طب جامع امام صادق علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : قزوینی، سیدمحمدکاظم، 1308 - 1373.

عنوان قراردادی : طب الصادق. فارسی

عنوان و نام پديدآور : طب جامع امام صادق علیه السلام/تالیف محمدکاظم قزوینی؛ ترجمه لطیف راشدی، سعید راشدی.

مشخصات نشر : تهران: پیام عدالت، 1391.

مشخصات ظاهری : 294 ص.

فروست : دایره المعارف طب جامع اهل بیت علیهم السلام؛ [ج.] 4.

شابک : 60000 ریال (چاپ ششم):978-964-152-006-1 ؛ 130000 ریال(چاپ هشتم)

يادداشت : چاپ ششم.

يادداشت : پشت جلد به انگلیسی: Imam el - sadegh comperhensive medicine.

يادداشت : چاپ قبلی: پیام عدالت، 1386 (بدون فروست).

يادداشت : چاپ هشتم : 1392.

يادداشت : عنوان روی جلد: طب جامع امام صادق علیه السلام: معنای طبابت و استحباب درمان کردن، حجامت، انواع بیماریهای جسمی و روحی و راه درمان آنها ... .

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان روی جلد : طب جامع امام صادق علیه السلام: معنای طبابت و استحباب درمان کردن، حجامت، انواع بیماریهای جسمی و روحی و راه درمان آنها ... .

موضوع : پزشکی اسلامی -- متون قدیمی تا قرن 14

بهداشت همگانی-- متون قدیمی تا قرن 14

شناسه افزوده : راشدی، عبداللطیف، 1332-، مترجم

شناسه افزوده : راشدی، سعید، مترجم

شناسه افزوده : جعفربن محمد(ع)، امام ششم ، 148 - 80ق . طب الصادق (ع)

رده بندی کنگره : R128/3/ق44ط2041 1391الف

رده بندی دیویی : 610

شماره کتابشناسی ملی : 2894820

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست

مقدمۀ مترجم 15

مقدمۀ مؤلف 19

فصل اول: طب 23

چرا به پزشك، طبيب مى گويند؟ 23

مستحب بودن درمان و مداوا 23

درمان به وسيله داغ كردن 24

مكروه بودن درمان غير ضرورى 25

مراجعه به پزشك غير مسلمان 25

با صدقه، خود را مداوا كنيد 26

نماز شب، دفع كننده بيمارى ها 26

مداوا كردن با بول حيوانات 27

درمان با چيزهاى حرام 27

فصل دوم: حجامت 35

دواهاى چهارگانه 35

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و حجامت 36

روزهايى كه در آن مى شود، حجامت كرد 37

نهى از حجامت در هنگام ناشتا 40

آنچه كه قبل و بعد از حجامت بايد خورد 41

دعا در هنگام حجامت 41

حجامت، ايمنى در برابر مرگ 42

شستن با آب سرد در هنگام جوشش و هيجان خون 42

علاج خارش، حجامت و رگزنى 43

حجامت در سر 44

ص: 5

حجامت، عسل و قرآن 45

حجامت كودك 46

درمان با رگزنى (فصد (46

فصل سوم: بيمارى ها و درمان آنها 47

پرهيز كردن 47

درمان تب 48

درمان ضعف 59

درمان غصّه و ناراحتى 64

درمان بادهاى دردآور 66

درمان رطوبت 68

درمان بيمارى خبيث 68

درمان جذام 70

درمان خوره 75

درمان پيسى 76

درمان زخم 79

درمان نيش زدگى 80

درمان ورم، دمل، زگيل 81

درمان بداخلاقى 83

درمان ضعف عضلانى 85

درمان سردرد و بادهاى داخل سر 86

چيزهايى كه باعث زياد شدن عقل مى شوند 90

چيزهايى كه باعث از بين رفتن بلغم مى شوند 91

درمان تنگى نفس 93

درمان سرفه 93

درمان سل 93

درمان برسام (ورم پرده ديافراگم) 94

درمان شكم درد و درد معده 97

قرقر شكم و درد آن 105

درمان كرم هاى شكم 107

درمان به وسيله ى تنقيه 108

درمان درد كبد و پهلو 108

ص: 6

درمان درد طحال 109

درمان صفراء و تلخه 110

درمان سنگ و درد مثانه 112

درمان بواسير و قولنج 114

درمان كمر درد 117

درمان نازايى و كم فرزند داشتن 117

درمان فلج 118

آنچه كه براى استخوان هاى ساق مفيد است 119

فصل چهارم: درمان 121

درمان كردن به وسيلۀ آيات قرآن 121

درمان با تربت امام حسين عليه السلام 127

دعاى مادر براى فرزند جهت شفا گرفتن 138

دعا براى تمامى دردها و طپش قلب 140

دعا براى دفع جنّ و ترس ها و ديوانه 150

دعا براى زخم يا ورم معده 154

دعا براى درد آلت تناسلى 154

دعا براى سخت زائيدن 155

دعا براى درد ساق پا 157

درمان با سورۀ مومن 158

درمان با چيزهايى كه از سفره بيرون ريخته مى شود 158

درمان به وسيلۀ شستن دست قبل و بعد از غذا 158

درمان با آب زمزم 159

درمان با جو 159

فصل پنجم: درمان با غذاها، ميوه جات و سبزيجات 161

درمان با خرما 161

درمان با انار 163

درمان با مويز 163

درمان با كاهو 164

درمان با بادمجان 164

درمان با نوعى گياه پرپهن (كاسنى) 164

درمان با سياهدانه 165

ص: 7

درمان با برنج، بنفشه و زيتون 167

درمان با پنير و گردو همراه با هم 167

درمان با نمك 168

فصل ششم: درمان با شير و روغن ها 171

درمان با تلبينه 171

درمان با روغن و شير گاو 171

مكروه بودن روغن حيوانى براى پيران 173

درمان با شير مادّه الاغ 174

درمان با شير ماده شتر شير ده 175

درمان با آب باران 175

درمان با آب نيسان 175

عناب 178

اسفند و كندر 178

از دواهاى تقويت حافظه 179

مشكك و اشنان 179

پرخورى 180

مضرات نخوردن شام 180

مضرات خوردن ماهى 182

مضرات زياد نوشيدن آب 183

روغن بنفشه 184

روغن خطمى 185

روغن بان 185

فصل هفتم: توحيد مفضّل 187

گفتگوى مفضّل با ابن ابى العوجاء 188

علت نوشته شدن كتاب مفضّل 189

جلسۀ اول 189

آفرينش جهان هستى 192

خلقت انسان و تدبير جنين در رحم 192

چگونگى تولد جنين و غذاى آن 193

دندان هاى كودك 193

روئيدن مو در صورت مرد 193

ص: 8

عبرت گرفتن 194

اگر انسان، عاقل و فهميده به دنيا مى آمد 195

فايده ى گريه براى كودكان 196

آلت تناسلى و شكل آن 197

اعضاى بدن و فوائد آنها 198

نظر اهل طبيعت و پاسخ به آنها 198

هضم غذا و جريان خون در بدن 198

آغاز رشد بدن 199

ايستادن و نشستن 199

چشم 200

اسرار حواس پنج گانه 200

نقش نور و هوا در گوش و چشم 201

علت اينكه عده اى چشم، گوش و عقل ندارند 201

علت اين كه بعضى از مردم، برخى از اعضاى بدن را ندارند 202

آفرينش اعضاى فرد و جفت 202

پيرامون صدا و سخن و مشكل انسان 203

منافع ديگر دستگاه صوت 203

مغز و جمجمه 204

پلك 204

قلب و محافظ آن 205

ناى و مرى 205

ريه و مخرج بول و غائط 205

معده و كبد 205

مغز، خون، ناخن و گوش 206

ران و باسن 206

نر و ماده 206

پيرامون قلب و ريۀ انسان 207

نر و ماده 207

آلت تناسلى مرد 208

مخرج غايط 208

آفرينش دندان ها 209

ص: 9

مو و ناخن 209

علت رشد نكردن مو در برخى از جاهاى بدن 210

روئيدن مو در بغل و بالاى عورت 210

فوايد آب دهان 211

چرا شكم انسان زيپ يا دكمه ندارد؟ 211

خوردن، خوابيدن، جماع كردن 212

چهار نيرو در انسان 213

نيروهاى درونى و جايگاه آنها 214

نعمت فراموشى 214

نعمت حياء و شرم 215

صحبت كردن و نوشتن 215

آنچه كه از علم به انسان داده شده و آن مقدار كه منع شده 216

علّت ندانستن عمر انسان 217

اشياء ساخته شده براى خواسته هاى انسان 219

ضرورت عمل براى انسان 220

نان و آب، رأس معاش انسان و حيات اوست 221

علّت اختلاف شكل و شمايل انسانها 221

محدود بودن رشد بدن حيوانات 222

انسان و سنگينى در حركت و راه رفتن 222

حكمت درد كشيدن 222

اگر نر و ماده نباشند، حيوانات منقرض مى شوند 223

حكمت رويش محاسن مردان 223

جلسه دوم 223

بدن حيوانات 225

خلق حيوانات سه گانه 226

حيوانات گوشت خوار و علف خوار 226

بچه هاى چهار پايان و استقلال آنان 227

پاهاى حيوانات و چگونگى حركت آنها 228

فرمانبردارى حيوانات در مقابل انسان ها 228

نبودن عقل و شعور در درندگان و فايده آن 229

سگ، حيوانى مهربان و باوفا نسبت به انسان 229

ص: 10

چهره چهارپايان 230

خرطوم فيل 231

گردن فيل 231

عورت فيل ماده 232

زرافه 232

ميمون 233

پوشش بدن حيوانات و پاهاى آنها 234

پنهان شدن حيوانات در هنگام احساس مرگ 234

هوش و ذكاوت برخى حيوانات 235

روباه 235

دلفين 236

رابطۀ مار افعى با ابر 236

مورچه قرمز كوچك 236

مورچه 237

شير مورچه 237

عنكبوت 238

بدن پرندگان 238

آفرينش تخم پرندگان 240

چينه دان پرنده 240

رنگ هاى گوناگون پرندگان 241

پر پرندگان 241

دراز بودن پاى برخى از پرندگان 241

گنجشك ها و به دنبال غذا بودن 242

زندگى جغد و خفاش 242

آفرينش خفاش 243

ابن نمّره 244

زنبور عسل 244

ملخ 245

ماهيان 246

حكمت زياد بودن نسل ماهى ها 246

وسعت حكمت پروردگار و نقص علم مخلوقين 247

ص: 11

جلسه سوم 247

رنگ آسمان 248

طلوع و غروب خورشيد 248

فصل هاى چهارگانه 249

شناخت زمانها و فصل چهارگانه از راه حركت خورشيد 250

ماه، دليل شناخت ماه هاى قمرى 251

نور ماه 251

ستارگان 252

فوايد بعضى از ستارگان 253

خورشيد، ماه، ستارگان و برج ها، نشانه اى بر وجود خالق 254

مقدار شب و روز 255

سرما و گرما و فوايد آن دو 256

باد 257

هوا و صداها 257

شكل زمين 258

زمين سرد و خشك 259

توزيع آب بر روى زمين 259

وجود بسيار آب 260

منافع ديگر آب 260

كثرت آب درياها 260

هوا 261

آتش 261

روشنايى به وسيله آتش 262

تغييرات جوى و باريدن باران 262

حكمت نزول باران، از آسمان به زمين 263

علت قطره قطره باريدن باران 264

منافع ديگرى از باران 264

فوايد كوهها 265

معادن 265

دليل ندانستن جاى معادن 265

گياهان 267

ص: 12

كثرت گياهان 267

پوشش دانه حبوبات 268

دليل آفرينش درختان و گياهان 268

خلقت برگ درختان و اوصاف آنها 269

هسته و دانه درختان و گياهان 270

مرگ و زنده شدن درختان 271

انار 271

بوته ها 272

فوايد نخل، چوب و شاخه هاى آن 273

چوب نخل 273

خواص گياهان دارويى 274

گياهان صحرا 274

پيزر 275

فضولات انسان و حيوان 275

جلسه چهارم 276

استدلال هاى باطل از منكرين 276

آفات و نظر نادانان در مورد آن 277

علل نزول بلاها و گرفتارى ها 278

چرا بلاها به تمام مردم مى رسد؟ 280

مرگ و نابودى 282

اشكالى ديگر به تدبير آفرينش 283

اسم يونانى اين جهان 286

مانى كور است و نمى بيند 286

حس كردن چيزى كه عقل آن را درك نمى كند 287

عقل به خالق احاطه پيدا نمى كند 287

اختلاف پيرامون حقيقت خورشيد 289

راهى به سوى شناخت خداوند سبحان 290

طبيعيون و مناقشه سخن آنان 291

پايان 294

ص: 13

ص: 14

بسم اللّه الرحمن الرحيم

مقدمۀ مترجم

الحمد للّه ربّ العالمين، بارىء الخلائق اجمعين، باعث الانبياء و المرسلين، رافع السموات و خافض الارضين؛ و الصلوة على من اختاره من شجرة الانبياء و مشكوة الضياء و مصابيح الظلمۀ و ينابيع الحكمه؛ مولانا و مولى الكونين؛ سيدنا و سيد العالمين، الروح المجسد و الجسد المروّح اعنى ابو القاسم المصطفى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم و على اولاده الاطيبين الانجبين و اللعن الدائم على اعاديهم من الان الى يوم الدين.

حمد بى بدايت و سپاس بى نهايت سزاوار شايستۀ ذاتى كه جهان تاريك را به انوار دانش روشن و صفحات قلوب را به ضياء معرفت، مزيّن نمود. و درود فراوان بر سرور كائنات و خاتم انبياء، پيامبر گرامى اسلام، حضرت محمد و بر آل مطهّر و عترت پاكش، حضرت فاطمۀ زهرا و ائمۀ دوازده گانه - عليهم السلام -.

امّا بعد:

امروزه على رغم پيشرفت علم پزشكى و رسيدن به قلّه هاى مرتفع، امّا باز هم، گاه به گاهى در اين علم حياتى على رغم پيشرفت هاى قابل توجّه حرف ها و كارها و نظريه هايى متناقض و ضد يكديگر به چشم مى خورد. از جمله؛ يك بار نظر علمى مى دهند كسانى كه پشت ميز و يا نيمكت كلاس مى نشينند، بايد دائما كمر و ستون فقرات خود را صاف نگهدارند، امّا چند روز بعد اعلام مى دارند كه از آنجا كه حالت طبيعى كمر و ستون فقرات،

ص: 15

انحنا و خميدگى دارد، كمر چنين افرادى بايد به حالت طبيعى كه خميده باشد، نگهدارند.

امّا در سخن وحيانى كه از طرف خداوند متعال و خالق انسان ها، به عنوان «بروشور» و «دفتر راهنما» براى بهتر زندگى كردن انسان ها مى باشد، چنين تناقض گويى و اختلاف نظر وجود ندارد.

اين سخنان و تعاليم به حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم نازل شده و به جانشينان آن گرامى يعنى: اهل بيت ايشان رسيده است و آن حضرات به وسيله وجود مقدّس پيامبر اعظم به علم وحيانى دست يافته اند.

پس به طور قطع، سخنان اهل بيت عليهم السلام سخنان رسول گرامى اسلام مى باشد و سخنان پيامبر اعظم صلى اللّه عليه و آله و سلم سخنان خداوند منان است و سخنان حكيم مطلق و خالق انسان ها به مثابۀ دفترچۀ راهنمايى كه يك مهندس براى استفاده بهتر و كامل تر از وسيلۀ ساخت خود، به مردم عرضه مى كند، مى باشد.

اكنون اين ما و اين سخنان وحيانى اهل بيت عليهم السلام كه شامل ساخت ها و زمينه هاى مختلف از جمله طب و طبابت است كه از تراوش انديشه ى يكى از بزرگان اهل بيت عليه السّلام يعنى حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام در زمينۀ پزشكى در اختيار داريم.

اين كتاب را مى توان گفت كه كامل ترين و جامع ترين كتابى است كه تمام تعاليم پزشكى و طبّ را از انديشه متفكر جهان شيعه و بنيان گذار مذهب جعفرى، يعنى، امام جعفر صادق عليه السلام را نقل كرده و به رشته تحرير درآورده است.

اين كتاب با زحمات ارزشمند و تلاش فراوان علامه سيد محمد كاظم قزوينى «قدس سره» به رشتۀ تحرير درآمده و پس از بررسى و كسب اجازه، به صورت بسيار روان و گويا به پارسى، ترجمه و برگردان كرده ايم، به اين اميد كه تعاليم حياتبخش رئيس مذهب شيعه كه دانشگاه او هزاران فارغ التحصيل داشته، از جمله «جابر ابن حيان» پدر علم شيمى، مورد

ص: 16

استفاده جامعه بشريّت قرار گيرد و به سلامتى دنيا و سعادت آخرت نايل آيد.

دستورات اين كتاب شامل موضوعات و درمان هاى روحى و جسمى و روح و بدن است كه اميدواريم بتواند، روان و بدن هاى بيمار ما را درمان كند و در پرتو آن، بندگانى شايسته و صالح و عاقل به دستورات خداوند متعال باشيم و سعادت دنيا و آخرت را نصيب خود گردانيم.

و السلام على عباد اللّه الصالحين و اخر دعوانا ان الحمد للّه رب العالمين

حوزه علميه قم

العبد

لطيف راشدى

ص: 17

ص: 18

بسم اللّه الرحمن الرحيم

مقدمۀ مؤلف

حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان و برترين و كاملترين درود و سلام بر اشرف پيامبران و فرستادگان، محمد و خاندان پاك، پاكيزه، معصوم، هدايت كنندۀ او و لعنت خدا بر تمام دشمنان آنها تا روز قيامت باد.

اين كتاب شامل روايات امام صادق عليه السلام پيرامون طب و تشريح بدن انسان و زوايا و اسرار اين موارد و همچنين امراض، دردها و علاج آنها به وسيلۀ آيات قرآن، ادعيه، داروها و غيره مى باشد.

تعداد زيادى از احاديث ائمه عليه السّلام شناخت كامل نسبت به تمام علوم دنيوى و دينى و آنچه كه انسان در جوانب مختلف زندگى خود به آنها احتياج دارد، از جمله: دانش طبّى مى باشد و انسانى كه دچار بيمارى ها و دردهاى جسمى، روحى و عقلى مى شود، از اينها استفاده مى كند.

هيچ درد و بيمارى نيست، مگر اين كه خداوند درمان آن را فرستاده است. چه كسى دارو و درمان ها را مى شناسد؟ و چه كسى مى داند كه براى مريض، چه چيزى خوب است و چه چيزى بد و براى او چه چيزى تجويز مى كند؟

بى شك چنين شخصى، امامى است كه از طرف خداوند، حجّت بر مخلوقات شده است.

ص: 19

امامى كه خداوند او را ريسمان اتصال بين زمين و آسمان قرار داده و امر فرموده كه آن را بگيريم و به آن تمسّك جوئيم.

چنين امامى بى شك عالم و عارف به صلاح و مصلحت و تباهى انسان است و چنين مسئوليتى از طرف خداوند سبحان بر گردن او نهاده شده است.

دهها و بلكه صدها حديث و روايت از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام پيرامون خوراكى ها، نوشيدنى ها، داروها و منافع و مضرّات آنها روايت شده است.

و به تنهايى علامه مجلسى در بحار الانوار بابى به عنوان «آنچه كه از اوضاع و احوال شيعيان و احتياجات آنها نسبت به تمام علوم، پنهان نيست.» ذكر شده و احاديث بسيارى را در اين موارد آورده است و همچنين ما در جلد هشتم موسوعۀ امام صادق عليه السلام صفحۀ 72 به عنوان «علوم زمين و آسمان كه از ائمه عليهم السلام پنهان نيست.» آورده ايم.

خوانندۀ گرامى! بعد از اين مقدمۀ مختصر مى گوئيم كه: ائمه دو نوع درمان را ذكر كرده اند:

1 - درمان معنوى كه به وسيله آيات شريف قرآن، نام هاى خداوند و دعاها و غيره آمده، همانطور كه خداوند متعال در قرآن فرموده است: وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ: آنچه كه براى مؤمنان شفا است، از قرآن نازل كرده ايم.(1)

همچنين امير مؤمنان عليه السّلام در دعاى كميل فرموده است: «يا من اسمه دواء و ذكره شفاء»، «اى كسى كه اسمش، دوا و ذكرش، شفا است.»

2 - درمان به وسيلۀ داروها، خوراكى ها و نوشيدنى ها، ميوه ها، روغن ها و غيره.

ص: 20


1- - اسراء، آيه 82

هر دو مورد با ايمان و يقين به تأثير اينها براى درمان، مفيد و مؤثر خواهد بود و انسان با داشتن شك و ترديد، به نتيجۀ مطلوب نمى رسد.

اما انطباق اين موضوعات با ايمان راسخ و نفس مطمئن به وسيلۀ عنايت الهى و نفس ربّانى، نتيجه خواهد داد.

ما در اين كتاب، توحيد مفضّل را نيز آورده ايم، كه ارتباط زيادى به موضوع اين كتاب دارد.

در پايان از خداوند سبحان مى خواهيم كه اين تلاش متواضعانه را به فضل و كرم خود قبول نمايد.

محمد كاظم قزوينى

ايران - قم مقدس

ص: 21

ص: 22

فصل اول: طب

چرا به پزشك، طبيب مى گويند؟

1: حضرت موسى عليه السلام به خداوند فرمود: «پروردگارا! بيمارى را چه كسى مى دهد؟» خداوند فرمود: «من مى دهم.» او گفت: «پس شفاء و درمان را چه كسى مى دهد؟» فرمود: «من مى دهم.» او گفت: «پس طبيب چه كاره است؟» فرمود: او با اين كارش دل مردم را خوش و شادمان مى گرداند و به همين خاطر او را طبيب ناميده اند.»(1)

مستحب بودن درمان و مداوا

2: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «بيمارانتان را درمان كنيد كه خداوند هر بيمارى را كه فرستاده، درمانش را نيز فرستاده، جز مرگ.»(2)

3: امام صادق عليه السلام فرمود: «يكى از پيامبران بيمار شد و مى گفت كه خودم را درمان نمى كنم تا كسى كه به من مريضى داده، مرا درمان كند.

وحى آمد كه «تو را شفا نمى دهم تا مداوا كنى، چون شفا و درمان نزد من است.»(3)

ص: 23


1- . كافى، ج 8، ص 88.
2- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 143 و بحار، ج 62، ص 73.
3- . مكارم اخلاق، ص 362 و بحار، ج 62، ص 66.

4: يونس بن يعقوب مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: «كسى دارو مى خورد و رگزنى (فصد) مى كند، شايد برايش مفيد باشد و شايد هم باعث مرگش شود، چه كند؟» ايشان فرمود: «دارو بخورد و رگزنى كند.»(1)

5: امير المؤمنين عليه السلام از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤال كرد:

«آيا بيمارانمان را درمان كنيم؟» ايشان فرمود: «بله، خداوند براى هر مرضى، درمانى قرار داده، الاّ مرگ، پس بيمارانتان را درمان كنيد.»(2)

6: يونس بن يعقوب مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: «مردى دوا مى خورد و شايد كه به اين خاطر خوب شود و شايد هم بميرد، چقدر امكان دارد كه او خوب و سالم شود؟» ايشان فرمود: «خداوند دوا و شفا را فرستاده و هيچ بيمارى را نيافريده مگر اينكه درمانى براى آن قرار داده است، پس نام خداوند را ببرد و دوايش را بخورد.»(3)

درمان به وسيله داغ كردن

درمان به وسيله داغ كردن (4)

7: يونس بن يعقوب از امام صادق عليه السلام پرسيد: «اگر كسى به وسيله داغ كردن درمان كند، شايد كه خوب شود و شايد هم بميرد، آيا اشكالى دارد؟» ايشان فرمود: «يكى از اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم اين گونه خود را مداوا مى كرد، درحالى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم هم نزديك او ايستاده بود و از اين كار ممانعت نكرد.»(5)

8: امام صادق عليه السلام فرمود: «در داغ كردن مانعى نيست، به شرط اينكه باعث مرگ و نقص و بد شكلى نشود.»(6)

ص: 24


1- . كافى، ج 8، ص 194.
2- . جعفريات، ص 167.
3- . طب الائمه، ص 63 و بحار، ج 62، ص 66.
4- . در زمان هاى قديم با داغ كردن فلزات و كشيدن آن بر روى پوست، برخى از بيمارى ها رفع مى شد كه تقريبا مشابه اين گونه درمان در زمان ما، فيزيوتراپى است. (مترجم).
5- . طب الائمه، ص 54 و بحار، ج 62، ص 64.
6- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 146، بحار، ج 62، ص 74.

9: امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام داغ كردن را منع مى كرد و خوردن آب بسيار داغ را درست نمى دانست.»(1)

مكروه بودن درمان غير ضرورى

10: امام عليه السلام فرمود: «كسى كه آثار و نشانه هاى سلامتى اش آشكار شود و دارويى با مجوز خود بخورد و بميرد، من در نزد خداوند از او بيزار هستم.»(2)

11: امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه آثار و نشانه هاى سلامتى اش آشكار شود و دوايى بخورد، به سالم شدن خود كمك كرده است.»(3)

ضرر راه رفتن مريض

12: امام صادق عليه السلام فرمود: «راه رفتن مريض، باعث برگشتن بيمارى اش مى شود. پدر بزرگوارم هرگاه مريض مى شد، ايشان را در پارچه اى مى گذاشتند و مى بردند تا وضو بگيرد و مى فرمود: «راه رفتن مريض، باعث برگشتن بيمارى اش مى شود.»(4)

مراجعه به پزشك غير مسلمان

13: از امام صادق عليه السلام سؤال شد: «آيا مراجعه به پزشكان يهودى و مسيحى اشكالى دارد؟» ايشان فرمود: «اشكالى ندارد، چون شفاى تمام مريضان به دست خداوند است.»(5)

ص: 25


1- . جعفريات، ص 173، مستدرك، ج 16، ص 437.
2- . خصال، ص 26، بحار، ج 62، ص 64.
3- . كافى، ج 8، ص 291.
4- . طب الائمه، ص 61 و بحار، ج 62، ص 65.
5- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 144 و بحار، ج 62، ص 73.

با صدقه، خود را مداوا كنيد

14: بياع هروى مى گويد: در نزد امام صادق عليه السلام بودم كه صحبت از بيمارى ها به ميان آمد و ايشان فرمود: «مريضانتان را به وسيله صدقه دادن، مداوا كنيد و هر كس كه روزى يك روزش را صدقه دهد، عزرائيل مرگ راحتى را نصيب او مى كند و او را از مرگ بد نگاه مى دارد.»(1)

15: در نزد امام صادق عليه السلام از بيمارى يكى از اهالى خانواده ياد شد كه ايشان فرمود: «زنبيلى كه از ليف درخت خرما درست شده را بياوريد و در آن گندم قرار دهيد و مقابل مريض بگذاريد و به غلامان دستور دهيد كه هر گاه نيازمندى آمد، او را داخل بياورند كه مريض با دستان خود از آن به سائل بخوراند و از او بخواهد كه دعايش كند.» پرسيده شد: «آيا درهم و دينار به آن نيازمند بدهيم؟» ايشان فرمود: «همين كارى كه مى گويم، انجام دهيد.» راوى مى گويد كه همين كار را انجام دادم و آن بيمار شفا يافت.(2)

16: امام صادق عليه السلام فرمود: «در صبح زود صدقه دهيد چون هر مؤمنى كه صبح هنگام صدقه دهد، خداوند شر و بدى هاى آسمانى را در آن روز از او دفع مى كند.»(3)

نماز شب، دفع كننده بيمارى ها

17: امام صادق عليه السلام فرمود: «نماز شب، صورت و اخلاق را خوب و نيكو و رزق را پاك و قرض را اداء و ناراحتى را بر طرف و نور چشم را زياد مى نمايد. نماز شب بخوانيد كه سنت پيامبرتان مى باشد و بيمارى ها را از شما دور مى كند.»(4)

ص: 26


1- . دعوات راوندى، ص 181 و بحار، ج 62، ص 269.
2- . سرائر، ص 375 و بحار، ج 62، ص 276.
3- . سرائر، ص 375 و بحار، ج 62، ص 276
4- . دعوات راوندى، ص 77 و بحار، ج 62، ص 268.

مداوا كردن با بول حيوانات

18: سماعه بن مهران از امام صادق عليه السلام پرسيد: «آيا كسى مى تواند براى شفاى بيمارى اش از بول حيواناتى مثل شتر، گاو و گوسفند بنوشد؟ ايشان فرمود: «بله، مشكلى ندارد.»(1)

درمان با چيزهاى حرام

19: ابن حرّ گفت: نزد امام صادق عليه السلام رفتم، ايشان به من فرمود: «به نزد اسماعيل بن جعفر برو كه او مريض است و ببين كه مرضش چيست و اوصاف آن را برايم بگو.» ابن حرّ مى گويد: از نزد ايشان بلند شدم و پيش اسماعيل رفتم و از دردش سوال كردم، به من گفت: طبيب براى شفايش استفاده از شراب (نبيذ) را سفارش كرده است.» «شراب حرام است و ما اهل بيت با حرام مداوا نمى كنيم.»(2)

20: قائد بن طلحه گفت از امام صادق عليه السلام پرسيدم: «آيا در شراب (نبيذ) شفاى بيمارى است؟» فرمود: «خير، شايسته نيست كه كسى با حرام مداوا كند.»(3)

21: ابى بصير گفت: ام خالد عبديه نزد امام صادق عليه السلام آمد، درحالى كه من نزد ايشان بودم، آن زن گفت: «جانم به فدايت! شكمم قرقر مى كند (و همچنين در مورد بيمارى زنان سوال نمود) و دكتران عراق برايم استفاده از شراب با سويق (سوپ يا پوره) را تجويز نموده اند و من مى دانستم كه از اين كار بدت مى آيد، بنابراين دوست دارم كه نظرت را به من بگويى؟» امام صادق عليه السلام فرمود: «چه چيز باعث شد كه شراب ننوشى؟» گفت: «من در دين از تو تقليد مى كنم و هر گاه كه در آن دنيا خداوند را ملاقات كردم، به او خواهم گفت كه امام صادق عليه السلام مرا از فلان كار نهى كرده و به انجام

ص: 27


1- . طب الائمه، ص 62، وسائل، ج 17، ص 88.
2- . كافى، ج 6، ص 414.
3- . كافى، ج 6، ص 414.

فلان كار دستور داده است.» ايشان به من فرمود: «اى ابا محمد! آيا مى بينى كه اين زن چه مى گويد و سؤالش چيست؟ خير، به خدا قسم! به او اجازه نمى دهم كه قطره اى از آن بنوشد و يا حتّى قطره اى بچشد، چون اگر اين كار را بكنى، هر گاه كه جانت به گلويت برسد و بخواهى بميرى، پشيمان مى شوى.» (اين مطلب را سه مرتبه فرمود: فهميدى؟) آن زن گفت: «بله.» سپس ايشان فرمود: «اگر به اندازه يك ميل از شراب را درون يك ظرف بسيار بزرگ آب بريزى، آن آب نجس مى شود.»(1)

22: اسباط گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه مردى به ايشان فرمود:

«جانم به فدايت! دچار باد بواسير هستم و چيزى جز شراب برايم فايده اى ندارد، چه كنم؟» ايشان سه مرتبه فرمود: «به چيزى كه خداوند بر رسولش حرام كرده اند، چه كار دارى؟ خرما را در شب در آب يا شير تريد كن و در روز بخور و روز تريد كن و در شب بخور.»

به ايشان گفت: «اين را مى خورم، شكمم نفخ مى كند.» به او فرمود: «تو را به استفاده از دوايى راهنمايى مى كنم كه از اين مفيدتر است و آن دعا كردن است كه دعا، شفاى تمام بيمارى ها است.» پرسيد: «آيا شراب با سويق، كم و زيادش حرام است؟» فرمود: «بله، كم و زيادش حرام است.»(2)

23: عمر بن اذينه گفت: نامه اى به امام صادق عليه السلام نوشتم و در آن در اين مورد سؤال كردم كه: «مردى دچار باد بواسير است كه به اندازه يك ظرف خورشت خورى كوچك، شراب مى نوشد و آنهم نه براى لذّت، بلكه براى مداوا كردن، آيا جايز است؟»

ايشان فرمود: «نه، حتى يك جرعه؛ خداوند متعال در چيزهاى حرام شفا و دوايى قرار نداده است.»(3)

ص: 28


1- . كافى، ج 6، ص 413.
2- . كافى، ج 6، ص 413.
3- . كافى، ج 6، ص 412.

24: ابن ابى يعفور گفت: دردهايى داشتم كه هرگاه شديد مى شد، به اندازه يك قلپ شراب مى خوردم و دردم آرام مى شد، نزد امام صادق عليه السلام رفتم و در مورد دردم به ايشان توضيح دادم و گفتم كه كمى شراب مى خورم تا دردم خوب شود. ايشان فرمود: «نخور.» ولى هنگامى كه به كوفه بازگشتم، دردم دوباره برگشت و آرام نشد، تا اينكه شراب خوردم و آرام شد. نزد امام صادق عليه السلام برگشتم و اين جريان را براى ايشان بازگو نمودم.

ايشان به من فرمود: «اى ابن ابى يعفور! شراب منوش كه حرام است و شيطان مراقب تو است كه اين كار را انجام دهى و اگر نخورى و او را مأيوس كنى، از نزد تو مى رود.»

هنگامى كه به كوفه بازگشتم، دردم دوباره برگشت و زيادتر شد، خانواده ام به نزدم آمدند و به آنها گفتم كه: «به خدا قسم! قطره اى از آن را نمى خورم. خانواده اش مأيوس شدند. او هم از اين كار چشم پوشى كرد، درحالى كه براى انجام ندادن آن قسمى نخورده بود. درد او چند روزى شدت گرفت، ولى بعد از آن به لطف خداوند خوب شد و تا آخر عمرش در سلامت به سر برد.(1)

25: حسن مطيب به امام صادق عليه السلام گفت: «مردى از اعراب هستم، با طبابت آشنايى دارم و طبابت من به سبك عربى مى باشد و در مقابل كارى كه انجام مى دهم، چيزى نمى گيرم.» ايشان فرمود: «اشكال ندارد.» گفتم:

«ما دمل را مى شكافيم و داغ مى كنيم؟» ايشان فرمود: «اشكالى ندارد.» گفتم: «سم هاى اسمحيقون(2) و غاريقون را به مريض مى نوشانيم؟» فرمود:

«اشكالى ندارد.»

گفتم: چه بسا كه بميرد.

ص: 29


1- . اختيار معرفۀ الرجال، ج 2، ص 516 و بحار، ج 62، ص 85.
2- . اسمحيقون: نوعى داروى گياهى است كه با آن درمان مى كنند. علامۀ مجلسى در مرآة العقول فرموده: اين كلمه را در كتب طب و لغت نيافتم و آنچه يافتم، معناى اسمحيقون عبارت است از دارويى مسهل براى سوادا و بلغم.

امام فرمود: «حتى اگر بميرد، اشكالى ندارد.»

گفتم: «به آنها شراب مى نوشانيم.»

فرمود: «در حرام شفا و درمان نيست.»

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از درد شكايت مى كرد كه عايشه به ايشان گفت: «آيا ذات الجنب (ورم پرده درونى پهلو) است؟» ايشان فرمود: «من در نزد خداوند گرامى تر از آن هستم كه مرا به ذات الجنب مبتلا نمايد.» عايشه گفت:

ايشان دستور داد كه زهر در كنار لبش ريخته شود.(1)

منظور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اينكه خداوند مرا به اين بيمارى مبتلا نمى كند احتمال زياد به خاطر اين است كه اين بيمارى در اكثر اوقات، باعث اختلال در مغز مى شود. همچنين بيان قسمت دوم اين حديث توسط امام صادق عليه السّلام احتمالا مجوز خوردن داروهاى تلخ مى باشد.

26: امام صادق عليه السّلام فرمود: «با شراب و مست كننده ها مداوا ننمائيد و در وسايل آرايشى زنان به كار نرود كه امير المومنين عليه السّلام فرمود: «خداوند شفا و درمان را در چيزهاى نجس و حرام قرار نداده است.»(2)

27: سيف بن عميره گفت: پيرمردى از اصحاب امام صادق عليه السّلام پرسيد:

«دردى دارم و براى درمان آن، شراب خرما مى نوشم.» پيرمرد آنگاه شراب را براى ايشان توصيف كرد.

فرمود: «چرا از آب استفاده نمى كنى كه خداوند حيات و زندگانى هر چيزى را در آن قرار داده؟»

گفت: «برايم خوب نيست و به من نمى سازد.»

فرمود: «چرا عسل نمى خورى كه خداوند در مورد آن فرموده: «در آن شفايى براى مردم است.»

گفت: «عسل پيدا نمى كنم.»

ص: 30


1- . كافى، ج 8، ص 193.
2- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 134 و بحار، ج 66، ص 495.

فرمود: «براى چه شير نمى خورى كه گوشتت را مى روياند و استخوانت را محكم مى كند.»

گفت: برايم خوب نيست و به من نمى سازد.

ايشان فرمود: «آيا مى خواهى به تو بگويم كه شراب بخورى؟ خير؛ به خدا قسم! چنين چيزى را به تو نخواهم گفت.»(1)

28: گفت: جابه به امام صادق عليه السّلام گفت: يك ماهى براى خانواده ام خريده ام.»

فرمود: «ماهى غذاى خوبى براى خانواده است. ولى براى چه اين ماهى را خريده اى؟»

گفت: برادرم، بيمارى اى در پشتش پيدا كرده كه ماهى جرّى براى او تجويز كرده اند.»

فرمود: «اى حبابه! خداوند شفاء و درمان را در چيزهاى حرام قرار نداده، قسم به خداوند كعبه! اگر بخواهى، اسم آن ماهى و اسم نسل و تيره اش را به تو مى گويم.»

حبابه ماهى را به زمين انداخت و گفت: «از خدا طلب آمرزش مى كنم از اينكه اين ماهى را با خودم برداشتم.»(2)

29: امام صادق عليه السّلام فرمود: «پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از مداوا كردن با دواى پليد كه در آن خمر و مسكر يا عين حرام به كار رفته باشد، منع فرمود.(3)»

30: معاويۀ بن عمار گفت: مردى از امام صادق عليه السّلام در مورد دوايى كه با شراب خمير شده و با آن سرمه مى كشند، سؤال كرد كه ايشان فرمود:

«خداوند، شفا و درمان را در چيزهاى حرام قرار نداده است.»(4)

31: معاويه بن عمّار گفت: مردى از امام صادق عليه السّلام در مورد سرمه اى كه در آن شراب است، سؤال نمود كه ايشان فرمود: «خداوند شفاء و درمان را در چيزهاى حرام قرار نداده است.»(5)

ص: 31


1- . تفسير عياشى، ج 2، ص 264، نحل آيۀ 69.
2- . خرائج و الجرائح، ج 1، ص 191 و بحار، ج 62، ص 85.
3- . طب الائمه، ص 62 و بحار، ج 62، ص 87.
4- . كافى، ج 6، ص 414.
5- تفسير عياشى، ج 2، ص 264، نحل آيۀ 69.

32: هارون بن حمزه غنوى گفت: مردى از امام صادق عليه السّلام در مورد چشمش كه بيمار است و سرمه خمير شده با شراب براى او تجويز كرده اند، پرسيد كه ايشان فرمود: «آن، ناپاك است همانند مردار، پس؛ هر گاه كه ناچار و مجبور شدى، سرمه بكش.»(1)

33: حلبى گفت: از امام صادق عليه السّلام در مورد دوايى كه با شراب، خمير شده، سؤال شد. ايشان فرمود: «به خدا قسم كه دوست ندارم به آن نگاه كنم، چه برسد به اينكه شفا دهنده باشد. آن، همانند پيه يا گوشت خوك است، كه برخى از مردم به وسيله آن خود را درمان مى كنند.»(2)

34: حلبى گفت: «از امام صادق عليه السّلام در مورد دوايى كه با شراب، خمير شده و اجازه نيست كه با چيز ديگرى خمير شود و فقط در مواقع اضطرارى استفاده مى شود، سوال كردم.

ايشان فرمود: «به خدا قسم! حلال نيست كه مسلمان به آن نگاه كند، چه برسد به اينكه با آن مداوا نمايد، كه آن همانند پيه خوك است كه در اينجا و آنجا به كار برده مى شود و اين دارو جز با پيه خوك كامل نمى شود و خداوند هركسى را كه از شراب و پيه خوك شفا گرفته را شفا نداده است.»(3)

در بعضى از آيات و روايات استفاده از چيزهاى حرام در هنگام ضرورت حلال شمرده شده است. همانند اين آيه: (ولى كسى كه ناچار شود، درصورتى كه ستمگر و متجاوز نباشد، بر او گناهى نيست.)(4) احاديثى از اين نوع كه خوردن و نوشيدن چيز حرام را حلال اعلام كرده اند، زياد هستند.

البته تمام اين احاديث اين مطلب را مى رسانند كه در صورت وجود دارو و

ص: 32


1- . تهذيب، ج 9، ص 114.
2- . كافى، ج 6، ص 414.
3- . طب الائمه، ص 62 و بحار، ج 79، ص 143.
4- . بقره، آيۀ 173.

درمان حلال از درمان حرام استفاده نشود و اگر درمان حلال نبود، از حرام استفاده شود.

35: سماعۀ بن مهران گفت: از امام صادق عليه السّلام در مورد مرد بيمارى كه به او گفته شده بول بنوشد، سؤال كردم كه ايشان فرمود: «ننوشد.»

گفتم: «او چاره اى جز اين كار ندارد.»

ايشان فرمود: «اگر چاره اى ندارد و دواى حلالى پيدا نمى كند، فقط از بول خودش بخورد و از بول ديگران نخورد.»(1)

ص: 33


1- . طب الائمه، ص 61 و بحار، ج 62، ص 86.

ص: 34

فصل دوم: حجامت

دواهاى چهارگانه

36: امام صادق عليه السّلام فرمود: «دواهاى چهارگانه اينها هستند: 1 - انفيه (دارويى كه در بينى مى گذارند) 2 - حجامت 3 - نوره كشيدن (از بين بردن موهاى زائد بدن) 4 - تنقيه.»(1)

37: امام صادق عليه السّلام فرمود: «دواهاى چهارگانه اينها هستند: 1 - حجامت 2 - انفيه 3 - تنقيه 4 - قى كردن (شستشوى معده.)»(2)

38: امام صادق عليه السّلام فرمود: «بهترين مداوا به وسيله اينها انجام مى شود:

1 - حجامت 2 - انفيه 3 - حمام رفتن 4 - تنقيه.»(3)

39: امام صادق عليه السلام فرمود: «اين سه كار از دواهاى انبياء است: 1 - حجامت 2 - زدودن موهاى زائد بدن 3 - انفيه كردن.»(4)

40: امام صادق عليه السلام فرمود: «طبّ عربى بر پايه اين پنج كار است: 1 - حجامت (تيغ زنى) 2 - تنقيه 3 - انفيه كردن 4 - قى كردن 5 - حمام رفتن.

و مورد ديگر داغ زدن است.»(5)

ص: 35


1- . كافى، ج 8، ص 192.
2- . خصال، ص 249 و بحار، ج 62، ص 108.
3- . طب الائمه، ص 54 و بحار، ج 62، ص 118.
4- . طب الائمه، ص 57 و بحار، ج 62، ص 120.
5- . طب الائمه، ص 55 و بحار، ج 62، ص 118.

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و حجامت

اشاره

41: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم دوشنبه حجامت مى كرد و به حجامت كننده گندم عطا مى كرد.»(1)

42: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم بعد از عصر دوشنبه حجامت مى كرد.»(2)

43: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم در سر، بين دو كتف و پشت گردن را سه مرتبه حجامت مى كرد و اولى را «حجامت سودمند» و دوّمى را «حجامت كمك كننده» و سوّمى را «حجامت نجات دهنده» ناميده بود.»(3)

44: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم سه جا را حجامت مى كرد: 1 - در سر كه آن را «حجامت اوّلين» ناميده بود. 2 - بين دو كتف كه آن را «حجامت مفيد» ناميده بود. 3 - در پشت گردن كه آن را «كمك كننده» ناميده بود.»(4)

در اين روايات ظاهرا منظور از پشت گردن، همان پائين كمر است كه مركز تجمع فضولات بدن مى باشد.

45: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم جاى دو رگ مخفى در گردن را حجامت مى كرد كه جبرئيل از طرف خداوند متعال به ايشان فرمود كه بين دو كتف را حجامت كند.»(5)

46: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم دچار بيمارى و دردى كه مى شد، با حجامت آن را رفع مى كرد.»(6)

ص: 36


1- . خصال، ص 348 و بحار، ج 62، ص 109.
2- . خصال، ص 384 و بحار، ج 62، ص 109.
3- . معانى الاخبار، ص 247 و بحار، ج 62، ص 112.
4- . طب الائمه، ص 57 و بحار، ج 62، ص 120.
5- . طب الائمه، ص 58 و بحار، ج 62، ص 122.
6- . طب الائمه، ص 56 و بحار، ج 62، ص 119.

47: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المومنين عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به خاطر درد انگشتان، كف پايش را حجامت مى كرد.»(1)

روزهايى كه در آن مى شود، حجامت كرد

48: طلحۀ بن زيد گفت: از امام صادق عليه السلام در مورد حجامت در روز شنبه سوال كردم.

ايشان فرمود: «باعث ضعف مى شود.»

گفتم؛ «بيمارى من هم ضعف و كم توانى است.» فرمود: «به شيرين را با تخم هايش بخور كه انسان را قدرتمند و معده را پاك و اصلاح و خوب مى نمايد.»(2)

49: امام صادق عليه السلام فرمود: «حجامت در روز يك شنبه، شفاى تمام بيمارى هاست.»(3)

50: امام صادق عليه السلام به عده اى كه حجامت مى كردند، رسيد و به آنها فرمود: «چه اشكالى دارد كه حجامت خود را تا شب يك شنبه به تأخير بيندازيد كه حجامت در آن روز، باعث از بين رفتن بيمارى ها مى شود.»(4)

51: امام صادق عليه السلام فرمود: «انسان روزه دار در ماههاى غير از ماه رمضان، هر وقت كه بخواهد، مى تواند حجامت كند، ولى در ماه رمضان با اين كار، به خودش صدمه و زيان نرساند، چون خون با حالت برافروخته و غير عادى خارج مى شود، و ما در ماه رمضان در شب، حجامت مى كنيم و حجامت ما در روز يك شنبه و حجامت دوستان ما در روز دوشنبه است.»(5)

ص: 37


1- . جعفريات، ص 162 و المستدرك، ج 13، ص 77.
2- . طب الائمه، ص 136 و بحار الانوار، ج 66، ص 175.
3- . مكارم الاخلاق، ص 74 و بحار، ج 62، ص 125.
4- . خصال، ص 383 و بحار، ج 62، ص 108.
5- . مكارم اخلاق، ص 73 و بحار، ج 62، ص 123.

52: امام صادق عليه السلام فرمود: «حجامت در آخر روز دوشنبه بيمارى را از بدن بيرون مى راند.»(1)

53: امام صادق عليه السلام فرمود: «حجامت در اولين سه شنبه از ماه آذار(2)باعث صحّت و سلامتى است و آن به خواست خدا، سنّت پيامبر صلى اللّه عليه و سلم است.»(3)

54: حمران گفت: امام صادق عليه السلام فرمود: «نظر مردم در مورد حجامت چيست؟»

گفتم: «گمان مى كنند كه حجامت در روز سه شنبه خوب و درست مى باشد.»

فرمود: «آرى، نظرات اين چنين دارند.»

گفتم: «آنها به نظرشان مى رسد كه آن روز، روز حجامت است.»

فرمود: «درست مى گويند، ولى بهتر آن است كه در آن روز كه خون در جوشش است، حجامت نكنند، آنها مى دانستند كه در ساعتهايى از روز سه شنبه نبايد حجامت كرد، چون خون بند نمى آمد و منجر به مرگ مى شد، يا هرچه كه خدا مى خواست، اتفاق مى افتاد.»(4)

55: ابو بصير گفت: از امام صادق عليه السلام در مورد حجامت در روز چهارشنبه سؤال كردم. ايشان فرمود: «هركس كه در روز چهارشنبه حجامت كند، برخلاف نظر فالگيرها عمل كرده و از هر بيمارى و آفتى در امان خواهد بود.»(5)

56: حذيفۀ بن منصور گفت: «ديدم كه امام صادق عليه السلام در روز چهارشنبه بعد از عصر حجامت مى كرد.»(6)

ص: 38


1- . خصال، ص 385 و بحار، ج 59، ص 38.
2- . ماه آذار: يونانى است و مطابق با ماه مارس ميلادى و اسفند و فروردين هجرى شمسى مى باشد.
3- . طب الائمه، ص 56 و بحار، ج 62، ص 118.
4- . كافى، ج 8، ص 191.
5- . طب الائمه، ص 58 و بحار، ج 62، ص 122.
6- . خصال، ص 387 و بحار، ج 62، ص 114.

57: معتب بن مبارك گفت: روز پنج شنبه نزد امام صادق عليه السلام رفتم، درحالى كه ايشان حجامت مى كرد، گفتم: «اى پسر پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم! آيا در روز پنج شنبه حجامت مى كنى؟»

فرمود: «بله، هركس از شما خواست حجامت كند، در روز پنج شنبه اين كار را انجام دهد، زيرا كه شامگاه هر روز جمعه، خون از ترس روز قيامت، به ظاهر بدن پيش مى افتد و تا صبح روز پنج شنبه به آشيانه خود برنمى گردد.» سپس به غلام خود ربيح رو كرد و فرمود: «اى ربيح! شاخ حجامت را محكم كن و مكيدنت نرم باشد و تيغ را آرام بزن.»(1)

58: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه در اوّل روز پنج شنبه آخر هر ماه حجامت كند، بيمارى به او هجوم خواهد آورد.»(2)

59: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس در پنج شنبه آخر ماه در آخر روز حجامت كند، بيمارى به او هجوم مى آورد.»(3)

60: امام صادق عليه السلام فرمود: «در روز پنج شنبه، خون در جاى حجامت جمع مى شود و هنگامى كه خورشيد غروب كند، دوباره در بدن پخش مى شود، پس قبل از غروب، حجامت كن.»(4)

61: امام صادق عليه السلام فرمود: «در هنگام غروب روز جمعه حجامت نكنيد، پس هركس اين كار را بكند و هر بلايى سرش آمد، كسى جز خودش را ملامت نمى كند.»(5)

62: مفضل گفت: روز جمعه نزد امام صادق عليه السلام آمدم، ديدم كه ايشان مشغول حجامت بود. فرمود: «آيا آيۀ الكرسى نمى خوانى؟» و از حجامت كردن در ظهر روز جمعه نهى فرمود.(6)

ص: 39


1- . خصال، ص 389 و بحار، ج 62، ص 110.
2- . مدرك قبلى.
3- . مكارم اخلاق، ص 75 و بحار، ج 62، ص 125.
4- . مكارم اخلاق، ص 75 و بحار، ج 62، ص 125.
5- . كافى، ج 8، ص 192.
6- . مكارم الاخلاق، ص 75 و بحار، ج 62، ص 126.

63: امام صادق عليه السلام فرمود: «آيۀ الكرسى بخوان و بعد از آن در هر روز كه مى خواهى، حجامت كن و صدقه بده و بعد از آن در هر روز كه مى خواهى، از خانه ات خارج شو.»(1)

64: امام صادق عليه السلام فرمود: «آيۀ الكرسى بخوان و هر روز كه مى خواهى حجامت كن.»(2)

65: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «با روزگار دشمنى ننمائيد وگرنه با شما دشمن مى شود، هرگاه خون كسى جوش آمد، در هرروزى كه شد، حجامت نمايد و آيۀ الكرسى بخواند و سه مرتبه از خداوند طلب خير نمايد و صلوات بفرستد.»(3)

نهى از حجامت در هنگام ناشتا

66: امام صادق عليه السلام به عمّار ساباطى فرمود: «نظر شما در مورد حجامت چيست؟»

گفت: «نظر ما اين است كه حجامت در هنگام ناشتا، بهتر از حجامت در حال سيرى است.»

امام صادق عليه السلام فرمود: «خير، حجامت بعد از غذا، رگها را نرم و بدن را قوى مى كند.»(4)

67: امام صادق عليه السلام فرمود: «در هنگام ناشتا، حجامت مكن.»(5)

68: امام صادق عليه السلام فرمود: «با شكم پر به حمام مرو و تا چيزى نخورده اى، حجامت مكن، چون اين كار باعث نرمى رگها و بيرون آمدن خون و قدرتمند شدن بدن مى شود.»(6)

ص: 40


1- . كافى، ج 8، ص 273.
2- . مكارم اخلاق، ص 75.
3- . جعفريات، ص 162 و المستدرك، ج 13، ص 77.
4- . كافى، ج 8، ص 273.
5- . مكارم اخلاق، ص 73 و بحار، ج 62، ص 124.
6- . مكارم اخلاق، ص 73 و بحار، ج 62، ص 124.

آنچه كه قبل و بعد از حجامت بايد خورد

69: زيد شحام گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه حجامتگر را صدا زد و از او خواست كه ابزار حجامت را بشويد و آويزان نمايد، سپس انار خواست و آن را ميل نمود و بعد از حجامت نيز انار ديگرى خورد و فرمود: «اين كار، صفرا را فرو مى نشاند.»(1)

70: امام صادق عليه السلام حجامت كرد و به كنيز خود فرمود: «سه عدد شكر پاره بياورد.» سپس فرمود: «خوردن شكر پاره بعد از حجامت، فشار خون را برطرف مى كند و نيروى بدن را زياد مى نمايد.»(2)

71: امام صادق عليه السلام حجامت كرد و به كنيز خود فرمود كه سه عدد شكر پاره بياورد. سپس فرمود: «خوردن شكر پاره بعد از حجامت باعث به وجود آمدن خون صاف مى شود و حرارت و گرماى بدن را فرو مى نشاند.»(3)

دعا در هنگام حجامت

72: امام صادق عليه السلام به يكى از اصحابش فرمود: «هر گاه خواستى حجامت كنى و خون از جاى حجامت بيرون آمد، قبل از آنكه تمام شود و خون مى ريزد، بگو: «بسم اللّه الرحمن الرحيم، اعوذ باللّه الكريم فى حجامتى هذه من العين فى الدم و من كلّ سوء: به نام خداوند بخشنده مهربان، پناه مى برم به خداوند كريم در اين حجامت از چشم زخم و از تمام بديها.» كه با اين دعا تمام خوبيها را به دست مى آورى كه خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: (اگر از غيب خبر داشتم، بر خيرها مى افزودم و هيچ بدى را به خود راه نمى دادم.)(4) يعنى فقر. همچنين خداوند متعال فرموده: (چنين كرديم تا بدى و زشتكارى را از او باز گردانيم.)(5) يعنى او

ص: 41


1- . مكارم اخلاق، ص 74 و بحار، ج 62، ص 124.
2- . مكارم اخلاق، ص 74 و بحار، ج 62، ص 124.
3- . طب الائمه، ص 59 و بحار، ج 62، ص 122.
4- . اعراف، آيۀ 188.
5- . يوسف، آيۀ 24.

را از زنا بازداريم. و به موسى عليه السلام فرموده شد: (و دستت را در گريبانت كن تا سپيد و بى عيب بيرون آيد.)(1) يعنى بدون پيسى باشد.»(2)

حجامت، ايمنى در برابر مرگ

اشاره

73: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه خونش به هيجان آيد و حجامت نمايد، باعث مرگ او نمى شود و هرگاه كه خواست حجامت كند، در آخر روز اين كار را انجام دهد.»(3)

74: طلحه از امام صادق عليه السلام در مورد حجامت در شنبه و چهارشنبه سؤال نمود و همچنين حديثى را كه عموم مردم از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم روايت مى كنند، نقل نمود كه ايشان، آن را قبول نكرد و فرمود: «اين روايت از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم است كه: هرگاه كسى خونش به هيجان و جوش آمد، حجامت كند كه به او ضررى نمى رساند و باعث مرگش نمى شود. من هيچ يك از اهل بيت را نديده ام كه از اين مورد، بدى يا ضررى را ببيند.»(4)

نشانه هاى هيجان خون

75: امام صادق عليه السلام فرمود: «هيجان و جوشش خون سه نشانه دارد: 1 - جوش و دمل 2 - خارش 3 - مورمور شدن بدن.»(5)

شستن با آب سرد در هنگام جوشش و هيجان خون

76: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه كه خون پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به جوش مى آمد، با آب سرد خود را مى شست كه حرارت خون پائين مى آمد و هرگاه امير المؤمنين عليه السلام داخل حمام مى شد، حرارت خونش بالا مى رفت و به

ص: 42


1- . نمل، آيۀ 12.
2- . معانى الاخبار، ص 172 و بحار، ج 62، ص 111.
3- . مكارم اخلاق، ص 75 و بحار، ج 62، ص 126.
4- . طب الائمه، ص 56 و بحار، ج 62 ص 118.
5- . طب الائمه، ص 55 و بحار، ج 62، ص 100.

هيجان مى آيد، آنگاه آب سرد بر بدن خود مى ريخت تا حرارت فرو مى نشست.»(1)

77: هرگاه كه يكى از خدمتگزاران امام صادق عليه السلام دچار هيجان و جوشش خون مى شد، ايشان مى فرمود كه: «سوپ عدس بخور كه جوشش و حرارت خون را فرو مى نشاند.»(2)

علاج خارش، حجامت و رگزنى

78: مردى از خارش به امام صادق عليه السلام شكايت كرد كه ايشان فرمود:

«سه بار در دو پا، بين عرقوب (رگ و عصب برآمده پشت پا) و غوزك پا حجامت كن. آن مرد اين كار را انجام داد و درد او برطرف شد.»

78: همچنين شخصى از بسيارى جرب (جوش و دمل در بدن انسان و شتر) به امام كاظم عليه السلام عرض حال نمود كه ايشان فرمود: «از بخار كبد است، برو و پاى راستت را رگ بزن و دو درهم روغن بادام شيرين را بر آب كشك بريز و آن را بر زخم ها ضماد كن و از خوردن ماهى و سركه اجتناب كن.» آن مرد به اين دستور عمل كرد و به خواست خدا شفا يافت.(3)

79: فرد ديگرى نيز شكايت كرد، حضرت فرمود: «در يكى از پاشنه ها و يا يكى از پاها سه بار حجامت كن. ان شاء اللّه شفا خواهى يافت.»

80: مفضل گفت: به امام صادق عليه السلام از جرب و حرارت بدنم، شكايت كردم. ايشان فرمود: «رگ اكحل (رگى است در بازوى راست) را فصد كن و بزن.» مفضل گفت: «من اين كار را انجام دادم و بحمد اللّه بيمارى ام برطرف شد.»(4)

81: مردى به امام صادق عليه السلام از خارش شكايت برد كه ايشان فرمود:

«دوا خورده اى؟»

ص: 43


1- . طب الائمه، ص 58 و بحار، ج 62، ص 122.
2- . كافى، ج 6، ص 307.
3- . مكارم اخلاق، ص 77 و بحار، ج 62، ص 127.
4- . مكارم اخلاق، ص 77 و بحار، ج 62، ص 128.

گفت: «بله.»

فرمود: «رگ زده اى؟»

گفت: «بله، ولى فايده اى نداشت.»

فرمود: «بين دو پاى خود را سه مرتبه حجامت كن، در بين عرقوب و غوزك. آن مرد، اين كار را انجام داد و خوب شد.»(1)

حجامت در سر

82: امام صادق عليه السلام فرمود: «حجامت در سر، انسان را از بيمارى پناه مى دهد، جز مرگ، كه از منته اليه ابروى راست تا گودى پشت سر حجامت شود.»(2)

83: امام صادق عليه السلام فرمود: «حجامت بر روى سر انجام شود، در يك وجب مانده به بينى و در فاصله يك فتر (فاصله بين انگشت سبابه و ابهام) از بين دو ابرو تا سر.»(3)

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم اين حجامت را «نجات دهنده» ناميده بود.(4)

همچنين در روايت ديگرى آمده كه: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم بر روى سر حجامت مى كرد و آن را نجات دهنده يا فريادرس در مقابل بيمارى ها ناميده بود.»(5)

84: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم با دست به سرش اشاره نمود و فرمود: «حجامت در سر، فريادرس در مقابل بيمارى هاست. چون اين كار از ديوانگى، جذام، پيسى، خوره و دندان درد جلوگيرى مى كند.»(6) ايشان فرمود: «حجامت باعث سلامتى بدن و زياد شدن عقل مى شود.»(7)

ص: 44


1- . مدرك قبلى.
2- . كافى، ج 8، ص 160.
3- . معانى الاخبار، ص 247 و بحار، ج 62، ص 112.
4- . مدرك قبلى.
5- . مدرك قبلى.
6- . مكارم اخلاق، ص 76 و بحار، ج 62، ص 127.
7- . خصال، ص 610 و بحار، ج 10، ص 89.

حجامت، عسل و قرآن

85: امام صادق عليه السلام فرمود: «با چيزى بهتر از عسل، مردم شفا نگرفته اند.»(1)

86: در روايتى ديگر از آن حضرت آمده كه: «خوردن كمى عسل، بهترين چيز براى شفاى مردم است.»(2)

87: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم عسل را دوست داشت. امام صادق عليه السلام در ادامه فرمود: «از اين دو چيز شفا دهنده استفاده كنيد: عسل و قرآن.»(3)

88: امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «عسل، شفا دهنده است.»(4)

89: امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند متعال فرموده: «شفاى مردم در عسل است.»(5)

90: امام صادق عليه السلام فرمود: «كمى از عسل خوردن، هم شفا دهنده است كه خداوند متعال در اين باره فرموده است: (از درون شكم آن، شهدى كه به رنگهاى گوناگون است، بيرون مى آيد. در آن، براى مردم درمان و شفاء است).»(6)

91: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «استفاده از شفاى عسل، بايد همراه با قرائت قرآن باشد.»(7)

92: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «اگر در چيزى شفا و درمان باشد، در حجامت و نوشيدن است.»(8)

ص: 45


1- . كافى، ج 6، ص 332.
2- . محاسن، ص 499.
3- . بحار، ج 66، ص 290.
4- . محاسن ص 500 و بحار، ج 66، ص 293.
5- . نحل، آيۀ 69 و دعائم الاسلام، ج 2، ص 148 و المستدرك، ج 16، ص 366.
6- . محاسن، ص 499.
7- . خصال، ص 610، ح 10 و بحار، ج 10، ص 89.
8- . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 35.

حجامت كودك

93: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه كه كودك چهار ماهه شد، گودى پشت او را در هر ماه حجامت كنيد كه رطوبت دهانش را كم مى كند و حرارت سر و بدنش را فرو مى نشاند.»(1)

در روايت ديگر آمده كه: «اين حجامت، صفرا را فرو مى نشاند.»(2)

درمان با رگزنى (فصد)

94: مردى به امام صادق عليه السلام عرضه داشت: «اى پسر پيامبر! كنيزى دارم كه در خواب دچار ترس مى شود و چه بسا كه حالش خيلى بد مى شود و تا زمانى كه بازويش بى حسّ و شل نشود، آرام نمى شود. بعضى از اطبا بعد از آنكه او را ديدند، گفتند: كه جن زده شده و درمانى ندارد.

ايشان فرمود: «به طور مرتب رگزنى كند و آب شويد را بگيرد و با عسل بجوشاند و سه روز از آن بخورد كه ان شاء اللّه خداوند، شفا مى دهد.»

آن مرد گفت: «اين كار را انجام دادم و خوب شد.»(3)

95: مردى به امام صادق عليه السلام عرضه داشت: «اى پسر پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم! دخترى دارم كه دلم به حالش مى سوزد و او را دوست دارم و در شب و روز بسيار دچار ترس مى شود، پس دعا كنيد كه خداوند او را شفا دهد.»

ايشان دعا كرد و فرمود: «مرتب رگزنى كند كه اين برايش مفيد است.»(4)

ص: 46


1- . كافى، ج 6، ص 53.
2- . تهذيب، ج 8، ص 114.
3- . طب الائمه، ص 110 و بحار، ج 95، ص 150.
4- . طب الائمه، ص 108 و بحار، ج 95، ص 149.

فصل سوم: بيمارى ها و درمان آنها

پرهيز كردن

96: محمد بن فيض گفت: به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: «هرگاه يكى از ما مريض مى شود، اطبا مى گويند كه پرهيز كند.»

ايشان فرمود: «ما اهل بيت عليهم السلام فقط از خرما پرهيز مى كنيم و با سيب و آب سرد درمان مى نمائيم.»

گفتم: «براى چه از خرما پرهيز مى كنيد؟»

فرمود: «چون پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم هرگاه كه امير المؤمنين عليه السلام مريض مى شد، او را از خرما پرهيز مى داد.»(1)

97: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «ما اهل بيت عليهم السلام پرهيز نمى كنيم و پرهيز نمى دهيم، جز از خرما.»(2)

98: امام صادق عليه السلام فرمود: «پرهيز بيش از هفت روز فايده اى ندارد.»(3)

99: مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: «مريض چقدر بايد پرهيز كند؟»

فرمود: «ده روز.»

در روايتى ديگر آمده: «يازده روز.»(4)

100: امام صادق عليه السلام فرمود: «پرهيز بيش از يازده روز فايده اى ندارد.»(5)

ص: 47


1- . كافى، ج 8، ص 291.
2- . نوادر راوندى، ص 9 و بحار، ج 62، ص 142.
3- . كافى، ج 8، ص 291.
4- . معانى الاخبار، ص 238 و بحار، ج 62، ص 141.
5- . طب الائمه، ص 59 و بحار، ج 62، ص 142.

ظاهر اين حديث اين است كه پرهيز بيش از يازده روز فايده اى ندارد و بايد اين پرهيز ترك شود.

درمان تب

101: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم تب دار شد، جبرئيل نزد ايشان آمد و اين تعويذ را به او داد: «بسم اللّه ارقيك يا محمّد و بسم اللّه اشفيك و بسم اللّه من كل داء يعيبك و بسم اللّه و اللّه شافيك و بسم اللّه خذها فلتهنيك، بسم اللّه الرحمن الرحيم فلا اقسم بمواقع النجوم لتبر انّ باذن اللّه.»(1)

102: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم تب دار شد، جبرئيل نزد ايشان آمد و اين تعويذ را داد: باسم اللّه ارقيك و باسم اللّه اشفيك، من كل داء يعنيك، باسم اللّه و اللّه شافيك، باسم اللّه خذها فلتهنيك، باسم اللّه الرحمن الرحيم، فلا اقسم بمواقع النجوم لتبر انّ باذن اللّه تعالى.»(2)

103: امام صادق عليه السلام به مردى از دوستانش دعايى براى رفع تب فرمود كه بخواند: «ابتدا سوره حمد، توحيد، قدر، آيۀ الكرسى را بخوان و سپس با انگشت سبابه بر روى پهلوى تب دار بنويس: «اللهم ارحم جلده الرقيق و عظمه الدقيق من سورة الحريق، يا امّ ملدم ان كنت آمنت باللّه و اليوم الآخر فلا تأكلى اللحم و لا تشربى الدم و لا تنهكى الجسم و لا تصدعى الراس و انتقلى عن فلان بن فلانه (نام مريض و مادرش را بنويس) الى من يجعل مع اللّه الها آخر، لا اله الا اللّه، تعالى اللّه عمّا يشركون علوا كبيرا.»(3)

ص: 48


1- . كافى، ج 8، ص 109.
2- . مكارم اخلاق، ص 391.
3- . طب الائمه، ص 53 و بحار، ج 95، ص 22.

104: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «مريض شدم و پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به عيادتم آمد و من بى قرارى داشتم و نمى توانستم آرام بگيرم. فرمود: «اى على! شديدترين بلاها را انبياء تحمل مى كنند و بعد از آن، جانشينان آنها و يكى پس از ديگرى بر اثر مراتبشان بلاهاشان شديد است. اين بشارت را به تو بدهم كه اين، بهره اى از عذاب خداوند است كه برايت پاداش و ثواب هست.

سپس فرمود: آيا دوست دارى كه خداوند بيمارى ات را برطرف كند؟»

گفتم: «بله.»

فرمود: بگو: «اللهم ارحم جلدى الرقيق و عظمى الدقيق و اعوذ بك من فورة الحريق يا امّ ملدم ان كنت آمنت باللّه فلا تأكلى اللحم و لا تشربى الدم و لا تفورى من الفم و انتقلى الى من يزعم انّ مع اللّه الها آخر، فانّى اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمدا عبده و رسوله.»

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «اين دعا را خواندم و در همان ساعت خوب شدم.»

105: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر مشكلى كه به ما مى رسيد و اين دعا را مى خوانديم، فقط سود و منفعت به ما مى رسيد و ما اين را به زنان و كودكانمان نيز ياد داديم.»(1)

امام صادق عليه السلام فرمود: «اين دعا را براى تب و سردرد بنويس (داخل پارچه اى بگذار و هفت گره بزن و بر هر گرهى سوره حمد بخوان و به سر تب دار بگذار) و به بازوى راستت آويزان كن: (بسم اللّه الرحمن الرحيم، سوره حمد، ناس، فلق، توحيد، بسم اللّه الرحمن الرحيم ربّ الناس، اذهب الباس و اشفعه يا شافعى فانّه لا شفاء الا شفاءك، شفاء لا يغادر سقما، بيدك الخير انك على كل شىء قدير وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ، بسم اللّه الرحمن الرحيم

ص: 49


1- . السرائر، ص 375 و بحار، ج 62، ص 276.

قُلْنٰا يٰا نٰارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ، كذلك صاحب كتابى هذا برحمتك يا ارحم الراحمين. بسم اللّه الرحمن الرحيم و لَهُ مٰا سَكَنَ فِي اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ هُوَ اَلسَّمِيعُ اَلْعَلِيمُ، اسكن ايها الصداع و الا لم بعزّة اللّه، اسكن بقدرة اللّه، اسكن بجلال اللّه، اسكن بعظمۀ اللّه، اسكن بلا حول و لا قوۀ الا باللّه العلى العظيم، فسيكفيكهم اللّه و هو السميع العليم، و ذَا اَلنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغٰاضِباً الى قوله: نُنْجِي اَلْمُؤْمِنِينَ لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم، حسبنا اللّه و نعم الوكيل و صلّى على محمد و آله الطاهرين.»(1)

106: امام صادق عليه السلام فرمود: «سرت را در يقه ات بكن و اذان و اقامه بگو و سوره حمد، توحيد، فلق و ناس را سه مرتبه بخوان و اين را بگو:

«اعيذ نفسى بعزّة اللّه و قدرة اللّه و عظمۀ اللّه و سلطان اللّه و بجمال اللّه و بجلال اللّه و برسول اللّه و بعترته صلّى اللّه عليه و عليهم (و بولاة امر اللّه) من شرّ ما اخاف و احذر و اشهد انّ اللّه على كلّ شىء قدير و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم و صلّى اللّه على محمد و آله، اللهم اشفنى بشفائك و داونى بدوائك و عافنى (بحقّ انبيائك و اوليائك) من بلائك (برحمتك يا ارحم الراحمين).»(2)

در روايتى ديگر از ايشان آمده كه: «سرت را در يقه ات بكن و اذان و اقامه بگو و سوره حمد، ناس و فلق را بخوان و سوره توحيد را سه مرتبه و آيه آخر سوره حشر را نيز سه مرتبه بخوان و اين دعاى بالا را بخوان.»(3)

107: مردى از اينكه تبش طولانى شده بود، به امام صادق عليه السلام شكايت كرد كه ايشان فرمود: «آيۀ الكرسى را در ظرفى بنويس، سپس با مقدار كمى از آب مخلوط كن و از آن بنوش.»(4)

ص: 50


1- . مكارم اخلاق، ص 369 و بحار، ج 95، ص 23.
2- . مكارم اخلاق، ص 370 و بحار، ج 95، ص 24.
3- . مدرك قبلى.
4- . مدرك قبلى.

108: محمد بن حسن صفار گفت: «درحالى كه تب داشتم، نزد امام صادق عليه السلام رفتم، ايشان به من فرمود: «براى چه ضعيف شده اى؟»

گفتم: «جانم به فدايت! تب دارم.»

فرمود: «هرگاه يكى از شما دچار تب شد، به تنهايى داخل خانه شود و دو ركعت نماز بخواند و گونه راستش را بر زمين قرار دهد و بگويد: «يا فاطمه بنت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم: (ده مرتبه) استشفع بك الى اللّه فيما نزل بى.» ان شاء اللّه خوب خواهى شد.»(1)

109: در كتاب مكارم اخلاق آمده كه: «سه روز روزه بگير و در روز سوم، در هنگام غروب خورشيد غسل كن و به سوى خداوندت برو، ولى پارچه تميزى همراهت باشد و چهار ركعت بخوان و هر چقدر از قرآن كه مى توانى بخوان و با كوشش و تلاش براى خداوند خضوع نما و هرگاه كه نمازت تمام شد، لباست را بيرون آور و آن پارچه را مثل لنگ به خودت بپيچ و گونه راستت را بر روى زمين قرار بده و بگو: «يا واحد يا ماجد، يا كريم يا حنّان، يا قريب يا مجيب، يا ارحم الراحمين، صلّ على محمد و آل محمد و اكشف ما بى ضر و معرة و البسنى العافيۀ فى الدنيا و الاخرة و امنن على بتمام النعمۀ و اذهب ما بى، فانه قد آذانى و غمنى.»

امام صادق عليه السلام فرمود: «تا يقين نداشته باشى كه اين دعا برايت مفيد است، مفيد نخواهد بود.»(2)

110: امام صادق عليه السلام فرمود: «اشكالى ندارد كه با دعا، چشم زخم و تب و دندان درد را برطرف كرد. هر چيزى كه داراى سمّ كشنده باشد، موجب تب مى شود و اگر شخص بداند چه دعايى كند، با اين دعا و تعويذ، گرفتار بيمارى هاى ناشناخته نمى شود.»(3)

ص: 51


1- . مكارم اخلاق، ص 396 و المستدرك، ج 6، ص 389.
2- . مكارم اخلاق، ص 394 و المستدرك، ج 6، ص 387.
3- . طب الائمه، ص 48 و بحار، ج 95، ص 4.

111: يكى از ائمه عليهم السلام فرمود: «خوردن كباب، تب را از بين مى برد.»(1)

112: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن كباب، تب را از بين مى برد.»(2)

113: امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردم مى دانستند كه در سيب چه هست، مريضان خود را با سيب مداوا مى كردند.»(3)

114: امام صادق عليه السلام فرمود: «به كسانى كه تب دارند، سيب بدهيد كه چه چيزى مفيدتر از سيب است؟»(4)

115: سماعه از امام صادق عليه السلام پرسيد: «برخى كه بيمار مى شوند، دوست دارند كه سيب بخورند، ولى ديگران آنها را از اين كار منع مى كنند، نظر شما چيست؟» ايشان فرمود: «به هر كس كه تب دارد، سيب بدهيد، چه چيزى بهتر از سيب است.»(5)

116: مردى، از سرزمينى كه در آنجا وبا زياد بود، به امام صادق عليه السلام نامه اى نوشت و در مورد درمان وبا از ايشان سؤال نمود. آن حضرت فرمود:

«سيب بخوريد.» آنها نيز چنين كردند و خوب شدند.»(6)

117: امام صادق عليه السلام فرموده است: «سيب حرارت را فرو مى نشاند، شكم را سرد مى كند و تب را از بين مى برد.»(7)

118: امام صادق عليه السلام فرمود: «سيب، معده را وسيع و فراخ مى گرداند.»(8)

شايد منظور اين است كه معده را از كثيفى ها پاك مى كند و تميز مى گرداند.

ص: 52


1- . كافى، ج 6، ص 319.
2- . المحاسن، ص 468 و بحار، ج 66، ص 78.
3- . كافى، ج 6، ص 356.
4- . مدرك قبلى.
5- . طب الائمه، ص 63 و بحار، ج 62، ص 101.
6- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 148 و المستدرك، ج 16، ص 398.
7- . مدرك قبلى.
8- . المحاسن، ص 551 و بحار، ج 66، ص 171.

119: امام صادق عليه السلام فرمود: «سيب بخور كه حرارت را فرو مى نشاند، شكم را سرد مى كند و تب را از بين مى برد.»(1)

در حديث ديگرى آمده كه: «وبا را از بين مى برد.»(2)

120: سليمان واسطى گفت: مفضل بن عمر مرا براى كارهايى نزد امام صادق عليه السلام فرستاد، هنگامى كه نزد ايشان رسيدم، ديدم كه جلويش سيب سبز است، گفتم: «جانم به فدايت! اين چيست؟»

فرمود: «اى سليمان! دچار بيمارى سختى شدم و كسى را فرستادم تا اين را برايم بياورد كه بخورم، چون حرارت را فرو مى نشاند و شكم را خنك مى كند و تب را از بين مى برد.»(3)

121: درست بن ابى منصور گفت: مفضل بن عمر مرا با هديه هايى نزد امام صادق عليه السلام فرستاد. در روزى تابستانى و گرم، درحالى كه سينى اى از سيب سبز نزد امام صادق عليه السلام بود، بر ايشان وارد شدم. به خداوند سوگند، بى درنگ به او گفتم: «فدايت بشوم! آيا در حالى كه مردم، اين را خوش نمى دارند، از آن مى خورى؟»

درحالى كه گويا مرا از قديم مى شناخته است، فرمود: «همين امشب تب دار شدم. كسى را فرستادم و آن را نزد من آوردند و خوردم. آن، تب را ريشه كن مى سازد و حرارت را فرو مى نشاند.»(4)

122: امام صادق عليه السلام فرمود: «درون تب دار را از سويق، پر كنيد. سه بار در آب شسته شود و آنگاه به او خورانده شود.»(5)

در حديث ديگرى آمده كه «از اين ظرف به آن ظرف ريخته شود.»(6)

در مكارم اخلاق آمده كه هفت بار در آب شسته شود.(7)

ص: 53


1- . مدرك قبلى.
2- . مدرك قبلى.
3- . محاسن، ص 552.
4- . كافى، ج 6، ص 355.
5- . محاسن، ص 49.
6- . مدرك قبلى.
7- . مكارم اخلاق، ص 192 و بحار، ج 66، ص 280.

123: امام صادق عليه السلام فرمود: «آب سرد، حرارت را فرو مى نشاند و صفراء را آرام مى كند و غذا را در معده حل مى كند و تب را از بين مى برد.»(1)

124: امام صادق عليه السلام فرمود: «تگرگ نخوريد، چون خداوند متعال فرموده: (و هر كه را بخواهد، به وسيله آن گزند مى رساند).»(2)

125: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «عسل، شفا مى دهد و باد بدن و تب را از بين مى برد.»(3)

126: در نزد امام صادق عليه السلام از تب سخن به ميان آمد كه ايشان فرمود:

«ما اهل بيت عليهم السلام جز با ريختن آب سرد بر بدن خودمان و خوردن سيب، تبمان را مداوا نمى كنيم.»(4)

127: امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ دردى همچون تب، به سرعت به بدن انسان نمى رود. تب منتظر است تا به آن دستور داده شود، كه به بدن نفوذ كند.»(5)

128: امام صادق عليه السلام فرمود: «جدّ ما صلى اللّه عليه و آله و سلم براى تب، جز به اندازه ده درهم شكر برنمى داشت و آن را با آب سرد مخلوط مى كرد و ناشتا مى خورد.»(6)

129: امام صادق عليه السلام فرمود: «سويق، گوشت بدن را مى روياند، استخوان را محكم مى كند. سه مرتبه سويق را بشوئيد و به تب دار بدهيد كه تب را از بين مى برد و تلخه و بلغم را خشك مى كند و ساقها را قوى مى نمايد.»(7)

130: على بن احمد گفت: يكى از دوستانمان گفت: «يكى از اهل خانواده ام دچار تب شد كه اطباء، «غافث» را براى او تجويز كردند، سپس آن را به او نوشاندم، ولى فايده اى نداشت. اين جريان را خدمت امام صادق

ص: 54


1- . مكارم اخلاق، ص 156 و بحار، ج 66، ص 450.
2- . نور، آيۀ 43 و كافى، ج 6، ص 388.
3- . بحار، ج 66، ص 294.
4- . كافى، ج 6، ص 356.
5- . كافى، ج 8، ص 88.
6- . طب الائمه، ص 50 و بحار، ج 62، ص 96.
7- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 150 و المستدرك، ج 16، ص 337.

عليه السلام عرض كردم كه ايشان فرمود: «خداوند، شفاء و درمان را در چيزهاى تلخ قرار نداده است (شايد منظور اين است كه شفاى كامل در آن قرار داده نشده) يكى و نصفى شكرپاره بردار و در ظرفى بگذار و آب بر آن بريز تا حلّ شود و بر روى ظرف، آهن قرار بده و آن را از اوّل شب بگذار، وقتى صبح شد آن را با دستت بمالان و نرم كن و به او بنوشان و چون شب دوم شد، دو شكرپاره و نصفى قرار بده و همان كارها را انجام بده و از آن، به او بنوشان و در شب سوم، سه شكرپاره و نصفى بردار و همان كارها را انجام بده.»

مى گويد: «اين كار را انجام دادم و خداوند مريضمان را شفا داد.»(1)

131: امام صادق عليه السلام به مردى فرمود: «هر وقت كه كسى از شما دچار تب مى شود، او را چگونه معالجه مى كنيد؟»

گفت: «خداوند تو را خير دهد، ما به وسيله اين دواهاى تلخ، غافث و سفايج و چيزهايى شبيه به آن، درمان مى كنيم.»

ايشان فرمود: «پاك و منزه است، خداوندى كه هم به وسيله داروهاى تلخ و هم به وسيله داروهاى شيرين، شفا مى دهد.»

سپس فرمود: «هر وقت كسى دچار تب شد، ظرف تميزى بردارد و يك و نصفى قند در آن بگذارد، سپس هر چقدر از قرآن كه توانست، بخواند و آن را زير ستارگان و آسمان قرار دهد و روى آن آهن بگذارد و اگر صبح بود، بر روى آن آب بريزد و با دست آن را حل كند و بنوشد و هرگاه شب دوم فرارسيد، يك شكرپاره ديگر اضافه كند كه مى شود، دو شكرپاره و نصفى و در شب سوم نيز يك شكرپاره اضافه كند كه مى شود، سه شكر پاره و نصفى.»(2)

ص: 55


1- . كافى، ج 6، ص 334.
2- . كافى، ج 8، ص 265.

132: امام صادق عليه السلام فرمود: «فرزندان پيامبران، بيش از ديگران به تب مبتلا مى شوند.»(1)

133: امام صادق عليه السلام فرمود: «امام سجّاد عليه السلام فرمود: سه مرتبه درون تب دار را پر از سويق و عسل كنيد و از اين ظرف به آن ظرف بريزيد و به تب دار بدهيد كه بخورد، چون تب داغ را مى برد و به وحى عمل كرده ايد.»(2)

در بحار آمده كه: شايد منظور تب هاى بلغمى است كه در مناطق گرمسير وجود دارد.

شايد منظور از فرموده آن حضرت: «اين كار، عمل به وحى است» اين است كه مخلوط عسل و سويق «آرد جو يا گندم كه با عسل مخلوط شود) از آسمان آمده است. خداوند متعال نيز در قرآن در مورد عسل فرموده است: (و پروردگار تو به زنبور عسل وحى كرد كه از پاره اى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست مى كنند، خانه هاى براى خود درست كن.

سپس از همه ميوه ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه، بپوى.

آنگاه از درون شكم آن، شهدى كه به رنگهاى گوناگون است، بيرون مى آيد.

در آن، براى مردم درمانى است.)(3)

جندب بن ابى عبد اللّه گفت: «از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه فرمود:

«سويق به وسيله وحى، از آسمان نازل شده است.»(4)

134: امام صادق عليه السلام فرمود: «تب از سه جا خارج مى شود و بيرون مى رود: 1 - عرق 2 - شكم 3 - قى.»(5)

135: عبد اللّه بن بكير گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم، درحالى كه ايشان تب داشت. يكى از كنيزان نزد او آمد و گفت: «جانم به فدايت! چه

ص: 56


1- . طب الائمه، ص 50 و بحار، ج 62، ص 99.
2- . امالى طوسى، ص 366 و بحار، ج 62، ص 98.
3- . نحل، آيه 68 و 69.
4- . محاسن، ص 488.
5- . كافى، ج 8، ص 273.

شده» و از حال ايشان سؤال نمود، درحالى كه لباس كهنه اى بر روى ران امام صادق عليه السلام پهن بود. كنيز گفت: «اگر تمام بدنت را بپوشانى و عرق كنى، آيا بادهاى بدنت، تب را خارج نمى كند؟»

ايشان فرمود: «خدا لعنت كند كسانى را كه برخلاف پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم رفتار كند، چون ايشان فرموده: «تب، گدازه اى از آتش جهنم است» و يا شايد فرموده: «تب، فورانى از آتش جهنم است كه به وسيله آب سرد بايد آن را برطرف كرد.»(1)

در بحار «اولعتهم» آمده، يعنى كسانى كه وارث سرسخت مخالف با آن حضرت هستند و آنها را آزاد قرار داده، تا آنكه اين راه را انتخاب كردند. و در بعضى نسخه ها «العنهم» آمده و نيز مى توان اين نسبت را به هر دو طرف نسبت داد كه يكى مخالفين و ديگرى شامل طبيبان مى شود كه اين روش را از آنان دنبال كرده اند.

136: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «داغى و حرارت تب را به وسيله بنفشه و آب سرد برطرف كنيد، چون داغى آن داغى و گرماى زياد جهنم است.»(2)

137: امام صادق عليه السلام فرمود: «تب، از داغى و گرماى زياد جهنم است، سپس آن را به وسيله آب سرد برطرف كنيد.»(3)

138: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «بر انسان تب دار در تابستان، آب سرد بريزيد، چون اين كار باعث مى شود كه حرارت و داغى آن برطرف شود.»(4)

139: امام صادق عليه السلام فرمود: «چيزى براى برطرف شدن تب، بهتر از آب سرد و دعا نيست.»(5)

مداوا كردن تب به وسيله ريختن آب سرد روى بدن و مرطوب كردن هوا و مكانى كه بيمار در آنجا سكونت دارد، اعم از: زمين، ديوار، گياهان و

ص: 57


1- . طب الائمه، ص 49 و بحار، ج 62، ص 95.
2- . خصال، ص 610 و بحار، ج 10، ص 89.
3- . طب الائمه، ص 49 و بحار، ج 62، ص 95.
4- . خصال، ص 610 و بحار، ج 10، ص 89.
5- . طب الائمه، ص 50 و بحار، ج 62، ص 96.

غيره انجام مى گيرد. همانطور كه پزشكان در مورد تب هاى شديد و متوسط، اين توصيه ها را سفارش نموده اند.

140: ابراهيم جعفى گفت: نزد امام صادق عليه السلام رفتم، ايشان به من فرمود: «براى چه رنگت پريده است؟»

گفتم: «دچار تب ربع شده ام (تبى كه دو روز هست و روز سوم نيست و روز چهارم دوباره برمى گردد.)»

فرمود: «چه شده كه از چيزى مبارك و پاك استفاده نمى كنى؟ شكر را با آب حل كن و ناشتا و شب بخور.»

ابراهيم جعفى مى گويد: «اين كار را انجام دادم و ديگر تبم برنگشت.»(1)

141: ابراهيم جعفى گفت: نزد امام صادق عليه السلام رفتم، ايشان به من فرمود: «براى چه رنگت پريده است؟»

گفتم: «دچار تب ربع شده ام.»

فرمود: «چه شده كه از چيزهاى مبارك و پاك استفاده نمى كنى؟ شكر را با آب حلّ كن و ناشتا و در زمانى كه به آب نياز دارى، بنوش.»

ابراهيم جعفى مى گويد: «اين كار را انجام دادم و ديگر تبم برنگشت.»(2)

142: شخصى از پيروان امام صادق عليه السلام نزد ايشان آمد، درحالى كه بيمار بود، ايشان فرمود: «براى چه رنگت پريده است؟»

گفت: «از يك ماه قبل دچار بيمارى شديدى شده ام، سپس تبم خوب نشد و هرچه كه طبيبان تجويز كرده اند، انجام داده ام، ولى برايم فايده اى نداشته است.»

ايشان فرمود: «دكمه هاى پيراهنت را باز كن و سرت را داخل آن ببرد اذان و اقامه بگو و سوره حمد را هفت مرتبه بخوان.»

آن مرد مى گويد: «اين كار را انجام دادم و خوب شدم، گويى كه از بند رها شده ام.(3)»

ص: 58


1- . كافى، ج 8، ص 265.
2- . طب الائمه، ص 51 و بحار، ج 62، ص 100.
3- طب الائمه، ص 52 و المستدرك، ج 4، ص 75.

درمان ضعف

143: امام صادق عليه السلام فرمود: «يكى از پيامبران، از ضعف و ناتوانى اش به خداوند شكايت نمود. به او گفته شد: «گوشت را با شير بپز و بخور كه باعث قدرتمند قدرتمند شدنت مى شود.»(1)

144: امام صادق عليه السلام فرمود: «يكى از پيامبران، از ضعف و ناتوانى اش به خداوند شكايت نمود. به او وحى فرستاده شد كه: «گوشت را با شير بخورد.»(2)

145: امام صادق عليه السلام فرمود: «يكى از پيامبران، از ضعف و ناتوانى اش به خداوند شكايت نمود. به او وحى فرستاده شد كه: «گوشت را در شير بپز و آن دو را بخور كه بركت در آنهاست.» پس او نيز چنين كرد و قدرت و توانمندى به دست آورد.»(3)

در روايت ديگر آمده كه: «بركت و قدرت در آن دو است.»(4)

146: امام صادق عليه السلام فرمود: «گوشت و شير باعث رشد گوشت مى شود و استخوانها را محكم و قوى مى گرداند و گوشت، شنوايى و بينايى را قوت مى بخشد و گوشت با تخم مرغ، قدرت آميزش را زياد مى كند.»(5)

147: مردى نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت: «جانم به فدايت! دچار ضعف شده ام، چه كنم؟»

ايشان فرمود: «شير بخور كه باعث رشد و رويش گوشت و محكم شدن استخوانها مى شود.»(6)

ص: 59


1- . كافى، ج 6، ص 316.
2- . محاسن، ص 467 و بحار، ج 66، ص 68.
3- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 110 و بحار، ج 66، ص 76.
4- . محاسن، ص 467 و بحار، ج 66، ص 68.
5- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 145 و بحار، ج 66، ص 76.
6- . كافى، ج 6، ص 336.

148: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هرگاه مسلمانى دچار ضعف شد، گوشت با شير بخورد.»(1)

149: مردى نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت: «اى پسر پيامبر! فرزندم تازه به دنيا آمده و دچار ضعف و ناتوانى شده است.»

ايشان فرمود: «چرا از سويق استفاده نمى كنى، به او بنوشان و به خانواده ات نيز دستور بده كه از آن استفاده كنند، چون خوردن سويق، گوشت را مى روياند و استخوانها را محكم مى نمايد و فرزندتان را قوى و قدرتمند مى كند.»(2)

150: خضر گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه مردى از اصحاب آمد و گفت: «فرزندم تازه به دنيا آمده و دچار لاغرى و ضعف است، چه كنم؟»

ايشان فرمود: «براى چه از سويق استفاده نمى كنى؟ چون خوردن سويق باعث محكم شدن استخوانها و رشد گوشتها مى شود.»(3)

151: بكر ازدى گفت: عيثمه نزد امام صادق عليه السلام آمد، درحالى كه پسرش كه گمان مى كنم اسمش محمّد است، به همراه او بود. امام صادق عليه السلام به او فرمود: «براى چه پسرت نحيف و ناتوان است؟»

گفت: «او بيمار است.»

فرمود: «سويق به او بده كه باعث رشد گوشتها و محكم شدن استخوانها مى شود.»(4)

152: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن سويق، باعث رشد گوشت و محكم شدن استخوانها مى شود.»(5)

ص: 60


1- . كافى، ج 6، ص 316.
2- . طب الائمه، ص 88 و بحار، ج 66، ص 278.
3- . محاسن، ص 488 و بحار، ج 66، ص 276.
4- . محاسن، ص 489.
5- . كافى، ج 6، ص 305.

153: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن سويق با زيتون، باعث رشد گوشت ها و محكم شدن استخوانها و نرم شدن پوست و زياد شدن قدرت جنسى مى شود.»(1)

154: بكر بن محمّد گفت: امام صادق عليه السلام نامه اى براى عيثمه فرستاد كه «به محمد بن عبد السلام سويق بدهيد، چون باعث رشد گوشت ها و محكم شدن استخوانها مى شود.»(2)

155: امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه چهل روز سويق بخورد» بازوانش قدرتمند مى شود.»(3)

156: امام صادق عليه السلام فرمود: «به كودكانتان سويق بدهيد كه باعث رشد گوشت ها و محكم شدن استخوانهايشان مى شود. و همچنين فرمود: هر كس كه چهل روز سويق بخورد، بازوانش قدرتمند مى شود.»(4)

در مكارم اخلاق آمده كه: «پاهايش قدرتمند مى شود.»(5)

157: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «جبرئيل نزدم آمد و امر نمود كه هليم بخورم تا پشتم، محكم و براى عبادت پروردگارم، قوى و قدرتمند شوم.»(6)

158: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «دچار ضعف و ناتوانى از خواندن نماز و آميزش شدم، پس بركتى از آسمان برايم فرستاده شد، پس قدرت چهل مرد را در شجاعت و جماع به دست آوردم و آن هليم بود.»(7)

159: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام به پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «اى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم! آيا غذايى از آسمان براى شما فرستاده شده است؟»

ص: 61


1- . كافى، ج 6، ص 306.
2- . محاسن، ص 488 و بحار، ج 66، ص 277.
3- . كافى، ج 6، ص 306.
4- . محاسن، ص 489.
5- . مكارم اخلاق، ص 192 و بحار، ج 66، ص 277.
6- . محاسن، ص 404 و بحار، ج 66، ص 86.
7- . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 36 و بحار، ج 66، ص 87.

فرمود: «هليم برايم فرستاده شده كه از آن خوردم و خداوند قدرت چهل مرد را در شجاعت به من عطا فرمود.»(1)

160: امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند متعال هديه اى براى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرستاد و آن هليمى از بهشت بود كه از بوستانهاى بهشت به عمل آمده و حور العين آن را كوبيده اند، سپس آن حضرت از آن خورد و قدرت چهل مرد را به دست آورد و به وسيله آن، خداوند تمام چيزها را براى پيامبرش آسان و سهل گرداند.»(2)

161: امام صادق عليه السلام فرمود: «يكى از پيامبران از ضعف و ناتوانى در جماع به خداوند شكايت نمود كه به او دستور داده شد تا هليم بخورد.»(3)

162: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم از كمر درد به خداوند شكايت نمود كه دستور آمد گندم با گوشت (هليم) بخورد.»(4)

163: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «هركس كدو با عدس بخورد، قلبش در هنگام ياد خدا، نرم و ملايم مى شود و براى جماع، قدرتمند مى گردد.»(5)

164: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن هويج، كلّيه ها را گرم مى كند و باعث نعوظ (بلند شدن آلت مرد) مى شود.»(6)

165: داود بن فرقه گفت: نزد امام صادق عليه السلام رفتم، درحالى كه هويج در جلوى ايشان بود، به من فرمود: «به من هويج بده و خودت هم بخور.»

گفتم: «دندان ندارم.»

فرمود: «كنيز دارى؟»

گفتم: «بله.»

ص: 62


1- . جعفريات، ص 161 و المستدرك، ج 16، ص 355.
2- . كافى، ج 6، ص 320.
3- . كافى، ج 6، ص 319.
4- . مدرك قبلى.
5- . مكارم اخلاق، ص 177 و بحار، ج 66، ص 228.
6- . كافى، ج 6، ص 371.

فرمود: «به او دستور بده كه هويج را برايت بپزد و از آن بخور كه كلّيه ها را گرم مى كند و باعث نعوظ مى شود.»(1)

166: عده اى از بنى عبد القيس نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم آمدند. سپس، ظرف خرمايى بافته شده از شاخه هاى خرما در مقابل ايشان گذاشتند. آن حضرت پرسيد: «آيا صدقه است يا هديه؟»

گفتند: «هديه است.»

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «اين چه نوع خرمايى است؟»

گفتند: «اى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم! خرماى برنى است.»

رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «اين، جبرئيل است كه به من خبر مى دهد كه در اين خرمايتان، نه ويژگى است: 1 - شيطان را ديوانه مى كند 2 - پشت را قوى مى نمايد 3 - بر توان آميزش مى افزايد 4 - قدرت جماع را زياد مى كند 5 - بينايى و شنوايى را زياد مى كند 6 - انسان را به خدا نزديك مى كند و از شيطان دور مى نمايد 7 - غذا را هضم مى نمايد 8 - درد و بيمارى را مى برد 9 - دهان را خوش بو مى كند.»(2)

167: امام صادق عليه السلام فرمود: «پياز، دهان را خوش بو، پشت را محكم و پوست را نرم مى كند.»(3)

168: عبد اللّه جعفر گفت: در نزد امام صادق از پياز صحبت به ميان آمد و ايشان فرمود: «پياز، دهان را خوش بو مى كند و بلغم را از بين مى برد و قدرت جماع را زياد مى كند.»(4)

169: امام صادق عليه السلام فرمود: «پياز بخوريد كه در آن سه ويژگى است: 1 - دهان را خوش بو مى كند 2 - لثّه را قوى مى نمايد 3 - آب كمر و قدرت جماع را زياد مى كند.»(5)

ص: 63


1- . مكارم اخلاق، ص 184.
2- . محاسن، ص 13 و 534 و بحار، ج 66، ص 128.
3- . كافى، ج 6، ص 374.
4- . كافى، ج 6، ص 374.
5- . كافى، ج 6، ص 374.

همچنين ايشان فرمود: «به شيرين با دانه اش بخور كه ضعف را به قدرتمندى تبديل مى كند و معده را پاك و پاكيزه مى نمايد.»(1)

درمان غصّه و ناراحتى

170: امام صادق عليه السلام فرمود: «نوح عليه السلام از غصّه و ناراحتى اش، به خداوند شكايت نمود كه خداوند متعال در جواب او فرمود: «انگور بخور كه غصّه و ناراحتى را از بين مى برد.»(2)

171: امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه آب فرو نشست و استخوان هاى مرده ها پديدار شد، نوح كه اين صحنه را ديد، بسيار آشفته و اندوهگين شد.

سپس خداوند به او وحى كرد: «اين كارى است كه خودت با خويش انجام داده اى، تو آنها را نفرين كردى.»

گفت: «پروردگارا! من از تو آمرزش مى طلبم و به درگاه تو، توبه مى كنم.»

خداوند به او وحى فرمود كه: «انگور سياه بخور كه غم و غصّه ات را از بين مى برد.»(3)

172: امام صادق عليه السلام فرمود: «يكى از پيامبران دچار غصّه و ناراحتى شد كه خداوند به او امر نمود كه انگور بخورد.»(4)

173: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه كسى دچار غصّه و ناراحتى شد و علّت آن را هم نفهميد، گوشت درّاج بخورد كه ان شاء اللّه برطرف خواهد شد.»(5)

ص: 64


1- . طب الائمه، ص 136 و بحار، ج 66، ص 175.
2- . محاسن، ص 548 و بحار، ج 66، ص 149.
3- . كافى، ج 6، ص 350.
4- . كافى، ج 6، ص 351.
5- . مكارم الاخلاق، ص 161 و بحار، ج 66، ص 75.

174: امام صادق عليه السّلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «كسى كه دوست دارد، خشم و عصبانيتش كم باشد، گوشت دراج بخورد.»(1)

175: رفاعه گفت: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: «سركه، دل را شاد مى نمايد.»(2)

176: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «اگر مى خواهيد غذاى پخته بخوريد، كدو تنبل زياد بخوريد كه دل غمگين را شاد مى كند.»(3)

177: امام صادق عليه السلام فرمود: «به، غصه و ناراحتى را برطرف مى كند، همانطور كه دست، عرق را از پيشانى برطرف مى نمايد.»(4)

178: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «روزى نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم آمدم درحالى كه ايشان يك به در دست داشت. آن حضرت به خوردن به و دادن پاره هايى از آن به من پرداخت و مى فرمود: اى على! بخور، كه اين، هديه خداوند به من و توست. من در آن، همه لذت ها را ديدم.»

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «اى على! هركس سه روز ناشتا، به بخورد، ذهنش صفا مى يابد و درونش از علم و بردبارى پر مى شود و از شرّ نيرنگ ابليس و سپاهيانش در امان مى ماند.»(5)

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «سه روز روزه گرفتن در هر ماه، چهارشنبه وسط و پنج شنبه اوّل و آخر ماه، وسوسه سينه را از بين مى برد و غم و غصه از دل رخت برمى بندد و شستن لباس (همان وضو گرفتن است) غم و غصه را از بين مى برد.»

179: امام صادق عليه السلام فرمود: «تراشيدن موى پشت سر، باعث از بين رفتن بلغم مى شود.»

ص: 65


1- . كافى، ج 6، ص 312.
2- . محاسن، ص 487 و بحار، ج 66، ص 302.
3- . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 36.
4- . كافى، ج 6، ص 358.
5- . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 73 و بحار، ج 66، ص 167.

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «تميز كردن لباس، غم و غصه را از بين مى برد.»

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «اى حنان! رابطه ات با چيزهاى مشكى چگونه است؟ اين را بدان كه در آن سه ويژگى است: بينايى را ضعيف مى كند، باعث انزال آلت مى شود و غم و غصه به بار مى آورد.»

گفتم: «كفش چه رنگى بپوشيم؟»

فرمود: «زرد بپوش كه سه ويژگى دارد: چشم را روشنايى و جلاء مى بخشد و نعوظ را كامل مى كند و غم و غصه را از بين مى برد.»

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «نماز شب، غم و غصه را از بين مى برد.»(1)

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «مويز بخوريد كه تلخه را مى زدايد و بلغم را از بين مى برد.»(2)

درمان بادهاى دردآور

180: حسن بن على بن نعمان گفت: يكى از هم مسلكان ما در نزد امام صادق عليه السلام از درد، اظهار ناراحتى كرد.

ايشان فرمود: «هرگاه به بستر رفتى، دو شكرپاره (قند) بخور.»

آن فرد مى گويد: اين كار را انجام دادم و خوب شدم. اين موضوع را به بعضى از طبيبان حاذق سرزمين خود اطلاع دادم. آنها گفتند: «امام صادق عليه السلام اين مطلب را از كجا مى داند؟»

امام عليه السلام فرمود: «اين از معدن دانش ما است، اما كسى كه سروكارش با كتاب است، بايد از آنچه كه در كتابها است، معلوماتش را به دست آورد.»(3)

ص: 66


1- . دعوات راوندى، ص 77 و بحار، ج 62، ص 268.
2- . خصال، ص 343 و بحار، ج 66، ص 151.
3- . كافى، ج 8، ص 265.

181: جابر بن حيّان صوفى نامه اى به امام صادق عليه السلام نوشت و گفت:

«اى پسر پيامبر! بادى آزار دهنده كه از سر تا پايم را فراگرفته، مرا آزار مى دهد، پس از خدا بخواه كه شفا بيابم.»

ايشان فرمود: «در هنگام ناشتا انفيه عنبر و زنبق استفاده كن كه ان شاء اللّه خوب خواهى شد.» او مى گويد: «اين كار را انجام دادم، خوب شدم، گويى كه از بند رها شده ام.»(1)

182: امام صادق عليه السلام فرمود: «زيتون بادهاى بدن را برطرف مى كند و آب را اضافه مى نمايد. مردم از چيزى بهتر از عسل، شفا نگرفته اند، كه آن شفاى تمام بيمارى هاست. شكر براى هر چيزى مفيد است و ضررى ندارد و هركس در هنگام خواب دو شكرپاره (قند) بخورد، دردش از بين مى رود و شكر با آب سرد، براى بيمار بسيار مفيد است و شكر، بلغم را نيز برطرف مى كند.»

در روايات ديگر آمده است كه: «هركس به سنّ پنجاه سالگى مى رسد، درونش خالى از روغن نباشد، امّا خوردن آن براى پيران نهى شده است.»(2)

183: امام صادق عليه السلام فرمود: «بادهاى بدن عموم مردم از غلبه صفراء يا خون سوخته يا از غلبه بلغم تشكيل شده است. پس هركسى مى بايد مراقب خود باشد، قبل از اينكه، اين طبيعت و بيمارى بر او چيره شود و باعث هلاكتش شود.»(3)

در بحار آمده كه: ارواح جمع ريح يعنى بادها است و منظور از آن در اينجا بيمارى هايى مانند ديوانگى، جنون، فلج، لرزش، بلكه جذام و برص و همانند آنهاست.

184: اسحاق بن عمّار گفت: به امام صادق عليه السلام گفتم: «مردم مى گويند كه زيتون در بدن، باد ايجاد مى كند.»

ص: 67


1- . طب الائمه، ص 70 و بحار، ج 62، ص 186.
2- . بحار، ج 62، ص 282.
3- . طب الائمه، ص 110 و بحار، ج 62، ص 264.

ايشان فرمود: «خير، زيتون، باد را دفع مى كند.»(1)

185: ابراهيم بصرى گفت: مردى گفت: در نزد امام صادق عليه السلام بوديم كه از زيتون صحبت به ميان آمد. گفتم: «زيتون در بدن، باد ايجاد مى كند.» ايشان فرمود: «خير، باد را دفع مى نمايد.»(2)

186: امام صادق عليه السلام فرمود: «لوبيا، باد شكم را دفع مى كند.»(3)

درمان رطوبت

187: امام صادق عليه السلام فرمود: «موسى عليه السلام از رطوبت به خداوند شكايت نمود. خداوند به او دستور داد كه هليله، بليله، املج (نوعى گياه دارويى است كه آن را طريفل نيز مى گويند) با عسل مخلوط كند و آن را بخورد.

سپس آن حضرت فرمود: شما آن را طريفل مى ناميد.»(4)

درمان بيمارى خبيث

در بحار الانوار آمده كه شايد منظور از اين بيمارى جذام يا پيسى باشد.

188: اسحاق بن اسماعيل و بشير بن عمّار گفتند: همراه با يونس كه مبتلا به بيمارى خبيث بود، نزد امام صادق عليه السلام رفتيم. در مقابل آن حضرت نشستيم و گفتيم: «خدا تو را خير دهد، تا به حال چنين مصيبتى به ما نرسيده است.»

ايشان فرمود: «چه شده است؟» سپس تمام جريان را براى ايشان تعريف كرديم. آن حضرت به يونس فرمود: «بلند شو، وضو بگير و دو ركعت نماز بخوان، سپس خداوند را حمد و ثنا بگو و صلوات بفرست، سپس اين دعا را بگو: «يا اللّه يا اللّه يا اللّه، يا رحمان يا رحمان يا رحمان، يا رحيم يا رحيم يا رحيم، يا واحد يا واحد يا واحد، يا احد يا احد يا

ص: 68


1- . كافى، ج 6، ص 331.
2- . كافى، ج 6، ص 331.
3- . كافى، ج 6، ص 344.
4- . كافى، ج 8، ص 193.

احد، يا صمد يا صمد يا صمد، يا ارحم الراحمين يا ارحم الراحمين يا ارحم الراحمين، يا اقدر القادرين يا اقدر القادرين يا اقدر القادرين، يا ربّ العالمين يا ربّ العالمين يا ربّ العالمين، يا سامع الدعوات، يا منزل البركات، يا معطى الخيرات، صلّ على محمد و آل محمد و اعطنى خير الدنيا و خير الآخرۀ و اصرف عنّى شرّ الدنيا و شرّ الآخرۀ، و اذهب مابى، فقد غافلنى الامر و احزننى.»

يونس مى گويد: «اين كار را انجام دادم، به خدا قسم در شهر بوديم كه آن بيمارى از من دور شد.»(1)

189: سلامۀ بن عمرو همدانى گفت: به مدينه، نزد امام صادق عليه السلام رفتم و گفتم: «اى پسر رسول خدا! در موسم حجّ همراه خانواده ام بيمار شدم و از نزد آنها از اين بيمارى كه دچارش شده ام، به تو پناه آورده ام و آن، بيمارى خبيث است.»

فرمود: «بلند شو و به حرم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم برو و با عسل، سوره انعام را بنويس و بنوش كه اين بيمارى از تو رفع خواهد شد.»(2)

190: ذريع گفت: مردى نزد امام صادق عليه السلام آمد و از اينكه يكى از دوستانش دچار بيمارى خبيث شده اند، به ايشان عرض حال نمود. آن حضرت دستور داد كه تربت امام حسين عليه السلام را با آب باران بنوشد.

مى گويد، اين كار را انجام داديم و خوب شد.(3)

191: امام صادق عليه السلام فرمود: «چيزى همچون تربت امام حسين عليه السلام براى درمان بيمارى خبيث مفيدتر نيست.»

گفته شد: «چگونه استفاده كنيم؟»

فرمود: «با آب باران نوشيده شود و بر جاى بيمارى در بدن، ماليده شود، كه ان شاء اللّه مفيد و خوب خواهد بود.»(4)

ص: 69


1- . طب الائمه، ص 103 و بحار، ج 95، ص 79.
2- . طب الائمه، ص 105 و بحار، ج 95، ص 79.
3- . طب الائمه، ص 104 و بحار، ج 62، ص 212.
4- . مدرك قبلى.

درمان جذام

192: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه تره تيزك در شب بخورد، رگ جذام در بينى اش زده مى شود و شب را مى گذراند درحالى كه از آن رگ خون مى ريزد.»(1)

193: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه پس از خواندن نماز عشاء، درون خود را از تره تيزك پر كند و بخوابد، جان وى او را به سوى جذام مى كشاند.»(2)

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «تره تيزك ناپسند است، گويى مى بينم كه درخت آن در جهنم روئيده است و هركس كه بعد از خواندن نماز عشاء، درون خود را از تره تيزك پر كند و بخوابد، جان وى او را به سوى جذام مى كشاند.»(3)

194: امام صادق عليه السلام فرمود: «با چوب اراك و چوب انار خلال نكنيد كه باعث تحريك رگ جذام مى شود.»(4)

195: امام صادق عليه السلام فرمود: «از غدّه هاى درون گوشت بترسيد، چه بسا كه باعث تحريك رگ جذام مى شوند.»(5)

196: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هركس كه گوشت مى خورد، غدّه هاى درون آن را خارج كند كه باعث تحريك رگ جذام مى شوند.»(6)

197: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده است: «از خوردن غدّه ها دورى نمائيد، چون باعث تحريك جذام مى شوند. يهوديان به خاطر ترك

ص: 70


1- . كافى، ج 6، ص 368.
2- . كافى، ج 6، ص 368.
3- . محاسن، ص 517.
4- . امالى صدوق، ص 517.
5- . محاسن، ص 471 و بحار، ج 66، ص 38.
6- . كافى، ج 6، ص 254.

كردن خوردن غدّه، درمان شدند. هرگاه جذامى ها را ديديد، از پروردگارتان عافيت بخواهيد و از او غافل مشويد.»(1)

198: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن چغندر، انسان را از مبتلا شدن به جذام در امان مى دارد.»(2)

199: امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند، جذام را از ميان يهوديان برداشت، بدان سبب كه چغندر مى خوردند و رگ ها را بيرون مى كشيدند.»(3)

200: امام صادق عليه السلام فرمود: «بادروج (ريحان كوهى) سبزى پيامبران است. بدانيد كه در آن، هشت ويژگى است: 1 - اشتهاآور است 2 - گرفتگى هاى رگ ها و مجارى را مى گشايد 3 - آروغ را خوش بو مى كند 4 - دهان را خوش بو مى نمايد 5 - اشتها را زياد مى كند 6 - درد و بيمارى را از بدن بيرون مى راند 7 - انسان را از جذام در امان مى دارد 8 - هنگامى كه در درون انسان جاى بگيرد، تمام بيمارى ها را از بين مى برد.»(4)

201: امام صادق عليه السلام فرمود: «بادروج، سبزى انبياء است و در آن هشت ويژگى است: 1 - غذا را هضم مى كند 2 - رگ ها را باز مى كند 3 - دهان را خوش بو مى نمايد 4 - اشتها را زياد مى كند 5 - خون را صاف مى نمايد 6 - انسان را از جذام در امان مى دارد 7 - هنگامى كه در درون انسان جاى گيرد، تمام بيمارى ها را از بين مى برد. 8 - بهشتيان سفره خود را به وسيله آن مى آرايند.»(5)

ص: 71


1- . طب الائمه، ص 105 و بحار، ج 66، ص 39.
2- . مكارم اخلاق، ص 181 و بحار، ج 66، ص 217.
3- . كافى، ج 6، ص 369.
4- . كافى، ج 6، ص 364.
5- . مكارم اخلاق، ص 179 و بحار، ج 66، ص 215.

202: امام صادق عليه السّلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «اى على! غذايت را با نمك آغاز كن، كه در آن شفاى هفتاد بيمارى است. از جمله: ديوانگى، جذام، برص، گلودرد، دندان درد و شكم درد.»(1)

203: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «خداوند متعال به موسى عليه السلام فرمود: «غذايت را با نمك شروع كن و با نمك به پايان برسان، چون در نمك شفاى هفتاد بيمارى است كه ساده ترين آنها ديوانگى و جذام است.»(2)

204: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «اى على! غذايت را با كمى نمك شروع كن و با نمك به پايان برسان، چون در اين كار شفاى هفتاد، هشتاد بيمارى است، از جمله: جذام، ديوانگى، پيسى.»(3)

205: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

«اى على! غذايت را با نمك شروع كن و با نمك به پايان برسان چون در اين كار شفاى هفتاد بيمارى است كه ساده ترين آنها جذام است.»(4)

206: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «هركس كه با نمك، غذا خوردن را شروع كند، خداوند، هفتاد بيمارى را از او دور مى كند كه ساده ترين آنها جذام است.»(5)

207: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «نمك بخور كه در آن، شفاى هفتاد نوع بيمارى است كه ساده ترين آن، جذام، ديوانگى و پيسى مى باشد.»(6)

ص: 72


1- . محاسن، ص 593 و بحار، ج 66، ص 398.
2- . مدرك قبلى.
3- . كافى، ج 6، ص 366.
4- . كافى، ج 6، ص 325.
5- . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 42.
6- . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 42.

208: امام صادق عليه السلام فرمود: «شلغم بخوريد و پيوسته خوردنش را استمرار بخشيد و آن را جز از اهلش پنهان داريد، چون هركسى رگى از جذام دارد، پس با خوردن شلغم، اين رگ را بسوزانيد.»(1)

209: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركسى از جذام دارد، پس شلغم را در فصل آن بخوريد تا از شما دور شود.»(2)

210: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركسى رگى از جذام دارد. شلغم، اين رگ را مى سوزاند. شلغم را در فصل آن بخوريد تا هر دردى را از شما دور كند.»(3)

211: امام صادق عليه السلام فرمود: «شادى زياد و پر مو بودن بينى باعث ايمنى از جذام است.»(4)

212: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده است: «به بلاء ديدگان كمتر نگاه كنيد و نزد آنها نرويد و هرگاه به آنها برخورديد، به سرعت از نزد آنها برويد، تا چيزى از آنها به شما نرسد.»(5) ناراحتى زياد، باعث توليد مواد سودايى كه باعث جذام مى شوند، مى گردد.

رشد زياد موهاى بينى، نيز باعث توليد خون مواد سودايى توسط موهاى بينى مى شود در روايتى ديگر آمده كه: بودن در مدينه، باعث عدم ابتلاء بر جذام مى شود. منظور از بلاء ديدگان، همان كسانى هستند كه بيمارى مسرى دارند.

213: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «مكروه است كه مرد، با زن حائضش همبستر شود، چون اگر بچه به دنيا آيد، جذامى يا پيسى است كه كسى جز خودش را ملامت نمى كند.(6)»

ص: 73


1- . صحيفه امام رضا، ص 249 و بحار، ج 6، ص 397.
2- . كافى، ج 6، ص 372.
3- . مكارم اخلاق، ص 181.
4- . محاسن، ص 525.
5- . كافى، ج 6، ص 372.
6- . محاسن، ص 255 و بحار، ج 66، ص 320.

214: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «كسى در حمام دراز نكشد كه چربى كليه هايش آب مى شود و پايش را با خزف نمالد كه باعث جذام مى شود.»(1)

215: امام صادق عليه السلام فرمود: «بر جاى نوره، حنا ماليدن، باعث ايمنى از جذام و پيسى مى شود.(2)»

216: ايشان فرموده: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده: «هركس داخل حمام مى شود، به خودش روغن بمالد، بعد از آن بلافاصله از سر تا پايش را حنا بمالد، كه اين كار باعث ايمنى از جنون، جذام، پيسى و خوره است.(3)»

217: ايشان فرمود: «شانه زدن ابروها، باعث ايمنى از جذام است»

218: ايشان فرمود: «در هر جمعه، ناخن و سبيلت را كوتاه كن، پس اگر آن بلند نبود، آن را سوهان بزن كه ديوانگى، جذام و پيسى به تو نمى رسد .(4)»

219: ايشان فرمود: «پيوسته لباس سبك پوشيدن، باعث ايمنى از جذام است.(5)»

220: ايشان فرمود: «كوتاه كردن ناخن در جمعه، باعث ايمنى از جذام، پيسى و نابينايى مى شود.»(6)

221: ايشان فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «از درمان فريادرس (حجامت در سر) استفاده كنيد كه باعث ايمنى از ديوانگى و جذام مى شود.(7)

ص: 74


1- . طب الائمه، ص 106، 104 و بحار، ج 62، ص 212 و 213.
2- . طب الائمه، ص 104، 106 و بحار، ج 62، ص 212 و 213.
3- . طب الائمه، ص 104، 106 و بحار، ج 62، ص 212 و 213.
4- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام ج 6، ص 659.
5- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 16، ص 120.
6- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 16، ص 146.
7- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 116، ص 147.

222: ايشان فرمود: «به صورت مداوم، تره خوردن، باعث ايمنى از جذام است.(1)»

223: ايشان فرمود: «سنجد، گوشت، مى روياند و رگ جذام را از بين مى برد.»(2)

224: ايشان فرمود: «اسفند، شفاى هفتاد نوع بيمارى است كه ساده ترين آنها جذام مى باشد، پس از دستتان نرود.(3)

درمان خوره

225: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم از خلال كردن با چوب انار، آس نهى كرد و فرمود: «اينها رگ خوره را تحريك مى كنند.»(4)

226: امام صادق عليه السلام فرمود: «با اين خلال نكنيد و اگر مجبور شديد، پوست لزج و چسبندۀ آن را بكنيد. پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم از خلال كردن با اين و چوب انار نهى كرد، چون خوره را تحريك مى كنند.»(5)

227: امام صادق عليه السلام فرمود: «اين تعويذ براى كسى است كه به بلاى سخت و ناگوار دچار شده باشد، مثل خوره و غيره. پس دستت را بر روى بلاء ديده بگذار و بگو: «بسم اللّه و باللّه و من اللّه و الى اللّه و ما شاء اللّه و لا حول و لا قوۀ الاّ باللّه ابراهيم خليل اللّه عليهم اجمعين من كلّ بلاء فادح و امر فاجع و كلّ ريح و ارواح و اوجاع، قسم من اللّه و عزائم منه لفلان بن فلانه (نام بيمار و مادرش را ببر) لا يقر به الاّ كله و غيرها، و اعيذه بكلمات اللّه التامات التى سأل بها آدم عليه اسلام ربهّ فتاب عليه انّه هو التواب الرحيم الا انهاّ حرز ايتها الاوجاع و الا

ص: 75


1- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 116، ص 179.
2- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 116، ص 186.
3- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 116، ص 188.
4- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 116، ص 464.
5- . طب الصادق عليه السلام، ص 45.

ارواح لصاحبه باذن اللّه بعون اللّه، بقدرة اللّه، الاله الخلق و الامر تبارك اللّه ربّ العالمين.»

سپس حمد و آيۀ الكرسى و ده آيه از سوره ياسين را بخوان و به حقّ محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم و خاندانش از خداوند تعالى بخواه كه ان شاء اللّه خوب خواهد شد.»(1)

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «از فريادرس (حجامت در سر) براى مبتلا نشدن به ديوانگى، جذام، پيسى و خوره، استفاده كنيد.»(2)

درمان پيسى

228: امام صادق عليه السلام عليه فرمود: «در هنگام سيرى غذا خوردن، باعث ابتلا به پيسى مى شود.(3)»

229: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن تره تيزك در شب، باعث ابتلاء به پيسى مى شود.(4)»

230: يونس گفت: در چشمم، سفيدى پديد آمد، نزد امام صادق عليه السلام رفتم و اين جريان را خدمت ايشان عرض كردم. فرمود: «وضو بگير و دو ركعت نماز بخوان و بگو: يا اللّه يا رحمان، يا رحيم، يا سميع، يا سامع الدعوات، يا معطى الخيرات، اعطنى خير الدنيا و خير الاخرۀ، و قنى شّر الدنيا و شّر الآخره، و اذهب عنّى ما اجد، فقد غاظنى الامر و احزننى» يونس گفت: اين كار را انجام دادم (خداوند مشكلم را برطرف كرد) الحمد للّه ربّ العالمين.»(5)

ص: 76


1- . طب الصادق عليه السلام، ص 217.
2- . طب الصادق عليه السلام، ص 218.
3- . طب الصادق عليه السلام، ص 329.
4- . كافى، ج 6، ص 377.
5- . محاسن، ص 564.

231: در پوست صورت يونس بن عمّار سفيدى زد، پس امام فرمود:

«بگو: يا اللّه يا اللّه يا اللّه، يا رحمان يا رحمان يا رحمان، يا رحيم يا رحيم يا رحيم، يا ارحم الراحمين، يا سميع الدعوات، يا معطى الخيرات صلّ على محمد و على اهل بيته الطاهرين الطيبين و اصرف عنّى شر الدنيا و شر الآخره و اذهب عنّى شّر الدنيا و شّر الآخره، و اذهب عنّى ما بى فقد غاظنى ذلك و احزننى،»

مى گويد: «هنوز از شهر خارج نشديم كه تمام اين سفيدى، مانند اضافه هاى الك ريخته شد و از بين رفت.»

حكم بن مسكين گفت: «سفيدى در صورت او بود، و زمانى كه باز گشت، اثرى از آن در صورتش نديدم.(1)»

232: امام صادق عليه السلام فرمود: «سويق خشك، سفيدى را از بين مى برد.(2)»

در بحار الانوار آمده كه منظور از سفيدى همان پيسى است.

233: امام صادق عليه السلام فرمود: «آبگوشت با گوشت گاو، سفيدى را از بين مى برد.(3)»

234: امام صادق عليه السلام فرمود: «آبگوشت چغندر با گوشت گاو، سفيدى را از بين مى برد.»(4)

235: امام صادق عليه السلام فرمود: «عده اى از بنى اسرائيل دچار سفيدى شدند. خداوند به موسى عليه السلام فرمود: «به آنها بگو كه گوشت گاو با چغندر بخورند.»(5)

ص: 77


1- . مكارم اخلاق، ص 153.
2- . طب الائمه، ص 124.
3- . كافى، ج 6، ص 269.
4- . تهذيب، ج 9، ص 93.
5- . محاسن، ص 447.

236: فردى گفت: «در پشتم سفيدى پديد آمد، پس امام صادق عليه السلام به من امر فرمود كه: «به وسيلۀ عسل، سورۀ ياسين را در جايى بنويسيم و آن را بنوشم.» پس من هم اين كار را انجام دادم و خوب شدم.(1)»

237: امام صادق عليه السلام فرمود: «در فصلى كه نخل را مى برند، بادنجان زياد بخوريد كه شفاء تمام بيمارى هاست و رنگ چهره را شفاف و روشن مى كند و رگ ها را نرم مى نمايد و آب كمر را زياد مى كند.»(2)

238: امام صادق عليه السلام فرمود: «بورانى بادنجان بخوريد، كه آن شفاء دهنده است و انسان را از ابتلاء به پيسى در امان مى دارد، همچنين سرخ شدۀ آن در روغن زيتون.» در بحار آمده كه: بادنجان و بورانى بادنجان سرخ شده در روغن زيتون، همان فايده را دارند.(3)

239: «مردى از ابتلاء به پيسى، به نزد امام صادق عليه السلام شكايت كرد.

ايشان امر فرمود: كه تربت امام حسين عليه السلام را همراه با آب باران بنوشد. آن مرد اين كار را انجام داد و خوب شد.(4)

240: مردى نزد امام صادق عليه السلام از لك و پيسى اظهار نارضايتى كرد.

ايشان فرمود: «حمام برو و حنا را با نوره مخلوط كن و به محلّ آن بمال، كه ديگر بعد از اين كار، ناراحتى نخواهى داشت.»

آن مرد مى گويد: «به خدا سوگند! فقط يكبار اين كار را انجام دادم و خداوند بمن سلامتى داد و ديگر آن بيمارى برنگشت.(5)»

241: امام صادق عليه السلام فرمود: «در حمام تكيه مده كه چربى كليه ها را آب مى كند و در حمام شانه مكن كه موها را سست مى كند و سرت را با

ص: 78


1- . امالى صدوق، ص 436.
2- . مكارم الاخلاق، ص 180.
3- . طب الائمه، ص 102.
4- . بحار، ج 95، ص 79.
5- . كافى، ج 6، ص 306.

خاك مشوى كه غيرت را مى برد و با خزف نمال كه باعث پيسى مى شود و با لنگ به صورتت مكش كه آب روى را مى برد.(1)»

242: امام صادق عليه السلام فرمود: «سرت را با خاك مشوى كه صورت را كدر و زشت مى كند و سر و صورتت را با لنگ نمال كه آب روى را مى برد و كف پايت را با خزف نمال كه پيسى به بار مى آورد.»(2)

243: ايشان فرمود: «بر جاى نوره، حنا گذاشتن، باعث ايمنى از جذام و پيسى مى شود.»(3)

244: ايشان فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «هركس كه داخل حمام شود، روغن بمالد و سپس بلافاصله حنا را از سر تا پا بگذار، اين كار باعث ايمنى از جنون، جذام، پيسى و خوره مى شود.»(4)

245: ايشان فرمود: «كوتاه كردن ناخن و سبيل در هر جمعه، باعث ايمنى از پيسى و ديوانگى است.»(5)

246: ايشان فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «از درمان فريادرس (حجامت در سر) استفاده كنيد كه براى ديوانگى، جذام و پيسى مفيد است.(6)»

درمان زخم

247: امام صادق عليه السلام فرمود: امام باقر عليه السلام در مورد زخم فرمود: «قير تازه و مانند آن پيۀ نرم و تازه بز بردار و بعد از آن پارچۀ تميز و نويى و ظرفى تميز بردار و بيرون آن را با قير بكش و آن را روى مقدارى ماست بگذار و زيرش آتش كمى روشن كن تا از هنگام نماز ظهر تا عصر بر آن باشد سپس كتان بردار و بر روى دستت بگذار و روى آن را قير بمال و لوله

ص: 79


1- . محاسن، ص 489.
2- . كافى، ج 6، ص 311.
3- . مكارم اخلاق، ص 160.
4- . محاسن، ص 519.
5- . مدرك قبل.
6- . مكارم اخلاق، ص 384.

كن و داخل زخم بگذار و قير را روى آن بريز و بعد از آن پارچه را به خوبى داخل زخم كند.»(1)

درمان نيش زدگى

248: حسين بن يحيى گفت: «شپش سر مرا نيش زد و وارد پوستم شد و درد شديد مى گرفتم. اين را به امام صادق عليه السلام گفتم، ايشان فرمود:

«بعد از خواندن نماز صبح، دستت را بر روى جاى درد بگذار و آن را لمس كن، سپس دستت را بر جاى سجده ات (پيشانى) بگذار و بگو: «بسم اللّه و باللّه و محمد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم.» سپس دستت را بر روى جاى درد بگذار و هفت مرتبه بگو: «اشفنى يا شافى لا شفاءك، شفا لا يغادر سقما.»(2)

249: امام صادق عليه السلام فرمود: «عجوه (نوعى خرما) از بهشت است و درمان مسموميت در آن است.»(3)

250: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه هر روز هفت خرماى عجوه، ناشتا از خرماى تازه اعلاء بخورد، سم و جادو و شيطان بر او اثرى ندارند.» (4)

در مكارم اخلاق آمده كه: «در آن روز به او ضررى نمى رساند.»(5)

251: امام صادق عليه السلام فرمود: دوايى مفيدتر از سويق سيب، براى زهر و سم نيست.»(6)

252: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «قارچ از منّ است كه خداوند بر بنى اسرائيل نازل

ص: 80


1- . مكارم اخلاق، ص 184.
2- . مكارم اخلاق، ص 184.
3- . مكارم اخلاق، ص 384.
4- . طب الائمه، ص 71.
5- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 16، ص 118.
6- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 16، ص 135.

كرد، شفاى بيمارى چشم است و خرماى عجوه اى كه از برنى است، از بهشت مى باشد و شفاى سمّ است.»(1)

253: امام صادق عليه السلام فرمود: «عقربى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم را نيش زد، آن حضرت آن را پرت كرد و فرمود: «خدا تو را لعنت كند كه برايت فرقى نمى كند كه كافر را بگزى يا مؤمن را.» سپس مقدارى نمك خواست و بر جاى نيش گذاشت و بعد با انگشت ابهام آن را فشار داد تا آب شد. سپس فرمود: «اگر مردم مى دانستند كه در نمك چه هست، هيچ وقت به دنبال پادزهر نمى رفتند .»(2)

درمان ورم، دمل، زگيل

254: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه احساس كردى كه برايت دمل و بشور به وجود آمد، انگشت سبابه را روى آن بگذار و دور آن بچرخان هفت مرتبه بگو: «لا اله الاّ اللّه الحليم الكريم» و هرگاه دور آن رسيدى، آن را پاسمان كن و با انگشت سبابه ببند.»(3)

255: امام صادق عليه السلام فرمود: «اكثر دمل ها و زخم ها از خون فاسد بوجود مى آيند كه در حالت عادى از انسان خارج نمى شوند و به اين وسيله از بدن بيرون مى زنند، پس هركس كه به اينها مبتلا شد، هرگاه كه به بستر خواب رفت بگويد «اعوذ بوجه اللّه العظيم و كلماته التامّات الّتى لا يجاوزهنّ برّ و لا فاجر، من شرّ كلّذى شّر» پس هركس كه اين را بگويد هيچ چيزى از بادها او را اذيت نمى كند، و به خواست خداوند از آن خوب خواهد شد در روايت ديگر آمده كه: «اين را بر روى كاغذ بنويسد و

ص: 81


1- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 16، ص 146.
2- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 16، ص 147.
3- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، ج 16، ص 147.

كسى كه دمل دارد، آن را ببلعد: «لا آلاء آلاوك يا اللّه محيط علمك به كهلسون.»(1)

256: بكر بن محمد گفت: از امام صادق عليه السلام دعاى براى ورم و زخم خواستم. ايشان فرمود: «چاقو بردار و بر جاى زخم و ورم بكش و بگو: « بسم اللّه ارقيك من الحدّ و الحديد و من اثر العود و الحجر الملبود و من العرق الفاتر و من الورم الاحر و من الطعام و عقره و من الشراب و بر ده امضى اليك باذن اللّه الى اجل مسمّى فى الانس و الانعام بسم اللّه فقحت و بسم اللّه ختمت.» سپس چاقو را در زمين فرو ببر.»(2)

257: امام صادق عليه السلام فرمود: «اين آيه براى تمام ورم هايى كه در بدن است و انسان را به خطر مى اندازد و مى ترساند. پس هرگاه خواستى بخوانى، پاكيزه باش و هرگاه آماده نماز واجب شدى، به وسيلۀ اين آيه، ورمت را قبل و بعد از نماز تعويذ كن: لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا اَلْقُرْآنَ عَلىٰ جَبَلٍ... تا آخر سورۀ حشر و هر ماه اين كار را با اين روش انجام بده كه ورم مى خوابد.»(3)

258: امام صادق عليه السلام فرمود: «دست راستت را بر روى زگيل ها بكش و سه مرتبه بگو: «بسم اللّه الرحمن الرحيم بسم اللّه و باللّه محمد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و لا حول و لا قوه الاّ باللّه العظيم اللهم امح عنّى ما اجد.»(4)

259: مردى از شيعيان به خاطر دمل (سلعه) به امام صادق عليه السلام عرض حال نمود. آن حضرت فرمود: «سه روز روزه بگير و در روز چهارم در هنگام غروب خورشيد غسل كن و خودت را براى عبادت پروردگارت آماده كن، تكّه پارچۀ تميزى همراهت باشد، سپس چهار ركعت نماز بخوان و هر

ص: 82


1- . بحار، ج 95، ص 65.
2- . طب الائمه، ص 110.
3- . طب الائمه، ص 60.
4- . طب الائمه، ص 109.

چقدر از قرآن را كه مى توانى، بخوان و با تلاش و كوشش خضوع نما و هرگاه نمازت تمام شد، لباست را بيرون بياور و با آن تكه پارچه، آن را بپوشان و به عبادت بپرداز و راست را بر زمين قرار بده و سپس با گريه و تضرع و خشوع بگو: «يا واحد يا احد يا كريم يا حنّان يا جبار يا قريب يا مجيب، يا ارحم الرحمين، صلّ على محمّد و آل محمد و اكشف ما بى من مرض و البسنى العافيه الكافيه الشافيه فى الدنيا و الاخره و آمننا على بتمام النعمه و اذهب ما بى فقد آذانى و غمّنى» امام صادق عليه السلام فرمود: «و بدان كه اين زمانى برايت مفيد خواهد بود كه به آن اعتقاد قلبى داشته باشى و بدانى كه برايت مفيد خواهد بود». آن مرد دستورات آن حضرت را اجراء كرد و خوب شد.(1)

260: امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى از شما دچار بيمارى نمى شود، مگر اينكه در درون انسان دبيله و دملى رشد كرده باشد.»(2)

درمان بد اخلاقى

261: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن گوشت، باعث رشد گوشت مى شود و هركسى كه چهل روز خوردن گوشت را ترك كند، بداخلاق مى شود و هركس كه بداخلاق شد، در گوشش اذان بگوئيد.»(3)

262: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركسى كه چهل روز، گوشت نخورد، بداخلاق مى شود و هركس كه بداخلاق شد، در گوشش اذان بگوييد.»(4)

263: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «گوشت بخوريد كه گوشت از گوشت است و خوردن گوشت، باعث رشد گوشت مى شود و مى گويند: هركسى كه

ص: 83


1- . طب الائمه، ص 109.
2- . كافى، ج 6، ص 378.
3- . كافى، ج 6، ص 309.
4- . من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 299.

چهل روز گوشت نخورد بداخلاق مى شود. ماهى زياد نخوريد، چون بدن را نحيف و لاغر مى كند.»(1)

264: امام صادق عليه السلام فرمود: «گوشت از گوشت است، هركس كه چهل روز گوشت نخورد، بداخلاق مى شود پس گوشت بخوريد كه قدرت شنوايى و بينايى شما را زياد مى كند.»(2)

265: اديم گفت: به امام صادق عليه السلام عرض داشتم: «خداوند دلى را كه گوشت را دوست داشته باشد، دشمن مى داند.» ايشان فرمود: «منظور كسى است كه به وسيله غيبت كردن، گوشت مردم را مى خورد، ولى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم گوشت را دوست داشت. هركسى كه چهل روز گوشت نخورد، بد اخلاق مى شود و هركس كه بداخلاق شد، گوشت به او بخورانيد و هر كس كه تكه اى پيۀ گوشت بخورد، به همان اندازه بيمارى از او دفع مى شود.»(3)

266: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «گوشت بخوريد، هركس كه چهل روز گوشت نخورد، بداخلاق مى شود و هركس كه بداخلاق شود، خودش در سختى و عذاب خواهد بود، پس در گوش او اذان بگوئيد.»(4)

267: امام صادق عليه السلام فرمود: همۀ مردم نياز به گوشت دارند، پس هر كس چهل روز گوشت نخورد، بداخلاق مى شود و كسى كه بداخلاق شد، در گوش راستش اذان بگوئيد.»(5)

268: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «گوشت بخوريد كه گوشت از گوشت است و خوردن گوشت، باعث رشد گوشت مى شود و هركس كه چهل روز گوشت نخورد، بداخلاق مى شود و هر

ص: 84


1- . بحار، ج 66، ص 56.
2- . محاسن، ص 464.
3- . صحيفه امام رضا، ص 243.
4- . بحار، ج 66، ص 75.
5- . محاسن، ص 465.

كس اعّم از انسان و چهارپا بداخلاق شد، در گوشش اذان كامل بگوئيد.»(1)

269: به امام صادق عليه السلام عرض شد: «مردم مى گويند: اگر كسى سه روز گوشت نخورد، بداخلاق مى شود. ايشان فرمود: «درست نيست، هركس كه چهل روز گوشت نخورد، بداخلاق مى شود.»(2)

270: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «گوشت بخوريد كه خوردن گوشت باعث رشد گوشت مى شود و هركسى كه چهل روز گوشت نخورد، بداخلاق مى شود و هركس كه بداخلاق شد، به او گوشت بخورانيد. هركسى تكه پيه بخورد، به همان اندازه دچار بيمارى مى شود.»(3)

درمان ضعف عضلانى

271: امام صادق عليه السلام فرمود: «مويز، عضلات را محكم مى كند و خستگى را مى برد و جان را پاك مى نمايد.»(4)

272: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن مويز طائف (منطقه اى در عربستان) عضلات را محكم مى كند و خستگى را مى برد و جان را پاك مى نمايد.»(5)

273: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «مويز بخوريد، چون تلخه را مى زدايد، بلغم را مى برد، عضلات را محكم مى كند و خستگى را مى برد و اخلاق را خوب مى نمايد و جان را پاك مى كند و غم و غصّه را از بين مى برد.»(6)

ص: 85


1- . محاسن، ص 466.
2- . مكارم اخلاق، ص 159.
3- . محاسن، ص 465.
4- . كافى، ج 6، ص 352.
5- . كافى، ج 6، ص 352.
6- . خصال، ص 343.

274: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده است: «زيتون بخوريد كه تلخه را مى زدايد، بلغم را مى برد و عضلات را محكم مى كند و بيمارى و بدحالى را از بين مى برد و اخلاق را خوب مى كند و جان را پاك مى نمايد و غم و غصّه را از بين مى برد.»(1)

درمان سردرد و بادهاى داخل سر

275: مفضّل بن عمر گفت: «مردى از برادرانمان از چشم درد، شكم درد، ناف درد، سردرد و شقيقه درد زنش به امام صادق عليه السلام عرض حال نمود و گفت: «اى پسر پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم! او هر شب بيدارى مى كشد و فرياد مى زند و ما از گريه و فرياد او به جنب و جوش مى افتيم، پس بر ما منتى بگذار و تعويذى آسمانى بده» از سوى ايشان فرمود: «هرگاه نماز واجب خواندى، دستت را باز كن و با خشوع و تضّرع بگو: «اعوذ بجلالك (و جمالك) و قدرتك و بهائك و سلطانك مّما اجد، يا غوث يا رسول اللّه، يا غوث يا امير المؤمنين، يا غوث يا فاطمه بنت رسول اللّه، اغثنى اغثنى.»

سپس با دست راستت بر پيشانى راست بكش و بگو: «يا من سكن له ما فى السماوات و ما فى الارض سكّن ما بى بقوّتك و قدرتك صلّى على محمد و آله و سكّن ما بى.»(2)

276: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم دچار چشم درد يا سردرد مى شد، دستش را باز مى كرد و سورۀ حمد، ناس و فلق را مى خواند، سپس دستش را به صورتش مى كشيد و بيمارى اش برطرف مى شد.»(3)

ص: 86


1- . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 35.
2- . طب الائمه، ص 73.
3- . طب الائمه، ص 39.

277: عمار دهنى از سردرد به امام صادق عليه السّلام عرض حال نمود، ايشان فرمود: «هرگاه نماز واجبت تمام شد، انگشت سبابۀ دست راست را بر روى چشمت بگذار، درحالى كه بر ابروى راستت مى كشى، هفت مرتبه بگو:

«يا حنّان، اشفنى» سپس كف دست راستت را بر جلوى سرت قرار بده و بگو: «يا من سكن له ما فى السماوات و ما فى الارض صلّ على محمد و آله و سكّن ما بى.»(1)

278: معاويه بن عمار گفت: به امام صادق عليه السلام از باد شقيقه عرض حال نمودم. ايشان فرمود: «بعد از آنكه نماز واجبت را خواندى، انگشت سبابۀ دست راستت را بين دو چشمت قرار بده و درحالى كه بر ابروى راستت مى كشى، هفت مرتبه بگو: «يا حنان اشفنى» سپس بر ابروى چپت بكش و بگو: «يا مناّن اشفنى» سپس كف دست راستت را بر جلوى سرت قرار بده و بگو: «يا من له ما سكن فى اليل و انهار و ما فى اسماوات و الارض صلّ على محمد و اهل بيته و سكّن ما بى.»(2)

279: معاويه بن عمار از باد شقيقه به امام صادق عليه السلام عرض حال نمود.

ايشان فرمود: «هرگاه نماز واجبت را خواندى، انگشت سبابۀ دست راست را بين دو چشمت قرار بده و درحالى كه ابروى راستت را مسح مى كنى، هفت مرتبه بگو: «يا حنّان يا منان اشفنى» سپس ابروى چپت را مسح كن و بگو: «يا منان اشفنى» سپس كف دست راستت را بر جلوى سر قرار بده و بگو: «يا من له سكن ما فى الليل و النهار و ما فى السموات و الارض صلّ على محمد و آل محمد سكّن ما بى.»(3)

ص: 87


1- . مكارم اخلاق، ص 374.
2- . طب الائمه، ص 74.
3- . بحار، ج 95، ص 60.

280: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه به سردرد و يا درد ديگرى مبتلا شد، دستش را بر جاى درد بگذارد و بگويد: «اسكن سكنتك بالذى سكن له ما فى اليل و النهار و هو السميع العليم.»(1)

281: به امير المؤمنين عليه السلام از سردرد گله نمودم، كه شب و روز برايم است. ايشان فرمود: «دستت را بر جاى درد بگذار و هفت مرتبه بگو:

«بسم اللّه الذى لا يضرّ مع اسمه شىء فى الارض و لا فى السماء و هو السميع العليم، اللهم انّى استجير بك بما استجار به محمد صلى عليه و آله و سلم لنفسه.» به اذن و حسن توفيق الهى آرام خواهد شد.»(2)

282: معاويه بن وهب گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه فردى از سردردش به امام صادق عليه السلام گله كرد. ايشان فرمود: «نزديك بيا». سپس دست بر سر او كشيد و فرمود: «همانا خداوند، آسمانها و زمين را نگاه مى دارد تا نيفتد، و اگر بيفتد، بعد از او هيچ كس آنها را نگه نمى دارد، اوست بردبار و آمرزنده.»(3)

283: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم دچار سردرد شد. جبرئيل نزد ايشان آمد و با اين او را تعويذ نمود: «بسم اللّه يشفيك، بسم اللّه يكفيك، من كلّ داء يوذيك، خذها فليهنيك.»(4)

284: امام صادق عليه السلام فرمود: «براى تمام دردها و حرارت از طرف سر، مربعى به شكل زير بنويس:

بسم اللّه حّر النار الرحمن تطفى صوله

ص: 88


1- . مكارم اخلاق، ص 373.
2- . طب الائمه، ص 18.
3- . امالى طوسى، ص 672.
4- . مكارم اخلاق، ص 374.

سپس بگو: «بسم اللّه و صلّى اللّه على (محمد) النبى و آله و سلم.» و در آن ورقه، اذان اقامه را نيز بنويس و به خودت آويزان كن كه حرارت و درد را در همان ساعت به اذن الهى آرام مى كند.»(1)

285: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم دچار سردرد مى شد، با روغن كنجد انفيه مى كرد.»(2)

286: داود رقى گفت: مردى خراسانى كه حج را به جا آورده بود، نزد امام صادق عليه السلام آمد و سلام كرد و سؤالى در مورد دين از ايشان پرسيد و امام صادق عليه السلام آن را برايش توضيح داد، آن مرد گفت: «از زمانى كه از خانه بيرون آمده ام، سردردم برطرف نشده است.» ايشان فرمود: «هم اكنون بلند شو و به حمام برو و هيچ كارى انجام مده، جز اينكه هفت مشت آب داغ بر روى سرت بريزى و هر دفعه نام خداوند را ببر كه به خواست خداوند از اين به بعد دچار آن نخواهى شد.»(3)

287: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركسى كه دچار ضعف يا سردرد يا تكرر ادرار شود، دستش را بر جايش قرار دهد و بگويد: «اسكن سكنتك بالذى سكن له ما فى الليل و النهار و هو السميع العليم.»(4)

288: امام صادق عليه السلام فرمود: هركس به صورتش يك مشت گلاب بزند يا بشويد، آن روز از ذّلت و فقر در امان خواهد بود و هركس بر سرش گلاب بريزد، در آن سال از برسام در امان خواهد بود، پس آنچه به شما توصيه مى كنيم، رها نكنيد.»(5)

ص: 89


1- . طب الائمه، ص 72.
2- . بحار ج 62، ص 143.
3- . مدرك قبل.
4- . كافى، ج 8، ص 190.
5- . اقبال الاعمال، ص 86.

289: امام باقر و امام صادق عليه السلام هرگاه كه از حمام خارج مى شدند، چه در زمستان و چه در تابستان، با عمامه بيرون مى آمدند و مى گفتند: «اين كار از سردرد جلوگيرى مى كند.»(1)

290: امام صادق عليه السلام فرمود: «بعد از خارج شدن از حمام پاهايتان را بشوئيد، كه از شقيقه درد جلوگيرى مى كند و در هنگام خروج از حمام عمامه به سر داشته باشيد.(2)»

291: ايشان فرمود: «هرگاه كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم دچار سردرد مى شد، با روغن كنجد انفيه مى كرد.(3)»

292: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم شيرينى، شكر و خرما به دست نمى آورد، با آب ولرم افطار مى كرد و مى فرمود: اين كار باعث آرام شدن حرارت معده و از بين رفتن سردرد مى شود.»(4)

چيزهايى كه باعث زياد شدن عقل مى شوند

293: امام صادق عليه السلام فرمود: «كدو، عقل را زياد مى كند.»(5)

294: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

«اى على! كدو بخور، چون عقل و مغز را زياد مى كند:» در بحار آمده كه:

گويا زياد شدن عقل، به خاطر توليد اخلاط سالم چهارگانه است و به وسيلۀ آن قدرت مغز قوى مى شود، زيرا اين قوا، وسيله اى براى ادراكات است و شايد منظور از زياد شدن مغز، همان زياد شدن قدرت است، چون به وسيلۀ آن مغز خشك، مرطوب و خنك مى شود يا حجم آن را زياد مى كند، زيرا اين، غذايى است براى جوهر مغز، ولى گفتار اول معتبرتر است.

ص: 90


1- . كافى
2- . مكارم اخلاق، ص 176.
3- . محاسن، ص 521.
4- . محاسن، ص 521.
5- . امالى طوسى، ص. 362.

295: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «كدو بخوريد كه عقل را زياد مى كند و پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم كدو را دوست داشت.»

296: امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «كدو، عقل را زياد مى كند.»

چيزهايى كه باعث از بين رفتن بلغم مى شوند

297: ايشان فرمود: «هركس ناشتا حمام برود، بلغم او پاك مى شود.»(1)

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده است: «مويز بخوريد كه تلخه را مى زدايد و بلغم را مى برد.»(2)

همچنين آمده است كه: «زيتون بخوريد كه تلخه را مى زدايد و بلغم را مى برد.»(3)

298: امام صادق عليه السلام فرمود: «شانه كردن موى گونه ها، دندان ها را محكم مى كند و شانه كردن ريش، و با را مى برد و شانه كردن گيسوان، بلاهاى سينه را دفع مى كند و شانه كردن ابروها ايمنى از جذام است و شانه كردن سر، بلغم را قطع مى كند». راوى مى گويد: گفتم: «دوايى براى بلغم تجويز نما.» فرمود: «مقدارى از آدامس رومى (سقز) و مقدارى كندر و مقدارى سعتر (گياهى بيابانى) و مقدارى نانخواه و مقدارى سياهدانه، به اندازه هم بردار و به طور جداگانه آنها را بكوب و سپس الك كن و با عسل مخلوط كن و هر روز و هر شب، به اندازه يك فندق از آن بخور كه ان شاء اللّه مفيد خواهد بود.»(4)

299: ايشان فرمود: «شانه كردن سر، بلغم را قطع مى كند.»(5)

ص: 91


1- . موسوعه امام صادق عليه السلام: جزء 16: ص 117.
2- . طب امام صادق عليه السلام: حديث 11877.
3- . طب امام صادق عليه السلام: حديث 11878.
4- . طب الائمه: ص 19.
5- . موسوعه امام صادق عليه السلام: جزء 16، ص 197.

300: حنان گفت: درحالى كه با امام صادق عليه السلام بر سر سفره اى نشسته بودم، ايشان تربى به دست من داد و فرمود: «اى حنان! ترب بخور، چرا كه در آن سه ويژگى است: برگش، بادها را دور مى كند، قسمت ميانى اش بول را جارى مى كند و بيخش، بلغم را از بين مى برد.»(1)

301: حنان بن سدير گفت: نزد امام صادق عليه السلام رفتم، درحالى كه جلوى ايشان سفره اى بود. به من فرمود: «اى حنان! جلو بيا و بخور.» سپس نزديك شدم و همراه ايشان خوردم؛ به من فرمود: «اى حنان! ترب بخور، چون برگش موجب شادابى و طراوت است و قسمت ميانى اش، بول را جارى مى كند و بيخش، بلغم را قطع مى نمايد.»(2)

302: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «بيخ ترب، بلغم را قطع مى كند، غذا را هضم مى نمايد و برگ آن، ادرار آور است.»(3)

303: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم با حلوا افطار مى كرد و اگر آن را نمى يافت، با شكر يا خرما افطار مى كرد و اگر هيچ يك از آنها را نمى يافت با آب ولرم افطار مى نمود و مى فرمود: اين، معده و كبد را پاك مى كند و دهان را خوش بو و دندانها را محكم و قوى مى نمايد و چشم را روشنايى و جلا مى بخشد و گناهان را مى شويد و رگ هاى مهيج را آرام مى كند و همچنين تلخى معمولى دهان را دفع مى نمايد و بلغم را قطع مى كند و حرارت معده را فرو مى نشاند و سردرد را مى برد.»(4)

304: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم چيز شيرينى نمى يافت، با آب ولرم افطار مى كرد و مى فرمود: «اين شيرينى، كبد و معده را پاك مى كند و دهان را خوش بو مى نمايد و سياهى چشم و دندان ها را محكم و

ص: 92


1- . كافى: ج 6، ص 371.
2- . محاسن: ص 524.
3- . امالى طوسى، ص 362.
4- . كافى، ج 4، ص 152.

مردمك را قوى مى كند و نيز گناهان را مى شويد و رگ هاى مهيج را آرام مى كند و تلخى دهان را دفع و موجب جذابيت او مى شود و بلغم را قطع مى كند و حرارت معده را فرو مى نشاند و سردرد را از بين مى برد.»(1)

درمان تنگى نفس

305: مفضّل بن عمر گفت: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: «اى پسر پيامبر! هرگاه راه مى روم، نفس تنگى شديدى به من دست مى دهد، تا جايى كه گاه، در فاصلۀ ميان خانۀ خود و خانۀ شما، دوبار مى نشينم، چه كنم؟»

ايشان فرمود: «اى مفضّل! براى اين بيمارى، ادرار شتر شيرده را بخور.» مفضّل مى گويد: «از آن خوردم و خداوند بيمارى ام را خوب كرد.»(2)

درمان سرفه

306: عمر بن اذينه گفت: مردى نزد امام صادق عليه السلام از سرفه اظهار ناراحتى كرد، درحالى كه من نيز حضور داشتم. امام به او فرمود: «در كف دستت، مقدارى كاشمه (نوعى زيره ى كوهى) و به همان اندازه، شكر بريز و براى يك يا دو روز، اين را بخور.» پس از اين ماجرا، آن مرد را ديدم. گفت:

تنها يك بار اين كار را انجام دادم و آن حالت، از بين رفت.»(3)

درمان سل

307: امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ چيزى بهتر برنج، وارد بدن فرد مبتلا به سل نشده؛ كه بيمارى را از بدن او بيرون مى كشد، برنج، داروى خوبى است و طبيعت آن خنك و از هر بيمارى عارى است.»(4)

308: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن ماهى، سل مى آورد.»(5)

ص: 93


1- مكارم اخلاق.
2- . طب الائمه، ص 103.
3- . كافى، ج 8، ص 192.
4- . مكارم اخلاق، ص 154.
5- محاسن، ص 476.

309: امام صادق عليه السلام فرمود: «به پوشيدن موزه (كفشى همانند چكمه) عادت كنيد كه باعث ايمنى از سل مى شود.»(1)

310: امام صادق عليه السلام فرمود: «عادت داشتن به پوشيدن موزه، باعث ايمنى از سل مى شود.»(2)

درمان برسام (ورم پرده ديافراگم)

311: سيف تمار گفت: «يكى از همراهان ما در مكه به بيمارى برسام مبتلا شد. من نزد امام صادق عليه السلام رفتم و اين مطلب را بازگو كردم. به من فرمود: «سويق جو به او بخوران كه به خواست خداوند، بهبود خواهد يافت.

آن، غذايى در درون بيمار است.»

ما جز دو روز (يا دوبار) به او سويق نداديم، مگر اينكه همراه ما بهبود يافت.»(3)

312: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس دچار قلب شد، در آن شب به اندازه ى دو يا سه درهم بزر قطون (دانه اى كه براى بيمارى خوب است و شفا مى دهد) درمان بيمارى هاى قلب و ترس، از ورم ديافراگم در امان است.»(4)

313: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «مويز، قلب را قوى مى كند و بيمارى را مى برد و حرارت را فرو مى نشاند و نفس را خوش بو مى كند.»(5)

314: امام صادق عليه السلام فرمود: «گلابى بخوريد كه به اذن الهى باعث روشنايى و جلاى قلب و آرام شدن دردهاى درون انسان مى شود.»(6)

ص: 94


1- . موسوعه امام صادق عليه السلام، جزء 16: ص 203.
2- . موسوعه امام صادق عليه السلام، ص 464.
3- . كافى، ج 6، ص، 307.
4- . مكارم اخلاق، ص 188.
5- . امالى طوسى، ص 362.
6- . كافى، ج 6، ص 358.

315: مردى از درد قلب به امام صادق عليه السّلام شكايت نمود. ايشان فرمود:

گلابى بخور.»(1)

316: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن به، قلب را قوى و دل را هوشيار و انسان را شجاع مى كند.»(2)

317: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «اى جعفر! به بخور كه قلب را قوى و ترسو را شجاع مى كند.»(3)

318: امام صادق عليه السلام فرمود: «در به، ويژگى اى است كه در ديگر ميوه ها نيست.»

پرسيده شد: «آن چيست؟»

فرمود: «ترسو را شجاع مى كند. به خدا قسم! اين از علم انبياء است.(4)»

319: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «خوردن به، قوّتى براى قلب ضعيف است و معده را پاك مى كند و دل را هوشيار مى گرداند و ترسو را شجاع مى كند.»(5)

امير المومنين عليه السلام فرمود: «به بخور كه قوّتى براى قلب ضعيف است و معده را پاك مى كند و قوّت دل را زياد مى نمايد و ترسو را شجاع و فرزند را زيبا مى كند.»(6)

320: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «به، توان مرد را زياد مى كند. ضعفش را از بين مى برد.»(7)

321: امام صادق عليه السلام فرمود: زبير درحالى كه به در دست داشت، نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم آمد. آن حضرت پرسيد: «اى زبير! اين چيست كه در دست توست؟»

ص: 95


1- . طب الائمه، ص 135.
2- . محاسن، ص 550.
3- . محاسن، ص 549.
4- . طب الائمه، ص 136.
5- . كافى، ج 6، ص 357.
6- . موسوعه ى امام صادق عليه السلام، جزء 9، ص 713.
7- . طب الائمه، ص 136.

گفت: «اى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم به است.»

فرمود: «اى زبير! به بخور، چون سه ويژگى دارد.»

گفت: «اين سه ويژگى چيست؟»

فرمود: «قلب را آسايش و آرامش مى دهد و انسان بخيل را سخاوتمند مى كند و ترسو را شجاع مى نمايد.»(1)

322: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «طلحه بن عبيد اللّه درحالى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم يك به در دست داشت، نزد ايشان آمد. آن حضرت به را نزديك برد و فرمود: «اى ابا محمد! بگير كه قلب را آرامش و آسايش مى دهد.»(2)

323: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه دچار ضعف در بدن يا قلبش شد، گوشت ميش با شير بخورد.»(3)

324: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه دچار ضعف در بدن يا قلبش شد، گوشت ميش با شير بخورد، چرا كه در اين صورت، هر بيمارى و عارضه اى از بندبند تن او خارج مى شود و بدنش نيرو مى گيرد و لثه اش قوى مى شود و همچنين ده مرتبه قبل از خواب بگويد: «لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له يحيى و يميت و يميت و يحيى و هو حى لا يموت.» و تسبيح حضرت زهرا عليهم السلام و آيه الكرسى و سوره توحيد را بخواند.»(4)

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هرگاه كه دانه اى از انار در معده جاى گيرد، باعث حيات و زنده شدن قلب مى شود.»(5)

امام صادق عليه السلام فرمود: «بهترين خورش، سركه است كه تلخه را مى زدايد و قلب را زنده مى كند و لثه را قوى مى نمايد.»(6)

ص: 96


1- خصال، ص 157.
2- . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 41.
3- . محاسن، ص 468.
4- . طب الائمه، ص 64.
5- . موسوعه امام صادق عليه السلام، جزء 9، ص 750.
6- طب امام صادق عليه السلام، ص 202.

درمان شكم درد و درد معده

325: يونس بن يعقوب گفت: به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: «جانم فدايت! دچار شكم درد شده ام.»

فرمود: «خداوند را به يگانگى ياد كن!»

گفتم: «چه بگويم؟»

فرمود: «بگو: يا اللّه [يا اللّه] يا ربّى يا رحمان يا ربّ الأرباب و يا سيد السّادات اشفنى و عافنى من كلّ داء و سقم فإنّى عبدك و ابن عبدك أنقلب فى قبضتك.»(1)

326: ابى بصير گفت: مردى از درد ناف به امام صادق عليه السلام شكايت كرد.

ايشان فرمود: «دستت را بر جاى درد بگذار و سه مرتبه بگو: و إنّه لكتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد). ان شاء اللّه خوب خواهد شد.»(2)

327: امام صادق عليه السلام فرمود: مردى نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم آمد و گفت: «اى رسول خدا! صلى اللّه عليه و آله و سلم برادرم دچار شكم درد شده است.»

ايشان فرمود: «به برادرت بگو كه عسل را با آب داغ بخورد.» سپس آن مرد رفت و فردا آمد و گفت: «اى رسول خدا! صلى اللّه عليه و آله و سلم به او نوشاندم، ولى فايده اى نداشت.»

فرمود: «خداوند راست مى گويد و شكم برادرت دروغ مى گويد. شكم برادرت عسل را قبول نمى كند (نمى سازد) برو و هفت مرتبه سوره حمد را بر او بخوان و تعويذ كن.» موقعى كه آن مرد رفت، پيامبر به على عليه السلام فرمود: «چون برادر اين مرد منافق است، لذا عسل برايش سودى ندارد.»

ص: 97


1- . مكارم اخلاق، ص 407.
2- . طب الائمه، ص 28.

328: مردى از درد شكم به امام على عليه السلام شكايت كرد، امام فرمود: «آب داغ بخور و بگو: يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا رحمن يا رحيم يا رب الارباب يا اله الالهه يا ملك الملوك يا سيد السّادات اشفنى بشفائك من كل داء و سقم. فانّى عبدك و ابن عبدك انقلب فى قبضتك.)»(1)

329: امام صادق عليه السلام فرمود: «به كسى كه شكم درد دارد، نان برنج بدهيد، چرا كه هيچ چيز، سودمندتر از آن، به شكم چنين بيمارى اثر نمى كند و معده را پاك مى كند و درد را به كلّى از بدن خارج مى كند.»(2)

330: حمران گفت: امام صادق عليه السلام شكم درد داشت. فرمود: «براى او برنج بپزند و بر آن، سماق بيفزايند.» پس آن را خورد و خوب شد.»(3)

331: امام صادق عليه السلام فرمود: «دچار شكم درد شدم و گوشت بدنم آب شد و ضعف شديدى بر من مسلّط شد، ناگهان جرقه اى در ذهنم زده شد، پس برنج را آوردم و آن را پختم، سرخ كرده و خرد كردم، به صورت خمير در آورده و مصرف كردم، پس گوشت بدنم روييد و استخوانم قوى گشت.

هنوز هم مردم مدينه نزد من مى آيند و مى گويند: «آنچه مردم عراق به شما مى دهند، به ما بده و من هم به آنها دادم.»(4)

332: امام صادق عليه السلام فرمود: «به شدّت مريض شدم و در اين بيمارى، دچار شكم درد شدم و بدنم تحليل رفت. گفتم كه قدرى برنج در آب جوشاندند و از آن، آشى پختند و من از آن استفاده مى كردم. پس قدرت و قوّت به بدنم بازگشت.»(5)

333: محمّد بن مروان گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم. آن حضرت پس، شكم درد (اسهال) شديدى داشت. شب هنگام، درحالى كه خيلى نگران ايشان بودم، از نزد وى رفتم و فردا بازگشتم، ولى اثرى از بيمارى نديدم.

ص: 98


1- . طب الائمه، ص 27.
2- . كافى، ج 6، ص 305.
3- . محاسن، ص 502.
4- . كافى، ج 6، ص 342.
5- . محاسن، ص 503.

گفتم: «جانم فدايت! ديروز كه از نزد شما بيرون رفتم، بيمار بوديد، امّا امروز چنين حالى نداريد.؟» فرمود: «گفتم قدرى برنج آوردند، شستند و خشك كردند و آسياب نمودند. سپس دوايى از آن ساختم و استفاده كردم كه درد شكمم رفع شد.»(1)

334: خالد بن نجيح گفت: از درد شكم به امام صادق عليه السلام شكايت كردم. ايشان به من فرمود: «برنج را بشوى و در سايه، خشك كن سپس آن را آسياب كن و هر روز صبح، به اندازه ى يك كف دست از آن بردار.» اسحاق جريرى اين مطلب را اضافه كرده كه: آن را در آبى به وزن يك اوقيه (واحدى از وزن) بجوشان و بخور.»(2)

335: يونس بن يعقوب گفت: «هنگامى كه امام صادق عليه السلام اسهال خونى داشت و من به او خدمت مى كردم، به من فرمود: «اى يونس! واى بر تو. در اين بيمارى به من وحى شده است كه برنج بخورم؛ پس آن را آماده كن و بشوى، خشك كن، آبكش كن و بپز» آن حضرت آن را با روغن خورد و خداوند به اين وسيله آن بيمارى را از ايشان دور نمود.»(3)

336: يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام از بيرون روى اش، نزد ايشان اظهار ناراحتى كرد. آن حضرت فرمود: «سويقى از برنج درست كن و بخور.» او اين كار را كرد و بيمارى اش خوب شد. و نيز فرمود: «من، دو سال يا بيشتر بيمار شدم. پس خداوند، استفاده از برنج را به من الهام كرد. گفتم: تا آن را آوردند، شستند، خشك كردند، روى آتش قرار دادند و آن گاه آرد كردند.

مقدارى از آن را سويق و مقدارى را شوربا كردم و از آن خوردم و خوب شدم.»(4)

ص: 99


1- . محاسن، ص 503.
2- . كافى، ج 6، ص 342.
3- . طب الائمه، ص 100.
4- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 150.

337: يكى از اصحاب امام صادق عليه السّلام از بيرون روى اش به ايشان شكايت كرد، آن حضرت فرمود كه: «سويق برنج بخورد.» او نيز اين كار را انجام داد و خوب شد.»(1)

338: سيف تمّار از امام صادق عليه السلام در مورد بيمارى اش كمك خواست.

آن حضرت فرمود: «سويق جو بخور، كه به خواست خداوند شفا خواهى يافت و اين غذايى است كه در درون مريض جاى مى گيرد.»

راوى مى گويد: «فقط يك مرتبه از آن خوردم و خوب شدم.»(2)

339: محمّد بن فيض مى گويد: نزد امام صادق بودم كه مردى آمد و گفت «دخترم باردار است و لبانش خشكيده است.» امام فرمود: «چرا برنج با روغن استفاده نمى كند.؟»(3)

340: محمّد بن اسحاق بن فيض گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه يكى از شيعيان آمد و گفت: «اى فرزند رسول خدا»! دخترم از بين رفته لاغر شده و جسمش ضعيف شده و پا به ماه است.»

امام فرمود: «چرا برنج با روغن استفاده نمى كند.» خدا روغن و چربى را بر بنى اسرائيل به خاطر بركت زيادش منع كرد. خدا روغن را مايۀ شفا قرار داد، شايد به خاطر شفاى زيادش تو هم شفا بيابى.»

آن مرد گفت: «چگونه استفاده كنم»؟ امام فرمود: «چهار سنگ بردار و زير آتش قرار بده و برنج در ديگ بريز و آن را بپز، سپس پيه كليه تازه بردار و در كاسه بريز، هنگامى كه برنج پخته شد، چهار سنگ را داخل كاسه بگذار و كاسۀ ديگرى روى آن بگذار و به شدّت تكان بده و بخارى از كاسه ها بيرون نيايد، هنگامى كه پيه آب شد، روى برنج بريز و مخلوط كن، درحالى كه ولرم باشد، استفاده شود كه به خواست خدا شفا خواهد يافت.»

ص: 100


1- . سرائر، ص 374.
2- . مكارم اخلاق، ص 192.
3- . كافى، ج 6، ص 341.

آن مرد گفت: «قسم به معبودى كه خدايى جز او نيست، جز يكبار نخوردم و خوب شدم.(1)»

341: انصار گفتند: «اى پيامبر! ما همسايه اى داريم كه شكم درد دارد.

آيا اجازه مى دهى كه ما او را مداوا كنيم؟»

پيامبر فرمود: «چطور مداوايش مى كنيد؟»

گفتند: «مردى يهود نزد ماست كه اين درد را درمان مى كند.»

پيامبر فرمود: «چطور؟»

گفتند: شكم را فشار مى دهد و چيزى از آن خارج مى كند (جراحت - جرم، جوش) رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بدش آمد و فرمود: «كارى را كه مى خواهيد انجام دهيد.»

آن يهودى را آوردند، او شكم آن شخص را فشار داد و جرم و جوش فراوان از آن خارج كرد و شكم را آب كشيد و بخيه زد و دوا بر آن زد و آن مرد خوب شد، به پيامبر اطّلاع دادند، پيامبر فرمود: «همان كس كه درد را آفريد، درمان را نيز آفريد. بهترين داروها سه چيز است: 1 - حجامت 2 - فصد 3 - سياه دانه(2)».

342: امام صادق عليه السلام فرمود: مردى نزد امير المؤمنين عليه السلام آمد و گفت:

«شكم درد دارم.»

ايشان فرمود: «آيا زن دارى؟»

گفت: «بله.»

فرمود: «از او بخواه كه با رضايت كامل از مال خودش چيزى به تو ببخشد، پس با آن عسل بخر و آب باران بر آن بريز و آن را بنوش. همانا خدا مى فرمايد: وَ نَزَّلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً مُبٰارَكاً. و فرمود: يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهٰا شَرٰابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهُ فِيهِ شِفٰاءٌ لِلنّٰاسِ. و فرمود: فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً. . ان شاء اللّه شفا پيدا مى كنى.

ص: 101


1- . طب الائمه، ص 99.
2- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 143.

پس همين كار را كرد و شفا يافت.»(1)

343: حمران از امام صادق نقل مى كند كه مردى به امير المؤمنين شكايت كرد. امام فرمود: «از صداق (مهريه) زنت يك درهم به رضايتش بردار و با آن عسل بخر و با آب باران آن را ميل كن.» آن مرد همين كار را انجام داد و خوب شد.

از على عليه السلام سؤال شد: «كه اين حديث را از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم شنيدى؟»

فرمود: «نه امّا شنيدم كه خدا مى فرمايد: فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً و قال: يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهٰا شَرٰابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهُ فِيهِ شِفٰاءٌ لِلنّٰاسِ و قال: (وَ نَزَّلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً مُبٰارَكاً.

پس گوارايى و بركت و شفا را جمع كردم. به اميد آنكه موجب شفا شود.(2)»

344: مردى از مرض بدون درمان و صعب العلاجى به امام صادق عليه السلام شكايت كرد. امام فرمود: «از زنت درخواست كن كه از مهريه اش يك درهم به تو بدهد، با آن عسل بخر، با آب باران مخلوط كن و با آن، قرآن بنويس و آن را بنوش.»

گفت: «آن شخص همين كار را انجام داد و مرضش برطرف شد.»

امام از شفا يافتنش باخبر شد و آيات زير را تلاوت كرد:

فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً و يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهٰا شَرٰابٌ و وَ نَزَّلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً مُبٰارَكاً وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (3)

345: امام صادق فرمود: «اگر مردم، ميانه روى و كم خورى در طعام را رعايت كنند، قوى مى شود.»(4)

ص: 102


1- . تفسير عياشى، ج 1، ص 218.
2- . تفسير عياشى، ج 1، ص 219.
3- . سوره ى اسراء آيه 82 و دعوات راوندى، ص 184.
4- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 145.

346: عبد الرّحمن بن كثير گفت: در مدينه به اسهال دچار شدم. امام صادق عليه السلام به من فرمود: «سويق جاورس را با آب نيسان بگيرم و مصرف كنم». به دستور ايشان عمل كردم، اسهالم خوب شد و شفا يافتم.(1)

347: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «چيزها و خوراك رنگارنگ، شكم را بزرگ مى كند و لگن و باسن راست را كسل مى كند.»(2)

در جاى ديگر آمده كه: «پشت را كسل و سست مى كند.»(3)

شايد منظور از چيزهاى رنگارنگ، غذاهاى رنگارنگ مى باشد.

348: امام صادق عليه السلام فرمود: «حزاء (گياهى شبيه كرفس) با آب سرد براى معده نيكو و مناسب است.»(4)

349: امام صادق عليه السلام فرمود: «انار را با پيه آن بخوريد، چون معده را پاك مى كند و حافظه را زياد مى نمايد.»(5)

350: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «انار را با پيه اش بخوريد، چون معده را پاك مى كند و هر دانه اى از انار كه در معده مسلمانى قرار گيرد، آن را نورانى مى كند و تا چهل روز، شيطان و وسوسه هايش را از او دور مى كند.»(6)

351: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «انار را با پيه اش بخوريد كه معده را پاك مى كند.»(7)

352: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «انار را با پيه اش بخوريد، چون معده را پاك مى كند و هر دانه اى از انار كه در معده ى

ص: 103


1- . كافى، ج 6، ص 345.
2- . كافى، ج 6، ص 317.
3- . محاسن، ص 516.
4- . محاسن، ص 516.
5- . كافى، ج 6، ص 354.
6- . عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 24.
7- . عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 43.

مسلمانى قرار گيرد، آن را نورانى مى كند و تا چهل روز شيطان و وسوسه هايش را از او دور مى كند.»(1)

353: امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «انار ترش و شيرين (ملس) را با پيه اش بخوريد كه معده را پاك مى كند.»(2)

354: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس در هنگام خوابيدن انار بخورد، جانش تا صبح در امان خواهد بود.»(3)

355: حارث بن مغيره گفت: به امام صادق عليه السلام از سنگينى قلب و دل پيچه و ديرهضمى غذا شكايت كردم، امام فرمود: «از اين انار شيرين ميل كن و با پيه اش بخور، زيرا معده را دبّاغى و پاك سازى مى كند، دير هضمى را درمان مى نمايد، و غذا را هضم كرده و دهان، تسبيح خدا را مى گويد.»(4)

356: در نزد امام صادق عليه السلام از انار صحبت به ميان آمد، ايشان فرمود: « انار ترش و شيرين (ملس) براى معده سازگارتر است.»(5)

357: امام صادق عليه السلام فرمود: «انار را با پيه اش بخوريد كه معده را پاك مى كند و هر دانه اى از آنكه در معده جاى مى گيرد، دل را زنده مى كند و نقش را نورانى مى نمايد و تا چهل روز وسوسه ى شيطان را دور مى كند.

انار، از ميوه هاى بهشتى است و خداوند متعال فرموده است: (فيها فاكهة و نخل و رمان.»)(6)

358: امام صادق عليه السلام فرمود: «باقلا را با پوستش بخوريد كه معده را پاك مى كند.»(7)

359: امام صادق عليه السلام فرمود: «سيب بخوريد، كه معده را پاك مى كند.»(8)

ص: 104


1- . محاسن، ص 542.
2- . كافى، ج 6، ص 354.
3- . طب الائمه، ص 134.
4- . طب الائمه، ص 134.
5- . الرحمن، ص 68 و طب الائمه، ص 134.
6- . كافى، ج 6، ص 354.
7- . كافى، ج 6، ص 344.
8- كافى، ج 6، ص 357.

360: امام صادق عليه السلام فرمود: «گلابى، معده را پاك و قوى مى كند و به نيز همين خاصيت را دارد و به را هنگام سيرى خوردن بهتر از خوردن آن، هنگام گرسنگى است و هركس كه ناراحتى قلب پيدا كرده، به را بعد از غذا بخورد.»(1)

361: امام صادق عليه السلام فرمود كه: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «سيب بخوريد كه معده را خوش بو مى كند.»(2)

362: امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردم مى دانستند كه در سيب چه هست، بيماران خود را به وسيله اى آن مداوا مى كردند. سيب در درمان بسيار سريع است، به ويژه آنكه خوش بوكننده هم هست.»(3)

363: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «سيب، معده را خوش بو مى كند.»(4)

364: امام صادق عليه السلام فرمود: «كاسنى، شفاى هزار بيمارى است.

كاسنى، هر بيمارى را كه داخل بدن انسان باشد، برطرف مى كند.»(5)

قرقر شكم و درد آن

365: اسماعيل هاشمى مى گويد: از قرقر معده و ديرهضمى غذا به امام صادق عليه السلام شكايت نمودم. امام فرمود: «چرا از نوشيدنى اى كه ما مى نوشيم و موجب هضم غذا مى شود، قرقر شكم را از بين مى برد و باد معده را دفع مى كند، نمى نوشى؟» گفت: «آن نوشيدنى چيست؟»

امام فرمود: «يك صاع كشمش بردار، دانه اش را جدا كن، آب بكش، پس آن را در آب بريز و سه شبانه روز در زمستان و يك شبانه روز در

ص: 105


1- . كافى، ج 6، ص 358.
2- . جعفريات، ص 244.
3- . طب الائمه، ص 135.
4- . محاسن، ص 553.
5- . مكارم اخلاق، ص 177.

تابستان به همين حال بگذار تا يكدست شود، وقتى يكدست شد، مقدارى از آن را بردار و با مقدارى عود (چوب قطع شده درخت براى بخور) روى حرارت ملايم قرار داده تا دو سوم آن بخار شود و فقط يك سوم آن باقى بماند، بعد مقدارى عسل به آن اضافه كن و حرارت بده تا به همان اندازه عسل، آب بخار شود. بعد زنجبيل و خوليجان و دارچين و زعفران و گل ميخك و كندر را با هم مخلوط كن و به هم بپيچ و در پارچه نازكى قرار بده و در آن بينداز و بجوشان بعد حرارت را خاموش بكن و معجون را يكدست و يكنواخت كن و هر صبح و شام ميل نما.»

گفت: «اين كار را انجام دادم و مشكلم برطرف شد و اين نوشيدنى با مرور زمان خراب و فاسد نمى شود(1)»

366: ذريح محاربى مى گويد: از قرقر شكم به امام صادق عليه السلام شكايت نمودم.

ايشان فرمود: «آيا درد مى كند؟»

گفتم: «بله». فرمود: «چرا سياهدانه و عسل نمى خورى؟»(2)

367: ذريح گفت: به امام صادق عليه السلام گفتم: «دچار درد و قرقر شكم شده ام.»

ايشان فرمود: «چرا سياهدانه نمى خورى؟ كه در آن شفاى تمام بيمارى ها، به جز مرگ است.»(3)

368: اسحاق بن عمار گفت: از درد به امام صادق عليه السلام شكايت نمودم و گفتم كه: «پزشك نوشيدنى اى به من توصيه كرد: كشمش بياورم و دو برابر آن آب بريزم، عسل به آن اضافه كنم، آن را حرارت دهم تا دو سومش برود و يك سومش باقى بماند.» امام فرمودند: «آيا شيرين نيست؟» گفتم:

«بله».

ص: 106


1- . كافى، ج 6، ص 426.
2- . طب الائمه، ص 100
3- . طب الائمه، ص 68.

فرمود: «آن را بخور». از مقدار عسل حرفى به ميان نيامد.(1)

درمان كرم هاى شكم

369: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه در هنگام خوابيدن، هفت عدد عجوه (نوعى خرما) بخورد، كرم هاى شكمش از بين مى روند.»(2) در روايت ديگر آمده كه: «هنگام بيدار شدن، بخورد.»(3)

370: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده است: «در هنگام ناشتا، خرما بخورند كه كرم ها را در شكم نابود مى كند.»(4)

صدوق گفته است كه: همه نوع خرما جز برنى بخور كه خوردن خرماى برنى، هنگام ناشتا باعث فلج شدن مى شود.

366: امام صادق عليه السلام فرمود: «سركه، تلخه را آرام مى كند و قلب را زنده مى نمايد و كرم هاى شكم را از بين مى برد و دهان را استحكام مى بخشد .»(5)

367: امام صادق عليه السلام فرمود: «سركه، چه خورش خوبى است، چون تلخه را مى شكند و قلب را زنده مى كند و لثه را محكم مى نمايد و كرم هاى شكم را از بين مى برد.»(6)

368: امام صادق عليه السلام فرمود: «سركه شراب بنوش، چون كرم هاى شكم را از بين مى برد.»(7)

369: در نزد امام صادق عليه السلام از سركه شراب ياد شد، ايشان فرمود: « سركه شراب، جنبندگان شكم را از بين مى برد و دهان را استحكام مى بخشد .»(8)

ص: 107


1- كافى، ج 6، ص 426.
2- . كافى: ج 6، ص 349
3- . طب الائمه: ص 65.
4- . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 48.
5- . بحار، ج 62، ص 275.
6- . دعوات رواندى، ص 146.
7- . طب الائمه، ص 65.
8- كافى، ج 6، ص 330

370: امام صادق عليه السلام فرمود: «سركه شراب، لثه را استحكام مى بخشد و جنبندگان شكم را مى كشد و عقل را محكم و قوى مى نمايد.»(1)

371: امام صادق عليه السلام فرمود: «سركه شراب را زياد و پشت سر هم بنوش، چون هر جنبنده اى كه در شكمت باشد را از بين مى برد.»(2)

372: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «سركه شراب [در هنگام ناشتا] بنوشيد كه كرم هاى شكم را از بين مى برد. سركه شراب مانده بخوريد و سركه شرابى را كه فاسد و خراب كرده ايد، نخوريد.»(3)

درمان به وسيله ى تنقيه

373: امام صادق عليه السلام فرمود: «تنقيه كردن نوعى درمان است. گفته اند كه شكم را بزرگ مى كند درحالى كه مردان صالحى اين كار را انجام داده اند.»(4)

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «بهترين درمانى كه به كار مى بريد، تنقيه كردن است، شكم را بزرگ مى كند، درد درون را مى شويد و بدن را قوى مى كند.»(5)

درمان درد كبد و پهلو

374: امام صادق عليه السلام فرمود: «دستت را بر جاى درد بكش و بگو: « بسم اللّه و باللّه محمد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و لا حول و لا قوۀ الاّ باللّه العلى العظيم، الّلهم امح عنّى ما اجد فى خاصرتى.» سپس دست خود را اين ور و آن ور بكن و در جاى درد بگذار و سه بار بسم اللّه بگو.(6)»

ص: 108


1- . كافى، ج 6، ص 330.
2- . كافى، ج 6، ص 330.
3- . بحار، ج 66، ص 305.
4- . طب الائمه، ص 54.
5- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام جزء 9، ص 751.
6- . بحار، ج 95، ص 111.

375: محسن وشاء گفت: از درد كبد به امام صادق عليه السلام شكايت كردم، ايشان فردى را كه رگ مى زد (فصد) خواست و او، رگ پاى مرا زد.

همچنين فرمود: «براى درد پهلو، آب زيرۀ كوهى بنوشيد.»(1)

376: امام صادق عليه السلام فرمود: صلى اللّه عليه و آله و سلم «آب زيرۀ كوهى بنوشيد كه براى درد خاصره مفيد است.»(2)

377: مردى از درد پهلو به امام صادق عليه السلام شكايت نمود. ايشان فرمود:

«چرا نانى كه از سفره مى افتد را نمى خورى.»(3)

378: عبد اللّه خثعمى گفت: «از درد پهلو به امام صادق عليه السلام شكايت نمودم، ايشان فرمود: «غذائى كه از دست روى سفره يا زمين مى افتد، بردار و ميل كن.» مى گويد: «اين كار را انجام دادم و خوب شدم.»

ابراهيم مى گويد: «من نيز در پهلوى چپ و راستم احساس درد كردم، اين كار را انجام دادم و خوب شدم.»(4)

379: مردى از پهلودرد به امام صادق عليه السلام شكايت نمود. ايشان فرمود:

«هرچه كه از سفره بيرون مى ريزد، بخور.»

مى گويد: «اين كار را انجام دادم و خوب شدم.»(5)

درمان درد طحال

380: امام صادق عليه السلام فرمود: «يكى از دوستان امام باقر عليه السلام، از درد طحال، نزد ايشان شكايت نمود. درحالى كه قبل از آن. هر درمانى را به كار گرفته بود، امّا هر روز بر درد او افزوده مى شد، تا جايى كه در آستانۀ مرگ قرار گرفته بود.

ص: 109


1- . بحار، ج 62، ص 127.
2- . طب الائمه، ص 29.
3- . كافى، ج 6، ص 300.
4- . كافى، ج 6، ص 300.
5- . سرائر، ص 375.

امام باقر عليه السلام به او فرمود: «با سكۀ نقره اى، مقدارى تره بخر و آن را در روغن عربى، كاملا بجوشان و هركس را كه چنين دردى دارد، سه روز از اين جوشانده بخوران چرا كه اگر چنين كند به خواست خداوند، خوب خواهد شد.»(1)

درمان صفراء و تلخه

381: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده: «سركه، چه خورش خوبى است، چون تلخه را مى شكند و صفراء را فرو مى نشاند و قلب را زنده مى كند.»(2)

382: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده «سركه، چه خورش خوبى است، چون تلخه را مى شكند و قلب را زنده مى كند.»(3)

383: امام صادق عليه السلام فرمود: «سركه، تلخه را آرام مى كند و قلب را زنده مى نمايد.»(4)

384: ازرق بن سليمان گفت: از امام صادق عليه السلام در مورد آلو سؤال كردم. ايشان فرمود: «براى تلخه مفيد است و مفاصل را نرم مى كند، ولى زياد نخور كه در مفصل هايت، بادهايى بر جاى مى نهد.» و نيز ايشان فرمود: آلو خوردن، هنگام ناشتا، تلخه را آرام مى كند، هرچند كه بادها را نيز تحريك مى كند.»(5)

385: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن به اندازه ى سه كف دست، سويق خشك در هنگام ناشتا، بلغم و تلخه را مى شكند تا جايى كه تقريبا چيزى از آن برجاى نمى گذارد.»(6)

ص: 110


1- . طب الائمه، ص 30.
2- . كافى، ج 6، ص 329.
3- . محاسن، ص 486.
4- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 112.
5- . طب الائمه، ص 136.
6- . كافى، ج 6، ص 306.

386: امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر سويق خشك، هنگام ناشتا خورده شود، حرارت را خاموش مى كند و تلخه را فرو مى نشاند، ولى اگر با روغن مخلوط گردد و خورده شود، اين اثر را ندارد.»(1)

387: امام صادق عليه السلام فرمود: «بادنجان بخوريد كه شفاى تمام بيمارى هاست.»(2)

388: نيز ايشان فرمود: «بادنجان براى تلخۀ سياه مفيد است و ضررى براى صفراء ندارد.»(3)

389: امام صادق عليه السلام فرمود: «بادنجان بخوريد كه براى تلخه ى سياه مفيد است.»(4)

390: امام صادق عليه السلام فرمود: «سويق عدس، تشنگى را رفع مى كند، معده را تقويت مى نمايد و درمان هفتاد درد در آن است، صفراء را خاموش مى كند و درون را سردى مى بخشد.»

هنگامى كه ايشان سفر مى كرد، از اين سويق، جدايى نداشت و زمانى كه خون يكى از خدمتگزارانش به جوش مى آمد، به او مى فرمود: «سويق عدس بخور، چون جوشش خون را فرو مى نشاند و حرارت را خاموش مى كند .»(5)

391: امام صادق عليه السلام فرمود: «سويق، تلخه را از بدن و بلغم را از معده، كاملا جدا مى كند و هفتاد نوع بلا را از انسان دور مى نمايد.»(6)

392: امام صادق عليه السلام فرمود: «ايستاده آشاميدن آب در روز، غذا را گوارا و هضم مى نمايد و ايستاده آشاميدن در شب، زردآب مى آورد. پس كسى

ص: 111


1- . طب الائمه، ص 67.
2- . طب الائمه.
3- . طب الائمه، ص 139.
4- . محاسن، ص 526.
5- . كافى، ج 6، ص 307.
6- . كافى، ج 6، ص 306.

كه خواست در شب آب بنوشد، اين را بگويد: «اى آب! سلام بر تو از آب زمزم و آب فرات.» نوشيدن آب در شب، به او ضررى نمى رساند.»(1)

393: امام صادق عليه السلام فرمود: «ايستاده آشاميدن در شب، زردآب مى آورد.»(2)

درمان سنگ و درد مثانه

394: ابى زينب گفت: يكى از برادران ما از درد مثانه به امام صادق عليه السلام شكايت نمود. ايشان فرمود: «اين آيات را سه مرتبه در هنگام خواب و يك مرتبه در هنگام بيدار شدن، بخوان كه بعد از اين كار، ديگر دردى احساس نخواهى كرد: أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ ، أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ لَهُ مُلْكُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا لَكُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاٰ نَصِيرٍ. (3)

آن مرد مى گويد: «اين كار را انجام دادم و بعد از آن ديگر، هيچ دردى احساس نكردم.»(4)

395: سعد بن عبد اللّه از امام صادق عليه السلام حكايت مى كند: نزد پدرم (امام باقر عليه السلام) نشسته بودم درحالى كه مردى فلج نيز آنجا بود و از پدرم (امام باقر عليه السلام) درخواست دعا كرد و گفت: «من دچار حبس بول شدم و جز با سختى قادر به بول كردن نيستم.» پدرم اين دعا را به او ياد داد، آن مرد گفت: «دستان مباركت را به دست فلج من بكش.» امام اين كار را كرد و به آن مرد گفت، «هنگام نماز شب كه در سجده هستى اين دعا را بخوان:

اللهم انى ادعوك دعاء العليل الذليل الفقير، ادعوك دعاء من قد اشتدت فاقته و قلت حيلته و ضعف عمله من الخطيئه و البلاء، دعاء مكروب ان لم تدركه هلك و ان لم تستنقذه فلا حيله له، فلا تحط

ص: 112


1- . محاسن، ص 572.
2- . من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 353.
3- . بقره، 106 و 107.
4- . طب الائمه، ص 30.

بى يا سيدى و مولاى و الهى مكرك و لا تثبت على غضبك و لا تضطرنى الى الياس من روحك و القنوط من رحمتك، و طول الصبر على صلواتك عليه و آله به اتوجه اليك، فانك جعلته مفزعا للخائف و استودعته علم ما كان و ما هو كائن، فاكشف ضرّنى و خلصنى من هذه البليه الى ما عوذتنى من عافيتك و رحمتك، انقطع الرجاء الا منك، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه.»

آن مرد رفت و چند روز بعد اثرى از مرضش نبود. سعد مى گويد: امام صادق عليه السلام به ما فرمود كه اين موضوع را پنهان كنيم و همچنين فرمود:

جريان شفا يافتن آن مرد را به پدرم امام باقر عليه السلام گفتم، ايشان فرمود: «هر كس بلايى را كه به آن مبتلا است، از مردم پنهان و به خدا شكايت كند و شفا بخواهد، اگر اين دعا را بخواند، خدا او را شفا مى دهد.(1)»

396: امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه نماز شب مى خوانى و به سجده مى روى، بگو: «اللّهمّ إنّى ادعوك دعاء العليل الذّليل الفقير دعاء من اشتدّت فاقته و قلّت حيلته و ضعف عمله و الحّ البلاء عليه دعاء مكروب إن لم تدركه هلك و إن لم تسعده فلا حيلۀ له فلا تحط به مكرك و لا تبيت على غضبك و لا تضطرّنى إلى اليأس من روحك و القنوط من رحمتك و هذا أمير المؤمنين أخو نبيك و وصى نبيك اتوجّه به إليك فإنّك جعلته مفزعا لخلقك و استودعته علم ما سبق و ما هو كائن فاكشف به ضرّى و خلّصنى من هذه البليۀ إلى ما عوّدتنى من رحمتك يا هو يا هو يا هو انقطع الرّجاء إلاّ منك.»(2)

397: امام صادق عليه السلام فرمود: «خربزه بخوريد، چرا كه در آن ده ويژگى است: نوشيدنى، ميوه، خوش بوكننده، شست وشودهنده و خورش است،

ص: 113


1- . مهج الدعوات، ص 324.
2- . مكارم اخلاق، ص 394.

همچنين قدرت جنسى را افزايش مى دهد، مثانه را مى شويد و ادرارآور است.»(1)

درمان بواسير و قولنج

398: يكى از دوستان امام صادق عليه السلام از قولنج به ايشان شكايت نمود.

آن حضرت فرمود: «سوره ى حمد، توحيد، ناس، فلق و اين را نيز در ادامه آنها بنويس: «اعوذ بوجه اللّه العظيم و بعزّته التى لا ترام و بقدرته التى لا يمتنع منها شىء، من شرّ هذا الوجع و من شر ما فيه.» سپس با آب باران در هنگام ناشتا بنوش كه به خواست خداوند خوب خواهى شد.»(2)

399: فرات بن احنف گفت: از امام صادق صلوات اللّه عليه در مورد تره سوال شد. ايشان فرمود: «بخور كه در آن چهار ويژگى است: 1 - دهان را خوش بو مى كند 2 - باد را دفع مى نماند 3 - بواسير را قطع مى كند 4 - از جذام در امان نگه مى دارد، براى كسى كه در معرض آن است.»(3)

400: امام صادق عليه السلام فرمود: «هويج، انسان را از قولنج و بواسير در امان مى دارد و به جماع كمك مى كند.»(4)

401: امام صادق عليه السلام فرمود: «گوشت سنجد، گوشت را مى روياند، استخوانش استخوان را رشد مى دهد و پوستش پوست را مى پرورد. علاوه بر اين، سنجد، كليه ها را گرم مى كند، معده را پاك مى سازد، مايۀ ايمنى از بواسير و تقطير بول است، ساق پا را قوى و رگ جذام را به كلّى قطع مى كند.»(5)

ص: 114


1- . خصال.
2- . طب الائمه، ص 38.
3- . كافى، ج 6، ص 365.
4- . كافى، ج 6، ص 372.
5- . كافى، ج 6، ص 361.

402: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده: «كدو بخوريد كه ما اهل بيت عليه السلام آن را دوست داريم».

403: ذريح گفت: به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: روايتى از امير المؤمنين عليه السلام است كه: «خوردن كدو، مغز را زياد مى كند». ايشان فرمود: «بله و من مى گويم: كدو براى درد قولنج نيز مفيد است.»(1)

404: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه شب بخوابد و هفت برگ كاسنى در شكمش باشد، در آن شب از قولنج در امان مى ماند.»(2)

405: امام صادق عليه السلام فرمود: «چهار چيز باعث روشنايى چشم است و مفيد هستند و ضررى ندارند.» پرسيدند: «آنها چه هستند؟»

فرمود: «آويشن و نمك، وقتى با هم باشند و نانخواه و گردو، وقتى با هم باشند.»

پرسيدند: «اين چهار چيز وقتى با هم باشند، چه فايده اى دارند؟»

فرمود: نانخواه و گردو: بواسير را مى سوزانند، باد را دفع مى كنند، رنگ پوست را زيبا مى سازند، معده را سختى و محكمى مى دهند و كليه ها را گرم مى نمايند.

امّا آويشن و نمك، بادها را از دل بيرون مى رانند، انسدادها را مى گشايند، بلغم را مى سوزانند، آب كمر را زياد مى كنند، بوى دهان را خوش مى سازند، معده را نرمى مى دهند، بوهاى بد را از دهان مى برند و آلت را سفتى مى بخشند.»(3)

406: زراره گفت: دايۀ امام موسى عليه السلام در كودكى به ايشان برنج مى داد و او را وادار به خوردن مى كرد و تنبيه مى كرد (تنبيه مادرانه). من بدم آمد و نزد امام صادق عليه السلام رفتم؛ امام عليه السلام فرمود: «آيا از آنچه كه ديدى، ناراحت شدى؟»

ص: 115


1- . طب الائمه، ص 138.
2- . كافى، ج 6، ص 362.
3- . مكارم اخلاق، ص 191.

گفتم: «بله، جانم به فدايت.»

فرمود: «برنج، خوراك خوبى است. روده ها را گشاد مى كند و بواسير را قطع مى نمايد. ما بر مردم عراق، غبطه مى خوريم كه برنج و غوره خرما مى خورند. اين دو، روده ها را فراخ مى كنند و بواسير را قطع مى نمايند.»(1)

407: مردى از بواسير به امام صادق عليه السلام شكايت نمود. ايشان فرمود:

«سورۀ ياسين را با عسل بنويس و بنوش.»(2)

408: مردى از بواسير شديد به امام صادق عليه السلام شكايت نمود و گفت:

«براى اين بيمارى به اندازۀ كاسۀ كوچكى شراب انگور تجويز كرده اند كه لذّت آن را نمى خواهم، ولى براى درمان به كار مى برم.»

ايشان فرمود: «نخور، حتّى يك جرعه.» گفتم: «براى چه؟»

فرمود: «چون حرام است و خداوند، درمان و شفا را در چيز حرام قرار نداده است. ترۀ سفيد بردار و سر سفيد آن را قطع كن و بشور، آن را به تكّه هاى كوچك قطعه قطعه كن و چربى بعد پيه بردار، آب كن و بر روى ترۀ سفيد بريز، ده گردو را پوست بكن و خرد كن و به اندازۀ وزن ده درهم، پيه به آن اضافه كن و بعد تره را روى حرارت قرار مى دهى تا سرخ شود، بعد پيه و گردو را به آن اضافه كرده، حرارت را خاموش مى كنى، بعد سه يا هفت روز ناشتا آن را مى خورى و از بقيۀ غذاها دست مى كشى.

بعد مقدارى ابهل (گياهى كه براى تسكين درد مناسب است) را با نان و گردوى پوست كنده و چربى و تره و چند گرم روغن كنجد خالى (با نام خدا اول چند گرم روغن كنجد) و چند اوقيه (هر اوقيه چند گرم است) كندر خرد شده و بو داده را مخلوط كرده و بعد چند گرم كنجد (روغن كنجد) را بعد از سه روز به آن اضافه كرده و بعد از ظهر از آن ميل مى كنى. به خواست خداوند خوب مى شوى».(3)

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «طهارت گرفتن با آب سرد، بواسير را از بين مى برد».(4)

ص: 116


1- . كافى، ج 6، ص 341.
2- . مكارم اخلاق، ص 383.
3- . طب الائمه، ص 32.
4- . موسوعه امام صادق عليه السلام، جزء 9، ص 713.

درمان كمردرد

409: معلى بن ابى عبد اللّه گفت: ما همسفر امام صادق عليه السلام بوديم و اسماعيل پسر ايشان نيز آمده بود كه از شكم درد و كمردرد به آن حضرت شكايت نمود. ايشان فرمود: «بسم اللّه و باللّه بصنع اللّه الّذى أتقن كلّ شىء إنّه خبير بما تفعلون اسكن يا ريح بالّذى سكن له ما فى اللّيل و النّهار و هو السّميع العليم.(1)»

410: در نزد امام صادق عليه السلام از نخود صحبت به ميان آمد، ايشان فرمود:

«آن، براى كمردرد مفيد است.»(2)

درمان نازايى و كم فرزند داشتن

411: امام صادق عليه السلام فرمود: «شير تازه، براى كسى مفيد است كه مى خواهد آب كمرش دگرگون شود.»(3) در بحار آمده كه منظور از تغيير در آب كمر همان عدم انعقاد نطفه است.

412: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس دوست دارد، آب (منى) او و فرزندانش فراوان شود، بر خوردن كاسنى مداومت ورزد.»(4)

413: امام صادق عليه السلام فرمود: «كاسنى بخور چون آب (منى) را زياد مى كند و فرزند را نكو مى نمايد، گرم و ملين است و پسرزايى را بيشتر مى كند .»(5)

414: امام صادق عليه السلام فرمود: «قطره هايى از بهشت، بر كاسنى مى چكد و فرزند را زياد مى كند.»(6)

ص: 117


1- . طب الائمه، ص 78.
2- . مكارم اخلاق، ص 187.
3- . محاسن، ص 493.
4- . كافى، ج 6، ص 362.
5- . كافى، ج 6، ص 363.
6- . محاسن، ص 508.

415: امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه به طور مداوم كاسنى بخورد، مال و فرزندش زياد مى شود.»(1)

416: امام صادق عليه السلام فرمود: «كاسنى، مال و فرزند را زياد مى كند.»(2)

417: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس دوست دارد مال و پسرانش زياد شوند، زياد كاسنى بخورد.»(3)

418: امام صادق عليه السلام فرمود: «از كاسنى استفاده كن كه آب كمر را زياد و صورت را نيكو مى كند.»(4)

419: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس ناشتا، به بخورد، آب كمرش پاكيزه و صورتش نيكو مى شود.»(5)

420: امام صادق عليه السلام فرمود: «زيتون، آب كمر را زياد مى كند.»(6)

421: امام صادق عليه السلام فرمود: «يكى از پيامبران، از داشتن فرزند كم به خداوند شكايت نمود. به او گفته شد: «گوشت با تخم مرغ بخورد.»(7)

422: امام صادق عليه السلام فرمود: «يكى از پيامبران، از داشتن فرزند كم به خداوند شكايت نمود. به او امر شد كه: «تخم مرغ بخورد.»(8)

423: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه فرزند ندارد، تخم مرغ بخورد و زياد بخورد.»(9)

درمان فلج

424: اسماعيل بن جابر گفت: دچار كژدهانى شدم؛ هنگامى كه وارد مدينه شدم، نزد امام صادق عليه السلام رفتم؛ ايشان فرمود: «صورتت چه شده؟» گفتم: «صورتم برگشته و از حالت طبيعى خارج شده و فاسد شده است.»

ص: 118


1- . مدرك قبل.
2- . مدرك قبل.
3- . مدرك قبل.
4- . مدرك قبل.
5- . مكارم اخلاق، ص 172.
6- . كافى، ج 6، ص 332.
7- . كافى، ج 6، ص 324.
8- . محاسن، ص 481.
9- . محاسن، ص 481.

فرمود: «نزد قبر پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم برو و در همان جا دو ركعت نماز بخوان، سپس دستت را بر روى صورتت قرار بده و بگو: «بسم اللّه و باللّه، بهذا اخرج [اقسمت] عليك من عين انس او عين جنّ او وجع، اخرج [اقسمت] عليك بالذى اتخذ ابراهيم خليلا و كلّم موسى تكليما و خلق عيسى من روح القدس، لمّا هدأت و طفئت كما طفأت نار ابراهيم، اطفئى باذن اللّه.» گفت: «اين دعا را دوبار خواندم و مشكل صورتم برطرف شد و تا الآن ديگر مشكلى ندارم.(1)

425: سعيد جناح گفت: امام صادق عليه السلام چند خرما خواست و خورد، سپس فرمود: «اشتهايى نداشتم، ماهى خورده بودم.» سپس فرمود: «هر كس در حالى به خواب رود كه ماهى خورده و در ادامۀ آن، چند خرما يا مقدارى عسل نخورده باشد، تا صبح، رگ فلج بر او غلبه خواهد كرد.»(2)

426: امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگام ناشتا، خربزه يا خرماى برنى خوردن، باعث فلج شدن مى شود.»(3)

آنچه كه براى استخوان هاى ساق مفيد است

427: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن باقلا، مغز استخوانهاى ساق را پر و محكم مى كند و توان مغز را زياد مى نمايد و خون تازه توليد مى كند.»(4)

428: امام صادق عليه السلام فرمود: «باقلا، استخوان هاى ساق پا را استحكام مى بخشد.»(5)

429: امام صادق عليه السلام فرمود: «باقلا، بيمارى را از بين مى برد و در آن، بيمارى اى نيست.»(6)

ص: 119


1- . بحار، ج 95، ص 74.
2- . كافى، ج 6، ص 323.
3- . خصال، ص 443.
4- . كافى، ج 6، ص 344.
5- . محاسن، ص 506.
6- . مكارم اخلاق، ص 183.

ص: 120

فصل چهارم: درمان

درمان كردن به وسيلۀ آيات قرآن

430: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «حبيبم، پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم دعايى را به من ياد داده كه با وجود آن، به داروى طبيبان احتياجى ندارم.

پرسيدند: «آن چيست؟»

فرمود: «سى و هفت مرتبه تهليل (لا اله الا اللّه) و از قرآن بيست و چهار آيه سوره، از بقره تا مزمّل است. هركس اينها را بگويد، اگر گرفتار باشد، خداوند گرفتاريش را برطرف مى كند و اگر مقروض باشد، خداوند قرضش را اداء مى نمايد و اگر گمشده اى داشته باشد، خداوند گمشده اش را باز مى گرداند و اگر حاجتى داشته باشد، خداوند حاجتش را برآورده مى كند و اگر بترسد، خداوند ترسش را به امنيت تبديل مى كند. و هركس كه هر روز صبح اينها را بخواند، قلبش از نفاق و از هم گسستگى در امان مى ماند و هفتاد نوع بلا از او دفع مى شود كه ساده ترين آنها جذام، ديوانگى و پيسى است و خداوند او را در زندگى و مرگ آبرومند مى كند و به صورت آبرومندانه وارد بهشت مى شود. علاوه بر اين هركس اين ذكر را بخواند و به سفر برود، چيزى جز خير و خوبى نمى بيند و هركس هر شب، در هنگامى كه به بستر مى رود، اين ذكر را بخواند، خداوند، هفتاد فرشته را مأمور محافظت از او در مقابل شيطان و سپاهيانش مى نمايد تا اينكه صبح

ص: 121

شود و در روز از محفوظين و روزى داده شدگان است تا خورشيد غروب كند.

و هركس كه اين ذكر را به وسيلۀ باران بنويسد و بنوشد، هيچ بدى، مرض، نقص، خلل و چيزى از چشم، جنّ و جادو و سحر و مكرشان به او نمى رسد و از هر آفتى در امان خواهد بود و تمام بلاهاى دنيوى از او دفع خواهد شد و روزى اش به بيشترين حدّ ممكن زياد مى شود و از هر شيطان و دشمن ستمگر در امان خواهد بود و اين فرد نخواهد مرد، تا اينكه خداوند، جاى او را در بهشت، در خواب به او نشان دهد:

دو آيه از سورۀ بقره: وَ إِلٰهُكُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلرَّحْمٰنُ اَلرَّحِيمُ ، اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْحَيُّ اَلْقَيُّومُ لاٰ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاٰ نَوْمٌ (1).

هفت آيه از سورۀ آل عمران: الم اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْحَيُّ اَلْقَيُّومُ نَزَّلَ عَلَيْكَ اَلْكِتٰابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمٰا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ اَلتَّوْرٰاةَ وَ اَلْإِنْجِيلَ هُوَ اَلَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي اَلْأَرْحٰامِ كَيْفَ يَشٰاءُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِكَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قٰائِماً بِالْقِسْطِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ إِنَّ اَلدِّينَ عِنْدَ اَللّٰهِ اَلْإِسْلاٰمُ وَ مَا اِخْتَلَفَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ إِلاّٰ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ اَلْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآيٰاتِ اَللّٰهِ فَإِنَّ اَللّٰهَ سَرِيعُ اَلْحِسٰابِ . إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ اَلْقَصَصُ اَلْحَقُّ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَهُوَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ. (2) از سورۀ نساء يك آيه:

اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلىٰ يَوْمِ اَلْقِيٰامَةِ لاٰ رَيْبَ فِيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اَللّٰهِ حَدِيثاً (3)

ص: 122


1- . بقره آيات، 162 و 255.
2- . آل عمران آيات، 1,3 و 6 و 18 و 19 و 62.
3- . نساء، آيۀ 87.

از سورۀ مائده يك آيه: لَقَدْ كَفَرَ اَلَّذِينَ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ ثٰالِثُ ثَلاٰثَةٍ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاّٰ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمّٰا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذٰابٌ أَلِيمٌ (1)

از سورۀ انعام دو آيه: ذٰلِكُمُ اَللّٰهُ رَبُّكُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ خٰالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْ ءٍ وَكِيلٌ اِتَّبِعْ مٰا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْمُشْرِكِينَ (2)

از سورۀ اعراف يك آيه: قُلْ يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنِّي رَسُولُ اَللّٰهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً اَلَّذِي لَهُ مُلْكُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ اَلنَّبِيِّ اَلْأُمِّيِّ اَلَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ كَلِمٰاتِهِ وَ اِتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (3)

از سورۀ برائت دو آيه: اِتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ اَلْمَسِيحَ اِبْنَ مَرْيَمَ وَ مٰا أُمِرُوا إِلاّٰ لِيَعْبُدُوا إِلٰهاً وٰاحِداً لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ سُبْحٰانَهُ عَمّٰا يُشْرِكُونَ ، فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِيمِ (4)

از سورۀ يونس يك آيه: حَتّٰى إِذٰا أَدْرَكَهُ اَلْغَرَقُ قٰالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَلَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرٰائِيلَ وَ أَنَا مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ (5)

از سورۀ هود يك آيه: فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمٰا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اَللّٰهِ وَ أَنْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (6)

از سورۀ رعد يك آيه: وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمٰنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتٰابِ (7).

ص: 123


1- . المائده، آيۀ 73.
2- . انعام، آيۀ 102.
3- . اعراف، آيۀ 158.
4- . توبه، آيۀ 129.
5- . يونس، آيۀ، 90.
6- . هود آيۀ، 14.
7- . رعد، آيۀ 30.

از سورۀ نحل يك آيه: يُنَزِّلُ اَلْمَلاٰئِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلىٰ مَنْ يَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاتَّقُونِ (1).

از سوره ى طه پنج آيه: يَعْلَمُ اَلسِّرَّ وَ أَخْفىٰ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ

وَ أَنَا اِخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمٰا يُوحىٰ، إِنَّنِي أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ لِذِكْرِي

إِنَّمٰا إِلٰهُكُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِي لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً. (2)

از سورۀ انبياء دو آيه: وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدُونِ

وَ ذَا اَلنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغٰاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنٰادىٰ فِي اَلظُّلُمٰاتِ أَنْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِينَ. (3)

از سورۀ مؤمنين يك آيه: فَتَعٰالَى اَللّٰهُ اَلْمَلِكُ اَلْحَقُّ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْكَرِيمِ (4).

از سورۀ نمل دو آيه: وَ يَعْلَمُ مٰا تُخْفُونَ وَ مٰا تُعْلِنُونَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِيمِ. (5)

از سورۀ قصص دو آيه: وَ هُوَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَهُ اَلْحَمْدُ فِي اَلْأُولىٰ وَ اَلْآخِرَةِ وَ لَهُ اَلْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ . وَ لاٰ تَدْعُ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ كُلُّ شَيْ ءٍ هٰالِكٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ لَهُ اَلْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. (6)

ص: 124


1- . نحل، آيۀ 2.
2- . طه، آيۀ 7 و 8 و 13 و 14 و 98.
3- . انبياء، آيۀ 2 و 87.
4- . مومنون، آيۀ 116.
5- . نمل، آيۀ 25 و 26.
6- . قصص، آيۀ 70 و 88).

از سورۀ فاطر يك آيه: يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خٰالِقٍ غَيْرُ اَللّٰهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَأَنّٰى تُؤْفَكُونَ. (1)

از سورۀ صافّات يك آيه: إِنَّهُمْ كٰانُوا إِذٰا قِيلَ لَهُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ يَسْتَكْبِرُونَ. (2)

از سورۀ ص يك آيه: قُلْ إِنَّمٰا أَنَا مُنْذِرٌ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاَّ اَللّٰهُ اَلْوٰاحِدُ اَلْقَهّٰارُ. (3)

از سورۀ غافر سه آيه: ذٰلِكُمُ اَللّٰهُ رَبُّكُمْ خٰالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَأَنّٰى تُؤْفَكُونَ.

ذٰلِكُمُ اَللّٰهُ رَبُّكُمْ فَتَبٰارَكَ اَللّٰهُ رَبُّ اَلْعٰالَمِينَ هُوَ اَلْحَيُّ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ اَلدِّينَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ. (4) از سورۀ دخان يك آيه: لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبٰائِكُمُ اَلْأَوَّلِينَ . (5)

از سوره ى حشر دو آيه: هُوَ اَللّٰهُ اَلَّذِي لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عٰالِمُ اَلْغَيْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ هُوَ اَلرَّحْمٰنُ اَلرَّحِيمُ هُوَ اَللّٰهُ اَلَّذِي لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْمَلِكُ اَلْقُدُّوسُ اَلسَّلاٰمُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَيْمِنُ اَلْعَزِيزُ اَلْجَبّٰارُ اَلْمُتَكَبِّرُ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا يُشْرِكُونَ. (6) از سورۀ تغابن يك آيه: اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ عَلَى اَللّٰهِ فَلْيَتَوَكَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ. (7)

ص: 125


1- . فاطر، آيۀ 35
2- . صافّات، آيۀ 35.
3- . ص، آيۀ 65.
4- . غافر، آيۀ 62 و 64 و 65.
5- . دخان، آيۀ 46
6- . حشر، آيات 22 و 23
7- . تغابن، آيۀ 13.

از سورۀ مزمّل يك آيه: رَبُّ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً. (1)

431: «هرمومنى كه از درد شكايت مى كرد، امام مى فرمود: «با نيت خالص بر جاى بيمارى دست بكشد و بگويد: وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لاٰ يَزِيدُ اَلظّٰالِمِينَ إِلاّٰ خَسٰاراً (2) دردش شفا مى يافت، هر دردى كه بود و مصداقش در آيه: شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ است.(3)

432: عبد اللّه بن سنان گفت: از امام در مورد طلسم عقرب و مار و در مورد طلسم ديوانه و سحرشده اى كه زجر مى كشد، سؤال كردم. امام فرمود:

«اى ابن سنان! طلسم و تعويذ وقتى كه از قرآن باشند، مشكلى ندارند و هر كس را كه قرآن شفا نداد، خدا هم شفا نمى دهد. آيا بالاتر و رساتر از قرآن در اين گونه موارد چيزى پيدا مى شود؟ آيا خداوند نمى فرمايد: وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ و آيا خدا نمى فرمايد: لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا اَلْقُرْآنَ عَلىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خٰاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اَللّٰهِ. (4)»

از ما بپرسيد تا ما هم به شما بگوييم و شما را بر آياتى كه براى رهايى از ترس انس و جن است، مطلع كنيم و هم چنين آياتى را كه براى هر مرضى مناسب است، بگوئيم».(5)

433: حلبى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: «آيا چيزى از قرآن و دعا را مى توانيم به كودكان و زنان مان بياويزيم؟»

ص: 126


1- . مزّمل، آيۀ 9.
2- . اسرا، آيۀ 82.
3- . طب الائمه، ص 28.
4- . حشر، آيۀ 21.
5- . طب الائمه، ص 48.

ايشان فرمود: «بله اگر در پارچه يا جلد يا چيز ديگرى باشد، زن حائض مى تواند آن را همراه داشته باشد، امّا وقتى كه در جلد نباشد، زن آن را همراه نداشته باشد.(1)»

434: ابن سالم گفت: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: «آيا مى شود چيزى از قرآن يا تعويذ را به مريض بياويزيم؟» فرمود: «مشكلى ندارد.»

گفتم: «اگر جنب شديم، آن وقت چه؟» فرمود: «مؤمن نجس نمى شود؛ اما وقتى كه آن تعويذ در جلد نباشد، زن نبايد آن را همراه داشته باشد، امّا در مورد مرد و بچّه چنين شرطى نيست و مرد و بچّه مى توانند همراه داشته باشند.»(2)

درمان با تربت امام حسين عليه السلام

435: امام صادق عليه السلام فرمود: «تمام خاك ها حرام هستند، مانند گوشت خوك و هركس از آنها بخورد و بميرد، من بر او نماز نمى خوانم، مگر تربت قبر كه در آن شفاى تمام بيمارى هاست، ولى اگر كسى آن را براى شهوت بخورد، شفايى در آن نيست.»(3) منظور از «تربت قبر» همان تربت قبر امام حسين عليه السلام است.

436: امام صادق عليه السلام فرمود: «تمام خاك ها بر انسان حرام هستند، جز خاك قبر امام حسين عليه السلام كه هركس، آن را براى بيمارى و دردى بخورد، خداوند او را شفا مى دهد.»(4)

437: امام صادق عليه السلام فرمود: «تربت امام حسين عليه السلام، شفاى تمام بيمارى هاست.»(5)

ص: 127


1- . طب الائمه، ص 49.
2- . طب الائمه، ص 49.
3- . كافى، ج 6، ص 265.
4- . كامل الزيارات، ص 286.
5- . كامل الزيارات، ص 275.

438: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس دچار بيمارى و دردى شد، ابتدا از تربت امام حسين عليه السلام بخورد كه خداوند او را شفا مى دهد، مگر اينكه بيمارى او مرگ باشد.»(1)

439: امام صادق عليه السلام فرمود: «در نزد سر امام حسين عليه السلام تربت سرخى است كه در آن، شفاى تمام بيمارى ها، جز مرگ است.»

راوى مى گويد: بعد از اينكه، اين حديث را شنيدم، نزد قبر حاضر شده و طرف سر قبر را حفر كرديم و چون به قدر يك ذراع كنديم از جانب سر، خاك هايى رسيديم مثل ريگ هاى ريزى كه آب آنها را با خود مى آورد، رنگ آنها قرمز و اندازه شان به اندازۀ يك درهم بود، آنها را با خود به كوفه آورده، سپس مخلوطشان كرده و پنهان نموديم و بعد به تدريج از آن به مردم مى داديم، تا با آنها مريض هاى خود را درمان كنند.»(2)

440: امام صادق عليه السلام فرمود: «تربت امام حسين عليه السلام شفاى تمام بيمارى هاست، پس هرگاه از آن خوردى، بگو: «بسم اللّه و باللّه، اللهم اجعله رزقا واسعا و علما نافعا و شفا من كلّ داء، انّك على كلّ شىء قدير.»(3)

441: امام صادق عليه السلام فرمود: «انسان از تربت امام حسين عليه السلام بهره مى برد و برايش فايده دارد، ولى اين طور نيست كه فقط برداشتن تربت اين اثر را داشته باشد، به خدايى كه معبودى جز او نيست، هركس كه از تربت امام حسين عليه السلام بردارد، درحالى كه معتقد است، خداوند به وسيله آن به او نفع مى رساند، حتما از آن نفع خواهد برد.»(4)

442: امام صادق عليه السلام فرمود: «در تربت امام حسين عليه السلام شفا است، اگر چه به اندازه ى سر ميل (ميلى كه با آن سرمه مى كشند) باشد.»(5)

ص: 128


1- . همان.
2- . كافى، ج 4، ص 588.
3- . مكارم اخلاق، ص 391.
4- . كافى، ج 4، ص 588.
5- . كامل الزيارات، ص 275.

443: امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر بيمار مؤمنى كه حقّ ابى عبد اللّه عليه السلام و حرمت و ولايت او را مى شناسد، از تربت قبرش به اندازه ى سر ميل بردارد، همان براى او دوا و درمان مى باشد.»(1)

444: ابو حمزۀ ثمالى گفت: من در مكّه بودم... به امام صادق عليه السلام عرض كردم: «فدايت شوم! مى بينم كه اصحاب مان تربت طاهر حسينى عليه السلام را بر مى دارند. آيا اينكه مى گويند در اين تربت شفا هست، درست مى باشد؟»

ايشان فرمود: مردم استشفا مى جويند به تربتى كه از قبر تا سر، چهار ميل است و شفا در آن است، هم چنين تربت قبر جدّم رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و هم چنين تربت قبر حسن و سجّاد و باقر عليه السلام. پس از اين قبور، تربت بردار كه شفاى تمام بيمارى هاست و سپرى مى باشد در مقابل چيزهايى كه از آنها مى ترسى و هيچ چيزى جز دعا در درمان كردن، معادل آنها نيست. و اگر گاهى اوقات تأثيرى ندارند، به اين خاطر است كه چيزى با آنها مخلوط مى شود، يا يقين بيمار نسبت به آنها كم است، ولى كسانى كه يقين به شفاى آنها دارند، هرگاه از آنها استفاده كرده اند، به خواست خدا شفا يافته اند و اينها، آن مردم را از داروهاى ديگر بى نياز نموده اند.

همچنين شياطين و جن هايى از كفّار هستند كه به آنها دست مى كشند و به اين ترتيب آنها را فاسد مى كنند و چيزهاى ديگرى اين ها را مى بويند و به وسيلۀ استشمام. اثر آن را مى برند. شياطين و جن هاى كفّار نسبت به انسان ها حسد مى ورزند و به آنها دست مى كشند و بوى آن ها را از بين مى برند و هر تربتى كه از حائر حسينى خارج شود، عدّه اى از شياطين و جن ها كه تعدادشان قابل شمارش نيست، آماده اند براى اينكه تربت را اگرچه در دست صاحبش باشد، مسح كنند و اثرش را از بين ببرند و اين - كه اين شياطين و جن ها بيرون حائر هستند و نمى توانند داخل حائر بيايند، به خاطر فرشتگانى است كه در حائر هستند. اگر تربتى سالم و از

ص: 129


1- . كامل الزيارات، ص 275.

تماس جن ها و شياطين در امان مانده باشد، هركس كه با آن معالجه كند، در همان ساعت خوب خواهد شد. پس اگر مى خواهى كه تربت سالم بماند، آن را پنهان كن و زياد اسم خداوند را بر آن بخوان. خبر رسيده كه برخى از كسانى كه تربت را برداشته اند، آن را خفيف و سبك شمرده اند، حتى عدّه اى از آنها، آن را در توبره و علف دان شتر و قاطر و الاغ يا در ظرف غذا انداخته و يا با دست هاى آلوده به غذا آن را مسح نموده و يا آن را در خورجينى مى گذارند، با اين حال چگونه انتظار دارند كه از آن تربت شفا بگيرند؟ و قلبى كه اعتقادى به تأثير تربت ندارد و مصلحت خود را كه در آن است، خفيف و خوار مى شمرد، اثر و عمل تربت را قطعا فاسد مى نمايد.»(1)

در بحار آمده است كه: در اين حديث برخلاف احاديث ديگر، اجازه ى استشفا به وسيله تربت هايى غير از تربت امام حسين عليه السلام صادر شده كه شايد منظور از اين استشفا، خوردن نباشد بلكه مسح كردن و يا حمل نمودن آن باشد.

445: ابو حمزۀ ثمالى به امام صادق عليه السلام عرضه داشت: «من ديده ام كه اصحاب ما از تربت قبر امام حسين عليه السلام برمى دارند و با آن استشفا مى گيرند ، آيا خاك قبر حسين عليه السلام همان طور كه مردم مى گويند شفا دهنده است؟»

ايشان فرمود: «استشفا مى جويند به تربتى كه از قبر تا سر، چهار ميلى قرار گرفته و شفا در آن است و هم چنين است تربت قبر پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و قبر حسن و سجّاد و باقر عليهم السلام. پس از آنها بردار كه شفاى تمام بيمارى ها در آنهاست و سپرى است در مقابل چيزى كه از آن مى ترسى.

امر به گرامى داشتن آن خاك كرد و فرمود: «آن را با يقين به شفا برداريد و مهر قبر حسين عليه السلام (كربلا) را گرامى داريد.»(2)

ص: 130


1- . كامل الزيارات، ص 280.
2- . مستدرك الوسايل، ج 6، ص 204.

446: امام صادق يا امام باقر عليه السّلام فرمود: «خداوند، آدم عليه السلام را از خاك آفريد سپس خوردن خاك را بر فرزندش حرام نمود.

گفتم: «راجع به تربت امام حسين عليه السلام چه مى فرماييد؟»

امام عليه السلام فرمود: «بر مردم، خوردن گوشت هاى خودشان حرام است، ولى خوردن گوشت ما برايشان حلال است، منتها مقدار كمى به اندازه ى نخود.»(1)

447: امام صادق عليه السلام فرمود: «تربت امام حسين عليه السلام شفاى تمام بيمارى هاست و آن، بزرگ ترين داروست.»(2)

448: از امام صادق عليه السلام در مورد خاك ارمنى كه براى شكست و بست و مشكل عدم دفع غائط استفاده مى شود، سؤال شد كه: «آيا چنين كارى حلال است؟!»

ايشان فرمود: «مشكلى ندارد زيرا آن خاك از خاك قبر ذو القرنين است و خاك قبر امام حسين عليه السلام از آن بهتر است.»(3)

449: امام صادق عليه السلام فرمود: «تربت حائر امام حسين عليه السلام شفاى تمام بيمارى ها و امنيت از تمام ترس هاست.»(4)

450: امام صادق عليه السلام فرمود: «تربت امام حسين عليه السلام شفاى تمام بيمارى هاست و هرگاه آن را خوردى، بگو: «بسم اللّه و باللّه اللّهمّ اجعله رزقا واسعا و علما نافعا و شفاء من كلّ داء إنّك على كلّ شىء قدير.»

نيز ايشان فرمود: «هرگاه تربت را خوردى، بگو: «اللّهمّ ربّ التّربه المباركه و ربّ الوصى الّذى وارته صلّ على محمّد و آل محمّد و اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من كلّ داء»(5)

ص: 131


1- . تهذيب، ج 6، ص 74.
2- . تهذيب، ج 6، ص 74.
3- . مكارم اخلاق، ص 167.
4- . كامل الزيارات، ص 278.
5- . كامل الزيارات، ص 284.

451: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه براى غير از شفا گرفتن، تربت امام حسين عليه السلام را بخورد، مانند آن است كه از گوشت ما خورده است و هركس كه خواست براى شفا بخورد، بگويد: «بسم اللّه و باللّه اللّهمّ ربّ هذه التّربه المباركه الطّاهره و ربّ النّور الّذى أنزل فيه و ربّ الجسد الّذى سكن فيه و ربّ الملائكه الموكّلين به اجعله لى شفاء من داء كذا و كذا (بيمارى اش را بگويد).» و پشت سر آن جرعه اى آب بنوشد و بگويد: «اللهم اجعله رزقا واسعا و علما نافعا و شفا من كل داء و سقم.» و ان شاء اللّه، خداوند تمام بيمارى ها، ناراحتى ها و غم ها را از او دور مى كند.»(1)

452: امام صادق عليه السلام فرمود: «تربت امام حسين عليه السلام شفاى تمام بيمارى هاست، پس هرگاه از آن خوردى، بگو: «بسم اللّه و باللّه، اللهم اجعله رزقا واسعا و علما نافعا و شفا من كل داء، انّك على كل شىء قدير، اللهم رب التربه المباركه و رب الوصى الذى وارته، صل على محمد و آل محمد و اجعل هذا الطين من كل داء و امانا من كل خوف.»(2)

453: امام صادق عليه السلام فرمود: «تربت قبر امام حسين عليه السلام شفاى تمام بيمارى هاست، پس هرگاه آن را برداشتى، بگو: «بسم اللّه و باللّه اللّهمّ اجعله رزقا واسعا و علما نافعا و شفاء من كلّ داء إنّك على كلّ شىء قدير.»(3)

454: امام صادق عليه السلام فرمود: «در هنگام خوردن آن بگو: «بسم اللّه و باللّه، اللّهمّ ربّ هذه التّربه المباركه الطّاهره و ربّ النّور الّذى أنزل فيه و ربّ الجسد الّذى سكن فيه و ربّ الملائكه الموكّلين به اجعله لى شفاء من داء كذا و كذا و اجرع من الماء جرعه خلفه و قل اللّهمّ

ص: 132


1- . مصباح المتهجد، ص 276.
2- . مصباح المتهجد، ص 676.
3- . مكارم اخلاق، ص 166.

اجعله رزقا واسعا و علما نافعا و شفاء من كلّ داء و سقم انّك على كل شىء قدير.»(1)

455. امام صادق عليه السلام فرمود: «تربت امام حسين عليه السلام نگه دارنده و محافظى مبارك است و هركس از شيعيان ما، از آن بخورد، شفاى تمام بيمارى ها در آن خواهد بود و هركس از دشمنان ما از آن بخورد، همان طور كه چربى آب مى شود، بدنش آب مى شود پس هرگاه اين تربت را خوردى، بگو: «اللّهمّ إنّى أسألك بحقّ الملك الّذى قبضها و بحقّ النّبى الّذى خزنها و بحقّ الوصى الّذى هو فيها أن تصلّى على محمّد و آل محمّد و أن تجعل لى فيه شفاء من كلّ داء و عافيه من كلّ بلاء و أمانا من كلّ خوف برحمتك يا أرحم الرّاحمين و صلّى اللّه على محمّد و آله و سلّم.»

همچنين بگو: «اللّهمّ إنّى أشهد أنّ هذه التّربه تربه وليك صلى اللّه عليه و آله و سلم و أشهد أنّها شفاء من كلّ داء و أمان من كلّ خوف لمن شئت من خلقك ولى برحمتك و أشهد أنّ كلّ ما قيل فيهم و فيها هو الحقّ من عندك و صدق المرسلون.»(2)

456: حسن بن على بن مغيره گفت: يكى از اصحاب ما گفت: به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: «من مردى هستم كه بيمارى هاى زيادى دارم و داروهايى نيز مصرف كرده ام كه فايده اى نداشته، چه كنم؟»

ايشان فرمود: «كجايى؟ چرا از تربت امام حسين عليه السلام استفاده نمى كنى كه شفاى تمام بيمارى ها و امنّيت از تمام ترس هاست؟

پس هرگاه تربت را گرفتى، بگو: «اللّهمّ إنّى أسألك بحقّ هذه الطّينه و بحقّ الملك الّذى أخذها و بحقّ النّبى الّذى قبضها و بحقّ الوصى الّذى حلّ فيها صلّ على محمّد و أهل بيته و اجعل فيها شفاء

ص: 133


1- . مكارم اخلاق، ص 167.
2- . مكارم اخلاق، ص 166.

من كلّ داء و أمانا من كلّ خوف.» سپس فرمود: فرشته اى كه تربت را گرفت، جبرئيل بود كه آن را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم نشان داد و گفت: «اين تربت فرزندت مى باشد كه بعد از تو، امتّت او را مى كشند.» و پيامبرى كه آن را گرفت، محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم مى باشد و وصيى كه در آن حلول كرده، حسين بن على عليه السلام است كه سرور شهداى جوان مى باشد.»

گفتم: «فهميدم كه آن شفاى تمام بيمارى هاست، پس چگونه انسان را از تمام ترس ها ايمنى مى دهد؟»

امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه كه از سلطان يا كسى غير از او ترسيدى، از خاندانت خارج نشو، مگر اينكه تربت امام حسين عليه السلام همراهت باشد و هرگاه خواستى تربت بردارى، بگو: «اللّهمّ انّ هذه طينه قبر الحسين وليك و ابن وليك اتّخذتها حرزا لما أخاف و ما لا أخاف.» اين دعا را كامل بخوان، چون ممكن است، حوادثى برايت پيش بيايد كه از آنها خوف و هراسى نداشتى و احتمال آمدنش را نيز نمى دادى.» آن مرد مى گويد:

همان طور كه امام فرموده بود، تربت را برداشتم و خداوند، صحّت و سلامتى به من داد و از آنچه كه مى ترسيدم و نمى ترسيدم، مرا در امان نگاه داشت و بعد از آن بحمد اللّه هيچ امر مكروه و ناگوارى را نديدم.(1)

457: حارث بن مغيره گفت: به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: «من مردى هستم كه بيماريهاى بسيارى دارم و هر درمانى كه به كار برده ام، فايده اى نداشته است، چه كنم؟»

ايشان فرمود: «كجايى؟ چرا از تربت امام حسين عليه السلام استفاده نمى كنى كه شفاى تمام بيماريها و امنيت از تمام ترس هاست. پس هرگاه تربت را گرفتى، اين را بگو: «اللّهمّ إنّى أسألك بحقّ هذه الطّينه و بحقّ الملك الّذى أخذها و بحقّ النّبى الّذى قبضها و بحقّ الوصى الّذى حلّ فيها

ص: 134


1- . تهذيب، ج 6، ص 74.

صلّ على محمّد و آل محمّد و أهل بيته و افعل بى كذا (به جاى كذا و كذا بيمارى اش را نام ببرد»(1)

458: زيد ابو اسامه گفت: همراه عدّه اى از همراهان و گروه خود نزد امام صادق عليه السلام رفتيم و ايشان به استقبال ما آمد و فرمود: «خداوند متعال، تربت جدّم امام حسين عليه السلام را شفاى هر دردى و امان از هر ترسى قرار داده است، پس هرگاه كسى خواست از آن بخورد، آن را ببوسد و بر روى چشمش بگذارد و به اعضاى بدنش بكشد و بگويد: «اللّهمّ بحقّ هذه التّربه و بحقّ من حلّ بها و ثوى فيها و بحقّ أبيه و أمّه و اخيه و الأئمّه من ولده و بحقّ الملائكه الحافّين به إلاّ جعلتها شفاء من كلّ داء و برءا من كلّ مرض و نجاه من كلّ آفه و حرزا ممّا أخاف و أحذر.» سپس از آن استفاده كند.»

ابو اسامه گفت: «همان طور كه امام صادق عليه السلام دستور داده بود، زمان طولانى از آن تربت استفاده كردم و بحمد اللّه از آن به بعد هيچ بدى نديدم.»(2)

459: از امام صادق عليه السلام در مورد چگونگى خوردن تربت سؤال شد.

ايشان فرمود: «هرگاه خواستيد تربت بخوريد، به اندازۀ يك نخود با انگشت خود برداريد و ببوسيد و بر چشم تان بگذاريد و بر روى اعضاى بدن تان بكشيد و بگوييد: «اللّهمّ بحقّ هذه التّربه و بحقّ من حلّ بها و ثوى فيها و بحقّ أبيه و أمّه و أخيه و الأئمّه من ولده و بحقّ الملائكه الحافّين به إلاّ جعلتها شفاء من كلّ داء و برءا من كلّ مرض و نجاه من كلّ آفه و حرزا ممّا أخاف و أحذر.» سپس استفاده كنيد.»(3)

460: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه خواستى، تربت امام حسين عليه السلام را با خود بردارى و ببرى، سوره ى حمد، ناس، فلق، توحيد، كافرون، قدر،

ص: 135


1- . امالى طوسى، ص 317.
2- . امالى طوسى، ص 318.
3- . مكارم اخلاق، ص 167.

ياسين و آيۀ الكرسى را بخوان و بگو: «اللهم بحق محمد عبدك و رسولك و حبيبك و بنيّك و امينك و بحقّ امير المومنين على بن ابى طالب عبدك و أخى رسولك و بحقّ فاطمة بنت نبيك و زوجة وليك و بحقّ الحسن و الحسين و بحقّ الأئمّة الرّاشدين و بحقّ هذه التّربۀ و بحقّ الملك الموكّل بها و بحقّ الوصى الّذى هو فيها و بحقّ الجسد الّذى ضمّت و بحقّ جميع ملائكتك و أنبيائك و رسلك صلّ على محمّد و آله و اجعل هذا الطّين شفاء لى و لمن يستشفى به من كلّ داء و سقم و مرض و أمانا من كلّ خوف اللّهمّ بحقّ محمّد و أهل بيته اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من كلّ داء و سقم و آفۀ و عاهة و من جميع الأوجاع كلّها إنّك على كلّ شىء قدير.» و بگو:

«اللّهمّ ربّ هذه التّربه المباركه الميمونه و الملك الّذى هبط بها و الوصى الّذى هو فيها صلّ على محمّد و آل محمّد و انفعنى بها إنّك على كلّ شىء قدير.»(1)

من شنيدم شما مى گوييد: «تربت امام حسين عليه السلام از داروهاى منحصر به فرد است و مثل آن نيست و به هر دردى زده شود، درد را نابود مى كند.» امام فرمود: «همين طور است؛ حالا سؤالت چيست؟!»

گفت: «من از آن خورده ام و برايم فايده اى نداشته است.» فرمود:

«تربت، دعايى دارد، پس كسى كه از آن بخورد و دعا نكند و استفاده كند، برايش فايده اى نخواهد داشت.»

گفت: «در هنگام خوردن تربت چه بگويم؟»

امام عليه السلام فرمود: «قبل از هر چيزى، آن را ببوس و بر روى چشمت بگذار و به اندازۀ يك نخود از آن بخور و نه بيشتر و اگر كسى بيشتر بخورد، همانند آن است كه گوشت و خون ما را خورده است، پس هرگاه خواستى

ص: 136


1- . كامل الزيارات، ص 283.

بخورى، بگو: «اللّهمّ إنّى أسألك بحقّ الملك الّذى قبضها و أسألك بحقّ النّبى الّذى خزنها و أسألك بحقّ الوصى الّذى حلّ فيها أن تصلّى على محمّد و آل محمّد و أن تجعله شفاء من كلّ داء و أمانا من كلّ خوف و حفظا من كلّ سوء.»

موقعى كه اينها را گفتى، آن تربت را در چيزى بگذار و بر آن سوره قدر را بخوان، همانا دعاى قبل از گرفتن تربت، اذن گرفتن تربت است و قرائت قدر به منزلۀ ختم آن است.»(1)

461: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه از تربت آن مظلوم برداشتى و در دهانت گذاشتى، بگو: «اللّهمّ إنّى أسألك بحقّ هذه التّربه و بحقّ الملك الّذى قبضها و النّبى الّذى حضنها و الإمام الّذى حلّ فيها أن تصلّى على محمّد و آل محمّد و أن تجعل لى فيه شفاء نافعا و رزقا واسعا و أمانا من كلّ خوف و داء.» هرگاه اينها را بگويد: خداوند متعال عافيت و شفا را به وى عطا مى كند.»(2)

462: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه كسى خواست از تربت امام حسين عليه السلام بخورد، اين را بگويد: «اللّهمّ إنّى أسألك بحقّ الملك الّذى تناوله و الرّسول الّذى بوّاه و الوصى الّذى ضمّن فيه أن تجعله شفاء من كلّ داء كذا و كذا و تسمّى ذلك الدّاء»(3)

463: هنگامى كه امام صادق عليه السلام وارد عراق شد، عده اى دور او جمع شدند و گفتند: «اى سرور ما! تربت امام حسين عليه السلام عليه شفاى تمام بيمارى ها است، آيا از تمام ترس ها نيز ايمنى مى دهد؟»

فرمود: «بله، هرگاه كسى از شما خواست، از تمام ترس ها در امان باشد، پس تسبيحى از تربت امام حسين عليه السلام بردارد و دعاى ليله المبيت (دعايى

ص: 137


1- . بحار، ج 101، ص 135.
2- . كامل الزيارات، ص 284.
3- . كامل الزيارات، ص 280.

كه امير المؤمنين عليه السلام در شبى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به مدينه هجرت كرد و در بستر ايشان خوابيد، اين دعا را خواند،) را سه مرتبه بخواند، آن دعا، اين است: «أصبحت اللّهمّ معتصما بذمامك المنيع الّذى لا يطاول و لا يحاول من كلّ غاشم و طارق من سائر من خلقت و ما خلقت من خلقك الصّامت و النّاطق فى جنّه من كلّ مخوف بلباس سابغه و لاء أهل بيت نبيك محتجبا من كلّ قاصد لى بأذيه بجدار حصين الإخلاص فى الاعتراف بحقّهم و التّمسّك بحبلهم موقنا أنّ الحقّ لهم و معهم و فيهم و بهم و أوالى من والوا و أجانب من جانبوا فأعذنى اللّهمّ بهم من شرّ كلّ ما أتّقيه يا عظيم حجزت الأعادى عنّى ببديع السّماوات و الأرض إنّا جعلنا من بين أيديهم سدّا و من خلفهم سدّا فأغشيناهم فهم لا يبصرون.» سپس تسبيح را ببوس و بر روى چشمت بگذار و بگو: «اللّهمّ إنّى أسألك بحقّ هذه التّربه و بحقّ صاحبها و بحقّ جدّه و بحقّ أبيه و بحقّ أمّه و أخيه و بحقّ ولده الطّاهرين اجعلها شفاء من كلّ داء و أمانا من كلّ خوف و حفظا من كلّ سوء.

سپس آن را در جيبت بگذار. پس اگر اين كار روز انجام دهى، تا شب در امان خدا خواهى بود و اگر اين كار را در شب انجام دهى، تا صبح در امان خداوند خواهى بود.»

464. در روايتى ديگر آمده كه ايشان فرموده است: «هرگاه تربت را گرفتى، بگو: «اللّهمّ هذه طينه قبر الحسين عليه السلام و ليك و ابن و ليك اتّخذتها حرزا لما أخاف و ما لا أخاف»(1)

دعاى مادر براى فرزند جهت شفا گرفتن

465: جميل گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه خانمى وارد شد و گفت:

«ملحفه اى روى صورت فرزندم كشيدم و او را تنها گذاشتم (مرده است).»

ص: 138


1- . فلاح السائل، ص 224.

امام صادق عليه السلام فرمود: «شايد نمرده باشد، به خانه برگرد و دو ركعت نماز بخوان و دعا كن و بگو: «يا من وهبه لى و لم يك شيئا جدد هبته لى» بعد او را تكان بده و اين را براى كسى نگو.»

آن خانم مى گويد: «همين كار را كردم و او را حركت دادم، ناگهان ديدم او در حال گريه است.»(1)

466: اسماعيل بن ارق گفت: در ماه رمضان به بيمارى شديدى مبتلا شدم تا اينكه مردم و در شب، بنى هاشم جمع شدند كه تشييع جنازه كنند و مرا مى ديدند كه مرده ام. مادرم براى من داد و فرياد مى كرد كه امام صادق عليه السلام به او فرمود: «به پشت بام برو و در زير آسمان يعنى بدون سايبان يا كجاوه باش و دو ركعت نماز بخوان و بگو: «اللهم انك وهبته لى و لم يك شيئا اللهم و انى استوهبتكه مبتدء فاعرنيه.» اسماعيل مى گفت مادرم اين كار را كرد و من هشيار بيدار و زنده شدم و نشستم و بنى هاشم در سحر به هليم دعوت شدند و سحرى را دسته جمعى خوردند و من هم با آنان هليم خوردم.»(2)

467: ارقط، فرزند خواهر امام صادق عليه السلام مى گويد: «دچار بيمارى شديدى شدم و مادرم به دنبال دايى ام رفت و او را آورد، درحالى كه خودش بيرون خانه بود و ناله مى كرد واى جونم!» سپس دايى ام او را ديد و فرمود: «لباست را جمع كن و بپوش و به پشت بام برو، بعد روسرى از سر بردار تا موى سرت پيدا باشد و بگو: «ربّ أنت أعطيتنيه و أنت وهبته لى اللّهمّ فاجعل هبتك اليوم جديده إنّك قادر مقتدر.» سپس سجده كن و سرت را از سجده بلند كرده، مى بينى كه فرزندت خوب شده است.» مادرم آن كارها را انجام داد و من همان ساعت از جايم بلند شدم و همراه دايى ام به سوى مسجد رفتم.(3)

ص: 139


1- . كافى، ج 3، ص 479.
2- . كافى، ج 3، ص 478.
3- . طب الائمه، ص 122.

468: اسماعيل بن عبد اللّه گفت: دچار بيمارى شديدى شدم، به طورى كه از من نااميد شدند، سپس امام صادق عليه السلام نزد من آمد و ديد كه مادرم براى من فرياد مى زند و بى تابى مى كند، به او فرمود: «وضو بگير و دو ركعت نماز بخوان و در سجده هايت اين را بگو: «اللّهم انت وهبته لى و لم يك شيئا، فهبه لى هبه جديده.» مادرم اين كار را انجام داد و خوب شدم و مادرم هليم پخت و من و اقوام از آن خورديم.»(1)

دعا براى تمامى دردها و طپش قلب

469: امام صادق عليه السلام فرمود: «دستت را بر جاى درد بگذار و سه مرتبه بگو: «اللّهمّ إنّى أسألك بحقّ القرآن العظيم الّذى نزل به الرّوح الأمين و هو عندك فى أمّ الكتاب على حكيم أن تشفينى بشفائك و تداوينى بدوائك و تعافينى من بلائك.» و صلوات بفرست.(2)»

470: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم اين دعا را براى مريض ها به كار مى برد. دستت را بر جاى درد بگذار و هفت مرتبه يا حد اقل سه مرتبه بگو: «ايها الوجع اسكن بسكينه اللّه، و قرّ بوقار اللّه و انحجز بحاجز اللّه و اهدأ بهدأ اللّه، اعيذك ايها الانسان بما اعاذ اللّه (عزّ و جلّ) به عرشه و ملائكته يوم الرجفه و الزلازل.»(3)

471: امام صادق عليه السلام فرمود: «دستت را بر جاى درد بگذار و سه مرتبه بگو: «اللّه اللّه ربّى حقّا لا أشرك به شيئا اللّهمّ أنت لها و لكلّ عظيمه ففرّجها عنّى.»(4)

ص: 140


1- . مكارم اخلاق، ص 395.
2- . كافى، ج 2، ص 568.
3- . كافى، ج 2، ص 567.
4- . كافى، ج 2، ص 565.

472: امام صادق عليه السلام فرمود: «دستت را بر جاى درد بگذار و بگو: «بسم اللّه و باللّه محمّد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه اللّهمّ امسح عنّى ما أجد.» و بر جاى درد، سه مرتبه دست بكش.»(1)

473: مردى نزد امام صادق عليه السلام رفت و از دردى كه به آن مبتلا شده بود، به ايشان شكايت نمود. آن حضرت فرمود: «بگو: «بسم اللّه» سپس دستت را بر روى آن بكش و هفت مرتبه بگو: «أعوذ بعزّه اللّه و أعوذ بقدره اللّه و أعوذ بجلال اللّه و أعوذ بعظمه اللّه و أعوذ بجمع اللّه و أعوذ برسول اللّه و أعوذ بأسماء اللّه من شرّ ما أحذر و من شرّ ما أخاف على نفسى.»

آن مرد مى گويد: «اين كار را انجام دادم و خداوند متعال، دردم را برطرف كرد.»(2)

474: حسين خراسانى گفت: «از دردى به امام صادق عليه السلام شكايت نمودم. ايشان فرمود: «هرگاه نماز خواندى، دستت را بر جاى سجده ات بگذار و بگو: «بسم اللّه محمّد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم اشفنى يا شافى لا شفاء إلاّ شفاؤك شفاء لا يغادر سقما شفاء من كلّ داء و سقم.»(3)

475: حسين بن نعيم گفت: يكى از فرزندان امام صادق عليه السلام از درد به ايشان شكايت نمود. آن حضرت فرمود: «فرزندم! اين را بگو: «اللّهمّ اشفنى بشفائك و داونى بدوائك و عافنى من بلائك فإنّى عبدك و ابن عبدك.»(4)

476: داوود بن زرين گفت: به امام صادق عليه السلام شكايت كردم و گفتم «اى پسر رسول خدا ديشب يكى از رگانم (استخوانهايم) بشدّت درد مى كرد

ص: 141


1- . كافى، ج 2، ص 566.
2- . كافى، ج 2، ص 566.
3- . كافى، ج 2، ص 567.
4- . كافى، ج 2، ص 565.

(درد ناگهانى و شديد) و نمى دانستم براى بهبودى آن چه كار كنم، اين بود كه به شما پناه آوردم.»

امام عليه السلام فرمود: «دستت را بر جايى كه به شدت درد مى كند، بگذار و سه بار بگو: «اللّه اللّه اللّه ربّى حقّا» در همان لحظه، درد ساكت مى شود.(1)»

477: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه از دردى شكايت داشت، اين را بگويد: «اللّهمّ اشفنى بشفائك و داونى بدوائك و عافنى من بلائك.» شايد اگر سه مرتبه بگويد، عافيت يابد.»(2)

478: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه دچار بيمارى يا سختى اى شود و سورۀ توحيد را نخواند، سپس در بيمارى يا سختى اش بميرد، به جهنّم برده مى شود.»(3)

شايد منظور از نخواندن سورۀ توحيد، نخواندن از روى دشمنى و انكار باشد.

479: داوود بن زرين گفت: در مدينه دچار بيمارى شديدى شدم و اين خبر به امام صادق عليه السلام رسيد، ايشان نامه اى به من نوشت كه: «خبر بيمارى ات به من رسيد، پس يك صاع (تقريبا سه كيلو) گندم بخر و بر پشت دراز بكش و گندم ها را هرطور خواستى روى سينه ات بريز و بگو: « اللّهمّ إنّى أسألك باسمك الّذى إذا سألك به المضطرّ كشفت ما به من ضرّ و مكّنت له فى الأرض و جعلته خليفتك على خلقك أن تصلّى على محمّد و آل محمّد و أن تعافينى من علتى» سپس بنشين و گندم ها را از دور خودت جمع كن و همان دعا را بگو و آن گندم ها را قسمت قسمت كن و هر قسمت را به مسكينى بده و همان دعا را بخوان.»

داوود مى گويد: «اين كار را انجام دادم و خوب شدم، گويى كه از زنجير رها شدم و هركس اين كار را انجام مى داد، سود كرد و نفع برد.»(4)

ص: 142


1- . طب الائمه، ص 116.
2- . بحار، ج 95، ص 65.
3- . ثواب الاعمال، ص 283.
4- . كافى، ج 2، ص 564.

480: امام صادق عليه السلام فرمود: «در هنگام بيمارى بگو: «اللهم انك قد عيرت اقواما فقلت: قُلِ اُدْعُوا اَلَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلاٰ يَمْلِكُونَ كَشْفَ اَلضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لاٰ تَحْوِيلاً (1) فيا من لا يملك كشف ضرّى و لا تحويله عنى احد غيره صلى اللّه عليه و آله و سلم و اكشف ضرّى حوله الى من يدعو معك الها آخر، لا اله غيرك.»(2)

481: محمّد بن بكر گفت: امام صادق صلى اللّه عليه و آله و سلم اصحاب و اوليايش را وصيت مى كرد، فرمود: «هركس مرض و دردى داشت، داروى جديدى استفاده كند، به اين ترتيب كه بر آبى كه خود به دست آورده (از چشمه يا چاه يا چيز ديگر) سورۀ قدر را درست و با ترتيل، سه بار بر آن بخواند، بعد از آن بنوشد و با آن وضو بگيرد و به بدن بمالد كه هر كمبودى را جبران مى كند و هركس سه بار اين كار را انجام دهد، خدا او را شفا مى دهد، از هر مرضى كه داشته باشد.»(3)

482: امام صادق عليه السلام فرمود: «از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم پرسيدند، دعا و تعويذ و طلسمى كه با آن، شخص شفا پيدا مى كند آيا با قدر (قضا و قدر) منافات دارد؟» پيامبر فرمود: «اين خود از قدر خداوند است.»(4)

483: عبد اللّه بن سنان گفت: در مكّه بودم و در ذهن خود مطلبى داشتم كه جز خدا كسى از آن آگاه نبود، وقتى به مدينه بازگشتم، نزد امام عليه السلام رفتم، ايشان به من نظرى افكند و فرمود: «از آنچه در ذهن دارى استغفار، كن و دوباره تكرار نكن.»

عبد اللّه گفت: «از يكى از پاهايم عرق خارج شد». پس امام عليه السلام «هنگام وداع كردن، قبل از اينكه عرق از خارج شود، فرمود: «هرگاه شخصى

ص: 143


1- . اسراء، 56.
2- . كافى، ج 2، ص 564.
3- . طب الائمه، ص 123.
4- . وسائل، ج 2، ص 641.

شكايت داشته باشد و صبر كند، خداوند براى او اجر هزار شهيد قرار مى دهد .»

عبد اللّه مى گويد: وقتى براى بار دوّم برگشتم، آن عرق از پايم خارج شد و ديگر چند ماه شكايت نداشتم و آسوده بودم. سال دوم به حج رفتم و نزد امام عليه السلام رسيدم و عرض كردم: «پايم را تعويذ كن (طلسم كن)». و به امام گفتم: «كه اين پايم است كه درد مى كند.»

امام فرمود: «اين مشكلى ندارد، پاى ديگرت را كه سالم است جلو بياور، خداوند تو را شفا دهد، پس من پاى سالمم را دراز كردم و امام عليه السلام آن را تعويذ كرد، وقتى كه از نزد امام برخاستم و با او وداع كردم، براى بار دوم آن عرق از پاى سالمم خارج شد.»

گفتم: «به خدا! امام آن را براى حدثى كه عارض شد، تعويذ كرد. پس سه شب شكايت اظهار درد كردم تا اينكه خدا مرا شفا داد و تعويذ برايم سودمند واقع شد:.»

«بسم اللّه الرحمن الرحيم اللّهمّ إنّى أسالك باسمك الطّاهر الطّهر المطهّر المقدّس السّلام المؤمن المهيمن المبارك الّذى من سألك به أعطيته و من دعاك به أجبته أن تصلّى على محمّد و آل محمّد و أن تعافينى ممّا أجد فى سمعى و بصرى و فى يدى و رجلى و فى شعرى و بشرى و فى بطنى إنّك لطيف لما تشاء و أنت على كلّ شىء قدير.»

484: ذريح گفت: شنيدم كه امام صادق عليه السلام يكى از فرزندانش را به وسيله اين تعويذ نمود: «عزمت عليك يا ريح و يا وجع كائنا ما كنت بالعزيمه الّتى عزم بها على بن أبى طالب أمير المؤمنين عليه السلام رسول رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم على جنّ وادى الصّبره فأجابوا و أطاعوا لمّا أجبت و أطعت و خرجت عن ابنى فلان (نام بيمار و مادرش گفته شود) السّاعه السّاعه.»(1)

ص: 144


1- . كافى، ج 8، ص 85.

485: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه سوره ى حمد را هفتاد مرتبه بر دردش بخواند، به خواست خداوند متعال دردش آرام خواهد شد.»(1)

486: امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر سورۀ حمد را هفتاد مرتبه بر مرده خوانديد و روح به بدن او بازگشت، تعجّب نكنيد.»(2)

487: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه سورۀ حمد او را شفا ندهد، چيز ديگرى او را شفا نمى دهد.»(3)

488: امام صادق عليه السلام فرمود: «خواندن سورۀ حمد، شفاى تمام بيمارى هاست، جز مرگ.»(4)

489: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه دچار بيمارى شود، سورۀ حمد را هفت مرتبه در يقه اش بخواند، اگر خوب شد كه هيچ وگرنه هفتاد مرتبه بخواند، كه من ضامن سلامتى او مى شوم.»(5)

490: حسن قمى گفت: دچار مرضى شدم كه اطبّا به حيرت افتادند و از درمان آن عاجز شدند، پدرم مرا به بيمارستان برد و پزشكان همه جمع شدند و پس از فكر كردن، گفتند: «اين مرض را جز خدا نمى تواند درمان كند، پس برگشتم و قلبم شكست و حالم گرفته شد و يكى از كتاب هاى پدرم را برداشتم و ديدم بر روى جلد آن نوشته شده: امام صادق عليه السلام از پدرانش از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «هركس كه دچار مرضى باشد، بعد از نماز صبح چهل بار بگويد:

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم الحمد للّه ربّ العالمين حسبنا اللّه و نعم الوكيل تبارك اللّه أحسن الخالقين و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلى العظيم.» سپس با دستش بر روى آن بكشد كه خداوند متعال آن را برطرف مى كند و شفا مى دهد.» پس صبر كردم و موقع طلوع فجر، نماز

ص: 145


1- . طب الائمه، ص 88.
2- . كافى، ج 2، ص 623.
3- . بحار، ج 92، ص 237.
4- . بحار، ج 92، ص 261.
5- . امالى طوسى، ص 284.

صبح خواندم و در جاى خود نشستم و آن را چهل بار تكرار كردم و با دست بر روى عضو مريض كشيدم، خداوند آن را برطرف كرد. در جاى خود نشستم و با خود گفتم، نكند دوباره مرض برگردد، سه شبانه روز مدام همين طور بودم و به پدرم موضوع را گفتم، پدرم خدا را شكر كرد و موضوع را با بعضى از پزشكان در ميان گذاشت، يكى از پزشكان، كافر ذمّى بود، نزد من آمد و جاى مرض را مشاهده كرد و ديد كه مرض از بين رفته، موضوع را برايش توضيح دادم، او هم گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و انّ محمدا عبده و رسوله.» و مسلمان شد.(1)

491: امام صادق عليه السلام فرمود: «اين را براى برطرف شدن دردها بخوان:

«بسم اللّه و باللّه كم من نعمه للّه فى عرق ساكن و غير ساكن على عبد شاكر و غير شاكر.» بعد از نماز واجب، محاسنت را با دست راستت بگير و سه مرتبه بگو: «اللّهمّ فرّج عنّى كربتى و عجّل عافيتى و اكشف ضرّى.» تلاش كن كه دعا را با گريه بخوانى.»(2)

492: امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المومنين عليه السلام فرموده است: «اين تعويذى است كه جبرئيل براى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم! آورد و گفت: «سردردت را به وسيلۀ اين تعويذ رفع كن.» سپس گفت: «اى محمد! صلى اللّه عليه و آله و سلم هركس، براى هر دردى كه دارد، اين تعويذ را هفت مرتبه بگويد، به خواست خداوند شفا خواهد يافت. دستت را بر جاى درد يا بيمارى بكش و بگو: «بسم اللّه ربّنا الّذى فى السّماء تقدّس ذكر ربّنا الّذى فى السّماء و الارض امره نافذ ماض كما انّ امره فى السّماء اجعل رحمتك فى الارض و اغفر لنا ذنوبنا و خطايانا يا ربّ الطّيبين الطّاهرين انزل شفاء من شفائك و

ص: 146


1- . مهج الدعوات، ص 77.
2- . كافى، ج 2، ص 565.

رحمه من رحمتك على فلان بن فلانه (نام بيمار و مادرش برده شود).»(1)

493: امام صادق عليه السلام فرمود: «دستت را بر سر مريض بگذار و بگو:

«بسم اللّه و باللّه و من اللّه و إلى اللّه و ما شاء اللّه و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه إبراهيم خليل اللّه و موسى كليم اللّه نوح نجى اللّه عيسى روح اللّه محمّد رسول اللّه صلوات اللّه عليهم أجمعين من كلّ بلاء فادح و أمر فاجع و كلّ ريح و أرواح و اوجاع قسم من اللّه و عزائم منه لفلان بن فلانه (نام بيمار و مادرش برده شود) لا يقربه الأكله و غيره و أعيذه بكلمات اللّه التّامّات الّتى سأل بها آدم عليه السلام ربّه فتاب عليه إنّه هو التّوّاب الرّحيم أ لا إنّها حرز أيتها الاوجاع و الأرواح لصاحبه بإذن اللّه بعون اللّه بقدره اللّه الا له الخلق و الامر تبارك اللّه ربّ العالمين.» سپس آيه الكرسى، حمد، ناس، فلق، توحيد و ده آيه از سوره ياسين بخوان و بگو: اللهم اشفه بشفائك و داوه بدوائك و عافه من بلائك. و به حق محمد و آل صلى اللّه عليه و آله و سلم سلامتى و عافيت بخواه.»(2)

494: امام صادق يا امام باقر عليه السلام فرمودند: «هرگاه نزد مريضى رفتى، اين را هفت مرتبه بگو: «اعوذ باللّه العظيم ربّ العرش الكريم من كلّ عرق نفّار و من شرّ حرّ النّار.»(3)

495: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر مؤمنى كه به عيادت برادر مؤمنش رفت و او از بيمارى اش گله مى كرد، اين را بگويد: «اعوذ باللّه العظيم ربّ العرش الكريم من كلّ عرق نفّار و من شرّ حرّ النّار.) اجلش به تاخير مى افتد، و خدا براى او تخفيف قائل مى شود.»(4)

ص: 147


1- . طب الائمه، ص 20.
2- . مكارم الاخلاق، ص 390.
3- . كافى، ج 2، ص 566.
4- . طب الائمه، ص 120.

496: مردى از سردرد به امام صادق عليه السلام گله نمود، آن حضرت فرمود:

«دستت را بر جاى درد بگذار و آيه الكرسى و حمد را بخوان و بگو: الله أكبر الله أكبر لا إله إلا الله و الله أجل و أكبر مما أخاف و أحذر أعوذ بالله من عرق نعار و أعوذ بالله من حر النار(1)

497: عبد الملك بن عبد اللّه قمى گفت، نزد امام عليه السلام بودم و يك كاهلى از امام پرسيد. «آيا على عليه السلام دختران ترشيده و پسران بدون زن را تعويذ مى كرد (طلسم برايشان مى نوشت؟»

امام فرمود: «بله، اما قضيه اين جور كه تو مى گويى نيست، بلكه امام على عليه السلام فقط براى مردم آفت زده و دچار آفت تعويذ مى نوشت و اهل سنّت مى گويند كه امام على عليه السلام براى دختران ترشيده و پسران بدون زن، دعا مى نوشت و اين چنين نيست.»(2)

498: امام صادق عليه السلام فرمود: «امام سجاد عليه السلام خانوادۀ خود را تعويذ مى نمود و آن را به نزديكان مورد اعتمادش ياد مى داد، به اين ترتيب كه دستت را بر روى دهانت بگذار و بگو: «بسم اللّه، بسم اللّه، بسم اللّه و بصنع اللّه الّذى اتقن كلّ شىء انّه خبير بما يفعلون.» سپس اين را هفت مرتبه بگو: «اسكن أيها الوجع سألتك باللّه ربّى و ربّك و ربّ كلّ شىء الّذى سكن له ما فى اللّيل و النّهار و هو السّميع العليم.»(3)

499: امام صادق عليه السلام فرمود: «اين دعا براى كسى است كه گرفتار مى باشد و در شب خوانده مى شود: «يا منزل الشّفاء باللّيل و النّهار و مذهب الدّاء باللّيل و النّهار انزل على من شفائك شفاء لكلّ ما بى من الدّاء.»(4)

ص: 148


1- . مكارم اخلاق، ص 373.
2- . معانى الاخبار، ص 343.
3- . طب الائمه، ص 117.
4- . طب الائمه، ص 121.

500: امام صادق عليه السلام فرمود: «اين دعا براى انسان گرفتار مى باشد.

هرگاه كه نماز شب خواند، دستش را بر جاى سجده اش بگذارد و بگويد:

«بسم اللّه بسم اللّه محمّد رسول اللّه على إمام اللّه فى ارضه على جميع عباده اشفنى يا شافى لا شفاء إلاّ شفاؤك شفاء لا يغادر سقما من كلّ داء و سقم.»(1)

راوى مى گويد: نمى دانم كه ايشان فرمود: سه مرتبه خوانده شود يا هفت مرتبه.

501: امام صادق عليه السلام فرمود: «اين دعا براى انسان گرفتار و بيچاره است، كسى كه راه چاره اى ندارد و دچار بلاء شده بگويد: «لا اله الاّ انت سبحانك انّى كنت من الظّالمين.» آن را شب جمعه بعد از نماز عشاء بخواند و من آن را از امام باقر و امام باقر از امام سجّاد و امام سجّاد از امام حسين و امام حسين از امام على امام على عليهم السلام از رسول خدا و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم از جبرئيل و جبرئيل از خدا گرفته است.»(2)

502: امام صادق عليه السلام فرمود: «دعا، شفاى تمام بيمارى هاست.»(3)

503: ابى زينب گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه سنان بن سلمه آمد و رنگ صورتش زرد شده بود. امام صادق عليه السلام فرمود: «چه شده؟» او هم از درد شديد و ناگهانى و مداوم در مفاصل خود شروع به صحبت كرد. فرمود:

«واى بر تو! اين دعا را بگو: «اللّهمّ إنّى اسألك باسمائك و بركاتك و دعوه نبيك الطّيب المبارك المكين عندك و بحقّه و بحقّ ابنته فاطمه المباركه و بحقّ وصيه امير المؤمنين و حقّ سيدى شباب أهل الجنّه إلاّ أذهبت عنّى شرّ ما اجده بحقّهم بحقّهم بحقّهم بحقّك يا إله العالمين.» به خدا قسم! از جايم بلند نشده بودم كه دردم آرام شد.(4)

ص: 149


1- . طب الائمه، ص 121.
2- . مدرك قبل.
3- . كافى، ج 2، ص 470.
4- . طب الائمه، ص 69.

504: يونس بن عمّار گفت: به امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: «جانم به فدايت! دچار كمردرد شده ام و مى بينم كه بعضى از مردم گمان مى كنند كه خدا فقط كسانى را به آن مبتلا مى كند كه به آن ها نياز ندارد.» (شايد منظور در راه دين باشد). امام فرمود: «نه اين طور نيست، يكى از مؤمنان آل فرعون انگشتانش به كف دستش چسبيده بود درحالى كه دستش را دراز كرده بود، مى گفت: «اى مردم! از پيامبران پيروى كنيد.» امام فرمود:

«در قسمت اوّل شب (اگر شب را سه قسمت كنيم در اوّل از سه قسمت شب) وضو بگير و به نماز بايست و در سجدۀ دوّم ركعت دوم بگو: «يا على يا عظيم يا رحمان يا رحيم يا سامع الدّعوات يا معطى الخيرات صلّ على محمّد و آل محمّد و أعطنى من خير الدّنيا و الآخره ما أنت أهله و اصرف عنّى من شرّ الدّنيا و الآخره ما أنت أهله و أذهب عنّى هذا الوجع) فانه قد غافلنى و [أ] حزننى.» و در دعايت پافشارى كن.»

راوى مى گويد: به كوفه نرسيده بودم كه خداوند، دردم را به كلّى برطرف كرد.»(1)

505: امام صادق عليه السلام فرمود: «بگو: «يا منزل الشفا و مذهب الداء انزل على ما بى من داء شفا.»(2)

دعا براى دفع جنّ و ترس ها و ديوانه

506: ابن منذر گفت: در نزد امام صادق عليه السلام از وحشت ذكر شد. ايشان فرمود: «آيا مى خواهيد چيزى را به شما بگويم كه اگر آن را بخوانيد، در روز و شب دچار ترس نمى شويد»

«بسم اللّه و باللّه و توكّلت على اللّه و أنّه من يتوكّل على اللّه فهو حسبه إنّ اللّه بالغ أمره قد جعل اللّه لكلّ شىء قدرا اللّهمّ

ص: 150


1- . كافى، ج 2، ص 565.
2- . كافى، ج 2، ص 567.

اجعلنى فى كنفك و فى جوارك و اجعلنى فى أمانك و فى منعك.» گفت كه به ما رسيده و معروف است كه شخصى سى سال به اين مداومت داشت و يك شب آن را نخواند و عقرب او را نيش زد.»(1)

507: ذريح گفت: «امام صادق عليه السّلام يكى از دوستانش را به وسيله اين، از باد، تعويذ نمود:

«عزمت عليك يا وجع بالعزيمه الّتى عزم بها على بن ابى طالب رسول رسول اللّه على جنّ وادى الصّبره فأطاعوا و أجابوا لمّا أطعت و اجبت و خرجت عن فلان بن فلان السّاعه السّاعه بإذن اللّه تعالى بأمر اللّه عزّ و جلّ بقدره اللّه بسلطان اللّه بجلال اللّه بكبرياء اللّه بعظمه اللّه بوجه اللّه بجمال اللّه ببهاء اللّه بنور اللّه» اين شخص موقع خروج مكث نمى كند (يعنى باد مانع حركتش نمى شود).(2)

508: ذريح محاربى گفت: «نزد امام صادق عليه السّلام رفتم و او پسر كوچك خود را تعويذ مى كرد، سه مرتبه گفت: «بسم اللّه اعزم عليك يا وجع و يا ريح كائنا ما كانت بالعزيمه الّتى عزم بها رسول اللّه (ص) و على بن أبى طالب (ع) على جنّ وادى الصّبره فاجابوا و اطاعوا لمّا اجبت و اطعت و خرجت عن ابن فلان بن فلانۀ (نام بيمار را بگو) السّاعه السّاعه»(3)

509: امام صادق عليه السّلام فرمود: «كسى را كه صرع دارد به وسيلۀ اين، تعويذ نما: «عزمت عليك يا ريح بالعزيمه الّتى عزم بها علّى بن ابى - طالب عليه السّلام و [رسول] رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على جن وادى الصبره فاجابوا و اطاعوا لما اجبت و اطعت و خرجت عن فلان بن فلانه الساعه.)(4)

ص: 151


1- . كافى، ج 2، ص 568.
2- . بحار، ج 95، ص 55.
3- . بحار، ج 95، ص 8.
4- . بحار، ج 95، ص 149.

510: مردى به امام صادق عليه السّلام شكايت كرد و گفت: «من فرزندى دارم كه گاهى اوقات فك پايينش به شدّت درد مى كند و به خاطر شدّت دردش از او قطع اميد كردم، اگر صلاح مى بينى بر درگاه خدا دعا كن و براى او عافيت بخواه». پس امام عليه السّلام دعا كرد و سپس فرمود: «هفت مرتبه، سورۀ حمد را با زعفران و مشك بنويس، سپس با آب بشوى و تا يك ماه بايد از اين آب بخورد تا از دردش شفا يابد.»

آن مرد گفت: «يك شب اين كار را انجام داديم و دردش احساس نشد، او راحت شد و ما هم راحت شديم.»(1)

511: مردى نزد امام صادق عليه السّلام آمد كه دچار فتنه و فساد شده و فريفته شده بود (قرض داشت) ايشان فرمود: «اين دعا را هنگامى كه به بستر رفتى، بخوان:

«بسم اللّه و باللّه آمنت باللّه و كفرت بالطّاغوت اللّهمّ احفظنى فى منامى و يقظتى اعوذ بعزّه اللّه و جلاله ممّا اجد و احذر.» آن مرد گفت: «اين كار را انجام دادم و به خواست خداوند خوب شدم.»

در حديث ديگرى آمده است كه: «هركس دچار قرض يا فتنه شده در شب جمعه، خودش را به وسيلۀ اين تعويذ مفيد و شفا دهنده.. ادامه اش همانند حديث قبلى است و در نهايت مى فرمايد: اين بيمارى هرگز به او باز نمى گردد و همين كار را موقع مسحور شدن بعد از استغفار و نماز شب انجام دهد.»(2)

512: از امام صادق عليه السّلام پرسيده شد: «آيا جنيان به انسان گزندى مى رسانند؟». (تسخير مى كنند) فرمود: «هركس شب و روز اين كلمات را بگويد، آنها نمى توانند به او ضررى برسانند و انسان بر آنها غلبه مى كند.»

ص: 152


1- . بحار، ج 95، ص 148.
2- . طب الائمه، ص 107.

يٰا مَعْشَرَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ إِنِ اِسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطٰارِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ فَانْفُذُوا لاٰ تَنْفُذُونَ إِلاّٰ بِسُلْطٰانٍ (1) لا سلطان لكم على و لا على دارى، و لا على أهلى و لا على ولدى، يا سكّان الهواء و يا سكّان الأرض! عزمت عليكم بعزيمه اللّه الّتى عزم بها أمير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السّلام على جنّ وادى الصّبره أن لا سبيل لكم على و لا على شىء من اهل حزانتى يا صالحى الجنّ يا مؤمنى الجنّ عزمت عليكم بما اخذ اللّه عليكم من الميثاق بالطّاعه لفلان بن فلان حجّه اللّه على جميع البريه و الخليقه (و اسمت را بگو) ان تمنعوا عنّى شرّ فسقتكم حتّى لا يصلوا إلى بسوء، اخذت بسمع اللّه على اسماعكم و بعين اللّه على اعينكم و امتنعت بحول اللّه و قوّته على حبائلكم و مكركم إن تمكروا يمكر اللّه بكم، و هو خير الماكرين. و جعلت نفسى و اهلى و ولدى و جميع حزانتى فى كنف اللّه و ستره، و كنف محمّد بن عبد اللّه [رسول اللّه] (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و كنف امير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السّلام استترت باللّه و بهما و امتنعت باللّه و بهما و احتجبت باللّه و بهما، من شرّ فسقتكم و من شرّ فسقه الإنس و العرب و العجم، فإن تولّوا فقل حسبى اللّه لا إله إلاّ هو عليه توكّلت و هو ربّ العرش العظيم. لا سبيل لكم و لا سلطان، قهرت سلطانكم بسلطان اللّه، و بطشكم ببطش اللّه و قهرت مكركم و حبائلكم و كيدكم و رجلكم و خيلكم و سلطانكم و بطشكم بسلطان اللّه و عزّه و ملكه و عظمته و عزيمته الّتى عزم بها أمير المؤمنين عليه السّلام على جنّ وادى الصّبره، لمّا طغوا و

ص: 153


1- . رحمان، آيه 33.

بغوا و تمرّدوا، فأذعنوا له صاغرين من بعد قوّتهم، فلا سلطان لكم و لا سبيل و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلى العظيم.»(1)

دعا براى زخم يا ورم معده

513: امام صادق عليه السّلام فرمود: «اين دعا را براى زخم يا ورم معده بنويس: «بسم اللّه، المتعلمون الذين لا يعلمون، و الذين يعلمون قاعدون فوق عليين، ياكلون نورا طريا، يسألون صاحبهم من النور العلوى كذلك يشفى فلان بن فلانه (نام بيمار و مادرش نوشته شود) وَ لَمْ يَرَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ كٰانَتٰا رَتْقاً (2) هفت بار بر آب نوشته و در روغن انداخته مى شود و هنگامى كه روغن به آن چسبيد آن را به هم زده و به كسى كه زخم يا ورم معده دارد، خورانده مى شود ان شاء اللّه تعالى خوب خواهد شد.(3)»

514: امام صادق عليه السّلام فرمود: «بر مريض خوانده شود: إِذَا اَلسَّمٰاءُ اِنْشَقَّتْ وَ أَذِنَتْ لِرَبِّهٰا وَ حُقَّتْ وَ إِذَا اَلْأَرْضُ مُدَّتْ وَ أَلْقَتْ مٰا فِيهٰا وَ تَخَلَّتْ (4) و إِذْ قٰالَتِ اِمْرَأَتُ عِمْرٰانَ ... تا آخر آيه(5) و وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ. (6).(7)

دعا براى درد آلت تناسلى

515: حريز سجستانى گفت: معلى بن خنيس از درد آلت تناسلى به امام شكايت كرد.

ص: 154


1- . بحار، ج 95، ص 152.
2- . انبياء، آيۀ 30.
3- . مكارم اخلاق، ص 328.
4- . انشقاق، آيات 1,4.
5- . آل عمران، آيۀ 35.
6- . اسراء، آيۀ 82.
7- بحار، ج 95، ص 77.

امام صادق عليه السّلام فرمود: «تو خود باعث اين كار شدى و در جايى كه نبايد كشف عورت مى كردى (لخت بودى) اما براى او تعويذى را نوشت، امام على عليه السّلام براى نوشت و درد او ديگر برگشت نكرد.»

معلّى گفت: «اين تعويذ چيست»؟

فرمود: «دست چپ را بر روى آن قرار بده و سه مرتبه بگو: «بسم اللّه و باللّه بلى من أسلم وجهه للّه و هو محسن فله أجره عند ربّه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون اللّهمّ إنّى أسلمت وجهى إليك و فوّضت أمرى إليك لا ملجأ و لا منجى إلاّ إليك» خداوند تو را عافيت خواهد داد.»(1)

دعا براى سخت زائيدن

516: امام صادق عليه السّلام فرمود: «زن حامله وقتى پا به ماه است اكثر اين آيات را روى كاغذى بنويسد، ديگر سختى و مشقت زايمان به او فشار نمى آورد بايد آن كاغذ در جلدى باشد تا آن را محافظت كند و بعد همراه داشته باشد و آن جلد نبايد بسته شود و آيات اين است:

أَ وَ لَمْ يَرَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ كٰانَتٰا رَتْقاً فَفَتَقْنٰاهُمٰا وَ جَعَلْنٰا مِنَ اَلْمٰاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ أَ فَلاٰ يُؤْمِنُونَ (2) وَ آيَةٌ لَهُمُ اَللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ اَلنَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ (37)، وَ اَلشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا ذٰلِكَ تَقْدِيرُ اَلْعَزِيزِ اَلْعَلِيمِ وَ اَلْقَمَرَ قَدَّرْنٰاهُ مَنٰازِلَ حَتّٰى عٰادَ كَالْعُرْجُونِ اَلْقَدِيمِ لاَ اَلشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهٰا أَنْ تُدْرِكَ اَلْقَمَرَ وَ لاَ اَللَّيْلُ سٰابِقُ اَلنَّهٰارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنّٰا حَمَلْنٰا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي اَلْفُلْكِ اَلْمَشْحُونِ وَ خَلَقْنٰا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مٰا يَرْكَبُونَ وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاٰ صَرِيخَ لَهُمْ وَ لاٰ هُمْ يُنْقَذُونَ إِلاّٰ رَحْمَةً مِنّٰا وَ

ص: 155


1- . طب الائمه، ص 31 و بحار، ج 95، ص 83.
2- . انبياء، آيۀ 30.

مَتٰاعاً إِلىٰ حِينٍ (1) وَ نُفِخَ فِي اَلصُّورِ فَإِذٰا هُمْ مِنَ اَلْأَجْدٰاثِ إِلىٰ رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ (51)(2)

و بر پشت كاغذ اين آيات نوشته مى شود: كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مٰا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاّٰ سٰاعَةً مِنْ نَهٰارٍ بَلاٰغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْفٰاسِقُونَ (3)كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهٰا لَمْ يَلْبَثُوا إِلاّٰ عَشِيَّةً أَوْ ضُحٰاهٰا (4) و كاغذ به گردن او آويخته مى شود (به كمر زن بسته مى شود) و بايد هنگام ولادت آن آيات از زن جدا شود و يك لحظه هم همراهش نباشد.»(5)

517: امام صادق عليه السّلام فرمود: «هرگاه زائيدن براى مادر سخت شد، اين را بر روى چيز نازك يا پوسته بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم، كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مٰا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاّٰ سٰاعَةً مِنْ نَهٰارٍ ، كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهٰا لَمْ يَلْبَثُوا إِلاّٰ عَشِيَّةً أَوْ ضُحٰاهٰا ، إِذْ قٰالَتِ اِمْرَأَتُ عِمْرٰانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مٰا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً (6) بعد آن را با نخ ببند و بدوز و به ران راست زن ببند و بعد از وضع حمل، آن را جدا كن.»(7)

518: امام صادق عليه السّلام فرمود: «براى زنى كه زائيدنش سخت شده در پوسته ى نازك يا كاغذ بنويسيد: «اللّهمّ فارج الهمّ و كاشف الغمّ و رحمان الدّنيا و الآخره و رحيمهما ارحم فلانه بنت فلانه» (نام بيمار و مادرش نوشته شود) رحمه تغنيها بها عن رحمه جميع خلقك تفرّج بها كربتها و تكشف بها غمّها و تيسّر ولادتها و قضى بينهم بالحقّ و هم لا يظلمون و قيل الحمد للّه ربّ العالمين.»(8)

ص: 156


1- . يس، آيۀ 44.37.
2- . يس، آيۀ 51
3- . احقاف، آيۀ 35
4- . نازعات، آيۀ 46
5- . طب الائمه، ص 95.
6- . آل عمران، آيۀ 35.
7- . بحار، ج 95، ص 119.
8- . مكارم اخلاق، ص 409.

دعا براى درد ساق پا

519: سالم بن محمد گفت: به امام صادق عليه السّلام از درد ساق پا شكايت كردم كه مرا از كار و زندگى انداخته است. ايشان فرمود: «آن را تعويذ نما.»

گفتم: «آن تعويذ چيست؟»

فرمود: «با اين آيات هفت مرتبه تعويذ نما كه به خواست خداوند خوب خواهى شد: وَ اُتْلُ مٰا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتٰابِ رَبِّكَ لاٰ مُبَدِّلَ لِكَلِمٰاتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً. (1) راوى مى گويد: «همان طور كه امام فرموده بود، عمل كردم و خوب شدم، به طورى كه بعد از آن ديگر احساس درد نكردم.»(2)

520: امام صادق عليه السّلام فرمود: «مردى از دردى به امام حسين عليه السّلام شكايت كرد و گفت: «اى پسر رسول خدا! در ساق و شاهرگ پايم احساس درد مى كنم كه موقع نماز اذيت مى شوم و نمى توانم درست نماز بخوانم.» ايشان فرمود: «چرا از تعويذ استفاده نمى كنى؟»

گفت: «چيزى بلد نيستم.»

فرمود: «هرگاه احساس درد كردى، دستت را بر روى آن بگذار و بگو:

«بسم اللّه و باللّه و السّلام على رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و ما قدروا اللّه حقّ قدره و الأرض جميعا قبضته يوم القيامه و السّماوات مطويات بيمينه سبحانه و تعالى عمّا يشركون.»(3)

آن مرد اين كار را انجام داد و خوب شد.»(4)

ص: 157


1- . كهف آيۀ، 27
2- . بحار، ج 95، ص 85.
3- . زمر، 67.
4- . بحار، ج 95، ص 85.

درمان با سورۀ مومن

521: امام صادق عليه السّلام فرمود: «سوره مؤمن، شفاى هفتاد نوع بيمارى است.»(1)

درمان با چيزهايى كه از سفره بيرون ريخته مى شود.

522: عبد اللّه ارجانى گفت: در نزد امام صادق عليه السّلام بودم كه ايشان در حال خوردن بود، و ريزه هاى غذا را كه از سفره بيرون مى افتاد، جمع مى كرد و ميل مى فرمود، به او گفتم: «فدايت شوم چرا اينها را جمع مى كنى و مى خورى؟».

فرمود: «اى عبد اللّه! اين رزق توست، آن را رها مكن كه در آن شفاى تمام بيمارى هاست.»(2)

523: امام صادق عليه السّلام فرمود: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «آنچه را كه از سفره بيرون مى افتد، بخوريد كه به خواست خداوند و براى هركس كه شفاى خواهد، شفاى تمام بيمارى هاست.»(3)

درمان به وسيلۀ شستن دست قبل و بعد از غذا

524: امام صادق عليه السّلام فرمود: «كسى كه قبل و بعد از غذا دستش را بشويد، در رفاه زندگى خواهد كرد و بدنش از بلاها در امان خواهد بود.»(4)

525: امام صادق عليه السّلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «اى على! وضو گرفتن قبل و بعد از غذا، سلامتى از بيمارى ها و بركت در رزق را به همراه دارد.»(5)ظاهرا منظور از وضو گرفتن، همان شستن دستهاست.

ص: 158


1- . بحار، ج 66، ص 434.
2- . كافى، ج 6، ص 301.
3- . كافى، ج 6، ص 299.
4- . كافى، ج 6، ص 290.
5- . بحار، ج 66، ص 356.

526: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «هركس بخوابد، درحالى كه دستش از گوشت و غذا آلوده است، هر بيمارى اى كه به او برسد، كسى جز خود را ملامت نكند.»(1)

درمان با آب زمزم

527: امام صادق عليه السّلام فرمود: «آب زمزم، شفاى تمام بيمارى هاست.(2)»

528: امام صادق عليه السّلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «آب زمزم، براى آنچه نوشيده مى شود، شفا است.»(3)

529: امام صادق عليه السّلام فرمود: «آب زمزم، براى آنچه نوشيده مى شود، شفا است.»(4)

530: امام صادق عليه السّلام فرمود: «آب زمزم، شفاى تمام بيمارى ها و امان از تمام ترس هاست.»(5)

درمان با جو

531: امام صادق عليه السّلام فرمود: «اگر خداوند مى دانست در چيز همچون جو، شفاى بيشترى است، آن را غذاى پيامبران قرار مى داد.»(6)

ص: 159


1- . موسوعۀ امام صادق عليه السّلام، جزء 6، ص 662.
2- . كافى، ج 6، ص 386.
3- . كافى، ج 6، ص 378.
4- . من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 208.
5- . مكارم اخلاق، ص 155.
6- . مكارم اخلاق، ص 154.

ص: 160

فصل پنجم: درمان با غذاها، ميوه جات و سبزيجات

درمان با خرما

532: امام صادق عليه السلام فرمود: «خرماى برنى، سير مى كند و گوارا و سبك مى نمايد و آن، دوا است و ضررى ندارد و خستگى را مى برد و با هر خرمايى سازگار است.»(1)

533: امام صادق عليه السلام فرمود: «صرفان همان عجوه است و در آن شفاى بيمارى هاست.»(2)

534: امام با بعضى اصحاب به باغى رفت، وقتى صاحب باغ او را ديد، انواع خرما و رطب را در ظرفى قرار داد و پيش امام عليه السلام آورد، امام دستش را روى نوع خاصّى گذارد و فرمود: «به اين چه مى گوييد؟» گفتيم: «اسم اين خرما سابرى (نوعى رطب و خرماى مرغوب و نيكو) است.» سپس دست روى نوع ديگرى گذارد و فرمود: «اسم اين چيست؟!» گفتيم:

«صرفان.» فرمود: «بهترين خرماست كه مرضى ندارد و فاسد نمى شود و يكى از انواع عجوه است.»(3)

535: مردى از اصحاب امام صادق عليه السلام در نزد ايشان مهمان بود، هنگامى كه سفره جمع شد، آن حضرت فرمود: «اى كنيز! خرما بياور.»

ص: 161


1- . كافى، ج 6، ص 346.
2- . بحار، ج 66، ص 137.
3- . مدرك قبلى.

آن مرد گفت: «جانم به فدايت! الآن فصل ميوه و تابستان است.

ايشان فرمود: «بخور كه اين اخلاق پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم است. در خرماى عجوه، نه بيمارى است و نه عارضه اى.»(1)

536: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده است «بهترين خرماى شما، برنى است، چون بيمارى را مى برد و بيمارى و ضررى در آن نيست.»

در روايتى ديگر، اين قسمت نيز در ادامه آمده است: «هركس بخوابد و در شكمش دانه اى از آن باشد، هفت مرتبه تسبيح مى گويد.»(2)

537: امام صادق عليه السلام فرمود: «بهترين خرماى شما، برنى است و آن دارو و درمان است.»(3)

538: صاحب جوارى گفت: وقتى امام صادق عليه السلام و عبد اللّه بن حسن آمدند، هذيل بن صدقه مرا فرستاد تا مقدارى رطب صرفان بگيرم؛ من هم از باغ اسماعيل تهيه كردم. وقتى آنها را آوردم، امام فرمود: «اين چيست؟» گفتم: «رطبى است كه هذيل براى شما فرستاده است.» گفت: «آن را نزديك بياور.» پس آن را نزديك بردم، امام با انگشت آن را اين ور و آن ور كرد و فرمود: «بهترين خرما، اين عجوه است كه مرضى ندارد و فاسد نمى شود.(4)»

539: امام صادق عليه السلام فرمود: «صرفان چه خرماى خوبى است، چون بيمارى و ضررى ندارد.»(5)

540: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «با شراب خواران و افراد مست رفت و آمد نكنيد و با آنها مخالفت كنيد و خرما بخوريد كه شفاى بيمارى ها در آن است.»(6)

ص: 162


1- . بحار، ج 66، ص 146.
2- . بحار، ج 134، 66.
3- . بحار، ج 66، ص 134.
4- . بحار، ج 66، ص 136.
5- . بحار، ج 66، ص 137.
6- . بحار، ج 66، ص 133.

درمان با انار

541: امام صادق عليه السّلام فرمود: «انار شيرين بخوريد، كه هر دانه اى از آن كه در معدۀ مؤمنى جاى گيرد، بيمارى را ريشه كن مى كند و وسوسۀ شيطان را دور مى نمايد.»(1)

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «انار را با پوسته زردرنگش بخوريد، چون معده را پاك مى كند و هر دانه اى از انار كه در معده جاى مى گيرد، باعث حيات و زندگانى قلب و نورانى شدن نفس و دور شدن چهل روزه وسوسه ى شيطان مى شود.»(2)

542: امام صادق عليه السلام فرمود: «چهار چيز، طبع را اعتدال مى بخشد، انار سورانى(3)، خرماى نارس پخته شده، بنفشه و كاسنى.»(4)

543: امام صادق عليه السلام فرمود: «دو چيز خوب است كه داخل شكم هر كسى شود، كه هر فسادى را اصلاح مى كند و دو چيز فاسد است كه داخل شكم هركس شود، هر خوبى را فاسد مى كند. امّا آن دو چيز خوب؛ انار و آب ولرم، و امّا آن دو چيز فاسد؛ ترس و گوشت خشك و ريز ريز شده است.»(5)

درمان با مويز

544: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هر روز ناشتا، بيست و يك دانه مويز سرخ خوردن، تمام بيمارى ها، جز مرگ را دفع مى كند .»(6)

ص: 163


1- . كافى، ج 6، ص 354.
2- . موسوعه امام صادق عليه السلام، جزء 9، ص 750.
3- . سوراء منطقه اى است در عراق
4- . بحار، ج 66، ص 154.
5- . كافى، ج 6، ص 314.
6- . كافى، ج 6، ص 351.

545: امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هركس كه بيست و يك دانه مويز بخورد، هيچ بدى را در بدنش نمى بيند.»

546: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هركس در اوّل روز، بيست و يك دانه مويز سرخ بخورد، خداوند تمام بيماريها و امراض را از او دور مى كند.»(1)

درمان با كاهو

547: امام صادق عليه السلام فرمود: «كاهو بخوريد كه خون را تصفيه مى كند.»(2)

درمان با بادمجان

548: امام صادق عليه السلام فرمود: «بادمجان بخوريد كه بيمارى را مى برد و ضررى ندارد.»(3)

درمان با نوعى گياه پرپهن (كاسنى)

549: بعضى از اصحاب از امام صادق عليه السلام نقل مى كنند كه: پاى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم را زمين داغ سوزاند؛ پس آن حضرت پايش را بر برگ كاسنى گذاشت تا درد و سوزش آن ساكت شد و براى كاسنى دعا كرد و فرمود: «چقدر با بركت است اين كاسنى.»(4)

550: امام صادق عليه السلام فرمود: «بر روى زمين گياهى گرامى تر و مفيدتر از خرفه نيست و آن، سبزى فاطمه عليهم السلام است.»

ص: 164


1- . بحار، ج 66، ص 153.
2- . كافى، ج 6، ص 367.
3- . كافى، ج 6، ص 373.
4- . كافى، ج 6، ص 367.

سپس فرمود: «خداوند بنى اميه را لعنت كند كه آن را سبزى احمق ها ناميدند به خاطر كينه اى كه با ما و دشمنى با فاطمه عليهم السلام داشتند.»(1)

درمان با سياهدانه

551: از امام صادق عليه السلام روايتى در مورد فرموده پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم درباره ى سياهدانه نقل شده كه ايشان از پدرشان و پدر بزرگوارشان از پدرانشان نقل كرده اند كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم چنين فرمود: گفتند: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم چه مى گفت؟»

پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم مى فرمود: «در آن (سياهدانه) شفا از هر مرض و دردى است مگر مرگ».

552: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «شفاى هر دردى در سياهدانه است، مگر مرگ.»(2)

553: امام صادق عليه السلام فرمود: «سياهدانه شفاى تمام بيمارى هاست و آن، محبوب پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم است.» گفته شد: «مردم مى گويند كه آن اسفند است.»

فرمود: «نه، بلكه آن سياه دانه است اگر آنها پيش من بودند به آنها مى گفتم كه چيز محبوب رسول خدا (سبزى يا غذا يا ميوه...) را بياوريد و آنها شونيز (سياه دانه) را مى آوردند.(3)»

554: امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى از دردى كه در درون خويش داشت، به پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم شكايت نمود. ايشان فرمود: «شربتى از عسل بردار و سه يا پنج يا هفت دانه شونيز (سياهدانه) در آن بينداز و بنوش كه به خواست خداوند، خوب خواهى شد.» پس آن مرد اين كار را انجام داد و خوب شد.

ص: 165


1- . كافى، ج 6، ص 367.
2- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، جزء 9، ص 750.
3- . بحار، ج 62، ص 228.

مردى از اهل مدينه، به امام صادق عليه السّلام اعتراض نمود كه: «اين كار را انجام داده ايم و فايده اى برايمان نداشته است.» آن حضرت فرمود: «اين، براى كسانى مفيد است كه به آن ايمان دارند و رسولش را تصديق مى كنند و براى منافقان و كسانى كه رسولش را تصديق نمى كنند، فايده اى ندارد.»(1)

556: مردى به امام صادق عليه السلام شكايت نمود از اينكه در هنگام ادرار كردن، با سختى روبرو مى شود؛ آن حضرت فرمود: «در آخر شب، از شونيز استفاده كن.»(2)

557: امام صادق عليه السلام فرمود: «شونيز، شفاى تمام بيماريهاست، پس من براى تب، سردرد، چشم درد، شكم درد و تمام دردهايى كه داشته ام، از آن استفاده كرده ام و خداوند به وسيلۀ آن مرا شفا داده است.»(3)

558: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده است: «با سيا درمان كنيد، كه اگر چيزى مرگ را دفع كند، سيا است.»(4)

559: امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردم از آنچه در گياه سيا است، آگاهى داشتند، هر مثقال آن را با دو مثقال طلا به چنگ مى آوردند. اين گياه، باعث ايمنى از بهك، پيسى، جذام، ديوانگى، فلج و كژدهانى است. و با مويز سرخى كه هسته ندارد مخلوط شود و با هليلج (هليله) كابلى و زرد و سياه و هنگام خواب به اندازه سه درهم خورده شود و اين بهترين دواهاست.»(5)

560: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «از شبرم (گاو كشك) دورى كنيد، چرا كه گرم مزاج و سوزنده است. با سيا درمان كنيد، چون اگر چيزى مرگ را دفع كند، سيا است. با شنبليله درمان كنيد، اگر امّت

ص: 166


1- . بحار، ج 62 ص 72.
2- . بحار، ج 62، ص 229.
3- . مدرك قبل.
4- . بحار، ج 62، ص 218.
5- . بحار، ج 62، ص 218.

من مى دانستند كه شنبليله براى شان چه سودهايى دارد، با آن درمان مى كردند ، هرچند هم وزن آن طلا مى دادند.» (1)

561: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «از شنبليله استفاده كنيد، حتّى اگر هم وزن آن طلا دهيد.»(1)

درمان با برنج، بنفشه و زيتون

562: امام صادق عليه السلام فرمود: «از طرف شما، چيزى محبوب تر از برنج و بنفشه براى ما نمى آيد. من، دچار دردى شديد شده بودم و در اين هنگام به من الهام شد كه برنج بخورم، گفتم كه آن را بياورند و دستور دادم كه بايد شسته و خشك و پخته شود، خرد شود و مقدارى از آن با روغن زيتون سرخ شد و براى من بياورند. آيا الآن دردى در من مشاهده مى كنى؟ خداوند آن را از من دور كرد.»(2)

563: امام صادق عليه السلام فرمود: «دو سال يا بيشتر مريض شدم، پس خداوند به من الهام نمود كه برنج مصرف كنم. گفتم كه آن را بياورند، پس برنج شسته شده و خشك شده را كنار آتش گذاشتند و خرد كردند، من بعضى از آن را مخلوط نشده، خوردم و بعضى ديگر را قلپ قلپ خوردم.»(3)

درمان با پنير و گردو همراه با هم

564: امام صادق عليه السلام فرمود: «پنير و گردو، هرگاه با هم باشند، دوا هستند و هرگاه از هم جدا باشند، درد مى شوند.»(4)

565: امام صادق عليه السلام فرمود: «پنير و گردو هرگاه با هم باشند، در آنها درمان است و هرگاه از هم جدا باشند، در هريك از آنها درد است.»(5)

ص: 167


1- . بحار، ج 62، ص 233.
2- . كافى، ج 6، ص 341.
3- . بحار، ج 66، ص 260.
4- . كافى، ج 6، ص 340.
5- . كافى، ج 6، ص 340.

566: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «خوردن گردو در گرماى شديد، حرارت بدن و زخم هاى تن را تحريك مى كند، امّا خوردن آن در زمستان، كليه ها را گرم مى كند و سرما را مى راند.»(1)

567: مردى در مورد پنير از امام صادق عليه السلام سؤال نمود. ايشان فرمود:

«دردى است و درمانى هم در آن نيست». هنگامى كه شب شد، همان مرد نزد امام صادق عليه السلام آمد و ديد كه بر سر سفره، پيه هست، پرسيد: «جانم به فدايت! صبح هنگام در مورد پنير پرسيدم كه فرمودى: دردى است و درمانى هم در آن نيست، ولى الآن پنير را در سفره شما مى بينم». آن حضرت فرمود: «پنير در صبح، باعث ضرر و در شب، مفيد است و آب كمر را زياد مى كند.»(2)

درمان با نمك

568: امام صادق عليه السلام فرمود: «در نمك، شفاى هفتاد نوع بيمارى هست.

اگر مردم مى دانستند كه در نمك چه هست، با آن درمان مى كردند.»(3)

569: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه غذايش را با نمك شروع كند، هفتاد بيمارى كه جز خداوند كسى از آنها اطّلاع ندارد، از او دفع مى شود.»(4)

570: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «غذاى خود را با نمك آغاز كنيد. اگر مردم مى دانستند كه در نمك چه هست، آن را بر ترياق(5) تجربه شده، ترجيح مى دادند. هركس كه غذاى خود را با نمك شروع كند، هفتاد بيمارى كه كسى جز خداوند از آنها اطّلاعى ندارد، از او دفع مى شود.»(6)

ص: 168


1- . كافى، ج 6، ص 340.
2- . كافى، ج 6، ص 340.
3- . بحار، ج 66، ص 394.
4- . مدرك قبل.
5- . معرب ترياك است و در اين مركب است كه چند ادويه را مى كوبند و بيخته در شهد مى آميزند.
6- . موسوعه امام صادق عليه السلام، جزء 9، ص 730.

573: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس غذايش را با نمك شروع كند، هفتاد و دو نوع بيمارى از او دفع مى شود.»(1)

574: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به امير المؤمنين عليه السلام فرمود: « اى على! با نمك، غذايت را شروع كن و به پايان برسان كه در آن، شفاى هفتاد و دو نوع بيمارى است.»(2)

ص: 169


1- . بحار، ج 66، ص 397.
2- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، جزء 6، ص 617.

ص: 170

فصل ششم: درمان با شير و روغن ها

درمان با تلبينه

درمان با تلبينه (1)

575: امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده است: «اگر چيزى وجود داشت كه انسان را در برابر مرگ، سود مى بخشيد، تلبينه بود.»

پرسيدند: «تلبينه چيست؟»

فرمود: «شورباى همراه با شير، شورباى همراه با شير و اين را سه مرتبه تكرار نمود.»(2)

576: امام صادق عليه السلام فرمود: «تلبينه، غم را از دل مى برد، هم چنان كه انگشتان، عرق را از پيشانى كنار مى زنند.»(3)

درمان با روغن و شير گاو

577: امام صادق عليه السلام فرمود: «شير گاو، دوا است و روغن آن، شفا مى باشد ، ولى گوشتش باعث بيمارى است.»(4)

578: امام صادق عليه السلام فرمود: «گوشت گاو، باعث بيمارى است و روغنش، شفا مى باشد و شيرش، دوا است.»(5)

ص: 171


1- . آشى از سبوس، شير و عسل.
2- . كافى، ج 6، ص 321.
3- . كافى، ج 6، ص 320.
4- . كافى، ج 6، ص 311.
5- . مكارم اخلاق، ص 159.

579: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «شير گاو، شفا دهنده است.»(1)

580: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «روغن گاو، شفا دهنده است.»(2)

581: زراره از امام صادق عليه السلام پرسيد: «جانم به فدايت! آن پيه اى كه هم اندازۀ خود، بيمارى را از بدن بيرون مى برد، چيست؟»

ايشان فرمود: «پيه گاو است. اى زراره! هيچ كس قبل از تو، در اين باره از من نپرسيده بود.»(3)

582: از امام صادق عليه السلام در مورد اين سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم پرسيدند كه فرموده بود: «هركس لقمه اى از پيه بخورد، به همان اندازه، بيمارى از بدنش دفع مى شود.»

ايشان فرمود: «منظور، پيه گاو است.»(4)

583: امام صادق عليه السلام فرمود: جابر بن عبد اللّه از امام صادق عليه السلام پرسيد:

«آيا درمان كنيم؟»

ايشان فرمود: «بله، درمان كنيد. چون خداوند هيچ دردى را نفرستاده، مگر اينكه برايش درمانى نيز فرستاده است. پس از شير گاو استفاده نمائيد، چون گاو از هر درختى مى خورد.»(5)

584: امام صادق يا امام باقر عليه السلام فرمود: از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل است كه: «از شير گاو استفاده نمائيد، چون گاو از هر درخت و گياهى مى خورد.»(6)

585: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس لقمه اى از پيه بخورد، به همان اندازه از او بيمارى، خارج مى شود.»(7)

ص: 172


1- . بحار، ج 66، ص 103.
2- . كافى، ج 6، ص 335.
3- . كافى، ج 6، ص 311.
4- . محاسن، ص 465.
5- . بحار، ج 66، ص 99.
6- . كافى، ج 6، ص 337.
7- . كافى، ج 6، ص 311.

586: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: در نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم از گوشت و پيه ياد شد. ايشان فرمود: «هر تكّه اى از اين دو كه در معده جاى گيرد، در آنجا شفا مى رويد و بيماريش از آنجا مى رود.»(1)

587: امام صادق عليه السلام فرمود: «از امير المؤمنين نقل است كه: «گوشت گاو، باعث بيمارى است.»(2)

589: امام صادق عليه السلام فرمود: از امير المؤمنين نقل است كه: «روغن گاو دوا است.»(3)

590: امام صادق عليه السلام فرمود: «از امير المؤمنين نقل است كه: «روغن گاو، دوا است و استفادۀ آن در تابستان بهتر از زمستان است و آن، چيزى است كه همانند آن داخل بدن نشده است.»(4)

مكروه بودن روغن حيوانى براى پيران

591: امام صادق عليه السلام فرمود: «روغن حيوانى، چيزى است كه همانند آن، داخل بدن نشده است. امّا من آن را براى پيران، ناخوشايند مى دانم.»(5)

592: حماد بن عثمان گفت: در نزد امام صادق عليه السلام بودم كه پيرمردى از عراق، با او سخن مى گفت، امام فرمود: «چرا متغيّر و سرزبانى حرف مى زنى؟»

گفت: «دندانهاى جلويم افتاده كه اين طور حرف مى زنم.»

امام فرمود: «من نيز چنينم و بعضى از دندان هايم افتاده است و شيطان مرا وسوسه كرده، مى گويد: وقتى بقيۀ دندان هايت بريزد با چه غذا مى خورى من مى گويم: «لا حول و لا قوه الا باللّه.»

ص: 173


1- . عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 41.
2- . محاسن، ص 462.
3- . محاسن، ص 498.
4- . كافى، ج 6، ص 335.
5- . كافى، ج 6، ص 335.

بعد فرمود: «تريد (احتمالا تريد گوشت) بخور زيرا غذاى نيكويى است و از روغن دورى كن كه براى پيرمرد مناسب نيست.(1)»

593: امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه مرد به پنجاه سالگى رسيد، مبادا درحالى كه در درون او چيزى از روغن حيوانى است، شب را به بستر رود.»(2)

594: ريان مى گويد به امام عليه السلام عرض كردم: «آيا حلوا برايت بياورم؟» فرمود: «آنچه را براى من مى آورى با روغن حيوانى باشد.»

فرمود: «روغن حيوانى چه خورش نيكويى است، امّا من آن را براى پيران، ناخوشايند مى دانم و استفادۀ آن در تابستان. بهتر از زمستان است.»(3)

درمان با شير مادّه الاغ

595: عيص بن قاسم گفت: همراه امام صادق عليه السلام ناهار خوردم. به من فرمود: «آيا مى دانى اين چيست؟»

گفتم: «نه».

فرمود: «اين، ماست چكيدۀ مادّه الاغ است. آن را براى يكى از بيماران خود درست كرده ام. اگر دوست دارى از آن بخورى، بخور.»(4)

596: يحيى بن عبد اللّه گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه چند پياله برايمان آوردند. ايشان با دست، به يكى از آنها اشاره كرد و فرمود: «اين ماست چكيده ى مادّه الاغ است كه براى يكى از بيماران خود، درست كرده ايم، هركس مى خواهد، بخورد و هركس نمى خواهد، نخورد.»(5)

597: علاء بن يعقوب گفت: از امام صادق عليه السلام در مورد استفاده از شير ماده الاغ براى درمان، سؤال كردم.

ص: 174


1- . كافى، ج 6، ص 335.
2- . كافى، ج 6، ص 335.
3- . بحار، ج 66، ص 88.
4- . كافى، ج 6، ص 338.
5- . كافى، ج 6، ص 339.

ايشان فرمود: «اشكالى ندارد.»(1)

598: از امام صادق عليه السلام در مورد استفاده از شير ماده الاغ براى درمان سؤال شد. كه مداوا با آن را اجازه داد.»(2)

درمان با شير ماده شتر شيرده

599: عيسى از كامول نقل مى كند: شنيدم موسى بن عبد اللّه مى گفت «از پيرمردان شنيدم كه شير ماده شتر شيرده شفا از هر مرض و آفت در بدن است.»

از امام صادق همين روايت نقل شده مگر اينكه در آن اين موارد اضافه شده است: «و آن بدن را پاك كرده و چرك و كثافات را خارج مى كند و بدن را مى شويد.»(3)

درمان با آب باران

600: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «از آسمان بنوشيد كه بدن را پاك مى كند و بيمارى ها را دفع مى نمايد. خداوند متعال در اين باره فرموده است: وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ اَلشَّيْطٰانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلىٰ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ اَلْأَقْدٰامَ: و از آسمان آبى برايتان فرستاد تا پاكتان كند و پليدى شيطان را از شما دور سازد و دل هاى شما را محكم بدارد و گام هايتان را با آن استوار كند.»(4)

درمان با آب نيسان

601: امام صادق عليه السلام فرمود: «از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل است كه جبرئيل، اين را به من ياد داده كه با داشتن آن، احتياجى به دكتر نيست». برخى از

ص: 175


1- . طب الائمه، ص 63.
2- . مستدرك، ج 16، ص 375.
3- . بحار، ج 66، ص 95.
4- . انفال، آيۀ 11 و كافى، ج 6، ص 387.

اصحاب گفتند: «اگر به ما هم ياد بدهيد، ما هم دوست داريم كه ياد بگيريم.» ايشان فرمود: «آب نيسان(1) را بردار و بر آن سورۀ حمد، آيه الكرسى، كافرون و اعلى و هم چنين سورۀ ناس، فلق و توحيد را نيز هفتاد مرتبه بخوان، سپس «لا اله الا اللّه و اللّه اكبر و صلى اللّه على محمد و آل محمد» را هفتاد مرتبه و نيز «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله اللّه و اللّه اكبر» را هفتاد مرتبه بر آن بخوان، سپس جرعه اى را در صبح و جرعه اى را در شب در هفت روز متوالى، بنوش.

سپس فرمود: «قسم به كسى كه مرا به حق مبعوث نمود! هركس از اين آب بنوشد، تمام بيمارى ها و اذيت ها از بدنش دور مى شود و دهانش خوش بو مى گردد و بلغم او قطع مى شود و در خوردن آن حد و مرزى نيست، هرچه خواستيد، بنوشيد و باد او را اذيت نمى كند و دچار فلج نمى شود و از «كمر و شكم و ناف شكايت نمى كند، از التهاب سينه نمى ترسد، سردى حبس البول از او قطع مى شود، از خارش بدن در امان است، به طاعون و جذام و پيسى مبتلا نمى شود، دچار آب سياه در چشم نمى شود، قلبش فروتن مى شود، خداوند بر او هزار رحمت و هزار مغفرت مى فرستد. انكار، شرك، خودپسندى، كسلى، ناكامى و سستى و ترس و - بزدلى و دشمنى را از قلب او خارج مى كند و درد و بيمارى را از رگ او بيرون مى كشد و دردى را كه قسمت او است، از لوح محفوظ پاك مى كند و هر كس دوست دارد كه زنش حامله شود، حامله مى شود و به او فرزند عطا مى شود، مردى و هركسى كه زندانى باشد، از آن بنوشد، آزاد مى شود و به هرجا كه مى خواهد، مى رود و اگر كسى سردرد داشته باشد، سردردش آرام مى شود و به خواست خداوند تمام بيمارى هايش آرام و ريشه كن مى شوند.»(2)

ص: 176


1- . آب باران در ماه نيسان از آسمان مى بارد.
2- . بحار، ج 66، ص 478.

602: امام صادق عليه السلام فرمود: «اين دارو داروى حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم است و اين دارو شبيه به آن دارويى است كه جبرئيل به حضرت موسى عليهم السلام هديه داد، جز اينكه در اين دارو چيزى از علاج و درمان و زيادى و كمى است كه در آن دارو نبود. اين دارو از داروهاى انبيا و اوصيا و حكما است، اگر چيزى به آن اضافه شده يا كم شود، حتى اگر به اندازۀ يك دانۀ (خيلى ريز) باشد، اثر آن از بين مى رود، منتفى و فاسد مى شود و اثر ندارد، زيرا وقتى با پيامبران مخالفت كردند، با آنها مخالفت مى شود. چهار رطل(1) سير پوست كنده، در ظرفى ريخته شود و چهار رطل شير گاو به آن اضافه كرده و روى حرارت ملايم قرار داده تا حل شود، بعد مقدارى روغن گاو به آن اضافه شود تا در آن حل شود و آب شود، بعد به همان مقدار عسل بر آن اضافه كن و حرارت را ملايم كن و به اندازۀ دو درهم گل بابونه به آن بيفزا و محكم به هم بزن تا يكدست شود، وقتى يكدست و پخته و با هم قاطى شد، آن را درحالى كه هنوز داغ است، به گوشه اى مى گذارى و در ظرف را محكم مى بندى و در جو يا خاك پاك فصل تابستان رها مى كنيد و وقتى زمستان آمد (شايد منظور فصل سرما باشد كه پاييز را هم شامل مى شود) هر صبح به اندازۀ يك گردوى بزرگ هنگام ناشتا ميل مى كنى، اين دارو براى هر چيز بزرگ و كوچك مناسب است و براى انسان كوچك و بزرگ نافع است، اين دارو بسيار نزد مؤمنين تجربه شده است.»(2)

603: امام صادق عليه السلام: در مورد داروى حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «اين دارويى است كه در مورد هر چيزى كه استفاده شود، به صاحبش سود و منفعت مى رساند و آن، براى تمام بيمارى ها و بادها نوشيده مى شود. پس از آن استفاده كن و به برادران مؤمنت نيز ياد بده، چون اگر به مؤمنى فايده اى برسانى، از آتش جهنّم آزاد خواهى شد.»(3)

ص: 177


1- . رطل: نصف من است و در مصر 453 گرم مى باشد.
2- . بحار، ج 62، ص 259.
3- . بحار، ج 62، ص. 26.

عناب

604: امام صادق عليه السلام فرمود: «برترى عناب بر ميوه ها، هم چون برترى ما است، بر ديگر مردمان.»(1) حال دو روايت در مورد عناب ذكر مى كنيم كه از امام صادق عليه السلام نيست.

605: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «عناب، تب را از بين مى برد.»(2)

606: ابو حصين گفت: چشمانم سفيد شده بود و چيزى نمى ديدم.

امير المؤمنين عليه السلام را در خواب ديدم و گفتم: «اى سرورم! چشمانم به وضعى كه مى بينى درآمده است.»

فرمود: «عناب را نرم كن و با آن سرمه بكش.»

من، عناب را با هسته اش نرم كردم و با آن سرمه كشيدم و كورى ام بر طرف شد و ديدم كه چشمم سالم است.(3)

اسفند و كندر

607: از امام صادق عليه السلام در مورد اسفند و كندر سؤال شد. ايشان فرمود:

«اما اسفند؛ هيچ ريشه اى از آن در زمين فرو نمى رود و هيچ شاخه اى از آن به سوى آسمان نمى رود، مگر اينكه خداوند فرشته اى بر آن قرار مى دهد، تا زمانى كه خشك شود يا به سرنوشت ديگرى ختم شود. شيطان نيز از خانه اى كه در آن دود اسفند است، هفتاد خانه دور مى شود و آن، شفاى هفتاد نوع بيمارى است كه راحت ترين آنها جذام است، پس آن را از دست ندهيد.

و امّا كندر؛ آن را انبياء قبل از من انتخاب كرده اند و حضرت مريم (س) با آن، نيرو و قوت مى گرفت، هيچ دودى زودتر از آن به آسمان نمى رسد.

ص: 178


1- . بحار، ج 62، ص 232.
2- . مكارم اخلاق، ج 1، ص 380.
3- . مكارم اخلاق، ج 1، ص 380.

كندر، شيطان را دور مى كند و بيمارى را برطرف مى نمايد، پس آن را از دست ندهيد.»(1)

608: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هيچ بوته اى از اسفند نمى رويد، مگر اينكه فرشتگانى با آن هستند و آن را تا هنگامى كه به كسى برسد، محافظت مى كنند و ريشۀ آن، نشاطآور است و شاخۀ آن، درمان هفتاد و دو بيمارى است.»(2)

از دواهاى تقويت حافظه

609: ابو بصير به امام صادق عليه السلام عرض داشت: «چگونه قدرت بر حفظ اين علمى كه شما براى ما دسته بندى مى كنيد و توضيح مى دهيد داشته باشيم؟»

امام عليه السلام فرمود: «به اندازه وزن ده درهم گل ميخك و به همان اندازه كندر بردار، آنها را آرام آرام بكوب، يك دست كن و روغن بزن و هر روز هنگام ناشتا مقدار كمى از آن را بخور.»(3)

مشكك و اشنان

610: امام صادق عليه السلام فرمود: «مشكك را لابه لاى دندانهايتان بگيريد، چرا كه دهان را خوش بو مى كند و بر توان جنسى مى افزايد.»(4)

611: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن اشنان (خزه گياهى) زانو را ضعيف و پوك مى كند و قدرت جنسى را كم مى كند.»(5)

ص: 179


1- . مكارم اخلاق، ص 186.
2- . جعفريات، ص 244.
3- . بحار، ج 62، ص 272.
4- . كافى، ج 6، ص 379.
5- . بحار، ج 62، ص 236.

پرخورى

612: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر بيماريى از پرخورى است، مگر تب، كه ناگاه داخل بدن مى نمايد.»(1)

613: شهاب ابن عبد ربه گفت: نزد امام صادق عليه السلام از دردها و بدگوارى هايى كه داشتم، شكايت نمودم.

آن حضرت فرمود: «صبحانه و شام بخور و در فاصلۀ ميان آنها چيزى مخور، چرا كه باعث تباهى بدن مى شود. مگر نشنيده اى كه خداوند فرموده:

وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهٰا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا: و آنان، صبحگاهان و شامگاهان، روزى ويژۀ خويش را دارند.»(2)

مضرات نخوردن شام

614: امام صادق عليه السلام فرمود: «اصل و اساس خرابى و تباهى بدن، شام نخوردن است.»(3)

615: امام صادق عليه السلام فرمود: (از امير المؤمنين عليه السلام نقل است كه: «شام خوردن پيامبران، پس از تاريكى شب است. آن را وانگذاريد كه بدن را خراب و تباه مى كند.»(4)

616: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «شام را رها نكنيد كه باعث خرابى و تباه شدن بدن مى شود.»(5)

617: امام صادق عليه السلام فرمود: «ترك شام، بدن را خراب و تباه مى كند.»(6)

ص: 180


1- . كافى، ج 6، ص 269.
2- . مريم، آيۀ 62، و كافى، ج 6 ص 288.
3- . كافى، ج 6، ص 88.
4- . مدرك قبل.
5- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام جزء 9: ص 724.
6- . محاسن: ص 421.

618: امام صادق عليه السلام فرمود: «شام نخوردن، بدن را تباه و خراب مى كند. براى مرد، آن هنگام كه پا به سن بگذارد، بايد فقط در حالى بخوابد كه شكمش از غذا پر باشد.»(1)

619: امام صادق عليه السلام فرمود: «شام نخوردن، باعث پيرى مى شود و اوّلين چيزى كه بدن را خراب مى كند، شام نخوردن است.»(2)

620: امام صادق عليه السلام فرمود: «شام نخوردن، باعث پيرى مى شود.»(3)

621: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه شام نخورد، نيرويى از او كم مى شود و به او باز نمى گردد.»(4)

622: امام صادق عليه السلام فرمود: «شام را رها نكنيد، حتّى اگر سه لقمه با نمك باشد. هركس كه شام را رها كند، رگى در بدن وى مى ميرد كه هرگز زنده نمى شود.»(5)

623: امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس شام را در شب شنبه و شب يك شنبه، پشت سر هم واگذارد، چيزى از كف او مى رود كه تا چهل روز به او باز نمى گردد.»(6)

624: امام صادق عليه السلام فرمود: «سويق عدس، عطش را قطع و معده را قوى مى نمايد و در آن شفاى هفتاد نوع بيمارى است. پرخورى مكن، پس صبحانه و شام بخور و چيزى ميان آنها مخور. ترك شام كراهت دارد، چون بنا به روايات باعث خرابى و تباهى بدن مى شود.»(7)

ص: 181


1- . مستدرك، ج 16، ص 266.
2- . بحار، ج 66، ص 344.
3- . مدرك قبل.
4- . بحار، ج 66، ص 345.
5- . مدرك قبل.
6- . كافى، ج 6، ص 289.
7- . بحار: يكى از خواص خوردن ماهى، لاغر شدن است. بنابراين جدا از فوايد بسيار آن، افراد لاغر بايد از خوردن ماهى اجتناب نمايند (مترجم) بحار ج 62، ص 279.

مضرات خوردن ماهى

625: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «به صورت مداوم ماهى نخوريد كه جسم را آب مى كند.»(1)

626: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن ماهى، بدن را آب مى كند.»(2)

627: امام صادق عليه السلام فرمود: از امير المؤمنين عليه السلام نقل است كه: «ماهى تازه، گوشت را آب مى كند.»(3)

628: امام صادق عليه السلام فرمود: «ماهى تازه، بدن را آب مى كند»(4)

629: فرمود: «ماهى تازه، پيه چشم را آب مى كند.»(5)

630: امام صادق عليه السلام فرمود: «ماهى تازه، سفيدى و سياهى (پيه) چشم را آب مى كند.»(6)

631: امام صادق عليه السلام فرمود: «خوردن خرما بعد از ماهى تازه، اذيت بدى آن را از بين مى برد.»(7)

635: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «از ماهى ها كمتر بخوريد، چون بدن را آب مى كند، بلغم را زياد مى نمايد، نفس را خشن مى كند و قلپ قلپ شير خوردن، شفاى تمام بيمارى ها جز مرگ است.»(8)

636: امام صادق عليه السلام فرمود: «ايستاده نوشيدن آب در روز، باعث افزون تر شدن قدرت و سلامت بيشتر بدن است.»(9)

637: امام صادق عليه السلام فرمود: «ايستاده نوشيدن آب در روز، موجب عرق كردن بيشتر و افزون تر شدن توان بدن است.»(10)

ص: 182


1- . كافى، ج 6، ص 323.
2- . مدرك قبل.
3- . بحار، ج 65، ص 208.
4- . بحار، ج 65، ص 207.
5- . محاسن، ص 476.
6- . مدرك قبل.
7- . بحار، ج 65، ص 190.
8- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام، جزء 9، ص 750.
9- . كافى، ج 6، ص 382.
10- . من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 353.

638: امام صادق عليه السلام فرمود: از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل است كه: اى على! آب را ايستاده بنوش كه براى تو باعث قدرت بيشتر و سلامتى افزون تر است.»(1)

639: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «از اين حذر كنيد كه ايستاده بر روى پاهايتان، آب بنوشيد، زيرا اين كار، دردى بى درمان مى آورد، مگر اينكه خداوند عافيت دهد.»(2)

شايد منظور از ايستاده نوشيدن بر روى پاها، در اين حديث، مربوط به شب مى باشد، چون در بعضى احاديث به آن اشاره شده است.

مضرات زياد نوشيدن آب

642: امام صادق عليه السلام فرمود: «آب زياد ننوش كه سرچشمۀ تمام دردهاست.»(3)

643: امام صادق عليه السلام فرمود: «كمتر آب بنوش، چرا كه هر دردى را به سوى خود مى كشد. از درمان نيز تا زمانى كه بدنت قدرت تحمّل درد دارد، بپرهيز.»(4)

644: امام صادق عليه السلام فرمود: «تا زمانى كه ميل به آب خوردن ندارى، آب ننوش، پس هرگاه ميل پيدا كردى، كم بنوش.»(5)

645: در حديث ديگرى آمده كه: «اگر مردم آب كمترى بنوشند، استقامت بدنشان بيشتر مى شود.»(6)

646: امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه آب كمتر بنوشد، بدنش سالم تر خواهد بود.»(7)

ص: 183


1- . جعفريات، ص 162
2- . موسوعۀ امام صادق عليه السلام جزء 9، ص 746.
3- . كافى، ج 6، ص 382.
4- . محاسن، ص 571.
5- . محاسن، ص 572.
6- . مدرك قبل.
7- . مدرك قبل.

روغن بنفشه

647: امام صادق عليه السلام فرمود: «بنفشه، آقاى روغنها است.»(1)

648: صالح بن عقيده از پدرش نقل مى كند كه: مقدارى غلّه به امام هديه كردم. آن شخص كه غله ها را برده بود، دچار صرع شد (غش و سر درد خيلى شديد) و مخش عيب برداشت، به شدّت احساس درد مى كرد.

او مدينه رفت و به امام عليه السلام خبر داد، امام فرمود: «آيا بنفشه به او نداديد؟» پس بنفشه (روغن بنفشه) داخل بينى او ريختند و خوب شد.

بعد امام فرمود: «اى عقبه! بنفشه در تابستان، سرد و در زمستان، گرم است. براى شيعيان نرم است و براى دشمنان سفت است (شايد منظور تأثير باشد) اگر مردم فايده و قدر بنفشه را مى دانستند، يك اوقيه (واحد و زنى) بنفشه را يك دينار مى خريدند.»(2)

649: امام صادق عليه السلام فرمود: «از طرف شما در نزد ما چيزى محبوب تر از بنفشه نيست.»(3)

650: امام صادق عليه السلام فرمود: «مثل بنفشه در ميان روغن ها، همانند مثل ما اهل بيت است در ميان مردم.»(4)

651: امام صادق عليه السلام فرمود: «فضيلت بنفشه بر ديگر روغن ها، همچون فضيلت اسلام بر تمام اديان است، چه روغن نيكويى است، بنفشه؛ چون درد را از سر و چشمه هاى آن مى برد، پس با آن، محل درد را روغن بماليد.»(5)

652: امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «در خود بنفشه بريزيد كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «اگر مردم قدر بنفشه را مى دانستند آن را پشت سر هم مى خوردند و چيزى از آن نمى گذاشتند.»(6)

ص: 184


1- . كافى: ج 6، ص 521.
2- . كافى: ج 6، ص 521
3- . همان
4- . كافى: ج 6: ص 521
5- . همان
6- . كافى، ج 6، ص 522

653: امام صادق عليه السلام فرمود: «روغن بنفشه، مغز را نيرو مى بخشد.»(1)

654: امام صادق عليه السلام فرمود: «مثل بنفشه در ميان روغن ها، همانند مثل شيعيان ما است در ميان مردم.»(2)

655: امام صادق عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «داغى تب را به وسيلۀ بنفشه برطرف كنيد.»(3)

روغن خطمى

656: حسن بن جهم گفت: ديدم كه امام روغن خطمى استفاده مى كند، به من فرمود: «استفاده كن». به امام عرض كردم: «آيا بنفشه ندارى؟ از امام صادق عليه السلام درباره آن روايت شده است.

امام فرمود: «از بويش بدم مى آيد.»

من گفتم: «از بويش بدم مى آيد و اين را مى گويم به خاطر آنچه كه از امام صادق عليه السلام به من رسيده است.» فرمود: «مشكلى ندارد.»(4)

657: نزد امام از روغن بنفشه صحبت به ميان آمد، پس آن را نيكو شمرد و تعريف كرد و فرمود: «خطمى ملايم و لطيف است.(5)»

روغن بان

روغن بان (6)

658: محمد بن فيض گفت: در نزد امام صادق عليه السلام از بنفشه و فضيلت آن ياد شد، ايشان فرمود: «چه روغن نيكويى است، با آن روغن بماليد كه فضيلت آن بر روغن ها، همچون فضيلت ما اهل بيت بر مردم است. بان، درختى است كه ميوۀ آن، روغن خوشمزه اى دارد و براى بدن مفيد است،

ص: 185


1- . همان.
2- . همان.
3- . همان.
4- . همان.
5- . همان.
6- . بان: نام درختى

روغن بان بسيار خوب است و خلوق كه نوعى عطر زرد رنگى است و بيشتر از زعفران ساخته شده را بسيار دوست دارم.»(1)

659. امام صادق عليه السلام فرمود: «روغن بان، چه روغن نيكويى است.»(2)

ص: 186


1- . كافى، ج 6، ص 523.
2- . همان.

فصل هفتم: توحيد مفضّل

اشاره

كتاب توحيد مفضّل يكى از معتبرترين و گرانقدرترين كتبى است كه پيرامون توحيد الهى صحبت مى كند.

اين كتاب از مولى و سرورمان امام صادق عليه السلام است كه او به يكى از شاگردان خود، به نام مفضّل بن عمر جهنى كوفى، بيان فرموده است.

اين كتاب در چهار جلسه نوشته شده:

جلسه اول: پيرامون انسان

جلسه دوم: پيرامون حيوان

جلسۀ سوم: پيرامون عالم وجود موجودات

جلسۀ چهارم: پيرامون آفات

لازم به ذكر است كه ما مناسب ديديم كه توحيد مفضّل را در كتاب طب جامع امام صادق عليه السلام بياوريم تا مكمّل احاديث پزشكى باشد. و هم چنين مطالب توحيد مفضّل را از هم مجزّا نكرديم تا به صورت كامل و جامع در اختيار خوانندگان محترم قرار گيرد.

مفضّل مى گفت: كه عصر بود و من بين قبر و منبر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نشسته بودم و به ناآگاهى مرم نسبت به مقام و فضايل حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم مى انديشيدم، در اين هنگام بود كه ابن ابى العوجاء وارد شد و در جايى نشست كه من، حرفهايش را مى شنيدم. آنگاه يكى از دوستانش نيز نزد او آمد. ابن ابى العوجاء به او گفت: «صاحب اين قبر، در تمام حالاتش به كمال عزّت، شرافت و عظمت رسيد.»

ص: 187

آن مرد گفت: «او فيلسوفى بود كه ادّعاى مقام و مرتبۀ بزرگى را داشت و با معجزاتش، عقل ها را به تعجّب واداشته بود و فهم و درك ها را حيران كرده بود و خردمندان براى درك حقيقت، در درياى تفّكر غوطه ور شدند و با دستى خالى بازگشتند و دليل و حجّتى در مقابل او پيدا نكردند. پس در اين حال بود كه عاقلان، سخنوران، خطيبان، دعوت او را قبول كردند و مردم گروه گروه دين او را پذيرفتند و اسم خود را در كنار اسم خداوند قرار داد تا هر روز، پنج مرتبه، در مناره ها، مسجدها، شهرها، كوهها و دشت ها نام او برده شود و نام و ياد او علنى باشد و در همه جا ياد شود.»

ابن ابى العوجاء گفت: «سخن دربارۀ محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم را كنار بگذار كه عقلم دربارۀ او حيران و سرگردان و تفكرم در مورد كار او گمراه و سرگشته است.

در مورد ريشه و اصل او صحبت كن كه مردم به آن سبب، در آن راه مى سايند.»

سپس در مورد آفرينش جهان هستى، و اينكه اين همۀ عظمت و دقّت تصادفى است و خالقى ندارد، بلكه از اول چنين بوده و تا آخر نيز چنين خواهد بود، صحبت كردند.

گفتگوى مفضّل با ابن ابى العوجاء

مفضّل مى گفت: با شنيدن اين سخنان، ديگر نتوانستم خودم را كنترل كنم و عصبانيت و خشمم بالا گرفت. گفتم: «اى دشمن خدا! آيا در دين خدا كافر مى شوى و خالقى را منكر مى شوى كه تو را به بهترين شكل و كامل ترين صورت آفريده و تو را تا به اينجا رسانده است.

اگر در مورد خودت فكر كنى و حس لطيف تصديق نمايد، نشانه هاى ربوبيت و آثار آفرينش خداوند را خواهى يافت كه در تو است و شواهد و نشانه هاى وجود خداوند در آفرينش تو واضح و روشن است.»

ابن ابى العوجاء گفت: «اى مرد! اگر اهل علم و سخنى، با تو صحبت مى كنيم و اگر توانستى سخنانت را بر ما ثابت كنى، از تو پيروى مى كنيم و اگر اين كاره نيستى، پس حرفى نزن و اگر از ياران جعفر بن محمد الصادق

ص: 188

هستى، او با ما اين گونه صحبت نمى كند و اين چنين مجادله نمى نمايد، درحالى كه او سخنان بيسترى از ما، نسبت به تو شنيده است، ولى سخنانش را آلوده نكرده و در جواب ما ظلم ننموده، چون او انسانى بردبار و صبور در سخنورى، با وقار، عاقل و استوار است. او هيچ گاه به خاطر سخنان ما، بداخلاقى ننموده، ما دلايل خود را بيان مى كرديم و همۀ قدرت خود را در علم مان به كار مى برديم و زمانى كه سخنان مان تمام مى شد و فكر مى كرديم كه او را محكوم كرده ايم، با سخن و حوابى كوتاه بر ما چيره مى شد و هيچ جاى عذرى برايمان باقى نمى گذارد و ديگر نمى توانستيم جوابى به او بدهيم. پس اگر تو هم از اصحاب او هستى، همچون او با ما صحبت كن.»

علت نوشته شدن كتاب مفضّل

مفضّل مى گويد: از مسجد خارج شدم، درحالى كه ناراحت و متفكر بودم كه چگونه اسلام و مسلمين دچار كفر اين گروه شده اند. نزد مولايم امام صادق عليه السلام رفتم. پس هنگامى كه مرا دل شكسته ديد، فرمود: «چه شده؟» من هم، تمام ماجرا را براى ايشان تعريف كردم.

آن حضرت به من فرمود: «اى مفضّل! صبح زود نزد من بيا تا از حكمت خداوند متعال در آفرينش عالم، چهارپايان، درندگان، پرندگان، حشرات و ديگر جانداران همچون: حيوانات، گياهان، درختان ميوه دار و بى ميوه و سبزى هاى خوردنى و غير خوردنى، برايت بگويم تا عبرت گيران، عبرت گيرند و مؤمنان با شناخت آن آرام شوند و كافران در مورد آن دچار حيرت و سرگردانى شوند.»

جلسۀ اول

اشاره

مفضّل مى گويد: شادمان و خوشحال برگشتم و آن شب به خاطر وعدۀ آن حضرت، برايم طولانى شد. وقتى صبح شد، به نزد ايشان رفتم و اجازۀ

ص: 189

داخل شدن، خواستم و در مقابل ايشان ايستادم تا اينكه امر فرمود كه بنشينم. من هم نشستم، سپس به اتاق ديگرى كه در آنجا خلوت مى كرد، رفت و با بلند شدن ايشان، من هم بلند شدم، به من فرمود: «به دنبالم بيا.» پشت سر ايشان رفتم. به اتاق وارد شدم و در مقابل آن حضرت نشستم.

فرمود: «اى مفضّل! گويا ديشب به خاطر وعده اى كه امروز داشتى، برايت طولانى شده بود؟»

گفتم: «بله، همين طور است.»

فرمود: «اى مفضّل! خداوند متعال هميشه بوده و چيزى قبل از او نبوده و او ماندگار است و نهايتى براى او نمى توان قائل شد. پس حمد و سپاس براى اوست، به خاطر آنچه به ما الهام نمود و شكر و سپاس براى اوست، به خاطر آنچه به ما عطا نمود. بالاترين و دانش ها و برترين ها را به ما اختصاص داد و به وسيلۀ علم خود، ما را از تمام خلايق برگزيد و به وسيلۀ حكمت خود، ما را امين و گواه بر آنان قرار داد.»

گفتم: «مولايم! اجازه بدهيد كه سخنان شما را بنويسم.»

فرمود: «اين كار را انجام بده!»

ناآگاهى اهل شك به وسيله ها و علت هاى آفرينش

«اى مفضّل! انسان هاى دودل نسبت به وسيله ها و معانى خلقت ناآگاه هستند و درك و فهمشان نسبت به درستى و حكمت در مورد خداوند و خدايى اش ناقص است و خود را از گروه مخلوقات خداوند بيرون كشيده، با علم ناقص خود، دست به انكار همه چيز زدند و با ضعف درك و فهم، به سوى تكذيب و دشمنى گام برداشتند، تا اينكه آفرينش اشياء را منكر شدند و ادعا كردند كه خلقت براساس تصادف بوده و در امر آفرينش، تقدير و حكمتى از مدبر و خالقى در كار نيست. بى شك خداوند از آنچه مى پندارند، برتر است. خداوند اينان را بكشد. از حقيقت به كدام طرف فرار مى كنند.

ص: 190

اين افراد در گمراهى، تيره بختى و سرگردانى، همانند انسان هاى نابينايى هستند كه داخل خانه اى مى شوند كه استحكام و زيبايى كاملى دارد و از نيكوترين فرش ها در آنجا استفاده شده و در آن خانه، انواع خوردنى ها، نوشيدنى ها، پوشيدنى ها، و تمام مايحتاج آنها فراهم است. به خاطر درستى در تقدير و حكمت در تدبير، همه چيز در جاى خودش قرار گرفته است، ولى اين افراد به چپ و راست مى روند و بالا و پايين خانه را مى گردند، ولى چيزى نمى بينند. نه آن خانۀ مستحكم را مى بينند و نه چيزهايى كه در آنجا فراهم شده و چه بسا كه پاى يكى از آنها بلغزد و چيزى را كه در جاى خود قرار دارد و براى حاجتى در نظر گرفته شده را از بين ببرد و خودش اين را نداند و در نهايت، خشمگين و عصبانى مى شود و صاحب خانه را به خاطر اينكه آن وسيله را در آنجا داده، ملامت مى كند.

سرانجام مى بينى كه اوضاع و احوال اين گروه كه آفرينش و خلقت را انكار مى كنند، چگونه است. اين افراد به اين خاطر كه درك و فهمشان از شناختن علل و وسايل آفرينش اشياء ناقص است، در اين دنيا سرگشته و حيران شده اند، به طورى كه محكم كارى و استوارى خلقت خدا و آفرينش زيبا و شكل و شمايلى درست را درك نمى كنند و نمى فهمند.

چه بسا كه برخى از اين افراد به خاطر ناآگاهى نسبت به علت آفرينش چيزى، به نكوهش و انكار و سرزنش آن چيز بپردازند، مانند افراد گمراهى چون مانى و ياران كافر و ملحدان بدكردار و فاسق و خارج از دين او كسانى كه با سخنان محال و باورنكردنى خود را سرگرم كرده اند.

سپس بر كسى كه خداوند به او نعمت شناخت و معرفت و هدايت در دين را داده و به او توفيق تفكر و تدبر در آفرينش خلايق و لطف تدبير و حسن تعبير ارزانى داشته، لازم است كه پيوسته مولاى خود را حمد و سپاس گويد و تمايل به ثبات و ماندگارى داشته باشد كه اين كار او باعث زياد شدن عملش مى شود و خداوند متعال فرموده است: لَئِنْ شَكَرْتُمْ

ص: 191

لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِي لَشَدِيدٌ يعنى: اگر سپاس گوييد، نعمت ها را بيفزاييم و اگر كفر ورزيديد، بى شك كفر، عذابى سخت دارد.(1)»

آفرينش جهان هستى

«اى مفضّل! اولين عبرت دليل بر وجود خالق متعال، همين شكل هستى و گردآورى اجزاء و نظمى است كه در آن وجود دارد، پس اگر با تفكر و تعمّق به عالم هستى بنگرى، آن را همچون خانه اى مى بينى كه تمام مايحتاج بندگان خدا در آن آماده شده و آسمان همچون سقفى براى آن و زمين همچون فرش پهن شده و ستارگان درخشان همانند چراغ هايى هستند و گوهرها و جواهرات همچون ذخيره هايى پنهان شده مى باشند و همه چيز در جاى واقعى خود قرار دارد و انسان هم چون صاحب اين خانه است، پس همه چيز در اختيارش هست.

انواع گياهان و حيوانات براى رفع نياز در اختيار انسان است. پس اين خود، دليلى روشن است بر اينكه جهان، براساس تقدير و حكمت و نظم و هماهنگى آفريده شده و خالق آن يك نفر است، او كسى است كه نظم دهندۀ اجزاى آن مى باشد. او در مقامش، جليل و در كارش، بلندمرتبه و در وجهش، كريم است. معبودى جز او نيست و از آنچه منكران مى گويند، والاتر است و از آنچه ملحدان به او نسبت مى دهند، برتر و جليل تر است.»

خلقت انسان و تدبير جنين در رحم

«اى مفضّل! گفتار خود را با خلقت انسان آغاز مى كنيم، پس تو نيز از آن عبرت بگير. جنين در رحم در پشت سه پرده قرار دارد: 1 - شكم 2 - رحم 3 - بچه دان. آنجا، جايى است كه راهى براى دفع مضرّات نيست. خون حيض، غذاى اوست، همانند اينكه گياه از آب تغذيه مى كند. پس غذايش پيوسته همين است.»

ص: 192


1- . ابراهيم، آيه 7.

چگونگى تولد جنين و غذاى آن

«اى مفضّل! زمانى كه آفرينش انسان كامل شود و بدنش استحكام يابد و پوستش بتواند با هوا سازگارى داشته باشد و چشمانش بتواند نور را ببيند، مادرش دچار درد زايمان مى شود و اين درد چنان زياد مى شود كه جنين از فشار درد بيرون مى افتد. هنگامى كه انسان متولد مى شود، همان خونى كه تا به حال غذاى او بوده، با تغيير مزّه و رنگ، به صورت شير در - مى آيد و غذاى او مى شود. سپس هنگامى كه انسان متولد مى شود، زبانش را به دور دهانش مى چرخاند، به نشانه ى اينكه گرسنه است و پستان مادر را درمى يابد كه همچون دو مشك از سينه آويزان مى باشد و تا زمانى كه بدن او رطوبت دارد و اعضاى بدنش نرم است، غذايش مى باشد.»

دندان هاى كودك

«زمانى كه كودك به راه افتاد و احتياج به غذا پيدا كرد بدنش قوى و محكم مى شود، در هر طرف دندان هاى آسيا رشد مى كند تا بتواند غذا را بجود و براى او نرم شود و به راحتى فرو برد. پيوسته در اين حال است، تا به سّن بلوغ برسد.»

روئيدن مو در صورت مرد

«در اين هنگام اگر مذكر باشد، مو در صورتش مى رويد تا نشانه اى بر مذكر بودنش و عزّتى براى او باشد و همچنين او را از حدّ كودكان و شباهت به زنان خارج مى كند. و اگر مؤنث باشد، صورت او بدون مو مى ماند، تا طراوت و زيبايى اش دل مردان را بربايد و آنها را براى ادامۀ نسل تحريك كند.»

ص: 193

عبرت گرفتن

«اى مفضّل! در مورد اين مراحل خوب تفكر كن و ببين كه آيا اين همه نظم و تدبير تصادفى است؟

مى دانى اگر جنينى كه در رحم است، خون به او نرسد، همانند گياهى كه به او آب نمى رسد، پژمرده و خشك مى شود؟ آيا مى دانى اگر هنگام بزرگ شدن جنين، مادرش دچار درد نمى شد، شكم مادر براى او كوچك و تنگ به حساب مى آمد؟

آيا مى دانى اگر كودك هنگام تولد شير نمى خورد، يا از گرسنگى مى مرد يا بايد از غذاهاى ديگر مى خورد كه به بدنش سازگار نبود؟

آيا مى دانى اگر در زمان مناسب دندان هايش رشد نمى كردند، نمى توانست غذا بخورد و بايد تا آخر عمرش شير مى خورد و بدنش استحكام كافى براى كار كردن پيدا نمى كرد و مادرش به خاطر او از تربيت فرزندان ديگر باز مى ماند؟»

علت رشد كردن مو در صورت مردان

«آيا مى دانى اگر مو در صورت او رشد نمى كرد، شكل و قيافۀ كودكان و زنان را به خود مى گرفت و ديگر بزرگى و وقار در او ديده نمى شد؟»

مفضّل گفت: «اى مولاى من! كسانى را ديده ام كه سن و سالشان زياد بوده، ولى مو بر صورتشان رشد نكرده است؟» ايشان فرمود: ذٰلِكَ بِمٰا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَيْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ: اين به خاطر اعمالى ست كه از پيش فرستاده اند و خداى جلّ و علاء هيچ گاه بر بندگانش ستم روا نمى دارد.) (1)

پس چه كسى جز خدا او را از نيستى رهانيد و به او هستى عطا فرمود و چه كسى جز خداوند، تمام نيازهاى او را برآورده كرد؟ پس اگر اين همه تدبير تصادفى بود، خطا و اشتباه در آن راه مى يافت. پس تدبير و نظم، ضد

ص: 194

اهمال و سست كارى است و چنين سخنانى نشانۀ نادانى گويندۀ آن است، چون اهمال نمى رود و با نظم در تضاد است. خداوند تعالى بزرگ تر است از آنچه كه كافران مى گويند.»

اگر انسان، عاقل و فهميده به دنيا مى آمد

«اگر نوزاد فهميده و عاقل به دنيا مى آمد، در هنگام تولد، منكر جهان هستى مى شد و هنگامى كه با چيزهاى كه نمى شناخته، روبه رو مى شد و پاى به جهانى مى گذاشت كه تا به حال مانند آن را نديده، از حيوانات و پرندگان و غيره، آن گاه دچار سرگردانى و گمراهى مى گشت.

اى مفضّل! عبرت بگير؛ اگر عاقلى را از سرزمينى به سرزمين ديگرى ببرند، با ديدن چيزهاى جديد، دچار سرگردانى و حيرت مى شود و بر خلاف كودكى كه اسير مى شود و به سرعت زبان و آداب آن سرزمين را ياد مى گيرد، اين فرد عاقل نمى تواند، چنين كند.

همچنين اگر نوزاد عاقل به دنيا مى آمد، از اينكه ديگران او را در آغوش بگيرند، شير دهند، لباس به او بپوشانند، در گهواره بخوابانند، دچار ناراحتى و سختى مى شد و از طرف ديگر با وجود نرمى اعضاى بدنش به كمك ديگران هم نياز دارد. همچنين اگر نوزاد عاقل به دنيا مى آمد، آن شيرينى و محبوبيت را نداشت، پس كسانى به دنيا مى آيند كه از دنيا و اهل آن غافل و بى خبرند.

نوزادان با ذهن و درك ضعيف و شناخت ناقصى كه نسبت به دنيا و اطرافيان خود دارند، با آنها روبه رو مى شوند و بعدا با سپرى شدن روزها اين شناخت كم، زياد و زيادتر مى شود و كودك هميشه به اين صورت شناخت پيدا مى كند تا اينكه از مرحلۀ كامل حيرت و سرگشتگى خارج مى شود و پاى در سرزمين عقل و چاره انديشى و غيره مى گذارد. از روزگار عبرت مى گيرد، فرمانبردارى مى نمايد، در غفلت فرو مى رود و معصيت گريبان گير او مى شود.

ص: 195

دلايل ديگرى نيز وجود دارد، از جمله: اگر نوزاد عاقل به دنيا مى آمد، ديگر انسان مستقلى به حساب مى آمد و شيرينى تربيت كودك از بين مى رفت و پدر و مادر به مصالحى كه در تربيت كودك نهفته است، نمى رسيدند، در نتيجه هنگامى كه پدر و مادر پير مى شدند و احتياج به كمك فرزندان پيدا مى كردند، چون فرزند از اول مستقل بوده، به آنها كمك نمى كرد.

همچنين اگر نوزادان عاقل به دنيا مى آمدند، ديگر انس و الفتى بين والدين و فرزندان نبود، چون فرزندان از كودكى خود را از پدر و مادر بى نياز مى دانستند و از آنها جدا مى شدند، انسان، ديگر پدر و مادرش را نمى شناخت و اين نشناختن باعث مى شد كه در هنگام ازدواج، مانعى بر سر راه او براى ازدواج با محارمش وجود نداشته باشد، چون آنها را نمى شناسد.

و كمترين اثر آن بلكه شنيع ترين و زشت ترين اثرش اين است كه چنين كودك باهوشى، در هنگام تولد به چيزى نگاه كند، كه بر او حلال نيست و زيبا نيست كه اين كار را انجام دهند.

آيا نمى بينى كه هر چيزى در جاى خود قرار دارد و هيچ خطا و نادرستى در آن راه ندارد؟!»

فايده ى گريه براى كودكان

اى مفضّل! از فايدۀ گريۀ كودكان نيز مطّلع باش. بدان كه در مغز كودكان رطوبتى است كه اگر باقى بماند، بيمارى هاى سخت و بزرگى به بار مى آورد، از جمله نابينايى و غيره. پس گريۀ كودك باعث مى شود كه اين رطوبت از سر او خارج شود و سلامتى تن و چشم نتيجۀ آن است. پدر و مادر هم كه اين مطلب را نمى دانند، تلاش مى كنند كه كودك را از اين گريۀ سودمند، باز دارند و خواسته هاى او را برآورده مى كنند تا او را از گريه بازدارند، درحالى كه آنها نمى دانند كه گريه به صلاح فرزندشان است و عاقبت نيكى دارد.

ص: 196

ممكن است كه در اشيا منافعى باشد كه ديگران از آن بى اطّلاع باشند و ادعا كنند كه در كار دنيا اهمال است و اگر اين مطالب را مى دانستند، هيچ گاه چنين سخنانى را به زبان جارى نمى كردند، چون آنها علت و سبب اين ها را نمى دانند و چيزهاى بسيارى در جهان هست كه مخلوقات، دانشى در مورد آن ندارند، ولى خداوند خالق به خوبى آن را مى شناسد.

و امّا آبى كه از دهان كودك خارج مى شود، رطوبتى است كه اگر در بدنشان باقى بماند، نتايج بدى به بار خواهد آورد و همان طور كه مى بينى هرگاه كه رطوبت بدن زياد مى شود، انسان دچار ديوانگى، كم عقلى، فلج، كج دهانى و غيره مى شود.

پس خداوند متعال چنين مقدّر فرموده كه رطوبت در كودكى از دهان آنها خارج شود، تا در بزرگسالى در تندرستى و سلامتى باشند. پس خداوند به خاطر نادانى و ناآگاهى به بندگان خود منّت نهاد و فضل نمود.

اگر اين افراد نعمت هاى خداوند را مى شناختند، هيچ گاه به نافرمانى و معصيت او مشغول نمى شدند. پاك و منزّه است خدايى كه نعمت او بر مستحقان و ديگر آفريدگان بزرگ است و او چقدر والاتر است از آنچه كه باطل گويان مى گويند...»

آلت تناسلى و شكل آن

«اى مفضّل! ببين خداوند آن طور كه شايسته است، براى زن و مرد آلت تناسلى آفريده، براى مرد آلتى بلند و كشيده قرار داد تا نطفه اش را در رحم بريزد و براى زن آلتى همچون ظرف گودى قرار داد تا آب را يك جا جمع كند و فرزند را جاى دهد و گشاده كند تا محكم شود.

آيا اين تدبير خداوند حكيم و لطيف نيست؟! به درستى كه خداوند، پاك و منّزه است از شرك مشركان.»

ص: 197

اعضاى بدن و فوائد آنها

«اى مفضّل! در مورد تمام اعضاى بدن، فكر و انديشه كن. دست ها براى كار كردن و پاها، براى راه رفتن و چشم ها، براى پيدا كردن راه و دهان براى غذا خوردن و معده براى هضم غذا و كبد براى تصفيه نمودن و منافذ، براى خارج كردن مواد زايد و ظرف ها و جايگاه هايى براى حمل آنها و آلت تناسلى، براى بقا و ماندگارى نسل و همين طور هستند اعضاى ديگر بدن.

اگر كمى در مورد آنها فكر كنى، مى بينى كه همۀ آنها براساس حكمت و درستى آفريده شده اند.»

نظر اهل طبيعت و پاسخ به آنها

مفضّل گفت: «مولاى من! برخى مى گويند كه اين از كار طبيعت و تصادفى است.»

ايشان فرمود: «از اين افراد بپرس كه آيا طبيعت نسبت به اين گونه كارها علم و قدرت دارد، يا نه؟ اگر ثابت كردند كه طبيعت، علم و قدرت دارد، پس چرا از اثبات خالق سرباز مى زنند؟ پس اين آفرينش است. و اگر مى گويند كه اين گونه كارها بدون علم و عمد انجام شده و در اين كارها درستى و حكمت مى بينى، بدان كه خالقى حكيم اين كارها را انجام داده است. و اين چيزى كه آنها به آن طبيعت مى گويند، سنّت و روش خداوند متعال است كه در جهان جريان دارد.»

هضم غذا و جريان خون در بدن

«اى مفضّل! در مورد غذاى بدن فكر كن. آيا در آن تدبير نيست؟ ابتدا غذا به معده مى رود و معده آن را مى پزد و هضم مى كند و سپس به وسيلۀ مويرگها كه مانند يك صافى كار مى كند، به كبد مى رسند اين مجارى براى اين هستند كه مبادا چيزى درشت و خشن به كبد راه نيابد، چون كبد ملايم و لطيف است و تحمل آنها را ندارد. سپس كبد آنها را قبول مى كند و با تدبير خداوند لطيف به خون تبديل مى كند و به وسيلۀ رگ ها به تمام

ص: 198

بدن منتقل مى شوند. همانند جوى هايى كه بر روى زمين هستند و آب را به همه جاى زمين مى رسانند. مواد زايد، در جايگاه هاى خاصّ خود قرار مى گيرد، هرچه كه براى صفراست، به سوى كيسۀ صفرا و هرچه براى سوداست به سوى طحال و آنچه كه رطوبت دارد به سوى مثانه مى رود.

سپس در مورد تركيب بدن تفكر كن كه هر عضوى در جاى خودش قرار دارد و اين ظرف ها را طورى آماده كرده كه مواد زايد را در خود جاى دهند، تا در سراسر بدن پخش نشوند و باعث بيمارى نگردند. پس بارك اللّه و احسنت و آفرين به اين تقدير نيكو و تدبير استوار و حمد و سپاس مخصوص اوست، آن طور كه شايستۀ اوست.»

آغاز رشد بدن

امام فرمود: «شروع رشد بدن، شكل گيرى جنين در رحم است.» مفضّل گفت: «رشد بدن را به صورت كامل شرح مى دهيد؟»

آن حضرت فرمود: «در ابتدا، جنين در رحم، شكل و صورت داده مى شود، رحم جايى است كه نه چشمى آن را مى بيند و نه دستى به آن مى رسد. اين تدبير ادامه دارد تا زمانى كه انسان كامل و استوار بيرون مى آيد، انسانى كه از اعضا و جوارح و ديگر عوامل بدن گرفته تا استخوان و گوشت و پيه و مغز و عصب و رگ ها و غضروف ها كامل است. وقتى انسان پاى به جهان مى گذارد، همان طور كه مى بينى تمام اعضاى او با هم رشد مى كنند و شكل بدن او ثابت، نه كم و نه زياد مى شود. اين روند ادامه مى يابد تا به سنّ بلوغ برسد. آيا اين تدبير و حكمت خالقى لطيف نيست؟»

ايستادن و نشستن

«اى مفضّل! نگاه كن خداوند متعال براى برترى و بزرگى انسان بر حيوانات، چيزهايى را به او اختصاص داده است. انسان به گونه اى آفريده شده كه مى ايستد و مى نشيند تا با دست و اعضاى بدنش رو به اشيا باشد و

ص: 199

بتواند كارى انجام دهد، پس اگر مثل چهارپايان به رو قرار مى گرفت، نمى توانست كارى انجام دهد.»

چشم

«اى مفضّل! به حواسّ آدمى نگاه كن كه چگونه انسان را بر ديگر موجودات برترى داده است. ببين كه چگونه چشم ها در سر، همچون چراغى بر روى مناره قرار گرفته تا بتوانند همه چيز را ببينند و در جاى اعضاى پايين تر، مثل دست ها و پاها قرار نگرفته، تا از آفات و گزندها در امان باشد و به صورت مستقيم در كار و تماس با وسايل قرار نگيرد تا باعث ايجاد نقص در آن شود و همچنين چشم به روى شكم و پشت قرار نگرفته تا ديدن اشيا براى آن سخت شود.»

اسرار حواس پنج گانه

«پس هنگامى كه هيچ يك از اعضا جاى خوبى براى حواس نبود، سر بهترين جا براى حواس انسان است كه مانند خانه اى براى آنهاست. پس خداوند، پنج حواس براى انسان قرار داد تا پنج محسوس را درك كند و چيزى از دست او نرود.

چشم آفريده شد تا رنگ ها را ببيند و اگر رنگ ها بودند و چشمى نبود، آن وقت چه سودى داشت؟ و گوش را آفريد تا صداها را بشنود، پس اگر صداها بودند و گوش نبود، نيازى به آن نبود و ديگر حس ها نيز اين گونه هستند.

برعكس اين جريان نيز هست، اگر چشمى بود و رنگى نبود، چشم به درد چه مى خورد و اگر گوش بود، امّا صدايى نبود، گوش به درد چه مى خورد؟

پس ببين كه چگونه هر چيزى مكّمل چيز ديگرى است و براى هر حسّى، محسوسى است و براى هر محسوسى، حسّى هست.»

ص: 200

نقش نور و هوا در گوش و چشم

«با اين اوصاف، چيزهايى در ميان حسّ و محسوس قرار گرفته كه با بودن آنها، حس احساس مى شود، مثل: هوا و نور. چون اگر نورى نبود كه رنگ صورت را ظاهر كند، چشم نمى توانست آن را ببيند و همچنين اگر هوايى نبود كه صدا را به گوش برساند، گوش، صدا را نمى شنيد. پس با آنچه گفتم، مانند خلقت حواس و محسوس و لوازم ادراك حس، آيا تمام اين اعمال تصادفى است و تدبير و تقدير خالقى لطيف و خبير نيست؟»

علت اينكه عده اى چشم، گوش و عقل ندارند

«اى مفضّل! اوضاع و احوال كسى كه چشم براى ديدن ندارد را ببين و در مورد او فكر كن كه چگونه در كارهايش خلل ايجاد شده است. چنين فردى جلوى پايش را نمى بيند، مقابلش را نمى بيند و رنگ ها را از هم تشخيص نمى دهد و فرق زشت و زيبا را نيز نمى فهمد، اگر جلويش گودالى باشد، نمى بيند و اگر دشمن با شمشير جلويش ايستاده باشد، او را نمى شناسد، چنين فردى نمى تواند بنويسد، تجارت كند و زرگرى و ريخته گرى نمايد، به طورى كه اگر ذهن و درك نداشته باشد، همچون سنگى است كه سقوط مى كند.

همچنين كسى كه گوش ندارد، اكثر كارهايش مختل مى شود، چون نمى تواند با كسى صحبت كند و از لذت گفتگو و شنيدن نغمه هاى دلربا و صداهاى گوش نواز محروم است.

از خبرها و گفتگوهاى مردم اطلاعى ندارد. به طورى كه مانند يك انسان غايب يا مرده به حساب مى آيد، درحالى كه او هم حاضر است و هم زنده.

و كسى كه عقل ندارد، همانند چهارپايان است و بلكه از حيوانات هم نادان تر و جاهل تر است. آيا نمى بينى كه براى انسان، اعضا و جوارح و عقل آفريده شده تا خللى در كار او پيش نيايد و خلقت او كامل باشد. آيا اين

ص: 201

مطالب چيزى جز اين را مى رساند كه خالقى دانا و حكيم در كار بوده است؟»

علت اينكه بعضى از مردم، برخى از اعضاى بدن را ندارند

مفضّل گفت: «مولاى من! پس چگونه است كه برخى از مردم، بعضى از اعضاى بدن را ندارند و دچار مشكلاتى كه گفتيد، مى شوند؟»

آن حضرت فرمود: «اين براى آن است كه خداوند، آنها را براى پند و عبرت تاديب مى كند، يعنى نبايد گفته شود چرا اين جورى اند بلكه هر كس آنها را ديد، حمد خدا را بگويد كه مثل او نيست و بداند كه تدبيرى كه در مورد آنان است، صواب و حق است.

همچنين اين افرادى كه دچار چنين بلاهايى شده اند، بايد خدا را حمد و سپاس گويند و به سوى او توبه كنند تا بعد از مرگ از ثواب آن بهره ببرند، به طورى كه اگر بعد از مرگ به آنها اختيار داده شود كه اگر مى خواهند به دنيا بازگردند و بلا را تحمل كنند و ثواب ببرند، آنها نيز اين را انتخاب مى كنند.»

آفرينش اعضاى فرد و جفت

«اى مفضّل! در مورد اعضاى فرد و جفت و حكمت و تقدير و درستى تدبير، در آن تفكر كن.

انسان يك سر دارد و درست نبود كه بيشتر از آن مى داشت، چون همان گونه كه مى بينى، تمام حواس در سر جمع شده و اگر سر ديگرى نيز داشتيم، بلا استفاده بود و بر روى بدن سنگينى مى كرد. اگر انسان دو سر داشت، انسان به دو قسمت تقسيم مى شد، پس اگر با يكى حرف مى زد، ديگرى بلا استفاده مى ماند و اگر با هر دو حرف مى زد، حرف زدن يكى از سرها اضافه بود و اگر با يكى حرف مى زد و با ديگرى مى شنيد، نمى دانست كه به كدام توجه كند و باعث پيچيدگى درك او مى شد. هم چنين انسان دو دست دارد، كه اگر يك دست مى داشت، خير و خوبى زيادى براى انسان

ص: 202

نداشت و كارها مختل مى شد، مگر نمى بينى كه اگر بنّا و نجار يك دست مى داشتند، نمى توانستند كار كنند، اگر هم با يك دست كار كنند، به خوبى كار دو دست نمى شود.»

پيرامون صدا و سخن و مشكل انسان

اشاره

«اى مفضّل! در صدا و سخن گفتن و خلقت وسايل آنها در انسان، بسيار فكر كن. «حنجره» مانند لوله اى صدا را خارج مى كند و زبان، لب ها و دندان ها نيز وسيله اى براى اداى حرف ها هستند. آيا نمى بينى كسى كه دندان ندارد «سين» را و كسى كه لب ندارد «ف» و كسى كه زبانش سنگين است «ر» را به درستى تلفظ نمى كند؟

اين دستگاه بيش از هر چيزى به «قره نى» شبيه است. حنجره، شبيه ناى و ريه، شبيه كيسه اى است كه در آن مى دمند تا باد داخل آن شود، عضلاتى كه شش را مى گيرند تا صدايى خارج شود، همانند انگشتانى هستند كه بر روى كيسه قرار مى دهند تا باد از قره نى عبور كند. همچنين لب و دندانى هم كه كلمات را ادا مى كنند، همانند انگشتانى هستند كه بر روى سوراخ هاى قره نى قرار دارند تا صداهاى مختلفى از آن بيرون آيد. هر چند كه براى شناساندن و راهنمايى دستگاه، مدتى انسان را شبيه به «قره نى » دانستيم، ولى در اصل قره نى، شبيه دستگاه صوتى انسان است.»

منافع ديگر دستگاه صوت

«تو را به كار توليد صدا به وسيلۀ دستگاه صوتى آشنا كردم، حالا خواص ديگرى از اين دستگاه را برايت بيان مى كنم. «ناى» لوله اى است كه هوا از آنجا عبور مى كند و خنك كنندۀ قلب است. اگر اين رويه قطع شود، انسان مى ميرد. همچنين به وسيلۀ زبان، مزۀ غذاها را احساس مى كنيم و بين آنها فرق مى گذاريم، شيرين از تلخ، ترش از ملس، شور از شيرين، خوب از بد. همچنين باعث مى شود كه غذا و مايعات به راحتى فرو روند. دندان ها براى جويدن غذا هستند، تا آنها را نرم كنند كه فرو بردن

ص: 203

آنها آسان شود، همچنين دندان ها همچون تكيه گاهى هستند كه از درون دهان، لب ها را نگاه مى دارند. اى مفضّل! از اين جريان عبرت بگير. بى شك تا حال كسانى را ديده اى كه دندان هايشان افتاده و لب هايشان لرزان و متحّرك است. انسان به وسيلۀ لب ها، نوشيدنى ها را مى مكد تا اينكه آنچه را مى مكد، يك جا وارد شكم نشوند و به اندازۀ لازم وارد شوند تا در گلوى نوشنده، نايستد و يا درون انسان را اذيت نكند.

همچنين لب ها همچون دو در بر روى دهان هستند كه انسان هرگاه بخواهد، آن را باز مى كند و هرگاه بخواهد، مى بندد، با اين اوصافى كه گفتيم، مشخص شد كه هريك از اين اعضا داراى منافع گوناگونى هستند، مانند وسيله اى كه مى تواند چند كار انجام دهد، و درست مثل «تيشه» كه در نجّارى، بنّايى و غيره استفاده مى شود.»

مغز و جمجمه

«اگر مى توانستى مغز را ببينى، مى ديدى كه با لايه هاى مختلفى پوشيده شده تا تكان نخورد و از آسيب ها در امان باشد. جمجمه، همچون كلاه خودى است كه مغز را از آسيب ها و صدمات نگاه مى دارد و همچنين جمجمه با موهاى زيادى پوشيده شده تا در برابر سرما و گرما محافظ باشد.

چه كسى مى تواند مغز را اين گونه بپوشاند و محافظت كند، جز كسى كه خود، آن را آفريده و هستى ها را درون آن قرار داده و به خاطر مقام و مرتبه و وظيفۀ خطيرى كه دارد، بايد از آن محافظت و مراقبت شود.»

پلك

«اى مفضّل! در مورد پلك چشم فكر كن كه چگونه همچون پرده اى به دور چشم قرار گرفته و در كنار آن، بندها و حلقه هايى گذاشته شده كه هر وقت مى خواهند آن را بالا بكشد و كرۀ چشم، درون يك غار قرار گرفته و به وسيلۀ پلك و موهاى پلك (مژه) پوشيده و محافظت شده است.»

ص: 204

قلب و محافظ آن

«اى مفضّل! چه كسى قلب را در ميان سينه قرار داده و با پردۀ محكم و سفتى آن را پوشانيده و با دنده ها، گوشت اعصاب كه بر روى آن قرار دارد، آن را محافظت مى نمايد.»

ناى و مرى

«چه كسى دو مجرا در گلو آفريده، كه از يكى صدا خارج مى شود كه همان ناى است و به ريه وصل مى شود و از ديگرى غذا به پايين فرستاده مى شود و به معده وصل است كه همان مرى است. همچنين اينكه چه كسى در گلو پوشش قرار داد تا غذا به ريه نرسد، تا باعث مرگ نشود؟»

ريه و مخرج بول و غائط

«چه كسى ريه را وسيله اى براى خنكى قلب قرار داده تا با فعاليت مداوم، حرارت قلب را بگيرد كه به مرگ منته نشود؟

چه كسى براى مخرج بول و غايط، شيرهايى قرار داد، تا هر وقت بخواهد، بسته باشد و هر وقت بخواهد، باز شود و هميشه باز نباشد و زندگى انسان را فاسد نكند؟

چه كسى مى تواند اين نعمت ها را بشمارد؟ بى شك آنچه كه مردم نمى دانند - ، بيشتر از آن چيزهايى است كه مى دانند.»

معده و كبد

«چه كسى معده را به اين سختى آفريده كه غذاهاى سنگين را هضم كند؟

چه كسى كبد را نرم و لطيف آفريده تا غذاهاى نرم را قبول كند و هضم آن از عمل معده ظريف تر باشد؟ آيا كسى جز خداوند توانا مى تواند چنين كارى را انجام دهد؟

آيا كمى اهمال و سستى در كار اين ها مى بينى؟

ص: 205

هرگز! چون اين ها تدبير مدبّرى حكيم است كه قبل از خلقت به آنها شناخت و آگاهى داشته و چيزى او را ناتوان نمى كند و او لطيف و آگاه است.»

مغز، خون، ناخن و گوش

«اى مفضّل! ببين كه چرا نخاع در استخوانهاى لوله اى شكل قرار گرفته؟ آيا اين كار جز براى محافظت و مراقبت از آن است؟

چرا خون در رگ ها روان شد و همچون آب در ظرف شده؟ آيا جز اين است كه چيزى جز رگ نمى تواند از آن محافظت كند و آن را هدايت نمايد؟

چرا ناخن ها بر سر انگشتان روييده؟ آيا جز اين است كه از آنها محافظت كند و در كار كردن به آنها كمك نمايد؟

چرا داخل گوش را همچون دخمه هاى پيچيده قرار داده؟ آيا جز براى اين است كه صدا وارد گوش شود و بشكند و به آن آسيبى نرساند؟»

ران و باسن

«چرا انسان اين ران ها و باسن ها را حمل مى كند؟ آيا جز براى اين است كه در هنگام نشستن، دچار سختى و آزار نشويم، همچون انسان هاى لاغر اندام.»

نر و ماده

«چه كسى انسان را نر و ماده آفريده؟ آيا به جز اين دليل است كه نسل ها ادامه يابد؟

چه كسى انسان را براى ادامۀ نسل آفريد؟ جز كسى كه او را اميدوار آفريد.

چه كسى به انسان وسيلۀ كار كردن داد؟ جز كسى كه او را كار كن آفريد.

ص: 206

چه كسى انسان را كار كن آفريد؟ جز كسى كه او را محتاج آفريد.

چه كسى وسايل دفع نياز را براى او آفريد؟ جز كسى كه ضامن رفع حاجتى شد.

چه كسى فهم و درك را به انسان اختصاص داد؟ جز كسى كه براى او ثواب و كيفر قرار داد.

چه كسى به انسان چاره انديشى داد؟ جز كسى كه به او توان چاره انديشى داد.

چه كسى به انسان توان چاره انديشى داد؟ جز كسى كه حجّت را بر او تمام كرد.

چه كسى امور او را كه توانايى چاره انديشى در آنها را نداشت، برايش راه حلى پيدا كرد؟ جز كسى كه توانايى شكرگزارى واقعى او را نداريم؟

در آنچه گفتم، خوب فكر كن. آيا كمى اهمال و سستى در اين نظام هماهنگ مى بينى؟ به درستى كه خداوند از آنچه وصف مى كنند، برتر است.

پيرامون قلب و ريۀ انسان

«اى مفضّل! حالا قلب را برايت تشريح مى كنم: بدان كه در مقابل روزنه هاى ريه، روزنه هايى در قلب نيز هست تا قلب، حرارت نگيرد. به طورى كه اگر اين روزنه ها ناهماهنگ شوند و ترتيب خود را از دست دهند، نفس به قلب نمى رسد و انسان مى ميرد. آيا هيچ انسان عاقلى چنين مى پندارد كه آن به خودى خود به وجود آمده و آيا عقلش، سخن او را قبول مى كند؟»

نر و ماده

«اى مفضّل! اگر دردى را ببينى كه به آن لوله اى ست، آيا آن را عبث و بى فايده مى دانى؟ بلكه به اين نتيجه مى رسى، كسى كه اين در را درست كرده، در ديگرى را نيز درست كرده، تا با آن جفت شود و همراه با هم

ص: 207

كارى را انجام دهند. همين طور است در مورد مذكرى، كه تنهاست، پس بايد مؤنثى برايش آفريده شود تا نسل او باقى بماند.

ننگ و نفرين و مرگ بر كسانى كه خود را فيلسوف مى دانند، ولى چشم دلشان از اين همه خلقت شگفت، كور است و تدبير در آفرينش را منكر مى شوند.»

آلت تناسلى مرد

«اى مفضّل! اگر آلت مرد سست بود، چگونه به انتهاى رحم مى رسيد، تا نطفه اش را در آنجا بريزد؟ و اگر هميشه بلند بود، انسان چگونه مى توانست با اين اوضاع به رختخواب برود يا در ميان مردم راه برود؟

از اين ها گذشته، اين صحنه اى زشت مى بود و همچنين هميشه باعث تحريك مردان و زنان مى شد. پس خداوند متعال چنان مقدّر نموده كه هميشه به چشم نيايد و مردان از آن، در سختى و رنج نباشند، بلكه هر وقت كه مى خواهند، راست شود تا نسل انسان ادامه يابد.»

مخرج غايط

«اى مفضّل! در نعمت هايى كه خداوند به انسان داده از جمله غذاها و نوشيدنى ها كه آنها را به راحتى دفع مى كند، بينديش و عبرت بگير. آيا نيكو و زيبا نيست كه در ساختن خانه اى، مستراح آن در پوشيده ترين مكان جاى گيرد؟ همين گونه است كه خداوند متعال مخرج غايط را در پوشيده ترين جاى بدن قرار داده است، آن را در پشت يا در جلو قرار نداد، بلكه در جايى قرار داده كه از چشم ها پنهان باشد.

دور آن را ران ها و لگن ها با گوشت در بر گرفته اند و هرگاه انسان احتياج پيدا كرد كه به مستراح برود و به صورت معمول نشست، مخرج چنان مى شود كه سنگينى و فضولات را به راحتى خارج مى كند. خداوند، والا مرتبه است، كسى كه نعمت هايش آشكار و عطايش بى انتهاست.»

ص: 208

آفرينش دندان ها

«اى مفضّل! در مورد دندان ها فكر كن كه برخى از آنها تيز هستند، تا غذا را ببرند و بعضى از آنها پهن هستند تا غذا را بسايند و خرد كنند.

خداوند از هر دو نوع به انسان داده است، چون انسان به هر دو نوع آن احتياج دارد.»

مو و ناخن

«اى مفضّل! تفكّر كن و عبرت بگير در اينكه خداوند چگونه مو و ناخن را آفريده است. چون اين دو بلند مى شوند و رشد مى كنند، پس بايد هرچند وقت يك بار كوتاه شوند، ولى با اين اوصاف اين دو حس ندارند كه در هنگام كوتاه كردن، انسان دچار درد شود. اگر كوتاه كردن مو و ناخن درد داشت، انسان بين دو كار ناپسند قرار مى گرفت: 1 - اينكه آنها را كوتاه نكند و همان طور بلند بماند. 2 - ديگر اينكه با تحمل درد، آنها را كوتاه كند.»

مفضّل گفت: «چه مى شد كه خداوند آنها را طورى مى آفريد كه احتياج به كوتاه كردن پيدا نمى كردند تا انسان به چنين كارى احتياج نداشته باشد؟» ايشان فرمود: «خداوند در اين كار، نعمت هايى براى بندگانش قرار داده، ولى آنها به اين امر آگاه نيستند تا خداوند را شكر و سپاس گويند. اى مفضّل! بدان كه دردها و بيمارى هاى بدن، با رشد مو و ناخن از بدن بيرون مى زنند و به همين خاطر است كه هر هفته بايد انسان نوره بكشد و موها و ناخن ها را كوتاه نمايد، تا هرچه سريع تر مو و ناخنها رشد كنند و به اين ترتيب بيمارى و دردها نيز خارج شوند و اگر انسان، مدت كوتاه كردن آنها را طولانى كند، درد و بيمارى ها در بدن باقى مى ماند و باعث بيمارى هاى مختلفى مى شوند.»

ص: 209

علت رشد نكردن مو در برخى از جاهاى بدن

«اى مفضّل! همچنين در برخى از جاهاى بدن كه رشد مو باعث ضرر است، خداوند در آنجا مو نرويانده است. مثلا اگر مو در چشم ها مى روييد، باعث نابينايى مى شد، اگر مو در دهان مى روييد، غذا خوردن براى انسان سخت مى شد و ديگر لذتى نداشت؛ اگر مو در كف دست مى روييد، انسان نمى توانست چيزى را لمس كند و برخى كارها را نمى توانست انجام بدهد؛ و همچنين اگر مو در داخل آلت تناسلى زن و بر روى آلت تناسلى مرد مى روييد، ديگر از تماس جنسى لذت نمى بردند.

پس ببين و عبرت بگير كه مو در جاهايى كه به صلاح انسان نبوده، نروييده است.

اين امر فقط منحصر به انسان ها نيست، بلكه در چهارپايان، درندگان و ديگر جانداران توليدمثل كننده نيز ديده مى شود. با اينكه بدن آنها از مو پوشيده است، ولى اين مناطق به خاطر دلايلى كه گفتم، بدون مو است.

ببين كه آفرينش موجودات بدون خطا و ضرر و زيان است و همه اش درست و پر منفعت است.»

روئيدن مو در بغل و بالاى عورت

«اصحاب مانى خواستند به خلقت و آفرينش اشكال گيرند و رويش مو در زير بغل و بالاى عورت را بيهوده دانستند! درحالى كه آنها نمى دانند كه رويش مو در آنجا به خاطر رطوبتى ست كه وجود دارد، همان طور كه گياه در جاى مرطوب رشد مى كند. آيا نمى بينى كه اين جاها براى جذب ميكروب ها و مواد زايد بدن بهترين مكان است؟

گذشته از آن، اين امر باعث مى شود كه انسان مجبور شود كه به بهداشت بدن خود بيشتر برسد و اين جاها را پاكيزه نگاه دارد و موهايشان را كوتاه نمايد. همچنين انجام چنين كارى باعث مى شود كه شرارت و خشم انسان شكسته شود و از مشغول شدن به كارهاى بيهوده و بيكارى دورى نمايد.»

ص: 210

فوايد آب دهان

«اى مفضّل! در مورد آب دهان و فوايد آن بينديش كه هميشه در دهان جارى ست تا حلق و گلو را مرطوب نگاه دارد و خشك نشود. اگر اين جاها خشك شوند، انسان مى ميرد، چون اگر رطوبت نباشد، انسان نمى تواند غذا را ببلعد. اى مفضّل! اين را بدان كه رطوبت همچون وسيله اى است كه غذا را از دهان به معده سرازير مى كند. همچنين رطوبت دهان به صفرا مى رسد و اين به صلاح انسان است، چون اگر صفرا خشك شود، انسان مى ميرد.»

چرا شكم انسان زيپ يا دكمه ندارد؟

«برخى از مدعيان جاهل و ناتوان در سخنورى و فلسفه به خاطر قدرت و درك كم آنها در تشخيص و علم ناقصشان مى گويند: چه مى شد كه شكم انسان نيز مانند قبا و روپوش باشد كه هرگاه پزشك بخواهد، داخل شكم را ببيند، مشكلى نداشته باشد و درون آن را ببيند و به اين شكل از دست و چشم پوشيده نباشد. چون پزشك تنها با نشانه هايى ناقص، همچون: نگاه كردن به او، معاينه و چيزهاى شبيه اين ها كه اكثرا غلط و شبهه ناك است، بيمارى را تشخيص مى دهد، چه بسا كه گاهى نيز به مرگ بيمار منته مى شود.

اين انسان هاى نادان نمى دانند كه اولا: اگر انسان به اين شكل بود، ديگر هيچ هراس و ترسى از مرگ نداشت و بقا و سلامتى او را گمراه مى كرد و به سوى شرارت و سرمستى كشيده مى شد.

ثانيا: اگر انسان اين گونه بود، مايعات داخل شكم بيرون مى زد و خواب و زندگى را بر انسان تباه مى كرد و لباس و زينت آلات او را كثيف مى نمود و به طور كلّى زندگى را بر او دشوار و تباه مى نمود.

ثالثا: معده و كبد و قلب براساس دماى مشخص داخل بدن كه خداوند آن را مقرر كرده، كار مى كنند، پس اگر شكم سوراخى داشت كه بتوان داخل آن را ديد و يا بتوان دست را به درون آن برد، داخل شكم به واسطۀ

ص: 211

هواى بيرون، سرد مى شد و كار طبيعى اعضاى درونى انسان را مختل مى كرد و با اين اوصاف، انسان مى مرد. آيا نمى بينى كه تمام افكار و انديشه هاى انسان، اوهام و نادرست است؟»

خوردن، خوابيدن، جماع كردن

«اى مفضّل! در كارهايى همچون خوردن، خوابيدن و جماع كردن تفكّر نما و تدابير به كار رفته در آنها را ببين. براى هريك از اين كارها عامل محّركى وجود دارد كه باعث تحريك آن مى شود، مثلا گرسنگى عامل خوردن است كه راحتى و قوام بدن در آن است و بى خوابى عامل خوابيدن است كه راحتى و تقويت قواى بدن در آن است و شهوت عامل جماع كردن است كه در آن دوام و بقاى نسل است.

اگر انسان در درون خود ميل به خوردن غذا پيدا نمى كرد و از راه ديگرى به اين حس دست مى يافت، چه بسا به خاطر سنگينى و كسالت چيزى نمى خورد، تا اينكه لاغر مى گشت و مى مرد؛ همانند اينكه انسان به خاطر بيمارى و دردى، احتياج به دارو پيدا مى كند، ولى به خاطر سهل انگارى، دارو مصرف نمى كند و در نهايت، آن بيمارى او را به سوى مرگ مى كشاند و همينطور است در مورد خوابيدن؛ اگر انسان فقط با توجه به نياز بدن به خواب و راحتى و تقويت بدن مى خوابيد، چه بسا به خاطر تنبلى اين كار را انجام نمى داد و دچار هلاكت مى شد. همچنين اگر انسان فقط به خاطر تمايل به داشتن فرزند، جماع مى كرد، بعيد نبود كه از اين كار طفره رود، به طورى كه نسل انسان كم مى شد يا از بين مى رفت، چون كسانى هستند كه به داشتن فرزند تمايلى ندارند و به آن اهميتى نمى دهند.

پس ببين كه چه هوشمندانه و مدبرانه براى هريك از اين كارها كه قوام و صلاح بدن در آن است، محركى در داخل بدن قرار داده شده است.»

ص: 212

چهار نيرو در انسان

«اى مفضّل! بدان كه در وجود انسان چهار نيرو هست: 1 - نيروى جاذبه كه غذا را مى گيرد و به سوى معده مى فرستد. 2 - نيروى نگهدارنده كه غذا را نگاه مى دارد و حبس مى كند تا كارهاى هضم بر روى آن انجام گيرد. 3 - نيروى هضم كننده كه غذا را در معده طبخ مى كند و هضم مى نمايد و عصارۀ آن را خارج مى كند و به تمام نقاط بدن پخش مى نمايد. 4 - نيروى دفع كننده كه چيزهاى سنگين و زايد بدن را به سوى پائين مى فرستد، تا دفع شوند.

اى مفضّل! در تقدير و تدبيرى كه در اين چهار نيروى بدن و كارهاى آنها و نيازهاى بدن به آنها، به كار رفته، فكر كن و ببين كه چه تدبير و حكمتى در آن به كار رفته است، پس اگر نيروى جاذبه نبود، چگونه انسان تحريك مى شد تا غذا بخورد كه زندگى او به اين كار بستگى دارد؟

و اگر نيروى نگهدارنده نبود، چگونه غذا در درون انسان مى ماند تا معده آن را هضم كند؟

و اگر نيروى هضم كننده نبود، چگونه غذا هضم مى شد و عصارۀ آن جدا مى شد تا نياز سلول هاى بدن را برطرف كند؟

و اگر نيروى دفع كننده نبود، چگونه بدن غذاهاى سنگين و غير قابل هضم و اضافات آن را دفع مى كرد؟

آيا نمى بينى كه چگونه خداوند به وسيلۀ لطف آفرينش و كار تقديرش، اين نيروها را براى بدن قرار داده تا براى بدن كار كنند؟

در اين مورد مثالى برايت مى زنم: بدن همچون خانۀ پادشاهى است كه در آن غلامان، خدمتگزاران، نوكران و سرپرستان هستند. يكى از اين افراد كارهايى در جهت رفع حوايج اين خانه انجام مى دهد و ديگرى نيازها و احتياجات را مى گيرد و ذخيره مى كند و ديگرى آنها را مهيا مى كند و بين نيازمندان پخش نمايد و در آخر كسى هست كه خانه را از كثيفى ها پاك مى كند. پس پادشاه، همان خالق حكيم و حاكم جهانيان است و خانه،

ص: 213

همان بدن است و خدمتگزاران همان اعضاى بدن هستند و سرپرستان، همان چهار نيروى بدن هستند.

شايد آنچه كه من گفته ام، با آنچه كه طبيبان تجويز مى كنند، فرق كند، آنها چيزهايى را گفته اند كه سلامتى بدن به آن احتياج دارد، ولى ما چيزهايى را مى گوييم كه صلاح دين و شفاى جان ها در آن پنهان است و براى اين منظور، تدابير و حكمت ها را با شرح كافى و مثال هايى روشن بيان كرده ايم.»

نيروهاى درونى و جايگاه آنها

«اى مفضّل! در مورد نيروهاى تفّكر، خيال، عقل، حافظه و غيره و در مورد جايگاه آنها بينديش. ببين اگر در ميان اين نيروها حافظه نبود، انسان چه نقصى پيدا مى كرد و چه حالى پيدا مى كرد؟ و اگر كارها، زندگى، تجربه ها و اموالش و چيزهاى كه داده و گرفته و ديده و شنيده و گفته و به او گفته اند و كسانى كه به او نيكى كرده اند و نيز كسانى كه به او بدى كرده اند و آنچه كه به نفع و ضرر اوست، را فراموش مى كرد، چه مى شد؟ اگر از راهى چند مرتبه مى رفت، ولى باز هم يادش مى رفت، و نمى توانست دينى را انتخاب كند و از تجربه اى استفاده نمايد و تمام عمر خود را صرف اين كار مى كرد كه ياد بگيرد، در حقيقت از مسير انسانيت خارج مى شد.»

نعمت فراموشى

«اى مفضّل! ببين كه نعمت فراموشى، سواى ديگر نعمات، چه نعمت مهمى است. نعمت فراموشى، حتى بزرگ تر از نعمت حافظه است. اگر نعمت فراموشى نبود، هيچ كس مصيبت ها و ناراحتى هايش را فراموش نمى كرد و حسرت و كينه اش تمام نمى شد و با يادآورى آفت ها و ضررهاى دنيا، هيچ وقت از دنيا بهره اى نمى گرفت و هيچ اميدى به غفلت و فراموشى حاكم از خطاهاى ما و رهايى از حسد حسودان نمى بود.

ص: 214

آيا نمى بينى كه چگونه دو نعمت حفظ و فراموشى كه مخالف يكديگر هستند، هركدام منفعت هايى براى انسان دارند؟ اين دو نعمت مخالف و متضاد براى انسان، ضرورى هستند و مى بينى كه صلاح و نفع انسان در آن دو قرار گرفته است.»

نعمت حياء و شرم

«اى مفضّل! ببين كه خداوند جليل القدر و عظيم الغنى، حيا و شرم را فقط به انسان اختصاص داده و نه به حيوانات. اگر شرم و حياء نبود، انسان مهمان نمى پذيرفت و وفاى به عهد نمى نمود و خواسته هاى مردم را بر آورده نمى كرد و از زيبايى ها و خوبى ها دورى مى نمود و بدى ها و زشتى ها را مرتكب مى شد. اى مفضّل! مگر نمى بينى كه بسيارى از كارهاى واجب به خاطر شرم و حيا انجام مى شود، چون اگر شرم و حيا نبود، مردم حق پدر و مادر را رعايت نمى كردند و صلۀ رحم نمى نمودند و امانت را به صاحبش بر نمى گرداندند و از فحشا دورى نمى كردند. آيا نمى بينى كه چگونه تمام چيزهايى كه صلاح و نفع انسان در آن است، در او جمع شده.»

صحبت كردن و نوشتن

«اى مفضّل! ببين خداوند، چگونه نعمت حرف زدن را به انسان عطا كرده كه هرآنچه در نهان و دل او پنهان است، به زبان مى آورد و تفكر خود را بازگو مى كند و مردم از درون او آگاه مى شوند.

اگر اين نعمت نبود، انسان همانند حيوانات بود كه نه مى توانست ديگران را از درون خود باخبر كند و نه مى توانست، خود از درون ديگران باخبر شود. و همين طور است نوشتن؛ كه اگر نوشتن نبود، انسان از اوضاع و احوال انسان هاى گذشته باخبر نمى شد و اوضاع و احوال حاضران براى آيندگان، مبهم مى شد. با نوشتن، علوم و آداب و غيره محافظت مى شود و با نوشتن، حساب و كتاب و معاملات بين انسان ها نوشته مى شود، تا اشتباهى پيش نيايد و اگر نوشتن نبود، تمام اطلاعات پيرامون انسان هاى

ص: 215

گذشته از بين مى رفت و دانش ها نابود مى شد و آداب و رسوم از بين مى رفت و در كارهاى روزمره و معاملات مردم خلل وارد مى شد و مردم در امور دينى، نمى توانستند به دست نوشته هاى معتبر دست يابند.

شايد چنين فكر كنى كه قدرت سخنورى در ذات انسان نبوده، بلكه با زرنگى و كياست انسان به دست آمده است و مردم يك سرى كلمات را در بين خود جارى ساخته اند و هر ملتى، زبانى مستقل نسبت به زبان ديگر ملل دارد، پس يكى به عربى و ديگرى به سريانى و نفر بعد به عبرى و ديگرى به رومى و غيره مى نويسند و تمام اين اصطلاحات در بين خود مردم، توليد و جارى شده و ربطى به سرشت و ذات انسان ندارد. در اين مورد، بايد اين گونه جواب داد كه: درست است كه انسان با زرنگى و كياستى كه دارد، به اين سخن گفتن ها و نوشتن ها دست يافته، ولى آيا فكر كرده ايد كه ابزار گفتن و نوشتن از كجا آمده، اگر انسان زبان نداشت، آيا مى توانست سخن بگويد؟ اگر انسان ذهن و حافظه نداشت، آيا مى توانست صحبت كند؟ اگر انسان كف دست و انگشت نداشت، آيا مى توانست چيزى بنويسد؟

اين امور را در حيواناتى كه نه مى توانند، صحبت كنند و نه، مى توانند بنويسند و ابزار اين دو كار را در اختيار ندارند، ببين، پس اصل اين دو امر برمى گردد به آفرينش حكيمانۀ خداوند متعال و تفضل و احسان او نسبت به بندگانش. (هركس كه سپاس بگويد، پاداش مى گيرد و هركس كه نا سپاسى كند، بى شك خداوند متعال از همه بى نياز است.)(1)

آنچه كه از علم به انسان داده شده و آن مقدار كه منع شده

«اى مفضّل فكر كن ميان آنچه كه از علم، به انسان داده شده و آن مقدارى كه از او منع شده است، هر نوع علمى كه صلاح دين و دنيا در آن باشد، به بشر داده شده، پس آنچه كه صلاح دين است:

ص: 216


1- . نمل، آيۀ 40.

دانش دينى، با دلايل و شواهدى كه در ميان خلقت نهفته شده، معرفت و شناخت پروردگار و شناخت واجباتى چون نيكى به والدين و اداى امانت، مساوات و برادرى و چيزهايى شبيه به آن را به او عطا كرد. اين موارد باعث مى شوند كه انسان مخالف يا موافق در طبع و فطرت خود، خداوند را بشناسد و در فطرتشان به او اعتراف كنند و همچنين علمى كه به صلاح دنياى انسان باشد: زراعت، غرس، استخراج زمين، به دست آوردن غنيمت ها و نعمت ها، استخراج آب ها، شناخت داروها، كه ناراحتى ها و امراض را شفا مى دهند، معادنى كه انواع جواهرات از آنها استخراج مى گردد، سوار شدن بر كشتى ها، رفتن به عمق دريا، به كارگيرى و استفاده از حيله ها و براى صيد وحوش و پرندگان و ماهى ها، دخل و تصرف در منابع و تجارت ها و مكاسب و غيره و ذلك (كه شرح آنها طولانى مى شود و تعداد آنها زياد مى گردد) آنچه كه در اين دنيا صلاح است، علمى به انسان داده شده كه دين و دنيايش را با آن بسازد و از آن چيزى كه شأن او نيست و طاقت فراگيرى آن را ندارد، منع شده است. مثل علم غيب و بعضى ديگر علوم كه در آسمان، زيرزمين و در عمق درياها و گوشه و كنار عالم و آنچه در قلب ها و در ارحام و چيزهايى شبيه به اين ها، از علم خداوند كه پرده بر آنها نهاده شده است. پس به علمى كه به انسان داده شده، نگاه كن كه براى تمام احتياجات دينى و دنيايى او است. و بر غير آنها پرده كشيده شده، تا اندازۀ نقص خود را بداند و بشناسد كه بين اين دو تا، كدام يك به صلاح اوست.

علّت ندانستن عمر انسان

«اى مفضّل! چرا انسان در طول مدت زندگى خود، از اندازه و طول عمرش آگاهى ندارد، كه اگر از اندازه و طول عمر خود باخبر بود و عمرش كوتاه بود، لذتى از زندگى نمى برد، چون وقتى كه انسان بداند كه عمرش كوتاه است، تا مرگ فرا برسد، مال خود را يا به طور كلّى يا مقدارى از آن را از بين مى برد و هركس كه دارايى دنيايى او كم باشد، انسان ها از او دورى مى كنند و او در فقر به سر مى برد و همچنين كسى كه از زمان پايان

ص: 217

عمرش اطلاع دارد، يأس و نوميدى بر او مستولى مى گردد و اگر انسان بفهمد كه عمر او طولانى ست و اطمينان پيدا كند كه عمر باقى است، به معاصى و لذّت و شهوات متمايل مى گردد و سپس در آخر عمر، توبه مى نمايد و اين روشى است كه خداوند از بنده نمى پسندد. اگر ببينى كه كسى در طول يك سال خطا يا گناهى انجام دهد و يا يك روز يا يك ماه باعث رضايت خاطر تو گردد، از او نمى پذيرى و در نزد تو بسان بندۀ شايسته اى نمى باشد، چون اطاعت تو را با جان و دل انجام نمى دهد و در هرحال نصيحت تو را نمى پذيرد، اين چنين شخصى، بندۀ خوبى نمى باشد.»

گفتم: «چرا وقتى انسان اقدام به معصيتى مى كند و در همان لحظه توبه مى نمايد، توبه اش پذيرفته مى شود؟»

فرمود: «وقتى كه شهوات بر انسان غلبه نمايند، ولى او، آنها را ترك كند و مخالفت با نفس نمايد و مبنا را بر همين منوال قرار دهد، خداوند در مورد او گذشت مى نمايد، ولى اگر مبنا را بر اين قرار دهد كه گناه كند و پس از آن در آخر، توبه كند، در واقع حيله و نيرنگ بكار برده، زيرا سريع به تلذذ روى آورده و دوباره به توبه روى مى آورد و اين تكرار، عادت مى شود و كنار گذاشتن خوش گذرانى و تلذّذ و همچنين تحمل سختى و رنج توبه در سنين بالا و پيرى و هنگام ضعف بدن، سخت است.

براى كسى كه مرگ در حال ربودن اوست، توبه فايده اى ندارد و انسان بدون توجه از دنيا مى رود. همان گونه كه اگر كسى مالى از ديگرى قرض گرفته باشد و قبل از اينكه فوت نمايد، مى تواند آن را پرداخت كند، ولى اقدام نمى كند، اگر مرگ به سراغ او آمد و نتوانست دين خود را ادا نمايد، آن قرض بر گردن او باقى مى ماند.

پس بهترين چيز آن است كه اندازه و طول عمر انسان بر او پوشيده باقى بماند و در طول عمر خود مواظب و مراقب مرگ باشد و گناه را ترك نمايد و عمل صالح انجام دهد.»

ص: 218

گفتم: «اكنون علت چيست؟ عدم اطلاع از طول عمر، انتظار مرگ را كشيدن در تمام ساعات، تنفّر و دورى جستن از گناهان.»

فرمود: «گفتيم وجه تدبير در اين باب، همان است كه گذشت ولى با اين وجود از پليدى و گناه پشيمان نشده باشد و از عيب و بدى منصرف نگردد كه آن از سرمستى و قساوت قلب است و اين خطا در تدبير نيست.

همان طورى كه دكتر هرآنچه را كه به نفع بيمار است، براى او توصيه و تجويز مى نمايد و اگر بيمار توصيه و تجويزهاى او را نپذيرد و حالش وخيم تر شود، نمى توان طبيب را مؤاخذه كرد، چرا كه بيمار به توصيه هاى طبيب عمل ننموده و همين طور است كسى كه باوجود در انتظار مرگ بودن، از انجام معاصى خوددارى ننمايد و اگر اطمينان حاصل نمايد كه عمرى براى او باقيمانده، براى انجام فضايح بزرگ تر، قدرت مانور بيشترى دارد. در هرحال در انتظار مرگ بودن، بهتر از اطمينان به بقاى عمر است.

پس اگر بايد در انتظار مرگ باشيم، گروهى از مردم تمام توجه خود را به آن معطوف مى نمايند و همچنين موعظه را نمى پذيرند و اين اندرز فقط شامل گروهى ديگر مى شود كه اموال فراوان و نفيس به فقرا و مساكين بذل و بخشش مى نمايند، ولى اين عدالت نيست.

فكر كن اى مفضّل! در احلام و رؤياها كه چگونه امر آن را بوجود آورده و دروغ و راست آن را درهم آميخت كه اگر همه راست بود همۀ مردم پيامبر مى شدند و اگر احيانا راست مى بودند. مردم براى مصلحت هدايت از آنها بهره و سود مى بردند و اگر مضر بودند از آنها دورى مى جستند.»

اشياء ساخته شده براى خواسته هاى انسان

«اى مفضّل! فكر كن در اين اشيايى كه در جهان مى بينى كه براى اهداف و خواسته هاى بشرى آماده و مهيا شده، خاك براى ساختمان، آهن براى صنعت، تخته و چوب براى كشتى، سنگ براى آسياب، طلا و نقره براى معامله و ذخيره حبوبات براى غذا، ميوه ها براى خوردن، گوشت براى خوردنى ها، حلال و خوب براى لذت بردن و تلذّذ، ادويه براى مزۀ غذا،

ص: 219

مركب براى حمل، هيزم براى آتش و گرما، ماسه براى زمين و چقدر از اين نوع و شبيه آنها شمرده مى شود.

آيا تا به حال ديده اى درون اتاقى پر از مايحتاج و وسايل زندگى براى مردم باشد، آيا ممكن است كه چنين گمان كنيم كه اين وسايل خود به خود به وجود آمده و ساختۀ طبيعت است.»

ضرورت عمل براى انسان

«اى مفضّل! فرض كن كه اشيا براى خواسته هاى انسان از روى تدبير خلق گرديده و دانه را براى طعام او خلق كرد و او را براى آسياب نمودن و خمير كردن و پختن آن مكلّف نمود و مو و كرك خلق كرد، براى پوشيدن و براى دبّاغى و بافتن و دوختن مكلف گرديد و درخت خلق گرديد و مكلّف شد كه آن را حرس كند و آبيارى نمايد و از آن مواظبت و نگهدارى كند و همچنين داروها را براى او خلق كرد، براى مداوا كردن و او را به آراستن و آميختن و ساختن آن مكلف نمود و همچنين چيزهاى ديگرى از اين قبيل.

نگاه كن كه چگونه خلقت را كامل نمود و در هر شيئى از اشيا جايى براى تلاش و حركت قرار داد كه به صلاح و مصلحت اوست. اگر همۀ اينها را مهيّا مى نمود، به طورى كه انسان بدون زحمت به چيزى مى رسيد، سر به طغيان و سركشى مى گذاشت، زندگى براى او لذتى نداشت اگر نگاه كنى به عده اى كه به مهمانى مى روند، از همان حين، تمام مايحتاج آنها از خوردنى و نوشيدنى و خدمات بدون هيچ زحماتى به آنها مى رسد و در اينجا است كه از بيكارى خسته و ملول مى شوند. اگر انسان در طول عمر خود، براى به دست آوردن احتياجاتش، حركت و تلاش نكند، اين امر، دشوارتر مى شود. پس خداوند حكيم، رفع نيازهاى انسان را در كار و تلاش قرار داده تا بيكارى باعث رنجش و سختى او نشود و همچنين به دنبال چيزهاى بيهوده نباشد.»

ص: 220

نان و آب رأس معاش انسان و حيات اوست

«اى مفضّل! بدان اصل و اساس معاش انسان و حيات او، نان و آب است. نگاه كن كه چگونه امور آنها تدبير شده است. احتياج انسان به آب بيشتر از نان و صبر و بردبارى انسان در رابطه با گرسنگى بيشتر از تشنگى است، زيرا آب براى نوشيدن، وضو، شستشو، شستن لباس ها، شرب حيوانات و زراعت است و براى همين خداوند آب را فراوان در دسترس مردم قرار داد و براى به دست آوردن آن سختى زيادى نياز نيست، امّا براى به دست آوردن نان، چاره انديشى و حركت لازم است و در اصل شغلى براى انسان است كه در آن رهايى از فراغت و بيهودگى است. مى بينى كه طفل، تعليم دهنده را از خود دور مى كند، چون او هنوز به آن حد نرسيده كه امور تربيتى را بپذيرد و درك كند. در هرحال مشغول بازى و بيهودگى است و شايد دست به جنايت و عمل ناپسند بزرگى به خود و خانواده ى خود بزند. اين مطلب در مورد انسانى كه از جوهره و مايۀ كار خالى است و بيكار مى باشد، صدق مى كند، چون ضرر و زيان آن متوجه خود و نزديكان او مى شود و آن به خاطر راحتى و رفاه آنان است.»

علّت اختلاف شكل و شمايل انسانها

«هيچ انسانى به انسان ديگر شبيه نيست، درحالى كه وحوش و پرندگان و غيره، مشابه هم هستند؟! مى بينى كه گروه پرندگان، آهوان و حيوانات ديگر مشابه يكديگرند و فرقى بين يكى از آنها و ديگرى مشاهده نمى كنى، ولى انسان هايى را مى بينى كه صورت هاى مختلفى دارند و از نظر خلقت با هم اختلاف دارند و حتّى دو نفر، داراى صفات يكسانى نيستند.

علّت آن اين است كه انسان ها نياز دارند كه از طريق چشم ها، همديگر را ببينند و بشناسند و بين آنان تعامل برقرار شود، پس شناخت هركدام از آنها به وسيلۀ چشم و تفاوت در ظاهر آنها صورت مى گيرد. تشابه و هم شكل بودن پرندگان و حيوانات ضررى براى آنها ندارد، ولى در مورد انسان ها اين چنين نيست، چون شايد تشابه شديد دو يا چند نفر باعث

ص: 221

شود كه مثلا گناه يكى، بر ديگرى تحميل شود. چه كسى اين لطف و مرحمت را با اين دقت، در مورد بندگان ايجاد نموده، تا از اين بابت، خيال انسان راحت باشد و بر درستى اين امر اطمينان داشته باشد؟!»

محدود بودن رشد بدن حيوانات

چرا با اينكه حيوانات به صورت دائمى تغذيه مى كنند، اما رشد بدن آنها محدود است و پايان و انتهايى دارد و بيشتر از آن رشد نمى كند؟

حكمت اين امر آن است كه بدنهايشان بايد اندازه معينى داشته باشد و هرگاه به آن حد نهايى برسد، از رشد باز مى ايستد، ولى با اين حال تغذيه ادامه دارد و اگر رشد دائمى باشد، به صورتى بدنها رشد مى كنند كه از كنترل خارج مى شوند.»

انسان و سنگينى در حركت و راه رفتن

آيا مى دانى كه چرا در ميان موجودات حركت و راه رفتن، فقط براى انسان سخت و سنگين است و با نرمى به كارها نمى پردازد؟ آيا دليل اين امر را جز اين مى دانى كه خداوند مى خواهد كه انسان در به دست آوردن مايحتاج خود قدرى به زحمت بيفتد؟!»

حكمت درد كشيدن

«اگر انسان هيچ سختى را تحمل نكند، چگونه از فساد دورى مى كند و در برابر خداوند يگانه خضوع و خشوع مى نمايد و با مردم مهربانى مى كند؟ مگر نمى بينى كه هر وقت كه انسان در گرداب سختى مى افتد، خاضع و فروتن مى شود و به خداوند روى مى آورد و از او عافيت مى خواهد و به راحتى صدقه مى دهد.»

ص: 222

اگر نر و ماده نباشند، حيوانات منقرض مى شوند

«اگر جانداران و حيوانات، فقط نر يا فقط ماده بودند، آيا نسل آنها از بين نمى رفت؟ پس حكمت و تقدير الهى چنين است كه برخى از آنها مذكر (نر) و برخى ديگر مونث (ماده) باشند، تا نسل منقرض نشوند.»

حكمت رويش محاسن مردان

چرا هنگامى كه پسران بالغ مى شوند، بر بالاى صورتشان موى مى رويد. و بر صورت مردان ريش مى رويد و صورت زنان عارى از اين جريان است؟

خداوند حكيم و دانا، آنگاه كه مرد را سرپرست زن قرار داد، به مرد محاسن داد تا هيبتى براى او باشد و به زن نداد تا صورتش زيبا و شاداب بماند تا هميشه براى او رابطه جنسى دلپذير باشد.

آيا نمى بينى كه خداوند حكيم و دانا، چگونه در تمام اين موارد چيزى را در خلقت انسان لحاظ كرده است؟»

مفضّل گفت: ظهر شد و مولايم برخاست كه نماز بخواند و به من فرمود:

«به خواست الهى، صبح زود، اينجا باش.»

من هم شادمان و شكرگويان به طرف منزل رفتم و شب را با شادى و راحتى به صبح رساندم.

جلسه دوم

اشاره

مفضّل گفت: صبح زود، نزد مولايم رفتم، اجازه ورود خواستم، آن حضرت اجازه داد، نشستم، مولايم فرمود:

«حمد و سپاس مخصوص خداوند متعال است كه بعد از هر زمانى، زمان ديگر و بعد از هر قرنى، قرن ديگر و بعد از هر جهانى، جهان ديگرى پديد مى آورد. تا براساس عدالت، بدكاران را عقوبت كند و به نيك كرداران، پاداش عطا كند.

ص: 223

نام هاى او مقدّس و منّزه است و نعمت هايش فراوان و خارج از شمارش است. او خدايى است كه به كسى ظلم نمى كند، بلكه اين مردم هستند كه دانسته يا ندانسته به خود ظلم مى كنند.

خداوند متعال در قرآن فرموده است: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَيْراً وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ: هركس به هر اندازه نيكى كند، پاداش آن را مى بيند و هركس، به هر اندازه بدى كند، عقوبت آن را مى چشد.)(1)

اين مطلب در آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است: لاٰ يَأْتِيهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ: هرگز پس و پيش حوادث گذشته و آينده جهان در اين كتاب حق، باطل نشود، زيرا آن فرستادۀ خداوند حكيم و حميد است.)(2)

از همين رو، پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: انّما هى اعمالكم ترد اليكم. «همان اعمال و كردار خوب و بد شما مى باشد كه به شما بازگردانده مى شود.»

امام عليه السلام سر مبارك خود را پايين انداخت و سپس فرمود: «اى مفضّل! همه مردم، حيران و سرگردانند و از شيطان خود پيروى مى نمايند. آنها چشم دارند، ولى نمى بينند و حرف مى زنند، ولى لال هستند و مى شوند، ولى كور هستند. به متاع بى ارزش دنيا راضى مى شوند و فكر مى كنند كه در راه درست گام برمى دارند.

آنان از راه عاقلان، منحرف مى شوند و در چراگاه فاسدان به توشه اندوزى مشغول مى شوند؛ گويى كه آنان از مرگ و عذاب در امان هستند.

واى بر آنها كه چقدر بدبخت هستند! و چقدر عذاب براى آنها سخت و دشوار است. يَوْمَ لاٰ يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لاٰ هُمْ يُنْصَرُونَ إِلاّٰ

ص: 224


1- . زلزال، آيه 7.
2- . فصلت، آيه 42.

مَنْ رَحِمَ اَللّٰهُ: در روزى كه هيچ يارى، كسى را كمك نمى كند، جز كسى كه خداوند به او رحم كند، هيچ كسى يارى نمى شود.)(1)

مفضل گفت: از آنچه شنيدم، به گريه افتادم.

آن حضرت فرمود: «گريه نكن! اگر اين سخنان را قبول كردى و شناختى، نجات مى يابى.»

بدن حيوانات

امام عليه السلام فرمود: «در مورد بدن حيوانات و شكل آنها بينديش كه همانند سنگ، سخت و محكم نيستند، چون اگر اين گونه بود، در هنگام كار كردن نرم و منعطف نبود و همچنين بدن آنها آن قدر نرم نيست كه نتوان آن را جمع كرد، بدن آنان از گوشت نرم است و در بين گوشت ها، استخوانهاى محكم قرار دارد كه به وسيله عصب و رگ ها به هم پيچيده اند و در نهايت روى تمام آنها، پوست محكمى قرار دارد.

اگر كسى بخواهد مجسمه اى بسازد، چوبها را با ريسمانى به پارچه مى بندد و روى آنها چسب مى مالد. اين همانند آن چيزى است كه گفتيم.

چوبها همچون استخوانها و پارچه ها همچون گوشت ها و ريسمان ها همچون عصب ها و رگ ها و چسب نيز همچون پوست مى باشد.

اگر اين امكان وجود دارد كه حيوانى خودبه خود پديد آيد، پس اين مجسمه هم مى تواند خودبه خود پديد آيد، ولى اگر چنين چيزى امكان ندارد و آن را قبول نمى كنى، پس بايد در مورد حيوانات نيز اين موضوع را بپذيرى كه نمى شود، بدون خالق پديد آيند.

اى مفضل! تفكر كن كه بدن حيوانات، همانند بدن انسان از گوشت، استخوان، پوست، رگ و عصب آفريده شده و آنها، همچون انسانها گوش و

ص: 225


1- . دخان، آيه 41 و 42

چشم دارند، تا نيازهاى انسانها را برطرف كنند و اگر آنها گوش و چشم نداشتند، نمى توانستند براى انسانها مفيد باشند.

ولى فرق انسانها با حيوانات در اين است كه به انسانها قدرت تفكر و تعقّل داده شده، ولى به حيوانات چنين چيزى داده نشده است تا اين حيوانات بتوانند در مقابل كارهاى سخت و سنگينى كه براى انسانها انجام مى دهند، صبور باشند و چموشى نكنند.

اگر كسى بگويد: برخى از بردگان نيز با اينكه عقل و شعور دارند به خوبى كار مى كنند و فرمانبردارى مى نمايند. در جواب بايد گفت كه: اين عده خيلى كم هستند، بيشتر مردم حاضر نيستند كه كارهاى سخت و سنگين چهارپايان و حيوانات را انجام دهند.

همچنين اگر انسانها به چنين كارهايى مشغول شوند، آنگاه از كارهاى اصلى خود باز مى مانند و علاوه بر سختى، رنج و صدمات جسمى كه مى بينند، از پرداختن به كارهاى ديگر محروم مى شوند.»

خلق حيوانات سه گانه

«اى مفضّل! در مورد اين سه گروه از حيوانات تفكّر كن. خداوند قادر و متعال آنان را به گونه اى آفريده كه به صلاح آنها است. چون انسان داراى عقل و شعور است، پس مى تواند به كارهايى همچون بنّايى، تجارت، خياطى، زرگرى و غيره بپردازد و با دستان بزرگ و قدرتمندى كه دارد، مى تواند اشياء را به كار گيرد.»

حيوانات گوشت خوار و علف خوار

«همانطور كه خداوند متعال مقدّر فرموده، حيوانات گوشت خوار از شكار كردن ديگر حيوانات تغذيه مى كنند. پس اين حيوانات دستها و پنجه هايى تيز و محكم دارند كه اين نوع از اعضاء، به كار انسان نمى آيد.

در تقديرات الهى چنين آمده كه حيوانات علفخوار چون نمى توانند به كارهايى همچون تجارت، خياطى و غيره مشغول شوند و نيز نمى توانند،

ص: 226

شكار كنند، خداوند متعال براى آنان سم هاى محكمى قرار داده تا در چراگاهها اذيت نشوند و همچنين براى برخى از اين حيوانات سم هايى گود (همانند گودى پاى انسان) خلق شده تا در كار باربرى استفاده شوند.

اى مفضّل! در اين حكمت الهى بينديش كه خداوند چگونه براى حيوانات گوشتخوار چنگالهاى تيز و دندانهايى محكم و برنده و دهانى بزرگ قرار داده تا به راحتى بتوانند شكار كنند. پس اين حيوانات، اعضاى مناسبى براى شكار دارند.

پرندگان وحشى و شكارى نيز چنگالها و نوكهايى تيز و برنده دارند. اى مفضّل! تصور كن اگر به حيوانات وحشى و نيز حيوانات علفخوار چنگالهاى تيز داده مى شد، آنها داراى اعضايى مى شدند كه به آنها هيچ احتياجى پيدا نمى كردند، چون شكار نمى كنند و گوشت خوار نيستند. و نيز اين را تصور كن كه اگر به حيوانات درنده، سم داده مى شد، آنها نمى توانستند به راحتى شكار كنند.

اى مفضّل! آيا نمى بينى كه چگونه خداوند متعال براى هر گروهى از حيوانات، اعضا و جوارح مخصوص به آنان را قرار داده است.»

بچه هاى چهارپايان و استقلال آنان

«اى مفضّل! نگاه كن كه چگونه چهارپايان بعد از تولّد بر روى پا مى ايستند و به دنبال مادر خود مى روند و مانند بچه هاى انسان نيستند كه احتياج به حمل و تربيت داشته باشند. چون مادران اين حيوانات، همانند مادران انسانها نيستند كه مجهز به مدارا و دانش تربيت باشند و دستان و انگشتانى همچون اينها ندارند؛ پس به بچه هاى حيوانات قدرتى داده مى شود كه بتوانند مستقلانه زندگى كنند. و همچنين ديده اى كه اكثر پرندگان، همچون: مرغ، كبك، تيهو و ماكو هنگامى كه از تخم سر بيرون مى آورند، به دنبال دانه مى روند، ولى جوجه هاى مغيض همچون كبوتر، كبوتر كوهى نمى توانند چنين كارهايى كنند. ولى خداوند در مادران آنها عطوفتى قرار داده كه دانه ها را در چينه دان خود جمع مى كنند و كم كم

ص: 227

در دهان جوجه خود مى گذارند و اين جريان تا هنگامى است كه جوجه ها بتوانند مستقلانه زندگى كنند. و از تدبير و حكمت الهى مى بينى كه به كبوتر، جوجه هاى زيادى همچون جوجه هاى مرغ داده نمى شود، تا مادر آنها بتواند، آنان را بزرگ كنند.»

پاهاى حيوانات و چگونگى حركت آنها

«اى مفضل! پاهاى حيوانات را ببين كه چگونه جفت جفت، براى راه رفتن آفريده شده اند. اگر پاها فرد بود، مناسب نبود، چون هركس كه راه مى رود، هرگاه قدمى برمى دارد، به پاى ديگرش تكيه مى كند، مانند حيوانى كه چهار پا دارد، هنگام راه رفتن، دو پايش را برمى دارد و بر دوپاى ديگرش تكيه مى كند و اين حركت به صورت متوالى ادامه دارد و اين گونه نيست كه دو پاى جلويى اش را بردارد و به دو پاى عقب تكيه كند، چون در اين حالت نمى تواند بايستد، همانند تختى كه اگر دو پايه آن را بردارند، نمى تواند بايستد. پس به صورت عكس راه مى رود، يعنى دست راست را با پاى چپ و دست چپ را با پاى راست برمى دارد تا تعادلش حفظ شود.»

فرمانبردارى حيوانات در مقابل انسان ها

«اى مفضل! آيا الاغ را نمى بينى كه چگونه براى انسان كار مى كند و فرمانبردار است، درحالى كه اسب را در راحتى مى بيند؟ آيا نمى بينى كه شترى كه قدرت چند مرد را دارد، چگونه در برابر كودكى خردسال فرمانبردار است؟! آيا گاو نر قوى را نمى بينى كه چگونه در مقابل صاحبش فرمانبردار است تا شخم بزند؟! آيا اسب نجيب را نمى بينى كه چگونه در ميدان نبرد، خود را به شمشير و نيزه مى زند تا جنگاورى نمايد؟ آيا نمى بينى كه يك نفر، گله گوسفندى را مى چرخاند؟ اگر گوسفندان، هر كدام براى خود، به سويى مى رفتند، آن موقع چه مى شد؟ آيا تمام حيوانات

ص: 228

اهلى اين طور هستند؟ آيا اين فرمانبردارى كه دارند، جز براى اين نيست كه آنها عقل و شعور ندارند؟

پس مى بينى كه اگر حيوانات داراى عقل و شعور بودند، در كارها و در مقابل انسان فرمانبردارى نمى كردند. شتر از سوارش اطاعت نمى كرد و گوسفندان تحت فرمان چوپان نمى بودند و حيوانات ديگر نيز چنين جريانى داشتند.»

نبودن عقل و شعور در درندگان و فايده آن

«اى مفضل! اگر درندگان عقل شعور داشتند، با يكديگر متحد مى شدند و مردم را به سختى مى انداختند، اگر شيرها، پلنگ ها، گرگ ها و غيره بر عليه انسانها متحد مى شدند، چه كسى مى توانست جلوى آنها را بگيرد؟ اى مفضل! آيا نمى بينى كه آنها چگونه از انسان مى ترسند و فرمانبردارند و براى به دست آوردن طعام، شب ها بيرون مى آيند و شكار مى كنند؟

اين حيوانات با تمام قدرتى كه دارند، به شدت از انسان مى ترسند و اگر عقل و شعور داشتند، بر انسانها مى شوريدند و زندگى را براى آنان سخت مى كردند.»

سگ، حيوانى مهربان و با وفا نسبت به انسان

«اى مفضل! ببين كه در ميان اين درندگان، سگ به شكلى آفريده شده كه نسبت به صاحب خود مهربان و با غيرت باشد و از او محافظت نمايد.

اين حيوان، در شب تاريك، بر بالاى ديوار و بام مى رود تا منزل صاحبش را از شرّ دزدان در امان بدارد.

سگ، آن قدر صاحبش را دوست دارد كه گاهى اوقات براى حفظ جان و مال او، جان خودش را در معرض خطر قرار مى دهد و آماده مرگ مى شود.

انس و الفت سگ نسبت به صاحبش آن قدر بالاست كه در گرسنگى و تشنگى، همراه صاحبش مى باشد. چرا اين محبت و الفت در سگ نهاده شده است؟ آيا جز اين است كه سگ از انسان محافظت كند؟

ص: 229

خداوند قادر و متعال، براى او دندان ها و چنگالهايى تيز و صدايى وحشتناك گذارده، تا وحشت را در دل دزد بيفكند.»

چهره چهارپايان

«اى مفضل! در مورد چگونگى شكل صورت چهارپايان بينديش.

خداوند، چشمان آنها را جلو قرار داده، تا به خوبى ببينند و به ديوار برخورد نكنند و در چاله نيفتند.

اگر دهان آنها، همچون دهان انسان، بالاى چانه بود، آنها نمى توانستند غذاى خود را از روى زمين بخورند، مگر نمى بينى كه انسان چگونه غذا را با دستان خود بالا مى آورد و مى خورد. اين امر نشانه احترام و كرامت بر انسان است.

چهارپايان چون همانند انسان، دستهايى براى برداشتن غذا ندارند، خداوند، دهانشان را زير قرار داده تا به سهولت غذا بخورند و همچنين به آنها پوزه هاى درازى داده شده كه علف هاى دور و نزديك را بخورند.

اى مفضل! در مورد دم و منافع آن بينديش. دم، به منزلۀ پوشانندۀ عورت حيوان است.

همچنين بين دبر و شكم حيوان كثيفى هايى قرار دارد كه باعث جمع شدن مگس و پشه مى شود و دم همچون مگس پران، آنها را دفع مى كند.

همچنين چهارپا با حركت دادن دم به سمت راست و چپ استراحت مى كند، چون هنگامى كه حيوان ايستاده باشد. سنگينى اش بر روى دو دستش است و با حركت دادن دم احساس راحتى مى كند.

در دم حيوان منافع بسيارى است كه انسان از درك آنها عاجز است، ولى برخى از فوايد آن در هنگام نياز ظاهر مى شوند: مثلا هنگامى كه حيوان در گل بماند، هيچ چيزى همچون دم، نمى تواند وسيله خوبى براى بيرون كشيدن حيوان از گل ها شود. موى دم حيوان نيز منافع زيادى دارد كه مردم از آن استفاده مى كنند.

ص: 230

اى مفضل! پشت حيوان صاف و براى سوار شدن، خوب است و همچنين عورت آن در جايى است كه آشكار مى باشد تا حيوان بتواند آميزش كند و اگر عورت آن همانند عورت زنان، زير شكم بود، نمى توانست چنين كارى انجام دهد. آيا نمى بينى كه حيوانات مانند مردان نمى توانند از جلو آميزش كند؟»

خرطوم فيل

«اى مفضل! در مورد خرطوم فيل و لطايفى كه در آن به كار رفته، تامل و تفكر كن. خرطوم در آب و غذا خوردن، كار دست را انجام مى دهد و اگر فيل، خرطوم نداشت، هيچ وقت نمى توانست چيزى بخورد، چون فيل همانند چهارپايان ديگر نيست كه گردنى دراز داشته باشد تا آن را خم كند و با دهانش غذا را از روى زمين بردارد. با اين اوصاف خرطومى به او داده شده كه به وسيله آن غذا را بگيرد و بخورد.

چه كسى جز آنكه در عوض عضوى، عضو ديگر مى دهد، مى تواند چنين كند؟!

آيا تمام اينها اتفاقى پديد آمده اند؟!»

گردن فيل

«اگر كسى بگويد: چرا همچون ساير حيوانات مشابه به فيل گردنى دراز داده نشده؟

بايد در جوابش گفت: سر و گوش فيل، بزرگ و سنگين است، پس اگر به فيل گردنى دراز و بزرگ داده مى شد. گردنش از بين مى رفت و درهم كوبيده مى شد. پس سر فيل به بدنش چسبيده تا اين سختى ها شكل نگيرد و در عوض آن، خرطومى به او داده شده كه به وسيله آن غذا بخورد و نيازهايش را برطرف كند.»

ص: 231

عورت فيل ماده

«اى مفضل! هم اكنون پيرامون عورت فيل ماده و اينكه زير شكم آن قرار گرفته، تفكر و تعقل كن. هرگاه شهوتش زياد شود، بالا مى آيد، تا فيل نر با او در آميزد. پس در اين موضوع بنگر كه جاى عورت فيل ماده بر خلاف حيوانات ديگر است. آن، طورى خلق شده كه نسلش باقى و ماندگار بماند.»

زرافه

«اى مفضل! در مورد زرافه بينديش كه اعضاى بدن آن، با ديگر حيوانات متفاوت است. سرش همچون سر اسب و گردنش همچون گردن شتر و سم هايش همچون سم گاو و پوستش همچون پوست پلنگ است.

عده اى از افراد نادان در مورد خداوند گمان كرده اند كه: اين حيوان از آميزش چند حيوان به دنيا مى آيد. آنها مى گويد: چون گروههاى مختلفى از حيوانات از خشكى به سوى آب مى روند و در آب جمع مى شوند، همه آنها بر يك حيوان علفخوار حمله مى برند و با او در مى آميزند و در نهايت، زرافه به دنيا مى آيد.

اين از جهالت و عدم شناخت نسبت به پروردگار خويش است، هر حيوانى، با حيوان ديگر كه در نمى آميزد. اسب با شتر و شتر با گاو آميزش نمى كند، بلكه دو حيوانى با يكديگر آميزش مى كنند كه به هم شبيه و از يك خانواده باشند. مانند آميزش اسب با خر كه از آن دو «استر» و يا آميزش گرگ با كفتار كه از آن دو «سمع» به دنيا مى آيد.

همچنين در بدنيا آمدن اين گونه حيوانات، به اين شكل نيست كه حيوانى همانند زرافه شود كه عضوى از او شبيه اسب و عضو ديگر شبيه گاو و عضو ديگر شبيه شتر باشد، بلكه حيوانى كه به دنيا مى آيد، مخلوطى از شمايل آنها را دارد. مثلا در مورد استر مى بينى كه سر، گوش، سرين، دم و سم همچنين صداى آن شبيه به اسب و خر است.

ص: 232

اين نشانه آن است كه برخلاف گمان انسان هاى نادان، زرافه ثمره آميزش چند حيوان نيست، بلكه خود آن، آفرينش شگفت و عجيب از جمله آفرينش هاى الهى است كه هيچ كسى نمى تواند او را ناتوان كند.

همچنين دانسته شود كه او خالق تمام حيوانات است و اگر بخواهد، به راحتى مى تواند عضوى اين چنين از هر حيوانى را در يك حيوان جمع كند و يا هرچه بخواهد، زياد كند و يا هرچه بخواهد، كم كند، تمام اين ها، نشانه اى است بر قدرت خداوند بر تمام چيزها و اينكه هيچ چيزى اراده او را عوض نمى كند.

و اما منفعت دراز بودن گردن زرافه آن است كه چراگاه و سرزمينى كه او در آنجا رشد مى كند، در ميان جنگلهاى انبوه با درختان بلند است كه احتياج به گردنى دراز است كه بتواند برگ و ميوه درختان را بخورد.»

ميمون

«اى مفضل! در آفرينش ميمون و شباهت اكثر اعضاى آن به اعضاى انسان تامل و تفكر كن (اعضايى همچون سر، صورت، سينه، شانه ها) همچنين اعضاى درونى آن شبيه انسان است.

ميمون، حيوانى باهوش است كه به وسيله اين هوش و ذكاوتش به دستورات مربى اش پى مى برد و اكثر كارهاى انسان را تقليد مى كند.

ميمون در خلقت و خصائص شبيه انسان است، تا از اين امر درس عبرت بگيريد و بفهميد كه ميمون با اين همه شباهتى كه به انسان دارد، ولى جزو حيوانات آفريده شده و اگر عقل و شعور او نبود، همانند حيوانات ديگر بود.

البته ميمون در مواردى با انسان تفاوتهايى دارد، از جمله: پوزه، دم دراز و مو كه سرتاسر بدن حيوان را پوشانده است و اگر به ميمون عقل و انديشه داده مى شد، اين اختلافات كم و كوچك، مانع قرار گرفتن او در زمره انسان ها نمى شد. پس تنها چيزى كه باعث جدا شدن ميمون از زمره انسان ها مى شود، عقل و شعور است.»

ص: 233

پوشش بدن حيوانات و پاهاى آنها

«اى مفضل! ببين كه چگونه خداوند از روى لطف و مهربانى اش بدن حيوانات را با مو، پشم و كرك پوشانده تا از سرما و بسيارى از آفات جلوگيرى نمايد. همچنين خداوند براى آنها سم قرار داده تا بر روى ناهموارى هاى روى زمين اذيت نشوند و چون اين حيوانات دست و انگشتى براى بافتن و دوختن لباس ندارند، پس خداوند بدن آنها را پوشانده و هيچ گاه احتياج به تعويض و تبديل آن ندارند و تا زنده هستند، پوشش آنها همين است.

اما انسان، عقل و دست براى كار كردن دارد، پس لباس مى بافد، مى دوزد و هر زمان كه احتياج به تعويض آن داشت، به راحتى اين كار را انجام مى دهد.

اين جريان از چند جهت به صلاح اوست از جمله: با دوخت لباس، انسان به كارى مشغول مى شود و از كارهاى بيهوده و بى نياز دور مى ماند.

همچنين هرگاه بخواهد، لباسش را عوض و يا تبديل مى كند.

و با پوشيدن لباس هاى متنوع و رنگارنگ، از اين كار لذت مى برد.

همچنين با بهره گيرى از اين توليد، به ساخت كفش و جوراب مى پردازد، تا پاهايش را سالم نگه دارد و نيز به اين وسيله، اشتغال براى عده اى ايجاد مى شود و از اين راه، رزق و روزى خود را به دست مى آورد. پس مو، پشم و كرك به منزلۀ پوشاك حيوانات و سم ها نيز به منزلۀ كفش آنها هستند.»

پنهان شدن حيوانات در هنگام احساس مرگ

«اى مفضل! در اين مورد عجيب در حيوانات تفكّر كن كه هرگاه حيوانات، مرگ خود را احساس كنند، خود را پنهان مى كنند، همچون انسان ها كه هرگاه كسى مى ميرد، او را دفن مى كنند و اگر اين طور نبود، اجساد اين همه حيواناتى كه تا به حال مرده اند، كجا هستند؟ تعداد آنها

ص: 234

كم نيست كه قابل ديدن و شمارش نباشند و اگر كسى بگويد: جمعيت آنها از انسان ها بيشتر است، راست گفته است.

در كوه ها و بيابان ها گروه هاى زيادى از آهوان، گاوهاى وحشى، گور خرها، گوزن ها، بزهاى كوهى و درندگان همچون شيرها، پلنگها، گرگ ها، كفتارها و غيره و حشرات و جنبندگان و پرندگانى همچون كلاغ ها، سنگخواره ها، كبوترها، غازها، پرندگان وحشى كه تمام اين حيوانات هرگاه كه مى ميرند، جز تعداد كمى كه صيد صيادان مى شوند، بقيه چه فاصله كم شود مى شوند؟ اين حيوانات هرگاه كه احساس كنند كه مرگشان فرا رسيده است، در جاى پست و گودى مخفى مى شوند و اگر اين گونه نبود، بوى اين مردارها تمام صحراها را برمى داشت و بيمارى و با پديد مى آورد.»

هوش و ذكاوت برخى حيوانات

«اى مفضل! در هوش و ذكاوت حيوانات بينديش كه چگونه خداوند در جهت مصالح آنها، در وجودشان هوش و ذكاوت قرار داده است. گروهى از بزهاى نر كوهى، مار مى خورند و به خاطر آن دچار تشنگى سختى مى شوند و از ترس اينكه اگر آب بنوشند، سم در بدن آنها نفوذ مى كند و باعث مرگشان مى شود، چنين كارى نمى كنند و در كنار آب مى ايستند و ناله و فرياد مى كند، ولى قطره اى از آب نمى نوشند.

اى مفضل! در مورد اين حيوان فكر كن كه چون مى داند آب خوردن باعث مرگ او مى شود، تشنگى را تحمل مى كند، چه بسا كه اگر انسانى بالغ و عاقل جاى او بود، نمى توانست اين سختى را تحمل كند.»

روباه

«اى مفضل! هرگاه روباه گرسنه شود، به پشت مى خوابد و شكمش را پر از باد مى كند تا پرندگان گمان كنند كه او مرده است و هنگامى كه پرنده اى روى او مى نشيند، روباه آن را شكار مى كند. چه كسى جز خداوند كه رزق و روزى روباه را تكفل نموده، مى تواند اين حيله را به او ياد دهد؟!

ص: 235

اين را بدان كه چون روباه، همچون ساير درندگان، داراى هيكل و اعضاى شكارى خوبى نيست، پس خداوند به او هوش و ذكاوت داده تا از اين راه شكار كند.»

دلفين

«دلفين، پرنده شكار مى كند و به اين گونه پرندگان را فريب مى دهد كه ماهى را مى گيرد و مى كشد و بر روى آب قرار مى دهد، سپس در زير آب مخفى مى شود و آب را تكان مى دهد، تا از بالا مشخص نباشد و هنگامى كه پرنده اى بخواهد، ماهى را بخورد، به سوى او حمله مى برد و او را شكار مى كند.»

رابطۀ مار افعى با ابر

مفضل گفت: «اى مولاى من! در مورد مار افعى و ابر برايم توضيح بده؟»

آن حضرت فرمود: «ابر، گويى كه موكل است كه هرجا مار افعى را ببيند، آن را بدزدد، همچون ربايش آهن توسط آهن ربا، سپس اين حيوان از ترس ابر، سرش را از خاك بيرون نمى آورد و هنگامى بيرون مى آيد كه هوا گرم باشد و ابرى در آسمان نباشد.»

گفت: «چرا وظيفه ابر اين است كه در كمين مار افعى باشد و هرگاه او را يافت، بگيرد؟»

فرمود: «چون ضرر و آسيبى به انسان نرساند.»

مورچه قرمز كوچك

مفضل گفت: «اى مولاى من! در مورد زندگى چهارپايان مطالبى را فرموديد، پس حالا در مورد مورچه قرمز كوچك، مورچه بزرگ و مورچه پرنده مطلبى بفرماييد.»

ص: 236

فرمود: «اى مفضل! در مورد مورچه قرمز كوچك بينديش كه چقدر كوچك و ريز است، آيا انسان نيازى به آن دارد؟

جز حكمت پروردگار در كوچك و بزرگى خلايق، اين حكمت در مورد آفرينش اين موجود ريز از كجا نشأت مى گيرد؟»

مورچه

«اى مفضل! پيرامون زندگى مورچه و همكارى دسته جمعى آنان در جمع كردن آذوقه بينديش و تفكر كن. هرگاه عده اى از آنان دانه ها را به جاى بلندى مى برند و ذخيره مى كنند، انسان به ياد كوشش مردم در جابجايى آذوقه ها مى افتد. مورچه در اين كار، بيشتر از انسان كار و تلاش مى كند.

مفضل! مى بينى كه مورچگان همانند انسانها در جابجايى آذوقه به يكديگر كمك مى كنند. آنها دانه را نصف مى كنند تا در لانه آنها سبز نشود و اگر آبى به دانه برسد، آن را بيرون مى آورند و خشك مى كنند. همچنين مورچگان جز در جاهاى مرتفع ساكن نمى شوند، تا آب، آنها را در معرض خطر قرار ندهد.

تمام اين كارها از روى عقل و انديشه نيست، بلكه از روى فطرت و غريزه است كه خداوند متعال به وسيله لطفش در وجود آنها قرار داده است.»

شير مورچه

«اى مفضل! به شير مورچه نگاه كن كه براى به دست آوردن خوراك، به او حيله و مدارا داده شده است. ببين كه هرگاه شير مورچه احساس مى كند كه مگسى به او نزديك مى شود، مقدارى ساكن و بى حركت مى ماند و مگس گمان مى كند. كه او مرده، پس به او نزديك مى شود و در اين هنگام شير مورچه با حركتى دقيق، آن را مى گيرد و با تمام جسمش، آن را نگاه مى دارد كه مبادا فرار نكند. و آن را به همين شكل نگاه مى دارد،

ص: 237

تا زمانى كه احساس كند كه سست و ضعيف شده، آنگاه او را مى خورد و به اين وسيله زنده مى ماند.»

عنكبوت

«اى مفضل! عنكبوت، تار مى بافد تا به اين وسيله مگس را شكار كند. او در ميان تارها مخفى مى شود و هرگاه كه مگسى در تار او گرفتار شود، ساعت به ساعت و لحظه به لحظه او را نيش مى زد و در نهايت آن را مى خورد و به اين وسيله زنده مى ماند.

پس عنكبوت، نمايانگر شكار سگ ها و شيرها است و اين كار نمونه كوچكى از شكار با تور است.

اى مفضل! به اين جنبدۀ ضعيف نگاه كن كه چطور چيزى در غريزۀ او گذارده شده كه فقط انسان به وسيله آلات صيد مى تواند، اين كار را انجام دهد. پس اگر در چيز كوچكى همچون مورچه، عنكبوت و غيره عبرتى هست، آن را كوچك ندان. چون گاهى اوقات مفهوم زيبايى با يك چيز كوچك سنجيده مى شود و اين امر، به هيچ وجه از نفيس بودن آن مفهوم كم نمى كند؛ همانطور كه اگر دينار طلا را با وزنه آهنى بسنجند، چيزى از طلا بودن دينار كم نمى شود.»

بدن پرندگان

«اى مفضل! پيرامون بدن و خلقت پرندگان تفكر و تامل كن، چون خواست خداوند چنين است كه پرنده در آسمان باشد و در عوض چهار دست و پا، فقط دو پا و در عوض پنج انگشت، فقط چهار انگشت و در عوض دو مخرج بول و غائط، فقط يك مخرج دارد. قسمت جلوى بدن پرندگان، همچون قسمت جلوى كشتى است، كه هوا را مى شكافد و جلو مى رود. همچنين پرهاى بلند و بزرگى براى او قرار داده شده تا به آسمان پرواز كند و نيز تمام بدن او پوشيده از پر است، تا هوا در آنها نفوذ كند و بدن او در آسمان بماند.

ص: 238

چون خوراك پرندگان از دانه و گوشت است، به آنها نوك تيزى داده شده كه همانند لب و دهان انسان نيست، كه در هنگام شكستن دانه سخت، پاره نشود و بر اثر پاره كردن گوشت، آسيب نبيند. چون پرنده، دندان ندارد، در داخل بدن او حرارتى قرار داده شده كه دانه را طورى خرد و هضم مى كند كه احتياج به دندان ندارد و چون انسان چنين خصيصه اى ندارد، اگر دانه را بخورد، به همان شكل سالم دفع مى كند.

پرندگان، تخم گذارند و بچه نمى زايند، تا هنگامى كه مى خواهند پرواز كنند، سبك باشند. اگر همچون پستانداران، بچه در شكم آنها رشد مى كرد، نمى توانستند در هوا پرواز كنند؛ وزن پرندگان آفريده شده، بر طبق خصوصيات آنهاست. در اين هنگام است كه پرندگانى كه دائما پرواز مى كنند، برخى يك يا دو يا سه هفته بر روى تخم خود مى خوابند، تا جوجه رشد كند و به دنيا بيايد و هنگامى كه جوجه به دنيا بيايد، در شكم جوجه مى دمد تا چينه دانش گشاد شود و بتواند غذا را در آن جاى دهد، سپس به او غذاى مناسب مى دهد.

پس چه كسى چنين تدبير كرده كه پرنده دانه بردارد و در چينه دان خود بريزد و براى جوجه هايش بياورد؟

چرا خودش را به سختى مى اندازد، درحالى كه عقل و شعور ندارد و به جوجه اش اميدى از عزت، يارى و بقاى نسل ندارد؟

پس خداوند متعال او را طورى قرار داده با اينكه تفكر و عقلى ندارد، نسبت به جوجه اش مهربان و به فكر دوام نسل خود باشد، اين چيزى جز لطف خداوند متعال نيست.»

مرغ و تخم گذارى و پرورش جوجه

مرغ را ببين كه چگونه براى تخم گذارى و پرورش جوجه اشتياق دارد، درحالى كه جاى مناسبى براى اين كارها ندارد.

ص: 239

در اين هنگام است كه مرغ تحريك مى شود كه تخم بگذارد و گرسنه مى ماند تا تخم هايش جمع شوند و آن را به جوجه تبديل كند. آيا اين عمل، جز براى بقاى نسل است؟

مرغ، با اينكه تفكر و شعور ندارد، چرا براى بقاى نسلش تلاش مى كند، آيا جز اين نيست كه اين قدرت را خداوند متعال در غريزه او قرار داده است؟»

آفرينش تخم پرندگان

«اى مفضل! پيرامون تخم پرنده عبرت بگير. در تخم پرنده ماده زرد رنگ و آب سفيد رقيقى قرار داده شده كه يكى از آنها جنين جوجه و ديگرى، تغذيه جنين است تا هنگامى كه از تخم بيرون آيد. در اين تدابير الهى بنگر، هنگامى كه جوجه در داخل پوسته سفت و سخت تخم رشد مى كند و هيچ راهى به بيرون ندارد، درون تخم، آن قدر غذا ذخيره شده كه تا هنگام تولد، براى او كافى باشد. جوجه، همچون يك زندانى است كه در زندان حبس شده و اطراف زندان ديوارهايى نفوذ ناپذير قرار دارد كه هيچ راهى براى رساندن خوراك به او وجود ندارد، سپس به اندازه اى غذا در زندان مى گذارند، تا زمان آزاد شدن زندانى، براى او كافى باشد.»

چينه دان پرنده

«اى مفضل! در مورد آفرينش چينه دان تفكر كن. راهى كه غذا از چينه دان به سنگدان مى پيمايد، باريك و تنگ است و غذا آرام آرام وارد سنگدان مى شود و اگر پرنده مى خواست كه تا رفتن دانه اول به سنگدان صبر كند، غذا خوردن او طولانى مى شد و نمى توانست غذاى زيادى بخورد.

مرغ، به سرعت، دانه هاى را مى خورد و چينه دان او كه همانند توبره اى در جلوى بدن اوست، همه دانه ها را ذخيره مى كند، ولى آرام آرام وارد سنگدان مى كند.

ص: 240

چينه دان يك ويژگى ديگرى نيز دارد كه برخى از پرندگان، مستقيما دانه را از چينه دان برمى دارند و به جوجه خود مى دهند كه اين كار نزديكتر و راحت تر است.»

رنگ هاى گوناگون پرندگان

مفضل گفت: «برخى از منكران خداوند مى گويند كه گوناگونى در رنگ و شكل پرندگان، همگى اتفاقى و بى حساب بوده است.»

امام عليه السلام فرمود: «اى مفضل! اين رنگ آميزى هايى كه در طاووس ها و كبك ها مى بينى و گويى با قلم نقاشى بى همتايى رنگ آميزى شده، چطور مى شود كه اتفاقى و بدون حساب و كتاب بوده باشد؟ و چرا اين ناهماهنگى، شكل و چهره اى هماهنگ به وجود آورده؟ بى شك اگر اين موارد براساس تصادف و اتفاق شكل مى گرفت، نبايد در آن اين نظم و يكدستى را ديد و بايد در همه چيزها ناهماهنگى و بى نظمى مى بود.»

پر پرندگان

«اى مفضل! در مورد پر پرندگان و كيفيت آفرينش آنها به خوبى تامل و تفكر كن. مى بينى كه پر پرندگان، همچون لباس از رشته هايى باريك آفريده شده و همانند پيوستگى نخ ها و موها به هم پيوسته اند كه هرگاه آنها را مى كشند، باز نمى شوند تا در بين آنها باد بوزد و پرنده در هوا بماند و سنگين نشود.

در بين يك رشته از پرها، ستون محكم و باريكى قرار دارد كه پرهاى اطراف را نگاه مى دارد، ولى على رغم اين سختى، پوچ و خالى است، تا سنگينى آن باعث نشود كه پرنده پرواز نكند.»

دراز بودن پاى برخى از پرندگان

«اى مفضل! آيا پرنده اى را ديده اى كه پاهاى درازى داشته باشد و آيا منفعت اين ويژگى را مى دانى؟ اين گونه پرندگان اكثرا در تالاب ها و آبگيرها

ص: 241

زندگى مى كنند و دو پاى دراز و بلند دارند كه همچون ديده بانى است كه از بلندى، داخل آب را مى بيند و هرگاه خوراك خود را ديد، آرام آرام آن را مى گيرد. اگر اين پرندگان، پاهاى كوتاه داشتند، هرگاه كه به سوى طعمه خود حركت مى كردند، بدنشان به آب مى خورد و باعث فرار طعمه مى شود، ولى با داشتن پاهاى بلند اين جريان اتفاق نمى افتد و غذا مى خورد، تا زنده بماند.

اى مفضل! در تدابير هماهنگ در آفرينش اين پرنده تامل و تفكر كن.

اين پرنده كه ساق هايى بلند دارد، به طبع گردن بلندى نيز دارد كه بتواند، خم شود و غذا بخورد. حال اگر اين پرنده، پاهاى بلند و گردنى كوتاه داشت، نمى توانست چيزى از زمين بردارد.

اى مفضل! آيا نمى بينى كه در آفرينش هر چيزى، نهايت درستى و حكمت به كار رفته است؟!»

گنجشك ها و به دنبال غذا بودن

«اى مفضل! گنجشك ها را ببين كه در روز به دنبال غذا هستند، حتى اگر چيزى به دست نياورند، ولى با اين حال تلاش و كوشش مى كنند و تمام خلايق اين گونه هستند. پس پاك و منزه است خداوندى كه رزق و روزى را بين خلايقش اين گونه تقسيم مى كند. خداوند متعال، روزى را براى خلايقش طورى قرار نداد كه به دست آوردن آن سخت باشد و نيز طورى قرار نداد كه بدون سختى به آنها برسد، چون صلاح آنها چنين است.

اگر خوراك خلايق هميشه آماده و مهيّا بود و بدون هيچ زحمتى به دست مى آمد، حيوانات آن قدر مى خوردند تا مى مردند و انسان ها نيز به علت بيكارى و فراوان بودن نعمت، به فساد و فواحش روى مى آورند.»

زندگى جغد و خفاش

«آيا مى دانى كه خوراك اين نوع پرندگان كه در شب خارج مى شوند، مثل جغد و خفاش چيست؟»

ص: 242

گفت: «نه، اى مولاى من!»

فرمود: «غذاى آنها از پشه ها، شاپرك ها، ملخ ها و زنبورهايى است كه در هوا مشغول به پروازند، چون اين حشرات در همه جا و در شب وجود دارند. مى توان براى اثبات اين ادعا، در شب، چراغى را در بيرون روشن كنى و ببينى كه چقدر از اين حشرات، به دور اين چراغ جمع مى شوند.

اگر اين حشرات در اطراف چراغ نباشد، چه؟

اگر كسى بگويد: از دشت و بيابان مى آيند. بايد گفت كه: مى توان اين مسير طولانى را در ساعت يا لحظه اى طى كرد؟ و چگونه از دشت و بيابان كه دور هستند، چراغ را مى بينند و دور آن جمع مى شوند؟

پس اين مطلب نشان دهندۀ اين است كه اين حشرات، در همه جاى آسمان هستند و اين نوع پرندگان از آنها تغذيه مى كنند.

پس ببين كه خداوند چگونه غذاى اين پرندگان را كه در شب بيرون مى آيند، در اين حشرات قرار داده است و به يكى از دلايل آفرينش اين حشرات آگاه شو، حشراتى كه ممكن است كسانى بگويند كه آنها بى فايده هستند و نفعى ندارند.»

آفرينش خفاش

«خلقت خفاش بسيار شگفت انگيز است، چون اين پرنده، آفرينش ميان چهارپايان و پرندگان است و مى توان گفت كه آفرينش آنها به چهارپايان نزديكتر است، چون دو گوش بلند، دندان و كرك دارند و بچه زا هستند و به بچه خود شير مى دهند و ادرار مى كند و با چهار دست و پا راه مى روند و تمام اين خصوصيات، مخالف خصوصيات پرندگان است.

آنها در شب پرواز مى كنند و از حشرات موجود در هوا مى خورند.

برخى مى گويند: خفاش غذا نمى خورد و غذايش فقط از نسيم است. اين عقيده از دو جهت باطل است:

خارج شدن مدفوع و بول از اين حيوان كه نشان دهنده خوردن غذا مى باشد.

ص: 243

اين حيوان دندان دارد و اگر غذا نمى خورد، پس آفرينش دندان به چه علت است، درحالى كه آفرينش هيچ چيزى، بدون حكمت نيست. خفاش براى انسان مفيد است، به طورى كه مدفوع آن را در جاهايى استفاده مى كنند.

بزرگترين و مهمترين نكته در مورد خفاش، آفرينش شگفت و عجيب آن است كه نشان دهندۀ قدرت خداوند متعال است و اينكه براى هر مصلحتى، هر كارى كه بخواهد، انجام مى دهد.»

ابن نمّره

«اى مفضل! پرنده كوچكى كه به آن «ابن نمره»(1) مى گويند، روزى در يكى از درختان لانه كرد، ناگهان مارى بزرگ را ديد كه در كنار لانه اش است و دهان خود را باز كرده تا او را ببلعد.

پرنده مضطرب و نگران شد كه ناگهان «خارخسكى» را ديد و آن را برداشت و در دهان مار انداخت، مار نيز آن قدر به خود پيچيد كه مرد.

اگر اين مطلب را به تو نمى گفتم، آيا به ذهنت خطور مى كرد كه خار خسك چنين منفعتى داشته باشد يا پرنده اى به اين كوچكى يا بزرگى، بتواند چنين حيله اى را به كار برد؟

از اين جريان و چيزهاى ديگر عبرت بگير و بدان كه تمام جانداران فوايد غير قابل شمارشى دارند و بايدها حادثه اى همانند اين، رخ دهد كه به فوايد آن پى برد.»

زنبور عسل

«اى مفضل! به زنبور عسل نگاه كن و همكارى و نظم گروهى آنان در ساختن عسل و به كار بردن نهايت دقت در ساختن خانه هاى شش ضلعى را ببين. اگر به درستى و كامل تفكر و تامل كنى، اين عمل را عجيب و

ص: 244


1- . پرنده اى كوچكتر از گنجشك.

لطيف مى بينى و هنگامى كه به نتيجۀ آن نگاه مى كنى، آن را در ميان مردم، بزرگ و نيكو مى يابى، ولى هنگامى كه به فاعل اين كار، يعنى زنبور عسل نگاه مى كنى، آن را جاهل و نادان، حتى جاهل به كارهاى خود مى بينى.

اين دليل روشنى است كه در اين آفرينش و عمل، درستى و حكمت به كار رفته و در غريزۀ زنبور عسل قرار گرفته است و خداوند، آن را براى مصلحت انسان در نظر گرفته است.»

ملخ

«اى مفضل! ملخ را ببين كه گاهى اوقات، چقدر قوى و گاهى اوقات چقدر ضعيف است. هنگامى كه به آفرينش و ظاهر آن مى نگرى، ناتوانترين حشره است، ولى اگر لشگرهاى آنها به سرزمين هايى حمله برند، هيچ كس نمى تواند آنها را از آنجا دور كند.

مگر نمى بينى كه اگر يكى از حاكمان، لشگريان پياده و سوارۀ خود را جمع كند كه ملخ ها را از بين ببرند يا دور كنند، نمى توانند؟

آيا اين دليلى بر قدرت خداوند متعال نيست كه ضعيف ترين مخلوقش را به سوى قوى ترين مخلوقش مى فرستد، ولى انسان نمى تواند آنها را دفع كند؟

به اين ملخ ها نگاه كن كه همچون سيلى بر روى زمين در حركتند و بيابان و كوه و شهر و روستا را مى پوشانند، به طورى كه جلوى نور خورشيد را مى گيرند.

اى مفضل! به اين مطلب فكر كن كه اگر كسى جز خداوند مى خواست، چنين لشگرى را جمع كند، چند سال طول مى كشيد؟

اين دليل بر قدرت خداوند است كه چيزى نمى تواند به آن برسد.»

ص: 245

ماهيان

«اى مفضل! در مورد آفرينش ماهى و شكل آن تأمّل و تفكر كن. ببين كه ماهى، دست و پا ندارد، چون احتياجى به آنها ندارد و راه نمى رود.

همچنين براى او آب شش آفريده شده، چون در آب، تنفس مى كند.

در عوض دست و پا، باله هايى محكم و قوى به ماهى داده شده كه همانطور كه قايق ران پارو مى زند و جلو مى رود، آنها نيز باله هاى خود را حركت مى دهند و جلو مى روند. همچنين بدنش با پولك هايى سفت و محكم و درهم فرورفته، پوشيده شده، همچون درهم فرورفتگى بندهاى زره، كه او را از آفات نگاه دارد.

ماهى، چشمانى ضعيف دارد و آب، مانع ديدنش مى شود، در عوض حس بويايى دقيقى به او داده شده كه از فاصله اى دور، بوى غذا را مى شنود و به دنبال آن مى رود. اگر ماهى اين قدرت را نداشت، چگونه مى توانست غذا به دست آورد؟

سوراخ هايى بين دهان و گوش ماهى قرار دارد كه باعث اتصال دهان و گوش مى شود. ماهى آب را با دهان مى گيرد و از سوراخ هاى گوش بيرون مى ريزد، تا همچون حيوانات ديگر از نسيم و هوا استفاده كند و راحت باشد.»

حكمت زياد بودن نسل ماهى ها

«اى مفضل! پيرامون زيادى نسل ماهى بينديش. درون شكم ماهى آن قدر تخم است كه نمى توان شمرد، براى اينكه ماهى خوران كه كم هم نيستند، از آنها استفاده كنند. حتى برخى از حيوانات وحشى كه در خشكى و جنگل زندگى مى كنند، ماهى شكار مى كنند و مى خورند.

پس هنگامى كه حيوانات وحشى خشكى، ماهى مى خورند و پرندگان نيز ماهى مى خورند و انسانها نيز ماهى مى خورند و ماهيان نيز ماهى مى خورند، تدبير الهى چنين است كه تعداد ماهى زياد باشد.»

ص: 246

وسعت حكمت پروردگار و نقص علم مخلوقين

«هر وقت خواستى وسعت حكمت پروردگار و نقص علم و مخلوقات را بدانى به ماهى ها، حيوانات آبى، صدف ها و ديگر آبزيانى كه بى شمارند، نگاه كن و بدان كه از منافع آنها آگاه نخواهى شد، مگر مقدار كمى از آنها كه به خاطر حوادث ظاهر مى شوند و از آنها مطلع مى شوند. مثلا مردم زمانى به فايده نوعى از حلزون ها اطلاع پيدا كردند كه رنگ قرمز را كشف كردند.

سگى در ساحل بود كه حلزونى را پيدا كرد. آن را خورد و خون حلزون بر روى دهانش ريخت. هنگامى كه مردم، آن سگ را ديدند، پى بردند كه رنگ آن چه زيباست و از آن به عنوان رنگ استفاده كردند و همچنين مسائل ديگرى از اين دست كه در جهان اتفاق مى افتد.»

مفضل مى گويد: در اين هنگام بود كه ظهر شد و مولايم امام صادق عليه السلام از جا برخاست، تا نماز بخواند و به من فرمود: «به خواست خداوند، فردا صبح، زودتر نزد من بيا.»

به خاطر علومى كه امام عليه السلام به من آموخته بود، بسيار خوشحال و شاد بودم و به خانه رفتم و آن شب را با خوشحالى به خواب رفتم.

جلسه سوم

اشاره

روز سوم، صبح زود، خدمت امام صادق عليه السلام آمدم، از ايشان اجازه ورود خواستم، داخل شدم و نشستم. آن حضرت فرمود:

«حمد و سپاس خداوندى كه ما را برگزيد و كسى را بر ما برنگزيد، با علمش ما را برگزيد. او با دانش خود، ما را انتخاب كرد و با بردباريش ما را تأئيد كرد. هركس از ما دور شود، در آتش جهنم مى افتد و هركسى در زير سايه درخت شكوهمند ما قرار گيرد، راهى بهشت مى شود.

اى مفضل! پيرامون حكمت هاى آفرينش انسان و اسرار آن و شكل هاى گوناگون آن و آنچه كه باعث عبرت مى شود، برايت توضيح دادم. همچنين پيرامون حيوانات براى تو صحبت كردم.

ص: 247

اكنون، برايت پيرامون آسمان، خورشيد، ماه، ستارگان، فلك، شب، روز، گرما، سرما، باد، خاك، آب، آتش، هوا، باران، سنگ هاى بزرگ، كوهها، گل، سنگ، نخل و درخت و آنچه كه دليل و عبرت دهنده است، صحبت مى كنم.»

رنگ آسمان

«اى مفضل! پيرامون رنگ آسمان، اسرار و درستى تدبير خالق آن، بينديش. اين رنگ، بهترين رنگ براى تقويت چشم است. به طورى كه طبيبان به كسانى كه چشمانى ضعيف دارند، توصيه مى كنند كه به رنگ سبز مايل به تيره نگاه كنند و همچنين تجويز مى كنند كه به ظرف سبزى كه پر از آب است، نگاه كنند.

اى مفضل! ببين كه چگونه خالق مدبر اين رنگ را آفريده تا چشم ها را تقويت كند و از ديدن دائم آن، چشم دچار ضعف نشود و آنچه كه حكيمان و دانايان با آزمايشات و تجارب بسيار به آن دست يافته اند، در خلقت آسمان وجود دارد، تا عبرت گيران، عبرت گيرند و منكران، در اين مورد بينديشند. خداوند آنها را بكشد، از حق به كجا فرار مى كنند؟»

طلوع و غروب خورشيد

«اى مفضل! پيرامون طلوع و غروب خورشيد تفكر كن كه چگونه روزگار مى چرخد و شب و روز پديد مى آيد. اگر خورشيد طلوع نمى كرد، كارهاى عالم به كلى از بين مى رفت و مردم نمى توانستند براى زندگيشان تلاش كنند و به امور خود برسند. دنيا براى آنها ظلمات و تاريكى مى شد و زندگى بدون نور، براى آنان گوارا نبود و از آن لذت نمى بردند و آرامش نمى يافتند.

نياز داشتن به طلوع خورشيد، واضح و مبرهن است و احتياج به شرح بيشتر ندارد، ولى پيرامون غروب خورشيد تفكر كن. اگر غروب خورشيد نبود، مردم به آرامش دست نمى يافتند. درحالى كه مردم بيش از هر چيز

ص: 248

ديگرى به آرامش، راحتى، آسايش بدن و حواس و مهلتى براى هضم غذا و رساندن آن به تمام نقاط بدن نيازمندند. همچنين باعث مى شد كه مردم بر اثر حرص و ولع ساعات بيشترى كار كنند و استراحت نكنند كه اين كار باعث آسيب به بدن مى شد.

همچنين زمين از تابش دائمى خورشيد، داغ مى شد و تمام حيوانات و گياهان از بين مى رفتند. تدبير خداوند متعال اين گونه بوده كه خورشيد، زمانى را بتابد و زمانى نتابد، همانند چراغى كه براى كارى روشن مى كنند و براى استراحت خاموش مى نمايند. نور و تاريكى بر ضد يكديگرند، ولى چنان مطيع خداوند هستند كه صلاح جهان را با هم تأمين مى كنند.»

فصل هاى چهارگانه

«اى مفضل! پيرامون ارتفاع و پستى خورشيد فكر كن كه فصل هاى چهارگانه را پديد مى آورند.

ببين كه در زمستان، حرارت و گرمى به درون درخت، بازمى گردد و از آن ميوه توليد مى شود. هوا متراكم و منقبض شده و در پى آن ابر و باران شكل مى گيرند و بدن حيوان سخت و قدرتمند مى شود.

ببين كه در بهار، حرارت به گردش مى افتد و چيزهايى را كه در زمستان ساخته، ظاهر مى كند و گياهان رشد مى كنند و درختان شكوفه مى دهند و حيوانات براى بقاى نسل و جفت گيرى به هيجان مى افتند.

ببين كه در تابستان، هوا به شدت گرم مى شود و ميوه ها مى رسند و موايد زايد بدن از راه عرق خارج مى شوند و روى زمين خشك مى شود و براى ساختن و كار كردن، آماده و مهيا مى گردد.

ببين كه در پاييز، هوا صاف مى شود و بيماريها از بين مى رود و بدنها سالم مى گردند، شب طولانى مى شود و مى توان در اين مدت كارهايى انجام داد. هوا از لحاظ جوّى معتدل مى گردد. همچنين فوايد ديگرى نيز هست كه به خاطر طولانى شدن كلام، ادامه نمى دهيم.»

ص: 249

شناخت زمانها و فصل چهارگانه از راه حركت خورشيد

«اى مفضل! در حركت خورشيد، در برج هاى دوازده گانه براى گردش سال و اسرار آن به خوبى بينديش. اين حركت خورشيد، باعث رسيدن ميوه ها و غلات مى شود و سپس آنها مصرف مى شوند و بايد دوباره رشد كنند.

اى مفضل! آيا نمى بينى كه يك سال به اندازۀ حركت خورشيد از «حمل» تا «حمل»(1) و از زمانى كه جهان پديد آمده، سال و ماه و هفته و غيره وسيلۀ سنجش زمان است و مردم به وسيلۀ آن، عمر، اوقات پرداخت قرض ها، اجاره ها و معاملات و غيره را حساب مى كنند و با يك دور چرخيدن خورشيد، سال تكميل مى گردد و زمان به درستى محاسبه مى شود.

اى مفضل! ببين كه چه تدبيرى پيرامون طلوع و غروب خورشيد، پنهان است؟ اگر خورشيد از يك جا طلوع مى كرد، فايده آن به ديگر نقاط نمى رسيد، چون كوهها و ديوارها مانع انتشار نور آن مى شدند. پس خداوند خواست كه خورشيد در ابتداى روز از شرق طلوع كند و بر تمام چيزهايى كه از سمت غرب با آنها روبرو مى شود، نور بتاباند. سپس نور آن بچرخد و تمام جاها را در بر گيرد و در نهايت غروب كند و حالا نوبت به جايى مى رسد كه در ابتداى روز به آنجا نتابيده تا بتابد و هيچ قسمتى از زمين از فوايد نور خورشيد محروم نمانند.

اگر خورشيد، يك سال يا مدتى از آن را طلوع نكند و نتابد، چه بلايى بر سر مردم مى آيد؟ چگونه مى توانند زنده بمانند؟

اى مفضل! آيا نمى بينى كه چه تدابير بزرگ و زيبايى براى مردم در نظر گرفته شده و همگى بدون خستگى و نافرمانى، انجام مى گيرند، تا به جهانيان منفعت رسانند.»

ص: 250


1- . برج آسمان از برج هاى بهار.

ماه، دليل شناخت ماه هاى قمرى

«اى مفضل! به ماه نگاه كن كه واضح و روشن است كه مردم به وسيله آن، ماه هاى قمرى را مى شناسند، ولى سال به حساب نمى آيد، چون چرخش آن براى چهار فصل و رشد گياهان كافى نيست. به همين دليل ماه هاى قمرى با ماه هاى خورشيدى اختلاف دارند و تقدير چنين است كه يك ماه قمرى، گاهى در تابستان و گاهى در زمستان قرار گيرد.»

نور ماه

«اى مفضل! پيرامون نور ماه در تاريكى شب و نياز و حاجت به آن تفكر كن. درست است كه براى آرامش جانداران و خنك شدن هوا براى رويندگان، نياز به تاريكى هست، ولى نبايد تاريكى مطلق و محض باشد كه هيچ كارى نتوان در آن انجام داد. چون گاهى اوقات به علت كمبود وقت در روز لازم مى شود كه مردم در شب كار كنند و گاهى اوقات نيز به علت گرماى بيش از حد روز، لازم مى شود كه در خنكى شب كار شود. در شب مى شود به كارهايى همچون شخم زدن، خشت مالى، بريدن چوب و غيره اشتغال يافت، سپس نور ماه، براى اين دسته از مردم كمك رسان است و همچنين نور ماه براى مسافران باعث انس و الفت است. ماه در برخى از شب ها طلوع مى كند، ولى در برخى شب ها نيز طلوع نمى كند.

نور ماه، همچون نور خورشيد نيست كه مردم به وسيله آن به كار و تلاش روز دست بزنند و از آرامش محروم شوند و كار شبانه روزى آنها را هلاك كند.

تدبير الهى چنين است كه ماه، گاهى پيدا و گاهى پنهان، گاهى بسيار پيدا و گاهى بسيار اندك و گاهى در كسوف باشد، تا تمام اينها نشانه اى بر قدرت لايزال الهى باشد كه براى منفعت جهانيان، اين حالات را پديد مى آورد. باشد كه عبرت گيران، عبرت گيرند.»

ص: 251

ستارگان

«اى مفضل! پيرامون ستارگان و اختلاف در حركت آنها بينديش. بعضى از ستارگان از مدار خود خارج نمى شوند و فقط با تعدادى از ستارگان در حركتند، ولى برخى ديگر داراى هيچ قاعده و نظمى نيستند و جداگانه سير مى كنند.

هركدام از اين ستارگان، حركت متفاوتى دارند:

عمودى و با فلك كه به سمت غرب است.

خودبه خود، به سمت شرق.

همانند مورچه اى كه از سمت چپ، بر روى سنگ آسيابى كه از سمت راست مى چرخد، راه مى رود، دو حركت متفاوت دارد:

خودبه خود است كه به جلو حركت مى كنند.

حركت اجبارى است كه سنگ آسياب آن را برخلاف آنچه مى چرخد، از پشت مى چرخاند.

اى مفضل! از باطل گرايان بپرس كه آيا اين حركات هماهنگ و منظم ستارگان، تصادفى و اتفاقى و بدون پروردگار است؟ اگر اين گونه است كه مى گوييد، چرا همۀ آنها حول يك مدار نمى چرخند يا اينكه همه آنها براى خود بچرخند؟ اهمال يك معنى مى دهد و آن ناهماهنگى است، پس چرا دو حركت دقيق و حساب شده وجود دارد؟ تمام اينها نشانه اى بر حركت هدفمند، مدبرانه و با حساب و كتاب آنها است و نه حركت خود به خود و بى هدف و با اهمال، آن طور كه منكران پنداشته اند.

اگر كسى بگويد: چرا بعضى از ستارگان گروهى حركت مى كنند و برخى ديگر تا حدى آزاد حركت مى نمانيد؟

در جواب بايد گفت: اگر تمام آنها در يكجا حركت مى كردند، ديگر اين امكان وجود نداشت كه از حركت انتقالى ستارگان و انتقال از برجى به برج ديگر، راهنمايى گرفت. چون مى شود از انتقال خورشيد و ستارگان به جايگاهشان به اتفاقات جهان پى برد.

ص: 252

همچنين اگر همه آنها در انتقال بودند، ديگر جايگاهى نداشتند تا شناخته شوند، چون زمانى مى شود به انتقال پى برد كه حركت انتقالى در ميان باشد، همانطور كه مسافرى كه در حركت است، با منازل و ايستگاههاى در راه، راهش را مى شناسد. پس اگر يك شكل بود، اين نظم نبود و منافع اين حركت ها از بين مى رفت. با اين حال، آيا كسى مى تواند بگويد كه تمام اينها از روى اهمال، تصادف و اتفاق است؟ پس اين ناهمگونى در حركات و منافعى كه در آنها پنهان است، بزرگترين دليل براى تدبير و حكمت به كار رفته در آنها است.»

فوايد بعضى از ستارگان

اى مفضل! در مورد ستاره هايى كه مدتى از سال را ظاهر و مدت ديگرى را پنهان هستند، مانند: ثريا، جوزا، دو ستاره شعرى و سهيل تأمل و تفكر كن. اگر تمام آنها در يك زمان آشكار بودند، مردم از هيچ كدام از آنها در راهنمايى استفاده نمى كردند و اكنون استفاده اى كه از طلوع ثريا و جوزا و يا هنگام غروب آنها مى برند، وجود نداشت.

هريك از اين ستارگان طلوع و غروبى دارند كه همگون نيست تا مردم تا حد ممكن از هريك از آنها فايده اى ببرند. همچنين تدبير در اينكه ثريا و غيره طلوع يا غروب كنند، براساس مصلحت است و اينكه هفت ستاره هميشه روشن هستند، مصلحت ديگرى دارد؛ چون تمام اينها، نشانه هايى هستند كه مردم در راههايى كه نمى شناسند و بلد نيستند. اعم از دريايى و خشكى از آنها راهنمايى مى گيرند. هيچ وقت تاريك نمى شوند تا مردم در شب، به هرجا كه مى خواهند، بروند. پس مى بينى كه هر دو امر، براى نوعى مصلحت است.

همچنين به وسيله آنها، احتياجات ديگرى برآورده مى شود، همچون اوقات خاص از جمله، زراعت، درختكارى، سفر در دشت و دريا و همچنين باد، گرما و سرما شناخته مى شود. مردم، در تاريكى شب و براى عبور از

ص: 253

بيابانهاى وحشتناك و همچنين امواج ترسناك از اين ستارگان كمك مى گيرند.

همچنين اينكه اين ستارگان گاهى اوقات طلوع و گاهى اوقات پنهان مى شوند، داراى عبرت هاى بسيارى و پنهانى است. اينها با سرعتى فوق العاده زياد و خارج از تصور حركت مى كنند. اگر خورشيد، ماه و ستاره ها در نزديكى ما در حركت بودند تا سرعت آنها را بفهميم، آيا درخشش و نور آنها همچون پى درپى بودن نورهاى زياد و رعد و برق هاى متوالى در آسمان، نور چشم را نمى گرفت و نابينايى به بار نمى آورد؟ همانطور كه اگر گروهى در مكانى كوچك محاصره شوند و چراغ هاى پرنورى، پيوسته دور آنها بچرخد، نور چشمشان از بين مى رود و به زمين مى افتند.

ببين كه خداوند متعال چنين خواست كه حركت آنها در دورترين مكان باشد، تا چشمان آسيب نبينند، همچنين با بيشترين سرعت در حركتند تا از حركت خود عقب نيفتند و نيز مقدارى از نور آنها به ما مى رسد، تا اگر در شبى ماه نبود و بايد به جايى رفت، نور آنها به كمك آيد. همچنانكه گاهى اوقات اتفاقى روى مى دهد كه نبايد در شب بيكار نشست و اگر تاريكى مطلق باشد، نمى توان حركتى كرد. پس در لطف و حكمت خداوند در اين تقدير بينديش كه براى تاريكى، مدت و زمانى قرار داد كه به آن نياز است و در ميان اين تاريكى، به علت نيازهايى كه وجود دارد، نورهايى كم سو پديد آورد.»

خورشيد، ماه، ستارگان و برج ها، نشانه اى بر وجود خالق

«اى مفضل! به اين فلك با خورشيد، ماه، ستاره ها و برج هايش نگاه كن، كه چگونه به صورت دائم و مستمر بر جهان مى گردد تا به وسيله اين حكمت و تدبير، شب و روز پشت سر هم بيايند و فصل هاى چهارگانه شكل گيرند و زمين و جانداران بر روى آن از جمله حيوانات و گياهان، همانطور كه توضيح دادم، از منافع آنها بهره برند.

ص: 254

آيا بر انسان عاقل همچنان پوشيده است كه اين نظام دقيق، مدبرانه و حكيمانه، فقط كار يك حكيم و مدبر است؟

اگر كسى بگويد: شايد تمام اينها اتفاقى و تصادفى باشد.

بايد گفت: چرا اين سخنت را پيرامون چرخى كه از چند قطعه ساخته شده و به خاطر باغ و گياه مى گردد و آنها را آبيارى مى كند، نمى گويى؟

اگر كسى در مورد اين نظام حكيمانه چنين عقيده اى داشته باشد و مردم اين سخنان را از او بشنوند، در مورد او چه مى گويند؟ در مورد اين چرخ آبى كه با تدبير و حكمتى كوچك و اندك ساخته شده، نمى گويد كه اتفاقى و تصادفى پديد آمده، ولى پيرامون چرخ بزرگ جهان هستى كه به سود تمام زمينيان است و با حكمت، تدبير و نظمى ما فوق تصور پديد آمده را تصادفى و اتفاقى مى داند. اگر چرخ عالم هستى از كار بيفتد و ناقص شود، مردم چه كارى مى توانند بكنند؟»

مقدار شب و روز

«اى مفضل! در مورد مقدار شب و روز و كيفيت وقوع آنكه به صلاح مردم است، فكر كن. ساعات هريك از شب يا روز بيشتر از پانزده ساعت نمى شود.

ببين اگر روز، بيش از صد يا دويست ساعت بود، آنگاه چه مى شد؟

آيا تمام حيوانات و گياهان از بين نمى رفتند؟

اما حيوان و انسان، به اين دليل نابود مى شدند كه در طول اين روز طولانى، حيوان از چريدن و انسان از كار كردن دست برنمى داشت و در نهايت به نابودى هر دو منته مى شد.

اما گياهان، به اين دليل از بين مى رفتند كه تابش مستقيم و مداوم نور خورشيد، باعث خشك شدن آنها مى شد.

در مورد شب نيز چنين مسئله اى صدق مى كند كه اگر به صورت مداوم ادامه داشت يا طولانى مى شد، حيوانات از چريدن و انسان از

ص: 255

كار كردن باز مى ماند، تا اينكه در نهايت از گرسنگى مى مردند و گياهان نيز حرارت خود را از دست مى دادند و فاسد مى شدند.

اى مفضل! برخى از گياهان كه دور از خورشيد هستند را ديده اى كه چنين اتفاقى براى آنها افتاده است.»

سرما و گرما و فوايد آن دو

«اى مفضل! به گرما و سرما بينديش كه چگونه جهان را نگاه داشته اند.

گرما و سرما كه باعث كاهش، افزايش و اعتدال مى شوند، فصل هاى متنوعى را در طول سال پديد مى آورند كه به صلاح جانداران است. گرما و سرما، بدن ها را پاك مى كنند و اگر سرما و گرما نبود، بدنها فاسد و نابود مى شد.

اى مفضل! بينديش كه چگونه يكى از آن دو كم كم و به تدريج وارد ديگرى مى شود و ديگرى اندك اندك كم مى شود و ديگرى اندك اندك زياد مى گردد، تا اينكه به نهايت درجه كاستى و فزونى خود برسند.

اى مفضل! بدان كه اگر يكى از آن دو، ناگهان و به سرعت وارد ديگرى شود، باعث بيمارى و آسيب به بدن مى شود. اين جريان، همانند آن است كه كسى از حمامى داغ، فورا وارد جاى سرد شود كه اين كار باعث ضرر و بيمارى زيانبارى براى او مى شود. پس اينكه خداوند متعال مقدر فرموده كه گرما و سرما اندك اندك وارد يكديگر شوند، از روى تدبير و براى جلوگيرى از ضرر و زيان است.

اگر كسى بگويد: خروج و ورود تدريجى گرما و سرما، به خاطر مسير طولانى خورشيد و ارتفاع آن نسبت به زمين است.

بايد پرسيد: پس چرا حركت خورشيد و زمين و فاصله آنها به اين شكل خلق شده است؟ اگر دليل تدريجى بودن تابش نور خورشيد، فاصله بين شرق و غرب دانسته شود، پس بايد علت اين را نيز پرسيد، پس هرچه پاسخ دهد، بايد دوباره پرسيد كه چرا اين گونه است؟ تا به تدبير و حكمت عالم هستى برسيم.

ص: 256

اگر گرما نبود، ميوه هاى تلخ و نارس، نمى رسيدند تا تر و خشكش خورده شود. اگر سرما نبود، كشتزارها به اين شكل جوانه نمى زدند و باعث رويش حبوبات و غلات نمى شدند و آن قدر حاصل به دست نمى آمد كه دوباره بر روى زمين پاشيده شود، تا برويند. مگر نمى بينى كه سرما و گرما، با تمام منفعتى كه دارند، باعث درد بدن مى شوند؟ در اين جريان، براى كسى كه تفكر كند، عبرت است و نشانه اى است بر وجود مدبرى حكيم كه صلاح جانداران را در نظر مى گيرد.»

باد.

«اى مفضل! تو را از باد و اسرار آن آگاه مى كنم. آيا نمى بينى كه هنگام نبودن باد، چه بلايى گريبانگير مى شود كه سالم ها، بيمار مى شوند و بيماران مى ميرند و ميوه ها، فاسد و سبزى ها، متعفن و وبا، فراگير و غلات، دچار آفت مى شوند.

در اين سخن، بى شك وزش باد از تدبير حكيمانه و صلاح خالق هستى، مى باشد.»

هوا و صداها

«اى مفضل! يك خصوصيت ديگر در مورد هوا به تو بگويم كه آن صدا است، اثرى كه به خاطر اصطكاك اجسام در هوا به وجود مى آيد و هوا، آن را به گوش ما مى رساند. مردم با چنين نعمتى كه دارند، در مورد خواسته ها و معاملات در طول روز و در بخشى از شب با يكديگر صحبت مى كنند. اگر اثر گفتگوها، همانند اثر نوشتن بر روى كاغذ مى ماند، هوا و جهان مملو از اين آثار مى شد و كار براى جانداران سخت مى شد و مى بايست به سرعت تعويض مى گشت. البته نه همانند نوشتن بر روى كاغذ، چون گفتار محاوره اى بيشتر از گفتار نوشتارى است.

پروردگار دانا و متعال هوا را همچون كاغذى پنهان قرار داده كه صداها بر روى آن نوشته شده اند، سپس آنها را پاك مى كند و صفحه را سفيد و تازه مى گرداند و اين كار، بدون توقف ادامه دارد.

ص: 257

اى مفضل! از هوا و اسرار آن عبرت بگير، هوا، باعث زنده ماندن جانداران مى گردد كه با نفس كشيدن، ادامه حيات و زندگانى را در بردارد.

هوا، صدا را از فاصله دور به ما مى رساند و بوى خوش را از جايى به جاى ديگر منتقل مى كند؛ آيا نمى بينى كه از هرجايى كه باد مى آيد، بويى نيز مى آيد، صدا نيز به اين شكل است.

هوا، گرما و سرما را در خود جاى مى دهد. باد نيز از جنس هوا مى باشد.

باد، باعث خنكى مى شود و ابرها را جابجا مى كند تا متراكم شود و در نتيجه باران دهد تا منافعش به همه برسد و در پايان، ابرها را پخش مى كند. باد، درختها را باردار مى نمايد، كشتى ها را به حركت درمى آورد، غذاها را خوشمزه، آب را سرد، آتش را برافروخته مى گرداند، چيزهاى تر را خشك مى كند و هر چيزى را بر روى زمين زنده نگاه مى دارد. اگر باد نبود، گياهان، پژمرده مى شدند و جانداران مى مردند و تمام چيزها فاسد مى شدند.»

شكل زمين

«اى مفضل! پيرامون چيزى كه خداوند براى جوهرهاى چهارگانه خلق كرده تا به صورت وسيع رفع نياز شود، تأمل و تفكر بنما. از جمله وسعت و امتداد زمين است.

اگر زمين، تا اين حد وسيع نبود، چگونه جاها، خانه ها، كشتزارها، مراتع، جنگلها، درختها، داروها، معدن هاى بسيار را در خود جاى مى داد؟

شايد كسى اين بيابانها را بيهوده و بى فايده بداند، درحالى كه اين جاها، جايگاه حيوانات و خانه چراگاههاست. همچنين هرگاه مردم به كار ناچار شوند، به سوى اين مناطق مى روند و سكنى مى گزينند و چه بسيار از دشت ها و بيابان هايى كه تبديل به كاخ و شهرهاى بسيار خوبى شده است.

اگر گستردگى و وسعت زمين نبود، گويى كه مردم بين حصارى تنگ گرفتار شده اند و هيچ جاى ديگرى براى اقامت ندارند. اى مفضل! پيرامون خلقت زمين تفكر و تأمل كن و ببين كه زمين به حدى آرام و ساكن است

ص: 258

كه براى ثبات اشياء جاى بسيار مناسبى است و مردم به راحتى مى توانند به كارهايشان بپردازند و به آرامى بنشينند و بخوابند و هيچ خللى در كار آنها وارد نشود.

حالا عكس اين مطلب را در نظر بگير، اگر زمين، ناآرام و لرزان بود، مردم نمى توانستند ساختمان بسازند و نجارى كنند و يا به شغل هاى ديگر مشغول شوند. اگر زمين مى لرزيد، زندگى براى آنها شيرين و گوارا نبود؛ اگر به مردمى بنگرى كه دچار زلزله اى زودگذر شده اند و خانه و كاشانه خود را رها كرده اند و فرار مى كنند، بيشتر به اين سخن پى مى برى.

اگر كسى بگويد: چگونه زلزله پديد مى آيد؟

بايد به او گفت: زلزله و امثال آن، براى اين است كه مردم غافل نشوند و از گناهان دورى كنند. تمام بلاهايى كه به انسان مى رسد، به خاطر اين مطلب است و به سود و مصلحت و براى استحكام آنان است. اگر انسانهايى نيكوكار و صالح باشند، باعث مى شود در آن دنيا ثواب اعمال برايشان ذخيره شود و چه بسا كه صلاح عموم و خصوص مردم در اين است كه در رسيدن چنين بلاهايى عجله شود.»

زمين سرد و خشك

«زمين به آن شكلى كه خداوند آفريده، سرد و خشك است، همانند سنگ و تفاوت قسمت هايى از زمين با سنگ، در خشكى بيشتر سنگ است. اگر تمام زمين همانند سنگ، سفت و سخت مى شد، آيا گياه و يا درختى مى روئيد تا غذاى حيوانى باشد و يا مى شد كه زمين را شخم زد؟

مگر نمى بينى كه خشكى سنگ كم شده و به خاك نرم تبديل شده تا براى كار كردن بر روى آن آماده شود؟»

توزيع آب بر روى زمين

«از تدبير خداوند دانا و حكيم آن است كه اكثر نقاط قسمت شمالى زمين، بلندتر از نقاط قسمت جنوبى آن است، چون آبها بر روى زمين

ص: 259

جارى مى شوند و زمين را سيراب مى كنند و به درياها ريخته مى شوند.

همان گونه كه قسمتى از بام خانه را بلندتر مى سازند، تا آب بر روى آن نايستد و جارى شود. اگر به اين شكل نبود، آب هميشه بر روى زمين ساكن و راكد بود و مردم نمى توانستند از آن استفاده كنند و راهها و جاده ها قطع مى شد.»

وجود بسيار آب

«اگر آب به اين زيادى نبود و در چشمه ها، رودها و دره ها جارى نمى شد، زندگى بر مردم سخت مى شد، چون آب براى نوشيدن انسانها و حيواناتشان و كشتزارها و باغها و غلات و همچنين نوشيدن حيوانات وحشى و پرندگان و همچنين ماهيان و آبزيان، نيز است.»

منافع ديگر آب

«علاوه بر موارد ذكر شده، پيرامون فوايد آب، منافع ديگر آن اين است كه نقش موثرى در زندگى رويندگان دارد. همچنين با اضافه كردن چيزهاى ديگر به آب، لذيذتر و خوشمزه تر مى شود. به وسيله آب، بدن ها و وسايل و غيره را مى توان شست، خاك را براى كشت و كار و غيره تر نمود، شعله هاى آتش را به وسيله آن خاموش كرد؛ انسان خسته و كوفته به وسيله آن استحمام مى كند و خستگى اش برطرف مى شود و ديگر فوايدى كه آب دارد كه در هنگام نياز به آن، شناخته مى شود.»

كثرت آب درياها

«اگر پيرامون فوايد كثرت آب در درياها مى گويى كه: چه فايده اى دارند؟

اى مفضل، بدان كه آنجا، جايگاه جانداران بى شمار آبزى، همچون انواع ماهى ها و جانداران مختلف دريايى است. همچنين دريا معدن گوهر، ياقوت

ص: 260

عنبر و انواع اشيايى است كه از آب استخراج مى شود. در سواحل درياها، انواع عودها و عطرهاى خوش بو و داروهاى مفيد به دست مى آيد.

آب براى مردم، به منزله راهى است كه تجار سوار بر كشتى ها مى شوند و كالاهاى خود را از سرزمينهاى دوردست به جاهاى ديگر منتقل مى كنند، از چين به عراق و از عراق به چين كالا حمل مى كنند.

اگر به وسيله آب نمى شد، اين كالاها را حمل كرد و همه چيز با پشت و در خشكى حمل مى شد، تمام كالاها در سرزمين خود باقى مى ماند، چون هزينه حمل آنها، از قيمت خود كالا بيشتر مى شد و هيچ كس آنها را حمل نمى كرد و اين امر، دو پيامد دارد:

كالاى مفيد و سودمندى كه به آنها نياز بود، به دست نيازمندان نمى رسيد .

از اين راه شغلى براى عده اى ايجاد شده كه روزگار را با اين رزق و روزى ها مى گذرانند.»

هوا

«هوا نيز اين گونه است، اگر زياد و گسترده نبود، بخار و دود جانداران را خفه مى كرد و همچنين بخار نمى توانست به ابر و مه تبديل شود.

توضيحات كافى پيرامون هوا در گذشته آمده است.»

آتش

«آتش نيز اين گونه است، اگر آتش مانند نسيم و آب پراكنده بود، تمام جهان و جهانيان را مى سوزاند، ولى گاهى اوقات نياز شديدى نسبت به آن بوجود مى آيد و منافع زيادى در آن است كه در اجسام ذخيره شده و هر گاه به آن نياز باشد، به اندازه نياز با هيزم، روغن و فتيله روشن مى شود و اگر به اين شكل نبود، براى مردم سخت بود، چون مانند آب وهوا در همه جا نيست كه همه چيزها را بسوزاند، بلكه به مقدار معينى است كه هم منفعت دارد و هم ضرر.

ص: 261

از خواص ديگر آتش اين است كه فقط در دسترس انسان است، چون فقط به انسان سود مى رساند، اگر آتش نبود، انسان در زندگى اش سختى بسيار مى ديد، ولى چهارپايان هيچ استفاده اى از آتش نمى كنند و براى آنها نفعى ندارد. پس حالا كه خداوند خواسته تا آتش در اختيار انسان باشد، به او ابزارى مى مانند: دست و انگشت داده تا به راحتى از آتش بتواند استفاده كند.

درست است كه حيوان هيچ استفاده اى از آتش نمى كند، ولى در عوض خداوند، قدرت تحمل بر سرما را به آنها داده است.»

روشنايى به وسيله آتش

«آتش چيزى كوچك، ولى با منافع بسيار است. مردم به وسيله آتش و نور آن، در شب از آن بهره مى گيرند. اگر آتش نبود، مردم گويى كه در قبرى تاريك زندگى مى كردند و چگونه كسى مى توانست به خواندن، نوشتن و حفظ كردن بپردازد؟ يا چه كسى در تاريكى، چيزى مى يافت؟

اگر كسى در شب دچار درد و بيمارى شود و به دارو و درمان احتياج پيدا كند، آن وقت چه؟

همچنين از جمله منافع آن پختن خوردنى ها، گرم كردن بدن ها، خشك كردن چيزها، تجزيه و تحليل مواد است منافع آتش، آن قدر زياد است كه به شماره نمى آيد و آن قدر آشكار است كه مخفى نمى ماند.»

تغييرات جوى و باريدن باران

«ى مفضل! بينديش كه براى جهان و مصلحتش، آسمان، گاهى اوقات صاف و گاهى اوقات بارانى است. اگر يكى از اين دو حالت، ثابت و ماندگار بود، باعث ضرر و تباهى مى شد.

آيا نمى بينى كه هرگاه باران زياد مى بارد، سبزيجات و گياهان مى گندند؟ بدن حيوانات سست و بى فايده مى شود؟ اكثر دماى هوا در سرما قرار مى داشت؟ امراض پديد مى آمد؟ راهها خراب و ناقص مى شدند؟

ص: 262

و نيز اگر هوا هميشه صاف و آفتابى بود، زمين، خشك و داغ مى شد و گياهان مى سوختند و آب چشمه ها و جوى ها خشك مى شدند و مردم دچار ضرر بسيارى مى شدند و بيمارى هاى بسيارى پديد مى آمد.

اگر هوا معتدل باشد، گرما و سرما معتدل مى شود و هريك ضرر و زيان ديگرى را از بين مى برد و همه چيزها درست و سالم مى ماند.

اگر كسى بگويد: چرا بايد در هر دو، ضرر و زيان باشد؟

گفته مى شود: بخاطر اينكه انسان، مقدارى دچار سختى و رنج شود و از گناهان دور گردد، همانطور كه بيمار براى شفا يافتن، از داروى تلخ استفاده مى كند.

پس هرگاه انسان دچار طغيان و سركشى شد، احتياج است كه در بلا و گرفتارى بيفتد كه در منجلاب گناه گرفتار نشود و در راه هدايت و راستى قرار گيرد.

اگر يكى از پادشاهان در سرزمين خود، مقادير بسيارى طلا و نقره، بين مردم تقسيم كند، آيا در نزد مردم، بزرگوار و به نام و مشهور نمى شود؟

پس اين كجا و بارانى كه تمام سرزمين ها را در بر مى گيرد و غلات را مى افزايد و ارزش آن از طلا و نقره تمام سرزمين ها بيشتر است، كجا؟

آيا نمى بينى كه يك قطره باران، بزرگ و باارزش است و بزرگترين نعمت براى مردم است، ولى آنها از آن غافل هستند؟!

چه سالها كه حاجت بى ارزش كسى دير داده شود و او ناسزا و بى ربط بگويد و نعمت بزرگ و اصلى را فراموش كند، درحالى كه عاقبت نيكو و زيبا در اين است، ولى در اثر شناخت كم او، اين ثروت عظيم و منافع آن را از دست مى دهد.»

حكمت نزول باران، از آسمان به زمين

«اى مفضل! پيرامون حكمت بارش باران بيانديش و تأمل كن. خداوند متعال چنان تدبير نموده كه باران بر بلندى ببارد و به نقاط پائين زمين برسد، تا همه جا سيراب شود. اگر باران، در عوض باريدن از آسمان از

ص: 263

زمين مى جوشيد، بلنديهاى زمين را در برنمى گرفت، پس در نتيجه زمين زراعى كمتر مى شد. آيا نمى بينى كه زمين هاى آبى از زمينهاى ديمى كمتر است؟ هنگامى كه باران مى بارد، دشت و صحرا و دامنه كوهها تبديل به كشتزار مى شوند و محصول غلات زياد مى شود. همچنين رنج و زحمتى از انتقال آب، گردنگير مردم نمى شود و مردم با يكديگر، براى سهميه آب به دعوا و مشاجره نمى پردازند و انسانى قدرتمند اين نعمت را در انحصار خود در نمى آورد كه ديگران از آن محروم شوند.»

علت قطره قطره باريدن باران

«آن گاه كه تدبير الهى چنين رقم خورد كه باران از بالا بر زمين فرو ريزد، چنان شد كه قطره قطره ببارد، تا در زمين فرو رود و همه جاى آن را سيراب كند. حالا در نظر بگير، اگر باران به يكباره بر روى زمين مى ريخت، به داخل زمين نفوذ نمى كرد و كشتزارها و مزارع را از بين مى برد. پس قطره قطره مى بارد، تا زمين را زنده كند و مزارع را برپا دارد.»

منافع ديگرى از باران

«در باريدن باران، منافع ديگرى نيز هست. باران، بدن ها را نرم و مرطوب مى كند و هوا را پاك مى گرداند وبا را نابود مى كند و آفات درختان و مزارع كه «يرقان» نام دارد و همچنين آفات ديگر را از بين مى برد.

پس اگر كسى بگويد: چطور است كه در برخى از اوقات، شدت و كثرت باران، زيانهاى زيادى به بار مى آورد، با اينكه تگرگ، غلات را از بين مى برد و بخار حاصل از آن، بيمارى ها و امراض فراوانى، در هوا پراكنده مى كند؟

بايد در جواب گفت: چون در اين اوقات، باران زياد مى بارد و اين به صلاح انسان است، زيرا هرگاه انسان دچار گناه و اصرار بر آن مى شود، صلاح اخروى، اولى تر به زيان احتمالى دنيوى است.»

ص: 264

فوايد كوهها

«اى مفضل! اين كوهها را ببين كه از سنگ و خاك درست شده اند و انسانهاى غافل گمان مى كنند كه آنها بى فايده هستند، درحالى كه فوايد زيادى براى بشر دارند. از جمله: برف، بالاى كوهها مى نشيند، تا كسانى كه به آن نياز دارند، بهره برند و همچنين با آب شدن مقدارى از آن، رودها، چشمه ها و نهرها پديد مى آيند و بسيارى از گياهان خوراكى و دارويى كه در كوهها مى رويند، در صحرا نمى رويند.

همچنين در كوهها غارها و دره هايى وجود دارد كه حيوانات وحشى در آنجا ساكن مى شوند، تا آزار و اذيتشان به انسانها نرسد. بسيارى از مردم، از كوه به عنوان دژ و قلعه اى محكم در مقابل دشمنان خود استفاده كرده اند و مى كنند، همچنين از سنگ هاى آنها براى خانه سازى و ساختن سنگ آسياب استفاده مى شود و نيز در كوهها انواع معادن يافت مى شود.

در كوهها منافع و فوايد ديگرى نيز هست كه كسى جز خداوند دانا از آنها خبر ندارد.»

معادن

«اى مفضل! ببين كه از معادن چه چيزهايى استخراج مى شود: گچ، آهك، زرنيخ، مردار سنگ، سنگ سرمه، جيوه، مس، سرب، نقره، طلا، زبرجد، ياقوت، زمرد و ديگر سنگ ها. همچنين قير، موميا، گوگرد، نفت و چيزهاى ديگرى كه به سود مردم است.»

دليل ندانستن جاى معادن

«آيا هيچ انسان عاقلى يافت مى شود كه نداند تمام اين معادن براى انسان ها ذخيره شده، تا در موقع مناسب استفاده كند؟ پس مردم نتوانند براساس حرص و تلاششان در اين راه، به بيشتر از آنچه كه بايد، دست يابند.

ص: 265

پس از اين، مردم در رسيدن به علم ساختن جواهرات به پيروزى نرسيدند، چون اگر به وسيله حرص و طمع به تمام آن ها دست يابند، بى شك مقادير زيادى از آنها را استخراج خواهند كرد و همه جا، از اينها پر مى شود و آن قدر طلا و نقره زياد مى شود كه ديگر در نزد مردم ارزشى نخواهند داشت و نقش اصلى آنها كه خريد فروش است، از ميان خواهد رفت، ديگر مالياتى براى حاكمان جمع، نمى شد و كسى نمى توانست آنها را براى آيندگان ذخيره كند و با اين حال، علم ساخت مس زرد و شيشه از رمل، نقره از سرب، طلا از نقره كه ضرر و زيان را ندارند، به آنها عطا شده است.

پس ببين چگونه در آن چيزى كه براى آنان زيان ندارد، خواست آنها شكل مى گيرد ولى در چيزى كه بسيار به ضرر آنهاست، به هدف خود نمى رسند.

كسى كه معادنى بسيار عميق حفر نمايد، به دره و حفره اى بزرگ مى رسد كه آب بسيارى در آن جارى است، او به عمق آب نمى تواند، برسد و از آن نمى تواند عبور كند كه پشت آن، همچون كوههايى از نقره است.

اى مفضل! اكنون در مورد اين فكر كن. تدبير و خواست الهى اين است كه خداوند مى خواهد، بندگانش قدرت او و وسعت خزائنش را ببينند و اين را بدانند كه اگر خداوند متعال بخواهد، كوههايى از نقره به آنها مى دهد، ولى صلاح آنها در اين نيست، چون همانطور كه گفتيم اگر چنين چيزى واقع شود، جواهر و منافع آن، در نزد مردم كم مى شود.

اى مفضل! در اين مورد عبرت بگير كه هرگاه مردم چيز ظريف و با ارزشى را بسازند؛ تا هنگامى، اين چيز در نزد آنها باارزش است كه كمياب باشد، ولى اگر به وفور در نزد مردم باشد، از ارزش و قيمت آن كم مى شود.

پس ارزش هر چيزى، به كم بودن آن چيز است.»

ص: 266

گياهان

«اى مفضل! در مورد گياهان و منافع آن بينديش، ميوه ها، براى تغذيه و كاه، براى خوراك دام ها و هيزم، براى سوختن و چوب، براى بسيارى از كارها و پوست، برگ، ريشه، ساقه، شاخه و صمغ درختان كه در كارهاى بسيارى استفاده مى شوند و منافع بسيارى دارند.

آيا مى دانى كه اگر ميوه ها به صورت آماده و بدون كشت به دست ما مى رسيد، چه زيانهايى براى ما داشت؟ اگر اين گونه بود، از منافع بسيار چوب، هيزم، كاه و ديگر چيزهاى پرارزشى كه ذكر كرديم، محروم مى شديم.

بعلاوه درختان و گياهان، زيبا هستند و ديدن آنها لذت دارد و در جهان، هيچ منظره اى زيباتر و بهتر از آنها نيست.»

كثرت گياهان

«اى مفضل! پيرامون رشد زياد مزراع و حبوبات بينديش، يك دانه، بيشتر از صد دانه مى دهد. آيا نمى شد كه يك دانه، همان يك دانه بدهد؟

آيا جز براى اين است كه محصولات زياد شوند و خوراك و بذر سال آينده تامين شود؟

آيا نمى بينى كه اگر حاكمى بخواهد سرزمينش را آباد كند، بذر براى كاشتن و زراعت به مردم مى دهد؟

پس ببين كه خداوند متعال چگونه تدبير نموده است كه كشتزارها و مزارع تا اين حد محصول مى دهند كه خوراك و بذر سال آينده مردم تامين مى شود؟ درخت، گياه و نخل نيز محصولات زيادى مى دهند، چرا اين طور است؟ مگر جز براى اين است كه مردم شاخه هايشان را ببرند و از آنها استفاده كنند و ريشه آنها سالم بماند؟ اگر شاخه هاى هر درختى گسترش نمى يافتند و مردم از آنها مى بريدند، ديگر نمى شد از آنها استفاده كرد و همچنين اگر درختى دچار آفتى مى شد، از بين مى رفت.

اگر درختان جايگزين نبودند، محصولات به كلى از بين مى رفتند.»

ص: 267

پوشش دانه حبوبات

«اى مفضل! پيرامون شكل بوتۀ حبوباتى همچون: عدس، ماش، باقلا و غيره بيانديش. دانه هاى آنها درون كيسه هايى قرار دارند، تا از آفات در امان باشد و رشد كنند و استحكام يابند، همانطور كه جنين در بچه دان نيز به همين شكل است. گندم و غيره در پوشش هايى سفت و سخت و به صورت خوشه هستند كه بر سر هر دانه اى چيزى همچون نيزه قرار دارد كه از خوردن آنها توسط پرندگان ممانعت مى كند، تا ضررى به كشاورزان نرسد.

پس اگر كسى بگويد: آيا پرندگان از گندم و حبوبات نمى خورند؟

بايد در جواب گفت: بله، خواست خداوند چنين است. پرندگان از آفريدگان خداوند هستند و سهمى از زمين و محصولات آن دارند، ولى براى اينكه از اين محصولات حفاظت شود و همه آنها از بين نروند، چنين تدبيرى به كار برده شده است. اگر دانه ها، پوشش نداشته باشند، پرندگان به آنها حمله مى كنند و مى خورند و از بين مى برند، چه بسا اين كار باعث عدم تعادل در خوراك پرندگان و مرگ آنها شود.

پس اين گونه كارها براى اين است كه از دانه ها محافظت شود و پرندگان به اندازه خوراك خود بخورند و اضافات آن براى انسان ها باقى بماند، چون انسان ها از پرندگان مهمتر هستند و خود آنها نيز، زحمت كاشت اين ها را كشيده اند.»

دليل آفرينش درختان و گياهان

«اى مفضل! در مورد آفرينش درختان و گياهان بيانديش. چون درخت، همانند حيوانات به غذا نياز دارد و چون همانند حيوان دهان و حركت ندارد كه غذا را بگيرد و بخورد، پس ريشه هايى دارد كه در اعماق زمين فرورفته اند، تا غذا را بگيرند و به شاخه ها و برگ ها و ميوه ها برسانند.

ص: 268

پس زمين، همچون مادرى پرورش دهنده و ريشه هاى آن، همچون دهانى است كه به وسيله آنها غذا را از زمين مى گيرد، به همان شكلى كه حيوانات، كودكان خود را شير مى دهند.

آيا نمى بينى كه چگونه ستونهاى خيمه را از هر سمت با طناب مى بندند، تا سر پا ايستد و يا كج نباشد؛ گياهان نيز اين گونه هستند، آنها ريشه هاى خود را در زمين پخش كرده اند تا بتوانند ثابت و استوار بايستند.

اگر اين گونه نبود، چگونه مى شد كه يك نخل قدرتمند و صنوبر و چنار بلند قامت در باد و طوفان سرپا بايستد؟

پس به حكمت و تدبير خداوند متعال بنگر كه چگونه حكمت او از حكمت مردم سبقت گرفته و آنها در استوارى خيمه از اين حكمت و تدبير سود برده اند، درحالى كه اين حكمت، قبل از آنان، در مورد درخت اجرا شده؛ چون آفرينش درخت، قبل از برپا شدن خيمه ها بوده است و مگر نمى بينى كه عمود خيمه ها از چوب ساخته شده، پس اين كار مردم، از كار پروردگارشان نشات گرفته شده است.»

خلقت برگ درختان و اوصاف آنها

«اى مفضل! در مورد آفرينش برگ درختان كمى فكر كن، همانطور كه مى بينى سطح تمام برگ ها از چيزهايى همچون رگ پوشيده شده كه بعضى از آنها بزرگتر هستند كه به صورت طولى و عرضى قرار گرفته اند و بعضى ديگر نازك و لطيف هستند، گويى كه در بين رگهاى اصلى به شكل استانداردى قرار گرفته اند.

اگر انسان مى خواست چنين چيزى خلق كند، در طول يك سال نيز نمى توانست چنين كارى كند و در اين كار، به ابزار و وسايل، حركت و تلاش، احتياج داشت. ولى در مورد خلقت خداوند مى بينى كه در طول چند روز از فصل بهار، تمام درختان و گياهان صحراها و كوه ها پر از اين برگ ها مى شوند و بدان كه هيچ كلام و حركتى در مقابل خواست خداوند وجود ندارد.

ص: 269

با اين وجود، اسرار اين رگ هاى دقيق را بدان، اين رگ ها در سرتاسر برگ قرار دارند، تا آب و املاح را در سطح برگ، پخش كنند؛ همانطور كه در بدن، رگ ها غذاها را به تمام اعضاى بدن مى رسانند.

در برگ، رگ هاى بزرگ و اصلى، با استحكام و محكمى خود، برگ را نگاه مى دارند تا برگ سست و پژمرده و پاره نشود. به همين خاطر هرگاه كسى مى خواهد صفحه يا برگى از پارچه و غيره درست كند، در طول و عرض آن از چوبهاى محكمى استفاده مى كند، تا چنين اتفاقى نيفتد. پس بدان كه انسان هيچ وقت به عمق حقيقت تدابير الهى نمى رسد، اما خلقت او به نوعى اين كار را انجام مى دهد.»

هسته و دانه درختان و گياهان

«اى مفضل! در مورد هسته و دانه كمى فكر كن. هسته، درون ميوه است تا بتوان درخت آن را كاشت، اين هسته، همان كار را انجام مى دهد؛ همان گونه كه هرگاه به چيز نفيسى نياز داريم، از قبل آن را در جاى مطمئنى نگهدارى مى كنيم تا از زيان ها در امان باشد و در زمان خود، از آن استفاده مى كنيم. همچنين هسته محكم و سفت، ميوه را كه سست و نرم است، نگاه مى دارد؛ اگر اين طور نبود، ميوه پاره مى شد يا مى شكست و فاسد مى گشت.

جالب اين است كه برخى از هسته ها را مى شكنند و مغز آن را مى خورند و از مغز برخى ديگر از هسته ها، روغن مى گيرند. حالا كه برخى فوايد هسته و دانه را دانستى، در اين مورد بينديش كه چرا از هسته، خرما و از دانه، انگور رشد مى كند؟ مگر نمى شد كه به جاى خرما و انگور، درختانى همچون سرو و چنار رشد كند، آيا اين فقط براى سود و لذت رساندن به انسان نيست؟»

ص: 270

مرگ و زنده شدن درختان

«اى مفضل! در مورد تدابير به كار رفته در آفرينش درخت فكر كن.

مى بينى كه درخت، هر سال مى ميرد، ولى حرارتش در چوب آن مى ماند و مواد ميوه ها از آن شكل مى گيرند و در همه جا پخش مى شوند و همانطور كه غذاهاى خوشمزه به تو مى دهند، ميوه هاى خوشمزه و گوناگون به تو مى دهند. شاخه، همچون دستى است كه به سمت تو دراز مى شود و ميوه اش را به تو مى دهد و گلها چنان در مقابلت ايستاده اند كه گويى مى خواهند خود را به تو هديه دهند.

اى مفضل! اين تقدير و تدبير را چه كسى به كار برده است؟ آيا جز براى اين است كه لذت و منفعت آنها به انسان برسد؟ چقدر جاى تعجب است كه به جاى شكرگزارى بر نعمت ها، منكر نعمت دهنده مى شوند.»

انار

«اى مفضل! از آفرينش مدبرانه انار عبرت بگير. در انار، بلندى هايى از پيه مى بينى كه دانه ها چنان منظم در آن چيده شده اند كه گويا با دست آنها را چيده اند. دانه ها چندين قسمت دارند كه هر قسمت نيز از لايه هاى ظريف و نازكى تشكيل شده و همه آنها در ميان پوست محكمى قرار داده شده است.

اى مفضل! اگر در ميان انار، فقط دانه بود، آنگاه راه رسيدن غذا به دانه ها بسته مى شد؛ ولى براساس تدبير حكيمانه خداوند متعال بلندى هايى از پيه بين دانه ها قرار گرفته و ته دانه ها به آن وصل است، تا به اين وسيله غذا به دانه ها برسد.

آيا نمى بينى كه دانه هاى انار در درون اين پيه ها جايگذارى شده و با روكش نرم و لطيف بر روى آن استوار و مستحكم گرديده تا دانه ها از آفت ها در امان باشند.

ص: 271

اين مطالب فقط مقدار كمى از شگفتى هاى انار است و اگر كسى به دنبال مطالب ديگرى هست، به وفور وجود دارد، ولى همين مقدار، براى درس گرفتن كافى است.»

بوته ها

«اى مفضل! در اين مورد كمى فكر كن كه بوته هايى ضعيف را مى بينى كه ميوه هايى سنگين دارند، همچون: كدو، خربزه، خيار و هندوانه.

هنگامى كه خداوند در نظر گرفت كه اين بوته هاى ضعيف، ميوه هايى سنگين به بار آورند، اين بوته ها را روى زمين قرار داد، تا سنگينى ميوه ها بر روى آنان تاثيرى نداشته باشد، اگر اين بوته ها، بلند و ايستاده بودند، آنگاه ميوه هاى سنگين باعث شكستن و از بين رفتن بوته ها مى شدند.

اى مفضل! ببين كه چگونه شاخ و برگ هاى اين بوته ها بر روى زمين قرار دارند، ولى زمين در عوض بوته، ميوه ها را به دوش مى كشد. بوته كدو يا خربزه را ببين كه يك بوته، چند ميوه داده، همچون گربه اى كه بچه هايش دورش را گرفته اند و از او شير مى خورند.

هنگامۀ رسيدن ميوه ها با هنگامۀ احتياج، هماهنگ است.

اى مفضل! ببين كه ميوه ها در زمانى مى رسند كه به آنها نياز است.

مثلا در گرماى تابستان، انسان از ميوه هاى تابستانى استفاده مى كند، در نظر بگير كه اگر در تابستان، ميوه هاى زمستانى و بالعكس استفاده مى شد، هم موجب ضرر و زيان به بدن مى شد و هم بى ميلى و بى رغبتى نسبت به استفاده از ميوه ها پديد مى آمد. آيا نمى بينى كه هرگاه خيارى در زمستان مى رسد، فقط افرادى كه به سلامتى خود اهميتى نمى دهند، از آن مصرف مى كنند؟»

ص: 272

فوايد نخل، چوب و شاخه هاى آن

«اى مفضل! در مورد نخل كمى فكر كن. چون در ميان نخل ها، برخى ماده هستند و به تلقيح نيازمند مى باشند و برخى نر هستند و بدون غرس، عمل لقاح را انجام مى دهند، نخل نر، همچون حيوان نرى است كه با حيوان ماده نزديكى مى كند تا او باردار شود و خودش باردار نباشد.

اى مفضل! در مورد شاخه نخل فكر كن كه چگونه همانند چيزى است كه بافته شده و تار و پود دارد تا محكم شود و هنگام برداشتن خوشه هاى سنگين خرما نشكند و از بادها در امان باشد و آن قدر سفت و مستحكم باشد كه در كارهايى همچون ساختن خانه، سقف، پل و غيره به كار گرفته شود؟»

چوب نخل

«مى بينى كه گويى چوب نخل بافته شده و داراى تار و پود است و استحكام آن باعث شده كه در ساختن چيزهاى محكم به كار برده شود.

بدان كه اگر سختى و محكمى آن همانند سنگ بود، ديگر نمى شد آن را در سقف، در، پنجره، كرسى، جعبه و چيزهاى ديگر به كار برد.

از ويژگى هاى ممتاز چوب آن است كه بر روى آب مى ماند و مردم نيز اين موضوع را مى دانند، ولى از اهميت آن بى خبر هستند. اگر چوب اين خاصيت را نداشت، كشتى ها و قايق ها چگونه مى توانستند بارهاى بسيار و سنگين خود را حمل كنند؟ مردم چگونه بارهاى خود را از سرزمينى به سرزمين ديگر مى بردند؟ اگر اين نعمت و تدبير الهى نبود، مردم در رنج و سختى مى افتادند و بعضى از چيزها در زمين نادر يا كمياب مى شدند.»

ص: 273

خواص گياهان دارويى

«اى مفضل! در مورد گياهان دارويى بيانديش كه هركدام از آنها براى تهيه داروى خاصى به كار مى روند. «شاه تره» را ببين كه در رگ ها، اعماق و مفاصل بدن نفوذ مى كند و اضافات مواد داخل بدن را دفع مى كند.

همچنين «افتيمون» كه مواد سودايى، داخل بدن را از بين مى برد و نيز «سكبينه» كه ورم و امثال آن را برطرف مى كند. چه كسى اين منافع را در اين ها گذاشته است؟ چه كسى مردم را به اين منافع آگاه كرده است؟

همانطور كه برخى گمان دارند، چگونه مى شود كه اتفاقى به اين خصوصيات پى برد؟

پس با تجربه، هوش و بصيرتى كه به انسان داده شده، مى تواند به منافع آنها پى ببرد. برخى از حيوانات از خواص گياهان دارويى اطلاع دارند و بعضى از درندگان از اين داروهاى گياهى استفاده مى كنند، پرنده اى بارقى كردن، يبوست را درمان مى كند و غيره، اين ماجرا چگونه ممكن است؟»

گياهان صحرا

«چه بسيار اين اتفاق مى افتد، گياهانى كه در صحراها و بيابان ها مى رويند را بيهوده و بى فايده بدانى، در صورتى كه اين چنين نيست، اين گياهان، خوراك حيوانات وحشى و دانه هاى آنها براى پرندگان و چوبهاى خشك آن براى استفاده انسان است و همچنين در مداواى بيمارى ها به كار برده مى شوند. همچنين از برخى از آنها براى دباغى پوستها و برخى ديگر براى رنگرزى و غيره استفاده مى شود.»

ص: 274

پيزر

«مگر نمى دانى كه گياه «پيزر» جزو كوچكترين گياهان است و در آن و ديگر گياهان، منافع بسيارى قرار دارد. از پيزر، كاغذ توليد مى شود كه حاكمان و مردمان از آن استفاده مى كنند، همچنين از آن حصير درست مى شود و غلافهايى توليد مى شود كه براى نگهدارى از ظروف آبگينه و غيره استفاده مى شود، تا ظرف ها نشكنند.»

فضولات انسان و حيوان

«در كوچكترين و بى ارزش ترين چيزها نيز فوايدى هست. مثلا در فضولات انسان و حيوان، منافعى براى مزارع و جاليزها و كشتزارها موجود است كه چيز ديگرى نمى تواند جاى آن را بگيرد، به طورى كه گياهان با بهترين چيزى كه رشد مى كنند، فضولات انسانها و حيوانات است.

اى مفضل! بدان كه جايگاه و مرتبه هر چيزى به قيمت و ارزش آن نيست، بلكه اين دو، داراى دو قيمت متفاوت هستند كه در دو بازار استفاده مى شوند. چه بسا كه چيزى در ميان تجار، بى ارزش، ولى در ميان دانشمندان، باارزش باشد؛ پس هيچ چيزى را به خاطر قيمت كم آن، بدون ارزش ندان، اگر طالبان دانش كيميا به منافع فضولات انسان و حيوان پى ببرند، آن را با قيمت گران مى خرند.»

مفضل گفت: در اين هنگام ظهر شد كه مولايم امام صادق عليه السلام براى خواندن نماز برخاست و فرمود: «به خواست الهى، صبح زود اينجا بيا.» من كه از دريافت اين علوم الهى شادمان بودم، خداوند را شكر گفتم و برخاستم و شب را با شادى به صبح رساندم.

ص: 275

جلسه چهارم

اشاره

مفضل گفت: صبح زود روز چهارم، نزد امام صادق عليه السلام رفتم، به من اجازه ورود داد و نشستم، سپس آن حضرت فرمود:

تحميد، تسبيح، تعظيم و تقديس از ماست، اسمى كه قديم تر از همه و نورى كه بزرگتر از همه است. آنكه بلند مرتبه و بسيار آگاه، صاحب جلالت و اكرام، خالق هستى، از بين برنده عوالم و روزگارها، صاحب اسرار پوشيده، غيب محضور، نام مخزون و علم پنهان است. صلوات و بركات او بر رساننده وحى و رسالت باد. كسى كه بشارت دهنده، ترساننده، دعوت كننده به سوى خدا و چراغ روشنايى بخش است و به اين كارها مبعوث شد، تا هركسى با دليل و برهان از بين رود و هركس با دليل و برهان زنده بماند. صلوات و درودهاى پاك و پاكيزه خداوند بر او و خاندانش، در گذشته و همه ايام، بر او سلام و رحمت و بركات الهى باد، چون آنها شايسته چنين موهبتى هستند.»

استدلال هاى باطل از منكرين

«اى مفضل! دلايل خلقت و نمونه هاى حكمت و تدبير الهى و هدفمندى در خلقت انسان، حيوان، درخت، گياه و غيره را برايت چنان شرح دادم كه عبرت گيران، عبرت گيرند. اكنون آفت هايى را برايت ذكر مى كنم كه گاهى اوقات انسان هاى نادان، آنها را دستاويز قرار مى دهند و بهانه مى گيرند و خلق و خالق، تدبير و حكمت در آفرينش را منكر مى شوند.

همچنين نظر گروه معطله (منكران) و همفكران مانى را بيان مى كنم كه علل سختى ها، مشكلات و مرگ را منكر مى شوند. همچنين در مورد

ص: 276

كسانى صحبت مى كنم كه تمام آفرينش را اتفاقى و طبيعى مى دانند.

خداوند، اينها را بكشد، از حق به كجا فرار مى كنند؟»

آفات و نظر نادانان در مورد آن

«برخى از مردم نادان، بلاهايى همچون وبا، يرقان، تگرگ، ملخ و غيره را بهانه قرار مى دهند و منكر پروردگار و حكمت آفرينش مى شوند. در جواب آنها بايد گفت: اگر پروردگار حكيم و مدبرى نيست، پس چرا اتفاقات و بلاهاى سخت ترى رخ نمى دهد؟ چرا آسمان بر زمين نمى افتد و زمين از بين نمى رود و خورشيد، غروب دائمى نمى كند و رودها و چشمه ها خشك نمى شوند و چرا وزيدن بادها قطع نمى شود، تا همه چيز فاسد و متعفن شود و چرا آب، آن قدر زياد نمى شود كه تمام خشكى ها را در برگيرد و چرا وبا و ملخ ها و ديگر بلاها فراگير و دائمى نمى شوند تا همه چيز را نابود كنند، بلكه گاهى شكل مى گيرند و گاهى از بين مى روند؟!

آيا نمى بينى كه جهان، دچار بلاهاى سهمگين و بزرگ نمى شود و فقط گاهى اوقات، بلاهاى سبك گريبانگير مردم مى شود؟ اين بلاها هم براى اين است كه مردم تأديب شوند و مقاوم گردند، اين بلاها دائمى نيستند و هرگاه كه مردم مايوس مى شوند، اين بلاها برطرف مى شوند.

اتفاق افتادن اين بلاها، باعث عبرت براى مردم و دفع آنها لطف و رحمت خداوند است.»

ص: 277

علل نزول بلاها و گرفتارى ها

«منكران و همفكران مانى، حكمت بلاها و گرفتارى هايى كه بر مردم نازل مى شود را منكر مى شوند و مى گويند: اگر جهان، پروردگار مهربانى داشت، چرا اين بلاها و گرفتارى ها را بر مردم نازل مى كند؟

آنها دنيا را اين گونه مى خواهند كه در آن هيچ بلا و گرفتارى نباشد و از هرگونه ناراحتى، پاك باشد.

درحالى كه اگر اين جريان در جهان حكمفرما شود، انسان از سرمستى و آسايش، رو به سوى گناه مى آورد، همانطور كه اكثر رفاه طلبان و راحتى خواهان و كسانى كه در آرامش هستند، در چنين فسادهايى غرق مى شوند، اين گروه، حتى گاهى اوقات فراموش مى كنند. كه پروردگارى دارند و روز قيامتى در انتظارشان است و اگر به جايى برسند، بايد دست ضعيفان را بگيرند و به فقرا كمك كنند و به گرفتاران رحم نمايند و براى ضعفا دل بسوزانند.

ولى هنگامى كه انسان دچار بلا و گرفتارى مى شود و سختى و مرارت را تحمل مى كند، عبرت مى گيرد و چشمش بينا مى گردد و نسبت به بسيارى از وظايفش آگاه مى شود و آنها را انجام مى دهد.

كسانى كه اين بلاها و گرفتارى ها را بيهوده مى دانند، همچون كودكانى هستند كه داروى تلخ، ولى شفا دهنده را نمى خورند و از اينكه نبايد يك سرى از غذاها را نخورند، ناراحت و عصبانى مى شوند و از ادب شدن فرار مى كنند و بيكارى و بطالت را دوست دارند كه به لهو و لعب و خوشگذرانى بپردازند، آنها عواقب اين گونه كارها را نمى دانند و نمى فهمند كه غذاهاى خوشمزه برايشان ضرر دارد و داروى تلخ براى آنان مفيد است و نمى دانند

ص: 278

كه ادب، هرچند سخت است، ولى ثمره شيرينى دارد و داروى شفا بخش، هرچند تلخ است، ولى فوايدى دارد.

اگر كسى بگويد: چرا انسان معصوم آفريده نشده؟ اگر انسان معصوم بود، ديگر مرتكب گناهى نمى شد و مستلزم بلا و عقوبت نمى گرديد.

بايد در جواب گفت: اگر چنين بود، نبايد براى كارهاى نيك پاداش مى گرفتند.

همچنين اگر كسى بگويد: هنگامى كه انسان عاقبت به خير شود به بهشت برسد، پاداش ندادن به كارهاى نيك، ضررى نمى رساند؟

بايد در جواب گفت: شما به انسانى سالم از لحاظ عقلى و جسمى پيشنهاد كنيد كه نزد فرد ثروتمندى برود و بدون آنكه تلاش كند، تمام خواسته هايش را حاضر كند، آيا او به اين راضى مى شود؟ بى شك او پاداش كمى را كه به وسيله تلاش و كوشش خود به دست مى آورد را بيشتر دوست دارد، تا اينكه پاداشى بدون زحمت و تلاش به او داده شود.

همچنين نعمت هاى آخرت نيز اين گونه هستند و تدبير الهى چنين است كه آنها را به وسيله تلاش و كوشش خود به دست آوريم تا مستحق دريافت آنها شويم. در اين صورت است كه پاداش و نعمت مضاعف و چند برابر مى شود. اگر در مقابل سعى و تلاش انسان در اين جهان به او پاداش دهند و در اين جهان، راه به دست آوردن شايستگى و لياقت برايش باز شود، بيشتر خوشحال مى شود و لذت مى برد.

اگر كسى بگويد: آيا در برخى موارد نمى بينيد كه انسان، بدون تلاش و كوشش و استحقاق به نعمتى مى رسد و باعث شادى و راحتى او مى گردد؟ پس چرا در مورد پاداش آخرت، اين جريان باعث راحتى و خوشحالى انسان ها نشود؟

ص: 279

در جواب بايد گفت: اين جريان، همچون درى است كه اگر به روى مردم باز شود، اكثر آنها همچون سگ هار مى شوند و بدترين جنايات و منكرات را انجام مى دهند. سپس هركس منكرى را انجام نمى دهد يا كار خيرى را انجام مى دهد، مى داند كه آخرت و حساب و كتابى و پاداش و عقابى هست، پس اگر مردم از روز قيامت نمى ترسيدند، ناموس، مال و جان چه كسى در امان بود؟ پس ضرر و زيان ناشى از اعمال اين امر در جامعه، در همين دنيا و به وسيله مردم بروز مى كرد و ديگر، عدالت و حكمت، فايده اى نداشت و اين گونه بود كه حكمت و تدبير در آفرينش الهى، زير سئوال مى رفت و هيچ چيزى در جاى خودش قرار نمى گرفت.»

چرا بلاها به تمام مردم مى رسد؟

«گاهى اوقات، بلايا گرفتارى فراگيرى مى شود كه تر و خشك و خوب و بد را مى سوزاند. اين عده مى گويند: اين جريان با تدبير و حكمت سازگارى ندارد و چه دليلى براى اين كار وجود دارد؟

در جواب بايد گفت: هرچند كه اين گونه بلايا و گرفتارى ها، خوب و بد را شامل مى شود، ولى خير و صلاح هر دو گروه، در اين است.

چون نيكوكاران در هنگام بلا ديدن، به ياد نعمت هاى گذشته مى افتند و خداوند را شكر و سپاس مى گويند و صبر و بردبارى مى نمايند.

بدكاران در هنگام بلا ديدن، منيت و غرورشان مى شكند و از گناه دورى مى كنند.

همچنين سلامتى براى هر دو گروه، مفيد است: چون نيكوكاران از اعمال خود خوشحال و شادمانند و براى رسيدن به نعمت هاى بهشتى، اشتياق بيشترى به انجام اعمال نيك نشان مى دهند.

ص: 280

و نيز بدكاران به لطف و مهربانى پروردگار پى مى برند و مى فهمند بدون لياقت و شايستگى، سلامتى و عافيت به آنها داده شده و اين مهربانى خداوند باعث مى شود كه آنها نيز نسبت به مردم مهربان شوند و به آنها بدى نكنند.

شايد كسى بگويد: اين در مورد بلاهاى مالى است، پس هنگامى كه بلا شامل جان مردم شود، آن وقت چه؟ بلاهايى همچون آتش سوزى، غرق شدن، زلزله، سيل و غيره كه جان انسان را مى گيرد.

در جواب بايد گفت: خداوند متعال خير و صلاح هر دو گروه را نيز در اين دو قرار داده است. چون نيكوكاران از اين دنيا و بلاهاى سخت و طاقت فرساى آن راحت مى شوند.

و بدكاران اگر بر اثر اين بلاها بميرند، عذابشان كاهش مى يابد و باعث مى شود كه ديگر مجالى براى افزودن به گناهانشان نداشته باشند.

پروردگار متعال با قدرت و حكمت خود، تمام اين كارها را به خير و صلاح همه قرار داده است. به طورى كه اگر طوفان، درخت نخلى را بكند، خداوند ماهر، آن را در جاهاى بسيار ديگرى مى آفريند. پس اگر بلاهاى جانى و مالى عده اى را در بگيرد، به سود و مصلحت آنها است.

اگر كسى بگويد: چرا اين بلاها اتفاق مى افتد؟

بايد در جواب گفت: براى آنكه بدكاران به خاطر آسايش و راحتى كه دارند، در منجلاب گناه و فساد بيشتر غرق نشوند و نيكوكاران بر اثر تحمل سختى ها، از راه اصلى خود باز نمانند.

اكثرا اين دو مورد زمانى اتفاق مى افتند كه مردم در راحتى و آسايش باشند و اين بلاها و گرفتارى ها آنان را از غرق شدن نجات مى دهد و به راهى كه به خير و صلاحشان است، رهنمون مى كند. اگر مردم از اين بلاها

ص: 281

و گرفتارى ها در امان باشند، در گناه و طغيان فرو مى روند، همان گونه كه مردمان گذشته چنين كارى را انجام دادند تا دچار بلا شدند و زمين از وجود آنها پاك شد.»

مرگ و نابودى

«همچنين منكران معتقدند كه انسان نبايد در اين دنيا بميرد و بايد هميشه زنده باشد و هيچ بلا و گرفتارى گريبانگير آنها نشود. اگر به نتيجه اين كار توجه شود، فساد و ضرر آن مشخص است.

آيا نمى دانى كه اگر تمام انسانها نمى مردند و همگى زنده مى ماندند، زمين براى مردم تنگ و كوچك مى شد و خانه ها و مزارع و وسايل زندگى برايشان كم بود؟

با اينكه مردم مى ميرند، ولى باز بر سر زمين و مزارع با هم جنگ و جدال مى كنند و خون مى ريزند، چه رسد به اينكه به دنيا بيايند و نميرند، آن وقت چه مى شود؟ در اين هنگام است كه حرص و طمع و سنگدلى بر آنها مسلط مى شود.

اگر مردم مى دانستند كه نمى ميرند و بطور دائم زندگى خواهند كرد، به آنچه داشتند، قانع نمى شدند و اگر چيزى از آنها خواسته مى شد، نمى دادند و سختى ها را از ياد نمى بردند، همچنين از زندگى و امور دنيوى خسته مى شدند، همانطور كه گاه كسى كه عمرش طولانى مى شود، از زندگى خسته مى گردد و چه بسا آرزوى مرگ كند.

پس اگر كسى بگويد: لازم بود كه بلاها و سختى ها از مردم دور مى شد، تا آرزوى مرگ نكنند.

ص: 282

جواب به اين، شرح داديم كه اين جريان، باعث فساد و گنهكارى مردم مى شود.

اگر كسى بگويد: چه خوب بود كه مردم توليد مثل نمى كردند تا تعدادشان زياد نشود و زمين و زندگى بر آنان تنگ نشود.

در جواب بايد گفت: اگر فقط عده اى از انسانها، پاى در جهان هستى مى گذاشتند و ديگر توليد مثلى انجام نمى گرفت، تعداد كثيرى از مردم از نعمت آفرينش و زندگى و نعمت هاى دنيوى و اخروى محروم مى شدند.

اگر كسى بگويد: بايد تمام انسان ها، يكجا آفريده مى شدند كه تا شروع قيامت مى زيستند.

در جواب گفته مى شود: باز همان جوابى كه قبلا گفتيم، اين امر باعث كمبود جا و خوراك براى مردم مى شد.

همچنين اگر توليد مثل نبود، ديگر رابطه و انس و مهر و محبتهاى خويشاوندى و كمك كردن در هنگام مشكلات و تربيت فرزند و خوشحالى از تولد فرزند در كار نبود.

تمام سخنان فوق نشان دهنده اين است كه همه اين امور از تدبير و حكمت الهى سرچشمه گرفته و تمام نظرات و گفته هاى اين افراد، خيال پردازى و سخنانى نادرست است.»

اشكالى ديگر به تدبير آفرينش

«شايد كسى اين گونه به تدبير آفرينش اشكالى بگيرد كه: اين چه تدبير و حكمتى است كه در جهان حكم فرماست، درحالى كه عده اى عزيز و عده اى قدرتمند هستند و بر ضعيفان ظلم مى كنند و اموالشان را به زور مى گيرند و حق بيچارگان توسط قدرتمندان پايمال مى شود. نيكوكار و

ص: 283

مومن، فقير و گرفتار هستند و فاسق و فاجر در نعمت به سر مى برند و كسى كه گناهى انجام مى دهد، به سرعت مجازات نمى شود.

اگر در اين جهان، حساب و كتاب و تدبير دقيقى حاكم بود، بايد همه چيز منظم و دقيق مى بود و به انسان نيكوكار نعمت مى رسيد و كافر و منكر، از نعمت محروم مى شد و انسان قدرتمند، مجالى براى زورگويى پيدا نمى كرد و گنهكار، بايد به سرعت مجازات مى شد.

در جواب چنين مى گوئيم: اگر اين گونه بود، مقام نيكوكارى كه وجه امتياز انسان بر خلايق ديگر است، از بين مى رفت و كسى به خاطر ثواب و اطمينان به وعده الهى، كار نيكى انجام نمى داد و مردم همچون حيواناتى بودند كه از خود اختيارى نداشتند كه لحظه به لحظه تنبيه و تشويق شوند و هيچ احدى به خاطر يقين به ثواب و ترس از عذاب كار نمى كرد. در اينجا است كه از حدود انسانيت خارج مى شدند و به حدود حيوانيت گام مى گذاشتند و از امور پنهان اطلاعاتى نداشتند و فقط به خاطر پاداش هاى دنيوى، دست به كارهاى نيك مى زدند. اگر چنين اتفاقى مى افتاد، انسان نيكوكار فقط براى به دست آوردن روزى و امور دنيوى دست به كارى مى زد و اگر مرتكب ظلمى نمى شد، به خاطر ترس از عذاب ناگهانى خداوند بود.

پس تمام اعمالى كه مردم انجام مى دادند، به خاطر مسائلى بود كه در دنيا حاكم بود و هيچ يك از اعمالشان به خاطر يقين به خداوند و آنچه در نزد اوست، نبود و اين مردم، مستحق دريافت پاداش اخروى نمى شدند.

همچنين هميشه ثروتمندى، فقر، سلامتى، گرفتارى برخلاف قاعده و اصول رايج و معمول جارى نمى شود، بلكه اكثر اوقات حق به حق داران مى رسد تا مردم نپندارند كه رفاه و روزى براى كافران است و نيكوكاران از

ص: 284

آنها محروم هستند و به اين دليل، به بدكارى و الحاد روى آوردند و نيز بسيارى از بدكاران، در همين دنيا مجازات مى شوند، هنگامى كه ظلم آنها زياد مى شود، همانند فرعون كه غرق شد و بخت النصر كه هلاك كشت.

اگر مى بينى كه عذاب و مجازات برخى از بدكاران و ثواب و پاداش برخى از نيكوكاران به آن دنيا موكول شده، به خاطر مصالحى است كه بندگان نسبت به آن آگاه نيستند و اين امر، هيچ تضادى با تدبير و حكمت ندارد. حتى حاكمان نيز از اين شيوه استفاده مى كنند و نمى توان به آنها عيبى گرفت و چون امرى را عقب يا جلو مى اندازند، نشانه تدبير و حكمت آنهاست.

قياس آنها، نشان دهنده اين است كه اشياء، پروردگار حكيمى دارند و هيچ چيزى مانع از تحقق تدابير او نمى شود. چون خالق فقط در سه صورت مخلوق خود را رها مى كند: 1 - يا ناتوان است 2 - يا جاهل و ناآگاه است. 3 - يا بد و شرور است.

تمام اين سه مورد، در مورد خداوند متعال محال و غير ممكن است.

چون اگر خداوند ناتوان بود، نمى توانست آفريده هايى شگفت و بزرگ بيافريند و اگر جاهل بود، اين همه امور مدبرانه را در وجود آنها به كار نمى برد و اگر بد و شرور بود، خلايق را نمى آفريد. پس با اين اوصاف، آفريننده هستى، بى شك بايد مدبر و حكيم نيز باشد، حتى اگر عمق اين تدبير درك نشود، چون عمق بسيارى از دستورات حاكمان، بر مردم نيز پوشيده است و اگر نسبت به آن اطلاع پيدا كنند، درستى و راستى آن را تصديق مى كنند.

اگر در مورد غذايى ترديد كنى، با دو يا سه بار خوردن، مى گويى كه سردى است يا گرمى و شك تو برطرف مى شود؛ ولى چرا اين منكران با

ص: 285

دلايل روشن بسيارى كه آورده مى شود و قابل شمارش نيستند، به تدبير و حكمت به كار رفته در هستى اعتقاد پيدا نمى كنند؟

اگر حكمت و تدبير به كار رفته در نيمى از جهان پوشيده و پنهان باشد، عاقلانه نيست كه تمام جهان را اتفاقى و تصادفى بدانيم. چون نصف ديگر را مى بينيم كه چه تدبير و حكمتى در آن به كار رفته و اين مسائل، پندار را از عجله در حكم كردنى اين چنين منع مى كند، چه برسد به اينكه تمام اشيا و حوادث جهان را وارسى و تحقيق كنيم، به حكمت و تدبيرى شگفت انگيز مى رسيم و اين حكمت ها و تدبيرها، طورى است كه به عقل هيچ بشرى به درستى خطور نمى كند، مگر اينكه بهتر و حكيمانه تر از آن را در جهان مى بيند.»

اسم يونانى اين جهان

«اى مفضل! بدان كه نام اين دنيا در نزد يونانيان «قوسموس» است كه به معنى آراستگى مى باشد. فلاسفه و حكيمان، چنين نامى را برگزيده اند.

آيا اين نامگذارى جز به اين دليلى است كه در اين عالم نظم دقت و آراستگى ديده اند و آراستگى و زينت را براى اين جهان نام نهادند تا بگويند كه با تمام محكمى و استحكامى كه در آن پنهان است، در نهايت زيبايى است.»

مانى كور است و نمى بيند

«اى مفضل! تعجب كن از كسانى كه در طب، عيبى نمى يابند و طبيب را خطا كار مى دانند. اين عده با اينكه همه چيز جهان را مدبرانه و حكيمانه مى بينند، ولى آن را تصادفى و اتفاقى مى دانند و تعجب كن از كسانى كه

ص: 286

ادعاى حكمت مى كنند، ولى حكمت را در آفرينش الهى نمى بينند و خداوند را نكوهش مى كنند.

اى مفضل! تعجب كن از آن بدبختى (مانى) كه ادعاى علم اسرار دارد، ولى چشمش از نشانه هاى حكمت در آفرينش كور است، به طورى كه به خالق جهان نسبت خطا و نادانى مى دهد، تبارك الحكيم الكريم.»

حس كردن چيزى كه عقل آن را درك نمى كند

«اى مفضل! از گروه معطله تعجب كن كه خواستند چيزى را حس كنند كه عقل نيز آن را درك نمى كند و هنگامى كه آن را درك نكردند، منكر آن شدند و گفتند: چرا با عقل درك نمى شود؟

گفته شد: چون او از عقل برتر است، همانطور كه چشم، چيزى را كه ما فوق خود است، نمى تواند درك كند. اگر سنگى را در هوا ببينى، پس مى فهمى كه كسى آن سنگ را به هوا پرت كرده است. اين اعتقاد از چشم نيست، بلكه عقل چنين چيزى مى گويد، چون عقل، اين مطلب را تشخيص داده و مى گويد كه سنگ به خودى خود به آسمان پرتاب نمى شود. مگر نمى بينى كه چشم از حد خود تجاوز نمى كند؟ پس عقل نيز در شناخت خلقت ناتوان است و از حد خود تجاوز نمى كند، ولى انسان، او را به وسيله عقلى اقرار مى كند و درمى يابد كه مى داند، چيزى هست و ديدنى نيست و حسى آن را درك نمى كند.»

عقل به خالق احاطه پيدا نمى كند

«با اين اوصاف مى گوئيم: عقل، پروردگار را تا آن حد مى شناسد كه به او اقرار مى كند و نه اينكه بر آن احاطه پيدا كند.

ص: 287

اگر كسى بگويد: پس چطور مى شود كه بنده ضعيف را مكلف نموده كه با عقل لطيف او را بشناسد درحالى كه عقل نمى تواند به او احاطه پيدا كند؟

در جواب بايد گفت: انسان ها به اندازه توان خود مكلف هستند. يعنى بايد به اندازه اى كوشش و تلاش نمايند تا به او يقين پيدا كنند و امر و نهى او را بشنوند و فرمانبردارى نمايند، شناخت احاطه اى براى اينها واجب نشده، همانطور كه حاكم براى زيردستانش واجب نمى كند كه بدانند او قدبلند يا قدكوتاه است سفيد يا گندمگون است. بلكه او اقرار به دستورات خود را از مردم مى خواهد.

آيا نمى بينى كه اگر كسى نزد حاكمى برود و بگويد: خودت را به من نشان بده، تا تو را بشناسم، وگرنه از دستوراتت اطلاعات نمى كنم.

مستحق عذاب حاكم مى شود. همچنين كسى كه فقط زمانى به پروردگار اعتراف مى كند كه بر او احاطه يابد، چنين شخصى خودش را در معرض خشم خداوند قرار داده است.

اگر كسى بگويد: آيا او را وصف نمى كنيم كه: او عزيز، حكيم، جواد و كريم است؟

جواب داده مى شود: اين صفات، براى اقرار به اوست و نه براى احاطه بر او. ما مى دانيم كه خداوند حكيم است، اما عمق آن را نمى يابيم، قدير و جواد و ديگر صفات نيز همين طور هستند. همانطور كه آسمان را مى بينيم، ولى به اصل و عمق آن پى نمى بريم، دريا را مى بينيم، ولى به پايان آن علم نداريم؛ بلكه او بى پايان است و برتر از تمام مثالهايى است كه مى آوريم و تمام مثالها در برابر وصف او ناقص و كوتاه است، ولى با عقل مى توان به شناخت او رسيد.

ص: 288

اگر كسى بگويد: چرا عقايد درباره او ناهماهنگ است؟

بايد در جواب گفت: چون پندار و اوهام از درك عظمت او ناتوان هستند، كه گاهى اوقات مردم مى خواهند با اوهام ناتوان و ناقص خود او را بشناسند و احاطه پيدا كنند، آنها از درك پائين تر از او ناتوانند.»

اختلاف پيرامون حقيقت خورشيد

«از جمله خورشيد است كه بر جهان طلوع مى كند، ولى به حقيقت امر آن پى برده نمى شود. پس هركس چيزى در مورد آن مى گويد و فلاسفه سخنان گوناگون در اين مورد گفته اند. عده اى مى گويند: آفتاب، فلكى است كه درون آن پر از آتش است، دهان دارد و به اين شكل شعله هاى آتش را پخش مى كند. عده اى گفته اند: آن ابر است. عده اى گفته اند:

همانند شيشه و آيينه است كه آتش را مى گيرد و نورش را به جهان پخش مى كند. عده اى مى گويند: چيز لطيفى است كه از آب دريا شكل مى گيرد.

عده ديگر گفته اند: اجزاى زيادى از آتش در كنار هم جمع شده اند. عده اى گفته اند: جوهر پنجم است كه جداى از جوهر چهارگانه مى باشد.

سپس در مورد شكل آن اختلاف دارند. عده اى گفتند: صفحه پهنى است. ديگرى گفته است: همچون كره است.

همچنين در مورد مقدار آن اختلاف دارند. عده ديگرى مى گويند: بى شك شبيه زمين است. عده اى ديگر مى گويند: از زمين كوچكتر است و ديگران مى گويند: از آن بزرگتر است. اهل هندسه مى گويند: آن، صد و هفتاد برابر از زمين بزرگتر است.

نظرات گوناگون و مختلف پيرامون خورشيد نشان دهنده اين است كه هنوز به عمق و حقيقت خورشيد دست پيدا نكرده اند، خورشيدى كه با

ص: 289

چشم ديده مى شود، ولى عقل نمى تواند حقيقت آن را درك كند، پس چگونه موجود لطيفتر از آنكه هم حس شود و هم به وسيله عقل و درك گردد؟

اگر كسى بگويد: چرا پنهان است؟

در جواب گفته مى شود: منظور ما از پوشيده و پنهان بودن اين نيست كه به وسيله چيزى خود را پوشانده و يا همچون انسانها در پشت در و ديوار پنهان شود، بلكه منظور ما اين است كه او آن قدر لطيف است كه عقل ها از درك آن ناتوان هستند، همان گونه كه «نفس» اين چنين است و آن را نمى توان ديد، درحالى كه آن، يكى از آفريده هاى خداوند است.

اگر گفته شود: چرا او لطيف است؟

اين سخن اشتباهى است، چون هركسى كه چيزى را خلق كند، بايد خودش از آن متفاوت و برتر باشد. به راستى كه او منزه و والاتر از پندار خيالپردازان است.»

راهى به سوى شناخت خداوند سبحان

«اگر كسى بگويد: چگونه مى شود كه خداوند از تمام چيزها برتر و مشخص تر باشد؟

در جواب بايد گفت: شناخت حق به چهار صورت است:

ديده شود كه او آيا موجود است يا نه؟

ذات و اصل او شناخته شود.

كيفيت و صفت او شناخته شود.

دانسته شود كه براى چه به اين شكل است؟

ص: 290

در اين چهار مورد انسان فقط مى تواند بداند كه او هست و وجود دارد.

اگر بپرسيم: او چگونه است و چيست؟ به پاسخى دست پيدا نمى كنيم.

چون دانش ما به حقيقت و اصل آن نمى رسد و كمال معرفت با اوست.

اگر از چيستى او بپرسيم، پس او را از صفت خالق ساقط كرده ايم، چون او علت هر چيزى است و هيچ چيزى علت او نيست. به علاوه شناخت انسان به اينكه او موجود است، هيچ لزومى به شناخت كيفيت او ندارد.

همان گونه كه اگر انسان بتواند نفسش را بشناسد، ديگر لازم نيست كه كيفيت آن را نيز بشناسد، امور روحانى و لطيف نيز به اين شكل هستند.

اگر كسى بگويد: شما به خاطر علم ناقصتان، او را چنان وصف مى كنيد كه گويى اصلا معلوم نيست؟

در جواب بايد گفت: اگر عقل بخواهد به حقيقت او برسد و بر او احاطه پيدا كند، او اين چنين است، ولى اگر با دلايل و براهين درست استدلال شود، از هر نزديكى نزديكتر مى شود. او چنان است كه گويى پيدا و آشكار مى باشد و بر كسى پنهان نيست و از طرف ديگر چنان است كه گويى پنهان و پيچيده است و كسى آن را نمى يابد. در مورد عقل نيز اين مطالب صدق مى كند كه: با دلايل و براهين كافى، ظاهر است، ولى خودبه خود از چشم ها پنهان مى باشد.»

طبيعيون و مناقشه سخن آنان

«طبيعيون مى گويند: طبيعت كار بيهوده اى انجام نمى دهد و همه چيزها به شكل طبيعى و كامل قرار دارند و مى گويند كه حكمت، دليل اين عقيده است.

ص: 291

پس به آنها بايد گفت: چه كسى به طبيعت حكمت داده تا هيچ چيز از حد و حدود خود خارج نشود، به طورى كه عقل ها با اين همه تجربه باز از آن عاجز و ناتوانند؟

اگر بگويند كه طبيعت، حكمت و قدرت اين گونه كارها را دارد، پس به آنچه انكار كرده اند، اعتراف نموده اند. چون تمام اينها صفات خالق است و اگر اين صفات را براى طبيعت ندانند، پس به اين نتيجه مى رسيم كه اين صفات براى خالق است.

عده اى از گذشتگان، تدبير و حكمت در اشيا را منكر شدند و گمان كردند كه همه چيز اتفاقى و تصادفى پديد آمده است. اين عده، براى اين عقيده نادرست خود، دلايلى آوردند كه در ظاهر، خلاف قاعده است، همچون تولد انسان ناقص يا كسى كه انگشتى اضافه دارد، ناقص الخلقه و درهم آميخته است. اينها با چنين دلايلى مى گويند كه جهان هستى، بر اساس تصادف و اتفاق پديد آمده است.

«ارسطاطاليس» در جواب آنها مى گويد: اينكه گاهى اوقات، چيزى اتفاقى شكل مى گيرد و از راه طبيعى خود مى شود، نشانه خارج شدن امور از حالت طبيعت نيست و اين گونه اتفاقات كم و نادر، هميشگى و دائمى نيستند.

اى مفضل! اكثر اوقات حيوانات را به يك شكل ثابت مى بينى، مثلا انسانى كه متولد مى شود، دو دست، دو پا و ده انگشت دارد و اكثر انسانها چنين حالتى دارند. ولى اگر كسى برخلاف اين متولد شود، به خاطر اتفاقات و علل در رحم است و يا به خاطر ماده اى است كه جنين از آن شكل مى گيرد. همان گونه كه گاهى اوقات انسان، كارى را كه انجام مى دهد

ص: 292

كه با تدبير و حكمت است و گاهى اوقات، ابزار و وسايل ناقص است و نقصى پديد مى آيد.

اين نقص ها به خاطر مواردى كه ذكر شد، گاهى اوقات در مورد حيوانات نيز صادق است، به طورى كه بچه حيوان گاهى ناقص و گاهى عضوى زايد دارد و گاهى به هم ريخته است. ولى اكثر مردم، طبيعى به دنيا مى آيند، همان گونه كه اگر در كار خالق، مسئله خاصى اتفاق بيفتد، نشان دهنده اين است كه كارهايش بدون حكمت و تدبير نيست. همچنين اگر چنين اتفاقاتى در طبيعت رخ دهد كه به ظاهر، مخالف تدبير و حكمت است، نمى توان كار خالق را بدون تدبير و حكمت دانست و يا همه چيز را اتفاقى فرض كرد. پس اين گونه نيست كه اگر به دليل امرى در كار طبيعت، خلل و خلافى ظاهر شود، آن را برخلاف طبيعت و تدبير بدانيم.

اگر كسى بگويد: چرا چنين اتفاقاتى مى افتد؟

در جواب بايد گفت: چون اين ذهنيت پيش نيايد كه هر جريانى در روال طبيعى قرار مى گيرد، طبيعت در آن دخالتى ندارد و كار خداوند مدبر و حكيم است. چون خداوند، طبيعت را چنان آفريده كه هميشه در يك مسير باشد و گاهى اوقات به خاطر دلايل خاصى از مسير اصلى خود خارج مى شود تا مشخص شود كه اين روال، كار طبيعت نيست، بلكه كسى در اين مورد تدبير مى كند و براى رسيدن به نهايت آن، به شروع، قدرت و اتمام پروردگار نيازمند است. درود و بركت بر خداوند كه احسن الخالقين است.»

ص: 293

پايان

«اى مفضل! آنچه به تو ياد دادم، بگير و حفظ كن و خداوند را شاكر باش و در برابر نعمت هايش او را حمد و سپاس گوى و از اوليايش، فرمانبردار باش. مقدارى از علل آفرينش و دلايل تدبير و حكمت جهان را برايت شرح دادم. پس در مورد آن تدبر و تفكر نما.»

مفضل گفت: «اى مولاى من! به خواست الهى و به كمك و يارى شما چنين مى كنم.»

سپس آن حضرت، دستش را بر سينه او گذارد و فرمود: «به خواست خداوند حفظ كن و اگر خداوند بخواهد، فراموش نمى كنى.»

مفضل از هوش رفت و هنگامى كه به هوش آمد، آن حضرت فرمود:

«خودت را چگونه مى بينى؟»

گفت: «با يارى اربابم و تأييد او در مورد آنچه نوشتم، بى نياز شدم و گويى كه اين حقايق در برابر من است و از روى آنها مى خوانم. پس شكر و سپاس مخصوص مولايم است كه او شايسته اين است.»

آن حضرت فرمود: «اى مفضل! دلت را آزاد كن و ذهن، عقل و آرامشت را جمع كن كه در آينده پيرامون ملكوت آسمانها و زمين و آفرينش شگفت در آنها و در مورد ملائكه و صفوف و مراتب آنها تا سدره المنته و آفرينش جن و انس تا زمين هفتم و آنچه در زير آن است، برايت شرح خواهم داد. آن چيزهايى كه دانستى، جزئى از آنها است و هر وقت مى خواهى به نزد ما بيا كه تو هم صحبت ما هستى. تو در نزد ما مقام بلندى دارى و مقام و منزلت تو در دل مومنان، همچون آب براى تشنه است. تا زمانى كه به تو نگويم، آنچه كه وعده دادم را مخواه.»

مفضل گفت: در حالى از نزد مولايم امام صادق عليه السلام بيرون رفتم كه احدى چنين حالى را نداشت.

ص: 294

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109