شود.

2. شيخ ثقه جناب صدوق به اسناد خویش از ابی عبدالرحمن روایت کرده که گوید:

﴿قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام: إِنِّي رُبَّمَا حَزِنْتُ، فَلَا أَعْرِفُ فِي أَهْلِ وَلَا مَالٍ وَلَا وَلَدٍ. وَ رُبَّمَا فَرِحْتُ فَلَا أَعْرِفُ فِي أَهْلِ وَلَا مَالٍ وَلَاوَلَدٍ. فَقَالَ: إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ مَعَهُ مَلَكٌ وَ شَيْطَانٌ. فَإِذَا كَانَ فَرَحُهُ كَانَ مِنْ دُنُوَ الْمَلَكِ مِنْهُ. فَإِذَا كَانَ حُزْنُهُ كَانَ مِنْ دُنُو الشَّيْطَانِ مِنْهُ. وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا وَاللهُ واسِعٌ عَلِيم﴾. (2)

ص: 511


1- قرب الإسناد ص 33 ح 108؛ وسائل الشيعة ج 20 ص 313
2- علل الشرائع ج 1 ص 93؛ مشكاة الأنوار ص490؛ آیه در سوره بقره: 268

به امام صادق علیه السلام :گفتم بسا من محزون یا مسرور می گردم و منشأ آن نه اهل و نه مال و نه فرزند است و هیچ سببی برایش نمی بینم، جهت آن چیست؟

حضرت فرمودند: سبب آن هیچ کس نیست جهتش صرفاً همین است که با انسان ، فرشته و شیطانی می باشند. هرگاه سرور و نشاط بر انسان عارض شود از ناحیه نزدیک شدن فرشته به او است و هر زمان که حزن و غم او را فرا گیرد، به خاطر نزدیک شدن شیطان به اوست و دلیل بر آن كلام حق تبارك و تعالى است: «شیطان» به شما وعده فقر می دهد و وادارتان می کند به اعمال زشت ولی خدا به شما وعده آمرزش و احسان می دهد و او صاحب رحمت بی منتهاست و به همه امور داناست».

3. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله:

عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنه قال: ﴿إنَّ لِلشَّیطانِ لَمَّهً بِابنِ آدَمَ و لِلمَلَکِ لَمّة . فَاَمّا لَمَّهُ الشَّیطانِ فَاِیعادٌ بِالشَّرِّوَ تَکذیبٌ بِالحَقِّ ، وَ اَمّا لَمَّهُ المَلَکِ فَاِیعادٌ بِالخَیْرِ وَ تَصدیقٌ بِالحَقِّ ، فَمَن وَجَدَ ذلِکَ فَلیَعْلَماَ نَّهُ مِنَ اللّه فَلْیَحمَدِ اللّهَ. و مَن وَجَدَ الاُخری فَلیَتَعَوَّذ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ. ثم قرأ: الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضْلًا﴾. (1)

از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت شده که فرمود همانا شیطان خطوری در قلب انسان دارد و فرشته نیز خطوری دارد آن چه شیطان در خاطر انسان می اندازد وعده شر و تکذیب حق است و آن چه فرشته در خاطر انسان می اندازد وعده خیر و تصدیق حق است. هر که آن را در خود یافت بداند که از سوی خداوند است و خدا را شکر کند و هر که دیگری را یافت از شر شیطان رجیم به خدا پناه برد. سپس قرائت فرمود شیطان شما را وعده فقر دهد و به کارهای زشت وادارد و خدا به شما وعده آمرزش دهد و خدا را رحمت بی منتهاست

ص: 512


1- در شرح کافی مازندرانی ج 5 ص 70 از طریق عامّه نقل کرده است نیز سنن ترمذی ج 5 ص 219 ح ، 2988 که حدیث را حَسَن می داند؛ مسند ابویعلی ج 8 ص 417 ح 4999؛ صحیح ابن حبان ص40؛ تحفة الاشراف مزّى ج 7 ص 339؛ ابن اثیر ذیل ماده «لمّة» به مضمون حدیث اشاره کرده است. آیه قرآن در سوره بقره 268

4.از امام صادق علیه السلام است که می فرماید:

﴿لِلشَّيْطَانِ لَمَّةٌ وَلِلْمَلَكِ لَمَّةٌ. فَلَمَّةُ الشَّيْطَانِ وَعْدُهُ بِالْفَقْرِ وَأَمْرُهُ بِالْفَاحِشَةِ، وَلَمَّةُ الْمَلَكِ أَمْرُهُ بِالْإِنْفَاقِ وَ نَهْيُهُ عَنِ الْمَعْصِيَة﴾. (1)

شيطان خطوری در قلب دارد و ملک خطوری. خطور شیطان انسان را به فقر وعده می دهد و به کار زشت امر می کند اما خطور ملک او را به انفاق امر می کند و از معصیت باز می دارد

4. در حدیث دیگر است:

﴿لاِبْنِ آدَمَ لَمَّتَانِ لَمَّهٌ مِنَ اَلْمَلَکِ وَ لَمَّهٌ مِنَ اَلشَّیْطَانِ﴾. (2)

فرزند آدم را دو گونه خطورات قلبی است خطوری از ملک و خطوری از شیطان.

5. در کافی به اسناد خویش از امام صادق علیه السلام روایت کرده:

﴿ قال امير المؤمنين علیه السلام: لَمَّتَانِ: لَمَّةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَلَمَّةٌ مِنَ الْمَلَكِ . فَلَمَّةُ الْمَلَكِ الرّقَةُ وَالْفَهْمُ ، وَ لَمَّةُ الشَّيْطَانِ السَّهْوُ وَالْقَسْوَةُ﴾. (3)

امير المؤمنین علیه السلام فرمود: دو گونه خطور وجود دارد خطوری از شیطان و خطوری از ملک خطور شیطان نازکدلی و فهم است و خطور شیطان، سهو و قساوت است.

6. در همان کتاب به اسناد از امام صادق علیه السلام روایت کردهه که می فرماید:

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ﴿مَا مِنْ قَلْبِ إِلَّا وَلَهُ أُذُنَانِ. عَلَى إِحْدَاهُمَا مَلَكٌ مُرْشِدٌ وَ عَلَى الْأُخْرَى شَيْطَانٌ مُفْتِنٌ. هَذَا يَأْمُرُهُ وَهَذَا يَزْجُرُهُ الشَّيْطَانُ يَأْمُرُهُ بِالْمَعَاصِي وَالْمَلَكُ يَزْجُرُهُ عَنْهَا. وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ : عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشّمالِ قَعِيدٌ، ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾. (4)

حضرت ابو عبد الله امام صادق علیه السلام فرمود: هر دلی دو گوش دارد: بر گوش راست،

ص: 513


1- فقه القرآن راوندی ج 1 ص 233. [ویراستار]
2- النهاية ج 4 ص 273؛ بحار الأنوار ج 67 ص 50؛ مجمع البحرين ج 4 ص 142.
3- الكافي ج 2 ص330 باب القسوة ح 3 بنگرید: تعلیقه علامه طباطبایی ذیل حدیث.
4- الكافي ج 2 ص 266 باب «أن للقلب أذنين... ح 1؛ آیه یاد شده در سوره ق: 17 و 18؛ بنگرید: تعلیقه فیض کاشانی و علامه طباطبایی بر حدیث؛ الميزان ج 3 ص185.

فرشته راهبر و برگوش چپ شیطان فتنه گراست آن یک امر می کند و این یک باز می دارد شیطان به گناهان وسوسه می کند و فرشته او را از آن گناهان باز می دارد. این است کلام خدا که می گوید: «بر چپ و راست او دو نگهبان نشسته. سخنی برزبان نیاورد جز این که در برابرش محافظی مهیا ایستاده»

7. در همان کتاب به اسناد از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که می فرماید:

﴿إِنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَيْنِ. فَإِذَا هَمَّ الْعَبْدُ بِذَنْبٍ ، قَالَ لَهُ رُوحُ الْإِيمَانِ: لَا تَفْعَلْ، وَ قَالَ لَهُ الشَّيْطَانُ: افْعَلْ وَ إِذَا كَانَ عَلَى بَطْنِهَا، نُزِعَ مِنْهُ رُوحُ الْإِيمَانِ﴾. (1)

حضرت ابو عبد الله امام صادق علیه السلام فرمود: همانا قلب انسان دو گوش دارد. هر گاه انسان خواهش گناه در دل بپروراند سروش ایمان برگوش راست او ندا دهد که مکن و آواز شیطان برگوش چپ گوید که بکن و اگر آن انسان در دل گناه رفت سروش ایمان از او رخت بر می بندد

8. در همان کتاب به اسناد از از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:

﴿مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَلَقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِي جَوْفِهِ أُذُنٌ يَنْفُتُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ، وَأُذُنٌ يَنْفُتُ فِيهَا الْمَلَكُ . فَيُؤَيِّدُ اللهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ . فَذَلِكَ قَوْلُهُ: وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾. (2)

قلب مؤمن دو گوش :دارد بریکی شیطان وسوسه گر به کمین نشسته بر دیگری فرشته الهام به ارشاد او همت بسته خداوند بنده مؤمن را با همین فرشته تأیید و تقویت می کند. این است کلام خدا که می گوید: «مؤمنان را با روح خود تقویت کرد».

9. امام الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام این معنی را این گونه تعبیر نمود:

﴿إِنَّ لِلقُلُوبِ خَواطِر سوءِ وَالعُقُولُ تَزجُرُ عَنها﴾ (3)

خطورهای زشتی به دل ها می رسد که عقل از آن ها باز می دارد.

توضیح حدیث

خواطری که قلب انسان را به افعال و اعمال تحریک می کند، به دو گروه نیک و بد

ص: 514


1- الكافي ج 2 ص 267 همان باب ح 2؛ بحار الأنوارج 60 ص 206 ح 35 وج 67 ص 44 ح 2.
2- الكافي ج 2 ص 267؛ مجمع البيان ج 10 ص499، نقل از عیاشی.
3- عيون الحكم ص 157

تقسیم می شوند یعنی عواملی که به سوی خیر فرامی خواند و نفعش به آخرت برمی گردد و خیرش به خودش بازمی گردد و عواملی که به شرّ فرامی خواند و سرانجام، آدمی را به ضرر می کشاند. این دو خاطر متضاد هستند. خاطر پسندیده را «الهام» و خاطر نکوهیده را «وسواس» می نامند

خواطر تماماً رویدادهایی هستند که خود، ناگزیر مبدأ و سبب دارند. سبب خواطر نیکو که به سمت نیکی ها فرامی خواند در لسان شرع ملک نامیده می شود، که در سمت راست قلب است. نیکی ها حاصل فرمان اوست و لطفی که قلب برای پذیرش الهام و دعوت ملک پیدا می کند «توفیق» نام دارد اما سبب خواطر زشت که به سمت شرّ فرامی خواند شیطان نام دارد که سمت چپ قلب است و بدی ها حاصل فرمان اوست و پذیرش قلب برای وسوسه شیطان، «اغواء» و «خذلان» نامیده می شود.

در کلام امیر مؤمنان علیه السلام، کلمۀ «خواطر» تعبیر از سبب به مسبّب .است

این دو قوۀ علمیه دو جوهرند که در برابر قدرت خداوند متعال برای دگرگون کردن قلوب و شناساندن آن مسخّر شده اند، مانند انگشتان آدمی که در تسخیر قدرت انسانند، تا اجسام را بگردانند.

در حدیث پیامبر اکرم - درود خدا بر او و خاندانش باد- اشاره به همین مطلب دارد که می فرماید:

﴿قَلبُ الْمُؤْمِنِ بَينَ إِصْبَعَينِ مِن أَصابِعِ الرَّحْمنِ يُقَلِّبُهُ كَيْفَ يَشَاءُ﴾. (1)

قلب مؤمن بین دو انگشت از انگشتان خدای رحمان است، هر طور مشیّت کند آن را می گرداند.

خداوند متعال برتر است از این که دارای انگشتی جسمانی مرکّب از گوشت و استخوان

ص: 515


1- صدوق در علل الشرائع ج 2 ص 605 آن را نقل کرده با توضیح مفیدی که برای اهل تحقیق مغتنم است. از طريق اهل سنت المستدرك على الصحيحين حاکم نیشابوری ج 4، ص 321؛ سنن ابن ماجه رقم 3834؛ كنز العُمّال ج 1 ص 242 رقم 1216؛ السنة نوشته ابن ابی عاصم ص 98 باب 39 (باب أن القلوب بين إصبعين من أصابع الرحمن)؛ امالی مرتضی ج 2 ص 2؛ در تأویل خبر، سید مرتضی در امالی و علامه طباطبایی در المیزان ج9 ص 48 مطالبی گفته اند.

و خون یا دیگر اشیاء مُلکی و ملکوتی باشد بلکه روح انگشتان و معنای آن، واسطه تحریک و دگرگونی و قدرتی بر تغییر و تصریف است. انسان هر آن چه را که بخواهد با انگشتان انجام می دهد. خداوند تبارك و تعالی نیز ملک و شیطان را به تسخیر خود می گیرد تا هر آن چه را که بخواهد انجام بدهد حکمت و سنتتش بدین سان جریان و استمرار دارد.

البته این حدیث نبوی وجوه دیگری نیز دارد که در این جا نمی گنجد.

تقابل بین دوقوه و نیروهای آن ها در انسان

این دو قوه سپاهیان و یاران و خدمتکاران و نیروهایی دارند که در قلب انسان همواره باهم در داد و ستدند هرکدام از این دو قوه دافعه و جاذبه ای بر خاطر دارند. هر کدام از آنان خواهان تسخیر دیگری است تا دیگری را به خدمت و بردگی بگیرد. دریچه قلب بر هرکدام از آنان که گشوده شود و دعوت او را پاسخ گوید و خطورات او غلبه پیدا کند، حكم و غلبه و امارت برای اوست و برای او تمكّن بر قلب حاصل می شود. براین قلب مُلكي بشري خلقی، احاطه می یابد که منبع روح بخاری است ، و آثار امارت و حکومت او در تمامی اجزاء مملکت بدن و رگ های این عالم کوچک نمایان می شود و حکمش جریان می یابد و تمامی رعایای او تحت سلطنتش خواهند بود.

قلب ،امری به سبب داشتن لطافت و صفای روحی و نورانیت فطری و ذاتی، به یک اندازه شایسته پذیرایی هر دو گروه آثار ملکی و شیطانی است، مانند آیینه ای است که همه گونه نوری بر آن وارد شده و تصویرهای مختلف و متضادی - به سبب آن دو نیرویی که در سمت چپ و راست او قرار دارند - در آن نمایان می.شود. به سبب ورود خواطر پسندیده و ناپسند از طرف ملک و شیطان، دائماً در حالت تغییر و انتقال و شکل پذیری و انفعال است پس آن چه از حسنات دیده می شود از سوی خدا است ولی سیئات از جانب شیطان است.

حدیثی از امام باقر علیه السلام که کلینی رحمه الله به اسنادِ خویش روایت کرده، در این جا مفید است. می فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُوَ اللهُ وَالشَّيْطَانُ ، وَالْحَقُّ وَالْبَاطِلُ، وَالْهُدَى وَالضَّلَالَةُ ، وَالرُّشْدُ

ص: 516

وَالْغَيُّ، وَالْعَاجِلَةُ وَالْآجِلَةُ وَالْعَاقِبَةُ، وَالْحَسَنَاتُ وَالسَّيِّئَاتُ. فَمَا كَانَ مِنْ حَسَنَاتٍ فَلِلَّهِ، وَ مَا كَانَ مِنْ سَيِّئَاتٍ فَلِلشَّيْطَانِ لَعَنَهُ اللَّهُ﴾ تا آخر حديث. (1)

همانا خداست و شیطان حق است و باطل هدایت است و گمراهی راه راست است و گمراهی دنیاست و آخرت حسنات است و سیئات ، پس هرچه حسنات است از خداست و هرچه سیئات است از شیطان لعنه الله.

اگر قلب به سمت ملک گشوده شود و دعوت او را پاسخ گوید و خطورات نیک بر او مستولی و خطورات بد شیطانی از او دور شود و ملک بر او غلبه کند و براین مملکت بدنی مستولی و حکومتش مستقر شود و مجال را بر شیطان تنگ کند و آثار حکومت عقلی و ملکی و رحمانی در آیینه قلب نمودار شود و به وسیلهٔ نور علم و معرفت ویقین متجلی شود، دارنده این قلب، بشرى مَلَکی است که حقیقتِ مَلَکی را به تن کرده و خود را به حکومت عقل هیکل های ملکوتی قدسی همانند کرده بلکه او از آن ها هم والاتر است و آنان خادمان اویند.

اما اگر آدمی به جایی رسید که شیطان بر قلب او غلبه کند و خواطر سیئه در آن راه یابد و آن را استقرار و مأوای خویش قرار دهد سربازان و حزبش مملکت او را تحت تسخیر و تسلط خود گیرند و پر از وسوسه هایی باشد که او را به سمت دنیا و نابودی آخرت بکشاند، و شهوات شیطانی با گوشت و خون او آمیخته شود و آثار سلطه شیطانی در تمامی اجزای مملکت بدنی او همچون خون در رگ ها جریان یابد. همچنان که در این حدیث شریف نبوی صلی الله علیه وآله آمده است:

﴿إِنَّ اَلشَّیْطَانَ لَیَجْرِی مِنِ اِبْنِ آدَمَ مَجْرَی اَلدَّمِ﴾. (2)

همانا شیطان در فرزند آدم به سان خون، جریان دارد.

همان گونه که در احادیث شریفه آمده است چنین فردی بشری شیطانی است که در شکل حقیقت شیطانی و صورتی حیوانی در آمده و همانند میمون ها و خوک ها محشور خواهد گشت.

ص: 517


1- الكافي ج 2 ص 15 ح 2؛ محاسن ص251؛ بحار الأنوارج 67 ص228 ح 3 و 4
2- عوالي اللئالي ج 1 ص 325 ح 66؛ بنگرید: مسند احمد بن حنبل ج 3 ص156؛ صحیح بخاری، کتاب الاحکام، باب 21

نتیجه کلام

از مطالب پیشین نتیجه گرفتیم که انسان ها به سببب فرجام خود که به وسیله دو نیروی علمی عقلی و وهمی بدان می رسند- که در لسان شرع به ملک و شیطان تعبیر می شود - به دو گروه تقسیم می شوند گروه بهشتیان و گروه دوزخیان، یا اصحاب یمین و شمال اینان به این اعتبار که در سمت راست و چپ قلب قرار دارند یمینی و شمالی می شوند و اختلاف مراتب هر کدام از دو گروه بهشت و دوزخ بر حسب پیروی از این دو نیرو است؛ انسان با پیروی از قوه عقلیه ملکی آن چه را ،باید به دست می آورد و با حکومت کردن قوه عقلیه و دستیابی به معارف الهیه مظهری از حقیقتِ ربوبی خواهد شد. پس بدین روی، او بهتر از فرشتگان می شود و رسیدن به عالَمِ قُدس او برای فرشتگان ممکن نخواهد بود.

همین گونه است پیروی از قوه و همیه ،شیطانی که مورد پیروی اصحاب شمال و امیر آن ها و لبیک گفتن به دعوت شیطان است؛ همان که انسان را از حقیقت خویش خارج ساخته و او را به پستی می کشاند تا به جایی می رسد که پست تر و فرومایه تر از چارپایان خواهد شد.

در این مورد روایتی که شیخ اصحابِ حدیث، جنابِ صدوق رحمه الله در علل الشرایع به اسنادِ خویش روایت کرده مفید است. عبدالله بن سنان :گوید

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: ﴿سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ علیه السلام، فَقُلْتُ: الْمَلَائِكَةُ أَفْضَلُ أم بَنُوآدَمَ ؟ فَقَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ، وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلِ، وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ ، وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِم﴾. (1)

از امام صادق علیه السلام: پرسیدم: آیا فرشتگان برترند یا فرزندان آدم؟ حضرت فرمودند: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ وجلّ، در فرشتگان، عقل را بدون شهوت؛ و در چهارپایان شهوت را بدون عقل؛ و در فرزندان آدم هر دو

ص: 518


1- علل الشرائع ج 1 ص 4 ح 1؛ بحار الأنوار ج 57 ص 299 ح 5؛ وسائل الشيعة ج 15 ص 209

را قرار داد حال کسی که عقلش بر شهوتش غالب ،گردد به یقین از فرشتگان بهتر است. و آن که شهوتش بر عقلش غلبه کند حتماً از چهارپایان بدتر می باشد.

این خلاصه مطلب و اجمالِ کلام است که برتری بعضی از افراد بشر بر بعضی دیگر در خلقت اول و تشریف بعضی بر بعضی دیگر در آفرینش ارواح آن ها را می رساند که چگونه بعضی را بر بعضی دیگر تکریم کردند، آن ها را در اصحاب یمین و دیگران را در اصحاب شمال جای دادند و این قبل از آزمایش آن ها با تکلیف بود و قبل از صدور آن چه موجب تفضيل و تشریف می شود بر اساس علم خداوند متعال بود به فرجامی که به آن می رسند.

و اما برتری بعضی بر بعض دیگر در آفرینش دوم و برتری دادن به جمعی نسبت به دیگران در آفرینش - که اجسام انبیاء را از طینت علّیّین و بدن های مؤمنان را از مرتبه پایین تر از آن ،آفرید و بدن های کفّار و معاندان را از طینت سجّين آفريد - به سبب استحقاق و شایستگی هر فرد است و اهلیّت او در آن چه روز تکلیف اول با گردن نهادن یا گردنکشی خود، بدان رسیده است.

بدین روی به لحاظ طینت مختلف آفریده شدند به حسب فرجام خود، که در روز میثاق به اختیار خود برگزیدند و به اقتضای آن چه که هر فرد در زمان آزمونش در عالم ذرّ انتخاب کرد با این وجود علم خداوند متعال دربارۀ فرجام امر آن ها در این نشأه نیز موجب آن می شود.

پس هر آن چه کسی در تکلیف اول برگزید یعنی سلوک و پیروی یکی از این دو راه که در تکلیف دوم هم به آن می رسد، همان موجب آفرینش او از محل مخصوص به خودش، و با خلقت ویژه خودش از علیین یا از سجین می شود.

خداوند متعال هر کسی را نسبت به استحقاق عملی و قابلیت ذاتی ثابت او به اعمالش و آن چه را که شایسته اوست و به آن برمی گردد و پایانش به آن می رسد آفرید، و آفرینش خاص هر کس از علیین یا سفلیّین هیچ تأثیری بر کارها و اختیارات او ندارد.

پس همان طور که دانستیم کیفیت آفرینش اول و خصوصیات آن، نه در عالم تکلیف اول بر فرجام امورِ بندگان اثر می گذارد و نه در آفرینش دوم. زیرا خصوصیت

ص: 519

آفرینش در خلقت دوم و کیفیت جبلّت ،آن نه تأثیری در افعال بندگان و فرجامشان در این عالم دارد نه مستلزم فساد می شود نه با اختیار منافات دارد، و نه موجب جبر در افعال آن ها می شود.

دفع توهّم

اشکال

شاید گفته شود بعضی از احادیث مأثوره از اهل بیت عصمت و طهارت که در این مورد آمده است تأثیر خصوصیت طینت آفرینش بر عمل را می رساند و از آن ها چنین برداشت می شود که کیفیت آفرینش از علیین و سفلیین در افعالِ بندگان دخالت دارد. لذا نه فقط در سعادت و شقاوت و هدایت و ضلالت آدمی تأثیر دارد بلکه در تمامی اَفعالِ جزئى بشری چه حسنات و چه سیئات مؤثر است.

در این زمینه به ده حدیث اشاره می کنیم:

1. در بصائر و کافی و علل الشرایع به اسنادشان از ابو حمزه ثمالی از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند

﴿إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلَّیّينَ، وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا مِنْهُ، وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا. ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلّينَ وَما أَدْراكَ ما عَلِيُّونَ كِتابُ مَرْقُومُ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ. (1)

وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِينٍ، وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ، وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ، فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْهِمْ لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ. ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينِ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ كِتَابٌ مَّرْقُومٌ ﴾ (2)(3)

خدا ما را از اعلی علیین ،آفرید و دل های شیعیان ما را از همانی آفرید که ما را

ص: 520


1- المطففين: 18-21
2- المطففين: 7-9 .
3- علل الشرائع ج 1 ص 116؛ بصائر الدرجات ص 35؛ الكافي ج 1 ص 389؛ تفسیر قمی ص717؛ بحار الأنوار ج 5 ص 235 ح 10.

آفریده است و پیکرهایشان را از درجه پایینش .آفرید از این رو دل های شیعیان به ما متوجه است زیرا از آن چه ما آفریده شده ایم آفریده شده اند. سپس این آیه را قرائت فرمود: «هرگز! نامه نیکان در علیین ،است توچه دانی علیین چیست؟ کتابی است نوشته که مقربان شاهد آنند».

و دشمن ما را از سجین ،آفرید و دل های پیروانشان را از همانی آفرید که آن ها را آفریده است و پیکرهایشان را از پایین تر آن آفرید از این رو دل های پیروانشان به آن ها متوجه است زیرا این ها آفریده شدند از آن چه آن ها آفریده شدند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «اصلاً نامه بدکاران در سجین است توچه دانی سجین چیست؟ کتابی است نوشته شده».

2. در بصائر الدرجات و علل الشرایع به اسنادشان از امام سجاد على بن الحسين صلوات الله عليهما روایت کرده اند که می فرماید

﴿إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ النَّبِيِّينَ مِنْ طِيئَةِ عِلَّينَ، قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ. وَخَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ تِلْكَ القِينَةِ، وَخَلَقَ أَبْدَانَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ. وَخَلَقَ الْكُفَّارَ مِنْ طِيئَةِ سِخِينِ، قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ فَخَلَطَ بَيْنَ الطَّيئَتَيْن. فَمِنْ هَذَا يَلِدُ الْمُؤْمِنُ . الْكَافِرَ وَيَلِدُ الْكَافِرُ الْمُؤْمِنَ . وَ مِنْ هَاهُنَا يُصِيبُ الْمُؤْمِنُ السَّيِّئَةَ ، وَ مِنْ هَاهُنَا يُصِيبُ الْكَافِرُ الْحَسَنَةَ . فَقُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ تَحِنُّ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ، وَ قُلُوبُ الْكَافِرِينَ تَحِنُّ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ﴾. (1)

خداوند عزّوجلّ، دل ها و پیکرهای پیغمبران را از طینت (گل و سرشت) علتین آفرید و دل های مؤمنان را هم از آن طینت ،آفرید و پیکرهای مؤمنان را از پایین تر از آن آفرید و کافران را از طینتِ سجین ،آفرید هم دل ها و هم پیکرهایشان را آن گاه این دو طینت را در هم آمیخت به همین جهت از مؤمن کافر متولد می شود و . از کافر، مؤمن و نیز به همین سبب مؤمن به گناه و بدی می رسد و کافر ثواب و نیکی می کند (زیرا طینت هر یک از آن ها به طینت دیگری آمیخته است). پس دل های مؤمنان، بدانچه از آن آفریده شده می گرایند و دل های کافران بدانچه از آن آفریده شده تمایل یابند.

ص: 521


1- بصائر الدرجات ص 35 باب 9 ح 5؛ علل الشرائع ج 1 ص 82؛ الكافي ج 2 ص 2.

3. در بصائر، علل و کافی به اسنادشان از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند:

﴿إن اللهَ خَلَقَنَا مِنْ عِلَّتِينَ و خَلق أَرْوَاحُنَا مِنْ فَوْقِ ذَلِكَ، وَ خَلَقَ أَرْوَاحُ شِيعَتِنَا مِنْ عِليِّينَ وَ خُلِقَ أَجْسَادُهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ . فَمِنْ أَجْلِ تِلْكَ الْقَرَابَةِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ ، قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا﴾. (1)

خداوند ما را از علتین آفرید و روح ما را از فوق آن و روح شیعیان ما را از علیین آفرید و بدن آن ها را از پایینتر از آن به دلیل این خویشاوندی میان ما و آن هاست که دل هایشان به سوی ما گرایش می یابد.

4. در بصائر از امام صادق علیه السلام روایت شده است که می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ جَعَلَنَا مِنْ عِلَّیّينَ ، وَ جَعَلَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِمَّا جَعَلَنَا مِنْهُ . وَ مِنْ ثَمَّ تَحِنُّ أَرْوَاحُهُمْ إِلَيْنَا، وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ . وَ خَلَقَ عَدُونَا مِنْ سِجِّينٍ، وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ، وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ ، وَ مِنْ ثَمَّ تَهْوِي أَرْوَاحُهُمْ إِلَيْهِمْ﴾. (2)

خداوند ما را از علیّین قرار داد و روح شیعه ما را از همان آفرید که ما را از آن قرار داد. بدین روی روح آن ها به سوی ما تمایل دارد و بدن آن ها را از پایین تر از آن آفرید. دشمن ما را از سجین آفرید و ارواح پیروان آن ها را از همان آفرید که روح آن ها را. و بدن هایشان را از پایین تر از آن آفرید بدین روی ارواح پیروانشان به سوی ایشان تمایل دارد.

5. در همان کتاب از امام صادق علیه السلام روایت شده است که می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَنَا مِنْ عِلَّیّينَ، وَ خَلَقَ مُحِتِينَا مِنْ دُونِ مَا خَلَقَنَا مِنْهُ . وَ خَلَقَ عَدُونَا مِنْ سِجّينٍ، وَ خَلَقَ مُحِتِيهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ. فَلِذَلِكَ يَهْوَى كُلٌّ إِلَى كُلّ﴾ (3)

خداوند عزّوجل، ما را از علیّین آفرید و محبّان ما را از پایین تر از آن چه ما را آفرید خلق کرد دشمن ما را از سجین آفرید و دوستداران آن ها را از همان آفرید که آن ها را خلق کرد بدین روی هر گروه به اصل خود گرایش می یابند

ص: 522


1- بصائر ص 39 ح 1؛ علل الشرائع ج 1 ص 117 ح 15؛ بحار الأنوار ج 5 ص 243 ح 31؛ الكافي ج1 ص389 ح 1؛ بحار الأنوارج 58 ص 44 ح 21 .
2- بصائر ص40 باب 10 ح 2؛ بحار الأنوارج 25 ص 12 ح 25
3- بصائر ص36 باب 9 ح 9؛ بحار الأنوارج 25 ص 11 ح 18.

6. در همان کتاب از امام سجاد علی بن الحسین علیهما السلام روایت شده است:

﴿إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِيلَ إِلَى الْجَنَّةِ، فَأَتَاهُ بِطِينَةٍ مِنْ طِينَتِهَا. وَ بَعَثَ مَلَكَ الْمَوْتِ إِلَى الْأَرْضِ ، فَجَاءَهُ بِطِيئَةٍ مِنْ طِيئَتِهَا. فَجَمَعَ الطّيئَتَيْنِ، ثُمَّ قَسَمَهَا نِصْفَيْنِ. فَجَعَلَنَا مِنْ خَيْرِ الْقِسْمَيْنِ، وَ جَعَلَ شِيعَتَنَا مِنْ طِيئَتِنَا. فَمَا كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا مِمَّا يُرْغَبُ بِهِمْ عَنْهُ مِنَ الْأَعْمَالِ الْقَبِيحَةِ ، فَذَاكَ مِمَّا خَالَطَهُمْ مِنَ الطِيئَةِ الْخَبِيئَةِ، وَ مَصِيرُهَا إِلَى الْجَنَّةِ. وَ مَا كَانَ فِي عَدُونَا مِنْ بِرِ وَ صَلَاةٍ وَصَوْمِ وَمِنَ الْأَعْمَالِ الْحَسَنَةِ، فَذَاكَ لِمَا خَالَطَهُمْ مِنْ طِينَتِنَا الطَّيِّبَةِ، وَ مَصِيرُهُمْ إِلَى النَّارِ﴾ . (1)

همانا خداوند جبرئیل را به بهشت فرستاد پس برای او گلی از گل بهشت آورد و فرشته مرگ را به زمین فرستاد پس برای او گلی از گل زمین آورد. پس هر دو گل را روی هم آورد سپس به دو نیمه کرد. پس ما را از نیمه بهتر قرار داد و پیروان ما را از گِل ما قرار داد پس رغبتی که پیروان ما به اعمال زشت دارندن از آن آمیختگی به گل خبیث است و سرنوشتشان بهشت است و اگر دشمن ما کار نیکو و نماز و روزه و اعمال حسنه انجام دهد از آمیختگی است که با گل پاک ما دارد و سرنوشتشان به سوی آتش است.

7. در همان کتاب از امام صادق علیه السلام روایت شده است:

﴿ إِنَّ اللهَ خَلَقَنَا مِنْ طِينَةِ عِلّيّينَ ، وَ خَلَقَ قُلُوبَنَا مِنْ طِينَةِ فَوْقِ عِلِّيِّينَ، وَ خَلَقَ شِيعَتَنَا مِنْ طِيئَةِ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ . وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِيئَةِ عِلِّيِّينَ، فَصَارَتْ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا لِأَنَّهَا مِنَّا﴾ تا آخر حديث. (2)

خداوند، (بدن) ما را از طینت علیّین و دل هایمان را از طینت فوق علیین و شیعیان ما را از طینت پایین تر از آن آفرید و دل هایشان را از طینت علیین آفرید. بدین جهت دل هایشان به ما گرایش می یابد که آن ها از ما هستند.

8. در محاسن و کافی از عبدالله بن کیسان روایت است که به امام صادق علیه السلام گفت:

﴿قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنَا مَوْلَاكَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَيْسَانَ. فَقَالَ: أَمَّا النَّسَبُ فَأَعْرِفُهُ ، وَ أَمَّا أَنْتَ فَلَسْتُ أَعْرِفُكَ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: إِنِّي وُلِدْتُ بِالْجَبَلِ

ص: 523


1- بصائر ص 37 باب 9 ح 10
2- بصائر ص 44 ح 18؛ بحار الأنوار ج 5 ص 249 ح 40

وَ نَشَأْتُ بِأَرْضِ فَارِسَ ، وَ أَنَا أُخَالِطُ النَّاسَ فِي التِّجَارَاتِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ. فَأَرَى الرَّجُلَ حَسَنَ السَّمْتِ وَ حَسَنَ الْخُلُقِ وَالْأَمَانَةِ ، ثُمَّ أُفَتِشُهُ، فَأَتَبَيِّنُهُ عَنْ عَدَاوَتِكُمْ. وَ أُخَالِطُ الرَّجُلَ، فَأَرَى فِيهِ سُوءَ الْخُلُقِ وَ قِلَّةَ أَمَانَةٍ وَ زَعَارَةً، ثُمَّ أُفَتِشُهُ، فَأَتَبَيِّنُهُ عَنْ وَلَايَتِكُمْ. فَكَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ ؟ قَالَ: فَقَالَ لِي: أَمَا عَلِمْتَ يَا ابْنَ كَيْسَانَ! أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ طِينَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَحِينَةٌ مِنَ النَّارِ، فَخَلَطَهُمَا جَمِيعاً، ثُمَّ نَزَعَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ. فَمَا رَأَيْتَ مِنْ أُولَئِكَ مِنَ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ السَّمْتِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ، فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ، وَ هُمْ يَعُودُونَ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ . وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ هَؤُلَاءِ مِنْ قِلَّةِ الْأَمَانَةِ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَالزَّعَارَةِ، فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِيئَةِ النَّارِ وَ هُمْ يَعُودُونَ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ﴾. (1)

عبد الله بن کیسان گوید: به امام جعفر صادق علیه السلام گفتم: قربانت گردم، من عبد الله بن کیسان چاکر شما هستم. فرمود تبارت را می شناسم اما تو را نمی شناسم

عرض کردم: من در منطقه جَبَل زاده شده و در سرزمین فارس بزرگ شده ام، و در امر تجارت و کارهای دیگر با مردم معاشرت دارم گاهی با شخصی معاشرت می کنم و از او خوش رفتاری و حُسن خُلق و امانت داری می بینم، سپس مذهبش را بررسی می کنم معلوم می شود با شما دشمن است. از سوی دیگر با مرد دیگری معاشرت می کنم و از او بدخُلقی و کمی امانت و ناپاکی می بینم، سپس بررسی می کنم، معلوم می شود ولایت شما را دارد این چگونه است؟

:فرمود ابن کیسان! مگر نمی دانی که خداوند عزّ وجلّ گِلی از بهشت برگرفت و گلی از دوزخ، سپس آن دو را به هم آمیخت، آن گاه این را از آن ، و آن را از این جدا ساخت (آن ها را از هم جدا ساخت و مؤمنان را از گل بهشت و کفار را از گل دوزخ آفرید). پس آن چه از امانت داری و حسن خلق و خوش رفتاری در دشمنان ما ببینی از جهت تماس آن ها با طینت بهشتی (پیش از جدا کردن آن ها از يك ديگر) است و ایشان عاقبت به اصل خلقت خود برگردند (و یکسره دوزخی شوند). و آن چه از بی امانتی و بدخُلقی و آلودگی در دوستان ما می بینی،

ص: 524


1- محاسن ج1 ص 136 باب 7 ح 20؛ الكافي ج 2 ص 4 ح 5؛ شرح کافی مازندرانی ج8 ص9؛ بحار الأنوار ج 5 ص 251 ح 45 و ج 64 ص 86 ح 9.

در اثر تماس آن ها با طینت دوزخی است و بالاخره به اصل خلقت خود برگردند (و یکسره بهشتی شوند).

9. در کافی و علل الشرایع از امام صادق علیه السلام حدیثی طولانی روایت شده که در آخر آن می فرماید:

﴿وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ نَزقِ أَصْحَابِكَ وَ خَرقهمْ، فَمِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَفْحُ أَصْحَابِ الشِّمَالِ. وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ حُسْنِ سِيمَاءِ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ وَقَارِهِمْ ، فَمِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْحِ أَصْحَابِ الْيَمِين﴾. (1)

آن چه از سبکسری و ضعف رأی یارانت می بینی به دلیل آمیختگی است که از اصحاب شمال به آن ها رسیده است و آن چه از حُسن سیما و وقار مخالفان می بینی از آمیختگی اصحاب یمین .است

10. در علل الشرایع از زید ،شحام از امام صادق علیه السلام روایت شده است:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنَا مِنْ نُورٍ مُبْتَدَعِ مِنْ نُورٍ، رَسَخَ ذَلِكَ النُّورُ فِي طِيئَةٍ مِنْ أَعْلَى عِلَّیّينَ ، وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَ مِنْهُ أَبْدَانَنَا، وَخَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِينَةٍ دُونَ ذَلِكَ . فَقُلُوبُهُمْ تَهْوَى إِلَيْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا مِنْهُ. ثُمَّ قَرَأَ كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِليِّينَ وَمَا أَدْراكَ مَا عِلَّيُّونَ كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ. وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ قُلُوبَ أَعْدَائِنَا مِنْ طِينَةٍ مِنْ سِجِينِ، وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِينَةٍ مِنْ دُونِ ذَلِكَ، وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَ مِنْهُ أَبْدَانَهُمْ. فَقُلُوبُهُمْ تَهْوَى إِلَيْهِمْ. ثُمَّ قَرَأَ إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٌ وَ مَا أَدْراكَ مَا سِحِينٌ كِتابٌ مَرْقُومٌ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين﴾. (2)

خداوند تبارك و تعالى ما را از نوری که از نور ،آفرید، خلق کرد. آن نور در طینتی از اعلی علیین رسوخ نموده آفرید و قلوب پیروانمان را از آن چه بدن های ما را از آن آفرید ایجاد کرد و بدن هایشان را از طینتی پایین تر از آن خلق نمود. لذا دل هایشان به ما مایل .است زیرا از آن چیزی آفریده شدند که ما آفریده شدیم. سپس این

ص: 525


1- الكافي ج 2 ص 11 ح 2؛ علل الشرائع ج 1 باب 76 ص 83 ح 5؛ بحار الأنوار ج 5 ص 240 ح 22 و ج64 ص 122 ح 25 .
2- علل الشرائع ج 1 ص 117 ح 14؛ بحار الأنوار ج 5 ص 243 ح 30؛ با اشاره به آیات مطففین: 18-21 و 7-9.

آیات را تلاوت فرمودند: ﴿كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلَّينَ، وَ مَا أَدْراكَ مَا عِلْيُّونَ كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾.

پس از آن فرمودند حقّ تبارك و تعالى قلوب دشمنان ما را از طینت سجّین و بدن هاشان را از طینت دیگری آفرید و دل های پیروانشان را از آن چه بدن های ایشان را خلق کرد .آفرید از این رو دل های پیروانشان به ایشان مایل است. سپس این آیات را قرائت فرمود: ﴿كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِحَينِ وَمَا أَدْراكَ مَا سِحِينٌ كِتَابٌ مَرْقُومٌ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِبِینَ﴾ (البته روز قیامت بدکاران با نامه عمل سیاهشان در عذاب سجّینند و چگونه به حقیقت سجین آگاه توانی شد، کتابی است نوشته شده وای به حال منکران)

این احادیث همگی مُسند است و علاقمندان می توانند به سند آن ها در منابع یادشده رجوع کنند.

پاسخ

در این مورد اخبار دیگری نیز وجود دارد که تأثیر خصوصیت خلقت در افعال بندگان و تأثیر طینت در فرجام انسان را می رساند؛ لیکن این اخبار باز هم چیزی بیش از ایجاب خصوصیت طینت بر اعمال مناسب آن و سببیت کیفیت جبلت نسبت به افعال مقتضی را نشان نمی دهد؛ و مجرد آن موجب فساد نمی شود زیرا علیت را نمی رساند.

در توضیح آن می گوییم: فسادی که تأثیر طینت و خلقت بر افعال بشری ایجاد می کند در موردی است که منافی با اختیار باشد و این اختیار را از بندگان در مقام عمل بگیرد. به طوری که اراده فقط تابع آثار طینت و خصوصیت خلقت و جبلت شود. این ممکن نیست مگر این که کیفیت خلقت و خصوصیت طینت مؤثر در افعال عباد باشد، اما به نحو علیّت نه اقتضا

اما اگر تأثیر و سببیت و ایجاب آن بر وجه اقتضا باشد نه علیّت هرگز فساد نمی آورد زیرا سبب اقتضایی و مؤثری که بروجه علیت نباشد تأثیر آن وابسته است به عدم وجود مانع و وجود شرط آن این شرط تأثیر مقتضی در تمام اسباب اقتضایی است. پس براین وجه، تأثیر خصوصیتِ طینت و کیفیت جبلت و خلقت، وابسته است به عدم اراده فرد مکلف

ص: 526

بر خلاف مقتضای آن؛ زیرا اراده مکلف بر خلاف آن چه طینت اقتضا می کند، مانع تأثیرو تحقق آثار آن می شود بلکه اگر مکلف مقتضای طینت و کارهای مناسب آن را اراده نکند مانع ترتبِ آثار و مقتضیات آن می.شود پس تا زمانی که مکلف خلاف مقتضای طینت را اراده کند هیچ اثری بر افعال او نمی گذارد و تأثیر آن وابسته به اراده مکلف است و آن چه فرد مکلف با اختیار می خواهد سازگار است با آن چه طینت اقتضا و استدعا دارد.

خلاصه این که سبب اقتضایی و مؤثر بر وجه اقتضاء ، تأثیر آن و تحقق اثر آن تابع اراده مکلف است و تاثیر و ایجابش مشروط به آن است؛ و این نه با اختیار منافات دارد و نه موجب جبر و فساد می.شود

اشکال

اگر گفته شود: دانستیم که خصوصیت طینت و خلقت و جبلت، فساد نمی آورد، زیرا سببيت و ایجاب آن در افعال عباد، بروجه اقتضاء است نه علیت. نیز پذیرفتیم که اخبار ده گانه یاد شده علیت را نمی رساند بلکه نتیجه ای بیش از اقتضاء ندارد. اینک معنای

این سه حدیث چه می شود؟

یک. در کافی به اسناد خویش از زراره آورده که امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿لَوْعَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ مَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ: كُنْ مَاءً عَذْباً أَخْلُقْ مِنْكَ جَنَّتِي وَ أَهْلَ طَاعَتِي. وَكُنْ مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُقُ مِنْكَ نَارِي وَأَهْلَ مَعْصِيَتِي. ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَامْتَرَجًا. فَمِنْ ذَلِكَ صَارَ يَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْكَافِرَ وَالْكَافِرُ الْمُؤْمِنَ... إلى أن قال: فَلَا يَسْتَطِيعُ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ، وَلَا هَؤُلَاءِ مِنْ هَؤُلَاءِ﴾. (1)

امام باقر علیه السلام فرمود: اگر مردم بدانند آغاز آفرینش چگونه بوده، دو تن با یکدیگر (در امردین) اختلاف نمی کردند خداوند عزوجل پیش از آن که خلق را بیافریند، فرمود: آبی گوارا ،باش تا از تو بهشت و اهل طاعت خود را بیافرینم و آبی شور و تلخ باش تا از تو دوزخ و اهل معصیتم را بیافرینم سپس به آن دو آب دستور فرمود

ص: 527


1- الكافي ج 2 ص 6 ح 1 . علامه مجلسی می نویسد: «ما اختلف اثنان» یعنی در مورد بحث قضاء و قدر با هم اختلاف نمی کردند یا در مورد امر دین بطور کلی. (بحار الأنوار ج 5 ص253).

تا آمیخته شدند از این جهت است که مؤمن کافر را زاید و کافر مؤمن را ... تا آن جا که فرمود پس نه این دسته توانند از آن ها باشند و نه آن ها توانند از این ها باشند

دو: در همان کتاب به اسناد خویش از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:

﴿إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام ، أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الطِينِ. ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا، ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ بِيَدِهِ... إلى أن قال: فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَلَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاء﴾ تا آخر حديث. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: چون خداوند عزوجل اراده فرمود آدم را بیافریند، آب را بسوی خاک روان کرد سپس مشتی برگرفت و آن را بمالید آنگاه آن را با دست قدرت خود، دو نیمه ساخت... تا آنجا که فرمود از این رو این ها نتوانند از آن ها شوند و آن ها نتوانند از این ها گردند.

سه . در بصائر به اسناد خود از فضیل بن ،زبیر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که می فرماید:

﴿ يَا فُضَيْلُ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم قَالَ: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ خُلِقْنَا مِنْ عِلَّیّينَ وَ خُلِقَ قُلُوبُنَا مِنَ الَّذِي خُلِقْنَا مِنْهُ، وَ خُلِقَ شِيعَتُنَا مِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ، وَ خُلِقَ قُلُوبُ شِيعَتِنَا مِنْهُ. وَ إِنَّ عَدُوَنَا خُلِقُوا مِنْ سِحِينٍ، وَ خُلِقَ قُلُوبُهُمْ مِنَ الَّذِي خُلِقُوا مِنْهُ، وَ خُلِقَ شِيعَتُهُمْ مِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ، وَ خُلِقَ قُلُوبُ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ فَهَلْ يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ عِلَّیّينَ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَهْلِ سِجَينِ؟ وَ هَلْ يَسْتَطِيعُ أَهْلُ سِجِين أَنْ يَكُونُوا مِنْ أَهْلِ عِلَّیّينَ؟﴾ تا آخر حديث. (2)

ای فضیل، آیا ندانستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ما اهل بیتی هستیم که از علیین آفریده شدیم، و قلوب ما از همان که آفریده شدیم خلق شده و پیروان ما از پایین تر از آن و قلوب پیروان ما از آن آفریده شد و همانا دشمنان ما از سجین آفریده شدند و قلوب ایشان از همان که خودشان آفریده شدند پیروان آنان از پایین تر از آن آفریده شدند، و قلوب پیروانشان از آن چه آفریده شدند خلق شده. پس آیا هیچ یک از اهل علیین می تواند که از اهل سجین گردد؟! و آیا اهل سجّین می توانند از اهل علییّن باشند؟!

ص: 528


1- الكافي ج 2 ص 7 ح 3
2- بصائر الدرجات ص 38 ح 16

پس عدم توانایی مکلف بر خلافِ مقتضای جبلّت و خصوصیتِ طینت او - چنان که این اخبار و دیگر احادیث به مضمون آن می رساند - ظاهر آن ، معنای علیت می دهد!

پاسخ

گفتیم که عدم توانایی بندگان بر خلافِ مُقتضای جبلّت و طینت، که از این اخبار نتیجه گرفته اند موجب علیتِ خصوصیتِ طینت و خلقت در افعالِ بندگان نمی شود، و منافي با اختیار نیست زیرا عدم توانایی نسبت به یک ،فعل، می تواند صورت های مختلف داشته باشد و می توانیم برای آن سه وجه تصور کنیم:

وجه اول: این که ،فعل ذاتاً مُحال و مُمتنع الوقوع باشد و عدم توانایی در انجام آن، شاید از این جهت .باشد همان گونه که در این آیات شریفه آمده است

﴿وَلَا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ﴾. (1)

در صورتی که آن ها نه هرگز به مشرکان و نه به خود یاری توانند کرد.

﴿وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ﴾ (2)

و آن هایی را که شما خدا می خوانید جز خدای یکتا هیچ یک قدرت بر یاری شما بلکه بریاری خود ندارند.

﴿أمْ لَهُمْ آلِهَةً تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَلَا هُم مِنَّا يُصْحَبُونَ﴾. (3)

آیا برای این مشرکان غیر ما خدایانی هست که بتوانند عذاب ما را از اینان منع کنند، در صورتی که نه آن خدایان قدرت بر دفاع از خود دارند و نه آن ها از سوی ما همراهی و حمایت شوند؟

﴿وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَيْئًا وَلَا يَسْتَطِيعُونَ﴾. (4)

و بت پرستان خدا را نمی پرستند و به جای او بت هایی را پرستش می کنند که از

ص: 529


1- اعراف: 192 .
2- اعراف: 197
3- انبیاء: 43
4- نحل: 73

آسمان و زمین مالک چیزی که روزی به مشرکان دهند نیستند و توانایی (بر هیچ کار) ندارند.

﴿ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَّعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ، لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ﴾ تا آخر آیه (1)

و به جای خدا، خدایانی دیگر گرفتند تا مگر یاری شوند. هرگز آن خدایان کم ترین نصرتی به آن ها نتوانند کرد.

وجه دوم: این که به سبب کوتاهی یکی از مقدمات خارجی باشد که شرط فعل باشد و فعل متوقف بر آن باشد نمونه آن در این آیات است

﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ﴾ (2)

و مردم را حجّ و زیارت آن خانه به امر خدا واجب است بر هر کسی که توانایی برای رسیدن به آن جا دارد

﴿فَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا﴾ (3)

پس اگر نتواند باید شصت مسکین را طعام دهد.

﴿وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً﴾. (4)

و هر که را توانایی آن نباشد که زن گیرد

﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُون سَبِيلاً﴾. (5)

مگر آن گروه از مردان و زنان و کودکان که ناتوان بودند و گریز و چاره ای برایشان میسّر نبود و راهی نمی یافتند

این قسم از استطاعت را «استطاعت ظاهری عملی» نام می نهیم و این مناط تکلیف

ص: 530


1- يس: 74-75
2- آل عمران: 97
3- مجادله: 4.
4- نساء: 25
5- نساء : 98

و شرط عامّ آن است که تمام تکالیف - چه جزئی و چه کلّی - وابسته بدان است. و بر مبنای عقل، تکلیف بدون آن قبیح است.

وجه سوم: این که تحقّق فعل و عدم توانایی مکلف به آن محال باشد بدان سبب که بر وقوع فعل و تحقق آن در خارج اراده ای نداشته باشد، در نتیجه، با وجود تمکّن بر انجام آن، به اختیارِ خود آن کار را انجام ندهد. یعنی انسان- با وجود تمامیّت مقدمات خارجی که تکلیف وابسته بدان است و با وجود گرد آمدن تمام آن مقدمات - خود را از کاری بازدارد و آن بار را برندارد و خود را نسبت به آن ملزم نکند به هر هدف دینی یا دنیوی و هر انگیزه عقلی یا نفسی

این قسم از استطاعت را «استطاعت ارادی باطنی» می نامیم که در شرع و عرف بسیار کاربرد دارد و متعارف .است مثلاً اگر شخصی تمام موارد استطاعت مالی و جسمی و مقدمات حج را دارا باشد ولی خود را برای رفتن به حج و انجام اعمال آن آماده نکند، بلکه ترک حج را برگزیند به او عدم استطاعت نسبت می دهند و می گویند: «فلانی نمی تواند حج برود» (یعنی اصلا نمی خواهد). یا مثلاً می گویند: «فلانی نمی تواند فلانی را ببیند».

این بدان رواست که انسان اراده دارد و ممکن نیست عملی از او سربزند که خواهان آن نباشد پس تا زمانی که خواهان نباشد غیر مستطیع است

این معنی در شعر و نثر بسیار استعمال شده است مانند قول علامه تحریر شیخ عيسى بن شجاع نجفی قدس سره:

فَلَم أَستَطِع خُلفاً لأمرِكَ إِنَّهُ *** لأمرٌ عَلى كُلِّ البَرِيَّةِ واجِبُ

پس من توانایی مخالفت امر تو را ندارم همان امر توامری است که بر همگان واجب است.

شیخ طبرسی رحمه الله در مورد این گونه ،ناتوانی به شیوه تمثیل می گوید:

«امیر مرا در این مورد ،امر نمود ولی استطاعت انجام امر او را ندارم؛ یعنی خود را مجبور به اطاعت از امیر نمی کنم». انتهی. (1)

ص: 531


1- مجمع البيان ج 2 ص 202.

همچنین سیّد مرتضی رحمه الله در امالی خود (صفحه 72 از جزء 4) در تأویل آیه شریفه ﴿انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ﴾ (1) بعد از ذکر کلامی طولانی می گوید:

عادتِ اهل لغت در مورد کسی که کاری را برای خود سنگین می داند این است که بگویند او قادر به انجام آن نیست و توانایی و قدرت آن را ندارد. مثلاً می گویند فلانی قادر به سخن گفتن با فلان شخص نیست و حتی تاب دیدن او را ندارد و مانند آن که هدف آن ها سنگین پنداری و شدت زحمت و مشقت است. (2)

این مطلب در آیات و احادیث متعدد آمده است.

آیه اول:

﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أَحْصِرُوا في سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ﴾ (3)

مخصوص فقیرانی است که در راه خدا بازمانده و ناتوان شده اند و توانایی آن که در زمین بگردند ندارند.

و آیات مکرّری در مورد عالمی که موسی علیه السلام از او تبعیت نمود:

﴿إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا﴾ . (4)

تو نمی توانی که با من صبر پیشه کنی

شیخ فقیه متکلم، ابوالفتح ،گراجکی، در کنز الفوائد می گوید:

فصل

بدان، أيدك الله تعالى، نفي فعل - توسعاً و مجازاً - به نفي استطاعت تعبير می شود. مثلاً با این که می دانیم شخصی به خاطر سنگینی و منزجر بودن فعل، آن را انجام نمی دهد به او می گوییم تو توانایی انجام آن را نداری. هر چند

ص: 532


1- فرقان 9؛ اسراء 48
2- امالی شریف مرتضی ج 4 ص 72، علامه مجلسی هم د بحار الأنوارج 5 ص 62 سخن سید مرتضی را نقل کرده
3- بقره: 273
4- كهف: 67، 72 و 75 .

که در حقیقت توانایی داشته باشد و کسی به شخصی که از او متنفّر است می گوید: تو نمی توانی مرا ببینی به این معنی که دیدن من برای تو سنگین است. یا به بیماری که روزه او را اذیت می کند می گوییم: تو قادر به روزه گرفتن نیستی با این که در حقیقت او می تواند روزه بگیرد، لکن به او زیان می رساند و او را به مشقت می اندازد

مبنا

آیه شریفه در مورد عالمی که حضرت موسی علیه السلام او را پیروی نمود بر همین تأویل می شود. خداوند در این آیه می فرماید: ﴿قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا﴾ (1) به این معنی که تو صبر نخواهی کرد و بر تو آسان نیست، و کار من بر طبع تو سنگین است. در این جا نداشتن صبر را به عدم استطاعت تعبیر کرده است، وگرنه او هم قادر است و هم استطاعت دارد. جواب موسی علیه السلام که می فرماید: ﴿سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا﴾ (2) بر اين قول دلالت دارد نمی گوید: «إن شاء الله مُسْتَطِیعاً». با آن که جواب باید با سؤال مطابقت داشته باشد. لذا جواب حضرت موسی علیه السلام، همان گونه که ذکر کردیم، دلالت بر این دارد که استطاعت یاد شده در ابتدا عبارت است از توانایی انجام فعل مجازاً. مردم هم آن را بسیار به کار می برند و این شعرهم به این مناسبت سروده شده است:

أرَى شَهَوَاتٍ لَستُ اسْتَطيعُ تَرَكَها *** و أَحذَرُ أن واقعتُها ضَرَرَ الإِثْمِ

فَلَا النَّفْسُ تَنهانِي وَ تُبصِرُ رُشدها *** و أكرَهُ إِتيانَ العِتابِ عَلى عِلمِ

شهوت هایی را می بینم که توانایی ترکشان را ندارم و نمی خواهم آن ها را مرتکب شوم و گناه کنم.

نفس من مرا نهی نمی کند و مسیر هدایت خود را نمی بیند. نمی خواهم از روی آگاهی سرزنش شوم.

شک نداریم که قصد شاعر در عبارت «لَستُ استطیع تَرَکَها»، آن است که اگر آن را ترک کند برایش سنگین خواهد بود و او این را نمی خواهد. او استطاعت را در

ص: 533


1- کهف : 66 و 67
2- کهف: 69

حقیقت از خود نفی نمی کند، زیرا اگر چنین می کرد عبارت ﴿وأحذَرُ أن واقعتُها الإثم﴾ و همچنین عبارت ﴿وَأَكرَهُ إتيانَ العِقابِ عَلی عِلم﴾ معنایی نداشت.

نیز بر همین معناست که این آیه شریفه تأویل می شود: ﴿مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا كَانُوا يُبْصِرُونَ﴾. (1) گوش دادن به آیات الهی برای اینان سنگین بود و تأمل و تدبر در آیات را ناخوش می داشتند لذا خود را ناتوان از شنیدن جلوه دادند. مانند انسان لجباز که حاضر به شنیدن براهین و بینات نیست. اعشی گوید:

وَدّع هُرَيرَةَ إِنَّ الرَّكِبَ مُرتَحلُ *** وَ هَل تُطيقُ وَداعاً أَيُّهَا الرَّجُلُ (2)

هریره را وداع کن که سواران در حال رفتنند. ای مرد، آیا توانایی وداع داری؟

می دانیم که او قادر به وداع کردن است ولی شاعر قدرت را از او سلب کرده به سبب کراهیت و سنگینی کار. (3)

آیه دوم

﴿مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا كَانُوا يُبْصِرُونَ﴾ (4)

و هرگز توانایی شنیدن نداشتند و نمی دیدند

سید شریف مرتضی قدّس سرّه، در أمالي خود (ج 3 ص 15)، در بیان وجوه تأویل این آیه می فرماید:

آنان بخاطر کراهیت و سنگینی که از استماع آیات الهی دارند، خود را به نشنیدن می زنند همچنان که می گوییم فلانی- از شدت عداوتی که به فلان فرد دارد - نمی تواند او را ببیند و با او سخن بگوید و سخنانش را بشنود. همین گونه به کسی که نسبت به شنیدن برهان ها و بينات الهی عناد دارد، می گوییم: «او برای شنیدن حق استطاعت ندارد و حتی نمی توان به او یادآوری کرد». همچنان که اعشی می گوید:

ص: 534


1- هود: 20
2- بیت از اعشی است و مطلع چکامه نام آور او است که به ضمیمۀ معلقات سبع منتشر شده است. خزانة الأدب ج 8 ص395
3- كنز الفوائد ص 46 و 47 (چاپ مصطفوی قم 1410، ط 2 ) .
4- هود: 20

وَدّع هُرَيرَةَ إِنَّ الرَّكِبَ مُرتَحلُ *** وَ هَل تُطيق و داعاً أَيُّهَا الرَّجُلُ

هریره را وداع کن که سواران در حال رفتنند ای مرد، آیا توانایی وداع داری؟

می دانیم که او قادر به وداع است ولی نفی قدرت از او به سبب کراهیت و سنگینی نسبت به این کار است

عبارت ﴿وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ﴾ یعنی: بینایی آن ها کاری برایشان انجام نمی دهد و آن ها را سود نرساند، زیرا از تأمل و تدبّر در آیات الهی روی می گردانند. هنگامی که سود بینایی از آن ها گرفته شد می توان خود دیدن را هم از آن ها نفی کرد؛ همچنان که به کسی که از حق و تأمل در آن روی گردان ،باشد گفته می شود چرا نمی شنوی و نمی بینی و تعقل نمی کنی؟ و مانند این ها. (1)

آيه سوم

﴿الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَن ذِكْرِي وَ كَانُوا لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعًا﴾ (2)

کسانی که بر چشمشان پرده بود و از یاد من غافل بودند و هیچ توانایی بر شنیدن نداشتند.

امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ قُلْتُ: قَوْلُهُ: الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءِ عَنْ ذِكْرِي . قَالَ : يَعْنِي بِالذِّكْرِ وَلَايَةِ عَلِيّ علیه السلام ، وَ هُوَ قَوْلُهُ: ذِكْرِي . قُلْتُ: قَوْلُهُ: لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً. قَالَ: كَانُوا لَا يَسْتَطِيعُونَ إِذَا ذُكِرَ عَلِيٌّ عِنْدَهُمْ أَنْ يَسْمَعُوا ذِكْرَهُ ، لِشِدَّةِ بُغْض لَهُ، وَ عَدَاوَةٍ مِنْهُمْ لَهُ، وَ لِأَهْلِ بَیتِهِ﴾ (3).

گفتم: ﴿الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاء عَنْ ذِكْرِي﴾ . فرمود: منظور از ذكر، ولايت علی علیه السلام است. گفتم: لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً. فرمود: وقتی سخن از علی علیه السلام پیش آن ها می شد تاب شنیدن آن را نداشتند به واسطه شدت کینه و دشمنی با او و خاندانش.

ص: 535


1- امالی مرتضی ج 3 ص 15
2- كهف: 101
3- تفسیر قمی ص 407 و 408؛ بحار الأنوارج 24 ص 377 ح 104.

در كتاب عيون أخبار الرضا علیه السلام و توحید از هروی نقل است که می گوید:

﴿سَأَلَ الْمَأْمُونُ الرِّضَا علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كَانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً، فَقَالَ علیه السلام: إِنَّ غِطَاءَ الْعَيْنِ لَا يَمْنَعُ مِنَ الذِّكْرِ، وَالذِّكْرُ لَا يُرَى بِالْعُيُونِ، وَلَكِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ شَبَّهَ الْكَافِرِينَ بِوَلَايَةِ عَلِي بْنِ أَبِي طالب علیه السلام بِالْعُمْيَانِ ، لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَسْتَنْقِلُونَ قَوْلَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و سلم فِيهِ، وَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً﴾ تا آخر حديث (1)

مأمون از حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام درباره کلام خداوند، عزّ وجلّ، درباره این آیه پرسید که ﴿الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كَانُوا لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً﴾ حضرت فرمود: پوشش چشم از ذکر منع نمی کند، و ذکر به چشم ها دیده نمی شود ولیکن خداوند عزوجل کسانی را که به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام کافر شده اند به کوران تشبیه فرموده زیرا که ایشان گفتار پیغمبر صلی الله علیه و آله را در شأن او گران می شمردند و نمی توانستند که آن را بشنوند.

آیه چهارم

﴿إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ ﴾ (2)

هنگامی که حواریون گفتند: ای عیسی بن مریم آیا خدای تو می تواند که برای ما از آسمان مائده ای فرستد ؟

در تفسیر صافی ذیل آیه می گوید:

گفته اند این ،استطاعت مقتضای حکمت و اراده الهی است نه مقتضای قدرت (3)

در مجمع البیان گوید:

دیدگاه ابو علی فارسی در مورد معنای آیه این است که آیا خداوند این کار را در حق تو انجام می دهد که دلیلی برای راستگویی تو باشد؟ چون برای آنان جایز نیست که شکی در آن نسبت به قدرت خداوند متعال داشته باشند، زیرا آن ها

ص: 536


1- عيون أخبار الرضا ج 2 ص 123؛ توحید ص 353؛ احتجاج ج 2 ص196.
2- مائده: 112
3- تفسیر صافی ج 2 ص 97؛ اقوال در این زمینه را بنگرید: بحار الأنوار ج 14 ص260

مؤمن و عارف به مسئله بودند. گویی از او پرسیدند تا راستگویی و صحّت امر او را بدانند تا اشکال و شبهه ای برای او باقی نگذارند. بدین روی بعد از آن گفتند: ﴿وَ تَطمئِنَّ قُلُوبُنا﴾، چنان که ابراهیم علیه السلام گفت: ﴿لِيَطْمَئِنَّ قَلبي﴾. (1)

آیه پنجم

﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوكًا لَّا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ ...﴾ (2)

خدا مثلی زده بنده مملوکی که قادر بر هیچ چیز نیست...

این برخی از آیات بود که دلالت بر استطاعت و عدم آن در معنای سوم می کرد، یعنی فعل و عدم آن .

یازده حدیث در این زمینه

اخباری که دلالت بر این معنی می کند بسیار زیاد است که اختصار امکان نقل همه آن ها را نمی دهد لذا به نقل ده حدیث برای اثبات دعوی خود اکتفا می کنیم:

در خصال، با اسناد از امام جعفر صادق از پدرش لیهما السلام آمده است که می فرماید:

﴿لَا تُسَلِّمُوا عَلَى... إلى أن قال: وَلَا عَلَى الْمُصَلِّي، وَ ذَلِكَ لِأَنَّ الْمُصَلِّيَ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَرُدَّ السَّلَام .....﴾ تا آخر حديث. (3)

سلام مدهید... بر نماز گزار، زیرا نمازگزار نمی تواند جواب سلام دهد.

2. در عقاب الأعمال به اسنادِ خویش از ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام روایت کرده :

﴿كَفَى بِالْمَرْءِ عَيْباً أَنْ يُبْصِرَ مِنْ عُيُوبِ النَّاسِ مَا يَعْمَى عَنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَأَنْ يُعَتِرَ النَّاسَ بِمَا لَا يَسْتَطِيعُ تَرْكَه﴾ تا آخر حديث. (4)

ص: 537


1- مجمع البيان ج 3 ص 452.
2- نحل: 75 این آیه دلالت دارد که مملوک تا زمانی که در قید بردگی ،است چیزی از اموال را مالک نمی شود پس عبارت «لا يقدر علی شیء» به معنای نفی قدرت از او نیست بلکه نفی تصرف در اموال است. قطب راوندی می نویسد هر بخش از اموال را که مولایش به او اجازه تصرف دهد، برایش مباح است. فقه القرآن قطب راوندی ح 2 ص215 به هر حال عدم امکان تصرف به عنوان نفی قدرت تعبیر شده است. بنگرید: المیزان ج 6 ص 339 - 358 و ج 12 ص 299 و 309 .
3- خصال ج 2 ص751؛ بحار الأنوارج 76 ص9.
4- عقاب الأعمال ص166؛ بحار الأنوارج 72 ص 47، به نقل از الأمالي طوسی و مجالس مفيد.

برای عیب انسان کافی است که عیب دیگران را ببیند و از خود غافل باشد و مردم را به عیبی سرزنش کند که خود هم دارد و توان ترک آن را ندارد

3. در تهذيب الأحكام، كتاب التجاره، از معاوية بن عمّار روایت کرده که می گوید:

﴿قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام: يَجِينُنِي الرَّجُلُ يَطْلُبُ مِنّي بَيْعَ الْحَرِيرَ، وَ لَيْسَ عِنْدِي مِنْهُ شَيْءٌ، فَيُقَاوِلُنِي عَلَيْهِ وَأَقَاوِلُهُ فِي الزِبْحِ وَالْأَجَلِ، حَتَّى نَجْتَمِعَ عَلَى شَيْءٍ ، ثُمَّ أَذْهَبْ فَأَشْتَرِي لَهُ الْحَرِيرَ فَأَدْعُوهُ إِلَيْهِ . فَقَالَ: أَرَأَيْتَ إِنْ وَجَدَ بَيْعاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِمَّا عِنْدَكَ، أَيَسْتَطِيعُ أَنْ يَنْصَرِفَ إِلَيْهِ وَ يَدَعَكَ ، أَوْ وَجَدْتَ أَنْتَ ذَلِكَ، أَتَسْتَطِيعُ أَنْ تَنْصَرِفَ عَنْهُ وَ تَدَعَهُ ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: فَلَا بَأْسَ﴾. (1)

معاویه بن عمار می گوید به امام صادق علیه السلام گفتم: شخصی نزد من می آید و درخواست پارچه حریر از من میکند که چیزی از آن نزد من موجود نیست. پس درباره سررسید و سود آن با هم گفتگو می کنیم تا به توافق می رسیم. سپس حریر را می خرم و او را فرامی خوانم

امام علیه السلام فرمود: به من بگو که اگر کالایی بهتر از آن چه تو داری بیابد، آیا می تواند تو را رها کند و به سوی آن برود؟ یا اگر تو خریدار بهتری یافتی می توانی به سوی او بروی و شخص اول را ترک کنی؟ گفتم آری امام علیه السلام فرمود: پس اشکال ندارد!

4. در اصول کافی به اسنادِ خویش از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که می فرماید:

﴿إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلّ شَيْءٍ، حَتَّى وَاللهِ مَا تَرَكَ اللهُ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ، حَتَّى لَا يَسْتَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ: لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنِ، إِلَّا وَقَدْ أَنْزَلَهُ اللهُ فِيهِ﴾. (2)

خداوند تبارك و تعالی در قرآن تبیان هر شیئی را فرستاده. تا آن جا که - به خدا سوگند - هیچ چیزی را که مورد نیاز مردم باشد رها نکرده است. برای این که کسی نتواند بگوید: «کاش این مطلب در قرآن نازل شده بود»، مگر آن که خداوند آن را فرو فرستاده است

ص: 538


1- تهذيب الأحكام ج 7 ص 50 ح 219؛ الكافي ج 5 ص 200 ح 5؛ بحار الأنوارج 100 ص137؛ وسائل الشيعة ج 12 ص 377 ح 7.
2- الكافي ج 1 ص 59 ح 1؛ بحار الأنوارج 103 ص138.

4. نیز در اصول کافی به اسناد خود روایت کرده که امام باقر علیه السلام به کسی در باب شب قدر پاسخ می دهد:

﴿قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي جَعْفَرِ علیه السلام : يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ لَا تَغْضَب عَلَيَّ. قَالَ: لِمَاذَا؟ قَالَ: لِمَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهُ ... إلى أن قال: وَإِنَّمَا تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ، بِالْحُكْمِ الَّذِي يَحْكُمُ بِهِ بَيْنَ الْعِبَادِ. قَالَ السَّائِلُ: وَ مَا كَانُوا عَلِمُوا ذَلِكَ الْحُكْمَ؟ قَالَ: بَلَى قَدْ عَلِمُوهُ، وَلَكِنَّهُمْ لَا يَسْتَطِيعُونَ إِمْضَاءَ شَيْءٍ مِنْهُ حَتَّى يُؤْمَرُوا فِي لَيَالِي الْقَدْرِ، كَيْفَ يَصْنَعُونَ إِلَى السَّنَةِ الْمُقْبِلَةِ. قَالَ السَّائِلُ: يَا أَبَا جَعْفَرِلَا أَسْتَطِيعُ إِنْكَارَ هَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرِ علیه السلام: مَنْ أَنْكَرَهُ فَلَيْسَ مِنَّا﴾ تا آخر حديث (1)

مردی به امام باقر علیه السلام گفت: ای فرزند رسول خدا از من خشمگین مباش. فرمود: چرا؟ گفت: برای آن چیزی که می خواهم از شما بپرسم... تا آنجا که فرمود: ملائکه و روح در شب قدر با حکمی که برای بندگان مقرر کرده نازل می شوند. پرسید مگر آن حکم را نمی دانستند؟ فرمود: آری ، می دانند ولی نمی توانن---د مطلبی را امضاء کنند تا در شب های قدر دستور یابند که تا سال آینده چگونه رفتار کنند. مرد سائل :گفت من نمی توانم این موضوع را انکار کنم امام فرمود هر که انکار آن ،کند از ما نیست

5. در کتاب النکاح کافی (ص 4)، به اسنادِ خود از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود:

﴿لَمَّا لَقِيَ يُوسُفُ علیه السلام ، أَخَاهُ ، قَالَ : يَا أَخِي كَيْفَ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَتَزَوَّجَ النِّسَاءَ بَعْدِي ؟ فَقَالَ: إِنَّ أَبِي أَمَرَنِي قَالَ: إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَكُونَ لَكَ ذُرِّيَّةٌ تُنْقِلُ الْأَرْضَ بِالتَسْبِيحَ فَافْعَلْ﴾. (2)

وقتى يوسف علیه السلام با برادرش ملاقات کرد پرسید برادر چگونه توانستی پس از من ازدواج کنی؟ پاسخ داد پدرم به من امر فرمود که اگر بتوانی دودمانی داشته باشی که زمین را با تسبیح خداوند سنگین کند، چنین کن.

ص: 539


1- الكافي ج 1 ص 252 و 253.
2- الكافي ج 5 ص 329 ح 4 ؛ ج 5 ص 333؛ ج 6 ص 2 ح 4.

6. نیز در کتاب الطهاره کافی (ص 30) به اسناد خویش از زُراره، از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

﴿عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ كَيْفَ صَارَتِ الْحَائِضُ تَأْخُذُ مَا فِي الْمَسْجِدِ وَلَا تَضَعُ فِيهِ ؟ فَقَالَ: لِأَنَّ الْحَائِضَ تَسْتَطِيعُ أَنْ تَضَعَ مَا فِي يَدِهَا فِي غَيْرِهِ، وَلَا تَسْتَطِيعُ أَنْ تَأْخُذَ مَا فِیهِ إِلاَّ مِنْهُ﴾. (1)

زراره از امام باقر علیه السلام پرسید: چگونه حائض می تواند چیزی از مسجد بردارد، ولی نمی تواند چیزی در مسجد بگذارد؟ فرمود چون حائض می تواند آن چه را در دست دارد در جایی بگذارد ولی نمی تواند چیزی را که در آن است بردارد مگر از همان جا

7. در اصول کافی باب «مَا نَصَّ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَی الْأئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ» در حدیثی طولانی از امام صادق علیه السلام روایت است:

﴿فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله، كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ الله صلى الله عليه و سلم وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَأَخْذِهِ بِيَدِهِ. فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ وَلَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي وَلَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِي وَلَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ؛ إِذا لَقَالَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ، فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ بَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم كَمَا بَلَّغَ فِيكَ ، وَ أَذْهَبَ عَنَا الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ. فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ علیه السلام كَانَ الْحَسَنُ علیه السلام أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ . فَلَمَّا تُوُفِّيَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وَلْدَهُ وَلَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ. وَاللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللهِ»، فَيَجْعَلَهَا فِي وُلْدِهِ ، إِذا لَقَالَ الْحُسَيْنُ: أَمَرَ اللهُ بِطَاعَتِي كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِيكَ ، وَ بَلَّغَ فِي رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم كَمَا بَلَغَ فِيكَ وَ فِي أَبِيكَ، وَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّي الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ. فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ علیه السلام لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يَدَّعِي لا عَلَى أَخِيهِ وَ عَلَى أَبِيهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ ، وَلَمْ يَكُونَا لِيَفْعَلا ﴾تا آخر حديث. (2)

ص: 540


1- الكافي ج 3 ص 106 ح 1.
2- الكافي ج 1 ص 286 ح 1.

چون پیغمبر صلی الله علیه وآله وفات یافت برای پیشوایی مردم علی علیه السلام از همه مردم سزاوارتر بود، به جهت آن چه که رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به او فرموده بود، و دست او را گرفته و در میان مردم به پا داشته بود. و چون علی درگذشت، نمی توانست و اقدام هم نمی کرد که محمد بن على و نه عباس بن على و نه هيچ يك از پسران دیگرش را (غیر از حسنین علیهما السلام) در اهل پیغمبر داخل کند زیرا در آن صورت حسن و حسین می گفتند خداوند تبارك و تعالی آیه اهل بیت را درباره ما نازل فرمود چنان که درباره تو نازل کرد و مردم را به اطاعت ما امر کرد، چنان که به اطاعت تو امر فرمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به ما تبلیغ کرد چنان که نسبت به تو تبلیغ فرمود و خدا ناپاکی را از ما برد چنان که از تو برد.

و چون علی علیه السلام درگذشت حسن علیه السلام به امامت سزاوارتر بود برای بزرگسالی اش و چون وفات نمود نمی توانست و اقدام هم نمی کرد که فرزندان خودش را در امر امامت داخل کند و در میان آن ها قرار دهد در صورتی که خداوند عزّ وجلّ می فرماید: «خویشاوندان در کتاب خدا به یکدیگر سزاوارترند»، زیرا در آن صورت حسین علیه السلام می گفت: خدا مردم را به اطاعت من امر نمود، چنان که به اطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره من هم فرموده، چنان که درباره تو و پدرت فرموده و خدا ناپاکی را از من برده چنان که از توو پدرت برده است

پس چون امامت به حسین رسید هیچ یک از اهل بیت او نمی توانست در برابرش ادعا (یعنی ادعای امامت) کنند همچنان که اگر برادرش و پدرش (یعنی امام حسن و امام علی علیهما السلام) می خواستند از او امامت را بگیرند (یعنی به دیگری بسپارند) می توانست ادعا کند و ایشان نیز چنین نکردند.

8. كتاب الوصایا از فروع کافی (ص 251) به اسناد خود از خالد الطویل روایت می کند:

﴿دَعَانِي أَبِي حِينَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ ، فَقَالَ: يَا بُنَيَّ اقْبِضْ مَالَ إِخْوَتِكَ الصِّغَارِ، فَاعْمَلْ بِهِ وَخُذْ نِصْفَ الرِّبْح وَأَعْطِهِمُ النِّصْفَ ، وَ لَيْسَ عَلَيْكَ ضَمَانٌ. فَقَدَّمَتْنِي أَمْ وَلَدٍ لأَبِي بَعْدَ وَفَاةِ أَبِي إِلَى ابْن أَبِي لَيْلَى، فَقَالَتْ لَهُ: إِنَّ هَذَا يَأْكُلُ أَمْوَالَ وَلدِي. قَالَ: فَقَصَصْتُ عَلَيْهِ مَا أَمَرَنِي بِهِ أَبِي. فَقَالَ ابْنُ أَبِي لَيْلَى إِنْ كَانَ أَبُوكَ أَمَرَكَ بِالْبَاطِلِ لَمْ

ص: 541

أَجِرْهُ ، ثُمَّ أَشْهَدَ عَلَيَّ ابْنُ أَبِي لَيْلَى إِنْ أَنَا حَرَّكْتُهُ فَأَنَا لَهُ ضَامِنٌ.

فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بَعْدُ، فَقَصَصْتُ عَلَيْهِ قِصَّتِي، ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: مَا تَرَى ؟ فَقَالَ: أَمَّا قَوْلُ ابْنِ أَبِي لَيْلَى فَلَا أَسْتَطِيعُ رَدَّهُ، وَأَمَّا فِي مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَلَيْسَ عَلَيْكَ ضَمَانٌ﴾. (1)

ابن أبی عمیر، از عبد الرحمن بن حجّاج از خالد الطويل روایت کرده است که :گفت پدرم به هنگام احتضارش مرا فراخواند و گفت: فرزند عزیزم مال برادران کوچکت را بگیر و آن را سرمایه کار قرار ده و نصف سود را خود بردار و نیم دیگر را به ایشان واگذار و تو ضامن نیستی بعد از وفات پدرم، مادر یکی از فرزندان ،پدرم مرا به نزد [قاضی ابن ابی لیلی برد و گفت: این مرد اموال فرزند مرا می خورد. من داستان مأموریتم از سوی پدرم را برای او بازگفتم ولی ابن ابی لیلی گفت: اگر پدرت تو را به کار باطلی امر کرده باشد، من آن را تجویز نمی کنم سپس ابن ابی لیلی شهودی بر من گرفت که اگر در آن مال تصرفی کنم ضامن باشم.

من نزد امام صادق علیه السلام رفتم و داستان خود را به آن حضرت عرض کردم. و از آن حضرت کسب تکلیف کردم امام فرمود: قول ابن أبی لیلی را، من نمی توانم رد کنم، اما در رابطه میان تو و خداوند عزوجل، ضمانی برعهده تو نیست.

9. در کتاب الزهد نوشته حسين بن سعید کوفی اهوازی به اسنادِ خویش از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

﴿كَفَى بِالْمَرْءِ عَيْباً أَنْ يَعِيبَ عَلَى النَّاسِ أَمْراً هُوَفِيهِ لَا يَسْتَطِيعُ التَّحَوُّلَ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ﴾. (2)

برای عیب انسان کافی است که مردم را بر مطلبی عیب کند که خود نیز دارد و نمی تواند به حالت خوبی تغییر کند.

این ها شماری از اخباری است که بر استطاعت در معنای سوم دلالت دارند.

ص: 542


1- الكافي ج 7 ص 62 ح 16
2- الزهد ص 3 باب 1 ح .1 [این همان مضمون حدیث دوم در همین بخش است. ویراستار].

نتیجه کلام

دانستیم که استطاعت و عدم آن برسه وجه قابل تصور است: گاهی نسبت به ذات شيء، و گاهی به اعتبار مقدّمات خارجی آن و گاه نسبت به اراده مکلف و فعل او که خود را از آن عمل بازدارد پس استطاعت و عدم استطاعت انسان در هر یک از وجوه سه گانه از جهتی تصور می شود و از جهتی قابل اعتبار خواهد بود اما وجه سوم یعنی استطاعت ارادی باطنی - مانند دو قسم دیگر مناط تکلیف نیست، و تکلیف مشترط و متوقف بر آن نمی شود.

با علم نسبت به عدم این استطاعت تکلیف خواستن از مکلف زشت نیست و این عدم استطاعت اختیار را نفی نمی کند و قدرت مکلف را سلب نمی کند. بلکه عمل و تحقق عمل موقوف به آن است و وجود استطاعت و عدم آن، در عمل به همین نحو ملاحظه می گردد و به همین شکل با فعل و عدم آن، تصور می شود؛ به این معنا که اگر انسان فعلی را که به آن امر شده بود انجام دهد خود را ملزم به انجام آن می کند پس استطاعت آن کار را دارد ولی اگر انجام ندهد، مستطیع نخواهد بود زیرا تحقق اعمال در خارج بدان متوقف است و وجود آن تابع اراده است و بدون آن غیر ممکن و ممتنع خواهد بود.

پس احادیث یاد شده -که بر عدم استطاعت بندگان نسبت به مخالفت با مقتضای طینت و جبلت دلالت دارد - بر همین وجه آخر استطاعت نظر دارد و مراد از عدم استطاعت در آن، همین وجه سوم است. پس عدم استطاعت بندگان به استطاعت ارادی باطنی برای دستیابی به مخالف مقتضای طینت بدان سبب است که آن را اراده نکرده اند و بر آن ها سنگین آمده و به اختیار خود از شهوات نفس تبعیت کرده و به سوء اختیار خود را از آن کار ،خیر بازداشته اند و هوای نفس را معبود خود گرفته اند و این ها فسادی ایجاد نمی کند (یعنی باعث عقیده به جبر نمی شود) و این مطالب علیتِ خصوصیتِ طینت را در پی ندارد و منافی با اختیار نیست و موجب جبر باطل و فاسد هم نمی شود.

خلاصه این که خداوند تبارك و تعالى فرجام هر فردی را -که آن فرجام را خود فرد به

ص: 543

اختیار برمی گزیند - می داند پس روح او را از هر آن جا که شایسته اوست و به آن بازمی گردد، خلق می کند و هر فرد را نسبت به عمل اختیاری او و انتخاب سعادت یا شقاوت در تکلیف اول نسبت به قرب و بعد از حضرت الهی شایستگی می دهد. خداوند در علم ازلی خود سازگاری انتخاب هر شخصی را با انتخاب او در دنیا و آخرت دانسته؛ که آنان که در خلقت اول سعیدند، در دنیا نیز به اختیار خود سعید خواهند بود و اشقیاء هم همان گونه اند. لذا هر فردی را از طینت شایسته اش آفرید و آن را نشانه و علامتی قرار داد برای شناساندن او.

پس در وجه سوم از استطاعت هیچ احدی مستطیع نخواهد بود و هیچ کاری انجام ،، نمی دهد بر خلاف آن چه طینتش اقتضا کند و خداوند بر خلاف آن چه علمش ایجاب می کند و بر خلاف آن چه به ملائکه و پیامبران و خلفای خود خبر داده چیزی را اراده نمی کند

استطاعت در احادیث یادشده به همین معنی است و مراد از عدم استطاعت در آن، همان عدم فعل و اراده است که فسادی ایجاد نمی کند و منافی با اختیار بندگان نیست.

بیان روایات دیگری در این باره

اخبار فراوان دیگری هم این را بیان می کند که به چهار مورد از آن ها اشاره می شود:

1. در کافی و توحید به اسناد خود از علی بن اسباط آورده اند که می گوید:

﴿سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ. فَقَالَ: يَسْتَطِيعُ الْعَبْدُ بَعْدَ أَرْبَعِ خِصَالٍ أَنْ يَكُونَ مُخَلَّى السَّرْبِ صَحِيحَ الْجِسْمِ سَلِيمَ الْجَوَارِحِ، لَهُ سَبَبٌ وَارِدٌ مِنَ اللهِ .

قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، فَسَرْلِي هَذَا قَالَ: أَنْ يَكُونَ الْعَبْدُ مُخَلَّى السَّرْبِ صَحِيحَ الْجِسْمِ سَلِيمَ الْجَوَارِحِ يُرِيدُ أَنْ يَزْنِي فَلَا يَجِدُ امْرَأَةً، ثُمَّ يَجِدُهَا ، فَإِمَّا أَنْ يَعْصِمَ نَفْسَهُ فَيَمْتَنِعَ كَمَا امْتَنَعَ يُوسُفُ علیه السلام ، أَوْ يُخَلِّيَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ إِرَادَتِهِ فَيَرْنِي فَيُسَمَّى زَانِياً. وَلَمْ يُطِعِ اللَّهَ بِإِكْرَاهِ وَلَمْ يَعْصِهِ بِغَلَبَة﴾. (1)

على بن اسباط :گوید از حضرت رضا علیه السلام درباره استطاعت پرسیدم فرمود:

ص: 544


1- الكافي ج 1 ص 160 ح 1؛ توحید ص 358؛ بحار الأنوار ج 5 ص 37.

استطاعت بنده پس از چهار خصلت حاصل می شود: 1- این که راهش باز باشد 2-تندرست باشد 3- اعضائش سالم باشد 4-برای او سببی از جانب خدا برسد.

:گفتم قربانت :گردم سبب از جانب خدا را برایم توضیح دهید. فرمود: بعد از آن که بنده راهش باز باشد تندرست باشد اعضایش سالم باشد می خواهد زنا کند زنی را پیدا نمی کند و سپس پیدا می کند آن گاه یا خود را نگاه می دارد و خودداری می کند چنان که حضرت یوسف علیه السلام خودداری کرد، یا خود را تسلیم خواست خویش می کند و زنا می کند و زانی نامیده می.شود نه (آن که سرباززند) خدا را به زور اطاعت کرده و نه (آن که زنا کند) با اجبار معصیت کرده.

2. در کافی به اسناد خویش از فردی از اهل بصره آورده که می گوید:

﴿عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ. فَقَالَ: أَتَسْتَطِيعُ أَنْ تَعْمَلَ مَا لَمْ يُكَوَّنْ؟ قَالَ: لَا قَالَ: فَتَسْتَطِيعُ أَنْ تَنْتَهِيَ عَمَّا قَدْ كُوّنَ؟ قَالَ: لَا قَالَ: فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فَمَتَى أَنْتَ مُسْتَطِيعْ؟ قَالَ: لَا أَدْرِي.

قَالَ: فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً فَجَعَلَ فِيهِمْ آلَةَ الِاسْتِطَاعَةِ ، ثُمَّ لَمْ يُفَوّضْ إِلَيْهِمْ ، فَهُمْ مُسْتَطِيعُونَ لِلْفِعْلِ وَقْتَ الْفِعْلِ مَعَ الْفِعْلِ إِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ الْفِعْلَ. فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوهُ فِي مُلْكِهِ لَمْ يَكُونُوا مُسْتَطِيعِينَ أَنْ يَفْعَلُوا فِعْلَا لَمْ يَفْعَلُوهُ؛ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُضَادَهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ.

قَالَ الْبَصْرِيُّ: فَالنَّاسُ مَجْبُورُونَ؟ قَالَ: لَوْ كَانُوا مَجْبُورِينَ كَانُوا مَعْذُورِينَ.

قَالَ: فَفَوَّضَ إِلَيْهِمْ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: فَمَا هُمْ ؟ قَالَ: عَلِمَ مِنْهُمْ فِعْلَا، فَجَعَلَ فِيهِمْ آلَةَ الْفِعْلِ. فَإِذَا فَعَلُوهُ كَانُوا مَعَ الْفِعْلِ مُسْتَطِيعِينَ.

قَالَ الْبَصْرِيُّ: أَشْهَدُ أَنَّهُ الْحَقُّ وَ أَنَّكُمْ أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَالرِّسَالَةِ﴾. (1)

مردی بصری گوید: از حضرت صادق علیه السلام درباره استطاعت پرسیدم. حضرت فرمود: تو می توانی کاری انجام دهی که به وجود نیامده باشد؟ گفت: نه، فرمود: می توانی از کاری که انجام یافته باز ایستی؟ گفت نه فرمود: پس توکی استطاعت داری؟ گفت نمی دانم.

ص: 545


1- الكافي ج 1 ص 161 باب الاستطاعة ح 2.

حضرت به او فرمود: خدا خلق را آفرید و ابزار استطاعت را در آن ها قرار داد ولی کار را به ایشان واگذار نفرمود پس ایشان چون کار را انجام دهند، هنگام کار و همراه کار استطاعت بر آن کار دارند اگر کاری را در ملک خدا انجام ندادند استطاعت نداشته اند آن کار نشده را انجام دهند زیرا خداوند عزّ وجلّ مقتدرتر از آن است که کسی در ملک او با او ضدیت کند.

مرد بصری گفت پس مردم مجبورند؟ فرمود اگر مجبور بودند معذور بودند (و نمی بایست کیفر ببینند) گفت پس به ایشان واگذار شده است؟ فرمود: نه. گفت: پس در چه حالند؟

فرمود: (پیش از آن که خدا آن ها را بیافریند) کار و وضع آن ها را دانست، پس ابزار همان کار را در وجودشان قرار داد و چون انجام دهند مقارن عمل استطاعت دارند.

مرد بصری گفت: گواهی دهم که حق همین است و شما خاندان نبوت و رسالت هستند.

3. در کافی به اسناد از صالح نیلی روایت است که گفت:

﴿سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه السلام : هَلْ لِلْعِبَادِ مِنَ الِاسْتِطَاعَةِ شَيْءٌ؟ قَالَ: فَقَالَ لِي: إِذَا فَعَلُوا الْفِعْلَ كَانُوا مُسْتَطِيعِينَ، بِالاسْتِطَاعَةِ الَّتِي جَعَلَهَا اللهُ فِيهِمْ.

:قَالَ: قُلْتُ: وَمَا هِيَ ؟ قَالَ: الْآلَةُ مِثْلُ الزَّانِي إِذَا زَنَى كَانَ مُسْتَطِيعاً لِلزِّنَا حِينَ زَنَى، وَلَوْأَنَّهُ تَرَكَ الرِّنَا وَلَمْ يَزْنِ كَانَ مُسْتَطِيعاً لِتَرْكِهِ إِذَا تَرَكَ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ: لَيْسَ لَهُ مِنَ الاسْتِطَاعَةِ قَبْلَ الْفِعْلِ قَلِيلٌ وَلَا كَثِيرٌ، وَلَكِنْ مَعَ الْفِعْلِ وَالتَّرْكِ كَانَ مُسْتَطيعاً.

قُلْتُ: فَعَلَى مَاذَا يُعَذِّبُهُ؟ قَالَ: بِالْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ وَالْآلَةِ الَّتِي رَكَّبَ فِيهِمْ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُجْبِرْ أَحَداً عَلَى مَعْصِيَتِهِ وَلَا أَرَادَ إِرَادَةَ حَيْمِ الْكُفْرَ مِنْ أَحَدٍ ، وَلَكِنْ حِينَ كَفَرَ كَانَ فِي إِرَادَةِ اللَّهِ أَنْ يَكْفُرَوَهُمْ فِي إِرَادَةِ اللَّهِ وَ فِي عِلْمِهِ أَنْ لَا يَصِيرُوا إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْخَيْر

قُلْتُ: أَرَادَ مِنْهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا؟ قَالَ: لَيْسَ هَكَذَا أَقُولُ، وَلَكِنِّي أَقُولُ: عَلِمَ أَنَّهُمْ سَيَكْفُرُونَ،

ص: 546

فَأَرَادَ الْكُفْرَ لِعِلْمِهِ فِيهِمْ ، وَ لَيْسَتْ هِيَ إِرَادَةَ حَتْمٍ، إِنَّمَا هِيَ إِرَادَةُ اخْتِيَارِ﴾. (1)

صالح نیلی گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم آیا بندگان از استطاعت بهره ای دارند؟ حضرت به من فرمود: زمانی که کار را انجام دادند، استطاعت دارند با استطاعتی که خدا در آن ها نهاده است. پرسیدم آن چیست؟ فرمود: آلت و ابزار است. مانند زناکار که چون زنا کند در زمان زنا استطاعت آن را داشته است و اگر ترک زنا کند و مرتکب آن نشود استطاعت ترک زنا داشته است. سپس فرمود: برای او پیش از عمل هیچ گونه استطاعتی نه کم و نه زیادش، نیست، بلکه در صورت انجام دادن یا ترک کردن مستطیع می.شود. گفتم: (اگر آلت و ابزار معصیت هم از خداست) پس چرا زناکار را عذاب میکنند؟ فرمود به سبب حجت رسا (که عقل او و بیان پیمبران است) و ابزاری که در بندگان جای داده (و آن قدرت و اختیار ایشان است). خدا هیچ کس را بر نافرمانی خود مجبور نسازد و از هیچ کس کفر را به اراده حتمی خود نخواسته است ولی هنگامی که کافر شود (کشف می کنیم) که کفر او در اراده خدا بوده است و نیز در اراده و علم خداست که کفار به سوی خیر نمی گرایند.

عرض کردم: خدا نسبت به ایشان اراده کرد که کافر شوند ؟!! فرمود: من چنین نمی گویم بلکه من می گویم خدا دانست که ایشان کافر می شوند، پس کفر آن ها را اراده نمود به سبب آن چه نسبت به ایشان می دانست این اراده خدا اراده حتم ،نیست بلکه اراده اختیار است

.4 . در کافی به اسناد از ابو بصیر روایت است که می گوید:

﴿عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جَالِساً وَ قَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ، لا فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مِنْ أَيْنَ لَحِقَ الشَّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِيَةِ حَتَّى حَكَمَ اللَّهُ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلَى عَمَلِهِمْ ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَيُّهَا السَّائِلُ : حُكْمُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ لَا يَقُومُ لَهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ. فَلَمَّا حَكَمَ بِذَلِكَ ، وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبَّتِهِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ، وَوَضَعَ عَنْهُمْ ثِقْلَ الْعَمَلِ بِحَقِيقَةِ مَا هُمْ أَهْلُهُ، وَ وَهَبَ لِأَهْل الْمَعْصِيَةِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ ، لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ. وَ مَنَعَهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ

ص: 547


1- الكافي ج 1 ص 162 ح 3.

مِنْهُ ، فَوَافَقُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ، وَلَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَأْتُوا مَا لَا تُنْجِيهِمْ مِنْ عَذَابِهِ، لِأَنَّ عِلْمَهُ أَوْلَى بِحَقِيقَةِ التَّصْدِيقِ. وَ هُوَ مَعْنَى شَاءَ مَا شَاءَ وَ هُوَ سِرُّهُ﴾ (1)

ابو بصیر گوید: خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودم که شخصی از او پرسید و گفت: قربانت گردم ای پسر پیغمبر! از چه جهت شقاوت به گنهکاران رسید تا خدا در علم خود بر عمل ایشان حکم به عذاب کرد؟

امام علیه السلام فرمود: ای سؤال کننده هیچ یک از خلق خدا نتواند بحق او قیام کند (و چنان که شایسته اوست انجام وظیفه نماید) و چون این مطلب را دانست به اهل محبت خویش نیروی معرفتش را عطا فرمود و سنگینی عمل (و اطاعت خویش) را از ایشان برداشت به طوری که سزاوار آن بودند. و به اهل معصیت نیروی معصیت بخشید برای آن چه از پیش نسبت به ایشان می دانست و ایشان را از توانایی پذیرش از خود بازداشت و حال آن ها با آن چه از پیش نسبت به ایشان می دانست موافق گشت و نتوانستند آن چه را از عذاب او نجات می دهد انجام دهند. زیرا علم خدا را به حقیقت تصدیق سزاوارتر است. این است معنی این جمله که: «خدا خواست هر چه را خواست و این است راز آن»

نقدی بر کلام علامه مجلسی

شیخ بزرگوار ما علامه محدث مجلسی قدّس سرُّه، در مجلد سوم بحار صفحه 13 [چاپ قدیم] حدیثی از فقه الرضا علیه السلام ذکر می کند که - با اندکی تغییر - مانند خبر مَردِ بصری است که ما از شیخ المحدثین آوردیم، آن گاه می نویسد:

در این خبر سخن از عدم تقدم استطاعت برفعل به میان آمده است، که موافق بر اخباری است که کلینی آورده است این خبر چند وجه دارد:

اول: تقیه ای ،باشد زیرا موافق است با آن چه اشاعره می گویند که بندگان قدرت و اکتساب دارند که مقارن با فعل است و در آن اثر نمی گذارد؛ بر ؛ برخلاف اخبار زیادی که تقدم استطاعت را می رسانند که هر کس به آن معتقد نشود، مشرک است.

ص: 548


1- الكافي ج 1 ص 153 باب السعادة والشقاوة ح 2.

دوم: شاید مراد از استطاعت در چنین ،اخباری استقلال در فعل باشد به گونه ای که هیچ مانعی جلو راه او قرار نگیرد و این ممکن نمی شود مگر در حال فعل زیرا ممکن است که قبل از انجام فعل خداوند آن را- با نابودی یا ازاله عقل یا عاملی دیگر که فعل بر آن متوقف باشد - زایل کند.

سوم: شاید بدان معنا باشد که در حین انجام فعل استطاعت ظاهر شود، و شخص بداند که پیش از آن مستطیع بوده که خداوند به او اجازه انجام فعل را داده است، همچنان که آمده است که پس از قضاء بداء نخواهد بود.

البته وجه اول روشن تر به نظر می رسد. (1)

حقاً این گونه بیان به دور از ساحت ایشان است. گویا ایشان از معانی دقیق استطاعت غافل شده تا جایی که حدیث شریف را موافق با مذهب اشاعره می داند فقط از این روی که این حدیث استطاعت را همزمان با عمل می داند و تحقق آن را همراه با فعل می.شمارد به همین روی پنداشته که این خبر با اخبار پیشین که در مورد استطاعت تكليفيه ظاهریه در معنای اول و دوم آوردیم تعارض دارد به گمان او، مفاد این حدیث، با احادیثی که تقدم استطاعت بر عمل را- به دو معنای اول و دوم - می رساند، در تضاد است اما این نکته بر او پوشیده مانده که استطاعت در معنای سوم- که هیچ تکلیفی بر آن متوقف نیست - قبل از فعل اصلا وجود ندارد چه کم چه زیاد؛ بلکه همراه با فعل و ترک است زیرا چنان که روشن شد مَناط اراده و عمل می شود.

ایشان به دلیل عدم توجه به این مطلب برای تصحیح معنای حدیث شریف، به چنین وجوه فاسدی پناه برد است. خصوصاً وجه اول که آن را آشکارتر از بقیه می داند و بر می گزیند.

بازگشت به بحث پیشین

از مطالب پیشین نتیجه گرفتیم که خداوند بندگان را در خلقت اول و میثاق و عوالم بعد از آن در دو گروه اصحاب بهشت و دوزخ و اصحاب یمین و شمال ، قرار داده است.

ص: 549


1- بحار الأنوار ج 5 ص43.

همچنین طینت هر گروه را بر اساس فرجام امورشان با خود انتخاب نموده اند، به آنان اختصاص داد. بعضی را بر بعض دیگر در خلقت ملکوتیهٔ اولیه و ملکیه ثانویه برتری داد، و هر کدام از آن ها را از ارواح بشری و اجسام آن ها نسبت به آن چه شایستگی و استحقاق آن را در بازگشت و رجوع خود دارد آفرید و کسانی را با این خصوصیات و جهات به ملک و بشر شناساند.

مهم این که این امور هیچ تأثیری به شکل علیت در هدایت و ضلالت و سعادت و شقاوت بندگان و در اعمال حسنه و سیئه آنان - چه کلی باشد چه جزئی- ندارد و هیچ دخالتی در فرجام امورشان نیز نخواهد داشت و این عقیده فساد بر نمی انگیزد، و هیچ اثری بر آن مترتب نخواهد شد مگر با اراده فرد مکلّف و انتخاب مقتضای آن.

برخی از احادیث اهل بیت علیهم السلام که این مطلب را می رساند

همچنان که عوالم پیشین اثری بر افعال بندگان و فرجام آن ها در این حیات دنیوی ندارد باید دانست سرنوشتی که هر فردی از دو گروه در تکلیف خود می یابد، بر قلب او نوشته می شود و انتخاب هر کدام از آن ها بر پیشانی او ثبت می گردد خداوند آن را به عنوان نشانه و علامت قرار می دهد تا به بندگان خاصّ از ملائکه و رسل و خلفای خود - که شناساندن آن ها را به بندگانش اراده کرده باشد بنمایاند. این حقیقت در روایات فراوانی از اهل بیت عصمت و طهارت آمده است.

1. در بصائر الدرجات از امام باقر علیه السلام روایت است:

﴿لَيْسَ مَخْلُوقٌ إِلَّا وَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبٌ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ أَوْ كَافِرٌ. وَ ذَلِكَ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ وَ لَيْسَ بِمَحْجُوبِ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِم. لَيْسَ يَدْخُلُ عَلَيْهِمْ أَحَدٌ إِلَّا عَرَفُوهُ هُوَ مُؤْمِنٌ أَوْ كَافِرٌ. ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ. فَهُمُ الْمُتَوَسِمُونَ﴾. (1)

در پیشانی هر انسانی نوشته شده که مؤمن است یا کافر این مطلب از دیده شما پنهان است ولی ائمه آل محمّد صلی الله علیه وآله آن را می بینند هر کس وارد بر آن ها شود،

ص: 550


1- بصائر الدرجات ص 374 ح 1؛ اختصاص ص 302؛ بحار الأنوار ج 24 ص130 ح 16؛ آیه در حجر: 75

می شناسند که مؤمن است یا کافر بعد این آیه را خواند: ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ (همان در آن برای اشارت دانان نشانه هایی هست) و فرمود: ائمه علیهم السلام متوسمین هستند.

2. در همان کتاب از امام باقر علیه السلام روایت است:

﴿إنّ اللهَ خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَي عَامِ. فَلَمَّا رَكَّبَ الْأَرْوَاحَ فِي أَبْدَانِهَا، كَتَبَ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ مُؤْمِنْ أَمْ كَافِرٌ، وَ مَا هُمْ بِهِ مُبْتَلَوْنَ ، وَ مَا هُمْ عَلَيْهِ مِنْ سَيِّي مِنْ أَعْمَالِهِمْ وَ حُسْنِهِ فِي قَدْرِ أُذُنِ الْفَأْرَةِ. ثُمَّ أَنْزَلَ بِذَلِكَ قُرْآناً عَلَى نَبِتِهِ فَقَالَ: إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسّمِينَ. وَ كَانَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم هُوَ الْمُتَوَسّمَ، ثُمَّ أَنَا مِنْ بَعْدِهِ وَالْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِي مِنْ بَعْدِي هُمُ الْمُتَوَسِمُون﴾. (1)

خداوند، ارواح را دو هزار سال قبل از بدن ها آفرید. وقتی روح ها را در بدن ها جای داد در پیشانی آن ها رقم زد که مؤمن است یا کافر و آن چه گرفتار خواهند شد، و هر کار خوب یا بدی که انجام می دهند در اندازه گوش موشی نوشت. آن گاه در این مورد، آیه بر پیامبر اکرم نازل کرد: ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسّمِينَ﴾. پیامبر اکرم متوسم بود. من نیز بعد از او متوسّم هستم و ائمه از فرزندان من متوسّمین هستند.

صفّار، همین حدیث را ذیل حدیثی طولانی در جای دیگر کتاب روایت کرده است. (2) و فرات بن ابراهیم نیز آن را با تغییر اندکی روایت کرده است. (3)

3. در حدیث طولانی دیگری به اسناد از محمد بن مسلم از امام باقر از امیرالمؤمنین علیهما السلام آمده است:

﴿عَنْ أَبِي جَعْفَرِ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهما السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَامِ. فَلَمَّا رَكَبَ الْأَرْوَاحَ فِي أَبْدَانِهَا، كَتَبَ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ مُؤْمِنٌ أَوْ كَافِرٌ... ثُمَّ أَنْزَلَ بِذَلِكَ قُرْآناً عَلَى نَبِتِهِ ، فَقَالَ: إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَشِمِينَ. وَ كَانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله هُوَ الْمُتَوَسّمَ وَ أَنَا بَعْدَهُ، وَالْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِي هُمُ الْمُتَوَسِمُونَ﴾ . (4)

ص: 551


1- بصائر الدرجات ص 377 ح 9؛ بحار الأنوارج 57 ص 133 ح 5.
2- بصائر ص 375 ح 2 .
3- تفسیر فرات کوفى ص228
4- بصائر الدرجات ص 376 ح 9

خداوند تبارك و تعالى ارواح را دو هزار سال پیش از بدن ها آفرید. آن گاه پیشانی هر کدام نوشت مؤمن یا کافر... سپس در قرآن بر محمد صلی الله علیه وآله فرو فرستاد ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ . رسول خدا از متوسّمین بود و پس از او من و امامان بعدی از دودمانش نیز چنین هستیم.

4. در همان کتاب از عبدالرحمن بن بشر بن كثير:

حَجَجْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام. فَلَمَّا صِرْنَا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ، صَعِدَ عَلَى جَبَلٍ . فَأَشْرَفَ فَنَظَرَ إِلَى النَّاسِ، فَقَالَ: مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَأَقَلَّ الْحَجِيجَ .

فَقَالَ لَهُ دَاوُدُ الرَّقِّيُّ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! هَلْ يَسْتَجِيبُ اللَّهُ دُعَاءَ هَذَا الْجَمْعِ الَّذِي أَرَى ؟ قَالَ: وَيْحَكَ يَا أَبَا سُلَيْمَانَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ؛ الْجَاحِدُ لِوَلَايَةِ عَلِي كَعَابِدِ وَثَنِ

:قَالَ: قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ، هَلْ تَعْرِفُونَ مُحِبَّكُمْ وَ مُبْغِضَكُمْ؟ قَالَ: وَ يْحَكَ يَا بَا سُلَيْمَانَ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ يُولَدُ إِلَّا كُتِبَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مُؤْمِنٌ أَوْ كَافِرٌ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَدْخُلُ إِلَيْنَا بِوَلَايَتِنَا وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا، فَتَرَى مَكْتُوباً بَيْنَ عَيْنَيْهِ مُؤْمِنٌ أَوْ كَافِرٌ. وَقَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسّمِينَ، نَعْرِفُ عَدُونَا مِنْ وَلِيَنَا﴾. (1)

ابن کثیر گفت: در خدمت حضرت صادق علیه السام به حج رفتم. در بین راه بر فراز کوه رفت و به مردم نگریست و فرمود: چقدر داد و فریاد زیاد است، ولی حاجی کم است!

داود رقی عرض کرد یا ابن رسول الله ! آیا دعای این جمعیت که می بینم مستجاب می شود؟ فرمود وای بر توای آبو سلیمان خداوند نمی آمرزد کسی را که شریک برایش قرار دهد، منكر ولايت علي علیه السلام مانند بت پرست است

گفت: فدایت شوم آیا شما دوستان و دشمنان خود را می شناسید؟ فرمود: ای ابوسلیمان هر بنده ای که متولد شود در پیشانی او نوشته است مؤمن است یا .کافر شخص پیش ما می آید مدعی ولایت ما و بیزاری از دشمنانمان است و در پیشانی او نوشته که مؤمن است یا کافر خداوند در این آیه می فرماید: ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتِ لِلْمُتَوَسّمِینَ﴾ ما دوست را از دشمن تشخیص می دهیم

ص: 552


1- بصائر الدرجات ص378؛ بحار الأنوارج 24 ص 123 ح 1.

5. در همان کتاب از معاویه دهنی از امام صادق علیه السلام ذیل آیه

﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ﴾. (1)

گناهکاران با نشانه هایشان شناخته شوند آن گاه از موهای پیشانی و پاهایشان گرفته شوند.

فرمود:

﴿فَقَالَ: يَا مُعَاوِيَةُ! مَا يَقُولُونَ فِي هَذَا؟ قُلْتُ: يَزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَعْرِفُ الْمُجْرِمِينَ بِسِيمَاهُمْ فِي الْقِيَامَةِ، فَيَأْمُرُبِهِمْ فَيُؤْخَذُ بِنَوَاصِيهِمْ وَأَقْدَامِهِمْ، فَيُلْقَوْنَ فِي النَّارِ، فَقَالَ لِي: وَكَيْفَ يَحْتَاجُ الْجَبَّارُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى مَعْرِفَةِ خَلْقٍ أَنْشَأَهُمْ وَهُمْ خَلْقَهُ ؟ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَمَا ذَلِكَ ؟ قَالَ: لَوْقَامَ قَائِمُنَا أَعْطَاهُ اللهُ السّيمَاءَ ، فَيَأْمُرُ بِالْكَافِرِ فَيُؤْخَذُ بِنَوَاصِيهِمْ وَ أَقْدَامِهِمْ...﴾ تا آخر حديث. (2)

امام صادق علیه السلام درباره آیۀ ﴿يُعْرَفُ الْمجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ﴾ به معاویه دهنی فرمود: ای معاویه درباره این موضوع چه می گویند؟ :گفت می پندارند که خداوند تبارك و تعالى مجرمان را در قیامت به سیمایشان می شناسد و امر می فرماید که پیشانی و پای آنان را بگیرند و به آتش در افکنند.

:فرمود چگونه خداوند تبارك وتعالی به شناخت آفریدگانی نیازمند شود که خود آنان را ساخته و مخلوقان او هستند؟ گفتم فدایت شوم، مطلب چیست؟

:فرمود مطلب این است که وقتی قائم ما قیام ،کند خداوند سیما را به حضرتش می بخشد. آن گاه امر می فرماید که کافر را با پیشانی و پاهایش بگیرند

6. در تفسیر برهان از محمد بن حنفیه روایت شده است:

﴿إِنَّمَا حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ شَيْءٌ يَكْتُبُهُ اللهُ فِي أَيْمَنِ قَلْبِ الْعَبْدِ الْمُؤْمِنِ. وَ مَنْ كَتَبَهُ اللهُ فِي قَلْبِهِ لَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ مَحْوَهُ. أَمَا سَمِعْتَ اللهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ مِنْهُ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ. فَحُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ الْإِيمَانُ﴾. (3)

ص: 553


1- الرحمن: 41
2- بصائر الدرجات ص 376 باب 17 ح 8؛ اختصاص ص 304؛ بحار الأنوار ج 52 ص 320 ح 26.
3- البرهان ج4 ص 312 ح 8؛ تأويل الآيات ج 2 ص 676؛ کنز جمع الفوائد: 335؛ آیه در مجادله: 22.

محبت ما اهل بیت چیزی است که خداوند در سمت راست قلب بنده مؤمن می نویسد. کسی که خداوند در قلبش چیزی بنویسد، هیچ کس نمی تواند آن را محو و پاک کند آیا نشنیده ای که خدای سبحان می فرماید: «آنان اند که در دل هاشان ایمان نوشته است و آن را به روحی از جانب خودش آراسته است». محبت ما اهل بیت همان ایمان است.

پس این حقیقت است که ایمان و کفر بندگان در زمانی پیش از این دنیا ثبت شده و انتخاب سعادت یا شقاوت در صحیفه دل به قلم الهی و خطی سری قبل از جای دادن ارواح در ابدان و امتزاج آن ها باهم و قبل از هبوط آن ارواح از عوالم علوی ملکوتی ثبت شده است. و این بر کارهایشان در این دنیا اثری نمی گذارد

انتخاب هر فرد بشر در تکلیف اول و فرجامی که در این دنیا خواهد داشت در چهره او نوشته می شود و شأن هر هدایت و ضلالتی پیش از آفرینش و پیش از سفر او به عالم سفلی، تعیین شده است خداوند تعالی حالات بندگانش را با این نشان و علامت به جانشینان خود در زمینش شناسانده است و این عقیده فساد نمی آورد و منافاتی با اختیار ندارد و اختیار را از مکلّفان نمی گیرد. واقعیت یاد شده اثری بر اعمال بشر ندارد. آن چه بر دل هایشان نوشته شده نقش و اثری بر بندگان ندارد که در انتخاب عمل و فرجام امورشان اثر کند.

پیش تر گفتیم که آن چه بر دل های بشر ثبت شده و مواردی مانند معرفت، انکار، ایمان و کفر که در عالم میثاق به دست آورده اند، فقط نشانه و علامتی است. مانند بذرهایی که در زمین قلب کاشته می شوند در نسبت به این عالم پس خداوند بر اساس آزمون ها و مشاهدات حالات افراد و اقرار یا استکباری که در فرجامشان دید و براساس ایمان و کفری که از برای هر کسی حاصل شد و آن چه که از ایمان ملکی آنان دانست و آن چه در ملکوت انتخاب کرده بودند و دانست که مؤمن در عالم اول مؤمن در عالم ملکی است و شقى عالم اول شقی در عالم ملکی است آنان را در خلق ،دوم، در دو گروه آفرید. گروهی به سوی بهشت و گروهی به سوی جهنم

چنان که به پیامبر خود خبر داده بود:

ص: 554

﴿فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ﴾. (1)

بر آن نبودند که به آن چه پیش از آن تکذیب کرده بودند ایمان بیاورند.

و فرمود:

﴿فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ﴾. (2)

گروهی در بهشت خواهند بود و گروهی در دوزخ.

پس تمام آفریدگان به اعتبار حالت سابق میثاقی خود پیش از آمدن به این عالم عنصری به سعادت یا شقاوت موصوف شده بودند هر فردی یا سعید است یا شقی سعید به این اعتبار، سعید آفریده شده و شقی نیز به همین اعتبار شقی آفریده شد.

این است معنای حدیث شریفی که به روایت ابوالجارود در تفسیر قمی آمده است:

عَنْ أَبِي جَعْفَرِ علیه السلام فِي قَوْلِهِ: ﴿كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ ، فَرِيقاً هَدَى وَ فَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ﴾. قَالَ: خَلَقَهُمْ حِينَ خَلَقَهُمْ مُؤْمِناً وَ كَافِراً وَ شَقِيّاً وَ سَعِيداً، وَ كَذَلِكَ يَعُودُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُهْتَدِياً وَضَالَّا يَقُولُ: إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ، وَ هُمُ الْقَدَرِيَّةُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا قَدَرَ، وَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَى الْهُدَى وَالضَّلَالَةِ ، وَ ذَلِكَ إِلَيْهِمْ إِنْ شَاؤوا اهْتَدَوْا وَإِنْ شَاوُوا ضَلُّوا. وَ هُمْ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمة.

وَ كَذَبَ أَعْدَاءُ اللهِ الْمَشِيَّةُ وَالْقُدْرَةُ اللهِ «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» مَنْ خَلَقَهُ اللهُ شَقِيّاً يَوْمَ خَلَقَهُ كَذَلِكَ يَعُودُ إِلَيْهِ شَقِيّا، وَ مَنْ خَلَقَهُ سَعِيداً يَوْمَ خَلَقَهُ كَذَلِكَ يَعُودُ إِلَيْهِ سَعِيداً. قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم : الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ ، وَالسَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ بَطْنِ أمه ...﴾ تا پایان حدیث . (3)

امام باقر علیه السلام در بیان آیه ﴿كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ، فَرِيقاً هَدَى وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ﴾ (همچنان که شما را آفرید باز خواهید گشت گروهی را هدایت و گروهی

ص: 555


1- يونس: 74
2- شوری: 7
3- تفسیر قمی ج1 ص226 ذیل آیات 29 و 226 ذیل آیات 29 و 30 سوره اعراف؛ بحار الأنوارج5 ص9 ح 13؛ نور 13؛ نور الثقلين ج 2 ص 18

را گمراهی سزاوار است) فرمود: خداوند خلق را در هنگام آفرینش مؤمن و کافرو سعيد و شقی ،آفرید و همان گونه در روز قیامت هدایت شده و گمراه باز خواهند گشت. خداوند می فرماید: ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ﴾ (اینان ولایت شیطان ها را به جای خدا پذیرفتند و می پندارند که هدایت یافته اند). و اینان قدریه هستند که می گویند قدری در کار نیست. گمان دارند که خودشان بر هدایت و گمراهی ،قادرند و به دست آنان است اگر خواستند هدایت شوند و اگر خواستند گمراه شوند آنان مجوسان این امتند دشمنان خدا دروغ می گویند مشیت و قدرت از آن خداست، همچنان که شما را آفرید باز خواهید گشت. آن را که در روز خلقت شقی ،آفرید، شقی باز خواهد گشت و آن را که هنگام آفرینش سعید آفرید به سوی خدا سعید باز خواهد گشت. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: شقی در شکم مادرش شقی است و سعید در شکم مادرش سعید است

و شاید کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که می فرماید: ﴿الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ، وَالسَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ﴾ ، (1) خبر دادن و آگاه کردن باشد به این که پایانی که آنان در این دنیا به آن می رسند بر اساس آن چه خود در این دنیا برگزیده اند با وضعیتی که در میثاق به آن رسیده اند توافق دارد و شاید مراد از «أمّ» همان طینت و خاک آن ها باشد؛ زیرا اصل انسان و آن چه انسان از آن زاده می شود یا آن چه در بدایت و نهایت گرد می آورد، همان خاک و گل است. همچنان که لوح محفوظ و فاتحة الكتاب و محكمات قرآن را «أمّ الكتاب» و مكه معظمه را «اُمّ القُرى» و توده شامل مغزو حواس انسان را «اُمّ الرأس» می گویند.

پس معنای حدیث چنین می شود سعید در این دنیا آن کسی است که در گل و طینت سعید ،شد و شقی آن است که در آن جا شقی شد.

این در صورتی است که مراد از خلق، در حدیث ابی جارود، «خلق تکوین» باشد.

ص: 556


1- الزهد ص 14 ح 28؛ بحار الأنوار ج 5 ص 153؛ عوالي اللئالي ج1 ص 35؛ در منابع اهل سنت: المعجم الكبير ج 9 ص 100؛ المعجم الأوسط ج 3 ص 107؛ المعجم الصغير ج 2 ص 5؛ فيض القدير ج 4 ص 184 رقم 4809 ؛ کشف الخفاء عجلونی ج 1 ص 452 .

و شاید مراد از آن خلق تقدیر .باشد. آن چه امام علیه السلام در ردّ دیدگاه قدریه فرمود، این را تأیید می کند.

پس توجیه حدیث این می شود که آن کسی را که خداوند متعال با «علم ازلی خود» در اصل خلقت، شقی مقدّر ،نمود شقی است و آن که سعادت او را مقدر نمود، سعید خواهد شد.

معنای حدیث در بیان علامه طُرَیحی

شيخ ما علامه طریحیّ نجفی در معنای حدیث شریف گوید:

بهترین سخنی که در معنای حدیث می توان ،گفت آن است که گفته اند شقی که به نهایت شقاوت رسیده کسی است که خداوند علم دارد که او در فعلش شقی خواهد شد به سبب انتخاب کفر و معصیتی که «فی بطن امه (در شکم مادرش)» کرده بود. گویی که از همان هنگام شقی بوده و خداوند این را می دانسته و معلوم قابل تغییر نیست. زیرا علم به معلوم - همچنان که هست (على ما هو عليه) - تعلق می گیرد و معلوم از علم تبعیت نمی کند. مثلاً اگر زید در علم خداوند سیاه بوده است پس این علم الهی او را سیاه نمی کند. نام نهادن او به شقی در شکم مادر نوعی مبالغه است یعنی حتماً آن گونه خواهد .شد مانند این آیه شریفه که می فرماید: ﴿إِنَّكَ مَيُّتُ وَ إِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾ (1)، یعنی این که تو خواهی مُرد (نه این که الآن مرده هستی) (2)

این توجیه از صریح روایتی که رئیس اصحاب حدیث، شیخ ما، صدوق قُدّس سِرُّه، در کتاب توحید روایت کرده استفاده می گردد. وی از ابن ابی عمیر روایت می کند:

﴿سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم : الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَالسَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ. فَقَالَ: الشَّقِيُّ مَنْ عَلِمَ اللهُ وَهُوَ فِي بَطْن أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِيَاءِ ، وَالسَّعِيدُ مَنْ عَلِمَ اللهُ وَ هُوَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاءِ . قُلْتُ لَهُ: فَمَا مَعْنَى قَوْلِهِ صلى الله عليه و سلم: اعْمَلُوا فَكُلُّ مُيَسَّرْ

ص: 557


1- زمر: 30 .
2- مجمع البحرين ج 1 ص 249 (ماده شقق).

لِمَا خُلِقَ لَهُ ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ، خَلَقَ الْجِنَّ وَالْإِنسَ لِيَعْبُدُوهُ وَلَمْ يَخْلُقُهُمْ لِيَعْصُوهُ. وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ. فَيَسَّرَ كُلَّا لِمَا خُلِقَ لَهُ ، فَالْوَيْلُ لِمَنِ اسْتَحَبَّ الْعَمَى عَلَى الْهُدَى﴾. (1)

محمد بن ابی عمیر گفت: أبو الحسن حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را پرسیدم از معنی قول رسول خدا صلى الله عليه و سلم که فرمود: «شقی در شکم مادرش شقی شده و سعید در شکم مادرش سعید شده».

امام علیه السلام فرمود: شقی کسی است که خدا دانسته که او به زودی اعمال اشقیا را به عمل آورد و حال آن که او در شکم مادرش باشد و سعید کسی است که خدا دانسته که او به زودی اعمال نیکبختان را به عمل آورد، و حال آن که او را در شکم مادرش باشد.

:گفتم پس معنی کلام پیغمبر صلی الله علیه و آله چیست که فرمود: «عمل کنید که هر کس برای آن چه به جهت آن آفریده شده است توفیق یافته است و برای او آسان شده است».

فرمود: خداوند عزّوجلّ جنّ و انس را آفرید برای آن که او را بپرستند، و ایشان را نیافرید برای آن که او را نافرمانی کنند و این است معنی قول خداوند عزّ وجلّ، که فرمود: ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾، یعنی نیافریدم پریان و آدمیان را مگر برای آن که بپرستند مرا بروجه اختیار نه به طریق اجبار. پس هر یک را توفیق داده برای آن چه او را به جهت آن آفریده است. پس وای بر کسی که کوری ضلالت و گمراهی را بر راه راست برگزیند.

این مطلب را از روایتی که پیش از این از کتاب کافی و توحید، از امام صادق علیه السلام ،آوردیم نیز فهمیده می شود که فرمودند:

﴿إِنَّ اللهَ خَلَقَ السَّعَادَةَ وَالشَّقَاءَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقَهُ . فَمَنْ عَلِمَهُ اللهُ سَعِيداً لَمْ يُبْغِضُهُ أَبَداً. وَإِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَلَمْ يُبْغِضْهُ. وَ إِنْ عَلِمَهُ شَقِيّاً لَمْ يُحِبَّهُ اللهُ أَبَداً ...﴾ تا آخر حديث. (2)

ص: 558


1- توحید ص 356 ح 3 ؛ بحار الأنوار ج 5 ص 157.
2- الكافي ج 1 ص 152 ح 1؛ توحید ص 357 ح 5.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا خداوند عزّوجلّ، نیکبختی و بدبختی را آفرید پیش از آن که خلق خود را بیافریند. پس هر که خدا او را نیکبخت دانست هرگز او را دشمن ،ندارد حتی اگر کار بدی را انجام دهد عملش را دشمن دارد و شخص او را دشمن ندارد اما اگر او را بدبخت دانسته ،باشد هرگز او را دوست ندارد

پس هرگاه خدا چیزی را دوست داشت هرگز آن را دشمن ندارد و هرگاه چیزی را دشمن داشت هرگز آن را دوست ندارد با این وجه مراد از آفرینش انسان به صورت شقى وسعيد همان آفرینش تقدیری است نه آفرینش تکوینی و این معنی از خلقت در احادیثی که در مورد آفرینش افعال بندگان وارد شده، بیان شده است.

به عنوان نمونه به این چهار حدیث توجه شود:

1. در عیون أخبار الرضا علیه السلام به اسناد خویش از عبدالسلام بن صالح هِرَوی آورده که می گوید:

﴿سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام يَقُولُ: أَفْعَالُ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ. قُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مَا مَعْنَى مَخْلُوقَةٌ؟ قَالَ : مُقَدَّرَةٌ﴾. (1)

هروی گوید: امام رضا علیه السلام فرمود: کارهای بندگان مخلوقند. گفتم ای فرزند رسول خدا یعنی چه مخلوقند؟ فرمود: یعنی مقدّرند.

2. در همان کتاب به اسنادِ خود آورده که امام رضا علیه السلام در ضمن نوشتار خود برای مأمون در مورد «محض الإسلام» نوشت:

﴿أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا، وَ أَنَّ أَفْعَالَ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ لِلَّهِ تَعَالَى، خَلْقَ تَقْدِيرِ لَا خَلْقَ تَكْوِينِ، وَاللهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ تا پایان حدیث. (2)

خداوند تبارك و تعالى، هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی کند. و کارهای بندگان مخلوق ،است، به خلق ،تقدیر نه به خلق تکوین و خداوند خالق هر چیز است

3. در کتاب توحید به اسناد از امام صادق علیه السلام آمده است:

﴿إِنَّ أَفْعَالَ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ خَلْقَ تَقْدِيرِلَا خَلْقَ تَكْوِينِ وَ مَعْنَی ذَلِکَ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ

ص: 559


1- عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 125؛ معاني الأخبار ص 39 ح 52.
2- عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 132 باب 35

وَ تَعَالَی لَمْ یَزَلْ عَالِماً بِمَقَادِیرِهَا قَبْلَ کَوْنِهَا﴾. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود کارهای مردم خلق تقدیر است نه خلق تکوین (شیخ صدوق می نویسد) بدین معنا که خداوند تبارك و تعالی پیش از تکوین آن ها نسبت به مقدّرات آن ها دانا بوده است.

4. در همان کتاب از حمدان بن سلیمان آورده که می گوید:

﴿عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرّضَا علیه السلام أَسْأَلُهُ عَنْ أَفْعَالِ الْعِبَادِ، أَمَخْلُوقَةٌ هِيَ أَمْ غَيْرُ مَخْلُوقَةٍ ؟ فَكَتَبَ علیه السلام: أَفْعَالُ الْعِبَادِ مُقَدَّرَةٌ فِي عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، قَبْلَ خَلْقِ الْعِبَادِ بِأَلْفَيْ عَامِ﴾ تا آخر حديث. (2)

حمدان بن سلیمان گوید: به محضر امام رضا علیه السلام نوشتم و درباره کارهای بندگان پرسیدم که آیا مخلوق است یا غیر مخلوق ؟ امام در پاسخ نوشت: کارهای مردم در علم خداوند عزّوجل دو هزار سال پیش از آفرینش بندگان، مقدر بوده است

نقدی بر کلام طُرَیحی در معنای حدیث: استعمال، حقیقی است نه مجاز

شیخ اجل طریحی قدس سره، در باب کلام رسول الله صلى الله عليه و سلم که فرمود: «شقی در شکم مادر شقی شده است» مجاز را فهمیده که خطا است و حدیث شریف در این وجه به کار نرفته است. آیه شریفه ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾ نيز فقط بروجه حقیقت است، نه مجاز.

در مورد وجهی که در معنای حدیث یاد شد، امر کاملاً آشکار است. در مورد آن چه در وجه اخیر ذکر شد برای این است که هیئت فاعل نشان می دهد که ذات، متصف به ماده است و ماده وصفی عنوانی برای آن است و نسبت دادن و متصف نمودن امری است که وجود دخلی در شکل گیری آن ندارد و فرض آن کافی است، و زمان هم داخل در مدلول هیئت مشتق و ماده آن نیست.

اما نسبت گاهی با قطع نظر از وجود ملاحظه می گردد مانند این که بگوییم: «الانسان ناطقٌ» یا «العدم سابقٌ»

ص: 560


1- توحید ص 416 ح 15
2- توحید ص416 ح 16

و گاهی به اعتبار وجود ملاحظه می شود یا در زمان حال مانند: «زید ایستاده است»، یا در گذشته مانند «زید دیروز زد»، یا در آینده قبل از تحقق مبدأ و فاعلیت آن مانند آیه شريفة:

﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّيِّتُونَ﴾ (1)

تو مرده ای و آن ها مرده اند (یعنی تو خواهی مرد و آن ها خواهند مرد)

و آيه شريفه :

﴿إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ ﴾ (2)

تو مردم را برای روزی گرد آورده ای (یعنی گرد خواهی آورد).

و کلام امیرالمؤمنین اند که در مورد ابن ملجم لعنة الله عليه فرمود:

﴿هُوَ قَاتِلِی﴾ (3)

او قاتل من است (یعنی من به دست او کشته خواهم شد).

و یا قول صحابه قبل از واقعه طَفّ (کربلا) که در مورد ابن سعد لعنة الله علیه می گفتند: «این قاتل حسین علیه السلام است». (4) و این سخن نزد آنان معروف بود و مانند این که ما خطاب به امام زمان علیه السلام می گوییم:

﴿يا رافع الظلم! يا باسط العدل! يا مميت الفتن! و يا محيى السنن﴾. (5)

ای بردارنده ،ستم ای گستراننده ،عدل ای میراننده فتنه ها و ای احیا کننده سنت ها.

و مانند آن ها.

ص: 561


1- زمر: 35
2- آل عمران: 9
3- بنگرید: مقتل امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته ابن ابی الدنیا، به تحقیق علامه سید عبد العزیز طباطبائی در نشریه تراثنا شماره 12 ص 113 ح 75 .
4- ارشاد شیخ مفید ج2 ص131؛ تاریخ دمشق ابن عساکرج 45 ص48.
5- این مضامین در زیارتنامه های حضرت بقیة الله أرواحنا فداه آمده است. بنگرید: بحار الأنوارج100، كتاب المزار.

پس مفهوم مشتق جهت عامی دارد که بر تمامی این موارد و امثال آن ها منطبق می شود و هیچ کدام از آن ها مجاز نیست. صدق و اطلاق بر تمامی آن ها حقیقی است، و سازگار با وجود موضوع له ، و تحقق آن در تمامی آن ها است.

خلاصه چیزی دارای مبدأ باشد، آن چیز از حیّث ذات - اعم است از این که با آن مبدأ باشد یا نباشد و اعم است از این که آن مبدأ در زمان حال موجود باشد یا پیش از این موجود بوده یا بعد از این تحقق خواهد یافت پس اطلاق این خصوصیات مربوط به موارد اطلاق هستند و داخل در وضع نیستند. پس کاربرد لفظ روایت ، بروجه حقیقی است نه مجازی

نتیجه بحث

برگردیم به بحث اصلی نتیجه آن که انسان به اعتبار اتصاف به سعادت یا شقاوت، با اقرار به ولایت یا استکبار از قبول آن در خلقتِ اول و توافق آن با فرجام سعادت یا شقاوتش در دنیا و تطابق آن با اختیار و انتخابش که در میثاق به آن متصف شده است سعید یا شقی آفریده شده .است این وصف برای هر فرد و ایمان یا کفری که انتخاب کرده و در خلقت اول برگزیده بر قلب او حک شده است و بر پیشانی هر شخص مؤمن یا کافر نگاشته شده است.

و این معنی می تواند منظور اخباری باشد که معرفت و انکار را از صنع خداوند متعال می داند و می گوید که بندگان در پدید آمدن آن ها هیچ نقشی ندارند، ولی با این همه نسبت به قبول آن ها اختیار دارند مانند حدیثی که شیخ رئیس اصحاب حدیث، جناب صدوق رحمه الله در توحید به اسناد خویش آورده که عبدالرحیم قصیر می گوید:

﴿كَتَبْتُ عَلَى يَدَيْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام .... إلى أن قال: ﴿اخْتَلَفَ النَّاسُ جُعِلْتُ فِدَاكَ بِالْعِرَاقِ فِي الْمَعْرِفَةِ وَالْجُحُودِ، فَأَخْبِرْنِي، جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَهُمَا مَخْلُوقَانِ... فَكَتَبَ لا عَلَى يَدَيْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ: سَأَلْتَ عَنِ الْمَعْرِفَةِ مَا هِيَ فَاعْلَمْ رَحِمَكَ اللَّهُ أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مِنْ صُنْعِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي الْقَلْبِ مَخْلُوقَةٌ، وَالْجُحُودَ صُنْعُ اللَّهِ فِي الْقَلْبِ مَخْلُوقٌ، وَلَيْسَ لِلْعِبَادِ فِيهِمَا مِنْ صُنْعِ، وَلَهُمْ فِيهِمَا الِاخْتِيَارُ مِنَ الِاكْتِسَابِ. فَبِشَهْوَتِهِمُ الْإِيمَانَ اخْتَارُوا الْمَعْرِفَةَ،

ص: 562

﴿فَكَانُوا بِذَلِكَ مُؤْمِنِينَ عَارِفِينَ. وَ بِشَهْوَتِهِمُ الْكُفْرَ اخْتَارُوا الْجُحُودَ، فَكَانُوا بِذَلِكَ كَافِرِينَ جَاحِدِينَ ضُلَالًا وَ ذَلِكَ بِتَوْفِيقِ اللهِ لَهُمْ وَ خِذْلَانِ مَنْ خَذَلَهُ اللَّهُ ، فَبِالاخْتِيَارِ وَالِاكْتِسَابِ عَاقَبَهُمُ اللَّهُ وَأَثَابَهُمْ﴾ تا آخر حديث. (1)

عبد الرحیّم قصیر گفت: عریضه ای به خدمت امام جعفر صادق علیه السلام نوشتم و به دست عبد الملك بن اعین دادم که به آن حضرت برساند به این مضمون که مردم در چند مورد اختلاف کرده اند مردم در عراق در باب معرفت و جحود که شناخت و انکار است اختلاف کرده اند پس مرا خبرده که آیا این دو امر مخلوقند ؟... امام علیه السلام در پاسخ نوشت سؤال کردی درباره معرفت که آن چیست. پس بدان خدا تو را رحمت کند که معرفت از صنع خداوند، عزّ ،وجلّ در دل ،است که مخلوق است و جحود نیز صنع خدا است که در دل است و مخلوق است و بندگان را در این دو امر صنعی نیست و ایشان را در اکتسابِ این ها اختیار است پس بدان سبب که ایشان ایمان را خواهش داشتند معرفت را برگزیدند و به این واسطه مؤمن و عارف شدند و بدان سبب که ایشان کفر را خواهش داشتند جحود را برگزیدند و به این واسطه کافر جاحد گمراه شدند و این به توفیق خداوند است که ایشان را توفیق داده و آنان را واگذاشته است. پس خدا به اختیار و اکتساب ایشان را کیفر یا پاداش می دهد

چهار وجه در توضیح و معنای حدیث

این حدیث چهار وجه دارد

وجه اول: این که معرفت ،و انکار هر یک به اعتبار افراد و صاحبانشان ملاحظه شود. به این که از معرفت معرفت دارندگان آن اراده شود و از انکار انکار منکران خواسته شود با این ،همه از مراد از خلق خلق تکوین است.

پس مراد از معرفت و انکار که دو آفریده خداوند متعال ،است، همان معرفت و انکار فطری اصلی است که در دل ها به ودیعت نهاده و ثبت شده است و در عالم میثاق به دست آمده است پس بندگان بر همان معرفت و انکار آفریده شده اند که بر قلب های

ص: 563


1- توحید ص 226 ح 7

دارندگان آن ها نگاشته شده است و در این دنیا بندگان را صنعی برای آن ها نیست، بلکه در خلق اول کسب شده اند. پس ،سعید کسی است که بر سعادت اصلی میثاقی خود خلق شده است و شقی کسی است که بر شقاوت فطری که در سابق بر او محقق شده بود خلق شده است و بندگان در این دنیا برای کسب معرفت و انکاری که در همین دنیا خواهند داشت مختارند نه آن معرفت و انکاری که در عالم میثاق کسب کرده بودند.

همچنین ممکن است که معرفت و انکار نسبت به آن چه دو گروه در این دنیا به آن خواهند رسید، لحاظ شود زیرا معرفت و انکار هر فردی بر قلب او نوشته و ثبت شده است همان گونه که ادله آن را سابقاً خواندیم. (1)

وجه دوم: معرفت و انکار به تنهایی به اعتبار اشخاص در این عالم موجود ملاحظه گردد. لکن مراد از «خلق الله» را خلق تقدیر بدانیم نه خلق تکوین. پس معنی چنین می شود که معرفت و انکار در علم خداوند متعال مانند سایر افعال بندگان، مخلوقِ تقديري خداوند متعال است یعنی مقدّر است و به اعتبار تقدیر آن ها صنعی در آن ندارند ولی اختیار اکتساب دارند

وجه سوم: معرفت و انکار با هم نسبت به هر فردی از جمیع افراد بشر ملاحظه گردد، و مراد از خلق را خلق تکوین بدانیم و مقصود از معرفت و انکار را شناخت این دنیا و انکار آن بدانیم که بندگان کسب می کنند پس در این حال، منظور از آفرینش آن ها، آفرینش موجب و ماده آن هاست که همان عقل و نفس .است زیرا قلب ملکوتی انسانی در اصل فطرتش که از خداوند متعال حاصل شده است - چنان که سابقاً به تفصیل در این باره گفته ایم - مانند آیینه ای است که بین دو قوۀ علمی نصب شده باشد. یکی از آن ها در سمت راست و دیگری در سمت چپ او قرار دارند که در اخبار به ملک و شیطان نامگذاری شده اند و ما آن ها را به قوه عاقله و وهمیه می شناسیم و تمامی افراد بشر در این دو قوه در یک مسیر هستند. آنان به نور عقل به سوی خدا روی می آورند، او را می شناسند و واحد می دانند و به تعلیم ،او شناخت حاصل میکنند و هرچه به او اضافه شود به

ص: 564


1- مصنف در حاشیه این موضع از کتاب برای بحث «کفر اصلی و جحود فطری» به حدیثی از کافی استناد کرده که از امام صادق علیه السلام روایت شده است (کافی، ج 2، باب القسوة، ص330 ح 1).

خدا اضافه شده و به او نسبت داده می شود. از سویی به تعلیم نفس و قوه وهمیه ، انسان پروردگار خود را انکار می کند و در فراموشی قرار می گیرد و افعال مضاف به او، به شیطان اضافه می گردد و به او نسبت داده می شود چنان که در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است:

﴿فَمَا کَانَ مِنْ حَسَنَاتٍ فَلِلَّهِ وَ مَا کَانَ مِنْ سَیِّئَاتٍ فَلِلشَّیْطَانِ ﴾. (1)

پس هر چه کار نیک است برای خداست و هر چه کار زشت است برای شیطان است.

بنابراین، مراد از خلق معرفت و انکار، عبارت است از خلق عقل و نفس و این گونه تعبیر تعبیر از سبب به مسبب است.

نیز ممکن است مراد از خلق معرفت و انکار در هر شخصی به خلق تکوینی، آفرینش خود آن ها باشد نه خلقت موجب آن ها با اراده ثبت و کتابت از خلق نسبت به لحاظ عالم تکلیف که هر فردی دارد.

وجه چهارم: معرفت و انکار، هر دو با هم از هر کسی لحاظ شود و مراد از خلق، خلق تقدیری باشد نه خلق تکوینی. پس این دو نسبت به دو عالم تکلیف ملاحظه می شوند تکلیف ذرّی و تكليف ملكي شهودى.

معنای حدیث این چهار وجه را دارد که به اعتباری می توان آن ها را شش وجه دانست بهترین وجه در این میان وجه اول و پس از آن وجه دوم است.

به هر حال خلق معرفت و انکار در دل های بشر اثری در فرجام امور انسان ندارد و کار را به جبر فاسد نمی کشاند و اختیار را از انسان نمی گیرد به این یافته ها در حدیث عبد الرحیم قصیر اشاره شده که در آن، امام علیه السلام فرمود:

﴿وَ لَهُم فِيهِمَا الاختيار من الاكتساب، فَبِشَهوتهم الإيمان اختاروا المَعرِفَة فَكَانُوا بِذلِكَ مُؤمِنينَ عارفين ، وَ بِشَهوَتِهِم الكُفر اختارُوا الجُحُودَ فَكَانُوا بِذلِكَ كَافِرِينَ جاحِدِينَ ضُلالاً﴾ (2)

و برای آنان در به دست آوردن این دو اختیار است با خواهش ،ایمان معرفت را انتخاب می کنند و بدان سبب مؤمن و عارف شوند و با خواهش کفر انکار را

ص: 565


1- محاسن ص251؛ بحار الأنوارج 70 ص228 ح 3 .
2- توحید ص 226 ح 7.

انتخاب می کنند و بدان سبب کافر و جاحد و گمراه می گردند.

این کلام امام علیه السلام می رساند که معرفت و انکار یعنی ایمان و کفر، که در دل های بشر خلق شده اند با اختیار منافات .ندارد معنای این حدیث با اکتساب ایمان و کفر به اختیار انسان و پیروی آن ها به اراده انسان مکلّف تضادی ندارد. چرا که پاداش و کیفر الهى فقط براساس اختیار و اکتساب است.

آن گاه امام علیه السلام فرمود:

﴿وَ ذلِكَ بِتَوفيقِ اللهِ تَعالى لَهُم وَ خِذلانِ مَن خَذَلَهُ ، فَبِالاختيار والاكتِسابِ عاقَبَهُمُ اللهُ وَأَثَابَهُمتا﴾ تا آخر حديث

و این به سبب توفیق خداوند تعالی است برای ایشان و خذلان کسی که او را خذلان داده است پس با اختیار و اکتساب آنان را عقاب و ثواب کند

و این اشاره است به این که بازگشت توفیق و خذلان به این دنیاست ، و این دو، مدخلیتی در این اکتساب دارند و این دو تابع اراده و اختیار مکلف هستند. هرکس هدایت را برگزید، خداوند توفیقش می دهد. و هر که حیات دنیا را بر آخرت ترجیح داد، خداوند او را گرفتار خذلان می کند و ضلالت را برایش اراده می کند با پیروی از اراده اختیاری نه اراده حتمی ناگزیر و جبری آمد.

توضيح اين مطلب، إن شاء الله ذيل آيه ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ ...﴾ (1) خواهد آمد

بیان علامه مجلسی

شیخ محدث مجلسی در توضیح کلام امام علیه السلام: ﴿إنّ المَعرِفَةَ مِن صُنع «الله﴾ گويد:

یعنی اصل معرفت یا کمال آن بعد از اکتساب و تفکر انسان، از طرف خداوند متعال است افاضه کننده ،معارف خداوند متعال ،است و تفکر در آن نقش .دارد و پاداش و کیفر فقط بر اساس انجام آن مبادی یا ترک آن ها است.

شاید معنی این باشد که معرفت فقط از طرف باری تعالی است؛ یا به باقی گذاردن

ص: 566


1- انعام: 125. مصنف به بحثی در این مورد ارجاع داده ولی ظاهراً موفق به نوشتن آن نشده است.

آن در دل های مردم یا به بیان انبیاء و حجج الهی علیهم السلام. اما مردم مکلفند که آن را بپذیرند و به زبان خود بدان اقرار آورند. مردم باید درون خود را پیش از این قبول و ،اقرار برای حق جویی از عصبیت و عناد و دیگر عوامل محرومیت از حق مانند تقلید اهل فساد خالی کنند تا بتوانند حق را بپذیرند.

این است مراد از «اختیار از اکتساب». سپس امام علیه السلام توضیح می دهد که توفیق و خذلان الهی نیز دخلی در این اکتساب دارد. (1)

بر هیچ متأمّلی پوشیده نماند که این توضیح با قطع نظر از صحت و سقم آن، غیر تام است و در توجیه ،روایت قاصر زیرا در آن، انکار از مخلوقات خداوند محسوب می شود و بندگان هیچ دخالتی در آفرینش آن ندارند. پس این بیان در صورتی تام خواهد بود که معرفت با جحود، مقرون و شریک در حکم نباشد. از این بیان که در توضیح نامۀ عبدالرحمن قصیر گفته شد، معنای چند حدیث روشن می شود

1. در کافی از فضیل آورده که می گوید:

﴿قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام: أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ. هَلْ لَهُمْ فِيمَا كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمْ صُنْع ؟ قَالَ : لا ﴾ (2)

فضیل از امام صادق علیه السلام در مورد آیه ﴿أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الاْیمَانَ﴾ پرسید که آیا دربارۀ آن چه در دل هاشان نوشته صنعی دارند؟ فرمود: نه.

2. در محاسن به اسناد از حسن بن زیاد آمده است که می گوید:

﴿عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ. هَلْ لِلْعِبَادِ بِمَا حَبَّبَ، صُنْعْ؟ قَالَ: لَا وَلَا كَرَامَةَ﴾. (3)

حسن بن زیاد گفت: از امام صادق علیه السلام در مورد آیه ﴿حَبَّبَ إِلیْکُمُ الإِیمَانَ و زَیَّنَهُ فِی قُلوبِکُمْ﴾ پرسیدم که آیا بندگان را دربارۀ آن چه محبوبشان گردانیده، صنعی

ص: 567


1- بحار الأنوار ج 5 ص32.
2- الكافي ج 2 ص 15 ح 2 ، با اشاره به آیه 22 سوره مجادله
3- محاسن ج1 ص199؛ بحار الأنوار ج 5 ص 222 ح 6 ، با اشاره به آیه 7 سوره حجرات.

هست؟ فرمود: نه کرامتی هم نیست

3. در همان کتاب، از ابو بصیر از امام باقر علیه السلم روایت است که می فرماید:

﴿عَنْ أَبِي جَعْفَرِ علیهالسلام قَالَ: إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الْحُبَّ الَّذِي تُحِبُّونَا لَيْسَ بِشَيْءٍ صَنَعْتُمُوهُ، وَلَكِنَّ اللَّهَ صَنَعَهُ﴾. (1)

امام باقر علیه السلام فرمود: من به خوبی می دانم که این محبت به ما دارید، ساخته شما نیست بلکه خداوند آن را ساخته است.

4. در همان کتاب از امام صادق علیه السلام روایت است که می فرماید:

﴿ لَمْ يُكَلِّفِ اللهُ الْعِبَادَ الْمَعْرِفَةَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ إِلَيْهَا سَبِيلًا﴾. (2)

خداوند بندگان را به معرفت تکلیف نکرده و راهی برای آن ها قرار نداده که بدان دست یابند.

5. در همان کتاب از صفوان آمده است:

﴿عَنْ صَفْوَانَ قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدٍ صَالِحٍ هَلْ فِي النَّاسِ اسْتِطَاعَةٌ يَتَعَاطَوْنَ بِهَا الْمَعْرِفَةَ ؟ قَالَ : لَا، إِنَّمَا هُوَ تَطَوُّلٌ مِنَ اللهِ . قُلْتُ: أَفَلَهُمْ عَلَى الْمَعْرِفَةِ ثَوَابٌ إِذَا كَانُوا لَيْسَ فِيهِمْ مَا يَتَعَاطَوْنَهُ بِمَنْزِلَةِ الرَّكُوعِ وَالسُّجُودِ والَّذِي أُمِرُوا بِهِ فَفَعَلُوهُ؟ قَالَ: لَا، إِنَّمَا هُوَ تَطَوُّلٌ مِنَ اللهِ عَلَيْهِمْ وَ تَطَوُّلٌ بِالثَّوَاب﴾. (3)

صفوان گوید از امام کاظم علیه السلام پرسیدم آیا مردم برای دستیابی به معرفت استطاعت دارند؟ فرمود نه این موهبتی از جانب خداست. گفتم حال که در این موهبت نقشی ندارند مانند رکوع و سجده که بدان امر شدند و انجام دادند آیا براین معرفت ثوابی دارند؟ فرمود نه این موهبتی از خداوند بر آن هاست و موهبتی دیگر ثواب آن است.

6. در قرب الإسناد، از بَزَنطی روایت است که می گوید

﴿عَنِ الْبَرَنْطِي قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام: لِلنَّاسِ فِي الْمَعْرِفَةِ صُنْعْ؟ قَالَ: لَا.

ص: 568


1- محاسن ج1 ص149؛ بحار الأنوار ج 5 ص 222 ح 4
2- محاسن ج1 ص198؛ بحار الأنوارج5 ص222 ح 5.
3- محاسن ج1 ص281.

قُلْتُ: لَهُمْ عَلَيْهَا ثَوَابْ ؟ قَالَ : يَتَطَوَّلُ عَلَيْهِمْ بِالثَّوَابِ كَمَا يَتَطَوَّلُ عَلَيْهِمْ بِالْمَعْرِفَةِ﴾. (1) بَزَنطی گوید از امام رضا علیه السلام پرسیدم: آیا مردم در معرفت نقشی دارند؟ فرمود: نه گفتم آیا ثوابی بر آن دارند؟ پاسخ داد خداوند ثواب را موهبت می فرماید چنان که معرفت را به آنان بخشیده بود.

از آن چه ذکر شده معنی این احادیث و مانند آن ها و عدم تعارض بین آن ها، برای ما روشن می شود و مشخص می شود که هرکدام از آن ها به یک معنا برمی گردد؛ بعضی به معرفت فطری ،اصلی که مردم با آن آفریده شده اند ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّهُ﴾ (2) و بعضی به کمال آن ها اشاره می کند و بعضی دیگر به معرفتِ آفریده شده در قلوب بشر به خلقت تکوینی و تقدیری بر می گردد.

حدیثی که در کتاب احتجاج ،آمده در فهم این احادیث کمک می کند. از جمله حديث احتجاج امام صادق علیه السلام بر زندیق که مسائل بسیاری را از حضرتش پرسید:

﴿قَالَ: فَمَنْ خَلَقَهُ اللهُ كَافِرًا أَيَسْتَطِيعُ الْإِيمَانَ وَلَهُ عَلَيْهِ بِتَرْكِهِ الْإِيمَانَ حُجَّةٌ ؟ قَالَ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقَهُ جَمِيعاً مُسْلِمِينَ، أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ. وَالْكُفْرُاسْمٌ يَلْحَقُ الْفَاعلَ حِينَ يَفْعَلُهُ الْعَبْدُ. وَلَمْ يَخْلُقِ اللَّهُ الْعَبْدَ حِينَ خَلَقَهُ كَافِرًا. إِنَّهُ إِنَّمَا كَفَرَمِنْ بَعْدِ أَنْ بَلَغَ وَقْت لَزِمَتْهُ الْحُجَّةُ مِنَ اللَّهِ ، فَعَرَضَ عَلَيْهِ الْحَقَّ، فَجَحَدَهُ، فَبِإِنْكَارِهِ الْحَقَ صَارَ كَافِراً﴾ تا آخر حدیث که طولانی است. (3)

:پرسید آیا بنده ای که خدا کافرش آفریده توان ایمان را دارد؟ با این که او را در ترک ایمان بهانه دارد (یعنی خداوند خودش او را کافر آفریده است).

امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند همه خلق را مسلمان آفرید و آنان را امر و نهی فرمود. کفر اسمی است که هنگام ارتکاب به فاعلش می رسد، و خداوند در ابتدا

هیچ بنده ای را کافر نیافرید، و فقط وقتی کافر شود که حجت بر او تمام شده باشد پس حق بر او عرضه می شود و در صورت انکار کافر می گردد.

ص: 569


1- قرب الإسناد ص151
2- لقمان : 25
3- احتجاج ج 2 ص 84؛ بحار الأنوار ج 5 ص 19. در احتجاج: «مکملین» به جای «مسلمین».

ص: 570

پیوست ها

اشاره

پیوست اول: معانی رؤیت خداوند

پیوست دوم: مراد از بعثت در حدیث نبوی

ص: 571

ص: 572

پیوست اول: معانی رؤیت خداوند

باید دانست که رؤیت خدا به چهار معنی قابل بحث است و نفی و اثباتی که در اخبار اهل بیت علم و حکمت علیهم السلام وارد شده هر کدام به یکی از این معانی آمده است.

معنی اول: رؤیت خداوند متعال به دیده ناتوان جسم و درک خداوند با حواس ظاهری عنصری .

بی تردید، هر کس کم ترین آشنایی با فرهنگ دینی دارد، این دیدن را در تمام عوالم ملکی و ملکوتی در دنیا و آخرت محال و ممتنع می داند. زیرا احساس یک شیء، حالتی وضعی است برای جوهر حساس در نسبت با محسوس وضعی پس این که ما چیزی را که وضع و جهت ندارد محسوس ،بدانیم مانند آن است که چیزی بیجهت را در جهت فرض کنیم یا چیزی را که وضعیت ندارد را در وضعیتی بپنداریم و این فرض دو امر متناقض است پس این فرض محال است.

این مطلب از نامه ای بر می آید که احمد بن اسحاق به حضور امام هادی علیه السلام نوشت که کلینی و صدوق رحمهما الله روایت کرده اند:

﴿كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ علیه السلام أَسْأَلُهُ عَنِ الرُّؤْيَةِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ النَّاسُ. فَكَتَبَ : لَا تَجُوزُ الرُّؤْيَةُ مَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الرَّائِي وَالْمَرْنِي هَوَاءٌ لَمْ يَنْفُذُهُ الْبَصَرُ. فَإِذَا انْقَطَعَ الْهَوَاءُ عَنِ الرَّائِي وَالْمَرْنِي لَمْ تَصِحَ الرُّؤْيَةُ، وَكَانَ فِي ذَلِكَ الْإِشْتِبَاهُ، لِأَنَّ الرَّائِيَ مَتَى سَاوَى الْمَرْثِيَّ فِي السَّبَبِ الْمُوجِبِ بَيْنَهُمَا فِي الرُّؤْيَةِ وَجَبَ الِاشْتِبَاهُ ، وَ كَانَ ذَلِكَ التَّشْبِيهُ لِأَنَّ الْأَسْبَابَ لَا بُدَّ مِنِ اتِّصَالِهَا بِالْمُسَبَّبَاتِ﴾. (1)

ص: 573


1- الكافي ج 1 ص 97 ح 4 ، توحید ص 109 ح 7 ، بحار الأنوارج4 ص 34 ح 13.

احمد بن اسحاق گوید: به امام هادی علیه السلام نامه نوشتم و درباره دیدن خدا و اختلاف مردم در آن پرسیدم پس آن حضرت نوشت: تا وقتی که میان بیننده و دیده شده (هدف دید) هوایی (فضایی) نباشد که دید در آن نفوذ کند، دیدن صورت نگیرد، پس اگر چنین فضایی از میان بیننده و هدف قطع شود، دیدن درست نشود و در آن اشتباه خواهد بود چون وقتی بیننده در سبب موجب در بین آن ها مساوی آن چیز باشد اشتباه حاصل می شود و این تشبیه است زیرا اسباب باید به مسببات متصل باشند.

این قسم رؤیت همان است که در اخبار مربوطه محال دانسته اند، مانند حدیث محمد بن عبید از امام رضا علیه السلام که در کافی و توحید به اسناد روایت شده است:

﴿كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام أَسْأَلُهُ عَنِ الرُّؤْيَةِ وَ مَا تَرْوِيهِ الْعَامَّةُ وَالْخَاصَّةُ، وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَشْرَحَ لِي ذَلِكَ. فَكَتَبَ بِخَطِّهِ:

اتَّفَقَ الْجَمِيعُ لَا تَمَانُعَ بَيْنَهُمْ ، أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مِنْ جِهَةِ الرُّؤْيَةِ ضَرُورَةٌ. فَإِذَا جَازَ أَنْ يُرَى اللَّهُ بِالْعَيْنِ، وَقَعَتِ الْمَعْرِفَةُ ضَرُورَة. ثُمَّ لَمْ تَخْلُ تِلْكَ الْمَعْرِفَةُ مِنْ أَنْ تَكُونَ إِيمَاناً أَوْ لَيْسَتْ بِإِيمَانِ. فَإِنْ كَانَتْ تِلْكَ الْمَعْرِفَةُ مِنْ جِهَةِ الرُّؤْيَةِ إِيمَاناً، فَالْمَعْرِفَةُ الَّتِي فِي دَارِ الدُّنْيَا مِنْ جِهَةِ الِاكْتِسَابِ لَيْسَتْ بِإِيمَانِ، لِأَنَّهَا ضِدُّهُ. فَلَا يَكُونُ فِي الدُّنْيَا مُؤْمِنٌ ، لِأَنَّهُمْ لَمْ يَرَوُا اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ. وَإِنْ لَمْ تَكُنْ تِلْكَ الْمَعْرِفَةُ الَّتِي مِنْ جِهَةِ الرُّؤْيَةِ إِيمَاناً، لَمْ تَخْلُ هَذِهِ الْمَعْرِفَةُ الَّتِي مِنْ جِهَةِ الِاكْتِسَابِ أَنْ تَزُولَ وَلَاتَرُولُ فِي الْمَعَادِ. فَهَذَا دَلِيلٌ عَلَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَا يُرَى بِالْعَيْنِ، إِذِ الْعَيْنُ تُؤَدِّي إِلَى مَا وَصَفْنَاهُ﴾. (1)

محمد بن عبید گوید: به حضرت رضا علیه السلام این نامه نوشتم و درباره دیدن خدا و آن چه عامه و خاصه روایت کرده اند پرسیدم و خواستم که این مطلب را برایم شرح دهد.

حضرت به خطّ خود نوشت همه اتفاق دارند و اختلافی میان آن ها نیست که شناسایی از راه دیدن ضروری و قطعی است پس اگر درست باشد که خدا به

ص: 574


1- الكافي ج 1 ص 96 ح 3 ، توحید ص 109 ح 8

چشم دیده شود، قطعاً شناختن او حاصل شود. آن گاه این شناختن بیرون از این نیست که یا این دیدن همان ایمان است و یا ایمان نیست

اگر این شناسایی از راه دیدن همان ایمان باشد پس معرفت خداوند در دنیا که از راه کسب ،است ایمان ،نباشد زیرا این معرفت خلاف آن است و باید در دنیا مؤمنی وجود نداشته باشد زیرا ایشان خداوند - عَزَّ ذکره - را ندیده اند. و اگر شناسایی از راه دیدن ایمان نباشد شناسایی از راه کسب در معاد نابود نمی شود و این چشم نابود می شود.

این دلیل است براین که خداوند - عزَّوَجَلَّ - به چشم دیده نشود، زیرا دیدن به چشم به آن چه گفتیم می رسد.

همچنین حديث يعقوب بن اسحاق از امام عسکری علیه السلام:

﴿كَتَبْتُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ، أَسْأَلُهُ كَيْفَ يَعْبُدُ الْعَبْدُ رَبَّهُ وَهُوَلَا يَرَاهُ. فَوَقَعَ علیه السلام: يَا أَبَا يُوسُفَ جَلَّ سَيّدِي وَ مَوْلَايَ وَالْمُنْعِمُ عَلَيَّ وَ عَلَى آبَائِي أَنْ يُرَى. قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ ! هَلْ رَأَى رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله رَبَّهُ ؟ فَوَقَعَ علیه السلام: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَرَى رَسُولَهُ بِقَلْبِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ مَا أَحَبَّ﴾. (1)

یعقوب بن اسحاق :گوید به امام حسن عسکری علیه السلام نوشتم که چگونه بنده پروردگارش را بپرستد در صورتی که او را نمی بیند؟ آن حضرت نوشت: ای ابو يوسف آقا و مولا و ولي نعمت من و پدرانم بزرگ تر از آن است که دیده شود. گفت: از آن حضرت پرسیدم: آیا پیغمبر صلى الله عليه و سلم پروردگارش را دیده است؟ در جواب نوشت: خداوند تبارك و تعالی از نور عظمتش به قلب پیغمبرش، آن چه دوست داشت نشان داد.

معنی :دوم رؤیت خداوند به چشم دل و بصیرت باطن و حواش روحی قلبی با حقایق ایمان نه با اعضای بدن.

رؤیت با این معنی در هر دو عالم (دنیا و آخرت) جایز است، ولی چنین دیدنی ویژه جانشینان خداوند است یعنی پیامبران و امامان صلوات الله عليهم، و در درجه بعد،

ص: 575


1- الكافي ج 1 باب في إبطال الرؤية ص 95 ح 1، توحید ص 108 ح 2

عالمان استواری که پیرو آن گرامیان شده و در پرتو نور علمشان راه پیموده اند.

به این قسم از رؤیت در چندین حدیث اشاره شده است از جمله:

1. در کافی و توحید از امام صادق علیه السلام روایت شده است:

﴿جَاءَ حَبْرٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ حِينَ عَبَدْتَهُ ؟ قَالَ : فَقَالَ : وَيْلَكَ مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ. قَالَ: وَكَيْفَ رَأَيْتَهُ ؟ قَالَ: وَيْلَكَ، لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ، وَلَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ﴾. (1)

یکی از احبار نزد امیر مؤمنان صلوات الله علیه آمد و گفت: ای امیر مؤمنان آیا هنگامی که پروردگارت را عبادت کرده ای او را دیده ای؟ فرمود: وای بر تو پروردگاری را که نبینم عبادت نمی کنم گفت چگونه او را دیده ای ؟ فرمود: وای برتو، چشم ها در مشاهده دیدگان او را درک نمی کنند بلکه دل ها با حقایق ایمان او را می بینند

از این حدیث برمی آید که حق عبودیت آن است که بر اساس رؤیت قلبی حاصل از حقایق ایمان باشد

2. در توحید از مرازم از امام صادق علیه السلام روایت شده است:

﴿رآى رَسولُ اللهِ صلی الله علیه واله رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِقَلبِهِ﴾. (2)

رسول خدا صلی الله علیه وآله، پروردگارش را عز وجل، با قلب خود دید.

3. در توحید از امام ابی الحسن علیه السلام روایت شده است:

﴿سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام: هَلْ رَأَى رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، بِقَلْبِهِ عَزَوَجَلَّ؟ رَآهُ. أَمَا سَمِعْتَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ : ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأَى ؟ أَيْ لَمْ يَرَهُ بِالْبَصَرِ وَلَكِنْ رَآهُ بِالْفُؤَادِ﴾. (3)

از امام ابوالحسین عله السلام پرسیدم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله پروردگارش عز وجل را دید؟

ص: 576


1- الكافي ج 1 ص 97 ح 6 ، بحار الأنوارج 4 ص 44 ح23 به نقل از توحید
2- توحید ص116، و نقل آن در بحار الأنوارج 4 ص 43 ح19.
3- توحید ص 116 ذیل ح 19 آیه در سوره نجم 11

:فرمود: آری به قلب خود او را دید آیا نشنیدی که خداوند فرمود: ﴿مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأى﴾ (قلب ان چه را دید دروغ نشمرد) ؟ یعنی با چشم او را ندید، بلکه با قلب دید.

4. در کافی از عبدالله بن سنان از پدرش از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

﴿حَضَرْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام، فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِجِ فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا جَعْفَرٍ أَيَّ شَيْءٍ تَعْبُدُ؟ قَالَ: الله. قَالَ: رَأَيْتَهُ؟ قَالَ: لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمَشَاهَدَةِ الْعِيَانِ ، وَلَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان﴾ (1) تا آخر حديث.

نزد امام باقر علیه السلام بودم یکی از خوارج آمد و از ایشان پرسید: ای ابوجعفر، چه چیزی را می پرستی؟ فرمود: الله . گفت: آیا او را دیده ای؟ فرمود: چشم ها او را به مشاهده آشکار نمی بینند ولی دل ها او را به حقائق ایمان می بینند.

معنی سوم: دیدن مظهری از مظاهر صفات الهی به همین چشم سر

چه علم به مظهریت آن مظهر داشته باشد یا نه این امر جایز است و در همه عوالم روی می دهد، بدون اختصاص به یک عالم یا انحصار به یک شخص . بلکه برای تمام افراد می تواند روی دهد. این است معنیی کلام امام حسین علیه السلام در دعای عرفه:

﴿عَمِیَتْ عَیْنٌ لَا تَرَاکَ﴾.

کور است چشمی که تو را نبیند.

:همچنین

﴿أنتَ الَّذي تَعَرَّفتَ إلي في كُلِّ شَيءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِراً فِي كُلِّ شَيْءٍ وَ أَنتَ الظَّاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ﴾.

تو همانی که در همه چیز او را شناختم تو را در هر چیز آشکار دیدم و تو برای همه آشکاری.

و در حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام:

﴿ما رَأَيْتُ شَيئاً إِلَّا وَ رَأَيْتُ اللهَ فِيهِ﴾. (2)

چیزی ندیدم مگر آن که خدا را در آن دیدم.

در این موضوع در آغاز مطلب دوم کتاب سخن گفتیم

ص: 577


1- کافی ج1 ص 97 ح 5؛ و به نقل آن در بحار الأنوارج4 ص 26 ح1؛ توحید ص108 ح 5.
2- بحار الأنوارج 98 ص 27؛ الميزان ص 8 ح 263.

معنی :چهارم دیدن مظهر مثالی خدا با چشم دل و چشم امری ملکوتی

این دیدن از این که بیننده بداند آن ،مظهر مثالی برای خداوند جلّ ذکره باشد، جدا نیست

وقوع این مطلب در دنیا ممکن نیست. ولی آن چه از پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر هیاکل قدسی و خلفای الهی روایت شده که خدا را در این دنیا ،دیدند به این معنی است و این که آنان پروردگارشان را به صورت چنین و چنان دیده اند به علت ظهور سلطان آخرت در ایشان و تجرد روحشان است از دنیا و آن چه در دنیاست و به سبب خالص شدن حواس ایشان از حجاب ها و پوشش های بشری با قوای ملکوتی روحانی است

پس اشکالی بر نمونه هایی از این گونه رؤیت که در برخی روایات آمده است وارد .نیست از جمله شیخ ثقه جلیل جناب ابوالقاسم ابن قولویه در باب 21 کامل الزیارات، از ابن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

﴿ بَيْنَمَا رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم فِي مَنْزِلِ فَاطِمَةَ علیها السلام ، وَالْحُسَيْنُ فِي حِجْرِهِ، إِذْ بَكَى وَخَرَّ سَاجِداً. ثُمَّ قَالَ: يَا فَاطِمَةُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ إِنَّ الْعَلِيَّ الْأَعْلَى تَرَاءَى لِي فِي بَيْتِكِ ! هَذَا فِي سَاعَتِي هَذِهِ فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ وَأَهْيَا هَيْئَةٍ، وَ قَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! أَتُحِبُّ الْحُسَيْنَ علیه السلام؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ قُرَّةُ عَيْنِي وَ رَيْحَانَتِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ جِلْدَةُ مَا بَيْنَ عَيْنَيَّ. فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ ! - وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ علیه السلام - بُورِكَ مِنْ مَوْلُودٍ عَلَيْهِ بَرَكَاتِي وَ صَلَوَاتِي وَ رَحْمَتِي وَ رِضْوَانِي. وَلَعْنَتِي وَ سَخَطِي وَ عَذَابِي وَ خِزْيِي وَ نَكَالِي عَلَى مَنْ قَتَلَهُ وَ نَاصَبَهُ وَ نَاوَاهُ وَ نَازَعَهُ . أَمَا إِنَّهُ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ مِنَ الْأَوْلِينَ وَالْآخِرِينَ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَ﴾ تا آخر حديث.

ابن ابی یعفور آورده که حضرت ابی عبد الله امام صادق علیه السلام فرمودند: روزی رسول خدا صلى الله عليه و سلم، در منزل حضرت فاطمه علیها السلام بود در حالی که حضرت امام حسین علیه السلام در دامن آن جناب بودند. حضرت گریسته و به سجده رفت، سپس :فرمودند ای ،فاطمه ای دختر محمّد! در این ساعت و در همین مکان ، خداوند على اعلی در بهترین صورت و زیباترین شکل خود را به من نشان داد و گفت: ای محمد آیا حسین را دوست داری؟ گفتم آری نور دیده و گل خوشبو و میوه

ص: 578

دل و پرده ما بین دیدگان من است خداوند در حالی که دست بر سر حسین علیه السلام نهاده بود به من فرمود: ای محمد برکت حاصل می شود از مولودی که بر او برکات و رحمت و رضوان من می رسد و لعنت و غضب و عذاب و ذلّت و عقوبت من بر کسی است که او را بکشد و نصب عداوتش کند و با او دشمنی آورد و با وی به جنگ برخیزد. بطور حتم و قطع او سرور شهیدان است از پیشینیان و پسینیان در دنیا و آخرت

ظاهر این گونه اخبار شریف که فراوان است خالی از اشکال نیست اما نمی توان منحصراً به سبب معنای ظاهری آن ها را رد کرد چنان که بعضی از معاصران ما - گرچه به ناروا جامه عالمان پوشیده و بدون شایستگی خود را در شمار اهل فضل جای داده اند چنین می کنند آنان هر مطلبی را که اندیشۀ کوتاهشان بدان نمی رسد، نمی پذیرند و نفایس اخبار را به محض این که نمی فهمند رد می کنند این کار چیزی جز جسارت بر کتاب خدا و کلام اوصیای رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست. چرا چنین می کنند؟ چون دستشان در علم الحدیث کوتاه است و در این میدان ناتوانند خداوند کریم به ما و آن ها عقلی کامل و خردی برتر روزی کند و ما را از شرور نفس باز دارد.

متن حدیثِ یادشده کامل الزیارات، معنایی نیکو و توجیهی زیبا دارد، گرچه سندش در اصطلاح برخی دانشوران ضعیف باشد.

باید دانست که مراد از «مظهر مثالی» که گفته شد این نیست که چیزی در نوع با خداوند متعال برابری کند؛ زیرا «مثال» مترادف با «مِثل» نیست (1) بلکه مراد از آن مظهر حقیقت مقدسه الوهیت است یعنی کسانی که خدای بزرگ را شناخته اند به حقیقت و شؤونش، چنان که گویی او را دیده اند، اگر امکان دیدنش می بود. البته ذات الهی منزّه از شبیه و نظیر و شکل و صورت و ماهیت است.

البته روشن است که این مظاهر الهی درجاتی دارند و در یک درجه نیستند. رؤیت مثالی بر اساس این تفاوت و تفاضل برای این ذوات مقدسه متفاوت خواهد بود.

ص: 579


1- خداوند در قرآن ، مثل را برای خود پذیرفته است: ﴿ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأعْلَی﴾. ولى مثل را از خود نفی کرده است: ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾. تفاوت میان این دو گفتاری مفصل و مستقل می طلبد [ویراستار]

این اجمال کلام در این زمینه است و در این جا مجال تفصیل نیست. در این موضوع فوائد فراوانی است که شیخ صدوق رحمه الله در توحید و عیون به اسنادش از عبدالسلام بن صالح هروی آورده است.

﴿قُلْتُ لِعَلِي بْنِ مُوسَى الرّضَا علیه السلام: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! مَا تَقُولُ فِي الْحَدِيثِ الَّذِي يَرْوِيهِ أَهْلُ الْحَدِيثِ أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ يَزُورُونَ رَبَّهُمْ مِنْ مَنَازِلِهِمْ فِي الْجَنَّةِ؟ فَقَالَ علیه السلام: يَا أَبَا الصَّلْتِ ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالْمَلَائِكَةِ ، وَ جَعَلَ طَاعَتَهُ طَاعَتَهُ وَ مُتَابَعَتَهُ مُتَابَعَتَهُ وَ زِيَارَتَهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ زِيَارَتَهُ. فَقَالَ عَزَّ وَجَلَ: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ. وَ قَالَ: إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ. وَ قَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله: مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي فَقَدْ زَارَ اللهَ . دَرَجَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و سلم فِي الْجَنَّةِ أَرْفَعُ الدَّرَجَاتِ. فَمَنْ زَارَهُ إِلَى دَرَجَتِهِ فِي الْجَنَّةِ مِنْ مَنْزِلِهِ فَقَدْ زَارَ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ! فَمَا مَعْنَى الْخَبَرِ الَّذِي رَوَوْهُ أَنَّ ثَوَابَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اللَّهِ ؟ فَقَالَ : يَا أَبَا الصَّلْتِ ! مَنْ وَصَفَ اللَّهَ بِوَجْهِ كَالْوُجُوهِ فَقَدْ كَفَرٍ، وَلَكِنْ وَجْهُ اللهِ أَنْبِيَاؤُهُ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُهُ صلوات الله علیهم. هُمُ الَّذِينَ بِهِمْ يُتَوَجَّهُ إِلَى اللهِ وَ إِلَى دِينِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ. وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ: كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ. وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ. وَ قَالَ عَزَّ وَجَلَ : كُلُّ شَيْءٍ هَالِكُ إِلَّا وَجْهَهُ (1). فَالنَّظَرُ إِلَى أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ حجَجِهِ علیهم السلام فِي دَرَجَاتِهِمْ ثَوَابٌ عَظِيمٌ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. وَ قَدْ قَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله: مَنْ أَبْغَضَ أَهْلَ بَيْتِي وَ عِتْرَتِي لَمْ يَرَنِي وَلَمْ أَرَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. وَ قَالَ عليه و آله السلام: إِنَّ فِيكُمْ مَنْ لَا يَرَانِي بَعْدَ أَنْ يُفَارِقَنِي. يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ، وَلَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَالْأَوْهَام﴾ (2) تا آخر حديث .

ابو الصّلت هروی گوید: از امام رضا علیه اللام پرسیدم نظر شما درباره این حدیث چیست که اهل حدیث روایت می کنند: «مؤمنان از منازل و جایگاه های خود در بهشت خدا را زیارت می کنند»؟ حضرت فرمودند ای ابو الصلت خداوند تبارك و تعالى حضرت

ص: 580


1- القصص: 88
2- عيون أخبار الرضا: ج1، ص 115 ، باب 11؛ التوحيد، ص117، باب 8.

محمّد صلى الله عليه و سلم را بر تمام آفریدگان، حتّی فرشتگان و انبیاء عظام، برتری داده است؛ اطاعت و پیروی از او را به منزله اطاعت و پیروی از خود قرار داده است و زیارت و دیدار پیامبر را در دنیا و آخرت به منزله زیارت و دیدار خود شمرده است. دلیل بر این مدعی آن است که خداوند می فرماید: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ الله﴾ (1) (هر کس از پیامبر پیروی کند، از خدا پیروی کرده است). و نیز فرموده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِیهِمُ﴾ (2) (کسانی که با توبیعت می کنند در واقع با خدا بیعت می کنند، دست خداوند بالای دست آن هاست). همچنین حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرموده اند: «هر کس در زمان حیات من يا بعد از مرگم به دیدار و زیارت من بیاید خداوند را زیارت نموده است»، و درجه و مقام پیامبر صلی الله علیه وآله در بهشت از تمام درجات بالاتر است. پس هر کس از درجه و مقام خود در بهشت، حضرت رسول صلى الله عليه و سلم را زیارت کند، خداوند تبارك و تعالی را زیارت کرده است. ابو الصلت :گوید پرسیدم ای فرزند رسول خدا معنی این روایت چیست: «ثوابِ گفتنِ لا لا إِلهَ إِلَّا الله» نظر به وجه خدا است؟ حضرت فرمودند: ای ابو الصّلت ! هر کس خداوند را دارای وجه و صورت و چهره ای همانند صورت و چهره آفریدگان بداند، کافر است. وجه خدا، انبیاء و پیامبران و حجّت های او هستند. آن ها کسانی هستند که مردم به توسط آن ها به سوی خداوند و دین و معرفت او رو می آورند. خداوند می فرماید: ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَالْإِكْرامِ﴾ (3) (هر کس که بر روی زمین است، از بین خواهد رفت، و وجه با عظمت و کریم پروردگارت باقی می ماند). نیز می فرماید ﴿كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ (4) (همه چیز از بین می رود جز وجه خداوند). پس نگاه کردن به پیامبران الهی و حجّت های خداوند علیهم السلام در مقامات و درجاتشان برای مؤمنان ثواب بزرگی است در روز قیامت حضرت رسول صلى الله عليه و سلم فرموده اند: «هر کس اهل بیت و خاندان مرا دوست نداشته باشد، در قیامت نه او مرا می بیند و نه من او را» و فرموده اند: «در میان شما کسانی هستند که بعد

ص: 581


1- نساء : 80
2- فتح: 10
3- الرحمن: 27 و 26
4- قصص: 88

از این که از من جدا شدند دیگر مرا نخواهند دید. ای ابا صلت خداوند تبارك و تعالى جا و مکان ندارد و با چشم دیده نمی شود و افکار و عقول نمی تواند کُنه او را درک کند

این حقیقت بر افراد ژرف نگر پوشیده نیست چنان که در معنای آیه ﴿وُجوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرةٌ إلى رَبّها ناظرةٌ﴾ بیان شده است.

شيخ فقيه وجيه عبدالحسین شوشتری کاظمی شارح كفاية بيت هاى مولانا الجليل سید صدرالدین عاملی را تشطیر کرده و گوید:

عَليُّ بِشَطر صِفاتِ الإله *** حَبيبُ وَفِيكَ يَدُورُ الفَلَكْ

فَلَولا الغُلُوُّ لَكُنتُ أَقُول *** جَميعُ صِفاتِ المُهَيمِنِ لَكْ

وَلَمَّا أَرادَ الإله المثال *** لِنَفيِ المَثيلِ لَهُ مَثَلَكْ

فَمِن عالمِ الذّرِ قَبلَ الوُجود *** لِقَولِ «بَلَى» اللهُ قَد أَهَّلَكْ

وَ قَد كُنتَ عِلَّةَ خَلقِ الوَرى *** مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ حَتَّى المَلَكْ

وَ عَلَّمْتَ جِبريلَ رَدَّ الجَواب *** ولولاكَ في بَحرِ قَهرٍ هَلَكْ

علی در ناحیه صفات الهی است حبیبی و فلک گرد تو می گردد.

پس اگر غلو نبود می گفتم که همۀ صفات خداوند مهیمن را داری.

و وقتی خداوند خواست تا برای نفی همانند خود نمونه ای بیاورد تورا به تصویر کشید.

پس خداوند تو را در عالم ذر قبل از وجود، چون «بلی» گفتی، شایسته این مقام کرد.

و تو علت آفرینش همگان از جن و انس و حتی ملائکه بوده ای.

و تو به جبرئیل پاسخ دادن را آموختی وگرنه در دریای قهر الهی هلاک می شد.

ص: 582

پیوست دوم: توضیحی در مورد حديث كتاب اليقين

﴿إِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ، لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَى الْإِيمَانِ بِي أَحَدٌ، وَالَّذِي فَدَا رَسُولَ اللَّهِ بِنَفْسِهِ، وَالَّذِي كَانَ مَعَ رَسُولِ اللهِ ، وَلَا أَحَدَ يَعْبُدُ اللَّهَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الرِّجَالِ غَيْرُهُ. ...﴾ تا آخر حديث. (1)

همانا او ( علی بن ابی طالب علیه السلام) نخستین کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد هیچ کس در ایمان بر او سبقت نگرفته است. او کسی است که جان خود را فدای رسول خدا کرد و همراه حضرتش بود در زمانی که هیچ مردی همراه پیامبر نبود که خدا را عبادت کند.

مراد از مبعث در این حدیث شریف ، مبعث اول از دو مبعث رسول خدا صلی الله علیه و آله است، چنان که از همین حدیث فهمیده می شود روشن است که این مقتضای اطلاق منصب آن حضرت است استدعای اطلاق نبوتش و عمومیت امرش ضرورتاً وجود مبعثی دیگر برای اوست که بر تمام آفریدگان برانگیخته شده، بجز بعثتی که در این دنیا داشته است.

به این مبعث اول (پیش از این دنیا) در چندین حدیث اشاره شده است از جمله:

1. در كفاية الطالب مسندا از ابن عباس روایت شده است:

قالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: ﴿خَلَقَ الله قضيباً مِن نورٍ قَبلَ أَن يَخلُقَ الدُّنيا بِأَربَعينَ ألف عامٍ ، فَجَعَلَهُ أَمَامَ العَرشِ كَانَ أَوَّلُ مَبْعَثي فَشَقَّ مِنهُ نِصفاً فَخَلَقَ مِنهُ نَبِيَّكُم وَالنّصفُ الآخَر عَليّ بن أبي طالب علیه السلام﴾

ص: 583


1- اليقين ص 350 .

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: خداوند شاخه ای از نور را چهل هزار سال پیش از آن که این دنیا را خلق کند آفرید و آن را مقابل عرش قرار داد این مبعث اول من بود. پس آن را دو نیم کرد. پس پیامبر شما را از نیمی از آن آفرید و از نیم دیگر علی بن ابی طالب علیه السلام را (1).

2. در بصائر الدرجات به إسنادش از معمر آمده است:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: هذا نَذِيرُ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى. (2) [قال:] يَعْنِي مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله حَيْثُ دَعَاهُمْ بِالْإِقْرَارِ بِاللهِ فِي الذَّرِ الْأَوَّل﴾. (3)

از امام صادق علیه السلام درباره کلام خداوند تبارك و تعالی پرسیدم که فرموده است: این نذیری است از نذیران .اول فرمود: یعنی محمد صلی الله علیه و آله چنان که آنان را به اقرار به خداوندی خدا در ذرّ اول دعوت کرد.

3. در حدیثی طولانی شیخ صدوق از مفضّل روایت کرده که امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿يَا مُفَضَّلُ! أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم وَ هُوَ رُوحٌ إِلَى الْأَنْبِيَاءِ علیهم السلام وَ هُمْ أَزْوَاحٌ، قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَلْفَيْ عَامٍ ؟ فَقُلْتُ: بَلَى. قَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّهُ دَعَاهُمْ إِلَى تَوْحِيدِ اللَّهِ وَطَاعَتِهِ وَ اتَّبَاعِ أَمْرِهِ، وَ وَعَدَهُمُ الْجَنَّةَ عَلَى ذَلِكَ، وَ أَوْعَدَ مَنْ خَالَفَ مَا أَجَابُوا إِلَيْهِ وَأَنْكَرَهُ النَّارَ؟ فقلت: بلى﴾. (4)

ای ،مفضل، آیا ندانستی که خداوند تبارك و تعالی دو هزار سال پیش از آفرینش خلق رسول خدا صلی الله علیه و آله را در حالی که روح بود بر انبیا علیهم السلام که روح بودند مبعوث کرد؟ گفتم: آری. فرمود: آیا ندانستی که ایشان را به توحید خدا و اطاعت از او و تبعیت از اوامر او دعوت کرد و برای این به آنان وعده بهشت داد و آنان را که مخالفت ورزیدند و انکار کردند و عید جهنم داد؟ گفتم: آری.

ص: 584


1- كفايت الطالب، باب 84
2- النجم: 56
3- بصائر الدرجات: 83
4- الصافي فيض كاشانى ج 1 ص 27

این مطلب همان است که در حدیث نبوی که در مقام مفاخره فرمود مورد نظر بود. فرمود:

﴿كُنتُ نَبِيَّاً وَ آدَمُ بَينَ المَاءِ وَالظَّين﴾. (1)

پیامبر بودم وقتی که آدم بین آب و گِل بود.

﴿نبئتُ وَ آدَمُ بَينَ الرُّوحِ وَالجَسَدِ﴾. (2)

پیامبر شدم در حالی که آدم بین روح و جسد بود.

بیان عالمان شیعی در این زمینه

1. رئيس المحدّثين، شيخ حافظان حدیث ، بزرگ مردی که به دعای مولایمان امام غائب منتظر زاده شد و در زبان عالمان «صدوق» نام گرفت در کتاب عقاید [ ص 95] گوید:

﴿وَ يَجِبُ أَن نَعتَقِدَ أَنَّ اللهَ تَعالى لَم يَخلُق خَلقاً أفضَلَ مِن مُحَمَّدٍ وَالأَئِمَّةِ ، وَ أَنَّهُم أَحَبُّ الخَلقِ إِلَى اللهِ وَأَكرَمُهُم عَلَيهِ ، وَ أَوَّلُهُم إقراراً بِهِ لَمَا أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النبيِّينَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى، وَ أَنَّ اللهَ تَعَالَى بَعَثَ نَبيَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله إلى الأنبياءِ فِي الدَّرِ، وَ أَنَّ اللَّهَ تَعالى أعطى ما أعطى كُلَّ نَبِي عَلى قَدرِ مَعرِفَتِهِ نَبيَّنا وَ سَبقه إلى الإقرار به ، وَ أنَّ اللهَ تَعالى خَلَقَ جَميعَ ما خَلَقَ لَه وَلأهل بَيْتِهِ علیهم السلام﴾ .

و واجب است اعتقاد داشته باشیم که خداوند هیچ کسی را برتر از محمد و ائمه نیافرید و ایشان محبوب ترین خلق خداوند و مکرّم ترین آنان نزد خداوند هستند و اول کسانی هستند که وقتی خداوند از پیامبران پیمان گرفت اقرار کردند پس آنان را بر خود گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند .آری و این که خداوند تعالی پامبرش محمد صلی الله علیه و آله را در عالم ذر برا نبیاء مبعوث کرد و این که خداوند هر چه هر پیامبری دارد به اندازه معرفتی بود که به پیامبر ما داشت و به میزان سبقتی بود که در اقرار به او داشت و این که خداوند هر چه آفریده است برای او اهل بيتش علیهم السلام آفرید. (3)

ص: 585


1- عوالى اللئالى ج 4 ص 121.
2- بحار الأنوارج 13 ص353.
3- عقاید، ص95.

در این کلام فوائد فراوان هست برای کسی که به دیده دقت بنگرد

2. شیخ محدث مجدّد، احیا کننده سنت ابن شهر آشوب، به این مطلب اشاره کرده و می گوید:

﴿وَ إن كانَ آدَمُ أوّلَ الأنبياءِ فَنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله أقدَمُ مِنهُ ، قَولُهُ صلی الله علیه و آله: كُنتُ نَبيّاً وَ آدَمُ منخول في طينتِهِ﴾.

هر چند آدم اولین پیامبر بوده است، اما نبوت محمد صلی الله علیه و آله از آن پیشتر بوده است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من پیامبر بودم در حالی که آدم در گِلِ خود بود. (1)

3. اِرِبلی در کتاب کشف الغُمة [ج1 ص23] گوید:

قالَ صلی الله علیه و آله: أَنَا الأول وَالآخِرُ، لِأَنَّهُ أَوّل فِي النُّبُوَّةِ وَ آخِرٌ فِي البِعثَة﴾.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود من اولم و آخرم چون او در نبوت اول بود و در بعثت آخر. (2)

فیض کاشانی ذیل آیه دوم سوره فتح گوید:

﴿ لِيَغْفِر لك اللهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبك وَ مَا تَأَخَّرَ﴾ (3)

تا خدا گناه تو را آن چه پیش از این بوده و آن چه پس از این باشد برای تو بیامرزد.

«یکی از اهل معرفت گفته است: عصمت رسول خدا ثابت است و هیچ گناهی بر حضرتش نیست. پس دلیلی نیست که گناهی به او نسبت داده شود مگر از این باب که حضرتش مخاطب باشد ولی ،مراد امت باشد، از باب إياك أدعو واسمعی یا جارة (به در بگویم تا دیوار بشنود). گویی می فرماید: ﴿ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ﴾ یعنی از زمان آدم علیه السلام تا زمان او، «و ما تأخر» یعنی از زمان او تا قیامت، زیرا همگان امت حضرتش بوده اند زیرا هیچ امتی نیست که تحت شرع رسول خاتم نبوده باشد آن ،گرامی خود فرمود: «پیامبر بودم در حالی که آدم بین آب و گل بود». اوست سرور تمام انبیاء و مرسلین و سرور تمام مردمان . لذا خداوند به او بشارت داد و فرمود: ﴿لیَغْفِرَ لکَ اللهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ و مَا تَأَخَّرَ﴾. چرا كه

ص: 586


1- مناقب، ج1، ص214.
2- كشف الغمة، ج 1، ص 23
3- فتح: 2

رسالتش برای عموم مردم بود (حتی افراد پیش از میلاد حضرتش در دنیا) از آن روی که برای این رسالت، دیدن شخص آن گرامی ضرورت نداشت. پیامبر در زمان حیات خود امام علی علیه السلام را برای تبلیغ دعوتش به یمن فرستاد (بدون این که مردم یمن او را دیده باشند. به همین سان از آغاز نبوتش - یعنی زمانی که حضرت آدم هنوز بین آب و گِل بود - رسولان و پیامبرانی به امت ها فرستاد، و بدین سان همه امت ها را به سوی خداوند فراخواند. پس تمام آن ها امتِ اویند از آدم ابو ،البشر تا روز جزا بدین روی خداوند به او بشارت داده که گناه همه را می آمرزد چه متقدمان و چه متأخران در این آیه مخاطب رسول الله است و مقصود، مردمند که خداوند همه را می آمرزد و به سعادت می رساند. این است شایسته گستردگی رحمتش که بر همه چیز وسعت دارد رحمتی که به عمومیت رتبه

حضرت محمد صلی الله علیه و آله شایسته باشد چنان که حضرتش به نص قرآن «بر تمام مردم» برانگیخته شد نه فقط بر این امت وقتی می فرماید که بر تمام مردم، همگان را در بر می گیرد از آدم تا روز قیامت را اینان مخاطبند به خطاب آمرزش الهی که گناه متقدّم و متأخرشان را بیامرزد» (1)

ص: 587


1- تفسیر صافی، ج 5، ص 37 - 38

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109